انديشه سياسي(قسمت دوم)

مشخصات كتاب

نويسنده : مركز ملي پاسخگوئي به سوالات ديني

ناشر :مركز ملي پاسخگوئي به سوالات ديني

جامعه شناسي سياسي ايران

در صورت امكان , كيفيت شكل گيري سازمان منافقين وعمل كرد آن را به طور مشروح بنويسيد.

پرسش

در صورت امكان , كيفيت شكل گيري سازمان منافقين وعمل كرد آن را به طور مشروح بنويسيد.

پاسخ

برادر عزيز و بزرگوار! از اين كه مجدداً با ما مكاتبه نموده وسؤالاتي را مطرح كرده ايد, ممنون و متشكريم .

متأسفانه براي ما امكان ندارد بيش تر از توضيحات جزوهء شماره 221كه خدمتتان ارسال داشتيم , دربارهء گروهك منافقين توضيح بدهيم , ولي نظر شما رابه منابع زير جلب مي كنيم _ در صورت تمايل آن ها را مطالعه كنيد. انشاءاللّه مفيد خواهد بود _ :

1 سلسله مقالات روزنامه ابرار از مرداد ماه 1369به بعد;

2 سلسلهء مقالات روزنامه جمهوري اسلامي تحت عنوان از تيرماه 1374به بعد;

3 كتاب از انتشارات دادسراي انقلاب تهران ;

4 كتاب چهار سخنراني مقام معظم رهبري ;

5 كتاب ;

6 اسلام و منافقين , از احمد اردستاني ;

7 پيامبران و منافقين , از سيروس سعيدي ;

8 سيماي منافقين در قرآن و نهج البلاغه , محمد باقر حسيني ;

9 منافقين و وسيلهء وحي , از انجمن دانشجويان دانشگاه آمريكا.

آن طور كه معلوم است بيش تر نمايندگان مجلس ششم از جبههء دوم خردادند. با اين وجود آياچهره هاي قوي جناح راست مثل هاشمي رفسنجاني مي توانند در عرصهء سياست مؤثر باشند؟

پرسش

آن طور كه معلوم است بيش تر نمايندگان مجلس ششم از جبههء دوم خردادند. با اين وجود آياچهره هاي قوي جناح راست مثل هاشمي رفسنجاني مي توانند در عرصهء سياست مؤثر باشند؟

پاسخ

اولاً به شمار آوردن افراد بزرگ و سياستمداران با ارزشي همانند هاشمي رفسنجاني از وابستگان به جناح راست , كار خوبي نيست . اين گونه افراد از مفاخر كشور و اسلام مي باشند.

ثانيا: طبق اظهارات جناب آقاي هاشمي , وي مشكلي با جناح چپ مخصوصاً رياست جمهوري ندارد ومي توانند با هم كنار بيايند. در انتخابات اخير ايشان گفتند: از جمله كساني كه مرا تشويق كردند در انتخابات مجلس شركت كنم , آقاي خاتمي بود.

چنان كه جناب آقاي خاتمي در يكي از سخنراني ها گفتند: اگر كار اساسي و زيربنايي جناب آقاي هاشمي نبود, بعد از كاهش قيمت نفت , مملكت با مشكلات و بحران شديد مواجه مي شد.

ثالثاً: ايشان با بيش تر مهره هاي بزرگ و سرشناس جناح چپ دوستي و رفاقت دارد و مهم تر از همه پوست وگوشت شان با انقلاب عجين شده است و دلش براي نظام و ايران و ايراني مي سوزد و به عشق آن ها مي تپد; ازاين رو يقيناً در عرصهء سياست مؤثر خواهند بود و تا جايي كه دستش برسد, نخواهد گذاشت قانوني بر خلاف مصالح كشور وضع و گامي بر ضد نظام برداشته شود.

رابعاً: اين طور نيست كه نمايندگان وابسته به جناح چپ خداي ناكرده منحرف و يا مخالف نظام و رهبري ومصالح كشور باشند, بلكه اكثرشان مؤمن و متديّن و تابع ولايت و در خط امامند, و از اقليت ها كار

مهمّي ساخته نيست .

اميدواريم ايران سربلند و بالنده باشد و اين نعضت مقدس تا انقلاب مهدي 7پايدار بماند.

رهبر معظم انقلاب و رئيس جمهور در اوائل سال 79امنيت ملّي را مطرح كردند. آيا امنيت وجوددارد؟

پرسش

رهبر معظم انقلاب و رئيس جمهور در اوائل سال 79امنيت ملّي را مطرح كردند. آيا امنيت وجوددارد؟

پاسخ

امنيت مفهومي است نسبي و داراي مراتب مختلف ; بنابراين در كشور ما نسبت به بعضي كشورهاامنيت بيش تري وجود دارد و جان و مال مردم نسبتاً در امنيت است , البته ممكن است نسبت به سال هاي قبلي امنيت ,كم تر شده باشد و اين به جهت تنش هايي است كه بعضي از گروه هاي سياسي در كشور ايجاد كرده اند.

حيات بعضي از گروه هاي سياسي در ايجاد بحران است ; يعني با بحران آفريني زنده هستند و اگر در كشور بحران نباشد, ديگر نامي از آنان نيست . بنابراين مي كوشند با شگردهاي مختلف بحران و تنش و برخورد ايجاد كنند, كه بحمداللّه با آگاهي رهبر معظم انقلاب و رئيس جمهور, دست اين توطئه گران رو شده و چهرهء منافقانهء آنان بر ملا شده است . مي توانيم از حمايت راديوهاي بيگانه و سياستمداران غربي و امريكايي از آنان , پي به اشتباهشان ببريم و خودرا از آنان جدا كنيم , تا دامن آتش فتنهء آنان , ما را نگيرد و انقلاب و كشور را از شر آنان خلاص نماييم و با دست خودآب به آسياب دشمن نريزيم .

البته امنيت ملي تا حدود زيادي به وحدت نيروهاي انتظامي و سپاه و وزارت كشور بستگي دارد.

ماجراي سيدمهدي هاشمي چه بود؟

پرسش

ماجراي سيدمهدي هاشمي چه بود؟

پاسخ

سيد مهدي هاشمي فرزند سيد محمد برادر سيدهادي هاشمي (داماد آيةالله منتظري ) اهل قهدريجان اصفهان بود, كه در اثر كم تجربگي وشتاب زدگي ... در برداشت هاي اسلامي رگه هايي از التقاط وروشنفكري اسلامي در او رسوخ كرده بود. بارزترين اشتباهات وي در قبل از انقلاب دو چيز بود:

1 نرمش و رابطه باساواك شاه ; 2 كشتن عده اي از افرادي كه به گمان او و پيروانش مجرم بودند. اماخطاهاي بارز او دربعد از انقلاب زيادند; از جمله :

الف ) خارج كردن مقادير زيادي اسلحه , مهمات , مواد منفجره , واسناد و...سپاه ;

ب ) انتقاد وافشاگري بي جا وغير مسئولانه عليه سران نظام كه نتيجه اش اين شد كه بين مسئولان نظام تفرقه بيفتد و مردم به آنان بد بين شوند(1).

هدف اصلي و واقعي سيدمهدي هاشمي وپيروانش اين بود كه عقايد انحرافي وافكار التقاطي خود رادرحوزه علميه قم و حوزه هاي علميه ديگر شهرستان ها حاكم و درواقع خط انقلاب را منحرف كنند. براي رسيدن به اين هدف , دست به تبليغات زدند و خواستند افكار خود را به طلبه هاي جوان و احساساتي منتقل كنند كه متأسفانه يك تا حدودي هم موفق شدند. امام خميني (ره ) در يكي از صحبت هاي خود اظهاركردند:

كه آن ها در چند مدرسه نفوذ كرده اند. طبق نوشته آقاي ري شهري در شهريور 1365دو نفر ازاتباع كره جنوبي ازشخصي به نام شنيتا رضايي در كلانتري 5تهران به عنوان سارق شكايت كردند كلانتري براي انجام تحقيقات نامبرده را دستگير كردند. در بازرسي بدني و منزل ايشان يك عدد اسلحه كمري ,

مقادير زيادي شناسنامه جعلي واسناد ومدارك جعلي كشف شده وضبط گرديد. فرد دستگير شده در پاسخ اين سوال كه آدرس خانه اي را در خيابان يوسف آباد ارائه داد كه پس از تحقيقات مشخص شد كه اين خانه مربوطبه نهضت هاي آزادي بخش است كه زير نظر سيد مهدي هاشمي فعاليت مي كند. در آن خانه 49قلم اجناس غير قانوني ازقبيل اسلحه , مواد منفجره , پودر سرطان زا, اسناد جعلي و... وجود داشته است كه بعد از كشف ,سيد مهدي دستگير و به اعدام محكوم شد.(2)

(پ_اورقي 1- برداشت از متن مصاحبه سيدمهدي هاشمي دركتاب خاطرات سياسي , تأليف محمد مهدي ري شهري , ص 200- 189

(پ_اورقي 2- همان , ص 140- 138

ماجراي 18تير 1379از كجا آغاز شده بود؟

پرسش

ماجراي 18تير 1379از كجا آغاز شده بود؟

پاسخ

بعد از تعطيل شدن روز نامه سلام عده اي از دانشجويان به عنوان اعتراض به تعثيلي اين روزنامه در محوطه خواب گاه تجمع كردند و عليه مسئولين دستگاه قضايي شعار دادند. كم كم اعتراض شديد شد و ازمحوطه خواب گاه به خيابان هاي اطارف كشده شد. بعد از طي چند خيابان مجدداً به محوطه خواب گاه برگشتند, اما بعد از دعوت نيروهاي انتظامي مستقر درخواب گاه به آرامش , دانشجويان اعتراض را به اوج رساندند و اين بار شعار عليه مقدسات نظام دادند كه به ناچار نيروهاي انتظامي دخالت كردند و نتيجه آن شد كه مي دانيد.

نقش ارتباطات در جامعه چيست ؟

پرسش

نقش ارتباطات در جامعه چيست ؟

پاسخ

ارتباطات مانند راديو, تلويزيون , تلفن , تلكس , فاكس , ماهواره , روزنامه ها, مجلات , و... پديده ءبسيار مهمي است كه در دنياي كنوني بيشترين نقش را در پيشرفت بخش هاي مختلف جامعه عهده دار مي باشد و تاآن جا پيش رفته كه مي تون ارتباطات را كليد دهكدهء جهاني فرض كرد. بر اثر ارتباطات مي توان جامعه را به وحدت ,مشاركت و يكپارچگي و تعالي و ترقي رساند و نيز مي توان به خاطر تبليغات سوء از ارتباطات جامعه را به تفرقه وپراكندني و فحشا و منكر و انحطاط كشاند.(1)

(پ_اورقي 1.روزنامه ابرار, مورخه 741013 ص 8

در مورد بقاي حكومت اسلامي (در نامه قبلي) از شما سوال نمودم كه جواب آن دلسردي در من ايجاد كرد، مي خواهم بدانم اگر خداي نكرده چنين اتفاقي بيفتد، چه خواهد شد؟

پرسش

در مورد بقاي حكومت اسلامي (در نامه قبلي) از شما سوال نمودم كه جواب آن دلسردي در من ايجاد كرد، مي خواهم بدانم اگر خداي نكرده چنين اتفاقي بيفتد، چه خواهد شد؟

پاسخ

از آن جا كه شما پرسش هاي متعددي در زمينه و موضوعات مختلف مطرح مي كنيد، دقيقاً معلوم نيست كه مقصود از نامه قبلي شما كدام نامه است؟ اگر مقصود نامه 29501 باشد، سفارش مي شود كه بار ديگر با دقت اين نامه را خوانده و جواب را از زاويه هاي مختلف بررسي نماييد. در اين جواب نه تنها از يأس و نااميدي و سقوط نظام جمهوري اسلامي سخن به ميان نيامده، بلكه بر عكس جايگاه مردمي نظام مقدس جمهوري اسلامي و چشم انداز و آينده روشن آن ترسيم شده است.

از سوي ديگر دي اين نامه به شما توصيه شده است كه از بروز برخي از مشكلات احساس ناراحتي نماييد كه اين مشكلات با همت بلند مردم و تصميم گيري مسئولان نظام رفع خواهند شد.

در عين حال، در اين نامه از برخي آسيب هاي نظام سخن رفته است. از آسيب شناسي سخن گفتن به معناي زير سئوال بردن نظام نيست، بلكه يكي از راه هاي حفظ هر نظامي، آسيب شناسي، سپر آسيب زدايي است بر اين اساس است كه امام راحل"قدس سره" و رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي به برخي از مشكلات و آسيب هاي نظام اشاره نموده و همكاران - به ويژه مسئولان نظام را به آسيب زدايي فراخواندند.

براي حفظ يك نظام همان گونه كه شناسايي مؤلفه ها و شاخصه هاي حفظ و بقاي نظام ضرورت دارد، شناخت آفات نيز ضروري است. نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران از مؤلفه هايي

مانند معنويت، پايگاه مردمي، ايثار و... برخوردار است كه اين شاخصه ها در انقلاب هاي ديگر نيستند و يا كم رنگ هستند از اين رو از اتصال آن به حكومت جهاني امام زمان"عج" سخن رفته است كه حكايت از دوام آن دارد. به هر حال حفظ يك نظام بستگي به رعايت شرايط و ايجاد برخي از عوامل و آسيب زدايي دارد كه اين شرايط و عوامل را مردم به وجود آورده و زمينه عنايت الهي را فراهم مي كند. "إنّ الله يا لا يغيّر ما بقوم حتي يغيّروا ما بأنفسهم"

{P . رعد ( )، آيه 11.

لازم مي دانيم از احساس مسئوليت شما نسبت به آينده نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و روحيه دين داري و ارزش مداري قدرداني نماييم، اميد است كه شجره طيبه باورهاي دين و ولايت مداري در نهاد شما هميشه بارور باشد. مطمئن باشيد كه نظام مقدس جمهوري اسلامي، خون بهاي شهيدان و ثمره ايثار گري همه مردم بوده و خون شهيدان و عنايت خداوند، انقلاب را در برابر حوادث حفظ خواهد نمود، در هر حال نتيجه و سرانجام اين انقلاب هر چه باشد، مهم آن است كه ما وظيفه خود در اين نظام را انجام دهيم. اين كه چه اتفاق خواهد افتاد و نتيجه چه خواهد شد، اگر چه از لحاظ تحليلي مي توان به بعضي از آنها به صورت گمان و احتمال دست يافت، مربوط به آينده مي باشد و از دسترس ما خارج است. آنچه مهم است، وظيفه ما در زمان حاضر نسبت به انقلاب و خون شهيدان و مجاهدت امام راحل"قدس سره" است كه البته عمل ما در زمان كنوني، در آينده نقش

دارد.

در ق_ان_ون اساسى جمهورى اسلامى , مذهب جعفرى را به عنوان مذهب رسمى كشوردانسته ايد , چرا ؟

پرسش

در ق_ان_ون اساسى جمهورى اسلامى , مذهب جعفرى را به عنوان مذهب رسمى كشوردانسته ايد , چرا ؟

پاسخ

ش_ك_ى ن_ي_س_ت ك_ه ه_م_ه مذاهب اسلامى از ديدگاه قانون اساسى جمهورى اسلامى , محترم شمرده شده اند ولى بى ترديد , مذاهب فقهى اسلامى , ( مانند مذهب هاى جعفرى , مالكى ,شافعى , ح_ن_بلى , حنفى و 000 ) در بيان وظايف فردى و اجتماعى مردم , يكسان وهماهنگ نيستند و در ميان آنها اختلافات فراوانى به چشم مى خورد . از س_وى ديگر , به منظور تدوين قوانين حقوقى و تنظيم مقررات يك جامعه , نيازشديد , به وجود هماهنگى و همسويى مقررات ياد شده , احساس مى شود . بنابراين , تنها يكى از مذاهب اسلامى را مى توان منشا تنظيم مقررات اجتماعى درسرزمينى خاص , قرار داد . زي_را در صورت گوناگون بودن سرچشمه هاى قانونگذارى ,هرگز نمى توان مقرراتى هماهنگ و منسجم تدوين كرد . بر اين اساس , سزاوار است در ميان مذاهب فقهى اسلامى , يكى از آنها با معيارى درست , به عنوان م_اخ_ذ ق_وانين و مقررات اجتماعى , تعيين گردد تا از هرگونه آشفتگى و از هم گسيختگى در ق_وانين كشور پيشگيرى به عمل آيد و راه تدوين يك سلسله مقررات به هم پيوسته و هماهنگ در زمينه هاى حقوقى و اجتماعى و امثال آنها , هموار گردد . م_ع_يار تعيين مذهب جعفرى اينك پرسشى ديگر مطرح مى شود و آن اين كه : در پرتو چه معيار و م_لاكى , از ميان مذاهب فقهى اسلامى , مذهب جعفرى را به عنوان منشا تنظيم قوانين و مقررات

ك_ش_وردان_س_ت_ه اي_د ؟پ_اس_خ اي_ن س_ئوال روشن است ; زيرا اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران , مسلمانانى هستند كه مذهب فقهى جعفرى را , آيين خويش و بيانگر وظايف فردى و اجتماعى خود ,ق_ل_م_داد ن_م_وده ان_د و ب_دي_ن س_ان , روش_ن م_ى گ_ردد كه تعيين مذهب جعفرى , به عنوان م_ذه_ب رس_م_ى ك_ش_ور , در ق_ان_ون اس_اسى جمهورى اسلامى ايران , امرى طبيعى است كه با همه موازين منطقى و حقوقى , سازگار است . احترام و موقعيت ديگر مذاهب اسلامى در قانون اساسى جمهورى اسلامى , در عين حال كه مذهب ج_ع_ف_رى ب_ه عنوان مذهب رسمى قلمداد گرديده است , ديگر مذاهب اسلامى , اعم از شافعى , ح_نبلى , حنفى , مالكى وزيدى نيز محترم شمرده شده اند , بلكه پيروان اين مذاهب در زمينه هاى ذيل ,مى توانند بر مبناى فقه خود رفتار نمايند :1 - انجام مراسم مذهبى . 2 - تعليم و تربيت دينى . 3 - انجام كارهاى شخصى . 4 - مقررات ويژه مذهبى ; مانند ازدواج , طلاق , ارث , وصيت و 000علاوه بر اين , در منطقه اى كه ه_ر ي_ك از م_ذاه_ب ياد شده , داراى اكثريت باشند ,مقررات محلى در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب مى باشد , در عين حال كه حقوق پيروان مذاهب ديگر نيز محفوظ است . ه_م اك_ن_ون ب_ه م_ن_ظ_ور روش_ن ت_ر ش_دن م_س_اله , دوازدهمين اصل از نخستين فصل قانون اس_اس_ى ج_مهورى اسلامى را كه در اين زمينه سخن مى گويد , از نظر شما مى گذرانيم : دين رسمى ايران , اسلام و مذهب جعفرى

اثنى عشرى است و اين اصل , الى الابد ,غير قابل تغيير است و م_ذاه_ب دي_گ_ر اس_لام_ى ; اع_م از حنفى , شافعى , مالكى , حنبلى و زيدى داراى احترام كامل م_ى ب_اش_ند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبى ,طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و ت_رب_ي_ت دي_ن_ى و اح_وال ش_خ_ص_يه ( ازدواج , طلاق ,ارث و وصيت ) و دعاوى مربوط به آن در دادگاه ها رسميت دارند و در هر منطقه اى كه پيروان هر يك از اين مذاهب , اكثريت داشته باشند , مقررات محلى در حدوداختيارات شوراها , بر طبق آن مذهب خواهد بود , با حفظ حقوق پيروان سايرمذاهب . در پ_رت_و اي_ن اص_ل , اح_ترام و موقعيت همه مذاهب اسلامى از چشم انداز قانون اساسى جمهورى اسلامى , روشن مى گردد .

عوامل زنده ماندن و برقرارى و سرافرازى ملتها در چيست ؟

پرسش

عوامل زنده ماندن و برقرارى و سرافرازى ملتها در چيست ؟

پاسخ

از دي_دگ_اه ق_رآن ب_رق_رارى و سربلندى ملتها در صورتى است كه خود را به بزرگترين نيروها و قدرتها متكى سازند و پيداست كه چنين مبدئى جز آفريدگار بزرگ نمى تواندباشد و از طرف ديگر ب_راى بقاء و جاويدان ماندن ملتها همبستگى خاصى بين افرادآنها لازم است , تقويت بنيه مالى هر ملت و از بين بردن فاصله طبقاتى نيز در زنده نگاه داشتن روح آن ملت سهم فراوانى دارد .

در ق_ان_ون اساسى جمهورى اسلامى , مذهب جعفرى را به عنوان مذهب رسمى كشوردانسته ايد , چرا ؟

پرسش

در ق_ان_ون اساسى جمهورى اسلامى , مذهب جعفرى را به عنوان مذهب رسمى كشوردانسته ايد , چرا ؟

پاسخ

ش_ك_ى ن_ي_س_ت ك_ه ه_م_ه مذاهب اسلامى از ديدگاه قانون اساسى جمهورى اسلامى , محترم شمرده شده اند ولى بى ترديد , مذاهب فقهى اسلامى , ( مانند مذهب هاى جعفرى , مالكى ,شافعى , ح_ن_بلى , حنفى و 000 ) در بيان وظايف فردى و اجتماعى مردم , يكسان وهماهنگ نيستند و در ميان آنها اختلافات فراوانى به چشم مى خورد . از س_وى ديگر , به منظور تدوين قوانين حقوقى و تنظيم مقررات يك جامعه , نيازشديد , به وجود هماهنگى و همسويى مقررات ياد شده , احساس مى شود . بنابراين , تنها يكى از مذاهب اسلامى را مى توان منشا تنظيم مقررات اجتماعى درسرزمينى خاص , قرار داد . زي_را در صورت گوناگون بودن سرچشمه هاى قانونگذارى ,هرگز نمى توان مقرراتى هماهنگ و منسجم تدوين كرد . بر اين اساس , سزاوار است در ميان مذاهب فقهى اسلامى , يكى از آنها با معيارى درست , به عنوان م_اخ_ذ ق_وانين و مقررات اجتماعى , تعيين گردد تا از هرگونه آشفتگى و از هم گسيختگى در ق_وانين كشور پيشگيرى به عمل آيد و راه تدوين يك سلسله مقررات به هم پيوسته و هماهنگ در زمينه هاى حقوقى و اجتماعى و امثال آنها , هموار گردد . م_ع_يار تعيين مذهب جعفرى اينك پرسشى ديگر مطرح مى شود و آن اين كه : در پرتو چه معيار و م_لاكى , از ميان مذاهب فقهى اسلامى , مذهب جعفرى را به عنوان منشا تنظيم قوانين و مقررات

ك_ش_وردان_س_ت_ه اي_د ؟پ_اس_خ اي_ن س_ئوال روشن است ; زيرا اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران , مسلمانانى هستند كه مذهب فقهى جعفرى را , آيين خويش و بيانگر وظايف فردى و اجتماعى خود ,ق_ل_م_داد ن_م_وده ان_د و ب_دي_ن س_ان , روش_ن م_ى گ_ردد كه تعيين مذهب جعفرى , به عنوان م_ذه_ب رس_م_ى ك_ش_ور , در ق_ان_ون اس_اسى جمهورى اسلامى ايران , امرى طبيعى است كه با همه موازين منطقى و حقوقى , سازگار است . احترام و موقعيت ديگر مذاهب اسلامى در قانون اساسى جمهورى اسلامى , در عين حال كه مذهب ج_ع_ف_رى ب_ه عنوان مذهب رسمى قلمداد گرديده است , ديگر مذاهب اسلامى , اعم از شافعى , ح_نبلى , حنفى , مالكى وزيدى نيز محترم شمرده شده اند , بلكه پيروان اين مذاهب در زمينه هاى ذيل ,مى توانند بر مبناى فقه خود رفتار نمايند :1 - انجام مراسم مذهبى . 2 - تعليم و تربيت دينى . 3 - انجام كارهاى شخصى . 4 - مقررات ويژه مذهبى ; مانند ازدواج , طلاق , ارث , وصيت و 000علاوه بر اين , در منطقه اى كه ه_ر ي_ك از م_ذاه_ب ياد شده , داراى اكثريت باشند ,مقررات محلى در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب مى باشد , در عين حال كه حقوق پيروان مذاهب ديگر نيز محفوظ است . ه_م اك_ن_ون ب_ه م_ن_ظ_ور روش_ن ت_ر ش_دن م_س_اله , دوازدهمين اصل از نخستين فصل قانون اس_اس_ى ج_مهورى اسلامى را كه در اين زمينه سخن مى گويد , از نظر شما مى گذرانيم : دين رسمى ايران , اسلام و مذهب جعفرى

اثنى عشرى است و اين اصل , الى الابد ,غير قابل تغيير است و م_ذاه_ب دي_گ_ر اس_لام_ى ; اع_م از حنفى , شافعى , مالكى , حنبلى و زيدى داراى احترام كامل م_ى ب_اش_ند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبى ,طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و ت_رب_ي_ت دي_ن_ى و اح_وال ش_خ_ص_يه ( ازدواج , طلاق ,ارث و وصيت ) و دعاوى مربوط به آن در دادگاه ها رسميت دارند و در هر منطقه اى كه پيروان هر يك از اين مذاهب , اكثريت داشته باشند , مقررات محلى در حدوداختيارات شوراها , بر طبق آن مذهب خواهد بود , با حفظ حقوق پيروان سايرمذاهب . در پ_رت_و اي_ن اص_ل , اح_ترام و موقعيت همه مذاهب اسلامى از چشم انداز قانون اساسى جمهورى اسلامى , روشن مى گردد .

شعار ( خامنه اي خميني ديگر است ولايتش ولايت حيدر است ) چه پيامي دارد؟

پرسش

شعار ( خامنه اي خميني ديگر است ولايتش ولايت حيدر است ) چه پيامي دارد؟

پاسخ

اين شعار حاوي دو پيام و نكته اساسي است كه به توضيح آن مي پردازيم : نكته يكم : مقام معظم رهبري نه تنها مانند حضرت امام ( ره ) داراي شرايط و اوصاف لازم رهبري اند؛ بلكه بسياري از ويژگي ها و برجستگي هاي شخصيتي حضرت امام ( ره ) را نيز دارا مي باشند .مجموع اين تشابهات را مي توان در دو بخش بيان كرد : الف ) تشابه در صلاحيت هاي لازم براي رهبر : 1 .صلاحيت هاي علمي و آگاهي كامل به علوم و مسايل اسلامي و آشنايي با اصول و مباني واحكام اسلام در زمينه هاي مختلف فرهنگي ، سياسي ، اجتماعي ، نظامي و ....2 .صلاحيت هاي اخلاقي ؛ از قبيل زهد و پارسايي ، ساده زيستي ،وارستگي ، قناعت ، عدالت ، تقوا، ايمان ، اخلاص ، توكل ، صداقت و . ...3.صلاحيت هاي مديريتي ؛ مقام معظم رهبري به دليل ويژگي هاي شخصيتي وكسب تجارب بسيار با ارزش در اثر سوابق مبارزاتي و مسووليت هاي مختلف ، از توانايي و تدبير بسيار بالايي در مديريت جامعه و حل مشكلات و اداره بحران ها و فراز و نشيب هاي متعددي برخورداراند .و با بينش عميق و صحيح سياسي و اجتماعي ، درك واقعيت هاي داخلي و بين المللي و آينده نگري ، مصالح و منافع جامعه اسلامي را به خوبي تشخيص مي دهند وسكان هدايت جامعه را در اختيار دارند .ب ) تشابه در اصول رفتار سياسي وخط مشي ها؛ مقام معظم

رهبري مانند حضرت امام ( ره ) ، در انجام دادن وظايف رهبري و اجراي احكام و ارزش هاي اسلامي ، كاملا" قاطع و در مقابل توطيه هاي دشمنان داخلي و استكبار جهاني ، مقاوم و پا بر جا بوده است و باحمايت مدبرانه خود از دولت ، مانع از اين مي شود كه دشمن بين مردم ،دولت و مسوولان شكاف ايجاد كند .ايشان بدون هيچ عوام فريبي ، همگان رابه راه خدا، ياد خدا، تقواي الهي ، هوشياري انقلابي ، رعايت احكام اسلامي و مصلحت نظام ولايي فرا مي خوانند .رهبر معظم انقلاب در عين داشتن اقتدار اسلامي و سختگيري نسبت به دشمنان انقلاب اسلامي ، با دوستان ودلسوزان نظام ، مهربان و رحيم است و تلاش مي كند تا انقلاب اسلامي را برمحور و مداري كه امام خميني بنيان نهاده ، پيش برده و از انحراف از اصول وارزش هاي الهي آن جلوگيري كند .بنابراين رهبري ايشان ، تداوم همان خطامام و پاسداري از اصول آن است . گفتني است كه اين مطالب ، هرگز به معناي بيان مراتب و مقامات معنوي ، عرفاني و كمالات اين بزرگواران نيست ؛ زيرا مرتبه كمال دانشمندان و عالمان الهي - جز بر خدا ومعصومين ( ع ) - بر همگان پوشيده است و هيچ كس نمي تواند در اين عرصه اظهار نظر كند .ولي آنچه مسلم است ، امام راحل ( ره ) ، از حيث مقام داراي درجاتي است كه كمتر كسي از فقهاي گذشته مي توانسته به آن حد برسد.مقام معظم رهبري نيز همچون استاد بزرگوارش امام خميني ( ره ) ، بر

بسياري از فقهاي گذشته برتري دارد و امروز نيز خورشيد فروزاني است كه جهان ازنورش منور است . امروزه هيچ كشوري را سراغ نداريم كه حكومت آن ، به دست شخصي دانشمند، عادل ، خدا ترس ، پارسا و مردم دوست باشد .نكته دوم : مقام معظم رهبري نيز مانند حضرت امام ، داراي همان ولايت واختيارات حكومتي گسترده اي است كه پيامبر اكرم ( ص ) ، حضرت علي ( ع ) وديگر امامان معصوم ( ع ) داشته اند .اين مطلب از مباني عقلي و نقلي مستحكمي برخوردار است ، كه به اختصار توضيح داده مي شود : بر اساس نظريه ( ( ولايت فقيه ) ) ، فقيه همه اختيارات حكومتي امام معصوم ( ع ) را دارد؛جز آنچه كه به دليل خاص از مختصات امام معصوم ( ع ) شمرده شده است ؛زيرا چنين مواردي در حقيقت مربوط به جنبه ولايت و حاكميت نيست ؛بلكه به دليل جهات شخصيتي و شرافت مقام امامت و عصمت پيشوايان معصوم ( ع ) است . بنابراين ديدگاه ، هرگاه فقيه واجد شرايط به تشكيل حكومت اسلامي توفيق يابد، همان ولايتي را كه پيامبر و امام معصوم ( ع ) دراداره امور جامعه داشتند، او نيز خواهد داشت و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند .خود امام خميني ( ره ) ، در اين باره مي فرمايد : ( ( اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم ( ص ) ، بيشتر از امام علي ( ع ) بوده و يااختيارات حكومتي اميرمومنان علي ( ع ) ، بيش از فقيه

است و يا يك فقيه دراداره حكومت ، از اختيارات حكومتي بيشتري نسبت به ولي فقيه قبل يا بعداز خودش برخوردار است ، باطل و مردود است . البته فضايل پيامبر ( ص ) ،بيش از همه انسان ها است و پس از ايشان فضايل امير مومنان از همه بيشتراست ، ليكن فضايل معنوي بيشتر، اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد.خداوند همان اختيارات و ولايتي كه به پيامبر اكرم ( ص ) و امامان معصوم ( ع ) - در تدارك و بسيج سپاه ، تعيين واليان و استانداران ، گرفتن ماليات ، و صرف آن در مصالح مسلمانان - داده است ، براي حكومت فقيه نيز قرار داده است. نهايت تفاوت اين كه ولايت فقيه در رابطه با شخصي معين نبوده و روي عنوان عالم عادل ثابت است ) ) ، ( امام خميني ولايت فقيه ، ص 55 ) . حضرت امام ( ره ) در توضيح اين نظريه مي افزايد : ( ( وقتي مي گوييم ولايتي را كه رسول اكرم ( ص ) و ايمه ( ع ) داشتند، بعد از غيبت فقيه عادل دارد، براي هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقها، همان مقام ايمه و پيامبر اكرم ( ص ) است ؛ زيرا اينجا صحبت از مقام نيست ، بلكه صحبت از ولايت ؛ يعني ،حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس - كه يك وظيفه سنگين ومهم است - مي باشد، نه شان و مقام برتر و غيرعادي . ... ولايت فقيه از امورقراردادي و اعتبار عقلايي است و واقعيتي جز جعل قانوني

ندارد .وقتي كسي به عنوان ولي در موردي نصب مي شود؛ مثلا" براي حضانت وسرپرستي كسي يا حكومت ، ديگر معقول نيست در اعمال اين ولايت ، فرقي بين رسول اكرم ( ص ) و امام ( ع ) يا فقيه وجود داشته باشد .به عنوان مثال ،ولايتي كه فقيه در اجراي حدود و قوانين كيفري اسلام دارد؛ در اجراي اين حدود بين رسول اكرم ( ص ) و امام و فقيه امتيازي نيست . حاكم ، متصدي اجراي قوانين الهي است و بايد حكم خدا را اجرا كند، چه رسول الله ( ص ) باشد و چه امام معصوم ( ع ) يا نماينده او يا فقيه عصر ) ) ، ( همان ، ص 56 ) . اين نظريه با فقهاي بزرگي مانند شيخ مفيد، شيخ طوسي ، ديلمي ، فاضل وشهيدين نسبت داده شده است و در ميان فقهاي متاخر، شخصيت هاي برجسته اي چون صاحب جواهر، علامه كاشف الغطا، علامه نراقي ، ميرزاي بزرگ شيرازي ، حضرت امام خميني و ...آن را مورد تاييد قرار داده اند، ( فقه سياسي ، عميد زنجاني ، ج 2، ص 353 ) . مهمترين دلايلي كه براي اثبات گستره ولايت و اختيارات حكومتي ولي فقيه در حد ولايت معصومين ( ع ) وجود دارد، عبارت است از : 1 .همه دلايل عقلي و نقلي كه ضرورت حكومت و ولايت فقيه را با عنوان فقاهت و عدالت در عصر غيبت اثبات مي كند، دامنه و گستره اين حكومت و ولايت را نيز اثبات مي كند .2.رسالت ها و مسئوليت هايي كه از جانب خدا و

دين ، بر عهده ولي فقيه واجدشرايط حكومت و رهبري نهاده شده است ؛ درست همان رسالت ها ومسووليت هايي است كه پيامبر و امامان معصوم ( ع ) بر عهده داشتند و آن عبارت است از : حفظ احكام اسلام از انحرافات ، تبليغ و اجراي اسلام ،اصلاح امور مسلمانان ، هدايت و ارشاد آنان ، دفاع از مظلومان ، مقابله بازورگويان و ستمگران و برقراري عدالت اجتماعي ، انجام دادن اين مسئوليت ها و رسالت ها، همان گونه كه براي معصومين ( ع ) قدرت ولايت وحكومت مطلقه اي را ايجاب مي كند، ولايت و اختيارات گسترده اي را براي فقيه متصدي حكومت و دولت اسلامي نيز ايجاب مي كند .در غير اين صورت بسياري از احكام به اجرا در نخواهد آمد و معطل خواهد ماند، ( امام خميني ، ولايت فقيه ، ص 54 ) . 3 .ولايت فقيه به عنوان نهاد حكومتي كه درشخصيت حقوقي حاكم تبلور مي يابد، مانند همه نهادهاي حكومتي ديگر -اعم از حكومت هاي لاييك ، دمكراتيك ، و ساير انواع آن كه داراي قدرت مطلقه هستند - او نيز بايد داراي قدرت و اختيارات مطلقه باشد تا بتواند همه امور فردي و اجتماعي شهروندان مسلمان را سامان بخشد و معضلات جامعه اسلامي را حل و فصل كند .بنابراين قوانين جامع و كامل اسلام ،جهت اجرا شدن و تامين سعادت همه جانبه دنيوي و اخروي انسان ها،تشكيل حكومت اسلامي را با اختيارات كامل و مطلق ايجاب مي كند وولايت فقيه به عنوان نهاد حكومتي و شخصيت حقوقي فقيه ، تبلور اين قدرت و ولايت مطلقه است كه

امام علي ( ع ) و ساير امامان معصوم ( ع ) داراي آن بوده اند .براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به : 1 .آيت الله جوادي آملي ، ولايت فقيه ، ص 463، مركز نشر اسرا .2 .كاظم قاضي زاده ، انديشه هاي فقهي -سياسي امام خميني ، ص 153، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري . 3 .آيت الله مصباح يزدي ، ولايت فقيه ، ص 105، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ( ره ) . 4 .نبي الله ابراهيم زاده آملي ، حاكميت ديني ، ص 153، پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه . ;

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتى دارد؟

پرسش

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتى دارد؟

پاسخ

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد نشود در قوانينى كه وضع مى شود تنها معايار فقه شيعه نخواهد بود و اين يكى از آثار مهم و قابل توجّه است ولى اگر دين رسمى كشور اسلام و مذهب جعفرى باشد تنها فقه شيعه در كشور رسمى خواهد بود و قوانينى كهوضع مى شود بر اين اساس بايد سنجيده شود.

البته اين منافات ندارد كه براى اهل سنّت فقه آنان نيز محترم باشد و در محيطى كه آنان زيست مى كنند بتوانند طبق مذهب خود عمل كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1260_

انتخاب آقاي منتظري را امام صريحا فرمودند كه اشتباه بود آيا ممكن است اين اشتباه در مورد رهبري مجددا تكرار شده باشد

پرسش

انتخاب آقاي منتظري را امام صريحا فرمودند كه اشتباه بود آيا ممكن است اين اشتباه در مورد رهبري مجددا تكرار شده باشد

پاسخ

در رابطه با انتخاب آيت اللّه خامنه اي، پيش از آن كه مجلس خبرگان تصميم بگيرد، حضرت امام(ره) ديدگاه مساعدو هدايت گر خود را اعلام فرموده بودند. از طرف ديگر چگونگي رهبري ايشان پس از رحلت حضرت امام(ره) بهتريندليل بر حسن اين انتخاب مي باشد. از ديگر سو شخص ثالثي كه احتمال رود بهتر از ايشان توانايي رهبري انقلاب رادارد، تاكنون شناخته نشده است و به اذعان و اعتراف بيشتر مجتهدين و بزرگان حوزه و دانشگاه، ايشان در حال حاضربهترين فرد براي رهبري مي باشند.{J

وظيفه ما در برابر افرادي كه متدين و مذهبي هستند ولي با نظام ولايت رهبري و نظام بد هستند چيست

پرسش

وظيفه ما در برابر افرادي كه متدين و مذهبي هستند ولي با نظام ولايت رهبري و نظام بد هستند چيست

پاسخ

مخالفان و يا منتقدان نظام , بر چند دسته اند: برخي به خاطر بي ديني با نظام مخالف اند و برخي ديگر نيز با وجود آن كه از زمره متدينين هستند, نسبت به نظام ديدگاه خاصي دارند. اين گروه نيز يكسان نيستند ; برخي به خاطر ديدگاه هاي خاص خود مسائله دار هستند كه در اين موارد بايستي با ريشه يابي , علت را دريافت و با منطق و حسن برخورد, سعي در رفع شبهه از اذهان آنان نمود و در برخي از موارد نيز با قبول اشكالات , از كليت نظام و اهداف و خدمات آن دفاع كرد.

قاسم شعله سعدي در اين نامه خود از آيت الله منتظري به عنوان فقيه عاليقدر نام بردند كه مدتي است بدون هيچ حكم قانوني ايشان در منزل خود زنداني مي باشند برخلاف گفته امام كه گفته اند ايشان (آيت الله منتظري) به نظام و حوزه هاي علميه گرمي مي دهند.

اشاره

ابتدا مي خواهم

پرسش

قاسم شعله سعدي در اين نامه خود از آيت الله منتظري به عنوان فقيه عاليقدر نام بردند كه مدتي است بدون هيچ حكم قانوني ايشان در منزل خود زنداني مي باشند برخلاف گفته امام كه گفته اند ايشان (آيت الله منتظري) به نظام و حوزه هاي علميه گرمي مي دهند.

ابتدا مي خواهم دليل كنار گذاشتن آيه الله منتظري را بدانم و ثانيا گفته آقاي قاسم شعله سعدي در مورد گفته امام در مورد شخص آقاي منتظري با نامه اي كه من از امام خميني درباره عزل آقاي منتظري كه در مورد 6/1/68 نوشته شده است در تناقض است. البته من نامه امام را به پيوست اين نامه تقديمتان مي كنم. لطفا در مورد صحت اين نامه امام به آيت الله منتظري من را مطمئن كنيد كه آيا چنين نامه اي نوشته امام است يا خير؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال، توجه به چند نكته حائز اهميت است:

يكم. مخالفت جامعه، حوزه هاي علميه و نظام اسلامي با آيت الله منتظري، به هيچ وجه به معناي مخالفت با شخص ايشان و يا نظرات و عقايد وي در زمينه هاي مختلف نيست.

در نظام اسلامي، وجود عقايد و نظرات مختلف و حتي مخالف - كه منجر به رشد، تعالي و بالندگي نظام و جامعه مي شود - امري مثبت ارزيابي شده و از آن استقبال مي گردد. چنان كه در جامعه شاهد فعاليت عده اي هستيم كه با اصل نظام مخالف بوده و آزادانه به ارائه نظرات و ديدگاه هاي خود مي پردازند.

آيت الله منتظري از افرادي است كه قبل و بعد از انقلاب اسلامي، خدمات مفيدي ارائه داده است و از ديدگاه هاي ايشان در تدوين قانون اساسي

و ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران استفاده شده است. در اين راستا مي توان به گنجاندن اصل مهم ولايت فقيه در قانون اساسي، با حمايت قاطع حضرت امام و چهره هايي مانند آيت الله منتظري، شهيد بهشتي و... نام برد. مورد مهم ديگر نحوه گزينش ولي فقيه و راه كارهاي آن در قانون اساسي (انتخاب دو مرحله اي فقيه از سوي خبرگان)، دقيقاً همان ديدگاهي است كه در كتاب فقهي آيت الله منتظري درباره ولايت فقيه آمده است.

حضرت امام(ره) در نامه 8/1/68 چنين مي فرمايند كه: «... من صلاح شما و انقلاب را در اين مي بينم كه شما فقيهي باشيد كه نظام و مردم از نظارت شما استفاده كنند. از پخش دروغ هاي راديو بيگانه متأثر نباشيد، مردم ما شما را خوب مي شناسند و حيله هاي دشمن را هم خوب درك كرده اند كه با نسبت هر چيزي به مقامات ايران كينه خود را به اسلام نشان مي دهند... در اسلام مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم...».

دوم: براساس تعاليم و آموزه هاي دين مبين اسلام، حفظ حكومت و نظام اسلامي، رعايت مصالح جامعه اسلامي، از اصول بسيار مهمي بوده كه حتي بر بسياري از واجبات مقدم و لازم الرعاية مي باشد كه اعتبار و ارزش افراد، خصوصاً مسؤولين و كارگزاران، حمايت و مخالفت جامعه نسبت به آنان، نيز در چارچوب رعايت يا عدم رعايت اين اصول قابل بررسي و تحليل است.

مسلماً آيت الله منتظري يكي از چهره هاي مطرح سياسي كشور بودند كه به عنوان يك فقيه انقلابي، ياور و همراه حضرت امام تا حد قائم مقام رهبري نيز پيش رفتند و به واسطه خدماتي كه به نظام اسلامي انجام

دادند مورد حمايت امام و مردم و روحانيون نيز بودند اما به واسطه اقداماتي كه توسط ايشان و يا افراد منتسب به ايشان انجام شد كه مصالح نظام اسلامي را به شدت با خطر مواجه نمود، از قائم مقامي عزل و مورد بي مهري و مخالفت حضرت امام، حوزه هاي علميه و مردم انقلابي قرار گرفت. و در سالهاي اخير نيز به علت تضعيف نمودن نظام اسلامي محدوديتهايي بر عليه او اعمال شد. سوم: در هر صورت شناخت دلايل مخالفت هاي گسترده از طرف اقشار گوناگون جامعه با ايشان نيازمند مروري كوتاه بر مواضع و عملكردهاي ايشان در دو مقطع قبل و بعد از عزل ايشان مي باشد: الف. عملكردها و اقدامات غير صحيح ايشان قبل از عزل از قائم مقامي: بعد از انتخاب ايشان به عنوان قائم مقام رهبري و بر عهده گرفتن مسئوليتهاي مهم با كمال تأسف به دليل قرار داشتن افراد ناصالح و قدرت طلب، برخي از عناصر نهضت آزادي، جاما و منافقين و به ويژه باند تروريست مهدي هاشمي در اطراف ايشان و رساندن اطلاعات ناصحيح و تحريك ايشان به موضع گيري هاي نابجا موجب بدبيني ايشان به خدمتگزاران دلسوز نظام، زير سؤال بردن دستاوردهاي انقلاب و در نتيجه جدا نمودن نامبرده از امام و نظام مي شوند. از ديگر سو به تدريج دفتر ايشان به كانوني در جهت فعاليت هاي تخريبي درآمد و ايشان نيز تحت تأثير اينگونه عوامل گرفته كه هنوز هم آثار آن آشكار و هويدا است. اين مسأله بر حضرت امام ثابت كرد كه ايشان صلاحيت رهبري نظام را ندارد.

آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي

از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي دادند و در واقع دفتر ايشان را به يك كانون توطئه تبديل كرده بودند، حضرت امام را ناچار به موضع گيري و تذكر كردند. تذكرات و هشدارهاي حضرت امام(ره) چند سال به طول انجاميد و حضرت امام(ره) با واسطه كردن افراد زيادي كوشيدند آقاي منتظري را از گرداب بزرگي كه توسط نزديكانشان پديد آمده بود نجات دهند؛ ولي متأسفانه آن همه تلاش ها هيچ ثمري نبخشيد و حضرت امام(ره) به خاطر وظيفه سنگيني كه نسبت به صيانت انقلاب داشتند، ناچار به اقدامات جدي تري شدند. كه در نتيجه آن آقاي منتظري با صوابديد حضرت امام و مجلس خبرگان استعفا دادند.

پرداختن به افكار و موضع گيري هاي غير واقع بينانه ايشان در اين دوران، خارج از گنجايش اين نامه است، لذا در اين زمينه شما را به مطالعه دو كتاب ذيل ارجاع مي دهيم:

1. رنجنامه، سيد احمد خميني

2. خاطرات سياسي، محمدي ري شهري

ب) عملكردها و مواضع غير اصولي ايشان بعد از عزل: ايشان بعد از عزل طبق سفارش امام در كمال آسايش و آزادي سال هاي متمادي به تدريس و برنامه هاي حوزوي خود اشتغال داشت اما متأسفانه به رغم توصيه هاي مؤكّد امام(ره) (در نامه هاي 6 و 8 فروردين ماه 1368) مبني بر عدم دخالت ايشان در سياست، پاكسازي بيت خود از افراد ناصالح، متأثر نشدن از منافقان و راديوهاي بيگانه و...؛ ايشان تحت تأثير منافقان، راديوهاي بيگانه و گزارش هاي جهت دار و غير صحيح اطرافيان خود، در موارد متعددي به ارائه نظرات غير واقع بينانه - كه منجر به تضعيف نظام اسلامي و سوء استفاده دشمنان شد - پرداخته، امنيت و منافع

كشورمان را به مخاطره افكندند به نحوي كه مجلس درس و دفتر ايشان به كانون اغتشاش و توطئه عليه نظام اسلامي تبديل شده بود. از اين رو با نظر شوراي عالي امنيت ملي تصميم به تعطيلي درس ايشان گرفته شد و بحمدالله با هوشياري مردم و حضور مؤثر آنان در صحنه، توطئه هاي دشمنان با شكست مواجه شد. مهم ترين نظرات آيت الله منتظري در محورهاي زير قابل پژوهش و طرح است:

1. نقش ولي فقيه در جامعه اسلامي: در موارد مختلفي ايشان درباره مسؤوليت و وظيفه ولي فقيه در جامعه اسلامي سخن گفته و مدعي شده است كه: «معناي رهبري اين است كه نظارت كند كه در كشور كارهاي خلاف شرع انجام نشود و...». متأسفانه اين اظهارات هم ناظر به جنبه نظري و فكري است و هم متوجه به ابعاد عيني و اجرايي آن، به خصوص عملكرد مقام معظم رهبري در شرايط كنوني. در پاسخ ابتدا بايد معناي «نظارت ولي فقيه» روشن شود.

آيا ولي فقيه تنها ناظر بر عملكرد دولت، احزاب و نهادها است و هيچ دخالتي - حتي در چارچوب قانون - در اداره امور نمي كند؟ چنين به نظر مي رسد كه هيچ كدام از مدافعان «اصل ولايت فقيه» در اين مورد ترديدي ندارند كه ولي فقيه به اعتبار اقتدار شرعي و صلاحيت ها و مسؤوليت هايي كه دارد، هم تعيين كننده روند كلي حركت اجتماع و هم مجري مستقيم بسياري از تصميمات و سياست ها است و علاوه بر گماردن بسياري از افراد در پست ها و منصب هايي خاص، بر كليت امور و كاركرد مسؤولان و مديران نيز نظارت دارد اين سخن بدان معنا نيست كه ولي فقيه در همه مسائل،

به صورت فردي عمل مي كند و از تشكيل نهادهاي اجتماعي، سياسي، اداري و حكومتي و سپردن كارها به آنها و جريان دادن امور در مجاري منطقي خود سرباز مي زند. بلكه بر عكس، عمده مسائل جامعه به وسيله ارگان ها و نهادهايي سامان مي يابد كه مطابق قانون در ساختار نظام پيش بيني شده اند. حتي ايشان پيش از اين در كتاب «ولايت فقيه خود»، (مباني فقهي حكومت اسلامي، ج 1، صص 14 و 93)، ولي فقيه را مسؤول واقعي حكومت اسلامي قلمداد كرده، و شأن آن را بسيار فراتر از يك ناظر صرف مي داند. اما معلوم نيست كه چرا اكنون (و در حالي كه از منصب رهبري عزل شده) مسؤوليت ولي فقيه را در حد نظارت بر سياست ها مي داند و مي خواهد كه رهبري در مسائل جامعه دخالت نكند و براي اثبات ادعاي خود به حكومت امام علي(ع) اشاره مي كند: «ولي فقيه يعني چه؟ يعني مجتهد عادل اعلم... اين شخص بيايد سركار. سركار به اين معنا كه نظارت داشته باشد بر كار دولت نه اين كه يك تشكيلات جدايي است. [حضرت ]علي(ع) با اين كه منطقه حكومتش ده برابر ايران من و شما بوده... توي آن [خانه صد متر و 150 متر با دو سه تا اتاق، كشوري را كه ده برابر ايران شما بوده، اداره مي كرد». واقعاً اگر انسان بخواهد مخالفت بكند به چه دلايل و مثال هاي بي ربطي متوسل مي شود؟ آيا امام علي(ع) فقط نظارت بر كار دولت داشت يا اين كه خود در بسياري از امور جامعه مستقيماً دخالت مي كرد؟ در آن زمان به دليل پيچيده نبودن مسائل حكومتي، نظام هاي تصميم گيري، اجرا و قضاوت مستقلي وجود

نداشت و حاكمان و واليان، خود متكفل همه اين امور بودند بنابراين بر خلاف ادعاي ايشان، امام علي(ع) نه تنها ناظر صرف نبود؛ بلكه عمده كارها را خود رأساً انجام مي داد. در شرايط كنوني و با پيچيده شدن اجتماعات بشري و با تخصصي شدن امور، آن شيوه حكومت، ناممكن است و به همين دليل، دستگاه تصميم گيري و مجلسي، مستقل از دولت و دستگاه اجرايي است و اين دو نيز از نيروهاي نظامي جدا هستند. بدين ترتيب، بسياري از امور - كه در گذشته در اختيار امام عادل قرار داشت - اينك در قالب قواي گوناگون، تحت مسؤوليت رهبري و ولي فقيه انجام مي شود.

نكته ديگر آن كه ولي فقيه، در چهارچوب قانون اساسي، مسؤوليت هاي متعددي بر دوش دارد كه جنبه اجرايي داشته و دخالت مستقيم در اداره امور جامعه به حساب مي آيد. رهبري مسؤوليت تعيين سياست هاي كلي نظام و نظارت بر اجراي آن را بر عهده دارد. هم چنين تعيين فرماندهان نظامي و انتظامي با رهبري است. با نگاهي به قانون اساسي، روشن مي شود كه رهبري در جامعه اسلامي «مسؤول واقعي حكومت اسلامي» است و اين مسؤوليت هم شامل موارد تصميم گيري و اجرايي مي شود و هم امر مهم نظارت را در بر دارد. پس، اين سخن گزافي است كه رهبري تنها بايد نظارت كند. علاوه بر اين كه نظارت بدون برخورداري از قدرت براي اصلاح روند امور، امري بي محتواست و در واقع نظارت نيست.

2. عملكرد رهبري و آقاي خاتمي: بخش زيادي از سخنان آقاي منتظري، درباره مخالفت با دخالت ولي فقيه در امور كشور، متوجّه وضعيت كنوني است. بدين معنا كه وي مدعي است كه

دولت آقاي خاتمي، به دليل دخالت رهبري، قادر به تحقق شعارها و وعده هاي انتخاباتي خود نيست. طرح اين گونه تبليغات از سوي رسانه هاي خارجي و صهيونيستي، به دور از انتظار نيست؛ چرا كه آنها ركن اصلي انقلاب؛ يعني، ولايت فقيه را نشان رفته اند و در صدداند آراي بيست ميليوني مردم مؤمن به آقاي خاتمي را، مخالفت با ولايت فقيه معرفي كنند. آنچه جاي تأسف است، شنيدن همين گونه اظهارات از زبان كسي است كه در داخل كشور، مدعي فهم مسائل حكومتي و سياسي است و خود را در موضوع مرجعيت مردم تصور مي كند. شگفت آور اين كه وي به آقاي خاتمي سفارش مي كند كه از مقام خود استعفا كند.

آيا اين تحليل و راه حل، دليلي بر ساده لوحي و عدم توان درك سياسي ايشان نيست و اگر هيچ دليلي جز همين اظهارات در اختيار نبود، عدم صلاحيت وي براي دخالت در امور سياسي ثابت مي شد.

3. ولايت فقيه و شرط اعلميت: از جمله مسائل نادرستي كه آقاي منتظري، در نامه ها و سخنان خود مطرح كرده است، ضرورت اعلم بودن (اعلم فقهي) ولي فقيه است. اما اشكال مهم و اساسي كه بر اين نظريه وارد مي شود اين است كه آنچه در اسلام در مورد حاكم اسلامي به عنوان يك شرط علمي مطرح شده است، فقاهت و علم به احكام به اسلام است. بنابراين حاكم اسلامي بايد از ميان فقيهان و اسلام شناسان برگزيده شود، هم چنين فقيه حاكم، بايد عادل باشد و اين دو ويژگي، حداقل شرايطي است كه حاكم اسلامي بايد دارا باشد. در عين حال هرگز نمي توان اداره جامعه اسلامي را به كسي سپرد كه فقط از اين

حداقل شرايط برخوردار باشد. امام خميني(ره) در اين باره مي فرمايد: «اگر كسي اعلم در علوم معهود حوزه ما باشد؛ ولي مسائل سياسي و اجتماعي جامعه و جهان را نداند و جامعه اسلامي را در شرايط پيچيده جهاني نتواند اداره كند، اساساً در مسائل اجتماعي مجتهد نيست و نمي توان سرپرستي و زعامت جامعه را به وي سپرد». بنابراين از نظر امام خميني(ره) اعلميت فقهي به تنهايي، ولايت نمي آورد؛ بلكه شرط ضروري رهبري اسلامي، توان مديريتي و تدبير مملكت داري است كه لزوماً با اعلميت فقهي حاصل نمي شود. خود آقاي منتظري نيز پيش از اين نوشته است: «از مهم ترين موارد تزاحم بين شرايط ولي امر و از مواردي كه زياد اتفاق مي افتد، تضاد بين شرط فقاهت است و بين شرط تدبير و درك سياسي. در اين جا شرط دوم يعني تدبير و سياست مهم تر است؛ زيرا نظام و تأمين مصالح و دفع دشمنان و بيگانگان فقط باتوان و تدبير سياست حاصل مي شود». وي در ادامه همين بحث مي افزايد: «اگر همه شرايط در يك فرد به عنوان رهبر جمع نبود، حكومت تعطيل بردار نيست و بايد رعايت الاهم فالاهم را نمود و عقل و اسلام و قوه تدبير؛ بلكه عدالت از اهم شرايط است.» ظاهراً ايشان به دلايل كه بيشتر سياسي به نظر مي رسد، از حرف ها و مواضع فقهي خود عدول نموده و اعلميت به معناي افقه بودن را به عنوان شرط ضروري ولي فقيه ذكر كرده است؛ در حالي كه خود نيز مي داند چه بسيار فقهايي كه اعلم فقهي به حساب مي آيند؛ ولي از اداره يك جمع كوچك اطرافيان خويش عاجزاند. قطعاً رجوع به اعلم فاقد توان مديريتي -

آن هم وقتي مجتهدان مدير و مدبر وصالح براي رهبري موجود است - منجر به سقوط مردم و جامعه خواهد شد.

4. مرجعيت مقام معظم رهبري: از موضوعاتي كه در صحبت هاي آقاي منتظري مطرح شده، مسأله مرجعيت مقام معظم رهبري است. وي در قسمتي از صحبت هاي خود، ضمن تأكيد بر اين كه ايشان در حد مرجعيت نيست و نبايد فتوا بدهد، مي گويد: «من قبل از فوت آقاي اراكي... به وسيله آيت الله مؤمن به ايشان پيام دادم... به مصلحت اسلام و حوزه ها و جناب عالي است كه دفتر شما رسماً اعلام كند... (ايشان) از جواب دادن مسائل شرعي معذور است...». در اين جا قصد اثبات مرجعيت آيت الله خامنه اي را نداريم، چرا كه اين امر از راه هاي مختلف ثابت شده است و گواهي فقيهان و مجتهدان بيشماري در ايران و ديگر كشورها و نظر جامعه مدرسين قم براي اين امر كفايت مي كند. مقام معظم رهبري، مجتهد مطلق و فقيهي است كه با نظر خبرگان امّت، متصدّي ولايت و زعامت جامعه شده است؛ يعني، علاوه بر داشتن وجه اشتراك با فقهاي ديگر، در اصل فقاهت و عدالت، داراي ويژگي هايي چون مديريت، تدبير، درك سياسي، توان مصلحت شناسي و شجاعت تصميم گيري است. دامنه اقتدار ايشان نيز با توجه ديدگاه نظريه پردازان «ولايت مطلقه فقيه»، بسيار گسترده تر و حتي بسيار فراتر از حوره عمل مراجع تقليد است كه تنها به حوزه فتوا براي مقلدان خاص محدود مي شود. با اين حساب آيا عاقلانه است كه ايشان براي كسب عنوان مرجعيت تلاش كنند؟ در حالي كه ايشان حتي پس از تأييد جامعه مدرسين، اطلاعيه داده و مردم را به مراجعه بزرگوار قم ارجاع دادندو مرجعيت

داخل كشور را نپذيرفتند؟ البته ايشان به جهت اين كه فقيه و صاحب فتوا هستند، مجازاند كه مرجعيت را به عنوان يك شأن اجتماعي بپذيرند يا نه. البته با مراجعه فراوان مردم به ايشان و طلب فتوا، خود به خود ايشان مرجع تقليد مردم شده اند.

در هر صورت آيت اله منتظري در بستر فعاليت هايي افتاده است كه طرّاحان اصلي آن، دشمنان اسلام و انقلاب اند و در اين اقدامات هدف اصلي «ولايت فقيه» است و اگر دشمن در شكستن اين محور اصلي نظام، توفيق يابد، از بين بردن دستاوردهاي انقلاب و مبارزات ملت، آسان خواهد شد. متأسفانه آقاي منتظري به جهت ساده لوحي سياسي، قرار گرفتن تحت تأثير اطرافيان، تعجيل در تصميم گيري و عدم تمكين به خيرخواهي امام راحل(ره)، عملاً آتش بيار معركه اي شدند كه دشمن ساخته بود، (ر.ك: منتظري از اوج تا فرود، ويژه آقاي منتظري، نشريه جمعيت دفاع از ارزشها).

نكته آخر اين كه نامه مورخ 6/1/68 حضرت امام به آقاي منتظري كه شما تصوير آن را ارسال نموديد، كاملا معتبر و غير قابل خدشه است و دلايل متعددي براي اثبات آن وجود دارد از جمله شهادت افراد متعدد، پاسخ آن نامه كه توسط آقاي منتظري به امام نوشته شده و تأييد مؤسسه نشر اثار امام خميني.

واژه روشنفكري از چه زماني وارد ايران شد و به چه مفهوم است روشنفكري ديني يعني چه.

پرسش

واژه روشنفكري از چه زماني وارد ايران شد و به چه مفهوم است روشنفكري ديني يعني چه.

پاسخ

اين موضوع نيازمند تحقيقي گسترده و دامنه دار است كه مي توانيد جهت اين امر به منابع ذيل مراجعه نماييد:

1. سير جريان روشنفكري در ايران، محمد رحيم عيوضي، سازمان تبليغات اسلامي، 1377

2. حديث پيمانه، حميد پارسانيا، انتشارات معارف، 1376

3. مجله انديشه حوزه، سال ششم، ش 23 و 24 و 25، ويژه روشنفكري

4. ارتجاع روشنفكري در ايران، محمد مهدي باباپور گل افشاني، نشر آل صمد، 1381

5. ضميمه نامه (سخنان مقام معظم رهبري در دانشگاه تهران، ارديبهشت 1377).

چرا در گزينش مسئولين دولتي ميان شيعه و سني تفاوت قائل مي شوند؟ با وجود اينكه ممكن است فرد اهل تسنن داراي شايستگي بيشتري باشد.

پرسش

چرا در گزينش مسئولين دولتي ميان شيعه و سني تفاوت قائل مي شوند؟ با وجود اينكه ممكن است فرد اهل تسنن داراي شايستگي بيشتري باشد.

پاسخ

ارائه پاسخي دقيق و منصفانه، نيازمند بررسي و جايگاه حقوقي برادران اهل سنت در نظام اسلامي و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي باشد:

الف - امتيازات:

براساس اصل دوازدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي «دين رسمي ايران اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام كامل مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت) و دعاوي مربوط به آن دردادگاه ها رسميت دارند و در هر منطقه اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب».

اصل فوق و عملكرد جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با پيروان ساير مذاهب اسلامي به خوبي نشان دهنده اهتمام نظام اسلامي به رعايت حقوق پيروان اين مذاهب است كه در سطح جهاني در نوع خود بي نظير مي باشد. بر اين اساس حقوقي كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران براي مسلمانان مورد نظر مقرر داشته عبارتند از:

1. احترام: يكي از ضروريات روابط مسالمت آميز بين اهالي يك كشور، احترام متقابل است كه اين مسالمت را تسهيل مي كند. اما تجارب تاريخي مذاهب اسلامي نشان دهنده بروز و ظهور برخوردهاي خشونت آميز بين فرق و مذاهب

اسلامي به دليل تعصبات ديني و مذهبي است كه برادري اسلامي را مبدل به عداوت و نابرادري در دوره هاي زيادي نمود. از اين رو قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، با عبرت از سوابق تلخ گذشته و براي ايجاد روابط مسالمت آميز و اخوت و برادري بين همه مسلمانان و پرهيز از هرگونه تفرقه اي بر رعايت احترام كامل تأكيد مي نمايد بنابراين هرگونه سب و لعن و يا بي احترامي نسبت به پيروان مذاهب اسلامي قانونا ممنوع مي باشد.

2. آزادي انجام مراسم مذهبي: انجام مراسم مذهبي، علاوه بر جنبه عبادي، حالت سياسي به خود مي گيرد و همواره دو اثر دروني و بيروني به بار مي آورد اثر دروني عبارت از تقويت حس تعاون و برادري بين پيروان يك آيين است و اثر بيروني آن تبليغ يا اعلام موجوديت و نمايش قدرتي است كه يك جماعت مذهبي در مقابل گروه ها و جماعات ديگر، از خود نشان مي دهد. در جوامعي كه اختلافات فرقه اي و مذهبي وجود دارد، انجام اين گونه مراسم طبعا بين گروه هاي متخالف ايجاد رقابت و حتي كينه و دشمني مي كند. از اين رو بسياري از حكومت ها در مقابل اين قبيل مراسم محدوديت هايي به وجود آورده و با آن اقليت ها به شدت برخورد مي كنند اما با اين همه در جمهوري اسلامي ايران مسلمانان ساير مذاهب اسلامي و حتي اقليت هاي غير مسلمان در انجام مراسم مذهبي خود كاملا آزاد و مورد احترام مي باشند.

3. رسميت تعليم و تربيت ديني و احوال شخصي: هر چند همه فرق اسلامي تابع تعاليم و احكام قرآن و سنت

نبي اكرم(ص) مي باشند، اما اختلافاتي در اصول اعتقادات و اعمال عبادي و مسائل فقهي آنان وجود دارد كه اين اختلافات به طور قطع و يقين در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه آنان مؤثر است. آزادي مذهب، اقتضا مي كند كه پيروان ديگر مذاهب اسلامي از امكانات خاص خود در اين زمينه ها برخوردار باشند از اين رو اصل دوازدهم قانون اساسي فقه اين مذاهب و حق تعليم و تربيت ديني آنان را به رسميت شناخته و براي دولت تكليف مي نمايد كه امكانات لازم را در اين خصوص فراهم نمايد.

4. رسميت منطقه اي: با فرض اين كه در برخي از مناطق كشور پيروان يكي از مذاهب اسلامي، اكثريت ساكنان را تشكيل مي دهند، قانون اساسي مقررات محلي را در حدود اختيارات شوراها در چارچوب موازين اسلامي و قوانين كشور به آنان واگذار نموده است.

5. حقوق سياسي و اداري: علاوه بر حقوق مذكور بررسي ساير اصول قانون اساسي نشان دهنده امتيازات برجسته اي براي پيروان ساير مذاهب اسلامي مي باشد:

الف) آزادي تشكيل احزاب، جمعيت ها، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي، براساس اصل 26 قانون اساسي.

ب) نمايندگي مجلس شوراي اسلامي براساس اصل 64 قانون اساسي.

ج) تساوي با همه ملت ايران، در همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلامي، براساس اصل نوزدهم و بيستم قانون اساسي (ر.ك: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر، 1378، ج 1، صص 173 - 169).

ب - محدوديت ها:

جمهوري اسلامي ايران نظامي است كه براساس اعتقاد به اصول دين اسلام و مذهب شيعه بنيانگذاري شده است و

طبيعي است كه حفظ و تداوم اين نظام يكسري شرايط و لوازم خاص خويش را اقتضا مي كند كه يكي از آنان اعتقاد كارگزاران اصلي و مديران سياسي نظام به مباني نظام اسلامي است تا بر اين اساس بتوان به تداوم و بقاي نظام اميدوار بود و وجود چنين شرطي نه تنها محدوديتي براي ديگر مذاهب اسلامي تلقي نمي شود، بلكه راهكاري عقلاني و منطقي است كه در ساير كشورهاي جهان وجود دارد و آنان براي حفظ نظام و ايدئولوژي حاكم بر آن كشور كه با خواست اكثريت مردم آن تحقق يافته است، شرايطي مطابق با مباني نظام و ايدئولوژي آن براي مسؤولين اصلي نظام و مديران سياسي در نظر مي گيرند و اگر در اين زمينه بخواهيم حالتي مقايسه اي با ساير كشورهاي اسلامي داشته باشيم بايد گفت كه ايران تنها كشوري است كه با سعه صدر و نهايت كرامت و بزرگواري با ساير مذاهب اسلامي و خصوصا برادران اهل سنت برخورد مي نمايد.

اما در كشورهاي اسلامي مجاور، مانند عربستان سعودي وضعيت كاملا برعكس است: با اين كه حدود 20 درصد ساكنين عربستان شيعه هستند افراد شيعه در كشور عربستان سخت در حالت اختناق و تنگناهاي سياسي به سر مي برند (شناخت كشورهاي اسلامي، غلامرضا گلي زواره، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1380 ، ص 108). و حتي از بسياري از حقوق اجتماعي عادي نيز محرومند و بسياري به خاطر فشار شديد دولت عربستان غالبا در حالت تقيه به سر مي برند.

از سوي ديگر متأسفانه در برخي مناطق سني نشين كشورمان شاهد برخي حركات و برنامه هاي حساب شده مي باشيم كه

در صددند روابط مسالمت آميز بين برادران اهل سنت با شيعيان را بر هم زده و وضعيت جمعيتي، اقتصادي، فرهنگي و... را به نفع اهل سنت تغيير دهند. هر چند به احتمال زياد چنين توطئه هايي داراي منشأ خارجي بوده، و نظام اسلامي هم با كمال بردباري و مدارا با اين قضايا برخورد مي كند ولي حداقل واكنش منطقي اين است كه در مورد سپردن مسؤوليت هاي دولتي و سياسي به برادران اهل سنت دقت كافي مبذول داشته و كمال احتياط را به جاي آورد.

نتيجه آن كه نظام اسلامي بيشترين امتيازات را براي ساير مذاهب اسلامي در قانون و عمل قائل است و وجود تفاوت در گزينش مسؤولين دولتي ميان تشيع و اهل سنت به مسائل مهم و اساسي نظير شيعه بودن مذهب رسمي كشور كه براساس خواست اكثريت مردم ايران شكل گرفته است و حفظ و تداوم آن از يك سو و وجود توطئه هايي است كه نظام اسلامي متأسفانه در مناطق سني نشين مشاهده شده و احتياط بيشتري را از سوي مسؤولين نظام اسلامي طلب مي كند.

من به آقاي خامنه اي اعتقاد دارم و به گفته هاي ايشان پايبندم ولي از وقتي به دانشكده آمده ام در مورد ديگر مسولين و صداقت آنها شكاك شده ام. ما كه در جمهوري اسلامي هستيم و هر روز در اخبارمان به تعداد بيكاران و گرسنگان كشورهاي ديگر اشاره داريم چرا به وضع ملت خ

پرسش

من به آقاي خامنه اي اعتقاد دارم و به گفته هاي ايشان پايبندم ولي از وقتي به دانشكده آمده ام در مورد ديگر مسولين و صداقت آنها شكاك شده ام. ما كه در جمهوري اسلامي هستيم و هر روز در اخبارمان به تعداد بيكاران و گرسنگان كشورهاي ديگر اشاره داريم چرا به وضع ملت خودمان نمي رسيم .

چرا بايد وضع مردم بم با اين همه كمك صادقانه مردم هنوز اسف بار باشد و در روزنامه و تلويزيون شاهد بدبختي آنها باشيم.

قطاري كه در نيشابور منفجر

شد چه چيزي داشت و چرا بعد از سه روز هيچ كس از مقامات دولتي براي كمك به آنجا نرفت چرا با آنكه حادثه بزرگي بود و ما حتي در مشهد لرزش آن را حس كرديم در اخبار خيلي كوتاه و مختصر بيان شد و حتي درباره كمك به مردم روستاهاي نيشابور كاري صورت نگرفت. من هنوز به جمهوري اسلامي وفادارم و آرزو مي كنم ان شاءالله امام زمان هر چه زودتر ظهور كند از شما هم خواهش مي كنم مرا راهنمايي كنيد و قانع كنيد تا بتوانم در جامعه از اسلام و اعتقاداتم دفاع كنم.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال، گفتني است كه عمدتا مسؤولين عالي رتبه نظام از وجود مشكلات و معضلاتي كه جامعه ما خصوصاً نسل جوان با آن دست به گريبانند، نگران بوده و در پي حل اين قبيل مشكلات بوده و مي باشند و انصافاً تلاش هاي آنان دستاوردهاي بسيار مثبتي براي جامعه به دنبال داشته است.

به عنوان نمونه در زمينه تحصيل و فراهم نمودن امكانات و وسايل پيشرفت علمي جوانان، شاخص تعداد دانشجو نسبت به اول انقلاب 6 برابر آن هم با كيفيت بسيار بالايي در سطح جهاني رسيده است و در بخش مسكن در 5 سال اخير بين 36 تا 5/44 درصد افزايش سرمايه گذاري مي باشد و در بخش اشتغال هم با اجراي طرح هاي ضربتي كه در سال هاي اخير با تأكيدات مقام معظم رهبري و تلاش هاي دولت، انجام شده، نتايج و چشم انداز خوبي براي جوانان كشورمان در پيش خواهد داشت.

نگاهي واقع بينانه به سياستهاي كل نظام از ابتداي انقلاب اسلامي تاكنون، چشم انداز 20 ساله،

جهت گيري برنامه هاي دولت و عملكردهاي آن، همه مبين اهتمام شديد نظام اسلامي به امور اساسي جامعه و جوانان مي باشد. اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه چند مسأله مديريت قوي و كارآمد همراه با برنامه هاي صحيح و منطبق با نيازها و شرايط عيني جامعه، مي تواند در كاهش مشكلات و تأمين نيازهاي اساسي جامعه نقش مؤثري داشته باشد، اما در اين فرايند متغيرهاي اساسي ديگري نيز وجود دارد كه به هيچ وجه نمي توان از آنان غفلت نموده، به عبارت ديگر نظام اسلامي در صورتي مي تواند در اجراي كامل تعاليم و ارزشهاي اسلامي در سطوح مختلف جامعه و حل نيازهاي اساسي آن و زدودن معضلات، موفق باشد كه ساير شرايط و زمينه هاي لازم از قبيل منابع انساني مورد نياز، كارگزاران و مديران صالح، مردم وفادار و هميشه در صحنه، كفايت منابع مادي و اقتصادي و... مهياد بوده وبه علاوه موانع و مشكلات ناشي از تعهدات خارجي و تهاجمات نظامي و فرهنگي، محاصره هاي اقتصادي و سياسي و نظامي، بدعت ها و سنت هاي غلط، دنياگرايي و.. وجود نداشته باشد. و حال آن كه انقلاب اسلامي علي رغم بسياري امتيازات و توانايي ها با مشكلات و مانعي روبرو بوده كه كاركردهاي نظام را در زمينه تأمين نيازهاي اساسي جامع و حل معضلات آن با كندي مواجه كرده است؛ مسلماً طبيعي است كه جامعه اي مانند جامعه ما كه از نظر سوابق تاريخي و مشكلات عظمي كه از نظر ساختار اقتصادي (تك محصول بودن آن، وضعيت وخيم صنعت و كشاورزي...) و ساختار سياسي، فرهنگي و اداري از قبل از انقلاب، به ما منتقل شده و چه از نظر مشكلات طبيعي مربوط به

انقلاب و ناشي از جنگ تحميلي و خسارت عظيم آن (بالغ بر 1000 ميليارد دلار معادل هزينه 70 سال كشور) و محاصره هاي بين المللي (كه تاوان اسلام گرايي و استقلال خواهي ملت ما مي باشد) تورم بين المللي و پايين بودن درآمدهاي نفتي و كاهش قدرت خريد دلار و مشكلات ناشي از دوران سازندگي و رشد سريع جمعيت و مشكلات ناشي از آن و معضلات ناشي از ساختار ناسالم اداري و رقابت هاي غير قانونمند جناحها (كه هزينه هاي زيادي بر منافع، امنيت و كارآيي نظام برجاي مي گذارد)، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها و مشكلات ناشي از آن و... داراي مشكل باشد.

در هر صورت ضمن در نظر گرفتن متغيرهاي فوق بايد جايگاه و نقش هر مسئول را بر اساس ميزان كارآمدي آن در حل مشكلات مردم، تعهد و تخصص، مبارزه با تبعيض و بي عدالتي، دغدغه خدمت به مردم و داشتن كارنامه درخشان در اين زمينه، دوري از سياست زدگي و تعصب حزبي و جناح زدگي سنجيد.

نكته آخر اين كه موضوعاتي كه نام برديد هر چند مدعي نيستيم كه هيچگونه قصور يا كوتاهي از سوي بخش هاي اجرايي يا نظارتي سر نزده است، اما با اين همه نمي توان تلاش هاي مخلصانه مسؤولين دلسوز و متعهد را نيز ناديده گرفت. به عنوان نمونه در حادثه سهمگين و دلخراش بم، پيگيري هاي شخصي مقام معظم رهبري يا تأكيدات و توصيه هاي زياد ايشان به مسؤولين مربوطه، بر كسي پوشيده و مخفي نمي باشد. يا تلاش هاي ساير مسؤولين عالي رتبه كشور و سران سه قوه در اين رابطه و اقدامات مثبت بسيار زيادي كه انجام شد و... اما در كنار

اين مسائل بايد به واقعياتي نظير حادثه خيز بودن كشور ما، سيل، زلزله و... و حجم عظيم خسارات ناشي از آنها ميزان امكانات و توانايي هاي كشور و زمان بر بودن بسياري از مسائل نظير بازسازي شهر عظيمي مانند بم و... توجه داشت، با اين همه ما هم معترفيم كه برخي نقاط ضعف در بدنه مديريتي، اجرايي و نظارتي كشور وجود دارد كه خوشبختانه نظام اسلامي به شدت در جهت رفع اين نواقص تلاش مي نمايد.

واژه آبستراكسيون -شانتاژ را شرح دهيد.

پرسش

واژه آبستراكسيون -شانتاژ را شرح دهيد.

پاسخ

اگر بخواهيم اين دو اصطلاح را به دو صورت جداگانه مورد بررسي قرار دهيم، اصطلاحاتي مرسوم و متعارف در ادبيات سياسي كشورها مي باشند. اما به صورت تركيبي كه تشكيل يك واژه را بدهند متعارف نمي باشد. از اين رو به توضيح هر كدام از اين دو واژه به صورت جداگانه مي پردازيم:

الف - آبستراكسيون Obstruction

در لغت Obstruct به معناي مسدود كردن، مانع شدن، اشكال تراشي كردن، كار شكني كردن و... مي باشد و در اصطلاح سياسي، به معناي از اكثريت انداختن مجلس براي جلوگيري از ادامه طرح يا پيشرفت مسأله يا موضوعي است.

توضيح آن كه: يكي از راه هاي اعتراض فراكسيون هاي مجلس (معمولا فراكسيون اقليت)، آبستراكسيون است؛ اين مسأله زماني رخ مي دهد كه اقليت نمايندگان نمي توانسته اند از راه قانوني مسير يك طرح يا لايحه اي را عوض كنند يا اين كه به عنوان اعتراض و نشان دادن مخالفت خويش با طرح موضوعي در مجلس، صحن مجلس را ترك كنند، تا اعتراض خود را اعلام كنند. البته در برخي مواقع نادر نيز اين اقدام از سوي اكثريت نيز صورت مي گيرد (مانند ماجراي اصلاح قانون مطبوعات در مجلس ششم).

از ديدگاه حقوقي هر چند عده اي اين مسأله را قانوني و وسيله اي براي نشان دادن اعتراض اقليت مي دانند ولي مسلما تكرار اين قضيه باعث ايجاد بي نظمي و اختلال در سيستم قانونگذاري كشور مي شود. از اين رو در حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران راهكارهايي براي مقابله با آن در نظر گرفته شده است (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، نشر

دادگستر، 1380، ج 2، ص 112).

چنين مسأله اي در ساير كشورها نيز وجود دارد و اقليتهاي پارلماني - بيشتر در اروپاي غربي - تا قبل از تدوين نظام نامه هاي آنتي آبستروكسيون (ضدآبستروكسيون) براي ممانعت از رأيگيريهاي نهايي پارلمانهايشان، يا از اعتبار و قوت انداختن دستور جلساتشان به طرح سؤالات گوناگون و سخنرانيهاي طولاني ميپرداختند كه در واقع مانع تصويب لوايح مورد توجه اكثريتيها ميشد. از 1952 به اين طرف با ايجاد مقررات جديد نظام نامه اي، به خصوص پارلمان انگلستان به اين مشكل فائق آمد. ديگر كشورها نيز اين روش را از مجلس انگلستان تقليد كرده به تنظيم نظام نامه هاي ضد آبستروكسيون پرداختند بدين ترتيب كه به رؤساي مجالس حق داده شد بنا به تشخيص خودشان سؤالات خارج از دستور جلسات را حذف و يا از سخنرانيهاي طولاني نمايندگان جلوگير ي كنند.

ب - شانتاژ سياسي Political Extortion

واژه شانتاژ به طور كلي به معناي با تهديد و ارعاب از كسي چيزي گرفتن، يا او را برخلاف ميل و ارادهاش به كاري واداشتن، يا از كاري بازداشتن، آمده است. و اما در جهان سياست شانتاژ به 3 شكل شناخته ميشود كه گاهي يك يا دو و يا زماني هر سه شكل آن در آن واحد روي مسألهاي يا موضوعي كه معمولاً انسان ميباشد پياده ميشود. اين سه شكل عبارتند از اوّل شكنجة روحي يعني كسي را از لحاظ رواني و روحي تحت فشار قرار دادن و او را بر خلاف رضايتش به كاري واداشتن و يا از كاري بازداشتن. دوّم شكنجة فيزيكي يعني موضوع يا سوژه را (انسان را) از نظر جسمي مورد شكنجه

قرار دادن. سوّم حالت بخصوصي است كه بدان شانتاژ از راه گروگانگيري گفته ميشود؛ كه گروگان ميتواند هم كودك آدمي باشد و هم مسافر هواپيما و يا امثالهم. در چنين حالتي علاوه بر اينكه گروگانها مستقيماً، چه ازلحاظ روحي و چه از لحاظ جسمي تحت شكنجه قرار ميگيرند، ملتها يا ناسيونهاي وابسته به آنها نيز خود را سخت اهانت شده مييابند. چون اوّلاً قادر به دفاع از آزادي اتباع خود نيستند، ثانياً كم و بيش بايد به خواستههاي گروگانگيرها تسليم شوند. تاريخ روابط سياسي جهان ]مكتوب يا غير مكتوب[ پر از انواع شانتاژهاي سياسي است كه تاكنون از راههاي مختلف در جوامع گوناگون اِعمال شده است و معمولترينشان توقيف و حبس فرستادگان يا مقيمان اتباع كشوري، در كشور رقيب بوده است كه سرانجام سياستمداران راه حلي به صورت صدور اماننامه براي اين مشكل پيدا كردهاند. ولي براي جلوگيري از گروگانگيري به شكل موجود در قرن حاضر، بخصوص پس از جنگ جهاني دوّم كه سخت باب شده است، هنوز راهحلي پيدا نكردهاند.

(به نقل از شبكه خبر دانشجو _SNN)

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

ong ها چه نوع موسسه هايي مي باشند؟

پرسش

ong ها چه نوع موسسه هايي مي باشند؟

پاسخ(قسمت اول)

الف_معرفي سازمانهاي غير دولتي(ONG):

امروزه سازمانهاي غير دولتي با فعاليت غير انتفاعي و داوطلبانه در جهت رفاه و خدمات عمومي به انجام فعاليت مي پردازند. اين سازمانها شامل جمعيت ها، گروه ها و نهادهاي انساني و خود جوش و بر آمده از مردمي هستند كه مهمترين شاخصه خود را در استقلال از دولت تبيين مي نمايند.

اين سازمانها بنابر تعريف بانك جهاني در كاهش دردها و افزايش منافع فقرا و حفظ محيط زيست ،تامين خدمات اجتماعي و توسعه اجتماع ملي فعال هستند.اين سازمانها در تمام عرصه هاي ملي و بين المللي فعاليت مي نمايند دامنه فعاليت اين سازمانها ازامور امدادي ، رفاهي ، مذهبي،... تا دفاع از حقوق بشر، پناهندگي و توسعه علوم و تكنولوژي و امور زنان و جوانان را شامل مي گردد.

سازمانهاي غير دولتي كانال ارتباطي بين مردم و دولت هستند و نقش موثري در رشد و بلوغ اجتماعي ياري مي نمايند.سازمانهاي غير دولتي به هر گروه غير انتفاعي ، داوطلبانه و عضو پذير اطلاق مي شود كه در سطح محلي، منطقه اي ، ملي و بين المللي تشكيل شده است.وظايف و اهداف اين سازمانها توسط افراد داراي علايق مشترك تعيين و رهبري مي شود و با طيفي از خدمات تخصصي و حمايتي وظايف انساني را براي رفع آلام بشري در مناطق مختلف جهان به عرصه عمل مي گذارند تا بدينوسيله بين شهروندان و دولت ارتباط انساني ،مستمر و يگانه اي را بر قرار نمايد.

سازمانهاي غير دولتي شفاف ترين نهادهاي جامعه مدني مي باشند. سازمانهاي غير دولتي با دسترسي وسيع به آحاد مردم و جلب اعتماد آنها

در جهت معضلات و كاستي هاي جامعه در كنار دولت و بعنوان مكمل طرحهاي توسعه آنان فعاليت مي نمايند.اين سازمانها بر اساس مليت ،فرهنگ ،باورها و شرايط اقليمي و جغرافيايي و تاريخ جوامع شكل گرفته و در هر جامعه اي شكل خاص خود را دارد.

هر شخصي به دور از تعصبات نژادي، فرهنگي ، جنسي و يا اعتقادات مذهبي فقط با پذيرفتن آرمانهاي خاص تشكل مي تواند عضو سازمانهاي غير دولتي گردد.

ب _ويژگي سازمانهاي غير دولتي:

1 - خود جوش هستند .

2 - داراي اساسنامه ، اهداف ، تشكيلات و ساختاري مشخص مي باشند .

3 - غيرانتفاعي بوده و به داوطلبين و اعضاي آن سود يا درآمدي تعلق نمي گيرد .

4 - حزب يا تشكل سياسي نبوده و به هيچ يك از احزاب و يا تشكل هاي سياسي وابستگي ندارند .

5 - اعضاي آن افراد داوطلب مي باشند .

6 - عضوپذيرند و براي عضويت شرايط خاصي جز پذيرش مفاد اساسنامه و علاقه مندي به كار داوطلبانه در آن سازمان وجود ندارد .

7 - كليه اقدامات و فعاليت هاي آنها بصورت علني و آشكار مي باشد و عملكرد شفافي دارند .

8 - وضعيت مالي اين سازمانها كه شامل درآمدها و هزينه ها است ، روشن ، مشخص و قابل دسترس براي اعضا و سايرين مي باشد .

9 - هدف اين سازمانها كمك به بهبود وضع جامعه ، حفظ منافع ملي و مصالح عمومي كشور مي باشد .

10 - به هيچ سازمان و يا نهاد دولتي وابسته نمي باشند .

ج _تاريخچه سازمان هاي غير دولتي:

دهة گذشته تنزل چشمگيري را در نقش مستقيم دولت در اجراي روند توسعه

شاهد بوده است.

جهان، باور نويني را نسبت به نيروهاي بازار و بخشهاي خصوصي تجربه مي كند. اين انتقال، همراه با روند جهاني شدن، فرصتهاي مطلوبتري را براي شركتهاي چند مليتي ايجاد كرده تا بازار جهاني را تكان داده و تجارت آزاد را ارتقا بخشد.

اين انتقال از طريق برنامه هايي براي تنظيم و اصلاح اقتصادي كه توسط مؤسسه مالي بين المللي ( IMF ) و بانك جهاني حمايت مي شوند، در تمام زمينه ها در كشورهاي در حال توسعه تقويت مي گردد.

از اين اصلاحات انتظار مي رود كه اجراي طرحهاي اقتصادي را بهبود بخشد و در نهايت استانداردهاي زندگي را ارتقا دهد. با وجود اين، اين برنامه هاي تنظيم اقتصادي، بار سنگيني را بر گروههاي فقير و بدون امتياز جامعه تحميل نموده و آسيب پذيري، حاشيه نشيني و محروميت را در بسياري ازكشورها تشديد كرده است.

خوشبختانه، در طي همان دوره نيز دنيا شاهد رويكردي به سوي افزايش دموكراسي در جهان سوم بوده است. اين دموكراسي هاي بي تجربه زمينة مساعدي را براي بحث و گفتگو فراهم كرده و با انديشة سنتي مبتني بر اعتماد بيش از حد به مكانيسم هاي قيمت گذاري و نيروهاي بازار به مقابله برخاسته اند.

با ظهور حركتهاي جامعة مدني هم در جنوب و هم در شمال، بر نظر خواهي از مردم از جمله فقرا كه تحت تأثير اين تحولات قرار مي گيرند، تأكيد مي شود. پيام جدي نويني كه آنها با خود به ارمغان مي آورند بازگرداندن مردم به جايگاههاي به حقشان به عنوان حافظان اصلي سرمايه در روند توسعه مي باشد.

همگرايي اين رويكردهاي گوناگون، به ايجاد يك خط مشي « توسعه جهاني جديد» كمك نموده كه اهميت شيوة متعادل تري را باز مي شناسد كه دولت، بازارهاي آزاد و

جامعة مدني را در برمي گيرد.

در بسياري از كشورهاي جنوب، دولت عقب نشيني مي كند، بخش خصوصي به حد كافي گسترش نيافته و بنياد نهادنِ يك جامعة مدنيِ مسؤول ، دموكراتيك و پاسخگو تازه شروع شده است.

در بافت جديد توسعه جامعة مدني در كنترل افراط كاريهاي دولت و بخش خصوصي و در ارتقاء مشاركت شهروندان نقش اصلي را ايفا مي كند. بُعد انساني الگوي جديد توسعه در بيانيه سران اجتماعي جهاني كه در 1995 در كپنهاگ برگزار شد، به خوبي درج شده است. اين بيانيه چنين مي گويد:

بهبود و ارتقاي كيفيت زندگي همة مردم هدف نهايي توسعة اجتماعي است. اين هدف به نهادهاي دموكراتيك، احترام به تمامي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي، فرصتهاي اقتصادي فراوان و برابر، حاكميتِ قانون، افزايش توجه به تنوع فرهنگي و احترام به حقوق افرادي كه به اقليتها تعلق دارند و به مشاركت فعال جامعة مدني، نياز دارد.

جامعه مدني مؤسسه هاي داوطلبانه _ كه شهرونداني را در امور مدني خارج از نگاه مستقيم دولت به كار مي گمارد _ به طور بالقوه، نيروي خلاقي است كه مسؤوليت دولت را افزايش مي دهد، بي عدالتي هاي اجتماعي و اقتصادي فاحش را زير نظر مي گيرد، حقوق بشر از جمله مسائل مربوط به جنس و امور فرهنگي را مورد حمايت قرار مي دهد و شهروندي را كه مستلزم حمايت دموكراتيك مي باشد، پرورش مي دهد. جامعه مدني، بخش داوطلبانه و بخش سوم _ عباراتي كه مي توانند به جاي هم مورد استفاده قرار گيرند به تنوع و تعدد مؤسسه هاي شهروندان اشاره دارد كه از دولت مستقل بوده و با مقاصد اجتماعي، اقتصادي يا فرهنگي با نوعي زندگي دروني مسؤولانه و دموكراتيك اداره مي شوند.

سازمانهاي اجتماعي مدني، مؤسسه هاي حرفه اي، اتحاديه هاي تجاري، گروههاي اجتماعي و رشتة وسيعي از فعالان غيردولتي را شامل مي شوند كه ممكن است در فعاليتهاي خدمات رساني، پشتيباني و كارهايي با منافع خاص اشتغال داشته باشند.

همچنين سازمانهاي جامعة مدني، سازمانهاي غيردولتي را در برمي گيرند كه در حيطه بسيار متننوعي از فعاليتهاي بشردوستانه و توسعه گرا مشابه نمايندگيهاي مساعدت در امور توسعه مشغول مي باشند.

سازمان ملل و مؤسسه هاي بين المللي از عبارت سازمان غيردولتي استفاده مي كنند تا نهادهايي را معرفي نمايند كه به فعاليتهاي حمايتي غيرانتفاعي، توسعه گرا و رفاهي اشتغال دارند.به طور عمده مستقل از دولتها عمل مي كنند، گروههاي فقير و آسيب پذير اجتماعي را مورد توجه قرار مي دهند و منابع داوطلبانه را براي پشتيباني از كارشان جلب مي كنند.سال 1980 ميلادي را بايد آغاز پيدايش سازمانهاي غيردولتي دانست؛ هنگامي كه دو مسأله فعاليتها و حركتهاي اجتماعي و سياسي در جوامع داخلي سراسر جهان و تدارك و پشتيباني نيروها توسط سازمان ملل متحد از طريق حمايت مالي و فني، زمينه اي مساعد براي طرح اين گونه مسائل به وجود آورد.

اما تاريخ شروع فعاليتهاي تشكلهاي غيردولتي در كشورهاي مختلف عملاً به سال 1990 باز مي گردد كه سازمان ملل متحد و ادارات وابسته به آن، علاوه بر ارائه حمايتهاي همه جانبه از فعاليتها، طرحها و برنامه هاي اين تشكلها، آنها را در راستاي وصول به اهداف خود به كار گرفتند.

مطابق تحقيق بانك جهاني (مشاركت بانك جهاني با سازمانهاي غيردولتي، مه 1996) تا 1993، پشتيباني از برنامه هاي سازمان غيردولتي تا 14 درصد تمامي كمك توسعه يا سالانه 5/8 ميليارد دلار افزايش يافت. اين امر افزايش خدمات مساعدت خارجي توسعه ( ODA ) به سازمانهاي غيردولتي را

طي دو دهة گذشته نشان مي دهد.در سال 1945، 51 حكومت مستقل وجود داشتند كه منشور سازمان ملل متحد را امضاء كردند.نيم قرن بعد، تعداد آنها به 180 رسيد كه يك رشد محسوس 350 درصدي را نشان مي دهد. اما شگفت انگيزترين رشد سازمان هاي غيردولتي بين المللي و محلي در طول همان دوره است ( 1500 درصد).

از آغاز قرن بيستم تعداد سازمانهاي غيردولتي ملي و بين المللي به ميزان بسيار قابل توجهي رشد كرده است. طبق گزارش كميسيون حكومت جهاني(1)، تعداد سازمانهاي غيردولتي بين المللي در سال 1900 كمتر از 100 سازمان بود. تعداد آنها در 1910 به 176 و تا سال 2000 به 1950 سازمان به طور پيوسته رشد كرد. از آن هنگام، هر دهه سازمان هاي غيردولتي بين المللي دو برابر شده اند، به صورتي كه در 1960 تعداد آنها به 4000، در 1970 به 8000 و در 1980 به 15000 رسيده است.

در نيمه دهه 1990 تخمين زده مي شود تعداد آنها به 30000 سازمان برسد. در مورد سازمانهاي غيردولتي كه فقط در سطوح محلي و ملي فعاليت مي كنند، برآوردها حدود 000/000/3 سازمان را نشان مي دهد.واقعيت آن است كه تشكلهاي غيردولتي به عنوان راهكاري نو براي مشاركت بخشي مردم در تعيين سرنوشت خود از آن جهت در دنياي امروز اهميت يافته اند كه مي توانند به عنوان حلقه واسط بين حكومتها و مردم، عهده دار انتقال خواسته هاي ملت به نظام حكومتي گردند.

سازمانهاي غير دولتي ساليان دراز در امور بين المللي فعّال بوده اند و سابقه فعاليت بعضي از آنها بالغ بر يك قرن مي باشد، هزاران سازمان غير دولتي در جهان تشكيل شده است و صدها سازمان غير دولتي با كسب مقام مشاور

در سازمان ملل متحد پذيرفته شده و با شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل قراردادهايي نيز بسته اند.نگاهي گذرا به مقطع زماني دهه هاي اخير نشان مي دهد كه نقش سازمان هاي غير دولتي در روند تصميم گيري ها و تعاملات بين المللي رشد فزاينده اي داشته است. اين روند در طي دهة نود و همزمان با آغاز كنفرانس هاي بين المللي از شتاب بيشتري بر خوردار شده است. در اين ارتباط شايد بتوان كنفرانس محيط زيست سال 1993 در ريو را نقطه عطفي در ميزان مشاركت كمي وكيفي سازمان هاي غير دولتي ناميد.در اين اجلاس براي نخستين بار، جامعه بين المللي شاهد حضور بيش از 1400 سازمان غير دولتي بود كه به موازات اجلاس سران و در چهار چوب قانوني خود مي توانستند عرض اندام كرده و به مشورت دهي، تدوين توصيه و تأثير گذاري در مذاكرات رسمي دولتي در حيطه هاي مختلف بپردازند.

پاسخ(قسمت دوم)

كنفرانس هاي بين المللي كه در سال هاي بعد در وين، پكن،و استانبول و نيويورك (دوم خرداد 1379 ) بترتيب در حيطه موضوعات حقوق بشر، توسعه اجتماعي، زنان و اسكان و زنان برگزار شد، هر كدام فرصتي را فراهم كرد تا سازمان هاي غير دولتي بتوانند به عنوان نمايندگان ملتهاي خود، دوشادوش نمايندگان دولتهاي خويش، بصورت يك شريك عملي، در روند مباحثات، تصميم گيري ها و نتايج نهايي كنفرانسهاي مذكور مشاركت و تأثيرگذاري داشته باشند.

برگزاري چهارمين اجلاس جهاني زنان تحت عنوان توسعه، برابري و صلح در پكن و اجلاس بعدي آن كه در نيمه دوم خرداد ماه 1379 در نيويورك برگزار شد فرصتي براي مشاركت سازما نهاي غير دولتي زنان

جهان بويژه سازمانهاي غير دولتي زنان كشورمان بود كه البته در اجلاس اخير در نيويورك محدوديتهايي از سوي دولت آمريكا هنگام ورودآنها به آمريكا اعمال شد كه موجب انصراف برخي از زنان ايراني شر كت كننده در اجلاس مذكور و بازگشت به كشور گرديد.

دو لت جمهوري اسلامي ايران از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي مشوق تشكيل سازمانهاي غير دولتي در راستاي سياستهاي جمهوري اسلامي ايران بوده است، حال آنكه قبل از انقلاب، سازمانهاي غير دولتي نوعا، ظا هري خيريه داشتند و معمولا افراد خاندان پهلوي در رأس اين سازمانها قرار گرفته و اهداف رژيم شاهنشاهي را در سطح مجامع بين المللي دنبال مي كردند.

د_آينده سازمانهاي غير دولتي و نقش فزاينده آنها :

به نظر مي رسد روند تاريخي رشد، نقش و نفوذ سازمانهاي غير دولتي در آينده نيزادامه داشته باشد، بويژه آنكه اولويتهاي سازمان ملل براي قرن آتي شامل : حفظ صلح، امنيت بين المللي، محيط زيست، كمكهاي انساندوستانه، توسعه و حقوق بشر ونقش سازمانهاي غير دولتي در آنها مي باشد.

طبق ادبيات جديد سازمان ملل متحد هر كشور بايد سه ركن داشته باشد : دولت، بخش خصوصي و جامعه مدني. در حقيقت نظر بر آن است كه نقش دولت در كشورها كاهش يابد و به ساير بازيگران بين المللي نقش بيشتري داده شود، كه مشاركت مردمي از طريق تشكلها و سازمانها ي غير دولتي بهترين تجلي جامعه مدني ارزيابي شده است.مبحث گفتگوي تمدن ها نيز كه با پيشنهاد جمهوري اسلامي ايران به تصويب سازمان ملل متحد رسيده است بيشتر مي تواند توسط سازمانهاي غير دولتي سازماندهي شده و به پيش برود.

ه_سازمان هاي غير دولتي مرتبط

با سازمان ملل متحد :

حضور و مشاركت سازمانهاي غير دولتي در اجلاسهاي كميسيونهاي تابعه شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد ( اكوسوك) ، مستلزم دارا بودن مقام مشورتي و يا احراز ثبت نام در« ليست ويژه » مي باشد.سازمانهاي غير دولتي كه با شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد ارتباط دارند به دو گروه اصلي و يك گروه فرعي تقسيم مي شوند. تفاوت عمده دو گروه اصلي يا گروه فرعي در برخورداري از « مقام مشورتي » آنها است، در حالي كه تفاوت دو گروه اصلي با يكديگر در دامنه فعاليتشان مي باشد.

« گروه اول » در بر گيرندة سازمانهايي است كه با احراز مقام مشورتي نزد شوراي اقتصادي و اجتماعي ، در زمينه هاي متعدد و مختلفي فعاليت دارند و دامنة اهداف و فعاليتهاي آنان با اكثر زمينه هاي فعاليت شوراي مزبور تلاقي دارد.

« گروه دوم » سازمانهايي هستند كه واجد «مقام مشورتي » هستند لاكن صرفاً در چند زمينة معدود از زمينه هاي فعاليت شورا توان فعاليت دارند. دسته سوم سازمانهايي هستند كه فاقد مقام مشورتي مي باشند، اما اسامي آنها در« ليست ويژه» شوراي اجتماعي و اقتصادي ثبت شده است. اين سازمانها مجاز هستند كه بطور مقطعي و موقت و تنها در زمينه خاص فعاليت خود، درسازمان ملل متحد حضور يابند.

و_چگونگي ارتباط سازمانهاي بين المللي غير دولتي با سازمان ملل :

مباني چگونگي ارتباط سازمانهاي بين المللي غير دولتي با سازمان ملل و ترتيبات ناظر بر احراز مقام مشورتي آنها نزد اكوسوك در قطعنامة شماره 1296 شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد مصوب 23 فوريه 1968 تبيين گرديده است.اين

قطعنامه در سال 1993 بنا به تصميم شوراي مزبور توسط يك گروه كاري ويژه مورد بازبيني كلي قرار گرفت وپس از سه سال تلاش مستمر در تاريخ 25 ژوئيه 1996 با اجماع به تصويب رسيد .قطعنامه شماره 314 مورخ 26 ژوئيه 1995 بر در نظر گرفتن تنوع كامل سازمانهاي غير دولتي در سطوح بين المللي، منظقه اي و ملي تأكيد دارد. قطعنامه شماره 31/1996 موضوع روابط مشاوره اي ميان سازمان ملل وسازمانهاي غير دولتي را تصويب نموده است.

دراين قطعنامه موارد زير به تصويب رسيده است :

- اصول كاربردي در برقراري روابط مشاوره اي در 17 بند.

- اصول حاكم بر اساس توافقات مشاوره اي در 3 بند.

- چگونگي بر قراري روابط مشاوره اي در 6 بند.

اصول كاربردي در برقراري روابط مشاوره اي قطعنامه 31/1996 روابط ميان سازمان ملل و سازمانهاي غير دولتي، اصولي را كه بايد جهت برقراري روابط مشاوره اي با سازمانهاي غير دولتي بكار رود در 17 بند مشخص كرده است. برخي از اين اصول به شرح ذيل مي باشند.

- سازمان بايد با موضوعاتي كه در حدود صلاحيت شوراي اجتماعي و اقتصادي و سازمانهاي فرعي است مرتبط باشد.

- اهداف و مقاصد سازمان بايد تابع روح، مقاصد و اصول منشور سازمان ملل باشد .

- سازمان بايد تعهد نمايد كه از فعاليت سازمان ملل پشتيباني كند و بنا به اهداف و مقاصد خود و طبيعت و حيطه صلاحيت و فعاليتهاي آن، و دانش اصول و فعاليت خود را افزايش دهد.

- سازمان بايد در زمينه صلاحيت خود از جايگاه شناخته شده يا ويژگي نمايندگي برخوردار باشد. جائيكه سازمانهاي زيادي با اهداف منافع و ديدگاههاي اساسي در

زمينه مورد نظر وجود دارد، اين سازمانها به منظور مشورت با شوراي اجتماعي و اقتصادي كلاً جهت ادامه مشورت در مورد گروه، يك كميته مشترك يا سازمان مجاز ديگر را تشكيل مي دهند.

- سازمان بايد يك دفتر مركزي تأسيس شده با مسئول اجرائي داشته باشد. سازمان بايد داراي يك قانون اساسي كاملاً پذيرفته شده باشد كه نسخه اي از آن به دبيركل سازمان ملل واگذار گردد و اينكه بايد با برگزاري كنفرانس، كنگره يا سازمان نماينده ديگر تعيين سياست را بعهده گيرد و اداره ارگان اجرائي مسئول سازمان سياست گذار را بعهده دارد.

- سازمان بايد قادر باشد كه بواسطه نمايندگان مجاز خود براي اعضاء سخنراني كند. در صورت نياز، شواهد ناشي از اين توانائي و اقتدار بايد مطرح گردد. - سازمان بايد نمايندگي داشته باشد و داراي راهكارهاي مناسب جهت جوابگويي به اعضائي باشد كه بواسطه اعمال حق رأي و ساير روندهاي تصميم گيري صريح و دموكراتيك، كنترل مؤثري بر سياست ها و عملكردهاي آن داشته باشد …

- منابع اساسي سازمان در بخش اصلي بايد از كمك هاي وابسته هاي ملي يا ساير اجزاء با تك تك اعضاء تأ مين شود. هر گاه كمك هاي داوطلبانه دريافت شود،مقدار كمك و تعداد اهداء كنندگان بايد صادقانه درخصوص سازمان هاي غير دولتي براي كميته شوراي اجتماعي و اقتصادي مشخص شود.

بهر حال، هرگاه معيار بالا رعايت نگردد و بودجه يك سازمان از ساير منابع تأمين گردد، اين سازمان دلايل خود را جهت برآورده نكردن نيازهاي مطرح شده در اين پاراگراف براي رضايت كميته توضيح دهد.

هر گونه كمك مالي يا كمك ديگر، مستقيم يا غير مستقيم،

از يك دولت تا سازمان بايد از طريق دبيركل آشكارا به كميته اعلام گردد و كاملاً در سوابق مالي و ساير سوابق سازمان ثبت گردد و بايد بنا به اهداف سازمان ملل به مقاصد مورد نظر اختصاص داده شود.

ز_امكانات سازمان ملل متحد براي سازمانهاي غير دولتي :

در قعطنامه 31/1996 چگونگي دسترسي سازمانهاي غير دولتي به امكانات سازمان ملل متحد در موارد ذيل به تصويب رسيده است:

- چگونگي استفاده از مكانهاي سازمان ملل متحد.

- چگونگي استفاده ار كتابخانه هاي سازمان ملل متحد.

- چگونگي دسترسي به خدمات مستند مطبوعاتي.

- چگونگي استفاده ار امكانات سازمان ملل براي ترتيب دهي مباحثات غير رسمي.

- چگونگي ارتباط با ادارات و مقامات دبيرخانه سازمان ملل متحد.

- در اين قطنامه امكاناتي كه سازمانهاي غير دولتي در ارتباط با چگونگي حضور در جلسات مختلف سازمان ملل متحد، صدور بيانيه هاي كتبي، بيانات شفاهي در جلسات بر خوردارند ذكر شده است كه نشاندهنده امكانات گسترده اي است كه سازمانهاي غير دولتي تحت شرايط خاص از آن بر خوردار مي باشند.

بر خورداري از مقام مشورتي نزد سازمانهاي بين المللي مزاياي زيادي دارد. از جمله اين مزايا داشتن مجوز جهت حضور و مشاركت در كليه نشست ها و اجلاس هاي سالانه و كنفرانس هاي بين المللي از سوي سازمان ملل در زمينه هاي مربوط مي باشد و همزمان بر خورداري از اين مقام، فرصتهاي ارزشمند ديگري از جمله احتمال عقد قراردادهاي تحقيقاتي بين نهادهاي تخصصي زير مجموعه اكوسوك با سازمانهاي غير دولتي را فراهم مي آورد.

همچنين بسياري از كمكهاي بين المللي از طريق سازمانهاي غير دولتي هزينه مي شود. نقش فزاينده سازمانهاي غير دولتي در سازمانهاي بين

المللي با توجه به فضاهايي كه در سازمانهاي بين المللي بويژه سازمان ملل متحد ايجاد شده است، سازمانهاي غير دولتي امكان يافته اند تا دوشادوش نمايندگان دولتهاي خويش، بصورت يك شريك عملي، در روند مباحثات، تصميم گيري ها و نتايج نهايي كنفرانسهاي مذكور مشاركت و تاّثير گذاري داشته باشند.

شايان ذكر است كه به موازات اين تحولات در عرصه بين المللي، همزمان، سازمانهاي غير دولتي با بهره گيري از اهرم هايي كه در اختيار داشتند، موفق به فتح خاكريزهاي جديدي در عرصه قوانين ناظر بر فعاليت آنان در سازمان ملل نيز شدند كه از جمله مي توان به ترغيب كشورها به تجديد نظر و روز آمد نمودن قطعنامه مربوط به قوانين ناظر بر ترتيبات مشورتي سازمانهاي غير دولتي با سازمان ملل نام برد.

اقدامي كه در سال 1993 آغاز ودر سال 1996 با دستيابي به يك نسخه جديد از مقررات مذكور، ضمن بر طرف نمودن موانع محدود كننده، ظرفيتها، امكانات و حيطه هاي گسترده تري را فرا روي سازمانهاي غير دولتي قرار داده و سبب گشت تا جو مثبت پديد آمده، بر مجموعه دستگاه هاي سازمان ملل و نحوه رفتار ارگان هاي آن با سازمانهاي غير دولتي تأثير تعيين كننده اي داشته باشد.

به موازات اين تحولات و به رغم برخي ملاحظات و تحفظات اصولي كشورهاي غير متعهد ( در حال توسعه ) كمتر قطعنامه و سندي بود كه بر ضرورت تسهيل بيش از پيش نقش، حضور و مشاركت سازمان هاي غير دولتي در گرد هم آيي هاي بين المللي تأ كيد نشده باشد.

پاسخ(قسمت سوم)

نقش سازمانهاي غير دولتي در شكل دهي افكارعمومي بخش قابل توجهي از

فضاي رسانه هاي گروهي را اعلام مواضع سازمانهاي غير دولتي در امور مختلف تشكيل مي دهد.

چون اين سازمانها غير دولتي بوده و يا ظاهري غير دولتي دارند و با توجه به اينكه اهداف خود را اهداف انسان دوستانه اعلام مي دارند و از نام هاي زيبا و مردم پسندي استفاده مي كنند، مواضع اين سازمانها مورد توجه افكار عمومي قرار مي گيرد. اين موقعيّت، امكان تأثير در افكار عمومي له يا عليه كشورها و سازمان ها را به سازمان هاي غير دولتي مي دهد.

حتي المقدور مطابق با شرايط مورد قبول سازمان ملل متحد باشد تا راه براي حضور فعالتر در سازمان ملل متحد و ديگر سازمانهاي بين المللي هموار باشد

ح _آيين نامه اجرايي تاسيس و فعاليت هاي سازمان هاي غيردولتي در ايران:

هيات وزيران در جلسه مورخ......... بنا به پيشنهاد شماره 96160/8 مورخ 3/10/1380 وزارت كشور و به استناد اصل يكصد وسي و هشتم قانون اساسي و ماده (182)قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران - مصوب 1379- آئين نامه اجرائي ماده ياد شده را به شرح زير تصويب نمود:

فصل اول- كليات

ماده 1- در اين آئين نامه واژه ها و عبارات زير به جاي مفاهيم مشروح مربوط به كار مي رود:

الف-سازمان غيردولتي كه در اين آئين نامه «سازمان» ناميده مي شود، به تشكلهايي اطلاق مي شود كه توسط گروهي از اشخاص حقيقي يا حقوقي غيرحكومتي به صورت داوطلبانه با رعايت مقررات مربوط تاسيس شده و داراي اهداف غيرانتفاعي و غيرسياسي مي باشند.

تبصره1-عناوين «جمعيت»، «انجمن»، «كانون»، «مركز»، «گروه»، «مجمع»، «شبكه»، «خانه»، «موسسه» و نظائر آن مي تواند به جاي واژه «سازمان» در نامگذاري به كار گرفته

شود.

تبصره2- غيردولتي: به اين معناست كه اجزاي حكومتي در تاسيس و اداره «سازمان» دخالت نداشته باشند.

تبصره3- اهداف غيرسياسي: منظور از آن، عدم فعاليت سياسي تحت عنوان شخصيت حقوقي «سازمان» است.

تبصره4- اهداف غيرانتفاعي:عبارتست از عدم فعاليتهاي تجاري و صنفي انتفاعي به منظور تقسيم منافع آن بين اعضا، موسسان، مديران و كاركنان سازمان.

ب- هيئت موسس: به مجموعه اشخاص گفته مي شود كه «سازمان» را تاسيس مي نمايند.

پ-پروانه فعاليت:سندي است كه توسط مراجع مقرر در اين آئين نامه با رعايت ضوابط مربوط در جهت تشكيل «سازمان» صادر مي شود.

ت-مراجع نظارتي: مشتمل برفرمانداري(مرجع نظارتي شهرستان)، استانداري(مرجع نظارتي استان) و معاونت ذي ربط وزارت كشور (مرجع نظارتي فرااستاني و ملي) مي باشند كه در حيطه اين آئين نامه نسبت به نظارت بر سازمانهاي غيردولتي در سطح شهرستان، استان و كشور مبادرت مي ورزند.

ماده 2- «سازمان» پس از اخذ پروانه فعاليت و ثبت برابر ضوابط اين آئين نامه و ساير مقررات جاري داراي شخصيت حقوقي مي گردد.

ماده3-موضوع فعاليت «سازمان مشتمل بر يك يا چند از موارد زير مي باشد:

علمي، فرهنگي، اجتماعي ورزشي، هنري، نيكوكاري و امور خيريه، بشردوستانه، امور زنان، آسيب ديدگان اجتماعي حمايتي بهداشت و درمان توانبخشي، محيط زيست عمران و آباداني و نظائر آن.

فصل دوم- حقوق و تكاليف

ماده4-«سازمان» مجاز است در محدوده ذيل متناسب با موضوع فعاليت خود، در چارچوب اين آئين نامه و ساير قوانين و مقررات مربوط اقدام نمايد:

الف- ارائه خدمات امدادي مورد نياز دستگاههاي دولتي و عمومي غيردولتي.

ب- اظهار نظر مشورتي و پيشنهاد راهكارهاي مناسب:

1 - در فرايند برنامه ريزي مراجع دولتي و عمومي غيردولتي در سطوح شهرستان، استان يا ملي برحسب مورد.

2- در مورد آثار

و نتايج فعاليتهاي دستگاههاي دولتي و عمومي غيردولتي، نقائص و مشكلات موجود از جمله به مراجع و دستگاههاي قانوني ذي ربط.

پ- كمك به اجراي برنامه ها و پروژه هاي دستگاههاي دولتي و عمومي غيردولتي از طريق توافق و تفاهم با آنها.

ت- برگزاري اجتماعات و راهپيمائي ها در جهت تحقق اهداف سازمان.

ث- انتشار نشريه.

ج- انجام هر گونه عمليات ديگر براي تامين اهداف مقرر در اساسنامه «سازمان».

ماده 5- «سازمان» مكلف است گزارش عملكرد اجرايي ومالي سالانه خود را حداكثر تا دو ماه پس از پاپان هر سال مالي به مرجع نظارتي مربوط و نيز در طي سال، ساير گزارشهاي عملكرد اجرايي و مالي را بنا به درخواست مرجع يادشده، حسب مورد، ارائه نمايد.

همچنين نسبت به انتشار خلاصه اي از گزارش سالانه مذكور براي اطلاع عموم، درمحدوده جغرافيايي فعاليت خود اقدام كند. ماده 6-نحوه تامين منابع مالي«سازمان» در چارچوب قوانين و مقررات به شرح زير مي باشد:

الف- هدايا اعانه و هبه اشخاص حقيقي و حقوقي اعم از داخلي و خارجي و دولتي و غيردولتي.

ب- موارد وقفي اشخاص حقيقي و حقوقي.

پ- وجوه حاصل از فعاليتهاي انجام شده در چارچوب موضوع فعاليت، اهداف و اساسنامه «سازمان» و اين آئين نامه.

تبصره-«سازمان» موظف است پيش از دريافت كمك از منابع خارجي، ميزان و چگونگي آن را به صورت مشروح بر حسب مورد به مراجع نظارتي مربوط اعلام نمايد. مراجع مذكور در اين گونه موارد موظفند ظرف حداكثر پانزده روز از تاريخ وصول اعلام يادشده، نسبت به نظرخواهي از وزارتخانه هاي اطلاعات و امور خارجه و بانك مركزي اقدام نمايند.

موافقت دستگاههاي اخيرالذكر ضروري است و اين دستگاهها موظف به اظهار نظر در ظرف حداكثر مدت سه ماه از

تاريخ وصول استعلام مي باشند. عدم ارائه پاسخ ظرف مدت يادشده به عنوان نظر موافق تلقي مي گردد.

تبصره2- هزينه و درآمد هر «سازمان» بايد در دفاتر قانوني ثبت گردد.

ماده 7- تقسيم دارايي، سود و يا درآمد«سازمان» در ميان موسسان، اعضا و مديران و كاركنان آن قبل و پس از انحلال، ممنوع است.

ماده8- اساسنامه و فعاليتهاي «سازمان» نبايد مغاير با اصول قانون اساسي باشد.

ماده9- «سازمان» موظف است امكان دسترسي بازرسان مراجع نظارتي مربوط را به اطلاعات و اسناد خود فراهم كند.

ماده10- فعاليت «سازمان» در هر يك از كشورهاي ديگر بايد با كسب مجوز كلي از مرجع نظارتي فرااستاني و ملي باشد.

تبصره1- مرجع ياد شده، قبل از اعلام نتيجه به «سازمان» متقاضي، مي بايد از دستگاههاي دولتي ذيربط از جمله وزارت امور خارجه نظرخواهي نمايد.

دستگاههاي مذكور ظرف حداكثر يك ماه بايد پاسخ لازم را ارائه دهند، در غير اينصورت، نظر آنها موافق تلقي مي شود.

تبصره2- مرجع مذكور بايد حداكثر ظرف 45 روز از تاريخ تقاضا، پاسخ لازم را به متقاضي ارائه دهد.

تبصره 3- ارائه تقاضاي «سازمان» با محدوده فعاليت شهرستان ويا استان، حسب مورد در ابتدا از طريق مرجع نظارتي شهرستان يا استان صورت مي گيرد.

ماده11- «سازمان» مي بايد در فعاليتهاي خود، قوانين و مقررات و الگوهاي رفتاري نهادهاي مدني را رعايت نموده و از ارتكاب اعمال مجرمانه خودداري نمايد.

فصل سوم-صدور پروانه فعاليت

ماده 12- متقاضيان تاسيس «سازمان» مكلفند درخواست تاسيس «سازمان» و اخذ پروانه فعاليت را به مراجع صدور پروانه به شرح ذيل ارائه نمايند.

الف- چنانچه محدوده جغرافياي فعاليت «سازمان» مورد نظر آنان شهرستان باشد، به فرمانداري محل؛

ب- در صورتي كه سطح محدوده جغرافيايي يادشده استان باشد به استانداري مربوط؛

پ-

اگر محدوده جغرافيايي مورد نظر فرااستاني و كشوري است، به معاونت ذي ربط در وزارت كشور.

ماده 13- هيئت موسسه بايد داراي شرائط زير باشند:

الف- داشتن حداقل هيجده سال تمام؛

ب- تابعيت ايراني؛

پ- ابراز التزام به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران؛

ت- نداشتن محكوميت موثر كيفري به نحوي كه موجب محروميت از حقوق اجتماعي بشود؛

ث- عدم عضويت در گروههاي محارب و معاند؛

تبصره- هيئت موسس بايد داراي حداقل پنج عضو باشد.

ماده14- هيئت موسس، براي دريافت پروانه فعاليت، مي بايد مدارك زير را حسب مورد به مراجع مذكور در ماده(12) اين آئين نامه ارائه نمايد:

الف- فرم تقاضا نامه تكميل شده؛

ب- تصوير مدارك هويتي هيئت موسس؛

پ- گواهي عدم سوء پيشينه كيفري هيئت موسس؛

ت- اساسنامه «سازمان»؛

ث- اولين صورتجلسه هيئت موسس.

ماده 15-اساسنامه «سازمان» بايد حاوي موارد زير باشد:

الف- اهداف «سازمان»

ب- خط مشي و سياستهاي كلي؛

پ- موضوع فعاليت؛

ت- مدت فعاليت؛

ث- مركز اصلي فعاليت؛

ج- نحوه ايجاد شعب؛

چ- اركان و تشكيلات «سازمان»، نحوه انتخاب، شرح وظائف و اختيارات و مسئوليتهاي آنها؛

ح- صاحبان امضاهاي مجاز؛

خ- شرائط پذيرش عضو؛

د- سرمايه و دارايي اوليه؛

ذ- منابع تامين درآمد و دارايي؛

ر- نحوه تغيير و تجديد نظر در اساسنامه؛

ز- نحوه انحلال؛

ژ- مشخص ساختن وضعيت دارائيها پس از انحلال؛

س- محدوده جغرافيايي فعاليت سازمان؛

پاسخ(قسمت چهارم)

تبصره1- اساسنامه «سازمان» بايد بر راي گيري آزاد از تمام اعضا براي انتخاب مديران و همچنين نحوه تغيير مديران و دوره تصدي آنها و نيز تصميمات اساسي در ايجاد هر گونه تغيير و تاثيرگذاري، تصريح كند.

تبصره 2- در اساسنامه «سازمان» مي بايد به صراحت، نحوه ارائه گزارشهاي عملكرد اجرايي و مالي «سازمان» به اعضاي خود و نيز بازرسي و حسابرسي«سازمان» مشخص شود.

تبصره 3- محدوده جغرافيايي فعاليت «سازمان» با پيشنهاد هيئت

موسس و تاييد مرجع صدور پروانه بر اساس شاخصهاي تقسيمات كشوري تعيين مي شود.

ماده16- مراجع صدور پروانه فعاليت - موضوع ماده (12) اين آئين نامه - پس از دريافت تقاضانامه «سازمان» ، بايد ظرف حداكثر يك ماه نظريه خود را نسبت به تاييد يا رد تقاضا اعلام نمايند.

تبصره 1- مراجع مذكور موظفند جهت احراز شرائط مندرج در ماده (13) ، از دستگاههاي دولتي ذيربط استعلام كنند.

تبصره2- چنانچه موضوع فعاليت «سازمان» امور تخصصي باشد، وجود نظر موافق دستگاههاي دولتي ذيربط حسب مورد، براي صدور پروانه ضروري است و اگر موضوع فعاليت «سازمان» در چند زمينه تخصصي باشد، اخذ نظر موافق كليه دستگاههاي دولتي مربوط لازم مي باشد.

تبصره3- دستگاههاي دولتي ذيربط تخصصي- بجز مورد مذكور در تبصره (4) اين ماده - توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي در كشور مشخص و به وزارت كشور اعلام مي گردد.

تبصره 4- چنانچه موضوع فعاليت «سازمان»، امور پولي مالي، اعتباري و يا قرض الحسنه باشد، دستگاه دولتي ذيربط تخصصي، بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مي باشد. نظر موافق بانك مذكور از جمله در خصوص صلاحيت تخصصي هيئت موسس ضروري است.

تبصره 5- در صورت تاييد درخواست و صدور پروانه، متقاضي (هيئت موسس) براي ثبت بر طبق مقررات جاري كشور اقدام مي نمايد. چنانچه مدارك لازم مقرر در آئين نامه ثبت تشكيلات و موسسات غيرتجاري- مصوب 1337 با اصلاحات بعدي- به همراه پروانه فعاليت، توسط متقاضي يادشده به مرجع صلاحيتدار ثبتي ارائه گرديد. مرجع مذكور موظف به ثبت «سازمان» مي باشد. انتشار در روزنامه رسمي برابر مقررات مربوط صورت خواهد گرفت.

تبصره 6- هيئت موسس مي تواند:

الف- در صورت رد تقاضا در فرمانداري، درخواست تجديد

نظر را به استانداري مربوط تقديم و چنانچه تقاضا مجددا" در استانداري رد شود، به معاونت ذيربط وزارت كشور طرح شكايت كند.

ب - چنانچه تقاضا ابتدائا" در استانداري رد گردد درخواست تجديد نظر را به معاون ذيربط وزارت كشور ارائه نمايد.

تبصره 7- هيئت موسس چهار ماه پس از صدور پروانه فعاليت ، اسامي اعضا (حداقل 30 نفر) و هيئت رئيسه را به اطلاع مرجع صدور پروانه مربوط مي رساند.

در صورتي كه «سازمان» داراي هيئت امناء باشد، هيئت موسس موظف است قبل از صدور پروانه، اعضاء هيئت امناء (حداقل 9 نفر) را معرفي وهيئت رئيسه را انتخاب و صورتجلسه انتخابات انجام شده را به پيوست اسناد ارائه نمايد.

ماده 17- هيئت رئيسه و هيئت امناء (حسب مورد) بالاترين ركن سازمان است و مي بايد داراي شرائط مقرر در ماده (13) اين آئين نامه باشد.

ماده 18- اعضاي اصلي «سازمان» مكلف است هر گونه تغييرات در مفاد اساسنامه، هيئت رئيسه، هيئت امناء، و نشاني را به مرجع صدور پروانه مربوط اطلاع دهد. در صورت اعلام عدم مغايرت تغييرات با مقررات اين آئين نامه از سوي مراجع يادشده، «سازمان» مكلف است وفق آئين نامه ثبت تشكيلات و موسسات غيرتجارتي - مصوب 1337 با اصلاحات بعدي- اقدام لازم را به عمل آورد.

فصل چهارم - نظارت

ماده 20- وظائف مراجع نظارتي استان و شهرستان، بترتيب در رابطه با سازمانهاي غيردولتي با محدوده فعاليت در سطح استان و شهرستان به شرح زير مي باشد:

الف- دريافت و بررسي اساسنامه متقاضيان تاسيس «سازمان» و اقدام به صدور پروانه فعاليت آنها پس از احراز شرائط و ضوابط مقرر در اين آئين نامه؛

ب-دريافت گزارشهاي عملكرد اجرايي و مالي سالانه و در

صورت لزوم موارد مقطعي؛

پ- رسيدگي موردي به عملكرد اجرايي و مالي «سازمان» در صورت ضرورت؛

ت- نظارت بر اجراي مقررات اين آئين نامه؛

ث- رسيدگي به عملكرد «سازمان» در مورد عدم رعايت مقررات اين آئين نامه.

ماده 21- وظائف مرجع نظارتي فرااستاني و ملي در مورد سازمانهاي غيردولتي عبارت است از:

الف- نظارت و بررسي مشكلات سازمانهاي مذكور و راههاي توانمندسازي آنان و نيز چگونگي بهره مندي اين سازمانهاي از اعتبارات بين المللي در چارچوب قوانين و مقررات؛

ب- بررسي و اعلام نظر در خصوص درخواست «سازمان» براي كسب مقام مشورتي از شوراي اقتصادي اجتماعي سازمان ملل متحد (اكوسك) و نيز پاسخگويي به استعلامات سازمانهاي بين المللي در همين زمينه، جهت انعكاس آن به مراجع ذيربط خارجي از طريق وزارت امور خارجه؛

پ- رسيدگي و اعلام نظر و اخذ تصميم نسبت به شكايات واصله از متقاضيان درخصوص تاخير يا رد صدور پروانه فعاليت و ساير شكايات و اختلافات ميان سازمانهاي غيردولتي با استانداريها و فرمانداريها؛

ت- بررسي تقاضا و صدور مجوز براي سازمانهاي غيردولتي با محدوده جغرافيايي فعاليت فرااستاني و ملي و دريافت گزارشهاي عملكرد اجرايي و مالي سالانه و در صورت لزوم موارد مقطعي آنها؛

ث- نظارت بر حسن اجراي مقررات اين آئين نامه؛

ج - رسيدگي به عملكرد «سازمان» در خصوص عدم رعايت مقررات اين آئين نامه.

ماده 22- مراجع نظارتي موظفند در حدود فعاليت خود در صورت وصول گزارش و يا اطلاع از نقض آزاديهاي قانوني ديگران و يا ايراد تهمت، افتراء و شايعه پراكني و يا عدم رعايت مقررات اين آئين نامه از سوي «سازمان» از جمله دريافت غيرمجاز هر گونه كمك مالي و تداركاتي ازمنابع خارجي، نسبت به بررسي آن

با حضور مشورتي نماينده سازمان غيردولتي مربوط و نماينده دستگاه دولتي تخصصي ذي ربط اقدام نمايند و در صورت احراز، حسب مورد، مراحل زير را به اجرا گذارند:

الف- تذكر شفاهي با مهلت يك ماهه براي اصلاح وضعيت؛

ب- تذكر كتبي با درج در پرونده با مهلت يك ماهه براي اصلاح وضعيت؛

پ- اخطار كتبي با مهلت دو هفته اي براي اصلاح وضعيت؛

ت- تقاضاي تعليق و يا لغو پروانه فعاليت از دادگاه در صورت عدم اصلاح وضعيت.

تبصره- مرجع نظارتي، تنها براي يك مرتبه جهت ارائه تقاضاي تعليق مجاز مي باشد.

ماده 23- چنانچه موضوع فعاليت «سازمان» ، امور پولي، مالي، اعتباري و يا قرض الحسنه باشد، مرجع نظارتي در مورد آنها بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران خواهد بود.

فصل پنجم- ساير مقررات

ماده 24- سازمانهاي غيردولتي كه از مصاديق اين آئين نامه قرار مي گيرند و در اجراي مقررات جاري تاكنون ايجاد شده اند موظفند ظرف مدت يك سال از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آئين نامه، وضعيت خود را با مقررات اين آئين نامه تطبيق دهند.

در غير اين صورت مراجع نظارتي برابر مقررات اين آئين نامه با آنها برخورد خواهند كرد. دستورالعمل مربوط در چارچوب اين آئين نامه توسط وزير كشور ابلاغ خواهد شد.

ماده 25- انحلال «سازمان» اعم از اختياري و قهري، بر اساس مفاد ذيربط آئين نامه ثبت تشكيلات و موسسات غيرتجارتي- مصوب 1337 با اصلاحات بعدي- صورت مي گيرد.

تبصره- چنانچه مدت فعاليت«سازمان» در اساسنامه به صورت محدود قيد شده باشد، پس از انقضاي آن و عدم تمديد بر اساس مقررات اين آئين نامه «سازمان» خودبخود منحل مي گردد.

ماده 26- انجمنهاي صنفي مشمول ماده (131) قانون كار اعم از كارگري و كارفرمايي، واحدهاي آموزش

عالي و يا موسسات پژوهشي موضوع بند (ل) ماده (1) قانون اصلاح قانون تاسيس وزارت علوم و آموزش عالي- مصوب 1353- آموزشگاههاي علمي آزاد و نيز مدارس غيرانتفاعي موضوع قانون تاسيس مدارس غيرانتفاعي و نيز ساير تشكلهاي غيردولتي كه در نص قوانين جاري صراحتا" اجازه تاسيس و انحلال آنها به عهده دستگاههاي دولتي گذارده شده است، از شمول سازمانهاي غيردولتي موضوع اين آئين نامه خارج مي باشند.

ماده 27- كليه مقررات مغاير با اين آئين نامه، از تاريخ تصويب ملغي الاثر مي باشد.

(به نقل از سايت هموطن سلام)

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

تعريف دقيق غرب بدون مرزهاي جغرافيايي با مفهوم فوق چيست.

پرسش

تعريف دقيق غرب بدون مرزهاي جغرافيايي با مفهوم فوق چيست.

پاسخ(قسمت اول)

شايد ارائه تعريفي دقيق و جامع از غرب با توجه به ديدگاه هاي متفاوتي كه در اين باره وجود دارد ممكن نباشد و از سوي ديگر مفهوم غرب از منظرهاي متفاوتي نظير ديدگاه تاريخي، ديدگاه اسلام، ديدگاه تمدن، ديدگاه فرهنگ و ديدگاه سنت و... قابل بررسي است با اين همه به صورت مختصر بايد گفت كه مفهوم غرب در مقاله فوق به مراتب وسيع تر از غرب جغرافيايي است بلكه بيشتر تأكيد بر ابعاد فرهنگي و تمدني است كه در حوزه جغرافيايي غرب به خصوص بعد از رنسانس به وجود آمد.

جهت آشنايي بيشتر مطالبي از كتاب «غرب در جغرافياي انديشه، دكتر مجيد كاشاني، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، به نقل از سايت كانون» آورده مي شود.

غرب درجغرافياي انديشه

مقدمه

اصولاً در هر تعريف معرف هايي براي حمل موضوع به كار گرفته مي شوند كه پايه اصلي و ستون اساسي آن تعريف محسوب مي شوند. بررسي تعاريف در باب هر مفهومي _ و از جمله مفهوم غرب _ محقق را در شناخت دقيق تر و بهتر آن مفهوم مدد مي رساند و گستره معنايي آن را پس از تعيين مرافقت و مفارقت معرف ها مشخص مي كند و مآلاً مؤلف را به تعريف جامع ومانعي از مفهوم مورد نظر مي رساند.

در اين اثر ما، به منظور دستيابي به گستره معنايي و تعريف جامعي ازمفهوم غرب به تعاريف مختلف رجوع مي كنيم و تلاش بر آن است تا بلكه ابعاد مختلف اين مفهوم شناخته شود. با اين تذكر كه تعريف «غرب ، در ميان نظريه پردازان و انديشمندان ايراني همواره با نوعي تمايل تغافل يا كج فهمي نسبت به پديده غرب همراه بوده _ غير از

سال هاي اخير و در اثر تلاش عده اي از صاحب نظران بي گرايش به غرب _ دريافت اين مفهوم بادشواري هاي عديده اي مواجه بوده است ضمن آن كه بايد اذعان نمود، اين تعريف نيز مانند همه تعاريف ومطالعات علوم انساني و اجتماعي جداي از دستگاه مفهومي و ديدگاه هاي معرفينش نمي تواند مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. به بيان ديگر هر تعريفي ازمفهوم غرب متضمن نوعي بينش و نگرش نسبت به جامعه غرب و غربيان است و اين بينش و نگرش به جامعه غرب نيز در گرو ميزان شناخت و درك سوابق تاريخي و نمودهاي عيني _ ذهني موجود در زندگي غربي مي باشد. زندگي اجتماعي يا حيات اجتماعي انسان در غرب نه تنها در محدوده ذهني فكري وارزشي اش براي ما ناشناخته باقي مانده و محل اختلاف است بلكه در تمامي نمودهاي عيني و حتي مرزهاي جغرافيايي اش نيز، همچنان در هاله اي از ابهام پيچيده شده است آندره گمبل در اين خصوص چنين مي نويسد؛«حتي آشكارترين مسأله يعني مرزهاي جغرافيايي غرب نامشخص است آيا اين اروپاست كه به اين امر تمايل دارد؟ آيا بايد روسيه و لهستان را نيزجزو اروپا بدانيم يا تنها (غرب شامل اروپاي غربي است آيا اروپاي غربي شامل آلمان اسپانيا و يونان مي شود؟ آيا سرزمين هاي خارج از اروپاكه در آن اروپاييان سكنه غالب اند (خصوصاً اِمريكا) نسبت به اروپا بيگانه محسوب نمي شوند؟ به نظر مي رسد محدود كردن واژه غرب به اروپا، امري سليقه اي است زيرا امروزه شاهديم كه غرب يكسري اتحادهاي نظامي وسياسي را كه از طريق اروپا به اِمريكاي جنوبي و از طريق خاورميانه تا ژاپن و استراليا گسترش مي يابند، ايجاد نموده است .

مع هذا فتوحات جغرافيايي _ يا استعمار كهن _ و بسط شبكه ارتباطات ومديريت خبري در عصر كنوني _ يا استعمار

نوين _ به خصوص در كشورهاي آسيايي و آفريقايي از قرون هفدهم به بعد و همچنين به كارگيري شيوه هاي پيچيده و مختلف در بهره كشي از اين مناطق نه تنها موجب تغيير و دگرگوني زندگي سنّتي و تمدن كهن در شرق شده اند، بلكه در مباني ارزشي وآرمان هاي ديني و فرهنگي اين گونه جوامع نيز، تأثير بسزايي داشته است دامنه تأثيرات غرب بر جوامع شرقي و از جمله كشور ما، تا اندازه اي شناخت غرب را با مشكل مواجه مي كند و بدين لحاظ شناخت شقوق و مواضع اصولي آن _ در برابر غرب _ يكي از اركان اصلي غرب شناسي محسوب مي شود.

علي هذا در اين جا شناخت ِ غرب جز از طريق بررسي تعاريف مختلف ازاين مفهوم و تحصيل مؤلفه هاي آن محقق نمي شود و لذا ضروري است به تعاريف مختلف از زبان نظريه پردازان غربي و شرقي با هر گونه نگرش به مفهوم غرب مراجعه كنيم تا شايد چارچوب اساسي و معرف هاي منطقي شناخت غرب را به دست آوريم

الف -تعريف غرب از منظر تاريخي

از آن جا كه همه پديده هاي اجتماعي زمانمند هستند، بلاشك غرب نيز درظرف زماني خاص مي بايست شكل گرفته و قوام يافته باشد. در همين ابتداي بحث شايد اين انتقاد وارد باشد كه غرب به عنوان يك كل و مجموعه به هم پيوسته با ماهيتي روشن در كُنه معني خود، متناقض است بدون اين كه دراين جا وارد اين مسأله شويم ما مسامحتاً مي پذيريم كه غرب يك مجموعه ازعناصر مادي و غيرمادي است كه داراي شيوه اي از زندگي اجتماعي و تمدني خاص است و عجالتاً از آنچه شرق يا زندگي شرقي مي ناميم سوا است پس ازبُعد تاريخي قابل بررسي و شناخت مي باشد، ضمن آن كه همه اين مقولات قابل تجزيه و تحليل جداگانه و مستقل خواهند بود كه در جاي خود،

از آن هانيز سخن به ميان خواهد آمد.

در اين بخش سؤال اصلي اين است كه غرب از چه زماني غرب شد؟ از اين سؤال چند منظور داريم يكي اين كه غرب متكي به تمدن فرهنگ و شيوه زندگي اجتماعي و منقسم به قوميت هاي مختلف در ظرف تاريخ چگونه جاي گرفته است در واقع سوابق تاريخي آن كدام است ديگر اين كه غرب از چه زماني به عنوان يك تفكر و محصول فرهنگي ويژه قوام يافت منظور ديگري كه از اين سؤال مد نظر مي باشد، اين است كه غرب از چه زماني مسأله يامسأله ساز شد؟ و روياروي ِ ديگر تمدن ها از جمله تمدن شرقي قرار گرفت در واقع چه حوادث و علل تاريخي را مي توان براي شكل گيري غرب برشمرد؟ و كدام ويژگي هاي فرهنگي اجتماعي اقتصادي و ... از چند كشور،پديده غرب را به وجود آورد؟ مباني و بنيانگذار پايه هاي تمدن غربي با كدام نگرش قابل شناخت است و اين مبدأ، يا مبادي اوليه غرب به كدام علل يامجموعه علل و حوادث تاريخي باز مي گردد؟ تمدن غربي داراي چه دوران هاي تاريخي بوده و در هر دوران چه ويژگي هاي فرهنگي بر اين تمدن سيطره داشته است

بالطبع پاسخ دادن به اين سؤالات مستلزم بررسي تاريخي و همه جانبه درزندگي و تمدن غربي است با وجود اين تا آن جا كه به شناخت مفهوم غرب ومؤلفه هاي تاريخي آن در تعاريف مختلف مربوط مي شود، سؤالات راپي جويي مي كنيم و مابقي آن ها را در قسمت هاي بعدي مورد مطالعه قرارمي دهيم

گمبل معتقد است مورخان اروپايي تلاش كرده اند تا تمدن سه هزارساله غربي را با ريشه دوگانه اش در تمدن هاي يونان و روم باستان از يكسو ومذاهب يهوديت و مسيحيت را از سوي ديگر نمايان كرده به گونه اي افراطي نشان دهند كه اين فرايند تاريخ است كه

بخش عظيمي از ميراث سنّت تفكراجتماعي و سياسي غرب را به ديگر نقاط منتقل كرده است به زعم وي «يكي از ويژگي هاي مشترك اين گونه تفاسير، تفسير تاريخي غرب به سه بخش باستان ميانه و جديد است تاريخ باستان مبداء كلاسيك تاريخ اروپا تاسقوط امپراطوري روم غربي در قرن پنجم ميلادي است تاريخ مياني عصري است كه اعصار تاريك پس از سقوط روم زماني كه بربرها هجوم آورده و ساكن مستعمرات پيشين روم شدند را در برمي گيرد، به اين ترتيب تاريخ دوره مياني شامل تاريخ دولت هاي فئودالي اروپا تا پايان قرن 15 و 16ميلادي مي شود. سپس با انقلاب علمي قرن هفدهم و روشنگري قرن هجدهم ادامه مي يابد، تا اين كه بالاخره با انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 و انقلاب صنعتي (كه در دهه 1780 شروع شد) به اوج خود مي رسد. اين حوادث زمينه را براي آنچه قرن اروپايي (1914_1815) و قرن آزادي و پيشرفت مي نامند، مهيا كرده كه طي آن تفكرات فنون و حكومت هاي سياسي غربي درسراسر جهان گسترش يافتند».

از ديد گمبل تاريخ نويسان اروپايي كمك زيادي به اين انديشه كرده اند كه راه بي همتاي توسعه تنها در جهان غرب رخ داده و برتري تكنولوژيكي ومادي دولت هاي غربي در عصر حاضر، نشانگر يك نوع «برتري فرهنگي واخلاقي تمدن غربي نسبت به ساير تمدن هاست

اين ويژگي تاريخي كه آشكارا تحريفي غيرمعقول است به شرقيان و همه تمدن هاي غير غربي مي نماياند كه تاريخ تجربه ناپذير است و آنچه در غرب روي داده است امكان تكرارش در ساير كشورها صفر بوده و نتيجه اين حوادث نيز نه تنها برتري در علوم و فنون بلكه در همه زمينه هاي ارزشي واخلاقي است پس غرب آن هويتي است كه مستقل شكل گرفته و قوام يافته وهمه راه هاي مناسب

تجربي را پيشه كرده و سرانجام هويتي برتر از ديگرتمدن ها يافته است

چنين ديدگاهي را كه معمولاً نظريه پردازان غربي به استناد سلسله اي ازوقايع و حوادث منحصر به فرد در سرزمين اروپا مطرح مي كنند، با نگرشي يك بُعدي همه پيشرفت هاي مادي تكنولوژيكي و علمي موجود در غرب رامحصول تمدن هاي باستاني خود، قلمداد كرده همه وقايع تاريخي متأثر ازتمدن ساير ملل و اقوام غير غربي و از جمله شرق را در تكوين تمدن غربي ناديده مي گيرند و بر اين باورند كه تمدن هاي باستاني در آن سرزمين همراه بادين مسيحيت وجود چنين تمدني را ميسر كرده است

عده اي از صاحب نظران غرب را از زماني به عنوان يك تمدن ويژه مي شناسند كه تحولات اساسي در نحوه تفكر و شيوه زندگي اروپاييان رخ داده است و آن نيز مرهون تحولات عصر رنسانس مي باشد. در واقع غرب آن نحوه نگاهي به هستي و عالم و آدم و مناسبات آن ها با هم است كه ازرنسانس به بعد در آن ظرف جغرافيايي تكوين يافته و باليده و نوعي شيوه زندگي را به بار آورده است كه به زور سيطره تكنولوژيكي كه از آن زمان به بعد در غرب جغرافيايي فراهم آمده است در حال جهاني شدن است و همه جهان را يك شكل مي كند». از اين منظر نوعي از تفكر و ديدگاه نسبت به امورفلسفي ديني و اجتماعي از دوره رنسانس به بعد با پيشرفت هاي تكنولوژيكي پايه و اساس مفهوم غرب را تشكيل مي دهد. امّا در اين جا اين سؤال اساسي مطرح مي شود كه منظور از عصر رنسانس چيست و چه علل و عواملي درتغييرات ايدئولوژيكي و فرهنگي غربيان مؤثر بوده اند؟ اگر نام اين حركت راخودباختگي غربي در برابر ديگر فرهنگ ها و از

جمله فرهنگ شرقي نام نهيم ماهيت غرب غير از آن چيزي مي شود كه در حال حاضر و بيش ترِصاحب نظران در دوران هاي اوليه رشد غرب بيان مي كردند. به بيان ديگر، ازبُعد تاريخي تمدن غربي نمي تواند از تمدن شرقي يا هر تمدن غيرغربي ديگرجدا در نظر گرفته شود.

مارتين برنال دراين باره چنين مي نويسد؛«تفاوت شرق و غرب بر بنياد ديدگاهي نئوكلاسيك و نژادپرستانه استواراست كه در قرن هجدهم نضج گرفت زيرا اروپايي هاي قرن هجدهم نمي توانستند اعتراف كنند كه فرهنگ پيشرفته اروپا در اصل ريشه اي آسيايي يا آفريقايي داشته است .

بي علاقگي به اتصال همه جانبه فرهنگي با ملل شرقي و از جمله تمدن اسلامي يا آسيايي حاصل همان خودبزرگ بيني و برتري فرهنگي و اخلاقي است كه فرد غربي در برابر غيرغربيان داشته و عامل اصلي آن را مي بايست درجدايي از تمدن مسيحي و دين باوري آنان دانست نه بر عكس به بيان ديگر،تمدن غربي بر پايه دين مسيحيت قوام نيافته بلكه بر خلاصي و جدايي از اين دين بنيان نهاده شده است دوري از امور معنوي و ورود ارزش هاي مادي درفرهنگ اروپاييان نتيجه اش اغراق در خودباوري و حقير شمردن ديگرتمدن ها بوده است اعتراف به وجود تمدني بزرگ يعني تمدن شرقي در برابرغرب را نظريه پردازان و تاريخ نگاران غربي بيان كرده اند و حتي تكوين تمدن غربي را مرهون تمدن و فرهنگ شرق دانسته اند، اين ديدگاه را به وضوح افرادي نظير يوهان گوتفريد هردر، فردريك نيچه هگل و ديگران مطرح كرده اند. با وجود آن كه اين صاحب نظران حركت تاريخي فرهنگ ها را ازشرق به غرب و مشخصاً از آسيا به اروپا مي دانند، امّا به گونه اي ديگر و به شيوه اي پيچيده تمدن شرقي را تحقير مي كنند و معتقدند كه نقش فرهنگ آسيا و تمدن شرق در تاريخ پايان پذيرفته است

به نظر هردر هر فرهنگي نقشي در تاريخ بازي مي كند و تاريخ در جهت خاصي حركت مي كند، از شرق به غرب زيرا به نظر او معتقدات و فرهنگ ها زمينه اي براي يكديگر مي باشند، به نظرهگل مهد تمدن آسيا بود. هگل در كتاب خود، تحت عنوان سخنراني هايي درمورد فلسفه تاريخ كه در سال 1823 انتشار يافت مي نويسد؛«خط كه يكي از مهم ترين اجزاي يك فرهنگ است ابتدا در آسيا ابداع گرديد».يا اين كه مي نويسد؛«اگر چه زمين حالت كروي دارد،امّا حركت تاريخ دايره وار نيست شرق همان آسياست در شرق آفتاب طلوع مي كند و تاريخ نيز از آنجا آغازمي شود. خورشيد در غرب غروب مي كند و تاريخ نيز در غرب به پايان مي رسد».

اين نوع نگرش به تاريخ تمدن هاي شرق و غرب نوعي ديگر از تحريف تاريخ و پوششي بر همه دغدغه هاي روشنفكرانه و رهايي از بي هويتي غربي است چرا كه حركت بدون سكون و گذار از مقاطع مختلف بي معنا مي باشد ولذا بعيد نيست كه «آسيا را دوران جواني اروپا» مي خوانند، از اين منظر آسيا به مثابه انساني پير و فرتوت است كه هيچ رمقي برايش باقي نمانده هيچ شادابي خاصي ندارد و در عرصه حيات از تكاپو افتاده و آنچه برايش باقي است دوران پرخاطره جواني يا به زعم صاحب نظران اروپايي بهتر اين است كه گفته شود، جواني پر از نشاط و انرژي اروپايي و غربي است چندان كه همه اقوام به زعم هردر روزي در آسيا مي زيستند و مآلاً اقوام اروپايي امروزي نيز درگذشته هاي دور در آسيا بوده اند و هيچ مباهاتي از اين جهت براي هيچ كشوري باقي نمي ماند؛ شايد بتوان گفت هردر نيز مانند هگل امّا به گونه اي ديگر به اين كلام پاي بند است كه انسان در شرق متولد شده امّا در غرب به خودآگاهي رسيده است

از اين جهت انسان غربي انسان ديگري است كه تعالي و فرهنگش بر پايه فرهنگ و تمدن يوناني بنا شده است از ديدگاه اين نظريه پردازان تاريخ نگار غربي در جايي كه تمدن هاي كهنسال شرقي نظير مصر، ايران هند و چين به بن بست مي رسند، تاريخ غرب متولد مي شود و حتي ورود تمدن اسلامي در جرگه تمدن هاي كهنسال فوق الذكر، هيچ تغييري در اين وضعيت به وجود نمي آورَد. در واقع هنگامي كه شرق از حركت مي ايستد، «ازاين جا بود كه صحنه تاريخ به غرب منتقل شد. در اروپا، عقل بشري و آزادي رهبري فرهنگ ها را به دست گرفت و بااصلاحات مذهبي و روي كار آمدن پروتستان ها، پيشرفت هاي علمي و عصرمنورالفكري تاريخ به پايان خود رسيد. با انقلاب فرانسه عقل بشري و آزادي به پيروزي مي رسيدند و از آنجا بود كه بشر سرنوشت خود را به دست گرفت وقوانيني را كه خود مي خواست وضع نمود. از ديدگاه هگل تاريخ داراي يك هدف است و آن اروپاست البته اين اروپا داراي حقوق بشر، عقل گرايي وآزادي هاي ديني و سياسي است .

پاسخ(قسمت دوم)

برخلاف آنچه صاحب نظران غربي مطرح مي كنند، به لحاظ تاريخي تكوين تمدن غربي مرهون انفكاك فرهنگي يا شيوه زندگي نويني است كه جداي از فرهنگ سنّتي ديني شكل گرفته است دلايلي كه هگل براي رهبري فرهنگ ها و هدفمندي تاريخ به نفع تمدن غربي مطرح مي كند، از كفايت لازم برخوردار نيست چرا كه اولاً، نفوذ يا تسلط تمدن اروپايي بر ديگر كشورها ازبُعد فرهنگي نيست و ثانياً، فرهنگ اروپايي هرگز به آن انسجام ارزشي ياكمال فرهنگي يا عجالتاً برتري از تمدن شرقي دست نيافته است تا بتواند منشأچنين اثري گردد، بلكه واقعيت آن است كه روگرداني از فرهنگ سنّتي عاريه اي و در واقع نوعي سنّت شكني يا شيوه امحاي

فرهنگ هاي سنّتي به اضافه مازاد درآمدهاي اقتصادي حاصل از كشف و سلطه بر ديگر كشورها،در درجه نخست پيشرفت هاي تكنولوژيكي را براي اين سرزمين به ارمغان آورده و در مراتب بعدي صدور اين صنايع و تكنولوژي يا اصطلاحاً مدرنيزه كردن ديگر كشورها، گونه اي از مناسبات اقتصادي _ اجتماعي را به وجودآورد كه گاه از آن به عنوان «غربگرايي يا «غربي كردن جامعه ياد مي شود.چنين پديده اي كه ريشه هاي تاريخي آن به وقايع و حوادث قرون هجدهم به بعد مي رسد، هيچ داعيه اي درباره كمال و تعالي انسان و فرهنگ غربي نمي تواند داشته باشد و به هيچ وجه نمايانگر قدرت و پيشرفتگي فرهنگ وتمدن اروپايي و اِمريكايي نسبت به ساير تمدن ها نمي تواند باشد.

از نظر تاريخي پيشرفت هاي صنعتي و تكنولوژيكي در غرب به دست مي آيد. اعتراف شرق به اين واقعيت دو جنبه خاص در نگرش به ماهيت غرب فراهم آورده است اولاً، علم و هنر و حتي عملكردهاي فنّي در شرق ناديده گرفته مي شود و ثانياً، فرايندهاي تاريخ را در جهان صاحب نظران غربي وبه خصوص اسلامي مكتب تكامل در قالب اعصاري نظير دوران هاي مبتني برپيشرفت هاي تكنولوژيكي و صنعتي دوره جمع آوري و شكار حيوانات دوره كشاورزي و دوره صنعتي معرفي مي كنند كه هر دوره از دوره قبلي پيشرفته تر و انساني تر است و مآلاً هر قوم و ملتي كه به عصري جلوتر تعلق دارد، ناخودآگاه پيشرفته تر و برتر خوانده مي شود. نگرش تاريخي به جهان هستي از اين منظر، نتيجه اش بن بست شرق است چرا كه خورشيد از شرق طلوع مي كند و از اين سرزمين عبور كرده به غرب مي رسد تا تمدن غربي شكل گرفته و تمدن در جهان در عالي ترين تعالي اش در غرب به غروب خودبرسد. امّا همچنان كه مارتين برنال معتقد است هويت جامعه غربي حتي درامور مادي و علمي اش

وام دار تمدن شرقي است زيرا شكل گيري تمدن غربي را بايد در برخوردهاي اروپاييان با ديگر سرزمين ها مورد مطالعه ومداقه قرار داد تا دوره هاي مختلف آن بازشناخته شود. به زعم وي در اولين دوره اروپاييان با فرهنگ سرزمين هاي اسلامي و مناطق شرقي آشنا شدند وبرخوردهاي اوليه براي فهم اقتباس و نسخه برداري و اصولاً شناخت اين حوزه تمدني انجام پذيرفت برخوردهاي اوليه كاملاً مثبت بود؛ يعني اروپاييان شروع كردند به ترجمه و يادگيري و بهره گيري از فرهنگ شرق امّااندكي پس از اين دوره با پديده اي روبه رو مي شويم كه يك خط فاصل و مرزدر تاريخ اقتصاد و نيز فرهنگ جهاني ايجاد مي كند و آن را از قرن پانزده به بعد مي توان نشان داد. پيدايش كلنياليسم سپس پيدايش سرمايه داري وامپرياليسم سرمايه داري در واقع از اين دوره به بعد است كه ديگر فرهنگ هااز جمله تمدن و فرهنگ شرق در مقابل فرهنگ غرب مورد اهانت و تحقيرقرار مي گيرد و يك تحريف تاريخي در همه ابعاد زندگي اجتماعي انسان درجهان رخ مي دهد. ريشه اين نوع نگرش را بايد در عصر رنسانس و حاصل سركشي انسان غربي در برابر سنّت ها و اعتقادات ديني ديد. «رنسانس تحوّلي اساسي در زندگي مغرب زمينيان پديد آورد. اين تحولات انكار اصول معنوي و ديني را به همراه داشت در اين مقام بشر خود را يك موجود طغيان كننده در برابر خداوند و عالَم معني تلقي كرد. نهضتي كه در دوره رنسانس نهضت اومانيسم يا انسان مداري تعبير شده همان چيزي بود كه در صورت آداب داني بشريت تجلّي كرده بود. اصل و مبداء جدايي تمدن غرب ازتمدن هاي شرقي و ديني همين نهضت بود. اين تصوّر اخير غربيان از انسان پايه تضاد اساسي و ريشه دار بين تمدن غرب و تمدن هاي ديگر جهان به ويژه تمدن

شرق است .

مع الوصف آنچه به وضوح از مطالعه تاريخ غربي به دست مي آيد، اين است كه بزرگ ترين اسطوره هاي فرهنگي و ديني غرب متعلق به اديان الهي شرقي است حتي مذاهب و دين مسيحيت را نمي توان جداي از معارف ديني در شرق دانست و اتفاقاً اتصال معارف الهي و ديني حتي در دوره سلطه كليسابر جوامع غربي از طريق همين دين بين اديان الهي شرقي و غربي برقراراست هر چند هر دين شرقي در برابر مسيحيت اعلان برتري نمايد يا برعكس مديريت كليسا و ميسيونرهاي مسيحي به دنبال فتح سرزمين هاي شرقي و سلطه كليسا باشند. بنابراين دين ارزش معنوي و پايه روابط اجتماعي در جامعه است هر چند پيروان واقعي اش كم و نوع بينش ديني آن ها ناقص باشد، امّارويگرداني از دين و معارف الهي پايه و اساس اعتقاد ديگري است اعتقادي كه جداً موجبات اختلاف و برخوردهاي ايدئولوژيكي را بين دو سرزمين فراهم مي آورَد. اين همان امري است كه زمينه لازم را براي به وجود آمدن سازمان اجتماعي جديد و كنترل همه ابعاد زندگي اجتماعي مهيا مي كند. پس غرب را در اين جا مي توان تا اندازه اي تافته جدا بافته اي انگاشت كه مجموعه اي از شرايط ذهني و عيني پس از قرن هفدهم آن را پديد آورد. «اين مجموع شرايط هم در برگيرنده به اصطلاح عناصر زيربنايي بود و هم عناصر روبنايي در سطح زيربنا تغييرات زير به وقوع پيوست

أ . مركزيت يافتن شهر يا بازار غير مشخصي همراه با اَشكال ارتباط وهمبستگي ويژه حيات شهري

ب . به وجود آمدن سازمان اجتماعي جديد براي كنترل و بسيج نيروهاي انساني و مادي براي عمل در يك جامعه اي كه بخش ها و نهادها در آن تفكيك شده ولي به هم مرتبط اند.

ج . تقويت و تحكيم سيستم اقتصادي

سياسي و حقوقي جديد مبتني برنظم قانون مدار منطقي (موازي آنچه علم جديد ترسيم كرده با فاصله گرفتن از نظم شخصي و خان خاني فئودالي

در سطح روبناي فكري و فرهنگي الگوهايي نظير عقل گرايي تجربه گرايي عقيده به قانون اصالت عمل كوشش و ديانت ِ اين جهاني شك گرايي و اقتدار و سنّت فردگرايي و عام گرايي (جامعه گرايي مسلط شدند». بنابراين غرب از بُعد تاريخي و از ديدگاه صاحب نظران غربي و شرقي با هر گونه تمايل و نگرش نسبت به جامعه غرب به مجموعه اي از كشورهاي اروپايي _ به خصوص اروپاي غربي _ اطلاق مي شود كه داراي مؤلفه هاي مشخصي مي باشد (بدون تأييد يا تكذيب . اين مؤلفه ها كه ما را در تعريف بهتر مفهوم غرب ياري مي رساند، عبارت اند از:

1 . غرب داراي تمدن سه هزار ساله است

2 . تمدن غرب ريشه در تمدن هاي يونان و روم دارد.

3. تمدن غرب ريشه در مذاهب مسيحيت و يهوديت دارد.

4. غرب داراي دوره مشخص تاريخي باستان ميانه و جديد است

5. غرب داراي تجربيات ناب و مستقل تاريخي است

6. تجربيات و حوادث ناب تاريخي راه بي همتاي توسعه را براي غرب به ارمغان آورده است

7. انقلابات صنعتي و اجتماعي غرب را از نظر مادي و معنوي خودساخته كرده است

8. خودسازندگي و دستاوردهاي تكنولوژيكي ذاتي زندگي غربي است

9. به بركت انقلابات آزادي و پيشرفت براي جامعه غربي فراهم شده است

10. قوام هويت غربي بر پايه آزادي انسان از همه تعلقات مادي وغيرمادي

11. برتري ارزشي و اخلاقي تمدن غربي نسبت به ساير تمدن ها.

12. تمدن غرب ريشه در عصر رنسانس دارد.

13. تمدن غرب تا قبل از رنسانس وام دار تمدن شرق است

14. غرب نه تنها در مذهب بلكه در همه نمودهاي عيني و ذات فرهنگي اش

منبعث از شرق است

15. استيلاي ديدگاه نژادپرستانه بر تفكر اروپاييان از قرن هجدهم به بعدپايه تمدن غربي است

16. خودبزرگ بيني و خودباوري تمدن غرب در برخورد با ملل شرق ازقرن هجدهم به بعد به وجود آمد.

17. جداي از دين نه اتصال مادي گري و دنياپرستي وجه غالب تمدن غربي است

18. آسيا و شرق مهد تمدن غربي است

19. تمدن از شرق طلوع و در غرب غروب مي كند.

20. انسان در شرق متولد و در غرب به خودآگاهي مي رسد.

21. عناصري نظير؛ عقل بشري و آزادي موجبات رهبري فرهنگي غربي را فراهم آورده است

22. عدم انسجام و تعالي فرهنگي در تمدن غربي از اعصار گذشته قابل ملاحظه است

23. غرب به استناد دوره سنّت شكني استعمار ديگر ملل و مازاداقتصادي ماهيتي مستقل دارد.

24. غرب آن هويتي نيست كه به استناد دوره هاي تاريخي ميانه و جديديا پيشرفت هاي تكنولوژيكي معرفي مي شود، بلكه اين تقسيم بندي تحريف تاريخي در تمدن غربي است

25. وجه افتراق دو تمدن غربي و شرقي اومانيسم يا انسان مداري غربي است

26. هويت غربي از نظر جامعه شناختي مبتني بر مركزيت يافتن شهر وارتباطات شهري به وجود آمدن سازمان اجتماعي نوين تقويت وتحكيم نظام اقتصادي سياسي و حقوقي و صورت خاصي ازويژگي هاي فرهنگي و اعتقادات غير ديني است كه از قرن هفدهم به بعد شكل مي گيرد.

ب - تعريف غرب از منظر اسلام

بخش عمده اي از ديدگاه ها مفهوم و ماهيت غرب را تفكري منفك از دين دانسته اند. در اين ديدگاه ها انديشه ديني در غرب گاه بر محور تناقضات دروني مسيحيت از قرن پانزدهم ميلادي به بعد و گاه به عنوان مقابله تفكري دنياگرا و تجربي نگر با انديشه ديني شرق ترسيم مي شود. افكار ديني شرق هريك به سهم خود، نقشي خاص

در مقابله با تفكر ديني غربي داشته اند. به عنوان نمونه به نظر فردريك نيچه ديدگاه هاي بودائيسم بهتر از ديدگاه هاي مسيحيت اروپا بود. نيچه اروپا را سرزمين غروب تمدن توصيف مي نمود و به نظر وي مسيحيت و بودائيسم داراي افكار نهيليستي مي باشند. با اين تفاوت كه نهيليسم بودايي آزادتر و برخوردار از فرهنگي والاتر بود.

دين اسلام از جمله ادياني است كه وضع ويژه اي در تمدن و تفكر غربي داشته است اولاً، به واسطه موقعيت جغرافيايي و نزديكي با غرب _ تا آن جا كه در بخشي از اراضي جهان اسلام نظير حوزه هاي درياي مديترانه و درياي سياه در نواحي لبنان سوريه و قسطنطنيه و به طوركلي نواحي تحت سيطره دولت عثماني _ مرزهاي جغرافيايي هيچ دلالتي بر مرزبندي انديشه هاي غربي و شرقي نداشته و وجود اقليت هاي مسيحي در كنار مسلمانان وضعيتي ويژه در رويارويي غرب و شرق پديد آورده است ثانياً، استحكام مواضع فكري انديشه كشور گشايي و تجهيز به معارف مادي و علوم طبيعي موقعيت ممتازي را براي جهان اسلام از قرن هفتم ميلادي به بعد نسبت به ساير اديان شرقي فراهم آورده بود. در واقع يكي از دشمنان اصلي استعمار و فزون طلبي هاي غرب در عهد باستان و پس از ظهور اسلام مسلمانان بودند.

از منظر اسلام غرب عبارت است از تفكري دنياگرا، تجربي نگر و غيرديني كه همّتش مصروف نفوذ انديشه «اصلاح طلبي در دين مسيحيت در ابتداو ساير اديان در مراحل بعدي مي شود و اهداف اصلاح ديني در شرق نه تنهامحو مبارزه با عقايد و اصول زندگي اسلامي است بلكه سلطه و استثمار مادي است روح نوخواهي و تجديد نظر در سنّت هاي ديني و انديشه هاي كهن ازطريق زور و مبارزه مسلحانه و در گام بعدي از طريق باورهاي روشنفكران مذهبي كليد حل مشكلات جامعه غرب

در برابر تمدن شرق و به خصوص اسلامي است بنابراين از اين زاويه غرب آن تفكري است كه نه از سوي شرق بلكه ازدرون شرق مايه مي گيرد و سرچشمه آن در ظاهر نه به غرب بلكه به همه تمايلات دروني و نفسانيات و خودخواهي هاي انساني ختم مي شود. كلاف سردرگمي است كه از درگيري تضاد و مبارزه با فكر نو شده در دنياي مسيحيت و غرب آغاز مي شود و با غروب تمدن (به زعم آنان در غرب خاتمه مي يابد. اساس پيشروي نه بر كشورگشايي بلكه بر آزادي (همه چيزگشايي و اعتقادگشايي (سنّت شكني ديني قرار مي گيرد. با جرأت مي توان گفت قبل از هر انديشه و تفكر ديني اين اسلام است كه رو در روي ويروس بيماري سرطان غرب واقع مي شود و پس از كشمكشي نه چندان غيرمنتظره ناگهان مبتلا به اين بيماري يعني غرب گرايي به معني دوري از همه انديشه ها، ارزش ها و مقدمات ديني مي شود. در اين معنا غرب آن تفكري ستيزه جوست كه با انديشه هاي اسلامي به مقابله برمي خيزد، امّا مقابله اي دقيق عقلاني و حساب شده كه گاه در موقعيت هاي استراتژيك (ظاهراً همراه وياور دردها، مصائب و مشكلات زندگي اجتماعي مسلمانان مي شود)، كه شايدشناختنش آنچنان دشوار نباشد و گاه بي صورت و بي سيرت _ پنهاني عميق ودرقالب هاي فكري _ با كمك مسلمانان وابسته و غربي شده صورت و سيرت مي آفريند و از زبان روشنفكران روي مي تابد كه شناختش به آساني ميسرنيست

پاسخ(قسمت سوم)

هشام بشير شرابي در كتاب روشنفكران عرب و غرب تلاش وافري براي نماياندن روشنفكران عرب بنيان هاي اصلاح طلبي اسلامي ظهور دنياگرايي اسلامي و روشنفكران مسيحي در جهان عرب معمول داشته است وي درابتدا به زمينه هاي فرهنگي و سياسي و خاستگاه روشنفكران عرب از سال هاي پاياني قرون وسطي ، اشاره مي كند و با ارائه

يك تقسيم بندي كلي ازروشنفكران روشنفكران مسيحي و روشنفكران مسلمان كه خود به محافظه كاران ، «اصلاح طلبان و «دنياگرايان در دارالاسلام تقسيم مي شوند،نشان مي دهد كه چگونه روشنفكران مسيحي در جهان اسلام احساس بيگانگي از جامعه اسلامي را با جانبداري شديد از فرهنگ وارزش هاي اروپايي همراه كرده كوشيدند تا خود را بر حسب ارزش ها وآرمان هاي بورژوازي اروپا مطابقت دهند. چرا كه مسيحيان در جامعه اسلامي چه ماروني چه ارتدكس يوناني و چه عرب پروتستان اين افراد را درمقابل محيط اجتماعي كه آن ها را بيگانه مي خوانْد، قرار مي داد و طبيعتاً اين افراد با نوگرايي اصلاحات و بريدن از جامعه اسلامي بيش از هر قشر ديگرموافقت داشتند.وي معتقد است كه روشنفكران مسلمان كه خود، به سه دسته فوق الذكرتقسيم مي شدند، صرف نظر از موافقت يا عدم موافقتشان با نظم موجود درمصر و امپراتوري عثماني با تأسي به عثمانيسم اسلام و ناسيوناليسم خود رادر جبهه مخالف غرب مي ديدند.

به زعم شرابي واكنش روشنفكران اسلامي به غرب در دو دسته كلي نوگرايي و سنّت گرايي و گروهي ميانه كه در اصل سنّت گرا بود و در عمل نوگرا، شكل مي گرفت اين سه گروه به عنوان اصلاح طلباني نام برده شده اند كه هدف اصلي شان در «حفظ اسلام و ساختارهاي نهادي تقويت كننده آن بود.وي در سراسر كتاب تلاش كرده نشان دهد كه چگونه اين نو كنندگان اسلام سنّتي كه معتقد بودند، اسلام بايد بر ضعف خود، غلبه كرده زندگي جديدي را بر پايه اصول اعتقادي اسلام و نه تفكر و تمدن غربي بنيان كند، در عمل شكست خوردند. علّت اين امر به شيوه كار اصلاح طلبان باز مي گردد،«نخستين گام اصلاح طلبي گذر از تبعيت كوركورانه از تفسير سنّتي به رهيافتي نو و آزاد بود. حاصل فرجامين اين گذار برقراري تحليل عقلي (تمحيص به مثابه

شرط اوليه تفسير بود. اين كار نه تنها راه را براي برقراري دوباره اصل داوري مستقل (اجتهاد) باز كرد، بلكه اقتدار سلسله سران سنّتي ريشه دار را نيزمورد ترديد قرار داد. اين گذار از يكسو به جنبش اصلاح طلبي نيروي تحرّك زياد مي بخشيد و از سوي ديگر، يگانگي بينش سنّتي را از درون نابود كرد،جمال الدين افغاني و محمد عبده پرنفوذترين چهره هاي جنبش اصلاح طلبي اسلامي بودند. محمد رشيدرضا، از راه مجله ماهانه خود، به نام المنار كه احتمالاً طي بيش از سي وپنج سال مهم ترين نشريه اصلاح طلبانه جهان اسلام بود، در پخش انديشه هاي آنان نقش قاطعي ايفا كرد». وي همچنين به چهره هاي ديگري در گروه اصلاح طلبان اسلامي نظير؛عبداللّه النديم مصري عبدالقادر المغربي لبناني شيخ طاهر الجزايري سوري و رفيع الطهطاوي مصري نيز اشاره مي كند و به استناد گفته هاي آنان نشان مي دهد كه مبارزه در برابر غرب و با اتكاي به اسلام چگونه در عمل محاصره شده و با تشتت فكري و اختلاف نظرهاي كوچك و بزرگ در بين مسلمانان سيطره غرب بر جهان اسلام حتمي و مسلم شد. از نظر طهطاوي اسلام آن قدرغني بود كه با گرفتن چند عنصر پيشرفت علمي و صنعتي متزلزل نشده و از اين لحاظ نيز به تمدن اروپايي برسد، در واقع «فكر فساد دروني كه قلب ساختاراجتماعي را فرسايش مي دهد به نظر طهطاوي غريب مي آمد، زيرا او بر اين اعتقاد بود كه بǠاخذ عناصر درست از اروپا معضلات اسلام حل خواهندشد». برخلاف نظر طهطاوي افغاني و عبده جهان اسلام را درگير مبارزه اي جدّي با غرب مي ديدند و خودشان را «عامل پايان فقدان وحدت سياسي ازراه بازسازي ديني كه منبعث از «قانونگذار اوّل حضرت پيامبر9 بود،مي پنداشتند. «با اين حال تفكر اصلاح طلبي به رغم گرايش به عمل درسمت گيري اجتماعي و

سياسي اساساً ضدانقلابي بود. تئوري اصلاح طلبي جداً معتقد بود كه با رضايت و پشتيباني نظم موجود، انجام اصلاحات به طورمؤثر امكان پذير است .به زعم شرابي آنچه در كيفيت ارتباط با غرب از نظر افغاني و عبده براي جهان اسلام قابل طرح بود، دوري از مقابله و درگيري جدّي با اروپا بود و درعوض بايستي براي نجات اسلام و مسلمين در برابر غرب به سنّت هاي اسلامي به جاي مانده از صدر اسلام (يا همان عصر طلايي تكيه كرد. از نظرعبده اصل اخذ تمدن از غرب مورد تأييد بود و محمد رشيد رضا،اصلاحات واقعي را در گرو اصلاحات ديني و اجتماعي مي دانست كه سرانجام اصلاح طلبي اسلامي دو مفهوم «نوگرايي ديني و «نوسازي دنيايي را كاملاً مجزا از يكديگر در نظر گرفتند، هر چند پس از مدتي تغييرِ جهتي درتفكرشان مشاهده شد، چرا كه «عقل به معني «عقل علمي و مترادف با علم شمرده شد. علم نيز اساسي به طور كلي مادّي داشت و ارتباط كم با «حقيقت ؛لذا «عقل از «حقيقت دور شد، حقيقتي كه از «وحي سرچشمه مي گرفت ونشان دهنده صواب از خطا بود.

از اين جا تضادها و ترديدهاي پي درپي كه در ذات علم وجود داشت وارد تفكر اسلامي گشت و با وجود همه ابتكارات عبده نظير «فهم صحيح ازدين عقيده ديني بر پايه «قرآن و سنّت ، «عقلانيت ديني و ... سرانجام اصلاح طلبان ديني به دامن «ايدئولوژي افتادند و از اين جهت موضع ضعيف آنان در برابر غرب كاملاً نمايان شد. از نظر شرابي آنان به عنوان «شورشگر»مبارزه با غرب را آغاز كردند و در كشاكش اصلاحات به صورت محافظه كار» تن به سازش دادند. از سوي ديگر درباره دنياگرايي اسلامي مي نويسد؛

«شوق بزرگ دنياگرايان مسلمان در رابطه شان با اروپا، نه فكر،

بلكه عمل بود؛ آنان پيش از هر چيز به ايجاد دگرگوني در شرايط موجود ضعف وعقب ماندگي توجه داشتند. از نظر آن ها، دگرگوني امري مبرم بود... از غرب چه مي توان گرفت پاسخي كه دنياگرايان دادند، پاسخي تحليلي نبود، بلكه يك شعار بود: بگيريد آنچه را كه مفيد است چشم بپوشيد از آنچه مفيدنيست غرب به صورت انبارهاي چيزهاي خوب و بد ديده مي شد، بايد دست دراز كرد و با احتياط همه آن چيزهايي را كه لازم هستند، برچيد...ملاحظات ديني بسيار شگفت آور و به نظر نوعي آمدند و ميان عرصه هاي دنيايي و ديني نه بر حسب احكام بلكه بر حسب منافع عملي فرق گذاشته شد. قاعده اخذ چيزهاي مفيد و ردّ چيزهاي زيانبخش تدبيري عملي بود كه هدف آن بيش تر سازش با نوآوري بود تا حفظ سنّت .

از اين ديدگاه غرب هويتي مرموز و پيچيده دارد كه از طريق هدايت فكري روشنفكران موفق به نفوذ در انديشه و آداب و مناسك اسلامي شده وبا سست شدن پايه هاي اعتقادي مسلمانان راه سلطه غرب باز مي شود. هر چندتجزيه و تحليل شرابي آشكارا انتقاداتي را در برابر «اجتهاد» و احكام ديني وبه طور كلي شيوه زندگي اسلامي _ شيعي قرار مي دهد، با وجود اين حيله هاي استعمار غرب و اشاعه افكار غير ديني در جامعه اسلامي از طريق مباحث وي شناخته مي شود و با بررسي ابعاد مختلف غرب با جهان اسلام تا اندازه زيادي تعريف ماهيت غرب به دست مي آيد. تعيين مؤلفه هاي غرب با تمسك به مفاهيمي نظير استعمار غرب و ضديت غرب در برابر اسلام امروز به تنهايي پاسخگوي غرب شناسي و تعيين تعريف مشخصي از غرب نيست به بيان ديگر، جبهه گيري جهان اسلام و غرب دربرابر يكديگر كه تا اندازه اي از افكار شرابي به دست مي آمد، در

اين مرحله راهگشا نمي باشد و شناخت تفاوت هاي غرب و شرق يا اسلام با غرب قدري پيچيده تر از دوران اوّل يعني هجوم غرب به جهان اسلام شده است پويايي تمدن ها، تجديد حيات چند باره تمدن اسلامي و حتي دگرگوني اوضاع اقتصادي و سياسي در جهان غرب ما را به تفاسيري دو سويه در عصر حاضررهنمون مي سازد، اينك براي شروع شناخت غرب يكبار ديگر بايد سازمان اجتماعي جامعه و همه نمودهاي عيني و ذهني تمدن اسلامي را مورد مداقه قرار داد تا بتوان غرب را توصيف و تعريف نمود.

به جرأت مي توان گفت دوره جديدي در ارتباط دو تمدن اسلام و غرب آغاز شده كه رويكردي دوجانبه را قوت مي بخشد. رابين رايت شروع دوره جديد را از پيروزي اسلام در سرزمين ايران ذكر مي كند و مي نويسد؛ "سيزده سال پس از آن كه اولين حكومت مذهبي مدرن جهان با انقلاب ايران پايه گذاري شد، اسلام بار ديگر به عنوان يك اسلوب سياسي قدرتمند مطرح شده است اكنون نه تنها در خاورميانه بلكه از شمال و غرب آفريقا گرفته تاجمهوري هاي آسياي مركزي و از هند تا غرب چين اسلام به نحو فزاينده در برنامه هاي سياسي نقشي تعيين كننده يافته است اين موج جديد، تجديدحيات اسلام چنان فراگير است كه با مرگ كمونيسم اسلام به غلط يكي ازرقيبان ايدئولوژيك آينده غرب تلقي مي شود. مرحله جديد تجديد حيات اسلام در اواخر دهه 1980 شروع شد. اين مرحله به شكل بارزي از تجربه مرحله اوّل آن در سال 1979 در ايران پس از آن 1982 در لبنان و ازاواخر دهه 70 تا اوايل دهه 80 در بين برخي گروه هاي كوچك در مصر،عربستان سعودي كويت سوريه و... ممتاز بود. دو اختلاف برجسته اين مرحله عبارت است از قانونگرايي و تاكتيك هاي اسلام گرايان

جديد».

اين نويسنده سپس اشاره مي كند كه تصور غربيان از نهضت هاي اسلامي صحيح نيست و مفهوم بنيادگرايي اسلامي بازگشت به اسلام و مباني سنّتي اسلام است و اسلام خواهي فعلي را يك تلاش فراگير و مجموعه اي ازبدعت هاي اسلامي براي بازسازي نظم اجتماعي موجود در كشورهاي اسلامي مي داند و معتقد است از اين جهت هيچ تهديد جدّي غرب را خطاب قرارنمي دهد.

وي مرحله اوّل تجديد حيات اسلام را مرهون مذهب شيعه دانسته و مرحله دوم آن را حاصل تجربيات كل جهان اسلام در مورد غرب ذكر مي كند. وي معتقد است امروزه دوره «افراط گرايي كه مشخصه مرحله اوّل تجديد حيات اسلام بود، تمام شده است و مسلمانان در كوره حوادث برخورد و مقابله باتفكر غربي دريافته اند كه اقداماتي نظير بمب گذاري گروگانگيري هواپيماربايي و اعمالي از اين گونه راهگشا نيست و لذا تنها علاج كار، به رسميت شناختن نظم موجود و عمل كردن در محدوده مرزهاي جغرافيايي خودي است زيرا مسلمانان پرشور دهه 1980 بهاي گزافي را براي اين تجربه پرداخت كرده اند.

البته غرب با همه اختلاف نظر دروني اش در رويارويي و مقابله با جهان اسلام به صورتي يكپارچه و متفق القول عمل كرده است از اين جهت همواره نشان داده است در برابر قدرت طلبي هاي مسلمانان ايستادگي كرده بالقوه و بالفعل قادر به حفظ جايگاه و موقعيت برترش مي باشد. از ديدگاه غربيان مسلمانان و اسلام گرايان بايد جهان وطناني منضبط و فهميده باشند، درغير اين صورت با برخورد قهرآميز ناظمان جهاني (خود غريبان مواجه شده و مسلماً به سود آنان نخواهد بود.

به زعم رايت امروزه اسلام گرايان به خوبي دو شعار دهه 1990 يعني كثرت گرايي سياسي و «وابستگي متقابل را خوب درك كرده اند و رأي رابر گلوله ترجيح مي دهند؛ يعني اين كه از طريق شركت در انتخابات و روكردن به حقوق دموكراسي و

ساير ارزش هاي جامعه غربي راحت تر مي توانندزندگي كنند. آن ها از «تجربه هاي ناموفق رويارويي با ايدئولوژي غربي به طوركلي درس عبرت گرفته اند. اسلام گرايان در اين دوره سعي به تلفيق اصول اخلاقي و مذهبي با زندگي مدرن رقابت هاي انتخاباتي و سياسي بازارهاي اقتصادي آزاد و ... دارند و از آنجا كه پس از برچيده شدن كمونيسم در جهان فرصتي مناسب براي اسلام گرايان فراهم شده است آنان تلاش مي كنند تا درنظم نوين جهاني جايگاهي براي اسلام بيابند.لذا اسلام خواهان به تعاريف جديدي از رابطه انسان با خدا و ساير انسان هامي پردازند، امّا بدون حق تجربه و اصلاحات جديد، چرا كه جهان امروز كه زير سلطه ارزش هاي غربي و دموكراسي است اجازه آزمايش كردن برخي ازراه ها را به جهان اسلام نمي دهد. در قرن حاضر وظيفه غرب آسان تر و سازمان يافته تر نسبت به گذشته است گويي زباني مشترك غرب و جهان اسلام را به هم پيوند مي دهد. رايت در اين مورد معتقد است در دنياي امروز «اسلام و غرب در روابط خود، به يك نقطه عطف رسيده اند» و بهترين شرايط براي همكاري نزديك بين اين دو تمدن فراهم شده لذا آشكارا مي توان دريافت كه اِعمال فشارهاي نظامي براي غلبه بر اسلام موردنياز نمي باشد، چرا كه همان كثرت گرايي سياسي وپذيرش نتايج انتخابات آزاد توسط مسلمانان غرب را در موضع پرقدرتي قرارمي دهد. به اين معني كه غرب با بازخواست دول و حكومت هاي اسلامي از طريق حقوق بشر و حقوق دموكراسي ملّت ها، بدون آن كه به دشمني بااسلام متهم شود، مي تواند به رفع تنش هاي بين شرق اسلامي و غرب بپردازد.

تا اين قسمت از بحث آنچه درباره ارتباط اسلام و غرب مطرح شد، درپي اين انگيزه بود كه مؤلفه هاي هويت غربي و اسلامي به خصوص در عصر كنوني روشن

و مشخص گردند. بسياري از مفاهيم غربي در زندگي اجتماعي اقتصادي و سياسي جهان اسلام به واسطه عدم ضديّت با اصول اعتقادي وسنّت هاي ديني پذيرفته شده و عدم وجود تفسير تمدن غرب به صورت ناب تعيين معرف ها شكل ديگري يافته است به بيان صريح تر از تضادهاي تاريخي و اصيل بين دو نگرش نسبت به جهان كم تر نام و نشاني باقي مانده است يكي از انديشمندان مسلمان معتقد است «پس از يورش استعمار و اروپا به سرزمين هاي اسلامي مسلمانان براي آزادي از سلطه غرب و نوسازي ابعاد زندگي خويش تلاش هاي زيادي رابه كار بستند، اين تلاش ها هنگامي شكل گرفت كه مسلمانان احساس كردندخطر جديدي تمدن آن ها را تهديد مي كند».

در واقع مي توان چنين برداشت كرد كه در دوران اوليه هجوم استعمارغرب به تمدن اسلامي آنقدر اين دو تمدن از يكديگر متمايز بودند كه تهديدعليه يكديگر را به خوبي درك نمايند. حاكمان جوامع اسلامي و تشكيلات حكومتي در جهان اسلام نه به شيوه غربي (انتخابات بلكه به صورت خليفه اي ولايي و ملهم از وحي بر اريكه قدرت تكيه زده بودند و اين حكومت ها كاملاً متفاوت از يكديگر شمرده مي شد، هر چند انتساب به وحي طبعاً غير از واقعيت حكومت ها بود و فرمانروايي در بين مسلمانان به استثناي چند دوره كوتاه به صورت استبدادي بود، با اين همه شكل و شيوه حكومت هاي اسلامي هيچگونه سنخيتي با حكومت هاي غربي نداشت فرانسيس رابينسون دراين باره مي نويسد؛بارزترين شكل تضاد بين اسلام و غربي ها در ميان حكومت ها جلوه مي نمود. از آغاز قرن نوزدهم مشكل اساسي مسلمانان دست يافتن به قدرتي جهت تعيين سرنوشت خود بود. ابزار نخستين قدرت جديد اروپايي ها،تشكيلات نوين حكومتي بود... رشد قدرت حكومتي به مفهوم توسعه صنايع و اقتصاد جهت نظارت بر انديشه ها و انگاره هاي مسلمانان و جهت دادن توانايي هاي مردم

در خدمت به حكومت بود. اين چنين تشكيلات نوين حكومتي در شكل يافتن سيستم جديد آموزشي جهت دگرگوني در علوم اصيل مسلمانان و تبديل آن به علوم جديد، به گونه اي كه حكومت نيازداشت تا اندازه زيادي مي توانست مؤثر باشد».

پاسخ(قسمت چهارم)

آنچه مي توان از عقايد رابينسون برداشت كرد، اين است كه

1. حكومت و شكل آن از تضادهاي بين اسلام و غرب بود.

2. يكي از ابزارهاي قدرت غرب حكومت در جامعه اسلامي است

3. توسعه صنايع و رفع نيازهاي اقتصادي عامل تهييج حكومت هاي اسلامي بوده است

4. توسعه اقتصادي تغيير نظام آموزشي را ايجاب مي كند.

5. تغيير در عناوين موضوعات و شيوه هاي آموزشي مسلمانان را از نظام سنّتي اسلامي جدا كرده است

6. حكومت اسلامي در اين حال متكي به دموكراسي است نه وحي به عنوان عامل اساسي هدايت و جهت دادن به توانايي هاي مردمي

7. الحاق و اتصال يا پيروي از تمدن غربي اجتناب ناپذير مي گردد.

آنچه در اين جا قابل استنتاج و تحصيل است حكومت هاي اسلامي به عنوان ابزارهاي ورود مظاهر زندگي غربي در جامعه اسلامي مي باشند.بديهي است حكومت هاي مسلمانان (دول اسلامي ، با وابستگي خود،وابستگي جامعه را به ارمغان مي آورند، ولي نكته ديگري از نظر دور مي ماندو آن اين است كه با وجود حقيقت اين امر (وابستگي حكومت ها)، مسلمانان را از ساير مؤلفه ها و شيوه هاي استعماري غرب با اين نوع تفسير مي توان دوركرد. همه گناه غرب گرايي و غرب زدگي را به گردن حكومت ها انداختن خود، نوعي تحريف واقعيت است چرا كه ساير مجاري استعمار غير ازحكومت ها با اين نوع تفسير استتار مي شود.مع هذا مفهوم و ماهيت غرب در برخورد با دين مبين اسلام از جنبه هاي مختلفي قابل بررسي مي باشد، با وجود اين ويژگي هايي كه در اين برخورد مارا به تعريف

و چارچوب معنايي مفهوم غرب مي رساند، عبارت اند از:

1. غرب در اساس خود متكي به تناقضات ديني مسيحيت بوده است

2. نسبت به ساير اديان شرقي و غير غربي اسلام شرايط ويژه اي در رابطه باغرب داشته است

3. مرزهاي جغرافيايي مشترك و عوامل دروني اسلام از جمله اين ويژگي هامي باشند.

4. غرب داراي هويتي استعمارگر و ستيزه جو در برابر اسلام بوده است

5. سكولاريسم و دنياگرايي از جمله افكار غالب در جامعه غربي بوده است

6. تجديد نظر و سنّت شكني ديني از ويژگي هاي غرب است

7. غرب در وهله اوّل براي تحريف و تسلط بر اسلام از قواي نظامي خود،بهره جسته است

8. غرب در وهله دوم از طريق روشنفكران مسلمان و مسيحي در سرزمين هاي تحت تسلط اسلام وارد شده است

9. روشنفكران در جامعه اسلامي به دو دسته سنّت گرا و نوگرا تقسيم مي شوندكه هر يك به نوعي در مقابله با غرب شكست خورده اند.

10. ماهيت و هويت غربي در نزد سنّت گرايان و نوگرايان مسلمان يكسان نبوده است

11. سنّت گرايان اساساً هويت غربي و شيوه هاي استعمار را به عنوان مسأله نمي ديده اند و اسلام را در برابر غرب بسيار قوي مي پنداشته اند.

12. نوگرايان و اصلاح طلبان يا موافق كامل مظاهر تمدن غربي بوده اند ياگرفتن برخي از عناصر تجدد و تمدن غربي را بي ضرر مي پنداشته اند.

13. اصلاح طلبان با تأسي به تجديد نظر در سنّت هاي ديني همان راهي كه مورد تأييد غرب بود يا يكي از ويژگي هاي تمدن غربي بود، اقدام به مدرنيته كردن اسلام نمودند.

14. صنعت و تكنولوژي غرب از سوي مسلمانان بي ضرر تشخيص داده مي شد.

15. نوسازي اجتماعي و اقتصادي و اصول حقوق سياسي غرب مورد توجه حكومت و روشنفكران قرار گرفت

16. علم اسلامي به علم غربي تغيير ماهيت داد،

عقل بر پايه علم ارزيابي مي شد و مبناي علم غربي نيز تجربي بود بدين سان رابطه علوم تعقلي اسلامي با وحي بريده شد و يكي از مهم ترين اركان و ويژگي هاي تمدن غربي در اسلام نفوذ يافت

17. تشكيك و ترديد كه حاصل پذيرفتن علم غربي بود در تفاسير و اصول اعتقاد اسلامي نيز راه يافت و «اجتهاد» بيش از پيش جايگاه و رونق گرفت

18. ارتباط غرب با اسلام داراي دو دوره اوليه و ثانويه است كه در دوره اوليه هيچ يك از مؤلفه هاي تمدن غربي در بين مسلمانان پذيرفته نشده است ودر دوره ثانويه بر عكس همه اصول تمدن غربي در تمدن اسلامي جاي گرفته و پذيرفته شده است

19. در حال حاضر غرب با استفاده از سازمان هاي بين المللي بدون اتهام به اسلام زدايي با اسلام مبارزه مي كند.

20. در دوره ثانويه هويت غربي به دنبال نفوذ، اعمال قدرت و غلبه برهمه شؤون مسلمانان است

21. غرب از حكومت ها به عنوان ابزار اصلي به كارگيري نفوذ، قدرت واستعمار خود، استفاده مي كند.

22. در عصر حاضر شناخت غرب در بين تمدن اسلامي كاري پيچيده و مبهم است

ج -تعريف غرب از منظر فرهنگ

در تعريف غرب از منظر تمدن اشاره شد كه گاه تمدن را مترادف بافرهنگ و گاهي نيز آن را جداي از مفهوم تمدن در نظر مي گيرند. سپس چنين مطرح شد كه در عصر حاضر تمدن را وسيع تر و پيچيده تر از فرهنگ در نظرگرفته آن را دربرگيرنده چندين فرهنگ نزديك به يكديگر مي دانند، ضمن آن كه از قرن هجدهم به بعد، غرب متمايل به استفاده از مفهوم تمدن در موردساير ملل غير غربي بود و هم اكنون با وجود بدبيني هاي مختلف به مفهوم تمدن از واژه فرهنگ بيش تر گرايش دارد و از

آن بهره برداري مي كنند، امّابه كارگيري واژه تمدن براي غرب به مراتب سهل تر از فرهنگ است چرا كه اين مفهوم سرپوشي بر همه بي هويتي هاي غرب به خصوص در شاخه فرعي تمدن اِمريكايي مي باشد.

پس سؤال اصلي اين است كه آيا در جهان ِ غرب يك فرهنگ واحدبه عنوان فرهنگ غربي مي توان يافت

اگر غرب داراي يك فرهنگ واحد است اين فرهنگ داراي چه ويژگي هايي است و مهم ترين مؤلفه هايي كه ما را به ماهيت فرهنگي غرب مي رساند، كدام اند؟ پاسخ به اين سؤالات بعداً مي تواند ما را در مباحث مربوط به مفهوم تهاجم فرهنگي ياري رساند، چرا كه عده اي از صاحب نظران هر چند با اصل تهاجم فرهنگي موافقت دارند، امّا تهاجم فرهنگي غرب را به معني تهاجم _ به فرهنگ _ از سوي غرب معني مي كنند كه از نظر تفسير موقعيت غرب بسيارحائز اهميت است به بيان ساده تر در مفهوم اوّل فرض بر آن است كه غرب داراي ماهيتي فرهنگي يا فرهنگ به صورت منسجم و كلي مي باشد، درحالي كه در مفهوم دوم اين فرض بر موقعيت فرهنگي غرب رد مي شود، امّاماهيت تهاجمي غرب به فرهنگ خودي را پذيرا مي باشند، در معني اوّل تعريف از فرهنگ مي تواند به استناد تعاريف نظريه پردازان غرب از فرهنگ باشد: مثلاً تايلور فرهنگ را چنين تعريف مي كند؛ «كليت پيچيده اي كه دانش هنر، امور اخلاقي قوانين آداب و رسوم و هرقابليت و عادت ديگري را كه انسان به عنوان عضو جامعه كسب مي كند، شامل مي شود».

و در معني دوم فرهنگ با نوعي از فرهيختگي و فرزانگي و رشد اخلاقي انسان ارتباط پيدا مي كند، لذا مي توان آن را چنين تعريف كرد، «فرهنگ به معناي اعم بينش و منش هويت دهنده انسان در حوزه زندگي اجتماعي است .. كليت هم تافته و به هم پيوسته اي از باورها، فضائل وارزش ها،

آرمان ها، دانش ها، هنرها، فنون آداب و رسوم و عادات جامعه راشامل شده مشخص كننده ساخت و تحوّل كيفي زندگي هر ملّت است . به نظر مي رسد، در حال حاضر، بيش تر غربي ها و به تبع آن هانظريه پردازان غير غربي مايل اند اين چارچوب كه «هر انساني داراي فرهنگ است يا وجه مميزه انسان و حيوان را كه فرهنگ مي باشد، بپذيرند و سخني ازفرهيختگي و فرزانگي انسان در ميان نيست از اين منظر لازم است در درجه نخست غرب را فرهنگي بدانيم چون عوامل اقتصادي سياسي و حتي جغرافيايي متأثر از واقعيت تحوّل در اروپا و فرهنگ آن است هم در دوره قديم و هم جديد؛ يعني آن عقلانيت خاص غربي است كه اجازه دارد، ازدرون آن وضعيت اقتصادي سياسي و حتي جغرافيايي به اين صورت شكل گيرد و بسط پيدا كند؛ يعني آنچه كه شرق جغرافيايي را از غرب متمايزمي كند، در واقع بسط آن عنصر فرهنگي و تعقل خاص فرهنگي است اين نوع تعريف از غرب يك محور اصلي و كلي را مبناي وحدت معنايي غرب قرار مي دهد و سپس همه خرده فرهنگ هاي زير مجموعه اين نوع تفكر رابه عنوان يك فرهنگ كلي در نظر مي گيرد. محور اصلي در تعريف فوق ازغرب عقلانيت به معني غربي آن و وجه مميزه انساني بودن و رفاه انساني واصالت دنيوي آن فرهنگ از ساير فرهنگ ها مي باشد.گاهي در نزد صاحب نظران دو فرهنگ بزرگ يا مجموعه فرهنگي درجهان از يكديگر تمييز داده مي شود، اين دو مجموعه فرهنگي دربرگيرنده فرهنگ هاي غربي در مقابل فرهنگ هاي شرقي است «نهايتاً، از به هم پيوستن اشتراكات انواع فرهنگ ها دو نوع بسيار كلي ازفرهنگ را در تاريخ بشر استنباط نموده اند كه تحت عنوان عمومي فرهنگ هاي شرقي و غربي مرسوم شده است فرهنگ

شرقي فراگيرنده فرهنگ هاي آسيايي آفريقايي اروپايي قرون وسطي و سرخپوستي است وفرهنگ غربي شامل يونان و روم باستان و فرهنگ رنسانس و دوران جديدغرب است .

سپس ويژگي ها و وجوه غالب فرهنگي براي هر دو مجموعه فرهنگي به شرح ذيل در نظر گرفته شده است

أ . وجوه غالب در فرهنگ شرقي

_ اعتقاد به غيب (Invisibility)

_ اصالت دادن به شهود قلبي Intuition)

اصالت دادن به آخرت Suturity)

_ التزام عملي به دين

ب . وجوه غالب در فرهنگ غربي

- اصالت دادن به دنيا (Mammon) و دنياگرايي (Secularity)

_ استدلال عقلي (Rationality)

_ ثروت اندوزي قدرت طلبي

- بشرمداري (Humanism)

_ خودمحوري (Egocenterism)

_ لذت جويي و حس گرايي (Sensuality)

_ عدم التزام عملي به دين

بنابر آنچه بيان شد، فرهنگ غرب محصولي از روم باستان و عهد رنسانس است كه انسان تفسير تازه اي از روابط انسان با طبيعت و خداوند ارائه مي كند وهمه امور زندگي اجتماعي بر پايه روش هاي تجربي و آنچه در علوم طبيعي به كار گرفته مي شود، قرار مي گيرد و بقاي انسان و دستيابي به كامروايي دنيايي هدف عاليه جامعه مي شود و بيش از پيش به التذاذ دنيوي و رفاه مادي انسان توجه مي شود. سنّت گرايي و آداب ديني مذمت مي شود و در عرصه سياسي مفاهيمي چون حقوق بشر، آزادي و حقوق شهروندي در برابري و تساوي ديده مي شود و رشد اقتصادي جامعه (در گرو رقابت و بازار آزاد) مهم ترين هدف در برنامه ريزي اجتماعي مي گردد و در اين شرايط رهايي از قيودات ديني نه تنها امري ناپسند نيست بلكه لازمه پيشرفت و تكامل جامعه محسوب مي شود و در طي چند دوره همه اين ويژگي ها در فرهنگ اروپايي و غربي حفظ مي شود، تا آن جا كه در اين زمينه از هيچ ظلم و ستمي به

جامعه خود وساير جوامع در قالب استعمار و استثمار چشم پوشي نمي شود.

با وجود آن كه غرب با اين وجوه غالب فرهنگي قابل بررسي و شناخت مي باشد، عده اي از صاحب نظران از اين كه غرب را يك فرهنگ بزرگ يامجموعه فرهنگي تلقي كنند، مخالفت مي نمايند و معتقدند، غرب داراي يكپارچگي و انسجام كافي در بُعد فرهنگي نمي باشد، بلكه در اين فرهنگ ما باانواع تفاوت ها و تضادها روبه رو هستيم «وقتي شما از غرب به مثابه مجموعه اي فرهنگي سخن مي گوييد، اين مجموعه فرهنگي از نظر اجتماعي وسياسي چنان تضادهايي را در درون خود دارد كه به هيچ وجه نمي توان آن تضادها را با يك عنوان تبيين كرد، در غرب جنبش ماركسيستي داريم جنبش هاي مذهبي و حتي ضد مذهبي داريم و به طور عمده فرهنگ سرمايه داري البته به زعم اين ديدگاه در شرق نيز نمي توان فرهنگ يكپارچه اي را تشخيص داد. چرا كه تضادهاي طبقاتي انواع تفكرات اجتماعي و فرهنگي قابل مشاهده مي باشد.

امّا برخلاف نظريه فوق داوري معتقد است كه انكار ماهيت غرب موجب مي شود كه بنياد باطن چيزها را نبينيم و نزاع هاي عارضي درون غرب مثل نزاع ماركسيسم و ليبراليسم را جدّي بگيريم و دركنار يكي از آن دو بايستيم و ندانيم كه مبدأ و مآل اين هر دو يكي است .مع هذا فرهنگ غربي خواه ناخواه به عنوان يك واقعيت تاريخي واجتماعي قابل ملاحظه در عصر كنوني مي باشد. فرهنگي كه نه براي آزادي انسان و آنچه به صورت شعاري در بطن اين فرهنگ گنجانيده شده بلكه انسان را سحر و جادو كرده و از ارزش هاي آن بُتي ساخته كه نتيجه اش جز خدمت انسان براي فرهنگ و بردگي انسان ها در درون اين فرهنگ نمي باشد، چرا كه فرهنگ در تمدن غربي به موضوعاتي عيني اختصاص يافته واز حقايق الهي و آفرينندگي حقيقي

خود جدا گشته است

فرق واژه هاي زير در محيط دانشگاهي يا سياست در چيست؟

اشاره

كانون _ نهاد _ انجمن _ تشكل _ شورا _ در دانشگاه

طيف _ تشكل _ حزب _ ائتلاف _ گروه _ جبهه _ در سياست

پرسش

فرق واژه هاي زير در محيط دانشگاهي يا سياست در چيست؟

كانون _ نهاد _ انجمن _ تشكل _ شورا _ در دانشگاه

طيف _ تشكل _ حزب _ ائتلاف _ گروه _ جبهه _ در سياست

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال به صورت مختصر به برخي موارد اشاره مي شود:

1. حزب (Party) : در لغت به معناي فشردن و سخت شدن،گروه، دسته و طايفه آمده است.

در سياست گروه يا دسته يا فرقهاي را گويند كه در امور اجتماعي نظرهاي مخصوص يك جمعيت يا يك طبقه را تعقيب نمايد. طبيعتاً جمعيتي با مشخصات فوق از حالت بيهويتي خارج شده به مرحلة داشتن هويت و شخصيت حقوقي پاي مي نهد. زيرا در حزب اعضاء يا اجزاء تبديل به كلي مي شوند با اهدافي واحد و شكل گرفته از تشكلشان.

به بيان ديگر حزب ارگاني است اجتماعي - سياسي يا مردمي كه داوطلبانه براي دستيابي به اهداف برخاسته از ايدئولوژي مشتركشان گرد هم آمده باشند. بنابراين چنين جمعيتي به مقتضاي طبيعت سياسيِ هر گونه تشكلي الزاماً بايد داراي سه ركن اساسي مرامنامه، اساسنامه و نظامنامه باشند.

مرامنامه از دو بخش تشكيل ميشود:

نخستين خاستگاه ايدئولوژيكي جمعيت را بيان ميكند؛ و بخش دومِ مرامنامه، كه ميتواند ضمني هم باشد، روشنگر و توضيح دهندة اهداف حزب خواهد بود.

ركن دوم هر حزبي اساسنامه است كه در واقع ميتوان بدان شبه قانون اساسي حزبي نيز گفت. اساسنامه شامل نكات اساسي مورد قبول حزب در رابطه با اجتماعي كه در آن شكل گرفته و براي رسيدن به اهداف حزب مراعات ميگردد، بود.

ركن سوم نظامنامة حزبي است كه اين ركن هم به

مانند ركن اول به دو بخش، نظامنامة داخلي يا درون گروهي و نظامنامة خارجي يا برون گروهي تقسيم ميشود. قسمت اول ناظر بر اجراي مقررات و قواعد و اصولي است كه بايد از طرف اعضاء رعايت گردد. بخش دوم مربوط به قواعد و مقررات در چهارچوب ارتباطات حزب با جامعه اي است كه در آن به وجود آمده مانند ارتباط با دولت و ساير احزاب و احتمالاً ايجاد رابطه با احزاب بيگانه در راستاي نظرات سياسي و ايدئولوژيكي جمعيتي كه شكل گرفته است. مانند احزاب كمونيست اروپا، و يا همچنين ارتباط جمعيت آنارشيستهاي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم كه از كشورهاي مختلف بدليل ارتباط تنگاتنگي كه به لحاظ ارتباطات اجتماعي با يكديگر داشتند در سطح اروپا و آمريكا اعمال نظرهاي اجتماعي - سياسي مي كردند.

2. نهاد، بنياد (Institution ): در اصطلاح سياسي به معاني متعددي به كار رفته است نظير:

الف - قانون، رسم، عرف، رويه، سازمان يا هر عنصر ديگر در زندگي سياسي يا اجتماعي مردم؛ يك اصل نظام بخش يا پيمان در خدمت نيازهاي يك اجتماع سازمان يافته يا هدف هاي كل تمدن.

ب - نهادهاي سياسي كه رقابت بر سر قدرت را نظم مي دهند و... (فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1374، ص 158).

3. كانون (association): گروهي كه آگاهانه و براي مقصودي مشخص و تخصصي تشكيل شده باشد و همچنين به معناي (club) نيز مي باشد كه مجمعي است كه در آن پيروان اوضاع عمومي يا موارد و مسائل خاصي مذاكره و فعاليت مي شود و داراي انواع گوناگون (مثل آموزشي، اقتصادي، ورزشي، اجتماعي، سياسي و ديني) است و

اعضاي آن معمولا به محيط اجتماعي يكساني تعلق دارند (همان، ص 53 و 22).

4. انجمن نيز در اصطلاح سياسي همان معناي (association) را دارد (همان، ص 22).

5. جبهه (Front) سازماني است كه نمايندگان سياسي طبقات و اقشار مردمي براي نيل به يك هدف مشترك در آن متحد مي شوند و به خاطر منافع مشتركي كه در برنامه جبهه منعكس مي شود، مبارزه مي كنند. جبهه با حزب فرق دارد زيرا حزب از سازمان يك طبقه يا يك گروه اجتماعي تشكيل مي شود و هدف آن مبارزه در راه تحقق آن اهداف و نيل به آن منافع است و جبهه از حزب عام تر است و دايره شمول آن فراگيرتر است.

6. شورا ( [soviet [council) از ريشه «شور» به معناي استخراج، اعانه و كمك گرفته شده و شورا و مشورت و تشاور به معناي استخراج نظريه به واسطه رجوع بعضي به بعضي ديگر تعريف شده است (اصطلاحات سياسي، عبدالرحمن مياح، انتشارات پارسايان، ص 58).

آيا مي شود رهبر انقلاب را نيز توصيه و يا نصيحت كرد؟ (مشروط بر اين كه متهم و يا تهديد نشويم). اگر نمي شود كه هيچ، ولي اگر مي شود از چه راهها و ابزارهايي اين كار ممكن است؟ ضمنا اينجانب مسلمان شيعه، مقلد آقاي خامنه اي، عضو فعال فعلي بسيج، رزمنده سابق و از از

پرسش

آيا مي شود رهبر انقلاب را نيز توصيه و يا نصيحت كرد؟ (مشروط بر اين كه متهم و يا تهديد نشويم). اگر نمي شود كه هيچ، ولي اگر مي شود از چه راهها و ابزارهايي اين كار ممكن است؟ ضمنا اينجانب مسلمان شيعه، مقلد آقاي خامنه اي، عضو فعال فعلي بسيج، رزمنده سابق و از از اعضاي درجه يك خانواده شهدا نيز هستم.

پاسخ

در مورد اين سوال چند نكته قابل توجه مي باشد: اولا", براساس اعتقادات ديني ما فقط پيامبران , حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع ) معصوم اند. از اين رو هيچ كس ادعا نمي كند كه احتمال اشتباهي در رفتار و نظرات ولي فقيه نيست . احتمال خطا و اشتباه در مورد ولي فقيه وجود دارد و ممكن است ديگران به خطاي او پي ببرند. از اين رو مي توان از ولي فقيه انتقاد كرد. ما نه تنها انتقاد از ولي فقيه را جايز مي شماريم , بلكه براساس تعاليم ديني معتقديم يكي از حقوق رهبر بر مردم لزوم دلسوزي و خيرخواهي براي اوست . اين حق تحت عنوان ((النصيحه لائمه المسلمين )) و امر به معروف و نهي از منكر تبيين شده است . نصيحت در اين عبارت به معناي پند و اندرز نيست بلكه دلسوزي و خيرخواهي براي رهبران اسلامي است , بنابراين نه تنها انتقاد از ولي فقيه جايز است , بلكه واجب شرعي مسلمانان است و منافع و مصالح شخصي يا گروهي نبايد مانع انجام آن شود. ثانيا", در انتقاد از ولي فقيه رعايت نكات ذيل لازم است :

1- اخلاق اسلامي در هنگام انتقاد رعايت شود. در اين مسائله

رهبر با ديگر مومنان مشترك است . شرايط انتقاد شامل موارد ذيل است :

الف ) پيش از انتقاد بايد اصل موضوع محرز و عيب و اشكال , قطعي باشد, نه آن كه مبتني بر شايعات و اخبار غيرقابل اعتماد و يا براساس حدس و گمان و بدون تحقيق , مطلب ناحق به كسي نسبت داده شود و موجب اعتراض و انتقاد قرار گيرد.

ب ) به منظور اصلاح و سازندگي انتقاد شود, نه براي عيب جويي و رسوايي اشخاص .

ج ) انتقاد بر اثر دلسوزي , خيرخواهي و صميميت باشد نه به سبب برتري طلبي .

د ) بدون هيچ توهين و جسارت , مودبانه و با رعايت شوئون وي بيان شود و در حقيقت انتقاد بايد بسان هديه اي تقديم شود. امام صادق (ع ) فرمود: ((احب اخواني الي من اهدي الي عيوبي )).

2- افزون بر موارد فوق براي شخصيت محترم و قداست خاص رهبري در نظام اسلامي مسائل ديگري نيز بايد در نظر گرفته شود, به يقين ميان انتقاد كردن فرد از دوست خود يا زن از شوهر و يا فرزند از پدر يا شاگرد از استاد, تفاوتي روشن وجود دارد. فرزند و شاگرد براي پدر و استاد خود احترام خاصي قائلند. اما فوق آنها قداستي است كه براي امام و جانشين او وجود دارد. قداست , محبتي همراه با احترام و تواضع است و چون ولي فقيه در مقام نيابت معصوم قرار دارد از اين رو از قداست والايي برخوردار است و رعايت كمال احترام و ادب براي او ضروري است و حفظ حرمت و شان او بر همه لازم است ,

لذا انتقاد بايد به گونه اي بيان شود كه هيچ گونه تاثير سويي بر قداست و جلالت جايگاه ولي فقيه نداشته باشد.

3- انتقاد از رهبر بايد هوشمندانه طراحي شود تا موجب سوء استفاده دشمنان نشود, از آن رو كه رعايت اين موارد در انتقاد از ولي فقيه لازم است مجلس خبرگان كميسيوني براي نظارت بر فعاليت هاي رهبري دارد كه عملكرد ايشان را مورد بررسي قرار مي دهد ودر موارد لازم نتيجه آن را به اطلاع ايشان مي رساند. ثالثا", به نظر مي رسد براي رعايت همه اصول مزبور بهترين شيوه انتقاد, نوشتن نامه به دبيرخانه مجلس خبرگان و بيان موارد لازم باشد. انتقاد از ديگر مسوئولان نظام (مجلس , قوه مجريه و قويه قضائيه ) در اصل 90 قانون اساسي مطرح شده است ((يعني هر كسي شكايتي از طرز كار مجلس يا قوه مجريه و يا قوه قضاييه داشته باشد مي تواند شكايت خود را كتبا" به مجلس شوراي اسلامي عرضه كند. مجلس موظف است به اين شكايات رسيدگي كند و پاسخ دهد...)) عمل به اين قانون موجب حفظ حرمت نهادهاي مذكور خواهد بود. طبق اصل يكصد و سيزدهم قانون اساسي , رهبر, عالي ترين مقام رسمي كشور محسوب مي شود, از اين رو رعايت اين نكات درباره او اولويت دارد. شايان ذكر است كه نبايد انتظار داشته باشيد به همه مباحث و انتقاداتي كه مطرح مي كنيد پاسخ مختصر يا تفصيلي داده شود زيرا به دليل پيچيدگي مسائل سياسي و تصميم گيري هاي كلان اجتماعي و نيز امكان سوء استفاده دشمن از آنچه افشا خواهد شد, هميشه بيان انگيزه هاي مختلف عملكردها و

تدابير سياسي براي عوم ميسر نيست ولي قطعا" به نظرات , انتقادات و پيشنهادهاي مفيد توجه خواهد شد و موارد لازم به اطلاع ولي فقيه خواهد رسيد. رابعا", هم چنان كه از مطالب فوق مشخص گرديد تنها ميزان براي انتقاد از ولي فقيه , رعايت مصلحت جامعه اسلامي و جلوگيري از تضعيف جايگاه ولي فقيه مي باشد كه براي حفظ آن , رعايت شيوه ها و نحوه انتقاد از ولي فقيه الزامي مي باشد كه در مباحث فوق بيان گرديد.

در پايان ذكر اين نكته لازم مي باشد كه انتقاد كننده نبايد انتظار داشته باشد كه مسئولين به هر انتقادي جامع عمل بپوشند. چه بسا مسئولين دلايل محكمي براي افعال خود يا درباره موضوعي دارند كه انتقاد كننده از آنها بي خبر باشد و حتي گاهي ممكن است نظرات و انتقادات گوناگون و متناقضي ارائه شود كه امكان عمل به همه آنها براي مسئولين ممكن نمي باشد. بله چيزي كه وظيفه حكومت اسلامي است و از مسئولين انتظار مي رود گوش دادن به انتقادات و فراهم آوردن جوي كه مردم بتوانند انتقادات و نظرات خود را از عملكرد مسئولين و... از طريق مجاري و مكانيزم هاي مخصوص بدون هيچ نگراني و ترس به سمع و نظر مسئولين برسانند. نه اين كه به محض انتقاد فكر كنيم بلافاصله بايد پذيرفته شود و تغيير و تحولي در كاركرد نظام پديد آيد و اگر چنين نشد بگوييم پس گوش شنوايي وجود ندارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك : محمد تقي مصباح يزدي , پرسش ها و پاسخ ها (ولايت فقيه , خبرگان ), ج 1, ص 69

احمد واعظي

, جامعه ديني , جامعه مدني , ص 126

در هر صورت دفتر آيت الله خامنه اي در تهران - خيابان پاستور - دفتر مقام معظم رهبري (ص.پ 161/13165) پذيراي نظرات، انتقادات و نصايح افراد و آحاد مختلف جامعه مي باشد و حتما به آنها رسيدگي و از نظرات و ديدگاه هاي مفيد استفاده مي نمايد.

چرا ما نمونه اي از اسلام عملي در جامعه نداريم؟

پرسش

چرا ما نمونه اي از اسلام عملي در جامعه نداريم؟

پاسخ

نخست بايد دانست اسلاميت افراد و نظام از يك جنبه «حداقلي» تا ابعاد مختلف «حداكثري» قابل صدق است. اثبات اين موضوع نيازمند شناخت جامعه اسلامي، تعريف، ويژگي ها و معيارهاي آن از يك سو و توجه به مراتب بودن جامعه اسلامي است و سپس بايد اين ويژگيها را با واقعيات كنوني جامعه مقايسه نمود و نمونه هاي اسلام عملي را در بعد اجتماعي و فردي جستجو كرد.

الف) تعريف جامعه ي اسلامي و ويژگي هاي آن:

جامع ترين تعريفي كه از جامعه ي ديني وجود دارد اين است: جامعه ي ديني، جامعه اي است «دين باور»، «دين مدار»، «دين داور» و «مطلوب دين»(جامعه ي برين، سيد موسي ميرمدرسي، چاپ اول، 1380، صص 209 - 210)..

جامعه ي ديني جامعه اي است كه شبكه روابط اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي و اخلاقي آن بر اساس دين و آموزه هاي آن تنظيم شده باشد. جامعه ي ديني جامعه اي است كه در آن داوري با دين باشد و افراد آهنگ خود را هميشه با دين موزون كنند. جامعه ي ديني دغدغه ي دين دارد و اين دغدغه و احساس نياز به همسو كردن خود با دين، تنها به امور فردي و عباديات و اخلاق فردي محدود نمي شود: بلكه نسبت ميان دين و كليه ي امور و روابط اجتماعي بايد سنجيده شود و داوري دين در همه خطوط و زواياي تمامي شبكه ي روابط اجتماعي نافذ باشد(جامعه ي ديني، جامعه ي مدني، احمد واعظي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، چاپ اول، 1377، صص 88 - 90).

بر اين اساس ويژگي هاي جامعه ي ديني عبارتند از(حكومت ديني، حميدرضا شاكرين، انتشارات معارف). :

1_ دين باوري و اعتقاد به آموزه هاي ديني.

2_ تنظيم نظام حقوقي خود بر اساس دين

(شريعت مداري).

3_ داراي نظام ديني است و جز حكومت ديني را برنمي تابد(نظام ديني).

4_ در جامعه ي ديني، مردم سلوك و رفتار فردي و اجتماعي خود را با دين موزون مي كنند و داوري دين را در اين باره پذيرايند(دين داوري).

5_ چنين جامعه اي قطعاً مطلوب و مورد رضايت دين نيز هست (مطلوب دين).

جامعه اي كه بر اساس مؤلفه ها و ويژگي هاي فوق شكل گرفته باشد، جامعه اي ديني است.

بر اين اساس مي توان دو معيار اصلي براي جامعه ي اسلامي نام برد:

1_ افراد جامعه به دين مبين اسلام باور داشته و آن را در رفتار فردي و اجتماعي خود متجلي سازند.

2_ كليه نظام هاي حقوقي و ساختارهاي سياسي بر اساس دين مبين اسلام تنظيم شده باشد.

نكته ي مهمي كه در اين جا قابل ذكر است، توجه به مراتب متعدد جامعه ي اسلامي است. يعني اين كه به هر مقدار اين دو معيار فوق در جامعه اي رعايت شود، درصد و ميزان اسلاميّت آن جامعه بالاتر مي رود.

ب) بررسي اسلامي بودن جامعه ي كنوني ايران:

با نگاهي به واقعيات جامعه ي كنوني ايران مشخص مي شود كه بحمدالله جامعه ما از دو معيار اصلي جامعه ي اسلامي برخوردار است. زيرا اولاً اكثر افراد جامعه به دين مبين اسلام عقيده و باور دارند. و ثانياً نظام حقوقي و ساختار سياسي جامعه نيز بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام شكل گرفته است. بنابر اين در اصل اسلامي بودن جامعه ي ما هيچگونه ترديدي نيست. اما اين كه به چه ميزان از اسلاميّت برخوردار هستيم نيازمند بررسي عملكرد اركان و عناصر تشكيل دهنده ي جامعه ي اسلامي اعم از افراد جامعه، مسؤولين، نهادها و دستگاه هاي دولتي و... و ميزان انطباق آن با آموزه هاي دين مبين اسلام است. در اين زمينه به صورت

مختصر بايد گفت: نظام جمهوري اسلامي كه بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام تشكيل شد، از ابتدا تاكنون تمامي سعي و تلاش خود را در جهت تحقق و اجراي كامل تعاليم و ارزش هاي اسلامي در سطح جامعه به كار بسته است. و در اين راه تا آن جا كه امكانات مادي و معنوي اجازه داده از هيچ تلاشي دريغ نكرده است. اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه وجود نظام سياسي و حقوقي منطبق با دين در صورتي در اجراي كامل تعاليم و ارزش هاي اسلامي در سطح جامعه موفق خواهد بود كه ساير شرايط و زمينه هاي لازم (از قبيل وجود منابع انساني مورد نياز، كارگزاران و مديراني صالح، مردم وفادار و هميشه در صحنه، كفايت منابع مادي و اقتصادي و..). مهيا بوده و به علاوه موانع و مشكلات (از قبيل تهديدات خارجي و تهاجمات نظامي و فرهنگي، محاصره هاي اقتصادي و سياسي و نظامي، بدعت ها و سنت هاي غلط، دنياگرايي تجمل پرستي و..). وجود نداشته باشد؛ وگرنه هرگز آن حكومت ديني در اصلاح كامل جامعه موفق نخواهد بود. اين موضوع درباره حكومت اميرالمؤمنين(ع) نيز مطرح است.

حضرت علي(ع) از سوي خداوند متعال به عنوان ولي جامعه اسلامي و هم تراز پيامبر اكرم(ص) معرفي شده و هيچ ترديدي در حقانيت و مشروعيت حكومت ايشان وجود ندارد. در قرآن كريم ابلاغ ولايت ايشان به وسيله پيامبر اكرم(ص)، موجب اكمال دين و اتمام نعمت و راضي بودن به دين اسلام دانسته شده است. (مائده، آيه 3) اما با نگاهي به تاريخ پنج ساله حكومت مولاي متقيان و اوضاع اجتماعي حاكم بر آن دوران، روشن مي شود كه موانع زياد فراروي آن حضرت

بوده است.

جنگ هاي داخلي صفين، جمل و نهروان، تهديدات دشمنان خارجي، كمبود نيروي انساني توانمند و تربيت يافته، كثرت مشكلات، گستردگي بدعت ها و سنت هاي فاسد و آلودگي هاي مزمن اجتماعي، تغيير چارچوب نظام ارزشي و... تنها گوشه اي از مشكلات موجود در برابر حكومت عدل امام علي(ع) است. دنياگرايي مردم، خيانت و يا نافرماني برخي كارگزاران و فرماندهان آن حضرت و... از مسائلي بودند كه آن حضرت در تمام دوران حكومت خود با آن روبه رو بودند؛ ولي در همان حال آن حضرت شايسته ترين فرد براي حكومت و زمامداري جامعه اسلامي در اوضاع آن روز بود و اين نابساماني ها هيچ گاه ترديدي در اصل مشروعيت ولايت آن حضرت ايجاد نمي كند.

حال آيا مي توان بدليل وجود آن مشكلات، حكومت امام علي(ع) را نالايق و ناكارآمد معرفي كرد و يا اين كه آن جامعه را غيراسلامي دانست در هر صورت براي حل اساسي اين شبهه لازم است، فلسفه اصلي و اهداف تشكيل حكومت اسلامي و نهايت چيزي كه مي توان از حكومت اسلامي انتظار داشت، مشخص نمود. بر اين اساس مهم ترين فلسفه و اهداف تشكيل حكومت اسلامي عبارت است از:

1. استقرار توحيد و خداپرستي در زمين و رهانيدن مردم از بندگي و فرمانبرداري غير خدا: «و لقد بعثنا في كل امةٍ رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت...»نحل، آيه 36).

روشن است تحقق اين هدف بسيار خطير و بزرگ، نيازمند سازمان و قدرت سياسي _ اجتماعي است.

2. رشد و تعالي علمي، فرهنگي و تربيتي انسان ها و رهايي و.... آنان از ناداني و جهل. «هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يُعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل

لفي ضلالٍ مبين»، (جمعه، آيه 2).

3. آزادسازي و رهايي توده هاي مردم و انسان هاي مستضعف از چنگال ظالمان و ستمگران و از زنجيرهاي اسارت و بردگي: «... و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم...»، (اعراف، آيه 157).

4. برپايي جامعه نمونه و مدينه فاضله آرماني از راه اقامه قسط و عدل اسلامي: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط...»، (حديد، آيه 25).

5. اجراي كامل قوانين آسماني اسلام با تمام ابعاد آن (اعم از قوانين اقتصادي، حقوقي، اجتماعي، سياسي، نظامي و..).

پس فلسفه تشكيل حكومت، تأمين نيازهاي مادي و معنوي و فراهم نمودن زمينه و بستر رشد و تكامل انسان و در نتيجه سعادت و خوشبختي او در دنيا و آخرت است. حكومت اسلامي موظف است، با تمامي امكانات و در حد توان خود، زمينه هاي كمال انسان ها را فراهم نموده، زمينه هاي فساد را از ميان بردارد. اما آيا اينكه با فراهم بودن تمامي اين زمينه ها و بسترسازي ها، همه افراد جامعه اصلاح و جامع كاملاً اسلامي خواهد شد، در جواب مي توان به اين آيه اشاره كرد كه: «انّ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم...؛ خداوند هيچ قومي را تغيير نمي دهد؛ مگر آنان حال خود را تغيير دهند»، (رعد، آيه 11).

بر مبناي اين اصل مهم هرگونه تغييري در سرنوشت انسان ها و اصلاح يا انحطاط اجتماعي و فردي يك جامعه، منوط به خواست و اراده انسان است. افراد يك جامعه، زماني به طور كامل اصلاح مي شوند كه بر اساس اراده، گزينش و كنش اختياري خود بتوانند از شرايط محيطي _ كه به بركت حاكماني عادل و الهي، قوانين به احكام و

ارزش ها و معارف اسلامي به وجود آمده _ استفاده كنند و راه تعالي و تكامل خود را در پيش گيرند. بنابراين وجود حاكماني الهي و ساير شرايط محيطي (قوانين اسلامي، تأمين نيازهاي مادي و رفاه، امنيت و..). هر چند در روند تكاملي و اصلاح جامعه امري كاملاً ضروري و لازم است؛ اما به هيچ وجه كافي نيست؛ بلكه اراده و گزينش و كنش اختياري خود افراد يك جامعه نيز، شرط ديگر اين مجموعه است. از اين رو شاهديم كه در طول تاريخ، با اين كه پيشوايان الهي (مانند پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) در جامعه بوده اند و تمام شرايط و زمينه هاي رشد و تعالي براي مردم فراهم بوده است؛ اما چون همه افراد آن جامعه، به چنان درك و شناختِ عميق _ نرسيده بودند، كه اصلاح كامل و فراگير در جامعه محقق نشد.

به علاوه، همان طور كه پيشوايان معصوم ما، هرگز مدعي اصلاح كامل جامعه نبودند؛ هيچ يك از مسؤولان جامعه اسلامي ما نيز هرگز چنين ادعايي را ندارند و نخواهند داشت. البته آنان موظف اند زمينه هاي اصلاح جامعه را فراهم آورند؛ اما تا زماني كه خودِ افراد جامعه اراده نكنند، اين برنامه عملي نخواهد شد. و جامعه اسلامي تمام عيار نيز محقق نخواهد شد.

نتيجه آنكه بر اساس تعريف و ويژگي هايي كه از جامعه اسلامي ارائه شده، جامعه ما معيارهاي اساسي جامعه اسلامي را دارد و بر اين اساس نمونه هاي اسلام عملي هم از حيث اجتماعي و ساختارهاي خرد و كلان سياسي (مانند حكومت اسلامي و نظام ولايت فقيه)، روابط اجتماعي، اقتصادي (مانند زكات, خمس، انفاق و ...)، فرهنگي (مانند حجاب، حج و ...)

و ... وجود دارد. و هم از حيث فردي اكثريت افراد جامعه ما به اسلام معتقد و به آموزه ها و تعاليم آن عمل مي نمايند.

البته همچنان كه گذشت جامعه اسلامي و نمونه هاي اسلام عملي داراي مراتب و درجاتي است و نمونه كامل آن از همه جهت، فقط در زمان امام زمان(عج) كه تمامي شرايط و زمينه ها مهيا مي باشد، تحقق خواهد يافت.

عبدالله نوري مي گويد: نامه تاريخ 6/1 امام درباره اقاي منتظري كه دليل اصلي ترد ايشان است معتبر نيست به اين دليل كه اولا اين نامه در صحيفه نيامده و ثانيا اگر اين نامه معتبر است چگونه امام در نامه 8/1 كه در صحيفه نور نيز امده مفادي متناقض با نامه قبلي منتسب

پرسش

عبدالله نوري مي گويد: نامه تاريخ 6/1 امام درباره اقاي منتظري كه دليل اصلي ترد ايشان است معتبر نيست به اين دليل كه اولا اين نامه در صحيفه نيامده و ثانيا اگر اين نامه معتبر است چگونه امام در نامه 8/1 كه در صحيفه نور نيز امده مفادي متناقض با نامه قبلي منتسب به او دقيقا 2 روز بعد از نامه قبلي بيان مي دارد؟

پاسخ

چنين مطلبي از قول حجت الاسلام عبد الله نوري جاي ترديد و تأمل است لذا اگر شما آدرس اين مطلب را داريد براي ما بيان داريد.

نامه مورخ 6/1/68 حضرت امام(ره)، به آقاي منتظري، كاملاً معتبر و غيرقابل خدشه است. و دلايل متعددي براي اثبات آن وجود دارد. از جمله:

1. شهادت افراد متعدد كه در جريان آن نامه بوده و در بيت حضرت امام(ره) و آقاي منتظري حضور داشتند.

2. پاسخ آن نامه كه توسط آقاي منتظري در مورخ 7/1/68 به حضرت امام نوشته شده و خطاب به حضرت امام(ره) «پس از سلام و تحيت مرقومه شريفه مورخ 6/1/68 واصل شد.»

3. تأييد نامه 6/1/68 توسط مؤسسه نشر و آثار حضرت امام خميني(ره)

اما علت اينكه اين نامه در صحيفه نيامده است و يا اينكه لحن امام در نامه 8/1/68 عوض شده به اين خاطر است كه:

پس از نامه هاي شديد اللحن آقاي منتظري به امام(ره) و دفاع غير قانوني از افراد و عناصر منافق و ضد انقلاب نظير سيد مهدي هاشمي و گروهك هاي معاند نظام و تضعيف انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن و زير سؤال بردن جنگ تحميلي و حضرت امام(ره) اقدام به نگارش نامه 6/1/68 كه بسيار تند و صريح بوده نموده

و در اين نامه تصريح كردند كه ديگر قائم مقامي آقاي منتظري را قبول ندارد و وي را ساده لوح مي داند و اگر انقلاب به دست وي سپرده شود، از دامن ليبرالها و منافقين سر در مي آورد. در اين نامه بسيار تند، امام تأكيد كرده بودند كه اقدامات آقاي منتظري، خيانت به اسلام تلقي مي شود و نظام اسلامي را تضعيف مي كند و با توجه به اطرافيان و كساني كه به آقاي منتظري منسوبند، هيچ اميدي به اصلاح رفتار وي وجود ندارد و بنابراين بهتر است در گام اول به اصلاح دفتر و بيت خود دست بزند و در امور حوزه ها و نيز مسائل سياسي، دخالت نكند. حضرت امام(ره) بعد از اتخاذ اين تصميم، در نظر داشتند كه اين نامه تند و شديد اللحن از رسانه ها، پخش شود، اما چند عامل باعث شد كه از يك سو اين نامه مسكوت گذاشته شده و از رسانه ها پخش نشود و از سوي ديگر موضعگيري حضرت امام(ره نسبت به آقاي منتظري لحن و نگرشي ملايم تر اتخاذ شود:

عامل اول اينكه: تصميم امام(ره) آنچنان دور از تصور بود كه يكباره، همه را غافلگير كرد، زيرا مردم از ميزان عشق و علاقه امام(ره) به آقاي منتظري مطلع بودند و مي دانستند كه ايشان تنها درباره شهيد مطهري و آقاي منتظري تعبير «حاصل عمر من» را به كار برده بودند و اينك شاهد بودند كه امام(ره) حاصل عمر خويش و «اميد امت امام» را با دستخود از منصب قائم مقامي رهبري عزل كرده اند. از سوي ديگر مشخص بود كه حضرت امام(ره) در اين گونه تصميمات با سنجيدگي كامل عمل مي كنند و بر خلاف آقاي

منتظري، تعجيل در تصميم گيري را آفت رهبري مي داند و اين، واقعيتي بود كه در چندين حادثه مهم انقلاب، ظهور و بروز كرده بود.

مسئولان درجه اول كشور نيز موافق با شدت عمل و برخورد تند امام(ره) به ايشان نبودند از اينرو مسئولان درجه اول كشور و از جمله رئيس جمهوري، رياست مجلس، هيئت رئيسه مجلس خبرگان و بسياري از افراد بيت و دختر امام(ره) با پخش اين نامه مخالفت مي كردند.

از سوي ديگر آقاي منتظري پس از دريافت نامه 6/1/68 حضرت امام(ره) توسط «حجت الاسلام عبدالله نوري» و اطلاع از تصميم حضرت امام(ره) نامه اي خطاب به حضرت امام(ره) نوشتند كه در آن چنين آمده است: «مطمئن باشيد همان طور كه از آغاز مبارزه تاكنون در همه مراحل همچون سربازي فداكار و از خودگذشته و مطيع در كنار حضرتعالي در مسير اسلام و انقلاب بوده ام اينك نيز خود را ملزم به اطاعت و اجراي دستورات حضرتعالي مي دانم... به من اجازه فرماييد همچون گذشته يك طلبه كوچك و حقير در حوزه علميه به تدريس و فعاليتهاي علمي و خدمت به اسلام و انقلاب زير سايه رهبري حكيمانه حضرتعالي اشتغال داشته باشم...» (محمدي ري شهري خاطرات سياست مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياست، ص 267-266).

با ارسال اين نامه از سوي آقاي منتظري و وساطت جمعي از مسئولان و شخصيتهاي موجه نظام، نزد حضرت امام(ره) نامه 6/1/68 مسكوت گذاشته شد و قرار شد كه از انتشار اين نامه جلوگيري شود و از اين رو كمتر كسي از اين نامه مطلع و حتي در صحيفه نور هم آورده نشد.

متعاقب جريانات فوق در مورخ 8/1/68 حضرت امام(ره) نامه ديگري به آقاي منتظري مي نويسند كه لحن

و نگرشي متفاوت با نامه 6/1/68 دارد و علت اين تفاوت از نظر سخن و محتوا با توجه به فاصله كم زماني، حكايت از آن دارد كه نظرات امام(ره) در شرايط نگارشي نامه دوم، عمدتاً تأمين شده بود و برخورد تند امام(ره) در نامه اول، عمدتاً به اين دليل بود كه ايشان مي خواستند تأمين مصلحت نظام اسلامي و انقلاب را با چنان شكلي عملي كنند كه در آينده هم نه آقاي منتظري و نه ديگر نيروهاي درون نظام هرگز جرئت نكنند كه بازگشت وي به جايگاه رهبري را مطرح سازند. در واقع، قصد امام(ره) اين بود كه به عنوان باني نظام و رهبر انقلاب و با شناختي كه از ميزان توان مديريتي و شخصيت آقاي منتظري داشتند، بازگشت وي به جايگاه رهبري را محال و ناممكن سازند و مانع از حضور او در مسائل سياسي شوند و با توجه به سوابق و جايگاه فقهي، درس و بحث حوزوي و فقهي را اصلي ترين وظيفه ايشان قرار دهند، در عمل چون آقاي منتظري با توجه به نامه اول امام(ره) راضي به تصميم رهبر انقلاب شده بود، امام(ره) نيز لحن نامه دوم را نرمتر و صميمانه تر كرد و بدين شكل، عزل آقاي منتظري از قائم مقامي رهبري عملي شد.

بعد از رحلت حضرت امام(ره) آقاي منتظري طبق سفارش امام در حوزه به بحث و تدريس و.. اشتغال داشتند، تا اينكه متأسفانه اطرافيان ايشان دست به شيطنت زده و با استفاده از ساده لوحي نامبرده، ايشان را به دخالت در مسائل سياسي و تضعيف نظام اسلامي واداشتند.

متعاقب اين موضوع با توجه به عدم پاي بندي آقاي منتظري به شرايط و سفارشي

حضرت امام(ره)، دلسوزان انقلاب و برخي از افرادي كه در نامه 6/1/68 بودند ديگر جايي براي سكوت نديده و جهت تنوير افكار جامعه، نامه مذكور را منتشر نمودند كه مورد تأييد مؤسسه نشر آثار حضرت امام(ره) نيز قرار گرفت. (جهت آشنايي ر. ك: ويژه نامه منتظري از اوج تا فرود، ويژه نامه جهت دفاع از ارزشها،بهمن 76).

چرا كلمه حقه را از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران پس از انقلاب حذف كردند و آيا الان در قانون اساسي اين كلمه آمده است يا نه؟

پرسش

چرا كلمه حقه را از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران پس از انقلاب حذف كردند و آيا الان در قانون اساسي اين كلمه آمده است يا نه؟

پاسخ

هر چند سؤال به نوعي دچار ابهام بوده و به روشني منظور اصلي پرسشگر را بيان نمي نمايد اما به طور كلي مي توان چنين گفت: دو اصل از اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، مبين دين و مذهب رسمي كشور مي باشند:

1. بر اساس اصل اول قانون اساسي: «حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران، براساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي... به آن رأي مثبت داد».

2. طبق اصل دوازدهم قانون اساسي: «دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است...».

اين دو اصل از ابتداي تصويب قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تاكنون همچنان پابرجا بوده و دچار تجديد نظر و... نشده و نخواهد شد و همچنان كه مشاهده مي نماييد هم بيانگر حق بودن حكومت شيعي هم ثبات غير قابل تغيير بودن آن مي باشد.

سوال من در مورد برخي پرونده هاي مبهم است. مثل پرونده نوارسازان يا پرونده شهرام جزايري . در مورد پرونده نوارسازان متن يا فيلم ساختگي توسط خانم عبادي و آقاي رهامي كه با بازي اميرفرشاد ابراهيمي را چگونه مي توانم تهيه كنم آيا مي توانيد متن آنرا برايم بفرستيد.

پرسش

سوال من در مورد برخي پرونده هاي مبهم است. مثل پرونده نوارسازان يا پرونده شهرام جزايري . در مورد پرونده نوارسازان متن يا فيلم ساختگي توسط خانم عبادي و آقاي رهامي كه با بازي اميرفرشاد ابراهيمي را چگونه مي توانم تهيه كنم آيا مي توانيد متن آنرا برايم بفرستيد.

پاسخ

وجود ابهام در برخي پرونده هاي مهم و مطرح در جامعه، ناشي از عوامل مختلفي است؛ چه بسا در برخي موارد اصلا ابهام وجود ندارد بلكه در مورد آن پرونده تحقيقات لازم توسط محاكم قضايي انجام شده و مستندات و ادله متقن و شفاف هم وجود دارد اما به دلايلي نظير عدم اطلاع رساني شفاف و به موقع از سوي دستگاه هاي قضايي و يا شيطنت ها و جو سازي هاي برخي جريان هاي سياسي مخالف نظام، نوعي ابهام كاذب در جامعه به وجود مي آيد كه با كمي تحقيق و بررسي از بين مي رود. البته مواردي نيز وجود دارد كه به دليل پيچيدگي هاي خاص يك پرونده و فقدان اطلاعات، مدارك و مستندات لازم واقعا پرونده اي دچار برخي نكات مبهم باشد.

اكنون با توجه به مطالب فوق درباره دو موضوعي كه در سؤال مطرح نموديد بايد گفت: هر چند نوعي ابهام در سطوحي از جامعه نسبت به اين دو پرونده باقي است اما چنين ابهامي واقعي نيست زيرا دستگاه قضايي براساس ادله متقن و ساير مستندات قانوني كه در اين دو مورد وجود دارد به اين پرونده ها رسيدگي و متخلفان معرفي و اقدام به صدور حكم نموده است و به علاوه هرگز نيز نبايد چنين انتظاري داشت كه تمامي اطلاعات يك پرونده

قضايي به صورت كامل پخش شود زيرا معمولا اطلاعات طبقه بندي شده وجود دارد كه از نظر قانوني بايد مراعات شود.

از سوي ديگر بايد به اين واقعيت نيز توجه داشت كه پرونده نوارسازان، توطئه اي دقيق و حساب شده براي لكه دار نمودن وجهه مسؤولين نظام و ايراد ساير اتهامات و ايجاد بدبيني و بي اعتمادي بين مردم و مسؤولين بود كه بحمدالله كشف و خنثي گرديد و همچنين پرونده جزايري كه احتمالا به دنبال چنين موضوعي بود. از اين رو طبيعي است توطئه گران همچنان در صدد مبهم نگه داشتن اين موضوعات [كه در واقع ساخته و پرداخته خودشان است] بوده و با كمال پررويي به دنبال بهره برداري از آن باشند.

در پايان جهت اطلاع بيشتر در مورد پرونده نوارسازان و ساير موضوعات مرتبط مي توانيد به منابع ذيل مراجعه نماييد:

- براندازي در سكوت، مرتضي قمري وفا، انتشارات كيهان، 1381

- بازي ترور، سيد عبدالمجيد اشكوري، حميد رسايي، انتشارات كيهان، 1381

قضيه فرزندان آقايان رفسجاني , واعظ طبسي , محسن رضايي و ... چيست ؟ آيا قوه قضائيه كه مسئول مبارزه با فساد و تبعيض مي باشد از برخورد با آقازاده ها ترس دارد ؟"

پرسش

قضيه فرزندان آقايان رفسجاني , واعظ طبسي , محسن رضايي و ... چيست ؟ آيا قوه قضائيه كه مسئول مبارزه با فساد و تبعيض مي باشد از برخورد با آقازاده ها ترس دارد ؟"

پاسخ

قبل از پرداختن به اصل سؤال؛ يكي از اساسي ترين معيارها جهت بررسي صحت و درستي ارزيابي و قضاوت هاي افراد پيرامون عملكرد شخص، نهاد، سازمان و... ميزان اطلاع آنان از حقايق و مستند بودن ادعاهاي آنان است و در غير اين صورت هرگونه ادعايي فاقد ارزش است. خصوصا ادعاهايي كه آلوده به اغراض و انگيزه هاي سياسي نيز باشد واقعيت اين است كه طرح چنين ادعاهايي آن هم توسط مخالفان نظام، اقدامي مغرضانه جهت تخريب وجهه شخصيت هاي مهم و مؤثر در پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن بوده و به چند دليل فاقد ارزش است زيرا: از ابتداي انقلاب تاكنون براساس اصول قانون اساسي كه قوه قضائيه و دستگاه هاي نظارتي را موظف به نظارت و كنترل دقيق بر اموال مسؤولان عالي رتبه حكومتي مي نمايد همواره تحت نظارت و كنترل دقيق قرار داشته تا به صورت غيرقانوني افزايش نيابد.

اما در مورد سؤال و فرزندان آقاي رفسنجاني، واعظ طبسي و... گفتني است كه قضاوت دقيق در مورد اين افراد متفرع بر اطلاعات مستند است و همچنين بايد برخي تبليغاتي را كه با اغراض سياسي در صدد تخريب وجهه كارگزاران نظام هستند، مد نظر قرار داد. هر چند احتمال سوء استفاده و انحراف مرتبطين با مسؤولين عالي رتبه نظام هيچ زماني منتفي نيست، خصوصا با توجه به اين كه بالاخره موقعيت هايي براي آنان وجود دارد كه مي توانند

از آنها بهره برداري نموده و چه بسا اين موقعيت ها براي ساير افراد جامعه فراهم نباشد و حتي در بسياري موارد تخلف قانوني هم روي نمي دهد و فقط استفاده از موقعيت هاي قانوني است. در هر صورت اول كه از يك طرف به دليل اصالت و نظارت خانوادگي احتمال تخلف كاهش مي يابد و از طرف ديگر ارتكاب جرمي توسط اين دو نفر توسط محاكم قضايي ثابت نشده است.

و بالاخره اين كه قوه قضائيه در تمامي مواردي كه اتهامي بر عليه مسؤولين و يا فرزندان آنان وجود دارد رسيدگي كرده و مي كند و البته نبايد انتظار داشت به مجرد هر اتهامي با فرد متهم برخورد شود زيرا همانگونه كه در قضيه رسيدگي قوه قضائيه به پرونده فرزند آقاي طبسي مشخص شد، هيچگونه تخلفي از سوي نامبرده انجام نشده بود تا مستحق مجازات باشد و پسر آقاي محسن رضايي نيز تا زماني كه در ايران بود تخلف اقتصادي يا امنيتي از او سر نزده بود تا نياز به رسيدگي باشد.

ما بايد اوّل مسلمان باشيم بعد ايراني يا برعكس؟

پرسش

ما بايد اوّل مسلمان باشيم بعد ايراني يا برعكس؟

پاسخ

مسلمان بودن كه نوعي گرايش خاصّ مذهبي است، آميخته با فطرت و سرشت انسان است. وي ايراني بودن و اصولاً مليّت مسأله اي است كه در رابطه با محل سكونت انسان مطرح مي شود و در سرشت انسان، اصالتي ندارد. از اين رو بايد گفت: ما اوّل مسلمان هستيم و بعد ايراني.

چه اينكه ما در شيوه هاي مربوط به زندگي و شكل دادن آنها بايد از اسلام الهام بگيريم نه از مليّت. في المثل در نام گذاري بايد به نام هايي كه نوعي ارتباط با مذهب دارد بيشتر توجّه شود نه به نام هايي كه مربوط به شخسيّت هاي ملّي است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

آيا مطبوعات مي توانند در جهت اصول طلبي و پيشبرد اصلاحات در جامعه موثر باشند؟

پرسش

آيا مطبوعات مي توانند در جهت اصول طلبي و پيشبرد اصلاحات در جامعه موثر باشند؟

پاسخ

براي پاسخ به اين پرسش نخست به تعريف مطبوعات و كاركردهاي آن مي پردازيم. دكتر معين در فرهنگ فارسي خود مطبوعات و واژه هاي هم خانواده با آن را چنين تعريف مي كند «مطبوعات، جمع مطبوع، نوشته هاي چاپي، روزنامه ها، مجلات مطبوعاتي... طبع شده...»{1}.

قانون مطبوعات ذيل ماده يكم به تعريف اصطلاحي مطبوعات پرداخته است: «مطبوعات در اين قانون عبارت اند از نشرياتي كه به طور منظم با نام و تاريخ و شماره رديف در زمينه هاي گوناگون خبري، انتقادي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، كشاورزي، فرهنگي، ديني، علمي، فني، نظامي، هنري، ورزشي، و نظاير اينها منتشر مي شود»{2}.

با تعيين محدوده اصطلاحي و لغوي مطبوعات بايد اصلاح طلبي و اصلاحات و محدوده آن را مشخص نمود تا بتوان ميزان تأثير گذاري مطبوعات در امر توسعه و اصلاح طلبي را مورد بررسي قرار داد.

اصلاح طلبي يعني سامان بخشيدن و اصلاح نقطه مقابل افساد است كه به مبناي ايجاد، ساماني است. اين دو واژه - اصلاح و فساد - از زوجهاي متضاد قرآني است كه به طور مكرر در قرآن مطرح شده است. شهيد مطهري در خصوص اصلاح طلبي و ارتباط آن با اسلام مي گويد: «اصلاح طلبي يك روحيه اسلامي است. هر مسلماني به حكم اين كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبي است؛ زيرا اصلاح طلبي هم به عنوان يك شأن پيامبري در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر است كه از اركان تعلميات اجتماعي اسلام است»{3}.

بنابراين اصلاح طلبي: مبناي سامان بخشي و برقرار نظم و بهينه

سازي امكانات موجود آمالي انساني - اسلامي است كه مورد توجه شارع مقدس است.

نقش مطبوعات در اصلاح طلبي

مطبوعات در مقام رسانه هاي نوشتاري، ارزان ترين و فراگيرترين وسايل نقل و انتقال اطلاعات مي باشند و با توجه به توانايي گسترده در ايجاد پوشش فراگير جزو تأثير گذارترين ابزار جوامع پيشرفته به شمار مي آيند و به عبارتي مطبوعات را ركن چهارم توسعه مي دانند و توانايي آنها در ايجاد تغييرات در جامعه - چه تغييرات مثبت و چه تغييرات منفي - تا به آن حد است كه مي توان گفت سلامت هر جامعه بستگي به سلامت مطبوعات آن جامعه دارد.

بنابراين توانايي مطبوعات براي تأثير گذاري در جامعه از ديده هيچ صاحب نظري پوشيده نيست و به همان اندازه كه مي توان گفت مطبوعات مي توانند در اصلاح جامعه بكوشند مي توانند در افساد آن نيز كوشا باشند. با اين وصف بايد به تعريف درست و منطقي اصلاحات و دامنه آن پرداخت و رسالت مطبوعات را در اين راستا بيان كرد.

كاركردهاي مثبت مطبوعاتي در راستاي اصلاح طلبي،

1 - ايجاد روحيه پرهيز از نفع پرستي و نفع شخصي؛

مطبوعات با ارايه الگوهاي درست و صحيح و نقد عملكرد ناصواب نفع پرستان مي توانند نقش بسزايي در ايجاد روحيه پرهيز از نفع پرستي ايفا كنند.

2 - حفظ آزادي واستقلال كشور؛

3 - ايجاد فضاي انتقاد سالم در جامعه ونقد عملكرد همه مسؤولان، نهادها و سازمانها و قرار دادن اين عملكردها در معرض ديد و قضاوت مردم تا جايي كه مسؤولان خود را با مردم مواجه ببينند و خود را ملزم به پاسخگويي و توضيح عملكردهاي نادرست خود بدانند{4}.

4 - تربيت انساني؛ امام

خميني(ره) در اين زمينه مي فرمايد: «در هر صورت تمام رسانه ها مربي يك كشور هستند. بايد تربيت كنند كشورها را، افراد يك كشور بايد خدمت كنند به ملت. روزنامه از ملت است و براي ملت است»{5}.

5 - ترويج حقايق اسلام؛

6 - ايجاد زمينه رشد فكري و سياسي جوانان؛ حضرت امام خميني(ره) مي فرمايد: «مجله - مطبوعات - بايد در خدمت كشور باشد... جوان تربيت كند، انسان تربيت كند. انسان تفكر درست كند تا براي مملكت مفيد باشد»{6}.

7 - ايجاد اميد و روحيه در مردم؛

8 - تقويت نيروهاي مسلح؛

و بسياري ديگر از زمنيه هاي ايجاد سازندگي و يا ساماندهي.

از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت، مطبوعات به عنوان رسانه هاي نوشتاري فراگيرترين وسايل انتقال اطلاعات بوده و ركن چهارم توسعه را تشكيل مي دهند و با توجه به توانايي ايجاد پرسشهاي گسترده براي مخاطبان و تأثير گذاري مي تواند نقش بسزاي در اصلاح و يا افساد جامعه ايفا كند بنابراين بايد كوشش شود تا مطبوعات در اختيار صالحان و ناصحان جامعه قرار گيرد و از انتشار مطبوعات توسط افراد فاسد و داراي افكار انحرافي كه زمينه افساد را در جامعه ايجاد مي كنند پرهيز شود و در نهايت با تعريف درست زمينه هاي اصلاح محدوده عملكرد مطبوعات را در مسوله اصلاح طلبي مشخص نمود كه به برخي از اين زمينه ها اشاره شد.

[1]. فرهنگ معين، دكتر معين، جص.

[2]. نظارت بر مطبوعات د حقوق ايران، محمد ابراهيم انصاري دوري، ص 37، انتشارات سروش، چاپ نخست، تهران 1357.

[3]. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در حد مساله اخير، مرتضي مطهري، ص 6، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، تهران 1370.

[4]. كتاب ششمين جشنواره مطبوعات، اداره

كل تبليغات وازت فرهنگ وارشاد اسلامي، ص 53.

[5]. صحيفه نور، ج 6، ص 193.

[6]. همان، ج 8، ص 24.

احزاب و گروهها

رابطهء بني صدر با منافقين از چه زماني و چگونه آغاز شد وسرانجامش چه شد؟

پرسش

رابطهء بني صدر با منافقين از چه زماني و چگونه آغاز شد وسرانجامش چه شد؟

پاسخ

چهرهء بني صدر براي عموم مردم ايران تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ناشناخته بود. روز دوازدهم بهمن 57 روز ورود امام به ايران , وي همراه امام (ره ) وارد ايران شد و به مجرّد ورود, به فعاليت فرهنگي و سياسي و... پرداخت . به عنوان مثال : سه روز بعد از ورود, در دانشگاه صنعتي شريف واقفي , سخنراني هايش را آغاز كرد كه به مدت ده روز طول كشيد! اولين سمتي كه وي در ايران به دست آورد, عضويت در شوراي انقلاب بود و بعد وزارت امور خارجه و سپس به وزارت امور اقتصادي و دارايي رسيد. وي بعد از22همن 57در تلويزيون ظاهر و سخنراني هايش از راديو پخش مي شد.

با شخصي به نام از رهبران گروه مائوئيستي , موسوم به كارگران انقلابي كه از آمريكا به ايران باز گشته بود, مناظرهء تلويزيوني كرد و بر اوچيره شد. بني صدر كتاب هاي متعدد نوشت , مخصوصاً كتاب كه توجه عده اي را جلب كرده ولي در آن كتاب , خود را به عنوان يك مسلمان مؤمن و متعهد به اسلام و پيرو خط امام معرفي كرده است , اگر چه درمجلس خبرگان در مورد ولايت فقيه سخناني ايراد كرد كه نشان مي داد زياد هم به اسلام پاي بند نيست .

او بر حسب ظاهر به عللي با منافقين رابطه نداشت , از جمله اغلب بنيادهاي فلسفي آن را قبول نداشت و ديگر اين كه تز منافقان در برخورد با امام مورد تأييد وي نبود.

بني صدر با داشتن

سمت ها و ايراد سخنراني و نوشتن كتاب هاي متعدد وموضع گيري هاي خود و... در ميان مردم محبوبيت نسبي پيدا كرد تا جايي كه ازميان نامزدهاي رياست جمهوري , آقايان : دكتر حسن آيت , دكتر ابوالحسن بني صدر, دكتر حسن حبيبي , صادق قطب زاده , صادق طباطبايي , داريوش فروهردكتر كاظم سامي و دكتر احمد مدني , با بيش از يازده ميليون رأي به رياست جمهوري ايران انتخاب شد. اولين چراغ سبزي كه به طور علني آقاي بني صدربه منافقين داد, وقتي بود كه آقاي مسعود رجوي , سركردهء منافقين را به دليل رأي ندادن به قانون اساسي از نامزدي رياست جمهوري حذف كرده بودند. دراين موقع آقاي بني صدر در يكي از سخنراني هاي انتخاباتي خود گفت : به استثناي آقاي رجوي كانديداهاي ديگر كوچك ترين پايگاهي در بين ملّت ندارد.جاي خوشوقتي است كه طرفداران رجوي ايجاد تشنج نكردند و عاقلانه رفتاركردند و من از طرفداران ايشان تشكر مي كنم .

بني صدر بعد از پيروزي در انتخابات , دفتري به نام تشكيل داد. در اين دفتر ضد انقلابها و مخالفان جمهوري اسلامي , از جمله گروه هايي مانند پيكار و فدايي و رنجبران و منافقان رخنه كرده بودند و با حمايت هاي خود رئيس جمهوري را كمك مي كردند.

اوج رابطهء بني صدر با منافقان , بعد از غائلهء چهارده اسفند 1359دردانشگاه تهران بود. در اين روز به دستور وي , عناصر شد انقلاب و ضدروحانيت و مخالفان نظام , حزب اللّه را آماج حملات شديد خود قرار داد وضرب و شتم زيادي وارد آوردند. بعد از اين غائله , امام ايشان

را از فرماندهي كل قوا عزل كرد و مردم در تظاهرات خود خواستار بركناري بني صدر شدند.

چند روز قبل از عزل , ايشان با حفاظت شديد منافقان در مخفيگاه به سرمي برد و اكثر كارهايش توسط اين گروهك انجام مي گرفت , تا بالاءخره بعد ازانفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي و شهادت سيدالشهداي انقلاب اسلامي آيت اللّه بهشتي و هفتاد و دو تن از يارانش , در تاريخ ششم مرداد سال 1360 به اتفاق مسعود رجوي و با همكاري عده اي از منافقان , در لباس پاسداران و يابنابر قولي , در لباس زنانه , با هواپيماي بوئينگ 707با هدايت سرهنگ خلبان معزّي به فرانسه فرار كرد.(1)

(پ_اورقي 1.غائله چهاردهم اسفند 1359 ناشر دادگستري جمهوري اسلامي ايران .

_ آيا نهضت آزادي يك حزب قانوني است ؟

پرسش

_ آيا نهضت آزادي يك حزب قانوني است ؟

پاسخ

سران نهضت آزادي , ياران راستين مصدق بودند كه بلافاصله بعد از كودتاي 28مرداد 1332نهضت مقاومت ملّي را تأسيس كردند و در سال 1340پس از آن كه مذاكرتشان با جبهه ملّي دوم براي اسلامي كردن و يااستقلال بيش تر دادن به جناح مذهبي جبهه به نتيجه نرسيد, به عنوان نهضت آزادي اعلان موجوديت كردند.

پس از واقعهء 15خرداد سال 42و قيام ملّت به رهبري امام _ ره _ ده نفر ازسران نهضت آزادي و عدهء بيش تري از كادرهاي مبارز آن دستگير شدند.

پس از اين بعضي از اعضاي نهضت آزادي , مثل دكتر ابراهيم يزدي و قطب زاده به خارج از كشور مي رفتند و از آن به بعد فعاليت چشم گيري نداشتند تاسال 1356در قالب جمعيت دفاع از حقوق بشر, جمعيت دفاع از زندانيان سياسي و بعد به نام نهضت آزادي شروع به فعاليت كردند. بعد از پيروزي انقلاب جناب آقاي بازرگان به حسب اقتضاي اوضاع از طرف امام , مأمورتشكيل كابينه شد.

دولت ائتلافي حدود نُه ماه , بهترين فرصت هاي ممكن را تلف كرد تا پس ازاشغال لانهء جاسوسي امريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام (ره ) آقاي بازرگان استعفا كرد كه استعفايش از طرف امام ره پذيرفته شد.

از آن به بعد نهضت آزادي , مخالفت خود را با نظام جمهوري اسلامي اعلان كرد و هميشه چوب لاي چرخ انقلاب مي گذاشت , تا سرانجام به دستور امام (ره ) به عنوان يك حزب غير قانوني اعلان شد.

نقش احزاب در سياست گذاريهاي كلان كشور را بفرماييد.

پرسش

نقش احزاب در سياست گذاريهاي كلان كشور را بفرماييد.

پاسخ

با توجه به طرح گفتمان هاي جديد من جمله جامعة مدني و ارائة تعريفي از جامعة مدني كه در آن احزاب و گروه ها نقش طبقة واسط بين دولت و مردم را دارند، بسياري از جريانات سياسي دريك دهة گذشته تلاش كرده اند در سياست گذاريهاي كلان به عنوان همان طبقة واسط نقش ايفا كنند، كه در اين راستا مي توان به حزب كارگزاران در دورة رياست جمهوري آقاي هاشمي و مشاركت در دورة رياست جمهوري آقاي خاتمي اشاره كرد.

و حتي توانسته اند در به چالش كشاندن انقلاب اسلامي در بدست آوردن آرمانهاي اولية انقلاب نقش داشته باشند.

درباره سايت بازتاب مربوط به محسن رضائي و واقعيت بودن اخبارش توضيح دهيد ؟

پرسش

درباره سايت بازتاب مربوط به محسن رضائي و واقعيت بودن اخبارش توضيح دهيد ؟

پاسخ

آنچه در بين جامعه شايع است انتساب سايت خبري بازتاب به طرفداران فكري آقاي محسن رضايي است و بطور رسمي چنين خبري اعلام نشده كه مسئوليت سايت با شخص ايشان باشد. و درمورد واقعي بودن اخبار آن بايد گفت كه اصولاً در تعريف خبر اين نكته وجود دارد كه "يحتمل الصدق و الكذب "يعني هر خبري قابل بررسي است و همانطور كه احتمال مطابقت با واقع ( صدق ) را دارد احتمال خلاف واقع بودنش ( كذب ) هم وجود داردو به خبري تا وقتي بررسي نشده و مورد ارزيابي واقع نگرديده به همين مقدار مي توان اعتماد كرد كه نه آنرا رد كنيم نه قبول، بلكه صرفاً درحدّ كسب اطلاع اوليه استفاده نموده و براي بررسي و ارزيابي آن اقدام كنيم.

آيا اين جناح ها و دسته بندي هاي سياسي در شاءن جمهوري اسلامي هست ؟

پرسش

آيا اين جناح ها و دسته بندي هاي سياسي در شاءن جمهوري اسلامي هست ؟

پاسخ

وجود گروه ها و جريانات مختلف سياسي تا زماني كه از اصول و مباني اسلامي و ارزش هاي پذيرفته شده در نظامجمهوري اسلامي خارج نشوند نه تنها مضر نيست بلكه مايه رشد نيز مي باشد. البته كيفيت برخورد گروه هاي موجوددركشور ما چندان مطلوب نيست وبايد كوشيد در برخوردها عقده ها را از عقيده ها و انگيزه ها را از انگيخته ها جداساخت تا ميدان براي تضارب و رشد آرا گشوده شود.{J

فعاليت احزاب سياسي تا چه حدي است و منافع و مضار آن چيست ؟ آيا به وجود آمدن احزاب مختلف موجب تفرقه و جناح بندي نخواهد شد؟

پرسش

فعاليت احزاب سياسي تا چه حدي است و منافع و مضار آن چيست ؟ آيا به وجود آمدن احزاب مختلف موجب تفرقه و جناح بندي نخواهد شد؟

پاسخ

اصل اينكه فعاليت احزاب به دسته و جناح بندي هاي گوناگون منجر خواهد شد تاحدودي طبيعي است ودر همهجاي جهان چنين چيزي وجود دارد. ليكن تاحدي كه اين مسأله روند طبيعي خود را طي كند چندان خسارتي در برنخواهد داشت. بكله ازطرف ديگر موجب نوعي شور و نشاط و تحرك ورشد سياسي نيز خواهد بود. اما از طرف ديگرخطري كه بايد متوجه آن بود اختلافات افراطي و ساختگي است. به ويژه در جامعه ما كه دشمنان از هر سوي برايشكست انقلاب و نظام مي كوشند. يكي از عوامل تخريبي آنان ايجاد انشعابات متعدد حزبي با افكار و القائات گوناگونو تبليغات گمراه كننده و گيج كننده است.{J

اطلاعاتي درمورد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ومسؤولين وخط مشي آن توضيح داده , چند نفر از اعضاي عالي رتبه آن را نام ببريد؟

پرسش

اطلاعاتي درمورد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ومسؤولين وخط مشي آن توضيح داده , چند نفر از اعضاي عالي رتبه آن را نام ببريد؟

پاسخ

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي تركيبي از گروه هاي متعدد مسلماني هستند كه در زمان طاغوت با رژيمستمشاهي به مبارزه مي پرداختند. اتحاد گروه هاي مزبور پس از پيروزي انقلاب صورت گرفت ليكن از آن رو كه تفاوتهاي بسياري در ديدگاه هاي ديني و اجتماعي و سياسي گروه ها و شخصيت هاي مزبور وجود داشت اختلافات وانشعاباتي در سازمان رخ داد و برخي از آن انشعابات نيز منحل گرديد. سازمان فعلي تشكيلاتي است كه در سال 1370توسط آقاي محمد سلامتي پديد آمد و از عناصر برجسته آن علاوه بر نامبرده آقاي محسن آرمين و بهزاد نبويمي باشند.{J

در مورد هيات مؤتلفه و خط مشي آن و مسؤولين آن توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد هيات مؤتلفه و خط مشي آن و مسؤولين آن توضيح دهيد؟

پاسخ

هيات هاي موءتلفه اسلامي نيز جمعي از مبارزين تشكل يافته بر اساس انديشه اسلامي هستند. از عناصر اوليهدخيل در پيدايش اين تشكل مي توان شهيد نواب صفوي و آيت الله كاشاني را نام برد. برخي از عناصر فعلي آنعبارتند از آقايان عسكر اولادي مشفق نيري و ... مي باشند.{J

در مورد تكنوكرات ها, راست سنتي و چپ و ديگر گروه هاي موجود در كشور توضيح دهيد و خط مشي و تني چند از اعضاي آنها را نام ببريد؟

پرسش

در مورد تكنوكرات ها, راست سنتي و چپ و ديگر گروه هاي موجود در كشور توضيح دهيد و خط مشي و تني چند از اعضاي آنها را نام ببريد؟

پاسخ

در رابطه با گروه هاي موجود در كشور و سمت گيري هاي سياسي اجتماعي اقتصادي فرهنگي و ايدئولوژيك آنانتقسيم بندي هاي مختلفي صورت گرفته و غالب اين تقسيم بندي ها از جهاتي با واقعيات منطبق نيست. زيرا اساس اينتقسيم بندي ها بر اساس مفاهيم غربي است و هر يك از اين واژه ها داراي بار معنايي خاصي در خاستگاه خودمي باشند كه با ماهيت موجود گروه هاي داخل در كشور از جهاتي افتراق دارد. در عين حال تقسيم بندي هاي موجود باصرفنظر از ميزان و چگونگي انطباق عبارتند از:

(21) گروهاي راست گرا و آنان نيز به دو گروه سنتي و مدرن تقسيم مي شوند.

(43) گروهاي چپ گراي جديد كه آنان نيز به چپ سازمان يافته (ارگانيزه) و ناسازماندار تقسيم مي شوند.

(5) تكنوكراسي كه اخيرا به صورت جريان ثالثي (فراكسيون سوم) مطرح مي شود.

(1) مقصود از راست سنتي جرياني است كه ضمن حمايت از دولت براي حفظ ارزش هاي اصيل انقلاب عدالتاجتماعي هنجارها و ارزش هاي ديني و انقلابي اهتمام ويژه اي قائل است و توسعه اقتصادي و ... را در رتبه متأخر ازآنها مي نشاند. به عبارت ديگر در صورت تضاد و اصطلكاك اين دو با يكديگر تقدم و اصالت را به آنها مي دهد.

(2) راست مدرن عكس جريان اول است. يعني ضمن حمايت از دولت بويژه در سياست هاي اقتصادي آن توسعهاقتصادي را مقدم بر حفظ ارزش ها مي داند و در جايگاه برتري مي نشاند. البته اين نسبتي است كه ديگران به اين جريانمي دهند و گاه گفته مي شود كه رابطه با آمريكا را نيز مجاز

مي شمارند. البته برخي از اشخاص يا گروه هاي منسوب بهاين جريان شعارهايشان چنين نيست. بلكه بعضا شعار تقارن و پيوستگي توسعه و عدالت اجتماعي از آنان شنيدهمي شود.

(3) جريان چپ جديد سازماندار به مجاهدين انقلاب اسلامي و برخي از ديگر گروه هاي نسبتا هم فكر با آن سازماناطلاق مي شود. اين گروه ها ضمن اعتقاد به اسلام بعضا در مسائل اقتصادي گرايش به شيوه هاي سوسياليستي (اقتصاددولتي) دارند. در برابر جناح راست كه گرايش به اقتصاد بازار دارد و از نظر سياسي نيز معتقد به جامعه باز و آزادياحزاب و ... مي باشند تقريبا مانند جامعه سوئيس.

(4) جريان چپ ناسازماندار به جناح هاي معترض به سياست هاي دولت اطلاق مي شود كه هنوز سازمان و خطمشي و مواضع روشن و تثبيت شده اي ندارند مانند دارندگان برخي از جرايد.

(5) جريان تكنوكراسي (صنعت سالاري) روند جديدي است كه اصالت را به تكنيك صنعت رشد و توسعهاقتصادي مي دهد و معتقد است فرهنگ و ارزش هاي ديني اخلاقي همه و همه بايد تحت تأثير تحولات اقتصاديشكل گيرند. اين ديدگاه غربي ترين شيوه تفكر مطرح شده در كشور ماست و از ديدگاه هاي امثال استوارت ميل اسپنسرو ... متاثر مي باشد.{J

گروه هاي ليبراليستي موجود در كشور را نام ببريد؟

پرسش

گروه هاي ليبراليستي موجود در كشور را نام ببريد؟

پاسخ

در كشور ما جريانات و تشكيلات متعددي وجود دارد از جمله مي توان جريان ليبراليستي را نام برد كه گروه هايمتعددي با اين خط مشي در كشور وجود داشته و دارد از جمله نهضت آزادي. اين جريان به يك معنا (يعني كه درتقسيم بندي هاي چپ و راست در غرب وجود دارد) راست گراست و به معناي ديگري فعلا چپ است يا نه چپ ونه راست. علت اين گونه ابهامات همان عدم تطابق كامل اين واژه ها با اصول و شيوه هاي تفكر و عمل اينگروه هاست.{J

خط مشي حزب الله كدام است ؟ آيا چپ گرايان هستند يا راستگرايان ؟

پرسش

خط مشي حزب الله كدام است ؟ آيا چپ گرايان هستند يا راستگرايان ؟

پاسخ

حزب اللهي بودن ربطي به گرايشات خاص گروهي ندارد. اولين شرط حزب اللهي بودن آن است كه موضع گيري ها وگرايشات سياسي و اجتماعي انسان صبغه و رنگ الهي داشته باشد و جز براي رضاي خدا از كسي يا جرياني به دفاعبرنخيزد يا با آن ستيز ننمايد. با اين معيار كسي واقعا حزب اللهي است كه اگر در گروه راستي ها بود ولي طرف مقابل رادر موردي بر حق ديد از موضع او دفاع نمايد و اگر در گروه خود خلافي ديد چشم بر آن فرونبندد همچنان كه حضرتامام ره تمام نيروهاي مسلمان مبارز و علاقه مند به انقلاب را حمايت مي كردند ولي به سمت هيچ يك گرايش ويژه اينشان نمي دادند.{J

آيا نهضت آزادي اجازه فعاليت دارد يا خير و سران اين حزب چه كساني هستند؟

پرسش

آيا نهضت آزادي اجازه فعاليت دارد يا خير و سران اين حزب چه كساني هستند؟

پاسخ

طي نامه اي كه از بنيانگذار كبير جمهوري اسلامي ايران «امام خميني (ره») در پاسخ به پرسش آقاي محتشمي (وزيركشور وقت) در مورد صدور يا عدم صدور مجوز فعاليت نهضت آزادي صادر شد بر عدم اعطاي حق رسميت به اينگروه تأكيد شده است. قسمتي از آن نامه چنين است: « ... آنچه بايد اجمالا گفت آن است كه پرونده اين نهضت و همينطور عملكرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت مي دهد كه نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگيكشور ايران به آمريكاست و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است ... و به حسب امور بسيار ديگر نهضت بهاصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانون گذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آنها به اعتبار اين كهمتظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوان هاي عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآنكريم و احاديث شريفه و تاويل هاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است شوند كه از ضرر گروهك هاي ديگر حتيمنافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان بيشتر و بالاتر است. نهضت آزادي و افراد آن از اسلام اطلاعي ندارند و بافقه اسلامي آشنا نيستند. از اين جهت گفتارها و نوشتارهايي كه آنها منتشر كرده اند مستلزم آن است كه نصب ولات واجراي تحذيرات حكومتي - گه گاهي برخلاف احكام اوليه و ثانويه است - برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را «نعوذ بالله » تخطئه بلكه مرتد بدانند و يا اين كه همه اين امور را از وحي الهي بدانند

كه آن هم برخلاف ضروري اسلاماست. نتيجه آن كه نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از كساني كه بي اطلاع از مقاصدشوم آنها هستند مي گردند بايد با آنها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند.» بهمن ماه 1366 روح اللّه الموسوي الخميني از سران اين حزب در حال حاضر مي توان از عبدالعلي بازرگان ابراهيم يزدي نام برد{J

انصار حزب الله زير نظر چه كسي قرار دارند و بودجه اين گروه از كجا ا تاءمين مي شود؟

پرسش

انصار حزب الله زير نظر چه كسي قرار دارند و بودجه اين گروه از كجا ا تاءمين مي شود؟

پاسخ

اين جمعيت توسط جمعي از رزمندگان و بسيجيان تهران با هدايت كساني مانند: آقايان حسين الله كر و ده نمكيتأسيس شده است. اين جمعيت با تأييد و پشتيباني هواداران خود از نظر مالي تأمين مي گردند و وابستگي خاصي دراين جمعيت مشاهده نگرديده است.{J

دلايل عمده زياد شدن جناح بندي در كشور بخصوص بعد از آقاي خاتمي چيست ؟

پرسش

دلايل عمده زياد شدن جناح بندي در كشور بخصوص بعد از آقاي خاتمي چيست ؟

پاسخ

اصولاً در نظام هايي كه متكي به آرا و نظرات مردم است، بايد جناح هاي مختلف فكري و سياسي وجود داشته باشدتا مراقب يكديگر باشند و با نقد كارهاي طرف مقابل، فضاي فكري لازم را براي رشد و توسعه كشور فراهم آورند. البتهقبل از رياست جمهوري آقاي خاتمي نيز اين جناح ها وجود داشتند، ولي به دلايل حساسيت و رقابت انتخاباتي ايندوره، بروز و ظهور بيشتري پيدا كردند.{J

جناح بنديهاي سياسي موجود در كشور بر چه اساسي شكل گرفته است؟

پرسش

جناح بنديهاي سياسي موجود در كشور بر چه اساسي شكل گرفته است؟

پاسخ

در رابطه با گروه هاي موجود در كشور و سمت گيري هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ايدئولوژيك آنانتقسيم بندي هاي مختلفي صورت گرفته و غالب اين تقسيم بندي ها از جهاتي با واقعيات منطبق نيست. زيرا اينتقسيم بندي ها بر اساس مفاهيم غربي است، و هر يك از اين واژه ها داراي بار معنايي خاصي در خاستگاه خودمي باشند، كه با ماهيت موجود گروه هاي داخل كشور از جهاتي افتراق دارد. در عين حال تقسيم بندي هاي موجود باصرفنظر از ميزان و چگونگي انطباق عبارتند از: (21) گروهاي راست گرا و آنان نيز به دو گروه سنتي و مدرن تقسيممي شوند. (43) گروهاي چپ گراي جديد كه آنان نيز به چپ سازمان يافته (ارگانيزه) و ناسازماندار تقسيم مي شوند.(5) تكنوكراسي كه اخيرا به صورت جريان ثالثي (فراكسيون سوم) مطرح مي شود.

1_ مقصود از راست سنتي جرياني است كه ضمن حمايت از دولت براي حفظ ارزش هاي اصيل انقلاب، عدالتاجتماعي، هنجارها و ارزش هاي ديني و انقلابي اهتمام ويژه اي قائل است، و توسعه اقتصادي و ... را در رتبه متأخر ازآنها مي نشاند. به عبارت ديگر در صورت تضاد و اصطلكاك اين دو با يكديگر تقدم و اصالت را به آنها مي دهد.

2_ راست مدرن عكس جريان اول است. يعني ضمن حمايت از دولت بويژه در سياست هاي اقتصادي آن، توسعهاقتصادي را مقدم بر حفظ ارزش ها مي داند و در جايگاه برتري مي نشاند. البته اين نسبتي است كه ديگران به اين جريانمي دهند و گاه گفته مي شود كه رابطه با آمريكا را نيز مجاز مي شمارند. البته برخي از اشخاص يا گروه هاي منسوب بهاين جريان شعارهايشان چنين نيست. بلكه بعضا شعار تقارن و

پيوستگي توسعه و عدالت اجتماعي از آنان شنيدهمي شود.

3_ جريان چپ جديد سازماندار به مجاهدين انقلاب اسلامي و برخي از ديگر گروه هاي نسبتا هم فكر با آن سازماناطلاق مي شود. اين گروه ها ضمن اعتقاد به اسلام، بعضا در مسائل اقتصادي گرايش به شيوه هاي سوسياليستي(اقتصاد دولتي) دارند. در برابر جناح راست كه گرايش به اقتصاد بازار دارد و از نظر سياسي نيز معتقد به جامعه باز وآزادي احزاب و ... مي باشند تقريبا مانند جامعه سوئيس.

4_ جريان چپ ناسازماندار به جناح هاي معترض به سياست هاي دولت اطلاق مي شود كه هنوز سازمان و خطمشي و مواضع روشن و تثبيت شده اي ندارند، مانند دارندگان برخي از جرايد.

5_ جريان تكنوكراسي (صنعت سالاري) روند جديدي است كه اصالت را به تكنيك، صنعت، رشد و توسعهاقتصادي ميϘϙǘϠو معتقد است فرهنگ و ارزش هاي ديني، اخلاقي همه و همه بايد تحت تأثير تحولات اقتصاديشكل گيرند. اين ديدگاه غربي ترين شيوه تفكر مطرح شده در كشور ماست و از ديدگاه هاي امثال استوارت ميل،اسپنسر و ... متاثر مي باشد.

تعاريف فوق مربوط به سنوات گذشته است و مواضع اخير جريان هاي فوق، با آنچه در تعريف آن ها آمده،تفاوت هايي پيدا كرده است.

فعاليت در احزاب سياسي با وجود نظريه هاي مختلف چگونه است؟

پرسش

فعاليت در احزاب سياسي با وجود نظريه هاي مختلف چگونه است؟

پاسخ

فعاليت هاي سياسي و فرهنگي خارج از چهار چوب جناج ها نيز ممكن است. البته در قالب تشكل بهتر مي توان كاركرد، ليكن فرد نبايد در جناح استحاله شود. بنابر اين با حفظ معيارهاي اساسي، مانند پاي بندي واقعي به عقايد وارزش هاي مقدس ديني،ا تعهد در برابر انقلاب و نظام اسلامي، و تبعيت از ولايت فقيه، مي توان با تشكلاتي كه عملاً بهاين امور پاي بند هستند همكاري كرد.

در پايان حديثي از حضرت امام موسي كاظم(ع) تقديم مي گردد. در اين حديث مهمترين خطوط كلي انسان درمواجهه با دنيا و آخرت را در دو جمله بيان فرموده اند. اميد است خداوند همه ما را در عمل به آن موفق و مؤيدگرداند.

حضرتش از كنار قبري مي گذشتند، با اشاره به آن فرمودند: ان شيئا هذا اخره لحقيق ان يزهد في اوله و ان شيئا هذااوله لحقيق ان يخاف آخره ؛ همانا چيزي كه آخرش اين است (يعني دنياي به اين عظمت كه در نهايت به گودال تنگ و تاريك گورختم مي شود)، جدا شايسته است كه از اول انسان در آن زهد و پارسايي پيشه كند. و چيزي كه آغازش اين است (سراي آخرت كه از حفرهوحشتزاي گور شروع مي شود)، هر آينه شايسته است كه آدمي از آخر آن بترسد{M.

خدايا! به ما پارسايي و خوف از آخرت، توفيق اطاعت و بندگي، و ترك معصيت عنايت فرما.

تشكيل احزاب چگونه است و چه شرائطي دارد؟

پرسش

تشكيل احزاب چگونه است و چه شرائطي دارد؟

پاسخ

تشكيل احزاب از نظر قانون اساسي در جمهوري اسلامي ايران بلامانع است. البته بنا به شرايط ويژه كشور درسال هاي جنگ تحميلي و نيز مخاطرات ديگر تاكنون زمينه مناسبي براي فعاليت سالم احزاب فراهم نشدهاست.

مسلما فعاليت احزاب و گروه ها در هر كشوري بايد در محدوده قوانين آن كشور و تابعي از كل نظام باشد كه اينشرايط بايد در قانون تشكيل احزاب مورد نظر قرار گيرد تا حزب و گروه وسيله اي در دست دشمنان قرار نگيرد.

منشاء, مرام و خاستگاه تشكل هاي سياسي در ايران چيست ؟

پرسش

منشاء, مرام و خاستگاه تشكل هاي سياسي در ايران چيست ؟

پاسخ

تاريخ تشكيل احزاب سياسي در ايران به زمان نهضت مشروطه باز مي گردد. از آن زمان احزاب مختلفي با مرام هاي گوناگون در ايران پديد آمدند، كه سخن درباره هر يك بسيار است. براي مطالعه در اين زمينه به منابع زير مراجعه فرماييد.

1_ نهضت روحانيون ايران، ج 4 علي دواني

2_ تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج 6 ملك زاده

3_ مجله سروش شماره هاي 13 ، 14 و 15

4_ تاريخ مختصر احزاب سياسي ملك الشعراي بهار

5_ مجله پاسدار اسلام شماره هاي 1 ، 2 ، 15 ، 17 و 18

منظور از جناح در عرف سياسي چيست و آيا يك جناح به تنهايي مي تواند اهداف خود را عملي سازد

پرسش

منظور از جناح در عرف سياسي چيست و آيا يك جناح به تنهايي مي تواند اهداف خود را عملي سازد

پاسخ

كلمه «جناح» (Wing , Faction) در لغت به معناي «بال» است و در فرهنگ سياسي به معناي «دسته» و«دسته بندي» به كار مي رود. جرج واشنگتن اين كلمه را به معناي «حزب» (Party) به كار برده است. اما اين كه آيا يك جناح مي تواند به تنهايي نقشه هاي خود را پياده كند يا نه؟ سؤالي است كه از چند جهت قابل بررسي است: اولاً،مقصود از توانستن امكان عملي است يا مشروعيت و جواز؟

الف) اگر مراد از سؤال، قسمت اول باشد، اين مسأله بستگي به ميزان اقتدار و سلطه يك جناح مفروض در درون يك جامعه دارد. بنابراين چه بسا در برخي از جوامع جناح واحدي قادر به پياده كردن برنامه هاي خود باشد و چه بسانتواند اين كار را بكند.

ب )اگر مقصود مشروعيت اين عمل است؟ اين نيز بستگي به ماهيت نظام سياسي حاكم و ميزان انطباق پذيري برنامه هاي يك جناح مفروض با اصول پذيرفته آن نظام و نيز جايگاه ديگر جناح ها و خط مشي آنها در همان نظام دارد.بنابراين اين مسأله هم تابع يك سري متغيرها است و به طور قاطع و كامل نمي توان گفت كه آيا چنين چيزي مجاز ومشروع است يا نه.

چه تفاوتهايي بين جناح هايي از قبيل كارگزاران روحانيت مبارز و نهضت آزادي وجود دارد؟

پرسش

چه تفاوتهايي بين جناح هايي از قبيل كارگزاران روحانيت مبارز و نهضت آزادي وجود دارد؟

پاسخ

الف) جناح كارگزاران گرايش بيشتري به سوي تكنوكراسي دارد.

ب ) روحانيت مبارز بيشتر براي ارزش ها و مباني اسلامي نظام اهميت قائل است.

ج ) نهضت آزادي گرايش ليبراليستي دارد و نقش دين در حيات اجتماعي و سياسي را كم رنگ و بلكه براساس نگاشته هاي جديد برخي از سران آن، كاملاً خنثي مي داند. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1_ خط سازش مجتبي سلطاني

2_ نهضت آزادي چاپ ماهنامه صبح

اصطلاح چپ و راست در زمان انقلاب كبير فرانسه متداول شد. در مجلس ملي فرانسه، نمايندگان محافظه كار(Conservatist) - كه طرفدار سرمايه داري و فئوداليزم بودند - سمت راست مي نشستند و نمايندگان انقلابي وطرفداران كارگران و سوسياليست ها سمت چپ مي نشستند. بنابراين جناح راست بيانگر موضع محافظه كارانه و چنبه معناي نگرش سوسياليستي و انقلابي بود. سپس اين واژه تعميم يافت تا آن كه جهان را به دو قطب و نگرش چپ وراست تقسيم كرد. با توجه به اين پيشينه به خوبي روشن مي شود كه كاربرد اين واژه ها نسبت به نيروهاي داخلي انقلاب اسلامي، بسيار غلط و نادرست است.

چرا روحانيت در برابر گروه هاي فشار موضعگيري نمي كند?

پرسش

چرا روحانيت در برابر گروه هاي فشار موضعگيري نمي كند?

پاسخ

اول بايد پرسيد منظور از گروه فشار كيست و چه كارهايي انجام داده اند؟ در ثاني در حوزه هم مانند ديگر بدنه جامعه رويكردهاي متفاوتي در اين زمينه ها وجود دارد و حمايتهاي حوزويان و رهبر معظم انقلاب از رئيس جمهورمحترم، همواره در زمينه هاي مختلف ابراز شده است.

كتابي معرفي كنيد كه خيانت هاي ليبرالهايي مثل بني صدر را نوشته باشد

پرسش

كتابي معرفي كنيد كه خيانت هاي ليبرالهايي مثل بني صدر را نوشته باشد

پاسخ

براي آگاهي در اين زمينه به منابع زير مراجعه نماييد:

1_ مكاتبات , رجايي و بني صدر

2_ غائله چهاردهم اسفند ,

3_ نهضت آزادي , ويژه نامه صبح

4_ خط سازش , مجتبي سلطاني

5_ اسناد لانه جاسوسي آمريكا

6_ مصدق السلطنه , شهيد دكتر سيد حسن آيت

گروه انصار حزب الله چه كساني هستند

پرسش

گروه انصار حزب الله چه كساني هستند

پاسخ

پس از اتمام جنگ تحميلي، رزمندگان سراسر كشور براي حفظ ارتباط خود، هيأت رزمندگان را تشكيل دادند.فعال ترين اين هيئت ها در شرق تهران بود. برخي از اعضاي اصلي اين مجمع عبارت بودند از: حاج بخشي (پدر سه شهيد)، ده نمكي و اللّه كرم.

حاج بخشي از آنان جدا گرديد و پس از وي نيز آقاي ده نمكي از اللّه كرم جدا شده و نشريه شلمچه را به چاپ رساند.

اين نشريه نيز توقيف گرديده و هم اكنون روزنامه «جبهه» توسط آقايان ده نمكي و كاظم زاده انتشار مي يابد.

كمونيست ها و توده اي هاي ايران از چه زماني فعاليتشان را شروع كردند؟

پرسش

كمونيست ها و توده اي هاي ايران از چه زماني فعاليتشان را شروع كردند؟

پاسخ

كمونيست ها از اوايل حكومت رضا شاه در كشور فعاليت داشتند. البته پيش از حكومت پهلوي نيز جريانات چپ در كشور حضور داشتند، ولي نماد بارز آن در عصر پهلوي بود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: نهضت امام خميني، ج 1 _ 3 ، سيد حميد روحاني.

در مقابل جناح هاي سياسي كشور چه موضعي بايد اتخاذ كرد؟

پرسش

در مقابل جناح هاي سياسي كشور چه موضعي بايد اتخاذ كرد؟

پاسخ

}ترين راه تلاش و حركت در مسير اصلي انقلاب، يعني خط واقعي امام و همراهي و همگامي با ولايت مطلقه فقيهاست. نسبت به جناح هاي مختلف بايد ديد منطقي داشت و از گرايش شديد و يا مخالفتهاي افراطي و نسنجيدهپرهيخت. بنابراين تا آن جا كه يك تشكل در مسير صحيح اهداف انقلاب و امام و رهبري حركت مي كند، بايد با آنهمكاري كرد، ولي در عين حال نبايد آن را مطلق پذيرفت. و هر اندازه تشكلي از اين مسير فاصله بگيرد، بايد از آنفاصله گرفت.{

چرا نهضت آزادي غيرقانوني است ؟

پرسش

چرا نهضت آزادي غيرقانوني است ؟

پاسخ

}براي آشنايي با وضعيت نهضت آزادي مروري بر چگونگي پيدايش، اهداف، عملكرد و مواضع آن در برابر انقلابو اصول و آرمان هاي اسلامي و انقلابي لازم است. چنين تحقيقي طبيعتا در اين مختصر نمي گنجد، ليكن به اختصار وفشرده، نكاتي را به آگاهي مي رساند.

1- اين تشكيلات اساسا بر پايه انديشه هاي دكتر مصدق و با كسب نظر از وي ريخته شده است. مهندس بازرگان دراين باره مي گويد: «تشكيلات و پايه هاي اصلي نهضت را با كسب نظر از آقاي دكتر مصدق ريخته اند...»، (مجله روشنفكر،25 خرداد سال 40).

در مرامنامه نهضت آمده است: «ما مسلمان، ايراني، تابع قانون اساسي [زمان شاه] و مصدقي هستيم»، (خط سازش1/252) بازرگان.

2- گرايش ديني و اسلامي در نهضت نقش درجه دوم و ابزاري دارند و مليت گرايي بر آن تقدم و پيشي دارد.بازرگان يكي از تفاوت هاي حساس و ظريف بين نهضت آزادي و نيروهاي انقلابي را اين مي دانست كه امام و انقلابيونخواستار اسلام و خدمت به دين بودند ولي نهضت آزادي ايران گرا بود. گروه اول از امكانات و ابزارهاي موجود درايران جهت اعتلاي دين استفاده مي كردند و گروه دوم دين را وسيله خدمت به ايران و اهداف اساسي خود قرارمي دادند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: اطلاعيه نهضت آزادي 27 خرداد 1360 و نيز: خط سازش، ج 1، ص 288.

3- نهضت آزادي داراي شيوه اي سازشكارانه بوده و هرگز موافق با مبارزه انقلابي و سرنگوني رژيم طاغوت نبوده،بلكه معتقد بود شاه بايد سلطنت كند نه حكومت و هم اكنون هم بزرگترين منادي سازش با آمريكا مي باشد.

4- نهضت آزادي به تدريج در طول حيات خود از روحانيت فاصله گرفت و نه تنها در مسايل سياسي و اجتماعي،بلكه

اساسا در دين شناسي و تفسير قرآن و فهم دين روي كردي گسسته از عالمان و دين شناسان برگزيده و به جايمطالعه در دين از طريق متدلوژي خاص خود به تأويل و تفسير قرآن از طريق تأويل و متدلوژي علوم تجربي و تفسير بهرأي پرداخت و بدينوسيله نوعي انديشه التقاطي در دين را رواج داد كه اولين ثمره آن پيدايش سازمان مجاهدين خلقو گرايش آنان به سوي انديشه هاي ماركسيستي است. البته در عين حال اين نهضت با روحانيوني مانند مرحومشريعتمداري رابطه خود را مستحكم ساخته و او را به عنوان مرجع معرفي مي كردند، ولي هرگز حضرت امام را بهعنوان مرجع ديني معرفي نكردند.

5- در جريان اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در واكنش به توطئه هاي آمريكا در براندازي نظام صورت گرفت وپس از افشاي اسناد ارتباط برخي از رهبران نهضت آزادي با آمريكا، مانند بازرگان، يزدي، ميناچي، امير انتظام،سنجابي، نزيه، مقدم مراغه اي و قطب زاده، نهضت آزادي دانشجويان پيرو خط امام را پيرو خط شيطان خواند، (اسنادنهضت آزادي، ج 11، ص 207).

6- در جريان جنگ تحميلي بر عليه انقلاب، نهضت آزادي به جاي پيوستن به صفوف جنگ و مبارزه و يا تشويقمجاهدان جان بر كف، برعكس با دشمنان همسويي نموده و حضرت امام را جنگ طلب معرفي مي كردند.

گذشته از اختلاف هاي فكري، عقيدتي و نحوه برداشت از اسلام بين رهبران نهضت آزادي با امام (ره) و نيروهايانقلاب؛ اختلاف هاي سياسي در نحوه اداره حكومت، قضاياي انقلاب و حوادث سياسي پس از انقلاب سبب گرديدكه هر روز جدايي و اختلاف بين امام(ره) و نيروهاي انقلاب با نهضت آزادي و رهبران آن در قالب دولت موقت بيشترشود.

در اين جا به برخي از اين اختلاف ها

اشاره مي نماييم:

1_ عدم توجه بازرگان به فرمان نخست وزيري حضرت امام(ره) مبني بر استفاده از تمام نيروها و پرهيز از انتخاب اعضاي كابينه از يك گرايشسياسي و گروهي خاص؛ اين اقدام سبب گرديد كه نيروهاي حزب الله، به مخالفت با بازرگان برخاسته و عمل او را غير قابل تحمل قلمدادنمايند.

2_ امام (ره) نوع حكومت را جمهوري اسلامي مطرح نمودند؛ اما بازرگان و نهضتي ها بر حكومت جمهوري دموكراتيك تاكيد داشتند. پس ازتصويب جمهوري اسلامي،در 12 فروردين 1358 توسط مردم و بعدها تصريح قانون اساسي، بر كلمه جمهوري اسلامي و تاييد مردم؛نهضتي ها حتي تا زمان حال نيز، در فراق حكومت دموكراتيك (جمهوري دموكراتيك) سوگوار هستند و اين اختلافِ برداشت بازرگان ونهضتي ها در مقابل امام (ره) و انقلابيون درباره جمهوري اسلامي، شكافي عميق براي آغاز اختلاف ها محسوب مي شد.

3_ مخالفت بازرگان و نهضتي ها با مجلس خبرگان و تأكيد و ارائه طرح تشكيل مجلس مؤسسان به جاي آن؛ اين طرح با مخالفت صريح امام، بهشكست انجاميد.

4_ مخالفت با اصل ولايت و حاكميت فقيه و فقه در جمهوري اسلامي ايران.

5 _ مخالفت با برخي از اصول حقوقي و جزايي اسلام، مانند اصل قصاص و يا حدود و... به دليل مغايرت با حقوق بشر و سازمان هاي جزاييبين المللي!

6_ مخالفت با شعار صدور انقلاب.

7_ مخالفت با حمايت از نهضت هاي آزادي بخش.

8 _ مخالفت با چگونگي برخورد با ضد انقلاب و نيز مخالفت با اعدام سران رژيم گذشته.

9_ مخالفت بر سر چگونگي ارتباط و برخورد با آمريكا و نيز مخالفت با اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در نهايت، سبب استعفاي بازرگان وانحلال دولت موقت گرديد.

10_ اختلاف بر

سر تفسير سياست نه شرقي و نه غربي امام(ره)؛ ( بازرگان از اين سياست امام، برداشت موازنه منفي دكتر مصدق را داشت).

11_ مخالفت رهبران نهضت آزادي و دولت موقت با سپاه پاسداران، كميته ها و نهادهاي انقلابي.

12_ ملاقات وزير امور خارجه دولت موقت _ دكتر ابراهيم يزدي _ با برژيسنكي، مشاور امنيت ملي كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا، سبب گرديدكه نيروهاي انقلابي به مخالفت صريح با اين جريان برخيزند؛ چرا كه اين ملاقات ها سبب خرد شدن چهره ضد استكباري جمهوري اسلاميمي گرديد.

13_ شركت برخي از نهضتي ها، مانند قطب زاده، امير انتظام و ديگران در كودتاي طبس و نوژه.

با توجه به وجود چنين اختلاف هايي بين امام، نيروهاي انقلابي و حزب الله با رهبران نهضت آزادي، دولت موقت، ملي گرايان و ليبرال ها؛موفقيت و پيروزي با امام(ره) و نيروهاي انقلابي بود، و پس از طي يك بحران، نهضت آزادي، بازرگان و ياران و هواداران او به صورترسمي از صحنه حكومت ،قدرت و سياست بركنار شدند.

اما اين پايان كار نهضت آزادي نبود؛ زيرا پس از قضاياي دولت موقت و بركناري جناح ميانه روي ليبرال از صحنهسياسي كشور و حاكميت رسمي حزب الله بر كشور از سال 1360، نهضت آزادي رفته رفته از انقلاب، امام و نيروهايانقلاب دور گشته و تبديل به يك نيروي اپوزيسيون شد و به نوعي در وحدت تاكتيكي و عملي به نيروهاي ضد انقلابو منافقين نزديك شد و اين نزديكي تا آن جا ادامه يافت كه اعلاميه ها و سخنراني هاي رهبران نهضت در روزنامه ها،مجلات و راديو و تلويزيونِ ضد انقلاب عراق و آمريكا پخش مي گرديد. گرچه نهضت آزادي با ديگر نيروهاي ضدانقلاب، اعم از چپ و راست،

داراي اختلاف فكري و بينشي بود، اما داشتن هدف مشترك، يعني مقابله و مخالفت باانقلاب و رهبران آن و به خصوص روحانيت، همه نيروهاي اپوزيسيون را در عمل، به مواضع واحد و مشترك رسانيد.بنابر اين، در اين مواضع مشترك، نهضت آزادي، در كنار منافقين، ملي گرايان، سلطنت طلب ها، توده اي ها و ديگرچپي ها قرار گرفت. البته بايد انصاف داد كه اگر نهضت آزادي در مقابله با رژيم گذشته به مبارزه مسلحانه اعتقادينداشت، در مقابله با جمهوري اسلامي نيز بر عقيده خود ثابت قدم مانده و به روش مبارزه مسلحانه مجهز نشد و تنهابه مبارزه سياسي بر ضد جمهوري اسلامي پرداخت.

برخي از ويژگي هاي فكري نهضت آزادي عبارت است از:

1_ شيفته و مجذوب فرهنگ و تمدن مغرب زمين.

2_ گرايش و تمايل به ارتباط با آمريكا و غرب.

3_ اعتقاد به اصالت فرد و آزادي هاي فردي.

4_ علم گرايي و تأكيد بر علوم تجربي و حسي و بي اعتنايي به علوم عقلي و فلسفي.

5 _ تفسير علمي، تجربي و حسي از قرآن، روايات و متون ديني و تأكيد بر روش تجربي در فهم متون ديني.

6_ اعتقاد به دين و مذهب، به عنوان امري فردي، جزيي و تجربي.

7_ اعتقاد به جدايي دين از سياست ( به خصوص پس از حوادث سال هاي بعد از انقلاب)

8 _ نفي حكومت ديني و نظام ولايت فقيه.

9_ پيروي از انديشه هاي دكتر مصدق در عرصه سياست و حكومت.

10_ پيروي از انديشه تسامح و تساهل در تمام ابعاد و اعتقاد به مدارا و مديريت علمي در مقابل مديريت فقهي.

11_ ملي گرايي و ناسيوناليسم افراطي و اعتقاد به مليت و ايران، در مقابل اسلام

و به عبارت ديگر تقدم ايران بر اسلام.

12_ اعتقاد به دموكراسي و آزادي به شيوه غربي.

در پايان لازم به ذكر است كه حضرت امام(ره) طي نامه اي به وزير كشور وقت (آقاي محتشمي) نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب حجت الاسلام آقاي محتشمي، وزير محترم كشور، ايده الله تعالي

در موضوع نهضت به اصطلاح آزادي، مسايل فراواني است كه بررسي آن محتاج به وقت زياد است. آن چه بايد اجمالاًگفت، آن است كه پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت مي دهد كه نهضت بهاصطلاح آزادي، طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به آمريكا است و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است وحمل به صحت اگر داشته باشد آن است كه شايد آمريكاي جهان خوار

فرق احزاب كشورهاي غربي با كشورهاي اسلامي در چيست ؟

پرسش

فرق احزاب كشورهاي غربي با كشورهاي اسلامي در چيست ؟

پاسخ

حزب در جوامع غربي اساسا براي اهداف سياسي و در راستاي منافع گروهي تشكيل مي شود. در جوامع اسلامياحزاب دوگونه اند:

1- احزابي كه در هدف و عمل ماننداحزاب غربي مي باشند،

2- احزابي كه در جست و جوي اهداف الهي و خدمات ديني و سياسي در راستاي مصالح اجتماعي تشكيلمي شوند.{

آيا وجود گروه هاي سياسي از نظر اسلام درست است ؟

پرسش

آيا وجود گروه هاي سياسي از نظر اسلام درست است ؟

پاسخ

}صرف وجود احزاب و گروه ها را نمي توان مخالفت با اسلام و نظام قلمداد كرد؛ بلكه آنچه معيار سنجش و داوريقرار مي گيرد اصول، اهداف و عملكرد آنها است. بنابراين ممكن است حزب يا گروهي با توجه به مسائل فوق، ناصالحتشخيص داده شود؛ هم چنان كه پس از بررسي و مطالعه تاريخچه پيدايش، عملكرد و اهداف نهضت آزادي، حضرتامام(ره) آن را ناصالح و فاقد وجاهت قانوني تشخيص دادند.{

گروهك فرقان , چه گروهي بودند؟

پرسش

گروهك فرقان , چه گروهي بودند؟

پاسخ

}گروهك فرقان گروهي بودند كه پيش از انقلاب با افكار انحرافي و برداشت هاي نادرست از اسلام و قرآن حركتخاصي را آغاز كرده بودند. شهيد مطهري از اولين كساني بود كه انحرافات فكري اين گروه را پيش از انقلاب بيان كردندو اين گروه منحرف به دليل انحرافات خود؛ پس از انقلاب به انتقام گيري مسلحانه پرداخته و دست به ترور زدند ازجمله شهيد مطهري به دست همين خوارج منحرف به شهادت رسيد.{

منظور از گروه هاي محافظه كار, تندرو, ميانه رو و ... چيست ؟

پرسش

منظور از گروه هاي محافظه كار, تندرو, ميانه رو و ... چيست ؟

پاسخ

در رابطه با گروه هاي موجود در كشور و سمت گيري هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ايدئولوژيك آنانتقسيم بندي هاي مختلفي صورت گرفته و غالب اين تقسيم بندي ها از جهاتي با واقعيات منطبق نيست. زيرا اينتقسيم بندي ها بر اساس مفاهيم غربي است، و هر يك از اين واژه ها داراي بار معنايي خاصي در خاستگاه خودمي باشند، كه با ماهيت موجود گروه هاي داخل كشور از جهاتي افتراق دارد. در عين حال تقسيم بندي هاي موجود باصرفنظر از ميزان و چگونگي انطباق عبارتند از: گروه هاي راست گرا و آنان نيز به دو گروه سنتي و مدرن تقسيممي شوند. گروه هاي چپ گراي جديد كه آنان نيز به چپ سازمان يافته و ناسازماندار تقسيم مي شوند. تكنوكراسي؛ كهاخيرا به صورت جريان ثالثي (فراكسيون سوم) مطرح مي شود.

1_ مقصود از راست سنتي جرياني است كه ضمن حمايت از دولت براي حفظ ارزش هاي اصيل انقلاب، عدالتاجتماعي، هنجارها و ارزش هاي ديني و انقلابي اهتمام ويژه اي قائل است، و توسعه اقتصادي و... را در رتبه متأخر ازآنها مي نشاند. به عبارت ديگر در صورت تضاد و اصطلكاك اين دو با يكديگر تقدم و اصالت را به آنها مي دهد.

2_ راست مدرن عكس جريان اول است. يعني ضمن حمايت از دولت به ويژه در سياست هاي اقتصادي آن،توسعه اقتصادي را مقدم بر حفظ ارزش ها مي داند و در جايگاه برتري مي نشاند. البته اين نسبتي است كه ديگران به اينجريان مي دهند و گاه گفته مي شود كه رابطه با آمريكا را نيز مجاز مي شمارند. البته برخي از اشخاص يا گروه هايمنسوب به اين جريان شعارهايشان چنين نيست. بلكه بعضا شعار تقارن و پيوستگي توسعه و عدالت اجتماعي

از آنانشنيده مي شود.

3_ جريان چپ جديد سازماندار به مجاهدين انقلاب اسلامي و برخي از ديگر گروه هاي نسبتا هم فكر با آن سازماناطلاق مي شود. اين گروه ها ضمن اعتقاد به اسلام، بعضا در مسائل اقتصادي گرايش به شيوه هاي سوسياليستي(اقتصاد دولتي) دارند. در برابر جناح راست كه گرايش به اقتصاد بازار دارد و از نظر سياسي نيز معتقد به جامعه باز وآزادي احزاب و ... مي باشند تقريبا مانند جامعه سوئيس.

4_ جريان چپ ناسازماندار به جناح هاي معترض به سياست هاي دولت اطلاق مي شود كه هنوز سازمان و خطمشي و مواضع روشن و تثبيت شده اي ندارند، مانند دارندگان برخي از جرايد.

5_ جريان تكنوكراسي (صنعت سالاري) روند جديدي است كه اصالت را به تكنيك، صنعت، رشد و توسعهاقتصادي مي دهد و معتقد است فرهنگ و ارزش هاي ديني، اخلاقي همه و همه بايد تحت تأثير تحولات اقتصاديشكل گيرند. اين ديدگاه غربي ترين شيوه تفكر مطرح شده در كشور ماست و از ديدگاه هاي امثال استوارت ميل،اسپنسر و ... متاثر مي باشد.

تعاريف فوق مربوط به سنوات گذشته است و مواضع اخير جريان هاي فوق، با آنچه در تعريف آن ها آمده،تفاوت هايي پيدا كرده است، كه بايد به آن توجه داشت.{

رابطه آقاي طالقاني با ملي مذهبيون چه بوده است ؟

پرسش

رابطه آقاي طالقاني با ملي مذهبيون چه بوده است ؟

پاسخ

نكته اي كه درخصوص همكاري و مشاركت آيت الله طالقاني با نيروهاي ملي مذهبي بسيار حائز اهميت مي باشد اين است كه ارتباط ايشان با نهضت آزادي و نيروهاي ملي و مذهبي به هيچ وجه به معناي تأييد مواضع، انديشه ها و عملكردها وانحرافات نيروهاي ملي مذهبيخصوصا در سال هاي بعد از تشكيل نمي باشد. براي هر چه روشن تر شدن چرايي و همكاري و ارتباط ايشان با نهضت ملي و مذهبي و ميزان و حدود آن، توجه به مطالب ذيل مهم مي باشد:

الف) نگاهي به پيشينه اهداف و عملكردهاي مختلف مرحوم طالقاني:

فعاليت هاي علمي، فرهنگي و سياسي آيت الله طالقاني مبتني بر اين پيش فرض بود كه اگر روحانيان و مجتهدان مصلح به جوانان مبارز و حركت بخش طرح و نقشه مهندسي اجتماعي اسلام را ارائه ندهند به طور طبيعي جوانان سرشار از انرژي و فعاليت به سمت امثال ماركس،لنين و استالين جذب خواهند شد و از آنان پاسخ سؤال خود را خواهند خواست.

آيت الله طالقاني از شهريور 20 به بعد، فعاليت خويش را بيشتر در جبهه فرهنگي جهت ارايه انديشه و معارف ناب اسلامي قرار داد و تلاش گسترده اي به عمل آورد كه ديوار سياه رضاخاني ميان حوزه و دانشگاه را از ميان بردارد و نسل جوان روحاني و دانشگاهي را بهيكديگر نزديك و همراه سازد. ازاين رو وظيفه خود مي ديد كه با دانشگاهيان بيشتر نزديك و همنشين باشد ودر پديد آوردن جو تفاهم و صفا ميان حوزه و دانشگاه بكوشد و در اين راستا تشكيل انجمن هاي اسلامي پزشكان، معلمان و دانشجويان دانشگاه ها را در دهه 20 با اهداف ذيلتبيين و تحليل مي كند:

1- وظيفه كلي و

ديني اين بود كه جوانان با بحث آزاد، اصول دين را دريابند. زيرا از نظر علماي اسلام اصول دين را بايد با تحقيق و برهان و بحث آزاد دريافت.

2- وظيفه خاص ديگري كه پيش آمده بود، مبارزه منطقي با اصول ماترياليسم بود كه اذهان جوانان و تحصيلكرده هاي ما را مي رفت فرا گيرد.

آيت الله طالقاني در مسأله نهضت ملي نفت به شكل مؤثري در كنار رهبران نهضت قرار داشتند. در اين جريان دو گروه ملّيون و مذهبيون فعاليت داشتند كه در نهايت اين دو گروه به وادي اختلاف كشانده شدند، لذا آن مرحوم سعي در متحد كردن آنها داشت و همواره در تلاشبود كه جو تفرقه نيروهاي مبارز عليه رژيم را بگيرد. بنابراين بعداز كودتاي 28 مرداد 1332 روش جديد در مبارزه بر ضد رژيم در پيش گرفت و به كار جمع آوري نيروهاي قديمي اعم از ملي و اسلامي و تشكيل هسته هاي جديد مبارزات اسلامي پرداخت و موفق به تشكيل نهضتمقاومت ملي گرديد كه تا سال 1339 فعال بود كه منجر به زنداني شدن ايشان به مدت يك سال شد.

آيت الله طالقاني در اين دوره علاوه بر فعاليت هاي سياسي و مذهبي در مسير پژوهش هاي سياسي اش كتاب «تنبيه الامه و تنزيه الملّه» آيت الله ناييني را با مقدمه و پاورقي و توضيحات خود به چاپ مي رساند و سپس دست به تأليف كتاب «اسلام وحاكميت» مي زند و همچنيندر جهت بيداري و وحدت جهان اسلامي در سال 1388 قمري به نمايندگي از آيت الله بروجردي در كنگره اسلامي دارالتقريب مصر، شركت مي نمايد و فعاليت هاي بسيار متعدد ديگر از قبيل سخنراني و ارشاد جوانان در مسجد هدايت و...

ب ) چگونگي شكل گيري نهضت آزادي و

نحوه ارتباط مرحوم طالقاني با آن:

همچنان كه گفته شد مرحوم طالقاني با جبهه ملي همكاري داشت ولي از آنجا كه آن مرحوم و عده اي ديگر از اعضاي آن جبهه بيشتر به نيروهاي مذهبي تكيه مي كردند و اعتقادشان اين بودكه جبهه ملي بايد گرايش بيشتري به مذهب نشان بدهد. ولي به علت خودداري جبههملي، تصميم گرفتند نهضت آزادي با همكاري آقايان بازرگان و سحابي در سال 1340ه.ش تأسيس نمايند.

مرحوم طالقاني درباره انگيزه ها و اهداف پيوستن خود به اين نهضت چنين مي گويد: «ايمان و خلوص نيت و استقلال فكري و اصالت خانوادگي كه مؤسسين آن داشتند، اخصّي از علما و روحانيون كه در اين مورد صاحب نظرند و تشخيص تكليف ديني واستعانت و استخاره ازقرآن كريم عضويت آن را در هيأت مؤسس اوليه پذيرفتم، با توجه به گرفتاري هاي ديگر و انجام وظايف روحانيت قبول اين مسؤوليت برايم دشوار بود... تنها مسؤوليتي كه در اين جمعيت به عهده گرفتم، همان راهنمايي به اصول و احكام عاليه اسلام است كه جزء مرام نامه باشد و پاسخبه پرسش ها و روشن كردن افراد و جوانان و جوابگويي مسائل مطروحه در اين حدود»، (پدر طالقاني در زندان، ص 18 و يادنامه ابوذر زمان، شركت سهامي انتشار، تهران 1360، ص 14). بنابراينمهمترين علل همكاري آن مرحوم با نيروهاي ملي مذهبي عبارت بودند از :

1- به پيش بردن اهداف اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن مرحوم در جهت گسترش ارزش ها و تعاليم اسلامي براي اصلاح جامعه و مبارزه با نظام فاسد و استبداد حاكم با استفاده از سازماني تشكل يافته از عناصر معتقد به اصول و تعاليم عاليه اسلام (همچنان كه مهندس بازرگاندر سخنراني افتتاحيه اشاره مي كند

كه اصل مسلمان بودن در نهضت آزادي به معناي عدم جدايي دين از سياست است) براي حضور فعال و مؤثر در صحنه هاي سياسي، اجتماعي آن روز جامعه.

2- راهنمايي ترويج و تبليغ احكام و اصول اسلامي. خصوصا براي اعضا و جوانان مرتبط.

3- وجود ايشان در ميان سران نهضت آزادي نقش بازدارنده اي در پيشبرد هوس ها و خواسته هاي سياسي آنان داشت.

ج ) انحراف نيروهاي ملي و مذهبي:

متأسفانه عليرغم حضور تعدادي از روحانيون برجسته در ميان آن تشكل و تأكيد آنان بر عدم جدايي دين از سياست، در عمل نهضت ازادي تا به امروز مانند ساير ملي گراها از تز جدايي دين از سياست طرفداري كرده كه اين نشان دهنده استفاده ابزاري اين نيروها از دين وعلماء براي فريب توده ها و پيشبرد نقشه ها واهداف سياسي خود، مي باشد. انحراف نهضت آزادي از اسلام ناب محمدي(ص) و برداشت هاي التقاطي آنان از منابع مكتبي، علاوه بر آن كه همواره موجب ناسازگاري آنان با روحانيت متعهد، قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود، مايهانحراف و كژروي هاي هواداران جوان آنها تا مرز رسيدن به ماركسيسم و ضديت با اسلام نيز به شمار مي رفت.

با توجه به مطالب فوق مشخص مي شود كه رابطه مرحوم طالقاني با نيروهاي ملي مذهبي با توجه به در نظر گرفتن مؤلفه هايي از قبيل شرايط خاص سياسي آن روز، انگيزه ها و چارچوب هاي خاص آن مرحوم براي همكاري با اين تشكل، ايفاي نقش هدايت و جلوگيري ازانحراف و... قابل بررسي و تبيين مي باشد و هيچ گونه ارتباطي با انحرافات اين نيروها و عملكردهاي ننگين و خائنانه اين نيروها كه بعدا و خصوصا بعد از پيروزي انقلاب آشكار شد ندارد.

اما در مورد اين مطلب كه مرحوم

طالقاني ترور شدند، بايد گفت كه چنين قضيه اي اصلاً صحت ندارد و بررسي هاي تاريخي نيز هيچ گونه تروري حتي ترور نافرجام ايشان را تأييد نمي نمايد. مرحوم طالقاني سرانجام بعد از پنجاه سال تلاش مداوم براي احياي اسلام و به صحنهآوردن قرآن و عمل به سنت رسول الله و پس از عمري مبارزه با استعمار، استبداد و به جان خريدن انواع شكنجه ها، تلخي ها و محروميت ها با ايمان راسخ به خدا و هدف هاي اسلامي در ساعت 45/1 دقيقه بامداد روز 19 شهريور 1359 دار فاني را بدرود گفت و به سوي معبود خويششتافت.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- جواد منصوري، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج 1، صص 108 - 272

2- سيد حميد روحاني (زيارتي)، بررسي و تحليل نهضت امام خميني، ج 3

3- جان فوران، مقاومت شكننده، ترجمه احمد تدين

4- حميد پارسانيا، حديث پيمانه

5- فصلنامه علوم سياسي، ش 2، زندگي و انديشه سياسي آيت الله طالقاني، ص 208).{J

آيه الله معرفت در مقاله خودشان در دومين پيامد منفي تحزب گرايي مي فرمايند تحزب گرايي آزادي انتخابات را از مردم مي گيرد چرا كه يك سري اهداف ديكته شده را مقابل طرفداران خود قرار مي دهند سؤالي كه هست ان است كه كدام آزادي در انتخاب از مردم گرفته مي شود؟مردم كه

پرسش

آيه الله معرفت در مقاله خودشان در دومين پيامد منفي تحزب گرايي مي فرمايند تحزب گرايي آزادي انتخابات را از مردم مي گيرد چرا كه يك سري اهداف ديكته شده را مقابل طرفداران خود قرار مي دهند سؤالي كه هست ان است كه كدام آزادي در انتخاب از مردم گرفته مي شود؟مردم كه بدون ملاك و اصول انتخاب نمي كنند اصلا چرا گفته مي شود كه آزادي در انتخاب در تحزب گرايي گرفته مي شود.

پاسخ

هر چند در سؤال مشخص ننموديد كه منظور از فصلنامه ي شماره ي 13 كدام فصلنامه است تا بتوانيم با مطالعه ي آن منظور نويسنده را به صورت دقيق تر تبيين نماييم، اما اصل مطلبي را كه از ايشان نقل نموديد، موضوعي كاملاً صحيح و واقعي اي است، توضيح آن كه:

متفكران و انديشمندان علوم سياسي، ضمن بيان منافع و كاركردهاي احزاب سياسي از زيان ها و معايب آن ها نيز غفلت نكرده اند و هر كدام معايبي را بر شمرده اند كه يكي از آن ها مسأله ي ميزان آزادي واقعي فرد در حزب است. از ديدگاه اين متفكران، حزب مزاحم آزادي فردي است و با تشكيلات سنگين و مجهّر فرد را در خود حلّ كرده و آزادي عمل و اراده را از وي مي گيرد و فرد ناچار است از تصميم هايي كه رهبران به نام حزب مي گيرند، فرمان برده و از آنان پيروي كنند، در حالي كه اگر عضو حزب نبود، آزادي عمل بيش تري داشت.

روسو نظرش اين بود كه اراده ي عمومي و يا افكار عمومي واقعي و آزاده نمي تواند در كشوري كه احزاب يا فرقه هايي فعاليت دارند، خود را نمايان كند(بنيادهاي علوم سياسيت، عبدالرحمن عالم، نشر ني، چاپ ششم، 1379، ص

350.

).

حزب با تبليغات، برنامه ها و فشارهاي آشكار، پنهان و گوناگون و نيز آموزش مرام و مسلك و جهان نگري ويژه ي خود، پهنه ي ديدگاه فرد را تنگ مي كند و وي را نسبت به واقعيت هاي زندگي بيرون از حزب بيگانه مي سازد.

برخي نقادان مي گويند به رغم ادعاي نظام هاي دموكراتيك، ما در تصميم هاي سياسي همواره با اراده ي اصيل عمومي روبرو نيستيم، بلكه چه بسا با «اراده ي مصنوعي» مردم مواجهيم. به نظر هربرت ماركوزه رسانه ها و تبليغات، نوعي شعور كاذب را در مردم پديد مي آورند(فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات و جمعي از نويسندگان، نشر مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، چاپ اول، 1371، ص 282.

).

هدايت نامرئي و سازمان دهي شده بنگاه هاي مهيب اقتصادي، آزادي هاي مدني و خواست اكثريت را به چيزي صوري و بي بنياد تبديل مي كند واساساً كساني به رأس هرم قدرت نزديك مي شوند كه از جانب قدرت هاي اقتصادي حمايت شوند. برخي اين ساختار را «دموكراسي صوري» و «دموكراسي هدايت شده» و فريبي مي دانند كه سلطه و حكومت طبقاتي را مي پوشاند. ماركس دموكراسي ليبرال را «ديكتاتوري بورژوايي» مي خواند(همان، ص 281.

).

اشپلنگر بر اين باور است كه «در كشورهاي غربي هم، اصل اساسي دموكراسي؛ يعني آزادي افراد در انتخابات نماينده خود، فقط جنبه تصوري و نظري به خود گرفته، زيرا در عمل هر يك از احزاب با تشكيلات جامعي كه دارد براي خود طرفداراني استخدام مي كند و به جاي اين كه مردم نمايندگاني انتخاب كنند، تشكيلات حزبي، انتخاب كنندگاني شكار مي كنند.... در ظاهر اختلاف بسياري بين دموكراسي هاي قديمي مصر و چين و اعراب - كه فكر تعميم حق رأي اصلاً در خاطرشان خطور نمي كرد - مشاهده مي شود، ولي در حقيقت در عصر كنوني هم ملّت

در دست نفوس مقتدر، آلتي بيش نيست»فلسفه سياست، ترجمه هدايت الله فروهر، چاپ اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، نشر نظر، تهران، 1369، ص 81 - 82. به عقيده ي رابرت ميشلز عمل و سازمان احزاب از «قانون آهنين اوليگارش» پيروي مي كند و همه ي گردهمايي سازمان يافته، خواه دولت، احزاب سياسي و... به طور ذاتي غيردموكراتيك هستند. زيرا سازمان مستلزم بوروكراسي است و بوروكراسي هم قدرت را در دست چند نفر در رأس سلسله مراتب متمركز مي كند. به عقيده او «دموكراسي بدون سازمان قابل تصور نيست» و بنابر اين، گرايش هاي خواهان اوليگارش در دموكراسي وجود دارد. ر.ك: روبرت ميخلز، جامعه شناسي احزاب، ترجمه احمد نقيب زاده، تهران، نشر قومي، 1369، ص 23.

(.

وي با اشاره به نقش مخرب مطبوعات مي افزايد: «ما امروز در زير شليك اين توپخانه عقلاني [مطبوعات] با چنان هول و هراس زندگاني مي كنيم كه هيچ كس نمي تواند آن را فراغت باطني لازم را به دست آورد، كه بتواند غرض اصلي اين درام (داستان) پرهياهو را درك كند. حس قدرت طلبي كه در زير لفافه ي دموكراسي به فعاليت مشغول است، شاهكار خود را به چنان خوبي انجام داده كه حتي وقتي مردم را به شديدترين وضعي به قيد رقيت و بردگي مي كشد، اينان به قدري اغفال شده اند كه تصور مي كنند، معناي آزادي همين است و هر چه طوق اسارت تنگ تر مي شود به نظر مردم چنين جلوه مي كند كه دايره ي آزادي وسيع تر شده است. همه با رضا و رغبت، بلكه با ذوق و شوق و جوش و خروش به ساز و عدّه ي معدودي قدرت طلب بي باك مي رقصند.

آزادي خواهان طبقه متوسط، از اين مغرور و خشنودند كه مطبوعات

آزاد شده و سانسور از ميان رفته است، غافل از اين كه ديكتاتور مطبوعات يا آن چند نفري كه تمام روزنامه ها و مجلاّت را به ضرب پول در اختيار خود درآورده اند، اسيران خود؛ يعني خوانندگان را در زير تازيانه هاي سرمقاله ها و تلگراف ها و عكس ها و تصويرها به هر طرف كه بخواهند سوق مي دهند»فلسفه سياست، همان، ص 88 - 89.

(.

هر اندازه سازمان و تشكيلات حزب مجهّز و مرام و مسلكش سازمان يافته تر باشد، به همان نسبت [با تلقين اصول و معيارهاي مورد نظر خود به مردم] شخصيت و آزادي فردي از ميان مي رود و به جاي آن شور و هيجان هاي گروهي جايگزين مي شود(جامعه مدني و حاكميت ديني، عبدالحسين خسروپناه، نشر وثوق، چاپ اول، 1371، ص 192.

). در چنين فضايي هر چند افراد تصوّر مي كنند كه آزادانه و بر اساس معيارهاي مورد نظر خود دست به انتخاب مي زنند، ولي بديهي است كه اين معيارها و ملاك ها هرگز از آنِ مردم نيست، بلكه برعكس مطابق و خواست عده ي انگشت شماري از صاحبان قدرت و ثروت است. بنابر اين بايد به آزادي انتخاب در نظام هاي حزبي و دموكراتيك با الگوهاي غربي، كاملاً با ديده ي ترديد و تأميل نگريست.

جهت آشنايي بيشتر با معايب و آفت هاي احزاب ر.ك: مباني سياست، عبدالحميد ابوالمحمد، انتشارات توس، 1376، ص 440 - 437.

در مورد نهضت آزادي و ابراهيم يزدي (بيوگرافي و فعاليت سياسي) توضيح دهيد.

پرسش

در مورد نهضت آزادي و ابراهيم يزدي (بيوگرافي و فعاليت سياسي) توضيح دهيد.

پاسخ

براي آشنايي با وضعيت نهضت آزادي مروري بر چگونگي پيدايش، اهداف، عملكرد و مواضع آن در برابر انقلاب و اصول و آرمان هاي اسلامي و انقلابي لازم است. چنين تحقيقي طبيعتا در اين مختصر نمي گنجد؛ ليكن به اختصار و فشرده، نكاتي را به آگاهي مي رساند:

1- اين تشكيلات اساسا بر پايه انديشه هاي دكتر مصدق و با كسب نظر از وي به وجود آمده است. مهندس بازرگان در اين باره مي گويد: «تشكيلات و پايه هاي اصلي نهضت را با كسب نظر از آقاي دكتر مصدق ريخته اند...»، (مجله روشنفكر، 25 خرداد سال 40).

در مرامنامه نهضت آمده است: «ما مسلمان، ايراني، تابع قانون اساسي [زمان شاه] و مصدقي هستيم»، (خط سازش 1/252) بازرگان.

2- گرايش ديني و اسلامي در نهضت نقش درجه دوم و ابزاري دارند و مليت گرايي بر آن تقدم و پيشي دارد. بازرگان يكي از تفاوت هاي حساس و ظريف بين نهضت آزادي و نيروهاي انقلابي را اين مي دانست كه امام و انقلابيون خواستار اسلام و خدمت به دين بودند؛ ولي نهضت آزادي ايران گرا بود. گروه اول از امكانات و ابزارهاي موجود در ايران جهت اعتلاي دين استفاده مي كردند و گروه دوم دين را وسيله خدمت به ايران و اهداف اساسي خود قرار مي دادند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: اطلاعيه نهضت آزادي 27 خرداد 1360 و نيز: خط سازش، ج 1، ص 288.

3- نهضت آزادي داراي شيوه اي سازشكارانه بوده و هرگز موافق با مبارزه انقلابي و سرنگوني رژيم طاغوت نبوده است؛ بلكه معتقد بود شاه بايد سلطنت كند نه حكومت و هم اكنون هم بزرگ ترين منادي سازش با آمريكا مي باشد.

4- نهضت

آزادي به تدريج در طول حيات خود از روحانيت فاصله گرفت و نه تنها در مسائل سياسي و اجتماعي؛ بلكه اساسا در دين شناسي و تفسير قرآن و فهم دين، رويكردي گسسته از عالمان و دين شناسان برگزيده و به جاي مطالعه در دين از طريق متدلوژي خاص خود به تأويل و تفسير قرآن از طريق تأويل و متدلوژي علوم تجربي و تفسير به رأي پرداخت و بدين وسيله نوعي انديشه التقاطي در دين را رواج داد كه اولين ثمره آن پيدايش سازمان مجاهدين خلق و گرايش آنان به سوي انديشه هاي ماركسيستي بود. البته در عين حال اين نهضت با روحانيوني مانند مرحوم شريعتمداري رابطه خود را مستحكم ساخته و او را به عنوان مرجع معرفي مي كردند؛ ولي هرگز حضرت امام را به عنوان مرجع ديني معرفي نكردند.

5- در جريان اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در واكنش به توطئه هاي آمريكا در براندازي نظام صورت گرفت و پس از افشاي اسناد ارتباط برخي از رهبران نهضت آزادي با آمريكا (مانند بازرگان، يزدي، ميناچي، امير انتظام، سنجابي، نزيه، مقدم مراغه اي و قطب زاده) نهضت آزادي دانشجويان پيرو خط امام را پيرو خط شيطان خواند، (اسناد نهضت آزادي، ج 11، ص 207).

6- در جريان جنگ تحميلي عليه انقلاب، نهضت آزادي به جاي پيوستن به صفوف جنگ و مبارزه و يا تشويق مجاهدان جان بر كف، برعكس با دشمنان همسويي نموده و حضرت امام را جنگ طلب معرفي مي كردند.

گذشته از اختلاف هاي فكري، عقيدتي و نحوه برداشت از اسلام، بين رهبران نهضت آزادي با امام (ره) و نيروهاي انقلاب، اختلاف هاي سياسي در نحوه اداره حكومت، قضاياي انقلاب و حوادث سياسي پس از انقلاب سبب

گرديد كه هر روز جدايي و اختلاف بين امام(ره) و نيروهاي انقلاب با نهضت آزادي و رهبران آن در قالب دولت موقت بيشتر شود.

در اين جا به برخي از اين اختلاف ها اشاره مي نماييم:

1_ عدم توجه بازرگان به فرمان نخست وزيري حضرت امام(ره) مبني بر استفاده از تمام نيروها و پرهيز از انتخاب اعضاي كابينه از يك گرايش سياسي و گروهي خاص؛ اين اقدام سبب گرديد كه نيروهاي حزب الله، به مخالفت با بازرگان برخاسته و عمل او را غير قابل تحمل قلمداد نمايند.

2_ امام (ره) نوع حكومت را جمهوري اسلامي مطرح نمودند؛ اما بازرگان و نهضتي ها بر حكومت جمهوري دموكراتيك تاكيد داشتند. پس از تصويب جمهوري اسلامي،در 12 فروردين 1358 به وسيله مردم و بعدها تصريح قانون اساسي، بر كلمه جمهوري اسلامي و تأييد مردم؛ نهضتي ها حتي تا زمان حال نيز، در فراق حكومت دموكراتيك (جمهوري دموكراتيك) سوگوار هستند و اين اختلافِ برداشت بازرگان و نهضتي ها در مقابل امام (ره) و انقلابيون درباره جمهوري اسلامي، شكافي عميق براي آغاز اختلاف ها محسوب مي شد.

3_ مخالفت بازرگان و نهضتي ها با مجلس خبرگان و تأكيد و ارائه طرح تشكيل مجلس مؤسسان به جاي آن؛ اين طرح با مخالفت صريح امام، به شكست انجاميد.

4_ مخالفت با اصل ولايت و حاكميت فقيه و فقه در جمهوري اسلامي ايران.

5 _ مخالفت با برخي از اصول حقوقي و جزايي اسلام، مانند اصل قصاص و يا حدود و... به دليل مغايرت با حقوق بشر و سازمان هاي جزايي بين المللي!

6_ مخالفت با شعار صدور انقلاب.

7_ مخالفت با حمايت از نهضت هاي آزادي بخش.

8 _ مخالفت با چگونگي برخورد با ضد انقلاب

و نيز مخالفت با اعدام ژنرال هاي خونريز و سران فاسد رژيم گذشته.

9_ مخالفت بر سر چگونگي ارتباط و برخورد با آمريكا و نيز مخالفت با اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در نهايت، سبب استعفاي بازرگان و انحلال دولت موقت گرديد.

10_ اختلاف بر سر تفسير سياست نه شرقي و نه غربي امام(ره)؛ ( بازرگان از اين سياست امام، برداشت موازنه منفي دكتر مصدق را داشت).

11_ مخالفت رهبران نهضت آزادي و دولت موقت با سپاه پاسداران، كميته ها و نهادهاي انقلابي.

12_ ملاقات وزير امور خارجه دولت موقت (ابراهيم يزدي) با برژيسنكي، مشاور امنيت ملي كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا، سبب گرديد كه نيروهاي انقلابي به مخالفت صريح با اين جريان برخيزند؛ چرا كه اين ملاقات ها سبب خرد شدن چهره ضد استكباري جمهوري اسلامي مي گرديد.

13_ شركت برخي از نهضتي ها (مانند قطب زاده، امير انتظام و ديگران) در كودتاي طبس و نوژه.

با توجه به وجود چنين اختلاف هايي بين امام، نيروهاي انقلابي و حزب الله با رهبران نهضت آزادي، دولت موقت، ملي گرايان و ليبرال ها؛ موفقيت و پيروزي با امام(ره) و نيروهاي انقلابي بود، و پس از طي يك بحران، نهضت آزادي، بازرگان و ياران و هواداران او به صورت رسمي از صحنه حكومت ،قدرت و سياست بركنار شدند.

اما اين پايان كار نهضت آزادي نبود؛ زيرا پس از قضاياي دولت موقت و بركناري جناح ميانه روي ليبرال از صحنه سياسي كشور و حاكميت رسمي حزب الله بر كشور از سال 1360، نهضت آزادي رفته رفته از انقلاب، امام و نيروهاي انقلاب دور گشته و تبديل به يك نيروي اپوزيسيون شد و به نوعي در وحدت تاكتيكي و

عملي به نيروهاي ضد انقلاب و منافقين نزديك شد و اين نزديكي تا آن جا ادامه يافت كه اعلاميه ها و سخنراني هاي رهبران نهضت در روزنامه ها، مجلات و راديو و تلويزيونِ ضد انقلاب عراق و آمريكا پخش مي گرديد. گرچه نهضت آزادي با ديگر نيروهاي ضد انقلاب، اعم از چپ و راست، داراي اختلاف فكري و بينشي بود، اما داشتن هدف مشترك؛، يعني، مقابله و مخالفت با انقلاب و رهبران آن و به خصوص روحانيت، همه نيروهاي اپوزيسيون را در عمل، به مواضع واحد و مشترك رسانيد. بنابر اين، در اين مواضع مشترك، نهضت آزادي، در كنار منافقين، ملي گرايان، سلطنت طلب ها، توده اي ها و ديگر چپي ها قرار گرفت. البته بايد انصاف داد كه اگر نهضت آزادي در مقابله با رژيم گذشته به مبارزه مسلحانه اعتقادي نداشت، در مقابله با جمهوري اسلامي نيز بر عقيده خود ثابت قدم مانده و به روش مبارزه مسلحانه مجهز نشد و تنها به مبارزه سياسي بر ضد جمهوري اسلامي پرداخت.

برخي از ويژگي هاي فكري نهضت آزادي عبارت است از:

1_ شيفته و مجذوب فرهنگ و تمدن مغرب زمين.

2_ گرايش و تمايل به ارتباط با آمريكا و غرب.

3_ اعتقاد به اصالت فرد و آزادي هاي فردي.

4_ علم گرايي و تأكيد بر علوم تجربي و حسي و بي اعتنايي به علوم عقلي و فلسفي.

5 _ تفسير علمي، تجربي و حسي از قرآن، روايات و متون ديني و تأكيد بر روش تجربي در فهم متون ديني.

6_ اعتقاد به دين و مذهب، به عنوان امري فردي، جزيي و تجربي.

7_ اعتقاد به جدايي دين از سياست ( به خصوص پس از حوادث سال هاي بعد از انقلاب)

8 _ نفي حكومت ديني و نظام ولايت فقيه.

9_ پيروي از انديشه هاي دكتر مصدق در عرصه سياست و حكومت.

10_ پيروي از انديشه تسامح و تساهل در تمام ابعاد.

11_ ملي گرايي و ناسيوناليسم افراطي و اعتقاد به مليت و ايران، در مقابل اسلام و به عبارت ديگر تقدم ايران بر اسلام.

12_ اعتقاد به دموكراسي و آزادي به شيوه غربي.

در پايان لازم به ذكر است كه حضرت امام(ره) طي نامه اي به وزير كشور وقت (آقاي محتشمي) نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب حجت الاسلام آقاي محتشمي، وزير محترم كشور، ايده الله تعالي

در موضوع نهضت به اصطلاح آزادي، مسائل فراواني است كه بررسي آن محتاج به وقت زياد است. آن چه بايد اجمالاً گفت، آن است كه پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت مي دهد كه نهضت به اصطلاح آزادي، طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به آمريكا است و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد آن است كه شايد آمريكاي جهان خوار را _ كه هر چه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملت هاي تحت سلطه او دارند از ستم كاري او است _ بهتر از شوروي ملحد مي دانند و اين از اشتباهات آنها است. در هر صورت به حسب اين پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاي نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريكا و به حسب آن چه من مشاهده كردم از انحرافات آنها كه اگر خداي متعالي عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند، ملت هاي مظلوم،

به ويژه ملت عزيز ما، اكنون در زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا مي زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمكاران مي خورد كه قرن ها سر بلند نمي كرد و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادي، صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانون گذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آن كه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويل هاي جاهلانه، موجب فساد عظيم ممكن است شوند، از ضرر گروهك هاي ديگر حتي منافقين _ اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان _ بيشتر و بالاتر است.

نهضت آزادي و افراد آن، از اسلام اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند، از اين جهت، گفتارها و نوشتارهاي آنها كه منتشر كرده اند، مستلزم آن است كه دستورات حضرت مولي الموالي، اميرالمؤمنين، را در نصب ولات و اجراي تعزيرات حكومتي كه گاهي بر خلاف احكام اوليه و ثانويه اسلام است، برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را _ نعوذ بالله _ تخطئه، بلكه مرتد بدانند و يا آن كه همه اين امور را از وحي الهي بدانند كه آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتيجه آن كه نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از كساني كه بي اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مي گردند، بايد با آن ها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند.

والسلام علي من اتبع الهدي

توفيق جناب عالي را از خداوند تعالي خواستارم

روح الله الموسوي الخميني

آقاي ابراهيم يزدي دبير كل گروهك غيرقانوني نهضت آزادي مي باشند و در دوران دولت موقت نيز وزير امور خارجه بودند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- لطف الله ميثمي، از نهضت آزادي تا مجاهدين

2- مجتبي سلطاني، خط سازش، نشر سازمان تبليغات اسلامي

3- شهيد سيد عبدالحسين دستغيب، گروهك ها، نشر كانون تربيت شيراز

4- دفتر تبليغات اسلامي، نهضت آزادي در انديشه و عمل

كدام يك از نهضت هايي كه قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به وجود آمده اند، مورد قبول و كدام يك از نظر نظام اسلامي مردود هستند؟

پرسش

كدام يك از نهضت هايي كه قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به وجود آمده اند، مورد قبول و كدام يك از نظر نظام اسلامي مردود هستند؟

پاسخ

پاسخ دقيق به اين سوال نيازمند بررسي موردي هر كدام از اين نهضتها با توجه به خاستگاه ، مباني فكري و انديشه اي نه ماهيت ، اهداف و عملكردهاي آنهاست كه اين كار نيز خارج از گنجايش يك نامه است. اما مي توان به صورت مختصر معيارها و ملاكهايي را براي تشخيص اسلامي بودن هر كدام نام برد و بر اين اساس در هر مورد قضاوت نمود:

اولاً: نهضتي مورد قبول اسلام است كه در بعد مباني فكري و انديشه اي اساس و شالوده آن ، از منابع اصيل اسلامي، به وسيله و يا تحت نظر اسلام شناسان و عالمان متعهد، شكل گرفته و پايه گذاري شده باشد. «ان الذين عندالله الاسلام » «و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلم يقبل منه» (آل عمران ، آيه 85).

ثانياً: در صدد اصلاح واقعي ساختار فكري، اجتماعي يا سياسي جامعه با استفاده از آموزه هاي اصيل اسلامي باشد. «ان اريد الا الاصلاح ما استطعت» (هود آيه 88). و فرمايش امام حسين(ع) «انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي ، اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيره جدي و أبي».

ثالثاً: در عمل نيز پاي بندي خود را به آموزه ها و ارزشهاي اسلامي به اثبات رسانده باشد. چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد: «لنرد المعالم من دينك ، و نظهر الاصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطله من حدودك...» (نهج البلاغه ، خطبه 131). يعني

«افكار و انديشه ها را متوجه اسلام راستين سازد و بدعتها و خرافه ها را از مغزها بيرون براند، به زندگي عمومي از نظر تغذيه و مسكن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد، روابط انساني انسانها را براساس برابري و برادري و احساس اخوت و همساني برقرار سازد، و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاكم طبق الگوي خدائي اسلامي قرار دهد.» نهضت هاي اسلامي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چاپ 19 ، ص 70.

نهضتهايي كه داراي اين خصوصيات باشند مورد قبول اسلام مي باشد اما ساير نهضتهايي كه فاقد برخي يا تمامي اين خصوصيات باشند (مانند: نهضتهاي ملي گرا يا التقاطي يا وابسته به مكاتب الحادي غربي و شرقي ، و ... ) غير اسلامي شمرده مي شوند.

در مورد نهضب آزادي توضيح دهيد

پرسش

در مورد نهضب آزادي توضيح دهيد

پاسخ

در ارزيابي ،تجزيه و تحليل رخدادها و حوادث روزمره كشور ،هر چند داشتن اطلاعات و مواد خام آن هم مستند و دقيق امري لازم اما به هيچ وجه كافي نيست. بلكه علاوه بر اين بايد فرد از قوه تحليل ،ذهني منظم و منطقي كه بتواند ارتباط بين حوادث را به خوبي شناسايي كند. و بينش سياسي بالا برخوردار باشد علاوه بر اين داشتن آگاهي هاي تخصصي و تسلط به مباني حقوقي، فقهي، سياسي و... به تناسب هر جامعه اي و بالاخره تجربه سياسي در ارزيابي و ارائه تحليل دقيق امري بسيار لازم است.

به عنوان نمونه فقط به چند مورد از نامه ارسالي شما بسنده مي نماييم.

1. مسلما در ارزيابي و قضاوت پيرامون نهضت آزادي فقط نمي توان به ذكر عنوان مسلمان بودن اكتفا كرد. بلكه بررسي عملكردها و گرايشات سياسي، اجتماعي و فردي آنان در گذشته و حال اهداف آْشكار و پنهاني كه تعقيب مي نمايند. كه بايد همراه با اطلاعات كافي و دقيق باشد. از يكسو و شناختن احكام فقهي پيرامون اعمال و رفتار و ديدگاههاي آنان از طرف ديگر امري بسيار ضروري است. به عبارت ديگر بايد بين مسلمان بودن و اسلام گرا بودن در عمل و عقيده تفاوت قائل شد و گرنه بدون اين دو عامل اساسي هر فردي در يك جمع بندي ابتدايي به اين نتيجه مي رسد. اينها كه در مرامنامه خويش گفته اند مسلمانيم ديگر چرا حضرت امام با آنان از در سازگاري و تسليم وارد نمي شود؟ و متعاقب اين سؤال نتيجه مي گيريد امام كه معصوم نبودند و...؟

متاسفانه آنچه كه

در طول تاريخ اسلام و اين سرزمين دردآور بوده ،عدم توانايي درك و تحليل درست از حوادث است اگر امامان(ع) ما مظلومانه در ميان مردم خويش تنها مي ماندند و اگر وقايع سرنوشت سازي نظير انقلاب مشروطه منحرف مي شود همه ناشي از همين عامل يعني فقدان بينش سياسي صحيح است. آنجا كه با خوش باوري دشمن را دوست مي گيرند.

در هر صورت در قضيه نهضت آزادي نيز متاسفانه براي برخي چنين شده است بررسي عملكرد اين گروه به خوبي حكايت از اين دارد كه آنان نه تنها با انقلاب اسلامي، اصول و ارزشهاي آن و منافع ملي كشورمان دشمني دارند . بلكه حتي اصول و احكام اسلامي را نيز بر نمي تابند. به عنوان نمونه موضع گيري هتاكانه آنان در مورد احكام قصاص، حدود و... تنها نمونه كوچكي از اين موارد است. و حتما خود مي دانيد در احكام اسلامي انكار احكام ضروري اسلام چه حكمي دارد. چنانچه حضرت امام در اين زمينه مي فرمايد: قضيه قصاص در جاهايي از قرآن تصريح شده است و لايحه قصاص همان مسائل قرآن است در اين راهپيمايي كه مسلمانان را به اصطلاح خودشان دعوت كرده اند كه مردم قيام كنند در مقابل قرآن مردم قيام كنند. در مقابل احكام ضروريه اسلام، آنهايي كه از بعضي جبهه ها هستند، تكليفشان معلوم است آنها از همان اول هم از آن وقتي كه تأسيس شد مسئله اسلام نزدشان مطرح نبوده است آنچه مطرح بوده اگر راست بگويند همان ملي گرايي بوده است و من در اين هم شك دارم . براي اينكه افرادي كه سر دسته اينها بودند و

به ملي گرايي معروف بودند ما ديديم كه بر ضد ملت قيام كردند. اين حكم، حكم قصاص كه در قرآن كريم و ضروريه همه مسلمين است. جبهه ملي از امروز محكوم به ارتداد است. (25/3/1360)

عملكرد دولت موقت به خوبي نمايانگر اين بود كه انگار آنها بيشتر نماينده آمريكا و حافظ منافع اويند تا منافع مردم ايران. اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي آمريكا در ايران ،به خوبي نمايانگر ماهيت اصلي اين گروه و تعداد زيادي از كارگزاران دولت موقت بود. (ر ك اسناد لانه جاسوسي ،دانشجويان مسلمان پيرو خط امام)

در هر صورت آنچه كه در مورد نهضت آزادي اتفاق افتاد ديدگاه شخصي يك نفر مانند امام (ره) نبود بلكه آنان با توهين به احكام اسلامي مخالفت اسلام و تمامي مسلمانان را بر عليه خود همراه نمود و نظر حضرت امام و ساير فقها و مراجع عظام به عنوان متخصص در احكام اسلامي ،تنها اعلام نظر اسلام در اين زمينه بود نه نظر شخصي و از سوي ديگر با خيانت به ميهن اسلامي و مردم غيورمان از چشم مردم افتادند و ديگر هيچ جايگاهي در ميان مردم فهيم و انقلابي كشورمان نداشته و نخواهند داشت .

2. در قضيه صدور انقلاب ،اگر نگاهي به ديدگاه حضرت امام در اوائل انقلاب بياندازيم مشخص مي شود كه به هيچ وجه حضرت امام با كسي كه صدور انقلاب را به معناي مداخله در امور داخلي ساير كشورها و يا مسائل نظامي ... مي دانستند به شدت مخالف بودند همچنانكه با ديدگاه افراد انقلابي نما كه توصيه مي كردند ايران اسلامي نسبت به سرنوشت ساير مسلمانان و مستضعفان بي تفاوت

باشد و در مقابل جنايات استكبار جهاني سكوت اختيار كند باز هم مخالفت مي كردند. حضرت امام در صدور انقلاب به نفي جنگ و نفي كشور گشايي و توسعه طلبي و لشكر كشي تاكيد داشته و صدور با سرنيزه و زور را صدور نمي دانستند.

حضرت امام در سخنان خويش ،مراد از صدور انقلاب را توجه دادن مردم به معنويات ،معرفي چهره اسلام اصيل به مردم دنيا ،بيداري ملتها و تلاش آنان در جهت كسب استقلال و رهايي از سلطه مستكبران، ترويج آداب اخلاق و رفتار اسلامي و بالاخره آشنا كردن مردم با اسلام عزيز و حكومت عدل اسلامي مي دانستند. (ر ك :انديشه هاي فقهي -سياسي امام خميني (ره) كاظم قاضي زاده ،مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري 1377 ،ص 581)

و در تبيين آن مي فرمودند: «ما كه مي گوييم مي خواهيم انقلابمان را صادر كنيم مي خواهيم همين معنويتي كه در ايران پيدا شده را صادر كنيم اين انقلاب فرهنگي مان را انقلاب اسلامي مان را به همه ممالك اسلامي صادر كنيم» (صحيفه نور ،ج 20، ص 236)

بنابراين حضرت امام ضمن تاكيد بر توسعه داخلي و توجه به منافع مادي بر انجام وظايف و رسالتهاي انقلاب اسلامي آن هم در چارچوب موازين و مقررات بين المللي تأكيد داشتند و تاكنون نيز نظام اسلامي از اين خط مشي به هيچ وجه عدول نكرده است و اگر آن زمان برخي به اصطلاح افراد ملي مسلك دم از مسالمت و دست برداشتن از صدور انقلاب مي زدند نه به خاطر دفاع از ميهن و كشور - زيرا امتحانشان را به كرات پس داده اند و و

خيانتشان به اثبات رسيده بود. بلكه در راستاي منافع استكبار جهاني در جلوگيري از امواج بيداري بخش انقلاب اسلامي به خارج بود.

3. در مورد آيت الله شاهرودي و مساله تابعيت ايشان بايد گفت به دليل اهميت و جايگاه مهم و حساس قوه قضاييه رئيس اين قوه بايد علاوه بر شرايط مذكور در قانون ،تابعيت اصلي ايران را داشته باشد و داشتن تابعيت غير ايراني و يا تابعيت اكتسابي ،علاوه بر مخالفت با قانون ،مخالف مصالح ملي نيز به نظر مي رسد. (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر ،1380 ج 2 ص 380 )

از سوي ديگر تابعيت اصلي وقتي است كه تابعيت ايراني فرد ناشي از تابعيت ايراني پدر و يا ناشي از تولد وي در كشور ايران باشد (همان ،ص 269)

آيت الله شاهرودي هر چند در نجف اشرف متولد شده اند ولي پدر و خانواده ايشان تابعيت ايران داشته و آيت الله شاهرودي از سفارت ايران در عراق شناسنامه ايراني گرفته اند. و نظير اين مسئله براي بسياري از ايرانيان مقيم خارج كه براي تحصيل و يا ... رفته و فرزندانشان در آنجا متولد مي شوند و وجود دارد و به علاوه اين مسئله در مجلس مطرح و به آن پاسخ داده شده و هيچ گونه شك و ابهامي در اين زمينه وجود ندارد در هر صورت توصيه ما به شما دانشجوي گرامي اين است كه در ارزيابي و تحليل مسائل به مواردي كه در ابتداي نامه بيان شد التفات و توجه ويژه داشته باشيد.

ضمنا شما مي توانيد سؤالات خود را در صورت جا نشدن، در برگه معمولي بنويسيد و در

داخل يكي از سؤال برگ ها قرار دهيد و ارسال نماييد.

گروه افراطي انصار حزب الله منتصب به چه ارگاني است. و از طريق چه سازماني پشتيباني مي شود.و آيا به دختر رهبري هم ارتباطي دارد.

پرسش

گروه افراطي انصار حزب الله منتصب به چه ارگاني است. و از طريق چه سازماني پشتيباني مي شود.و آيا به دختر رهبري هم ارتباطي دارد.

پاسخ

بررسي تاريخ حوادث اسلام تاكنون و همچنين انقلاب اسلامي به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه بيشترين خطر و آفت براي نهضتهاي الهي و مردمي همين افراط و تفريط ها بوده است. بر اين اساس نظام اسلامي نيز هميشه با حركتهاي خودسرانه و غير قانوني مخالف بوده و مي باشد؛ رهبر معظم انقلاب به كرات به خطر اين قبيل افراطيون هشدار داده است و از آنها منع نموده است به عنوان نمونه پس از جريان 18تير كوي دانشگاه كه عده اي براي تخريب چهره نيرو هاي اصول گرا و با استفاده از شعارهاي متدينين به خوابگاه دانشجويان حمله كردند، فرمودند: «بارها گفته ام ، باز هم تكرار مي كنم، من معتقدم كه جوان مملكت بايستي در همه ميدان ها حضور و آمادگي داشته باشد، منتها با انضباط، اين گونه حركاتي كه ملاحظه شد، كساني به دانشگاه حمله كنند، ناشي از بي انضباطي است با هر نامي انجام بگيرد، غلط و محكوم است. اگر با نام دفاع از دين هم انجام بگيرد، غلط است اگر با نام دفاع از ولايت هم انجام بگيرد، غلط است. مگر من بارها نگفته ام كه در اجتماعات كساني كه مخالفند هيچ كس نبايد رفتار خشونت آميز داشته باشد. چون اين كار دشمن را خوشحال مي كند...»(روزنامه جمهوري اسلامي، 22تير 78، ص 2)

بنابراين نظام اسلامي چنين جرائمي را نه تنها حمايت نمي كند بلكه با متخلفين قاطعانه برخورد مي نمايد.

در هر صورت در اينكه برخي

رفتارهاي افراطي از سوي بعضي افراد جامعه كه نام مقدس انصار حزب الله را برخود گذاشته اند، سر مي زند شكي نيست. اما هرگز نبايد پنداشت كه اين افراد از منتسبين به نظام مي باشند زيرا چنين افرادي يا افراد خودسر بوده و يا با تحريك و توطئه نيروهاي معاند نظام تحريك شده اند.(ر. ك: اطلاعيه دادگاه انقلاب اسلامي ، روزنامه رسالت، 80.2.1 ، ص 13)

از سوي ديگر اگر افراط و ناديده گرفتن قانون و ضوابط خوب نيست، كه قطعا اين چنين است ، پس همه جناحهاي سياسي بايد از چنين پديده زشتي دوري نمايند، ولي متأسفانه مشاهده مي شود افرادي كه خود را قانون مدار دانسته و دم از اصلاحات مي زنند، افراط گرايي را به جايي رسانيده اند كه حتي اصول و چارچوب هاي قانون اساسي و مواضع رياست جمهوري را ناديده گرفته و به راحتي، امنيت ، استقلال و منافع ملي را دو دستي تقديم بيگانگان و دشمنان اين مرز و بوم مي نمايند. بنابراين خطر اين گروه را كه حداقل كمتر از گروه اول نيست. هرگز نبايد كوچك شمرد و از آن غافل بود.

به اميد آن روزكه كليه فعاليتهاي سياسي افراد ، جناحها و احزاب سياسي ، همه در چارچوب قانون ، ارزشهاي اسلامي و در راستاي رعايت امنيت، استقلال ، منافع و مصالح كشور و احترام به حقوق ديگران ، نهادينه شود و جامعه اسلامي ما ديگر به هيچ وجه شاهد اين قبيل افراط و تفريط ها نباشد.

هدف ايجاد گروه فشار چيست؟

پرسش

هدف ايجاد گروه فشار چيست؟

پاسخ

در اصطلاح سياسي، گروه فشار در مورد گروه ها و سازمان هايي به كار مي رود كه براي حفظ منافع خود يا تأمين مقاصد خاصي، بدون توجه به اصول و راهكارهاي قانوني كشور بكوشند تصميمات خود را از هر راهي به دست بياورند (فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1374، ص 267).

به طور مثال گروه فشار يا «لابي» يهوديان آمريكا يكي از مهمترين و نيرومندترين گروه هاي فشار آمريكاست كه با نفوذ در سازمان هاي دولتي و اقتصادي و وسائل ارتباط جمعي در آمريكا در تصميمات دولت و كنگره درباره مسائل خاورميانه مستقيما اثر ميگذارد و از اتخاذ تصميماتي كه مغاير منافع اسرائيل باشد جلوگيري مي كند (فرهنگ جامع سياسي، محمود طلوعي، نشر علمي، 1377 ، ص 736).

بنابراين هدف ايجاد گروه فشار توسط جناح ها و يا احزاب و... حفظ و يا تأمين منافع و اهداف آنان با استفاده از راهكارهاي غير قانوني (عموما) و فشار بر مراجع و مسؤولين تصميم گيرنده در امور كشور و تحميل خواسته هاي غير مشروع خود بر جامعه مي باشد.

اما در مورد وجود اين اصطلاح در كشور ما بايد گفت كه علاوه بر ابهاماتي كه در تعريف اين اصطلاح و تطبيق آن بر شرايط جامعه و نظام اسلامي وجود دارد، ولي متأسفانه علي رغم تأكيد نظام اسلامي بر پاي بندي تمامي جناح ها و احزاب به قانون و راهكارهاي قانوني، برخي عملكردهاي احزاب، حكايت از وجود چنين پديده اي دارد كه متأسفانه مانعي عمده در راه تحقق كامل مردم سالاري ديني و نهادينه شدن رقابت هاي سياسي سالم و اسلامي

بوده و در موارد زيادي هزينه هاي زيادي را به نظام، منافع و مصالح و امنيت كشورمان تحميل نموده است.

تاريخچه و فعاليت هاي انجمن حجتيه در قبل و بعد از انقلاب را توضيح دهيد.

پرسش

تاريخچه و فعاليت هاي انجمن حجتيه در قبل و بعد از انقلاب را توضيح دهيد.

پاسخ

در صورت امكان مشخصات چند خبرنامه مهم تشكلها و احزاب سياسي كشورمان اعم از چپ و راست به همراه نشاني آنها برايم ارسال كنيد.

پرسش

در صورت امكان مشخصات چند خبرنامه مهم تشكلها و احزاب سياسي كشورمان اعم از چپ و راست به همراه نشاني آنها برايم ارسال كنيد.

پاسخ

1. دانشگاه در آيينه مطبوعات (نشاني: تهران، خ ولي عصر(عج) ، انتهاي خ زرتشت غربي، ش 94، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها - معاونت سياسي (اداره اخبار و اطلاع رساني))

2. سايت تحليل خبري بازتاب www.baztab.com

3. سايت خبري بي عنوان (پايگاه خبري تحليلي دفتر مطالعات سياسي دانشگاه صنعتي شريف) www.bionvan.com

4. سايت شبكه www.snn.ir

5. خبرگزاري مهر www.mehr newz.com

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه معرفي منابع فوق به معناي تأييد كامل مطالب آنها نمي باشد، بلكه بايد با مراجعه به منابع متعدد و قابل اعتماد به يك تحليل و ارزيابي دقيق پيرامون اخبار دست يافت.

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

چگونگي شكل گيري حزب جمهوري و وضعيت كنوني اين حزب برايم بنويسيد.

پرسش

چگونگي شكل گيري حزب جمهوري و وضعيت كنوني اين حزب برايم بنويسيد.

پاسخ

حزب جمهوري اسلامي :

اي_ن ح_زب در 1360 ه .ش . ب_ا اج_ازه ام_ام (ره ) ت_اءس_ي_س ش_د. اعضاي هياءت مؤ سس آن ، شهيد ب_ه_شتي ، شهيد باهنر، مقام معظم رهبري ، هاشمي رفسنجاني و موسوي اردبيلي بودند. هدف از ت_اءس_ي_س ح_زب ، پ_اس_داري از دس_تاوردهاي انقلاب اسلامي ، مبارزه با ضد انقلاب ، گسترش آگ_اه_ي هاي انقلابي ، تربيت كادرهاي فعال براي اداره كشور و... اعلام گرديد. حزب از همان س_ال ت_اءس_ي_س ، در س_ازمان دهي و آموزش ، دچار ضعف ، و از اختلاف اعضا درباره مسائلي چون انطباق يا عدم انطباق اصلاحات ارضي و قانون كار با اسلام ، و نيز دامنه اختيارات ولي فقيه در رن_ج ب_ود. اوج اي_ن اختلاف در زمينه امور اقتصادي بروز كرد كه بر اساس آن ، برخي به اق_ت_صاد بسته و دولتي و برخي به اقتصاد بازار آزاد اعتقاد داشتند. به هر روي ، اين اختلاف ن_ظ_ره_ا از ي_ك س_و زم_ي_ن_ه ه_اي ان_حلال حزب در 1366 ه .ش . و از سوي ديگر، بسترهاي آغاز شكل گيري جناح چپ و راست را فراهم آورد (به نقل از: جريان شناسي و غرب شناسي,مركز تحقيقات سپاه ).

از اين رو در سال 1366 آيات عظام آقايان خامنه اي و هاشمي رفسنجاني به رهبر كبير انقلاب امام خميني ((ره )) پيشنهاد مي كنند كه فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي را در صورت موافقت معظم له تعطيل نمايند. امام ((ره )) نيز در پيامي به شرح زير به اين پيشنهاد پاسخ مثبت دادند:

بسمه تعالي

جنابان حجج اسلام آقاي خامنه اي

و آقاي هاشمي دام توفيقهما موافقت مي شود. لازم است تذكر دهم كه حضرات آقايان موسسين محترم حزب ، مورد علاقه اين جانب مي باشند. اميدوارم همگي در اين موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پيشبرد مقاصد عاليه اسلام و جمهوري اسلامي كوشا باشيد.

ضمنا تذكر مي دهم كه اهانت به هر مسلماني چه عضو حزب باشد يا نه ، بر خلاف اسلام و تفرقه اندازي در اين موقع از بزرگترين گناهان است .

والسلام عليكم و رحمة الله - روح الله الموسوي الخميني

(به نقل از سايت قادر: www.ghadeer.org )

جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

- تشكل فراگير، مروري بر يك دهه فعاليت حزب جمهوري اسلامي، عبدالله جاسبي، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي، مركز انتشارات علمي، 1379

- جريانات سياسي و مواضع ما، داريوش جهان بين، نشر سياست، 1380

- تاريخ انقلاب به روايت هاشمي، گفت و گوي روزنامه كيهان با هاشمي رفسنجاني، بهمن و اسفند 1382

در مورد كوموله ها توضيح دهيد.

پرسش

در مورد كوموله ها توضيح دهيد.

پاسخ

حزب كومله كردستان در سال 1357 اعلام موجوديت كرد و به دنبال آن در پي كسب وجهه و مانورهاي مردم پسندانه با شعارهاي دفاع از دهقانان در مقابل فئودال هاي منطقه كرمنو از توابع سقز برآمد. با توجه به سوابق و روحيه و فرهنگ حاكم بر منطقه، شعارهاي عوام فريبانه آنان تا حد زيادي موثر واقع شد و جو ضد دولتي در منطقه به وجود آورد و به موازات آن با سلاح هايي كه از پادگان ها غارت كرده و نيز كمك هايي كه از سوي رژيم بعث عراق به آنها مي شد وارد جنگ مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي شدند.

از نظر ايدئولوژي اين حزب از نقطه نظرات مائو الهام گرفته است. به دنبال گسترش تحرك نظامي جمهوري اسلامي در غرب كشور، تشكيلات گروهك مزبور از هم پاشيده و بقاياي آنها به شهر بوكان پناه بردند.

حزب كومله با توجه به وابستگي اش به استكبار جهاني و كمك هاي رژيم بعث عراق، همصدا با بوق هاي تبليغاتي جهان بر عليه نظام جمهوري اسلامي ايران در جنگ تحميلي موضع گرفت و در طول جنگ اعضاي آن مانند ديگر گروهك هاي ضد انقلاب نظير احزاب كمونيستي، منافقين و... به عنوان ستون پنجم دشمن عمل كرده و براي دولت عراق مزدوري مي كردند.

در زمينه اخلاقي، اين حزب، با طرح نظريه هايي چون «عشق آزاد» و...، در صدد موجه جلوه دادن مفاسد اخلاقي درون حزب برآمد.

به هر تقدير تحولات جاري در منطقه كردستان و تحكيم قدرت جمهوري اسلامي در منطقه و بالاخره پيروزي در جنگ تحميلي و شكست عراق در دستيابي به اهداف خويش

موجب گرديد كه حزب كومله در انزوا و اضمحلال كامل قرار گيرد. مردم ايران اين حزب را در كنار منافقين به عنوان يكي از منفورترين احزاب خائن به ملت و انقلاب اسلامي قرار دهد (ر.ك: نگرش موضوعي بر وصيت نامه سياسي الهي امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1378، پاورقي، ص 74).

حزب چه خصوصياتي دارد و با جمعيت ،تشكل و ... چه فرقي دارد.

پرسش

حزب چه خصوصياتي دارد و با جمعيت ،تشكل و ... چه فرقي دارد.

پاسخ

پاسخ اين سؤال را به اختصار در مطالب ذيل پي مي گيريم:

الف - حزب Party

در لغت به معناي فشردن و سخت شدن،گروه، دسته و طايفه آمده است.

در سياست گروه يا دسته يا فرقهاي را گويند كه در امور اجتماعي نظرهاي مخصوص يك جمعيت يا يك طبقه را تعقيب نمايد. طبيعتاً جمعيتي با مشخصات فوق از حالت بيهويتي خارج شده به مرحلة داشتن هويت و شخصيت حقوقي پاي مينهد. زيرا در حزب اعضاء يا اجزاء تبديل به كلي مي شوند با اهدافي واحد و شكل گرفته از تشكلشان.

به بيان ديگر حزب ارگاني است اجتماعي - سياسي يا مردمي كه داوطلبانه براي دستيابي به اهداف برخاسته از ايدئولوژي مشتركشان گرد هم آمده باشند. بنابراين چنين جمعيتي به مقتضاي طبيعت سياسيِ هر گونه تشكلي الزاماً بايد داراي سه ركن اساسي مرامنامه، اساسنامه و نظامنامه باشند.

مرامنامه از دو بخش تشكيل ميشود:

نخستين خاستگاه ايدئولوژيكي جمعيت را بيان ميكند؛ و بخش دومِ مرامنامه، كه ميتواند ضمني هم باشد، روشنگر و توضيح دهندة اهداف حزب خواهد بود.

ركن دوم هر حزبي اساسنامه است كه در واقع ميتوان بدان شبه قانون اساسي حزبي نيز گفت. اساسنامه شامل نكات اساسي مورد قبول حزب در رابطه با اجتماعي كه در آن شكل گرفته و براي رسيدن به اهداف حزب مراعات ميگردد، بود.

ركن سوم نظامنامة حزبي است كه اين ركن هم به مانند ركن اول به دو بخش، نظامنامة داخلي يا درون گروهي و نظامنامة خارجي يا برون گروهي تقسيم ميشود. قسمت اول ناظر بر اجراي مقررات

و قواعد و اصولي است كه بايد از طرف اعضاء رعايت گردد. بخش دوم مربوط به قواعد و مقررات در چهارچوب ارتباطات حزب با جامعهاي است كه در آن به وجود آمده مانند ارتباط با دولت و ساير احزاب و احتمالاً ايجاد رابطه با احزاب بيگانه در راستاي نظرات سياسي و ايدئولوژيكي جمعيتي كه شكل گرفته است. مانند احزاب كمونيست اروپا، و يا همچنين ارتباط جمعيت آنارشيستهاي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم كه از كشورهاي مختلف بدليل ارتباط تنگاتنگي كه به لحاظ ارتباطات اجتماعي با يكديگر داشتند در سطح اروپا و آمريكا اعمال نظرهاي اجتماعي - سياسي مي كردند. (به نقل از سايت شبكه خبر دانشجوُSNN)

ب - تفاوت حزب با جناح جمعيت، تشكل:

جناح Faction مجموع گروه يا گروه هايي كه با اهداف و ديدگاه هاي مشترك در كوتاه مدت و يا بلند مدت به منظور رقابت و كسب قدرت سياسي، در داخل يك حكومت يا حزب گرد هم مي آيند، بدون اين كه داراي ماهيت رسمي و شخصيت حقوقي باشند. جناح را بخشي از يك واحد يا جريان سياسي دانسته اند، لذا براي نمونه به جناح حكومت، جناح حزب، جناح راست و چپ تعبير مي شود.

جناح تشكلي است كه لزوما مداومت ندارد و بنا بر ضرورت و به مناسبت هايي (انتخابات مجلس يا رياست جمهوري و....) تشكيل مي شود. بر اين اساس جناح برخلاف حزب:

1. داراي شعب مختلف در سراسر كشور نيست.

2. داراي شخصيت حقوقي نيستند.

3. از نظر قانوني در جايي ثبت نشده اند و عموما نمي خواهند رسميت حقوقي و قانوني پيدا كنند.

4. به سرعت يا به تدريج مي توانند به مرور

زمان، مواضع خود را تغيير دهند و شناسايي خود را دچار مشكل كنند (اصطلاحات سياسي، ناصر جمال زاده، انتشارات پارسايان، 1382، ص 38).

5. عدم نهادينگي.

اما واژه هايي مانند جمعيت و تشكل و... نيز داراي ويژگي هايي نظير جناح بوده و بر اين اساس با حزب متفاوت مي باشند.

تاريخ و چگونگي به وجود آمدن احزاب در ايران و جهان چگونه است؟

پرسش

تاريخ و چگونگي به وجود آمدن احزاب در ايران و جهان چگونه است؟

پاسخ(قسمت اول)

بررسي تاريخ و روند شكل گيري احزاب در جهان و ايران به دليل گستردگي بسيار زياد اين احزاب از نظر تنوع در اصول، اهداف، خط و مشي ها و عملكردها و... به هيچ وجه در يك نامه و امثال آن امكان پذير نمي باشد از اين رو به اختصار به بررسي دو جريان عمده در جهان و ايران مي پردازيم:

اصطلاح «چپ و راست» (Left and Right) از مفاهيم مبهم، لغزنده و پرفراز و نشيب در تاريخ و ادبيات سياسي است. خاستگاه اين دو اصطلاح (و همچنين اصطلاح هاي هم رديف آن مانند چپ روي و راست روي، جناح چپ و جناح راست و يا دست راستي و دست چپي و ميانه) انقلاب فرانسه است كه در مجلس ملي فرانسه نمايندگان محافظه كار طرفدار پادشاهي در سمت راست رئيس مي نشستند و نمايندگان جمهوري خواه و انقلابي در دست چپ و نمايندگان ميانه رو در وسط كه خود بازتابي از محافظه گرايي(Conservatism)، ليبراليسم و راديكاليسم (نظريه هاي تندرو) موجود بود. در آن روزگار اين دو اصطلاح معناي روشن و جدا از هم داشت، يعني چپ به معناي انقلابي بودن و هواداران از دگرگوني و دگرگوني بيشتر بود وراست به معناي مخالفت با هرگونه دگرگوني يا حدودي از بازگشت به گذشته يا بازگشت كلي بود و راست براي كساني به كار مي رفت كه در برابر تاخت و تاز انقلاب فرانسه به نهادهاي پادشاهي از آن نهادها دفاع مي كردند.

اين اصطلاح به تدريج از بعد از انقلاب فرانسه در ادبيات سياسي غرب رايج شد، به نحوي كه به مرور يكي از محورهاي اساسي در تقسيم بندي

افراد، جناح هاي سياسي و رژيم ها به شمار رفته است. در رهگذر بيش از دو قرن كاربرد، هر يك از اين دو اصطلاح معاني متفاوتي به خود گرفتند و چنان فراز و نشيبي از نظر معنايي، پا به پاي پيدايش گرايش هاي تازه و گوناگون سياسي و درهم آميختگي گرايش ها از دو سو يافته است كه تعيين مرز روشن ميان آن دو ناممكن است زيرا هر يك از اين دو اصطلاح، در معناي وسيع خود چنان گرايش ها و گروه هاي مختلف و ناهمسازي را در برمي گيرند كه جز معنايي بسيار كلي و مبهم از آنها برنمي آيد و در مواردي به سختيمي توان از تمايز دقيق چپ و راست سخن گفت.

نمود كامل راست گرايي را در محافظه گرايي و ليبراليسم مي توان ديد. همچنين فاشيست ها نيز با وجود تفاوت در اصول، از جهت وعديده اي جزء راستي هاي افراطي محسوب مي شوند.

نمونه گروه هاي چپ نيز سوسياليست ها و راديكاليست ها هستند. كمونيست ها و آنارشيست ها نيز كه بر برابري مطلق تأكيد مي كنند جزو چپي هاي تندرو به حساب مي آيند.

T{اصول كلي چپ و راست:}T علي رغم اختلافها و دگرگوني هاي معنايي در اين دو واژه، به طور كلي عقايد اكثر گروه هاي چپ را ظاهرا مي توان اين گونه برشمرد:

1- ميل به تغيير شتابان در وضع وجود از لحاظ سياسي، اقتصادي و اجتماعي در جهت ايجاد برابري و از ميان برداشتن فاصله هاي طبقاتي با دخالت هر چه بيشتر دولت در امور اقتصادي و اجتماعي.

2- گرايش به ايمان گيتيانه (دنيوي) - ايمان به پيشرفت كمابيش بيكران تاريخ و علم و بشريت - در برابر ايمان ديني و آن جهاني به روي آوردن به عقل و استدلال و داشتن باورهاي فلسفي غيرديني يا ضد ديني.

3- گرايش به انترناسيوناليسم

در برابر ميهن پرستي و ناسيوناليسم.

4- تساوي حقوق زن و مرد، اعتقاد به حقوق اقليت هاي نژادي و زباني، طرفداري از توده هاي محروم و كارگران.

5- ردّ احترام به سنت (Tradition) و نفي حجيت سنت و دين در برابر عقل و اعتقاد به عقل و عقل گرايي (راسيوناليسم).

در مقابل «اكثر تفكرات موسوم به راست؛

1- مخالف تغييرند و معتقدند كه وضع موجود را تا حد ممكن بايد حفظ كرد و تغييرات انقلابي را بر هم زننده بنياد جامعه مي دانند.

به نظر آنها تغييرات ضروري و اجتناب ناپذير بايد در حداقل ممكن و به نحوي بسيار آرام و تدريجي انجام شود.

2- اين مشرب بر خلاف چپ ها، اغلب نه هوادار دينند و نه لوزما دشمني خاص با آن دارند و سنت ها را به عنوان ميراث عقل جمعي جامعه محترم مي شمارند؛ و با حفظ نهادهاي سنتي چون خانواده و كليسا مخالفتي ندارند.

3- نابرابري اجتماعي را امري طبيعي و لازمه رشد اجتماعي و حذف آن را ناممكن مي دانند.

4- عقايد ملي گرايانه و ميهن پرستي در ميان گرايش هاي راست شيوع بيشتري دارد. البته نكته قابل توجه اين كه بنا به زمان ها و مكان هاي مختلف ميزان انتساب هر يك از اصول و انديشه هاي ياد شده به چپ و راست تفاوت مي كند. براي مثال در بلوك شرق، چپ به كسي اطلاق مي شود كه وفادار به انديشه هاي ماركسي باشد و يا طبقه سرمايه داري مخالفت كنند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جامعه شناسي سياسي، حسين بشيريه، نشر ني.

اما در ايران: مضافا بر لغزندگي مفهومي اين دو اصطلاح، كاربرد آن براي بيان مرزبنديهاي سياسي ايران نيز ناروشن و نارسا به نظر مي رسد. اما با اين وجود و با مسامحه در كاربرد آن، از زمان مشروطه

مي توان رد پاي ايدئولوژيها و جناح هاي چپ و راست را جستجو كرد.

پس از انقلاب اين اصطلاح به تدريج در ادبيّات سياسي ايران رايج شد.

بعد از عزل بني صدر نيروهاي انقلاب دچار اختلافات داخلي شدند. اين اختلاف به طور مشخص در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و حزب جمهوري اسلامي تجلّي كرد و نهايتا به انحلال هر دو تشكّل انجاميد. از آن زمان گرايش ها و جناحهاي مخالف با يكديگر، به چپ و راست تقسيم شدند، و اين اصطلاح به تدريج محور تقسيم بندي هاي سياسي قرار گرفت.

در دوره نخست وزيري مهندس موسوي نيروهاي موسوم به چپ اكثريّت يافتند. اين گروه كه بعدا به چپ سنّتي موسوم شدند، انقلابي، تندرو و راديكال، ضدّ آمريكا و اسرائيل، اصول گرا، طرفدار ولايت مطلقه ي فقيه، و خواهان اقتصاد بسته و دولتي بودند. در مجلس سوم اكثريّت با اين جناح بود. عمده ترين گروههاي طرفدار اين جناح را مجمع روحانيون مبارز، اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، و دفتر تحيكم وحدت تشكيل مي دادند.

در مقابل اين جناح، طيفي از نيروهاي سياسي، به راست موسوم شدند. اين گروه ابتدا در حوزه ي اقتصاد و سپس در ساير حوزه ها با جناح چپ اختلاف پيدا كردند. طيف راست مخالف دخالت گسترده ي دولت در اقتصاد بود؛ و در همين زمينه ها با دولت مهندس موسوي اختلاف داشت. اين گروه در مجلس چهارم و پنجم اكثريّت را به دست گرفتند. عمده ترين گروههايي كه آنها را به نحوي جزو يا جانبدار راست به حساب مي آورند عبارتند از: جامعه روحانيّت مبارز، جامعه ي مدرّسين حوزه ي علميه ي قم، تشكّلهاي اسلامي همسو (يعني مجموعه اي از گروههاي راست، كه مهمترين آنها را جمعيت مؤتلفه و جامعه ي اسلامي مهندسان تشكيل مي دهد).

به طور كلّي اين گروه بر ولايت مطلقه ي فقيه، حفظ فرهنگ سنّتي، مديريّت ديني، اقتصاد آزاد و بازار تأكيد دارند.

در دوره ي رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني دو اصطلاح «چپ مدرن» و «راست مدرن» مطرح شد. چپ مدرن جرياني است كه به هر دليل، به بازنگري در انديشه ها و نظرات خود پرداختند. محصول اين تأمّل، چرخش در بعضي از مواضع راديكال، و اصلاح و تعديل بخشي از شعارها و آرمانهاي اين جناح بود. فضاي باز سياسي و فرهنگي، توسعه ي اقتصادي، تنش زدايي در سياست خارجي، تسامح و تساهل در عرصه ي فرهنگ و سياست جزو شعارهاي چپ مدرن است. اين گروه طرفدار آزادي بيان و گسترش

آزادي هاي سياسي محسوب مي شوند.

در مقابل، در جناح راست نيز تغييراتي پديد آمد؛ و يكي از نتايج آن منشعب شدن جرياني بود كه گاه با عنوان راست مدرن و گاه با نام تكنوكرات ها (فن سالاران) و يا مصلحت گرايان مطرح مي شوند. اين جريان متشكّل از افراد ميانه رو جناحهاي چپ و راست بود؛ كه ديدگاه هاي مشتركي با چپ مدرن داشتند؛ و در مجموع معتقد به اصلاحات سياسي، و بخصوص اصلاحات اقتصادي، توسعه ي فرهنگي، خصوصي سازي، و مديريّت علمي و كارشناس سالاري اند. تعبير تكنوكرات نيز به همين مناسبت است كه اين گروه، مانند تكنوكرات ها در كشورهاي غربي بر افتادن امور به دست فن شناسان و گسترش علم و پژوهش تأكيد دارند. عمده ترين تشكّل اين گروه، كارگزاران سازندگي است كه در مجلس پنجم نقش عمده اي ايفا كرد. اين گروه يا گروههاي چپ مدرن در انتخابات رياست جمهوري سال 76 همگرا شدند. اين ائتلاف كه از عمده ترين شعارهاي آنها اصلاحات سياسي بود، موقعيت چشمگيري نيز در انتخابات به دست

آورد. امروزه در چپ مدرن نيز بروز و تمايز گرايشهاي تندرو و ميانه رو كاملاً مشهود است.

به طور كلي جناح بنديهاي سياسي در ايران مرزهاي مشخصي ندارد. گروههاي موسوم به چپ و راست هيچ كدام راهبردها و ديدگاه هاي خود را از پيش و به طور شفّاف و تفصيلي در حوزه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي ارائه نكرده اند. همچنين ضعف نهادهاي مدني و احزاب سياسي در هر دو جناح به دليل فقدان سابقه ي تشكّلهاي سياسي رسمي و سازمان يافته در ايران مشهود است. تشكّل ها غالبا با توجه به زمان خاص ايجاد مي گردند؛ و مواضع نيز بر حسب موقعيّت و بسته به فضا و شرايط مستحدث تغيير

مي كند. لذا اغلب مي توان ترديد و تردّد و نوسان گروهها و افراد سياسي را بين چپ و راست كاملاً مشاهده كرد. از آن جا كه بسياري از انديشه ها و مواضعِ گروهها به طور موقّت و انفعالي طرح ريزي مي شوند نمي توان به تداوم مواضع سياسي اطمينان داشت. به طور كلّي گذشته از آن چه گفته شد به نظر مي رسد اصطلاح چپ و راست همان گونه كه اشاره كرديم براي بيان تفاوتها و سلايق سياسي در ايران مبهم و نارساست، و در صورت كاربرد بايد به تفاوت عميق انديشه ها و جناح بنديهاي سياسي ميان ايران و غرب توجّه داشت. ابهام و نارسايي اين دو اصطلاح تا حدّي است كه افراطي ترين گروه چپ رو در ايران را به لحاظ بعضي از اصول فكري مي توان حتّي مشابه با محاظفه كاران و راست گراهاي غربي دانست. همچنين است در مورد راست گرايان. لذا در كاربرد اين اصطلاحات بايد به شرايط سياسي و اجتماعي ايران توجه داشت (ر.ك: فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات).

اما برخي

جناح ها وجود دارند كه جناح ميانه معروفند؛ عليرغم ابهامي كه در اين قسمت وجود دارد به صورت مختصر مي توان گفت كه در حدود سال 1363 به علت اختلاف نظرهايي كه بين نيروهاي انقلابي در قبال مسائل اقتصادي و بين المللي به وجود آمد، جناحي به نام جناح مصلحت انديش، يا ملي گرا «پراگماتيست» يا ميانه معروف شد. اين جناح در آن دوره با برخي سياست هاي راديكال در سطح بين الملل مخالفت مي كرد و آن را مغاير مصلحت استراتژي جنگ عليه عراق مي دانست در اواسط دهه هفتاد جمعيت «كارگزاران سازندگي» مشخص ترين گروه انجام يافته جناح ميانه شناخته مي شوند. نشريات همشهري و ايران ارگان هايغيررسمي اين جناح بودند.

نكته ديگر اين كه هر چند به برخي از عملكردهاي ليبرالها در مسائل گوناگون اطلاق ميانه روي مي شود ولي از نظر لغوي چنين معنايي را براي ليبراليسم نيافتيم و اگر منظور شما از اين سؤال بررسي نسبت ميان جناح ليبرال و جناح ميانه در ايران است، با توضيحي كه در مورد جناح ميانه داديم و توضيحاتي كه درباره جناح ليبرال در ايران در پي مي آيد به انفكاك و جدايي اين دو پي مي بريم.

توضيح آن كه؛ سرآمد جناح ليبرال در ايران، نهضت آزادي مي باشد كه براي آشنايي با وضعيت آن، مروري بر چگونگي پيدايش، اهداف، عملكرد و مواضع آن در برابر انقلاب و اصول و آرمان هاي اسلامي و انقلابي لازم است. چنين تحقيقي طبيعتا در اين مختصر نمي گنجد، ليكن به اختصار و فشرده، نكاتي را به آگاهي مي رساند.

پاسخ(قسمت دوم)

1- اين تشكيلات اساسا بر پايه انديشه هاي دكتر مصدق و با كسب نظر از وي ريخته شده است. مهندس بازرگان در اين باره مي گويد: «تشكيلات و پايه هاي اصلي نهضت

را با كسب نظر از آقاي دكتر مصدق ريخته اند...»، (مجله روشنفكر، 25 خرداد سال 40).

در مرامنامه نهضت آمده است: «ما مسلمان، ايراني، تابع قانون اساسي [زمان شاه] و مصدقي هستيم»، (خط سازش 1/252) بازرگان.

2- گرايش ديني و اسلامي در نهضت نقش درجه دوم و ابزاري دارند و مليت گرايي بر آن تقدم و پيشي دارد. بازرگان يكي از تفاوت هاي حساس و ظريف بين نهضت آزادي و نيروهاي انقلابي را اين مي دانست كه امام و انقلابيون خواستار اسلام و خدمت به دين بودند ولي نهضت آزادي ايران گرا بود. گروه اول از امكانات و ابزارهاي موجود در ايران جهت اعتلاي دين استفاده مي كردند و گروه دوم دين را وسيله خدمت به ايران و اهداف اساسي خود قرار مي دادند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: اطلاعيه نهضت آزادي 27 خرداد 1360 و نيز: خط سازش، ج 1، ص 288.

3- نهضت آزادي داراي شيوه اي سازشكارانه بوده و هرگز موافق با مبارزه انقلابي و سرنگوني رژيم طاغوت نبوده، بلكه معتقد بود شاه بايد سلطنت كند نه حكومت و هم اكنون هم بزرگترين منادي سازش با آمريكا مي باشد.

4- نهضت آزادي به تدريج در طول حيات خود از روحانيت فاصله گرفت و نه تنها در مسايل سياسي و اجتماعي، بلكه اساسا در دين شناسي و تفسير قرآن و فهم دين روي كردي گسسته از عالمان و دين شناسان برگزيده و به جاي مطالعه در دين از طريق متدلوژي خاص خود به تأويل و تفسير قرآن از طريق تأويل و متدلوژي علوم تجربي و تفسير به رأي پرداخت و بدينوسيله نوعي انديشه التقاطي در دين را رواج داد كه اولين ثمره آن پيدايش سازمان مجاهدين خلق و گرايش

آنان به سوي نديشه هاي ماركسيستي است. البته در عين حال اين نهضت با روحانيوني مانند مرحوم شريعتمداري رابطه خود را مستحكم ساخته و او را به عنوان مرجع معرفي مي كردند، ولي هرگز حضرت امام را به عنوان مرجع ديني معرفي نكردند.

5- در جريان اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در واكنش به توطئه هاي آمريكا در براندازي نظام صورت گرفت و پس از افشاي اسناد ارتباط برخي از رهبران نهضت آزادي با آمريكا، مانند بازرگان، يزدي، ميناچي، امير انتظام، سنجابي، نزيه، مقدم مراغه اي و قطب زاده، نهضت آزادي دانشجويان پيرو خط امام را پيرو خط شيطان خواند، (اسناد نهضت آزادي، ج 11، ص 207).

6- در جريان جنگ تحميلي بر عليه انقلاب، نهضت آزادي به جاي پيوستن به صفوف جنگ و مبارزه و يا تشويق مجاهدان جان بر كف، برعكس با دشمنان همسويي نموده و حضرت امام را جنگ طلب معرفي مي كردند.

گذشته از اختلافهاي فكري، عقيدتي و نحوه برداشت از اسلام بين رهبران نهضت آزادي با امام (ره) و نيروهاي انقلاب؛ اختلافهاي سياسي در نحوه اداره حكومت، قضاياي انقلاب و حوادث سياسي پس از انقلاب سبب گرديد كه هر روز جدايي و اختلاف بين امام(ره) و نيروهاي انقلاب با نهضت آزادي و رهبران آن در قالب دولت موقت بيشتر شود.

در اين جا به برخي از اين اختلافها اشاره مي نماييم:

1_ عدم توجه بازرگان به فرمان نخست وزيري حضرت امام(ره) مبني بر استفاده از تمام نيروها و پرهيز از انتخاب اعضاي كابينه از يك گرايش سياسي و گروهي خاص؛ اين اقدام سبب گرديد كه نيروهاي حزب الله، به مخالفت با بازرگان برخاسته و عمل او را غير قابل تحمل قلمداد

نمايند.

2_ امام (ره) نوع حكومت را جمهوري اسلامي مطرح نمودند؛ اما بازرگان و نهضتي ها بر حكومت جمهوري دموكراتيك تاكيد داشتند. پس از تصويب جمهوري اسلامي،در 12 فروردين 1358 توسط مردم و بعدها تصريح قانون اساسي، بر كلمه جمهوري اسلامي و تاييد مردم؛ نهضتي ها حتي تا زمان حال نيز، در فراق حكومت دموكراتيك (جمهوري دموكراتيك) سوگوار هستند و اين اختلافِ برداشت بازرگان و نهضتي ها در مقابل امام (ره) و انقلابيون درباره جمهوري اسلامي، شكافي عميق براي آغاز اختلافها محسوب مي شد.

3_ مخالفت بازرگان و نهضتي ها با مجلس خبرگان و تأكيد و ارائه طرح تشكيل مجلس مؤسسان به جاي آن؛ اين طرح با مخالفت صريح امام، به شكست انجاميد.

4_ مخالفت با اصل ولايت و حاكميت فقيه و فقه در جمهوري اسلامي ايران.

5 _ مخالفت با برخي از اصول حقوقي و جزايي اسلام، مانند اصل قصاص و يا حدود و... به دليل مغايرت با حقوق بشر و سازمان هاي جزايي بين المللي!

6_ مخالفت با شعار صدور انقلاب.

7_ مخالفت با حمايت اҠنهضت هاي آزادي بخش.

8 _ مخالفت با چگونگي برخورد با ضد انقلاب و نيز مخالفت با اعدام سران رژيم گذشته.

9_ مخالفت بر سر چگونگي ارتباط و برخورد با آمريكا و نيز مخالفت با اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در نهايت، سبب استعفاي بازرگان و انحلال دولت موقت گرديد.

10_ اختلاف بر سر تفسير سياست نه شرقي و نه غربي امام(ره)؛ ( بازرگان از اين سياست امام، برداشت موازنه منفي دكتر مصدق را داشت).

11_ مخالفت رهبران نهضت آزادي و دولت موقت با سپاه پاسداران، كميته ها و نهادهاي انقلابي.

12_ ملاقات وزير امور خارجه دولت موقت

_ دكتر ابراهيم يزدي _ با برژيسنكي، مشاور امنيت ملي كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا، سبب گرديد كه نيروهاي انقلابي به مخالفت صريح با اين جريان برخيزند؛ چرا كه اين ملاقات ها سبب خرد شدن چهره ضد استكباري جمهوري اسلامي مي گرديد.

13_ شركت برخي از نهضتي ها، مانند قطب زاده، امير انتظام و ديگران در كودتاي طبس و نوژه.

با توجه به وجود چنين اختلافهايي بين امام، نيروهاي انقلابي و حزب الله با رهبران نهضت آزادي، دولت موقت، ملي گرايان و ليبرال ها؛ موفقيت و پيروزي با امام(ره) و نيروهاي انقلابي بود، و پس از طي يك بحران، نهضت آزادي، بازرگان و ياران و هواداران او به صورت رسمي از صحنه حكومت ،قدرت و سياست بركنار شدند.

اما اين پايان كار نهضت آزادي نبود؛ زيرا پس از قضاياي دولت موقت و بركناري جناح ميانه روي ليبرال از صحنه سياسي كشور و حاكميت رسمي حزب الله بر كشور از سال 1360، نهضت آزادي رفته رفته از انقلاب، امام و نيروهاي انقلاب دور گشته و تبديل به يك نيروي اپوزيسيون شد و به نوعي در وحدت تاكتيكي و عملي به نيروهاي ضد انقلاب و منافقين نزديك شد و اين نزديكي تا آن جا ادامه يافت كه اعلاميه ها و سخنراني هاي رهبران نهضت در روزنامه ها، مجلات و راديو و تلويزيونِ ضد انقلاب عراق و آمريكا پخش مي گرديد. گرچه نهضت آزادي با ديگر نيروهاي ضد انقلاب، اعم از چپ و راست، داراي اختلاف فكري و بينشي بود، اما داشتن هدف مشترك، يعني مقابله و مخالفت با انقلاب و رهبران آن و به خصوص روحانيت، همه نيروهاي اپوزيسيون را در عمل، به مواضع واحد و مشترك

رسانيد. بنابر اين، در اين مواضع مشترك، نهضت آزادي، در كنار منافقين، ملي گرايان، سلطنت طلب ها، توده اي ها و ديگر

چپي ها قرار گرفت. البته بايد انصاف داد كه اگر نهضت آزادي در مقابله با رژيم گذشته به مبارزه مسلحانه اعتقادي نداشت، در مقابله باجمهوري اسلامي نيز بر عقيده خود ثابت قدم مانده و به روش مبارزه مسلحانه مجهز نشد و تنها به مبارزه سياسي بر ضد جمهوري اسلامي پرداخت.

برخي از ويژگي هاي فكري نهضت آزادي عبارت است از:

1_ شيفته و مجذوب فرهنگ و تمدن مغرب زمين.

2_ گرايش و تمايل به ارتباط با آمريكا و غرب.

3_ اعتقاد به اصالت فرد و آزادي هاي فردي.

4_ علم گرايي و تأكيد بر علوم تجربي و حسي و بي اعتنايي به علوم عقلي و فلسفي.

5 _ تفسير علمي، تجربي و حسي از قرآن، روايات و متون ديني و تأكيد بر روش تجربي در فهم متون ديني.

6_ اعتقاد به دين و مذهب، به عنوان امري فردي، جزيي و تجربي.

7_ اعتقاد به جدايي دين از سياست (به خصوص پس از حوادث سال هاي بعد از انقلاب)

8 _ نفي حكومت ديني و نظام ولايت فقيه.

9_ پيروي از انديشه هاي دكتر مصدق در عرصه سياست و حكومت.

10_ پيروي از انديشه تسامح و تساهل در تمام ابعاد و اعتقاد به مدارا و مديريت علمي در مقابل مديريت فقهي.

11_ ملي گرايي و ناسيوناليسم افراطي و اعتقاد به مليت و ايران، در مقابل اسلام و به عبارت ديگر تقدم ايران بر اسلام.

12_ اعتقاد به دموكراسي و آزادي به شيوه غربي.

در پايان لازم به ذكر است كه حضرت امام(ره) طي نامه اي به وزير كشور وقت (آقاي

محتشمي) نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب حجت الاسلام آقاي محتشمي، وزير محترم كشور، ايده الله تعالي

در موضوع نهضت به اصطلاح آزادي، مسايل فراواني است كه بررسي آن محتاج به وقت زياد است. آن چه بايد اجمالاً گفت، آن است كه پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت مي دهد كه نهضت به اصطلاح آزادي، طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به آمريكا است و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد آن است كه شايد آمريكاي جهان خوار را _ كه هر چه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملت هاي تحت سلطه او دارند از ستم كاري اوست _ بهتر از شوروي ملحد مي دانند و اين از اشتباهات آن ها است.

در هر صورت به حسب اين پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاي نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريكا و به حسب آن چه من مشاهده كردم از انحرافات آن ها كه اگر خداي متعالي عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند، ملت هاي مظلوم، به ويژه ملت عزيز ما، اكنون در زير چنگال امريكا و مستشاران او دست و پا مي زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمكاران مي خورد كه قرن ها سر بلند نمي كرد و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادي، صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانون گذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آن ها به اعتبار آن كه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و

نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويل هاي جاهلانه، موجب فساد عظيم ممكن است شوند، از ضرر گروهك هاي ديگر حتي منافقين _ اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان _ بيشتر و بالاتر است.

نهضت آزادي و افراد آن، از اسلام اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند، از اين جهت، گفتارها و نوشتارهاي آن ها كه منتشر كرده اند مستلزم آن است كه دستورات حضرت مولي الموالي، اميرالمؤمنين، را در نصب ولات و اجراي تعزيرات حكومتي كه گاهي بر خلاف احكام اوليه و ثانويه اسلام است، برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را _ نعوذ بالله _ تخطئه، بلكه مرتد بدانند و يا آن كه همه اين امور را از وحي الهي بدانند كه آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتيجه آن كه نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از كساني كه بي اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مي گردند، بايد با آن ها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند.

والسلام علي من اتبع الهدي.

توفيق جناب عالي را از خداوند تعالي خواستارم

روح الله الموسوي الخميني

جهت آگاهي بيشتر ر.ك:

1- اشاراتي درباره ليبراليسم در ايران، شهريار زرشناس، انتشارات كيهان، چاپ اول 1378

2- جريان ها و جنبش هاي مذهبي سياسي ايران، سال هاي 1320 - 1357، رسول جعفريان، نشر پژوهشگاه فرهنگي و انديشه اسلامي، چاپ دوم، 1381

در مورد اين گروهها و اهداف هر كدام و تفاوتشان با يكديگر توضيح دهيد: گروه فرقان, گروه مجاهدين خلق (منافقين), چريك هاي فدايي خلق.

پرسش

در مورد اين گروهها و اهداف هر كدام و تفاوتشان با يكديگر توضيح دهيد: گروه فرقان, گروه مجاهدين خلق (منافقين), چريك هاي فدايي خلق.

پاسخ

الف - گروهك فرقان

گروهك فرقان گروهي بودند كه پيش از انقلاب با افكار انحرافي و برداشت هاي نادرست از اسلام و قرآن حركت خاصي را آغاز كرده بودند. شهيد مطهري از اولين كساني بود كه انحرافات فكري اين گروه را پيش از انقلاب بيان كردندو اين گروه منحرف به دليل انحرافات خود؛ پس از انقلاب به انتقام گيري مسلحانه پرداخته و دست به ترور زدند ازجمله شهيد مطهري به دست همين خوارج منحرف به شهادت رسيد.

ب - سازمان مجاهدين خلق ايران

سازمان مجاهدين خلق ايران در شهريور 1344 توسط سه تن از دانشجويان دانشگاه تهران كه قبلاً در نهضت آزادي عضويت داشتند و داراي گرايش مذهبي بودند شكل گرفت. محمد حنيف نژاد و سعيد محسن و حسن نيك بين معروف به عبدي هسته ي اوليه سازمان مجاهدين را بنياد گذاشتند. اندكي بعد بديع زادگان، باكري، علي مشكين نام، ناصر صادق، علي ميهندوست، حسين روحاني و شماري ديگر به آنان پيوستند.

در سال 48 مركزيت سازمان عبارت بود از: حنيف نژاد، سعيد محسن، بديع زادگان، علي باكري، بهمن بازرگاني، محمود عسكري زاده، ناصر صادق، نصرالله اسماعيل زاده، حسين روحاني و علي ميهندوست( جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، رسول جعفريان، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه معاصر، چاپ دوم، 1381، ص 224).

در ابتدا انديشه هاي مذهبي رهبران نهضت آزادي، به ويژه آيت الله طالقاني و مهندس بازرگان، افق هاي تازه اي در نگرش اسلامي آنان پديد آورد. تأكيد بر علمي بودن آموزه هاي ديني از سوي بازرگان آنها را قانع كرده بود كه در اسلام تضادي بين باورهاي ديني و

قوانين علمي وجود ندارد.

نگرش جديدي كه در انديشه مجاهدين پديد آمده بود، به تدريج از افكار و جهان بيني معلمان اوليه آنان فراتر رفت. مجاهدين با الهام و تأثير پذيرفتن از انديشه هاي ماركسيستي، به تدريج در جهت تلفيق برخي از آراي ماركسيسم با باورهاي اسلامي گام برداشتند. براي مثال نظريه «ارزش اضافي» ماركس را مبناي «اقتصاد اسلامي» خود قرار دادند و با تفسير خود از قرآن و روايات اسلامي همراه ساختند.

با گسترش روزافزون فرهنگ ماركسيستي در ميان مخالفان شاه، آن بخش از تعاليم و باورهاي اسلامي كه با انديشه هاي ماركسيسم هم جهت به نظر مي رسيد، از سوي مجاهدين بيشتر مورد تأكيد و آموزش قرار گرفت و بخش ديگر - كه از چنين همخواني برخوردار نبود - به حال خود رها شد و در ايدئولوژي آنان نگنجيد. در واقع اصول ماركسيسم به عنوان علم مبارزه يا «علم تكامل اجتماع» به رسميت شناخته شد و مرز ميان اين جهان بيني ماركسيستي و اسلام محو گرديد.

جهت آگاهي بيشتر در مورد منابع مطالعاتي سازمان، آثار و آراء آن، ر.ك: جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، پيشين، صص 225 - 236.

با از ميان رفتن رهبران و كادر اوليه سازمان در سال 1350، گرايش به ماركسيسم گسترده تر شد و دوگانگي فكري سابق بين اسلام و ماركسيسم سرانجام، با رانده شدن اسلام از سازمان، به نقطه پاياني خود رسيد، در تيرماه سال 1354، سران دستگير شده سازمان در مصاحبه ي تلويزيوني به طور رسمي و صريح اعلام كردن هم خود ماركسيست بوده اند و هم سازمان را عملاً به ايدئولوژي و عقايد ماركسيستي مسلح كرده اند( تاريخ ايران، ابراهيم افراسيابي، تهران، انتشارات علم، 1367، ص 177).

اعتراف

به ماركسيست شدن سازمان، علاوه بر اين كه تقدس مجاهدين را شكست، اسباب جدايي عناصر مذهبي تر سازمان را فراهم ساخت. برخي از افراد مستقل مجاهدين از آن جدا شدند و گروهي ديگر انشعاب كرده، پيرامون لطف الله ميثمي و يا تحت عناويني چون صلواتيون و اعتراضيون گرد آمدند( ر.ك: درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي، صص 222 - 206 ؛ صادق زيباكلام، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، صص 253 - 240).

با پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدين هم كه با ايدئولوژي التقاطي و با تاكتيك و روحيه اي منافقانه از مدت ها قبل از انقلاب براي در دست گرفتن قدرت، برنامه ريزي كرده بود با استفاده از موقعيتي كه بعد از انقلاب در اثر گرفتاري و مشغله ي نيروهاي انقلابي به امور روزمره كشور به دست آمده بود به كار عضوگيري، سازماندهي و جمع آوري اسلحه پرداخت و با تكيه بر عوامل احساسي، روي نسل جوان در مدارسي فعاليت و عده نسبتا قابل توجهي را در سازمان مخفي سياسي - نظامي خود جمع و سازماندهي كرده بود. از طرفي اين سازمان با استفاده از موقعيت متشتت بعد از انقلاب توانست عوامل خود را در حساس ترين ارگان هاي كشور نفوذ دهد.

زماني كه سازمان با عزل بني صدر احساس كرد كه ديگر امكان پيشروي و كسب قدرت از طرق سياسي مقدور نيست، به بهانه اي واهي اعلان جنگ مسلحانه داده، فعاليت هاي تروريستي خود را آغاز كرد و اولين ضربه هولناك را با انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و به شهادت رساندن 72 تن از مسؤولان طراز اول مملكت، از جمله دكتر بهشتي رئيس ديوانعالي كشور، وارد آورد.

دو ماه بعد نيز با انفجار ساختمان نخست وزيري موجبات شهادت رجايي

رئيس جمهور و باهنر نخست وزير را فراهم كرد و بسياري ديگر از مسؤولين و نيروهاي انقلاب آماج اهداف تروريستي آنان واقع شدند.

بعد از فرار بني صدر و مسعود رجوي (سركرده منافقين) به فرانسه، عناصر منافقين به دليل عدم موفقيت در اهداف شوم خود مبني بر ساقط نمودن نظام اسلامي و به دليل نداشتن جايگاه مردمي، به كمك عراق در جنگ تحميلي آن كشور عليه ايران شتافتند و خيانت خود را به مردم ايران به اثبات رساندند.

بعد از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، نيروهاي منافقين كه دچار اين توهم شده بودند كه جمهوري اسلامي ايران از لحاظ سياسي، نظامي و اقتصادي به بن بست كامل رسيده است و زمينه هاي سقوط آن حتمي و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد، با حمايت و پشتيباني تسليحاتي عراق، نيروهاي خود را از طريق سرپل ذهاب به قصد تسخير چند شهر و رسيدن به تهران و به دست گرفتن قدرت شروع كردند و موفق به تصرف چند شهر مرزي شدند اما در ادامه پيشروي خود در دام نيروهاي اسلام گرفتار آمده و تشكيلات و بنيه نظامي آنان با شكست فاحشي مواجه شد. از آن به بعد منافقين به دليل عدم جايگاه داخلي در بين مردم ايران و استحكام نظام اسلامي و تمام شدن جنگ كه حيثيت و هستي منافقين در عراق به آن بستگي داشت، دچار نوعي بي هويتي، سرخوردگي و وازدگي شدند و هر از گاهي به اميدهاي واهي اقداماتي را جهت ابراز وجود خود و برهم زدن نظم و امنيت جامعه اسلامي به نمايش گذاشتند كه يكي از فجيع ترين آنها انفجار بمب در حرم امام رضا(ع) بود كه لكه ي ننگي بر

پرونده سياه آنان افزود.

سازمان چريك هاي فدايي خلق:

مبارزات مسلحانه از اواسط دهه 1340 آغاز شد.از آن جا كه شكست مبارزات سياسي سالهاي 1325، 1332 و 1342 به شيوه هاي مسالمت آميز مبارزه نسبت داده شد، ادامه مبارزه در قالب روش هاي ديگر به ويژه نظريه هاي «جنگ هاي پارتيزاني مطرح شد.اين شيوه مبارزه از اواخر اين دهه در ويتنام، چين، كوبا و فلسطين رواج يافته و با موفقيت هايي نيز همراه بود.از اين رو آثار مائوتسه تنگ، هوشي مينه، رژي دبره و چه گوارا مورد استفاده ايدئولوژيك پيدا كرد.از اواخر دهه 1340 تعداد اين گروه ها به ده گروه مي رسيد كه از ميان آنها دو گروه توان مبارزه مسلحانه عليه رژيم را داشتند:

سازمان چريكهاي فدائي خلق، اين سازمان به دنبال انشعاب برخي از هواداران و اعضاي حزب توده در سال 1342 و با ايدئولوژي ماركسيستي به وجود آمد.حمله به پاسگاه سياهكل مهم ترين عمليات آن بود.اين گروه بعد از عمليات، شناسايي و اعضايش به وسيله مردم و ژاندارمري دستگير شدند.

چرا جلوي فعاليت گروه حجتيه گرفته نمي شود؟

پرسش

چرا جلوي فعاليت گروه حجتيه گرفته نمي شود؟

پاسخ

انجمن حجتيه از اوايل انقلاب (سال 62) تا كنون هيچ گونه فعاليت رسمي با مجوز قانوني ندارد و در موارد زيادي با فعاليت هاي غيرقانوني اين انجمن و عناصر فعال آن برخورد قاطع شده است؛ اما اينكه چرا اينگونه برخوردها انعكاس كمي در جامعه دارد به ماهيت و نحوه عملكرد اين انجمن باز مي گردد، زيرا عمده ترين محور فعاليت هاي آن در قالب كارهاي فرهنگي آنهم به صورت بسيار محتاطانه، دقيق و نامرئي است و طبيعي است كه اين نوع فعاليت ها اولا خيلي مشهود نيست، دوم آنكه نوع مقابله با اين فعاليتها هم بايد عموما فرهنگي باشد. و ثالثا: اصلا وقوع انقلاب اسلامي و تداوم و پيشرفت هاي اساسي آن در زمينه هاي مختلف اقتصادي، علمي، سياسي و ... ، بيشترين ضربه و مهمترين نوع مقابله با تفكرات اين انجمن كه در صدد القاء جدايي دين از سياست و ناكارآمدي حكومت اسلامي هستند مي باشد.

رابعا: مسلما در مواردي كه انجمن فعاليت هايي مغاير با مباني نظام اسلامي و امنيت جامعه داشته باشد برخوردهاي قاطعي توسط مراكز اطلاعاتي و امنيتي با آنان صورت مي گيرد.

بر اين اساس جهت آشنايي كامل با نوع اين برخوردها توصيه مي شود با وزارت اطلاعات مكاتبه نماييد.

با سلام ميخواستم نظر شمارا راجع به افرادي كه به گروه فشار معروف هستند بدانم.

پرسش

با سلام ميخواستم نظر شمارا راجع به افرادي كه به گروه فشار معروف هستند بدانم.

پاسخ

در اصطلاح سياسي، گروه فشار يا گروههاي ذي نفوذ «Interest Groups» در مورد گروه ها و سازمان هايي به كار مي رود كه براي حفظ منافع خود يا تأمين مقاصد خاصي، بدون توجه به اصول و راهكارهاي قانوني كشور بكوشند تصميمات خود را از هر راهي به دست بياورند (فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1374، ص 267).

به طور مثال گروه فشار يا «لابي» يهوديان آمريكا يكي از مهمترين و نيرومندترين گروه هاي فشار آمريكاست كه با نفوذ در سازمان هاي دولتي و اقتصادي و وسائل ارتباط جمعي در آمريكا در تصميمات دولت و كنگره درباره مسائل خاورميانه مستقيما اثر ميگذارد و از اتخاذ تصميماتي كه مغاير منافع اسرائيل باشد جلوگيري مي كند (فرهنگ جامع سياسي، محمود طلوعي، نشر علمي، 1377 ، ص 736).

بنابراين هدف ايجاد گروه فشار توسط جناح ها و يا احزاب و... حفظ و يا تأمين منافع و اهداف آنان با استفاده از راهكارهاي غير قانوني (عموما) و فشار بر مراجع و مسؤولين تصميم گيرنده در امور كشور و تحميل خواسته هاي غير مشروع خود بر جامعه مي باشد.

اما در مورد وجود اين اصطلاح در كشور ما بايد گفت كه اولا ابهامات زيادي در تعريف اين اصطلاح و تطبيق آن بر شرايط جامعه و نظام اسلامي وجود دارد، زيرا از يك سو فرهنگ و ارزش هاي اسلامي و به تبع آن نظام سياسي ما اصولا نمي تواند جايگاهي براي اين قبيل گروهها و عملكردهاي غيرقانوني آنان قائل شود. زيرا بر اساس اصول اسلامي

و قانون اساسي جمهوري اسلامي «وسيله» و «روش» و نوع عملكردها هم بايد كاملا قانوني و مشروع باشد؛ در غير اين صورت علاوه بر اينكه مشروعيت نظام اسلامي زير سؤال مي رود، در طولاني مدت هم نتايج و آثار بسيار منفي و مخربي را براي نظام و جامعه اسلامي به دنبال خواهد داشت.

و از سوي ديگر، اصطلاح گروه فشار و ذي نفوذ در ادبيات سياسي _ كه به عنوان تشكيلاتي سازمان يافته و تعريف شده اي، كار ويژه هايي خاص را انجام مي دهند، (ر.ك: بنيادهاي علم سياست، عبدالرحمن عالم، نشر ني، 1379، 1357) _ نمي تواند با افراد يا گروههاي خودسري كه در برخي مواقع دست به اعمال خشونت آميز مي زنند، و در جامعه مطبوعاتي ما به گروه فشار معروف شده اند، انطباق داشته باشد، از اينرو است كه برخي، از چنين جرياناتي به «لمپنيسم» ياد مي كنند. كه آنهم جاي بحث و تأمل دارد. بلكه در كشور ما هم برخي تشكيلات سياسي به نام حزب يا جناح و ... وجود دارندكه عليرغم اينكه كمتر به گروه فشار مشهورند، ولي واقعا كارويژه هاي فشار را داشته و حتي بر خط و مشي هاي دولت و سياست گذاري ها اعمال نفوذ مي كنند و با شعارهايي نظير «خروج از حاكميت» و ... ، مي خواهند اهداف و منافع غيرقانوني خود را بر نظام تحميل نمايند. كه اين پديده متأسفانه علي رغم تأكيد نظام اسلامي بر پاي بندي تمامي جناح ها و احزاب به قانون و راهكارهاي قانوني، مانعي عمده در راه تحقق كامل مردم سالاري ديني و نهادينه شدن رقابت هاي سياسي سالم و

اسلامي بوده و در موارد زيادي هزينه هاي زيادي را به نظام، منافع و مصالح و امنيت كشورمان تحميل نموده است.

تاريخچه و روند كار محافظه كاران مذهبي چيست؟

پرسش

تاريخچه و روند كار محافظه كاران مذهبي چيست؟

پاسخ

محافظه گرايي در ادبيات سياسي، به معاني مختلف و مبهم به كار رفته است، بر اساس يك تعريف مي توان گفت: «محافظه گرايي مجموعه اي از افكار و نگرشهاي سياسي است كه حفظ و نگهداري از نظم و سنت ها و قانونها و نهادهاي ريشه دار و قدمت دار را بر امور نو كه هنوز به محك تجربه نيامده است، ترجيح مي دهد» (فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات)

در اصطلاحات مربوط به جناح هاي سياسي داخل ايران از برخي جناحها به عنوان محافظه كار نام برده مي شود كه به شدت دچار ابهام مفهومي بوده و قابل انطباق با اصول و كاركردهاي جناحهاي مذكر نمي باشد. در حوزه ديني هم شايد بتوان اين چنين گفت؛ محافظه كاري مذهبي را مي توان در مقابل تفكر رايج در حوزه هاي علميه كشور _كه طرفدار اجتهاد و نوانديشي در چارچوب منابع ديني، و بر اساس اصول و موازين خاص و طبق مقتضيات زمان و مكان مي باشد_ قرار داد.

تاريخچه و روند كار اصلاح طلبان مذهبي چيست؟

پرسش

تاريخچه و روند كار اصلاح طلبان مذهبي چيست؟

پاسخ

اصلاح طلبي مذهبي در سه بخش عمده قابل بررسي است:

الف. اصلاح طلبي مذهبي در مسيحيت «Reformation»

جنبش مذهبي در اروپاي غربي قرن شانزدهم ميلادي، كه به عنوان نهضت اصلاح مذهب كاتوليك شروع شد و به نهضت پروتستان انجاميد. اين نهضت به وسيله يك كشيش آلماني به نام «مارتين لوتر» آغاز شد. او عليه پاپ و كليسا به پا خواست. اصل بنيادي مذهب پروتستان اين عقيده بود كه اعتقادات انسان موجب بخشودگي او مي شود نه اعمالش.

پروتستانها، فردگرايي و آزادي فردي و تساهل مذهبي را محترم مي دانستند و اعتقاد داشتند كه فرد مسيحي در مقابل خدا مسؤول است و نه كليسا. تعاليم كليساي كاتوليك، رستگاري را در اعمال انسان مي دانست كه اغلب به معناي شركت در مراسم مذهبي بود. آيين پروتستان در اروپاي شمالي و آمريكا رواج يافت. مذهب پروتستان، كار را عبادت مي خواند، رابطه انسان و خدا را بدون واسطه كليسا و روحانيت و آداب ديني مي شناخت، ثروت را موهبت خدا مي داند و خلاقيت را تشويق مي كند. فرقه لوتري، فرقه آتگيكن، فرقه كالوينيست، فرقه كنگرگاسيونيست، فرقه متوديست، فرقه مراو از مهمترين فرقه هاي اصلاح طلب مذهبي به شمار مي آيند.

مسلما بررسي تاريخچه و روند كار اصلاح طلبي مذهبي، آراء و افكار آنان در اين مختصر نمي گنجد. از اينرو منابع ذيل جهت مطالعه معرفي مي شود:

1. تاريخ تمدن، ويل دورانت، اصلاح ديني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ج 6.

2. تاريخ فلسفه سياسي غرب، عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، ج 2.

3. فرهنگ و مسيحيت در غرب، محمدرضا كاشفي، مؤسسه

فرهنگي دانش و انديشه معاصر.

4. سكولاريسم در مسيحيت و اسلام، محمد حسن قدردان قراملكي، انتشارات دفتر تبليغات.

5. غرب شناسي، سيداحمد رهنمايي انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني(ره).

ب. اصلاح طلبي مذهبي در اسلام

اصلاح طلبي مذهبي در اسلام، جزء لاينفك آموزه هاي ديني و ارزش هاي آن مي باشد، از اين رو از نظر تاريخي قدمتي به درازاي تاريخ اسلام دارد. چنانكه شهيد مطهري مي نويسد:

«اصلاح طلبي يك روحيه اسلامي است. هر مسلماني به حكم اينكه مسلمان است خواه نا خواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبي است، زيرا اصلاح طلبي، هم به عنوان يك شأن پيامبري در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعي اسلام است». (ر.ك: نهضت هاي اسلامي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 7)

از اين رو علاوه بر سيره و روش ائمه معصومين(ع) كه سراسر، تعليم و ارشاد و جنبش هاي اصلاحي است، در تاريخ اسلام حركت هاي جنبش هاي اصلاحي فراوان مي توان يافت كه هر كدام نيازمند بررسي و تحقيق مستقل مي باشند. نظير قيام علويين در دوره اموي و عباسي، سربداران، سيد جمال، اقبال، حضرت امام (ره) و ... .

به طور كلي اصلاح طلبي مذهبي، عبارت است از بازپيرايي و واخواني گزاره ها و آموزه هاي ديني، در جهت مهجوريت زدايي از آن و رفع اجمال و اهمال از آن، و تصحيح سيردين داري و مسير دين داران، بر اساس انگيزه و رهيافت و روشي معين. (دين پژوهي معاصر، علي اكبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 120)

رهيافت ها و روش هاي اصلاح طلبان

ديني عبارتند از:

1. فلسفي، عقلاني

2. نقلي، اسنادي

3. اجتماعي، سياسي

4. معنوي، عرفاني

5. پديدار شناختي و كاركردي.

توضيح و بررسي تاريخچه، روش، اهداف و ...، اصلاح طلبان مذهبي مسلمان را مي توانيد در منابع ذيل مطالعه نماييد:

1. بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي، استاد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.

2. دين پژوهي معاصر، علي اكبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه معاصر

3. پيشگامان مسلمان تجددگرا در عصر جديد، احمد امين، ترجمه حسن يوسفي اشكوري، انتشارات علمي و فرهنگي

4. مباني نهضت احياي فكر ديني، محمد جواد صاحبي، بوستان كتاب قم.

5. اصلاحات و فروپاشي، حسن واعظي، انتشارات سروش

6. عصر امام خميني(ره)، ميراحمدرضا حاجتي، بوستان كتاب قم

7. تأملات سياسي در تاريخ تفكر اسلامي، موسي نجفي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي

8. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي

ج. جريان انحراف از اصلاحات اصيل اسلامي:

اين جريان كه توسط روشنفكران و تحصيل كردگان تحت تأثير فرهنگ غربي تعقيب مي شود، معتقد به ضرورت مدرنيزاسيون در ايران يا ساير كشورهاي اسلامي مي باشد. و از سوي ديگر به تعارض بافت مذهبي _ سنتي جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي با مقتضيات مدرنيته آگاهند. اين گروه به جاي توليد علم بومي با استفاده از تجربه هاي خوب و بد جهان غرب خواستار اصلاح يا رفورميسم مذهبي و به عبارت ديگر ارائه قرائني از دين كه سازگار با مباني مدرنيته باشد به عنوان پيش بنياد تجدد در ايران مي باشند.

نكته مهم قابل توجه اين جاست كه تجدد ديني و رفورميسم مذهبي كه توسط اين طبقه ترويج مي گردد، بر خلاف رفورميسم اروپا، هرگز خواسته بومي يا مطالبه خود جوش مردم نبود. مردم اروپا در نهضت رفورميسم ابتداء

در پي حذف سلطه استبدادي كليسا آمرزش نامه فروشي و عقل ناپذيري برخي آموزه هاي كليسا بودند ليكن اين سير به حذف دين از صحنه اجتماع و سكولاريزاسيون جامعه انجاميد.

ولي مسلمانان ايران، برخلاف مسيحيان اروپايي به متوليان دين خود، خصوصا به خاطر ويژگي هاي علمي و شخصيتي مربوط به دنيا گريزشان و تفاوت هاي اساسي بين نهاد روحانيت و ديگر نهادهاي ديني اسلام با كليسا و همچنين ويژگي هاي آييني مربوط به عقل پذيري آموزه هاي اسلامي، و انعطاف پذيري آنها در پروسه اجتهاد _كه موجب انطباق احكام ديني در برابر مقتضيات زمان و مكان مي شود_ اعتماد كامل دارند. همچنين كتاب آسماني پيراسته از تحريف و شواهد تاريخي اين خوش بيني و اعتماد را تثبيت مي نمايد. از اين رو نهضت هاي تارخي و اصيل مسلمانان ايراني هرگز به عنصري از عناصر و داعيه هاي روشنفكران تجددگرا، آميخته نشده است.

عمده ترين ويژگي هاي رفورميسم غربگرايانه را در امور زير مي توان يافت:

1. شخصي سازي دين

2. گرايش به پلوراليسم ديني و نفي برتري اسلام بر ديگر اديان

3. سكولاريزاسيون و جداسازي دين از جامعه و سياست

4. تثبيت قرائت پذيري دين

5. نفي مرجعيت ديني عالمان و متخصصان دين شناس

6. شناورسازي معارف ديني و نسبي انگاري آن و ... .

روشنفكران تجددگرا بر اصلاح دين به معناي «عصري شدن معرفت ديني» و يا «التقاط تجدد با اسلام» به عنوان ضرورت وارداتي و پيش قراول مدرنيته بر آن پاي مي فشردند. ليكن آنان از يك سو ناگزير از پذيرش جايگاه تعيين كننده و نقش مؤثر دين در جهت يابي سلوك اجتماعي جامعه دين مدار و دين باور ايران هستند و

از سوي ديگر فرايندهاي اصلاحي آنان به دليل تعارض ماهوي مباني ديني با مباني مدرنيته آنان را گرفتار پارادوكسي حل نشدني كرده است.

اين تعارض دو جانبه سبب مي شود كه اين افراد براي نيل به تجدد و به منظور بهره گيري از زبان دين و نقش مؤثر آن در سلوك مردم، خواستار تغيير و رفورم دين در جهت هماهنگي با مقتضيات مدرنيته شوند. جهت آگاهي بيشتر نگا: فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات، قم، نشر مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، 1381.

آخرين وضعيت بهاييان ساكن در ايران،وضعيت شغلي،تحصيلي،فعاليت هاي سياسي و...؟

پرسش

آخرين وضعيت بهاييان ساكن در ايران،وضعيت شغلي،تحصيلي،فعاليت هاي سياسي و...؟

پاسخ(قسمت اول)

نخست بايد دانست طبق قانون اساسي ايران فرقه بهائيت جزء مذاهب رسمي ايران نيست؛ بلكه به عنوان فرقه گمراه و وابسته به بيگانگان شناخته شده اند. لذا به طور رسمي اجازه هيچگونه فعاليت ندارند. اما به طور پنهاني چه بسا از امكانات آموزشي كشور استفاده كنند و به كارهاي مختلف اشتغال داشته باشند.

براي آگاهي بيشتر درباره عقايد و پيشينه شكل گيري آنها توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام (1 )

نوشته شده در دوشنبه، 17 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

حربه مذهب سازي استعمار خارجي و ضرورت بينش آفريني براي نسل امروز

« اسلام » دين رهايي بخش , حافظ جايگاه رفيع انسان در گستره آفرينش , تامين كننده آزادي , استقلال , امنيت , عزت و وحدت , نافي ظلم , تعدي , سيطره جويي و مطامع نامشروع و ضدانساني قدرتهاي ظلم گستر و چپاولگر جهاني در همه اعصار مي باشد.

تعاليم و قوانين جامع و زندگي ساز اسلام هرگز همزيستي و تعامل با كفر و شرك و نفاق در جلوه ها و چهره هاي مختلف و در عصرها و نسل هاي گوناگون را برنمي تابد و در برابر فساد و تباهي و جنايت و ستمي كه قدرتهاي استعماري در حق بشريت روا مي دارند و لحظات زندگي و حيات را بر آنان تيره و ناگوار مي سازند , مي ايستد و با صلابت و استواري تمام از هويت الهي انسان ها و حق طبيعي آنان براي حيات سالم و پاك و بالنده و

سرشار از مواهب و نعمتهاي خداوند در تمام شئون زندگي عزتمند « مادي » و « معنوي » دفاع مي كند و براي سعادت و رستگاري آدميان در دنيا و آخرت « راه » مي نمايد و حركت و تلاش و اميد و نشاط و رشد و پويايي به وجود مي آورد.

براي جبهه متحدالحاد و ستم و سلطه جهاني وجود اسلام غيرقابل تحمل است , كه اين دين حياتبخش و جامع , همواره اتحاد و وحدت و اقتدار مي آفريند و در شريان هاي حيات جوامع خون غيرت و شرف و عزت تزريق مي كند و به آزادي و استقلال فرا مي خواند و از اسارت و بردگي در برابر هرگونه ظلم و تعدي از جانب هر كشور و قدرت بيگانه رهايي مي بخشد.

قدرتهاي استعماري جهان كه همواره اسلام را همچون خار در چشم خود , و وحدت و اتحاد مسلمانان را همانند استخوان در گلو تحمل كرده اند و در آزار و رنج بوده اند , براي رهايي از جامعيت و حقيقت تعاليم و قوانين اسلام و آموزه هاي اجتماعي و سياسي آن كه عامل اصلي ايجاد يكپارچگي و اتحاد و همدلي در ميان مسلمانان مي باشد و آنان را در برابر هرگونه تهاجم و تعدي و سيطره جويي در ابعاد فرهنگي و سياسي و اقتصادي و نظامي به « مقاومت » و دفع ظلم و تجاوز فرا مي خواند , به چاره جويي هاي شيطاني و حقيقت ستيز روي آوردند و در اوج خباثت و كفر و شرك و نفاق دروني , مقابله با « وحي الهي » و « رسالت

نبوي » و واژگونه سازي احكام و قوانين و تعاليم آسماني « قرآن » را در دستور كار خود قرار دادند و تمام عوامل و وابستگان خويش را در كشورهاي اسلامي به خدمت گرفتند تا در برابر دين پاك اسلام و اتحاد و وحدت مسلمانان « بيراهه » هاي گمراهي آفرين و هلاكت باري را قرار دهند كه در نهايت از تاثيرگذاري تعاليم و دستورالعمل هاي آسماني قرآن جلوگيري كنند و در صفوف متحد مسلمانان تفرقه و تشتت ايجاد نمايند و آنان را به صورت قطعات پراكنده و لقمه هاي آماده براي بلع , در مسير تهاجم و قتل و غارت و استيلاي همه جانبه خود قرار دهند.

اين حركت شيطاني و بيراهه آفريني هاي حقيقت ستيز , به صورت « مذهب سازي » به ظهور رسيد و اديان و مذاهب ساختگي توسط قطب هاي استعمارگر پاي در عرصه وجود نهادند و به فضاسازي ها و تبليغات گسترده پرداختند و با نفوذ تعاليم ساخته و پرداخته كشورهاي ماجراجو و غارتگر خارجي در ميان لايه هاي مختلف جوامع اسلامي , دروغ و نيرنگ و تحريف و بدعت ها و آموزه هاي تهي از حقيقت و واقعيت را به نام « دين جديد » گسترش دادند!

« بهائيت » يكي از اين مذاهب ساخته و پرداخته دست استعمار مي باشد كه به طور كامل در سيطره قدرتهاي استكباري جهان و به صورت يك ابزار و اهرم نيرومند در برابر اسلام و جوامع اسلامي قرار دارد و در عرصه ها و صحنه هاي فرهنگي و سياسي به سرسپردگي و خدمتگزاري براي كشورهاي بيگانه اهتمام مي ورزد.

بهائيت همچنان

كه در سالهاي دور , و نيز در دوران پيش از انقلاب در معارضه با اسلام و وحدت مسلمانان قرار داشت , پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نيز تاكنون در تقابل با اسلام قرار دارد و با توجه به تغيير و تحولي كه نهضت اسلامي در ايران و منطقه به وجود آورد و همه معادلات جهاني را به هم ريخت و قدرتهاي استعماري را در موضع ضعف قرار داد و به برچيده شدن پايگاههاي نظامي و جاسوسي و منافع نامشروع اقتصادي آنان در ايران انجاميد , شيوه هاي بهره برداري از اين مذهب استعمار ساخته نير تغيير يافت

بهائيان در تمام تار و پود رژيم پهلوي نفوذ كرده بودند و مناصب حساس و كليدي را تصاحب نموده و با حمايت هاي بي دريغ محمدرضا پهلوي و هويدا_ كه خود بهائي بود و گماشته اربابان اين مذهب ساختگي و حزب سياسي _ بر وزارتخانه ها و سازمان ها و دستگاه قضايي و شريان هاي اقتصادي كشور تسلط يافته و ايران را در مسير تحقق اهداف و منافع قدرتهاي سلطه جوي جهاني به حركت درآورده بودند.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم وابسته پهلوي , راههاي سيطره بهائيت بر تشكيلات دولتي مسدود گرديد و از فعاليت اين جريان منحط جلوگيري به عمل آمد.

پس از پيروزي انقلاب بهائيان فعاليت هاي خود را مخفي تر و مرموزانه تر تداوم بخشيدند و با توجه به وابستگي و سرسپردگي آنان به دشمنان خونخوار و كينه توز اسلام همچون آمريكا و انگليس و اسرائيل , مورد حمايت هاي گسترده سياسي و تبليغاتي و اقتصادي قرار گرفتند و

به گمراه سازي و انحطاط آفريني پرداختند و از طرف ديگر نقش ستون پنجم و جاسوسان مبرز و مورد اعتماد را براي كشورهاي استعماري غرب به ويژه آمريكا ايفا نمودند. اين فعاليت ها همچنان استمرار يافته است و هم اينك اين جمعيت بيگانه پرست در عرصه هاي فكري و سياسي _ چه به صورت تلاشهاي تبليغي و فرهنگي و چه به شكل تفرقه افكني و جاسوسي براي دشمنان _ به تلاش هاي مرموز و ويرانگر خود ادامه مي دهد.

تداوم فعاليت هاي كفرآميز پيروان بهائيت در ايران , ريشه يابي و بررسي ماهيت و عملكرد اين جمعيت ملحد را ضروري مي سازد. علاوه بر اين ضرورت اجتناب ناپذير , ضرورتهاي ديگري نيز اين بررسي را حياتي و لازم معرفي مي كند كه در ذيل به آن اشاره مي كنيم :

1 _ يكي از مشكلات امروز جامعه ما مطرح شدن يك تفكر غربي و مخالف با حقيقت اسلام و وحي و قرآن به نام « پلوراليزم ديني » است . پلوراليزم و تكثرگرايي ديني به تعدد اديان و مذاهب و ضرورت تبليغ و ترويج نامحدود و آماده كردن شرايط مساوي براي پيروان و تبليغ گران آنهابراي نشر عقايد و افكار و احكام و قوانين اين مذاهب فرمان مي دهد.

پلوراليزم ديني از مرز و حدود اديان آسماني عبور مي كند و علاوه بر اين كه معتقد است مسيحيت و يهوديت تحريف شده و آميخته به خرافات و آلت دست نظام هاي سياسي و حكومتي غرب بايد در كنار « اسلام » در ايران و ساير جوامع و كشورهاي اسلامي آزادانه تبليغ و ترويج شوند ,

اديان و مذاهب ساخته دست بشر كه آلوده به شرك و خرافه مي باشند _ همچون بودائيسم و هندوئيسم _ و نيز اديان و مذاهب كفرآميز و ساخته دست استعمار مانند « وهابيت » و « بهائيت » , بايد آزادنه ترويج و گسترش يابند و به نشر عقايد ساختگي كه به نفي نبوت و معاد و مهدويت و ادعاي مهدويت و نبوت جديد! مي انجامد و بافته هاي جنون آميز را تحت عنوان كتاب مقدس و نازل شده عرضه مي دارد , اهتمام شود!!

معتقدان به پلوراليزم و تكثرگرايي ديني كه در سطح مطبوعات غرب گرا و متمايل با همزيستي و تعامل با آمريكا به فعاليت مشغول مي باشند و در بازار نشر كتاب نيز آزادانه به ترديدافكني و گمراه سازي اشتغال دارند , با تاثيرپذيري هاي مكرر از آثار فكري و فلسفي مكتب هاي غربي و روشنفكران دنياي غرب كه در خدمت نظام سياسي و حكومتي آمريكا مي باشند و براي بسط قدرت و سيطره نظامي و سياسي و اقتصادي حاكمان كاخ سفيد « تئوري پردازي » و « نظريه سازي » مي كنند , بسترساز اصلي رشد مذاهب ساختگي و پرورده دست استعمار همچون « بهائيت » مي باشند.

در نمونه هاي ذيل كه در مطبوعات مزبور انعكاس يافته تعمق ورزيد و بدين ترتيب از لابلاي عبارات و مفاهيم مطرح شده , بسترسازي هاي متعدد را براي احيا و ترويج اديان آسماني تحريف شده و خرافه گرا و آلت دست سران حكومتها غربي و نيز مهياكردن زمينه هاي تبليغ و رشد مذاهب استعمار ساخته همچون بهائيت را به نظاره بنشينيد :

حقيقت

ثابت نداريم , حتي در دست انبيا و معصومين !(1 )

ارزش مطلق نداريم , زيرا ارزشها زائيده پويايي جوامع بشري بوده اند!(2 )

تمام مذاهب بر حق هستند , و تمام مذاهب هم دچار نقص و كمبود هستند!(3 )

حق , مطلق نيست و متكثر است !(4 )

ارزش هاي ديني دائما در حال تغييرند!(5 )

هر كس بايد به دين خود باشد و حتي كافران و مشركان را نبايد نفي و طرد نمود!(6 )

اين عبارات و تعابير به وضوح « پلوراليزم ديني » را مطرح مي نمايند و همه مذاهب تحريف شده و خرافي , ساخته و پرداخته دست بشر , و نيز مذاهب استعمار ساخته را « حق » مي دانند و خواهان تبليغ و ترويج آنها مي باشند!!

2 _ امروز جوانان ما از دو زاويه در معرض خطر و آسيب قرار دارند و اين خطرات و آسيب ها آنان را از احراز هويت ديني و اسلامي اصيل و كسب بينش و آگاهي هاي سياسي باز مي دارند. زوايه اول تبليغات و فضاسازي هاي مسموم جريان هاي روشنفكري غرب گرا و احزاب و جمعيت هاي سياسي وابسته به قطب هاي استعماري مي باشد كه با شدت و گستردگي تمام به فرهنگ سازي هاي باطل و آماده كردن زمينه هاي مناسب براي پذيرش القائات اعتقادي و فكري مبهم و ساختگي كه با هدف ايجاد بسترهاي مناسب فرهنگي به منظور بسط سلطه سياسي و اقتصادي قدرت هاي سيطره جوي جهاني ترويج مي گردد , مي باشند. اين تحركات گمراهي آفرين به طور مداوم وقفه ناپذير تداوم دارد و همچون حلقه هاي نامرئي

, ذهن و فكر و جان و روح جوانان را به محاصره درآورده است و از آزاد انديشي , تحقيق , بيداري , خودآگاهي و كسب بينش هاي بنيادين اعتقادي و سياسي باز مي دارد و در برزخ ترديد و ابهام رها مي سازد تا در مرحله بعد به آرامي و حتي با اشتياق و شيدايي به « سراب غرب زدگي » رهنمون شود و در دامهاي مهلك مذهب هاي ساختگي و مكتب هاي فكري و نظامهاي حكومتي غرب گرفتار و اسير سازد.

زاويه دوم , گسست و فاصله بين نسل امروز و وقايع و رويدادهاي پيش از انقلاب و مراحل شكل گيري مبارزات مردم مسلمان ايران عليه « استعمار خارجي » و « استبداد داخلي » است . اين گسست و فاصله موجب گرديده است كه آنان از عمق فجايع و جنايات و توطئه هاي شوم قدرتهاي استعماري همچون انگليس و آمريكا عليه اسلام و سرزمين ايران ناآگاه باقي بمانند و از علل و انگيزه هاي اصلي انقلاب و حركت پرشور اسلامي و مراحل سخت و رنجزايي كه پشت سرگذاشت تا سرانجام به پيروزي رسيد , بي اطلاع باشند. اين بي اطلاعي از تاريخ معاصر ايران و چگونگي نفوذ و بسط سيطره قطب هاي استعماري در اين سرزمين و دست هاي پشت پرده اي كه از يك سو براي مقابله با صفوف متحد مسلمانان و ايجاد تفرقه و تشتت در ميان مردم به « مذهب سازي » پرداختند و از سوي ديگر مهره هاي دست آموز و مطيع و سرسپرده اي چون رضاخان و پسرش محمدرضا پهلوي را به حكومت رساندند و از آنها

به صورت ژاندارم منطقه و حافظ منافع انگليس و آمريكا بهره هاي فراوان بردند و هر حركت رهايي بخش اسلامي توسط توده هاي مردم مسلمان را به خاك و خون كشيدند , موجب گرديده است كه نسل جوان امروز از ذخيره هاي لازم سياسي براي جريان شناسي و وقوف و آگاهي نسبت به اهداف و عملكردهاي قدرتهاي سلطه جو و شعارهاي به ظاهر زيبايي همچون دفاع از حقوق بشر واعطاي دموكراسي و مبارزه با تروريسم _ كه به منظور آماده كردن زمينه هاي تهاجم نظامي به سرزمين هاي اسلامي مطرح مي كنند و در واقع ابزار توجيه جنايات و كشتارها و غارتهاي ثروت نفت كشورهاي مسلمان مي باشد_ بي بهره باشند.

دو عامل و ضرورت مزبور , در كنار ضرورت اوليه اي كه در ابتدا مطرح نموديم , به صورت ضرورتهاي حياتي سه گانه , بررسي ماهيت و عملكردهاي فرقه استعمار ساخته « بهائيت » را لازم و حائز اهميت مي سازد و نسل امروز ما را به تدقيق و تفكر وا مي دارد و به كسب بينش و آگاهي هاي لازم اعتقادي و فرهنگي و سياسي ملزم مي نمايد.

پاورقي :

1 _ ماهنامه توانا , شماره 28

2 _ روزنامه خرداد , 78,4,31

3 _ هفته نامه آبان , شماره 115

4 _ روزنامه فتح , 78,10,27

5 _ ماهنامه زنان , شماره 59

6 _ روزنامه خرداد , 78,8,19

پلوراليزم ديني از حدومرز اديان تحريف شده و خرافه گرا همچون يهوديت و مسيحيت عبور مي كند و معتقد است مذاهب شرك آميز ساخته دست بشر همچون « بودائيسم » و « هندوئيسم

» و نيز مذاهب ساخته دست استعمار مانند « وهابيت » و « بهائيت » بايد آزادانه ترويج و گسترش يابند و به نشر عقايد ساختگي كه به نفي نبوت و معاد و مهدويت و ادعاي مهدويت و نبوت جديد! مي انجامد و بافته هاي جنون آميز را تحت عنوان كتاب مقدس و نازل شده عرضه مي دارد , پرداخته شود!

پاسخ(قسمت دوم)

معتقدان به پلوراليزم و تكثرگرايي ديني كه در سطح مطبوعات غرب گرا و متمايل با همزيستي و تعامل با آمريكا به فعاليت مشغول مي باشند و در بازار نشر كتاب نيز آزادانه به ترديدافكني و گمراه سازي اشتغال دارند , با تاثيرپذيري هاي مكرر از آثار فكري و فلسفي مكتب هاي غربي و روشنفكران دنياي غرب , بسترساز اصلي رشد مذهب ساختگي و پرورده دست استعمار مي باشند.

فضاسازي هاي مسموم جريان هاي فكري و جمعيت هاي سياسي وابسته به قطب هاي استعماري , و نيز گسست و فاصله نسل امروز از وقايع و رويدادهاي پيش از انقلاب و مراحل شكل گيري مبارزات مردم مسلمان ايران عليه « استعمار خارجي » و « استبداد داخلي » موجب گرديده است كه جوانان امروز از عمق فجايع و جنايات و توطئه هاي شوم قدرتهاي استعماري همچون انگليس و آمريكا عليه اسلام و سرزمين ايران ناآگاه باقي بمانند.

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام(بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام(2)

نوشته شده در دوشنبه، 17 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

نقش قدرتهاي استعماري در شكل گيري و گسترش بهائيت

از آن زمان كه سرزمين ايران در معرض

يورش و تاخت و تاز نيروهاي اشغالگر روس و انگليس درآمد و اين دو كشور استعماري به منابع سرشار ثروت ايران چشم دوختند و با انعقاد قراردادهاي مختلف به كسب امتيازهاي موردنظر از شاهان و عناصر مفلوك و متزلزل دربار اهتمام ورزيدند , قدرت اسلام و نفوذ مراجع و علماي دين در توده هاي مسلمان و وحدت و اتحاد ديني بين شيعيان را تنها نيروي بازدارنده در برابر خويش مشاهده نمودند. اين قدرت و نيروي مقاوم و استوار كه مانع بسط سيطره سياسي و نظامي و چپاول ثروت و اخذ امتيازات اقتصادي و حتي ضميمه كردن مناطقي از سرزمين ايران به تصرفات و مستعمرات كشورهاي سيطره جو محسوب مي شد , آنان را در ايجاد رخنه و شكاف در اين صف پولادين و متفرق و پراكنده كردن اين جمعيت همدل و متحد , مصمم ساخت .

از ديدگاه اين دو قدرت , اسلام و عقايد و تعاليم ديني عامل اوليه براي ظهور وحدت و اتحاد مسلمانان در سايه رهبري روحانيت به شمار مي رفت و از همين رو , به وجود آوردن فرقه ها و مذاهب ساختگي در برابر اسلام و زمينه سازي براي رشد و ترويج آنها و جانبداري و حمايت هاي بي دريغ از مباني و اصول و فروع دروغين و ساخته و پرداخته اذهان بيمار و دلهاي خبيث و حقيقت ستيزشان , مستحكم ترين گام براي به آشوب كشيدن ايران و تحقق سياست شيطاني « تفرقه بينداز و حكومت كن » , محسوب مي شد.

اولين حركت شيطاني توسط روسيه بنيان نهاده شد و پس از آن انگليس به ميدان آمد و از

آبهاي گل آلود ماهي هاي مراد را صيد نمود.

بابيگري و بهائي گري _ كه هر دو داراي يك آبشخور و اصول و تفكر مي باشند و اولي به رهبري سيدعلي محمدباب و دومي به جانشيني و رهبري ميرزا حسينعلي نوري يا بهاالله پاي در عرصه وجود نهادند _ از نتايج شوم عملكرد قدرت استعماري روسيه تزاري در ايران محسوب مي شوند.

بهائيت با اصول و عقايد كفرآميز و با منسوخ اعلام كردن اسلام و نبوت پيامبر اكرم (ص ) و امامت پيشوايان معصوم (ع ) , همان حركت مخرب و فتنه بزرگي بود كه آرزوي ديرينه استعمار براي تقابل با تعاليم مقدس قرآن محسوب مي شد.

اسناد موجود تاريخي و عملكردهاي مخرب و روابط و ارتباط هاي آشكار و صريح رهبران و عناصر اصلي بابيت و بهائيت با دشمنان اسلام , بر جاسوس بودن آنان و نقش كشورهاي بيگانه در پيدايش اين مذهب استعماري , مهر تاييد مي زنند.

« كينياز دالگوركي » از مامورهاي اطلاعاتي و يكي از اعضاي مهم و كليدي سفارتخانه روسيه در ايران كه بعدا وزير مختار روسيه در ايران شد , درباره نقش روسيه در بنيان نهادن اين فرقه مذهبي در ايران , يادداشت هايي دارد كه به بخشي از آنها اشاره مي كنيم .

1 _ پس از آن كه « علي محمد باب » با ادعاهاي استعمار ساخته خود عليه اسلام مي شورد و خود را مهدي موعود و سپس پيامبر معرفي مي كند و در نهايت نيز ادعاي الوهيت مي نمايد , دستگير و در شيراز محاكمه و زنداني مي شود. حاكم اصفهان به نام «

منوچهر خان گرجي معتمدالدوله » در اثر گرايشات استعماري , عوامل خود در شيراز را به آزاد كردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان مي دهد. « دالگوركي » مامور و وزير مختار روسيه در ايران در يادداشت هاي خود درباره حمايت و فضاسازي هاي لازم براي آزاد كردن علي محمدباب كه عامل مستقيم آنها محسوب مي شد , چنين مي نويسد :

« .. همين كه به من اطلاع رسيد , وارد اصفهان شده , يك نامه دوستانه به معتمدالدوله حكمران اصفهان نوشتم و سفارش سيد را نمودم كه از دوستان من و داراي كرامت است , از او نگهداري كنيد! الحق معتمدالدوله چندي از او خوب نگاهداري كرد , ولي از بدبختي سيد , معتمدالدوله (1 ) مرحوم شد. سيد بيچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي و چند نفر ديگر در تهران هو و جنجال به راه انداختم كه صاحب الامر را گرفته اند و لذا به دستور دولت , او را از « كناره گرد » روانه رباط كريم و از آنجا به طرف قزوين و يكسر به تبريز و از آنجا به « ماكو » بردند , ولي دوستان من تلاش كردند و جنجال به راه انداختند ... » (2 )

براساس سند مزبور , سيدعلي محمدباب تحت حمايت روسيه قرار داشت و « دالگوركي » وزير مختار اين كشور استعماري پس از دستگيري او به جنجال آفريني براي آزاد ساختن عامل و سرسپرده روسيه مي پردازد و به برخي از القائات خودشان به او تحت اين عناوين

كه سيدعلي محمدباب « صاحب الامر » ! مي باشد و داراي « كرامت » ! و لذا بايد او را از زندان رها نمود و زمينه هاي فعاليتهاي تبليغي استعمار ساخته اش را فراهم آورد , اشاره مي نمايد.

2 _ « دالگوركي » در قسمتي ديگر از يادداشت هاي خود به « ميرزا حسينعلي نوري » معروف به « بهاالله » كه بعدا جانشين سيدعلي محمد باب مي شود و رهبري بهائيت را به عهده مي گيرد , مي پردازد و از تلاش خويش در راه آزادسازي او سخن به ميان مي آورد :

« .. ميرزا حسينعلي و بعضي ديگر از محارم مرا هم گرفتند. من از آنها حمايت كردم با هزاران زحمت . همه كاركنان سفارت حتي خود من شهادت داديم كه اينها بابي نيستند , لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانشان كرديم . من به ميرزا حسينعلي گفتم كه تو ميرزا يحيي را در پس پرده بگذار و او را « من يظهره الله » بخوان و نگذار با كسي طرف مكالمه شود , و مبلغ زيادي پول به آنها دادم كه شايد بتوانم كاري صورت بدهم ... چه بايد كرد كاري را كه با آن همه زحمت به جريان انداخته بودم نمي توانستم دست بردارم . وانگهي مبلغ زيادي از براي اين كار خرج كرده بودم ... » (3 )

در اين بخش از يادداشت وزير مختار روسيه , به وضوح به تلاش اين مامور استعمار در آزادسازي بهاالله از مرگ و روانه كردن او و ساير عناصر طرفدار علي محمدباب به بغداد سخن به

ميان آمده است . موضوع ديگر اين است كه « دالگوركي » ميرزا حسينعلي را مامور مي كند كه مقدمات ظهور يك امام زمان استعمار ساخته ديگر را فراهم آورد تا پس از مرگ سيدعلي محمدباب , پاي در ميدان نهد و ماموريت استعماري او را ادامه دهد. عنوان « من يظهره الله » كه وزير مختار روسيه براي ميرزا يحيي انتخاب مي نمايد , همان عنواني است كه قبلا براي سيدعلي محمد باب انتخاب كردند و بالاخره پس از تمهيدات لازم « من يظهره الله » روسي ! يعني كسي كه به ادعاي ساخته و پرداخته آنان خداوند او را ظاهر مي سازد , به موقع ! و براساس دستور استعمار ظهور! نمود و ماموريت خويش را به نحو احسن انجام داد! البته بعدا بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي اختلاف و تضاد شديدي به وجود مي آيد و سرانجام ميرزا حسنيعلي « من يظهره الله » مي شود!

3 _ بخش سوم از يادداشت هاي مامور رسمي روسيه در ايران براي مذهب سازي و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف شيعيان , حايز واقعيت هاي تلخ و در عين حال عبرت آموز براي امروز و فرداي ماست . ابتدا اين بخش از يادداشت هاي « دالگوركي » را از نظر مي گذرانيم و سپس در واقعيت هاي آزاردهنده در متن آن تامل مي نمائيم :

« .. يك قسمت كار سفارتخانه , منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود. هر كسي را كه متواري بود و روي رفتن به وطن نداشت با مبلغي جزئي به عنوان زيارت كربلا پيش ميرزا

حسينعلي مي فرستاديم تا جمعيت زيادي دور او جمع شد. همه ماهه براي او و مردمش دو سه هزار تومان پول مي فرستادم . در اين بين , دولت عثماني آنها را به استانبول و از آنجا به « ادرنه » فرستاد. دولت روسيه هم به تقويت آنها پرداخت , خانه و مكان براي آنها ساخت . قسمت عمده لوايح آنها به وسيله وزارت خانه ما براي آنها تهيه مي شد...

در اين بين , ميرزا حسينعلي با برادر خود , سر رياست به هم زدند و ميرزا يحيي زير بار برادر خود نرفت , معلوم شد كه تحريك رقيب ما (انگلستان ) سبب اختلاف آنها شده , ميرزا يحيي به طرف جزيره قبرس رفت ... و به محض آنكه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد , ميرزا حسينعلي « من يظهره الله » شد , ولي از بي سوادي « من يظهره الله » چه بگويم ! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند...

هر كس در تهران بهائي مي شد , با او همراهي و مساعدت مي كرديم ... تا اينجا كار من به خاتمه رسيد و اختلاف دين جديد را در دين اسلام درست نمودم , تا خود آنها با دين جديد چه كنند » (4 )

در واقعيت هاي تلخ نهفته در اين يادداشت تعمق مي ورزيم :

ميرزا حسينعلي نوري يا « بهاالله » كه جانشين سيدعلي محمد باب مي شود و رهبري بهائيت را به عهده مي گيرد , توسط روسيه و با ماموريت هاي خاص و ويژه « دالگوركي » در كربلا نگهداري

مي شود و با صرف بودجه مالي و جمع آوري نيروي انساني براي او توسط سفارتخانه روسيه در ايران , تقويت مي گردد تا در فرصت مناسب و پس از خاموش شدن آتش فتنه باب , وارد عرصه شود و ماموريت استعماري سيدعلي محمدباب را ادامه دهد.

« دالگوركي » در اين بخش از يادداشت , چند بار به اين واقعيت تلخ اشاره مي كند كه قسمت عمده كار سفارتخانه روسيه , تهيه « الواح » و فرستادن آنها براي رهبران بهائيت بود!

« الواح » كه در نزد بابيان و بهائيان بسيار « مقدس » و حكم وحي » را دارد , همان مجموعه « اصول » و « احكام » جمع آمده در دو كتاب مقدس بهائيان است . كتاب اول « بيان » نام دارد كه توسط سيدعلي محمدباب تنظيم شده است , و كتاب دوم را « كتاب اقدس » مي گويند كه به وسيله ميرزا حسينعلي (بهاالله ) رهبر بهائيت تنظيم و آماده شده است .

مي بينيم كه چسان سهل و آسان توسط استعمارگران « دين سازي » مي شود و طرحها و برنامه هاي شيطاني و اسلام ستيزشان راتحت عنوان « الواح مباركه » جانشين « وحي الهي » مي كنند و دو مامور سرسپرده خود يعني علي محمدباب و بهاالله را در كسوت دو « پيامبر » براي القائات شيطاني در جامعه و ايجاد فتنه و آشوب و تفرقه در ميان مسلمانان مجهز مي سازند!

در فرصت و شرايط مناسب , سفارتخانه روسيه « من يظهره الله » يعني كسي كه خداوند به ظهورش براي دين جديد

اراده نموده است را بر مسند قدرت مي نشاند و ميرزا حسينعلي نوري يا بهاالله رهبر و پيشواي بهائيت مي شود تا نقشه هاي روسيه در ايران را مو به مو به مرحله عمل درآورد و زمينه ساز سلطه جهنمي قدرتهاي اسلام ستيز در اين سرزمين شود.

عبارت « از بي سوادي من يظهره الله » چه بگويم كه ارواح ساخته و ارسال شده ما را نمي توانست بخواند » , نشان دهنده نقطه اوج تسلط و سيطره استعمار روسيه بر پيشوايان بهائيت , و نيز نافهمي و تسليم و سرسپردگي و اطاعت محض اين رهبران مذهبي ساختگي در برابر استعمارگران جنايتكار مي باشد!

« دالگوركي » اين مامور كهنه كار استعمار , در نهايت به نقطه پاياني ماموريت خود اشاره مي كند و بشارت مي دهد كه من « دين جديد » را بر اساس دستورات و نقشه هاي زمامداران روسيه تزاري درست كردم و بذر اختلاف و تفرقه و فتنه را پاشيدم و اسلام را تضعيف و در تشتت افكندم , و از اين پس بايد اين رهبران پرورش يافته ما , دين جديد ساخته شده و اعلام گرديده را به بهره برداري هاي مكرر و هميشگي برسانند.

پس از سقوط و اضمحلال روسيه تزاري و روي كارآمدن رژيم ماركسيستي , بهائيت به انگليس بيشتر متمايل مي شود و اگر چه پيش از اين نيز ماموران استعمارگر پيرانگليس در رشد وتقويت عناصر بابي و بهائي نقش غيرمستقيم داشتند و خود را آماده مي كردند كه در شرايط مناسب گوي سبقت را از روسيه بربايند , لكن با سقوط روسيه تزاري بهائيت به طور

كامل در قبضه قدرت و بهره برداري انگليس درآمد.

انگليس به بهائيت « مركزيت » بخشيد و در شهر « عكا » واقع در فلسطين اشغالي به رشد و گسترش آنها و ايجاد ارتباط بين اين مركز با ساير مناطق اسلامي براي فتنه انگيزي و بسط قدرت و سيطره خود اهتمام ورزيد و از وجود اين عناصر خائن و جاسوس , در كشور عثماني به نفع خود استفاده هاي فراوان برد.

بهائيان در سرسپردگي و تسليم و خدمتگزاري به انگليس از هيچ كوششي فروگذار نكردند و همچنان به ملت و سرزمين ايران خيانت ورزيدند و بر حلقه هاي محاصره و ستم و تعدي و غارت ثروتهاي اين ملت مظلوم توسط قدرتهاي استعمارگر جهان افزودند.

وقتي دولت بزرگ عثماني كه مجموعه سرزمين هاي اسلامي آن روزگار را تشكيل مي داد و به همين دليل مورد طمع استعمار انگليس بود و در معرض فتنه ها و حيله گري ها و توطئه هاي فراوان قرار داشت تا تجزيه شود , در اثر سياست هاي شيطاني روباه پير استعمار فرو پاشيد و قطعه قطعه گرديد و سرزمين اسلامي فلسطين به اشغال انگليس درآمد , عباس افندي يا عبدالبها يكي از رهبران بهائيت كه از شادي در پوست خود نمي گنجيد , در نامه اي خطاب به يكي از بهائيان ايران , در باره اين فتح مسرت بخش ! چنين مي نويسد :

« در اين ايام , الحمدلله , به فضل الهي , ابرهاي تيره متلاشي و نور راحت و آسايش , اين اقليم را روشن نمود وسلطه جابر (دولت عثماني ) زائل و حكومت عادله (انگلستان ) حاصل

, جميع خلق از محنت كبري و مشقت عظمي نجات يافتند . » (5 )

« ادوارد براون » انگليسي از جمله كساني است كه از طرف انگلستان مامور به زمينه سازي براي رشد و گسترش فرقه هاي استعماري بابيگري و بهائي گري در ايران بوده است . او كتابي به نام « يك سال در ميان فارس ها » به رشته تحرير درآورده است كه در بخش هايي از آن شرح مي دهد كه مدت هاي طولاني در شهرهاي ايران با « عبا » ! و « ردا » ! و « سجاده » ! مسافرت مي كرده و بيشتر با مردم « عوام » معاشرت داشته ومحور بحث او « بابيگري » بوده و از اين راه اين « مذهب » ! را ترويج مي كرده است . (6 )

بدين ترتيب ابرهاي تيره و ظلماني در فضاي پاك و روشن سرزمين ايران نمايان و گسترده شدند و به دست استعمارگران روسيه و انگليس نطفه اوليه « بهائيت » با عقايد و احكام و تعاليم كفرآميز و استعمار ساخته و القا شده توسط دشمنان قرآن و اسلام و تشيع به منظور از هم گسيختن زنجيرهاي مستحكم اتحاد و وحدت شيعيان و از بين بردن محوريت مرجعيت شيعه در بسيج نيروهاي مسلمان براي دفع سلطه استعمار خارجي و جلوگيري از تعدي و جنايت و غارتگري , نضج گرفت .

پاسخ(قسمت سوم)

در مبحث بعدي , به بررسي اسنادي مي پردازيم كه تعامل و حمايت هاي متقابل بهائيان و دولت هاي استعماري روسيه , انگليس , اسرائيل و آمريكا را نمايان مي سازد و رشد و

گسترش همه جانبه اين پيوند و ارتباط را پس از شكل گيري نطفه هاي اوليه اين مذهب و حزب استعمار ساخته , به نمايش مي گذارد.

پاورقي :

1 _ حمايت منوچهر خان گرجي معروف به معتمدالدوله از سيدعلي محمد باب تصادفي نبود. منوچهرخان گرجي از اسرايي به شمار مي رفت كه توسط آغامحمدخان قاجار از تفليس به ايران آورده شد. او ابتدا ارمني بود و سپس مسلمان شد , لكن اسلام آوردنش ظاهري بود و در باطن به دين مسيحيت باقي ماند و عليه اسلام به فعاليت پرداخت . اين عنصر پس از حضور در تشكيلات دولت قاجار نقش غلام و پيشخدمت مخصوص را ايفا مي نمود , ولي به مرور و در اثر حمايت ها و دخالت هاي دولت روسيه , از نزديكان و مقربان دولتمردان قاجار محسوب شد و لقب « معتمدالدوله » ! دريافت نمود. اين عنصر خطرناك در اثر جلب نظر قاجار سرانجام به استانداري اصفهان منصوب گرديد و اگرچه علماي اسلام عليه اين انتصاب اعتراض كردند , لكن نتيجه اي بدست نياوردند و ديديم كه ارتباط او با دولت روسيه و خيانتش عليه ايران با آزاد كردن رهبر بابيگري از شيراز و آوردن آن به اصفهان و كمك و مساعدت هاي بي دريغ او در نشر عقايد و افكار كفرآميز اين عامل دست نشانده استعمار , به اثبات رسيد!

2 _ پرنس دالگوركي , ص 114 _ اميركبير , قهرمان مبارزه با استعمار , ص 278

3 _ همان منبع , ص 114

4 _ همان منبع , 119 _ 116

5 _ خاطرات صبحي , ص 78 _

اميركبير , قهرمان مبارزه با استعمار , ص 281

6 _ اميركبير , قهرمان مبارزه با استعمار , ص 282

سفارتخانه روسيه تزاري توسط مامور كهنه كار خود « دالگوركي » طرحها و برنامه هاي اسلام ستيزشان را تحت عنوان « الواح مباركه » جانشين « وحي الهي » مي كردند و دو جاسوس سرسپرده خود يعني « علي محمد باب و بهاالله » را در كسوت دو « پيامبر » براي القائات شيطاني در جامعه و ايجاد فتنه و آشوب و تفرقه در ميان مسلمانان مجهز مي ساختند!

« ادوارد براون » انگليسي در آثار مكتوب خود شرح مي دهد كه مدت هاي طولاني در شهرهاي ايران با « عبا » ! و « ردا » ! و « سجاده » ! مسافرت مي كرده و بيشتر با مردم « عوام » معاشرت داشته و محور بحث او « بابيگري » بوده و از اين راه اين « مذهب » ! را ترويج مي كرده است .

تلاش براي از هم گسيختن زنجيرهاي مستحكم اتحاد و وحدت مسلمانان و از بين بردن محوريت مرجعيت شيعه در بسيج نيروهاي مسلمان براي دفع سلطه استعمار خارجي , مهم ترين انگيزه استعمارگران روسي و انگليسي براي بنيان نهادن بابيت و بهائيت در سرزمين ايران بود.

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام (3)

نوشته شده در دوشنبه، 17 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

ارتباط و تعامل متقابل سران بهائيت با كشورهاي سلطه جو و استعمارگر

بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره

برداري هاي مختلف رسيده است . اين بهره برداري هاي ابزاري از فرقه هاي مختلف و انشعاب ها و تغيير و تحول هاي متناسب با اهداف و برنامه هاي منطبق با شرايط و مقتضياتي كه استعمارگران را بهتر و بيشتر در تقابل با اسلام و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف متحد شيعيان و ارتباط نزديك و مستحكم شيعيان با مراجع بزرگ تقليد و مراكز علم و فقاهت موفق مي سازد , همواره در بستر زمان و در قطعات مختلف تاريخي تداوم داشته است .

به طور طبيعي , مذهب استعمار ساخته اي چون بهائيت , نمي تواند برخلاف اهداف و نقشه ها و برنامه هاي استعمارگران حركت نمايد و كوچك ترين سرپيچي و تخلفي را بر خويش روا دارد.

بهائيت از ابتداي شكل گيري آلت دست قدرتهاي استعماري بوده و به صورت يك اهرم و ابزار مطمئن به بهره برداري هاي مختلف

با تعمق در اوراق تاريخ و رخدادهاي سياسي ديروز و امروز , به خوبي روشن مي شود كه اين مذهب استعمار ساخته در جلوه ها و نمودهاي بابيگري , ازليه و بهائي گري , اولا همواره مطيع محض و تسليم مطلق قدرتهاي خارجي بوده اند. ثانيا اين سرسپردگي و اطاعت و طفيلي گري در شرايط مختلف و بنا به مصالح ايجاد شده سياسي كه رويدادها و آمد و شد و جابجائي قدرتهاي سلطه جوي جهاني موجب پيدايش آن بوده اند , نسبت به هركدام از كشورهاي بيگانه و استعمارگر به ظهور و عينيت رسيده است .

نسل امروز ما به دليل فاصله داشتن از رويدادهاي دوران پيش از انقلاب و ضرورت افزايش

بينش هاي سياسي نسبت به نقش كشورهاي بيگانه در « مذهب سازي » براي مقابله با پايگاه قدرتمند تشيع در ايران و وحدت صلابت خيز روحانيت با مردم , لازم است در آنچه به عنوان سندهاي روشن و انكارناپذير از پيوند و ارتباط بهائيت با كشورهاي خارجي و ماموريت هاي استعماري رهبران و عوامل اين فرقه شوم مطرح مي كنيم دقت و تعمق كافي مبذول دارند.

1 _ پس از مرگ رهبر بهائيت « ميرزا حسينعلي نوري » معروف به « بهاالله » , فرزندش « عباس افندي » معروف به « عبدالبها » به جانشيني و رهبري رسيد و به مرور القابي چون « آقا » , « سركار آقا » , « ابن الله » و « ابن البها » را به خود اختصاص داد.

عباس افندي در امر سياست , نوكري و سرسپردگي را به حد كمال رساند. او در وابستگي و جاسوسي و خدمتگزاري به كشورها و دولت هاي بيگانه براساس تغيير اوضاع و شرايط عمل مي نمود و هرگز خيانتكاري هاي خود را به دولت و كشور خاصي محدود نمي نمود.

عباس افندي ابتدا با توجه به قدرت روسيه تزاري و نقشي كه آن دولت در شكل گيري و رشد و تقويت بهائيت داشت , به ارتباط نزديك و خدمتگزاري خالصانه به اين كشور اهتمام مي ورزيد. مريدان و پيروان بهائيت در عشق آباد روسيه از جايگاه و احترام ويژه اي برخوردار بودند و آزادانه فعاليت مي كردند و اين حمايت و منزلت تا آنجا اوج گرفت كه به تشويق ! و پشتيباني ! و كمك ! دولت روسيه ,

معبدي براي بهائيان در آنجا ساخته شد!

عباس افندي توسط يكي از پيروان و عناصر سطح بالاي بهائيت , اين پيام و فرمان را كه متن آن ضرورت حمايت از دولت روسيه تزاري و دعاگويي به جان امپراطور مي باشد , به بهائيان اعلام و ابلاغ مي نمايد :

« جمع دوستان به دعاي دوام عمر و دولت و ازدياد حشمت و شوكت اعليحضرت امپراطور اعظم الكساندر سوم و اولياي دولت قوي شوكتش اشتغال ورزيد , زيرا كه در الواح منيعه كه در اين اوقات از ارض مقدس عنايت و ارسال يافته مي فرمايند آنچه را كه ترجمه و خلاصه آن اين است : بايد اين طايفه مظلومه ابدا اين حمايت و عدالت دولت بهئيه روسيه را از نظر محو ننمايد و پيوسته تاييد و تسديد حضرت امپراطور اعظم و جنرال اكرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمايند . » (1 )

2 _ با وقوع انقلاب در روسيه , دولت تزاري سقوط نمود و عباس افندي بيشتر به دامان انگليس درغلتيد و به سرسپردگي و جاسوسي اين قدرت استعماري شتاب بخشيد.

عباس افندي و دارودسته اش كه در قلمرو دولت عثماني به سر مي بردند و به جاسوسي براي انگليس اشتغال داشتند , از طرف « جمال پاشا » فرمانده كل قواي عثماني به دليل افشا شدن جاسوسي اش به نفع دولت انگليس به اعدام محكوم مي شود. دولت انگليس با كسب خبر از اين واقعه به جانبداري از عباس افندي برمي خيزد و بنا به نقل خود بهائيان از اجراي اين حكم جلوگيري به عمل مي آورد :

« چون اين گزارش

يعني حكم اعدام سركار آقا (عباس افندي ) به « لرد بالفور » وزير امور خارجه وقت رسيد , در همان يوم وصول , دستور تلگرافي به جنرال النبي سالار سپاه انگليز در فلسطين صادر و تاكيد اكيد نمود كه به جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالبها , و عائله و دوستان آن حضرت بكوشد » (2 )

با ورود قواي انگليس به خاك عثماني , عباس افندي نجات مي يابد و به دليل جاسوسي ها و خدمات بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود نشان عالي « پهلواني » و لقب « سر » دريافت مي دارد!

عباس افندي نيز با دريافت اين نشانه و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برمي دارد و اين گونه براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! مي كند :

« بارالها , سراپرده عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس مي گويم ... پروردگارا , امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيت مويد بدار و سايه بلند پايه او را بر اين اقليم جليل (فلسطين ) پايدار ساز » (3 )

دولتمردان انگليس پس از مرگ عباس افندي نيز نمي توانند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموريت هاي استعماري اين مهره مطيع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همين دليل براي تسلي خاطر بازماندگان و تشويق و ترغيب آنان به تداوم راه او , نمايندگان اين دولت از جمله

« هربرت ساموئل » حضور يافتند و مرگ او را به اين طريق تسليت گفتند :

« وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل ... تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد... و ايكونت النبي نيز... اعلام نمود به بازماندگان فقيد سر عبدالبها عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرالله ابلاغ نماييد... فرمانده كل قواي اعزامي مصر جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود : متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد . » (4 )

3 _ بهائيت علاوه بر روسيه و انگليس , در دامان « اسرائيل » نيز رشد و نمو يافت و بدين ترتيب حلقه هاي اتصال به دولت هاي بيگانه و اسلام ستيز را تكميل نمود. پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل , چهارمين رهبر بهائيت يعني « شوقي افندي » از به وجود آمدن اين دولت غاصب توسط انگليس استقبال نمود و طي تلگرافي در 9 ژانويه 1951 (1330 ه_ ش ) مي نويسد :

« ... تحقيق به سنواتي كه درباره تاسيس حكومت اسرائيل از فم مطهر شارع امرالهي و مركز ميثاق صادر و حاكي از پيدايش ملت مستقلي در ارض اقدس پس از معني دو هزار سال مي باشد ... » (5 )

شوقي افندي پس از استقبال از تاسيس دولت اسرائيل , چند وظيفه مهم براي شوراي بين المللي بهائيان كه خود بنيانگذار آن بود تعيين مي نمايد كه اولين وظيفه , ايجاد رابطه با اسرائيل است :

« ... اول آن كه با اوليا حكومت اسرائيل ,

ايجاد روابط نمايد . » (6 ) او در ابلاغ دومين وظيفه , رابطه و مذاكره با دولت غاصب اسرائيل را از عوامل مهم در ايجاد و گسترش تشكيلات بهائيت معرفي مي كند :

« ثالثا با اولياي كشوري (اسرائيل ) در باب مسائل مربوطه به احوال شخصيه داخل مذاكره شود و چون اين شورا كه نخستين موسسه بين المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد , عهده دار وظايف ديگري خواهد شد و به مرور ايام به عنوان محكمه رسمي بهائي شناخته شده سپس به هيئتي مبدل مي گردد كه اعضايش از طريق انتخاب معين مي شوند . » (7 )

شوقي افندي به منظور جلب حمايت هاي اسرائيل نسبت به محكمه رسمي بهائيان , شناخت و حقانيت دولت اسرائيل را اعلام مي نمايد و ايجاد رابطه نيكو و قوي با اين دولت را توصيه مي كند! او طي نقش ده ساله اش و به عنوان بيست و چهارمين هدف مهم , حمايت از اسرائيل را بر همه دولت هاي جهان ترجيح مي دهد و به بهائيان فرمان مي دهد كه به تشكيل محافل روحاني و ملي بر مبناي قوانين و مقررات دولت اسرائيل اقدام نمايند :

« در ارض اقدس , بر حسب قوانين و مقررات حكومت جديدالتاسيس ... اين گونه محافل را به وجود آوريد . » (8 ) و حال آن كه در تشكيل همين محافل در كشورهاي ايران , عراق , انگلستان و آلمان , رعايت قوانين و مقررات اين دولت ها را مطرح نمي كند!

اين حمايت هاي آشكار و قوي از دولت اسرائيل , باعث مي

شود كه يكي از عناصر مهم سياسي و حقوقي دولت اسرائيل به نام « نرمان نيويج » بهائيت كه يك مسلك و مذهب ساختگي و فاقد حقيقت وحي و بعثت الهي و ارسال پيامبر و كتاب آسماني است را در رديف اسلام و مسيحيت و يهوديت قرار دهد و آن را يك « دين جهاني و بين المللي » ! بنامد :

« اكنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصرا سرزمين سه ديانت محسوب داشت , بلكه بايد آن را مركز و مقر چهار ديانت به شمار آورد , زيرا امر بهائي كه مركز آن حيفا و عكاست و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است , به درجه اي از پيشرفت و تقدم نائل گشته كه مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است , و همان طور كه نفوذ اين آئين درسرزمين مذكور روز به روز رو به توسعه و انتشار است , در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بين المللي اديان مختلفه عالم نيز عامل بسيار موثري به شمار مي آيد . » (9 )

اين پيوند و رابطه تنگاتنگ باعث گرديد كه اسرائيل در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و وضعيت ممالك و سرزمين هاي اسلامي و مسلمانان به عمل آورد , به گونه اي كه در اين كشورها , بهائيان در تشكيلات « موساد » راه يافتند و به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و مخالف و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان به جاسوسي پرداختند!

پاسخ(قسمت چهارم)

4 _ با توجه به نقش تعيين كننده آمريكاي جهانخوار در بهره برداري هاي گوناگون از

تمام اهرمها و عوامل براي مقابله با رشد روزافزون « اسلام گرايي » در جهان و محوريت « انقلاب اسلامي » و « نظام جمهوري اسلامي ايران » در گسترش معنويت زلال اسلام و قوانين و تعاليم و ارزشها و هنجاري هاي اسلامي در چهارگوشه جهان , طبيعي و قابل انتظار بود كه آمريكا از بهائيت به عنوان يك حربه و اهرم براي عناد و دشمني با انقلاب و نظام اسلامي بهره برداري كند و با روشهاي گوناگون پيوند خود با اين مذهب استعمار ساخته را استحكام بخشد و به حمايت همه جانبه از بهائيان اهتمام ورزد.

ارتباط بهائيت با آمريكا به گذشته هاي دور برمي گردد و همين پيشينيه و سابقه , تداوم آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي را به همراه داشت .

عباس افندي رهبر بهائيت در سالهاي قبل از 1300 هجري شمسي يعني در اواخر عمر خود سفرهايي به اروپا و آمريكا مي كند و تحت تاثير افكار جديدي كه در اين كشورها عليه دين به وجود آمده بود , عناوين و تعاليم تازه اي به نام تعاليم دوازده گانه بهائيت به وجود مي آورد. او در ديدار با جمعي از سوداگران آمريكايي ابتدا اعلام مي كند كه : « نور انسانيت را در نهايت جلوه و ظهور در چهره آنان مشاهده مي نمايد. » , و سپس خطاب به آنان مي گويد :

« از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا , مملكتي بهتر از ايران نه , چه كه مملكت ايران مواد ثروتش همه در زير خاك پنهان است . اميدوارم كه ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت

ظاهر گردد . » (10 )

اين اشتياق و تمايل و رابطه و پيوند ادامه داشت و سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي با حمايت هاي بي دريغ آمريكا از اين فرقه ضاله استمرار يافت .

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در فاصله سالهاي 1361 تا 1373 يعني در طول دوازده سال , نمايندگان آمريكا شش قطعنامه به تصويب رساندند كه در آنها به جانبداري و حمايت از بهائيت پرداختند.

صدور اين قطعنامه ها عليه جمهوري اسلامي ايران و به حمايت دلسوزانه ! و بشردوستانه ! از فرقه استعماري بهائيت و دين و مذهب ناميدن آن و خواستار آزادي فعاليت هاي گمراه كننده و انحراف آفرين بهائيان ايران شدن , پس از سال 1373 نيز تداوم يافت .

رسانه هاي گروهي آمريكا نيز به حمايت هاي گسترده تبليغي براي بهائيت مي پردازند تا در كنار اقدامات دولت و مجلس نمايندگان آمريكا , زمينه ها و بسترهاي لازم را براي تحقق اهداف سلطه جويانه خود توسط بهائيان فراهم آورند.

آنچه از نظر گذشت به صراحت و روشني پيوند و ارتباط متقابل و تنگاتنگ بهائيت با كشورهاي استعماري روسيه , انگلستان , اسرائيل و آمريكا را به اثبات مي رساند و از عمق فجايعي كه به دست اين قدرتهاي ضد بشر به نام حمايت از حقوق بشر به وجود آمده است خبر مي دهد و خباثت هاي دروني و ماهيت هاي شيطاني اين قدرتهاي ستمگر و فسادگستر را تا آنجا آشكار و عريان مي سازد كه انسان هاي آزادانديش و صاحبان عقل و خردهاي سالم نيز در مي يابند كه « دين سازي » و «

پيامبرآفريني » و جعل آموزه ها و تعاليم و احكام تحت عنوان « وحي » و ارائه آنها به جوامع انساني , يك خيانت و فاجعه دردناك و تلخ و آزاردهنده براي بشريت مي باشد.

پاورقي :

1 _ مصابيح هدايت , عزيزالله سليماني , ج 2 , ص 282 _ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 222

2 _ شوقي افندي , قرن بديع , ج 3 , ص 297 , نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , ص 225

3 _ همان منبع , ص 225

4 _ همان منبع , ص 226

5 _ انشعاب در بهائيت , اسماعيل رائين , موسسه تحقيقي رائين , ص 169

6 _ همان منبع , ص 170

7 _ همان منبع , ص 170

8 _ همان منبع , ص 170

9 _ همان منبع , ص 171 _170

10 _ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 226

عباس افندي يكي از رهبران بهائيت به دليل جاسوسي و خيانت هاي بزرگي كه براي دولت استعماري انگليس انجام داده بود , نشان عالي « پهلواني » و لقب « سير » دريافت نمود و پس از دريافت اين نشان و لقب « لياقت » ! براي « خيانت » ! و « جاسوسي » ! عليه اسلام و امت مسلمان , دست بر دعا برداشت و براي پادشاه انگليس تقاضاي توفيقات رحمانيه ! نمود

پيوند و رابطه تنگاتنگ « اسرائيل » با « بهائيت » باعث شد كه

صهيونيست ها در كشورهاي اسلامي از وجود بهائيان حداكثر بهره برداري را عليه اسلام و مسلمانان به عمل آورند , به گونه اي كه بهائيان با راه يافتن به تشكيلات « موساد » به صورت عوامل شيفته حاكميت اسرائيل و دشمن اسلام و اتحاد مسلمانان , به جساوسي به نفع بيگانگان پرداختند!

بهائيت علاون بر روسيه و انگليس و اسرائيل , تحت حمايت هاي آشكار « آمريكا » نيز قرار گرفت و به صورت يك ابزار و اهرم كارآمد در دست سازمان جاسوسي آمريكا , در خدمت و سرسپردگي به اين كشور استعماري از هيچ خيانت و جنايتي دريغ نورزيد

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي 08/11/1382

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام (4)

نوشته شده در دوشنبه، 17 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

بابيگري و بهائي گري , مباني اعتقادي و فروع عملي

« مذهب سازي » كه يكي از حربه هاي بزرگ قدرت هاي استعماري براي مقابله با « اسلام » و ايجاد شكاف و جدايي در صفوف « مسلمانان » و قطع پيوندهاي مستحكم بين توده هاي مردم با مرزبانان توحيد يعني مراجع , فقها , انديشمندان و عالمان اسلامي در اعصار و دوره هاي مختلف تاريخ محسوب مي شود , با اصول و فروع جنون آميز همراه مي باشد! « بابيگري » يكي از مذاهب ساخته و پرداخته دست استعمار است و « بهائي گري » كه در تداوم آن و به منظور ايجاد انتظام در بابيگري به وجود آمد , و نيز ساير فرقه هاي انشعاب يافته از آن , همه از يك آبشخور سيراب مي شوند و از

يك استراتژي واحد و با تاكتيك هاي مختلف و مناسب با نحوه تعامل قدرتهاي استعماري با كشورهاي اسلامي و اهداف و برنامه هاي خاص آن در مهار اسلام و مقابله با خيزش هاي اسلامي , برخوردار مي باشند.

« بهائيت » عنواني است كه دربرگيرنده همه اين فرقه ها و انشعاب ها مي باشد و اصول و مباني و فروع و شيوه هاي گمراه سازي اين مذهب استعماري را دربرمي گيرد.

« بيان » كتاب مورد احترام همه پيروان بابيت و بهائيت است كه در آن الواح و آثار و اصول تعاليم « علي محمد باب » بنيان گذار بابيگري در آن گرد آمده است .

آشنايي اجمالي با اصول و فروع تعاليم علي محمد باب بسيار ضروري و لازم است و از همين جاست كه روشن مي شود هدف اصلي و ريشه اي بنيان گذاري و رشد و گسترش و تقويت همه جانبه بهائيت توسط قدرت هاي استعماري چيست و آنها چگونه با تحريف گري , دروغ بافي , به هم آوردن بافته ها و اوهام و تعاليم ساختگي به نام « مذهب جديد » , به جنگ و مقابله صريح با مباني اوليه دين مبين اسلام مي پردازند و اصل « وحي » و تعاليم و قوانين و ارزشهاي نهفته در قرآن كريم را در معرض تهاجم قرار مي دهند.

علي محمد باب در ابتدا خود را باب و نايب خاص امام زمان (عج ) مي ناميد و واسطه فيض رساني و ارتباط حضرت حجت با مردم مي دانست , به مرور زمان و پس از آن كه گروهي از پيروانش با جسارت

به اسلام , آواي شوم ساقط شدن احكام الهي را از گلو برمي آورند , علي محمد باب پا را فراتر مي نهد و ادعاي مهدويت مي كند , در مرحله بعد و در تكميل حركت شومي كه براي مقابله با اسلام آغاز شده بود , ادعاي مهدويت به ادعاي شارعيت تغيير شكل مي دهد و علي محمد باب به دين سازي جديد مي پردازد كه به طور طبيعي با نفي و انكار اصل اسلام و نبوت حضرت نبي اكرم (ص ) تحقق مي يابد.

در بررسي لوايح و آثار علي محمد باب كه در كتاب « بيان » جمع آمده است به اصول ذيل به عنوان تعاليم او واقف مي شويم :

1 _ علي محمد باب با مطرح كردن تعابير و عناويني چون « خداوند از ادراك بشر بيرون است و هيچكس را به سبحات جلال و سرادق عرفان او راهي نبوده و نيست و مراد از معرفت الله معرفت مظهر اوست . » (1 ) , هر گونه رابطه مستقيم با حضرت پروردگار را كه در فرهنگ و تفكر اسلامي به صورت راز و نياز و پرستش و نيايش و به شكل نماز و اذكار و ادعيه عينيت مي يابد , نفي مي كند. و نيز « لقا الله » را كه حقيقتي مسلم در قرآن كريم و متون روايي و آموزه هاي عرفان اسلامي است منكر مي شود و اعلام مي كند : « آنچه در كتاب آسماني ذكر لقا او شده , ذكر لقا ظاهر به ظهور اوست » (2 ) كه اين تعبير غلط و باطل , شان مظهر

را تا الهيت ارتقا مي دهد كه ديدگاهي منسوخ و برخلاف تعاليم اسلام و سيره و روش و عمل پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اطهار(ع ) مي باشد.

2 _ سيد علي محمد باب در كتاب بيان با عبارات چند پهلو و مبهم و به هم بافته تحت اين عناوين كه « قيامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان و به هر اسم » (3 ) و « يوم قيامت يومي است مثل كل ايام شمس طالع مي گردد و غارب » (4 ) و « جنت عبارت است از اثبات يعني تصديق و ايمان به نقطه ظهور » (5 ) و « نار عبارت است از نفي يعني عدم ايمان به نقطه ظهور و انكار او » (6 ) , به نفي قيامت و بهشت و جهنم مي پردازد و در ادامه اين عقايد باطل و استعمار ساخته , به گونه اي خاص تعبيرهاي خودبافته درباره مرگ و قبر و سئوال ملائك و ميزان و صراط و حساب و پاداش و جزا ارائه مي دهد و در نهايت به نفي آنها اقدام مي نمايد.

3 _ سيد علي محمد باب به همين روش و با به كارگيري عبارتهاي خود ساخته و نامتكي به اصول و مباني سرچشمه يافته از وحي الهي كه بر پيامبر اكرم (ص ) نازل گرديد و در قرآن كريم براي هدايت بشريت در همه عصرها و نسل ها به وديعه گذاشته شده است , به نفي نبوت پرداخت و خود ادعاي نبوت نمود و از اين نيز پيش تر تاخت و ادعاي ربوبيت و الوهيت

كرد و دين جديدي را تاسيس نمود!

بابيان و بهائيان را اعتقاد بر اين است كه او شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور مي شود و ادعاي ذكريت مي كند. در مرتبه دوم ادعاي بابيت مي نمايد و خود را باب و نايب خاص امام زمان (ع ) و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي مي كند . در مرتبه سوم دعوي مهدويت مي نمايد و خود را مهدي موعود مي داند. در مرتبه چهارم ادعاي نبوت مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. در مرتبه پنجم ادعاي ربوبيت ودر مرحله و مرتبه ششم دعوي الوهيت مي كند!

بدين ترتيب او با اين ادعاهاي خويش اوج جهل و حمق و جنون و به تعبيري ديگر شدت دست نشاندگي و سرسپردگي اش را در برابر قدرت هاي استعماري به نمايش مي گذارد و نقشه ها و طرحهاي پشت پرده دشمنان اسلام را براي تقابل با تعاليم و قوانين وحدت بخش و استعمار ستيز قرآن و ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف مسلمانان به ويژه شيعيان ظاهر مي سازد و به همين دليل است كه توده هاي مردم مسلمان بر او مي شورند كه در نهايت به دستگيري و اعدام او مي انجامد.

4 _ تعاليم سيد علي محمد باب علاوه بر اصول و مباني كه به اشاره از نظر گذشت , از فروع نيز تشكيل يافته است . بعضي از فروع تعاليم باب را معرفي مي كنيم :

تمام كتب ديني و اخلاقي و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند! تنها

كتاب « بيان » معتبر مي باشد و با وجود آن , نبايد به كتب و آيات و تفاسير و دليل و برهان هاي ديگر رجوع نمود و به آنها ايمان آورد!

واجب است انهدام و نابودي تمام ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه و قبور انبيا و ائمه و تمام مساجد و كنيسه ها و كليساها و بتخانه ها و هر بنايي كه به نام ديانت ساخته مي شود.

واجب است بر سلاطيني كه به دين باب روي مي آورند , خانه علي محمد باب در شيراز را كه در آن تولد يافته و زندگي كرده , به گونه اي خاص بنا كنند كه از بيرون نود و پنج درب داشته باشد و از ميان نود درب , و آنقدر وسعت داشته باشد كه تمام شيراز را دربرگيرد و زماني كه اهل دنيا به حج بابيگري مي روند گنجايش آن را داشته باشد. و علاوه بر خانه شيراز كه « كعبه » مي شود , هيجده بقعه رفيع ديگر بر قبر هيجده حروف حي كه مومنين او هستند بنا نمايند.

بايد ذكر بيت الحرام باب و ترتيب حج و زيارت آن براساس آنچه در كتاب بيان آمده انجام گردد.

حج كعبه شيراز بر تمام مردان پيرو باب واجب است , و نيز بر همه مردان و زنان شيراز.

سال 19 ماه , ماه 19 روز , روزه 19 روز , و روز عيد فطر اول نوروز است !(7 )

5 _ اصول تعاليم « ازليه » كه از فرقه هاي ديگر پيرو علي محمد باب مي باشند , همچون اصول تعاليم باب و

بر مبناي كتاب « بيان » تنظيم شده است و ميرزا يحيي نوري كه يكي از جانشينان باب و رهبر فرقه ازليه مي باشد , راه و روش باب و تعاليم « بيان » را تداوم بخشيد.

اصول و ايدئولوژي « بهائيه » كه فرقه ديگر پيرو علي محمد باب مي باشد نيز براساس تفكر و اعتقادات و تعاليم باب تنظيم يافت و رهبر اين فرقه يعني « حسينعلي نوري » معروف به « بها الله » همچون باب دين اسلام را منسوخ اعلام كرد و دين و مذهب جديدي همانند آنچه علي محمد باب ترويج نمود , بنيان نهاد و همچون او ادعاهاي كفرآميز نمود. او زماني اعلام كرد كه « من هيچم و كم ز هيچ هم بسياري » و زماني ديگر خويشتن را بر تخت الوهيت نشاند و خداي خدايان و آفريننده پروردگاران نام نهاد و در لوح عهدي كه به منزله وصيت نامه از خويش باقي گذاشت , از موضع الهيت پيروانش را به اطاعت و تبعيت از جانشينان خود تشويق و ترغيب نمود!(8 )

6 _ در فروع تعاليم بهائيه به احكامي برمي خوريم كه بعضي از آنها عبارت است از :

ازدواج با محارم غير از زن پدر , حلال مي باشد. (يعني با حكم بر حرمت ازدواج با زن پدر , ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و ديگران حلال مي گردد!)

معاملات ربوي آزاد و حلال است .

حجاب زنان ملغي مي باشد ( و بي حجابي آزاد و حلال )

دخالت در سياست ممنوع مي باشد . (9 )

پاسخ(قسمت پنجم)

مي بينيم كه

براساس يك برنامه و طرح و نقشه از پيش تعيين و تنظيم شده , به مرور و در مراحل مختلف , عوامل استعماربه منسوخ اعلام نمودن دين اسلام و نفي و انكار نبوت , امامت , معاد و تعاليم و قوانين و احكام مقدس و نوراني قرآن مي پردازند و سپس ابتدا ادعاي نيابت خاص حضرت حجت (عج ) و سپس ادعاي مهدويت و پس از آن ادعاي نبوت و مرحله آخر ادعاي الوهيت و خدايي مي نمايند! آنگاه به هدم و نابودي آثار اسلام يعني كعبه و قبور انبيا و امامان و مساجد فرمان مي دهند و سپس به ساختن كعبه جديد! در شيراز اهتمام مي ورزند و با آداب و ادعيه و ذكر و زيارتنامه هاي استعمار ساخته به طواف به گرد آن مي پردازند! و نيز به صدور احكام جديد دين تازه ساخته شده مي پردازند و مطابق با خواست و اهداف استعمار , به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مي دهند و دخالت در سياست را كه آرزوي ديرينه قدرتهاي سلطه جوي جهاني در مناطق اسلامي مي باشد و همواره از تعاليم و آموزه هاي سياسي اسلام و تشيع رنج برده اند و از اصل ورود و دخالت در سياست به عنوان يك تكليف و وظيفه اسلامي ضربه خورده اند , ممنوع اعلام مي نمايند!

بدين ترتيب همه زمينه ها آماده و مهيا مي شود تا مباني و اركان اعتقادي و ارزشهاي اخلاقي و پايبندي هاي معنوي متزلزل شوند و وحدت و يكپارچگي مسلمانان در ايران به تفرقه و تشتت تبديل گردد و از قدرت بي نظير مذهب تشيع و

مراكز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماي بيدار و آگاه كه مدافعان راستين اسلام و سنگرهاي مستحكم دفاع از هويت ديني و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مي باشند , كاسته شود و راههاي تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجي صاف و همواره گردد.

پاورقي :

1 _ بيان , الواح و آثار سيد علي محمد باب , واحد دوم و سوم , باب هفتم

2 _ بيان , واحد دوم و سوم , باب هفتم

3 _ بيان , واحد دوم , باب هفتم .

4 _ بيان , واحد هشتم , باب نهم

5 _ بيان , واحد دوم , باب اول

6 _ بيان , واحد دوم , باب شانزدهم , به نقل از بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , از انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 103 _100

7 _ همان منبع , 108 _106

8 _ مجموعه الواح , ميرزا حسينعلي نوري (بها الله ) , ص 403 , به نقل از بهائيت در ايران , ص 110

9 _ همان منبع , ص 112 و 113

« علي محمدباب » در اولين مرحله ماموريت استعماري خويش براي « مذهب سازي » ادعاي « بابيت » مي كند و خود را باب و نايب خاص امام زمان و واسطه خير و فيض او و مردم معرفي مي كند. در مرتبه بعد ادعاي « مهدويت » مي نمايد و خود را مهدي موعود مي نامد. در مرحله ديگر ادعاي « نبوت » مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد.

و در مرحله آخر و در تكميل عقايد و افكار استعمار ساخته و جنون آميز خود ادعاي « ربوبيت و الوهيت » مي كند!

« علي محمد باب » براساس فروع تعاليم استعمار ساخته « بابيگري » اعلام مي كند كه تمام كتب ديني و اخلاقي و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند و تنها كتاب « بيان » _ كه اصول و مباني مذهب جديد ساخته و پرداخته دست اربابان خارجي اوست _ معتبر مي باشد! همچنين اعلام مي كند كه واجب است كعبه و قبور انبيا و ائمه و تمام مساجد منهدم شوند و خانه او در شيراز به صورت كعبه جديد! وسعت يابد تا حج بابيگري ! در آن برگزار شود.

رهبر بابيگري در كتاب « بيان » كه شامل الواح و اصول و مباني القا شده توسط قدرتهاي استعماري است , ارتباط و پرستش و مناجات و راز و نياز با خداوند متعال را نفي مي كند و به انكار معاد و قيامت و بهشت و دوزخ و حسابرسي اعمال و پاداش و جزا مي پردازد و حقيقت وحي الهي و تعاليم قرآن و نبوت و امامت را انكار مي نمايد!

به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام (5)

نوشته شده در چهارشنبه، 19 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

خودكامگي و نقصان معرفت ديني , دامهاي استعمار براي مذهب سازي

قدرتهاي استعماري براي تحقق سياست شيطاني « مذهب سازي » به منظور تقابل و تعارض با « اسلام » , به گزينش عناصري مي پرداختند كه در اوج نفسانيت و بيماري هاي اخلاقي و

رواني , آماده پذيرش همه گونه ماموريت براي تامين شهوات و تمايلات خودخواهانه بودند و سوار بر مركب نفس و تاخت و تاز در ميادين غرور و قدرت طلبي و رياست پرستي و علو و برتري جويي را بر هر خواسته و تمايل ديگر ترجيح مي دادند و براي دست يابي به آنها تا نفي نبوت و معاد و ادعاي نبوت جديد! پيش مي تاختند.

قدرتهاي استعماري وقتي عناصر مورد نظر را مي يافتند , توجهي به جهل و كم داني هاي آنان نمي كردند و توانايي علمي و مراتب بالاي مطالعه و بينش و دانش را ملاك و معيار قرار نمي دادند , زيرا اولا رشد علمي و معرفتي و كسب شناخت هاي لازم نسبت به فرهنگ و انديشه اسلامي عامل نيرومندي در نفي القائات استعماري محسوب مي شد و به همين دليل بود كه عالمان انديشمند و ژرف نگر پس از آن كه در معرض پذيرش دعوت هاي سيد علي محمدباب قرار گرفتند , بسيار سريع و صريح به ماهيت استعماري اين تفكرات و عقايد واقف گشتند و به شدت به نفي و طرد دعوت كنندگان كه فرستادگان و تبليغ گران باب بودند , اهتمام ورزيدند و به مقابله با اين مذهب استعمار ساخته پرداختند. ثانيا بينش و معرفت هاي ژرف و عميق علمي كه خود عاملي است براي خشوع در برابر حقيقت اسلام , با تمايلات و خواهشهاي سركش دروني و نفساني كه صاحبان خود را آنچنان كور و نابينا مي ساخت كه تا ادعاي مهدويت و نبوت پيش مي تاختند , در تضاد و تنافي قرار داشت و قدرتهاي سلطه گر

جهاني هرگز با وجود عناصر بصير و فكور به جامه عمل پوشاندن سياست هاي شوم خود توفيق حاصل نمي نمودند.

استعمار انگليس و روسيه , به طور آشكار و مشخص , به دنبال انتخاب عناصري بودند كه ضمن داشتن تمايلات شديد نفساني و خودكامگي و احساس علو و برتري , از دانش و بينش اندكي برخوردار باشند تا سهلتر و سريعتر بتوانند القائات اعتقادي و فكري منحط خود را در وجود بيمار آنان بارور سازند و با تحريف حقايق اسلامي , زمينه ساز تدريجي خروج عليه اسلام و اعلام دين جديد را فراهم بياورند.

استعمار انگليس با تلاش هاي مستمر جاسوس كهنه كار خود در كشورهاي اسلامي , سرانجام فرد مورد نظر را با دو ويژگي « خودكامگي » و « ضعف دانش ديني » شناسايي مي كند تا بدين وسيله مذهب استعماري « وهابيت » را براي معارضه با اسلام اصيل و ناب به وجود آورد.

« همفر » جاسوس انگليس اعلام مي كند : « پس از مدتي آشنايي و مراوده با محمدبن عبدالوهاب , به اين نتيجه رسيدم كه فرد شايسته براي اجراي مقاصد بريتانيا در منطقه , شخص او تواند بود. روح بلند پروازي , غرور , جاه طلبي و دشمني با علما و مراجع اسلام , خودكامگي و.... برداشت او از قرآن و حديث كه تفاوت آشكار با واقعيت داشت , بزرگترين نقطه ضعف او بود كه مي توانست مورد استفاده قرار گيرد! » (1 )

اين خودخواهي ها و جاه طلبي ها در كنار ضعف هاي ايدئولوژيك (2 ) باعث شد كه « همفر » به مرور و در

جلساتي متوالي محمدبن عبدالوهاب را به تحريف آيات قرآن و انكار ضرورت « جهاد » و « امر به معروف و نهي ازمنكر » و نفي « نبوت » و آلودگي به « شراب » و « فساد » وادار سازد و او را به اعلام « دين جديد » ! ترغيب نمايد تا سرانجام با انعقاد قراردادهاي لازم با وزارت مستعمرات انگليس , عليه اسلام و قرآن بپاخيزد!

همين سياست و روش , ابتدا توسط استعمار روسيه و سپس با تداوم آن توسط استعمار انگليس درباره « سيد علي محمدباب » به ظهور و عينيت رسيد.

سيد علي محمدباب , هم از لحاظ غرور و خودكامگي و نفسانيت , و هم از جنبه ضعف هاي اعتقادي و معرفتي و بينش و دانش ناچيز و اندك , عنصر بسيار مناسبي بود تا « بابيت » را بنيان نهد تا اين اساس و بنيان شيطاني و ساخته و پرداخته استعمار , تحت عنوان « بهائيت » و با رهبري ساير عناصر وابسته به انگليس و اسرائيل و آمريكا تا امروز تداوم يابد.

چنان كه بيشتر اشاره كرديم , « دالگورگي » جاسوس و وزير مختار روسيه در ايران ماموريت داشت تا نطفه هاي اوليه بابيگري و بهائي گري را در ايران بارور سازد. او در يادداشت هاي خود از الواحي ياد مي كند كه به زبان عربي براي سران بابيت و بهائيت يعني سيدعلي محمدباب و ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) تهيه مي نمايد و تحويل آنان مي دهد تا براساس القائات و به هم بافته هاي سفارتخانه روسيه , به تبليغ و ترويج دين جديد!

بپردازند.

دالگوركي به صراحت مي نويسد :

« يك قسمت از كار سفارتخانه , منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابي ها بود.... به محض آن كه بين ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي به هم خورد , ميرزا حسينعلي « من يظهره الله » شد , ولي از بي سوادي « من يظهره الله » چه بگويم ! الواحي كه ما تهيه مي كرديم نمي توانست بخواند! » (3 )

واقعيت هاي انكارناپذير تاريخي , صحت سخنان دالگوركي را به اثبات مي رساند و مشخص مي كند كه « سيد علي محمدباب » و مسلك « بابيگري » همچون « محمدبن عبدالوهاب » و مسلك « وهابيت » , محصول استعمار و از نتايج خودكامگي و ضعف معرفت ديني اين دو عنصر آماده براي پذيرش القائات فكري و سپس ماموريت هاي محوله از جانب قدرتهاي استعماري مي باشند. در اين واقعيت هاي تاريخي تامل مي كنيم

1 _ سيد علي محمدباب گروهي از پيروان خود را در كسوت دعوت كننده و تبليغ گر عقايد و افكار خود به شيراز گسيل داشت . اين افراد بدون تزلزل و در اوج تعصب و جانبداري به تبليغ افكار باب پرداختند و در مجلسي كه از علماي شيراز و حاكم آن شهر به نام « حسين خان نظام الدوله تبريزي » براي بررسي احوال آنان تشكيل شده بود , نوشته ها و كتاب هايي از باب را ارائه دادند و آنها را « وحي آسماني » ناميدند!

حاكم شيراز پس از مجازات آنان , با روش خاصي براي اتمام حجت نسبت به عقايد كفرآميز بابيت , ابتدا دستور

داد علي محمدباب را از بوشهر به شيراز بياورند و سپس شبي محرمانه او را به حضور پذيرفت و به ظاهر خويشتن را از مريدان سرسخت و ترويج كنندگان بابيگري معرفي نمود و اعلام كرد كه حاضر است با اشتياق تمام اموال و امكاناتش را در مسير نشر عقايد و افكار او ايثار كند.

والي شيراز با اين چاره انديشي , غرفه هاي وسيعي را با تمام وسايل و ابزار در دارالعماره اش به باب و پيروانش اختصاص داد و به مرور تا آن جا خود را مريد و عاشق و دلباخته دين جديد او اعلام كرد كه رضايتش را براي حضور در مجمع فقها و علماي اسلام به منظور هدايت آنان با تبليغ اصول و مباني مذهب جديد! جلب نمود.

سيدعلي محمدباب با اين ترفند حاكم , مجذوب و فريفته شد و با غرور و خودكامگي در مجمعي كه به درخواست والي شيراز از فقها و علما و گروهي از افراد سرشناس شيراز تشكيل شده بود , حاضر شد. او به منظور تبليغ دين جديد! اين گونه به هدايت و ارشاد علما و فضلاي حاضر در مجلس پرداخت :

« اي علما , آيا هنگام آن فرا نرسيده است كه هوا و هوس را پشت سر اندازيد و هدايت را پيروي كنيد و ضلالت را ترك نمائيد و سخنان مرا گوش دهيد و اوامر مرا اطاعت كنيد پيغمبر شما بعد از خود جز قرآني به جاي نگذاشته و اين نيز كتاب من « بيان » است . بيائيد آن را تلاوت و قرائت كنيد تا به شما معلوم گردد كه عبارات آن از قرآن

فصيح تر و احكامش ناسخ احكام قرآن است . پس سخنان مرا گوش كنيد و نصيحت مرا بپذيريد و پيش از آن كه شمشير در ميان شما كشيده شود , گردن هايتان زده و خونتان ريخته شود , جان و اطفال و اموالتان را محفوظ بداريد. سخنان مرا گوش و امر مرا اطاعت كنيد. من شما را چنين نصيحت مي كنم » (4 )

علماي حاضر در مجلس بنابه درخواست حاكم و توافق قبلي , سكوت اختيار كردند و در برابر اظهارات كفرآميز سيدعلي محمدباب هيچ واكنشي از خود نشان ندادند.

حاكم شيراز از جاي برخاست و از باب تقاضا نمود كه دعاوي خويش را بر كاغذ بنگارد تا به اين وسيله برهان و حجت مكتوب از خود برجاي نهد. باب بنا به تقاضاي حاكم عباراتي بر كاغذ نگاشت . وقتي علماي مجلس بر دعاوي و نوشته هاي او نظر گستردند هم از لحاظ ساختار كلمات , هم از جنبه جمله بندي و تركيب , هم از جهت مفهوم , نارسايي و اغلاط و مطالب نامربوط در آن مشاهده كردند كه اين ها بر ضعف علم و نقصان معرفت و بينش او دلالت داشت .

علماي اسلام اغلاط نوشته باب را برايش برشمردند و توضيح دادند , لكن باب مي كوشيد كه آنان را قانع نمايد كه « در مدرسه اي تعلم نكرده , و در مكتبي درس نخوانده و آنچه را كه مي نويسد از عالم غيب به او الهام مي شود و يا وحي آسماني مي باشد كه بر او نازل مي گردد و مردم نبايد به الفاظ و عبارات توجه داشته باشند

, بلكه بايد معاني را مورد توجه قرار داده , مغز را بگيرند و پوست را به كنار اندازند . » (5 )

باب با اين سخنان مي خواست خود را از بي سوادي و ضعف دانش و معرفت ديني تبرئه نمايد و آن را به گردن وحي آسماني ! بيندازد! لكن علماي اسلام به صراحت و روشني , او را در كفر انديشي و اعتقادات ضدالهي معترف و مجرم يافتند.

در اين هنگام , حاكم شيراز كه تا اين لحظه خود را مريد سينه چاك بابيگري معرفي مي كرد , زبان گشود و خطاب به سيدعلي محمدباب چنين گفت :

« اي جا هل مغرور , اين چه بدعت شومي است كه در اسلام احداث كرده اي چگونه ادعاي نبوت و رسالت يا مهدويت مي كني و حال آن كه نمي تواني مكنون ضمير خود را به عربي صحيح اظهار كني و با اين حال ادعا داري كه سخنان تو از قرآن محمد(ص ) فصيح و بليغ تر مي باشد و مانند آيات بينات تو در قرآن پيدا نمي شود ... » (6 )

سيدعلي محمدباب بعد از اين اظهارات و اعترافات كفرآميز ناشي از « جهل » و « خودكامگي » تعزير مي شود و سپس در زندان شيراز به اسارت درمي آيد تا از گسترش افكار مسمومش جلوگيري شود.

2 _ پيروان باب در شهرهاي مختلف به ترويج بابيگري اشتغال داشتند و عناصر برجسته كه نقش بازوان باب و سازمان دهي و رهبري گروههاي تبليغي را ايفا مي نمودند در گام نخست سعي مي كردند به نزد علماي اسلام بروند و آنان

را با ارائه آثار باب , به دين جديد! متمايل سازند.

ملاحسين بشرويه اي كه از عناصر فعال و تلاشگر بابيت محسوب مي شد به همراه يكي ديگر از عناصر پركار به نام حاجي ميرزا جاني به منظور جذب « حاج ملامحمد مجتهد » كه فرزند ملااحمدنراقي و از مايه هاي علمي و معرفتي بالايي برخوردار بود , به كاشان شتافتند.

پاسخ(قسمت ششم)

اين دوتن پس از چند ملاقات و بحث و گفتگو , بعضي از آثار مكتوب و تفسيري سيدعلي محمدباب را به ملامحمد مجتهد نشان دادند. ملامحمد مجتهد با مشاهده اين آثار به بي مايگي و هجو آن واقف گرديد و خطاب به آن دوتن چنين اظهار داشت :

اين تفسير و نوشته هايي كه شما مدعي هستيد از طرف باب مي باشد , پر از غلط هاي فاحش است ! اين چگونه راهنمايي است كه ادعاهايش با كلام نادرست ادا مي شود !

ملاحسين بشرويه اي پاسخ داد :

صرف و نحو دونفر از بندگان خدا بودند!

ملامحمد مجتهد با شنيدن اين سخن شگفت زده شد و با تعجب ابرو درهم كشيد.

ملاحسين به سخنان خود ادامه داد :

اين بندگان خدا_ مانند همه بندگان _ دست به گناه زدند و معصيت كردند , از اين رو خداوند آنان را مجازات كرد , يعني درحقيقت صرف و نحو را به زنجير اعراب كشيد و غل و بند قواعد صرف و نحو را بر آن زد.

ملا محمد مجتهد پرسيد : منظور !

ملاحسين پاسخ داد :

صرف و نحو در غل و زنجير قواعد جاي گرفتند و مجازات شدند. باب هم كه چنين

ديد به شفاعت و رحمت , اين بندگان را آزاد كرد و غل و زنجير قواعد و اعراب را از پاي آنان برداشت و اكنون باكي بر كسي نيست كه مرفوع را منصوب , و منصوب را مجرور بخواند . (7 )

ملا محمد مجتهد كه عالم ورزيده و فرزانه اي بود با شنيدن اين ياوه ها و به هم بافته هايي كه براي توجيه جهل و بي سوادي و ضعف دانش سركرده بابيت ارائه مي شد , برآشفت و دستور داد به سرعت اين دو عنصر خائن و تباهكار را از كاشان اخراج كنند.

غرور و خود كامگي و ضعف بينش و معرفت ديني رهبر بابيگري و پيروانش , دامهاي بزرگي بودند كه استعمار خارجي براي « مذهب سازي » از آنها بهره هاي فراوان برد و اصولا استعمارگران از ابتدا براي يافتن عناصري با اين دو خصوصيت به كاوش و جستجو پرداختند و پس از شناسايي هاي لازم , فعاليت هاي مخرب خود را به منظور « مهره سازي » براي « كادر رهبري » دين و مذهب جديد آغاز كردند و اصول و فروع ساخته و پرداخته شده آن را با نوشتن الواح مقدسه ! به سران بابيگري و بهائي گري القا نمودند.

استعمار در كار خويش توفيق حاصل نمود , زيرا جهل و ضعف هاي معرفتي و نقصان دانش و بينش ديني در كنار غرور و خودكامگي و ميدان داري تمايلات نفساني , دامهايي بودند كه امثال سيد علي محمد باب , ميرزا حسينعلي نوري (بها الله ) , ميرزا يحيي نوري (صبح ازل ) و رهبران بعدي بهائيت همچون عباس

افندي (عبدالبها) و شوقي افندي رباني را به راحتي شكار مي كردند و به سرسپردگي و جاسوسي براي قدرتهاي استعماري روسيه , انگليس , اسرائيل و آمريكا مشتاق و راغب مي نمودند. اين دامها , هم اينك و در عصر حاضر , در جلوه و نمودها و قالب ها و روشهاي ديگر بر سر راه كساني است كه اولا از دانش دين و تخصص در شاخه هاي مختلف فرهنگ و معارف و علوم حوزوي همچون كلام , فلسفه , عرفان , تفسير , حديث , اخلاق , تربيت , و ابعاد گوناگون « فقه » در حكومت , سياست , قضا و اقتصاد بي بهره اند و در عين حال ادعاي علم ودانش مي كنند و براساس اصل « قرائت هاي مختلف از دين » به شيوه دين مداري و آموزه هاي مكتب هاي فلسفي و فكري غرب , به « نظريه پردازي » ! درباره اسلام اشتغال دارند! ثانيا بر مركب غرور علمي و خود كامگي و نفسانيت فردي و گروهي و سياسي سوار شده اند و براي تحقق مطامع و اهداف غير الهي خود تعامل و اتحاد با قدرتهاي استعماري غرب همچون آمريكاي جنايتكار را به عنوان يك « تاكتيك » و به صورت وسيله و ابزاري كاملا توجيه شده ! براي رسيدن به « هدف » , لازم و ضروري مي دانند!

پاورقي :

1 _ خاطرات « همفر » جاسوس انگليس در ممالك اسلامي , ترجمه دكتر محسن مويدي , انتشارات اميركبير , ص 40

2 _ جاسوس انگليس در كنار ضعف هاي ايدئولوژيك و نقصان معرفت ديني محمد بن عبدالوهاب

به عنوان يكي از طلاب علوم ديني , به استحكام و قدرت و توانايي علمي يكي از روحانيون به نام « شيخ جواد قمي » اشاره مي كند و از غلبه و سيطره علمي او در مناظره با محمد بن عبدالوهاب سخن به ميان مي آورد و چنين مي نويسد : « ... من از اين گفتگوها بسيار لذت مي بردم , و در شگفت بودم . مي ديدم كه محمد عبدالوهاب در برابر شيخ جواد قمي كه فردي سالخورده بود , مانند گنجشكي در پنجه صياد دست و پا مي زد و ياراي پرواز نداشت . » (خاطرات « همفر » , ص 40 )

« همفر » علاوه بر اشاره به ضعف هاي ايدئولوژيك محمد بن عبدالوهاب به عنوان زمينه مساعد براي گزينش او , دريادداشت هايش به غير از آنچه درباره غرور و خودكامگي اش اشارت رفت , چند نوبت ديگر به اين ضعف نفساني به عنوان زمينه مساعد براي انتخاب او به منظور ماموريت « مذهب سازي » اشاره مي كند. از جمله مي نويسد : « اوجواني جاه طلب , بلند پرواز , و بي نهايت عصبي مزاج بود. » (خاطرات « همفر » , ص 36 ) همچنين در جاي ديگر مي نويسد : « تدريجا توانستم محمد را كه ذاتا بلند پرواز و خودپرست بود , زير تاثير سخنان خود قرار دهم , تا آنجا كه او به پندار خود , براي جلب اعتماد بيشتر من , خود را از آنچه واقعا بود , بي بند و بارتر معرفي مي كرد! » (خاطرات « همفر » , ص

41 )

3 _ پرنس دالگوركي , ص 119

4 _ تاريخ جامع بهائيت , بهرام افراسيابي , انتشارات سخن , ص 134

5 _ همان منبع , ص 135

6 _ همان منبع , ص 135

7 _ همان منبع , ص 181

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله بااسلام (6)

نوشته شده در دوشنبه، 24 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

حجاب زدايي و ترويج آزادي جنسي تفكر القايي استعمار براي گسترش بهائيت در ايران

« حجاب » كه به صورت وجوب و ضرورت « پوشش » براي زنان به منظور صيانت از حريم شخصيت معنوي آنان و جلوگيري از فساد و بي بند و باري و استحكام بخشيدن به اركان خانواده و سالم سازي روابط و فعاليت هاي اجتماعي در تعاليم اسلام مورد توجه خاص واقع شده است , از ديرباز به عنوان يكي از موانع براي تحقق حيله ها و توطئه هاي قدرتهاي استعاري چهره مي نموده و آنان را در تسريع و شتاب بخشي به بسط سيطره فرهنگي و سياسي و اقتصادي بر سرزمين هاي اسلامي با مشكل مواجه مي ساخته است . از همين رو در بستر تاريخ طولاني نقش آفريني هاي شيطاني و مخرب آنان براي مقابله بااسلام و وحدت و اتحاد جوامع و كشورهاي اسلامي , مبارزه با قانون اسلامي حجاب يكي از اهداف و برنامه هاي بنيادين و محوري آنها براي آماده كردن زمينه هاي نفوذ و تعدي و سيطره بر جهان اسلام محسوب شده است .

استعمارگران به وضوح دريافتند كه حجاب و پاكي و عفاف زنان كه يكي از جلوه هاي مهم پايبندي به اسلام

و از آثار سازنده تبعيت از احكام و قوانين اين آئين الهي به شمار مي رود , با سلطه همه جانبه آنان بر جوامع اسلامي سازگاري ندارد و سلامت روابط اجتماعي دختران و پسران و زنان و مردان به طور طبيعي نافي هرگونه فساد و فحشا و آزادي هاي مخرب جنسي مي باشد و به همين دليل تصميم گرفتند با روشهاي گوناگون به مبارزه با حجاب و عفاف زنان بپردازند و از اين طريق جوامع اسلامي را به فساد و انحطاط بيفكنند تا در هنگامه هايي كه دختران و پسران _ كه نيروهاي بالنده و پر انرژي و آماده مقاومت در برابر استعمار خارجي محسوب ميشوند _ به هرزگي و بي بندوباري و بي تفاوتي در برابر دنياي « سياست » و آمد و شد و عملكردهاي سيطره جويانه قدرتهاي استعماري سرگرم و مشغول مي باشند , اهداف فرهنگي و سياسي و اقتصادي خود را يكي پس از ديگري به مرحله عمل در آورند!

استعمار انگليس در استفاده از اين حربه شيطاني براي نفوذ در كشورهاي اسلامي داراي پيشينه اي سياه مي باشد و يكي از برنامه هاي مهم جاسوسان انگليسي در مقاطع مختلف تاريخي , مبارزه پنهان و مرموز با حجاب و پوشش زنان به منظور گستردن دامهاي فساد و فحشا در ميان جوانان مسلمان بوده است .

وزارت مستعمرات انگليس به يكي از جاسوسان متبحر خود , اين سياست شوم را اينگونه ابلاغ مي نمايد :

« در مساله بي حجابي زنان , بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر , مشتاق شوند...

پس از آن كه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت , وظيفه ماموران ماست كه جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق كنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند . » (1 )

استعمار فرانسه از همين شيوه براي سيطره بر مسلمانان الجزاير استفاده مي كند و با مبارزه با حجاب زنان مسلمان اين كشور , زمينه هاي لازم را براي خارج شدن آنان از پوشش اسلامي و آلودگي به فساد جنسي و در نهايت بالا بردن توان نيروهاي اشغالگر براي پيشروي در تار و پود جامعه الجزاير فراهم مي آورد.

« فرانتس فانون » در شرح وقايع سرزمين الجزاير پس از اشغال فرانسويان , ابتدا به اين ضرب المثل قديمي اشاره مي كند كه « زنها را دردست بگيريم , همه چيز به دنبال آن خواهد آمد. » و سپس به اين واقعيت مي پردازد كه : « كشفيات جديد جامعه شناسان فقط كاري كه كرده اين است كه به اين فرمول قديمي روش خاص علمي بخشيده است » ! , و آن گاه براساس اين مقدمه , نظريه سياسي اشغالگران فرانسوي را اين گونه مطرح مي نمايد : « اگر بخواهيم به تار و پود بافته جامعه الجزايري هجوم بريم و استعداد مقاومت او را مغلوب سازيم , بايد ابتدا زنها را تحت تسلط قرار دهيم . » (2 )

« فرانتس فانون »سپس به نقش نمونه هاي رفع حجاب شده زنان الجزايري اشاره مي نمايد :

« از آن پس اين زنان « نمونه اي و آزمايشي » با چهره

مكشوف و بدن آزاد مانند سكه رايج در محيط اروپايي الجزاير سير مي كنند. در اطراف اين زن حلقه اي از تعليمات نوين به وجود مي آيد و اروپايي ها كه از اين پيروزي به هيجان آمده اند از نگراني اين كه به وضع اوليه برنگردد , اين زن را مانند كسي كه به مذهب جديدي گرويده باشد احاطه مي كنند » (3 ) و در نهايت , نتيجه اين تلاش مخرب اين گونه ظاهر مي شود : « هر بار كه يك زن الجزايري حجاب را رها سازد , با اين عمل خويش در واقع وجود جامعه الجزايري را با سيستم دفاعي سست بنياد و باز و متلاشي , به اشغالگران اعلام مي دارد! . » (4 )

يكي از اقدامات استعارگران پس از بنيان نهادن مذهب « بابيگري » و به قدرت رساندن سيد علي محمد باب به عنوان رهبر و پيشواي اين دين ساختگي , آماده كردن تدريجي يك زن « نمونه اي » رفع حجاب شده و متمايل به فساد و هرزگي بود كه به عنوان يكي از عناصر سطح بالاي بابيگري به منظور ترويج گسترش فرهنگ بي حجابي و آزادي جنسي در ايران , نقش آفريني مي كرد و نه تنها الگوي همه زنان تابع اين مذهب استعماري محسوب ميشد , كه با تبليغات و سخنراني ها و القائات عقايد و افكار استعمار ساخته اش , دختران و زنان مسلمان محجوبه را به رها ساختن پوشش و گرايش به آزادي جنسي به سبك و شيوه دنياي غرب ترغيب مي نمود.

اين زن نمونه اي و الگويي , « قره العين

» نام داشت .

قره العين توسط واسطه هايي كه با علي محمد باب مرتبط بودند , با عقايد و افكار او آشنا گرديد و سخت به بابيگري شيفته و دلبسته شد. او با زمينه و پيش ذهن هاي قبلي و اعتقادات منحرف و آلوده اي كه داشت _ و همين ها باعث شده بود كه شوهر و سه فرزندش را رها كند و با منحرفين فكري و مرتبطين با علي محمد باب رابطه برقرار سازد_ در سفري كه به كربلا داشت به تبليغ بابيگري پرداخت و جسارت به اسلام را به اوج رساند.

براساس خرافه ها و به هم بافته هاي بابيگري , رسم با بيان چنين بود كه كسان خود را « آل الله » ! و از « عترت پيامبر اسلام » ! مي خواندند و به همين دليل قره العين نيز براي خود عنواني جعل و بافته بود و اعلام مي كرد كه من « مظهر حضرت فاطمه » ! هستم .

عقايد كفرآميز و فعاليت هاي مخرب او در تبليغ بابيگري موجب خشم مردم كربلا شد و بر محل سكونتش شوريدند. حاكم عراق با بلوايي كه اين زن به وجود آورد به ناچار به دستگيري و تبعيد او به بغداد اقدام نمود و چون در آنجا نيز به فعاليت هاي تبليغي به نفع علي محمد باب پرداخت , حاكم بغداد او را به اقامت در خانه اي تحت كنترل و محدود , مجبور ساخت .

اولين اقدامات قره العين براي رها ساختن حجاب , از حضور بدون پوشش و آزادانه در جمع مريدان رهبر بابيگري آغاز گرديد. گروهي از پيروان

سيد علي محمدباب به اين وضعيت اعتراض كردند و نامه اي به باب نوشته و درباره عمل قره العين پرسش نمودند. وقتي علي محمد باب در پاسخ به نامه اين افراد , مخالفين قره العين را « متزلزل » نام نهاد و در مكتوب خويش اين زن را « طاهره » لقب داد , عده زيادي از معترضين از عقايد ساختگي و دست هاي پشت پرده اي كه عليه اسلام در حال مذهب سازي و ترويج افكار كفرآميز بود مطلع شدند و خود را از اين دام بزرگ نجات دادند.

بحث و تبليغ قره العين در بغداد ديگر بار آغاز شد و او عقايد و افكار مسموم خود را كه با پشتوانه هاي مطالعاتي اش در متون اسلامي به هم مي آميخت و شبهه و ترديد مي آفريد , در بين مردم ترويج نمود. او از جاذبه هاي لازم در نطق و سخنوري برخوردار بود و از طبع شعر نيز بهره داشت و در شورآفريني و تحريك احساسات توانا بود. از طرفي ديگر , زيبا روي بود و اين عامل نيز او را در برانگيختن « فساد » به عنوان زمينه مساعدي كه اهداف شومش را جامه عمل مي پوشاند , ياري مي نمود و در رشد و گسترش مذهب استعمار ساخته بابيگري بسيار موثر مي افتاد.

پاسخ(قسمت هفتم)

تداوم فعاليت مخرب قره العين در بغداد موجب دستگيري و تبعيد او به « ايران » گرديد.

قره العين با جمعي از شاگردان و مريدانش به كرمانشاه وارد شدند و در آن منطقه ترويج بابيت را وجه همت خود قرار دادند و با مخالفت هاي منطقي و

به موقع عالمان دين مواجه گرديدند , تا آنجا كه عالم بزرگوار « آقا عبدالله مجتهد » پيكي را مخفيانه به نزد خويشان قره العين فرستاد تا براي فرو خواباندن آشوب و بلوا در كرمانشاه , او را به نزد خويش فرا خواندند. نزديكان قره العين او را شبانه از كرمانشاه بيرون بردند و به همدان انتقال دادند. او در همدان نيز آشوب و بلوا راه انداخت و همين امر موجب شد تا توسط نزديكانش به قزوين انتقال داده شود.

از آنجا كه قره العين آرام و قرار نمي يافت و نشر عقايد سيد علي محمد باب را بر خود لازم و واجب مي دانست , قزوين را نيز به آشوب كشاند.

عالم روشن ضمير « ملامحمد تقي فقيه » براي صيانت و پاسداري از حريم مقدس اسلام و جلوگيري از نشر عقايد بابيگري در قزوين , به مقابله با او پرداخت . اين عالم تقوا پيشه و دلسوخته كه عموي قره العين محسوب مي شد و پسر خويش را به ازدواج او در آورده بود , باقره العين از در محاجه درآمد و سعي كرد او را به وسيله تعاليم اسلام از بيراهه اي كه پاي در آن نهاده بود خارج كند و به راه روشن دين باز گرداند , ولي به اين كار موفق نشد. ملا محمد تقي فقيه روشنگري براي مردم و آشكار ساختن اهداف و برنامه هاي اسلام ستيزانه بابيت را بر سر منابر لازم مي دانست و تلاش مستعمر او در مبارزه با اين فرقه گمراه باعث شد كه قره العين توسط عوامل خود نقشه قتل اين عالم بزرگوار را

به مرحله عمل درآورد.

در سپيده دمي كه ملا محمد تقي در مسجد به عبادت اشتغال داشت , پنج نفر از عوامل قره العين بر او حمله ور شدند و با نيزه و خنجر بر سر و روي و شكم و پهلويش ضربه وارد كردند.

ملا محمد تقي پس از سه روز دار فاني را وداع گفت و در نزد علما و مردم « شهيد ثالث » لقب گرفت . او قبل از شهادت , براي اين كه آشوب و فتنه به پا نشود وصيت كرد كه كسي به قاتلانش تعرض نكند. در عين حال حكومت وقت براي ملاحظه افكار عمومي قاتلين او را دستگير كرد و به تهران گسيل داشت و قره العين را در قزوين تحت نظر قرار داد . (5 )

قره العين مخفيانه نامه اي به تهران براي « ميرزا حسينعلي نوري » و « ميرزا يحيي صبح ازل » كه از اولين گروندگان به « سيد علي محمد باب » و ترويج كنندگان عقايد و افكار او بودند ارسال داشت و از آنها براي رهايي و نجات خويش استمداد نمود.

وجود قره العين براي تشكيل « انجمن بدشت » به منظور اعلام عقايد ضد اسلام بسيار ضروري بود , به ويژه آن كه اين طرح و اساس توسط قره العين پيشنهاد و بنيان گذاشته شده بود. سران بابيت توسط عوامل نفوذي خود توانستند قره العين را از خانه حاكم قزوين بربايند و به تهران بياورند. سپس قره العين همراه با سران بابيه به طرف خراسان روانه مي شوند و در ناحيه « بدشت » (6 ) گردهم مي آيند .

دو اردو در اين ناحيه زده شد. يك اردو تحت رياست ملا محمد علي بارفروش ملقب به « قدوس » , و يك اردو به رياست قره العين و ميرزا حسينعلي نوري .

يكي از اهداف و برنامه هاي انجمن بدشت اين بود كه بعضي از دعاوي بابيه مطرح شود و قره العين با نقشه خاصي كه قبلا آن را طرح و برنامه ريزي كرده بود , در ميان كساني كه در اردوگاه به عنوان پيروان مذهب باب جمع آمده اند « بي حجاب » ظاهر شود و از اين طريق زمينه هاي لازم را براي از بين بردن پاكي وعفاف و پايبندي به حجاب كه حكم قطعي و ضروري قرآن مي باشد مهيا سازد و ابتدا زنان بابيه و سپس به مرور زنان مسلمان شهرهاي ايران را به برداشتن پوشش اسلامي و گرايش به بي حجابي و فساد و فحشا ترغيب نمايد.

قره العين براي اعلام بعضي از عقايد بابيه كه با انكار حكم حجاب اسلامي مرتبط بود در ميان سران اين مذهب استعماري يعني حسينعلي نوري و ملامحمد علي قدوس به اين افكار كفر آميز اصرار ورزيد : « آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغي و منسوخ است , و چون باب قائم ! است و قائم حق دارد در مذهب تصرف نمايد! , پس شريعت اسلام با ظهور قائم ديگر منسوخ است و چون قائم (يعني علي محمد باب !) هنوز احكام و تكاليف جديد رامدون و تكميل نكرده است , زمان , زمان فترت ميباشد و كليه تكاليف از گردن مردمان ساقط است !! »

افكار قره العين به

تاييد ميرزا حسينعلي نوري و محمد علي قدوس مي رسد و سپس قره العين براي منسوخ اعلام كردن اين تكاليف و از جمله مهمترين آنها يعني « حجاب » كه براي تحقق اهداف و برنامه هاي او از اهميت خاصي برخوردار بود و بايد زودتر منسوخ و باطل اعلام مي شد , طرح و نقشه اش را كه عبارت بود از ظاهر شدن در حالت حجاب از سر برداشته در ميان مريدان و پيروان خود در اردوگاه , آماده اجرا نمود.

روز معين فرا مي رسد. ابتدا قره العين از پشت پرده با نفوذ كلامي كه داشت اين دستورات و فرامين را به عنوان اصول و فروعي از « دين جديد » ! اعلام نمود :

« ... اي اصحاب , اين روزگار از ايام فترت شمرده مي شود. امروز تكاليف شرعيه يكباره ساقط است , و اين صوم (روزه ) و صلوه (نماز) كاري بيهوده است ! آنگاه كه ميرزا علي محمد باب اقاليم سبعه را فرو گيرد و اين اديان مختلف را يكي كند , شريعتي تازه خواهد آورد و قرآن خويش ! را در ميان امت وديعتي خواهد نهاد. هر تكليف كه از نو بياورد بر خلق روي زمين واجب ! خواهد گشت . پس , زحمت بيهوده برخويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (هم خوابگي و هم بستري ) , طريق مشاركت ! بسپاريد! » (7 )

مي بينيم كه قره العين اولا تكاليف شرعيه را ساقط اعلام مي نمايد. ثانيا نماز و روزه را كاري بيهوده معرفي مي كند. ثالثا به صدور احكام جديد توسط امام زمان

ساخته و پرداخته استعمار يعني علي محمدباب بشارت مي دهد! رابعا در همخوابگي و مجامعت , فرمان به « اشتراكيت » ! صادر مي نمايد و به آزادي مطلق جنسي در ميان زنان شوهر دار و مردان همسردار تشويق و ترغيب مي كند!

پس از اين سخنان , بنا به نقشه از قبل آماده شده , به اشاره قره العين پرده به كنار مي رود و او بدون حجاب و در حالي كه خود را آرايش كرده است يكباره به ميان مردان حاضر در مجلس ظاهر مي شود!

پيروان بابيه پس از مشاهده اين صحنه , تكان مي خورند.گروهي كه آثاري از ايمان و پاكي در دل داشتند و از بينش و هوشياري بهره مي بردند , به سرعت دريافتند كه آن سخنان و اين هرزگي و لاقيدي براي چيست و چه فتنه هايي عليه اسلام در حال شكل گيري است . به همين دليل از آن مجلس خارج شدند و دين به دنياي سر سپردگان استعمار نفروختند. اما گروهي ديگر كه تمايل و اشتياق به فساد و هرزگي و بي بند و باري جنسي آرام و قرار شان را ربوده بود , در اين دام بزرگ گرفتار آمدند و بر ياوه ها و عقايد و افكار كفرآميز و به هم بافته اين زن هرزه و فاسد تن در دادند , زيرا اين عقايد و باورها , ميدان را براي شهوت گرايي ها و فساد گستري هاي آنان باز و آماده مي كرد!

پس از اين زمينه سازي ها , ارودگاه بدشت به مركز روابط نامشروع و زنا و فحشا و خوشگذراني تبديل مي شود

و بابيان باهم مي آميزند و به حركات زشت و خلاف عقل و شرع مبادرت مي ورزند.

ساكنان « بدشت » پس از اطلاع از فساد كاري پيروان بابيه , بر آنان مي شورند و قره العين و طرفدارانش را پس از 32 روز سكونت در آن منطقه مجبور به خروج مي نمايد.

فساد و بي بند و باري و زير پا گذاشتن احكام اسلام در اردوگاه بدشت آنچنان آشكار و غير قابل انكار است كه حتي در آثار خود بابيان نيز به آن اشاره شده است , همچنين بسياري از پيروان بابيه در شهرهاي ايران از جمله مراغه , پس از اطلاع از اين وقايع , از اين دين ساختگي خارج شدند و به دامان اسلام بازگشت نمودند. ولي « قره العين » براي طرفداران آزادي هاي جنسي لجام گسيخته غربي و هر انسان متمايل به فسق و فجور و معصيت و گناه , يك « الگو » باقي ماند و همچنان كه آغاز كننده فساد و هرزگي بود , تداوم دهنده اين راه با ايجاد روابط نامشروع جنسي با مردان مختلف نيز محسوب ميشود.

در مبحث بعدي تحت عنوان « پرده هايي از يك خيمه شب بازي فرهنگي » درباره يكسان بودن « اسلام شناسي انگليسي » با « اسلام شناسي بابيگري » براي توليد توجيهات مشترك به منظور ايجاد پشتوانه هاي اعتقادي ساختگي و استعماري براي ممنوعيت حجاب و اشاعه ابتذال سخن خواهيم گفت .

برگرفته از روزنامه جمهوري اسلامي

پاورقي :

1 _ خاطرات همفر , جاسوس انگليس در ممالك اسلامي , ترجمه دكتر محسن مويدي , انتشارات امير كبير , ص

84

2 _ بررسي جامعه شناسي يك انقلاب يا سال پنجم انقلاب الجزاير , فرانتس فانون , انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي , ص 36

3 _ همان منبع , ص 43

4 _ همان منبع , ص 44

5 _ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 183

6 _ « بدشت » در تقسيمات كشوري امروز از دهستان « زيراسناق » كه از توابع « شاهرود » مي باشد , به شمار مي رود.

7 _ تاريخ جامع بهائيت , بهرام افراسيابي , انتشارات سخن , ص 114

قره العين خطاب به پيروان بابيگري چنين مي گويد : اي اصحاب , اين روزگار از ايام فترت شمرده مي شود. امروز تكاليف شرعيه يكباره ساقط است و اين صوم (روزه ) و صلوه (نماز) كاري بيهوده است ... پس , زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و هم بستري ) , طريق مشاركت ! بسپاريد!

وزارت مستعمرات انگليس خطاب به يكي از جاسوسان خود در كشورهاي اسلامي : در مسئله بي حجابي زنان بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر , مشتاق شوند... پس از آن كه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت , وظيفه ماموران ماست كه جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق كنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند.

قدرتهاي استعماري براي مبارزه با حجاب و ترويج فساد و آزادي جنسي در جوامع اسلامي ,

زنان منع حجاب شده و فاسد « نمونه اي » و « الگويي » به وجود مي آوردند و توسط آنان به فرهنگ سازي هاي باطل براي ترغيب زنان مسلمان به رها كردن پوشش اسلامي و گرايش به فساد مي پرداختند. « قره العين » يكي از مصاديق عيني زنان نمونه اي و الگويي استعمار براي نفي حجاب و ترويج فساد به شمار مي رود.

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام(7)

نوشته شده در چهارشنبه، 26 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

پرده هايي از يك « خيمه شب بازي فرهنگي »

يكي از برنامه هاي مهم و بنيادين استعمار خارجي كه توسط جاسوسان و ماموران زبردست خود و با همكاري و تلاش هاي همه جانبه ايادي و عوامل مرموز و دست پرورده و دلباخته شان در سرزمين هاي اسلامي , به مرور زمان و با دقت و هوشياري در مراحل مختلف به نتيجه و ثمر رسانده اند , آماده كردن زمينه ها و شرايط مناسب براي رشد و گسترش ابتذال و بي حجابي و فساد در جوامع اسلامي است .

ترديدي نيست كه اين برنامه محوري و حائز اهميت , در درجه اول و قبل از همه چيز « سياسي » است و سيطره كامل بر ممالك اسلامي به طور « آشكار » يا « پنهان » و به روش « استعمار كهن » يا « استعمار نو » , اصل نخستين و هدف غائي محسوب مي شود. اين هدف با فروپاشي شيرازه وحدت و اتحاد مسلمين و ايجاد شكاف هاي عميق تفرقه و تشتت و كينه و ستيز ميان آنان رخ مي نمود.

براي تحقق اين هدف غائي و نهايي بود كه به « همفر » جاسوس وزارت مستعمرات بريتانيا , اين گونه توصيه مي شود :

« موضوع مهم براي تو در ماموريت آينده , دو نكته است :

1 _ يافتن نقاط ضعف مسلمانان كه ما را براي نفوذ در آنها و ايجاد تفرقه و اختلاف بين گروهها موفق كند , زيرا عامل پيروزي ما بر دشمن , شناخت اين مسائل است .

2 _ پس از شناخت نقاط ضعف , اقدام به ايجاد تفرقه و اختلاف ضروري است . هرگاه در اين كار مهم توانائي لازم از خود نشان دهي , بايد مطمئن باشي كه در شمار بهترين جاسوسان انگليس , و شايسته نشان افتخارخواهي بود . » (1 )

براي تحقق اين هدف « سياسي » به عنوان يك « استراتژي » , تمام « تاكتيك » ها به خدمت گرفته شد كه يكي از مهم ترين آنها در مجموعه برنامه ها و روش هاي « فرهنگي » براي نيل به هدف سياسي , مبارزه با « حجاب اسلامي » و گسترش روزافزون « فساد و بي بندوباري » در ميان توده هاي مردم به ويژه « جوانان » بود.

به « همفر » جاسوس انگليس در ممالك اسلامي مجموعه برنامه هاي فرهنگي تفهيم و القا مي شود و از آن ميان , درباره مهم ترين و محوري ترين آنها يعني حجاب ستيزي براي گستردن دامهاي فساد و تباهي , به او اين گونه دستور مي دهند :

« بايد به استناد شواهد و دلايل تاريخي ! ثابت كنيم كه پوشيدگي زن از دوران

بني عباس متداول شده ! و مطلقا سنت اسلام نيست ! مردم , همسران پيامبر را بدون حجاب ! مي ديده اند , و زنان صدر اسلام در تمام شئون زندگي , دوش به دوش مردان فعاليت داشته اند » . (2 )

يكي از نكات قابل توجه در اين القائات استعماري , توجيه و تفسيرهايي است كه ماموران استعمار در كسوت اسلام شناس ! و مفسر دين ! به جوامع اسلامي و توده هاي مسلمان انتقال مي دهند و از آنجا كه اين توجيهات , موافق طبع و مذاق مسلمانان ضعيف الايمان و افراد متمايل به فساد و بي بندوباري هاي جنسي است , سريع اثر مي بخشد و به مصداق اصل « الانسان حريص علي مامنع » (انسان نسبت به آنچه او را به حق و درست منع مي نمايند حريص مي باشد) , در قلب آدمهاي « دم غنيمتي » و گريزان از « حق » و « تكليف الهي » نفوذ مي نمايد , و به همين دليل است كه رهبران سازمان هاي مخوف « فراماسونري » كه در چنبره استعمارگران انگليسي و آمريكايي و صهيونيسم قرار دارند , اعلام مي نمايند : « طبيعت انسان , ميل زيادي به محرمات و شهوتراني دارد. اين وظيفه ماست كه درجه حرارت شهوت را بالا ببريم تا يك مرتبه آتش گرفته و به تمام مقدسات خود كافر گردد . » (3 )

پاسخ(قسمت هشتم)

توجيه و تفسيرهاي ماموران استعمار درباره مسائل اسلامي ازجمله « حجاب » كه نمونه اي از آن را در برنامه جاسوس كهنه كار وزارت مستعمرات انگليس يافتيم , اولا «

مقدمه » و « زمينه » براي رفع حجاب از زنان بوده است . ثانيا يك « خيمه شب بازي فرهنگي » و در خدمت « بازي هاي سياسي » عوامل استعمار براي فروپاشي اتحاد و وحدت ممالك اسلامي و ايجاد شكاف بين « روحانيت » و « مردم » _ كه پايگاه مستحكم مقاومت در برابر استعمار خارجي بوده و مي باشند _ محسوب مي شود.

توجيه و تفسيرهاي استعماري وزارت مستعمرات انگليس را با توجيه و تفسيرهاي سران بابيگري انطباق مي دهيم تا مشخص شود عوامل استعمار چگونه از آموزه ها و القائات اربابان خود در خارج از كشور بهره برداري هاي به موقع مي كرده اند و از اين راه آنان را در نيل به « اسلام زدايي » و « حجاب ستيزي » ياري مي رسانده اند و خود به عنوان جاسوسان و مهره هاي دست آموز و رام و مطيع , به تحقق اهداف و خواسته هاي استعمارگران اهتمام مي ورزيده اند.

عناصر اصلي با بيت در اردوگاه « بدشت » به همراه جمعي از پيروان باب گردآمدند تا از آنجا با تشكيل يك « خيمه شب بازي فرهنگي » , همه زمينه ها را براي « كشف حجاب » و گسترش « آزادي جنسي » در ايران به عنوان پيش درآمد تحقق « بازي سياسي » توسط سفارتخانه هاي استعمارگران خارجي براي سيطره بر سرزمين ايران مهيا كنند.

اين خيمه شب بازي داراي چند « پرده » بود.

1 _ پرده اول عبارت بود از تجمع و مشورت سه عنصر اصلي بابيت يعني ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) ,

ملامحمد علي بارفروش (قدوس ) و « قره العين » .

در اين جلسه , نقش اول به عهده قره العين است . او با اين كه سيدعلي محمد باب بنيان گذار و رهبر بابيگري را هرگز نمي بيند , شيفته عقايد و افكار استعمار ساخته او مي باشد و با مكاتباتي كه با علي محمد باب دارد به طور كامل در استخدام برنامه هاي كفرآميز و اسلام ستيز اوست . در همين مكاتبات است كه رهبر بابيگري خطاب به قره العين مي نويسد :

« اي قره العين , به زنان اجازه داده شد كه مانند حوران بهشتي , لباس هاي حرير بپوشند , و خود را بيارايند , و به صورت حوران بهشت از خانه هايشان بيرون آيند و ميان مردان وارد شوند , و بدون حجاب بر صندلي ها بنشينند . (4 )

قره العين با تمايلات شديد و لجام گسيخته جنسي و اشتياق فراوان به هرزه گردي و هم آغوشي با مردان , عنصر مورد علاقه استعمارگران خارجي كه در سفارتخانه هاي خود در ايران به ارائه خطوط فكري و مباني اعتقادي خودساخته به علي محمدباب اشتغال داشتند , محسوب مي شد.

او مامور به كشف حجاب و گسترش فساد است و در اولين پرده نمايش استعمار , هم اوست كه مقدمات اين كار را فراهم مي آورد و اعلام مي كند كه آنچه اسلام آورده است با ظهور سيدعلي محمدباب لغو گرديده و منسوخ است ! و از آنجا كه باب تكاليف ديني جديد! را اعلام نكرده است هم اينك در زمان فترت و بي تكليفي به سر مي بريم

و در اين شرايط همه تكاليف ديني از همه زنان و مردان ساقط مي باشد!

2 _ پرده دوم , آماده كردن شيوه هاي « عملي » و « اجرايي » براي كشف حجاب در ميان پيروان بابيت در اردوگاه بود.

قره العين , شيوه هاي اجراي اين طرح شيطاني را مي يابد و خطاب به دو عنصر ديگر يعني ميرزاحسينعلي نوري (بهاالله ) و محمدعلي بارفروش (قدوس ) چنين مي گويد :

« من روزي در هنگام موعظه روزانه , بي حجاب خود را به مردم مي نمايانم . امر از دو حال خارج نيست . يا خواهند پذيرفت كه فهوالمطلوب , يا جمعي كه در حال تزلزل مي باشند اعتراض خواهند نمود و براي شكايت نزد قدوس كه در آن روز نبايد در مجلس حاضر باشد خواهند رفت . قدوس آنان را به سخنان گرم و نرم ولي دو پهلو و موجب شك , چند روز نگه خواهد داشت و چون به موجب مذهب اسلام زنان مرتده (برخلاف مردان كه مستحق اعدامند) بايد با نصيحت و دلالت و موعظه به راه راست هدايت شوند , قدوس مرا مرتده اعلام خواهد كرد و روزي با من مباحثه خواهد نمود و من در اين مباحثه وي را مجاب خواهم كرد تا مردم قانع شوند , به خصوص كه تا آن وقت , شور و حرارت اوليه از بين رفته و چشم و گوش آنان پرشده است ! » (5 )

3 _ پرده سوم آماده كردن مجلس مردان به منظور اجراي طرح كشف حجاب توسط قره العين مي باشد.

در اردوگاه بدشت معمول بود كه

هر روز يكي از سران و عناصر اصلي بابيه براي پيروان باب سخنراني مي كرد و زبان به موعظه ! و ارشاد! مي گشود. هر بار كه قره العين بر كرسي خطابه و موعظه قرار مي گرفت , از پشت پرده با حرارت و نشاط خاص و كلمات و تعابير فصيح زبان به سخن بازمي نمود و مردان بابيه سراپا گوش مي شدند.

اين بار , بر شدت حرارت و حالات خاص سخنوري افزود و از پشت پرده اعلام نمود كه با دين جديد علي محمد باب , تكاليف دين اسلام ساقط گرديده و نماز و روزه لغو مي شود وزنان را در همبستري با مردان , محدوديتي نيست !

پس از اين سخنان , يكباره پرده به كنار مي رود و قره العين حجاب از سرافكنده و آرايش كرده در ميان مردان حاضر مي شود.

4 _ پرده چهارم كه از مهمترين پرده هاست به توجيه و تفسيرهاي قدوس درباره حجاب اسلامي و ايجاد شك و شبهه نسبت به آن در دل اعتراض كنندگان اختصاص دارد.

باتوجه به اين كه پيروان باب در مراحل اوليه گرايش به عقايد او به سر مي بردند و سران با بيت نيز تاكنون آشكارا به بيان عقايد كفرآميز خود نپرداخته بودند , اعتقاد به حجاب و پوشش زنان و پايبندي به احكامي چون نماز و روزه در ميان آنان متداول بود و به همين دليل با مشاهده صحنه كشف حجاب توسط قره العين تكان مي خورند و به حالت اعتراض به نزد ملامحمدعلي بارفروش معروف به « قدوس » مي روند.

قدوس در خيمه گاه ديگري خود را

آماده كرده بود كه طبق طرح و نقشه از پيش تعيين شده اولا با توجيه و تفسيرهاي استعمار ساخته منزلت و ضرورت حجاب اسلامي را با زيركي و شيطنت به زيرسئوال ببرد. ثانيا قره العين را مرتده اعلام نمايد. ثالثا در پاسخ به افرادي كه قره العين به نزد او گسيل مي دارد , براي مناظره با اين زن نزد او برود. رابعا در نهايت در برابر استدلال قره العين تسليم شود و نظر و حكم او را صحيح و عين صواب و صلاح اعلام نمايد!

درحالي كه بعضي از طرفداران بابيه با مشاهده صحنه كشف حجاب قره العين , از نقشه هاي خائنانه عليه اسلام اطلاع حاصل نمودند و از آن مذهب استعمار ساخته دست كشيدند و به دامان پاك اسلام پناه آوردند , گروه ديگري از افراد به حالت اعتراض نزد قدوس شتافتند و مشاهدات خود را براي او شرح دادند.

قدوس , مرحله به مرحله , طرح و برنامه از قبل پيش بيني شده را به اجرا درآورد.

او خطاب به معترضين گفت :

« اگر چنين است كه شما مي گوئيد , قره العين مرتد شده است , اما شايد هم مقصد بزرگتري داشته باشد! »

پس از اين عبارات كه هم مطابق خواست اعتراض كنندگان بود , و هم با به ميان آوردن اين جمله كه « شايد مقصد بزرگتري داشته باشد » , آنان را به شك و شبهه در اعتراض خود عليه قره العين ترغيب مي نمود , قسمت مهم سخنان دوپهلوي خود را براي شكستن حرمت حجاب و پوشش زنان , اختصاص داد و خطاب به معترضين

چنين گفت :

« هرچند كه جنبه عرفي حجاب بيشتر از جنبه شرعي آن است , ولي بالاخره لازم مي باشد. اما شما بايد بدانيد كه در صدر اسلام هم زنان , بي حجاب ! بودند , تا وقتي كه يكي از اعراب بي ادب نسبت به عايشه زوجه پيغمبر اسائه ادب كرد , از همان لحظه آيه حجاب نازل شد. با اين همه , به اين كيفيت امروز حجاب معمول نبوده ! و در قرآن هم فقط راجع به زنان پيغمبر است ! با اين همه وجود چادر لازم است . زيرا گذشته از آن كه سنتي شده است , حافظ عفت و ناموس زنان ما مي باشد , گو اين كه محققا اگر رسم بر غير از اين جاري شده بود , مردان با آن خومي گرفتند و چنين سخت گيري نمي كردند! » (6 )

اين سخنان به هم بافته و خلاف واقع و معلول ذهن و فكر بيمار و آلوده قدوس را _ كه براساس نقشه قبلي تنظيم شده بود _ در كنار آنچه وزارت مستعمرات انگليس به جاسوس زبردست خود « همفر » انتقال مي دهد و از او مي خواهد به همين شيوه براي مسلمانان ناآگاه درباره حجاب و پوشش اسلامي استدلال كن تا زنان را بفريبي و به بي حجابي و فساد ترغيب نمايي , قرار دهيد تا مشخص شود كه عبارات و هدفي كه دنبال مي كنند , هر دو واحد و هماهنگ است !

قدوس با اين سخنان , ضمن همراهي با اعتراض كنندگان , به شبهه افكني درباره حجاب زنان مي پردازد و آنان را

آماده براي بهره برداري هاي بعدي يعني تسليم در برابر افكار قره العين مي نمايد.

5 _ پرده پنجم خيمه شب بازي فرهنگي دست نشاندگان استعمار به اجرا درمي آيد.

قدوس درحالي كه در مجلس درس خود نشسته بود , دو نفر جوان از طرفداران قره العين وارد مي شوند و مي گويند :

« قره العين مي گويد : شما بي آن كه جسارت بحث و مكالمه داشته باشيد از ما بدگويي كرده ايد. اين رسم نيست , با ما مباحثه كنيد. در اين صورت هر كه مغلوب شد از غالب اطاعت كرده از گفتار خود باز خواهد گشت » .

قدوس طبق قرارهاي قبلي پاسخ داد :

« اين زن از دين خارج شده و من مايل نيستم او را ملاقات كنم يا با وي مباحثه نمايم . »

آن دو جوان گفتند :

« اين جواب ماموريت ما نيست , ما ماموريم كه شما را به لطف و خوشي نزد ايشان ببريم و اگر نيائيد سر شما را خواهيم برد , يا اين كه شما ما را بكشيد. از اين سه صورت كار بيرون نيست . »

قدوس به اصحاب خود رومي نمايد و چنين مي گويد :

« راي , راي شماست , هرچه بگوئيد مطيعم » . (7 )

اصحاب پس از مشورت , مباحثه قدوس با قره العين را بهتر و اثربخش تر تشخيص مي دهند. قدوس براساس نقشه هاي قبلي به صحنه سازي هاي بعدي وارد مي شود و به نزد قره العين مي رود و به مباحثه با هم مي پردازند.

قدوس در مناظره با قره العين

تسليم افكار و عقايد او مي شود و اعلام مي نمايد كه گفتار او و عملكردش در صحنه كشف حجاب عين صواب بوده است . او از قره العين عذرخواهي مي كند و اصحاب و پيروانش بدون آن كه بدانند اين آمدوشدها و مباحثات همه صحنه سازي بوده است , تسليم نظر جديد قدوس مي شوند و در نهايت دين جديد! يعني ساقط شدن همه تكاليف اسلام و اعلام كفر و بي ديني و لاقيدي و بي حجابي و آزادي جنسي و اختلاط و همبستري در ميان زنان و مردان به طور نامحدود و رها از هر قيد و منع شرعي و عقلي پذيرفته مي شود!

عرصه ها و صحنه هاي اجتماعي در شهرهاي مختلف ايران , به محل حضور و فعاليت هاي تبليغي قره العين و پيروانش براي ترويج مكرر نتايج به دست آمده از اين خيمه شب بازي استعماري تبديل مي شود.

« علي محمد باب » رهبر بابيگري در نامه اي خطاب به « قره العين » چنين حكم مي دهد : اي قره العين , به زنان اجازه داده شد كه مانند حوران بهشتي لباس هاي حرير بپوشند و خود را بيارايند , و به صورت حوران بهشت از خانه هايشان بيرون آيند و ميان مردان وارد شوند و بدون حجاب بر صندلي ها بنشينند!

« قره العين » با تمايلات شديد و لجام گسيخته جنسي و اشتياق فراوان به هرزه گردي و هم آغوشي با مردان , عنصر مورد علاقه استعمارگران خارجي كه در سفارتخانه هاي خود در ايران به ارائه خطوط فكري و مباني اعتقادي خود ساخته به علي

محمد باب اشتغال داشتند , محسوب مي شد.

گروهي از مردان طرفدار بابيگري وقتي اظهارات قره العين را مبني بر اشتراكيت جنسي و همبستري آزاد زنان و مردان با يكديگر استماع نمودند و او را حجاب از سرافكنده و آرايش كرده در جمع مردان مشاهده كردند , از نقشه هاي خائنانه عليه اسلام اطلاع حاصل نمودند و از اين مذهب استعمار ساخته دست كشيدند و به دامان پاك اسلام پناه آوردند.

روزنامه جمهوري اسلامي 29/11/1382 صفحه عقيدتي

پاورقي :

1 _ خاطرات « همفر » جاسوس انگليسي در ممالك اسلامي , ترجمه دكتر محسن مويدي , انتشارات اميركبير , ص 27

2 _ همان منبع , ص 84

3 _ دنيا و يهود , ص 135

4 _ تاريخ جامع بهائيت , بهرام افراسيابي , انتشارات سخن , ص 264

5 _ همان منبع , ص 113

6 _ همان منبع , ص 115

7 _ همان منبع , ص 116

بهائيت , مذهب استعمار ساخته براي مقابله با اسلام (8)

نوشته شده در يكشنبه، 30 فروردين، 1383 توسط مدير سايت

گروههاي انشعابي بهائيت و اصول مشترك براي معارضه با اسلام و خدمت به بيگانگان

پس از مرگ « عباس افندي » (عبدالبها) , « شوقي افندي رباني » راه باطل و گمراهي آفرين او را تداوم بخشيد و در تقويت و گسترش مذهب استعمار ساخته « بهائيت » از هيچ تلاش و فعاليتي دريغ نورزيد.

پاسخ(قسمت نهم)

عباس افندي به هنگام مرگ فرزند پسر نداشت تا او را به پيشوايي و رهبري بعد از خود بگمارد و به همين دليل براي رهبري بهائيت چاره اي ديگر انديشيد كه

عبارت بود از بنيان نهادن سلسله « ولايت امرالله » !

بر اساس آنچه عباس افندي تحت عنوان « الواح وصايا » از خود باقي گذاشت , « ولي امر » ها بايد پي در پي و يكي پس از ديگري زمام رهبري و رياست بهائيت را به عهده بگيرند و هر كدام از آنها جانشين پس از خود را تعيين نمايد. اين « ولي امر » ها بايد هر كدام حافظ اصول و مباني و فروع بهائيت باشند و از طرف همه بهائيان جهان به طور كامل تبعيت و اطاعت شوند.

شوقي افندي رباني , نوه دختري عباس افندي , اولين ولي امرالله بود كه بر اساس الواح وصايا , رهبري بهائيت را به عهده گرفت تا پس از او سلسله اوليا امر در نسل و فرزندان او تداوم يابد.

پس از به قدرت رسيدن شوقي افندي عده اي به مخالفت پرداختند و از همين جا اختلافات در بهائيت به وجود آمد.

گروهي از مخالفان , الواح وصايا را معتبر ندانستند و از همين رو به رهبري و اطاعت شوقي افندي در نيامدند و « ميرزا احمد سهراب » را كه از نزديكان و خويشاوندان شوقي افندي بود به رهبري برگزيدند و خود را « سهرابي » ناميدند و با تشكيل « كاروان خاور و باختر » به فعاليت هاي باطل بهائي گري پرداختند.

گروهي ديگر از مخالفان , خود را از مهلكه كفر و الحاد بهائيت نجات دادند و به دامان پر مهر اسلام التجا جستند و از گذشته هاي سياه و عقايد و افكار باطلشان توبه نمودند. در ميان اين افراد ,

عبدالحسين آيتي (آوار) , ميرزاحسين نيكو , و فضل الله صبحي (كاتب وحي بهائيت ) از ديگران سرشناس تر بودند. اينان كه پس از بازگشت به اسلام مورد ناسزاگويي شوقي افندي واقع شدند , با نوشتن كتاب هايي چون كشف الحيل , فلسفه نيكو , و خاطرات صبحي به افشاي سوابق زشت و باطل شوقي افندي اقدام نمودند.

شوقي افندي بهائيت را به صورت يك تشكيلات حزبي , محافل منتخب محلي و ملي , شركتهاي تجارتي قوام بخشيد و در گسترش آن به شدت كوشيد. براساس نظام كنترل اجتماعي تثبيت شده در اين تشكيلات , هر كس كه بر خلاف نظر و تمايل شوقي افندي عمل مي كرد ابتدا از تشكيلات تحت عنوان « طرد اداري » اخراج مي شد و سپس از جامعه تحت عنوان « طرد روحاني » رانده و منفور مي گرديد و بدينوسيله مجازات مي شد.

در دوران حيات شوقي افندي و پس از تشكيل حكومت اسرائيل توسط انگليس , فرقه بهائيت به دليل سرسختي و عداوت عليه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائيل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمايت درآمد و از ماليات معاف گرديد. شوقي افندي هم به سرسپردگي و خدمات خالصانه براي اسرائيل همت گماشت و هم او بود كه براي اولين بار نام « ارض اقدس » و « مشرق الاذكار » را براي بزرگداشت اسرائيل استفاده نمود و اين كشور غاصب را مركز اصلي بهائيت قرار داد و با يهوديان و صهيونيست ها در اوج احترام و بزرگداشت مواجهه نمود و اين در حالي بود كه بر اساس تعاليم ساخته دست استعمار

, بهائيان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام مي نمودند و به شكنجه و سپس شهادت آنان مي پرداختند! (1 )

سرانجام « شوقي افندي « در سال 1336 هجري شمسي در لندن در گذشت و همانجا مدفون گرديد.

بر خلاف پيش بيني و پيشگويي « عباس افندي » كه قرار بود رهبري بهائيت تحت عنوان ولايت امرالله در سلسله نسل شوقي افندي تداوم يابد , او عقيم بود و فرزندي از خود باقي نگذاشت .

شوقي افندي با توجه به وجود اين مشكل , قبل از مرگ خود براي تداوم بهائيت به تشكيل « بيت العدل اعظم الهي » ! فرمان داد. بر اساس الواح وصاياي عباس افندي بايد پس از آن كه شوقي افندي رباني به عنوان اولين « ولي امر الله » , قبل از مرگ خود « ولي امرالله ثاني » را تعيين نمود , از ميان رجال بهائي هشت نفر انتخاب شوند و به رياست ولي امرالله ثاني و با تشكيل بيت العدل اعظم به اداره و رشد و گسترش بهائيت بپردازند.

با وجود اين پيش بيني ها و تعيين وظايف , پس از مرگ شوقي افندي رباني چند دستگي و تشتت و نزاع در ميان عناصر اصلي بهائيت شدت گرفت و بر سر جانشيني و رهبري اين مذهب و حزب استعماري به اختلاف و كشمكش روي آورد كه در اثر آن , سه گروه انشعابي در بهائيت به وجود آمد :

1 _ گروهي از بهائيان , زن آمريكايي شوق افندي رباني را به نام « روحيه ماكسول » به رهبري خود انتخاب كردند.

روحيه ماكسول

با اين كه به خوبي مي دانست همسرش شوقي افندي در سال 1308 هجري شمسي « ايادي امرالله » را تعيين نموده و در سال 1330 هجري شمسي دستور بنيان نهادن « بيت العدل اعظم » را صادر كرده و جانشيني به نام « ميسن ريمي » براي خود انتخاب نموده است , پس از مرگ شوهرش همه انتصابات و انتخابات را ملغي اعلام كرد و خود به تصاحب قدرت پرداخت . (2 )

روحيه ماكسول و طرفدارانش در لندن كنفرانسي از عناصر اصلي بهائي تشكيل دادند و نه نفر از اعضاي مجلس بيت العدل را انتخاب كردند و پس از آن به برپايي اين مجلس در « حيفا » (فلسطين اشغالي ) اقدام كردند. اين بيت العدل هم اينك نيز داير است و هر چند سال يك بار انتخابات مجدد برگزار مي گردد و از اين طريق بر پيروان اين شاخه از بهائيت در جهان رهبري و حكمراني مي نمايد.

پيروان روحيه ماكسول درباره او اين چنين اعلام نظر مي كنند :

« او پنجمين پيشواي بهائيت و اداره كننده فرقه بهائي در جهان است . » (3 )

2 _ گروه ديگري از بهائيان , به مخالفت با رهبري روحيه ماكسول پرداخته و بيت العدل حيفا را ساختگي و فاقد اعتبار اعلام كردند. به اعتقاد آنان جانشين و رهبر اصلي بهائيت « چارلز ميسن ريمي » مي باشد و هم او « ولي امرالله ثاني » است كه توسط شوقي افندي رباني تعيين شده است , چنانكه شوقي افندي پيش از مرگ علاوه بر انتخاب او , ايادي امرالله را نيز تعيين نموده

و دستور تشكيل بيت العدل اعظم را نيز صادر كرده است .

« چارلز ميسن ريمي » فرزند يكي از روحانيون كليساي اسقفي مي باشد كه در سال 1253 ه_ . ش در يكي از شهرهاي كنار رودخانه « مي سي سي پي » پاي به عرصه وجود مي نهد و با تعليمات كليساي اسقفي پرورش مي يابد. او با شوقي افندي رباني سابقه طولاني داشته است و از جانب او به حيفا برده مي شود و به عنوان نماينده وي در جلساتي كه خود حضور نداشته است , شركت مي كند.

پيروان چارلز ميسن ريمي او را جانشين شوقي افندي و پنجمين پيشواي بهائيت مي دانند. و او را « ولي امرالله ثاني » ! و « عزيزالله » ! مي نامند.

مخالفان ميسن ريمي مي گويند او آمريكايي است و فارسي و عربي نمي داند و نمي تواند به تفسير و تبيين الواح عربي و فارسي بپردازد! حملات ميسن ريمي عليه ايادي امرالله كه بر خلاف تصميماتش عمل نموده و به رهبري اش خرده مي گيرند , موجب طرد او از جانب ايادي امرالله شده است . (4 )

3 _ گروه ديگري نيز از بهائيت انشعاب اختيار كردند كه به « سمائي » معروف مي باشند و به همراه گروه دوم معروف به « ريمي » ها _ كه به آن اشارت رفت _ در كشورهاي هند , پاكستان , اندونزي , ايران و آمريكا پيروان و طرفداراني را گرد آورده اند.

شيوه شكل گيري « سمائي ها » به اين صورت بود كه جواني از خراسان در كشور اندونزي بپاخاست و

اعلام نمود كه « موعود كتاب اقدس بهائيت » و صاحب « دين و آيين جديد » مي باشد! نام اين شخص « جمشيد معاني » ملقب به « سماالله » است كه همچون ساير بهائيان كه « كتاب بيان » سيدعلي محمد باب و « كتاب اقدس » ميرزا حسينعلي نوري (بهاالله ) را مستند ادعاهاي خود مي دانند و بر اصول و مباني و فروع و تعاليم استعمار ساخته آن استناد مي جويند , خود را موعود الواح و تعاليم كتاب اقدس بهائيت يعني « من يظهره الله جديد » ! ناميد.

هم اكنون اين سه گروه و شعبه ياد شده از بهائيت , در حال فعاليتهاي مخرب استعماري عليه اسلام مي باشند و با شبكه هاي وسيعي كه زير نظر « ايادي امرالله » قرار دارند , كار تبليغ و ترويج آموزه هاي كفرآميز و استعمار ساخته بهائيت را در سراسر جهان سامان دهي مي كنند.

امروز , « بيت العدل » مركزيت اين فرقه را به عهده دارد , و « ايادي امرالله » نقش حفاظت و تبليغ و ساير وظايف مربوط به رشد و گسترش اين مذهب استعمار ساخته را ايفا مي نمايند.

براي تشكيل « بيت العدل » به عنوان « مركزيت بهائيت » , شوقي افندي هشت سال پيش از مرگش ابتدا به تاسيس يك « هيئت بين المللي بهائي » با اهداف زير اهتمام ورزيد :

الف _ با اولياي حكومت اسرائيل رابطه برقرار نمايد!

ب _ او را در ايفاي وظايف مربوط به ساختمان فوقاني مقام اعلي كمك كند.

ج _ با اولياي كشوري در باب

مسائل مربوط به احوال شخصي وارد مذاكره شود.

اين هيئت پس از تغيير و تحولاتي مي بايد به شكل بيت عدل عمومي در آمده اعضاي آن از طريق انتخابات معين شوند . (5 )

اعضاي انتخاب شده هيئت بين المللي بهائي كه به نام « بيت العدل اعظم الهي » ! و در نقش « مركزيت سياسي بهائيت » فعاليت آغاز كرد , نه نفر بودند.

براي بنيان نهادن « ايادي امرالله » نيز شوقي افندي رباني قبل از مرگش اقدام نمود و با گزينش او , بيست و هفت نفر براي انجام مسئوليت حفاظت و ترويج بهائيت انتخاب شدند. تعداد 9 نفر از اين افراد « ايراني » و بقيه « خارجي » مي باشند!

گروههاي سه گانه ياد شده بهائيت , با وجود اختلافات فرقه اي با يكديگر , در اصول و مباني و تعاليم بهائيت و اهداف و ماموريت هاي سياسي و استعماري و سرسپردگي براي كشورهاي غربي همچون انگليس و آمريكا , « مشترك » و « متحد » عمل مي نمايند! و از همين جا به وضوح مشخص مي شود كه اين انشعاب ها و تعدد فرقه هاي بهائيت , به دست استعمار صورت مي گيرد و به نفع آنان تمام مي شود. اين انشعاب ها به عنوان ضرورتهايي چون ايجاد « تنوع » و « نوگرايي » براي صيانت بهتر از اصول و مباني دين ساخته شده دست قدرتهاي سيطره جو و نيز تداوم حفاظت از منافع غرب و آمريكا و اسرائيل , لازم و حياتي مي گردد!

شوقي افندي قبل از مرگ خويش براي رفع مشكلات بهائيت ,

سلسله « ايادي امرالله » را بنيان نهاد و با گزينش او 27 نفر براي انجام مسئوليت حفاظت و ترويج بهائيت انتخاب شدند كه 9 نفر از اين افراد « ايراني » و بقيه « خارجي » مي باشند. « ايادي امرالله » تحت نظر « بيت العدل » كه مركزيت بهائيت محسوب مي شود و در « اسرائيل » قرار دارد , فعاليت مي نمايد!

گروههاي انشعابي بهائيت با وجود اختلافات فرقه اي با يكديگر , در اصول و مباني و تعاليم بهائيت و اهداف و ماموريت هاي سياسي و استعماري و سرسپردگي براي كشورهاي غربي همچون انگليس و آمريكا , « مشترك » و « متحد » عمل مي نمايند!

جمعي از عناصر اصلي و سرشناس بهائيت همچون عبدالحسين آيتي و ميرزا حسين نيكو و فضل الله صبحي , خود را از مهلكه فرقه ضاله بهائيت نجات دادند و به دامان پرمهر اسلام بازگشتند و با انتشار كتاب هاي ارزشمندي چون « كشف الحيل » و « فلسفه نيكو » و « خاطرات صبحي » به افشاي تعاليم باطل و سوابق زشت رهبران بهائيت اقدام نمودند.

به نقل از جمهوري اسلامي

پاورقي :

1 _ بهائيت در ايران , دكتر زاهد زاهداني , مركز اسناد انقلاب اسلامي , ص 257

2 _ انشعاب در بهائيت , اسماعيل رائين , موسسه تحقيقي رائين , ص 203

3 _ همان منبع , ص 232

4 _ بهائيت در ايران , ص 261 _ 260

5 _ همان منبع , ص 262

در مورد "وحدت و تمايز بين خودي و غير خودي" چه كتابهاي در دسترس اينترنتي موجود مي باشد??? ضمنا اي كاش شما هم كتابخانه الكتروني داشتين!!

پرسش

در مورد "وحدت و تمايز بين خودي و غير خودي" چه كتابهاي در دسترس اينترنتي

موجود مي باشد??? ضمنا اي كاش شما هم كتابخانه الكتروني داشتين!!

پاسخ

- مسئله ي خودي و غير خودي , همواره در طول تاريخ انسان مطرح بوده است و تا زماني كه حيات او بر زمين ادامه يابد و جريان هاي اعتقادي و سياسي متضاد وجود داشته باشد, تقسيم انسان ها به خودي و غير خودي از مسائل مهم حيات اعتقادي , اجتماعي و سياسي آن ها خواهد بود. بر اين اساس , ارائه ي تعريف دقيق از خودي و غير خودي , ضروري مي باشد. در اين باره تعاريف مختلفي ارائه شده است :

1. برخي معتقدند هر كسي ايراني است , خودي مي باشد.

2. برخي بر اين اعتقادند كه هر كس قانون اساسي را بپذيرد, خودي است.

اشكالاتي كه اين دو تعريف دارند, اين است كه ايراني بودن تعريفي ملي گرايانه است كه جز مليت , معيار ديگري را مورد توجه قرار نداده است . بر اين اساس , دايره ي خودي چنان گسترده مي شود كه هر ايراني - گر چه بسيار پليد باشد, مانند منافقين - خودي محسوب مي گردد و غير هر ايراني - گر چه از بهترين انسان ها باشد - غير خودي شمرده مي شود. و پذيرفتن قانون اساسي هم نمي تواند مبناي تعريفي جامع و مانع براي خودي و غير خودي باشد; زيرا قبول قانون اساسي براي خودي بودن , كافي نيست . البته اگر كسي تمام مواد قانون اساسي را بپذيرد و به آن التزام عمل داشته باشد, يكي از ويژگي هاي خودي را داراست , اما حقيقت خودي بودن در اين ويژگي خلاصه نمي شود; زيرا ولايت و

فقاهت و احكام اسلامي كه در قانون اساسي آمده است , چه جايگاهي براي يك بهايي يا مسلمان بي قيد و وابسته به قدرت هاي بيگانه مي تواند داشته باشد و چه اندازه پذيرش آن ها مي تواند حقيقت داشته باشد.

مناسبت ترين تعريف اين است كه خودي كسي است كه به اسلام اصيل , ولايت فقيه , انديشه هاي امام خميني(ره ), رهبري نظام و تبري و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب, التزام قلبي و عملي داشته باشد. بنابراين تعريف, كسي كه هر يك از شرايط ذكر شده را نداشته باشد, غير خودي است.

از اين رو, كسي كه مسلمان نباشد, يا اسلام او اسلام امريكايي باشد, يا به ولايت فقيه اعتقاد نداشته باشد, يا با انديشه هاي امام خميني (ره ) هم سو نباشد, يا از رهبري نظام و ولي فقيه اطاعت نكند و يا سر ستيز و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب نداشته باشد, غير خودي است . خلاصه نبايد دايره ي خودي را آن قدر فراخ بگيريم كه دشمنان در دايره ي خودي ها قرار گيرند و نبايد دايره ي آن را آن قدر تنگ كنيم كه خودهاي ضعيف را از آن خارج نماييم . بحث خودي و غير خودي , ريشه در عقل و شرع دارد و بر قرآن , روايات , عقل , سيره ي عقلا و فطرت متكي است :

1. در قرآن كريم , آيات فراواني وارد شده كه انبيا و طرفداران آن ها را از مخالفان جدا كرده و مرز مشخص ميان آن ها قرار داده است . قرآن كريم در سوره ي آل عمران ,

آيه ي 118 مي فرمايد: «يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا بطانه من دونكم لا يائلونكم خبالا» ; «اي كساني كه ايمان آورده ايد! از غير خود, كسي را به دوستي نگيريد كه آن ها از هر گونه شر و فسادي درباره ي شما كوتاهي نمي كنند.» همچنين در سوره ي فتح , آيه ي 29 مي فرمايد: «محمد رسول الله و الذين معه اشدائ علي الكفار رحمائ بينهم» ; «محمد(ص ) فرستاده ي خداست و كساني كه با او مي باشند, بر كافران سخت دل و با يك ديگر مهربانند.» آن چه از آيات قرآن استفاده مي شود, اين است كه اعتقاد به خودي و غير خودي از ضروريات مسلم همه ي اديان - از جمله اسلام - است.

2. در سنت رسول خدا(ص) و ائمه ي معصومين (ع) نيز اين تقسيم بندي وجود دارد. پيامبر(ص ) و يارانش خودي و سران مشركين و دوستان و پيروان آن ها غير خودي بودند. در دوره ي ائمه ي اطهار(ع ) نيز مرز بين خودي و غير خودي به جدي ترين شكل وجود داشت. زندان ها, تبعيدها, آوارگي ها, اسارت ها و شهادت ها گوياي مرز خودي و غير خودي بود. كربلا مظهر تمام عيار مرز خودي و غير خودي شيعيان با مسلمانان ديگر بود. در زمان ائمه (ع), شيعيان از خودي و غير خودي با كلمه ي «نحن» و «هؤلاء» نام مي بردند. در زيارت جامعه ي كبيره نيز مضامين فراواني از قبيل «فمعكم معكم لا مع غيركم» ; پس با شما, با شما باشم نه با غير شما؟؟ وجود دارد كه تقسيم خودي و غير

خودي از آن ها استفاده مي شود. امام سجاد(ع) فرمود: «من رغب عناليس منا و من لم يكن معنا فليس من الاسلام في شي ئ» ; «كسي كه از ما روي گردان باشد, از ما نيست و كسي كه با ما نباشد, بهره اي از اسلام ندارد.», (بحارالانوار, ج 23, ص 313).

يكي از وظايف الهي براي هر مسلمان , تولي و تبري مي باشد كه از فروع دهگانه ي دين اسلام مي باشد اين اصل خود گوياي اهميت تفكيك و مرزبندي خودي از غير خودي است.

3. عقل : عقل همواره به جدايي سره از ناسره , دوست از دشمن , حق از باطل و صالح از ناصالح , حكم مي كند. از ديدگاه عقل , دفع ضرر محتمل واجب است و مخلوط شدن دوست و دشمن , مي تواند خطرناك باشد و موجوديت دوستان را به شدت تهديد كند; از اين رو, عقل حكم مي كند كه دوستان خود را از دشمنان و وابستگان آن ها جدا كنيم تا بتوانيم منافع و مصالح خود را حفظ كرده , خويشتن را از ضربه هاي دشمن در امان داريم .

4. سيره ي عقلا: از اول عالم تا حال , سيره ي عملي عقلاي عالم , مرزبندي بين خودي و دشمنان و وابستگان آن ها بوده است , به طوري كه بخش عظيمي از تاريخ گذشتگان , انعكاس همين مرزبندي هاست . براي شناخت دقيق خودي از غير خودي لازم است كه مردم را به پنج دسته تقسيم كنيم : 1. خودي , 2. طرفداران خودي , 3. غير خودي هاي فعال , 4. غيرخودي هاي غيرفعال

, 5. افراد بي تفاوت . خودي ها به اسلام , انقلاب و نظام اسلامي , انديشه هاي امام (ره ), ولايت فقيه و ولي امر مسلمين و حب و بغض الهي با دوستان و دشمنان , اعتقاد و التزام عملي دارند. بخش قابل توجهي از كشور ما را اين گروه تشكيل مي دهند كه در صورت لزوم مي توانند اوضاع نامطلوب را عوض كنند. طرفداران خودي ها كساني مي باشند كه به نمودار ياد شده , اعتقاد دارند, اما در صحنه ي عمل وارد نمي شوند. خودي ها را دوست دارند و تائييد مي كنند. غير خودي ها به اصول شش گانه ي خودي معتقد نيستند و اگر فعاليتي بر عليه خودي ها داشته باشند, غير خودي فعالند.

كساني كه مخالف اصول ششگانه ي خودي ها نيستند, اما نسبت به خودي ها و شكست و پيروزي آن ها احساس ندارند, بي تفاوتند; مثل مسلماناني كه عملا" تفاوتي بين حاكميت شاه و دموكراسي غربي با حاكميت ولي فقيه قائل نيستند. عوامل پايداري خودي ها را مي توان در امور ذيل , خلاصه نمود:

1. مهرباني با يك ديگر 2. وحدت 3. شناخت دوست و دشمن 4. ارتباط و مذاكره با يك ديگر 5.ترويج فرهنگ خودي 6. تطهير و اصلاح مجموعه ي خودي از افراد ناسالم 7. حضور در صحنه ها و تصاحب مراكز قدرت در برابر غير خودي ها 8. حذف غير خودي ها از مجموعه ي نظام 9. استقامت براي حفظ اسلام و مصالح مسلمين در برابر سختي ها و مشكلات 10. تعاون و همكاري و همياري سازنده بين نيروهاي خودي «تعاونوا علي البر و

التقوي» 11. مبارزه با دشمنان «جاهد الكفار و المنافقين» امام خميني (ره ) مي فرمايد: «هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد لحظه اي آرامتان نمي گذارند», (صحيفه ي نور, ج 21, ص 109) 12. اطاعت از ولي امر مسلمين بر اساس آيه ي مباركه ي «يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» (نساء / 59)

اصول و اهداف غير خودي ها را مي توان در موارد ذيل خلاصه نمود:

1. بي اعتنايي به اسلام 2. ضديت با انديشه هاي امام خميني (ره ) 3. ولايت گريزي 4. مخالفت با انقلاب و نظام اصيل اسلامي 5. پيروي از فرهنگ غرب 6. حب و بغض غير الهي .

حضرت آيه الله خامنه اي درباره ي شناخت خودي از غير خودي مي فرمايند: «خودي آن است كه دلش براي اسلام مي تپد. دلش براي انقلاب مي تپد. به امام ارادت دارد. براي مردم به صورت حقيقي - نه ادعايي - احترام قائل است . غير خودي كيست ؟ غير خودي كسي است كه دستورش را از بيگانه مي گيرد. دلش براي بيگانه مي تپد. دلش براي برگشتن آمريكا مي تپد. غير خودي آن كسي است كه از اوايل انقلاب , در فكر ايجاد رابطه ي دوستانه با آمريكا بود. به امام اهانت مي كرد, اما اگر كسي به دشمنان بيرون از مرز يا هم دستان آن ها اهانت مي كرد, ناراحت مي شد...», (سخنان مقام معظم رهبري بعد از حادثه ي كوي دانشگاه)

براي اطلاع بيشتر ر.ك : محمدرضا

اكبري , خودي و غير خودي , انتشارات پيام عزت

اما در مورد منابع اينترنتي نيز مي توانيد به سايت هاي ذيل مراجعه نماييد:

1. سايت كانون انديشه جوان: www.canoon.org

2. سايت باشگاه انديشه: www.bashgah.net

3. سايت بازتاب: www.baztab.com

و علاوه بر مقالات موجود در اين سايت ها به ساير سايت هاي مرتبط راه يابيد.

گروهاي محافظه كار و اصلاح طلب را برايم توضيح دهيد؟

پرسش

گروهاي محافظه كار و اصلاح طلب را برايم توضيح دهيد؟

پاسخ

اصلاح طلبي مذهبي در سه بخش عمده قابل بررسي است:

الف. اصلاح طلبي مذهبي در مسيحيت «Reformation»

جنبش مذهبي در اروپاي غربي قرن شانزدهم ميلادي، كه به عنوان نهضت اصلاح مذهب كاتوليك شروع شد و به نهضت پروتستان انجاميد. اين نهضت به وسيله يك كشيش آلماني به نام «مارتين لوتر» آغاز شد. او عليه پاپ و كليسا به پا خواست. اصل بنيادي مذهب پروتستان اين عقيده بود كه اعتقادات انسان موجب بخشودگي او مي شود نه اعمالش.

پروتستانها، فردگرايي و آزادي فردي و تساهل مذهبي را محترم مي دانستند و اعتقاد داشتند كه فرد مسيحي در مقابل خدا مسؤول است و نه كليسا. تعاليم كليساي كاتوليك، رستگاري را در اعمال انسان مي دانست كه اغلب به معناي شركت در مراسم مذهبي بود. آيين پروتستان در اروپاي شمالي و آمريكا رواج يافت. مذهب پروتستان، كار را عبادت مي خواند، رابطه انسان و خدا را بدون واسطه كليسا و روحانيت و آداب ديني مي شناخت، ثروت را موهبت خدا مي داند و خلاقيت را تشويق مي كند. فرقه لوتري، فرقه آتگيكن، فرقه كالوينيست، فرقه كنگرگاسيونيست، فرقه متوديست، فرقه مراو از مهمترين فرقه هاي اصلاح طلب مذهبي به شمار مي آيند.

مسلما بررسي تاريخچه و روند كار اصلاح طلبي مذهبي، آراء و افكار آنان در اين مختصر نمي گنجد. از اينرو منابع ذيل جهت مطالعه معرفي مي شود:

1. تاريخ تمدن، ويل دورانت، اصلاح ديني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ج 6.

2. تاريخ فلسفه سياسي غرب، عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، ج 2.

3. فرهنگ و مسيحيت در غرب، محمدرضا

كاشفي، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.

4. سكولاريسم در مسيحيت و اسلام، محمد حسن قدردان قراملكي، انتشارات دفتر تبليغات.

5. غرب شناسي، سيداحمد رهنمايي انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني(ره).

ب. اصلاح طلبي مذهبي در اسلام

اصلاح طلبي مذهبي در اسلام، جزء لاينفك آموزه هاي ديني و ارزش هاي آن مي باشد، از اين رو از نظر تاريخي قدمتي به درازاي تاريخ اسلام دارد. چنانكه شهيد مطهري مي نويسد:

«اصلاح طلبي يك روحيه اسلامي است. هر مسلماني به حكم اينكه مسلمان است خواه نا خواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبي است، زيرا اصلاح طلبي، هم به عنوان يك شأن پيامبري در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعي اسلام است». (ر.ك: نهضت هاي اسلامي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 7)

از اين رو علاوه بر سيره و روش ائمه معصومين(ع) كه سراسر، تعليم و ارشاد و جنبش هاي اصلاحي است، در تاريخ اسلام حركت هاي جنبش هاي اصلاحي فراوان مي توان يافت كه هر كدام نيازمند بررسي و تحقيق مستقل مي باشند. نظير قيام علويين در دوره اموي و عباسي، سربداران، سيد جمال، اقبال، حضرت امام (ره) و ... .

به طور كلي اصلاح طلبي مذهبي، عبارت است از بازپيرايي و واخواني گزاره ها و آموزه هاي ديني، در جهت مهجوريت زدايي از آن و رفع اجمال و اهمال از آن، و تصحيح سيردين داري و مسير دين داران، بر اساس انگيزه و رهيافت و روشي معين. (دين پژوهي معاصر، علي اكبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 120)

رهيافت ها و روش هاي

اصلاح طلبان ديني عبارتند از:

1. فلسفي، عقلاني

2. نقلي، اسنادي

3. اجتماعي، سياسي

4. معنوي، عرفاني

5. پديدار شناختي و كاركردي.

توضيح و بررسي تاريخچه، روش، اهداف و ...، اصلاح طلبان مذهبي مسلمان را مي توانيد در منابع ذيل مطالعه نماييد:

1. بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي، استاد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.

2. دين پژوهي معاصر، علي اكبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه معاصر

3. پيشگامان مسلمان تجددگرا در عصر جديد، احمد امين، ترجمه حسن يوسفي اشكوري، انتشارات علمي و فرهنگي

4. مباني نهضت احياي فكر ديني، محمد جواد صاحبي، بوستان كتاب قم.

5. اصلاحات و فروپاشي، حسن واعظي، انتشارات سروش

6. عصر امام خميني(ره)، ميراحمدرضا حاجتي، بوستان كتاب قم

7. تأملات سياسي در تاريخ تفكر اسلامي، موسي نجفي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي

8. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي

ج. جريان انحراف از اصلاحات اصيل اسلامي:

اين جريان كه توسط روشنفكران و تحصيل كردگان تحت تأثير فرهنگ غربي تعقيب مي شود، معتقد به ضرورت مدرنيزاسيون در ايران يا ساير كشورهاي اسلامي مي باشد. و از سوي ديگر به تعارض بافت مذهبي _ سنتي جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي با مقتضيات مدرنيته آگاهند. اين گروه به جاي توليد علم بومي با استفاده از تجربه هاي خوب و بد جهان غرب خواستار اصلاح يا رفورميسم مذهبي و به عبارت ديگر ارائه قرائني از دين كه سازگار با مباني مدرنيته باشد به عنوان پيش بنياد تجدد در ايران مي باشند.

نكته مهم قابل توجه اين جاست كه تجدد ديني و رفورميسم مذهبي كه توسط اين طبقه ترويج مي گردد، بر خلاف رفورميسم اروپا، هرگز خواسته بومي يا مطالبه خود جوش مردم نبود. مردم اروپا در نهضت

رفورميسم ابتداء در پي حذف سلطه استبدادي كليسا آمرزش نامه فروشي و عقل ناپذيري برخي آموزه هاي كليسا بودند ليكن اين سير به حذف دين از صحنه اجتماع و سكولاريزاسيون جامعه انجاميد.

ولي مسلمانان ايران، برخلاف مسيحيان اروپايي به متوليان دين خود، خصوصا به خاطر ويژگي هاي علمي و شخصيتي مربوط به دنيا گريزشان و تفاوت هاي اساسي بين نهاد روحانيت و ديگر نهادهاي ديني اسلام با كليسا و همچنين ويژگي هاي آييني مربوط به عقل پذيري آموزه هاي اسلامي، و انعطاف پذيري آنها در پروسه اجتهاد _كه موجب انطباق احكام ديني در برابر مقتضيات زمان و مكان مي شود_ اعتماد كامل دارند. همچنين كتاب آسماني پيراسته از تحريف و شواهد تاريخي اين خوش بيني و اعتماد را تثبيت مي نمايد. از اين رو نهضت هاي تارخي و اصيل مسلمانان ايراني هرگز به عنصري از عناصر و داعيه هاي روشنفكران تجددگرا، آميخته نشده است.

عمده ترين ويژگي هاي رفورميسم غربگرايانه را در امور زير مي توان يافت:

1. شخصي سازي دين

2. گرايش به پلوراليسم ديني و نفي برتري اسلام بر ديگر اديان

3. سكولاريزاسيون و جداسازي دين از جامعه و سياست

4. تثبيت قرائت پذيري دين

5. نفي مرجعيت ديني عالمان و متخصصان دين شناس

6. شناورسازي معارف ديني و نسبي انگاري آن و ... .

روشنفكران تجددگرا بر اصلاح دين به معناي «عصري شدن معرفت ديني» و يا «التقاط تجدد با اسلام» به عنوان ضرورت وارداتي و پيش قراول مدرنيته بر آن پاي مي فشردند. ليكن آنان از يك سو ناگزير از پذيرش جايگاه تعيين كننده و نقش مؤثر دين در جهت يابي سلوك اجتماعي جامعه دين مدار و دين باور ايران

هستند و از سوي ديگر فرايندهاي اصلاحي آنان به دليل تعارض ماهوي مباني ديني با مباني مدرنيته آنان را گرفتار پارادوكسي حل نشدني كرده است.

اين تعارض دو جانبه سبب مي شود كه اين افراد براي نيل به تجدد و به منظور بهره گيري از زبان دين و نقش مؤثر آن در سلوك مردم، خواستار تغيير و رفورم دين در جهت هماهنگي با مقتضيات مدرنيته شوند. جهت آگاهي بيشتر نگا: فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات، قم، نشر مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، 1381.

محافظه گرايي در ادبيات سياسي، به معاني مختلف و مبهم به كار رفته است، بر اساس يك تعريف مي توان گفت: «محافظه گرايي مجموعه اي از افكار و نگرشهاي سياسي است كه حفظ و نگهداري از نظم و سنت ها و قانونها و نهادهاي ريشه دار و قدمت دار را بر امور نو كه هنوز به محك تجربه نيامده است، ترجيح مي دهد» (فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات)

در اصطلاحات مربوط به جناح هاي سياسي داخل ايران از برخي جناحها به عنوان محافظه كار نام برده مي شود كه به شدت دچار ابهام مفهومي بوده و قابل انطباق با اصول و كاركردهاي جناحهاي مذكر نمي باشد. در حوزه ديني هم شايد بتوان اين چنين گفت؛ محافظه كاري مذهبي را مي توان در مقابل تفكر رايج در حوزه هاي علميه كشور _كه طرفدار اجتهاد و نوانديشي در چارچوب منابع ديني، و بر اساس اصول و موازين خاص و طبق مقتضيات زمان و مكان مي باشد_ قرار داد.

آيا حزب كمونيسم جايي درايران دارد اگر ندارد پس چرا دولت با ايجاد تبعيض وتضاد طبقاتي درميان مردم، ملت را به سوي دوگانگي سوق مي دهد، يعني قشر ثروتمند، ثروتمندتر وقشر فقير، فقيرتر مي شود؟آيا اهداف حزب كمونيسم رساندن صداي كارگر به جامعه نمي باشد؟ آيا كمونيسم

پرسش

آيا حزب كمونيسم جايي درايران دارد اگر ندارد پس چرا دولت با ايجاد تبعيض وتضاد طبقاتي درميان مردم، ملت

را به سوي دوگانگي سوق مي دهد، يعني قشر ثروتمند، ثروتمندتر وقشر فقير، فقيرتر مي شود؟آيا اهداف حزب كمونيسم رساندن صداي كارگر به جامعه نمي باشد؟ آيا كمونيسم مردم فقير را زيرپوشش خود قرار نمي دهد؟ آيا در كمونيسم تضاد وتبعيض درعموم مردم وجود دارد؟

پاسخ

اين سؤال درواقع دوسؤال است كه به ترتيب زير جواب داده مي شود :

1- پيدا شدن تبعيض وفاصلة طبقاتي درجامعه ازنظر اقتصادي به دليل اختلاف سطح درآمدها واختلاف ارزش خدمات كه افراد جامعه ارائه مي دهند وبه دليل اختلاف سطح علمي ومهارتهاي فني افراد با يكديگر و...يك امر طبيعي است . ودرهمة جوامع بشري بدون استثناء وجود داشته ودارد. اما آنچه مهم است وجود برنامه ريزي صحيح براي كم كردن اين فاصله هاست تا اين فاصله طبقاتي به حد متعادل ومنطقي وعادلانه خود برسد وتبعيضات ناروا برطرف گردد. كه دراين زمينه عليرغم وجود برنامه هاي مفيد ومؤثر در مكتب اقتصادي اسلام واجرا شدن بخشهايي از آن درجامعه، به دليل عملي نشدن بسياري از اين برنامه ها وگاهي دامن زدن به اين تبعيضات ناروا توسط بخش خصوصي ودستگاههاي حكومتي، شاهد نارسائي هاي موجود هستيم. البته منشأبرخي عملكردهاي اشتباه متأثر بودن برخي افراد وصاحب نظران ازمكاتب غير اسلامي است كه خوشبختانه ازجايگاه قوي وبالايي برخوردار نيستند.

2- هرچند شعارحزب كمونيسم دفاع از طبقه كارگر است ولي محرومين جامعه منحصر به كارگران نيستند، مضافاً براينكه همين شعارهم درحكومتهاي كمونيستي مانند شوروي سابق وسايركشورهاي كمونيستي توخالي ازآب درآمد. وبه دليل ناكارآمدي مكتب اقتصادي كمونيسم وايجاد ديكتاتوري وخفقان بيش از حد دراتحاد جماهيرسوسياليستي شوروي نهايتاً اين ابرقدرت دوم دنيا ازهم پاشيد ودرزمان حاضر، اين ظرز تفكر طرفدار

چنداني ندارد. مخصوصاً كه پايه هاي اعتقادي آن براساس ماترياليسم (اصالت ماده) وانكار خدا وبي ديني استواراست.درصورت تمايل براي اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب "دربارة ماركسيسم" وكتاب علل گرايش به ماديگري ازاستاد شهيد مرتضي مطهري مراجعه فرمائيد.

1- آيا انصار حزب ا...برحق است يا خير؟ اگر برحق نيست چرا دولت ازاقدامات اين گروه جلوگيري نمي كند ؟چرا دولت مثل انصارحزب ا...جلوي فساد را نمي گيرد؟

پرسش

1- آيا انصار حزب ا...برحق است يا خير؟ اگر برحق نيست چرا دولت ازاقدامات اين گروه جلوگيري نمي كند ؟چرا دولت مثل انصارحزب ا...جلوي فساد را نمي گيرد؟

پاسخ

حقيقت مطلب اينست كه واكنش هاي مردم ومسؤلين دربرابر فساد اخلاقي وبي بندوباري ها وبرخي ناهنجاريها وحوادث ديگر متفاوت است، بعضي دراين قضيه زياده روي كرده وعليرغم اينكه مقام معظم رهبري بارها فرموده اند درشرايط فعلي از مراحل امر به معروف ونهي ازمنكر مرحلة زباني كافي است ونياز به اقدام عملي ندارد وبا زدوخورد وبرهم زدن مجالس وتعرض به ديگران مخالفت نموده اند بازهم افرادي با عنوان انصارحزب ا...وغيرآن، دست به چنين اقداماتي مي زنند كه البته كاردرستي نيست. واما ازطرف ديگر عده اي هم دراين قضايا بي تفاوت بوده از امر به معروف زباني هم دريغ مي كنند ويا خداي نكرده با افراد متخلف همخواني دارند كه اين هم موجب تقويت فساد است.

به هرحال بهترين روش اينست كه ضمن امر به معروف ونهي ازمنكر زباني، كاربرخورد عملي را به نهادهاي انتظامي وقضائي واگذار كرد. وهرگاه نيازبه حضور مردم درصحنه باشد رهبر معظم اعلام خواهند نمود، ودرمواقعي كه ازسوي دولتمردان ومسؤلين كوتاهي درانجام وظيفه مشاهده شودبايد مردم ازآنها بخواهند ومطالبه نمايند ومراتب را به مسؤلين بالاتر آن منتقل كنند.

آنچه در مورد انصار حزب ا...مي دانيد توضيح دهيد؟

پرسش

آنچه در مورد انصار حزب ا...مي دانيد توضيح دهيد؟

پاسخ

حقيقت مطلب اينست كه واكنش هاي مردم ومسؤلين دربرابر فساد اخلاقي وبي بندوباري ها وبرخي ناهنجاريها وحوادث ديگر متفاوت است، بعضي دراين قضيه زياده روي كرده وعليرغم اينكه مقام معظم رهبري بارها فرموده اند درشرايط فعلي از مراحل امر به معروف ونهي ازمنكر مرحلة زباني كافي است ونياز به اقدام عملي ندارد وبا زدوخورد وبرهم زدن مجالس وتعرض به ديگران مخالفت نموده اند بازهم افرادي با عنوان انصارحزب ا...وغيرآن، دست به چنين اقداماتي مي زنند كه البته كاردرستي نيست. واما ازطرف ديگر عده اي هم دراين قضايا بي تفاوت بوده از امر به معروف زباني هم دريغ مي كنند ويا خداي نكرده با افراد متخلف همخواني دارند كه اين هم موجب تقويت فساد است.

به هرحال بهترين روش اينست كه ضمن امر به معروف ونهي ازمنكر زباني، كاربرخورد عملي را به نهادهاي انتظامي وقضائي واگذار كرد. وهرگاه نيازبه حضور مردم درصحنه باشد رهبر معظم اعلام خواهند نمود، ودرمواقعي كه ازسوي دولتمردان ومسؤلين كوتاهي درانجام وظيفه مشاهده شودبايد مردم ازآنها بخواهند ومطالبه نمايند ومراتب را به مسؤلين بالاتر آن منتقل كنند.

سعيد عسگر و بهزاد نبوي و محسن سازگارا چه كساني هستند؟لطفاً در هر مورد كاملاً توضيح دهيد؟

پرسش

سعيد عسگر و بهزاد نبوي و محسن سازگارا چه كساني هستند؟لطفاً در هر مورد كاملاً توضيح دهيد؟

پاسخ

سعيد عسگر: جواني است كه فعاليت هاي او در سالهاي اخير قدري مشكوك است، سردستة تعدادي جوان خودسر است كه عامل ترور سعيد حجاريان مشاور رئيس جمهور و عضو شوراي سابق شهر تهران بوده و در انتخابات رياست جمهوري عضو ستاد آقاي خاتمي بوده است. البته با وجود اينكه دست به ترور سعيد حجاريان زد سعيد حجاريان از او شكايتي نكرد! مدتي در زندان بود بعد از آزادي مجدداً به فعاليت هاي خودسرانه پرداخت و در جريان آشوبهاي خرداد ماه در تهران به خوابگاه دانشجويان دانشگاه علامه حمله كردند و تعدادي از دانشجويان را مجروح نمودند كه مجدداً دستگير و به زندان افتاد. نكته قابل تأمل اين كه سعيد حجاريان و محمدرضا خاتمي دبير كل حزب مشاركت از دستگيري سعيد عسگر ناراضي بوده اند.

بهزاد نبوي : نامبرده در دولت شهيد رجائي وزير مشاور درامور اجرائي بود و در جريان شهادت شهيد رجائي و شهيد باهنر بعلت نقش مشكوك او پرونده اي در دادگستري تشكيل شد كه هنوز وضعيتش روشن نيست. مدتي وزير صنايع سنگين بود و چند وقتي هم ممنوع الخروج گرديد. از مسئولين اصلي و طراح برنامه هاي سازمان نيمه مخفي مجاهدين انقلاب اسلامي است، در سالهاي اخير نايب رئيس مجلس شوراي اسلامي بوده و گرايش زيادي به آمريكا دارد و نقش مهمي در ايجاد بحران و هدايت گروههاي افراطي در كشور داشته و دارد. مدتي هم بدليل تخلفات شركت نفتي پتروپارس پرونده اش در قوه قضائيه تحت رسيدگي بود كه با حمايت دولت، رسيدگي به اين پرونده

بجايي نرسيد.

محسن سازگارا : از اعضاء فعال نهضت آزادي بوده در دوره اول انقلاب بعد از بركناري مهندس بازرگان در سمت هاي حكومتي باقي مانده از جمله معاون وزير صنايع وقت (بهزاد نبوي)، در دوره توسعه اقتصادي آقاي هاشمي به فعاليت هاي اقتصادي پرداخته تا در دوره اول آقاي خاتمي در توسعه فرهنگي به فعاليت هاي فرهنگي پرداخته، شركت جامعه متعلق به ايشان است و تمام

روزنامه ها و نشريات تعطيل شده در اين شركت چاپ مي شود.

اخيراً كه قصد خروج از كشور و ايجاد يك شبكه ماهواره اي ضد انقلاب را داشتند همراه با پسرش بازداشت شده و در بازداشت اعلام اعتصاب غذا(روزه سياسي) نمودند. آخرين خبرها حاكي از اين است كه ايشان با قيد وثيقه از بازداشت آزاد شده و در مصاحبه هاي خود اعلام كرده كه در مدت بازداشت هيچ گونه شكنجه اي نشده است.

_ آيا اشخاص اول دولت يا مملكت با وجود احزاب در جامعه و كلا با آنان موافق هستند يا نه؟

اشاره

_ با توجه به اختلافات و تعارضات ميان حزبهاي مختلف جامعه آيا مي توان حزبي درجامعه به رسميت شناخت وبا آن همكاري كرد؟ (نظر رهبر)

پرسش

_ آيا اشخاص اول دولت يا مملكت با وجود احزاب در جامعه و كلا با آنان موافق هستند يا نه؟

_ با توجه به اختلافات و تعارضات ميان حزبهاي مختلف جامعه آيا مي توان حزبي درجامعه به رسميت شناخت وبا آن همكاري كرد؟ (نظر رهبر)

پاسخ

ازنظر رهبر معظم انقلاب وديدگاه ايشان نسبت به احزاب، خود ايشان مي فرمايند :

تقسيم بندي جناحها به چپ و راست و مدرن وسنتي وغيره، حرف است؛ اينها حقايق نيست. حقيقت عبارت است ازآن تكليف ومسئوليتي كه شما داريد آن مهم است.

من خطوط سياسي را از يك منظر نگاه مي كنم. براي من اسمها اهميت ندارند، براي من مغزها و دلها وعملها اهميت دارند. هركس به اسلام وارزشها، به امام، به مصالح ملي وبه سرنوشت اين كشور علاقه نشان بدهد او براي من عزيزتر است؛ متعلق به هر خطي باشد؛ متعلق به هر جماعتي باشد؛ متعلق به هر جريان سياسي باشد. سعي كنيد خود را با اين معيارها تطبيق بدهيد.

من به شما عرض كنم؛ عزيزان من! اين اختلافات سياسي و جناحي كه گاهي خيلي بزرگ نشان داده مي شود، به اين بزرگي نيست؛ به اين اهميت نيست. مردم راه خودشان را مي روند. راه مردم، راه اسلام، راه انقلاب و....راه خدا وراه امام بززگوار است. مردم با اين خط كشي هاي تصنعي ومصنوعي كاري ندارند، دشمن دوست مي دارد جناحها را بيشتر به جان خود بيندازد.

من به يك جريان سياسي خاص اشاره نمي كنم؛ خطاب من به همه است. براي من آن خط وآن خط و هر خط سياسي وسليقه ي سياسي ديگر، تفاوت نمي كند. براي من، مناط وملاك، راه خدا

وراه امام وراه اسلام و حفظ كشور ورعايت مصالح مردم وحفظ آينده ي كشور مطرح است. براي من فرق نمي كند كه فلان كس متعلق به خط الف است، فلان كس متعلق به خط ب است"

همانطور كه از بيانات رهبري استنباط مي شود حزب يا گروه خاصي موردنظر شان نيست. بلكه آنچه مورد نظرشان مي باشد راه امام و انقلاب مي باشد ضمن اينكه بايد به اين نكته اشاره كرد كه حركت در اين راه منوط به اين نيست كه حتماً در يكي ازاحزاب ويا جناحها عضو باشيم بلكه با حركت در اصولي كه امام راحل تبيين كرده اند و روشنگريهايي كه مقام معظم رهبري درمقاطع مختلف دارند مي تواند دراين راه سير نمودو درسالي كه از طرف مقام معظم رهبري بنام سال خدمتگزاري ناميده شده در جهت خدمت به مردم تلاش نمود با توجه به آنچه گذشت پاسخ سؤال سوم شما نيز تا حدودي بيان شد.

پرسش و پاسخ از محضر مقام معظم رهبري ص384،392،393،394

آيا وجود گروه هاي مختلف در جامعه ضروري مي باشد وعدم وجود آنان آيا مشكلاتي براي ملت ودولت بوجود خواهد آورد؟

پرسش

آيا وجود گروه هاي مختلف در جامعه ضروري مي باشد وعدم وجود آنان آيا مشكلاتي براي ملت ودولت بوجود خواهد آورد؟

پاسخ

قبل از اينكه پاسخ سؤال شماداده شود به عنوان مقدمه عرض مي كنيم كه فرهنگ اسلام مملو از عناصر مساعدبراي توسعه است وبديهي است كه اگر وضع مسلمانان از لحاظ ذهني عيني، روان شناسي واجتماعي مناسب وهماهنگ با اين فرهنگ (فرهنگ توسعه) باشد به خوبي مي توان ازآن بهره گرفت ودرجهت توسعه مطلوب ومورد نظر اسلام حركت نمود ودرارتباط با اهتمام اسلام به هر دو جنبه فردي واجتماعي زندگي انسان و حركت در مسير توسعه يي مطلوب نكاتي را بطور مختصر بيان مي كنيم.

1- بخش وسيعي از مباحث و ابواب فقه مربوط به مسائل روزمره زندگي وتدبير امور دنيوي است مثل تجارت، جهاد، امانت، رهن، قرض وغيره....

2- انسان به عنوان خليفه وجانشين خدا برروي زمين موظف به آباد نمودن زمين است "هوأنشاكم من الارض واستعمركم فيها" "1"

توسعه سياسي يعني فراهم كردن زمينه مناسب براي طرح آزادي انديشه ها به منظور تعيين قابليت ها واصالت ها. از آنجا كه اسلام دين الهي است و قابليت و حقانيت خود را ازآن خدا مي داند بنابراين با آغوش باز و بارفتاري منطقي، انديشه هارا به رقابت فرا مي خواند وحتي انديشه هاي مخالف را براي تثبيت نظام كارآمد ومؤثر مي داند. مقام معظم رهبري "مدظله العالي" در خصوص توسعه سياسي و فضاي آزاد كشور فرموده اند : "مطبوعات، حتي راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را درمسايل كشور منعكس كرده ومردم را درمعرض افكار وسليقه هاي گوناگون قرار داده اند، واين موضوعي روشن ومشهود است. حتي ورشكستگان

سياسي ودسته جاتي كه در امتحانات متعددي ازآغاز انقلاب مردود ودر نزد مردم سرافكنده وبه وسيله آنان مطرود شده اند نيز هنگامي كه به تحريك اجانب مقالات زهرآگين وكينه توزانه عليه نظام اسلامي و مسؤولان كشور مي نويسند انواع اتهام را به آنان مي زنند اين نوشته را بدون هيچ مانع ورادعي به چاپ رسانده تا هر كجا كه خواننده يي بيابند منتشر مي كنند و علي رغم ميل خود، عملاً وجود آزادي را اثبات مي كنند.""2" البته معيارها در توسعه سياسي اخلاق وتحمل ومدارا و پرهيز از تخريب يكديگر به ويژه رعايت مصالح نظام است وآن به عنوان حد توسعه بايد رعايت شود. مقام معظم رهبري فرموده اند : "تفكرات ومعارف سياسي در جامعه بايد معارف واضح ودور ازنفاق ودو گونه گويي ودوگونه انديشي باشد.""3"

پس از اين مقدمات نتيجه مي گيريم كه وجود گروههاي مختلف درجامعه كه حول محور ارزش هاي اسلامي حركت كنند امري ضروري است كه موجب پيشبرد اهداف نظام مي شود ودر توسعه وشناساندن اسلام نقش بسزايي دارند وعدم وجود آنان در يك جامعه اسلامي كه كامل ترين دين و كامل ترين قوانين را دارد نقيصه اي بزرگ محسوب مي گردد.كه روند پيشرفت نظام وتوسعه دين را باچالشي روبرو مي كند وممكن است باعث بروز مشكلات گردد.

(1) سوره قصص/77 كتاب اسلام وتوسعه 31- 30- 29

(2) حديث ولايت،ج4،ص260 كارآمدي سياست دفاعي ازديدگاه مقام معظم رهبري،ص106 - 105

پرسش وپاسخ از محضر مقام معظم رهبري،ص374

1. انجمن حجّتيه چه نوع تشكيلاتي است؟ حزب است، گروه است؟ و تاريخچه اي از اين انجمن مرحمت فرماييد.

اشاره

2. روشهاي تبليغاتي اين انجمن در قبل و هم اكنون

3. جلسات ديني كه شركت مي نماييم چگونه متوجه شويم از طرف اين انجمن است يا خير؟

4. اين انجمن تحت چه

پوشش هايي

پرسش

1. انجمن حجّتيه چه نوع تشكيلاتي است؟ حزب است، گروه است؟ و تاريخچه اي از اين انجمن مرحمت فرماييد.

2. روشهاي تبليغاتي اين انجمن در قبل و هم اكنون

3. جلسات ديني كه شركت مي نماييم چگونه متوجه شويم از طرف اين انجمن است يا خير؟

4. اين انجمن تحت چه پوشԠهايي فعاليت دارند؟ آيا مكان مشخص و بخصوصي هم دارند؟

5. مسؤوليت اداره و اين انجمن را چه كساني به عهده دارند؟

6. در صورت امكان، جلساتي كه منصوب به اين انجمن مي باشد معرفي فرماييد.

7. آيا نشرياتي از طرف انجمن منتشر مي شود؟

پاسخ

در مورد "انجمن حجّتيه مهدويه"، به اطلاع مي رساند كه اين مجموعه سالها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، با اهداف و برنامه هاي خيرخواهانه، و كمكهاي مالي به مستمندان، با اِشرافيت يك شخصيّت روحاني به نام "شيخ محمود تولّايي"، معروف به "حلبي"، تشكيل شد. و رفته رفته پس از گذشت چند سال، با همان نام "انجمن خيريه حجّتيه"، فعاليتهاي فرهنگي خود را نيز آغاز كرد. عمدة اين فعاليّتها بر محور مبارزه با فرقه ضالّه و ساختگي بهائيّت، و معرفي و تبليغ در موضوع خاص شخصيت امام زمان( بود.

روش كاري اين انجمن در قبل از انقلاب، پرهيز از مبارزه با رژيم پهلوي، و دخالت نكردن در سياست بود. و بخاطر نداشتن شمّ سياسي، در برخي مواقع، رژيم گذشته مي توانست از آنها بهره برداري سياسي غير مستقيم، در جهت مخالفت با برنامه هاي مبارزاتي امام خميني( و ساير مبارزين، نيز داشته باشد. مثلاً در سالي كه امام خميني( اعلام نمودند كه ما در اين سال بخاطر جانيات رژيم، نيمه شعبان را جشن نخواهيم گرفت، توانستند با استفاده از

احساسات و گرايشات اين انجمن، در گوشه و كنار مراسم جشن نيمةشعبان را برگزار نمايند.

بعد از پيروزي انقلاب، افراد اين انجمن بر سه دسته كلّي تقسيم شدند :

1.افرادي كه به انقلاب و نهضت امام خميني( پيوستند، و با نظام همكاري دارند. مثل آقاي دكتر علي اكبر پرورش، وزير اسبق آموزش و پرورش.

2.افرادي كه نه با انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ميانه خوبي دارند، و نه با آن دشمني و مخالفت مي نمايند.

3. افرادي كه در مقابل نظام جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي موضعگيري كرده، با آن مخالفت و كارشكني نموده، اين حكومت را نامشروع مي دانند.

بنابراين، عليرغم روش سابق انجمن، مبني بر عدم دخالت در سياست، بعد از پيروزي انقلاب، به شكلهاي مختلف در عرصة سياست وارد شدند. و جلسات ديني و فعاليتهاي ديگر اين انجمن، تا قبل از موضعگيريهاي صريح امام خميني( عليه آنها، بطور آشكار و منسجم ادامه داشت. ولي بعد از آن، با اعلام تعطيلي تمام فعاليتها، به نوعي مخفي كاري و فعاليت بسيار محدود رو آوردند.

در حال حاضر، مكان مشخص و جلسة مذهبي با نام و نشاني از آنها در دست نيست. اگر چه تحت عنوان دعاي ندبه، و بدون نام انجمن، اعضاي آنها كه شناخته شده هستند، هر هفته دور هم جمع شده، ضمن خواندن دعا، به تبادل نظر مي پردازند.

عمده محورهاي تبليغي اين انجمن در حال حاضر، موضوعاتي مانند امام زمان( ، و مسائل اختلافي شيعه و سنّي است.

برخي از محافل مذهبي، "بدون داشتن وابستگي به آنها"، از نظر طرز تفكر و روش فعاليتها، مشابهت زيادي با انجمن حجّتيه دارند. مانند محافل مذهبيي كه تحت عنوان دهة محسنيّه،

در مشهد مقدس راه افتاده است.

بهترين راه براي شناختن خط فكري جلسات مذهبي، كه پيرو و يا تحت تأثير انجمن حجّتيه هستند، توجّه و دقّت در مطالب و خط مشي آن جلسه است. با مشخّصه هاي تبليغ فراوان پيرامون شخصيّت و كرامات امام زمان( ، طرح مسائل شيعه و سنّي، و مانند آن، همراه با بي توجّهي كامل به مسائل سياسي و اجتماعي و انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي.

نظر شما در مورد انتخابات مجلس هفتم، چيست؟ و پيروزي جناح راست را تا چه حد مي دانيد؟

پرسش

نظر شما در مورد انتخابات مجلس هفتم، چيست؟ و پيروزي جناح راست را تا چه حد مي دانيد؟

پاسخ

اگر چه اين سؤال بعد از برگزاري، و روشن شدن نسبي نتيجه انتخابات به دست اينجانب رسيد(4/12/82) ، اما به هر حال در خصوص اين سؤال، توجه به چند نكته مفيد مي نمايد

1.با توجه به منفعل شدن گروههاي سياسي به اصطلاح چپ در شرايط فعلي (به خاطر عملكردهاي غلطي كه داشتند، از جمله فراموش كردن مشكلات مردم، و وظيفة مهم خدمتگزاي به ملّت، و به دنبال منافع شخصي و گروهي بودنشان، و از طرف ديگر رد شدن صلاحيّت تعداد قابل توجهي از رؤساي اين طرز تفكر، توسط هيأت نظارت بر انتخابات شوراي نگهبان)، بطور كلّي زمينه هاي مناسب، براي انتخاب شدن و روي كار آمدن افراد مستقل، و منتسب به جناح مقابل، فراهم گرديد. و همانطور كه از نتيجه انتخابات تا اين مرحله پيداست، نيروهاي اصولگرا و ارزشي، و طرفدار امام و رهبري، توانستند اكثريّت مجلس آينده را به دست بگيرند.

2. نتيجه انتخابات به نفع هر گروه و جناح سياسي كه باشد، آنچه مهم است پيدا كردن راه حلهاي اساسي و مناسب، براي مشكلات معيشتي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي كشور، و عمل كردن به آنهاست، تا در نهايت مردم از مسؤولين و نمايندگان مجلس، و برنامه ريزان مملكت، راضي باشند.

با توجه به برخي غفلتهاي گذشتة نمايندگان و مسؤولين كشوري از مشكلات مردم بحمدا... بطور واضح مشهود است كه نوعي هوشياري پيدا شده، تا بطور جدّي به دنبال خدمت به جامعه، و مخصوصاَ قشر محروم و مستضعف جامعه باشند. انشاءا...

اهداف جناح هاي سياسي در ايران چيست ؟

پرسش

اهداف جناح هاي سياسي در ايران چيست ؟

پاسخ

در حال حاضر جناح بندي هاي موجود در جامعه، دچار آشفتگي و عدم تعين بسياري است؛ به طوري كه به دقت نمي توان وضعيت جناح ها، ديدگاه ها، خواسته ها و تمايلاتشان را مورد بررسي قرار داد. ولي آنچه در ذيل مي آيد تقسيم بندي متناسب با شرايط چند سال پيش است.

در رابطه با گروه هاي موجود در كشور و سمت گيري هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ايدئولوژيك آنان تقسيم بندي هاي مختلفي صورت گرفته و غالب اين تقسيم بندي ها از جهاتي با واقعيات منطبق نيست. زيرا اين تقسيم بندي ها بر اساس مفاهيم غربي است، و هر يك از اين واژه ها داراي بار معنايي خاصي در خاستگاه خود مي باشند، كه با ماهيت موجود گروه هاي داخل كشور از جهاتي افتراق دارد. در عين حال تقسيم بندي هاي موجود باصرفنظر از ميزان و چگونگي انطباق عبارتند از: گروهاي راست گرا و آنان نيز به دو گروه سنتي و مدرن تقسيم مي شوند. گروهاي چپ گراي جديد كه آنان نيز به چپ سازمان يافته (ارگانيزه) و ناسازماندار تقسيم مي شوند. تكنوكراسي كه اخيرا به صورت جريان ثالثي (فراكسيون سوم) مطرح مي شود.

1_ مقصود از راست سنتي جرياني است كه ضمن حمايت از دولت براي حفظ ارزش هاي اصيل انقلاب، عدالت اجتماعي، هنجارها و ارزش هاي ديني و انقلابي اهتمام ويژه اي قائل است، و توسعه اقتصادي و ... را در رتبه متأخر از آنها مي نشاند. به عبارت ديگر در صورت تضاد و اصطلكاك اين دو با يكديگر تقدم و اصالت را به آنها مي دهد.

2_ راست مدرن عكس جريان اول است. يعني ضمن حمايت از دولت بويژه در سياست هاي اقتصادي آن، توسعه اقتصادي را مقدم بر حفظ ارزش ها

مي داند و در جايگاه برتري مي نشاند. البته اين نسبتي است كه ديگران به اين جريان مي دهند و گاه گفته مي شود كه رابطه با آمريكا را نيز مجاز مي شمارند. البته برخي از اشخاص يا گروه هاي منسوب به اين جريان شعارهايشان چنين نيست. بلكه بعضا شعار تقارن و پيوستگي توسعه و عدالت اجتماعي از آنانشنيده مي شود.

3_ جريان چپ جديد سازماندار به مجاهدين انقلاب اسلامي و برخي از ديگر گروه هاي نسبتا هم فكر با آن سازمان اطلاق مي شود. اين گروه ها ضمن اعتقاد به اسلام، بعضا در مسائل اقتصادي گرايش به شيوه هاي سوسياليستي (اقتصاد دولتي) دارند. در برابر جناح راست كه گرايش به اقتصاد بازار دارد و از نظر سياسي نيز معتقد به جامعه باز و آزادي احزاب و ... مي باشند تقريبا مانند جامعه سوئيس.

4_ جريان چپ ناسازماندار به جناح هاي معترض به سياست هاي دولت اطلاق مي شود كه هنوز سازمان و خط مشي و مواضع روشن و تثبيت شده اي ندارند، مانند دارندگان برخي از جرايد.

5_ جريان تكنوكراسي (صنعت سالاري) روند جديدي است كه اصالت را به تكنيك، صنعت، رشد و توسعه اقتصادي مي دهد و معتقد است فرهنگ و ارزش هاي ديني، اخلاقي همه و همه بايد تحت تأثير تحولات اقتصادي شكل گيرند. اين ديدگاه غربي ترين شيوه تفكر مطرح شده در كشور ماست و از ديدگاه هاي امثال استوارت ميل، اسپنسر و ... متاثر مي باشد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جناح هاي سياسي در ايران امروز، حجت مرتجي.

موضع مقام معظم رهبري در مقابل جناح راست و چپ چيست ؟

پرسش

موضع مقام معظم رهبري در مقابل جناح راست و چپ چيست ؟

پاسخ

براي ارائه پاسخي مناسب، ابتدا به نقش و مسؤوليت رهبري در نظام اسلامي مي پردازيم و سپس منشأ اختلاف ديدگاه هاي دو جناح مذكور را در مورد مسائل مختلف بيان مي داريم و در نهايت موضع مقام معظم رهبري در مقابل دو جناح را به صورت خلاصه توضيح مي دهيم:

الف) نقش و مسؤوليت رهبري در نظام اسلامي: براساس ادله متعدد نقلي و عقلي ولي فقيه جامع الشرايط از طرف خداوند متعال براي اداره و رهبري جامعه اسلامي منصوب مي باشد و مشروعيت او نيز به همين دليل است ومسؤوليت هدايت و رهبري جامعه اسلامي و اجراي احكام الهي را بر عهده دارد، بنابراين ولي فقيه نماينده هيچ جناح و گروه خاصي نيست بلكه نسبت به تمامي افراد و آحاد جامعه مسؤوليت حفظ نظم و امنيت و تأمين مصالح جامعه مسلمين، ايجاد وحدت و يكپارچگي و جلوگيري از تفرقه و ايجاد اختلاف در ميان صفوف مسلمين را دارد.

ب ) منشأ اختلاف ديدگاه هاي جناح چپ و راست: اختلاف ديدگاه هايي كه بين اين دو جناح وجود دارد ناشي از اختلاف نظرها و سليقه ها و برداشت ها در زمينه هاي مختلف نظامي، فرهنگي و سياسي و اقتصادي مي باشد كه هرجناح بر راه كارها و شيوه هايي براي رسيدن به اهداف متعالي اسلام و انقلاب تأكيد دارد و معتقد است كه راه خودش باعث رسيدن به هدف است و الا هر دو جناح وابسته به انقلاب مي باشد نسبت به اسلام و قرآن وفا دارند و دلشان براي كشور و مردم مي سوزد، هر دو طرفدار استقلال كشورشان هستند. هر دو مي خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد، ولي هر كدام براي رشد

اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظري دارند كه به عقيده خود موجب رستگاري است، (ر.ك: صحيفه نور، ج 21، ص 46).

بنابراين اختلاف نظر و سليقه در مسائل اجرايي و نحوه رسيدن به اهداف امري طبيعي و مثبت مي باشد مشروط به اين كه دو جناح در صدد حذف يكديگر برنيايند كه در اين صورت موجب ايجاد تفرقه و تضعيف نظام اسلامي مي شود.

ج ) موضع مقام معظم رهبري در مقابل دو جناح: هم چنان كه ذكر شد از آن جا كه نقش رهبر ايجاد وحدت در بينگروه هاي مختلف جامعه اسلامي مي باشد در درجه اول وظيفه دارد كه خودرا فراتر از جناح ها نگه دارد و اصولاً ازهيچ جناحي طرفداري مطلق نكند بلكه مانند پدري مهربان و دلسوز در موقع نياز به هر كدام از دو جناح تذكرات لازمرا داده و از ايجاد تفرقه جلوگيري نمايد. مقام معظم رهبري براي فعاليت هاي جناحي حدودي رامشخص نموده اند:

1- طرفداران هر كدام از جناح ها نبايد سليقه هاي جناحي خود را در عزل و نصب ها در گزينش ها و... دخالت دهند.

2- حفظ وحدت، تماميت ارضي، حفظ امنيت و منافع ملي بايد در فعاليت هاي جناحي در اولويت باشد تا دشمنان نتوانند از طريق تفرقه اندازي مصالح مسلمين را در خطر اندازند.

3- احترام متقابل به يكديگر و دخالت ندادن حبّ نفس و هواهاي نفساني در اتخاذ مواضع و فعاليت ها، V(ر.ك: مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج 5، ص 300، 190، 171).

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه: در برخي موضع گيري هاي مقام معظم رهبري در مورد مسائل كشور يا... ممكن است ديدگاه ايشان به يكي از دو جناح نزديك باشد ولي اين به هيچ وجه بيان كننده جناحي عمل

كردن ايشان نمي باشد، زيرا علاوه بر مسؤوليت خطير ايشان در حفظ وحدت و... كه گذشت، ايشان در موارد بسياري به هر دوجناح تذكرات لازم را در رعايت حدود و مرزهاي فعاليت جناحي داده اند و در موقعيت هاي متعدد از هر دو جناح حمايت هاي لازم را به عمل آورده اند.

به چه دلايلي در كشور ما جناح هاي سياسي گوناگون وجود دارد* مگر نبايد همه از رهبر اطاعت كنند؟

پرسش

به چه دلايلي در كشور ما جناح هاي سياسي گوناگون وجود دارد* مگر نبايد همه از رهبر اطاعت كنند؟

پاسخ

پاسخ اين سؤال را در نكات ذيل مورد بررسي قرار مي دهيم:

اولاً: پيدايش جناح ها و گروه هاي رقيب و مخالف، امري طبيعي و به گونه اي اجتناب ناپذير در روند توسعه سياسيو اقتصادي جوامع به وجود مي آيد و از آن گريزي نيست ودر واقع اين امر نمايانگر وجود سلايق و ديدگاه هاي مختلفمي باشد كه به صورت شكلي خاص از سازماندهي نيروهاي اجتماعي درآمده و در پي كسب و حفظ قدرت و يانقش آفريني در تصميم گيري هاي سياسي مي باشند.

ثانيا: وجود گروه هاي سياسي و احزاب در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به رسميت شناخته شده است.اصل 26 قانون اساسي چنين بيان مي دارد: «احزاب و جمعيت ها، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامييا اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي واساسي جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچ كس را نمي توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنهامجبور ساخت». به علاوه مسؤولين نظام جمهوري اسلامي تنها با اين پديده مخالفت نكرده اند؛ بلكه آن را به رسميتشناخته اند. حضرت امام در اين مورد مي فرمايد: «كتاب هاي فقهاي بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سليقه هاو برداشت ها در زمينه هاي مختلف نظامي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و عبادي و... و اين مسأله روشن است كه بينافراد و جناح هاي موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف نظر هم باشد، صرفا سياسي است ولو اين كه شكل عقيدتي بهآن داده شود، چرا كه همه در اصول مشتركند و به همين خاطر است كه من آنان را تأييد مي نمايم. آنها نسبت

به اسلام وقرآن وفادارند و دلشان براي كشور و مردم مي سوزد و هر كدام براي رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظريدارند كه به عقيده خود موجب رستگاري است...»، (صحيفه نور، ج 21، ص 46).

مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايند: «جمعي از برادران از يك جناح و جمعي از جناح ديگر، در مجلس يادر بيرون از مجلس با هم اختلاف نظر واختلاف سليقه و بگو مگو دارند، يك مقدار از اين اختلاف نظرها طبيعي استبه خصوص در يك جامعه اسلامي و آزاد مثل جامعه ما، اجتناب ناپذير بلكه لازم است ولي اگر از حدود خود خارجشود به نفع دشمن است. در اين مخالفت هاي جناحي و گروهي با يكديگر، بايد حدود نگه داريد»، (مجموعه حديثولايت، ج 6، ص 54).

ثالثا: در صورتي كه جناح هاي مختلف در چارچوب ضوابط، قوانين و مقررات و در راستاي حفظ وحدت و امنيتو منافع ملي فعاليت نمايند اثرات بسيار مثبت و سازنده اي به دنبال دارد كه برخي از آنها عبارتند از:

1- سازمان دهي و انسجام نيروهاي پراكنده و شكل دهي به افكار عمومي ناهماهنگ.

2- تربيت و رشد نيروهاي كارآمد براي توسعه نظام سياسي.

3- انعكاس خواسته هاي مردم به دستگاه حاكم و سلب استعداد و فساد سياسي، اقتصادي و اداري از قواي حاكم و كارگزاران نظام.

4- توسعه سياسي و رشد اجتماعي در اثر رقابت در مشاركت سياسي.

5- شفاف شدن ديدگاه ها و مدون شدن برنامه ها در جريان رقابت هاي سياسي.

6- جلوگيري از انحراف ها و گرايش نيروهاي پرجنب و جوش جوان و تك روي هاي آنها.

7- حفظ و ثبات نظام در صورتي كه در اصل نظام، اعتقاد مشترك داشته باشند و تفاوت آنها تنها در سليقه ها و برنامه هاي سياسي

باشد.

8- گزينش و معرفي نامزدهاي انتخاباتي براي كسب قدرت.

9- آگاهي مردم در جريانات سياسي و اجتماعي و مشاركت هر چه بيشتر آنها و...

رابعا: در صورتي وجود جناح ها براي امنيت و وفاق و منافع ملي خطرآفرين و موجب نگراني مي شود كه احزاب به جاي رقابت سالم و سازنده و همكاري براي پيشبرد و توسعه كشور، دست به اقداماتي براي حذف رقيب زده و پا را ازمحدوده قوانين و مقررات فراتر گذاشته و فقط به دنبال منافع جزيي خود باشند و طرفداران حزب نيز شديدا متعصب و ملتزم به منافع جزيي باشند زيرا نه تنها با ارزش هاي اخلاقي و اسلامي تعارض دارند بلكه انسان را از تعقل وآزادانديشي باز مي دارد و در اثر افراط در تعظيم و تقديس حزب، ماهيت انساني خود را از دست مي دهد.

خامسا: اين مطلب صحيح است كه همه مردم و مسؤولين بايد از فرامين مقام معظم رهبري اطاعت نموده ولي اينمسأله باعث ناديده گرفتن و جلوگيري از بروز سلايق و اختلاف ديدگاه ها در حيطه چارچوب هاي كلي و قوانين شرع ونظام نمي شود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- جامعه مدني و حاكميت ديني، ص 183 عبدالحسين خسروپناه

2- جناح هاي سياسي در ايران امروز حجت مرتجي

آيا وجود احزاب و جناح هاي سياسي , براي كشور ما مفيد است ؟

پرسش

آيا وجود احزاب و جناح هاي سياسي , براي كشور ما مفيد است ؟

پاسخ

مسأله تحزب و تشكل و فعاليت هاي سياسي و اجتماعي در قالب حزب جناح و مسئله جديدي نيست كه نتوان سابقه و نمويه هايي در تاريخ اسلام براي آن يافت بلكه از جهات مختلف مي تواند در دستيابي به توسعه سياسي , اجتماعي , بسط و گسترش عدالت اجتماعي , نظارت بر عملكرد مسؤولين و احياي فريضه امر به معروف و نهي از منكر, تربيت كادر رهبران نظام سازمان دهي و انسجام نيروهاي پراكنده و شكل دهي به افكار عمومي ناهماهنگ انعكاس خواسته هاي مردم به دستگاه حاكم و سلب استبداد وفساد سياسي , اقتصادي و اداري از قواي حاكم و كارگزاران نظام شفاف شدن ديدگاه ها و مدون شدن برنامه ها در جريان رقابت هاي سياسي آگاهي بخشيدن به مردم در جريانات سياسي و اجتماعي و مشاركت هر چه بيش تر آنها و... كاركردها و آثار مفيد مثبتي داشته باشد. ازاين رو به نظر مي رسد در اصل چنين فعاليتي ترديد وجود ندارد هر چند اين مسأله از لحاظ ذهنيت تاريخي و عملكردهاي آن خصوصا" در دو مقطع سرنوشت ساز يعني بعد از مشروطه و بعد از انقلاب اسلامي ابهامات و بدبيني هايي را در ارائه كاركردهاي مطلوب و سازنده ايجاد نموده است در هر صورت آن چه اهميت دارد اهداف انگيزه ها نوع فعاليت هاي يك تشكل است ازاين رو حضرت امام (ره ) مي فرمودند: ((اين طور نيست كه حزب بد باشد يا هر حزبي خوب باشد ميزان ايده خوب است».

يا در جاي ديگر مي فرمودند آزادي احزاب

آري توطئه نه بنابراين هرگز نمي توان پديده تكثرگرايي سياسي را بصورت مطلق پذيرفت يا رد كرد. در اينجا لازم است به اختصار ويژگي ها و قواعد تكثرگرايي سياسي را در اسلام و جوامع دموكراتيك مورد بررسي قرار داده و بين آندو تفكيك قائل بشويم مهمترين عنصر و فلسفه وجودي كه در تك گرايي سياسي در جوامع دموكراتيك وجود دارد فعاليت سياسي براي كسب قدرت مي باشد و احيانا" براي رسيدن به قدرت ارتكاب هر عملي تجويز مي گردد براي تشكل سالم در نظام اسلامي براي رضاي خدا فعاليت مي كند براي اعتلاي كلمه اسلام و عزت مسلمانان تلاش مي كند به ارزش ها و موازين اخلاقي پاي بند است هر چند به ضرر تشكيلات باشد براي تأمين منافع حزبي , اصول ومباني اعتقادي , ارزشي و ملي را زيرپاي نمي نهند, براي جلب آراي عمومي به عوام فريبي متوسل نمي شود, مسؤوليت ها را بر معيار لياقت و شايستگي استوار مي سازد نه عضو حزب بودن و بطور كلي از ديدگاه اسلام براي اين كه تحزب و تك گرايي سياسي بتواند كاركردهاي مثبت داشته باشد يكسري قواعد و شرايط لازم است كه رعايت گردد كه عبارتند از:

1- احزاب سياسي به اصول و عقايد اسلامي و احكام و ارزش هاي شريعت ايمان داشته باشند و بر اساس آيه ((ان الدين عندالله الاسلام )) ((و من يبتغ غيرالاسلام دينا" فلن يقبل منه )) (آل عمران 85) نبايد از آموزه هاي اسلام عدول نمايند.

2- همكاري و مودت احزاب و گروههاي سياسي در جامعه اسلامي بايد بر اساس حب و بغض الهي و ضوابط باشد نه روابط

((يا ايهاالذين آمنوا لاتتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر علي الايمان ...)) (توبه 23) .

3- مبارزه با انديشه ها و گروهايي كه در صدد ترويج احكام و قوانين در جامعه ديني هستند.

4- رعايت موازين فقهي , شرعي و اخلاقي در هنگامي كه با احزاب رقيب اختلاف نظر پيدا كنند بدين معنا كه به كارگيري ابزارهاي مشروع در تبليغات حزبي و نيز تحمل و عدم انكار و تكفير احزاب اسلامي ديگر و به كار نگرفتن شيوه هاي غير اخلاقي وظالمانه همچون بهتان به همديگر.

5- اهتمام به وحدت امت اسلامي و وحدت ملي و پرهيز از اختلاف و تفرقه ((واعتصموا بحبل الله جميعا" و لا تفرقوا)) (آل عمران 103).

6- اعتقاد به حاكميت خداوند و اطاعت از حاكم اسلامي و ولايت فقيه ((اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم )), (نساء, آيه 59).

در اصل 26 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز آمده است ((احزاب ,جمعيتها, انجمنهاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي با اقليت هاي شناخته شده آزادند, مشروط به اين كه اصول استقلال و آزادي و وحدت ملي موازين اسلامي و اساسي جمهوري اسلامي را نقض نكنند)). بنابراين اگر احزاب و جناح هاي سياسي بتوانند فعاليت ها و اهداف خود را با قواعد واصول و ارزشهاي اسلامي و قانون اساسي تطبيق داده و از فرهنگ حاكم بر احزاب سياسي غرب كناره گيرند انشاءالله ما شاهد كاركردهاي مثبت احزاب و جناح هاي سياسي در جامعه و تبديل بدبيني ها و دغدغه ها به خوش بيني و اميد درميان مردم نسبت به آنها مي باشيم .

منابع :

1- ر.ك امام خميني و حكومت

اسلامي ((نهادهاي سياسي و اصول مدني )) سيد جواد ورعي , ((تأملي در گسترش احزاب سياسي )) ص 295

2- عبدالحسين خسرو پناه , جامعه مدني و حاكميت ديني ص 201

3- سيد صادق حقيقت در آمدي بر انديشه سياسي اسلام (مجموعه مقالات ), داوود مباني فقهي مشاركت سياسي ص 365

دليل منحل شدن حزب ملت ايران چه بود؟ روءساي اين حزب چه كساني بودند؟

پرسش

دليل منحل شدن حزب ملت ايران چه بود؟ روءساي اين حزب چه كساني بودند؟

پاسخ

حزب ملت ايران انشعابي از حزب پان ايرانيسم محسن پزشكپور بود و رهبري آن را داريوش فروهر به عهده داشت . حزب ملت ايران در تير ماه 1332 همراه با احزاب ايران , جمعيت آزادي مردم ايران و نيروي سوم , جبهه موتلفه احزاب ملي را در دفاع از نضهت ملي و حكومت مصدق به وجود آورد و پس از 28 مرداد نيز همين چهار حزب , احزاب وابسته به نهضت مقاومت ملي را تشكيل دادند. حزب ملت ايران , عبارت ((پاينده ايران )) را به عنوان شعار رسمي خود در اعلاميه ها و بيانيه هاي حزبي به كار مي برد. امير سليمان غطيما - صاحب امتياز و مدير مسئول روزنامه ارگاني حزب - از ديگر رهبران حزب ملت ايران بود. با آغاز انقلاب فروهر به همكاري مهندس بازرگان دست يازيد و به همين دليل به پاريس رفت و همراه با ديگر همراهان امام به تهران آمد و در كابينه بازرگان به سمت وزير كار منصوب شد. در اين سالها فروهر ديگر سخن از ((پان ايرانيسم )) به ميان نياورد. (تفكيك انسانها بر اساس نژاد و خون و افراط در ملي گرايي ) فروهر پس از آنكه سمت وزارت كار را از دست داد مدتي به عنوان وزير مشاور در دولت باقي ماند و با سقوط كابينه بازرگان از صحنه حذف شد. بطور كلي اين حزب هر چند هنوز بصورت غير رسمي بقايا و طرفداران معدودي دارد. ولي بر اساس ماده 7 قانون احزاب , به احزابي مجوز و پروانه فعاليت

داده مي شود كه در چارچوب قانون اساسي و با اهدافي كه در قالب حفظ حاكميت و استقلال كشور و عمل در چارچوب قانوني اساسي , حفظ منافع ملي و به دور از وابستگي به بيگانگان باشد به فعاليت بپردازند. ولي از آنجا كه اين حزب رسما" پذيرش قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و شرايط فعاليت احزاب را قبول نكرده و مراعات نمي نمايد همچنان به صورت غير قانوني مي باشد. براي آگاهي بيشتر ر.ك : محسن مدير شانه چي , احزاب سياسي ايران , ص 71 محمود تربتي سنجابي , احزاب سياسي ايران , ص 220 پروانه آبراهاميان , ايران بيش دو انقلاب , ص 7 - 63

در مورد سازمان منافقين و مجاهدين خلق،اعضاي قبلي و فعلي آنها توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد سازمان منافقين و مجاهدين خلق،اعضاي قبلي و فعلي آنها توضيح دهيد؟

پاسخ

سازمان مجاهدين خلق ايران در شهريور 1344 توسط سه تن از دانشجويان دانشگاه تهران كه قبلاً در نهضت آزادي عضويت داشتند و داراي گرايش مذهبي بودند شكل گرفت. محمد حنيف نژاد و سعيد محسن و حسن نيك بين معروف به عبدي هسته ي اوليه سازمان مجاهدين را بنياد گذاشتند. اندكي بعد بديع زادگان، باكري، علي مشكين نام، ناصر صادق، علي ميهندوست، حسين روحاني و شماري ديگر به آنان پيوستند.

در سال 48 مركزيت سازمان عبارت بود از: حنيف نژاد، سعيد محسن، بديع زادگان، علي باكري، بهمن بازرگاني، محمود عسكري زاده، ناصر صادق، نصرالله اسماعيل زاده، حسين روحاني و علي ميهندوست( جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، رسول جعفريان، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه معاصر، چاپ دوم، 1381، ص 224).

در ابتدا انديشه هاي مذهبي رهبران نهضت آزادي، به ويژه آيت الله طالقاني و مهندس بازرگان، افق هاي تازه اي در نگرش اسلامي آنان پديد آورد. تأكيد بر علمي بودن آموزه هاي ديني از سوي بازرگان آنها را قانع كرده بود كه در اسلام تضادي بين باورهاي ديني و قوانين علمي وجود ندارد.

نگرش جديدي كه در انديشه مجاهدين پديد آمده بود، به تدريج از افكار و جهان بيني معلمان اوليه آنان فراتر رفت. مجاهدين با الهام و تأثير پذيرفتن از انديشه هاي ماركسيستي، به تدريج در جهت تلفيق برخي از آراي ماركسيسم با باورهاي اسلامي گام برداشتند. براي مثال نظريه «ارزش اضافي» ماركس را مبناي «اقتصاد اسلامي» خود قرار دادند و با تفسير خود از قرآن و روايات اسلامي همراه ساختند.

با گسترش روزافزون فرهنگ ماركسيستي در ميان مخالفان شاه، آن بخش از تعاليم و باورهاي اسلامي كه با انديشه هاي ماركسيسم

هم جهت به نظر مي رسيد، از سوي مجاهدين بيشتر مورد تأكيد و آموزش قرار گرفت و بخش ديگر - كه از چنين همخواني برخوردار نبود - به حال خود رها شد و در ايدئولوژي آنان نگنجيد. در واقع اصول ماركسيسم به عنوان علم مبارزه يا «علم تكامل اجتماع» به رسميت شناخته شد و مرز ميان اين جهان بيني ماركسيستي و اسلام محو گرديد.

جهت آگاهي بيشتر در مورد منابع مطالعاتي سازمان، آثار و آراء آن، ر.ك: جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، پيشين، صص 225 - 236.

با از ميان رفتن رهبران و كادر اوليه سازمان در سال 1350، گرايش به ماركسيسم گسترده تر شد و دوگانگي فكري سابق بين اسلام و ماركسيسم سرانجام، با رانده شدن اسلام از سازمان، به نقطه پاياني خود رسيد، در تيرماه سال 1354، سران دستگير شده سازمان در مصاحبه ي تلويزيوني به طور رسمي و صريح اعلام كردن هم خود ماركسيست بوده اند و هم سازمان را عملاً به ايدئولوژي و عقايد ماركسيستي مسلح كرده اند( تاريخ ايران، ابراهيم افراسيابي، تهران، انتشارات علم، 1367، ص 177).

اعتراف به ماركسيست شدن سازمان، علاوه بر اين كه تقدس مجاهدين را شكست، اسباب جدايي عناصر مذهبي تر سازمان را فراهم ساخت. برخي از افراد مستقل مجاهدين از آن جدا شدند و گروهي ديگر انشعاب كرده، پيرامون لطف الله ميثمي و يا تحت عناويني چون صلواتيون و اعتراضيون گرد آمدند( ر.ك: درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي، صص 222 - 206 ؛ صادق زيباكلام، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، صص 253 - 240).

با پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدين هم كه با ايدئولوژي التقاطي و با تاكتيك و روحيه اي منافقانه از مدت ها قبل از

انقلاب براي در دست گرفتن قدرت، برنامه ريزي كرده بود با استفاده از موقعيتي كه بعد از انقلاب در اثر گرفتاري و مشغله ي نيروهاي انقلابي به امور روزمره كشور به دست آمده بود به كار عضوگيري، سازماندهي و جمع آوري اسلحه پرداخت و با تكيه بر عوامل احساسي، روي نسل جوان در مدارسي فعاليت و عده نسبتا قابل توجهي را در سازمان مخفي سياسي - نظامي خود جمع و سازماندهي كرده بود. از طرفي اين سازمان با استفاده از موقعيت متشتت بعد از انقلاب توانست عوامل خود را در حساس ترين ارگان هاي كشور نفوذ دهد.

زماني كه سازمان با عزل بني صدر احساس كرد كه ديگر امكان پيشروي و كسب قدرت از طرق سياسي مقدور نيست، به بهانه اي واهي اعلان جنگ مسلحانه داده، فعاليت هاي تروريستي خود را آغاز كرد و اولين ضربه هولناك را با انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و به شهادت رساندن 72 تن از مسؤولان طراز اول مملكت، از جمله دكتر بهشتي رئيس ديوانعالي كشور، وارد آورد.

دو ماه بعد نيز با انفجار ساختمان نخست وزيري موجبات شهادت رجايي رئيس جمهور و باهنر نخست وزير را فراهم كرد و بسياري ديگر از مسؤولين و نيروهاي انقلاب آماج اهداف تروريستي آنان واقع شدند.

بعد از فرار بني صدر و مسعود رجوي (سركرده منافقين) به فرانسه، عناصر منافقين به دليل عدم موفقيت در اهداف شوم خود مبني بر ساقط نمودن نظام اسلامي و به دليل نداشتن جايگاه مردمي، به كمك عراق در جنگ تحميلي آن كشور عليه ايران شتافتند و خيانت خود را به مردم ايران به اثبات رساندند.

بعد از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، نيروهاي منافقين كه دچار اين توهم شده بودند

كه جمهوري اسلامي ايران از لحاظ سياسي، نظامي و اقتصادي به بن بست كامل رسيده است و زمينه هاي سقوط آن حتمي و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد، با حمايت و پشتيباني تسليحاتي عراق، نيروهاي خود را از طريق سرپل ذهاب به قصد تسخير چند شهر و رسيدن به تهران و به دست گرفتن قدرت شروع كردند و موفق به تصرف چند شهر مرزي شدند اما در ادامه پيشروي خود در دام نيروهاي اسلام گرفتار آمده و تشكيلات و بنيه نظامي آنان با شكست فاحشي مواجه شد. از آن به بعد منافقين به دليل عدم جايگاه داخلي در بين مردم ايران و استحكام نظام اسلامي و تمام شدن جنگ كه حيثيت و هستي منافقين در عراق به آن بستگي داشت، دچار نوعي بي هويتي، سرخوردگي و وازدگي شدند و هر از گاهي به اميدهاي واهي اقداماتي را جهت ابراز وجود خود و برهم زدن نظم و امنيت جامعه اسلامي به نمايش گذاشتند كه يكي از فجيع ترين آنها انفجار بمب در حرم امام رضا(ع) بود كه لكه ي ننگي بر پرونده سياه آنان افزود.

كانون نويسندگان ايران در چه مقطعي و توسط چه كساني با چه اهدافي تاسيس شده است آيا اين كانون در مبارزات سياسي بر عليه رژيم شاه نقش داشتند؟علت برخورد و انحلال آنها چيست.

پرسش

كانون نويسندگان ايران در چه مقطعي و توسط چه كساني با چه اهدافي تاسيس شده است آيا اين كانون در مبارزات سياسي بر عليه رژيم شاه نقش داشتند؟علت برخورد و انحلال آنها چيست.

پاسخ

كانون نويسندگان ايران اواسط دهه ي چهل پس از بحث و جدلهاي فراوان در ميان بخشي از روشنفكران اهل قلم، سرانجام با همكاري گروهها و جمع هاي ادبي متعدد (گروه تالار قندريز، گروه ادبي طرفه، جمع ادبي كافه فيروز . . . ) شكل گرفت. اين مجموعه عليرغم گرايش هاي هنري، فكري و سياسي متفاوت بر بنيان خواست هاي حرفه اي مشترك و اهداف مشخص، همچون مبارزه با سانسور و اتكا به اصول عام و مشخص آزادي و دمكراسي گردهم آمدند.

اواخر سال 1346 همين عده از شاعران، نويسندگان و مترجمان با انتشار بيانيه اي شركت در "كنگره جهاني شعرا، نويسندگان و مترجمان ايراني و خارجي" را كه دربار و مشاوران فرهنگي و هنري فرح پهلوي تدارك ديده بودند، تحريم كردند. اين حركت كه اعتراض به نبود آزادي انديشه و بيان در جامعه، و دخالت ادارات و عناصر سركوب و سانسور رژيم در كار انتشار و طبع و مانع تراشي هاي ريز و درشت در برابر فعاليتها و خلاقيتهاي فرهنگي و فكري بود، نقطه ي آغاز فعاليت جمعي و علني اين مجموعه شد. چندماه بعد اين مجموعه با نام كانون نويسندگان ايران و با انتشار بيانيه ي اول كانون اعلام موجوديت كردند (ارديبهشت ماه 1347).

خواستهاي كانونيان در اين دوره در دو سند منعكس شد:

_ بيانيه درباره كنگره نويسندگان (و اعلام تحريم آن) _ اول اسفندماه 1346

_ بيان نامه "

درباره يك ضرورت" ارديبهشت ماه سال 1347

در همان نخستين جلسات كانون در سال 1347، اساسنامه كانون نويسندگان ايران نيز تدوين و منتشر شد و به اجرا درآمد.

و بدين ترتيب كانون نويسندگان ايران به عنوان يك نهاد صنفي _ هنري (فرهنگي)، آزاديخواه و شكل گرفته از بخشي از روشنفكران اهل قلم فعاليت خود را آغاز كرد.

فعاليتهاي بيروني كانون نويسندگان ايران همچون فعاليتهاي هنري (ادبي) و فرهنگي، تلاش براي دستيابي به حقوق صنفي و دمكراتيك اهل قلم، مبارزه با سانسور، كوشش در راه تحقق آزادي انديشه و بيان و . . . ادامه يافت. كانون نويسندگان ايران براي دستيابي به خواست هايش، و نيز كسب اجازه از دولت و رسميت يافتن فعاليت علني اش با مسئولين مملكتي و ادارات دولتي در تماس بود (كاري كه پيش تر، به هنگام روند شكل گيري كانون نيز انجام شده بود، كه براي نمونه ميتوان به تقاضاي ديدار با اميرعباس هويدا و نشست با او در سال 1345 اشاره داشت).

از سوي ديگر كانون براي بقاء گسترش دمكراتيسم سازماني و زندگي دمكراتيك دروني اش نيز فعاليتهاي چشمگيري داشت. برگزاري مجمع عمومي، انتخاب هيات دبيران، برقراري جلسات متعدد بحث و تبادل نظر پيرامون مقوله هاي كليدي برنامه اي و سازماني درباره كانون و . . . نمونه هايي از اين دست فعاليتها بودند. با اين همه اما كانون نويسندگان ايران در سال 1349 به تعطيلي كشانده شد و از فعاليت بازماند.

در اين دوره دولت نه فقط از دادن مجوز به كانون سرباز زد، كه به دستگيري و به زندان انداختن برخي از اعضاء فعال كانون، تهديد و ارعاب

و ممنوع القلم كردن تعدادي ديگر از اعضاي كانون نيز رو آورد. و هر دم امكانات فعاليت كانونيان را محدودتر ميكرد. در واقع چون گذشته ساختار سياسي حاكم و نهاد پادشاهي ضربه اي ديگر بر جنبش روشنفكري ايران وارد كردند. اما اين همه ماجرا نبود. مسايل و مشكلات دروني كانون نيز در بروز واقعه ي تعطيلي كانون نقش داشت. باندبازي و دسته بندي هاي ايدئولوژيك و سياسي در درون كانون و داشتن درك حزبي (و ايدئولوژيك) از فعاليت صنفي، خودمحوري و خودخواهي، كمبود عضو مستقل و مسئوليت پذير، حضور فرصت طلبي و كمبود شجاعت ضرور از ديگر عوامل توقف فعاليت كانون نويسندگان ايران بود.

محمدعلي سپانلو در "خاطراتي از فصل اول كانون نويسندگان ايران 1349 _1346" كه در مجله كلك شماره 4 تيرماه 1369 چاپ شد، مينويسد:

"آخرين جلسه بزرگ كانون، در يك روز جمعه در "مدرسه به آفرين" واقع در تهران پارس تشكيل شد (سال 1349). هيئت دبيران كه ديگر هيچ امكاني جز اعلاميه دادن نداشت، به اعضا پيشنهاد كرد كه يك بار ديگر اعلاميه اي نوشته شود و سانسور غيرقانوني و سياست فرهنگي روز محكوم گردد.

در ميانه بحثها كه با بي ميلي و هراس عده اي از حاضران يخ ميكرد و ناقص ميماند، ناگهان آقاي سايه (هوشنگ ابتهاج) درآمد گفت كه اگر بخواهيد اين حرفها را بزنيد من ديگر در كانون عضو نيستم. و به آذين (در آن دوران كه هنوز ظاهرا رهبري جديد حزب به او دستور نميداد) پاسخ داد "ما براي مبارزه با سانسور كانون تشكيل داده ايم، اگر مخالفيد برويد!"

و سايه در جا استعفاي خود را نوشت و خوش

و خرم محل را ترك كرد. او رو راست جا زد، اما خيلي ها در محل حاضر به همكاري نبودند. همانها كه با رودربايستي امضاء كرده بودند و در مواقع خطير غيب شان ميزد و . . . "

دوره دوم فعاليت كانون نويسندگان ايران از اواخر سال 1355 آغاز شد. كانونيان در فاصله سالهاي 1349 تا اواخر سال 1355 به طور پراكنده به فعاليتهاي فرهنگي و هنري (ادبي) و سياسي خود ادامه داده بودند. وضعيت سياسي جامعه ي ما و جهان، اوضاع اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي همراه با رخدادهايي درون حكومت پادشاهي، شرايطي را براي طرح فعاليت مجدد كانون و اقدام در اين راستا مهيا ساخت.

خواستهاي كانونيان در اين دوره خواستهاي انعكاس يافته در دو سند پيشين بود. (بيانيه درباره كنگره نويسندگان سال 1336 و بيان نامه "درباره يك ضرورت" سال 1347) و اساسنامه دوره اول نيز به مرحله اجرا گذاشته شد. اين خواست در دو نامه نيز بازتاب داشت:

_ نامه سرگشاده به نخست وزير وقت آقاي امير عباس هويدا كه با امضاء 40 تن از اعضا منتشر شد (23 خرداد ماه سال 1356)

_ نامه سرگشاده به نخست وزير وقت آقاي جمشيد آموزگار كه با امضاء 90 تن از اعضاي منتشر شد (تيرماه سال 1356)

كانون نويسندگان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي: متأسفانه تفكرات كانونيان به دليل نشأت گرفتن از مباني غير ديني غرب و يا انديشه هاي ايران قبل از اسلام به هيچ وجه حكومت ديني و تفكر ديني را بر نمي تابيد، از اين رو بعد از پيروزي انقلاب همواره در جهت تغيير فضاي مذهبي جامعه حركت مي كردند. برخي

از اين اقدامات عبارتند از:

_ موضع كانون نويسندگان ايران و اساسنامه كانون نويسندگان ايران (مصوب مجمع ملي _ 31 فروردين ماه 1358) بود. اين بيان نامه و اصول مندرج در اساسنامه كانون در واقع بيانگر ماهيت، حركتهاي اجتماعي و دروني، و تبلور خرد جمعي اكثريت اعضاء كانون نويسندگان ايران بود.

فعاليتهاي اين دوره كانون نيز در عرصه هاي مختلف ادامه يافت. فعاليتهاي بيروني (اجتماعي) فرهنگي و هنري نظير برگزاري «ده شب شعر و سخن» در انستيتو گوته تهران (سال 1356) و جلسات مشابه در پيش از انقلاب بهمن و نيز فعاليتهاي مستمر فرهنگي و هنري (ادبي)، انتشار نشريات و كتب و . . . تا هنگامه تعطيلي دوباره اش (تيرماه 1360) ميتوان اشاره كرد. در اين دوره نيز كانون نويسندگان ايران براي تامين خواست هايش، و نيز كسب مجوز از دولت و رسميت يافتن فعاليت علني اش با حكومتگران، مسئولين مملكتي و ادارات دولتي تماس گرفت (علاوه بر انتشارنامه سرگشاده خطاب به آقاي اميرعباس هويدا و آقاي جمشيد آموزگار و تماس با مقامات ديگر، پس از انقلاب به ديدار با آيت الله خميني (سال 1358، تماس و يا ارسال نامه به برخي از وزارء و مقامات مسئول مملكتي ميتوان اشاره كرد.)

كانون نويسندگان ايران براي تامين و گسترش حيات دروني و به ظاهر دمكراتيك اش نيز تلاشهاي زيادي داشت. برگزاري مجامع عمومي، انتخاب هيات دبيران، برقراري جلسه هاي گفت و شنود و تبادل نظر در رابطه با زندگي دروني كانون و مباحث صنفي يا سياسي كانون موردنظر هستند. زندگي كانون در اين دوره نيز پيرايه هاي عدم تحمل، دسته بندي و باندبازيهاي ايدئولوژيك و سياسي

و محفلي، سياست زدگي و داشتن درك حزبي و سازماني (ايدئولوژيك) از فعاليت صنفي، خودمحوري و خودخواهي، كمبود عضو مستقل و مسئوليت پذير، حضور فرصت طلبي و كمبود شجاعت ضرور را همراه داشت.

رخدادهاي قبل از انقلاب در اين كانون (جدايي علي اصغر حاج سيد جوادي، باقر مومني . . .) رويداد سال 1358 (اخراج و جدايي اعضاء و هواداران حزب توده ايران) و . . . بازتاب مسايل طرح شده در زندگي دروني كانون نويسندگان ايران بودند. محمد مختاري كه خود از پيشنهاددهندگان اخراج توده ايها بود، حدود ده سال بعد در "درآمد" كتاب "انسان در شعر معاصر" در رابطه با رويداد ذكر شده مينويسد:

"پيداست كه در آن زمان همه ما زبان به دمكراسي گشوده بوديم، و اين خود يك گام مثبت و شايسته و يك درخواست حق و ارزشمند بود. اما دمكراتيسم يك امر تجربي و يك دستاورد جمعي است، و نه يك مساله صرفا آموزشي يا اخلاقي كه بشود آن را به افراد توصيه كرد اما در موقعيت جمعي آن را از ياد برد. و نميتوان به صرف خواندن اصول و اسلوب آن در كتابها دمكرات شد. پذيرش حضور و حق و راي ديگري بايد از راه تجربه مستمر اجتماعي، مادي و معنوي براي نهادهاي جامعه و مردم به صورت يك امر "دروني" درآيد."

پس از بسته شدن دفتر كانون نويسندگان ايران در تيرماه سال 1360، عده اي از اعضاي فعال كانون راهي خارج شدند، و آنان كه ماندند به طور پراكنده و در گروهها و محافل مختلف به فعاليتهاي ضد فرهنگي و هنري (ادبي) خود ادامه دادند. سال 1367 با

تغيير شرايط سياسي، اجتماعي، فرهنگي و هنري، اين گروه تحركاتي داشتند. طرح مسايل مربوط به "كاغذ"، برگزاري سالگرد نيما و . . . گردهمايي ها، متن نويسي ها، اعتراض به سانسور و سرانجام بحث و فعال كردن كانون نويسندگان را به همراه داشتند0 اعلام همدردي و ياري رساندن جمعي از روشنفكران اهل قلم، زلزله زدگان كشور (سال 1369) بحث فعال كردن كانون نويسندگان ايران را مطرح تر كرد تا آن حد كه اين مسئله به عرصه مطبوعات كشور كشانده شد.

در تداوم همين اقدامات اواخر سال 1369 در گردهمايي غيررسمي تعدادي از نويسندگان، شعرا و مترجمين دگرانديش طرحي با عنوان "پيش نويس منشور كانون نويسندگان ايران" تدوين كردند. در اين پيش نويس به وجود سانسور و هرگونه مميزي اعتراض شده بود، و اهل قلم امضاء كننده اش خود را مكلف به دفاع از آزادي بي حد و حصر انديشه و بيان كرده بودند، و صراحتا نيز تجديد فعاليت كانون نويسندگان ايران در آن طرح شده بود . اين پيش نويس اما به خاطر پاره اي اختلاف نظرها، مسكوت ماند. با اين حال اما بحث پيرامون تجديد فعاليت كانون نويسندگان ايران در مطبوعات ادامه يافت. اعتراض به دستگيري سعيدي سيرجاني (23 اسفند ماه 1372) و سپس انتشار متن "ما نويسنده ايم" كه به امضاء 134 شاعر، نويسنده، و مترجم رسيده بود (23 مهرماه 1373)، از ديگر اقدامات.

_ متن "ما نويسنده ايم" به عنوان پايه فعاليت كانونيان در اين دوره قرار گرفت. روشنفكران اهل قلم همراه با ارائه تعريف دقيق از خود، خواست هايشان را طلب كردند، و اعلام كردند:

". . . هدف اصلي ما از

ميان برداشتن موانع راه آزادي انديشه و بيان و نشر است و هرگونه تعبير ديگري از اين هدف، نادرست است، و مسئول آن صاحب همان تعبير است."

بديهي است منظور اين بيانيه از آزادي بيان و انديشه و... در واقع سوء استفاده از آزادي در راه تضعيف مباني اخلاقي و ديني جامعه و ترويج فرهنگ منحط غرب و ارزش هاي آن در جامعه بود. از اين رو برخي از فعالان كانون نظير عباس معروفي دستگير شدند.

كانونيان همچنان با برگزاري جلسات متعدد و مشورتي سرانجام پيش نويس جديد منشور كانون نويسندگان ايران را "با توجه به روح عمومي بيانيه ي اول كانون (ارديبهشت 1347) و "موضع كانون نويسندگان ايران" (مصوب فروردين 1358) و با استناد به "متن 134 نويسنده" (مهرماه 1373) تصويب و منتشر ساختند" (18 شهريور ماه 1375).

در اصل نخست متن پيش نويس منشور كانون نويسندگان ايران اعلام ميكنند:

"آزادي انديشه و بيان و نشر در همه ي عرصه هاي حيات فردي و اجتماعي بي هيچ حصر و استثناء حق همگان است " و خواستار آن ميشوند.

پس از فراخواندن كميته برگزاري مجمع كانون نويسندگان ايران (20 مرداد 1377) قتل هاي زنجيره اي به دست تعدادي از عناصر خودسر و نفوذي در وزارت اطلاعات به راه افتاد و تلاش شد تا چهره اين نهاد انقلابي تخريب شود.

سيزدهم اسفند ماه سال 1377 نخستين نشست عمومي كانون نويسندگان با حضور 70 تن از اعضاء كانون نويسندگان برگزار شد. هيات دبيران موقت برگزيده اين نشست تلاش كرد تا با اتكا به متن پيش نويس كانون نويسندگان ايران (مصوبه 18 شهريور ماه 1375) برنامه هاي ضد فرهنگي خود را

پيش ببرد.

پنجشنبه 4 آذر ماه سال 1378 كانون نويسندگان ايران نخستين مجمع عمومي اش را، با حضور 120 نويسنده و با پيام احمد شاملو و سيمين دانشور آغاز كرد. پس از انتخاب هيات دبيران منشور و اساسنامه كانون به تصويب مجمع عمومي رسيد، و بدين ترتيب كانون نويسندگان ايران دوره سوم فعاليت علني خود را با استناد به دو متن ادامه داد.

_ متن پيش نويس كانون نويسند گان ايران (مصوبه شهريور ماه 1375 جمع مشورتي)

_ اساسنامه كانون نويسندگان ايران (مصوبه نوزدهم مرداد ماه 1378)

فعاليتهاي مختلف اين دوره كانون نيز چون دو دوره قبل ادامه داشته و دارد. فعاليتهاي بيروني فرهنگي و هنري (ادبي) به دليل بي محتوا بودن و ضعف افكار و عقايد آنان در مقابل فرهنگ غني اسلامي و همچنين كنترل ها و نظارت هاي دستگاه هاي دولتي محدود و با عدم موفقيت انجام شده است. انتشار اطلاعيه ها و بيانيه هاي مختلف، مجالس يادبود، انتشار كتاب (صداي آواز) و ياري رساندن و يا نقش داشتن اساسي در انتشار نشريات فرهنگي و اجتماعي دگر انديش و كوشش در راه دست يافتن به خواسته هاي نامشروع دگرانديشان نمونه هايي از فعاليتهاي بيروني كانون در اين دوره بوده است، فعاليتهايي كه همچنان ادامه دارد.

كانون نويسندگان ايران در اين دوره نيز وقيحانه براي دستيابي به خواستهايش و همچنين دريافت اجازه رسمي از دولت با مسئولين مملكتي و ادارات دولتي در تماس بوده است (ارسال نامه و تماس با مسئولين قوه قضائيه و وزارت كشور، نامه سرگشاده خطاب به مردم و خاتمي رئيس جمهوري، ارسال نامه و تماس با عطاءالله مهاجراني وزير فرهنگ و ارشاد

اسلامي و . . . نمونه هايي از اين دست هستند).

فرق دو حزب روحانيت و روحانيون در چيست؟ چرا دو حزب روحانيون و روحانيت به صورت جداگانه تشكيل شد؟

پرسش

فرق دو حزب روحانيت و روحانيون در چيست؟ چرا دو حزب روحانيون و روحانيت به صورت جداگانه تشكيل شد؟

پاسخ

در سال هاي اول انقلاب و حتي قبل از آن بسياري از اعضاي كنوني اين دو جناح به صورت مشترك و در درون يك جناح به نام «روحانيت مبارز» به انجام وظايف و كار ويژه هاي خود مشغول بودند اما بعدها مجمع روحانيون مبارز در اوايل سال 1367 در آستانه انتخابات دوره سوم مجلس شوراي اسلامي از انشعاب جامعه روحانيت مبارز تهران شكل گرفت . و علت آن وجود اختلاف ديدگاه ها بر سر كنترل دولت بر توزيع و اقتصاد, تعبير و تفسير اصل 44 قانون اساسي , شرعي يا غير شرعي بودن تعاوني ها, حدود فعاليت بخش خصوصي , دولتي كردن تجارت خارجي , شرعي يا غير شرعي بودن قانون ملي كردن صنايع و... باعث شد كه به تدريج به اختلاف نظري كه در جامعه وجود داشت , شفافيت بيشتري ببخشد و نهايتا" اعضاي فعلي شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز اين موضع را با امام (ره ) در ميان گذاشته ايشان ابتدا موافقت شفاهي فرمودند و سپس به صورت مكتوب موافقت خود را با تشكيل مجمع روحانيون مبارز اعلام مي دارند. (صحيفه امام , ج 21, ص 28, همان , ص 178)

حضرت امام (ره ) هر چند موافقت خود را با ايجاد تشكل هاي سياسي مختلف اعلام مي دارند ولي دو شرط اساسي و مهم را مورد اهتمام قرار مي دهند:

شرط اول - كه يك شرط ماهوي است : اختلاف نظرها از مقوله رد خط مشي ها فراتر نروند. (اختلاف اگر زير بنايي و

اصولي شد, موجب سستي نظام مي شود و اين مسائله روشن است كه بين افراد و جناح هاي موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفا" سياسي است ... آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براي خود و مردم مي سوزد) (همان , ص 178)

شرط دوم - كه يك شرط شكلي است . تبلور بيروني اختلاف نظرها, فقط بايد به شكل رد انتقادات سازنده باشد و نه تخريبي و حذفي .))

حضرت امام در اين زمينه مي فرمايند ((انتقاد غير از برخورد خطي و جرياني است اگر در اين نظام كسي يا گروهي خداي ناكرده بي جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران بر آيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد, حتما" پيش از آنكه به رقيب يا رقباي خود ضرب بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است )) (روحانيت و حوزه هاي علميه از ديدگاه امام خميني (ره ): ص 44)

و نكته آخر اين كه بايد به اين موضوع هم توجه داشت كه اصولا دو تشكل سياسي فوق حزب نبوده، معيارها و كاركردهاي احزاب را ندارند بلكه در قالب دو جناح سياسي تعريف مي شوند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. جناح هاي سياسي در ايران امروز، حجت مرتجي

2. فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات

3. تشكل ها و احزاب سياسي جمهوري اسلامي ايران، انتشارات كميل

در مورد مجمع نمايندگان ادوار مجلس توضيح دهيد.

پرسش

در مورد مجمع نمايندگان ادوار مجلس توضيح دهيد.

پاسخ

مجمع نمايندگان ادوار مجلس، تشكلي است براي گردآوري، ارتباط نمايندگان تمامي دوره هاي مجلس شوراي اسلامي جهت تصميم گيري و تأثيرگذاري بر حوادث و جريان هاي سياسي كشور، نظير انتخابات رياست جمهوري، مجلس و... مي باشد. شرط عضويت در اين جمع تنها اختصاص به افرادي دارد كه حداقل يك دوره نمايندگي مجلس شوراي اسلامي را داشته باشند. اعضاي شوراي مركزي هيأت رئيسه و شوراي بازرسي و نظارت اين مجمع با رأي مكتوب اعضاء به مدت دو سال انتخاب مي شوند در حال حاضر آقاي يدالله اسلامي دبير كل اين مجمع مي باشد. و بالاخره اين كه مجمع مذكور از تشكل هاي دوم خرداد است و در ابعاد مختلف تفكر اين جبهه را تعقيب مي نمايد.

در مورد جبهه دوم خرداد و گروههاي آن توضيحات كاملي ارائه دهيد. و در مورد تقسيم بندي هايي كه در اين زمينه مي شود توضيح بفرماييد. مانند گروههاي غير ايدئولوژي - گروههاي ارزشي 2 خرداد- گروههاي افراطي دوم خرداد و ... در هر مورد يك مثال از شخصيت هايشان هم بياوري

پرسش

در مورد جبهه دوم خرداد و گروههاي آن توضيحات كاملي ارائه دهيد. و در مورد تقسيم بندي هايي كه در اين زمينه مي شود توضيح بفرماييد. مانند گروههاي غير ايدئولوژي - گروههاي ارزشي 2 خرداد- گروههاي افراطي دوم خرداد و ... در هر مورد يك مثال از شخصيت هايشان هم بياوريد.

پاسخ

پ_س از ان_ت_خ_اب_ات دوم خ_رداد 1376، ب_ع_ض_ي از گ_روه ه_ا و ج_ري_ان ه_اي س_ي_اس_ي ، م_ت_ح_ول ش_دن_د. گ_روه ه_ا و ج_ري_ان ه_اي س_ي_اس_ي ج_دي_دي ن_ي_ز تشكيل شدند، و البته ، همه اين گروه ها و جريان ها، نقش مؤ ثر و تعيين كننده اي در انتخابات داش_ت_ن_د. همچنين ، در اين انتخابات ، شكل مبارزه انتخاباتي ، حزبي و ائتلافي بود، و درجه و م_ي_زان ائت_لاف در اي_ن دوره ب_ي_شتر از دوره هاي قبل ارزيابي شده است . اما اين سخن به اين معنا نيست كه همه گروه هايي كه ذيل چتر جناح برنده انتخابات جمع شدند، هيچ گونه اختلافي با ه_م ن_داش_ت_ن_د. ائت_لاف اي_ن گ_روه ه_ا در آن زم_ان ب_ي_ش_تر سياسي بود؛ از اين رو، به تدريج ف_روري_ختن اين ائتلاف آغاز شده و هم اينك روند پرشتاب تري گرفته است . در اينجا به بررس_ي اج_م_الي اح_زاب و گ_روه ه_اي_ي م_ي پ_ردازي_م ك_ه از سال 1376 به بعد در صحنه سياسي كشور شكل گرفته اند.

حزب جبهه مشاركت ايران اسلامي

زم_ي_ن_ه ه_اي اولي_ه ش_ك_ل گ_يري اين حزب ، به قبل از برگزاري هفتمين دوره انتخابات رياست ج_م_هوري برمي گردد. به اين معنا كه ، همفكران خاتمي در ستادهاي انتخاباتي وي گرد آمدند ت_ا ب_ه پ_ي_روزي وي در ان_ت_خ_اب_ات ك_م_ك نمايند. پس از انتخاب او، يكصد

و ده نفر از اعضايِ فعّال ستادهاي انتخاباتي ، براي پشتيباني و پيشبرد شعارها و ايده هاي خاتمي ، جبهه مشاركت را رس_م_ا در آذر 1377 ت_اءس_يس كردند. اعضاي اصلي اين حزب ، اغلب در دستگاه هاي اجرايي مشغول كار بودند. از اين رو، مي توان جبهه را يك حزب دولتي به شمار آورد. البته جبهه يك ح_زب م_ن_س_ج_م ن_ي_س_ت ، زي_را ه_م_ان ط_ور ك_ه از ن_ام ج_ب_ه_ه ب_رم_ي آي_د، ي_ك ت_ش_ك_ل س_ي_اس_ي ب_ا س_لي_ق_ه ه_اي م_ختلف است . بنابراين ، جاي تعجب نيست كه از هجده گروه فعّال دوم خرداد، چهارده گروه در جبهه عضويت دارند در اس_اس_ن_ام_ه حزب جبهه مشاركت ايران اسلامي ، ايجاد زمينه مناسب براي مشاركت ملت ايران در ف_ع_الي_ت ه_اي س_ي_اسي و اجتماعي ، حفظ دستاوردهاي انقلاب عظيم اسلامي و تداوم بخشيدن به آرم_ان هاي حضرت امام خميني (ره ) از هدف هاي جبهه به شمار آمده اند. كنگره ، شوراي مركزي ، دب_ي_ر ك_ل ، هياءت داوري ، دفتر سياسي ... از اركان ، و كنگره و شوراي مركزي ، عالي ترين رك_ن ج_ب_ه_ه اند، ولي تنها، شوراي مركزي مسؤ وليت هدايت و پيشبرد هدف هاي جبهه را بر عهده دارد. دب_ي_ر ك_لّ ب_الات_ري_ن م_ق_ام اج_راي_ي ج_ب_ه_ه رئي_س ش_وراي م_رك_زي اس_ت ك_ه ب_ه مدت دو س_ال ان_ت_خ_اب م_ي ش_ود. الت_زام به قانون اساسي ، تابعيت ايران ، اعتقاد به اسلام و داشتن ح_داق_ل پ_ان_زده س_ال ت_م_ام ، از ش_راي_ط ع_ض_وي_ت در ج_ب_ه_ه اس_ت . ع_ضويت در ساير احزاب و تشكل هاي سياسي ، مانع عضويت در حزب جبهه مشاركت ايران اسلامي نيست م_ه_م ت_ري_ن ش_ع_ار حزب جبهه مشاركت ايران

اسلامي ، توسعه سياسي و نهادينه كردن مشاركت م_ردم در اداره ك_ش_ور اس_ت . الب_ت_ه ب_رخ_ي از اع_ض_اي ح_زب ، ن_ظ_ر م_ع_ت_دل تري در اين باره مطرح مي كنند، به عقيده آن ها، توسعه سياسي و توسعه اقتصادي و ب_ه ب_ي_ان دي_گ_ر، توسعه متوازن ، بايد هم زمان مورد توجه قرار گيرد، ولي در كوتاه مدت پ_رداختن به توسعه سياسي لازم است و اين توسعه ، راه را براي توسعه در ابعاد ديگر مي گ_ش_ايد. اين حزب رئوس برنامه هاي اقتصادي خود را به اين شرح اعلام كرده است : (اقتصاد بيمار ايران نياز به درمان دارد. ريشه هاي بيماري اقتصاد ايران فراوانند: عدم ثبات سياسي ، ف_قدان امنيت اقتصادي و قضايي ، اقتصاد نفتي ، اقتصاد زيرزميني ، فرار سرمايه ها و مغزها، ت_ع_دد م_راك_ز ت_صميم گيري و...) از نمايان ترين آن اند). گام هاي اوليه در درمان بيماري ب_ايد به اصلاح ريشه ها معطوف شود اصلاحات اقتصادي نيازمند اصلاحات حقوقي و سياسي است وگرنه تزريق منابع مالي و انتخاب سياست ها و راهبردهاي مختلف اقتصادي تنها مي تواند ب_ه ت_داوم ب_ي_م_اري اق_ت_ص_ادي ي_اري رساند.) امّا حزب جبهه مشاركت اسلامي و اع_ض_اي آن ك_ه ب_رخ_ي از آن ه_ا پ_س_ت ه_اي مهم كشور را در اختيار دارند، در راستاي سياست هاي اق_ت_صادي پيشنهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام كه از سوي مقام معظم رهبري تصويب و به دولت اب_لاغ ش_د، ح_رك_ت ن_ك_رده اس_ت . و در ن_ت_ي_ج_ه ، دولت آق_اي خ_ات_م_ي را ب_ا مشكل ناتواني اقتصادي مواجه نموده است .

دفتر تحكيم وحدت

س_اب_ق_ه ان_ج_م_ن ه_اي اس_لام_ي دان_ش_جويي به دهه بيست مي رسد. در دهه سي اختناق

موجود، از ف_ع_الي_ت س_ي_اس_ي ، م_ذه_ب_ي و ع_لم_ي اي_ن ان_ج_م_ن ه_ا ك_اس_ت . در ده_ه چ_ه_ل ، ش_ك_ل گ_ي_ري ن_ه_ض_ت امام خميني (ره ) بر تشديد و تعميق فعاليت هاي اسلامي دانشگاهي اف_زود، و در اي_ن ده_ه و ده_ه پ_ن_ج_اه دان_ش_جويان مسلمان ، نقش مهم در ايجاد و سرانجام پيروزي ان_ق_لاب اس_لام_ي اي_ف_ا ك_ردن_د، ام_ا ت_اءك_ي_د ام_ام (ره ) ب_ر ض_رورت وح_دت انجمن هاي اسلامي دان_شجويي ، منجر به ايجاد اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان دانشگاه هاي سراسر كشور يا دفتر تحكيم وحدت در 1358 گرديد

اس_اس_ن_ام_ه دف_ت_ر ت_ح_كيم وحدت هشت فصل دارد كه در آن نشست ها، كميسيون ها، واحدها، شوراي م_رك_زي م_ه_م ت_رين ارگان اتحاديه شمرده شده اند. شوراي مركزي داراي هفت عضو است كه از س_وي واح_د ن_ش_س_ت ها به مدت يك سال انتخاب مي شوند. تعهد به ولايت فقيه ، داشتن سابقه سالم ، عدم عضويت در احزاب از شرايط عضويت در شوراي مركزي است . و نيز اعتقاد به اسلام ، اصول دين ، اسلام فقاهتي ، ولايت فقيه ، حقانيت انقلاب ، قانون اساسي و انقلاب فرهنگي از اص_ول و گ_س_ت_رش ان_ق_لاب ، ت_ق_وي_ت ن_ظ_ام ، دان_شگاه اسلامي ، تحقق وحدت حوزه و دانشگاه و برآوردن نيازهاي علمي نظام از اهداف دفتر تحكيم وحدت به شمار مي رود. دف_ت_ر ت_ح_ك_ي_م وح_دت چ_ن_د دوره ف_ع_ّالي_ت را پ_ش_ت س_ر گ_ذاش_ت_ه اس_ت . دوره اوّل 58 ت_ا 68: در اي_ن دوره ب_ي_ش_ترِ اقدامات و مواضع دفتر در جهت راه امام (ره ) بود. و در اين راس_تا، به عنوان تنها تشكّل دانشجويي ، در تسخير لانه جاسوسي آمريكا، انقلاب فرهنگي ، شركت

در فعّاليت هاي انتخاباتي و تقويت نهادهاي انقلابي نقش مهمي داشت .

دوره دوم 68 ت_ا 72: واك_ن_ش نسبت به تشكل هاي موازي ، مخالفت با دولت و دفاع از منتظري از اهم فعاليت هاي دفتر تحكيم بود.

دوره س_وم 72 ت_ا 76: در اين مقطع زماني دفتر در انزواي سياسي قرار گرفت . و نيز تغيير ش_ع_ار ع_دالت ب_ه آزادي از سوي تحكيم وحدت مشاهده شد. همچنين ، كم رنگ شدن حمايت از ولايت فقيه و انتقاد عريان نسبت به هاشمي رفسنجاني .

دوره چهارم (76 تا 80): در دوره جديد، همانند جناح موسوم به چپ ، بر قانون گرايي ، تعميق گفت وگو، نقد منصفانه ، نرمش در برابر آمريكا و... تاءكيد مي ورزد دفتر تحكيم وحدت در منشور انتخابات مجلس ششم ديدگاه هاي خود را مطرح كرده است كه حذف چ_ارچ_وب ه_اي ت_ن_گ نظرانه در روابط اجتماعي جوانان ، اصلاح قوانين محدودكننده فعّاليت هاي اج_ت_م_اع_ي ، س_ي_اس_ي و ف_ره_ن_گي زنان ، تغيير قانون نظارت در عرصه هاي فرهنگي ، لغو گ_زي_ن_ش ه_اي س_ي_اس_ي ، ن_ف_ي اقتصاد رانتي ، بررسي كارشناسانه تنش زدايي با آمريكا، ب_رق_راري ام_ن_ي_ت س_رم_اي_ه گ_ذاري خارجي ، ايجاد پارلمان دانشجويي ، گسترش جريان آزاد اط_لاع_ات ، ح_ذف ان_ح_صار در صدا و سيما، به رسميت شناختن قرائت هاي مختلف از دين ، تعريف جرم سياسي و... از آن جمله اند.

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران

ب_ر اس_اس م_رام_ن_ام_ه س_ازم_ان ، س_ازم_ان م_ج_اه_دي_ن ان_ق_لاب اس_لام_ي ي_ك ت_ش_ك_ل ع_ق_ي_دت_ي و س_ي_اس_ي اس_ت ، و با اعتقاد به اسلام و ضرورت اجتهاد زنده و زمان شناس ف_ع_الي_ت مي كند. فعاليت سازمان كه به صورت علني صورت مي

گيرد، در چارچوب قانون اس_اس_ي اي_ران و با پذيرش اصل ولايت فقيه انجام مي پذيرد. اين سازمان براي تحقق اهداف زير تلاش مي كند:

1 _ پاسداري از انقلاب اسلامي ، نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي

2 _ تداوم ، گسترش و تعميق انقلاب اسلامي در ايران و جهان

3 _ رشد و ارتقاي سطح آگاهي عقيدتي و سياسي

4 _ ايجاد جامعه اي آباد و آزاد و مستقل

الب_ت_ه اي_ن ش_ع_ارها در عمل به طور كامل تحقق نيافته اند، بلكه گاه عكس آن نيز اتفاق افتاده اس_ت ! ب_ه ع_ن_وان م_ث_ال ، اين سازمان اقدام مؤ ثري براي شفاف سازي پروژه پتروپارس كه ي_ك_ي از اع_ض_اي اص_لي س_ازم_ان در آن دس_ت دارد، ان_ج_ام ن_داده اس_ت ؛ و اي_ن عمل با شعار لزوم ارتقاي سطح آگاهي سياسي مردم مخالفت آشكار دارد ب_ا استناد به اساسنامه ، مهم ترين اركان سازمان عبارتند از: كنگره ، شوراي مركزي و هياءت اجرايي . اساسنامه سازمان مي افزايد، اين ساختار بر مبناي ارزش هاي اسلامي همچون شوري ، امر به معروف ، نهي از منكر، تواصي به حق و صبر، تعاون بر خير و تقوي و ولايت مؤ منانه ن_س_ب_ت ب_ه ي_ك_دي_گ_ر در رواب_ط م_ت_ق_اب_ل اع_ض_ا و ح_اك_م_ي_ت اخ_لاق اس_لام_ي و اح_ك_ام ش_رع_ي شكل گرفته است و در جهت تحقق اين ارزش ها گام برمي دارد س_ازم_ان در ب_ع_د س_ي_اسي مدعي نهادينه شدن رقابت گروه ها، توسعه مشاركت سياسي مردم ، اع_ت_لاي ف_ره_ن_گ س_ي_اس_ي ، ش_فاف سازي مواضع جناح ها، حاكميت قانون و رشد عقلانيت ، تقدم ت_وس_ع_ه س_ي_اس_ي بر توسعه فرهنگي و اقتصادي ، لزوم تحقق اصلاحات و... است . در بعد

اق_ت_ص_ادي ، ب_ه اي_ج_اد و ح_ف_ظ اس_تقلال اقتصادي ، خود اتكايي ، رفاه اجتماعي ، جلوگيري از شكاف طبقاتي ، سمت گيري به سوي عدالت اجتماعي مي انديشد. در عرصه فرهنگ عقيده دارد، با ايجاد فضا براي گفتگوي انتقادي ، آزادي بيان و... بهتر مي توان از ارزش هاي ملي ، ديني و انقلابي پاسداري كرد ولي آيا با تمامي اين ادعاها توانسته است ارزش هاي ملي، ديني و انقلابي را در بعد داخلي وخارجي پاسداري نمايد يا اين كه متأسفانه برخي از افراد آن عملكردهاي متفاوتي داشته اند؟

مجمع نيروهاي خط امام (ره )

س_ي_د ه_ادي خ_ام_ن_ه اي ، رحمت اللّه خسروي و احمد حكيمي پور در آبان 1377 با اخذ پروانه از ك_م_ي_س_ي_ون م_اده 10 وزارت ك_ش_ور م_وج_ودي_ت گروه جديد (مجمع نيروهاي خط امام (ره ) را اعلام ك_ردن_د. اي_ن م_ج_مع به همراه دفتر تحكيم وحدت ، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران ، حزب اسلامي كار، حزب جبهه مشاركت اسلامي ، خانه كارگر، حزب همبستگي و... ائتلاف بزرگي را ب_ه ن_ام ائت_لاف ج_ب_ه_ه دوم خ_رداد را تشكيل مي دهند. البته اين ائتلاف جنبه رسمي ندارد، يعني حاصل مذاكره و برنامه ريزي رهبران اين گروه ها نيست ، بلكه به طور خودجوش به وجود آمده است ب_ر اس_اس م_رام_ن_ام_ه ، م_ج_مع نيروهاي خط امام (ره )، تشكيلاتي است اسلامي ، سياسي كه بر پايه اعتقادات ، اهداف و خط مشي هاي زير تشكيل شده است :

الف _ م_ب_ان_ي اع_ت_ق_ادي : اع_ت_ق_اد و التزام به اسلام ناب محمدي (ص )، مباني تفكرات امام (ره ) ق_ان_ون اس_اس_ي و ولاي_ت ف_ق_ي_ه ب _ اهداف : تحقق حاكميت اسلام

، پاسداري از ارزش ها، اجراي ع_دالت اج_ت_م_اع_ي ، ح_راس_ت و دف_اع از جمهوريت نظام ج _ خط مشي ها: ريشه كني فقر، افزايش آگ_اه_ي ، گ_س_ت_رش آزادي ، مبارزه با آمريكا، ايجاد فضاي سالم سياسي . مجمع مدعي است كه قصد دارد با هدايت و سازمان دهي به نيروهاي معتقد به اسلام ناب محمدي (ص ) و تفكر حضرت امام (ره ) به تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي كمك نمايد

شرايط عضويت در اين مجمع ، تابعيت جمهوري اسلامي ، اعتقاد و التزام عملي به اسلام و مباني ت_فكرات حضرت امام (ره )، قانون اساسي ، اصل ولايت فقيه و عدم عضويت در ساير گروه هاي س_ي_اس_ي اس_ت . ك_ن_گ_ره ، ع_الي ت_ري_ن م_رج_ع م_ج_م_ع اس_ت ، و ق_رار اس_ت چ_ن_ان چ_ه حداقل هزار نفر به عضويت مجمع درآيند، نخستين كنگره آن برگزار شود. شوراي مركزي ، مسؤ ولي_ت ره_ب_ري و ب_رن_ام_ه ري_زي م_ج_م_ع را ب_ر ع_ه_ده دارد، و دب_ي_ر ك_ل و ه_ياءت اجرايي را انتخاب مي كند و به تصويب خطمشي ها و سياست ها مي پردازد. يكي از وي_ژگ_ي ه_اي م_ج_م_ع ، ت_اءس_ي_س ش_وراي اي_دئولوژي اس_ت ك_ه ح_داق_ل سه تن انديشمندِ صاحب نظر در علوم اسلامي كه از صلاحيت اخلاقي و علمي و ديد وسيع اج_ت_م_اع_ي و س_ي_اس_ي ب_رخ_وردارن_د، ت_ش_ك_ي_ل م_ي ش_ود. ادع_ا م_ي ش_ود م_ج_م_ع ي_ك ت_ش_ك_ل س_ي_اس_ي غ_ي_ر ان_ت_ف_اع_ي اس_ت . از اي_ن رو، ب_ه ه_ي_چ گ_ون_ه عمليات بانكي و تجاري اشتغال ندارد.

(به نقل از جريان شناسي، مركز تحقيقات سپاه ، سايت طوبي)

در مورد اين گروهها توضيح دهيد. ملي مذهبي ها- (آيا در هر طيف و جبهه اي ملي و مذهبي وجود دارد مباني فكري آنها چيست) افراطيون- طيف مصلحت انديش- انقلابيون- گروههاي اقتدار گرا- محافظه كاران.

پرسش

در مورد اين گروهها توضيح دهيد. ملي مذهبي ها- (آيا در هر طيف و جبهه اي ملي

و مذهبي وجود دارد مباني فكري آنها چيست) افراطيون- طيف مصلحت انديش- انقلابيون- گروههاي اقتدار گرا- محافظه كاران.

پاسخ(قسمت اول)

بررسي موضوعاتي را كه نام برديد از ظرفيت يك نامه خارج بوده و خود كار پژوهش گسترده اي مي طلبد و بايد به اين نكته مهم نيز توجه داشت كه تعابير و اصطلاحاتي همانند گروه هاي افراطي، يا طيف مصلحت انديش، انقلابيون و گروه هاي اقتدارگرا، شديدا دچار ابهام مفهومي بوده و در اوضاع و شرايط سياسي جامعه ما و تشكل هاي سياسي آن نمي توان مصداق مشخصي براي آن نام برد. بهترين دليل براي اثبات اين موضوع توجه به عملكردها و شعارهاي برخي جناح ها و تشكل هاي مطرح شده در سال هاي اخير است كه چنانكه شاهد بوديم به صورت حيرت آوري بين شعارها و عملكردهاي آنها تناقض اساسي وجود داشت، دم از اصلاحات، منافع ملي، استقلال و پيشرفت كشور مي زنند اما در عين حال همين كه منافع شخصي يا جناحي آنان اقتضا نمايد، به شدت افراطي، اقتدارگرا و خشونت طلب شده و يا آنجا كه بايد سفت و محكم در مقابل دشمنان منافع ملي و استقلال كشور بايستند، مصلحت انديشي و محافظه كاري را پيشه خود كرده و دم از عقب نشيني از پيشرفت ها و دستاوردهاي عظيم و افتخار آميز انقلاب و نظام اسلامي مي زدند.

البته از آنجا كه در سؤال از طيف و جبهه ملي مذهبي ها نام برديد و اين جريان از قبل از انقلاب تاكنون به عنوان يك تشكل سياسي مشخص حضور داشته و دارد مطالبي را درباره تاريخچه، تفكرات و انديشه ها، عملكردهاي اين جريان تحت عنوان جبهه

ملي و نهضت آزادي آورده مي شود، پيشاپيش از طولاني بودن مطالب يا تكراري بودن برخي موارد عذرخواهي مي نماييم:

الف _جبهه ملي

پس از كودتاي 28 مرداد و بازگشت شاه به سلطنت، گرچه همه مخالفين، قلع و قمع شدند، ولي جامعه به سادگي تسليم پيامدهاي كودتا نشد و تحركات و فعاليتها كم و بيش ادامه يافت. از جمله جريانهاي مخالف رژيم، جبهه ملي بود كه اعضاي آن بعضاً محكوم به اعدام و زندان شدند و جبهه نيز كم كم متلاشي شد. با وجود اين، جبهه ملي همانند حزب توده، قلع و قمع نشد و در سالهاي پس از كودتا، «نهضت مقاومت ملي» در عالم ظاهر، مركز ثقل مقاومت عليه رژيم بود، ولي در عالم واقع، به تعبيري نه نهضتي بود و نه مقاومتي توانست از خود نشان بدهد;(ر.ك به: زيبا كلام، پيشين، صص 223 _ 221. ) به گونه اي كه از نيمه دوم سال 1332 تا آخردهه 1330، اهم فعاليتهاي نهضت مقاومت ملي، محدود به صدور چند اعلاميه و انتشارناموفق روزنامه «راه مصدق» بود و اعضاي فعال و اصلي نهضت مقاومت ملي به 20 نفر هم نمي رسيد.

با تغيير اوضاع سياسي جامعه در سال 1339، بازماندگان جبهه ملي دوره مصدق، جبهه ملي دوم را تشكيل دادند كه مهدي بازرگان، يدالله سحابي و آيت الله طالقاني در شوراي عالي آن حضور داشتند.( تقوي، پيشين، ص 210. ) اما تشكيلات جديد، به دليل فقدان استراتژي منسجم و نيز اختلافهاي داخلي از جمله برخورد ملايم با دولت نتوانست در تجديد حيات سياسي جبهه ملي گام مؤثري بردارد. در نتيجه، مهندس بازرگان با همكاري آيت الله طالقاني، تشكيلات

جديدي را تحت عنوان «نهضت آزادي ايران» تأسيس كرد كه در مورخه 27/2/1340 رسماً افتتاح شد. با اينكه اعضاي نهضت آزادي را جناح مذهبي و راديكال تر جبهه ملي تشكيل مي دادند و رهبرش نيز مذهبي بود، محدود به اقشار تحصيل كرده و دانشگاهي بود و نتوانست در ميان توده هاي مذهبي طرفدار پيدا كند و سرانجام نيز پس از موضع گيري در مقابل رفراندوم بهمن ماه 1341 (انقلاب سفيد) سران آن زنداني شدند، و پرونده نهضت آزادي هم بسته شد.(زيبا كلام، پيشين، ص 223)پس از سركوبي قيام 15 خرداد 42 و احياي مجدد ديكتاتوري با اقتدار و استحكام بيشتر، فشار بر مخالفين بيشتر شد و همه ملّيون، چه مذهبي و چه غير مذهبي به گوشه انزوا پناه برده، مجبور به سكوت شدند. برخي در خارج اقامت گزيدند، برخي به سياست صبر و انتظار متوسل شدند و برخي نيز به تدريس و امور آموزشي پرداختند. بااينكه در سال 1344، جبهه ملي سوم هم تشكيل شد، باز هم به دليل عدم انسجام فكري و بي برنامگي و فقدان رهبري، عملاً راه به جايي نبرد و شاه نيز با پشت سر گذاشتن بحران سالهاي 42 _ 1339 و قلع و قمع مخالفين، قدرتمندتر از گذشته به صحنه بازگشت. بازرگان كه در سال 1344 محكوم به زندان شده بود، در سال 1346 آزاد شد و زندگي بي سر و صدايي را آغاز كرد( تقوي، پيشين، ص 213. ) تا اينكه نهضت آزادي، در آستانه انقلاب اسلامي، فعاليت خود را از سرگرفت.

تا اوايل سال 1357، اثري از فعاليتهاي سياسي نهضت آزادي و بازرگان نبود و از اواخر بهار همان

سال بود كه كم كم صداهاي مخالف از ليبرالها و بقاياي جبهه ملي مصدق به گوش رسيد. آنها كه عمدتاً در سنين بالاي عمر بودند، پس از خروج از انزوا، ابتدا شروع به دادن اعلاميه يا فرستادن نامه هاي بدون امضاء به مقامات داخلي يا سفارتخانه ها و خبرگزاريهاي خارجي كردند و سپس اعلاميه هاي امضا شده به شاه و ساير مقامات ارسال كردند و بعضي از آنها هم با معرفي سفير امريكا در تهران، اظهار تمايل كردند كه با سفارت امريكا در تماس باشند( ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود مشرقي، صص 101 _ 100 ) و اين رويه را تا 13 آبان 1358 ادامه دادند

الف. اصول تفكر و انديشه ها

دهه 1330، دوره تزلزل و بي ثباتي فكري جريان ملي است و پيدايش جبهه ملي دوم، نهضت آزادي و جبهه ملي سوم در عرض چند سال، مبين ناكامي ملّيون، در ارائه يك خط مشي منسجم و مؤثر در مخالفت با رژيم بود.(زيبا كلام، پيشين، ص 224 ) با اين وجود، نهضت آزادي در ابتداي تأسيس خودش، حدّاقلي از اصول را ارائه داد كه با بسط آنها مي توان به اصول تفكر و انديشه هاي آن پي برد.

در مراسم افتتاحيه نهضت آزادي در سال 1340، رسماً اعلام شد كه: «ما مسلمانيم و ايراني و مصدقي».( نهضت آزادي ايران، صفحاتي از تاريخ معاصر ايران: اسناد نهضت آزادي ايران، ص 31 به نقل از: تقوي، پيشين، ص 211.) بدين ترتيب، سه اصل اسلام، ايران و مصدق، مبين مرام و شيوه نهضت آزادي است و نهضت آزادي، اسلام را به عنوان يك مكتب مبارز و پيشرو و

مترقي كه جوابگوي احتياجات مادي و معنوي است (نظام اجتماعي)، به رسميت شناخت و از تز و راه مصدق دفاع كرد.

الگوي نهضت آزادي در اين زمينه به طور اساسي، تأليفات مؤسسين آن، مانند بازرگان و طالقاني در باب مباحث ديني است; آيت الله طالقاني مبتكر نگرش نو نسبت به اسلام در ايران بود كه با تعمق در بطن قرآن، نگرش خود را بنا مي كرد، ولي مهندس بازرگان با استفاده از علم جديد وارد مي شد و با طالقاني، تفاوت داشت. با وجود اين، نهضت آزادي را بايد با افكار و انديشه هاي بازرگان شناخت; زيرا محصولِ انديشه ها و عملكرد بازرگان است.(ر.ك به: تقوي، پيشين، صص 207 و214)

بازرگان كه از دهه 1320 با همكاري در «كانون اسلام» و انجمنهاي اسلامي دانشگاه وارد فعاليتهاي اجتماعي شده بود، تا قبل از كودتاي 28 مرداد، از ورود به عرصه سياست ابا داشت، اما پس از كودتا وارد صحنه سياست شد و پس از محكوم شدن به زندان در سال 1334، به اين نتيجه رسيد كه بايد به تربيت دمكراسي پرداخت و براي فعاليت اجتماعي آماده شد.( ervand abrahamian, radical islam: the iranian mojahedin, p.164) بازرگان كه از پيروان و طرفداران تز و راه مصدق و جبهه ملي بود و تجربه تلخ شكست نهضت ملي _ مذهبي را داشت، مكتب فكري جديدي را در قالب نهضت آزادي بنيان نهاد كه نمود عيني تلفيق مذهب و ناسيوناليسم بود و اين تلفيق، در مرام نهضت آزادي با عنوان «مسلمان، ايراني و مصدقي» نهفته بود.

1. تلفيق علم و دين;

اسلام براي بازرگان به مفهومي كه خودش از راه علم تجربي استنباط

و استنتاج كرده بود، مطرح بود. وي تحت تأثير ليبراليسم غربي و انديشه هاي مدرنيسم و با توسل به علم تجربي، سعي داشت بين نهادها و مفاهيم جديد غربي، با تشيع سازگاري و تلفيق ايجاد كند. بر همين اساس، وي را مهمترين چهره پارادايم اصلاح گري و احياي فكر ديني در نيم قرن اخير ايران دانسته اند.(رزاقي سياهرودي، پيشين، صص 6 _ 95، براي مطالعه مفصل راجع به نمودهاي اصلاح طلبي در انديشه بازرگان ر.ك به: تقوي، پيشين، صص 280 _216 )عمده تلاش وي صرف اين شد كه بين مذهب و مقتضيات و الزامات زماني، سازگاري ايجاد كند.در اين راستا تلاش وي به طور مشخص، معطوف به آشتي دادن بين دين و علم، و دين وناسيوناليسم بود و اغلب كتابهايش نيز در همين راستا نوشته شده است. علم و ناسيوناليسم دو جلوه از حقيقت عقل در عصر جديد بودند كه بازرگان سعي در آشتي آنها با اسلام داشت. به لحاظ تعداد زياد كتابها و مقاله هاي بازرگان در اين زمينه، برخي وي را پربارترين و مؤثرترين نويسنده ادبيات تجدّدطلبي ديني در ايران ناميده اند.(تقوي، پيشين، ص 215)بر اين اساس، اسلام به عنوان يك مكتب مترقي، مبارز و پيشرو، مدّ نظر بازرگان بود.مهمترين جنبه اصلاح طلبي انديشه هاي بازرگان كه در بحث ما كاربرد دارد، نگرش به دين در پرتو علم تجربي(ر.ك به: همان، صص 244 _ 235) و آشتي بين دين و ناسيوناليسم است. تحليل علمي و عصري دين، بدين منظور انجام مي شود كه ثابت كند علي رغم فهم علماي سنتي، دين اسلام يك دين عصري و منطبق با مقتضيات زمان بوده، مطابق هر

شرايطي، قابل تطبيق و تحليل است. در همين راستا، وي تلاش زياد مي كند كه صحت و درستي احكام اسلامي را بر مبناي علمي نشان بدهد. وي با توجه به تجربه تحصيل در غرب و آشنايي با اسلام، در صدد برمي آيد تا تعارضي را كه ذهن وي را مشغول كرده بود (تعارض علم و دين)، حل كند. با اين هدف و مقصود است كه كتاب راه طي شده را مي نويسد و سعي دارد نشان دهد كه راهي را كه بشر با پاي عقل خود مي رود، همان راهي است كه انبيا نشان داده اند(مهدي بازرگان، راه طي شده، ص124)و در واقع، در تداوم همان راه است و اين هماهنگي و همسويي به نظر وي، ناشي از هدف واحد آن دو; يعني حقيقت جويي است.اين كتاب كه در واقع مهمترين كتاب بازرگان و مبين اصول فكري اوست، حاكي از آن است كه بشر به بسياري از چيزهايي كه انبيا از راه وحي آورده اند، از طريق تجربي و عقلي رسيده است. به عبارت ديگر، با پيشرفت علم و تكامل بشر، انسان كار ويژه انبيا را هم انجام خواهد داد و بي نياز از وحي خواهد شد و در واقع، علم جاي وحي را خواهد گرفت.(تقوي، پيشين، ص 251) در كتاب مطهرات در اسلام(بازرگان، مطهرات در اسلام) نيز مي كوشد از طريق علم بيوشيمي و با كمك قوانين فيزيك و شيمي و فرمولهاي رياضي، احكام طهارت آب كر را ثابت كند.

همين طور در كتاب عشق و پرستش يا ترموديناميك انسان(بازرگان، عشق و پرستش يا ترموديناميك انسان) تلاش مي كند كه عشق و پرستش را

ماشين حرارتي محرك انسان به سوي خدا قلمداد كند. در كتاب دوجلدي سير تحول قرآن(بازرگان، سير تحول قرآن، 2 جلد به اهتمام محمدمهدي جعفري) هم با كمك رياضيات اثبات مي كند كه طول هر آيه قرآن بر حسب موضوع و زمان نزول آن متفاوت است و بدين ترتيب با محاسبات رياضي (نه اخباري) مي توان زمان نزول آيات را فهميد.بدين ترتيب، بازرگان به شدت تحت تأثير علم گرايي است و مي خواهد هر حقيقتي را جامه علمي بپوشاند و با كمك فرمول و ترسيم منحني، مقصود خود را بيان كند.( تقوي، پيشين، ص 297)بهره گيري از علوم تجربي و دقيقه، مهمترين و برجسته ترين ويژگي بازرگان است و او تنها متفكر ايراني است كه به طور وسيع از علوم دقيقه، بخصوص ترموديناميك، براي تفهيم و تفهم دين بهره مي جويد و اين شيوه در آثار اوليه وي به شدت مشاهده مي شود. وي علوم را هم در تأييد دين و هم در فهم و استنباط دين به كار مي گيرد و معتقد است همان گونه كه در زندگي روزمره و عملي از دستاوردهاي علمي استفاده مي كنيم،در قلمرو دين هم بايد آن را مدّ نظر قرار(بازرگان، گمراهان: حديثي مفصل از قرون وسطاي مسيحيّت در ارتباط با سوره حمد، ص 149، به نقل از تقوي، پيشين، ص 269) دهيم. كمترين فايده اين كار، آن است كه علم، اشتباهها و خرافه هاي دين را پاك مي كند(بازرگان، راه طي شده، ص 75) ومسلمانان را از انحطاط و قهقرا رهايي مي بخشد.

پاسخ(قسمت دوم)

بدين لحاظ، نوعي ادعاي رنسانس اسلامي يا دين پيرايي در وي مشاهده مي شود كه در

جهت احياي انديشه ها و مفاهيم اسلامي است. پيوند دين و دنيا، نقد سنت و روحانيت و بازنگري در مفاهيم ديني در همين راستاست. براي بازرگان، هر مسأله اي كه در ارتباط با مصالح دين و دنياي مردم باشد، مسأله اي شرعي است و اسلام نمي تواند نسبت به آن بي نظر باشد. به نظر وي، تفكيك دين و دنيا و عدم توجه به عمل اجتماعي، موجب زايل شدن دنيا شده و دين را به بيراهه برده است. بر اين اساس، تفكيك مذكور را نمي پذيرد، ولي تداخل دين را در سياست، به طور مطلق نمي داند و آن را فقط در حد نظارت عاليه و مشخص كردن اصول و اهداف كلي مي داند كه جزئيات را دربر نمي گيرد.(بازرگان، مرز بين دين و سياست، ص 47)

2. بازگشت به قرآن;

در كنار استفاده فراوان از علوم تجربي و دقيقه، بازرگان از آيات قرآن نيز بهره جويي بسيار مي كند و در واقع، روش او بازگشت به قرآن است و بعيد نيست كه شيوه تجربي وي نيز ناشي از دعوت مكرر قرآن به سير در آفاق و انفس و طبيعت باشد. وي براي اكثر نكات ذكر شده در آثارش، به قرآن استناد مي جويد و متقابلاً توجه بسيار اندكي به احاديث و روايات دارد. بازرگان معتقد است كه قرآن بدون ابهام و به منظور تفكر و تعقل مردم نازل شده و مردم چون صاحب عقل هستند، قادر به فهم و درك آن هستند و بدين لحاظ پذيرفته نيست كه قرآن را نامفهوم و خارج از دسترس فهم و انديشه مردم بدانيم.(بازرگان، حكومت واحد جهاني، ص 81)بر همين

اساس، وي كتاب بازگشت به قرآن را مي نويسد و مفروض وي در روش بازگشت به قرآن، كامل بودن قرآن و اسلام است و در كتاب باد و باران در قرآن با تطبيق تعبيرهاي قرآن در مورد باد و باران، و اكتشافات هواشناسي و نظريات علمي، حقانيت قرآن را مسلم مي گيرد و نازل كننده قرآن را همان فرستنده باران مي داند.(بازرگان، باد و باران در قرآن، صص 16_15، به نقل از: تقوي، پيشين، صص 250 _ 249) به نظر وي، قرآن مرجع ماست و چون از منشأ ازلي و ابدي نازل شده، احتياج به تكميل و تغيير ندارد و اين ما هستيم كه بايد بر اساس حوادث و مسايل از آن استنباط كنيم.(بازرگان، بازگشت به قرآن، ج 1، مقدمه، صص 15 _ 14) بازگشت به قرآن، هم بدين معني است كه جواب مسايل و ايدئولوژيها و دستورها و رويه ها را سعي كنيم از خود قرآن در بياوريم.(بازرگان، بازيابي ارزشها، ج1، ص55)تلاش بازرگان در علمي نشان دادن احكام اسلامي، براي اثبات حقانيت دين و در واقع، عصياني عليه قالبهاي سنتي فهم دين بود(رزاقي سياهرودي، پيشين، ص 99) و بر همين اساس، افكار وانديشه هايش، علي رغم تازگي براي مسلمانها، مقبوليت توده اي نيافت و فقط در ميان تحصيل كردگان دانشگاهي محصور ماند. وي با اثبات علمي بودن احكام اسلامي مي خواست نشان دهد كه برخلاف فهم علماي سنتي، دين اسلام يك دين عصري و منطبق بر مقتضيات همه زمانهاست. اما نتيجه ديگري كه بر سازگاري دين و علم مترتب مي شود، اثبات دمكراسي اسلامي است كه در چارچوب حل تعارض بين اسلام و ناسيوناليسم

انجام مي گيرد; به گونه اي كه يك مسلمان هم مي تواند با حفظ مسلماني خود، دمكراسي مشروطه و پارلماني را بپذيرد.

3. تلفيق ناسيوناليسم و دين;

اگر سازگاري علم و دين در حوزه انديشه و تفكر ظاهر مي شد، اثبات سازگاري دين و ناسيوناليسم اثر مستقيم سياسي _ اجتماعي دارد و در حوزه عمل ظاهر مي شود. گرچه آشتي ناپذيري بين اسلام و ناسيوناليسم، ناشي از خصيصه ذاتي اسلام بود و نهضت آزادي هم بر آن واقف بود، ولي تجربه عملي ائتلاف ملّيون _ مذهبيون و همكاري عملي علما با نيروهاي ملي، نهضت آزادي و برخي از متفكرين ملي را به اين تلاش واداشته بود كه سعي كنند، براي چنين اتحاد و ائتلافي، مباني نظري و فكري هم درست كنند.البته نهضت آزادي و بخصوص مهندس بازرگان در اين چارچوب، فقط به نهضت ملي مصدق نظر مي كرد و فقط جنبه هاي آزادي طلب و دمكراتيك ناسيوناليسم را مدنظر داشت و جنبه هاي قدرت طلبي و قومي آن، چندان مورد توجه نبود و همين تفاوت باعث مي شد كه علي رغم آشتي ناپذيري اسلام وناسيوناليسم، مهندس بازرگان بخواهد بين اسلام و آموزه هاي دمكراتيك آشتي ايجاد كند; بخصوص كه شباهتهاي نظري ظاهري بين اسلام و دمكراسي وجود داشت و مجوز اين هماهنگي، برخي واژه ها و مفاهيم اسلامي بود كه با مفاهيم دمكراتيك شباهت معنايي داشت.از جمله مفاهيمي كه در اين زمينه قابل اشاره است، مفاهيم برابري، آزادي و دمكراسي در نظام اسلام است كه مورد تأكيد نهضت آزادي و بازرگان قرار مي گيرد. در اين ميان، آزادي مهمترين مقوله اي است كه بازرگان آن را مقتضاي

اطاعت از خدا و عبوديت وي مي داند و معتقد است كه گرچه عين كلمه آزادي و حريت در قرآن و منابع اسلامي نيامده است، ولي در فرمايشات پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) و نيز در آيات قرآن، مفاهيم و نتايج آن آمده است.(. بازرگان، بازيابي ارزشها، ج3، ص 364) به نظر

وي، اگر اين آزادي را در روابط بين دولت و مردم در نظر بگيريم، همان دمكراسي و حكومت مردم بر مردم است; زيرا در روابط بين دولت و مردم هم نظارت بر دولت وجود دارد، هم ليبراليسم خدمتگذارانه دولت نسبت به مردم در حقوق و آزاديهاي افراد و هم رعايت صادقانه شرايط متقابل و قراردادهاي اجتماعي، اطاعت از مقررات مصوّب و تمكين به ضوابط و حدود و كيفرهاي دولت.(همان، ص 411) اين در واقع، برداشتي است كه بازرگان از اسلام كرده و آن را واجد دمكراسي دانسته است. با توجه به اين برداشت، وي دوره پيامبر، خلفاي راشدين و علي(عليه السلام) را عالي ترين و كامل ترين، نمونه دمكراسي و آزادي مي داند.(بازرگان، چهار مقاله، ص 128)گرچه اين مطلب در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نوشته شده، ولي موضع اساسي و ثابت نهضت آزادي، تأكيد بر مفهوم آزادي است و اين امر حتي در عنوان رسمي تشكيلات آن نيز وارد شده است. ظلم و استبداد طولاني مدت پادشاهان در ايران، همواره زمينه ضداستبدادي را در ايران روشن نگه داشته است و نهضت آزادي نيز، همان گونه كه گفتيم، محصول فضاي خفقان آلود و ديكتاتوري مطلقه سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد است و ذهنيت رهبران آن نيز در چنين شرايطي

شكل گرفته و پرورش يافته است .مهمترين مسأله تاريخ معاصر ايران از نظر نهضت آزادي، سيطره استبداد بوده كه بيش از هر عامل ديگري بر وضعيت جامعه اثر گذاشته و حتي مهم تر و مقدم تر از استعمار و استيلاي خارجي بوده است!

ب. شيوه سياسي مبارزه

بر همين اساس، نهضت آزادي در مبارزه خود با شاه يك شيوه سياسي و مسالمت آميز در قالب قانون اساسي در پيش مي گيرد و وجهه ضدامپرياليستي و ضداستعماري ندارد. هدف اصلي نهضت آزادي، مبارزه با امريكا نبود و مي خواست در چارچوب حفظ حاكميت و سلطه امريكا در ايران و در چارچوب رژيم سلطنتي شاه از يك سو، و مبارزه به شيوه دمكراسي غربي و به اصطلاح مبارزه پارلماني و اتخاذ شيوه هاي مسالمت آميز از سوي ديگر،

فعاليت كند.به عبارت ديگر، هدف اساسي نهضت آزادي، مبارزه در جهت محو استبداد و اجراي قانون اساسي مشروطه بود. بر همين اساس هيچ گاه نظام سلطنتي موجود را نفي نكرد و حتي در آخرين ماههاي حكومت شاه در حالي كه شعله هاي انقلاب همه جا را فرا گرفته بود، نهضت آزادي بر اين موضع اساسي استوار بود و بازرگان، كميته ايراني «آزادي و حقوق بشر» را تشكيل مي داد.جالب است كه برخي از تحليل گران انقلاب اسلامي كه عمدتاً در خارج از كشور هستند و نيز حاميان غربي رژيم شاه بر اين ديدگاه نهضت آزادي صحّه گذاشته اند و بر اساس آن به تحليل مسايل انقلاب اسلامي پرداخته و به لحاظ همين تحليل غلط به خطا رفته اند. فريده فرهي كه از ايرانيان مقيم امريكاست، به نظر بازرگان اشاره مي كند

كه جنبش اعتراضي مردم ايران عليه ظلم و ستم، استبداد شاه و روابطش با امريكا بود، نه در جهت برقراري نظام جمهوري اسلامي.مضحك تر اينكه، وي براي تأييد ديدگاه بازرگان، به حزب جمهوري اسلامي اشاره مي كند كه قبل از انقلاب حتي وجود نداشت، ولي حالا قدرت را به دست دارد. با اينكه مقاله فرهي در سال 1988 نوشته شده، وي هنوز خبر ندارد كه حزب جمهوري اسلامي وجود ندارد، علاوه بر اين حزب جمهوري اسلامي را با نظام جمهوري اسلامي، يكسان مي گيرد.

1. بحران آزادي و دمكراسي;

امريكا به عنوان حامي اصلي رژيم شاه گول چنين تحليلها و نظرياتي را خورد و تا مدتها پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عمق ماجرا را درك نمي كرد. در اواسط آذر ماه 1357 كه شيرازه رژيم از هم مي پاشيد و امريكا در تدارك آلترناتيو بود، جيمز بيل از تحليل گران و محققان سياست خارجي امريكا طي مقاله اي، عنصر اساسي در انقلاب اسلامي را «طبقه متوسط حرفه اي» مي داند كه پاي بند ارزشهاي غربي است و «ستون فقرات» نظام سياسي پس از انقلاب را تشكيل خواهد داد; بر همين اساس معتقد بود كه امريكا نبايد نگران باشد.سفارت امريكا در تهران نيز، به تماسها و روابط فعال با نهضت آزادي و بازرگان دل خوش كرده و بازرگان را ترغيب كرده بود كه با قره باغي رئيس ستاد ارتش وارد مذاكره و به هدف سياسي (فرار شاه) اكتفا كند;زيرا تصور آنها هم اين بود كه مردم براي كسب آزادي سياسي و دمكراسي انقلاب كرده اند و اين برداشت را عمدتاً از تحليلهاي نهضت آزادي داشتند و حتي انتخاب

مهندس بازرگان به نخستوزيري، ابتدا آنها را به درستي تحليل مزبور اميدوار كرد.

پس از سرنگوني رژيم شاه نيز، ناظران غربي اميدوار بودند كه ليبرالهاي متمايل به غرب، نظام جديد را شكل دهند; زيرا تصور مي كردند كه انقلاب اسلامي در اصل مبارزه اي براي دمكراسي ليبرال بوده است.در اين مورد مي توان به مايكل فيشر اشاره كرد كه در مقاله اي نوشت:اميد است كه رهبري آيت الله خميني به ايجاد يك انقلاب بورژوازي كه قبلاً دوبار آغاز شده بود، كمك كند و در بلندمدت، شيوه دمكراتيك و ليبرالي روشنفكران به توفيق دست يابد.

انتصاب مهندس بازرگان به نخستوزيري، ابتدا ناظران غربي را به درستي تحليل مزبور اميدوار ساخت، امّا پس از سقوط دولت بازرگان نيز نااميد نشدند و به روشنفكران موجود در حزب جمهوري اسلامي چشم دوختند و تصور مي كردند كه روحانيون، قرون وسطايي بوده، داراي توان و كارايي لازم براي اداره نظام سياسي مدرن نيستند.و بر همين اساس، به طور طبيعي نوبت به روشنفكران ليبرال مي رسد، همان گونه كه رسيد و بني صدر ظهور كرد.

يكي از دلايل ناكامي امريكا را در مقابل انقلاب اسلامي، مي توان برداشت خطا از مسايل ايران دانست كه تصور مي كردند مردم براي كسب آزادي و دمكراسي قيام كرده اند. بر همين اساس بود كه برخي از جناحهاي تصميم گيري امريكا سعي مي كردند با توسل به ليبرالها و دمكراتهاي ايران و بخصوص نهضت آزادي و نيز فشار به شاه براي امتيازدادن و اعطاي آزاديهاي سياسي، موج انقلاب را خنثي كنند. برژينسكي در خاطرات خود، به برخي از جناحهاي وزارت خارجه و نيز سوليوان، سفير امريكا كه تصور

مي كردند كاهش اقتدار شاه و حركت به سوي يك حكومت متكي بر قانون اساسي و دمكراسي يك راه حل مقابله با انقلاب است، حمله مي كند و با تعجب مي نويسد:من هرگز نفهميدم كه تبديل شاه به يك پادشاه متكي به قانون اساسي از نوع سوئيس و انگلستان چگونه مي تواند توده هاي بپاخاسته را آرامكند».با اينكه برژينسكي اعتراف مي كند كه مردم با امتيازهاي سياسي مانند ايجاد حكومت آشتي ملي، از صحنه خارج نمي شدند و در يك كشمكش اراده وقدرت، مصمّم بودند كه يك انقلاب كامل و تمام عيار را تحقق بخشند، ولي علت انقلاب را عدم وجود مشاركت سياسي و مدرنيزاسيون سريع مي داند و معتقد است شاه قدم در ايجاد جامعه اي گذاشته بود كه نيروهاي اجتماعي جديد مي طلبيد و اين كار، بدون وجود چارچوبهاي دمكراتيك سياسي، ممكن نبود.

با اينكه در طول سلطنت شاه فساد سياسي _ اجتماعي شايع و آزادي مفقود بود، اين عوامل را نمي توان علل واقعي شركت مردم در فرآيند انقلاب دانست. برخي براي اثبات اين نظر، شاهد مي آورند كه در دهه هاي 1340 و 1350، آرمانهاي سياسي از قبيل آزادي، دمكراسي و عدالت مشغوليت ذهني عمده هيچ يك از طبقات اجتماعي ايران نبود; زيرا همه مملكت در اين دو دهه غرق در تحولات اقتصادي و پيشرفت مادي بود و مردم به دليل فساد سياسي، به سياست نزديك نمي شدند و بيشتر متوجه منافع اقتصادي خود بودند.بر اين اساس، نه تنها عدالت و آزادي، مشغوليت ذهني مردم نبود، بلكه حتي طرفداران آزادي و عدالت، همانند نهضت آزادي و بازرگان نيز، سازمان سياسي نيرومندي نداشتند

و از مردم جدا بودند.

2. تطبيق دمكراسي بر اسلام;

مفهوم ديگري كه مورد نظر بازرگان است، برابري و عدالت است; وي معتقد بود كه تمامي تلاشهاي سياسي _ اجتماعي بشر در طول تاريخ، به منظور دستيابي به جامعه اي عادلانه بوده و تجربه انواع و اشكال حكومتهاي فئودالي، سلطنتي، ناسيوناليسي، دمكراتيك و سوسياليستي و حتي برپايي نظامهاي پارلمانتاريستي در همين راستا بوده است، امّا هيچ يك از اينها نتوانسته اند، قسط و عدل را براي بشر به ارمغان آورندو بشر هنوز در تلاش مستمر است تا اينكه در حكومت حضرت مهدي (عج) به چنين آرماني برسد. بر اين اساس، نبايد تعجب كرد كه بازرگان از حريت، شورا، بيعت و عدالت، آزادي و برابري را برداشت مي كند و سعي دارد كه از درون اسلام، دمكراسي استنتاج كند.وي تحت تأثير افكار ليبراليستي اروپا، اصول سه گانه آزادي، برابري و دمكراسي را ارج مي نهد و آنها را جزو وجوه مشترك اسلام و ليبراليسم مي داند و سعي دارد با جمع بين اسلام و دمكراسي، اثبات كند كه حكومت اسلامي تفاوتي با دمكراسي ندارد.با اينكه در اسلام، حاكميت، الهي است و حاكم طبق اصول مذهبي بايد عمل كند و حق وضع قانون را ندارد، نهضت آزادي و بازرگان با پذيرش مباني غرب، حاكميت الهي را به طور نظري نفي كردند و به يك نوع دمكراسي غربي كه حاكميت غربي كه حاكميت مردم بر مردم بود، متوسل شدند.

پاسخ(قسمت سوم)

حاكميت مردم بر مردم كه تبلور آن در پارلمانتاريسم است، نوعي از حكومت مبتني بر اومانيسم است كه بشر را به جاي خدا نهاده و براي وي حق قانونگذاري و اجرا

قايل است. بازرگان با تأويل و تفسير كلام قرآن در تأكيد بر كرامت و شرافت انساني، اسلام را هم مكتب اومانيستي مي داند.كه به اصالت بشر نظر دارد. بر همين اساس، برخي معتقدند جستجوي لفظ دمكراسيدر اسلام، يا ناشي از التقاط است و يا بانيان آن،دمكراسي را به معناي آزادي استعمال كرده اند.

كار بازرگان در اين زمينه اساساً معادل سازي واژه هاي دمكراتيك غربي با مفاهيم اسلام است و يافتن اصول و معادلهاي دمكراسي در متون اسلامي مانند قرآن و احاديث در همين راستا بايد توجيه شود. حميد عنايت اين سطحي نگري و اخذ و اقتباس بي پايه را مورد توجه قرار داده و اشاره كرده كه به دليل شباهتهاي ظاهري بين اسلام و دمكراسي، برخي از محققان كوشيده اند كه طرحي از نظريه دمكراسي اسلامي به دست دهند و سرشت دمكراتيك اسلام را ثابت كنند. به نظر وي، برخي با اتخاذ موضع فلسفي، به مسايلي مانند جهانواحد و وحداني، كليت قوانين و حرمت فرد مي پردازند و خود را درگير مسايل سياسي _ اجتماعي نمي كنند، ولي برخي ديگر به مسايل ملموس تر مانند عوامل بازدارنده استبداد توجه كرده، به كندوكاو در متون و منابع ديني مي پرداختند تا مجوزهاي حقوقي نظارت فرد را بر قدرت دولت پيدا كنند.بازرگان و نهضت آزادي در چارچوب اين دسته اخير مي گنجند كه به استخراج اصول و معادلهاي دمكراسي در متون اسلامي مي پرداختند.

مرحوم عنايت در همين رابطه، به يك خلأ اساسي در آثار مسلمانان معاصر راجع به دمكراسي اشǘљǠمي كند و آن اخذ Ƞانطباق موازين اخلاقي و حقوقي _ قانوني اسلام و يا مواضع و مؤسسات

جامعه سنتي با دمكراسي است.به نظر وي، چنين كاري بسيار مهم تر و دشوارتر از بازگوئي صرف اصول دمكراسي با اصلاحات اسلامي بود و متفكران مسلمان به جاي اينكه اسلام را اصل قرار دهند و موازين اخلاقي _ حقوقي و قانوني را از آن استخراج كنند و بر مبناي آن حكومتي ارائه دهند، دمكراسي را مبنا قرار دادند و آن را بر اسلام تطبيق كردند و بدين لحاظ، اميد به ارائه نظريه اي منسجم از دمكراسي كه با متن و مقتضاي اسلامي مناسب باشد، برآورده نشد. توجيه مرحوم عنايت آن است كه اين غفلت، احتمالاً عمدي يا اجتناب ناپذير بوده است; زيرا تلاش براي جمع بين اسلام و دمكراسي بايد بر شالوده مجموعه هايي از عقايد ابدي و لايتغير نهاده شود و بر اين اساس، متفكراني كه بدون مجامله با مسأله برخورد مي كردند، به اين نتيجه مي رسيدند كه اسلام و دمكراسي به طور صريح ناسازگارند.به عبارت ديگر، تعارض اسلام با اصول موضوعه دمكراسي، به لحاظ خصلت دين است و هر ديني هم به علت آنكه مبتني بر حداقلي از اصول لايتغير و بي چون و چرا است، ناگزير با دمكراسي برخورد خواهد كرد;زيرا يكي از لوازم ذاتي دمكراسي، چون و چراي مداوم در اصول است. بر همين اساس، دمكراسي بر اصولي مبتني است كه در تمام زواياي زندگي جامعه دمكراتيك، نمود مي يابد. مهمترين اين اصول عبارتند از: به رسميت شناختن ارزش هر موجود انساني قطع نظر از صفاتش، پذيرفتن ضرورت قانون، برابري شهروندان در مقابل قانون، توجيه پذيري تصميمات دولت بر مبناي رضايت عموم و نيز تساهل در افكار و عقايد نامعهود

و مخالف.قبل از انقلاب اسلامي، بازرگان صرفاً به بازگويي و معادل يابي برخي اصول دمكراسي با مفاهيم اسلامي پرداخته و نهضت آزادي او هيچ طرحي از حكومت براي جامعه بعد از انقلاب ارائه نداد;چون در مبارزه سياسي خود، قصد تغيير سلطنت و جايگزيني آن با نظام ديگر را نداشت. امّا پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بازرگان نظر خود را راجع به حكومت از ديدگاه اسلام بيان كرده است; به اعتقاد وي، در هيچ جاي قرآن و سنت، نوع و خصوصيات حكومت اسلام مشخص نشده و دستوري در اين مورد نيامده است كه البته اين به معناي عدم توجه نيست، بلكه ناشي از حكمت است و مي خواهد بگويد مسلمانان در هر دوره بر حسب شرايط و زمان و مكان، خود عهده دار حكومت شوند.

بر همين اساس به نوعي حكومت شورايي ملي معتقد است كه در واقع حاصل سازش بين دين و ناسيوناليسم است. منظور از حكومت شورايي ملي، نظامي است كه قوانين اساسي، اهداف و اصول آن مأخوذ از مشيت و احكام الهي است، ولي مقررات

اجرايي و مباشرت و مديريت امور مردم با مشورت مردم و حاكميت ملي انجام مي شود.(1)در جاي ديگر به طور صريح اظهار عقيده مي كند كه قرآن، حكومت و خلافت را از آن مردم مي داند و مردم بايد عامل و انتخاب كننده و اداره كننده آن باشند. حكومت موردنظر بازرگان، همان است كه در اوان پيروزي انقلاب اسلامي، تحت عنوان «جمهوري دمكراتيك اسلامي» مطرح شد و مقبوليت نيافت.

3. تحليل مشكل جامعه;

مسلماً حكومتي كه بازرگان پيشنهاد مي كند، مرتبط با درك و دريافت وي از مسايل و مشكلات جامعه

است; زيرا آن را به عنوان راه حلي براي دردهاي جامعه ارائه مي دهد و هر كس متناسب با تشخيص مشكل به دنبال علاج آن مي رود. روشنفكران ملي گراي دهه 1320، مشكل ايران را عقب ماندگي و دورماندن از قافله پيشرفتهاي اقتصادي دنيا مي ديدند، امّا بازرگان ريشه مشكل جامعه را به فساد اقتصادي و اجتماعي ارجاع مي دهد و معتقد است كه وجود تبعيضها، پارتي بازيها، دلاليها و فساد اجتماعي، شرايط نابهنجار اجتماعي را بهوجود آورده و موجب سياسي شدن جوانها شده است. وي درد و مشكل ايران را نه اقتصادي، بلكه اجتماعي و ناشي از عدم وجود عدالت، آزادي و فقدان حكومت ملي و قانوني مي داند و بر همين اساس است كه حكومت مورد نظر خود را (شوراي ملي) پيشنهاد مي كند. اين موضوع كه مشكل جامعه، اقتصادي تلقي نمي شود، در اين دوره عموميت دارد و همه جريانهاي فكري ايران چنين برداشتي دارند و اين امر يكي از وجوه امتيار دوره57 _ 1332 از دوره ماقبل آن است. در اين دوره مشكل جامعه در

جارچوب مقولات فرهنگي و اجتماعي طرح مي شود و علت آن نيز، نافرماني از اصول و احكام اسلامي و عدم پيروي از ارزشهاي فرهنگي اسلام است و بر همين اساس است كه بازگشت به اسلام و قرآن مطرح مي شود.به لحاظ همين برداشت نظري از مشكل جامعه در اين دوره، تقليد و اقتباس از غرب نيز كمتر از دوره قبل است و برخلاف روشنفكران تحصيل كرده قبل از 1332 كه به نفي فرهنگ خودي و تقليد از غرب مي انديشيدند، بازرگان با اينكه غرب را به

طور مطلق نفي نمي كند، تقليد صرف و سطحي از اروپا را بي ثمر مي داند و معتقد است كه هر جامعه اي براي اداره خود بايد بر اساس مقتضيات و احتياجات خاص خود، راه كارهايي مناسب پيدا كند. البته همان گونه كه گفتيم، اين به منزله نفي كامل غرب نيست، بلكه وي صرفاً اقتباس و تقليد از ظواهر غرب را رد مي كند و در اخذ مباني و ريشه ها، اشكال نمي بيند. بر همين اساس است كه به طور افراط آميزي از علوم و فنون جديد و نگرشها و مكتبهاي غربي در فهم دين استفاده مي كند و تقليد را در اصول و علوم مجاز مي داند،ولي در امور مربوط به انسان و اجتماع نفي مي كند و در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي معتقد به ابتكار است.

ج. تطبيق و ارزيابي;

در يك جمع بندي و ارزيابي مختصر از اين جريان فكري مي توان نقاط ضعف و قوت آن را دريافت و مشخص كرد كه افكار و انديشه هاي آن تا چه حد بر مدل انديشه انقلاب اسلامي تطبيق مي كند. بدين منظور شاخصهاي هشتگانه مذكور را در نهضت آزادي مي سنجيم تا ميزان تطابق آن معلوم شود:

1. در نحوه ورود به مسأله كه در اينجا مشكل جامعه و انقلاب اسلامي است، نهضت آزادي هيچ گاه يك ديدگاه فلسفي و ياكلامي ارائه نداد و ورودي كاملاً جامعه شناختي به مشكل داشت و مشكل جامعه را در استبداد و فقدان آزادي مي ديد; يعني در ديدگاه بازرگان و نهضت آزادي، ساختار سياسي _ اجتماعي ايران نقطه عزيمت تحليل بود و آنها تصور مي كردند

كه با اصلاح ساختار، مشكل حل مي شود. بنابراين، امتياز اين شاخص، براي جريان فكري مذكور، منفي خواهد بود.

2. ايدئولوژي جريان فكري التقاطي اصلاح طلب، همان گونه كه گفتيم، التقاطي بود و آنها براي توانمند كردن اسلام در مقابله با مسايل مستحدثه و جديد، قايل به تلفيق و تركيب اسلام با آموزه ها و ايدئولوژيهاي جديد بودند كه به طور عمده مي توان از تلفيق دين و علم و دين و ناسيوناليسم نام برد. اين امر حاكي از آن است كه نهضت آزادي و بازرگان، اسلام را به تنهايي قادر به پاسخگويي به مسايل جديد نمي ديدند و نمي توانستند از دستاوردهاي عصر جديد چشم پوشي كنند. بدين لحاظ امتياز اين شاخص نيز بينابين است.

3.در مورد شاخص نفي وضع موجود كه يكي از اركان اساسي همه انديشه هاي انقلاب است، جريان التقاطي اصلاح طلب، به شدت محافظه كار و اصلاح طلب بود و هيچ گاه نظام سلطنتي را نفي نكرد و همچنان بر آن پاي بند ماند و معتقد بود كه مي توان يك نظام مشروطه سلطنتي و در عين حال اسلامي داشت كه شاه در آن سلطنت (نه حكومت) كند و حدود آزاديها نيز محفوظ باشد. بنابراين، امتياز اين شاخص منفي است و جريان مذكور، يكي از اركان انديشه انقلاب اسلامي را فاقد است و افكار آن نمي تواند مبناي فكري انقلاب اسلامي باشد.

4. در مقابل نفي نظام موجود، ارائهنظام جايگزين هم، ركن ديگر انديشه انقلاب است و هر انقلابي بايد نظام جايگزين آينده را ترسيم و اجرا كند، اما جريان فكري مذكور چون نظام موجود را نفي نكرده بود، پيشنهاد و ارائه نظام

جايگزين نيز خود به خود منتفي بود; منتهي آنها براي اصلاح وضع موجود، پيشنهاداتي در اجراي قانون اساسي مشروطه داشتند كه اين حاكي از پاي بندي آنها به سلطنت مشروطه بود و مخالفت آنها حاكي از انحراف نظام از مسير اصلي بود.

آنها خواستار بازگشت به اصل بودند، نهضت آزادي و بازرگان به طور مشخص در سالهاي قبل از انقلاب هيچ طرحي براي نظام بعد از انقلاب ترسيم نكرده بودندو تنها در نوشته هاي بعد از انقلاب اسلامي بازرگان، اشاراتي به حكومت از ديدگاه اسلام و نيز حكومت شوراي ملي وجود دارد. بدين لحاظ، امتياز اين شاخص هم منفي است و نهضت آزادي را سازنده انديشه انقلاب اسلامي نمي نماياند.

5 . بيشتر خاستگاه انديشه جريان التقاطي اصلاح طلب، داخلي بود و با اينكه بازرگان تحت تأثير غرب و افكار غربي بود، يك جريان تقريباً مستقل داخلي را ايجاد كرد كه به مراتب موفق تر از ملي گرايان قبل از كودتا بود و به لحاظ نظري گام بسيار بزرگي به جلو بود، گرچه تجلّي عمل سياسي _ اجتماعي آن بسيار كم بود. با كمي اغماض و تسامح، امتياز اين شاخص را مي توان مثبت ارزيابي كرد.

6 . در مورد ارتباط انديشه ها و افكار جريان مذكور با عصر جديد، بايد گفت مهمترين و قوي ترين شاخصِ اين جريان است و آنها به قدري نو و جديد فكر مي كردند كه در صدد تحول دين به يك دين عصري و علمي بودند و اساس كارشان مدرنيسم بود; از اين نظر، امتياز اين شاخص هم مثبت است.

7. پايگاه اجتماعي و مقبوليت مردمي اين جريان، بسيار ضعيف بود و هيچ

گاه در دل توده مردم راه نيافت و ايده آلها و آرمانهاي آن، بسي با اصول و معيارهاي مورد نظر مردم فاصله داشت. بر همين اساس، اين جريان هيچ گاه قادر نبود و قادر نشد كه يك حركت مردمي را در مخالفت با شاه سازماندهي كند. جامعه ايران، به طور سنتي و طبيعي، فقط با انگيزشها و معيارهاي مذهبي تحريك مي شوند و در همه جريانهاي اجتماعي دوره معاصر ايران، مردم به تبعيت از علما (نه روشنفكران) به صحنه آمده اند. بنابراين، امتياز شاخص مذكور نيز منفي است.

8 . در مورد رهبري و شبكه ارتباطي نيز بايد گفت، جريان مذكور از اين نظر بسيار ضعيف بود و فردي مثل مهندس بازرگان، عمدتاً به لحاظ كتابها و نظراتش، شاخص شده بود، وگرنه در حد يك رهبر به مفهومي كه بتواند فرمانده يك عمليات انقلابي باشد، نبود و اصلاً به تيپ و طرز فكر وي نمي خورد كه رهبري انقلاب را بتواند به دست گيرد. نهضت آزادي هم، علاوه بر اينكه خودش تشكيلات چندان منسجمي نداشت، هيچ شبكه و شعبه اي نيز در شهرهاي ديگر ايران نداشت كه در موقع لزوم بتواند مردم را براي انقلاب، بسيج و سازماندهي كند، بدين لحاظ، امتياز اين شاخص نيز منفي است.

در مجموع، جريان فكري التقاطي اصلاح طلب، نه مبادي فكري و نظري لازم براي انديشه انقلاب اسلامي را داشت و نه پايگاه توده اي و نه حتي يك رهبري مقبول. گرچه برخي معتقدند اصلاح طلبي ديني اين جريان نقش مهمّي در ايجاد انقلاب اسلامي داشته است،(1) امّا همان گونه كه ملاحظه شد، اصول تفكرات اين جريان فكري با طرح نظري

ما از انديشه انقلاب اسلامي، تناسبي ندارد و از مجموع شاخصها، پنج نقطه ضعف و امتياز منفي و دو نقطه قوت و امتياز مثبت و يك امتياز خنثي را به خود اختصاص مي دهد و نمي تواند در بناي بنيادهاي فكري انقلاب اسلامي سهم موثري كسب كند. به عبارت ديگر، سهم اين جريان فكري در تدوين مباني فكري انقلاب اسلامي، بسيار اندك بوده است.

(برگرفته از:درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي' محمد شفيعي فر'ناشر: نهاد نمايندگي مقام معظّم رهبري در دانشگاهها

معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي'چاپ اول، زمستان 1378)

ب _نهضت آزادي

براي آشنايي با وضعيت نهضت آزادي مروري بر چگونگي پيدايش، اهداف، عملكرد و مواضع آن در برابر انقلاب و اصول و آرمان هاي اسلامي و انقلابي لازم است. چنين تحقيقي طبيعتا در اين مختصر نمي گنجد؛ ليكن به اختصار و فشرده، نكاتي را به آگاهي مي رساند:

پاسخ(قسمت چهارم)

1- اين تشكيلات اساسا بر پايه انديشه هاي دكتر مصدق و با كسب نظر از وي به وجود آمده است. مهندس بازرگان در اين باره مي گويد: «تشكيلات و پايه هاي اصلي نهضت را با كسب نظر از آقاي دكتر مصدق ريخته اند...»، (مجله روشنفكر، 25 خرداد سال 40).

در مرامنامه نهضت آمده است: «ما مسلمان، ايراني، تابع قانون اساسي [زمان شاه] و مصدقي هستيم»، (خط سازش 1/252) بازرگان.

2- گرايش ديني و اسلامي در نهضت نقش درجه دوم و ابزاري دارند و مليت گرايي بر آن تقدم و پيشي دارد. بازرگان يكي از تفاوت هاي حساس و ظريف بين نهضت آزادي و نيروهاي انقلابي را اين مي دانست كه امام و انقلابيون خواستار اسلام و خدمت به دين بودند؛ ولي نهضت آزادي ايران گرا بود. گروه اول از امكانات

و ابزارهاي موجود در ايران جهت اعتلاي دين استفاده مي كردند و گروه دوم دين را وسيله خدمت به ايران و اهداف اساسي خود قرار مي دادند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: اطلاعيه نهضت آزادي 27 خرداد 1360 و نيز: خط سازش، ج 1، ص 288.

3- نهضت آزادي داراي شيوه اي سازشكارانه بوده و هرگز موافق با مبارزه انقلابي و سرنگوني رژيم طاغوت نبوده است؛ بلكه معتقد بود شاه بايد سلطنت كند نه حكومت و هم اكنون هم بزرگ ترين منادي سازش با آمريكا مي باشد.

4- نهضت آزادي به تدريج در طول حيات خود از روحانيت فاصله گرفت و نه تنها در مسائل سياسي و اجتماعي؛ بلكه اساسا در دين شناسي و تفسير قرآن و فهم دين، رويكردي گسسته از عالمان و دين شناسان برگزيده و به جاي مطالعه در دين از طريق متدلوژي خاص خود به تأويل و تفسير قرآن از طريق تأويل و متدلوژي علوم تجربي و تفسير به رأي پرداخت و بدين وسيله نوعي انديشه التقاطي در دين را رواج داد كه اولين ثمره آن پيدايش سازمان مجاهدين خلق و گرايش آنان به سوي انديشه هاي ماركسيستي بود. البته در عين حال اين نهضت با روحانيوني مانند مرحوم شريعتمداري رابطه خود را مستحكم ساخته و او را به عنوان مرجع معرفي مي كردند؛ ولي هرگز حضرت امام را به عنوان مرجع ديني معرفي نكردند.

5- در جريان اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در واكنش به توطئه هاي آمريكا در براندازي نظام صورت گرفت و پس از افشاي اسناد ارتباط برخي از رهبران نهضت آزادي با آمريكا (مانند بازرگان، يزدي، ميناچي، امير انتظام، سنجابي، نزيه، مقدم مراغه اي و قطب زاده) نهضت آزادي دانشجويان پيرو خط امام را پيرو خط

شيطان خواند، (اسناد نهضت آزادي، ج 11، ص 207).

6- در جريان جنگ تحميلي عليه انقلاب، نهضت آزادي به جاي پيوستن به صفوف جنگ و مبارزه و يا تشويق مجاهدان جان بر كف، برعكس با دشمنان همسويي نموده و حضرت امام را جنگ طلب معرفي مي كردند.

گذشته از اختلاف هاي فكري، عقيدتي و نحوه برداشت از اسلام، بين رهبران نهضت آزادي با امام (ره) و نيروهاي انقلاب، اختلاف هاي سياسي در نحوه اداره حكومت، قضاياي انقلاب و حوادث سياسي پس از انقلاب سبب گرديد كه هر روز جدايي و اختلاف بين امام(ره) و نيروهاي انقلاب با نهضت آزادي و رهبران آن در قالب دولت موقت بيشتر شود.

در اين جا به برخي از اين اختلاف ها اشاره مي نماييم:

1_ عدم توجه بازرگان به فرمان نخست وزيري حضرت امام(ره) مبني بر استفاده از تمام نيروها و پرهيز از انتخاب اعضاي كابينه از يك گرايش سياسي و گروهي خاص؛ اين اقدام سبب گرديد كه نيروهاي حزب الله، به مخالفت با بازرگان برخاسته و عمل او را غير قابل تحمل قلمداد نمايند.

2_ امام (ره) نوع حكومت را جمهوري اسلامي مطرح نمودند؛ اما بازرگان و نهضتي ها بر حكومت جمهوري دموكراتيك تاكيد داشتند. پس از تصويب جمهوري اسلامي،در 12 فروردين 1358 به وسيله مردم و بعدها تصريح قانون اساسي، بر كلمه جمهوري اسلامي و تأييد مردم؛ نهضتي ها حتي تا زمان حال نيز، در فراق حكومت دموكراتيك (جمهوري دموكراتيك) سوگوار هستند و اين اختلافِ برداشت بازرگان و نهضتي ها در مقابل امام (ره) و انقلابيون درباره جمهوري اسلامي، شكافي عميق براي آغاز اختلاف ها محسوب مي شد.

3_ مخالفت بازرگان و نهضتي ها با مجلس خبرگان و تأكيد و ارائه طرح

تشكيل مجلس مؤسسان به جاي آن؛ اين طرح با مخالفت صريح امام، به شكست انجاميد.

4_ مخالفت با اصل ولايت و حاكميت فقيه و فقه در جمهوري اسلامي ايران.

5 _ مخالفت با برخي از اصول حقوقي و جزايي اسلام، مانند اصل قصاص و يا حدود و... به دليل مغايرت با حقوق بشر و سازمان هاي جزايي بين المللي!

6_ مخالفت با شعار صدور انقلاب.

7_ مخالفت با حمايت از نهضت هاي آزادي بخش.

8 _ مخالفت با چگونگي برخورد با ضد انقلاب و نيز مخالفت با اعدام ژنرال هاي خونريز و سران فاسد رژيم گذشته.

9_ مخالفت بر سر چگونگي ارتباط و برخورد با آمريكا و نيز مخالفت با اشغال لانه جاسوسي آمريكا كه در نهايت، سبب استعفاي بازرگان و انحلال دولت موقت گرديد.

10_ اختلاف بر سر تفسير سياست نه شرقي و نه غربي امام(ره)؛ ( بازرگان از اين سياست امام، برداشت موازنه منفي دكتر مصدق را داشت).

11_ مخالفت رهبران نهضت آزادي و دولت موقت با سپاه پاسداران، كميته ها و نهادهاي انقلابي.

12_ ملاقات وزير امور خارجه دولت موقت (ابراهيم يزدي) با برژيسنكي، مشاور امنيت ملي كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا، سبب گرديد كه نيروهاي انقلابي به مخالفت صريح با اين جريان برخيزند؛ چرا كه اين ملاقات ها سبب خرد شدن چهره ضد استكباري جمهوري اسلامي مي گرديد.

13_ شركت برخي از نهضتي ها (مانند قطب زاده، امير انتظام و ديگران) در كودتاي طبس و نوژه.

با توجه به وجود چنين اختلاف هايي بين امام، نيروهاي انقلابي و حزب الله با رهبران نهضت آزادي، دولت موقت، ملي گرايان و ليبرال ها؛ موفقيت و پيروزي با امام(ره) و نيروهاي انقلابي بود، و پس از

طي يك بحران، نهضت آزادي، بازرگان و ياران و هواداران او به صورت رسمي از صحنه حكومت ،قدرت و سياست بركنار شدند.

اما اين پايان كار نهضت آزادي نبود؛ زيرا پس از قضاياي دولت موقت و بركناري جناح ميانه روي ليبرال از صحنه سياسي كشور و حاكميت رسمي حزب الله بر كشور از سال 1360، نهضت آزادي رفته رفته از انقلاب، امام و نيروهاي انقلاب دور گشته و تبديل به يك نيروي اپوزيسيون شد و به نوعي در وحدت تاكتيكي و عملي به نيروهاي ضد انقلاب و منافقين نزديك شد و اين نزديكي تا آن جا ادامه يافت كه اعلاميه ها و سخنراني هاي رهبران نهضت در روزنامه ها، مجلات و راديو و تلويزيونِ ضد انقلاب عراق و آمريكا پخش مي گرديد. گرچه نهضت آزادي با ديگر نيروهاي ضد انقلاب، اعم از چپ و راست، داراي اختلاف فكري و بينشي بود، اما داشتن هدف مشترك؛، يعني، مقابله و مخالفت با انقلاب و رهبران آن و به خصوص روحانيت، همه نيروهاي اپوزيسيون را در عمل، به مواضع واحد و مشترك رسانيد. بنابر اين، در اين مواضع مشترك، نهضت آزادي، در كنار منافقين، ملي گرايان، سلطنت طلب ها، توده اي ها و ديگر چپي ها قرار گرفت. البته بايد انصاف داد كه اگر نهضت آزادي در مقابله با رژيم گذشته به مبارزه مسلحانه اعتقادي نداشت، در مقابله با جمهوري اسلامي نيز بر عقيده خود ثابت قدم مانده و به روش مبارزه مسلحانه مجهز نشد و تنها به مبارزه سياسي بر ضد جمهوري اسلامي پرداخت.

برخي از ويژگي هاي فكري نهضت آزادي عبارت است از:

1_ شيفته و مجذوب فرهنگ و تمدن مغرب زمين.

2_ گرايش و تمايل به ارتباط با آمريكا

و غرب.

3_ اعتقاد به اصالت فرد و آزادي هاي فردي.

4_ علم گرايي و تأكيد بر علوم تجربي و حسي و بي اعتنايي به علوم عقلي و فلسفي.

5 _ تفسير علمي، تجربي و حسي از قرآن، روايات و متون ديني و تأكيد بر روش تجربي در فهم متون ديني.

6_ اعتقاد به دين و مذهب، به عنوان امري فردي، جزيي و تجربي.

7_ اعتقاد به جدايي دين از سياست ( به خصوص پس از حوادث سال هاي بعد از انقلاب)

8 _ نفي حكومت ديني و نظام ولايت فقيه.

9_ پيروي از انديشه هاي دكتر مصدق در عرصه سياست و حكومت.

10_ پيروي از انديشه تسامح و تساهل در تمام ابعاد.

11_ ملي گرايي و ناسيوناليسم افراطي و اعتقاد به مليت و ايران، در مقابل اسلام و به عبارت ديگر تقدم ايران بر اسلام.

12_ اعتقاد به دموكراسي و آزادي به شيوه غربي.

در پايان لازم به ذكر است كه حضرت امام(ره) طي نامه اي به وزير كشور وقت (آقاي محتشمي) نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب حجت الاسلام آقاي محتشمي، وزير محترم كشور، ايده الله تعالي

در موضوع نهضت به اصطلاح آزادي، مسائل فراواني است كه بررسي آن محتاج به وقت زياد است. آن چه بايد اجمالاً گفت، آن است كه پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت مي دهد كه نهضت به اصطلاح آزادي، طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به آمريكا است و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد آن است كه شايد آمريكاي جهان خوار را _ كه هر چه

بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملت هاي تحت سلطه او دارند از ستم كاري او است _ بهتر از شوروي ملحد مي دانند و اين از اشتباهات آنها است. در هر صورت به حسب اين پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاي نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريكا و به حسب آن چه من مشاهده كردم از انحرافات آنها كه اگر خداي متعالي عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند، ملت هاي مظلوم، به ويژه ملت عزيز ما، اكنون در زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا مي زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمكاران مي خورد كه قرن ها سر بلند نمي كرد و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادي، صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانون گذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آن كه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويل هاي جاهلانه، موجب فساد عظيم ممكن است شوند، از ضرر گروهك هاي ديگر حتي منافقين _ اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان _ بيشتر و بالاتر است.

نهضت آزادي و افراد آن، از اسلام اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند، از اين جهت، گفتارها و نوشتارهاي آنها كه منتشر كرده اند، مستلزم آن است كه دستورات حضرت مولي الموالي، اميرالمؤمنين، را در نصب ولات و اجراي تعزيرات حكومتي كه گاهي بر خلاف احكام اوليه و ثانويه اسلام است، برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را _ نعوذ

بالله _ تخطئه، بلكه مرتد بدانند و يا آن كه همه اين امور را از وحي الهي بدانند كه آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتيجه آن كه نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از كساني كه بي اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مي گردند، بايد با آن ها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت داشته باشند.

والسلام علي من اتبع الهدي

توفيق جناب عالي را از خداوند تعالي خواستارم

روح الله الموسوي الخميني

آقاي ابراهيم يزدي دبير كل گروهك غيرقانوني نهضت آزادي مي باشند و در دوران دولت موقت نيز وزير امور خارجه بودند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

- مجتبي سلطاني، خط سازش، نشر سازمان تبليغات اسلامي

- شهيد سيد عبدالحسين دستغيب، گروهك ها، نشر كانون تربيت شيراز

- دفتر تبليغات اسلامي، نهضت آزادي در انديشه و عمل

پاسخ

به نظر ما منحصر كردن روزنامه هاي داخلي به روزنامه هاي وابسته به جناح چپ و راست صحيح نيست . علاوه بر روزنامه هاي جناحي , چند دستهء ديگر از نشريات وجود دارد:

1 بي دردها و بي اعتناها: روزنامه هايي كه كاري به سمائل سياسي و حكومتي ندارند و تنها هدفشان جمع مال و آسايش زندگي است ;

2 پايگاه هاي دشمن و استعمار: روزنامه هايي كه ميل ندارند ملت ايران بالندگي داشته باشد و در مجامع علمي و صنعتي و سياسي چهرهء درخشاني از نشان بدهد. اين نشريات كارشان ايجاد اختلاف و تشت و ناامني و در نتيجه ايجاد اضطراب و دلهره براي مردم است ;

3 فرا جناح ها: روزنامه هايي كه تقريباً طرفدار واقعيات و حقايق هستند و كار و فّعاليت و گفته ها ونوشته

هاي آن ها بر اساس اين ديدگاه است و از اعمال و رفتار و گفتار و نوشته هاي ناروا از هر كسي انجام بگيرد,نكوهش مي كنند. براي چاره انديشي و اصلاح روزنامه هاي وابسته و جناحي , بهترين , بلكه تنها راه همان است كه مقام معظم رهبري در ابتداي سال 1379و رياست محترم جمهوري در سخنراني هاي خود پيشنهاد دادند وآن عبارت بود از .

اگر همهء جناح ها ضمن حفظ سلايق شخصي و خط و مشي هاي گروهي , در اصول مشترك وحدت نظرداشته و به جاي مچ گيري هاي بي جا و خسته كننده , به فكر مردم باشند و راه حل هايي براي درمان درد مردم وحل مشكلات و ايجاد اشتغال براي جوانان و ديگر ناهنجاري ها پيشنهاد بدهند, بسياري از اختلاف نظرها ازبين خواهد رفت و اضطراب و نگراني مردم برطرف خواهد شد.

چپ و راست يعني چه ؟

پرسش

چپ و راست يعني چه ؟

پاسخ

دو اصطلاح چپ و راست اعتباري است . مخالفان و موافقان سياست هاي جاري در هرمملكت , به اين دو عنوان خوانده مي شوند. البته ممكن است افرادي كه متهم به چپي يا راستي هستند, آن راقبول نداشته باشند, اما ديگران آنان را به راستي يا چپي نام گذاري مي كنند, مثلاً در حال حاضر در كشور ما, به كساني گفته مي شود كه موافق با نظام حاكم و سنّتي و همراه با محافظه كاري اند و اصطلاح به كساني گفته مي شود كه مخالف با آن ها يا مخالف با بعضي از عقايد آن ها هستند.

اما به نظر ما همان طور كه مقام معظم رهبري فرمودند اين اصطلاحات در كشور ما درست نيست و نمي توان براي آن حدّ و مرز مشخصي قائل شد.

مثلاً چپي ها خود را اصلاح طلب مي دانند و راستي ها هم مي گويند ما اصلاح طلب هستيم و موافق با افسادنيستيم و اصلاح طلبي مي كنيم .

اصطلاح چپ و راست , بعد از انقلاب فرانسه رواج يافت , كه در مجمع ملي آن نمايندگان انقلابي تندرو درطرف چپ و محافظه كارها در طرف راست مي نشستند چپ به معناي انقلابي بودن و هواداري از دگرگوني بودو راست به معناي مخالفت با هر گونه دگرگوني است , اما از آن پس چنان فراز و نشيبي از نظر معنا پيدا كرد كه تعيين مرز روشني ميان آن دو تا ممكن است . به طور كلي , جريان چپ شامل همهء گروه هاي بهبود خواه وانقلاب خواه جديد است كه هواداري از دگرگوني ها, از ميان

برداشتن فاصله هاي طبقاتي , گرايش به عقل واستدلال و داشتن باورهاي فلسفيِ غير ديني يا ضد ديني , گرايش به سنّت شكني و داشتن روحيه يا روش انقلابي , از خصوصيات آنان است و اما جريان راست به گروهي گفته مي شود كه در برابر چپ باشد وخصوصيات آن ها دفاع و پشتيباني از نهادهاي سنّتي , دفاع از آزادي هاي سياسي و اقتصادي فردي , دفاع از نظام پارلماني مي باشد. در سال هاي اخير اصطلاح راست و چپ براي دسته بندي هاي داخلي حزب ها نيز به كارمي رود, چنان كه در حزب محافظه كار انگلستان مراد از جناح چپ , محافظه كاراني هستند كه برخي از مفاهيم چپ , مانند برنامه ريزي اقتصادي , گسترش خدمات اجتماعي و آزادي مستعمره ها را مي پذيرند. در حزب كارگر آن كشور, مراد از جناح چپ گروهي است كه هوادار سوسياليسم يا هر چه زودتر رسيدن به سوسياليسم است و جناح راست عنوان غير سوسياليسم يا ليبرال ها در آن حزب است . در حزب كمونيست چين جناح هوادار مائو و انقلاب فرهنگي , جناح چپ و جناح هوادار ليوشائوچي جناح راست به شمار مي رفت .(1)

(پ_اورقي 1.داريوس آشوري , دانشنامهء سياسي , ص 122

نظر شما دربارهء طرفداران جناح چپ و راست چيست ؟

پرسش

نظر شما دربارهء طرفداران جناح چپ و راست چيست ؟

پاسخ

تا وقتي جناح ها و گروه ها با سلايق و ديدگاه ها و خط مشي هاي گوناگون در كشور وجود دارند وخواستار حاكميت الله و خدمت به خلق و رشد و تعالي كشور در زمينه هاي فرهنگي و اقتصادي و سياسي ونظامي و... باشند, وجودشان بسيار مفيد و پرثمر خواهد بود, چون در اثر تبادل نظر و تضارب آرا بهترين نتايج حاصل مي شود كه براي ترقي مملكت مفيد خواهد بود, اما وجود گروه هايي كه به جاي رسيدگي به مشكلات مردم و رفع نابساماني هاي كشور و ايجاد وحدت , به طرح مسائل جناحي بپردازند و در كشور اختلاف و ناامني ايجاد بكنند, مضر خواهد بود.

البته در بين جناح هاي كشور عناصر تندرو و معتدلي وجود دارد, چنان كه در ميان هواداران آنان افرادي اين اين چنين وجود دارد. آنان اگر از گروه هاي خوب و متعهد و مؤمن و دلسوز به حال مردم و ملت و طرفدار نظام مقدس جمهوري اسلامي و قوانين اسلامي (ازهر جناحي كه باشند) طرفداري كنند, خوب است و مورد تأييدخواهد بود; در غير اين صورت از هر جناحي كه باشند مورد تأييد ما نيستند; بنابراين , وجود سلايق متعدد دركشور امري اجتناب ناپذير است ; لذا براي روحانيتِ آگاه , جناح چپ و راست فرقي ندارد; هر كدام براي كشور,نظام و اسلام خدمت كنند, ما براي آن ها دعا مي كنيم و اگر كسي بخواهد خيانت كند, از ديد ما مطرود است .

علت اين كه بيش تر جوان ها طرفدار جناح چپ هستند چيست ؟

پرسش

علت اين كه بيش تر جوان ها طرفدار جناح چپ هستند چيست ؟

پاسخ

جناح چپ و در رأس آن جناب رياست محترم جمهوري , در موقع انتخاباتِ رياست جمهوري وهنگان ارائهء برنامه هاي آيندهء دولت خود, در سخنراني ها و روزنامه ها و مصاحبه ها مطالب و شعارهايي را مطرح كردند كه براي عده اي مخصوصاً نسل جوان جذّاب و دلربا بود, مثل استقلال , آزادي در بيان , نوشتار و ايجادجامعهء مدني و درك جوانان و حل معضل و مشكل آنان و...; اين شعارها براي همه جذاب است , مخصوصاًنسل جوان ; به همين علّت از جناح چپ حمايت كردند. به علاوه مدّت زيادي جناح راست حاكم و همهء كارهادر اختيار آن ها بود و طبيعت انسان دين است كه هميشه دنبال گروه نو و جديد باشد. ضمناً جوان ها معتقدندگروه راست تا كنون نتوانسته است مشكلات را حل كند. به قول استاد مطهري ره انسان طالب چيزي است كه ندارد و رو گردان از چيزي است كه دارد. و وِرْد زبان جوان ها اين است كه كار كساني كه قدرت را در دست داشتند ديديم , يك مدت هم قدرت رابه كساني واگذار كنيم كه از صحنه خارج بوده اند.

البته علل و عوامل ديگري نيز دخالت دارد كه جاي بيانش نيست .

اميدواريم حمايت هاي جوانان هم چنان از رياست محترم جمهوري ادامه داشته باشد, اما يقيناً اين حمايت ها تا وقتي است كه جناح چپ به شعارهاي خود جامهء عمل بپوشاند و اگر روزي جوانان متوجه شونداين ها تنها شعار است و از عمل خبري نيست , قطعاً دست از حمايت خود

خواهند كشيد.

حزب جمهوري اسلامي در چه سالي تأسيس شد و در حال حاضر چه كساني در آن عضويت دارند؟ چه كساني رياست آن را به عهده دارند و فعاليت اين حزب در چه مواردي است ؟

پرسش

حزب جمهوري اسلامي در چه سالي تأسيس شد و در حال حاضر چه كساني در آن عضويت دارند؟ چه كساني رياست آن را به عهده دارند و فعاليت اين حزب در چه مواردي است ؟

پاسخ

حزب جمهوري اسلامي در اوائل پيروزي انقلاب , در سال 58تأسيس شد, ولي بعد از مدتي منحل وتعطيل شد. الآن رسماً حزبي به نام حزب جمهوري اسلامي وجود و فعاليت ندارد.

جناح چپ و راست چيست ؟

پرسش

جناح چپ و راست چيست ؟

پاسخ

اصطلاح چپ و راست به مرور زمان تعبيرهاي وسيعي گرفته است و به تعريف واحد و دقيقي از آن امكان ندارد. اين اصطلاح اولين بار از مجلس ملّي فرانسه , بعد از انقلاب كبير سر در آورد.

در اين مجلس افرادي كه داراي نظريات راديكالي و انقلابي و تند بودند, در سمت چپ مجلس مي نشستند وآن هايي كه مخالف بودند, مثل محافظه كاران و ليبرال ها, در طرف راست قرار داشتند.

اين امر به تدريج به صورت يك سنّت در پارلمان هاي اروپايي درآمد. چپي به كساني اطلاق مي شد كه طرفداردگرگوني هاي بنيادي و تند و توسل به خشونت و قوهء قهريه بودند, و راستي به آن هايي گفته مي شد كه مخالف تغييرسريع و بنيادي در نظام بودند و توسل به زور و خشونت را قبول نداشتند و معتقد بودند تنها اصلاحات ظاهري درنظام سياسي كشور صورت بگيرد.(1)

جناح چپ امروز در ايران به كساني اطلاق مي گردد كه مخالف خشونت و توسل به قوهء قهريه هستند و نظام ديني و ولايي را قبول ندارند يا ولايت مطلقه را نمي پذيرند و يا مشروعيت نظام ولايي را انتصابي و متعين از طرف شارع مقدس (خدا و پيامبر و امام معصوم :) نمي دانند.

جناح راست به كساني گفته مي شود كه معتقدند بايد حكومت و نظام ولايي ولايت مطلقه باشد و مشروعيت آن از طرف شارع مقدس است , اما مقبوليت نظام و حكومت از سوي مردم است .

البته تفاوت هاي ديگري نيز وجود دارد.

(پ_اورقي 1.دفتر تحقيقات و برنامه ريزي درسي , آشنايي با مكاتب و اصطلاحات عقيدتي و سياسي

, سال دوم , مراكز تربيت معلّم , شماره كد2014 ص 116_ 117

به نظر بنده روزنامهء فراجناحي وجود ندارد و تا رسيدن به مرحلهء انتشار آن روزنامه ها, جامعهء ايران بايد مراحل و مسيرهاي پرپيچ و خمي را طي كند. اينطور نيست ؟

پرسش

به نظر بنده روزنامهء فراجناحي وجود ندارد و تا رسيدن به مرحلهء انتشار آن روزنامه ها, جامعهء ايران بايد مراحل و مسيرهاي پرپيچ و خمي را طي كند. اينطور نيست ؟

پاسخ

نظر جنابعالي صحيح است . روشن است هر گروهي بر طبق عقيده اي كه دارند, روزنامهء خود را شكل مي دهند و حاضر نيستند نظريات گروه ديگر را تحمل كنند. البته جامعهء ايران كه مسلمان و با فرهنگ هستند, به اختلافات جناحي توجهي ندارند. غالب اين گروه ها كه هر كدام يك پا چند روزنامه چاپ و منتشر مي كنند, شايداعضاي صد نفري باشند, اما از امكانات وسيع عمومي استفاده كرده و با جار و جنجال و غوغا سالاري , جامعه رادچار التهاب و تنش مي كنند, ولي عقلا به اين مطالب توجهي ندارند.

روزنامه ها به جاي اين كه خبرهايي را كه در كشور اتفاق مي افتد, صادقانه با مردم در ميان بگذارند, آن چه را به نظر خودشان مهم است و شايد در واقع مطلب ارزشمندي يا خبر مهمي نباشد, درشت مي كنند, مثلاً فلان شخص دركجا سخنراني كرده و چه گفته است .

روزنامهء ديگر جواب آن را مي نويسد يا شخص ديگري در جاي ديگر سخنراني و با او مخالفت مي كنند. اين شيوه از نظر مردم پشيزي نمي ارزد. نبايد خود را دربست در اختيار اين و آن قرار بدهيم . ما مسلمانيم و ملاك ها وارزش هاي اسلامي را كه امام راحل و رهبر معظم انقلاب ترسيم مي كنند, بايد مدّ نظر داشته باشيم و همواره حافظ ونگهبان ارزش هاي اسلامي و اجتماعي باشيم . با مفاسد اجتماعي مبارزه كنيم

.

روحانيت و روحانيون , دو حزب جداگانه اند؟ لطفاً شرح دهيد؟ آيا در قم هم اين دو گروه وجوددارند؟

پرسش

روحانيت و روحانيون , دو حزب جداگانه اند؟ لطفاً شرح دهيد؟ آيا در قم هم اين دو گروه وجوددارند؟

پاسخ

جامعهء روحانيت مبارز, عده اي از علماي شهر تهران هستند كه به اين نام تجمع و تشكل دارند كه قبل از انقلاب براي هماهنگي بيش تر بين نيروهاي انقلابي توسط شهيد بهشتي و عده اي از علماي تهران به وجود آمد.

هم چنين مجمع روحانيون مبارز تهران , عده اي ديگر از اين عالمان و روحانيان بودند كه بر اثر بعضي ازاختلافات در اواخر عمر حضرت امام (ره ) از جامعهء روحانيت مبارز منشعب شد; زيرا مانند بقيهء احزاب نيستند, بلكه بيش تر جنبهء مذهبي و ارشادي دارند و كارهاي سياسي نيز انجام مي دهند و موضع گيري سياسي دارند. در قم , جامعه ءروحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز, دفتري ندارند, اما چون اين دو گروه , دو تشكل مهم سياسي و مذهبي مي باشند و به عنوان گروه هاي مادر عمل مي كنند, ديگر تشكل ها, گروه ها, احزاب و جمعيت ها از لحاظ خط فكري و سياسي با يكي از آن ها پيوند خورده اند. به اين جهت مي توان گفت چنين ديدگاهي (جامعهء روحانيت و مجمع روحانيون مبارز) بر كل تشكيلات سياسي كشور حاكم است .

جناح راست و چپ يعني چه ؟ توضيح دهيد چگونه اين اتفاق افتاده است ؟

پرسش

جناح راست و چپ يعني چه ؟ توضيح دهيد چگونه اين اتفاق افتاده است ؟

پاسخ

راست و چپ در اصطلاح سياسي معناي خاص خود را دارد و علّت اين كه عده اي را موسوم به راست و عده اي را موسوم به چپ مي كنند, از آن جا ناشي مي شود, ولي جناح راست و چپ در ايران و در نظام سياسي كشور ما ويژگي مخصوص به خود را دارد.

جناح راست فعلاً بيش تر از نيروهاي مذهبي و طرفدار اجراي احكام ديني بر اساس مباني اسلامي و طرفداري ازولايت فقيه _ به عنوان يك اصل اساسي , ديني و الهي _ قلمداد مي شوند, ولي جناح چپ بيشتر از نيروهاي سياسي وروشنفكر و مخالف سنّت گرايي تشكيل شده اند, گرچه در بين آنان افرادي اسلامي وجود دارند.

در ايران دو گروه مخالف با يكديگر (حال مخالفت آن ها به هر علّت باشد) قرار مي گيرند; يعني اساس تشكّل ,مخالفت افراد با يكديگر است , نه مخالفت در تئوري و ديدگاه . از هر شخصي كه در گروه چپ يا راست قرار گرفته وطرفدار اين يا آن گروه است , سؤال شود شما بر چه اساسي از اين جناح طرفداري مي كني , نمي داند! آيا اختلاف درمباني اقتصاد است يا در سياست خارجي يا چيز ديگر. همه مي گويند در سياست خارجي بر اساس اصل نه شرقي ونه غربي بايد عمل بشود.

در اقتصاد هر دو جناح مي گويند: نه سرمايهي داري غربي و نه سوسياليستي شرقي , بلكه سرمايه داري محدود وكنترل شده . البته گروه ها و حزب ها براي خود ديدگاه و نظر

خاصي دارند كه در سياست خارجي يا اقتصادي و ياسياست داخلي , آن را مي گويند.

حزب لائيك چيست ؟ آيا آنان خدا را قبول دارند؟

پرسش

حزب لائيك چيست ؟ آيا آنان خدا را قبول دارند؟

پاسخ

لائيك واژهء انگليسي است , به معناي وابسته به شخص دنيوي بودن , و لائيسم يعني غير روحاني بودن .(1)

در اصطلاح به كساني گفته مي شود كه معتقدند دين از سياست جدا است . ممكن است آن ها خود را مسلمان بدانند, ولي به لوازم مسلماني ملتزم نباشند. بعد از روي كار آمدن مصطفي كمال پاشا (آتاتورك ) در تركيه , دومين مجلس كبير ملّي كه اكثريت اعضايش از حزب خلق بود و مصطفي كمال آن را تأسيس كرده بود, در آن كشورجمهوري اعلام كرد و وي را به رياست جمهور انتخاب نموده و به نخست وزيري منصوب شد وآنكارا پايخت تركيه گرديد و بساط خلافت عثماني برچيده شد (سال 1924. مصطفي كمال قانون اساسي تركيه راكه تمام اختيارات را در دست رئيس جمهور متمركز مي كرد, تحميل نمود. حكومت او ديكتاتوري تك حزبي بود.وي از ابتدار كار براي اروپايي سازي تركيه اقدام كرد و مذهب را از سياست تفكيك نمود و شعار جدايي دين ازسياست را سر داد و به مردم مسلمان تركيه القا كرد كه هر كس بخواهد, مي تواند ديندار و خداپرست باشد, اهل نماز وعبادت باشد, ولي دينداري يك خصيصهء فردي و دروني است و نبايد هيچ گونه ظهور و بروزي در جامعه داشته باشدو آثار دينداري نبايد آشكار باشد. او با حجاب مبارزه كرد و با تشكيل حزبهاي ديني و گروه هاي مذهبي مبارزه نمودو دين را از صحنهء سياسي تركيه خارج كرد و در پستوي خانه ها محبوس نمود.

لائيك , جدايي سياسيت از آثار و علائم دين و معنويت

است , اما به اين معنا نيست كه شخص در درون خداپرست نباشد.(2)

هم اكنون شمار مسلمان ها در تركيه بسيار است , ولي متأسفانه لاييك ها حكومت را در دست دارند و ارتش راناظر بر حسن اجراي قانون اساسي مي دانند.

(پ_اورقي 1.عباس آريانپور كاشاني , فرهنگ فشردهء انگليسي به فارسي , ص 601

(پ_اورقي 2.غلامحسين مصاحب , دائرة المعارف فارسي , ج 1 ص 42 با تلخيص .

جناح راست و چپ يعني چه ؟ توضيح دهيد چگونه اين اتفاق افتاده است ؟

پرسش

جناح راست و چپ يعني چه ؟ توضيح دهيد چگونه اين اتفاق افتاده است ؟

پاسخ

راست و چپ در اصطلاح سياسي معناي خاص خود را دارد و علّت اين كه عده اي را موسوم به راست و عده اي را موسوم به چپ مي كنند, از آن جا ناشي مي شود, ولي جناح راست و چپ در ايران و در نظام سياسي كشور ما ويژگي مخصوص به خود را دارد.

جناح راست فعلاً بيش تر از نيروهاي مذهبي و طرفدار اجراي احكام ديني بر اساس مباني اسلامي و طرفداري ازولايت فقيه _ به عنوان يك اصل اساسي , ديني و الهي _ قلمداد مي شوند, ولي جناح چپ بيشتر از نيروهاي سياسي وروشنفكر و مخالف سنّت گرايي تشكيل شده اند, گرچه در بين آنان افرادي اسلامي وجود دارند.

در ايران دو گروه مخالف با يكديگر (حال مخالفت آن ها به هر علّت باشد) قرار مي گيرند; يعني اساس تشكّل ,مخالفت افراد با يكديگر است , نه مخالفت در تئوري و ديدگاه . از هر شخصي كه در گروه چپ يا راست قرار گرفته وطرفدار اين يا آن گروه است , سؤال شود شما بر چه اساسي از اين جناح طرفداري مي كني , نمي داند! آيا اختلاف درمباني اقتصاد است يا در سياست خارجي يا چيز ديگر. همه مي گويند در سياست خارجي بر اساس اصل نه شرقي ونه غربي بايد عمل بشود.

در اقتصاد هر دو جناح مي گويند: نه سرمايهي داري غربي و نه سوسياليستي شرقي , بلكه سرمايه داري محدود وكنترل شده . البته گروه ها و حزب ها براي خود ديدگاه و نظر

خاصي دارند كه در سياست خارجي يا اقتصادي و ياسياست داخلي , آن را مي گويند.

چرا در جامعهء ما جناح گرايي زياد شده است و جناح ها همديگر را مي كوبند, در حالي كه به فكراقتصاد كشور نيستند؟

پرسش

چرا در جامعهء ما جناح گرايي زياد شده است و جناح ها همديگر را مي كوبند, در حالي كه به فكراقتصاد كشور نيستند؟

پاسخ

مرحوم دكتر شريعتي يكي از گسترش دهندگان انديشه و فكر در حوزهء انديشهء اسلامي و جامعه ءدانشگاهي به حساب مي آيند. ايشان زحمات فراواني را تحمل كرده و سخنراني هاي متعدد و نوشته هاي فراواني دارند كه بعضي از آن ها قابل استفاده است , امّا در بحث اسلام شناسي , مانند هر رشتهء ديگر علوم و مطالبي لازم است كه تا انسان آن ها را نگذارند و مرحله به مرحله طي نكند, نمي تواند انديشهء عميق اسلامي برسد و آن را نشر دهد ياسخنراني كند و يا در كتابي چاپ كند.

عده اي معتقدند ايشان چون در رشتهء جامعه شناسي , كارشناس و درس خوانده بود, نظريات ايشان در آن رشته قابل قبول است . امّا دربارهء مطالب اسلامي چون از آگاهي لازم بهره مند نبودند, در نوشته ها و گفته هايشان مطالب اشتباهي به چشم مي خورد كه تمام خوبي هاي ايشان را تحت الشعاع قرار مي دهد. مي گويند بعضي از نظريات ايشان در بحث اسلام شناسي و مطالب ديني , استاندارد و قابل اعتماد و از اعتبار لازم برخوردار نيست . از اين جهت علمايي از حوزه در ردّ نظريات ايشان مطالبي نوشتند.

چرا در جامعهء ما جناح گرايي زياد شده است و جناح ها همديگر را مي كوبند, در حالي كه به فكراقتصاد كشور نيستند؟

پرسش

چرا در جامعهء ما جناح گرايي زياد شده است و جناح ها همديگر را مي كوبند, در حالي كه به فكراقتصاد كشور نيستند؟

پاسخ

البته نمي توان گفت مسئولان به فكر اقتصاد كشور نيستند. بحمداللّه بعد از جنگ , مسئولان كشور,بسياري از خرابي ها را ساخته و شهرها را آباد كرده اند و كارخانه هاي بسياري افتتاح شده است . برق در سراسركشور حتي در روستاها وجود دارد و حتي به خارج صادر مي كنند. مخابرات در سطح عالي گسترش پيدا كرده وشبكه هاي مختلف راديويي و تلويزيوني فعالانه كار مي كنند و در بخش صنعت پيشرفت هاي فراواني داشته اند.خلاصه خدماتي كه مسئولان كشور از ابتداي انقلاب به اين كشورِ پهناور, با آن همه دشمني ها و سختي ها كه بر سرراه بوده , انجام داده اند, قابل تقدير و شكرگزاري به درگاه خدا است . البته اخيراً جناح گرايي و حزب بازي فراوان شده است كه يكي از آفت هاي خطرناك محسوب مي شود, زيرا در اثر ااختلافات كشور را به سوي ركود سوق مي دهد و خطر بزرگي است . اصل حزب و تشكّل هاي قوي و متعهّد خوب است , اما حزب بازي و جناح بازي ازبزرگ ترين مفاسد هر كشور مي تواند باشد.

تخرب و جناح گرايي فكر مسئولان را به خود جلب مي كند و خود را اسير خودگرايي و حزب بازي مي كنند.

در نتيجه از فعاليت هاي اقتصادي باز مي مانند و بالاخره بعضي از كارخانه ها تعطيل مي شود و اجناس افزايش قيمت پيدا مي كنند و تمام فشار آن بر مردم مستضعف و طبقهء محروم وارد مي شود.

چون هر چه بازار آشفته تر باشد,تجار و سرمايه دارها سود بيشتري به جيب مي زنند. از خداوند متعال خواهانيم به مسئولان توفيق دلسوزي به حال مردم را عنايت فرمايد تا خود را وقف خدمت به مردم بنمايند و مشكلات آنان را حلّ كنند, نه اين كه مردم را وقف خود بكنند!

منظور از اصطلاح خط سوم چيست؟

پرسش

منظور از اصطلاح خط سوم چيست؟

پاسخ

امروزه دو خط، يا دو جناح، در كشور ما جريان دارد؛ جناح راست و جناح چپ. به جامعه روحانيت مبارز و پيروانش، جناح راست و به مجمع روحانيون، جناح چپ اطلاق مي شود. خط سوم، به خطبي مي گويند كه نه به طور كلي خط و مشي جناح راست را قبول دارد و نه جناح چپ را، بلكه تلفيقي است از خط راست و چپ.

به تعبير ديگر نيمي از خط و مشي جناح راست را قبول دارد و نيمي از خط و مشي جناح چپ را.

در حال حاضر چند حزب و جناح در ايران فعاليت مي كنند؟ اگر مي شود نام آن ها و عقايدشان رابنويسيد. چرا اين همه حزب و گروه به وجود آمده است ؟ جناج راست و جناج چپ يعني چه ؟ مگر ما فقط يك رهبرنداريم ؟

پرسش

در حال حاضر چند حزب و جناح در ايران فعاليت مي كنند؟ اگر مي شود نام آن ها و عقايدشان رابنويسيد. چرا اين همه حزب و گروه به وجود آمده است ؟ جناج راست و جناج چپ يعني چه ؟ مگر ما فقط يك رهبرنداريم ؟

پاسخ

از تعداد احزاب و گروه هاي ايراني دقيقاً اطلاع نداريم , ولي مي توانيد عقايد و اهداف برخي از آن ها رادر كتاب نوشتهء آقاي حسين متقي بيابيد.

دليل اين كه اين همه حزب و گروه به وجود آمده اند نيز كاملاً معلوم است : انسان ها داراي تفاوت هاي دورن فردي بسياري هستند. اين تفاوت ها, بينش هاي متفاوتي را در انسان ه اايجاد مي كند و بينش هاي مختلف يقيناً به اتخاذ روش هاي مختلف در زندگي مي انجامد. به همين ترتيب بعضي اهداف مشترك _ كه ممكن است كاملاً مادي يامعنوي باشد _ سبب گردآمدن افراد خاصي به دور هم مي شود و كم كم تشكّل هاي متفاوت با اهداف متفاوت پديدمي آيند. با اين بيان , معلوم مي شود كه شكل گيري احزاب مختلف , امري كاملاً طبيعي است كه به خصوصيات ذاتي انسان باز مي گردد.

اما در مورد جناح راست و چپ بايد بگوييم كه و دو اصطلاح سياسي هستند كه به زمينه اي تاريخي باز مي گردد. قصه از اين قرار است كه پس از انقلاب معروف فرانسه , در پارلمان دو گروه وجود داشتند;گروهي كه در سمت راست سالن پارلمان مي نشستند, داراي افكاري محافظه كارانه بودند و گروهي كه در سمت چپ پارلمان مي نشستند, داراي افكار اصلاح طلبانه بودند. بدين

ترتيب , از آن روب به عد در تاريخ اصطلاحات سياسي به هر حزب محافظه كاري يا و به هر گروه اصلاح طلبي , يا اطلاق گرديد. نوعاً احزاب چپ و راست در سه مسئلهء عمده با هم در اختلاف هستند:

الف ) سياست

ب ) اقتصاد

ج ) فرهنگ

در ايران هم اين دو حزب با اختلافات كوچك و بزرگ فعاليت مي كنند. با اين حال , همگي در چارچوب قانون اساسي و سياست كلي نظام كه از سوي رهبري اتخاذ مي گردد, تلاش مي كنند.

حزب دموكرات چيست؟

پرسش

حزب دموكرات چيست؟

پاسخ

دموكرات در لغت يعني طرفدار دموكراسي.(1)

دموكراسي يعني حكومت مردم بر مردم. به عبارت ديگر: نوعي از حكومت كه در آن حاكميت عاليه در دست مردم است كه ممكن است مستقيماً يا به واسطه نمايندگي كه انتخاب مي كنند، اعمال شود. اصطلاح دموكراسي در يونان قديم پيدايش يافت و به حكومت اطلاق مي شد كه مردم در اداره آن سهيم و از مزايايش برخوردار باشند.(2) افرادي كه طرفدار دموكراسي هستند، دست به تشكيل احزاب مربوط به خود زدند. اكنون ممكن است در بعضي از كشورها حزب دموكرات وجود داشته باشد، مثل حزب دموكرات در آمريكا كه در مقابل جمهوري خواهان قرارداد و يا حزب دموكرات كردستان عراق يا تركيه. چنين احزابي ممكن است در داخل آيين نامه اي مخصوص به خود داشته باشند كه وضع مشاهبهي با ديگر احزاب با اين نام و نشان نداشته باشد، اما در يك اصل كه طرفداري از حكومت مردم بر مردم باشد شريكند، هر چند در نحوه اجراي آن دچار اختلاف شوند.

1 - ر. ك: دائرة المعارف مصاحب، ج 1، ص 944.

2 - همان

نظر شما در مورد جناح چپ و راست و چند حزبي شدن مملكت چيست؟

پرسش

نظر شما در مورد جناح چپ و راست و چند حزبي شدن مملكت چيست؟

پاسخ

ملّت شريف ايران همه مسلمان و متديّن و قريب به اتفاق شيعه و پيرو مولاي متقيان اميرالمؤمنين و ائمة اطهار(ع) هستند. اگر افرادي كه شيطنت مي كنند دست از هوا پرستي بردارند و به فكر حلّ مشكلات مردم باشند هيچ مشكلي سر راه رشد و پيشرفت كشور نخواهد بود.

دولتمردان آمريكا براي جلوگيري از پيشرفت ايران اسلامي پس از پيروزي انقلاب به انواع توطئه ها متوسل شدند تا بتوانند كشور را دچار بحران كنند و نظام را ساقط نمايند. يكي از توطئه هاي دشمن ايجاد تفرقه و تشتّت بين مردم و مسئولان است تا بتوانند از راه تفرقه انداختن نظام كشور را سرنگون كنند و بر كشور دوباره مسلّط شوند. ملّت شريف ايران بايد متوجه باشند اختلافات به عنوان چپ و راست به نفع كشور و مردم نيست. ما در اسلام چپ و راست نداريم و اين تعبير را شياطين القا مي كنندو بر سر زبان ها مي اندازند. بايد از گفتن لفظ راست و چپ پرهيز كنيم و متّحد باشيم و كشور و انقلاب اسلامي را به كمال و پيشرفت برسانيم. البته تشكيل احزاب و گروه ها اگر در چارچوب مقررات باشد و اهدافي مغاير با نظام اسلامي نداشته باشد مانعي ندارد منتها بايد توجه داشت كه احزاب تا كنون در ايران موفق نبوده اند.

در مورد فعاليت هاي ضد انقلاب و تشكيلات آن ها توضيح دهيد. فعلاً سازمان مجاهدين خلق چه مي كند؟

پرسش

در مورد فعاليت هاي ضد انقلاب و تشكيلات آن ها توضيح دهيد. فعلاً سازمان مجاهدين خلق چه مي كند؟

پاسخ

گروه هاي ضد انقلاب، گروه هايي هستند كه به مقابله و ضديت با نظام جمهوري اسلامي ايران پرداخته اند و معروف به گروه هاي برانداز نيز هستند. اين ها با تلاش و خيالات واهي به فكر تغيير نظام اسلامي با كمك ايادي داخلي و خارجي مي باشند. دشمنان داخلي و خارجي در اين 25 سال انقلاب از تمام توان خود استفاده نموده و از هيچ تلاشي فروگزار نكرده و از هر طريق ممكن وارد مبارزه شده اند، تا به اهداف خود برسند؛ از جبهة فرهنگي گرفته تا راه انداختن جنگ هاي داخلي و خارجي، مانند غائلة كردستان و جنگ ايران و عراق و ترور شخصيت ها و مسئولان نظام، ترور شهيد مطهري و مفتح و بهشتي و 72 تن از يارانش، نيز باهنر و رجايي و شهداي محراب (شهيد مدني و اشرفي اصفهاني و دستغيب و صدوقي) و ترور ناموفق مقام معظم رهبري و هاشمي رفسنجاني و ... .

اين ها از جمله فعاليت هاي دشمنان نظام بوده است و هنوز اين فعاليت ها ادامه دارد، مخصوصاً در جبهه فرهنگي و ديني كه رهبر انقلاب آن را به شبيخون فرهنگي تعبير نمودند. آمريكا براي اين شبيخون فرهنگي اعلام مي دارد كه بيست ميليون دلار هزينه كرده است.

فعاليت هاي گروه هاي ضد انقلاب:

1- ترور شخصيت ها و مسئولان از لحاظ فرهنگي و اجتماعي (بدبين كردن مردم نسبت به مسئولان؛

2- ناكار آمد جلوه دادن نظام جمهوري اسلامي؛

3- تبليغات عليه دين و اشاعة و بي ديني و فساد

و فحشا؛

4- گسترش اعتياد بين جوانان؛

5- تبليغات عليه رهبري (كه محور وحدت ملگ و يگانگي نظام جمهوري اسلامي است)؛

6- نفوذ در دستگاه هاي دولتي و حكومتي و ايجاد اخلال در امور كشور؛

7- جاسوسي و دادن اطلاعات به دشمنان؛

8- ايجاد نا اميدي در مردم نسبت به آيندة كشور؛

9- بزرگ جلوه دادن دشمنان و مرعوب كردن مسئولات و مردم؛

10- تبليغات عليه شهادت طلبي و جهاد و مبارزه و خشونت گرا جلوه دادن اين امور؛

11- تبليغات و تخريب روحانيت.

و در آخر گرفتن دين و ايمان و ارادة مردم، و تضعيف نظام جمهوري اسلامي ايران و عمدة گروهك ها را مي توان به سه دسته تقسيم نمود:

1- گروهك هاي سلطنت طلب و ملي گرا؛

2- گروهك هاي چپ گرا و ماركسيست شامل گروه هايي مثل حزب توده و فدائيان خلق؛

3- گروهك منافقين (سازمان مجاهدين خلق).

اين گروهك ها را ملّت شريف ايران شناخته است و آن ها را از صحنة اجتماع و حيات سياسي كشور طرد نموده و اين افراد به كشورهاي خارجي گريخته اند.

گروهك منافقين كه از سي ام خرداد 1360 تا كنون اعمال تروريستي زيادي را مرتكب شده اند. بعد از آغاز جنگ تحميلي به دامان رژيم جنايتكار صدام پناه برد.

برخي از نيروهاي اين گروهك در كشورهاي اروپايي به فعاليت ضد انقلابي مشغول شدند. اين گروهك با توجه به جنايات فجيعي كه عليه ملّت شريف ايران و مسئولان نظام مرتكب شده بعد از جنگ ايران و عراق، آلت دست صدام شدند و عليه شيعيان عراق دست به جنايت و كشتار زدند، يكي از منفورترين گروه ها نزد ملّت ايران محسوب مي شود. اين گروهك در حال حاضر نوكر

نيروهاي غربي (آمريكا و انگليس) در عراق مي باشند كه با آن ها همكاري مي كنند. مهم ترين دليل انحراف اين گروه برداشت ناصحيح از اسلام و تفسير نادرست از آيات و روايات است. اميد است ملّت مسلمان و شجاع ايران با تكيه بر ايمان و اراده و با توجه به منويات مقام معظم رهبري هميشه هشيار و بيدار بوده و با مدد الهي راه خود را ادامه بدهد تا پرچم اين نهضت الهي را در دست صاحب اصلي آن امام زمان(عج) قرار بدهد.

اعضاي دولت موقت جمهوري اسلامي ايران، نيز عملكرد چند ماهه آن دولت را براي ما بنويسيد. نيز بيان كنيد كه چرا در كابينه هاي بعدي حضور نداشتند؟

پرسش

اعضاي دولت موقت جمهوري اسلامي ايران، نيز عملكرد چند ماهه آن دولت را براي ما بنويسيد. نيز بيان كنيد كه چرا در كابينه هاي بعدي حضور نداشتند؟

پاسخ

برخي اعضاي دولت موقت عبارت بودند از:

1- مهندس مهدي بازرگان

2- داريوش فروهر

3- حسن نزيه

4- يداللَّه سحابي

5- ابراهيم يزدي

6- كريم سنجابي

7- ايزدي

8- هاشم صباغيان

9- علي اكبر معين فر

10- صدر حاج سيد جوادي

11- سپهبد قرني

12- دكتر مدني

13- عباس امير انتظام.

در خصوص عدم استفاده از همه اعضاي كابينه دولت آقاي بازرگان در كابينه هاي بعد نياز به آن هست كه عملكرد آن ها مورد بررسي قرار گيرد. در خصوص عملكرد دولت موقت سه رويكرد وجود دارد:

أ) ديدگاه موافق

برخي عقيده دارند كه دولت موقت هم در گزينش اعضاي كابينه موفق بوده است وهم در عملكرد؛ زيرا در هر انقلابي بعد از پيروزي، نياز به انسان هايي است كه معتدل و ميانه رو بوده و در تصميم گيري ها و اِعمال سياست تند رو نباشند؛ بر اين اساس بايد در كابينه از افراد با تجربه و متخصّص بهره گرفته شود.

افرادي كه در دولت موقت گزينش شده بودند، داراي اين ويژگي ها بودند. طرفداران اين رويكرد كه معمولاً نهضت آزادي و ليبرال ها بوده و هستند، عقيده دارند كه اگر به دولت موقت فرصت داده مي شد برنامه هاي خويش را اعمال كند، امروزه ايران در ابعاد گسترده پيشرفت نموده و برخي از مشكلات مانند جنگ و انزوايي ايران در صحنه هاي بين المللي، به وجود نمي آمد، مضافاً بر اين كه در روابط بين الملل مي توانست از سياست هاي تنش زدايي بهره گرفته و با امريكا و اروپا روابط منطقي برقرار نمايد؛ همچنين دولت موقت در صحنه هاي داخلي مي توانست بين همه گروه هاي سياسي همگرايي

به وجود آورد، همان گونه كه در اوّل انقلاب همگرايي و ائتلاف همه جانبه شكل گرفت.(1)

افرادي كه اين نگرش را مطرح كرده اند، باور دارند كه دولت موقت در عملكرد خود موفق بوده وبايد در كابينه هاي بعدي از آن ها استفاده مي شد.

ب) ديدگاه مخالف:

طرفداران اين نگرش باور دارند كه دولت موقت هم در گزينش اعضاي خود موفق نبود و هم در عملكرد و انجام مأموريت و وظايف، زيرا به عقيده آنان تمام اعضاي كابينه دولت موقت را افرادي از نهضت آزادي و جبهه ملي تشكيل داده و افراد انقلابي و ديگر گروه ها و احزاب در آن حضور نداشتند، مضافاً بر اين كه در كابينه دولت موقت جوانان نيز نبودند امام طي حكمي به مهندس بازرگان(2) وي را مأموريت داد در انتصاب مسئولان دولتي روابط حزبي و بستگي به گروه خاص در نظر گرفته نشود و زمينه رفراندوم و تشكيل مجلس را فراهم كند،(3) حال آن كه همه اعضاي كابينه از ميان ليبرال ها و ملّي گرايان طرفداران مصدق بودند و حتي يك نفر از غير جبهه ملي و نهضت ملي گزينش نشده بود.(4)

در مورد انجام رفراندوم جمهوري اسلامي هم بر خلاف نظر رهبر انقلاب و مردم مي خواستند عمل كنند. رهبر و مردم جمهوري اسلامي را مي خواستند، ولي دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسلامي را مطرح نمود؛ از اين رو امام با قاطعيت اعلام كرد: "من به جمهوري اسلامي رأي مي دهم. نه يك كلمه زياد و نه يك كلمه كم".(5)

عملكرد دولت موقت در قبال غائله كردستان، برخورد با افراد ساواكي و دست نشاندگان رژيم سابق بسيار ضعيف بود؛ زيرا مردم انتظار داشتند در برابر جنايتكارانِ رژيم سابق قاطعانه برخورد شود

و غائله كردستان حل گردد. ضعف دولت موقّت در برابر جريان كردستان به گونه اي بود كه امام را وادار به دخالت نمود و به ارتش دستور داد كه غائله كردستان را بخواباند.

از سوي ديگر دولت موقت با هر گونه قطع رابطه با امريكا مخالف بود و باور داشت كه نبايد با امپرياليسم امريكا مخالفت كنيم. اين در حالي بود كه امام، مردم و چهره هاي انقلابي، امريكا را شريك جرم شاه ايران دانسته و خواستار قطع روابط با آن بوده و باور داشتند كه بايد مستشاران امريكايي از ايران خارج شوند.

مضافاً بر اين كه دولت موقت با صدور انقلاب مخالف بود، چنان كه ابراهيم يزدي گفت: ما قصد صادر كردن انقلاب را نداريم".(6) حال آن كه امام فرمود: "انقلابمان را به تمام دنيا صادر مي كنيم".(7)

اختلاف و تضاد ميان دولت موقت از يك طرف و رهبر انقلاب و مردم انقلابي از طرف ديگر موجب شد كه دولت موقت استعفا دهد.

ج) ديدگاه معتدل

طرفداران اين نگرش باور دارند كه دولت موقت در برخي از سياست ها و عملكرد خويش موفق و در برخي از آن ها ضعيف بوده است. گزينش افراد با تجربه و ميانه رو در مقطع حساس بعد از انقلاب يك ضرورت بود، زيرا بعد از انقلاب جامعه نياز به تثبيت حكومت و سياست تنش زدايي داشت كه اين دو شاخصه با بهره گيري از همان نيروهايي امكان پذير بود كه در دولت موقت وجود داشتند. شايد بر همين اساس بود كه امام مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزير موقت تعيين كرد و وي را مأمور تشكيل دولت موقت نمود. از سوي ديگر دولت موقت با فرصت محدودي كه

داشت نمي توانست همه مشكلات را حل كند و سياست هايي را اتخاذ كند كه همه اهداف انقلاب تحقق پيدا كند؛ ولي در عين حال دولت موقت هم در تشكيل دولت موقت ضعف داشت و هم در عملكرد؛ زيرا همان گونه كه در يك كابينه به افراد ميانه رو و با تجربه نياز هست، به افراد انقلابي و جهادگر و جوان نيز نياز هست. دولت موقت مي توانست در كنار نيروهاي باتجربه و ميانه رو از نيروهاي انقلابي و مذهبي نيز بهره گرفته و در كابينه تعادل ايجاد كند.

عدم حضور نيروهاي انقلابي در كابينه موجب شد كه دولت موقت در برابر ضد انقلاب، امريكا، ساواك و سران رژيم سابق، سياست هاي مورد قبول امام و مردم اتخاذ نكند، مضافاً بر اين كه دولت موقت بر خلاف دستور امام تمام اعضاي كابينه را از نهضت آزادي و جبهه ملي انتخاب كرده بود. از سوي ديگر دولت موقت با فرصت نه ماه خود مي توانست بهتر عمل كند و رضايت مردم و امام را جلب كند كه متأسفانه اين گونه عمل نكرد.

به نظر مي رسد رويكرد سوم واقع بينانه تر باشد و بر اساس همين رويكرد است كه در برخي از كابينه ها و مسئوليّت ها از بعضي اعضاي كابينه دولت موقت استفاده شد. برخي از آن ها در كابينه شهيد رجايي نيز حضور داشتند، ولي عملكرد ضعيف و سياست آنان نسبت به انقلاب و نظام اسلامي موجب شد كه در مراحل بعد از آن ها بهره گيري نشود.

در خصوص اين كه چه تعداد از اعضاي دولت موقت زنده هستند و يا از دنيا رفته اند بايد گفت: برخي از آن ها مانند مهندس بازرگان، دكتر سحابي و داريوش

فروهر، از دنيا رفته اند و برخي از آن ها مانند ابراهيم يزدي، صباغيان و امير انتظام زنده هستند.

پي نوشت ها:

1. دكتر غلام علي صفاريان و ديگران، سقوط دولت بازرگان، از ص 21 به بعد.

2. صحيفه نور، ج 5، ص 27.

3. منوچهر محمّدي، تحليلي پيرامون انقلاب اسلامي، ص 162.

4. شوراي انقلاب و دولت موقّت، ص 35.

5. صحيفه نور، ج 5، ص 181.

6. مواضع نهضت آزادي در برابر انقلاب اسلامي، ص 27.

7. صحيفه نور، ج 12، ص 285 - 284.

معيار شناخت منافقين در جامعه چيست ؟

پرسش

معيار شناخت منافقين در جامعه چيست ؟

پاسخ

ن_ش_انه هاى مختلفى دارد از جمله : 1 - هياهوى بسيار و ادعاهاى بزرگ , و به عبارت ديگر گفتار زياد و عمل كم و ناهماهنگ 2 - در هر محيطى رنگ آن محيط را گرفتن وبا هر جمعيتى مطابق مذاق آنان حرف زدن 3 - حساب خود را از مردم جدا كردن , وتشكيل انجمنهاى سرى با نقشه هاى ح_س_اب ش_ده 4 - خدعه و نيرنگ و فريب و دروغ و تملق و چاپلوسى , پيمان شكنى و خيانت 5 - خود برتر بينى , و مردم را ناآگاه , سفيه وابله قلمداد كردن .

نسبت ولايت فقيه با احزاب چيست؟

پرسش

نسبت ولايت فقيه با احزاب چيست؟

پاسخ

جواب اجمالى:

احزاب سياسى، به معناى دسته بندى هاى مختلف با ديدگاه هاى متفاوت، در همه ى جوامع از زمان باستان تا روزگار ما وجود داشته است. امروز وجود احزاب نمادى از مشاركت مردمى و آزادى سياسى محسوب مى شود. بر اين اساس، بايد به اين مفهوم در ساختار حكومت اسلامى به عنوان يك عنصر متغيّر كه به شرايط اجتماعى، سياسى و فرهنگى ارتباط دارد، نگريست.

اگر قانون، وجود احزاب را بپذيرد احزاب، مانند هر امر قانونى ديگرى، مادامى كه مصالح اقتضا كننده ى آنها به قوّت خود باقى است و تغييرى در قانون بر اساس مصالح جديد رخ نداده است، به حيات خود ادامه مى دهند.

احزاب نمونه اى از تجلّى اراده مردم هستند، كه اين اراده ضامن شكل گيرى و تداوم حكومت اسلامى است. بنابراين، نسبت احزاب با ولايت همان نسبت مردم با رهبرى است.

يكى از مهم ترين آفات تحزّب اين است كه مصالح كلى نظام يا منافع ملّى فداى منافع و مصالح حزبى گردد، چنين امرى بدون شك در نظام اسلامى و هيچ نظام معقول سياسى ديگرى پذيرفته نمى شود.

جواب تفصيلى:

احزاب سياسى، به معناى دسته بندى هاى مختلف با ديدگاه هاى متفاوت، در همه ى جوامع از زمان باستان تا روزگار ما وجود داشته است. اما احزاب سياسى به معناى جديد، بى شك، محصول الزامات آئين هاى انتخاباتى و پارلمانى بوده اند.(1) با اين وصف، اين مفهوم نيز محصول تمدّن نوينى است كه از دوران نوزايى در اروپا شكل گرفت و سپس سيطره ى معيارها و مبانى خود را به سرتاسر جهان گسترش داد. امروز وجود احزاب

نمادى از مشاركت مردمى و آزادى سياسى محسوب مى شود.

بر اين اساس، بايد به اين مفهوم در ساختار حكومت اسلامى به عنوان يك عنصر متغيّر كه به شرايط اجتماعى، سياسى و فرهنگى ارتباط دارد، نگريست. اگر وجود چنين پديده اى در گسترش حضور مردم در صحنه ى سياسى و تحكيم نظام اسلامى مؤثر باشد، اين امر، ضرورت وجود آن را اقتضا مى كند. در همين راستا، اگر قانون، وجود احزاب را بپذيرد احزاب، مانند هر امر قانونى ديگرى، مادامى كه مصالح اقتضا كننده ى آنها به قوّت خود باقى است و تغييرى در قانون بر اساس مصالح جديد رخ نداده است، به حيات خود ادامه مى دهند. ضوابط شكل گيرى و محدوده ى عمل آنها بر اساس قانون تعيين مى شود و در همان چارچوب معنا پيدا مى كند.

آنچه بايد مورد مداقّه قرار گيرد نسبت بين احزاب با ولايت فقيه است. در واقع احزاب نمونه اى از تجلّى اراده مردم هستند، كه اين اراده ضامن شكل گيرى و تداوم حكومت اسلامى است. بنابراين، نسبت احزاب با ولايت همان نسبت مردم با رهبرى است.

البته شواهد تاريخى در كشورهاى مختلف اسلامى، از جمله ايران، همواره نشان داده است كه اراده ى ملّى، در بسيارى از موارد، با بروز از سوى ديگر، آنچه تا حال در داخل كشور شكل گرفته، كمتر مصداق حزب، به معناى واقعى كلمه بوده است. تشكّل هاى داخلى تنها بيان گر نوعى سليقه، بدون وجود تعريف و مبنايى روشن در مورد محورهاى اصلى مسايل سياسى، است. از اين رو، نه تحزّب مورد استقبال مردم ما قرار گرفته و نه آنچه ظهور كرده، حزب بوده

است.

يكى از مهم ترين آفات تحزّب اين است كه مصالح كلى نظام يا منافع ملّى فداى منافع و مصالح حزبى گردد، چنين امرى بدون شك در نظام اسلامى و هيچ نظام معقول سياسى ديگرى پذيرفته نمى شود.

چرا يكصد و چهل حزب گروه و تشكل سياسي فعال در كشور بجاي اينكه با ارائه خدمات به مردم براي خود طرفداراني گرد آوري نمايند دائم به فكر خراب كردن يكديگر هستند ؟ آيا مفهوم حزب اين است و فعاليت حزب بايد همين باشد ؟

پرسش

چرا يكصد و چهل حزب گروه و تشكل سياسي فعال در كشور بجاي اينكه با ارائه خدمات به مردم براي خود طرفداراني گرد آوري نمايند دائم به فكر خراب كردن يكديگر هستند ؟ آيا مفهوم حزب اين است و فعاليت حزب بايد همين باشد ؟

پاسخ

اگر چه براي وجود احزاب و تشكل هاي سياسي ، اجتماعي فوائد و آثار مطلوبي شمرده مي شود از جمله اينكه نشانه آزادي انديشه و تفكر آزاد يك جامعه است و پيامدهاي خوبي را نيز در پي دارد نظير ارتقاء سطح بينش سياسي و نهادينه كردن ارزشهاي آن و وجود احزاب و گروههاي سياسي مي تواند رشد سياسي و انگيزه هاي حضور در صحنه هاي اجتماعي را بالا ببرد اگر چه پيشگيري از استبداد و استكبار را بتوانيم يكي ديگر از پيامدهاي ارزشي اين پديده اجتماعي بشماريم و نيز توجه به كاستيها ، وقت در عملكرد ، جديت در تدبير ، ثمره ديگر تحزيب و رقابت سالم گروههاي مختلف قلمداد شود و همه اينها در محيطي آرام ، سالم و همراه جامع انديشي تحقق يابد. ليكن بنظرمي رسد كه اين ثمرات متوقف به تشكيل حزبهاي مختلف ، با عناوين مختلف نبوده و نيست و در مكتب اسلام مسلمانان همه در تحت لواي توحيد با ايجاد شوراها و بستر سازي مناسب براي دريافت مشاوره ها و آراء صاحبان انديشه مي تواند تمام فوايد ي را كه براي احزاب شمرده شده تحصيل نمود . لازم به ياد آوري است طبق اصل 26 قانون اساسي وجود احزاب و تشكلها در نظام اسلامي جايز شمرده شده است .

"احزاب ، جمعيت ها، انجمن هاي

سياسي و صنفي و انجمنهاي اسلامي با اقليتهاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اينكه اصول استقلال ، آزادي، وحدت ملي، موازين و اساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچكس را نمي توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت." برگرفته از : 1_ معاد، استاد مطهري (ره)

با اين همه خوبست بجاي توجيه در تشكيل حزب و گروه و روند روز افزون آن به كشف راههاي جديد مشاركت مردمي اقدام شود بنابراين در جمهوري اسلامي ايران همچنانكه اديان مختلف و فرقه هاي مختلف مسلمانان در كنار يكديگر زندگي مي كنند و از حقوق قانوني برخوردارند اگر كساني بخواهند با حفظ اصول ارزشي انقلاب به تشكيل حزب و گروه اقدام نمايند و از آزادي هاي سياسي نيز برخوردار باشند ممنوعيتي برايشان وجود ندارد و ليكن اين به معناي توصيه و تشويق در ايجاد حزب و گروه نيست و البته اين مقدار هم منشأ اختلافات و تخريب و شكستن اقتدار و بروز مفاسد نخواهد شد و مناسب است نظارت قانوني و دقيق بر كاركرد احزاب وجود داشته باشد تا همانگونه كه اظهار نگراني فرموديد احزاب به پايگاه ايجاد اختلاف و دشمني ميان مردم منجر نشود.

درباره ملي مذهبيون توضيح دهيد ؟

پرسش

درباره ملي مذهبيون توضيح دهيد ؟

پاسخ

اصطلاح ‹ ملي مذهبي › گر چه چندين سال است در عرف سياسي جامعه ما متداول است و به افراد متفاوتي اطلاق شده است ولي عمده كساني كه با اين عنوان شناخته مي شود عناصر وابسته به نهضت آزادي و يا حداقل افرادي داراي چنان گرايشي هستند مي باشند ، كه پيدايش آنها از بعد كودتا ي 28 مرداد 1342 بود كه پس از آزادي رهبران جبهه ملي از زتدان ، اواخر سال 1333 نهضت مقاومت ملي تاسيس شد كه برخي چهره هاي برجسته آن سنجابي ، فروهر ، مهدي بازرگان و بختيار بودند كه پس از چهار سال به خاطر عواملي از هم پاشيد و پس از آن نهضت آزادي در ابتداي سال 40 پديد آمد كه ايدئولوژي آن ، فقط اصالت نهضت ملي و ادغام وحدت آن با جنبش نوين اسلامي بود و بازرگان در مراسم تاسيس نهضت تاكيد كرد . نهضت يك عنصر تكميلي جبهه ملي است و جبهه را رهبر نيروهاي مخالف شاه شناخت و عمده اشغال اين نهضت در زمان طاغوت به رژيم پهلوي بر محور عدم عمل آن رژيم بر قانون اساسي دور مي زند .بازرگان در مقام ايدئولوگ نهضت آزادي و همفكران سازمانيش ، ريشه مشكلات اجتماعي ايران را در اين مي ديدند كه حكومت قانون اساسي را مراعات نمي كند و پس از انقلاب اسلامي شوراي انقلاب در ملاقات بازرگان و يزدي با امام خميني (ره) پايه ريزي شد و بازرگان به پيشنهاد برخي از اعضاي شوراي انقلاب به تخت وزيري رسيد ، نهضت آزادي ظاهرا هيچگاه آمريكارا يك جنايتكار بين المللي و دست

اندركار توطئه در ايران و جهان ندانسته است و بر همين اساس بازرگان در ملاقات با برژينسگي اظهار داشت :

‹‹ طرز كار ما ، درس خواندن ، مبارزه ما ،انقلاب ما ، ضديت با استكبار و استثمار ، تمام ارمغان غرب است ›› غرب باوري و مرغوبيت در برابر غرب در افكار اين گروه موج مي زند ، و در رابطه با ولي فقيه ابراهيم يزدي در جلسه اي مي گويد ‹ در اين رابطه به كتاب تاريخ احزاب سياسي در ايران و نفوذ و استحاله از معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه در قرارگاه ثارا... مراجعه نماييد .

لطفا در مورد گروههاي ملي مذهبي شناسايي و مقابله با آنها كمي توضيح دهيد ، با توجه به سخنان امام خميني (ره) در اين زمينه ؟

پرسش

لطفا در مورد گروههاي ملي مذهبي شناسايي و مقابله با آنها كمي توضيح دهيد ، با توجه به سخنان امام خميني (ره) در اين زمينه ؟

پاسخ

اصطلاح ‹ ملي مذهبي › گر چه چندين سال است در عرف سياسي جامعه ما متداول است و به افراد متفاوتي اطلاق شده است ولي عمده كساني كه با اين عنوان شناخته مي شود عناصر وابسته به نهضت آزادي و يا حداقل افرادي داراي چنان گرايشي هستند مي باشند ، كه پيدايش آنها از بعد كودتا ي 28 مرداد 1342 بود كه پس از آزادي رهبران جبهه ملي از زتدان ، اواخر سال 1333 نهضت مقاومت ملي تاسيس شد كه برخي چهره هاي برجسته آن سنجابي ، فروهر ، مهدي بازرگان و بختيار بودند كه پس از چهار سال به خاطر عواملي از هم پاشيد و پس از آن نهضت آزادي در ابتداي سال 40 پديد آمد كه ايدئولوژي آن ، فقط اصالت نهضت ملي و ادغام وحدت آن با جنبش نوين اسلامي بود و بازرگان در مراسم تاسيس نهضت تاكيد كرد . نهضت يك عنصر تكميلي جبهه ملي است و جبهه را رهبر نيروهاي مخالف شاه شناخت و عمده اشغال اين نهضت در زمان طاغوت به رژيم پهلوي بر محور عدم عمل آن رژيم بر قانون اساسي دور مي زند .بازرگان در مقام ايدئولوگ نهضت آزادي و همفكران سازمانيش ، ريشه مشكلات اجتماعي ايران را در اين مي ديدند كه حكومت قانون اساسي را مراعات نمي كند و پس از انقلاب اسلامي شوراي انقلاب در ملاقات بازرگان و يزدي با امام خميني (ره) پايه ريزي شد و بازرگان به پيشنهاد برخي

از اعضاي شوراي انقلاب به تخت وزيري رسيد ، نهضت آزادي ظاهرا هيچگاه آمريكارا يك جنايتكار بين المللي و دست اندركار توطئه در ايران و جهان ندانسته است و بر همين اساس بازرگان در ملاقات با برژينسگي اظهار داشت :

‹‹ طرز كار ما ، درس خواندن ، مبارزه ما ،انقلاب ما ، ضديت با استكبار و استثمار ، تمام ارمغان غرب است ›› غرب باوري و مرغوبيت در برابر غرب در افكار اين گروه موج مي زند ، و در رابطه با ولي فقيه ابراهيم يزدي در جلسه اي مي گويد ‹ در اين رابطه به كتاب تاريخ احزاب سياسي در ايران و نفوذ و استحاله از معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه در قرارگاه ثارا... مراجعه نماييد .

حضرت امام خميني (ره در رابطه با گروه نهضت آزادي - با توجه به ديدگاههاي آن نهضت كه مبتني بر التقاط اسلام با ليبراليسم مي باشد و بر همين اساس معتقد به تجددگرايي ديني يا رمز ميم مذهبي ، اثبات دين از راه علوم تجربي - تسامح و تساهل و مداراي ليبراليستي - جدايي دين از سياست و - مي باشند - مي فرمايند : ‹‹ نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي كساني كه بي اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مي گردند ، با آنها برخورد قاطعانه بشود و نبايد رسميت داشته باشند ›› ( صحيفه نور ج 22 ص 384 ) و در همين جمله اشاره به اين شده است كه متاسفانه بسياري از مردم اهداف اين نهضت و اشكالات فكري و عملي آنها را نمي شناسند ، لذا با آگاهي دادن مردم

در اين جهت مي توان با آنها مقابله نمود .

چرا در ايران دو جناح وجود دارد و اين دو با يكديگر مخالفت دارند و كداميك از اين دو جناح بهتر است؟

پرسش

چرا در ايران دو جناح وجود دارد و اين دو با يكديگر مخالفت دارند و كداميك از اين دو جناح بهتر است؟

پاسخ

در كشور عزيزمان ايران فقط دو جناح يا حزب وجود ندارد بلكه بعد از پيروزي انقلاب تشكل ها، گروهها و احزاب مختلفي به وجود آمدند، برخي منحل شدند و برخي هنوز به فعاليت خود ادامه مي دهند. اين احزاب و گروهها را به سه دوره ذيل مي توان تقسيم كرد :

دوره اول : گروههاي سياسي فعال پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا انحلال حزب جمهوري اسلامي (1357تا1366)

1. حزب جمهوري اسلامي

2. جامعه روحانيت مبارز تهران

3. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي

دوره دوم : گروههاي سياسي فعال از انحلال حزب جمهوري اسلامي تا دوم خرداد 1376

1) جامعه روحانيت مبارز و تشكل هاي همسو با آن.

تشكل هاي همسو : 1. جمعيت مؤتلفه اسلامي، 2.جامعه اسلامي مهندسين، 3.جامعه زينب(، 4.جامعه اسلامي پزشكان ايران، 5.جامعه اسلامي كارگران، 6.جامعه انجمن هاي اسلامي بازار و اصناف، 7.جامعه اسلامي دانشگاهيان ايران، 8.جامعه اسلامي فرهنگيان، 9.كانون اسلامي فارغ التحصيلان شبه قاره هند، 10.جامعه اسلامي كارمندان

2) مجمع روحانيون مبارز تهران

3) حزب كارگزاران سازندگي ايران

4) جمعيت دفاع از ارزش هاي انقلاب اسلامي

دوره سوم : گروههاي سياسي فعال بعد از دوم خرداد1376

1. تعطيلي موقت جمعيت دفاع از ارزش هاي انقلاب اسلامي

2. شكل گيري جبهه دوم خرداد : 1- حزب مشاركت ايران اسلامي، 2-حزب همبستگي ايران اسلامي، 3-مجمع نيروهاي خط امام( ، 4-جمعيت زنان جمهوري اسلامي ايران، 5-خانه كارگر جمهوري اسلامي ايران، 6-انجمن اسلامي معلمان ايران، 7-مجمع اسلامي بانوان، 8- انجمن اسلامي جامعه پزشكي ايران.(1)

- سؤال نموده ايد چرا اين دو جناح با يكديگر مخالفند؟

احتمالاً منظور شما از

دو جناح، جناح چپ و راست است كه در عرف مردم و محافل سياسي به اين نام متداول شده. مهمترين عامل در ايجاد چنين فضاي التقاط و به وجود آمدن درگيريهاي سياسي و جناحي بين احزاب(2)ناشي از انديشه هاي ناپخته سياسي است كه نهايتاً منجر به تحزب گرايي، و تشتت وتفرقه و تضارب آراء گشته و در صفوف مسلمين، رخنه و شكاف ايجاد مي كند و حال آن كه اسلام، سعي بر آن دارد كه رشد سياسي، در آحاد مردم ريشه دار و بنيادين گردد و ملت مسلمان همواره به مسائل سياسي علاقه نشان داده، در تمامي صحنه هاي سياسي حضور فعال داشته باشند. بر اين اساس هيچ كس و هيچ برنامه اي نمي تواند اين علاقه و رشد سياسي را از ملت مسلمان بستاند، زيرا اين علاقه ريشه دار است و از احساس ديني و مذهبي آنان برخواسته است.

تحقق اين معنا در صورتي است كه گروهها و انديشمندان، خالصانه بكوشند و همگي در پي مصالح امت باشند و نه به دنبال به دست آوردن پست و مقام يا شهرت و نام. اگر رهنمود است صميمانه باشد، و اگر انتقاد است، مخلصانه باشد و همواره رضاي خدا و مصالح مردم مدّ نظر باشد. متأسفانه اين بينش و گرايش در جامعه هاي عقب افتاده يا در حال رشد، كمتر حاكم است، و هر گونه تشكلات حزبي، در نهايت به گروه گرايي و ستيز مي انجامد. از اين رو مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي در گفته مشهور خود يادآور شده است : "الحزبية في الغرب دواء وفي الشرق داء" (تشكلات حزبي در جامعه هاي غربي، راه درمان

دردهاست و در جامعه هاي شرقي، منشأ دردها."(3)

- سؤال نموده ايد كداميك از اين دو جناح بهتر است؟

رهبر معظم انقلاب در اين باره مي فرمايند : "تقسيم بندي جناحها به چپ و راست و مدرن و سنتي و غيره، حرف است؛ اينها حقايق نيست. حقيقت عبارت است از آن تكليف و مسؤوليتي كه شما داريد، آن مهم است. من خطوط سياسي را از يك منظر نگاه مي كنم، براي من اسمها اهميت ندارد، براي من مغزها و دلها و عملها اهميت دارند. هر كس به اسلام و ارزشها، به امام، به مصالح ملي و به سرنوشت اين كشور علاقه نشان بدهد او براي من عزيزتر است؛ متعلق به هر خطي باشد؛ متعلق به هر جماعتي باشد؛ متعلق به هر جريان سياسي باشد؛ سعي كنيد خود را با اين معيارها تطبيق بدهيد. من به شما عرض مي كنم عزيزان من اين اختلافات سياسي و جناحي كه گاهي خيلي بزرگ نشان داده مي شود، به اين بزرگي نيست؛ به اين اهميت نيست.مردم راه خودشان را مي روند. راه مردم، راه اسلام، راه انقلاب و ... راه خدا و راه امام بزرگوار است. مردم با اين خط كشي ها تصنعي و مصنوعي كاري ندارند، دشمن دوست مي دارد جناحها را بيشتر به جان خود بيندازد..."(4)

همان طور كه از بيانات مقام معظم رهبري استنباط مي شود حزب يا گروه خاصي مورد نظرشان نيست. بلكه آنچه مورد نظرشان مي باشد راه امام و انقلاب مي باشد، ضمن اينكه بايد به اين نكته اشاره كرد كه پيمودن اين راه منوط به اين نيست كه حتماً در يكي از احزاب و يا جناحها

عضو باشيم بلكه با حركت اصولي كه امام راحل تبيين كرده اند و روشنگريهايي كه مقام معظم رهبري در مقاطع مختلف دارند مي توان در اين راه سير نمود.

در پايان اين نكته را نيز يادآور مي شويم كه تك حزبي به استبداد و تحميل منتهي مي شود و تعدد احزاب براي پيشبرد رشد سياسي ضروري است، همانگونه كه براي پيشرفت و رشد علمي، تعدد مراكز تحقيق ضروري است.

_______________________________________

منابع و مآخذ :

1. شناسنامة احزاب سياسي ايران، محمد رضا ناظري، ص7و8

2. نفوذ و استحاله، معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه در قرارگاه ثارا... تهران، ص115

3. كتاب نقد، فصلنامه انتقادي، فلسفي، فرهنگي، شماره 7، فقه دولت، مقاله ولايت فقيه از آيت ا...محمد هادي معرفت، ص214 الي 217

پرسش و پاسخ از محضر مقام معظم رهبري، ص384

منظور از جناح چپ و راست در جامعه ما چيست؟

پرسش

منظور از جناح چپ و راست در جامعه ما چيست؟

پاسخ

در رابطه با گروه هاي موجود در كشور و سمت گيري هاي سياسي اجتماعي اقتصادي فرهنگي و ايدئولوژيك آنان تقسيم بندي هاي مختلفي صورت گرفته و غالب اين تقسيم بندي ها از جهاتي با واقعيات منطبق نيست زيرااساس اين تقسيم بندي ها بر اساس مفاهيم غربي است و هر يك از اين واژه هاداراي بار معنايي خاصي در خاستگاه خود مي باشند كه با ماهيت موجودگروه هاي داخل در كشور از جهاتي افتراق دارد. در عين حال تقسيم بندي هاي موجود با صرفنظر از ميزان و چگونگي انطباق عبارتند از:گروهاي راست گرا وآنان نيز به دو گروه سنتي و مدرن تقسيم مي شوند. گروهاي چپ گراي جديدكه آنان نيز به چپ سازمان يافته (ارگانيزه و ناسازماندار تقسيم مي شوند.تكنوكراسي كه اخيرا به صورت جريان ثالثي (فراكسيون سوم مطرح مي شود.

1) مقصود از راست سنتي جرياني است كه براي حفظ ارزش هاي اصيل انقلاب عدالت اجتماعي هنجارها و ارزش هاي ديني سنتي و انقلابي اهتمام ويژه اي قائل است

2) راست مدرن عكس جريان اول است يعني توسعه اقتصادي را مقدم برحفظ ارزش ها مي داند و در جايگاه برتري مي نشاند. البته اين نسبتي است كه ديگران به اين جريان مي دهند. البته برخي از اشخاص يا گروه هاي منسوب به اين جريان شعارهايشان چنين نيست بلكه بعضا شعار تقارن و پيوستگي توسعه و عدالت اجتماعي از آنان شنيده مي شود.

3) جريان چپ جديد سازماندار به مجاهدين انقلاب اسلامي و برخي ازديگر گروه هاي نسبتا هم فكر با آن سازمان اطلاق مي شود. اين گروه ها ضمن اعتقاد به اسلام بعضا در مسائل اقتصادي گرايش به شيوه هاي سوسياليستي اقتصاد دولتي دارند. در برابر جناح راست كه گرايش به اقتصاد بازار دارد و ازنظر سياسي نيز معتقد به

جامعه باز و آزادي احزاب و ... مي باشند

4) جريان چپ ناسازماندار به جناح هاي معترض به سياست هاي دولت اطلاق مي شود كه هنوز سازمان و خط مشي و مواضع روشن و تثبيت شده اي ندارند مانند دارندگان برخي از جرايد.

5) جريان تكنوكراسي (صنعت سالاري روند جديدي است كه اصالت را به تكنيك صنعت رشد و توسعه اقتصادي مي دهد و معتقد است فرهنگ وارزش هاي ديني اخلاقي همه و همه بايد تحت تأثير تحولات اقتصادي شكل گيرند. اين ديدگاه غربي ترين شيوه تفكر مطرح شده در كشور ماست و ازديدگاه هاي امثال استوارت ميل اسپنسر و ... متاثر مي باشد.

در حال حاضر جريان چپ خود را بيشتر طرفدار دولت نشان مي دهد و ضمن انتقاد از برخي عملكردهاي گذشته با شعار توسعه سياسي فعاليت خود راادامه مي دهد؛ ولي جريان راست توسعه سياسي را به شكل فوق نمي پذيرد وطرفدار وضعيت متعادل تري در اين زمينه است و بر حفظ ارزش هاي ديني وسنتي نيز بسيار تكيه دارد.

از ديدگاه قرآن، مؤمن تعريف شده است، ولي آيا حزباللهي نيز تعريفي دارد؟ وجه اشتراك و افتراق آنها در چيست؟

پرسش

از ديدگاه قرآن، مؤمن تعريف شده است، ولي آيا حزباللهي نيز تعريفي دارد؟ وجه اشتراك و افتراق آنها در چيست؟

پاسخ

"حزب اللّه" مسلمانان راستين را گويند، در مقابل "حزب شيطان"; آناني كه از اغواهاي شيطان پيروي ميكنند. "أَلاَ َّ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون; بدانيد كه حزب خدا رستگار و پيروزند"

"أَلاَ َّ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَ_َنِ هُمُ الْخَ_َسِرُون;(مجادله،19) بدانيد كه گروه وابسته به شيطان زيانكارانند"(ر.ك: معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج 4، ص 472، انتشارات صدر قم.)

واژة "حزب اللّه" در دو جاي قرآن آمده است: 1. سورة مائده، آية 56: "وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُو وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَ_َ_لِبُونَ ; و كساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند ]پيروزند، زيرا[ حزب و جمعيت خدا پيروز ميباشد." 2. سورة مجادله، آيه 22: "لآ تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاْ ئَخِرِ يُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَه...أُوْلَغكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ َّ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ; هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمييابي، كه با دشمنان خدا و رسولش، دوستي كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشان آنها باشند، آنها كساني هستند، كه خدا ايمان را، بر صفحة قلبشان نوشته، و با روحي از ناحية خودش، آنها را تقويت فرموده...، خدا از آنها خشنود، و آنها نيز از خدا خشنودند; آنها حزب اللّهاند، بدانيد حزب اللّه پيروز است." از مجموع دو آيه چنين استفاده ميشود، آن جا كه قرآن از حزب خدا، سخن به ميان آورده، روي مسئله "حب في اللّه و بغض في اللّه" و

ولايت اولياي حق تكيه كرده است. قرآن كريم در آيه 56 سورة مائده، بعد از بيان مسئلة "ولايت"، و حكم به وجوب اطاعت خدا و اطاعت رسول و آن كس كه در حال نماز زكات پرداخته مولا اميرالمؤمنين عليميفرمايند: "و من يتول اللّه و رسوله و الذين امنوا فان حزب اللّه هم الغالبون; و كساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد...". در معناي "حزب"، يك نوع تشكل، هم بستگي و اجتماع، براي تأمين اهداف مشترك، نهفته است. در آية دوم نيز، بر روي مسئلة قطع رابطة دوستي از دشمنان خدا، تكيه ميكند; بنابراين خط "حزب اللّه" همان خط ولايت، و بريدن از غير خدا، و پيامبر و اوصياي او است.(ر.ك: تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي، ج 4، ص 433; همان، ج 23، ص 472، نشر دارالكتب الاسلامية.)

مسئلة ولايت به معناي خاص، و حبّ في اللّه و بغض في اللّه به معناي عام، از مسائلي است كه در روايات اسلامي، روي آن تأكيد فراوان شده است، تا آن جا كه سلمان فارسي، به اميرمؤمنان عليعرض ميكند: "هر زمان خدمت پيامبر6 رسيدم، دست بر شانة من زد، و اشاره به تو كرده فرمود: "اي سلمان! اين مرد و حزبش پيروزند."(ر.ك: تفسير برهان، ج 4، ص 312.)

از امام صادقنيز روايت شده كه فرمود: "نحن شيعتنا حزب اللّه و حزب اللّه هم الغالبون; حزب اللّه، ما و شيعيانمان هستيم و حزب اللّه پيروز است."(ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج 3، ص 379، نشر مكتب اعلام اسلامي.) مولي عليدر نامة 46، نهج البلاغه، ويژگيها و خصوصيات "حزب اللّه" را چنين بيان ميدارد: "خوشا به حال

آن كس، كه مسئوليتهاي واجب، را در پيشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا، هرگونه سختي و تلخي را به جان خريده، و به شب زندهداري پرداخته است. و اگر خواب بر او چيره شده، بر روي زمين خوابيده و كف دست را بالين خود قرار داده، و در گروهي است كه ترس از معاد، خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولاني، گناهان را زدودهاند "آنان حزب خداوندند و همانا حزب خدا رستگار است."

از جمله ويژگيهاي بارز "حزب اللّه"، كه در آيات و روايات، به آن تصريح شده، يكي مسئلة غلبة حزب اللّه، و ديگري مسئلة فلاح و رستگاري است، كه در حزب خدا مطرح ميباشد.

خصوصيت ديگري كه از آية 22 سورة مجادله، به دست ميآيد، اين است كه: حزب اللهيها كساني هستند كه به خداوند و روز قيامت ايمان دارند، يعني ايمان از ويژگيهاي حزب اللّه محسوب ميشود، و لذا نميشود كسي مؤمن به خدا باشد، اما حزب اللّهي نباشد، يا حزب اللهي باشد، اما به خداوند و روز قيامت، ايمان نداشته باشد; پس هر مؤمني حزب اللهي است، و هر حزب اللهي نيز مؤمن است.(ر.ك: تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ذيل آيات مورد بحث.)

نهادهاو مسئولان سياسي

رهبر شوراي نگهبان را چه كسي انتخاب مي كند و شوراي نگهبان بر مجلس خبرگان نظارت دارد و اين مجلس است كه زير نظر منتخبان رهبر، رهبر را انتخاب مي كند! اين دور و تسلسل را چگونه مي توان توجيه كرد؟

پرسش

رهبر شوراي نگهبان را چه كسي انتخاب مي كند و شوراي نگهبان بر مجلس خبرگان نظارت دارد و اين مجلس است كه زير نظر منتخبان رهبر، رهبر را انتخاب مي كند! اين دور و تسلسل را چگونه مي توان توجيه كرد؟

پاسخ

اين اشكال در واقع بر قانون اساسي است و مشتمل بر چند مقدمه است و چون بعضي از مقدمات قابل نقد است و به اصطلاح درست نيست , از اين رو نتيجه اشتباه است .

توضيح : جمله اول صحيح است (رهبر اعضاي شوراي نگهبان را انتخاب مي كند) اما جمله دوم غلط است (شوراي نگهبان بر مجلس خبرگان نظارت دارد) آنچه در اصل 99قانون اساسي آمده اين است كه "شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري , رياست جمهوري و مجلس شواري اسلامي ... را بر عهده دارد." بنابر اين شوراي نگهبان نظارت بر مجلس خبرگان ندارد و فقط موقع انتخابات اعضاي خبرگان , بايد شوراي نگهبان نظارت داشته باشد. اما پس از انتخاب مجلس خبرگان توسط مردم , ديگر شوراي نگهبان هيچ نظارتي بر مصوبات مجلس خبرگان ندارد. بنابر اين اعضاي مجلس خبرگان مي توانند به رسالت سنگين خود عمل كنند.

جمله سوم هم نادرست است : " اين مجلس كه زير نظر منتخبان رهبراست , رهبر را انتخاب مي كند" با توضيح بالا معلوم شد كه مجلس خبرگان زيرنظر شواري نگهبان نيست , بلكه فقط,نظارت بر انتخابات آن را عهده دار است ,بنابر اين توضيح , مغالطه روشن مي شود و اشكال دور و تسلسل پيش نمي آيد. چون تعيين رهبري متوقف بر مجلس خبرگان است و مجلس خبرگان رامردم

انتخاب مي كنند. پس مصوبات مجلس خبرگان ربطي به شوراي نگهبان ندارد و فقط وقت انتخابات خبرگان , شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات خبرگان دارد.

در خبرها آمده بود كه مجلس خبرگان آيت ا... هاشمي شاهرودي را به عنوان رهبر آيندهء ايران انتخاب كرده اند. آيا انتخاب فوق براساس نظر دو جناح بوده است ؟

پرسش

در خبرها آمده بود كه مجلس خبرگان آيت ا... هاشمي شاهرودي را به عنوان رهبر آيندهء ايران انتخاب كرده اند. آيا انتخاب فوق براساس نظر دو جناح بوده است ؟

پاسخ

در خصوص خبر گزينش آيت ا... محمود شاهرودي به عنوان رهبر آيندهء جمهوري اسلامي ايران بايدگفت : اين خبر توسط هيچ نهاد و مركز خبري مورد اعتماد, تأييد نشده و حتي مجلس خبرگان آن را تكذيب كرده است ; از اين رو نمي توان اطلاع رساني دقيق را ارائه داد, ولي دربارهء وظايف مجلس خبرگان بايد گفت ; يكي ازوظايف خبرگان , نظارت بر عملكرد رهبري و عزل و نصب آن است . مجلس خبرگان به دليل اين كه رسالت سنگين تعيين رهبري را بر عهده دارد و رهبر متعلق به همهء مردم و گروه ها است بايد فرا جناحي عمل كند و در انجام رسالت خود نياز به تأمين نظر همهء گروه ها ندارد. البته ممكن است برخي از افراد مجلس خبرگان به جناح چپ ياراست گرايش داشته باشند, ولي بايد در تعيين رهبري مصالح نظام را در نظر گيرند, كه فراتر از مصالح جناح ها و گروه هاي است 1از اين رو مجلس خبرگان بايد فراجناحي عمل كند. البته اگر مصالح نظام با توجه به نظر جناح تأمين شود,بايد نظر آنان را لحاظ كند.

با چه استدلال و روايتي مي توان ثابت كرد كه مقام معظم رهبري (حفظه الله تعالي مورد تأييد امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف ) يا منتخب ايشان هستند؟

پرسش

با چه استدلال و روايتي مي توان ثابت كرد كه مقام معظم رهبري (حفظه الله تعالي مورد تأييد امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف ) يا منتخب ايشان هستند؟

پاسخ

دوست عزʘҘ̠امام حسن عسكري (7) به نقل از امام صادق (7)، در روايت بسيار معروفي مي فرمايند: « فَأمّا مَن كان َ مِن َ الفقهأ صائناً لِنفسه حافظاً لِدينه مخالفاً لِهواه مطيعاً لامرِ مولاه فَلِلعَوام ان يُقَلِدوه ...» (105) طبق اين حديث شريف عوام مردم يعني افرادي كه مجتهد نيستند، بايد از فقهأ صالح تقليد كنند، از فقهايي كه اهل دنيا نباشند و در اطاعت از خداي تبارك و تعالي كوتاهي نكنند. بنابراين فقيهي كه داراي چنين خصوصياتي باشد، بي شك مورد تأييد و توجه خاص امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهد بود.

بهترين دليل بر عنايت ويژة حضرت حجت (7) نسبت به مقام معظم رهبري و اينكه ايشان داراي خصوصيات مطرح شده در روايت فوق هستند، تأييد ايشان توسط بيش از هشتاد نفر از مجتهدين و فقهاي عادل و جامع الشرايط براي سِمَت رهبري مسلمين است

پاورقي:

105- وسايل الشيعه ج 27، ص 131 و بحارالانوار، ج 2، ص 88 .

آيا حركت نظام جمهوري اسلامي به سوي نظام سرمايه داري با فداكردن ارزشها نيست ؟

پرسش

آيا حركت نظام جمهوري اسلامي به سوي نظام سرمايه داري با فداكردن ارزشها نيست ؟

پاسخ

سرمايه گذاري داخلي وخارجي يا دولتي و بخش خصوصي لزوما به معناي حركت به سمت سرمايه داري نيست .زيرا سرمايه داري ( كاپيتاليسم ) يك نظام اقتصادي ويژه با اصول و مباني خاصي است كه نظام جمهوري اسلامي هيچيك از آنها را بر نمي تابد. اين اصول عبارتند از:

(1) عدم محدوديت در قلمرو مالكيت خصوصي به طوري كه حتي شامل منابع و صنايع مادر نيز مي شود.

(2) عدم محدوديت در كيفيت توليد ثروت به گونه اي كه اكتساب از طريق ربا مشروبات و... را شامل مي شود.

(3) عدم محدوديت در كيفيت انباشت و تكاثر.

(4) عدم محدوديت در چگونگي و قلمرو مصرف.

آنچه باعث مي شود روي كرد اقتصادي دولت حركت به سمت سرمايه داري تلقي شود وجود برخي از تشابهاتروبنايي و ظاهري است. درحالي كه گاه دو نظام اقتصادي كه داراي زيرساخت ها و مباني متفاوتي هستند در برخي ازروبناهاي حقوقي و شيوه هاي عملي داراي تشابهاتي نيز مي باشند. تحليل درست مسائل زماني ميسر است كه دقيقازيرساخت ها و روساخت هاي هر دو مكتب اقتصادي به دقت بررسي گردند آن گاه اگر واگرايي از يكي به سمتديگري مشاهده شد قابل انتقاد است.{J

آيابه دلايل زيرشوراي رهبري بهترازفردنيست ؟ 1-احتمال پيروي هواي نفس به علت عدم عصمت درحالي كه باشوراي رهبري تقريبامنتفي است 2-احتمال اشتباه درفرد.

پرسش

آيابه دلايل زيرشوراي رهبري بهترازفردنيست ؟ 1-احتمال پيروي هواي نفس به علت عدم عصمت درحالي كه باشوراي رهبري تقريبامنتفي است 2-احتمال اشتباه درفرد.

پاسخ

آنچه در مورد رهبري هر جامعه اي تقديم درجه اول را داراست مسأله معيارها ويژگي ها و خصوصيات رهبر است وسپس چگونگي كنترل و نظارت بر عملكرد او. در قانون اساسي كشور ما علاوه بر اينكه برجسته ترين معيارها در نظرگرفته شده مكانيسم هاي خاصي نيز در جهت تضمين سلامت عملكرد رهبري تنظيم شده است. مسأله شورايي بودنرهبري يكي از چندين پيشنهادي است كه در اين زمينه مطرح گرديد. در اين مختصر ما به بررسي امتيازاتي كه جنابعالي براي رهبري شورايي مطرح فرموده ايد پرداخته سپس به تحليل آن و مقايسه با مكانيسم موجود در قانون اساسيمي پردازيم:

الف) احتمال پيروي هواي نفس به جهت عدم عصمت در فرد هست ولي در جمع نه. زيرا جرأت ابراز آن نمي رود.اين بيان نشان مي دهد كه در واقع نياز به ابزاري براي كنترل ولي فقيه و رهبر جامعه وجود دارد و ابزار پيشنهادي در ايننگرش جمعي و شورايي بودن رهبري است؛ زيرا در اين صورت هر يك از اعضا كنترل كننده ديگري است و از همين روهيچ يك از آنان جرأت تخلف پيدا نخواهد كرد. كاوش دقيق اين نگرش بسامدهايي را نشان مي دهد كه در ذيلمي آيد:

1- اين ديدگاهي اصلاحي است ولي از طريق ديگري در قانون اساسي كنترل رفتاري ولي فقيه و كيفيت رهبري اودر نظر گرفته شده است وآنها عبارتند از:

- اگر ولي فقيه مرتكب تخلف و جرمي بشود قوه قضائيه مستقل است و با آنكه ولي فقيه رئيس آن را نصب مي كند ولياو بايد مجهتد عادل باشد و با استقلال كامل

طبق دستور شرع عمل نمايد. از طرفي در اسلام همه در برابر قانونمساوي اند. از همين رو حتي شريح كه از طرف اميرالمومنين(ع) منصوب بود در اختلاف آن حضرت با فرد يهودي برسر زره عليه آن حضرت حكم راند و آن حضرت پيروي فرمودند. اين يك اصل كلي در نظام اسلامي است و يكي ازافتخارات جمهوري اسلامي نيز آن است كه بر اساس قانون اساسي قوه قضائيه استقلال دارد. اين شيوه يكي از بهترينعوامل بازداري سران نظام از ديكتاتوري و خودكامگي است.

- اعضاي مجلس خبرگان كه مجتهدين عادل و برگزيده ملتند برعملكرد رهبري نظارت دارند و درصورتي كه مشاهدهكنند او بر اساس هواي نفس برخلاف تعهد رسالتي كه دارد عمل مي كند او را عزل مي نمايند. توضيحا يادآور مي شودكه نقش مجلس خبرگان در جهت اثباتي است ولي از جهت ثبوتي در ديدگاه اسلام همين كه ولي فقيه بر خلاف عدالتو شرايط تقوا رفتار نمايد خود به خود از ولايت معزول است.

2- روشي كه حضرت عالي ارائه فرموده ايد در صورت فقدان مكانيسم هاي فوق تا حدودي كارگشاست ولي بازمسائل ديگري در بر دارد ازجمله:

الف) فرض تعدد رهبر در تعداد معدود نمي تواند مانع جدي در برابر تخلفات باشد. زيرا چه بسا با يكديگر وفاقكنند يا يكي از آنها به نحوي سر بقيه كلاه بگذارد و حقايق را وارونه جلوه دهد و باز بالاخره به كنترل بيروني نياز است وبازگشت به مكانيسم فوق مي كند. بلي شورايي بودن زماني مانع جدي در برابر تخلفات خواهد بود كه تعداد اعضايآن آن قدر زياد باشد كه منطقا احتمال وفاق بر تخلف يا تحريف حقايق از ديگران برود و با چنين طرحي اصلا رهبرينمي توان كرد. زيرا در

اين صورت رهبري به يك مجلس بسيار بزرگ تر از مجالس قانون گذاري تبديل خواهد شد وگرفتار تشتت شديد آرا و انظار و فاقد كارآيي جدي و تصميمات قاطع بويژه در شرايط حساس و اضطراري مي شود. ازاين رو در هيچ جاي جهان چنين روشي را پياده نمي كنند.

ب) «احتمال اشتباه عقل جمعي كمتر از عقل فردي است». مسأله فوق سخن درستي است. ليكن در اين جا چندنكته حائز اهميت است:

- هم چنان كه خود تفطن نموده ايد اين صرفا يك احتمال است نه امري قطعي آنسان كه برخي پنداشته اند. زيرا همچنان كه امثال راسل ديويد هلد شومپيتر و.ت.استيس و ديگر فيلسوفان سياست نيز تذكر داده اند چنان نيست كه منطقاافزوني كمي آرا مستلزم صحت و برتري كيفي باشد. از همين رو كاربرد آن در حد موجبه جزئيه است نه كلي و دايمي.بنابراين خلاف آن نيز محتمل است. از اين رو در مواردي عقل جمعي به صواب نزديك تر است و مواردي نيز وجوددارد كه ديدگاه يك نفر در برابر مخالفان بسيار اقرب به حقيقت است.

- درصد احتمال فوق و ميزان برتري آن دقيقا چقدر است؟ اين مسأله اي است كه هم چنان از نظر منطقي بدون جوابمانده است و دقيقا نمي توان حدود آن را معين كرد. البته در مواردي كه جمع تركيبات مختلف است آثار مثبت آن زياداست. ولي تركيب هر چه مشابه تر شود اين شيوه چندان كارآيي ندارد. از همين رو قانون اساسي در مواردي كه فرديواجد تمام شرايط لازم رهبري نباشد شيوه شورايي را برگزيده ولي در صورت وجود فرد جامع الشرايط وجود فردواحد را كافي دانسته است.

- آيا براي برقراري مشورت و كاستن اشتباهات احتمالي تنها راه شورايي بودن رهبري

است يا شيوه هاي ديگري نيزوجود دارد؟ به نظر مي رسد براي اين كار راه هاي متعددي وجود دارد. بررسي همه راه هاي ممكن و ارزيابي هر يكبحث كارشناختي مفصلي مي طلبد كه از حوصله اين مختصر خارج است.

براي آگاهي بيشتر ر . ك : كتاب هاي مربوط به حقوق اساسي.

ليكن در اين جا تذكر چند نكته ضروري است:

1- مسأله فقدان قاطعيت در پيشوايي شورايي واقعي تر از حدي است كه تصور جناب عالي نشان مي دهد. اينكهمي فرماييد: كار رهبري جنبه اجرايي ندارد و تعيين سياست ها يا عزل و نصب ها است بحث بر سر اين است كه بالاخرهدر همين ها نيز ممكن است اختلاف شود و كار به جايي نرسد در نتيجه يا بايد يك نفر رئيس شورا باشد. پس باز بههمان عمل فردي مي رسيم يا رأي اكثريت حاكم شود و هيچ دليل منطقي بر مزيت رأي نصف بعلاوه يكنيست.

2- اين كه در شورا سليقه نقش ندارد و هر چه هست دليل و برهان است نيز مشكلي را حل نمي كند. زيرا معمولا درموارد اختلاف ممكن است هر يك مباني و دلايلي را قبول داشته باشند كه از نظر ديگري فاقد اعتبار است.{J

آيا مقام معظم رهبري به همه آنچه كه اسلام فرموده عمل مي كند

پرسش

آيا مقام معظم رهبري به همه آنچه كه اسلام فرموده عمل مي كند

پاسخ

اگر كسي فرض كند كه افراد _ چه مسؤول باشند و يا غير مسؤول _ صادق نيستند، هرگز نمي توان به او ثابت كرد كهفردي صادق است؛ زيرا عينك بدبيني بر چشم خود زده و صادق ترين رفتارها را نيز به رنگ ديگر مي بيند. راه منطقيآن است كه كار هر كس در برخوردهاي نخستين بايد حمل بر صحت گردد، آن گاه اگر دليلي بر خلاف آن پيدا شند، ازنظريه خود باز گردد. اگر بنا باشد مسؤولين نظام كه نوعاً سال ها براي انقلاب و تحول كشور از نظام پوسيده سلطنت واستبداد به نظام اسلامي، رنج برده و شكنجه ها ديده اند، صادق نباشند، پس چه كسي صادق است؟ تا آن جا كه ما خبرداريم و ديده و شنيده ايم، نوع مسؤولين رده بالاي كشور متعهّد، دلسوز، انقلابي و رنج كشيده هستند و داراي زندگيساده و بي آلايش و در حد مردم عادي مي باشند. البته مدركي در اين زمينه قابل ارائه نيست، ولي اگر كسي خواهانتحقيق است مي تواند با مراجعه به افراد آگاه و همچنين بيت رهبري تحقيق نمايد.

در مورد سخني كه در مورد خرمشهر از مقام معظّم رهبري نقل كرده ايد، ما اطلاعي از صحت و سقم آن نداريم. وليبر فرض صحت، سخني است شايسته؛ چرا كه در آن شرايط، فرار مردمي كه قادر به دفاع بودند _ نه زنان و بچه ها وافراد ناتوان _ هيچ توجيهي نداشت؛ چرا كه از نقاط ديگر مردم براي دفاع به خرمشهر مي آمدند، ولي برخي از كساني كهقدرت دفاع داشتند شهر را خالي مي كردند. آيا اين افراد قابل سرزنش نبودند؟! قضاوت با شما!

وضعيت مالي آقاي

هاشمي رفسنجاني نيز با قبل از انقلاب، تفاوتي نكرده و ايشان همان مقداري كه قبلاً در اطرافرفسنجان ملك موروثي داشته اند الان نيز دارند.

وضعيت پسته نيز ربطي به آقاي هاشمي ندارد و موضوع پسته نيز از نظر صادرات با فرش به طور كلي متفاوتاست. در اين زمينه اگر با اهل فن مشورت كنيد، تفاوت اين دو موضوع را براي شما بازگو خواهند نمود.

در مورد اجراي حدود: اولاً، اجراي حد سرقت، شرايطي دارد كه در بسياري از سرقت ها تحقق نمي يابد. ثانيا،همان گونه كه خود نوشته ايد اجراي حدود بايد در زمينه مناسبي صورت بگيرد. در وضعيت فعلي و با توجه به عدمآمادگي اذهان براي پذيرش حكم الهي، اجراي برخي از حدود نه تنها فايده اي در بر ندارد؛ بلكه از نظر تبليغاتيمشكلات عديده اي را براي كشور ايجاد خواهد كرد.{J

بعضي وقت ها بنظر مي رسد رهبر انقلاب تخلفاتي از نظر قانوني و عقلي انجام مي دهند آيا همه اينها را مي شود يك مصلحت تلقي كرد؟

پرسش

بعضي وقت ها بنظر مي رسد رهبر انقلاب تخلفاتي از نظر قانوني و عقلي انجام مي دهند آيا همه اينها را مي شود يك مصلحت تلقي كرد؟

پاسخ

تخلفاتي كه مي فرماييد به نظر بسيار عجيب مي رسد وتاكنون با بررسي هاي زيادي كه شده است حتي يك مورد هممشاهده نشده است و اين از افتخارات ما شيعه است كه چنين رهبران پاك، عادل، خردمند و قانون مندار داريم.

بيشتر مراجع و اساتيد بزرگوار حوزه، همواره بر صداقت، شجاعت، كم نظير بودن، خردمندي، پافشاري برارزش ها، زهد و ساده زيستي، علم و انديشه بالا، جايگاه مردمي و... ايشان تأكيد ورزيده و بر آن شهادت داده اند به نظرمي رسد اين مسأله نوعي تحليل نادرست باشد.

در رابطه با انتقاد آنچه مهم است اين است كه واقعا بر اساس بينش و نظارت صحيح و با شيوه اي حكيمانه ومصلحانه انجام پذيرد وگرنه با اصل انتقاد مخالفتي نيست. توجه به اين نكته نيز ضروري است كه امروزه دشمنانداخلي و خارجي، همواره در صدد شكستن اقتدار رهبري و پايين آوردن جايگاه رهبر هستند، فلذا با درست كردنشايعه و هزاران تحليل و توجيه، در صدد اثبات گفته هاي خود مي باشند كه قطعا در مقابله با اين توطئه ها، همواره بايدهوشياري خود را حفظ كنيم.

البته اگر در ذهن شما، اشكال يا شبهه اي وجود دارد، مي توانيد آن را با ما در ميان بگذاريد تا جواب و يا توضيحيپيرامون آن، براي شما ارسال گردد.{J

آيا مقام معظم رهبري در مقابل مسئوليت خود حقوق دريافت مي كنند

پرسش

آيا مقام معظم رهبري در مقابل مسئوليت خود حقوق دريافت مي كنند

پاسخ

بنا به گفته مسؤول دفتر ايشان، معظم له هيچ گونه حقوقي دريافت نمي كنند و زندگي شخصي ايشان از طريق هداياي مردمي و نذوراتي كه مردم براي شخص ايشان مي فرستند و با كمال زهد و سادگي اداره مي شود. براي آگاهي بيشتر فتوكپي مصاحبه حجة الاسلام محمدي گلپايگاني كه در روزنامه اطلاعات 9/10/77 به چاپ رسيده تقديم مي گردد.

علت عزل آيت الله منتظري از منصب ولايت فقيه چيست؟

پرسش

علت عزل آيت الله منتظري از منصب ولايت فقيه چيست؟

پاسخ

آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي ازاطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي دادند و در واقع دفتر ايشان را به يك كانون توطئه تبديل كرده بودند،حضرت امام را ناچار به موضع گيري و تذكر كردند. تذكرات و هشدارهاي حضرت امام(ره) چند سال به طول انجاميدو حضرت امام(ره) با واسطه كردن افراد زيادي كوشيدند آقاي منتظري را از گرداب بزرگي كه توسط نزديكانشان پديدآمده بود نجات دهند؛ ولي متأسفانه آن همه تلاش ها هيچ ثمري نبخشيد و حضرت امام(ره) به خاطر وظيفه سنگينيكه نسبت به صيانت انقلاب داشتند، ناچار به اقدامات جدي تري شدند. در اين جا لازم است يادآور شويم كه حركتحضرت امام(ره) شرعاً يك تكليف بوده است. از طرف ديگر آقاي منتظري با صوابديد حضرت امام و مجلس خبرگاناستعفا داد و كلمه عزل در مورد ايشان مسامحي است. افزون بر آن وي در آن زمان ولايت نداشت تا عزل ايشان ولايتبر ولايت تفسير شود، زيرا ولايت در مقام عمل هميشه براي يك نفر ثابت است، هر چند فقهاي متعددي باشند.چنانكه با وجود چند معصوم در يك زمان همواره يكي از آنان امام بوده است.

از سوي ديگر تشبيه هر كاري به شاه نوعي شانتاژ است وگرنه هر حاكمي عزل و نصب هايي دارد؛ ولي مهم آن استكه بر اساس چه معيارهايي انتخاب، انتصاب، يا عزل كند.

پس از حضرت امام(ره) نيز حركاتي از سوي ايشان و برخي از اطرافيانشان صورت گرفت كه هر بار باعكس العمل هايي از سوي مردم و نظام رو به رو شد، تا اين

كه در آستانه برگزاري كنفرانس سران اسلامي در تهران،ايشان طي نطقي، مسائلي را در آن شرايط حساس مطرح نمودند كه به هيچ وجه به صلاح مملكت و امنيت كشور نبود؛از جمله درباره رهبري و برخي از موضوعات ديگر سخناني واهي و بي اساس گفتند كه حتي توسط بسياري ازدوستانشان مورد اعتراض واقع شدند. از همين رو اين سخنراني با عكس العمل شديد مردم رو به رو شد و طيتظاهراتي مردم هوشمند و انقلابي، نقطه نظرهاي خويش را نسبت به اين سخنان ابراز داشتند.

جهت اطلاع بيشتر به كتاب خاطرات سياسي، (محمدي ري شهري) و رنجنامه، (سيد احمد خميني) مراجعه نماييد.

آيا رهبر انقلاب با انجمن حجتيه همكاري داشته است ؟

پرسش

آيا رهبر انقلاب با انجمن حجتيه همكاري داشته است ؟

پاسخ

ايشان در هيچ زماني در انجمن حجتيه عضويت نداشته اند، بلكه اساسا به خاطر مبارزات شديدي كه ايشان درزمان طاغوت بر عليه رژيم شاه داشتند، امكان نداشت انجمن حجتيه ايشان را به عضويت بپذيرد. زيرا انجمن حجتيهبه هيچ وجه مبارزان را نمي پذيرفت نظرش اين بود كه وجود چنين كساني در انجمن موجب حساسيت رژيم و تعطيلكردن انجمن مي شود.

بسيج و سپاه در لغت به چه معنا آمده است ؟

پرسش

بسيج و سپاه در لغت به چه معنا آمده است ؟

پاسخ

«بسيج» در لغت به معناي: 1_ سامان، جهاز، اسباب، وسايل؛

2_ سلاح، ساز جنگ؛

3_ رخت سفر؛

4_ ساختگي، آمادگي، آماده سفر شدن؛

5_ قصد، اراده، عزم، عزيمت؛

6_ آماده ساختن نيروي نظامي و تمامي ساز و برگ سفر و جنگ؛

7_ تجهيزات. (فرهنگ معين، ج1)

«سپاه» يعني: 1_ واحدي از لشكريان، لشكر، قشون، جيش؛

2_ واحدي نظامي شامل چند (معمولاً سه) لشكر. (فرهنگ معين، ج2)

در حال حاضر «بسيج» سازمان رزمي متشكل از مردم و «سپاه» به يكي از ارگان هاي نظامي كه پس از انقلاب تأسيس گرديده است، اطلاق مي شود. اين كه همه مردم بسيجي اند، به معناي نفي وجود ديگر قواي مسلح نيست، بلكه اطلاقآن شامل غير نظاميان است و به اين معنا است كه هر كس از آحاد ملت كه توانايي شركت در اين كانون مقدس را دارد،خود را جزو آن بداند و در حد امكان در آن به تلاش و فعاليت متناسب با نيازهاي جامعه بپردازد.{J

دلايل قدرت گرفتن مجمع تشخيص مصلحت نظام بعد از فوت حضرت امام (ره ) چيست ؟

پرسش

دلايل قدرت گرفتن مجمع تشخيص مصلحت نظام بعد از فوت حضرت امام (ره ) چيست ؟

پاسخ

اين مجمع در زمان حضرت امام و به دستور ايشان پديد آمد، ليكن تا قبل از بازنگري قانون اساسي هنوز جايگاهدقيق آن مشخص و استوار نگشته بود؛ ازاين رو به فرمان حضرت امام، شوراي بازنگري قانون اساسي موظف شدتعيين جايگاه آن را در دستور كار خود قرار دهد، در اين اثنا به خاطر رحلت ايشان عملاً مسأله بعد از رحلت حضرتامام مطرح شد.

آيا آيت الله خامنه اي , شرط اجتهاد را براي رهبري داشتند؟

پرسش

آيا آيت الله خامنه اي , شرط اجتهاد را براي رهبري داشتند؟

پاسخ

}الف) اجتهاد آيت اللّه خامنه اي توسط بسياري از مراجع و بزرگان از جمله حضرت امام از قبل تصديق شده بودهاست.

ب ) و اگر بنا بر ادعاي نويسنده بسياري از اعضاي خبرگان در اجتهاد ايشان ترديد داشته اند پس چرا ايشان را به رهبري برگزيدند؟

ج ) همه رساله هاي عمليه نوشته اند كه اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد كسي شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبولاست و اين در حالي است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه مركب از ده ها مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد مي باشد ايشان را به مرجعيت پذيرفتند. هم چنين در اساسنامه جامعه مدرسين آمده است كه چيزي به عنوان نظر آنجامعه معتبر است كه حداقل شانزده نفر از اعضا آن را امضا كرده باشند. بنابراين اعلاميه جامعه مدرسين به اين معناست كه حداقل شانزده نفر از مجتهدان و خبرگان ايشان را مرجع مي دانند.

د ) به فرض برخي نسبت به اجتهاد مرجعيت آيت اللّه خامنه اي ترديد داشته باشند. اين ترديد اعتباري ندارد، زيرابراساس مدارك و اعلاميه ها و بيانيه هاي منتشر شده از سوي ده ها نفر از علماي طراز اول، مخالفت عده اي معدود وناچيز آن را از اعتبار ساقط نمي كند.

ه ) درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادتمي دهند دليل بر بنيه علمي نيرومند و ملكه اجتهاد ايشان است و اين توان علمي مسلما زمينه سابق بر رهبري دارد، نهاين كه ايشان پس از رهبري درس خوانده و به اين رتبه از دانش رسيده باشند.{

چرا از نظر شوراي نگهبان صلاحيت مساوي با نداشتن سابقه جرم نيست ؟

پرسش

چرا از نظر شوراي نگهبان صلاحيت مساوي با نداشتن سابقه جرم نيست ؟

پاسخ

اصولاً صلاحيت مساوي با مجرم نبودن نيست. به عبارت ديگر يك بحث دقيق حقوقي وجود دارد كه آيا مفهوم«صلاحيت» امري سلبي است يا ايجابي؟ اگر آن را صرفا داراي بار سلبي بدانيم، نداشتن جرم مساوي با صلاحيتخواهد بود؛ ليكن اگر صلاحيت داراي معناي گسترده تري بوده و بار مثبت داشته باشد؛ يعني، علاوه بر نداشتن جرم،دارا بودن يك سري امتيازات، ويژگي ها، توانش ها و... در آن دخيل باشد، در اين صورت مساوي با مجرم نبودن نيستو اصل برائت از جرم وجود صلاحيت را اثبات نمي كند.

به نظر مي رسد درباره صلاحيت چند نكته را بايد در نظر داشت:

1- اين كه صلاحيت داراي مفهومي ايجابي و اثباتي است و صرفا به معناي «مجرم نبودن» نيست.

2- صلاحيت امري نسبي است؛ يعني، صلاحيت در هر كاري متناسب با همان كار بايد ملاحظه شود. از اين رو هر اندازه كار و مسؤوليتي ازگستردگي، اهميت و پيچيدگي بيشتري برخوردار باشد، صلاحيت هاي بيشتري نيز مي طلبد.

3- اثبات صلاحيت نيازمند دليل و بررسي است و با اصل برائت نمي توان از كنار آن گذشت.

چگونه مي توان از نظارت استصوابي شوراي نگهبان دفاع كرد؟

پرسش

چگونه مي توان از نظارت استصوابي شوراي نگهبان دفاع كرد؟

پاسخ

نظارت استصوابي نظارت همراه با حق دخالت مي باشد و مقابل آن نظارت استطلاعي است كه ناظر تنها كسباطلاع مي كند و حق هيچ گونه دخالتي ندارد.

نظارت استصوابي سه نوع است: مطلق، تطبيقي و عدم تعارض. نوع سوم محدودترين شكل نظارت استصوابياست و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند. يعني اگر درموردي از نظر صوري يا محتواييبرخلاف قانون و شرايط مندرج در آن عمل شود جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي نمايد.

براي آگاهي بيشتر به جزوه (نظارت استصوابي) مراجعه نماييد.{

آيا صحيح است كه امام با رياست جمهوري آيت الله خامنه اي مخالف بودند و نمي خواستند روحانيون پست هاي سياسي مملكت را در دست بگيرند؟

پرسش

آيا صحيح است كه امام با رياست جمهوري آيت الله خامنه اي مخالف بودند و نمي خواستند روحانيون پست هاي سياسي مملكت را در دست بگيرند؟

پاسخ

بناي حضرت امام و حتي ياران روحاني ايشان از آغاز اين بود كه در حد امكان روحانيت به فعاليت هاي فرهنگيادامه دهد و كمتر به امور اجرايي مشغول شود؛ ليكن رخدادهاي پس از پيروزي انقلاب به گونه اي بود كه عملاً اجراياين انديشه امكان پذير نشد، تا آن جا كه وقتي حضرت آيت اللّه خامنه اي خواستند براي دور دوم از رياست جمهوريفاصله گرفته و به فعاليت هاي فرهنگي در دانشگاه ها مبادرت ورزند، حضرت امام(ره) به ايشان فرمودند كه نامزديرياست جمهوري بر شما متعين (واجب تعييني) است.{

آيا مجمع تشخيص مصلحت نظام , بعضي از احكام ديني را تغيير نمي دهد؟

پرسش

آيا مجمع تشخيص مصلحت نظام , بعضي از احكام ديني را تغيير نمي دهد؟

پاسخ

}غرض از تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام، تغيير احكام الهي نبوده و نيست. مجمع تشخيص مصلحت همانند دادگاهي است كه به هنگام تعارض در بين مجلس و شوراي نگهبان، به حكميت مي پردازد و به اختلاف نظرها فيصله مي دهد.

در ديگر كشورها نوعا اين اختيارات به عالي ترين مقام كشور داده مي شود؛ ولي در نظام اسلامي ايران اين اختيار به مجمعي از كارشناسان و خبرگان امور كشور واگذار شده است.

علاوه بر اين، مجمع به عنوان بازوي مشورتي مقام معظم رهبري عمل كرده و در مسائل كلي كشور، مشورت هاي لازم را به ايشان ارائه مي دهد.{

چرا رئيس جمهور در مجلس خبرگان حضور ندارد؟

پرسش

چرا رئيس جمهور در مجلس خبرگان حضور ندارد؟

پاسخ

}اين كه بعضي ها مي گويند: چرا رئيس جمهور در خبرگان حضور ندارد واقعا بحث معقولي نيست، كجاي قانون اساسي نوشته شده كه بايد رئيس جمهوري در خبرگان باشد؟ اصلاً شرايط رئيس جمهور با شرايط خبرگان مختلف است، يك شخص غير مجتهد و غيرروحاني هم مي تواند رئيس جمهور شود؛ در حالي كه ممكن است شرايط نامزدهاي خبرگان را نداشته باشد يا شايد يك رئيس جمهور مجتهد اصلاً خودش تمايلي به نمايندگي خبرگان نداشتهباشد و... آيا اينها خلاف قانون است؟! اگر مسأله اي براي رهبر پيش آمد هر گروه و ارگاني وظيفه خود را انجام مي دهد: خبرگان رهبر تعيين مي كنند، رئيس جمهور دولت را اداره مي كند، رئيس قوه قضاييه تشكيلات قضايي را و.. وگرنه بايد گفت ارتش و سپاه هم مسؤول امنيت كشور هستند؛ پس چرا رؤساي آنها در خبرگان نيستند؟... و اين كه در گذشته اتفاقا رئيس جمهور در خبرگان بوده دليل نمي شود كه هميشه چنين باشد.{

حقوق مقام معظم رهبري و رئيس جمهوري از كجا تاءمين مي شود؟

پرسش

حقوق مقام معظم رهبري و رئيس جمهوري از كجا تاءمين مي شود؟

پاسخ

}حقوق رئيس جمهور و وزرا (مانند بقيه كارمندان دولت) از بيت المال تأمين مي گردد و مقدار آن را ما نمي دانيم (در جلسات پرسش و پاسخ مي شود از خود ايشان پرسيد).

اما رهبر حقوقي از دولت نمي گيرند و از هدايا و موارد ديگري كه مربوط به ايشان است استفاده مي كنند.

اما راجع به امام راحل ما اطلاع دقيقي نداريم؛ ايشان قبل از انقلاب املاكي داشتند كه از مرحوم پدرشان به ارث رسيده بود (كه بعد از انقلاب همه را بخشيدند). ضمنا وجوه مختلفي از طريق دوستان ايشان در سراسر دنيا (مخصوصا ايران) به نجف ارسال مي شد تا حدي كه ايشان به همه طلبه هاي نجف شهريه مي دادند. كتاب هاي ايشان نيز داراي حق التأليف است و حق التأليف چاپ هاي مجدد آنها هم اكنون به خانواده و ورثه ايشان مي رسد. ضمنا زندگيايشان در نجف بنا بر گفته آگاهان، بسيار ساده بوده است.{

چرا رهبري با منع تفحص مجلس از نهاد رهبري از ابتدا مخالفت نكردند؟

پرسش

چرا رهبري با منع تفحص مجلس از نهاد رهبري از ابتدا مخالفت نكردند؟

پاسخ

يكم: طرح اين مسأله در مجلس شوراي اسلامي و تلف كردن ساعت هاي متمادي از وقت نمايندگان كه مي بايست صرف رسيدگي به مسائل و مشكلات مهم جامعه - اعم از اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... - شود، رنگ و بوي سياسي مي داد. خصوصا وقتي سابقه نظارت مستمرو دقيق بر نهادهاي زيرنظر مقام معظم رهبري را بررسي نماييم اين مطلب قوت زيادي مي گيرد. چنان كه رياست محترم مجلس شوراي اسلامي در نامه خود به مقام معظم رهبري، چنين بيان مي دارد: «... از ابتداي انقلاب تاكنون نهادها و دستگاه هاي مختلف مورد تحقيق و تفحص مجلس قرار گرفته كه به عنوان نمونه مي توان به تحقيق و تفحص از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و بنياد مستضعفان در دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي اشاره نمود [كه منجر به تعويض برخي از مديران شد]...».

دكتر ميرمحمدي (يكي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي) با اشاره به نظارت قوي معاونت حسابرسي دفتر مقام معظم رهبري بر سازمان ها و نهادهاي تحت نظارت رهبري، مي گويد: «بودجه تمام نهادها دقيقا نظارت و حساب رسي مي شود. هم حساب رسي مالي پس مي دهندو هم حساب رسي عملياتي و مديريتي؛ ضمن آن كه سازمان بازرسي كل كشور و ديوان محاسبات، هم بر بودجه آنها نظارت دارند.

وي مي افزايد: دستگاه هاي فرهنگي حتي بيشتر از سازمان هاي دولتي، نظارت و كنترل مي شوند و من ادعا مي كنم نظارت دستگاه هاي تحت حاكميت مقام معظم رهبري، به مراتب بيشتر از دستگاه هاي دولتي است و حاضر هستم آن را ثابت كنم...».

دوم: تنها مشكل در اين ميان، سوء تفاهم و ابهامي بود كه در مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام

و ماده 198 آين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي وجود داشت كه با تدبير مقام معظم رهبري و ارجاع آن به مجمع تشخيص مصلحت نظام، برطرف شد.

سوم: تجديد نظر در مصوبه ياقانون، به اين معنا نيست كه قبلاً اين قانون به نفع گروهي بوده و يا از آن سوء استفاده مي شده است. چه بسا مصوبه اي يا قانوني - چه در مجلس شوراي اسلامي و چه مجمع تشخيص مصحلت نظام - در يك زمان چنين تشخيص داده شده بود كهبه مصلحت مردم و نظام است، لذا آن را وضع كرده اند؛ اما با گذشت زمان ديگر آن مصلحت مشاهده نمي شود، لذا در آن قانون يا مصوبه تجديدنظر نموده اند.{J

استناد قانوني خبرگان و امام (ره ) در تعيين و عزل آقاي منتظري از سمت قائم مقامي رهبري , چه بود؟

پرسش

استناد قانوني خبرگان و امام (ره ) در تعيين و عزل آقاي منتظري از سمت قائم مقامي رهبري , چه بود؟

پاسخ

در پاسخ قسمت اول اين سؤال بايد گفت كه براي قضاوت درباره عملكرد شخص يا گروهي، بايد شرايط و فضاي آن زمان و ساير مؤلفه هايي كه منجر به تصميم يا اقدامي خاص شده است، در نظر گرفت و بعد به ارزيابي و تحليل آن وقايع پرداخت.

با نهادينه شدن جمهوري اسلامي، براساس قانون اساسي تشكيل مجلس خبرگان رهبري در دستور كار قرار گرفت و اولين مجلس خبرگان در سال 62 رسما آغاز به كار كرد. كهولت سن امام(ره)، ترورهاي مسؤولين عالي رتبه نظام توسط منافقين و...، خود به خود بحث آيندهرهبري نظام اسلامي را پيش كشيد و بسياري از دلسوزان انقلاب را به تكاپو انداخت، تا براي دوران پس از امام چاره انديشي كند. در آن شرايط كه ديگر افرادي مانند شهيد بهشتي و مطهري در قيد حيات نبودند؛ تنها كسي كه با توجه به مراتب علمي، سياسي، سوابق مبارزه با شاه وهمراهي با امام مي توانست در آن شرايط به عنوان جانشين امام راحل مطرح شود، آقاي منتظري بود. سرانجام خبرگان به اين جمعبندي رسيد و چنين تصميمي را اتخاذ كرد؛ اما بنابراين گذاشته شد كه اين خبر به صورت علني بيان نشود. با اصرار علاقه مندان آيت الله منتظري وزمينه سازي برخي مطبوعات، زمزمه هايي از سوي اعضاي مجلس خبرگان، مبني بر قائم مقامي آيت الله منتظري به گوش رسيد و سرانجام امام جمعه قزوين در يكي از خطبه هاي نماز جمعه، رسما اعلام كرد كه خبرگان، آيت الله منتظري را به عنوان قائم مقام رهبري تعيين كرده اند. بااعلام اين خبر، موجي از

شادي و شعف، جريان اصلي هواداران امام را در برگرفت و با گذشت زمان و ايجاد يك جريان گسترده اجتماعي و مطبوعاتي از سوي علاقه مندان ايشان، به تدريج زمينه پذيرش قائم مقامي وي فراهم شد و از آن پس در جمهوري اسلامي ايران، نهادي تحتعنوان قائم مقام رهبري تأسيس شد كه بسياري از آن تصميمات از آن طريق اخذ مي شدند. مسؤولان، علاوه بر نظرات حضرت امام(ره)، خود را موظّف به رعايت آرا و ديدگاه هاي قائم مقام رهبري نيز مي دانستند و گزارش فعاليت هاي خود را براي آقاي منتظري هم مي فرستادند. البتهوي نيز از آن پس به صورت فعّالانه در بسياري از مسائل دخالت مي نمود و به صورت علني يا خصوصي، خواسته هاي خود را به مسؤولان و مديران ابلاغ مي كرد.

با اين كه معرفي قائم مقام رهبري در قانون اساسي مشخص نشده بود، خبرگان تحت تأثير شرايط موجود، با خيرخواهي و دلسوزي بزرگان، كاري فراتر از قانون اساسي و حوزه وظايف خود انجام دادند و آيت الله منتظري را به عنوان قائم مقام رهبري تعيين كردند. گذشت زمانو مشكلات متعددي كه از اين اقدام ناشي شد، همگان را به اين نتيجه رساند كه در اركان حكومتي نظام جمهوري اسلامي، نيازي به اين جايگاه نمي باشد.

درباره قسمت دوم سؤال، مي توان گفت كه بر اساس ادله ولايت فقيه، وليّ فقيه موظف به رعايت احكام اسلام و مصالح جامعه اسلامي مي باشد. مواردي كه در قانون اساسي به عنوان وظايف و اختيارات ولي فقيه نام برده شده، در شرايط معمولي و عادي است؛ اما اگر شرايطبحراني و اضطراري در جامعه پيش بيايد، وليّ فقيه با استفاده از ولايت خود بر اساس مصالح نظام

اسلامي، مي تواند تصميم هايي بگيرد كه در قانون اساسي صراحتا به آن اشاره نشده باشد. البته در قانون اساسي به اين اصل كلي، به اقتضاي قيد مطلقه بودن ولايت فقيه، تصريح شده است.در عملكرد حضرت امام(ره) نيز شواهدي بر اين مطلب وجود دارد؛ از قبيل، تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام، تشكل شوراي عالي انقلاب فرهنگي، تشكيل دادگاه ويژه روحانيت و... حضرت امام(ره) بنابر مصالح جامعه اسلامي دستور تشكيل آن ها را صادركردند.

از آن جا كه منافقين و دشمنان نظام از ساده لوحي آيت الله منتظري سوء استفاده هاي زيادي مي كردند و با استفاده از بيت ايشان و مسؤوليت هاي متعددي كه بر عهده ايشان بود، موجوديّت نظام اسلامي را تهديد مي كردند، حضرت امام(ره) براي حفظ مصالح نظام اسلامي، بااستفاده از اختيارات خود _ كه در بازنگري قانون اساسي به «مطلقه» تعبير شده است _ ايشان را براي قائم مقامي خود مناسب تشخيص ندادند و حتي براي رعايت قانون، تشكيل فوري جلسه خبرگان رهبري و رسميّت بخشيدن به عزل آقاي منتظري را درخواست نمودند كه اين امر بنابه دلايلي صورت نپذيرفت و آقاي منتظري در تاريخ 7/1/68 با نگارش نامه اي خطاب به امام راحل(ره) رسما استعفاي خود را اعلام كرد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

سيد احمد خميني، رنجنامه.

محمدي ري شهري، خاطرات سياسي.

نشريه ارزشها ويژه آقاي منتظري، منتظري از اوج تا فرود.{J

چرا حضرت آيت الله خامنه اي هنگام رسيدن به مقام ولايت , لقب آيت الله العظمي را گرفتند؟

پرسش

چرا حضرت آيت الله خامنه اي هنگام رسيدن به مقام ولايت , لقب آيت الله العظمي را گرفتند؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت:

اولاً، آنچه در اطلاق لفظ «آيت الله» بر شخص معيار و ملاك مي باشد، داشتن ملكه ي «اجتهاد» است كه به معناي توانايي استنباط احكام الهي از منابع معتبر ديني مي باشد. اين مهم پس از گذراندن سال ها درس خارج، همراه با تحقيقات و كاوش هاي ژرف فقهي، اصولي، رجاليو... امكان پذير مي شود. توان استنباط معمولاً از طريق اساتيد درس خارج، قابل بررسي و كشف است.

ولي اين كه از چه زماني بعد از دست يابي به اجتهاد بر آن شخص آيت الله اطلاق مي شود، بايد گفت كه اين يك امر عرفي است و ضابطه ي خاص به غير از داشتن اجتهاد مسلّم ندارد. چه بسا بسياري از شخصيت هاي مبرز علمي هم اكنون وجود دارند كه مجتهد مسلّم مي باشند؛ولي حجت الاسلام خوانده مي شوند. با اينكه اطلاق آيت الله بر آنان كاملاً صحيح است ولي در عرف رايج حوزه، معمولاً فرد بعد از دست يابي به اجتهاد و گذشت چند سالي در كار تدريس خارج، تحقيق و... بر او آيت الله اطلاق مي شود.

ثانيا، بر اساس ادله ي عقلي و نقلي (آيات و روايات)، يكي از شرايط ولي فقيه، داشتن ملكه و قدرت اجتهاد است. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هم در اصول پنجم و يكصد و نهم، يكي از شرايط رهبري را صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقهدانسته اند.

ثالثا، اجتهاد آيت الله خامنه اي، ربطي به زمان انتخاب ايشان به رهبري ندارد؛ بلكه بنابر دلايل زير، ايشان از سال هاي قبل، اين ملكه و توانايي را داشته اند:

1. همه ي رساله هاي عمليه، نوشته اند كه اگر دو نفر

عادل به اجتهاد كسي شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است. مجلس خبرگان، كه مركب از ده ها مجتهد مسلّم و چندين مرجع تقليد مي باشد، ايشان را به عنوان مجتهد و رهبر انتخاب كردند.

2. ايشان پيش از انقلاب به درجه ي اجتهاد رسيده و اجتهاد ايشان توسط بسياري از مراجع و بزرگان، از جمله حضرت امام، از قبل تصديق شده بود. حضرت آيت الله فاضل لنكراني در جلسه ي جامعه ي مدرسين اعلام كردند كه من از بيست سال پيش، ايشان را مجتهدي تمام عيار يافته ام.

3. درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند، دليلي بر بنيه ي علمي نيرومند و ملكه ي اجتهاد ايشان است و اين توان علمي، مسلما زمينه اي پيش از رهبري ايشان دارد.

بنابر مطالب فوق، روشن مي شود كه ايشان در زمان رهبري، صد در صد داراي اجتهاد مسلّم _ كه شرط لازم براي اطلاق لفظ آيت الله است _ بوده اند و همان طور كه در عرف بر كسي كه سال ها داراي اجتهاد باشد، كم كم بر او آيت الله اطلاق مي شود، بر معظم له نيز بعد از اينحادثه آيت الله اطلاق شده است.

اما در مورد آقاي هاشمي رفسنجاني بايد گفت كه ايشان قطعا داراي اجتهاد مي باشند و اطلاق لفظ آيت الله به ايشان ربطي به رياست جمهوري ندارد. چه در زمان رياست جمهوري و چه بعد از آن هر دو تعبير (آيت الله و حجت الاسلام) در مورد ايشان استفاده شده و مي شود.

چرا رهبري پس از امام بر آيت الله منتظري واگذار نشد كه به گفته خودش از آورندگان ولايت فقيه بوده است ؟

پرسش

چرا رهبري پس از امام بر آيت الله منتظري واگذار نشد كه به گفته خودش از آورندگان ولايت فقيه بوده است ؟

پاسخ

متأسفانه آيت الله منتظري در دوراني كه مسؤوليت قائم مقامي رهبري را بر عهده داشتند، مجموعه اقدامات و عملكردهايي را انجام دادند كه حاكي از اين واقعيت مهم بود كه ايشان به هيچ وجه صلاحيت لازم را براي تصدي مسؤوليت خطير رهبري را ندارند كه برخي از مهمترينآنان عبارتند از:

1- تأثيرپذيري شديد از شايعات و اخبار دروغ راديوهاي بيگانه و اطرافيان خود.

2- حمايت از منافقين، باند مهدي هاشمي و ليبرال ها و افشاي اسرار نظام.

3- تضعيف نهادهاي انقلابي (از قبيل وزارت اطلاعات، سپاه و...) و دستاوردهاي انقلاب و دفاع مقدس.

لذا آيت الله منتظري در زمان حيات حضرت امام با صوابديد ايشان و مجلس خبرگان رهبري، استعفا دادند. بعد از رحلت حضرت امام نيز از آنجا كه واجد شرايط و صلاحيت هاي لازم را براي رهبري شناخته نشد از سوي خبرگان رهبري انتخاب نگرديد. اما ايشان از آورندگانولايت فقيه مي باشند و... بايد گفت كه اين مطلب به هيچ وجه صحت ندارد زيرا:

اولاً، ولايت فقيه به دوران امامان معصوم(ع) برمي گردد و نظريه پردازي درباره اين موضوع نيز پيشينه تاريخي داشته و فقهاي بزرگي مانند: شيخ مفيد، شيخ طوسي، ديلمي، فاضل، شهيدين، صاحب جواهر، علامه كاشف الغطاء، علامه نراقي، ميراز بزرگ شيرازي، سيد محمد آلبحرالعلوم و حضرت امام خميني و... به اثبات تبيين و توضيح اين نظريه پرداخته اند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: احمد جهان بزرگي، پيشينه تاريخي ولايت فقيه.

ثانيا، هر چند آيت الله منتظري نيز از جمله فقهايي است كه گام هاي مثبت و ارزنده اي را در تبيين و تشريح زواياي مختلف اين اصل مهم اسلامي برداشته اند ولي نكته مهم

و اساسي اين است كه به هيچ وجه توانايي هاي علمي و تئوريكي در مسأله ولايت فقيه، شرط كافي برايتصدي عملي مسؤوليت مهم و خطير رهبري نظام اسلامي نمي باشد، زيرا همان گونه كه در متون اسلامي و اصل 109 قانون اساسي، تصريح شده است، صلاحيت علمي يكي از شرايط لازم بوده و شرايط مهم ديگري از جمله بينش صحيح سياسي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافيبراي رهبري نيز براي رهبر جامعه اسلامي وجود دارد كه آيت الله منتظري طي سال هاي طولاني بعد از انقلاب نشان دادند كه حايز اين شرايط نبوده. در متن استعفانامه خود خطاب به حضرت امام در مورخه 7/1/68 اذعان مي نمايد كه انتخاب اينجانب به مصلحت نبوده است.{J

چرا امام خميني لقب ابوذر زمان را به آيت الله طالقاني دادند؟

پرسش

چرا امام خميني لقب ابوذر زمان را به آيت الله طالقاني دادند؟

پاسخ

براي دستيابي به پاسخ مناسب، لازم است مروري كوتاه بر پيام حضرت امام خميني - كه به مناسبت رحلت آيت الله طالقاني انتشار يافت - داشته باشيم. مسلما دقت در محتواي اين پيام، پاسخ گوي سؤال شما خواهد بود.

امام خميني در اين پيام چنين مي فرمايند: «... آقاي طالقاني يك عمر در جهاد و روشنگري و ارشاد گذراند. او يك شخصيتي بود كه از حبسي به حبس و از رنجي به رنج ديگر، در رفت و آمد بود و هيچ گاه در جهاد بزرگ خود، سستي و سردي نداشت. من انتظار نداشتم كهبمانم و دوستان عزيز و پرارج خودم را يكي پس از ديگري از دست بدهم. او براي اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گوياي او، چون شمشير مالك اشتر بود؛ برنده بود و كوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با بركت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او كه در رأس پرهيزكاران بود وبر روان خودش كه بازوي تواناي اسلام...»، (صحيفه نور، ج 9، ص 486).

همان گونه كه از اين پيام برمي آيد، علت انتخاب اين لقب براي آيت الله طالقاني، همانندي و مشابهت زندگي سرتاسر مبارزه آن مرحوم با ابوذر، در جهت بيداري و هدايت و ارشاد جامعه و ايستادگي در مقابل انحرافات و ستمگري هاي حكام جور، مي باشد. البته روشن است كهبه رغم چنين شباهت و همانندي در اصول، چه بسا در مواقع خاص و به علت مقتضيات و شرايط زماني، نياز به اتخاذ بعضي از شيوه و روش ها براي رسيدن به اهداف و اصول است كه مسلما به منزله انحراف از اصول كلي نيست.

در

مورد زندگي مرحوم طالقاني و همكاري ايشان با نيروهاي ملي - مذهبي نيز وضع چنين بود؛ زيرا همكاري آيت الله طالقاني با اين گروه ها، به عنوان يك تاكتيك در راستاي اصول مبارزاتي ايشان با رژيم حاكم بود. مهم ترين اهداف ايشان از اتخاذ چنين اقدامي عبارت بوداز:

1- به پيش بردن اهداف اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن مرحوم در جهت گسترش ارزش ها و تعاليم اسلامي براي اصلاح جامعه و مبارزه با نظام فاسد و استبداد حاكم با استفاده از سازماني تشكل يافته از عناصر معتقد به اصول و تعاليم عاليه اسلام (همچنان كه مهندس بازرگاندر سخنراني افتتاحيه اشاره مي كند كه اصل مسلمان بودن در نهضت آزادي به معناي عدم جدايي دين از سياست است) براي حضور فعال و مؤثر در صحنه هاي سياسي، اجتماعي آن روز جامعه.

2- راهنمايي ترويج و تبليغ احكام و اصول اسلامي. خصوصا براي اعضا و جوانان مرتبط.

3- وجود ايشان در ميان سران نهضت آزادي نقش بازدارنده اي در پيشبرد هوس ها و خواسته هاي سياسي آنان داشت.

چنان كه آن مرحوم درباره انگيزه ها و اهداف پيوستن خود به اين نهضت چنين مي گويد: «ايمان و خلوص نيت و استقلال فكري و اصالت خانوادگي كه مؤسسين آن داشتند، اخصّي از علما و روحانيون كه در اين مورد صاحب نظرند و تشخيص تكليف ديني واستعانت و استخارهاز قرآن كريم عضويت آن را در هيأت مؤسس اوليه پذيرفتم، با توجه به گرفتاري هاي ديگر و انجام وظايف روحانيت قبول اين مسؤوليت برايم دشوار بود... تنها مسؤوليتي كه در اين جمعيت به عهده گرفتم، همان راهنمايي به اصول و احكام عاليه اسلام است كه جزء مرام نامه باشد وپاسخ به پرسش ها و روشن كردن افراد و جوانان

و جوابگويي مسائل مطروحه در اين حدود»، (پدر طالقاني در زندان، ص 18 و يادنامه ابوذر زمان، شركت سهامي انتشار، تهران 1360، ص14).

آقاي محمد جواد حجتي مي گويد: شب عيد فطر كه با آقاي طالقاني درباره اين گروه ها صحبت مي كردم، به من گفت: «شما خيال مي كنيد كه من طرفدار اين گروه ها هستم! من مطمئنم اگر اين گروه ها بفهمند، من حرفي برخلافشان زده ام يا بزنم، از من مي برند. من غرضم از مدارابا اينها، اين است كه آنان به اسلام جلب شوند»، (يادنامه ابوذر زمان، ص 265).

بي ترديد حضور مرحوم طالقاني در جمع نهضت آزادي، باعث مذهبي ماندن بيشتر اين مجموعه و پيوند آنان با روحانيت بود؛ همچنان كه حضور و يا همكاري شخصيت هاي روحاني ديگر و رفاقت آيت الله مطهري، با سران نهضت نيز در اين امر كاملاً دخيل بوده است. به هميندليل بود كه روحانيت، توانست در ميان بخشي از ملي - مذهبي ها نفوذ كند.

متأسفانه عليرغم حضور تعدادي از روحانيون برجسته در ميان آن تشكل و تأكيد آنان بر عدم جدايي دين از سياست و كوشش هاي آيت الله طالقاني در جلوگيري از انحراف اين گروه در عمل نهضت آزادي تا به امروز مانند ساير ملي گراها از تز جدايي دين از سياست طرفداريكرده كه اين نشان دهنده استفاده ابزاري اين نيروها از دين و علماء براي فريب توده ها و پيشبرد نقشه ها واهداف سياسي خود، مي باشد. انحراف نهضت آزادي از اسلام ناب محمدي(ص) و برداشت هاي التقاطي آنان از منابع مكتبي، علاوه بر آن كه همواره موجب ناسازگاري آنان باروحانيت متعهد، قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود، مايه انحراف و كژروي هاي هواداران جوان آنها تا مرز رسيدن به ماركسيسم و

ضديت با اسلام نيز به شمار مي رفت.

با توجه به مطالب فوق مشخص مي شود كه رابطه مرحوم طالقاني با نيروهاي ملي مذهبي با توجه به در نظر گرفتن مؤلفه هايي از قبيل شرايط خاص سياسي آن روز، انگيزه ها و چارچوب هاي خاص آن مرحوم براي همكاري با اين تشكل، ايفاي نقش هدايت و جلوگيري ازانحراف و... قابل بررسي و تبيين مي باشد و هيچ گونه ارتباطي با انحرافات اين نيروها و عملكردهاي ننگين و خائنانه اين نيروها كه بعدا و خصوصا بعد از پيروزي انقلاب آشكار شد ندارد.

همچنين خللي در وجهه و سابقه مبارزاتي مرحوم طالقاني و نيز انتخاب لقب «ابوذر» براي ايشان از سوي حضرت امام خميني وجود ندارد.{J

شبهه اي در مورد ولايت فقيهي آيت الله خامنه اي داشتم كه رهبري ايشان و سلب رهبري از آيت الله منتظري بسيار شبيه مسائل رهبري پس از پيامبر (ص)مي باشد اين مساله چگونه توجيه پذير است؟

پرسش

شبهه اي در مورد ولايت فقيهي آيت الله خامنه اي داشتم كه رهبري ايشان و سلب رهبري از آيت الله منتظري بسيار شبيه مسائل رهبري پس از پيامبر (ص)مي باشد اين مساله چگونه توجيه پذير است؟

پاسخ

- اين شبهه كاملاً بي اساس است و بين اين دو حادثه هيچ گونه شباهت و نقطه اشتراكي وجود ندارد. به دليل آن كه

اولاً: انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري نظام اسلامي، عملي كاملاً شرعي (مطابق با شرايطي كه در شرع مقدس اسلام براي ولي فقيه معيّن گرديده)، قانوني (بر اساس رأي و نظر خبرگان رهبري منتخب مردم) و مطابق با نظر حضرت امام(ره) بود (مستندات اين موضوع در ادامه ي پاسخ مي آيد).

ثانياً: عزل و استعفاي آيت الله منتظري نيز كاملاً قانوني و مشروع بود؛ به دليل فقدان شرايط رهبري از سوي ايشان، و همچنين بر اساس نظر امام راحل و خبرگان رهبري بود(ر.ك: تصوير صفحاني از ويژه نامه ي «منتظري از اوج تا فرود»، نشريه ي جمعيت دفاع از ارزش ها به ضميمه ارسال مي گردد). همان طور كه خود ايشان نيز در موارد متعددي به عدم صلاحيتش براي رهبري اعتراف مي كند().

ثالثاً: از در.ك: تصوير صفحاني از ويژه نامه ي «منتظري از اوج تا فرود»، نشريه ي جمعيت دفاع از ارزش ها به ضميمه ارسال مي گردد.

يدگاه منطقي و علمي(تجربي) صرف وقوع حادثه اي در زماني خاص، دليل بر تكرار آن حادثه در ساير زمان ها نيست، بلكه تكرار و وقوع دوباره ي آن حادثه در صورتي است كه تمامي شرايط وقوعي آن به عينه وجود داشته باشد. مثلاً اگر متغير A همزمان با وقوع حادثه B در زماني به وجود آمده باشد، وقوع دوباره ي آن (A) در زمان وقوع حادثه C در صورتي است

كه بين حادثه ي B و حادثه ي C از همه نظر شباهت و همانندي كامل باشد، و الاّ صرف برخي شباهت ها بين حادثه ي Bو حادثه ي C، به هيچ وجه دلالت بر وجود متغير A در زمان حادثه C، نخواهد داشت.

بر اين اساس، احتمالي منطقي و قابل توجه است كه در آن به اين مسأله كاملاً توجه شده باشد. با توضيحاتي كه در دو مطلب قبل گذشت، كاملاً مشخص مي شود كه بين دو حادثه ي جانشيني پيامبر(ص) و حضرت امام(ره) (به عنوان حادثه B و C) و شرايط وقوعي هر كدام، شباهت و همانندي نيست، تا لزوماً مسأله ي غصب خلافت (به عنوان متغير A) در حادثه ي جانشيني حضرت امام(ره) (به عنوان حادثه C) تكرار شود.

در ادامه به صورت مختصر مستنداتي را جهت اثبات شرعي و قانوني بودن انتخاب آية الله خامنه اي براي رهبري نظام اسلامي، بيان مي داريم: براي اين منظور لازم است تا ابتدا شرايط و ويژگي هاي لازم براي رهبري در نظام اسلامي به طور دقيق مورد شناسايي قرار گيرد. بر اين اساس شرايطي كه در متون و منابع اسلامي و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اصل 109 مورد تأكيد قرار گرفته اند عبارتند از:

1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه (اجتهاد مطلق).

2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلامي.

3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت و مديريت و قدرت كافي براي رهبري.

مرحله بعد شما بايد بررسي نماييد كه نسبت به تطبيق كدام يك از اين شرايط بر رهبر معظم انقلاب، اطلاعات كافي نداريد يا دچار شبهه و ترديد مي باشيد كه مانع از حصول يقين در اين موضوع مي شود.

در مرحله بعد نوبت به اقدام

عملي و تحقيق و مطالعه براي زدودن ابهامات و دستاوري اطلاعات كافي از منابع معتبر فرا مي رسد. در اينجا ما به صورت خلاصه به پاره اي از ويژگي ها و صلاحيت هاي مقام معظم رهبري براي احراز منصب رهبري نظام، اشاره مي نماييم.

الف) صلاحيت علمي: اجتهاد در ابواب مختلف فقه كه اين ويژگي براساس دلايل ذيل براي مقام معظم رهبري ثابت مي باشد:

اولاً، اجتهاد آيت اللّه خامنه اي توسط بسياري از مراجع و بزرگان از جمله حضرت امام از قبل تصديق شده بوده است.

ثانيا، همه رساله هاي عمليه نوشته اند كه اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد كسي شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است و اين در حالي است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه مركب از ده ها مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد مي باشد ايشان را به مرجعيت پذيرفتند. هم چنين در اساسنامه جامعه مدرسين آمده است كه چيزي به عنوان نظر آن جامعه معتبر است كه حداقل شانزده نفر از اعضا آن را امضا كرده باشند. بنابراين اعلاميه جامعه مدرسين به اين معناست كه حداقل شانزده نفر از مجتهدان و خبرگان ايشان را مرجع مي دانند.

ثالثا، درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند دليل بر بنيه علمي نيرومند و ملكه اجتهاد ايشان است و اين توان علمي مسلما زمينه سابق بر رهبري و حتي سابق بر رياست جمهوري ايشان دارد، نه اين كه ايشان پس از رهبري درس خوانده و به اين رتبه از دانش رسيده باشند.

ب ) صلاحيت اخلاقي (عدالت و تقواي لازم): صلاحيت اخلاقي مقام معظم رهبري نيز از اموري است كه در رفتار و عملكردهاي فردي

و اجتماعي ايشان از زمان كودكي، جواني و مبارزات سياسي و همچنين مسؤوليت هاي متعددي كه در بعد از انقلاب در شرايط حساس داشته اند به روشني قابل اثبات بوده و تمام اشخاصي كه از نزديك با معظم له در ارتباط مي باشند. گواه بر اين مدعا هستند.

ج ) توانايي هاي شخصي: بند سوم اصل يكصد و نهم «بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري» را از جمله شرايط و صفات رهبر مقرر داشته است:

1- مقصود از «بينش صحيح سياسي و اجتماعي» آن است كه رهبر آن چنان به مسايل و موضوعات و قضاياي سياسي عالم و واقف باشد كه بر آن اساس، هم قادر به اداره امور جامعه باشد و هم اين كه در جهت گيري هاي ظريف بين المللي تصميمات به جا، شايسته و مفيد به حال جامع اتخاذ نمايد.

2- «مديريت و تدبير» عبارت از مجموعه استعدادهايي است كه عند الامتحان، در رهبري بارز و ظاهر مي شود و او را در اجراي وظايف سنگين خود ياري مي نمايد. كشف اين استعدادها از جمله مواردي است كه در تعيين رهبر، يقينا بايد مورد توجه خاص قرار گيرد.

3- «قدرت و شجاعت» نيز از جمله شرايطي است كه يا از برجستگي هاي علمي و اخلاقي ناشي مي شود و يا آن كه در زمره استعدادهاي دروني رهبر به شمار مي رود كه به هر حال مقام شامخ رهبري اين چنين مراتبي را مي طلبد، به هنگام تعيين و انتخاب رهبري بايد به اين موضوع توجه جدي مبذول داشت.

مقام معظم رهبري علاوه بر واجديت صلاحيت هاي علمي و صلاحيت اخلاقي داراي توانايي هاي شخصي بسيار فوق العاده اي در راستاي رهبري و مديريت جامعه خصوصا در مواقع بحراني

و سرنوشت ساز بوده و از بينش صحيح سياسي و اجتماعي و قدرت و شجاعت بسيار بالايي برخوردار مي باشند، كه اين مهم با مروري بر گذشته مديريتي ايشان، چه در شوراي انقلاب و چه در دوران رياست جمهوري در سخت ترين شرايط ناشي از جنگ و محاصره هاي بين المللي، بيش از يك دهه رهبري نظام و با موفقيت بيرون آمدن از فراز و نشيب ها و مشكلات متعدد داخلي و بين المللي به خوبي قابل اثبات مي باشد كه يكي از بهترين نمونه هاي آن به رهبري مدبرانه نظام در جريان جنگ خليج فارس مي باشد.

آخرين مرحله اي كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد، انتخاب قانوني ايشان از سوي خبرگان رهبري مي باشد كه خود متأثر از دو عامل است كه اين عامل هر كدام به تنهايي مهمترين دليل بر شايستگي معظم له براي رهبري نظام اسلامي مي باشند:

1- واجديت شرايط لازم براي رهبري در معظم له و احراز اين شرايط از سوي خبرگان به عنوان بهترين و شايسته ترين فردي كه قدرت و توانايي رهبري نظام را دارد كه اين مهم از سوي اكثريت قاطع اعضاء مجلس خبرگان تأييد شد.

2- تأكيد حضرت امام بر شايستگي آيت الله خامنه اي براي رهبري نظام.

حضرت امام در موارد متعددي به شايستگي معظم له تصريح كرده اند از جمله اين كه حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني نقل مي كند كه در مورد قضاياي مهدي هاشمي همراه با آقايان: خامنه اي، موسوي اردبيلي، ميرحسين موسوي خدمت امام راحل رسيديم و سيداحمد خميني نيز حضور داشت و در آنجا به امام گفتيم كه شما با احترامات خود ما را درباره رهبري آينده در بن بست قرار مي دهيد. امام با اشاره به آقاي خامنه اي فرمودند كه در ميان شما كسي است كه شايسته

رهبري است و شما در بن بست قرار نخواهيد گرفت. و هيچگاه از طرف هيچ يك از مخالفان شخص آقاي خامنه اي و يا غير آنان اين ادعا و بيان آقاي هاشمي رفسنجاني انكار نشده است. بلكه در مجلس خبرگان كه در سال 68 براي انتخاب رهبر جمهوري اسلامي پس از امام راحل تشكيل شد علاوه بر اين اظهارات (كه در حضور شاهدان قضيه انجام گرفت) از آقاي سيداحمد خميني نيز نقل شد كه ايشان از امام راحل نقل نمودند كه امام فرمودند آقاي خامنه اي شايسته رهبري است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: زندگي نامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت.

لطفأ علت بركناري آيت الله منتظري از قائم مقام رهبري بطور مفصل توضيح دهيد؟

پرسش

لطفأ علت بركناري آيت الله منتظري از قائم مقام رهبري بطور مفصل توضيح دهيد؟

پاسخ

ظاهرا منظور شما درخواست كناره گيري ايشان از سوي حضرت امام و در نهايت استعفاي نامبرده از قائم مقامي رهبري است. در اين رابطه بايد گفت كه اين مسأله دلايل بسياري متعددي دارد كه نيازمند مطالعه و آشنايي با عملكرد و اقدامات ايشان در دوران قائم مقامي است.به صورت مختصر مي توان به دلايل زير اشاره كرد:

1. ساده لوحي شديد و تحت تأثير احساسات قرار گرفتن و تأثيرپذيري از شايعات و اطرافيان خود؛

2. فقدان شرط مدير و مدبر بود _ كه يكي از اصلي ترين شرايط رهبر است _ در ايشان؛

3. حمايت از منافقين، باند مهدي هاشمي و ليبرال ها و افشاي اسرار نظام؛

4. تضعيف نهادهاي انقلابي بايد (از قبيل وزارت اطلاعات، سپاه و...) و دستاوردهاي انقلاب از قبيل دفاع مقدس و...)

در هر صورت براي اطلاع بيشتر شما، چند نامه از حضرت امام(ره) و آقاي منتظري ضميمه مي گردد ان شاء الله كه مفيد واقع شود.

شبهه دور در انتخاب مقام رهبري از طريق مجلس خبرگان رهبري با توجه به نظارت استصوابي شوراي نگهبان، چگونه قابل حل است؟ آيا در كشورهاي ديگر نيز چنين شبهه اي در انتخاب عالي ترين مقام حكومتي وجود دارد يا از اختصاصات جمهوري اسلامي است؟

پرسش

شبهه دور در انتخاب مقام رهبري از طريق مجلس خبرگان رهبري با توجه به نظارت استصوابي شوراي نگهبان، چگونه قابل حل است؟ آيا در كشورهاي ديگر نيز چنين شبهه اي در انتخاب عالي ترين مقام حكومتي وجود دارد يا از اختصاصات جمهوري اسلامي است؟

پاسخ

به طور كلي نظارت بر چگونگي و حسن اجراي فرآيندهاي قانوني - سياسي، در هر كشور به دو گونه قابل تصور است: يكي به صورت استطلاعي و ديگري به صورت استصوابي.

يك. نظارت استطلاعي، به نظارتي گفته مي شود كه ناظر موظف است تنها از وضعيتي كه مجريان انجام مي دهند اطلاع يابد. سپس بدون آنكه خود اقدام عملي كند و نحوه اجرا را تأييد يا رد كند، آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگري گزارش كند، اين گونه نظارت كه صرفا جنبه آگاهييابي دارد، به واقع حق همه شهروندان جامعه نيز هست؛ و گرنه از اين حيث ناظران نمي توانند هيچ گونه تصميم گيري در مورد تخلفات احتمالي داشته باشند، تفاوتي با نظارت ساير شهروندان ندارد. اين گونه نظارت را نظارت غيرفعال يا «Passive» نيز مي گويند.

دو. نظارت استصوابي؛ استصواب كه واژه عربي است با واژه صواب هم ماده است. صواب به معناي درست در مقابل خطاو استصواب به معناي صائب دانستن و درست شمردن است؛ مثل اين كه گفته شود اين كار صحيح و بي اشكال است.

در اصطلاح «نظارت استصوابي» به نظارتي گفته مي شود كه در آن ناظر در موارد تصميم گيري حضور دارد و بايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوي هر گونه اشتباه و يا سوء استفاده از جانب مجريان گرفته شود. بنابراين نظارت استصوابي، نظارت همراه با حق دخالت

و تصميم گيري مي باشد. اين گونه نظارت را نظارت فعال يا «Active» نيز مي گويند.

نظارت استصوابي به چند صورت تصور مي شود:

1. نظارت استصوابي تطبيقي: در اين فرض ناظر موظف است اقدامات و اعمال عامل را با ضوابط و مقررات تعيين شده تطبيق داده و در صورت عدم انطباق، عمل عامل اعتبار نخواهد داشت و عمل او منوط به تأييد ناظر مي باشد.

2. نظارت عدم مغاير و تعارض است كه در اين گونه نظارت، ناظر موظف است از خروج و انحراف عامل از محدوده مقرر شده جلوگيري و منع كند. اين گونه نظارت نسبت به مورد بالا دايره محدودتري دارد و از آن به نظارت استصوابي حداقلي ياد مي شود.

3. نظارت مطلق ناميده مي شود كه در اين شيوه از نظارت هر عملي كه عامل انجام دهد، منوط به تأييد ناظر است و در صورت سكوت يا عدم اظهار نظر و يا عدم حضور ناظر، كليه اقدامات عامل غير قانوني و بي اعتبار مي باشد.

حال اين سؤال مطرح مي شود كه: آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي دارد يا نه؟ در صورت مثبت بودن چه نوع نظارت استصوابي و با چه مكانيسمي از سوي شوراي نگهبان اعمال مي شود؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت: نظارت استصوابي به وسيله شوراي نگهبان، داراي پشتوانه هاي عقلايي و قانوني بسيار محكمي است. در تمام كشورهاي جهان و نزد تمامي عقلاي عالم براي تصدي مسؤوليت هاي مهم، يك سري شرايط ويژه در نظر گرفته مي شود تا هم وظايف محوله به فرد مورد نظر، به درستي انجام پذيرد و هم حقوق و مصالح شهروندان در اثر بي كفايتي و نالايق بودن مسؤول برگزيده شده، پايمال نگردد.

ازاين رو امروزه در دموكراتيك ترين نظام هاي دنيا نيز شرايط ويژه اي براي انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان (در فرايندهاي انتخاباتي) در نظر گرفته مي شود و قانون مرجعي رسمي را براي اعمال نظارت و احراز شرايط داوطلبان انتخابات تعيين مي كند. اين مرجع رسمي به بررسي وضعيت و روند انجام انتخابات و وجود يا عدم وجود شرايط لازم در داوطلبان مي پردازد كه در نتيجه به تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان مي انجامد.

بنابراين نظارت استصوابي امري شايع، عقلايي و قانوني در تمامي كشورها و نظام هاي موجود دنيا است؛ مثلاً يكي از شرايط معتبر در كليه نظام هاي حقوقي جهان، اين است كه نامزد مورد نظر، سابقه كيفري نداشته باشد و افراد داراي سوء سابقه كيفري، از پاره اي از حقوق اجتماعي _از جمله انتخاب شدن براي مجالس تصميم گيري، هيأت هاي منصفه، شوراها و ..._ محروم اند.

در كشور مانيز همانند ساير كشورهاي جهان، قانون مرجعي را معرفي كرده است كه براي انتخابات و صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند كه مطابق اصل نوزدهم قانون اساسي، اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار داده شده است: «شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراي عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد».

نكته قابل توجه اين كه در قانون اساسي، به نوع نظارت تصريح نشده است؛ ولي قانون اساسي در اصل نود و هشتم خود، تفسير آن را به عهده شوراي نگهبان نهاده است. بنابراين از نظر حقوق و اعتبار قانوني، تفسير شوراي نگهبان مبني بر حق نظارت استصوابي بلا اشكال بوده و عدم تصريح به آن در قانون اساسي، اشكالي ايجاد نمي كند.

به علاوه مطابق همان اصل عقلايي كه

احراز صحت انتخابات و تأييد و يا رد صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي را بر عهده مرجعي رسمي و قانوني مي داند و نيز ضرورت وجود مرجع قانوني كنترل اعمال مجريان (وزارت كشور) براي برطرف كردن اشتباهات يا سوء استفاده هاي احتمالي نهاد اجرايي و همچنين پاسخ گويي به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتي، قانون اساسي نهاد ناظري _به عنوان مرجع رسمي ناظر بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد مجريان انتخاباتي_ تعيين كرده است. اين نهادِ ناظر «شوراي نگهبان» است و در قانون نهاد يا شخص ديگري به عنوان ناظر يا نهادي كه شوراي نگهبان به آن گزارش دهد، معرفي نشده است. پس تنها ناظر رسمي و قانوني همين شوراي نگهبان است و چون نظارت عقلايي بر رأي گيري و تشخيص صلاحيت داوطلبان اقتضاي تأييد يا رد و ابطلال عمل و مؤثر را دارد و اين ويژگي تنها در قالب نظارت استصوابي قابل تحقق است.

بنابراين نظارت شوراي نگهبان نيز نظارت استصوابي است و نوع اين نظارت استصوابي صورت دوم (نظارت عدم مغايرت و تعارض) مي باشد كه محدودترين صورت از شكل نظارت استصوابي بوده و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند، يعني، اگر در موردي از نظر صوري يا محتوايي بر خلاف قانون عمل شود، جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي نمايد.

نكته ديگري كه بايد افزود اين است كه اساسا فلسفه نظارت، اصلاح امور و جلوگيري از مفاسد و انحرافات است و اين تنها با نظارت فعال و استصوابي امكان پذير است و صرفا استطلاع كافي نيست. بنابراين به اصطلاح فقهي تناسب حكم و موضوع نشان مي دهد كه نظارت مصوب همان نظارت استصوابي

است(ر.ك قاسم شعباني، حقوق اساسي و ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران، ص 177) (استاد محمدتقي مصباح يزدي، پرسشهاو پاسخها، ج 3، ص 75)

اما در مورد انگيزه مخالفان نظارت استصوابي شوراي نگهبان، مي توان به دو طيف از مخالفان اشاره نمود:

يك. مخالفت هاي جناحي: واقعيت آن است كه هيچ جناح و گروه سياسي دركشور نيست كه قائل به نظارت نباشد. سابقه عملكرد برخي مخالفان امروزين نظارت استصوابي، نشان مي دهد كه خود به هنگام تصدي امور، چنين نظارتي را اعمال و شديدا از آن دفاع مي كردند. اما هم اكنون به انگيزه سياسي _و نه به جهت انگيزه ديني و ملي_ از در مخالفت بانظارت استصوابي در مي آيند تا بتوانند افرادي را كه واجد صلاحيت نيستند، وارد مراكز تصميم گيري و حساس نظام كرده و از اين طريق اهداف حزبي و اغراض سياسي خود را برآورده سازند.

دو. مخالفت هايي كه از سوي دشمنان نظام اسلامي ابراز مي شود؛ كساني با حاكميت اسلام و احكام حيات بخش آن بر اين كشور سر ستيز دارند و در پي آنند كه تحت لواي حمايت از جمهوريت نظام به سست كردن و منزوي ساختن رد صلاحيت آن بپردازند و باحذف شرايطيكه در اثر داشتن ويژگي اسلامي نظام براي داوطلبان انتخاباتي در نظر گرفته شده است، انگيزه هاي ضد ديني و ضد مردمي خود را عملي گردانند.

با توجه به بعضي حركت هاي خودسرانه در بعضي از ادارات دولتي جايگاه مقام معظم رهبري در كجاست و چرا رسيدگي نمي كنند؟

پرسش

با توجه به بعضي حركت هاي خودسرانه در بعضي از ادارات دولتي جايگاه مقام معظم رهبري در كجاست و چرا رسيدگي نمي كنند؟

پاسخ

در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به كل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته است كه عبارتند از:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

4- حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110)

بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل كلي كشور و سياست گذاري هاي كلان آن بوده، دستورالعمل ها و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظارت دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشكلات و نارسايي هاي موجود در جامعه به مسؤولان مربوطه تذكرات و هشدارهاي لازم را مي دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي نمايند.

البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي ها و نابساماني هاي جامعه - كه ناشي از عوامل مختلفي است - سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي هاي دولتمردان، عليرغم تأكيدات و پيگيري هاي ايشان، چنين مي فرمايند: «... به مجرد اين كه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز بشود طبعا اول گله و شكوه و فرياد آنهاست؛ يك وقت مي

بينيد كه در اصل كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده ي جدي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود - شكي در اين نيست و بارها هم اين را گفته ام - منتها آن كسي كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم؛ دستگاه هاي قضايي و دستگاه هاي دولتي هستند كه بايستي دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود؛ يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاه هاي برتر و بالاتر حل بشود يعني دستگاه هاي دولتي نسبت به بخش هاي زير مجموعه خودشان. (ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1، آذر 1378)

بر اين اساس برخورد مستقيم با مسائل جزئي نظير آنچه كه بيان نموديد، از حيطه وظايف قانوني مقام رهبري خارج است و بايد از طريق مراجع ذي صلاح نظير ديوان عدالت اداري، دستگاه هاي قضايي و دولتي و... موارد بررسي و پيگيري شود. البته مقام معظم رهبري در مواردي كه نياز باشد تذكرات و هشدارهاي لازم را به دستگاه هاي مربوطه مي دهند و آنان رسيدگي و پيگيري مي كنند.

نكته مهمي كه در سؤال مجهول مانده و مي توانست در ارائه پاسخي دقيق به ما كمك كند، بيان «بعضي حركت هاي خودسرانه در بعضي از ادارات دولتي» است. چه خوب بود منظور خود را به صورت كامل بيان مي نموديد تا ما نيز به بررسي دقيق تر آن مي پرداختيم.

موضوع مهمي كه در پايان مناسب است بدان اشاره شود، توجه به اين مطلب است كه مشكلات و نابساماني هاي موجود در كشور علل,

خواستگاهها و ريشه هاي مختلف و متفاوتي دارد و حل كردن و رويارويي با اين مشكلات نيز به عوامل متنوعي بستگي دارد و علت و معلول را بايد در تناسب با هم در مقياس يكديگر به صورت موردي سنجيد و حكم داد, انتظار حل تمامي معضلات جامعه از سوي يك فرد با هر جامعيت و مسؤوليتي نه امري ممكن و نه عقلايي است حتي از امام معصوم نيز نمي توان چنين انتظاري داشت چنان كه سيره اهل بيت(ع) نيز مؤيد به همين مطلب است. اساساً حل مشكلات موجود جامعه در هر حوزه اي اعم از فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، اداري و حتي سياسي نياز به درك مشترك مردم و مسؤولين ذيربط از نابساماني هاي جامعه از يك سو و وفاق و اراده جمعي براي حل آنها از سوي ديگر است. اگر مصداقي بيان كنيم, انذار و تذكر به مسؤولين و ارشاد آنها از سوي مردم و پاسخگويي مسؤولين در برابر ايشان و پيگيري مطالبات مردم شايد بهترين راهكار براي عينيت بخشيدن به اراده جمعي براي حل مشكلات جامعه باشد. تذكر اين نكته ضروري است كه حل پاره اي از نابساماني هاي موجود در جوامع مختلف كه ريشه فرهنگي و تاريخي دارد در دراز مدت و با عزم و همّت بلند قابل حل شدن است و با برخورد حذفي نمي توان آنها را حل كرد. رهبري نظام نيز به عنوان نماد و سمبل اتصال عقايد و عواطف مردم با حاكميت وظايف سنگين و خطيري را در اين راستا عهده دار بوده و نقش اساسي خود را همواره ايفا نموده است. حفظ موجوديت نظام در برابر انواع تهديدهاي داخلي و خارجي, حفظ وحدت بين قواي مختلف

كشوري و لشكري و هدايت و ارشاد ايشان در خدمت رساني و حل مشكلات مردم, جلو گيري از انحراف انقلاب از آرمان ها و اهداف اصلي خود جزء مهم ترين وظايف رهبري است كه رهبري نظام همواره در مقاطع مختلف نقش اساسي خود را به اقرار همگان ايفا نموده است و آخر سخن اينكه بايد با درك درست واقعيت ها و امكانات موجود كشور در كنار فهم واقع بينانه از مشكلات موجود در جامعه و نيز سنجش همه جانبه عملكرد مسؤولين مختلف نظام متناسب با ميزان مسؤوليت هاي قانوني ايشان نسبت به عملكرد آنها قضاوت نمود. مطمئناَ در اين صورت ارزيابي بهتري نسبت به مشكلات جامعه و عملكرد مسؤولين خواهيم داشت.

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس ==== توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

اشاره

لطفا سئوالات مرا از تاثير جو گرفتگي و گفتمان عمومي منتقد نظام نپنداريد ،بنده خود فكر كرده و با تحليل وضعيت سياسي و اجتماعي كشور و با توجه به سخن امير مومنان كه مي فرمايد مردم اص

پرسش

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس ==== توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

لطفا سئوالات مرا از تاثير جو گرفتگي و گفتمان عمومي منتقد نظام نپنداريد ،بنده خود فكر كرده و با تحليل وضعيت سياسي و اجتماعي كشور و با توجه به سخن امير مومنان كه مي فرمايد مردم اصلاح نگردند مگر به اصلاح حاكمان به سئوالات زير رسيده ام و شما را منبع خوبي براي پاسخ گويي به آنها مي دانم .

آيا نظرات و مواضع رهبري از سوي گروهي از حاكمان به اثبات مشخص مي گردد و توسط ايشان بيان مي گردد؟اگر نه چرا در هيچ شرايطي در حمايت از رفتارهاي صحيح جناح منتقد هيچ سخن دلگرم كننده بر زبان نمي رانند.(مبادا وزنه جناح منتقد سنگين تر شود )معيار حق است يا اشخاص و گروهها؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال، نكاتي را بيان مي نماييم:

الف) كارشناسان و دوستان شما در اين مركز به هيچ وجه انتقادات متنوعي كه توسط دانشجويان گرامي ارسال مي گردد - و به صورت كاملا شفاف به بيان نظرات و ديدگاه هاي خويش پيرامون حكومت و جامعه مطلوب اسلامي و تطبيق آن با جامعه ما مي پردازند و... - بر مسائلي نظير جو گرفتگي و يا متأثر شدن از گفتمان عمومي منتقد نظام و امثال آن حمل نمي كنند بلكه اين موضوع را نقطه بسيار مثبتي مي دانند كه حاوي دو پيام اساسي است:

اولا، اين كه بحمدالله يكي از مهمترين اهداف نظام اسلامي در جهت بسط و تعميق معارف و آموزه هاي اصيل اسلامي و الگو قرار دادن مكتب اسلام و اهل بيت(ع) در بين مردم خصوصا نسل دوم

و سوم انقلاب در حال شكل گيري است به نحوي كه جوانان عزيز ما عليرغم مكاتب و نظام هاي سياسي فريبنده غرب و شرق، فقط منش و سيره ائمه اطهار(ع) را الگويي اصيل و حقيقي در جهت اصلاح جامعه و تكامل واقعي در جنبه هاي مختلف مادي و معنوي خويش پنداشته و آن را بهترين ملاك براي بررسي ميزان صحت و سلامت عملكرد و كاركردهاي نظام مي دانند و هرگونه انحرافي را از آن معيارهاي اصيل به هيچ وجه تحمل نمي كنند.

ثانيا، اين كه دورنماي خوبي از جامعه را ترسيم مي كند. مسلما ريشه بسياري از مشكلات و معضلات كنوني جامعه ما خصوصا در بدنه مديريتي نظام، عدم پاي بندي كامل به ارزش ها و آموزه هاي الهي است و اين موضوع وقتي تشديد مي شود كه متأسفانه عليرغم وقوع انقلاب اسلامي و حاكم بودن نظام اسلامي هنوز جامعه ما - به دلايل متعددي كه فعلا خارج از بحث است - آنگونه كه زيبنده جامعه اسلامي پيرو مكتب اهل بيت(ع) است در مقابل انحرافات و تخلفات حساسيت و قاطعيت لازم را ندارد، از اين رو برخي افراد بي تفاوت از كنار تخلفاتي كه به وسيله برخي مديران وكارگزاران نظام اسلامي در بدنه نظام انجام مي شود، بدون هيچ گونه واكنشي و يا تذكري مي گذرند و بديهي است در آموزه هاي اسلامي چنين موضوعي به هيچ وجه پسنديده نبوده و بي تفاوتي مردم به سرنوشت خويش را در صورتي كه گسترش يابد، موجب انحطاط آن جامعه مي داند.

مسلما در چنين فضايي اين كه دانشجويان گرامي به عنوان نسل جوان كنوني و مسؤولين و مديران آينده

نظام اسلامي، تمام سعي و توان خويش را بر انجام دقيق آموزه هاي اسلامي گذاشته و آن را معيار و الگو قرار دهند، بسيار مايه خشنودي و اميد به آينده درخشان جامعه و نظام اسلامي است.

ب) سخني را كه از امام علي(ع) در مورد اصلاح مردم و حاكمان برشمرديد كاملا سخن صحيحي است و ما نيز بدان معتقديم اما بايد توجه داشت كه هر چند در اصلاح جامعه، اصلاح حاكمان امري بسيار لازم و حتمي است اما به هيچ وجه كافي نمي باشد و علاوه بر حاكم، امام و پيشوايي صالح، عوامل ديگري نيز لازم است و الا به تنهايي پيشوا و رهبر صالح نمي تواند جامعه مطلوب را به وجود بياورد. به عنوان نمونه در ساختن يك باغ پر از گل عوامل متعددي نياز است از قبيل، زمين مرغوب و مناسب، آب، هوا و نور كافي، باغباني كار آزموده و با تجربه و... حال آيا با صرف وجود باغباني هر چند با تجربه مي توان توقع باغي زيبا و پر از گل در شوره زاري داشت؟ و يا...

آيا مي توان در مصلح بودن يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر صلوات الله عليهم و چهارده امام معصوم(ع) شك كرد؟ مسلما پاسخ منفي است اما چرا با اين همه هيچ كدام از اين مصلحان واقعي نتوانستند آنچنان كه مي خواستند جامعه اي صالح به وجود آورند؟ مگر نه اين است كه يكي از فلسفه هاي اصلي غيبت امام زمان(عج) فقدان شرايط و زمينه هاي لازم براي ظهور آن حضرت و اصلاح جامعه است....

بر اين اساس است كه مشاهده مي نماييم امام علي(ع) در ذيل

و ادامه همان سخن مي فرمايند «فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه ولا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه؛ مردمان اصلاح نشوند مگر زمامداران اصلاح گردند واينان صلاح نيابند مگر به درستي مردم» (نهج البلاغه، 683).

و يا اين كه امام علي(ع) علاوه بر تأكيد بر اصلاحات سياسي به اصلاحات اقتصادي فرهنگي و... نيز اهتمام زيادي دارند (ر.ك: فصلنامه كتاب نقد، پاييز 79، شمراه 16، ويژه اصلاحات).

خلاصه آن كه در اصلاح جامعه علاوه بر اصلاح حاكمان، عوامل، زمينه ها و شرايط ديگري نيز لازم است و فقط نمي توان به دليل وجود برخي مشكلات و مفاسد در بخش هايي از نظام و يا جامعه، امام و پيشواي آن جامعه را متهم به ناصالح بودن نمود.

ج) اما در مورد فرايند تصميم گيري نظرات و ديدگاه هاي مقام معظم رهبري بايد گفت:

اولا، اگر منظور شما از اين جمله كه «آيا نظرات و مواضع رهبري از سوي گروهي از حاكمان به اثبات مشخص مي گردد و توسط ايشان بيان مي گردد؟» اين است كه ايشان در بيان نظرات و ديدگاه هاي خويش تابع افراد يا گروهي ذي نفوذ است كه بر ايشان اعمال نفوذ مي نمايند، در پاسخ بايد گفت كه هم به دليل شرايط و صلاحيت هايي كه در آموزه هاي اسلامي و اصول قانون اساسي براي ولي فقيه در نظر گرفته شده است و هم به دليل عملكرد ايشان، چنين موضوعي به هيچ وجه نمي تواند صحت داشته باشد.

توضيح آن كه: وجود شرايط و صلاحيت هاي علمي نظير اجتهاد در ابواب مختلف فقهي و توان استنباط و تشخيص حكم هر مسأله و موضوعي در شرايط خاص و

همچنين صلاحيت هاي اخلاقي نظير «تقوا و عدالت» و صلاحيت ها و توانايي هاي شخصي نظير «بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري كه هم در آيات و روايات متعدد و هم در اصل يكصد و نهم قانون اساسي بر آنها تأكيد شده است، همه ولي فقيه جامع الشرايط و رهبر جامعه اسلامي را - كه براساس اين صلاحيت ها مشروعيت يافته است - قادر مي سازد كه بتواند خود شخصا توانايي تصميم گيري و اداره صحيح و مدبرانه جامعه اسلامي را براساس موازين و احكام اسلامي و تأمين مصالح و منافع جامعه اسلامي را داشته باشد و البته به توصيه آموزه هاي اسلامي و اصول قانون اساسي جهت اجراي هر چه بهتر مسؤوليت هاي خويش از نظرات كارشناسان و مشاوران متعهد و متخصص استفاده نمايد و آنجا كه نظري را مطابق مصالح جامعه تشخيص داد بپذيرد و عدالت و تقوا و خصوصياتي نظير قدرت و شجاعت او را از هرگونه كوتاهي و يا پذيرش اعمال فشاري مصون و محفوظ مي دارد و علاوه بر اين مكانيزم هاي دروني، نظارت خبرگان رهبري بر مواضع و عملكردهاي رهبري كه به صورت مستمر و دقيق توسط كميسيوني ويژه اعمال مي شود، تضمين كننده صحت و سلامت چنين مسأله اي است.

اما اگر منظور شما استفاده مقام معظم رهبري در فرايند تصميم گيري از متخصصان، كارشناسان وافراد باتجربه، دلسوز و هماهنگ با اهداف و اصول كلان نظام اسلامي است بايد گفت همچنان كه گذشت نه تنها اين مسأله هيچ منافاتي با آموزه هاي اسلامي، اصول قانون اساسي و مصالح و منافع جامعه نداشته

بلكه در راستاي تأمين آنها مي باشد. البته واضح است كه در فرايند مشورت باز نيز تصميم نهايي بر عهده شخص رهبري است. چنان كه قرآن كريم به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «وشاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله؛ يعني بعد از مشورت تصميم و عزم نهايي با پيامبر اكرم(ص) است و مقام معظم رهبري نيز ضمن مشورت با كارشناسان و مجامع مشورتي، تصميم نهايي را خودشان اتخاذ مي نمايند.

د) در مورد قسمت آخر سؤال بايد گفت كه: مقام معظم رهبري موضعي پدرانه براي تمامي جناح ها دارند و مادامي كه جناح ها مطابق معيارهاي اسلامي و اصول قانون اساسي عمل نمايند بدون هيچ تبعيضي با آنها رفتار مي نمايند و اصولا مواضع رهبري - براساس وظايفي كه دارند - دائرمدار مصالح نظام اسلامي و منافع جامعه است نه گروه ها و جناح ها و اشخاص و اين جناح ها و افراد جامعه هستند كه بايد در راستاي اين مواضع و سياست هاي كلان عمل نمايند و خود را با آنها مطابقت دهند.

در هر صورت جناح هاي منتقد دو حالت دارند يا اين كه اصل نظام و آرمان هاي آن را كاملا پذيرفته اما به برخي عملكردهاي مسؤولين يا تصميمات و غيره اشكالات و انتقاداتي دارند و به صورت منطقي مطرح مي نمايند، بدون شك رهبر معظم انقلاب اتفاقا خيلي از چنين افراد و جناح هايي استقبال و در مواقع نياز از مواضع آنها حمايت مي كند. اما هرگز نبايد توقع داشت تشكل هايي كه به هيچ وجه اصل نظام و اهداف مقدس انقلاب را قبول نداشته و علنا دم از مخالفت و نابودي

آن را مي زنند، چنين افرادي مورد حمايت مقام معظم رهبري كه وظيفه قانوني هدايت و پيش بردن نظام اسلامي را بر عهده دارد، داشته باشند.

اما اين سخن به معناي ناديده گرفتن حقوق و آزادي هاي قانوني مخالف نيست، مخالفان نظام اسلامي تا زماني كه برخلاف قوانين و مقررات و استقلال و امنيت و منافع ملي به اقدامي متوسل نشوند از تمام حقوق شهروندي خويش در نظام اسلامي برخوردارند.

چرا رهبر انقلاب كه وجودشان در عصر ما يكي از بزرگترين نعمتهاست هميشه با خود چفيه دارند؟

پرسش

چرا رهبر انقلاب كه وجودشان در عصر ما يكي از بزرگترين نعمتهاست هميشه با خود چفيه دارند؟

پاسخ

چفيه نماد و سمبل ارزشهاي بسيج (نظير، شهادت طلبي ، ايثار و تلاش براي تعالي دين و جامعه ، ساده زيستي و ...) و اعلام آمادگي براي مبارزه و جانفشاني در راه حراست از اصول و دستاوردهاي انقلاب اسلامي و كوشش در جهت رشد و تعالي مادي و معنوي جامعه و بيداري در مقابل توطئه هاي استكبار جهاني و ايادي داخلي آنان است.

و چفيه داشتن مقام معظم رهبري به عنوان رهبر و ولي فقيه جهان اسلام، سمبل عزم نظام اسلامي براي پيشبرد اهداف والاي انقلاب اسلامي و آمادگي و صلابت در دفاع از اصول و ارزشهاي آن و برخورد قاطع با دشمنان اسلام در سطلح داخلي و خارجي است. و باعث تقويت روحيه مجاهدين و نيروهاي انقلاب، در داخل و خارج ، در مقابل مشكلات و كارشكني هاي دشمنان مي شود.

با توجه به مساله انتخابات و تهديد افراد رد صلاحيت شده از سوي هياتهاي نظارت شوراي نگهبان مبني بر اينكه اگر صلاحيت آنها تاييد نشود از رهبري مي خواهند وارد ميدان شود و بعد شاهد هستيم صلاحيت آنها تاييد مي شود.

پرسش

با توجه به مساله انتخابات و تهديد افراد رد صلاحيت شده از سوي هياتهاي نظارت شوراي نگهبان مبني بر اينكه اگر صلاحيت آنها تاييد نشود از رهبري مي خواهند وارد ميدان شود و بعد شاهد هستيم صلاحيت آنها تاييد مي شود.

پاسخ

همانگونه كه مي دانيم، اعلام نظر در مورد صلاحيت كانديداهاي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي از سوي هيأت هاي نظارت شوراي نگهبان، تنها يك مرحله از فرآيند تأييد صلاحيت هاي نمايندگان مي باشد كه مرحله اساسي و نهايي آن، بررسي صلاحيت ها توسط خود شوراي نگهبان است و طبيعي است در اين مرحله به خاطر جايگاه حساس آن شورا و دقت عمل بيشتري كه به عمل مي آيد، بسياري از افراد كه صلاحيت آنان توسط هيأت هاي نظارت احراز نشده و يا رد گرديد، در بررسي مجدد و دقيق تر شوراي نگهبان در مورد ادله و مستندات هيأت هاي نظارت و يا با كمك اطلاعات تكميلي كه ملحق مي شود، تأييد صلاحيت بشوند.

بر اين اساس اگر شوراي نگهبان، تصميمي مغاير با هيأت هاي نظارت، پيرامون صلاحيت هاي افراد گرفت، به هيچ وجه نبايد موجب اين توهم شود كه چنين اقدامي ناشي از تهديد افراد و جناح هاي سياسي مي باشد بلكه فرآيندي قانوني است كه حتي اگر فشارها وجنجال هاي سياسي و تبليغاتي هم نبود باز به همين صورت اجرا مي شد و افرادي كه واقعا داراي صلاحيت نمايندگي بوده و هيچگونه منع قانوني نداشتند، تأييد صلاحيت مي شدند.

آيا ديگر لزومي براي بررسي صلاحيت افراد از سوي شوراي نگهبان مي ماند؟ با توجه به اينكه وظيفه شوراي نگهبان تشخيص مصلحت نيست پس چرا بعد از اين تهديدها تغيير موضع مي دهد مگر نظر رهبري در صورت وارد شدن به ميدان مغاير نظر اين شورا است؟

پرسش

آيا ديگر لزومي براي بررسي صلاحيت افراد از سوي شوراي نگهبان مي ماند؟ با توجه به اينكه وظيفه شوراي نگهبان تشخيص مصلحت نيست پس چرا بعد از اين تهديدها تغيير موضع مي دهد مگر نظر رهبري در صورت وارد شدن به ميدان مغاير نظر اين شورا است؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال گفتني است:

اولا، همانگونه كه در پاسخ قبل گذشت، تأييد نهايي صلاحيت كانديداهاي مجلس شوراي اسلامي قانونا با شوراي نگهبان است و تأسيس هيأت هاي نظارت از سوي آن شورا، اقدامي قانوني و منطقي در جهت تسهيل امر و ايجاد مكانيزمي جهت كسب اطلاعات مورد نياز پيرامون كانديداها و بررسي دقيق تر صلاحيت آنان مي باشد. نه اين كه نظر هيأت هاي نظارت مستقل و في نفسه داراي وجاهت قانوني باشد. بر اين اساس لازم است تا جهت تكميل اين فرايند و اتخاذ تصميم نهايي پيرامون صلاحيت كانديداها، اين موضوع توسط آن شورا مورد بررسي و دقت عمل بيشتر قرار گيرد.

ثانيا، هيچ كس ادعا ننموده كه وظيفه شوراي نگهبان تشخيص مصلحت است و قرار هم نيست كه نمايندگان براساس مصلحت، تأييد صلاحيت شوند، بلكه نظر شوراي نگهبان درباره صلاحيت هاي كانديداها، صرفا و تنها براساس مستندات قانوني و اطلاعاتي است كه از راه هاي معتبر و موثق پيرامون كانديداها وجود دارد. بر اين اساس مقوله هايي مانند مصلحت، تهديد و... جايگاهي ندارند.

ثالثا، مقام معظم رهبري براساس وظايف و جايگاهي كه در كل نظام پيرامون هدايت، كنترل و نظارت بر صحت و سلامت كاركردهاي بخش هاي مختلف نظام دارند و جهت اطمينان بخشيدن به مردم و خنثي نمودن جنجال هاي تبليغاتي مخالفين و دشمنان نظام

اسلامي، دستورالعمل هايي را به صورت شفاف و كاربردي، در زمينه بررسي صلاحيت ها، به شوراي نگهبان، ارائه نمودند كه شوراي نگهبان هم صرفا براساس آن معيارها عمل مي نمايد.

اما اين كه نظر مقام معظم رهبري مغاير نظر شوراي نگهبان باشد، به هيچ وجه چنين نيست، زيرا نه تنها رهبري، بلكه ساير مسؤولين عالي رتبه نظام و شوراي نگهبان بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه افرادي كه براساس ادله متقن و مستندات قانوني به هيچ وجه صلاحيت نمايندگي مجلس را ندارند، نبايد تأييد صلاحيت شوند.

آيا نظارت شوراي نگهبان در طول دوره نمايندگي استمرار دارد يا خير؟ و اگر نماينده اي صلاحيت ادامه وكالت را از دست بدهد در قانون چه تدابيري وجود دارد مانند رييس جمهور و هيات وزيران كه توسط نمايندگان مورد نظارت ،استيضاح و... قرار مي گيرند آيا براي نمايندگان مج

پرسش

آيا نظارت شوراي نگهبان در طول دوره نمايندگي استمرار دارد يا خير؟ و اگر نماينده اي صلاحيت ادامه وكالت را از دست بدهد در قانون چه تدابيري وجود دارد مانند رييس جمهور و هيات وزيران كه توسط نمايندگان مورد نظارت ،استيضاح و... قرار مي گيرند آيا براي نمايندگان مجلس نيز چنين ارگان يا نهادي وجود دارد يا نه؟ چرا؟

پاسخ

متأسفانه علي رغم تأكيداتي كه قانون بر احراز صلاحيت نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در ابتداي ورود به مجلس وجود دارد، بر عملكرد نماينده در دوران نمايندگي و پس از اتمام آن، چنين اهميتي ديده نمي شود. خصوصا با در نظر گرفتن مسأله مصونيت نمايندگي كه عليرغم ضرورت وجود آن براي ايفاي كارويژه هاي نمايندگي از سوي نمايندگان، مستمسكي براي برخي در جهت فرار از تعقيب و پاسخگويي در عرصه هاي مصونيت ناپذيري شده است.

از اين رو خيلي از آگاهان و دلسوزان بر اين باورند كه شوراي نگهبان با نظارت قانون خود در مراحل مختلف نمايندگي مجلس بايد از اين حق و وظيفه برخوردار باشد كه در صورت واضح شدن فقدان شرايط در نماينده اي در دوران نمايندگي ، عدم صلاحيت او را اعلام كند.

زيرا مسلما منظور و هدف اصلي قانونگذار از در نظر گرفتن شرايط خاص براي نماينده و از سوي ديگر در نظر گرفتن نظارت شوراي نگهبان نمي تواند صرفا براي آغاز نمايندگي باشد، بلكه نماينده اگر بخواهد كارويژه هاي نمايندگي خود را به صورت صحيح در راستاي اهداف و اصول نظام اسلامي انجام دهد قطعا بايد در تمام دوران نمايندگي همچنان آن شرايط را حفظ نموده و از آن عدول ننمايد. (آيت الله استادي،

روزنامه رسالت، 18/5/79، ص 2)

اما با اين همه به نظر مي رسد كه هر چند در برخي تخلفات نمايندگان كه خارج از محدوده وظايف نمايندگي آنان ، صورت مي پذيرد، قانون مكانيزم هايي را براي بررسي توسط دستگاه قضايي در نظر گرفته است و در عمل نيز با برخي متخلفين برخوردهايي شده است. اما با اين همه نقاط مبهمي نيز وجود دارد كه قانون از بيان آنها ساكت است و يا اينكه در فضاي ناسالم سياسي ناشي از برخوردهاي جناحي و سياسي جلوه دادن بسياري از اقدامات قانوني، توان و عزم لازم براي پي گيري اين قبيل مسائل توسط مراجع قانوني تضعيف شدده و يا وجود ندارد.

در پايان نكات زير شايان توجه است:

1. براساس قانون اساسي موجود، چه قبل از بازنگري و چه بعد از آن، اين كه آيا شوراي نگهبان مي تواند در طول دوره نمايندگي نيز اقدام به رد صلاحيت نمايندگان مختلف كند يا نه ساكت است از اين رو به استناد قانون اساسي موجود نمي توان اقدام به اين كار نمود ولي چنانچه با مصوبه مجلس شوراي اسلامي به شكل قانون عادي اين حق به شوراي نگهبان اعطا شود خلاف قانون اساسي نخواهد بود.

2. از جهت شرعي اين حق مسلم و قطعي است چنان كه مقام معظم رهبري در ديدار با استانداران سراسر كشور (حدود دو ماه قبل از انتخابات اول اسفند 82) به اين مسأله تصريح كردند كه تمام مناصب و مقامات در جمهوري اسلامي ايران براساس عدالت استوار است و چنان كه كسي در هر زماني اين شرط را از دست بدهد، ماندن او در آن پست و مقام مشروعيتي

ندارد.

3. چنانچه نماينده اي مرتكب جرايمي شود كه دستگاه قضايي پس از محاكمه رأي صادر كند كه مفاد آن محروميت يا انفصال از خدمات اجتماعي و سياسي باشد، به استناد اين حكم آن نماينده از كار بركنار مي شود و اين مسأله هيچ گونه منافاتي با قانون اساسي يا عادي ندارد.

تخلفات اقتصادي نمايندگان مجلس توسط چه ارگان يا نهاد و... قابل پيگيري است و چرا با نمايندگان متخلف به ويژه نمايندگان مجلس ششم كاري صورت نگرفت؟

پرسش

تخلفات اقتصادي نمايندگان مجلس توسط چه ارگان يا نهاد و... قابل پيگيري است و چرا با نمايندگان متخلف به ويژه نمايندگان مجلس ششم كاري صورت نگرفت؟

پاسخ

براساس اصل هشتاد و ششم قانون اساسي «نمايندگان مجلس در ايفاي وظايف نمايندگي در اظهار نظر و رأي خود كاملا آزادند و نمي توان آنها را به سبب نظراتي كه در مجلس اظهار كرده اند يا آرايي كه در مقام ايفاي وظايف نمايندگي خود داده اند تعقيب يا توقيف كرد».

بديهي است اصل عدم مسؤوليت، فقط عمل پارلماني همراه با هدف پارلماني را شامل مي شود فلذا به محض آن كه گفتار و كردار نماينده جنبه خصوصي و غير پارلماني پيدا كرد حتي اگر در صحن مجلس باشد، اصل مذكور جاري نمي گردد و نماينده همانند ساير مردم مشمول قوانين و مقررات عمومي كشور خواهد بود (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر، 1380، ج 2، ص 125).

از سوي ديگر ايفاي وظيفه نمايندگي در اظهار نظر و رأي نبايد بهانه اي براي تضييع حقوق مردم و وارد كردن لطمه به حيثيت و شؤون مادي و معنوي اشخاص و يا ترغيب عمومي به بي نظمي و آشوب و يا سوء استفاده شخصي و يا گروهي از موقعيت و جايگاه نمايندگي بشود.

بديهي است اگر چنين حالاتي از سوي نماينده پيش آيد حاكميت قوانين عمومي كشور براي نمايندگان مورد نظر همانند ساير شهروندان به قوت خود باقي است و افرادمذكور را مي توان مورد تعقيب قرار داد (همان).

بر اين اساس از نظر قانوني تخلفات اقتصادي نمايندگان بايد توسط مراكز مربوطه نظير قوه قضائيه، ديوان محاسبات، سازمان بازرسي

كل كشور و... صورت پذيرد و در عمل نيز اقداماتي در اين زمينه در حال پيگيري و انجام است و تخلفات برخي نمايندگان بررسي شده و يا در دست بررسي مي باشد اما متأسفانه موانعي در اين زمينه وجود دارد كه باعث ايجاد اخلال و يا ركود در اين مسأله مي شود، نظير:

1. سياسي جلوه دادن تمامي موضوعات حتي برخورد قانوني با متخلفين.

2. سوء استفاده از مصونيت نمايندگي.

3. برخوردهاي جناحي و عدم همكاري تمامي بخش ها با يكديگر در رسيدگي و برخورد قاطع با متخلفين.

و البته بايد به اين نكته هم توجه داشت كه اجراي دقيق عدالت نيازمند بررسي هاي دقيق و اثبات وقوع تخلف و جرم و مجازات متناسب با آن است و چنين řȘ֙Șٙʠوقت طولاني همراه با پيگيري هاي مستمر را مي طلبد و از سوي ديگر در موارد اثبات جرم و تخلف نيز به دليل حفظ حرمت و آبروي خانواده هاي اشخاص در جامعه و آثار سوء اجتماعي كه بر ساير افراد منسوب به فرد متخلف دارد اعلان و اطلاع رساني عمومي را با مشكل مواجه مي سازد.

وظايف اصلي نمايندگان مجلس چيست؟

پرسش

وظايف اصلي نمايندگان مجلس چيست؟

پاسخ

نمايندگان مجلس و به طور كلي مجلس شوراي اسلامي دو وظيفه اصلي دارند:

الف - قانونگذاري:

براساس اصل هفتاد و يكم قانون اساسي مجلس شوراي اسلامي صلاحيت عام قانونگذاري را دارا مي باشد: «مجلس شوراي اسلامي در عموم مسايل در حدود مقرر در قانون اساسي مي تواند قانون وضع كند». بر اين اساس:

يكم: پيشنهاد و پيش نويس قوانين تحت دو عنوان لايحه و يا طرح به مجلس وارد مي شود: «لايحه» مصوبه اي است كه از طرف دولت پس از گذراندن مراحل قانوني براي تصويب به صورت قانون به مجلس ارائه مي شود كه ممكن است چند منشأ داشته باشد: 1. دولت، 2. رئيس قوه قضائيه، 3. شوراي عالي استان ها.

«طرح» پيشنهادي است كه توسط حداقل پانزده نفر از نمايندگان مجلس يا شوراي عالي استان ها به مجلس ارائه مي گردد. لوايح و طرح ها براساس درجه اهميت شان به عادي، يك فوريتي، دو فوريتي و سه فوريتي، تقسيم مي شوند.

دوم: قوانيني كه جنبه تصويبي دارند نظير:

1. قانون بودجه (اصل 52 قانون اساسي)

2. عهدنامه ها و قراردادهاي بين المللي (اصل 77 قانون اساسي)

3. تغيير خطوط مرزي (طبق اصل 78 قانون اساسي)

4. محدوديت هاي ضروري كشور در شرايط اضطراري نظير جنگ و... (اصل 79 قانون اساسي)

5. اخذ وام و كمك مالي (اصل 80 قانون اساسي).

6. استخدام كارشناسان خارجي (اصل 82 قانون اساسي)

7. انتقال بناها و اموال دولتي (اصل 83 قانون اساسي).

سوم: تفسير قانون عادي: براساس اصل 73 قانون اساسي: «شرح و تفسير قوانين عادي در صلاحيت مجلس شوراي اسلامي است...».

چهارم: دامنه اختيارات مجلس در امر قانونگذاري به ضرورت تطبيق مصوبات

مجلس شوراي اسلامي با احكام شرع و قانون اساسي تأكيد شده است (اصل چهارم و هفتاد و دوم قانون اساسي).

ب - نظارت مجلس:

مجلس شوراي اسلامي علاوه بر وظيفه قانون گذاري، مسؤوليت هاي نظارتي نيز بر عهده دارد:

1. نظارت (دخالت) مجلس در تشكيل دولت:

وزرا پس از انتخاب توسط رئيس جمهور، براي گرفتن رأي اعتماد به مجلس معرفي مي شوند (اصل 133 قانون اساسي) و مجلس بايد نظر خود را مبني بر اعتماد يا عدم اعتماد به فرد فرد آنها اعلام كند (اصل 87 قانون اساسي).

2. نظارت عام نمايندگان:

يكم - تذكر: تذكر شفاهي: هر يك از نمايندگان مي تواند در نطق بيش از دستور خود هرگونه كوتاهي مجريان در اجراي قوانين را به طور شفاهي تذكر دهد.

تذكر كتبي: در صورت نقض قانون يا سوء جريان امور در دستگاه هاي اجرايي، نمايندگان مجلس مي توانند از طريق رئيس مجلس به وزير مسؤول يا رئيس جمهور به طور كتبي تذكر دهند.

دوم - سؤال: براساس اصل 88 قانون اساسي: «در هر مورد كه حداقل يك چهارم كل نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از رئيس جمهور و يا هر يك از نمايندگان از وزير مسؤول درباره يكي از وظايف آنان سؤال كنند، رئيس جمهور يا وزير موظف است در مجلس حاضر شده و به سؤال جواب دهد».

طبق اصول 137 و 122 قانون اساسي وزراء و رئيس جمهور در مقابل مجلس مسؤول هستند از اين رو نمايندگان مجلس مي توانند آنان را مورد سؤال قرار دهند.

سوم - استيضاح رئيس جمهور، وزراء و هيئت وزيران: (براساس اصل 89 قانون اساسي)

3. نظارت بر امور مختلف كشور:

يكم - تحقيق و تفحص: طبق اصل 76 قانون اساسي

«مجلس شوراي اسلامي حق تحقيق و تفحص در تمام امور كشور را دارد».

بر اين اساس موضوع تحقيق و تفحص عام است و شامل كليه بخش هاي كشور علاوه بر وزارتخانه ها و دولت مي گردد.

دوم - اصل نود قانون اساسي: براساس اين اصل «هر كسي شكايتي از طرز كار مجلس يا قوه مجريه يا قوه قضائيه داشته باشد مي تواند شكايت خود را كتبا به مجلس شوراي اسلامي عرضه كند. مجلس موظف است به اين شكايت رسيدگي كند و پاسخ كافي بدهد و در مواردي كه شكايت به قوه مجريه و يا قوه قضائيه مربوط است رسيدگي و پاسخ كافي را از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتيجه را اعلام نمايد و در مواردي كه مربوط به عموم باشد به اطلاع عامه برساند».

4. نظارت اطلاعي:

يكم - صلح دعاوي: طبق اصل 139 قانون اساسي: «صلح دعاوي راجع به اموال عمومي ودولتي يا ارجاع آن به داوري در هر مورد، موكول به تصويب هيأت وزيران است و بايد به اطلاع مجلس برسد».

دوم - اطلاع از رسيدگي به اتهام برخي از مجريان: براساس اصل 140 قانون اساسي: «رسيدگي به اتهام رئيس جمهور و معاونان او و وزيران در مورد جرايم عادي با اطلاع مجلس شوراي اسلامي و در دادگاه هاي عمومي دادگستري انجام مي شود».

سوم - ارسال تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولت براي رئيس مجلس: به موجب اصل 138 قانون اساسي: «... تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولت و مصوبات كميسيون هاي مذكور در اين اصل، ضمن ابلاغ براي اجراء به اطلاع رئيس مجلس شوراي اسلامي مي رسد تا در صورتي كه

آنها را برخلاف قوانين بايد با ذكر دليل براي تجديد نظر به هيأت وزيران بفرستد.

5. نظارت مالي:

يكم - تصويب بودجه سالانه (اصل 52 قانون اساسي)

دوم - ديوان محاسبات كشور مستقيما زير نظر مجلس شوراي اسلامي مي باشد و.. (اصل 54 و 55 قانون اساسي).

جهت اطلاع بيشتر ر.ك:

1. جايگاه مجلس شوراي اسلامي در ساختار قدرت سياسي جمهوري اسلامي ايران، محمد رضا موثق، بوستان كتاب قم 1382

2. حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر 1380، ج 2

آيا در جايي از قانون پيش بيني شده است كه اگر مجلس از اكثريت قانوني بيافتد و يا صلاحيت ادامه كار خود را از دست بدهد چه فرد يا افرادي مي توانند مجلس را منحل نمايند يا مشكل را حل نمايند.

پرسش

آيا در جايي از قانون پيش بيني شده است كه اگر مجلس از اكثريت قانوني بيافتد و يا صلاحيت ادامه كار خود را از دست بدهد چه فرد يا افرادي مي توانند مجلس را منحل نمايند يا مشكل را حل نمايند.

پاسخ

قسمت اول اين سؤال صور مختلفي دارد: زيرا افتادن مجلس از اكثريت گاهي مواقع موقت و براي يك يا چند جلسه است كه مي توان تا جلسات بعدي صبر كرد. اما گاهي مواقع به دلايلي نظير استعفاي دسته جمعي نمايندگان است كه چنين موردي را قانون پيش بيني كرده و از اكثريت افتادن مجلس جلوگيري نموده است: «هرگاه تقاضاي استعفاي تعدادي از نمايندگان به نحوي باشد كه مانع از تشكيل جلسه رسمي گردد قابل طرح در مجلس نيست» (ماده 95 آيين نامه داخلي مجلس).

اما برخي امور كه موجب از اكثريت افتادن مجلس مي شود نظير غيبت طولاني مدت نمايندگان كه خود به خود مستعفي شناخته مي شوند و يا ... در قانون براي آن پيش بيني صريحي نشده است.

هر چند مسائلي نظير برگزاري انتخابات ميان دوره اي يا انتخابات مجدد و يا تمسك به اصول و قوانين عامي نظير اعمال ولايت مطلقه فقيه در چنين مواردي كه معضل اساسي براي كشور بوده و مصالح اهم جامعه اسلامي اعمال چنين ولايتي را اقتضا مي نمايد مي تواند راهگشا باشد.

و قسمت دوم سؤال كه مجلس صلاحيت ادامه كار خود را از دست دهد هم همين طور است، يعني در قانون پيش بيني صريحي براي چنين مواردي - كه فرض وقوع آن بسيار نادر است - نشده است هر چند قوانين عام نظير ولايت مطلقه فقيه (اصول

57 ، 110 و...) مي تواند اعمال گردد و ولي فقيه چنين مجلسي را منحل و يا فرمان همه پرسي در مورد آن را به اجرا بگذارد (مصطفي ناصحي، ولايت فقيه و تفكيك قوا، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378، ص 191).

در مورد شوراي انقلاب فرهنگي ،جايگاه آن در قانون و نقش آن و اعضاي آن و پيشينه تشكيل آن و اينكه آيا در قانون اساسي پيش بيني شده توضيح دهيد.

پرسش

در مورد شوراي انقلاب فرهنگي ،جايگاه آن در قانون و نقش آن و اعضاي آن و پيشينه تشكيل آن و اينكه آيا در قانون اساسي پيش بيني شده توضيح دهيد.

پاسخ

شوراي عالي انقلاب فرهنگي , شوراي مباركي است كه توسط حضرت امام خميني تأسيس شد و دنباله ستاد كوچكتري بود كه ستاد انقلاب فرهنگي نام داشت و وظيفه اين شورا تمشيت بخشيدن به امور فرهنگي كشور است . علت تأسيس اين شورا, خلاء فرهنگي موجود بين فرهنگ طاغوتي و فرهنگ اسلامي بود و بروز اين خلاء بيشتر در مراكز آموزشي و به ويژه دانشگاه ها بود, لذا انقلاب فرهنگي از دانشگاه ها آغاز شد. براي تداوم انقلاب فرهنگي كه انقلاب ما در اصل انقلاب فرهنگي بود چنين شورايي لازم بود و هست . اين شورا مستقيما" زير نظر رهبري و با حضور رؤساي سه قوه و تعدادي از وزراء و كارگزاران امور فرهنگي و آموزشي كشور و تعدادي از فرهيختگان و اساتيد حوزه و دانشگاه به انتخاب رهبري معظم انقلاب و با حكم معظم له تشكيل مي شود. مصوبات آن عمدتا" در زمينه مسايل كلي و كلان فرهنگي و آموزشي است . مصوبات آن مانند مصوبات هيئت دولت است , كه در صورت نياز به تبديل آن مصوبات به قانون شدن , بايد به صورت لايحه از طريق ارگان ذيربط به هيأت دولت و از آنجا به مجلس مي رود. مصوبات اين شورا هيچ گاه در مقابل و به موازات مصوبات دولت با مجلس نيست , هر آنچه كه زير اختيارات دولت و مجلس است را تصويب و به اجرا مي رساند و طرح هاي

كلان نوعا" به دولت و مجلس احاله مي شود.

اما درباره جايگاه قانوني اين شورا بايد گفت: اصول متعدد قانون اساسي با پيروي از انديشه سياسي اسلام وظايف و اختيارات گسترده اي بر عهده رهبر انقلاب و ولي فقيه گذاشته است كه اين مهم ايجاب نموده كه دستگاه ها، سازمان ها و مراكز متعددي تحت نظر مقام معظم رهبري در زمينه هاي مختلف فرهنگي، آموزشي، تحقيقاتي، تبليغاتي و... ايجاد و به فعاليت بپردازند؛ يكي از اين مراكز شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. از اين رو هر چند در قانون اساسي اصلي خاص درباره اين شورا وجود ندارد اما با توجه به وظايف و اختيارات قانوني رهبري شكل گرفته و به انجام وظايف محوله مشغول است.

اما اعضاي فعلي اين شورا عبارتند از: دكتر حسن حبيبي، دكتر احمد احمدي، دكتر علي شريعتمداري، دكتر رضا داوري، دكتر علي اكبر ولايتي، دكتر ايرج فاضل، احمد جنتي، دكتر عارف، مير حسين موسوي، دكتر حداد عادل، دكتر گلشني، صدر حسيني، دكتر كي نژاد، حسن رحيم پور، دكتر مخبر، دكتر صادق واعظ زاده، صادقي رشاد. كه طي حكمي در تاريخ 25/12/81 براي مدت 3 سال از طرف مقام معظم رهبري منصوب گرديده اند.

در مورد شوراي نگهبان و اعضاي آن و كاربرد اين شورا برايم بنويسيد.

پرسش

در مورد شوراي نگهبان و اعضاي آن و كاربرد اين شورا برايم بنويسيد.

پاسخ(قسمت اول)

سؤال شما دامنه وسيعي از موضوعات مختلف پيرامون اين شورا را شامل مي شود از اين رو جهت آشنايي كامل شما به تفصيل مطالبي پيرامون فلسفه شوراي نگهبان، ضرورت وجود آن و شيوه هاي متداول در قوانين ساير ملل جهان، وظايف و اختيارات آن و ساختار اين شورا، شرايط اعضاء و چگونگي انتخاب آن و بالاخره اسامي فقها و حقوقدانان شوراي نگهبان از ابتدا تاكنون آورده مي شود.

مأخذ: سايت شوراي نگهبان

يكم-فلسفه شوراي نگهبان

شورايي كه به منظور نگهباني از قانون اساسي و احكام اسلام به وجود آمده است . به موجب اصل نود و يكم قانون اساسي به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها ، شورايي به نام شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود : (1 شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز . انتخاب اين عده با مقام رهبري است 2) شش نفر حقوقدان در رشته هاي مختلف حقوقي ، از ميان حقوقدانان مسلماني كه به وسيله قوه قضائيه به مجلس شوراي اسلامي معرفي مي شوند ، و با رأي مجلس انتخاب مي گردند .

از آنجا كه نگهباني - يا پاسداري - از احكام اسلام و قانون اساسي ، مفهوم وسيعي دارد كه حتي مراقبت بر اجراي قانون اساسي و عمل به احكام اسلامي را در بر مي گيرد و. در همان اصل قانون اساسي اين مسئوليت يا اختيار قانوني به مصوبات مجلس شوراي اسلامي محدود گشته است .

چون قانون

اساسي ، حقوق ملت و آزادي هاي مربوط و شكل و نحوه حكومت و قواي سه گانه و نحوه اعمال قوا و خلاصه استخوان بندي و سياست كلي نظام هر كشور را مشخص مي كند ، هميشه دستخوش آفات و اختلالات است . نگراني هاي عمده اي كه تدوين كنندگان قانون اساسي را - به خصوص آن دسته از قانون اساسي كه پس از انقلاب هاي عمومي و قيام هاي مردمي و تغيير كلي نظام حكومتي تدوين مي شود - همواره به خود مشغول داشته . وضع قوانين عادي مغاير با اصول قانون اساسي توسط مجالس قانون گذاري و اجراي آنهاست .

همين امر موجب شده كه معمولاً در قوانين اساسي كشورها تمهيداتي براي از وضع قوانين عادي مغاير با قانون اساسي يا ملغي الاثر كر دن قوانين مغاير اتخاذ شود . اهم آن تمهيدات روش هايي است كه ذيلاً اشاره مي شود :

1- تشكيل دادگاه خاصي بدين منظور به نام دادگاه قانون اساسي كه ماهيت قضائي دارد و به صورت دادگاه اختصاصي عمل مي كند مانند آلمان فدرال ؛

2- تأسيس يك هيأت يا نهاد خاص مركب از افراد مقامات مشخص بدين منظور مانند شوراي قانون اساسي فرانسه كه مركب از نه نفر ، سه نفر به انتخاب رئيس جمهور ، سه نفر به انتخاب رئيس مجلس ملي و سه نفر به انتخاب رئيس مجلس سناست ؛

3- واگذاري صلاحيت و اختيار رسيدگي و تشخيص عدم انطباق قانون عادي با قانون اساسي به دادگاه هاي دادگستري مانند ايالات متحده آمريكا.

روش قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه شبيه روش دوم است ، نهادي را به

نام شوراي نگهبان مركب از دوازده نفر پيش بيني كرده است

دوم-ضرورت وجود نهاد شواي نگهبان و شيوه هاي متداول در قوانين ساير ملل جهان

از آنجا كه قالب كشور ها در خصوص مسألة تطبيق قوانين عادي با قوانين اساسي خود دچار مشكل بوده اند ، لذا براي كنترل و انطباق قوانين عادي و مصوبات مجالس مقننه با اصول قانون اساسي و معيارهاي ارزشي حاكم بر جوامع خود تعيين مرجع يا مراجعي ذيصلاح را كه ضمناً داراي جايگاه ارزشي مهم تري باشد ضروري دانسته و اغلب وجود چنين نهاد و مراجعي را در قوانين اساسي خود تصريح كرده اند .

به عنوان مثال تشخيص مطابقت و عدم مطابقت مصوبات كنگره آمريكا به موجب قانون اساسي اين كشور به عهدة قوة قضائيه مي باشد .

و يا در قانون اساسي انگليس اين امر ، به عهده ديوان عالي كه شعبه اي از هيأت قانون گذاري است قرار داده شده است .

همچنين به موجب قانون اساسي آلمان فدرال ، در صورت ادعاي مباينت قوانين عادي با قانون اساسي كه از طرف يك سوم اعضاي مجلس فدرال ابراز شده باشد ، اتخاذ تصميم در باره چنين ادعايي و نهايتآ صدور رأي نهايي«با دادگاه قانون اساسي » مي باشد .

ساير كشور ها نيز هر يك به نوبه خود به نحوي مرجع خاصي را براي اين امر پيش بيني نموده اند .

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه نيز ملهم از احكام و دستورات دين مقدس اسلام مي باشد . علي القاعده مي بايست براي دستورات شرع مقدس و اجراي احكام آيين مقدس اسلام مرجعي را پيش بيني

مي كرد كه بتواند در كليه مقاطع و در جميع اموري كه قوه مقننه قانون وضع مي كند باتوجه به مقررات و احكام شرع ، كنترل لازم رانموده و از تصويب و اجراي كليه قوانين مغاير با شرع و شريعت اسلام جلوگيري به عمل آورد .

كما اينكه پس از تصريح به اسلامي بودن حكومت در اصل اول دراصل چهارم نيز مؤكداً آورده است : كليه قوانين و مقررات مدني ، جزائي ، مالي ، اقتصادي ،اداري ، فرهنگي ، نظامي ، سياسي و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامي باشد …. نشخيص اين امر بر عهده فقهاي شوراي نگهبان است .

خصوصاً اينكه در اصل دوازدهم آمده است « دين رسمي ايران ، اسلامي و مذهب جعفري اثني عشري است.و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و…..»

بنابر اين از اصول فوق الذكر و ساير اصول قانون اساسي چنين بر مي آيد كه حاكميت احكام و فرامين و دستورات شريعت مقدس اسلام بر جميع مقررات و قوانين كشور از مهم ترين و خدشه ناپذير ترين اصول نظام جمهوري اسلامي ايران مي باشد. بعلاوه قانون اساسي كه به عنوان ميثاق جامعه اسلامي ايران و محور اتحاد و يكپارچگي و اساس تشكيلات و حكومت محسوب مي شود و اكثريت قاطع ملت ايران آن را پذيرفته اند نيز بايد به عنوان شاخص اصلي قوانين و ميزان و محك سنجش قوانين و مصوبات مجلس مقننه باشد و هيچكس و هيچ مقامي حق تخطي و انحراف از اصول آن را نداشته باشد .

بر همين اساس براي جلوگيري از هر گونه انحراف و تخلف از احكام

شريعت اسلامي و اصول قانون اساسي وجود مرجعي صلاحيت دار كاملاً منطقي و معقول مي باشد .

براي تأمين اين مهم ، قانون اساسي در اصل 91 مي گويد :« به منظور پاسداري از «احكام اسلامي» و«قانون اساسي » از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها ، شورايي به نام شوراي نگهبان (با تركيب مندرج در همين اصل )تشكيل مي شود …..»

در اينجا تذكر يك نكته لازم است و آن اينكه در نظام جمهوري اسلامي ايران كه به صورت تك مجلسي پايه گذاري شده است ، تنها مرجع صالح و عام براي وضع قانون ، مجلس شوراي اسلامي مي باشد كه به موجب اصل 71 قانون اساسي مي تواند در عموم مسائل قانون وضع كند ، بنابر اين نه شوراي نگهبان و نه هيچ مرجع ديگري اختيار وضع قانون را نخواهد داشت ، و لذا نبايد اين گونه توهم حاصل شود كه شوراي نگهبان خود مرجع مستقلي براي قانونگذاري در كنار مجلس مطرح است.

در اصل 94 قانون اساسي مي خوانيم كه « كليه مصوبات مجلس شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود و شوراي نگهبان موظف است آن را حداكثر ظرف ده روز از تاريخ وصول از نظر انطباق بر موازين اسلامي و قانون اساسي مورد بررسي قرار دهد و چنانچه آن را مغاير ببيند براي تجديد نظر به مجلس باز گرداندو … و در غير اين صورت مصوبه قابل اجراست .»

فلذا همان طوري كه گفته شد شوراي نگهبان نقش حفاظت و پاسداري از احكام اسلامي و قانون اساسي را به عهده داشته و از طرفي هم تنها

مرجع قانونگذاري در ايران يعني مجلس شوراي اسلامي موظف است كليه مصوبات خود را به تأييد شوراي نگهبان برساند و الآ فاقد اعتبار و قابليت اجراء مي باشد .

البته به موجب اصل 93 قانون اساسي عموم كلام فوق در دو مورد تخصيص زده شده كه به نظر مي رسد گريزي هم از آن نبوده است . مورد اول اينكه تصويب اعتبارنامه هاي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در بدو ورود هر دوره نيازمند تأييد شوراي نگهبان نيست .

مورد دوم اينكه انتخاب شش نفر از اعضاي حقوقدان شوراي نگهبان هم نياز به تأييد شوراي نگهبان نبوده و الا غير منطقي و نا معقولي مي بود .

سوم- وظايف و اختيارات شوراي نگهبان

وظيفة اصلي شوراي نگهبان پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از طريق نظارت بر قوانين و مقرّرات مي باشد. قانون اساسي دامنة ضرورت تطبيق قوانين و مقرّرات كشور با شرع و قانون اساسي را به ترتيب ذيل مشخص نموده است:

1- اصل چهارم قانون اساسي مقرّر مي دارد:«كلّيّة قوانين و مقرّرات مدني، جزائي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همة اصول قانون اساسي و قوانين و مقرّرات ديگر حاكم است وتشخيص اين امر بر عهدة فقهاي شوراي نگهبان است».

اصل مذكور قاعدة آمره اي است كه اجراي آن مي تواند گامي اساسي در تحقّق و فعليّت حاكميّت اسلام از طريق حكومت جمهوري اسلامي به شمار آيد. تأكيد قانون اساسي بر اساس قرار دادن موازين اسلامي در مورد، كلّيّة قوانين و مقرّرات … » و حاكم بودن آن«بر اطلاق يا عموم همة

اصول قانون اساسي و قوانين و مقرّرات ديگر خود مؤيّد اين مطلب به نظر ميرسد. در اين خصوص، قانون اساسي فقهاي شوراي نگهبان را مرجع تميز و تشخيص مطابقت قوانين و مقرّرات با موازين اسلامي دانسته است، بدون آنكه تشخيص و نحوة به اجرا درآوردن حكم آن را مشخّص كرده باشد.

2- به موجب اصل هفتاد و يكم:« مجلس شوراي اسلامي در عموم مسائل در حدود مقرّر در قانون اساسي مي تواند قانون وضع كند».

به ترتيبي كه ملاحظه مي شود، بر عكس حاكميّت موازين اسلام بر اطلاق و عموم قوانين، حاكميّت قانون اساسي فقط ناظر بر مصوّبات مجلس شوراي اسلامي است بنابراين، قوانين و مقرّرات گذشته، تا زماني كه مورد اصلاح و تجديد نظر قرار نگرفته باشند(ولو آنكه مخالف قانون اساسي به نظر برسند) معتبر خواهند بود.

با توجّه به ضرورت هاي فوق، موارد و مراتب و چگونگي نظارت شوراي نگهبان بر قوانين و مقرّرات از نظر شرع و قانون اساسي به ترتيب ذيل قابل بررسي است:

اوّل- نظارت شرعي بر اصول قانون اساسي

اصول قانون اساسي توسّط«قوّة مؤسّس قانونگذار» (مجلس بررسي نهايي قانون اساسي و آراء عمومي) به تصويب رسيده است، در اين خصوص، هيچيك از اصول بر ديگري مزيّت و رجحان ندارد، منطق قانونگذاري اقتضا نمي كند كه در يك قانون واحد(با اصول همسطح و همزمان) اصلي را فداي اصلي ديگري بنماييم. با وجود اين، برخي از علماء حقوق، علاوه بر طبقه بندي سنتّي قواعد حقوقي(قانون اساسي، قوانين عادي، مقرّرات دولتي و … ) گاهي اوقات نسبت به قواعد حقوقي واحد قائل به دسته بندي و قبول سلسله مراتب هستند. مثلا در قانون اساسي پاره اي از اصول

فرادستوري[1] را مي پذيرند كه احكام آن بر ساير اصول قانون اساسي برتري دارد. اعلاميّه هاي حقوقي و حقوق فطري از آن جمله اند. [2] قانونگذار اساسي ما نيز، با مبنا قراردادن حاكميّت اسلام، چنين طيقه بندي را در اصل چهارم قانون اساسي تأ سيس نموده و ضمن اعلام ضرورت انطباق كلّية قوانين و مقررّات با موازين اسلام، مقرّرمي دارد:«اين اصل بر اطلاق يا عموم همة اصول قانون اساسي… حاكم است و تشخيص اين امر بر عهدة فقهاي شوراي نگهبان است».

پاسخ(قسمت دوم)

البتّه، طبقه بندي مذكور، به معني بطلان اصول متعارض به نظرنمي رسد؛ بلكه همة اصول پا بر جا مي ماند؛ امّا به هنگام تطبيق مصوّبات مجلس با موازين اسلام و قانون اساسي، اگر مصوّبة مورد نظر، پس از تشخيص اكثرّيت اعضاي شوراي نگهبان، در اجراي قانون اساسي و با قانون اساسي منطبق بود، ولي با تشخيص اكثرّيت فقهاي اين شورا، خلاف موازين شرعي به نظر رسيد، اين مصوّبه قابل اجراء نمي باشد و براي تجديد نظر به مجلس برگردانيده مي شود. نمونة بارز آن، موضوع«دولتي كردن بازرگاني خارجي» مصوّب 21/2/1361 مجلس شوراي اسلامي مي باشد كه در اجراي اصل چهل و چهارم قانون اساسي(كه بازرگاني خارجي را جزء بخش دولتي مقرّر داشته است)به تصويب رسيد. شوراي نگهبان، پس از بررسي، اين لايحه رااز لحاظ قانون اساسي مورد تأ ييد قرار داد؛ امّا از لحاظ موازين شرعي انحصار دولتي نسبت به صادرات و واردات مورد تأييد اين شورا قرار نگرفت [3] .

دوم- نظارت شرعي و قانوني بر مصوّبات مجلس

«مجلس شوراي اسلامي نمي تواند قوانيني وضع كند كه با اصول و احكام مذهب رسمي كشور يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد. تشخيص اين امر… بر عهدة شوراي نگهبان

است»(اصل دوم هفتادودوم)

در اجراي اين منظور، اصل نودوچهارم مقرّر مي دارد:

«كلّية مصوّبات شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود. شوراي نگهبان موظّف است آن را حدّاكثر ظرف مدّت ده روز از تاريخ وصول از نظر انطباق بر موازين اسلام و قانون اساسي بررسي دهد و چنانچه آن را مغاير ببيند براي تجديد نظر به مجلس بازمي گرداند. در غير اين صورت مصوّبه قابل اجرا است».

علاوه برآن، به موجب اصل هشتاد و پنجم:

«در موارد ضروري(مجلس)مي تواند اختيار تصويب برخي از قوانين را با رعايت اصل هفتادودوم به كميسيون هاي داخلي خود تفويض كند…. همچنين مجلس…. مي تواند تصويب دائمي اساسنامة سازمانها، شركتها، مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت را با رعايت اصل هفتادو دوم به كميسيونهاي ذيربط واگذار كند… ».

به بررسي موضوع مي پردازيم:

الف- ضرورت ارسال كلّية مصوّبات به شوراي نگهبان

مجلس شوراي اسلامي در مقام قانونگذاري و نظارت، و در موارد گوناگون، اصا لتاً و يا از طريق كميسيونهاي داخلي خود اقدام به تصويب مي نمايد. اين مصوّبات، پس از طيّ مراحل قانوني، لازم الاجرا مي گرددو در مجموعة قوانين قرار مي گيرد. بدين خاطر، از لحاظ انطباق با شرع و قانون اساسي، ارسال تمامي مصوّبات اعم از قوانين(عام، خاص، تقويضي، تفسيري و بودجه) و يا مصوّبات ناشي از نظارت استصوابي مجلس بر قوّة مجريه(نظير عهدنامه ها و موافقت نامه هاي بين المللي) به شوراي نگهبان الزامي است. البتّه بايد توجّه داشت كه مجلس، در ايفاي همة وظايف خود(قانونگذاري و نظارت) در اتّخاذ تصميم از طريق اكثرّيت اقدام به«تصويب» مي نمايد. اگر آنگونه كه قانون اساسي مقرّر مي دارد:«مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد»[4] به قضيّه توجّه كنيم، ظاهراً همة

مصوّبات مجلس بايد براي بررسي به شوراي نگهبان فرستاده شود. در اين مورد دو نظر متفاوت به ذهن خطور مي كند:

1- با توجّ به ظاهر برخي اصول [5] به ويژه اصل چهارم، كه اشاره صريح به اصطلاح «قوانين و مقررّات» و لزوم تطبيق آن با موازين اسلامي دارد. اين ضرورت فقط شامل مصوّبات مربوط به قوانين مي شود و ربطي به ساير موارد ندارد.

2- به تصريح اصل نودو يكم، منظوراصلي قانونگذار اساسي از تشكيل شوراي نگهبان«پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوّبات مجلس شوراي اسلامي با آنها» است. از اين عبارت جز تصريح به مطلق«مصوّبات» قرينة ديگري مشاهده نمي شود. فرض ضرورت تطبيق مصوّباتي كه پس از طيّ مراحل، به صورت قانون در مي آيند، ضرورت تطبيق سايراعمال مجلس را با قانون اساسي و شرع نفي نمي كند. زيرا، اگر بنا بر ملاك قرار دادن قانون اساسي و موازين شرعي در كلّية امور باشد،نمي توان تخلّف از آنها را ناديده گرفت. فلذا، نظارت ضرورت پيدا مي كند.

با ملاحظه مذاكرات خبرگان قانون اساسي كه بارها اصلاح«تقنين» را به كار برده اند [6] و همچنين اصل 143 پيش نويس قانون اساسي، كه تصريحاً اشاره به«قوانين عادي»نموده است [7] نظر دوم(حق نظارت شورا بر عموم مصوّبات) قابل دفاع به نظر نمي رسد.

ب- تكليف شوراي نگهبان

ضرورت تطبيق مصوّبات مجلس با شرع وقانون اساسي، شوراي نگهبان را موظّف به بررسي و اظهار نظر در ظرف ده روز مي نمايد. اين تكليف قانون براي آن است كه شورا، در اجراي وظايف مقرّر، اولاً، كار تطبيق را در كوتاه ترين مدّت انجام دهد و ثانياً، در اداي تكليف خود مسامحه ننمايد؛ زيرا مجلس، به

عنوان كانون مصالح انديشان جامعه و نمايندگان ارادة مردم، اجراي اموري را براي كشور ضروري مي داند و از طريق مصوّبات خود اجراي آن را خواستار مي شود. بنابراين، براي آنكه مسامحه و معطّلي پيش نيايد، شوراي مذكور بايد«الزام و اجبار عملي» [8] براي پاسخ و اظهار نظر ظرف مدّت مهلت مقرّر داشته باشد. ضمانت اجراي اين الزام آن است كه، در صورت عدم اظهار نظرظرف مدّت مقرّر«مصوّبه قابل اجرا است». در اينجا، سكوت و عدم اظهار نظر، تلقي به عدم مغايرت آن مصوّبه با موازين شرع و قانون اساسي خواهد شد. [9] حاصل ضمانت اجراي مذكور، از يك طرف، جلوگيري از تعطيلي امور مردم مي باشد و از طرف ديگر، مسؤوليّت اخلاقي آن متوجّه شوراي نگهبان به عنوان«پاسدار شرع و قانون اساسي» خواهد شد.

ج- مهلت اظهار نظر شورا

در اصل نودو چهارم مقرّر شده است، شوراي نگهبان موظّف است مصوّبات مجلس را حدّاكثر ظرف مدّت ده روز از تاريخ وصول مورد بررسي قرار دهد و در صورت مغايرت، آن را به مجلس باز گرداند. مهلت مقرّر مذكور، از آن جهت كه شوراي نگهبان را مقيد به پاسخ مي نمايد، منطقي به نظر مي رسد. امّا، تراكم كار در ايفاي وظايف محوّله و بررسي مصوّبات« به ويژه مصوّبات مفصّل، ممكن است شورا را به نحوي در مضيقه قرار دهد كه علي رغم تمايل به سرعت در مهلت ياد شده، قادر به ارسال پاسخ نباشد. در اين خصوص، اصل نودو پنجم تمديد مهلتي را بدين ترتيب مقرّر داشته است:

«در مواردي كه شوراي نگهبان مدّت ده روز را براي رسيدگي و اظهار نظر نهايي كافي نداند، مي تواند از مجلس شوراي اسلامي

حدّاكثر براي ده روز ديگر با ذكر دليل خواستار تمديد وقت شود».

در اين اصل تشخيص ضرورت تمديد وقت به عهدة شورا محوّل شده است. در نتيجه، به محض اعلام آن، تمديد مدّت اعلام مي شود و نيازي به موافقت مجلس نمي باشد. البتّه، شوراي نگهبان بايد، قبل از انقضاي مدّت ده روز، به تمديد وقت را عنوان كند. در غير اينصورت، موضوع مشمول اصل نودو چهارم محسوب مي شود و« مصوّبه قابل اجرا است».

د- نظارت بر مصوّبات كميسيون ها ي داخلي مجلس

پيش از اين، موضوع قانونگذاري تفويضي در مورد قوانين آزمايشي و تصويب دائمي اساسنامه ها توسّط كميسيون هاي داخلي مورد بررسي قرار گرفت. اين مصوّبات نيز، نمي تواند با اصول و احكام مذهب رسمي كشور مغايرت داشته باشد و تشخيص آن نيز بر عهدة شورا ي نگهبان است.[10] بنابراين، پس از تفويض اختيار وضع بعضي از قوانين آزمايشي و يا تصويب اساسنامه ها از مجلس به كميسيون هاي داخلي[11]، مصوّبات اين كميسيون ها ، همانند مصوّبات مجلس، بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود و اين شورا موظّف است آن را بر اساس ضوابط مقرّر د راصول 94 و 95 قانون اساسي بررسي نمايد.

ذيل قسمت اصل هشتادو پنجم، تصويب نهايي قانون آزمايشي را با مجلس دانسته است. در اين خصوص، چون در تصويب آزمايشي قانون توسط كميسيون نظر شوراي نگهبان تأمين شده است، چنانچه همين قانون پس از انقضاي مدّت عيناً به تصويب نهايي مجلس برسد، آيا ضرورتي بر نظارت مجدد شوراي نگهبان خواهد بود؟ به نظر مي رسد كه چون اعتبار قانون آزمايشي محدود به مدّت مقرّر است، پس از انقضاي مدّت، اعتبار آن تمام شده تلقّي مي شود. براي تصويب نهايي اين

قانون تمام مراحل قانوني خود را طي مي كند وعلي الاصول براي تأييد به شوراي نگهبان فرستاده مي شود. در اين مرحله هرچند كه شوراي نگهبان در تفسير موضوع با توجّه به درك موقعيّت زمان اظهار نظر مي نمايد، ممكن است، در اظهار نظر جديد، از نظر سابق خود عدول نمايد. در اين صورت، مصوّبة اخير بايد با نظر جديد تطبيق داده شود. امّا، به هرحال، براي آنكه اظهار نظرهاي دوگانه پيش نيايد، شوراي نگهبان در بررسي قوانين آزمايشي بايد منتهاي دقّت را در اين خصوص بنمايد.

سوم- نظارت شرعي بر قوانين و مقررّات گذشته

اصل چهارم قانون اساسي صريحاً اعلام مي دارد:«كلّية قوانين و مقررات… بايستي بر اساس موازين اسلامي باشد… و تشخيص اين امر بر عهدة فقهاي شوراي نگهبان است». از اصطلاح«كلّية قوانين و مقرّرات» ظاهراً چنين به نظر مي رسد كه: اولاً، با تصريح به اينكه«اين اصل بر اطلاق يا عموم همة اصول قانون اساسي و قوانين و مقرّرات ديگر حاكم است» هيچ حدّي از نظر سلسله مراتب قوانين(اساسي، عادي و مقرّرات) در ضرورت مطابقت مذكو ر وجود ندارد.

ثانياً، دراين اصل، هيچگونه قلمرو زماني(گذشته، حال و آينده) نيز مشخص نشده است.

امّا، برداشت هاي متفاوتي نسبت به حدود و وسعت اختيارات فقهاي شوراي نگهبان وجود دارد كه به اختصار مورد بررسي قرار مي گيرد:

الف- نظريات حقوقي

1- بنا بر نظر اوّل، اصل چارم از عموميّت لازم برخوردار است و شامل تمام قوانين و مقرّرات كشور در حال و گذشته مي شود. زيرا:

اوّلاً،چون در كشور ايران نظام اسلامي از طريق آراء عمومي مردم پذيرفته شده است،هيچگونه قوانين خلاف شرع نبايد اجرا شود. اين حكم در صدر اصل چهارم به

وضوح مشاهده مي شود و به تبع آن شوراي نگهبان حقّ نظارت دارد.

ثانياً، وقتي اين اصل بر اطلاق و عموم همة قوانين حتّي قانون اساسي حاكم است به طريق اولي بر قوانين گذشته نيز حاكميّت دارد.[12]

2- نظر دوم، مبتني بر عدم شمول اصل چهارم بر قوانين و مقرّرات گذشته است. زيرا:

اوّلاً، اصل چهارم در رديف اصول كلّي قراردارد، همانطور كه براي همة اصول كلّي(نظير اصول پنجم تا هفتم) ذكر جزئيات در اصول و فصول ديگر آمده و دامنة آن مشخص شده است. كيفيّت اجراي اين اصل نيز در فصل قوّة مقنه(اصول 72،91، 94 تا 96)بيان شده است. در اين اصول نظارت بر قوانين گذشته پيش بيني نشده است.

ثانياً، از مذاكرات مجلس خبرگان نيز چنين بر مي آيد كه در زمان تصويب اصل مذكور، هدف بيان طرح و تصويب اصول كلّي بوده و بيان وظايف و اختيارات به وقت ديگري موكول شده است. فلذا، در بيان اصول موضوع محدود به مصوّبات مجلس شده و اصل چهارم نيز از آن حد فراتر نمي رود. [13]

ب- نظر شوراي نگهبان

شوراي نگهبان در اقدامات خود اصل چهارم را مستقل از اصول مربوط به قوّة مقننّه(اصول 91 تا 99) دانسته و در اجراي آن، برخي از قوانين و مقرّرات پيشين را، حسب ارجاع و يا رأساً، خلاف شرع تشخيص داده است. علاوه بر آن، در پاسخ به شوراي عالي قضايي وقت[14] مبني بر تعيين تكليف قوانين و مقرّرات خلاف شرع گذشته، شورا ي مذكورنظر تفسيري خود را بدين شرح اعلام نموده است:

«مستفاد از اصل چهارم قانون اساسي اين است كه به طور اطلاق كلّيّة قوانين و مقرّرات در تمام زمينه ها بايد مطابق

موازين اسلام باشد و تشخيص اين امر به عهدة فقهاي شوراي نگهبان است. بنابر اين، قوانين و مقرّراتي كه در مراجع قضايي اجرا مي گردد و شوراي عالي قضايي آنها را مخالف موازين اسلامي مي داند جهت بررسي و تشخيص مطابقت يا مخالفت با موازين اسلامي براي فقهاي شوراي نگهبان ارسال دارند. [15]

پاسخ(قسمت سوم)

ج- تحليل قضيه

يك- تحليل حقوقي

در صورت وجود ابهام در اصل قانون مي توان از طريق مراجعه به سوابق امر قصد و غرض قانونگذار را كشف و مبهمات قانون را روشن نمود. در اين خصوص، مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي راهنما و كاشف انديشه قانونگذار اساسي به نظر مي رسد. در ضمن مذاكرات جلسه سيزدهم آمده است:

«اينجا اصول كلّي مطرح است … وقتي مي رسيم به حقوق و حدود حقوق و وظايف قوّة مقنّنه مي گوييم طبق اصل چهارم قوّة مقنّنه حدود اختياراتش تا آن اندازه است كه با موازين اسلامي اصطكاك نداشته باشد». [16]

با اين ترتيب ملاحظه مي شود كه اصل مذكور، همانند ساير اصول، به ذكر كلّيّت امر اكتفا كرده است و ذكر جزئيّات را بايد در فصل ششم فوّة مقنّنه(اصول 91 تا 99) مشاهده نمود. در اين خصوص، اصولي چند، قلمرو نظارت شوراي نگهبان بر مقرّرات را مشخّص نموده است:

1- تشخيص عدم مغايرت قوانين مصوّب مجلس شوراي اسلامي با اصول و احكام مذهب رسمي كشور با شوراي نگهبان است( اصل هفتاد و دوم).

2- به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوّبات مجلس شوراي اسلامي با آنها شورائي به نام شوراي نگهبان تشكيل مي شود(اصل نود و يكم).

3- كلّيّه مصوّبات مجلس شوراي اسلامي به

شوراي نگهبان فرستاده مي شود(اصل نود و چهارم).

4- تشخيص عدم مغايرت مصوّبات مجلس شوراي اسلامي با احكام اسلام با اكثريّت فقهاي شوراي نگهبان و تشخيص عدم تعارض آنها با قانون اساسي به عهدة اكثريّت همة اعضاي شوراي نگهبان است(اصل نود و ششم).

با اين ترتيب، نظارت شوراي نگهبان محدود به«مصوّبات مجلس» مي شود.

دو- تحليل اجتماعي و سياسي

تصويب قوانين در هر زمان به عنوان يك ضرورت اجتماعي تلقّي مي شود. نظام قانوني كشور مبتني بر قوانين عديده و پرشماري است كه اكثريّت آنها مصوّب قبل از تأسيس نظام جمهوري اسلامي و مجلس شوراي اسلامي است. اكثر اين قوانين هنوز لازم الاجراء و معتبر است. تعطيل و توقّف اينگونه قوانين نوعاً موجب اختلال و بي نظمي در جامعه خواهد بود. تغيير نظام سياسي كشور، اگر ناشي از انقلاب و همراه با تغيير مفاهيم و ارزشها باشد امري نيست كه بتوان پيام ها و خواسته هاي آن را در كوتاه مدّت و به سرعت به مرحلة اجرا درآورد. در مورد قوانين گذشته نيز بايد دانست كه اين قوانين طيّ تجربة طولاني و تحوّلات جامعه، به تدريج و حسب نياز تدوين و تصويب شده است. وانگهي، بسياري از اين قوانين جنبة سياسي و عقيدتي ندارد و در هر زمان بدون هيچ رادع و مانعي قابليّت اجراء خواهد داشت، امّا، همة آنها ضرورتاً بايستي مورد بررسي و مداقه قرار گيرد تا در اين بين، موارد مخالف شرع حذف و اصلاحيه هاي جديدي بر اساس مذهب رسمي كشور توقعّات نظام جمهوري اسلامي جايگزين آن گردد. اينگونه جايگزيني ها بايد با طمأنينه و همراه با دقّت و تعمّق و به ترتيبي صورت گيرد كه هيچگونه خلأ

و بي نظمي ايجاد نگردد و براي مردم مشقّت و براي زمامداران مرارت به بار نياورد.

براي تغيير قوانين و مقرّرات بايد ابتدا موارد مخالف شرع شناسايي گردد و سپس همة اقدامات لازم، براي تدوين قوانين جديد و جايگزين، صورت گيرد. قانون اساسي در مورد شناسايي موارد مغاير با شرع در ذيل اصل چهارم مقرّر مي دارد كه«تشخيص امر برعهده فقهاي شوراي نگهبان است». حال اگر بر فرض فقهاي مذكور، به عنوان كارشناس موارد خلاف را يافتند كه اين كار، در جاي خود، با توجّه به حجم قوانين، سالها به طول مي انجامد، ادامة كار در ابطال قوانين خلاف، تهيّة طرح ها و لوايح و تصويب و طيّ همة مراحل قانوني، ديگر برعهدة آنها نخواهد بود. بلكه اين امر با تلاش و تكاپو و اشتراك مساعي قواي زمامداري( قواي سه گانه) به ترتيبي كه قانون اساسي مقرّر مي دارد بايد صورت گيرد.

اگر در مراحل ياد شده، ابطال قوانين و مقرّرات مخالف را حقّ فقهاي شوراي نگهبان بدانيم(كه قانون اساسي فقط تشخيص امر را برعهده اين فقها قرار داده است) اين اقدام، جامعه و حكومت را مواجه با خلأ قانوني مي نمايد. در اين صورت، فساد ناشي از خلأ به مراتب بالاتر از حالتي است كه در آن قوانين اسلامي حاكم نباشد. بنابر اين، بهترين راه براي اين تغيير و براي تحقّق آرمانهاي انقلاب و نظام اسلامي، يافتن راه چاره اي است كه بهترين نتيجه و كمترين صدمه را در پي داشته است.

در اين خصوص، مادة 42 آيين نامة داخلي مجلس در بند 24 خود،«كميسيون ويژه براي بررسي قوانين شوراي انقلاب و قبل از انقلاب» را پيش بيني كرده است. علاوه

بر آن، به موجب مادة 61 آيين نامة مذكور:

«از اوّلين دورة مجلس شوراي اسلامي كمسيسون ويژه اي به منظور رسيدگي به قوانين گذشته اعم از قوانين شوراي انقلاب و قوانين قبل از انقلاب تشكيل مي شود. اين كميسيون متناسب با انقلاب اسلامي تغييرات لازم را در قوانين گذشته پيشنهاد مي نمايد كه به صورت طرح يا لايحه مطابق آيين نامه مطرح مي شود.»

راه حلّ قانوني مذكور بجا و منطقي به نظر مي رسد. زيرا، ضمن آنكه مراجع زمامداري به طور عادي نسبت به ايجاد، تدوين و تصويب قوانين مورد نياز اقدام مي نمايد، كميسيون ويژة ياد شده مي تواند زمينة تغييرات مورد نظر را همراه با هماهنگي هاي لازم فراهم نمايند. امّا، ظاهراً از طرف كميسيون مذكور هيج اقدامي صورت نگرفته است. در بين علماي حقوق اساسي، اين نظر رايج است كه اگر حقوق را راهنماي زندگي اشخاص بدانيم [17] در عين حال بين قواعد حقوق و واقعيّتهاي سياسي و اجتماعي بايد تجانس و نزديكي وجود داشته باشد [18]. در غير اينصورت نيل به آرمانها بسيار مشكل و بعضاً ناممكن خواهد بود.

عدم تلاش«كميسيون ويژه براي بررسي قوانين شوراي انقلاب و قبل از انقلاب» در تغيير قوانين متناسب با تحوّلات انقلابي، بي ارتباط با واقعيّتهاي موجود در جامعه نيست. انقلاب اسلامي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي تغييرات شگرفي را، از نظر سياسي و اجتماعي، در جامعة ما ايجاد نموده است. اين تغييرات را مي توان البتّه، ناشي از استعداد تغيير در جامعه به حساب آورد. امّا، واقعيّت اين است كه، تا فراهم شدن زمينة تغيير چنين استعدادي در تمام موارد و مراتب به طور كامل نمي تواند وجود داشته باشد، همچنانكه بسياري از توقعّات بر

حقّ و مورد انتظار، به خاطر فراهم نبودن زمينه، تاكنون نتوانسته است به اجرا درآيد و براي نيل به آنها زمان زيادي لازم مي باشد. لهذا، در خصوص قوانين پيشين، به نظر مي رسد كه غير فعّال بودن كميسيون ياد شده را بايد ناشي از فراهم نبودن زمينة تغيير بدانيم.

علاوه بر مراتب مذكور، قوانين گذشته كه همچنان معتبر است، ظاهراً در اجراء، آنچنان اشكالي ببار نمي آورد كه در آن كلّيّت نظام جديد جمهوري اسلامي لطمة فاحشي وارد نمايد. بدون شك، اگر خطري از ناحية قوانين مذكور متوجّه نظام مي شد و مصلحت جامعه تغيير را ايجاب مي نمود، كميسيون مذكور در آيين نامة داخلي، در ايفاي وظايف خاصّ خويش، فعال مي شد.

علي ايّ حال صرفنظر از اينكه، با توجّه به تحليل فوق، صلاحيّت فقهاي شوراي نگهبان در امر بررسي و اعلام ابطال قوانين گذشته مورد ترديد است، مصلحت جامعه اقتضاء مي كند كه، تغيير و اصلاح قوانين بر اساس ضوابط مقرّر در قانون اساسي و طيّ مراحل قانوني صورت گيرد.

چهارم- نظارت شرعي و قانوني بر مقرّرات و مصوّبات قوّة مجريه

هيأت وزيران، رأسا«يا از طريق كميسيون هاي خاصّ خود، و همچنين وزيران در اجراي قوانين و يا مستقلاً» حقّ وضع آيين نامه و يا صدور بخش نامه را دارند. البتّه، مفّاد اين مقرّرات نبايد با متن و روح قوانين مخالف باشد بدين خاطر تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولت و مصوّبات كميسيونها براي نظارت(بررسي و اظهار نظر) به اطّلاع رئيس مجلس شوراي اسلامي مي رسد[19] علاوه بر آن، مجلس مي تواند اجازة تصويب دائمي اساسنامه ها را به دولت بدهد. اين مصوّبات نيز نبايد با قوانين و مقرّرات عمومي كشور و اصول و احكام مذهب رسمي

كشور و يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد و براي نظارت در تطبيق با قوانين به رئيس مجلس، و در تطبيق با قانون اساسي و شرع به شوراي نگهبان فرستاده مي شود. [20]

به ترتيبي كه ملاحظه مي شود، نظارت بر مقرّرات مصوّب قوّة مجريه كلّاً بر عهدة رئيس مجلس شوراي اسلامي است و تنها اساسنامه سازمانها كه مصوّب دولت است علاوه بر رئيس مجلس به شوراي نگهبان نيز فرستاده مي شود. بنابر اين، نظارت شورا در مجموع، محدود به نظر مي رسد. امّا، با توجّه به ضرورت مطابقت مقرّرات با موازين اسلامي[21] و تكليف قضات در عدم اجراي تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولتي مخالف قوانين و مقرّرات اسلامي [22] موضوع تشخيص شوراي نگهبان را مطرح مي سازد كه مورد بررسي قرار مي دهيم:

الف- نظارت شرعي و قانوني بر اساسنامة سازمانهاي دولتي

مجلس شوراي اسلامي مي تواند اجازة تصويب دائمي اساسنامه ها، شركتها و مؤسسات دولتي يا وابستة به دولت را به دولت بدهد.«در اين صورت مصوّبات دولت نبايد با اصول و احكام مذهب رسمي كشور و يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد. تشخيص اين امر به ترتيب مذكور در اصل نود و هشتم با شوراي نگهبان است» (قسمت دوم اصل هشتاد و پنجم).

اساسنامه هاي مصوّب مذكور، همانند قوانين آزمايشي و مصوّبات مجلس است و طبعاً بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود و شورا«موظف است آن را حدّاكثر ظرف ده روز از تاريخ وصول از نظر انطباق بر موازين اسلام و قانون اساسي مورد بررسي قرار دهد». [23] واگذاري تصويب دائمي اساسنامه ها از مجلس به دولت مورد ظاهراً به طور قطعي صورت گرفته است و پس از آن، مجلس نقشي در اين

خصوص ندارد. فلذا، مصوّبة مذكور بايد مستقيماً از طرف دولت به شوراي نگهبان فرستاده شود و شورا آن را ئأييد كند و در صورت مغايرت با شرع و قانون اساسي آن را براي تجديد نظر به دولت بازگرداند.

ب- نظارت شرعي و قانوني بر تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولت

به موجب اصل يكصدو هفتادم قانون اساسي:«قضات دادگاهها مكلّفند از اجراي تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولتي كه مخالف با قوانين و مقرّرات اسلامي يا خارج از حدود اختيارات قوّة مجريه است خودداري كنند و هر كس مي تواند ابطال اين گونه مقرّرات را از ديوان عدالت اداري تقاضاكند».

بر اساس اصل مذكور قضات دادگاهها، به هنگام رسيدگي به پرونده ها و صدور حكم، ابتدا موارد خلاف قانون و شرع را در مقام تميز حقّ، كشف مي نمايند و سپس مكلّف به عدم اجراء(و عدم استناد) به آن در رسيدگي و صدور حكم مورد نظر خواهندبود. اقدام قضات در اين مورد صرفاً محدود به پروندة تحت رسيدگي بوده و بر سرنوشت مقرّرات خلاف تأثيري نخواهد داشت. بلكه، در صورت استنباط خلاف شرع و قانون بودن آن، هركس حقّ تقاضاي ابطال آن را از ديوان عدالت اداري خواهد داشت. اصل يكصد و هفتاد و سوم نيز، ديوان عدالت اداري را مرجع رسيدگي به شكايات و تظلّمات مردم نسبت به آيين نامه هاي دولتي مقرّر داشته است.

با توجّه به مراتب فوق، ملاحظه مي شود كه قانون اساسي، در اصول مذكور، براي شوراي نگهبان حقّ و تكليفي را مقرّر نداشته است. امّا، قسمت او ّل مادة 25 قانون ديوان عدالت اداري مصوّب 4/ 11/ 1360 مقرّر مي دارد:

پاسخ(قسمت چهارم)

«در اجراي اصل 170 قانون اساسي ديوان عدالت اداري

موظّف است چنانچه شكايتي مبني بر مخالفت بعضي از تصويب نامه ها و يا آيين نامه هاي دولتي با مقرّرات اسلامي مطرح گرديد شكايت را به شوراي نگهبان ارجاع نمايد، چنانچه شوراي نگهبان طبق اصل 4 خلاف شرع بودن را تشخيص داد ديوان حكم ابطال آن را صادر نمايد.»

بدين ترتيب است كه به موجب قانون عادي، شوراي نگهبان به عنوان كارشناس، تشخيص موضوع خلاف شرع بودن مقرّرات را عهده دار مي گردد. با اين تشخيص قطعي و تعيين كننده است كه ديوان عدالت اداري قادر به صدور حكم تأييد يا ابطال مقرّرات خواهد بود.

بند دوم- تفسير قانون اساسي

اوّل- كلّيّات تفسير

الف- مفهوم تفسير

قواعد حقوقي از آن جهت كه حق تكليف را مشخص مي كنند، بايد آنچنان صريح و روشن باشند كه مجريان قادر به اجراي آن قواعد باشند و تابعان آن قواعد در اداي تكاليف و يا برخورداري از حقوق يا سرگرداني و ابهام روبرو نگردند. صراحت و روشني قواعد كمال مطلوب است. امّا، مسائل جامعه آنقدر وسيع و پر زاويه است كه قانونگذار، علي رغم بكارگيري تمام مراتب دقّت و احتياط، قادر نخواهد بود آنچه را كه لازم است پيش بيني نمايد. همچنين، با وجود انتظاري كه از قانونگذار، در بيان قوانين مي رود، گاهي اوقات، زبان قانون اساسي نمي تواند قادر به بيان تمام مطالب باشد. از طرف ديگر، مسائل و مستحدثات و تغيير احوال جامعه به گونه اي است كه نمي توان تمام جزئيّات را پيش بيني نمود. لذا، قانونگذار اكتفاء به ذكر كلّيّات و اصول مطالب مي نمايد و تطبيق جزئيّات امر را به مجريان، و توضيح مبهمات را به آيندگان مي سپارد.

با توجه به اين مراتب است كه

، در علم حقوق باب تفسير هميشه مفتوح مي ماند با به كمك آن بتوان به راحتي به حل و فصل امور پرداخت . تدوين قانون از فكر و انديشه قانونگذار ناشي مي شود و توسط مجريان به مرحله عمل در مي آيد . بنابراين ، مي توان گفت : تفسير ، علمي است كه بين مفهوم ذهني و مفهوم مادي رابطه منطقي برقرار مي نمايد . به عبارت ساده و كوتاه : تفسير عبارت از مطابقت دادن قانون با عمل و اجرا مي باشد . بدين ترتيب است كه مفسر از طرق ادبي ، منطقي ، تاريخي و نظاير آن به هدف و منظور قانونگذار دست مي يابد و با اعلام نظر تفسيري مواد قانون را روشن و براي اعمال و اجرا آماده مي سازد .

ب - انواع تفسير

تفسير به اعتبار مقام و موقعيت مفسر در انواع ذيل مي باشد :

1- تفسير شخصي و يا علمي وقتي است كه علما و نويسندگان حقو ق با بررسي و تجزيه و تحليل قواعد حقوقي نظرات و برداشتهاي خود را مستدلاً نسبت به قواعد حقوقي ابراز مي دارند . اينگونه تفاسير هيچگونه اعتبار قانوني ورسمي ندارد ، اما كاربرد علمي مفسر بر اعمال قضايي و قانونگذاري ، اصولاً تأثيرات فراواني را به جاي مي گذارد .

2- تفسير قضايي وقتي است كه قاضي ،پس از رسيدگي به موضوع و دلايل پرونده بر اي تميز حق وتطبيق موضوع با حكم ، ناگزير از بررسي و تجزيه و تحليل مواد قانون مي باشد و هيچ اثري نسبت به موارد مشابه ندارد . البته ، تفسيرهاي قضايي

مكرر نسبت به موضوعات مشابه توسط دادگاهها ممكن است مراجع عالي قضايي ( نظير ديوان عالي كشور ) را براي جلوگيري از بروز تشتت و اختلاف ، به وحدت رويه قضايي رهنمون سازد .

3- تفسير قانوني توسط قانونگذار نسبت به قوانين مبهم و نارسا صورت مي گيرد . در حين اجراي قانون ، چنانچه پيشنهادي براي رفع ابهام از طرف مراجع رسمي ارسال شود و يا آنكه قانونگذار ، موادي را مبهم ببيند حسب پيشنهاد و يا رأساً ، نسبت به بررسي و اعلام نظر قطعي براي اجراي صحيح قانون اقدام مي نمايد . قانون اساسي ، مجلس شوراي اسلامي را مسؤول « تفسير قوانين عادي» و شوراي نگهبان را مسؤول «تفسير قانون اساسي» مقرر داشته است .

دوم - صلاحيت شوراي نگهبان در تفسير قانون اساسي

الف - طرح مطلب

مناسب ترين مفسر در امر تفسير قانوني ، مجلس قانونگذار مي باشد ، زيرا ، قوانين موضوعه به هر ترتيب متأثر از تراوشات فكري و تصرفات گوناگون نمايندگان از ابتداي طرح تا پايان تصويب مي باشند . بنابراين با آشنايي نسبت به ظاهر و باطن قانون ، صالح به تفسير و اعلام نظر براي تابعان و مجريان خواهد وبرد . در صورت تغيير دوره مجلس و تغيير نمايندگان نيز ، مجلس نسبت به سايرين صالحتر به نظر مي رسد . زيرا ، بر فرض انحراف و تجاوز از حدود قانون ، به هنگام تفسير مي توان به عنوان قانون جديد آن را قبول نمود . اين مراد در مورد قوانين عادي حاصل است و همچنان كه اشاره كرديم :

« شرح و تفسيرقوانين

عادي در صلاحيت مجلس شوراي اسلامي است »

در مورد تفسير قانون اساسي امكان فوق وجود ندارد . زيرا ، مجلس مؤسسان ( بررسي و شوراي بازنگري قانون اساسي ) اصولاً « موقتي و كوتاه مدت است و صرفاً براي تدوين و يا اصلاح و تغيير قانون اساسي تشكيل مي شود» ، و نمي توان چنين مجلسي را به طور دائم پابرجا داشت . فلذا ، امر تفسير توسط مجلس قانونگذار اساسي عملاً غير ممكن خواهد بود . در ا ين صورت ، مسؤوليت تفسير بر عهده مرجع ديگري ، كه بدين منظور تعيين مي شود ، محول مي گردد . اصل نود و هشتم قانون اساسي در اين خصوص مقرر مي دارد :

« تفسير قانون اساسي به عهده شوراي نگهبان است كه با تصويب سه چهارم آنان انجام مي شود » .

بدين ترتيب ، شوراي نگهبان ، به عنوان « قوه مؤسس ناظر » ،« قائم مقام قوه مؤسس قانونگذار » مي باشد . اين شورا در قبال قانون اساسي مسؤوليت مضاعفي را داراست . زيرا ،علاوه بر آن كه در مقام «پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي» از انحراف قانونگذاري بايد جلوگيري نمايد ، خود به هنگام تفسير ، ملتزم به پرهيز از انحراف خواهد بود .

ملاحظه مي كنيم كه ، عالي ترين سند سياسي و حقوقي كشور در اختيار تعداد معدودي از اعضاء مي باشد و شوراي نگهبان را ، خصوصاً از نظر اخلاقي در موقعيت حساس و خطيري قرار مي دهد كه با اقدام خود ، به راحتي قادر به تغيير سرنوشت فردي و اجتماعي مردم مي

باشد . فلذا در تعيين و انتخاب اعضاء ، نه تنها شرايط ظاهري و رسمي مقرر در اصل نود و يكم قانون اساسي بايد رعايت شود ، بلكه مقام رهبري و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بايد منتهاي دقت و مراقبت لازم را به هنگام انتخاب اعضاء شورا به عمل آورند و زمينه حسن ظن و اطمينان خاطر جامعه را نسبت به آنان فراهم نمايند .

ب- آيين تفسير

1- قانون اساسي نصاب لازم براي تفسير سه چهارم اعضاء ، مقرر داشته است . از طرف ديگجر ، به موجب ماده 10 آيين نامه داخلي شوراي نگهبان مصوب 1/5/1362 .

« جلسات شوراي نگهبان با حضور سه چهارم اعضارسميت مي يابد و اخذ رأي نيز با حضور همين تعداد ممكن است .»

بنابراين در صو رت رسميت جلسه با نصاب مذكور ،با اتفاق آراء ، امر تفسير صورت خواهد پذيرفت و با نقصان حتي يك نفر امر تفسير نا ممكن خواهد بود لهذا به نظر مي رسد كه جلسات خاص تفسير نصاب بالاتري را اقتضا كند .

2- شوراي نگهبان مرجع تفسير است و مقامات و سازمانهاي مجري قانون اساسي ، براي تفسير ، ناگزير از مراجعه به اين شورا مي باشند . قانون اساسي شيوه خاصي را براي مراجعه مقرر نداشته است . ماده 13 آيين نامه داخلي شورا براي ايجاد نظم در امر تفسير اعلام مي دارد :

« شورا در برابر سؤالاتي كه در مورد تفسير اصلي از اصول قانون اساسي … مي شود در صورتي ملزم به جواب است كه سؤال كننده هيأت رئيسه مجلس شوراي اسلامي يا شوراي عالي قضايي يا

هيأت دولت و يا رئيس جمهور باشد» .

3 - در مورد موافقت يا مخالفت برخي از قوانين مملكتي با شرع تبصره ماده 13 آيين نامه داخلي شورا با بيان نوعي حق تفسير براي شورا اعلام مي دارد :

« به موجب اصل چهارم قانون اساسي فقهاي شوري مي توانند رأساً نيز اقدام به اعلام نظر درباره مخالفت هر يك از مقررات مملكتي با شرع بنمايند لكن چنانچه احتمال بروز مفاسدي در اظهار نظر باشد بايد تحري[24] كامل صورت گيرد»

4- تفسير قانون اساسي در حكم قانون اساسي است، همانگونه كه تفسير قانون عادي در حكم قانون عادي مي باشد . بنابراين مفاد آن بايد به اطلاع عموم برسد . در اين خصوص ماده 14 آيين نامه داخلي شورا اعلام مي دارد :

در مورد تفسير قانون اساسي و يا اعلام نظر شرعي بايد نسخه اي به اداره روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران و نسخه اي به رياست جمهوري ارسال شود تا از طريق رسمي و قانوني در مجموعه قوانين طبع و به تمام واحدها ابلاغ گردد »،

بديهي است كه مفاد تفسير پس از انتشار براي همگان لازم الاتباع و عدم اجراي آن موجب مسؤوليت خواهد بود .

5- صرف تقاضاي تفسير از طرف مقامات و يا سازمانها به معناي ابهام يا اجمال قانون اساسي نيست. بنابراين ، شوراي نگهبان ، همانگونه كه حق تفسير دارد ، حق تشخيص ضرورت تفسير را نيز داراست . مقررات آيين نامه داخلي شورا بدين ترتيب بيان شده است

1) در مورد شبهات مصداقيه تفسير تشخيص اينكه مورد سؤال از مصاديق تفسير است با اكثريت اعضا شوري است

و در صورتي كه اكثريت شوري مورد را مبهم و محتاج تفسير نداند اقدام به تفسير نخواهد شد ولي اظهار نظر مشورتي بلامانع است»

2) در مورد التزام به پاسخ سؤالات مشورتي ، چنانچه سؤالات مشورتي به صورت كتبي و از ناحيه هيأت رئيسه مجلس ، رئيس جمهور باشد اقدام به جواب خواهد شد و در ساير موارد اقدام به پاسخ بسته به تصميم شورا خواهد بود .

با توجه به اين مراتب ملاحظه مي شود كه آيين نامه بين «نظر مشورتي» و تفسير قائل به تفكيك شده است . چون قانون اساسي به جز تفسير امر ديگري را بيان ننموده است ، به نظر مي رسد كه « نظر مشورتي صرفاً جنبه ارشادي داشته و اعتبار تفسير» را دارا نيست .

بند سوم - نظارت بر داوطلبي ،انتخابات و همه پرسي

نقش مردم در تعيين سرنوشت خويش از طريق مشاركت همگاني بر امور سياسي اعمال مي شود. در اين امر مهم ، همه افراد مردم به صحنه سياسي دعوت مي شوند و مدعيان زمامداري از بين آنان داوطلب و انتخاب مي گردند ، تا اريكه قدرت را به قصد خدمت به مردم در دست خود گيرند .

برآيند آزادي ، مردم و رقابت هاي سياسي داوطلبان پديده اي ا ست كه آن را اداره كشور به اتكاي آراء عمومي مي شناسند . اين آزادي و رقابت في نفسه سالم و مطلوب است . اما ميل به قدرت عاملي است كه اكثراً رقابت ناسالم و مكارانه را به همراه خود آورده و در آراء مردم اختلال و فساد ايجاد مي نمايد . بدين خاطر است كه براي

احتراز از مفاسد احتمالي ، امر نظارت بر آراء عمومي در تمام كشورهايي كه حكومتهاي مردمسالار دارند مورد قبول قرار گرفته است .. اين نظارت بايد به دست كساني باشد كه علاقه و منفعت خاصي نسبت به نتيجه انتخابات نداشته باشند ، تا بتوانند درستي و امانت لازم را در كار نظارت بي طرفانه بكار گيرند . در ا ين خصوص ، اصل نود و نهم قانون اساسي مقرر مي دارد :

« شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري ، رياست جمهوري ، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراء عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد »

به بررسي موارد نظارت مذكور مي پردازيم :

پاسخ(قسمت پنجم)

اول : نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان

« خبرگان منتخب مردم » دست اندر كار انتخاب رهبر مي باشند و كيفيت انتخاب آنها بر اساس قانون و آيين نامه مجلس خبرگان رهبري است . قانون انتخابات و آيين نامه داخلي 10/7/1359 مجلس خبرگان و اصلاحيه هاي بعدي آن و همچنين آيين نامه اجرايي مصوب 18/7/1361 شوراي نگهبان و اصلاحيه هاي بعدي آن در مورد نظارت بر انتخابات خبرگان رهبري مقرراتي را بيان داشته است كه موارد مهم آن را مورد توجه قرار مي دهيم

الف - در تعيين عوامل اجرائي و نظارت بر انتخابات

1- « پيش از شروع انتخابات از سوي شوراي نگهبان 5 نفر از افراد مسلمان ، مطلع و مورد اعتماد و داراي حسن سابقه به اكثري مطلق آراء اعضاي شوراي نگهبان به عنوان هيأت مركزي نظارت بر انتخابات خبرگان انتخاب و به وزارت كشور معرفي مي شوند … از پنج نفر

عضو هيأت مركزي حداقل بايد يك نفر از فقهاي شوراي نگهبان باشند . »

3) « هيأت مركزي نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات خبرگان مي تواند بر اي هر استان اعم از مركز استان ، مركز شهرستان و بخشهاي تابعه و شعب ثبت نام و اخذ رأي به هر طريقي كه مصلحت بداند ناظر يا ناظريني را … جهت نظارت بر انتخابات تعيين نمايد» اين هيات در صورت مشاهده تخلف يا قصور هر يك از ناظرين مي تواند آنها را عزل و افراد ديگري را به جاي آنها تعيين كند . به هر حال ، پس از انتخاب ناظرين ، هيأت مذكور يك نسخه از صورت جلسه انتخاب و احكام صادره را به ستااد انتخابات وزارت كشور ارسال دارد .

4) هر چند كه تعيين ناظران بر عهده هيأت مركزي نظارت قرار گرفته ا ست اما «شوراي نگهبان در هر مورد كه صلاح بداند ، مي تواند رأساً تمام يا برخي از ناظرين را انتخاب نمايد علاوه بر آن در صورت تعلل ، مسامحه يا قصور د ر انجام وظيفه از طريق هر يك از اعضاي هيأت مركزي نظارت بر انتخابات ، آنها را بركنار و جانشين آنها را تعيين نمايد .

ب ) نظارت بر صلاحيت داوطلبان و ثبت نام آنها

2 ) ماده 2 قانون انتخابات و آيين نامه داخلي خبرگان شرايط اشتهار به ديانت اجتهاد در بعضي از مسائل فقهي ، بينش سياسي و اجتماعي و آشنايي با مسائل روز ،اعتقاد به نظام جمهوري اسلامي و عدم سوء پيشينه سياسي و اجتماعي را براي خبرگان مقرر داشته است . به موجب تبصره

1 اين ماده :

« مرجع تشخيص دارا بودن شرايط فوق تنها فقهاي شوراي نگهبان قانون اساسي مي باشند »

3- پس از وصول دستور مقام رهبري مبني بر انتخابات خبرگان و ثبت نام داوطلبان فرمانداري مركز استان موظف است بلافاصله بعد از پايان مهلت ثبت نام سوابق و مدارك داوطلبان را دراختيار هيأت اجرايي مركز حوزه انتخابيه قرار دهد . اين هيأت مكلف است با حضور ناظران شوراي نگهبان حداكثر ظرف سه روز با بررسي سوابق و مدارك داوطلبان نظريه صريح و مستدل خود را نسبت به هر يك از داوطلبان اعلام دارد و فرمانداري به محض دريافت نظريه هيأت ، مدارك داوطلبان را به ستاد انتخابات وزارت كشور ارسال دارد . اين ستاد پس از دريافت مدارك ، دو نسخه آن را به هيأت نظارت شوراي نگهبان تسليم مي دارد و هيأت نيز آنها را همراه با اظهار نظر در اختيار شوراي نگهبان قرار مي دهد . شوراي نگهبان ظرف ده روز از تاريخ وصول مدارك داوطلبان هر استان رسيدگي لازم را معمول و نظر خود را به وسيله هيأت نظارت مركزي به وزارت كشور ارسال مي دارد تا ااين داوطلبي از رسانه هاي گرو هي به اطلاع عموم برسد .

ج - نظارت بر جريان انتخاب

جريان انتخابات از ابتداي ثبت نام تا انتهاي اعلام نتيجه را شامل مي شود . در اين مورد :« هيأت نظارت مركزي شوراي نگهبان بر كليه مراحل و جريان هاي انتخاباتي و اقدامات وزارت كشور كه در امر انتخابات مقرر است و هيأتهاي اجرايي و آنچه مربوط به صحت انتخابات مي شود نظارت خواهد كرد .

همچنين « ناظر يا ناظرين شوراي نگهبان در كليه سطوح انتخابات و ( شعبه ثبت نام و اخذ رأي بخش ، شهرستان و استان ) وظيفه مراقبت بر اجراي دقيق موازين قانوني را بر عهده دارند و چنانچه مواردي از تخلف و تعلل را مشاهده نمايند، موظفند نسبت به گزارش آن با رعايت سلصله مراتب اقدام نمايند».1مقررات نظارت بر جريان انتخابات بدين ترتيب مي باشد :

1- در مرحله تبليغات، به منظور تضمين برخورداري نامزدهاي خبرگان از امكانات مساوي انتخابات و كنترل نحوه تبليغات در هر استان كميسيوني به نام كميسيون بازرسي تبليغات انتخابات خبرگان در محل استانداري تشكيل مي شود.

در اين كميسيون استاندار، دادستان ، مدير صدا و سيماي محل و رئيس ناظران شوراي نگهبان در استان يا نماينده منتخب شورا عضويت دارند. 2

2- در مرحله اخذ رأي ، هيأت اجرائي و مسئولين وزارت كشور در حوزه انتخابيه مكلفند مدارك مورد تقاضاي ناظرين منتخب شوراي نگهبان را جهت تنظيم گزارش نظارت دراختيار آنها قرار دهند. آنان درتمام مراحل ثبت نام و اخذ رأي و قرائت آراء [25] ، بر تمام جزئيات امور نظارت مي نمايند. اين ناظران حق مداخله يا اعمال نظر در انتخابات را ندارند و مكلفند به محض مشاهده هر گونه تخلف از مقررات مراتب را به مسئولان اجرايي تذكر دهند و عنداللزوم آن را به اطلاع هيأت نظارت محلي و يا مركزي برسانند. 4 گزارشهاي هيأت ناظران كه به هيأت مركزي نظارت شوراي نگهبان واصل مي شود ، در جلسه آن مورد بررسي قرار مي گيرد. 5

د- شكايات و رسيدگي به آنها

1- شكاياتي كه در جريان برگزاري انتخابات از

هيأت هاي اجرائي و ناظرين شوراي نگهبان و مباشرين وزارت كشور به هيأت مركزي نظارت شورا بر انتخابات خبرگان واصل مي شود، در جلسه هيأت مطرح و سپس از طريق اعزام بازرس به محل و يا ارسال پرونده به ناظرين استان موضوع مورد رسيدگي قرار مي گيرد. 1

3- « كساني كه از نحوه برگزاري انتخابات شكايت داشته باشند، مي توانند ظرف يك هفته از تاريخ اخذ رأي شكايت خود را به دبيرخانه شوراي نگهبان تسليم دارند».2به ترتيبي كه خواهيم ديد نظر قطعي نسبت به نتيجه انتخابات با شوراي نگهبان است. به نظر مي رسد كه شورا در اين هنگام شكايات رسيده را مورد توجه قرار خواهد داد كه در اين صورت، چنانچه شكايت وارد باشد در اعلام نتيجه مؤثر خواهد بود.

ه- ابطال انتخابات

« شوراي نگهبان مي تواند بر حسب نظارت مستقلاً امتخابات را در هر يك از مراحل در كل و يا بعضي مناطق حوزه انتخابيه با ذكر دليل باطل اعلام كند». 3

« ابطال كل انتخابات يك حوزه انتخابيه يا توقف انتخابات و همچنين ابطال انتخابات شعب كه در سرنوشت انتخابات حوزه انتخابيه تأثير تعيين كننده دارند، از اختيارات خاص شوراي نگهبان است».4

و- اعلام نتيجه و صدور اعتبارنامه

1- « ستاد انتخابات كشور بلافاصله پس از دريافت سه نسخه از صورت جلسه نهائي انتخابات هر استان دو نسخه از صورتجلسه مذكور را به هيأت نظارت مركزي شوراي نگهبان تسليم مي كند و هيأت پس از بررسي و اظهارنظر يك نسخه آن را در اختيار شوراي نگهبان قرار مي دهد. » 5

2- « شوراي نگهبان حداكثر ظرف يك هفته پس از

دريافت صورتجلسه نهايي نتيجه انتخابات خبرگان هر استان از هيأت مركزي نظارت بر انتخابات ، نظر قطعي خود را نسبت به انتخابات انجام شده آن استان به وسيله هيأت نظارت مركزي به ستاد انتخابات كشور اعلام خواهد داشت.» 1

3-« ستاد انتخابات كشور پس از دريافت نظريه شوراي نگهبان، مراتب را به فرمانداري مركز حوزه انتخابيه جهت ابلاغ به هيأت اجرايي انتخابات به منظور صدور اعتبارنامه منتخب يا متخبين خبرگان استان اعلام مي دارد. »2

4- « صدور اعتبار نامه منتخبين منوط به اعلام نظر شوراي نگهبان است. » 3

دوم - نظارت بر داوطلبي و انتخابات رياست جمهوري

الف- نظارت بر صلاحيت داوطلبان

« رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبي و سياسي كه واجد شرايط زير باشند انتخاب گردد:

ايراني الاصل، تابع ايران، مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوي، مؤمن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشور» ( اصل يكصد و پانزدهم قانون اساسي).

وظيفه خطير رياست جمهوري اقتضا مي كند كه رئيس جمهور از شرايط ويژه و بر جسته اي برخوردار باشد تا بتواند به طور شايسته به ايفاي وظيفه خطير خود بپردازد. هر چند كه رئيس جمهور با رأي مستقيم مردم انتخاب مي شود4 اما، تشخيص شرايط ويژه مورد نظر براي مردم شايد مشكل و در برخي اوقات غير ممكن باشد. بدين خاطر، قبل از انتخابات صلاحيت داوطلبان بايد توسط مرجع صالح بي نظر و متخصص مورد بررسي قرار گيرد و آنگاه آنان كه في الوقع داراي جميع آن شرايط باشند، صلاحيتشان براي انتخابات مورد تأييد قرار گيرد. در اين خصوص ، قسمتي از بند 9

اصل يكصدو دهم مقرر مي دارد:

« صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون مي آيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان ……. برسد. »

آيين داوطلبي و رسيدگي به صلاحيت داوطلبان، در قانون انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/4/1364 بدين ترتيب پيش بيني شده است:

1-« داوطلبان رياست جمهوري يا نمايندگان تام الاختيار آنها كه رسماً معرفي شده باشند بايد ظرف پنج روز از تاريخ انتشار دستور شروع انتخابات به وزارت كشور مراجعه نموده و پرسشنامه ثبت نام را پس از دريافت و تكميل همراه با (مدارك هويت) به وزارت كشور تسليم ورسيد دريافت دارند. »

2- « وزارت كشور پس از پايان مهلت قبول داوطلبي بلافاصله مدارك دوطلبان را به دبير خانه شوراي نگهبان تسليم مي دارد. » 4- « وزارت كشور مؤظف است پس از وصول نظريه شوراي نگهبان اسامي نامزدهاي رياست جمهوري را با استفاه از وسايل ارتباط جمعي ظرف مدت دو روز به اطلاع مردم سراسر كشور برساند.»

ب- نظارت بر انتخابات رياست جمهوري

« مسئوليت نظارت بر انتخابات رياست جمهوري طبق اصل نود ونهم بر عهده شوراي نگهبان است……»

قانون نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران مصوب 4/4/1364 مقرراتي را در اين خصوص بيان داشته است:

1- « شوراي نگهبان قبل از شروع انتخابات دو نفر از اعضاي خود و پنج نفر از افراد مسلمان و مطلع و مورد اعتماد داراي حسن سابقه را با اكثريت مطلق آراء اعضاي شوراي نگهبان به عنوان هيأت مركزي نظارت بر انتخابات رياست جمهوري و سه نفر به عنوان عضو علي البدل

انتخاب و به وزارت كشور معرفي مي نمايد».

2- « هيأت مركزي نظارت، بر كليه مراحل انتخابات و جريانهاي انتخاباتي و اقدامات وزارت كشور و هيأتهيا اجرايي كه در انتخابات مؤثر است و آنچه مربوط به صحت انتخابات مي شود نظارت خواهد كرد. »

3- هيأت مذكور بايد براي هر شهرستان ناظر يا ناظرين واجد شرايط قانوني را انتخاب كند. در اين خصوص « شوراي نگهبان (نيز) در هر مورد كه لازم بداند مي تواند تمام يا برخي از ناظران را مستقيماً انتخاب نمايد.»

4- هيأت مركزي نظارت يا ناظرين كه در سراسر كشور بر كيفيت انتخابات نظارت كامل دارند، در هر مورد كه سوء جريان يا تخلفي مشاهده كنند كتباً تذكر خواهند داد. فرمانداران و بخشداران موظفند بلافاصله بر اساس قوانين مربوط نسبت به رفع اشكالات مطروحه اقدام نمايند و چنانچه مسئولين وزارت كشور نظرات آنان را ملحوظ ندارند ناظرين مراتب را به هيأت مركزي نظارت شوراي نگهبان گزارش خواهند كرد. »

پاسخ(قسمت ششم)

5- شوراي نگهبان در كليه مراحل در صورت اثبات تخلف با ذكر دليل نسبت به ابطال يا توقف انتخابات سراسر كشور و يا بعضي از مناطق اتخاذ تصميم نموده و نظر خود را از طريق رسانه هاي همگاني اعلام مي نمايد و نظر شوراي نگبهان در اين مورد قطعي و لازم الاجرا است وهيچ مرجع ديگري حق ابطال يا متوقف كردن انتخابات را ندارد»

6- شوراي نگهبان در صورت بروز تخلف در مقدمات انتخابات كه مؤثر باشد مي تواند آن را متوقف نمايد.

سوم - نظارت بر انتخابات مجلس شوراي اسلامي

با توجه به اينكه صحت انتخابات به طور كامل العيار مورد

انتظار است ، شوراي نگهبان در هر مرحله اي كه انجام آن در تكوين نمايندگي و سرنوشت انتخابات مؤثر باشد حق نظارت خواهد داشت. ماده 3 اصلاحي مصوب 6/5/1374 قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه مؤيد مفهوم مذكور است، مقرر مي دارد:

« نظارت بر انتخابات مجلس بر عهده شوراي نگهبان مي باشد. اين نظارت استصوابي، عام و درتمام مراحل و در كليه امور مربوط به انتخابات جاري است».

علاوه بر نظارت بالاصاله شوراي نگهبان بر انتخابات مجلس شوراي اسلامي (اصل نود و نهم قانون اساسي) بر اساس قانون نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات مجلس شوراي اسلامي، مصوب 13/5/1365 هيأتهاي نظارت مركزي ( درسطح كشور) ، استان ، حوزه هاي انتخابيه و حوزه هاي فرعي در آستانه هر دوره انتخاباتي ، تشكيل مي گردد، تا بر اساس ضوابط تعيين شده شوراي مذكور را ياري نمايند .

الف- كليات نظارت

كيفيت نظارت بر انتخابات بدين شرح انجام مي شود:

1- از طريق گزارش وزارت كشور و بازرسيهاي آن؛

2- از طريق اعزام بازرسان مستقل در صورت لزوم براي رسيدگي به شكايات مربوط به هيأتهاي اجرايي و مباشرين وزارت كشور؛

3- از طريق رسيدگي نهايي به شكايات و پرونده ها و مدارك انتخابات؛

4- از طريق تعيين ناظر در تمام هيأتهاي مربوط به انتخابات .

هيأتهاي مركزي نظارت به عنوان ستاد هماهنگ كننده و مشترك بر كليه مراحل و جريانهاي انتخاباتي و اقدامات وزارت كشور در امر انتخابات و هيأتهاي اجرايي و تشخيص صلاحيت نامزدهاي نمايندگي و حسن جريان انتخابات نظارت مي كند.

در تمام مدتي كه انتخابات برگزار مي شود، هيأت مركزي نظارت در تمام كشور

و هيأتهاي نظارت پنج نفره استانها و هيأتهاي سه نفره حوزه هاي انتخابيه ،بر كيفيت انتخابات نظارت كامل دارند و در هر مورد كه سوء جريان و يا تخلفي را مشاهده كنند به فرمانداران و بخشداران اعلام مي نمايند و آنانن موظفند بنا به نظر هيأتهاي مذكور طبق قانون انتخابات در رفع نواقص اقدام كنند. هيأتهاي نظارت ، در صورتي كه مقامات وزارت كشور نظرات آنان را ملحوظ ندارند، مراتب را به شوراي نگهبان گزارش خواهند كرد.

ب- در هيأت اجرايي

1- هيأت اجرايي در حضور هيأت نظارت تشكيل مي گردد.

2- معتمدين محلي با تأييد هيأت نظارت شوراي نگهبان دعوت مي شوند و افراد مذكور، معتمدين عضو هيأت اجرايي را درحضور آن هيأت انتخاب مي نمايند .

3- در صورت بروز هر نوع اختلاف در هيأت اجرايي كه منجر به توقف انتخابات شود، هيأت نظارت مراتب را فوراً به هيأت نظارت مافوق گزارش مي نمايد.

ج- در داوطلبي و ثبت نام

1- فرمانداران و بخشداران حوزه هاي انتخابيه مكلفند فهرست اسامي نامزهاي تأييد شده راظرف يك روز آگهي نموده و با سريعترين وسيله به اطلاع هيأت هاي نظارت استان برسانند.

2- كساني كه صلاحيت آنان مورد تأييد قرار نگرفته ، حق دارند ظرف چهار روز از تاريخ انتشار آگهي شكايت خود را مستدلاً به هيأت نظارت استان اعلام دارند. گزارشها و شكايات واصله در جلسه هيأت نظارت استان، پس از پايان يافتن مهلت دريافت شكايت ظرف پنج روز رسيدگي و نتيجه ، طي صورت جلسه اي به فرماندار يا بخشدار حوزه انتخابيه جهت آگهي نهايي اعلام مي شود.

3- در صورتي كه هيأت اجرايي

در بررسي صلاحيت داوطلبان مقررات قانوني را رعايت ننمايد، فرماندار يا بخشدار مؤظف است، با اطلاع و تأييد هيأت نظارت شوراي نگهبان و با اطلاع وزارت كشور، نسبته به تعويض هر يك از معتمدين هيأت اجرايي اقدام نمايد.

4- هيأت نظارت شوراي نگهبان حوزه انتخابيه، در جلسه مشترك با هيأت اجرايي ، نسبت به شكايت واصله دراعلام نهايي صلاحيت داوطلبان رسيدگي مي نمايد.

5- رد صلاحيت داوطلبان نمايندگي بايد به تأييد هيأت نظارت مركزي برسد.

د- در جريان انتخابات

1- قبل از شروع رأي گيري، در حضور نمايندگان هيأت نظارت بر حوزه انتخابيه مربوط، صندوقهاي خالي بسته و به مهر آن هيأت و به مهر فرمانداري و بخشداري ممهور مي گردد.

2- هيأتهاي نظارت بر حوزه هاي انتخابيه، در صورت وجود آراء مخدوش و يا غير قانوني، ابطال آنها را مورد تأييد قرار مي دهند.

ه- در اعلام نتيجه و صدور اعتبار نامه

1- پس از پايان انتخابات، صورتجلسه نتيجه انتخابات با امضاي هيأت اجرايي حوزه انتخابيه و هيأت نظارت بر انتخابات آن حوزه در پنج نسخه تهيه و به مراجع ناظر ذي صلاحيت ارسال مي شود.

2- صدور اعتبار نامه منتخبين موكول به تأييد صحت انتخابات از طرف شوراي نگهبان مي باشد. شوراي نگهبان در اسرع وقت نظر خود را درباره انتخابات اعلام مي نمايد. وزارت كشور موظف است، پس از تأييد صحت انتخابات به وسيله شوراي مذكور ، بلافاصله دستور صدور اعتبارنامه را بدهد. اعتبار نامه منتخبين به دستور وزارت كشور و بامهر و امضاي هيأت اجرايي و ناظرين شوراي نگهبان در چهار نسخه تنظيم و صادر مي گردد.

و- در رسيدگي به

شكايات انتخاباتي

1- هيأتهاي اجرايي موظفند از تاريخ اعلام نهايي صلاحيت داوطلبان تا دو روز پس از اعلام نتيجه اخذ رأي انتخابات شكايات واصله را بپذيرند و از تاريخ دريافت شكايات تا هفت روز پس از پايان اخذ رأي در جلسه مشترك هيات اجرايي و ناظرين شوراي نگهبان در حوزه انتخابيه به آنها رسيدگي نمايند.

2- كساني كه نسبت به نحوه برگزاري انتخابات شكايت داشته باشند مي توانند ظرف هفت روز از تاريخ اخذ رأي شكايت مستند خود را به شوراي نگهبان ارسال نمايند .

3- هيات اجرايي پس از بررسي شكايات و گزارشها، چنانچه تشخيص دهد كه امور انتخابات در يك يا چند شعبه از جريان عادي خارج شده و صحيح انجام نگرفته است، با تأييد ناظرين شوراي نگهبان انتخابات يك يا چند شعبه مزبور را در صورتي كه در نتيجه انتخابات مؤثر نباشد باطل اعلام مي نمايد.

4- هيات مركزي نظارت حق ابطال انتخابات يا متوقف ساختن آن را ندارد و فقط بايد مدارك حاكي از عدم صحت يا لزوم متوقف ساختن آن را براي اتخاذ تصميم به شورا بفرستد.

5- نظر شوراي نگهبان د رمورد ابطال يا توقف انتخابات قطعي و لازم الجرا است . هيچ مقام يا مرجع ديگري حق ابطال يا متوقف كردن انتخابات را ندارد .

6- در صورتيكه رسيدگي به شكايت هر يك از حوزه هاي انتخابيه منجر به ابطال انتخابات گردد، اعلام آن از رسانه هاي گروهي از اختيارات شوراي نگهبان است.

7- پس از صدور اعتبارنامه ها شوراي نگهبان و هياتهاي نظارت موظفند كليه شكايات مربوط به انتخابات را به مجلس ارسال دارند.

چهارم - نظارت

بر آراء عمومي

همه پرسي يكي از شيوه هاي حاكميت ملي و حق مردم در تعيين سرنوشت خويش مي باشد. قانون اساسي در بيان اصول كلي اداره امور كشور به اتكاء آراء عمومي از راه همه پرسي را اساس كار قرار داده و سپس دو مورد از انواع همه پرسي، در خصوص اعمال قوه مقننه در مسايل بسيار مهم و در بازنگري قانون اساسي را مقرر داشته است.

نظر به اينكه همه پرسي نيز مانند انتخابات ممكن است دستخوش برخي از جريانات ناسالم قرار گيرد، اصل نود و نهم وظيفه نظارت بر آن را بر عهده شوراي نگبهان محول نموده است. موضوع اين نظارت در قانون همه پرسي درجمهوري اسلامي ايران مصوب 6/4/1368 مقرر گريده است.

به موجب ماده 37 اين قانون :

«شوراي نگهبان طبق قانون نظارت بر انتخابات رياست جمهوري بر همه پرسي نظارت خواهد كرد »

بر اساس قانون نظارت مذكور كه در صفحات پيش مورد توجه قرار گرفت شوراي نگهبان در موضوع مورد نظر از طريق تعيين هيأت مركزي نظارت و ساير نظار منتخب بر جريان همه پرسي نظارت نموده و«… ظرف يك هفته و در صورت ضرورت حداكثر ظرف ده روز پس از دريافت نتيجه همه پرسي نظر قطعي خود را جهت امضاء به رئيس جمهور ارسال مي دارد» تا پس از اعلام به وزارت كشور از طريق رسانه هاي گروهي نتيجه نهايي به اطلاع عموم برسد .

پاورقي :

(1) Principes supra. Constitutionnels.

[2] دكتر ابوالفضل قاضي: حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ص 101.

[3] رك: دكتر سيّد محمّد هاشمي: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج 2، ش 285.

[4]

اصل نود و سوم قانون اساسي.

[5] اصول، 4، 72، 85 و 97 قانون اساسي.

[6] صورت مشروح مذاكرات(ياد شده) ج 2 ص 948.

[7] اصل 143 پيش نويس قانون اساسي:«به منظور پاسداري از قانون اساسي از نظر انطباق قوانين عادي با آن، شوراي نگهبان قانون اساسي تشكيل مي شود».

[8] صورت مشروح مذاكرات(ياد شده) ج 2 ص 957.

[9] همان مأخذ. ص 956.

[10] مستفاد از اصول هشتاد و پنجم، هفتاد و دوم و نود و ششم قانون اساسي.

[11] مواد 55 تا 59 آيين نامة داخلي مجلس.

[12] دكتر حسين مهرپرور: مقالة اصل چهارم قانون اساسي و قلمرو شمول آن مجلة كانون وكلاء. شماره 147-146. بهار و تابستان 1368 صفحات 17 تا 31.

[13] سيّد محمّد خامنه اي: مقالة اصل چهارم قانون اساسي، همان مأخذ، شماره 153-152 پاييز و زمستان 1369 صفحات 11 تا 41.

[14] نامه شماره 1143/ 1-24/ 1/ 1360 شوراي عالي قضائي.

[15] نظر 1983- 8/ 2/ 1360 شوراي نگهبان.

[16] صورت مشروح مذاكرات … (ياد شده) جلد 1 صفحه 315.

(17) Hans Kelsen: Theorie pure du droit Traduction francaide par Ch. Eisenmann Dalloz paris 1962 PP 224 et, s.

(18) Emil Duikheim: La dividion du travail social 1891, in: Leon Dugu's op. Cit 85.

[19] اصل يكصد و هشتم قانون اساسي.

[20] قسمت دوم اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي.

[21] اصل چهارم قانون اساسي.

[22] اصل يكصدو هفتادم قانون اساسي.

[23] مستفاد از اصل نود و چهارم قانون اساسي.

[24] اصطلاح تحري به معناي «صواب جستن» و «به جويي» است ( فرهنگ معين ج1 ص 1036)

1 ماده 89 همان آيين

نامه .

2 مواد 19 و 20 همان آيين نامه .

[25] ماده 96 همان آيين نامه.

4 ماده 93 همان آيين نامه .

5 ماده 78 همان آيين نامه .

1 ماده 79 همان آيين نامه.

2 ماده 102 همان آيين نامه.

3 ماده 74 همان آيين نامه.

4 ماده 75 همان آيين نامه.

5 ماده 101 همان آيين نامه.

1 ماده 103 همان آيين نامه.

2 ماده 102 همان آيين نامه.

3 ماده 105 همان آيين نامه.

4 اصل 112 قانون اساسي

چهارم-ساختار نهاد شوراي نگهبان

اصل نودو يكم تركيب دوگانه اي را براي شورا قائل شده است:

پاسخ(قسمت هفتم)

اوّل- فقهاء و شرايط آنها

«جمهوري اسلامي ايران نظامي است بر پايه ايمان به … وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين … كه از راه … اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنّت معصومين سلام ا… عليهم اجمعين … قسط و عدل و استقلال … و همبستگي ملّي را تأمين مي كند» [1] و «دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است» . [2]

نتيجة اين اصول، حاكميّت و اعمال فقه شيعه بر كلّيّة امور و شؤون و مناسبات جامعه و همچنين نهادها و اعمال زمامداري است، بويژه آنكه:

«كلّيّة قوانين و مقررات … بايد بر اساس موازين اسلامي باشد …» . [3]

اين رسميّت و حاكميّت فقه شيعه، علما و فقهاي شيعه را به نظارت مي طلبد تا احكام و موازين اسلامي به نحو شايسته در تمامي جامعه اعمال شود. از آنجا كه مهمترين وظيفه شوراي نگهبان«پاسداري از احكام اسلام» مي باشد، نيمي از اعضاي آن عبارتنداز«شش نفر از

فقهاي عادل و آگاه به مقتضيّات زمان و مسائل روز انتخاب اين عدّه با مقام رهبري است». [4]

الف- فقاهت

فقه، علم به احكام اسلام بر اساس منابع اسلامي(قرآن و سنّت) به صورت تفصيلي بوده و فقيه كسي است كه به اين علم مسلّط و محيط باشد. او كارشناس ورزيده اي است كه با درك مفاهيم احكام اسلام به نحو مبسوط، پس از بررسي و تجزيه و تحليل موضوعات مبتلا به جامعه، حكم متناسب با هر موضوع را كشف و اعلام مي دارد. فقهاي شوراي نگهبان، در مقام قانوني خود و با اظهارنظر رسمي، احكام اسلام را از قوّة به فعل در مي آورند و نظر آنان قطعي و لازم الاجراء است.

ب- عدالت

عدالت عبارت از نيروي باطني است كه شخص را بر انجام اعمال واجب واداشته و از انجام اعمال حرام به طوركلّي برحذر مي دارد. لازمة نصب فقها در بيان احكام دين عدالت است. در تفسير آية 79 سوره بقره، در مورد سرزنش آنانكه مطالبي را با دست خود مي نويسند و آن را به خود نسبت مي دهند [5] به نقل از امام حسن عسكري(ع) و منسوب به امام صادق(ع) آمده است كه: در بين فقهايي كه از گناه احتراز، دينشان را حفظ، با هواي نفس خويش مخالفت و دستورات خدا را اجرا مي كنند، مردم بايد از ايشان پيروي نمايند، [6] فقهاي شوراي نگهبان، با توّجه به وظايفي كه دارند در مقام قضاوت سياسي [7] سرنوشت قوانين، انتخابات و اعمال سياسي را رقم مي زنند. به عبارت بهتر، آزاديهاي گوناگون مردم و تار و پود جريانات سياسي تحت الشّعاع نظرات لازم الاتبّاع فقهاي مذكور است. به همين دليل

مراتب عدالت و تقواي آنان بايد بسيار قوي و متناسب با اين منصب مهم و سرنوشت ساز اجتماعي باشد. خصوصأ آنكه، اين فقيهان بايد از علقه ها و گرايش هاي سياسي و گروهي، حقّأ و جدّآ مبرّآ باشند. تا ملّت، با وجود اعتقادشان به حكومت حقّ و عدل [8]، نسبت به صحت عمل آنان كوچكترين ترديدي به خود راه ندهند.

ج- آگاهي به مقتضيّات زمان

در گردش زمان، تحوّلات و تغييرات شرايط زندگي اجتماعي هيچوقت متوقّف نبوده و نخواهد بود. پديده هاي گوناگون، يكي پس از ديگري به ظهور مي رسد و مسائل جديد اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و حقوقي همواره در حال حدوث و ظهور است. منابع اصلي(قرآن و سنّت) هميشگي، ثابت و لايتغيّرند.[9] امّا، مستحدثات زمان با مسائل و موضوعات زمان گذشته نوعاً متفاوت است. هنر اصلي فقها، در باب هميشه مفتوح اجتهاد، آنست كه موضوعات و مستحدثات زمان خود را به خوبي تشخيص دهند و آنگاه ارتباط منطقي بين احكام لايتغيّر و موضوعات دائم التغيير ايجاد نمايند. با اين توصيف، چه بسا نظرات فقهاي گرانقدر سلف كه به مقتضاي زمان خود بسيار ارزنده و معتبر بوده است، در زمان حاضر قابل استفاده نباشند. بنابراين، وظيفة فقهاي شوراي نگهبان آن است كه با درك مراتب تغيير و آگاهي به مقتضيّات روز، خود را براي ايفاي وظايف خطير نظارت در«پاسداري از احكام اسلام» بر اساس شرايط خاصّ زمان، آماده سازند.

دوم- حقوقدانان

قانون اساسي مستند كار زمامداري، خصوصاً قانونگذاري است و اجراي درست آن مورد انتظار جامعه مي باشد. اصول قانون اساسي حاوي قواعد عديدة حقوقي است و در آن آرمانها، علايق و حقوق و آزاديهاي مردم نهفته است.

اين قانون، دستورات شكلي بي چون و چرايي را مقرّر مي دارد كه اجراي صحيح آن مي تواند ضامن حقوق و آزاديها و منافع ملّت باشد. بنابراين، نظارت حقوقي براي حفظ دست آوردهاي قانون اساسي كه خواست مردم است، ضرورت پيدا مي كند.

نظر به اينكه، يكي از وظايف مهمّ شوراي نگهبان پاسداري از قانون اساسي است، نيم ديگر اعضاء آن عبارتند از: «شش نفر حقوقدان، در رشته هاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني كه بوسيله رئيس قوّة قضائيّه به مجلس شوراي اسلامي معرّفي مي شوند و با رأي مجلس انتخاب مي گردند».

الف- شرايط حقوقدانان

1- قانون اساسي تكيه و تأكيد به مسلمان بودن حقوقدانان نموده است. علّت آنرا مي توان مربوط به اصل حاكميّت اسلام در اعمال زمامداري دانست و عمل شوراي نگهبان از جمله اعمال حاكميّت و زمامداري به شمار مي رود. از طرف ديگر، شوراي نگهبان، در مقام نظارت، ناگزير از تفسير و بهره جويي از نظريّات علمي، فقهي و حقوقي است. به هنگام تفسير، ممكن است حقوقدان غيرمسلمان دست به تفسيري بزنند كه هماهنگ با موازين اسلام نباشد. يدين خاطر، به نظر مي رسد كه قانون اساسي، در جهت هماهنگي مزبور، براي حقوقدانان شرط مسلمان بودن را قائل شده باشد.

2- اگر اصطلاح«حقوقدان» را عنوان فارغ التّحصيلان دورة كارشناسي رشتة حقوق بدانيم، او كسي است كه اطّلاعات عمومي و كلّي از معلومات حقوقي را پيدا كرده و قادر به درك و پاسخگويي مسائل ساده و غير پيچيده در زمينه مربوطه مي باشد. امّا، براي تطبيق اعمال سياسي و مصوّبات قانوني با اصول قانون اساسي علم و اطّلاعات و تجربيّات، عملي بيشتري لازم است. به همين منظور، قانون اساسي«رشته هاي مختلف حقوق»

را اضافه نموده است. تخصّص در رشته هاي مختلف حقوقي، از نظر علمي كارشناسي ارشد و دكتري، و از نظر عملي داشتن سوابق ممتد و مفيد در مشاغل قضايي، حقوقي و وكالت دادگستري مي باشد. بدين ترتيب، به نظر مي رسد كه مراتب علمي بالا و تجربيّات عملي مفيد شرط لازم براي تخصّص در هر يك از«رشته هاي مختلف حقوقي» باشد تا حقوقدانان عضو قادر به تفسير و اظهار نظر مقبول و عالمانه باشند. در اين صورت، در تركيب كلّي شوراي نگهبان بين حقوقدانان متخصّص و فقهاي آگاه به زمان، هماهنگي لازم و شايسته در استنباط و اظهار نظر ايجاد خواهد شد.

ب- انتخاب حقوقدانان

قوّة قضائيّه به لحاظ ارتباط موضوعي، بيشترين و اصولاً با تجربه ترين حقوقدانان را دراختيار دارد. قضات، به خاطر آنكه دائماً در حال تحقيق رسيدگي و صدور حكم و تفسير و تطبيق قوانين هستند، نوعاً افرادي ورزيده، كارآمد و متخصّص در زمينه هاي مختلف حقوقي مي باشند. به همين خاطر است كه قانون اساسي پيشنهاد و معرّفي آنان را براي انتخاب به رئيس قوّة قضائيّه سپرده است. البتّه اين امر مانع از آن نيست كه وي از بين علما و استادان رشتة حقوق افرادي را شناسايي و معرّفي نمايد.

حقوقدانان مورد نظر به وسيلة مجلس انتخاب مي شوند. براي آنكه مجلس قادر به انتخاب باشد، رئيس قوّة قضائيّه علي الاصول بايد تعداد بيشتري را معرّفي نمايد. قانون اساسي در اين خصوص صراحت دارد كه«شش نفر حقوقدان … از ميان حقوقدانان … انتخاب مي گردند» بدون آنكه حدّاقل و حدّاكثر آن را تعيين كرده باشد. در مورد معرّفي شدگان روال معقول دو برابر به نظر مي رسد تا مجلس با دست

باز، پس از مطالعه و شناسائي معرّفي شدگان، قادر به انتخاب اصلح باشد. اين موضوع ظاهراً در انتخاب حقوقدانان اوّلين دورة مجلس شوراي اسلامي مدّنظر قرار گرفته و براي انتخاب شش نفر دو برابر معرّفي شده است.[10] انتخاب حقوقدانان در مجلس به طريق اخذ رأي مخفي با ورقه[11] و با رأي اكثريّت مطلق حاضرين صاحب رأي [12] خواهد بود.

سوم- شرايط مترتّب بر موقعيّت اعضاء شورا

اعضاي شوراي نگهبان در جايگاه حقوقي و سياسي برجسته اي قرار گرفته اند و نقش بسيار اصلي و تعيين كننده اي بر مقدّرات سياسي كشور دارند. نظارت بر تدوين قوانين[13]، تفسير قانون اساسي[14] و نظارت بر انتخاب و همه پرسي[15]، شوراي نگهبان را در مرجعيّت تام، نهائي و غير قابل اعتراضي قرار داده است. با اين ترتيب، اعضاي مذكور(فقها و حقوقدانان)، در مقام ايفاي وظايف مهّم خود، بايد از آنچنان قدرت معنوي، اعتقاد و بيطرفي برخوردار باشند كه نسبت به مجموعة فعل و انفعالات سياسي زير نظر خود، جز طيّ طريق عدالت عمل نكنند.

سهم عمده اي از اوصاف شايستة اين مقام شامخ را در شخصيّت فردي هر يك از اعضاء مي توان يافت كه مقام رهبري، به هنگام انتصاب فقها، و نمايندگان، به هنگام انتخاب حقوقدانان، بايد دقّت و هوشياري لازم و كافي را در شناسايي و تعيين افراد شايسته به خرج دهند. امّا، پاره اي از شرايط همچون بيطرفي، به موقعيّت، مشرب و منصب سياسي و با وضعيّت شغلي افراد مورد نظر بستگي دارد. بدين جهت، شرايط ذيل براي احراز عضويّت شوراي نگهبان ضروري و منطقي به نظر مي رسد:

الف- منع جمع عضويّت شورا با ساير مشاغل حكومتي و دولتي

داشتن هرگونه شغل

رسمي دولتي و حكومتي ديگر براي اعضاي شوراي نگهبان ضرورتاً بايد ممنوع باشد؛ در غير اينصورت، اقتدار حاصلة ناشي از مشاغل و سمتهاي ديگر(خصوصاً مواردي كه به طور مستقيم يا غير مستقيم موضوعاً تحت نظر شوراي نگهبان است) بر نظارت و تصميم گيري شورا، در حدّ انحراف از بيطرفي، مؤثر خواهد بود.

در يك بررسي تطبيقي مشاهده مي شود كه قانون اساسي 1958 فرانسه به اين امر مهم كاملاً توجّه نموده و در مادة 57 خود تصدّي مقام وزارت و عضويّت پارلمان را براي اعضاي شوراي قانون اساسي ممنوع اعلام داشته و اعلام ساير ممنوعيّتها را برعهدة قانون خاص محوّل نموده است [16].

در كشور ما نيز، چنين به نظر مي رسد كه اصل قانوني منع جمع مشاغل[17]، اعضاي شوراي نگهبان را ، از آن جهت كه عضو يكي از مؤسّسات عمومي است ، همانند ساير مقامات و صاحب منصبان، شامل مي شود، هرچند كه اين شورا عملاً قادر است، در مقام تفسير، اعضاي مذكور را از شمول آن خارج سازد، همانطور كه در عمل نيز، پايبندي بدان وجود ندارد. [18].

ب- منع وابستگي مؤثّر اعضاء شورا به احزاب و گروههاي سياسي.

در كشورهاي آزاد جهان، احزاب و گروههاي سياسي براي دستيابي به مشاغل سياسي همواره در رقابت با يكديگرند و براي تصاحب قدرت، در تضعيف رقباي خود به شيوه هاي تبليغاتي و مجادلات سياسي گوناگون متوسّل مي شوند.

پاسخ(قسمت هشتم)

شوراي نگهبان، در مقام نظارت بر انتخابات و همه پرسي، نقش تعيين كننده اي در تأييد يا ردّ صلاحيّت داوطلبان و امر انتخابات دارد. اقتضاي اين چنين نظارتي بيطرفي كامل مقام ناظر مي باشد. وابستگي اعضاي شوراي نگهيان به احزاب و گروههايي

كه در صحنة رقابتهاي انتخاباتي به مبارزه مشغولند، مي تواند اعضاي مذكور را، در مقام نظارت، تحت تأثير اين وابستگي قرار دهد و محيطي مساعد براي همرزمان و نامساعد براي رقيبان فراهم آورد.

در نظام جمهوري اسلامي ايران كه آزادي احزاب و گروههاي سياسي شناخته شده است[19]، با توجّه به اينكه نظارت تامّ و استصوابي شوراي نگهبان بر داوطلبي رياست جمهوري [20]، داوطلبي خبرگان رهبري [21]، انتخابات رياست جمهوري [22]، انتخابات خبرگان رهبري و مجلس شوراي اسلامي [23]، و حتّي بر داوطلبي نمايندگان مجلس[24]، در رد يا قبول صلاحيّت داوطلبان و تأييد با ابطال انتخابات قطعي و نهائي است، ذهن خواص و حتّي عوام را، در خصوص احتمال خدشه بر بيطرفي شورا، به خود مشغول ساخته است.

هر چند كه شرايط داوطلبان رياست جمهوري [25]، خبرگان رهبري و نمايندگان مجلس [26]، را قانون تعيين مي كند شوراي نگهبان، در مقام نظارت، ناگزير از بررسي صلاحيّتها در چارچوب قانون مي باشد، امّا پاره اي از شرايط چندان دقيق نيست و مي توان آنها را مورد تفسير موسّع قرار داد. تشخيص شرط مديريّت و تدبير، امانت و تقوا و اعتقاد به نظام جمهوري اسلامي براي رئيس جمهور، شرط صلاحيّت علمي خبرگان رهبري و شرط اعتقاد و التزام عملي نمايندگان به اسلام و جمهوري اسلامي، از جمله موارد قابل تفسيري است كه دست اعضاي شوراي نگهبان را در ردّ صلاحيّت مخالفان و رقباي سياسي باز مي گذارد و جمهوري بودن نظام را متزلزل مي سازد.

با توجّه به اشكالات واردة مذكور است كه براي تأمين بيطرفي، عدم وابستگي اعضاي شوراي نگهبان مورد انتظار به نظر مي رسد.

بند دوم- مسائل مشترك

اوّل- دورة مأموريّت در شورا

«اعضاي

شوراي نگهبان براي ندّت شش سال انتخاب مي شوند ولي در نخستين دوره پس از گذشت سه سال نيمي از اعضاي هر گروه به قيد قرعه تغيير مي يابند و اعضاي تازه به جاي آنها انتخاب مي شوند»(اصل نود و دوم).

الف- مدّت مأموريّت اعضاء

شوراي نگهبان مقيّد به دورة مخصوصي نيست و به محض تشكيل علي الدّوام به كار خود ادامه مي دهد[27] لكن قانون اساسي براي همگي اعضا(فقها و حقوقدانان) مدّت شش سال را تعيين نموده است:

1- به نظر مي رسد كه تعيين مدّت مذكور مصلحتي است كه شورا را قادر مي سازد تا از وجود اعضاي جديد، با تفكرّات جديد كه ناشي از تحوّلات رمان و مستحدثات باشد، استفاده نمايد. در غير اينصورت، هيچ منعي براي تجديد انتخابات اعضاي سابق وجود نخواهد داشت. بديهي است، در پايان دورة مأموريّت اعضاء تشريفات قانوني همانند انتخاب اوّليّة اعضا براي تجديد انتخاب آنان لازم خواهد بود.

2- قانون اساسي دست به ابتكاري زده است كه در نتيجة آن، دورة مأموريت اعضا يكجا پايان نمي پذيرد، بدين معني كه«در نخستين دوره پس از گذشت سه سال، نيمي از اعضاء هر گروه به قيد قرعه تغيير مي يابند و اعضاي تازه اي به جاي آنها انتخاب مي شوند». بدين ترتيب، از آغاز نيمة دوم دورة مذكور، اعضاي جديد براي مدّت شش سال انتخاب مي شوند. اين گونه انتخابات غير هم زمان(با فاصله سه سال) باعث آن مي شود كه صاحبنظران جديد، پس از انتخاب با اعضاي قديم(كه حدّاقل سه سال سابقه عضويّت دارند) برخورد فكري داشته باشند و بدين وسيله مهارت آنان به اعضاي جديد منتقل شود[28] و شورا همواره افراد مجرّبي را در جمع اعضاي خود داشته

باشد.

3- آيين نامة داخلي شوراي نگهبان مصوّب 17/5/1362 براي تأمين نظر قانونگذار اساسي در خصوص دورة مأموريّت اعضا در مادة 4 خود اعلام مي دارد: « به منظور عدم بروز فترت در كار شوراي نگهبان چهل روز قبل از پايان دورة عضويّت اعضايي كه عضويتشان در شرف انقضاء است دبير شوري ضمن نانه اي مراتب را در مورد فقها به مقام رهبري و در مورد حقوقدانان به(رئيس قوّة قضائيّه) اعلام مي نمايد».

ب- پايان يافتن پيش از موعد عضويّت اعضاء

قانون اساسي در اين مورد صراحتي ندارد. امّا آيين نامة داخلي شوراي نگهبان در اين خصوص مقرّراتي را بيان مي دارد:

1- «هر گاه در اثناي دوره اي عضوي فوت نمايد يا استعفا دهد يا مستعفي گردد، عضويّت كسي كه به جاي او انتخاب مي شود براي بقيّة مدّت خواهد بود».[29] نكته جالب توجّهي كه در اينجا وجود دارد، اين است كه ابتدا و انتهاي دورة مقرّر قانوني براي هميشه حفظ خواهد شد و فواصل دوره اي بر مبناي انتخاب و آغاز كار اوّلين اعضاي شوراي نگهبان [30] خواهد بود.

2- «در صورتي كه يكي از اعضاي شورا بخواهد استعفا نمايد بايد استعفانامة خود را كتباً به دبير شورا اعلام نمايد و دبير آن را در اوّلين جلسة شورا قرائت مي كند. اگر ظرف يك هفته از تاريخ قرائت شخص مستعفي استعفاي خود را مسترد نداشت، چنانچه از فقهاي شورا باشد استعفانامه او به مقام رهبري و چنانچه حقوقدان باشد استعفانامه او به(رئيس قوّة قضائيّه) و مجلس شوراي اسلامي تسليم مي شود». [31]

دوم- اداره شوراي نگهبان

به موجب مادة واحدة تأسيس دبيرخانة شوراي نگهبان مصوّب 4/11/1360 «شوراي نگهبان به تناسب وظائفي كه در قانون

اساسي به عهده آن گذاشته شده داراي تشكيلات اداري مخصوص به خود خواهد بود… ». آيين نامة داخلي شوراي نگهبان مصوّب 17/5/1362 مقرّرات خاصّي را براي ادارة شورا بيان نموده است كه به ذكر آن مي پردازيم:

الف- جلسات شورا

شورا داراي دو نوع جلسات عادي و فوق العاده مي باشد.[32] جلسات عادي هفته اي سه روز و جلسات فوق العاده بر حسب ضرورت بنا به تشخيص و تصميم دبير شورا و يا تقاضاي سه نفر از اعضا و يا در موارد لوايح و طرح هاي فوري، مجلس شوراي اسلامي خواهد بود. [33] اين جلسات«با حضور سه چهارم اعضا رسميت مي يابد و اخذ رأي نيز با حضور همين تعداد ممكن است. لكن ادامة مذاكرات با حضور اكثريّت اعضاء بلامانع است و جلسات فقهاء با حضور اكثريّت آنان رسميّت دارد… در موارد ضرورت به تشخيص دبير شورا جلسات با اكثريّت مطلق اعضا(7 نفر) رسميّت دارد.[34]

ب- ادارة جلسات شورا

1-«شورا براي ادارة جلسات داراي يك دبير و يك قائم مقام دبير و نيز يك سخنگو خواهد بود كه از ميان اعضاء براي مدّت يك سال انتخاب مي گردند». [35]

«انتخاب دبير و قائم مقام و سخنگو با اكثريّت مطلق و رأي مخفي است. هرگاه هيچ يك از دبير شورا و قائم مقام او از فقها انتخاب نشوند براي ادارة جلسه خاصّ فقهاء يكي از آنان براي يك سال انتخاب مي شوند». [36]

2- «كلّيّة مصوّبات مجلس شوراي اسلامي و هم چنين سؤالاتي كه پاسخ به آنها در صلاحيّت شورا است پس از وصول به دفتر دبيرخانه بايستي بلافاصله از طرف مدير دفتر به اطّلاع دبير شورا برسد و مشاراليه در اوّلين فرصت دستور

تكثير آن را داده يك نسخه در اختيار هر يك از اعضاء قرار مي دهد و بايد حدّاقل 24 ساعت فاصله ميان وصول نسخ به اعضا و طرح آن در جلسه باشد. اعضاي شورا موظفند در اين فاصله مصوّبات يا سؤالات مذكور را از نظر مغايرت با قانون اساسي و فقها از نظر مغايرت با شرع نيز مورد بررسي قرار دهند تا هنگام تشكيل جلسة رسمي براي اظهار نظر آماده باشند». [37]

3- «اعلام شروع و ختم جلسات و حفظ نظم در مذاكرات و اجراي آئين نامه به عهدة دبير شورا و در غيبت او با قائم مقام است و هر يك از اعضاء مي توانند تخلّف از اجراي آيين نامه در جريان جلسات را از طريق دبير تذكّر دهد هرگاه دبير مقتضي بداند مي تواند با حضور خود نيز ادارة جلسه را به عهدة قائم مقام گذارد».[38]

4- مراقبت در رعايت نوبت مذاكرات[39] اعلام دستور جلسات[40] و اخذ رأي[41] برعهدة دبير شورا خواهد بود.

ج- امور اداري شورا

1- «مسؤليّت مكاتبات و امور اداري و امضاء نامه ها با دبير و در غيبت او با قائم مقام است. مصوّبات شورا بايد كتباً اعلام شود و اين اعلام پس از رأي گيري و درج آن در صورت جلسه و امضاي اعضاء شورا صورت خواهد گرفت». [42]

2- «دبيرخانة شورا تحت نظر دبير و در غياب او قائم مقام وظايف اداري را عهده دار است و به تناسب كار شورا كارمندان مورد لزوم از افراد متديّن و متعهّد و مسلّط به امور اداري انتخاب مي نمايد. مسؤوليّت دبيرخانه به عهدة دبير مي باشد». [43]

سوم- حضور اعضاي شوراي نگهبان در مجلس

قانون اساسي براي شوراي نگهبان برخي

از موارد حضور اختياري، ضروري و تشريفاتي را مقرّر داشته است:

الف- حضور اختياري

«اعضاي شوراي نگهبان به منظور تسريع در كار مي توانند هنگام مذاكره دربارة لايحه يا طرح قانوني در مجلس حاضر شوند و مذاكرات را استماع كنند.» (اصل نود و هشتم).

نظارت شوراي نگهبان بر مصوّبات مجلس بيشترين ارتباط را بين اين دو نهاد برقرار مي كند. هر چند كه شورا پس از وصول مصوّبات به بررسي و اعلام نظر رسمي مي پردازد؛ امّا، اطّلاع و آگاهي بيشتر از بحث ها و مذاكرات زمينه را براي اظهار نظر دقيق فراهم مي نمايد. هم چنين، برخي از مصوّبات مفصّل و طولاني است، به ترتيبي كه ممكن است شورا در فرصت مقرّر قانوني با ضيق وقت روبرو شود. حضور اعضا در مجلس باعث مي شود كه شورا در جريان تصويب تدريجي مواد قرار گيرد و در نتيجه، به هنگام بررسي مصوّبات تسريع در كار امكان پذير باشد. اصل مذكور اين اختيار را براي تسريع در امور تأمين مي نمايد. در اين خصوص، قسمت اوّل مادة 86 آيين نامه داخلي مجلس اعلام مي دارد: «اعضاي شوراي نگهبان طبق اصل نود و هفتم قانون اساسي مي توانند در كلّيّة جلسات مجلس شركت كنند…».

ب- حضور ضروري

«وقتي كه طرح يا لايحة فوري در دستور كار مجلس قرار گيرد، اعضاي شوراي نگهبان بايد در مجلس حاضر شوند و نظر خود را اظهار نمايند» (قسمت دوم اصل نود و هشتم).

موضوع رسيدگي و تصويب لوايح و طرح هاي فوري، پيش از اين، مورد بررسي قرار گرفت. تصويب سريع طرح ها و لوايح فوري به لحاظ امكان وقوع خسارت و يا اضطرار صورت مي گيرد [44] بنابر اين، طيّ ساير مراحل قانوني(من جمله

تأييد شوراي نگهبان) نيز بايد به سرعت باشد. در اين خصوص، قسمت دوم مادة 86 آيين نامة داخلي مجلس اعلام مي دارد:«… هنگامي كه طرح يا لايحه اي با قيد فوريّت در دستور كار مجلس قرار مي گيرد قبلاً از طرف رئيس مجلس مراتب به اطّلاع شورا … خواهد رسيد. شوراي نگهبان بايد در اين جلسات حضور داشته و نظر خود را حتّي المقدور پس از رأي مجلس و در غير اينصورت حدّاكثر تا 24 ساعت اظهار نمايد».

پاسخ(قسمت نهم)

به موجب مادة 12 آيين نامه داخلي شوراي نگهبان مصوّب 17/5/1362: «در مورد طرح ها و لوايح فوري اعضاي شورا پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي از مجلس خارج و بعد از مشورت، ظرف 24 ساعت نظر خود را اظهار مي نمايند … در موارد فوري جلسه شورا تا رسيدن به نظريّة قابل اعلام، ادامه مي يابد و اعضاء مي توانند جلسه را ترك كنند».

اصل نود و هفتم قانون اساسي به صرف اينكه طرح يا لايحة فوري در مجلس مطرح باشد شورا را موظّف به حضور دانسته است. آيين نامة داخلي مجلس در بيان اصطلاح فوري، آن را به يك فوريتي، دو فوريتي و سه فوريتي تقسيم نموده است[45] در اين بين دو فوري بودن لوايح و طرح ها براي جلوگيري از امكان خسارت و سه فوري بودن آنها به دليل اضطرار مي باشد[46] در حالي كه در لوايح و طرح هاي يك فوريتي دليل حادّي مشاهده نمي شود. حال، با توجّه به توجيه قانوني فوريّت، اين سؤال مطرح است كه آيا در مورد اخير نيز شورا مكلّف به حضور در مجلس هست يا خير؟ در اين مورد، شوراي نگهبان در نظر تفسيري 14/8/1368 خود اعلام داشته است كه:

«مقصود از طرح يا لايحة فوري مذكور در اصل نود و هفتم قانون اساسي، طرح يا لايحه اي كه تأخير در رسيدگي به آن مستلزم وقوع خسارت يا فوت فرصت باشد و لوايح و طرح هايي را كه رسيدگي به آن در اين حدّ از لزوم سرعت نيست شامل نمي شود».

با وجود اين تفسير، به نظر مي رسد كه به هنگام رسيدگي به لوايح و طرح هاي يك فوريّتي شوراي نگهبان الزام به حضور در مجلس را نداشته باشد.

2- طبق اصل شصت و نهم: «… در شرايط اضطراري، در صورتي كه رعايت امنيّت كشور ايجاب كند، به تقاضاي رئيس جمهور يا يكي از وزراء يا ده نفر از نمايندگان، جلسة غير علني تشكيل مي شود. مصوّبات جلسة غير علني در صورتي معتبر است كه با حضور شوراي نگهبان به تصويب سه چهارم مجموع نمايندگان برسد… ».

به ترتيبي كه ملاحظه مي شود، به صرف تقاضا، جلسة غيرعلني تشكيل مي شود. در اين مرحله، ظاهراً نيازي به حضور شوراي نگهبان نيست؛ زيرا، ممكن است تصميمي اتّخاذ نشود و تقاضاكنندگان قصد ارائه يك گزارش سرّي را به مجلس داشته باشند. امّا، اگر مصوّبه اي در كار باشد، حكم كلّي قانون اساسي اين است كه،«كلّية مصوّبات مجلس بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود». [47] حال كه مصوّبه سرّي است، اين سرّي بودن اقتضا مي كند كه به جاي ارسال مصوّبه به شورا، اين شورا در مجلس حضور يابد و نظر شرعي و قانوني خود را اعلام دارد و در صورتيكه نياز به اصلاح و تغيير باشد، في المجلس اقدام شود و بدين ترتيب، به سرّي بودن جلسه و مصوّبه خللي وارد نگردد.

ج- حضور تشريفاتي

«رئيس

جمهور در مجلس شوراي اسلامي در جلسه اي كه با حضور رئيس قوّة قضائيّه و اعضاي شوراي نگهبان تشكيل مي شود … سوگند ياد مي كند و سوگند نامه را امضاء مي نمايد» (اصل يكصد و بيست و يكم).

سوگند رئيس جمهور در مقابل نمايندگان ملّت و اركان عالي حكومتي به دلايل گوناگوني ممكن است قابل توجه باشد. وي، به عنوان رئيس قوّة مجريه، در مقابل قواي مقنّنه و قضائيّه اداي سوگند مي نمايد كه وظايف سنگين رياست را به نحو احسن انجام دهد. شوراي نگهبان، هم به عنوان يكي از اركان قوّة مقنّنه، هم از آن جهت كه نيمي از اعضاي آن نماينده مقام رهبري هستند، و هم به دليل مسؤوليّت در رديف مقامات عالي و شامخ زمامداري قرار دارد. به همين جهت، حضور آن در اين جلسه رسمي و تشريفاتي، كه از اهمّيّت ديني، سياسي و اجتماعي برخوردار است، همانند ساير حضّار ضروري و قابل توجيه مي باشد.

------------------

پاورقي :

[1] اصل دوم قانون اساسي

[2] اصل دوازدهم قانون اساسي

[3] اصل چهارم قانون اساسي

[4] اصل نودويكم قانون اساسي

[5] سوره بقره آيه 79: فَوَيْلُ لِلَّذينَ يَكْتُبوُنَ الْكِتابَ باَيْديهِمْ ثُمَّ يَقوُلوُنَ هذا مِنْ عِنْدِاللّهِ لِيَشْتَروُا بِه ثَمَناً قَليلاً فَوَيلٌ لَهُمْ مِما كَتَبَتْ اَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لّهُمْ مِما يَكْسِبوُنَ.

[6] فَاَمَا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِه، حافِظاً لِدينِهِ، مُخالِفاً عَلي هَواه مُطيعاً لِاَمْر مَوْلاه، فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدوهُ وَ ذالِكَ لا يَكوُنُ اِلاّ بَعْضِ الفُقَهاء الشَيعة لا كُلُهُمْ … (طبرسي: كتاب الاحتجاج. چاپ نجف. صفحات 254 و 255).

(7) Juridiction Politique

[8] اصل اوّل قانون اساسي.

[9] حَلالٌ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ حَرامٌهٌ حَرامٌ اٍلي يَوْمِ الْقِيامَةِ.

[10] صورت مذاكرات مجلس شوراي اسلامي. سال 1359، جلسات 17 و 18.

[11] مادة 128 آيين نامه داخلي مجلس.

[12] مادة 137 همان آيين نامه.

[13] اصل هفتادو دوم و ساير اصول مربوط قانون اساسي.

[14] اصل نود و هشتم قانون اساسي.

[15] اصل نود و نهم قانون اساسي.

(16) Art de la Constitution 1958 francaise: "Les fonction des membres du cinseil constitutionnel sont incompatibles avec celles de mem're du parlement. Les autres incompatibili'es sont fixees par une loi organique[17] اصل يكصد و چهل و يكم قانون اساسي

[18] رك: همين كتاب، ش 22، پاورقي 2.

[19] اصل بيست و ششم قانون اساسي.

[20] اصل يكصدو دهم(9) قانون اساسي.

[21] اصل يكصد و هشتم قانون اساسي و قوانين ناشي از آن.

[22] اصل يكصد و هيجدهم قانون اساسي.

[23] اصل نود و نهم قانون اساسي.

[24] مادة اصلاحي مصوّب 4/5/1374 قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي.

[25] اصل يكصد و پانزدهم قانون اساسي.

[26] اصل شصت و دوم قانون اساسي.

[27] صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهائي(ياد شده) ج 2 ص 971.

[28] همان مأخذ و همان صفحه.

[29] مادة 3 آيين نامه داخلي شوراي نگهبان.

[30] دورة اوّلين اعضاي شوراي نگهبان پس از صدور احكام فقها، مورخ 1/12/1358 و انتخاب حقوقدانان 26/4/1359 آغاز گرديده است.

[31] مادة 6 آيين نامة داخلي شوراي نگهبان.

[32] مادة 8 آيين نامه فوق.

[33] مادة 9 همان آيين نامه.

[34] مادة 10 همان آيين نامه.

[35] مادة 17 همان آيين نامه.

[36] مادة 18 همان آيين نامه.

[37] مادة 22 همان آيين نامه.

[38] مادة 23 همان آيين نامه.

[39] مادة 24 همان آيين نامه.

[40] مادة 25 همان آيين نامه.

[41]

مادة 26 همان آيين نامه.

[42] مادة 20 همان آيين نامه.

[43] مادة 21 همان آيين نامه.

[44] مادة 117 آيين نامة داخلي مجلس.

[45] مادة 115 آيين نامة داخلي مجلس: «لوايح و طرحها چهار قسم است عادي، يك فوريتيؤ دو فوريتي و سه فوريتي».

[46] مادة 117 آيين نامة داخلي مجلس.

[47] اصل نود و چهارم قانون اساسي.

پنجم: اعضاي شوراي نگهبان از ابتدا تاكنون:

الف - فقها

آيت الله صافي - آيت الله امامي كاشاني - آيت الله هاشمي شاهرودي - حجت الاسلام اردشير لاريجاني - آيت الله يزدي - آيت الله جنتي - آيت الله استادي مقدم - آيت الله مؤمن - آيت الله صانعي - آيت الله طاهري خرم آبادي - آيت الله قديري - آيت الله محمدي گيلاني - آيت الله مهدوي كني - آيت الله خزعلي - آيت الله رباني املشي - آيت الله رضواني - آيت الله رباني شيرازي

ب - حقوق دانان

حجت الاسلام عباسي فردي - آقاي زواره اي - دكتر اسماعيلي - آقاي ابراهيم عزيزي - آقاي محمد رضا عليزاده - دكتر كدخدايي - دكتر مدني كرماني - دكتر بيژني - دكتر آراد - دكتر افتخار جهرمي - دكتر مهرپور محمد آبادي - دكتر ابراهيم حبيبي - دكتر مهدي هادوي - دكتر صالحي - دكتر محسن هادوي - دكتر فاخري - آقاي احمد عليزاده

نظارت استصوابي يعني چه؟ چرا شوراي نگهبان اعمال نظارت استصوابي مي كند؟

پرسش

نظارت استصوابي يعني چه؟ چرا شوراي نگهبان اعمال نظارت استصوابي مي كند؟

پاسخ

نظارت بر چگونگي و حسن اجراي فرآيندهاي قانوني - سياسي، در هر كشور به دو گونه قابل تصور است:

1. نظارت استطلاعي

به نظارتي گفته مي شود كه ناظر موظف است تنها از وضعيتي كه مجريان انجام مي دهند، اطلاع يابد. سپس بدون آنكه خود اقدام عملي كند و نحوه اجرا را تأييد يا رد كند، آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگري گزارش دهد. اين گونه نظارت -كه صرفاً جنبه آگاهي يابي دارد به واقع حق همه شهروندان جامعه است و تفاوتي با نظارت ساير شهروندان ندارد؛ مگر از جهت امكان دسترسي به اطلاعات طبقه بندي شده. اين گونه نظارت را نظارت غيرفعال يا «Passive» نيز مي گويند.

2. نظارت استصوابي

«استصواب» كه واژه عربي است با واژه «صواب» هم ماده است. «صواب» به معناي درست در مقابل خطا و «استصواب» به معناي صائب دانستن و درست شمردن است؛ مثل اينكه گفته شود: اين كار صحيح و بي اشكال است.

در اصطلاح «نظارت استصوابي» به نظارتي گفته مي شود كه در آن ناظر، در موارد تصميم گيري حضور دارد و بايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوي هر گونه اشتباه و يا سوء استفاده از جانب مجريان گرفته شود. بنابراين نظارت استصوابي نظارت همراه با حق دخالت و تصميم گيري است. اين گونه نظارت را نظارت فعال يا «Active» نيز مي گويند.

نظارت استصوابي به چند صورت تصور مي شود:

1-2. نظارت استصوابي تطبيقي

در اين فرض ناظر موظف است، اقدامات و اعمال كارگزار را با ضوابط و مقررات تعيين شده، تطبيق دهد و در صورت عدم انطباق، عمل و اعتبار ندارد و منوط

به تأييد ناظر است.

2-2. نظارت عدم مغايرت و تعارض

در اين گونه نظارت ناظر موظف است از خروج و انحراف كارگزار از محدوده مقرر شده، جلوگيري و منع كند. اين گونه نظارت نسبت به مورد بالا، دايره محدودتري دارد و از آن به نظارت استصوابي حداقلي ياد مي شود.

3-2. نظارت مطلق

در اين شيوه از نظارت هر عملي كه كارگزار انجام مي دهد، منوط به تأييد ناظر است و در صورت سكوت يا عدم اظهار نظر و يا عدم حضور او، كليه اقدامات كارگزار غير قانوني و بي اعتبار است.

سؤالي كه اكنون مطرح مي شود اين است كه: آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي دارد يا نه؟ در صورت مثبت بودن چه نوع نظارت استصوابي و با چه ساز و كاري، به وسيله شوراي نگهبان اعمال مي شود؟

در پاسخ گفتني است نظارت استصوابي به وسيله شوراي نگهبان، داراي پشتوانه هاي عقلايي و قانوني است؛ زيرا در بسياري از كشورهاي جهان و نزد تمامي عقلاي عالم، براي تصدي مسؤوليت هاي مهم، شرايط ويژه اي در نظر گرفته مي شود تا هم وظايف محوله به شخص مورد نظر، به درستي انجام پذيرد و هم حقوق و مصالح شهروندان در اثر بي كفايتي و نالايق بودن مسؤول برگزيده شده، پايمال نگردد.

از اين رو امروزه در دموكراتيك ترين نظام هاي دنيا، شرايط ويژه اي براي انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان (در فرايندهاي انتخاباتي) در نظر گرفته مي شود و قانون، مرجعي رسمي را براي اعمال نظارت و احراز شرايط داوطلبان انتخابات تعيين مي كند. اين نهاد، عهده دار بررسي وضعيت و روند انجام انتخابات و وجود يا عدم وجود شرايط لازم در داوطلبان است كه در نتيجه به تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان مي انجامد.

بنابراين نظارت

استصوابي، امري شايع، عقلايي و قانوني در بسياري از كشورها و نظام هاي موجود دنيا است؛ مثلاً يكي از شرايط معتبر در تعداد زيادي از نظام هاي سياسي جهان، اين است كه نامزد مورد نظر، سابقه كيفري نداشته باشد و افراد داراي سوء سابقه كيفري، از پاره اي از حقوق اجتماعي از جمله انتخاب شدن براي مجالس تصميم گيري، هيأت هاي منصفه، شوراها و... محروم اند و نيز شرايطي نظير التزام عملي و پذيرش قانون اساسي، سلامت روان و عقلي و....ر. ك: مرندي، مرتضي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي، ص 47.

در كشور ما نيز -مانند ساير كشورهاي جهان قانون مرجعي را معرفي كرده است كه براي انتخابات و صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند. مطابق اصل نوزدهم قانون اساسي، اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار دارد: «شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراي عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد».

نظارت در قانون اساسي

نكته قابل توجه اينكه در قانون اساسي به نوع نظارت تصريح نشده؛ ولي بر اساس ادله حقوقي اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان است:

1. مطابق قانون اساسي «تفسير قانون اساسي به عهده شوراي نگهبان است» يعني در مباحث و مواردي از قانون اساسي كه ابهام و ايهامي وجود داشته باشد، مرجع تفسير، شوراي نگهبان است و اين شورا هم مطابق اصل 98 قانون اساسي، اصل 99 را تفسير كرده و اين طور بيان مي دارد كه اين نظارت «استصوابي» است:

«نظارت مذكور در اصل 99 قانون اساسي استصوابي است و شامل تمام مراحل اجرايي انتخابات از جمله تأييد و رد صلاحيت كانديدها مي شود».

2. حقوقدانان مي گويند: هر گاه در يك عبارت

حقوقي لفظ عامي بدون قيد و شرط آوده شود، قيد و شرط نداشتن آن لفظ، مطلق و عام بودن آن را مي رساند. لذا از آنجايي كه در اين اصل، نظارت به صورت عام بيان شده و قيد استطلاعي و يا استصوابي بودن آن ذكر نگرديده، نشانگر مطلق و عام بودن (استصوابي بودن) آن است و به اين دليل كه نظارت استصوابي شامل نظارت استطلاعي نيز مي باشد، لذا نظارت در اين اصل، استصوابي است.

3. در اصل 99 قانون اساسي به كلمه «بر عهده دارد» بر مي خوريم كه بيان كننده حق مسؤوليت است؛ يعني، قانون اساسي وقتي مي گويد شوراي نگهبان نظارت را برعهده دارد به اين معنا است كه مسؤوليت اين نظارت، كاملاً بر عهده شوراي نگهبان است و مسؤوليت در جايي است كه ضمانت اجرا نيز در كار باشد.

4. در قانون اساس تنها مرجعي كه براي نظارت بر انتخابات شناخته شده، شوراي نگهبان است و اين دليل عام و در همه ابعاد بودن نظارت شوراي نگهبان (استصوابي بودن) آن است.

5. دليل ديگر وحدت سياق است. بدين صورت كه ما در همه جاي قانون اساسي، هنگامي كه بحث از برگزاري انتخابات از سوي وزارت كشور را مي بينيم، به نظارت شوراي نگهبان نيز برمي خوريم. در هيچ جاي قانون اساسي نيست كه از اجراي انتخابات به وسيله وزارت كشور صحبت شده باشد و در كنار آن مطلبي از نظارت شوراي نگهبان نباشد. خود اين امر، دليل بر نظارت مطلق و عام؛ يعني، «نظارت استصوابي» شواري نگهبان است كه همه مراحل و مقاطع انتخابات را در بر مي گيرد.

6. در صورتي كه نظارت موضوع اصل 99 قانون اساسي، از نوع

«استطلاعي» بودن بيشتر قابل اشكال، تشكيك و ايراد مي بود؛ زيرا در آن موقع، حقوقدانان مي توانستند اشكال كنند كه اگر اين نظارت هيچ ضمانت اجرايي ندارد، پس فايده آوردن آن در قانون اساسي چه بوده است؟!

آيا اگر نظارت موضوع اصل 99 قانون اساسي، استطلاعي مي بود، ديگر آيا آن قدر تأثيرگذار در امر انتخابات و با اهميت بود كه قانون گذار، آن را در قالب يكي از اصول قانون اساسي قرار دهد؟! آيا كافي نبود كه تكليف آن را به قوانين عادي واگذار كند؟!

7. در قانون اساسي و قوانين ديگر، هيچ مرجع ديگري به جز شوراي نگهبان براي نظارت بر انتخابات مشخص نشده است، لذا از آنجايي كه اجراي انتخابات بدون نظارت مؤثر -كه حق ابطال و تنفيذ را نيز در برگيرد امكان پذير نيست؛ بنابراين، مرجع اين نظارت، بايد شوراي نگهبان باشد. از طرفي اگر نظارت شوراي نگهبان استطلاعي بود، بايد در قانون اساسي و قوانين ديگر، مرجع اطلاع مشخص مي گرديد. همان، ص 48.

نتيجه آنكه از نظر حقوقي و اعتبار قانوني، تفسير شوراي نگهبان مبني بر حق نظارت استصوابي، بدون اشكال بوده و عدم تصريح به آن در قانون اساسي اشكالي ايجاد نمي كند. به علاوه مطابق همان اصل عقلايي -كه احراز درستي انتخابات و تأييد يا رد صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي را بر عهده مرجعي رسمي و قانوني مي داند و نيز ضرورت وجود نهاد قانوني كنترل اعمال مجريان (وزارت كشور)، براي برطرف كردن اشتباهات يا سوء استفاده هاي احتمالي نهاد اجرايي و پاسخ گويي به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتي قانون اساسي نهاد؛ به عنوان مرجع رسمي ناظر بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد مجريان انتخاباتي

تعيين كرده است. اين نهادِ ناظر، «شوراي نگهبان» است و در قانون نهاد يا شخص ديگري به عنوان ناظر يا نهادي كه شوراي نگهبان به آن گزارش دهد، معرفي نشده است. پس تنها ناظر رسمي و قانوني همين شوراي نگهبان است. از طرف ديگر نظارت عقلايي بر رأي گيري و تشخيص صلاحيت داوطلبان، اقتضاي تأييد يا رد و ابطال عملي و مؤثر را دارد و اين ويژگي تنها در قالب نظارت استصوابي قابل تحقق است.

بنابراين نظارت شوراي نگهبان، استصوابي است و نوع آن، نظارت استصوابي صورت دوم (نظارت عدم مغايرت و تعارض) است كه محدودترين صورت از شكل نظارت استصوابي بوده و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند. اگر در موردي از نظر صوري يا محتوايي بر خلاف قانون عمل شود، جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي كند.

نكته ديگر آنكه اساساً فلسفه نظارت، اصلاح امور و جلوگيري از مفاسد و انحرافات است و اين تنها با نظارت فعال و استصوابي امكان پذير است و صرف استطلاع كافي نيست. بنابراين به اصطلاح فقهي، تناسب حكم و موضوع نشان مي دهد كه نظارت مصوب، همان نظارت استصوابي است. براي مطالعه بيشتر ر.ك:

الف. شعباني، قاسم، حقوق اساسي و ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران، ص 177؛

ب. مصباح يزدي، آيت الله محمدتقي، پرسش ها و پاسخ ها، ج 3، ص 75.

نمايندگان مجلس چه ويژگي هايي را بايد دارا باشند و شرايط يك نماينده مطلوب از نظر اسلام چيست؟

پرسش

نمايندگان مجلس چه ويژگي هايي را بايد دارا باشند و شرايط يك نماينده مطلوب از نظر اسلام چيست؟

پاسخ

فلسفه وجودي مجلس شوراي اسلامي تحقق عيني آيه (وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ) شوري (42)، آيه 38. است. قوه مقننه تبلور اراده ملت است و در نظام جمهوري اسلامي عامل مهم رشد، استقلال و آزادي امت اسلامي و داراي اختياراتي وسيع و گسترده است جهت آگاهي بيشتر ر.ك: آشنايي با مجلس شوراي اسلامي، روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي.. از اين رو توجه به شرايط نمايندگاني كه زيبنده عينيت بخشيدن به پيام الهي و شايسته ملتي سرفراز و متناسب با جايگاه يادشده باشند، از اهميت فراواني برخوردار است. در اين زمينه به پاره اي از روايات گران سنگ درباره صلاحيت هاي لازم و سپس به سخناني از حضرت امام خميني(ره) در اين باب اشاره خواهيم كرد:

يك. روايات:

1. ايمان: در تفسير فرات كوفي آمده است: از پيامبر(ص) سؤال شد:«اي رسول خدا! اگر حادثه اي براي ما رخ نمود كه درباره آن آيه اي از قرآن يا سنتي از شما وجود نداشته باشد، چه كنيم؟ حضرتش فرمود: آن را در ميان مؤمنان به مشورت گذاريد....».«سئل عن النبي(ص): يا رسول اللَّه ارأيت اذا نزل بنا امر ليس فيه كتاب و سنه منك ما نعمل؟ فقال(ص): اجعلوه شوري بين المؤمنين....»؛ (تفسير فرات بن ابراهيم كوفي، ص 615).

2. خردمندي: از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است: «با انسان خردمند رايزني كنيد و از رأي او سرمپيچيد كه پشيمان خواهيد شد» «استرشدوا العاقل و لاتعصوه فتندموا»؛ (بحارالانوار، ج 72، ص 105). و «آن كه با خردمندان به شور بپردازد، به راه رشد و موفقيت راهنمايي خواهد شد».«من شاور ذوي الالباب دُلّ علي الرشاد»

همان.

3. تخصص و دانايي: «از پيامبر اكرم(ص) پرسيده شد: دورانديشي چيست؟ فرمود: رايزني با صاحبنظران و پيروي از آنان». «قيل لرسول اللَّه(ص): ماالحزم؟ قال(ص)؛ مشاوره ذوي الرأي و اتباعهم»؛ همان.

4. خيرخواهي پيامبر(ص) مي فرمايد: «رايزني با خردمندِ خيرخواه رشد و ميمنت و توفيقي از سوي خدا است...»«مشاوره العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من اللَّه...»؛ همان، ج 72، ص 105).

5. خوف الهي اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «در آنچه برايت رخ مي نمايد، با كساني مشورت كن كه از خدا خوف دارند».«شاور في الذين يخافون اللَّه» همان. امام صادق(ع) هم مي فرمايد: «در امورت با كسي رايزني كن كه خدا ترس باشد».«شاور في امرك الذين يخافون اللَّه»؛ (همان، ص 98).

6. تقوا و پارسايي: در روايت است: «مرد خردمند پارسا را به رايزني طلب كه جز به نيكي سفارش نكند و مبادا با غير او مشورت كني؛ چرا كه ناپارساي بي خرد، [باعث فساد دين و دنيا است». «استشر العاقل من الرجال الورع فانه لايأمر الا بخير و اياك و الخلاف فان خلاف الورع العاقل مفسده في الدين و الدنيا». (همان، ص 100)

7. آزادگي و دين داري

8. دلسوزي، صميميت و برادري

9. رازداري

در رابطه با موارد ياد شده، امام صادق(ع) مي فرمايد: «مشورت ثمربخش نيست؛ جز آنكه اركان چهارگانه آن تحقّق پذيرد: 1. طرف مشورت خردمند باشد؛ 2. آزاد مرد ديندار باشد؛ 3. صميمي و برادرسان بوده باشد؛ 4. او را از راز خود در مسأله مورد رايزني چنان آگاه سازي كه خود آگاه هستي و او اين راز را مخفي دارد و كتمان نمايد».«ان المشوره لاتكون الا بحدودها الاربعه... فاوله ان يكون الذي تشاوره عاقلا و الثانيه ان يكون حراً متدينا

و الثالثه ان يكون صديق و اخيا و الرابعه ان تطلعه علي سرك فيكون علمه به كعلمك ثم يسّر ذلك و يكتمه»؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 80).

ناشايستگي ها

در نصوص ديني افزون بر شرايط و شايستگي هاي رايزني، به ابعاد منفي و جهات سلبي آن نيز اشاره شده است؛ پاره اي از آنچه در روايات آمده، عبارت است از:

1. ترس و بزدلي 2. بخل 3. حرص

در سفارشات پيامبر اكرم(ص) به اميرالمؤمنين(ع) آمده است: «اي علي! با انسان ترسو مشورت مكن، زيرا راه هاي گشايش را بر تو تنگ مي كند، با بخيل به رايزني مپرداز كه تو را از هدف باز مي دارد و انسان حريص را مشاور خود مكن كه كام جويي را نزد تو بيارايد».«يا علي لاتشاور جباناً فانه يضيق عليك المخرج و لاتشاور البخيل فانه يقصر بك عن غايتك و لاتشاور حريصاً فانه يزين لك شرها»؛ (علل الشرايع، 559).

4. دروغ؛ حضرت علي(ع) مي فرمايد: «از دروغگو رأي مجو كه چون سراب است. امور دسترس ناپذير را نزديك مي نماياند و امور دسترس ناپذير را نايافتني مي نماياند».«لا تستشر الكذاب فانه كالسراب يقرب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب»؛ (غررالحكم، ش 10351).

دو. امام خميني(ره)

امام خميني(ره) همواره بر حضور پرشور مردم در انتخابات نمايندگان شايسته تأكيد فراوان داشت: «نمايندگاني متعهد، متفكر و دلسوز به ملت و خصوص طبقه مستضعف و خدمتگزار به اسلام و مسلمين در مجلس شوراي اسلامي بفرستيد»آشنايي با مجلس شوراي اسلامي(پيام 28 بهمن س 358)، ص 13. و فرمود: «اميد است ملت مبارز متعهد با مطالعه دقيق در سوابق اشخاص و گروه ها، آراي خود را به اشخاصي دهند كه به اسلام عزيز و قانون اساسي وفادار باشند و از تمايلات چپ و راست،

بري باشند و به حسن سابقه و تعهد به قوانين اسلام و خيرخواهي امت معروف و موصوف باشند».

ايشان همچنين مي فرمايد: «بايد به اشخاصي كه احتمال انحراف در آنان مي رود رأي ندهند؛ چه احتمال انحراف عقيدتي و يا اخلاقي» همان، (21 اسفند 1358) ص 14؛ 17 ارديبهشت 359. و «كساني را انتخاب كنند كه صددرصد مسلمان و معتقد به احكام اسلام و متعهد به اجراي احكام اسلام و مخالف با مكتب هاي انحرافي و معتقد به جمهوري اسلامي باشند».همان.

از چند سخن پيشين به دست مي آيد:

1. بررسي سوابق و ويژگي هاي كانديداهاي مجلس لازم و بايسته است و نبايد ناآگاهانه و بدون بررسي كافي كسي را برگزيد.

2. با احتمال انحراف عقيدتي و اخلاقي، نمي توان به كسي رأي داد. به عبارت ديگر بايد صلاحيت افراد را احراز كرد.

3. شرايط و صلاحيت هاي لازم براي نمايندگي از ديدگاه امام خميني(ره) عبارت است از: صددرصد مسلمان بودن، نداشتن انحراف اعتقادي و مخالفت با مكاتب انحرافي، عدم انحراف اخلاقي، متفكر بودن، خيرخواهي، تعهد، دلسوزي و در خدمت اسلام و مردم بودن، وفاداري به نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي و پاي بندي و التزام به اجراي احكام اسلامي.

جزو وظايف مقام معظم رهبري تصميم گيري هاي كلان و جلوگيري از انحراف نظام بيان شده است آيا مسائلي چون ،افزايش اعتياد به مواد مخدر،افزايش بي حجابي،فساد جنسي،فرار مغزها،به هم ريخته بودن سيستم آموزش و پرورش و....جزء مسائل عمده تاثير گذار عمده نيستند؟اگرهستند اي

پرسش

جزو وظايف مقام معظم رهبري تصميم گيري هاي كلان و جلوگيري از انحراف نظام بيان شده است آيا مسائلي چون ،افزايش اعتياد به مواد مخدر،افزايش بي حجابي،فساد جنسي،فرار مغزها،به هم ريخته بودن سيستم آموزش و پرورش و....جزء مسائل عمده تاثير گذار عمده نيستند؟اگرهستند ايشان چه اقداماتي براي رفع آن انجام داده اند؟

پاسخ

اين مسأله از زواياي مختلف نيازمند بررسي مي باشد:

الف) از نظر ساختار سياسي:

همانگونه كه مي دانيم, شيوه حكومت داري در زمانهاي گذشته نظير حكومت امام علي(ع), به دلايلي نظير تعداد كم جمعيت مجتمع هاي انساني (شهرها, روستاها و ...) و ساده بودن (در مقابل پيچيدگي) روابط اجتماعي, سياسي و اقتصادي جامعه و به تبع متنوع نبودن وظايف حكومت ها, متمركز بوده است؛ پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع), متناسب با عصر و زمان خود, رياست و مسئوليت تمامي امور اجرايي, تقنيني, قضايي و ..., را بر عهده داشتند و شخصا رسيدگي به امور جامعه رسيدگي مي نمودند. و نصب و عزل استانداران, قضات و كارگزاران, مستقيما با نظر و حكم آن بزرگواران انجام مي پذيرفت.

اما در زمان كنوني شرايط و مقتضيات زمان و عوامل فوق به شدت دچار تغيير گرديده و وظايف حكومتها در ارتباط با اداره جامعه, متنوع و پيچيده شده است, اداره هر چه كارآمدتر و دقيق تر جامعه, و تقسيم تخصصي امور آن, تفكيك قوا را مي طلبد. نظام اسلامي ما نيز از اين قاعده مستثني نمي باشد؛ از اين رو در اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي تفكيك قوا و تفويض وظايف و اختيارات حكومتي به بخشهاي سه گانه حكومت, سپرده است.

هر چند موضوع فوق در درجه اول به عنوان

يك ضرورت زماني و كاملا منطقي و خردمندانه است, اما يكي از عوارض آن, عدم دخالت و اعمال نظر مستقيم ولي فقيه بر عزل و نصب هاي كارگزاران و مأموران حكومتي در بخشهاي مختلف از سوي ولي فقيه و حاكم اسلامي مي باشد.

مقام معظم رهبري در تبيين محدوده وظايف و اختيارات ولي فقيه نسبت به ساير قوا مي فرمايد:

«هر كسي به هر اندازه اي كه حوزه اختياراتش هست , همان اندازه بايد پاسخگو باشد. البته مسئوليت انقلاب با مديريت اجرايي كشور فرق دارد: اين را توجه داشته باشيد, رهبري طبق قانون اساسي - درست هم همين است - مسئوليت اجرايي ندارد؛ جز در زمينه نيروهاي مسلح. البته مديريت انقلاب - كه همان رهبري است - مسئوليت حفظ جهتگيري انقلاب و نظام را دارد؛ بايد مواظب باشد كه انقلاب و نظام از آرمانها منحرف و منصرف نشود؛ فريب دشمن را نخورد, راه عوضي نرود, اينها مسئوليت هاي رهبري است...» (مقام معظم رهبري, ديدار با دانشگاهيان دانشگاه شهيد بهشتي, 22/2/1382)

بر اين اساس با توجه به تقسيم كار و مشخص شدن حوزه مسئوليتها در بسياري مسائل نظير همين عزل و نصب ها, در شرايط كنوني ولي فقيه نمي تواند دقيقا آن گونه كه امام علي(ع), در اداره حكومت خود بوده و رفتار مي نمودند, رفتار نمايد و چنين انتظاري هم از او وجود ندارد. بلكه همانگونه كه گذشت وظيفه نظام اسلامي و ولي فقيه تعيين الگوهها و معيارهاي اساسي در جهات مختلف و اهتمام به اجراي آنها از سوي مسئولين اجرايي است, نه دخالت مستقيم در امور مربوط به قواي سه گانه. و به علاوه در زمان كنوني

بسياري از مسئولين اجرايي, تقنيني, شرايط و ... با انتخاب مستقيم مردم به قدرت مي رسند. و ولي فقيه هيچ گونه نقشي ندارد.

ب) از نظر عملكرد

بررسي واقعيات و حوادث دوران انقلاب اسلامي و پس از آن به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه نظام جمهوري اسلامي ايران همانگونه كه در اصول و مباني اعتقادي و ارزشي خويش آموزه هاي دين مبين اسلام را محور قرار داده است در مقام عمل نيز به سيره بزرگان اسلام اقتدا نموده و مي نمايد, برخي از مهمترين نمونه عبارتند از:

1_ همانگونه كه امام علي(ع) در بدو حكومت به شدت با كارگزاران مفسد عثمان برخورد نمودند, يكي از اقدامات اوليه انقلاب اسلامي بركناري, تعقيب, محاكمه و مجازات مسئولين و كارگزاران فاسد رژيم پهلوي بود؛ فشار بر رژيمهاي آمريكا و مصر بر بازگرداندن محمدرضا شاه به ايران جهت محاكمه, محاكمه و اعدام هويدا - يكي از نخست وزيران دوران پهلوي - محاكمه و اعدام نصيري رئيس ساواك, و ... نمونه هايي از اين موضوع مي باشند. نظام انقلابي ايران با شدت هر چه تمام تر ضمن اصلاح ساختارهاي اجرايي و مديريتي كشور در بشخهاي مختلف, به بازپس گيري اموال عمومي از سران رژيم گذشته, اهتمام ويژه اي مبذول داشت. تشكيل دادگاههاي انقلاب, كميته هاي انقلاب اسلامي و ... در اين راستا قابل تحليل و ارزيابي مي باشد.

2- بعد از گذار از دوران انقلاب نيز اصلاح ساختارهاي مختلف و مقابله جدي با فساد خصوصا در مسئولين و كارگزاران به شدت تعقيب شده و مي شود: مقابله با سياستهاي غير اسلامي دولت موقت, عزل و بركناري بني صدر از رياست جمهوري, محاكمه و

برخورد جدي با مديران ارشد نظام قطب زاده - دريادار مدني و ... مقابله با برخي وزيران كه در صدد ترويج فرهنگ غيراسلامي بودند و مجبور نمودن آنان, استعفا و ..., تأكيدات و پي گيريهاي جدي مقام معظم رهبري در برخورد با فساد به عنوان يكي از آفات اصلي كه نظام اسلامي را تهديد مي نمايد, همگي گواهي بر اين مدعي است, مقام معظم رهبري در فرمان مبارزه با فساد كه به قواي سه گانه داشتند, تأكيد مي نمايند كه هيچ فرد يا نهادي نمي تواند به واسطه انتساب به ايشان, از شمول اين قانون مستثني باشد. و در جاي ديگر مي فرمايند: «اگر من كسي را منصوب كرده باشم و بعد در او عيبي از قبيل همين مفاسد اقتصادي ببينم, بدون ترديد با او مماشات نمي كنم و او را كنار مي گذارم.» (همان)

همچنين در ساير زمينه هاي مهم مانند فرار مغزها، سيستم آموزش و مفاسد جامعه و... بيشترين پيگيري را داشته و حتي مستقيما به مسؤولين مربوطه تذكر داده و نتايج اقدامات را جويا مي شوند.

3- همانگونه كه امام علي(ع) علي رغم تلاش بسيار زياد در اصلاح ساختار سياسي, اداري و نظامي خويش, به دليل وجود موانع متعدد, به صورت كامل در اين زمينه موفق نبودند و حتي در ميان كارگزاران ايشان افراد ناباب و منافق يافت مي شدند, متأسفانه در نظام اسلامي به دليل وجود موانع بيشماري, علي رغم تمامي تلاشها و اقدامات ارزنده, باز هم افراد و مديراني در بدنه نظام وجود دارند كه قدرت و مسئوليت را امانت ندانسته و آن را به عنوان وسيله اي براي ارضاي اميال نفساني,

منافع و طمع ورزيهاي خود و جناح وابسته به خود به حساب مي آورند.

وجود بقايايي از نظام اداري قبل از انقلاب و رسوبات فكري و فرهنگي آن, نهادينه نشدن فرهنگ و ارزشهاي اسلامي به صورت كامل در تمامي بخشهاي اجرايي كشور, و متأسفانه اختلافات سياسي و جناحي, بخشي از عوامل اين موضوع بوده كه اميد مي رود با كار فرهنگي مستمر و نهادينه شدن ارزشهاي اسلامي, كاركرد دقيق و مطلوب دستگاههاي گزينشي و نظارتي كشور, و وحدت و همدلي همه مسئولين و جناحهاي سياسي, اصلاح كامل ساختارهاي مختلف كشور نايل آمد.

4- و نكته آخر را از بان مقام معظم رهبري در اين زمينه بشنويم:

«اين كه بگوييد با كساني كه دچار فساد شده اند برخورد قاطع نمي شود, اين را قبول ندارم, نه برخورد مي شود اين كه بگوييد با كساني كه قاطع برخورد نمي كنند, چرا برخورد نميشود, جواب اين است كه با آن كساني كه قاطع برخورد نمي كنند, چگونه برخورد كنيم؛ برخورد همين است كه تذكر و هشدار بدهيم و به آنها بگوييم, برخورد لازم در آن جا اين است؛ اما شفافيت لازم در اين مورد براي مردم صورت نمي گيرد. يك وقت انتظار هست كه مرتب اعلاميه داده شود و بگويند فلان كسي را گرفتيم, پدر فلان كسي را در آورديم, فلان كسي اين فساد را كرده, اين درست نيست, ... يك نفر جرمي مي كند آدم خيلي بدي هم هست بايست مجازات بشود, اما اگر اسم او را اعلام كرديد, اين پسر يا دخترش در دانشگاه, خانه, محله, مي دانيد با اين اعلان چند نفر مجازات مي شوند؟ چه لزومي دارد؟...»

در

هر صورت مقام معظم رهبري بيشترين اهتمام را به وجود مسائلي كه نام برديد داشته و دارند و در رهنمودها و برنامه ريزي هاي كوتاه مدت و كلان خويش، توجه جدي به اين قبيل امور دارند، اما اين كه مشاهده مي نماييم در عمل علي رغم تمامي دستاوردهاي مفيد باز هم كاستي هايي وجود دارد به اموري از قبيل، ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و مديريتي و فرهنگي جامعه و موانع بين المللي باز مي گردد كه تا زماني كه تمام اين ساختارها از همه نظر اصلاح نشده و در تعامل كامل با يكديگر قرار نگيرند، كماكان شاهد وجود پاره اي از مشكلات در جامعه خواهيم بود كه بحمدالله به بركت انقلاب اسلامي و سياست هاي مثبتي كه در حل اساسي آن اتخاذ گرديده و با همت و همدلي مردم و مسؤولين گام هاي اساسي در اين زمينه ها تحقق يافته است و مي رود تا در آينده اي نه چندان دور با چشم انداز بيست ساله، به طور كامل شاهد جامعه اي سربلند، پيشرفته و عاري از معضلات و مشكلات باشيم، انشاءالله.

بالاخره نفهميدم تأسيس سپاه كار كي بوده است. توي انتخابات حتي نهضت آزادي هم مدعي تآسيس آن شده است. اگر مي شود علت اين كثرت نفرها را بفرماييد و مسأله را روشن كنيد كه كي تأسيس كرده است؟

پرسش

بالاخره نفهميدم تأسيس سپاه كار كي بوده است. توي انتخابات حتي نهضت آزادي هم مدعي تآسيس آن شده است. اگر مي شود علت اين كثرت نفرها را بفرماييد و مسأله را روشن كنيد كه كي تأسيس كرده است؟

پاسخ

الف - چگونگي تأسيس سپاه :

انقلاب اسلامي از مشاركت و مبارزه ايثارگرانه و همه جانبه مردم شكل گرفت، حركت كرد و به پيروزي رسيد. يكي از زمينه هاي مشاركت مردم همكاري و همياري گروه ها واقشار مستعد و مؤمن به انقلاب بود كه با توانايي ها و امكانات چريكي، قبل از پيروزي انقلاب خود را براي جهادي كه احتمالا فرمانش از سوي امام خميني صادر مي شد، آماده ساختند. بسياري از آنها در مبارزات مسلحانه جريان انقلاب به شهادت رسيدند و بسياري ديگر در پيروزي انقلاب و استقرار نظام اسلامي بيشترين مساعدت ها را نمودند. اين نيروي قابل توجه كه نام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» بر آن نهاده شد، في الواقع جوشيده از متن انقلاب بود كه پس از پيروزي انقلاب، آشكارا شكل و هيأت مشخص به خود گرفت و در ادامه استقرار نظام، در برپايي نظم و دفع اشرار و ضد انقلاب، تحت فرمان مركزيت انقلاب، مأموريت هاي متعدد و گوناگوني را عهده دار شد (ر.ك: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيد محمد هاشمي، انتشارات دادگستر، ج 2، ص 352).

بر اين اساس شكل گيري اوليه سپاه پاسداران نه توسط شخص يا جرياني خاص بلكه مانند ساير نهادهاي انقلابي به صورت كاملا مردمي و خود جوش بود كه تدريجا و با توجه به شرايط و نياز جامعه از ميان نيروهاي انقلابي به صورت داوطلبانه و براساس

احساس تكليف شرعي و انقلابي، شكل گرفته و موجوديت يافت. اما تأسيس قانوني و رسميت بخشيدن به اين جريان خودجوشي و انقلابي توسط بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني بود كه در دوم ارديبهشت سال 1358 طي فرماني، تأسيس اين نهاد مقدس را اعلام و شوراي انقلاب با تشكيل شوراي فرماندهي سپاه، گام اساسي را در جهت سازماندهي اين نهاد برداشت (ر.ك: روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت، انتشارات پيام مهدي(عج)، 1379، ص 70).

و اصل يكصد و پنجاهم قانون اساسي جايگاه قانوني آن را مشخص كرد.

امام خميني درباره اين نهاد انقلابي فرمودند: «چه قدر من از اين صورت هاي نوراني، ايماني، اسلامي خوشم مي آيد. چقدر اين برادرها و فرزندانم را دوست دارم. شما ها امروز فرزندان اسلام هستيد، شماها امروز فرزندان رسول خدا(ص) هستيد، خدمت به ديانت اسلام مي كنيد و در راه خدا قيام كرده ايد، پاسداران قرآن كريم هستيد، پاسداران اسلامي مقدس هستيد» (صحيفه نور، ج 6، ص 444).

ب - رابطه نهضت آزادي با سپاه :

نهضت آزادي، نيروهاي ليبرال و دولت موقت، از ابتداي تشكيل سپاه پاسداران و ساير نهادهاي انقلابي، مخالفت جدي نشان داده و براي انحلال و تضعيف سپاه و اين نهادها از هيچگونه توطئه و سنگ اندازي و كارشكني، دريغ نورزيدند (انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، منوچهر محمدي، نشر معارف، 1380، ص 166).

در اين زمينه مهندس بازرگان در يك پيام تلويزيوني در تاريخ 9/12/57 يعني تقريبا 3 ماه قبل از تأسيس رسمي سپاه عنوان كرد كه «كميته هاي امام و گروه هاي افراطي، خطر بزرگي در برابر دولت و انقلاب هستند» و

چند روز بعد بيان داشت كه اول بايد سراغ كميته ها برويم و دست و بال آنها را ببنديم (ر.ك: مواضع نهضت آزادي در برابر انقلاب اسلامي، ص 24 و 25).

توطئه ها و كارشكني هاي بني صدر عليه سپاه در تمام مدت رياست جمهوري اش بر كسي پوشيده نيست (بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، قاسم روان بخش، نشر هماي غدير، 1382).

فلسفه وجودي نيروي مسلحي مثل سپاه در كنار نيرويي مثل ارتش در شرايط كنوني چيست؟

پرسش

فلسفه وجودي نيروي مسلحي مثل سپاه در كنار نيرويي مثل ارتش در شرايط كنوني چيست؟

پاسخ

دفاع از كيان انقلاب اسلامي و حفاظت داخلي شهرها از تهديدات دشمنان از وظايف اصلي سپاه است اما حفاظت از مرزها از وظايف اصلي ارتش است.

علاوه بر اينكه براي بالا بردن ضريب امنيتي كشور به طور معمول كشورها در صورت توانايي از چندين سازمان در عرض هم ديگر استفاده مي كنند تا احتمال تباني و خيانت به حداقل برسد از اين رو سپاه پاسداران جزء نيروهاي مصرح در قانون مي باشد.

بر اساس اصل يكصد و پنجاهم قانون اساسي «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شده براي ادامه نقش خود در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پا برجا مي ماند. حدود وظايف و قلمرو مسئوليت اين سپاه در رابطه با وظايف و قلمرو مسئوليت نيروهاي مسلح ديگر با تاكيد بر همكاري و هماهنگي برادرانه ميان آنها بوسيله قانون تعيين مي شود».

و به موجب ماده اول اساسنامه سپاه پاسداران (مصوب 15/6/1361): «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نهادي است تحت فرماندهي عالي مقام رهبري كه هدف آن نگهباني از انقلاب اسلامي ايران و دستاوردهاي آن و كوشش مستمر در راه تحقق آرمانهاي الهي و گسترش حاكميت قانون خدا طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران و تقويت كامل بنيه دفاعي جمهوري اسلامي از طريق همكاري با ساير نيروهاي مسلح و آموزش و سازماندهي نيروهاي مردمي مي باشد».

در قانون اساسي آمده است كه اصل بر برائت است و همه مورد اعتمادند مگر عكس آن ثابت شود . ولي مقام معظم رهبري در قزوين فرمودند كه شرايط نامزدي مجلس بايد "احراز " شود آيا اين دو با هم در تناقض نيستند

پرسش

در قانون اساسي آمده است كه اصل بر برائت است و همه مورد اعتمادند مگر عكس آن ثابت شود . ولي مقام معظم رهبري در قزوين فرمودند كه شرايط نامزدي مجلس بايد "احراز " شود آيا اين دو با هم در تناقض نيستند

پاسخ

اصل بر برائت اولا به معناي مورد اعتماد بودن همگان نيست ثانيا محدوده اجرايي آن، در محاكم و هنگام اتهام است بدين معني كه اصل بر برائت و عدم ارتكاب جرم است مگر آن كه جرم اتهامي نسبت به متهم اثبات شود. پس صرف اين كه يك نفر متهم به قتل يا فلان جرم يا تخلف باشد نمي شود او را محكوم و مجازات كرد، گرچه با وجود قرائن و امارات اتهامي، براي اثبات ارتكاب يا عدم ارتكاب جرم مي توان او را محاكمه (نه محكوم) كرد.

بنابراين مفاد اصل برائت، نسبت ندادن جرم يا تخلف به افراد است مادامي كه جرم يا تخلف آنها اثبات نشود و اين معناي اصل سي و هفتم قانون اساسي است كه مي گويد: «اصل برائت است و هيچ كس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود، مگر اينكه جرم او در دادگاه ثابت گردد».

اما مسأله اي كه مقام معظم رهبري فرمودند نسبت به متهمين نيست بلكه موضوع تصدي مناصب و مقامات اجرايي و كليدي است كه در همه كشورها و همه اقشار و اصناف، وقتي پست يا منصبي را به كسي واگذار مي كنند، قبل از آن، صلاحيت و شايستگي هاي وي را براي احراز آن سمت بررسي مي كنند اگر او را واجد شرايط تشخيص دادند، صلاحيت او را براي احراز آن مقام تأييد

مي كنند. آيا شما براي انتخاب همكار يا پزشك يا استاد يا مكانيك خوب براي اتومبيلتان اصل را بر اين مي گذاريد كه همه متخصص هستند. در نامزدي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي كه يك كارهاي مهم به عهده آنان واگذار مي شود آيا تخصص و تعهد لازم است يا نه؟ اگر تخصص نداشته باشند در قانونگذاري به جاي اصلاح، فساد و نابساماني را به ارمغان مي آورند اگر تعهد نداشته باشند نه در قانونگذاري و نه در نظرات، درست عمل نمي كنند بنابراين كشور رو به پيشرفت و سامان اقتصادي ، سياسي، فرهنگي و ... نخواهد رسيد. تعهد و تخصص يك شايستگي ديگري است كه مدعي آن بايد اثبات كند مانند كسي كه خواهان مجوز پزشكي است بايد اثبات كند كه تحصيلات پزشكي و مهارت لازم را دارد و هرگز بنابر اصل برائت بدون تحقيق به او پروانه پزشكي نمي دهند.

شايد گفته شود خود مردم مي توانند صلاحيت را تشخيص دهند و بر فرض اشتباه دفعه بعد انتخاب نمي كنند؛ در اين باره بايد گفت، آنچه وظيفه دولت و شوراي نگهبان است؛ احراز حداقل صلاحيت هاست. و اما در ميان نامزدهاي صلاحيت دار مردم بهترين را به نظر خود انتخاب مي كنند. و اين وظيفه دولت و دستگاه هاي مطلع و ذيربط است كه افرادي را در معرض انتخاب مردم قرار بدهند كه حداقل صلاحيت ها را داشته باشند. چنان كه نظام پزشكي به كساني اجازه مي دهد كه در جامعه مطب بزنند كه حداقل مدرك و سواد لازم را داشته باشند و مردم از ميان معرفي شده ها، بهترين را انتخاب مي كنند. با

اين نگاه احراز صلاحيت توسط دولت و شوراي نگهبان «حق مردم» است. و براي كم شدن درصد اشتباه و از دست دادن زمان و امكانات مي باشد.

آيا بهتر نبود كه از ابتدا وظايف شوراي نگهبان مشخص شودتااين اشكالات مطرح نشود زيرا دست شوراي نگهبان بسيار باز است واين سبب خرده گيري افراد سود جو وبي اطلاع مي شود ؟

پرسش

آيا بهتر نبود كه از ابتدا وظايف شوراي نگهبان مشخص شودتااين اشكالات مطرح نشود زيرا دست شوراي نگهبان بسيار باز است واين سبب خرده گيري افراد سود جو وبي اطلاع مي شود ؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال گفتني است:

اولاً، وظايف و اختيارات شوراي نگهبان در قانون اساسي مشخص مي باشد كه عبارتند از:

1. نظارت بر قوانين و مقررات، به منظور پاسداري از احكام اسلامي و قانون اساسي به موجب اصول، 4 و 91 و 93 و 94 و 95 و 96 و 97 قانون اساسي.

2. تفسير قانون اساسي بر اساس اصل 98 قانون اساسي.

3. نظارت بر داوطلبي، انتخابات و همه پرسي، بر اساس اصل 99 قانون اساسي، و اصولي نظير اصل 110 و 118 بر اساس اين اصول شوراي نگهبان به انجام وظايف و اختيارات قانوني خود پرداخته و هيچ گونه عملكرد و اختيار فراقانوني ندارد

ثانياً: آنچه موجب شده است عده اي از افراد جامعه درباره عملكرد شوراي نگهبان دچار ابهام شوند، جوسازيهاي برخي گروههاي سياسي پيرامون نظارت استصوابي شوراي نگهبان در تأييد صلاحيت كانديدها است كه اين موضوع با بررسي فلسفه وجودي نظارت بر داوطلبان كه اصل 99 قانون اساسي آرا را به شوراي نگهبان سپرده است و - هر گونه برداشتي غير از نظارت استصوابي، باعث لغو و بي معنا بودن چنين نظارتي از سوي قانونگذار در اصل مذكور مي شود - قابل حل است خصوصاً با توجه به اينكه طبق اصل 98 قانون اساسي تفسير اصول قانون اساسي بر عهده شوراي نگهبان بوده و بعلاوه ادله منطقي و مستندات قانوني متعدد چنين نظارتي را از وظايف مهم شوراي نگهبان به حساب مي آورد. كه از

جمله اين دلايل صيانت از آراء مردم و جلوگيري از ورود افراد ناشايست، و مخالف نظام اسلامي به درون بدني، نظام و دستگاه مهم قانونگذاري كشور مي باشد.

ثالثاً: در جهت تبيين اين قبيل اشكالات و ابهامات، پاسخهاي منطقي و مستند زيادي به صورت كتاب، مقاله و... عرضه و در دسترسي همگان مي باشد و بعلاوه صدا و سيما با برگزاري نشست هايي كه با حضور انديشمندان حقوقدانان و اعضاي شوراي نگهبان داشته، به زدودن اين ابهامات كمك كرده است.

برخي از اين منابع عبارتند از:

1. بررسي فقهي - حقوق شوراي نگهبان، به فرج الله هدايت نيا، مركز نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380.

2. حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، مرتضي مرندي، نشر معارف، 1382.

3. نظارت و نهادهاي نظارتي، محسن ملك افضلي اردكاني، نشر سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382.

4. نظارت استصوابي، عباس نيكزاد، نشر دفتر انقلاب و بازرسي انتخابات استان قم، 1380.

رابعاً: متأسفانه افراد سودجود، به هيچ معيار و قانوني پاي بند نيستند و براي دستيابي به اهداف نامشروع خود از شبهه آفريني و ايجاد ابهام حتي در مورد واضح ترين اصول قانون اساسي هيچ گوني ابايي ندارند.

از اين رو نمي توان وجود ابهامات را دليل بر مشخص نبودن موضوعي در قانون و امثال آن دانست و نكته آخر اينكه در صورتي كه تمايل داريد آدرس پستي خود را براي ما ارسال نماييد تا بتوانيم يك نسخه از كتاب حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران نوشته دكتر مرتضي مرندي را براي شما ارسال نماييم.

با وجود شوراي نگهبان كه اسلامي بودن مصوبات را تضمين ميكند چرا تعيين صلاحيت نمايندگان قبل از انتخابات لازم است؟

پرسش

با وجود شوراي نگهبان كه اسلامي بودن مصوبات را تضمين ميكند چرا تعيين صلاحيت نمايندگان قبل از انتخابات لازم است؟

پاسخ

اولاً، وظايف، و اختيارات و كار ويژه هاي نمايندگان مجلس فقط در حوزه قانونگذاري محدود نمي شود تا بتوان از مجراي شوراي نگهبان اسلاميت و مطابق قانون اساسي بودن آنها را تضمين كرد، بلكه مجلس شوراي اسلامي داراي وظايف و اختيارات بسيار زيادي است كه به صورت مستيم و غير مستقيم بر منافع، مصالح، امنيت و استقلال كشور ارتباط مستقيمي داشته و مي تواند بر بسياري از بخشهاي نظام سياسي و خط و مشي هاي آن مؤثر باشد، به عنوان نمونه علاوه بر قانونگذاري يكي از انواع نظارت كه از كار ويژه هاي مجلس است، نظارت تأسيسي است كه يك بخش از آن رأي اعتماد به هيأت وزيران و نظارت بر تشكيل دولت است و همچنين مي تواند با نظارت سياسي خود به استيضاح وزيران دست بزند و... (جهت آشنايي ر. ك: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، ج 2، ص 129.)

ثانياً: در صورتي كه شوراي نگهبان در تأييد صلاحيتهاي نمايندگان نظارت نداشته باشد به علت ورود افراد مخالف اسلام و نظام اسلامي، روند قانونگذاري در كشور دچار اختلال و وقفه خواهد شد و يا زمان طولاني طي خواهد كرد زيرا طبيعي است كه چنين افرادي قوانيني وضع مي كنند كه مطابق با اميال و منافع خود و بر ضد اصول و مباني نظام و قانون اساسي باشد. نتيجه چنين مجلسي اين است كه پس از تصويب و قانون، بايد منتظر رد آن از سوي شوراي نگهبان بود و دوباره بازگشت به مجلس و...

ثالثاً: علاوه بر ناكارآمدي و وقفه در

امر قانونگذاري، چنين افرادي امنيت، استقلال و اصول و مباني نظام اسلامي و منافع و مصالح جامعه را نيز با بحران روبرو مي سازند، و اين امري كاملاً غير عقلاني است كه هيچ يك از نظام هاي سياسي جهان بدان تن نمي دهند، زيرا معقول نيست كه مجلس به عنوان بخش مهمي از يك نظام كه بايد كاملاً هماهنگ و در راستاي تأمين اهداف آن سيستم سياسي حركت كند، به دست مخالفين آن نظام افتاده و كاركردهايي صددرصد مخالف با اهداف وبرنامه هاي نظام سياسي موجود داشته باشد و پيشرفت و كارآمدي نظام را در عرصه هاي مختلف و از آن جلوگيري نمايد.

از اينرو نظارت شوراي نگهبان در تأييد صلاحيتهاي كانديدهاي مجلس امري كاملاً منطقي و ضروري است. افزون بر آن شوراي نگهبان در مرحله ديگري نيز نظارت دارد و آن قانوني بودن روش ورود به مجلس و عدم تقلب در انتخابات است. بنابراين سلامت دستگاه قانونگذاري و قوانين منصوب در گروه سه مرحله نظارت است:

(1) تأييد صلاحيت داوطلبان

(2) نظارت و تأييد صحت و سلامت انتخابات

(3) ارزيابي مطابقت مصوبات مجلس با قانون اساسي و قوانين شرع.

چرا را رهبر جامعه در منزلي درسطح پايين ترين قشر جامعه زندگي نمي كنند؟ در حالي پيامبر بدون صريحا به اين مسئله تاكيد فرموده اند. اگر نياز محل اجتماعي براي جلسات سخنراني وجود دارد مي توان گفت كه در زمان پيامبر نيز اين نياز بوده است و پيامبر اين نياز را از طر

پرسش

چرا را رهبر جامعه در منزلي درسطح پايين ترين قشر جامعه زندگي نمي كنند؟ در حالي پيامبر بدون صريحا به اين مسئله تاكيد فرموده اند. اگر نياز محل اجتماعي براي جلسات سخنراني وجود دارد مي توان گفت كه در زمان پيامبر نيز اين نياز بوده است و پيامبر اين نياز را از طريق مساجد بر طرف كرده اند. شايد اگر اين روش در جامعه ما نيز پياده مي شد اولا مساجد متاسفانه اين قدر كم استفاده نبودند و هم ...

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال بايد گفت:

اولاً، اگر منظور شما، زندگي شخصي مقام معظم رهبري است، كساني كه از نزديك با زندگي معظم له ارتباط و رفت و آمد دارند ساده زيستي ايشان را حتي در سطح پايين ترين اقشار جامعه تأييد مي نمايند به گونه اي كه حتي در ميان مخالفين منصف نظام هم هيچ گونه ابهام و شايعه خلافي در اين زمينه وجود ندارد. مقام معظم رهبري هم شديداً خود به مسأله ساده زيستي پاي بندند و هم ساير مسئولين را به رعايت اين امر مهم توجيه نموده ومي فرمايند:

«مسئول در جمهوري اسلامي، يك معدود وظايفي را بايد رعايت كند، زندگي، نوع غذا و مصرف او و اعضاي خانواده اش بايد شبيه ضعفاي مردم باشد و در اين صورت است كه مردم او را از خود و خود را هم راه او مي دانند» (روزنامه ايران، 26/12/1375) و در جاي ديگر در ديدار مسئولان وكارگزاران نظام مي فرمايند: «برادران نمي شود ما در زندگي مادي مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند: مردمي كه خيليشان از اوليات زندگي محرومند... من و

شما، همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم» اما حالا مثل عروسي اشراف عروسي بگيريم؟ مثل خانه اشراف درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابان ها حركت كنيم؟ اشراف مگر چه گونه بودند؟ چون آنها فقط ريششان تراشيده بود، ولي ما ريشمان را گذاشته ايم، همين كافي است؟ نه، ما هم مترفين مي شويم. واله در جامعه اسلامي هم ممكن است مترف به وجود بيايد. از آيه شريفه «و اذا اردنا نهلك قريةً امر نام مترفيها ففسقوا فيها» (سوره اسراء آيه 16)، بترسيم. (حديث ولايت، ج 7، ص 52).

در هر صورت جهت آشنايي با جلوه هايي از ساده زيستي مقام معظم رهبري مي توانيد به منابع ذيل مراجعه نمايد:

1. پرتوي از خورشيد، علي شيرازي، بوستان كتاب قم، 1382

2. حكايت نامه سلاله زهرا(س)، حسن صدري مازندراني، انتشارات مشهور، 1381.

3. زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، 1379.

4. در سايه خورشيد، هادي قطبي، مؤسسه فرهنگي خادم الرضا(ع)، 1381

در صورت تمايل با ارسال نشاني پستي خود، مي توانيم يك نسخه از اين منابع را براي شما بفرستيم.

ثانياً: اگر منظور شما اينست كه ولي فقيه، براي سخنراني و ديدارهاي خويش هر روز در مسجدي به انجام اين امر بپردازد؛ چنين موضوعي هر چند از جهاتي مطلوب است و دستاوردهاي بسيار مثبتي در زمينه تحكيم معنويات و ارزشهاي اسلامي در ميان كارگزاران نظام و ولي واقعيات و شرايط اجتماعي كنوني آن را غير ممكن مي سازد، توضيح آنكه، پيچيدگي و گسترش جامعه و روابط اجتماعي در عرصه هاي مختلف، مسأله رهبري و حكومت را با دقت ها خلافت ها الزامات خاصي همراه نبوده كه نمونه آن را در دوران گذشته از جمله صدر اسلام نمي توان يافت؛ موضوعاتي نظير

ساختار نظام سياسي، گسترش ارتباطات و اطلاعات، امنيت، اقتصاد و... به كلي ماهيتي متفاوت پيدا كرده است كه ديگر نمي توان از مراكز ساده (در مقابل پيچيده) و ابتدايي نظير دارالاماره يا مسجد و...، به اداره جامعه پرداخت. از اين رو مقتضيات و شرايط زمان و مكان شيوه ها و روشهايي مناسب با نيازهاي اين عصر را اقتضا مي كند، و وجود مركز و جايگاهي ثابت كه دائماً رهبر يا رئيس اجرايي كشور در آنجا مستقر بوده و با نظارت و اشراف كامل جوانب مختلف را كنترل نمايد. اهميت مي يابد.

البته آنچه كه در آموزه هاي اسلرامي ويژه بزرگان اسلام مورد تأكيد و اهميت بوده و مقام معظم رهبري نيز شديداً به رعايت آن اهتمام دارند، وجود ارتباط بين حاكم و مردم و اقشار مستضعف جامعه و اطلاع دقيق از وضيعت زندگي آنان مي باشد كه مقام معظم رهبري هم در سفرهاي رسمي و بازديدهاي خود از مناطق مختلف كشور و هم در سفرها و بازديدهاي غير رسمي و غير مترقبانه خود (كه به ندرت به اطلاع افكار عمومي مي رسد) به آن عمل نموده و به ساير مسئولين نيز توجه مي نمايند. نمونه اخير آن در حادثه زلزله بم كه در مدت بسيار كم، دوبار به صورت رسمي و غير رسمي از آن منطقه و اهالي آن بازديد و وضعيت زندگي آنان را بررسي نمودند. و همچنين اقشار مختلف جامعه در مناسبت هاي با ايشان ديدار داشته و يا مي توانند نظرات و ديدگاههاي خود را با ايشان مكاتبه نمايند.

و آخرين نكته اينكه مكاني كه هم اكنون به عنوان جايگاه ثابت ديدارهاي مقام معظم رهبري انتخاب شده، حسينيه ومكاني مذهبي همانند مسجد است كه

علاوه بر دارا بودن تأثيرات مذهبي مسجد، متناسب با مقتضيات زماني و مسائل امنيتي بوده و بعلاوه بسياري از مخدورات مسجد مانند مشكلاتي كه خانم ها دارند را ندارد.

درخواست مي كنم پاسخ دهيد درمورد سياستهاي حاكم در جامعه كه دولتمردان دارند اين بينش درجامعه وجود دارد كه دولتمردان راستگرا سياستي همچون انگلستان را در پيش گرفته وسياستمردان وقت دولت آقاي خاتمي سياستهاي آنها رنگ و بوي آمريكا را دارد خواهشمند است توضيح دهيد.

پرسش

درخواست مي كنم پاسخ دهيد درمورد سياستهاي حاكم در جامعه كه دولتمردان دارند اين بينش درجامعه وجود دارد كه دولتمردان راستگرا سياستي همچون انگلستان را در پيش گرفته وسياستمردان وقت دولت آقاي خاتمي سياستهاي آنها رنگ و بوي آمريكا را دارد خواهشمند است توضيح دهيد.

پاسخ

1) قبل از پيروزي انقلاب اسلامي (درزمان حكومت پهلوي) آنچه شايع وبلكه واقعيت داشت اين بود كه رضاشاه پهلوي سر سلسله اين خاندان با پشتيباني وبرنامه ريزي انگليس و برخي كشورهاي ديگر قدرت را بدست گرفت. خط دهي ها وتأمين منافع انگليس همچنان ادامه داشت تا اينكه بعد از كودتاي 28 مرداد 32، كه توسط عوامل آمريكا درايران انجام گرفت مجدداً محمد رضا پهلوي پس از نوعي فرار وكناره گيري به حكومت بازگشت. لذا ازآن زمان به بعد آنچه مد نظر شاه و حكومت پهلوي بود تأمين خواسته ها ومنافع آمريكا وغرب درايران مي باشد. وبه همين خاطر باتوجه به دو قطبي بودن قدرت درجهان دراين دوران، كشورما با روسيه روابط چندان گرم وموفقي نداشته است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بخاطر موضعگيري هاي قلدرمآبانه وزورگويانه آمريكا از جمله بلوكه كردن دارائي هاي ايران دربانكهاي آمريكا، حمله نظامي به ايران درجريان صحراي طبس، كودتاي نافرجام پايگاه نوژه، حمله موشكي به هواپيماي مسافربري ايران وحمايت همه جانبه از تهاجم نظامي عراق به ايران ودههاتوطئه ديگر حكومت آمريكا، روابط سياسي ايران وآمريكا قطع گرديد. وآنچه درسياست خارجي جمهوري اسلامي مطرح است، برقراري روابط عادلانه، تأمين منافع ايران وعدم برخوردهاي زورگويانه توسط ديگر كشورهاست. كه هر كشوري بتواند بهتر اين اصول را رعايت كند وزمينه هاي مختلف همكاري سياسي، اقتصادي، نظامي وغيره

را بيشتر داشته باشد جمهوري اسلامي ايران با او رابطه بهتري خواهدداشت. واينطور نيست كه تحت تأثير سياستهاي يك كشور بخصوصي قرار بگيرد . به همين دليل درطول تاريخ انقلاب اسلامي حتي درمورد يك كشور مانند انگليس يا آلمان ويا غير اينها شاهد فراز ونشيب وشدت وضعف درروابط باآنها هستيم و اين دقيقاً بخاطر نحوة موضعگيري آنها درقبال مسائل مختلف مورد علاقه ومهم براي جمهوري اسلامي است و ربطي به رئيس جمهور زمان ندارد .

چرامقام معظم رهبري با توجه به عدم برخورد مناسب برخي مسئولين با مفاسد اقتصادي به شكل قاطع ومستقيم وعلني مفسدين را به مردم معرفي نمي كنند ؟

اشاره

لطفاً راهنماييهاي لازم راجهت برطرف شدن شبهه فوق عنايت فرماييد .

پرسش

چرامقام معظم رهبري با توجه به عدم برخورد مناسب برخي مسئولين با مفاسد اقتصادي به شكل قاطع ومستقيم وعلني مفسدين را به مردم معرفي نمي كنند ؟

لطفاً راهنماييهاي لازم راجهت برطرف شدن شبهه فوق عنايت فرماييد .

پاسخ

عزيز گرامي :

اولاً تاآنجايي كه اين حقير مي داند ، حضرت آيت الله خامنه اي علاوه براصرار مؤكد بر پيگيري مفاسد اقتصادي شخصاً هم دستوراتي درموارد خاص مي فرمايند . اما ثانياً بايد به اين نكته واقف بشويم كه وقتي دريك جامعه ديني اصولي وقوانيني براي پيگيري امور جامعه برمبناي ديني وضع مي شود اقدام كردن درخارج ازآن چارچوب به نوعي بي مصرف كردن آن اصول وقوانين است . لذا ولي امر مسلمين اهتمام خود را درجهت هدايت مسئولان امر بكارمي بندد وبرآنها فرض است كه به وظايف قانوني خود عمل كنند . چنانچه قرار باشد رهبر مدعي وقاضي وضابط ومجري حكم هم باشد پس قوه عريض وطويلي همچون قوه قضائيه چه جايگاهي دارد ويا مثلاً اگر درمواردي كه احتياج به وضع قانون است، رهبر قانوني رامشخص كند نمايندگان مجلس وقوه مقننه بلا استفاده مي ماند وهمينطور است اموراتي كه مربوط به قوه اجرائيه ودولت است .

اما هر انسان منصفي اذعان دارد كه سخنان وبعضاً فريادهاي مقام معظم رهبري درموضوع مفاسد اقتصادي خالصانه وبدور از مطامع شخصي وتبليغي است .

اما بياد بياوريم كه متأ سفانه اميرالمؤمنين نيز درمقام اجراي احكام الهي گرفتار مأ موريتي بود كه به وظايف خود عمل نمي كردند . مثلاً حضرت ، استانداري رادرسرزميني قرار مي داد ولي اواز مجراي احكام الهي خارج مي شد . لذا اگر انتظار پيشرفت احكام اسلام وفرامين رهبري را داريم

بايد وظيفه شناسي مسئولين را با مطالبات مردمي ( آنچنان كه مقام معظم رهبري خود فرمودند ) بيشتر كنيم . ايشان بارها تأكيد فرمودند ) بيشتر كنيم . ايشان بارها تأكيد فرموده اند كه اساسي ترين خواسته اقشار ملت بايد « عدالت خواهي » وكوتاه كردندد ست مفسدين باشد % ا

آيا رهبر بايد در مقابل اشتباهات كساني كه مستقيما توسط ايشان منصوب شده اند جوابگو باشد؟

پرسش

آيا رهبر بايد در مقابل اشتباهات كساني كه مستقيما توسط ايشان منصوب شده اند جوابگو باشد؟

پاسخ

اگر خطاي كارگزار به گونه اي باشد كه انتخاب او را براي آن منصب انتخابي خطا مي نماياند، رهبر نيز بايد پاسخگوياين انتخاب خطا باشد، اما اگر او فرد لايقي است و در يك يا چند مورد خطا كرده است به گونه اي كه به لياقت كلي اولطمه نمي زند در اين صورت هرگاه رهبر در نظارت بر كار اين كارگزار سستي كند و جبران نكردن خطا به دليل سستيرهبر در نظارت باشد، باز رهبر نيز پاسخگوي آن است.

به طور كلي هرگاه خطا به رهبر منسوب شود چه به صورت مستقيم (صورت اول) و چه به صورت غيرمستقيم(صورت دوم) او نيز مسؤول خطا خواهد بود و در هر حالت مسؤوليت مردم در انتقاد سالم و نهي از منكر به قوت خودباقي است.{J

تاريخچه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، اهداف و وظايف، مؤسسات وابسته، شوراهاي اقماري و اعضاي آن را بيان نماييد؟

پرسش

تاريخچه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، اهداف و وظايف، مؤسسات وابسته، شوراهاي اقماري و اعضاي آن را بيان نماييد؟

پاسخ(قسمت اول)

الف_ نگاهي به تاريخچه شوراي عالي انقلاب فرهنگي:

پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در بهمن 1357 و بدنبال آن استقرار نظام جمهوري اسلامي بجاي نظام ستمشاهي پهلوي تغيير و تحول بنيادين در عرصه هاي گوناگون اجتماعي را ايجاب مي كرد چراكه تحول در نظام از طريق تحول در بنيادها و ساختارها تحقق مي يابد . در اين راستا مقوله «فرهنگ» از جايگاه ويژه و پايگاه ممتازي برخوردار است و تصور تغيير در نظام بدون تغيير در فرهنگ حاكم بر آن ، تصوري ناموجّه است.

صدور پيام نوروزي امام خميني « ره » در اول فروردين 1359 را بايد نقطه عطفي در تاريخ انقلاب فرهنگي دانست ايشان در بند يازده اين پيام بر ضرورت ايجاد «انقلاب اساسي در دانشگاه هاي سراسر كشور»، «تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب» و «تبديل دانشگاه به محيطي سالم براي تدوين علوم عالي اسلامي» تأكيد كردند.شوراي انقلاب به دنبال ملاقات با امام « ره » در بيانيه 29/1/59 خود مقرر كرد كه دانشگاه بايد از حالت ستاد عملياتي گروه هاي گوناگون خارج شود. در اين بيانيه، سه روز مهلت براي برچيده شدن دفاتر و تشكيلات گروه ها در دانشگاه ها تعيين و افزوده شده بود كه امتحانات دانشگاهي بايد تا 14 خرداد به پايان برسد و از 15 خرداد دانشگاه ها تعطيل و هرگونه اقدام استخدامي و مانند آن در دانشگاه متوقف گشته و نظام آموزشي كشور براساس موازين انقلابي و اسلامي طرح ريزي شود. پس از تعطيل رسمي دانشگاه ها ، امام خميني

« ره » در 59/3/23 فرماني را مبني بر تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي صادر نمودند . در قسمتي از فرمان ايشان آمده است :

«مدتي است ضرورت انقلاب فرهنگي كه امري اسلامي است و خواست ملت مسلمان مي باشد اعلام شده است و تاكنون اقدام مؤثري انجام نشده است و ملت اسلامي و خصوصاً دانشجويان با ايمان متعهد نگران آن هستند و نيز نگران اخلال توطئه گران كه هم اكنون گاه گاه آثارش نمايان مي شود و ملت مسلمان و پايبند به اسلام خوف آن دارند كه خداي نخواسته فرصت از دست برود و كار مثبتي انجام نگيرد و فرهنگ همان باشد كه در طول مدت سلطه رژيم فاسد كارفرمايان بي فرهنگ، اين مركز مهم اساسي را در خدمت استعمارگران قرار داده بودند. ادامه اين فاجعه كه مع الاسف خواست بعضي گروه هاي وابسته به اجانب است، ضربه اي مهلك به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد و تسامح در اين امر حياتي، خيانتي عظيم بر اسلام و كشور اسلامي است. بر اين اساس به حضرات آقايان محترم محمدجواد باهنر، مهدي رباني املشي، حسن حبيبي، عبدالكريم سروش، شمس آل احمد، جلال الدين فارسي و علي شريعتمداري مسؤوليت داده مي شود تا ستادي تشكيل دهند و از افراد صاحب نظر متعهد، از بين اساتيد مسلمان و كاركنان متعهد با ايمان و ديگر قشرهاي تحصيل كرده، متعهد و مؤمن به جمهوري اسلامي دعوت نمايند تا شورايي تشكيل دهند و براي برنامه ريزي رشته هاي مختلف و خط مشي فرهنگي آينده دانشگاه ها، براساس فرهنگ اسلامي و انتخاب و آماده سازي اساتيد شايسته، متعهد و آگاه و ديگر

امور مربوط به انقلاب آموزشي اسلامي اقدام نمايند».

ستاد انقلاب فرهنگي طبق فرمان امام (ره) ملزم بود كه در برخورد با مسايل دانشگاهي فعاليت هاي خود را بر چند محور متمركز كند:

1_ تربيت استاد و گزينش افراد شايسته براي تدريس در دانشگاه ها

2_ گزينش دانشجو

3_ اسلامي كردن جو دانشگاه ها و تغيير برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها، به صورتي كه محصول كار آنها در خدمت مردم قرار گيرد.

بر اين اساس، ستاد از صاحبنظران مختلف دعوت به همكاري نمود و در اولين گام گروه هاي برنامه ريزي در رشته هاي پزشكي، فني و مهندسي، علوم پايه كشاورزي، علوم انساني و هنر تشكيل شد. از آنجايي كه مديريت دانشگاه ها در گذشته هماهنگ با فرهنگ اسلامي جامعه نبود، بايد تغييراتي در مديريت دانشگاه ها به عمل مي آمد، سازمان دانشگاه ها بايد دگرگون مي شد و مهمتر از همه، محيط دانشگاه ها اسلامي مي شد. براي اين منظور، كميته اي در ستاد با عنوان " كميته اسلامي كردن دانشگاه ها " ، تشكيل شد.

با توجه به ناهماهنگي ضوابط و مقررات حاكم بر دانشگاه ها با شرايط انقلابي جامعه، قسمت اعظم فعاليت هاي ستاد بر اسلامي كردن دانشگاه ها و تعيين ضوابط و مقرراتي منطبق با موازين اسلامي متمركز شد.

در شهريور ماه سال 62 با توجه به نظر امام (ره) مبني بر لزوم ترميم و تقويت ستاد و مخصوصاً حضور مسئولين اجرايي در آن، به دنبال نامه رئيس جمهور وقت (حضرت آيت الله خامنه اي)، امام امت در تاريخ 8/6/62 طي نامه اي به پيشنهاد رئيس جمهور مبني بر ترميم و تكميل ستاد انقلاب فرهنگي پاسخ دادند و از اين تاريخ

ستاد با تركيب ذيل به فعاليت خود ادامه داد: نخست وزير، وزراي فرهنگ و آموزش عالي و فرهنگ و ارشاد اسلامي، دو نفر دانشجو به انتخاب جهاد دانشگاهي و آقايان علي شريعتمداري، احمد احمدي، عبدالكريم سروش و مصطفي معين.

با بازگشايي دانشگاه ها و توسعه مراكز آموزشي و گستردگي فعاليت ستاد انقلاب فرهنگي ضرورت تقويت اين نهاد بيش از پيش احساس شد بطوريكه در 19 آذر 1363 دومين ترميم عمده ستاد انقلاب فرهنگي توسط حضرت امام خميني (ره) انجام گرفت و به اين ترتيب شوراي عالي انقلاب فرهنگي با تركيبي جديد تشكيل شد. در بخشي از اين فرمان آمده است:

«خروج از فرهنگ بدآموز غربي و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ آموزنده اسلامي، ملي و انقلاب فرهنگي در تمام زمينه ها در سطح كشور آن چنان محتاج تلاش و كوشش است كه براي تحقق آن ساليان دراز بايد زحمت كشيد و با نفوذ عميق ريشه دار غرب مبارزه كرد. اينك با تشكر از زحمات ستاد انقلاب فرهنگي براي هر چه بارورتر شدن انقلاب در سطح كشور، تقويت اين نهاد را لازم ديدم بدين جهت علاوه بر كليه افراد ستاد انقلاب فرهنگي و رؤساي محترم سه قوه، حجج اسلام آقاي خامنه اي، آقاي اردبيلي و آقاي رفسنجاني و همچنين جناب حجه الاسلام آقاي مهدوي كني و آقايان سيدكاظم اكرمي وزير آموزش و پرورش و رضا داوري و نصرالله پورجوادي و محمدرضا هاشمي را به آنان اضافه نمودم».

به دنبال استفسار مورخ 29/11/63 رئيس جمهور وقت درباره اعتبار مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي، حضرت امام در تاريخ 6/12/63 پاسخ فرمودند:

«ضوابط و قواعدي را كه شوراي محترم عالي انقلاب فرهنگي وضع

مي نمايند بايد ترتيب آثار داده شود».

سومين ترميم عمده شوراي عالي انقلاب فرهنگي به سال 1375 برمي گردد. حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در تاريخي 14/9/75 با صدور پيامي ضمن تعيين تركيب جديد اعضاي شوراي عالي بر اهميت جايگاه و وظايف خطير آن نيز تأكيد نمودند، در اين پيام آمده است:

«شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه با تدبير حكيمانه امام راحل عظيم الشان به جاي ستاد انقلاب فرهنگي پديد آمد، نقش فعال و مؤثري را در عرصه هاي امور فرهنگي كشور به خصوص دانشگاه ها ايفا كرد و بركات زيادي از خود به جاي گذارد. اكنون با پيشرفت كشور در كار سازندگي و گسترش دامنه نياز به دانش و تخصص و لزوم فراگيري علوم و فنون و پرورش محققان و نوآوران و استادان و متخصصان كارآمد، اهميت اين بخش از مسايل فرهنگي تأكيد مضاعف يافته است. توسعه دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و ديگر مراكز آموزش و آموزش عالي كه پاسخ طبيعي به آن نياز است و افزايش چشمگير كميت دانشجويي، به نوبه خود تكاليف تازه يي را بر عهده مسؤولان امور فرهنگي كشور مي گذارد كه برتر از همه آنها اولاً كيفيت بخشيدن به مايه هاي علم و تحقيق در اين مراكز و ثانياً پرداختن به تربيت معنوي دانشجويان و هدايت فكر و عمل آنان است».

در بخشي ديگر از اين پيام، با اشاره به هجوم فرهنگي همه جانبه دشمنان به ارزش هاي اسلامي، فرهنگ اصيل ملي و باورهاي مردم آمده است:

«همه اين حقايق مهم و هشدار دهنده مسؤولان فرهنگي كشور را به تدبيري برتر و اهتمامي بيشتر و تلاشي گسترده تر فرا مي خواند و

به ويژه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را كه در جهاد ملي با بي سوادي و عقب ماندگي علمي و تبعيت فرهنگي، در حكم ستاد مركزي و اصلي است، به تحرك و نوآوري و همت گماري برمي انگيزد».

بدين ترتيب شوراي عالي انقلاب فرهنگي وارد مرحله جديد از حيات تشكيلاتي شد. در اين مرحله شوراي عالي انقلاب فرهنگي موظف گرديد در رأس فعاليتهاي خود به «مديريت فرهنگي» جامعه در عرصه هاي مختلف بپردازد و با سياستگذاري هاي اصولي خود زمينه را براي پيدايش جامعه اي بهره مند از حيات طيبه الهي فراهم سازد.

ب _«اهداف شوراي عالي انقلاب فرهنگي»:

1_ گسترش و نفوذ فرهنگ اسلامي در شئون جامعه و تقويت انقلاب فرهنگي و اعتلاي فرهنگ عمومي

2_ تزكيه محيطهاي علمي و فرهنگي از افكار مادي و نفي مظاهر و آثار غربزدگي از فضاي فرهنگي جامعه

3_ تحول دانشگاه ها، مدارس و مراكز فرهنگي و هنري براساس فرهنگ صحيح اسلامي ، گسترش و تقويت هر چه بيشتر آنها براي تربيت متخصصان متعهد ، اسلام شناسان متخصص، مغزهاي متفكر و وطن خواه ، نيروهاي فعال و ماهر ، استادان ، مربيان و معلمان معتقد به اسلام و استقلال كشور

4_ تعميم سواد ، تقويت و بسط روح تفكر و علم آموزي و تحقيق و استفاده از دستاوردها و تجارب مفيد دانش بشري براي نيل به استقلال علمي و فرهنگي

5_ حفظ و احياء و معرفي آثار و مآثر اسلامي و ملي

6_ نشر افكار و آثار فرهنگي انقلاب اسلامي ، ايجاد و تحكيم روابط فرهنگي با كشورهاي ديگر به ويژه با ملل اسلامي

ج_«وظايف شوراي عالي انقلاب فرهنگي»:

1_ تدوين اصول سياست فرهنگي نظام جمهوري اسلامي ايران و تعيين اهداف

و خط مشي هاي آموزشي، پژوهشي، فرهنگي و اجتماعي كشور

2_ تجزيه و تحليل شرايط و جريانات فرهنگي جهان و تبيين تأثير كانون ها و ابزارهاي مهم در اين زمينه و اتخاذ تدابير مناسب

3_ بررسي و تحليل شرايط و جريانات فرهنگي، ارزشي و اجتماعي جامعه به منظور تعيين نقاط قوت و ضعف و ارائه راه حل هاي مناسب

4_ بررسي الگوهاي توسعه و تحليل آثار و پيامدهاي فرهنگي سياست ها و برنامه هاي توسعه سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور و ارائه پيشنهادهاي اصلاحي به مراجع ذي ربط

5_ تبيين و تعيين شاخص هاي كمّي و كيفي براي ارزيابي وضع فرهنگي كشور

6_ بررسي و ارزيابي وضع فرهنگ، آموزش و تحقيقات كشور

7_ تدوين و تصويب سياست هاي اساسي تبليغات كشور

8_ تهيه و تدوين مباني و شاخص هاي دانشگاه متناسب با نظام اسلامي و طراحي راه كارهاي تحقق آن

9_ تعيين سياست هاي نظام آموزشي و پرورشي و آموزش عالي كشور

10_ تهيه و تصويب طرح هاي مناسب در جهت تقويت و ارتقاء تبليغات ديني و حمايت از فعاليت هاي مردمي به ويژه احيا و عمران مساجد

11_ تهيه و تصويب طرح هاي راهبردي و كاربردي براي ايجاد مناسبات سالم و سازنده اجتماعي و اصلاح « ناهنجاري ها »

12_ تهيه و تصويب سياست ها و طرح هاي لازم براي رشد و تقويت باورها و گرايش هاي ديني، معنوي و فرهنگي در جامعه و گسترش فرهنگ عفاف

13_ سياستگذاري و تصويب طرح هاي مناسب براي گسترش روحيه تعهد و احساس مسئوليت فرهنگي در جامعه و تشويق مردم به مشاركت در صحنه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و انقلابي

14_ شناخت نيازهاي فكري و معرفتي ضروري و تهيه طرح

هاي لازم براي فعاليت انديشمندان و ب كارگيري امكانات پژوهشي حوزه و دانشگاه براي پاسخ گويي به آن نيازها

15_ تهيه و تصويب طرح هاي مناسب براي شناسايي و معرفي مظاهر، مجاري و شيوه هاي هجوم فرهنگي دشمنان به مباني انديشه، فرهنگ و ارزش هاي اسلامي و انقلابي و طراحي راهبردها و تدابير لازم براي دفع آن

16_ برنامه ريزي و تهيه طرح هاي خاص براي شناسايي، جذب و تعالي فكري نخبگان و تربيت و پرورش علمي و معنوي استعدادهاي درخشان و بهره گيري از توانايي ها و ابتكارات و خلاقيت هاي آنان

17_ تهيه و تصويب برنامه ها و طرح هاي همكاري حوزه و دانشگاه در زمينه هاي علمي، آموزشي و پژوهشي

18_ طراحي سياست هاي مناسب براي اصلاح نگرش جامعه نسبت به شأن و منزلت زن (براساس تعاليم عاليه اسلام) و تدوين برنامه هاي كارآمد به منظور تحكيم بنيان خانواده و ارائه الگوي زن مسلمان

19_ سياستگذاري تدوين كتب درسي و تعيين ضوابط نشر كتاب و توليدات هنري و فرهنگي

20_ سياستگذاري و ساماندهي نظام اطلاع رساني كشور و نحوه نظارت برآن

تهيه و تصويب اصول فرهنگي سياست هاي سياحتي و زيارتي

21_ تصويب اصول كلي و سياست هاي توسعه روابط علمي، پژوهشي و فرهنگي با كشورهاي ديگر

22_ موضع گيري در سطح بين المللي نسبت به تحريفات فرهنگي عليه اسلام و جمهوري اسلامي ايران

23_ تصويب ضوابط تأسيس مؤسسات و مراكز علمي، فرهنگي، تحقيقاتي، فرهنگستان ها، دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي و تصويب اساسنامه هر يك و تجديد نظر در اساسنامه هاي مؤسسات مشابه عنداللزوم

24_ تصويب ضوابط كلي گزينش مديران، استادان، معلمان و دانشجويان دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي و فرهنگي

و مدارس كشور و تعيين مرجع براي گزينش آنان

تبصره: نامزد رياست دانشگاه ها را وزراي فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي براي تأييد به شورا معرفي مي كنند.

25_ سياستگذاري به منظور ريشه كن كردن بيسوادي

26_ تعيين مرجع براي طرح، تدوين و تصويب برنامه هاي فرهنگي، پژوهشي آموزشي، علمي و تحقيقاتي

27_ نظارت و پي گيري مستمر بر اجراي مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي و ارزيابي نتايج و حمايت از اجراي آنها و نيز نظارت بر عدم مغايرت طرح ها و برنامه هاي آموزشي، پژوهشي و فرهنگي - به اجرا در آمده توسط وزارتخانه ها، مؤسسات و سازمان ها - با اصول سياست ها و خط مشي هاي مصوب فرهنگي كشور.

د_«مؤسسات وابسته»:

پاسخ(قسمت دوم)

مؤسساتي كه توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي تأسيس شده اندعبارتند از:

1_ سازمان تهيه و تدوين كتب علوم اسلامي و انساني دانشگاه ها (سمت)

سازمان "سمت" با مصوبه سيزدهمين جلسه شوراي عالي انقلاب فرهنگي در اسفند ماه سال 1363 تأسيس گرديد. هدف از تشكيل سازمان سمت رفع نياز آموزش عالي كشور به بررسي و تحقيق جهت تدوين و ترجمة كتب و ماخذ درسي در رشته هاي مختلف علوم اسلامي و انساني مي باشد.

2_ سازمان مدارس غيرانتفاعي و مشاركت هاي مردمي

بنا به پيشنهاد وزير محترم آموزش و پرورش مبني بر اينكه به منظور ايجاد تسهيلاتي مناسب و كارآمد براي اجراي قانون تأسيس مدارس غيرانتفاعي و جذب مشاركت مردم در امر آموزش و پرورش سازماني وابسته به وزارت آموزش و پرورش تشكيل شود كه رئيس آن در حد معاون وزير آموزش و پرورش باشد ...

3_جهاد دانشگاهي

با فرمان امام خميني - قدس سره - مبني

بر تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي ، ستاد مزبور در مردادماه سال 1359 به منظور تحقق بخشيدن به اهداف انقلاب فرهنگي ، جهاددانشگاهي را تأسيس كرد . پس از تبديل ستاد به شوراي عالي انقلاب فرهنگي ، اساسنامه جهاد در آذرماه سال 1365 مورد تجديدنظر قرار گرفت ...

4_ مركز نشر دانشگاهي

مركز نشر دانشگاهي طبق مصوبه 5003/7 ستاد انقلاب فرهنگي در اسفند ماه سال 1359 تأسيس گرديد. اهداف تشكيل مركز نشر دانشگاهي موارد زير مي باشد : الف)تهيه و نشر كتاب هاي درسي و كمك درسي و مراجع دانشگاهي به منظور تسهيل امر آموزش براي استادان و دانشجويان دانشگاهها و ...

5_ فرهنگستان زبان و ادب فارسي جمهوري اسلامي ايران

فرهنگستان زبان و ادب فارسي با مصوبه جلسات 208 و209 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در بهمن ماه سال 1368 تأسيس گرديد. فرهنگستان زبان و ادب فارسي كه عالي ترين مرجع سياستگذاري و رسيدگي به مسائل زبان و ادب فارسي است ، داراي شخصيت حقوقي مستقل و از لحاظ اداري و استخدامي ...

6_فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران

فرهنگستان علوم با مصوبه جلسه 136 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دي ماه سال 1366 تأسيس گرديد.

7_فرهنگستان علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران

فرهنگستان علوم پزشكي با مصوبه جلسه 127 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مرداد ماه سال 1368 تاسيس گرديد. هدف از ايجاد فرهنگستان علوم پزشكي نيل به استقلال علمي و فرهنگي و توسعه علوم و فنون پزشكي و تقويت روح پژوهش و ارتقاي سطح علوم پزشكي كشور و دستيابي به آخرين يافته ها و ...

8_فرهنگستان هنر جمهوري اسلامي ايران

فرهنگستان هنر با مصوبه جلسه 439 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در اسفند ماه سال 1377

تشكيل گرديد. هدف فرهنگستان هنر پاسداري از ميراث و هنر اسلامي و ملي و پيشنهاد سياست ها ، راهبردها و دستيابي به آخرين يافته ها و نوآوري ها و نيز ارتقاء فرهنگ اسلامي براي مقابله با تهديدات تهاجم فرهنگي مي باشد.

9_ انجمن آثار و مفاخر فرهنگي

انجمن آثار و مفاخر فرهنگي با مصوبه جلسات 124 و 128 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مهر ماه سال 1366 تاسيس گرديد. هدف از تأسيس انجمن معرفي و بزرگداشت عالمان و متفكران عرصه فرهنگ و تمدن اسلام و ايران و احياء و انتشار آثار ارزنده آنان و همچنين معرفي آثار فرهنگ و تمدن اسلام و ايران و نقش و سهم ايرانيان در اعتلاء و ارتقاي آن مي باشد.

10_ دفتر جذب نخبگان

دفتر جذب نخبگان با مصوبه جلسات 127 و 128 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مهر ماه سال 1366 تشكيل گرديد. هدف از راه اندازي دفتر ايجاد هماهنگي در حفظ دانشمندان و استادان مبرز مراكز آموزشي و پژوهشي داخل و جذب دانشمندان و نخبگان علمي خارج از كشور كه تمايل خدمت به جمهوري اسلامي را دارند تعيين گرديد ...

11_ شوراي جذب خبرگان بدون مدرك دانشگاهي

آيين نامه ارزشيابي صلاحيت علمي خبرگان بدون مدرك دانشگاهي ( اهل تشيع و اهل تسنن) با مصوبه جلسات 186_ 188_ 190_ 191 _ 194 -223 و مصوبه تكميلي جلسه 267 مورّخ 26/9/70 شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد.

12_هيئت مركزي گزينش استاد

اين تشكيلات نيز در سالهاي آغازين تأسيس ستاد و شوراي عالي انقلاب فرهنگي تشكيل و انجام امور مربوط به بررسي صلاحيتهاي عمومي استادان و داوطلبان عضويت در هيأت علمي دانشگاههاي دولتي را برعهده داشت.

13_ هيئت مركزي

گزينش دانشجو

گزينش دانشجو در آغاز (سال 3-1361) با عنوان "دفتر تحقيق و بررسي" در تشكيلات وزارت علوم قرار داشت و با تأسيس اداره كل گزينش دانشجو، بمرور دفتر مذكور به "دبيرخانه گزينش دانشجو" تغيير نام داد و انجام امور اجرايي مربوط به صلاحيتهاي عمومي داوطلبان در بدو ورود به دانشگاه را بر عهده داشت.

14_ كميته مركزي انضباطي دانشجويان

كميته مركزي انضباطي دانشجويان با مصوبه جلسه 354 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در تير ماه سال 1374 تأسيس گرديد. توجه به قداست علم، اخلاق و محيط هاي آموزشي و پژوهشي با جلوگيري از ارتكاب هر عملي كه خلاف شئون و حيثيت دانشجو باشد هدف اصلي تشكيل كميته هاي انضباطي است.

15_ كميته مطالعه و برنامه ريزي آزمون ورودي دانشگاه

بنا به پيشنهاد وزير محترم فرهنگ و آموزش عالي و به منظور بررسي و ارزيابي مستمر علمي كيفيت گزينش دانشجو كميته اي بنام "كميته مطالعه و برنامه ريزي آزمون ورودي دانشگاه" زير نظر وزير فرهنگ و آموزش عالي با تركيب ذيل تشكيل گرديد ...

16_كميته بررسي و ارزيابي دائمي وضع آموزش در كشور

شوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسه 474 مورخ 11/11/79 به پيشنهاد رييس فرهنگستان علوم درخصوص تأسيس مركزي براي ارزيابي و آينده نگري علوم، فناوري و توسعة كشور تصويب كرد: به فرهنگستان هاي چهارگانه علوم، علوم پزشكي، هنر، زبان وادب فارسي اجازه داده مي شود با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، تشكيلات و اعتبارات لازم ...

17_ سازمان دانش آموزي جمهوري اسلامي ايران

به منظور اعتلاي شخصيت ديني، اخلاقي، عقلاني، عاطفي، علمي و اجتماعي دانش آموزان و ايجاد زمينه مشاركت همه جانبه آنها در زمينه هاي اعتقادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي،

ورزشي و هنري، سازماني عمومي و غير دولتي با عنوان سازمان دانش آموزي جمهوري اسلامي ايران و با مقررات خاص تحت نظارت وزارت آموزش و پرورش تشكيل گرديد.

18_ مركز تأليف و ترجمه و نشر آثار هنري

ه _نهادهايي كه زير نظر دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي فعاليت مي كنند

1_ كميسيون مشورتي شوراي عالي انقلاب فرهنگي

كميسيون مشورتي با مصوبه جلسه 296 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در آذر ماه سال 1371 تشكيل گرديد. هدف از ايجاد كميسيون انجام امور مشورتي به شوراي عالي انقلاب فرهنگي مي باشد. اين كمسيون وابسته به دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي است.

2_ هيأت نظارت و ارزيابي فرهنگي و علمي شوراي عالي انقلاب فرهنگي

براساس بند 6 وظايف شوراي عالي انقلاب فرهنگي و به منظور ارزيابي و ارائه تصويري روشن از روند تحولات فرهنگي، علمي، آموزشي و پژوهشي كشور، هيئت نظارت و ارزيابي فرهنگي و علمي شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دبيرخانه شوراي عالي تشكيل گرديد.

3_ هيأت نظارت و بازرسي شوراي عالي انقلاب فرهنگي

به منظور مراقبت از جريان صحيح و سالم انقلاب فرهنگي و رسيدگي به مسائل و مشكلاتي كه در طي بسط و پيشرفت آن پيش مي آيد هيأتي به نام هيأت نظارت و بازرسي تشكيل مي شود.

4_ مركز دريافت گزارش عملكرد دستگاه هاي مشمول اصل 50 اصول سياست فرهنگي كشور

شوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسه 475 مورخ 25/11/79 براي اجراي اصول سياست فرهنگي كشوѠتصويب كرد: براي دريǙXʠگزارش عملكرد دستگاههاي مشمول اصل 50 اصول سياست فرهنگي كشور تشكيلات منسجمي زير نظر دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي تأسيس شود.

و_«شوراهاي اقماري»كه توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي تأسيس شده اند:

شوراهاي اقماري

وابسته:

1_ شوراي فرهنگ عمومي

2_ شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان

3_ شوراي اسلامي شدن مراكز آموزشي

4_ شوراي معين شوراي عالي انقلاب فرهنگي

5_ شوراي هنر

شوراهاي اقماري مرتبط:

1_ شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي

2_ شوراي عالي برنامه ريزي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي

3_ شوراي عالي جوانان

4_ شوراي عالي اطلاع رساني

5_ شوراي عالي آموزشهاي علمي - كاربردي

6_ شوراي پژوهشهاي علمي كشور

7_ شوراي عالي برنامه ريزي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري

8_ شوراي هدايت استعدادهاي درخشان

9_ شوراي تدوين كتابهاي تعليمات ديني مدارس

10_ شوراي تغيير بنيادي نظام آموزش و پرورش

11_ شوراي نظارت بر ساخت، طراحي، واردات و توزيع اسباب بازي كودكان

12_ شوراي هماهنگي تشكل هاي دانش آموزي

13_ شوراي نظارت بر انتخاب، ساخت و نصب مجسمه و يادمان در ميدان ها و اماكن عمومي

ز_«اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي»:

1. سيد محمد خاتمي 2. سيد محمود هاشمي شاهرودي

3. غلامعلي حداد عادل 4. محمد علي كي نژاد

5. احمد مسجد جامعي 6. جعفر توفيقي داريان

7. مسعود پزشكيان 8. مرتضي حاجي

9. حميد رضا برادران شركا 10. سيد عزت الله ضرغامي

11. سيد مهدي خاموشي 12. محسن قمي

13. علي منتطري مقدم 14. منيره نوبخت

15. عبدالله جعفر علي جاسبي 16. عماد افروغ

17. علي عباس پور تهراني 18. اميدوار رضايي مير قائد

19. احمد جنتي 20. علي لاريجاني

21. علي اكبر رشاد 22. احمد احمدي

23. عليرضا صدر حسيني 24. حسن ابراهيم حبيبي

25. علي اكبر ولايتي 26. ايرج فاضل

27. علي شريعتمداري 28. رضا داوري اردكاني

29. حسن رحيم پور ازغدي 30. مهدي گلشني

31. مير حسين موسوي خامنه اي 32. محمدرضا عارف

33. محمدرضا مخبر دزفولي

34. صادق واعظ زاده

( ماخذ: سايت شوراي عالي انقلاب فرهنكي)

گفته مي شود در مبارزه با مفاسدي چون بدحجابي سپاه در حلقه سوم است و نيروي انتظامي كار را به دست گرفته است و در حقيقت سپاه آنچنان دخالتي ندارد مي خواستم بدانم اين يعني چه؟ و چگونه و چرا اين كار را از دست بچه هاي سپاه در آوردند ما بايد يك چيز را در نظر بگيري

پرسش

گفته مي شود در مبارزه با مفاسدي چون بدحجابي سپاه در حلقه سوم است و نيروي انتظامي كار را به دست گرفته است و در حقيقت سپاه آنچنان دخالتي ندارد مي خواستم بدانم اين يعني چه؟ و چگونه و چرا اين كار را از دست بچه هاي سپاه در آوردند ما بايد يك چيز را در نظر بگيريم اگر قرار باشد كسي درد دين داشته باشد و براي اين انقلاب و براي ارزشها دل بسوزاند همين بسيجي ها هستند مسأله مبارزه با بي حجابي هم نيروهاي مبارزه اي مي خواهد كه درد دين داشته باشند.

پاسخ

همانگونه كه در پاسخ سؤال بعد ملاحظه مي نماييد، اصولا معضل بدحجابي يك موضوع فرهنگي است كه مسؤوليت اصلي و راه حل اساسي آن با حاملان و دستگاه هاي فرهنگي كشور مي باشد. اما با اين همه برخوردهاي فيزيكي قانوني مراكز ذي صلاح نيز مي تواند نقش مكمل را ايفا نمايد.

همانگونه كه در سؤال مطرح نموديد در زمينه برخوردهاي قانوني در مسائلي نظير بدحجابي و... عموما نيروي انتظامي عهده دار اين مسؤوليت است و اين به دليل تقسيم وظايفي است كه ميان نيروهاي نظامي و انتظامي كشور وجود دارد؛ كه براساس آن قانون استقرار نظم و امنيت و حاكميت قانون در جامعه و جلوگيري از تخلفات قانوني را بر عهده نيروي انتظامي گذاشته است. از سوي ديگر انجام وظايفي كه بر طبق قانون به عنوان ضابط قوه قضائيه مشخص گرديده بر عهده نيروي انتظامي مي باشد و وظيفه اصلي سپاه نيز حفاظت از نظام و انقلاب اسلامي و مبارزه قانون با عوامل و جريان هايي كه در صدد خرابكاري، براندازي

نظام و يا اقدام عليه انقلاب هستند مي باشد.

اما با اين همه نيروهاي نظامي و انتظامي در انجام وظايف خود با يكديگر تعامل داشته و در موارد حساس و مهم با يكديگر همكاري مي نمايند. در اين راستاست كه تشكيلات گسترده ناصحين امر به معروف و نهي از منكر و ستادهاي امر به معروف و نهي از منكر زير نظر مستقيم سپاه و با مشاركت وسيع نيروهاي بسيجي شكل گرفته و به انجام وظايف خود مشغولند. منتهي اگر مشاهده مي شود و متأسفانه برخي مفاسد و معضلات در جامعه وجود دارد بخش عمده آن به فرهنگي بودن اين قضيه و كوتاهي و يا كم كاري مسؤولين و دستگاه هاي فرهنگي باز مي گردد.

در جواب نامه قبلي در مورد عمليات اجرايي كه در حيطه وظايف مركز اجرايي امر به معروف و نهي از منكر قرار دارد صحبتي به ميان نيامده است در حالي كه در سوْال آخر اين موضوع نيز پرسيده شده بود.

پرسش

در جواب نامه قبلي در مورد عمليات اجرايي كه در حيطه وظايف مركز اجرايي امر به معروف و نهي از منكر قرار دارد صحبتي به ميان نيامده است در حالي كه در سوْال آخر اين موضوع نيز پرسيده شده بود.

پاسخ

جهت آشنايي با قوانين و مقرراتي كه در اين زمينه وجود دارد (البته آنگونه كه ما بررسي نموديم يكسري ابهامات و نواقص قانوني نيز وجود دارد كه مسؤولين در صدد برطرف كردن آن هستند) ابتدا تصوير صفحاتي از جزوه آموزشي ضابطين قضايي، تحت عنوان «آشنايي با قانون حمايت قضايي از بسيج» به پيوست ارسال مي گردد و سپس جديدترين خبر پيرامون برنامه قوه قضائيه درباره مسأله فوق و موضوعات مشابه آن آورده مي شود.

به نقل از سايت بازتاب، 17/8/83:

مديركل امور اجتماعي و فرهنگي قوه قضاييه گفت: فلسفه تشكيل ستاد حفاظت اجتماعي، تامين و تضمين حقوق و آزادي هاي شهروندان و جلوگيري از تعرض هاي نابجا به زنان، دختران، پسران و جوانان است.

سيداحسان قاضي زاده درباره هدف تشكيل اين ستاد كه اخيرا طي بخشنامه اي از سوي رييس قوه قضاييه به رؤساي كل دادگستري هاي سراسر كشور نيز ابلاغ شده است، به ايسنا گفت: در جامعه ما بخش اندكي از جرايم از سوي ضابطان قضايي كشف مي شود و در واقع قسمت عمده اي از جرايم، آسيب هاي اجتماعي و سوءرفتارهاي اجتماعي كه نتيجه آن منتج به وقوع جرم مي شود، بدون كشف باقي مي ماند.

مديركل امور اجتماعي و فرهنگي قوه قضاييه در پاسخ به اينكه آيا «تشكيل اين ستاد منجر به افزايش حدود اختيارات ضابطان قضايي نخواهد شد؟»، گفت: ملاك برخورد با جرايم، قانون است نه تشخيص ضابط؛ بر همين اساس هر فعل يا

ترك فعلي كه قانون براي آن عنوان مجرمانه و مجازات در نظرگرفته باشد جرم محسوب مي شود و ضابط نمي تواند به تشخيص خود عمل كند.

قاضي زاده با بيان اينكه برخورد خودسرانه ضابطان قضايي آموزش نديده، به بي نظمي در اجتماع منجر مي شود، اظهار داشت: هدف اين بخشنامه ايجاد محدوديت اجتماعي و يا گسترش حيطه اختيارات ضابطان نيست، بلكه قوه قضاييه با اين بخشنامه درصدد تشكيل يكي از بزرگترين مجموعه هاي مردمي است تا در كشف جرايم به قوه قضاييه و خصوصا دادسرا كمك شود.

مديركل امور اجتماعي و فرهنگي قوه قضاييه با بيان اينكه جامعه ما از نظر امنيتي و سلامت اجتماعي دچار بحران است، گفت: وقتي نمي توانيم سلامت اجتماعي و امنيت عمومي پايدار را به صورت كامل در جامعه حاكم كنيم بايد از كانال ديگري اين سلامت و امنيت را ايجاد كنيم، كه تشكيل ستادهاي حفاظت اجتماعي و كنترل اجتماعي نيز در اين راستا است.

از قاضي زاده درباره احتمال اقدامات موازي اين ستاد با ستاد امر به معروف نهي از منكر سؤال شد. وي پاسخ داد: ستادهاي احياي امر به معروف و نهي از منكر و يا نهادهاي ديگري كه در اين راستا حركت مي كنند از حمايت لازم قضايي و قانوني برخوردار نيستند، براي رفع اين مشكلات قوه قضاييه با چاره انديشي در اين باره، اين تشكيلات را بوجود آورده است.

وي با بيان اينكه مديريت، هدايت و كنترل ستاد حفاظت اجتماعي بر عهده قوه قضاييه است، اظهار داشت: بسياري از جوانان متدين و انقلابي بنا به احساس وظيفه شرعي شان امر به معروف و نهي از منكر مي كنند كه قوه قضاييه درصدد است با تشكيل اين ستاد ضمن آموزش به اين افراد، اين

اشخاص را تحت كنترل و هدايت خود قرار دهد تا در اين راستا از فعاليت هاي غيرقانوني جلوگيري شود تا تمامي فعاليت ها تحت كنترل قانون و دستگاه قضايي صورت گيرد.

مديركل امور اجتماعي و فرهنگي قوه قضاييه با تاكيد بر اينكه قوه قضاييه درصدد است تا از هر اقدام خودسرانه اي جلوگيري كند، به اصل 156 قانون اساسي و وظايف اين قوه براي پيشگيري از وقوع جرم اشاره كرد و اظهار داشت: اين قوه براي اينكه بتواند از هر اقدام خودسرانه، غيرقانوني و خلاف قانون جلوگيري كند، اقدام به ساماندهي علاقمنداني كه داراي شرايط لازم هستند، مي كند.

وي تاكيد كرد: افراد فعال در اين ستاد، ضابط قوه قضاييه محسوب نمي شوند، اما تحت پوشش قانوني و قضايي، به عنوان نيروهاي مردمي تحت حمايت دادسراها هستند.

وي ركن قضايي ستاد حفاظت اجتماعي را دادسراها و دادستان و ركن اجرايي اين ستاد را معاونت اجرايي قوه قضاييه عنوان كرد.

قاضي زاده در پاسخ به اين سؤال مبني بر اينكه آيا قوه قضاييه با تشكيل اين ستاد درصدد ايجاد سازماني جديد و جذب و استخدام افراد جديدي است، گفت: دستگاه قضايي با تشكيل اين ستاد درصدد جذب و استخدام افراد رسمي نيست، مجموعه ستاد حفاظت اجتماعي يك مجموعه غيرانتفاعي است و شبيه ترين نهاد به شوراهاي حل اختلاف است.

جناحي بودن رهبر يا گرايش جناح ها به رهبري دو مقوله اي است كه امروزه در جامعه به طور شايع رواج دارد. عده اي رهبر فعلي انقلاب را از جناحي كه اغلب از سران و افراد جناح راست حمايت مي كند، مي دانند. عده اي ديگر معتقدند كه اين گروه ها و جناح هاي داخلي هستند كه

پرسش

جناحي بودن رهبر يا گرايش جناح ها به رهبري دو مقوله اي است كه امروزه در جامعه به طور شايع رواج دارد. عده اي رهبر فعلي انقلاب را از جناحي كه اغلب از سران و افراد جناح راست حمايت مي كند، مي دانند. عده اي ديگر معتقدند كه اين گروه ها و جناح هاي داخلي هستند كه خود را به رهبر نزديك تر مي سازند.

نظر شما در اين مورد چيست؟

پاسخ

امامت و رهبري از مسائل مهم سياسي اسلام است، كه هنوز براي ما مسلمانان اين مسئله قرآني والهي و سياسي واضح نشده و به قول معروف جا نيافتاده است. در صدر اسلام همين طور بود. مردم مسلمان بعد از رسول خدا(ص) مي پنداشتند كه رياست و رهبري (امامت) مانند رياست هاي دنيوي كه شاهان و خان ها دارند مي باشد. لذا هر كس كه غالب مي شد و مي توانست بر گرده مردم سوار شود، او را حاكم و امام مي دانستند. مردم شأن امامت و شرايط آن را از ديدگاه اسلامي نمي دانستند. لذا معاويه را به عنوان حاكم قبول مي كردند، ولي علي(ع) يا امام حسن(ع) را كه داراي شرايط امامت بودند نمي پذيرفتند، يا يزيد را به عنوان امام و رهبر سياسي قبول مي كردند، امّا امام حسين(ع) را نمي پذيرفتند.

امامت در اسلام يك مقام مقدس و الهي است كه هر كس لياقت آن را ندارد. از مهم ترين شرايط امام در زمان غيبت حضرت ولي عصر(عج)، عدالت و تقوا و عالم بودن در فقه اسلامي است.

اگر بزرگان و دانشمندان كسي را كه داراي اين شرايط بود، به امامت انتخاب كردند، بايستي از او تبعيت كنند وگرنه امامت او صوري و ظاهري خواهد بود. اين حقيقتي است كه اميرالمؤمنين(ع) در زمان امامت خود با آن روبرو بود. مي آمدند به امام(ع) دستور مي دادند اين كار را بكن و اين كار را نكن، و اگر اين كار را نكني، تو را مي كشيم و... بالاخره فرياد امام علي(ع) بلند شد كه "لا رأي لمن لايطاع؛(1) از شخصي كه اطاعت نمي كنيد، رأي و نظر

او ديگر فايده اي ندارد" يا مي فرمود: "در حكومت ها هميشه مردم از حاكم مي ترسند، ولي كار ما بر عكس است. من بايد از مردم ملاحظه بكنم و بايد از مردم اطاعت بكنم".(2)

اين ها حقايقي است كه بيانگر آن است كه مسلمانان مسئله امامت و رهبري اسلامي را با مقام هايي همچون رياست جمهوريِ مثلاً امريكا يا فلان كشور متمايز نمي شمارند يا لااقل مثل آن نمي دانند، در حالي كه قرآن مي فرمايد: "اطيعوااللَّه و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم؛ اطاعت از اولي الامر (امام) واجب است، همان طوري كه اطاعت از خدا و رسول واجب است". البته همان طوري كه گفته شد اولي الامر در اسلام امامان معصوم(ع) مي باشند و فقيه نائب امام معصوم؛ يعني عالمان ديني كه داراي شرايطي از قبيل تقوا و عدالت و علم و دانش ديني باشند.

خوف اين است كه زمان فعلي ما اين چنين باشد. عده اي بدون هيچ وجه معقولي، در صدد مخالفت بر آمده اند و خودشان را برتر مي دانند و اگر از آنان پرسش شود علّت مخالفت شما چه وجه عقلي و شرعي دارد، نمي توانند جواب صحيح عاقلانه اي بدهند. فقط كارشان مخالفت كردن است و براي بهتر شدن اوضاع نه طرحي دارند و نه شخصيتي بهتر را در نظر دارند. در كشوري كه هر كس هر چه دلش مي خواهد مي گويد، باز مي گويند آزادي نيست و اگر در اجراي سياست ها سخت گيري و شدت عمل به خرج داده شود، مي گويند خشونت است. هر دم از قانون گرايي حرف مي زنند وقتي كه به قانون عمل مي شود، اگر به نفع خودشان نباشد، اظهار تأسف مي كنند.

آزادي و قانون گرايي و مردم و... را براي خود مي خواهند، نه خود را براي آزادي و قانون گرايي و براي مردم.

اينان زمان اختناق و ديكتاتوري شاه و شاهان را نديده و يا فراموش كرده اند. در آن زمان يك پليش درجه دار بر مردم حكومت مي كرد و اگر احساس مي كردند شخصي انقلابي و دين دار است، قبل از اين كه از او كاري صورت بگيرد، او را تحت نظر داشتند. از در و ديوار مملكت فساد و بي حجابي و بي بندوباري و شراب خوارگي ظاهر بود. از دين و مظاهر ديني خبري نبود. اگر جوان دانشجويي مي خواست در دانشگاه نماز بخواند، خجالت مي كشيد.

بنابراين عدالت و امامت و قانون اساسي ايجاب مي كند كه رهبر جناحي نباشد. چون رهبر انقلاب قبلاً عضو روحانيت مبارز و از پايه گذاران حزب جمهوري بوده اند، از اين رو عده اي گمان مي كنند كه ايشان جناحي عمل مي كند، در صورتي كه رهبر به گروه و جناحي بستگي ندارد و از طريق خبرگان مردم انتخاب مي شود و ديگر اين كه يكي از گروه ها سعي دارد رهبر را به خودشان نسبت دهند، غافل از اين كه رهبر متعلق به همه ملت مي باشد، نه گروهي خاص.

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه خطبه 27.

2. همان، خطبه 97.

كلمة مصلحت به چه معنا و مفهوم است و آيا دين اسلام مصلحت را با ارزش مي داند؟

اشاره

فلسفه تأسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در جمهوري اسلامي ايران چيست؟

پرسش

كلمة مصلحت به چه معنا و مفهوم است و آيا دين اسلام مصلحت را با ارزش مي داند؟

فلسفه تأسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در جمهوري اسلامي ايران چيست؟

پاسخ

مصلحت به معناي آن چه كه به صلاح و سود شخص يا گروهي باشد، خير انديشي، خيرخواهي و كار نيك به كار مي رود.(1)

اما اين كه مصلحت در اسلام ارزش دارد، يا نه، پاسخ مثبت است. در اسلام مصلحت ارزشمند است، بلكه تمامي احكامي اسلامي بر پاية مصالح و مفاسد است. امام هشتم (ع) فرمود: "هر آن چه خداوند حلال كرده، به جهت صلاح و مورد نياز بشر است و هر چه را كه حرام كرده است، به جهت وجود فساد در آن مي باشد".

بنابراين صلاح، رستگاري و مصلحت با دين اسلام آميخته است، ليكن بايد دقت كرد كه نوعي حركت هاي مصلحت انديشانه وجود دارد كه اسلام آن را نمي پذيرد و آن موردي است كه انسان از حريم قانون به جهت سود شخصي خويش تجاوز مي كند (سود جمعي را فداي سود شخصي مي كند). اين گونه مصلحت انديشي ارزشي ندارد و اسلام مسلمانان را از آن نهي كرده است، مثلا اگر كسي به جاي اين كه برود در جبهه و كنار سربازان اسلام با دشمن متجاوز بجنگد، در پي عافيت طلبي و مصلحت انديشي باشد و از اين وظيفة مهم شانه خالي كند، اين نوع مصلحت انديشي در اسلام ممنوع و ضد ارزش است.

اما فلسفة مجمع تشخيص مصلحت نظام: در جمهوري اسلامي مصوبات مجلس شورا بايد به تصويب شوراي نگهبان برسد. حال اگر بين اين دو اختلاف شود، مجمع تشخيص مرجع رسيدگي و حل

اين اختلاف است. نيز اين مجمع بازوي مشورتي رهبري در تصميمات كلان نظام است.(2)

اما نقش دولت و مجلس: دولت موظف است قوانين و مصوبه هاي مجلس را اجرا كند و مجلس وظيفه دارد و چهار چوب خاصي قانون وضع كند.

پي نوشت ها :

1 - فرهنگ معين، واژة مصلحت.

2 - اصل 112 قانون اساسي.

چه ضرورتى دارد اعضاى خبرگان فقيه باشند ؟

پرسش

چه ضرورتى دارد اعضاى خبرگان فقيه باشند ؟

پاسخ

از آن رو كه نظام ما , جمهورى اسلامى است و بر اساس ارزشهاى اسلامى آن راپذيرفته ايم , گرچه شكل حكومت جمهورى است , اما محتواى آن بايد اسلامى باشد ,براى رسيدن به اين هدف در راس اي_ن ن_ظ_ام ب_ايد كسى باشد كه بيش از ديگران به مبانى اسلام و نحوه اجراى آن آشنا باشد , و اين همان مساله ولايت فقيه است كه ضامن اسلامى بودن نظام است . ب_ه_ت_ري_ن راه شناسائى متخصص حال با توجه به اينكه كار اصلى مجلس خبرگان تشخيص فرد مناسب براى تصدى مقام ولايت است , به نظر مى رسد عاقلانه ترين و منصفانه ترين راه اين است كه اع_ض_اى خ_برگان كسانى باشند كه خود در فقاهت دستى دارند ; مثلا اگر از من و شما بپرسند ب_هترين قاضى ايران كيست , قطعا براى دريافت بهترين پاسخ بايد سراغ قضات برويم , يعنى جواب اي_ن س_ئوال از عهده هر كسى برنمى آيد , فقط كسانى مى توانند بهترين قاضى رامعرفى كنند كه خود تبحرى در اين موضوع داشته باشند . همچنين اگر به ما بگويند :بهترين استاد دانشگاه در فلان رشته كيست , بايد جواب را از استادان دانشگاه گرفت . كسانى توان تشخيص اصلح ( شايسته ترين ) براى تصدى مقام ولايت فقيه رادارند كه خود بهره اى از ش_راي_ط آن م_قام و منصب داشته باشند و از آن ويژگيها - هرچند در مرتبه پايين تر - بهره مند باشند . از آن رو ك_ه م_ه_مترين ويژگى ولى فقيه فقاهت است - زيرا آنچه در قانون آمده ولايت

( فقيه ) است - بنابراين , اعضاى خبرگان بايد فقهائى باشند كه صلاحيت اين كار رادارند . اگر منصفانه قضاوت كنيم مى فهميم اين بهترين و معقولترين راه براى تشخيص ولى فقيه است . نمونه روشنى از كار درست خبرگان كه برگرفته از آشنايى بافقاهت و شناخت فرد مناسب براى ره_ب_رى اس_ت , ت_ع_ي_ي_ن م_قام معظم رهبرى پس از رحلت حضرت امام بود ; اگر عموم مردم م_ى خ_واس_ت_ن_د در آن اوض_اع شخصى مناسب براى رهبرى راشناسائى كنند , نمى توانستند , اما خبرگان در طى چند ساعت به نتيجه قطعى رسيدند . اف_زون ب_ر آن ك_ه , اعضاى خبرگان داراى مقام فقاهتند , داراى مرتبه عالى تقوى نيز هستند و با شناخت قبلى از افراد تصميم مى گيرند ; از اين رو احتمال اينكه تحت تاثير تبليغات و جوسازى ها قرار بگيرند , بسيار ناچيز است .

جايگاه مجلس خبرگان چيست و وظايف آن كدام است ؟

پرسش

جايگاه مجلس خبرگان چيست و وظايف آن كدام است ؟

پاسخ

پس از پذيرش اصل ( ولايت فقيه ) بايد چگونگى تعيين رهبر و ولى فقيه را مشخص كرد . در اينجا وجود خبرگان رهبر شناس تحت عنوان مجلس خبرگان ضرورت پيدامى كند . روش_ن است كه در نظام حكومتى اسلام , مقام رهبرى از اهميت ويژه اى برخوردار است ,بگونه اى ك_ه اگ_ر ولى فقيه در راس حكومت اسلامى حضور نداشته باشد , صبغه اسلامى بودن حكومت از بين مى رود . پ_س خ_برگان كه با تصميم خود و تعيين رهبر مانع از خلاءرهبرى مى گردند جايگاه والايى پيدا مى كنند . توجه به اوضاع و احوال كشور اسلامى بعد از رحلت حضرت امام قدس سره و تعيين رهبرى حضرت آي_ه اللّه خ_امنه اى در كمتر از بيست و چهار ساعت گواه صادقى بر اهميت وجايگاه خاص مجلس خبرگان در نظام اسلامى است . وظايف مجلس خبرگان وظيفه اصلى خبرگان , تعيين رهبر يا عزل وى است . يعنى اگر رهبرى به دليل كهولت سن يا حوادث ديگر , نتواند وظايف خود را بخوبى انجام دهد , يا به فراموشى مبتلاشود , يا اينكه صلاحيت اخلاقى خود را از دست بدهد , در اين صورت خبرگان بايد اورا عزل كنند . ال_ب_ته اگر رهبر عدالت و تقوا يا ساير شرايط خود را از دست بدهد ,خود به خود عزل مى شود , اما تشخيص اين مورد و اعلام آن به وسيله خبرگان است كه مقام رسمى مى باشد . ديگر وظيفه خبرگان , نظارت بر كارهاى رهبر است تا كار به عزل وى كشيده

نشود . مجلس خبرگان با تعيين ( هيات تحقيق ) كار كنترل و نظارت را انجام مى دهد . ح_ت_ى گ_اه ممكن است جريانى , تدريجا واقع شود , از اين رو , مى توان از نقطه اى شروع كرد كه احتمال وقوع خطا در آن هست ; و مى توان راه خطا را بست . هيات تحقيق براساس قاعده ( هر چه بعد از وقوع رفعش واجب است , قبل از وقوع , دفعش واجب است )از بروز اختلال در فعاليت هاى رهبرى جلوگيرى مى كند . وظ_ي_فه ديگر مجلس خبرگان آن است كه با تشكيل كميسيونى به مطالعه دقيق و جدى افرادى ك_ه م_ى ت_وان_ند ولايت مسلمين را بعهده بگيرند مى پردازد تا هميشه افرادى راكه شرائط تصدى ولاي_ت را دارند شناسايى شده باشند و در صورتى كه رهبر از دنيا رفت و يا بخاطر فقدان شرائط از مقام خود بركنار شد , سريعا از بين آن افراد شناسايى شده , اصلح را براى رهبرى معرفى كنند .

از ديدگاه قرآن مسئولان اجرائي بايد داراي چه صفاتي باشند؟

پرسش

از ديدگاه قرآن مسئولان اجرائي بايد داراي چه صفاتي باشند؟

پاسخ

در سه آيه از قرآن مجيد به طور صريح و در چندين آية ديگر به طور اشاره، به صفات و ويژگي هاي كارگزاران لايق حكومت پرداخته شده است.

نخست در قصّة طالوت و بني اسرائيل مي خوانيم «هنگامي كه بني اسرائيل بر انتخاب طالوت از سوي پيامبرشان (اشموئيل) براي سرپرستي حكومت خرده گرفتند و او را به خاطر نداشتن مال و ثروت (و عدم انتساب به فاميل هاي معروف بني اسرائيل) شايستة اينكار ندانستند، پيامبرشان به آنها گفت او داراي دو ويژگي است فزوني علم و توانايي و قدرت جسم و به خاطر اين دو (علم و قدرت) خداوند او را برگزيده است» (بقره/24)

به اين ترتيب دو شرط عمدة رئيس حكومت اسلامي و درمرحلة بعد همة كارگزاران را علم و قدرت مي شمرد.

در داستان يوسف(ع) نيز به دو شرط دربارة مديران و كارگزاران ردة بالاي حكومت مانند حافظان بيت المال (وزير دارايي) اشاره مي كند «قالَ اِجْعَلْني عَلَي خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنّي حَفيظٌ عَليمٌ» يوسف/55 (يوسف) گفت [مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده كه حافظ و آگاهم (هم در حفظ آن به خوبي مي كوشم و هم بر مصرف آن با دقّت نظارت مي كنم.]

در مورد كاركنان لايق _ در داستان موسي و شعيب _ نيز از زبان دختران شعيب اشاره به دو شرط شده است «قالَتْ اِحْداهُما يا اَبَتِ اِسْتَأْجِرُهُ اِنَّ خَيْرَ مَنْ اِسْتَاجَرْتَ الْقَوِيَّ الاَمينَ» قصص/26 [يكي از آن دو گفت اي پدر (خطاب به شعيب است) او را استخدام كن (اشاره به موسي است كه در آن زمان جوان نيرومندي بود) زيرا بهترين كسي را

كه مي تواني استخدام كني آن كسي است كه «قوي» و«امين» باشد.]

به اين ترتيب علم و آگاهي و خردمندي و قوّت و قدرت و امانت و درستكاري را در تمام سطوح از رئيس حكومت گرفته تا وزراء و حتّي كارمندان جزء _ با تفاوت مراتب _ شرط مي كند.

در آيات ديگر قرآن نيز اشاراتي به اين مطلب ديده مي شود و شرايطي براي كارگزاران حكومت ذكر شده، از جمله

1_ پرهيز از همكاري با اسرافكاران «وَ لا تُطيعُوا اَمْرَ الْمُسْرِفينَ» شعراء/151 [فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد.]

2_ پرهيز از همكاري با سفيهان و بي خردان «وَلا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قياماً» نساء/5 [اموال خود را كه خداوند وسيلة قوام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان نسپريد.]

3_ پرهيز از به همكاري طلبيدن گمراهان«وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّيْنَ عَضُداً» كهف/51 [من هرگز گمراهان را دستيار خود قرار نمي دهم.]

4_ پرهيز از دروغگويان «وَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبينَ» قلم/8

5_ پرهيز از عيبجويان و سخن چينان و مانعان از خير و متجاوزان و افراد گنهكار و كينه توز شكمباره و خشن و بدنام «وِ لا تَطِعْ كُلَّ حَلّافٍ مَهِيْنٍ _ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَميمٍ _ مَنّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ اَثيمٍ _ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنيم.» قلم/10تا13

6_ پرهيز از پيروي هواي نفس «وَ لا تَتَّبِعُوا الْهَوي اَنْ تعْدِلوُا» نساء/135 [از هوي و هوس پيروي نكنيد مبادا از حق منحرف شويد.]

7_ و بالاخره لزوم همكاري با مؤمنان و عدم استفاده ازغير مسلمين در پستهاي كليدي كه سبب تسلط آنها بر مسلمانان گردد «وَلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمنينَ سَبيلاً» نساء/141 [خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه اي نداده است.] اينها شرايطي است

كه رعايت آنها در كارگزاران حكومت اسلامي ضروري است.

________________________________________________________________________________________________________________

جايگاه مجلس خبرگان چيست ووظايف آن كدام است؟

پرسش

جايگاه مجلس خبرگان چيست ووظايف آن كدام است؟

پاسخ

وظيفه اصلي خبرگان, تعيين رهبر يا عزل وي است. يعني اگر رهبري به دليل كهولت سن يا حوادث ديگر, نتواند وظايف خود را بخوبي انجام دهد, يا به فراموشي مبتلا شود, يا اينكه صلاحيت اخلاقي خود را از دست بدهد, در اين صورت خبرگان بايد او را عزل كنند. البته اگر رهبر عدالت وتقوا يا ساير شرايط خود را از دست بدهد, خود به خود عزل ميشود, اما تشخيص اين مورد واعلام آن به وسيله خبرگان است كه مقام رسمي ميباشد. ديگر وظيفه خبرگان, نظارت بر كارهاي رهبر است تا كار به عزل وي كشيده نشود. مجلس خبرگان با تعيين(هيات تحقيق) كارِكنترل ونظارت را انجام ميدهد. حتي گاه ممكن است جرياني, تدريجاً واقع شود, از اين رو, ميتوان از نقطه اي شروع كرد كه احتمال وقوع خطا در آن هست؛ و ميتوان راه خطا را بست. بنا بر اين هيات تحقيق بر اساس قاعده(هر بعد از وقوع رفعش واجب است, قبل از وقوع, دفعش واجب است) از بروز اختلال در فعاليتهاي رهبري جلوگيري ميكند. وظيفه ديگر مجلس خبرگان آن است كه با تشكيل كميسيوني به مطالعه دقيق وجدّي افرادي كه مي توانند ولايت مسلمين را بعهده بگيرند مي پردازد تا هميشه افرادي را كه شرائط تصدي ولايت را دارند شناسايي شده باشند و در صورتي كه رهبر از دنيا رفت ويا به خاطر فقدان شرائط از مقام خود بر كنار شد, سريعاً از بين آن افراد شناسايي شده, اصلح را براي رهبري معرفي كنند.

نظارت استصوابي چيست؟ وجايگاه عقلايي وقانوني آن كدام است؟

پرسش

نظارت استصوابي چيست؟ وجايگاه عقلايي وقانوني آن كدام است؟

پاسخ

نظارت به دو گونه انجام ميپذيرد: يكي به صورت استطلاعي وديگري به صورت استصوابي. نظارت استطلاعي: به نظارتي گفته ميشود كه ناظر موظّف است تنها از وضعيّتي كه مجريان انجام ميدهند اطلاع يابد, سپس بدون آن كه خود اقدام عملي كند ونحوه اجراء را تأييد يا رد كند, آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگري گزارش كند. نظارت استصوابي: به نظارتي گفته ميشود كه در آن ناظر در تمام موارد تصميم گيري حضور دارد وبايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوي هرگونه اشتباه ويا سوء استفاده اي از جانب مجريان گرفته شود. نظارت استصوابي امري شايع, عقلايي وقانوني در تمامي كشورها ونظامهاي موجود دنيا ميباشد. مثلاً يكي از شرايط معتبر در كليّه نظامهاي حقوقي جهان اين است كه كانديداي مورد نظر سابقه كيفري نداشته باشد وافراد داراي سوء سابقه كيفري از پاره اي از حقوق اجتماعي, از جمله انتخاب شدن براي مجالس تصميم گيري, هيأت هاي منصفه, شوراها وغيره محروم اند. در كشور ما نيز به مانند ساير كشورهاي جهان, قانون مرجعي را معرّفي كرده است كه بر امر انتخابات وصلاحيّت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند, كه مطابق اصل نود ونهم قانون اساسي اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار داده شده است.

بر اساس بينش اسلامي مجلس شوراي اسلامي چه جايگاهي دارد و بايد داراي چه ويژگي اي باشد؟

پرسش

بر اساس بينش اسلامي مجلس شوراي اسلامي چه جايگاهي دارد و بايد داراي چه ويژگي اي باشد؟

پاسخ

بر اساس بينش اسلامي، همه كساني كه در يك جامعه اسلامي با وضع و تصويب قوانين سر و كار دارند، در حكم مشاوران رهبر خواهند بود. چون يك جامعه مسائل و مشكلات فراوان و گوناگون دارد كه براي حل آنها تخصص در رشته هاي فراوان علمي همچون اقتصاد، كشاورزي، صنعت، تجارت، تعليم و تربيت، امور نظامي و پزشكي و دهها رشته ديگر ضروري است. و از سوي ديگر، رهبر جامعه كه به هر حال انساني عادي و متعارف است، نمي تواند داراي اين همه آگاهيهاي علمي باشد. پس چاره اي جز اين نيست كه رهبر جامعه از كساني ديگر به عنوان مشاوران خود كمك بگيرد. از اينجا معلوم مي شود كه اعضاي ((مجلس شوراي اسلامي)) بايد متخصصان رشته هاي مختلف علمي باشند؛ يك مجلس شوراي اسلامي بايد از چندين مجلس شوراي تخصصي كوچكتر تشكيل شود كه در هر يك از اين مجالس كوچكتر گروهي از برجسته ترين متخصصان و كارشناسان يك رشته علمي، همكاري و تشريك مساعي كنند و در هر مورد بهترين راه حل را به رهبر پيشنهاد كنند. طرح پيشنهادي مزبور اگر به تصويب و امضاي رهبر جامعه برسد جنبه قانوني خواهد يافت در غير اين صورت اعتبار قانوني ندارد.

نظارت استصوابي چيست؟ وجايگاه عقلايي وقانوني آن كدام است؟

پرسش

نظارت استصوابي چيست؟ وجايگاه عقلايي وقانوني آن كدام است؟

پاسخ

نظارت به دو گونه انجام ميپذيرد: يكي به صورت استطلاعي وديگري به صورت استصوابي. نظارت استطلاعي: به نظارتي گفته ميشود كه ناظر موظّف است تنها از وضعيّتي كه مجريان انجام ميدهند اطلاع يابد, سپس بدون آن كه خود اقدام عملي كند ونحوه اجراء را تأييد يا رد كند, آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگري گزارش كند. نظارت استصوابي: به نظارتي گفته ميشود كه در آن ناظر در تمام موارد تصميم گيري حضور دارد وبايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوي هرگونه اشتباه ويا سوء استفاده اي از جانب مجريان گرفته شود. نظارت استصوابي امري شايع, عقلايي وقانوني در تمامي كشورها ونظامهاي موجود دنيا ميباشد. مثلاً يكي از شرايط معتبر در كليّه نظامهاي حقوقي جهان اين است كه كانديداي مورد نظر سابقه كيفري نداشته باشد وافراد داراي سوء سابقه كيفري از پاره اي از حقوق اجتماعي, از جمله انتخاب شدن براي مجالس تصميم گيري, هيأت هاي منصفه, شوراها وغيره محروم اند. در كشور ما نيز به مانند ساير كشورهاي جهان, قانون مرجعي را معرّفي كرده است كه بر امر انتخابات وصلاحيّت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند, كه مطابق اصل نود ونهم قانون اساسي اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار داده شده است.

آيا آيت الله خامنه اي نايب بر حق امام زمان ( عج ) هستند و آيا رهبري ايشان هم بر حق است ؟ و نظر امام(ره) نسبت به ايشان چه بود؟

پرسش

آيا آيت الله خامنه اي نايب بر حق امام زمان ( عج ) هستند و آيا رهبري ايشان هم بر حق است ؟ و نظر امام(ره) نسبت به ايشان چه بود؟

پاسخ

سوال شما چند جنبه دارد : اول : آيا شخص رهبر نايب بر حق ولي عصر ( عج ) هستند يا نه ؟ پاسخ اين است كه به استناد روايات وارده ، مجتهدين عادل نواب عام امام زمان مي باشند . دوم : آيا شخص رهبر، رهبر بر حق مي باشد يا نه ؟ ازآنجايي كه انتخاب ايشان بر اساس قانون اساسي جمهوري اسلامي واز طرف مجلس خبرگان رهبري انجام گرفته است رهبر به حق نظام جمهوري اسلامي مي باشند . سوم : نظر امام راحل درباره آقاي خامنه اي چه بوده است ؟ پاسخ اين است كه آقاي هاشمي رفسنجاني چند بار ( از جمله در سال 68 پس از رحلت امام و نيز سال 76 ) درخطبه هاي نماز جمعه بطور علني اظهار داشتند كه در قضاياي مهدي هاشمي همراه با آقايان : خامنه اي ، موسوي اردبيلي ، ميرحسين موسوي خدمت امام راحل رسيديم و سيداحمد خميني نيز حضورداشت و در آنجا به امام گفتيم كه شما با احترامات خود ما را درباره رهبري آينده در بن بست قرار مي دهيد .امام با اشاره به آقاي خامنه اي فرمودند كه در ميان شما كسي است كه شايسته رهبري است و شمادر بن بست قرار نخواهيد گرفت . و هيچگاه از طرف هيچ يك ازمخالفان شخص آقاي خامنه اي و يا غير آنان اين ادعا و بيان آقاي هاشمي رفسنجاني انكار

نشده است . بلكه در مجلس خبرگان كه درسال 68 براي انتخاب رهبر جمهوري اسلامي پس از امام راحل تشكيل شد علاوه بر اين اظهارات ( كه در حضور شاهدان قضيه انجام گرفت ) از آقاي سيداحمد خميني نيز نقل شد كه ايشان از امام راحل نقل نمودند كه امام فرمودند آقاي خامنه اي شايسته رهبري است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه امام راحل به آقاي خامنه اي به عنوان رهبر پس از خود نظر داشته است ، اما اين به معناي نصب ايشان دروصيت نامه نيست. ;

چون اعضاى شوراى نگهبان از طرف رهبر انتخاب مى شوند و آنها صلاحيّت كانديداهاى خبرگان رهبرى را تأييد مى كنند، بنابراين يقين رهبر از سوى وى - با واسطه - مستلزم يك نوع دور نمى باشد؟

پرسش

چون اعضاى شوراى نگهبان از طرف رهبر انتخاب مى شوند و آنها صلاحيّت كانديداهاى خبرگان رهبرى را تأييد مى كنند، بنابراين يقين رهبر از سوى وى - با واسطه - مستلزم يك نوع دور نمى باشد؟

پاسخ

شكل دور به گونه اى در تمام نظام هاى دنيا وارد است. حتّى در نظام هاى دموكراسى كه تحقق نظام بايد براساس رفراندم و رأى گيرى انجام شود و خود رأى گيرى مستلزم وجود نظامى است معتبر، پس اين شكل دور را فيلسوفان سياست در نظامهاى دمكراتيك هم مطرح كرده اند.

ولى بايد توجّه داشت كه اين شكل دَور در نظام ولايت فقيه به وجود نمى آيد توضيح اينكه; امام راحل((رحمه الله)) به سبب حق شرعى، دولت موقّت را منصوب كردند، تا انتخابات مردم را انجام دهد. در نظام سياسى اسلام، حجيّت كلام رهبر به رأى مردم نيست و اعتبار و مشروعيّت نظام از آراء مردم و ناشى از رأى خبرگان نيست. زيرا خبرگان مقام ولايت را به رهبر اعطاء نمى كنند، وظيفه خبرگان فقط تشخيص مصداق رهبرى الهى است كه ائمه شرايط آن را بيان كرده اند، خبرگان موظّف هستند كسى را كه امام معصوم((عليه السلام)) براى رهبرى و ولايت شايسته مى داند به مردم معرّفى كنند، مانند تشخيص مرجع فقهى و يا تشخيص اعلميّت. زيرا اعلميّت واقعيّتى است كه حجيت آن از سوى خداوند است و شهود فقط آن را تشخيص مى دهند و معرّفى مى كنند. با اين بيان بعد از نصب و تعيين رهبرى كه حجيّت او از جانب خداوند معين شده است نهادها و ساير ؟؟؟ با حكم رهبرى حجيّت پيدا مى كنند(1).

(بخش پاسخ به

سؤالات )

_____________________

1 - نقل با اختصار از كتاب پرسش ها و پاسخ ها، آيت الله مصباح يزدى.

_4_

چه ضرورتى دارد اعضاى خبرگان فقيه باشند؟

پرسش

چه ضرورتى دارد اعضاى خبرگان فقيه باشند؟

پاسخ

از آن رد كه نظام ما جمهورى اسلامى است و بر اساس ارزشهاى اسلامى آن را پذيرفته ايم گرچه شكل حكومت جمهورى اسلامى است. امّا محتواى آن بايد اسلامى باشد، براى رسيدن به اين هدف در رأس نظام بايد كسى باشد كه بيش از ديگران به مبانى اسلام و نحوه اجراى آن آشنا باشد. و اين همان مسأله ولايت فقيه است كه ضامن اسلامى بودن نظام است.

حال با توجّه به اينكه كار اصلى مجلس خبرگان تشخيص فرد مناسب براى تصدّى مقام ولايت است، به نظر مى رسد عاقلانه ترين و منصفانه ترين راه اين است كه اعضاى خبرگان كسانى باشند كه خود در فقاهت دستى دارند. و توان تشخيص اصلح و شايسته ترين را براى تصدّى مقام ولايت فقيه را دارند.

بنابراين اعضاى خبرگان بايد فقهايى باشند كه صلاحيّت اين كار را دارند(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - نقل با اختصار از كتاب پرسش ها و پاسخ ها، آيت الله مصباح يزدى.

_3_

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتى دارد؟

پرسش

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتى دارد؟

پاسخ

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد نشود در قوانينى كه وضع مى شود تنها معيار فقه شيعه نخواهد بود و اين يكى از آثار مهم و قابل توجّه است ولى اگر دين رسمى كشور اسلام و مذهب جعفرى باشد تنها فقه شيعه در كشور رسمى خواهد بود و قوانينى كه وضع مى شود بر اين اساس بايد سنجيده شود.

البته اين منافات ندارد كه براى اهل سنّت فقه آنان نيز محترم باشد و در محيطى كه آنان زيست مى كنند بتوانند طبق مذهب خود عمل كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

نوع حكومت در ايران جمهوري اسلامي است اما عنصري به نام ولايت مطلقه فقيه در اين جمهوري وجود دارد كه در رأس هرم قدرت آن نيز هست آيا اين نوع حكومت مشابه حكومت سلطنتي مشروطه نيست كه در آن شاه طبق قوانين مصوب حكومت مي كند و آيا اصولاً اين نامگذاري براي حكومت اي

پرسش

نوع حكومت در ايران جمهوري اسلامي است اما عنصري به نام ولايت مطلقه فقيه در اين جمهوري وجود دارد كه در رأس هرم قدرت آن نيز هست آيا اين نوع حكومت مشابه حكومت سلطنتي مشروطه نيست كه در آن شاه طبق قوانين مصوب حكومت مي كند و آيا اصولاً اين نامگذاري براي حكومت ايران صحيح است؟ با اين فرض چگونه مي توان پاسخ گفت كه حكومت ايران جمهوري و برپايه هاي دموكراسي استوار است؟

پاسخ

فهم معناي اين دو كلمه (جمهوري ،اسلامي) تا حدّي روشن كننده مطلب است . شروع پاسخ با معناي صحيح اين دو كلمه است . در فرمايشات شهيد مطهري( آمده است كه جمهوريت و اسلاميت رابطه قالب و محتوا را دارند . جمهوريت قالب نظام را مشخص مي كند اما محتوا اسلام است .

آيت الله مصباح يزدي در اين زمينه مي فرمايند :"در سال اول انقلاب سال 58 بنا بود رفراندوم بشود و گزينه هايي را پيشنهاد كردند كه مردم طبق آنها راي بدهند اين گزينه ها عبارت بودند از جمهوري ،جمهوري دموكراتيك، جمهوري دموكراتيك اسلامي و جمهوري اسلامي . ولي امام فرمود :"جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد، 98 درصد مردم اين مملكت هم به جمهوري اسلامي رأي دادند يعني قيد اسلامي آن را نمي شود حذف كرد. مرحوم استاد مطهري رضوان الله تعالي عليه تعبيري دارد كه در اين زمينه براي ما راهگشاست . ايشان مي فرمودند :جمهوريت بيان قالب حكومت است و اسلاميت بيان محتواي حكومت است، محتوي حكومت اجراي دستورات اسلام است اما با چه ابزاري و با چه شكل و فرمي است

؟شكل آن جمهوريت در مقابل سلطنت است . رژيم ما سلطنتي نخواهد بود بلكه شكل آن جمهوري است اما محتوايش اسلامي است . چيزي قبل از اسلام و فوق اسلام نداريم ، اصالت با مفاهيم و احكام و ارزشهاي اسلامي است." لذا نتيجه مي گيريم آنچه در رأس حكومت قرار مي گيرد فرد نيست بلكه قانون الهي است و كسي حتي شخص ولي فقيه مجاز به گريز از اين قانون الهي نيست . تفاوت اساسي در حكومت اسلامي با ساير حكومتها به خصوص حكومت سلطنتي - كه در آن اراده فرد حاكم بر اراده مردم است - اينست كه تنها اراده الهي حاكم است و تنها افرادي كه حاكم الهي را با توجه به تخصص و توانمنديشان بهتر از ديگران مي توانند تشخيص دهند يعني فقها آنهم با ويژگي عدالت - يعني توانمنديهاي بالفعل در اجراي قوانين الهي در زندگي خودشان و جلوگيري از هواهاي نفساني - صلاحيت احراز مسؤوليت ولايت فقيه را دارند، كه اين مطابق مضمون روايت امام زمان (عج) است ‹‹ و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدينه، مخالفاً علي هواه مطيعاً لأمر مولاه فللعوام ان يقلّدوه ››.

شهيد مطهري مي فرمايند: "ولايت فقيه به اين معني نيست كه فقيه خود در رأس دولت قرار بگيرد و عملاً حكومت كند . نقش فقيه در يك كشور اسلامي يعني كشوري كه در آن مردم، اسلام را به عنوان يك ايدئولوژي پذيرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش يك ايدئولوگ است، نه نقش يك حاكم. وظيفة ايدئولوگ اين است كه بر اجراي صحيح و درست ايدئولوژي نظارت داشته باشد، او صلاحيت

مجري قانون و كسي را كه مي خواهد رئيس دولت بشود و كارها را در كادر ايدئولوژي اسلام بانجام برساند، مورد نظارت و بررسي قرار مي دهد . تصور مردم آن روز _ دوره مشروطيت - و نيز مردم ما از ولايت فقيه اين نبود و نيست كه فقها حكومت كنند و اداره مملكت را بدست گيرند بلكه در طول قرون و اعصار، تصور مردم از ولايت فقيه اين بوده كه از آنجا كه جامعه يك جامعه اسلامي است و مردم وابسته به مكتب اسلام اند، صلاحيت هر حاكمي، از اين نظر كه قابليت اجراي قوانين ملي اسلامي را دارد يا نه بايد مورد تصويب و تاييد فقيه قرار گيرد . لهذا امام در فرمان خود به نخست وزير دولت موقت مي نويسد : بموجب حق شرعي (ولايت فقيه ) و به موجب رأي اعتمادي كه از طرف اكثريت قاطع ملت به من ابراز شده من رئيس دولت را تعيين مي كنم . ولايت فقيه، يك ولايت ايدئولوژيكي است و اساساً فقيه را خود مردم انتخاب مي كنند و اين امر عين دموكراسي است اگر انتخاب فقيه انتصابي بود و هر فقيهي، فقيه بعد از خود را تعيين مي كرد جا داشت كه بگو ييم اين امر خلاف دموكراسي است . اما مرجع را به عنوان كسي كه در اين مكتب صاحب نظر است خود مردم انتخاب مي كنند .

حق شرعي امام از وابستگي قاطع مردم به اسلام به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژي ناشي مي شود و مردم تأييد مي كنند كه او مقام صلاحيتداري است كه مي تواند قابليت اشخاص را از جهت انجام وظايف اسلامي

تشخيص دهد در حقيقت حق شرعي و ولايت شرعي يعني مهر ايدئولوژي مردم و حق عرفي همان حق حاكميت ملي مردم است . كه آنها بايد فرد مورد تأييد رهبر را انتخاب كنند."(2)

پس معلوم مي شود كه اراده شخصي كاملاً از بين رفته و كسي كه ملكه عدالت را بيش از ديگران دارد و تشخيص او قوي تر است صلاحيت دارد . اما اينكه چه كسي قدرت اين تشخيص را دارد بر عهده مردم است كه مشخص كنند چه كسي اين توانمندي را دارد و اين معناي جمهوريت نظام است كه متحقق است بر خلاف مفهومي كه از دموكراسي - به معناي قانونگذاري مردم و جعل قوانين حكومتي به وسيله مردم و منتخبين آنها - در كشورهاي دموكراسي غير ديني است . در جمهوري اسلامي اين مردم نيستند كه قانون مي سازند و از پيش خود بايدها و نبايدها را در تكامل و سعادت انسان معيين مي كنند بلكه قانون الهي تعيين كننده آن است .

آيت الله جوادي آملي به نقل از حضرت امام ( مي گويند:"سيدنا الاستاد امام خميني - دام ظلّه - در جلد دوم از كتاب بيع ضمن بحث از مسئله ولايت فقيه مي فرمايند:آنچه كه در اسلام حكومت مي كند فقاهت و عدالت است و به تعبير ديگر در اسلام، قانون الهي است كه حاكم و ولّي بر مردم است نه شخص خاص، زيرا كه ولي يك تافته جدا بافته از مردم نيست بلكه او نيز همانند يكي از آحاد مردم موظف به رعايت احكام و قوانين الهي است . پس هرگزفقيه نيست كه حاكم بر مردم است تا آن كه آن

اصل اولي، به حكومت فقيه مخصّص يا مقيد گردد، بلكه فقاهت و عدالت است كه بر مردم حكومت مي كند و لذا ولايت فقيه بعد از آن كه اثبات شود، تخصصاً از آن اصل عام خارج است، و بازگشت اين خروج تخصّصي نيز به همان آيه شريفه سوره مباركه آل عمران است كه فرمود: قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم الّا نعبد الّا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا ارباباً من دون الله (آيه63)"(3)

شهيد مرتضي آويني نيزمطلبي را از حضرت امام اينگونه نقل مي كند:" در كتاب ولايت فقيه نيز حضرت امام خميني بعد از بيان ضرورت تشكيل حكومت اسلامي آنگاه كه به تبيين وجوه تمايز اين نظام از ديگر حكومت ها مي پردازند با صراحت بر همين امر تاكيد مي ورزند : حكومت اسلامي هيچيك از انواع طرز حكومتهاي موجود نيست ... حكومت اسلامي نه استبداي است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است . البته نه مشروطه به معني متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنّت رسول اكرم ( معين گشته است . مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود . از اين جهت حكومت اسلامي حكومت قانون الهي بر مردم است.

فرق اساسي حكومت اسلامي با حكومت هاي مشروطه سلطنتي و جمهوري در همين است . در اين كه نمايندگان مردم يا شاه در اينگونه رژيمها به قانونگذاري مي پردازند در

صورتي كه قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافته است . شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است . هيچيك حق قانونگذاري ندارد و هيچ قانوني جز حكم شارع را نمي توان بمورد اجرا گذاشت." (4)

__________________________________________________________________________

1- سلسله مباحث اسلام سياست و حكومت،آيت الله مصباح يزدي ، ج4 ص 85،84

2- پيرامون انقلاب اسلامي شهيد مطهري ص 68،67

3- ولايت فقيه 2 ،آيت الله جوادي آملي ص 113

آغازي بر يك پايان، سيد مرتضي آويني، ص 74

قانون اساسي ميثاق ملي ماست هنگام بازنگري در قانون اساسي اصولي تغيير كرد كه به نظر مي رسد دستهايي آنرا از مسير انقلاب منحرف كرد با مقايسه دو قانون اساسي اين تغييرات آشكار مي شود ؟ ( مثلاً شوراي قضايي تبديل به رئيس قوه قضائيه شدكه زير نظر مستقيم مقام رهبري

پرسش

قانون اساسي ميثاق ملي ماست هنگام بازنگري در قانون اساسي اصولي تغيير كرد كه به نظر مي رسد دستهايي آنرا از مسير انقلاب منحرف كرد با مقايسه دو قانون اساسي اين تغييرات آشكار مي شود ؟ ( مثلاً شوراي قضايي تبديل به رئيس قوه قضائيه شدكه زير نظر مستقيم مقام رهبري است ، در حاليكه وقتي شورايي بود فقط وفقط رهبري تعيين كننده نبود )

پاسخ

در سئوالي كه مطرح فرموديد در واقع اين فكر ارائه شده كه كار شورايي مناسب تر از كاري است كه يك فرد به تنهايي دارد . وديگر اينكه فرموديد : " به نظر مي رسد كه دستهايي آن را از مسير انقلاب منحرف كرده . " ابتدا بايد مقايسه اي بين قوانين قبل از بازنگري با مواردي كه بعد از تجديد نظر به عنوان قانون مطرح شده است ، صورت گيرد . شوراي عالي قضايي قبل از تجديد نظر متشكل از نظر 5 نفر بوده است . رئيس ديوان عالي كشور ، دادستان كل كشور و3 قاضي مجتهد عادل كه به انتخاب قضات كشور تعيين مي شدند و اصل انتخاب شورايي براي همين 3 نفر بوده است .

متن اصل 158 قبل از تجديد نظر :

" شوراي عالي قضايي از 5 عضو تشكيل مي شود : 1- رئيس ديوان عالي كشور . 2- دادستان كل كشور .3 - سه نفر قاضي مجتهد به انتخاب قضات كشور . اعضاي اين شورا براي مدت پنج سال طبق قانون انتخاب مي شوند وانتخاب مجددشان بلامانع است . شرايط انتخاب شونده وانتخاب كننده را قانون معين مي كند . " بعد از بازنگري تنها

تفاوتي كه در اين ارگان به وجود آمد اين بود كه يكي از پنج نفر به عنوان رئيس انتخاب شد واين انتخاب رئيس ، شورايي بودن را بر هم نمي زند .

اصل 157 :

" به منظور انجام مسئوليتهاي قوه قضائيه در كليه امور قضائي ، اداري واجرايي مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل وآگاه به امور قضايي ومدير ومدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه قضائيه تعيين مي نمايد كه عاليترين مقام قوه قضائيه است . " هم اكنون در كشور ارگانهايي از قبيل شوراي ملي ، مجلس شوراي اسلامي وشوراي نگهبان وجود دارد كه همه اين ارگانها مسئولي در رأس خود دارند . آيا انتخاب رئيس با شورايي بودن اين ارگانها منافات دارد ؟ حال كه براي قوه اين ارگانهامسئولي دررأس خوددارند.آيا انتخاب رئيس باشورايي بودن اين ار گانها منافات دارد حال كه براي قوه قضائيه رئيس انتخاب مي شود هيچ تفاوتي با قبل نكرده است . اكنون نيز طبق روال قانوني گذشته ، 3 قاضي مجتهد عادل به انتخاب قضّات كشور منصوب مي شوند ودر شوراي عالي شركت مي كنند وقوانين ، اصول وبندها به وسيله آنها به تصويب مي رسد واين منافات ندارد با اينكه اين مجموعه رئيس هم داشته باشد . قبلاً رئيس ديوان عالي كشور يكي از 5 نفر بود اكنون عنوانش به عنوان رئيس قوه قضائيه تغيير نام پيدا كرده است كه عاليترين مقام قوه قضائيه است . مطلب دوم اينكه وقتي جايگاه قانوني اين ارگان به وسيله خود مجلس شوراي اسلامي معين شده وتجديد نظر در قوانين مربوط به آن توسّط مجلس صورت پذيرفته در اين صورت اين تعبير

كه " دستهايي آن را از مسير انقلاب منحرف كرده . " بايد صادق بر همه قوانيني باشد كه مجلس تصويب مي كند واين تعبير در آن صورت صحيح است كه روند قانوني تغيير پيدا كرده واز روال طبيعي خود خارج شده باشد اما انتخاب رئيس قوه قضائيه از موارد قانوني است كه در اصل 123 تعيين شده است .

" دولت محترم جمهوري اسلامي : تاريخ : 24/ 5/ 68

شماره : 3063 /1

بدين وسيله متن تجديد نظر شده قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه به وسيله شوراي بازنگري قانون اساسي تصويب گشته وطبق اعلام شوراي محترم نگهبان درهمه پرسي مورخ 6 / 5 / 1368 به قبول و تأييد ملّت عزيز ايران نائل گرديده است ، بر اصل يكصد وبيست وسوم قانون اساسي ابلاغ مي گردد . سيد علي خامنه اي " (1)

نتيجتاً تجديد نظر در اين اصل مستند به قانون است . قسمت ديگر اين سئوال اين است كه وقتي رئيس قوه قضائيه بوسيله مقام رهبري معين مي شود در حقيقت اين قوه تحت اشراف ونظر يك نفر در مي آيد وحال آنكه قبل از اين ديگران هم مي توانند روي آن نظر داشته باشند . خوب حقيقت اين است كه آغاز تصويب قواي سه گانه ، اين سه قوه زير نظر رهبري بوده و تفاوتي كه الان صورت پذيرفته تغييري درآن ايجاد نكرده است و اين اشراف آن طور كه در قانون هم آمده به قوت خود باقي است اگر قبلاً بخشي زير نظر رهبري نبوده وبعد اضافه شده هم اكنون در بخشهاي ديگر ممكن است اين صادق باشد .يعني نظارت رهبري

از برخي بخشها برداشته شده باشد . همين تغييرات نيز به وسيله مصوّبات مجلس شوراي اسلامي است . يعني اختيارات رهبري جايگاه قانوني دارد وميزان اين اختيارات نيز مصّوب مجلس شوراي اسلامي است ومسئله اي نيست كه رهبري شخصاً اعمال نظر كند . ممكن است اين مسئله يعني اختيارات رهبري به مذاق كساني خوش نيايد وچون نسبت به خود رهبري ديد مثبتي ندارند وبا دادن اختيارات به رهبري مخالف هستند . البته اين مسئله امر ديگري است و برحسب سليقه وگرايشات افراد اصلِ قضيه قانوني بودن تغييري نمي كند .

_________________________________

1 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ، انتشارات لاهيجي ، ص 17

بعضاً شنيده مي شود كه شوراي نگهبان سليقه اي عمل مي كند حال اگر فرض كنيم كه درصدي به صورت سليقه اي عمل كرده چرا اين سليقه تابعي از سليقه مردم نباشد به اين صورت كه اعضاي شوراي نگهبان (فقهاي آن) مانند مجلس خبرگان با رأي مستقيم مردم انتخاب نمي شوند؟

پرسش

بعضاً شنيده مي شود كه شوراي نگهبان سليقه اي عمل مي كند حال اگر فرض كنيم كه درصدي به صورت سليقه اي عمل كرده چرا اين سليقه تابعي از سليقه مردم نباشد به اين صورت كه اعضاي شوراي نگهبان (فقهاي آن) مانند مجلس خبرگان با رأي مستقيم مردم انتخاب نمي شوند؟

پاسخ

آيت الله مصباح مي فرمايند: (( در كشور ما نيز مانند ساير كشورهاي جهان، قانون مرجعي را معرفي كرده است كه بر امر انتخابات و صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند كه مطابق اصل 99 قانون اساسي اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار داده شده است. نخست وزارت كشور به عنوان مجري انتخابات صلاحيت نامزدها را احراز مي كند سپس به موجب قانون، شوراي نگهبان نظارت مي كند كه آيا تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان به حق بوده است يا خير. اين نظارت كه به موجب اصل 99 قانون اساسي بر عهده شوراي نگهبان است ( مطلق ) وشامل نظارت بر رأي گيري و روند انتخابات و نيز صلاحيت كانديدا ها مي باشد و مقيّد كردن آن به صرف نظارت بر رأي گيري، بدون دليل و تخطّي از اصل مذبور (اصل 99) است.

اما به چه دليل نظارت شوراي نگهبان استصوابي است و نه استطلاعي؟ مطابق همان اصل عقلايي كه احراز صحت انتخابات يا تأييد و يا رد صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي را بر عهده مرجعي رسمي و قانوني مي داند و نيز ضرورت وجود مرجع قانوني كنترل اعمال مجريان (وزارت كشور) براي برطرف كردن اشتباهات يا سوء استفاده هاي احتمالي نهاد اجرايي و همچنين پاسخگويي به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتي، قانون اساسي نهاد ناظري بعنوان مرجع رسمي ناظر

بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد مجريان انتخاباتي تعيين كرده است اين نهاد ناظر، شوراي نگهبان است و در قانون نهاد يا شخص ديگري به عنوان ناظر يا نهادي كه شوراي نگهبان به آن گزارش دهد معرفي نشده است. پس تنها ناظر رسمي و قانوني همين شوراي نگهبان است و چون نظارت عقلايي بر رأي گيري و تشخيص صلاحيت داوطلبان اقتضاي تأييد يا ردّ و ابطال عملي و موثر را دارد و اين ويژگي تنها در قالب نظارت استصوابي قابل تحقق است. بنابراين نظارت شوراي نگهبان نيز نظارت استصوابي مي باشد.

از سوي ديگر قانون اساسي در اصل 98 خود حق تفسير قانون اساسي را به شوراي نگهبان داده است و اين شورا به دفعات

از سوي ديگر قانون اساسي در اصل 98 خود حق تفسير قانون اساسي را به شوراي نگهبان داده است و اين شورا به دفعات

(( نظارت)) موجود در اصل 99 قانون اساسي را به (( نظارت استصوابي)) تفسير كرده است، البته اين نظارت در چارچوب قانون و بر مبناي شرايطي است كه قانون براي نامزدها و يا نحوه اجراي انتخابات تعيين كرده است در واقع شوراي نگهبان عهده دار بررسي وجود شرايط مندرج در قانون در داوطلبان و در عملكرد مجريان انتخاباتي مي باشد. البته طبق وظيفه اگر وجود اين شرايط را محرز نبيند صلاحيت داوطلبان و يا صحت انتخابات را تأييد نخواهد كرد.))1

اينجا دو بحث است بحث اول گزارشي از عملكرد، كه تا به حال سليقه اي عمل شده است يا نه؟

اين مطلبي است كه براي خود سؤال كننده هم محرز نيست لذا اين بحث را كنار

مي گذاريم و بحث دوم اين است كه آيا بهتر نيست اعضاي شوراي نگهبان مستقيماً به وسيله مردم انتخاب شوند؟ چون اين بخش از بحث قسمت اساسي سؤال است به اين بخش مي پردازيم.

آن قسمت اول بحث هم در حقيقت يا اتهام است كه بايد در اثبات آن، موردي بحث شود. يا شايعات است كه طرحش فقط آن را اثبات نمي كند بلكه بايد شاهد و دليلي بر اين مدعا وجود داشته باشد تا بر آن تكيه كرد در غير اين صورت به طور كلي نمي توان چنين ادعايي نمود پس آنچه در اينجا صلاحيت بحث و بررسي دارد قسمت دوم بحث مي باشد.

لامحاله در هر نظامي بخش هاي متعدد فراواني پيدا مي شود كه اصلاً قابليت اين را ندارد كه با رأي مردم انتخاب شود.

آيت الله مصباح در اين مورد مي فرمايند: (( اگر مقصود از پرسش اين باشد كه براي انتخاب اصلح و اطمينان بيشتر در صحت تشخيص او، انتخاب مستقيم بهتر است، اين گمان درست نيست زيرا دست كم در مورد انتخاب رهبر _ كه مردم غير مستقيم به او رأي مي دهند _ انتخاب غير مستقيم بيشتر قابل اطمينان است زيرا مردم، توسط گروهي از فقها (خبرگان) كه از فقاهت بهره دارند و آنها افراد شايسته را مي شناسند، رهبر را انتخاب مي كنند. اين انتخاب، دقيق تر و مطمئن تر از انتخاب مستقيم است))2

در اداره كشور در موضوعات مختلف آيا مي شود همه چيز را براساس انتخاب مردم قرار بدهيم يا نه ... لامحاله يك اموري جدا مي شود. حال آن اموري كه جدا مي شوند چه ملاكي در آنها

وجود دارد كه رأي مردم در آنها ملاك قرار نگرفته است؟

عموماً به اين نتيجه مي رسيم كه در جاهايي كه لازمه يك اموري، اظهار نظرهاي كارشناسانه بوده و رشته تخصصي لازم داشته آنجا به آراي عمومي مردم اتكا نمي شود چون رأي عمومي مردم نمي تواند، صالح را از غير صالح جدا بكند پس رأي مردم تعيين كننده فرد صالح نيست و اصلاً استفاده از آراي عمومي مردم در جايي است كه ويژگي تخصص و كارشناسي دركار نباشد. مثلاً در هيأت علمي دانشگاهها و كميسيون هايي كه در مجلس شوراي اسلامي تشكيل مي شوند و همه اينها به نحوي در تعيين سرنوشت اين ملت دخالت دارند آيا درهمه اين موارد بايد از آراي مردم استفاده كنيم يا اينكه براي هركدام، راهي و راهنوردي در خود آن راه وجود دارد كه بايد از اهلش استفاده كنيم. مثلا در مجلس بحث بر سر انطباق قوانين مصوبه مجلسشورا با اسلام است كه مي خواهند ببينند از افرادي كه خودشان را كانديدا مي كنند كدام يك در اين امر متبحرترند كه اين يك موضوع كارشناسي است.

لذا مردم نمي توانند تعيين كنند كه كداميك صلاحيت اين امر را دارند و بايد هيأتي از متخصصان باشد تا بهترين ها را با ضوابطي انتخاب و مشخص كنند.

در همه امور زندگي مي بينيم كه غالب مسائل ما با راي مردم درست نمي شود مثلاً استادي كه تدريس مي كند براي تشخيص صلاحيت دانشجويان رأي گيري نمي كند بلكه امتحان به عمل مي آورد زيرا بحث رأي دراينجا موضوعيت ندارد و موارد زياد ديگري هم وجود دارد كه رأي گيري موضوعيت ندارد

وقتي بررسي مي شود مي بينيم دليل عمده عدم رأي گيري، در اين موارد اين است كه اين امور از موارد كارشناسي و تخصصي است كه در اين گونه موارد رأي نمي تواند صالح را از غير صالح جدا كند .

مثال ديگر اينكه درمورد شوراي پزشكي كه گروهي از اطبا آن را تشكيل مي دهند و بر كار اشراف دارند هيچگاه اين شورا با رأي مردم انتخاب نمي شوند بلكه به وسيلة يك هيأت خبره كه اهل اين كار باشند و با رأي آنها اعضاي اين شورا انتخاب

مي شوند.

آيت الله مصباح مي فرمايند: (( مردم حتي در زندگي روزمرة خود وقتي مي خواهند براي امر مهمي تصميم بگيرند و انتخابي را انجام دهند، براي اطمينان بيشتر در صلاحيت شخص انتخاب شده كساني را واسطة انتخاب خود قرار مي دهند و يا با آنان مشورت مي كنند به ويژه هنگامي كه بخواهند بهترين متخصص را انتخاب كنند.))3

حال كه ثابت شد همة موضوعات قابليت انتخاب به وسيلة رأي مردم را ندارند بايد ببينيم كه موضوع مورد بحث ما از كدام دسته است مانند انتخاب اعضاي مجلس شوراي اسلامي است كه نياز به رأي مردم دارد چون مردم در اين مورد كسي را وكيل خود مي كنند كه حداقل اطلاعات را داشته باشد و تخصص و كارشناسي لازم نيست يا مانند مسألة طبابت يا معماري است كه تخصصي هستند لذا اگرهمه بخواهند در اين دو علم وارد شوند بايد بهترين ها انتخاب شوند و نياز به رأي مردم نيست بلكه هيأتي كه در اين امر تخصص دارند بهترين ها را انتخاب مي كنند.

با اينكه اعضاي مجلس شورا از طريق رأي مردم

انتخاب مي شوند با اين حال در مجلس موضوعاتي مطرح مي شود كه بسياري از آنها جنبة فني پيدا مي كند و بايد در آن افرادي باشند تا به صورت كارشناسي نظر بدهند به همين خاطر در مجلس كميسيون هايي تشكيل مي شود كه در آن كميسيون ها در مورد اين موضوعات تحقيق مي شود و كار كارشناسي مناسبي انجام مي شود، اعضاي هر كميسيون جنبه هاي مختلف قضيه را مي سنجند و بعد مطلب را در حد ذهن نماينده هاي مجلس پخته مي كنند و در نهايت اطلاعات لازم را در اختيار آنها قرار مي دهند.

نتيجه و پاسخ اين است كه امري كه كارشناسي باشد مانند مسألة انطباق قوانين مجلس شورا با قوانين اسلام يا عدم انطباق آن، نياز به متخصصين مربوط به اين رشته دارد و لذا با رأي مردم افراد با صلاحيت و متخصص انتخاب نمي شوند و از اين نظر است كه در شوراي نگهبان از فقها ابتدا امتحان به عمل مي آيد و درموضوعات مختلف تبحّر آنها سنجيده مي شود و اگر در امتحان قبول شوند و تبحّر آنها محرز شد عضو شوراي نگهبان مي شوند به هر حال به وسيلة يك سري آزمايشات ملاك توانمندي هاي آنها احراز مي شود و نياز به رأي مردم نيست.

__________________

1- پرسشها و پاسخ ها، آيت الله مصباح يزدي، صفحة 77 و 78 و 79

2- پرسشها و پاسخ ها، آيت الله مصباح يزدي، صفحة 85

پرسشها و پاسخ ها، آيت الله مصباح يزدي، صفحة 86

نوع حكومت در ايران جمهوري اسلامي است اما عنصري به نام ولايت فقيه در اين جمهوري وجود دارد كه در راس هرم قدرت آن نيز هست ايا اين حكومت مشابه حكومت حكومت سلطنتي مشروطه نيست كه در آن شاه طبق قوانين مصوب حكومت مي كند و آيا اصولا اين نامگذاري براي حكومت ايران ص

پرسش

نوع حكومت در ايران جمهوري اسلامي است اما عنصري به نام ولايت فقيه در اين جمهوري وجود دارد كه در راس هرم قدرت آن نيز هست ايا اين حكومت مشابه حكومت حكومت سلطنتي مشروطه نيست كه در آن شاه طبق

قوانين مصوب حكومت مي كند و آيا اصولا اين نامگذاري براي حكومت ايران صحيح است ؟ با اين فرض چگونه مي توان گفت كه ايران جمهوري و بر پايه هاي دموكراسي استوار است ؟

پاسخ

فهم معناي اين دو كلمه ( جمهوري ، اسلامي تا حدي روشن كننده مطلب است شروع پاسخ با معناي صحيح اين دو كلمه است و در فرمايشات شهيد مطهري آمده است كه جمهوريت و اسلاميت رابطه قالب و محتوا دارند . جمهوريت قالب نظام را مشخص مي كند اما محتوا اسلام است ايت الله مصباح يزدي در اين زمينه مي فرمايند در ساب اول انقلاب سال 58 بنا بود رفراندوم بشود و گزينه عايي را پيشنهاد كردند كه مردم طبق آنها راي بدهند اين گزينه ها عبارت بودند از جمهوري ، جمهوري دموكراتيك ، جمهوري اسلامي . ولي امام فرمود جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد 98 درصد مردم اين مملكت هم به جمهوري اسلامي راي دادند يعني قيد اسلامي آن را نمي شود حذف كرد .

مرحوم استاد مطهري رضوان اللع تعالي عليه تعبيري دارد كه در اين زمينه براي ما

راهگشاست . ايشان مي فرمودند ؛ جمهوريت بيان قالب حكومت است و اسلاميت بيان محتواي حكومت است محتوي حكومت اجراي دستورات اسلام است اما با چه ابزاري و با چه شكيل و فرمي است ؟ شكل آن جمهوريت در مقابل سلطنت است . رژيم ما سلطنتي نخواهد بود بلكه شكل آن جمهوري است اما محتوايش اسلامي است .

برگرفته از : 1_ معاد، استاد مطهري (ره)

چيزي قبل از اسلام و فوق اسلام نداريم ، اصالت

با مفاهيم و احكا م و ارزشهاي اسلامي است .

لذا نتيجه مي گيريم آنچه در رأس حكومت قرار مي گيرد فرد نيست بلكه قانون الهي است و كسي حتي شخص ولي فقيه مجاز به گريز از اين قانون الهي نيست . تفاوت اساسي در حكومت اسلامي بار ساير حكومتها به خصوص حكومت سلطنتي _ كه در آن اراده فرد حاكم بر اراده مردم است _ اينست كه تنها اراده الهي حاكم است و تنها اراده الهي حاكم است و تنها افرادي كه حكم الهي را با توجه به تخصص و توانمنديشان بهتر از ديگران مي توانند تشخيص دهند يعني فقها آنهم با ويژگي عدالت _ يعني توانمنديهاي بالفعل در اجراي قوانين الهي در زندگي خودشان و جلوگيري از هواهاي نفساني _ صلاحيت اهراز مسئوليت ولايت فقيه را دارند كه اين مطابق مضمون روايت امام زمان (عج) است " و اما من كان من الفقهاء حافظا لدينه لهوي مطيعا لامر مولي فللعو ان يقلدو "

شهيد مطهري مي فرمايند ولايت فقيه به اين معني نيست مه فقيه ، خود در رأس دولت قرار بگيرد و عملا حكومت كند . نقش فقيه در يك كشور اسلامي ، يعني كشوري كه در آن ، مردم ، اسلام را به عنوان يك ايدئولوژي پذيرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند ، نقش يك ايدئولوگ است ، نه نقش يك حاكم . وظيفه ايدئولوگ اينست كه بر اجراي درست و صحيح ايدئولوژي نظارت داشته باشد ، او صلاحيت مجري يقانون و كسي را كه مي خواهد رئيس دولت بشود و كارها را در كادر ايدئولوژي اسلام بانجام برساند مورد

نظارت و بررسي قرار مي دهد . تصور مردم آنروز _ دوره مشروطيت _ و نيز مردم ما از ولايت فقيه اين نبود و نيست ، كه فقها حكومت كنند و اداره مملكت را بدست گيرند ، بلكه در طول قرون و اعصار ، تصور مردم از ولايت فقيه اين بوده كه از آنجا كه جامعه ، يك جامعه اسلامي است و مردم وابسته به مكتب اسلامند صلاحيت هر حاكمي ، از اين نظر كه قابليت اجراي قوانين ملي اسلامي را دارد يا نه ؟ بايد مورد تصويب و تأييد قرار گيرد . لهذا امام در فرمان خود به نخست وزير دولت موقت مي نويسد : بموجب حق شرعي (ولايت فقيه) و به موجب رأي اعتمادي كه از طرف اكثريت قاطع ملت به من ابراز شده، من رئيس دولت ار تعيين مي كنم ، ولايت فقيه يك ولايت ايدئولوژي است و اساسا فقيه را خود مردم انتخاب مي كنند و اين امر عين دموكراسي است . اگر انتخاب فقيه انتخابي بود و هر فقييهي ، فقيه بعد از خود را تعيين مي كرد ، جا داشت كه بگوييم اين امر ، خلاف دموكراسي است . اما مرجع را به عنوان كسي كه در اين مكتب صاحب نظر است خود مردم انتخاب مي كنند . حق شرعي امام ، از وابستگي قاطع مردم به اسلام به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژي ناشي مي شود . و مردم تأييد مي كنند كه او مقام

دليل سكوت رهبري در برابر بعضي انحرافات كه براي همه مشخص شده چيست ؟ چرا عده اي هنوز با تمام ولخرجيها در پستشان باقي مي مانند ؟

پرسش

دليل سكوت رهبري در برابر بعضي انحرافات كه براي همه مشخص شده چيست ؟ چرا عده اي هنوز با تمام ولخرجيها در

پستشان باقي مي مانند ؟

پاسخ

الف : اگر ثابت شد كه مقام معظم رهبري في الواقع در مقابل انحرفات سكوت نموده اند ، آنگاه بايد علت آنرا جويا شويم .

مااصولا معتقديم كه رهبري در مقابل انحرافات در همه زمينه ها موضع واضح ومشخصي دارند. در همه مواردي كه انحراف محسوب مي شده اعم از سياسي ، اخلاقي ، اقتصادي،اجتماعي به صورت جدي اعلام خطر كرده اند . ما مي توانيم با ارائه فهرستي از موضوعات وصحبتهاي رهبري بر روي انديشه سكوت رهبري خط بطلان بكشيم .

ب : در پاسخ به اين سؤال بايد شبهه اي كه در مورد جايگاه رهبري ووظايف ايشان است رفع شود .وظيفه رهبري برحسب حدود اختيارات اين جايگاه در قانون اساسي، هماهنگي قواي سه گانه است وانجام كارهاي اجرايي توسط ايشان وجهه قانوني ندارد .

به عنوان مثال : جايگاه نماينده مجلس در نقش پارلماني اش تلاش در جهت تصويب قوانين لازم براي اداره كشور است و ما نمي توانيم از او انتظار كار اجرايي داشته باشيم . اگر رهبري در مسئوليت اجرايي كشور تصور شوند ( نه در جايگاه رهبري ) با قدرت وتواني كه در تقوي وجديت وپيگيري در مسائل در ايشان سراغ داريم ازاقداماتي كه لازمه چنين مسئوليتي است كوتاهي نخواهد كرد .اما وقتي رهبر در جايگاه رهبري قرار مي گيرند بايد هماهنگ كننده قوا وتذكر دهنده انحرافات باشد . چون جايگاه رهبري جايگاه اجرايي نيست وطبعاً اين انحرافات بايد ا زكانال قوه مجريه حل شود . رهبر در پيچ وخمهاي مفاسد اقتصادي ، اداري ، قضائي و... مسئولين را فراخوانده ضمن تذكر به آنها خواستار پيگيري

جدي آنها مي شود .

نكته ديگراينكه قدرت رهبري به قدر معرفت وجديت وتوان اجرايي مسئولين به ظهور مي رسد واو بايد قدرت عمل خويش را با معرفت وجديت وتوان اجرائي مسئولين هماهنگ نمايد زيرا او مربي جامعه است ،بايد با جامعه همراه وهماهنگ باشد ، چنانكه حتي در مورد مولاعلي ( مي بينيم ، رهبري آن حضرت در حد كارايي كارگزارانش ظهور مي كند كه البته جديت كارگزاران در امور در مرتبه اي نازلتراز خود مولا است .

همه كارگزاران چون مالك اشتر نيستند كه اگر بودند كاستي ها بروز نمي كرد. در اينجا مي توان كاروان سالاري را مثال زدكه بايدهمراه كاروان از راهها برود وكاروانيان را هدايت كند .او نمي تواند جدا از كاروان با گذشتن از راههاي صعب العبور به سرعت به مقصد برسد . رئيس كاروان با صبر وتحمل از راههاي هموار كاروانيان را به مقتضاي توانشان به مقصد مي رساند .

از نظر آسيب شناسي اگر نظامي قائم به فرد باشد ، در صورت نبودن او آسيب هاي جدي به نظام وارد مي آيد كه جبران ناپذير است وپايه هاي اصلي آنرا فرو مي ريزد . از اينرو در تعاليم امام خميني ( نيز اهتمام جدي درقائم به فرد نبودن نظام كاملاً مشهود است وآن تاكيد بر قانون وقرار گرفتن همه چيز در جايگاه قانوني خود است .

آيا مي توان گفت مجلس خبرگان براي تعيين شخصي به نام ولي فقيه كه بر امور مسلمين تسلط دارد داراي خطا و اشتباه نيست؟ اين خطا را چه كسي بايد جبران كند؟

پرسش

آيا مي توان گفت مجلس خبرگان براي تعيين شخصي به نام ولي فقيه كه بر امور مسلمين تسلط دارد داراي خطا و اشتباه نيست؟ اين خطا را چه كسي بايد جبران كند؟

پاسخ

از سؤال حضرتعالي چنين بر مي آيد كه به نظرتان مي رسد، ممكن است در موضوع مورد سؤال به نحوي عمل شود كه امكان اشتباه هم وجود نداشته باشد وليكن چنين نيست.خطا و اشتباه دامنگير نوع بشر بوده و هست و اجتناب ناپذير مي باشد و از دير هنگام بشر راههايي را براي كم كردن ضريب خطا و اشتباه پيموده و تئوريهائي را ارائه نموده است و خبرگان نيز همچون ديگر اقشار ملت از قانون فوق استثنا نمي باشند و براي به حداقل رسيدن ضريب خطا و اشتباه در امر خطير كشف واجد شرائط ولايت در بين فقها از ابزار هاي مختلف كمك گرفته اند، نظير:

1. شايستگي علمي مناسب

2. عدالت و تقواي مناسب

3. مشاوره و رايزنيهاي مختلف و متعدد قبل از گزينش

4. نظارت مستمر خبرگان بر كار رهبري طبق قانون

5. نظارت عمومي از سوي آحاد مردم و تذكرات و انتقادهاي خيرخواهانه

برغم وجود اين پارامترهاي بازدارنده از خطا و اشتباه گرچه اشتباه را به حداقل مي رساند ولي آنان مصون از اشتباه و خطا نبوده و در صورت وقوع اشتباه، خود خبرگان طبق قانون حق عزل رهبري را نيز خواهند داشت و در صورتيكه به هيچ يك از طرق ذكر شده انسان متوجه اشتباه خود نگردد قابل مؤاخذه نبوده و ايرادي بر او نيست و همچنين از نظر عقلاي عالم قابل سرزنش نمي باشد.

وجود و شكل گيري مجمع تشخيص مصلحت نظام كه بخاطر توقف اطلاحات (دوم خرداد76) بود چگونه است كه مجلس اين مجمع را به رسميت مي شناسد؟

پرسش

وجود و شكل گيري مجمع تشخيص مصلحت نظام كه بخاطر توقف اطلاحات (دوم خرداد76) بود چگونه است كه مجلس اين مجمع را به رسميت مي شناسد؟

پاسخ

به استحضار مي رساند مجمع تشخيص مصلحت نظام در تاريخ 17/11/1366 به فرمان حضرت امام خميني( براي حل اختلاف علمي و قانوني مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان تشكيل شد و در اصل يكصدودوازدهم قانون اساسي آمده است:

مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند و مشاوره اي در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود.

اعضاء ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مي نمايد مقررات مربوطه به مجمع توسط خود اعضاء تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبري خواهد رسيد.

بنابراين مجمع تشخيص مصلحت نظام ده سال قبل از دوم خرداد 76 تشكيل شده و از نهادهاي قانوني جمهوري اسلامي مي باشد و مجلس محترم شوراي اسلامي نيز همه نهادهاي قانوني را به رسميت مي شناسد.

براي اطلاع بيشتر به كتاب صحيفه امام ج 20 ص 346 مراجعه فرمائيد.

در رابطه با حادثة قتلهاي زنجيره اي و اينكه به بچه هاي اطلاعات نفوذ يافتند و برخي از آنان در اين حوادث دست داشتند، اين صحيح است؟

پرسش

در رابطه با حادثة قتلهاي زنجيره اي و اينكه به بچه هاي اطلاعات نفوذ يافتند و برخي از آنان در اين حوادث دست داشتند، اين صحيح است؟

پاسخ

اگر به مقطع تاريخي جريانات قتلهاي زنجيره اي برگرديم، مي بينيم يكسال بعد از فوت سعيد امامي آقاي مروي معاون قوة قضائيه در تلويزيون ظاهر شدند و عنوان كردند مسير بازجويي قتلهاي زنجيره اي به انحراف مي رفت و اين انحراف كشف شد و جلوگيري شد.

فرداي آن روز در خبرهاي روزنامه ها اعلام گرديد زن سعيد امامي و چند نفر از بازداشتيها آزاد شدند و بازجويان پرونده بازداشت و افراد ديگري در خصوص قتلها بازداشت گرديدند. اين سير پرونده وجود عناصر نفوذي در جريان را تقويت مي كند. براي اطلاع بيشتر مي توان به سخنراني آقاي حسينيان رئيس سازمان اسناد انقلاب اسلامي ايران در همدان و تهران در جمع اعضاي مؤتلفه اسلامي مراجعه كرد.

شوراي نگهبان قانون اساسي به نظر حضرتعالي از چه اهميت و ويژگي برخوردار است؟ دلايل لزوم اين نهاد را روشن بيان بفرماييد.

پرسش

شوراي نگهبان قانون اساسي به نظر حضرتعالي از چه اهميت و ويژگي برخوردار است؟ دلايل لزوم اين نهاد را روشن بيان بفرماييد.

پاسخ

در باب پاسخ به سؤال شما مطالب فراواني مي توان گفت كه به نظر مي رسد كاملترين بيان آن است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است، و در آراء عمومي نيز مورد تأييد قرار گرفته. در اين مجال قسمتهايي از اصل 91 تا 99 قانون اساسي كه در فصل ششم اين قانون است تقديم مي كنم.(1)

اصل 91 _ به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوّبات مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود.

1.شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان در مسايل روز، انتخاب اين عده با مقام رهبري است.

2.شش نفر حقوقدان، در رشته هاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني كه بوسيلة رييس قوه قضاييه به مجلس شوراي اسلامي معرفي مي شوند و با رأي مجلس انتخاب مي گردند.

اصل93 _ مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد، مگر در تصويب اعتبار نامة نمايندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهبان.

اصل 94 _ كلية مصوّبات مجلس شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود؛ شوراي نگهبان موظّف است آن را حداكثر ظرف ده روز از تاريخ وصول از نظر انطباق بر موازين اسلام و قانون اساسي مورد بررسي قرار دهد و چنانچه آن را مغاير ببيند براي تجديد نظر بازگرداند، در غير اينصورت مصوّبه قابل اجراست.

اصل 98 _ تفسير قانون اساسي به عهدة شوراي نگهبان است كه با تصويب سه

چهارم آنان انجام مي شود.

اصل 99 _ شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراء عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد.

همانطور كه ملاحظه كرديم، دليل لزوم اين نهاد پاسداري از رأي مردم در انتخابات و اصل تعيين حاكميت از سوي مردم و جلوگيري از تصويب قانوني مغاير با اسلام و قانون اساسي است. ما مسلمانيم و بايد بر اساس قانون اسلام عمل كنيم، و با توجه به پيشرفت جوامع و لزوم تصويب قوانين جديد و تغيير قوانين قديم، كساني كه مجتهد و عالم به شرايط زمان و مكان هستند، بر اين مهم نظارت مي كنند. اين مسأله اي است كه در دورة مشروطه، شهيد آيت ا...فضل ا...نوري _ مجتهد اول پايتخت _ بر آن تأكيد نمود و درخواست كرد آنچه در مجلس تصويت مي شود مورد تأييد مجتهدان قرار بگيرد تا با اسلام مغاير نباشد اما او را به شهادت رساندند، و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در قانون اساسي گنجانده شده است.

1. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 91 تا 99

لوايح دو قلو را تعريف كرده و ذكر كنيد كه چه منفعت و ضرري براي نظام و انقلاب اسلامي دارند ؟

پرسش

لوايح دو قلو را تعريف كرده و ذكر كنيد كه چه منفعت و ضرري براي نظام و انقلاب اسلامي دارند ؟

پاسخ

لايحة اول با هدف افزايش اختيارات رئيس جمهور و در قالب اجراي وظيفه رياست جمهور مبني بر نظارت بر اجراي قانون اساسي در كشور بود.

بعضي از مواد اين لايحه بيانگر اين بود كه رئيس جمهور براي اعمال نظارت خود بر اجراي قانون اساسي در كشور هيئتهايي تعيين نمايد و ابزار كار را در اختيار داشته باشد كه تا اين مقدار مورد توافق همة صاحب نظران سياسي و قانونگذار و شوراي نگهبان و ساير قواي كشور بود. امّا بعضي از مواد لايحه افزايش اختيارات رئيس جمهوري دخالت واشرافيت بر محاكم قضايي و رأي دادگاهها و مانند آن بود كه در واقع نوعي اعمال نفوذ براي رياست جمهوري در قوه قضائيه و رأي دادگاهها را بوجود مي آورد. لذا مورد مخالفت شوراي نگهبان قرار گرفت و رد شد.

لايحه دوم لايحه اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه با هدف آسان شدن شرايط داوطلبان نمايندگي مطرح شد. متأسفانه در اين لايحه طريقه تعيين صلاحيت داوطلبان بر خلاف آنچه در قانون اساسي موجود است كه بعهده شوراي نگهبان مي باشد بر عهده اعضاي شوراي شهر و شخصيتهاي مورد نظر در شهرستان گذاشته مي شود و شرايطي مانند التزام عملي به جمهوري اسلامي و ولايت فقيه را به نوعياز ميان برمي داشت و با اين شرايط جديد بسياري از افراد كه هيچ اعتقاد و التزام عملي به نظام ندارند نيز بتوانند كرسي نمايندگي مجلس را اشغال كنند. لذا اين لايحه نيز بخاطر مخالفت با قانون اساسي و شرع

مقدس اسلام مردود شناخته شد.

اگر بخواهيم با توجه به موقعيت زماني و شرايط سياسي خاص كشور كه اين دو لايحه در آن شرايط مطرح شد يك جمع بندي كوتاه ارائه دهيم بايد گفت كساني كه به دنبال تصويب اين دو لايحه بودند و براي به تصويب رساندن آن از هر گونه تهديد و فشار رواني و سياسي نيز استفاده كردند هدف اصلي شان اين بود كه از طريق نفوذ رئيس جمهور بر رأي دادگاهها ، راه بر خورد قضايي با مجرمين سياسي و اقتصادي كه به نوعي خود را منتسب به جناح سياسي رياست جمهوري مي نمايند، مسدود نموده و با امنيت كامل به هر توطئه اي كه خواستند دست بزنند.

و از سوي ديگر با توجه به جرائم و اعمال خلاف قانون اساسي و مخالف با رهنمودها و سياست هاي اصولي ولايت فقيه كه از ناحيه بسياري از اين افراد در داخل و خارج مجلس ششم اتفاق افتاده بود راه ورود مجدد آنها به مجلس باز شود.

كه خوشبختانه با توجه به مخالفت اين دو لايحه با موادّ روشن و صريح از قانون اساسي مردود اعلام گرديد و از اين توطئه جلوگيري شد.

علت نفوذ نيروهاي بيگانه و ضد انقلاب در بدنه هاي بسيج و سپاه و نهادهاي انقلابي و پست هاي دولتي چيست؟

پرسش

علت نفوذ نيروهاي بيگانه و ضد انقلاب در بدنه هاي بسيج و سپاه و نهادهاي انقلابي و پست هاي دولتي چيست؟

پاسخ

از جمله روشهاي دشمن براي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي ايران، نفوذ دادن افراد ضد انقلاب به بدنة نظام مي باشد. به منظور جلوگيري از نفوذ اين افراد به بدنة نظام، تدابيري انديشيده شده است. بطوري كه در گزينش و انتصاب در دستگاههاي حكومتي، ضوابط و مقرّراتي وجود دارد، كه مي تواند از نفوذ افراد وابسته و ضد انقلاب جلوگيري كند.

با همة اين قوانين وتدابيري كه جهت جلوگيري از نفوذ افراد ضد انقلاب به بدنة نظام وجود دارد، باز هم ممكن است كساني باشند كه از اين فيلترها بگذرند. در اينجا بحمدا... وزارت اطّلاعات، وسربازان گمنام و مخلص امام زمان( هستند، و آنها را شناسايي خواهند كرد. و در صورت اطّلاع، لازم است به مراتب ذيربط گزارش داد.

البته بايد توجه داشت كه عدّه اي هم مي خواهند كه مردم را نسبت به مسؤولين نظام، بسيج، سپاه، و ارتش بدبين كنند. و اين نيز يكي ديگر از ترفندهاي دشمن است، كه بايد نسبت به آن هوشيار بود. بحمدا... به فرمودة رهبر عزيزمان در حال حاضر مسؤولين اصلي نظام، اعم از سران سه قوّه، و مسؤولين رده بالاي نظام، انسانهاي مؤمن و خوبي هستند.

در جايي ديگر رهبر معظم انقلاب مي فرمايند : "وجود نيروهايي كه بتوانند براي اين ملّت و اين كشور، و براي هرفعاليت سازنده و حياتي در اين مملكت، امنيت بوجود بياورند، براي هر ملّتي مثل آب و هوا ضروري است. عدّه اي مي خواهند اينها را انكار كنند. نيروهاي نظامي و انتظامي،

و بسيج عمومي مردم ما، مؤمن و با اخلاصند، و به عنوان پشتوانه اي كه هيچ خدشه اي در آن راه ندارد، محسوب مي شوند. نيروهاي نظامي با اخلاص ما در سپاه و ارتش، الحمدا... كم نيستند. اينها سازمانهايي مبتني بر ايمانند. در اين بحثي نيست." (1)

منابع و مآخذ:

پرسش و پاسخ از محضر مقام معظم رهبري،ص378

به رغم مشكلات و كمبودها در جامعه براي قشر كم درآمد با چه حد مي توان از عملكرد سران مملكت دفاع كرد؟

پرسش

به رغم مشكلات و كمبودها در جامعه براي قشر كم درآمد با چه حد مي توان از عملكرد سران مملكت دفاع كرد؟

پاسخ

در اين زمينه بايد پارامترهاي مختلفي نظير وظايف و اختيارات هر كدام از مسؤولين، ميزان امكانات، ميزان مشكلات، موانع و محدوديت ها، شرايط و بالاخره دستاوردها، عملكردها و موفقيت ها و يا كاستي ها را در نظر گرفته و با توجه به اين مؤلفه ها، به ارزيابي عملكرد مسؤولين پرداخت. در اينجا ما قصد توجيه اقدامات برخي مسؤولين و دفاعي غير منطقي از مجموعه مديريتي نظام را نداريم، بلكه مسلما علي رغم تمامي مسائل، برخي انتقادات و ايرادات وارد است. اما نكته مهم آن كه بايد با ديدي واقعي، منصفانه و با لحاظ تمامي مؤلفه هاي ياد شده، به بررسي اين موضوع پرداخت. بر اين اساس در اينجا مطالبي را بيان مي نماييم.

قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته است كه عبارتند از:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

4- حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110)

بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل كلي كشور و سياست گذاري هاي كلان آن بوده، دستورالعمل ها و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظارت دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشكلات و نارسايي هاي موجود در جامعه به مسؤولان

مربوطه تذكرات و هشدارهاي لازم را مي دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي نمايند.

البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي ها و نابساماني هاي جامعه - كه ناشي از عوامل مختلفي است - سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي هاي دولتمردان، عليرغم تأكيدات و پيگيري هاي ايشان، چنين مي فرمايند: «... به مجرد اين كه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز بشود طبعا اول گله و شكوه و فرياد آنهاست؛ يك وقت مي بينيد كه در اصل كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده ي جدي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود - شكي در اين نيست و بارها هم اين را گفته ام - منتها آن كسي كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم؛ دستگاه هاي قضايي و دستگاه هاي دولتي هستند كه بايستي دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود؛ يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاه هاي برتر و بالاتر حل بشود يعني دستگاه هاي دولتي نسبت به بخش هاي زير مجموعه خودشان. (ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1، آذر 1378)

نكته مهم ديگر آن كه در ريشه يابي مشكلات جامعه مي توان از رهيافت هاي متعددي استفاده نمود. از قبيل رهيافت تك عاملي كه ريشه همه مشكلات را ناشي از يك عامل مثلا اقتصاد يا مديريت كشور مي داند و

يا رهيافت چند عامل كه به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخص هاي مورد نياز و به دور از هياهوهاي سياسي و... به بررسي ميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يك پديده پرداخته و نقش هر كدام را مشخص مي نمايد.

به نظر مي رسد از ميان اين دو رهيافت، رهيافت تك عاملي، خصوصا درباره جامعه كنوني ما نه روش علمي و نه منطبق با واقعيات است لذا بايد سراغ رهيافت دوم رفت و در بررسي علمي و محققانه اين موضوع، زمينه ها و شرايط و ابعاد مختلف آن، موانع تاريخي، داخلي، بين المللي، امكانات و توانايي ها و... را به صورت واقع بينانه بررسي و ارزيابي نماييم.

مسلما طبيعي است جامعه اي مانند جامعه ما كه از نظر سوابق تاريخي و مشكلات عظيمي كه از نظر ساختار اقتصادي [تك محصولي بودن آن وضعيت وخيم صنعت، كشاورزي و...] و ساختار سياسي، فرهنگي و اداري از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و چه از نظر مشكلات طبيعي مربوط به انقلاب و ناشي از جنگ و خسارات عظيم آن [بالغ بر 1000 ميليارد دلار، معادل هزينه 70 سال كشور] و محاصره هاي بين المللي، تورم بين المللي و مشكلات ناشي از دوران سازندگي و رشد سريع جهت مشكلات ناشي از آن و...

معضلات ناشي از ساختار ناسالم اداري، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها و رواج فرهنگ مصرف گرايي، تجمل پرستي و... ماهيتا داراي مشكل باشد. البته هر چند مسأله مديريت قوي و كارآمد و عاري از سوء استفاده و فساد در بخشهاي مختلف آن مي تواند در كاهش مشكلات و تأمين نيازمندي

هاي اساسي جامعه نقش مؤثري داشته باشد، ولي با توجه به دخالت متغيرهاي ديگر به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشته باشيم، بنابراين مشكل اساسي مديريت رهبري و يا استفاده نكردن از اختياراتشان نيست بلكه فراتر از آن است.

مشكلات و نابساماني هاي موجود در كشور علل, خواستگاهها و ريشه هاي مختلف و متفاوتي دارد و حل كردن و رويارويي با اين مشكلات نيز به پارامترهاي متنوعي بستگي دارد و علت و معلول را بايد در تناسب با هم در مقياس يكديگر به صورت موردي سنجيد و حكم داد, انتظار حل تمامي معضلات جامعه از سوي يك فرد با هر جامعيت و مسؤوليتي نه امري ممكن و نه عقلايي است حتي از امام معصوم نيز نمي توان چنين انتظاري داشت چنان كه سيره اهل بيت(ع) نيز مؤيد به همين مطلب است. اساساً حل مشكلات موجود جامعه در هر حوزه اي اعم از فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و حتي سياسي نياز به درك مشترك مردم و مسؤولين ذيربط از نابساماني هاي جامعه از يك سو و وفاق و اراده جمعي براي حل آنها از سوي ديگر است. اگر مصداقي بيان كنيم, انذار و تذكر به مسؤولين و ارشاد آنها از سوي مردم و پاسخگويي مسؤولين در برابر ايشان و پيگيري مطالبات مردم شايد بهترين راهكار براي عينيت بخشيدن به اراده جمعي براي حل مشكلات جامعه باشد. تذكر اين نكته ضروري است كه حل پاره اي از نابساماني هاي موجود در جوامع مختلف كه ريشه فرهنگي و تاريخي دارد، در دراز مدت و با عزم و همّت بلند قابل حل شدن است و رهبري نظام نيز به عنوان نماد و سمبل اتصال عقايد و

عواطف مردم با حاكميت وظايف سنگين و خطيري را در اين راستا عهده دار بوده و نقش اساسي خود را همواره ايفا نموده است. حفظ موجوديت نظام در برابر انواع تهديدهاي داخلي و خارجي, حفظ وحدت بين قواي مختلف كشوري و لشكري و هدايت و ارشاد ايشان در خدمت رساني و حل مشكلات مردم, جلو گيري از انحراف انقلاب از آرمان ها و اهداف اصلي خود جزء مهم ترين وظايف رهبري است كه رهبري نظام همواره در مقاطع مختلف نقش اساسي خود را به اقرار همگان ايفا نموده است و آخر سخن اينكه بايد با درك درست واقعيت ها و امكانات موجود كشور در كنار فهم واقع بينانه از مشكلات موجود در جامعه و نيز سنجش همه جانبه عملكرد مسؤولين مختلف نظام متناسب با ميزان مسؤوليت هاي قانوني ايشان نسبت به عملكرد آنها قضاوت نمود. مطمئناَ در اين صورت ارزيابي بهتري نسبت به مشكلات جامعه و عملكرد مسؤولين خواهيم داشت. البته در كنار اين مسايل هرگز نبايد دستاوردهاي عظيم و نظام اسلامي و مجموعه مديريتي آن را ناديده گرفت.

در جامعه اسلامي بيان واقعيت ها و ابراز مشكلات در چارچوب مصلحت انديشي هاست.و همچنين برخورد با مجرمان با سابقه درخشان كه در نهايت آخرت به خيري را شاهد نبوده اند و با شيوه برخورد امام علي مقايسه كنيد.

پرسش

در جامعه اسلامي بيان واقعيت ها و ابراز مشكلات در چارچوب مصلحت انديشي هاست.و همچنين برخورد با مجرمان با سابقه درخشان كه در نهايت آخرت به خيري را شاهد نبوده اند و با شيوه برخورد امام علي مقايسه كنيد.

پاسخ

ضمن تشكر فراوان از دغدغه شما نسبت به مشكلات و چالش هاي نظام اسلامي، صادقانه نكات ذيل را خاطر نشان مي سازيم:

1. خيلي از نابساماني ها به نام مصلحت سنجي و مصلحت انديشي است در حالي كه نه معناي مصلحت آن است كه بسياري از اين مدعيان مصلحت انديش طرح مي كنند و نه مصداقا آنها درست تشخيص مي دهند بلكه با كمال صداقت و جرأت مي توان گفت برخي از اين مصلحت ها، خود، خلاف مصلحت بلكه عين مفسده است. در حكومت علوي با توجه به عصمت امام علي(ع) و روحيات و شايستگي هاي بي نظير آن امام همام، چنين مصلحت انديشي نبوده است.

2. مصلحت هم در پي ريزي احكام و دستورات شرعي و هم در اداره حكومت نقش غير قابل انكاري دارد، چه اين كه خداي حكيم، تمام احكام را بر مبناي مصالح و مفاسد مبتني مي كند و اداره حكومت نيز بايد در جهت صلاح و سداد انسان ها و آحاد جامعه باشد. آنچه كه محل نقد و اشكال جدي است مبناي مصلحت و مفسده و راه هاي تشخيص آن است. آيا قطع دست دزد مصلحت دارد يا نه؟

منع از اختلاط بين زن و مرد به مصلحت جامعه است يا نه؟ اگر با جهان بيني توحيدي و ديني به اين مسايل نگاه كنيم مصلحت و مفسده در حوزه ارزش ها تعريف مي شود

و برنامه هاي مبتني بر اين مصلحت و مفسده، انسان را به مقام شامخ خلافت الهي رهنمون مي گردد اما مصلحت و مفسده سكولاريستي و مبتني بر ديدگاه اومانيستي غرب، انسان را به حيوان مسخ مي كند و بين مصلحت با ارضاء غرايز دوگانگي قائل نيست (ر.ك: مقاله فمينيزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني، در كتاب نقد شماره 17، ذيل بحث ليبراليسم)

مصلحت انديشي در اداره حكومت نيز يك امر حقي است چه اين كه يك حكم عقلي و شرعي است كه بايد مصلحت جامعه و منافع عمومي و ملي را بر منافع فردي و منطقي اشخاص و گروه ها ترجيح داد. ليكن بايد دانست كه:

اولا، مصلحت در اينجا به معناي نفي عدالت نيست بلكه عدالت همچنان يك اصل حاكم در اداره جامعه و سياست گذاري هاي داخلي و خارجي مطرح است. جايگاه مصلحت اين است كه در يكايك مقررات و نحوه اجراي آن، با محاسبه منافع و مصالح و مفاسد و زيان ها، آنچه كه به خير و صلاح مملكت است منظور شود.

ثانيا، در هنگام تعارض مصلحت هاي بزرگ تر ناچار از يك سري مصلحت هاي كم اهمʘʠدار (و البته چه بسا در جاي خود خيلي هم مهم باشد) صرف نظر كنيم. مثلا تماس بدن زن و مرد نامحرم حرام است چون مصلحت حقيقي آنها در همين ممنوعيت است تا از آلودگي ها مصون بمانند وليكن اگر اضطراري در كار باشد كه جان او در خطر است اينجا مصلحت بزرگ تر و مهم تر حكم اولي را موقتا رفع مي كند.

اصل مهم و اولي اين است كه ستمگر و ظالم را كيفر دهند اما

اگر جايي به هر دليل جامعه شناختي يا روان شناختي يا سياسي، كيفر يك ستمگر اصل نظام را با خطر مواجه سازد به ناچار و موقت از آن صرف نظر مي كنيم چون اگر نظام با همين نقص بماند بهتر است كه اصل آن از بين برود زيرا در آن صورت نه در اين مورد و نه در موارد ديگر، مي توان خواستار اجراي عدالت و احقاق حق شد. پس خود اين مصلحت انديشي يك واقعيت است. چنان كه امام علي(ع) در برخورد با معاويه به دليل عدم رشد مردم زمان خود به ناچار تن به حكميت داد و يا همان طور كه حضرت امير(ع) به خاطر باقي ماندن اصل اسلام، بيست و پنج سال با ناديده گرفتن وقايع سكوت كرد و آن هم به خاطر مصلحت اسلام بود.

فعلا مشكل اصلي در كشور ما نيز خلط اين مرز است. برخي افراد منافع و مصالح شخصي خود را مصالح نظام مي پندارند. در صورتي كه چنين نيست. پس هميشه پرداختن به مصالح بد نيست و در برخي موارد كه پاي اصل نظام در ميان باشد ضروري است. اما به خاطر اهداف و اغراض شخصي نبايد واقعيت را قرباني مصلحت نمود.

در پايان تأكيد مي كنيم بسياري از مصلحت انديشي ها خود خلافت مصلحت است وليكن در عين حال بايد توجه داشت كه رعايت مصلحت ها (اگر درست سنجيده شود) يكي از واقعيات مهم اجتماعي در اداره حكومت است و از جهت شرعي نيز مورد تأييد است.

در حكومت ديني مسولان و كساني كه در رأس حكومتند بايد از نظر زندگي در سطح مردم معمولي و شايد محروم ترين آنها زندگي كنند در حالي كه در كشور ما مسولان حقوقهاي گزافي مي گيرند و از زندگي بسيار مرفهي برخوردارند چرا خودمان به آنچه مي گوييم عمل نمي كنيم.

پرسش

در حكومت ديني مسولان و كساني كه در رأس حكومتند بايد از نظر زندگي در سطح مردم معمولي و شايد محروم

ترين آنها زندگي كنند در حالي كه در كشور ما مسولان حقوقهاي گزافي مي گيرند و از زندگي بسيار مرفهي برخوردارند چرا خودمان به آنچه مي گوييم عمل نمي كنيم.

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت ما نيز با شما در اصل اين موضوع كه برخي مسؤولين از امكانات دولتي و بيت المال سوء استفاده مي كنند موافقيم ولي به هيچ وجه كليت ادعاي شما و همچنين نسبت دادن آن را به مسؤولين مخلصي كه به انجام فرايض ديني معتقدند را قبول نداشته و با آن مخالفيم.

اكثريت مسؤولين نظام، خصوصا مسؤولين عالي رتبه، با توجه به ويژگي ها و صلاحيت هاي اخلاقي و همچنين نظارت دقيق بر اعمال آنان توسط مراكز مختلف، از اين اتهام مبرا مي باشند. اگر واقعا مدرك و دليل مستندي در جهت اثبات ادعاي خود داريد بيان نماييد.

بله، به دلايلي كه در پي مي آيد، متأسفانه در برخي از لايه هاي نظام، شاهد برخي سوء استفاده ها از بيت المال آن هم توسط برخي افرادي كه واقعا به ارزش هاي اسلامي معتقد نيستند مي باشيم و البته مخالفين نظام چه در داخل و چه در خارج، براي ناكارآمد جلوه دادن نظام اسلامي و از بين بردن اعتماد مردم به مسؤولين سعي در گسترش و تعميم اين موارد منفي به ساير مجموعه نظام و دستاوردهاي مثبت آن دارند. بنابراين بايد با واقع بيني به بررسي موضوع پرداخت و از بزرگ نمايي مشكلات و تضعيف نظام اسلامي كه خواست دشمنان مي باشد پرهيز نمود.

مسأله اشرافي گري، ناديده گرفتن بيت المال، اسراف و تجمل گرايي، پارتي بازي و رشوه خواري يكي از مشكلات كشور و مانع تحقق عدالت اجتماعي بوده و همواره يكي از دغدغه هاي مسؤولين نظام خصوصا مقام معظم رهبري مي باشد. معظم له مكررا

نارضايتي خود را از اين مسأله ابراز داشته و از موليان امر خواستار رسيدگي جدي براي حل اين معضل شده اند زيرا تداوم نظام و انقلاب اسلامي نيز وابسته به پيوند، همراهي و اعتماد مردم به مسؤولين اداره كننده نظام مي باشد ازاين رو رابطه اخلاق با مردم،

رابطه مخصوصي است، مردم را در همه كارها و صاحب ايشان به كارگزاران نظام اسلامي مي فرمايند: «شما چگونه مي خواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتيم در خرج كردن بيت المال هيچ حدي براي خودمان قائل نشديم مگر حدي كه دردسر قضايي درست بكند و هرچه توانستيم خرج كرديم مگر اعتماد مردم باقي مي ماند؟». اما در علت يابي اين پديده شوم و ارايه پاسخي مناسب و منطقي و واقع بينانه لازم است. از منظر جامعه شناختي بايد اين مسأله را مورد بررسي و تحليل قرار داد. مهمترين دلايل وجود اين موضوع عبارتند از:

1- ادامه و بقاي فرهنگ فاسد و منحوس 2500 ساله پادشاهي در ايران از قبيل رشوه خواري، پارتي، روابط را مقدم بر ضوابط دانستن، استبداد رأي جاه پرستي و سلطه پذيري و... .

2- عدم تثبيت ارزش هاي اسلامي و قانون گرايي و پايبندي به ضوابط در حدي كه مسؤول يا مدير اداره خودش را خدمتگزار بداند نه سوار بر مردم و... كه اين خود ناشي از عوامل مختلفي از قبيل: فقدان برنامه اي جامع و همه جانبه براي تربيت، آموزش و توجيه آنان، كم كاري يا بعضا عملكردهاي غلط نهادهاي فرهنگي كشور، سردر گمي مسؤولان امور فرهنگي و عدم ارائه برنامه منسجم فرهنگي، فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد

با اين مسأله و... مي باشد.

3- عدم تصفيه كامل افراد در سطوح پايين بعد از وقوع انقلاب از يك سو و رعايت ننمودن مسائل اصيل اسلامي از قبيل: لياقت و شايستگي، تعهد و تقوا، تجربه و مهارت و تخصص و... در گزينشها چنانچه حضرت علي (ع) در عهد نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: «ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختيارا و لاتولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخيانة و توخّ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة والقدم في الاسلام المتقدمه...؛ در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود دقت كن و پس از اينكه آنها را امتحان نمودي به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن: قبل از اين كه آنها را به كاري بگماري آنانرا مورد آزمايش و امتحان قرار بده به خاطر تمايل خاص به شخصي كسي را به كاري منصوب مكن خود سرانه و بدون مشورت و يا استبداد رأي آنها را به كار مگمار زيرا اينگونه انتخاب و منصوب نمودن يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش خود ستمگري و ظلم و خيانت است و براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت اينگونه افراد را انتخاب نما افرادي كه اهل تجربه هستند و در

كشاكش كارها ساخته و پرداخته شده اند اهل شرم و حياء و عفت هستند از خاندانهاي پاك دامن و صالح باشند سابقه و حسن سابقه آنها در اسلام بيش از ديگران باشد...»، (نهج البلاغه، نامه 53) و از طرف ديگر ضعف در بازرسي نظارت، حراست و مراقبت دولتي، حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايند: «بايد در گزينش كارمندان دولت دقت

لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش خوبان نظارت بر كار آنان نيز ضرورت است چون مقام و قدرت غالبا اخلاق و رفتار مسؤولان را تغيير مي دهد بنابراين اگر بعد از گزينش حتي افراد پارسا و كاردان از بالا بر عمل كرد آنان نظارت دقيق نشود ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه، موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند. لذا نظام انقلابي در چگونگي انجام امور توسط كارگزاران و مسؤولان بايد نظارت مستمر به كار آنان داشته باشد.» (فجر انقلاب در بهار قرآن ص 203و ص 205).

4- تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها پس از دوران دفاع مقدس مانند با ارزش شدن پول شهرت، مدرك گرايي، رفاه طلبي، و تجمل پرستي و... .

5- اجرا نشدن امر به معروف ونهي از منكر يا نظارت ملي و همگاني كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت

جامعه و اجزاء اداري و... مي باشد حضرت علي(ع) در بستر شهادت به فرزندان خويش امام حسن و امام حسين(ع) چنين سفارش مي نمايند «امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت اشرار شما بر شما حاكم مي شوند سپس شما براي دفع آنها دعا كنيد اما دعاي شما اجابت نمي شود»، (نهج البلاغه، نامه 47) و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين فريضه الهي در اصل هشتم در سه قسم مردم نسبت به يكديگر دولت نسبت به مردم ومردم نسبت به دولت در نظر گرفته شده هر چند متأسفانه راهكارها عملي شده اين فريضه مهم و اساسي در جامعه تبيين و اجرا نشده است.

6- ضعت دستگاه هاي نظارتي و

قوه قضاييه در برخورد قاطع با متخلفين.

7- پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور، مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخص هاي مطلوب گرديد. به گونه اي كه توسعه نتايج عكس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشديد نمود و باعث تغيير ارزش ها و با ارزش شدن پول و ثروت در نزد افراد جامعه گرديد.

با توجه به عوامل فوق و عوامل ديگري از اين قبيل مي توان به اين نتيجه رسيد كه: تحت شرايط كنوني ايران، وقتي كه پول و ثروت با ارزش شود و از طرف ديگر ارزش هاي اسلامي، ايمان و تقوا و سيستم كنترل دروني (مذهب) آنها و سيستم كنترل بيروني (نظارت دستگاه هاي مربوطه، امر به معروف و نهي از منكر) ضعيف باشد، آنها براي ارضاء اميال نفساني خود به راه هاي نامشروع از قبيل رشوه خواري، پارتي بازي، اشرافي گري و ريخت و پاش بيت المال روي مي آورند. علت مفاسد اداري فقط به خاطر عدم نظارت مسؤولين حكومتي و فقدان برخورد قاطع آنان نمي باشد، بلكه مسأله بسيار ريشه اي تر و حل كامل آن نيز راه كارهاي مناسب و بسيار دقيق، آن هم در طولاني مدت مي طلبد، اما بايد با متخلفين برخورد بشود و اين كار هم به كرّات توسط دادگاه ها با متخلفين شده و مي شود ولي در هر صورت بايد به ريشه هاي آن پرداخت و اميد مي رود ان شاءالله با انجام اصلاحات اقتصادي، اجتماعي، اداري و... به هيچ وجه شاهد اين گونه ناهنجاري ها و تخلفات در جامعه اسلامي نباشيم.

و نكته آخر را از زبان مقام معظم رهبري در اين زمينه بشنويم: «اين كه بگوييد با

كساني كه دچار فساد شده اند برخورد قاطع نمي شود, اين را قبول ندارم, نه برخورد مي شود اين كه بگوييد با كساني كه قاطع برخورد نمي كنند, چرا برخورد نميشود, جواب اين است كه با آن كساني كه قاطع برخورد نمي كنند, چگونه برخورد كنيم؛ برخورد همين است كه تذكر و هشدار بدهيم و به آنها بگوييم, برخورد لازم در آن جا اين است؛ اما شفافيت لازم در اين مورد براي مردم صورت نمي گيرد. يك وقت انتظار هست كه مرتب اعلاميه داده شود و بگويند فلان كسي را گرفتيم, پدر فلان كسي را در آورديم, فلان كسي اين فساد را كرده, اين درست نيست, ... يك نفر جرمي مي كند آدم خيلي بدي هم هست بايست مجازات بشود, اما اگر اسم او را اعلام كرديد, اين پسر يا دخترش در دانشگاه, خانه, محله, مي دانيد با اين اعلان چند نفر مجازات مي شوند؟ چه لزومي دارد؟...»

نظام اسلامي و خصوصاً مقام معظم رهبري در برخورد با مفاسد، هيچ گونه تبعيض و دوگانگي را تحمل نكرده و نخواهد كرد. و در صورت اثبات جرم در مورد هر شخص و يا هر مسئولي با هر موقعيتي، با قاطعيت برخورد مي شود. چنانكه ايشان در پاسخ سؤالي در اين زمينه مي فرمايد: «نسبت به مسئولان اغماض نمي شود اما بايد جرم و ميزان آن را به طور دقيق شناخت ضمن آنكه اگر يقين كنيم فسادي در مسئولي وجود دارد و مسائل مطرح شده شايعه نيست قطعاً برخورد مي كنيم.»، (ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، روزنامه كيهان، 23/2/82):

ارتباط مردم و مسئولين

زندگي پيامبر(ص) در سطح پايين ترين افراد جامعه بود، اما بسياري از بزرگان كشور در سطح بسيار بالا و مرفه زندگي مي كنند، آيا واقعاً آن ها مي توانند وضعيت انسان هاي سطح پايين جامعه را بفهمند و مشكلات آنان را درك كنند؟
پرسش

زندگي پيامبر(ص) در سطح پايين ترين افراد جامعه بود،

اما بسياري از بزرگان كشور در سطح بسيار بالا و مرفه زندگي مي كنند، آيا واقعاً آن ها مي توانند وضعيت انسان هاي سطح پايين جامعه را بفهمند و مشكلات آنان را درك كنند؟

پاسخ

حقيقت آن است كه نبايد همة رهبران حكومت اسلامي را زير سؤال برده و آنان را متهم به ثروت اندوزي و دنيا گرايي نمود. رهبران حكومت اسلامي را مي توان به سه گروه تقسيم نمود:

1) عده اي از رهبران جامعه اسلامي، زهد و ساده زيستي را رعايت كرده و مانند توده مردم زندگي مي كنند. نمونه بارز آن امام راحل(س) است كه يكي از زاهدترين انسان ها بود. امروزه جهانيان وي را به عنوان رهبر موفق قبول داشته و ساده زيستي وي جهانيان را شگفت زده نموده است. امام نه تنها ساده زيست مي نمود كه همة رهبران و مسئولان حكومت را به ساده زيستي فرا مي خواند.

در حوزه هاي علميه نيز مراجع و رهبران ديني، ساده زيستي را رعايت نموده و ساده زندگي نمودن آن ها مي تواند الگوي خوبي براي ديگران باشد.

2) برخي از رهبران هستند كه مانند گروه اوّل نيستند، ولي زندگي آنان به گونه اي است كه در شأن يك رهبر جامعه اسلامي است و افكار عمومي نيز آنان را متهم به دنيا گرايي نمي كند؛ يعني زندگي آنان قابل قبول بوده و تا اندازه اي درد و مشكلات مردم را درك مي كنند. آنان كساني هستند كه در مسير زندگي خود درد و رنج فقر را چشيده و يا در جامعه با فقيران و محرومان، در ارتباط هستند؛ مضافاً بر اين كه برخي از اين

گروه به رغم آن كه امكانات در اختيار دارند، به گونه اي زندگي مي كنند كه بين آن ها و مردم فاصلة چنداني نباشد.

3) گروهي از رهبران جامعه _ همان گونه كه اشاره كرده ايد _ كساني هستند كه ساده زيستي را رعايت نكرده و چگونگي زندگي آنان با شاخصه هاي جامعة ديني همسويي ندارد. اينان كساني هستند كه بايد در رفتار خود تجديد نظر كنند. يكي از آسيب هاي جدي نظام جمهوري اسلامي ايران، عدم رعايت ساده زيستي مي باشد كه بارها حضرت امام(ره) به آنها هشدار داده است.

اينان بايد بيشتر از همه سفارش امام علي(ع) را مورد توجه قرار دهند، آن جا كه رهبران جامعه را به زهد فرا مي خواند و يكي از علل آن را همدردي با فقيران مي داند. امام علي(ع) يكي از علل زهد گرايي خود را همدردي با فقرا خوانده و فرمود: "چگونه ممكن است هواي نفس بر من غلبه كند و مرا به سوي بهترين خوراك ها بكشاند، در صورتي كه شايد در حجاز يا "يمامه" افرادي يافت شوند كه اميد يك قرص نان را هم ندارند و دير زماني است كه شكمشان سير نشده است؟! آيا سزاوار است شب را صبح كنم، در صورتي كه در اطرافم شكم هاي گرسنه و جگرهاي سوزان قرار دارد؟!".(2)

يكي از علت هاي اساسي كه حضرت امير(ع) اين شيوه را در زندگي خود بر گزيده، قرار گرفتن در رأس حكومت و رهبري جامعة اسلامي است. وظيفة رهبران و مسئولان جامعة اسلامي از اين جهت بيشتر است. يكي از علت هاي آن آشنا شدن بهتر با دردها و مشكلات انسان ها و

چگونگي زندگي آن ها است تا زماني كه انسان با مشكلات و سختي ها زندگي نكند، نمي تواند مشكلات و سختي هاي ديگران و تودة مردم را درك نمايد. حضرت علي(ع) صراحتاً آن را در نامه خود به عثمان بن حنيف و خطبه ها و نامه هاي ديگر بيان داشته، در كلمات و سخنان امام(ره) و حضرت آيت الله خامنه اي نيز به آن اشاره شده است.

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبة 207.

2. سيري در نهج البلاغه، ص 227 _ 228.

مولفه هاي اعتماد متقابل ميان مردم و حكومت چيست ؟
پرسش

مولفه هاي اعتماد متقابل ميان مردم و حكومت چيست ؟

پاسخ

از آن جا كه جامعه ديني را حضور مردم نگاه مي دارد و از طرفي رهبري است كه جامعه ديني را به راه صلاح و هدف غايي خودهدايت مي كند، رهبري و مردم لازم و ملزوم يكديگرند و تنها اعتمادمتقابل ميان مردم و رهبري كه در راس حكومت قرار دارد مي تواندقوام بخش حفظ و سلامت و حركت و پويايي جامعه ديني باشد .ازديدگاه اسلام اگر حقوقي را كه مردم و حاكم [ به عنوان نماينده اصلي و اصيل حكومت ] نسبت به يكديگر دارند، رعايت نمايند، موجب اعتماد خواهد شد .توصيه مي كنيم در فرازهاي ذيل كه از سخنان گران بهاي اميرالمومنين ( ع ) است ، دقت فرموده و جواب خود را ازكلام امير كلام بگيريد : ( ( پس خداي سبحان برخي از حق هاي خود رابراي بعضي مردمان واجب داشت و آن حق ها را برابر هم نهاد وواجب شدن حقي را مقابل گزاردن حقي گذاشت و حقي بر كسي واجب نبود مگر حقي كه برابر آن است گزارده شود و بزرگترين حق هاكه خدايش واجب كرده است ، حق والي بر رعيت است و حق رعيت بر والي ، كه خداي سبحان آن را واجب نمود و حق هر يك را به عهده ديگري واگذار فرمود و آن را موجب برقراري پيوند آنان كرد وارجمندي دين ايشان . پس حال رعيت نيكو نگردد جز آنگاه كه واليان نيكورفتار باشند و واليان نيكورفتار نگردند، جز آنگاه كه رعيت درستكار باشند .پس چون رعيت حق والي را بگذارد و والي حق

رعيت را به جاي آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود و راه هاي دين پديدار و نشانه هاي عدالت برجا و سنت چنان كه بايد اجرا .پس كارزمانه آراسته گردد و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آزدشمنان بسته و اگر رعيت بر والي چيره شود و يا والي بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانه هاي جور آشكار و تبهكاري در دين بسيار راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روي هواكنند واحكام فروگذار شود و بيماري جان ها بسيار و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرونهاده شود و يا باطلي سترگ انجام داده آنگاه نيكان خوارشوند و بدكاران بزرگمقدار و تاوان فراوان برگردن بندگان از پروردگارپس بر شماست يكديگر را در اين باره اندرز دادن و حق همكاري رانيكوگزاردن ) ) ، ( نهج البلاغه ، ترجمه دكتر شهيدي ، خطبه 216، ص 248 - 249 ) . ;

وظيفه مردم در قبال حكومت چيست ؟
پرسش

وظيفه مردم در قبال حكومت چيست ؟

پاسخ

وظيفه مردم در قبال حكومت ، به دو شكل قابل تبيين است : 1- آنچه مربوط به شكل گيري و حمايت از حكومت است ؛ مانند : الف ) وجوب تشكيل حكومت اسلامي بر مردم و فقها ( مانند آنچه قبل از پيروزي انقلاب برمردم و فقها واجب بود ) ، ب ) همكاري و همياري در تداوم و اقتدارحكومت اسلامي ( مانند شركت در انتخابات ، اجابت فراخواني هاي عمومي و ...) ، ج ) اطاعت از قوانين الزامي . 2- آنچه مربوط به كنترل و نظارت بر حكومت است ؛ مانند : الف ) انتخاب نمايندگان لايق براي مجلس خبرگان رهبري ( كه وظيفه قانوني تعيين رهبر و نظارت بر او رابر عهده دارند ) ، ب ) انتخاب افراد شايسته براي مجاري قانون گذاري و اجراي حكومت ( مانند انتخاب نمايندگان مجلس شورا و رياست جمهوري ) ، ج ) نقد و بررسي و انتقادهايي كه از مجاري قانوني درسطح عموم مردم يا خصوص مسوولان ارايه مي شود ( مانند آنچه دررسانه ها و وسايل ارتباط جمعي و يا در ديوان عدالت اداري و يا دفترمقام معظم رهبري ارايه مي شود و يا از طريق نمايندگان مردم درمجلس نظارت مي شود ) . د ) اعتراضاتي كه پس از به ثمر نرسيدن انتقادها از مجاري اوليه صورت مي گيرد كه مي توان اين دو ناحيه را درسخن حضرت امير ( ع ) يافت كه فرمود : ( ( و اما حقي عليكم فالوفابالبيعه والنصيح في المشهد والمغيب والاجاب حين ادعوكم والطاعحين امركم ؛ اما

حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و نهان وآشكارا حق خيرخواهي را ادا نماييد و زماني كه شما را براي كاري دعوت مي كنم اجابت كنيد و زماني كه امر مي كنم اطاعت كنيد ) ) ، ( نهج البلاغه ، خطبه 34 ) . موضوعي كه در سوال آمده ، در فرهنگ ديني ما با عنوان نصيحت به زمامداران مطرح شده است و سابقه طولاني دارد .اين تعبير از زمان پيامبر اكرم ( ص ) در حجالوداع مرسوم شد و پس از آن نيز از سوي آن حضرت وايمه اطهار ( ع ) با همين عنوان ارايه شده است . كليني ( ره ) در كتاب ( ( الحجه ) ) از اصول كافي ،بخشي از روايات مربوطه را در عنوان ( ( باب ما امر النبي ( ص ) بالنصيحلايمالمسلمين واللزوم لجماعتهم ) ) جمع كرده است ، ( اصول كافي ، ج 1، ص 403 ) . محدث كاشاني در ابواب ( ( وجوب الحجه و معرفته ) ) كتاب وافي ( الوافي ، ج 2 ،ص 99 ) و علامه مجلسي در كتاب الامامه از ( ( بحارالانوار ) ) ، ( ج 27، باب 3 ) نيز همين اسم را براي آن انتخاب كرده اند .امام صادق ( ع ) فرمود : ( ( پيامبر اكرم ( ص ) در مسجد خيف [ درمنا ] براي مردم خطبه خواند و فرمود : سه خصلت است كه دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نكند : خالص كردن عمل براي خدا،خيرخواهي ( نصيحت ) پيشوايان مسلمين

و همراه بودن با جماعت ) ). حضرت امير ( ع ) نيز در اين باره مي فرمايد : ( ( از گفتن حق يا راي زدن ( مشورت ) در عدالت باز نايستيد ) ) ، ( اصول كافي ، ج 1، ص 403 و404 ) . امام خميني در اين باره فرمود : ( ( شما و ما موظفيم كه در تمام اموري كه مربوط به دستگاه هاي اجرايي است امر به معروف كنيم ) ) ، ( صحيفه نور، ج 13، ص 244 ) . و ( ( همه مان مسووليم ، نه مسوول براي كار خودمان ، مسوول كارهاي ديگران هم هستيم : ( ( كلكم راع وكلكم مسوول عن رعيته ) ) . همه بايد نسبت به هم رعايت بكنند.مسووليت من هم گردن شما است . مسووليت شما هم گردن من است ، بايد نهي از منكر بكنيد امر به معروف بكنيد ) ) و ( ( اگر يكي تان كاري بكند و ديگري ساكت باشد او هم مسوول است ) ) ، ( همان ، ج 8،ص 47 و 60 ) . از ديدگاه اسلام نصيحت و انتقاد خيرخواهانه به حاكمان ، وظيفه مردم و حق حاكم معرفي شده است . حضرت امير ( ع ) مي فرمايد : ( ( و اما حقي عليكم فالوفا بالبيعه والنصيح في المشهد والمغيب والاجاب حين ادعوكم والطاع حين امركم ؛ اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا نماييد و زماني كه شما را براي كاري دعوت مي كنم

اجابت كنيد و زماني كه امر مي كنم اطاعت كنيد ) ) ، ( نهج البلاغه ، خطبه 34 ) . اين تعبير كه ( ( نصيحت حق مردم است ) ) فقط مي رساند كه مردم بر اساس حقي كه دارند، مي توانند نصيحت و انتقاد كنند يا نكنند ولي تعبير اول ( نصيحت حق حاكم بر مردم است ) آن را لازم و واجب مي كند .چگونه نصيحت كنيم ؟ 1- بايد نخست حق و عدل راشناخت . امام علي ( ع ) فرمود : ( ( فلا تكفوا عن مقال بحق او مشوره بعدل ؛ از گفتن ( ( حق ) ) يا ( ( راي زدن در عدالت ) ) باز نايستيد ) ) . 2- نبايد ازاتهام ها و سو ظن ها ترسيد .حضرت امير در نصيحت كردن به عثمان آن قدر كوشيد با آن كه مي دانست مورد سو ظن قرار گيرد كه لابدقصدي از اين نصيحت ها دارد .از اين رو در نامه خود به معاويه در اين باره مي نويسد : ( ( [ اين گفتار من دليل بر آن ] نيست كه عذر خواسته باشم از اين كه به عثمان ، بر اثر بدعت هايي كه از او آشكار مي شد،عيب جويي مي نمودم . اگر ارشاد و راهنمايي من نسبت به او گناه بود،پس بسا سرزنش شده اي كه هيچ گناهي ندارد و گاه باشد كه كسي كه بسيار پند دهد، تهمت و بدگماني به دست آورد، نمي خواهم مگراصلاح آنچه توانايي دارم . توفيقي ندارم مگر به كمك و ياري خدا، به او توكل

و اعتماد مي كنم و بازگشت من به سوي او است ) ) ، ( نهج البلاغه ، نامه 28 ) . 3- بايد در نصيحت كردن امين بود و حقايق را گفت . خداوند مي فرمايد : ( ( ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصحامين ؛ پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم و براي شما خيرخواهي امينم ) ) ، ( اعراف ، آيه 68 ) . 4- بايد در نصيحت و انتقاد كردن نيت راپاك كرد و قصد اصلاح داشت تا نصيحت موثر افتد .خداوند از قول شعيب مي گويد : ( ( ان اريد الا الاصلاح ما استطعت ؛ جز اصلاح به اندازه توانايي ام نمي خواهم ) ) ، ( هود، آيه 88 ) . حضرت علي ( ع ) فرمود : ( ( مناصحك مشفق عليك محسن اليك ناظر في عواقبك مستدرك فوارطك ؛ كسي كه تو را نصيحت مي كند، دلسوز توست ، به تو خوبي مي كند، به عواقب كار تو مي انديشد و كاستي هايت را جبران مي كند ) ) ، ( غررالحكم ، 9839 ) . امام راحل نيز فرمود : ( ( انتقاد براي ساختن ، براي اصلاح امور لازم است ) ) ، ( صحيفه نور، ج 14، ص 236 ) . 5- بايد حفظ حرمت حاكم اسلامي بشود .در اسلام با اين كه حق نصيحت ، انتقاد، تحقيق و بررسي مردم نسبت به زمامدار پذيرفته شده است ؛ در عين حال از حفظ حرمت رهبري در جامعه غفلت نگشته است . حضرت علي ( ع ) در دستورات خود

به مالك اشترمي فرمايد : ( ( فمن لاتبطره الكرام فيجتري بها عليك في خلاف لك بحفر ملا؛ كسي را برگزين كه مقام و بزرگواري او را سركش نسازد كه جسارتش باعث مخالفت علني با تو در ميان مردم باشد ) ) ، ( نهج البلاغه ، عهد مالك اشتر ) . اصل كوچك نكردن پيشوايان عادل وحفظ احترام آنان از امور مهمي است كه نبايد در نصيحت و انتقادفراموش شود .امام رضا ( ع ) درباره علت حرمت فرار از جنگ ، اموري از جمله استخفاف پيشوايان عادل را مطرح مي كند : ( ( خدا فرار ازجنگ را حرام كرد؛ زيرا در فرار از جنگ سبك كردن دين ، كوچك كردن پيامبران و امامان عادل و ترك ياري ايشان در برابر دشمنانشان است كه باعث جرات دشمنان بر مسلمين مي شود ) ) ، ( وسايل الشيعه ،ج 11، ص 66 ) . 6- الفاظ .ظرف و فضاي مناسبي براي انتقاد ونصيحت بجويد؛ چه بسا نصيحتي كه اگر با الفاظ و در فضاي ناسالمي گفته شود نه تنها اثر نمي كند، بلكه آثار سو دارد؛ مثلاً پزشكي را درنظر بگيريد كه براي درمان بيمار شربتي را تجويز مي كند؛ اما اين شربت را در ظرف آلوده اي مي ريزد .مسلماً بيمار از خوردن چنين دارويي ابا مي كند و چه بسا آلودگي آن به ضرر بيمار باشد و يا ظرف آبي را كه به تشنه اي مي دهند اگر آلوده باشد مقبول او نمي افتد .7-مجاري قانوني را طي كردن . در قانون اساسي ، اصل 173 درباره ديوان عدالت اداري آمده است

: ( ( به منظور رسيدگي به شكايات ،تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به ماموران يا واحدها ياآيين نامه هاي دولتي و احقاق حقوق آنها، ديواني به نام ديوان عدالت اداري زير نظر قوه قضاييه تشكيل مي گردد ) ) . دفتر مقام معظم رهبري نيز پذيراي هرگونه شكايت و انتقاد مي باشد .8- انتقاد در غير ازدستور خداوند امكان پذير است و احكام ثابت الهي قابل مشورت وتغيير نيست . حتي در زمان رسول الله نيز كه آيه ( ( و شاورهم في الامر ) ) ، ( آل عمران ، آيه 159 ) نازل شد، همه مفسران گفته اند مشورت در غيراحكام ثابت الهي بوده است . براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- الميزان ، ج 4، ص 70علامه طباطبايي 2- تفسير روحالمعاني ، ج 25، ص 42آلوسي 3- احكام القرآن ، ج 2، ص 41جصاص البته نحوه اجراي احكام الهي مشورت پذير است ؛ اما خود احكام لازم الاجرا مي باشد.درباره ولي فقيه نيز كه آيا درباره سخنان او مي توان انتقاد يا نصيحت كرد، گفتني است كه : گفتار ولي فقيه به سه بخش تقسيم مي شود : 1-فتوا، 2- توصيه ها و بيانات ارشادي ، 3- احكام حكومتي كه يامستقيماً خود صادر مي كند و يا از مجاري قانوني ( مانند مجلس شوراي اسلامي صادر مي شود ) . بخش اول ؛ براي مقلدان اولازم الاجرا است و انتقاد در آن به معناي مناظره علمي فقهي است كه هم جايز است و هم مطلوب ، ولي نيازمند قدرت اجتهاد است . بخش دوم ؛ الزامي افزون بر آنچه قبل از

آن توصيه ها داشته نمي آورد و جنبه آگاهي بخشي و روشنگري و هدايت به واقع دارد و انتقاد و بحث وتحقيق درباره آن جايز است و حتي اگر نظري مخالف با رهبري داشت ، اطاعت از رهبري تا جايي كه با قانوني مخالفت نكند، الزامي نيست . در اين موارد او مي تواند، بلكه بنا به اهميت موضوع بايد آراي خود را به رهبر برساند و وظيفه مشاوره را در اين جا انجام دهد؛ ولي آراي خود را در سطح جامعه نبايد به گونه اي تبليغ كند كه باعث بي حرمتي ، كوچكي و تضعيف رهبر و حكومت اسلامي شود كه دراين صورت عمل حرامي انجام داده است . بخش سوم ؛ اطاعت ازدستورات و احكام ولايي يا قوانين مدون جمهوري اسلامي - كه به يك اعتبار احكام ولي فقيه اند - براي همگان حتي غير مقلدان او لازم و واجب است و تخلف از آن به هيچ وجه جايز نمي باشد ( حتي اگرشخصي آن قانون را خلاف مصلحت بداند ) ؛ زيرا روشن است كه اگردر هر قانون و كشوري ، لزوم رعايت قوانين به صلاحديد افراد واگذارشود، آن كشور با هرج و مرج مواجه شده و قوانين آن ضمانت اجرايي نخواهد داشت . بنابراين ديني كه حكومت ولي فقيه را مشروعمي داند، مخالفت عملي افراد تحت ولايت را نبايد و نخواهد مشروعدانست . البته در اين موارد نيز تحقيق و بحث علمي درباره احكام صادره جايز و بلكه بنا به اهميت موضوع بهتر يا لازم است . اين تحقيق و بحث علمي صرفاً مي تواند به عنوان مشورت براي حكومت اسلامي

ارايه شود .در نهايت مرجع تصميم گيري خود شخص ولي فقيه يا مجاري قانوني منصوب از قبل او است . مخالفت علمي بامباني آن احكام و قوانين در سطح جامعه و افكار عمومي اگر باعث تضعيف حكومت يا تضعيف ضمانت اجرايي قانون نباشد، جايز وروا است . در پايان منابع زير براي مطالعه پيشنهاد مي شود : 1- اصول كافي ، ج 1، ص 403 2- امر به معروف و نهي از منكرمحسن قرايتي 3- ميزان الحكمه ، ماده نصحمحمدي ري شهري 4- نهج البلاغه ،عهدنامه مالك اشتر 5- نصيحت ايمه مسلمين ، فصلنامه حكومت اسلامي ، شماره 1 ( ضميمه ) محمد سروش ;

قرآن كريم، مشروعترين انتظار مردم از دولت را چه ميداند؟
پرسش

قرآن كريم، مشروعترين انتظار مردم از دولت را چه ميداند؟

پاسخ

يكي از مشروعترين انتظارات مردم از دولت، تحقق عدالت در تمامي زمينهها و ابعاد در سطوح كلي و جزئي جامعه است; "إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الاْ ئَمَ_َنَ_َتِ إِلَيََّ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْل...;(نسأ،58) خداوند به شما فرمان ميدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد; و هنگامي كه ميان مردم داوري ميكنيد; به عدالت داوري كنيد."; "وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ;(مائده،42) و اگر ميان آنها داوري كني، با عدالت داوري كن، كه خدا عادلان را دوست دارد." اين موضوع آن قدر مهم است كه خداوند متعال، يكي از اهداف ارسال پيامبران را عدالت ميشمارد: "لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَ_َتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَ_َبَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاس...;(حديد،25) ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند..."

يكي از موضوعاتي كه همواره مردم را رنج داده، و ميدهد، بي عدالتيهايي است كه برخي دولتمردان و كارگزاران و مسئولان ردة بالا يا پايين دولتي دارند. مردم، اگر عدالت واقعي را در عمل از مسئولان ببينند هر گونه مشكلي را در جامعه حاضرند تحمل كنند، اما بي عدالتي، پارتيبازي، رشوه و... برايشان غير قابل تحمل است، لذا بهترين انتظار مردم از دولت مردان همين مهم (عدالت در تمامي سطوح و ابعاد) است. امام عليبه هنگام مأموريت دادن مالك اشتر براي فرمانداري مصر، به او ميفرمايد: "ضعفأ (مردم) را در اجراي عدالت مايوس نكن، چون خداوند از اعمال كوچك و بزرگ

شما نسبت به بندگانش ميپرسد."(المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه، كاظم محمدي، محمد دشتي، ص 88، مؤسسه النشر الاسلامي / ر.ك: تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 20، ص 385_388، دارالكتب الاسلامية.)

بهترين راه شناسايي خدمت گذاران نظام از ديدگاه قرآن چيست
پرسش

بهترين راه شناسايي خدمت گذاران نظام از ديدگاه قرآن چيست

پاسخ

اصول حاكم بر كارگزاران و زمامداران حكومت اسلامي از نظر قرآن كريم چنين است

"الَّذِين َ إِن مَّكَّنَّ_َهُم ْ فِي الاْ ?َرْض ِ أَقَامُوا الصَّلَوَة َ وَ ءَاتَوُا الزَّكَوَة َ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوف ِ وَ نَهَوْا عَن ِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّه ِ عَ_َقِبَة ُ الاْ ?ُمُورِ;(حج 41) آنان كه اگر در زمين به آنان قدرت و و تمكن بدهيم نماز به پاي مي دارند و زكات مي دهند و كارهاي خوب امر و از كارهاي زشت مردم را باز مي دارند و سرانجام همه كارها با خداوند است .

همچنين از نظر قرآن كريم و روايات امامان معصوم ، برخي وظايف مقامات اجرايي و كارگزاران حكومت نسبت به مردم و جامعه عبارت است از:

1. سعه صدر و گشادگي فكر و آمادگي پذيرش حوادث مختلف اميرمؤمنان علي در اين باره مي فرمايد: "آلة الرّياسة سعة الصّدر; ابزار رياست و مديريت سعة صدر و گشادگي روح و فكر و تحمل فراوان است .(نهج البلاغه كلمات قصار 176.)

2. رعايت عدالت و عدم تبعيض در ميان مردم قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: "وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْن َ النَّاس ِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْل ..;(نسأ،58) و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد، از روي عدالت داوري كنيد"; "يَ_َدَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَ_َكَ خَلِيفَة ً فِي الاْ ?َرْض ِ فَاحْكُم بَيْن َ النَّاس ِ بِالْحَق اي داوود، ما تو را خليفه بر روي زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق حكومت و داوري كن .

در حديثي در اين باره مي خوانيم امام اميرالمؤمنين به عمر بن خطّاب فرمود: "سه چيز است اگر آن را به خوبي حفظ و عمل كني تو را از امور ديگر بي نياز مي كند و اگر آن ها را ترك

نمايي چيزي غير از آن تو را سود نمي دهد. عمر عرض كرد: آن ها چيست اي ابوالحسن ! فرمود: اجراي حدود الهي نسبت به افراد دور و نزديك و حكم بر طبق كتاب خدا در خشنودي و غضب و تقسيم با عدالت در ميان سياه و سفيد. عمر عرض كرد: به راستي مختصر گفتي و حق مطلب را ادا كردي "(بحار الانوار، علامه مجلسي ، ج 72، ص 349، حديث 53، داراحيأ لتراث العربي )

3. توجه به پاداش نيكوكاران و گذشت و اغماض نسبت به گنهكاراني كه به بازگشت و توبه آن ها اميد است

امام صادق در اين باره مي فرمايد: "سه كار است كه بر حاكم اسلامي لازم است در مورد عوام و خواص انجام دهد: "نيكوكاران را پاداش نيك دهد تا براي انجام دادن نيكي ها تشويق شوند و گنهكاران را پرده پوشي كند تا از گناه خود توبه كنند و از گمراهي خويش بازگردند و همه را زير چتر احسان و انصاف جمع كند".(همان ج 75، ص 233.)

4. منافع مردم و خويش را يكسان ديدن از جمله دستورهايي كه اميرالمؤمنين علي به محمد بن ابي بكر _ هنگامي كه او را به زمامداري مصر برگزيد _ چنين بود: "براي عموم مردم چيزي را دوست بدار كه براي خود و خانوادة خود دوست مي داري و براي آن ها چيزي را ناخوش دار كه براي خود و خانوادة خودناخوش داري چرا كه اين كار منطق تو را قوي تر مي كند و مردم را به صلاح و اصلاح نزديك تر مي سازد".(همان ج 72، ص 27.)

5. پيوند عاطفي با مردم طبق آن چه از روايات استفاده مي شود بين مسئول اجرايي و مردم

بايد رابطة عاطفي نيرومند _ آن گونه كه ميان پدر و فرزند است _ بر قرار باشد.

امام موسي بن جعفر7 مي فرمايد: سلطان عادل به منزلة پدر مهربان است پس دوست بداريد براي او آن چه را كه براي خود دوست مي داريد و ناخوش داريد براي او آن چه را براي خود ناخوش مي داريد".(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 18، ص 472، ح 1، دارالتعارف للمطبوعات )

6. دوري از بخل ناداني و ستم 7. دوري از سازش كاري و هماهنگي با اهل باطل 8. به مقام و منصب خويش به چشم امانت نگريستن و...

9. پرهيز از تجمل گرايي و ساده زيستي 10. تلاش در جهت تعليم و تربيت مردم 11. پرهيز از به همكاري طلبيدن گمراهان "وَ مَا كُنت ُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّين َ عَضُدًا;(كهف 51) من هرگز گمراهان را دستيار خود قرار نمي دهم .

12. پرهيز از همكاري با سفيهان و بي خردان "وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَآءَ أَمْوَ َلَكُم ُ الَّتِي جَعَل َ اللَّه ُ لَكُم ْ قِيَ_َمًا;(نسأ،5) اموال خود را كه خداوند وسيلة توام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان نسپريد".

13. پرهيز از پيروي هواي نفس "فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَي ََّ أَن تَعْدِلُوا;(نسأ،135) از هوا و هوس پيروي نكنيد مبادا از حق منحرف شويد". ;پرهيز از همكاري با اسراف كاران (شعرا،151) فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد".

و...

وظيفه امت نسبت به حكومت در نظام اسلامي آن است كه به آن كمك نموده و در تأييد و تقويت آن كوشش نمايند اميرالمؤمنين علي فرمود: "بر امام واجب است طبق قوانين الهي حكم كند، او مانند يك امين امانت دار قدرت عمومي مي باشد آن گاه كه امام به اين وظيفه عمل كرد، بر مردم واجب

است به سخن او گوش كنند و از او اطاعت نمايند و چون فرمان بدهد، اجابت نمايند".(كتاب الاموال حافظ ابي عبيد بن سلام بن القاسم ص 9.

ر.ك پيام قرآن آية الله مكارم شيرازي و ديگران ج 10، ص 129_138، دارالكتب الاسلامية )

آيا در قرآن دربارة حاكمي كه از امكانات بيت المال بهره مي برد با اين كه مردم جامعه در سختي و فشارند، مطلبي آمده است همچنين لطفاً بفرماييد: نظر حضرت علي در اين باره چيست
پرسش

آيا در قرآن دربارة حاكمي كه از امكانات بيت المال بهره مي برد با اين كه مردم جامعه در سختي و فشارند، مطلبي آمده است همچنين لطفاً بفرماييد: نظر حضرت علي در اين باره چيست

پاسخ

يكي از ويژگي هاي حاكم و كارگزار حكومت اسلامي آن است كه در همه جا مراعات حال افراد جامعه را بكند. محله اي را كه مي نشيند، لباسي را كه مي پوشد، غذايي را كه مي خورد و حتي كنار سفره اي كه دعوت مي شود همه و همه از روي حساب باشد خود را از توده مردم برتر ندانسته و از آنان خود را جدا نكند و به حيف و ميل بيت المال نپردازد.

خداوند در اين باره به پيامبر اكرم كه مسئوليت خطير رهبري امت به ويژه قشر ناتوان امت را بر عهده دارد مي فرمايد: " واصبِر نَفسَكَ مَع َ الَّذين َ يَدعون َ رَبَّهُم بِالغَدوَ ة ِ والعَشي ِّ يُريدون َ وَجهَه ُ ولا تَعدُ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَة َ الحَيوَة ِ الدُّنيا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَه ُ عَن ذِكرِنا واتَّبَع َ هَوغ ه ُ وكان َ اَمرُه ُ فُرُط_ا; (كهف 28) ]اي محمد[ هميشه خويش را با كمال شكيبايي به محبت آنان كه صبح و شام خدا را مي خوانند و رضاي او را مي طلبند وادار كن و يك لحظه از آن فقيران چشم مپوش كه به زينت هاي دنيا مايل شوي و هرگز از آنان كه ما دل هاي آنان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواي نفس خود شدند و به تبه كاري پرداختند، پيروي مكن " در اين آيه اشاره شده است كه حاكم اسلامي حتي يك لحظه نبايد خود را از قشر ناتوان جدا سازد و به قشر مستكبر نزديك شود يا به تفريحات دنيوي بپردازد.

حضرت

علي با پيروي از اين حكم قرآني ضمن آن كه خود هميشه با محرومان بودند به فرماندارانش نيز، اين نكته را گوشزد مي كنند. مثلاً هنگامي كه مطلع مي شوند يكي از فرماندارانش به نام عثمان بن حنيف انصاري كنار سفره هاي رنگارنگ دعوت مي شود كه نيازمندان از آن محرومند با نهايت ناراحتي به وي چنين مي نويسد: "اي پسر حنيف به من خبر رسيده كه يكي از جوانان بصره تو را به سفرة عروسي خوانده است و تو شتابان به سوي آن طعام رفته اي و خورش هاي رنگارنگ گوارا و كاسه هاي بزرگ غذا برايت آورده مي شده گمان نداشتم تو به مهماني گروهي بروي كه محرومان و نيازمندان را برانند و توانگرانشان را بخوانند"

سپس مي افزايند: "اگر بخواهم خورشتم را از عسل مصفي و نانم را از مغز گندم و لباسم را از ابريشم قرار دهم مي توانم ولي چه دور است كه هوا و هوس بر من غالب آيد و مرا به برگزيدن طعام هاي كذايي وا دارد و حال آن كه شايد در حجاز و يا يمامه كسي باشد كه آرزوي قرص ناني را داشته باشد، ولي برايش فراهم نشود و اصلاً سير شدن را ياد نياورد."( نهج البلاغه خطبه 45 / ر.ك قرآن و مديريت راستين محمد جواد عليزاده ص 127، انتشارات رستگار. )

آيا استقبال مردم از منافات كشور با حكم 37 نهج البلاغه كه اين كار مذمت شده منافات ندارد؟
پرسش

آيا استقبال مردم از منافات كشور با حكم 37 نهج البلاغه كه اين كار مذمت شده منافات ندارد؟

پاسخ

درباره مسافرت مقام هاي كشوري به نقاط مختلف و استقبال هايي كه ازآنان صورت مي گيرد، ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد. از يك نظر اين مراسم خود نوعي تبليغات و موجب استحكام مسائل سياسي كشور و پيوندهاي اجتماعي است و حتي در برخي موارد تعظيم شعائر محسوب مي گردد.

البته اگر اين گونه مراسم به بهره برداري هاي فردي و يا جناحي منجر گردد،مسلماً به ضرر كشور خواهد بود. هم چنين اگر به تحقير مردم و با برداشت هاي سوء ديگر منجر گردد، كار خدا پسندانه اي نيست

لازم به ذكر است كه هرگونه استقبالي از نظر اسلام و سيره پيشوايان دين مذموم نيست آنچه كه در مورد دهقانان شهر انبار و دويدن آنها مقابل حضرت علي ع صورت گرفت نيازمند قدري تأمل است چرا كه آنان با پاي برهنه وبه شكلي ذليلانه در مقابل حضرت مي دويدند و كارهايي را كه در برابرحكمرانان قبلي انجام مي دادند، در برابر علي ع تكرار مي كردند؛ ولي پيامبراكرم ص به هنگام ورود به مدينه و استقبال مردم مدينه از آن حضرت اين كار را مذمت نكردند؛ چرا كه استقبال مردم از آن حضرت از سر عادت آنان دربرابر شاهان و حكمرانان سرچشمه نگرفته بود؛ بلكه از محبت و شوق آنان ازورود رسول خدا(ص و زيارت آن حضرت خبر مي دهد. بنابر اين بايد ماهيت هر واقعه و حادثه را بررسي نمود و سپس درباره آن اظهار نظر كرد. و به صرف تشابه دو واقعه و حادثه حكم يكي را بر ديگري نبايد قياس نمود.

البته اگر روزي استقبالي از جنبه هاي ارزشي خالي باشد و صرفاً به مراسمي بي روح و بي هدف تبديل گردد، ما

نيز با شما هم آواييم كه چنان مراسمي فاقد ارزش و جهت صحيح است

چرا مسئولين امروز ساده زيستي را كنار گذاشته اند و روزبه روز بسمت تجمل گرايي پيش مي روند و ارزشها و اهداف انقلاب را ناديده مي گيرند؟
پرسش

چرا مسئولين امروز ساده زيستي را كنار گذاشته اند و روزبه روز بسمت تجمل گرايي پيش مي روند و ارزشها و اهداف انقلاب را ناديده مي گيرند؟

پاسخ

در رابطه با اين مساله بايد گفت مساله تجمل گرايي يكي از آفات وخطرات بزرگ است كه در صورت گسترش انقلاباسلامي را مورد تهديد قرار مي دهد البته در ميان مسوولين برخي دامن بدان نيالوده اند اميد است كساني كه گرفتار آنشده اند با توصيه هاي مقام معظم رهبري از آن فاصله بگيرند{J

اين پولهايي كه در جشن عاطفه ها و موارد ديگر رهبر انقلاب و رؤساي ديگر هديه مي كنند از كجا تأمين مي شود.
پرسش

اين پولهايي كه در جشن عاطفه ها و موارد ديگر رهبر انقلاب و رؤساي ديگر هديه مي كنند از كجا تأمين مي شود.

پاسخ

اعتبارات دفتر مقام معظم رهبري از طرق ذيل تأمين مي شود:

1. بودجه هاي دولتي كه توسط برنامه و بودجه و با تصويب مجلس تبيين مي شود.

2. وجوهات شرعي نظير خمس

3. هدايا و نذورات مردمي كه براي شخص معظم له ارسال مي نمايند.

4. امور حسبيه و مواردي كه در فقه اسلامي به حاكم اسلامي اختصاص داده شده است.

در هر كشوري، مسؤولان داراي عرصه اختيارات مشخصي هستند محدوده اين اختيارات نيز در قانون مشخص شده است. به عنوان مثال در كشور آمريكا، رئيس جمهور قدرت انتصاب افراد دلخواه خود تا 3000 (سه هزار) شغل را دارد. همچنين بسياري از اختصاص بودجه ها به اختيار شخص رياست جمهوري آمريكاست.

من جمله اين موارد در كشور ما عرصه اختياراتي است كه براي برخي مسؤولين مشخص شده است به عنوام مثال بودجه هايي است كه صرف امور خيري همچون جشن عاطفه مي گردد. حتي در زندگي حضرت امير(ع) نيز شاهديم ايشان به برخي از حكام خود اجازه تصرف در سهمي از اموال را به نفع عموم داده بودند.

6 يكي از دلايلي كه رهبري در محكوميت عمليات نظامي در عراق مطرح كردم مساله افكار عمومي بود. آيا خود ايشان به اين مساله در داخل كشور اهميت مي دهند مثلا" ببينند كه منفورترين نهادها از ديد مردم كدامند(مثل قوه قضاييه يا شوراي نگهبان) و اين نهادها زير نظر چه كسي
پرسش

6 يكي از دلايلي كه رهبري در محكوميت عمليات نظامي در عراق مطرح كردم مساله افكار عمومي بود. آيا خود ايشان به اين مساله در داخل كشور اهميت مي دهند مثلا" ببينند كه منفورترين نهادها از ديد مردم كدامند(مثل قوه قضاييه يا شوراي نگهبان) و اين نهادها زير نظر چه كسي اداره مي شوند يا فقط افكار عمومي بعضي مواقع اهميت دارد اونم موقعي كه به نفع خودشان باشد.

پاسخ

توجه به افكار عمومي هميشه مد نظر ايشان بوده و هست و بهترين دليل آن وجود 23 انتخابات در طول 23 سال عمر انقلاب است كه در آخرين آن مردم با توجه به كم كاري شوراي قبلي شهرها حضور خوبي داشتند

اما اينكه كسي گمان خود را افكار عمومي بداند جاي سوال است آيا حضور ميليوني مردم در انتخابات و راهپيمايهاي سراسري مثل راهپيمايي 22 بهمن بيان كننده افكار عمومي نيست ولي تيتر چند روزنامه كه ارتباط آنها با بيگانگان بر كسي پوشيده نيست افكار عمومي است سعي كنيد باديدي فرا جناحي و افقي باز فكر كنيد و به انديشيد

آيا اطلاق عناوين و القابي چون: «مقام عظماي ولايت» يا «ولي امر مسلمين جهان» به حضرت آيت الله خامنه اي، از نظر معظم له، بلامانع است؟ آيا استفاده از چنين القاب و الفاظي، متضمن توهين به ساخت امام زمان (عج) نيست؟
پرسش

آيا اطلاق عناوين و القابي چون: «مقام عظماي ولايت» يا «ولي امر مسلمين جهان» به حضرت آيت الله خامنه اي، از نظر معظم له، بلامانع است؟ آيا استفاده از چنين القاب و الفاظي، متضمن توهين به ساخت امام زمان (عج) نيست؟

پاسخ

در نظام سياسي اسلام و رابطه متقابل ميان مردم و رهبر اينچنين نيست كه كاربرد مطلق عناوين و القاب نهي شده باشد بلكه با دو نوع القاب و عناوين روبرو مي باشيم؛ نوع اول عناوين و القايي هستند كه مورد تأييد و مأخوذ از آموزه هاي ديني است و در سيره بزرگان دين نيز متداول بوده و نوع دوم، عناويني است كه به خاطر تأثيرات و پيامدهاي منفي آن بر فرد و اجتماع، به شدت از كاربرد آن نهي شده است.

الفاظي از قبيل «عظمي» _ كه مترادف با لفظ «معظّم»، باشند _ نيز براي مراجع تقليد در آيت العظمي استعمال مي شود و هيچ صبغه مدح ناشايست ندارد؛ بلكه نوعي توقير و احترام معنوي است كه در سنت اسلامي داراي موردتأكيد مي باشد. در روايتي از امام علي(ع) آمده است: مَن وقرّ عالما فقد و قرّ اللّه ؛ كسي كه عالمي را احترام كند، خدا را احترام كرده است{M، (غرر الحكم،ص 47، توقير العلماء، حديث 218) و همچنين عنوان «ولي امر مسلمين جهان» مضافاً بر آنچه گذشت، داراي پشتوانه ديني و برگرفته از احاديث ائمه معصومين(ع) و امام زمان(عج) است. توضيح آنكه ولايت بر

اموال و اعراض و نفوس مردم از شؤون ربوبيت الهي است و تنها با نصب و اذن خداي متعال، مشروعيت مي يابد و چنان كه معتقديم اين قدرت قانوني به پيامبر اكرم(ص) و امامان

معصوم(ع) يكي بعد از ديگري داده شده است. در زمان غيبت بر اساس ادله عقلي متعددو روايات زيادي كه از امامان معصوم(ع) وارد شده فقيه جامع الشرايط عهده دار منصب ولايت و رهبري جامعه اسلامي مي باشد و از طرف امام زمان(عج) به صورت عام منصوب مي باشند. بنابراين نصب ولي امر مسلمين جهان، يكي از القاب واقعي براي مجتهد جامع الشرايطي است كه درزمان غيبت امام معصوم(ع) براي رهبري و اداره امور سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... جامعه، از سوي امامان معصوم(ع) منصور گرديده است و بر اين مطلب دلايل عقلي و نقلي متعددي دلالت دارد. مانند: توقيع شريف امام زمان(عج) كه مي فرمايند: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم و ادله بسيار متعدد ديگر. پس چنين نيست كه لقب ولايت و جانشيني از امامان معصوم(ع) راخود ولي فقيه براي خود برگزيده باشد. بلكه از طرف امامان معصوم داراي چنين مسؤوليتي مي باشد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: آيت اللّه جوادي آملي، ولايت فقيه ص 400 و 478 - فصلنامه حكومت اسلامي، سال اول، شماره اول،آيت اللّه مصباح يزدي، اختيارات ولي فقيه در خارج از مرزها، ص 81.

در پايان چرا رهبري در اكثر پرسشها در جمع دانشجويان به ارائه جوابهاي مبهم كلي و به قولي سياسي مي پردازند؟
پرسش

در پايان چرا رهبري در اكثر پرسشها در جمع دانشجويان به ارائه جوابهاي مبهم كلي و به قولي سياسي مي پردازند؟

پاسخ

اگر مروري بر جلسات پرسش و پاسخي كه با حضور مقام معظم رهبري برگزار گرديده، نماييد و همه مطالب آن را به صورت دقيق مطالعه نماييد، قطعا تصديق مي فرماييد كه قضيه كاملا برعكس است؛ يعني اكثر پاسخ ها با رعايت تناسب موضوع، كاملا شفاف است - و اين واقعيتي است كه به ندرت مي توانيد نظير آن را در ميان مسؤولين ساير كشورها بيابيد. اما با اين همه برخي موارد وجود دارد كه پاسخ ها كلي است و يا به طور كامل همه جوانب پرسش را در بر نمي گيرد و اين موضوعي است كه نه تنها هيچ مشكل و ايرادي بر آن وارد نيست بلكه كاملا صحيح، منطقي است. توضيح اين مطلب با نكات ذيل در ارتباط است:

الف) ماهيت مختلف سؤالات: مسلما سؤالاتي كه از حضور مقام معظم رهبري مي شود در يك مقوله نمي گنجد بلكه:

1. برخي در حوزه وظايف و اختيارات ايشانند كه اينها هم دو دسته اند:

- به دليل مرتبط بودن با سياست هاي كلي نظام وجهت گيري هاي آن و همچنين مانع نبودن هيچ گونه ملاحظه امنيتي و سياسي و... مي توان آنها را بيان نمود كه علي القاعده مقام معظم رهبري نظرات خويش را بيان مي نمايند.

- به دليل ملاحظات امنيتي و سياسي و... نمي توان اطلاعات كامل پيرامون آن ارائه داد. در چنين مواردي - كه البته زياد نيست - منطقي است كه مقام معظم رهبري جهت رعايت مصالح نظام استقلال منافع و امنيت ملي، از

ارايه اين قبيل اطلاعات خودداري نمايند و اين موضوعي است كه در همه نظام هاي سياسي مرسوم مي باشد و اسلام هم بر رعايت اسرار، حفاظت اطلاعات و مسايل امنيتي و موضوعات مرتبط با مصالح جامعه اسلامي از سوي همه افراد جامعه خصوصا رهبر و مسؤولين آن تأكيد زياد دارد.

2. برخي موضوعات اصلا در حوزه اختيارات و وظايف رهبري نيستند: هر چند مقام معظم رهبري سياست گذاري و تعيين خط و مشي هاي كلان نظام و همچنين هدايت و نظارت بر كل سيستم را بر عهده دارند، اما مسلم است كه در غير اين موارد بايد توضيحات كامل و ريز در ارتباط با عملكرد هر كدام از بخش هاي نظام و يا مسائلي كه بايد از مجاري خاص قانوني خويش طي شود را از همان بخش مطالبه نمود به عنوان نمونه در سؤالي كه از مقام معظم رهبري درباره لوايح دوگانه دولت شد و نظر صريح ايشان را مطالبه مي كرد، ايشان در پاسخ چنين مي فرمايد: «درباره محتواي اين لوايح، بنده قطعا اظهار نظر نمي كنم. اين كه ايشان فرمودند نظر صريحتان را بگوييد، بنده نظر غير صريحم را هم نمي گويم؛ اين كاري است كه يك روند قانوني دارد. مجلس در اين جا شأني دارد و دولت و شوراي نگهبان هم شأني دارند، راه قانوني هم وجود دارد كه بايد طي شود...» (دانشگاه شهيد بهشتي، 22/2/82).

طبيعي است در چنين مواردي كه با بخش هاي نظام و وظايف آنها در ارتباط است و قانونا بايد از طريق مكانيزم خاص خود طي شود، هرگونه اظهار نظري از سوي رهبري مي تواند اين روند را دچار

اختلال نمايد.

ب) مسائلي مانند گستردگي و كثرت سؤالات و رعايت وقت: اين موضوع بيشترين دليل براي اين است كه چرا رهبري به سؤالات پاسخ تفصيلي و با رعايت همه جوانب نمي دهند. توضيح آن كه همانگونه كه مطلع ايد كثرت سؤالات كه گاهي مواقع حتي چندين موضوع در قالب يك سؤال طرح گرديده و همچنين اهميت دادن مقام معظم رهبري به پاسخگويي به تمامي سؤالات از يك سو و رعايت وقت - عليرغم اين كه حتي چندين ساعت طول مي كشد - همگي سبب مي شود تا نتوان به صورت كامل همه ابعاد سؤال را پاسخ داد.

طبيعي است كه در چنين وضعيتي معظم له به ذكر نكات اصلي سؤال آن هم تا آنجا كه به سياست هاي كلي نظام و وظايف و اختيارات رهبري باز مي گردد به پاسخ بپردازند.

مثلا بعضي سؤالات كه به عملكرد قوه قضائيه يا دولت انتقاد مي شود اگر مقام معظم رهبري بخواهد اين مسأله را به طور دقيق، علمي و مستند همراه با ارائه آمار و اطلاعات كافي ارائه دهد و عملكردهاي مثبت و منفي زير مجموعه هاي هر كدام از قوا را بررسي و ... را شمرده و تحليل و ارزيابي كند، اين ديگر جلسه پرسش و پاسخ نمي شود بلكه يك كار كارشناختي دقيق است. از اين رو در آن وقت كم با كثرت و تنوع سؤالات، چاره اي جز ارائه يك روش شناسي منطقي و واقع بينانه در مورد قضاوت در چنين مواردي وجود ندارد.

در هر صورت مقام معظم رهبري با ملاحظه اين قبيل مسائل كه همه در جاي خود منطقي و مطلوب اند سعي مي نمايند

ترسيمي صحيح از خطوط كلي و جهت گيري هاي كلان نظام و ديدگاه خويش را درباره موضوعات مطرح شده در جلسات پرسش و پاسخ بيان نمايند.

با سلام چرا مسئولين جمهوري اسلامي به شايعاتي كه در جامعه وجود دارد پاسخ نميدهند تا ديگر تكرار نكنند ... يا خود را بريء كنند ؟؟ بايد اين كار را بكنند ... حالا يا از طريق نمايندگان خويش چه مستقيم .... مثال آن رد كردن پرداخت قسمتي از هزينه ماشين به بيت رهبري
پرسش

با سلام چرا مسئولين جمهوري اسلامي به شايعاتي كه در جامعه وجود دارد پاسخ نميدهند تا ديگر تكرار نكنند ... يا خود را بريء كنند ؟؟ بايد اين كار را بكنند ... حالا يا از طريق نمايندگان خويش چه مستقيم .... مثال آن رد كردن پرداخت قسمتي از هزينه ماشين به بيت رهبري كه تكذيب شد ... چرا بقيه شايعات را رد نميكنند ؟؟؟؟؟؟ يا مثلا آقاي آصفي هر وقت كسي دهن كجي كند ... آن كشور را محكوم ميكند .. اگر چندين بار هم تكرار كنه ... مثل قضيه بمب اتمي كه ما را متهم ميكنند و ما هم رد ميكنيم .... اين بهتر از پخش شدن بيخود شايعاتي كه اكثر آنها باطل است ... پس چرا شايعات را رد نميكنند با اينحال؟

پاسخ

براي پاسخ متن تكذيبيه دفتر مقام معظم رهبري از روزنامه خراسان 24/4/82 ارسال مي گردد.

دفتر مقام معظم رهبري با تكذيب شايعه اختصاص درصدي از قيمت تعيين شده خودروها به اين دفتر، با توصيه به مسئولان براي اطلاع رساني صحيح و شفاف به مردم در رابطه با ساز و كار قيمت گذاريها، تاكيد كرد: وزارت اطلاعات و دستگاههاي ذيربط نسبت به شناسائي عناصري كه چنين شايعاتي را با اغراض گوناگون ساخته و منتشر مي كنند اقدام و طبق ضوابط قانوني با آنان برخورد نمايند. متن اطلاعيه دفتر مقام معظم رهبري به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

به دنبال انتشار شايعه كذب اختصاص درصدي از قيمت تعيين شده براي خودروها به دفتر مقام معظم رهبري، بدين وسيله به اطلاع مردم شريف ايران مي رساند اين قبيل شايعات و دروغ پراكني ها با هدف

ايجاد تشويش و بدگماني و اختلاف بين مردم و مسئولان نظام توسط دشمنان ساخته مي شود و متأسفانه بعضي از رسانه هاي خبري نيز به آن دامن مي زنند. لذا صريحا اعلام مي شود اين شايعه دروغ محض بوده و تا كنون هيچ وجهي از هيچ يك از كالا هاي توليدي و وارداتي توسط اين دفتر گرفته نشده است و مقام معظم رهبري همواره بر شفافيت قيمت گذاري اطلاع رساني صحيح به مردم تاكيد داشته و دارند. لذا ضمن توصيه به مسئولان براي اطلاع رساني صحيح و شفاف به مردم در رابطه با ساز و كار قيمت گذاري ها از وزارت اطلاعات و دستگاههاي ذيربط مؤكدا خواسته شده است نسبت به شناسائي عناصري كه چنين شايعاتي را با اغراض گوناگون ساخته و منتشر مي كنند اقدام و طبق ضوابط قانوني با آنها برخورد نمايند. اطمينان داريم مردم عزيز ايران با هوشياري خود چنگ رواني دشمنان را خنثي و با فتنه انگيزي آنان مقابله خواهند نمود.

دفتر مقام معظم رهبري 23/4/1382

البته درباره ريشه هاي شايعه پراكني و چگونگي برخورد با آن توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

شايعه و شايعه پراكني ناشي از عوامل متعددي است كه عمده آنها به وجود نوعي بيماري اجتماعي و كمبود اخلاقي، سياسي و مذهبي افراد باز مي گردد. و پاره اي ناشي از تاكتيك هاي تبليغاتي دشمنان نظام، ورشكستگان سياسي و ... در جهت تخريب وجهه نظام، مسؤولين آن و نتيجتا بهره برداري سياسي مي باشد.

راهكارهاي مقابله با شايعات خصوصا در بعد سياسي، بايد با توجه به عوامل و زمينه هاي به وجود آورنده آن سازماندهي شود؛ كه مهمترين

آنها عبارتند از:

1. اطلاع رساني دقيق، شفاف و به موقع پيرامون مسائل، موضوعات اساسي و چالش انگيزي كه ممكن است دشمن يا افراد ناسالم و مغرض، با استفاده از آن به تخريب وجهه نظام اسلامي بپردازند.

2. كار فرهنگي مستمر و دقيق براي بالا بردن سطح تحليل افراد، كه به نظر مي رسد مهمترين عامل براي حفظ جامعه از آثارتخريب شايعه باشد.

3. برخورد فيزيكي با مراكز شبهه پراكني.

اكنون با توجه به مطالب فوق درباره وجود شايعات در جامعه ما گفتني است:

اولا: جامعه ما مانند ساير جوامع بشري، دستخوش اين بيماري اجتماعي بوده و متأسفانه افرادي كه داراي كمبودهاي اخلاقي سياسي و مذهبي مي باشند و اقدام به شايعه سازي مي نمايند در جامعه ما وجود دارند، از سوي ديگر ويژگي خاص نظام اسلامي ايران كه ايدئولوژي مسلط و حاكم بر جهان (ليبرال_دموكراسي) را به چالش جدي كشانيده، دشمنان زيادي را براي نظام ما به وجود آورده است و طبيعي است يكي از ابزارهاي مفيد و مؤثر در جهت ايجاد جنگ رواني و تبليغاتي عليه نظام اسلامي، دست زدن به شايعه سازي و شايعه پراكني است.

ثانيا: نظام اسلامي ما هم در مقابله با اين پديده، اقدامات مؤثر _هر چند ناكافي_ انجام داده و مي دهد؛ علي رغم برخي كاستي ها، به سوي اطلاع رساني دقيق و شفاف پيرامون موضوعات اساسي و مهم، در حال حركت مي باشد. اما بايد به اين واقعيت نيز توجه داشت كه متأسفانه خصوصيت شايعه آنست كه خيلي راحت، سريع انتشار مي يابد، اما مقابله با آن بسيار مشكل مي باشد خصوصا امكان ندارد در مورد هر شايعه اي كه در جامعه وجود

دارد بتوان تكذيبيه و ... صادر نمود. شايعات داراي انواع زيادي بوده و از درجه اهميت متفاوتي برخوردارند. و تنها مي توان به بخشي از آنان كه از اهميت و گستردگي بيشتري برخوردارند رسيدگي و ابهام زدايي نمود. از اين رو علاوه بر اطلاع رساني دقيق، شفاف و به موقع، بالا بردن سطح قدرت تحليل و بينش افراد جامعه در زمينه هاي گوناگون، از اهميت به سزايي برخوردار است و به حمد لله در اين بخش نيز به نظر مي رسد جامعه در مقايسه با بسياري از جوامع به اصطلاح پيشرفته كنوني از وضعيت بسيار خوبي برخوردار باشد به گونه اي كه عموم افراد جامعه ما توانايي هضم و تحليل اخبار صحيح از ناصحيح را تا حدود زيادي دارند و به راحتي تحت تأثير شايعات و جوسازيها قرار نمي گيرند.

و بالاخره نظام اسلامي در مقابل مراكز شايعه پراكن اعم از نشريات، مطبوعات، رسانه ها و سايت هاي شبهه افكن اقدامات مناسبي _هر چند ناكافي_ چه از نظر برخورد قضايي و مجازات اسلامي و چه از نظر فيلتر گذاري و ... داشته و دارد.

نتيجه آنكه، هر چند رد شايعات اقدامي مناسب به نظر مي رسد ولي در كنار آن بايد مسائلي نظير گستردگي، تنوع شايعات و مراكز شبهه افكن و ممكن نبودن رد تمام شايعات از يك سو و همچنين بالا بردن سطح تحليل و بينش سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... ، مردم به عنوان مهمترين عامل توجه داشت.

جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

1. شيوه هاي درماني مفاسد اجتماعي، علي اكبر بابازاده، انتشارات دانش و ادب، 1381.

2. جنگ رواني، صلاح نصر، ترجمه محمود حقيقت كاشاني، انتشارات سروش، 1381.

وظايف مردم در برابر حكومت ديني و وظايف متقابل حكومت ديني در برابر مردم كدام است؟
پرسش

وظايف مردم در برابر حكومت ديني و وظايف متقابل حكومت ديني در برابر مردم كدام است؟

پاسخ

به طور كلي اولين و اساسي ترين وظيفه دولت مردان، آن است كه به تعهّدات خود در برابر ملت، وفادار بوده و از هيچ تلاش و كوششي در جهت خدمت به جامعه - در حوزه وظايف و اختيارات قانوني خود - فروگذار نكنند. بعضي از وظايفي كه در اين زمينه، مي توان براي حكمرانان و كارگزاران حكومت ديني برشمرد، امور زير است:

1. تلاش جهت استقلال و عزت جامعه و نفي سلطه بيگانگان در همه عرصه ها؛

2. زمينه سازي جهت رشد و ارتقاي علمي، ديني و فرهنگي و اخلاقي جامعه؛

3. ايجاد امنيت داخلي و خارجي و حاكميت عدالت؛

4. گسترش رفاه و آباداني و تلاش براي تأمين نيازهاي مادي جامعه؛

5. خضوع در برابر مردم و زمينه سازي جهت امكان مشاركت هرچه بيشتر و بهتر عمومي.

از مهم ترين وظايف مردم در برابر دولت مردان مي توان به امور زير اشاره كرد:

1. حمايت جدي و قاطع از نظام و كارگزاران آن، براي ايفاي وظايف قانوني خويش؛ به ويژه در عرصه هاي بحراني و پرمخاطره؛

2. ارائه پيشنهاد و راهنمايي هاي اصلاحي و خيرخواهانه، همراه با مطالعات و بررسي دقيق و متناسب با مقتضيات زمان.

توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟
پرسش

توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟

پاسخ

سخنان حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر را نمي توان به طور خلاصه بيان كرد؛ چرا كه هر كلمه اي از اين عهدنامه، گنجينه اي از علم و معرفت را به روي مخاطبان و مخصوصاً كساني كه مسؤوليتي بر عهده گرفته اند، مي گشايد. از اين روي سخنان حضرت را در سه بخش تنظيم و بيان مي نماييم:

بخش اول: توصيه هاي اخلاقي خطاب به مالك اشتر و ديگر زمامداران اسلامي

1. توصيه به تقواي الهي و تقديم اطاعت خداوند بر همه چيز و پيروي از فرايض و سنت هايي كه خداوند به آن امر فرموده است؛

2. زمامدار اسلامي بايد نسبت به مردم محبت و لطف بورزد و مثل درندگان خونخوار نباشد كه خوردن اموال مردم را غنيمت شمارد؛

3. برخوردار ساختن مردم از عفو و اغماض در مواردي كه امكان دارد؛ زيرا كه مردم در معرض خطا و اشتباه قرار مي گيرند و حاكم بايد عفو و گذشت داشته باشد؛

4. حاكم اسلامي بايد از درون مردم، كينه و عقده را باز كند و نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد؛ چرا كه حسن ظن به مردم مشقت طولاني را برطرف مي سازد؛

5. زمامدار اسلامي نبايد عيب جو باشد؛ بلكه بايد افراد عيب جو را نيز از خود دور كند. حضرت مي فرمايد: «دورترين و مبغوض ترين رعيت در نزد حاكم، بايد عيب جوترين آنها از مردم باشد؛ زيرا كه اگر مردم عيوبي دارند، حاكم بايد عيوب آنها را بپوشاند»؛

6. زمامدار نبايد سخن چين را تصديق كند؛ هر چند كه خود را در مقام خيرخواهي جلوه دهد. در اين دنيا انسان نماهايي هستند كه به علل مختلف از

امتيازاتي كه خدا بر بعضي از انسان ها به بركت كوشش و تلاششان عنايت فرموده است، ناراحتند و از اين رو تلاش مي كنند تا آنها را به زمين بزنند. زمامدار بايستي از اين گونه افراد دوري كند؛

7. زمامدار اسلامي در عمل به عهدي كه خدا از او گرفته است، موفق نمي شود، مگر با ياري خواستن از خدا و آماده كردن نفس براي احترام به حق؛

8. زمامدار هرگز نبايد از عفوي كه نسبت به كسي روا داشته است، پشيمان، و از كيفري كه به كسي داده است، شادمان گردد؛

9. زمامدار بايد تعدادي از بهترين اوقات شبانه روزي خود را براي ارتباط با خدا اختصاص دهد و براي رسيدن به مقام والاي اخلاص، واجبات و ديگر تكاليف الهي را بدون كمترين نقص انجام دهد؛

10. زمامدار نسبت به وعده هايي كه مي دهد، بايستي وفادار باشد و تخلف نكند.

بخش دوم: توصيه هاي اجتماعي حضرت به حاكمان اسلامي

1. محبوب ترين امور در نزد حاكم اسلامي بايد رساترين آنها در حق و فراگيري آنها در عدل و جامع ترين آنها براي رضايت مردم جامعه باشد. حضرت در اين دستور و قانون اصلي، سه حقيقت پر اهميت را بيان مي فرمايد:

الف) اظهار حق و اجراي آن؛ ب) اظهار عدالت و اجراي آن؛ ج) در نظر گرفتن رضايت مردم در اجراي امور اجتماعي.

مقصود از رضايت مردم آن رضايتي است كه از تأمين حق حيات، حق كرامت و حق آزادي معقول آنان به طور كامل ناشي گردد؛

2. مقدم ترين مردم در نزد حاكم اسلامي بايد كسي باشد كه حق را حتي در تلخ ترين حالات آن، گوياتر از ديگران گوشزد كند؛

3. زمامدار بايستي نسبت به

گناهان و امور زشت پشت پرده كه براي وي آشكار نشده است، بي توجهي نشان دهد؛

4. از وظايف اختصاصي زمامدار اين است كه نيازمندي هاي مردم را در همان روز كه به اطلاع او مي رسد، مرتفع سازد و كار هر روز را در همان روز انجام دهد؛ چرا كه براي هر روز موقعيتي است؛

5. زمامدار نبايد خود را از مردم دور نگه دارد؛ چرا كه نهان بودن زمامدار از مردم جامعه موجب نوعي دوري و كم اطلاعي از امور است؛

6. زمامدار اسلامي، موظف است از مقدم داشتن و ترجيح خويشاوندان و وابستگان خود بر ديگر مردم جامعه جداً خودداري نمايد؛

7. زمامدار اسلامي نبايد براي احساني كه به مردم جامعه مي كند، منت بگذارد و كاري را كه به سود جامعه كرده است منظور نمايد؛ چرا كه منت احسان را باطل مي كند. احسان زمامدار به مردم جامعه، وظيفه و تكليف الهي است، پس نبايد بر آن منت گذارد.

بخش سوم: توصيه هاي سياسي حضرت علي(ع) به حاكمان اسلامي

1. زمامدار اسلامي از مشورت با افراد بخيل و ترسو و طمعكار بايستي جداً خودداري كند؛ چرا كه بخل و ترس و حرص از سؤظن به خدا سرچشمه مي گيرد؛

2. هرگز نبايد انسان هاي نيكوكار و بدكار در نزد زمامدار يكسان باشند؛ زيرا كه اين عمل موجب مي شود نيكوكار در كار نيك خود بي رغبت، و بدكار در كار بد خود تشويق شود؛

3. هيچ زمامدار اسلامي نبايد سنت هاي معقولي را كه موجب هماهنگي مردم جامعه مي باشد و صاحب نظران با صلاحيت جامعه اسلامي نيز به آنها عمل مي كنند، بشكند. همچنين زمامدار، هرگز نبايد سنتي را كه سنت هاي خوب مردم را

از بين مي برد، مقرر سازد؛

4. از جمله وظايفي دايمي زمامدار اسلامي نظارت كامل بر عملكرد ارگان هاي مختلف و كارگزاران است؛ مانند نظارت بر عملكرد قوه قضاييه و قوه مجريه كه شامل همه قواي اجرايي، نظامي و انتظامي كشور است؛

5. زمامدار موظف است استيضاح از خود را قانوني بداند و به پاسخ گويي در مقابل خطاي خود حاضر شود. زمامدار اسلامي بايد هر گونه اتهام به ظلم را كه از طرف مردم به او داده مي شود؛ برطرف سازد. اگر مردم جامعه درباره زمامدار گمان ظلم و تعدي نمودند، عذر خود را درباره موضوع يا رفتاري كه موجب بدگماني مردم شده است، آشكار كند و گمان هاي ناشايسته مردم را از خود منتفي كند؛

6. زمامدار نبايد در امور، شتابزده يا سست عمل نمايد؛ حضرت مي فرمايد: «از شتابزدگي در امور پيش از آن كه موقعش رسيده باشد، بپرهيز! و از سستي و كاهلي در انجام امري كه موقعش رسيده است، دوري كن!»؛

7. زمامدار نبايد موقعي كه ابهام و تاريكي در امري وجود داشته باشد، به جاي كشف حقيقت و پذيرش آن، به لجاجت بپردازد؛ چرا كه پديده لجاجت بدون هيچ گونه ترديدي از عوارض بيماري مهلك خودخواهي است. از اين روي زمامدار بايد از لجاجت در پذيرش حقايق دوري جويد و هر زماني كه حقيقت آشكار شد، در پذيرش و اقدام مطابق آن، سستي نكند؛

8. زمامدار نبايد در اموري كه مردم همه در آن مساوي اند، خود را بر ديگران مقدم بدارد. حضرت مي فرمايد: «اي مالك! گمان مبر كه براي تو در نزد خداوند امتيازي است كه با آن مي تواني خود را در حق حيات، حق كرامت،

حق آزادي و ديگر حقوق، برتر از ديگران تلقي كني و حقوق مردم را در امور معاش و حيثيت و شرف انساني پايمال كني؛ بلكه امتياز تو در نزد خداوند ناشي از وظايفي است كه بايد براي مردم انجام دهي»؛

9. زمامدار هرگز نبايد در اموري كه مسؤوليتش بر عهده اوست و چشمان مردم آنها را مي بيند، خود را به غفلت و نفهمي بزند؛ شخصيت هر شخص، در گرو انجام وظيفه اي است كه بر عهده گرفته است. از اين روي زمامدار و هر مقام مسؤول ديگر نبايد با نفهمي و غفلت نمايي از وظايف خود طفره رود؛ چرا كه طفره رفتن از وظايف علاوه بر اين كه شديدترين اهانت و تحقير نسبت به شخصيت خويش و زير پاگذاشتن كرامت آن است، براي ديگران نيز قابل تأويل و تفسير نيست؛

اين بود خلاصه توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) به مالك اشتر كه در سه بخش اخلاقي، اجتماعي و سياسي تقسيم بندي و ارايه شد.{1}

[1].جهت آگاهي بيش تر ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 53، (مؤسسه فرهنگي تحقيقات اميرالمؤمنين)/

چرا اكثر مسئولان سياسي و حتي رهبر از جواب دادن و صحبت كردن عمومي با مردم طفره مي روند؟
پرسش

چرا اكثر مسئولان سياسي و حتي رهبر از جواب دادن و صحبت كردن عمومي با مردم طفره مي روند؟

پاسخ

به تحقيق مي توان گفت : جمهوري اسلامي تنها كشوري است كه در آن رابطة حسنه و دوستانه بين مسئولين حكومتي و مردم برقرار است. سفرهاي عمومي مقام معظم رهبري به مناطق مختلف كشور و حضور در بين مردم، شنيدن حرفهاي آنها، رسيدگي به مشكلات ايشان و بررسي خواسته هاي طبقات مختلف از كانالهاي مختلف جزء كارهاي اصلي رهبري و مسئولين است. علاوه بر اين روزانه هزاران نامه به ايشان ارسال مي شود كه همة آنها مورد توجه قرار مي گيرد. ملاقاتهاي عمومي رهبري و مسئولان حكومتي در مناسبت ها و اعياد، در همين راستا است. البته نمي شود انتظار داشت با اين همه مشغله و گرفتاريهاي كاري مسئولان، ايشان خواسته باشند با تك تك مردم جداگانه گفتگو داشته باشند. آنچه در شخصيت رهبري و مسئولين نظام مشهود است در هيچ كشوري حتي كشورهايي كه مدعي دموكراسي و مردم گرايي هستند به چشم نمي خورد.

روحانيون و مسئولين كشور براي مردم چه مي كنند؟ اگر وجداناً كار مي كنند چرا اوضاع چنين است؟
پرسش

روحانيون و مسئولين كشور براي مردم چه مي كنند؟ اگر وجداناً كار مي كنند چرا اوضاع چنين است؟

پاسخ

با تشكر از شما دوست عزيز كه بدون تكلف سؤال خود را با ما مطرح نموديد. در پاسخ به سؤال شما عرض مي شود با وجودي كه خدمتگزاران لايق از قشر تحصيلكرده هاي دانشگاه ها و حوزه هاي علميه چه در اصل پيروزي انقلاب و چه درحفظ آن نقش بسيار عظيمي داشته اند و رهبر كبير انقلاب امام خميني"ره" حماسه بزرگ روحانيون را قابل تقدير مي دانند و مي فرمايند : "خدا را سپاس مي گذارم كه از ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلولهاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه و ميادين مين، خون پاك شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت راگلگون كرده است و در پايان افتخار آميز جنگ تحميلي نيز رقم شهدا وجانبازان و مفقودين حوزه ها نسبت به قشرهاي ديگر زيادتر است." با اين حال اگر خواسته باشيم بصورت كلي به بررسي مسأله بپردازيم بايد بگوئيم كه بزرگترين مسائلي كه جامعه اسلامي را به سوي انحطاط و سراشيبي سوق مي دهد همان مسائلي است كه جامعه اسلامي كه پيامبر معصوم بنيانگذار آن بود درزمان حضرت علي و امام حسن( و از همه شديدتر در زمان امام حسين( با آن مواجه بود طوري كه پس از گذشت 50 سال از حكومت اسلامي امام حسين( كه عزيزترين عزيزان پيامبر است به دست امت همين پيامبر بدون هيچ گونه جرم و تخلفي به شهادت مي رسد.

پيامبر اكرم( در حديثي نگراني خود را در ارتباط با انحراف آينده جامعه اسلامي اين گونه بيان مي دارند : "نگراني من براي امتم از جانب مؤمنين و مشركين نيست اما مؤمن را خدا به موجب ايمانش باز مي دارد ومشرك بواسطه شرك ظاهرش نابود مي شود" "ولكني اخاف عليكم كل منافق الحنان عالم اللسان" "1" اما نگراني من از جانب منافقين است كه زباني دانا و متظاهر دارند اما در دل به اسلام ايماني نياورده اند. و در جايي ديگر، مي فرمايند : من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم نگران نيستم "ولكن اخاف عليهم في التدبير" اما نگراني من از فقر معنوي و فقر انديشه مردم است. دراين

رابطه مقام معظم رهبري در مباحث مربوط به عاشورا تحت عنوان عبرتهاي عاشورا به تشريح اين مسأله مي پردازند و مي فرمايند : "...و اما ماجراهاي بعد از رحلت پيامبرچه شدكه در اين پنجاه سال جامعه اسلامي از آن حالت به اين حالت برگشت؟ ...البته بنايي كه پيامبر(

گذاشته بود، بنايي نبود كه به همين زودي خراب شود...ولي اين وضع باقي نمي ماند. هر چه بگذرد جامعه اسلامي به تدريج به طرف ضعف و تهي شدن پيش مي رود.

نكته اي در مورد همه هست ... وقتي كه انسان به پروردگار عالم عرض مي كند "اهدنا الصراط المستقيم" بعد صراط مستقيم را معنا مي كند "صراط الذين انعمت عليهم..." و كسانيكه نعمت داده شده اند دو گونه اند : يك عده كساني كه وقتي نعمت الهي را دريافت كردند نمي گذارند خداي متعال به آنها غضب كند و نمي گذارند گمراه بشوند...يك دسته هم كساني

هستند كه خدا به آنها نعمت داد اما نعمت خدا را تبديل كردند و خراب نمودند لذا مورد غضب قرار گرفتند يا دنبال آنها راه افتادند لذا گمراه شدند... خواص و عوام هر كدام وضعي پيدا كردند حالا خواصي كه گمراه شدند شايد مغضوب عليهم باشند عوام شايد ضالين باشند.

در اينجا به عنوان مثال يك نمونه از وضعيف خواص ويك نمونه از وضعيت عوام كه باعث تبديل نعمت الهي شدندرا ذكر مي كنيم :

"يك نمونه از خواص جناب ابوموسي اشعري حاكم بصره بود ابوموسي يكي از اصحاب پيامبر و يكي از خواص و بزرگان است.مردم مي خواستند به جهاد بروند ...خيلي از مردم اسب نداشتند...براي اينكه پياده ها هم بروند مطالبي درباره فضيلت جهاد پياده گفت ... اينقدر دهان و نفسش در اين سخن گرم بود كه يك عده به اسبهايشان حمله كردند، وآنها را راندند "فحملوا الي فرسهم" و گفتند شما ما را از ثواب زياد محروم مي كنيد ...عده اي هم بودند كه اهل تأمل بيشتري بودندگفتند صبر مي كنيم ببينيم حاكمي كه اين طور درباره جهاد پياده حرف زد خودش چگونه بيرون مي آيد. وقتي كه ابوموسي از قصرش خارج شد "اخرج ثقله علي اربعين بغلاً" اشياي قيمتي كه با خود داشت سوار بر چهل استر با خودش خارج كرد و به طرف ميدان جهاد رفت. آنروز بانك نبود و حكومتها اعتباري نداشت يك وقت ديدند كه در وسط ميدان جنگ از خليفه خبر رسيد كه شما از حكومت بصره عزل شده ايد...اينهايي كه پياده شده بودند زمام اسب را گرفتند و گفتند مارا هم سوار زياديها بكن؛ همانطوري كه به ما

گفتي پياده راه بيفتيد خودت هم قدري پياده شو و پياده راه برو"فضرب القوم بسوطه" تا زبانه اش را كشيد و به سرو صورت اينها زد و متفرق شدند ...اين مربوط به خواص است آن وقت عوام هم كه دنباله رو خواصند وقتي خواص به سمتي رفتند عامه مردم هم دنبال آنها حركت مي كنند ... وقتي ديدندكارها برخلاف آنچه زبانها مي گويد جريان دارد...آنها هم آنطرف حركت مي كنند.

حالايك ماجرا هم از عامه ي مردم : حاكم بصره به خليفه در مدينه نامه نوشت كه مالياتي كه از شهرهاي مفتوح مي گيريم بين خودمان تقسيم مي كنيم اما در بصره كم است مردم زياد شده اند اجازه دهيد كه دو شهر اضافه كنيم. مردم كوفه كه شنيدند حاكم بصره براي مردم خودش خراج دو شهر را از خليفه گرفته است اينها هم سراغ حاكمشان آمدند، حاكمشان عماربن ياسر مرد ارزشي، آنكه مثل كوه ايستاده بود. پيش عمار ياسر آمدند و گفتند تو هم براي ما اين را بخواه و دو شهر هم تو براي ما بگير، عمارگفت : من اين كار را نمي كنم بنا كردند به عمار حمله كردن و

بدگويي كردن، نامه نوشتند بالاخره خليفه او را عزل كرد. شبيه اين براي ابوذر و ديگران اتفاق افتاد...وقتي كه رعايت اين سررشته ها نشود جامعه از لحاظ ارزشها پوك مي شود عبرت اينجاست.

عزيزان من انسان اين تحولات اجتماعي را دير مي فهمد بايد مراقب بود تقوي يعني اين... اگر مراقب نباشيد آن وقت جامعه همين طور به تدريج از ارزشها تهيدست مي شود و به نقطه اي مي رسد كه فقط يك پوسته ظاهري

باقي مي ماند. ناگهان يك امتحان بزرگ پيش مي آيد آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مي شود.

امام خميني عزيز افتخارش اين بود كه يك امت بتواند عامل به سخن آن پيامبر باشد.

شخصيت انسانهاي غير پيامبر( وغير معصوم مگر با آن شخصيت عظيم قابل مقايسه است؟!

او آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد آيا هر جامعه اسلامي همين عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگيرند نه اگر عبرت نگيرند بله، عبرتهاي عاشورا اينجاست.

در پايان توصيه مي نماييم بين روحانيت متعهد و بين روحاني نماهاي دنياپرست فرقي بگذاريد و آنچه روحانيت و مسئولين انجام مي دهند در ترازوي اسلام و انقلاب بر محور ولايت فقيه بسنجيد. هر آنچه مخالف اسلام و انقلاب و ولايت فقيه باشد مردود است اگر چه عملكرد يك روحاني با سابقه باشد يا يك مسئول رده بالا.

منبع :

خاطرات و حكايتها از زبان رهبر انقلاب، ج1،عبرتهاي عاشورا،خلاصه 88 تا 108

مولفه هاي اعتماد متقابل ميان مردم و حكومت چيست ؟
پرسش

مولفه هاي اعتماد متقابل ميان مردم و حكومت چيست ؟

پاسخ

از آن جا كه جامعه ديني را حضور مردم نگاه مي دارد و از طرفي رهبري است كه جامعه ديني را به راه صلاح و هدفغايي خود هدايت مي كند، رهبري و مردم لازم و ملزوم يكديگرند و تنها اعتماد متقابل ميان مردم و رهبري كه در رأسحكومت قرار دارد مي تواند قوام بخش حفظ و سلامت و حركت و پويايي جامعه ديني باشد. از ديدگاه اسلام اگرحقوقي را كه مردم و حاكم [به عنوان نماينده اصلي و اصيل حكومت [نسبت به يكديگر دارند، رعايت نمايند، موجباعتماد خواهد شد. براي پاسخ دهي به سه پرسش نخست شما در سؤال دوم (ب) توصيه مي كنيم در فرازهاي ذيل كهاز سخنان گران بهاي اميرالمؤمنين(ع) است، دقت فرموده و جواب خود را از كلام امير كلام بگيريد:

«پس خداي سبحان برخي از حق هاي خود را براي بعضي مردمان واجب داشت و آن حق ها را برابر هم نهاد و واجب شدنِ حقي را مقابلگزاردن حقي گذاشت و حقي بر كسي واجب نبوَد مگر حقي كه برابر آن است گزارده شود و بزرگترين حق ها كه خدايش واجب كرده است، حقوالي بر رعيت است و حق رعيت بر والي، كه خداي سبحان آن را واجب نمود و حق هر يك را به عهده ديگري واگذار فرمود و آن را موجببرقراري پيوند آنان كرد و ارجمندي دين ايشان.

پس حال رعيت نيكو نگردد جز آنگاه كه واليان نيكورفتار باشند و واليان نيكورفتار نگردند، جز آنگاه كه رعيت درستكار باشند. پس چونرعيت حق والي را بگذارد و والي حق رعيت را به جاي آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود و راه هاي دين

پديدار و نشانه هاي عدالت برجا وسنت چنان كه بايد اجرا.

پس كار زمانه آراسته كردن و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته و اگر رعيت بر والي چيره شود و يا والي بر رعيت ستمكند، اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانه هاي جور آشكار و تبهكاري در دين بسيار راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روي هواكنند و احكامفروگذار شود و بيماري جان ها بسيار و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرونهاده شود و يا باطلي سترگ انجام داده آنگاه نيكان خوار شوند و بدكارانبزرگمقدار و تاوانِ فراوان برگردن بندگان از پروردگار پس بر شماست يكديگر را در اين باره اندرز دادن و حق همكاري را نيكوگزاردن»،(نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدي، خطبه 216، ص 248 - 249).

بررسي اعتماد متقابل در يكصد ساله اخير در ايران خارج از حوصله اين مكاتبه محدود است. در اين باب بهكتاب هاي تاريخ معاصر رجوع فرماييد.{J

وظيفه مردم نسبت به ظلم و ستم زمامداران حكومت اسلامي چيست ؟
پرسش

وظيفه مردم نسبت به ظلم و ستم زمامداران حكومت اسلامي چيست ؟

پاسخ

وظيفه مردم در قبال حكومت، به دو شكل قابل تبيين است:

1- آنچه مربوط به شكل گيري و حمايت از حكومت است؛ مانند:

الف) وجوب تشكيل حكومت اسلامي بر مردم و فقها (مانند آنچه قبل از پيروزي انقلاب بر مردم و فقها واجب بود)،

ب ) همكاري و همياري در تداوم و اقتدار حكومت اسلامي (مانند شركت در انتخابات، اجابت فراخواني هاي عمومي و...)،

ج ) اطاعت از قوانين الزامي.

2- آنچه مربوط به كنترل و نظارت بر حكومت است؛ مانند:

الف) انتخاب نمايندگان لايق براي مجلس خبرگان رهبري (كه وظيفه قانوني تعيين رهبر و نظارت بر او را بر عهده دارند)،

ب ) انتخاب افراد شايسته براي مجاري قانون گذاري و اجراي حكومت (مانند انتخاب نمايندگان مجلس شورا و رياست جمهوري)،

ج ) نقد و بررسي و انتقادهايي كه از مجاري قانوني در سطح عموم مردم يا خصوص مسؤولان ارائه مي شود (مانند آنچه در رسانه ها و وسايل ارتباطجمعي و يا در ديوان عدالت اداري و يا دفتر مقام معظم رهبري ارائه مي شود و يا از طريق نمايندگان مردم در مجلس نظارت مي شود).

د ) اعتراضاتي كه پس از به ثمر نرسيدن انتقادها از مجاري اوليه صورت مي گيرد كه مي توان اين دو ناحيه را در سخن حضرت امير(ع) يافت كهفرمود: «و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعه والنصيحة في المشهد والمغيب والاجابة حين ادعوكم والطاعة حين امركم؛ اما حق من بر شما اين استكه به بيعت وفا كنيد و نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا نماييد و زماني كه شما را براي كاري دعوت مي كنم اجابت كنيد و زماني كه امرمي كنم اطاعت كنيد»، (نهج البلاغه، خطبه

34).

موضوعي كه در سؤال آمده، در فرهنگ ديني ما با عنوان نصيحت به زمامداران مطرح شده است و سابقه طولانيدارد. اين تعبير از زمان پيامبر اكرم(ص) در حجة الوداع مرسوم شد و پس از آن نيز از سوي آن حضرت وائمه اطهار(ع) باهمين عنوان ارائه شده است. كليني(ره) در كتاب «الحجه» از اصول كافي، بخشي از روايات مربوطه را در عنوان «بابما امر النبي(ص) بالنصيحة لائمة المسلمين واللزوم لجماعتهم» جمع كرده است، (اصول كافي، ج 1، ص 403).

محدث كاشاني در ابواب «وجوب الحجه و معرفته» كتاب وافي (الوافي، ج 2 ،ص 99) و علامه مجلسي در كتابالامامه از «بحارالانوار»، (ج 27، باب 3) نيز همين اسم را براي آن انتخاب كرده اند.

امام صادق(ع) فرمود: «پيامبر اكرم(ص) در مسجد خيف [در منا] براي مردم خطبه خواند و فرمود: سه خصلتاست كه دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نكند: خالص كردن عمل براي خدا، خيرخواهي (نصيحت) پيشوايانمسلمين و همراه بودن با جماعت». حضرت امير(ع) نيز در اين باره مي فرمايد: «از گفتن حق يا رأي زدن (مشورت) درعدالت باز نايستيد»، (اصول كافي، ج 1، ص 403 و 404).

امام خميني در اين باره فرمود: «شما و ما موظفيم كه در تمام اموري كه مربوط به دستگاه هاي اجرايي است امر بهمعروف كنيم»، (صحيفه نور، ج 13، ص 244). و «همه مان مسؤوليم، نه مسؤول براي كار خودمان، مسؤول كارهايديگران هم هستيم: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته». همه بايد نسبت به هم رعايت بكنند. مسؤوليت من همگردن شما است. مسؤوليت شما هم گردن من است، بايد نهي از منكر بكنيد امر به معروف بكنيد» و «اگر يكي تان كاريبكند و ديگري ساكت باشد

او هم مسؤول است»، (همان، ج 8، ص 47 و 60).

از ديدگاه اسلام نصيحت و انتقاد خيرخواهانه به حاكمان، وظيفه مردم و حق حاكم معرفي شده است. حضرتامير(ع) مي فرمايد: و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعه والنصيحة في المشهد والمغيب والاجابة حين ادعوكم والطاعة حينامركم ؛ اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا نماييد و زماني كه شما را براي كاريدعوت مي كنم اجابت كنيد و زماني كه امر مي كنم اطاعت كنيد{M، (نهج البلاغه، خطبه 34).

اين تعبير كه «نصيحت حق مردم است» فقط مي رساند كه مردم بر اساس حقي كه دارند، مي توانند نصيحت و انتقادكنند يا نكنند ولي تعبير اول (نصيحت حق حاكم بر مردم است) آن را لازم و واجب مي كند.

چگونه نصيحت كنيم؟

1- بايد نخست حق و عدل را شناخت. امام علي(ع) فرمود: فلا تكفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل ؛ از گفتن«حق» يا «رأي زدن در عدالت» باز نايستيد{M.

2- نبايد از اتهام ها و سوء ظن ها ترسيد. حضرت امير در نصيحت كردن به عثمان آن قدر كوشيد با آن كه مي دانستمورد سوء ظن قرار گيرد كه لابد قصدي از اين نصيحت ها دارد. از اين رو در نامه خود به معاويه در اين باره مي نويسد:«[اين گفتار من دليل بر آن] نيست كه عذر خواسته باشم از اين كه به عثمان، بر اثر بدعت هايي كه از او آشكار مي شد،عيب جويي مي نمودم. اگر ارشاد و راهنمايي من نسبت به او گناه بود، پس بسا سرزنش شده اي كه هيچ گناهي ندارد وگاه باشد كه كسي كه بسيار پند دهد، تهمت و بدگماني به دست آورد، نمي خواهم مگر اصلاح

آنچه توانايي دارم.توفيقي ندارم مگر به كمك و ياري خدا، به او توكل و اعتماد مي كنم و بازگشت من به سوي او است»، (نهج البلاغه، نامه28).

3- بايد در نصيحت كردن امين بود و حقايق را گفت. خداوند مي فرمايد: ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصحامين پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم و براي شما خيرخواهي امينم{M، (اعراف، آيه 68).

4- بايد در نصيحت و انتقاد كردن نيت را پاك كرد و قصد اصلاح داشت تا نصيحت مؤثر افتد. خداوند از قولشعيب مي گويد: ان اريد الا الاصلاح ما استطعت جز اصلاح به اندازه توانايي ام نمي خواهم{M، (هود، آيه88).

حضرت علي(ع) فرمود: مناصحك مشفق عليك محسن اليك ناظر في عواقبك مستدرك فوارطك ؛ كسي كه تو رانصيحت مي كند، دلسوز توست، به تو خوبي مي كند، به عواقب كار تو مي انديشد و كاستي هايت را جبران مي كند{M، (غررالحكم،9839).

امام راحل نيز فرمود: «انتقاد براي ساختن، براي اصلاح امور لازم است»، (صحيفه نور، ج 14، ص 236).

5- بايد حفظ حرمت حاكم اسلامي بشود. در اسلام با اين كه حق نصيحت، انتقاد، تحقيق و بررسي مردم نسبت بهزمامدار پذيرفته شده است؛ در عين حال از حفظ حرمت رهبري در جامعه غفلت نگشته است. حضرت علي(ع) دردستورات خود به مالك اشتر مي فرمايد: فمن لاتبطره الكرامة فيجتري ء بها عليك في خلاف لك بحفرةِ ملاء ؛ كسيرا برگزين كه مقام و بزرگواري او را سركش نسازد كه جسارتش باعث مخالفت علني با تو در ميان مردم باشد{M، (نهج البلاغه، عهد مالكاشتر).

اصل كوچك نكردن پيشوايان عادل و حفظ احترام آنان از امور مهمي است كه نبايد در نصيحت و انتقاد فراموششود. امام رضا(ع) درباره علت حرمت فرار از جنگ، اموري از جمله

استخفاف پيشوايان عادل را مطرح مي كند: «خدافرار از جنگ را حرام كرد؛ زيرا در فرار از جنگ سبك كردن دين، كوچك كردن پيامبران و امامان عادل و ترك ياريايشان در برابر دشمنانشان است كه باعث جرأت دشمنان بر مسلمين مي شود»، (وسائل الشيعه، ج 11، ص 66).

6- الفاظ. ظرف و فضاي مناسبي براي انتقاد و نصيحت بجويد؛ چه بسا نصيحتي كه اگر با الفاظ و در فضاي ناسالميگفته شود نه تنها اثر نمي كند، بلكه آثار سوء دارد؛ مثلاً پزشكي را در نظر بگيريد كه براي درمان بيمار شربتي را تجويزمي كند؛ اما اين شربت را در ظرف آلوده اي مي ريزد. مسلما بيمار از خوردن چنين دارويي ابا مي كند و چه بسا آلودگيآن به ضرر بيمار باشد و يا ظرف آبي را كه به تشنه اي مي دهند اگر آلوده باشد مقبول او نمي افتد.

7- مجاري قانوني را طي كردن. در قانون اساسي، اصل 173 درباره ديوان عدالت اداري آمده است: «به منظوررسيدگي به شكايات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأموران يا واحدها يا آيين نامه هاي دولتي و احقاق حقوقآنها، ديواني به نام ديوان عدالت اداري زير نظر قوه قضاييه تشكيل مي گردد». دفتر مقام معظم رهبري نيز پذيرايهرگونه شكايت و انتقاد مي باشد.

8- انتقاد در غير از دستور خداوند امكان پذير است و احكام ثابت الهي قابل مشورت و تغيير نيست. حتي در زمانرسول اللّه نيز كه آيه و شاورهم في الامر ، (آل عمران، آيه 159) نازل شد، همه مفسران گفته اند مشورت در غيراحكام ثابت الهي بوده است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- الميزان، ج 4، ص 70 علامه طباطبايي

2- تفسير روح المعاني، ج 25، ص 42 آلوسي

3- احكام القرآن، ج 2، ص 41 جصاص

البته نحوه اجراي احكام

الهي مشورت پذير است؛ اما خود احكام لازم الاجرا مي باشد. درباره ولي فقيه نيز كه آيادرباره سخنان او مي توان انتقاد يا نصيحت كرد، گفتني است كه: گفتار ولي فقيه به سه بخش تقسيم مي شود:

1- فتوا،

2- توصيه ها و بيانات ارشادي،

3- احكام حكومتي كه يا مستقيما خود صادر مي كند و يا از مجاري قانوني (مانند مجلس شوراي اسلامي صادر مي شود).

بخش اول؛ براي مقلدان او لازم الاجرا است و انت

چرا رهبري جلو مفاسد اداري را نمي گيرد؟
پرسش

چرا رهبري جلو مفاسد اداري را نمي گيرد؟

پاسخ

مسائله فساد اداري و برخوردهاي غيراسلامي با ارباب رجوع در ادارات و پارتي بازي و رشوه خواري يكي از مشكلات كشور و مانع تحقق عدالت اجتماعي بوده و همواره يكي از دغدغه هاي مسوئولين نظام خصوصا" مقام معظم رهبري مي باشد. معظم له مكررا" نارضايتي خود را از اين مسائله ابراز داشته و از موليان امر خواستار رسيدگي جدي براي حل اين معضل شده اند زيرا تداوم نظام و انقلاب اسلامي نيز وابسته به پيوند, همراهي و محبت بين مردم و مسوئولين اداره كننده نظام مي باشد ازاين رو مي فرمايند: ((در نظام اسلامي , رابطه اخلاق با مردم , رابطه مخصوصي است , مردم را در همه كارها و صاحب امر دانستن يك مراجع را مزاحم ندانستن حقيقتا" مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند)) (آيت الله خامنه اي , حديث ولايت ج 6 ص 48). در جاي ديگري ايشان به كارگزاران نظام اسلامي مي فرمايند: ((شما چگونه مي خواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتيم در خرج كردن بيت المال هيچ حدي براي خودمان قائل نشديم مگر حدي كه دردسر قضايي درست بكند و هرچه توانستيم خرج كرديم مگر اعتماد مردم باقي مي ماند؟)). اما در مورد چرايي وجود اين پديده شوم و ارايه پاسخي مناسب و منطقي و واقع بينانه لازم است . از منظر جامعه شناختي بايد اين مسائله را مورد بررسي و تحليل قرار داد. مهمترين دلايل وجود اين موضوع عبارتند از: 1- ادامه

و بقاي فرهنگ فاسد و منحوس 2500 ساله پادشاهي در ايران از قبيل رشوه خواري , پارتي , روابط را مقدم بر ضوابط دانستن , استبداد јǘƙʠجاه پرستي و سلطه ޘЙʘљʠو... . 2- عدم تثبيت ارزش هاي اسلامي و قانون گرايي و پايبندي به ضوابط در حدي كه مسوئول يا مدير اداره خودش را خدمتگزار بداند نه سوار بر مردم و... كه اين خود ناشي از عوامل مختلفي از قبيل : فقدان برنامه اي جامع و همه جانبه براي تربيت , آموزش و توجيه آنان , كم كاري يا بعضا" عملكردهاي غلط نهادهاي فرهنگي كشور, سردر گمي مسوئولان امور فرهنگي و عدم ارائه برنامه منسجم فرهنگي , فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد با اين مسائله و... مي باشد. 3- عدم تصفيه كامل افراد در سطوح پايين بعد از وقوع انقلاب از يك سو و رعايت ننمودن مسائل اصيل اسلامي از قبيل : لياقت و شايستگي , تعهد و تقوا, تجربه و مهارت و تخصص و... در گزينشها چنانچه حضرت علي (ع ) در عهد نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: ((ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختيارا" و لاتولهم محاباه و اثره فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه و توخ منهم اهل التجربه و الحيائ من اهل البيوتات الصالحه والقدم في الاسلام المتقدمه ...; در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود دقت كن و پس از اينكه آنها را امتحان نمودي به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن : قبل از اين كه آنها را به كاري بگماري آنانرا مورد آزمايش و امتحان قرار بده به خاطر تمايل

خاص به شخصي كسي را به كاري منصوب مكن خود سرانه و بدون مشورت و يا استبداد رائي آنها را به كار مگمار زيرا اينگونه انتخاب و منصوب نمودن يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش خود ستمگري و ظلم و خيانت است و براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت اينگونه افراد را انتخاب نما افرادي كه اهل تجربه هستند و در كشاكش كارها ساخته و پرداخته شده اند اهل شرم و حيائ و عفت هستند از خاندانهاي پاك دامن و صالح باشند سابقه و حسن سابقه آنها در اسلام بيش از ديگران باشد...)), (نهج البلاغه , نامه 53) و از طرف ديگر ضعف در بازرسي نظارت , حراست و مراقبت دولتي , حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايند: ((بايد در گزينش كارمندان دولت دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش خوبان نظارت بر كار آنان نيز ضرورت است چون مقام و قدرت غالبا" اخلاق و رفتار مسوئولان را تغيير مي دهد بنابراين اگر بعد از گزينش حتي افراد پارسا و كاردان از بالا بر عمل كرد آنان نظارت دقيق نشود ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه , موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند. لذا نظام انقلابي در چگونگي انجام امور توسط كارگزاران و مسوئولان بايد نظارت مستمر به كار آنان داشته باشد.)) (فجر انقلاب در بهار قرآن ص 203و ص 205). 4- تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها پس از دوران دفاع مقدس مانند با ارزش شدن پول شهرت , مدرك گرايي , رفاه طلبي , و تجمل

پرستي و... . 5- اجرا نشدن امر به معروف ونهي از منكر يا نظارت ملي و همگاني كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه و اجزائ اداري و... مي باشد حضرت علي (ع ) در بستر شهادت به فرزندان خويش امام حسن و امام حسين (ع ) چنين سفارش مي نمايند ((امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت اشرار شما بر شما حاكم مي شوند سپس شما براي دفع آنها دعا كنيد اما دعاي شما اجابت نمي شود)), (نهج البلاغه , نامه 47) و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين فريضه الهي در اصل هشتم در سه قسم مردم نسبت به يكديگر دولت نسبت به مردم ومردم نسبت به دولت در نظر گرفته شده هر چند متائسفانه راهكارها عملي شده اين فريضه مهم و اساسي در جامعه تبيين و اجرا نشده است . 6- وجود مشكلات و نارسايي هاي اقتصادي , ناكافي بودن درآمدها, وجود تورم و خلاصه عدم تائمين نيازهاي معيشتي و رفاهي كارمندان . 7- پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخص هاي مطلوب گرديد. به گونه اي كه توسعه نتايج عكس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشديد نمود و باعث تغيير ارزش ها و با ارزش شدن پول و ثروت در نزد افراد جامعه گرديد. با توجه به عوامل فوق و عوامل ديگري از اين قبيل مي توان به اين نتيجه رسيد

كه : تحت شرايط كنوني ايران , وقتي كه پول و ثروت با ارزش شود و از يك طرف در انسان ها نياز به انواع كالا به وجود آيد و هم زمان درآمدشان كاهش يابد و در نتيجه انسان ها نياز شديد به پول داشته باشند و از طرف ديگر امكانات برايشان فراهم نباشد و همه راه هاي مشروع بسته باشد و سيسم كنترل دروني (مذهب ) آنها و سيستم كنترل بيروني (نظارت دستگاه هاي مربوطه , امر به معروف و نهي از منكر) ضعيف باشد, آنها براي ارضائ نيازهايشان به راه هاي نامشروع از قبيل رشوه خواري , پارتي بازي و... روي مي آورند, بنابراين هم چنان كه ملاحظه مي نماييد اين چنين نيست كه علت مفاسد اداري فقط به خاطر عدم نظارت مسوئولين حكومتي و فقدان برخورد قاطع آنان باشد, بلكه مسائله بسيار ريشه اي تر و حل كامل آن نيز راه كارهاي مناسب و بسيار دقيق , آن هم در طولاني مدت مي طلبد, اما ما با شما موافقيم كه بايد با متخلفين برخورد بشود و اين كار هم به كرات توسط دادگاه ها با متخلفين شده و مي شود ولي در هر صورت بايد به ريشه هاي آن پرداخت و اميد مي رود ان شائالله با انجام اصلاحات اقتصادي , اجتماعي , اداري و... به هيچ وجه شاهد اين گونه ناهنجاري ها و تخلفات در جامعه اسلامي نباشيم . نكته مهم قابل توجه اين كه در اين گونه قضاوت ها بايد جايگاه و مسوئوليت رهبري و انتظاراتي را كه از ايشان مي توان داشت در نظر گرفت . قانون اساسي رهبر

را در رائس هرم قدرت حاكميت قرار داده است . اعمال قوه مقننه , قوه مجريه و قوه قضاييه را تحت نظر رهبري گذاشته و تعيين سياست هاي كلي نظام و نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام از وظايف رهبري شمرده شده است , (اصل يكصد و دهم قانون اساسي ). اما اين كه رهبري بر اعمال و رفتار كاركنان بخش ها و دستگاه هاي مختلف دولتي و حكومتي نظارت دقيق داشته باشد, اين نه امري ممكن است و نه از وظايف قانوني ايشان مي باشد. به عبارت ديگر اطلاع رهبري از برخي نواقص و معايب در بدنه اجرايي كشور و اهتمام ايشان بر اصلاح آن , علت تامه براي برطرف شدن اين گونه مفاسد اداري نمي باشد بلكه عوامل ديگري نيز دخيل مي باشند كه با فقدان آنها, عنصر مديريتي ايده آل نيز در رسيدن به هدف تائثير عمده اي نمي تواند داشته باشد. اين عوامل عبارتند از: 1- حاكم شدن ارزش هاي الهي خصوصا" در ساير مراتب و رده بندي هاي بدنه اجرايي نظام از مسوئولين گرفته تا رده هاي پايين (نظارت دروني ). 2- حل شدن مشكلات اقتصادي و معيشتي كاركنان و... 3- نظارت دقيق و قاطع نسبت به عملكردهاي كاركنان و مائموران و... (نظارت بيروني ) و برخورد با متخلفين . 4- همكاري مردم با مسوئولين و به وجود آمدن يك نوع عزم ملي در مبارزه با مفاسد اداري از قبيل رشوه خواري , پارتي بازي و... با ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر و برخورد با افراد متخلف . 5- وحدت و همدلي ميان جناح

هاي سياسي و مسوئولان قواي سه گانه و ساير دستگاه هاي دولتي و بسيج كليه امكانات براي برخورد با اين گونه مسائل و حل ريشه اي آنان . براي آگاهي بيشتر ر.ك : فرامرز رفيع پور, توسعه و تضاد فرامرز رفيع پور, آناتومي جامعه علي وعلم , انقلاب و ارزش ها و در آخر ذكر اين نكته لازم است كه با وجود تمامي اين مشكلات نظام اداري ما نسبت به سال هاي قبل از انقلاب و ساير كشورهايي كه در وضعيت مشابهي با كشور ما بوده و دوران گذار و سازندگي و... را پشت سر مي گذارند در وضعيت بسيار مناسب تري قرار دارد هر چند تا رسيدن به حكومت عدل الهي و تحقق خواسته هاي مشروع مردم عزيزمان راه طولاني در پيش داريم .

معناي ذوب در ولايت شده چيست ؟ و مفهوم آن چيست ؟
پرسش

معناي ذوب در ولايت شده چيست ؟ و مفهوم آن چيست ؟

پاسخ

كاربرد چنين اصطلاحي دچار ابهام مي باشد و اغلب توسط مخالفين نظام اسلامي براي وارد نمودن اتهام به نيروهاي مدافع نظام اسلامي و ركن اساسي آن يعني ولايت فقيه به كار گرفته مي شود. اصولا از ديدگاه اسلامي، ذوب در شخص - هر كسي كه باشد - معنا ندارد. بلكه انسان اگر بخواهد تمام هستي خود را وقف كرده و اطاعت محض نمايد فقط بايد در برابر اسلام و اهداف والاي آن - كه به وسيله خداوند متعال معين شده اند - باشد و هرگز نبايد در شخص ذوب شد بلكه اگر احترام و قداستي براي اشخاص قائل مي شود تنها بايد به دليل صبغه الهي و اسلامي بودن آنها باشد و بس.

مقام معظم رهبري در تبيين اين موضوع مي فرمايد: «ذوب در رهبري ذوب در شخص است؛ اين اصلا معنا ندارد. رهبري مگر كيست؟ رهبري هم بايد ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد. احترام رهبري در سايه همين است كه او ذوب در اسلام و ذوب در همين هدف ها بشود؛ پايش را يك قدم كج بگذارد ساقط مي شود. هيچ كس در شخص و در جهت ذوب نمي شود در آن هدف ها بايد ذوب شد؛ در واقع در ملت بايد ذوب شد؛ در اهداف والاي اسلامي - كه خداي متعال براي ما معين كرده - بايد ذوب شد؛ در استقلال، عدالت اجتماعي و كم كردن فاصله ها بين طبقات جامعه...» (بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 27/3/83).

البته گاهي مواقع شرايط اقتضا مي نمايد

كه در شخص و فرد شايسته و تام الشرايطي ذوب شد و آن جايي است كه آن شخص محور و اساس تشخيص حق از باطل باشد. مانند زمان حضرت امام و حوادث مربوط به پيروزي انقلاب و اوائل آن چنان كه شهيد بزرگوار آيت الله صدر مي فرمود: در امام خميني ذوب شويد همان گونه كه او رد اسلام ذوب گرديده است. در هر صورت در شرايط كنوني معناي ذوب در اسلام همان است كه از مقام معظم رهبري بيان گرديد.

توصيه هاي عمده حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟
پرسش

توصيه هاي عمده حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟

پاسخ

قبل از بيان جواب، خدمت سؤال كننده گرامي بايد عرض كنيم كه سخنان حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر را نمي توان به طور خلاصه بيان كرد؛ چرا كه هر كلمه اي از اين عهدنامه، گنجينه اي از علم و معرفت را به روي مخاطبان و مخصوصاً كساني كه مسؤوليتي بر عهده گرفته اند، مي گشايد. از اين روي سخنان حضرت را در سه بخش تنظيم و بيان مي نماييم:

بخش اول: توصيه هاي اخلاقي خطاب به مالك اشتر و ديگر زمامداران اسلامي

1. توصيه به تقواي الهي و تقديم اطاعت خداوند بر همه چيز و پيروي از فرايض و سنت هايي كه خداوند به آن امر فرموده است.

2. زمامدار اسلامي بايد نسبت به مردم رحمت، محبت و لطف بورزد و مثل درندگان خونخوار نباشد كه خوردن مردم را غنيمت شمارد/

3. برخوردار ساختن مردم از عفو و اغماض در مواردي كه امكان دارد؛ زيرا كه مردم در معرض خطا و اشتباه قرار مي گيرند و حاكم بايد عفو و گذشت داشته باشد/

4. حاكم اسلامي بايد از درون مردم، كينه و عقده را باز كند و نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد؛ چرا كه حسن ظن به مردم مشقت طولاني را برطرف مي سازد/

5. زمامدار اسلامي نبايد عيب جو باشد؛ بلكه بايد افراد عيب جو را نيز از خود دور كند. حضرت مي فرمايد: بايد دورترين و مبغوض ترين رعيت در نزد حاكم، عيب جوترين آنها از مردم باشد؛ زيرا كه مردم عيوبي دارند و حاكم بايد عيوب آنها را بپوشاند.

6. زمامدار نبايد سخن چين را تصديق كند؛ هر چند كه خود را در مقام خيرخواهي جلوه دهد، در اين

دنيا انسان نماهايي هستند كه به عللي مختلف از امتيازاتي كه خدا بر بعضي از انسان ها به بركت كوشش و تلاششان عنايت فرموده است، ناراحتند؛ به اين جهت تلاش مي كنند تا آنها را به زمين بزنند؛ لذا زمامدار بايد از اين گونه افراد بر حذر باشد.

7. زمامدار اسلامي در عمل به عهدي كه خدا از او گرفته است، موفق نمي شود، مگر با ياري خواستن از خدا و آماده كردن نفس براي احترام به حق/

8. زمامدار هرگز نبايد از عفوي كه نسبت به كسي روا داشته است، پشيمان، و از كيفري كه به كسي داده است، شادمان گردد.

9. زمامدار بايد تعدادي از بهترين اوقات شبانه روزي خود را براي ارتباط با خدا اختصاص دهد و براي رسيدن به مقام والاي اخلاص، واجبات و ديگر تكاليف الهي را بدون كمترين نقصي انجام دهد.

10. زمامدار نسبت به وعده هايي كه مي دهد، بايستي وفادار باشد و تخلف نكند.

بخش دوم: توصيه هاي اجتماعي حضرت به حاكمان اسلامي

1. محبوب ترين امور در نزد حاكم اسلامي بايد رساترين آنها در حق و فراگيرترين آنها در عدل و جامع ترين آنها براي رضايت مردم جامعه باشد. حضرت در اين دستور و قانون اصلي، سه حقيقت پر اهميت را بيان مي فرمايد:

الف) اظهار حق و اجراي آن؛

ب) اظهار عدالت و اجراي آن؛

ج) در نظر گرفتن رضايت مردم در اجراي امور اجتماعي/

بنابراين مقصود از رضاي مردم آن رضايتي است كه از تأمين حق حيات، حق كرامت و حق آزادي معقول آنان به طور كامل، در آخرين حد ممكن، ناشي مي گردد.

2. مقدم ترين مردم در نزد حاكم اسلامي بايد كسي باشد كه حق را حتي

در تلخ ترين حالات آن، گوياتر از ديگران گوشزد كند/

3. زمامدار بايستي نسبت به گناهان و امور زشت پشت پرده كه براي وي آشكار نشده است بي توجهي نشان دهد.

4. از وظايف اختصاصي زمامدار اين است كه نيازمندي هاي مردم را در همان روز كه به اطلاع او مي رسد مرتفع سازد و كار هر روز را در همان روز انجام دهد؛ زيرا كه براي هر روز موقعيتي است.

5. زمامدار نبايد خود را از مردم دور نگه دارد؛ چرا كه اختفاي زمامدار از مردم جامعه موجب نوعي دوري و كم اطلاعي از امور است/

6. زمامدار اسلامي، موظف است از مقدم داشتن و ترجيح خويشاوندان و وابستگان خود بر ديگر مردم جامعه جداً خودداري نمايد/

7. زمامدار اسلامي نبايد براي احساني كه به مردم جامعه مي كند، منت بگذارد و كاري را كه به سود جامعه كرده است منظور نمايد؛ چرا كه منت احسان را باطل مي كند و احسان زمامدار درباره مردم جامعه تا آن جا كه ممكن است جنبه وظيفه اي دارد و شبيه تكليف الهي است و در حقيقت او از راه احسان به مردم، تكليف الهي خود را انجام داده است و اگر هم تكليف نباشد، نبايد منت گذارد.

بخش سوم: توصيه هاي سياسي حضرت علي(ع) به حاكمان اسلامي

1. زمامدار اسلامي در مشورت با افراد بخيل و ترسو و طمعكار جداً خودداري مي كند؛ زيرا كه بخل و ترس و حرص غرايزي است كه جامع همه آنها سؤظن به خداست/

2. هرگز نبايد انسان هاي نيكوكار و بدكار در نزد زمامدار يكسان باشند؛ زيرا كه اين عمل موجب مي شود نيكوكار در كار نيك خود بي رغبت، و بد كار در كار بد

خود تشويق شود/

3. هيچ زمامدار اسلامي نبايد سنت هاي معقولي را كه موجب هماهنگي مردم جامعه مي باشد و صاحب نظران با صلاحيت جامعه اسلامي نيز به آنها عمل مي نمايند، بشكند. همچنين زمامدار، هرگز نبايد سنتي را كه سنت هاي خوب مردم را از بين مي برد مقرر سازد.

4. از جمله وظايفي كه زمامدار اسلامي بايد به طور هميشه به عهده گيرد، رسيدگي كامل درباره وظايف، كارهاو صفات كارگزاران است؛ مانند تحقيق در امور قوه قضاييه، و قوه مجريه كه شامل همه قواي انتظامي، اجرايي و دفاع در مقابل دشمنان مي باشد.

5. زمامدار موظف است استيضاح از خود را قانون تلقي كند و به پاسخ دادن و قبول خطا حاضر شود. زمامدار اسلامي بايد هر گونه اتهام به ظلم را كه از طرف مردم به او داده مي شود برطرف سازد. اگر مردم جامعه درباره زمامدار گمان ظلم و تعدي نمودند، عذر خود را در رابطه با موضوع يا رفتاري كه موجب بدگماني مردم شده است، آشكار كند و گمان هاي ناشايسته مردم را از خود منتفي كند.

6. زمامدار نبايد در امور، شتابزده يا سست عمل نمايد؛ حضرت مي فرمايد: «از شتابزدگي در امور پيش از آن كه موقعش رسيده باشد، بپرهيز! و از سستي و كاهلي در انجام امري كه موقعش رسيده است، دوري كن»/

7. زمامدار نبايد موقعي كه ابهام و تاريكي در امري وجود داشته باشد، به جاي كشف حقيقت و پذيرش آن، به لجاجت بپردازد؛ زيرا كه پديده لجاجت بدون هيچ گونه ترديدي از عوارض بيماري مهلك خودخواهي است كه غالب اوقات آدم لجوج با عناوين مختلف آن را براي خود تجويز و ضروري تلقي مي نمايد. از اين روي

زمامدار بايد از لجاجت در پذيرش حقايق دوري جويد و هر زماني كه حقيقت آشكار شد در پذيرش و اقدام مطابق آن، سستي نكند.

8. زمامدار نبايد در اموري كه مردم همه در آن مساوي اند، خود را بر ديگران مقدم بدارد. حضرت مي فرمايد: اي مالك! گمان مبر كه براي تو در نزد خداوند امتيازي است كه به وسيله آن مي توان خود را در حق حيات، حق كرامت، حق آزادي و ديگر حقوق، برتر از ديگران تلقي كني و حقوق مردم را در امور معاش و حيثيت و شرف انساني پايمال كني؛ بلكه امتياز تو در نزد خداوند ناشي از وظايفي است كه بايد براي مردم انجام دهي!

9. زمامدار هرگز نبايد در اموري كه مسؤوليتش به عهده اوست و چشمان مردم آنها را مي بيند، خود را به غفلت و نفهمي بزند. وقتي كه مي گوييم فلان كار وظيفه آن شخص است در حقيقت معنايش اين است كه شخصيت آن شخص در گرو انجام آن وظيفه است.

از اين روي زمامدار و هر مقام مسؤول ديگر نبايد با زدن خود به غفلت و نفهمي از وظايف خود طفره رود؛ چرا كه طفره رفتن از وظايف علاوه بر اين كه شديدترين اهانت و تحقير نسبت به شخصيت خويش و زير پاگذاشتن كرامت آن است، براي ديگران نيز قابل تأويل و تفسير نيست.

ابن بود خلاصه و عمده توصيه هاي حضرت علي(ع)به مالك اشتر در سه بخش اخلاقي، اجتماعي و سياسي تقسيم بندي و ارايه شد.{1}

[1].جهت آگاهي بيشتر به كتاب شريف نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 53، ص 591 - 564، مؤسسه فرهنگي تحقيقات اميرالمؤمنين مراجعه فرماييد/

توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟
پرسش

توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) در

عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟

پاسخ

سخنان حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر را نمي توان به طور خلاصه بيان كرد؛ چرا كه هر كلمه اي از اين عهدنامه، گنجينه اي از علم و معرفت را به روي مخاطبان و مخصوصاً كساني كه مسؤوليتي بر عهده گرفته اند، مي گشايد. از اين روي سخنان حضرت را در سه بخش تنظيم و بيان مي نماييم:

بخش اول: توصيه هاي اخلاقي خطاب به مالك اشتر و ديگر زمامداران اسلامي

1. توصيه به تقواي الهي و تقديم اطاعت خداوند بر همه چيز و پيروي از فرايض و سنت هايي كه خداوند به آن امر فرموده است؛

2. زمامدار اسلامي بايد نسبت به مردم محبت و لطف بورزد و مثل درندگان خونخوار نباشد كه خوردن اموال مردم را غنيمت شمارد؛

3. برخوردار ساختن مردم از عفو و اغماض در مواردي كه امكان دارد؛ زيرا كه مردم در معرض خطا و اشتباه قرار مي گيرند و حاكم بايد عفو و گذشت داشته باشد؛

4. حاكم اسلامي بايد از درون مردم، كينه و عقده را باز كند و نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد؛ چرا كه حسن ظن به مردم مشقت طولاني را برطرف مي سازد؛

5. زمامدار اسلامي نبايد عيب جو باشد؛ بلكه بايد افراد عيب جو را نيز از خود دور كند. حضرت مي فرمايد: «دورترين و مبغوض ترين رعيت در نزد حاكم، بايد عيب جوترين آنها از مردم باشد؛ زيرا كه اگر مردم عيوبي دارند، حاكم بايد عيوب آنها را بپوشاند»؛

6. زمامدار نبايد سخن چين را تصديق كند؛ هر چند كه خود را در مقام خيرخواهي جلوه دهد. در اين دنيا انسان نماهايي هستند كه به علل مختلف از امتيازاتي كه خدا

بر بعضي از انسان ها به بركت كوشش و تلاششان عنايت فرموده است، ناراحتند و از اين رو تلاش مي كنند تا آنها را به زمين بزنند. زمامدار بايستي از اين گونه افراد دوري كند؛

7. زمامدار اسلامي در عمل به عهدي كه خدا از او گرفته است، موفق نمي شود، مگر با ياري خواستن از خدا و آماده كردن نفس براي احترام به حق؛

8. زمامدار هرگز نبايد از عفوي كه نسبت به كسي روا داشته است، پشيمان، و از كيفري كه به كسي داده است، شادمان گردد؛

9. زمامدار بايد تعدادي از بهترين اوقات شبانه روزي خود را براي ارتباط با خدا اختصاص دهد و براي رسيدن به مقام والاي اخلاص، واجبات و ديگر تكاليف الهي را بدون كمترين نقص انجام دهد؛

10. زمامدار نسبت به وعده هايي كه مي دهد، بايستي وفادار باشد و تخلف نكند.

بخش دوم: توصيه هاي اجتماعي حضرت به حاكمان اسلامي

1. محبوب ترين امور در نزد حاكم اسلامي بايد رساترين آنها در حق و فراگيري آنها در عدل و جامع ترين آنها براي رضايت مردم جامعه باشد. حضرت در اين دستور و قانون اصلي، سه حقيقت پر اهميت را بيان مي فرمايد:

الف) اظهار حق و اجراي آن؛ ب) اظهار عدالت و اجراي آن؛ ج) در نظر گرفتن رضايت مردم در اجراي امور اجتماعي.

مقصود از رضايت مردم آن رضايتي است كه از تأمين حق حيات، حق كرامت و حق آزادي معقول آنان به طور كامل ناشي گردد؛

2. مقدم ترين مردم در نزد حاكم اسلامي بايد كسي باشد كه حق را حتي در تلخ ترين حالات آن، گوياتر از ديگران گوشزد كند؛

3. زمامدار بايستي نسبت به گناهان و

امور زشت پشت پرده كه براي وي آشكار نشده است، بي توجهي نشان دهد؛

4. از وظايف اختصاصي زمامدار اين است كه نيازمندي هاي مردم را در همان روز كه به اطلاع او مي رسد، مرتفع سازد و كار هر روز را در همان روز انجام دهد؛ چرا كه براي هر روز موقعيتي است؛

5. زمامدار نبايد خود را از مردم دور نگه دارد؛ چرا كه نهان بودن زمامدار از مردم جامعه موجب نوعي دوري و كم اطلاعي از امور است؛

6. زمامدار اسلامي، موظف است از مقدم داشتن و ترجيح خويشاوندان و وابستگان خود بر ديگر مردم جامعه جداً خودداري نمايد؛

7. زمامدار اسلامي نبايد براي احساني كه به مردم جامعه مي كند، منت بگذارد و كاري را كه به سود جامعه كرده است منظور نمايد؛ چرا كه منت احسان را باطل مي كند. احسان زمامدار به مردم جامعه، وظيفه و تكليف الهي است، پس نبايد بر آن منت گذارد.

بخش سوم: توصيه هاي سياسي حضرت علي(ع) به حاكمان اسلامي

1. زمامدار اسلامي از مشورت با افراد بخيل و ترسو و طمعكار بايستي جداً خودداري كند؛ چرا كه بخل و ترس و حرص از سؤظن به خدا سرچشمه مي گيرد؛

2. هرگز نبايد انسان هاي نيكوكار و بدكار در نزد زمامدار يكسان باشند؛ زيرا كه اين عمل موجب مي شود نيكوكار در كار نيك خود بي رغبت، و بدكار در كار بد خود تشويق شود؛

3. هيچ زمامدار اسلامي نبايد سنت هاي معقولي را كه موجب هماهنگي مردم جامعه مي باشد و صاحب نظران با صلاحيت جامعه اسلامي نيز به آنها عمل مي كنند، بشكند. همچنين زمامدار، هرگز نبايد سنتي را كه سنت هاي خوب مردم را از

بين مي برد، مقرر سازد؛

4. از جمله وظايفي دايمي زمامدار اسلامي نظارت كامل بر عملكرد ارگان هاي مختلف و كارگزاران است؛ مانند نظارت بر عملكرد قوه قضاييه و قوه مجريه كه شامل همه قواي اجرايي، نظامي و انتظامي كشور است؛

5. زمامدار موظف است استيضاح از خود را قانوني بداند و به پاسخ گويي در مقابل خطاي خود حاضر شود. زمامدار اسلامي بايد هر گونه اتهام به ظلم را كه از طرف مردم به او داده مي شود؛ برطرف سازد. اگر مردم جامعه درباره زمامدار گمان ظلم و تعدي نمودند، عذر خود را درباره موضوع يا رفتاري كه موجب بدگماني مردم شده است، آشكار كند و گمان هاي ناشايسته مردم را از خود منتفي كند؛

6. زمامدار نبايد در امور، شتابزده يا سست عمل نمايد؛ حضرت مي فرمايد: «از شتابزدگي در امور پيش از آن كه موقعش رسيده باشد، بپرهيز! و از سستي و كاهلي در انجام امري كه موقعش رسيده است، دوري كن!»؛

7. زمامدار نبايد موقعي كه ابهام و تاريكي در امري وجود داشته باشد، به جاي كشف حقيقت و پذيرش آن، به لجاجت بپردازد؛ چرا كه پديده لجاجت بدون هيچ گونه ترديدي از عوارض بيماري مهلك خودخواهي است. از اين روي زمامدار بايد از لجاجت در پذيرش حقايق دوري جويد و هر زماني كه حقيقت آشكار شد، در پذيرش و اقدام مطابق آن، سستي نكند؛

8. زمامدار نبايد در اموري كه مردم همه در آن مساوي اند، خود را بر ديگران مقدم بدارد. حضرت مي فرمايد: «اي مالك! گمان مبر كه براي تو در نزد خداوند امتيازي است كه با آن مي تواني خود را در حق حيات، حق كرامت، حق

آزادي و ديگر حقوق، برتر از ديگران تلقي كني و حقوق مردم را در امور معاش و حيثيت و شرف انساني پايمال كني؛ بلكه امتياز تو در نزد خداوند ناشي از وظايفي است كه بايد براي مردم انجام دهي»؛

9. زمامدار هرگز نبايد در اموري كه مسؤوليتش بر عهده اوست و چشمان مردم آنها را مي بيند، خود را به غفلت و نفهمي بزند؛ شخصيت هر شخص، در گرو انجام وظيفه اي است كه بر عهده گرفته است. از اين روي زمامدار و هر مقام مسؤول ديگر نبايد با نفهمي و غفلت نمايي از وظايف خود طفره رود؛ چرا كه طفره رفتن از وظايف علاوه بر اين كه شديدترين اهانت و تحقير نسبت به شخصيت خويش و زير پاگذاشتن كرامت آن است، براي ديگران نيز قابل تأويل و تفسير نيست؛

اين بود خلاصه توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) به مالك اشتر كه در سه بخش اخلاقي، اجتماعي و سياسي تقسيم بندي و ارايه شد.{1}

[1].جهت آگاهي بيش تر ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 53، (مؤسسه فرهنگي تحقيقات اميرالمؤمنين)/

توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟
پرسش

توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي چيست؟

پاسخ

سخنان حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر را نمي توان به طور خلاصه بيان كرد؛ چرا كه هر كلمه اي از اين عهدنامه، گنجينه اي از علم و معرفت را به روي مخاطبان و مخصوصاً كساني كه مسؤوليتي بر عهده گرفته اند، مي گشايد. از اين روي سخنان حضرت را در سه بخش تنظيم و بيان مي نماييم:

بخش اول:

توصيه هاي اخلاقي خطاب به مالك اشتر و ديگر زمامداران اسلامي

1. توصيه به تقواي الهي و تقديم اطاعت خداوند بر همه چيز و پيروي از فرايض و سنت هايي كه خداوند به آن امر فرموده است؛

2. زمامدار اسلامي بايد نسبت به مردم محبت و لطف بورزد و مثل درندگان خونخوار نباشد كه خوردن اموال مردم را غنيمت شمارد؛

3. برخوردار ساختن مردم از عفو و اغماض در مواردي كه امكان دارد؛ زيرا كه مردم در معرض خطا و اشتباه قرار مي گيرند و حاكم بايد عفو و گذشت داشته باشد؛

4. حاكم اسلامي بايد از درون مردم، كينه و عقده را باز كند و نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد؛ چرا كه حسن ظن به مردم مشقت طولاني را برطرف مي سازد؛

5. زمامدار اسلامي نبايد عيب جو باشد؛ بلكه بايد افراد عيب جو را نيز از خود دور كند. حضرت مي فرمايد: «دورترين و مبغوض ترين رعيت در نزد حاكم، بايد عيب جوترين آنها از مردم باشد؛ زيرا كه اگر مردم عيوبي دارند، حاكم بايد عيوب آنها را بپوشاند»؛

6. زمامدار نبايد سخن چين را تصديق كند؛ هر چند كه خود را در مقام خيرخواهي جلوه دهد. در اين دنيا انسان نماهايي هستند كه به علل مختلف از امتيازاتي كه خدا

بر بعضي از انسان ها به بركت كوشش و تلاششان عنايت فرموده است، ناراحتند و از اين رو تلاش مي كنند تا آنها را به زمين بزنند. زمامدار بايستي از اين گونه افراد دوري كند؛

7. زمامدار اسلامي در عمل به عهدي كه خدا از او گرفته است، موفق نمي شود، مگر با ياري خواستن از خدا و آماده كردن نفس براي احترام به حق؛

8. زمامدار هرگز نبايد از عفوي كه نسبت به كسي روا داشته است، پشيمان، و از كيفري كه به كسي داده است، شادمان گردد؛

9. زمامدار بايد تعدادي از بهترين اوقات شبانه روزي خود را براي ارتباط با خدا اختصاص دهد و براي رسيدن به مقام والاي اخلاص، واجبات و ديگر تكاليف الهي را بدون كمترين نقص انجام دهد؛

10. زمامدار نسبت به وعده هايي كه مي دهد، بايستي وفادار باشد و تخلف نكند.

بخش دوم:

توصيه هاي اجتماعي حضرت به حاكمان اسلامي

1. محبوب ترين امور در نزد حاكم اسلامي بايد رساترين آنها در حق و فراگيري آنها در عدل و جامع ترين آنها براي رضايت مردم جامعه باشد. حضرت در اين دستور و قانون اصلي، سه حقيقت پر اهميت را بيان مي فرمايد:

الف) اظهار حق و اجراي آن؛ ب) اظهار عدالت و اجراي آن؛ ج) در نظر گرفتن رضايت مردم در اجراي امور اجتماعي.

مقصود از رضايت مردم آن رضايتي است كه از تأمين حق حيات، حق كرامت و حق آزادي معقول آنان به طور كامل ناشي گردد؛

2. مقدم ترين مردم در نزد حاكم اسلامي بايد كسي باشد كه حق را حتي در تلخ ترين حالات آن، گوياتر از ديگران گوشزد كند؛

3. زمامدار بايستي نسبت به گناهان و امور زشت پشت

پرده كه براي وي آشكار نشده است، بي توجهي نشان دهد؛

4. از وظايف اختصاصي زمامدار اين است كه نيازمندي هاي مردم را در همان روز كه به اطلاع او مي رسد، مرتفع سازد و كار هر روز را در همان روز انجام دهد؛ چرا كه براي هر روز موقعيتي است؛

5. زمامدار نبايد خود را از مردم دور نگه دارد؛ چرا كه نهان بودن زمامدار از مردم جامعه موجب نوعي دوري و كم اطلاعي از امور است؛

6. زمامدار اسلامي، موظف است از مقدم داشتن و ترجيح خويشاوندان و وابستگان خود بر ديگر مردم جامعه جداً خودداري نمايد؛

7. زمامدار اسلامي نبايد براي احساني كه به مردم جامعه مي كند، منت بگذارد و كاري را كه به سود جامعه كرده است منظور نمايد؛ چرا كه منت احسان را باطل مي كند. احسان زمامدار به مردم جامعه، وظيفه و تكليف الهي است، پس نبايد بر آن منت گذارد.

بخش سوم:

توصيه هاي سياسي حضرت علي(ع) به حاكمان اسلامي

1. زمامدار اسلامي از مشورت با افراد بخيل و ترسو و طمعكار بايستي جداً خودداري كند؛ چرا كه بخل و ترس و حرص از سؤظن به خدا سرچشمه مي گيرد؛ 2. هرگز نبايد انسان هاي نيكوكار و بدكار در نزد زمامدار يكسان باشند؛ زيرا كه اين عمل موجب مي شود نيكوكار در كار نيك خود بي رغبت، و بدكار در كار بد خود تشويق شود؛

3. هيچ زمامدار اسلامي نبايد سنت هاي معقولي را كه موجب هماهنگي مردم جامعه مي باشد و صاحب نظران با صلاحيت جامعه اسلامي نيز به آنها عمل مي كنند، بشكند. همچنين زمامدار، هرگز نبايد سنتي را كه سنت هاي خوب مردم را از بين مي برد، مقرر سازد؛

4. از جمله

وظايفي دايمي زمامدار اسلامي نظارت كامل بر عملكرد ارگان هاي مختلف و كارگزاران است؛ مانند نظارت بر عملكرد قوه قضاييه و قوه مجريه كه شامل همه قواي اجرايي، نظامي و انتظامي كشور است؛

5. زمامدار موظف است استيضاح از خود را قانوني بداند و به پاسخ گويي در مقابل خطاي خود حاضر شود. زمامدار اسلامي بايد هر گونه اتهام به ظلم را كه از طرف مردم به او داده مي شود؛ برطرف سازد. اگر مردم جامعه درباره زمامدار گمان ظلم و تعدي نمودند، عذر خود را درباره موضوع يا رفتاري كه موجب بدگماني مردم شده است، آشكار كند و گمان هاي ناشايسته مردم را از خود منتفي كند؛

6. زمامدار نبايد در امور، شتابزده يا سست عمل نمايد؛ حضرت مي فرمايد: «از شتابزدگي در امور پيش از آن كه موقعش رسيده باشد، بپرهيز! و از سستي و كاهلي در انجام امري كه موقعش رسيده است، دوري كن!»؛

7. زمامدار نبايد موقعي كه ابهام و تاريكي در امري وجود داشته باشد، به جاي كشف حقيقت و پذيرش آن، به لجاجت بپردازد؛ چرا كه پديده لجاجت بدون هيچ گونه ترديدي از عوارض بيماري مهلك خودخواهي است. از اين روي زمامدار بايد از لجاجت در پذيرش حقايق دوري جويد و هر زماني كه حقيقت آشكار شد، در پذيرش و اقدام مطابق آن، سستي نكند؛

8. زمامدار نبايد در اموري كه مردم همه در آن مساوي اند، خود را بر ديگران مقدم بدارد. حضرت مي فرمايد: «اي مالك! گمان مبر كه براي تو در نزد خداوند امتيازي است كه با آن مي تواني خود را در حق حيات، حق كرامت، حق آزادي و ديگر حقوق، برتر از ديگران

تلقي كني و حقوق مردم را در امور معاش و حيثيت و شرف انساني پايمال كني؛ بلكه امتياز تو در نزد خداوند ناشي از وظايفي است كه بايد براي مردم انجام دهي»؛

9. زمامدار هرگز نبايد در اموري كه مسؤوليتش بر عهده اوست و چشمان مردم آنها را مي بيند، خود را به غفلت و نفهمي بزند؛ شخصيت هر شخص، در گرو انجام وظيفه اي است كه بر عهده گرفته است. از اين روي زمامدار و هر مقام مسؤول ديگر نبايد با نفهمي و غفلت نمايي از وظايف خود طفره رود؛ چرا كه طفره رفتن از وظايف علاوه بر اين كه شديدترين اهانت و تحقير نسبت به شخصيت خويش و زير پاگذاشتن كرامت آن است، براي ديگران نيز قابل تأويل و تفسير نيست؛

اين بود خلاصه توصيه هاي مهم حضرت علي(ع) به مالك اشتر كه در سه بخش اخلاقي، اجتماعي و سياسي تقسيم بندي و ارايه شد.{1}

[1].جهت آگاهي بيش تر ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 53، (مؤسسه فرهنگي تحقيقات اميرالمؤمنين)/

توصيه هاي عمده حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي را بيان كنيد/
پرسش

توصيه هاي عمده حضرت علي(ع) در عهدنامه مالك اشتر براي حاكمان اسلامي را بيان كنيد/

پاسخ

قبل از بيان جواب خدمت سؤال كننده گرامي بايد عرض كنيم كه سخنان حضرت علي در عهدنامه مالك اشتر را نميشود بطور خلاصه بيان كرد زيرا كه در اين عهد نامه حضرت بياناتي دارند كه هر كلمه اي از آن گنجينه اي از علم و معرفت براي خواننده و مخصوصاً براي كسي كه مسئوليتي را در هر زمينه اي به عهده گرفته است. لذا ما سخنان حضرت را به سه بخش تنظيم كرده و بيان مي كنيم.

بخش اول:توصيه هاي اخلاقي است كه نسبت به زمامدار و خطاب به مالك اشتر بيان مي كند به شرح ذيل است/

1 - توصيه به تقوي الهي و تقديم اطاعت خداوند بر همه چيز و پيروي از فرائض و سنتهاي كه خداوند به آن امر فرموده است.

2 - حضرت مي فرمايد زمامدار اسلامي بايد نسبت به مردم رحمت و محبت و لطف بورزد و مثل درندگان خونخوار نباشد كه خوردن مردم را غنيمت شمارد.

3 - برخورد ساختن مردم از عفو و اغماض در مواردي كه امكان دارد زيرا كه مردم در معرض خطا و اشتباه قرار مي گيرند و حاكم بايد عفو و گذشت داشته باشد.

4 - حاكم اسلامي بايد از درون مردم كينه و عقده را باز كند و نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد. زيرا كه حسن ظن به مردم مشقت طولاني را بر طرف مي سازد.

5 - زمامدار اسلامي علاوه بر اينكه خود عيب جو نباشد بايد افراد عيب جو را از خود دور كند. حضرت مي فرمايد: دورترين و مبغوض ترين رعيت در نزد حاكم عيب جوترين آنها از مردم باشد

زيرا كه مردم عيوبي دارند و حاكم بايد عيوب آنها را بپوشاند/

6 - زمامدار نبايد سخن چين را تصديق كند هر چند كه در مقام خيرخواهي جلو دهد؛ در اين دنيا انسان نماهاي هستند كه با عللي مختلف از امتيازاتي كه خدا بر بعضي از انسانها به بركت كوشش و تلاششان عنايت فرموده ناراحتند به اين جهت تلاش مي كنند تا آنها را به زمين بزنند. لذا زمامدار بايد از اين گونه افراد بر حذر باشد/

7 - زمامدار اسلامي در عمل به عهدي كه خدا از او گرفته موفق نميشود مگر با اهتمام و ياري خواستن از خدا و آماده كردن نفس براي احترام بحق.

8 - زمامدار هرگز از عفوي كه نسبت به كسي روا داشته پشيمان و از كيفري كه به كسي داده است شادمان گردد/

9 - زمامدار بايد تعدادي از بهترين اوقات شبانه روزي خود را براي ارتباط با خدا اختصاص دهد. و براي رسيدن به مقام والاي اخلاص اقامه واجبات و ديگر تكاليف الهي را بدون كمترين نقصي انجام دهد/

10 - زمامدار نسبت به وعده هاي كه مي دهد وفادار باشد و تخلف نكند/

11 - زمامدار بايد باد بيني و تندي هيبت و هجوم دست و لبه بردن زبان خود را مهار كند. و از قتل عمد پرهيز كند/

اما توصيه هاي اجتماعي حضرت به حاكمان اسلامي

1 - حضرت مي فرمايد: محبوبترين امور در نزد حاكم اسلامي بايد رساترين آنها در حق و فراگيرترين آنها در عدل و جامعترين آنها براي رضايت مردم جامعه باشد. حضرت در اين دستور قانون اصلي سه حقيقت با اهميت را بيان مي كند. الف: در اظهار حق و اجراي آن، ب:

در اظهار عدالت و اجراي آن، ج: در اجراي امور اجتماعي. بنابراين مقصود از رضاي مردم آن رضايت است كه تأمين حق حيات و حق كرامت و حق آزادي معقول آنان بطور كامل در آخرين حد ممكن ناشي مي گردد/

2 - مقدمترين مردم در نزد حاكم اسلامي بايد كسي باشد كه حق را حتي در تلخ ترين حالات آن، گوياتر از ديگران گوشزد كند/

3 - هر چه كه براي زمامدار از گناهان و امور زشت كه پشت پرده است و براي زمامدار آشكار نشده خود را نسبت به آن بي توجه نشان دهد/

4 - از وظايف اختصاصي زمامدار اين است كه نيازمنديهاي مردم را در همان روز كه به اطلاع او مي رسد مرتفع سازد و كار هر روز را در همان روز انجام دهد زيرا كه براي هر روز موقعيتي است/

5 - زمامدار نبايد خود را از مردم دور نگهدارد زيرا كه اختفاي زمامدار از مردم جامعه موجب نوعي تنگدمي و كم اطلاعي از امور است/

6 - زمامدار اسلامي موظف است از مقدم داشتن و ترجيح خويشاوندان و وابستگان خود بر ديگر مردم جامعه جداً خودداري نمايد/

7 - زمامدار اسلامي نبايد براي احساني كه به مردم جامعه مي كند منت بگذارد و كاري را كه به سود جامعه كرده است منظور نمايد. زيرا كه منت احسان را باطل مي كند و احسان زمامدار درباره مردم جامعه تا آنجا كه ممكن است جنبه وظيفه اي دارد و شبيه تكليف الهي است و در حقيقت او بوسيله احسان به مردم تكليف الهي خود را انجام داده است و اگر هم تكليف نباشد نبايد منت گذارد/

اما توصيه هاي سياسي حضرت علي(ع)به حاكمان اسلامي

1 -

زمامدار اسلامي در مشورت با افراد بخيل و ترسو و طمعكار جداً خودداري مي كند، زيرا كه بخل و ترس و حرص غرائزيست كه جامع همه آنها سؤظن به خدا است/

2 - هرگز نبايد انسانهاي نيكوكار و بدكار در نزد زمامدار يكسان باشند زيرا كه اين عمل موجب مي شود كه مردم نيكوكار در كار نيك خود تحقير و بدكار در كار بد خود تشويق ميشود/

3 - هيچ زمامدار اسلامي نبايد سنت هاي را بشكند كه صاحبنظران با صلاحيت جامعه اسلامي به آنها عمل نموده اند و آن سنتها موجب هماهنگي معقول مردم جامعه بوده است. و هرگز سنتي را كه سنت هاي خوب مردم را از بين مي برد مقرر سازد/

4 - وظايفي كه زمامدار اسلامي بايد بطور هميشه به عهده گيرد از جمله رسيدگي كامل درباره وظايف و كارها و صفات كارگزاران است. مانند تحقيق در جريان قوه قضائيه، مجلس شوراي اسلامي و قوه مجريه كه شامل همه قواي انتظامات و اجرائيات و دفاع در مقابل دشمنان مي باشد/

5 - زمامدار موظف است استيضاح از خود را قانون تلقي كند و به پاسخ دادن و قبول به خطا حاضر شود و زمامدار اسلامي بايد هر گونه اتهام به ظلم و اغراض را كه از طرف مردم به او داده ميشود بر طرف سازد؛ اگر مردم جامعه درباره زمامدار گمان ظلم و تعدي نمودند عذر خود را از موضع يا رفتاري كه موجب بد گماني مردم شده آشكار كند و گمانهاي نا شايسته مردم را از خود منتفي كند/

6 - زمامدار نبايد در امور، پيش از رسيدن موقعش شتابزده باشد يكي از وظايف بسيار مهم زمامدار حفظ قناعت و آرامش در

اقدام به امور زمامداري است و حضرت مي فرمايد به پرهيز از شتابزدگي در امور پيش از از آنكه موقعش رسيده باشد و در موقع امكان اقدام به آن امر از سستي و ضعف پرهيز نما/

7 - زمامدار نبايد موقعي كه ابهام و تاريكي در امري وجود داشته باشد بجاي كشف حقيقت و پذيرش آن به لجاجت بپردازد زيرا كه پديده لجاجت بدون هيچ گونه ترديدي از عوارض بيماري مهلك خودخواهي است كه غالب اوقات آدم لجوج با عناوين مختلف آن را براي خود تجويز و ضروري تلقي مي نمايد. لذا زمامدار بايد از لجاجت در كارها و حقائق دوري جويد. و هر زماني كه حقيقت آشكار شد در پذيرش و اقدام مطابق آن سستي نكند/

8 - زمامدار نبايد در اموري كه مردم همه آن مساويند خود را بر ديگران مقدم بدارد. حضرت مي فرمايد: اي مالك گمان مبر كه براي تو در نزد خداوند امتيازي است كه بوسيله آن مي توان خود را در حق حيات و حق كرات، حق آزادي و غيره فوق ديگران تلقي كني و حقوق مردم را در امور به معاش و حيثيت و شرف انساني پايمال كني بلكه امتياز تو در نزد خداوند ناشي از سب امتيازي است كه بايد خود در برابر مردم انجام دهي.

9 - زمامدار هرگز نبايد در اموري كه مسئوليتش به عهده او است و چشمان مردم آنها را مي بيند خود را به غفلت و نفهمي بزند وقتي كه مي گوييم فلان كار وظيفه آن شخص است در حقيقت معنايش اين است كه شخصيت آن شخص در گرو انجام آن كار بعنوان وظيفه است و لازمه اين كلام حضرت

است كه توجه شديد و جدي تلقي كردن خود شخصيت است؛ و سستي و غفلت به وظيفه مساوي بحث تلقي كردن شخصيت است. لذا زمامدار و هر مقام مسؤل ديگر نبايد با زدن خود به غفلت و نفهمي از خوذ طفره رود. زيرا كه طفره رفتن علاوه بر اينكه شديدترين احانت و تحقير به شخصيت خويش و زير پا گذاشتن كرات آن است و براي ديگران نيز قابل هضم و تأويل و تفسير نيست/

لذا اين بود خلاصه و عمده توصيه هاي حضرت علي(ع) به مالك اشتر كه در سه بخش اخلاقي، اجتماعي و سياسي تقسيم ميشود/

منابع: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي/

با وجود فقر و بي عدالتي در جامعه، چرا مسئولين هيچ اقدامي انجام نمي دهند؟
پرسش

با وجود فقر و بي عدالتي در جامعه، چرا مسئولين هيچ اقدامي انجام نمي دهند؟

پاسخ

واژه فقر در فرهنگ اقتصادي اين گونه آمده است: فقر داراي دو مفهوم مطلق و نسبي است. مفهوم مطلق فقر، مبيّن سطوح حداقل درآمدي براي ادام? زيست است و از عواملي هم چون برآورد حداقل مواد غذايي براي ادامه حيات و راه هاي ارزان دستيابي به آن سخن مي گويد.

در مفهوم نسبي، فقر با مقايس? وضعيت گروه هاي مشابه سنجيده مي شود. بدين ترتيب، هر گاه درآمد شخصي بيش از حداقل معيشت او باشد، ليكن در مقايسه با ديگر افراد جامعه در پايين ترين سطح قرار داشته باشد فقير محسوب مي شود. آشكار است كه همزمان با ثروتمند تر شدن كل جامعه، سطح درآمدي كه معرّف فقر باشد نيز بالاتر خواهد رفت.(1)

در كشور ما هر دو نوع فقر وجود دارد كه زيبنده نظام مجمهوري اسلامي نيست. اگر چه فقر مطلق بسيار اندك است همين امر، انگيزه دلسوزان نظام را براي زدودن فقر در جامعه بيشتر مي سازد.

البته وجود فقر در كشور تا حدودي ناشي از ساختار اقتصادي كشور، وابستگي اقتصاد به صادرات نفت، جمعيت زياد، عدم رشد صنايع مادر، وابستگي در بسياري از مواد صنعتي به خارج كشور، مشكلات ناشي از جنگ تحميلي، محاصره اقتصادي - سياسي و ... است. اما شايد بتوان مهم ترين عامل آن را "عدم اجرا كامل عدالت اجتماعي" در كشور دانست؛ چنان كه مقام معظم رهبري فرمودند:" در وضعيت كنوني؛ ثروت در كشور مي جوشد و كساني هستند كه مي توانند ثروت هاي زيادي به دست آورند. عدالت اجتماعي بدين معنا است كه فاصله ژرف ميان طبقات و برخوردارهاي نا به حقّ و محروميّت ها

از ميان برود و مستضعفان و پابرهنگان كه همواره، مطمئن ترين و وفادارترين مدافعان انقلابند، احساس و مشاهده كنند كه به سمت رفع محروميّت حركتي جدّي و صادقانه انجام ميگيرد".(2)

خوشبختانه شاهديم كه مقام معظم رهبري درديدار با مسئولان نظام و در رهنمودهاي خود - به ويژه در پيام نوروزي - مهم ترين مسئله را وضع معيشتي مردم مي دانند.

ما نيز چون شما اعتقاد داريم كه براي تعديل ثروت ها و كمك به خانواده هاي مستضعف و آسيب پذير بايد فكري جدّي و عملي نمود و نبايد تنها منتظر اقدامات آينده بود. تذكّر و يادآوري اين نكته به جا است كه مسئله اقتصاد در فقر زدايي؛ به قدري اهميت دارد كه از پيامبر(ص) نقل شده است: ... اگر نان نبود و شكم ها گرسنه بود، از نماز و روزه و انجام ساير فرايض و واجبات خبري به جا نبود.(3) در حديثي ديگر كه شيعه و اهل سنت از پيامبراكرم(ص) نقل كرده اند آمده است: بار خدايا، به تو از كفر و فقر پناهم مي برم! مردي پرسيد: آيا كفر با فقر همدوش و همراه است؟ حضرت فرمود: آري!(4)

از آن جا كه فقر مالي تأثير زيادي در ناسپاسي وخواري و ذلّت انسان دارد، اگر انسان فقير خود را كنترل نكند به خدا كافر مي شود. از اين رو گفته شده است كه فقر ديوار به ديوار كفر است.

در پايان متذكر مي شويم كه صحيح نيست بگوييم مسئولان نظام به فكر اين مسئله نيستند يا هيچ اقدامي انجام نداده اند. مطمئناً حكم كلي صادر كردن در اين جا خلاف واقع و حقيقت است.

پس از پيروزي نظام، بحمدالله كارهاي عمراني و خدماتي و تلاش هايي براي از بين

بردن زمينه هاي فقر فرهنگي و اقتصادي صورت گرفته است و امروز نيز طرح هاي بسياري در حال اجرا است. اما ما نيز چون شما معتقديم كارهاي صورت گرفته كافي نيست و بايد تلاش بيشتري در اين راه صورت گيرد.

اميد آن داريم كه مسئولان نظام در جنگ فقر زدايي موفق و پيروز گردند.

پي نوشت:

1 - دكتر سياوش مريدي - عليرضا نوروزي، فرهنگ اقتصاد، ص 539.

2 - آيه الله خامنه اي، حديث ولايت، ج 1 ، ص 287.

3 - شيح حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 12، ص 17.

4 - محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 7 ، ص 498، چاپ مكتب الاعلام الاسلامي.

شما مي توانيد سئوالات خود را مستقيماً به نشاني قم؛ صندوق پستي 197 دفتر تبليغات اسلامي ارسال نموده وجواب را سريع تر دريافت نماييد.

1با وجود اينكه داريم :" چراغي كه درخانه لازم است به مسجد حرام است " پس چرا درحالي كه افراد نيازمند زيادي دركشورمان وجود دارند باوجود معضل بيكاري ، بالارفتن سن ازدواج ويا اصلا ازدواج نكردن جوانان كه دليلش غالبا بي كاري واوضاع نامناسب اقتصادي است و . . . سيل
پرسش

با وجود اينكه داريم :" چراغي كه درخانه لازم است به مسجد حرام است " پس چرا درحالي كه افراد نيازمند زيادي دركشورمان وجود دارند باوجود معضل بيكاري ، بالارفتن سن ازدواج ويا اصلا ازدواج نكردن جوانان كه دليلش غالبا بي كاري واوضاع نامناسب اقتصادي است و . . . سيل زده ها ي شمال با آن همه آه وناله ، افرادبيگانه را وارد كشور مي كنيم درحالي كه باوارد نشدن ياخروج سريع آنها ازلحاظ شرعي نيز مشكلي پيش نمي آيد ؟

پاسخ

درزمينه سؤال شما نكاتي تقديم مي شود : اولا _ براساس دستورات اسلامي ، مرز واقعي براساس مذهب واعتقاد مورد پذيرش است آنهم به اين نحو كه يكطرف اسلام ومؤمنين بخدا وطرف ديگر آنها معاند باشند ، لذا خانه دردستورات ديني مجموعه جوامع مسلمان ومؤمن بخدا هستند واگر چنين نباشد چنين مثلي اصلا پايه واساس ديني ندارد .

ثانيا _ مابراساس حديث " ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربي علي العجمي ولا للاحمرعلي الاسود الا بالتقوي " 1 ( همانا مردم از عهد آدم تا امروز مثل دندانه هاي شانه اند ، برتري نيست براي عرب نسبت به عجم و براي سرخ نسبت به سياه جز به تقوي ) موظف به مساوات مالي نسبت به هم هستيم مخصوصا باتوجه به حديث " هركس نداي ياللمسلمين فردي رابشنود واورا ياري ندهد مسلمان نيست " بايد به ياري ديگران ازابعاد مختلف سياسي واقتصادي و... بشتابيم ، ودراين زمينه حضرت امام خميني (ره) مي فرمايند " دراقصي نقاط دنيا اگر يك كسي بهمان بگويد كه ياللمسلمين ما موظفيم كه

بدرد آنها برسيم ، هرقدري مي توانيم ، ما نمي گوييم كه ما مي توانيم همه جا چه كنيم ، ما آن قدري كه مي توانيم دفاع ازحق مسلمين مي كنيم ، مسلمين معنايش نيست ايراني ، مسلمين ، كسيكه يك مسلمي فرياد زد كه بداد مابرسيد ونرود سراغش ، فكر اونباشد ، اين مسلم نيست ،اين انحراف است ، .. ." 2

1) اختصاصي شيخ مفيد / 337

2) جهان اسلام ازديدگاه امام ص 167

التبه عقل وشرع هرگز نفي نمي كند كه بايد براساس اهم ومهم درموارد تزاحم نياز پيش رفت كه اگر دونفر ويادوملت نياز داشتند براساس ملاكهاي خاص ، اهم ومهم نمود و به صراحت مي توان اعلام نمود دراكثر موارد ي كه جمهوري اسلامي به ديگر مردم مسلمان ياري رسانده باتوجه به همين ملاكها بوده است .

چرا هنوز در فرهنگ ما مردم به نوعي مي ترسند كه با مأمور دولت برخورد داشته باشند حتي اگر حق با آنان باشد؟
پرسش

چرا هنوز در فرهنگ ما مردم به نوعي مي ترسند كه با مأمور دولت برخورد داشته باشند حتي اگر حق با آنان باشد؟

پاسخ

گر چه از شرايط حكومت ديني طبق فرمايش رسول گرامي اسلام، اين است كه حق ضعيف بدون لكنت زبان از صاحبان قدرت گرفته شود، اما در همان جامعه ديني كه رسول اكرم اداره مي كردند چنين وضعيتي بود و رسول اكرم نيز نگراني خود را از آن اعلام كردند.

اما آنچه در جامعه ما وجود دارد به دلايلي چند باز مي گردد.

1. سابقه ذهني تاريخي گذشته و برخورد بين مأموران دولتي و مردم.

2. بخشي به ضعف نفس خود مردم بر مي گردد.

3. بخشي به ضعف نفس مأموران دولتي و پر كردن اين خلاء با قدرت طلبي.

چرا بعضي مشتاق رابطه با آمريكا هستند؟
پرسش

چرا بعضي مشتاق رابطه با آمريكا هستند؟

پاسخ

اشتياق براي برقراري رابطه با آمريكا ناشي از توهمات زير است:

1. آمريكا بسيار قدرتمند و داراي توان فوق العاده تأثيرگذاري فرض مي گردد _ در اين صورت (بنابر اصل پا را به اندازة گليم دراز نمائيم يا بنا بر اصل معادلة قدرت) بايستي آمريكا نتنها درگير نشد بلكه بايد كنار آمد يعني اگر با آمريكا طرف حساب شويم استخوانهايمان را خرد مي كند (ترس منشأ اين گرايشا ؟؟؟ )

2. رابطه با آمريكا مفيد تشخيص داده مي شود با اين استدلال كه هر كشوري با آمريكا رابطه داشته باشد پيشرفت مي كند زير آمريكا حرف اول را در سياست، تكنولوژي و ... مي زند.

با توجه به اينكه مبارزه با اعتياد مواد مخدر براي دولت از خوردن يك ليوان آب هم ساده تر است چرا دولت مردان ما اقدامي براي اين آتش خانمان سوز نمي كنند و فقط توجه به درآمد دولت و جريمه قاچاقچيان دارد؟
پرسش

با توجه به اينكه مبارزه با اعتياد مواد مخدر براي دولت از خوردن يك ليوان آب هم ساده تر است چرا دولت مردان ما اقدامي براي اين آتش خانمان سوز نمي كنند و فقط توجه به درآمد دولت و جريمه قاچاقچيان دارد؟

پاسخ

از اين كه مي بينيم مرداني همانند تو در برابر غول اعتياد كه جامعه ما را همانند خوره تباه و نابود مي سازد و احساس مسؤوليت مي كنند خداي را شاكر و سپاسگذاريم. آرزو مي كنيم اين احساس مسؤوليت ها گسترش عمومي پيدا كند و چون سيلي سهمگين اين پديده شوم را بكلي نيست و نابود سازد.

برادر عزيز، اگر چه دولت از توان و قدرتي فوق العاده برخوردار است و قدرت او را نمي توان كوچك و ناچيز شمرد ولي بايد بدانيم مقابله با پديده هاي اجتماعي همانند اعتياد تنها با زور و قدرت از بين نمي رود، بلكه مقابله با هر مسأله اي راه و روش خاص خودش را دارد همان طور كه در بحث نظامي مي گويند موشك جواب موشك يعني پاسخ موشك و بمب رابايد با بمب و موشك داد. نابودي اين ماده افيوني كه جان انسانها را تهديد مي كند با بمب و موشك و ... ممكن نيست.

اعتياد يك معضل و مشكل اجتماعي است و رفع اين مشكل نيز با راهكارهاي اجتماعي ميسر است از جمله كارهايي كه براي مقابله با اين مسأله بايد صورت بگيرد اين است كه با فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي قبح و زشتي مصرف مواد مخدر به صورت يك فرهنگ درآيد. بايد كاري كرد كه تمايل و گرايش به سوي مواد افيوني يك ضد ارزش و

امري بسيار زشت و قبيح تلقي شود و تحقق اين امر مستلزم فعاليت هاي همه جانبه فرهنگي، ارشادي و تبليغي است. علماء، سياستمردان، روشنفكران، روزنامه نگاران، رسانه هاي جمعي، تشكل ها، احزاب وسازمانها، مراكز آموزشي و ... همه و همه بايد دست به دست هم بدهيم و اين مسأله را به عنوان مسأله اي بسيار زشت و كريه جلوه دهيم.

مسأله ديگري كه باعث ترويج اين بلاي خانمان سوز مي گردد مسأله فقر وناداري و سودآوري تجارت اين ماده افيوني است. همجواري با كشور افغانستان كه بيش از 75 درصد مواد مخدر مصرفي دنيا را توليد مي كند نيز يكي ديگر از مشكلاتي است كه كشور عزيز ما ايران را در معرض مصرف و فروش مواد افيوني قرار داده است.

نكته ديگري كه درگسترش اعتياد نقش دارد تصور آرام بخشي مواد مخدر است. لذا وقتي مشكلات و گرفتاريهاي اجتماعي، زندگي ، رواني و روحي افزايش مي يابد مبتلايان به دنبال مواد و داروهاي آرامبخشي مي گردند و توهم و تبليغ آرام بخشي اين مواد افراد مشكل دار را به سوي مصرف آن مي كشاند. موارد فوق و بسياري مسايل ديگر موجب مي گردد روزبروز مصرف مواد مخدر در كشورمان افزايش پيدا كند. مقابله با اين بلاي دهشتناك عزم و اراده ملي و جمعي مي طلبد و از عهده يك گروه و دولت و نيروي انتظامي ساخته نيست. مشاهده مي كنيد مسايل ناامني و حضور اشرار نسبت به گذشته دركشور بسيار كمتر شده است ولي آيا مصرف مواد مخدر هم كاهش يافته است. اين مسأله نيازمند تحقيق و جستجو است.

بنابراين اگر چه دولت و نظام از توانايي

بالايي براي مقابله با معضلات اجتماعي برخوردار است ولي بدون همكاري و مشاركت ملت هيچ مشكل و معضل اجتماعي و از جمله مواد مخدر قابل حل نيست و نخواهد بود. محو اين پديده زشت و كريه با عزم ملي و همگاني امكان پذير است. پس پيش بسوي اين عزم و به اميد روزي عاري از مواد افيوني در جامعه خوب و اسلامي مان. انشاءا...

منابع و مآخذ:

1. توضيح المسائل مراجع، ج1،ص469، مسأله799

همان، ص93، مسأله121

آيا كارهايي را كه مردم در استقبال از مقام معظم رهبري و ساير مسئولين انجام مي دهند درست است ؟
پرسش

آيا كارهايي را كه مردم در استقبال از مقام معظم رهبري و ساير مسئولين انجام مي دهند درست است ؟

پاسخ

بلي در نهج البلاغه و كتاب هاي روايي ديگر (بحار ج 32 ص 397) آمده است: وقتي اميرالمومنين(ع) وارد شهر انبارشدند روساي آن شهر پياده و به سرعت در مقابل آن حضرت مي دويدند. وقتي حضرت از سبب كار آنان سوال كردگفتند: رسم ما با حاكمان خود اين چنين است. حضرت به شدت آنان را از اين كار نهي فرمودند. اگر در زمان ما نيز اينچنين كاري رخ بدهد مسلما با اين نهي سازگار نيست؛ يعني آنچه كه موجب غرور سردمداران شود و آنان را مغرورسازد و ... ولي اين نكته را نيز نمي توان از نظر دور داشت كه در زمان حاضر مراسم استقبال به يك مساله سياسياجتماعي و تبليغي تبديل شده است. حضرت علي (ع) هم از استقبال نهي نكردند؛ بلكه از دويدن مقابل حضرت وآنچه كه با ياد شاهان مي كردند نهي فرمودند. بنابراين حرف استقبال كاري شايسته است البته برخي كارهايي كه دانستهيا نادانسته برخي انجام مي دهند شايسته نيست.{J

تا كي بايد مسئولين شعار بدهند و دلسردي مردم را شديد كنند؟ تا كي بايد شعارداد؟
پرسش

تا كي بايد مسئولين شعار بدهند و دلسردي مردم را شديد كنند؟ تا كي بايد شعارداد؟

پاسخ

با پوزش از تأخير درارسال پاسخ شما دوست عزيز، آنچه شما فرموديد تعبير اين روايت امام صادق"ع" است كه فرمودند : "كونوا دعاه الناس بغير السنتكم..." وحقيقت در جامعه امروز نيز چنين است كه بايد عمل كرد وبه شعار اكتفا ننمود، در پاسخ به سؤال شما بايد گفت : اسلام ديني همه جانبه است . وبه همه ابعاد سياسي, اجتماعي, فرهنگي, اقتصادي و... افراد وجامعه توجه دارد واز يك جانبه گرايي بشدت احتراز دارد ولي درجامعه گاهي ممكن است بنا به دلايلي يكي از ابعاد موردتوجه ويژه قرار گيرد وابعاد ديگر فراموش يا مورد بي توجهي قرار گيرد.درشرايط كنوني نيز كم وبيش شاهداين افراط وتفريط ها از جانب طبقات مختلف هستيم ولي قدرمسلم آن است كه پس از انقلاب اسلامي همه مسولين نظام بيشترين سعي وتلاش وهم و غم خويش را صرف فعاليتهاي اقتصادي نموده اند تا توانسته اند اقتصاد بيماركشوري را كه انقلاب كرده اداره كنند . هشت سال جنگ تحميلي را كه سرمايه هاي عظيم وكلان كشور را مي بلعيد به خوبي اداره كنند, بازسازي را علي رغم هزينه هاي سنگين وكمر شكن آن بدون كمك خارجي با آبرومندي به سامان برسانند وعلاوه بر آن درجهت توسعه فعاليتهاي زيربنايي مثل برق رساني به روستاهاي بالاي 20 خانوار وتامين آب آشاميدني بهداشتي براي روستاها و ... گامهاي بلند واساسي را بردارند .

اين درحالي است كه به اعتراف متخصصان اقتصادي, اقتصاد كشور ما بيمار است وازنشانه هاي بيماري آن, تك محصولي بودن صادرات ايران واتكاي شديد به فروش نفت, پرداخت

يارانه, عدم توليد محصولات كشاورزي درحد نياز,نبودتكنولوژي وفن آوري صنعتي درابعاد مختلف و ... است .بيشتر اين عوامل , ريشه درقبل ازانقلاب دارد, اين كه يك كشوري امروزه از توسعه اقتصادي وصنعتي محروم باشد, بايد اسباب آن را درچند دهه گذشته جست وجوكرد .

علاوه بر مشكلات متعددي كه برشمرده شد وريشه آن دررژيم گذشته است مشكلات متعدد جديدي نيز براي دولت هاي بعد از

انقلاب پيش آمده است كه وقوع جنگ تحميلي وتحريم اقتصادي كه هنوز نيزادامه دارد واز ورود تكنولوژي ودستيابي به دانش فني جلوگيري مي كنند ونيز بازسازي خرابيهاي ناشي از جنگ سيل, زلزله و ... از آن جمله است .

مضاف بر آن فقرفرهنگي,تهاجم فرهنگي وتهديدهاي دشمنان براي ترويج اشرافي گري, وتجمل گرايي وزندگي مصرفي نيز دستيابي به اهداف عاليه توسعه را كند مي كند .افزايش سطح توقعات جامعه درحالي كه متناسب با آن از رشد وتوسعه مناسب برخوردارنگردد نه تنها به توسعه كمك نمي كند بلكه از موانع توسعه بشمار مي رود.

مضاف براينها نظام جمهوري اسلامي ومسولان رده هاي مختلف نيز دچار كاستي ها وتقصيرهاي فراواني بوده اند وغالباً بجاي آنكه به ريشه يابي علل وعوامل مشكلات بپردازند وزمينه هاي گرايش هاي غير معقول ومصرف گرارا شناسايي ودرمان كنند ترجيح دادند با انتساب مشكلات جامعه به دشمنان خارجي خودشان را بي گناه وبري از خطا جلوه دهند . اين ديدگاه درتاريخ معاصر ايران هميشه به كشورلطمه زده است . ومسولان كمتر زمينه هاي نفوذ دشمن را بررسي كرده اند وحال آنكه دشمن بدون وجود زمينه مساعد ومناسب قادر به نفوذ وتغيير ارزشهاي يك جامعه نخواهد بود. نكته آخر وپاياني اين كه باو رشما مبني

بر توام بودن شعار(علم) وعمل بايد به يك فرهنگ عمومي تبديل گردد وتك تك اعضاي جامعه از انسانهاي عملگراي متعهد ومخلص استقبال نمايند وافراد حراف فاقدعمل را طرد نمايند . اگر كارو تلاش, قداست و ارزش والاي خود را در جامعه بيابد بسياري از مشكلات موجود مرتفع خواهد شد.

آقا ي دكتر مير باقري رئيس سازمان ملي جوانان دريك مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرده است 45 درصد جوانان كشور آرزوي خدمت به مردم را دارند و29 درصد آرزوي پول دارشدن و7 درصد آرزوي مشهور شدن را دارند (1) بايد تلاش كرد نزديك به 100 درصد جوانان آرزو داشته باشند به مردم خدمت كنند وشهرت وثروت براي آنان اصل واساس نباشد بلكه درمرتبه دوم قرارگيرد . دراين صورت درآينده نزديك نسلي از مسولان خدوم وخدمتگزار برمصادر امور تكيه خواهند زد وبا همت وتلاش وصف ناپذيري مشكلات را يكي پس از ديگري حل خواهند كرد.

ايران از نظر جمعيت جوان دومين كشور دنيا پس از اردن است(2) وسرمايه جواني, سرمايه اي بسيارغني وارزشمنداست وهركشوري كه بتواند ازاين سرمايه عظيم برخوردار گردد مدارج عاليه تعالي وتكامل را سپري خواهد كرد. جوان با تدبير و شور ونشاط جواني مي تواند بسياري از گره هاي مختلف سياسي, اجتماعي, فرهنگي, اقتصادي و ... راباز كند وشما وامثال شما بايد تلاش و كوشش كنيد تا اين نسل كه درآينده بسيارنزديكي سكاندار اداره كشور خواهد شد از قابليتهاي مختلف فني علمي برخوردار گردند دراين صورت بستر توسعه همه جانبه با كمك اين سرمايه گرانقدر كه در توسعه مهم ترين واساسي ترين سرمايه هستند , فراهم خواهد شد.

(1) جهت اطلاع بيشتر ر.ك : روزنامه كيهان،دوشنبه 18ارديبهشت 1382،صفحه

اول وچهارده

همان مرجع

با توجه به اينكه كشورما نيز ذخاير نفتي وگاز ومعادن مختلف خدادادي دارد واين معادن متعلق به ساكنين همان كشوراست كه به طرق مختلف در اختيار مردم قرار ميگيرد ويكي از اين راهها ايجاد شغل وحقوق دادن به آنهاست باتوجه به وضعيت كشور كه خيلي از جوانان شغل ندارند و ش
پرسش

با توجه به اينكه كشورما نيز ذخاير نفتي وگاز ومعادن مختلف خدادادي دارد واين معادن متعلق به ساكنين همان كشوراست كه به طرق مختلف در اختيار مردم قرار ميگيرد ويكي از اين راهها ايجاد شغل وحقوق دادن به آنهاست باتوجه به وضعيت كشور كه خيلي از جوانان شغل ندارند و شاغل نمي شوند آيا دولت بايد ماهيانه مبلغي را به اين افراد كه آنها هم از اين درآمد ها بهره اي ببرند بدهد يا خير؟ اگر ندهد شرعاً درست است؟

پاسخ

دراينكه ذخاير ومنابع عمومي كشور به همه مردم تعلق مي گيرد هيچ جاي بحثي وجود ندارد وهمه اينرا قبول دارند. اما درنحوة بهره برداري از آن مسلماً همه اين نظر را مي پسندند كه ثروت ملي كشور به طوري هزينه شود كه بازدهي عمومي داشته باشد وصرفاً هزينه ويكبار مصرف نباشد.

از طرفي هم مشكل بيكاري وكمبود شغل مخصوصاً براي نسل جوان يكي از معضلات فعلي ودغدغه هاي مهم رهبر معظم انقلاب اسلامي است كه بارها نسبت به آن به مسئولين كشور رهنمود داده وبطور جدي جمعي را مأمور پيگيري براي حل اين مشكل نموده اند كه در رأس آنها رياست محترم جمهوري وبرخي از وزرا قرار دارند .يكي از راههاي بهره برداري صحيح از ثروت ملي پرداخت يارانه است كه دراختيار بخش هاي مختلف دولتي قرار ميگيرد وهمة افراد از آن بهره مند مي شوند. از راههاي ديگر بهره برداري استخدام كاركنان مورد نياز خود از بين جوانان همين كشور است. ويك راه ديگر هم پرداخت وام خوداشتغال به كساني كه زمينة استخدام آنها دراذارات دولتي وجودندارد ياخودشان به كار دولتي تمايل ندارند. واخيراً اين كار

هم عملي ميشود. البته هنوز براي رفع مشكل بيكاري به برنامه ريزي وكار عملي بسيار زيادي نياز هست كه اميدواريم با سعي وتلاش مسؤلين محترم اين مشكل مهم نسل جوان ما برطرف گردد. انشاءا...

درصورت تمايل مي توانيد جهت اطلاع بيشتر به گزارش شوراي عالي اشتغال به رهبر معظم انقلاب ورهنمودهاي ايشان درمورخه 15/2/82 منتشرشده درجرايد رسمي كشور درمورخه 16/2/82 مراجعه فرمائيد.

چگونه مي توان فهميد كساني كه در حكومت اين كشور پست و مقامي دارند و ادعاي راستي و درستي مي كنند، واقعاً راست مي گويند؟
پرسش

چگونه مي توان فهميد كساني كه در حكومت اين كشور پست و مقامي دارند و ادعاي راستي و درستي مي كنند، واقعاً راست مي گويند؟

پاسخ

براي تشخيص راستي و درستي ادّعاي مسؤولين، در خدمتگذاري و انجام وظايفي كه بر عهده دارند، راههاي متعددي وجود دارد. از جمله به موارد زير مي توان اشاره كرد :

1. قضاوت عمومي مردم، كه با مشاهده و احساس مستقيم و روزانه، فعاليّتها، و نتيجة عملكرد مسؤولين، مي توانند صداقت و يا عدم صداقت آنها را درك كنند.

2. تحقيق و تفحّصهايي كه مجلس شوراي اسلامي از نهادها و سازمانهاي مختلف، براي ارزيابي عملكرد آنها انجام مي دهد، و نتيجه را به مردم اعلام كند.

3. سازمان بازرسي كلّ كشور

به هر حال ملاك و معيار اساسي، اعمال افراد است، نه شعارها.

مبسوط
پرسش

مبسوط

پاسخ

ضمن تشكر از شما دوست گرامي كه صميمانه و بدون هيچ گونه تعارف و ملاحظه اي نظرات، ديدگاه ها و انتقادات خود پيرامون اوضاع سياسي و اجتماعي جامعه و عملكرد نظام و مسؤولين دولتي را به رشته تحرير درآورده و براي ما ارسال نموديد. دو نامه شما كه در فاصله زماني بسيار كمي نگاشته شده بود و در مجموعه حاوي مطالب مشتركي بود به دست ما رسيد. همانگونه كه بيان داشتيد متأسفانه مشكلات عديده اي در كشور ما وجود دارد و بيشتر از همه بار اين مشكلات بر دوش اقشار مستضعف جامعه است كه به شدت از عدم اجراي كامل و دقيق عدالت اجتماعي و وجود معضلاتي نظير اشتغال، مسكن، تورم و... رنج مي برد و اين در حالي است كه كشور ما از نظر منابع طبيعي خدادادي و نيروي انساني كشوري غني است و امكان بسط و تحقق عدالت اجتماعي، رفاه و تأمين نيازها و حقوق مسلم مردم براي تمامي افراد جامعه وجود دارد و از سوي ديگر مسؤوليني داريم كه در صدد تحقق عدالت اجتماعي، حل مشكلات مردم و توسعه همه جانبه كشور مي كوشند و دغدغه و هدفي جز داشتن ايراني سربلند، اسلامي، با تحقق كامل عدالت اجتماعي و رفع مشكلات و معضلات مردم ندارند. بنابراين بايد ديد كه مشكل از كجاست؟ از مسؤولين است؟ از مردم است؟ يا از دشمن و...؟ و آنچه كه در اين فرايند اهميت دارد داشتن ديدي منطقي، واقع بينانه و منصفانه است.

قبل از اين كه وارد بحث شويم لازم است نكاتي را به عنوان مقدمه بيان نماييم:

الف - آن گونه كه از محتواي اين دو

نامه و برخي نامه هاي قبلي شما به دست مي آيد، شما با مشكل اشتغال مواجه هستيد - كه البته اين حق قانوني و مسلم شما و ساير جوانان جامعه ماست - و متأسفانه هنوز نتيجه اي از تلاش هاي خويش نگرفته ايد. همانگونه كه در پاسخ نامه هاي قبل گفته شد، اين مركز هيچ گونه مسؤوليت و يا اختيار اجرايي نداشته و با ساير مراكز و اداره جات دولتي ارتباط رسمي ندارد. تنها كمكي كه از دست ما بر مي آيد همفكري با دانشجويان عزيز كشورمان و تلاش براي حل شبهات و مشكلات فكري آنان مي باشد. بنابراين واقعا از اين كه نمي توانيم كمك مؤثري در حل مشكل اشتغال شما انجام دهيم، عذرخواهي نموده و با توصيه به پس گيري خواسته هاي برحقتان و اجتناب و پرهيز از يأس و نااميدي، برايتان آرزوي موفقيت كرده و پيشنهاد مي كنيم تا پيدا شدن شغل مطلوبتان از ساير فرصت ها و زمينه هايي كه در زمينه اشتغال وجود دارد و چه بسا با رشته تحصيلي شما تناسب هم نداشته و يا از حقوق و مزاياي چنداني نيز برخوردار نباشد استفاده نموده و به هيچ وجه اجازه ندهيد كه روحيه يأس، نااميدي و بيكاري كه خود تبعات و آثار بسيار مخربي به دنبال دارد بر شما غلبه نمايد.

ب - يكي از مهمترين لوازم و پيش فرض هاي يك پاسخ علمي دقيق و قانع كننده، وجود پرش و سؤالي شفاف و دقيق و علمي است و تا زماني كه يك سؤال با روش علمي و با متغيرهاي مشخص و رابطه اي شفاف ميان اين متغيرها طراحي نشود

نمي توان توقع چنداني از پاسخگو و مشاور داشت.

دوست گرامي اين دو نامه شما از يك سو نشانگر ذهن فعال و روحيه حق جو و عدالت خواه شماست؛ اما بزرگترين مشكلي كه دارد، به هم ريختگي، آشفتگي و طرح مطالب و موضوعات بسيار مختلفي است كه بررسي هر كدام و اثبات صحت يا عدم صحت آن به تنهايي نيازمند يك پروژه تحقيقاتي است. از اين رو چه خوب بود يك موضوع را به صورت دقيق مطرح مي نموديد نظرات و دلايل خود را پيرامون آن مي آورديد تا ما هم مي توانستيم به صورت دقيق نظرمان را بيان نماييم.

ج - و بالاخره قبل از اين كه وارد برخي موضوعات شويم اين نكته را براي شما متذكر مي شويم كه ما به هيچ وجه در صدد توجيه يا دفاع نابجا از مشكلات و معضلات جامعه و يا عملكردهاي مسؤولين نيستيم، بلكه همانگونه كه شما براي اصل انقلاب، نظام اسلامي، آرمان ها و خط امام، خون شهدا و... دل مي سوزانيد، ما هم اينگونه مي انديشيم و عمل مي كنيم و تنها هدفمان از ارائه مطالبي كه مي نگاريم، يادآوري برخي حقايق و واقعيات و توصيه به داشتن متد و روشي علمي و دقيق پيرامون موضوعات است. از اين رو در رابطه با مهمترين محورهاي دو نامه شما مطالبي را بيان مي نماييم:

يكم - جايگاه رهبري در ارتباط با مشكلات و معضلات جامعه:

آن طور كه از مطالب شما بر مي آيد، در ريشه يابي مشكلات جامعه و كشورمان مستقيم سراغ رهبري رفته و همه مشكلات و معضلات را ناشي از سوء مديريت و يا كوتاهي ايشان مي

دانيد. قضاوت پيرامون اين موضوع نيازمند مباحث گسترده اي است كه به اختصار نكاتي را مطرح مي كنيم:

1. در قانون اساسي وظايف و اختيارات رهبر و قواي سه گانه مشخص شده و هر كدام به تناسب وظايف و اختياراتي كه دارند بايد مسؤول و پاسخگو باشند؛ براساس قانون اساسي و اصول اسلامي، مقام معظم رهبري وظيفه هدايت و مسؤوليت حفظ جهت گيري انقلاب و نظام اسلامي را داشته، سياست هاي كلي نظام را معين و بر اجراي آنان نظارت مي كند. مقام رهبري هيچ گونه مسؤوليت اجرايي در كشور ندارد (جز در زمينه نيروهاي مسلح).

بر اين اساس وظيفه مهم رهبري حفظ جهت گيري انقلاب و نظام اسلامي كه بايد مواظب باشد كه انقلاب و نظام اسلامي از آرمان ها منحرف و منصرف نشود؛ فريب دشمن را نخورد؛ راه را عوضي نرود: اينها مسؤوليت هاي رهبري است.

اگر بخواهيم به صورت منصفانه در اين زمينه ها به قضاوت پيرامون عملكرد رهبري بپردازيم؛ بايد گفت هم در جهت گيري هاي كلان سياست داخلي و هم در سياست خارجي، نظام اسلامي و انقلاب همچنان بر محور اصول و ارزش هاي اوليه آن حركت مي كند و علي رغم بسياري مشكلات و موانع هيچ گونه عدولي در اين زمينه مشاهده نمي شود. به عنوان نمونه يكي از اصول و ارزش هاي اسلامي نظام و انقلاب ما همان «اسلاميت» آن است كه هم در سياست گذاري هاي كلان و هم در سياست گذاري هاي خرد، اهتمام ويژه اي بر رعايت آن است و سعي شده آموزه ها و ارزش هاي اسلامي در بخش هاي مختلف جامعه و نظام و كاركردهاي آن،

اعمال و اجرا شود. مثلا در بعد فرهنگي واقعا مجموعه كلان نظام سعي داشته و دارد كه جامعه و خصوصا جوانان با فرهنگ اصيل اسلامي آشنا و مأنوس كند و يادر بعد اقتصادي و اجتماعي تأكيد بر تحقق عدالت اجتماعي و رسيدگي به اقشار محروم همواره يكي از محورهاي اساسي سياست گذاري هاي كلان نظام بوده و مي باشد، و اتفاقا گام هاي اساسي نيز در اين زمينه ها برداشته شده است و همين بس كه تأكيدات مكرر مقام معظم رهبري مبني بر رسيدگي به وضعيت اقشار محروم و آسيب پذير جامعه و تلاش براي حل مشكلات اساسي جوانان از قبيل اشتغال، مسكن و... و نام گذاري سال ها به نام نهضت خدمات رساني به مردم، پاسخگويي و... همگي حاكي از جهت گيري هاي اساسي ايشان بر محور ارزش ها و اصول اساسي انقلاب اسلامي است.

2. هر چند در حل مشكلات و معضلات يك جامعه مديريت توانا يكي از محورهاي اساسي محسوب مي گردد اما به هيچ وجه در دستيابي به اهداف و تحقق كامل آنان كفايت نمي كند، بلكه مديري موفق است كه علاوه بر تجارب و توانايي هاي شخصي، ساير امكانات شرايط محيطي و نيروهاي انساني لازم را در اختيار داشته و موانع جدي و اساسي بر سر راهش وجود نداشته باشد. جهت ملموس تر شدن موضوع و دستيابي سريع به نتيجه به دوران حكومت داري امام علي(ع) باز مي گرديم؛ مسلما در اين كه امام علي(ع) از هر جهت انساني كامل و داراي توانايي مديريتي فوق العاده اي بودند شكي نيست - و الا به هيچ وجه به عنوان امام و جانشين

پيامبر اكرم(ص) براي رهبري حكومت اسلامي از سوي خداوند برگزيده نمي شدند - اما مشاهده مي شود كه جامعه و حكومت امام علي(ع) داراي مشكلات بيشماري بود، از يك سو در سيستم سياسي آن حضرت و كارگزارانش افراد بسيار زيادي يافت مي شوند كه به مفاسد اقتصادي و... آلوده مي شوند و يا اين كه تحت تأثير زرق و برق حكومت معاويه به آن حضرت خيانت مي كردند و يا در عرصه اجتماعي و اقتصادي علي رغم اين كه امام علي(ع) تلاش هاي بسيار زيادي در جهت بسط و تحقق عدالت اجتماعي انجام دادند، اما موارد زيادي يافت مي شد كه برخي از مردم حتي به نان شبشان محتاج بودند و هيچ سرپرست و حامي نداشتند.

حال آيا مي شود به دليل اين مشكلات به نحوه مديريت امام علي(ع) اشكال گرفت؟!!! يا اين كه برعكس در تحليل اين قبيل موضوعات سراغ بررسي شرايط و امكانات محيطي و نيروي انساني لازم و... مي رويد؟

بنابراين به دليل وجود پاره اي مشكلات و نابساماني ها، آن هم در نظامي كه دستاوردهاي بسيار مثبت و درخشاني داشته و توانسته است انقلاب و نظام را از بحران هاي بسيار حساس به سلامتي عبور دهد و در دنياي پرتلاطم و ناامن كنوني، جزيره اي امن و با ثبات بيافريند، به هيچ وجه نمي توان تمام مشكلات را بر گردن مديريت كلان آن نظام انداخت. بلكه بايد ريشه مشكلات را در جاي ديگر جستجو كرد.

3. موارد متعددي از قبيل كنسرسيوم هاي نفتي، انرژي هسته اي و... كه در نامه آمده بود، موضوعاتي است كه واقعا جنبه كارشناسي و تخصصي داشته و به هيچ

وجه نمي توان با استناد به مطالب رسانه هاي خارجي و حتي روزنامه هاي داخلي و مباحث ژورناليستي كه مطرح مي كنند - و متأسفانه به علت رقابت هاي ناسالم سياسي براي از ميدان بدر راندن رقيب دست به بزرگ نمايي مشكلات و زير سؤال بردن دستاوردها مي كنند - استناد نمود اما يك واقعيت در كل اين پروژه ها و قراردادها وجود دارد و آن اينكه تمامي اين قراردادها تحت نظر نمايندگان مستقيم و غيرمستقيم مردم از مجلس شوراي اسلامي تا رياست جمهوري و هيأت دولت انجام شده و مي شود و اتفاقا همين قراردادهاي به اصطلاح ننگ آوري كه از آنها نام مي بريد در زمان مجلس ششم و با فشار و تحميل برخي گروه ها و افرادي كه متأسفانه با سوء استفاده از حماسه عظيم دوم خرداد به وجود آمده و به موج سواري پرداختند، منعقد گرديد وجالب اين كه همين آقايي كه در موارد متعددي از نامه به صحبت هايش اشاره و استناد نموديد از حاميان و همفكران همين جريان است.

دوم :

دوست گرامي اگر بخواهيم قضاوتي منطقي و منصفانه پيرامون دستاوردهاي انقلاب اسلامي وعملكرد نظام اسلامي داشته باشيم بايد به صورتي كاملا علمي و براساس يكسري معيارها و ملاك هاي دقيق باشد. به عنوان نمونه برخي از ملاك ها و معيارهايي كه در اين زمينه مورد استفاده قرار مي گيرند عبارتند از:

1. مقايسه نتايج و آثار با اهداف انقلاب اسلامي.

2. مقايسه نتايج و آثار با امكانات دولت و كشور.

3. سنجش نتايج و آثار انقلاب اسلامي با اهداف و امكانات به طور همزمان.

4. مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با كشورهاي

پيشرفته.

5. مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با كشورهاي همطراز.

6. مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با قبل از انقلاب.

7. مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با سناريوي فرضي كه اگر تاكنون نظام شاهنشاهي دوام مي داشت در چه وضعيتي بوديم...

البته بديهي است در دست داشتن آمارهاي دقيق و منطبق با واقعيات و تبيين شاخص ها در تحقيق علمي پيرامون چنين موضوعي از اهميت بالايي برخوردار است. در هر صورت اگر به عنوان يك دانشجو و يك نفر تحصيل كرده بخواهيم موضوعي را به صورت منطقي و منصفانه ثابت كنيم بايد ضمن پرهيز از مطالب ژورناليستي، متدولوژي علمي را در پيش بگيريم و الا با صرف وجود برخي مشكلات و معضلات - كه خود مسؤولين نظام و خصوصا مقام معظم رهبري بدان معترف بوده و تمامي سعي و تلاش خود و مجموعه مديريتي كشور را براي حل اساسي آن به كار گرفته اند - و چشم فرو بستن از دستاوردهاي كلان و درخشان نظام در زمينه هاي مختلف علمي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي و... به هيچ وجه نمي توان ناكارآمدي نظام و يا مديريت كلان آن را ثابت كرد.

سوم :

در مطالب خود به كرات به اصول متعددي از قانون اساسي اشاره و ادعا نموديد كه تحقق نيافته و بدان عمل نمي شود. در اين زمينه نكاتي قابل توجه است:

1. اين كه اصول قانون اساسي بايد به عنوان محور اصلي تمامي سياستگذاري ها و برنامه هاي دولت و عملكردهاي آن باشد، شكي نيست اما اگر در مواردي مشاهده مي شود اين اصول به صورت كامل تحقق نيافته، ضمن توجه به امكانات دولت و فعاليت هاي انجام

شده و مشكلات و موانع موجود بايد ديد نقص و مشكل از كجاست؟ رهبري نظام كه سياست هاي كلان نظام را در چارچوب قانون اساسي تهيه و ابلاغ مي كنند چرا در مرحله اجرا برخي از مديران و مسؤولين به آن عمل نمي كنند؟ آيا غير از اين است كه تمامي مديران اجرايي كشور بي واسطه و يا با واسطه منتخب خود مردمند؟ آيا وقت آن نرسيده كه همه افراد جامعه در انتخاب خويش دقت بيشتري نموده و افراد دلسوز و كاردان و كارآمد را با آراء خود به عرصه هاي مديريت اجرايي يا قانون گذاري داخل نمايند.

2. اصولي كه نام برديد اين چنين نيست كه اصلا به آنها عمل نشده باشد، بلكه برعكس همواره از ابتداي انقلاب تاكنون محور اساسي سياست گذاري هاي نظام وعملكردهاي آن بوده و مي باشد و انصافا تا حدود بسيار زيادي به اين اصول عمل شده است. به عنوان نمونه اصل سوم قانون اساسي كه نام برديد؛ آيا مي توان اقدامات بسيار متعددي كه در زمينه بالا بردن سطح معنويت و فضايل اخلاقي در ميان مردم جامعه ما صورت پذيرفته و دستاوردهاي بسيار زيادي نيز داشته انكار نمود يا آموزش و پرورش رايگان يا بالا بردن سطح آگاهي هاي عمومي، يا تأمين آزادي هاي سياسي و اجتماعي، يا كسب استقلال سياسي به طور كامل و يا اقتصادي، علمي و... در بسياري از زمينه ها و يا حمايت از ساير ملت هاي مظلوم، و يا تلاش براي بسط عدالت اجتماعي و رسيدگي به فقرا و مستضعفين و... را ناديده گرفت؟!!

راستي آيا مي توان اقدامات نظام اسلامي در راستاي گسترش بهداشت،

راه و ارتباطات، آموزش و پرورش، برق و آب سالم و... را به دورترين نقاط و روستاهاي كشور را بر چيزي غير از بسط عدالت اجتماعي حمل نمود و هزاران اقدام مثبت و ارزنده ديگر را.

و آيا همين قدر براي اثبات وجود آزادي سياسي كافي نيست كه علاوه بر مشاركت هاي سياسي آزادانه مردم تمامي افراد جامعه از نماينده تا يك دانشجو هر چه كه بخواهد به نظام و رهبري و... مي گويد و نسبت مي دهد و حتي آدرس هم مي فرستد و نه تنها برخورد نمي شود بلكه از نظراتش استقبال مي شود.

چهارم:

برادر عزيز و گرامي، همانگونه كه مي دانيم اطلاعات نقش مهمي در ارزيابي و قضاوت ما از محيط خود، نظام سياسي و يا هر موضوع ديگري دارد؛ از اين رو بايد دقت نماييم كه اطلاعات خود را از چه منبعي به دست مي آوريم و آيا اصلا معياري براي صحت و سقم اطلاعات در نظر گرفته ايم؟ آيا مي شود به هر منبعي اطمينان كرد؟ به عنوان نمونه يكي از موارد محسوس در نامه شما نگراني پيرامون از دست رفتن استقلال كشور و يا سلطه بيگانگان بر بخش هايي از آن بود. اين روحيه و نگرش شما خيلي پسنديده و بجاست اما با اين همه آيا مي توان در قضاوت پيرامون عملكرد نظام و مسؤولين عالي رتبه آن، از اطلاعاتي كه از كانال بيگانگان و يا افرادي كه به طور مستند رابطه و وابستگي آنان به بيگانگان ثابت شده و بيگانگان به طور علني از آنها حمايت مي كنند، استفاده و آنها را مبناي تحليل و ارزيابي خود قرار داد؟!!

پنجم:

و بالاخره

اين كه شما به هر فردي از افراد جامعه مراجعه كنيد بالاخره يك نوع انتقادي از عملكرد مسؤولين يا اداره جات دولتي و... دارد و يا حتي در مواردي حقش ضايع شده و يا نسبت به او تبعيض و بي عدالتي انجام شده، حال آيا انصاف مي دهيد كه چنين افرادي كل نظام، دستاوردها و عملكردهاي مثبت آن را زير سؤال ببرند و بگويند حالا كه به من ظلم شده، پس بايد پا روي همه چيز بگذارم و قيد همه چيز را بزنم؟

خير، اگر ما مسلمان هستيم و پيرو بزرگان اسلام و سيره امام علي(ع) بوده و براي خط امام و خون شهدا دل مي سوزانيم و نگران آينده انقلابيم، قطعا بايد كمي سنجيده تر عمل كرد و از هرگونه افراط و تفريطي بپردازيم. اگر معتقديم كه اصل نظام مطابق با معيارهاي اسلامي به وجود آمده، اما در عملكردها مشكل دارد؛ اينجا وظيفه ما سنگين تر مي شود و بايد با تمام سختي ها و كارشكني هايي - كه متأسفانه از طرف برخي كه به هيچ وجه اسلام و نظام اسلامي را بر نمي تابند و در جهت دلسرد نمودن مردم انجام مي شود - همانند امام علي(ع) از اساس اسلاميت نظام دفاع كرده و در صدد اصلاح نقاط ضعف و ناكارآمدي هاي آن باشيم و حداقل در موارد حساس مي تواند تأثيرگذار باشد مانند انتخابات رياست جمهوري، مجلس، شوراها و... هم خود فرد لايق و كارآمدي را انتخاب نموده و هم در ديگران چنين فكري را تقويت نماييم و از سوي ديگر از كنار تخلفات و كوتاهي هاي مسؤولين با بي تفاوتي نگذشته و

براساس وظيفه امر به معروف و نهي از منكر - كه مهمترين مصداق آن در برابر مسؤولين است - تذكرات و انتقادات سازنده بدهيم و البته همواره از خداوند بخواهيم كه ما را به حق و حقيقت رهنمون نموده و در صراط مستقيم ثابت قدم بدارد و مطمئن باشيم به اين فرموده الهي؛ «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين» (عنكبوت، آيه 69).

نهادهاي اجتماعي

ابعاد عبادي - سياسي نماز جمعه را بيان كنيد؟

پرسش

ابعاد عبادي - سياسي نماز جمعه را بيان كنيد؟

پاسخ

مركز تحقيقات اسلامي.

9 - نماز درس زندگي - سيد علي شفيعي.

10 - سخنان چهارده معصوم (ع) پيرامون نماز عباس عزيزي اركي.

در شأن نزول سوره كوثر مي خوانيم: »عاص بن وائل« كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم(ص) را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات كرد و مدتي با حضرت گفت و گو نمود، گروهي از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامي كه »عاص بي وائل« وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مي كردي؟ گفت: با اين مرد ابتر.

اين تعبير را به خاطر اين انتخاب كرد كه »عبد الله« پسر پيغمبر اكرم (ص) از دنيا رفته بود و عرب كسي را كه پسر نداشت »ابتر« يعني بلاعقب مي ناميد. و لذا قريش اين نام را بعد از فوت پسر پيغمبر براي حضرت برگزيده بود. سوره كوثر نازل شد و پيامبر اكرم را به نعمت هاي بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنانِ او را ابتر خواند.

ابعاد عبادي - سياسي نماز جمعه را بيان كنيد؟

پرسش

ابعاد عبادي - سياسي نماز جمعه را بيان كنيد؟

پاسخ

نماز جمعه قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دسته جمعي است و اثر عمومي عبادات، كه عبارت از تلطيف روح و جان و شستن دل از آلودگي هاي گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب باشد، را در بر دارد. از نظر سياسي و اجتماعي نيز يك كنگره عظيم هفتگي است كه بعد از حج، بزرگ ترين كنگره اسلامي شمرده مي شود. از اين رو، در روايتي از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه نماز جمعه، حج كساني است كه قادر به شركت در مراسم حج نيستند به ويژه اين كه يكي از برنامه هاي خطيب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سياسي و اجتماعي و اقتصادي است و مي تواند از منشأ بركات بسياري باشد كه برخي از آنها عبارتند از:

1 - آگاهي بخشيدن به مردم در زمينه معارف اسلامي و رويدادهاي مهم اجتماعي و سياسي.

2 - ايجاد همبستگي و انسجام هر چه بيشتر در ميان صفوف مسلمانان.

3 - تجديد روح ديني و نشاط معنوي براي مردم.

4 - جلب همكاري براي مشكلات عمومي و...

آيا نقش روحانيون فقط توصيه به شعارهاي ضد استعماري است ؟

پرسش

آيا نقش روحانيون فقط توصيه به شعارهاي ضد استعماري است ؟

پاسخ

روحانيت رسالت بسيار بزرگي در برابر اسلام و جامعه اسلامي دارد كه منحصر در شعارهاي ضد استعماري نيست.برخي از آن مسوءوليت ها عبارت است از:

1- شناختن و شناساندن ابعاد مختلف دين و فرهنگ ديني.

2- آشنا ساختن جامعه با وظايف فردي و اجتماعي خود در عرصه هاي مختلف بر اساس تعاليم ديني.

3- آگاه سازي توده ها نسبت به آفات خطرات و آسيب هاي مختلف نفساني شيطاني و خطرات دشمنان داخلي وخارجي و راه مقابله با آنها.

4- تقويت معنويت

5- و ... .{J

چرا جناب آقاي خاتمي جزو ائمه جمعه كشور ما نيستند. ائمه جمعه چه ويژگي هايي بايد داشته باشند؟

پرسش

چرا جناب آقاي خاتمي جزو ائمه جمعه كشور ما نيستند. ائمه جمعه چه ويژگي هايي بايد داشته باشند؟

پاسخ

مسلما تصدي هر مسؤوليتي نيازمند دارا بودن ويژگي ها و شرايط خاصي است، اما نبايد تصور كرد كه هر كسي كه مسؤوليتي بر عهده ندارد حتما فاقد آن شرايط و ويژگي هاي مورد نياز براي تصدي آن مسؤوليت است زيرا برخي مواقع براي يك پست و مقام يك نفر كافي است مانند رياست جمهوري، رياست مجلس، رياست قوه قضائيه و... و گاهي مواقع نيز افراد مورد نياز براي تصدي آن مقام وجود دارد و ديگر نيازي به سپردن مسؤوليت به شخص جديدي نيست. مثلا امامت جمعه نيازمند واجديت شرايط و صلاحيت هاي علمي، اخلاقي، بينش سياسي و... و نهايتا منصوب بودن از طرف حاكم اسلامي است و افرادي از سوي مقام معظم رهبري براي اين امر برگزيده شده اند حال اگر شخصي نظير آقاي خاتمي اين مسؤوليت را نداشت حتما دليل بر نداشتن ويژگي ها و صلاحيت هايي كه ساير ائمه جمعه دارند نيست، بلكه شايد ايشان به دلايل متعددي از جمله مشغله هاي زياد رياست جمهوري و... از يك سو و نبودن نياز به تصدي فرد جديد و... پذيراي اين مسؤوليت نشده اند.

براي جلوگيري از اسراف و تبذير در نهادها چه كسي مسئول است ؟

پرسش

براي جلوگيري از اسراف و تبذير در نهادها چه كسي مسئول است ؟

پاسخ

همه نهادها مسؤولند و هر يك در حيطه كاري خود، بايد به دقت مراقبت كنند و در سطح كلان و گسترده، هم دولت، هم مجلس و هم دستگاه قضايي مسؤوليت دارند.{J

ما و مردم ما در اكثر تظاهرات شعار مرگ بر آمريكا مرگ بر اسرائيل و ... سر مي دهيم در حالي كه به نظر من زماني مي توانيم بر ديگران مرگ دهيم كه بدانيم خودمان و كشورمان به قوانين اسلام عمل مي كنند حال آنكه در كشور ما فقط اسلام ظاهري وجود دارد پس چرا؟

پرسش

ما و مردم ما در اكثر تظاهرات شعار مرگ بر آمريكا مرگ بر اسرائيل و ... سر مي دهيم در حالي كه به نظر من زماني مي توانيم بر ديگران مرگ دهيم كه بدانيم خودمان و كشورمان به قوانين اسلام عمل مي كنند حال آنكه در كشور ما فقط اسلام ظاهري وجود دارد پس چرا؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال نكاتي را به ترتيب اولويت بيان مي نماييم:

يكم - پاسخگويي و مشاوره دقيق نيازمند طرح سؤال به صورت كاملا شفاف و علمي از سوي پرسشگر است، از اين رو بايد در سؤال از تعابير، اصطلاحات و متغيرهايي استفاده كرد كه از هرگونه ابهام و كلي گويي و... خالي باشد، به عنوان نمونه چه خوب بود در سؤال منظور دقيق خودتان را از اسلام ظاهري و شاخص هاي آن بيان مي نموديد و توضيح مي داديد كه آيا منظور اسلام ظاهري در مقابل اسلام واقعي است و يا باطني و يا غير آن دو تا بهتر بتوان به بررسي و پاسخ مسأله پرداخت.

دوم - همانگونه كه مي دانيم اسلامي بودن يك جامعه و افراد آن داراي مراتبي است و به هر نسبت يك جامعه و افرادش در جهت تحقق احكام، آموزه ها و ارزش هاي اسلامي تلاش نموده و به اين آموزه ها در ابعاد فردي و اجتماعي عمل نمايند، به همان ميزان از مراتب اسلاميت و اسلامي بودن بهره مند مي باشند. از آنجا كه در پاسخ سؤال 3 به تفصيل به بررسي اسلاميت جامعه ايران براساس معيارها و ويژگي هايي كه يك جامعه اسلامي بايد داشته باشد، پرداختيم، از تكرار مجدد اين موضوع صرف

نظر مي نماييم، اما بايد اين واقعيت را پذيرفت كه جامعه ما به بركت انقلاب اسلامي تا حدود زيادي ويژگي هاي اساسي يك جامعه اسلامي را دارد و نظام اسلام ايران نيز براساس شرايط و معيارهاي ديني شكل گرفته و عمل به آموزه هاي ديني را مهمترين وظيفه خود دانسته و در اين راستا هم عمل مي كند؛ اما اين كه بخش هايي از جامعه يا نظام از اين هدف و وظيفه سرپيچي مي كنند، دليل نمي شود كه بگوييم نظام يا جامعه ما اسلام ظاهري دارد و از سوي ديگر به اين بهانه كه جامعه يا نظام اسلامي ما چون صد در صد اسلامي نيست نمي توان از عمل به ساير وظايف خويش هر چند در جهت منافع ملي، استقلال و... كشورش است چشم پوشي كند براي ملموس تر شدن موضوع مي توان يك فرد مسلمان را در نظر گرفت كه به برخي احكام اسلامي پاي بند نيست؛ دروغ و غيبت مي گويد در انجام واجبات و ترك محرمات الهي كوتاهي مي كند، حال اگر روزي متجاوزي به ناموس، حيثيت و اموال او قصد دست اندازي داشت آيا مي شود چنين استدلال كنيم كه چون تو صد در صد مسلمان نيستي پس لازم نيست در مقابل اين متجاوز بايستي و دفاع قانوني و شرعي از خود داشته باشي؟!!!

سوم: تأمين منافع، مصالح و استقلال يك كشور در گرو برنامه ريزي صحيح و اهتمام به دو بعد سياست گذاري داخلي و خارجي است و كوتاهي يا غفلت در هر يك از اين دو بعد، عواقب غير قابل جبراني را براي هر كشور يا جامعه اي به

دنبال خواهد داشت.

اگر با نگاهي واقع بينانه به ترسيم جايگاه كشور و نظام اسلامي خود در جهان كنوني بپردازيم و نحوه تعامل و نوع روابط ساير قدرت هاي بزرگ به خصوص آمريكا را در مقابله با جمهوري اسلامي ايران را مورد مداقه قرار دهيم به خوبي مشخص مي شود كه تحقق و تأمين منافع، مصالح و استقلال كشورمان خصوصا در شرايط كنوني كه آمريكا و ساير قدرت هاي جهاني جهت گيري خصمانه بر عليه نظام اسلامي ما در پيش گرفته اند اهميت دادن به تهديدات خارجي با بالا بردن سطح بينش و آگاهي هاي سياسي اقشار مختلف جامعه پيرامون اهداف و توطئه هاي شوم استكبار جهاني - به عنوان كانون نهضت حيات بخش اسلامي و ام القراي جهان اسلام - و بالاخره در صحنه نگاه داشتن مردم است. وقتي دشمن كاملا اطراف ما را احاطه كرده و هر روز به هر بهانه اي چنگ و دندان نشان مي دهد و قصد تهديد وارعاب مردم و مسؤولين نظام و وادار نمودن به عقب نشيني در قبال خواسته هاي نامشروع خويش را دارد، تنها راه منطقي حضور همه جانبه مردم در صحنه ها و دفاع از عزت و كيان اسلام و مسلمين و عمل به آيات متعدد الهي پيرامون مقاومت در مقابل كفار و دشمنان و جلوگيري از تسلط آنان بر جان و مال و ناموس مسلمانان مي باشد. آنگونه كه خداوند متعال مي فرمايد: «ولن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» (نساء، آيه 141).

مسلما در چنين شرايطي پرداختن به اين موضوع كه چون در برخي زمينه ها به اسلام عمل نكرديم پس در مقابل

دشمن كوتاه بياييم از هيچ گونه پشتوانه منطقي و شرعي برخوردار نيست.

بله ما هم با شما موافقيم كه بايد علاوه بر آمادگي در مقابل دشمنان به ساير عملكردهاي فردي و اجتماعي و تلاش براي اسلامي كردن تمامي ابعاد جامعه، و زدودن معضلات، ناهنجاري ها، مشكلات و مفاسدي كه در بخش هايي از جامعه و نظام وجود دارد، اهتمام داشت و واقعيت هم همين است كه نظام اسلامي علاوه بر ايستادگي در مقابل استكبار، به پيشرفت جامعه در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي، علمي و تكنولوژيكي و... اهميت بسيار زيادي قائل بوده و تمام توان خود را - علي رغم مشكلات و موانع بيشمار داخلي و خارجي - در اين راه مبذول داشته و دستاوردهاي بيشماري نيز داشته است؛ هر چند تا رسيدن به نقطه مطلوب راه هاي طولاني مانده است. چنانكه مقام معظم رهبري بارها اعلام كرده اند كه بيشترين مبارزه با آمريكا، تلاش براي پيشرفت جامعه و حل مشكلات آن و بالاخره اثبات كارآمدي نظام مقدس جمهوري اسلامي در مقابل جهانيان است.

اقشار و طبقات اجتماعي

افكار و عقايد اكبر گنجي چيست؟ منظور از اصلاحات فرهنگي كه ايشان مي گويد چيست؟

پرسش

افكار و عقايد اكبر گنجي چيست؟ منظور از اصلاحات فرهنگي كه ايشان مي گويد چيست؟

پاسخ

برادر عزيز و گرامي! در مورد اكبر گنجي و خصوصيات او فعلاً قضاوت نمي كنيم. ايشان نوشته هايي دارد كه بايد دقيقاً خوانده شود تا بشود به قضاوت نشست. ما تنها به طور كلي به بحث اصلاحات مي پردازيم: از مدت ها قبل مسايل فراواني به عنوان مرز انديشه ديني مطرح گرديده است و احزاب و سازمان هاي سياسي گوناگوني پديد آمدند. صف بندي و جناح بندي هاي مخالف و موافق شك لگرفته و سازماندهي شدند. گرايش ها و واكنش هاي متفاوتي پديد آمد و هر كسي براساس ذوق و سليقه و حب و بغض و گرايش هاي ديني و فكري و وابستگي هاي سياسي و حزبي، به راهي و جناحي و حزب و سازماني و مكتب و آييني روي آورد و جناح خود را مترقي و جناح هاي ديگر را عقب مانده پنداشت و سازمان و گروه خود را ايده آل و واقع گرا و افكارگروه هاي ديگر را تخيّلي دانست. تفكرات خود را سالم و جهاني و ارزشمند و نظريات ديگر متفكران را محكوم كرد، كه عامل پيدايش فرقه ها و مسلك ها و سازمان ها و احزاب و گرايش هاي گوناگون سياسي شد. البته ريشه اصلي اين تهاجم ها، سياسي است، نه جنبه خيرخواهانه، زيرا بيشتر اين وقايع در طول تاريخ بعد از انقلاب ها و تحرك هاي مذهبي رخ داده است. سياستمداران روشنفكر براي مقابله با خيزش ها و انقلاب ها از راه فرهنگ و تهاجم فرهنگي وارد مي شوند. آنان روحيه خودباختگي و رنگ گرفتن از فرهنگ غرب و وارد شدن در لاابالي گري و ولنگاري و مبارزه با ارزش هاي اسلامي را رواج دادند. يك روز گفتند: دوران

دين سپري شده ! بار ديگر گفتند: بدون غرب و تمدن جديد، ترقي و تكامل علمي فرهنگي، ممكن نيست. گفتند: نمي شود به مقررات مذهبي كه از قرون گذشته به ما رسيده است، پاي بند شد.

استعمارگران ابتدا تعدادي از روشنفكران را به كار گرفته و به اين حركت، به طور حساب شده دامن زدند و طرح هاي استعماري زيادي را به كار گرفتند، از جمله: سياست ايجاد جنگ بين علم و دين، شعار ناكارآمدي دين، سياست براندازي دين.

بسياري از اين ها نماز مي خوانند، ليكن دين را بايد به متخصصان ارجاع دهند.

در هر صورت براي ارزيابي عقايد و انديشه ها بايد به كتاب ها مراجعه كرد، به ويژه كه بيش تر نوشته ها جنبه سياسي دارد، نه ديني لذا قضاوت نهايي مشكل است.

از بين اين ها، سياست علم زدگي و اصالت را به علم دادن و زير سؤال بردن دين، تا حدودي موفق بوده است. بعضي از رشنفكران مذهبي كه نخواسته اند مذهب را به طور كلي رها كنند، سعي كردند مذهب را با علم تطبيق بدهند و به اصطلاح دين را علمي كنند. در نتيجه تعبيراتي از قبيل "اسلام نوين"، "اسلام علمي"، "ماترياليسم اسلامي"، "اومانيسم اسلامي" را سر زبان ها آوردند. از طرفي با تعبيرهاي اسلام ملاها، اسلام روحانيت، اسلام حوزه ها و اسلام بازار، به صورت آگاهانه سياست دين زدايي را تحقق بخشيدند، تا مانع اصلي را از سر راه غارت گري استعمارگران بردارند. گروهي ديدند براندازي دين، كار ساده اي نيست و تصميم گرفتند كه دين را اصلاح و به اصطلاح بازسازي نمايند. گفتند: براي بازسازي دين، بايد روحنيت و حوزه هاي علميه را به انزوا بكشانيم و به فقه شيعه و فقها بتازيم و فلسفه اسلامي

را در مقابل تفكرات و مكاتب غربي و انواع "ايسم ها" قرار دهيم. يك روشنفكر معاصر گفت: نگران نباشيد. بحث و جدل نكنيد، چون شريعت، معرفت بشري و عصري و نسبي است. اين عصر كه بگذرد، خود به خود فكر جديد و شريعت جديد پديد مي آيد. در هر عصري باوري هاي دين عوض مي شود و تغيير مي كند. وي مي نويسد: "آدمي كه فهمش از همه چيز در سيلان و جريان است، فهم ديني خود را نيز نو خواهد كرد و با ساير فهم ها پيوند و تناسب خواهد بخشيد".(1) آنان بدين وسيله تئوري قرائت هاي مختلف از دين را مطرح كردند كه بر سر آن جنجال ها به راه افتاد. اين ها همه براي مبارزه با اسلام ناب محمدي است كه امام خميني(ره) به عنوان يك عنصر لازم و مفيد براي قرن جاهليت مدرن به ارمغان آورده و براي شكست انقلاب اسلامي است كه براساس ايمان به خدا و وحي و غيب و اعتقادات صحيح ايماني مردم مسلمان ايران به وجود آمد و تأثير به سزايي در انقلاب ها و خيزش هاي اسلامي و حتي غير اسلام در كشورهاي ديگر شد، ولي مردم مسلمان ايران مخصوصاً جوانان بايد با بيداري و آگاهي كامل از جريان هاي انحرافي كه استكبار براي از بين بردن انقلاب اسلامي خواب ديده است، در مقابل انواع توطئه ها بايستند و نگذارند كه دين و استقلال كشورشان بر باد رود.(2)

پي نوشت ها:

1 - سروش، قبض و بسط شريعت، ص 92 - 93.

2 - محمد دشتي، مذهب روشنفكري، با تلخيص و اضافات.

جواب آنانكه مي گويند روحانيون چرا كار نمي كنند، مگر علي(ع) كار نمي كرد، چيست؟

پرسش

جواب آنانكه مي گويند روحانيون چرا كار نمي كنند، مگر علي(ع) كار نمي كرد، چيست؟

پاسخ

اولاً، علم ائمه و از جمله آنها علي(ع) علم لَدُّني بود ونياز به زحمت كشيدن وتحصيل كردن نداشتند وثانيا بزرگترين ظلم تاريخ در حق علي(ع) اين بود كه بيل به دست علي دادند تا در نخلستانها كار كند، مگر علي (ع) براي كشاورزي آمده بود، آن علي كه فرمود از من بپرسيد قبل از اينكه از ميان شمار بروم، كه به طُرُق آسمان آشناترم تا طرق زمين، آيا اين علي بايد به كشاورزي مشغول شود، آيا او كه عالم به حوادث گذشته و آينده بود، بايد بيل بزند، او چراغ جامعه بود و بايد در رأس حكومت كار مي كرد، نه ميان آب و گل، ثالثاً، مگر تعليم و تعلم پرورش يك جامعه كار نيست، مگر كار فقط بيل به دست گرفتن است، رابعاً، چرا اين اشكال به تحصيلكرده هاي امروزي نميشود كدام محصلي تا قبل از فارغ التحصيل شدن اگر بخواهد به مقامات عالي و به پيشرفتهاي علمي رسد، كار مي كند، او كه مي خواهد به درجات عالي رسد فقط فكرش در درسش است نه كار.

آيا اين جمله درست است كه ما ايرانيان فرهنگمان با ايدئولژي اسلام مخلوط شده است اگر اشتباه است لطفاً بيان كنيد؟

پرسش

آيا اين جمله درست است كه ما ايرانيان فرهنگمان با ايدئولژي اسلام مخلوط شده است اگر اشتباه است لطفاً بيان كنيد؟

پاسخ

ابتدا چند مطلب را ببينيد و بعد قضاوت نماييد:

الف: ائمه و ايرانيان در اجدادشان نسل مشترك دارند، ايرانيان از حضرت اسحاق و ائمه از نسل حضرت اسماعيل اندو هر دو فرزند حضرت ابراهيم اند. و لذا رسول اكرم مي فرمايد: "فارس عصبتنا اهل البيت" ودر جاي ديگر مي فرمايند: "اهل فارس هم ولد اسحاق و امياناً در ماجرامائي امام علي (ع)" (1) اعتراف مي كردند و در مقابل اعتراض عربها به ايرانيان مي فرمودند. من فضلي در شما نمي بينم كه برتر از قوم بني اسحاق باشيد (بحار الانوار، ج41، ص137) و همين عبارت هم از زبان رسول اكرم جاري شده است.

ب: در حدود هفت آيه در مورد ايرانيان نازل شده كه از آنها استفاده مي گردد. ايرانيان در دفاع از وطن و ديانت خود استوارند و قابل شكست نيستند. شجاعت دارند و بهترين نقشه هاي جنگي را مي كشند و اجوبه مي كنند، صفات تشيع را دارند، خستگي ناپذيرند و بهترين اسلام جو و تسليم محض ائمه اند. ايمان آنان عاريه اي نيست و ...

ج: آيا مي دانيد چرا ديگر اقوام از زمان حضرت آدم تا زمان پيامبر گرفتار عذاب شدند ولي ايرانيان مجوس آن زمان در ماندند. در حالي كه قسمتي از سرزمين خراسان آن زمان در معرض نفرين حضرت ابراهيم (ع) بود؟

جواب حضرت حق به حضرت ابراهيم (ع) جواب سؤال ماست. لاتفعل اني جعلت خزائن علمي فيهم و اسكنت الرحمه في قلوبهم (ميزان الحكمه، ج7، ص422)

آنچه ايرانيان را از

عذاب نجات داد هنر علم و تخصص بود و رسول اكرم تنها به مسلمان تعبير به علم الاول و الاخر مي كند و ... و چند مطلب ديگر، كه مستناد اين مطالب، اين است كه ايراني از همان اول مدافع ولايت بوده و نيازي به حمله خليفه به ايران نبوده و فقط دولت وقت مجوسي بوده است. و اگر قرار باشد اسلام ناب محمدي مصداقي داشته باشد در ايرانيان خواهد بود. پس اگر مخلوطي در فرهنگ ايرانيان است ديگر فرهنگ ماست و اسلام عجين شده در رگ و ريشه ايرانيان دارند.

منظور از سياسي بودن دانشجو چه مي باشد؟

پرسش

منظور از سياسي بودن دانشجو چه مي باشد؟

پاسخ

سياسي بودن؛ يعني حساسيت در برابر مسائل سياست داخلي و بين المللي بدين معنا كه انديشه يك فرد متعهد تنها نبايد در محور مسائل فردي متمركز باشد. بلكه بايد با اصول و مباني پذيرفته شده به تحليل حوادث و رويدادهاي جهاني و داخلي بپردازد و در اين مورد تكليف و جهت خود را روشن سازد. بنابراين طرح كردن مسائل سياسي داخليو خارجي و تحقيق و بحث و تبادل نظر عالمانه پيرامون آن قدم اول شركت در مسائل سياسي است.

تشكل هاي دانشجويي با هم در تضادند و هر كدام نفع خود را در نظر دارند, ما در كدام يك از اينها شركت كنيم ؟

پرسش

تشكل هاي دانشجويي با هم در تضادند و هر كدام نفع خود را در نظر دارند, ما در كدام يك از اينها شركت كنيم ؟

پاسخ

}فعاليت در تشكل ها نبايد به گونه اي باشد كه ضرر جدي به درس و تحصيل وارد شود. بنابراين در اين مورد بايد حداعتدال را رعايت كرد.

اما نحوه همكاري با تشكل ها گفتني است كه تشكلي كه بتوان از همه جهات از آن راضي بود وجود ندارد؛ چونممكن است هر يك نقايصي از نظر آرمان ها و يا از نظر عملكردها داشته باشند. بنابراين بايستي با همين ديدگاه با آنانبرخورد كرد. به نظر مي رسد اگر بتوانيد با نهاد نمايندگي و يا كانون هاي قرآن و تشكل هايي كه از برخي جناح بندي ها بهدور باشند همكاري كنيد، بهتر باشد.{

چرا مسوولان نظام توجهي به جوانان ندارند؟

پرسش

چرا مسوولان نظام توجهي به جوانان ندارند؟

پاسخ

}مشكلات جوانان يكي از دغدغه هاي بزرگ مسؤولان مي باشد. در عين حال لازم است جديت و تلاش بيشتري دراين زمينه به عمل آيد. البته مشكلات دولت نيز در حل معضلات مربوط به جوانان بسيار زياد است.{

جنبش دانشجويي در قبل و بعد از انقلاب چه فعاليتهايي داشته است ؟

پرسش

جنبش دانشجويي در قبل و بعد از انقلاب چه فعاليتهايي داشته است ؟

پاسخ

}بررسي جامع و تطبيقي در اين باره، عزمي دراز آهنگ و نگارش چندين جلد كتاب را مي طلبد. آنچه به طور فشرده وكلي مي توان در اين زمينه گفت، چند امر است:

الف) جنبش هاي دانشجويي پيش از انقلاب از نظر تعداد و تنوع بسيار محدود بود؛ يعني، هم تشكل هاي كمتريوجود داشت وهم اين كه هر تشكلي از تعداد افراد محدودي تشكيل مي شد؛ ولي پس از انقلاب اين مسأله رشد كميو تنوع بسياري يافته است.

ب ) برخي از تشكل ها در زمان طاغوت صراحتا ضد ديني بودند؛ ولي پس از انقلاب به تدريج اين گونه تشكل ها ازميان رفت.

ج ) قبل و بعد از انقلاب در ميان تشكل هاي مذهبي هم، جريانات التقاطي وجود داشته و دارد و هم جرياناتخالص مذهبي و التقاط گريز.

د ) فعاليت هاي تشكل هاي دانشجويي پس از انقلاب گسترش بسياري داشته است. يكي از نمونه هاي اين گونهفعاليت ها نشريات دانشجويي است كه وسعت و گسترش آن با پيش از انقلاب قابل قياس نيست.{

با وجود جناح هاي مختلف , دانشجويان بايد چه راهي را در پيش گيرند؟

پرسش

با وجود جناح هاي مختلف , دانشجويان بايد چه راهي را در پيش گيرند؟

پاسخ

حركت در خط اسلام و انقلاب و امام تلازمي با همراهي با جناح هاي مختلف سياسي ندارد بلكه بايد با ديدگاهيباز و نقّاد عمل هر كدام را زير نظر گرفت و بر حسب مورد به تأييد و يا رد آن پرداخت و هرگز گروه و جناح را جانشينتفكر و نقد نساخت.{

علت بدبين شدن مردم به نظام و مسؤولين چيست ؟

پرسش

علت بدبين شدن مردم به نظام و مسؤولين چيست ؟

پاسخ

در رابطه با بدبيني به دين و مسئولين نظام بايد گفت هر چند اين موضوع به هيچ وجه عموميت و كليت نداشته و نه همه مردم از نظام اسلامي و مسئولين زده شده اند و نه اين بدبيني نسبت به كل نظام و همه مسؤولان آن وجود دارد و اين واقعيت را مردم آگاه و انقلابي ما به كرات در راهپيمايي ها, انتخابات و حضور گسترده در مواقع نياز, به اثبات رسانيده اند, اما متأسفانه به علت پاره اي از مشكلات و معضلات و مفاسد اداري و... كه در بدنه اجرايي نظام وجود دارد شاهد وجود نوعي بدبيني و نارضايتي از برخي رفتارها و عملكردهاي مسؤولان خصوصا" در رده هاي پايين اجرايي از سوي مردم عزيزمان مي باشيم . در ريشه يابي علل و عوامل ايجاد اين موضوع مي توان آن را در دو بخش مورد بررسي قرار داد.

الف ) بدبيني و نارضايتي از برخي مسؤولان غيرروحاني : كه مطالب ارائه شده در پاسخ سؤال اول تا حد زيادي گوياي علل و عوامل آن مي باشد.

ب ) بدبيني و نارضايتي از برخي مسؤولان روحاني : كه در اين قسمت مي توان به چند مطلب اشاره كرد:

1. عملكرد و رفتار تعداد محدودي از افراد روحاني كه در دستگاه ها و نهادهاي دولتي و حكومتي اشتغال دارند موجب پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل از ديدگاه توده ي مردم گشته و اين امر موجبات بدبيني به تمامي روحانيت را فراهم آورده و باعث شد كه بسياري از خدمات افراد صادق و دلسوز

با تقوا نيز تحت الشعاع قرار گرفته و مورد غفلت واقع شود.

2. برخي افراط و تفريط, رفتارها و برخوردهاي ناصحيح در بيان احكام شرع و... موجبات بدبيني عده اي از افراد را فراهم آورده است .

3. اختلافات جناحي و سليقه اي در مسائل اقتصادي , سياسي , اجتماعي و... باعث افت جايگاه و منزلت روحانيت در ديدگاه مردم شده است .

4. از ديگر علل آن , حل نشدن برخي از مشكلات و معضلات , عدم اجراي ارزش هاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي , مبارزه با مظاهر فساد و...) و تحليل نادرست مردم (يعني مشكلات را همواره از چشم روحانيت ديدن ) است .

5. تغيير ارزشهاي جامعه يكي ديگر از عوامل بروز اين مشكل است . گفتني است پس از پايان جنگ و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه ي اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه موجب بروز تضادها و تغيير ارزشهاي جامعه به سوي ارزش هاي مادي , تجمل پرستي , مدرك گرايي و... شد. نتيجه ي طبيعي آن تغيير ديدگاه جامعه نسبت به روحانيان كه مدافع ارزش هاي اسلامي اند - شد.

6. تهاجم شديد و گسترده ي فرهنگي غرب عليه ارزشهاي اسلامي با استفاده از تمامي امكانات نرم افزاري و سخت افزاري , تكنولوژي هاي پيشرفته , عناصر وابسته داخلي و مطبوعات وابسته و... براي ضربه زدن به مهمترين ركن انقلاب اسلامي يعني ولايت فقيه و حوزه هاي علميه و روحانيت با ناكارآمد خواندن مديريت فقهي و فراهم آوردن موجبات بدبيني مردم نسبت به اين گروه .

7. به فرموده ي امام علي (ع ) (من

ملك استأثر) قدرت در دست هر كسي باشد مردم به طور طبيعي از آنها فاصله مي گيرند.

8. انتظارات غير واقعي و بيش از حد از روحانيت داشتن چه در حل مشكلات در زمينه هاي گوناگون , و چه در شيوه هاي سلوك فردي و اجتماعي.

9. تعميم نادرست اشكالات مشاهده شده از پاره اي عناصر به مجموعه و تمامي روحانيت چنانچه اگر شخصي از يك فردث روحاني خطايي ببيند فرياد مي زند كه كل روحانيت منحرف گشته است .

مجموعه عوامل فوق و عواملي از اين قبيل موجبات بدبيني برخي از افراد جامعه را كه داراي قوه تحليل و شناخت كامل نبوده و يا اين كه از بسياري از مشكلات مانند تبعيض , فساد, معضلات اجتماعي , بيكاري به ستوه آمده بودند را, فراهم آورد.

اما در مورد راهكارهاي حل اين معضل , هم مي توان آنها را به دو بخش تقسيم نمود:

الف . راهكارهايي كه خود سازمان روحانيت بايد انجام دهد از قبيل , دقت در گزينش ها خصوصا" افراد روحاني كه در دستگاههاي دولتي و نهادهاي حكومتي مشغول به كار هستند يا مي شوند و نظارت دقيق بر اعمال آنان و برخورد با افراد خاطي پرهيز از اختلافات جناحي و تفرقه و...

ب . اقداماتي كه در جامعه بايد انجام بگيرد مانند بالا بردن درك و شناخت مردم و شناساندن علل و عوامل مشكلات اقتصادي و اجتماعي , توطئه هاي دشمنان در تضعيف روحانيت و... از طريق ارائه برنامه هاي فرهنگي دقيق و كارشناسانه به وسيله مطبوعات و رسانه هاي ملي و... و يادآوري و تبيين دستاوردهاي با ارزش و مفيدي كه در كشور ما به

بركت رهبري روحانيت حاصل شده در مقايسه با ساير كشورهاي همسايه و زمان قبل از انقلاب .

براي آگاهي بيشتر ر.ك :

1. علي ذو علم , انقلاب و ارزشها

2. امام خميني و حكومت اسلامي , ج 8, روحانيت , اجتهاد و دولت

3. فرامرز رفيع پور, توسعه و تضاد

اينكه بعضي از ائمه جمعه و جماعت و امثالهم از اتومبيلهايي كه عرف جامعه آنها را مخصوص طبقه ثروتمند به حساب مي آورند براي تردد استفاده مي كنند، از نظر شما چگونه است؟ (البته بهانه اين گروه اين است كه امام حسين(ع)، اسبي عالي داشته اند.)

پرسش

اينكه بعضي از ائمه جمعه و جماعت و امثالهم از اتومبيلهايي كه عرف جامعه آنها را مخصوص طبقه ثروتمند به حساب مي آورند براي تردد استفاده مي كنند، از نظر شما چگونه است؟ (البته بهانه اين گروه اين است كه امام حسين(ع)، اسبي عالي داشته اند.)

پاسخ

به حمد الله اكثر امامان جمعه و جماعت انسان هائي وارسته اند و در طول سال هاي گذشته امتحانات خود را پس داده اند و از اين رو در جاي جاي كشور عزيزمان ايران مايه خير وبركت شده اند و اگر در بعضي از موارد امام جمعه يا جماعتي شأن و منزلت طلبگي را فراموش كند و از زيّ طلبگي خارج شود بايد محترمانه و دلسوزانه به او تذكر داد و برايش نامه فرستاد و اگر توجيه كرد سيره معصومان و صالحان بعدي را به رخش كشيد تا شايد اصلاح شود كه صلاح و فلاح جامعه در گرو صالح بودن عالمان دين است، و هم اكنون بياناتي از امام خميني (ره) را محضر شما تقديم مي كنم تا با دستاني پرتر با روحانيوني كه از زهد و پارسائي فاصله مي گيرند به تبادل نظر بپردازيد و چه بسا خفته اي با چنين تذكري چنان بيدار شود كه هرگز به خواب غفلت مبتلا نشود، و در نهايت به بخش دوم پرسش مي پردازم (كه اسب عالي امام حسين (ع) را بهانه قرار مي دهند.)

بيانات امام خميني (ره):

1- «من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير از همه فرزندان و عزيزان روحاني خود مي خواهم كه در زماني كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره كشور بزرگ

و تبليغ رسالت انبياء را به آنان محول فرموده است از زيّ روحاني خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شأن روحانيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي ايران است، پرهيز كنند و بر حذر باشند كه هيچ آفت و خطري براي روحانيت و براي دنيا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست كه به حمد الله روحانيت متعهد اسلام امتحان خود را داده است.»(پيام برائت به زائرين بيت الله الحرام، 6/5/66، صحيفه نور، ج20، ص130)

2- «من اكثر موفقيت هاي روحانيت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامي در ارزش عملي و زهد آنان مي دانم و امروز هم اين ارزش نه تنها نبايد به فراموشي سپرده شود كه بايد بيشتر از گذشته به آن پرداخت. هيچ چيزي به زشتي دنيا گرائي روحانيت نيست و هيچ وسيله اي هم نمي تواند بدتر از دنيا گرائي، روحانيت را آلوده كند...»(پيام امام به مناسبت سالگرد كشتار خونين در مكه، 29/4/67، صحيفه نور، ج20، ص244)

3- «اسلام باستثناء روحانيت محال است كه به حركت خودش ادامه بدهد. اينهايند كه اسلام را معرفي مي كنند و به پيش مي برند و از اول هم همينطور بوده. اگر چنانچه ما از زي متعارف روحانيت خارج بشويم و خداي نخواسته توجه به ماديات بكنيم، در صورتي كه خودمان را با اسم روحاني معرفي مي كنيم اين منتهي ممكن است بشود به اينكه روحانيت شكست بخورد.»(بيانات امام خميني (ره) در ديدار با رئيس و نمايندگان مجلس خبرگان، 25/4/64، صحيفه نور، ج 19 ص188 و 189)

4- «يكي از امور مهم

هم همين است كه روحانيون بايد ساده زندگي كنند. آن چيزي كه روحانيت را پيش برده تا حالا، و حفظ كرده است، اين است كه ساده زندگي كردند. آنهائي كه منشأ آثار بزرگي بودند - در زندگي - ساده زندگي كردند. اينهائي كه در بين مردم موجه بودند كه حرف آنها را مي شنيدند، اينها ساده زندگي مي كردند... هر چه برويد سراغ اينكه يك قدم برداريد براي اينكه خانه تان بهتر باشد، از معنويتتان به همين مقدار، از ارزشتان به همين مقدار كاسته مي شود. ارز ش انسان به خانه نيست، به اتومبيل نيست. اگر ارزش انسان به اينها بود، انبياء بايد همين كار را بكنند. انبياء سيره شان را ديديد چه جور بوده. ارزش انسان به اين نيست كه انسان يك هياهو داشته باشد، يك اتومبيل كذا داشته باشد، يك رفت و آمد زياد داشته باشد... فكر كنيد ارزش انسان را به دست بياوريد، ارزش روحانيت را از دست ندهيد.»(بيانات امام در جمع روحانيون و طلاب حوزه علميه قم و تهران و ... 16/2/64، صحيفه نور، ج 19، ص 157 و 158)

5- «آنهائي هم كه مي خواهند خودشان را حفظ كنند، بايد بدانند كه گاهي با يك اتومبيل پيكان بهتر مي توانند محفوظ باشند تا وسيله ديگر. و ائمه جعمه و جماعاتي كه اگر عادي بيرون بيايند ممكن است از بين بروند، بايد به آن مقداري حفظ كنند كه زياد نباشد... بزرگي شما آقايان به دنيا نيست، بزرگي شما به آخرت است و به اين كه پيش خدا آبرومند باشيد و اين يك مسأله مهمي است كه دخالت در حفظ جمهوري اسلامي دارد

و ما بايد خيلي مواظب باشيم، و اهل علم و دولت و دست اندركاران بيشتر بايد مواظب باشند...»(بيانات امام در ديدار با رئيس و نمايندگان مجلس خبرگان، 25/4/64، صحيفه نور، ج19، ص188 و 189)

اما اين كه مي گويند امام حسين (عليه السلام) اسبي عالي داشته است، بايد در جواب گفت كه نبايد شرايط و موقعيت هاي زماني و مكاني را ناديده گرفت و بايد پرسيد آيا امام حسين (عليه السلام) اسب عالي را براي جهاد و عاشورا مي خواست يا براي رفاه و ...؟ از طرفي آيا وظيفه ما با وظايف و مسئوليت هائي كه بر دوش امام بود يكي است؟! و بر فرض مقايسه كردن، امام را با چه شخصي از نظام جمهوري اسلامي مي توان مقايسه كرد؟ نهايت چيزي كه مي توان گفت اين است كه چون رهبر معظم انقلاب در عصر غيبت زمام امور جامعه را در دست دارند و تا ظهور حضرت حجت (عج) به سامان دادن جامعه اسلامي مي پردازند و اداره امور جامعه اسلامي بدون استفاده از امكانات آن چناني ممكن نيست بايد داراي فلان ماشين يا ... باشد نه هر امام جماعت و طلبه اي، به خصوص كه هم اكنون حركات روحانيت در زير ذره بين قرار دارد. گفتني است با اندك تأملي روشن مي شود كه سيره و روش معصومان خلاف گفتار فوق را ثابت مي كند به عنوان نمونه سيره و روش اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين است كه در زندگي روزمره خود و خانواده اش را در رديف پائين ترين طبقات مردم قرار مي داد. ابن شهر آشوب روايت كرده كه: مردي از قبيله خثعم، حسن

و حسين (عليهما السلام) را ديد كه نان و سبزي و سركه مي خورند، عرض كرد: آيا از همه خوردنيها كه در گستره زمين است اينها را مي خوريد؟! فرمودند: «از امير مؤمنان چه غافلي!»(فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع)، ترجمه علي مؤيدي، نشر معروف، ص 157).

علت استفاده از روحانيون و علماي ديني در امور سياسي كشورمان چيست؟

پرسش

علت استفاده از روحانيون و علماي ديني در امور سياسي كشورمان چيست؟

پاسخ

به كارگيري و اشتغال علماء و روحانيون در امور سياسي در دو سطح كلان و خرد قابل بررسي است:

الف) مديريت كلان نظام اسلامي و رهبري انقلاب توسط روحانيت و علماي ديني: در اين بخش اين موضوع بررسي مي شود كه چرا رهبري انقلاب و مديريت كلان نظام اسلامي بايد در دست علماي ديني باشد. ارائه پاسخي مناسب به اين موضوع نيازمند توجه به مطالب ذيل است:

شناخت جايگاه و نقش روحانيت در انقلاب اسلامي و مقايسه آن با ساير اقشار مختلف اجتماعي، همچون روشنفكران، كارگران و... ؛ اين موضوع از راه هاي متعددي قابل تبيين و بررسي است، يكي از اينها به توانايي ها و شايستگي هاي روحانيت باز مي گردد به عبارت روشن تر، پاسخ به چرايي رهبري انقلاب اسلامي توسط روحانيت، در قبل و بعد از پيروزي آن، در اين نكته نهفته است كه «روحانيت شيعه در ايران، صاحب توانايي ها و ويژگي هاي متعددي در ارتباط با انقلاب اسلامي است كه ساير طبقات فاقد آن هستند» در ادامه به توضيح مهمترين اين ويژگي ها مي پردازيم:

1- مكتبي بودن انقلاب اسلامي:

مسلما هر نهضتي نيازمند به رهبر و رهبري است. در اين جهت جاي سخن نيست، يك نهضت كه ماهيت اسلامي دارد و اهدافش همه اسلامي است، به وسيله چه كساني و چه گروهي مي تواند رهبري شود و بايد رهبري شود؟

استاد شهيد علامه مطهري، در پاسخ به اين سؤال چنين مي فرمايند: «بديهي است به وسيله افرادي كه علاوه بر شرايط عمومي رهبري، واقعا اسلام شناسي باشند و با اهداف و فلسفه

اخلاقي و اجتماعي و سياسي و معنوي اسلام كاملا آشنا باشند؛ به جهان بيني اسلام - يعني بينش و نوع ديد اسلام درباره هستي و خلقت و مبدأ و خالق هستي و جهت و ضرورت هستي و ديد و بينش اسلام درباره انسان و جامعه انساني - كاملا آگاه باشند؛ ايدئولوژي اسلام را - يعني طرح اسلام را درباره اين كه انسان چگونه بايد باشد و چگونه بايد زيست نمايد و چگونه بايد خود و جامعه خود را بسازد و چگونه به حركت خود ادامه دهد و با چه چيزها بايد نبرد كند و بستيزد و خلاصه چه راهي را انتخاب كند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زيست نمايد و... درك نمايد.

بديهي است افرادي مي توانند عهده دار چنين رهبري بشوند كه در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامي آشنايي كامل داشته باشند و از اين رو تنها روحانيت است كه مي تواند نهضت اسلامي را رهبري نمايد» (استاد مطهري و روشنفكران، انتشارات صدرا، چاپ ششم 1377، ص 84 - 83).

و در جاي ديگر در تبيين اين مسأله مي فرمايند: «ما فعلا نهضتي داريم موجود، هر نهضت اجتماعي بايد پشتوانه اي از نهضت فكري و فرهنگي داشته باشد وگرنه در دام جريان هايي قرار مي گيرد كه از سرمايه اي فرهنگي برخوردارند و جذب آنها مي شود و تغيير مسير مي دهد، چنان كه ديديم گروهي كه از سرمايه فرهنگي اسلامي بي بهره بودند، چگونه مگس وار در تار عنكبوت ديگران گرفتار آمدند (مقصود سازمان مجاهدين خلق است كه با ادعاي

روشنفكري از اسلام به ماركسيسم، تغيير ايدئولوژي داد).

و از طرف ديگر هر نهضت فرهنگي اسلامي كه بخواهد پشتوانه نهضت اجتماعي ما واقع شود بايد از متن فرهنگ كهن ما نشأت يابد و تغذيه گردد نه از فرهنگ هاي ديگر. اين كه ما از فرهنگ هاي ديگر مثلا فرهنگ ماركسيستي يا اگزيستانسياليستي و امثال اينها، قسمتهايي التقاط كنيم و روكشي از اسلام بر روي آنها بكشيم براي اين كه نهضت ما را در مسير اسلامي هدايت كند، كافي نيست. ما بايد فلسفه اخلاق، فلسفه تاريخ، فلسفه سياسي، فلسفه اقتصادي، فلسفه دين، فلسفه الهي خود اسلام را كه از متن تعليمات اسلام الهام بگيرد، تدوين كنيم و در اختيار افراد خودمان قرار دهيم» (استاد مطهري و روشنفكران).

و «... در پاسخ به اين روشنفكران محترم بايد عرض كنيم اولا اسلام در ذات خود يك «حقيقت» است نه يك «مصلحت»، يك «هدف» است نه يك «وسيله» و تنها افرادي مي توانند از اين منبع انرژي اجتماعي بهره گيري نمايند كه به اسلام به چشم «حقيقت» و «هدف» بنگرند نه به چشم «مصلحت» و «وسيله» اسلام يك ابزار نيست كه در مقتضيات قرن 16 مورد استفاده قرار گيرد و در مقتضيات قرن بيستم به تاريخ سپرده شود اسلام صراط مستقيم انسانيت است. انسان متمدن به همان اندازه به آن نيازمند است كه انسان نيمه وحشي و به انسان پيشرفته همان اندازه نجات و سعادت مي بخشد كه به اسنان ابتدايي.

آن كه به اسلام به چشم يك وسيله و يك مصلحت و بالاخره به چشم يك امر موقت مي نگرد كه در شرايط جهاني و اجتماعي خاصي فقط به كار

گرفته مي شود، اسلام را به درستي نشناخته است و با آن بيگانه است. پس بهتر آن كه آن را به همان كساني وابگذاريم كه به آن به چشم حقيقت و هدف مي نگرند نه به چشم مصلحت و وسيله، آن را مطلق مي بينند نه نسبي.

ثانيا اگر اسلام به عنوان يك وسيله و ابزار، كارآمد باشد، قطعا اسلام راستين و اسلام واقعي است نه هر چه به نام اسلام قالب زده شود. چگونه است كه بهره گيري از هر ابزار و وسيله اي، تخصص مي خواهد و بهره گيري از اين وسيله تخصص نمي خواهد؟! خيال كرده ايد هر مدعي روشنفكري كه چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف كرده است قادر خواهد بود اسلام راستين را از اسلام دروغين بازشناسد و به سود جامعه از آن استفاده نمايد!!» (همان، صص 95 - 94).

بنابراين علت انحصار نقش رهبري و هدايت انقلاب در روحانيت به ماهيت انقلاب و اسلامي بودن آن باز مي گردد.

2- تأكيد به اجتهاد و عقل گرايي و توجه به مقتضيات زمان و مكان:

تأكيد بر اجتهاد و عقل گرايي توسط روحانيت، ايدئولوژي اسلامي انقلاب را متناسب با مقتضيات زمان و مكان پيش مي برد و از آن جا كه هر نظام ايدئولوژيك بايد در حد كافي انعطاف داشته باشد تا براي بقاي خود بر تهديدات چيره شود، اين مكتب ظرفيت لازم را براي ارائه بهترين كاركردها در همه شرايط پيش آمده داراست.

مرحوم دكتر شريعتي در اين زمينه چنين مي گويد: «اجتهاد كه برجسته ترين شاخص روح علمي و بينش اعتقادي اسلام است، نه تنها موجب مي شد كه انديشه اسلامي در

قالب هاي ثابت زمان متحجر نشود و فهم مذهبي و قوانين و احكام ديني به صورت سنت هاي راكد و تعبدهاي موروثي و اعمال تكراري و بحث بي روح در نيايد، در مسير تغيير شرايط اقتصادي و اجتماعي و مرگ و زاد نيازها، مقتضيات زندگي از حركت باز نايستد و با زمان و زمينه جديد بيگانه نگردد و همواره در حركت و كمال باشد و در طي تاريخ، توسعه و تكامل و غناي بيشتر يابد...

اجتهاد به معناي كوشش آزاد و مستقل علمي است در راه شناخت متكامل و مترقي اسلام در همه ابعادش و تلقي مجدد آن در بينش متعالي و پيش رونده زمان شناس مجتهدان آگاهش و فهم معاني متعدد، متشابه و.... و بالاخره استخراج و استنباط مداوم حقايق نوين بر حسب تكامل انديشه و علوم بشري و احكام و موازين حقوقي جديد بر حسب تغيير نيازها و تحول نهادها و بناهاي اصلي و فرعي نظام هاي اجتماعي و حركت تاريخ و تكامل قطعي بشريت، بنابراين اجتهاد عامل بزرگ حركت و حيات و نوسازي هميشگي فرهنگ و روح و نظام علمي و حقوق اسلام در طي ادوار متغير و متحول زمان است» (اجتهاد و نظريه انقلاب دائمي، علي شريعتي، قم، نشر نظير، چاپ اول ، ص 15 و 9).

در هر صورت ايدئولوژي شيعه به عنوان يك نظام عقيدتي، چنان كه ادوارد شيلز در مورد مفهوم و كاركرد ايدئولوژي بيان مي كند با توجه به ويژگي هاي متعددي، روحانيت انقلابي را پر قدرت و صلاحيت دار رهبري انقلاب كرده است برخي از اين ويژگي ها عبارتند از:

صراحت تركيب مفاهيم؛ يكپارچگي دروني مفاهيم اساسي با

يكديگر و با اصولي كه از آنها استنتاج مي شود؛ درجه استواري دكترين ها؛ دامنه اجماع نظر مورد خواست پيروان؛ گستره اي كه انتظار مي رود رفتارها، گوياي اعتقادات باشند؛ درجه حساسيت در برابر عقايد بيگانگان، عمق دلبستگي احساس پيروان، قدرت همراهي با يك جنبش اجتماعي يا سازمان مشاركتي؛ همچنين طرح حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) نيز آنان را تا پايان تاريخ سرزنده و فعال نگه مي داشت (شاهرخ اخوي، ايدئولوژي و انقلاب ايران، كتاب انقلاب ايران، ايدئولوژي و نماد پردازي، گرد آورنده: باري روزن، ترجمه سياوش مديري، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1379، ص 18).

بنابراين روحانيت با تأكيد بر عنصر اجتهاد و عقل و با همراه داشتن ويژگي هاي فوق، به عنوان تنها نيرويي هستند كه مي توانند اولا ماهيت اصلي انقلاب و اسلامي بودن آن را حفظ كنند.

ثانيا با ارائه مديريتي صحيح به روز و كارآمد، جامعه را در جهت توسعه و دستيابي به كمال مادي و معنوي به پيش مي برند.

ثالثا، به علت اصالت مباني فكري و عدم وابستگي به افكار و انديشه هاي وابسته و الحادي و همچنين به دليل داشتن پشتوانه و جايگاه مستحكم مردمي، تضمين كننده اصلي، سلامت نهضت، استقلال، امنيت، وحدت و منافع ملي مي باشند و اين در حالي است كه مثلا طبقه روشنفكري دقيقا به خاطر فقدان اين ويژگي ها، عملكردهاي نامطلوبي را در قبال جامعه و حركت هاي اصيل مردمي انجام داده است، شكست جنبش مشروطه، ديكتاتوري رضا خاني، امضاي قراردادهاي ننگين استعماري و... از واقعيات مسلم تاريخي است. از اين رو به هيچ وجه توانايي و شايستگي عهده دار شدن رهبري جامعه اسلامي را

نداشته و نخواهند داشت.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- ارتجاع روشنفكري در ايران، محمد مهدي باباپورگل افشاني، انتشارات آل صمد، 1381

2- حديث پيمانه، پژوهشي در انقلاب اسلامي، حميد پارسانيا، نشر معارف، 1376

3- در خدمت و خيانت روشنفكران، جلال آل احمد

4- ماجراي غم انگيز روشن فكري در ايران، سيد يحيي يثربي، نشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر

ب) اما درباره مديريت خرد نظام و ساير قوا و يا وزارت خانه ها بايد گفت كه: در اين قبيل امور غير از مواردي كه از شرايط اشتغال و تصدي آن شرعا و قانونا «مجتهد بودن» است نظير رياست قوه قضائيه، فقهاي شوراي نگهبان، وزير اطلاعات، قضات و...، هيچ منعي براي تصدي افراد غير مجتهد و روحاني وجود ندارد. چنانكه اكثريت نمايندگان مجلس، وزراء و مسؤولين مراكز دولتي و... غير روحاني هستند و اين چيزي كه از اول تاكنون نيز نظام اسلامي بر آن تأكيد داشته و دارد و آن سپردن امور به افراد متخصص در هر زمينه اي است.

در هر صورت تصدي امور كشور براساس رعايت اصل «تخصص» است كه مديريت كلان و يا برخي مناصب خاص اقتضاي اين مي كند كه افراد مجتهد باشند و در بسياري از مشاغل و مسؤوليت هاي ديگر چنين الزامي وجود ندارد.

اين روزها در سطح دانشگاهها حرف از جنبش دانشجويي است كه به نظر مي رسد واقعا براي اصلاح اين جامعه نياز به يك جنبش و حركت است مي خواستم بدانم اين جنبش تا چه حد بايد جلو برود آيا براستي براي اصلاح جامعه نبايد حركت كرد آيا نبايد بنا به نيازهاي جامعه و جوانان ك

پرسش

اين روزها در سطح دانشگاهها حرف از جنبش دانشجويي است كه به نظر مي رسد واقعا براي اصلاح اين جامعه نياز به يك جنبش و حركت است مي خواستم بدانم اين جنبش تا چه حد بايد جلو برود آيا براستي براي اصلاح جامعه نبايد حركت كرد آيا نبايد بنا به نيازهاي جامعه و جوانان كه اكثريت جامعه را تشكيل مي دهند تغييراتي

در جامعه ايجاد كرد آيا اين تغييرات نياز به سياستي جديد ندارد كه اعمال شود چرا كه اگر همين سياست موجود كافي بود ديگر كشور اين قدر دچار مشكل نمي شد.

پاسخ

در اين كه جامعه ما مانند همه جوامع بشري نيازمند اصلاح واقعي خويش و زدودن آفات و موانع پيشرفت و كارآمدي است، شكي نيست، چنان كه مقام معظم رهبري در اهميت و ضرورت اين موضوع «اصلاحات را يك حقيقت ضروري و لازم و جزء ذات هويت انقلابي و ديني نظام ما» دانستند كه «اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت. وقتي اصلاحات نشود، برخي از نتايجي كه ما امروز با آنها دست بگريبانيم پيش مي آيد، توزيع ثروت ناعادلانه مي شود، نوكيسه گان بي رحم بر گوشه و كنار نظام اقتصادي جامعه مسلط مي شوند، فقر گسترش پيدا مي كند، زندگي سخت مي شود، از منابع كشور به درستي استفاده نمي شود، مغزها فرار مي كنند و ازمغزهايي كه مي ماند حداكثر استفاده نمي شود. وقتي كه اصلاحات باشد، اين آفت ها و اين آسيب ها و ده ها مورد از اين قبيل پيش نمي آيد» (ديدار با كارگزاران نظام، 19/4/79).

و از منظر ديني نيز جامعه اي كه به دنبال اصلاح نباشد به فساد و تباهي گرفتار مي گردد. از اين رو نظام اسلامي به خوبي به اهميت و ضرورت اصلاحات اساسي در بخش هاي مختلف جامعه واقف و بر انجام آن تأكيد دارد و مقام معظم رهبري به عنوان رهبر و سكان دار انقلاب اسلامي سه جنبش را جهت تحقق اصلاحات

واقعي و نهادينه شده در كشور نام مي برند كه عبارتند از:

1. جنبش عدالت خواهي.

2. جنبش نرم افزاري توليد علم.

3. نهضت خدمت رساني به مردم.

مسلما حركت هماهنگ و برنامه ريزي شده تمامي اركان و بخش هاي نظام در چارچوب اين سه جنبش و استراتژي كلان، مي تواند گامي اساسي و مهم در جهت تحقق اصلاحات واقعي در جامعه اسلامي بوده و در كوتاه مدت آثار و بركات ارزشمندي را در قالب تجديد حيات معنوي و مادي به جامعه عرضه كند. و در راستاي ميثاق ملي و نيازهاي عمومي - خصوصا نيازهاي قشر عظيم جوانان از قبيل، مسكن، اشتغال، ازدواج و... كه شديدا رهبر معظم انقلاب بر حل اساسي آنان تأكيد دارند - نظام را كارآمدتر و در نتيجه مقبول تر خواهد كرد و از سوي ديگر زمينه هاي تجديد حيات و بالندگي تمدن اسلامي را مهيا مي سازد.

بنابراين همانگونه كه مشاهده مي نماييد نظام اسلامي سياست هاي كلان و جهت گيري هاي اساسي خود و جامعه را براساس پيشرفت اساسي و زيربنايي جامعه در همه سطوح و عرصه هاي مختلف، تنظيم نموده و به هيچ وجه به سياست هاي موجود قانع نمي باشد.

اما نكته ديگر، نقشي است كه جنبش دانشجويي مي تواند در اين زمينه ايفا نمايد، جنبش دانشجويي همانگونه كه در مقاطع مختلف انقلاب اسلامي نشان داده است داراي توانايي و پتانسيل عظيمي است كه در صورت هدايت و جهت گيري صحيح مي تواند دستاوردهاي شگفتي را در زمينه هاي مختلف به دنبال داشته باشد. مقابله با استبداد پهلوي و مواجهه با استكبار جهاني و حضور پرشكوه و افتخارآميز در صحنه هاي دفاع مقدس

و... نمونه هايي از اين پتانسيل عظيم دانشجويان است كه در زمان حاضر نيز مي توانند با حضور فعال و مؤثر در تحقق جنبش عدالت خواهي و جنبش نرم افزاري توليد علم افتخاراتي مجدد براي جنبش دانشجويي كسب نمايند و البته دانشجويان عزيز بايد همواره از آفاتي كه اين جنبش را تهديد مي كند نظير دور شدن از آرمان هاي انقلاب و تكيه ناخودآگاه بر تأمين منافع احزاب و گروه ها به جاي كشف حقايق و كوتاهي در كسب علم و تخصص هاي مورد نياز جامعه به شدت پرهيز نمايند.

من به عنوان دانشجوي سال سوم اين سؤال برايم مطرح است كه چرا دانشجو آن طور كه بايد باشد و ديد خوبي نسبت به رهبر ،بسيج و بسيجي و آخوند ندارد با اين كه در يك كشور اسلامي زندگي مي كنيم.

پرسش

من به عنوان دانشجوي سال سوم اين سؤال برايم مطرح است كه چرا دانشجو آن طور كه بايد باشد و ديد خوبي نسبت به رهبر ،بسيج و بسيجي و آخوند ندارد با اين كه در يك كشور اسلامي زندگي مي كنيم.

پاسخ

در كليت و تعميم چنين موضوعي جاي تأمل بوده و با واقعيات جامعه دانشگاهي ما، همخواني ندارد؛ زيرا اكثريت دانشجويان آگاه و فهميم ما، واقعا به مسؤولان و نيروهاي مخلص و دلسوز انقلاب به ويژه مقام معظم رهبري و حوزه هاي علميه گرفته تا نيروهاي بسيج و نهادهاي انقلابي اعتماد داشته و از ميان نيروهاي سياسي و اجتماعي موجود بيشترين اطمينان را به آنان دارند و اين واقعيتي است كه مي توان از بسياري رفتارها و گفتارهاي دانشجويان مشاهده نمود به عنوان نمونه ابراز احساسات دانشجويان و استقبال هاي عظيمي كه در دانشگاه ها از حضور مقام معظم رهبري مي شود و همچنين جلسات صميمانه پرسش و پاسخ دانشجويان با ايشان كه حاكي از وجود نوعي علقه و رابطه مستحكم بين دانشجويان با مقام رهبري است و همچنين مراجعات گسترده دانشجويان به روحانيون دانشگاه ها و در ميان گذاشتن خصوصي ترين مسائل خود با آنان، حاكي از گرايشات و اطمينان و اعتقاد دروني آنان به سلامت و وثاقت افراد و نهادهاي مذكور مي باشد. البته اين واقعيات به هيچ وجه به معناي عدم انتقاد و يا برخي گرايش هاي منفي در ميان دانشجويان نسبت به عملكردها و يا گفتارهاي اين عناصر نمي باشد، زيرا:

اولا؛ يكي از مهمترين خصوصيات و ويژگي هاي دانشجويان، آرمانخواهي، عدالت خواهي و تغيير وضع موجود مي باشد اين ويژگي سبب

شده تا هميشه دانشجويان ديدي نقادانه و با حساسيت زياد به مسائل و موضوعات كشور و جامعه نگريسته و ضمن مقايسه وضعيت موجود با آرمان ها و اهداف والاي انقلاب اسلامي، عملكردهاي بانيان انقلاب و عناصر وابسته به آن را با ديدي نقادانه مورد نقد و بررسي قرار دهد.

ثانيا؛ بايد چند موضوع مهم را در نظر گرفت:

1. عملكرد و رفتار تعداد محدودي از افراد روحاني و غير روحاني كه در دستگاه ها و نهادهاي دولتي و حكومتي اشتغال دارند موجب پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل از ديدگاه توده مردم گشته و اين امر موجبات بدبيني به تمامي روحانيت و نهادهاي انقلابي را فراهم آورده است . مردم انتظار دارند كه نه تنها در رده هاي سطح اول مسؤولان نظام , بلكه در ساير رده ها نيز شاهد صداقت , درست كاري , امانت داري , گرايش به خدمت به مردم , بي توجهي به تجملات و زخارف دنيا و... باشند; ولي رفتار عده انگشت شماري از آنان موجب بدگماني و بدبيني اقشاري از مردم نسبت به روحانيت و نهادهاي انقلابي شده است .

2. برخي افراط و تفريط, رفتارها و برخوردهاي ناصحيح در بيان احكام شرع و... موجبات بدبيني عده اي از افراد را فراهم آورده است .

3. اختلافات جناحي و سليقه اي در مسائل اقتصادي , سياسي , اجتماعي و... باعث افت جايگاه و منزلت روحانيت و نهادهاي انقلابي در ديدگاه مردم شده است .

4. از ديگر علل آن , حل نشدن برخي از مشكلات و معضلات , عدم اجراي ارزش هاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي

, مبارزه با مظاهر فساد و...) و تحليل نادرست مردم (يعني مشكلات را همواره از چشم روحانيت ديدن ) است .

5. تغيير ارزشهاي جامعه يكي ديگر از عوامل روز اين مشكل است . گفتني است پس از پايان جنگ و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه موجب بروز تضادها و تغيير ارزشهاي جامعه به سوي ارزش هاي مادي , تجمل پرستي , مدرك گرايي و... شد.

نتيجه طبيعي آن تغيير ديدگاه جامعه نسبت به روحانيان كه مدافع ارزش هاي اسلامي اند - شد.

6. تهاجم شديد و گسترده فرهنگي غرب عليه ارزشهاي اسلامي با استفاده از تمامي امكانات نرم افزاري و سخت افزاري , تكنولوژي هاي پيشرفته , عناصر وابسته داخلي و مطبوعات وابسته و... براي ضربه زدن به مهمترين ركن انقلاب اسلامي يعني ولايت فقيه و حوزه هاي علميه و روحانيت با ناكارآمد خواندن مديريت فقهي و فراهم آوردن موجبات بدبيني مردم نسبت به اين گروه ها.

7. به فرموده امام علي (ع ) (من ملك استائثر) قدرت در دست هر كسي باشد مردم به طور طبيعي از آنها فاصله مي گيرند.

8. انتظارات غير واقعي و بيش از حد از روحانيت و نهادهاي انقلابي داشتن چه در حل مشكلات در زمينه هاي گوناگون , و چه در شيوه هاي سلوك فردي و اجتماعي .

9. تعميم نادرست اشكالات مشاهده شده از پاره اي عناصر به مجموعه و تمامي روحانيت چنانچه اگر شخصي از يك فردروحاني خطايي ببيند فرياد مي زند كه كل روحانيت منحرف گشته است .

مجموعه عوامل فوق و عواملي از اين قبيل موجبات بدبيني برخي

از افراد جامعه را كه داراي قوه تحليل و شناخت كامل نبوده و يا اين كه از بسياري از مشكلات مانند تبعيض , فساد, معضلات اجتماعي , بيكاري به ستوه آمده بودند را, فراهم آورد. اما در مورد راهكارهاي حل اين معضل , هم مي توان آنها را به دو بخش تقسيم نمود:

الف . راهكارهايي كه خود سازمان روحانيت و نهادهاي انقلابي بايد انجام دهد از قبيل , دقت در گزينش ها خصوصا" افراد روحاني كه در دستگاههاي دولتي و نهادهاي حكومتي مشغول به كار هستند يا مي شوند و نظارت دقيق بر اعمال آنان و برخورد با افراد خاطي پرهيز از اختلافات جناحي و تفرقه و...

ب . اقداماتي كه در جامعه بايد انجام بگيرد مانند بالا بردن درك و شناخت مردم و شناساندن علل و عوامل مشكلات اقتصادي و اجتماعي , توطئه هاي دشمنان در تضعيف روحانيت و... از طريق ارائه برنامه هاي فرهنگي دقيق و كارشناسانه به وسيله مطبوعات و رسانه هاي ملي و... و يادآوري و تبيين دستاوردهاي با ارزش و مفيدي كه در كشور ما به بركت رهبري روحانيت حاصل شده در مقايسه با ساير كشورهاي همسايه و زمان قبل از انقلاب .

براي آگاهي بيشتر ر.ك :

1. علي ذو علم , انقلاب و ارزشها

2. امام خميني و حكومت اسلامي , ج 8, روحانيت , اجتهاد و دولت

3. فرامرز رفيع پور, توسعه و تضاد

How does a leader that has "Velayah" (for example Hazrate Mohammad or Hazrate Ali) deal with women who are equally active in Islam with men in the roles of leadership in the society so as they keep the "Velayah" but also do not enter stages of intimacy th

پرسش

How does a leader that has "Velayah" (for example Hazrate Mohammad or Hazrate Ali) deal with women who are equally active in Islam with men in the roles of leadership in the society so as they

keep the "Velayah" but also do not enter stages of intimacy that is not appropriate in Islam?رهبري كه ولايت دارد، در جامعه با زناني كه در اسلام پابپاي مردان در كاركردهاي رهبري فعاليت دارند چگونه برخورد مي كند تا آنان هم ولايت را حفظ كنند و هم از آن گونه ارتباط و آميختگي كه از نظر اسلام مناسب نيست جلوگيري به عمل آيد (جمع بين مشاركت در سطوح عالي رهبري زنان و هنجارهاي ارتباط زن و مرد)

پاسخ

اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطابهاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است. و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكر أو انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه»، (سوره غافر، آيه 40) وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»، (سوره نحل، آيه 97) مي گويد: هر كدام از زن و مرد مي توانند به دنبال انجام برنامه هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.

براي آگاهي بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهري، به خصوص بخش هاي پنجم، ششم و هفتم

را توصيه مي كنيم.

امامت: امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه؛ و نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفر(ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده است. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، ج 16، ص 252).

آنچه در تاريخ ديده مي شود اين است كه «زن» امام ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اين كه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(س) كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.

اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهي لازم است.

هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو، ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن

قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اين كه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد.

بنابراين حضور زن در عرصه هاي مختلف اجتماعي به خصوص جهت تولي امور زنان جامعه و حل مشكلات و رفع نيازهاي آنها نه تنها شايسته بلكه گاهي بايسته است. چنان كه حضرت فاطمه وحضرت زينب(س) دوشادوش مقام ولايت عصر خود حضور داشتند. تنها بايد از نقض حريم ها و آميختگي غيرضروري در روابط زن و مرد دوري كرد.

بسمه تعالي از سال 1376 به بعد شاهد جريانهايي تحت عنوان اصلاحات و آزادي در كشور بوده ايم .اما متاسفانه رعايت شعاير ديني در جامعه و دانشگاهها نسبتآ كم شده است . مخصوصآ لباس و پوشش خواهران و برادران دانشجو مناسب يك جامعه اسلامي نيست. در بخشهاي ديگر نيز تفاوت

پرسش

بسمه تعالي از سال 1376 به بعد شاهد جريانهايي تحت عنوان اصلاحات و آزادي در كشور بوده ايم .اما متاسفانه رعايت شعاير ديني در جامعه و دانشگاهها نسبتآ كم شده است . مخصوصآ لباس و پوشش خواهران و برادران دانشجو مناسب يك جامعه

اسلامي نيست. در بخشهاي ديگر نيز تفاوتهاي كلي نسبت به گذشته ملاحظه مي شود ( مخصوصآ در كار وزارت ارشاد) . حال سوال اينجاست كه با توجه به اينكه در راس نظام فقيه جامع الشرايط قرار گرفته آيا اين آزادي هايي كه بعد از انتخاب آقاي خاتمي در جامعه رواج پيدا كرد لازم بود كه ايجاد شود؟ يعني ايا بنا به مقتضيات زمان و براي حفظ اصل اسلام . فقيه در راس حكومت فعلآ صلاح ديده اند كه روي بعضي مسايل پافشاري نشود؟ و يا وضع موجود به دليل ديگري مثلآ تهاجم فرهنگي غرب ايجاد شده است؟ با تشكر

پاسخ

حكومت ديني بر خلاف ساير نظامهاي سياسي موجود -كه بينش و روش مادي و ماكياوليستي مبتني اند- به هيچ وجه در صدد بهره برداري ابزاري از دين جهت دستيابي به اهداف خود نمي باشد، بلكه بر عكس تنها هدف آن پياده نمودن آموزه ها و ارزش هاي ديني در سطوح و ابعاد مختلف جامعه بشري مي باشد كه در اين صورت تكامل مادي و معنوي بشري و سعادت دنيا و آخرت آن تأمين خواهد شد.

اصولا نظامهاي سكولار با عقيده به واقع گرايي سياسي حاضرند تمامي ارزشهاي اخلاقي، ديني و ... را به خاطر دست يابي به منافع خود كنار بگذارند. اما اين رويكرد در نظام اسلامي مورد پذيرش نيست. زيرا نظام اسلامي و تفكر ديني، به هيچ وجه واقعيات انسان و جهان را در ماديات محدود و منحصر نمي بيند بلكه با بينش دقيق و كلان، به انسان و واقعيات جهان هستي نگريسته و واقعيات، مصالح و اهدافي فراتر از ماديات براي بشر ترسيم مي نمايد،

از اين رو عدول از ارزش ها و موازين اسلامي كه با واقعيات حقيقي جهان و انسان مرتبط است نمي تواند در فرايند و عملكرد حكومت ديني پذيرفته شود.

اكنون با توجه به مقدمه فوق درباره وضعيت مذكور در سؤال گفتني است:

اولا: در شكل گيري و تداوم اين وضعيت عوامل مختلفي مؤثر بودند؛ نظير ، تهاجم فرهنگي غرب، برخي جريانات فكري و سياسي داخلي، نهادينه نشدن فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در سطوح مختلف جامعه و ...

بر اين اساس نمي توان اين وضعيت را تنها به يك عامل نسبت داد، هر چند نيز نمي توان نقش آن را انكار نمود. به عنوان نمونه در شرايط تهاجم همه جانبه فرهنگي غرب بر عليه ارزشهاي مذهبي و فرهنگ اسلامي همسو شدن برخي دستگاهها و مسؤولين فرهنگي با برنامه هاي دشمنان به عنوان عامل بسيار مؤثر و شتاب زا بود كه متأسفانه توانست خساراتي عظيم به فرهنگ جامعه ديني ما وارد نمايد.

ثانيا: نظام اسلامي ما به هيچ وجه در مقابل اين شبيخون فرهنگي و جريانات داخلي كوتاه نيامد، و هيچ گونه مدارا و مماشاتي با آن نكرد. كافي است شما به هشدارهاي مكرر و متعدد مقام معظم رهبري، حوزه هاي علميه، مراجع تقليد و ... به مسؤولين فرهنگي وقت، نگاهي بيندازيد. (ر.ك: آزادي يا توطئه، جمعي از فضلاء و روحانيون حوزه علميه قم، انتشارات اسلامي و تحصن چرا و چگونه، حميد رسايي، انتشارات اسلامي) و به دنبال اين هشدارها، تذكرات ، تحصن ها و راهپيمايي هاي گسترده مردمي بود كه وزير وقت فرهنگ و ارشاد، مجبور به استعفا شد. و قوه قضائيه نيز برخوردهاي مؤثري با مراكز و مطبوعات وابسته

به بيگانگان به عمل آورد. هر چند كه علاوه بر اين تكيه بر راهكارهاي فرهنگي و فكري در برخورد با اين جريان، نيز حائز اهميت است كه به شدت از سوي انديشمندان و دلسوزان نظام تعقيب مي شود.

ثالثا: هر چند مقتضيات زمان در اجتهاد و نوآوري ديني پيرامون مسائل و موضوعات و تشخيص مصالح و احكام حكومتي تأثير دارد، ولي هيچ كدام از اينها باعث ناديده گرفتن ارزشهاي اسلامي نمي شود زيرا در غير اين صورت فلسفه تشكيل حكومت ديني زير سؤال مي رود. بله در برخي مواقع به خاطر دست يابي به مصالح مهمتر نظير حفظ اساس نظام اسلاميبه صورت موقت، در برخي احكام آنهم در چارچوب شرايط و موازين خاص، ولي فقيه مي تواند اعمال نظر نمايد. (ر.ك: تشخيص مصلحت نظام، محمد جواد ارسطا، كانون انديشه جوان)

اما همچنان كه گذشت اين مورد، از آن موارد نبوده زيرا نظام اسلامي به شدت در مقابل اين جريان منحط ايستادگي و مقابله نمود. و راهكار مقابله با آن نيز بيشتر بايد فرهنگي آنهم توسط متوليان و دستگاه هاي مربوطه باشد.

چه نوع وحدتي مطلوب است؟ وحدت شيعه و سني؟ يا وحدت خودي و غير خودي؟ مخالف ولايت فقيه و موافق ولايت فقيه براي تمدن سازي اسلامي....منظور مقام معظم رهبري از عنوان كردن خطر تفرقه چيست؟

پرسش

چه نوع وحدتي مطلوب است؟ وحدت شيعه و سني؟ يا وحدت خودي و غير خودي؟ مخالف ولايت فقيه و موافق ولايت فقيه براي تمدن سازي اسلامي....منظور مقام معظم رهبري از عنوان كردن خطر تفرقه چيست؟

پاسخ

به طور كلي مي توان نظريات مختلف پيرامون وحدت را به سه گونه: ايدئولوژيك، استراتژيك و تاكتيكي تقسيم كرد. (ر.ك: انديشه هاي فقهي _ سياسي امام خميني(ره)، كاظم قاضي زاده، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1377، ص 446). از سوي ديگر سطوح ايجاد وحدت مي تواند متفاوت باشد، داخل (بين تشكل هاي سياسي، اجتماعي ، فرهنگي و يا بين مذاهب و...) و يا بين المللي (بين دولتها ، يا ملتها و ...) از اين رو جهت تبيين مفهوم وحدت مورد نظر از ديدگاه نظام اسلامي ايران توضيحاتي را بيان مي نماييم:

1. وحدت ايدئولوژيك:

اين وحدت به اتفاق نظر در همه عقايد مسلكي و انديشه ها و رفتارها تعريف مي شود، عموما رژيم هاي مرامي (مانند كمونيسم، فاشيسم) داراي چنين عقيده اي در مورد وحدت هستند. به اين معنا كه افرادي كه چنين نظامي به معناي دعوت به پذيرش مرام و آيين مشخص است و تمام فعاليت ها و فعل و انفعالات اجتماعي و فردي بايد تابع اراده مطلق حكومت باشد.

2. وحدت استراتژيك

پايه اين وحدت بر وحدت عقيده و ايدئولوژي نيست، بلكه بيشتر از وحدت عقيده، به وحدت عملكرد و روش نظر دارد؛ استراتژي يك نظام خط و مش اصولي و ثابت و دراز مدت آن را ترسيم مي كند و وحدتي اين گونه به معناي هماهنگي عملي _گرچه با عقايد در فروع نه اصول_ در سير به سوي اهداف دراز مدت

است. در اين نوع وحدت، مرام نقش اساسي ندارد، اما نقش درجه دوم براي مرام و مكتب ممتنع نيست.

3. وحدت تاكتيكي

اين نوع وحدت تنها به عنوان يك تاكتيك و راه حل موقت و كوتاه مدت مورد توجه قرار مي گيرد. در عرصه مبارزه كساني كه داراي دشمن مشترك اند، مادامي كه آن دشمن مشترك نابود نشده است با وحدت و هماهنگي بر ضد آن تلاش مي كنند، اما به محض نابودي آن مشترك چه بسا، گروه هاي متحد ديروز گروههاي متخاصم امروز شوند و در برابر يكديگر دست به سلاح ببرند.

وحدت تاكتيكي، وحدتي كوتاه مدت و در شرايط خاص و اصولا با هر نوع تفكر و عقيده اي سازگار است، و چيزي جز وحدت عملي در شرايط خاص را نمي پذيرد.

اكنون بايد ديد كه وحدت مورد نظر رهبران نظام كدام يك از اقسام فوق مي باشد:

از سويي نظام اسلامي ما يك نظام مكتبي و مبتني بر اصول و مباني دين مقدس اسلام، احكام و ارزش هاي آن مي باشد؛ اما نكته مهم و قابل توجه اين است كه نظام اسلامي ما بر خلاف نظام هايي نظير كمونيسم، به هيچ وجه درصدد تحميل عقيده و مباني مكتبي خود به افراد جامعه براي دستيابي به وحدت نيست، زيرا اصولا نمي توان عقايد مختلف را با اجبار و بخشنامه به مسير واحد كشاند، به فرموده قرآن كريم «لا اكراه في الدين» (سوره بقره، آيه 256) علامه طباطبايي در تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد:

«در اين كلام نفي دين اجباري وجود دارد، چرا ه دين كه سلسه اي از معارف علمي است و به دنبال آن نيز اعمالي وجود

دارد، در مجموع اعتقادات است، كه اعتقاد و ايمان از امور قلبيه است و اجبار و اكراه در امور قلبيه راهي ندارد، اكراه تنها در اعمال ظاهري و افعال و حركات بدني و مادي اثر مي كند». (الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 343_341)

مهمترين كاركرد و وظيفه نظام اسلامي فراهم آوردن زمينه ها و محيط و شرايط مناسب و مساعد براي رشد و شكوفايي عقول و خرد انسان ها و پذيرش حقايق دين همراه با انتخاب آزاد و اختيار افراد جامعه مي باشد.

حتي نظام اسلامي بر خلاف نظام هاي كمونيستي، فاشيستي و ... كه براي ايجاد وحدت، مرام تك حزبي را در جامعه خود اعمال مي كنند، به هيچ وجه در صدد تحميل يك نظر يا عقيده سياسي نبوده، از يان رو تكثر سياسي و تشكيل جناح ها، احزاب و تشكل هاي سياسي مختلف را در چارچوب اصول و موازين قانون اساسي و مباني دين پذيرفته و اعمال مي نمايد. به عنوان نمونه حضرت امام(ره) به قبول اختلافات در نظريات و عقايد سياسي و فروعات ايدئولوژي اعتقاد داشتند و در كلامي مي فرمايند:

«كتب فقهاي بزرگ اسلام پر است از اختلاف نظرها و سليقه ها و برداشت ها در زمينه هاي مختلف نظامي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، عبادي و ...» (صحينه نور، ج 21، ص 46 و 47)

بنابراين وحدت ايدئولوژيك، نمي تواند منظور اساسي از طرح مسأله وحدت توسط مسؤولين نظام اسلامي باشد. وحدت تاكتيكي هم همينگونه، زيرا وحدت مطلوب نظام اسلامي نه تنها وحدت موقت، بلكه وحدتي عميق و طولاني مدت است كه با ايجاد انسجام، وفاق و همدلي لازم، زمينه هاي پيشرفت همه جانبه

در ابعاد مختلف و در رويارويي بامشكلات و موانع را بوجود آورد. مهمتر از آن اينكه ايجاد وحدت في نفسه يك ارزش اسلامي و يكي از وظايف مهم مسلمانان است: «واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقرا» (سوره آل عمران، آيه 103) همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و متفرق نشويد.

آن نوع وحدت مطلوب از ديدگاه نظام اسلامي «وحدت استراتژيك» مي باشد (نه وحدت ايدئولوژيك و تاكتيكي). به عنوان نمونه حضرت امام(ره) در وحدت با اهل سنت چيزي جز وحدت «روش» و «عمل» و اتحاد بلند مدت و با تكيه بر عقايد «مشترك» ... و نه همه عقايد را، مد نظر نداشتند. در پيامي كه از حضرت امام(ره) به عنوان «رهنمودهايي در تحكيم برادري» نام گرفت، آمده است: «مهم شناخت درست حكومت و جامعه است، كه بر اساس آن نظام اسلامي تواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت «رويه» و «عمل» ضروري است». (صحيفه نور، ج 19، ص 104)

البته وحدت مطلوب تنها آن نيست كه در عمل وحدت روش باشد و مخالفت هاي عملي در جامعه محقق نشود، بلكه در عقيده نيز به نحوي اشتراك و هماهنگي لازم است، به عنوان مثال اگر دو گروه سياسي در جامعه اسلامي وجود داشته باشند كه يكي اصولا عقيده ديني نداشته و ملحد باشد و گروه ديگر مسلمان و موحد، وحدت اهداف مبارزاتي و وحدت عملي آنها را متحد واقعي نمي كند و اصولا بين اين دو وحدت واقعي معنا ندارد و اگر وحدتي هم باشد، غالبا تاكتيكي است و تحقق وحدت استراتژيك دور از واقعيت است. حضرت امام(ره) به همين دليل هرگز به كساني كه عقيده ضد

ديني داشتند و رسما «كمونيست» بودند دست برادري نمي دادند و آنان را همراهان مبارزاتي خود قلمداد نمي كردند. (انديشه هاي فقهي _ سياسي امام خميني(ره)، همان، ص 251)

چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از ايشان سؤال مي شود كه آيا شما علاقه اي يا اهميتي به همكاري با عناصر ماركسيستي مي دهيد؟ ....

جواب: هدفهاي ما با هدفهاي آنها مختلف است، ما متكي بر اسلام هستيم و بر توحيد و آنها مخالف با هر دو آن هستند، احكام ما احكام اسلام است و آنها اسلام را نمي پذيرند و لذا ما با آنها نه تنها علاقه مند نيستيم كه همكاري كنيم، كه همكاري نداريم و نخواهيم داشت...» (صحيفه نور، ج 4، ص 37)

به عبارت ديگر؛ لازمه وحدت و همبستگي اجتماعي و سياسي، حداقل اتحاد در «عقيده توحيدي» و اهداف «اسلامي» است. به فرموده قرآن كريم:

«قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربا من دون الله فان تولوا فقالوا اشهدوا بأنا مسلمون» (سوره آل عمران، ايه 64)

آيه شريفه فوق و بسياري از آيات قرآن، همگي نشان دهنده آن است كه مرز اتحاد «توحيد» است و از اين رو، مشركان و كافران و منافقيني كه بر محور غيرتوحيد حركت مي كنند، در وحدت ديني پذيرفته نخواهند شد.

اكنون با توجه به مطالب فوق به عنوان نتيجه در خصوص سؤال بايد گفت: كه وحدت چه در سطح داخلي و بين تشكلهاي سياسي و يا دو قشر حوزه و دانشگاه و ...، و چه در سطح بين المللي و ميان دولت

ها و ملت هاي مسلمان تنها در چارچوب «عقيده توحيدي» و «اهداف اسلامي» _كه البته اين دو ركن حتما بايد در عملكردها و روش ها محوريت داشته باشد_ امكان پذير خواهد بود. و تمدن سازي اسلامي هم بر پايه همين نوع وحدت تشكيل و تداوم خواهد يافت، و الا به انحراف، ناكارآمدي و انحطاط خواهد انجاميد.

بنابراين وحدت خودي و غيرخودي و سازش و اتحاد با دشمنان و مخالفين داخلي و خارجي ولي فقيه و نظام اسلامي در هر سطحي كه باشند، معنا نداشته و امكان پذير نيست.

با سلام و عرض خسته نباشيد اينجانب دانشجو دوره كارشناسي مي باشم لطفا آرمان گرايي دانشجويي را تعريف كرده و مصاديق آن را ذكر فرماييد. آيا قانون گرايي نيز جزو آرمان دانشجويي است. حد يقف آرمان گرايي در مقام عمل كجاست? آيا اگر جنبش دانشجويي به اين نتيجه برسد كه

پرسش

با سلام و عرض خسته نباشيد اينجانب دانشجو دوره كارشناسي مي باشم لطفا آرمان گرايي دانشجويي را تعريف كرده و مصاديق آن را ذكر فرماييد. آيا قانون گرايي نيز جزو آرمان دانشجويي است. حد يقف آرمان گرايي در مقام عمل كجاست? آيا اگر جنبش دانشجويي به اين نتيجه برسد كه از ديوار سفارت انگليس بالا برود مي تواند انجام دهد. در تسخير لانه جاسوسي عملي خلاف قانون صورت گرفت اما مورد تاييد امام(ره) قرار گرفت . معمولا مسائلي پيش مي آيد كه لازم است جنبش دانشجويي پيش از موضع گيري رهبري اقدام عملي انجام دهد و طبيعتا گاها بر خلاف قانون .آيا قانون گرايي با آرمان گرايي در تضاد نيست. ما گروهي هستيم كه در تفكر اين هستيم كه سفارت انگليس نبايد باشد. به كوتاهي دولت در عدم برخورد اقتدار گرايانه در مسائل مختلف داخلي و خارجي انتقاد داريم و ممكن است بر عليه دولت هم اقدام كنيم. با دليل تاريخي شهيد علم اهدي كه بر خلاف دستور بني صدر به پيش روي پرداخت و مورد تاييد مقم

ولايت قرار گرفت. آيا كار شهيد علم الهدي اشتباه بود؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت مي باشد:

1. آرمان گرايي يكي از ويژگي هاي اساسي جنبش دانشجويي است و منظور از آن تلاش و اهتمام دانشجو براي دستيابي و تحقق غايات و اهدافي است كه در عرصه هاي مختلف سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و ... براي جامعه و نظام سياسي خود مطلوب و لازم مي داند.

مفاهيمي همانند تحقق نظام و جامعه اي با معيارهاي اسلامي، برابري، آزادي، استقلال، عدالت خواهي، تكريم انسانيت، قانون گرايي، مبارزه با استبداد و استكبار و ...، از آرمان هاي جنبش دانشجويي به شمار مي روند.

2. مسلما شرط اساسي تداوم انقلاب اسلامي در اينست كه همچنان در جهت تداوم آرمان ها، باورها و ارزش هاي خود گام بردارد. البته اين به معناي عدم توجه به واقعيت ها نيست، بلكه منظور «آرمان گرايي واقع بينانه» است. يعني در عين حفظ آرمان ها و تلاش براي تحقق آنها، به واقعيت هاي موجود و تلاش براي عملياتي كردن آن توجه شود.

چنانكه مقام معظم رهبري مي فرمايد: «دنبال آرمان هاي حقيقي در قالب و لباس عمل آن بگرديد، نه بايد دنبال ايده آل هايي بود كه عمل و اجرايي نيستند، نه بايد به كم قانع شد و از آن آرمان ها دور ماند» (ديدار با نمايندگان، 27/3/83)

تحقق آرمان ها نيازمند مرحله بندي و استراتژي پردازي است و بايد توانايي ها و ظرفيت ها، مد نظر قرار گيرند و از عنصر عقلانيت نيز استفاده كامل بشود. بر اين اساس آرمان گرايي واقع بينانه ضمن اينكه با واقع گرايي كه به معناي

تسليم شدن در برابر واقعيت هاست تفاوت اساسي دارد. (محمدرضا دهشيري، امت سازي در پروژه انقلاب، ماهنامه زمانه، شماره 17، بهمن 1382) اما خود نيز به يكسري حدود از جمله لحاظ واقعيت ها،توانايي ها و ظرفيت ها، عقلانيت و ... پاي بند است.

جنبش دانشجويي سعي مي نمايد ضمن اهتمام شديد به آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي، واقعيات موجود و مصالح نظام اسلامي را به دشت نصب العين خود قرار داده و ضمن احترام به قانون، از هر گونه افراط و تفريطي خودداري مي كند.

3. تسخير سفارت آمريكا (لانه جاسوسي) توسط دانشجويان پيرو خط امام(ره) در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، در شرايطي كاملا متفاوت با زمان فعلي بود، زيرا در آن زمان شرايط اقنلابي بر كشور حاكم بود كه اين از ديدگاه بين المللي و افكار عمومي جهان تا حدودي قابل پذيرش است و اصولا در آن شرايط در برخي اقدامات بايد از شيوه هاي اقنلابي استفاده مي شد اما در زمان فعلي با توجه به استحكام و نهادينه گي نظام اسلامي، در موارد لزوم مي توان از شيوه هاي قانوني براي حفظ استقلال، منافع و آرمان هاي انقلاب اسلامي، استفاده نمود و از تحميل هزينه هاي غيرلازم و سوء استفاده دشمنان جلوگيري نمود.

مقام معظم رهبري به كرات نسبت به هر گونه خودسرانه و خارج از چارچوب قوانين و مقررات هشدار داده اند و مي فرمايند:

«بعضي ها گفته اند كه ما اقدام مي كنيم، مجازات مي كنيم؛ ابدا در نظام اسلامي، اين كار به مسؤولان مربوط است ... اگر كسي احساساتي هم دارد، آن احساسات پيش خداي متعال قطعا اجر خواهد داشت؛ اما اگر عمل و

اقدامي بر خلاف موازين باشد _از آحاد مردم_ يقيقنا پيش خدا هم اجري ندارد. من حالا كه نهي كردم، غير از حرمت قانون، حرمت شرعي هم پيدا كرد. مراقب باشيد ... كسي حق ندارد كه يك وقت كار نسنجيده اي انجام بدهد». (روزنامه جمهوري اسلامي، 10 مهر 78، ص 13)

و در جاي ديگر توصيه مي كنند: «... نيرويتان را براي آن روزي كه كشور به آن نيازمند است، براي آن روزي كه نيروي جوان و مؤمن و حزب اللهي بايد در مقابله با دشمن بايستد، حفظ كنيد» (همان، 22 تير، 78، ص 2)

4. مسلما در برخي عرصه ها دست ملت ها بازتر از دولت ها بوده و از محدوديت هاي كمتري برخوردارند. و به علاوه جنبش دانشجويي ضمن احترام به قوانين و مقررات با حضور پرشور و گسترده خويش مي تواند در جهت دهي ها و تصميم گيري هاي داخلي و خارجي مسؤولين و دستگاه هاي دولتي بسيار موثر باشد. تشكيل و برپايي راهپيمايي هاي گسترده و قانوني، انتشار ديدگاه ها و تبيين اهداف شوم آمريكا و انگليس در منطقه و در قبال جهان اسلام، نصب اعلاميه هاي شديد اللحن در مقابله با استكبار جهاني در برد دانشگاه ها و رسانه ها و ... برخي از راهكارهاي مطلوب در اين زمينه است.

در پايان گفتني است امروزه اقدامات تبليغاتي افكار عمومي را بيشتر به خود جلب كند و در كشورهاي ديگر كه نيروهاي دشمن حضور فيزيكي دارند اقدامات قلاب سنگي در برابر تجهيزات نظامي دشمنان همراه با حضور مردمي، كاربرد بيشتري دارد.

چرا روز 16 شانزده آذر روز دانشجو ناميده شده ؟

پرسش

چرا روز 16 شانزده آذر روز دانشجو ناميده شده ؟

پاسخ

روز 16 آذر به مناسبت شهادت سه دانشجوي دانشكده فني دانشگاه تهران به دست مزدوران رژيم شاه، روز دانشجو ناميده شده است. اين دانشجويان به همراه جمعي از دانشجويان ديگر دانشگاه تهران، در اعتراض به ورود «نيكسون» (معاون رئيس جمهور آمريكا) دست به تظاهرات زده بودند كه به وسيله مأموران شاه در صحن دانشگاه به شهادت رسيدند. اسامي آنها شهيد قندچي، بزرگ نيا و شريعت رضوي مي باشد.

طلبه و دانشجو در چه سطحي با هم مي توانند قرار بگيرند و در پيشبرد علمي كشور نقش ايفا كنند؟

پرسش

طلبه و دانشجو در چه سطحي با هم مي توانند قرار بگيرند و در پيشبرد علمي كشور نقش ايفا كنند؟

پاسخ

در زمينه چگونگي ارتباط بين اين دو قشر بسيار مهم و مؤثر در ابعاد مختلف كشور و ايجاد وحدت بين حوزه ودانشگاه طرح ها و نظريات مختلفي ارائه شده است ولي همه آنها در اين نكته هم عقيده اند كه هرگونه پيشرفتودستيابي به توسعه همه جانبه مستلزم ارتباط بين اين دو قشر و استفاده از نظرات و ديدگاه هاي آنان مي باشد.

اما در مورد چگونگي و نحوه ارتباط بين طلبه و دانشجو و دستيابي به وحدت، اجراي اقدامات ذيل لازممي نمايد:

1- بررسي دو سيستم: تحقيق و پژوهش در نظام آموزشي و اجرايي حوزه و دانشگاه، گام اوليه و ابتدايي آرمانوحدت است. بايد در ابتدا سيستم هر دو نهاد، به درستي تحليل و تنقيح شود، اجزاء ماهيت هر يك، مشخص وعوارضي ناپايدار و قابل تفكيك، تبيين گردد تا سپس با در نظر گرفتن اين موارد، به ارائه راه حل هاي مناسبپرداخت.

2- تبادل معلومات: علوم حوزه اي و دانش هاي دانشگاهي، با مطالب و اصطلاحاتي آميخته است كه حتي دربخش هاي مشترك و يا مشابه براي دانش پژوهان رشته ديگر، آگاهي از آن مفاهيم به دشواري ميسر است. ازاين روارتباط مداوم فرهنگي، بين اين دو محفل علمي، ضروري است و ثقل اين حركت را، دانشجويان و طلاب بر عهدهدارند.

3- انتقال شيوه ها: حوزه و دانشگاه از شيوه هاي اختصاصي استفاده مي كنند كه براي نهاد ديگر، قابل استفاده استو يا مي توان با تغييرات مختصري از آن بهره برداري كرد. انتقال هشيارانه و آگاهانه اين شيوه ها، گام مؤثري در راه تكاملعلمي است. اگر رابطه فرهنگي دو نهاد، در سطح انتقال معلومات بسنده شود،

هيچ گاه استغناء فكري در اين دو محفلپديد نمي آيد. ضروري ترين و اساسي ترين راه، انتقال و مبادله شيوه ها و متدهاي علمي است (در بخش هاي مختلفتحصيل، تدريس، تحقيق و...).

4- براي استفاده موثر از اين دو قشر در جهت پيشبرد علمي كشور و دست يابي به توسعه برقراري ارتباط سياسيبين اين دو قشر لازم مي باشد. مشاركت سياسي دو نهاد را بايستي جدي گرفت. بايد به حضور فعالانه دانشگاهيان، بهويژه دانشجويان، در مسائل حساس كشور چون انتخابات و... بها داد و از آنان در طرح و اجراي مسائل سياسي كمكگرفت و در شيوه سياست خارجي و برنامه ريزي داخلي و... از اين نيروهاي مستعد ياري جست. ازاين رو پايه ارتباطسياسي فعال بين حوزه و دانشگاه، مشاركت مساوي هر دو نهاد است.

5- يكي ديگر از اقدامات لازم براي دستيابي به اهداف مورد نظر و استفاده مؤثر از نقطه نظرات علمي اين دو قشر،ايجاد ستادي متشكل از برجستگان دو نهاد ياد شده براي برنامه ريزي آموزشي آن دو مي باشند تا آن زمان كه سيستمآموزشي و فرهنگي جامعه، از سوي دو نهاد برنامه ريز انجام مي يابد، ناهمگوني دو نهاد، طبيعي مي نمايد، نهاد شورايعالي انقلاب فرهنگي، در مسائل حوزه، نقش و يا توان تصميم را ندارد. گويا فرهنگ جامعه، از طريق سيستم آموزشيجديد منتقل مي شود و حوزه در آن كم نقش و يا بي نقش است، بنابراين بايستي ستادي قوي و با قدرت اجرايي(متشكل از طراحان دو نهاد حوزه و دانشگاه) تشكيل يابد و برنامه ريزي آموزشي دو نهاد را روشن و مشخص كند. درصورت عمل شدن اين طرح هر دو نهاد، از توانايي هاي بالفعل و بالقوه نهاد ديگر به راحتي مي تواند استفاده كند و درتكميل نهاد خويش ياري بجويد.

براي آگاهي

بيشتر ر.ك:

1- مجله حوزه، شماره 18 و 35

2- رسالت حوزه و دانشگاه، ص 29 سيد عباس صالحي

3- دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان بيانات مقام معظم رهبري

يك دانشجو چگونه بايد با مسايل سياسي برخورد نمايد؟

پرسش

يك دانشجو چگونه بايد با مسايل سياسي برخورد نمايد؟

پاسخ

داشتن بينش سياسي براي يك دانشجو ضروري است و جهت آشنايي با سياست شايسته است. اصول چندي رارعايت فرماييد:

الف) خودتان شخصا اهل مطالعه باشيد و روزنامه ها و مجلات را ورق بزنيد و در حد اعتدال از ديدگاه ها و تحليل هاآگاهي پيدا كنيد. در اين راستا به يك طرف غلتيدن و تنها به افكار يك جناح گرايش يافتن كافي نيست. در مطالعه لازماست ديدگاه هاي مختلف را مورد بررسي و دقت قرار دهيد. چون در روند سياسي به طور مطلق ديدگاه هاي جناحخاصي را تأييد و هر نوع ديدگاه ديگري را رد كردن دور از انصاف است و در نهايت باعث خامي و ناپختگي انسانخواهد شد.

ب ) در اين عرصه با تحليل گران لايق و بي طرف به شور و گفت وگو بپردازيد كه در نگرش شما مؤثر خواهدبود.

ج ) از جذب عنايت خدا غفلت نكنيد و پيوسته در گزينش و انتخاب از ساحت قدسش استمداد نماييد اهدناالصراط المستقيم». و اين درس را امام سجاد(ع) نيز مي آموزد كه: «وفّقني اذا اشتكلت عليّ الامور لاهداها ؛ خداوندا هرگاهامور زندگي بر من پيچيده و در هم گردد مرا به آشنايي درست ترين آنها توفيق عنايت فرما{M، (صحيفه سجاديه، دعاي بيستم، بند 21، ص139).

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- مباني روش تحليل سياسي اسداللّه بادامچيان

2- سياست سنجي روش هاي كمي سيد علي اصغر كاظمي

3- مجله پيام انقلاب، شماره 65 - 52 (سپاه پاسداران)

4- مجله اعتصام، شماره 24 - 20 گروهي از نويسندگان

5- روش تحليل در علوم اجتماعي ريمون كيدي، ترجمه: عبدالحسين نيك گهر

{J

به نظر شما آيا ممكن است امروزه نيز در جامعه اسلامي ما عده اي همانند خوارج دوران علي (ع) وجود داشته باشند ؟

پرسش

به نظر شما آيا ممكن است امروزه نيز در جامعه اسلامي ما عده اي همانند خوارج دوران علي (ع) وجود داشته باشند ؟

پاسخ

كلمه " خوارج " چنانچه مستحضريد يعني تمرد وعصيان وشورش كردن و خلاصه يعني شورشيان ، آنها به عنوان يك مذهب شايد ديگر وجود خارجي نداشته باشند_ البته گويا در يمن هنوز انسانهايي هستند كه تابع فكر و مذهب خوارج باشند _ ولي روح خارجيگري در پيكر بسياري ممكن است باشد ، انديشه آنها كه مبتني بر جمود فكري وانفكاك تعقل از تدين و اكتفا نمودن به ظواهر شروع و در مقابل امامت جامعه ايستادن در طول تاريخ اسلام به صور مختلف در داخل جامعه اسلامي رخنه كرده است و آنچه خوارج به دنبال آن بودند يعني فريب مردم با شعارهاي زيبا وحقي كه از آن اراده باطل و نادرست نموده بودند ممكن است در هر زمان و مكان اتفاق بيفتد وزمان ما مستثني نيست و بصيرت وبينش عميق در دين ومباني آن است كه مارا از خطر آن حفظ مي كند .

شخصيتهاي سياسي اجتماعي

علت اين كه در اوايل انقلاب، برخي در مدرسه فيضيه را به روي دكتر بهشتي (ره) بستند، چه بود؟
پرسش

علت اين كه در اوايل انقلاب، برخي در مدرسه فيضيه را به روي دكتر بهشتي (ره) بستند، چه بود؟

پاسخ

در اوائل انقلاب افراط و تفريط هايي در بعضي از بخش ها و صحنه ها ظهور و بروز كرد، كه از دور نمي توانيم صحت يا سقم آنها را تصديق كنيم. بر فرض صحت، علت يابي آن براي ما مشكل است. يك عده از عناصر جاهل و تند، عامل اجراي تفكرات بعضي از قشريون جامعه بودند، كه امام راحل نيز دلش از آنها خون بود. آنها جلو بهشتي را مي گرفتند.

اوّلين نماز جمعه در ايران در چه تاريخى انجام شد؟
پرسش

اوّلين نماز جمعه در ايران در چه تاريخى انجام شد؟

پاسخ

اوّلين نماز جمعه در سال 1358 به امامت آيت اللّه طالقانى((رحمه الله)) و به امر حضرت امام((رحمه الله)) در دانشگاه تهران اقامه شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

آيا آقاي خاتمي از وجود خائن در كابينه ي خود اطلاعي ندارد؟ چرا بعضي وزرا كه در برابر رهبر عزيزمان قد علم مي كنند برخورد نمي كند؟ چرا آقاي خاتمي در گفتار خود صادق و ثابت نيست ؟
پرسش

آيا آقاي خاتمي از وجود خائن در كابينه ي خود اطلاعي ندارد؟ چرا بعضي وزرا كه در برابر رهبر عزيزمان قد علم مي كنند برخورد نمي كند؟ چرا آقاي خاتمي در گفتار خود صادق و ثابت نيست ؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال گفتني است:

اولا، اصل وجود چنين موضوعي و وجود فرد يا افراد خائن در كابينه دولت، محل بحث بوده و اثبات آن نيازمند دليل مي باشد. و الا طرح چنين مسأله اي نه تنها اهانت به مسؤولين نظام است بلكه باعث تضعيف هيئت دولت و ايجاد جو بدبيني و بي اعتمادي مردم نسبت به ساير مسؤولين خدمتگزار مي شود كه بايد شديدا از آن پرهيز نمود.

ثانيا، تشخيص چنين موضوعاتي بر عهده دستگاه هاي اطلاعاتي و امنيتي كشور است و مطمئن باشيد خداي ناكرده اگر چنين شايعاتي صحت مي داشت، نظام اسلامي و رياست محترم جمهور، لحظه اي كوتاهي و مماشات نمي كردند.

ثالثا، بحمدالله مجموعه كلان هيئت دولت - علي رغم برخي نواقص و نارسائي ها - در مجموع در راستاي اهداف نظام مقدس اسلامي و رهنمودات مقام معظم رهبري گام بر مي دارد و كارنامه مثبتي دارد. با اين همه هرگز نبايد تصور كرد كه نظام اسلايم در مقابل تخلفات مسؤولين در هر مرتبه اي كوتاهي مي كند، بلكه با دقت، رفتار و عملكردهاي مسؤولين را زير نظر داشته و ضمن قدرداني از تلاش هاي مسؤولين متعهد، با قاطعيت در مقابل كوتاهي ها برخورد مي نمايند. البته نكته اي كه در اينجا بايد در نظر داشت، توجه به نوع برخورد و قاطعيت است و هرگز نبايد تصور كرد كه قاطعيت تنها در برخورد

شديد و عزل مسؤول خلاصه مي شود، بلكه انواع ديگري از برخورد است كه مقدم بوده و كارآيي به مراتب بيشتري نيز دارد نظير تذكر دادن، سؤال و توضيح خواستن، راهنمايي و ارشاد و... و البته اگر زماني نياز به عزل و بركناري برسد، از طريق مكانيزم هاي قانوني نظير مجلس شوراي اسلامي و سؤال يا استيضاح نمايندگان، انجام مي شود همانگونه كه تاكنون در موارد متعددي صورت پذيرفته است و البته شخص رياست محترم جمهور نيز نسبت به هيئت دولت و وزرا مسؤوليت داشته و از اختيارات زيادي در جلوگيري از تخلفات و كوتاهي هاي آنان برخوردارند.

رابعا، جناب آقاي خاتمي، رياست محترم جمهور از شخصيت هاي انقلابي و متعهد مي باشند و شايسته نيست در مورد ايشان اينگونه قضاوت شود. بحمدالله ايشان همانند ساير مسؤولين دلسوز نظام، صادقانه در راه تعالي و پيشرفت كشور عزيزمان و دست يابي به اهداف والاي انقلاب اسلامي گام بر مي دارند. البته ممكن است برخي افراد از شعارهاي ايشان - به دليل عدم شفافيت لازم - سوء استفاده كرده و اهداف خود را تعقيب نمايند، اما همانگونه كه ايشان تاكنون نشان داده اند در راستاي اهداف كلان نظام اسلامي و منويات مقام معظم رهبري گام بر مي دارند و بالاخره بايد به وجود مشكلات ساختاري و موانع و محدوديت هاي داخلي و خارجي نيز در تحليل چرايي عدم موفقيت كامل ايشان و ساير مسؤولين در عمل نمودن تمامي شعارها و برنامه ها توجه داشت و از سوي ديگر دستاوردهاي مثبت، پيشرفت ها و توانايي ها را نيز در نظر گرفت.

آيا رهبران مذهبي ما پس از امامان معصوم ( پيام اصلي اسلام را درك نموده اند؟
پرسش

آيا رهبران مذهبي ما پس از امامان معصوم

( پيام اصلي اسلام را درك نموده اند؟

پاسخ

رهبران مذهبي و علماء و دانشمندان ما هركدام به مقدار علم و عمل خود، مرتبط با منابع اسلامي هستند و به ميزان تلاش علمي خود كه مقرون به خودسازي و سيروسلوك و دوري از هوي و هوس بوده از دين و منابع آن بهره جسته اند. شما عالمي چون حضرت امام خميني ( را در نظر بگيريد، اگر در افكار و روش زندگي او تأمل كنيد خدا و اسلام را در او مي بينيد، استاد جوادي آملي در بياني مي فرمايند: عالم سه وظيفه دارد: يك وظيفه شخصي و دو وظيفه اجتماعي، وظيفة شخصي او اين است كه به علم خودش عمل كند و دو وظيفه اجتماعي او يكي به مربوط به عصر او است و ديگري مربوط به نسل آينده، آنچه مربوط به عصر او است نشر علم است و آنچه مربوط به نسل آينده است، پرورش شاگردان كامل و تدوين كتب عميق علمي است، حال علماي بسياري را مي توان ديد كه در زندگي شخصي خويش به علم خود عمل نمودند و علم خود را نشر داده و نسلهاي بعدي را هم با شاگردان خود سيراب نمودند، اينها همه ستارگان آسمان علم هستند ولي آفتاب آن، حضرت امام خميني ( است كه همة اين كمالات را فراهم نمود و براي نشر دين تا پايان عمر ايستاد. بنابراين در پاسخ به سؤال شما مي توان گفت: علماي بسياري را مي توان نام برد كه با توجه به تلاش علمي و گامهاي بلندي كه در مخالفت با هوي و هوس برداشته اند از دين و پيام اصلي آن بهره برده اند چون پيام اصلي اسلام در

قرآن كريم و روايات موجود در نزد آنها بوده است، و موفقيت علماء شيعه در در اين جهت امري پوشيده و مخفي نيست.

نظر به اينكه حيات برخي از بزرگان مذهبي ( همچون علامه طباطبائي ، علامه تهراني ، سيد هاشم حداد و ... ) مقارن با رهبريت و انقلاب اسلامي به زمامت حضرت آيت الله خميني (ره) بوده است. خواهشمند است بطور مستند از آثار و رفتار سه نمونه افراد فوق در ارتباط با انقلاب
پرسش

نظر به اينكه حيات برخي از بزرگان مذهبي ( همچون علامه طباطبائي ، علامه تهراني ، سيد هاشم حداد و ... ) مقارن با رهبريت و انقلاب اسلامي به زمامت حضرت آيت الله خميني (ره) بوده است. خواهشمند است بطور مستند از آثار و رفتار سه نمونه افراد فوق در ارتباط با انقلاب سالمي و رهبريت آن ( خصوصاً به عنوان نائب اسلام ) بنويسيد شايد بتوان خواستن اين مصادق ها را در جواب اينكه چگونه است وجود افرادي بسيار وارسته و داراي روحيه الهي ( به اعتراف بسياري از عالمان ) كه در مواجه با انقلاب و خصوصاً انقلاب اسلامي امام و حتي نقش اجتماعي ، روشن و برجسته نيست ( لا اقل براي اينجانب ) خصوصاً به عنوان مصاديق با توجه به تاثيرات سه نمونه فوق در تربيت شاگردان الهي مفصلاً توضيح دهيد يا مرجع كامل دهيد ، مثلاً رابطه مختصر استاد مطهري با سيد حداد ( در كتاب روح مجرد ) آمده است ، ولي نقش اجتماعي سيد حداد براي اينجانب تا كنون روشن نيست ؟ ( با توجه به حكومت بعث و ظلم و ستم آن رژيم به روحانيون آن زمان).

پاسخ

درمورد اينكه برخي از شخصيتهاي برجستة علمي و عرفاني در پاره اي از صحنه هاي اجتماعي و سياسي نقش ممتاز و وسيعي را بر عهده ندارند به نكات زير توجه فرمائيد :

1_ گستردگي فوق العادة علوم از يك طرف و عميق شدن اين شخصيتهاي عظيم در رشته هاي تخصصي خود، فرصت و امكان وارد شدن آنها در مباحث و موضوعات ديگر را سلب مي نمايد. بطور مثال نوشتن يك

دورة كامل تفسير قرآن با آنهمه محتوا و عظمت علمي كه مورد استفاده دانشمندان اسلامي و همه علاقمندان به معارف قرآني است توسط علامه طباطبائي و آثار ارزشمند ديگر ايشان ، و همچنين تدريس و تعليم و تربيت شاگردان برجسته اي همچون شهيد مطهري ها مستلزم كار تخصصي در يك رشته و مصرف نكردن وقت بطور متفرقه و پراكنده است.

2_ آنچه مهم است تائيد اصل نظام و رهبري امام خميني (ره) و مجموعه نهضت و انقلاب اسلامي است كه مورد توجه اين عزيزان بوده است. و هيچگاه از يك مفسّر بزرگ قرآن كريم و يك حكيم و فيلسوف الهي و يك عارف بالله نبايد توقع داشت كه در سطح يك شخصيت سياسي فعّال و يا فارغ التحصيل در رشته علوم سياسي وارد قضايا شده ، و در مورد هر حادثه اي كه اتفاق مي افتد تحليل سياسي وموضعگيري داشته باشد بلكه همان تأييدات كلّي كه از رهبري نظام جمهوري اسلامي داشته اند بهترين افتخار و پشتوانه معنوي است. ( همانطور كه از يك شخصيت سياسي نمي توان توقع داشت كه در ساير علوم و فنون بطور گسترده وارد شود) لازم به ذكر است كه نويد پيروزي انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني ( ره )و توصيه به حمايت ازايشان ازپيش بيني ها و مطالب مهم شخصيتهاي عرفاني زمان ما بوده است.

3_ حفظ اين شخصيتهاي ممتاز علمي و اخلاقي و عرفاني به عنوان پشتوانه هاي انقلاب اسلامي و نظام رهبري بر همه ما لازم است. و بهيچ وجه نبايد آنها را از نظر سياسي زير سؤال برد و به اين وسيله شخصيت و خدمات

ارزشمند علمي آنها را به اسلام و جامعه اسلامي لكه دار كرد.

واژة مقدس امام در ميان پيامبران در قرآن تنها بر حضرت ابراهيم غ اطلاق شده است و هم چنين دوازده امام شيعيان امام اند; پس چرا در جامعة ما، به امام خميني و مقام معظم رهبري امام گفته مي شود (حتي اگر به معناي پيشوا باشد)، در صورتي كه اين دو عزيز، معصوم
پرسش

واژة مقدس امام در ميان پيامبران در قرآن تنها بر حضرت ابراهيم غ اطلاق شده است و هم چنين دوازده امام شيعيان امام اند; پس چرا در جامعة ما، به امام خميني و مقام معظم رهبري امام گفته مي شود (حتي اگر به معناي پيشوا باشد)، در صورتي كه اين دو عزيز، معصوم نبوده و اين قضيه بين اهل تسنن نقطة ضعفي براي شيعيان قلمداد مي شود; لطفاً با استناد به آيات قرآن اين مطلب را توضيح دهيد؟

پاسخ

در فرهنگ قرآن بر خلاف آن چه شما گفته ايد، "امام بر افراد زيادي اطلاق شده و به حضرت ابراهيم غ اختصاص ندارد، از جمله

الف "فَقَ_َتِلُوَّاْ أَغ مَّة َ الْكُفْرِ إِنَّهُم ْ لآَ أَيْمَ_َن َ لَهُم (توبه 12)، با پيشوايات ]امامان كفر، پيكار كنيد، چرا كه آن ها پيماني ندارند."

قرآن مجيد در اين آيه به سران كفر نيز، لقب امام داده است

ب "وَ الَّذِين َ يَقُولُون َ رَبَّنَا هَب ْ لَنَا مِن ْ أَزْوَ َجِنَا وَذُرِّيَّ_َتِنَا قُرَّة َ أَعْيُن ٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِين َ إِمَامًا;(فرقان 74) و كساني كه مي گويند: پروردگارا! از همسران و فرزندان مان ماية روشني چشم ما قرار ده و ما را براي پرهيزگاران "امام ]پيشوا[ قرار ده "

ج "وَ جَعَلْنَ_َهُم ْ أَغ مَّة ً يَهْدُون َ بِأَمْرِنَا;(انبيأ، 73) ]اسحاق و يعقوب و...[ آنان را پيشواياني قرار داديم " قرآن در اين آيه به انبيايي از جمله حضرت اسحاق و يعقوب لقب امام داده است بر اين اساس روشن است كه لفظ امام از ديد قرآن به امام نور و معصوم اختصاص ندارد و بر سران كفر، نيز اطلاق مي شود و همة ما از خداي متعال مي خواهيم كه ما را هم امام متّقين قرار دهد; بنابراين چه اشكالي دارد به رهبر نظام ديني كه

جامعه را به معنويّت رهبري مي كند، امام گفته شود، ضمن آن كه هم در جامعة ديني هم مرسوم بوده كه به رهبر مذهبي امام اطلاق كنند و رهبر يك جامعه لازم نيست حتماً معصوم باشد تا بتوان به آن امام گفت اين منطق و ديدگاه قرآن است و عمل شيعيان هيچ تهافتي با قرآن مجيد ندارد و آنان كه خرده مي گيرند، بايد دليلي بر اختصاص لفظ امام به معصوم بياورند. ضمن آن كه اهل سنت نيز، اين كلمه را بر افرادي چون امام غزالي و امام بخاري و... اطلاق نموده و چنين شبهه اي به وجود نيامده است (ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 6، ص 91 و 92، دارالكتب الاسلامية )

آيا امام درباره مصدق فرموده است كه او مسلمان نبود؟
پرسش

آيا امام درباره مصدق فرموده است كه او مسلمان نبود؟

پاسخ

متن سخن امام(ره) (در صحيفه نور، ج 15، ص 15) اين است كه عينا ارسال مي گردد:

«... يك گروهي كه از اولش باطل بودند من از آن ريشه هايش مي دانم، يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند. ازاولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتي كه مرحوم آيت اللّه كاشاني ديد كه اينها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد، اينها كاري كردند كه يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيت اللّه گذاشته بودند. اين در زمان آن بود كه اينها فخر مي كنند به وجود او، او هم مسلم نبودمن در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيت اللّه توي خيابان ها مي گردانند،من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي رابر اسلام مي زد. اينها تفاله هاي آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضروري اسلام را غيرانساني مي خوانند».

چرا تفكرات دكتر شريعتي و دكتر سروش در بين جوانان و دانشجويان گسترش پيدا كرده است
پرسش

چرا تفكرات دكتر شريعتي و دكتر سروش در بين جوانان و دانشجويان گسترش پيدا كرده است

پاسخ

در آغاز بايد اين موضوع را بررسي كرد كه ميزان اين گسترش تا چه اندازه است و آيا كساني كه مدعي طرفداري ازاين افكار هستند، واقعا صاحب فكراند و يا در اين قالب، اغراض ديگري دارند؟

نظرات دكتر سروش و مرحوم شريعتي، يكسره باطل نيست؛ اما برخي از آراي آنان از نظر فلسفي و يا تاريخي مخدوش است. در مجموعه آثار اين دو نويسنده، نكات مثبت نيز زياد است.

به نظر مي رسد در حال حاضر، آنچه كه عده اي را تحت عنوان طرفداري از اين نظريات مجتمع ساخته است، بيشتر جنبه سياسي دارد و تا جنبه عقيدتي و فكري.

مشكلات پس از انقلاب، جنگ تحميلي، شهادت بسياري از متفكران، انديشمندان و صاحب نظران (ماننϠشهيدمطهري و شهيد بهشتي)، مشغول بودن هم زمان آنان در جبهه هاي مختلف، مشكلات كشور و بالاخره فشار تبليغات جهاني عليه انقلاب اسلامي، زمينه را براي پذيرش افكار منتقدان مناسب نمود. از اين رو است كه شما چنين تمايلي راشاهد هستيد.

اين درست است كه انديشه هاي سياسي در تمام اعصار با ما همراه خواهد بود ولي اينكه نسلي مثل ما ديگر نمي تواند از امام تقليد كند آيا به معني كمرنگ شدن ارزش هاي فكري امام نيست اگر بحث زماني مطرح باشد خيلي ها كه مرجعشان امام بود هنوز از او تقليد مي كنند و زمان ا
پرسش

اين درست است كه انديشه هاي سياسي در تمام اعصار با ما همراه خواهد بود ولي اينكه نسلي مثل ما ديگر نمي تواند از امام تقليد كند آيا به معني كمرنگ شدن ارزش هاي فكري امام نيست اگر بحث زماني مطرح باشد خيلي ها كه مرجعشان امام بود هنوز از او تقليد مي كنند و زمان اشخاص در جامعه نيز متفاوت نيست؟

پاسخ

علي رغم ابهاماتي كه در سؤال وجود دارد و به طور دقيق مبين منظور اصلي پرسشگر نيست، مطالب ذيل قابل توجه است:

ارزش هاي فكري حضرت امام منحصر به تقليد از ايشان در احكام و مسائل عبادي نيست تا عدم تقليد از ايشان به معناي كم رنگ شدن ارزش هاي فكري آن امام تلقي شود. بلكه برعكس حضرت امام به دنبال احياي مجدد دين مبين اسلام و ارزش هاي آن در زندگي فردي و اجتماعي اشخاص در تمامي عرصه هاي جامعه بودند و تا زماني كه افراد جامعه در اين مسير حركت كنند ارزش هاي حضرت امام نيز زنده و پويا خواهد بود. بر اين اساس ارزش هاي حضرت امام طيف وسيعي از مسائل و موضوعات از رهبري جامعه اسلامي تا زندگي فردي اشخاص را در بر مي گيرد. هنگامي كه ساختار سياسي جامعه براساس محوريت ولايت فقيه و اطاعت از او شكل گرفته باشد و يا اين كه دولت در راستاي خدمت به محرومين و تأمين سعادت دنيوي و اخروي مردم گام بردارد ارزش هاي حضرت امام ادامه دارد و هنگامي كه افراد جامعه به دستورات الهي و واجبات ديني و احكام شرعي عمل مي كنند در واقع ارزش هاي حضرت امام استمرار

دارد.

اصل مسأله تقليد نيز از آنجا كه يكي از شرايط صحت عبادات است، مسأله اي مهم و مورد تأكيد حضرت امام بود. اما به دليل اين كه يكي از شرايط اين مسأله زنده بودن مرجع تقليد، در تقليد ابتدايي است، جوانان عزيزي كه بعد از رحلت حضرت امام به سن تكليف رسيده اند نمي توانند در اين گونه مسائل از ايشان تقليد كنند و اين مسأله كاملا در راستاي ارزش هاي حضرت امام كه همان عمل كردن به دستورات و موازين فقهي است مي باشد.

جريان ترور رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي كه در اوايل انقلاب رخ داد و منجر به قطع دست مبارك آن حضرت شد را بطور كامل برايم روشن بفرماييد كه چگونه اتفاق افتاد؟
پرسش

جريان ترور رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي كه در اوايل انقلاب رخ داد و منجر به قطع دست مبارك آن حضرت شد را بطور كامل برايم روشن بفرماييد كه چگونه اتفاق افتاد؟

پاسخ

بعد از تشكيل حكومت جمهوري اسلامي در ايران، توطئه هاي استكبار جهاني عليه نظام نوپاي اسلامي فزوني گرفت. سردمداران استكبار كه منافع خويش را از دست رفته مي ديدند با تجهيز و تقويت گروهك ها و جريانات ضد انقلاب، در صدد نابودي نظام مقدس اسلامي برآمدند. در همين راستا جريانات ضد انقلابي كه تا چندي قبل با حيله و تزوير و ادعاهاي خلقي بودن و حمايت هاي كاذب سعي داشتند خود را انقلابي معرفي كنند، نقاب از چهره خويش برداشتند و هر كدام به شكلي در صدد براندازي حكومت اسلامي برآمدند. اين گروهك ها كه در جريان پيروزي انقلاب از موقعيت سوء استفاده كرده و به جمع آوري و غارت سلاح و مهمات پرداخته بودند، با سلب آسايش و امنيت از مردم شروع به بمب گذاري در گوشه و كنار كشور و كشتن مردم عادي و ترور روحانيون مبارز و انقلابي نمودند و با به شهادت رسانيدن شخصيت هاي برجسته اي چون استاد مطهري، دكتر بهشتي، دكتر مفتح، آيت الله قاضي طباطبايي، آيت الله مدني و آيت الله دستغيب و... در صدد برآمدند كه انقلاب اسلامي را به شكست بكشانند.

يكي از اين گروهك ها، گروهك ضاله فرقان بود كه با ترور شخصيت هاي اسلامي، سعي داشت به اهداف پليد و شوم خود دست يابد.

مقام معظم رهبري كه در آن وقت نماينده امام در شوراي عالي دفاع و امام جمعه تهران

بودند با روشنگري هاي خويش مردم را نسبت به ماهيت پليد اين گروهك ها آشنا و نظرات آنها را در سخنراني هاي خود مطرح مي ساختند. همين امر موجب گرديد كه گروهك فرقان ترور معظم له را هدف خود قرار دهد.

روز ششم تير 1360 معظم له در مسجد ابوذر تهران در جمع خيل مشتاقان حضور يافته تا به شبهات و پرسش هاي مختلف مردم صميمي و بيدار دل جنوب شهر پاسخ دهند. پس از اقامه نماز ظهر ايشان مجددا براي پاسخ به پرسش هاي مردم پشت تريبون قرار گرفتند.

دقايقي بعد جواني حدودا 25 ساله از ميان جمعيت گذشت و خود را به تريبون رساند و ضبط صوتي را كه در دست داشت روي آن قرار داد و دقايقي بعد صداي مهيبي مسجد را لرزاند و آيت الله خامنه اي از سمت راست بدن مورد اصابت تركش ها قرار گرفت و به شدت مجروح گرديد و با از دست دادن تعادل خود به روي زمين افتاد.

ضبط صوت فلزي به شك مستطيل و وسط آن مواد منفجره تعبيه شده بود و روي قسمتي از آن كه در محل انفجار افتاده بود عبارت «هديه گروه فرقان» به چشم مي خورد (حكايت نامه سلاله زهرا، حسن صدري مازندراني، انتشارات مشهور، چاپ اول 1381، ص 92).

پس از انفجار، مردم مقام معظم رهبري را به بيمارستان بهارلو منتقل و پس از پانسمان هاي اوليه، با هلي كوپتر به بيمارستان قلب منتقل نمودند. يك تيم پزشكي مجرب به سرپرستي دكتر منافي وزير بهداري وقت تشكيل شد و بلافاصله ايشان مورد عمل جراحي قرار گرفتند و 42 روز تحت درمان بودند. در

بستر نقاهت، خبرنگار از ايشان پرسيد كه احساس جنابعالي نسبت به اين سوء قصد و خطري كه جان شما را تهديد كرد چيست؟ معظم له در پاسخ، اين نجواي عاشقانه را با روحي فارغ از جهان مادي كه ترجمان پاك يك فرزند به پدر و شاگرد به استاد و مريد خالص به مريدش بود فرمود: «سر خم مي سلامت، شكند اگر سبويي»

اين تك مصرع از غزل فصيح الزمان واعظ متخلص به رضواني مي باشد كه بيت كامل آن اين چنين است:

بشكست اگر دل من، به فداي چشم مستت سر خم مي سلامت، شكند اگر سبويي

نكته جالب توجه اين است كه در انفجار فقط چاشني بمب عمل كرده و خود بمب به طرز معجزه آسايي منفجر نشده بود و اين از الطاف و تفضلات الهي بود كه اين گنجينه گرانمايه وعزيز براي رهبري امت اسلام بعد از امام خميني حفظ شود تا سكان دار شايسته و لايقي جهت هدايت كشتي انقلاب اسلامي در اقيانوس متلاطم تحولات جهان باشد (روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت، قم، نشر پيام مهدي(عج)، چاپ چهارم 1379، صص 183 - 180).

حضرت امام در پيامي به معظم له، در مورد سوء قصد نافرجام به ايشان چنين مي فرمايند: «جناب حجت الاسلام آقاي حاج سيد علي خامنه اي (دامت افاضاته)... اكنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم(ص) و خاندان حسين بن علي(ع) هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز

در صحنه انقلاب مي باشيد، ميزان تفكر سياسي خود و طرفداري از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اينان با سوء قصد به شما، عواطف ميليون ها انسان متعهد را در سراسر كشور بلكه جهان جريحه دار نمودند... من به شما خامنه اي عزيز تبريك مي گويم كه در جبهه هاي نبرد با لباس سربازي و در پشت جبهه با لباس روحاني به اين ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالي سلامت شما را براي ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم» (صحيفه نور، ج 15، ص 41)

نقش آيت الله كاشاني در كودتاي 28 مرداد 32 چه بود و مقصر اصلي چه كسي را مي توان قلمداد كرد؟
پرسش

نقش آيت الله كاشاني در كودتاي 28 مرداد 32 چه بود و مقصر اصلي چه كسي را مي توان قلمداد كرد؟

پاسخ

در مورد نقش آيت الله كاشاني در كودتاي 28 مرداد 1332 ه.ش برخي چنين القاء مي كنند كه «نقش دقيق ايشان در اين وقايع معلوم نيست و او هم مثل توده اي ها و جبهه ملي (به دستور رهبر جبهه ملي) خود را كنار كشيد» (مقاومت شكننده، تاريخ تحولات اجتماعي ايران، جان فوران، ترجمه احمد تدين، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ دوم 1378، ص 443).

و يامغرضانه در جهت تخريب وجهه روحانيت و بدون در نظر گرفتن واقعيت ها چنين شايعه مي پراكنند «اما چنين به نظر مي رسد كه او (كاشاني) هم جماعتي را به حمايت از شاه بسيج كرده و پولي از طريق واسطه هايي كه نمي شناخته و نمي دانسته عوامل سيا هستند دريافت كرده باشد» (همان).

اما بررسي مدارك و مستندات تاريخي به خوبي خلاف گفته هاي فوق را اثبات مي نمايد. آيت الله كاشاني عليرغم تمامي بي مهري ها و اذيت هايي كه از طرف دكتر مصدق و طرفداران او ديده بود - و او را مجبور به خانه نشيني كرده بودند - قبل از وقوع كودتا، در نامه اي خطر وقوع كودتا را به دكتر مصدق گوشزد نموده و به او پيشنهاد همكاري و اتحاد در جلوگيري از توطئه هاي دشمنان را مي دهد، متن نامه به شرح ذيل است:

«حضرت نخست وزير جناب آقاي دكتر مصدق (دام اقباله) عرض مي شود اگر چه امكاناتي براي عرايضم نمانده، ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از

احساسات شخصي است و علي رغم غرض ورزي ها و بوق و كرناي تبليغات شما، خودتان بهتر از هر كس مي دانيد كه هم و غم من در نگهداري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاي آن مايل نيستيد، از تجربيات روي كار آمدن قوام و لجبازي هاي اخير، بر من مسلم است كه مي خواهيد مانند سي ام تير كذايي يك بار ديگر، ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندم نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد. خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد، بستيد و حالا نه مجلس و نه تكيه گاهي براي ملت گذاشته ايد. زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم بالطايف الحيل خارج كرديد و حالا همان طور كه واضح بود در صدد به اصطلاح كودتا است. اگر نقشه شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در «دزاشيب» به شما گفتم و به «هندرسون» هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليس ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد اين نامه من سندي است در تاريخ ملت ايران كه من شما را با وجود همه بدي هاي

خصوصي تان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا آگاه كردم كه فردا جاي هيچ گونه عذر موجهي نباشد، اگر به راستي در اين فكر اشتباه مي كنم، با اظهار تمايل شما سيد مصطفي و ناصر خان قشقايي را براي مذاكره خدمت مي فرستم.

خدا به همه رحم بفرمايد، ايام به كام باد. سيد ابوالقاسم كاشاني».

پاسخي را كه دكتر مصدق در جواب نامه مرقوم داشت اين بود: «27 مرداد مرقومه حضرت آقا به وسيله آقاي حسن آقاي سالمي زيارت شد. اين جانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام» (روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، گروهي از هواداران نهضت اسلامي ايران و اروپا، دارالفكر قم، ص 185 - براي توضيح بيشتر ر.ك: مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، ش 6 و 7).

اين نامه به خوبي نشان مي دهد كه آيت الله كاشاني با كودتاچيان و سرلشكر زاهدي، حامي و سرسپرده دربار پهلوي به شدت مخالف بوده و از اين رو با ارسال نامه به مصدق و پيشنهاد مذاكره و همكاري در صدد خنثي سازي نقشه كودتا بوده است.

اما در مورد مقصر اصلي بايد گفت كه در كودتاي 28 مرداد 1332 علل و عوامل متعددي دخيل بودند كه هر چند نقش برخي پر رنگ تر ولي نمي توان يكي را به عنوان مقصر اصلي معرفي كرد؛ كودتاي 28 مرداد علاوه بر عوامل خارجي (آمريكا و انگليس) و عوامل داخلي (دربار، نظاميان، اراذل و اوباش و...) معلول يكسري زمينه ها و شرايطي است كه رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت در به وجود آمدن آنها نقش داشتند. در واقع اين نهضت به نوعي

تكرار تجربه مشروطه بود. در هر دو ائتلاف گروه هاي مختلف به خصوص روحانيان و روشنفكران به پيروزي انجاميد و با بروز اختلاف و تفرقه، زمينه شكست آنها فراهم شد و در هر دو مورد مداخله خارجي به عنوان مكمل به شكست كمك كرد. ائتلاف ملي گرايان با آيت الله كاشاني كه مهمترين حامي دولت ملي محسوب مي شد بعد از 30 تير 1331 ه.ش و در اوج پيروزي نهضت از هم گسست. مصدق با از دست دادن حمايت نيروهاي مذهبي، حاميان اصلي خود را از دست داد و در مقابل سيل دشمنان بي دفاع ماند. پافشاري مصدق در كسب اختيارات ويژه، آزادي حزب توده و به كارگيري سياست مداران به نام از دلايل اصلي جدايي نيروهاي مذهبي از مصدق به شمار مي ايند. در تنگنا قرار گرفتن مردم به دليل بحران اقتصادي و ضربه اقتصادي شوروي ها به نهضت از طريق بلوكه كردن طلاهاي ايران در اتحاد جماهير شوروي نيز از دلايل شكست نهضت ملي ذكر شده است (انقلاب اسلامي، چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان، نشر معارف، چاپ چهاردهم، 1380، ص 64).

حقيقت اين است كه اگر دكتر مصدق در اثر تلقينات بدخواهان و يا غرب زدگاني كه از ديرباز روحانيت را در پيش چشم وي مزاحم و ارتجاعي ترسيم كرده بودند، پينشهاد همكاري آيت الله كاشاني را در روز 27 مرداد با نوشتن آن پاسخ يك سطري و نيشدار رد نكرده بود، تنها پخش يك پيام مشترك حتي در صبح روز كودتا كافي بود كه آن نقشه شوم را براي هميشه در نطفه خفه كند (سياست، ديانت و آيت الله كاشاني،

غضنفر ركن آبادي، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 55).

اما متأسفانه وي حتي به درخواست دوستانش كه اصرار داشتند راديو، خبر كودتا را به مردم اعلام كند و از مردم استمداد بطلبد، توجهي نكرد و با اين كار مخالفت كرد و حتي به ارتش فرمان داد تا خيابان ها را از همه تظاهر كنندگان پاك سازند (ايران بين دو انقلاب، يراوند آبراهاميان، نشر ني، چاپ دوم، ص 344).

حتي پس از شروع كودتا نيز سعي در مبارزه با كودتاچيان نكرد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

رفتارشناسي آمريكا در قبال نهضت ملي، محمد حسين جمشيدي،

حديث پيمانه، حميد پارسانيا،

نهضت روحانيون ايران، علي دواني

مصدق با اين قبيل اقدامات، وضعيت مطلوب را براي كودتاچيان فراهم ساخت.

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

در مورد عزل آيت الله منتظري و نامه اي كه امام به ايشان نوشتند كه در آن نامه ايشان را يك فرد ساده لوح خطاب كردند براي من چند سئوال به جا گذاشت. اول اينكه آيا اينكه مي گويند امام آن نامه را در اثر تاثير اطرافيان نوشته اند و اطرافيان امام اطلاعت نادرستي به ا
پرسش

در مورد عزل آيت الله منتظري و نامه اي كه امام به ايشان نوشتند كه در آن نامه ايشان را يك فرد ساده لوح خطاب كردند براي من چند سئوال به جا گذاشت. اول اينكه آيا اينكه مي گويند امام آن نامه را در اثر تاثير اطرافيان نوشته اند و اطرافيان امام اطلاعت نادرستي به امام دادند صحت دارد.

پاسخ

همانگونه كه حضرت امام (ره) به كرات در زمان حيات پربركت خويش تصريح داشته اند تمامي نامه ها و اعلاميه هاي ايشان توسط شخص ايشان و بر اساس نظرات و ديدگاههاي ايشان نگاشته شده است . چنانكه ايشان در وصيت نامه سياسي الهي خويش بر اين امر تأكيد دارند كه:

«اشخاصي درحال حيات من ادعا نموده اند كه اعلاميه هاي اينجانب را مي نوشته اند، اين مطلب را شديدا تكذيب مي كنم. تاكنون هيچ اعلاميه اي را غير شخص خودم كسي تهيه نكرده است»

نامهء 68.1.6 حضرت امام به آيت الله منتظري از نظر سندي و صمت انتصاب آن به حضرت امام هيچگونه خدشه اي در آن وارد نيست و اين موضوع علاوه بر تأييد مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (ره) و افراد مورد اطمينان زيادي كه در ارتباط بودند مورد تأييدشخص آيت الله منتظري نيز مي باشد آنجا كه در نامه 68.1.7 در پاسخ به نامه 68.1.6 حضرت امام (ره) مي نويسد: «پس از سلام و تحيت مرقومه شريفه مورخه 68.1.6 واصل شد...»

اما در مورد احتمال تأثير اطرافيان حضرت امام در اين نامه بايد گفت كه علاوه بر استقلال شخصيت فكري و روحي حضرت امام و... همين بس كه اطرافيان حضرت امام (ره) مانند مرحوم

حاج سيد احمد آقا آقايان هاشمي رفسنجاني ، اردبيلي، آيت الله خامنه اي و ... بعد از اطلاع از مفاد نامه تمامي سعي و تلاش خويش را براي جلوگيري از انتشار آن نامه كه حضرت امام (ره) تأكيد داشتند همان روز در اخبار سراسري از طريق صدا و سيما منتشر شود به كار بردند.

بنابراين چنين ادعاهايي نمي تواند صحت داشته باشد. علاوه بر اين موضع گيري حضرت امام (ره) قبل و بعد از اين نامه در قبال نامبرده ، به خوبي دلالت بر عزم راسخ حضرت امام (ره) براي حفظ سلامت دستگاه رهبري انقلاب اسلامي ، آنگونه كه در نامه 68.1.6 بيان شده دارد.

چرا مقام معظم رهبري به خارج از كشور و كشورهاي ديگر مخصوصا مسلمان (بالاترين مقام كشور هستند) مسافرت نمي كنند حتي به سفر حج.
پرسش

چرا مقام معظم رهبري به خارج از كشور و كشورهاي ديگر مخصوصا مسلمان (بالاترين مقام كشور هستند) مسافرت نمي كنند حتي به سفر حج.

پاسخ

به نظر مي رسد چند عامل در اين موضوع مؤثر باشد:

اول اين كه؛ در ساختار حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، پس از مقام رهبري رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور و مسؤول قوه مجريه مي باشد كه مسؤوليت اجرايي كليه امور كشور در ابعاد مختلف داخلي و بين المللي را بر عهده داشته و در زمينه بين المللي نيز تنظيم روابط ديپلماسي و مراودات سياسي - اقتصادي و... با ساير دول توسط ايشان انجام مي شود. از اين رو مسافرت ها و بازديدهاي خارجي كه طبق عرف بين الملل توسط سران كشورها انجام مي شود، توسط ايشان صورت مي پذيرد و ديگر نيازي به مسافرت مقام معظم رهبري نيست.

دوم؛ اصولا در عرف ديپلماسي كشورها مسافرت هاي خارجي سران يك كشور مبتني بر دعوت رسمي كشور ميزبان از سران يك كشور آن هم از ناحيه مسؤول يا مقامي مساوي و هم شأن اوست.

سوم: در مورد حج هم گفتني است كه حج فريضه اي عبادي و سياسي است و از نظر عبادي مقام معظم رهبري هم قبلا مشرف شده اند و هم ساير مشاغل عديده اي كه دارند چنين فرصتي را در اختيار ايشان قرار نمي دهد و از نظر سياسي زماني مسافرت ايشان مهم و تأثيرگذار است كه مقامات و دولت عربستان اجازه تأثيرگذاري سياسي سفر ايشان را بر مسلمانان و جهان اسلام بدهند كه مسلما چنين اجازه اي را نخواهند داد.

در مورد وضعيت اقتصادي جناب آقاي هاشمي رفسنجاني حرفهاي زيادي مي شنوم از طرفي شنيده ام كه كسي به ثروت زياد نمي رسد مگر آنكه حق مظلومي گرفته شده باشد (لااقل در جامعه اي كه بعيد است كسي بدون تضيع حق ديگران سرمايه دار شود)به اين ترتيب ايشان از تقوي كافي براي س
پرسش

در مورد وضعيت اقتصادي جناب آقاي هاشمي رفسنجاني حرفهاي زيادي مي شنوم از طرفي شنيده ام كه كسي به ثروت زياد نمي رسد مگر آنكه حق مظلومي گرفته شده باشد (لااقل در جامعه

اي كه بعيد است كسي بدون تضيع حق ديگران سرمايه دار شود)به اين ترتيب ايشان از تقوي كافي براي سمت رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام و يا امامت جمعه برخوردار نيستند و مسئوليت عزل ايشان به مقام معظم رهبري بر مي گردد،اولا آيا حرفها و استنباط هاي من درست بوده ثانيا در صورت درست بودن دلايل مقام معظم رهبري براي اين كار خود چيست؟

پاسخ

يكي از اساسي ترين معيارها جهت بررسي صحت و درستي ارزيابي و قضاوت هاي افراد پيرامون عملكرد شخص، نهاد، سازمان و... ميزان اطلاع آنان از حقايق و مستند بودن ادعاهاي آنان است و در غير اين صورت هرگونه ادعايي فاقد ارزش است. خصوصا ادعاهايي كه آلوده به اغراض و انگيزه هاي سياسي نيز باشد واقعيت اين است كه طرح چنين ادعاهايي آن هم توسط مخالفان نظام، اقدامي مغرضانه جهت تخريب يكي از شخصيت هاي مهم و مؤثر در پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن بوده و به چند دليل فاقد ارزش است زيرا: اولا اين چنين نيست كه آقاي هاشمي رفسنجاني قبل از انقلاب فاقد اموال شخصي بوده و در دوران انقلاب به آن دسترسي پيدا كرده باشد. بلكه ايشان از قبل از انقلاب از تمكن مالي خوبي و حتي بهتري نسبت به زمان كنوني برخوردار بوده اند.

ثانيا، علاوه بر تقواي ايشان و اهميت دادن وي به رعايت دقيق بيت المال، از ابتداي انقلاب تاكنون براساس اصول قانون اساسي كه قوه قضائيه و دستگاه هاي نظارتي را موظف به نظارت و كنترل دقيق بر اموال مسؤولان عالي رتبه حكومتي مي نمايد همواره تحت نظارت و كنترل دقيق قرار داشته تا

به صورت غيرقانوني افزايش نيابد و حتي ايشان از دستگاه هاي مربوطه خواسته اند تا جهت رفع شايعات ليست اموال ايشان را منتشر نمايند.

ثالثا، آنچه كه واقعيت دارد و از صدا و سيما نيز پخش شد ايشان از زندگي در حد معمول برخوردارند نه زندگي تجملاتي و اشرافي و اما آنچه مربوط به دفتر كار ايشان است كه از قبل، از اموال دولتي بوده است.

رابعا، مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤالي در مورد زندگي برخي مسؤولين و... مي فرمايند: البته زندگي ساده خيلي خوب است، ما هم خلاف او را در افراد نمي بينيم، اما بنده اصرار ندارم كه به آن كساني كه با ما كار مي كنند - به قول شما منصوبان - بگويم بايد حتما در وضع زاهدانه اي زندگي كنيد، نه زندگي معمولي. بله، اگر تشريفاتي زندگي كنند به آنها تذكر مي دهيم. بين زاهدانه و تشريفاتي زندگي كردن فاصله است و يك حد وسطي وجود دارد: زندگي معمولي داشته باشند كه تشريفاتي و اشرافي هم نباشد، زاهدانه آن طوري هم نباشد. اگر كسي اين طور زندگي كند. نه، ما ايرادي به او نخواهيم گرفت، اصرار هم نمي كنيم كه حتما چون منصوب ما هستند، بايد زندگي زاهدانه داشته باشيد. البته اگر كسي اطلاع دارد كه منصوبان همكار بنده زندگي اشرافي دارند، بد نيست به ما هم خبر بدهند كه ما هم مطلع شويم و اگر اقدامي لازم بود بكنيم (ديدار با دانشگاهيان دانشگاه شهيد بهشتي، 22/2/82).

و نكته آخر اين كه از ديدگاه اسلام كسب ثروت و داشتن تمكين مالي در صورتي كه راه هاي قانوني و مشروع باشد و بتواند

در كنار آن به بخش هايي از طبقات ضعيف جامعه كمك كند نه تنها منعي ندارد بلكه يك ارزش مثبت تلقي مي شود، چنان كه نمونه هاي بيشماري از بزرگان اسلام اينگونه بودند.

در مورد پرداخت سهم از فروش ايران خودرو به دفتر رهبري و همچنين در مورد محل خرج سفرهاي رهبري و هداياي ايشان و در مورد كرايه كمك به لبنان و ساده زيستي رهبري توضيح دهيد؟
پرسش

در مورد پرداخت سهم از فروش ايران خودرو به دفتر رهبري و همچنين در مورد محل خرج سفرهاي رهبري و هداياي ايشان و در مورد كرايه كمك به لبنان و ساده زيستي رهبري توضيح دهيد؟

پاسخ(قسمت اول)

در پاسخ به مطالب ارسالي شما، توجه به نكات ذيل حائز اهميت مي باشد:

يكم: يكي از شيوه هاي مهم و حساس قدرتهاي استكباري (و بصورت كلي مخالفين) در مواجه با نهضت هاي آزادي بخش و انقلابي، استفاده از فنون پيچيده تبليغاتي و جنگ رواني در جهت تضعيف پايگاه مردمي اين نهضت ها و انقلاب ها و ايجاد جو بدبيني و بي اعتمادي و بالاخره تخريب وجهه رهبران آنان است، در اين راستا شايعه يكي از كم هزينه ترين و در عين حال مؤثرترين اين ابزارها است كه از كارآيي بسيار بالا برخوردار مي باشد.

نظام اسلامي ايران به دليل ماهيت ايدوئولوژيكي و اسلامي بودن خود از ابتداي تشكيل تاكنون، همواره مورد تهاجمات مختلف سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي و تبليغاتي دشمنان داخلي و خارجي خود بوده است، دشمنان نظام اسلامي علاوه بر ايجاد فشارها و محدوديت هاي مختلف، تلاش نموده اند پايگاه مردمي نظام اسلامي به عنوان مهمترين پشتوانه انقلاب اسلامي را تضعيف و پيوند مردم با مسؤولين انقلاب اسلامي را تضعيف و پيوند مردم با مسؤولين انقلاب را با ايجاد جوي مملو از شبهه، شك و ترديد، بدبيني و بي اعتمادي، از ميان ببرند.نمونه هايي را كه در نامه بيان نموديد تنها بخش كوچكي از حجم عظيم تهاجم تبليغاتي است كه در اين چارچوب قابل بررسي و تحليل مي باشد. لذا قبل از هر موضوع بايد به اين نكته مهم توجه

داشت.

دوم: از آنجا كه شايعه بر دليل برهان و استدلال منطقي و مستحكمي استوار نيست، هيچ گونه اعتبار و ارزش علمي نداشته و نمي تواند براي اثبات واقعيات يك جامعه يا يك نظام و قضاوت پيرامون عملكردهاي اشخاص و ... ، بر آن تكيه نمود. البته از آنجا كه شايعه يكي از ابزارهاي اصلي جنگ رواني بوده كه مي تواند اثرات تخريبي بيشمار و مختلفي براي يك نظام و جامعه در پي داشته باشد، از اين رو جهت مصون ماندن از اين آسيب ها، بايد از ابزارها و شيوه هايي اطلاع رساني به موقع و شفاف خصوصا در موارد حساس و مهم بهره جست و با زدودن ابهامات از اين اثرات تخريبي در امان بود.

كه اين خود وظيفه مسؤولين و دستگاههاي اطلاع رساني را بيشتر مي كنند.

سوم: در مورد ايران خودرو و مطلبي كه استناد داده شده به دلايل متعدد نمي تواند صحت داشته باشد:

1. اصل اين ادعاها به هيچ وجه مستند نيست و دليل معتبري اعم از مسؤولين ايران خودرو، نمايندگان مجلس، اعضاي هئيت دولت و ... ، نه تنها چنين ادعايي را تأييد نمي كند بلكه دلايل متعددي بر نقض آن وجود دارد.

2. تعابيري نظير «مي گويند» (بدون ذكر دقيق گوينده) «نهادهاي خاص» و «نمايندگان مجلس» بدون ذكر مشخصات آنان و تاريخ دقيق آن، عباراتي كلي و مبهم است كه اثبات كننده هيچ موضوع مشخصي نيست.

3. اين كه مقام معظم رهبري در مسافرت هاي خود به شهرهاي مختلف كشور و مناطق محروم، اعتباراتي را به طرح هاي عمراني و نيازهاي اساسي آن مناطق اختصاص مي دهند، به هيچ وجه دليل بر استفاده ايشان

از منابع نامشخص همانند ايران خودرو و ... نيست. بلكه همچنان كه در ادامه مي آيد ولي فقيه بر اساس اصول اسلامي و حقوق اساسي منابع مشخصي براي اعتبارات مورد نياز نهاد رهبري است.

4. همان گونه كه مي دانيم در تبيين قضاياي سياسي و تحليل واقعيات يك كشور، يكي از منابع مهم، موضع گيري هاي صريح و شفاف مسؤولان عالي رتبه آن است كه هم در بعد داخلي و هم بعد بين المللي از جايگاه ويژه اي برخوردار مي باشد.

و در قضيه ايران خودرو : دفتر مقام معظم رهبري با تكذيب شايعه اختصاص درصدي از قيمت تعيين شده خودروها به اين دفتر، با توصيه به مسئولان براي اطلاع رساني صحيح و شفاف به مردم در رابطه با ساز و كار قيمت گذاري ها، تأكيد كرد: وزارت اطلاعات و دستگاه هاي ذيربط نسبت به شناسائي عناصري كه چنين شايعاتي را با اغراض گوناگون ساخته و منتشر مي كنند اقدام و طبق ضوابط قانوني با آنان برخورد نمايند. متن اطلاعيه دفتر مقام معظم رهبري به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

به دنبال انتشار شايعه كذب اختصاص درصدي از قيمت تعيين شده براي خودروها به دفتر مقام معظم رهبري، بدين وسيله به اطلاع مردم شريف ايران مي رساند اين قبيل شايعات و دروغ پراكني ها با هدف ايجاد تشويش و بدگماني و اختلاف بين مردم و مسئولان نظام توسط دشمنان ساخته مي شود و متأسفانه بعضي از رسانه هاي خبري نيز به آن دامن مي زنند. لذا صريحا اعلام مي شود اين شايعه دروغ محض بوده و تا كنون هيچ وجهي از هيچ يك از كالا هاي توليدي

و وارداتي توسط اين دفتر گرفته نشده است و مقام معظم رهبري همواره بر شفافيت قيمت گذاري اطلاع رساني صحيح به مردم تأكيد داشته و دارند. لذا ضمن توصيه به مسئولان براي اطلاع رساني صحيح و شفاف به مردم در رابطه با ساز و كار قيمت گذاري ها از وزارت اطلاعات و دستگاههاي ذيربط مؤكدا خواسته شده است نسبت به شناسائي عناصري كه چنين شايعاتي را با اغراض گوناگون ساخته و منتشر مي كنند اقدام و طبق ضوابط قانوني با آنها برخورد نمايند. اطمينان داريم مردم عزيز ايران با هوشياري خود جنگ رواني دشمنان را خنثي و با فتنه انگيزي آنان مقابله خواهند نمود. (دفتر مقام معظم رهبري 23/4/1382، به نقل از روزنامه خراسان، 24/4/82)

و به علاوه وزير صنايع و وزير اطلاعات چنين خبري را شايعه و بي اساس مي دانند.كه اين خود بهترين و معتبرترين دليل بر عدم صحت و واهي بودن چنين موضوعي است.

5.ضمن قبول برخي انتقادات بر سياست هاي اجرايي از جمله ماليات هاي سنگين بر بخش هاي توليدي و نيز عدم نظارت جدي و علمي بر كارگران دولتي كه باعث ريخت و پاشهاي زياد و اسراف هاي نادرست و تحميل هزينه هاي گزاف آنان بر مردم مي شود و يا حقوق بسيار كلان برخي مديران عالي رتبه در اين كارخانجات با فاصله بسيار فاحش حقوقي با كارمندان و كارگران اين واحدها كه زمينه ساخت و پرداخت چنين شايعاتي را فراهم مي كند؛به اين مطلب نيز اذعان داريم كه بايد از صنايع داخلي حمايت كرد و گرنه در دراز مدت مملكتي وابسته داريم كه هم بايد محتاج ديگران باشيم و هم بايد

گرانتر از وضعيت فعلي خريداري كنيم چون مملكت وابسته تابع شرايط است نه تأثير گذار بر شرايط و نقش تعيين كننده ندارد.

6. درست است كه نيروي كار در كشور ما پايين است، اما بايد به اين واقعيت نيز توجه داشت كه نيروي كار ارزان به هيچ وجه به تنهايي در كاهش قيمتها كفايت نمي كند.بلكه بايد مجموعه اي از شرايط و امكانات فراهم باشد، به عنوان نمونه در قضيه ارزاني خودروهاي خارجي نسبت به خودروهاي داخلي_ علي رغم اينكه قيمت نيروي كار در كشورما نسبت به آن كشورها پايين تر است_ چند عامل وجود دارد:

6.1. قدرت تكنولوژي بسيار بالايي كه كشورهاي پيشرفته دارند، هزينه هاي توليد را پايين مي اورد.

6.2. كشورهاي پيشرفته به دليل تسلط و نفوذ كه در جهان دارند و بعضا با سياستهاي استكباري، مواد معدني و منابع اوليه توليد را با قيمت بسيار ارزان از كشورهاي جهان سوم دريافت مي كنند ولي فراورده ها را با قيمت خودشان و بسيار بالا نسبت به قيمت پرداختي براي مواد اوليه، به خود كشورهاي جهان سوم مي فروشند كه چون وضعيت اقتصادي كشورهاي جهان سوم بيمار است امار و ارقام را هميشه به زيان اين كشورها نشان مي دهد.

6.3.عامل ديگري كه هم در بحث قيمت گذاري و هم در بحث كيفيت محصولات نقش دارد نوع اقتصاد آنان يعني تأكيد و تكيه عمده بر بخش خصوصي است: و بخش خصوصي با منطق سودآوري و با مديريت و نظارت جدي كه به عمل مي اورد، با كم ترين هزينه بيشترين و بهترين توليد سودآور را توليد مي كند، اما در كشورهاي جهان سوم از جمله

كشور ما به دلايل مختلف اقتصاد و از جمله بخش صنعتي آن، عمدتا دولتي است (در كشور ايران 80 درصد اقتصاد دولتي است) و دولت نيز به دلايل متعدد به هيچ وجه نمي تواند مديريتي علمي، كارامد و شايسته ايفا نموده و محصولاتي با كيفيت، و با هزينه كم و در عين حال از نظر اقتصادي سودآور براي مصارف داخلي كشور خود و صادرات به ساير كشورها، عرضه و توليد نمايد. از اين روست كه مشاهده مي نماييم محصولات كارخانجات دولتي عمدتا با قيمتهاي بسيار بالا و معمولا با كيفيتي پايين ( حداقل نسبت به استانداردهاي جهاني) سرازير بازارهاي داخلي مي شود.

7.وضعيت اقتصادي كشور ما (از جمله بخش تكنولوژي و صنعت) وضعيتي بيمار گونه است و ريشه در زير ساختارهاي نامناسب و نامساعد خود از جمله دولتي بودن اقتصاد كشور دارد.متاسفانه علي رغم اينكه در قانون اساسي راهكارهاي بسيار منطقي و صحيحي براي تحقق اقتصادي شكوفا و كارامد در نظر گرفته شده است، اما موانع و مشكلاتي نظير جنگ تحميلي و محاصره هاي بين المللي، مشكلات ناشي از دوران سازندگي و همچنين درگيري ها و رقابت هاي ناسالم سياسي جناحها و بالاخره برخي ضعفها و كاستيهاي مديريتي، همه باعث شده اقتصاد كشور ما همچنان مهمترين علت بيماري و ناكارامدي خود يعني دولتي بودن بخش هاي عظيمي از خود را، حفظ كند و هنوز كماكان علي رغم بسياري دستاوردهاي كلان در برخي زمينه ها از جمله بخش خودرو باعث توزيع درامدها و عدالت اجتماعي، دچار مشكل باشيم. كه اميد مي رود با عزم و همدلي تمامي بخش هاي نظام و با تكيه بر رهنمودهاي مكرر مقام

معظم رهبري و برنامه چهارم توسعه، شاهد اقتصادي پويا و پيشرفته در داخل كشور اسلاميمان باشيم.

چهارم: در حكومت اسلامي چه در زمان پيامبر اكرم(ص) و يا امام علي(ع) و چه نظام ولايت فقيه در عصر غيبت، رهبر و حاكم اسلامي، وظايف و مسؤوليتهاي بسيار مهمي بر عهده دارد و طبيعي است براي انجام صحيح اين وظايف و مسؤوليتها، بايد از يكسري اختيارات از جمله اختيارات مالي برخوردار باشدكه در قرآن و روايات اسلامي به آنان تصريح شده است. بخش مهمي از اين اختيارات مالي از طريق انفال حاصل مي شود به طور كلي، بودجه نهاد رهبري از طريق اعتبارات دولتي، دستگاه هاي تحت پوشش دفتر مقام معظم رهبري كه فعاليت هاي اقتصادي دارند ( نظير: بنياد مستضفان، جانبازان، بنياد پانزده خرداد و ...)، وجوهات شرعي نظير خمس، و بالاخره نذورات و هدايايي كه از سوي مشتاقان و ارادتمندان به معظم له اهدا مي شود و ... ، تامين مي گردد.

اما مخارج و مصارف اين اعتبارات نيز بر اساس مباني و اصول اسلامي و قانون اساسي است كه وظايف و مسؤوليت هاي رهبري را مشخص مي نمايد؛ بر اين اساس مي توان مخارج و مصافر ايشان را در دو بخش تقسيم بندي نمود:

مصارف و هزينه هاي شخصي:

مقام معظم رهبري علي رغم اينكه از نظر شرعي و قانوني، حق استفاده از برخي منابع همانند خمس، نذورات شخصي و هداياي كه مردم براي ايشان مي فرستند را دارند، و از اين حق نيز برخوردارند كه حداقل زندگي معمولي در سطح اقشار متوسط جامعه داشته باشند، اما به دليل كمالات شخصي و معنوي كه دارند و براي احساس

همدردي با پايين ترين اقشار جامعه، به حداقل امكانات در حد ضروريات زندگي اكتفا نموده و به كل منافع و مصالح شخصي خود و خانواده شان را فداي انقلاب، مردم و نظام اسلامي نموده اند.

كساني كه از نزديك با زندگي مقام معظم رهبري ارتباط داشته و در جريان امورات شخصي ايشان مي باشند، به سرآمد بودن ساده زيستي ايشان در زمان كنوني آن هم در حد پايين ترين طبقات جامعه اذعان دارند. جهت آشنايي شما با گوشه هايي از اين موضوع توصيه مي شود دو كتاب «در سايه خورشيد، هادي قطبي، انتشارات معبود، 1381) را مطالعه فرماييد. (و در صورت نياز مي توانيد با ذكر آدرس پستي خود در مكاتبه بعدي از ارسال اين دو كتاب توسط مركز مشاوره بهره مند شويد.)

اما در مورد حقوق ايشان بايد گفت: بنا به گفته مسؤول دفتر ايشان، معظم له هيچ گونه حقوقي دريافت نمي كنند و زندگي شخصي ايشان از طريق هداياي مردمي و نذوراتي كه مردم براي شخص ايشان مي فرستند و با كمال زهد و سادگي اداره مي شود. براي آگاهي بيشتر نيز مي توانيد به مصاحبه حجه الاسلام محمدي گلپايگاني كه در روزنامه اطلاعات 9/10/77 به چاپ رسيده مراجعه نماييد. و جهت اطلاعات بيشتر در مورد ابعاد مختلف زندگي مقام معظم رهبري متن كامل مصاحبه روزنامه كيهان با يكي از محافظان نزديك ايشان مورخ 9/12/82 در ذيل مي آيد.

اين شر ح بي نهايت حرفي است از هزاران

درآمد: در غروب آفتاب جماران به مطلع الفجر صبح صادق ايمان آورديم، جامه خوف از تن به در كرديم، حبل المتين ولايت را باز يافتيم و عروه الوثقاي وحدت را باز ديديم.

اينك سال هاست كه با او عقد عشق بسته ايم، در مكتبش درس وفا گرفته ايم و از راست قامتي اش در محراب آيين پايمردي و استقامت آموخته ايم. ما شاهدان نستوهي اش در روزگار رنج و ستوهيم، روايتگران غربت وي در ايام زخم و ابتلائيم، از ديدگان پر مهرش قصه دردهايي را مي خوانيم كه به چاه گفتن آنها را از نياي مظلوم خويش دارد. ما در تندباد شقاوت ساليان اخير دل و روح خويش را در مسير ولاي او پير ساخته ايم... امروز ميليون ها جان عزت طلب و عدالت جو ميهمان سايه سار سرو هدايت مردي است كه نفسش نسيم رويش باغ اميد است، ردايش دست نوازش دل ها، نگاهش قوت قلوب و دستانش پاره هاي نور. «خامنه اي» خطابه بليغ باران، رعد فريادهاي ستمكوب و برق بارقه هاي ظهور در روزگار ماست. ذكر و خاطره او سرود شوريده گان بيدار دلي است كه در پرتو اشارت او سر بر ستيغ كرامت و آزادگي برافراشته اند. سسس روايتي كه در پي مي آيد از زبان ملازمي صديق است كه از آغازين ساليان جواني در تمامي عرصه ها از جبهه هاي نبرد و محراب جمعه و يكشنبه خونين مسجد ابوذر گرفته تا دوران مسئوليت هاي دشوار رياست جمهوري و زعامت امت، همگام و هم نفس مولاي خويش بوده و از سيره و منش او ناگفته هايي فراوان در سينه دارد. او اگرچه امروز همراه مقتدايش نيست و در گوشه اي ديگر از ميهن اسلامي كمر به تحقق و اعتلاي منويات او بسته است، اما همچنان دل در گرو ايام خوشي دارد كه با

دوست سپري ساخته است. محسن جواديان در بعد از ظهر يكي از روزهاي گرم تير ماه امسال به كيهان آمد تا تنها به بازگوئي خاطرات مربوط به واقعه 6 تير 60 بپردازد اما سخن به درازا كشيد و بسياري از ابعاد و جوانب سلوك فردي و اجتماعي آقا را شامل شد. بخش نخست اين گفت و شنود را در سالروز سوء قصد به مقام معظم رهبري تقديمتان نموديم كه فراوان مورد اقبال واقع شد و اينك واپسين قسمت آن را مي خوانيد. هم جواديان و هم ما بر اين باوريم كه آنچه در اين مجال اندك آمده تنها نمي ازيم است اين شرح بي نهايت كز زلف يار گفتند حرفي است از هزاران كاندر عبارت آمد از اين پس در تلاشيم كه هرازگاه جلوه هايي گويا از سيره و منش مقام معظم رهبري را از زبان همگامان و ملازمان معظم له به شما اهداء نمائيم. اميد آنكه مقبول افتد.

پاسخ(قسمت دوم)

گروه گفت و گو س شما به لحاظ مصاحبت طولاني با مقام معظم رهبري در ادوار مختلف 25 سال اخير، قطعاً گفتني هاي زيادي از سيره فردي و اجتماعي ايشان داريد. در اين گفت وشنود ما تمايل داريم تا بيشتر درباره جنبه هايي از منش ايشان، بشنويم كه مورد بحث و نياز جامعه امروز است و از همين روي تصور مي كنيم كه سخن از دقت ها و حساسيت هاي اقتصادي آقا نقطه شروع خوبي است. از زهدورزي ايشان در زندگي خصوصي براي ما بگوئيد؟ - بايد عرض كنم كه حرف زدن از ويژگيهاي آقا هميشه براي من مشكل بوده، چرا كه اين نگراني را داشته

ام كه به دليل عدم حضور ذهن كامل و طبعاً بيان ناقص مسائل، نتوانم حق مطلب را آنگونه كه بايد ادا كنم اما در پاسخ به شما با استمداد از حضرت حق به برخي از خاطراتم اشاره خواهم كرد. پس از پيروزي انقلاب و در سال 58، آقا به لحاظ مسئوليتهايي كه در تهران داشتند از جمله عضويت در شوراي انقلاب، از مشهد به تهران نقل مكان كردند و در خانه ساده اي واقع در خيابان ايران كوچه اشراقي ساكن شدند. اين خانه برخي از ملزومات ابتدائي يك منزل متعارف را نداشت، مثل حمام. به همين خاطر ايشان ناگزير بودند تا از حمام عمومي محل استفاده كنند. گاهي اوقات هم كه ما و محافظين در اتاق مخصوص مان خواب بوديم ايشان تنها به حمام مي رفتند و برمي گشتند و اساساً تقيدي به اينكه محافظ همراهشان باشد نداشتند. اين حالت در اوج ترورها در سال 60 و تا انتخاب ايشان به رياست جمهوري هم ادامه داشت. از آن مقطع به بعد بود كه به لحاظ تأكيد قاطع امام، به حفاظت و ملزومات آن يك تقيد نسبي پيدا كردند. در استفاده از امكانات منزل و ارزاق هم تا همين امروز تفاوتي ميان ايشان و عموم مردم علي الخصوص اقشار كم بضاعت جامعه وجود ندارد. از مقطعي كه طرح بسيج اقتصادي عملي شد تا الان كوپن هاي ايشان دست پسرعمويشان است كه در تهران خواروبارفروشي دارد و هر وقت كه كوپني اعلام مي شود، او سهميه ايشان را مي آورد. غذاي منزل ايشان هم بسيار ساده است. به ياد دارم گاهي اوقات در سالهاي 60-59 به دليل

جلساتي كه داشتند از جمله جلسه شوراي عالي دفاع، اغلب نيمه شبها با ايشان به خانه برمي گشتيم. آن موقع غذاي محافظين با خانواده آقا بود. آنها هم كه تصور مي كردند به علت گذشتن پاسي از شب و شركت در جلسات حتماً همان جا شام خورده ايم، غذايي تدارك نمي ديدند. در اين مواقع بارها اتفاق مي افتاد كه خود آقا به آشپزخانه منزل مي رفتند و املت درست مي كردند و مي آوردند در جمع محافظين و به اتفاق صرف مي كرديم... س از حساسيت ايشان بر عدم استفاده شخصي از بيت المال چه گفتني هايي داريد؟ -من خاطرم هست كه از همان سالهاي اول پس از پيروزي انقلاب، ايشان حتي مقيد بودند كه هزينه بنزين ماشين را خودشان بپردازند و لذا ما از سپاه كم پول مي گرفتيم. ايشان ماهانه از من ميزان مخارج ماشين از جمله پول بنزين و ساير مخارج را مي پرسيدند و مي پرداختند. اين مربوط به زماني است كه هنوز حفاظت از شخصيتها قانونمند نشده بود. در آن سالها كه آقازاده هاي ايشان در سنين نوجواني و كودكي بودند گاهي اوقات با ما غذا يا چاي مي خوردند، ايشان همواره مقيد بودند پول غذا و حتي قند و چايي آنها را به ما بدهند. يك بار از آقا مصطفي- فرزند بزرگ ايشان- شنيدم كه مي گفت: آقا هميشه به ما تذكر مي دهند كه هزينه منزل من از هزينه حفاظت جداست و شما بايد حساب كوچكترين استفاده اي كه از امكانات محافظين مي كنيد را داشته باشيد تا من تسويه كنم! س ايشان در تربيت فرزندان از

چه شيوه هايي استفاده كردند تا در آينده از تقواي اخلاقي و مالي لازم برخوردار باشند؟ - ايشان هميشه در درجه اول تأكيد بر درس خواندن آقازاده هايشان داشته اند و همواره هم خودشان بر روند تحصيلشان نظارت جدي داشتند. شما كدامين رئيس جمهور را سراغ داريد كه عليرغم مسئوليت سنگيني كه برعهده دارد هر شب سرموعد مقرر به وضعيت درسي فرزندانش رسيدگي كند، به آنها قرآن و تفسير آن را آموزش دهد، هر روز صبح هنگام نماز آنها را بيدار و آماده كند و بر تمامي رفتارها و خلقيات آنها نظارت كند؟ در تمامي ادواري كه بنده خدمت آقا بوده ام ايشان همواره 2 ساعت به اذان صبح بيدار است و به تهجدش مي پردازد، هنگام اذان صبح هميشه مي آمدند و با ملاطفت فرزندان خود را براي نماز بيدار مي كردند. اين دقت ايشان بر تربيت فرزندان موجب شد كه انصافاً امروز تمامي آقازاده هايشان نمونه اي از اخلاق و سلامت نفس باشند و هيچيك از بدخواهان نتوانند نقطه ضعفي در زندگي و رفتارشان پيدا كنند. علاوه بر اين بناي آقا بر اين بوده و هست كه فرزندانشان به هيچ وجه پستي را نپذيرند. علاوه بر اين ايشان هميشه توجه دارند كه هيچيك از منسوبين از بابت ارتباطي كه با ايشان دارند، برخورداري خاصي پيدا نكنند. وقتي دخترشان در آستانه ازدواج بود با داماد شرط كردند تا زماني كه من مسئوليت دارم و رهبرم شما به هيچ وجه نبايد وارد كارهاي اقتصادي يا مشاغل دولتي شويد، به همان كاري كه تا به حال مشغول بوده ايد، ادامه دهيد. س از برخورد آقا با

برخي منسوبين يا سوءاستفاده كنندگان از نام ايشان كه آلوده به مفاسد اقتصادي شده بودند، خاطراتي داريد؟ -در دوره اول رياست جمهوري ايشان خبري به من رسيد مبني بر اينكه يكي از صاحبان صنايع فرش در مشهد از نام آقا در راستاي منافع خودش سوءاستفاده مي كند. البته يكي از فاميل هاي آقا هم در آن شركت كار مي كرد اما در مديريت شركت نقشي نداشت. من سريع خبر را به ايشان دادم. آقا بلافاصله به من فرمودند كه خودت سريعاً مي روي در اين مورد تحقيق مي كني و نتيجه را براي من مي آوري- بناي ايشان در اينگونه موارد اين است كه به اخبار اوليه تكيه نمي كنند و دستور تحقيق جدي و دقيق مي دهند- به هر حال ما رفتيم و پس از تحقيقات متوجه شديم كه خبر درست است و آن فرد مثلاً به اين دليل كه قبل از انقلاب با آقا در يك محله بوده، دارد از آن استفاده تبليغي و به تبع آن مالي مي كند. وقتي من گزارش را به آقا دادم ايشان بلافاصله به وزير صنايع دستور دادند تا آن فرد را عزل كند چون ظاهراً شركتي كه زيرنظر آن فرد بود، زيرمجموعه وزارت صنايع به شمار مي رفت. اين نكته را هم بگويم كه ايشان به شدت مراقب محافظين خود هستند و به سلامت اخلاقي و مالي آنها اهميت زيادي مي دهند. يادم هست در همان سال 60 به مسئولين مربوطه تذكر دادند كه حقوق محافظين بايد در حدي باشد كه مجبور نشوند شغل دوم داشته باشند، اين درست نيست كسي كه راننده يا محافظ رئيس

جمهور كشور است و طبعاً از بسياري از مسائل سري كشور مطلع است بعدازظهرها ناگزير باشد برود مسافركشي كند... البته اين سخن به اين معنا نبود كه آقا به محافظين اجازه كار اقتصادي بدهند. ايشان جوري ما را تربيت كرده بود كه در مأموريت هاي كاري به شهرها حتي جرأت خريدن كادو و سوغات نداشتيم. خود من در يكي دو مورد درباره برخي مسائل اقتصادي كه از ديدگاه بسياري ممكن است اهميت چنداني هم نداشته باشد، به ايشان حساب سفت و سختي پس داده ام. س از برخوردهاي ايشان با مفاسد اقتصادي فرزندان برخي مسئولين چه گفتني هايي داريد؟ - موردي را كه الآن عرض مي كنم مربوط است به سال 74 در آن سال يك روز يكي دو تا از بچه هاي وزارت اطلاعات گزارشي را به دفتر آوردند و گفتند: فلاني اين گزارش محرمانه را بايد سريعاً به دست آقا برساني... س محتواي آن چه بود؟ - در مورد فعاليتهاي اقتصادي فرزندان 3 نفر از مسئولين بود. در آنجا ذكر شده بود كه اينها به شكل بي ضابطه و بدون محدوديتي وارد كارهاي اقتصادي شده اند، مسافرتهايي به خارج دارند و در اين مسافرتها مراقب خودشان نيستند، حركتها و نشست و برخاستهاي نادرستي دارند و... به هر حال ما گزارش را خدمت آقا داديم و چندي بعد آقا دستور دادند كه افراد ذكر شده در گزارش را زيرنظر بگيريد، البته به گونه اي كه هيچكس حتي ديگر رده هاي وزارت و هيچ فردي از مجموعه هايي كه اين افراد در رأس آن هستند، مطلع نشود. پس از مدتي نتيجه اين مراقبت ها ثابت

كرد كه گزارشات اوليه صحيح بوده كه آقا بلافاصله دستور برخورد دادند و 2 نفر از اين افراد را از مسئوليت خود خلع و از ادامه كار اقتصادي منع كردند. البته پدر يكي از اين افراد هم وقتي از اين مسئله مطلع شد با فرزندش برخورد شديدي كرد. اين مطلب را هم ناگفته نگذارم كه همه مسئوليني كه فرزندانشان وارد اين كارها شده اند خودشان از اين مسئله رضايت ندارند، منتها مشكل اينجاست كه فرزندان برخي از اينها به لحاظ حجم و گستره فعاليتهاي اقتصادي كه دارند به قدري بزرگ مي شوند كه حتي پدرشان هم توانائي برخورد با آنها را ندارد. س از ديدگاه آقا نقش برخي مسئولين در سوق يافتن فرزندانشان به ورطه فساد اقتصادي چقدر است؟ - البته من در اين زمينه چيزي از ايشان نشنيده ام، اما تحليل خودم با توجه به دقت و كنترلي كه آقا بر فرزندانشان داشته و دارند اين است كه ايشان معتقدند نظارت و مراقبت نسبت به رفتار و كاركرد فرزندان نقش زيادي در سالم ماندن آنها دارد. به هر حال اگر مسئوليني كه امروز فرزندانشان دچار اين مسائل هستند، دقت و كنترل آقا را بر فرزندانشان داشتند، آنها به هيچ روي سر از اينجا درنمي آوردند. س گرچه در اين مورد سؤالات ديگري نيز وجود دارد اما به لحاظ جامعيتي كه گفت وگوي ما بايد داشته باشد از وادي حساسيت هاي اقتصادي به عرصه حساسيت هاي فرهنگي آقا كه اهميتش از ديدگاه ايشان كمتر از قبلي نيست، وارد مي شويم. در اين مورد چه گفتني هاي قابل ذكري داريد؟ - البته مقوله فرهنگ در تمام

ابعاد آن هميشه مورد توجه بسيار جدي آقا بوده است و حساسيت فوق العاده هم در مورد فرآورده هاي فرهنگي در حوزه هاي مختلف علي الخصوص صدا و سيما دارند. بد نيست در اين مورد خاطره اي عرض كنم. مي دانيد كه بعدازظهر جمعه ها راديو از قديم الايام قصه پخش مي كند. آقا هم با توجه به علاقه اي كه به رمان و داستان دارند عمدتاً اين داستانها را گوش مي كنند. در سال 61 يك بعدازظهر جمعه اي بود كه ديدم آقا پس از گوش دادن به اين داستان با عصبانيت در اتاق قدم مي زنند- آن زمان مسئوليت راديو با همين آقاي ابطحي بود كه الآن معاون پارلماني رئيس جمهور است- به هرحال مرا صدا زدند و گفتند: همين الآن تلفني آقاي ابطحي را پيدا كن. من هم سريع تلفن او را گرفتم و به آقا گفتم با فلان خط صحبت كنيد. آقا گوشي را برداشتند و با قاطعيت خاصي گفتند: آقاي ابطحي، من الآن داستاني را از راديو شنيدم كه نه محتوا داشت و نه درس، شما اين داستان را گوش مي كنيد و فردا مي آييد پيش من هرگونه برداشتي از آن داشتيد، مي گوييد! و گوشي را گذاشتند. اتفاقاً فرداي آن روز كه شنبه هم بود خودم در محل ملاقات بودم. آقا به شدت به ابطحي اعتراض كرد كه چرا وقت مردم و هزينه بالاي راديو را صرف پخش اين داستانهاي بي معني مي كنيد؟ داستان بايد يك پيام اخلاقي يا اجتماعي داشته باشد شما خودت به عنوان رئيس راديو از اين داستاني كه پخش كرديد چي فهميديد؟... و

همين اعتراض موجب شد كه داستانهاي آن برنامه به لحاظ محتوائي مقداري با كيفيت تر شود. س در شرايط كنوني پاره اي از محصولات صدا و سيما اعم از موسيقي ها يا طنزها موجب نگراني و آزردگي خاطر متدينين جامعه شده است. از برخورد آقا با اين خبط ها چه خاطراتي داريد؟ - من بارها ديده ام كه وقتي تلويزيون يا راديو موسيقي تند و شبهه ناكي پخش مي كند، آقا بلافاصله مي گويند خاموش كنيد. ما هم كه پس از مدتي ديگر دستمان آمده بود كه آقا در مقابل اين سنخ موسيقي ها حساسيت نشان مي دهند، ديگر قبل از تذكر ايشان در ماشين يا هر جاي ديگر وقتي راديو چنين موسيقي هايي را پخش مي كرد خاموش مي كرديم. از ديدگاه ايشان اين كه صدا و سيما پسوند اسلامي دارد دليل بر حليت تمامي آنچه كه پخش مي كند، نيست. البته ايشان معتقدند كه در اينگونه موارد همه افراد بايد حساسيت نشان دهند. من يادم هست يك بار كه آيت الله خزعلي از موسيقي هاي صدا و سيما به ايشان شكايت كرد فرمودند: من به سهم خودم تذكر مي دهم، اما شما خودتان هم بايد تذكر بدهيد، امربه معروف و نهي از منكر بر همه واجب است. س رابطه آقا با مردم در حوزه هاي مختلف مي تواند مورد بررسي قرار گيرد كه يكي از بارزترين آنها چگونگي برخورد با انتقاداتي است كه در حضور ايشان نسبت به مسائل مختلف صورت مي پذيرد. - سؤال خوبي است. برخورد آقا بستگي به نوع انتقاد دارد. در مواردي كه انتقاد دلسوزانه و به نيت اصلاح

امور انجام مي گيرد ايشان شنونده بسيار صبوري هستند. بارها شده كه در ديدارهاي منظمي كه با خانواده هاي شهدا دارند، پدران و مادران شهدا از روي حس مسئوليت و با صداقت انتقاداتي را از وضعيت موجود مطرح مي كنند كه مورد استقبال آقا هم قرار مي گيرد. اما گاهي هم برخي منتقدين هدفشان اصلاح نيست و با طرح مسئله اي مي خواهند روحيه حاضران در يك جلسه را تضعيف كنند. آقا در اين موارد اجازه جوسازي به گوينده نمي دهند و به شكل منطقي در همان جمع پاسخ مي دهند. البته من در مواردي هم ديده ام كه ايشان به خاطر سخنان برخي انقلابيون قديمي كه از گذشته انقلابي خودشان فاصله گرفته اند و تحت پوشش انتقاد، تخريب و عقده گشائي مي كنند، از اعماق وجود متأثر مي شوند. به يادم هست ايشان در سفري كه سال 74 به قم داشتند- همان سفري كه در آن استان بودن قم اعلام شد- روز دوم براي جلسه اي با اعضاي جامعه مدرسين رفته بودند. من در محل اصلي استقرار نشسته بودم كه خبر دادند آقا دارد برمي گردد. وقتي ايشان تشريف آوردند ديدم بسيار چهره گرفته اي دارند، معلوم بود از چيزي ناراحت هستند. از بچه هايي كه همراه ايشان بودند پرسيدم چه شده؟ گفتند: در جلسه مدرسين آقاي آذري قمي با انتقادات تند و بي معنا خيلي آقا را اذيت كرد، ايشان هم احترام او را نگه داشتند و ابداً به تندي او پاسخ ندادند، درواقع تحمل كردند. س گاهي اوقات مشاهده شده كه در ميان سخنراني آقا، فردي بلند مي شود و داد و

بيداد مي كند و از اين طريق مي خواهد سخن خود را با ايشان در ميان بگذارد، در زمان حضرت امام هم در حسينيه جماران اين مسئله چندبار اتفاق افتاد. واكنش آقا دربرابر اين سنخ رفتارها چگونه است؟ -من بارها به اين پديده اي كه شما به آن اشاره كرديد برخورده ام. اغلب كساني كه وسط سخنراني ها بلند مي شوند و حرفي مي زنند، عمدتاً مشكل شخصي و اقتصادي دارند و درصد كمي از آنها انتقاد سياسي مي كنند. در اكثر اين موارد من شاهد بوده ام كه آقا به بنده يا ساير دوستاني كه درآن محوطه بوده اند دستور داده اند تا آن فرد را بعد از سخنراني با ملاطفت به محوطه پشت جايگاه بياورند تا مشكل خود را بيان كند و دراكثر موارد هم دستور رسيدگي مي دهند.

پاسخ(قسمت سوم)

يك مورد جالب از همين سنخ قضايا براي شما نقل كنم. سال 74 كه آقا به مازندران سفر كردند در ساختمان استانداري ساري مستقر بودند. يك روز نزديك غروب كه اتفاقاً براي بازديدي بيرون رفته بودند از دم درب به من اطلاع دادند كه خانمي آمده و مي خواهد آقا را ببيند. من رفتم دم درب گفتم خانم امري داريد؟ گفت: من مي خواهم خود آقا را ببينم و مشكلاتم را با ايشان درميان بگذارم. گفتم: شما هر مشكلي داريد بفرمائيد من منتقل مي كنم، حتي گفتم اگر مي خواهيد هريك از مسئولين مربوطه را مي آورم تا مشكلتان را با آنها درميان بگذاريد. اين خانم به هيچ وجه زيربار نرفت و گفت من حتماً بايد خود آقا را ببينم. درهمين لحظه اطلاع

دادند كه آقا دارند به محل برمي گردند. لحظه اي كه اتوموبيل آقا وارد استانداري شد من به ناگاه ديدم كه اين خانم از ميله نزديك به 2متري استانداري بالا آمد و خودش را داخل محوطه آنجا انداخت. من يك لحظه ترسيدم و رفتم جلوي اين خانم را گرفتم و گفتم: خواهر اين چه كاري است كه مي كنيد شما حرفتان را بگوئيد من قسم مي خورم كه به آقا بگويم. آقا الآن رفتند داخل و ما هم به ايشان دسترسي نداريم. بازهم قبول نكرد و گفت: بايد خود آقا را ببينم. من آمدم داخل و به آقاي محمدي گلپايگاني و آقاي رفيق دوست گفتم: اين بنده خدا واقعاً مشكل دارد همين الآن بيائيد و به مشكل او رسيدگي كنيد. آقايان هم آمدند و پس از گفت و گو و دادن تضمين تاحدي مشكل ايشان را حل كردند. معلوم شد همسر يك جانباز و صاحب 2 فرزند دختر است كه از برخي بي توجهي ها گلايه دارد و در مجموع زندگي پررنجي را مي گذراند. براي من جالب بود كه اين خانم پس از حل مشكلش هم حاضر به رفتن نبود و مي گفت: من بايد آقا را زيارت كنم. عليرغم اين همه مشكلات هنوز در تلاش بود كه رهبر خودش را ببيند و به ايشان اظهار علاقه كند. به هرحال ما هرقسمي را كه بلد بوديم خورديم كه اگر شما فردا صبح بيائي حتماً با آقا ديدار مي كني. ايشان بالاخره قبول كرد و رفت. فردا صبح با فرزندانش آمد ما آنها را برديم خدمت آقا و جريان شب قبل را هم نقل كرديم.

آقا باجديت خاصي دستور رسيدگي دادند و فرمودند نتيجه رسيدگي را هم به من گزارش بدهيد. ايشان تا مدتها از محافظين و اعضاي دفتر پيگير حل مشكلات اين خانم بودند. س ايشان به اعضاي دفتر و علي الخصوص محافظين چه توصيه هايي درباره نحوه برخورد با مردم دارند؟ - دراين مورد گفتني هاي زيادي وجود دارد. ايشان اگر مطلع شوند كه يكي ا زمحافظين البته خارج از ضوابط و ملزومات كار حفاظت، برخورد نادرستي با مردم يا مراجعين داشته بلافاصله دستور اخراج او را مي دهند و تا به حال چندبار اين مسئله اتفاق افتاده. حتي در مواردي كه محافظين به لحاظ ضوابط حفاظتي در جاي خود مجبور مي شوند تا با فردي برخورد كنند تأكيد دارند تا حتماً از فردي كه مخاطب برخورد بوده حلاليت طلبيده شود. به ياد دارم كه در دوره اول رياست جمهوري ما در يكي از انتخابات همراه با آقا به ميدان جمهوري رفتيم تا در يكي از مساجد رأي دهيم. حوزه رأي گيري هم خيلي شلوغ بود. ظاهراً در بازگشت يكي از حضار مكرراً سعي مي كند كه به آقا نزديك شود. يكي از دوستان محافظ او را بازرسي بدني مي كند و مي بيند كه اشياء سختي را زيرلباس به بدن خود بسته، از همين رو به آن فرد تذكر مي دهد كه جلو نيا. آن بنده خدا توجهي نمي كند و بازجلو مي آيد. آن دوست ما مجبور مي شود تا ضربه نه چندان محكمي به آن فرد بزند. بعدها معلوم شد كه آن فرد معلول بوده و آن اشياء هم كه به بدنش بسته بود، جنبه

طبي داشته. آقا به لحاظ شلوغي اطرافشان اين صحنه را نديده بودند اما بلافاصله مردم و اطرافيان جريان را به ايشان رساندند. دربازگشت بلافاصله آن دوست ما را خواستند و جريان را جويا شدند. وقتي متوجه شدند كه اين فرد ناگزير از آن كار بوده با اين وجود تكليف كردند كه حتماً بايد بروي آن فرد را پيدا كني و از او حلاليت بطلبي. يك مورد جالب هم براي خود من اتفاق افتاد. ما به لحاظ مسئوليتي كه در حفاظت آقا داشتيم عمدتاً برخي فيلم هاي سينمايي كه مربوط به ترور رؤساي جمهور دنيا بود را مي ديديم. يكي از جالب ترين اينها فيلمي بود به نام «اختفا». در اين فيلم تروريست تحت پوشش خبرنگار حلقه هاي حفاظتي را رد مي كند و وقتي به رئيس جمهور مي رسد ازميان جمعيت مي گويد: آقاي رئيس جمهور، من مي خواهم با شما دست بدهم! تا اين فرد دست رئيس جمهور را مي گيرد به آن دستبند مي زند. وقتي محافظين مي آيند آن فرد را نشانه بگيرند ناگهان ملاحظه مي كنند كه او مقدار زيادي مواد منفجره به خودش بسته و نمي توان به سوي او شليك كرد و به همين ترتيب رئيس جمهور را در مقابل چشم حضار و مراقبين مي دزدد و كسي هم كاري نمي تواند بكند... ما داستان اين فيلم توي ذهنمان بود تا اينكه يك روز در ايام رياست جمهوري با آقا رفتيم براي افتتاح گاز خانگيران در سرخس. وقتي سخنراني آقا در سالن اين مركز تمام شد و ما آمديم سوار ماشين بشويم يك نفر از جمعيتي كه ما را

احاطه كرده بود داد زد كه آقا من مي خواهم دست شما را ببوسم. آقا به طرف اين بنده خدا برگشت و دستش را به طرف ايشان برد، من به ناگاه صحنه اين فيلم برايم تداعي شد و ناخودآگاه و بي اختيار رفتم و زدم زير كتف آن فرد و او هم زمين خورد. آقا يك دفعه درآن جمع عصباني شد و با تشر به من گفت: محسن، چه كار مي كني؟ من يك دفعه به خودم آمدم و رفتم آن بنده خدا را آوردم و او هم دست آقا را بوسيد، ما هم از او عذرخواهي كرديم و رفت. در بازگشت به تهران ما هرلحظه منتظر بوديم كه آقا ما را به خاطر رفتارمان مورد توبيخ قرار دهد. وقتي به تهران رسيديم آقا مرا خواست و از علت آن رفتار من سؤال كرد. من عرض كردم كه من چنين فيلمي ديده ام و آن فيلم را هم دادم خدمت ايشان كه ببينند. ايشان وقتي فيلم را ديدند ديگر چيزي به ما نگفتند. س از جلوه هاي جذاب ارتباط رهبري با جامعه، ارتباط ايشان با ايثارگران و خانواده هاي شهدا ست. اگرچه تمامي مردم از سركشي هاي بي خبر آقا به خانواده هاي شهدا خاطرات زيبايي دارند اما شنيدن گفتني هاي شما در اين ارتباط جذابيتي ديگر دارد. - بازديدهاي سرزده آقا از خانواده شهدا، آنگونه كه من از ايشان شنيده ام، با چند هدف انجام مي شود. قبل از هرچيز به خاطر قدرشناسي از صبر و تحمل اين عزيزان و بعد براي اطلاع از مشكلات احتمالي آنها و اقدام براي رفع آن. من در

اين نوع ديدارها زياد در خدمت ايشان بوده ام و از آنها خاطرات جالبي دارم كه به چند مورد آن اشاره خواهم كرد. يك بار ما در خدمت ايشان به خانه شهيدي رفتيم كه با پدرش به جبهه رفته بود و در آغوش او به شهادت رسيده بود. اين پدر متكفل اداره نوه هايش بود و در شرايط بسيار فقيرانه اي زندگي مي كرد. خانه اي كه ما در آن به ديدن اينها رفتيم حالت زيرزمين مانند داشت و در شرف خراب شدن بود. آقا معمولاً وقتي مي بينند كه اين خانواده ها مشكلي دارند بعد از انجام ديدار به نهادهاي مربوطه دستور مي دهند كه به مشكلات آنها رسيدگي كنند، اما با مشاهده وضعيت اينها به اين نتيجه رسيدند كه همان في المجلس بايد به آنها كمك شود. لذا هر قدر پول توي جيب قبايشان بود درآوردند و به بچه ها هم گفتند هرچه پول همراه داريد بدهيد و آن را در همان مجلس به آن پدر شهيد دادند. جالب اينجاست كه وقتي از آن پدر شهيد سؤال شد كه آيا مشكلي داريد؟ با مناعت طبع و بزرگواري گفت: نه، مشكلي ندارم كه واقعاً اين جلوه اي از صبر و ايثار خانواده هاي شهيد است. مورد ديگر مربوط به ديدار آقا با خانواده شهداي افراسيابي است كه معروف هم هستند و منزلشان در انتهاي خيابان پيروزي است. مي دانيد كه ما از قبل به خانوداه هاي شهدا اطلاع نمي دهيم كه آقا به منزلشان تشريف مي برند، بلكه عمدتاً گفته مي شود قرار است از سپاه يا بنياد شهيد يا صداوسيما به منزلشان بروند.

در آن مورد من در چارچوب درب منزل اين شهيدان بزرگوار ايستاده بودم كه آقا رسيدند. من به پدر شهيد اطلاع دادم كه آقايان دارند مي آيند. ايشان وقتي آمد دم درب و يك دفعه آقا را ديد، پاهايش سست شد و به يكباره من ديدم دارد مي افتد، من يك لحظه ترسيدم كه بر سر اين بنده خدا بلائي بيايد. چند لحظه طول كشيد كه ايشان از حالت بهت درآمد و جلو رفت و با آقا مصافحه كرد و رفتيم داخل. آقا زمان زيادي هم براي تفقد از اين خانواده صرف كردند، از خاطرات شهدايشان سؤال كردند، وصيتنامه شهدا را ديدند و نسبت به مادر شهيد ابراز محبت كردند. مورد جالبي همين الان به خاطرم آمد. لابد مي دانيد كه آقا وقتي براي ديدار با خانواده شهيدي به يك كوچه يا خيابان مي روند مقيدند كه به تمام خانواده هاي شهيدي كه در آن كوچه يا خيابان ساكن هستند سربزنند. اين كار هم بسيار آرام و بي سروصدا انجام مي شود و عمدتاً اهل محل فرداي آن روز از اين مسئله مطلع مي شوند. يك روز كه ما براي ديدار از خانواده 2 شهيد به يك كوچه از محلات مركز شهر رفته بوديم وقتي ديدارها تمام شد، ناگهان خبر رسيد كه در انتهاي آن كوچه خانواده يك شهيد مسيحي هم زندگي مي كنند. فرصتي هم براي دادن اطلاع قبلي نبود و آقا هم مصر بودند كه حتماً از آن خانواده هم ديدن كنند. به هرحال بدون هرگونه اطلاع قبلي به اتفاق آقا رفتيم و زنگ خانه آنها را زديم. واقعاً من نمي توانم توصيف

كنم كه اعضاي آن خانواده از ديدار آقا چقدر بهت زده شدند! جالب اينجاست كه محبتي كه ايشان به اين خانواده كرد از تفقدي كه نسبت به خانواده شهداي مسلمان مي كنند بيشتر بود. س چند شب قبل هنگامي كه فيلم بازديد سرزده رهبري از زلزله زدگان بم، با لباس مبدل پخش شد مردم ما جلوه گويا و زيبائي از حساسيت آقا نسبت به مشكلات خود را ديدند. ايشان براي اطلاع از مشكلات روزمره مردم تا چه حد از شيوه حضور ناشناس در ميان مردم استفاده مي كنند؟ - اين برنامه سابقه زيادي دارد منتهي ممكن است مردم به تازگي در جريان بازديدا ز شهر بم متوجه آن شده باشند. آقا وقتي از خانه خيابان ايران بلند شدند خانه را به شكل موقت به يكي از دوستان واگذار كردند، اما يكي از اتاقها كه كتابخانه ايشان بود را براي خودشان نگه داشتند. در دوران رياست جمهوري گاهي اوقات اظهار تمايل مي كردند كه به كتابخانه خانه قبلي خودشان بروند. در اينگونه موارد لباس عوض مي كردند و ما هم به اتفاق ايشان در يك تاكسي مي نشستيم و مسير رياست جمهوري تا خيابان ايران را طي مي كرديم. گاهي هم فرصتي پيش مي آمد تا در شهر تردد كنيم. ايشان با علاقه خاصي از اين فرصت براي آشنائي هرچه بيشتر با وضعيت عمومي جامعه استفاده مي كردند. س آيا كسي هم ايشان را مي شناخت؟ - بله. درمواردي اتفاق افتاد و عمدتاً در زمانهايي كه پشت چراغ قرمز مي مانديم، چون ايشان تأكيد داشتند كه بايد مقررات راهنمايي و رانندگي را رعايت كنيد. جالب اينجاست

كه در اينگونه فرصتها افسران و مأموران سر چهارراهها ما را نمي شناختند اما برخي افراد عابر يا موتورسوارهايي كه پشت چراغ قرمز ما را مي ديدند با دقت و زيركي خاصي ما را مي شناختند. س لطفاً شمه اي از توصيه هاي اخلاقي ايشان به محافظين كه كاربرد عمومي دارد را براي ما نقل كنيد؟ - البته به موارد زيادي مي شود اشاره كرد اما يك مورد برجسته آن توصيه اكيد آقا به اطرافيان و كلاً مسئولين براي رسيدگي به امور خانه و خانواده خودشان است. آن روز آقا به چيزي نظر داشتند كه اگر به درستي مورد توجه قرار مي گرفت شاهد برخي مشكلات اخلاقي و تربيتي فرزندان بعضي از مسئولين نبوديم. طبعاً عدم حضور پدر در خانواده در سير تربيت فرزندان و اداره امور خانه نقصان ايجاد مي كند و اين مسئله در دراز مدت به يك معضل تبديل مي شود. يكي از دستورات آقا به فرماندهان سپاه اين بود كه بايد در هفته حداقل 2روز با خانواده هايشان غذا بخورند و جمعه هايشان را هم فقط به خانواده و فرزندانشان اختصاص دهند. پس از اين تأكيدات ايشان بود كه در سپاه برنامه هايي با هدف زمينه سازي براي انجام اين رهنمود آقا صورت پذيرفت. س گويا ايشان در كنار مسئوليتها و برنامه هاي فشرده خود اهتمام زيادي به خواندن خطبه عقد زوجهاي جوان دارند و البته با شرايط و توصيه هائي كه ذكر آن در اينجا مي تواند مفيد و آموزنده باشد. - البته در چند ساله اخير به لحاظ تراكم شديد كار و وضعيت جسماني ايشان اين برنامه قدري محدود

شده اما در دوران رياست جمهوري گاهي 10الي 15برنامه خواندن خطبه عقد براي زوجهاي جوان داشتند. همانطور كه مي دانيد بناي ايشان هم تنها خواندن خطبه عقد زوجهايي است كه مهريه آنها از 14سكه طلا يا معادل پولي آن، بيشتر نباشد. گاهي اوقات كه افرادي با مهريه اي بيش از اين ميزان براي خواندن خطبه عقد خدمت ايشان مي آيند به آنها فرصت مي دهند كه در اين مورد فكر كنند، مي فرمايند: تا من مشغول خواندن عقد ديگران هستم اگر توانستيد برسر رساندن مهريه به 14سكه به توافق برسيد كه خطبه را مي خوانم درغير اينصورت برويد تا كس ديگري برايتان خطبه بخواند، كه عمدتاً هم قانع مي شوند. ايشان معمولاً پس از عقد نصايحي هم كه دربردارنده لوازم و بايسته هاي يك زندگي سالم و شيرين است، دارند كه تأثير شگرفي بر اين زوجها مي گذارد. يك بار يادم هست كه نصيحت آقا به قدري روي يكي از عروس خانم ها تأثير داشت كه ايشان گفت: من همين الان مي خواهم مهريه ام را ببخشم! كه البته موجب خنده حضار شد. س چند سؤال هم در باب ويژگيهاي شخصي آقا داريم كه آنها را حسن ختام اين گفت و شنود قرار مي دهيم. تعلق ايشان به ساحت شعر و ادبيات مورد تأييد و تأكيد همه شعرا و اهل ادب حتي شعراي مخالف انقلاب و نظام بوده و هست. شما چه خاطراتي از محافل شعري ايشان داريد؟ - البته در اين زمينه اهل فن بايد صحبت كنند، من تنها مي توانم به عنوان يك فرد غيرمتخصص، برخي مشاهداتم را در اين مورد نقل كنم.

تا آنجا كه من مي دانم ايشان از سنين نوجواني عضو انجمن ادبي مشهد بوده اند. بسياري از شعراي معروف مانند شهريار و اخوان ثالث با ايشان سابقه طولاني داشتند و در دوران رياست جمهوري به ديدار ايشان مي آمدند. ايشان به همه سبك هاي شعر فارسي كاملاً مسلطند و هنوز شعرهاي شاخص و برجسته ايشان منتشر نشده. ايشان در شعر عربي هم تبحر دارند، خاطرم هست يك روز شاعري عرب نزد ايشان آمد و شعرش را خواند. آقا چند ايراد ادبي بسيار دقيق از شعر او گرفتند. اين فرد با تعجب گفت: من اين شعرها را تا به حال نزد شعراي شاخص عرب زبان خوانده ام اما هيچكدام نتوانسته اند متوجه اين ايرادات شوند!. همين جريان هم يك بار درمورد آقاي سبزواري اتفاق افتاد. ايشان يك روز شعري را براي آقا داشت كه ظاهراً وجود كلمه «اي» در يكي از ابيات آن، خللي ايجاد كرده بود و آقا اين مسئله را تذكر دادند. آقاي سبزواري گفت: خيلي از شعرا تاكنون اين شعر را ديده اند اما هيچكدام تاكنون اين ايراد را نگرفته اند. ما گاهي اوقات در جلسات كاري، بازديدها و سفرها، بارها مشاهده كرده ايم كه ايشان به محض مشاهده يك اتفاق يا يك پديده زيبا و دلپذير بلافاصله شعر زيبائي مي گفتند كه اينها هم اينك موجود است. در يكي از سفرها وقتي ظهر براي استراحت به اقامتگاهمان آمديم، آقاي محمدي گلپايگاني يكي از اشعارش را براي ايشان خواند و آقا بلافاصله در قالب شعر جواب شعر ايشان را دادند. البته ناگفته نگذارم كه خود آقاي محمدي هم با كمك و نظارت

ادبي آقا به اين توانمندي شعري رسيد، ايشان بارها اشعارش را براي تصحيح خدمت آقا مي آورد و ايشان نقاط ضعف آنها را متذكر مي شدند. س در افواه و محافل شايع است كه ايشان در حوزه موسيقي هم تبحر و اطلاعات زيادي دارند. - البته ايشان در علم صداشناسي كه مفهوم عام و گسترده اي دارد تبحر فوق العاده اي دارند، علم شناخت تركيب صداها و توليد صداهاي مختلف كه اعم از موسيقي متداول است.

پاسخ(قسمت چهارم)

من يادم هست در يكي از مراسم يك گروه موسيقي از ايل قشقائي آمدند و قطعه اي موسيقي اصيل و غمناك اجرا كردند، بعد از اين اجرا آقا نقاط ضعف اجرا را به رهبر گروه تذكر دادند كه بسيار موجب تعجب او شده بود، او گفت: اطلاعات شما درمورد علم صداشناسي و ضوابط آن درحد يك استاد بزرگ موسيقي است. ظاهراً تعليم علم شناخت صدا و تركيبات آن، سالها قبل در حوزه ها متداول بوده و ايشان هم از همان مقطع در اين مورد مطالعاتي داشته اند. البته در اين باب شايعاتي هم در جامعه رايج شده، اما واقعيت مسئله همين است كه بنده عرض كردم. س تفريحات ايشان معمولاً چيست؟ - ]با خنده [سؤالهاي سخت مي كنيد. شاخص ترين تفريح ايشان همان كوه پيمائي است. البته ايشان بعد از رهبري بيشتر به كوه آن هم به نقاط عمومي آن مي روند كه همين كار هم صرف نظر از جنبه ورزشي آن وسيله اي براي ارتباط بي واسطه و نزديك با اقشار مختلف مردم است. همه اقشار و اصناف جامعه هم از ديدن ايشان در ميان كوه پيمايان

ابراز خوشحالي مي كنند، حتي افرادي كه به لحاظ ظواهرشان احتمال اين مسئله در مورد آنها نمي رود. در ميان ورزشها ايشان از قديم الايام به ورزش باستاني علاقمند بوده اند و در سالهاي جواني در محافل باستاني كارها هم شركت مي كرده اند. در اوقات فراغت هم با ما تاكنون زياد واليبال بازي كرده اند. به شنا هم علاقمندند علي الخصوص بعد از ترور، دكترها براي التيام مشكل دستشان، شنا را زياد توصيه مي كردند. البته ما در محوطه رياست جمهوري دوچرخه سواري ايشان را هم زياد ديده ايم. س با تشكر از شما كه فرصتي را به اين گفت وگو اختصاص داديد. - خواهش مي كنم، فقط لازم مي دانم عرض كنم آنچه را كه من در اين فرصت گفتم چيزي بود كه درحد بضاعت اندكم توانسته ام آن را دريابم. طبيعتاً اطلاعات من كامل و جامع نيست و براي بررسي سيره فردي و اجتماعي آقا بايد با تمام دوستاني كه در ادوار مختلف با ايشان ارتباط داشته اند گفت وگو شود. متأسفانه يكي از جنبه هاي مظلوميت ايشان همين است كه در اين زمينه كار اندكي صورت گرفته است. اميدوارم حداقل شما كيهاني ها اين كار را انجام دهيد. ان شاءالله.

2. مصارف و هزينه هاي عمومي:

اعتبارات مالي كه از منابع قانوني و شرعي در اختيار رهبري گذاشته مي شود، به هيچ وجه متعلق به شخص رهبر نيست بلكه مربوط به نهاد رهبري است كه بايد تنها در راستاي تأمين مصالح و منافع جامعه و نظام اسلامي و با تشخيص دقيق موارد نياز و اولويت ها كه بر اساس نظر كارشناسان و متخصصان

متعهد شناسايي مي شود، هزينه گردد.

البته بديهي است مصالح و منافع جامعه و نظام اسلامي ابعاد گوناگوني از موضوعات اقتصادي و اجتماعي، فرهنگي، امنيتي و ... را در بر مي گيرد. كه بايد در هر زمينه با تناسب امكانات، نيازهاي اساسي و اولويت ها را به صورت دقيق شناسايي و بر اساس آن اقدام نمود. به عنوان نمونه در بسياري از مناطق محروم كشورمان علي رغم گذشت بيش از دو دهه از پيروزي انقلاب اسلامي و خدمات بسيار زيادي كه انجام شده، هنوز در مسائل اقتصادي يا اجتماعي و فرهنگي، مشكلات عديده اي براي مردم آن مناطق وجود دارد كه از طريق بودجه هاي مرسوم دولتي، اميدي به پيشرفت و حل اساسي اين مشكلات وجود ندارد، از اين رو مقام معظم رهبري در مسافرت هايي كه به اين مناطق دارند و از نزديك در جريان مشكلات و نيازهاي اساسي مردم قرار مي گيرند با توجه به جايگاه و اختياراتي كه دارند، مي توانند با اختصاص بخشي از اعتبارات مالي خويش به اين موضوعات و نظارت هاي دقيق و اهتمام ويژه اي كه به اين طرح ها مبذول داشته و آنها را پي گيري مي نمايند، گام هاي اساسي در حل اين مشكلات بردارند.

پنجم: علي رغم اينكه برخي تصور مي كنند كه هيچ گونه نظارتي بر مقام معظم رهبري و نهاد هاي وابسته به ايشان وجود ندارد، اما بر عكس، چنين موضوعي نه تنها صحت نداشته و ندارد، بلكه همواره نظارت هاي مضاعف بر اين مجموعه وجود داشته و شديدا توسط مراكز و عوامل متعددي مورد نظارت و بررسي، تحقيق و تفحص قرار مي گيرد، زيرا

بر اساسمباني اسلامي فرقي ميان حاكم اسلامي و مردم وجود ندارد، از اين رو اصل يكصد و هفتم قانون اساسي تأكيد مي نمايد كه ‹رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است› بر اين اساس ادعاي فوق نظارت بودن رهبر سخني كاملا بي اساس است. به طور كلي انواع نظارت هايي كه بر مجموعه دستگاه رهبري در كشور ما اعمال مي شود به دو بخش تقسيم مي شود:

1. نظارت هاي خاص شامل:

1-1. نظارت مجلس خبرگان:

بر اساس اصل يكصد و يازدهم قانون اساسي، مجلس خبرگان بر مقام رهبري و كليه عملكردهاي ايشان نظارت تام داشته، كليه اقدامات ايشان را پي گيري و در موارد نياز، توضيح خواسته و يا تذكرات لازم را مي دهند و در صورتي كه رهبر از انجام وظايف خود ناتوان شود، بر كنار مي شود.

از سوي ديگر به موجب ماده 18 مصوبه مجلس خبرگان راجع به اجراي اصل فوق ‹هيأت تحقيق، موظف است با هماهنگي با مقام معظم رهبري، به تشكيلات اداري آن توجه داشته و به آن مقام در جلوگيري از دخالت عناصر نامطلوب در تشكيلات مذكور مساعدت نمايد›.

2-1. نظارت مراجع عظام تقليد و نهادهاي مذهبي:

هر چند به صورت رسمي چنين نظارتي در منابع قانوني وجود ندارد، اما در عمل مراجع عظام تقليد و نهادهاي مذهبي، يكي از عوامل مهم نظارت بر رهبري و ساير اقدامات ايشان، محسوب مي گردند كه در موارد لازم به دليل اهميتي كه جايگاه نهاد رهبري در نظام اسلامي و جامعه اسلامي داشته، تذكرات و پيشنهادهاي لازم را بيان مي نمايند.

3-1. معاونت نظارت و حسابرسي دفتر مقام معظم رهبري

4-1. مؤسسه حسابرسي مفيد راهبر. (ر.ك:

نظارت و نهادهاي نظارتي، محسن ملك افضل اردكاني، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 127)

5-1. نظارت دروني رهبر بر خود و دستگاه ها و عملكردهاي خود:

علاوه بر دو نوع نظارت هاي بيروني، نظارت دروني رهبري بر خود، از جمله كارآمدترين و موفق ترين نوع نظارت محسوب مي گردد كه ناشي از شرايطي است كه اسلام و به تبع آن قانون اساسي بر اي رهبر و حاكم جامعه اسلامي گذاشته است و آن شرايطي نظير ‹عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلامي› و ساير شرايط ديگر مربوط به ‹بينش سياسي› و يا ‹توانايي مديريت› و ... (اصل يكصد و نهم قانون اساسي) است كه مجموعه اينها باعث مي شود از يك سو رهبر نفس خويش و كليه اعمال و اقدامات خود را تنها در چارچوب خواست خداوند و مصالح جامعه اسلامي در آورده و از انحراف و خطا و اشتباه مصون باشد و از سوي ديگر با توجه به ويژگي هايي نظير بينش سياسي و توانايي مديريت، كليه وظايف و مسؤوليت هاي رهبري خصوصا مجموعه ها و نهادهاي تحت نظارت خود را به نحوي كارآمد و با حداقل خطاها و اشتباهات ممكن و تنها بر اساس مصالح و منافع ملي آنهم با مشورت كارشناسان و متخصصان، اداره نمايد.

2. نظارت هاي رسمي و عمومي در كشور:

علاوه بر نظارت هاي خاص فوق، ساير دستگاه هاي رسمي نظارتي كشور نظير مجلس، سازمان بازرسي كل كشور و ...، بر كليه دستگاه هاي تحت پوشش رهبري نظارت داشته و نمايندگان مجلس حق تحقيق و تفحص از كليه اين مجموعه ها را دارا مي باشند و بر اساس اصل

يكصد و چهل و دوم قانون اساسي: ‹درايي رهبر، همسر و فرزندان وي قبل و بعد از خدمت، توسط قوه قضائيه رسيدگي مي شود›. و بالاخره نظارت همگاني مردم نيز از طريق دفتر ارتباطات و روابط عمومي دفتر مقام معظم رهبري _كه آمادگي پذيرش گزارش ها و اطلاعات مردمي را از كليه امور مملكت به طور عام و دستگاه ها و زير مجموعه هاي دفتر رهبري به طور خاص دارد_ و يا مكاتبه با مجلس خبرگان، اعمال مي گردد.

در هر صورت مجموعه نظارت هاي فوق خصوصا تأكيد مقام معظم رهبري بر حفظ سلامت دستگاه هاي اداري كشور خصوصا دستگاه هاي تحت نظرشان و اهتمام ويژه اي كه بر رعايت دقيق بيت المال و جلوگيري از حيف و ميل آن توسط مسؤولين دارند و همچنين تأكيد بر استفاده از كارشناسان، مشاوران و متخصصان متعهد، همگي سبب شده تا از يك سو دستگاه هاي مربوط به رهبري از سالم ترين دستگاه هاي كشور بوده و از سوي ديگر ضمن بالا رفتن كارآمدي و ميزان بهره دهي اين مجموعه منافع و مصالح و امنيت ملي به طور چشم گيري تأمين شود.

ششم. بيشترين نوع كمك و حمايت ما از نهضت هاي آزادي بخش و مبارزان اسلامي نظير حزب الله لبنان و انتفاضه فلسطين، كمك فرهنگي و سياسي است. البته در مواردي اگر از يك سو اين نهضت ها و ساير مسلمانان مظلوم دچار كمك هاي حياتي نظير غذا و دارو و ... بشوند و از سوي ديگر امكانات اجازه دهد، بنابر وظايف ديني و انساني كه بر عهده داريم كمك هاي مالي نيز مي شود.

از آنجا كه در مطالب

ارسالي تأكيد بر حزب الله لبنان و فلسطين و حمايت ايران از آنان بود به اختصار مطالبي بيان مي نماييم:

گذشته از توضيحاتي كه در ضميمه شماره 2 مي ايد: بايد به اين موضوع توجه داشته باشيم علاوه بر اينكه دفاع از مسلمانان جهان از وظايف ديني و قانوني ماست و در قانون اساسي بر ان تصريح شده است، دفاع از مسلمانان در واقع دفاع از خودمان است زيرا در حقيقت فلسطينيان و يا حزب الله لبنان در خط مقدم تهاجم نظامي اسراييل به سرزمنيهاي اسلامي مي باشند و اگر انتفاضه فلسطين يا حزب الله لبنان نبود، هم اكنون ما مي بايست (حداقل) در مرزهاي خود با اسراييل مبارزه مي كرديم، اي كاش چنين افراد شبهه افكني كمي ديد منطقي داشته و با اين موضوعات مهم و حساس اينقدر سطحي برخورد نمي كردند، ايا مي توان در مقابل دشمني نظير اسراييل كه شعار نمادين از نيل تا فرات را مطرح مي كند و خطر بالفعل براي كل جهان اسلام خصوصا ايران اسلامي و انقلاب است سكوت كرد؟!!! ايا ما مي توانستيم در اول جنگ كه دشمن به خوزستان حمله كرده بود، در شهرهاي خود بنشينيم و بگوييم به شهر ما كه حمله نشده؟!! كافي است نگاهي كوتاه به وضعيت روابط تنگاتنگ امريكا با اسراييل و حمايت هاي كلان نظامي، اقتصادي، سياسي و … كه از اين رژيم غاصب، علي رغم مشكلات اقتصادي، اجتماعي و … خود در داخل مي كند بنماييم، كه چگونه براي پيشبرد اهداف استراتژيك خود مي كند و…

ايا اين افراد به اصطلاح روشنفكرنما و دايه دلسوز تر از مادر، كمي از دشمنانمان درس

نمي گيرند و براي مردم ما حق دفاع از خود و آينده نگري در مقابل توطئه هاي شوم دشمنان را قائل نيستند واقعا اگر اين افراد درد مردم را دارند چرا به خيانت ها و چپاول هاي بيت المال كه توسط برخي از همين روشنفكران بي دين در اداره جات دولتي انجام مي شود و صدها برابر اعتبارات عمراني و ساير اقدامات مفيد در راستاي تامين امنيت و منافع ملي است، اعتراض نمي كنند؟!!

هفتم: بسياري از مطالب مطروحه در اين گزارش كذب محض است، تاكنون به هيچ فرد يا گروه يا جمعيتي براي شركت در مراسم سالگرد امام (ره)، پولي پرداخت نشده است، بلكه اين مردم عاشق به امام(ره) و آرمانهاي ايشان هستند كه تمامي سختي هاي مسافرت از اقصي نقاط كشور را با جان و دل خريداري نموده و حتي هزينه هاي اين مسافرت را مي پردازد.طبيعي است افرادي كه از گردونه اينهمه ايثار و گذشت، عشق و فداكاري خارج اند همه چيز را با ديدي مادي و منفعت طلبانه نگريسته و چنين قضاوتهاي سطحي بنمايد،

هشتم: هيچ گاه مسؤولين عالي رتبه نظام و مقام معظم رهبري خود و سياستهاي خويش را در اداره كشور مصون از خطا و انتقاد ندانسته و نمي دانند، از اين رو همواره سعي در استفاده از نظرات كارشناسان داشته و از استفاده سازنده استقبال مي نمايد، اما نسبت خيانت به مردم و توهين به اين بزرگواران خصوصا مقام معظم رهبري نه تنها به هيچ وجه صحيح و پسنديده نمي باشد، بلكه ابراز علاقه هاي مخلصانه مردم و حمايت هاي گسترده مردم از ايشان به خوبي حاكي از صداقت

و خلوص ايشان در خدمتگذاري به مردم و كارآمدي مديريت ايشان در عرصه سياست داخلي و خارجي كشور است. كافي است براي اثبات اين مدعي حداقل به حضور حماسي مردم در راهپيمايي روز قدس و حمايت از مردم فلسطين و نماز عيد فطر در آبانماه امسال (1383) مراجعه نماييم، بحمدلله مردمي بسيار فهيم و آگاه داريم كه به خوبي سره را از نا سره تشخيص مي دهند.

پاسخ(قسمت پنجم)

وجود پاره اي از مشكلات و معضلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... در سطح كشور امري واقعي و غيرقابل انكار است كه براي برون رفت از اين وضعيت و دست يابي به وضعيت مطلوب تر تلاش هاي مضاعفي لازم است.

در كنار واقعيت فوق بايد واقعيتي ديگر را نيز در نظر گرفت و آن توجه به ساير مسؤوليت هاي دولت و نظام اسلامي است، به عبارت ديگر حيطه و گستره ي وظايف و مسؤوليت هاي دولت ها فقط در درون مرزهاي آن كشور محدود نمي شود، بلكه دولت ها جهت دستيابي به اهداف خود در سطح داخلي و بين المللي، از قبيل: تأمين امنيت و منافع ملي و تحقق آرمان هاي ايدئولوژيك مثلاً يكي از اهداف سياست خارجي ايالات متحده آمريكا، بسط و گسترش ايدئولوژي ليبرال، سرمايه داري به عنوان تنها مدل نظام سياسي، در سطح جهان مي باشد ، ناچارند تا محدوده ي عملكرد و اقدامات خود را به بيرون از مرزهاي بين المللي گسترش داده ودر عرصه ي معادلات و رقابت هاي بين الملل شركت فعال داشته باشند.

امروزه به دليل گسترش ارتباطات و تكنولوژي، جهاني شدن اقتصاد و.. كه مرزهاي ملي كشورها را درنورديده است ديگر نمي توان حيطه عملكرد و وظايف دولت ها را در محدوده ي مرزهاي آن كشور، تعريف نمود، بلكه برعكس دولتي از توانايي بيشتر در سامان

دادن به مسائل داخلي و تأمين امنيت و رفاه در سطح جامعه و تعقيب آرمان هاي ايدئولوژيك خود، بهره مندتر است كه به صورت فعال در مناسبات معادلات و رقابت هاي بين المللي حضور داشته و در چارچوب اصول سياست خارجي خويش، نقش مؤثري را در تأثيرگذاري بر تحولات منطقه اي و بين المللي پيرامون، به خود اختصاص داده و از موقعيت ها و فرصت هاي بين الملل به بهترين نحو جهت پيشبرد اهداف سياست خارجي خود استفاده نمايد.

عوامل متعددي در شكل گيري سياست خارجي كشورها مؤثر مي باشند كه مهمترين آنها عبارتند از:

1- ارزش ها و اعتقادات، 2- زمينه هاي تاريخي و فرهنگي، 3- ساختار نظام بين الملل، 4- مشكلات و نيازهاي داخلي. (جهت اطلاع بيشتر ر.ك: اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، عبدالعلي قوام، انتشارات سمت، ص 135)

دولت ها جهت تحقق اهداف سياست خارجي خود، از ابزارها و تكنيك هاي گوناگوني بهره مي گيرند؛ ابزارهايي نظير ديپلماسي، حربه هاي اقتصادي، نظامي و فرهنگي. استفاده صحيح و به موقع از اين تكنيك ها در ميزان موفقيت واحدهاي سياسي بسيار مؤثر است. (همان، ص 206 )

در سطح بين الملل سياست خارجي كشور موفق تر و از توانايي بيشتري در پيشبرد اهداف بين المللي و تأمين منافع ملي خود برخوردارتر است كه از توانايي بيشتري در كاربرد تمامي اين ابزارها برخوردار بوده و در موقع نياز جهت دسترسي به اهداف خود، از آنان بهره بگيرد. به عنوان نمونه امروز، با استفاده از ابزار اقتصادي نظير اعطاي وام، مشاركت در سرمايه گذاري يا بازسازي كشور مي توان زمينه هاي مناسبي را جهت تأثيرگذاري در تحولات داخلي آن كشور، فراهم نمودن بازار كار و عرضه ي كالاهاي توليدي در خارج و...، به وجود آورده و در نتيجه بخشي از اهداف كوتاه مدت، ميان مدت

و بلندمدت سياسي خارجي خويش را تحقق بخشيد.

براساس مطالب فوق درخصوص نحوه عملكرد جمهوري اسلامي در قبال حزب الله لبنان و انتفاضه فلسطين بايد گفت كه: اصول و اهداف سياست خارجي كشور ما نيز مانند ساير كشورها براساس عوامل متعددي؛ از قبيل: ارزش ها و اعتقادات، تأمين امنيت منافع ملي و نيازهاي داخلي و... شكل گرفته است.

مضافا اين كه نظام جمهوري اسلامي ايران به دليل اصول و مباني مكتبي خويش، اهميت ويژه اي براي دفاع از ساير مسلمانان و مستضعفان جهان قائل است و در سياست خارجي خود اين موضوع را نيز تعقيب مي نمايد(*).

نظام جمهوري اسلامي ايران در دستيابي به اهداف خود در سطح بين الملل براساس توانايي و امكانات خويش و اجازه شرايط بين الملل از تمامي ابزارهاي سياست خارجي نظير ديپلماسي، تكنيك هاي اقتصادي و فرهنگي و... در چارچوب اصول مكتبي و مقررات بين المللي استفاده مي نمايد. بر اين اساس لبنان و فلسطين نيز از كشورهايي هستند كه از جهات مختلف موضوع سياست خارجي ما قرار گرفته اند: اين جهات عبارتند از:

1- بخشي از اين كمك ها (مانند مواد غذايي، دارو، پوشاك و..). در شرايط فعلي، حياتي بوده و از مسؤوليت هاي فراملي دولت اسلامي محسوب مي شود.

2- با توجه به نيازهاي ضروري و حياتي مردم فلسطين و امكانات نسبتا خوب كشورمان، كمك هايي محدود بوده و تأثير منفي در

روند آباداني و حل مشكلات اقتصادي و معيشتي ما بر جاي نمي گذارد. به علاوه نتايج مثبتي را در كوتاه مدت و طولاني مدت، در سطح منطقه اي و بين الملل، براي كشورمان به ارمغان مي آورد.

3- فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد دربرابر وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره فلسطيني و... اصلا قابل قياس

نيست.

4- مسلمين امت واحده و داراي سرنوشت مشتركي هستند. استعمارگران همواره درپي جداسازي وتفرقه ميان ملت هاي مسلمانند تااز اين رهگذر سلطه خود را بر جهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر مادست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم درواقع به پاره سازي امت واحد اسلامي كه هدف دشمنان است كمك كرده ايم.

5- همان طور كه درروايت است كمك هاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است كمك هاي اجتماعي نيز چنين است.

6- امروزه درتمام جهان سرمايه هايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده مي شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهوري اسلامي بايد جلودار باشند.

7- انجام حمايت هاي اقتصادي، سياسي و تبليغاتي در حد وسع و توان از ملت هاي مسلمان ديگر خصوصا فلسطين، نه تنها با منافع ملي ما تعارض ندارد بلكه در راستاي تأمين منافع ملي ايران به حساب مي آيد؛ زيرا:

اولاً، منافع ملي يك كشور فقط در مرزهاي جغرافيايي آن محدود نمي شود. لذا دولت ها به ميزان هزينه هايي كه در كشورهاي ديگر مبذول مي دارند، از توان و قدرت تصميم گيري و تأثيرگذاري بيشتري نيز در آينده آن كشور و معادلات منطقه اي برخوردار مي باشند. چنانكه به اعتراف كارشناسان نظامي اسرائيل، حزب الله لبنان يكي از مهمترين خطراتي است كه در صورت حمله نظامي آمريكا يا اسرائيل به ايران، كشورشان را تهديد كرده و مي تواند آسيب هاي اساسي به اسرائيل وارد نمايد.

ثانيا، حفظ موجوديت، استقلال و تماميت ارضي و امنيت ملي كشور كه از عناصر كليدي و حياتي تشكيل دهنده منافع ملي مي باشد، نيازمند صرف چنين هزينه ها و كمك به ملت هايي كه در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند مي باشد.

آينده نگري و تأمين منافع بلندمدت خود بهترين

دليل بر انجام چنين اقداماتي مي باشد، زيرا آرمان ها و اهداف توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي هرگز به فلسطين محدود نبوده بلكه آرزوي سيطره بر جهان اسلام و خصوصا ام القراي آن يعني جمهوري اسلامي ايران را در سر مي پروراند.

8- اين اعانات يك پارچگي ما را بهتر حفظ مي كند و قدرت جمعي ما را بر دشمنان افزون مي سازد و براي مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيداست.

9- ارسال اين قبيل كمك ها مختص ايران نيست بلكه كشورهاي بزرگ جهان مانند آمريكا، عليرغم وجود بسياري مشكلات داخلي، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود كمك هاي بسيار زيادي را به اسرائيل كه واقعا هيچ بهره اي براي ملت آمريكا ندارد ارسال مي نمايند، حال آيا رواست كه كشورهاي اسلامي از انجام كمترين وظايف ديني و انساني خود در قبال مشكلات مردم فلسطين و ساير جهان اسلام دريغ ورزند؟

اما از طرف ديگر با توجه به واقعياتي از قبيل وجود مرزبندي هاي بين الملل، حفظ و تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران، ارائه الگويي نمونه بر اساس اصول و ارزش هاي اسلامي و ...؛ توجه به نيازهاي داخلي نيز حائز اهميت مي باشد. حال اگر زماني بين نيازهاي داخل و خارج، تزاحم به وجود آمد، رعايت اصول زير، ضروري مي نمايد:

الف) بر اساس آيات و روايات متعدد، جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك نظام اسلامي، داراي يك سري مسؤوليت هايي فراملّي، نسبت به ساير مسلمانان است. اين مسؤوليت ها در مورد تزاحم بين نيازهاي داخلي و خارجي، حتما بايد مراعات شود.

مثلاً اگر در كشورهاي ديگر، مسلماناني نيازمند به ضروري ترين نيازهاي حياتي (از قبيل غذا، دارو، پوشاك و..). باشند؛ بدون شك نمي توان نيازمندي هاي غيرحياتي و كم اهميت تر داخلي را اولويت داد؛ چون مسأله

زندگي و حفظ جان مسلمانان در ميان است.

ب ) ملاك تقدم نيازهاي داخل يا خارج در امور غيرمتيقن مسؤوليت هاي فراملي، رعايت اصل اهم و مهم است. به بيان ديگر، حاكم اسلامي با كمك گرفتن از متخصصان و كارشناسان رشته هاي مختلف و با درك شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، بايد مشخص كند كه اولويت با رفع نيازهاي داخلي است يا نيازهاي خارجي دولت اسلامي. در هر حالت، بايد قدر متيقن مسؤوليت هاي

برون مرزي و كمكهاي حياتي را سر لوحه سياست خارجي خود قرار دهد. در غير آن موارد، چه بسا در مواردي، بر اساس نظرات كارشناسي و تخصصي ثابت شود كǠوظيفه اي برون مرزي بر نيازهاي داخل اولويت دارد (مانند حمايت ايران از حزب الله لبنان در مقابل رژيم غاصب اسرائيل) و در مواردي نيز ممكن است مسائل داخلي اولويت دارد مانند تقدم دفاع از مرزهاي كشور در برابر

حمله عراق آن هم در زماني كه برخي در انديشه آزادسازي ارتفاعات جولان از اشغال اسرائيل بودند.

مسلما اگر مردم ما با واقعيات و الزامات جهاني، روش هاي پيشبرد اهداف سياست خارجي و تأمين امنيت و منافع ملي و... آشنايي كامل داشته باشند و در جريان امور قرار بگيرند، مثبت بودن اعطاء چنين كمك ها و سرمايه گذاري ها را تصديق مي نمايند.

نظام جمهوري اسلامي ايران از همان ابتدا، بيشترين سعي و توان خود را در جهت محروميت زدايي و مبارزه با فقر و مظاهر آن داشته و سياست هاي متعددي را به منظور تأمين اجتماعي، حقوق كار و اشتغال، به كار انداختن انفال و ثروت هاي عمومي، توزيع عادلانه منابع طبيعي كشور، استرداد ثروت هاي نامشروع و... دنبال كرده و نتايج درخشاني گرفته است. اما به دلايل متعددي

از قبيل وضعيت نابسامان ساختار اقتصادي كشور، وابستگي به نفت، رشد سريع جمعيت، وقوع جنگ تحميلي، محاصره هاي اقتصادي، كم توجهي ها به اجراي كامل عدالت اجتماعي، عدم نظارت دقيق بر مصرف بودجه ها و هزينه هاي عمومي و سياست زدگي و گرايشات جناحي هنوز ما در برخي موارد شاهد وجود مشكلات و معضلات اجتماعي و اقتصادي هستيم. در هر صورت وجود اين قبيل مشكلات و معضلات، نمي تواند توجيه كننده كناره گيري و بي توجهي ايران، از وضعيت نابسامان ساير مسلمان و اهداف سياست خارجي خود باشد. بلكه همراه با انجام وظيفه برون مرزي خود بايد به حل مشكلات درون نيز بپردازيم.)

_____________________

پاورقي:

* )توضيح آن كه: براساس اصول و آموزه هاي ديني، جامعه اسلامي پيكره واحدي است؛ چنان كه قرآن مي فرمايد: «ان هذه امتكم امةً واحدةً و انا ربكم فاعبدون» (سوره مؤمنون، آيه 52) بر اساس اين آيه، همبستگي عميقي بين همه مسلمانان دنيا _صرف نظر از هرگونه مرزبندي و جغرافيايي به جهت وحدت كلمه و اعتقاد به تعاليم الهي، وجود دارد، هم دردي، هم دلي و هم نوايي، يكي از خصايص بارز و برجسته امت اسلامي است كه دل هاي آنان را به يكديگر نزديك مي كند. پيامبر گرامي اسلام در بيان اين واقعيت مي فرمايند: «حكايت مؤمنان در دوستي و مهرباني چون اعضاي يك پيكر است؛ وقتي يكي از آنها رنجور مي شود، ديگران به مراقبت و حمايت از او همداستان مي شوند»، (نهج الفصاحه، ش 2712).

اين همبستگي عميق اسلامي، تعاون اسلامي را نيز به همراه دارد؛ بدين معنا كه مسلمانان در كليه امور و شؤون مشترك اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود، موظف به همياري يكديگرند؛ «و تعاونوا علي البر و التقوي و لاتعاونوا علي الاثم و العدوان» (سوره مائده، آيه 2)

بر اين

اساس، همگان مسؤول همديگراند. پيامبر گرامي اسلام، در حديث نبوي مشهور مي فرمايد: «من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم» ؛ «هر كس ندايي را بشنود كه مسلمانان را به كمك مي طلبد و پاسخ مساعد نگويد، مسلمان نيست». هم چنين در حديث ديگري مي فرمايد: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهتمَّ بامورِ المُسلمين فَليَس بمُسلِم ؛ هر كس صبح برخيزد و در انديشه كارهاي مسلمانان نباشد مسلمان نيست».

لذا در اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (اصول 3، 11، 152 و 154)، دولت به نمايندگي از همه مردم، موظف به ايفاي «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همين جهت «موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اعتماد ملل اسلامي، قرار دهد» و در اعمال سياست خارجي، به «دفاع از همه مسلمانان» بپردازد. بنابراين هم بر اساس آموزه هاي دين اسلام و هم بر اساس اصول متعدد قانون اساسي، دولت موظف است، حمايت هاي لازم را از ساير مسلمانان جهان به عمل آورد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ سيدصادق حقيقت، مسؤوليت هاي فراملي در سياست خارجي دولت اسلامي، ص 467

2_ سيدمحمد هاشمي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج اول، ص 385

3- بيژن ايزدي، درآمدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

اعتبارات مقام معظم رهبري از كجا تامين مي شود؟
پرسش

اعتبارات مقام معظم رهبري از كجا تامين مي شود؟

پاسخ

الف. اگر منظور اعتبارات دفتر نهاد رهبري است اين اعتبارات از طرق ذيل تأمين مي شود:

1. بودجه هاي دولتي كه توسط برنامه و بودجه و با تصويب مجلس تبيين مي شود.

2. وجوهات شرعي نظير خمس

3. هدايا و نذورات مردمي كه براي شخص معظم له ارسال مي نمايند.

4. امور حسبيه و مواردي كه در فقه اسلامي به حاكم اسلامي اختصاص داده شده است.

ب. اگر منظور اعتبارات شخصي معظم له است، در اين زمينه بايد گفت كه ، ايشان علي رغم اينكه از نظر قانوني و شرعي مجاز به استفاده از حقوق دولتي، وجوهات شرعيه و ... مي باشند، اما با اين همه جهت اداره زندگي شخصي خويش فقط به هدايا و نذورات مردمي اكتفا مي نمايند.

چرا امام فرمودند:((مصدق مسلم نيست))؟
پرسش

چرا امام فرمودند:((مصدق مسلم نيست))؟

پاسخ

تحليل و تبيين اين جمله حضرت امام(ره) درباره مصدق نيازمند ارايه مطالب دقيقي

است كه در ذيل به ان اشاره مي شود:

الف. بررسي اين موضوع از ديدگاه فقهي و شرعي:

از ديدگاه فقهي، حكم به سلب اسلام از يك نفر و اثبات ارتداد، نيازمند اين است كه آن شخص موجبات ارتداد را مرتكب شود. نظير، انكار اسلام و خروج از آن يا انكار ضروريات دين و ... (امام خميني(ره)، تحريرالوسيله، ج 1، ص 106 و عيسي ولائي، ارتداد در اسلام، نشر ني، ص 71)

به عنوان نمونه صدور حكم ارتداد از سوي حضرت امام(ره) به عنوان يك فقيه جامع الشرايط درباره سلمان رشدي به دليل انكار اسلام و رسالت پيامبر اكرم(ص) و توهين به مقدسات دين مبين اسلام بود و همچنين صدور حكم ارتداد از سوي امام(ره) در مورد جبهه ملي به دليل مخالفت صريح با «قصاص» به عنوان يكي از احكام قطعي اسلام بود.

اما چرا دكتر مصدق مشمول چنين حكمي گرديد؟

اگر بخواهيم از ديدگاه فقهي به اين مسأله بنگريم، دليل قطعي بر ارتكاب موجبات و علل ارتداد از سوي مصدق وجود ندارد، بلكه ظاهر امر و بررسي زندگي شخصي دكتر مصدق بيانگر پاي بندي ايشان به برخي احكام اسلامي نظير خمس و زكات است و حتي در دادگاه صريحا اقرار مي كند «من مسلمانم...» هر چند در برخي جوانب نيز از سوي ايشان پاي بندي به احكام شرعي وجود نداشته است، نظير بوسيدن دست ثريا كه از نظر شرعي بوسيدن زن اجنبيه حرام مي باشد و همچنين حمايت ضمني كه در برخي از نطق هايش از مسائلي نظير كشف حجاب داشت و

...، اما اين مسلم است كه از نظر فقهي ارتكاب معاصي و محرمات هر چند عملي ناشايست و مخالف اسلام است و شخص مرتكب شونده آن مستحق كيفر و عقوبت الهي است، اما تا زماني كه به انكار دين و ضروريات اسلام و يا توهين به پيامبر اكرم(ص) و ...، برنگردد، نمي توان حكم به سلب اسلام از كسي نمود.

جهت تكميل اين بحث، لازم است، ديدگاه حضرت امام(ص) را در خصوص اين قضيه جويا شويم:

آقاي جلال الدين فارسي مي گويد: «در آن نشستي كه با حضرت امام(ره) داشتيم، بعد از اتمام جلسه آقاي دكتر شريعتمداري اجازه خواست اين موضوع را مطرح كند، و گفت؛ حضرت عالي درباره آقاي مصدق فرموده ايد: «او مسلم نبود» حالا اين براي ما سؤال است كه اگر مسلم نبود چرا بزرگاني مثل آيت الله كاشاني و طالقاني ايشان را تأييد كرده اند، بعد اضافه كردند؛ اگر كسي حتي نماز هم نخواند ولي منكر وجوب نماز نباشد، اين باز هم مسلمان است. صحبت آقاي شريعتمداري به اينجا كه رسيد، حضرت امام(ص) فرمودند: «انشاء الله مسلم بوده است».

اينجا من وارد صحبت شدم و ماجرايي را خدمت ايشان عرض كردم و گفتم: ... شهادت مي دهم آقاي مصدق و همسرش، ... مبلغي را بابت وجوهاتش به اين مدرسه كمك كرده اند ...، حضرت عالي مي دانيد خيلي افراد هستند كه اهل نماز و روزه اند ولي خمس و زكات نمي دهند كسي كه خمس مالش را مي دهد اينقدر معلوم است كه منكر نماز نيست، حتما نمي توانيم بگوييم اين كار را براي نظام كرده اند، چون اين دفترچه را در اختيار كسي

نمي گذارند. صحبت كه اينجا كه رسيد، باز حضرت امام فرمودند: «انشاء الله مسلم بوده است». بعد من مطلب ديگري گفتم كه حالا يادم نيست، حضرت امام(ره) براي بار سوم فرمودند: «انشاء الله مسلم بوده است». يعني سه بار ايشان اين مطلب را فرمودند...» (ر.ك: روزنامه كيهان، گفت و گو با جلال الدين فارسي، دوشنبه 31، مرداد، 1379)

نتيجه آنكه بررسي اعمال و رفتار دكتر مصدق و مطلبي كه آقاي جلال الدين فارسي در گفت و گو با امام (ره) نقل كردند، به گونه اي است كه نمي توان اين موضوع را از زاويه فقهي اثبات نمود و حكم به كفر او داد.

ب. بررسي مسأله از ديدگاه سياسي و اجتماعي حضرت امام(ره) از نظر آموزه هاي اسلامي دين و سياست، پيوندي عميق و ناگسستني دارند. اسلام به هيچ وجه در حوزه فردي خلاصه نشده، بلكه جنبه هاي مختلف فردي و اجتماعي مسلمانان و جامعه اسلامي را شامل مي شود. از اين رو ساختار سياسي در جامعه اسلامي بايد واجد شرايط خاصي بوده و در راستاي تحقق آموزه هاي ديني و اصلاح جامعه در جهت تأمين سعادت و تكامل مادي و معنوي افراد آن گام بردارد.

اما خط و مشي دكتر مصدق، به عنوان يكي از تأثيرگذاران در عرصه سياسي و اجتماعي ايران در يكي از مهمترين مقاطع تاريخي كشور اسلامي ما كه مي توانست با استفاده از شرايط زماني و حمايت هاي گسترده نيروهاي مذهبي، حوزه هاي علميه و مردم، نهضت ديني و مردمي را به پيروزي كامل رسانده و زمينه هاي تشكيل حكومت اسلامي را فرااهم آورد، در آن شرايط سرنوشت ساز به گونه اي ديگر

و حتي مغاير با اهداف و آرمانهاي اسلامي بود، جهت توضيح بيشتر اين موضوع نمونه هايي را بيان مي نماييم:

1. دكتر مصدق در 20 جمادي الاول 1325 در سن 25 سالگي به عضويت فراماسونري (جامعه آدميت) درآمد و سوگند نامه آن را امضاء نمود. (امير كاظمي، مصدق و فراماسونري، سايت باشگاه انديشه) فراماسونري يكي از محافل اسرارآميز استعماري است كه با جلب نخبگان و دولتمردان كشورهاي مختلف در راستاي اهداف غرب و صهيونيسم قدم بر مي دارد.

2. آيت الله كاشاني اصرار داشتند كه توليد و فروش مشروبات الكلي كه با موازين شرعي مخالف است در ايران متوقف شود اما مصدق در جواب استدلال مي كرد كه ساليانه مبلغ قابل توجهي از طريق ماليات بر مشروبات الكلي عايد خزانه خالي دولت مي شود. (روزنامه كيهان، 31/5/1379)

بديهي است چنين خط مشي و تفكري به هيچ وجه نمي تواند مورد قبول اسلام باشد؛ اگر دولت مصدق مكتبي و اسلامي بود نبايد كم پول و بيكاري مردم را بهانه آزادي مسكرات قرار دهد. از سوي ديگر حركت مكتبي هرگز اجازه نمي دهد تا كارخانه هاي شراب سازي و شراب فروشي در كشور اسلامي داير شود.

3. مصدق پس از رسيدن به قدرت به دليل فاصله گرفتن از اجراي سياست هاي ديني و استفاده از رجال فاسد سياسي گذشته در اداره امور، فضاي تبليغاتي شديدي را در نشريه هاي آن روز كه بيشتر آن ها در دست روشنفكران بود، عليه مقدسات مذهبي به وجود آورد. تا جايي كه در زمان او به يك سگ در نزديك مجلس عينك زدند و اسمش را آيت الله گذاشتند.

4. مصدق به دليل ديدگاه غيرمذهبي

خود، در پي اجراي سياستي برآمد كه به جدايي آن از ديانت معترف است. اعتقاد به جدايي دين از سياست با اتخاذ سياست هاي غيرديني همراه بود از اين رو با نيروهاي مذهبي برخورد نا مناسب كرد و نسبت به حذف آنان از صحنه هاي سياسي تلاش كرد.

(نظير فدائيان اسلام، آيت الله كاشاني و ... كه نقش بسيار مهمي حتي در نخست وزير شدن مصدق و ملي شدن صنعت نفت داشتند). نواب صفوي مدت 20 ماه از 27 ماه دوران مصدق را زندان بود و آيت الله كاشاني منزوي و خانه نشين شد.

5. مصدق چه در دوران نمايندگي و چه در دوران نخست وزيري و پس از آن همواره مراتب ارادت و سرسپردگي خود را نسبت به شاه و خاندان سلطنت ابراز مي داشت و حتي در دادگاه نظامي كه در سال 1332 و 1333 تشكيل شد، تلاش زيادي نمود تا موافقت خود را با شاه اثبات كرده و خود را از اتهام ضديت با سلطنت تبرئه كند. (علي رضوي نيا، نهضت آزادي، 1375، نشر كتاب صبح، ص 35)

نتيجه آنكه بررسي عملكردها و اقدامات دولت مصدق به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه مصدق از نظر خط مشي سياسي و اجتماعي مغاير آموزه ها و احكام اسلامي كه اكثرا در حوزه حكومت و روابط اجتماعي مي باشند عمل مي نمود. به گونه اي كه يك مسلمان معتقد و پاي بند به همه عرصه هاي اسلام به هيچ وجه چنين عمل نمي نمايد.

ج. بررسي شرايط و مقطع تاريخي كه حضرت امام(ره) اين جمله را بيان نمود:

اصولا يكي از راههاي دقيق تحليل و فهم يك متن يا

يك سخن، توجه به شرايط محيطي و فضايي است كه گوينده آن سخن در آن فضا و شرايط، آن متن يا سخن را انشاء نموده است. از اين رو فهم دقيق جمله حضرت امام(ره) نيازمند توجه به شرايط تاريخي خاص آن مقطع زماني مي باشد؛ از اين رو به اختصار مطالبي را بيان مي نماييم:

هر چند جبهه ملي به دليل وابستگي و سرسپردگي در مقابل دربار و آمريكا از يك سو و همچنين عدم اعتقاد به ابعاد اجتماعي دين مبين اسلام و خيانت نسبت به نيروهاي مذهبي، باعث شكست نهضت عظيم مردمي در دهه 1330 شد، اما اين جريان مرموز، علي رغم عدم همراهي و همكاري با نيروهاي انقلابي، و حتي تلاش براي انحراف انقلاب اسلامي در سال 56 با شعارهايي نظير رفورم سياسي و ... به صورت منافقانه توانست بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در صفوف نيروهاي انقلاب رخنه كرده و برخي از مهمترين پست هاي حساس كشور را به دست آورد.

در زمان رياست جمهوري بني صدر، مطبوعات به تبليغ و ترويج از مصدق پرداختند و در رثاي او اشعاري سرودند و مقالاتي نوشتند. بني صدر در محافل و مجالس مختلف همواره از مصدق سخن مي گفت و در بسياري از سخنانش اين نكته را رسما اظهار مي كرد كه من مصدقي هستم! و با شعار «درود بر بني صدر، سلام بر مصدق» از وي استقبال مي شد. (قاسم روان بخش، بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، نشر هماي غدير، 1382، ص 143)

وي به گونه اي تعريض آميز از مصدق تعريف و تمجيد مي كرد كه رهبري الهي و مردمي حضرت امام(ره) و ولايت فقيه

و در نهايت حركت اسلامي و ايجاد حاكميت اسلامي را زير سؤال برده و آن را غيرمردمي معرفي كند:

«مصدق خود را مجري اراده مردم مي دانست و با آن نوع رهبري كه خود را قيم مردم بداند و هر كاري كه خواست بكند و مردم امكان نداشته باشند كه هيچ اظهار نظري در هيچ زمينه اي بكنند، مخالف بود». (روزنامه انقلاب اسلامي، 16 اسفند 1359) و حتي آن را پيرو خط امامت مي دانست. (همان)

خلاصه اين كه بني صدر فضايي را به وجود آورده بود كه مي رفت مصدق را پيشوا و الگوي نسل آن روز جامعه معرفي كند، پيشوايي كه «ايرانيت» براي او يك اصل بود، نه اسلام و دين.

از اين رو به شدت خطر تحريف انقلاب عظيم اسلامي و تكرار حوادث سال 32 مي رفت. لذا رهبري هوشيار انقلاب اسلامي مي بايست قاطعانه در مقابل اين انحراف ايستاده و ماهيت اين جريان خطرناك را افشاء نمايد.

هنگامي كه ابوالحسن بني صدر، نخستين رئيس جمهور پس از انقلاب، در خردادماه 1360 به فرمان حضرت امام(ره) از فرماندهي كل قوا عزل شد و طرح بررسي عدم كفايت او در مجلس طرح گرديد و به نوعي، ائتلاف منافقين و ماركسيست ها و ملي گرايان، روشن و آشكار شد، جبهه ملي طي اعلاميه اي از مردم خواست تا به اين عنوان كه «انقلاب بزرگ ملت را از كليه هدف هاي بنيادي خود منحرف كرده اند!» با ادعاي حمايت از دموكراسي و فضاي باز سياسي و آزادي همه گروههاي مخالف، دست به يك راهپيمايي گسترده بزنند و مخالفت خويش را با سياست هاي نظام اسلامي اعلام دارند.

از سوي

ديگر، جبهه ملي اندكي پيش از صدور اين اطلاعيه، بيانه ديگري نيز صادر كرده بود كه در آن «لايحه پيشنهادي قصاص» كه قرار بود در مجلس تصويب شود غير انساني دانسته شده و محكوم شده بود. حضرت امام(ره) راهپيمايي جبهه ملي را مقابله با نص قرآن كريم و احكام ضروري اسلام خوانده و هشدار دادند كه اين حركت در جهت مخالفت با موجوديت اسلام و انقلاب مي باشد و اعلام كردند كه «جبهه ملي از امروز محكوم به ارتداد است». (روزنامه كيهان، 25/3/1360)

و براي جلوگيري از انحراف جنبش عظيم مذهبي مردم و الگو نشدن مصدق _كه با حاكميت اسلامي مخالف بود_ براي حركت مردمي و نسل جوان آنروز كشور، ماهيت غير ديني مصدق را در نهضت ملي شدن نفت _ به عنوان علت اصلي شكست آن نهضت_ براي همگان معرفي نموده و فرمودند:

«... يك گروهي كه از اولش باطل بودند من از آن ريشه هايش مي دانم، يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند. ازاولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتي كه مرحوم آيت اللّه كاشاني ديد كه اينها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد، اينها كاري كردند كه يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيت اللّه گذاشته بودند. اين در زمان آن بود كه اينها فخر مي كنند به وجود او، او هم مسلم نبودمن در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيت اللّه توي خيابان ها مي گردانند،من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه

سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي رابر اسلام مي زد. اينها تفاله هاي آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضروري اسلام را غيرانساني مي خوانند».

آري مصدق به هيچ وجه به اسلام جامع نگر و حاكميت اسلامي معتقد نبود و نه تنها پيرو خط امامت نبود _آن گونه كه بني صدر ادعا مي كرد_ بلكه حركتش كاملا بر خلاف آن و اسلام اصيل و واقعي بود. حقيقت مصدق و جبهه ملي در عبارت ذيل به خوبي پيداست:

«آنها از همان اول، از آن وقتي كه تأسيس شد، مسأله اسلام پيش شان مطرح نبوده است. آن چه مطرح بوده اگر راست بگويند، همان ملي گرايي بوده است و من در اين هم شك دارم، براي اين كه افرادي كه در سر دسته اينها بودند و به ملي گرايي معروف بودند، ما ديديم كه بر ضد ملت قيام كردند». (حضرت امام(ره)، صحيفه نور، ج 15، ص 20 و 21)

يكي از ايراداتي كه مردم عادي به آقا مي گيرند اين است كه مي گويند ايشان آقاي رفيق دوست را كه داراي اختلاس چند ميلياردي هستند مورد عفو قرار دادند ، آيا صحت دارد؟
پرسش

يكي از ايراداتي كه مردم عادي به آقا مي گيرند اين است كه مي گويند ايشان آقاي رفيق دوست را كه داراي اختلاس چند ميلياردي هستند مورد عفو قرار دادند ، آيا صحت دارد؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات زير حائز اهميت است:

يكم. هرچند اختلاس از نظر فقهي و حقوقي جرم محسوب گرديده و نسبت به مرتكب آن مجازات هاي شديدي در نظر گرفته شده است. اما لزوما به معناي برداشتن از بيت المال نيست بلكه هر گونه استفاده غير قانوني ولو اينكه در واقع مالي هم از بيت المال برداشت نشود نيز شامل مي شود.

دوم. در جريان اختلاس آقاي مرتضي رفيق دوست (برادر محسن رفيق دوست) سوء استفاده اي كه از بيت المال انجام شده بود جابجايي حساب هاي بانكي بود نه برداشت از بيت المال از اين رو ايشان به خاطر اين سوء استفاده غير قانوني به حبس ابد محكوم گرديد نه اعدام.

سوم. از زمان صدور حكم تا كنون ايشان در زندان به سر مي برند و محكوميت خود را مي گذرانند و لذا هر گونه حرفي در مورد عفو ايشان شايعه بوده و اعتبار ندارد. لازم به يادآوري است كه اين مسأله مربوط به آقاي مرتضي رفيق دوست است و نبايد با محسن رفيق دوست كه هيچگونه اتهامي نداشته است خلط شود.

در هر صورت جهت اطلاع بيشتر مي توانيد با دفتر مقام معظم رهبري در تهران به آدرس ص پ 13165-161 مكاتبه نماييد.

من در مورد دكتر شريعتي تحقيق مي كنم. مي دانم كه استاد مطهري معتقد بودند كه ايشان دچار اشتباهاتي شده اند. لطفا در مورد آن اشتباهات مرا راهنمايي كرده و براي مطالعه بيشتر منابعي را معرفي نماييد
پرسش

من در مورد دكتر شريعتي تحقيق مي كنم. مي دانم كه استاد مطهري معتقد بودند كه ايشان دچار اشتباهاتي شده اند. لطفا در مورد آن اشتباهات مرا راهنمايي كرده و براي مطالعه بيشتر منابعي را معرفي نماييد

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از روشنفكران ديني دهه پنجاه و از پيشقروالان روشنفكران مسلمان در جامعه ما مي باشد كه در مقطع زماني خاصي تاثير بسياري در جوانان مسلمان ايران گذارد و در همان زمان و زمانهاي بعدي مورد انتقادها و پذيرشهاي متناقضي قرار گرفت. گروهي او را قديسي شمردند كه سخنانش بدون چون و چرا بايد پذيرفته شود و گروهي او را فردي منحرف از دين شناختند كه مي بايست با تمام امكانات با او مبارزه كرد و هر دو گروه نيز به اشتباه رفتند. دكتر شريعتي جامعه شناس و اديبي توانا

و سخنوري كم نظير بود. عشق و علاقه او به اسلام و مكتب تشيع و امام علي _ عليه السلام _ در كنار شور و شوقي كه در سر داشت و وضع آن زمان ايران را نمي پسنديد، به همراه زبان دلپذير و حماسي و موج آفرينش، او را به انقلابي مسلمان و از راهيان احياء و بازگشت به اسلام مبدل كرده بود. شايد بتوان محوري ترين و اصلي ترين نظريه وي را شعار «بازگشت به اسلام و بازگشت به خويشتن» معرفي كرد. راهي كه سالها پيش از آن توسط علامه اقبال لاهوري پيموده شده بود.

يكي از امتيازات مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريزم خالي كنند ودين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند،

شريعتي دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت سخت گريزان و متنفر بود. چهره اي كه او از اسلام ترسيم مي كند يك ايدئولوژي تمام عيار و كارامد و دستورالعمل زندگي اجتماعي بشر است.

اما نياز است نظرات دكتر شريعتي همانند هر متفكر ديگري به عيار نقد زده شود و آنگاه نظريات سره از ناسره جدا شود و چنانچه شايسته جايگاه متفكران است با نظرات و افكار او برخود شود. اگر حجاب معاصريت و نظرات افراطي و تفريطي اجازه نمي داد كه دكتر شريعتي آنچنانچه شايسته است، شناخته شود. امروزه كه نزديك به سه دهه از درگذشت او مي گذرد، زمينه مهيا شده است. ما در اين مختصر فقط به نكته اصلي تفكرات او اشاره مي كنيم و اميدواريم كه در آينده نزديك تمام تفكرات وي در تحليلي منطقي نقد و بررسي شود.

دكتر شريعتي جامعه شناس بود و در اين رشته صاحب نظر. در عين حال از فلسفه اگزيستانس _ نحله سارتري _ تاثير پذيرفته بود. او با ديد جامعه شناسانه به تحليل اسلام و وضع فعلي آن و هويت ايراني و چالشهاي پيش روي او نظر مي كرد و در اين زمينه ديدگاههاي خود را بيان مي كرد كه در اين ميان نظرات بديع و تازه اي نيز ارائه مي داد. چنانچه عرض شد اصلي ترين نظريه وي «شعار بازگشت به اسلام و بازگشت به خويش» بود. از دهه چهل با تاثير عميقي كه نهضت امام خميني در جامعه ايران برجا نهاده بود، به تدريج روشنفكري ديني در محيط دانشگاههاي ما شكل مي گرفت. از طرفي طرح جدي مساله غرب زدگي توسط مرحوم جلال آل احمد، توجه نسل فرهيخته مسلمان را به مساله

اصلي جامعه ايراني معطوف كرد. دكتر شريعتي اوج اين جريان محسوب مي شد. او مشكل اساسي جامعه ايراني را دوري از اسلام اصيل و فرو غلطيدن در غرب زدگي به همراه استعمار و استبداد و استحمار مي ديد، _ در اين

راه از فرانتس فانون مبارز و انقلابي افريقايي و صاحب كتاب دوزخيان روي زمين بسيار تاثير پذيرفت _ و راه چاره را "بازگشت به خويش" كه همان "بازگشت به اسلام" است، مي ديد. دكتر شريعتي در كنار اين مساله با اشاره به تاريخ صدر اسلام و تلقي خاص جامعه شناختي خود، ديد نويي از اسلام ارائه داد، تلقي اي كه با دريافت سنتي دين تفاوت داشت و موجب درگيريها و اختلاف نظرهاي بسياري هم در جامعه ما شد. او معتقد بود كه اسلام در حال گذر از سنت به ايدئولوژي است و اين مهمترين تحول آن روز در درون اسلام است.(مجموعه آثار ج:23 ص: 209 _ 210)

چالش اساسي انديشه دكتر شريعتي در همين نكته نهفته است. او با ديد جامعه شناسانه به اسلام نظر كرد و به اين ديدگاه اشكالاتي وارد است.

اولاً: اين ديدگاه شديدا يكطرفه است و نمي تواند تمام ابعاد اسلام را نشان دهد. چنانچه نگاه تنها كلامي يا فقهي به اسلام باعث مي شود كه بخشي از اسلام كنار زده شود، نگاه جامعه شناسانه به تنهايي هم دچار همين اشكال است. دكتر شريعتي نه تنها وضع موجود جامعه اسلامي يا حتي تاريخ اسلام را با اين ديدگاه مي ديد، بلكه اعتقادات و مباني معرفتي اسلام را نيز به اين معيار مي سنجيد و بدين ترتيب باعث مي شد كه اسلام آنچنانچه شايسته و بايسته است، معرفي نشود. گذشته از آن او در معارف اسلامي

صاحب نظر

نبود. به عبارت ديگر چنانچه جامعه شناسي را به صورت كلاسي آموخته بود، با هيچ يك از علوم اسلامي آشنايي اين چنين نداشت.

ثانيا: اشكال مهمتر اينكه ديدگاه جامعه شناسانه ديدگاهي توصيفي است. يعني نگاهي از بيرون به دين دارد. از شاخه هاي جامعه شناسي، جامعه شناسي دين و اديان است كه از بيرون حوزه دين به توصيف اديان موجود مي پردازد، بدون اينكه درصدد تحليل يا ارزشگذاري باشد. جامعه شناس در بهترين حالت، همانند گزارشگر اميني است كه آنچه را مي بيند بدون دخل و تصرف و با دقت توصيف مي كند و كاري به ارزشگذاري و صدق و كذب ديده هاي خود ندارد. جامعه شناسي هرگز در صدد داوري و قضاوت

در حق و باطل بودن اديان مختلف نيست، زيرا او تمام فرهنگها و تمدنها و اديان را به يك چشم مي بيند. بلكه او تمام آنها را به عنوان دستاوردهاي بشري محترم مي شمارد. به عبارت ديگر جامعه شناسي نسبت به ديني در مقايسه دين ديگر يا تمدني نسبت به تمدن ديگر يا فرهنگي نسبت به فرهنگ ديگر تعهدي ندارد. اما دكتر شريعتي كاملاً نسبت به فرهنگ و تمدن و دين اسلام و مذهب تشيع متعهد بود، او توصيفگر صرف قضايا نبود، بلكه در بسياري از موارد به تحليل مي نشست و نظريه و رهنمود ارائه مي داد. دكتر شريعتي درد دين داشت و تمام تلاش او حل پاردوكس هاي جامعه مسلمانان در روزگار تسلط تكنيك و مدرنيته بود. همان دردي كه پيش از او، اقبال لاهوري داشت. اگرچه نفس اين درد محترم است، اما با ذات علم جامعه شناسي سازگار نيست. و اين تناقضي در افكار وي ايجاد مي كرد كه تاكنون هم حل نشده است.

ثالثا: مهمترين اشكال دكتر شريعتي كه موجب

عكس العمل برخي از علماء اسلام هم شد، اينكه جامعه شناسي رايج علمي كاملاً غربي است كه در قرن هجدهم توسط اوگوست كنت پايه گذاري شد. اين علم در چهارچوب بنيانهاي معرفت حسي سازمان يافته است و نگاهش متوجه زمين و طبيعت است. اين علم با عالم قدس سرو كار ندارد و هرگز به آن توجه نمي كند و در حقيقت نمي تواند، به آن نظر بيافكند. اين علم محدوديت عقل بشري را در بند محسوسات و پديدارها پذيرفته و سعي دارد از راه تجربه به

توصيف جهان پيراموني بپردازد، چنانكه فيزيكدان با ماده رفتار مي كند، او نيز با جامعه و تمدن و دين رفتار مي كند. و طبيعي است كه اين طرز تلقي به هيچ وجه مورد تاييد اسلام نيست. با اين تحليل و توصيف از اسلام فقط ظاهري مي ماند و راه به حقيقت آن ناممكن مي شود. خلاصه كلام نظر به دين از نظرگاه جامعه شناسي _ كه مرحوم دكتر شريعتي بر آن تاكيد داشت _ نگاه به آن از منظر تنگ حسي و نظرگاهي كاملاً غربي است و اسلام با اين نگاه از حقيقت متعالي خود تهي مي شود. شايد همين نكته است كه دكتر شريعتي واداشت كه وصيت كند كه كتابهاي او توسط استاد محمد رضا حكيمي بازنگري و اصطلاح شود.

و بالاخره جهت آگاهي بيشتر با مرحوم شريعتي و رابطه آن با استاد مطهري ر.ك:

1. جريان ها و جنبش هاي مذهبي _ سياسي ايران، رسول جعفريان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380؛

2. حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 3، ص 305؛

3. سمينار بررسي و تبيين آراء انديشمندان معاصر، شهيد مطهري، دكتر شريعتي، مركز نشر دانشگاه صنعتي امير كبير.

نظر شما درباره دكتر علي شريعتي چيست؟آيا ايشان خدماتي به اسلام كرده اند يا نه؟ چرا نسل جوان اين قدر به ايشان گرايش دارد؟
پرسش

نظر شما درباره

دكتر علي شريعتي چيست؟آيا ايشان خدماتي به اسلام كرده اند يا نه؟ چرا نسل جوان اين قدر به ايشان گرايش دارد؟

پاسخ

"شهيد بهشتي"ره" دكتر شريعتي را پيوند دهنده ميان نسل جوان وروحانيت متعهد در يك راستاي انقلابي و جذب ايشان بسوي اسلام معرفي مي نمايد""1"

استاد مطهري نيز مي فرمايند : "نسبت هايي از قبيل سني گري و وهابي گري به اوبي اساس است واو در هيچيك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت ومعاد وعدل وامامت، گرايش غير اسلامي نداشته است.""2"

از ديگر جنبه هاي مثبت نقش دكتر درمبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه، قلم شيواي او درآثاري چون "فاطمه فاطمه است وآري اينچنين بود اي برادر" و...است كه عاري از اشكالاتي است كه به ديگر كتابهاي او وارد شده است.

اما دربحث انتقاد از ايشان به فرموده استاد شهيد مطهري "ازآنجا كه دكتر شريعتي مطالعات كافي و وافي در زمينه معارف اسلامي نداشته تا آنجا كه گاهي ازمسلمات قرآن وسنت و فقه اسلامي ومعارف بي خبر مي ماند واز سوي ديگر تحت تأثير فرهنگ غرب بوده است، در مسائل اسلامي حتي در مسائل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده كه به استناد آيه شريفه "ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدي من بعد مابيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون""سوره بقره،/159" سكوت دربرابر اين اشتباهات، ناروا ونوعي كتمان حقيقت است.""3"

وهمچنين به نظر شهيد بهشتي"ره" دكتر شريعتي در بعضي از برداشتهايش ازآيات قرآن وروايات شيوه اي را دنبال مي كند كه آن را شيوة اصحاب رأي مي گويند."4"

حضرت امام"ره" نيز در اين خصوص بياناتي بدين شرح مي فرمايند كه : "آن گروه روشنفكر ودانشگاهي و

محصلين جديد _ ايدهم الله _ آنها كه خدمتگزارند براي اسلام، خداوند تأييدشان كند، من ازآنها گلايه دارم. براي اينكه مي بينم درنوشته هايشان، بعضي نوشته هايشان اينها راجع به فقها راجع به فقه، راجع به علماي اسلام، راجع به فقه اسلام، اينهايك

قدري زياده روي كردند، يك قدري حرفهايي زدند كه مناسب نبوده است بزنند اينها غرضي ندارند. من مي دانم كه غالباً اينهايي كه براي اسلام مي خواهند خدمت كنند نه اين است كه مغرض باش_ند واز روي س_وء ني_ت ح__رفي بزن_ن_د. اين__ها اطلاعاتشان كم است. من هم اطلاعاتم از تاريخ كم است.""5"

اينك با توجه به نظرات صاحبنظران وبا الهام از فرمايشات گهر بار حضرت امام خميني"ره" نتيجه مي گيريم كه موضعگيري صحيح وسالم درمورد شخصيت شهيد دكتر شريعتي اين است كه براساس بسياري از جنبه هاي مثبت وي او را شخصيتي مورد تأييد وقابل احترام بدانيم واما در تصحيح اشتباهات او نيز اهتمام داشته باشيم تا بتوانيم مانع سوء استفاده مغرضان از اين اشتباهات در جهت تضعيف اسلام وروحانيت گرديم.

چنانكه به فرموده استاد شهيد مطهري"ره" "خود او دراواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض و بالا رفتن سطح مطالعاتش متوجه اشتباهات خود شد وبه يكي از نزديكان خود وكالت تام براي اصلاح آنهاداد" "6"

واما درمورد بخش سوم سؤالتان كه چرا نسل جوان اين قدر به ايشان گرايش دارند بايدعرض كنيم كه حق هم همين است ازآنجايي كه نامبرده كلامي شيوا وشخصيتي جوان پسند داشت وآموزه هاي ديني را درقالب پاسخ هاي جوان پسند ارائه مي كرد، از معدود شخصيتهايي بود كه بيشترين ارتباط رابا نسل جوان داشت.

(1) انديشه حوزه،شماره25،ص22

(2) و(3)

كتاب استاد شهيد مرتضي مطهري وروشنفكران،ص64و63

(4) انديشه حوزه، شماره 25،ص23

(5) همان

استاد شهيدمرتضي مطهري وروشنفكران،ص64و63

درباره آيت ا... كاشاني و مصدق چه مي دانيد؟من از يكي از كتابهايي كه از مركز تربيت معلم گرفتم درباره آيت ا...كاشاني نكات مشكوكي ديدم نظرشما چيست؟
پرسش

درباره آيت ا... كاشاني و مصدق چه مي دانيد؟من از يكي از كتابهايي كه از مركز تربيت معلم گرفتم درباره آيت ا...كاشاني نكات مشكوكي ديدم نظرشما چيست؟

پاسخ

متأسفانه نكته مورد نظر شما كه مشكوك بوده است درسؤال مطرح نشده تا پاسخ لازم داده شود اما لازم است توجه داشته باشيد در صحنة سياسي كشور و درحوادث روزمرة سياسي كه خود حضور داريم بعضاً درمورد يك حادثه آنقدر تحليها و اخبار متناقض ارائه مي شود كه واقعيت حادثه از لابه لاي آن اخبار و تحليلها قابل تشخيص نيست ولازم است با دقت كافي و مراجعه به كارشناسان خبره و مورد اطمينان ابعاد حادثه را روشن كرد حال با توجه به گذشت 50 سال از حوادث نهضت ملي شدن صنعت نفت كه وقايع مربوط به آيت ا... كاشاني و مصدق اتفاق افتاده و كتابها و تحليهاي مختلف ازآن دوران، صرف خواندن يك مطلب دريك كتاب نمي تواند حقيقت را براي ما روشن سازد لذا لازم است چنانچه در اين مورد شبهه اي براي شما ايجاد شده است يا اصل شبهه را براي گرفتن پاسخ مطرح فرماييد ويا اينكه چنانچه حوصلة كار تحقيقي را داريد در اين زمينه تحقيقات خود رابراي يافتن پاسخ درست گسترش دهيد.

مي گويند درزمان رهبريت آيت ا...بروجردي فردي در يك جلسه به محض ورود ايشان گفت براي سلامتي نائب امام زمان ونائب برحقش صلوات، آقاي بروجردي ايشان را ازمجلس بيرون كردند ولي الان براي مقام معظم رهبري اينگونه مي گويند چرا ايشان جلوي اين كار را نمي گيرند؟
پرسش

مي گويند درزمان رهبريت آيت ا...بروجردي فردي در يك جلسه به محض ورود ايشان گفت براي سلامتي نائب امام زمان ونائب برحقش صلوات، آقاي بروجردي ايشان را ازمجلس بيرون كردند ولي الان براي مقام معظم رهبري اينگونه مي گويند چرا ايشان جلوي اين كار را نمي گيرند؟

پاسخ

درخصوص برخورد مرحوم آيت ا...العظمي بروجردي رضوان ا...تعالي عليه با آن فرد درصورت صحت اصل مسأله چند نكته قابل تأمل وتفكر است :

1. ممكن است آنچه شما از نحوه ي برخورد ايشان با آن فرد استنباط كرده ايد دقيقاً منطق بر استنباط آن حضرت نباشد، زيرا شرايط زماني ومكاني ونحوه ابراز و تلقي وطرزبرداشت بسيار حائز اهميت است. ممكن است هدف وانگيزه فرد مذكور قرار دادن نام امام عصر(عج) دربرابر نام حضرت آيت ....بروجردي بوده است.دراين صورت استحقاق اخراج از مجلس را داشته است ولي اگر كسي فقط به قصد اظهار ارادت _ بدون اينكه قصد داشته باشد مقام ومرتبه امام را بايك عالم ومجتهد والامقام همطراز نمايد _ دراين صورت برخورد نوع ديگري خواهد بود.

آيا آنچه شما ذكر كرده ايد دردوره مرجعيت عامه ايشان اتفاق افتاده است يا درعصري كه مراجع قبل از ايشان نيز درقيد حيات بوده اند وايشان تمايلي به مطرح شدن خود نداشته است. اصلي كه درطول تاريخ مرجعيت شيعه ساري و جاري بوده است اين بود كه تمام مراجع تا زماني كه مراجع طبقه قبلي در قيد حيات بوده اند از مطرح شدن خودشان اجتناب ورزيده اند وساير علماء نيز به اين اصل وفادار بوده اند . درعصر حاضر نيز شاهد بوديم از معرفي مراجع فعلي درزمان حيات امام خميني(ره) حضرت آيت ا...گلپايگاني، حضرت آيت

ا... اراكي و ... خودداري شد، هر چند آنان درهمان زمان هم مجتهد بودند. معرفي مراجع كنوني دقيقا پس از رحلت آيت ا...اراكي آخرين مرجع طبقة قبلي اتفاق افتاد. بعيد نيست برخورد آيت ا... بروجردي نيز درچنين شرايطي بوده باشد. . مراجع وعالمان مهذب و وارسته غالباً از تعريف وتمجيدهاي خواص ممانعت مي ورزند زيرا در جامعه تملق وچاپلوسي تلقي مي گردد وگاهي ممكن است چنين باشد يعني فرد مذكور بخواهد براي خودش در نزدآن عالم و مرجع وجهه اي كسب كند ويا افراد جامعه اين تعريف وتمجيدها را چاپلوسي و تملق گويي تلقي كنند .لذا مي گويند در شأن صاحبان دانش وانديشه نيست به صورت شعاري به تعريف وتمجيد از عالم والاتر بپردازند .

4. درك شرايط در برخورد با اين گونه مسايل حايز اهميت است. به عنوان مثال مردم مدينه وقتي به استقبال حضرت رسول (ص) آمدند آن حضرت اين عمل آنان را تقبيح نكرد ولي وقتي دهقانان ايراني شهر انبار از حضرت اميرالمؤمنين (ع) استقبال كردند مورد نكوهش قرارگرفتند. اين برخوردهاي دوگانه دو منشاء متفاوت دارد . مردم مدينه كه به استقبال حضرت رسول(ص) آمده بودند از سر عشق وارادت ومحبت آمدند ولي مردم ايران برحسب عادت خود همانگونه كه ازشاهان استقبال مي كردند، ازحضرت علي (ع) نيز استقبال كردند وحضرت با آنان مخالفت فرمود زيرا اولاً شاه نبود ثانياً نوع استقبال آنان كه دويدن با پاي برهنه بود ازديدگاه شرع مقدس مذموم وناپسند مي باشد.

5. بيان آن فرد تنها اظهار ارادت به يك مرجع عاليمقام شيعه بوده است، ولي اظهار ارادت امروز مردم كه بصورت گسترده با الفاظي چون" صل علي محمد

نايب مهدي آمد، صل علي محمد بوي خميني آمد..." اظهار ارادت به حاكميت دين و رهبري اسلام واستقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي است . اين ابراز ارادت جنبه سياسي، اجتماعي دارد وبه استحكام پايه هاي نظام دين كمك مي كند ونشانگر حمايت و پشتيباني مردم از حكومت دين و اجراي احكام متعالي اسلامي است.

مشابه آنچه شما گفته ايد (نايب امام عصر به ساير مراجع گذشته وحال نيز گفته شده ومخالفتي از سوي آنان نشده است وكسي هم نگفته است چرا آنان مخالفت نكرده اند، مي توانيد مراجعه كنيد وروي جلد رساله هاي عمليه مراجع گذشته را مشاهده كنيد تا به اين حقيقت واقف گرديد.

چگونه امام خميني( با آن كه سن زيادي داشتند اسلام ما را نجات دادند؟
پرسش

چگونه امام خميني( با آن كه سن زيادي داشتند اسلام ما را نجات دادند؟

پاسخ

مسأله سن و عمر افراد، در رهبري مردم خيلي نقش تعيين كننده اي ندارد. آنچه مهم است صلاحيتها و ويژگيهاي شخصي و فكري اوست، كه مي تواند از دو جهت نقش مهمّي در موفقيت يك پيشوا و رهبر ايفا كند :

جهت اول، قدرت و توان علمي و فكري رهبر است، كه مورد قبول مردم باشد. و او را در حد يك پيشواي فكري، مذهبي و سياسي، در نهضت خود پذيرفته باشند. و به افكار و برنامه هاي او ايمان داشته، به آنها جامة عمل بپوشانند.

جهت دوم، خصلت ها و ويژگيهاي شخصي است، كه به مردم عشق بورزد، از تمام توان و امكانات و هستي خود براي خدمت به مردم استفاده كند، با شجاعت كامل حركت را به پيش ببرد، و از تهديدها و مشكلات نترسد. خودش قوي باشد، و به مردم روحيه بدهد. تا در نهايت با دستيابي به پيروزي، نتيجه و حاصل فداكاريهاي خود و مردم را ببيند.

و همة اين ويژگيها، در حضرت امام ( ، به نحو كامل وجود داشت.

بخاطر اينكه همة هستي امام در اسلام خواهي، سربلندي اسلام، خدمت به مردم و اطاعت خدا خلاصه مي شد، و مردم هم به دنبال چنين رهبر الهي قيام كردند، و آنها هم هدف مقدّس اجراي دستورات قرآن و اسلام را دنبال مي كردند، خداوند هم با امدادهاي غيبي و ظاهري خود، اين امام و ملّت و نهضت را ياري فرمود، و در نهايت به پيروزي رسانيد. و با پيروزي اين نهضت، اسلام نيز در دنيا مطرح شد، و قدرتي دوباره

يافت.

پس بطور خلاصه، سن زياد مانع حركت و رهبري نيست، بلكه آنچه مهم است توان فكري و علمي، و ويژگيهاي شخص بارز ايشان بود، كه با همّت مردم و ياري خدا توانستند به اسلام حياتي دوباره بدهند.

آيا مرجع شدن امام سياسي بود تا ايشان در زمان حكومت سابق به زندان نروند؟
پرسش

آيا مرجع شدن امام سياسي بود تا ايشان در زمان حكومت سابق به زندان نروند؟

پاسخ

در قضيه مرجعيت حضرت امام(ره) آن گونه كه شما جريان را تعريف كرديد، سؤالات متعددي مطرح مي شود از قبيل مدرك و مستند اين ادعا بايد بطور دقيق ذكر شود، و اينكه آيا منظور گوينده اينست كه مرجعيت حضرت امام صرفا يك مسأله سياسي بوده و ايشان اصلاً حائزشرايط مرجعيت نبوده اند؟ يا اينكه ايشان به عنوان يك مرجع مسلم در حوزه ها مطرح بوده اند و از اين عنوان مسلّم، علماء به عنوان وسيله اي براي كاهش فشارها و اذيت هاي رژيم نسبت به ايشان استفاده كرده اند؟ و بنابراين فرض، اصلاً قضيه چه ربطي به عدالت دارد؟ آيا مسألهمرجعيت اين قدر پيش پا افتاده است كه بتوان آنرا به اين راحتي در حوزه عظيم شيعه در قم و نجف مطرح نمود؟ آيا حضرت امام با اينكه مرجعيّت ايشان قبل از آغاز فعاليتهاي سياسي شان مسلّم بود توانست از زنداني شدن ايشان در خرداد 42 و تبعيد ايشان و... جلوگيري نمايد؟ وسؤالات متعددي از اين قبيل كه مطرح كننده شبهه بايد پاسخگو باشد. ولي در هر صورت ما براي روشن شدن اين مسأله به صورت مختصر چگونگي مرجعيّت امام(ره) را بررسي مي نماييم. اصولاً مرجعيت داراي معيارها و شرايط علمي و عملي متعدّد و مشكلي مي باشد كه معمولاً تعدادانگشت شماري از ميان مجتهدين هر عصر به اين درجه نائل آمده و در ميان اين مراجع هم گاهي فقط يك نفر به عنوان مرجع كل و رياست عامه شيعيان جهان نائل مي شود.

شرايط و معيارهاي مرجعيت عبارتند از: فقاهت، عدالت، تقوي، اعلميت و اورعيت، مدير و مدبر، شجاع، بصير

به اوضاع زمان و مكان و... كثرت تأليفات، مديريت حوزه، سياست اداره امور مسلمين و... نكته قابل ملاحظه اين كه مسأله مرجعيت امري نيست كه يك شبه و يا بايك نامه بتوان آن را به وجود آورد، بلكه علاوه بر واجديت شرايط علمي و عملي آن و اشتهار در ميان بزرگان و مجتهد حوزه، امري است تدريجي كه پس از سالهاي طولاني مجاهدت علمي و عملي بوجود مي آيد. در سال 1340 ه.ش زماني كه آيت الله بروجردي مرجع كل تشيع ازدنيا مي رود، مسأله آينده مرجعيت مطرح مي شود _ رژيم پهلوي دو استراتژي دارد: 1_ در آغاز قصد داشت پايگاه مرجعيت را از قم به نجف اشرف منتقل كند و بدين وسيله مراجع و روحانيت تضعيف شده تا مانع برنامه هاي او نباشند. 2_ تجزيه شدن مرجعيت در صورتي كه مرجعيت بهعراق منتقل نگردد، حداقل نگذارد اين مقام در يك نفر جمع شود و تمام سعي خود را براي جلوگيري از مطرح شدن مرجعيت امام(ره) انجام داد و ضمن معرفي تعدادي از مراجع با انتشار و ترويج رساله هاي عمليه امام و... شديدا برخورد مي كرد. در حالي كه امام چهره اي كاملاً بر جستهو شناخته شده در ميان علماي حوزه بود و تمامي شرايط مرجعيت را از سالها قبل از فوت مرحوم بروجردي نيز داشتند تحرير فتاواي امام بر تمام ابواب كتاب عروة الوثقي پنج سال قبل از رحلت آيت الله بروجردي پايان يافته بود و در همين سالها نيز حاشيه وي بر كتاب وسيلة النجاةسيد ابوالحسن اصفهاني به عنوان رساله عمليه نگارش يافته بود. البته امام با كمال زهد و تواضع داعيه اي براي مرجعيت نداشت و حاضر نبود حواشي اش بر

وسيلة النجات در قالب يك رساله مستقل منتشر گردد و به عنوان مرجع اشتهار يابد. لذا هم چنان كه مشاهده مي نمائيد مرجعيتامام(ره) سالها قبل از سال 42 كه مسأله زنداني شدن ايشان مطرح شود، مسأله اي قطعي و مسلّم بوده، و ربط دادن مرجعيت ايشان به مسائل سياسي مانند زندان رفتن و... كذب محض و بدون هيچ مدرك و دليلي مي باشد. بلي آنچه از نظر تاريخي رخ داد شهادت اجماعي علماء بهمرجعيت ايشان در برابر توطئه رژيم شاه بر قتل ايشان بود. زيرا از نظر قانون اساسي كشتن مرجع تقليد مجاز نبود و رژيم شاه ناچار بود براي كشتن امام دست به انكار مرجعيت ايشان بزند، از اين رو علما نيز بايد با يك حركت جمعي و متحد نسبت به اعلام مرجعيت ايشان اقدام جديو شكننده مي كردند. ليكن اين به معناي آن نيست كه امام مرجع نبود، و تنها به اين خاطر مرجع تقليد معرفي شده است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

عبدالوهاب فراتي، تارخي شفاهي انقلاب اسلامي از مرجعيت امام خميني تا تبعيد.

سيد حمد روحاني، بررسي و تحليل از نهضت امام خميني(ره)، ج 1، ص 63

محمد واعظ زاده خراساني، امام خميني و انقلاب اسلامي، ص 325{J

در مورد صحبت هاي مقام معظم رهبري در مورد مسائل سياسي ،ايشان در چند ماه اخير در مورد بعضي مسائل مانند دموكراسي ،ولايت فقيه ، و ... كه در چند سال اخير بسيار روي آن بحث شده است اظهار نظر كردند و به بعضي شبهه ها پاسخ دادند مثلا در مورد پروسه ذوب در ولايت كه س
پرسش

در مورد صحبت هاي مقام معظم رهبري در مورد مسائل سياسي ،ايشان در چند ماه اخير در مورد بعضي مسائل مانند دموكراسي ،ولايت فقيه ، و ... كه در چند سال اخير بسيار روي آن بحث شده است اظهار نظر كردند و به بعضي شبهه ها پاسخ دادند مثلا در مورد پروسه ذوب در ولايت كه سال ها تز افراد خاص شده بود گفتند:ذوب در اسلام شويد ذوب در ملت شويد .چرا اين حرفها

را در طي سالهاي 76 تا اكنون نگفته بودند كه بهانه خيلي از ياوه گويان افراطي در هر 2 جناح نشود و حالا كه تقريبا آب ها از آسياب افتاده است در اين مورد اظهار نظر كرده اند.

پاسخ

يكي از وظايف و مسؤوليت هاي اساسي رهبري در نظام اسلامي، هدايت كلان نظام و جامعه در جنبه هاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... براساس تعاليم و معارف اسلامي است. از سوي ديگر انجام اين مسؤوليت با موضوع مهم رعايت تناسب هدايت ها با شرايط و نيازهاي جامعه در ارتباط مستقيم مي باشد.

به عبارت ديگر تبيين موضوعي از ديدگاه رهبري زماني است كه شرايط محيطي اقتضاي آن را داشته باشد و فضاي فكري جامعه آن را طلب نمايد.

البته اين مسأله در ابعاد مختلف دين اسلام از نزول قرآن و سيره تبليغي و حكومتي پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) جريان داشته است و تبيين ديدگاه هاي اسلامي در مقاطع زماني مختلف و با تناسب نيازهاي جامعه صورت مي پذيرفته است.

بر اين اساس مقام معظم رهبري نيز با رعايت تناسب شرايط و نيازهاي فكري جامعه از ابتداي عهده دار شدن مسؤوليت رهبري، همواره به تبيين ديدگاه هاي اسلامي درباره موضوعات مختلف مي پرداخته اند. مثلا در زمينه ولايت فقيه يا دموكراسي اين چنين نيست كه تنها در چند ماه يا چند سال اخير ايشان به تبيين ديدگاه اسلامي درباره اين موضوعات پرداخته باشند بلكه در مقاطع گذشته نيز به تناسب نظرات خود را پيرامون اصل ولايت فقيه و دامنه اختيارات آن و دموكراسي، جامعه مدني و مردم سالاري ديني به كرات بيان داشته اند و اخيرا هم كه

مسأله ذوب در ولايت را تبيين نمودند به دليل طرح اين موضوع توسط برخي فعالان سياسي و احتمال سوء استفاده از آن مي رفت كه ايشان با تبيين اين موضوع جلوي آن را گرفتند.

از سوي ديگر مقام معظم رهبري همواره با افراط گري وخودسري نيروها و فعالان سياسي از هر جناحي به شدت مقابله و همواره تذكرات لازم را داده اند. به عنوان نمونه در جريان راه اندازي تجمعات غيرقانوني و اهانت به مقدسات و شخصيت هاي نظام توسط برخي از طرفداران گروه هاي سياسي، ايشان در ديدار با بسيجيان اعلام نمودند: «اگر يك چيزي كه خون شما را به جوش مي آورد مثلا فرض كنيد اهانت به رهبري كردند باز هم بايد صبر و سكوت كنيد. نيرويتان را براي آن روزي كه كشور به آن نيازمند است براي آن روزي كه نيروي جوان و مؤمن و حزب اللهي بايد در مقابله با دشمن بايستد، حفظ كنيد» (روزنامه جمهوري اسلامي، 22 تير 78، ص 2)

و يا اين كه در جريان شيوع تساهل و تسامح در برخي از مسؤولان و كوتاهي در مقابل اهانت به مقدسات و ارزش هاي اسلامي، انگيزه برخورد شخص با اهانت كنندگان در برخي از نيروهاي انقلاب تقويت شد. رهبر معظم انقلاب در مقابل چنين تفكري كه مورد سوء استفاده دشمنان مي شد، اعلام نمودند: بعضي ها گفته اند كه ما اقدام مي كنيم، مجازات مي كنيم، ابدا در نظام اسلامي اين كار به مسؤولان مربوط است...» (همان، 10 مهر 78، ص 13)

بر اين اساس اگر سوء استفاده هايي بوده و يا قانون شكني هايي بوده به دليل فقدان ارشادات

و تذكرات رهبري نيست - زيرا همانگونه كه گذشت ايشان درباره هر موضوعي كه نياز فكري جامعه بود، سريعا تذكرات و راهنمايي هاي لازم را بيان نموده اند، بلكه بايد علت را در جاي ديگر جستجو كرد.

در خصوص آقايان آغاجري ،كرباسچي ، و شهرام جزايري نحوه عملكرد و علت دستگيري و نتيجه دادگاه آنها سرانجام چه شده است.
پرسش

در خصوص آقايان آغاجري ،كرباسچي ، و شهرام جزايري نحوه عملكرد و علت دستگيري و نتيجه دادگاه آنها سرانجام چه شده است.

پاسخ

در مورد پرونده هاي مذكور، اطلاعات لازم از طريق مطبوعات و رسانه هاي ملي به اطلاع مردم رسيده و اصولا چنين موضوعي خارج از حيطه وظايف و مسؤوليت هاي مركز مشاوره مي باشد. از اين رو جهت كسب اطلاعات در اين زمينه ها مي توانيد به مطبوعات و يا روابط عمومي قوه قضائيه مراجعه نماييد. اما به صورت مختصر مي توان چنين گفت:

1. آقاي آغاجري به دنبال استهزاء و توهين به مقدسات اسلامي ومذهبي در سخنراني كه در همدان داشتند و متعاقب آن جريحه دار شدن عواطف و احساسات مردم متدين همدان و ساير شهرها و علماي حوزه هاي علميه و شكايت از نامبرده، مورد رسيدگي و پيگرد قانوني قرار گرفتند و به دليل اهميت وحساسيت اين پرونده علي رغم تخفيف ها و تجديد نظرهايي كه درباره حكم بدوي دادگاه همدان - حكم اعدام - هنوز حكم قطعي آن اعلام نشده است.

2. آقاي كرباسچي نيز به دليل اثبات برخي سوء استفاده هاي كلان مالي در حوزه مسؤولت و اختيارات ايشان محكوم و بعد از گذراندن مقداري از محكوميت ايشان بنا به درخواست آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري، با توجه به سوابق خدماتي كه داشتند مشمول عفو رهبري قرار گرفتند.

3. آقاي شهرام جزايري نيز به دليل ارتكاب مفاسد اقتصادي و سوء استفاده هاي كلان از امكانات دولتي محكوم و پس از باز پس گرفتن تمامي اموال نامشروع از ايشان هم اكنون درحال گذراندن محكوميت خويش مي باشند.

چرا گاهي برخي از موضع گيري هاي مقام معظم رهبري (روحي فداه) با رفتار مقتدايمان اميرالمومنين مغايرت دارد ؟ (مثلا مساله توليت آستان قدس,مشكلات دولت آقاي رفسنجاني و آقاي خاتمي و... البته مي دانيم كه معظم له به مسئولين امر در موارد مختلف تذكر داده اند ولي تذكر
پرسش

چرا گاهي برخي از موضع گيري هاي مقام معظم رهبري (روحي فداه) با رفتار مقتدايمان اميرالمومنين مغايرت دارد ؟ (مثلا مساله توليت آستان قدس,مشكلات دولت آقاي رفسنجاني و آقاي

خاتمي و... البته مي دانيم كه معظم له به مسئولين امر در موارد مختلف تذكر داده اند ولي تذكر فايده ندارد و ...)

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

يكم:

قبل از اين كه بخواهيم در مورد رفتار و شيوه برخوردهاي مقام معظم رهبري به قضاوت بنشينيم ابتدا لازم است به اين موضوع توجه كنيم كه ما چه تصور و دركي از شيوه حكومتي امام علي(ع) داريم؛ آيا امام علي(ع) در حكومت داري خود تنها از شيوه عزل و بركناري در مقابل اشتباهات و يا كاستي هاي كارگزاران خويش استفاده مي كردند و براي مسائلي نظير توانايي هاي افراد، مصالح جامعه اسلامي و...، اهميتي قائل نبودند يا اين كه برعكس از چندين روش مختلف استفاده نموده و در مورد افراد مختلف، شرايط زماني و مكاني متعدد، شيوه هاي رفتاري مختلف داشتند؟

نگاهي دقيق به واقعيات تاريخي دوران حكومت داري آن حضرت، با برداشت اول مغاير بوده و برداشت دوم را تأييد مي نمايد. براي اثبات موضوع به ذكر چند نمونه مي پردازيم:

1- ابوموسي اشعري: ابوموسي مدت زيادي از طرف عثمان، استاندار دو شهر بصره و كوفه بود. علاوه بر اين ابوموسي جزء منافقيني بود كه بعد از بازگشت پيامبر(ص) از غزوه تبوك مي خواستند آن حضرت را ترور نمايند. از پيامبر اكرم(ص) حديثي نيز در مذمت وي وارد شده است (شيخ صدوق، كتاب الخصال، ص 575).

بعد از اين كه امام علي(ع) حكومت جامعه اسلامي را عهده دار شدند، با اين كه مشخص بود كه ابوموسي فردي نيست تا با اهداف و برنامه هاي حكومتي امام علي(ع) هماهنگ بوده و مورد

اعتماد آن حضرت باشد، باز هم امام علي(ع) طبق درخواست بعضي از دوستان نزديكش، ابوموسي را ابقا كردند. چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد: «والله ما كان عندي مؤتمنا ولا ناصحا و...؛ قسم به خدا او در نزد من، مورد اطمينان ودلسوز نبود و كساني كه قبل از من بودند، بر دوستي او مسلط شده بودند و او را ولايت و حكومت بر مردم دادند و من تصميم داشتم او را عزل كنم، اشتر از من خواست او را ابقاء كنم و با كراهت او را ابقاء نمودم كه بعدا بركنارش نمايم» (شيخ مفيد، امالي، ص 295).

حضرت علي(ع) براي اين كه به خواست اشتر توجه كرده باشد، براي مدتي او را ابقاء كرد؛ در عين حالي كه مي دانست او به زودي با اعمالش، از اين سمت بركنار خواهد شد.

2- قرارداد حكميت: در ماجراي حكميت با اين كه امام علي(ع) به ضعف ديني ابوموسي و ساده لوحي او مطمئن بود باز هم جهت رعايت مصالح جامعه اسلامي او را به نمايندگي از طرف خود برگزيد.

3- اشعث بن قيس: اشعث مردي رياست طلب، مقام پرست و منافق بود. او از طرف عثمان والي آذربايجان بود و در اين مدت اموال نامشروع زيادي را به دست آورده بود، امام علي(ع) از او خواست كه اين اموال را به بيت المال تحويل دهد و او امتناع نمود، از اين رو امام علي(ع) او را از كارگزاري آذربايجان به حلوان (سرپل ذهاب) و اطراف آن فرستاد و بعدا از او خواست كه به كوفه بيايد و حضرت نسبت به اموالي كه از حلوان و آذربايجان آورده بود، سؤال كرده

و درباره آن تحقيق و بازجويي نمود، لذا اشعث ناراحت شده با معاويه مكاتبه مي كرد. عليرغم نفاق و خيانت هاي اشعث باز هم او آزادانه به فعاليت مي پرداخت و يكي از افراد تأثيرگذار در حوادث دوران امام علي(ع) بود.

در هر صورت نمونه هاي متعددي از اين قبيل و مهمتر از آن سكوت و كناره گيري 25 ساله امام علي(ع) به خوبي گوياي اين واقعيت است كه امام علي(ع) در كنار قاطعيتي كه در مبارزه با مفاسد و اصلاح نظام اداري و سياسي خود داشتند به عواملي نظير مصالح جامعه اسلامي، شرايط زماني و مكاني و توانايي افراد و ... نيز اهميت قائل بودند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: ذاكري، علي اكبر، سيماي كارگزاران علي بن ابي طالب(ع)، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378.

دوم :

اگر بخواهيم مقايسه اي بين عملكرد نظام اسلامي ايران با حكومت امام علي(ع) در زمينه مقابله با كارگزاران خاطي و مفاسد اداري و بالاخره رابطه رهبري با مشكلات جامعه داشته باشيم بايد گفت :

الف) از نظر ساختار سياسي: همانگونه كه مي دانيم, شيوه حكومت داري در زمانهاي گذشته نظير حكومت امام علي(ع), به دلايلي نظير تعداد كم جمعيت مجتمعهاي انساني (شهرها, روستاها و ...) و ساده بودن (در مقابل پيچيدگي) روابط اجتماعي, سياسي و اقتصادي جامعه و به تبع متنوع نبودن وظايف حكومت ها, متمركز بوده است؛ پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع), متناسب با عصر و زمان خود, رياست و مسئوليت تمامي امور اجرايي, تقنيني, قضايي و ..., را بر عهده داشتند و شخصا به امور جامعه رسيدگي مي نمودند. و نصب و عزل استانداران, قضات و كارگزاران, مستقيما با نظر

و حكم آن بزرگواران انجام مي پذيرفت.

اما در زمان كنوني شرايط و مقتضيات زمان و عوامل فوق به شدت دچار تغيير گرديده و وظايف حكومتها در ارتباط با اداره جامعه, متنوع و پيچيده شده است, اداره هر چه كارآمدتر و دقيق تر جامعه, و تقسيم تخصصي امور آن, تفكيك قوا را مي طلبد. نظام اسلامي ما نيز از اين قاعده مستثني نمي باشد؛ از اين رو در اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي تفكيك قوا و تفويض وظايف و اختيارات حكومتي به بخشهاي سه گانه حكومت, سپرده است.

هر چند موضوع فوق در درجه اول به عنوان يك ضرورت زماني و كاملا منطقي و خردمندانه است, اما يكي از عوارض آن, عدم دخالت و اعمال نظر مستقيم ولي فقيه بر عزل و نصب هاي كارگزاران و مأموران حكومتي در بخشهاي مختلف از سوي ولي فقيه و حاكم اسلامي مي باشد.

مقام معظم رهبري در تبيين محدوده وظايف و اختيارات ولي فقيه نسبت به ساير قوا مي فرمايد:

«هر كسي به هر اندازه اي كه حوزه اختياراتش هست , همان اندازه بايد پاسخگو باشد. البته مسئوليت انقلاب با مديريت اجرايي كشور فرق دارد: اين را توجه داشته باشيد, رهبري طبق قانون اساسي - درست هم همين است - مسئوليت اجرايي ندارد؛ جز در زمينه نيروهاي مسلح. البته مديريت انقلاب - كه همان رهبري است - مسئوليت حفظ جهت گيري انقلاب و نظام را دارد؛ بايد مواظب باشد كه انقلاب و نظام از آرمانها منحرف و منصرف نشود؛ فريب دشمن را نخورد, راه عوضي نرود, اينها مسئوليت هاي رهبري است...» (مقام معظم رهبري, ديدار با دانشگاهيان دانشگاه شهيد بهشتي, 22/2/1382)

بر

اين اساس با توجه به تقسيم كار و مشخص شدن حوزه مسئوليتها در بسياري مسائل نظير همين عزل و نصب ها, در شرايط كنوني ولي فقيه نمي تواند دقيقا آن گونه كه امام علي(ع), در اداره حكومت خود بوده و رفتار مي نمودند, رفتار نمايد و چنين انتظاري هم از او وجود ندارد. بلكه همانگونه كه گذشت وظيفه نظام اسلامي و ولي فقيه تعيين الگوهها و معيارهاي اساسي در جهات مختلف و اهتمام به اجراي آنها از سوي مسئولين اجرايي است, نه دخالت مستقيم در امور مربوط به قواي سه گانه. و به علاوه در زمان كنوني بسياري از مسئولين اجرايي, تقنيني, شرايط و ... با انتخاب مستقيم مردم به قدرت مي رسند. و ولي فقيه هيچ گونه نقشي ندارد.

ب) از نظر عملكرد: بررسي واقعيات و حوادث دوران انقلاب اسلامي و پس از آن به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه نظام جمهوري اسلامي ايران همانگونه كه در اصول و مباني اعتقادي و ارزشي خويش آموزه هاي دين مبين اسلام را محور قرار داده است در مقام عمل نيز به سيره بزرگان اسلام اقتدا نموده و مي نمايد, برخي از مهمترين نمونه عبارتند از:

1_ همانگونه كه امام علي(ع) در بدو حكومت به شدت با كارگزاران مفسد عثمان برخورد نمودند, يكي از اقدامات اوليه انقلاب اسلامي بركناري, تعقيب, محاكمه و مجازات مسئولين و كارگزاران فاسد رژيم پهلوي بود؛ فشار بر رژيمهاي آمريكا و مصر بر بازگرداندن محمدرضا شاه به ايران جهت محاكمه, محاكمه و اعدام هويدا - يكي از نخست وزيران دوران پهلوي - محاكمه و اعدام نصيري رئيس ساواك, و ... نمونه هايي از اين

موضوع مي باشند. نظام انقلابي ايران با شدت هر چه تمام تر ضمن اصلاح ساختارهاي اجرايي و مديريتي كشور در بخش هاي مختلف, به بازپس گيري اموال عمومي از سران رژيم گذشته, اهتمام ويژه اي مبذول داشت. تشكيل دادگاههاي انقلاب, كميته هاي انقلاب اسلامي و ... در اين راستا قابل تحليل و ارزيابي مي باشد.

2- بعد از گذار از دوران انقلاب نيز اصلاح ساختارهاي مختلف و مقابله جدي با فساد خصوصا در مسئولين و كارگزاران به شدت تعقيب شده و مي شود: مقابله با سياستهاي غير اسلامي دولت موقت, عزل و بركناري بني صدر از رياست جمهوري, محاكمه و برخورد جدي با مديران ارشد نظام قطب زاده - دريادار مدني و ... مقابله با برخي وزيران كه در صدد ترويج فرهنگ غيراسلامي بودند و مجبور نمودن آنان به استعفا و ..., تأكيدات و پي گيريهاي جدي مقام معظم رهبري در برخورد با فساد به عنوان يكي از آفات اصلي كه نظام اسلامي را تهديد مي نمايد, همگي گواهي بر اين مدعي است, مقام معظم رهبري در فرمان مبارزه با فساد كه به قواي سه گانه داشتند, تأكيد مي نمايند كه هيچ فرد يا نهادي نمي تواند به واسطه انتساب به ايشان, از شمول اين قانون مستثني باشد. و در جاي ديگر مي فرمايند: «اگر من كسي را منصوب كرده باشم و بعد در او عيبي از قبيل همين مفاسد اقتصادي ببينم, بدون ترديد با او مماشات نمي كنم و او را كنار مي گذارم.» (همان)

3- همانگونه كه امام علي(ع) علي رغم تلاش بسيار زياد در اصلاح ساختار سياسي, اداري و نظامي خويش, به دليل وجود

موانع متعدد, به صورت كامل در اين زمينه موفق نبودند و حتي در ميان كارگزاران ايشان افراد ناباب و منافق يافت مي شدند, متأسفانه در نظام اسلامي به دليل وجود موانع بيشماري, علي رغم تمامي تلاشها و اقدامات ارزنده, باز هم افراد و مديراني در بدنه نظام وجود دارند كه قدرت و مسئوليت را امانت ندانسته و آن را به عنوان وسيله اي براي ارضاي اميال نفساني, منافع و طمع ورزيهاي خود و جناح وابسته به خود به حساب مي آورند.

وجود بقايايي از نظام اداري قبل از انقلاب و رسوبات فكري و فرهنگي آن, نهادينه نشدن فرهنگ و ارزشهاي اسلامي به صورت كامل در تمامي بخشهاي اجرايي كشور, و متأسفانه اختلافات سياسي و جناحي, بخشي از عوامل اين موضوع بوده كه اميد مي رود با كار فرهنگي مستمر و نهادينه شدن ارزشهاي اسلامي, كاركرد دقيق و مطلوب دستگاههاي گزينشي و نظارتي كشور, و وحدت و همدلي همه مسئولين و جناحهاي سياسي, اصلاح كامل ساختارهاي مختلف كشور نايل آمد.

4- و نكته آخر را از زبان مقام معظم رهبري در اين زمينه بشنويم: «اين كه بگوييد با كساني كه دچار فساد شده اند برخورد قاطع نمي شود, اين را قبول ندارم, نه برخورد مي شود اين كه بگوييد با كساني كه قاطع برخورد نمي كنند, چرا برخورد نميشود, جواب اين است كه با آن كساني كه قاطع برخورد نمي كنند, چگونه برخورد كنيم؛ برخورد همين است كه تذكر و هشدار بدهيم و به آنها بگوييم, برخورد لازم در آن جا اين است؛ اما شفافيت لازم در اين مورد براي مردم صورت نمي گيرد. يك وقت انتظار هست

كه مرتب اعلاميه داده شود و بگويند فلان كسي را گرفتيم, پدر فلان كس را در آورديم, فلان كسي اين فساد را كرده, اين درست نيست, ... يك نفر جرمي مي كند آدم خيلي بدي هم هست بايست مجازات بشود, اما اگر اسم او را اعلام كرديد, اين پسر يا دخترش در دانشگاه, خانه, محله, مي دانيد با اين اعلان چند نفر مجازات مي شوند؟ چه لزومي دارد؟...»

سوم :

مطالب فوق همه در جهات اثبات اين موضوع بود كه نظام اسلامي ما نيز، اصول و اهداف حكومتي امام علي(ع) را تعقيب نموده و در اجراي تحقق كامل آن مي كوشد اما به هيچ وجه نبايد تصور كرد كه مسؤولين عالي رتبه نظام اسلامي مانند مواردي كه نام برديد، خداي ناخواسته در صدد خيانت و يا آلوده به مفاسد و... باشند. بلكه شخصا انسان هايي متعهد به نظام اسلامي و مردم مي باشند. هر چند ممكن است در مجموعه هاي زيردستشان افراد ضعيف الايمان وجود داشته كه با عملكردهاي نامطلوب خود باعث ناكارآمدي آن مجموعه و ايجاد مشكلات براي جامعه شده باشند كه البته لازم است اين قبيل مسؤولين محترم نسبت به اين موضوع اهتمام ويژه اي داشته و در اصلاح قسمت هاي مربوطه بكوشند.

توسعه

چگونه مي توان توسعه سياسي را بدن اثر گذاري منفي روي امنيت ملّي اجرا كرد؟

پرسش

چگونه مي توان توسعه سياسي را بدن اثر گذاري منفي روي امنيت ملّي اجرا كرد؟

پاسخ

مراد متولّيان امور و طرفداران توسعه سياسي، از اين واژه شركت و دخالت دادن مردم در كل امور مملكتي است. اگر مراد همين معنا باشد. امنيّت ملي خود به خود حل خواهد شد.

براي اين كه در صورت مشاركت، مردم در صحنه خواهند بود و در نتيجه كسي نمي تواند اخلال در امنيّت كند.

البته مقام حرف غير از مقام عمل مي باشد لذا براي عملي كردن آن بايد تمام جوانب مسئله را در نظر گرفته و حساب شده گام برداشت.

منظور از توسعه در زمينهء سياست چيست ؟

پرسش

منظور از توسعه در زمينهء سياست چيست ؟

پاسخ

مقصود اين است كه در جامعه همه مردم و تمام گروه ها و نيروهاي اجتماعي و احزاب سياسي وتشكل هاي متنوع بتواند حرف ها و نقطه نظرهاي خود را در مورد مسائل سياسي , اجتماعي و فرهنگي با كمال آزادي در چهار چوب قانون بيان كنند, و ديگران هم بتوانند گفتهء آنان را بررسي و نقد نمايند.

و نيز براي تمام افراد ملت ميدان مشاركت در درون نهادهاي سياسي موجود در جامعه باز و بلامانع باشد تا هركس در هر زمينه لياقت داشت بتواند لياقت و شايستگي خويش را به منصهء ظهور برساند. همهء اين مشاركت ها وفعاليت ها بايد طبق قانون مدون باشد و همهء اختلافات پيش آمده بين گروه ها هم بايد بر حسب قانون حل و فصل گردد.(1)

(پ_اورقي 1.حسين بشيريه , جامعهء مدني , ص 1_ 2

به نظر مي آيد سطح توسعه فرهنگي , اقتصادي در دولت خاتمي رو به افول است چرا آقاي خامنه اي اقدامي در اين باره نمي نمايند؟

پرسش

به نظر مي آيد سطح توسعه فرهنگي , اقتصادي در دولت خاتمي رو به افول است چرا آقاي خامنه اي اقدامي در اين باره نمي نمايند؟

پاسخ

مطلبي كه فرموديد شايد از نظر فرهنگي و اخلاقي درست باشد همان طور كه به طور مشهود مي باشد ولي در زمينه هاي اقتصادي هم چنين است يا نه همه اينها احتياج به يك آمار دقيق دارد كه در آن صورت است كه انسان به باور و يقين مي رسد و در غير آن صورت قضاوتقطعي ممكن نيست و مقام معظم رهبري بارها و بارها جهت همين مطالب اقدام به تذكرات عمومي، خصوصي و حتي فرستادن هيئت بازرسي نموده اند و راه هاي ممكن كه بحرآن سازي نشود را عمل كرده اند و هميشه نبايد فكر كرد كه آخرين تير را در مرحله اول استفاده كرد.{J

حكومت ما از گردونه تكنولوژي و رفاه اجتماعي بسيار عقب است چرا مسئولين امر به اين امر معترف نبوده و يا هيچ اقدام انقلابي صورت نمي گيرد؟

پرسش

حكومت ما از گردونه تكنولوژي و رفاه اجتماعي بسيار عقب است چرا مسئولين امر به اين امر معترف نبوده و يا هيچ اقدام انقلابي صورت نمي گيرد؟

پاسخ

همه مسؤولان نظام اسلامي معترف به نقاط ضعف بوده و هستند. بهترين دليل آن اين است كه همواره ضمن اذعان به وجود مشكلات، تأكيد بر اصلاحات مداوم مبارزه با مفاسد اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... رشد و بالندگي در ابعاد گوناگون جامعه (حتي جنبه هاي تئوريكنظام و...)داشته اند و از پژوهش و تحقيق و نقدهاي عالمانه مؤسسات پژوهشي و محقّقان حمايت كرده، آنان را مورد تشويق قرار داده اند. نكته ديگر آن كه همچنان كه مقام معظم رهبري نيز اعلام نمودند، انقلاب پديده اي مقطعي و زودگذر نيست؛ بلكه امري تدريجي است. حال با توجهبه اين اصل مهم، ما نيز با شما هم عقيده هستيم كه بايد روحيه انقلابي در جامعه باشد و از هر گونه اهمال و كوتاهي و سستي در مقابل مشكلات و معضلات پرهيز كرده؛ اما از اين نكته مهم نيز نبايد غافل شد كه هر گونه حركت انقلابي، مي بايست سنجيده، كارشناسي شده و بر اساسرعايت قوانين خاص خود باشد، وگرنه در صورت رعايت نكردن اين مؤلفه ها انجام دادن هر گونه حركت انقلابي نسنجيده، باعث به وجود آمدن اخلال و ناهماهنگي در كل سيستم و در نتيجه ناكارآمدي آن مي شود. درست شبيه همان اتفاقي كه در زمان گورباچف در اتحاد جماهيرشوروي روي داد و منجر به فروپاشي شوروي گرديد. بنابراين اگر در ظاهر مشاهده مي شود كه حركت خيلي سريع نيست، به دليل رعايت اين اصول است نه كوتاهي در اجراي آنها.{J

با توجه به شرايط نابسامان جامعه ما و با توجه به اينكه مسئولين اكثراٌ به فكر مردم نيستند و درگير مسائل سياسي و جناحي و يا ثروت اندوزي و مسائل شخصي هستند و اينكه مدعيان اصلاحات هم نا صادق از آب در آمدند» حال چگونه مي توان به اصلاح و آينده جامعه اميدوار بود؟

پرسش

با توجه به شرايط نابسامان جامعه ما و با توجه به اينكه مسئولين اكثراٌ به فكر مردم نيستند و درگير مسائل سياسي و جناحي و يا ثروت اندوزي و مسائل شخصي هستند و اينكه مدعيان اصلاحات

هم نا صادق از آب در آمدند» حال چگونه مي توان به اصلاح و آينده جامعه اميدوار بود؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

1. «شرايط نابسامان جامعه» معلول موانع و متغيرهايي از قبيل: وضعيت ساختارهاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، اداري و... از يك سو و جنگ تحميلي، رشد سريع جمعيت، وضعيت نابسامان اقتصاد جهاني، برخي عملكردهاي ضعيف يا اشتباه و... از سوي ديگر مي باشد البته بهبود نسبي وضعيت اقشار مختلف جامعه، پيشرفتهاي عظيم در ابعاد مختلف نيروي انساني، صنعت، ارتباطات و زيرساخت هاي اقتصادي، نظامي و... نبايد ناديده گرفته شود.

2. مدعيان اصلاحات طيف وسيعي از افكار و اشخاص گوناگون را شامل ميشود.

گروهي اصلاحات را به عنوان تاكتيكي جهت تغيير اساس نظام اسلامي و مردمي ايران و حاكميت نظام هاي منحط لائيك و ليبرال - سرمايه داري غرب به كار مي برند و در مقابل آنان طيف اصلاح طلبان واقعي قرار دارند كه خالصانه و بدون هيچ گونه ادعايي، اصلاح ساختاري جامعه و رفع مشكلات و معضلات آن را تعقيب كرده و آن را مرحله اي لازم از مراحل تدريجي انقلاب اسلامي و در راستاي نخستين اهداف اساسي آن به شمار مي آورند.

بنابراين از ابتدا بايد منظور خود را از مدعيان اصلاحات مشخص نماييد و بعد خود منصفانه به قضاوت بنشينيد كه كدام طيف از آنان ناصادق و... است. به علاوه جريان اصيل انقلاب تا چه ميزان به اين طيف ناصادق متكي است.

3. براساس اصول قرآني، آينده جوامع انساني و سرنوشت آنان در دست خودشان است؛ «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم

و ملتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند» (رعد، آيه 11).

در اين آيه مباركه «ما بقوم» روبنا و «ما بانفسهم» زيربنا است. بنابراين هرگونه تغيير و تحولي در جوامع بشري و سرنوشت آنان بستگي به خودشان دارد.

مسلما مردم ما با بالا بردن آگاهي ها و شعور و بينش سياسي خويش و دقت در انتخابات و برگزيدن كارگزاران صالح، متعهد و كاردان، مي توانند آينده اي اميدوار براي جامعه خويش رقم بزنند.

از سوي ديگر اصلاح كامل جامعه ما در گرو استمرار انقلاب اسلامي و انقلاب نيز خود پديده اي اجتماعي است و به مثابه موجودي زنده در درياي حوادث به حيات خويش ادامه مي دهد و چه بسا با موانع و آفاتي روبرو شود, شناخت آفات و دشمنان انقلاب عامل مهم در تحقق يافتن آرمانهاي انقلاب , حفظ دستاوردها, تنظيم سياستهاي كل نظام , حل مشكلات و حفظ مشروعيت حكومت محسوب شده و آينده هر انقلابي را رقم مي زند. استاد مطهري (ره ) پس از پيروزي انقلاب فرمود: ((امروز نيز ما درست در وضعي قرار داريم نظير اوضاع ايام آخر عمر پيامبر(ص )... اكنون باد از خود ترس داشته باشيد. از منحرف شدن نهضت و انقلاب است كه بايد ترس داشته باشيد. اگر با واقع بيني و دقت كامل با مسايل فعلي انقلاب مواجه نشويم , و در آن تعصبات و خودخواهي ها را دخالت دهيم , شكست انقلابمان بر اساس قاعده ((واخشون )) و بر اساس قاعده ((ان الله لا يغير)) حتمي الوقوع خواهد بود. درست به همانگونه كه نهضت صدر اسلام نيز بر

همين اساس با شكست روبرو شد.)). مقام معظم رهبري نيز در ارتباط با ضرورت و اهميت آسيب شناسي انقلاب مي فرمايند: ((ميكرب رجعت يا ارتجاع , دشمن بزرگ هر انقلاب است كه به درون جوامع انقلابي نفوذ كرده و در آن رشد مي يابد, نفوذ فساد و ايجاد ترديد در اذهان جوانان نسبت به آرمانها, دنياطلبي , اشتغال به زينت هاي دنيوي و زندگي راحت در جامعه و بروز علائم زندگي تجملاتي در ميان عناصر انقلابي , نشانه هايي از تأثير ميكرب ارتجاع و عقب گرد است . پرداختن به مال و مال اندوزي دچار شدن به فسادهاي اخلاقي - مالي و فساد اداري , درگير شدن در اختلافات داخلي كه خود يك فساد بسيار خطرناك است , و نيز جاه طلبي هاي غلط و نامشروع , كاخ آرماني انقلاب اسلامي و هر حقيقت ديگري را ويران مي كند.)), (كيهان , 17/10/1373) امام راحل در وصيت نامه سياسي - الهي خود رمز تداوم انقلاب را چنين معرفي مي كنند: ((بي ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد مي باشد.)) امام علي (ع ) مهمترين موانع انقلاب و اسباب شكست نهضت ها را كينه توزي , تفرقه , پشت كردن به يكديگر و ترك ياري معرفي مي نمايند: ((ما نظروا الهي ما صاروا اليه في آخر امورهم حين وقعت الفرقه و تشتت الالفه ))

, (شرح نهج البلاغه , ابن ابي الحديد, ج 13, ص 185).

بر اين اساس آينده ايران اسلامي بستگي به اين دارد كه آيا نظام اسلامي با همكاري مردم مي تواند آسيب هاي متعددي كه اين انقلاب نوپا را تهديد مي كند پشت سرگذاشته و با موفقيت از آنها بيرون آيند يا نه : اين آسيبها را مي توان در چند دسته خلاصه نمود:

الف - آسيبهاي فرهنگي - اجتماعي

عبارتند از: 1- نفوذ انديشه هاي بيگانه . 2- تغيير جهت دادن انديشه ها از اهداف و نيات خدايي به اهداف و نيات غير خدايي . 3- تجدد گرايي افراطي يا التقاط و زهدگرايي منفي . 4- جدا كردن دين از علم و سياست و تفرقه بين حوزه و دانشگاه . 5- بوروكراسي مفرط و فساد اداري و اجتماعي . 6- دنياطلبي و اشتغال به زينتهاي دنيوي . 7- اشائه فحشا و مراكز فساد و تأثير پذيري از جنگ رواني و تبليغاتي دشمن . 8- تغيير ارزشهاي انقلاب .

ب - آسيب هاي سياسي

عبارتند از: 1- ناتمام گذاشتن تحقق آرمانهاي نهضت از قبيل , آرمانهاي جهاني انقلاب اسلامي , مبارزه با ظلم و اقامه قسط و عدل در سراسر جهان و اتحاد امت اسلامي .

2- رخنه فرصت طلبان :

استاد مطهري در اين باره مي فرمايند: ((... هر چه از دشواريها كاسته مي شود و موعد چيدن ثمر نزديكتر مي گردد, فرصت طلبان محكمتر و پرشورتر پاي علم نهضت سينه مي زنند, تا آنجا كه تدريجا" انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند...)), (مرتضي مطهري , بررسي اجمالي

نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير, ص 92).

3- تفرقه و درگير شدن در گرداب اختلافات داخلي و استفاده نكردن از نيروهاي بالقوه مردمي .

4- بي تفاوتي مردم نسبت به سرنوشت اجتماعي خويش و غير سياسي شدن دانشگاهها.

5- ايجاد ترديد نسبت به آرمانهاي انقلاب .

6- جاه طلبي هاي غلط و نامشروع .

7- تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال و آزادي .

8- بازگشت استعمار به طريق آشكار و نهان و وابستگي نظامي و سياسي به ابر قدرتها و...

ج - آسيب هاي اقتصادي انقلاب اسلامي :

امام علي (ع ) علل سقوط اقتصادي - سياسي حكومتها را چنين بيان مي كند: «يستدل الادبار باربع : سوء التدبير, و قبح التبذير و قله الاعتبار و كثره الاعتذار; مي توان چهار علت براي زوال دول برشمرد: سوء تدبير و ضعف مديريت ؛ تبذير ناروا و هزينه هاي زيانبار اقتصادي؛ عبرت نگرفتن از تجارب سودمند؛ عذرخواهي مكرر به جاي جبران خطاهاي گذشته» (غرر و درر, ص 354).

مهمترين آسيبهاي اقتصادي انقلاب اسلامي را مي توان در موارد ذيل برشمرد:

1- وابستگي اقتصادي به ابرقدرتها, بالاخص آمريكا

2- تحت الشعاع قرار گرفتن توسعه اقتصادي يا عدم توجه به بحرانهاي ناشي از توسعه اقتصادي

3- وابستگي به نفت به عنوان مهمترين اقلام صادرات و منبع ارزي كشور.

4- عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعي

5- جدا شدن مردم از برنامه هاي دولت در طرح هاي سازندگي

6- مال اندوزي و تكاثر ثروت اندوزان

7- تحت الشعاع قرار گرفتن عدالت اجتماعي و زياد شدن فاصله فقير و غني .

8- بي توجهي به مستضعفين و ولي نعمتان انقلاب و عنايت علي حده به اغنياء;

9- بي

توجهي به خواسته هاي مشروع نسل جوان (از قبيل اشتغال - مسكن , ازدواج و...) كه آينده سازان انقلاب و ايران اسلامي بوده , و عدم شكل گيري روند كامل و صحيح جامعه پذيري در انتقال ارزش هاي انقلاب و اسلام به نسل جوان در جهت تقويت هويت اسلامي و ملي آنان و جلوگيري از آفات مخرب تهاجم فرهنگي و...

اما عليرغم آسيبهاي فوق كه انقلاب اسلامي را تهديد مي نمايد و آينده اي تاريك و مبهم را براي ما ترسيم مي نمايد نگاهي به موفقيتها و دستاوردهاي مثبت و ارزنده انقلاب اسلامي در حل مشكلات و بحرانهاي متعدد, وجود مردمي با ايمان و پايبند به ارزشهاي اسلامي , خط امام و رهبري , وجود مسئولان آگاه , دلسوز, و متعهد و عزم جدي آنها براي حل مشكلات و تلاش در جهت پيشرفت مادي و معنوي جامعه و ارتقاء سطح علمي , فرهنگي , صنعتي , تكنولوژيكي و... مي توان به آينده اي كاملا" درخشان براي ايران اسلامي اميدوار بود.

وظيفه آحاد دلسوزان آن است كه در هر موقعيتي كه هستند فرهنگ «اصلاح خود» و «خدمت به ديگران» را دغدغه ذهني و عملي همگان سازند و به لزوم تداوم انقلاب اسلامي به عنوان يك نقطه عطف در سطح جهاني, در ميان مردم و مسئولين حساسيت ايجاد كنند. تا با دل گرمي و اميدواري نقش تاريخي خود را به خوبي ايفا كنند.

جهت آگاهي بيتشر ر.ك:

1- اصلاحات آمريكايي، محمد باقر ذوالقدر، قم، نشر وثوق، چاپ دوم، 1381

2- اصلاحات و فروپاشي، حسن واعظي، تهران، نشر سروش، 1379

3- مرتضي مطهري , پيرامون انقلاب اسلامي , صص 27 - 28

اين اشكالات و نابساماني هاي كشور تقصير كيست ؟ اگر بخواهيم مسئولين طراز اول مملكت را تبرئه كنيم اولاُ : چگونه مي تون گفت كه مسئولين رده پايين اكثراً بد عمل مي كنند ولي مسئولين بالاتر خوبند ؟ ثانياًٌ : اگر مسئولين طراز اول نمي دانند كه اين مشكلات وجود دارد

پرسش

اين

اشكالات و نابساماني هاي كشور تقصير كيست ؟ اگر بخواهيم مسئولين طراز اول مملكت را تبرئه كنيم اولاُ : چگونه مي تون گفت كه مسئولين رده پايين اكثراً بد عمل مي كنند ولي مسئولين بالاتر خوبند ؟ ثانياًٌ : اگر مسئولين طراز اول نمي دانند كه اين مشكلات وجود دارد پس شايسته نيستند و اگر مي دانند و با اين وضعيت موافق نيستند چرا مسئولين رده پايين را عزل و به جاي آنها افراد شايسته تري منصوب نمي كنند؟ و اگر با اين وضعيت و اعمال موافق باشند كه خودشان هم شريك جرمند.

پاسخ

در ريشه يابي مشكلات جامعه مي توان از رهيافت هاي متعددي استفاده نمود. از قبيل رهيافت تك عاملي كه ريشه همه مشكلات را ناشي از يك عامل مثلا اقتصاد يا مديريت كشور مي داند و يا رهيافت چند عامل كه به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخص هاي مورد نياز و به دور از هياهوهاي سياسي و... به بررسي ميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يك پديده پرداخته و نقش هر كدام را مشخص مي نمايد.

به نظر مي رسد از ميان اين دو رهيافت، رهيافت تك عاملي، خصوصا درباره جامعه كنوني ما نه روش علمي و نه منطبق با واقعيات است لذا بايد سراغ رهيافت دوم رفت و در بررسي علمي و محققانه اين موضوع، زمينه ها و شرايط و ابعاد مختلف آن، موانع تاريخي، داخلي، بين المللي، امكانات و توانايي ها و... را به صورت واقع بينانه بررسي و ارزيابي نماييم.

مسلما طبيعي است جامعه اي مانند جامعه ما كه از نظر سوابق تاريخي و مشكلات

عظيمي كه از نظر ساختار اقتصادي [تك محصولي بودن آن وضعيت وخيم صنعت، كشاورزي و...] و ساختار سياسي، فرهنگي و اداري از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و چه از نظر مشكلات طبيعي مربوط به انقلاب و ناشي از جنگ و خسارات عظيم آن [بالغ بر 1000 ميليارد دلار، معادل هزينه 70 سال كشور] و محاصره هاي بين المللي، تورم بين المللي و مشكلات ناشي از دوران سازندگي و رشد سريع جهت مشكلات ناشي از آن و...

معضلات ناشي از ساختار ناسالم اداري، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها و رواج فرهنگ مصرف گرايي، تجمل پرستي و... ماهيتا داراي مشكل باشد. البته هر چند مسأله مديريت قوي و كارآمد و عاري از سوء استفاده و فساد در بخشهاي مختلف آن مي تواند در كاهش مشكلات و تأمين نيازمندي هاي اساسي جامعه نقش مؤثري داشته باشد، ولي با توجه به دخالت متغيرهاي ديگر به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشته باشيم، بنابراين مشكل اساسي مسؤولين طراز اول و طراز دوم نيست بلكه فراتر از آن است. اين اولا.

ثانيا: چه كسي گفته است كه مسؤولين اعم از طراز اول يا ساير رده ها (سواي از ابهام مفهومي كه اين تقسيم بندي دارد) از هرگونه نقد و انتقادي در اين زمينه مبرا و به هيچ وجه عملكردهاي آنها قابل انتقاد نيست. خير ممكن است برخي از مشكلات ناشي از پاره اي سوء مديريت هاي آنان باشد كه البته بايد به صورت دقيق و موردي بررسي و اثبات شود و صرفا به برخي كلي گويي ها بسنده نگردد و بايد توجه داشت كه احتمال خطا و اشتباه در تصميم

گيري، برنامه ريزي و... حتي براي متخصص ترين افراد در هر زمينه اي وجود دارد. آنچه كه در مديريت كشور مهم است تعهد و تخصص مسؤولان است كه بحمدالله مسؤولين طراز اول و بسياري از ساير مسؤولين حائز آن مي باشند و اگر با ديدي منصفانه به دستاوردهاي عظيم انقلاب در مقايسه با قبل از انقلاب و ساير كشورهاي منطقه و جهان و آن هم در اين مدت كم با وجود اين همه مشكلات و موانع، بنگريم، كارداني و لياقت آنها براي اداره جامعه مشخص مي شود.

__________________________________________________________________

(معاونت سياسي ، اين قسمت براي دانشجو ارسال نشده است.)

جواب دوم اينكه :

به صرف وجود اشكالات و نابساماني در جامعه بايد دنبال مقصري خاص گشت, محل اشكال است. اساساً جوامع مختلف با نابساماني هائي مواجهند كه با ايده آلها, هنجارها و آرمان هاي مفروض آن جامعه همخواني ندارد و به تناسب توانمندي ها و امكانات موجود در جامعه به دنبال رفع آنها هستند. حال ممكن است در حل اين مشكلات توفيق كامل و يا نسبي حاصل كنند و يا اينكه موفق به حل آن نشوند. نابساماني هاي موجود دركشور ما نيز علل و خاستگاههاي متفاوتي دارد كه بايد با نگاه موردي به مشكلات موجود نسبت به علل وقوع آنها قضاوت نمود. برخي از نابساماني ها, ريشه هاي فرهنگي و اجتماعي دارند, برخي مشكلات ريشه هاي علمي و عدم توسعه نيروي انساني دارند و برخي نيز به ضعف امكانات و توانمندي هاي موجود جامعه باز مي گردد كه اگر بخواهيم در هر كدام از اين موارد و موارد مشابه, دنبال مقصّر بگرديم بايد كل جامعه, تاريخ و پيشينيان خود را مقصر قلمداد كنيم كه چنين امري نه عقلاني و نه

منصفانه است. حضور بخشي از نابساماني هاي موجود در جامعه هم چه در ايجاد و چه در عدم حل آنها مديريتي است و به عدم اعمال مديريت قوي و صحيح در لايه هاي مختلف مديريتي حاكميت بر مي گردد كه منكر اين قضيه نيستيم, اما اينكه بتوان مشكلات مديريتي را با عزل و نصب مديران در سطوح مختلف حل و فصل كرد, به عنوان جزئي از راهكارهاي كلي مي توان قبول كرد اما اينكه صرف عزل و نصب, ضعف مديريت در كشور اصلاح خواهد شد، امر قابل قبولي نيست و اصولاً عزل و نصب مديران كشور به پارامترها و عوامل متعددي بستگي دارد كه در اين مختصر, مجال

ذكر آن نيست. ولي به عنوان يك مقوله مي توان گفت بايد دستاوردي كه از اين نوع اقدامات به دست مي آيد نسبت به هزينه هاي آن صرف داشته باشند و در غير اين صورت خود اين مسأله, اضافه شدن مشكلي است به ساير مشكلات. اما در اصل اينكه بايد افراد شايسته و امانت دار, عهده دار مسئوليت هاي مديريتي در كشور باشند, با شما هم عقيده ايم يقيناً و به طور عقلائي, نظام و مسؤولين طراز اول آن هم به دنبال بهره گيري از توان مديريتي افراد شايسته در درون حاكميت در جهت حل مشكلات و بالا بردن ضريب اعتماد مردم به نظام هستند با توجه به اينكه خود ايشان نيز در منظر قضاوت و رأي نهايي مردم اند و اساساً مقبوليت اعمال نظر خويش را به طور مستقيم و غيرمستقيم از مردم دارند و در برابر ايشان پاسخگو هستند. البته ممكن است در مجموعه مديريتي كشور در عزل و نصب افراد پاره اي ملاحظات سياسي و جناحي و

بعضاً باندي دخالت كند كه امر مذمومي است و بايد در مقابل آن به تناسب ميزان اختيارات ايستاد و برخورد كرد.

رابطه بين توسعه و عدالت اجتماعي چيست يعني در اولويت هاي يك جامعه كدام يك از اين موارد باعث رسيدن به اهداف ديگري مي گردد.آيا بايد از توسعه به عدالت اجتماعي رسيد يا از عدالت اجتماعي به توسعه دست يافت ؟

پرسش

رابطه بين توسعه و عدالت اجتماعي چيست يعني در اولويت هاي يك جامعه كدام يك از اين موارد باعث رسيدن به اهداف ديگري مي گردد.آيا بايد از توسعه به عدالت اجتماعي رسيد يا از عدالت اجتماعي به توسعه دست يافت ؟

پاسخ

به طور مطلق نمي توان از تقدم يكي بر ديگري سخن گفت , بلكه هر يك به نوبه ئ خود ضروري است و بدون رشد متوازن و هماهنگ آنها نمي توان كاري از پيش برد. بلكه اين دو رابطه دور تصاعدي با يكديگر دارند. يعني در پرتو عدالت اجتماعي امكان توسعه پايدار بيشتر فراهم مي شود و به دنبال توسعه امكان برقراري عدالت اجتماعي بيشتر فراهم مي شود.

اما بايد دانست آن چه مهم است دستيابي به توسعه پايدار است كه از مهمترين مؤلفه هاي آن سلامت فرهنگي جامعه و نيروي انساني مي باشد و عدالت اجتماعي مي تواند در حفظ تعادل رواني نيروي انساني و توزيع امكانات براي رشد استعدادها كمك شاياني كند.

با سلام من دانشجوي رشته كشاورزي گرايش زراعت و اصلاح نباتات هستم سئوالهاي زيادي درباره وضع حال و آينده كشورم در ذهن دارم. و چون گوش شنوايي ديدم جرات كردم كه آنها را مطرح كنم مي خواهم بدانم كه چه بر سرمان آمده كه در كشوري كه شعارش استقلال و آزادي است حتي يو

پرسش

با سلام من دانشجوي رشته كشاورزي گرايش زراعت و اصلاح نباتات هستم سئوالهاي زيادي درباره وضع حال و آينده كشورم در ذهن دارم. و چون گوش شنوايي ديدم جرات كردم كه آنها را مطرح كنم مي خواهم بدانم كه چه بر سرمان آمده كه در كشوري كه شعارش استقلال و آزادي است حتي يونجه را هم وارد مي كنيم. چه شده كه با وجود اين همه نخبه و فارغ التحصيل و كارشناس هنوز در هيچ زمينه اي به استقلال كامل نرسيده ايم. وقتي گندم و برنج خود را وارد مي كنيم چگونه مي توانيم ادعاي استقلال كنيم چرا اقتصاد ما فقط بر پايه نفت است كه اگر روزي اين پشتوانه را از دست دهيم سرنوشتمان چون سرنوشت مش حسن در فيلم گاو مي شود.چرا جلوي واردات اعم از خودرو و مايحتاج اوليه گرفته نمي شود تا توليد كننده داخلي تشويق شود و

فرصت شغلي به وجود آيد.

و چرا افرادي مثل من كه به فكر ا ستقلال و آينده اين كشور هستند نبايد پشتوانه و حامي داشته باشند و اينكه اگر قرار باشد بعد از فارغ التحصيل شدن بيكار باشم.چرا از اول به من گفته نشد كه راه ديگري را انتخاب كنم.

در نهايت اينكه ما يعني اكثر دانشجويان به فكر حفظ دستاوردهاي اين انقلاب هستيم لطفا به مسئولان اجرايي گوشزد كنيد كه اگر آنها هم همين هدف را دنبال ميكنند پس بجنبند كه فردا دير است.

پاسخ

سخن در مورد مشكلات اقتصادي در اين زمانه، نقل اين مجلس و آن مجلس است و البته بسياري از آنها اطلاع دارند. برخي از آن صحبت ها در مورد وضعيت اشتغال و بيكاري و... به حق و صحيح است اما صرف گفتن اين كه: اين اشكالات بر حق است كافي است؟ بايد چه كرد؟ ...

در رابطه با جواب اين سؤال بسياري از مردم عامه تنها وظيفه را متوجه مسؤولين اجرايي و حكومتي دانسته، هيچ مسؤوليتي را متوجه خويش نمي دانند. ولي براي ارائه راهكار بهتر بايد جوابي داد كه هم تكراري نباشد و هم عادلانه و منصفانه.

مسلما، حكام در يك كشور، بالخصوص در حكومت اسلامي داراي وظايف سنگيني هستند كه از حقوق مردم بر گردن آنهاست تا به آن وظايف عمل كرده نياز مردم را برآورده سازند. اما از سوي ديگر حكومت اسلامي نيز حقي بر گردن تمامي مردم دارد كه آنها نيز بايد آن را برآورده كنند. از جمله آن حقوق كه بر گردن ما قشر دانشجو است، تعالي فرهنگي و توليد فكر در كشور است. اگر چه نقص ها و

كمبودهايي در اين زمينه هم وجود دارد ولي باز با تمام توان بايد ادامه داد. پس حتي با توجه به برخي اهمال ها كه از جانب بعضي مسؤولين صورت مي گيرد، به عدم توليد فكري توسط قشر فرهنگي كشور نيز اشكال وارد خواهد بود. در واقع اگر ما بر گردن انقلاب حق داريم انقلاب نيز به گردن ما حق دارد.

نتيجه: اگر چه مي شد جواب سؤال را با لطايف الحيل ديگر نيز پاسخ گفت و به نحوي مشكلات را توجيه كرد اما مسأله اساسي بر سر دو سويه ديدن مشكل است كه اگر چه برخي مسؤولين در انجام وظايف خود كوتاهي مي كنند، دليل بر عدم انجام وظيفه از سوي ما نيست. اين هم كه خيال كنيم ما تمام و كمال وظايف خود را نسبت به انقلاب برآورده ايم خيال باطلي است. چه بسيار شهدايي كه جان خويش را در اين راه نثار كردند و باز خود را در انجام وظيفه قاصر مي دانستند. پس اگر مسؤولين حكومتي به وظايف خود عمل كردند كه كردند ولي اگر خداي ناكرده عمل نكردند مسلما مورد عقاب الهي قرار خواهند گرفت اما اين باعث برداشتن وظيفه از دوش ما به عنوان قشر فرهنگي جامعه نمي شود. پس بايد با تمامي قوا و با تحمل تمامي مشكلات براي اعتلاي كلمه اسلام به پيش برد تا حداقل ما به عنوان قشر فرهنگي وظيفه خود را انجام داده دچار غضب خداوند نشويم. البته تا جايي كه بتوان بايد نسبت به امر به معروف و نهي از منكر مسؤولين نيز كوتاهي نكرد.

خلاصه بايد با ديدي منصفانه و واقع بينانه در كنار مشكلات

و نواقص، به تلاش ها و دستاوردهاي مسؤولين مخلص نيز توجه نمود. دستاوردهاي مهم انقلاب، ميراث گذشته، شرايط جهاني موانع و متغيرهاي جديد، نظير رشد سريع جمعيت محدوديت هاي بين المللي و ... را مد نظر گرفت و با دلسوزي به دنبال برطرف نمودن مشكلات و نقشي كه هر دانشجو مي تواند در اين پروسه ايفا نمايد انديشيد.

جامعه اسلامي چرا اين قدر شكننده است كه با يك زلزله شهري به وسعت بم به خاك بنشيند. و اين همه انسان بي گناه را به كام مرگ بكشاند. آيا شما مسئول نبوديد كه منازل را مستحكم كنيد. اين مايه شرم ما مسلمانان است كه بيمارستانهاي و مراكز دولتي ما هم خراب شود و بدتر

پرسش

جامعه اسلامي چرا اين قدر شكننده است كه با يك زلزله شهري به وسعت بم به خاك بنشيند. و اين همه انسان بي گناه را به كام مرگ بكشاند. آيا شما مسئول نبوديد كه منازل را مستحكم كنيد. اين مايه شرم ما مسلمانان است كه بيمارستانهاي و مراكز دولتي ما هم خراب شود و بدتر از آن اينكه شما توانايي كنترل آنجا را نداشتيد و كساني كه براي كمك آمدند با دزديده شدن سگ هايشان پشيمان شدند.

پاسخ

تحليل صحيح و واقعبينانه حادثه بم گوياي چند موضوع مهم است:

الف: ضعفها و كاستي ها:

1. متأسفانه بخشهايي از مراكز اجرايي و قانونگذاري ، علي رغم تأكيدات مكرر و جدي مقام معظم رهبري و ساير دلسوزين انقلاب اسلامي ، مبني بر توجه به مناطق محروم كشور و تلاش براي استحكام زير ساختهاي جامع خصوصا در بخش مسكن و اشتغال، دچار غفلت و صرف نمودن امكانات جامعه در مسائل غيرضرور و كم اهميت بوده اند.

2. سازمانهاي نظارتي كشور در بخشهاي مختلف از جمله بخش مسكن وظايف و كار ويژه هاي خود را به خوبي انجام نمي دهند. كه لازم است در اين زمنيه تجϙʘϠنظر هاي اساسي به وجȘϠآيد.

3. مشاهده برخي ناهنجاريها و مسائلي از قبيل تعرض به اموال زلزله زدگان و ، هجوم از بخش هاي مجاور به شهرستان بم و ... بيانگر وضعيت نامطلوب اقتصادي و اجتماعي آن مناطق است كه اميد است تذكري به مسؤولين اجرايي و تقنيني كشور باشد.

ب: علي رغم مسائل فوق و كاستي ها و ضعف هايي كه در مسأله امداد رساني بود، اين حادثه بيانگر نقاط قوت و پتانسيل هاي عظيم كشور اسلامي ما

بود كه عبارتند :

1. جامعه ما علي رغم هجوم فرهنگ تجمل گرايي، فردگرايي و منفعت طلبي ، از ظرفيت ها و بنيانهاي فرهنگي اسلامي و ملي بسيار نيرومندي برخوردار است كه حاضر است در شرايط ضروري، كه بخشهاي از ميهن اسلاميمان دچار مشكل شده، با بسيج تمامي امكانات خود به مقابله با مشكلات پرداخته و در اين راه مردم از نثار جان و مال و خون خود دريغ هم نمي ورزند. و اينها همه بيانگر توان اقتدار ملي و اسلامي كشورمان است كه هم براي مسؤولين بايد قابل توجه باشد و به هيچ وجه از اين سرمايه عظيم غفلت نورزند و هم اينكه براي بيگانگان و دشمنان ما محك خوبي بود تا انسجام و وحدت ملي ما را آزموده و از فكر توطئه در مقابله اين ملت بيرون آيند.

2. از سوي ديگر اين حادثه مي تواند تذكر و تنبيهي الهي براي همه (مردم و مسئولين) باشد ، تا راه دنيازدگي و غفلت از خداوند متعال را پيش نگيرند. بلكه در همه احوال خود فقط رضا و خواست او را سرلوحه اعمال خود قرار دهند.

3. همچنانكه عملكرد مقام معظم رهبري در اين حادثه ، با دو مرتبه سفر ايشان به بم و تأكيد هاي قبلي ايشان نشان داد، مسئولين به هيچ وجه نبايد به گزارشها و اطلاعات و آمار و ... بسنده نمايند، بلكه بايد از نزديك و به صورت معمولي با واقعيتهاي جامعه و مشكلات مردم در بخشهاي مختلف در تماس بوده و تصميم گيري ها و سياستگذاري هاي خويش را بر اين واقعيتها مبتني سازند.

و آخرين نكته در مورد سوالي كه لازم است به

آن توجه كافي شود كه بسياري از مشكلات و نارسايي هاي جامعه، ما ارتباط مستقيمي با نحوه عملكرد كارگزاران و نمايندگان مردم دارد و از آنجا كه انتخاب مسئولين اجرايي و قانونگذار به صورت مستقيم و غير مستقيم با آرا مردم است، از اينرو لازم است كه ما در امر مهم انتخابات با درك و بينش بسيار بالايي وارد شده و سعي نمايد با پرهيز از احساسات و هيجانات ، نمايندگان و مسئولين متعهد دلسوز و متخصص و كارآمد را برگزيده و سرنوشت جامعه را به دست آنان بسپارد.

و در پايان بايد به حد انتظارات از دولت و نظام اسلامي هم توجه داشت مسائلي از قبيل تاريخي بودن بسياري از شهر ها و فرسوده بودن بناهاي آنان، محدود بودن امكانات دولت و گستردگي نيازهاي مختلف جامعه، عدم امكان پيش بيني دقيق زلزله در زمان و مكان خاص و ... همه از موضوعاتي است كه بايد در قضاوت و ارزيابي خود پيرامون چنين حادثه اي در نظر داشته باشيم.

در طول 25 سال گذشته از انقلاب اسلامي ايران سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه چرا در طول 25 سال كه زير لواي حكومت اسلامي هستيم چرا پيشرفت نداشتيم از نظر كشورهاي ديگر و مقايسه با كشورهاي ديگر مانند مالزي و اندونزي و ... و ما كه ادعاي حكومت اسلامي را مي كنيم چ

پرسش

در طول 25 سال گذشته از انقلاب اسلامي ايران سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه چرا در طول 25 سال كه زير لواي حكومت اسلامي هستيم چرا پيشرفت نداشتيم از نظر كشورهاي ديگر و مقايسه با كشورهاي ديگر مانند مالزي و اندونزي و ... و ما كه ادعاي حكومت اسلامي را مي كنيم چرا پيشرفت علمي و صنعتي و فكري و اقتصادي خواسته مردم وجود ندارد.

پاسخ

نگاهي واقع بينانه و منصفانه به واقعيات كنوني جامعه ما و مقايسه آن با وضعيت قبل از انقلاب و ساير كشورهاي مشابه، بيانگر اين حقيقت است كه نظام اسلامي علي رغم وجود موانع و محدوديت هاي تاريخي و ساختاري داخل و بين المللي و مشكلات ناشي از وقوع انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي و خسارات ناشي از آن (حدود 1000 ميليارد دلار براي بودجه هفتاد سال كشور) و مبارزه با استكبار جهاني و رشد سريع جمعيت و... دستاوردها و نتايج بسيار مثبت و چشمگيري در عرصه هاي مختلف؛ سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، علمي و تكنولوژيكي، نظامي و... داشته است ولي متأسفانه چند عامل باعث شده كه به اين دستاوردها كمتر توجه شود از جمله:

1. كم توجهي بخش هاي دولت به عدالت اجتماعي و توزيعي.

2. وجود مشكلات و معضلات در بخش هايي از جامعه.

3. هجوم گسترده مخالفين داخلي و خارجي نظام در جهت ناموفق جلوه دادن انقلاب اسلامي ايران و در نتيجه دلسرد و مأيوس نمودن مردم از پشتيباني وحمايت انقلاب اسلامي در داخل و الگو قرار نگرفتن انقلاب اسلامي براي ساير كشورها و نهضت هاي اسلامي و رهايي بخشي در بعد بين المللي.

4. مشكلات و رقابت هاي

ناسالم جناحي كه متأسفانه براي تخريب جناح حاكم در بخش هاي مختلف، دست به بزرگ نمايي مشكلات و عدم توجه به دستاوردها و موفقيت ها مي زنند.

5. عدم اطلاع رساني شفاف واقع بينانه و منصفانه توسط مطبوعات و رسانه ها.

و نكته ديگر اين كه در مقايسه دستاوردها و پيشرفت ها بين چند كشور بايد عوامل مهمي نظير زمينه ها و بسترهاي تاريخي، شرايط و امكانات محيطي، موانع و محدوديت ها، دامنه گستر و نوع اهدافي كه نظام سياسي در ابعاد داخلي و بين المللي براي خود ترسيم نموده است و بالاخره مدت زمان اجراي برنامه ها و... را در نظر گرفت.

به عنوان نمونه در اين كه مالزي در دوران طولاني مدت نخست وزيري ماهاتيرمحمد ، پيشرفت هاي خوبي داشته و توانسته با تكيه بر عنصر جذب سرمايه گذاري هاي خارجي، وضعيت نسبتا مطلوبي را براي كشور خود به ارمغان بياورد، شكي نيست اما آيا هدف از وقوع انقلاب اسلامي فقط توسعه اقتصادي آن هم متكي بر سرمايه هاي خارجي از هر راهي و در هر شرايطي بود يا اين كه انقلاب اسلامي داراي اهدافي بسيار والاتر و گسترده تر اين قبيل مسائل مي باشد درست است بهبود شرايط اقتصادي و نيازهاي اساسي جامعه هم، از اهداف و وظايف نظام اسلامي است اما به هيچ وجه نظام اسلامي ما نمي تواند به هر قيمتي - ولو با نديده گرفتن معيارهاي ارزشي خود - توسعه را به دست آورد، زيرا نظام سياسي ما اسلامي است به خلاف كشورهاي مسلمان كه نظام سياسي آنان سكولار است و از هر وسيله اي براي دست يابي به اهداف خود استفاده

مي كنند و قدرت هاي بزرگ نيز به خاطر سكولار بودنشان محدوديت عمده اي براي پيشرفت آنان قرار نمي دهند.

از سوي ديگر كافي است نگاهي به صحبت ها و مراودات سران ساير كشورهاي اسلامي نظير مالزي با نظام اسلامي ايران داشته باشيد، مشاهده مي نماييد كه همه آنها اميد و نگاهشان به انقلاب اسلامي ايران و پيشرفت هاي آن مي باشد، چون آنان خود دريافته اند كه شكوفايي مجدد تمدن اصيل اسلامي تنها مبتني بر فرهنگ اصيل اسلامي است كه جمهوري اسلامي ايران واجد آن مي باشد.

در ادامه جهت آشنايي شما با برخي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي (تصوير صفحاتي از كتاب 25 گفتار پيرامون انقلاب اسلامي، علي دارايي، تهران، شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي، نشر هماهنگ 1382، صص 356 - 319) به پيوست ارسال مي گردد.

با رشد جمعيت جهان صنعت پيشرفت كرده كشاورزي مكانيزه شدتا بتواند تغذيه موج عظيم جمعيت جهان را تامين كند. با افزايش تجارت براي جلوگيري از فساد محصولات غذايي به آنها مواد نگه دارنده اضافه شد. براي حمل و نقل آسان و سريع اتومبيل و هواپيما ساخته شد و نيروگاههاي

پرسش

با رشد جمعيت جهان صنعت پيشرفت كرده كشاورزي مكانيزه شدتا بتواند تغذيه موج عظيم جمعيت جهان را تامين كند. با افزايش تجارت براي جلوگيري از فساد محصولات غذايي به آنها مواد نگه دارنده اضافه شد. براي حمل و نقل آسان و سريع اتومبيل و هواپيما ساخته شد و نيروگاههاي برق ،كامپيوتر و ماشين . چرا در نهايت اين مسير به جاي آنكه به رفاه و سعادت و صلح بيانجامد مشكلات جديدي را در زندگي بشري موجب شد. از جنگ هاي خانمان سوز كه بگذريم مشكلات زيست محيطي بيماري هاي عجيب و لاعلاج، از بين رفتن زمين هاي كشاورزي بر اثر برداشت زياد محصول و ... حاصل صنعت و تكنولوژي بوده است . جهان رو به نقطه اي مي رود كه اگر تغييري در مسيرش ايجاد نشود به زودي نابود خواهد

شد نمي خواهم دستاوردهاي مثبت تكنولوژي را ناديده بگيرم ولي مطمئنا مي شد بدون عوارض منفي هم به اين دستاوردها و حتي بهتر از ان دست يافت. سوال من اين است كجاي راه را اشتباه آمده ايم.

پاسخ

پاسخ اين سؤال را در دو بخش بيان مي نماييم:

الف - علت شناسي مشكلات كنوني جهان:

موج جديد صنعتي شدن و پيشرفت هاي تكنولوژيكي در ابعاد مختلف زندگي بشري، از دستاوردهاي مدرنيته و مباني فكري آن مي باشد، مباني نظير اومانيسم وا نسان محوري، سود انگاري و اصالت منفعت، ليبراليسم، عقلانيت ابزاري، فردگرايي و سكولاريسم.

براساس اصول و مباني فوق، تنها محور جهان هستي و وسيله شناخت آن انسان و عقل ابزاري او و تلاش براي ارضاي اميال و خواسته هاي او مي باشد؛ انسان محصول مدرنيته با نگاه مادي به جهان هستي نگريسته و انسان را موجودي زميني و مادي مي داند كه هيچ حقيقتي ماوراء ماده ندارد.

در معرفت شناسي مدرنيسم، اصالت با تجربه و شناخت حسي است و عقلانيت ديني و نيز فلسفي كاملا زير سؤال و حتي مهمل و بي معنا انگاشته شده و گمان رفته است كه عقل ابزاري براساس قوانين و قواعدي كه خود وضع كرده و به آن عمل مي كند قادر خواهد بود به حقيقت دست يابد و سعادت و رفاه انسان را تأمين نمايد.

انسان جزئي منفرد و گسسته از جهان و حاكم بر آن است كه تمامي هستي بايد تابع اميال و خواسته هاي او باشد (ليبراليسم غرب، ظهور و سقوط، آنتوني آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، 1377).

بدينوسيله انسان مدرن با برخوردي خشن به استثمار طبيعت پرداخت. از طرف ديگر در

چنين نگرشي نه تنها خداوند، عالم ماوراء جهان هستي و ساير موجودات آن به فراموشي سپرده مي شود بلكه از مهمترين بعد وجودي انسان يعني روح، غفلت مي شود و نتيجه آن اسارت انسان و عدم نيل به رفاه و سعادت واقعي او و تخريب جهان هستي است.

به قول هايدگر: عقلانيت فني و علمي دوران مدرنيته، جامعه اي يكه تاز ايجاد كرد و انسانيت را به اسارت درآورد، زيرا انسان را از تفكر معنوي دور ساخت (پرسشي در باب تكنولوژي، مارتين هايدگر، ترجمه محمد رضا اسدي، مؤسسه فرهنگي انديشه تهران، چاپ اول 1375). از طرف ديگر صنعت نه در خدمت انسان كه حاكم بر انسان شد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

- تكنوپولوي، نيل پستمن، ترجمه دكتر صادق طباطبايي، انتشارات اطلاعات

- بحران تكنوپولي، مصاحبه دكتر سيد صادق طباطبايي، پرسمان، پيش شماره نهم، ارديبهشت 1381 (به پيوست ارسال مي گردد)

با سيطره فناوري و صنعت بر انسان، آدمي اختيار زندگي و حتي مرگ خويش را از دست داده است و امنيت شخصي و مالي اش به تصميم هيأت حاكم بستگي دارد؛ به گفته هربرت ماركوزه: «بردگان تمدن صنعت ظاهرا انسان هايي والامقام اند ولي همچنان به بردگي تن در داده اند، مي توان بردگان (صنعتي) را بدين گونه تعريف كرد: نه اطاعت كوركورانه، نه كار توان فرسا، تنها تنزل مقام بشري و ابزار و وسيله شدن انسان. امروزه آدمي، همانند وسايل و چيزها از هستي بهره مند است و اساسا اين در زندگي مشكل اصلي بردگي است. اين «چيز» به ظاهر انسان، روح دارد، غذا مي خورد، مي انديشد، ولي شيئيت خود را حس نمي كند» (انسان تك ساحتي، هربرت

ماركوز، ترجمه محسن مؤيدي، ص 67).

انسان مدرن كنوني اگر چه در برخي زمينه هاي مادي پيشرفت هاي چشم گيري داشته است ولي به دليل مباني معرفتي ناقص و اشتباه مدرنيسم و انقطاع از وحي و آموزه هاي الهي از شناخت واقعي خويش و جهان هستي و جايگاه خود در اين جهان و بالاخره تأمين سعادت واقعي خويش، عاجز و ناتوان مانده است و هر لحظه به سوي انحطاط فردي و فروپاشي اجتماعي خود و انهدام جهان پيش مي رود.

دسته اي از صاحب نظران واقع بين غربي با به تصوير كشيدن فاجعه اي كه دنيا را با خطر و اضمحلال تدريجي مواجه نموده است، شيوه اي را كه غرب به عنوان بهترين راه توسعه مادي به جهانيان معرفي نموده را به عنوان مرگ انسانيت معرفي مي نمايند و معتقدند: «طرز تفكر انقلابي جديد درباره طبيعت علي رغم بسياري پيشرفت ها به انقراض انواع جانداران، تخريب خاك، مسموم شدن آب و هوا، ايجاد حفره در لايه اوزن، باران هاي اسيدي، انهدام جنگل ها، قحطي هاي گسترده، و در حال حاضر به بحران انرژي و پديده گرم خانه اي وابسته به آن انجاميده است. مسلما تباهي كه مدرنيته پديد آورده است از انچه بدان اشاره شد، بسيار بيشتر و شديدتر بوده است و اساسا به نحوي نافي ماهيت فطري متعالي و آزادي و آزادگي انسان گرديده است. پس تاريخ مدرن را به طور طبيعي مي توان تاريخ مرگ انسانيت ناميد. به قول «پارل داتي بورگ» انسان نوين يعني انسان پس از رنسان براي دفن شدن آماده است» (جهان در سراشيبي سقوط، جرمي ريفكن، ترجمه محمود بهزاد، ص

19).

انسان مدرن با كنار گذاشتن خداوند از زندگي فردي و اجتماعي خويش در واقع خود را به فراموشي سپرده است و به فرموده قرآن «و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا؛ هر كس از ياد من روي برگرداند، در حقيقت زندگي تنگ و سختي خواهد داشت» (طه، آيه 124).

ب ) راه حل و چگونگي برون رفت از مشكلات:

واقعيات كنوني جوامع مدرن و سكولار، رويكرد جديد به تعاليم ديني و پيوند دوباره با ايمان مذهبي و اعتقاد واقعي به خداوند به عنوان يگانه راه نجات جهان از مخاطرات فراوان تمدن مادي را مورد توجه جدي انديشمندان و متفكرين جهان قرار داده است؛ چنان كه سازمان ملل متحد با اعلام نتايج تحقيقات سه ساله اي كه توسط هزار نفر از دانشمندان هاروارد انجام پذيرفته بود، اعلام داشت: ارزش هاي ديني نقش حساسي در حل مشكلات زيست محيطي دارند.

به گفته مشاور ارشد دبير كل سازمان ملل: «تمدن غرب تا پاين قرن 21 باقي نخواهد ماند مگر آن كه زندگي اقتصادي و امنيتي و سياسي ما با قداست و انگيزه دهي، متعالي ترين ارزش هاي اخلاقي و معنوي صورت بگيرد و در خدمت آن باشد» (واحد مركزي خبر 30/4/73).

مايكل دنيس برداين، استاد تاريخ دانشگاه اريز وناي آمريكا - كه در سال 1992 به اسلام گرويد - نيز مي گويد: «به عقيده من مدنيت و تمدن غرب به زودي به بن بست خواهد رسيد و به جايش مدنيت و تمدن اسلامي خواهد نشست... آمريكا و همه دنيا امروز به چنان بحراني دچار شده اند كه مانند آن در تاريخ سابقه نداشته است. اگر بتوان دروه اي را

با دوره جاهليت پيش از ظهور پيامبر(ص) مقايسه كرد همين دوره عصر ماست... با اين حال جهان و به خصوص آمريكا مي توانند با پذيرش اسلام در خود انقلاب دروني ايجاد كند، تنها اين دين است كه مي تواند كشوري و جهان را از قيد ها برهاند و از نادرستي ها آزاد كند» (روزنامه كيهان، 24/7/80).

و فرانسيس فوكوياما نظريه پرداز مشهور آمريكا علي رغم تمامي ادعاهاي خوش بينانه خويش در كتاب «پايان تاريخ» و پيش بيني تسلط كامل ايدئولوژي ليبرال - دموكراسي بر كل جهان، به اين واقعيت معترف است كه: «انديشمندان از يك طرف با ناديده گرفتن فطرت و طبيعت بشري و به ويژه دين و از طرف ديگر تكيه افراطي بر عقل و علم، موجب فروپاشي بزرگ در جامعه شده اند» از اين رو ايشان راه حل مشكلات كنوني جامعه آمريكا و جهان را «رويكرد مجدد به دين و اخلاق» مي داند (بنيان هاي متزلزل، فرانسيس فوكوياما، ترجمه محمدرضا ظفري، سايت باشگاه انديشه 2/2/83).

نتيجه آن كه علت تمامي درد و رنجها و بدبختي هاي بشر كنوني محور قرار دادن خود و استغناي از خداوند و تعاليم انبياي الهي بود و تنها راه حل آن نيز بازگشت واقعي به خداوند و تعاليم الهي است: به فرموده قرآن كريم: «ولو ان اهل القري امنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن كذبوا فأخذنهم بما كانوا يكسبون؛ اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعا بركاتي از آسمان و زمين برايشان مي گشوديم، ولي تكذيب كردند، پس به كيفر اعمالشان آنان را دچار نموديم» (اعراف، آيه 96).

خوشبختانه بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند

اسلامي ايران، موج عظيم بيداري و اسلام گرايي در بسياري از نقاط جهان و حتي كشورهاي پيشرفته شكل گرفته و اميد مي رود با بسط و گسترش كامل ايدئولوژي اسلامي، بشر و جهان هستي بعد از قرنها درد و رنج ناشي از عوارض مدرنيته، روي سعادت و رستگاري واقعي را ببيند (عصر امام خميني، مير احمد رضا حاجتي، بوستان كتاب قم 1382).

منشأ مشكلات فرهنگي و اقتصادي در جامعه چيست؟

پرسش

منشأ مشكلات فرهنگي و اقتصادي در جامعه چيست؟

پاسخ(قسمت اول)

مشكلات فرهنگي و اقتصادي در كشور ناشي از عوامل متعددي است و در مورد اين كه كدام يك از اين عوامل به عنوان منشأ اصلي همه مشكلات معرفي شود ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد، برخي آن را با عوامل مديريتي كشور مرتبط مي دانند وعده اي براساس مباني فكري و نظري خويش عامل اقتصاد را اصل مي دانند و برخي تأثيرگذاري بيگانگان را و...، مسلما در اين كه همه عوامل به نوعي در ايجاد مشكلات و معضلات جامعه دخيل و تأثيرگذار هستند، شكي نيست اما اگر نگاهي به آموزه هاي اسلامي داشته باشيم عامل انساني و وجود انسان هايي پرورش يافته، كاردان، معتقد و متعهد به اصلاح و پيشرفت جامعه از اهميت ويژه اي برخوردار است و به هر ميزان جامعه اي از چنين افرادي برخوردار باشد به همان اندازه بر مشكلات فائق آمده و گام در مسير تكامل مادي و معنوي خويش مي نهد. اهتمام ويژه انبياء و امامان(ع) به اين موضوع به عنوان اولين اقدام در جهت اصلاح جامعه بهترين دليل بر اهميت آن است.

در ادامه مطالبي را در خصوص ريشه يابي معضلات و مشكلات اقتصادي و اقدامات نظام اسلامي درباره آن بيان مي نماييم:

ريشه يابي مشكلات جامعه و اقدامات نظام اسلامي در مقابل آن:

يكم. البته اصل وجود برخي مفاسد و معضلات نظير تبعيض، بي عدالتي، مفاسد اداري، رانت خواري و ...، در گوشه هايي از جامعه و يا سازمان مديريتي كشور، امري غير قابل انكار است. ولي نبايد اين موضوع را به كل جامعه و نظام تسري داد. زيرا:

اولاً: عليرغم وجود برخي مفاسد،

اكثريت جامعه اسلامي و نظام ديني ما از الودگي به اين معضلات و مفاسد بري مي باشد.

ثانياً: نظام اسلامي بيشترين سعي خود را در اصلاح معضلات و مشكلات جامعه و برخورد با مفاسد گذاشته است. و اقدامات اساسي نظير حل مشكل اشتغال مولد، مسكن و ...، جهت بسط عدالت اجتماعي و زدودن فقرو مفاسد اجتماعي از يكسو و برخورد با افراد سودجو و رانت خوار، در هر پست و موقعيت به عمل آورده و يا در دست اجرا دارد.

دوم. اينكه بگوييم عملكرد قوي يا ضعيف جامعه و يا وجود برخي ضعفها در سيستم اداري كشور به مدير ارشد برمي گردد, استنتاج كلي و قاعده قابل اثباتي نيست هرچند در حيطه عملكردها و وظايف و با در نظر گرفتن امكانات و اختيارات آن مدير ارشد چنين امري مصداق مي تواند داشته باشد ولي به عنوان يك قاعده كلي نمي توان آن را اثبات كرد. چه اينكه هدايت نشدن قوم نوح را نمي توان به عملكرد حضرت نوح(ع) نسبت داد و يا عدالت گريزي و انحطاط فكري مسلمين صدر اسلام در زمان حضرت علي(ع) و يا وجود برخي كارگزاران فاسد در دستگاه اداري ايشان را نمي توان به آن حضرت تسري داده و مسؤوليت آن را بر دوش ايشان گذاشت، اساساً خداوند رهبران الهي و ديني را موظف به تذكر و انذار به جوامع و اجراي احكام الهي مي نمايد و آنان نيز به تناسب توانمندي و وسع خويش نسبت به اجراي فرامين خداوند مسئولند, حال اينكه چه مقدار در تحقق عيني جامعه ديني و هدايت مردم توفيق حاصل كنند. بستگي زيادي به خواست عمومي و درك افراد و نخبگان جوامع از مقوله

فوق و تمكين در برابر آن دارد.

درباره وجود فساد هم در سيستم اداري ما نيز چنين است؛ آنچه كه از مديران الهي شايسته و سزاوار است، سعي و اهتمام به انتخاب مديران و كارگزاران صالح و در نظر گرفتن ساز و كارهاي نظارتي براي جلوگيري از خطاهاي آنان است؛ حال اگر مديري صالح با اعمال اين قبيل مسائل اهتمام به ايجاد تشكيلاتي سالم داشت و تمام سعي و تلاش خود را براي مقابله با آفت ها و مفاسد كرد، ديگر با وجود نمونه هايي از فساد نمي شود آن رهبر يا مدير ارشد را به كوتاهي و قصور متهم نمود. و يا ادعا كرد كه فساد از او نشات مي گيرد!!!

اكنون با توجه به اين موضوع درباره وجود برخي مفاسد در دستگاه هاي اداري كشور بهتر است به دو مقوله اساسي با عنايت به آنچه در بالا گفته شد توجه كرد. اولاً قانون اساسي اختيارات مشخصي را به عهده رهبري به عنوان يكي از مديران گذاشته و اختيار عزل و نصب افراد و شخصيت هاي خاص را به رهبري داده كه ايشان نيز با در نظر گرفتن توانمند ي ها و امكانات در كنار نيازها و اولويت هاي كشور نسبت به انتصاب و يا عزل افراد در سمت هاي مديريتي كشور اقدام مي نمايد و به طور اصولي ايشان در عزل و نصب ساير مديريت هاي كشور در بدنه قواي سه گانه دخالتي نمي كند مگر اينكه حضور فرد يا افرادي را بر خلاف مصالح اسلام و انقلاب و كليت نظام احساس كند كه مقوله فوق امري مستثني است.

: در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به كل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را

بر عهده رهبر گذاشته است كه عبارتند از:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

4- حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110)

بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل كلي كشور و سياست گذاري هاي كلان آن بوده، دستورالعمل ها و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظارت دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشكلات و نارسايي هاي موجود در جامعه به مسؤولان مربوطه تذكرات و هشدارهاي لازم را مي دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي نمايند.

البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي ها و نابساماني هاي جامعه - كه ناشي از عوامل مختلفي است - سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي هاي دولتمردان، عليرغم تأكيدات و پيگيري هاي ايشان، چنين مي فرمايند: «... به مجرد اين كه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز بشود طبعا اول گله و شكوه و فرياد آنهاست؛ يك وقت مي بينيد كه در اصل كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده ي جدي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود - شكي در اين نيست و بارها هم اين را گفته

ام - منتها آن كسي كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم؛ دستگاه هاي قضايي و دستگاه هاي دولتي هستند كه بايستي دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود؛ يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاه هاي برتر و بالاتر حل بشود يعني دستگاه هاي دولتي نسبت به بخش هاي زير مجموعه خودشان. (ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1، آذر 1378)

نكته مهم ديگر آن كه در ريشه يابي مشكلات جامعه مي توان از رهيافت هاي متعددي استفاده نمود. از قبيل رهيافت تك عاملي كه ريشه همه مشكلات را ناشي از يك عامل مثلا اقتصاد يا مديريت كشور مي داند و يا رهيافت چند عامل كه به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخص هاي مورد نياز و به دور از هياهوهاي سياسي و... به بررسي ميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يك پديده پرداخته و نقش هر كدام را مشخص مي نمايد.

به نظر مي رسد از ميان اين دو رهيافت، رهيافت تك عاملي، خصوصا درباره جامعه كنوني ما نه روش علمي و نه منطبق با واقعيات است لذا بايد سراغ رهيافت دوم رفت و در بررسي علمي و محققانه اين موضوع، زمينه ها و شرايط و ابعاد مختلف آن، موانع تاريخي، داخلي، بين المللي، امكانات و توانايي ها و... را به صورت واقع بينانه بررسي و ارزيابي نماييم.

مسلما طبيعي است جامعه اي مانند جامعه ما كه از نظر سوابق تاريخي و مشكلات عظيمي كه از نظر ساختار اقتصادي [تك محصولي بودن آن وضعيت وخيم صنعت،

كشاورزي و...] و ساختار سياسي، فرهنگي و اداري از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و چه از نظر مشكلات طبيعي مربوط به انقلاب و ناشي از جنگ و خسارات عظيم آن [بالغ بر 1000 ميليارد دلار، معادل هزينه 70 سال كشور] و محاصره هاي بين المللي، تورم بين المللي و مشكلات ناشي از دوران سازندگي و رشد سريع جهت مشكلات ناشي از آن و...معضلات ناشي از ساختار ناسالم اداري، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها و رواج فرهنگ مصرف گرايي، تجمل پرستي و... ماهيتا داراي مشكل باشد. البته هر چند مسأله مديريت قوي و كارآمد و عاري از سوء استفاده و فساد در بخشهاي مختلف آن مي تواند در كاهش مشكلات و تأمين نيازمندي هاي اساسي جامعه نقش مؤثري داشته باشد، ولي با توجه به دخالت متغيرهاي ديگر به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشته باشيم، بنابراين مشكل اساسي مديريت رهبري و يا استفاده نكردن از اختياراتشان نيست بلكه فراتر از آن است. و نتيجه آنكه :

مشكلات و نابساماني هاي موجود در كشور علل, خواستگاهها و ريشه هاي مختلف و متفاوتي دارد و حل كردن و رويارويي با اين مشكلات نيز به عوامل متنوعي بستگي دارد و علت و معلول را بايد در تناسب با هم در مقياس يكديگر به صورت موردي سنجيد و حكم داد, انتظار حل تمامي معضلات جامعه از سوي يك فرد با هر جامعيت و مسؤوليتي نه امري ممكن و نه عقلايي است حتي از امام معصوم نيز نمي توان چنين انتظاري داشت چنان كه سيره اهل بيت(ع) نيز مؤيد به همين مطلب است. اساساً حل مشكلات موجود جامعه در هر حوزه اي اعم

از فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و حتي سياسي نياز به درك مشترك مردم و مسؤولين ذيربط از نابساماني هاي جامعه از يك سو و وفاق و اراده جمعي براي حل آنها از سوي ديگر است. اگر مصداقي بيان كنيم, انذار و تذكر به مسؤولين و ارشاد آنها از سوي مردم و پاسخگويي مسؤولين در برابر ايشان و پيگيري مطالبات مردم شايد بهترين راهكار براي عينيت بخشيدن به اراده جمعي براي حل مشكلات جامعه باشد. تذكر اين نكته ضروري است كه حل پاره اي از نابساماني هاي موجود در جوامع مختلف كه ريشه فرهنگي و تاريخي دارد در دراز مدت و با عزم و همّت بلند قابل حل شدن است و با برخورد حذفي نمي توان آنها را حل كرد. رهبري نظام نيز به عنوان نماد و سمبل اتصال عقايد و عواطف مردم با حاكميت وظايف سنگين و خطيري را در اين راستا عهده دار بوده و نقش اساسي خود را همواره ايفا نموده است. حفظ موجوديت نظام در برابر انواع تهديدهاي داخلي و خارجي, حفظ وحدت بين قواي مختلف كشوري و لشكري و هدايت و ارشاد ايشان در خدمت رساني و حل مشكلات مردم, جلو گيري از انحراف انقلاب از آرمان ها و اهداف اصلي خود جزء مهم ترين وظايف رهبري است كه رهبري نظام همواره در مقاطع مختلف نقش اساسي خود را به اقرار همگان ايفا نموده است و آخر سخن اينكه بايد با درك درست واقعيت ها و امكانات موجود كشور در كنار فهم واقع بينانه از مشكلات موجود در جامعه و نيز سنجش همه جانبه عملكرد مسؤولين مختلف نظام متناسب با ميزان مسؤوليت هاي قانوني ايشان نسبت به عملكرد آنها قضاوت نمود. مطمئناَ

در اين صورت ارزيابي بهتري نسبت به مشكلات جامعه و عملكرد مسؤولين خواهيم داشت.

پاسخ(قسمت دوم)

ثانياً تعبير رهبري از مديريت مفسد و يا بي اعتنا به حقوق مردم مطمئناً بر يك سري چارچوب ها و اصول عقلائي و قابل اثبات استوار است كه در صورت اثبات فاسد بودن بخشهايي از مديريت كشور در برابر آن موضعگيري خواهند كرد كه چنين امري مسبوق به سابقه هم است و مسلماً ايشان نمي تواند بر اساس يافته هاي مطبوعاتي و حدس و گمان و داده هاي غير قابل اثبات در رابطه با عملكرد مديريت هاي زير نظرشان قضاوت كنند. چنانكه ايشان در پاسخ به سؤال در اين زمينه مي فرمايد: «نسبت به مسؤولان اغماض نمي شود اما بايد جرم و ميزان آن را به طور دقيق شناخت ضمن آنكه اگر يقين كنيم فسادي در مسؤولين وجود دارد و مسائل مطرح شده شايعه نيست، قطعا برخورد مي كنيم». (ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، روزنامه كيهان،23/2/82)

متأسفانه به رغم تأكيدات و اهتمام زياد مقام رهبري براي مقابله با مفاسد اقتصادي، و نيز برخي اقدامات عملي قواي سه گانه و ساير نهادها و دستگاههاي حكومتي، براي مقابله با اين پديده، هنوز دستاوردهاي مثبت آن، آشكار نشده و كما كان اقشار محروم و مستضعف جامع از اثرات زيان بار مفاسد اقتصادي رنج مي برند. مقام معظم رهبري به سؤالي در مورد اقدامات قواي سه گانه در اين خصوص، مي فرمايند: «من خصوص به شما عرض مي كنم: نه! واقعاً من از آنچه كه اتفاق افتاده راضي باشم؟ نه؛ يعني كمتر از آن حدي است كه بنده را خشنود و راضي كند؛ اما انصافاً تلاش كردند. در همين جلسه يي

كه اخيراً با مسئولان قواي سه گانه داشتيم، به آنها گفتم دو سال گذشت. قوه ي قضائيه و مجريه گزارش فعاليتهايي را كه كرده اند، آوردند كه حكم فعاليتها خوب است؛ در اين ترديدي نمي شود داشت. ستادي هم تشكيل داده اند كه نسبتاً فعال است، و ليكن نه، آن مقداري كه بنده را راضي كند، نيست.»، (ديدار يار، بيانات مقام معظم رهبري در پاسخ به پرسشهاي دانشجويي دانشگاه شهيد بهشتي، چاپ اول، بهار 1382، ص 55)

بنابراين اقدامات مناسبي _ عليرغم عدم كفايت آن _ انجام و در حال پي گيري است . اما در مورد ناكافي بودن مشهود نبودن اين اقدامات و يا طولاني شدن رسيدگي به پرونده هاي متهمين و ... بايد گفت كه اين موضوع به مسائلي از قبيل سياست دولت در اجراي كامل عدالت و حقوق متهمين و حفظ آبروي و حيثيت آنان و ... باز مي گردد؛ مقام معظم رهبري در اين زمينه چنين بيان مي دارند: «با آن كساني كه قاطع برخورد نمي كنند چگونه برخورد كنيم؛ برخورد همين است كه تذكر و هشدار بدهيم و به آنها بگوييم؛ برخورد لازم در اين جا اين است؛ اما شفافيت لازم در اين مورد براي مردم صورت نمي گيرد. يك وقت انتظار هست كه مرتب اعلاميه داده شود و بگويند فلان كس را گرفتيم، پدر فلان كس را درآورديم، فلان كس اين فساد را كرده، اين درست نيست و برخلاف سياست اعلام شده ي ماست؛ ما گفتيم اصلاً نگوييد. در آن مواردي هم كه اعلام و جنجال شد، بنده با آن وضعيت موافق نبودم. اين تصميم گيري است كه بر اساس

يك محاسبه يي كرديم و اين محاسبه هم محاسبه يي حكيمانه است و بر اين اساس نيست كه چيزي لا پوشي و پنهان نگه داشته شود؛ ابداً بنده نمي خواهم ملاحظه ي كسي را بكنم، منتها فكر نمي كنم كه تا چيزي قطعي و اثبات نشده، بزرگ بودن و اهميتش ثابت نشده، محاكمه نشده و رويش قضاوتي نيست، بايد سرزبانها بيفتد و مطرح شود. هر كس اين كار را بكند، بنده موافق نيستيم؛ چه مطبوعاتيها، چه راديو تلويزيون و چه ديگران؛ اما آمار كارشان را بيان كنند؛ آن هم در صورتي كه اسم افراد آورده نشود. اين را من به شما عرض بكنم؛ يك نفر جرمي مي كند. آدم خيلي بدي هم هست، بايست هم مجازات بشود؛ اما اگر اسم او را ما اعلام كرديم، اين پسر يا دخترش در دانشگاه، خانه، محله؛ مي دانيد با اين اعلان چند نفر مجازات مي شوند؟ چه لزومي دارد؟ بگذاريد او زندان برود و في الجمله هم گفته شود كه اين كار انجام گرفته، ديگر چه لزومي دارد كه ما بچه هاي دبستاني، دبيرستاني و دانشگاهي اش را هم _ كه هيچ گناهي ندارد _ مجازات كنيم؟ مگر وقتي كه اجبار باشد: يعني زماني كه وضعيت به گونه ايي است كه غير از اين امكان ندارد، آن جا، چاره يي نيست؛ اما تا مادامي كه مي شود، خيلي با اين طور كارها موافق نيستم.»، (همان، صص 56 _57)

مفاسد و تخلّفات اقتصادي، محصول ساختار معيوب اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، حقوقي و روند شكل گيري تدريجي آن است. از بين بردن آن نيز جز با تغيير و اصلاح اين ساختارها _

آن هم با اقداماتي اساسي و در دراز مدت _ ممكن نيست.

سوم. مفاسد و تخلفات اقتصادي، رانت خواري، فعاليت هاي اقتصادي پنهان و معلول زمينه ها و شرايط متعددي است؛ از جمله:

1. ساختار اقتصادي: اتكا به نفت، به عنوان اصلي ترين منبع درآمدهاي دولت و تأمين هزينه هاي جاري آن از طريق فروش منابع طبيعي، زمينه هاي گسترش فعاليت هاي اقتصادي غيرقانوني و زيرزميني را تسهيل مي كند. در نتيجه حاكمان را از مشاركت شهروندان، در تأمين هزينه هاي جاري بي نياز مي سازد؛ نظام مالياتي را تضعيف مي كند؛ رانت هاي گسترده اي فراهم مي آورد؛ زمينه هاي رانت خواري را ترويج مي كند؛ عدم پاسخ گويي را موجب مي شود؛ نابرابري هاي عظيم در توزيح ثروت را پديد مي آورد و وابستگي را تعميق مي بخشد.

2. وجود بعضي از ضعفها و سوء مديريت ها در ساختار سياسي و حقوقي (از قبيل دولتي بودن امور جامعه، فقدان سياست مشخص اقتصادي) و يا بعضي از پيامدهاي منفي سياست خصوصي سازي در فرايند انتقال دارايي ها به مالكان خصوصي _ كه به دليل فقدان نهادهاي ناظر مردمي، پاسخگو نبودن صاحب منصبان در استفاده از قدرت وجود بعضي نارسايي ها در دستگاه هاي قضايي و نظارتي، رواج و غلبه روابط بر ضوابط، فقدان قوانين دقيق و تعريف شده و... _ از عوامل مهم در شكل گيري اين پديده ي مخرب اقتصادي مي باشند.

3. تغيير جو ارزشي جامعه به سوي پول و ثروت و مصرفگرايي؛ بي اعتقادي و ضعف مباني ديني و مذهبي افراد، بي اعتنايي برخي از مسؤولان و افراد نسبت به ارزش ها و آرمان هاي انقلاب اسلامي، از ديگر عوامل اين مسأله است.

علاوه بر مسائل ياد شده، عواملي از قبيل حمايت هاي جناحي و عدم برخورد با هم طيفها، اعمال نفوذ براي ممانعت از نظارت يا كيفردهي، سوء مديريت ها و...

بر عمق و پيچيدگي موضوع افزوده است. بنابراين تا زماني كه بسترهاي فراوان و مستعدي در جامعه ي ما وجود دارد، نمي توان انتظار سريع و قاطع رفع اين مشكل را داشت و پيامد اين بسترها را از ميان برداشت.

رشد نظام ارزشي مردم، اطلاع رساني دقيق درباره ي پيامدهاي وجود اين پديده ي مخرب، و آگاه كردن مردم از حقوقشان، با گسترش دستگاه هاي نظارتي و قضايي و بازگذاشتن دست اين نهادها در برخورد عادلانه و بي طرفانه، رفع بعضي از دخالت هاي بي جاي دولت در امر اقتصادي، ممنوعيت قانوني تجارت براي سياست مداران و حتي اطرافيان نزديك آنان، دخالت جدي تر نهادهاي آموزشي، تربيتي و رسانه اي در امر جامعه پذيري و تشريح ابعاد گوناگون اين مسأله براي مردم، رفع بسياري ممنوعيت هاي بي دليل بازرگاني خارجي و... در كوتاه مدت در كاهش اين مفسده مؤثر خواهد بود؛ ليكن تا عبور قطعي از دوران گذار و رسيدن به توسعه اقتصادي _ سياسي مطلوب و موافق با ارزش هاي انقلاب اسلامي، ايجاد ثبات اقتصادي و امنيت شغلي _ كه به ما امكان كنار نهادن راهبرد توسعه ي درون گرا و كوچك كردن محدوده ي دخالت هاي اقتصادي دولت را مي دهد و تعيين تكليف وضع الگوهاي ما در بلند مدت، حل قطعي مسأله و رساندن آن به اندازه هاي مقبول ميسّر نخواهد شد.

خوب است در پايان اين نكته را يادآوري كنيم كه مجموعه نظراتي كه در پاسخ اين نامه آمد، نظرات محققين و كارشناسان نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها است كه در صددند در حوزه سؤالات سياسي با توجه به اصول و مبناي نظام اسلامي و جهت گيري هاي مقام معظم رهبري، با دانشجو همفكري نموده و شبهات و مشكلات آنان

را پاسخ گويند. اما اگر نظر شخص مقام معظم رهبري را مي خواهيد لازم است با دفتر ايشان به نشاني تهران، خ پاستور، دفتر مقام معظم رهبري، ص پ 1655/13185 مكاتبه نماييد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. آسيب شناسي فساد مالي در ايران، سارا فقيري، پگاه حوزه، خرداد 1381، ش 52، ص 2.

2. ريشه و سرآغاز مفاسد اقتصادي در يك جامعه ي اسلامي، گفتگو با صاحب نظران و اساتيد دانشگاه، پگاه حوزه، ارديبهشت 1380، شماره 12، ص 22

چرا اين كشور اسلامي كه ادعاي احقاق حقوق ضعفا را دارد و انقلاب اساسش اين بود كه ضعفا جايگاه حقيقي خويش را پيدا كنند باز هم ضعيف و ضعيف تر شدند. چرا اين قدر به مردم ظلم مي شود اين چه ظلم شيريني از رژيم گذشته بود كه مردم ما آن را بر ظلمي كه از بعضي ارگانهاي

پرسش

چرا اين كشور اسلامي كه ادعاي احقاق حقوق ضعفا را دارد و انقلاب اساسش اين بود كه ضعفا جايگاه حقيقي خويش را پيدا كنند باز هم ضعيف و ضعيف تر شدند. چرا اين قدر به مردم ظلم مي شود اين چه ظلم شيريني از رژيم گذشته بود كه مردم ما آن را بر ظلمي كه از بعضي ارگانهاي جمهوري اسلامي مي نمايد ترجيح ميدهند امروزه ثروتمند ،ثروتمندتر مي شود و ضعيف هم ضعيف تر و قانون هم الحمد الله طرفدار ثروتمند . آنچه را كه تحت عنوان نظارت دولت در شركت هاي خصوصي مي نويسد جنبه عملي ندارد نگوييد اين طور نيست چون من در متن جامعه هستم و به نداي مظلومان گوش مي دهم.

پاسخ

در اين كه در كشور اسلامي ما ضعفا به جايگاه واقعي و شايسته خود نرسيده اند و حقوق مسلم آنها ادا نشده و فاصله طبقاتي بين ثروتمند و فقير وجود دارد جاي شك و ترديدي نيست و ما هم با شما در اين مسأله موافقيم و اصولا چيزي كه واضح و روشن و در معرض ديد و تماشا است قابل انكار نمي باشد و برنامه و هدف ما توجيه كارهاي غلط و روش هاي نادرست و مسامحه ها و سستي ها و كاستي ها نمي باشد، چون اين كار با تربيت عالي اسلامي و انساني در تضاد كامل است. شايد هيچ يك از مسؤولان كشور هم مدعي نبود ظلم و تبعيض و نقصان در اين كشور نباشند و سران كشور خود بارها از اين مشكلات و نابساماني ها ناليده اندو شكايت كرده اند. هيچ كس مدعي نيست جامعه كنوني ما

همان مدينه فاضله مورد نظر اسلام است، بلكه همه مي گويند سعي ما در كم كردن فاصله با آن جامعه ايده آل است. البته چون كشور و انقلاب ما اسلامي است، ظلمي كوچك و تبعيضي اندك نيز بزرگ و غير قابل چشم پوشي است چرا كه با داشتن دين مترقي و سعادت بخش و تعاليم نوراني و پيشواياني به اين عظمت و كمال و فرهنگي بس غني و سرشار، هر نقص كوچكي، بزرگ و ناپسند است ولي انصاف و وجدان حكم مي كند در كنار اين معايب كه عوامل متعدد و فراواني دارد، جنبه هاي مثبت مانند استقلال و عزت و اقتدار و خودباوري و سرافرازي در برابر بيگانگان و باز يافتن هويت و شخصيت و استكبار ستيزي و ظهور خلاقيت ها و امور فراوان و اميدوار كننده ديگر را نيز در نظر داشت تا در مقام قضاوت دچار افراط و تفريط نكرديم و از جاده انصاف قدم بيرون ننهيم. علاوه بر برخي خيانت ها و سستي ها و بي مسؤوليتي ها و ناآگاهي ها و غفلت ها و تندروي ها و كندروي ها كه در ايجاد اين وضعيت نامطلوب دخالت دارند، ميراث شومي كه از گذشته به ما رسيده و وضعيت پيچيده دنياي امروز و فناوري و رشد سرسام آور و انفجار اطلاعات و فشارها و دخالت عوامل خارجي نيز در ايجاد اين وضع دخالت دارند. البته خيانت به بيت المال و اموال دولتي و كلاه برداري ها و ترويج فرهنگ مصرفي از طريق رسانه ها به ويژه صدا و سيما و اسراف و ريخت و پاش هاي فراوان كه در نهايت به دوش

فقرا و قشر آسيب پذير بار مي شود و ضعف مديريت كارگزاران اقتصادي و نداشتن برنامه اي مدون و هماهنگ با فرهنگ اسلامي ايراني ما و وادادگي در مقابل بيگانگان و تكيه بيش از حد بر كشور غربي و اطمينان غير معقول به آنها و كوتاه آمدن از اصول و ارزش ها و بازي هاي سياسي و باند بازي ها و افراط هاي سياسي هر كدام در به وجود آمدن اين وضعيت نابهنجار نقش مؤثري دارند.

اما آنچه مهم است دغدغه جواني همچون شما و آينده سازان است ك در ميان مسؤولين و كارگزاران نيز كم نيستند و فرياد مقام معظم رهبري نيز در هر فرصتي گوياي توجه به آسيب اجتماعي است. لذا تنفر و انزجار مسؤولين تأثيرگذار و جوانان دلسوز بالاخره بر عناصر سست و راحت طلب غلبه خواهد كرد. چنان كه طليعه اميد با كنار رفتن برخي حباب ها از روي آب در دل ها زنده شده است.

و نكته آخر اين كه واقعا اگر شما با ديدگاه آماري، مقايسه اي واقع بينانه به بررسي وضعيت مردم و موضوع ميزان عدالت اجتماعي در دو زمان قبل و بعد از آن بپردازيد به يقين ثابت مي شود كه وضعيت در زمان كنوني به مراتب بهتر است و اصولا توسعه عدالت اجتماعي از مهمترين اهداف نظام اسلامي است كه از اول تاكنون تعقيب مي كرده و دستاوردهاي بسيار زيادي در تحقق آن داشته است. اما متأسفانه پاره اي از مشكلات و تبعيض ها مانع از تحقق كامل اين اهداف شده كه اميد مي رود با برنامه ريزي هاي اساسي كه نظام اسلامي در دست دارد، به كلي

اين موانع برطرف شود. انشاءالله

به نظر شما چشم انداز 25 سال آينده با توجه به 25 سال اول چه منظره اي است؟ آيا تدبيري براي اينكه ما كمتر قرباني و هزينه دهيم وجود دارد.

پرسش

به نظر شما چشم انداز 25 سال آينده با توجه به 25 سال اول چه منظره اي است؟ آيا تدبيري براي اينكه ما كمتر قرباني و هزينه دهيم وجود دارد.

پاسخ

در واقع هدف اصلي و اساسي از تدوين چشم انداز بيست ساله، برنامه ريزي اساسي و اصولي جهت تبيين خط و مشي و سياستگذاري هاي نظام در سال هاي آينده مي باشد تا بر اين اساس ضمن استفاده از تجارب گذشته و پرهيز از نقاط ضعف و نارسائي ها و تكيه بر توانايي ها و امكانات مادي و معنوي، آينده اي سرشار از موفقيت و پيشرفت در تمامي زمينه ها براي ميهن اسلاميمان ترسيم نمايد.

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان و دانشجويان دانشگاههاي استان همدان به جوانان

مي فرمايند: «شما جوانهاي عزيز اين سند چشم انداز را مطالعه كنيد. اگر كسي دقت نكند، ممكن است خيال كند افرادي نشسته اند و انشاء نوشته اند؛ ولي نه، بدانيد انشاء نيست. كلمه كلمه اين چشم انداز - با تأكيد مي گويم - محاسبه شده است. اينكه ما گفتيم در بيست سال آينده مي خواهيم كشور اول منطقه در اين خصوصيات باشيم و اين شاخصها را داشته باشيم - كه در سند دو صفحه يي چشم انداز ذكر شده - كلمه كلمه اينها بررسي و محاسبه و كارشناسي شده است. ما مي توانيم؛ منتها اين توانستن شروطي دارد.

ببينيد عزيزان من! همه شما مثل فرزندان من هستيد. من يك يك شما جوانهاي عزيز را از ته دل دوست مي دارم و معتقدم هر كاري در اين مملكت بايد بشود و بتوان كرد، بايد به دست شماها انجام شود. البته هر كاري ساز و كار دارد. مايلم صادقانه

مطلب براي شما روشن شود. ما معتقديم اين چشم انداز، تحقق يافتني است؛ اما بايد برنامه ريزي و راه حركت را پيدا كرد. كسي هم كه عامل و مباشر اين كار است، نسل جوان است.»

و در ديدار استانداران سراسر كشور چنين بيان مي نمايند: «در موقع تنظيم چشم انداز بيست ساله، بر اساس محاسبه، اين طور فهميده شد كه اين چشم انداز قابل تحقق است؛ مشروط بر اين كه ما حركت و تلاش كنيم و مجموعه راه بيفتد. ... آنچه مهم است، اين است كه حركت ما نهادينه شود؛ و كسي كه بايد اثر كار خودش را تا آخر باقي بگذارد، من و شماييم كه الان هستيم. ... اين طور نباشد كه ده سالِ ديگر من نباشم، شما هم نباشيد، بعد كساني بيايند و بگويند اينها ابتدا بايد اين كارها را مي كردند و نكردند و ما الان نمي توانيم اين وظيفه را انجام دهيم. ... بايد به دقت برنامه را مورد توجه قرار دهيد و آن را دنبال كنيد».

رهبر انقلاب در سخنراني خود براي جوانان در همدان تاكيد كردند كه حتما چشم انداز 20 ساله را بخوانيد آنرا از كجا مي توان تهيه كرد و در صورت امكان برايمان ارسال كنيد.

پرسش

رهبر انقلاب در سخنراني خود براي جوانان در همدان تاكيد كردند كه حتما چشم انداز 20 ساله را بخوانيد آنرا از كجا مي توان تهيه كرد و در صورت امكان برايمان ارسال كنيد.

پاسخ

بسم الله الرحمن الرحيم

چشم انداز جمهوري اسلامي ايران در افق 1404 هجري شمسي :

با اتكال به قدرت لايزال الهي و در پرتو ايمان و عزم ملي و كوشش برنامه ريزي شده و مدبرانه جمعي و در مسير تحقق آرمانها و اصول قانون اساسي، در چشم انداز بيست ساله:

ايران كشوري است توسعه يافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه، با هويت اسلامي و انقلابي، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بين الملل.

جامعه ي ايراني در افق اين چشم انداز چنين ويژگيهايي خواهد داشت:

توسعه يافته، متناسب با مقتضيات فرهنگي، جغرافيايي و تاريخي خود، و متكي بر اصول اخلاقي و ارزشهاي اسلامي، ملي و انقلابي، با تأكيد بر: مردم سالاري ديني، عدالت اجتماعي، آزاديهاي مشروع، حفظ كرامت و حقوق انسانها، و بهره مند از امنيت اجتماعي و قضايي.

برخوردار از دانش پيشرفته، توانا در توليد علم و فناوري، متكي بر سهم برتر منابع انساني و سرمايه اجتماعي در توليد ملي.

امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعي مبتني بر بازدارندگي همه جانبه و پيوستگي مردم و حكومت.

برخوردار از سلامت، رفاه، امنيت قضايي، تأمين اجتماعي، فرصتهاي برابر، توزيع مناسب درآمد، نهاد مستحكم خانواده، به دور از فقر، فساد، تبعيض و بهره مند از محيط زيست مطلوب.

فعال، مسؤوليت پذير، ايثارگر، مؤمن، رضايت مند، برخوردار از وجدان كاري، انضباط، روحيه ي تعاون و سازگاري اجتماعي، متعهد به انقلاب و نظام اسلامي و شكوفايي ايران و مفتخر

به ايراني بودن.

دست يافته به جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه ي آسياي جنوب غربي (شامل آسياي ميانه، قفقاز، خاورميانه و كشورهاي همسايه) با تأكيد بر جنبش نرم افزاري توليد علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادي، ارتقاء نسبي سطح درآمد سرانه و رسيدن به اشتغال كامل.

الهام بخش، فعال و مؤثر در جهان اسلام با تحكيم الگوي مردم سالاري ديني،توسعه ي كارآمد، جامعه اخلاقي، نوانديشي و پويايي فكري و اجتماعي، تأثيرگذار بر همگرايي اسلامي و منطقه اي بر اساس تعاليم اسلامي و انديشه هاي امام خميني (ره).

داراي تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت، حكمت و مصلحت.

ملاحظه: در تهيه، تدوين و تصويب برنامه هاي توسعه و بودجه هاي ساليانه، اين نكته مورد توجه قرار گيرد كه: شاخصهاي كمي كلان آنها از قبيل نرخ سرمايه گذاري، درآمد سرانه، توليد ناخالص ملي، نرخ اشتغال و تورم، كاهش فاصله ي درآمد ميان دهك هاي بالا و پايين جامعه، فرهنگ و آموزش و تواناييهاي دفاعي و امنيتي، بايد متناسب با سياستهاي توسعه و اهداف و الزامات چشم انداز، تنظيم و تعيين گردد و اين سياستها و هدفها به صورت كامل مراعات شود.

سيدعلي خامنه اي

11 / 9 / 82

(به نقل از خبرگزاري دانشجويان ايرانISNA)

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جوانان و دانشجويان دانشگاههاي استان همدان به جوانان تاكيد

مي نمايندكه:

«شما جوانهاي عزيز اين سند چشم انداز را مطالعه كنيد. اگر كسي دقت نكند، ممكن است خيال كند افرادي نشسته اند و انشاء نوشته اند؛ ولي نه، بدانيد انشاء نيست. كلمه كلمه اين چشم انداز - با تأكيد مي گويم - محاسبه شده است. اينكه ما گفتيم در بيست سال آينده مي خواهيم كشور اول منطقه در اين خصوصيات باشيم

و اين شاخصها را داشته باشيم - كه در سند دو صفحه يي چشم انداز ذكر شده - كلمه كلمه اينها بررسي و محاسبه و كارشناسي شده است. ما مي توانيم؛ منتها اين توانستن شروطي دارد.

ببينيد عزيزان من! همه شما مثل فرزندان من هستيد. من يك يك شما جوانهاي عزيز را از ته دل دوست مي دارم و معتقدم هر كاري در اين مملكت بايد بشود و بتوان كرد، بايد به دست شماها انجام شود. البته هر كاري ساز و كار دارد. مايلم صادقانه مطلب براي شما روشن شود. ما معتقديم اين چشم انداز، تحقق يافتني است؛ اما بايد برنامه ريزي و راه حركت را پيدا كرد. كسي هم كه عامل و مباشر اين كار است، نسل جوان است.»

چرا اين ماركسيستها و چپ گراها كه هيچ نمي فهمند از نظر ماديات و صنعت پيشرفته اند ولي ما خداپرستان دانا و فهميده به هيچ نرسيده ايم؟

پرسش

چرا اين ماركسيستها و چپ گراها كه هيچ نمي فهمند از نظر ماديات و صنعت پيشرفته اند ولي ما خداپرستان دانا و فهميده به هيچ نرسيده ايم؟

پاسخ

نخست بايد ترقي صنعتي شرق يا غرب و عقب افتادگي ما را در صنعت تحليل كرد به اندكي تفكر در اين زمينه روشن مي شود كه نه آنها به خاطر افكار و مسائل ماوراء طبيعت ترقي كردند نه عقب افتادگي ما معلول اين اعتقادات است آنان در اثر تلاش و كار و به دست گرفتن قدرت پيش رفتند و ما در اثر تكيه كردن به آنان و پذيرفتن ذلت و زبوني و برخي عوامل ديگر چنين شده ايم و اگر ما چنانكه بايد و شايد به دستورات اسلام عمل كرده بوديم نه تنها در بعد معنوي و روحي كه پيشرفت و تكامل آن مهم تر است از ديگران پيشقدم بوديم بلكه در جنبه هاي صنعتي هم نيازي به آنان نداشتيم آنچه مهم است اين است كه در ماركسيسم تنها به بعد مادي انسان توجه شده و تكامل روحي معنوي بطور كلي ناديده گرفته شده است در حالي كه جنبه ي معنويت و تكامل معنوي انسان به مراتب مهم تر است و ناديده گرفتن آن باعث مي شود كه انسان در رديف حيوانات به حساب آيد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چگونه است كه غرب در كنار پيشرفت صنعتي در قوانين بهداشتي و آداب مباشرت نيز پيشرفته تر است؟

پرسش

چگونه است كه غرب در كنار پيشرفت صنعتي در قوانين بهداشتي و آداب مباشرت نيز پيشرفته تر است؟

پاسخ

اينكه در كشورهاي خارجي، به طور عام، قوانين بهداشتي و آداب معاشرت و دوستي بيشتر از كشورهاي اسلامي مراعات مي شود صحيح نيست. برعكس، در كشورهاي غربي عواطف انساني ضعيف است و معاشرتها و دوستيها در حد مطلوب نيست و شايد بتوان گفت كه مسلمانان در اين زمينه جلوتر هستند. بله كشورهاي غربي از نظر تكنيك و صنعت پيشرفته ترند، ليكن اين را نمي توان دليل برتري آنان به طور مطلق دانست، چون در مقابل، اخلاق و معنويت تا حد زيادي در ميان آنان سقوط كرده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

توقيف روزنامه ها و دستگيري برخي افراد با توجه به توسعهء قضايي , نشانهء چيست ؟ آيا امكان داردمشكلات سياسي و اجتماعي ايجاد كند؟

پرسش

توقيف روزنامه ها و دستگيري برخي افراد با توجه به توسعهء قضايي , نشانهء چيست ؟ آيا امكان داردمشكلات سياسي و اجتماعي ايجاد كند؟

پاسخ

توقيف روزنامه ها با توسعه نمي سازد و ممكن است در آتي مشكلات سياسي و اجتماعي ايجاد كند.بايد ديد آيا دستگاه قضايي طبق قانون چنين كاري كرده است .

به هر روي دستگيري هاي نسنجيده به سود مملكت نيست . اگر پيشگيري جرم در قانون باشد اين مسئله به قانون و نوع برداشتي كه انجام مي گيرد, بستگي دارد. بهتر است مجلس , قوانين را شفاف نمايد. مشكل مطبوعات در كشور,به سبب بدبيني هاي متقابل در بين محافظه كاران و اصلاح طلبان است . تا وقتي كه هر كدام , ديگري را دشمن به حساب آوريم , نمي توانيم دست از مخاصم برداريم . اول بايد فهميد كه همگي خودي هستند و به قانون اساسي پاي بند مي باشند. از نظر قانون , آزادي انتقاد و تضارب افكار امري است ضروري . در اين صورت ديگر به يكديگر حمله نخواهند كرد. به اميد روزي كه وحدت همه جا را فرا بگيرد.

منظور از توسعه در زمينهء سياست چيست ؟

پرسش

منظور از توسعه در زمينهء سياست چيست ؟

پاسخ

مقصود اين است كه در جامعه همه مردم و تمام گروه ها و نيروهاي اجتماعي و احزاب سياسي وتشكل هاي متنوع بتواند حرف ها و نقطه نظرهاي خود را در مورد مسائل سياسي , اجتماعي و فرهنگي با كمال آزادي در چهار چوب قانون بيان كنند, و ديگران هم بتوانند گفتهء آنان را بررسي و نقد نمايند.

و نيز براي تمام افراد ملت ميدان مشاركت در درون نهادهاي سياسي موجود در جامعه باز و بلامانع باشد تا هركس در هر زمينه لياقت داشت بتواند لياقت و شايستگي خويش را به منصهء ظهور برساند. همهء اين مشاركت ها وفعاليت ها بايد طبق قانون مدون باشد و همهء اختلافات پيش آمده بين گروه ها هم بايد بر حسب قانون حل و فصل گردد.(1)

(پ_اورقي 1.حسين بشيريه , جامعهء مدني , ص 1_ 2

اينجانب دانش آموز سال سوم دبيرستان هستم. سؤالي در مورد نظام جمهوري اسلامي ايران دارم. تمام كشورهاي جهان داراي محاسن خاصي هستند. ضعف هايي نيز ديده مي شود. ضعف بزرگ كشور كه ما را جزء كشورهاي جهان سوم قرار داده است چه بود و راه درمان ضعف چيست؟

پرسش

اينجانب دانش آموز سال سوم دبيرستان هستم. سؤالي در مورد نظام جمهوري اسلامي ايران دارم. تمام كشورهاي جهان داراي محاسن خاصي هستند. ضعف هايي نيز ديده مي شود. ضعف بزرگ كشور كه ما را جزء كشورهاي جهان سوم قرار داده است چه بود و راه درمان ضعف چيست؟

پاسخ

آنچه غالباً در بحث هاي سياسي و اجتماعي به عنوان جهان سوم طرح مي شود، مربوط به عقب ماندگي در صنعت و تكنولوژي مي باشد، اگر چه جهان غرب، چون خود را داراي فرهنگ برتر مي داند، كشورهاي ديگر را داراي فرهنگ پست تر دانسته است. اصطلاح جهان سوم را در بُعد فرهنگي نيز به كار مي برند، در حالي كه كشورهاي جهان سوم چه بسا از جهات فرهنگي برتر از جهان پيشرفته غرب هستند.

جهان سوّمي بودن ايران را تنها از بُعد صنعت بررسي مي كنيم و در ابعاد ديگر معتقد به جهان سومي بودن ايران نيستيم.

مهم ترين عامل عقب ماندگي كشور ما در زمينه پيشرفت هاي علمي و صنعتي، مربوط به گذشته تاريخ كشور ما مي باشد، يعني عقب ماندگي، ريشه در زمان شاهان و سلاطين گذشته همانند هخامنشي ها و مغول ها و قاجار و پهلوي و جلوتر از آن ها دارد.

وقتي دقيق و منصفانه، به تاريخ كشور خود نگاه مي كنيم، جز عيّاشي و خوشگذراني شاهان، بذل و بخشش بي حساب به كشورهاي استعماري و بيگانه براي ماندن بر اريكه قدرت و حكومت، جنگ ها و نزاع هاي بيهوده و محل تاخت و تاز قرار گرفتن كشور توسط نيروهاي بيگانه و... چيز ديگري را مشاهده نمي كنيم.

اگر هم قدمي براي توسعه و پيشرفت برداشته شد، بسيار ضعيف و غير اساسي بود. اين مسائل باعث شد فرهنگ و تمدّن و پيشرفت، از كشور

ما رخت بربندد.

نتايج شوم و عقب ماندگي را امروز مشاهده مي نماييم. در اين ميان تلاش كشورهاي استعمارگر مانند انگلستان و امريكا را جهت عقب ماندگي كشورها و ديگر كشورها نبايد از نظر دور داشت.

بنابراين جزء جهان سوم قرار گرفتن كشور ما مربوط به زمان حال نمي باشد، كه بخواهيم عدم پيشرفت را متوجه جمهوري اسلامي ايران بكنيم، بلكه ريشه در گذشته دارد.

اگر بخوانيم عملكرد و پيشرفت كشور را بعد از انقلاب با نظام ستم شاهي مقايسه كنيم، مي توانيد به آمار و ارقام مستند مراجعه كنيد تا متوجّه دلسوزي مسئولان نظام جمهوري اسلامي و همت و تلاش مردم و پيشرفت هاي قابل توجّه و چشمگير كشور شويد.

اين كه مي بينيم، كشورهاي غربي به ويژه آمريكا، از جهت صنعت و تكنولوژي، پيشرفت و توسعه داشته اند، محصول چند دهه اخير نمي باشد، بلكه محصول تلاش و پشتكار ساليان بسيار دراز مي باشد. آن ها از چند قرن پيش آغاز نموده و به فكر علم و صنعت و پيشرفت كشورشان بوده و اكنون به پيشرفت رسيده اند.

در هر حال به صورت كلّي به برخي از عوامل عقب ماندگي كشور اشاره مي كنيم:

1- عدم كفايت و بي لياقتي سردمداران و پادشاهان گذشته، كه در طول زمان هاي مختلف بر كشور ما حكمراني نموده و بيش از آن كه به فكر پيشرفت كشور و سربلندي مردم باشند، به فكر حكومت و خوش گذراني و رفاه خويش بوده اند.

2- عدم اعتماد به نفس حكّام و سلاطين گذشته، نيز بعضي از مسئولان جمهوري اسلامي و انديشمندان و صاحب نظران كشور اما با اتكا بر نيروهاي ارزشي و فكري موجود در داخل كشور و استفاده از تجارب ديگران مي توانيم روي پاي خود بايستيم و

براي توسعه و پيشرفت جهت آباداني و سرفرازي كشورمان گام برداريم. چنين استعدادهايي در كشور ما زيادند و يا در خارج از كشور مشغول خدمت هستند. اكنون نيز شاهد پيشرفت و رشد در بعضي از امور همانند ساخت بعضي از وسايل ماشيني و صنعتي و حتّي نظامي هستيم.

3- سستي و تنبلي و مصرف زدگي و عدم استفاده مناسب و بهينه از وقت و زمان. متأسفانه بيشتر اوقات طلايي و ارزشمند در كشور ما به بطالت گذرانيده مي شود و خيلي از ما از گذشته تا كنون، يك مصرف كننده محض شده ايم، و كمتر به فكر اختراع و يا توليد فكر بوده ايم. بيشتر به فكر به دست آوردن سرمايه و پول كلان در مدّت زمان كوتاه، بدون كمترين زحمت هستيم. اين مسئله تبديل به معضل بزرگي براي كشور ما و پيشرفت آن شده است، كه اتفاقاً در روايات مذمّت شده است. امام صادق(ع) فرمود: "از تنبلي و سستي بپرهيزيد، كه اين دو، كليد هر شرّي مي باشند". نيز: "تنبلي به دين و دنياي آدمي زيان مي زند".(1)

4- عدم وجدان كاري؛ متأسفانه اين مسئله نيز در كشور ما رعايت نشده و يا بسيار كم رنگ بوده است؛ به اين معنا كه يا از زير كار با كيفيّت و با دقّت، فرار مي كنيم و يا آن را ناقص انجام مي دهيم. نمونه هاي زيادي از اين مسئله را در صنايع خودروسازي و صنايع داخلي ديگر، نيز در انبوه سازي مسكن و غيره شاهد هستيم. اگر اين مسئله، در زندگي اجتماعي و كاري و اداري و زندگي شخصي رعايت گردد، مي تواند راه درمان مؤثري براي پيشرفت كشور باشد.

در بيانات نوروزي سال هاي قبل مقام معظم

رهبري بدان اشاره شد.

5- عامل ديگر را مي توان فرار انديشمندان و مغزها از كشور مطرح كرد كه مي تواند به خاطر كم توجّهي و يا بي توجّهي مسئولان باشد.

اگر اين مسئله در كشورمان جدّي پيگيري گردد، منجر به شعله ور شدن رشد و شكوفايي همه جانبه توسعه مي گردد.

6- عامل ديگر را مي توان سلطه استكبار و استعمار در طول قرون گذشته دانست كه با به كارگيري نيروهاي خارجي و آوردن تكنيسين ها و مستشاران و تضعيف كردن نيروهاي داخل، كشور را از توسعه باز داشتند.

اين مشكل، بعد از انقلاب و با حاكميت ولايت فقيه و استفاده از نيروهاي داخل، تا اندازه اي حلّ و درمان گرديده است.

7- عامل ديگر را مي توان محاصره سياسي و اقتصادي و تحريم انقلاب و نظام مقدّس جمهوري اسلامي، نيز به وجود آوردن چالش هاي زيادي همانند جنگ هشت ساله تحميلي و ويراني و تخريب هاي زياد، هم چنين ترور شخصيت ها و مغزهاي متفكّر دانست.

حتي در مجامع و سازمان هاي بين المللي به فكر تضعيف و منزوي كردن كشور اسلامي مان افتادند، چرا كه قبل از انقلاب از منابع و ذخاير عظيمي همچون نفت بهره مي بردند كه بعد از انقلاب، دست آن ها از اين منافع، قطع شده و با ياري خداوند و با شناخت مشكلات و درمان آن ها اين معضل ها بر طرف گشته و كشورمان از آباداني بهره مند خواهد شد.

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج 78، ص 175.

راز پيش رفت ژاپن چيست؟ چرا آنان پيش رفتند، ولي ما ايرانيان عقب مانده ايم؟ آيا استعداد و تعداد سلول هاي مغزي آنان بيش تر است يا از نظر فرهنگ و ايدئولوژي بر ما برتري دارند؟

پرسش

راز پيش رفت ژاپن چيست؟ چرا آنان پيش رفتند، ولي ما ايرانيان عقب مانده ايم؟ آيا استعداد و تعداد سلول هاي مغزي آنان بيش تر است يا از نظر فرهنگ و ايدئولوژي بر ما برتري دارند؟

پاسخ

ايراني ها از نظر استعداد و تعداد سلول هاي مغزي از ژاپني ها كم تر نيستند، بلكه از اين كه ما ايرانيان ادعاي مسلماني داريم و دين اسلام، دين ترقي و علم و پيشرفت و توسعه است و همگان را به پيشرفت فرا مي خواند، از نظر ايدئولوژي بر آنان برتري داريم. مسلمانان همان گونه كه درگذشته نشان دادند، مي توانند پرچم دار علم و تمدن و توسعه باشند؛ اما چه شد كه امروزه ايرانيان نسبت به مردم ژاپن عقب افتاده اند؟ آن پيشرفت و اين عقب ماندگي از ريشه ها و عوامل مختلف بهره مند است كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

ژاپن در چند قرن گذشته به جهت موقعيت خاص جغرافيايي و سوق الجيشي در رشد صنعت كشتيراني، ماهي گيري و دريانوردي گام برداشت و همانند برخي از كشورهاي اروپايي در پي كشورگشايي برآمد. درجنگ جهاني اول و دوم فعالانه شركت داشت و سرانجام در سال 1945 م درجنگ جهاني دوم آمريكا با بمب اتم آن را شكست داد و كشور را اشغال نمود اما بعد از يك دهه توقف، به سوي توسعه گام برداشت.

در اين توسعه زمينه ها و عوامل بيروني و دروني بسياري نقش داشتند، از جمله:

1 - برنامه ريزي درست و دقيق و منطبق با واقعيت ها و توانمندي كشور، بدين شرح:

1 - 1 - اصلاحات وسيع با اولويت در تخصيص منابع به نظام هاي آموزشي و تربيتي ؛

2 - 1 - تلاش سازمان يافته براي دست يابي به علم

و فناوري (تكنولوژي)؛

3 - 1 - بومي كردن تكنولوژي ؛ انتقال آن بدون نيروي انساني كارآمد به آفت مهارت زدايي از جمعيت بومي مي انجامد. ژاپني ها براي رهايي از اين آفت در پي سازگاري انتقال تكنولوژي با توسعه درون زا برآمدند و به جاي تقليد، تكنولوژي را بومي كردند و به نوآوري در صنعت نايل شدند.

4 - 1 - حركت در چهارچوب برنامه اي منظم براي سازمان دهي زيرساخت هاي قتصادي؛

5 - 1 - بازسازي بخش خصوصي توسط دولت در چهارچوب مصالح ملي؛

6 - 1 - توجه به ارزش هاي ملي و هويت فرهنگي درانتخاب الگوي توسعه؛

7 - 1 - شناخت دقيق واقعيات جامعه و درك امكانات و محدوديت هاي كشور.

2 - مديريت كارآمد؛

3 - مردم سخت كوش؛

ژاپني ها بعد از جنگ، روزانه بيش از چهارده ساعت كار مي كردند، تا كشور خودشان را آباد كنند و توسعه بدهند متوسط ساعات كار ژاپني ها در سال 1983 از تمامي كشورها بيش تر گزارش شده است؛ يعني 2152 ساعت كه نسبت به كشور بعدي؛ يعني آمريكا 254 ساعت بيش تر است.(1)

يك ژاپني به نام ما سوشيتا كتابي نوشته به نام "نه براي لقمه اي نان" او در اين كتاب مي كوشد فرهنگ ژاپني را بيان كند كه اين هم تلاش براي يك لقمه نان نيست، بلكه براي رشد و پيشرفت كشور است.

4 - فرهنگ استقلال طلبي (به ويژه استقلال اقتصادي)؛

جالب است بدانيد دو ملت ژاپن و كره جنوبي نسبت به بهره گيري از كالاهاي توليدي كشور خودشان خيلي پافشاري مي كنند (بر خلاف ما ايرانيان كه از كالاهاي خارجي استقبال مي كنيم. آنان كالاهاي خارجي را تحريم مي كنند)

چند سال گذشته سازمان تجارت جهاني به حكومت هاي ژاپني و كره جنوبي

فشار آوردند تا اجازه دهند برنج از خارج وارد كنند. اما مردم اين دو كشور حاضر نشدند برنج هاي وارداتي را به مصرف برسانند.

بعد از جنگ جهاني دوم، كاخ امپراتور را به همان شكل قبلي ساختند كه تنها شيشه كم داشتند. از حكومت خواستند اجازه دهد شيشه وارد كنند، اجازه داده نشد و گفته شد: اگر شيشه وارد شود، تلاش براي راه اندازي كارخانجات شيشه سازي كاسته مي شود! اين فرهنگ مايه رشد و پيشرفت است.

5 - رعايت نظم و قانون و احترام به حقوق ديگران؛

6 - وجود برخي از حوادث تلخ و ناگوار طبيعي مانند زلزله و غير طبيعي مانند خسارات جنگ به ويژه جنايات آمريكا در بمباران اتمي ناكازاكي و هيروشيما، موجب بيداري و كوشش جهت مقابله با آن ها مي شود. چون در كشور ژاپن بسيار زلزله رخ مي دهد، آنان به ناچار خانه هاي خود را مقاوم مي سازند تا از اين بلاي طبيعي در امان باشند. اين مسئله موجب پيشرفت بسيار در برخي از علوم مرتبط مانند مهندسي مي شود.

7 - بهره مندي از باران و روخانه هاي فراواني؛

خودكفايي در امور كشاورزي اولين قدم در امر توسعه است. ميزان بارندگي در ژاپن بيش از ساير كشورها است. در اين كشور به طور متوسط سالانه 1700 تا 1800 ميلي متر باران مي بارد كه حدود ده برابر بارندگي در كشور ما است. پر باراني زمينه مساعدي است كه در امور كشاورزي و دامداري و تأمين غذا خودكفا شوند، نيز به جهت رودخانه هاي فراوان و پر شيب بودن آن در صنعت برق آبي رشد خوبي داشته باشد.

ژاپني ها به تناسب موقعيت ها و امكانات تلاش كردند و براي توسعه مملكت كوشيدند و پيروز شدند.

ما هم اگر بكوشيم، پيروز خواهيم شد.

امام علي(ع) به مسلمانان گوشزد نمود: "مبادا تنبلي كنيد و ديگران به دستورهاي قرآن عمل كنند و پيروز شوند،(2) اما شما در جا بزنيد".

امروزه اگر برخي از خصلت هاي ما ايرانيان و ژاپني ها را ملاحظه نماييم، اين حقيقت را به روشني مي بينيم و قرآن به ما مي گويد: تنبلي نكنيد و نظم را رعايت كنيد و... اين ها را ژاپني ها بيش از ما عمل مي كنند.

اما عقب ماندگي ما ايرانيان، از زمينه ها و عوامل بسياري برخوردار است، كه بر دو گونه اند:

1 - زمينه ها و عوامل بيروني:

1 - 1 - تاخت و تازهاي بيگانگان همانند مغول (تهاجم نظامي)

2 - 1 - استعمار غرب كه از 1507 م توسط پرتغالي ها و با اشغال نظامي جزاير و سواحل جنوب ايران آغاز شد، سپس به ترتيب انگليسي ها، روس ها، آلمان ها و امريكاييان هر يك به گونه اي در ايران نقش تخريبي بازي نمودند. متجاوزان با انواع تهاجمات خود از جمله تهاجم فرهنگي در عقب نگاه داشتن ايران نقش ايفا نمودند.

2 - عوامل و زمينه هاي دروني: اين بر دو قسمت است، انساني و غير انساني (يا اقليمي)

1 - 2 - زمينه ها و عوامل اقليمي؛ از جمله:

وجود ذخاير عظيم نفت و گاز درايران و منطقه: وجود نفت اگر چه نعمت بزرگي است، ليكن با وجود حاكمان و مديران بي كفايت و فاسد، باعث عقب ماندگي كشور شده است. به گفته جلال آل احمد، غرب زدگي با پول نفت آغاز شد. پول نفت، فرهنگ مصرف گرايي (مصرف كالاهاي غربي و دريافت مواد آماده) پديد آمد كه مايه بدبختي ما ايرانيان شد.

كمي باران: سرزمين ايران در زمره كشورهاي خشك و كم

باران قرار دارد. كمي باران در كنار پول نفت و در كنار استعمار و تهاجم فرهنگي بيگانگان و سوء مديريت و حاكمان نالايق و فاسد مايه بدبختي گرديد.

منطقه سوق الجيشي: ايران در منطقه اي قرار گرفته است كه همه چشم طمع به آن دوخته اند. همان گونه كه در دو عنوان "كمي باران" و "وجود ذخاير عظيم نفت و گاز" بيان داشت، اين امتياز در كنار حكومت هاي نالايق و سوء مديريت و استعمار و تهاجم بيگانگان مايه بدبختي مي گردد، زيرا اگر ما به ديگران كاري نداشته باشيم، ديگران به جهت نفت و موقعيت ممتاز ايران به ما كار دارند. اگر مبتلا به سوء مديريت و حاكمان نالايق و بي كفايت بشويم، همين موقعيت ممتاز موجب وسوسه ديگران مي شود.

همين امر سبب شد كه بارها روسيه تزار و انگليس بر ايران تاخت و تاز كنند و بسياري از مناطق ايران را اشغال نمايند.

"پتر كبير" در پي اين بود كه به آب هاي گرم جنوب برسد. بدين جهت در چند قرن گذشته مدام قدرت هاي روسيه، انگليس، آلمان، فرانسه و آمريكا در مورد ايران رقابت داشتند.

2 - 2 - عوامل و زمينه هاي انساني، از جمله:

أ) عامل سياسي، حكومت هاي استبدادي ما حاكمان نالايق و بي كفايت و سوء مديريت. از پانصد سال پيش كه عصر رنسانس آغاز شد و اروپائيان در پي توسعه قدم برداشتند، متأسفانه كشور ايران به جهت وجود حكومت هاي استبدادي ومديران نالايق نتوانست در جهت توسعه قدم بردارد.

در دوره حكومت صفويه آن گاه كه پرتغالي ها با ناوگان دريايي شان با بيش از ده هزار كيلومتر دريانوردي آفريقا را دور مي زنند و به جنوب ايران لشكركشي مي كنند، در همين هنگام حاكمان

نالايق و بي كفايت صفوي نمي دانستند كه پرتغال در كجا قرار دارد.

آنان كه بر كشور پهناور ايران (كه بيش از ده برابر كشور پرتغال بود) فرمانروايي داشتند، نتوانستند خطر تهاجم بيگانگان را دفع نمايند. به جهت بي كفايتي حكومت ها منطقه سوق الجيشي جنوب ايران تا قبل از انقلاب اسلامي ايران به صورت مستقيم و غير مستقيم در اختيار بيگانگان قرار داشت.

در سال 1625 م هيأتي رسمي از ايران عازم هلند شدند تا درخصوص مناسبات بازرگاني و ديپلماسي ميان دو كشور رايزني شود، هيچ يك از اعضاي اين هيئت نه به زبان هلندي آشنايي داشتند و نه به هيچ زبان ديگر اروپايي! (3)

در طول دو قرن فرمانروايي صفويان اگر چه كشور ايران از حاكمان نالايق برخوردار بود و كشور سير نزولي را طي مي كرد. اما دست كم در زمينه هاي اقتصادي و تا حدودي اجتماعي، حاكمان صفوي موفق بودند و به پيشرفت هايي نايل گشتند اما در دوره بعد از صفويه همين دستاوردها به سرعت رو به زوال گذاشت. هجوم قبايل افغان، ظهور نادرشاه به همراه سال ها جنگ و كشورگشايي، كشمكش هاي پايان ناپذير ميان جانشينان نادر و مدعيان تاج و تخت بعد از او، رمق چنداني براي ايران بعد از صفوي بر جاي نگذاشته بود. بدبختي و عقب ماندگي ايرانيان در عصر حاكمان نالايق تر قاجار بيش تر شد.

به عنوان نمونه:

فتحعلي شاه قاجر از سركنسول بريتانيا مي پرسد: چند متر زمين را بايد گند تا به ينگه دنيا (آمريكا) رسيد؟ سركنسول كه از اين سخن بسي متحير شده بود، در پاسخ گفت: ينگه دنيا از طريق كندن زمين نيست. شاه گفت: نماينده انگليس اطلاعي ندارد. اين سخن را قنسول

عثماني شخصاً به من گفت كه با كندن زمين مي توان به ينگه دنيا رسيد! (4)

ب) عامل فرهنگي و خصلت هاي ايرانيان (معايب اخلاقي): با كمال تأسف ميان ما ايرانيان تنبلي ها و راحت به دست آورده، افراط و تفريطها، دروغ و بي نظمي ها، بي سوادي، كبر و غرور وجود دارد.

ايرانيان از سابقه تمدني بزرگ بهره مند هستند، كه اين پيشينه در بسياري مايه غرور مي شود و به جاي اين كه با تلاش خود افتخار كسب نمايند، از آبروي نياكانشان استفاده مي كنند و خود به تنبلي رو مي آورند و كار نمي كنند. "گوبينو" ديپلمات مشهور فرانسوي در كتاب "سه سال در ايران" درباره خلقيات ايرانيان مي نويسد: "فكر و ذهن هر ايراني فقط متوجه اين است كه كاري را كه وظيفه او است انجام ندهد".(5)

حالت تنبلي، از زير كار در رفتن، بي نظمي، به مقرارت و قوانين مدني بها ندادن، دروغ گفتن، مصرف گرايي و استقبال از كالاهاي خارجي دغلبازي (كه برخي از آن به زرنگي ياد مي كنند) و مانند اين ها يكي از علل عمده عقب افتادگي ما ايرانيان است.

براي اطلاع بيش تر مراجعه كنيد به:

1 - جامعه شناسي نخبه كشي، علي رضا قلي؛

2 - نجات، علي محمد ايزدي؛

3 - چرا عقب مانده ايم علي محمد ايزدي؛

4 - ما چگونه ما شديم، صادق زيبا كلام؛

5 - ارزش ها و توسعه، محمد تقي نظر پور؛

6 - توسعه و تضاد، فرامرز رفيع پور؛

7 - مدلي برآسيب شناسي انقلاب اسلامي، حسن بنيانيان؛

8 - نه براي لقمه اي نان، ماسوشيتا، ترجمه محمد علي طوسي.

پي نوشت ها:

1 - هاشم رجب زاده، تاريخ ژاپن از آغاز تا معاصر، ص 15.

2 - نهج البلاغه، نامه 47.

3 - حائري، نخستين رويارويي، ص 157؛ صادق زيبا

كلام، ما چگونه ما شديم، ص 274.

4 - ما چگونه ما شديم، ص 276.

5 - علي محمد ايزدي، نجات، قسمت دوم، ص 20.

مقصود از توسعه سياسي چيست؟ وديدگاه اسلام در اين رابطه كدام است؟

پرسش

مقصود از توسعه سياسي چيست؟ وديدگاه اسلام در اين رابطه كدام است؟

پاسخ

توسعه

( Development)

عبارت است از:( رفتاري كه يك فرد يا يك ارگان ويا كل جامعه با استفاده از بهترين ابزارها ووسايل وتوأم با برنامه اي

كامل, انجام مي دهد تا هر چه زودتر وبهتر به هدف سيستم نايل آيد.)

سياست

( politics)

نيز عبارت است از( رهبري صلح آميز يا غير صلح آميز روابط ميان افراد, گروهها واحزاب, ( نيروهاي اجتماعي) وكارهاي حكومتي در داخل يك كشور, وروابط ميان يك دولت با دولت هاي ديگر در عرصه جهاني كه به منظور نيل به اهداف ومصالح يك جامعه وافراد آن صورت مي گيرد). آن دسته از معيارها و آثار توسعه كه مستلزم كنار گذاردن منشأ الهي ومتعالي مشروعيّت و روي آوري به ملاكهاي ديگر است, در تعارض با اسلام ونظام اسلامي است و هرگز مورد قبول نخواهد بود. اما در بعد كار آمدي توسعه سياسي تفكر ديني اقتضا مي كند كه در چارچوب قوانين الهي مشي كنيم. به عبارت ديگر, آنجا كه مجموعه شاخصه اي, يا بخشي ومعنايي از يك شاخصه مستلزم ناديده گرفتن احكام ثابت و قطعي اسلام است حكم الهي و قانون خدا مقدّم است, و آن مورد معارض ومنافي با دين كنار گذارده مي شود . به عنوان نمونه يكي از پيش فرضها وشاخصه هاي توسعه, سكو لاريزه كردن( = دنيايي كردن وغير ديني كردن) فرهنگ معرفي شده است. به روشني پيداست كه چنين مولّفه اي هرگزمورد قبول اسلام ونظام ديني نخواهد بود. يا اموري چون آزادي

مطبوعات تا آنجايي مورد قبول است كه موجب اخلال به مباني ديني, ارزش ها, عفّت ومصالح عمومي وامنيّت ملّي

نگردد. همان گونه كه افزايش فعاليت هاي سياسي هرگزمجوّزي براي به مخاطره انداختن وحدت ملّي وكوشش براي براندازي نظام اسلامي نخواهد بود. همچنين استقلال نهادها به معناي عدم دخالت دين وايدئولوژي در ساختار, عملكرد واهداف نهادها در جامعه ديني نيست, چه آن كه تفكيك حوزه دين از حوزه سايرنهادها به گونه اي كه درنهادهاي ديگركاملاً بريده ازدين عمل كنيم, ودين صرفاً به عنوان يك نهاد دركنارسايرنهادها تلقّي شود, امري است كه هرگزبا اسلام _ كه درهمه شوون زندگي بشر داراي حكم وقانون متناسب با هدف خلقت است _ سازگاري ندارد. ناگفته نگذاريم كه پيش فرض توسعه ياسي(نسبيّت گرايي) درمعرفت است, به اين معنا كه هيچ كس وهيچ تفكّري حقّ مطلق نيست, بنابراين با انديشه هاي گوناگون مدارا

وتساهل بايد داشت؛ چرا كه هرگرايشي حظّي ازحق را داراست وفهم ازدين ومتون ديني نيزازاين قاعده مستثني نيست, وبه اصطلاح(قرائت هاي مختلف) ازآن وجود دارد. پس اصرار براموري به عنوان مباني وارزشهاي غيرقابل تغيير ديني, نوعي تعصّب وغيرواقع بيني است. در ردّ سخن فوق بايد گفت: اصول اسلام وهمين طور احكام وقوانين قطعي وضروري آن اموري ثابت ومطلق اند ودليل قطعي بودن ادّله دالّ برآنها جايي براي برداشت هاي گوناگون وجود ندارد واساساً اگراين بخش ازمسائل اسلامي را هم ثابت ومطلق فرض نكنيم, چيزي نميماند كه به عنوان اسلام ازآن ياد كنيم.

چرا تنها غرب در صنعت و تكنولوژى ترقى كرده است؟ آيا مسلمانان نمى توانستند در اين زمينه پيشرفتى داشته باشند؟

پرسش

چرا تنها غرب در صنعت و تكنولوژى ترقى كرده است؟ آيا مسلمانان نمى توانستند در اين زمينه پيشرفتى داشته باشند؟

پاسخ

با يك بررسى و مطالعه اجمالى درباره قوانين اسلام به خوبى روشن مى شود كه اسلام در تمامى شؤون يك ملت زنده و متمدن عالى ترين قوانين را داراست.

در عصرى كه قرآن و قوانين اسلام قانون منحصر به فرد كشورهاى اسلامى بود و مسلمانان با يكديگر اتحاد داشتند و با استعمار و عوامل آن مقابله عملى مى كردند و اجازه نمى دادند بيگانگان در عقايد و در حكومت آنها نفوذى داشته باشند، مسلمانان از نظر علمى پيشرفت چشمگيرى كرده بودند; به گونه اى كه جنبش هاى فكرى و علمى مغرب زمين، تا حدود زيادى مرهون پيشرفت علمى آنان بود. براى اينكه در مقابل پيشرفتهاى اخير صنعتى مغرب زمين دچار خود باختگى نشويم و مفاخر علمى مسلمانان را فراموش نكنيم و بدانيم كه تحقيقات علمى مسلمانان تا چه اندازه در جنبش علمى اخير اروپا و غرب موثر بوده است، به گوشه اى از پيشرفتهاى علمى و فنى مسلمانان اشاره مى شود.

طب و بهداشت: اسلام توجه خاصى به بهداشت و سلامتى انسان دارد. اين توجه خاص اسلام به حفظ سلامتى و بهداشت موجب شد كه دانشمندان اسلامى در پيشرفت علم پزشكى قدمهاى موثرى برداشته آثار گرانبهايى از خود به يادگار بگذارند.

معروف ترين پزشك مسلمان محمد بن زكرياى رازى است. او متجاوز از 200جلد كتاب و رساله تاليف كرده كه اغلب آنها در زمينه علم پزشكى است. مهم ترين آنها كتاب «آبله و سرخك» است كه از سال 498تا 1866ميلادى چهل مرتبه به زبانهاى گوناگون چاپ شده

است كتاب مهم ديگر او «الحاوى الكبير» است كه به گفته ويل دورانت در

_4_

Eسال 1279ميلادى به لاتين ترجمه شد و تنها در سال 1542ميلادى پنج بار به چاپ رسيد. اين كتاب مهم ترين مرجع علم پزشكى در جهان محسوب مى شد. بنابر گفته گوستاولوبون فرانسوى، رازى روشهاى تازه اى، از قبيل استعمال آب سرد در تب دايم، استعمال بادكش در سكته، مرهم جيوه و استفاده از روده حيوان در بخيه زدن زخم كشف كرد.

بعد از رازى يكى از چهره هاى علمى درخشان اسلام به نام بوعلى سينا طلوع كرد. گوستالوبون مى نويسد:« كتابهاى بوعلى سينا به تمام زبانهاى دنيا ترجمه شده است اين كتابها تا مدت شش قرن، اصل و مبناى علم پزشكى شناخته مى شد و بخصوص در دانشگاههاى فرانسه و ايتاليا فقط كتابهاى بوعلى سينا جزء كتابهاى درسى پزشكى بود».

ويل دورانت در كتاب خود مى نويسد:« در دانشكده پزشكى دانشگاه پاريس دو تصوير زنگى از دو طبيب مسلمان آويخته اند كه يكى رازى و ديگرى بوعلى سيناست. پيشرفت جراحى نيز از دانشمندان اسلامى شروع شد و داروى بيهوشى، كه از اكتشافات خيلى جديد شمرده مى شود، بر جراحان اسلامى پوشيده نبود. آنان با بذرالنج مريض را بيهوش مى كردند».

شيمى و داروسازى: به موازات پيشرفتهاى وسيعى كه در زمينه پزشكى و ساير علوم نصيب مسلمين گرديد علم شيمى و داروسازى و گياه شناسى، كه مقدمه علم پزشكى به شمار مى روند، نيز ترقى شايانى كرد. جرجى زيدان در كتاب «تاريخ تمدن اسلام» مى نويسد».شكى نيست كه مسلمانان، با تجربيات خويش علم جديد شيمى را پايه گذارى كردند، آنان بودند كه بسيارى از

تركيبات شيمى را كشف كردند و بر اساس آن،

_5_

Eاكتشافات شيمى جديد استوار گرديد. دانشمندان علم شيمى اقرار دارند كه مسلمانان اسيد نيتريك، اسيد سولفريك، اسيد نيترو هيدرو كلوريك پتاس، جوهر نشادر، نمك نشادر، نيترات دارژان، كلوريد سولفوريك، نيترات پتاس، الكل، قليا، زرنيخ، بوريك و غيره را كشف كردند.»

ويل دورانت در كتاب «تاريخ تمدن» مى گويد.«شيمى، به عنوان يك علم، تقريباً از ابتكارات مسلمانان است».گوستاولوبون فرانسوى اعتراف مى كند كه آنچه كه در كتابهاى شيمى مى نويسند كه لاوازيه به وجود آورنده اين علم است درست نيست. او مى نويسد« اگر لابراتورهاى هزار سال پيش مسلمانان اكتشافهاى مهم آنها در اين علم نمى بود، هيچ وقت لاوازيه نمى توانست ]در اين علم[ قدمى به جلو بگذارد».

مسيوسديو، مورخ مشهور فرانسوى، مى نويسد:« پيشرفت كنونى اروپا مرهون علمى است كه اسلام در سراسر شرق و غرب منتشر ساخت و به راستى بايد اعتراف كرد كه مسلمانان استادان اوليه ى ملتهاى اروپايى بوده اند».

بنابراين، اين گونه نيست كه خداوند عالم اكتشافات را در اختيار متفكران مغرب زمين قرار داده; بلكه مسلمانان هم تا زمانى كه از دستورات متعالى اسلام پيروى

مى كردند پيشرو قافله تمدن و به گفته ى علماى مغرب زمين استادان اوليه ى تمدن اروپا و غرب بودند». ليكن، بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف كرد كه قرنهاست قوانين متعالى اسلام، عملا از زندگى ملتهاى مسلمان فاصله گرفته و در جوامع مسلمان كوچك ترين نشانه اى از آنها نيست.

قرنهاست كه استعمار ننگين، عملا اسلام را از مسلمانان جدا و منابع مادى و معنوى آنان را دست خوش تاراج قرار داده و آنها را با

امورى مانند بى عفتى، نفاق و... درگير

_6_

Eساخته است. اين است وضع اسفبارى كه مسلمانان دچار آن هستند.

اميد است كه اكنون با پيروزى انقلاب بزرگ اسلامى و با پياده شدن نظام اسلام، به طور كامل، شكوه و عظمت اسلامى به ملت ايران باز گردد و ديگر ملتهاى مسلمان نيز با الهام گرفتن از آنان دستخوش تحول قرار گيرند و زمينه براى حكومت عدل جهانى اسلام به دست امام زمان، عجل الله تعال فرجه، فراهم گردد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

آيا مى توان با كنار نگذاشتن ارزشهاى اسلامى و انسانى در علم و صنعت پيشرفت كرد؟

پرسش

آيا مى توان با كنار نگذاشتن ارزشهاى اسلامى و انسانى در علم و صنعت پيشرفت كرد؟

پاسخ

چنانكه ارزشهاى انسانى و اسلامى تضادى با صنعت و تكنيك داشتند ممكن بود سؤال شود كه چگونه با وجود اين ارزشها مى توان به صنعت دست يافت، ولى اعتقاد به ارزشهاى اسلامى و انسانى مستلزم اين است كه انسان خويشتن را به فضايل و كمالات انسانى آراسته كرد، خويشتن را از اخلاق زشت تزكيه نمايد. انسان براى پرستش خداوند در اين جهان آمده، تا از رهگذر انجام وظايف عبوديت به كمال مطلوب، كه قرب به خدا است، نايل گردد. بديهى است كه لازمه اين امر اين نيست كه انسان از علم و صنعت بهره نبرد; بلكه علم و تكنيك، خود مى تواند وسيله اى براى نيل به اين هدف باشد.

آرى كسانى كه از اسلام اين برداشت را دارند كه بايد از زندگى مادى فاصله گرفت و به هيچ يك از نعمتهاى دنيوى توجه نكرد و همواره مشغول به عبادت بود و به طور كلى زهد در دنيا را اين گونه تفسير مى كنند، زمينه اى براى آن شبهه وجود خواهد داشت; اما براساس برداشت صحيح از اسلام و تعاليم حيات بخش آن كه اسلام دينى جامه و كامل است، دستورات آن تمام ابعاد زندگى را شامل مى شود و همان گونه كه براى زندگى آن جهان تكاليف و وظايفى قرار داده، براى اين جهان نيز احكام و دستورات حيات بخشى مقرر فرموده است، استفاده از علم و صنعت، نه تنها ممنوع و مذموم نيست بلكه مورد تاكيد نيز هست; چرا كه اساساً اسلام، دين علم و دانش است و

اينكه مسلمانها از كاروان تمدن و صنعت عقب مانده اند، نه به خاطر اعتقاد دينى آنان، بلكه به دليل عمل نكردن به تعاليم اسلام است. همچنانكه پيشرفت علمى و صنعتى غرب به اين دليل نبوده است

_8_

Eكه از اسلام فاصله گرفتند و به مسيحيت گرايش پيدا كردند. چرا كه كليساى مسيحيت در طول چند قرن]قرون وسطى[با علم و پيشرفتهاى علمى مخالفت مى كرد.

اميد است كه انقلاب اسلامى ايران بتواند حقيقت اسلام را، آن چنانكه هست، به دنيا معرفى كند و با پيشرفت گسترده علم و تكنيك در ايران اسلامى كشور ما به عنوان الگويى از يك كشور اسلامى معرفى شود و از اين رهگذر مسلمانان و همه ملل جهان ره متوجه اسلام سازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

آيا مى توان گفت غرب در پيشرفت خود در بسيارى از موارد از حقايق قرآن استفاده كرده است؟

پرسش

آيا مى توان گفت غرب در پيشرفت خود در بسيارى از موارد از حقايق قرآن استفاده كرده است؟

پاسخ

نخست بايد ديد قرآن مجيد براى چه هدفى نازل شده است. هدف از نزول قرآن عبارت از هدايت مردم به سوى خدا و معنويت است، بنابراين هر كه در اين مسير بيشتر پيشرفته باشد به قرآن بيشتر عمل كرده و از اين كتاب انسان ساز بيشتر استفاده نموده است. غرب در لجن زار ماديت و فساد دست و پا مى زند و از معنويت و كمال انسانى كاملا بى بهره است; با اين وصف چگونه مى توان گفت كه آنان از قرآن استفاده كرده اند. آرى اين صحيح است كه بسيارى از حقايق علمى از آيات قرآن استفاده مى شود و غرب در علوم طبيعى پيشرفته تر از ما هستند; ولى اين پيشرفت آنان سودى برايشان ندارد; چرا كه آنان از هدف عالى قرآن دور افتاده اند. اميد است مسلمانان، كه بيشتر از معنويت قرآن استفاده كردند، با قطع سلطه ابرقدرتها و رسيدن به خودكفايى بتوانند از تمام ابعاد قرآن مجيد استفاده كرده، به موازات پيشرفتهاى معنوى و اخلاقى بتوانند در علوم و صنايع هم بر غرب تفوقّ پيدا كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

چرا ملل غربى پيشرفته تر از ملل مسلمان هستند؟

پرسش

چرا ملل غربى پيشرفته تر از ملل مسلمان هستند؟

پاسخ

اولا بايد توجه داشت كه پيشرفت در غرب، تنها پيشرفت صنعتى است و پيشرفت در صنعت را نمى توان به معناى تمام، ترقى و پيشرفت دانست; زيرا ترقى يك جامعه ى انسانى را بايد در همه ى ابعاد و در سطح همه ى نيازهاى آن جستجو كرد. يكى از مهم ترين بعدهاى انسان، بعد معنوى و روحى و اخلاقى انسان است، كه متأسفانه در غرب فراموش شده است. ما مى بينيم نه تنها اخلاق و معنويت و ارزشهاى والاى انسانى به موازات تكنولوژى و صنعت در غرب است، بلكه دچار انحطاط و سقوط نيز شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_11_

چرا فساد اخلاقى در جوامع غربى موجب ضعف و انحطاط تمدن آنان نشده است؟

پرسش

چرا فساد اخلاقى در جوامع غربى موجب ضعف و انحطاط تمدن آنان نشده است؟

پاسخ

اگر براساس بينش مادى به جوامع غربى و تمدنهاى آنان نگاه كنيم، در قضاوت مادى گرايانه تمدنهاى آنان را پيشرفته و خالى از نقاط ضعف خواهيم ديد; ولى در اينكه آيا تمدن داراى نقاط ضعف هست يا نه و اينكه چه تمدنى به انحطاط و سقوط نزديك و چه تمدنى راه ترقى و پيشرفت را طى كرده است، تنها نبايد از ديدگاه مادى بدان نگريست، بلكه بايد ارزشهاى اخلاقى و معنوى هم به عنوان معيار در نظر باشد . بايد توجه داشت كه انسانيت انسان به كمالات روحى و معنوى او است و اگر انسان منهاى ارزشهاى اخلاقى و معنوى مطالعه شود، ملاكى براى تقدم و برترى وجود نخواهد داشت.

با اين وصف، روشن مى شود كه در تمدنهايى كه ارزشهاى اخلاقى در سطحى نازل وجود دارد و فساد اخلاق در آنها شايع مى باشد ضعف و انحطاط وجود دارد و پيشرفت در صنعت و تكنيك دليلى بر اين نيست كه تمدن آنها به طور مطلق پيشرفته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_13_

چرا اين ماركسيستها و چپ گراها كه هيچ نمى فهمند از نظر ماديات و صنعت پيشرفته اند ولى ما خداپرستان دانا و فهميده به هيچ نرسيده ايم؟

پرسش

چرا اين ماركسيستها و چپ گراها كه هيچ نمى فهمند از نظر ماديات و صنعت پيشرفته اند ولى ما خداپرستان دانا و فهميده به هيچ نرسيده ايم؟

پاسخ

نخست بايد ترقى صنعتى شرق يا غرب و عقب افتادگى ما را در صنعت تحليل كرد به اندكى تفكر در اين زمينه روشن مى شود كه نه آنها به خاطر افكار و مسائل ماوراء طبيعت ترقى كردند نه عقب افتادگى ما معلول اين اعتقادات است آنان در اثر تلاش و كار و به دست گرفتن قدرت پيش رفتند و ما در اثر تكيه كردن به آنان و پذيرفتن ذلت و زبونى و برخى عوامل ديگر چنين شده ايم و اگر ما چنانكه بايد و شايد به دستورات اسلام عمل كرده بوديم نه تنها در بعد معنوى و روحى كه پيشرفت و تكامل آن مهم تر است از ديگران پيشقدم بوديم بلكه در جنبه هاى صنعتى هم نيازى به آنان نداشتيم آنچه مهم است اين است كه در ماركسيسم تنها به بعد مادى انسان توجه شده و تكامل روحى معنوى بطور كلى ناديده گرفته شده است در حالى كه جنبه ى معنويت و تكامل معنوى انسان به مراتب مهم تر است و ناديده گرفتن آن باعث مى شود كه انسان در رديف حيوانات به حساب آيد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

گفته مى شود در برخى از آيات قرآن به سفر انسان به ماه و ديگر كرات اشاره شده است. در اين صورت چرا ما مسلمانان در اين امر پيشقدم نبوده ايم؟

پرسش

گفته مى شود در برخى از آيات قرآن به سفر انسان به ماه و ديگر كرات اشاره شده است. در اين صورت چرا ما مسلمانان در اين امر پيشقدم نبوده ايم؟

پاسخ

اولا مسلمانان بايد در قرآن و تعاليم متعالى آن تدبر نموده، زندگى خويش را با آن تطبيق دهند. عدم پيشرفت مسلمانان در زمينه هاى علمى معلول كتاب آسمانى آنان نبوده است; بلكه معلول ضعف و سستى خود آنان بوده است همچنانكه قرآن مجيد به صراحت مى فرمايد:« ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين ;(1) سست و اندوهگين نباشيد. شما در صورتى كه ايمان داشته باشيد برترين ملت مى باشيد».

قرآن مجيد در آيات بسيارى به تدبّر و تفكر و انديشيدن در آفرينش آسمانها و زمين و ويژگيهاى آنها امر كرده است.

ثانياً مسلمانان در صنايع و اكتشافات علمى نسبت به ديگران پيشقدم بوده اند. بايد در تاريخ پيشرفت علوم و صنايع مطالعه كرد تا معلوم گردد كه مسلمانان در اين زمينه پيشقدم بوده اند.

در عصرى كه قرآن و قوانين اسلامى تنها قانون كشورهاى اسلامى بود، مسلمانان از نظر علمى تا آنجا پيشرفته بودند كه جنبش هاى فكرى و علمى مغرب زمين تا حدود زيادى مرهون خدمات علمى آنان بوده است، چارلزگديز، رئيس هيئت مديره موسسه آمريكايى مطالعات اسلام شناسى، ضمن سخنانى كه درباره اسلام دارد مى گويد:« در ظهور و پيشرفت هر جنبه از فرهنگ و زندگى اقتصادى غرب، يعنى: هنر، معمارى، غذا، پوشاك، طب، دريانوردى، رياضيات و هيئت مردم اروپا و آمريكا مديون تمدن اسلامى

_____________________

1 - سوره آل عمران، آيه 139.

_25_

هستند».

مسيوسديو، مورخ مشهور فرانسوى، مى نويسد:« ترقى تمدن امروز

اروپا مرهون علومى است كه اسلام در سراسر شرق و غرب منتشر ساخت. حقيقتاً بايد اعتراف كرد كه مسلمانان استادان اوليه اروپاييان بوده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_26_

با اينكه پيامبر اسلام((صلى الله عليه وآله)) مردم را به تحصيل و دانش دعوت كرده است چرا امروز بسيارى از مسلمانان بيسواد و تحصيل نكرده هستند؟

پرسش

با اينكه پيامبر اسلام((صلى الله عليه وآله)) مردم را به تحصيل و دانش دعوت كرده است چرا امروز بسيارى از مسلمانان بيسواد و تحصيل نكرده هستند؟

پاسخ

تا زمانى كه مسلمانان از تعاليم متعال اسلام انحراف پيدا نكرده بودند، علم و دانش، برق آسا در ميان آنان در حال پيشرفت بود. گواه اين امر كتابخانه ها و دانشگاههاى عظيم اسلامى است كه در تاريخ ثبت شده است. زمانى كه وسايل چاپ اختراع نشده بود، تنها كتابخانه مراغه چهارصد هزار جلد كتاب داشت و كتابخانه بيت الحكمه در بغداد چهار ميليون جلد كتاب، داشت . كتابخانه هاى ساير كشورهاى اسلامى نيز از كتابهاى علمى بود.

حتى تا قرون اخير و پيش از گسترش استعمار يابد، افراد باسواد در ميان مسلمانان زياد بود، به عنوان نمونه اكثريت قريب به اتفاق ملت الجزاير پيش از استعمار فرانسه باسواد بودند، ولى پس از گسترش يافتن نفوذ استعمار و افتادن امور به دست بيگانگان جريان برعكس شد.

در قرون اخير كه بعضى از سران كشورهاى اسلامى به جان يكديگر افتادند و بيگانگان نيز به آتش نفاق و اختلاف دامن زدند، دوران ركود و جمود مسلمانان آغاز گرديد. مسلمانان از توسعه و رشد باز مانده، اكثريت آنان به بيسوادى گرائيدند، به طورى كه بيشتر آنها از ابتدايى ترين سطح دانش]خواندن و نوشتن[ محروم گرديدند. اميدواريم بار ديگر مسلمانان با الهام گرفتن از دستورهاى اسلام نهضت علمى خود را تعقيب كنند كه هم اكنون نشانه هاى اين بيدارى نيز در آنها ديده مى شود.(1)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_

1 - مآخد: از كتاب پرسشها و پاسخهاى مذهبى جلد چهارم صفحه 177.

_27_

آيا جوامع اسلامى امروز از نظر ساير ملل جهان، متمدن ترين جوامع بشرى هستند.؟

پرسش

آيا جوامع اسلامى امروز از نظر ساير ملل جهان، متمدن ترين جوامع بشرى هستند.؟

پاسخ

آنچه مسلم است اين است كه جوامع اسلامى در عصر حاضر نمى توانند نماينده مناسبى براى اسلام باشند. چنانچه كسى بخواهد اسلام را از دريچه اى عملكرد مسلمانان ببيند، موفق به دين چهره واقعى اسلام نخواهد شد.

يكى از انديشمندان اسلامى كه از اعمال ناصحيح و خلاف كارى هاى مسلمانان به ستوه آمده با سوز و گداز مى گويد:« چهره واقعى اسلام در زير عملكرد ناصحيح مسلمانان پنهان گشته، به طورى كه ساير ملل قادر به شناخت آن نيستند».

بنابراين، اگر با ديد واقع بينانه اى به خود اسلام بنگريم، خواهيم ديد كه قوانين اسلام از بهترين قوانين بشرى، در هر زمان، است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_28_

چرا دانشمندان مسلمان در زمينه صنعت اختراعى نكرده اند، در صورتى كه غربى ها در صنعت و اختراعات صنعتى بسيار پيشرفته اند؟

پرسش

چرا دانشمندان مسلمان در زمينه صنعت اختراعى نكرده اند، در صورتى كه غربى ها در صنعت و اختراعات صنعتى بسيار پيشرفته اند؟

پاسخ

اولا بايد توجه داشت كه اسلام و اديان آسمانى براى بهزيستى مادى انسانها نيامده اند، بلكه هدف اديان، تكامل انسان در همه ى ابعاد زندگى، به ويژه جنبه هاى معنوى است. بر اين اساس آنچه از نظر اديان، مهم و قابل توجه است گرايش انسانها به خدا و عمل صالح و در يك كلمه عبوديت او است.

بنابراين، رسالت اديان اين نيست كه انسان در صنعت و تكنولوژى پيشرفت; كند، بلكه رسالت اديان اين است كه بشر از معنويت و فضايل اخلاقى برخوردار باشد و برخوردارى از رفاه مادى تنها وسيله اى براى نيل به اين هدف اساسى و بزرگ است.

بنابراين، اگر جامعه اى از نظر اخلاقى و معنوى دچار انحطاط شد، گرچه در صنعت و تكنولوژى پيشرفت كرده باشد، از نظر دين نمى توان آن را پيشرفته دانست.

ثانياً اينكه پيشرفت علم و صنعت تنها به غربى ها نسبت داده شود و براى دانشمندان مسلمان در اين زمينه سهمى در نظر گرفته نشود از نظر تاريخى قضاوتى ناصحيح و دور از انصاف است. زيرا براساس حقايق تاريخى مسلمانان سهم بزرگى در پيشرفت تمدن مغرب زمين داشته اند; بلكه مى توان گفت مسلمانان تمدن و پيشرفت علمى را بنيان نهادند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_29_

چگونه است كه غرب در كنار پيشرفت صنعتى در قوانين بهداشتى و آداب مباشرت نيز پيشرفته تر است؟

پرسش

چگونه است كه غرب در كنار پيشرفت صنعتى در قوانين بهداشتى و آداب مباشرت نيز پيشرفته تر است؟

پاسخ

اينكه در كشورهاى خارجى، به طور عام، قوانين بهداشتى و آداب معاشرت و دوستى بيشتر از كشورهاى اسلامى مراعات مى شود صحيح نيست. برعكس، در كشورهاى غربى عواطف انسانى ضعيف است و معاشرتها و دوستيها در حد مطلوب نيست و شايد بتوان گفت كه مسلمانان در اين زمينه جلوتر هستند. بله كشورهاى غربى از نظر تكنيك و صنعت پيشرفته ترند، ليكن اين را نمى توان دليل برترى آنان به طور مطلق دانست، چون در مقابل، اخلاق و معنويت تا حد زيادى در ميان آنان سقوط كرده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

آيا مسلمانان در زمينه هاى مختلف اختراعاتى داشته اند؟

پرسش

آيا مسلمانان در زمينه هاى مختلف اختراعاتى داشته اند؟

پاسخ

با مطالعه تاريخ به خوبى مى توان دريافت كه مسلمانان در زمينه علم و صنعت پيشرفتهاى قابل ملاحظه اى داشته اند.

در صنعت كشتى سازى و كشتيرانى، ساختن قطب نما، ساعت سازى ، تونل زدن و حفر چاه عميق، اختراع هواپيما و... موفقيتهاى قابل ملاحظه اى داشته اند كه براى نمونه به داستان اختراع هواپيما اشاره مى شود.

نخستين شكافنده آسمان و اولين انسانى كه با وسيله پرواز به هوا برخاست مردى مسلمان از اهالى اندلس بنام عباس بن فرناس بود. او نخستين كسى بود كه شيشه را از جنس شفاف اختراع كرد. عباس بن فرناس اغلب در حال تفكر بسر مى برد و در پيرامون خلقت و آثار عظمت حق تعالى تفكر مى كرد. با خود مى گفت كه اين ستارگان زيبا و خيال پرور، اين كوههاى پابرجا و استوار و اين پرندگان گوناگون، هريك، هزاران هزار رمز نهفته دارند كه انسان قادر است به اندكى از آن دست يابد.

او در عين زهد و تقوى از صنعتگران اسلامى نيز به شمار مى رفت روزى در حال قرائت قرآن در سوره ملك خواند كه :« اولم يرو الى الطير فوقهم صافات و يقبضن من يمسكهن الا الرحمن انه بكل شىء بصير;(1) آيا آنان درباره پرنده، كه در بالاى سرايشان، است تفكر و تدبّر نمى كنند كه گاهى با بالهاى باز و گاهى با بالهاى جمع شده در آسمان سير مى كنند؟ چه نيرويى جز نيروى قهار خدا مى تواند او را در جوّ نگاه دارد و او به هر چيز بيناست».

او روزهاى زيادى درباره اين آيه، چگونگى هوا

و ساختمان بدن پرندگان و حالت بال

_____________________

1 - سوره ملك، آيه 19.

_32_

زدن آنها و طرز فرود آمدن آنها مى انديشيد. تا اينكه در اولين مرحله، بدن خود را با بالهاى پر از پر پوشانيد و با تسمه هاى متعدد بست و به هوا پرواز كرد، ولى بيش از چند متر قدرت صعود در خود نديد و بلافاصله به زمين خورد. قسمتى از پشت او مجروح گشت و ناچار گرديد مدتى استراحت كند.

وى دوباره به مطالعه پرداخت و در سال 813ميلادى، برابر با قرن سوم هجرى، اولين هواپيماى خود را از فلزى كم وزن ساخته، براى آن دو اسكلت فلزى شبيه به دو بال تعبيه كرد. و اطراف اسكلت را با پوششى محكم بست، تا داخل آن پر از هوا باشد و حركت را سريع تر كند. سپس در برابر چشم هزاران تن مسلمان اندلسى قرطبه بر هواپيماى خويش سوار شد و تا ارتفاع چند مترى در هوا گردش كرد و سپس بر روى زمين نشست وى پس از آن به تكميل آن پرداخت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_33_

آيا پيشرفت صنعتى اروپا دليل ترقى فضايل اخلاقى آنهاست؟

پرسش

آيا پيشرفت صنعتى اروپا دليل ترقى فضايل اخلاقى آنهاست؟

پاسخ

به اعراف خود دانشمندان و بزرگان اروپا پيشرفت آنها در صنعت، دليل ترقى و ارتقاء جامعه آنها نيست، زيرا تكنيك و صنعت به تنهايى خوشبختى نمى آفريند. در واقع اينها يك نوع پيروزى هنرى است، نه انسانى. بشريت بايد از پوست به مغز برسد. بايد همدوش با پيشرفتهاى خيره كننده صنعتى و مادى، صفات برجسته انسانى، ايمان و فضايل اخلاقى را گسترش دهد تا بتواند توانايى هاى عظيم مادى را در مسير سعات و نيكبختى خود بكار اندازد.

به گفته يكى از دانشمندان بزرگ، بشر امروز به كودكى مى ماند كه نيمى از بدن او به سرعت رشد و نمو كرده، اما نيم ديگر او همچنان باقى مانده است، زندگى براى چنين كودكى چقدر مشكل و طاقت فرسا خواهد بود و قيافه ى او چه اندازه زننده است! جانسون، رئيس جمهور اسبق آمريكا، در نطق آغاز رياست جمهورى خود به صراحت اعتراف نمود: «با اينكه سفينه هاى فضايى ما با دقت عجيب و خيره كننده اى به ماه نزديك مى شوند، ما در زمين خودمان گرفتار تشتتى خرد كننده هستيم... ما دم از صلح و اتحاد مى زنيم، ولى گرفتار جنگ و اختلافيم. ما ناچاريم ارزشهاى انسانى را زنده كنيم».

به اين ترتيب، نه تنها فلاسفه و دانشمندان اجتماعى و رهبران اخلاقى به اين حقيقت رسيده اند كه وضع فعلى دنيا، به خصوص غرب، قابل انفجار است; بلكه غولهاى سياسى جهانى نيز به اين حقيقت واقف شده اند كه ادامه اين وضع، جهان انسانيت را به پرتگاه خواهد كشيد. به نظر همه دانشمندان آنچه مى تواند بشريت را

معتدل كند و جهان را به صورت مدينه فاضله در آورد، همانا دين و ايمان به مبانى آسمانى است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_35_

چرا از منابع اسلامي در جهت بهبود و كيفيت اقتصاد كشور كاري نمي شود؟

پرسش

چرا از منابع اسلامي در جهت بهبود و كيفيت اقتصاد كشور كاري نمي شود؟

پاسخ

ظاهراً منظور سؤال كننده از منابع اسلام، منابع اقتصادي كشور مي باشد.

اگر منظور اين باشد، قضاوت در اين باره را بايد به آمارها مراجعه كرد كه مثلاً قبل از انقلاب چه درصدي از روستاهاي ما برق، آب لوله كشي، تلفن، جاده و ... داشت و امروز چه درصدي؟ قبل از انقلاب چه درصدي با سواد بودند؟ امروز چه درصدي؟

ميزان حضور زنان در دانشگاه ها در گذشته و امروز چه نسبتي دارند

ميزان رفاه اجتماعي، در حمل و نقل، ...

ميزان بهداشت و درمان و ...

البته واضح است كه انتظار ما از نظام ديني بيش از آن چيزي است كه امروز وجود دارد و چشم بر بعضي از سؤء مديريت ها و بعضاًَ فساد مديريتي نيز نمي پوشانيم و از اين جهت عملكرد بعضي از مديران در دستگاه نظم ديني بايد به صورت جدي نقد شود تا جلو فساد گرفته شود.

به عنوان مثال مي تواند ازدياد جمعيت در دهة اول انقلاب، سياست هاي حمايتي دولت از مهاجرت به شهر ها و بالتبع بزرگ شدن مراكز استانها و داشتن هزينه بسيار سنگين براي دولت از اشكالات عمده دهة اول شمرده شود.

دلايل عقب ماندگي ايران چيست؟

پرسش

دلايل عقب ماندگي ايران چيست؟

پاسخ

چرا كشور هرچه پيشرفت مي كند همراه آن فساد و بي بندو باري نيز بالا ميرود؟ راه مقابله با آن چيست ؟

پرسش

چرا كشور هرچه پيشرفت مي كند همراه آن فساد و بي بندو باري نيز بالا ميرود؟ راه مقابله با آن چيست ؟

پاسخ

رشد فساد و بي بند و باري در جامعه ما بيش از هر چيز معلول حركت گسترده و توطئه وسيع استكبار جهاني درجهت نابودي اسلام و انقلاب است و مقابله با آن حركت سازمان يافته و برنامه ريزي شده گسترده اي با مشاركت دولتو مردم مي طلبد.{J

چرا در دوران جنگ تحميلي مشكلات اقتصادي مردم كمتر از امروز بود؟

پرسش

چرا در دوران جنگ تحميلي مشكلات اقتصادي مردم كمتر از امروز بود؟

پاسخ

دو نكته را با يك سؤال مطرح فرموده ايد و هر يك عوامل ويژه خود را دارد، اما اين كه چرا تورم و گراني كنوني درجنگ نبود:

الف) در درجه اول سياست در آن دوران اقتضا نمي كرد كه مردم هم گرفتار جنگ تحميلي باشند و هم گرفتار گراني و تورم،

ب ) در آن زمان انبارهاي تسليحاتي مصرف مي شد و در صدد بازسازي و جبران نبوديم،

ج ) ارزاني نفت و بسياري از توطئه هاي خارجي در كار نبود،

د ) تورم جهاني از زمان جنگ تاكنون رشد و افزايش داشته است،

ه ) بسياري از طرح هاي عمراني و... در زمان جنگ يا راكد بوده و يا بسيار كند پيش مي رفت.

و اما اين كه چرا بعد از جنگ شاهد اين تورم و گراني هستيم:

الف) اصولاً بازتاب شوم جنگ گاهي از خود جنگ دردناك تر است،

ب ) بازسازي و جبران خسارت هاي جنگ،

ج ) فعال نمودن زرّادخانه ها و مجددا پر نمودن انبارهاي تسليحاتي با ابتكار جديد،

د ) رشد تورم جهاني،

ه ) پي ريزي و فعال نمودن طرح هاي توليدي و عمراني به طور وسيع و گسترده،

و ) فشار و توطئه قدرت هاي خارجي،

ز ) ضعف مديريت و نبود رشد كافي در آينده نگري،

ح ) هزينه سنگيني كه پس از جنگ براي تأمين خانواده هاي شاهد و جانبازان و آزادگان بر دوش دولت قرار گرفته است،

ط ) از اسراف هايي كه توسط بعضي از سردمداران مي شود نيز گلايه مند هستيم و....

همچنان كه ملاحظه مي فرماييد عوامل گوناگوني در تورم و گراني بعد از جنگ نقش داشته و اميدواريم با تدبيرخردمندانه مديران مسؤول و افزايش توليد و درآمد به تدريج مشكل تورم و

گراني برطرف گردد.{

منظور از توسعه سياسي چيست ؟

پرسش

منظور از توسعه سياسي چيست ؟

پاسخ

}توسعه سياسي در فرهنگ هاي سياسي تعريف دقيق و مورد وفاقي ندارد، ليكن معناي ارتكازي آن تقريبا فراهمكردن زمينه بيشتر براي حضور مردم در عرصه هاي مختلف امور جامعه است؛ مانند توسعه شوراها، فعال كردناحزاب و جمعيت هاي سياسي، مطرح شدن بيشتر مسائل سياسي در مطبوعات و رسانه ها و... .

در فرهنگ علوم سياسي، در تعريف توسعه سياسي آمده است: «افزايش ظرفيت و كارآيي يك نظام سياسي در حلو فصل تضادهاي منافع فردي و جمعي، تركيب مردمي بودن، آزادگي و تغييرات اساسي در يك جامعه...»، (فرهنگعلوم سياسي، علي آقابخش).{

مفهوم توسعه سياسي انتزاعي است كه بر حسب شاخصه هاي خود قابل تعريف هستند.

شاخصه هاي عمدة توسعه سياسي عبارت است از:

1-افزايش حق رأي و انتخاب آزاد.

2-مشاركت بيش تر مردم در روندهاي سياسي.

3-مشاركت مردم در هيأت ها و مراكز تصميم گيري.

4-تراكم منافع فزاينده توسّط احزاب سياسي.

5-آزادي مطبوعات و رشد رسانه هاي جمعي.

6-گسترش امكانات آموزشي.

7-استقلال قوه قضاييه و حاكميت قانون.

8-دنيايي كردن فرهنگ(سكولار).

9-داشتن نيروهاي مسلح غير سياسي.

يك سري ويژگي هاي مخلّ در روند توسعة سياسي وجود دارد كه برخي عبارتند از:

الف)فساد سياسي به جهت منافع سياسي.

ب)بت شدن،يا بت قرار دادن فرمان روايان.

ج)تعظيم و تكريم ايدئولوژي رسمي و حاكم.

د)تعهّد كارمندان به خط حزب حاكم.

ه)مداخلة خارجي در امور داخلي كشور.

و)تظاهرات اعتراض آميز با استفاده از خشونت.

ز)سركوبي ناراضيان.

ح)سياسي شدن نيروهاي مسلّح.

ط)سوء قصدهاي سياسي[25].

در يك نگاه به شاخصه ها توسعة سياسي را مي توان به دو بخش"مشروعيّت و كارآمدي"تقسيم نمود.

مشروعيت يعني چرا و به چه دليل كسي يا كساني حق امر و نهي بر ديگران را بايد داشته باشند؟

هر چه پاسخ به اين پرسش ها دقيق تر و عقلاني تر باشد،حكومت از

بُعد مشروعيت پيش رفته تر و توسعه يافته تر است.

از ديدگاه اسلام برترين ملاك مشروعيت"حق الهي در امر و نهي و حكومت بر بندگان"است.

نظامي كه مبتني بر چنين ديدگاهي مشروعيت خود را بنا مي نهد،توسعه يافته ترين نظام سياسي خواهد بود.

بنابراين آن دسته از معيارها و آثار توسعه كه مستلزم كنار گذاردن منشأ الهي از حكومت و روي آوري به ملاك هاي ديگر است،در تعارض با اسلام و نظام اسلامي است و ابداً مورد قبول اسلام نخواهد بود.

در بُعد كار آمدي كه به نوبة خود شامل شاخصه هايي چند از توسعه سياسي مي شود تفكر ديني اقتضا مي كند كه در چارچوب قوانين الهي مشي كنيم.

به عبارت ديگر:آن جا كه شاخصه اي،يا بخشي از يك شاخصه و حتي معناي شاخصه اي،مستلزم ناديده گرفتن احكام ثابت و قطعي اسلام است،حكم خدايي و قانون الهي مقدّم است و آن مورد، معارض و منافيِ با دين كنار گذاشته مي شود.

به عنوان نمونه:يكي از شاخصه هاي توسعه سياسي،سكولاريزه كردن(غير ديني)معرّفي شده است.

يقيناً چنين مؤلفه اي هرگز مورد تأييد اسلام نخواهد بود و اسلام با چنين توسعه اي مخالف است.يا مثلاً اسلام با افزايش فعاليت هاي سياسي تا جايي موافقت دارد كه به وحدت ملي ضربه نرساند و كوششي براي بر اندازي حكومت نباشد؛يعني با فعاليت سياسي كه به وحدت ملي ضربه برساند،مخالف است2[26].

بنابراين اسلام ديني است كه نه تنها با پيش رفت و توسعه در عرصه هاي گوناگون مخالف نيست،بلكه هر روز انسان را بهتر از روز قبل مي خواهد،منتها پيش رفت را در چارچوب احكام و ارزش هاي ديني مي خواهد،چون معتقد است سعادت دنيوي و اخروي از همين راه حاصل مي شود.

نمونة

عيني مُدّعاي ما، كشور اسپانيا (اندلس)در عصر حاكميت اسلام بر آن سرزمين است كه به اعتراف غربي ها اگر ميراثي كه اسلام در اسپانيا بر جاي گذاشت نبود،غربي ها هنوز در حالت نيمه وحشي به سر مي بردند و هرگز اين صنايع پيش رفته نصيب شان نمي شد.

نگاهي گذرا به پيشينة 22سالة انقلاب اسلامي در ايران نشان مي دهد كه بسياري از شاخصه هاي توسعه ارمغان انقلاب اسلامي است،به گونه اي كه نظام جمهوري اسلامي را يكي از مردمي ترين و سياسي ترين نظام هاي جهان معرفي كرده است.

افزايش مقبول و معقول آزادي مطبوعات،حق رأي و انتخابات آزاد و فزوني مشاركت سياسي مردم در عرصه هاي مختلف همه از دست آوردهاي انقلاب اسلامي مي باشد[27].

توسعه سياسي تا جايي كه منجر به كنار گذاشتن منشأ الهي حكومت و روي آوردن به ملاك هاي ديگر نشود،همچنين اگر مستلزم ناديده گرفتن احكام ثابت و قطعي قانون الهي نباشد،مورد قبول و تأييد اسلام مي باشد و گرنه مورد پذيرش اسلام نيست.

[24] آيت الله مصباح يزدي،پرسش ها و پاسخ ها،ج1ص20-21،با تلخيص.

[25] آيت الله مصباح يزدي،پرسش ها و پاسخ ها،ج3،ص56،پاورقي.

[26] آيت الله مصباح يزدي،پرسش ها و پاسخ ها،ج3،ص58.

[27] آيت الله مصباحي،پرسش ها و پاسخ ها،ج3،ص58.

چرا در كشور اسلامي ما به وضعيت افراد فقير در روستاهاي دور افتاده توجهي نمي شود؟

پرسش

چرا در كشور اسلامي ما به وضعيت افراد فقير در روستاهاي دور افتاده توجهي نمي شود؟

پاسخ

اگر بخواهيم جانب انصاف را رعايت نماييم و واقعيات جامعه را در نظر بگيرم، بايد بگوييم كه انقلاب اسلامي ايران با هدف اجراي احكام و ارزش هاي الهي، دفاع از حقوق مظلومان، رعايت عدالت اجتماعي، نفي تبعيض و... شكل گرفت و به پيروزي رسيد. از اوّل انقلاب اسلامي تا كنون، مسؤولان عالي رتبه نظام _ چه در گفتار و ارائه خط مشي و اصول كلي نظام و تدوين برنامه هاي دولت و چه در عمل _ هميشه بر اين اصول تأكيد و پافشاري داشته و براي بهبود سطح معيشتي، رفاه و... اين اقشار اقدامات متعددي انجام داده اند؛ بنابراين ما با شما در اينكه اكثر مسؤولين به اين مسائل توجه نكرده و... موافق نيستيم، زيرا بسياري از مردم حتي در دورافتاده ترين روستاهاي كشور كه قبل از انقلاب از وضعيت مناسب اقتصادي برخوردار نبودند، به بركت انقلاب اسلامي و برنامه هاي حمايتي دولت از اقشار مستضعف، وضعيت به مراتب مناسب تري پيدا كرده اند. و اين با مراجعه به آمار، كاملاً قابل اثبات مي باشد؛ اما اگر منظورتان اين است كه در بعضي جاها تبعيض و بي عدالتي وجود دارد و يا حقّي پايمال مي شود، ما هم در اين مقدار با شما موافقيم و مسؤولين عالي رتبه نظام نيز ضمن اذعان به آن هميشه دغدغه ونگراني خود را از اين وضع اعلام داشته و به مسئولين مربوطه تذكرات و توصيه هاي لازم را ارائه نموده اند.

در اينجا ابتدا به بررسي ريشه اي و پرداختن به علل و عوامل اين قبيل مشكلات و نارسايي ها _ كه حتي مقدار كم آن نيز زيبنده

جامعه اسلامي نمي باشد _ نياز به بررسي دقيق علل و عوامل جامعه شناختي آن دارد كه به اختصار مهم ترين آن ها را بيان مي كنيم و سپس به ارائهراه كارهاي حل اين مشكلات مي پردازيم:

1- وجود فقر در كشور تا حدودي ناشي از ساختار اقتصادي كشور، وابستگي به صادرات نفت، جمعيت زياد، عدم رشد صنايع مادر، وابستگي در بسياري از مواد صنعتي به خارج از كشور، مشكلات ناشي از جنگ تحميلي، محاصره اقتصادي و سياسي و... است. شايد بتوان مهم ترين عامل آن را عدم اجراي كامل عدالت اجتماعي در كشور دانست؛ چنان كه مقام معظم رهبري مي فرمايند: «... در وضعيت كنوني، ثروت در كشور مي جوشد و كساني هستند كه مي توانند ثروت هاي زيادي را به دست آورند.... عدالت اجتماعي بدين معني است كه فاصله ژرفِميان طبقات و برخوردارهاي نا به حق و محروميت ها از ميان برود و مستضعفان و پابرهنگان كه همواره مطمئن ترين و وفادارترين مدافعان انقلابند، احساس و مشاهده كنند كه به سمت رفع محروميت حركتي جدي و صادقانه انجام مي گيرد...»، (آيت الله خامنه اي:حديث ولايت، ج 1، ص 287).

2- ادامه و بقاي فرهنگ فاسد و منحوس 2500 ساله پادشاهي در ايران از قبيل رشوه خواري، پارتي، روابط را مقدم بر ضوابط دانستن، استبداد رأي جاه پرستي و سلطه پذيري و تقدم منافع شخصي بر منافع اجتماعي و قانون، بي اعتنايي به حقوق محرومان و...

3- عدم تثبيت ارزش هاي اسلامي و قانون گرايي و پايبندي به ضوابط در حدي كه مسؤول يا مدير اداره خودش را خدمتگزار بداند نه سوار بر مردم و... كه اين خود ناشي از عوامل مختلفي از قبيل: فقدان برنامه اي جامع و همه جانبه براي تربيت، آموزش و توجيه آنان، كم كاري

يا بعضا عملكردهاي غلط نهادهاي فرهنگي كشور، سردر گمي مسؤولان امور فرهنگي و عدم ارائه برنامه منسجم فرهنگي، فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد با اين مسأله و... مي باشد.

4- عدم تصفيه كامل افراد در سطوح پايين بعد از وقوع انقلاب از يك سو و رعايت ننمودن مسائل اصيل اسلامي از قبيل: لياقت و شايستگي، تعهد و تقوا، تجربه و مهارت و تخصص و... در گزينشها چنانچه حضرت علي (ع) در عهد نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: «ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختبارا و لاتولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخيانة و توخّ منهم اهلالتجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة والقدم في الاسلام المتقدمة...؛ در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود دقت كنو پس از اينكه آنها را امتحان نمودي به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن: قبل از اين كه آنها را به كاري بگماري آنان را مورد آزمايش و امتحان قرار بده به خاطر تمايل خاص به شخصي كسي را به كاري منصوب مكن خود سرانه و بدون مشورت و يا استبداد رأي آنها را به كار مگمار زيرا اينگونه انتخاب و منصوب نمودن يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش خود ستمگري و ظلم و خيانت است و براي انتخابكارمندان و كارگزاران دولت اينگونه افراد را انتخاب نما افرادي كه اهل تجربه هستند و در كشاكش كارها ساخته و پرداخته شده اند اهل شرم و حياءو عفت هستند از خاندان هاي پاك دامن و صالح باشند سابقه و حسن سابقه آنها در اسلام بيش از ديگران باشد...» (نهج البلاغه، نامه 53)

و

از طرف ديگر ضعف در بازرسي نظارت، حراست و مراقبت دولتي، حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايند: «بايد در گزينش كارمندان دولت دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش خوبان نظارت بر كار آنان نيز ضرورت است چون مقام و قدرت غالبا اخلاق و رفتار مسؤولان راتغيير مي دهد بنابراين اگر بعد از گزينش حتي افراد پارسا و كاردان از بالا بر عمل كرد آنان نظارت دقيق نشود ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه، موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند. لذا نظام انقلابي در چگونگي انجامامور توسط كارگزاران و مسؤولان بايد نظارت مستمر به كار آنان داشته باشد.» (فجر انقلاب در بهار قرآن ص 203و ص 205).

5- تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها پس از دوران دفاع مقدس مانند با ارزش شدن پول شهرت، مدرك گرايي، رفاه طلبي، و تجمل پرستي و منفعت طلبي و بي توجهي به ارزش هاي اسلامي.

6- اجرا نشدن امر به معروف ونهي از منكر يا نظارت ملي و همگاني كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه و اجزاء اداري و... مي باشد حضرت علي(ع) در بستر شهادت به فرزندان خويش امام حسن و امام حسين(ع) چنين سفارش مي نمايند «امر به معروف و نهياز منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت اشرار شما بر شما حاكم مي شوند سپس شما براي رفع آنها دعا كنيد اما دعاي شما اجابت نمي شود»، (نهج البلاغه، نامه 47)

و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين فريضه الهي در اصل هشتم در سه قسم مردم نسبت به يكديگر دولت نسبت به مردم ومردم نسبت به دولت در نظر گرفته

شده هر چند متأسفانه راهكارها عملي شده اين فريضه مهم و اساسي در جامعه تبيين و اجرا نشده است. بنابراين، تا حسّاسيت قابل توجهي كه منجر به عزم ملّي براي برخورد با اين معضلات (تبعيضو بي عدالتي، مفاسد اقتصادي و...) به وجود نيايد، قطعا اين معضل همچنان باقي مي ماند، هر چند بقيه عوامل نيز اصلاح بشوند؛ قرآن كريم مي فرمايد: «ان الله لا يغيّر ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است تغيير دهند» (سوره رعد، آيه 11).

در انديشه سياسي اسلام، انسان قادر به تغيير سرنوشت خويش و سمت دهي آن در جهت خواست خود و نيز اصلاح ساختار اجتماعي اقتصادي، سياسي و فرهنگي خود مي باشد.

7- وجود مشكلات و نارسايي هاي اقتصادي، ناكافي بودن درآمدها، وجود تورم و خلاصه عدم تأمين نيازهاي معيشتي و رفاهي كارمندان.

8- پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور، مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخص هاي مطلوب گرديد. به گونه اي كه توسعه نتايج عكس خود را ظاهر ساخت وفاصله ها را تشديد نمود و باعث تغيير ارزش ها و با ارزش شدن پول و ثروت در نزد افراد جامعه گرديد و در نتيجه موجب بي توجهي از سوي برخي مسؤولان رده پايين به حقوق اقشار مستضعف گرديده است.

در هر صورت، عليرغم اهتمام فراوان دين مقدس اسلام و بزرگان الهي بر رعايت عدالت اجتماعي در تمامي عرصه هاي جامعه، و تأكيدات فراوان امام راحل(ره) و مقام معظم رهبري در اين خصوص و وجود قوانين بسيار در

حمايت از اقشار مستضعف، هنوز در جامعه اسلاميما شاهد وجود برخي از بي عدالتي ها و مشكلات مي باشيم كه هم نظام اسلامي موظف به مبارزه و محو تمامي اشكال بي عدالتي در جامعه بوده و هم از چنين تواني برخوردار مي باشد. بر اين اساس راهكارهاي اقدامات مبارزه اصولي با بي عدالتي هاي موجود در جامعه را مي توان درموارد ذيل بصورت مختص بيان نمود:

الف - توجه جدي به رعايت عدالت اجتماعي در برنامه ريزيهاي توسعه و سازندگي كشور: پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور مدل براي توسعه ي اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخصهاي مطلوب گرديد. به گونه اي كه توسعه نتايج عكس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشديد نمود. اين عامل در برخي از تحليلها و تحقيقات به عمل آمده , عامل اصلي افول ارزشها و ايجاد نابرابري در جامعه دانسته شده است.

حضرت آيت الله خامنه اي ضمن انتقاد از اين روند, مي فرمايند: ((در اين مرحله از انقلاب , هدف عمده عبارت است از ساختن كشور نمونه كه در آن , رفاه مادي هم راه با عدالت اجتماعي و توأم با روحيه و آرمان انقلابي , با برخورداري از ارزش هاي اخلاقي اسلام , تأمين شود. هر يك از اين چهار ركن اصلي ضعيف يا مورد غفلت باشد, بقاي انقلاب و عبور از مراحل گوناگون آن ممكن نخواهد شد)), (حديث ولايت , ج 1, ص 286 و 287).

و در جاي ديگر مي فرمايند: ((در نظام جمهوري اسلامي ايران اساس همه فعاليت ها بايد مبتني بر عدالت باشد زيرا

قسط و عدل از همه آرمان ها و اهداف نظام اسلامي والاتر و بارزتر است و بر اين اساس رونق و شكوفايي اقتصادي هنگامي خوب و ارزشمند است كه جهت آن مبتني بر اقامه ي قسط و عدل در جامعه باشد. رشد اقتصادي در جامعه ي ما هدف اصلي هم نيست , بلكه رشد اقتصادي جزئي از هدف ماست و جزئ ديگر عبارت از عدالت است ... هر برنامه ي اقتصادي آن وقتي معتبر است كه يا خودش به تنهايي , يا در مجموع برنامه ها ما را به هدف ث عدالت نزديك كند, و الا اگر ما را از عدالت اجتماعي دور كند, فرض بر اين كه به رشد اقتصادي منتهي بشود كافي نيست )), (روزنامه رسالت , 9/3/1372).

ب - برخورد فيزيكي , مصادره و بازپس گيري اموال غاصبان و صاحبان ثروتهاي نامشروع و بادآورده و قاطعيت در مبارزه با مفاسد اقتصادي و پرهيز از سياسي و جناحي شدن اين مسأله مهم . امام علي (ع ) دو اقدام مهم و انقلابي را سرلوحه ي اقدامات حكومت عدل ث خويش قرار دادند:

1- مصادره و باز پس گيري اموال غاصبان.

2- احياي سنت برابري و مساوات در بهره مندي از بيت المال.

حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه مي فرمايند: ((... با قوانين لازم و تأمين امنيت قضائي در كشور بساط تجاوز و تعدي به حقوق مظلومان و دست اندازي به حيطه ي مشروع ث زندگي مردم , جمع شود...)), (حديث ولايت , ج 1, ص 287).

و در فرمان مبارزه با فساد كه در يازدهم ارديبهشت ماه 1380 خطاب به سران سه قوه صادر فرمودند

بر اين امر مهم تأكيد نمودند كه خود بيانگر, عزم , همدلي و همكاري قواي سه گانه با برنامه ريزي هاي دقيق و حساب شده براي ريشه كن كردن فساد و تحقق عدالت اجتماعي مي باشد.

ج - پيشگيري از پيدايش ثروتها و ثروتمندان نامشروع جديد: يكي ديگر از راههاي مبارزه با وجود بي عدالتي در جامعه , جلوگيري از روي آوردن و دلباختگي واليان و كارپردازان حكومتي به اندوختن ثروت و افزودن بر حجم دارايي خويش است در اين راستا اهم اقدامات پيشگيرانه عبارتند از:

1- اسوه و نمونه بودن مسؤولان حكومت براي ديگر كارگزاران : امام علي (ع ) مي فرمايند: ((ان الله تعالي فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس , كيلا يتبيذغ ب بالفقير فقره ; خداوند بر امامان عدل فرض و واجب فرموده , خود را با اقشار ناتوان و محروم جامعه اندازه گيري كنند و زندگي خود را با آنان برابر نهند. تا تنگدستي فقير, او را به هيجان نياورد و موجب هلاكت و نابودي او نگردد)), (نهج البلاغه , خطبه 209, ص 325)

2- زير نظر گرفتن رفتار اقتصادي نزديكان : حضرت علي (ع ) در فرازي از عهدنامه ي مالك اشتر, در اين زمينه مي فرمايند ((والي را نزديكان و خويشاونداني است كه خوي برتري طلبي و گردن فرازي دارند و در داد و ستد, كمتر حاضر به رعايت انصافند, وظيفه ي تو, آن است كه ريشه ي ستم چنين افرادي را قطع نمايي )), (نهج البلاغه , نامه ي 53, ص 441).

3- بازرسي , نظارت , حراست و مراقبت دولتي و نظارت بر دارايي كارگزاران :

حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه مي فرمايند: ((بايد در گزينش كارمندان دولت دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش ث خوبان , نظارت بر كار آنان نيز ضروري است , چون مقام و قدرت , غالبا" اخلاق و رفتار مسؤولان را تغيير مي دهد, بنابراين اگر بعد از گزينش حتي افراد پارسا و كاردان , از بالا بر عمل كرد آنان نظارت دقيقي نشود, ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند...)), (فجر انقلاب در بهار قرآن , ص 203 و 205).

د - بالا بردن ميزان آگاهي مردم : با بالا رفتن ميزان آگاهي مردم , درك آنها از حقوقشان افزايش مي يابد و بي عدالتي را نمي پذيرند و به انحاي مختلف براي دستيابي به حقوقشان مي كوشند از اين طريق قشر متوسط گسترش و نقش آنها در تصميم گيري هاي سياسي افزايش مي يابد.

ه - توجه جدي به گسترش و تثبيت ارزشهاي اسلامي در جامعه : زيرا وجود ارزشهاي اسلامي مانند ايمان , تقوا, تعهد و... موجب ايجاد و اجراي عدالت در سطح جامعه مي شود قرآن كريم مي فرمايد ((اعدلوا هو اقرب للتقوي )), (مائده / 8)

امام علي (ع ) نيز مي فرمايد: ((قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفي الهوي ت عن نفسه ; هر كه مي خواهد به حهليه عدل و داد آراسته شود مي بايست هوا و هوسهاي گوناگون را از خود دور كند)), (نهج البلاغه , خطبه 87).

لذا براي مبارزه با بي عدالتي در جامعه ,

تحقق باوري عميق , دروني ريشه دارد, عقلايي و مبتني بر نظام ارزشي اسلام در مديران جامعه - به معني كساني كه در دستگاههاي رسمي تقنيني , اجرايي , قضايي , نظامي , و انتظامي , آموزشي , فرهنگي و تبليغي و نيز دستگاهها و نهادهاي غير رسمي ولي مؤثر جامعه نقش تعيين كننده , ايفا مي كنند, لازم و ضروري مي باشد و بايد اين نظام ارزشي در

1- رفتار حقيقي و حقوقي مديران

2- ساختار كلان كشور

3- برنامه هاي اجرايي , تبلور و تجلي يابد.

و - فراهم نمودن امكانات و شرايط و فرصتهاي مساوي براي همه افراد جامعه از لحاظ تحصيلات , اشتغال , مسكن ; رفاه و... كه در اصول متعددي از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران متبلور مي باشد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك :

- فصلنامه ي حكومت اسلامي , شماره ي 17, ص 48

- فصلنامه ي حكومت اسلامي , شماره ي 18, ص 26 و ص 56

- محمدنقي نظرپور, ارزشها و توسعه , ص 196 و 93

- علي ذو علم , انقلاب و ارزشها, ص 256 و ص 264

- دكتر فرامرز رفيع پور, آناتومي جامعه , ص 480

چرا فساد اخلاقى در جوامع غربى موجب ضعف و انحطاط تمدن آنان نشده است؟

پرسش

چرا فساد اخلاقى در جوامع غربى موجب ضعف و انحطاط تمدن آنان نشده است؟

پاسخ

اگر براساس بينش مادى به جوامع غربى و تمدنهاى آنان نگاه كنيم، در قضاوت مادى گرايانه تمدنهاى آنان را پيشرفته و خالى از نقاط ضعف خواهيم ديد; ولى در اينكه آيا تمدن داراى نقاط ضعف هست يا نه و اينكه چه تمدنى به انحطاط و سقوط نزديك و چه تمدنى راه ترقى و پيشرفت را طى كرده است، تنها نبايد از ديدگاه مادى بدان نگريست، بلكه بايد ارزشهاى اخلاقى و معنوى هم به عنوان معيار در نظر باشد . بايد توجه داشت كه انسانيت انسان به كمالات روحى و معنوى او است و اگر انسان منهاى ارزشهاى اخلاقى و معنوى مطالعه شود، ملاكى براى تقدم و برترى وجود نخواهد داشت.

با اين وصف، روشن مى شود كه در تمدنهايى كه ارزشهاى اخلاقى در سطحى نازل وجود دارد و فساد اخلاق در آنها شايع مى باشد ضعف و انحطاط وجود دارد و پيشرفت در صنعت و تكنيك دليلى بر اين نيست كه تمدن آنها به طور مطلق پيشرفته است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_146_

چرا ما مسلمان ها در صنعت نظامي و ماشيني عقب افتاده هستيم؟

پرسش

چرا ما مسلمان ها در صنعت نظامي و ماشيني عقب افتاده هستيم؟

پاسخ

عوامل متعددي در عقب ماندگي مسلمانان تأثير گذار هستند در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1 - انحراف از دين و عقب ماندگي از دانش و فن

يكي از علل مهم عقب ماندگي مسلمانان در زمينه هاي مختلف به ويژه علم نظامي و ظلمت، برداشت هاي انحرافي از آموزه هاي ديني است، برخي تصور كرده اند كه دين با علم و تكنولوژي مخالف بوده و اصولاً دين مردم را به آخرت گرايي فراخوانده است بر اين اساس مسلمانان به جاي پرداختن به علم و نوآوري هاي تكنولوژي، به مسايل فردي پرداختند. اين نگرش و رويكرد موجب شد كه مسلمانان از قافله علم و تمدن و عقب بمانند، حال آن كه اسلام نه تنها با علم و تكنولوژي و فنون نظامي مخالف نيست، بلكه همگان را به يادگيري علم فرا خوانده و براي يادگيري علوم، مرز جغرافيايي نشناخته (1) و از علم وحكمت به عنوان "گمشده مؤمنان" ياد كرده است.(2) از سوي ديگر يادگيري برخي از علوم را واجب شمرده است.(3) بهره گيري از علوم بود كه مسلمانان در صدر اسلام، به پيشرفت هاي مهم علمي و تمدن دست يافتند.

2 - عدم توانمندي نظامي و ترك جهاد.

قرآن با نگاهي جامع مسلمانان را فرا خواند كه از قوّت و قدرت نظامي برخوردار باشيد و سلاح هاي همسو با شرايط زمان را داشته باشيد: "اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة... ترهبون به عدوّ اللَّه و عدوّكم(4)، در برابر آن ها (دشمنان) آنچه توانايي داريد از نيرو آماده سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد".

يكي از

عوامل مهم عقب ماندگي مسلمانان ترك جهاد و كوشش است.

اسلام مسلمانان را به فعاليت و جهاد در زمينه هاي مختلف فرا خواند.(4) ولي مسلمانان دستورها و آموزه هاي ديني را فراموش كرده، به تن پروري پرداختند يكي از نويسندگان مي نويسد:... آري جهاد در صحنه هاي علمي و فرهنگي و سياسي و اقتصادي و نظامي به دست فراموشي سپرده شده و حُبّ نفس و عشق به دنيا و راحت طلبي و كوته نگري و اغراض شخصي بر آن ها چيره شده، تا آن جا كه كشتگانشان به دست خودشان بيش از كشتگاني است كه دشمن از آن ها قرباني مي گيرد"(5)

3 - دشمنان

يكي از عوامل مهم عقب ماندگي مسلمانان، دشمنان اسلام و مسلمانان مي باشند، قدرت هاي بزرگ كه تمدن و پيشرفت هاي مسلمانان را بر نمي تابيدند، سعي كردند كه با بهره گيري از ابزار مختلف، عقب ماندگي را به مسلمانان ديكته كنند. متأسفانه سياست هاي استكبار با عدم خود باوري مسلمانان همسو شده و زمينه عقب ماندگي مسلمانان را افزايش داد. امروزه نيز استكبار جهاني پيشرفت هاي ايران اسلامي را بر نمي تابد، از اين رو سعي مي كنند با بهره گيري از اهرم هاي مختلف نگذارد كه ايران قله هاي رفيع علم و تكنولوژي را فتح كند.

براي پيشرفت جهان اسلام و دست يابي به تمدن بزرگ اسلامي لازم است كه مسلمانان به هويت اسلامي خويش برگشته و دستورها و آموزه هاي ديني را در خصوص علوم نظامي، اقتصادي و... رعايت كنند. از سوي ديگر شجره طيبه خود باوري را تقويت نمايند و بدانند كه اسلام با علم و صنعت مخالف نيست و در اسلام هم سعادت دنيا و هم سعادت آخرت مسلمانان لحاظ شده است.

4 - حكومت هاي وابسته

يكي

از عوامل مهم عقب ماندگي مسلمانان حكومت ها هستند كه تحت تأثير دشمنان خارجي قرار گرفته موجب شدند كه مسلمانان از پيشرفت هاي علمي و صنعتي محروم شوند، زيرا برخي از حكومت هاي جهان اسلام بقا و دوام خويش را در عقب ماندگي فرهنگي و تضعيف استعداد و قابليت هاي مسلمانان جستجو مي كردند.

5 - اختلافات و چند دستگي ها

از سوي ديگر جنگ هاي داخلي جهان اسلام و جنگ هاي گروهي و فرقه اي در كشورهاي اسلامي نيز موجب شد كه مسلمانان از پيشرفت هاي علمي و صنعتي بي بهره شوند.

پي نوشت ها:

1 - محجة البيضاء، ج 1، ص 91، بحار الانوار، ج 1، ص 177.

2 - بحار الانوار، ج 1، ص 168.

3 - بحار الانوار، ج 1، ص 177، مستدرك الوسايل، ج 3، ص 174.

4 - انفال (8)، آيه 60، تفسير نمونه، ج 7 ص 220.

5 - تفسير نمونه، ج 16، ص 350 - 351.

انقلاب و جنبشهاي اجتماعي

جوانان ما به نظام و انقلاب علاقه مندند، ولي مشكلات را در كشور زياد مي بينند. آيا اين مسائل قابل حل است؟

پرسش

جوانان ما به نظام و انقلاب علاقه مندند، ولي مشكلات را در كشور زياد مي بينند. آيا اين مسائل قابل حل است؟

پاسخ

علاقه جوانان به اصل نظام و انقلاب بر كسي پوشيده نيست، ولي چنان كه مرقوم داشته ايد، مشكلاتي همچون بيكاري، مسكن، ازدواج و غيره نسل جوان را رنج مي دهد و چه بسا آن ها را نسبت به آينده بدبين سازد. اما با وجود همه اين مسائل، با توجه به شايستگي جوانان و تكيه گاه بزرگ ملت ايران كه اسلام است و با خودباوري و تلاش بيش تر و بازگشت جوانان به خويشتن و اعتماد به نفس و عمل كردن به اسلام و دلسوزي مسئولان اميدواريم هر چه زودتر مشكلات برطرف گردد، جوانان بايد از نيروي جواني خود استفاده كنند و مهارت هاي لازم را بياموزند و با تخصص و كارآموزي وارد عرصه زندگي شوند تا جذب بازار كار گردند و به اين نكته واقف شوند كسي از خارج از ايران نمي آيد كشور را بسازد، بلكه همه بايد دست به دست هم دهيم و كشورمان را آباد كنيم. آفت رشد و پيشرفت، سستي و نااميدي است. از اين دو آفت بايد اجتناب كنيم و با توكل بر خدا و عزمي راسخ جهت تحقق اهداف نظام اسلامي گام برداريم.

چرا مي گويند انقلاب ما انفجار نور بود؟

پرسش

چرا مي گويند انقلاب ما انفجار نور بود؟

پاسخ

اين سخن از كلمات گهربار امام خميني قدّس سرّه مي باشد. اگر كسي جريان پيروزي انقلاب رابررسي كند و آن روزهاي نوراني را به ياد داشته باشد, مي تواند درك كند انقلاب ما انفجار نور بود; نوري كه پس از انفجار, همهء سياهي ها و ظلمت ها و كدورت ها را كنار زد و فضاي ايران را آكنده از روشني ساخت . دسته دسته ظالمان و ستم پيشگان فرار را بر قرار ترجيح مي دادند و به بيرون از كشور و يا به مخفي گاه ها مي گريختند.كساني كه ساليان دراز به شكنجه جوانان برومند اين مرز و بوم پرداخته بودند, كساني كه جوانان را به منجلاب فساد دعوت مي كردند و زنان مسلمان را به بي حجابي و بي عفتي مي خواندند, كساني كه سعي داشتند دين را ازصحنهء زندگي ايرانيان متديّن براندازند, خوار و منكوب شدند و نور اسلام بيش تر در دل ها و زندگي مردم تابيدن گرفتن و غريو همه جا را پر كرد و فرشتهء آزادي به پرواز درآمد.

وقتي صداي راديو ايران به گوش انسان رسيد كه , برق خوش حالي در چشمان مردم پرتو افشاني كرد و اين جا بود كه مي شود با چشم دل ديد انقلاب ما انفجار نور بود>.

چه گروه هايي در اوّل انقلاب در كشور وجود داشت؟ با توجه به اين كه اول انقلاب گروه هايي در كشور وجود داشت، آن گروه ها چه شدند؟

پرسش

چه گروه هايي در اوّل انقلاب در كشور وجود داشت؟ با توجه به اين كه اول انقلاب گروه هايي در كشور وجود داشت، آن گروه ها چه شدند؟

پاسخ

ابتداي انقلاب گروه هايي بودند كه در زمان انقلاب به وجود آمدند. از مهم ترين آن ها سازمان مجاهدين خلق بود كه داراي تشكيلاتي قوي تر از ديگر گروه ها بود و اين به خاطر آن بود كه در ابتداي پيروزي انقلاب، پادگان ها و كلانتري ها كه به دست مردم مي افتاد، اين ها اسلحه هاي فراواني را ربودند تا در وقت مناسب از آن ها استفاده نمايند. اين گروه بعداً ضربه هاي شديد به انقلاب اسلامي زد و افراد و شخصيت هاي فراواني به دست آنان ترور شدند و به شهادت رسيدند. اين گروه به كشور عراق فرار كردند و در آن جا فعاليت هايي عليه انقلاب اسلامي دارند. گروه ديگري كه در بدو انقلاب ظهور و بروز كرد،گروه فرقان بود. اين گروه نيز كارش را با ترور شخصيت هايي چون شهيد مطهري، و شهيد قرني و شهيد مفتح شروع كرد. خوشبختانه رهبر اين گروه دستگير شد و چون گروه كوچكي بود، متلاشي شد.

سازمان فدائيان خلق ايران نيز از ديگر گروه ها بود، كه كمونيست بودند و بعداً به دو گروه اكثريت و اقليّت تقسيم شدند. اين ها نيز فراري شدند يا معدوم، و حركت هاي ايذايي توسط اينان در شمال كشور و جنگل هاي شمال صورت گرفت.

هدف اصلي از انقلاب چيست ؟

پرسش

هدف اصلي از انقلاب چيست ؟

پاسخ

اهداف انقلاب را مختصرا مي توان چنين فهرست كرد:

* رها ساختن كشور از تسلط و نفوذ بيگانگان به ويژه آمريكا،

* پياده كردن احكام نوراني اسلام و ترويج فرهنگ خودي،

* نفي نفوذ فرهنگ بيگانه،

* خودكفايي در زمينه هاي مختلف،

* مقابله با سياست هاي استكبار جهاني در سطح منطقه (مسأله فلسطين و رژيم اشغال گر قدس)،

* رفع فقر و محروميت از طبقات محروم جامعه (به ويژه روستاها و مناطق دوردست)،

* بسط عدالت اجتماعي.

آيا اشغال لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان خط امام , كار صحيح بوده است و آيا اشغال كنسولگري ايران در افغانستان با اشغال سفارت آمريكا در ايران قابل قياس نيست؟

پرسش

آيا اشغال لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان خط امام , كار صحيح بوده است و آيا اشغال كنسولگري ايران در افغانستان با اشغال سفارت آمريكا در ايران قابل قياس نيست؟

پاسخ

اشغال كنسولگري ايران در افغانستان با اشغال سفارت آمريكا در ايران به هيچ روي قابل قياس نيست، زيرا:

الف) آمريكا كشوري بود كه سالها در ايران به غارتگري و مداخله پرداخته و در طي چند دهه رژيم سفاك شاه را برمردم ايران تحميل كرده و از هيچ حمايتي نسبت به وي دريغ نمي كرد. پس از انقلاب اسلامي نيز آمريكا دست از توطئهو خيانت بر ضد ملت مسلمان ايران برنداشته و در پي براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي كه ثمره مجاهدت ملتو خون ده ها هزار شهيد بود، برآمد. از طرف ديگر با راه دادن شاه به آمريكا دهن كجي بزرگي به ملت ايران نمود.ازاين رو اشغال جاسوسخانه آمريكا كه كانون توطئه بر ضد ملت بود، تنها عكس العمل ممكن در داخل ايران بود؛ درحالي كه هيچ يك از ويژگي هاي ياد شده درباره رابطه ايران با افغانستان صادق نيست.

ب ) عمل دانشجويان مسلمان ايران همراه با عطوفت اسلامي و بدون اندك جنايت و خونريزي انجام شده و دراولين اقدام زنان و سياهپوستان به نشانه احترام جمهوري اسلامي ايران به زنان و همدردي با سياهان ستمديده آزادشدند. ديگر گروگان ها نيز پيش از آن كه همه شرايط و حقوق ملت ايران تحقق پذيرد، آزاد شدند؛ در حالي كه عملطالباني ها اقدامي تروريستي و جنايت محض بود. به عبارت ديگر: مسأله اشغال كنسولگري نبود، بلكه كشتار وخونريزي عناصري بي گناه و داراي مصونيت ديپلماتيك بود.

به نظر شما جهت حفظ دستاوردهاي انقلاب در شرايط كنوني چه بايد كرد؟

پرسش

به نظر شما جهت حفظ دستاوردهاي انقلاب در شرايط كنوني چه بايد كرد؟

پاسخ

گرچه دشمن هم اكنون تلاش وسيع و گسترده اي براي مقابله با نظام اسلامي ما دارد و به شگردهاي مختلفي دستمي يازد از قبيل:

الف) گسترش اعتياد،

ب ) توليد و توزيع فيلم هاي مبتذل و ويرانگر،

ج ) گسترش ماهواره و انعكاس فيلم هاي سكسي و جنايي،

د ) القاآت تبليغاتي براي دلسرد ساختن امت از انقلاب و مسؤولين نظام،

ه ) فشار اقتصادي از قبيل ارزاني نفت و تحريم كالاهاي ايران و جلوگيري از پيمان هاي اقتصادي.

ولي با شكر و سپاس الهي مايه هاي اميد فراواني نيز براي حفظ دستاوردهاي انقلاب وجود دارد كه به ما آرامشخاطر نسبي مي بخشد. ناگفته نماند كه به ضعف هاي فراواني اعتراف داريم ولي توجه داشته باشيد كه براي قضاوتبايد بنا را بر انصاف گذاشت تا بتوانيم به حقيقت نزديك تر شويم. حال با اين نگرش به نقطه هاي اميدبينديشيم:

الف) انصافا مسؤولين نظام در صدد دلسوزي و حفظ كيان انقلاب هستند،

ب ) تا شعاع وسيعي، مردم در انتقاد سازنده آزاد هستند،

ج ) تشكل و وحدت مردم به طور نسبي شايسته تحسين است،

د ) تا آن جا كه ما اطلاع داريم از اسراف و حيف و ميل ها به ميزان وسيعي جلوگيري مي شود،

و ) در بعد عمران، خدمات ارزنده و شاياني تاكنون شده و يا در شرف انجام است از قبيل: سدها، پالايشگاه ها و پتروشيمي ها، راه آهن، اتوبان ها،فرودگاه ها، فروشگاه ها، مناطق ويژه و آزاد اقتصادي، برق و آب رساني و عمران روستاها به ويژه از طريق جهاد سازندگي، ايجاد شهرك هايصنعتي در كنار شرها، سرمايه گذاري بر توليد كشاورزي و...،

ه ) در بعد فرهنگ و تعليم و تربيت جامعه نيز قدم هاي شايسته اي تاكنون برداشته شده و تداوم

دارد (از قبيل: تبليغات شايسته به طور دايم و درفصول مختلف، برگزاري نماز جمعه هاي باشكوه، گسترش و تقويت دانشگاه ها و حوزه هاي علميه در قم و شهرستان ها و به ويژه پرورش افرادمتخصص در بعد تبليغ و خطابه و نويسندگي، تقويت برنامه هاي صدا و سيما، برگزاري سمينارها و محافل علمي، فرهنگي و مذهبي، مسابقاتعلمي، نمازهاي جماعت و سخنراني در دواير دولتي و ارگان ها، سوق مردم به ويژه جوان ها به سوي آشنايي و انس با قرآن و تفسير و حفظ آن،انقلاب فرهنگي واصلاح و تكامل كتب درسي از ابتدايي تا آموزش عالي و دانشگاه ها، هم چنين سفره بسياري از مفاسد جمع شده يا لااقل بهطور علني و آشكارا كسي جرأت ارتكاب آن را به خودش نمي دهد و... .

در خاتمه اين قسمت يادآور مي شويم كه در ارزيابي از دو امر نبايد غفلت كرد:

1- از كدام فضا گذشته و هم اكنون در چه موقعيتي قرار داريم،

2- تا منزلگه مقصود چقدر مانده و با چه فضايي روبرو هستيم و اگر ندانيم ومعترف نباشيم كه تاكنون چه كرده ايم نمي توانيم بفهميم كه از اين به بعد چه بايد كرد؟ازاين رو ما مدّعي نيستيم كه آنچه تاكنون انجام گرفته كافي است ولي از نقش مفيد و سازنده همين اقدامات نبايد چشم پوشي كرد و با اين وصف اميد فراواني بهتداوم و حفظ دستاوردهاي انقلاب براي ما وجود خواهد داشت. به هر حال همان گونه كه اشاره فرموده ايد دشمن با همه وجودش در تلاش و سنگ اندازي است، ما نيزبا همه وجودمان بايد سپر برگيريم و مراقب باشيم و اين را بدانيد كه بيش از پيش مستعد هستيم ولي مهم آن است كه از استعداد كنوني حداكثر بهره وري را داشتهباشيم.

width=95% cellspacing=1>

كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش Eكي روي ره زكه پرسي چه كني چون باشي؟
{

چرا حضرت امام قائل بودند كه اصلاحات ارضي شاه موجب نابودي اقتصاد كشور شد؟

پرسش

چرا حضرت امام قائل بودند كه اصلاحات ارضي شاه موجب نابودي اقتصاد كشور شد؟

پاسخ

اگر ارزاني معلول يارانه و فروش منابع طبيعي باشد، از نظر اقتصادي هيچ ارزشي ندارد؛ بلكه نشان دهنده ويراني اقتصادي است و اگر زماني آن منابع پايان يابد كشور با نابودي اقتصادي مواجه خواهد شد. اما اين كه گفته مي شود اصلاحات ارضي كشاورزي ما را نابود كرد، به چند جهت است:

1- زمين هاي كشاورزي قطعه قطعه شد و از نظر فني زميني كه يكپارچه نباشد سود دهي لازم را نخواهد داشت.

2- در اثر تصاحب زمين بين برخي زمين دارها اختلافات بزرگي ايجاد شد و علاوه بر ضررهاي جاني، درگيري هاي فيزيكي و مشكلات اخلاقي و شرعي و اجتماعي، موجب ترك كشت در بسياري از اين زمين ها گشت و از اين جهت كشاورزي آسيب ديد.

3- زمين دارهاي بزرگ و فؤدال - كه عمدتا بايد مشمول اين قانون مي شدند - به علت وابسته بودن آنها به نحوي از انحا با حكومت از اين قانون فرار نمودند و معمولاً زمين هاي كوچك خرد شد.

ضمنا شما نبايد فقط يك روستا را حساب كنيد؛ بلكه در مفيد بودن يا مفيد نبودن يك قانون، محاسبات كلي تري بايد صورت گيرد.{J

چه علل و عواملي باعث تغيير و عدم تثبيت ارزش هاي معنوي در ايران بعد از انقلاب اسلامي شده است ؟

پرسش

چه علل و عواملي باعث تغيير و عدم تثبيت ارزش هاي معنوي در ايران بعد از انقلاب اسلامي شده است ؟

پاسخ

متأسفانه عليرغم وجود ارزش هاي والاي انساني و غناي مسائل فرهنگي و معنوي مكتب اسلام و تجلي و تحقق اين ارزش ها بعد از انقلاب اسلامي در كشور عزيزمان ايران، يك سري علل و عوامل به وقوع پيوست كه باعث تغيير ارزش هاي الهي و معنوي حاكم بر جامعه شد.در اينجا به اختصار به توضيح آنان مي پردازيم:

1_ روند تغيير ارزشها از سال 1368 به بعد: پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران باز سازي كشور، مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخص هاي مطلوب گرديد بگونه اي كه توسعهنتايجي از قبيل تغيير ارزشها را در پي داشت به اين بيان كه:

اقدامات اقتصادي نظير تغيير نرخ ارز و تورم موجب كاهش درآمد واقعي و قدرت خريد مردم گرديد. همچنين با ابزار مختلف (واردات، تبليغات، مراكز تجاري...) يك فرايند قويِ توليدِ نياز در مردم در پيش گرفته شد.

در نتيجه اين دو امر، سطح نيازهاي غالب مردم بالاتر از سطح درآمدشان قرار گرفت و مردم در ارضاي نيازهايشان با موانع اساسي روبرو شدند. در نتيجه ارضاي نيازهاي توليد شده و از آن مهمتر و سيله ارضاي آن نيازها، يعني درآمد و پول برايشان با ارزش شد. و از آنجا كهدرآمد واقعي نيز كاهش يافت، دستيابي به درآمد بيشتر و پول، بيش از حد معمول با ارزش شد. از طرف ديگر عوامل مانند: نمايش ثروت قشر بالا و تسهيلاتي كه براي قشر بالا فراهم آمد، گرايش بارز

مديران دولتي به تجملات و ظواهر، و تغيير آتمسفر كل جامعه موجب شد كه مردمارزش هاي جديد را تأييد شده (= هنجار) و جستجوي پول براي ارضاي نيازهاي جديد را درست و مشروع ببينند. بنابراين پول جزئي به يك ارزش غالب تبديل شد و حداقل در مورد بيشتر كساني كه پول و درآمدشان كم بود، و كفاف ارضاي نيازهايشان را نمي داد ارزشهاي ديگر راتحت الشعاع قرار داد. در نتيجه اين فرايندها ارزشهاي اجتماعي از سنتي به سوي مدرن، از ساده زيستي به تجمل، از كمك و همياري و ايثار و گذشت براي جامعه به سودجوئي فردي و از ارزش قناعت به ارزش ثروت و از انسجام و فردگرايي و از ارزشي دين و خدا به ارزش پول ودنيا، حركت كرده اند، (ر.ك: فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد، فصل 4_8_3 يا: آناتومي جامعه، ص 522).

2_ تهاجم فرهنگي توسط دشمنان نظام اسلامي و با استفاده از عناصر داخلي وابسته از طريق برخي مطبوعات و روزنامه در جهت نهادهاي انقلابي، سپاه، بسيج و تضعيف ارزشهاي اسلامي مانند روحيه شهادت طلبي، جانبازي و ايثارگري و...، براي مساعد نمودن زمينه هاي لازمدر جهت استحاله ارزش هاي اسلامي و جايگزين نمودن ارزش ها و الگوهاي غربي از طريق القاي شبهات.

3_ در كنار عوامل فوق، نبود يك برنامه منسجم فرهنگي، عملكردهاي غلط نهادهاي فرهنگي كشور، سر در گمي مسؤولان امور فرهنگي، فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد با مسائل فرهنگي، كم كاري رسانه هايي مانند صدا و سيما و مطبوعات در دفاع از ارزشهاياسلامي و انقلابي، همگي در به وجود آمدن اين موضوع مؤثر مي باشند.

اما در مورد انتقال اين ارزش ها بايد گفت كه نسل اوّل انقلاب، دستگاه هاي فرهنگي

و... در انتقال اين ارزش ها به نسل دوم و سوم انقلاب و حتي تعميق آنها براي خودِ نسل اول انقلاب، سهل انگاري و كم كاري هايي داشته اند كه، موجب فاصله گرفتن تدريجي برخي از افرادجامعه، خصوصا جوانان از ارزش هاي اسلامي شده است. بعضي از اين عوامل عبارت است از:

1. مشكلات پس از انقلاب (مانند جنگ و توجّه به مسائل امنيتي و دفاعي و...) كه نتيجه طبيعي آن فقدان برنامه ريزي هاي دقيق و كارشناسي شده براي نهادينه سازي و تثبيت ارزش ها و معارف اسلامي است.

2. تغيير هنجارهاي اجتماعي از ارزش هاي ديني و معنوي به ارزش هاي مادي و سودانگاري، در اثر بعضي از اقدامات اقتصادي و در پيش گرفتن مدل توسعه، باعث بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از ارزش هاي اسلامي گرديده است.

3. عملكرد منفي و نامطلوب بعضي از دستگاه هاي فرهنگي _ از جمله وزارت ارشاد و مطبوعات وابسته _ در سال هاي اخير و ميدان دادن به افراد و عناصري كه غير معتقد به نظام اسلامي و ترويج فرهنگ غربي از سوي آنان.

در اين رابطه مقام معظم رهبري هشدارهاي شديد به مسؤولان فرهنگي دادند و نارضايتي خود را از عملكرد وزارت ارشاد اعلام نمودند.

4. كم كاري نيروها و دستگاه هاي انقلابي، در توليد برنامه هاي سالم، جذّاب و مفيدي كه بتواند اوقات فراغت جوانان را پر كند و آنان را از توجّه به برنامه هاي ضد اخلاقي و فاسد فرهنگ بيگانه باز دارد.

5. تهاجم فرهنگي غرب در جهت بي هويت كردن نسل جوان، تضعيف باورهاي عقيدتي مردم، شكست نظام اسلامي در ايران با استفاده از پيشرفته ترين وسايل تكنولوژي و...

6. پيروي از اميال و هواهاي نفساني كه ناشي از عوامل محيطي، تربيت ناصحيح با بي

اعتنايي، به ارزش هاي معنوي و... است. اين مشكل ناشي از اراده و اختيار خود انسان است. خداوند مي فرمايد: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اماكفورا ، (انسان، آيه 3). متأسفانه بسياري از افراد تحت تأثير هواي نفس و پيروي از اميال و خواهش هاي نفساني، راه ضلالت و گمراهي را بر مي گزينند. قرآن در اين زمينه فرموده است: لقد خلقنا الانسان فياحسن تقويم * ثم رددناه اسفل سافلين ، (تين، آيه 4 و 5). متأسفانه اين عوامل، باعث فاصله گرفتن برخي افراد از ارزش ها و مسائل معنوي و دوري آنان از روحانيان و مساجد شده است. هر چند مردمو جوانان تيز بين و آگاه ما همواره كمال ارادت را به شخصيتهاي روحاني مانند حضرت امام و مقام معظم رهبري و بسياري از شخصيت هاي ديگر كه هيچ گونه حقوقي از دولت دريافت نكرده و زندگي كاملاً ساده و در سطح خيلي پاييني داشته و همواره در خدمت انقلاب بوده اند، دارند.جدايي عده اي از جوانان از روحانيون ممكن است دلايل ديگري هم داشته باشد، از جمله: 1. عملكرد و رفتار ناشايست گروهي از شاغلان در دستگاه ها و نهادهاي دولتي و حكومتي باعث پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل آنان شده و موجب بدبيني به تمامي روحانيت گشتهاست.

2. برخي از رفتارها و برخوردها ناصحيح و مخالف شرع در بيان احكام شرعي، موجبات بدبيني عده اي از افراد _ خصوصا جوانان _ را فراهم آورده است، حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب بارها خطر اين گونه افراد را متذكر شده و در اين خصوص مي فرمايند: «معنايتحجر آن است كه كسي كه مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي

بناي جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا كند و نتواند كشش طبيعي احكام و معارف اسلامي را در آن جايي كه قابل كشش است درك كند و براي نياز يك ملّت و يك نظام و يك كشور كه نياز لحظه به لحظهاست، نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه بدهد، اين بلاي بزرگي است»، (روزنامه جمهوري اسلامي، 17/3/1376).

3. اختلافات جناحي و سليقه اي در مسائل اقتصادي، سياسي و اجتماعي، جايگاه و منزلت روحانيت را پايين آورده است.

4. حل نشدن بسياري از مشكلات و معضلات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي (مانند اشتغال، مسكن و رفاه)، و عدم اجراي ارزش هاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي، مبارزه با مظاهر فساد و...)، باعث شده كه مردم اين مشكلات را همواره از چشمروحانيت ببينند و انتظارات غير واقعي و بيش از حد از آنان داشته باشند.

مجموعه اين عوامل باعث شده تا دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي با تهاجم فرهنگي، و درشت نمايي مشكلات، به القاي انديشه نسبي بودن ارزشها، جدايي دين از سياست، ناكارآمدي مديريت فقهي، اسلام منهاي روحانيت پرداخته اند. البته كارها و اقدامات بسيار مؤثري درمقابل اين روند انجام شده كه آنها را مي توان در دو بُعد، مورد بررسي قرار داد.

الف) اقدامات نظري و انديشه اي:

1- تقويت و تثبيت ارزشهاي اسلامي و ايمان مذهبي از طريق برگزاري جلسات پرسش و پاسخ و مشاوره بصورت شفاهي و كتبي براي حل مشكلات و شبهات عقيدتي و برگزاري جلسات روح بخش دعا و سخنراني هاي مفيد و پرمحتوي نماز جماعت در مؤسسات و اداراتبرگزاري و گسترش برنامه روح بخش اعتكاف در سطح شهرها خصوصا دانشگاهها بطوريكه هر سال

با استقبال بيشتري روبرو بوده است.

2- ايجاد و تقويت هويت جوانان از طريق شناخت استعدادها و تواناييهاي بالقوه اي كه دارند آشنا نمودن آنها با گذشته درخشان اسلامي و ملي خود و دستاوردهايي كه در دوران انقلاب و بعد از آن داشته اند و آگاهي دادن نسبت به عقايد شوم دشمنان و خطرات ناشي ازانحرافات اخلاقي و اعتياد و بالا بردن درك و شناخت و قدرت تحليل جوانان و شناساندن عوامل مشكلات اقتصادي و معضلات اجتماعي و جدا نمودن برخي افراد روحاني نما و متحجر از ساير روحانيون وارسته، دلسوز و متعهد.

3- از آن جا كه تهاجم فرهنگي بيشتر فكر و فرهنگ و انديشه افراد يك جامعه را مورد هجوم خود قرار مي دهد در اين راستا مؤسسات و دستگاههاي فرهنگي اقدامات بسيار شايسته اي را در جهت مصونيت بخشيدن و زدودن آثار مخرب فكري و فرهنگي تهاجم فرهنگي بااستفاده از محققين و مت

با توجه به اين كه قرآن از سب مشركان نهي كرده است , شعارهاي انقلابي را چگونه توجيه مي كنيد؟

پرسش

با توجه به اين كه قرآن از سب مشركان نهي كرده است , شعارهاي انقلابي را چگونه توجيه مي كنيد؟

پاسخ

آيه شريفه، به يكي از ادب هاي ديني اشاره مي كند كه با رعايت آن، احترام مقدّسات جامعه ديني محفوظ مانده، دستخوش اهانت، ناسزا و يا سخرّيه نمي شود. اين مسأله بديهي است كه هر فرد از مقدّسات مذهبي خود دفاع كند؛ بنابراين اگر مسلمين به منظور دفاع از پروردگار،بت هاي مشركان را هدف دشنام خود قرار دهند، در نتيجه عصبيت جاهلي، آنان را نيز وادار مي سازد كه حريم مقدس خداي متعال را مورد هتك قرار دهند. از اين رو دستور مي دهد كه به خدايان مشركان ناسزا نگويند، (الميزان، ج 7، ص 332؛ ترجمهالميزان، ج 7، ص 433). بنابراين مشخص مي شود كه مورد آيه مقدّسات مذهبي كافران و مشركان است و هيچ ارتباطي با اعلام برائت از كافران، منافقان و قدرت هاي زورگو و سلطه طلب ندارد كه در آيات متعددي مورد لعن و نفرين خداوند متعال قرار گرفته اند و دستور صريح به اعلام برائت و انزجار وتبرّي از اعمال زشت آنان، داده شده است.

گفتني است كه شعار مرگ بر آمريكا و آتش زدن پرچم اين كشور و امثال آن، به هيچ وجه توهين به مقدّسات مذهبي مردم آمريكا (از قبيل عقايد و آموزه هاي مسيحيت، انجيل، كليساهاي كاتوليك، پروتستان، ارتدوكسي، كشيشان و...)نمي باشند؛ بلكه انزجار و نفرت ازسياست هاي ظالمانه و سلطه طلبانه دولتمردان آمريكا است. مردم ايران، انزجار خود را در قالب شعار «مرگ بر آمريكا» و آتش زدن پرچم اين كشور نمايان مي سازند.J

آيا ايده هاي اصلاح طلبان متناسب با اسلام است و عملكرد جوانان در مقابل تحولات اخير بايد چگونه باشد؟

پرسش

آيا ايده هاي اصلاح طلبان متناسب با اسلام است و عملكرد جوانان در مقابل تحولات اخير بايد چگونه باشد؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال ابتدا لازم است تا به دو تعريف متفاوت اصلاحات در ادبيات اسلامي و در ادبيات سياسي پرداخته و سپس زمينه ها و اهداف مطرح شدن اين اصطلاح را در جامعه مورد بررسي قرار مي دهيم و در نهايت برخي از دستاوردهاي روند اصلاحات را بيانمي داريم:

الف _ تعريف اصلاحات در ادبيات اسلامي: اصلاح در فرهنگ اسلامي به معناي از ميان برداشتن تباهي و نادرستي در محيط اجتماعي مي باشد و داراي مؤلفه اساسي است: اول _ تلاش پي گير براي دركاسلام با اتكاء به منابع اوليه (كتاب، سنت). دوم _ تلاش براي تطبيق بين ارزش هاي ديني و شرايط زندگي در هر عصر و زمانه بنابراين بزرگترين مصلحان جهان پيامبران هستند كه طريقه سير زندگي دنيا و آخرت را به انسان مي آموزند، لذا از ديدگاه اسلام و قرآن اصلاح طلب بايد درخط انبيا و با تمسك به تعاليم آنان و كتاب الهي به اصلاح جامعه بپردازد. قرآن كريم آيه 90 / هود مي فرمايد: «ما اجر اصلاح طلباني را كه با تمسك به كتاب خدا و به پاداشتن نماز در جامعه به اصلاح طلبي مي پردازند را ضايع نمي كنيم» اگر اصلاح طلبي در مسير ديگري واقع شود ازديدگاه قرآن، افساد است، زيرا هر تحولي را نمي توان در جهت صلاح جامعه به حساب آورد برخي تغيير و تحولات ظاهرا خدماتي را براي اجتماع به ارمغان مي آورد اما در واقع ريشه اجتماع را مي خشكاند. اگر اصلاح طلبي از مسير الهي خارج شد تنها عنوان اصلاح را با خود يدكمي كشد و در واقع موجبات فساد و

تباهي جامعه را فراهم مي آورد. مهمترين اهدافي كه از سوي مصلحان مسلمان دنبال مي شوند عبارت اند:

1_ اصلاح امور دنيوي: مصلحان با تأكيد بر پرهيز از شرارت هاي اجتماعي و مفاسد، ضرورت تعليم و تربيت صحيح افراد، تحقق نظم اجتماعي، سخت كوشي و وجدان اجتماعي، اصلاح فرهنگي و بالاخره سامان بخشي به امور سياسي، اجتماعي و اقتصادي، سعي دارند تا جامعهرا از عقب ماندگي رهايي بخشيده و وضعيت معيشت و زندگي اجتماعي را بهبود بخشند.

2_ اصلاح تفكر و انديشه و توجه به مباني نظري اصلاح.

3_ اصلاح روشي: تأكيد بر جايگاه قرآن، سنّت، اجماع و عقل در مقام، استخراج احكام شرعي و ضرورت پايبندي به اين منابع از جمله اهداف ارزنده جنبش اصلاح طلبي است كه روش (متدولوژي) شناخت اسلامي را از ورود بدعت ها حفظ نموده است.

ب _ تعريف اصلاحات در ادبيات سياسي: (Reform): اصلاحات به معناي دگرگوني در جهت تأمين برابري اجتماعي، اقتصادي و سياسي و گسترش دامنه اشتراك سياسي، در جامعه است.اصلاح طلبي، هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روش هاي ملايم و بدون شتاب مي باشد. بر اين اساس واژه اصلاحات در مقابل واژه انقلاب(Revolution)مي باشد كه اين دو پديده از نظر شتاب، دامنه و جهت دگرگوني در نظام هاي سياسيو اجتماعي تفكيك پذيرند. انقلاب به يك دگرگوني سريع، كامل و گاه خشونت آميز در ارزش ها، ساختار اجتماعي، نهادهاي سياسي، سياست هاي حكومتي و رهبري سياسي اجتماعي اطلاق مي شود. اصلاح طلبي از نظر كلي در برابر ارتجاع و محافظ كاري از سويي و انقلاب خواهي ازسوي ديگر قرار مي گيرد، (ر.ك: كتاب دانشنامه سياسي، داريوش آشوري ص 72).

با در نظر گرفتن اين دو تعريف اين نكته مشخص مي شود كه، اصلاح به مفهوم

اسلامي با اصلاح به مفهوم رفورم متفاوت مي باشند. به عبارت ديگر اصلاح اعم از رفورم مي باشد زيرا از آن حيث كه به آرمان هاي متعالي دين نظر دارد شامل و جامع است و حتي انقلاب به عنوانيك روشي اصلاحي قابل تعريف است اصلاح اهداف عالي انقلاب را تعيين مي كند و از طرف ديگر مرحله اي از انقلاب است كه پس از پيروزي و تحكيم ساختارهاي آن، به تدريج كاستي ها را برطرف مي سازد.

ج: بررسي زمينه ها و اهداف مطرح شدن اصلاحات در جامعه: همچنانكه گذشت اصل موضوع اصلاح و اصلاح طلبي از آموزه هاي ديني و اسلامي محسوب مي شود و از ديدگاه منابعاسلامي در ذات دين قرار دارد و از اركان هويت ديني است. انقلاب اسلامي ايران هم كه الهام گرفته از آموزه هاي ديني مي باشد در ذات و جوهر خويش به اصلاح امر مي كند. و اين امر پيوسته توسط برخي از مسؤولين نظام، از جمله متأسفانه رهبري مورد تأكيد و توجه بوده است. درواقع اين يك امر طبيعي است كه هر سيستمي براي حفظ بقاي خود و ادامه كاركردها و رسيدن به اهداف موردنظر، نياز به نوعي باز توليد در عناصر معيوب و كاركردهاي ناقص خود دارد. در غير اين صورت عناصر و كاركردهاي معيوب به تمام سيستم سرايت كرده و كل نظام را مختلمي نمايد. انقلاب اسلامي ايران كه به عنوان اصلاح گسترده و فراگير در كاركردها و در ساختار سياسي نظام قبل به رهبري حضرت امام(ره) روي داد يك پديده دفعي نيست، بلكه يك امر تدريجي مي باشد، يك مرحله انقلاب كه تغيير نظام و ساختار سياسي رژيم قبل بود، دفعي بود وتمام شد اما تغيير و اصلاح در كاركردها

امري تدريجي و در بستر زمان بايد روي دهد و تحقق كامل انقلاب به آن است كه بخش هاي تحول نيافته، اصلاح و كاستي ها برطرف گردند، در انتخابات هفتم رياست جمهوري، آقاي خاتمي شعارهايي از قبيل تحقق جامعه مدني، كثرت گرايي،آزادي بيان، قانون گرايي و حقوق شهروندي را مطرح كردند و اين در حالي بود كه مفهوم اصلاحات در ادبيات سياسي كشور چندان تداول نداشت.

از همان روز اول، مطبوعات خارج از كشور (غربي و شرقي) اصطلاح رفورميسم را به اين حركت مي دادند و آقاي خاتمي را به عنوان يك رفورميست مورد خطاب قرار مي دادند دو سال طول مي كشيد كه اصطلاح رفورم وارد ادبيات روزنامه اي كشور شد و قرائت هاي مختلفياز آن صورت گرفت كه دو پايگاه را مي توان تعريف كرد:

پايگاه اول: مبتني بر سكولار كردن حكومت است. اين قرائت كه متعلق به يك اقليت خاص و جمعي از روشنفكران كشور كه در رقابت هاي سياسي ميدان دار مفهوم دادن به اين كلمه ها شوند. اصلاحات براي اينان پروسه اي است كه بايد از حكومت اسلام زدايي كرد و براياصلاحات مفاهيم جديدي مانند كثرت گرايي در قرائت هاي ديني را مطرح مي كنند. پايگاه دوّم، مبتني بر كارآمدتر كردن حكومت مي باشد كه ريشه اش استقبال گسترده مردم از آقاي خاتمي بود كه مردم دو نكته مهم را در انتخابات بيان كردند يكي تولاّي مردم به نظام بود كه در انتخاباتاركان آن شركت كردند و دوم، تقاضاي مقداري تحوّل بود مي خواستند نظامشان كارآمدتر شود مقام معظم رهبري اهداف اصلي اصلاحات را متوجه رفع سه معضل بزرگ فقر، فساد، و تبعيض و بي عدالتي مي دانند و با ذكرعيني مجموعه اي گسترده از نابساماني هاي اجتماعي، اقتصادي واصلاحات را ناظر بر حل اين

معضلات به شمار مي آورند. (ر.ك: به «پرچمداران اصلاحات» كيهان ش 16859 ص 2) از نظر رياست محترم جمهوري، اصلاح گري بايد بر پايه هاي دينداري، معنويت و تقويت نظارت مردم استوار بوده و اصلاح واقعي بايد در مبنا و چارچوب بزرگتريندستاورد انقلاب يعني قانون اساسي باشد (ر. ك: اطلاعات، 6/2/1379 شماره 21893) مقام معظم رهبري بر تفكيك ميان دو الگوي متفاوت از اصلاح طلبي تأكيد دارند «اصلاحات يا اصلاحات انقلابي و اسلامي و ايماني است كه همه مسؤولان كشور، مردم مؤمن و صاحب نظران بااين اصلاحات موافقند و يا اصلاحات آمريكايي است كه همه مسؤولان كشور، مردم مؤمن و همه آحاد هوشيار ملّت با آن مخالفند»، (رهنمودهاي مقام معظم رهبري در جمع كارگزاران نظام،19/4/79).

دشمنان انقلاب اسلامي به خصوص آمريكا با تجربه مثبتي كه از انجام اصلاحات آمريكائي توسط گورباچف در شوروي سابق كه منجر به فروپاشي آن شد، داشتند تلاش نمودند تا با تمسك به تبليغات گسترده و استفاده از عناصر داخل خود و مطبوعات وابسته چنين القاء كنندكه اين نظام احتياج به اصلاحات دارد و با سوء استفاده از اين شعار تمامي اركان نظام ج. ا.ا. از قانون اساسي گرفته تا ساير نهادهاي انقلابي را مورد هجوم خود قرار داده و انجام اصلاحات در ايران را به معناي تكيه بر جمهوريت نظام و كنار گذاشتن اسلاميت نظام ترويج نمودند و بااستفاده از فضاي باز بوجود آمده از دوم خرداد، استراتژي استحاله تدريجي نظام را از طريق انجام مكانيزم اصلاحات و در نتيجه تغيير در ساختار نظام را دنبال كردند ولي اين نقشه شوم با تيزبيني دقيق مقام معظم رهبري افشا شد.

ايشان در سخناني كه در 19 تير

ماه 1379 در جمع كارگزاران نظام ايراد نمودند بر اين نكته تأكيد فرمودند كه «ما مخالف اصلاحات نيستيم بلكه اصلاحات لازم و مطابق نياز كشور و منطبق بر روح انقلاب و اسلام مي باشد... اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد نظام فاسدخواهد شد و به بيراهه خواهد رفت اصل اصلاحات يك كار لازم است وبايد انجام بگيرد وقتي اصلاحات انجام نشود برخي از نتايجي كه ما امروز با آنها دست بگريبانيم پيش مي آيد، توزيع ثروت ناعادلانه مي شود، نوكيسه گان بي رحم بر نظام اقتصادي جامعه مسلط مي شوند فقرگسترش پيدا مي كند زندگي سخت مي شود و مغزها فرار مي كنند...». هدف اصلي مقام معظم رهبري افشاي دست هاي پنهان و آشكاري بود كه در مرحله مشابه سازي اوضاع ايران با شوروي سابق براساس طرح آمريكا و دقيقا با انگيزه فروپاشي نظام جمهوري اسلامي وارد عمل شده اند.

د : اما درباره عملكرد جوانان در مقابل تحولات اخير جامعه: بايد گفت كه مهمترين وظيفه جوانان در اين مقطع حساس شناسايي و تشخيص اصل

هر انقلابي در گذر زمان دستخوش تغيير و تحول است اما چرا در انقلاب اسلامي ايران از اين تحولات ممانعت بعمل مي آيد.

پرسش

هر انقلابي در گذر زمان دستخوش تغيير و تحول است اما چرا در انقلاب اسلامي ايران از اين تحولات ممانعت بعمل مي آيد.

پاسخ

در ابتدا لازم است، فلسفه اصلي و اهداف تشكيل حكومت اسلامي و نهايت چيزي كه مي توان از حكومت اسلامي انتظار داشت، مشخص نمود. بر اين اساس مهم ترين فلسفه و اهداف تشكيل حكومت اسلامي عبارت است از:

1. استقرار توحيد و خداپرستي در زمين و رهانيدن مردم از بندگي و فرمانبرداري غير خدا: و لقد بعثنا في كل امةٍ رسولاً ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت... . روشن است تحقق اين هدفبسيار خطير و بزرگ، نيازمند سازمان و قدرت سياسي _ اجتماعي است.

2. رشد و تعالي علمي، فرهنگي و تربيتي انسان ها و رهايي و.... آنان از ناداني و جهل. هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يُعلّمهم الكتابو الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلالٍ مبين ، (جمعه، آيه 2).

3. آزادسازي و رهايي توده هاي مردم و انسان هاي مستضعف از چنگال ظالمان و ستمگران و از زنجيرهاي اسارت و بردگي: ... و يضيع عنهم امرهم و الاغلال التي كانت عليهم... ،(اعراف، آيه 157).

4. برپايي جامعه نمونه و مدينه فاضله آرماني از راه اقامه قسط و عدل اسلامي: لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط... ،(حديد، آيه 25).

5. اجراي كامل قوانين آسماني اسلام با تمام ابعاد آن (اعم از قوانين اقتصادي، حقوقي، اجتماعي، سياسي، نظامي و...).

پس فلسفه تشكيل حكومت، تأمين نيازهاي مادي و معنوي و فراهم نمودن زمينه و بستر رشد و تكامل انسان و در نيتجه سعادت و خوشبختي او در دنيا

و آخرت است. حكومت اسلامي موظف است، با تمامي امكانات و در حد توان خود، زمينه هاي كمال انسان ها را فراهمنموده، زمينه هاي فساد را از ميان بردارد. اما آيا اينكه با فراهم بودن تمامي اين زمينه ها و بسترسازيها، همه افراد جامعه اصلاح خواهند شد، در جواب مي توان به اين آيه اشاره كرد كه: انّ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا مابانفسهم... هيچ قومي را تغيير نمي دهد؛ مگر آنان حال خود را تغيير دهند{M، (رعد، آيه 11).

بر مبناي اين اصل مهم هرگونه تغييري در سرنوشت انسان ها و اصلاح يا انحطاط اجتماعي و فردي يك جامعه، منوط به خواست و اراده انسان است. افراد يك جامعه، زماني به طور كامل اصلاح مي شوند كه بر اساس اراده، گزينش و كنش اختياري خود بتوانند از شرايطمحيطي _ كه به بركت حاكماني عادل و الهي، قوانين به احكام و ارزش ها و معارف اسلامي به وجود آمده _ استفاده كنند و راه تعالي و تكامل خود را در پيش گيرند. بنابراين وجود حاكماني الهي و ساير شرايط محيطي (قوانين اسلامي، تأمين نيازهاي مادي و رفاه، امنيت و...) هر چند درروند تكاملي و اصلاح جامعه امري كاملاً ضروري و لازم است؛ اما به هيچ وجه كافي نيست؛ بلكه اراده و گزينش و كنش اختياري خود افراد يك جامعه نيز، شرط ديگر اين مجموعه است. از اين رو شاهديم كه در طول تاريخ، با اين كه پيشوايان الهي (مانند پيامبر اكرم(ص) و ائمهمعصومين(ع) در جامعه بوده اند و تمام شرايط و زمينه هاي رشد و تعالي براي مردم فراهم بوده است؛ اما چون همه افراد آن جامعه، به چنان درك و شناختِ عميق _ نرسيده

بودند، كه اصلاح كامل و فراگير در جامعه محقق نشد.

در پاسخ سؤال شما هم گفتني است كه:

يكم، وجود حكومت در هر جامعه اي، از ضروري ترين مسائل است. امام علي(ع) مي فرمايند: لابد لناس من امير بتراد فاجر و اگرنه جامعه بدون حكومت، سر از آثار منفي و هرج و مرج در مي آورد.

دوم، بر اساس آيات و روايات و ادله عقلي متعدد، در زمان غيبت امام معصوم(ع)، ولي فقيه جامع الشرايط جانشين امام معصوم(ع) بوده و موظّف به تشكيل حكومت اسلامي و اجراي قوانين و مقررات اسلامي، پياده نمودن ارزش هاي الهي، تأمين نيازهاي مادي و رفاهي و فراهمنمودن زمينه هاي رشد و تكامل جامعه است و صرف احتمال اين كه در آينده شايد انقلاب منحرف شود و... به هيچ وجه موجب سقوط تكليف نمي شود. خصوصا با توجه به اقدامات پيامبران و امامان معصوم(ع) مانند پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) در جهت تشكيل دولت اسلامي بااين كه خود اين بزرگواران بارها خبر از انحراف مردم و... را مي دادند ولي از آنجا كه مأمور به تشكيل حكومت بودند و از سوي ديگر وجود حكومت و نظام اسلامي هر چند در كوتاه مدت بركات و اثرات بسيار زياد و مفيدي براي حال و آينده جامعه دارد. با تمام توان اقدام به اين امرمهم نمودند و چنانچه ما شاهديم، هر چند حكومت پيامبر(ص) امام علي(ع) چند سال بيشتر دوام نياورد ولي بيشترين دستاوردهاي مثبت را براي جوامع بشري و مسلمانان در بر داشت و انقلاب اسلامي نيز آثار و بركات مادي و معنوي بسيار زيادي را داشته و خواهد داشت كه نبايد ازآنها غافل شد.

براي آشنايي بيشتر به دستاوردهاي انقلاب اسلامي مراجعه نماييد.

سوّم. كج روي

و فساد جامعه و انقلابيان، ممكن است، ولي ضروري و جبري نيست. اگر فساد آنان حتمي نباشد _ كه نيست _ افول انقلاب ها چه علّتي مي تواند داشت؟

خيزش و جنبش قبلي مردم _ كه به روي كار آمدنِ نظام انقلابي منتهي شد _ بدين سبب بود كه آنان احساس فقر يا ظلم، يا از دست دادن شأن و حيثيت بين المللي و جاني و محروميت از رسيدن به كمالات معنوي و اخلاقي كردند. حال اگر نظام انقلابي، در جهت تحصيل و تأميناين نيازهاي مادي و معنوي، مرتبا در حال اصلاح و پالايش دروني ساختار خود و مبارزه با آفتها و آسيب هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي و... باشد و به خواسته هاي منطقي و برحق مردم (عدالت، برابري، آزادي و...) بها دهد، آيا مي توان تصور كرد كه باز هم به سرنوشتبعضي از انقلاب هايي كه از اهداف خود منحرف شدند دچار بشود؟!

پس هيچ قانون طبيعي و جبري، وجود ندارد كه به مقتضاي آن هيچ انقلابي قابليت بقا و دوام نداشته باشد انقلاب هاي عديده، يكي پس از ديگري و پي درپي پديد آيد. ولي از سوي ديگر، بايد دانست كه هيچ قانون طبيعي و جبري اي هم وجود ندارد كه بتواند ضامن بقا و دوامانقلاب تلّقي شود؛ و اساسا در قلمرو علوم انساني و اجتماعي، نمي توان و نبايد از قوانين جبري _ چه در طرف اثبات يك امر و چه در طرفِ نفي آن _ دم زد، زيرا امور و شؤون انساني هميشه در گرو شناختِ خواست و گزينش انسان است. (استاد محمدتقيمصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 384)

چهارم. در هر جامعه اي، مردم واقعا خواهان عدالت بوده و

هيچ جامعه اي نيست كه اكثريت آن با اجراي عدالت مخالف باشند. بعضي از انقلاب ها مشاهده مي شود كه - به رغم شعار عدالتخواهي آنان _ مردم از آنها كناره گرفته اند، اين به علّت فقدان و يا عدم اجراي عدالت بهصورت كامل است، نه به جهت اجراي عدالت، زيرا يكي از مهم ترين آثار تحقق عدالت اجتماعي، بقا و ادامه قدرت سياسي است. امام علي(ع) مي فرمايد: « اعدل تدوم لك القدر ؛ با عدالت رفتار كن تاقدرت براي تو باقي بماند{M و اعدل تحكم ؛ به عدالت رفتار كن تا حكومت كني{M. (الحياة، ج 6، صص 239 و329)

پنجم. با نگاهي دقيق به ويژگي هاي انقلاب اسلامي، به دست مي آيد كه انقلاب اسلامي ايران، با اكثريت انقلاب ها _ خصوصا انقلاب هاي مشهور دنيا مانند انقلاب انگلستان، فرانسه، روسيه و امريكا _ بسيار متفاوت است. انقلاب اسلامي، بيش از هر چيز يك انقلاب فرهنگياست؛ نه يك انقلاب سياسي، حقوقي و اقتصادي صرف. ويژگي برجسته اين انقلاب، عامل فرهنگي و معنويت گرايي و تأكيد عمده مردم بر دستيابي و احياي ارزش هاي الهي است كه مردم با كمال آگاهي و بينش و درك بالا، آن را انتخاب نموده و براي احياي آن عزيزترين فرزندان خودرا نيز تقديم كرده اند. آنان مشقات زيادي را متحمل شده اند و اكنون نيز از آن حمايت مي كنند.

ششم. به رغم ويژگي ها و امتيازات انقلاب و مردم ما نسبت به جوامع انقلابي ديگر، باز هم آيات قرآن كريم ما را به درس گرفتن از سرگذشت پيشينيان ترغيب مي كند. (حشر، آيه 2؛ آل عمران، آيه 13؛ يوسف، آيه 111).اميرالمؤمنين علي(ع) مكررا ما را به سرنوشت ملت هاي پيش و مطالعه تاريخ و عبرت گرفتن از آن دعوت فرموده

است. (نهج البلاغه، خطبه 192). آن حضرت مهم ترين موانع انقلاب و اسباب شكست نهضت ها را، كينه توزي، تفرقه و پشت كردن بهيكديگر معرفي مي كند. امام خميني(ره) در وصيت نامه سياسي _ الهي خود، با هشدار به اين كه انقلاب نبايد به دست نااهلان بيفتد، رمز تداوم انقلاب را چنين معرفي مي كند: «بي ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي، همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند، و نسل هاي آينده درتاريخ خواهند خواند كه دو ركن آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد مي باشد».

شهيد مطهري، سه ركن اصلي بقا و تداوم انقلاب اسلامي ايران را، عدالت اجتماعي، استقلال و آزادي و معنويت اسلامي مي داند. (پيرامون انقلاب اسلامي، ص 115) به نظر ايشان اگر با واقع بيني و دقت كامل، با مسائل انقلاب روبه رونشويم و در آن تعصبات و خودخواهي را دخالت دهيم، شكست انقلاب، همانند نهضت صدر اسلام، حتمي خواهد بود. (همان، صص 28_27) حضرت آيت الله خامنه اي نيز در اين زمينه مي فرمايد: «ميكروب رجعت يا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاباست كه به درون جوامع

اصول يك انقلاب با چه خطراتي مواجه است (منظور انقلاب اجتماعي)؟

پرسش

اصول يك انقلاب با چه خطراتي مواجه است (منظور انقلاب اجتماعي)؟

پاسخ

يك انقلاب اجتماعي اصولاً با خطرات و آسيب هاي متعددي از جهت فرهنگي و اجتماعي، سياسي و اقتصادي روبروست. در اينجا جهت عيني تر وكاربردي تر شدن موضوع، آسيب هاي انقلاب اسلامي ايران را - كه به عقيده بسياري از متخصصين( ر.ك: حميد عنايت، انقلاب در ايران سال 1379، مذهب به عنوان ايدئولوژي سياسي ؛ اسكاچيل، حكومت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران.) در شمار انقلاب هاي اجتماعي بزرگ جهان قرار دارد - بيان مي نماييم.

جهت آشنايي با اين آسيب ها مراجعه نماييد به ضميمه نامه (تصوير صفحاتي از كتاب انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، دكتر مصطفي ملكوتيان، دكتر سيد صادق حقيقت و عبدالوهاب فراتي، نشر معارف ويراست سوم، 1380، صص 168 تا 180.

فكر مي كنم كه شرايط زمان كنوني ما خيلي شبيه زمان امام علي (ع)و امام حسين است .روندي حسن (ع)بدهد و آمريكا به مثابه معاويه بر كشور ما مسلط شود .نظر شما در اين زمينه چيست ؟

پرسش

فكر مي كنم كه شرايط زمان كنوني ما خيلي شبيه زمان امام علي (ع)و امام حسين است .روندي حسن (ع)بدهد و آمريكا به مثابه معاويه بر كشور ما مسلط شود .نظر شما در اين زمينه چيست ؟

پاسخ

هر چند حوادث تاريخي امكان تكرار براي جوامع ديگر و نسل هاي بعد را نيز داشته و قرآن كريم ما را به عبرت گرفتن از سرنوشت پيشينيان فرا مي خواند، اما بايد توجه داشت كه اين مهم در صورتي است كه عوامل و پارامترهاي به وجود آورنده آن حادثه تماما در موقعيت خاص ديگري حضور به هم برسانند ممكن است و با صرف وجود برخي از آن عوامل، آن حادثه تكرار نخواهد شد.

به نظر مي رسد در مقايسه وضعيت زمان ما با زمان امام علي(ع) و امام حسين(ع)، هر چند در وجود عامل دشمن فريبكار و قدرتمند، مشابهت دارند ولي همچنان كه مي دانيم حتي در زمان آن امامان بزرگوار، هرگز اين عامل به تنهايي نتوانست باعث صلح و يا ... بشود، بلكه زماني كه در كنار اين عامل ، عامل مهم ديگر؛ يعني در صحنه نبودن مردم و فقدان ياران با وفا، شكل مي گرفت، آن حوادث ناگوار به وجود مي آمد به نظر مي رسد تفاوت اصل جامعه ما با جامعه آن زمان، در همين عامل است و آن حضور فعال مردم انقلابي ما در عرصه هاي مختلف و حمايت همه جانبه از نظام اسلامي خويش كه مسلما خود مانعي مهم بر سر راه تكرار حوادثي آن چنان است.

در ضمن بايد به اين نكته مهم نيز توجه داشت كه بر اساس اصول قرآني، آينده جوامع انساني

و سرنوشت آنان در دست خودشان است؛ «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند (رعد، آيه 11).

در اين آيه مباركه «ما بقوم» روبنا و «ما بانفسهم» زيربنا است. بنابراين هرگونه تغيير و تحولي در جوامع بشري و سرنوشت آنان بستگي به خودشان دارد.

مسلما مردم ما با بالا بردن آگاهي ها و شعور و بينش سياسي خويش و دقت در انتخابات و برگزيدن كارگزاران صالح، متعهد و كاردان، مي توانند آينده اي اميدوار براي جامعه خويش رقم بزنند.

از سوي ديگر جلوگيري از تكرار حوادث تلخ تاريخي در گرو استمرار انقلاب اسلامي است. انقلاب نيز خود پديده اي اجتماعي است و به مثابه موجودي زنده در درياي حوادث به حيات خويش ادامه مي دهد، البته چه بسا با موانع و آفاتي روبرو شود, شناخت آفات و دشمنان انقلاب عامل مهم در تحقق يافتن آرمانهاي انقلاب , حفظ دستاوردها, تنظيم سياستهاي كل نظام , حل مشكلات و حفظ مشروعيت حكومت محسوب شده و آينده هر انقلابي را رقم مي زند. استاد مطهري (ره ) پس از پيروزي انقلاب فرمود: ((امروز نيز ما درست در وضعي قرار داريم نظير اوضاع ايام آخر عمر پيامبر(ص )... اكنون بايد از خود ترس داشته باشيد. از منحرف شدن نهضت و انقلاب است كه بايد ترس داشته باشيد. اگر با واقع بيني و دقت كامل با مسايل فعلي انقلاب مواجه نشويم , و در آن تعصبات و خودخواهي ها را دخالت دهيم , شكست انقلابمان بر اساس قاعده ((واخشون

)) و بر اساس قاعده ((ان الله لا يغير)) حتمي الوقوع خواهد بود. درست به همانگونه كه نهضت صدر اسلام نيز بر همين اساس با شكست روبرو شد.)). مقام معظم رهبري نيز در ارتباط با ضرورت و اهميت آسيب شناسي انقلاب مي فرمايند: ((ميكرب رجعت يا ارتجاع , دشمن بزرگ هر انقلاب است كه به درون جوامع انقلابي نفوذ كرده و در آن رشد مي يابد, نفوذ فساد و ايجاد ترديد در اذهان جوانان نسبت به آرمانها, دنياطلبي , اشتغال به زينت هاي دنيوي و زندگي راحت در جامعه و بروز علائم زندگي تجملاتي در ميان عناصر انقلابي , نشانه هايي از تأثير ميكرب ارتجاع و عقب گرد است . پرداختن به مال و مال اندوزي دچار شدن به فسادهاي اخلاقي - مالي و فساد اداري , درگير شدن در اختلافات داخلي كه خود يك فساد بسيار خطرناك است , و نيز جاه طلبي هاي غلط و نامشروع , كاخ آرماني انقلاب اسلامي و هر حقيقت ديگري را ويران مي كند.)), (كيهان , 17/10/1373) امام راحل در وصيت نامه سياسي - الهي خود رمز تداوم انقلاب را چنين معرفي مي كنند: ((بي ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد مي باشد.)) امام علي (ع ) مهمترين موانع انقلاب و اسباب شكست نهضت ها را كينه توزي , تفرقه , پشت كردن به يكديگر

و ترك ياري معرفي مي نمايند: «فانظروا الي ما صاروا اليه في آخر امورهم حين وقعت الفرقه و تشتت الالفه» , (شرح نهج البلاغه , ابن ابي الحديد, ج 13, ص 185).

بر اين اساس آينده ايران اسلامي بستگي به اين دارد كه آيا نظام اسلامي با همكاري مردم مي تواند آسيب هاي متعددي كه اين انقلاب نوپا را تهديد مي كند پشت سرگذاشته و با موفقيت از آنها بيرون آيند يا نه : اين آسيبها را مي توان در چند دسته خلاصه نمود:

الف - آسيبهاي فرهنگي - اجتماعي

عبارتند از: 1- نفوذ انديشه هاي بيگانه . 2- تغيير جهت دادن انديشه ها از اهداف و نيات خدايي به اهداف و نيات غير خدايي . 3- تجدد گرايي افراطي يا التقاط و زهدگرايي منفي . 4- جدا كردن دين از علم و سياست و تفرقه بين حوزه و دانشگاه . 5- بوروكراسي مفرط و فساد اداري و اجتماعي . 6- دنياطلبي و اشتغال به زينتهاي دنيوي . 7- اشاعه فحشا و مراكز فساد و تأثير پذيري از جنگ رواني و تبليغاتي دشمن . 8- تغيير ارزشهاي انقلاب .

ب - آسيب هاي سياسي

عبارتند از: 1- ناتمام گذاشتن تحقق آرمانهاي نهضت از قبيل , آرمانهاي جهاني انقلاب اسلامي , مبارزه با ظلم و اقامه قسط و عدل در سراسر جهان و اتحاد امت اسلامي .

2- رخنه فرصت طلبان :

استاد مطهري در اين باره مي فرمايند: ((... هر چه از دشواريها كاسته مي شود و موعد چيدن ثمر نزديكتر مي گردد, فرصت طلبان محكمتر و پرشورتر پاي علم نهضت سينه مي زنند, تا

آنجا كه تدريجا" انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند...)), (مرتضي مطهري , بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير, ص 92).

3- تفرقه و درگير شدن در گرداب اختلافات داخلي و استفاده نكردن از نيروهاي بالقوه مردمي .

4- بي تفاوتي مردم نسبت به سرنوشت اجتماعي خويش و غير سياسي شدن دانشگاهها.

5- ايجاد ترديد نسبت به آرمانهاي انقلاب .

6- جاه طلبي هاي غلط و نامشروع .

7- تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال و آزادي .

8- بازگشت استعمار به طريق آشكار و نهان و وابستگي نظامي و سياسي به ابر قدرتها و...

ج - آسيب هاي اقتصادي انقلاب اسلامي :

امام علي (ع ) علل سقوط اقتصادي - سياسي حكومتها را چنين بيان مي كند: ((يستدل الادبار باربع : سوء التدبير, و قبح التبذير و قله الاعتبار و كثره الاعتذار ; مي توان چهار علت براي زوال دول برشمرد: سوء تدبير و ضعف مديريت ؛ تبذير ناروا و هزينه هاي زيانبار اقتصادي؛ عبرت نگرفتن از تجارب سودمند؛ عذرخواهي مكرر به جاي جبران خطاهاي گذشته» (غرر و درر, ص 354).

مهمترين آسيبهاي اقتصادي انقلاب اسلامي را مي توان در موارد ذيل برشمرد:

1- وابستگي اقتصادي به ابرقدرتها, بالاخص آمريكا

2- تحت الشعاع قرار گرفتن توسعه اقتصادي يا عدم توجه به بحرانهاي ناشي از توسعه اقتصادي

3- وابستگي به نفت به عنوان مهمترين اقلام صادرات و منبع ارزي كشور.

4- عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعي

5- جدا شدن مردم از برنامه هاي دولت در طرح هاي سازندگي

6- مال اندوزي و تكاثر ثروت اندوزان

7- تحت الشعاع قرار گرفتن عدالت اجتماعي و زياد

شدن فاصله فقير و غني .

8- بي توجهي به مستضعفين و ولي نعمتان انقلاب و عنايت عليحده به اغنيا;

9- بي توجهي به خواسته هاي مشروع نسل جوان (از قبيل اشتغال - مسكن , ازدواج و...) كه آينده سازان انقلاب و ايران اسلامي بوده , و عدم شكل گيري روند كامل و صحيح جامعه پذيري در انتقال ارزش هاي انقلاب و اسلام به نسل جوان در جهت تقويت هويت اسلامي و ملي آنان و جلوگيري از آفات مخرب تهاجم فرهنگي و...

اما عليرغم آسيبهاي فوق كه انقلاب اسلامي را تهديد مي نمايد و آينده اي تاريك و مبهم را براي ما ترسيم مي نمايد نگاهي به موفقيتها و دستاوردهاي مثبت و ارزنده انقلاب اسلامي در حل مشكلات و بحرانهاي متعدد, وجود مردمي با ايمان و پايبند به ارزشهاي اسلامي , خط امام و رهبري , وجود مسئولان آگاه , دلسوز, و متعهد و عزم جدي آنها براي حل مشكلات و تلاش در جهت پيشرفت مادي و معنوي جامعه و ارتقا سطح علمي , فرهنگي , صنعتي , تكنولوژيكي و... مي توان به آينده اي كاملا" درخشان براي ايران اسلامي اميدوار بود.

وظيفه آحاد دلسوزان آن است كه در هر موقعيتي كه هستند فرهنگ «اصلاح خود» و «خدمت به ديگران» را دغدغه ذهني و عملي همگان سازند و به لزوم تداوم انقلاب اسلامي به عنوان يك نقطه عطف در سطح جهاني, در ميان مردم و مسئولين حساسيت ايجاد كنند. تا با دل گرمي و اميدواري نقش تاريخي خود را به خوبي ايفا كنند.

جهت آگاهي بيتشر ر.ك:

1- اصلاحات آمريكايي، محمد باقر ذوالقدر، قم، نشر وثوق، چاپ دوم، 1381

2- مرتضي

مطهري , پيرامون انقلاب اسلامي , صص 27 - 28

3- انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، نشر معارف، 1380

در سوالي كه از علامه مطهري شده در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي با اين عنوان: « به نظر شما اگر روزي رهبري نظام به دست روشنفكران بيفتد آيا اين انقلاب مي تواند به حيات خود ادامه دهد؟ يعني در حالت كلي آيا ضرورتي دارد كه رهبري انقلاب، همواره در اختيار روحانيون ب

پرسش

در سوالي كه از علامه مطهري شده در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي با اين عنوان: « به نظر شما اگر روزي رهبري نظام به دست روشنفكران بيفتد آيا اين انقلاب مي تواند به حيات خود ادامه دهد؟ يعني در حالت كلي آيا ضرورتي دارد كه رهبري انقلاب، همواره در اختيار روحانيون باشد؟

ايشان با توضيحاتي مي فرمايند: ... اصلي ترين وظيفه رهبر ديني، نشان دادن صراط مستقيم و مبارزه با انحرافات و تحريفهاست... انقلاب ايران اگر در آينده بخواهد به نتيجه برسد و همچنان پيروز مندانه به پيش رود، مي بايد باز هم روي دوش روحانيون و روحانيت قرار داشته باشد. اگر اين پرچمداري از دست روحانيت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفكران بيفتد، يك قرن كه هيچ، يك نسل كه بگذرد، اسلام به كلي مسخ مي شود. (منبع سؤال: صد و ده سؤال از استاد مطهري گردآوري مجيد باقري، ص 210 چاپ سوم)

آيا اين جواب استاد با عقل و منطق سازگار است اصلا چه لزومي دارد كه رهبري يك انقلابي به دست روحانيون يا روحانيت باشد يعني هيچ قشر ديگري نمي تواند رهبري يك نظام (اسلامي) را به دست گيرد و آن را خوشبخت و سعادتمند كند؟

مگر دهها انقلاب و نظام نبوده اند كه به درجه سعادت رسيده و پيروز شده اند در حالي كه رهبران آن نظام روحانيون نبوده اند.خواهشمندم در مكاتبه شانزدهم (16) جواب قانع كننده اي از شما بگيرم يا اگر آن سخن احتياج به نقد و بررسي

دارد نقد و بررسي شود.

پاسخ

ارائه پاسخي مناسب به سؤال فوق، نيازمند توجه به مطالب ذيل است:

الف- شناخت جايگاه و نقش روحانيت در انقلاب اسلامي و مقايسه آن با ساير اقشار مختلف اجتماعي، همچون روشنفكران، كارگران و... از راه هاي متعددي قابل تبيين و بررسي است، يكي از اينها به توانايي ها و شايستگي هاي روحانيت باز مي گردد به عبارت روشن تر، پاسخ به چرايي رهبري انقلاب اسلامي توسط روحانيت، در قبل و بعد از پيروزي آن، در اين نكته نهفته است كه «روحانيت شيعه در ايران، صاحب توانايي ها و ويژگي هاي متعددي در ارتباط با انقلاب اسلامي است كه ساير طبقات فاقد آن هستند» در ادامه به توضيح مهمترين اين ويژگي ها مي پردازيم:

1- مكتبي بودن انقلاب اسلامي:

مسلما هر نهضتي نيازمند به رهبر و رهبري است. در اين جهت جاي سخن نيست، يك نهضت كه ماهيت اسلامي دارد و اهدافش همه اسلامي است، به وسيله چه كساني و چه گروهي مي تواند رهبري شود و بايد رهبري شود؟

استاد شهيد علامه مطهري، در پاسخ به اين سؤال چنين مي فرمايند: «بديهي است به وسيله افرادي كه علاوه بر شرايط عمومي رهبري، واقعا اسلام شناسي باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقي و اجتماعي و سياسي و معنوي اسلام كاملا آشنا باشند؛ به جهان بيني اسلام - يعني بينش و نوع ديد اسلام درباره هستي و خلقت و مبدأ و خالق هستي و جهت و ضرورت هستي و ديد و بينش اسلام درباره انسان و جامعه انساني - كاملا آگاه باشند؛ ايدئولوژي اسلام را - يعني طرح اسلام را درباره اين كه انسان چگونه

بايد باشد و چگونه بايد زيست نمايد و چگونه بايد خود و جامعه خود را بسازد و چگونه به حركت خود ادامه دهد و با چه چيزها بايد نبرد كند و بستيزد و خلاصه چه راهي را انتخاب كند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زيست نمايد و... درك نمايد.

بديهي است افرادي مي توانند عهده دار چنين رهبري بشوند كه در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند و يا قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامي آشنايي كامل داشته باشند و از اين رو تنها روحانيت است كه مي تواند نهضت اسلامي را رهبري نمايد» (استاد مطهري و روشنفكران، انتشارات صدرا، چاپ ششم 1377، ص 84 - 83).

و در جاي ديگر در تبيين اين مسأله مي فرمايند: «ما فعلا نهضتي داريم موجود، هر نهضت اجتماعي بايد پشتوانه اي از نهضت فكري و فرهنگي داشته باشد وگرنه در دام جريان هايي قرار مي گيرد كه از سرمايه اي فرهنگي برخوردارند و جذب آنها مي شود و تغيير مسير مي دهد، چنان كه ديديم گروهي كه از سرمايه فرهنگي اسلامي بي بهره بودند، چگونه مگس وار در تار عنكبوت ديگران گرفتار آمدند (مقصود سازمان مجاهدين خلق است كه با ادعاي روشنفكري از اسلام به ماركسيسم، تغيير ايدئولوژي داد).

و از طرف ديگر هر نهضت فرهنگي اسلامي كه بخواهد پشتوانه نهضت اجتماعي ما واقع شود بايد از متن فرهنگ كهن ما نشأت يابد و تغذيه گردد نه از فرهنگ هاي ديگر. اين كه ما از فرهنگ هاي ديگر مثلا فرهنگ ماركسيستي يا اگزيستانسياليستي و امثال اينها، قسمتهايي التقاط كنيم و روكشي از اسلام بر

روي آنها بكشيم براي اين كه نهضت ما را در مسير اسلامي هدايت كند، كافي نيست. ما بايد فلسفه اخلاق، فلسفه تاريخ، فلسفه سياسي، فلسفه اقتصادي، فلسفه دين، فلسفه الهي خود اسلام را كه از متن تعليمات اسلام الهام بگيرد، تدوين كنيم و در اختيار افراد خودمان قرار دهيم» (استاد مطهري و روشنفكران).

و «... در پاسخ به اين روشنفكران محترم بايد عرض كنيم اولا اسلام در ذات خود يك «حقيقت» است نه يك «مصلحت»، يك «هدف» است نه يك «وسيله» و تنها افرادي مي توانند از اين منبع انرژي اجتماعي بهره گيري نمايند كه به اسلام به چشم «حقيقت» و «هدف» بنگرند نه به چشم «مصلحت» و «وسيله» اسلام يك ابزار نيست كه در مقتضيات قرن 16 مورد استفاده قرار گيرد و در مقتضيات قرن بيستم به تاريخ سپرده شود اسلام صراط مستقيم انسانيت است. انسان متمدن به همان اندازه به آن نيازمند است كه انسان نيمه وحشي و به انسان پيشرفته همان اندازه نجات و سعادت مي بخشد كه به اسنان ابتدايي.

آن كه به اسلام به چشم يك وسيله و يك مصلحت و بالاخره به چشم يك امر موقت مي نگرد كه در شرايط جهاني و اجتماعي خاصي فقط به كار گرفته مي شود، اسلام را به درستي نشناخته است و با آن بيگانه است. پس بهتر آن كه آن را به همان كساني وابگذاريم كه به آن به چشم حقيقت و هدف مي نگرند نه به چشم مصلحت و وسيله، آن را مطلق مي بينند نه نسبي.

ثانيا اگر اسلام به عنوان يك وسيله و ابزار، كارآمد باشد، قطعا اسلام راستين و اسلام واقعي

است نه هر چه به نام اسلام قالب زده شود. چگونه است كه بهره گيري از هر ابزار و وسيله اي، تخصص مي خواهد و بهره گيري از اين وسيله تخصص نمي خواهد؟! خيال كرده ايد هر مدعي روشنفكري كه چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف كرده است قادر خواهد بود اسلام راستين را از اسلام دروغين بازشناسد و به سود جامعه از آن استفاده نمايد!!» (همان، صص 95 - 94).

بنابراين علت انحصار نقش رهبري و هدايت انقلاب در روحانيت به ماهيت انقلاب و اسلامي بودن آن باز مي گردد.

2- تأكيد به اجتهاد و عقل گرايي و توجه به مقتضيات زمان و مكان:

تأكيد بر اجتهاد و عقل گرايي توسط روحانيت، ايدئولوژي اسلامي انقلاب را متناسب با مقتضيات زمان و مكان پيش مي برد و از آن جا كه هر نظام ايدئولوژيك بايد در حد كافي انعطاف داشته باشد تا براي بقاي خود بر تهديدات چيره شود، اين مكتب ظرفيت لازم را براي ارائه بهترين كاركردها در همه شرايط پيش آمده داراست.

مرحوم دكتر شريعتي در اين زمينه چنين مي گويد: «اجتهاد كه برجسته ترين شاخص روح علمي و بينش اعتقادي اسلام است، نه تنها موجب مي شد كه انديشه اسلامي در قالب هاي ثابت زمان متحجر نشود و فهم مذهبي و قوانين و احكام ديني به صورت سنت هاي راكد و تعبدهاي موروثي و اعمال تكراري و بحث بي روح در نيايد، در مسير تغيير شرايط اقتصادي و اجتماعي و مرگ و زاد نيازها، مقتضيات زندگي از حركت باز نايستد و با زمان و زمينه جديد بيگانه نگردد و همواره در حركت و كمال

باشد و در طي تاريخ، توسعه و تكامل و غناي بيشتر يابد...

اجتهاد به معناي كوشش آزاد و مستقل علمي است در راه شناخت متكامل و مترقي اسلام در همه ابعادش و تلقي مجدد آن در بينش متعالي و پيش رونده زمان شناس مجتهدان آگاهش و فهم معاني متعدد، متشابه و.... و بالاخره استخراج و استنباط مداوم حقايق نوين بر حسب تكامل انديشه و علوم بشري و احكام و موازين حقوقي جديد بر حسب تغيير نيازها و تحول نهادها و بناهاي اصلي و فرعي نظام هاي اجتماعي و حركت تاريخ و تكامل قطعي بشريت، بنابراين اجتهاد عامل بزرگ حركت و حيات و نوسازي هميشگي فرهنگ و روح و نظام علمي و حقوق اسلام در طي ادوار متغير و متحول زمان است» (اجتهاد و نظريه انقلاب دائمي، علي شريعتي، قم، نشر نظير، چاپ اول ، ص 15 و 9).

در هر صورت ايدئولوژي شيعه به عنوان يك نظام عقيدتي، چنان كه ادوارد شيلز در مورد مفهوم و كاركرد ايدئولوژي بيان مي كند با توجه به ويژگي هاي متعددي، روحانيت انقلابي را پر قدرت و صلاحيت دار رهبري انقلاب كرده است برخي از اين ويژگي ها عبارتند از:

صراحت تركيب مفاهيم؛ يكپارچگي دروني مفاهيم اساسي با يكديگر و با اصولي كه از آنها استنتاج مي شود؛ درجه استواري دكترين ها؛ دامنه اجماع نظر مورد خواست پيروان؛ گستره اي كه انتظار مي رود رفتارها، گوياي اعتقادات باشند؛ درجه حساسيت در برابر عقايد بيگانگان، عمق دلبستگي احساس پيروان، قدرت همراهي با يك جنبش اجتماعي يا سازمان مشاركتي؛ همچنين طرح حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) نيز آنان را تا پايان تاريخ سرزنده و

فعال نگه مي داشت (شاهرخ اخوي، ايدئولوژي و انقلاب ايران، كتاب انقلاب ايران، ايدئولوژي و نماد پردازي، گرد آورنده: باري روزن، ترجمه سياوش مديري، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1379، ص 18).

بنابراين روحانيت با تأكيد بر عنصر اجتهاد و عقل با همراه داشتن ويژگي هاي فوق، به عنوان تنها نيرويي هستند كه مي توانند اولا ماهيت اصلي انقلاب و اسلامي بودن آن را حفظ كنند.

ثانيا با ارائه مديريتي صحيح به روز و كارآمد، جامعه را در جهت توسعه و دستيابي به كمال مادي و معنوي به پيش مي برند.

ثالثا، به علت اصالت مباني فكري و عدم وابستگي به افكار و انديشه هاي وابسته و الحادي و همچنين به دليل داشتن پشتوانه و جايگاه مستحكم مردمي، تضمين كننده اصلي، سلامت نهضت، استقلال، امنيت، وحدت و منافع ملي مي باشند و اين در حالي است كه طبقه روشنفكري دقيقا به خاطر فقدان اين ويژگي ها، عملكردهاي نامطلوبي را در قبال جامعه و حركت هاي اصيل مردمي انجام داده است، شكست جنبش مشروطه، ديكتاتوري رضا خاني، امضاي قراردادهاي ننگين استعماري و... از واقعيات مسلم تاريخي است. از اين رو به هيچ وجه توانايي و شايستگي عهده دار شدن رهبري جامعه اسلامي را نداشته و نخواهند داشت.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- ارتجاع روشنفكري در ايران، محمد مهدي باباپورگل افشاني، انتشارات آل صمد، 1381

2- حديث پيمانه، پژوهشي در انقلاب اسلامي، حميد پارسانيا، نشر معارف، 1376

3- در خدمت و خيانت روشنفكران، جلال آل احمد

4- ماجراي غم انگيز روشن فكري در ايران، سيد يحيي يثربي، نشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر

ب- اما در مورد اين كه «مگر ده ها انقلاب و

نظام نبوده اند...»:

اولا، همچنان كه از مباحث گذشته روشن شد، بايد به ماهيت يك نهضت و سپردن رهبري آن به افراد كاردان و پاي بند به مباني، اهداف و آرمان هاي آن نهضت توجه نمود. اين واقعيتي است كه در همه انقلاب ها و نهضت هاي عظيم تاريخي است و اتفاقا نقطه افول و شكست نهضت ها هم در جايي بوده كه افراد غير متعهد و غير متخصص و بيگانه با ايدئولوژي و آرمان هاي نهضت، رهبري و هدايت آن نهضت ها را به دست گرفته اند.

ثانيا، سعادت و پيروزي امري نسبي است. بايد كاملترين درجه سعادت را در نظر گرفت و آن در صورتي است كه با شناخت كامل و واقعي از تمامي ابعاد وجودي انسان و در جهت پاسخگويي به نيازهاي مادي و معنوي و بالاخره، تأمين سعادت دنيوي و اخروي تمامي آحاد جامعه باشد. با بررسي نهضت ها و نظام هاي به ظاهر موفق مشخص مي شود كه اين نهضت ها به دليل فقدان اين مسأله مهم، نهايتا دچار موفقيت در برخي زمينه ها و عموما براي قشر و گروه خاصي از مردم بوده اند؛ ماركسيسم و ليبراليسم با تكيه بر جنبه مادي انسان، در اين زمينه موفقيت هايي داشته اند اما به دليل شناخت ناقص از بشر و توجه نكردن به بعد معنوي و الهي آن جامعه خويش را دچار بحران هاي عظيم روحي و اخلاقي نموده كه حتي سعادت دنيوي آنان را نيز با مخاطره و تهديد مواجه كرده اند.

امروزه صهيونيست جهاني با اهداف شوم و برنامه هاي كاملا سنجيده در صدد صدمه زدن به اين نظام است و البته از جهاتي هم موفق بوده اند.مثلا نوشابه هاي كوكاكولايي كه در ايران فراوانند روي بطري و درب آنها كلمه كوكاكولا طوري نوشته شده كه اگر آن را در آيينه بخوانيد خ

پرسش

امروزه صهيونيست جهاني با اهداف شوم و برنامه هاي كاملا سنجيده در صدد صدمه زدن به اين نظام است و

البته از جهاتي هم موفق بوده اند.مثلا نوشابه هاي كوكاكولايي كه در ايران فراوانند روي بطري و درب آنها كلمه كوكاكولا طوري نوشته شده كه اگر آن را در آيينه بخوانيد خوانده مي شود(لامحمد لا مكه)من خودم كنجكاوم بدانم آيا نظام ما با چنين مسائل ريزي مبارزه كرده يا خير؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال لازم است به چند نكته مهم توجه شود:

اولا، كليت نظام اسلامي به اهميت خطر تهاجم فرهنگي و آسيب هاي ناشي از آن به خوبي واقف و خط و مشي ها و سياستگذاري هاي خرد و كلان خويش را در مقابله با آن ترسيم نموده است. چنان كه مقام معظم رهبري مي فرمايد: «واقعي بودن تهاجم فرهنگي دشمن، ايجاب مي كند كه در داخل كشور مجموعه اي از نيروهاي صاحب فكر و انديشه، خود را مسؤول دفاع و مقابله هوشمندانه با آن بداند» (روزنامه ايران 16/10/1377).

و در اين راستا اقدامات بسيار مهم و ارزنده اي توسط بخش هاي مختلف نظام انجام شده و يا در حال انجام است.

ثانيا، تهاجم فرهنگي غرب ابعاد گسترده بسيار زياد و متنوعي دارد كه به هيچ وجه در يك يا چند موضوع خلاصه نمي شود؛ از تضعيف مباني فكري و ارزشي مردم و تغيير حكومت اسلامي گرفته تا تلاش براي تغيير جزئي ترين امور در زندگي شخصي افراد همه از موارد تهاجم فرهنگي است، آن هم در عصر ارتباطات بسيار پيشرفته و جهاني شدن فرهنگ و اقتصاد و... كه همه اعمال حاكميت، كنترل و نظارت دولت ها را با مشكلات بسيار جدي مواجه ساخته است. بنابراين طبيعي است كه در چنين شرايطي، علي رغم اقدامات انجام

شده و راهكارهاي در نظر گرفته شده، به تنهايي نتواند پاسخگويي براي مهار و مقابله همه جانبه با ابعاد وسيع تهاجم فرهنگي باشد مضافا، اين كه متأسفانه مشاهده مي شود كه بخش هايي از جامعه و نظام هنوز اين مسأله را جدي نگرفته و اهميت چنداني به آن نمي دهند. چنان كه مقام معظم رهبري مي فرمايد: «اما متأسفانه احساس مي كنم كه برخي از مسؤولين و دست اندركاران امور فرهنگي كشور با چنين توجه و اهميتي به اين مسأله نگاه نمي كنند» (روزنامه جمهوري اسلامي 24/2/1377).

ثالثا، بايد توجه داشت كه پاسداري از فرهنگ و مقابله با تهاجم فرهنگي اولا مخصوص قشر خاصي نيست، ثانيا تنها جنبه فيزيكي و برخورد قهري و بستن مرزها و... به تنهايي كافي نيست؛ بلكه پاسداري و مقابله متوجه آحاد مردم جامعه نيز علاوه بر مسؤولين و متوليان فرهنگي نيز هست.

مسلما مردم مي توانند نقش بسيار مهمي در مقابله با تهاجم فرهنگي ايفا نمايند؛ به عنوان نمونه مشاهده مي كنيم كه بسياري از مردم كشورهاي ديگر جلوتر از دولتهايشان اقدام به تحريم كالاهاي آمريكايي و... كه سبب اهانت به مقدسات و ارزشهاي آنان شده است مي نمايند. در هر صورت در يك نگاه كلان، برنامه ريزي براي مقابله با تهاجم فرهنگي بايد در سطح ملي، منطقه اي و محلي و نيز در سطح فردي صورت پذيرد.

استحاله انقلاب اسلامي و فرهنگ اسلامي يك كشور به چه معناست؟

پرسش

استحاله انقلاب اسلامي و فرهنگ اسلامي يك كشور به چه معناست؟

پاسخ

پيروزي انقلاب اسلامي ايران و تداوم و پيشرفت هاي عظيم آن در جبهه هاي مختلف، بزرگترين ضربه براي ايدئولوژي هاي مادي گرا و سكولار غرب بود و آنها را با چالش هاي بسيار عمده اي در ابعاد متعدد فرهنگي، سياسي، امنيتي و... روبرو ساخت، تا جايي كه بقاء نظام الهي ايران را به هيچ وجه با منافع خويش سازگار نديده و براي از بين بردن اين تهديد عمده، دست به انواع راهكارها اعم از نظامي، اقتصادي، سياسي و... زدند، اما ناكامي آنان در استفاده از اين ابزارها، آنها را به اين واقعيت رهنمون ساخت كه انقلاب اسلامي، انقلابي، نظامي، يا اقتصادي و امثال آن نيست، بلكه انقلابي فرهنگي است كه راهكار عمده مقابله با آن بايد فرهنگي باشد، از اين رو ضمن تداوم به كارگيري ساير راهكارها، هدف و تمركز اساسي خود را بر محور فرهنگ و ابعاد مختلف آن قرار داده، استحاله انقلاب اسلامي را از طريق استحاله فرهنگي آن تعقيب نمودند. امپرياليسم جهاني، با توجه به سوابق استعماري خويش به اين نتيجه رسيده اند كه بهترين راه نفوذ در ساير كشورها، نفوذ در فرهنگ آنان و استحاله دروني آن است. آنان مي خواهند ارزش هاي مورد پسند خود را ارزش هاي مترقي جلوه داده و جايگزين معيارهاي بومي و فطري ملت ها سازند و از اين طريق، بدون هيچ دغدغه اي به آينده منافع خود در اين كشورها، مطمئن باشند. اين جمع بندي، به ويژه در ده هاي اخير، مبناي فعاليت هاي سازمان يافته گسترده اي قرار گرفته كه غرب آن را

ترويج معيارهاي تمدن، رشد و توسعه معرفي مي كند؛ اما در واقع چيزي جز تهاجم فرهنگي و استحاله فرهنگ ها و هويت ساير ملت ها نيست (درآمدي بر شناخت ابعاد تهاجم فرهنگي و نحوه مقابله با آن، حميد جاوداني شاهدين، فصلنامه حوزه و دانشگاه، تابستان 1382، ش 35).

مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايند: «دأب سياست هاي مسلط عالم اين بوده و هست كه جنبش هاي عدالتخواهانه مردم نقاط مختلف دنيا را در هاضمه سياسي و فرهنگي خود بريزند و در واقع هويت آن جنبش ها و حركت هاي مردمي و عدالتخواهانه را از بين ببرند، اين كار در ايران هم اتفاق افتاده بود، نهضت عدالتخواهي كه صد سال پيش در مشروطه ايران پيش آمد به يك حركت مردمي و ديني بود، آن روز جريان سياسي مسلط عالم - يعني انگليسي ها - اين حركت عدالتخواهانه، مبتني بر اصول اسلامي را در هاضمه سياسي و فرهنگي خود ريختند، آن را استحاله كردند و از بين بردند و به يك حركت مشروطه از نوع انگليسي آن تبديل كردند» (بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع زائران مرقد امام خميني، 9/3/1381).

و اكنون در زمان حاضر و در رابطه با نظام مقدس جمهوري اسلامي نيز، نظام سلطه همين خط و مشي را در پيش گرفته است و سعي دارد اصول و ارزش هاي انقلاب اسلامي نظير آزادي خواهي، عدالت طلبي، مردم سالاري ديني، استقلال و... را دچار استحاله و تغيير ماهيت نموده و از مفهوم و اهداف واقعي آنان منحرف و مفهوم و اهداف مورد نظر خويش را به ذهن و فكر جامعه اسلامي ايران القا نمايد.

به عنوان

نمونه يكي از اهداف والاي انقلاب اسلامي «آزادي» است.

منظور از آن؛ آزادي واقعي انسان از هرگونه قيد و بندي (اعم از اسارت هواي نفس و يا بندگي قدرت هاي شيطاني) كه مانع سعادت دنيوي و اخروي و تكامل انسان شود مي باشد. اما مي بينيم كه دشمنان در صدد انحراف اين روحيه و خواست مردم ايران و جهت دهي آن به آزادي ماديگرايانه ليبرالي هستند و يا مردم سالاري ديني مردم ايران را مي خواهند به دموكراسي غرب كه در آن تعاليم و آموزه هاي ديني هيچ جايگاهي ندارد، بكشانند و هكذا روحيه عدالت طلبي و ظلم ستيزي و...

دشمنان براي استحاله انقلاب اسلامي دو شيوه را مورد توجه خود قرار داده اند:

الف- در بعد خارجي:

نظام سلطه جهاني با امكانات و موقعيت هاي مختلفي كه در مجامع بين المللي در دست دارد، از طريق شبكه هاي گسترده بنگاه هاي تبليغاتي و سخن پراكني خود مي كوشد با عناويني چون نقض حقوق بشر، حمايت از تروريسم، وجود خفقان و سانسور، نبودن آزادي براي زنان و مطبوعات و نويسندگان، جنگ طلبي، ماجراجويي و... تصويري تحريف شده و ناخوشايند از عملكردها، اهداف و دستاوردهاي نظام اسلامي، در اذهان مردم دنيا ترسيم نمايند و طبيعي است كه در اين راه زشت ترين و شيطاني ترين حربه ها را بر مي گزينند.

ب - در بعد داخلي:

1. با ترويج افكار و انديشه هاي غير اسلامي و حتي ضد اسلامي، تبليغ افكار التقاطي، تقدس زدايي و توهين به مقدسات، سست نمودن پايه هاي اعتقادي جوانان نسبت به برخي اصول و آرمان ها و كم رنگ نمودن دستاوردهاي عظيم انقلاب اسلامي و ايجاد بي

اعتمادي به مسؤولين دلسوز و خدمتكار نظام.

2. تجدد گرايي، علم زدگي وعقل گرايي ابزاري و تلاش در راه تطهير غرب و غرب گرايي، بي اعتبار نشان دادن علوم و معارف اسلامي به بهانه عدم تطابق با دانش هاي نوين بشري، طرح جدايي دين از سياست، ترويج بي حجابي و بدحجابي و مسائل ضد اخلاقي و... (فصلنامه حوزه و دانشگاه، همان، ص 97).

اما وظيفه ما در مقابل هجوم بيگانگان براي استحاله ارزش ها و اصول انقلاب اسلامي و جامعه ايراني چيست؟

مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايند: «در چنين شرايطي وظيفه ما اين است كه براي مقابله با آن استحاله معنوي آماده باشيم و نگذاريم استحاله انجام بگيرد؛ نگذاريم انقلاب را از درون، پوك و پوسيده و ميان تهي كنند؛ يعني از لحاظ بنيه معنوي انسان ها را سالم و قوي و خوب نگهداريم، همچنين خودمان را براي مقابله با تدبير دوم آماده كنيم يعني از لحاظ نظامي، نيروهاي نظاميان را كارآمد و فعال نگهداريم...» (ديدار با فرماندهان سپاه، 3/2/1370).

به طور كلي اهم راهكارهاي مقابله با استحاله انقلاب اسلامي عبارتند از:

1. شناخت دقيق و همه جانبه تهاجم فرهنگي.

2. شناخت دقيق و كامل فرهنگ اسلامي و ملي.

3. اصلاحات علمي و اقتصادي.

4. تدوين سياست فرهنگي و تربيتي جامع از طريق:

- تقويت كمي و كيفي توليدات فرهنگي توسط رسانه هاي جمعي داخلي.

- استحكام مباني تعليم و تربيت اسلامي نوجوانان و جوانان.

- تقويت ايمان از طريق بالا بردن سطح رشد علمي و فكري مردم نسبت به مسائل اعتقادي، تبليغ و نشر باورها و ارزش هاي اسلامي.

- ايجاد هماهنگي بين دستگاه هاي اجرايي فرهنگي و... (فصلنامه حوزه و

دانشگاه، همان).

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

انقلاب اسلامي

پرسش

انقلاب اسلامي

پاسخ

1 _ آيا در قرآن به صراحت بيان شده كه بايد قيام و نهضت و انقلاب صورت پذيرد. اگر بيان شده حكم آن چه مي باشد و در چه سوره هائي ذكر شده است و آيا نام قيام يا انقلابي برده شده است؟

2- مباني نظري قيام و نهضت انقلاب اسلامي از ديدگاه قرآن را بنويسيد.10644/3-1619/1

3- معيار و اهداف قيام و انقلاب در قرآن را بنويسيد.11068/1-11068/2

4- از نظر قرآن در چه مواقعي قيام الزامي و واجب است؟500013/15

5-آيا دو-سه آيه ابتدائي سوره ي فجر كه در مراسم سالگرد پيروزي انقلاب هميشه روي زبانهاست بر انقلاب تطابق دارد؟

6- اولين قيامي كه از ابتداي جهان(حضرت آدم) صورت گرفته را چه كسي صورت داده است؟

7- شايد اين سؤال خيلي مبهم و مشكل باشد ولي در ذهن من است و آن اينكه آيا در قرآن آيه اي است كه اشاره مستقيم به قيام دوران انقلاب و پيروزي آن داشته باشد؟

8- براي قيام در آموزه هاي ديني استدلال بياوريد.

9- نمونه هايي از انقلاب ها و قيام هاي پيامبران را ذكر كنيد.9713-8684/1

10- مباني نظري و بيانات ديگر كتابهاي ديني غير از قرآن(انجيل،تورات و...) در زمينه انقلاب چيست؟

11- آيا اين انقلاب اسلامي كه به دست آمد به دست مردم صورت گرفت يا مشيت الهي بود؟

12- چرا شيوه هاي قيام و برقراري ارتباط با مردم و نوع هدايت از سوي انبياء با هم فرق داشت؟

13- با توجه به آيات و روايات انقلاب اسلامي ما تا چه حد به جامعه پيامبر نزديك است؟

14- آيا در سيره پيامبر(ص) مطالبي راجع به نهضت آمده است؟

15- چرا بعضي ائمه(ع) اقدام به قيام مي نمودند ولي بعضي ديگر

اقدام نمي نمودند؟

16- پيامبر(ص) براي بوجودآوردن يك انقلاب دروني و بيروني چه كار انجام داد؟

17- آيا قيام هايي وجود دارد كه در زمان هاي اخير در رابطه با سيره عملي پيامبر و ائمه اطهار صورت گرفته باشد؟

18-در باره چگونگي و علل قيام هاي ائمه اطهار توضيح مختصري بدهيد.

19- سيره و راه و روش مولا علي(ع) در زمينه ي فراهم كردن زمينه براي تحول و انقلاب در جامعه ي عصر خود چگونه بوده است؟

20- اهداف پيامبر و ائمه از قيام بر ضد ظلم چه بوده است؟

21- آيا همه ائمه در زمان ولايت تلاش هايي براي قيام علني نه صرف تعليمات و آگاهي هايي كه به ديگران دادند بلكه مثل قيام ابا عبد الله داشته اند و يا نه اگر نه چرا؟

22- ما مي دانيم سيره ي پيامبران و امامان قيام عليه ظلم بوده است اما در تاريخ رهبراني مانند هيتلر و چنگيز هم نام رهبر و پيشوا بر خود گذاشته اند و انسانهاي بسيار زيادتر از ما را هم به دنبال خود كشانده اند از كجا بدانيم كه خداي نكرده ما از آن مردم نباشيم؟

23- چه تفاوتي بين سيره ي پيامبر با ائمه اطهار در باره ي قيام ها وجود دارد؟

24- رواياتي كه از ائمه در مورد قيام نقل شده كدامند به چند نمونه اشاره كنيد.100944/1

25- آيا در روايات به بوجود آمدن انقلاب اسلامي ايران اشاره شده است؟

26- در مورد قيام حضرت مهدي(ع) با توجه به آيات قرآن بر عليه چه افرادي مبارزه مي شود؟

27- چرا بسيار ي از نهضت هايي كه در زمان ائمه اطهار صورت گرفته چندان موفقيت آميز نبودند؟

28- نهضت هايي كه در

زمان ائمه از حضرت امام سجاد تا امام يازدهم شكل گرفته و نتيجه دار بوده را توضيح دهيد.

29- انواع قيامها را در زمان ائمه نام برده و توضيح دهيد.

30- آيا قيام ها در زمان حضور ائمه با خواست آنها صورت مي گرفت؟

31- آيا در زمان غيبت خود امام قيامي را سفارش فرمودند و يا ياري كردند؟

32- در مورد قيام مختار كه گفته مي شود با ويراني و كشتار زياد همراه بود توضيح دهيد.

33- آيا ائمه بعد از امام حسين(غ) قيام هاي مسلحانه انجام دادند و يا فقط قيام هاي فكري براي زمينه سازي انقلاب مسلحانه صورت مي گرفت؟

34- چرا قيام امام حسن يا ساير ائمه مانند امام حسين بر سر زبانها نيست؟500009/72

35- چرا امام حسين قيام كرد در صورتي كه امام محمد باقر و امام صادق كه در زمان انحطاط و ضعف بني اميه بودند قيام نكردند و اجازه دادند كه دولت مستبد عباسي بوجود آيد؟

36- چرا قيام هاي زمان ائمه با اينكه مي توانست به رهبري ائمه بهتر صورت گيرد بصورت جدي صورت نمي گرفت؟

37- قيام امام حسين چه تأثيدي بر انقلاب اسلامي ايران گذاشت؟500013/29

38- قيام توابين به چه منظور صورت گرفت؟

39- قيام ميرزا كوچك خان جنگلي در زمان غيبت چرا به پيروزي نهايي نيانجاميد؟

40- دلايل روي كار آمدن رضا خان، و چگونه وي انقلاب و جنبش هاي مردمي را خنثي مي نمود؟

41- علت اعدام شيخ فضل ا... نوري به طور كامل شرح داده شود.

42- چرا آيه ا... كاشاني با توجه به حمايتي كه از طرف مردم مي شد نتوانست انقلابي بوجود آورد؟

43- فرق اساسي بين انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي در چيست؟2240/3

44- چرا

حضرت آيه ا... بروجردي قيام نكرد در صورتيكه موقعيت ايشان براي قيام بهتر از امام بود.

45- اهداف مشروطه خواهان چه بود و رهبران اصلي و محوري مردم كدام شخصيت ها بودند؟

46- چرا در زمان كشف حجاب و هزار كار خبيثانه توسط رضاخان قيامي همه گير در ايران صورت نگرفت با اينكه مرجعي بزرگ مانند آيه ا... بروجردي وجود داشت؟

47- علت كودتاي 28 مرداد را توضيح دهيد.

48- چرا آيت ا... بروجردي با آن مرجعيت عامش در صدد مخالفت با شاه نبود؟7181/19

49- آيا غير از انقلاب امام خميني(ره) در سالهاي قبل از 1338 انقلابي ديگر در ايران رخ داد؟ نام ببريد و توضيحات لازم را ارائه بفرمائيد.

50- مهمترين تغيير و تحولات سال 38 تا 43 را شرح دهيد.

51- مصدق و افكار وي، آيا او خوب است ياخير؟ علت طرفداري عده اي و مخالفت عده ديگر در زمان حاضر و اين كه حق با كدام گروه است؟8063/4

52- در باره دوران نخست وزيري عباس هويدا توضيح دهيد.

53- آيا اگر شاه از كار خود پشيمان مي شد و به گفته امام عمل مي كرد امام راضي به ماندن او در حكومت مي شدند؟1119/2

54- آيا انقلاب اسلامي فقط به خاطر خلأ ديني جامعه ايران روي داد يا مسائل ديگري به غير از دين مطرح بود؟11750/1

55- دلايل اختلاف آيت ا... كاشاني و مصدق و سوء استفاده شاه از اين موقعيت چه بود؟

56- علما و روحانيون چه نقشي در پيروزي انقلاب داشتند؟11797/1

57- چرا در سالهاي اوليه حكومت محمد رضا شاه حركت و قيام انقلابي صورت نگرفت؟

58- آيا اگر شاه اصلاحاتي انجام مي داد باز انقلاب رخ مي داد؟11647/17

59- امام خميني را بيشبر به

ما بشناسانيد.

60- علت انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزيري را توضيح دهيد.10884/15-1474/1

61- آيا انقلاب به اهداف و آرمانهاي خود رسيده است؟12791/2-12680/1-12654/4

62- فساد قبل از انقلاب بيشتر بوده يا حالا؟ توضيح دهيد.10948/1

63- آيا كشورهاي خارجي در پيروزي انقلاب تأثير داشتند؟

64- چه آسيبهايي انقلاب را تهديد مي كرده و مي كند؟8783/2--10884/7-9043/3-6822/8-65- آيا قيامهايي مثل انقلاب كبير فرانسه يا انقلاب هيجي در ژاپن بر گرفته از افكار ديني آنها بوده يا خير؟

66- راههاي جلوگيري انحراف انقلاب از ارزشها و اهداف اصلي آن چيست؟12715/10

67- اهداف انقلاب اسلامي چه چيزهايي بود مگر نه اين كه ريشه كن كردن فساد و فحشا و رسيدن به يك وضعيت مطلوب هم از نظر فرهنگي و هم از نظر اقتصادي پس چرا فساد هنوز هست وحتي بيشتر شده و وضعيت اقتصادي و معيشتي پائين آمده است چرا مردم از نظر سياسي آزادي ندارند؟11574/1-3748/4-2655/4

68- جناح چپ و راست از چه زماني شروع شد و چگونه؟10162/22

69- چرا رهبران امروزي ما مانند پيامبران و ائمه هم رديف با فقيران جامعه زندگي نمي كنند و به تجملات تكيه مي كنند؟12112/1-8829/3

70- مگر آقاي شريعتي و مطهري با هم در يك خط مبارزه نمي كردند چرا آقاي مطهري را تأييد صددرصد كرده اند و گفته اند كتابهايش را مطالعه كنيد(مطالعه داشتم كتابها عالي بودند) و چرا دكتر شريعتي كه به نظر من شيعه واقعي علي(ع) است كتابهايش تا چند وقت پيش به چاپ نمي رسيده و كسي توصيه نمي كند انديشه دكتر شهيد ترويج پيدا كند؟10934/13

منابع كتاب انقلاب اسلامي

پرسش

منابع كتاب انقلاب اسلامي

پاسخ(قسمت اول)

منابع مورد استفاده:

1_(انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان :مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي .تهيه كننده :مركز تحقيقات اسلامي سپاه.تابستان1378)

2_(رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر)

3-(ر.ك : ريشه هاي اقتصادي س_ياسي انقلاب اسلامي ايران دكتر عبدالرحيم گواهي ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.)

4_(ر.ك :آثار و نتايج انقلاب اسلامي ايران دكتر محمد باقر حشمت زاده به سفارش كانون انديشه جوان

ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.)

5_(ر.ك:انقلاب اسلامي و اصالت؛ رابرت دي. لي. ترجمه: مهرداد وحدتي دانشمند )

6_(ر.ك:مسلم مديا - چاپ لندن به نقل از سايتImam Khomeini)

7_(ر.ك :انقلاب اسلامي و اصالت؛ رابرت دي. لي. ترجمه: مهرداد وحدتي دانشمند؛به نقل از سايت Persian Article.htm )

===============================================================

فصل اول:

تعريف ونظريه هاي انقلاب

س 1_مفهوم انقلاب را در اسلام وغرب توضيح دهيد؟

ان_ق_لاب در لغ_ت ب_ه م_ع_ن_ي ب_رگ_ش_ت_گ_ي ، ت_غ_ي_ي_ر و ت_ب_دي_ل و ت_ح_ول و ت_غ_ي_ير ماهيّت مي باشد اما در معني اصطلاحي ، داراي كاربرد فراوان و تعابير و تعريفهاي مختلفي است . تقريباً بيشتر علوم ، از آن استفاده كرده و هر كدام ، تعبير و ت_ع_ري_ف خ_اص_ي از آن ارائه داده اند؛ مثلاً گاهي در علوم سياسي ، به تحولاتي مانند كودتا، رفرم و شورش ، انقلاب گفته اند.

لغت انقلاب معادل كلمه «Revolution» است. هر چند اين كلمه ابتدا از اصطلاحات اختر شناسي بوده، ولي بعدها به صورت يك اصطلاح سياسي به مفهوم تغيير نظام حاكم سياسي به كار رفتهاست.

الف_انقلاب در انديشه سياسي غرب:

ساموئل هنتينگون در تعريف انقلاب مي گويد:

(ان_ق_لاب ي_ك ح_ركت مردمي در جهت تغيير سريع و بنياني در ارزشها و باورهاي مسلط (نهادهاي سياسي ،

ساختارهاي اجتماعي ، رهبري ، روشها و فعاليتهاي حكومتي يك جامعه) همراه با خشونت داخلي مي باشد

از اي_ن ت_ع_ري_ف اس_ت_ف_اده م_ي ش_ود ك_ه ي_ك ان_ق_لاب س_ي_اس_ي داراي وي_ژگ_ي_ه_اي ذي_ل م_ي ب_اش_د: م_ردم_ي اس_ت ، ه_مراه با خشونت است ، ارزشهاي مسلط در جامعه را تغيير مي دهد، سريع و ناگهاني مي باشد و بالاخره سيستم سياسي حاكم را دگرگون مي كند .

ب-انقلاب در انديشه سياسي اسلام:

شهيد مطهري انقلاب را اين گونه تعريف مي كند:

ان_ق_لاب ع_ب_ارت اس_ت از ط_غيان و عصيان يك ناحيه و يا يك سرزمين عليه نظم حاكم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب .

اقسام انقلاب

از ي_ك ديدگاه انقلابها به دو دسته اجتماعي و فردي تقسيم مي شوند. انقلابات اجتماعي باعث ت_غ_يير و تحول در سطح كل جامعه مي شود و ممكن است انواع گوناگوني داشته باشد: مثلاً در زم_ي_ن_ه ص_ن_ع_ت ، ان_ق_لاب ص_ن_عتي انگلستان ؛ در زمينه علم و فرهنگ ، رنسانس و اصلاح مذهبي ؛ ان_ق_لاب ك_ارگ_ري و ده_ق_ان_ي م_ث_ل آن_چ_ه در روسيه و چين به وقوع پيوست ؛ انقلاب سياسي و آزادي_خواهي مثل آنچه در سال 1789. م در فرانسه اتفاق افتاد و بالاخره انقلاب اسلامي ايران ك_ه از ج_ه_ات گ_وناگون موجب دگرگوني جامعه شد و از طرف اكثريت مردم ايران عليه اقليت ح_اك_م ص_ورت گ_رف_ت . دوّم ان_ق_لاب ف_ردي ك_ه ت_غ_ي_ي_ر و ت_ح_وّل م_رب_وط ب_ه خ_ودِ ف_رد اس_ت ن_ه ج_ام_ع_ه ؛ به ديگر تعبير، انقلاب در روح و جانِ فرد صورت مي گيرد و خود به دو نوع انساني و حيواني تقسيم مي شود. در انقلاب انساني توجه ف_رد ب_ه ك_م_ال و م_ب_داء اله_ي اس_ت . انساني كه در

ورطه تباهي و فساد بوده با توبه دچار ت_ح_ول م_ي گ_ردد. ام_ا در ان_ق_لاب ح_ي_وان_ي ت_وج_ه ف_رد رس_ي_دن ب_ه ك_م_ال ن_ي_س_ت ب_لك_ه ت_م_ام ه_م_ّش ص_رف رس_ي_دن ب_ه خ_واس_ت_ه ه_اي دن_ي_وي م_ي ش_ود مثل رسيدن به مقام . ( ر.ك :انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان,. مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي :مركز تحقيقات اسلامي سپاه :تابستان 1378 )

______________________________________________________-

س2_تفاوت انقلاب با ساير مفاهيم مشابه أن جيست؟

ك_ودت_ا: در ك_ودت_ا اق_لي_ت_ي م_س_لح و م_ج_ه_ز ب_ا پ_ش_ت_ي_ب_ان_ي ن_ي_روي ن_ظ_ام_ي در م_ق_اب_ل گروه ديگري كه حاكم بر جامعه هستند قيام كرده وضع موجود را به نفع خود تغيير مي ده_ن_د و خ_ود ب_ه ج_اي گروه قبل قدرت را به دست مي گيرند. در اغلب كودتاها به نوعي دست قدرتهاي خارجي مشاهده مي شود. كودتاگران هدفي جز رسيدن به قدرت و خدمت به اربابان ندارند و هيچ توجهي نيز به مشروع بودن يا نبودن ، صالح بودن يا نبودن و... كودتاگران نمي شود.

ك_ودت_ا، در (سقوط حكومت) و تغيير بعضي قوانين با انقلاب مشترك است ولي در موارد زيادي نيز با انقلاب فرق دارد. به تعدادي از آنها اشاره مي شود.

1 _ ان_ق_لاب يك حركت مردمي است و از متن جامعه برخاسته ، ولي كودتا به دست افرادي معدود و ب_ي_ش_ت_ر ن_ظ_ام_ي ، رخ م_ي ده_د، ري_ش_ه م_ردم_ي ن_داش_ت_ه و اغ_لب ح_م_اي_ت خ_ارج_ي را ب_ه دنبال دارد.

2 _ ان_ق_لاب ت_غ_ي_يرات اساسي و بنيادي در جامعه ايجاد مي كند در حالي كه تغييرات ناشي از كودتا به تغييراتي در سطح رهبران يا بعضي قوانين ، محدود مي شود.

3 _ ره_ب_ري در انقلاب با توجه به ويژگيهاي معيّني تعيين مي شود و در نوع

اسلامي آن رهبر ب_اي_د داراي ي_ك س_ري خ_ص_وص_ي_ات ف_وق الع_اده از ق_ب_ي_ل آگ_اه_ي ، م_دي_ري_ت ، عدالت ، شجاعت ، بينش سياسي و... نيز باشد در حالي كه انتخاب رهبري در كودتا بر زور يا سلسله مراتب نظامي استوار است و مردم در تعيين او نقشي ندارند.

4 _ در ان_ق_لاب ، ره_ب_ران ب_ه دن_ب_ال اه_داف_ي م_ق_دس م_ث_ل ك_س_ب اس_ت_ق_لال ، آزادي ، ع_دالت اج_تماعي و... هستند در حالي كه رهبران كودتا همواره داراي اين اهداف نيستند.

5 _ ط_ولان_ي ب_ودن رون_د م_ن_ازع_ه س_ي_اسي در انقلاب و نبودن يك قدرت متمركز براي در دست گرفتن قدرت از ديگر تفاوتهاي انقلاب با كودتا مي باشد در حالي كه منازعه كوتاه مدت و به دست گرفتن سريع و به زور قدرت از خصوصيات كودتا مي باشد

ش_ورش : ب_روز نارضايتي در ميان قشر يا اقشاري از جامعه عليه نظام حاكم است كه ممكن است موجب تغييراتي در سياستها و نهادهاي سياسي شود.

رف_رم : ت_لاش ب_راي ت_غ_ي_ي_ر ت_دري_ج_ي در س_اخ_ت س_ي_اس_ي ج_ام_ع_ه و در ع_ي_ن حال به دور از خشونت را رفرم مي گويند.

ن_ه_ض_ت_ه_اي استقلال طلبانه : نهضتهاي استقلال طلبانه نيز تلاش مردم جامعه اي عليه حاكميت بيگانه است كه خود از بزرگترين و اساسي ترين انقلابها محسوب مي شود.

نهضتهاي جدايي خواهانه : اين نوع از نهضتها نيز به قيام و شورش بخشي از مردم جامعه عليه حكومت مركزي گفته مي شود و در هر حال ماهيت اين نهضتها با انقلاب متفاوت است .

ت_ف_اوت اص_لاح_ات و ت_حولات اجتماعي با انقلاب نيز در اهداف ، ارزشها، جايگاه تاريخي و... است .

ان_ق_لاب ت_غ_ي_ي_رات ع_م_ده و ن_اگهاني در ساختار اجتماعي قدرت سياسي ايجاد

مي كند كه موجب دگ_رگوني اساسي در روند حكومت ، مباني رسمي حاكميت ، مشروعيت و نظم اجتماعي مي شود در ح_الي ك_ه در س_اير تحولات اجتماعي همانند كودتا، شورش و رفرم هدف تخريب و بازسازي س_اخ_ت_ار س_ي_اس_ي اج_تماعي نيست بلكه به نوعي اعتراض خشونت آميز عليه وضع موجود است . اص_لاح طلبان ، مسؤ ول بدبختي جامعه را نه نهادهاي حاكم بلكه افراد مي دانند بنابراين در پ_ي ت_غ_ي_ي_ر ب_اف_ت اج_تماعي نيز نيستند به همين جهت در صورت پيروزي دچار سردرگمي مي ش_ون_د در ه_ر ح_ال ت_ح_ولات اج_ت_م_اع_ي ه_ر ق_در ه_م داراي ن_ت_اي_ج ان_ق_لاب_ي ب_اش_ن_د ان_ق_لاب نيستند .

( ر.ك :انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان,. مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي :مركز تحقيقات اسلامي سپاه :تابستان 1378 )

___________________________________________________ س3_ أيا انقلاب امري دفعي است يا به صورت تدريجي شكل مي گيرد؟

از ديدگاه جامعهشناسان، انقلاب به تغييرات سريع و گوناگون اجتماعي كه با خشونت و سرعتي غيرقابل كنترل رخ ميدهند، اطلاق ميشود. بنابراين، تعريفي كه از انقلاب ارائه مي شود بيشتر ناظر بر تغييرات سياسي در قلمرو سرزمين يك كشور است برخي از جامعه شناسان اعتقاد دارند انقلاب زماني به وقوع مي پيوندد كه سلسلهاي از اصلاحات يا رفرمهاي بدون نتيجه، در داخل يك نظام ادامه مييابد تا اينكه برآيند اين اصلاحات نهايتاً منجر به انقلاب ميشود، انقلابي كه هميشه با يك شورش عظيم اجتماعي همراه است

جامعه شناسان بر اين باورند كه انقلاب يا به صورت خود به خود به وقوع مي پيوندد، يا با برنامهاي دقيق و منسجم به پيش ميرود. انقلاب همواره با اعتراض همراه است؛ اعتراض به وضعيت اجتماعي موجود كه با پيشبرد اصلاحات نيز

به جايي نخواهد رسيد.

بر اساس تعريفي كه جامعه شناسان ارائه ميكنند، انقلاب بيشتر ناظر به اصلاحات سياسي و اقتصادي است كه زير ساختهاي اجتماعيشان در روندي نسبتا" طولاني شكل ميگيرند؛ لكن مرحله نهايي انقلاب كه به تغيير حكومت يا حاكميت ميانجامد با سرعتي مهار نشدني به وقوع ميپيوندد. در واقع، انقلاب يك تحول عميق اجتماعي است كه به لحاظ اهميت و ضرورت مطالعه دقيق آن، بايد از زواياي گوناگوني زمينهها و جريانهاي تأثيرگذار بر آن را بررسي كرد.

تاكنون در خصوص روند شكلگيري و فرآيند به وقوع پيوستن انقلاب، نظرات گوناگوني ارائه شده است كه از جمله ميتوان به نظريه ماركس ، جيمز ديويس ، چالمرزجانسون و هانتينگتون اشاره كرد. هر كدام از اين نظرات قابل نقد و ارزيابياند. نظراتي كه تاكنون در خصوص انقلاب ارائه شده است نيز مانند فرهنگ، ريشه عميقي در مباني مكتبي نظريهپردازان دارد. چنانكه نظريه ماركس ريشه در اعماق ديالكتيك هگل، ماديگرايي اقتصادي و نظريه مبارزه طبقاتي دارد.

(رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر)

به طور كلي مي توان جكونكي شكل كيري انقلاب تا دستيابي به موفقيت ان را در سه مرحله متمايز مورد بررسي و تجزيه و ت_حليل قرار دهيم : مرحله اول ، شرايط اوضاع و احوال جامعه اي كه به صورت بالقوه براي شكل گيري انقلاب مساعد است . مرحله دوم ، مرحله تخريب و ويراني ابزارهاي قدرت و ارزشهاي م_س_لط ب_ر رژي_م ح_اك_م و م_رح_له س_وم ك_ه م_رح_له س_ازن_دگ_ي ان_ق_لاب ن_ام دارد ش_ام_ل ع_وام_لي اس_ت ك_ه ت_داوم ي_ا ش_ك_س_ت ان_ق_لاب را ب_ه دنبال دارد.

1 _ مرحله تكوين

زم_ي_ن_ه ت_ولد

ان_ق_لاب_ه_ا، ش_راي_ط غ_ي_ر قابل تحملِ زندگي يا كار است . هيچ انقلابي بطور ن_اگ_ه_ان_ي پ_دي_د ن_م_ي آي_د ب_لك_ه زم_ي_ن_ه ه_اي آن ب_ت_دري_ج ش_ك_ل م_ي گ_يرند و در مسير طولاني خود به مرحله انفجار مي رسند: ابتدا نارضايتي از وضع م_وج_ود در زم_ينه هاي سياسي ، اقتصادي ، مذهبي و... به وجود مي آيد. سپس يك آرمان جديد و يك روح_ي_ه ان_ق_لاب_ي ب_رگشت ناپذير شكل مي گيرد. هر چند اين شرايط براي به وجود آمدن يك ان_قلاب كافي است ولي عوامل غير محسوسي نيز مانند نوع رهبري ، نوع ايدئولوژي انقلابي و ش_دت و ض_ع_ف ن_ارض_اي_ت_ي از وض_ع م_وج_ود ن_ي_ز در ب_ه وج_ود آم_دن ان_ق_لاب_ه_ا م_ؤ ث_ر هستند .

ان_ق_لاب در زم_ان و م_ك_ان_ي ش_كل مي گيرد كه شرايط دو قطبي بر جامعه حكمفرما باشد، يعني گ_روه_ه_اي اج_ت_م_اع_ي از س_ي_س_ت_م س_ي_اس_ي ح_اك_م ب_ر ج_ام_ع_ه ج_دا ش_ده و در م_ق_اب_ل آن ب_اي_س_ت_د. اي_ن دوگ_ان_گ_ي ق_درت در ج_ام_ع_ه ب_اع_ث م_ي ش_ود ك_ه ب_ا زي_ر س_ؤ ال رف_ت_ن ، م_ش_روع_يت قدرت سياسي ، نهادهاي سياسي ضعيف شده نتوانند خواسته هاي جامعه را برآورده كنند بروز شكاف بين اين دو، باعث مي شود كه ادامه چنين وضعي در كشور ميسر نباشد. در اين گونه موارد اعتبار و مقبوليت سيستم سياسي بشدت كاهش پيدا مي كند تا جايي كه رژيم ح_اك_م ب_راي ب_ق_اي خ_ود ب_ه زور م_ت_وس_ل م_ي گ_ردد. در چ_ن_ي_ن ش_راي_ط_ي اي_ج_اد ت_غ_ي_ي_ر و تحول اجتناب ناپذير خواهد بود.

ع_وام_ل زي_ادي ش_راي_ط لازم ب_راي ايجاد، شكل گيري و وقوع انقلاب را آماده مي كنند كه از جمله آنها مي توان عوامل زير را نام برد: عوامل سياسي ، اقتصادي _ اجتماعي ،

فرهنگي ، فقر طبقات عظيم اجتماعي ، فساد در طبقه هياءت حاكمه ، برقراري خفقان و سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي ، بي اعتنايي به ارزشهاي مسلط جامعه ، گراني ، سلطه و نفوذ مستقيم يا غير مستقيم بيگانگان . الب_ت_ه م_ه_م_ت_ري_ن عاملِ ايجاد انقلاب ، تشديد تضاد ميان ارزشهاي مسلط بر سيستم سياسي و ارزش_ه_اي حاكم بر گروههاي اجتماعي است ، يعني واقعيات موجود در جامعه با ايده آلهاي جامعه فرق مي كند

پاسخ(قسمت دوم)

ي_ك دسته بندي كلي از رژيم هايي كه در آنها انقلاب صورت پذيرفته مشخص مي كند كه اين ن_وع رژي_م ه_ا داراي ويژگيهاي زير هستند. كليه اختيارات را در حكومت ، اقليّتي محدود يا تنها ي_ك ن_ف_ر در دس_ت دارد، ف_س_اد بر روابط جاري در كشور حاكم است ، قدرت سياسي بيشتر بر ط_ب_ق_ه س_رم_اي_ه دار و م_رف_ه ت_ك_ي_ه م_ي ك_ن_د، ب_راي ت_داوم ح_ك_وم_ت ب_ه ن_ظ_ام_ي_ان متوسل هستند و به خاطر عدم حمايت مردمي به قدرتهاي خارجي متكي بوده ، رسانه هاي گروهي در خدمت و اختيار مطلق آنها بوده اند، به رفاه و آسايش و بهبود عمومي وضع جامعه بي تفاوت يا كم توجه بوده اند و بالاخره به ارزشهاي حاكم بر جامعه از جمله عقايد و آداب و رسوم مردم توجهي نداشته اند .

2 _ مرحله تخريب

دو ق_ط_ب_ي شدن جامعه ، نارضايتي مردم از وضع موجود و... به تنهايي منجر به انقلاب نمي گ_ردد، ب_لك_ه در چ_ن_ي_ن ح_الت_ي م_م_ك_ن اس_ت ن_وع_ي دي_گ_ر از ت_غ_ي_ي_ر و تحول از قبيل كودتا، رفرم ، شورش صورت پذيرد. پيشرفت يا عدم پيشرفت حالت انقلابي در چ_ن_ي_ن زم_ان_ي ب_ه س_ه ركن اصلي انقلاب

يعني مردم ، رهبري و مكتب بستگي دارد؛ به عبارت دي_گ_ر، ش_رط لازم ب_راي ان_ق_لاب ن_ارض_ايتي وسيع و عميق مردم و شرطهاي كافي براي آن ، رهبري ، سازماندهي مردم و ايدئولوژي است .

ت_خ_ري_ب پ_اي_ه ه_اي ن_ظام و حكومت در ابعاد مختلف سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و... همراه با خ_ش_ون_ت و آم_اده كردن انسانها براي گرفتن مسؤ وليت و ايجاد زمينه لازم در ابعاد مختلف براي پذيرش و مقبوليت عامه و... از طريق مشاركت عموم مردم امكان پذير است .

در م_رح_له پ_ي_روزي ان_ق_لاب ، ن_ق_ش رهبري فوق العاده مهمّ است . زيرا رهبري يكي از اركان مهم ان_قلاب بوده و به همين جهت بايد در جامعه شناخته شده و داراي مقبوليت باشد تا بتواند حركت مردمي را به نحو مطلوبي هدايت كند. رهبري انقلاب بايد فردي جامع الاطراف و جامع الشرايط باشد تا در هر زماني و تحت هر شرايطي بتواند مناسبترين تصميم را بگيرد. همچنين بايد از دان_ش ك_اف_ي ، ع_ق_ل و ت_دب_ير و بينش عميق اجتماعي برخوردار بوده ، مديريت لازم را براي به ح_رك_ت درآوردن م_ردم و اس_ت_ف_اده ب_ه م_وق_ع از فرصتها و قاطعيت كافي براي تصميم گيريها داشته باشد.

يكي ديگر از ويژگيهاي هر انقلابي در دوران پيروزي ، مشخص شدن ايدئولوژي انقلاب است . ب_دون وج_ود ي_ك م_ك_ت_ب مشترك ، گروههاي پراكنده اجتماعي قادر به اتّحاد با يكديگر نبوده در ن_ت_ي_ج_ه ت_لاش_ه_اي آن_ه_ا ب_ي ث_م_ر خ_واه_د ماند. يك ايدئولوژي انقلابي بايد هدف انقلاب ، وس_اي_ل و ش_ي_وه ه_ا و ت_اك_ت_ي_ك_هاي رسيدن به هدف و ارزشهاي مطلوب جامعه را مشخص نموده و جوابگو باشد.

تنها در زماني يك انقلاب به پيروزي مي

رسد كه اين سه ركن اصلي ، بطور هماهنگ به طرف اه_داف م_ش_خ_ص پ_ي_ش رون_د. در غ_ير اين صورت ، جامعه در مرحله دو قطبي باقي مي ماند و به دليل نبودِ برنامه كار و رهبر مناسب ، هرج و مرج همه جا را فرا مي گيرد.

3 _ مرحله سازندگي

ب_ا پ_ي_روزي ي_ك ان_ق_لاب ، م_رح_له س_وم آن ك_ه ب_س_ي_ار ح_س_اس_ت_ر و م_ش_ك_لت_ر از م_رح_له ق_ب_ل از پ_ي_روزي اس_ت آغ_از م_ي ش_ود. در اي_ن م_رح_له ك_ه دوران س_ازن_دگ_ي است انقلابيون با م_س_ائل و م_ش_ك_لات ف_راوان_ي م_واج_ه م_ي گ_ردن_د. از ج_م_له م_ه_م_ت_ري_ن اي_ن م_ش_ك_لات ق_بول و پذيرش مسؤ وليتهاي اجرايي نظام جديد سياسي است ، زيرا بيشتر نيروهاي انقلابي كه قدرت را به دست گرفته اند فاقد تجربه اجرايي مي باشند. همچنين سقوط يك حكومت به منزله از بين رفتن كامل ماشين دولتي نيست و نيروهاي انقلابي با يك بوروكراسي به جا مانده از رژي_م ق_بلي مواجه هستند و علاوه بر اينها به محض سقوط رژيم سياسي قبلي ، درگيريهاي داخلي از يكسو بين نيروهاي باقيمانده ضد انقلاب و طرفدار رژيم سابق با نيروهاي انقلابي و از سوي ديگر بين خود نيروهاي انقلابي آغاز مي شود چرا كه كليه گروههايي كه در سقوط رژيم قبلي شركت داشته اند، مي خواهند وضعيت موجود را به دلخواه خود تغيير دهند.

م_ش_ك_لات دوران م_ب_ارزه ، اث_رات تخريبها بر اقتصاد كشور، توقعات فوق العاده مردم ، ركود اق_ت_ص_ادي ، ع_قده هاي روحي و رواني اجتماعي قبلي مردم و مخالفتهاي داخلي و خارجي و... دوران پ_س از پ_ي_روزي ف_ق_ط ب_ا ح_ف_ظ وح_دت و ي_ك_پ_ارچ_گ_ي در س_ه رك_ن اص_لي ان_ق_لاب ق_اب_ل ح_ل اس_ت

. ه_ر اندازه اقشار مردم منسجم تر و رهبري قاطع تر و ايدئولوژي انقلاب ابعاد وس_ي_ع_ت_ري از زن_دگ_ي اجتماعي جامعه را پاسخگو باشد، موفقيت و تداوم انقلاب بيشتر خواهد شد.

( ر.ك :انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان,. مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي :مركز تحقيقات اسلامي سپاه :تابستان 1378 )

____________________________________________________________________

س4_در مورد شكل گيري يك انقلاب جه نظرياتي وجود دارد؟

درب_اره پيدايش انقلاب ، نظريه هاي متعدد و گاه متضادي بيان شده است ؛ عده اي معتقدند انقلاب زم_ان_ي رخ م_ي دهد كه شرايط سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و... در كشور تغيير كرده ، رو به ن_اب_س_ام_ان_ي رود. ع_ده اي دي_گ_ر ب_ه_ب_ود اولي_ه ش_راي_ط اق_ت_ص_ادي و اج_ت_م_اع_ي را دليل انقلاب دانسته اند. بعضي نيز گفته اند كه انقلاب ممكن است در هر دو حالت رخ دهد.

از دي_دگ_اه دي_گ_ر، ع_لت اص_لي ه_ر ان_قلاب وجود دو طبقه مرفه و محروم در جامعه است كه طبقه م_حروم با افزايش فشارهاي اقتصادي و محروميتهاي اجتماعي ، عليه طبقه مرفه دست به انقلاب م_ي زن_د. دلي_لِ گ_ون_اگ_وني و اختلافِ اين نظريات آن است كه هر متفكر يا نظريه پرداز، در ب_ررس_ي ه_اي خ_ود ب_ا ن_وع خ_اص_ي از ان_ق_لاب_ه_ا ب_رخ_ورد داش_ت_ه اس_ت ،ب_ن_اب_راي_ن ت_ح_لي_ل وي ن_ي_ز ن_س_ب_ت به پديده انقلاب با نظريه پرداز ديگر متفاوت است . در مجموع ، دو دي_دگ_اه م_ه_مّ در م_ورد ان_ق_لاب وجود دارد؛ يكي ديدگاه غرب و ديگري ديدگاه شرق كه در اين درس با اين دو ديدگاه آشنا خواهيم شد.

ديدگاه غرب

از ن_ظ_ر غالب دانشمندان غربي ، سياست منحصر به امر حكومت است و در نتيجه بخش عمده اي از بحث هاي آنها درباره علل انقلاب

همان علل تغيير حكومتهاست و از آنجا كه تغييرات اجتماعي را در ت_غ_ي_ي_رات حكومتي مي دانند تغيير دو گروه يا دو حاكم را نيز انقلاب مي دانند. در بحث مربوط به انقلاب از ديدگاه غرب به تعدادي از نظريه پردازيهاي اوليه از جمله ديدگاه افلاطون ، ارس_ط_و و م_اك_ي_اوّلي و ديدگاههاي جديد از جمله نظريه كاركردگرا _ ساختاري ، نظريه عامه مردم ، تئوري افزايش انتظارات و تئوري سركوب غرايز اشاره مي كنيم :

الف _ ديدگاه افلاطون

اف_لاط_ون در ك_ت_اب (ج_م_ه_وري_ت) ، ن_ظ_ري_ه خ_اص خ_ود را در م_ورد ت_غ_ي_ي_ر و ت_ب_دي_ل ح_ك_وم_ت_ه_ا ب_ي_ان ك_رده و م_ع_ت_ق_د اس_ت ب_زرگ_ترين بليّه و ايجاد كننده جنگ ، حس طمع و ت_ج_م_ل پ_رس_ت_ي اف_راد و ج_امعه است كه در نهايت باعث حمله به خاك همسايگان شده و آنها نيز م_ج_ب_ور ب_ه م_ق_اب_له ب_ه م_ث_ل خ_واه_ن_د ش_د و در ن_ت_ي_ج_ه ح_ك_وم_ت دچ_ار ت_غ_ي_ي_ر و تحوّل خواهد گرديد. به همين جهت ، او نوع خاصي از تعليم و تربيت روحي و جسمي را براي ف_رم_ان_رواي_ان و م_ج_ريان فرمان در مدينه فاضله بيان مي دارد و معتقد است علت اصلي بروز ن_افرماني ، شورش و انقلاب در حكومتِ كمال مطلوب او، عدم تعليم و تربيت روحي صحيح است ك_ه ب_اعث مي گردد نسل جديد از فرهنگ بي بهره شده و كساني از همين افراد كه به حكومت مي رس_ن_د از ان_ج_ام وظ_ي_ف_ه ن_اتوان بمانند و براي جبران ضعف خود رفته رفته به ثروت روي آورن_د تا جايي كه رسيدن به پستهاي حكومتي مبتني بر داشتن ميزاني از ثروت شود. در اثر ه_م_ي_ن ث_روت اندوزي ، مردان شريف دچار تنگدستي گردند، فقرا زير فشار

قرض سنگين با دلي پ_ر ك_ي_ن_ه به اميد انقلاب زندگي كنند و خلاصه اينكه شهر بيمار مانند بدن بيمار به اندك حادثه اي دچار بحران و كشمكش داخلي خواهد شد.(13)

در نظرات افلاطون ، اين نكته قابل ت_اءم_ل اس_ت ك_ه او اع_ت_قاد دارد كه تعليم و تربيت در ثبات سياسي حكومتها نقش عمده اي دارد و اگ_ر ق_وان_ين و آداب و رسوم و عقايد حكومتي از دوران كودكي به افراد آموخته شود تاءثيري ع_م_ي_ق در ش_ك_ل گ_ي_ري ، ن_وع و ثبات يا تزلزل سياسي حكومتها خواهد داشت . همچنين افلاطون ت_ع_لي_م و ت_ربيت را تنها براي فرمانروايان و نظاميان تجويز مي كند و نقش عامه مردم را در تغييرات حكومتي ، شورش ها و انقلابات كم اهميّت مي داند.

ب _ ديدگاه ارسطو

ب_ه ن_ظ_ر ارس_ط_و، ك_ه او را ب_نيانگذار حقيقي مطالعه انقلابها مي دانند، علت اصلي انقلاب ، آرزوي ب_راب_ري و رفع نابرابري است . مراد از نابرابري آن است كه افرادِ نابرابر، به ي_ك چ_ش_م ن_گ_ري_س_ت_ه ش_ون_د ي_ا م_ي_ان اف_رادِ ب_راب_ر، ت_ب_ع_ي_ض ق_ائل ش_ون_د. او ع_وام_ل گ_ون_اگ_ون دي_گ_ري را ن_ي_ز ب_ه ع_ن_وان ع_لل فرعي انقلاب در نظر مي گيرد كه عمده ترين آنها عبارتند از گستاخي ، ترس ، تحقير، س_ه_ل ان_گ_اري ، ن_ف_ع طلبي ، وسعت بيش از اندازه بخشي از سازمان حكومت ، غفلت از جزئيات و ن_اس_ازگ_اري در م_ي_ان اع_ض_اي ح_ك_وم_ت و... . الب_ت_ه ه_ر ي_ك از ع_وام_ل ف_وق ب_ه عنوان نوعي از نابرابري به شمار مي آيند. اين نابرابري در نوع حكومتها ف_رق م_ي ك_ن_د. ب_راي م_ث_ال ، در ي_ك ن_ظ_ام دموكراسي كساني انقلاب خواهند كرد كه خود را از ك_س_ان_ي ك_ه

ح_ك_وم_ت را در دست دارند بالاتر بدانند يا در يك نظام اليگارشي كساني انقلاب خواهند كرد كه خود را با حكومت كنندگان برابر مي انگارند.

از ن_ظ_ر ارس_ط_و، ه_دف ان_ق_لاب م_م_ك_ن اس_ت ت_غ_ي_ي_ر س_ازم_ان و ش_ك_ل ح_ك_ومت ، تغيير رهبران حكومت ، تغيير بخشي از سازمان حكومت يا... باشد. او همچنين براي جلوگيري از تباهي حكومتها راههايي پيشنهاد مي كند كه مهمترين آنها عبارتند از:

جلوگيري از قانون شكني ، مصونيت مردم محروم از آزار، ايجاد خطر مصنوعي براي يگانه كردن م_ردم ، پ_ي_ش_گيري از اختلاس در اموال عمومي و سازگار كردن تربيت افراد با سرشت قانون اساسي كشور و... .

ج _ ديدگاه ماكياوّلي

م_اك_ي_اوّلي را ب_ه دلي_ل اع_ت_قاد به نظرات سياسي خاص در غرب ، پدر نظرات سياسي جديد خ_وان_ده ان_د. او در اثر معروف خود (شهريار) درباره چگونگي ثبات سياسي و جلوگيري از س_ق_وط رژيمها مطالبي بيان داشته است . ماكياوّلي سياست حيله و تزوير و رواداشتن هرگونه ش_ي_وه اي ح_ت_ي م_ن_اف_ي اخ_لاق ، ش_َرَف و ع_دالت را ب_راي ن_ي_ل ب_ه ه_دف س_ي_اس_ي لازم م_ي ش_م_رد. ن_ظ_ر او اين بود كه مرد سياسي و سياستمدار براي ج_لوگ_ي_ري از س_ق_وط ح_ك_وم_ت ب_اي_د ق_وي ، واق_ع ب_ي_ن و ج_دّي ب_اش_د و ب_راي نيل به مقصود، همه چيز اعم از مال ، جان ، بزرگ و كوچك را به مصرف قواي نظامي برساند و ت_م_ام ق_واي ن_ظامي و نيروي مادي و معنوي مردم را براي جهانگيري به كار برد. به اعتقاد وي اگر شهريار مايل به ادامه سلطنت است بايد با فضيلت نباشد والا دچار دردِسر خواهد شد. لذا ب_اي_د ش_ج_اع_ت را از ش_ي_ر و ح_ي_له گ_ري را از

روباه بياموزد تا بتواند خطرات را از خود دور سازد.در زم_ان كنوني هر چند برخي دولتها توانستند با نظريات ماكياولي ، اراده خود را بر مردم و ه_م_سايگانشان تحميل كنند ولي نتوانستند در مدتي دراز به عواقب اخلاقي سياست خود بي اعتنا باشند، براي مثال استالين و هيتلر اين شيوه را پيش كشيدند و به بن بست رسيدند.

د _ نظريه كاركردگرا _ ساختاري

ن_ظ_ري_ه دي_گ_ر در مورد انقلاب كه بيشتر برگرفته از ديدگاههاي (چالمرز جانسون) است ن_ظريه كاركردگرا _ ساختاري مي باشد. اين ديدگاه برعكس ماركس كه مي گفت : (تضاد يك ح_الت ب_الف_ع_ل در ج_ام_عه است) ، مي گويد كه كشمكش در جامعه حالتي بالقوه است كه ممكن است به صورت بالفعل ظاهر شود يا نشود.

در اي_ن دي_دگ_اه ان_ق_لاب در ارت_ب_اط با نظام اجتماعي خاصي كه آن را احاطه كرده بررسي مي شود و حتي بررسي كاركرد جامعه مقدم بر بررسي انقلاب است ، زيرا هدف جامعه و تشكيلات اج_ت_م_اع_ي ع_ب_ارت اس_ت از ب_رداشتن خشونت و ايجاد ثبات و اينكه چگونه اين ثبات بايد تداوم ي_اب_د و س_پس به اين سؤ ال پاسخ داده شود كه چرا جوامع با ثبات بناگاه دچار اغتشاش مي شوند.

جانسون معتقد است جامعه باثبات مانند انسان سالم است . همان طور كه انساني كه دچار بيماري اس_ت ك_ارك_رد ب_دن او دچ_ار اخ_ت_لال م_ي ش_ود ب_ه ه_م_ان ص_ورت ، ج_ام_ع_ه اي ه_م ك_ه در حال انقلاب است كاركردش دچار اختلال شده است .

ن_ظ_ري_ه ك_ارك_ردگ_را _ س_اخ_ت_اري ، سه دسته از علل را براي وقوع انقلاب لازم مي داند كه ع_ب_ارت_ن_د از: ف_ش_اره_اي ن_اش_ي از ن_ظ_ام اج_ت_م_اع_ي ن_ام_تعادل ، انعطاف ناپذيري نخبگان

كه پ_اس_خ_گ_وي ف_ش_اره_اي رو ب_ه ت_زاي_د در ي_ك ج_ام_ع_ه ن_ي_س_ت_ن_د و ب_ه ق_وه ق_ه_ري_ه م_ت_وس_ل م_ي ش_ون_د و س_ران_ج_ام ع_وام_ل ش_ت_اب_زا ك_ه ب_اع_ث ت_س_ري_ع در رون_د ان_ق_لاب م_ي شوند

اي_راد اس_اسي وارد بر اين نظريه اين است كه از يك طرف ممكن است به تعداد جوامع ، نظريه ان_ق_لاب وج_ود داش_ت_ه ب_اش_د و از ط_رف دي_گ_ر ه_ر ع_دم ت_ع_ادلي از ع_لل لازم ي_ك ان_ق_لاب ن_ي_س_ت و اي_ن س_خ_ن ج_ان_س_ون ك_ه ت_ش_خ_ي_ص ب_ه م_وق_ع ع_دم تعادل و انجام اصلاحات فوري مي تواند از بروز انقلاب جلوگيري كند، اصلي ثابت نبوده و خيلي از مواقع نتيجه عكس مي دهد.

ه_ _ نظريه عامه مردم يا جامعه توده وار

تئوري (جامعه توده وار) كه از جمله تئوريهاي مهمّ انقلاب است مربوط به خانم (هانا آرنت) و (ويليام كورن هارز) مي باشد. اين دو نظريه پرداز معتقدند عواملي كه ثبات اجتماعي را در ي_ك ج_ام_ع_ه گ_س_ت_رش م_ي ده_ن_د م_ي ت_وان_ن_د در ج_وام_ع دي_گ_ر ن_ي_ز م_ؤ ث_ر ب_اش_ن_د و غيبت آن عوامل منجر به بي ثباتي مي گردد. به همين جهت وقتي افراد يك جامعه پيوستگي هاي گروهي و اج_ت_م_اع_ي خ_ود را از دس_ت م_ي ده_ن_د به دليل بي تفاوتي نمي توانند در گروههاي سنتي و احزاب سياسي متشكل شوند و با سقوط گروه بنديهاي اجتماعي و طبقاتي ، به نظام موجود بي علاقه مي شوند و سپس به هر جا كه در آن موقعيتي براي ابراز مخالفت باشد مي روند و سه جنبش نازيسم ، فاشيزم و استالينيزم نتيجه عوامل فوق بوده است . از اين ديدگاه ، از دست رفتن پذيرش سيستم در اثر فساد هياءت حاكمه و وجود عده اي

كافي و آماده براي به دست گرفتن قدرت منجر به انقلاب مي شود.

و _ نظريه افزايش انتظارات

ي_ك_ي دي_گ_ر از ت_ئوري_ه_اي غ_رب_ي در م_ورد ان_ق_لاب ، ت_ئوري (افزايش انتظارات) است كه (دوت_وك_وي_ل) ، (ب_ري_نتون) و (ديويس) آن را مطرح كرده اند براساس نظر اين گروه ، اح_تمال بروز انقلاب زماني بيشتر است كه پس از دوره اي طولاني از رشد اقتصادي _ اجتماعي ، دوره اي كوتاه از ركود اقتصادي _ اجتماعي و برگشت شديد اوضاع بروز كند. به عبارت ديگر وق_ت_ي امور از بد به سوي بدتر مي رود انقلاب رخ نمي دهد بلكه برعكس زماني كه رو به ب_ه_تر شدن است احتمال انقلاب بيشتر است . همچنين اگر به مردمي كه يك دوره طولاني از ظلم و خ_فقان را تحمل كرده اند كمي آزادي داده شود، عليه دولت به پا خاسته زمينه هاي ايجاد انقلاب را فراهم مي آورند.

پاسخ(قسمت سوم)

ان_ت_ق_اد وارد ب_ر اي_ن نظريه اين است كه از يك سو داشتن توقعات زياد در همه جوامع منجر به ان_ق_لاب ن_م_ي گ_ردد و از س_وي ديگر، كاهش فشار رژيم سركوبگر نيز وقتي مؤ ثر است كه توان شورشيان بالا باشد.

ز _ تئوري سركوب غرايز

پ_اره اي دي_گ_ر از ن_ظ_ري_ه پ_ردازان غ_رب_ي س_رك_وب ك_ردن غ_راي_ز را از ع_لل ان_ق_لاب م_ي دان_ن_د. از دي_دگ_اه اي_ن ن_ظريه پردازان كه (سوروكين) رهبر آنهاست وقتي ارزشهاي مورد قبول جامعه وحدت و يكپارچگي خود را از دست بدهند انقلاب به وجود مي آيد. به ن_ظ_ر او در ط_ول ان_ق_لاب در زن_دگ_ي فردي و اجتماعي تغييراتي وسيع ايجاد مي شود. براي م_ثال فرد انقلابي كلمات و عبارات جديد به كار مي برد،

نسبت به دارايي جامعه حساسيت نشان م_ي ده_د، ن_س_ب_ت ب_ه ك_ار ك_ردن و ت_ه_ي_ه ن_ي_ازه_اي ج_ام_ع_ه تمايل نشان نمي دهد، سنت ها، يادگارهاي تاريخي ، عقايد و... فراموش مي شود و... .

ع_لل ف_وري و لازمه انقلاب از ديدگاه (سوروكين) ، سركوبي غرايز عمده اكثريت جامعه و عدم ام_ك_ان ت_اءم_ي_ن حداقل نياز براي ارضاي غرايز است . اين نوع سركوبي هاي عمومي عبارتند از س_ركوب غريزه غذايي ، دارايي ، صيانت نفس ، آزادي و غريزه اظهار وجود. او معتقد بود انقلاب در پ_اس_خ ب_ه س_رك_وب ي_ك ي_ا چ_ن_د ت_ا از اي_ن غ_راي_ز ص_ورت م_ي گ_ي_رد. ولي در عمل در پي سركوب يك غريزه همه غرايز به دنبال آن مي آيند. (سوروكين) اعتقاد داشت هر چند ممكن است رژيم ها بد باشند ولي انقلابات بدترند زيرا بهاي پرداخت انقلاب از هر جهت زياد و هنگفت است .

ديدگاه شرق :

تحليل انقلاب از ديدگاه شرق بيشتر يك تحليل اقتصادي است به اين معنا كه دانشمندان شرقي م_ع_ت_ق_دن_د ري_شه همه انقلابهاي جهان در دو قطبي شدن جامعه ، آن هم از نظر معيشتي است كه در نهايت محرومان عليه برخوردارها به عصيان كشانده مي شوند و انقلاب به پيروزي مي انجامد. در ب_ح_ث ع_لل ان_ق_لاب از دي_دگ_اه ش_رق ب_ه ت_ع_دادي از تئوريهاي انقلاب از جمله ديدگاههاي (ماركس) ، (انگلس) ، (لنين) و (مائو) اشاره مي كنيم .

الف _ (ماركس) و (انگلس)

ت_اري_خ از ن_ظ_ر (م_ارك_س) و (ان_گلس) سراسر مبارزه است آن هم نه بين نژادها، بلكه بين ط_ب_قات جامعه . تغيير يك سيستم توليد به سيستمي ديگر سبب بروز محدوديت هاي سياسي مي ش_ود ك_ه ب_ه ن_وب_ه خ_ود ب_ه

ان_ق_لاب م_ي ان_ج_ام_د. از ن_ظ_ر آن_ه_ا انقلاب در مسير تحولات و پ_ي_ش_رفتهاي اجتماعي امري ضروري و غير قابل اجتناب است . عقيده آنان در اين باره آن است كه مراحل پيشرفت تاريخي باعث ظهور طبقه جديدي به نام پرولتاريا_ طبقه كارگر_ مي گردد. وظ_ي_ف_ه نهايي اين طبقه ، منهدم ساختن طبقات سياسي بورژوازي از طريق انهدام سرمايه داري و ب_رق_راري ش_كل جديدي از حكومت متشكل از كارگران مي باشد و اين حكومت جديد است كه پايدار م_ي م_ان_د و ب_دي_ن ت_رت_ي_ب ان_ق_لاب س_وس_ي_الي_س_ت_ي آخ_ري_ن ن_وع ان_ق_لاب ب_ه ش_م_ار م_ي رود.از ن_ظ_ر م_ارك_س ، واق_عيتهاي مادي تاريخ را پديد مي آورند، جامعه داراي زيربنا و روبناست ، ق_واي ق_ت_ص_ادي زي_رب_ن_ا هستند و افكار، آداب و رسوم ، نهادهاي سياسي ، مذهبي ، حقوقي و... روب_ن_اي_ن_د. اگ_ر روب_ن_ا با زيربنا سازگار نباشد جامعه دچار بحران شده و به انقلاب مي انجامد. ماركس معتقد بود كه ساخت اقتصادي ، باعث ايجاد روابط اجتماعي مي شود و در نتيجه اين رواب_ط اج_ت_م_اع_ي دو ط_ب_ق_ه اس_ت_ث_م_ارگ_ر و استثمار شده به وجود مي آيند كه استثمار شده ها س_ران_ج_ام دس_ت ب_ه ان_قلاب زده ، طبقه حاكم را سرنگون مي سازند. بنابراين انقلاب از نظر ماركس عبارت است از: حركت يا انتقال از يك مرحله ويژه به مرحله اي ديگر كه از تغيير در شيوه ت_ولي_د ن_اش_ي مي شود و در نهايت به انقلاب طبقه پرولتاريا عليه نظام سرمايه داري مي ان_ج_ام_د. الب_ت_ه ان_قلاب در همين جا هم پايان نمي گيرد بلكه ديكتاتوري پرولتاريا كه يك م_رح_له ان_تقالي است به وجود مي آيد تا راههاي رسيدن جامعه به مرحله كمونيستي را هموار

كند. در ج_ام_ع_ه كمونيستي ديگر دولت و طبقات وجود ندارد، تقسيم كار از بين مي رود و... و در اينجا انقلاب پايان مي يابد.

ب_ي پ_اي_ه ب_ودن ت_ح_لي_ل ه_اي م_ارك_س درب_اره ع_لل و عوامل انقلاب از همان ابتدا مشخص شد؛ چرا كه در اولين انقلاب كمونيستي يعني انقلاب 1296 ه _ ش / 1917 م در ش_وروي س_اب_ق ، ه_ي_چ ي_ك از اص_ول و ع_لل ن_ام_ب_رده دخ_الت ن_داش_ت_ن_د و آن ج_ام_ع_ه ه_ي_چ ي_ك از آن م_راح_ل را پشت سر نگذاشته بود و پيش بينيهاي ماركس مبني بر ظهور انقلاب در جوامع صنعتي م_ث_ل ان_گ_لي_س و ام_ري_ك_ا و ف_ران_س_ه ب_وق_وع ن_پ_ي_وس_ت و ي_ا (م_ح_و دولت) ب_ه دلي_ل ح_م_اي_ت_ش از م_الك_ي_ت ي_ك ن_ظ_ري_ه خ_ي_الي و م_ب_ت_ن_ي ب_ر ش_ن_اخ_ت ن_اق_ص از علل وجود دولت بيش نبود. همچنين در مرحله كمونيزم كه انقلاب در آن پايان مي پذيرد، نيز اين سؤ ال مطرح است كه چه دليلي وجود دارد كه پس از پيروزي انقلاب ، مجدداً در مرحله كمونيستي ، مالكيت و برده داري ظهور نكند.

ب _ لني_ن

ن_ظرات لنين درباره انقلاب با نظرات ماركس شباهت بسيار دارد. او فقط با افزودن چند قضيه ب_ه ت_ئوري ماركس و اجتناب حساب شده از چند قضيه ديگر، تئوري خود را سامان بخشيد. حرف اص_لي او اي_ن ب_ود ك_ه در ج_ام_ع_ه اي ك_ه س_رم_اي_ه داري در آن ت_وس_ع_ه ك_امل نيافته ولي طبقه كارگر رو به رشدي دارد، در صورت آماده بودن شرايط ديگر، وقوع ان_ق_لاب ت_ح_ت ره_ب_ري پ_رولت_اري_ا امكان پذير است . البته طبقه پرولتاريا بايد متحديني داش_ت_ه ب_اشد كه طبقه دهقانان مناسب چنين اتحادي است . با توجه به اينكه كارگران خود به

خود آگاهي انقلابي ندارند بايد حزب پيشتازي باشد تا آگاهي را به آنها آموزش دهند و پس از س_ق_وط رژي_م ن_ي_ز ان_ق_لاب را رهبري نمايد. (لنين سازماندهي انقلاب و هدايت آنها به سوي پ_ي_روزي را فقط با كمك يك حزب پيشرو امكان پذير مي دانست) . افراد حزب مورد اشاره لنين سازماني كوچك و شامل افرادي انقلابي بودند كه حرفه آنها فعاليت انقلابي بود و به نظر او مردم انقلابي مي توانند از همه طبقات ديگر جامعه باشند به شرطي كه انقلابيون فقط به پ_ي_روزي س_وس_ي_الي_س_م ب_ي_ن_دي_ش_ن_د. ب_ن_اب_راي_ن او ح_زب را ش_ام_ل اف_راد ه_م_ه ط_ب_ق_ات م_ي دان_س_ت و اين با نظر ماركس مخالف بود. مطلب ديگر اينكه لنين ب_رع_كس ماركس كه مي گفت انقلاب كمونيستي در كشورهاي صنعتي رخ مي دهد، معتقد بود كه راه رس_ي_دن ب_ه اروپ_ا از كشورهاي جهان سوم است و به اين ترتيب لنين جغرافياي انقلاب را به كشورهاي عقب مانده منتقل كرد.

ج _ مائ_و

ن_ظ_رات م_ائو درب_اره ان_ق_لاب ن_ي_ز ه_م_ان_ن_د ن_ظ_رات م_ارك_س و لنين است . مائو هم ديكتاتوري پ_رولت_اري_ا را پ_ذي_رف_ت_ه ب_ود ب_ا اي_ن ت_ف_اوت ك_ه ب_راي او پ_رولتاريا عبارت بود از ك_ارگ_ران ك_شاورز نه كارگران شهري . نظرات وي راجع به تداوم انقلاب نيز تاحدودي با نظرات لنين فرق مي كرد. او معتقد بود كه شوروي (سابق) در زمان خروشچف و دوره همزيستي مسالمت آميز او، از دايره يك جامعه انقلابي خارج شده است . به همين جهت جنبش جوانان را تاءسيس و گ_ارد س_رخ را ب_ه كارخانه ها و روستاها روانه كرد تا با افكار قديمي مردم مبارزه كرده ، اف_ك_ار ن_و را ج_اي_گ_زي_ن آن ك_ن_د ك_ه در

ن_ه_اي_ت م_ج_ب_ور ش_د ك_ه ب_ا دخ_الت ارت_ش آن_ه_ا را كنترل نمايد .

ع_دم ت_ح_ق_ق ش_ع_اره_ا و م_راح_ل پ_يش بيني شده در زمينه انقلاب سوسياليستي ، تضعيف دولت ، س_ي_اس_ت_ه_اي ت_وس_ع_ه ط_لب_ان_ه ، م_ع_ض_لات س_ي_اس_ي _ اق_ت_ص_ادي و ده_ه_ا ع_لل دي_گ_ر ب_اع_ث فروپاشي شوروي سابق و كشورهاي بلوك شرق گرديد. از آنجا كه اكثر دي_دگ_اه_ه_اي ش_رق درب_اره انقلاب به نوعي به اين كشور (شوروي سابق) وابسته بود با فروپاشي آن از اهميت اين ديدگاهها بشدت كاسته شده است .-( ر.ك :انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان,. مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي :مركز تحقيقات اسلامي سپاه :تابستان 1378 )

______________________________________________________________

س5_انقلاب اسلامي با كدام يك از تئوريهاي مربوط به انقلاب سازگار است؟

از ديدكاه انديشمندان ونظريه بردازان.؛ انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد و در قالب متدلوژي متداول در غرب به آساني قابل تحليل نيست...انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد; مساوات طلب است اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است اما به ندرت انزوا گراست، و نمايانگر انقلابهاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكانيست ... نظريه هاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست، خواه ملهم از سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيامهاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را در نور ديد، پيدا كرد. ؛

(ر.ك :انقلاب اسلامي و اصالت؛ رابرت دي. لي. ترجمه: مهرداد وحدتي دانشمند؛به نقل از سايت Persian Article.htm )

تاكنون براي تحليل انقلاب اسلامي ايران چهار تئوري عمده ارائه

شده است:

تئوري توطئه قدرتهاي خارجي، مانند آمريكا و انگليس كه انقلاب اسلامي را نتيجه سياستهاي طراحي شده آمريكا و انگليس ميداند.

تئوري مدرنيزاسيون و پيدايش بحران هويت كه وقوع انقلاب اسلامي را با روند برگشت ناپذير مدرنيزاسيون توجيه ميكند.

تئوري معضلات و ناهنجاريهاي اقتصادي كه ريشه اصلي وقوع انقلاب را نابسامانيهاي اقتصادي دوران پهلوي ميداند.

تئوريهاي اجتماعي _ سياسي _ فرهنگي (با در نظر گرفتن نقش ويژه مكتب) كه ريشههاي اصلي انقلاب را در تحولات اجتماعي و نارضايتيهاي مذهبي و فرهنگي ميداند.

در تحليل اين پديده منحصر به فرد بايد ميزان سازگاري هر يك از تئوريهاي موجود را با ماهيت انقلاب اسلامي بررسي كرد.

در طول تاريخ كمتر انقلابي از اين نوع وجود داشته است و در مطالعات جامعه شناسي، اين الگو پديدهاي جديد تلقي ميشود. هر چند متفكراني چون استاد مطهري، ظهور اسلام و تلاشهاي پيامبرگرامي اسلامr را به عنوان اوّلين انقلاب اسلامي معرفي ميكنند، لكن به لحاظ ويژگيهاي جامعهشناختي دوران حاضر، انقلاب اسلامي ايران نمونهاي بيبديل و منحصر به فرد است.

در مطالعات جامعه شناسي نيز، واژه انقلاب اسلامي، منحصراً به انقلاب تودهاي مردم مسلمان ايران كه با تكيه بر اعتقادات مذهبي آنان شكل گرفت و در سال 1357 به رهبري امام خميني (قدسسره) به پيروزي رسيد، اطلاق ميشود.

به اعتقاد بسياري از صاحبنظران، هيچ يك از نظريههاي مطرح شده در مورد ماهيت اين انقلاب، به تنهايي قابليت ارائه تفسير درستي از آن را ندارند. علت تحليل نادرست و بعضا" يك سونگر برخي انديشمندان را ميتوان در علل زير جستجو كرد:

1. عدم توجه به تمام زمينههاي شكلگيري انقلاب اسلامي و تحليل آن بر اساس الگوهاي تك عاملي

2. عدم

توجه تحليلگران به ايدئولوژي اسلام به عنوان مكتب مبارزه

3. عدم توجه به پايگاه مردمي و كارآمدي نهاد مرجعيت و اصل تقليد خردمندانه در تفكر شيعي

4. عدم توجه به ضعف مدلهاي موجود در تحليل ساختاري اين انقلاب

5. عدم توجه به نقش ويژه عوامل فرهنگي در پيدايش انقلاب اسلامي

(رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر)

____________________________________________________

س6_ سابقه مهمترين انقلابهاي جهان ومقايسه أن با انقلاب اسلامي ؟

انقلاب كبير فرانسه و انقلاب اكتبر روسيه

انقلاب كبير فرانسه در قرن نوزدهم ميلادي در ادامه مبارزات آزاديخواهانه مردم از زمان رنسانس به وقوع پيوست. در واقع پيشزمينه هاي اين انقلاب در قرن پانزده ميلادي و با شروع رنسانس آغاز شد. در جريان اين انقلاب، با پايان يافتن دوره فئوداليته و ورود به دوره مدرن، مردم كليسا را از زندگي اجتماعي خود حذف كردند. بر اساس نظر عدهاي از انديشمندان، انقلاب كبير فرانسه انقلابي سكولاريستي بود. صد و بيست سال پس از انقلاب فرانسه يعني در اوايل قرن بيستم ميلادي، انقلاب روسيه به وقوع پيوست. انقلاب روسيه ذاتاً انقلابي ماركسيستي بود. در انقلاب روسيه بحث جدايي دولت از دين مطرح بود. گرچه پيش زمينه هاي اجتماعي متفاوت و مهمي در انقلاب روسيه نقش داشت، اما به هرحال هدف آن بود كه دين از حوزه زندگي اجتماعي جدا شود و تفكر جديد ماركسيستي جايگزين آن گردد. انقلاب فرانسه با تفكر ليبرال _ دمكراتي كه داشت، الهام بخش تعدادي ازجنبش هاي جهان شد. انقلاب روسيه نيز الگويي كمونيستي _ سوسياليستي ارائه داد كه تأثيرات آن بر جهان حتي بسيار ژرف تر از انقلاب فرانسه بود.

در سال 1979 ميلادي انقلاب اسلامي در ايران به وقوع

پيوست. انقلاب ايران پديده جديدي بود كه با هيچ كدام از اين الگو ها قابل تفسير نبود، چرا كه نه انقلابي سكولاريستي بود و نه انقلابي سوسياليستي. پيام انقلاب اسلامي پيوند دين و دولت بود. تئوري اصلي اين انقلاب آن بود كه اسلام ميتواند به عنوان حكومتي نجاتبخش،كارآمدي خود را در عرصههاي گوناگون به اثبات برساند. بنابراين با مقايسهاي ساده ميتوان دريافت كه اين مدلها، علاوه بر تفاوت در زمينههاي شكلگيري، از لحاظ ماهيت فكري نيز با انقلاب اسلامي تفاوتهاي اساسي داشتند. نكته ديگري كه در بررسي شرايط ايجاد انقلاب فرانسه روسيه و ايران قابل توجه است عدم تشابه موقعيت دولت هاي مذكور با شرايط و توانايي هاي قدرت سياسي، اقتصادي و اجتماعي در ايران و اوضاع و احوال سياسي قبل از انقلاب است. دولتهاي روسيه و فرانسه قبل از انقلاب، از نظر اقتصادي در مرحله ورشكستگي كامل قرارداشتند، درحالي كه ايران قبل از انقلاب از لحاظ اقتصادي در جايگاه نسبتا" خوبي قرار داشت.

پاسخ(قسمت چهارم)

يكي ديگر از زمينههاي بروز انقلابهاي فرانسه و روسيه ضعف حكومت و ارتش در اثر جنگ هاي نظامي متعدد بود، اما در ايران پيش از انقلاب، ارتش پرقدرت شاهنشاهي آماده بود تا نسبت به هر ناآرامياي واكنش نشان دهد. علاوه بر اين روسيه و فرانسه پيش از انقلاب ازنظر حمايت بين المللي شرايط مناسبي نداشتند، اما رژيم شاه تا آخرين روزهاي حياتش در ايران، از اقبال بين المللي خوبي خصوصاً از جانب آمريكا برخوردار بود و به همين جهت اعتماد به نفس بالايي داشت. محمدرضا شاه 37 سال در ايران حكومت كرده، به خوبي اقتدارش را براي همگان به نمايش گذارده بود. عدم تشابه موقعيتها، شرايط و

عوامل شكلگيري، موجب ناكارآمدي الگوهاي موجود در تحليل انقلاب اسلامي شده است._(رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر)

_____________________________________________________________

س7_

س8_

س 9_

===============================================================

فصل دوم:

بيدايش وبيروزي انقلاب اسلامي

س 10_زمينههاي شكلگيري انقلاب اسلامي چه بوده و چه عواملي بر روند آن تأثيرگذار بوده اند؟

در بررسي روند شكلگيري يك انقلاب، نظريات متفاوتي مانند نظريه ماركس نظريه بنتوم و نظريه جيمز ديويس به عنوان مدلهاي ساختاري در نظر گرفته ميشوند. هر يك از اين نظريهها با توجه به نگاه خاص نظريهپرداز، به بخشي از زمينهها و علل توجه دارند. انقلاب اسلامي ايران، انقلابي چند عاملي و چند سويه است كه برخي عوامل پيدايش آن تا پيش از اين در هيچ انقلابي مؤثر نبودهاند.

چشمانداز نظريه جامعه شناسان كلاسيك و مفاهيمي كه ارائه مي دهند نيز زمينه اي است كه از آن مي توان به نوعي و تنها بخشي از انقلاب اسلامي را تحليل كرد. در مطالعه انقلاب ايران به رغم آنكه نظريه ها بهطور مشخصي مورد استفاده يا آزمون تجربي با اين انقلاب قرار نگرفته اند، اما از مفاهيم نظريه نويسندگان مذكور در توضيح اين انقلاب استفاده شده است.

اغلب تحليل گران غربي با ديدگاههايي يك سونگر، تحليلهاي متفاوتي از انقلاب اسلامي ارائه كردهاند. رابرت لوني در كتاب ريشه هاي اقتصادي انقلاب ايران توضيح مي دهد كه اصلاحات اقتصادي در ايران موفقيت آميز نبود و حكومت نتوانست نارضايتي مردم را كه ناشي از بي عدالتي و جابه جايي اجتماعي كوتاه مدت با برنامه هاي اقتصادي مبتني بر استراتژي توسعه بود، تشخيص دهد.

مسلما" تحليلي صرفاً اقتصادي از پديده انقلاب اسلامي نمي تواند تبيينكننده واقعيت آن باشد.

بسياري از دولت ها درشرايط مشابه اقتصادي به علت ويژگي هاي ساختاري در نظام سياسي و اجتماعي مي توانند

با تكيه بر سركوب و يا ائتلاف گروههاي خاص در جامعه و تكيه بر ايدئولوژي مشروعيت بخش، مانع از تبديل نا آرامي ها به انقلاب شوند.

اما حكومت پهلوي كه خود با بحران مشروعيت روبهرو بود، در برابر بيعدالتيها و ضعفهاي اقتصادي به شدت شكننده شده بود.

تدا اسكاچ پول نظريه پرداز معروف انقلاب نيز در جستجوي عوامل اقتصادي ميكوشد تا علل وقوع انقلاب اسلامي را در چارچوب آسيب پذيري دولت شاه بهدليل عدم ارتباط با صاحبان ثروت هاي اجتماعي يا بازار جستوجو كند. او چنين مينويسد:

گسست دولت از بازار كه به يك ايدئولوژي مبارزه با نمادها و اسطوره هايي چون شهادت طلبي و ايثار اعتقاد دارد، از عوامل زمينهساز انقلاب اسلامي است.

برخي ديگر از تحليلگران برتحليل هاي روان شناختي شخصيت شاه و ويژگي هاي شخصيتي وي در رفتارگرايي مستقل، به خصوص در دهه هاي 1950 تا 1960 تأكيد كردهاند. در اين گونه تحليلها با توجه به شخصي بودن حكومت و تأثير تعيينكننده تصميمات فردي شاه، روانشناسي شخصيت او براي ريشه يابي انقلاب ايران مورد توجه قرار گرفته است. ماروين زونيس در كتاب شكست شاهانه به اين موارد اشاره كرده است.

آبراهاميان در مورد علل سياسي وقوع انقلاب، ميگويد :

انقلاب به اين علت رخ داد كه شاه در سطح اقتصادي اجتماعي دست به نوسازي زد و به اين ترتيب طبقه متوسط جديد و طبقه صنعتي را تشكيل داد اما نتوانست در سطح سياسي دست به توسعه بزند و اين امر موجب ناهماهنگي در ساختارهاي اجتماعي شد.

هرچند شاه موفق شد در زمينه اقتصادي و صنعتي و اجتماعي توسعه قابل ملاحظه اي در ايران پديد آورد، اما از جهات سياسي نتوانست توسعه قابل ملاحظهاي به وجود آورد. اين عدم

توسعه سياسي رژيم باعث شد كه بين طبقه حاكم و طبقه فرودست كه دو پل خيلي مهم در آن نقشآفريني ميكردند يعني قطب بازار و قطب روحانيت يك شكاف فاحش ايجاد شود از همين جا زمينه هاي انقلاب آغاز شد.

با وجود تحليل هاي علمياي كه از جامعه زمان طاغوت در ايران و حكومت پهلوي ارائه ميشد، اغلب جامعه شناسان اعتقاد داشتند كه حكومت شاه در دوران ثبات به سر مي برد. پس از وقوع انقلاب همه نظريهپردازان غربي متوجه تحليل هاي نادرست و غيرقابل قبول خود از حكومت محمدرضا شاه شدند و به اتفاق پذيرفتند كه در تحليل بيثباتي حكومت شاه، بيدقتي روا داشتهاند.

به هر حال، تحليلگران غربي علاوه بر غفلتي كه در بررسي همه عوامل مؤثر در شكلگيري، شتاب دهي و پيروزي انقلاب داشتهاند، از سه عامل اساسي زمينهساز انقلاب نيز غفلت كردهاند:

1. نكته بسيار اساسي اين انقلاب مردميبودن آن است. انقلاب اسلامي برخلاف ساير مدل هاي موجود، مختص طبقه اجتماعي خاصي نبود. هر چند نميتوان نقش روحانيت و روشنفكران مذهبي را در روند شكلگيري انقلاب ناديده گرفت، لكن بايد پذيرفت كه در پيروزي انقلاب، عامه مردم از هر طبقه و صنفي شركت داشتند.

2. نكته ديگر عدم توجه به جامعه شناسي سياسي مردم ايران و روحيه ظلم ستيزي آنها به خصوص در قرن اخير بوده است. حركتهاي متعدد آزادي خواهانه كه در سده اخير به وقوع پيوست، نشانه رشد اين روحيه بود. مبارزه با نظام سلطنتي و تلاش در جهت دستيابي به حكومتي صالح و مردمي در طول اين دوره همواره از آرزوهاي مردم بوده است. عدم توجه به پيشينه مبارزات ضدحكومتي مردم ايران در دوران قاجار و پيش از آن و

سعي درتحليل انقلاب در يك بازه زماني كوتاه، موجب پديد آمدن اشتباهات آشكار و متعددي شده است.

3. توجه جامعه شناختي به بافت مذهبي كشوري مانند ايران نيز ميتواند در ارائه تحليلهاي واقعبينانه انقلاب كمككننده باشد. براساس اعتقادات مذهبي مردم، مشروعيت حكومت برگرفته از اسلام است. در طول تاريخ ايران نيز سلاطين همواره در پي كسب مشروعيت ديني از رهبران مذهبي بوده اند كه ميتوان نمونههاي فراواني از آن را در تاريخ حكومت صفويه و قاجاريه مشاهده نمود، اما حكومت پهلوي ضمن غفلت از اين عامل بزرگ، اساسا" معتقد به مشروعيت بخشي دين نبود.

به هر روي با وجود چند عاملي بودن انقلاب اسلامي، از ميان عوامل متعدد شكلگيري انقلاب، ميتوان برخي عوامل را علل اصلي، برخي را علل مكمل و برخي ديگر را عوامل شتابدهنده دانست. بسياري از انديشمندان اعتقاد دارند علت اصلي وقوع انقلاب، عوامل فرهنگي بودهاند و بههمينجهت به آن لقب انقلاب فرهنگي دادهاند .(رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر)

______________________________________________________________

س 11_نقطه شروع انقلاب اسلامي به جه زماني باز مي گردد؟

درب_اره زم_ي_ن_ه ه_اي پ_يدايش انقلاب اسلامي دو ديدگاه دور و نزديك وجود دارد:صاحبان ديدگاه اوّل م_ع_ت_ق_دن_د ك_ه ب_اي_د زم_ي_ن_ه ه_اي پ_ي_داي_ش ان_ق_لاب را در ط_ول ت_اري_خ ش_يعه جستجو كرد، اما دارندگان ديدگاه دوم زمينه هاي پيدايش انقلاب اسلامي را ح_وادث ب_ع_د از س_الهاي 1340 ه . ش مي دانند. بر طبق نظريه نخست ، مكتب انسان ساز اسلام ، ب_ا نهضت ، حركت و انقلاب پيوندي ناگسستني دارد چرا كه اسلام دين جهاني و هميشگي بوده و ب_ا ق_وان_ي_ن و احكام و دستورات انقلابي كه دارد

از ابتدا با طاغوتيان و زورمداران مبارزه كرده است . اين راه و روش در زندگي سياسي و مبارزاتي امامان بزرگوار شيعه هم تداوم پيدا كرده است و با آغاز غيبت كبري ، اين رسالت تاريخي بر عهده جانشينان امامان گذاشته شده است . از اي_ن رو م_ي ت_وان گ_ف_ت ك_ه ان_قلاب اسلامي ايران ادامه مبارزات پيامبران و امامان معصوم : عليه ط_اغ_وت_يان مي باشد. براساس اين ديدگاه براي پيدايش انقلاب اسلامي بايد به بررسي زم_ي_ن_ه ه_اي ن_ه_ض_ت_ه_اي اس_لام_ي در ط_ول ت_اري_خ ش_ي_ع_ه پ_رداخ_ت . دي_دگ_اه دوم ه_ر چ_ن_د ع_لل دور را ن_ادي_ده ن_م_ي گ_ي_رد ولي زم_ي_ن_ه ه_اي پ_ي_داي_ش انقلاب اسلامي را مرهون يك سري ع_لل ن_زدي_ك ك_ه ب_ي_ش_ت_ر در اواخ_ر ده_ه 1330 ه . ش و اواي_ل ده_ه 1340 (ش) ات_ّف_اق اف_ت_اد م_ي دان_د. اي_ن ح_وادث ش_امل درگذشت حضرت آيت ا... بروجردي ، تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي ، انقلاب س_ف_ي_د، ك_اپ_ي_ت_ولاس_ي_ون و... اس_ت . لازم ب_ه ذك_ر اس_ت ك_ه اي_ن دي_دگ_اه م_ورد ت_اءي_ي_د ام_ام راح_ل ن_ي_ز ه_س_ت چ_را ك_ه اي_ش_ان ن_ي_ز ش_روع ان_ق_لاب اس_لام_ي را س_ال 1341 ه . ش م_ي دان_س_ت_ن_د._(انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان :مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي .تهيه كننده :مركز تحقيقات اسلامي سپاه.تابستان1378)

_____________________________________________________________________

س12_نقش عوامل فرهنگي در پيدايش انقلاب اسلامي را توضيح دهيد؟

برخي از تحليلگران در جمع بندي علل وعوامل پيروزي انقلاب اسلامي عقيده دارند عوامل فرهنگي، مهمترين عامل شكلگيري انقلاب اسلامي بوده است. بايد به اين نكته توجه نمود كه علل فرهنگي تنها دلايل وقوع اين انقلاب نبودهاند، بلكه جزء مهمترين دلايل بودهاند. مايكل فيشر در كتاب ايران از اختلاف مذهبي تا انقلاب به اين نكته اشاره مي كند

كه هر چند علل انقلاب، اقتصادي و سي_اسي ب_ود لكن در مق_ابل، شكل انقلاب و مح_ل وقوع آن تا حد زيادي نتيجه سنت مذهبي اعتراض بود. نيكي.آر.كدي در كتاب ريشه هاي انقلاب به اين موضوع اشاره مي كند.وي مي گويد:

انجام اصلاحات سياسي و اقتصادي و در عين حال تأثير منفي آن بر گروههاي مختلف اجتماعي از يكسو و سركوب گروههاي سياسي و فقدان آزادي از سوي ديگر زمينه ساز انقلاب بودند، اما درعين حال تحول در انديشه انقلابي و راديكال كه تشيع آن را به صورت ايدئولوژي مطرح كرده است از علل اصلي شكلگيري انقلاب است.

خانم حميرا مشيرزاده در تبيين علل فرهنگي انقلاب معتقد است كه در بررسي چند علتي انقلاب، نقش عوامل فرهنگي و مذهبي ويژه و قابل تأمل است. وي ميگويد:

همانطور كه ديديم انقلاب اسلامي ايران به درجات مختلف، همه نظريات موجود در مورد انقلاب در علوم اجتماعي را به چالش كشيده است. بررسي آثار مختلف و همانطور توانايي هاي طبيعي مكتب شيعه نمونه هاي عالي تبييني در نظريه هاي انقلاب را با ترديد جدي مواجه مي كند و ثابت ميكند كه اكثر تعميم هاي مستحكم در ساختارهاي نظري نتوانستند بستري كه انقلاب اسلامي در آن رخ داده است را دريابند. مي توان گفت كه هيچيك از تبيين هاي سياسي اقتصادي اجتماعي و يا روانشناختي نمي توانند به تنهايي كنش انقلاب توده اي را در آن تبيين كنند، اما در عين حال بهنظر مي رسد كه رهيافت چند علتي به شرط آنكه علل و عوامل مختلف در آن چارچوب نظري دقيق قرار بگيرند، بيشتر ميتواند به فهم و تبيين اين رويداد مهم تاريخي كمك كند.

تأملي در مطالبات مردم در جريان مبارزات مردمي از خرداد 1342

تا بهمن 1357 نيز نشان ميدهد كه در مجموع، عوامل فرهنگي بيشترين مطالبات مبارزين و مردم را در بر ميگرفته است.

به اعتقاد دكتر منوچهر محمدي جهت اصلي انقلاب احياي فرهنگ ايراني _ اسلامي بود و سر پيروزي انقلاب نيز در توجه به اين نكته است. وي اظهار ميدارد:

بر كسي پوشيده نيست كه انقلاب اسلامي قبل از آن كه يك انقلاب سياسي يا اقتصادي باشد، يك انقلاب فرهنگي و براي احياي ارزشهاي ديني خود بوده است رژيم شاه با تكيه بر دو عنصر غربزدگي و در خدمت گرفتن برخي از عناصر فرهنگي ايران قبل از اسلام تلاش زيادي در از بين بردن ارزشهاي سنتي ديني عقيدتي و فكري از جامعه عميقاً مذهبي ايران نمود. اين حركت در زمان پهلوي اوّل آغاز و تا پيش از ظهور انقلاب اسلامي ادامه داشت اگر چه رژيم در عمل موفق به قطع ريشه هاي عميق فرهنگي مردم مسلمان ايران نشد، لكن تاحدود زيادي مظاهر فرهنگ غربي خصوصاً قسمت مبتذل آن را به عنوان ارزش مسلط درنظام سياسي _ اجتماعي كشور حاكم ساخت انقلاب اسلامي با بازگشت به ارزشهاي مورد قبول جامعه برخلاف تصورات بسياري از انديشمندان غربي در خصوص سپري شدن دوره دين داري و دين مداري موجب شگفتي همگان گرديد... . به اين ترتيب مي توان ملاحظه كرد كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي را بر رژيم شاه تنها مي توان در عظمت و مديريت و ميزان اعمال سه ركن انقلاب يعني مردم رهبري و مكتب جستجو كردكه توانست برخلاف پيش بيني ها و محاسبات تحليل گران و در مقابل حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهي را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد.

هر چند در مورد انقلاب اسلامي تئوري هاي متفاوتي ارائه شده است و بسياري از انديشمندان سعي كردهاند در چارچوب ها و قالب هاي عل_مي، تئوري انقلاب اسلامي را ب_ررسي كنند، اما در واقع به لحاظ اختلاف ديدگاهي كه بين اين انديشمندان و ديدگاههاي مكتب متعالي اسلام و امامخميني(قدسسره) كه پايه گذار اصلي انقلاب بود، وجود دارد هيچ كدام از اين افراد قادر به درك ماهيت و واقعيت انقلاب اسلامي نشدهاند. ميشل فوكو، يكي از نظريهپردازان اصلي مكتب پست مدرن، در كتاب رهبر اسطورهاي قيام ايران انقلاب اسلامي را نخستين انقلاب فرامدرن عصرحاضر و اوّلين شورش بزرگ عليه نظامهاي زميني و مدرن ترين شكل قيام ميداند.

از منظر فوكو انقلاب سال 1979 متضمن امتناع كل يك فرهنگ و كل يك ملت، از رفتن زير بار گونهاي نوسازي است كه در نفس خود كهنهگرايي محسوب ميشود. به اعتقاد وي چنين انقلابي به مثابه انقلاب بدون تشكيلات غيرحزبي و در نوع خود بي نظير است

پاسخ(قسمت پنجم)

هر چند طرح مباحث نزاع سنت و مدرنيسم در حد حوصله اين دفتر نيست، اما تعبير درستتر آن است كه انقلاب اسلامي نوعي واكنش آگاهانه در برابر نابودي ارزشهاي اجتماعي و به تعبير برخي صاحبنظران، مقاومت در برابر استحاله فرهنگي است.

ملت ايران و به ويژه روشنفكران، فرهيختگان، اهل ادب و فرهنگ، مصلحين جامعه و دلسوختگان فرهنگي از اينكه مي ديدند جامعه و مردم ايران به شدت سنن و ارزشهاي اجتماعي قومي، فرهنگي و مذهبي خويش را از دست دادهاند و با شتاب درجهت نوعي از خود بيگانگي فرهنگي و به تعبير آل احمد، غربزدگي پيش مي روند، به شدت نگران و متأثر بودند. استحاله فرهنگي رژيم شاه، موجب نگراني بسياري از

دينداران و مذهبيون نيز شده بود

همانگونه كه اشاره شد بيشك ايدئولوژي اسلامي و در ديدي وسيعتر ويژگيهاي جهانبيني اسلامي، علت اصلي شكلگيري تفكر مبارزه بود و در جريان وقوع انقلاب اسلامي، تئوري جهاد در برابر طاغوت، شكلي عملي به خود گرفت. چنانچه انقلاب اسلامي را بر اساس علت غايي وقوع آن تفسير كنيم، در مي يابيم كه اصولگرايي اسلامي، علت العلل وقوع آن است؛ در حالي كه بسياري از تحليلگران انقلاب از نقش ويژه آن غفلت ورزيدهاند. در مقابل، تحليلگراني كه به خوبي با مباني جهانبيني اسلامي آشنا بودهاند، قيام بر اساس مباني مكتب را اصليترين علت وقوع انقلاب ميدانند.

وقوع انقلاب در ايران از علل و عوامل و ريشه هاي اقتصادي صنعتي فرهنگي، سياسي و مذهبي متعددي برخوردار بود كه محدود كردن جريان عظيم انقلاب به هريك از آنان خلاف عقل و منطق و جريان طبيعي انقلاب آن گونه كه همگان شاهد بودند، مي باشد اما در اين ميان علل و عوامل اجتماعي فرهنگي سهمي بيش از عوامل صنعتي، اقتصادي و علل و عوامل سياسي و بالاخص مذهبي نيز سهمي به مراتب فراتر از آن عوامل قبلي برعهده داشته اند، چنان كه اگر كسي مانند استاد مطهري ادعا كند كه عامل اصلي و يا علت العلل وقوع انقلاب اسلامي عامل مذهب و رهبري ديني نهضت بوده است و چنانكه روحانيت شيعه و در رأس آن حضرت آيت الله خميني نبودند، شايد هيچيك از عوامل ديگر به تنهايي يا در مشاركت با عوامل ديگر قادر به ايجاد انقلابي چنين عظيم مردمي و فراگير نبودند، سخني به گزاف نگفته است (رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي

دانش و انديشة معاصر) ___________________________________________________________________

س 13_نقش مرجعيت وروحانيت شيعه رادر بيروزي انقلاب اسلامي بررسي نماييد؟

نهاد مرجعيت بنيادي استوار است كه از قرنها پيش در پي پاسخ به نيازهاي معنوي و ارائه مدلي توانمند براي زندگي مادي انسان، برآمده است. اعتقاد به مرجعيت و نقش ارزشمند مراجع در تفكر شيعي و خدمات ارزنده آنان به ايران، مانند آنچه در حكم تحريم تنباكو رخ داد، موجب شد تا در جريان انقلاب اسلامي، مشروعيت روحانيت ديني با مقبوليت مردمي درآميزد. تئوري انقلاب اسلامي برخاسته از تفكر اسلام شيعي بود و به همين جهت نقش فقيه عادل در جهتدهي حركت انقلاب، مهم و تعيينكننده قلمداد ميشد.

به اعتقاد بسياري از تحليلگران اگر مرجعيت شيعي، رهبري نهضت را به عهده نداشت، ممكن بود اين انقلاب به شكلي سكولار يا غربزده بروز نمايد. حقيقت اين است كه نقش برجسته روحانيت شيعه نهتنها در جريان انقلاب اسلامي بلكه در جريان انقلاب مشروطه و ساير قيامهاي مردمي نيز براي تعيين جهت حركت اصلي انقلاب بسيار مؤثر بوده است. در صورت عدم حضور فكري و عملي مرجعيت شيعي، مřÙƠبود سمت و سويي كه انقلاب اسلامي در اولين روزهاي شكلگيري خود طي ميكرد، به جهتي نامعلوم هدايت شود و با قرار گرفتن ذيل عناوين مختلفي مانند انقلاب دمكراتيك از مسير ايدئولوژي اسلامي خارج گردد. نقشي كه نهاد مرجعيت شيعي در طول تاريخ ايران در جهت مبارزه عليه ظلم و فساد بر دوش داشته است، موجب شد تا توده مردم آن را به عنوان رهبري قيام، با جان و دل و از سر رغبت بپذيرند. شعار روحانيت شيعه، طرح اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه و نمايش اراده اسلام

در تأسيس حكومتي صالح بود. اين شعار از زمان حكومت صفوي شكل منسجم تري به خود گرفت، ولي در آن زمان زمينه ابراز و ارائه آن وجود نداشت. در واقع، امامخميني(قدسسره) به عنوان نظريهپرداز انقلاب اسلامي اين مسأله را به گونهاي كاربردي و نوين در كتاب ولايت فقيه خود مطرح كرد و به شكلي درخور از آن دفاع نمود. (رك :درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي,دكتر علي عسگري, مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر)

وقوع انقلاب اسلامي در ايران از علل و عوامل و ريشه هاي اقتصادي صنعتي اجتماعي فرهنگي سياسي و مذهبي متعددي برخوردار بود كه محدود كردن جريان عظيم انقلاب به هريك از آنها خلاف عقل و منطق و جريان طبيعي انقلاب آنگونه كه همگان شاهد بودند، مي باشد. اما در اين ميان علل و عوامل اجتماعي _ فرهنگي سهمي بيش از عوامل صنعتي _اقتصادي و علل و عوامل سياسي و بالاخص مذهبي نيز سهمي به مراتب فراتر از آن دو دستة قبلي بر عهده داشته اند، چنانچه اگر كسي _ ماننداستاد شهيد مرتضي مطهري _ ادعا كند كه عامل اصلي و يا علّة العلل وقوع انقلاب اسلامي عامل مذهب و رهبري ديني (روحاني اين نهضت بوده است و چنانچه روحانيت شيعه و در رأس آن حضرت آيت الله خميني (قدس سره نبودند شايد هيچيك از عوامل ديگر به تنهايي و يا در مشاركت با عوامل ديگر قادر به ايجاد انقلابي چنين عظيم مردمي و فراگير نبودند، سخني به گزاف نگفته است البته در تاريخ يك قرن اخير اين مملكت نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه نهضت جنگل نهضت ملي شدن نفت و غيره را نيز داشته ايم كه هركدام فراخور زمان ووسعت دامنه تأثير جايگاه خاص خود را در تاريخ معاصر

ايران بدست آورده اند و هريك نيز علل و عوامل و انگيزه و رهبري خاص خود راداشته اند، اما انقلاب اسلامي 22 بهمن 1357، باعنايت به مقاطع تاريخي مهم آن (مانند 15 خرداد، 17 شهريور، تاسوعا و عاشوراي 57، مراسم چهلم شهداي قم و تبريز و...)، رهبري و نقش ويژه امام خميني (ره و روحانيت در هدايت آن شركت اقشار مختلف مردم درراه پيمائيهاي ميليوني آن و طرح شعارها و خواسته هايي مبتني بر نفي سلطنت موروثي و كسب استقلال و آزادي و ايجاد حكومت ديني جمهوري اسلامي و بالاخره مخالفتها و دشمني هايي كه پس از پيروزي با بعُد مذهبي آن بعمل آمده حكايت از بزرگترين انقلاب ديني تاريخ وجهان معاصر دارد.(ر.ك : ريشه هاي اقتصادي س_ياسي انقلاب اسلامي ايران دكتر عبدالرحيم گواهي ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.)

___________________________________________________________

س 14_به صورت مختصر فرايند مطرح شدن حضرت امام (ره)و نقش ايشان در نهضت اسلامي را توضيح دهيد؟

تا سال 1963 كه نام آيت الله روح الله خميني به عنوان يك مخالف برجسته رژيم شاه بر سر زبانها افتاد جلسات درس ايشان در قم، انبوه دانشجويان را كه مجذوب انتقادهايش از رژيم شاه مي شدند، جلب مي كرد. در مارس 1963 (اسفند 1342) فيضيه قم در سالگرد شهادت (امام) جعفر صادق (ع) ، امام ششم مورد حمله نيروهاي ساواك و چتربازان قرار گرفت و عده اي از دانشجويان كشته و آيت الله خميني توقيف شد. وي پس از يك بازداشت كوتاه آزاد شد و به انتقاد از كنترل امريكا بر ايران ادامه داد.

امام بار ديگر در سالگرد شهادت امام حسين (ع) بازداشت شد. وقتي اين خبر به مردمي كه در خيابانها براي امام حسين (ع) عزاداري مي كردند، رسيد، تظاهراتي

براي آزادي وي در تهران، اصفهان، مشهد، شيراز و كاشان برگزار شد.

نيروهاي امنيتي به 15هزار نفر شليك كردند. امام خميني تا ماه اوت زنداني شد. وي پس از آزادي به پيروانش گفت انتخابات اكتبر را تحريم كنند و دوباره توقيف شد.

70 - 1964: آيت الله خميني در مه 1964 (خرداد1343) از زندان آزاد شد. در اكتبر، مجلس با تصويب لايحه اي به مشاوران نظامي امريكايي مصونيت ديپلماتيك داد و راي به پذيرفتن يك وام 200 ميليون دلاري امريكا براي خريد تجهيزات نظامي داد. امام خميني با صدور اعلاميه اي به اين اقدامات مجلس حمله كرد و كمي بعد به تركيه تبعيد شد كه در سال 1965 از آنجا به عراق رفت.

طي سيزده سال بعد، شهر مقدس نجف خانه وي بود و در آنجا خود را به عنوان يك شخصيت مذهبي برجسته تثبيت كرد. انتقادهاي او از رژيم پهلوي مخفيانه در ايران انتشار مي يافت و پيامهايش براي مسلمانان جهان در مراسم حج در مكه پخش مي شد.

انتقادهاي او از سياستهاي دولت ايران، اساسي بود. اصلاحات ارضي فاجعه از آب در آمد، باغهاي ميوه، مراتع، چراگاهها و كشاورزي مكانيزه را از قانون اصلاحات ارضي معاف كرده بودند و به مالكان بزرگ فرصت داده شده بود املاك خود را به طور غيرقانوني به اقوام خويش انتقاد دهند يا با تبديل وضعيت آنها را در گروه زمينهاي معاف از تقسيم قرار دهند. فقط 9 درصد كشاورزان ايران صاحب زمين شدند، و دولت حتي به همين عده هم براي افزايش توليد كمك نكرد.

گندم و ساير مواد غذايي از خارج وارد مي شد، اما به كشاورز ايراني كمك نمي شد.

سيل مهاجرت روستاييان بيكار و بي زمين به نسبت 8 درصد در سال، در جستجوي كار به شهرها روان شد. استفاده از درآمدهاي نفت، ثروتي بي حساب به ثروتمندان داد و اين در شرايطي بود كه اكثريت عظيم مردم با فشار روزگار مي گذراندند و نارضايتيها افزايش يافت. در اين حال، پس از شكست اعراب در جنگ سال 1967 از اسرائيل و امريكا، آيت الله خميني براي احتمال آغاز تلاش مشترك عليه اسرائيل با آيت الله باقر صدر به مشورت پرداخت.

77-1970: با افزايش شديد قيمت نفت شاه اعلام كرد كه ايران به زودي يكي از پنج قدرت بزرگ جهان خواهد شد! او و واقعيت كمبود مواد غذايي، راه بنديهاي شديد و زيادي جمعيت در تهران را ناديده مي گرفت، جهان غرب دلارهاي نفتي شاه را به اسلحه تبديل مي كرد، به طوري كه ايران بيش از انگليس، تانكهاي "چيفتن" انگليسي داشت و امريكا هواپيماهاي جنگي خود را قبل از اين كه به خط توليد بيفتد يا كارساز بودن آنها تاييد شود، به شاه مي فروخت. فروشندگان تسليحات امريكا داراي موقعيت مهم در اقتصاد ايران بودند، سيمان و مصالح ساختماني صرف ساختن پايگاههاي نظامي مي شد و براي ساختن خانه، مردم با كمبود مصالح روبرو بودند. نفت، بانكداري و تسليحات ايران به شدت تحت كنترل امريكا بود، تاجگذاري در سال 1971 (1350) و مراسم پر خرج براي خيالپردازيهاي شاه در زمينه اثبات اين قضيه كه تاريخ شاهنشاهي ايران به 2500 سال پيش برمي گردد، شكاف عظيم بين فقير و غني را در ايران علني تر كرد. آيت الله خميني از اين اقدامات به شدت انتقاد مي كرد.

سركوب هرگونه

آزادي بيان، مطبوعات و حتي مخالفت بالقوه به تمركز مخالفان در خارج از كشور منجر شد. توزيع پيامهاي آيت الله خميني به شكل نوار كاست، اين مخالفان را تشويق مي كرد. امام خميني از علما در ايران خواست خفقان سياسي و برباد دادن منابع ايران را محكوم كنند. شاه وقتي در 1977 براي ديدار با كارتر به واشنگتن رفت با تظاهرات خصومت آميز عظيمي مواجه شد. در ايران زنان دانشجو مجددا شروع به استفاده از حجاب كردند و يك مخالفت مذهبي شروع به خودنمايي كرد. در اكتبر 1977 (1356) ماموران ساواك (آقا) مصطفي پسر امام خميني را به شهادت رساندند.

سال 1978: در ژانويه به تحريك شاه، مقاله اي در روزنامه اطلاعات انتشار يافت كه در آن به شدت به آيت الله خميني حمله شده بود.

روز بعد طلبه ها در قم يك اعتراض مسالمت آميز ترتيب دادند و اقدام به تحصن كردند، ماموران امنيتي با خشونت واكنش نشان دادند و عده اي را شهيد كردند. تظاهرات به سراسر كشور انتشار يافت. آيت الله خميني از مردم خواست براي سرنگوني شاهنشاهي به سود يك دولت اسلامي مبارزه كنند.

در هر يك از مراسم چهلم شهدا، عده بيشتري به وسيله ماموران امنيتي شهيد مي شدند. مردم در تظاهرات خود در مقابل سربازان مسلح خواستار بازگشت آيت الله خميني شدند.

سپتامبر: شاه به اين اميد كه نداشتن يك پايگاه موجب نابودي قدرت رهبري امام خميني خواهد شد از عراق خواست آيت الله را اخراج كند. آيت اللهخميني گفت آماده است به كشوري برود كه تحت نفوذ شاه نباشد، اما هيچ دولتي پيشنهاد پذيرفتن و تضمين ادامه فعاليت وي را نداد.

اكتبر: امام

خميني وارد "نوفل لوشاتو" در نزديكي پاريس شد.

سپتامبر: در پايان ماه رمضان يك تظاهرات اعتراض آميز عظيم منجر به اعلام حكومت نظامي در ايران شد. صبح روز بعد وقتي مردم بي خبر از اعلام حكومت نظامي در ميدان ژاله اجتماع كردند، نيروهاي امنيتي به روي آنها شليك كردند و هزاران نفر را كشتند. يك ملت وحشتزده عليه شاه قيام كرد و اعتصابها، بازارها، مدارس، دانشگاهها، ادارات، كارخانه ها و حوزه هاي نفت را به تعطيل كشاند و اقوام و دوستان ثروتمند شاه، طي سه ماه با 5/1 ميليارد دلار به غرب گريختند.

آيت الله خميني از پاريس پيامهاي خود را براي پخش به ايران مي فرستاد.

10و11 دسامبر (9و10 محرم) : تقريبا چهار ميليون نفر به خيابانها آمدند و خواستار تشكيل يك دولت اسلامي تحت رهبري امام خميني شدند. هزاران نفر از تظاهر كنندگان غير مسلح كشته شدند. بازداشت شدگان شكنجه مي شدند، و مجروحان را در تختهاي بيمارستانها قتل عام مي كردند. فشار تحمل ناپذير و بي پايان افكار عمومي، امريكا را وادار كرد تا شاه را تشويق به انتخاب يك نخست وزير (شاپور بختيار) براي خنثي كردن نفوذ امام خميني كند.

16 ژانويه 1979: شاه از ايران فرار كرد و به مصر رفت و يك دولت بي قدرت و مردمي بپاخاسته را در خيابانها رها كرد.

اول فوريه: امام خميني با استقبالي بي سابقه به ايران آمد. امام دستور داد دولت موقت اسلامي تشكيل شود. پس از اين كه صدها نفر از اعضاي نيروي هوايي از امام حمايت كردند، يك پادگان نظامي تهران ناگهان مورد هجوم گارد شاهنشاهي قرار گرفت. انبوه مردم بي سلاح به تقاضاي كمك

نيروي هوايي پاسخ دادند و گارديها را مجبور به بازگشت به سربازخانه هايشان كردند. با پذيرفتن رهبري امام خميني از طرف بيشتر نيروهاي امنيتي، كليه پاسگاههاي پليس، زندانها، پايگاههاي ارتش و ادارات دولتي به تصرف انقلابيان در آمد.

11 فوريه: سرانجام رژيم شاه سقوط كرد.

(ر.ك:مسلم مديا - چاپ لندن به نقل از سايتImam Kh

_________________________________________________________________

س 15_تاثير ونقش جنبش دانشجويي ومرحوم دكتر شريعتي در انقلاب اسلامي بررسي شود؟

جنبش دانشجويي ايران را مي توان در دو مقطع زماني قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد بررسي قرار داد:

پاسخ(قسمت ششم)

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي:

الف) در زمان ديكتاتوري رضا شاه : هر چند تاسيس دانشگاه در ايران به دهه هاي ده و بيست باز مي گردد اما با توجه به حاكميت استبداد رضا خاني در اين برهه زماني و عدم امكان بروز و ظهور حركتهاي اجتماعي و نيز عدم امكان دستيابي طبقه هاي متوسط و پايين جامعه به تحصيلات عالي و انحصار اين حق به نخبگان و طبقه هاي وابسته به حاكميت عملا در اين دوره از تاريخ ايران، حركتهاي جدي دانشگاهي و دانشجويي در راستاي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي به چشم نمي خورد و حركتهاي محدود صورت گرفته در اين دوره نيز سرانجامي جز سركوب نمي يابد.

ب) پس از ظهور محمد رضا شاه : شكل گيري جنبش دانشجويي در اين برهه از تاريخ را بايد با توجه به چند ويژگي مهم اين دوره مورد بررسي قرار داد.

1- راه يابي طبقات متوسط و پايين جامعه به دانشگاه: همانگونه كه اشاره شد انحصار حق تحصيلات عالي به نخبگان و وابستگان به حاكميت يكي از مهمترين عوامل ركود

حركتهاي دانشجويي در دوران حكومت رضا خان بوده است. پس از ظهور محمدرضا پهلوي به ويژه در دهه هاي 40 و 50 با توجه به گسترش مراكز آموزش عالي و نيز سرازير شدن ثروت حاصل از افزايش قيمت نفت به جامعه راه براي ورود طبقات فرودست جامعه به دانشگاه هموارتر گشت. ورود به دانشگاه براي فرزندان اين قشر عظيم از ملت ايران به مثابه گشايش دريچه اي به سوي واقعيتهاي تلخ حاكم بر جامعه ايراني بود. مشاهده فقر، فساد، تبعيض و بي عدالتي، وجود فاصله هاي شگفت انگيز طبقاتي در جامعه و استبداد حاكم از سوي رژيم و سركوب هر گونه اعتراض به وضع موجود به ويژه پس از كودتاي 28 مرداد همه و همه در كنار خاستگاه اجتماعي اين قشر جوان دانشجو و وابستگي اكثريت آنان به محرومترين اقشار جامعه و نيز شرايط و مقتضيات جواني، مبارزه با رژيم را به عنوان اساسي ترين اصل در سرلوحه فعاليتهاي جنبش دانشجويي در اين دوره قرار دارد.

2- حاكميت ايدئولوژي چپ به عنوان ايدئولوژي غالب براي مبارزه : همزماني اين دوره از تاريخ ايران با اوج گرفتن مبارزات ضد امپرياليستي در جهان با تكيه بر ايدئولوژي ماركسيستي به ويژه در كشورهاي جهان سوم را مي توان از مهمترين عوامل تاثيرگذار در جهت دهي به جنبش دانشجويي دانست. اوج اين مبارزات به منظور رهايي از نظام ظالمانه سرمايه داري در حركت به سوي ايجاد جامعه بي طبقه و نيز استقرار عدالت در جامعه و شباهت آرمانهاي آن با خواسته هاي جنبش دانشجويي ايران، حركتهاي دانشجويي داخل را به سمت پذيرش ايدئولوژي ماركسيستي و چپگرا به عنوان ايدئولوژي

غالب براي مبارزه سوق داد، به ويژه پس از به ثمر رسيدن بسياري از اين مبارزات و شباهت ظاهري بسياري از آن كشورها با وضعيت آن روز ايران، لزوم تكيه بر اين ادبيات و ايدئولوژي (ايدئولوژي ماركسيستي) را در مسير مبارزه در ميان نخبگان و دانشگاهيان تقويت نمود. حاكميت و مقبوليت ادبيات چپ به ويژه در دهه هاي 30و 40 و تاثير آن بر مبارزات داخلي به حدي بود كه در بسياري از مواقع جريانهاي راستگرا را نيز براي كسب مقبوليت در ميان اقشار مبارز و به ويژه دانشجويان و دانشگاهيان، ناچار به استفاده از اين ادبيات در بازيهاي سياسي مي كرد. تاكيد بر مبارزه مسلحانه و نيز طرح رهبراني چون «لنين»، «چگوارا»، «كاسترو» و … به عنوان نمادهاي مبارزه از مهمترين ويژگيهاي متاثر از اين خط فكري بود. البته غلبه اين ايدئولوژي و گفتمان، تنها به نخبگان اجتماعي و جوامع دانشگاهي معطوف بود و ساير اقشار جامعه ايران با توجه به خواستگاه ديني خود با آن همراه نگشتند، اين مساله يكي از مهمترين عوامل در عدم توفيق اين جريان فكري بود.

3- مطرح شدن ايدئولوژي ديني به عنوان راه كاري براي مبارزه : 15 خرداد سال 42 را مي توان نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ملت ايران دانست كه بسياري از معادلات حاكم بر روند جريانهاي فكري را تحت الشعاع خود قرار داد. قيام 15 خرداد به عنوان جرياني كاملا برخاسته از تفكر ديني و نيز با غايت و هدفي ديني و از همه مهمتر برخورداري از رهبري يك مرجع ديني توانست اكثريت اقشار جامعه ايران آن روز را با خود همراه سازد، به

ويژه كه اين حركت نه تنها حركتي عليه عوارض ظاهري جامعه بود بلكه به عنوان جنبشي بر ضد ريشه اصلي همه معضلات يعني نظام وابسته شاهنشاهي و در يك كلمه استبداد و استعمار به شمار مي رفت. فراگيري وسيع قيام 15 خرداد و همراهي ساير آحاد مردم با رهبران آن و نيز حوادث پس از آن و از سوي ديگر ناكامي ايدئولوژي چپ در به حركت درآوردن ساير اقشار جامعه باعث شد كه ايدئولوژي ديني به عنوان راهكار مناسب مبارزه در ميان جوامع جوان و دانشگاهي مطرح و مورد توجه قرار گيرد. خصلت انقلابيگري ايدئولوژي چپ در كنار قابليت ايدئولوژي ديني در بسيج توده هاي مردمي باعث شد كه شاخه اي از جريان دانشجويي و روشنفكري آن روز راه سومي را براي مبارزه بر گزينند : « اسلام ماركسيستي» ، ناگفته پيدا است كه به علت تضاد ريشه اي اين دو مكتب اين پيوند دوامي نمي يافت و التقاط فكري كمترين ثمره اين پيوند ناميمون بود. سركوب تمامي حركتهاي مسلحانه برخاسته از جريان چپ توسط رژيم به ويژه در اوايل دهه 50 گرايش به سوي تفكر ديني را در جوامع دانشگاهي افزون تر ساخت. ظهور متفكران ديني همچون شهيد مطهري، شهيد مفتح، مقام معظم رهبري و … 1214214 در جوامع دانشگاهي و برقراري پلهاي ارتباط ميان حوزه و دانشگاه در ا ين برهه برپر باري اين گرايش افزود. در اين ميان نقش كساني چون مرحوم شريعتي بسيار تامل برانگيز است. تفكرات مرحوم شريعتي را بي شك مي توان يكي از موثرترين عوامل در سوق دادن جوامع دانشگاهي به سوي تفكر ديني دانست. هر چند طرح

مسايلي چون اسلام ايدئولوژيك و مطرح ساختن چهره هايي چون علي(ع)، حسين(ع) ، فاطمه(س)، زينب(س)، ابوذر غفاري و … به عنوان مظاهر مبارزه و … همه و همه حاكي از روح دينداري آن مرحوم دارد اما برداشتهاي خاص آن مرحوم در اسلام و ايدئولوژي اسلامي با توجه به شرايط مبارزه گرايي حاكم بر آن زمان و همچنين عدم آشنايي دقيق وي با متون ديني و خلط برخي از آموزه هاي ديني با مباني مكاتب شرقي و غربي، تفكرات آن مرحوم را تنها براي آن مقطع مبارزه كارا ساخته بود. علي رغم طرح اسلام ايدئولوژيك از سوي مرحوم شريعتي، فقر آموزه هاي وي براي دوران حاكميت انديشه ديني، شاگردان و پيروان او را كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسند فعاليتهاي اجتماعي و سياسي قرار گرفته بودند، با چالشي جدي مواجه ساخت، بطوريكه برخي از آنان را از همراهي با نظام و حاكميت ديني بازداشت و بستر لازم را براي سوق دادن به دروازه انديشه هاي غربي و غير ديني فراهم نمود.

در يك جمع بندي كلي جنبش دانشجويي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي جداي از خواستگاههاي فكري آن حول اصول آرماني مبارزه با استبداد ، استعمار و استكبار و تلاش براي برقراري نظام عدالت اجتماعي در حركت بود. ظهور روزهاي درخشاني چون 16 آذر و 13 آبان در كارنامه جنبش دانشجويي در اين مقطع تاريخي مديون اين آرمانگرايي نسل جوان دانشجو بوده است، هر چند كه عدم بهره گيري اين قشر از معرفت و بينش دقيق نسبت به فرهنگ خودي آنان را در بسياري از مواقع با ناكامي هايي مواجه ساخته است.

پس از

پيروزي انقلاب اسلامي :

جنبش دانشجويي پس از انقلاب اسلامي را بايد در چند مقطع زماني مورد بررسي قرار داد:

1_ از پيروزي انقلاب اسلامي تا آغاز جنگ تحميلي : پيروزي انقلاب اسلامي روحي جديد در كالبد جريانهاي مخالف با رژيم شاهنشاهي دميد و حتي بسياري از جريانهاي فكري و سياسي را كه در دهه هاي 40و 50 توسط رژيم سركوب شده بودند به صحنه منازعات سياسي كشانيد و بديهي بود كه بسياري از اين جريانها به علت تضاد ريشه اي نظام و حاكميت ديني با مباني فكري آنها به مخالفت و مواجهه با اين نظام روي آورند. تدوين قانون اساسي برخاسته از متون ديني و گنجاندن اصولي همچون « ولايت فقيه » در آن همچون جرقه اي اين مخزن باروت را به آتش كشيد و عرصه منازعات فكري را به عرصه مبارزات سياسي و مسلحانه با نظام اسلامي مبدل نمود. در اين ميان دانشگاه نيز متاثر از فضاي سياسي كشور و نيز با توجه به سوابق جريانهاي پرورده در خود از آتش اين خرمن در امان نماند. رويارويي فيزيكي، ايجاد درگيريهاي مسلحانه در دانشگاهها و تبديل دانشگاه به تريبون و پايگاه سياسي احزاب و گروهها حاصل اين تاثير بود. هر چند انقلاب فرهنگي و وقوع جنگ تحميلي دامنه اين منازعات را به طور مقطعي برچيد اما در خشكاندن ريشه هاي اين جريانات و بازيچه قرار گرفتن دانشجويان چندان موفق نبود. يكي از مهمترين حوادث در اين مقطع از تاريخ انقلاب اسلامي و جنبش دانشجويي ، تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام (ره) ، به عنوان نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بود.

هر چند كه به اعتراف كارگردانان اين ماجرا، اين واقعه تحت تاثير آموزه هاي انقلابي مرحوم شريعتي صورت پذيرفت و نيز ردپاي دنباله هاي يك جريان بين المللي خاص كه با رويكرد دموكرات ماب حاكم بر سفارت آمريكا و نوع اثر آن بر روند تحولات ايران احساس تضاد منافع مي كرد ، در اين حركت به چشم مي خورد، اما در پرتو هدايت و جهت دهي رهبري وقت انقلاب نتيجه آن در تقويت خط كلي انقلاب اسلامي، همچون مبارزه با استكبار جهاني و تلاش براي نجات مستضعفين و استقرار نظام عدالت اسلامي در جهان، بسيار موثر بود، به گونه اي كه امام امت (ره) آن را « انقلاب دوم » و حتي مهمتر از انقلاب اول برشمردند.

2- مقطع جنگ تحميلي ، ركود يا اوج جنبش دانشجويي : آغاز جنگ تحميلي همراه با آموزه هاي دل انگيز ايثار، جهاد و شهادت بيش از هر قشر ديگري نسل جوان دانشجو را به ميدان آورد. هر چند در اين دوران تحت تاثير جنگ و نيز به علت ركود منازعات سياسي حركتهاي دانشجويي در عرصه سياسي نمود چنداني نداشت، اما حضور جوانان در ميادين جنگ نقش تعيين كننده اي را ايفا كرد. به بيان ديگر در اين مقطع بيشترين جلوه جنبش دانشجويي در عرصه هاي دفاع از انقلاب اسلامي تجلي يافته بود كه بهترين تبلور بيداري دانشجويي بود.

3- پس از جنگ تحميلي تا خرداد 76 : پس از پايان جنگ تحميلي و به ويژه با آغاز دهه 70، نظام اسلامي در معرض پاسخگويي به مطالبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه قرار گرفت و به تبع آن دانشگاه

نيز به عنوان يكي از بازوهاي سازندگي از اين مطالبات بي نصيب نماند. عدم همخواني نظام آموزشي حاكم بر دانشگاهها با فرهنگ خودي و به تبع آن عدم آشنايي عميق دانشگاه با روح و تفكر ديني، فقر فكري دانشگاهيان را در لحاظ نمودن مباني تفكر ديني در عرصه برنامه ريزي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آشكار نمود و از همه مهمتر بدليل عدم وجود تجربه تشكيل حكومت ديني در تاريخ ايران، دانشگاه از ارائه پاسخي متناسب با فرهنگ بومي و ايدئولوژي حاكم در نظام ديني، بازماند. ظهور تفكرات تكنوكرات در عرصه سازندگي بيش از هر چيز حاصل اين فقر فكري بود. در اين ميان گفتمان ليبرال دموكراسي غربي كه با روح نظام آموزشي دانشگاههاي ايران سنخيتي بسيار داشت، به عنوان عنصر پاسخگو به نيازهاي جامعه پا به عرصه دانشگاه نهاد. در عرصه هاي سياسي و اجتماعي نيز اين مكتب كه با زوال بلوك شرق در جهان حياتي دو چندان يافته بود، با ايجاد جريانهايي در سوق دادن مطالبات دانشجويي به سوي خواسته هاي متناسب با روح اين تفكر، يعني استقرار دمكراسي به شيوه غربي، نفي سلطه تفكر ديني و … بسيار تاثير گذار بود، مضاف بر آن جو حاكم بر دوران سازندگي و عدم توجه كافي به مسايل سياسي و فرهنگي نيز بستر مناسبي براي رشد اين جريانها را فراهم نمود.

(ماخذ:جنبش دانشجوئي ، گذشته ، حال و آينده؛ اسماعيل شفيعي سروستاني شبكه خبر دانشجو 14/4/1382)

جواب ديگر:

تاريخ مبارزات دانشجويان از زمان تأسيس اولين دانشگاه يعني دانشگاه تهران در سال ???? آغاز شد. به دنبال تأسيس دانشگاه به جريان اصلي در روند حركتهاي دانشجويي در دانشگاه به

تدريج بوجود آمد كه عبارتند از: ?- جريان ماركسيستي ?- جريان ملي ?- حركت اسلامي.

جنبش دانشجويي با اين سه جريان، حضور فعال و آگاه خود را در صحنه تحولات سياسي كشور نشان داد. توجه به حركت ها و اعتراض هاي دانشجويان از همان آغاز تا پيروزي انقلاب اسلامي از عمق آگاهي سياسي آنان حكايت دارد.

دانشجويان در فاصله سالهاي ??-???? واكنشهاي مختلفي نسبت به رويدادهاي كشور نشان دادند از جمله: زماني كه دكتر مصدق مجلس چهاردهم را در اعتراض به سهيلي نخست وزير وقت و تدين وزير كشور به جرم دخالت در انتخابات ترك كرد، «دانشجويان به منزل وي رفته و او را با احترام به مجلس آوردند. اين اقدام از سوي حكومت خوشايند نبود، به همين دليل بر روي دانشجويان آتش گشوده شد و در اين واقعه رضا خواجه نوري شهيد شد.» در جريان ملي شدن صنعت نفت ايران دانشجويان به بسيج معلمان، دانش آموزان و كارگران پرداختند. بعد از كودتاي ?? مرداد، در ?? آذر سال ????، دانشجويان در اعتراض به سفر نيكسون معاون رئيس جمهور وقت آمريكا دست به تظاهرات زدند ومردم را به مقاومت فراخواندند و در اين اثنا پليس در صحن دانشگاه به روي دانشجويان آتش گشود و سه دانشجو به نام هاي شريعت رضوي، مصطفي بزرگ نيا و احمد قندچي به شهادت رسيدند. اين امر موجب بروز واكنش مردم شد كه اين روز را به نام روز دانشجو نامگذاري كردند.

با مسلط شدن حكومت نظامي بعد از كودتاي ?? مرداد توسط فرمانداري نظامي تهران دانشجويان دست به مبارزه نيمه مخفي زدند.

در سال ???? به هنگام حمله اسرائيل به كانال سوئز

دانشجويان مخالفت خود را با سياستهاي تهاجمي آمريكا و دولتهاي حامي اسرائيل در صحنه مسائل سياسي بين المللي با اعتصاب و تظاهرات نشان دادند.

پاسخ(قسمت هفتم)

با تأسيس ساواك در روزهاي پاياني سال ???? كنترل دانشجويان زيرنظر اين سازمان با شدت بيشتري صورت گرفت. ولي با وجود كنترل شديد دستگاه امنيتي، دانشجويان در مسائل مختلف سياسي به صورتهاي گوناگون مخالفت خود را نشان مي دادند. ضرورت اصلاح و دگرگوني امري نبود كه با فشار مأموران ساواك حذف شود، بلكه شكل خود را تغيير داد و تا سال ???? به سه طريق به شرح زير ظاهر شد: الف - در قالب اعتراضهاي صنفي كه گاه منجر به اعتصاب و تظاهرات مي شد. ب- تكاپوي متناسب با تحولات سياسي ج- مبارزه مسلحانه.

الف) اعتراضهاي صنفي:

اعتراضهاي صنفي دانشجويان كه گاهي نيز به خشونت كشيده مي شدند عبارتند از: اعتراض به تدريس چند نفر از اساتيد، عدم ارائه برخي از دروس، كيفيت غذا، جمع آوري بعضي كتابها، دستگيري و اخراج بعضي اساتيد و دانشجويان، واگذار نكردن خوابگاه در ترم تابستاني و لغو بعضي شهريه ها... كه ضمن اعتصاب با راهپيمايي، شكستن شيشه ها، نوشتن شعارهايي بر روي ديوار دستشويي، تجمع در محوطه دانشگاه، عدم حضور سر كلاس و خودداري از امتحان نارضايتي خود را نشان مي دادند.

ب) تكاپوي متناسب با تحولات سياسي

با وجود كنترل و خفقان پليس امنيتي در دانشگاهها، نيروهاي فعال دانشجويي در مسائل سياسي جامعه حضور داشتند و به مناسبتهاي مختلف سياسي حضور فعال خود را به نمايش مي گذاشتند، به عنوان نمونه با نخست وزيري شريف امامي در شهريور ???? دانشجويان دانشگاه تهران، سازمان دانشجويان را تشكيل دادند. اولين

كنگره انجمنهاي اسلامي در شهريور ???? با شركت ?? انجمن افتتاح شد و مبارزات داخلي در اثر ارتباط با حلقه مبارزان خارج از كشور استوارتر شده و تكيه گاهي مطمئن براي ملت مبارز ايران شد.

دانشگاه و قيام ?? خرداد

در وقايع ?? خرداد ???? يكي از گروههاي فعال و مهم در مبارزه، اقدام دانشجويان بود. دانشجويان دانشگاه تهران به سرعت نسبت به دستگير امام خميني (ره) واكنش نشان دادند. بعضي از دانشجويان با سخنراني و تشويق ساير دانشجويان اقدام به راهپيمايي و تظاهرات در محوطه دانشگاه كردند و ضمن حمل تراكت بزرگي كه خبر از دستگيري آيت الله خميني مي داد با دادن شعارهاي ضد حكومتي در صدد راهپيمايي به طرف بازار تهران و حمايت از بازاريان در مبارزه عليه حكومت شدند. بسياري از دانشجويان در خيابانهاي اطراف دانشگاه اجتماع كردند كه تعداد زيادي از آنها توسط پليس دستگير شدند. در ادامه تظاهرات، دانشجويان با قطع سيم هاي تلفن دانشگاه و با سر دادن شعارهايي پلاكاردهايي از پارچه تهيه و بر سر در دانشگاه نصب كردند. دانشجويان با تكثير و توزيع نوار سخنراني روز عاشوراي امام فعاليت خود را در كوي دانشگاه گسترش دادند كه منجر به دستگيري و زنداني شدن گروهي از دانشجويان شد و آنان با تجمع خود دانشكده هاي مختلف را به تعطيلي كشاندند به طوري كه پليس به سختي توانست تظاهرات را سركوب كند.

دانشجويان دانشسراي عالي تهران و دانشگاه پلي تكنيك نيز ضمن تجمع و دادن شعارهايي عليه شاه مردم را به شركت در تظاهرات ترغيب كردند. پانزده خرداد موضوعي بود كه دانشجويان در سالهاي بعد به مناسبت بزرگداشت اين

روز به تظاهرات، تجمعات، اعتصاب و ... اقدام مي كردند.

آنان در سال ???? به هنگام مرگ مشكوك غلامرضا تختي، در سال ????، در مخالفت به افزايش قيمت بليت اتوبوس حضور خود را در صحنه به نمايش گذاشتند.

از اواخر دهه ???? فعاليت دانشجويان بيشتر سياسي بود و فعاليتهاي صنفي نيز رنگ سياسي به خود گرفت. درخواست هاي دانشجويان از امكانات آموزشي و رفاهي به مسائل سياسي تغيير كرد و شعارهاي ساده جاي خود را به شعارهاي آزادي زندانيان سياسي، مرگ بر شاه، اتحاد، مبارزه ...» بر روي ديوار دانشكده هاي ادبيات حقوق... داد.

ج) مبارزه مسلحانه

با رشد كمي و كيفي مبارزات دانشجويي از اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه با دو حركت همسو مواجه هستيم: «حركت اول جنبش مسلحانه كه از سال ?? علني شد و در معرض قضاوت افكار قرار گرفت. دانشگاهها محل جذب نيرو براي جنبشهاي مسلحانه بودند و يك تحول بسيار عميق كيفي در حركتهاي دانشجويي بوجود آمد. حركت دوم مربوط به انقلاب فرهنگي بود كه بسياري از انديشمندان اسلامي با تكيه بر امكانات بالقوه دانشجويي راهي نو پيش روي جوانان گشودند. از جمله دكتر شريعتي، آيت الله مطهري، آيت الله طالقاني و ... با تأسيس كانونهاي فكري مانند حسينيه ارشاد تلاشهاي گسترده اي را جهت پي ريزي بيداري اسلامي آغاز كردند. در مقابل حكومت نيز دست به اقداماتي نظير: ايجاد سرگرمي، تفريح، ترتيب دادن كلوپهاي رقص و موسيقي و ... زد.

يكي از وقايع مهمي كه در تاريخ مبارزات دانشجويي تأثير بسزايي گذاشت واقعه ? و ? اسفند ???? دانشگاه تبريز بود كه در خواست صنفي دانشجويان با دخالت پليس تبديل

به اعتصاب شد و بسياري از دانشجويان زخمي شدند و دهها تن روانه زندان شدند. مهمترين عامل اين حركت مخالفت با رياست دانشكده فني قيد شده است.

گسترش فضاي باز سياسي و حركتهاي دانشجويي

با تغيير سياستهاي محمدرضا شاه بعد از به روي كار آمدن كارتر از حزب دموكرات آمريكا، شدت سانسور كاهش يافت و در زندانها به روي هيأتهاي بين المللي گشوده و سركوب محدودتر شد. به دنبال اين تحولات به عمر ?? ساله دولت هويدا خاتمه داده و يك تكنوكرات تحصيلكرده آمريكا (جمشيد آموزگار) مأمور تشكيل كابينه شد. در چنين فضايي فعاليت دانشجويان نيز شكل تازه اي به خود گرفت و دانشجويان در مبارزه با هدف سرنگوني حكومت علاوه بر شعارنويسي، تجمع، اعتراض ، اعتصاب و حمله به مأموران گارد... تظاهرات را به خيابانهاي اطراف دانشگاه كشانده و شكل تازه اي به روند مبارزه دادند.

سال تحصيلي ??-?? براي دانشجويان با بحث در مورد مرگ دكتر شريعتي آغاز شد و به همين دليل دانشگاهها محل برگزاري حادترين افشاگريها از طريق برپايي نمايشگاهها، سخنراني ها، كنفرانس ها و آموزشهاي سياسي بود.

دانشجويان ضمن برگزاري مراسم شعرخواني، سخنراني توسط كانون نويسندگان ايران همسو با رخدادهاي سياسي روز به مبارزه خود ادامه دادند. مانند صدور بيانيه و تحصن به مناسبت سالگرد وقايع مختلف، گسترش مجالس يادبود، ختم براي درگذشت نابهنگام دكتر شريعتي، حاج آقا مصطفي خميني، عكس العمل به انتشار مقاله توهين آميز نسبت به امام(ره) در روزنامه اطلاعات به امضاي رشيدي مطلق، قيام ?? دي قم و ?? بهمن تبريز.

در بين دانشگاههاي ايران، دانشگاه تبريز و جنبش دانشجويي آن از اهميت خاصي برخوردار است. نقش دانشگاه

تبريز جداي از نقش تبريز و آذربايجان در تاريخ معاصر ايران نيست. دانشجويان مذهبي دانشگاه تبريز پيش از ساير دانشگاهها موفق شدند هويت اسلامي خود را منسجم كنند و مبارزات سياسي خود را از دانشجويان چپي جدا كنند. اين دانشجويان در سال ???? و ???? در دو حركت مهم حضور يافتند: ابتدا در قيام تاريخي ?? بهمن مردم تبريز كه در اعتراض به سركوب خونين مردم قم در ?? دي ???? صورت گرفت و ديگر واقعه ?? ارديبهشت دانشگاه تبريز كه به لحاظ اهميت از واقعه ?? آذر سال ???? مهم تر است. پس از اين واقعه دانشگاه تبريز تا پيروزي انقلاب فعاليت آموزشي نداشت. اهميت ديگر جنبش دانشجويي تبريز در كادرسازي نيروهايي است كه مديريت مسائل بعد از انقلاب را بر عهده گرفتند بويژه دفاع مقدس.

(ماخذ:جنبش دانشجويي در انقلاب اسلامي؛ منيژه صدري؛ باشگاه انديشه 3/3/1383)

__________________________________________________________________

س 16_روز شمار حوادث مربوط به بيروزي انقلاب اسلامي را بيان نماييد؟

10 فروردين 1340 (پنج شنبه)

_ وفات آيت الله العظمي حاج سيد حسين بروجردي

آيت الله العظمي حاج سيد حسين بروجردي با سي واسطه نسبت به حضرت امام حسن مجتبي (ع) مي رساندند. در سال 1253 ش در بروجرد متولد شده و در سن 18 سالگي براي تكميل تحصيل به اصفهان رفت و پس از ده سال به نجف اشرف عزيمت نموده و به درس آيت الله خراساني وارد گرديد. ايشان پس از مراجعت و اقامت در بروجرد به قم مهاجرت كرده و به عنوان مرجع تقليد شيعيان جهان معرفي گرديدند و مدت 16 سال مرجعيت عامه را عهده دار بودند.

16 مهر 1340 (يك شنبه)

_ تصويب قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي

رژيم پهلوي بعد از وفات آيت الله

بروجردي زمينه را براي پاك كردن اسلام از متن فعاليت هاي مردم ايران مناسب ديد و به اين دليل قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به تصويب دولت و مجلس وقت رساند و آن را در مطبوعات اعلام كرد. در اين قانون قسم به قرآن و شرط مسلمان بودن براي نمايندگان مجلس حذف شده بود و همين باعث اعتراض علماي اسلام و مردم مسلمان گرديد.

8 آذر 1341 (جمعه)

_ لغو قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي

با اعتراض علماي اسلام از جمله آيت الله روح الله خميني و آيت الله حائري و ديگر علما و حضور گسترده مردم در پشتيباني از علماي اسلام پس از مكاتبات و تظاهرات و اعتراضات ، دولت خائن ا سدالله علم قانون فوق را ملغي اعلام كرد.

19 دي 1341 (چهارشنبه)

_ اعلام انقلاب سفيد

رژيم پهلوي و در رأس آن محمدرضا در جهت خواستهاي استعمارگرانه امريكا و همچنين تغيير فكر مردم ايران دستورالعمل ديكته شده استكبار را كه در كشوهاي ديگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفيد به مردم ايران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت.

2بهمن 1341 سه شنبه)

_ تظاهرات مردم در تهران

با تحريم رفراندم از طرف امام خميني بازار تهران تعطيل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع كردند و گروهي به منزل آيت الله خوانساري و آيت آلله بهبهاني رفتند.

1 فروردين 1342 (پنج شنبه)

_ اعلام عزاي عمومي در عيد نوروز

امام خميني برا ي جوابگويي به اقدامات شاه و اطرافيانش عيد نوروز سال 1342 را عزاي عمومي اعلام كرد مردم مسلمان ايران با برافراشتن پارچه سياه به نداي او لبيك گفتند و روحانيون از خطرات دولت براي اسلام صحبت كردند.

2 فروردين 1342

(جمعه)

_ تهاجم رژيم پهلوي به مجلس سوگواري در مدرسه فيضيه

عصر اين روز مراسم عزاداري در مدرسه فيضيه قم برپا بود كه سربازان مسلح و مأمورين امنيتي محل را محاصره نمودند و سپس گروهي از آنها با لباس مبدل به درون مدرسه رفتند و در ميان سخنراني يكي از گويندگان به او حمله كردند. سپس به طلاب مدرسه فيضيه حمله نمودند و آنها را از حجره هايشان به بيرون پرتا ب كردند و با به شهادت رساندن گروهي از آنان در تاريكي شب محل را ترك كردند.

13 خرداد 1342 (دوشنبه)

_ دستگيري حضرت امام خميني

بعد از سخنراني تاريخي امام خميني در عصر عاشوراي 1342 ش كه در آن رژپم پهلوي و ايادي آن را محكوم نمود نيمه شب كاميونهايي از سربازان و مأموران امنيتي خانه ايشان را محاصره كرده و ايشان را بازداشت نموده و به تهران منتقل كردند، مأمورين حضرت امام خميني را يك روز در باشگاه افسران و بعد در زندان قصر به مدت 19 روز و پس از آن در پادگان عشرت آباد محبوس ساختند.

5 خرداد 1342 (چهارشنبه)

_ قيام ملت ايران در اعتراض به دستگيري امام خميني

پس از اعلام خبر دستگيري امام خميني ، مردم مسلمان قم جلوي خانه آيت الله گلپايگاني و صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع نموده و پس از صدور بيانيه اي به تظاهرات پرداختند و با شعار يا مرگ يا خميني از حرم بيرون آمدند ولي فاصله اي را طي نكرده كه با رگبار مسلسل مواجه شدند و درگيري بسيار شديدي بين مردم و مأمورين به وجود آمد، مأمورين مردم را محاصره كرده و به تيراندازي پرداختند. در اين هنگام حاج

مصطفي خميني پسر امام از مردم خواست به خانه هايشان بروند. در شهرهاي ديگر هم درگيري بين مردم و مأمورين رژيم پهلوي باعث به شهادت رسيدن عده زيادي از مردم گشت و رژيم خون آشام پهلوي توانست با اعلام حكومت نظامي و ايجاد وحشت و كشتار وسيع انقلاب مردم را براي مدتي مهار نمايد.

11 مرداد 1342 (جمعه)

_ آزادي از زندان و بازداشت خانگي امام خميني

پس از تظاهرات 15 خرداد رژيم كه از عواقب بازداشت امام خميني هراس داشت ايشان را از زندان پادگان عشرت آباد به منزلي مربوط به ساواك در داوديه تهران منتقل نمودند و آنجا را تحت نظر كامل قرارداد ولي ساعتي بعد سيل جمعيت به سوي داوديه سرازير شد. در اين منزل بود كه روحانيون وقايع 15 خرداد را براي امام تشريح كردند و اطلاع مردم از قيام مردم ايشان را به سختي منقلب نمود تا آنجا كه فرمود: «تا ملت عمر دارد غمگين در مصيبت 15 خرداد است …. واقعه 15 خرداد پشت ما و هر مسلم غيرتمندي را مي شكند.»

17 فروردين 1343 (دوشنبه)

_ آزادي امام خميني از بازداشت خانگي

امام خميني پس از 9 ماه بازداشت خانگي ساواك، آزاد گشته و روز 18 فروردين 1343 (سه شنبه) به منزل شخصي خود در قم مراجعت نمودند.

3 مرداد 1343 (شنبه)

_ تصويب قانون كاپيتولاسيون

طبق اين قانون، مأمورين سياسي و مستشاران خارجي در ايران از تقعيب قانون و جزايي مصون هستند و در صورت ارتكاب جرم يا عمل خلاف قانون به كشورشان جهت بررسي يا محاكمه عودت داده خواهند شد. رژيم پهلوي از ترس عكس العمل مردم خبر تصويب اين قانون را تا مدتي اعلام نكرد.

4 آبان 1343

(دوشنبه)

پاسخ(قسمت هشتم)

_ پايداري امام خميني در برابر كاپيتولاسيون

بعد از انتشار خبر تصويب قانون كاپيتولاسيون و پايمال كردن حقوق ملت ايران در برابر يك عده افراد خارجي، حضرت امام خميني در اين روز طي يك سخنراني مشروح اين قانون را براي مردم با عبارت ساده و قابل فهم عرضه مي نمايد و مردم را به قيام براي كسب استقلال و حقوق خود فرا مي خوانند.

13 آبان 1343 (چهارشنبه)

_ تبعيد حضرت امام خميني به تركيه

پس از سخنراني امام خميني در رابطه با قانون كاپيتولاسيون و هراس حكومت از تكرار حماسه پانزده خرداد رژيم تصميم بر تبعيد ايشان مي گيرد و در شب 13 آبان خانه ايشان را با صدها كماندو و چترباز مسلح محاصره نموده و پس از دستگيري ايشان را به تهران منتقل مي نمايد و مستقيما به فرودگاه مهرآباد مي برند و از آنجا با هواپيما به تركيه منتقل نمودند و ايشان را به محلي به نام بورسا تبعيد كردند. رژيم براي جلوگيري از قيام مردم شهرهاي مهم ايران را به اشغال قواي نظامي درآورد و به هيچ كس اجازه خروج از خانه را نمي دهد و بدين شكل رژيم توانست از خروش مردم در امان بماند.

1 بهمن 1343 (پنج شنبه)

_ اعلام انقلابي حسنعلي منصور

حسنعلي منصور كه نخست وزير شاه بود توسط برادران بخارايي و مرتضي نيك نژاد از هيأتهاي مؤتلفه اسلامي اعدام گرديد.

21 فروردين 1344 (شنبه)

حمله به محمدرضا پهلوي در كاخ مرمر توسط سرباز شهيد رضا شمس آبادي

26 خرداد 1344 (چهارشنبه)

چهارتن از جانبازان هيأتهاي مؤتلفه اسلامي (بخارايي _ اماني _ هرندي _ نيك نژاد) به دست رژيم پهلوي به شهادت رسيدند.

13 مهر 1344 (سه شنبه)

_ تغيير محل تبعيد

امام خميني به نجف اشرف

رژيم كه از حركت هاي انتقامي عليه خودش به واسطه تبعيد حضرت امام وحشت داشت تصميم گرفت به حالت تبعيد امام خميني پايان دهد بدون اينكه ايشان را به كشور بازگرداند. به همين دليل با دولت عراق مذاكراتي به عمل آورد و موافقت اين دولت را جلب نمود و امام خميني و فرزندش حاج مصطفي را به عراق و شهر نجف اشرف انتقال داد.

17 دي 1346 (يك شنبه)

جهان پهلوان غلامرضا تختي به دست ساواك رژيم پهلوي به شهادت رسيد.

20خرداد 1349 (چهارشنبه)

آيت الله محمدرضا سعيدي در زندان و شكنجه گاههاي رژيم پهلوي به دليل طرفداري از آيت الله خميني توسط ساواك به شهادت رسيد.

8 ارديبهشت 1350 (چهارشنبه)

كارگران كارخانه جهان چيت كرج كه براي احقاق حق خود قيام كرده بودند توسط ارتش قتل عام شدند.

7 دي 1353 (شنبه)

آيت الله حسين غفاري در زندان رژيم پهلوي به شهادت رسيدند .

29 خرداد 1356 (يك شنبه)

دكتر علي شريعتي در خارج از كشور به وسيله ساواك رژيم پهلوي به شهادت رسيد.

15 خرداد 1356 (شنبه)

اميرعباس هويدا نخست وزير 13 ساله رژيم پهلوي به دليل فساد و عدم كارآيي دولتش استعفا نمود و جمشيد آموزگار به عنوان نخست وزير منصوب گرديد.

1 آبان 1356 (يك شنبه)

_ شهادت فرزند امام

حاج سيدمصطفي خميني فرزند بزرگ امام خميني در عراق به دست عوامل و مأمورين امنيتي ساواك رژيم پهلوي با همكاري رژيم بعث عراق به شهادت رسيد.

17 دي 1356 (شنبه)

_ مقاله روزنامه اطلاعات و توهين به امام خميني

به مناسبت سالروز سياه كشف حجاب مقاله اي تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» به قلم احمد رشيدي مطلق به چاپ رسيد كه در آن به روحانيت به

ويژه آيت الله العظمي امام خميني اهانت شده بود و نويسنده با وقاحت تمام ايشان را كه تمام وجودش در خدمت اسلام و مردم بود مستقيما مورد اهانت قرار داده بود.

18 دي 1356 (يك شنبه)

_ عكس العمل مردم برابر مقاله اطلاعات

موجي از خشم و نفرت سرتاسر ايران را فرا گرفت ولي در قم بلافاصله نتايج آن ظاهر گشت مدارس علميه، منابر و نماز جماعت تعطيل گرديد. مردم به طرف منزل آيات عظام حركت كردند تا صداي اعتراض خود را وسعت بخشند. تعدادي از نسخ روزنامه اطلاعات پاره شد و تظاهرات اوج گرفت كه با حمله پليس به زد و خورد تبديل شد و پس از مدتي پايان گرفت.

19 دي 1356 (دوشنبه)

_ قيام خونين مردم قم

طبق قرار طلاب همگي جلوي مدرسه علميه خان و ميدان آستانه جمع شدند و به سوي منزل علماي اسلام حركت كردند و تا ظهر اين برنامه و حضور گسترده مردم ادامه داشت تا اينكه مأمورين جلوي مردم قرار گرفتند و به دستور ساواك آنها را به گلوله بستند و تعداد زيادي از مردم بي گناه را به خاطر حفظ احترام مرجع تقليدشان كه خواسته آنها بود به شهادت رساندند.

29 بهمن 1356 (شنبه)

_ قيام مردم تبريز

به مناسبت چهلم شهداي قم مردم تبريز به پا خاستند و حركت آغاز شده را تداوم بخشيدند در اين روز در تبريز عزاي عمومي اعلام شد و علماي تبريز مجلس ختم برگزار نمودند. پليس اطراف مسجد را محاصره نمود و از ورود جمعيت ممانعت كرد و اجتماع مردم متراكم شد و پليس براي ارعاب و متفرق نمودن شروع به تيراندازي هوايي كرد و مردم به مأمورين حمله نمودند و با

شعار درود بر خميني و مرگ بر شاه راه پيمايي بزرگي را آغاز كردند و پليس كه قدرت مقاومت را از دست داده بود از ارتش كمك خواست و تظاهرات مردم به خاك و خون كشيده شد.

10 فروردين 1357 (پنج شنبه)

_ قيام مردم يزد

در روزهاي نهم و دهم فروردين مردم يزد به تبعيت از رهبر انقلاب عيد را تحريم كردند و براي بزرگداشت شهداي تبريز، خود را مهيا ساختند. در روز چهارشنبه 9 فروردين مردم بعد از مراسم به خيابان ريختند و با شعارهاي درود بر خميني و مرگ بر شاه به راه پيمايي پرداختند و روز پنج شنبه 10 فروردين به دعوت آيت الله صدوقي تعطيل عمومي اعلام گشت و مردم در مساجد گرد آمدند و بازگشت امام خميني و آزادي زندانيان سياسي و نابودي رژيم پهلوي را خواستار شدند و در خاتمه جلسه به خيابان آمدند اما با تمركز قواي پليس و ارتش مواجه شدند. تيراندازي آغاز شد و گروهي به شهادت رسيدند و عده زيادي مجروح گرديدند.

25 ارديبهشت 1357 (دوشنبه)

در پي اوج گيري تظاهرات و درگيريهاي مردم با عوامل رژيم پهلوي ، دولت آموزگار به مأمورين نظامي و انتظامي در برابر آشوبها دستور شدت عمل داد.

15 خرداد 1357 (دوشنبه)

به مناسبت سالگرد 15 خرداد در تهران و شهرستانها تعطيل و اعتصاب سراسري اعلام گرديد.

30 تير 1357 (جمعه)

_ تولد منجي عالم بشريت حضرت مهدي (عج)

مردم ايران براي نشان دادن نفرت خويش از رژيم پهلوي مراسم چراغاني و جشن شادي در اين روز خجسته را تحريم كردند.

31 تير 1357 (شنبه)

حجت الاسلام شيخ احمد كافي خطيب مشهور در اثر تصادف كشته شد.

21 مرداد 1357 (شنبه)

درگيري خونين در اصفهان و

اعلام حكومت نظامي در اين شهر كه توسط فرماندار نظامي شهر به اجرا درآمد.

25 مرداد 1357 (چهارشنبه)

_ اعلام حكومت نظامي توسط دولت آموزگار

دولت براي كنترل اوضاع در سطح كشور بخصوص در استانهايي كه افراد خارجي در آن حضور بيشتري دارند در چند شهر اعلام حكومت نظامي نمود.

28 مرداد 1357 (شنبه)

_ فاجعه سينما ركس آبادان

رژيم پهلوي براي ارعاب و ايجاد وحشت در ميان مردم دستور به آتش كشيدن سينما ركس آبادان را داد در حالي كه مردم بي خبر و بي گناه مشغول تماشاي فيلم بودند. اين فاجعه باعث مرگ 400 الي 60 انسان بي گناه گرديد.

5 شهريور 1357 (يك شنبه)

_ سقوط دولت جمشيد آموزگار

در پي رسوايي فاجعه سينما ركس آبادان و عدم توفيق دولت آموزگار در سركوب مردم و ايجاد اصلاحات در جهت تحكيم رژيم پهلوي آموزگار را از مقام خود استعفا داد.

_ تشكيل دولت شريف امامي

در پي سقوط دولت آموزگار، شريف امامي استاد اعظم لژ فراماسونري در ايران مأمور تشكيل دولت گرديد.

13 شهريور 1357 (دوشنبه)

_ راه پيمايي عيد فطر

نماز عيد فطر با حضور ميليونها نفر از مردم با ايمان تهران برگزار شد و بعد از نماز عيد مردم به راه پيمايي پرداختند و خواستار لغو حكومت شاهنشاهي شدند.

17 شهريور 1357 (جمعه)

_ جمعه سياه

پس از راه پيمايي عيد فطر و عدم دخالت قواي انتظامي مردم اميدوار شدند كه قواي انتظامي به راه پيمايي هاي آرام كاري نخواهند داشت. جمعه 17 شهريور مردم صبح زود به حركت در آمدند. در همين هنگام دولت ساعت 6 صبح در تهران و 12 شهر بزرگ ديگر حكومت نظامي اعلام كرد و مردم كه از اين امر اطلاع نداشتند دسته دسته به طرف محل تجمع كه ميدان

ژاله (شهدا) بود حركت كردند و در ميدان با سربازان سر تا پا مسلح مواجه شدند. آنها مردم را محاصره نمودند و سپس شليك كردند و به قصد كشتن آنها را هدف قرار دادند. در اين فاجعه هزاران نفر در سراسر كشور و از جمله ميدان شهدا (ژاله سابق) تهران به شهادت رسيدند.

25 شهريور 1357 (شنبه)

_ زلزله طبس

زلزله در استان خراسان باعث ويراني كامل شهر طبس و صدها روستاي اين استان گرديد. در اين فاجعه هزاران نفر در زير آوار كشته دشند.

2 مهر 1357 (يك شنبه)

منزل امام خميني در عراق توسط پليس اين كشور محاصره گرديد .

3 مهر 1357 (دوشنبه)

حزب رستاخيز كه توسط رژيم پهلوي تأسيس شده بود منحل گرديد.

10 مهر 1357 (دوشنبه)

_ هجرت امام خميني از عراق به كويت

با افزايش فشارها و جلوگيري دولت عراق از فعاليت هاي سياسي حضرت امام خميني ايشان تصميم به خروج از اين كشور گرفتند. به همين دليل به طرف كويت حركت كردند. امام دولت كويت به ايشان مجوز ورود به كويت را ندادند.

13 مهر 1357 (پنج شنبه)

- هجرت امام خميني از عراق به پاريس

در پي عدم ورود امام خميني به كويت و جلوگيري دولت عراق از بازگشت ايشان به نجف اشرف، امام خميني تصميم مي گيرند براي ادامه مبارزه به فرانسه مهاجرت نمايند.

17 مهر 1357 (دوشنبه)

_ تغيير مكان امام خميني از پاريس به دهكده نوفل لوشاتو

_ دولت فرانسه از فعاليت هاي سياسي آيت الله خميني جلوگيري مي نمايد.

19 مهر 1357 (چهارشنبه)

اعتصاب كاركنان مطبوعات در سراسر كشور آغاز گرديد.

24 مهر 1357 (دوشنبه)

پاسخ(قسمت نهم)

_ رژيم پهلوي مسجد جامع كرمان را به آتش كشيد.

_ به مناسبت چهلم شهداي 17 شهريور عزاي عمومي اعلام شد.

29

مهر 1357 (شنبه)

_ اعتصاب كاركنان صنعت نفت

با اعتصاب همگاني كاركنان و كارمندان صنعت نفت پالايشگاههاي سراسر كشور در خطر تعطيل شدن قرار گرفت.

8 آبان 1357 (دوشنبه)

آيت الله طالقاني از بند رژيم پهلوي آزاد شدند.

10 آبان 1357 (چهارشنبه)

ارتش كنترل تأسيسات نفتي كشور را در دست گرفت.

13 آبان 1357 (شنبه)

_ تظاهرات دانش آموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران به خاك و خون كشيده شد.

_ آيت الله مفتح از زندان آزاد گرديد.

15 آبان 1357 (دوشنبه)

_ استعفا و سقوط كابينه شريف امامي در پي حوادث خونين 13 آبان اعلام گرديد.

_ تشكيل دولت نظامي به نخست وزيري ژنرال ازهاري اعلام گشت.

10 آذر 1357 (جمعه)

فرياد الله اكبر بر فراز بامها، سراسر كشور را فرا گرفت.

11 دي 1357 (دوشنبه)

_ روزهاي خونين در مشهد مقدس

با اوج گيري تظاهرات مردم مشهد سربازان و مأمورين امنيتي در روزهاي 9 ، 10 و 11 دي ماه با حمله به حرم مطهر امام رضا (ع) و مردم در خيابانها و بيمارستانها عده زيادي را به شهادت رساندند و گروهي را مجروح نمودند.

16 دي 1357 (شنبه)

_ دولت نظامي ازهاري سقوط كرد.

_ شاهپور بختيار از اعضاي جبهه ملي ايران مأمور تشكيل كابينه از طرف محمدرضا پهلوي گرديد و به سمت نخست وزير منصوب شد.

23 دي 1357 (شنبه)

به دستور امام خميني شوراي انقلاب تشكيل گرديد.

26 دي 1357 (سه شنبه)

_ شاه رفت

ايران امروز غرق در نور و گل و شيريني بود و مردم فرار محمدرضا پهلوي را جشن گرفتند. شاه كه براي فرار خود معالجعه بيماري را دست آويز قرار داده بود در حقيقت براي انجام كودتايي ديگر به سبك 28 مرداد 1332 آماده مي شد.

29 دي 1357 (جمعه)

اصول جمهوري اسلامي در راه پيمايي

ميليوني مردم ايران اعلام گرديد.

3 بهمن 1357 (سه شنبه)

شوراي سلطنت كه براي حفظ رژيم سلطنتي در ايران تشكيل شده بود منحل گرديد.

4 بهمن 1357 (چهارشنبه)

براي جلوگيري از حضور امام خميني در بين مردم ايران ارتش فرودگاه مهرآباد را به اشغال درآورد.

5 بهمن 1357 (پنج شنبه)

دولت بختيار 3 روز فرودگاههاي كشور را بست.

7 بهمن 1357 (شنبه)

_ تحصن روحانيون مبارز در دانشگاه تهران در اعتراض به بستن فرودگاهها آغاز شد.

_ راه پيمايي ميليوني مردم در تهران به مناسبت 28 صفر برگزار گرديد.

9 بهمن 1357 (دوشنبه)

_ فرودگاه براي ورود امام خميني بازگشايي شد

در پي اعتصابات و تظاهرات و راه پيمايي مردم كه خواستار بازگشايي فرودگاه مهرآباد بودند. دولت بختيار فرودگاه مهرآباد را از اشغال نظامي خارج كرد.

11 بهمن 1357 (چهارشنبه)

_ مأمور ارتش در خيابانهاي تهران

دولت براي ترساندن مردم و ايجاد حكومت وحشت با انجام رژه نظاميان در تهران و ترويج شايعه كودتا توسط ارتش دست به حيله ديگري براي انحراف مبارزات مردم ايران زد.

12 بهمن 1357 (پنج شنبه)

_ ساعت 9 و 27 دقيقه و 30 ثانيه حضرت امام خميني پس از پانزده سال تبعيد پاي بر خاك ايران گذاشتند.

_ فرمانداري نظامي بر اثر فشار مردم راه پيمايي و تظاهرات را براي 3 روز آزاد اعلام كرد.

_ نظاميان مستقر در تلويزيون به طور ناگهاني پخش مراسم استقبال را قطع كردند.

17 بهمن 1357 (سه شنبه)

_ بر اساس پيشنهاد شوراي انقلاب، حضرت امام خميني دولت موقت را به مردم معرفي نمودند.

_ دولت موقت به رياست مهندس مهدي بازرگان تشكيل گرديد.

19 بهمن 1357 (سه شنبه)

_ راه پيمايي مردم ايران در حمايت از دولت موقت انجام شد.

_ نيروي هوايي ارتش با حضرت امام خميني بيعت

كردند.

_ حضرت امام خميني به زيارت حضرت عبدالعظيم (س) رفتند.

20 بهمن 1357 (جمعه)

_ طرفداران قانون اساسي با تجمع در استاديوم امجديه (شهيد شيرودي دست به تظاهرات زدند.

_ ساعت 9 شب سربازان گارد شاه به پادگان نيروي هوايي در شرق تهران (خ دماوند) حمله نمودند.

_ مردم برا ي كمك به سربازان نيروي هوايي مسلح شدند.

21 بهمن 1357 (شنبه)

_ دولت بختيار زمان حكومت نظامي را افزايش داده و حكومت نظامي را از ساعت 4 بعدازظهر اعلام نمود.

_ حضرت امام خميني دستور شكستن زمان حكومت نظامي و حضور مردم در خيابانها را صادر نمودند.

_ در تهران و شهرستانها بين سربازان گارد و مردم مسلح درگيريهاي بسيار شديد رخ داد.

22 بهمن 1357 (دوشنبه)

_ تهران صحنه جنگ خونين مسلحانه بين مردم و سربازان طرفدار رژيم پهلوي گرديده است.

_ با تسليم تمامي نيروهاي نظامي و پيروزي مردم مسلمان ايران رژيم ستمشاهي پس از 57 سال ظلم و ستم متلاشي گرديد.

(مطالب فوق برگرفته از منابع ذيل است:

روز شمار انقلاب اسلامي ايران

فرهاد بخشنده و مجيد محسني ، تهران : انتشارات محيا، 1373به نقل از سايت ....)

________________________________________________________________

فصل سوم:

اهداف انقلاب اسلامي

س 17_مهمترين اهداف انقلاب اسلام_ي كه در راستاي أنها شكل كرفته و به بيش مي روي كدام است؟

ه_ر ان_ق_لاب_ي داراي ه_دف_ه_اي_ي اس_ت ك_ه همه فعاليتها و فداكاريها به خاطر رسيدن به آنها ص_ورت م_ي گيرد. ماهيت انقلاب ايران ، (اسلامي) بود. از اين رو هدفهاي اين انقلاب نيز به ف_رم_وده ام_ام _ راح_ل _ و مقام معظم رهبري براندازي رژيم شاهنشاهي و جايگزيني نظام اسلامي ، پ_ي_اده ك_ردن قوانين اسلام ، برپايي عدالت ، استقلال و آزادي ، نفي سلطه بيگانگان و ايجاد

ج_ام_ع_ه ن_م_ون_ه بر پايه موازين اسلام است . برخي از اين اهداف توضيح داده مي شوند:

احياي اسلام

الف _ زنده كردن اسلام و اجراي قوانين آن در ايران:

ب_ي ت_ردي_د م_ه_مترين هدف رژيم سابق و اربابان آن در اين كشور، اسلام زدايي و جايگزيني فرهنگ باستاني ، شاهنشاهي و فرهنگ غربي به جاي اسلام بود كه علت آن را بايد ناشي از بي اعتنايي زمامداران نظام شاهنشاهي به اعتقادات مذهبي مردم ، شيفته شدن آنان به تمدّن غرب و سرسپردگي كامل در مقابل سرانِ كشورهاي غربي و دستورهاي آنان دانست . تلاش براي غير م_ذه_ب_ي ك_ردن ك_شور از طريق غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي ، تجديد حيات كاپيتولاسيون ، دس_ت_گ_ي_ري ح_ض_رت ام_ام (ره) و ت_ب_ع_ي_دِ اي_ش_ان ، ب_رگ_زاري ج_ش_ن_ه_اي مبتذل شاهنشاهي ، قتل و كشتار و پايمال كردن حقوق ملت در راستاي محو اسلام از اين كشور بود و ب_ه ه_م_ي_ن دلي_ل اولي_ن و مهمترين هدف انقلاب هم احياي مجدد اسلام و اجراي قوانين آن در ايران ب_ود كه مردم در شعارهاي انقلابي خود آن را طلب مي كردند و در دوازده فروردين 1358 ه . ش با 2/98 درصد به اجراي آن راءي دادند .امام راحل (ره) در مورد اجراي قوانين بر پايه اسلام مي فرمايد:

... م_لت ، ي_ك م_لتِ اس_لام_ي است و اسلام را مي خواهد و احكام اسلام را مي خواهد.و:شما ان_ق_لاب اس_لام_ي ك_ردي_د ك_ه اس_لام را ت_روي_ج ك_ن_ي_د ك_ه اس_لام و اح_ك_ام اس_لام را پ_ي_اده كنيد. يا اينكه:با قدرت ما بايد به پيش برويم تا اينكه احكام اسلام را در مملكتمان بلكه در منطقه بلكه در دنيا پياده كنيم .

دي_ن اس_لام م_ه_م_ت_ري_ن و

ك_املترين دين الهي است كه براي سعادت و خوشبختي بشر، قوانين و م_قرراتي در زمينه هاي مختلف فردي و اجتماعي انسان و منطبق بر نيازهاي مادي و معنوي او وضع ك_رده اس_ت . ان_ق_لاب اسلامي ايران نيز هديه غيبي و تحفه الهي است كه از جانب خداوند به اين مردم مظلوم عنايت شده و قادر است سعادت همه مسلمانان و مستضعفان جهان را در دنيا و آخرت تاءمين ك_ند. در همين زمينه امام خميني (ره) در وصيت نامه سياسي _ الهي خود به طور مكرر حفظ اسلام و پياده كردن احكام آن را سفارش مي نمايند:

آن_چ_ه در اين حكومت اسلامي مطرح است اسلام و احكام مترقي آن است . بر ملت عظيم الشان ايران اس_ت ك_ه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در راءس ت_م_ام واجبات است كه انبياي عظام از آدم تا خاتم 9 در راه آن كوشش و فداكاري جانفرسا نموده ان_د... و ام_روز بر ملت ايران خصوصاً و بر جميع مسلمانان عموماً واجب است اين امانت الهي را كه در اي_ران ب_ه ط_ور رس_م_ي اع_لام ش_ده و در م_دتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام ت_وان ح_ف_ظ ن_م_وده و در راه اي_ج_اد م_ق_ت_ض_ي_ات ب_ق_اء آن و رف_ع م_وان_ع و م_ش_ك_لات آن ك_وش_ش نمايند.

ق_ان_ون اس_اس_ي جمهوري اسلامي ايران نيز كه خونبهاي شهيدان و ثمره همه فداكاريهاي مردم م_س_لم_ان و ش_ج_اع اي_ران ب_ه ره_ب_ري ام_ام راح_ل _ ق_دس س_ره ش_ري_ف _ اس_ت در اص_ول م_خ_ت_لف ب_ر اس_لام_ي ب_ودن ن_ظ_ام و پياده كردن كليه قوانين براساس موازين اسلامي ت_اءك_ي_د م_ي ك_ن_د. اص_ل دوم

ق_انون اساسي ، جمهوري اسلامي ايران را نظامي مي داند كه بر پ_اي_ه اي_م_ان ب_ه خ_داي ي_ك_ت_ا، وح_ي الهي ، معاد، عدل ، امامت و كرامت و ارزشهاي والاي انساني ش_ك_ل گ_رف_ت_ه و وظ_اي_ف_ي در ش_ان_زده ب_ند براي رسيدن به اين اهداف براي دولت در نظر گرفته است .

پ_ي_اده ك_ردن ق_وان_ي_ن ب_ر اس_اس م_وازي_ن اس_لام و ت_غ_ي_ي_رن_اپ_ذي_ري اص_ول م_رب_وط ب_ه اس_لام_ي ب_ودن نظام و... از جمله مواردي است كه در قانون اساسي به آن تاءكيد شده است :

كليه قوانين و مقررات مدني ، جزايي ، مالي ، اقتصادي ، اداري ، فرهنگي ، نظامي ، سياسي و غ_ي_ر اي_ن_ه_ا ب_اي_د ب_ر اس_اس م_وازي_ن اس_لام_ي ب_اش_د. اي_ن اص_ل ب_ر اط_لاق ي_ا ع_م_وم ه_م_ه اص_ول ق_ان_ون اس_اس_ي و ق_وان_ي_ن و م_قررات ديگر حاكم است .

محتواي اصول مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتناي كليه قوانين و مقررات براساس موازين اس_لام_ي و پ_اي_ه ه_اي اي_م_ان_ي و اه_داف ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران و... ت_غ_ي_ي_ر ن_اپذير است .

پاسخ(قسمت دهم)

ب_ن_اب_راي_ن پ_ياده شدن احكام اسلام در كليه امور و در همه زمانها و مكانها از اهدافي است كه در ق_ان_ون اس_اس_ي ج_مهوري اسلامي ايران صريحاً به آن اشاره شده است ؛ چون اسلام قادر است همه نيازهاي مادي و معنوي انسان را برآورده كند.

ب _ تلاش در جهت برقراري حكومت جهاني اسلام

اس_لام آي_ي_ن ج_ه_ان_ي و ت_ك_م_يل كننده اديان الهي قبل از خود است كه در محدوده زمان ، مكان و نژاد خ_اص_ي ق_رار ن_م_ي گ_ي_رد. رس_الت پ_يامبر اسلام (ص) نيز براي بشارت و انذار به تمام انسانها است . خداوند آخرين پيامبر و آخرين و كاملترين دين خويش را به سوي انسانها فرستاد

تا آن را بر همه دينهاي قبلي ، غالب گرداند.

امام خميني (ره) به عنوان احياگر اسلام ناب محمّدي در قرن بيستم ، در سخنرانيها و در پيامهاي خود با صراحت و بطور مكرّر مي فرمودند كه ما موظفيم اسلام را به دنيا معرفي كنيم و اين كار را با صدور انقلاب اسلاميمان انجام خواهيم داد:

م_ا ان_ق_لاب_مان را به تمام جهان صادر مي كنيم ، چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لااله الاالله و م_ح_م_درس_ول اللّه ب_ر ت_م_ام جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست ما هستيم .

امام راحل در جاي ديگري مي فرمايد:

م_س_ؤ ولان م_ا ب_ايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست انقلابِ مردم ايران ، نقطه شروع ان_ق_لاب ب_زرگ ج_ه_ان اس_لام ب_ه پ_رچ_م_داري ح_ض_رت حجت (ارواحنافداه) است ... بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد ولي اين بدان معنا ن_ي_س_ت ك_ه آن_ه_ا را از اه_داف ع_ظ_ي_م ان_ق_لاب ك_ه اي_ج_اد ح_ك_وم_ت ج_ه_ان_ي اس_لام اس_ت م_ن_ص_رف كند .

ق_ان_ون اس_اسي جمهوري اسلامي ايران نيز با استناد به قرآن كريم ، دولت را موظف كرده تا س_ي_اس_ت ك_لي خ_ود را در راس_ت_اي ت_ح_ق_ق وح_دت و ي_ك_پ_ارچ_گ_ي ه_م_ه ج_ان_ب_ه ملل اسلامي تنظيم كند:

ب_ه ح_كم آيه كريمه (اِنَّ ه ذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةٌ و احِدَةٌ وَ اَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُون) همه مسلمانان يك اُمّتند و دولت ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران م_وظ_ف اس_ت س_ي_اس_ت ك_لي خ_ود را ب_رپ_اي_ه ائت_لاف وات_ح_اد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي ، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را

تحقق بخشد .دولت ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران ب_راي ت_ح_ق_ق ب_خ_ش_ي_دن ب_ه اص_ل ف_وق ك_ه ي_كي از اهداف انقلاب اسلامي است دست به اقدامات ارزشمندي زده است كه از آن ج_م_له م_ي ت_وان ب_ه ق_ان_ون حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين مصوب 19/2/1369 مجلس ش_وراي اس_لام_ي ، اع_لام آخ_ري_ن جمعه ماه رمضان به نام روز قدس ، برگزاري هفته وحدت به م_ن_اس_ب_ت م_ي_لاد م_س_ع_ود ح_ضرت ختمي مرتبت (ص)، تشكيل (مجمع تقريب بين المذاهب اسلامي) ، ت_اءسيس دانشگاه بين المللي امام خميني _ ره _ و ... اشاره كرد. در راستاي تحقق اين اهداف بلند، ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران ب_اي_د ب_ه ع_ن_وان ج_ام_ع_ه ن_م_ون_ه م_ع_رف_ي گ_ردد و اص_ول ح_ي_ات_ب_خ_ش اسلام از طريق برنامه ريزي دقيق به اجرا در آيد تا بدين وسيله اميد به ت_ح_ق_ق ج_امعه متحد و بزرگ اسلامي در دلها زنده گردد و سپس سياست عملي اتحاد و ائتلاف در پيش گرفته شود تا مسلمانان به تشكيل يك جامعه بزرگ اسلامي اميدوار شوند.

احياي عدالت اجتماعي

ي_ك_ي از هدفهاي بعثت پيامبران (ص) احياي عدالت در ميان مردم و مبارزه با ستمگران و احقاق حق م_ظ_لوم_ان ب_وده اس_ت . ط_ب_ي_ع_ي اس_ت ك_ه ان_ق_لاب اس_لام_ي اي_ران ن_ي_ز اي_ن ه_دف م_ق_دس را دنبال كند قرآن كريم مي فرمايد:(لَق_َدْ اَرْس_َلْن ا رُس_ُلَن ا ب_ِالْب_َيِّن اتِ وَ اَن_ْزَلْن ا م_َع_َه_ُم_ُالكِت ابَ وَ الْمي ز انَ لِيَقُومَ النّ اسُ بِالْقِسْطِ )م_ا رس_ولان خ_ود را ف_رس_ت_ادي_م و ب_ا آن_ان ك_ت_اب و م_ي_زان را نازل كرديم تا مردم به قسط و عدل قيام كنند.

ت_مام سختي ها و گرفتاريهاي حضرت علي عليه السلام در دوران خلافت ظاهري ايشان از جمله ت_ح_م_ّل س_ه جنگ بزرگ كه در نهايت به

شهادت ايشان انجاميد، براي برپايي عدالت بود و ه_م_ي_ن م_قاومت بي نظير آن حضرت بود كه توانست بذر عدالت را در جامعه اسلامي براي هميشه ب_ك_ارد. آن ح_ض_رت ، عدالت را يك تكليف و وظيفه الهي مي دانست و روا نمي داشت كه يك مسلمان آگ_اه ب_ه ت_ع_لي_م_ات اسلامي تماشاچي صحنه هاي بي عدالتي باشد و در هيچ زمان و مكاني عدالت نبايد فداي مصلحت گردد .

از ح_ي_ات_ي ت_ري_ن اهدافي كه امام خميني _ ره _ مدنظر داشتند ايجاد عدالت اجتماعي و اقتصادي و ح_م_اي_ت از م_ح_روم_ي_ن و م_ستضعفين بود تا آنجا كه يك موي كوخ نشينان را بر همه كاخ نشينان و ع_اف_ي_ت ط_لب_ان ترجيح مي دادند. امام امت پيروزي انقلاب اسلامي را مديون اين قشر از جامعه مي دانستند و مسؤ ولان و حكومت را موظف مي كردند كه همواره پشتيبان محرومان باشند و مي فرمودند:

خ_دا ن_ياورد روزي را كه سياست مسؤ ولين كشور پشت كردن به دفاع از محرومين و روآوردن به ح_م_اي_ت از س_رم_اي_ه داران گ_ردد و اغ_ن_ي_ا و ث_روت_م_ن_دان از اع_ت_ب_ار ب_ي_ش_ت_ري ب_رخ_وردار شوند.

م_ق_ام معظم رهبري نيز عدالت اجتماعي در ايران و جهان را يكي از اهداف و آرزوهاي ديني شمرده و لازمه تحقق بخشيدن اين اصل مهم را همراه بودن دين با قدرت مي داند و مي فرمايد:

... شما خيال مي كنيد عدالت اجتماعي را در جامعه ، مي شود با نصيحت ، توصيه ، التماس و يا خ_واه_ش ب_ه وج_ود آورد؟! ع_دالت اجتماعي ، رفع تبعيض و كمك براي استقرار تساوي در قانون رام_گ_ر م_ي ش_ود ب_دون ق_درت در س_ط_ح داخ_ل ج_ام_ع_ه _ به يك صورت _ و

در سطح جهان _ به صورت ديگر_ به وجود آورد؟

ق_ان_ون اس_اس_ي ج_م_ه_وري اس_لام_ي ن_ي_ز ب_راي ت_ح_ق_ق ب_خ_ش_ي_دن ب_ه ع_دالت اج_ت_ماعي ، در اصول مختلف دولت را موظف نموده كه همه امكانات خود را براي (رفع تبعيضات ناروا و ايجاد ام_ك_ان_ات ع_ادلانه براي همه افراد در تمام زمينه هاي مادي و معنوي) ، (تاءمين حقوق همه جانبه اف_راد از زن و م_رد و اي_ج_اد ام_ن_ي_ت قضايي عادلانه براي همه و تساوي عموم در برابر قانون) و... به كار بندد.

استقلال و آزادي

از ج_م_له ه_دف_ه_اي اص_لي ان_ق_لاب اس_لام_ي ، رس_ي_دن ب_ه (اس_ت_ق_لال و آزادي) است . (استقلال) ، حالتِ كشوري را گويند كه زمامداران آن به هيچ وجه ت_اب_ع زم_ام_داران دي_گ_ر ك_ش_ورها نباشند و (آزادي) عبارت است از حقي كه به موجب آن افراد ب_ت_وان_ن_د اس_ت_ع_داده_ا و ت_وان_اي_ي ه_اي ط_ب_ي_ع_ي و خ_دادادي خ_ود را ب_ه ك_ار ان_دازند. و اين دو اصل از ابتداي انقلاب در شعارهاي مردم متجلي شد و پس از انقلاب نيز خونهايي به پاي آن دو ريخته شد تا دچار خدشه نشوند.ب_ن_ي_ان_گ_ذار ج_م_ه_وري اس_لام_ي _ ره _ ب_دب_خ_ت_ي م_س_لم_ان_ان را ع_دم اس_ت_ق_لال ك_ش_وره_اي_ش_ان و دخ_الت اج_ان_ب در ام_ور آن_ها مي دانستند و معتقد بودند كه هر كس با اعمال و كردارش باعث شود كه اين اصل خدشه دار شود، خائن به اسلام و كشور خود است :در ه_م_ه ح_ال ش_ع_ار م_ا ق_ط_ع اي_ادي راس_ت و چ_پ از ك_ش_ور اس_ت زي_را رش_د و اس_ت_ق_لال و آزادي با وجود دخالت اجنبي از هر جنس و مسلك و مكتب در هر امري از امور كشور اعم از س_ي_اسي ، فرهنگي ، اقتصادي و نظامي خواب و خيالي بيش

نيست و هر كس در هر مقامي و به هر ص_ورت_ي اج_ازه دخ_الت اجانب را در وطن عزيز ما چه به صراحت و چه به وسيله طرحهايي كه لازم_ه اش ادام_ه ت_س_لط اج_ن_بي يا ايجاد تسلط تازه اي باشد بدهد خائن به اسلام و كشور است .

ق_ان_ون اس_اس_ي ج_م_ه_وري اس_لام_ي در اص_ول م_ت_ع_ددي ب_ه ج_اي_گ_اه رف_ي_ع اس_ت_ق_لال و آزادي اش_اره دارد. ض_م_ن اي_ن_كه در يك اصل جداگانه اين دو موضوع را لازم و ملزوم ي_ك_دي_گ_ر م_ي دان_د و اج_ازه ن_م_ي ده_د ف_رد ي_ا گ_روه_ي ب_ه ن_ام آزادي ب_ه اس_ت_ق_لال ك_ش_ور لط_م_ه وارد ك_ن_د ي_ا ب_رع_ك_س ه_ي_چ م_ق_ام_ي ب_ه ن_ام ح_ف_ظ استقلال ، آزاديهاي مشروع را سلب كند.

درقانون اساسي آمده است :

در ج_م_ه_وري اس_لام_ي ايران ، آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است . هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام اس_ت_ف_اده از آزادي ، ب_ه اس_ت_قلال سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي ، نظامي و تماميت ارضي ايران ك_م_ت_ري_ن خ_دش_ه اي وارد ك_ن_د و ه_ي_چ م_ق_ام_ي ح_ق ن_دارد ب_ن_ام ح_ف_ظ اس_ت_ق_لال و ت_م_ام_ي_ت ارض_ي ك_ش_ور آزاديهاي مشروع را هر چند با وضع قوانين و مقررات سلب كند .

تعليم و تربيت و تزكيه انسانها

(ت_ع_لي_م) ب_ه معناي آموزش و تبليغ احكام الهي ، نشر آن در جامعه و آشنا ساختن انسانها به وظ_اي_ف و مسؤ وليتهاي شرعي است . و (تربيت) به معناي آن است كه انسانها از جهت فكري و اخلاقي پرورش يافته ، استعدادهاي آنها شكوفا گردد تا به مقام والاي (خليفه خدا در زمين) كه هدف آفرينش

انسان است راه يابند. اين دو امر سياسي يعني تعليم و تزكيه جامعه انساني از ه_دف_ه_اي ب_لن_د ب_ع_ثت پيامبر (ص) بوده كه البته نظام جمهوري اسلامي نيز اين هدفها را دنبال مي كند قرآن كريم مي فرمايد:

(ه_ُوَالَّذي بَعَثَ فِي الْاُمِّي يّنَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آي اتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُالْكِت اَب وَالْحِكْمَةَ وَ اِنْ ك انُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبي نٍ)(اوس_ت خ_داي_ي ك_ه در م_ي_ان م_ردم ام_ّي (ك_ه س_واد خواندن و نوشتن نداشتند) پيامبري از خود آنها فرستاد تا آيات خدا را بر آنها تلاوت كرده آنان را (از اخلاق زشت) پاك سازد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد هر چند پيش از اين در گمراهي آشكار بودند.

ام_ام خ_م_ي_ن_ي _ ره _ ت_م_ام گ_رف_ت_اري_ه_اي ك_ش_ور را در طول تاريخ ناشي از جهالت مردم مي دانستند و مي فرمودند:ت_م_ام گرفتاريهايي كه ما در طول اين مدت تاريخ داشتيم بهره برداري از جهالت مردم بوده ج_ه_الت مردم را آلت دست قرار دادند و برخلاف مصالح خودشان تجهيز كردند اگر علم داشتند ع_لم ج_ه_ت دار داش_تند ممكن نبود كه منحرفين بتوانند آنها را به يك جهتي كه برخلاف اين مسيري است كه مسير خود ملت است تجهيز كنند.

ي_ك_ي از اه_داف ن_ظ_ام ج_م_ه_وري اس_لام_ي ت_وج_ه ب_ه ب_ع_د م_ع_ن_وي ج_ام_ع_ه اس_ت . ك_م_ال م_ط_لوب ان_ق_لاب م_ا آن اس_ت ك_ه ج_ام_ع_ه از زن_گ_ار جهل و بي خبري پاك گردد تا آگاهانه مسؤ وليت خود را درك كند. از اين رو در قانون اساسي ، چنين آمده است :

دولت ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران م_وظ_ف اس_ت ب_راي ن_ي_ل ب_ه اه_داف م_ذك_ور در اصل دوم همه امكانات خود را براي امور

ذيل به كار برد:

1 _ اي_ج_اد م_ح_ي_ط م_س_اعد براي رشد فضائل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوا و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي ؛

2 _ ب_الا ب_ردن س_طح آگاهيهاي عمومي در همه زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه گروهي و وسائل ديگر؛

3 _ آم_وزش و پ_رورش و ت_رب_ي_ت ب_دن_ي راي_گ_ان ب_راي ه_م_ه در ت_م_ام س_ط_وح و تسهيل و تعميم آموزش عالي ؛

4 _ ت_ق_وي_ت روح بررسي و تتبع و ابتكار در تمام زمينه هاي علمي ، فني ، فرهنگي و اسلامي از طريق مراكز تحقيق و تشويق محققان .

(رك :انقلاب اسلامي و انقلابهاي جهان :مهدي نظرپور , قدرت الله بهرامي .تهيه كننده :مركز تحقيقات اسلامي سپاه.تابستان1378)

_______________________________________________________________

اعضاي شوراي انقلاب كه به دستور امام تشكيل شد چه كساني بودند و علت انحلال يا كناره گيري اعضاي آن از قدرت چه بود.

پرسش

اعضاي شوراي انقلاب كه به دستور امام تشكيل شد چه كساني بودند و علت انحلال يا كناره گيري اعضاي آن از قدرت چه بود.

پاسخ

الف - چگونگي تشكيل شوراي انقلاب:

با اوج گيري نهضت اسلامي در سال 1357 انديشه طرح «شوراي انقلاب» در ميان روحانيون معتمد امام پديد آمد كه در سفر شهيد مطهري به پاريس، اين طرح با امام در ميان گزارده شد.

آيت الله هاشمي رفسنجاني در اين باره چنين نوشته است (صورت مذاكرات شوراي انقلاب، مقدمه به قلم اكبر هاشمي رفسنجاني، ج 1) : «... آقاي مطهري در مراجعت از سفر پاريس، دستور رهبر عظيم الشأن انقلاب را مبني بر تشكيل شوراي انقلاب آوردند. حضرت امام آقايان شهيد مطهري، شهيد بهشتي و موسوي اردبيلي و شهيد باهنر و اينجانب هاشمي رفسنجاني را به عنوان هسته اول شوراي انقلاب تعيين و اجازه داده بودند كه افراد ديگر با اتفاق نظر اين پنج نفر اضافه شوند و در جلسات ابتدايي تصميم بر اين شد كه حتي الامكان تركيب شورا از اعضاي روحاني و غير روحاني به نسبت مساوي و نزديك به هم باشد. ترتيب انتخاب اعضاي ديگر و تكميل شورا تا آنجا كه حافظه ياري مي كند و با استمداد از حافظه ديگران چنين بود: پيش از پيروزي انقلاب، آقايان سيد محمود طالقاني، سيد علي خامنه اي [مقام معظم رهبري]، [محمد رضا] مهدوي كني، احمد صدر، حاج سيد جوادي، مهندس مهدي بازرگان، دكتر يدالله سحابي، مهندس مصطفي كتيرايي، سرلشگر ولي الله قرني، سرتيب علي اصغر مسعودي به اتفاق آرا به عضويت انتخاب شدند.

پس از پيروزي انقلاب و تشكيل دولت موقت، آقايان بازرگان و سحابي و كتيرايي

و حاج سيد جوادي و قرني به دولت و ارتش منتقل شدند و به جاي آنها آقايان دكتر حسن حبيبي، مهندس عزت الله سحابي، دكتر عباس شيباني، ابوالحسن بني صدر و صادق قطب زاده انتخاب گرديدند و در مرحله بعد پس از شهادت استاد مطهري، آقايان مهندس مير حسين موسوي، احمد جلالي و دكتر حبيب الله پيمان انتخاب شدند و آقاي مسعودي به كار اجرايي رفت...».

و در رابطه با نقش استاد مطهري چنين مي نويسد (مجله سروش، يادنامه شهيد مطهري، ارديبهشت 1362): «طبعا چون امام حرف ها را براي ايشان زده بودند، مرجع براي ما ايشان بودند. بيشتر نص امام را از ايشان بايست مي شنيديم... ايشان بيشتر از ما مسائل فكري برايشان مطرح بود تا عملي و در گذشته هم اين طوري بود. در شوراي انقلاب هم اين طوري بود. خيلي مواظب بود كه خطوط انحرافي فكري كه آن روز در جامعه ما وجود داشت و سر و صدا هم زياد داشت. اينها در شوراي انقلاب راه پيدا نكنند».

در پيام 22 دي 1357 امام تشكيل شوراي انقلاب بدين گونه اعلام شد (صحيفه نور، ج 4، صص 208 - 207 - 22/10/1357). «... به موجب حق شرعي و براساس رأي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اين جانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت، شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي مركب از افراد با صلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتا تعيين شده و شروع به كار خواهند كرد. اعضاي اين شورا در اولين فرصت مناسب معرفي خواهند شد. اين شورا موظف به انجام امور معين و مشخصي

شده است از آن جمله مأموريت دارد تا شرايط تأسيس دولت انتقالي را مورد بررسي و مطالعه قرار داده و مقدمات اوليه آن را فراهم سازد.

ب - فعاليت هاي شوراي انقلاب پس از پيروزي:

از اولين روز ورود امام بحث هاي مهمي از قبيل تشكيل دولت، تشكيل مجلس، ايجاد مجلس مؤسسان [خبرگان] در اين شورا مطرح شد.

در اولين گام، شورا، مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزير دولت موقت پيشنهاد و امام نيز ايشان را منصوب كردند. بعد از پيروزي انقلاب در 22 بهمن 1357 شوراي انقلاب و دولت موقت تحت لواي رهبري امام و مشروعيت حاصله از حمايت هاي مردمي، زمام امور را به دست گرفتند. دومين تصميم مهم شوراي انقلاب، تصويب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در دوم ارديبهشت 1358، بود. شوراي انقلاب، ملي شدن بانك ها، سامان بخشيدن به دادگاه هاي انقلاب، برگزاري همه پرسي در رابطه با نظام جمهوري اسلامي، بررسي پيش نويس قانون اساسي و انتشار آن در جرايد، تصويب قانون شوراهاي محلي، تصويب ملي شدن صنايع بزرگ، تصويب آيين نامه مجلس خبرگان و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و انتخابات مجلس شوراي اسلامي و ... را انجام داد.

آيت الله طالقاني، چهره محبوب مردمي و دومين رئيس شوراي انقلاب در 19 شهريور همان سال درگذشت (اولين رئيس شوراي انقلاب استاد شهيد مطهري كه در شب يازدهم ارديبهشت همان سال توسط گروهك فرقان به شهادت رسيد).

به دنبال تسخير لانه جاسوسي آمريكا در 13 آبان 1358 دولت بازرگان فرداي آن روز استعفاي خود را تسليم امام كرد. شوراي انقلاب بيانيه مهمي خطاب به ملت صادر كرد و يادآور شد كه مصمم است

در فرصت محدودي، برگزاري همه پرسي درباره قانون اساسي، انتخابات مجلس شوراي ملي و رياست جمهوري و... را به انجام برساند. متعاقب اين بيانيه اعلام شد كه شورا تركيب تازه اي خواهد داشت و با ادغام دولت در شورا اعضاي جديد شورا انتخاب شدند و در اداره مملكت بدين ترتيب تقسيم كار شد.

«خامنه اي ؛ دفاع و پاسداران - هاشمي رفسنجاني؛ وزارت كشور - باهنر؛ آموزش و پرورش - مهدوي كني؛ كميته و دادگستري - بهشتي؛ جهاد سازندگي - بني صدر؛ وزارت امور خارجه - معين فر؛ نفت - حبيبي؛ آموزش عالي - عزت الله سحابي؛ برنامه و بودجه - ميناچي؛ ارشاد ملي - قدوسي؛ دادگاه انقلاب»

اين افراد فعاليت هاي خود را آغاز نموده و در مدت كوتاهي نسبتا موفق شدند بر خلأ سياسي موجود فايق آيند.

همه پرسي قانون اساسي در 12 آذر 1358 و متعاقب آن انتخابات رياست جمهوري در بهمن 1358 برگزار شد و مجلس شوراي اسلامي در 7 خرداد 1359 افتتاح گرديد.

ج - پايان كار شوراي انقلاب :

با شروع كار مجلس و شوراي نگهبان و ديگر نهادها، مسؤوليت و ضرورت وجودي شوراي انقلاب به پايان رسيد. لذا در 12 تير 1359 آيت الله بهشتي اعلام كرد: «مسؤوليت شوراي انقلاب دو هفته ديگر پايان مي يابد». سپس آخرين جلسه شورا در 26 تير 1359 برگزار شد. دكتر حسن حبيبي سخنگوي شوراي انقلاب، در آخرين مصاحبه خود گفت: «امروز با رسميت يافتن مجلس شوراي اسلامي و كامل شدن اعضاي شوراي نگهبان قانون اساسي، كار شوراي انقلاب كه تاكنون وظيفه قانونگذاري را بر عهده داشت نيز به پايان رسيد».

آخرين اعضاي شورا عبارت بودند از آيت

الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي، دكتر محمد جواد باهنر، آيت الله هاشمي رفسنجاني، دكتر حسن حبيبي، دكتر عباس شيباني، مهندس مهدي بازرگان، مهندس عزت الله سحابي، صادق قطب زاده، مهندس علي اكبر معين فر و ابوالحسن بني صدر.

(مأخذ: كتاب روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت، 1379، صص 505 - 502)

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

دوم اينكه اگر احيانا كسي عليه نظام حرفي بزند آيا چنين استدلالي صحيح است كه بگوييم نظام پس از انقلاب همانند كودكي بود كه حالا به سن جواني رسيده و اگر هم اشتباهاتي داشته براي اين كه طفلي بيش نبوده است و تازه پا به سن جواني گذاشته است و چشم انداز بيست ساله ن

پرسش

دوم اينكه اگر احيانا كسي عليه نظام حرفي بزند آيا چنين استدلالي صحيح است كه بگوييم نظام پس از انقلاب همانند كودكي بود كه حالا به سن جواني رسيده و اگر هم اشتباهاتي داشته براي اين كه طفلي بيش نبوده است و تازه پا به سن جواني گذاشته است و چشم انداز بيست ساله نمونه بارز همين است؟

پاسخ

مسلما نظام جمهوري اسلامي ايران، نظامي نوپا و بدون هيچ گونه نمونه مشابه اي در طول تاريخ و جهان معاصر مي باشد _هر چند اساس، مباني و اصول آن از آموزه هاي هميشه جاويد دين مبين اسلام اقتباس شده است_ از اين رو طبيعي است كه مانند ساير نظامهاي سياسي و ايدئولوژي هاي مهم جهان، روندي تكاملي و تدريجي داشته باشد. و در اين فرايند، هم دستاوردها و تجارب بيشماري داشته و هم اشتباهاتي، و سعي بر اين است كه انشاء الله با تكيه بر اين دستاوردها و تجارب گرانقدر و با پرهيز از اشتباهات آينده شكوفاتر و پيشرفته براي جامعه اسلامي خويش ترسيم نمايد.

البته همانگونه كه مي دانيد، اشتباهات در اين زمينه دو دسته اند:

1. يكي اشتباهات مربوط به نوپا بودن انقلاب اسلامي و عدم تجربه از گذشته و امثال اين بوده كه طبيعي است و اشكالي بر كسي نيست.

2. اما ديگري اشتباهات مربوط به عملكرد آگاهانه و ارادي همه بخشهاي جامعه از مردم گفته تا مسؤولين است كه در اين قسمت همه بايد با درس گرفتن از گذشته به اصلاح عملكرد هاي خود بپردازند؛ مثلا متأسفانه در بخش هايي مديران و يا كارگزاران عملكردها و رويه هاي اشتباهي در پيش گرفته بودند كه ضمن برخورد

با آنان، شديدا نيازمند اصلاح مي باشد. و يا برخي مسائل واقعا به انتخاب مردم باز مي گردد مثلا اگر ديدند نماينده اي را در مجلس و يا شوراي شهرشان انتخاب كرده اند كه نه تنها كارايي و عملكرد در جايگاه خويش ندارد بلكه باعث اخلال در امور جامعه شده و مشكلاتي را براي مردم به وجود آورده است بايد سعي نمايند در انتخابات بعدي كاملا با ديدي باز و با در دست داشتن معيارهايي منطقي و صحيح به اين امر بپردازند و سرنوشت خود و جامعه خويش را به افرادي كاملا مورد اطمينان و صلاحيت دار بسپارند.

فرق انقلاب اسلامي با اسلام انقلابي چيست؟فرق اسلام انقلابي با انقلاب اسلامي چيست؟ اين سوالي است كه به ذهن هركس خطور نمي كند لذا سوال كننده از دانش وبينش قابل توجهي برخورداراست اميدواريم توضيحاتي كه ارائه مي شود مقدمه اي بشود براي تعمق وتفكر عميق جنابعالي ب

پرسش

فرق انقلاب اسلامي با اسلام انقلابي چيست؟فرق اسلام انقلابي با انقلاب اسلامي چيست؟ اين سوالي است كه به ذهن هركس خطور نمي كند لذا سوال كننده از دانش وبينش قابل توجهي برخورداراست اميدواريم توضيحاتي كه ارائه مي شود مقدمه اي بشود براي تعمق وتفكر عميق جنابعالي براي تبيين آنچه به عنوان سوال مطرح كرده ايد.

اسلام با انقلاب پيوندي ناگسستني دارد، بذرانقلاب درتعاليم اسلام نهفته است وجود روح پرخاشگري، و مبارزه و طرد و نفي وضع نامطلوب، جهاد، امر به معروف ونهي ازمنكر از خصوصيات وويژگيهايي است كه در پيروان اسلام وجود دارد. يعني اگر وضع حاكم نامطلوب وغيرانساني بود، مسلمانان نبايد تسليم بشوند، بلكه بايد حداكثر كوشش و تلاش خود رابراي طرد ونفي وضع نامطلوب وبرقراري وضع مطلوب وايده آل بكار برند .

با فضيلت ترين وبرترين جهادها در اسلام دفاع از عدل وعدالت دربرابر پيشوايان ستمگر است . مكتبي كه عنصر تعرض وتهاجم نسبت به ظلم وستم و اختناق درمتن آن وجود داشته باشد مي تواند بذر

انقلاب را درميان پيروان خود بكارد . اين بذر درمكتب اسلام به اندازه كافي پاشيده شده است ودرعصر حاضر پس از اينكه قرنها فراموش شده بود به بار نشست وانقلاب اسلامي جوانه زد.

پس ازوقوع انقلاب اسلامي يكي از سؤالاتي كه مطرح شد اين بودكه راه آينده انقلاب اسلامي چيست؟

انقلاب اسلامي يا اسلام انقلابي؟

پاسخ

استاد شهيد مرتضي مطهري در تفاوت اين دو مي فرمايد :"انقلاب اسلامي يعني راهي كه هدف آن، اسلام وارزشهاي اسلامي است، وانقلاب ومبارزه صرفاً براي برقراري ارزشهاي اسلامي انجام مي گيرد.به بيان ديگر دراين راه مبارزه، هدف نيست، وسيله اس_ت. اما عده اي م_يان انقلاب اسلام_ي واسلام انقلابي اشتباه مي كنند يعني براي آنها انقلاب ومبارزه هدف است. اسلام وسيله اي است براي مبارزه، اينها مي گويند هر چه ازاسلام كه ما را درمسير مبارزه قرار بدهد آن راقبول مي كنيم، وهر چه از اسلام كه ما را از مسير مبارزه دور كند، آنرا طرد مي كنيم، طبيعي است كه با اين اختلاف برداشت ميان انقلاب اسلامي واسلام انقلابي، تفسيرها وتعبيرها از اسلام وانسان و توحيد وتاريخ وجامعه وآيات قرآن، با يكديگر متضاد و متناقض مي شود.

فرق است ميان كسي كه اسلام را هدف مي داند ومبارزه و جهاد را وسيله اي براي برقراري ارزشهاي اسلامي، با آنكه مبارزه را هدف مي داند وحرفش اين است كه من هميشه بايد درحال مبارزه باشم، اصلا اسلام آمده براي مبارزه ، درجواب اين گروه بايد گفت برخلاف تصور شما، با آنكه دراسلام عنصر مبارزه هست، اما اين بدان معني نيست كه اسلام براي مبارزه آمده وهدفي جز مبارزه ندارد، دراسلام دستورات بي شماري وجود

دارد كه يكي از آنها مبارزه است .

اين فكر كه مبارزه اصل است، ناشي از طرز تفكري است كه ماديون درمورد جامعه وتاريخ دارند _ به اعتقاد آنان، تاريخ و طبيعت جرياني به اصطلاح ديالتيكي طي كرده، ازميان اضداد عبور مي كنند . دردنيا، هميشه جنگ واضداد برقرار است ."1"

بر اساس همين تفكر است كه عده اي مي كوشند به قول خودشان اسلام را انقلابي كنند _ نه اينكه انقلاب را اسلامي كنند _ معيار اسلام را درهمه جا مبارزه معرفي مي كنند."2"

(1) پيرامون انقلاب اسلامي، بدون تاريخ،ص45

همان ص 46

موضوع پرسش: 1. آزادي : تساوي حقوق براي همه دستگيري از مظلومان جامعه، كاهش اختلاف طبقاتي 2.اقتدار : استقلال، رسيدن به قله هاي علم 3. سعادت : معنويت، رفاه، امنيت

اشاره

_ كداميك از آرمان هاي فوق را مهمتر مي دانيد؟

پرسش

موضوع پرسش: 1. آزادي : تساوي حقوق براي همه دستگيري از مظلومان جامعه، كاهش اختلاف طبقاتي 2.اقتدار : استقلال، رسيدن به قله هاي علم 3. سعادت : معنويت، رفاه، امنيت

_ كداميك از آرمان هاي فوق را مهمتر مي دانيد؟

پاسخ

شايد از مباحث و بحثهايي كه در خصوص تقدم و تأخر توسعه سياسي، اقتصادي و فرهنگي در جامعه مطرح شده است، ريشه گرفته است. لابد تقابل و تعارض ديدگاههاي گوناگون افراد، گروهها و احزاب را در اين موارد شنيده و خوانده باشيد. سالهاست كه مسؤولان و گردانندگان قبل و بعد از انقلاب، از توسعه سخن مي گويند.

توسعه فرهنگي يكي از مفاهيمي است كه از سالها قبل در كشورهاي مختلف به كار رفته است و بر نقش دولتها در حوزه فرهنگ تأكيد شده است. برخي به توسعه سياسي قبل از موارد ديگر تأكيد كرده و برخي بر توسعه اقتصادي قبل از توسعه سياسي پاي فشرده اند و برخي توسعه فرهنگي را مطرح كرده اند.

اما سالهاست كه عده اي معتقدند توسعه بايد همه جانبه باشد. از جمله سند نهايي كه در اولين ميزگردي كه در سال 1967 با شركت كارشناسان بيست و چهار كشور به همّت يونسكو تشكيل گرديد آمده است :

توسعه فرهنگي بايد اكنون به پيشرفت تكنولوژيك و علمي برسد و همراه با آن گام بردارد. توسعه فرهنگي بايد به تدريج در تمامي سياستهاي توسعه در امتداد سياستهاي مربوط به فعاليّتهاي آموزشي و علمي جاي خود را بيابد.(1)

در همين ميزگرد اظهار شدكه توسعه اقتصادي و اجتماعي بايد در دست توسعه فرهنگي به پيش برود. جريان پيشرفت اقتصادي به طور كلّي در حوزه فرهنگي منعكس مي گردد و فعاليّت

فرهنگي انگيزانندة زندگي اقتصادي است. (2)

در دولت جديد ايران نيز در سالهاي اخير اين مباحث بصورت روشنتر و جدّي تر مطرح شد و برخي بر تقدم توسعه سياسي تأكيد ورزيدند، در حالي كه برخي بر تقدم توسعه اقتصادي تكيه مي كردند. موضع رسمي دولت توسعة همه جانبه بود و اين موضعي منطقي و درست است كه سالهاست توسط انديشمندان و متفكران ابراز شده است. مثلاً اگر بر توسعة اقتصادي و عدالت اجتماعي و ... تكيه بشود، ولي ساختار سياسي متناسب با آن ايجاد نشود، قطعاً توسعة اقتصادي و تعميم عدالت اجتماعي و رفع ظلم و تبعيض و فقر و ناداري و كاهش تضاد و شكاف طبقاتي محقق نخواهد شد. متفكران، انديشمندان و نويسندگان غربي، يكي از دلايل سقوط

رژيم شاهنشاهي را نداشتن ساختار سياسي متناسب با توسعة اقتصادي و وجود حاكميّت اقتدارگرايانه و سلب آزاديها مي دانند.(3)

و اگر توسعة سياسي صورت گيرد و ساختارهاي دموكراتيك در جامعه ايجاد شود، و آزاديهاي فردي و گروهي رواج و رونق پيدا كند، ولي از توسعة اقتصادي و رفع فقر و محروميّت خبري نباشد، توسعة سياسي و آزاديها نيز مفيد نخواهد بود. كسي كه در بند نان نباشد، چگونه مي تواند به سرنوشت سياسي و حاكميت و ... بيانديشد و ...

و اگر توسعة سياسي يا اقتصادي مدّنظر قرار گيرد، ولي از توسعة فرهنگي و افزايش آگاهي و دانش و سواد و ... خبري نباشد، از آزاديها سوءاستفاده خواهد شد و افراد فاقد فرهنگ از آزادي به طريق نامطلوب بهره خواهند برد و چه بسا وجود آزادي براي جامعه مضر باشد و افراد با سوءاستفاده از آزاديهاي فردي و اجتماعي خسارات

و لطمه هاي جبران ناپذيري به جامعه وارد كنند. وقتي عقب ماندگي و فقر فرهنگي وجود داشته باشد، از تواناييهاي اقتصادي نيز در جهت مطلوب بهره برداري نخواهد شد و به جاي رفع ظلم و تبعيض و فقر، به احتكار و كنز ثروت و سرمايه روي خواهند آورد.

برادر بسيار عزيز و مهربان، بنابراين در ميان آرمانهاي فوق، آزادي، استقلال و معنويّت (فرهنگ)، بصورت توأمان با هم خوب است. اگر فقر در ميان باشد، ايمان از ميان مي رود و گفته اند "لامعاش لمن لا معادله " (كسي كه معيشت وي تأمين نشود ايمان خود را از دست خواهد داد.) كسي كه احساس آزادگي و آزادي نداشته و ذليل و خوار بشود، احساس هويّت و شخصيّت نخواهد كرد و براي ديگران (مظلومان و ...) نيز شخصيّت قائل نخواهد شد و آنان را به بردگي و بندگي خواهد كشيد. كسي كه مورد اذيّت و آزاد و تحقير قرار گيرد، متقابلاً ديگران را مورد تحقير قرار مي دهد. كسي كه از لحاظ معيشت تأمين شده باشد و از آزادي و اختيار برخوردار باشد، ولي فاقد ايمان و معنويّت باشد، از آزادي و توان اقتصادي خودش سوءاستفاده خواهد كرد و در جهت استثمار و استعمار و به بردگي كشيدن و ظلم و تعدي و اجحاف و احتكار و ... تلاش خواهد كرد. ملاحظه مي كنيد كه همة موارد به يكديگر وابسته است، لذا شعارمردم ايران در دوران مبارزات انقلابي عليه رژيم شاهنشاهي، عبارت بود از : "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" همان سه آرماني كه شما در سؤال مطرح كرده اي. بنابراين نمي توان هيچكدام از آرمانهاي فوق را بر

يكديگر مقدم داشت. همه با هم لازم و ضروري است و براي تحقق آنها به صورت توأمان بايدتلاش و كوشش وافر نماييم. به اميد نتيجه، با همّت شما جوانان عزيز وبرومند و فرهيختگان والامرتبه و دانشمندان جوان.

سرافراز و پيروز باشي.

_______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. توسعة فرهنگي، (مجموعه مقالات) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1381، ص10

همان

2. از جمله رجوع كنيد : توطئه در ايران، نوشته سايروس ونس و برژينسكي ؛ و گروگان گيري در ايران، نوشته پير سالينجر

در جامعه بيشتر از شباهت انقلاب اسلامي با نهضت عاشورا محبت مي شود حال با توجه به مشكلات زياد د رجامعه لطفاً تفاوتهاي انقلاب اسلا مي را با نهضت عاشورا را بيان كنيد

پرسش

در جامعه بيشتر از شباهت انقلاب اسلامي با نهضت عاشورا محبت مي شود حال با توجه به مشكلات زياد د رجامعه لطفاً تفاوتهاي انقلاب اسلا مي را با نهضت عاشورا را بيان كنيد

پاسخ

بي گمان شباهتهاي ميان انقلا ب اسلا مي و نهضت عاشورا بسيار است چرا قيام عاشورا ماهيت خانه ستم، عدالتخواهي، واصلاح طلبي داشت و انقلاب اسلامي هم ماهيتي همينگونه داشت . انقلاب اسلامي در ادامه حركت و حمايت خود نياز حفظ همان عناصر عاشورايي و كربلا يي است هر چه آنها بيشتر حفظ كند بيشتر برا صالتهاي خود مي ماند هر چه بيشتر فاصله بگيرد بيشتر دچار آفت و آسپ ميشود و در اين صورت ديگر نتوان آن را انقلاب اسلامي ناميد . و اگر ناهنجاريهاي جامعه رو به گسترش است اين مفهوم فاصله افتادن ميان وضعيت موجود و آن شرايط ارماني نخست مي باشد رامدمي او توجه و احساس مسئوليت عموم مردم اين فاصله عميق نگردد و انقلاب عناصر جوهري خود را چند ازنهضت عاشورا است همچنان حفظ كنند .

يك طلبه و دانشجو چگونه بايد آرمان هاي انقلاب اسلامي را با همديگر مستحكم كنند؟

پرسش

يك طلبه و دانشجو چگونه بايد آرمان هاي انقلاب اسلامي را با همديگر مستحكم كنند؟

پاسخ

همانگونه كه پيروزي انقلاب اسلامي دستاورد همدلي و همكاري طلاب و دانشجويان بوده، دستيابي به آرمان هايانقلاب و استحكام آن نيز به رعايت نكات ذيل بستگي دارد:

1- همدلي و همكاري اين دو قشر كه مي تواند در ابعاد بسيار متنوعي مطرح باشد، مثلاً در بعد فرهنگي، سياسي،اجتماعي، پژوهشي. همكاري سيستماتيك علمي و عملي اين دو قشر مي تواند توليد كننده فكر و هدف گذاري وتأمين كننده نيازهاي عميق انديشه و عمل براي دستيابي و استحكام آرمان هاي انقلاب اسلامي باشد.

2- جديت و تلاش براي انجام مسؤوليت ها و وظايف شخصي و اجتماعي مانند: تحصيل، مطالعه، خودسازي وانجام واجبات، دوري از محرمات، حساسيت نسبت به مسائل عمومي و سياسي و حضور فعال و در جايي كه لازم بهمشاركت مي باشد و...

3- پرهيز از تفرقه و مبارزه با تفرقه افكني ميان طلبه و دانشجو و خنثي نمودن توطئه هاي دشمن در دستيابي به اينمهم، زيرا دشمن از طريق تهاجم فرهنگي، اين دو قشر را نشانه گرفته تا بتواند اين دو را كه براي جامعه به منزله روح وجسم هستند از يكديگر جدا كند.

4- آگاهي بخشيدن به مردم در مورد اهداف و آرمان هاي انقلاب، مشكلات راه و گوشزد نمودن توطئه هايدشمنان و...

5- حركت در خط امام و رهبري كه يگانه راه سعادت جامعه و استحكام آرمان هاي انقلاب مي باشد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- رسالت حوزه و دانشگاه سيد عباس صالحي

2- مجله حوزه شماره 18 و 35

راه حفظ انقلاب اسلامي و جلوگيري از انحراف آن چيست ؟

پرسش

راه حفظ انقلاب اسلامي و جلوگيري از انحراف آن چيست ؟

پاسخ

براي شناختن راه ها و وسايل حفظ و بقاء انقلاب اسلامي و جلوگيري از انحراف و نابودي لازم است مهمترينعوامل شكل دهنده انقلاب اسلامي را مورد بررسي قرار داد. بديهي است كه انقلاب اسلامي زماني قدرت حفظ و بقاءخود را خواهد داشت كه بتواند مجموعه اين عوامل را همچنان با خود داشته باشد و خواسته هاي مشروع و برحقصاحبان اصلي انقلاب را كه به فرموده امام خميني، مردم مي باشند براورده سازد. بر اين اساس مهمترين عواملشكل گيري انقلاب عبارتند از:

1- ايمان به خدا و درخواست تشكيل حكومت ديني كه مجري احكام الهي و ارزش هاي اسلامي در جامعه باشد و عدل و قسط در امور جامعهپياده نمايد و سعادت دنيا و آخرت مردم را فراهم سازد.

2- محوريت ولايت فقيه كه برگرفته از ادله عقلي و نقلي متقن مي باشد.

3- وحدت و همدلي همه اقشار مردم واعتصام به حبل مستحكم الهي.

4- رفع مشكلات اقتصادي، اجتماعي و حركت به سوي پيشرفت و توسعه همه جانبه.

5- استقلال از قدرت هاي خارجي و مبارزه با نفوذ آنان.

مجموعه اين عوامل موجب پيروزي انقلاب شد و بقاء انقلاب نيز در گرو برآوردن و تحقق عوامل و اهداف فوقمي باشد. بايد ارزش هاي اسلامي در جامعه حفظ و پياده شود، محوريت ولايت فقيه رعايت گردد، نقاط ضعف وعملكردهاي اشتباه حكومت، اصلاح گردد. مشكلات اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... برطرف گردد وحكومت بتواند نيازهاي اساسي زندگي روزمره مردم را تأمين و با تكيه بر عدالت اجتماعي چرخ هاي توسعه وپيشرفت همه جانبه را به پيش برد. اقتدار ملي، وحدت ملي، منافع ملي، نصب العين همگان بودن و از هرگونه اختلافو تفرقه كه زمينه ساز

نفوذ دشمنان است پرهيز شود. تنها در اين صورت است كه مي توان به آينده انقلاب اميدوار بود وزمينه هاي انقلاب بزرگ و جهاني حضرت مهدي(عج) را فراهم آورد.{J

جنبش دانشجويي چيست؟ آيا رهبران مشخصي دارد؟ تاريخچه اش كدام است؟ وظايف جنبش دانشجويي و اهدافش كدامند؟

پرسش

جنبش دانشجويي چيست؟ آيا رهبران مشخصي دارد؟ تاريخچه اش كدام است؟ وظايف جنبش دانشجويي و اهدافش كدامند؟

پاسخ(قسمت اول)

سؤال شما دامنه وسيعي از موضوعات را در مي گيرد، در اين زمينه دو مقاله آورده مي شود:

1_جنبش دانشجويي و تأثير بر تحولات اجتماعي

(سخنراني آقاي سيد عباس صالحي در دانشگاه گيلان، منبع: سايت باشگاه انديشه)

واژة جنبش دانشجويي، واژة كهنه اي نيست بلكه واژه اي است كه در ادبيات جنبش هاي سياسي و جامعه شناسي عمدتاً از دهة 70 مطرح شده است. البته فعاليت هاي دانشجويي، فعاليت هاي سياسي يا صنفي دانشجويي، سابقه اي قديمي دارد ولي در دهة 70 ، جنبش دانشجويي در مغرب زمين چه در اروپا و چه در آمريكا، جدي گرفته مي شود. جنبش دانشجويي در دانشگاه هاي آمريكا، ادامه پيدا مي كند و مبارزات دانشجويان عليه دخالت آمريكا در ويتنام، در اروپا و در آلمان و فرانسه و جاهاي ديگر، مورد حمايت روشنفكران اروپايي از قبيل سارتر، فوكو، آدرنو، هابرماس قرار مي گيرد. انقلابيون و اصلاح طلبان اجتماعي بسياري به جنبش دانشجويي اميدوار بودند آن را جنبشي پرتكاپو در غرب تحليل مي كردند و استدلال هايي هم براي آن داشتند و نيز پيش بيني هايي كه بعداً محقق نشد.علي رغم اينكه كساني مانند ماركوزه، هابرماس. فوكو و ديگران دلبستة تحركات دانشجويي دهة 70 در غرب بودند خود در تجمعات دانشجويي شركت و براي آن نظريه پردازي مي كردند. از دهة 80 به بعد، جنبش دانشجويي رو به افول گذاشت و پروندة آن به مقدار زيادي بسته شد، ولي اين بدان معنا نيست كه فعاليت هاي دانشجويي وجود نداشت. اما جنبش دانشجويي در غرب تقريباً رو به ركود و انفعال گذاشت.

به اين جنبش ها، به اين جهت بها مي دادند كه دانشجويان داراي سه ويژگي اصلي

هستند كه مي توانند پتانسيل و ظرفيت جنبش هاي اجتماعي جديد باشند. آنها بر خلاف ماركس كه كارگران را در اواخر قرن 19، منشأ و منبع اصلي جنبش هاي اجتماعي تعريف كرده بود، دانشجويان را پايگاه اصلي جنبش هاي اجتماعي تلقي مي كردند. استدلال آنها براي اين مدعا اين بود: دانشجو داراي چند خصيصه است كه عبارتند از:

1-خصيصة سنتي؛ دانشجويان جوان هستند و جواني براي خود ويژگي هايي دارد. عمده ترين ويژگي جواني اين است كه جواني سن هيجان ها و انرژي هاي متراكم است كه مي خواهند اين انرژي متراكم و هيجان انباشته را در جايي تخليه كند و لذا سن دانشجويي سن مقتضي تحرك و حركت هاي انقلابي است.

2-ويژگي معرفتي؛ چون دانشجو با معرفت ها و اطلاعات تازه سر و كار دارد و از لحاظ روشي نيز متُد انتقادي و تحليلي را دنبال مي كند، لذا به وضع موجود رضايت نمي دهد و با آن درگير است. پرسشگر و انتقادگر است و اين ويژگي باعث مي شود كه دانشجو به عنوان محور اصلي تحركات اجتماعي شناخته شود.

3-دانشجو محافظه كار نيست؛ كساني مثل ماركوزه و ديگران مي گفتند كه طبقات اجتماعي به علت وابستگي به كار، شغل و درآمد، محافظه كاراند اما دانشجو چون كار و اشتغال ندارد، محافظه كار نيست؛ آرمان خواه است؛ و در راه آرمانش هزينه مي كند و به هزينه كردن، راحت رو مي آورد.

علي رغم استدلال هايي كه براي اين مدعا ذكر مي شد كه جنبش دانشجويي، جنبش رو به رشدي در غرب است، اما از دهة 80 ، اين جنبش در جهان غرب با ركود رو به رو است و ديگر فعاليت هاي شبيه به تحركات دهة 70 را نداريم. علت آن هم تا حدودي روشن است، چرا كه تمام چيزهايي كه مي توانست

زمينه ساز تحرك دانشجويي باشد، به علت شرايط جديدي كه در جهان مدرن پيش آمد، تا حدود زيادي از بين رفت. اگر بحث هيجان هاي جواني مطرح است، با رشد مدرنيسم و خردگرايي، براي تخلية هيجان ها، ميدان هاي جديد و وسيع ديگري پديد آمد. اگر در دهه هاي 60 و 50 تنها راه تخلية هيجان ها حضور سياسي بود، از دهة 80 به بعد با روش ها و زمينه هاي مختلف و در شكل هاي گوناگون، بسترهاي جديدي براي تخلية هيجانات فراهم آمد. از موسيقي هاي پرتحرك تا چيزهاي ديگر، و عملاً ظرفيت هاي جديدي براي تخلية انرژي به وجود آمد كه نيازي نبود تا تخلية هيجاني از طريق حضور سياسي اتفاق بيفتد.

از طرف ديگر آن ويژگي معرفتي كه براي دانشجو فرض مي شد، با توجه به ارتباطات و تكنولوژي جديد، آن سطح از معارف، اختصاص به نسل دانشجو نداشت. با ورود رسانه هاي جديد، معرفت عمومي تر شده است و از آن حالت اختصاص داشتن به محافل آكادمي و دانشگاهي فاصله گرفته است و لذا آن تمايز معرفتي كه به صورت يك تمايز اجتماعي به نسل دانشگاهي منتهي مي گشت، در هم شكسته يا حداقل كمرنگ شده است. افراد به سهولت با استفاده از ماهواره ها، اينترنت و غيره با معرفت هاي روز و روزآمد ارتباط پيدا مي كنند گرچه كه هنوز دانشگاه به عنوان يك محيط اساسي تكميل و تكامل معرفت است، اما در مجموع آن محيط هاي بسته اي كه به عنوان دانشگاه و دانشجو تعريف مي شد و تمايزي كه براي دانشجو مي آفريد، تا حدودي در اين انقلاب اطلاعاتي در هم ريخته و يا حداقل كمرنگ شده است.

ويژگي سومي كه براي دانشجو بيان مي كردند اين بود كه دانشجو بر خلاف اقشار

ديگر جامعه محافظه كار نيست. تمدن سرمايه داري غرب، در اين سه دهه توانست نسل دانشجو را نيز محافظه كار كند. اين محافظه كاري حتماً لازم نبود با درآمد و شغل باشد بلكه با حيطه هاي لذت بود. اين لذت ها حتماً لذت هاي حسي يا لذت هاي خاص فرد نيست، بلكه انواع لذت هايي است كه بالاخره وابستگي ايجاد مي كند، و اين وابستگي ها مانع از تحركات اجتماعي وسيع تري در دانشجو مي شود. در مجموعة اين شرايط، بر خلاف رشد آن در دهة 70، شاهد افول آن هستيم. حال اين مطالب را به عنوان مقدمة مورد بحث قرار مي دهيم.

اما آيا در ايران نيز چنين اتفاقي افتاده است و آيا اين اتفاق، اتفاق حاكمي بر روند فعاليت هاي دانشجويي ما نيز هست؟ براي اينكه به اين سؤال پاسخ دهيم بايد بدانيم كه حركت دانشجويي در ايران دو مقطع متمايز دارد. يك مقطع قبل و يك مقطع بعد از انقلاب است. در مقطع قبل از انقلاب، حركت هاي دانشجويي در ايران، با چند گرايش فكري مشخص همراه بوده است. گرايش افراد چپ و ماركسيستي است، در ايران يك گرايش قديمي دانشجويي است؛ و اين گرايش ها در داخل كشور دو قالب عمده داشت؛ يكي گرايش هاي ماركسيستي نزديك به حزب جُنده بوده است و از دهة 50 به بعد گرايش هاي ماركسيستي چريكي، يا مبارزة مسلحانه قابل توجه اند. در اين حركات ماركسيستي - كمونيستي نقش دانشجويان، نقش بسيار واضحي بوده است. عناصر اصلي قابل توجهي از نيروهاي انساني حركت هاي كمونيستي و ماركسيستي در ايران از دهة 20 به بعد را دانشجويان تشكيل مي دادند، وقتي سابقة تشكيلات چپ را در ايران مورد ملاحظه قرار مي دهيم، عمدتاً يا دانشجو يا فارغ التحصيل دانشگاه ها هستند. به

عنوان نمونه وقتي چريك هاي فدايي خلق كه در دهة 50 شكل گرفتند و از احزاب مسلح عليه رژيم شاه بودند را نگاه مي كنيم از دو گروه جزمي و احمدزاده شكل گرفته اند. گروه بيژن جزمي از دانشجويان دانشگاه صنعتي آريامهر بودند. در مجموع فعاليت هاي گروه هاي چپ كشور، دانشجويان نقش اساسي داشتند. گروه دوم، فعاليت هاي دانشجويي گروه هايي بودند كه از دهة 30 به فعاليت پرداخته بودند. اين گروه هاي نيز نقش قابل توجهي در حركت هاي دانشجويي دهه هاي 30، 40 و 50 داشتند.

جريان سوم، جريان مذهبي در دانشگاه هاست كه در ابتدا در دانشگاه ها حضور مشخصي نداشت، جو مذهبي و فعاليت هاي مذهبي در دانشگاه ها در ابتدا با يك ركود قابل توجه همراه بود. در محيط هاي دانشگاهي، مذهب از دو طرف تحت فشار بود، هم از طرف جريان ماركسيست ها كه مذهب را افيون توده ها مي دانستند. لذا مذهبي ها در دانشگاه در دهة 30 در يك وضع بسيار سختي به سر مي بردند و نمود آنها نيز در محيط هاي دانشگاهي زياد نبود.

يكي از مؤسسين انجمن اسلامي دانشگاه پزشكي تهران، در خاطراتش اظهار مي كند كه: "برنامة درسي اين دانشكده طوري بود كه ما فرصت رفتن به منزل و برگشتن را نداشتيم. لذا در دانشكده مي مانديم و نماز ظهر و عصر، در همانجا با ناراحتي و ترس و لرز در محيط دانشجويي كه اكثراً كمونيست و حتي بي اعتنا به دين بودند با تحمل مسخره كردن ها و متلك گويي آنها را در زير پله هاي سالن، به جا مي آورديم و حمله هاي افراد را تحمل مي كرديم، به نظر مي رسيد كه كشور ايران يك مملكت انقلابي است، چرا ما كه اكثريت را تشكيل مي دهيم، ولي مثل يك اقليت ترسو رفتار

مي كنيم."

در دهة 30 شرايط دانشگاه براي مذهبيون و فعاليت هاي مذهبي، شرايطي بود كه اين روايت براي ما مي گويد؛ تعداد مذهبي ها در دانشكده ها و دانشگاه هاي آن زمان بسيار كم و عرصة فعاليت هاي آنها نيز بسيار محدود بود. به مرور وقتي جلوتر مي آييم، زمينه براي فعاليت مسلمان ها در دانشگاه بيشتر و بيشتر مي شود. تا اينكه در دهة 40 شاهد تشكيل انجمن اسلامي در حدود 15 دانشگاه يا دانشكدة كشور هستيم. در شهريور 40 كنگرة انجمن هاي اسلامي دانشگاهي در تهران شكل مي گيرد و در اين كنگره كساني مثل علامه طباطبائي، شهيد مطهري، آقاي طباطبايي و عده اي ديگر حضور دارند. از اين مقطع در داخل كشور، فعاليت جريان هاي اسلامي بيشتر و بيشتر مي شود.

در خارج از كشور نيز شاهد دو انجمن اسلامي فعال، يكي در اروپا و يكي در آمريكا هستيم. دانشجويان مسلمان ايراني در اروپا، زماني كه مرحوم شهيد بهشتي در مسجد هامبورگ آلمان به ايفاي تبليغ ديني و مذهبي مي پردازد، در سال 45 كه اولين سالي است كه انجمن اسلامي دانشجويان اروپا با پيام افتتاحيه مرحوم بهشتي، شكل مي گيرد و تا سال 49 كه شهيد بهشتي در آلمان هستند، اين انجمن اسلامي با ارتباط با ايشان تا مقطع انقلاب ادامة كار مي دهد. نشرية "اسلام مكتب مبارز" يكي از نشريات قابل توجه دانشجويان ايراني خارج از كشور قبل از انقلاب بود. انجمن فعال ديگري كه در خارج از كشور بود، انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا است كه در سال 42، آقاي دكتر چمران، و دكتر يزدي، مؤسسين اين انجمن هستند و از سال 46 به بعد به عنوان يك انجمن اسلامي فعال خارج از كشور عمل مي كند.

بسياري از كساني كه بعد از انقلاب و هم اكنون در مقامات جمهوري اسلامي قرار دارند، كساني مانند آقاي خرازي، شهيد قندي، شهيد عباس پور، محمدعلي نجفي، رئيس سابق سازمان برنامه و بودجه، وزير آموزش و پرورش، آقاي نژاد حسينيان سفير ايران در سازمان ملل و …، تحصيل كردگان انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا هستند. و به نحوي با اين انجمن ارتباط داشتند؛ و برخي ديگر هم هستند كه فعاليت خودشان را در انجمن اسلامي اروپا دنبال مي كردند. اين مجموعه ها با روحانيون مبارز ارتباط تنگاتنگي داشتند. در مجموع هر چه ما از فضاي دهه هاي 20 و 30 به طرف دهة 50 ، نزديكتر مي شويم، حضور جريان مذهبي در فعاليت هاي دانشجويي، ملموس تر مي شود، به طوري كه محيط ها و فعاليت هاي دانشگاهي در دهة 30 عمدتاً در اختيار توده اي ها و ملي گراها بود. اما وقتي به طرف دهة 50 مي آييم نسبت كاملاً معكوس شده و يا حداقل تغيير جدي پيدا مي كند. كساني كه در 16 آذر به دست رژيم شاه كشته مي شوند، كساني هستند كه بعضاً تمايلات توده اي داشته و ملي گرا بودند. در جريان مذهبي حوادث دهة 30 حضور دانشجويان مذهبي و توده اي قابل توجه است. كساني مانند فدائيان اسلام، كاشاني و … در فضاي دانشگاه در اقليت هستند. هر چه جلوتر مي آييم و به دهة 50 مي رسيم، نشاط جنبش دانشجويي مذهبي بيشتر مي شود. آنچه كه معادله را در فضاي دانشگاه به نفع مذهبيون سنگين تر كرد، به چند عامل وابسته است:

عامل اول: تعداد جمعيت دانشجو بود؛ حركتي كه رژيم شاه به طرف تحصيلات رايگان و بعد به طرف تحصيلات عالي انجام داد، باعث شد اقشار بيشتري وارد دانشگاه شوند؛

دانشگاه كه در سال 39 حدود 20هزار نفر دانشجو داشت در مقطع انقلاب اسلامي و سال 57 حدود 160هزار دانشجو دارد. در فاصلة كمتر از 20 سال ما با افزايش 8 برابر دانشجو روبرو هستيم. و اين بدان معناست كه طبقات جديدي وارد دانشگاه مي شوند، بر خلاف دورة رژيم گذشته كه طبقاتي بودند كه معمولاً به طبقات مرفه اجتماعي متصل بوده، و تعلقات ديني شان يا كمتر بود يا بي تعلق بودند، فرق دارند. لذا طبقات متوسط مذهبي هم وارد دانشگاه شدند. اين از نظر قشرشناسي اجتماعي و پايگاه اجتماعي قابل توجه و بررسي است.

عامل دوم: در دهة 50 موج ادبيات و مذهبي سازي دكتر شريعتي بود. او در دهة 50 در مذهبي سازي فضاي دانشگاه نقش قابل توجهي داشت. البته در اينجا در مورد ديد گاه هاي ايشان و امثال ايشان، قضاوت و داوري تاريخي نمي كنيم. او توانست با ادبياتي كه در فضاي مذهبي خلق كرد، محيط دانشگاه را مذهبي تر كند. ويژگي شريعتي اين بود كه از يك طرف هم به نقد پان ماركسيسم مي پرداخت و از طرف ديگر اسلام سنتي را نقد مي كرد. اين نقد جاذبه هاي خودش را داشت و نقدي يك طرفه نبود. شريعتي از اسلام سياسي و اسلام حماسي صحبت كرد. او ادبيات ويژه اي خلق كرد و اين ادبيات را به محيط اجتماعي به طور عام و صحنة دانشجويي به طور خاص، كشانيد. بنابراين موج دكتر شريعتي در فضاي دهة 50 در صبغة مذهبي دادن به محيط دانشگاهي و مجال حضور بيشتر دادن براي مذهب در فعاليت هاي دانشجويي، مسلماً تأثيري اسلامي بود.

عامل سوم: نهضت امام خميني بود؛ كه با ايدئولوژي اسلام، استراتژي نفي رژيم شاه و تاكتيك

آگاهي بخشي به مردم، سه ضلع مبارزة امام را تشكيل مي داد؛ ايدئولوژي اسلام چيزي بود كه امام و نهضت امام را از جريان ماركسيستي و چپ، جدا مي كرد. استراتژي نفي رژيم شاه، چيزي بود كه امام را از حركت هاي ملي گراها و ديگراني كه نگاهشان نگاه قانون اساسي مشروطيت و حفظ رژيم شاه بود، جدا مي كرد. تاكتيك ايشان آگاهي بخشي به مردم بود نه مبارزة مسلحانه. امام هيچ وقت به مبارزة مسلحانه اعتقادي پيدا نكرد و آن را تأييد نكرد. علي رقم اينكه دهة 50 دهة خاصي است، چرا كه انقلاب كوبا، پيروز شده است. انقلاب ويتنام در جريان است. انقلاب الجزاير و انقلاب چين پيروز شده اند؛ لذا تب و تاب مبارزة مسلحانه در ايران زياد بود. به همين دليل در اواخر دهة 40، اوايل دهة 50، گروه هاي چريكي متعددي، چه مذهبي و چه غير مذهبي در ايران شكل گرفت. غير مذهبي ها مثل سازمان چريك هاي فدايي خلق و مذهبي ها شامل سازمان مجاهدين خلق ايران و گروه هاي كوچك ديگري نيز بودند. بسياري از روحانيون نيز در آن مقطع كه در فضاي نهضت امام خميني زندگي مي كردند، متمايل به اين حركت شده بودند. كساني مثل آقاي طالقاني، آقاي هاشمي رفسنجاني و ديگران كه پشتيباني كنندة امكانات برخي گروه هاي مسلح مذهبي بودند. اما تاكتيك امام خميني، آگاهي به توده ها بود. يعني اگر ما به سراغ مبارزة مسلحانه برويم هم خودمان را تلف مي كنيم و هم مردم را، مردم بايد به نقطة آگاهي برسند. در دهة 40 كساني بودند كه نسبت به برخي از اينها تا حدودي ترديدهايي داشتند، اما هر چه به سمت انقلاب مي آييم، درستي و كارآمدي اين اضلاع سه گانه، بيشتر

خودش را نشان مي داد و اينها باعث مي شد كه جريان دانشجويي به نهضت امام خميني متصل تر بشود و همة اينها باعث مي شد كه جنبش دانشجويي مذهبي، يكي از اركان اصلي تأسيس انقلاب اسلامي باشد. اين گام اول جنبش دانشجويي در ايران است، كه يك جنبش اجتماعي با پل زدن به اقشار ديگر جامعه، مي تواند انقلابي اجتماعي ايجاد كند.

پاسخ(قسمت دوم)

دانشگاه ها در سال هاي 56 و 57، كانون تحرك اجتماعي بودن و ما اين زمان دانشگاه را به عنوان پايگاه تظاهرات، اعتصابات، بيانيه ها مي دانيم و حتي مفاهيمي كه شايد قبلاً در نهادهاي سنتي ما در شكل تاريخي، به نهاد سنتي وصل مي شد، در دانشگاه شكل گرفت. مفهومي مثل "بست نشيني" كه يك مفهوم تاريخي در كشور ماست و به مشروطه و قبل از آن باز مي گردد. در برخي مواقع مردم به خاطر اينكه از شر حكومت و قدرت هاي جابر محفوظ بمانند، بست مي نشينند كه معمولاً بست نشستن ها در مراكز مذهبي و خانه علما بود، به عنوان نمونه، سال 57 حتي روحانيون و علما نيز در دانشگاه تهران تحصن مي كنند، و اين نشان مي دهد كه فضاي تاريخي بست نشيني، متحول شده و از محيط هاي سنتي به محيط آكادمي جديدي مثل دانشگاه تغيير يافته است، و چنين جايي به عنوان محل بست شناخته مي شود. و به نظر مي رسد كه اين اولين گام جنبش دانشجويي و به عبارتي گام اول در تأسيس انقلاب اسلامي است. اين جنبش تا مقطع سال هاي 56 و 57 حركت مي كند و با اقشار ديگر پيوند مي خورد و منشأ پيروزي انقلاب اسلامي مي شود.

در دهة اول انقلاب اسلامي دانشگاه ها تا سال 60 باز بودند و از سال 63 به بعد، يك

موج اُپوزوسيون و مخالف نظام جديد بودند كه فعلاً به اين كار نداريم كه آنها در چه اقشار و چه طيف هايي مي گنجيدند اما موج مذهبي مدافع نظام در دهة اول انقلاب اسلامي دانشگاه در آنها دخيل بود انجام دادند.

1) اينكه دانشگاه منشاء تأسيس نهادهاي انقلابي شد. اگر به سابقة نهادهاي انقلابي نظر كنيم، جهاد سازندگي، سپاه پاسداران، دادگاه هاي انقلاب، هيأت هاي 7 نفره، بنياد مستضعفان، حوزه هنري و نهادهاي ديگر درمي يابيم كه حدود 90-80 درصد اين نهادها توسط دانشجويان تأسيس شدند و شكل گرفتند.

2) تأثيرگذاري دانشگاه در فضاي دفاع مقدس و جنگ تحميلي است كه براي خود داستان و روايت قابل توجهي دارد. دانشگاه با فضاي جنگ تحميلي و دفاع مقدس، پيوند عميقي پيدا كرد و بخش قابل توجهي از دانشجويان كشور، در حفظ تماميت و كيان كشور، نقش اساسي داشتند. اين روزها كه ماهيت صدام بر جهانيان روشن تر مي شود، ما به غربت آن روزمان در فضاي جنگ، بيشتر پي مي بريم. هيچ كس از ما دفاع نمي كرد. شرايط بسيار سختي داشتيم. هيچ قطع نامه اي به نفع ما تنظيم و صادر نشد اما در عين حال آنچه كه باعث شد يك وجب از خاك اين كشور كم نشود و اولين جنگي باشد كه در صد سال اخير داشته ايم ولي در آن چيزي از دست نداديم، اين بود كه اقشار اجتماعي به طور عام و دانشجويان به طور خاص، سهم خاصي در اين 8 سال داشتند، به خصوص در سال هاي اوليه جنگ كه روزهاي سختي بود. هيچ كس آمادگي چنين جنگ گسترده اي را نداشت. سريال "خاك سرخ" گوشه اي از اين فضاها و فضاي خوزستان و غيره را البته

تا حدي كه مي تواند، نشان داد. شرايطي غير مهيا براي همة مردم بدون تجهيزات مشخص و آماده، چرا كه انقلاب صورت گرفته بود.

در چنين شرايطي براي صدام كه طراحي جنگ را كرده بود، تجزية ايران و جدا كردن خوزستان و قسمت هاي غربي نفت خيز از ايران، رؤيايي تمام شده بود؛ فقط بحث بعدي اين بود كه آيا حكومت مركزي ايران ساقط مي شود يا نه.

در اين شرايط كه مهرماه سال 59 بود و نسل دانشجويي وارد دانشگاه شده بود، بايد دانشگاه ها را رها مي كردند. آنها در قسمت هاي مختلف فعاليت داشتند و كانون هاي مقاومت را در غرب و جنوب، شكل دادند. علاوه بر اين دو مسأله، در اين دهه، دو جريان و فعاليت ديگر را از دانشجويان داريم. يكي تسخير لانة جاسوسي و ديگري بحث انقلاب فرهنگي. در اينجا در خصوص كم و كيف اين دو جريان بحث نمي كنم، اگر چه مي تواند اين سؤال مطرح شود كه چرا دانشجويان به اين سو رفتند، و پيامدها و عوارض قضيه چه بود. آنچه در اينجا مطرح است اين است كه جريان لانة جاسوسي در آن شرايط خاص حركتي بود كه از حمايت رواني و عاطفي كل ملت، برخوردار شد. اگر سن كسي سال 58 را اقتضا نكند، نمي تواند درك كند كه چگونه مردم با تمام وجود، از اين حركت دانشجويي، حمايت كردند.

در آن زمان، جامعة ما كودتاي 28 مرداد را در سابقة خود داشت. كودتايي بود كه آمريكايي ها نقش اساسي در آن داشتند و 25 سال سلطة آمريكايي ها و مستشاران آمريكايي بر ايران بود و چنين نبود كه قضاوت مردم دربارة آمريكايك قضاوت تبليغاتي باشد بلكه مردم ايران با گوشت

و پوست و استخوانشان مي ديدند كه آمريكايي ها بر سرنوشت و وجودشان حاكم هستند. اين تعبيري است كه در صحبت و پيام هاي حضرت امام خميني آمده است كه گروهبان آمريكايي از شاه ايراني بالاتر به نظر مي آمد. اين يك تعبير اغراق آميز نبود. در پادگان هاي مختلفي كه مستشاران آمريكايي حضور داشتند، اين تفوق كلامي، تفوق وجودي و تفوق منزلتي - مرتبتي خود را نشان مي داند.

حوادثي كه چندي پيش در كرة جنوبي اتفاق افتاد و تظاهراتي در خصوص برخورد با آمريكايي ها صورت گرفت كه حتي رئيس جمهور كره جنوبي را مجبور كرد تا در مورد قرارداد امنيتي اش با آمريكا درخواست تجديد نظر كند؛ ده ها و صدها نوع بدتر از آن، در ايران اتفاق مي افتد. در چنين شرايطي، جامعة ايراني، جامعة آمريكايي زده و آمريكايي ترسيده بود. دقيقاً در همين مقطع، آمريكا شاه ايران را پناه مي دهد، به عنوان اينكه مريض است و معالجات خودش را بايد انجام دهد. براي جامعة ايراني كه سابقة ذهني قبلي هم داشت كه چطور شاه با اين تمهيدات و با اتكاء به قدرت ها برگشته است، همه باعث شد تا هنگاميكه دانشجويان ايراني، وارد لانه جاسوسي شدند و خبرش از راديو و تلويزيون اعلام شد، موجي از مسرت، جنبش اجتماعي كل كشور را فرا بگيرد. جريان لانة جاسوسي كه "انقلاب دوم" نام گرفت، گرچه از 4 دانشگاه شروع شد و البته برخي از مسئولين فعلي سياسي ايران نيز از دانشجويان آن زمان بودند و در آن فعاليت ها نقش اساسي داشتند، اما كل فضاي جامعه در اثر آن يك تحرك قابل توجهي پيدا كرد.

اين حركت دانشجويي، يعني تسخير لانة جاسوسي، گرچه يك جنبش داخلي بود اما

براي خود آثار قابل توجهي داشت و هم فضاي داخلي و هم ارتباط خارجي انقلاب را، وارد فضاي جديدي كرد.

در دهة دوم انقلاب اسلامي، يعني بعد از پايان جنگ و ارتحال امام (ره)، در دانشگاه ها شاهد فعاليت هاي سياسي هستيم و جريان هاي راست و چپ دانشجويي در دانشگاه ها فعاليت مي كنند، اما چيزي به عنوان جنبش دانشجويي نمي بينيم. در اين دوره، بر خلاف دهة اول كه جريان چپ سياسي در دانشگاه نافذ بود، جريان راست سياسي نيز در دانشگاه بوسيلة عوامل مختلف امكان حضور پيدا مي كند. اما چه جريان راست سياسي و چه جريان چپ سياسي به طرف ايجاد يك جنبش سياسي حركت نمي كنند. دليل اين عدم حركت نيز، فضايي است كه در نگاه دورة سازندگي وجود دارد. تحليل و تفسير رهبران سازندگي، از محيط دانشگاه اين بود كه دانشگاه كارخانة دانش سازي است، و دانشجوي خوب، دانشجوي درس خوان است. اين تحليل، مناسب با گفتمان سازندگي و ترقي بود و مجالي براي فعاليت هاي سياسي و اجتماعي در دانشگاه ها قائل نبود و لذا در اين دو دهه به ويژه در ساليان اوليه، فضايي از رخوت اجتماعي و سياسي محيط دانشگاه را فرا مي گيرد.

بعد از دوم خرداد يعني در دهة سوم انقلاب، تصور مي شد كه جريان دانشجويي تبديل به جنبش دانشجويي شده است و برخي از احزاب سياسي، خيلي به آن طمع بستند و تصور كردند اين حركت دانشجويي مي تواند به يك جنبش دانشجويي تبديل شود. تبليغات دانشجويي در محيط هاي دانشگاهي، در سال هاي اوليه دولت آقاي خاتمي به خصوص تا انتخابات مجلس ششم، اين اميد را در دل احزاب سياسي و در دانشگاه ايجاد كرد كه در اين شرايط جديد،

دانشگاه به عنوان كانون فعاليت هاي سياسي و اجتماعي، قابل توجه است.

تحركات سياسي تا انتخابات مجلس ششم به حدي بود كه برخي از اعضاي جوان حركت هاي دانشجويي، در نمايندگي مجلس در تهران يا در شهرهاي بزرگ امكان رأي آوردن پيدا كردند و رأي آوردند. همة اينها، اين جوانه اميد را مخصوصاً در جريان هايي كه با جنبش دانشجويي مغرب زمين در دهة 70 ارتباط داشتند ايجاد كرد كه مي توان به دانش جويان دل بست تا بتوانند در كانون اصلي جنبش اصلاحات قرار گيرند. اما بعد ازاتفاقاتي كه در حادثه كوي دانشگاه و 18 تير افتاد، روشن شد كه نمي توان از محيط دانشگاهي به عنوان كانون جنبش اصلاحات ياد كرد.

تحرك سياسي - اجتماعي دانشگاه تهران و دانشگاه هايي كه در تهران هستند در سال هاي 78 - 77 قابل مقايسه با آنچه در سال هاي 80 - 79 ديده مي شد نيست. دقيقاً همان نكته اي كه در مقدمه آمد، براي تحليل اينجا بود. همان تحليلي كه جريان نئوماركسيسم، يعني اعضاء حلقة فرانكفورت يا پست مدرن، مثل فوكو و غيره، در دهة 70 درباره جنبش دانشجويي مغرب زمين داشتند كه اين جنبش دانشجويي، جنبشي فراگير خواهد شد و غرب را زير و رو خواهد كرد، در سال هاي اخير هم عده اي آن تحليل را داشتند اما برخلاف آن مشخص شد كه محيط دانشگاهي براي آن نوع جنبش دانشجويي، آمادگي لازم را ندارد. به نظر مي رسد كه چند عامل اصلي تا حدودي درآن دخالت دارند:

عامل اول: در اين سه دهه، مشابه آنچه در غرب بر غربيان اتفاق افتاد، براي ما نيز در حال اتفاق است. ما به طرف تفردگرايي حركت مي كنيم. سليقه هاي فردي، خواسته هاي فردي، علاقه هاي فردي

و … وجود دارد. در نتيجه جمع و جور كردن يك مجموعة وسيع كه علاقة مشابه داشته باشند، كار آساني نيست. از ويژگي هاي دورة انقلاب اطلاعاتي و ارتباطي اين بوده است كه انسان ها را بسيار اتمي كرده و از حالت توده اي در آورد است. هر انساني براي خود، دنيايي است از سليقه ها، علاقه ها و خواسته ها. اينها موجب مي شود كه جمع كردن اين اتم ها كنار هم و توقع انرژي زايي از آنها داشتن، كار آساني نباشد. لذا وقتي به طور طبيعي هر چه جلوتر مي رويم، صعوبت جنبش دانشجويي بيشتر و بيشتر مي شود.

عامل دوم: اشاره شد كه بخشي از حضورهاي اجتماعي دانشجويان براي تخلية هيجان هاست. هيجان ها به مرور مجاري سالم و كاذب ديگري پيدا كردند و ديگر ضرورتي نداشت كه جوان دانشجو براي تخلية هيجانش در فضايي اجتماعي و سياسي حضور پيدا كند، در نتيجه يارگيري جريان جنبشي دانشجويي كه مي خواهد بهانه ايجاد محيطي براي تخلية هيجان ها نيرو كسب كند، كمتر و كمتر مي شود.

عامل سوم: همان طور كه در بخش مرور بر جنبش دانشجويي در مغرب زمين مطرح شد و ادعا شد كه دانشجو محافظه كار نيست، به مرور دانشجو هم محافظه كار شده است.

تحليلي بود كه امثال ماركوزه و ديگران مي گفتند چون دانشجو شغل و درآمد ندارد، لذا محافظ كار نيست. بر خلاف كارگر، كارمند و استاد دانشگاه. اين تحليل همانطور كه تا حدود زيادي در غرب در هم ريخت، در ايران نيز در هم ريخته است و دانشجو محافطه كار شده است كه اين به عوامل متعددي مربوط مي شود. در دانشگاه هاي انتفاعي يا غير انتفاعي كه در حقيقت انتفاعي هستند مثل دانشگاه آزاد اسلامي و امثال اينها، دانشجو براي تحصيل پول پرداخت مي كند.

اگر چه درآمد ندارد، اما اگر يك نيم سال تحصيلي به هم بخورد در برخي از رشته ها، دانشجو بايد يكي دو تومان، اضافه پرداخت كند كه اين افزايش هزينه به راحتي تحمل نمي شود. قبل از آن هزينه ها و مخارج بالاي صرف شده براي كنكور نيز وجود دارد. بعد از اين هزينه كردن ها دانشجو وارد دانشگاه مي شود. همة اين عوامل موجب شده است كه هزينة فعاليت دانشجويي بالا برود و تحرك كم شود. وقتي هزينه بالا رفت، جنبش دانشجويي يا حركت هاي دانشجويي مسير ركود خود را آغاز كردند.

به نظر مي رسد كه يك جنبش سوم دانشجويي، ممكن الحصول است و عمر جنبش هاي دانشجويي در ايران پايان نيافته است. علي رغم اينكه جنبش دانشجويي در ايران از سال هاي 59 و 58 پس از فتح لانة جاسوسي، با ركود مواجه بوده است، اما زمينة جنبش ديگر اجتماعي، توسط دانشجويان هست لكن اين جنبش شرايط و تمهيدات خودش را دارد. تفاوت اين جنبش با جنبش اول دانشجويي كه در تأسيس انقلاب اسلامي نقش داشت اين است كه اين جنبش مي تواند در تعميق انقلاب اسلامي نقش داشته باشد. جنبشي كه رهبري انقلاب با عنوان عدالت خواهي از آن ياد مي كنند و اخيراً مورد تأكيد ايشان قرار گرفته است. ايشان اظهار مي كنند كه از دانشجويان متوقع هستند كه اين حركت را دنبال كنند و آن را پي بگيرند. جنبش عدالت خواهي چند ويژگي دارد كه به آنها اشاره مي كنم:

ويژگي اول: مفهوم عدالت مفهومي متكثر و چند ضلعي است. جنبش عدالت خواهي در فضاي دانشجويي اجتماعي مفهومي متكثر و چند ضلعي است.

حوزة بحث عدالت، حوزة وسيعي است. حوزة عدالت اجتماعي، عدالت قضايي، عدالت سياسي، عدالت در استفاده از

منابع طبيعي و محيط زيست، عدالت خانوادگي، عدالت شهروندي و حوزه هاي ديگري از مفهوم شناسي و مصداق شناسي عدالت.

مفهوم عدالت، بر خلاف برخي مفاهيم ديگر، پتانسيل بسيار پرظرفيتي دارد و اگر اين پتانسيل شناخته شود، مي تواند تحرك آفرين و تحرك زا باشد و سليقه هاي مختلف را نيز اشباع كند. يكي از چيزهايي كه مي تواند جنبش عدالت خواهي را به انحراف بكشاند، منحصر كردن مفهوم عدالت به يك وجه است.

ويژگي دوم: جنبش هاي دانشجويي وقتي استقرار پيدا مي كنند كه با نيازهاي اجتماعي پيوند بيابند؛ امروز جنبش عدالت از اين جهت مي تواند گسترش پيدا كند كه با نياز اجتماعي پيوند دارد.

ويژگي سوم: جنبش عدالت خواهي هم مرجع هاي ديني و هم تاريخي در كشور ما دارد. جنبش آزادي خواهي، به مفهوم جديدش، دو سه قرن سابقه دارد، اما جنبش عدالت خواهي، جنبشي با سابقة تاريخي است كه از ريشه هاي بنيادين ديني برخوردار است و مي تواند براي دانشجويان و جامعة ما، بسترسازي كند. اگر بخواهيم منابع ديني مان را با نگاه پارادايم عدالت دنبال كنيم، چنان انباشته و سرشار است كه مي تواند يك وجه معرفتي جديد يا حداقل بازسازي معرفتي جديد به ما بدهد. امروز زمينه هاي اين نظريه پردازي و اين نظريه سازي، فراهم شده است.

حوزه هاي عدالت و متون دين

1) در حوزة عدالت سياسي: يكي ازنكته هايي كه متون ديني ما بر آن تأكيد مي كند، اصل شايسته سالاري علمي و مديريتي است اما اينكه شاخصه هاي شايسته سالاري چيست، بحث خودش را دارد. نظام ديني بايد در حوزة كارگزارانش هم از لحاظ علمي و هم از لحاظ مديريتي، شايسته سالارانه رفتار نمايد. اينكه امام عليه السلام در پاسخ به اين سؤال كه چه كساني به امر حكومت و حاكميت و مديريت جامعه محق تر و سزاوارتر

هستند مي فرمايند: اعلمهم بامر الله فيه.

پاسخ(قسمت سوم)

يا در حديث ديگري آمده است: "اقوي هم عليه". در ادارة امور آنهايي كه دانشمندتر و مقتدرتر و قوي تر هستند بايد در جايگاه هاي مديريتي قرار بگيرند. در حوزة رعايت قوانين توسط كارگزاران نيز، بايد توجه داشت كه كارگزاران حكومت به رعايت قوانين شرعي و حكومتي اولي هستند. گرچه اين مسائل مطابق با فطرت است و ساده به نظر مي آيد اما ما انبوهي تأثيرها و تعبيرهاي زيبا، براي بيان اين اصول داريم. امام علي ع) مي فرمايند: "ايها الناس والله ما اخثكم علي طاعه الا و اسبقكم اليها" (بحار جلد 34، ص 217) من هيچ فرماني كه بخواهد شما را به خير و طاعت بخواند به شما ندادم مگر اينكه زودتر از شما، خودم آن را انجام دادم؛ "ولا انهاكم عن معصيه الا و انهاني قبلكم عنها" (بحار جلد 34، ص 217) و هيچ چيزي نبوده است كه شما را از آن نهي كنم، مگر اينكه اولين كسي كه از آن اجتناب كرده است خود من بوده ام. اين يك معيار حكومتي است كه مجري قانون بايد اولين عامل به قانون بايد باشد.

در مورد سطح زندگي كارگزاران حكومت، در متون ديني ما، حرف ها اندك نيست. آنچه كه در مدل حكومتي حضرت علي (ع)، چه در كلام و چه در عمل، مي بينيم، نمايه اي از اين مطلب است. امام علي مي فرمايد: "ان الله جعلني اماماً لخلقه ففرض علي التقدير في نفسي و مطعمي و مشربي و ملبسي كضعفاء الناس" (كافي ج 1، ص 410) خدا من را به عنوان امام براي خلايق قرار داد و بر من واجب كرد كه بر خود سخت

بگيرم؛ در وجودم، خوراكم، پوشيدني هايم و پوشاكم مانند مستضعفين و محرومين مردم. يعني امامت بدون ما به ازاء و تكليف نيست بلكه تعهدي اجتماعي و شخصي از امام گرفته شده است تا "يقتدي الفقير بفقري ولا يطغي الغني غناه" (كافي، ج 1، ص 410) يعني هدف ازاين روش اين است كه فقير به امام اقتدا كند و خود را از دايرة جامعه و نظام اسلامي دور نداند و خودش را حاشيه نشين حساب نكند و از طرف ديگر، غني و ثروتمند، خود را حاكم و طاغي جامعه قرار ندهد. اگر فرمانرواي جامعة اسلامي، خودش در حوزة معيشت اين نكات را رعايت نكند، به سرعت دو حاشيه نشيني اتفاق مي افتد، فقير كنار زده شده و غني خودش را به عنوان طاغي و طغيان گر مي بيند.

در روايت ديگري از امام علي (ع) نقل مي شود كه وقتي ايشان وارد كوفه مي شوند، مي فرمايند: اي اهل كوفه! من وارد اين شهر مي شوم و جامه هايي مندرس دارم، و يك بار و بنه و يك شتري هم دارم كه از آن استفاده مي كنم. به عنوان يك مسئول، وقتي وارد شهر شما شدم و وارد اين امپراطوري شدم، همة چيزهايي كه دارم اين است و اگر من از اين دروازه پايم را بيرون گذاشتم در حاليكه بيشتر از اينها داشتم، مرا جزء خيانتكاران به حساب آوريد. گر چه اين تعبيرات و واژه ها، به نظر آرماني هستند، اما آرمان هايي عمل شده هستند، نه دور از واقعيت.

2) حوزة عدالت اجتماعي؛ در اين حوزه حقوق برابر انسان ها و اينكه انسان ها مساوي هستند و كرامت انساني، كرامتي يكسان و مشابه است، اصلي نبوي بوده كه در حكومت علوي تجلي يافته

است. انسان ها كرامت دارند و در كرامتشان برابر هستند.

اين تعبير پيامبر اسلام (ص)، تعبيري است كه بين فرقين، شيعه و سني آن را نقل كرده اند و احاديثي كه هم از شيعه و هم از سني نقل مي شود، از لحاظ سنديت اطمينان نفس بيشتري را ايجاد مي كند؛ چرا كه دو روش حديثي در آن به كار رفته است و در هر دو اين تعبير آمده است. از پيامبر نقل شده است كه: " ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا مثل اسنان المشط" يعني بني آدم مثل دانه هاي شانه برابر هستند، "لا فضل للعربي علي العجمي و لا للاحمر علي الاسود الا بتقوي". يا تعبير خود قرآن كه مي فرمايد "انما المؤمنون اخوه" بنابراين عدالت اجتماعي، به حقوق و كرامت برابر انسان ها تعلق دارد.

بخش ديگر عدالت اجتماعي اين است كه بايد امكانات خدادادي كه در اختيار انسان هاست و فرصت هاي برابر براي دسترسي افراد جامعه به آنها، ايجاد شود. اين تئوري ها در بحث عدالت، قبل از اينكه كساني ديگر مطرح كنند در متون ديني ما مطرح است. گرچه نبايد نگاه سوسياليستي و ماركسيستي نسبت به دسترنج وجود داشته باشد اما بايد فرصت هاي برابر ايجاد كرد تا انسان ها بتوانند در يك ميدان مسابقة عادلانه، مسابقة بدهند. اگر ميدان ها متفاوت باشد، استعدادها و خلاقيت هاي انساني، خود را به نمايش در نخواهند آورد. نمي توان انتظار داشت كه بازيگري كه در زمين خاكي و پر از سنگلاخ مي درود، با بازيگري كه در زمين چمن خوب بازي مي كند، مثل هم بازي كنند.

3) حوزة عدالت اقتصادي؛ در نگاه متون ديني، جامعة عادلانه جامعه طبقاتي نيست و اين نكته به سهولت قابل دسترسي است

كه جامعة طبقاتي، جامعة ديني نيست و جامعه اي نيست كه اسلام از آن دفاع مي كند. امام صادق (ع) مي فرمايند: انسان ها فقير نمي شوند، گرسنه نمي شوند، برهنه نمي شوند مگر به علت اينكه اغنيا وظيفة خود را انجام نمي دهند. چنين است كه اگر عده اي ثروت انباشته كنند، عده اي ديگر به خاك مذلت و هيچ و پوچ مي نشينند. لذا در تفكر ديني براي رفع اين فاصلة طبقاتي، روش هاي مختلفي توصيه شده است. جامعة ديني، جامعة انفاق است البته انفاق صرفاً بحث زكات و خمس و واجبات سهم دار نيست. "يسئلونك ماذا ينفقون، قل العفو" از تو سؤال مي كنند كه چه چيزي را انفاق كنند بگو عفو را. به اين معنا كه اگر انسان به ديگران چيزي بدهد، در اين اعطا به او سخت نمي گذرد.

حديث بسيار زيبايي هست كه شايد مكرر شنيده باشيد كه يك نفر نزد امام باقر (ع) مي آيد، زماني است كه اواخر دورة بني اميه است و شرايط سياسي اجتماعي كمي بهتر شده است و مي گويد: اكنون كه شيعيان زيادتر شده اند چرا تحركي صورت نمي گيرد. امام به اين فرد مي فرمايد: شما مي گوييد شيعه زياد شده است آيا وضعيت چنين شده است كه بين شما برادران ايماني و شيعي، يك نفر به علت نياز، دست در جيب ديگري كند و از آن چيزي بردارد و او نيز ببيند و چيزي نگويد. طرف مقابل به امام مي گويد: اگر كسي چنين كند، حتي اگر چشم چپ بياندازد، چشمش را كور مي كنم امام (ع) مي فرمايد: بنابراين هنوز آرمان هاي جامعة ديني تحقق نيافته است.

4) حوزة عدالت قضايي؛ اينكه مجرمان در هر سطحي كه باشند، اگر جرمي انجام دادند، بايد مورد بازخواست قرار

بگيرند. از اصول قضاي اسلامي است. اينكه نسبت به مجرمان نبايد رأفت داشت و نبايد شرايط احساسي به شرايط حقوق اجتماعي غلبه پيدا كند. از اصول رفتار قضايي اسلامي است

اين توصيه نيز وجود دارد كه در برخورد با دشمنان نيز بايد عدالت رعايت شود. قرآن كريم مي فرمايد: " ولا يجرمنكم شنأن قوم ان لا تعدلو اعدلوا هو اقرب للتقوي ." وقتي با گروهي برخورد مي كنيد هر چند كه مخالف شما هستند و با شما سر ستيز دارند، اينها نبايد باعث شود كه در ارتباط با آنها، غير عادلانه عمل كنيد.

5) حوزة عدالت در محيط زيست و منابع طبيعي؛ آيات و روايات فراواني وجود دارد كه عدالت را در ارتباط با منابع طبيعي و محيط زيست، تعريف مي كنند. در خانواده، چه در ارتباط زن و شوهر و چه در ارتباط فرزندان، عدالت تفسير خود را پيدا مي كند. عدالت در زندگي شهروندي، تفسير خود را مي يابد. همة اين مسائل به اضافة ظرفيت اجتماعي گفتمان عدالت، ظرفيت ديني گفتمان عدالت است.

آرمان انقلاب جامعة ما دو چيز بود. دينداري و عدالت خواهي. اگر ما ريشه هاي رواني و وجودي انقلاب اسلامي را در سال 57 دنبال كنيم، اين دو عامل جهت دهنده و جهش بخش جامعة ايران، به طرف برقراري عدالت اجتماعي است. لذا براي اين حركت، ظرفيت بسيار وجود دارد و دانشجويان مي توانند اين حركت را پي گيري كنند. اما اين جريان وقتي مي تواند به يك جنبش تبديل شود كه آسيب شناسي اين حركت از دو زاويه صورت گيرد؛ يكي آسيب هايي از برون و يكي هم آسيب هايي از درون. آسيب هاي بروني اين است كه جنبش عدالت خواهي، جنبشي اپوزوسيوني و برانداز نيست، بلكه جنبش

تعميق بخش نظام و انقلاب است و اگر انقلاب و نظام بخواهد بماند، بايد به اين جنبش ميدان دهد. اين جنبش از مقولات و مفاهيم ديگر جداست. لذا مسأله اول اين حركت اين است كه رهبران و مسئولان نظام اجتماعي، خود را براي آن آماده كرده باشند. يكي از ذغدغه ها معمولاً در اين نوع مجمع ها و مجموعه ها پديد مي آيد اين است كه، بالاخره اين حركت پشتوانة رهبران و كارگزاران نظام را دارد يا خير؟ اين نكته بسيار قابل توجه و اساسي است.از نكته هايي كه به نظر مي آيد كه بايد حركت هاي دانشجويي به آن طرف سوق پيدا كنند، تعهدگيري بيشتر از كساني است كه اين مسير را تعقيب مي كنند و رهبري انقلاب مكرر اين مسأله را مطرح كردند و برخي نيز با صراحت اين دغدغه را در ميان گذاشتند كه بالاخره برخي از اين حركت خوششان نمي آيد، و ناراحت مي شوند. با اينها چگونه بايد برخورد كرد؟

در كنار اين ظرفيت سازي بيروني، ظرفيت سازي دروني، نياز به چند امر دارد:

1) اينكه جنبش عدالت خواهي بايد براي خودش نظريه سازي كند. يكي از آسيب هاي جنبش دانشجويي به طور عام در همه جاي جهان و از جمله ايران اين است كه جنبش دانشجويي فرصت نظريه پردازي و نظريه سازي پيدا نمي كند و به طرف حركت هاي شعاري سوق پيدا نمي كند. بايد روي موضوع عدالت كار كنيم و آن را پي گيري كنيم، چيزي كه اكنون در برخي محافل علمي درحال تعقيب و شكل گيري است اين است كه عدالت چه مفهوم و مصداق و حوزة كاربردي دارد.

2) يكي از خطرات و آسيب هاي اين موج، مي تواند اين باشد كه به جاي ادبيات سازنده، به سمت ادبيات تخريبي

و افشاگرانه حركت كند. شرايط انقلاب و نهادهاي آن اين است كه در هر دهه متناسب با خود ادبياتي را مي طلبد. كمابيش احساس مي شود كه كساني كه به طرف جنبش عدالت خواهي سوق پيدا مي كنند گاهي در معرض ادبيات تخريبي و افشاگرانه قرار مي گيرند. ادبيات اين جنبش به جاي تخريب و افشاء بايد ادبياتي پرسشگر باشد. به اين معنا كه وقتي در حوزه هاي مختلف با نارسايي روبرو مي شويم، پرسش هايي قوي و متين به جاي ادبياتي تخريبي و افشاگر جايگزين شود. اگر به اين نكته توجه نشود، جنبش عدالت خواهي نيز مي تواند مشابه حركت هاي چند سال قبل، سريعاً به نقطة مرگ خود نزديك شود.

3) اين حركت مي تواند به جاي توليد اميد، توليد يأس و نااميدي كند. برخي از دوستاني كه در سال هاي اخير، با اين فضاها سر و كار داشتند، گاهي به مرور يك روحية نااميدانه نسبت به حركت هاي اجتماعي در آنها ايجاد شده و آن هم به اين علت است كه خاصيت زندگي اجتماعي، گاهي اوقات خوب شناخته نمي شود. ما انقلابي بزرگتر از انقلاب پيامبر نداشتيم. پيامبر 13 سال در مكه بودند و10 سال در مدينه. اما تا فضا تغيير مي كند، جامعة تحت فشار اسلامي در مدينه، تبديل به يك امپراطوري اسلامي مي شود. فضا طور ديگري مي شود كه حتي براي علي (ع) هم، جمع جور كردن كار راحت نيست. لذا برخي از پديده هاي اجتماعي، طبيعي به نظر مي آيند و مي توان آنها را با نگاهي جامعه شناسانه تحليل كرد و به يأس و نااميدي گرايش نداشت.

4) در اين حركت، اتهام هاي بي اساس مي تواند ضربه زننده و نابود كنندة حركت باشد. جنبش عدالت خواهي داي كه از ناحية دانشجويان و جوانان مي تواند شكل

بگيرد، بايد در آن اصول اخلاقي رعايت شود. اصول اخلاقي، حفظ حريم كرامت وجودي همة افراد است. فرقي ندارد كه اين افراد در پستي هستند يا نيستند. اتهام هايي كه مبنا و بنياد ندارد و صرفاً بر مبناي شايعة بي اساس شكل بگيرد، مي توانند نظام اجتماعي را گرفتار اخلال بي اعتمادي مطلق كند.

نكات ديگري از اين قبيل وجود دارد كه مي تواند در مصونيت سازي اين جنبش اجتماعي كمك كند.

به طور خلاصه اينكه جنبش دانشجويي در ايران در دو جنبش: در مرحلة اول تأسيس انقلاب اسلامي، و در مرحلة ديگر در دهة اول انقلاب اسلامي در حركتي مثل حركت لانه جاسوسي و بحث انقلاب فرهنگي، نقش اساسي داشته است. اين جنبش در شرايط فعلي در غالب جنبش آزادي خواهي كه حركت دوم خرداد به دنبال آن بود، به نظر مي آيد كه ناكام مانده است، اما جنبش عدالت خواهي جنبشي برتر و فراگيرتر است. به شرط اينكه از عدالت تفسيري يك بعدي نشود و به اضلاع عدالت دقيقاً توجه شود و ريشه هاي اين تفكر عدالت خواهانه دقيقاً تبيين و آسيب هايي كه مي تواند به اين جنبش عدالت خواهانه، چه از برون و چه از درون برسد شناسايي شود و جلوي آنها گرفته شود. آسيب هاي بروني، عمدتاً عبارت است از عدم تحمل نظام و كارگزاران نظام. جنبش عدالت خواهي، براي تعميق نظام است. اگر رهبران نظام اجتماعي احساس كنند كه اين جنبش در برابر آنهاست، جنبش را با عدم توفيق نسبي همراه مي كند. چرا كه اين جنبش اُپوزوسيون و برانداز نيست بلكه جنبشي تعميق بخش است. لذا بايد در سطح مسئولان نظام، رهبران و كارگزاران نظام، ادبيات پذيرش عدالت فراهم شده يا گسترش داده شود. و از طرف ديگر

كساني هم كه از عدالت سخن مي گويند و عدالت را ترويج مي كنند، بايد توجه داشته باشند كه اين جنبش اجتماعي آسيب هايي از قبيل تهديدگري، افشاگري، گسترش روحية يأس و بدبيني يا مسائلي از اين قبيل را به همراه نداشته باشد.

2 _ جنبش دانشجوئي ، گذشته ، حال و آينده

نويسنده: اسماعيل شفيعي سروستاني

منبع: شبكه خبر دانشجو 14/4/1382

بي شك در بررسي علل و عوامل اصلي تحولات اجتماعي، سياسي و فرهنگي يك جامعه عاملي به نام دانشگاه و دانشگاهيان در رده هاي نخستين قرار خواهند گرفت، به ويژه در جوامع سنتي و در حال توسعه دانشگاه به عنوان « مرجع تامين نيازهاي تئوريك يك جامعه براي پيشرفت » و «پنجره اي به سوي بيرون» اهميتي دو چندان دارد. اين نقش سرنوشت ساز دانشگاهها، بيش از هر چيز ديگر مرهون حضور پتانسيلهاي جوان دانشجو در اين مراكز است. به بيان ديگر نسل جوان دانشجو را مي توان يكي از موثرترين اقشار جامعه در جهت دهي به روند تحولات اجتماعي دانست. اين وقعيت غير قابل انكار پيش از هر چيز ديگر برخاسته از ويژگيهاي اين قشر اجتماعي است. «آرمان خواهي و حق جويي» و دوري از مصلحت طلبي دو ويژگي عمده نسل جوان دانشجو است كه در كنار بهره گيري از شور و نشاط جواني و نيز فراغت بال بيشتر نسبت به ساير آحاد جامعه نقش كارايي را به اين پتانسيل مهم اجتماعي داده است. نگاهي به پيوند سير تحولات اجتماعي ايران با فراز و نشيبهاي جنبش دانشجويي در دهه هاي گذشته بيش از هر چيز ديگر گواهي بر اين مدعاست. جنبش دانشجويي ايران را مي توان در دو مقطع

زماني قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد بررسي قرار داد.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي:

الف) در زمان ديكتاتوري رضا شاه : هر چند تاسيس دانشگاه در ايران به دهه هاي ده و بيست باز مي گردد اما با توجه به حاكميت استبداد رضا خاني در اين برهه زماني و عدم امكان بروز و ظهور حركتهاي اجتماعي و نيز عدم امكان دستيابي طبقه هاي متوسط و پايين جامعه به تحصيلات عالي و انحصار اين حق به نخبگان و طبقه هاي وابسته به حاكميت عملا در اين دوره از تاريخ ايران، حركتهاي جدي دانشگاهي و دانشجويي در راستاي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي به چشم نمي خورد و حركتهاي محدود صورت گرفته در اين دوره نيز سرانجامي جز سركوب نمي يابد.

پاسخ(قسمت چهارم)

ب) پس از ظهور محمد رضا شاه : شكل گيري جنبش دانشجويي در اين برهه از تاريخ را بايد با توجه به چند ويژگي مهم اين دوره مورد بررسي قرار داد.

1- راه يابي طبقات متوسط و پايين جامعه به دانشگاه: همانگونه كه اشاره شد انحصار حق تحصيلات عالي به نخبگان و وابستگان به حاكميت يكي از مهمترين عوامل ركود حركتهاي دانشجويي در دوران حكومت رضا خان بوده است. پس از ظهور محمدرضا پهلوي به ويژه در دهه هاي 40 و 50 با توجه به گسترش مراكز آموزش عالي و نيز سرازير شدن ثروت حاصل از افزايش قيمت نفت به جامعه راه براي ورود طبقات فرودست جامعه به دانشگاه هموارتر گشت. ورود به دانشگاه براي فرزندان اين قشر عظيم از ملت ايران به مثابه گشايش دريچه اي به سوي واقعيتهاي تلخ حاكم بر جامعه

ايراني بود. مشاهده فقر، فساد، تبعيض و بي عدالتي، وجود فاصله هاي شگفت انگيز طبقاتي در جامعه و استبداد حاكم از سوي رژيم و سركوب هر گونه اعتراض به وضع موجود به ويژه پس از كودتاي 28 مرداد همه و همه در كنار خاستگاه اجتماعي اين قشر جوان دانشجو و وابستگي اكثريت آنان به محرومترين اقشار جامعه و نيز شرايط و مقتضيات جواني، مبارزه با رژيم را به عنوان اساسي ترين اصل در سرلوحه فعاليتهاي جنبش دانشجويي در اين دوره قرار دارد.

2- حاكميت ايدئولوژي چپ به عنوان ايدئولوژي غالب براي مبارزه : همزماني اين دوره از تاريخ ايران با اوج گرفتن مبارزات ضد امپرياليستي در جهان با تكيه بر ايدئولوژي ماركسيستي به ويژه در كشورهاي جهان سوم را مي توان از مهمترين عوامل تاثيرگذار در جهت دهي به جنبش دانشجويي دانست. اوج اين مبارزات به منظور رهايي از نظام ظالمانه سرمايه داري در حركت به سوي ايجاد جامعه بي طبقه و نيز استقرار عدالت در جامعه و شباهت آرمانهاي آن با خواسته هاي جنبش دانشجويي ايران، حركتهاي دانشجويي داخل را به سمت پذيرش ايدئولوژي ماركسيستي و چپگرا به عنوان ايدئولوژي غالب براي مبارزه سوق داد، به ويژه پس از به ثمر رسيدن بسياري از اين مبارزات و شباهت ظاهري بسياري از آن كشورها با وضعيت آن روز ايران، لزوم تكيه بر اين ادبيات و ايدئولوژي (ايدئولوژي ماركسيستي) را در مسير مبارزه در ميان نخبگان و دانشگاهيان تقويت نمود. حاكميت و مقبوليت ادبيات چپ به ويژه در دهه هاي 30و 40 و تاثير آن بر مبارزات داخلي به حدي بود كه در بسياري از مواقع

جريانهاي راستگرا را نيز براي كسب مقبوليت در ميان اقشار مبارز و به ويژه دانشجويان و دانشگاهيان، ناچار به استفاده از اين ادبيات در بازيهاي سياسي مي كرد. تاكيد بر مبارزه مسلحانه و نيز طرح رهبراني چون «لنين»، «چگوارا»، «كاسترو» و … به عنوان نمادهاي مبارزه از مهمترين ويژگيهاي متاثر از اين خط فكري بود. البته غلبه اين ايدئولوژي و گفتمان، تنها به نخبگان اجتماعي و جوامع دانشگاهي معطوف بود و ساير اقشار جامعه ايران با توجه به خواستگاه ديني خود با آن همراه نگشتند، اين مساله يكي از مهمترين عوامل در عدم توفيق اين جريان فكري بود.

3- مطرح شدن ايدئولوژي ديني به عنوان راه كاري براي مبارزه : 15 خرداد سال 42 را مي توان نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ملت ايران دانست كه بسياري از معادلات حاكم بر روند جريانهاي فكري را تحت الشعاع خود قرار داد. قيام 15 خرداد به عنوان جرياني كاملا برخاسته از تفكر ديني و نيز با غايت و هدفي ديني و از همه مهمتر برخورداري از رهبري يك مرجع ديني توانست اكثريت اقشار جامعه ايران آن روز را با خود همراه سازد، به ويژه كه اين حركت نه تنها حركتي عليه عوارض ظاهري جامعه بود بلكه به عنوان جنبشي بر ضد ريشه اصلي همه معضلات يعني نظام وابسته شاهنشاهي و در يك كلمه استبداد و استعمار به شمار مي رفت. فراگيري وسيع قيام 15 خرداد و همراهي ساير آحاد مردم با رهبران آن و نيز حوادث پس از آن و از سوي ديگر ناكامي ايدئولوژي چپ در به حركت درآوردن ساير اقشار جامعه باعث شد كه ايدئولوژي

ديني به عنوان راهكار مناسب مبارزه در ميان جوامع جوان و دانشگاهي مطرح و مورد توجه قرار گيرد. خصلت انقلابيگري ايدئولوژي چپ در كنار قابليت ايدئولوژي ديني در بسيج توده هاي مردمي باعث شد كه شاخه اي از جريان دانشجويي و روشنفكري آن روز راه سومي را براي مبارزه بر گزينند : « اسلام ماركسيستي» ، ناگفته پيدا است كه به علت تضاد ريشه اي اين دو مكتب اين پيوند دوامي نمي يافت و التقاط فكري كمترين ثمره اين پيوند ناميمون بود. سركوب تمامي حركتهاي مسلحانه برخاسته از جريان چپ توسط رژيم به ويژه در اوايل دهه 50 گرايش به سوي تفكر ديني را در جوامع دانشگاهي افزون تر ساخت. ظهور متفكران ديني همچون شهيد مطهري، شهيد مفتح، مقام معظم رهبري و … 1214214 در جوامع دانشگاهي و برقراري پلهاي ارتباط ميان حوزه و دانشگاه در ا ين برهه برپر باري اين گرايش افزود. در اين ميان نقش كساني چون مرحوم شريعتي بسيار تامل برانگيز است. تفكرات مرحوم شريعتي را بي شك مي توان يكي از موثرترين عوامل در سوق دادن جوامع دانشگاهي به سوي تفكر ديني دانست. هر چند طرح مسايلي چون اسلام ايدئولوژيك و مطرح ساختن چهره هايي چون علي(ع)، حسين(ع) ، فاطمه(س)، زينب(س)، ابوذر غفاري و … به عنوان مظاهر مبارزه و … همه و همه حاكي از روح دينداري آن مرحوم دارد اما برداشتهاي خاص آن مرحوم در اسلام و ايدئولوژي اسلامي با توجه به شرايط مبارزه گرايي حاكم بر آن زمان و همچنين عدم آشنايي دقيق وي با متون ديني و خلط برخي از آموزه هاي ديني با مباني مكاتب

شرقي و غربي، تفكرات آن مرحوم را تنها براي آن مقطع مبارزه كارا ساخته بود. علي رغم طرح اسلام ايدئولوژيك از سوي مرحوم شريعتي، فقر آموزه هاي وي براي دوران حاكميت انديشه ديني، شاگردان و پيروان او را كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسند فعاليتهاي اجتماعي و سياسي قرار گرفته بودند، با چالشي جدي مواجه ساخت، بطوريكه برخي از آنان را از همراهي با نظام و حاكميت ديني بازداشت و بستر لازم را براي سوق دادن به دروازه انديشه هاي غربي و غير ديني فراهم نمود.

در يك جمع بندي كلي جنبش دانشجويي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي جداي از خواستگاههاي فكري آن حول اصول آرماني مبارزه با استبداد ، استعمار و استكبار و تلاش براي برقراري نظام عدالت اجتماعي در حركت بود. ظهور روزهاي درخشاني چون 16 آذر و 13 آبان در كارنامه جنبش دانشجويي در اين مقطع تاريخي مديون اين آرمانگرايي نسل جوان دانشجو بوده است، هر چند كه عدم بهره گيري اين قشر از معرفت و بينش دقيق نسبت به فرهنگ خودي آنان را در بسياري از مواقع با ناكامي هايي مواجه ساخته است.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي :

جنبش دانشجويي پس از انقلاب اسلامي را بايد در چند مقطع زماني مورد بررسي قرار داد:

1_ از پيروزي انقلاب اسلامي تا آغاز جنگ تحميلي : پيروزي انقلاب اسلامي روحي جديد در كالبد جريانهاي مخالف با رژيم شاهنشاهي دميد و حتي بسياري از جريانهاي فكري و سياسي را كه در دهه هاي 40و 50 توسط رژيم سركوب شده بودند به صحنه منازعات سياسي كشانيد و بديهي بود كه بسياري از

اين جريانها به علت تضاد ريشه اي نظام و حاكميت ديني با مباني فكري آنها به مخالفت و مواجهه با اين نظام روي آورند. تدوين قانون اساسي برخاسته از متون ديني و گنجاندن اصولي همچون « ولايت فقيه » در آن همچون جرقه اي اين مخزن باروت را به آتش كشيد و عرصه منازعات فكري را به عرصه مبارزات سياسي و مسلحانه با نظام اسلامي مبدل نمود. در اين ميان دانشگاه نيز متاثر از فضاي سياسي كشور و نيز با توجه به سوابق جريانهاي پرورده در خود از آتش اين خرمن در امان نماند. رويارويي فيزيكي، ايجاد درگيريهاي مسلحانه در دانشگاهها و تبديل دانشگاه به تريبون و پايگاه سياسي احزاب و گروهها حاصل اين تاثير بود. هر چند انقلاب فرهنگي و وقوع جنگ تحميلي دامنه اين منازعات را به طور مقطعي برچيد اما در خشكاندن ريشه هاي اين جريانات و بازيچه قرار گرفتن دانشجويان چندان موفق نبود. يكي از مهمترين حوادث در اين مقطع از تاريخ انقلاب اسلامي و جنبش دانشجويي ، تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام (ره) ، به عنوان نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بود. هر چند كه به اعتراف كارگردانان اين ماجرا، اين واقعه تحت تاثير آموزه هاي انقلابي مرحوم شريعتي صورت پذيرفت و نيز ردپاي دنباله هاي يك جريان بين المللي خاص كه با رويكرد دموكرات ماب حاكم بر سفارت آمريكا و نوع اثر آن بر روند تحولات ايران احساس تضاد منافع مي كرد ، در اين حركت به چشم مي خورد، اما در پرتو هدايت و جهت دهي رهبري وقت انقلاب نتيجه آن در تقويت خط

كلي انقلاب اسلامي، همچون مبارزه با استكبار جهاني و تلاش براي نجات مستضعفين و استقرار نظام عدالت اسلامي در جهان، بسيار موثر بود، به گونه اي كه امام امت (ره) آن را « انقلاب دوم » و حتي مهمتر از انقلاب اول برشمردند.

2- مقطع جنگ تحميلي ، ركود يا اوج جنبش دانشجويي : آغاز جنگ تحميلي همراه با آموزه هاي دل انگيز ايثار، جهاد و شهادت بيش از هر قشر ديگري نسل جوان دانشجو را به ميدان آورد. هر چند در اين دوران تحت تاثير جنگ و نيز به علت ركود منازعات سياسي حركتهاي دانشجويي در عرصه سياسي نمود چنداني نداشت، اما حضور جوانان در ميادين جنگ نقش تعيين كننده اي را ايفا كرد. به بيان ديگر در اين مقطع بيشترين جلوه جنبش دانشجويي در عرصه هاي دفاع از انقلاب اسلامي تجلي يافته بود كه بهترين تبلور بيداري دانشجويي بود.

3- پس از جنگ تحميلي تا خرداد 76 : پس از پايان جنگ تحميلي و به ويژه با آغاز دهه 70، نظام اسلامي در معرض پاسخگويي به مطالبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه قرار گرفت و به تبع آن دانشگاه نيز به عنوان يكي از بازوهاي سازندگي از اين مطالبات بي نصيب نماند. عدم همخواني نظام آموزشي حاكم بر دانشگاهها با فرهنگ خودي و به تبع آن عدم آشنايي عميق دانشگاه با روح و تفكر ديني، فقر فكري دانشگاهيان را در لحاظ نمودن مباني تفكر ديني در عرصه برنامه ريزي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آشكار نمود و از همه مهمتر بدليل عدم وجود تجربه تشكيل حكومت ديني در تاريخ ايران، دانشگاه از ارائه پاسخي

متناسب با فرهنگ بومي و ايدئولوژي حاكم در نظام ديني، بازماند. ظهور تفكرات تكنوكرات در عرصه سازندگي بيش از هر چيز حاصل اين فقر فكري بود. در اين ميان گفتمان ليبرال دموكراسي غربي كه با روح نظام آموزشي دانشگاههاي ايران سنخيتي بسيار داشت، به عنوان عنصر پاسخگو به نيازهاي جامعه پا به عرصه دانشگاه نهاد. در عرصه هاي سياسي و اجتماعي نيز اين مكتب كه با زوال بلوك شرق در جهان حياتي دو چندان يافته بود، با ايجاد جريانهايي در سوق دادن مطالبات دانشجويي به سوي خواسته هاي متناسب با روح اين تفكر، يعني استقرار دمكراسي به شيوه غربي، نفي سلطه تفكر ديني و … بسيار تاثير گذار بود، مضاف بر آن جو حاكم بر دوران سازندگي و عدم توجه كافي به مسايل سياسي و فرهنگي نيز بستر مناسبي براي رشد اين جريانها را فراهم نمود.

4- پس از دوم خرداد 76 : دوم خرداد 76 فصل نويني از تاريخ انقلاب اسلامي ايران را رقم زد. در پيدايش دوم خرداد صرف نظر از چگونگي ريشه هاي آن نمي توان نقش موثر جنبش دانشجويي را منكر شد. دوم خرداد بستر مناسبي را جهت عرض اندام جريانهاي مختلف فكري و ظهور احزاب و گروههاي سياسي فراهم كرد و انتظار آن بود كه اين تضارب آراء زمينه را براي يافتن راهكارهاي متناسب با فرهنگ خودي در مسير رفع معضلات جامعه بگشايد. اما مع الاسف برخي تماميت خواهي ها و انحصار گرايي ها در كنار سوء تدبير ها اين فرصت مناسب را به ميدان منازعات سياسي و تسويه حسابهاي گروهي مبدل ساخت و باز همچون گذشته دانشگاه را از

اين تحفه « جامعه مدني » نوين، بي بهره ننهاد. سالهاي 76 تا 79 را مي توان دوران اوج فعاليتهاي دانشجويي پس از جنگ دانست. پروژه «پياده نظام سازي» از دانشجويان براي احزاب مختلف سياسي و به تشنج كشيدن دانشگاهها از پي هر غوغاي سياسي از برنامه هاي اصلي اين ساليان بود و متاسفانه جنبش دانشجويي نيز با فراموشي تجربه هاي تلخ گذشته به اين پروسه مهر تاييد نهاد. فاجعه كوي دانشگاه تهران در سال 78 و حوادث جاري پس از آن معلول نگاهي اينچنين به دانشگاه و دانشجو بوده است. ركود حاكم بر فعاليتهاي دانشجويي پس از سالهاي 78 و 79 هر چند بيانگر سرخوردگي دانشجويان از فعاليتهاي سياسي و احزاب و گروههاي مختلف بود اما به نظر مي رسد كه ريشه هاي اصلي حوادث گذشته همچنان در دانشگاهها باقي مانده است. حوادث اخير دانشگاهها به ويژه پس از صدور راي هاشم آغاجري از سوي دادگاه بدوي و وقوع اغتشاشات و نا آرامي هاي خرداد و تير 82 را مي توان نشانه هاي نمود مجدد اين ريشه ها دانست. تلاش براي به تعطيلي كشاندن دانشگاهها، ايجاد درگيريهاي تصنعي يا واقعي توسط هر گرايش سياسي، بر هم زدن جو دانشگاهها و … همگي حكايت از جرياني پنهان دارد كه مي كوشد بار ديگر براي قدرت نمايي در معادلات سياسي ، جنبش دانشجويي را در لواي دو قطبي نمودن هاي كاذب ، هزينه اهداف و منافع خود كند. آنچه بر جنبش دانشجويي ايران گذشته و آنچه فراروي اوست اين حقيقت را به خوبي نشان مي دهد كه تا زماني كه « جنبش دانشجويي » به «

بيداري دانشجويي » بدل نگردد علي رغم قدرت تاثير گذاري آن بر تحولات در هر زمان، امكان انحراف و بازيچه قرار گرفتن آن وجود دارد، چرا كه لفظ «جنبش» در بردارنده مفهوم تحرك توام با انتقاد و اعتراض هميشگي است كه در زمانهاي مختلف بنا به افت و خيز آن، زمينه سوءاستفاده گروهها را هم فراهم مي كند، در حالي كه واژه « بيداري » مخالفت و يا موافقت متناسب با هر زمان و توام با آگاهي را با خود به همراه دارد. عدم درك معناي واقعي دانشگاه اسلامي و سياسي شدن دانشگاهها، عدم آشنايي دانشگاهيان با فرهنگ خودي و معضلات واقعي جامعه و در يك كلمه عدم همراهي شور و شعور در فعاليتهاي سياسي را مي توان به عنوان اصلي ترين ريشه هاي انحراف در مقاطع مختلف حيات جنبش دانشجويي ايران دانست. دور شدن از آرمانها و تكيه ناخودآگاه بر تامين منافع احزاب و گروهها به جاي كشف حقايق از ديگر آفات جنبش دانشجويي ايران بوده است. امروز يكي از مهمترين مسايل كه بايد درصدر مطالبات جنبش دانشجويي بيدار قرار گيرد استقرار عدالت اجتماعي و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض در جامعه است. علي الخصوص، كه با ورود قشر متوسط و پايين جامعه به دانشگاه در دهه70، مشابه دهه هاي 40 و 50 ، اميد به تحقق اين مهم دو چندان مي گردد. « دانشجوي جوان اگر چه خود برخاسته از قشرهاي مستضعف جامعه نباشد به عدالت اجتماعي و پر كردن شكاف طبقاتي به چشم يك آرزوي بزرگ و بي بديل مي نگرد. بايد هر پديده ضد عدالت در واقعيات كشور مورد

سوال قرار گيرد مسابقه رفاه ميان مسئولان ، بي اعتقادي به گسترش شكاف طبقاتي در ذهن و عمل برنامه ريزان، ثروتهاي سر برآورده در دستاني كه تا چندي پيش تهي بودند و… و خلاصه پديده بسيار خطرناك انبوه شدن ثروت در دست كساني كه آمادگي دارند آن را هزينه114 كسب قدرت سياسي كنند …» (1) . هنگامي كه بهره وري نسل دانشجو از شور و نشاط جواني و بالاخره آرمان خواهي و حق جويي، با شعوري اين چنين همراه گردد، به جرات مي توان گفت كه « دشمن از شور و شعور جوانان ما ضربه اساسي خواهد خورد »(2)

پي نوشت :

(1) و (2) از فرمايشات مقام معظم رهبري

در مورد اهداف انقلاب اسلامي در زمان بروز آن توضيح دهيد و آيا به نظر شما مسير انقلاب عوض شده و منظور بنده از طرح چنين سوالي اين است كه كساني كه انقلاب اسلامي را طرح ريزي كرده اند چنين وضعيتي را پيش بيني نمي كردند و به صورت روشن تر آيا انقلابي كه صورت گرفت

پرسش

در مورد اهداف انقلاب اسلامي در زمان بروز آن توضيح دهيد و آيا به نظر شما مسير انقلاب عوض شده و منظور بنده از طرح چنين سوالي اين است كه كساني كه انقلاب اسلامي را طرح ريزي كرده اند چنين وضعيتي را پيش بيني نمي كردند و به صورت روشن تر آيا انقلابي كه صورت گرفت آينده اش حتما بايد اين گونه مي شد؟

پاسخ(قسمت اول)

در پاسخ به اين سؤال مقاله اي از سايت كانون انديشه جوان آورده مي شود:

براي درك عميق و علمي اهميت اين آثار و نتايج بايد شرايط و فضاي داخلي و بين المللي زمان رخداد انقلاب را ترسيم كرد و آن را بازشناخت گرچه در اين مجال نمي توان به تفصيل به تبيين اين شرايط پرداخت ولي بايد اشاره كرد كه انقلاب اسلامي ما، درخشش نور معنويت عدالت آزادي استقلال و بازگشت به اسلام بود كه در حاكميت مطلق ماده گرائي وحاكميت سرمايه داري غربي و سوسياليسم شرقي به وقوع پيوست در حالي كه استبداد وابسته و فاسد داخلي و نظام دوقطبي بين المللي مجال هيچ حركت مردمي اصيل و آزاديخواهانه را باقي نگذاشته بود، معجزه انقلاب اسلامي به وقوع پيوست لذابراي بررسي و ارزيابي علمي آثار انقلاب بايد به مقايسه پيامدهاي انقلاب با شرايط پيش از آن پرداخت تا ارزش و اهميت گام هاي طي شده روشن شود.

اهداف انقلاب اسلامي حداقلي يا حداكثري

هيچ كس انكار نمي كند كه بنا بر تعريف حداقلي از انقلاب انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب كاملا موفق بوده است زيرادر تعريف حداقلي از انقلاب هر شورش مردمي كه به تحول در ساخت قدرت بيانجامد، انقلاب خوانده مي شود.(1) و روشن است كه انقلاب اسلامي ايران در سال 57،

رژيم شاهنشاهي و خاندان پهلوي را ساقط كرد و نظام سياسي نويني برپا نمود.بخصوص كه در نظام نوين هيچ اثر و رد پايي از نخبگان سياسي حاكم در رژيم سابق به چشم نمي خورد و اين دگرگوني وفروپاشي بنحو كاملي انجام گرفت ساختارها و نهادهاي امنيتي نظامي و سياسي رژيم سابق يا كلا از بين رفت و يادستخوش تحول و بازسازي اساسي قرار گرفت بنابراين در چارچوب تعريف حداقلي از انقلاب دستاورد انقلاب كاملامنطبق با خواسته و هدف آن بوده است

اما حقيقت اين است كه انديشه پردازان و رهبران انقلاب اسلامي ايران هرگز به اين حداقل قانع نبودند و در تبيين اهداف و آرمان هاي انقلاب بسيار فراتر از آن مي انديشيدند و توده مردم نيز به اميد اهداف و آرمان هايي فراتر از سقوط رژيم پهلوي گام در ميدان انقلاب نهادند. مي توان گفت كه انقلاب اسلامي در چارچوب تعريف حداكثري از انقلاب شكل گرفت كه براساس آن انقلاب عبارتست از: يك حركت مردمي در جهت تغيير سريع و بنياني در ارزش ها و باورهاي مسلط، نهادهاي سياسي ساختارهاي اجتماعي رهبري روش ها و فعاليت هاي حكومتي يك جامعه توأم با خشونت داخلي (2)

اهداف اساسي انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي سال 1357 نيز نه تنها براي ساقط كردن و فروپاشي رژيم پهلوي كه بمنظور استقرار نظام سياسي اسلام وبنا نهادن ساختارهاي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي نوين در چارچوب ارزش ها و احكام اسلامي شكل گرفت بنابراين براي ارزيابي ميزان انطباق دستاوردها و نتايج با اهداف و آرمان ها، بايد از اين ديدگاه به مسئله پرداخت

اسلامي بودن انقلاب سال 57 ايران بدين معني است كه آرمان ها و اهداف نهائي اين انقلاب تحقق اهداف و آرمان هاي اسلام است اسلام به عنوان يك

دين جامع و كارآمد، همه عرصه هاي فردي و اجتماعي انسان را، متناسب با اهداف عالي خلقت او، كه رسيدن به مرتبه خلافت الهي و حركت در مسير كمال مطلق است مد نظر قرار داده است اصول كلي ساختارهاو ارزش هاي حاكم بر زندگي را، تبيين كرده است همين ديدگاه درباره اسلام بود كه مبناي نظري و اعتقادي انقلاب اسلامي راشكل مي داد.(3 ) اگر بخواهيم اهداف انقلاب اسلامي را فهرست كنيم بايد فهرستي از اهداف و آرمان هاي اجتماعي اسلام رادر عرصه هاي سياسي فرهنگي و اقتصادي ارائه دهيم

عناوين برجسته و اساسي اين فهرست عبارت است از:

_ استقرار عدالت به معني گسترده و عميق آن در عرصه هاي اقتصادي سياسي قضايي و ...

_ پرورش عقلي و فكري افراد جامعه و رشد علمي در همه ابعاد مورد نياز.

_ تربيت و رشد معنوي و ريشه دار شدن ارزش هاي اخلاقي و انساني در افراد جامعه

_ آباداني و پيشرفت اقتصادي براي تأمين رفاه عمومي و ريشه كن شدن فقر و محروميت

_ احياء و اجراي حدود و مقررات الهي براي زمينه سازي حيات معنوي و فضاي مناسب تعالي انسان

_ گسترش انديشه توحيدي و الهي در سطح جهان بمنظور آشنايي جهانيان با انديشه ها و ارزش هاي متعالي اسلام

_ و بالاخره فراهم آوردن زمينه هاي مادي و معنوي سعادت دنيوي و اخروي افراد جامعه

همين اهداف و آرمان ها است كه به عنوان وظايف اساسي دولت جمهوري اسلامي ايران در قانون اساسي بيان شده است 4

شرايط لازم براي تحقق اهداف انقلاب

قطعا تحقق اين اهداف كلان و بلند، مستلزم تمهيدات و مقدماتي است كه عدم توجه بدان موجب بروز انتظارات وتوقعات دور از دسترس و غيرواقع بينانه مي گردد. آنچه براي تحقق

اين اهداف كلان ضروري است عبارت است از:

1) چارچوب نظري روشن و شفاف در مورد نگرش اسلامي به ابعاد و جنبه هاي مختلف جامعه و ارزش ها و روش هاي لازم الاتباع در جامعه اسلامي است

2) طراحي و تدوين نظام هاي قابل اجرا در عرصه هاي تربيتي فرهنگي اقتصادي قضائي سياسي و ... متناسب بااقتضائات و نيازهاي عيني و محدوديت ها و امكانات جامعه است

3) ايجاد ساختار كلان مطلوب و قوانين قواعد و روش هاي متناسب با آن

4) تربيت نيروي انساني كارآمد و كارساز براي اجرا و تحقق اين اهداف

پس از تمهيد و آماده سازي اين مقدمات نوبت به تدوين برنامه هاي عملياتي و اجرائي مناسب مي رسد كه فعاليت هماهنگ و متوازن مجموعه نيروها و بخش هاي دست اندركار امور جامعه را براي اجراي آن برنامه ها مي طلبد.

بديهي است طي شدن اين فرآيند، به سادگي و بدون چالش هاي نظري و عملي و بكارگيري شيوه آزمون و خطا، ميسرنخواهد بود و تازه اين در صورتي است كه جامعه در شرايط متعادل و طبيعي قرار داشته و موانع بيروني و دروني مخالف ومتضاد با اين فرايند، بر سر راه نباشد. اما اين فرآيند از كجا مي تواند آغاز شود؟ آيا در زمان استقرار نظام شاهنشاهي و باوجود سلطه بيگانه بر كشور و حاكميت استبدادي وابسته و فاسد رژيم پهلوي اساسا چنين فرآيندي قابل طرح است آيانخبگان و علماء و روشنفكران متعهد و دلسوز فرصت و اجازه پيدا مي كنند كه اين فرآيند را ارائه كنند؟ چه رسد به اينكه بخواهند بطور جدي و عملي مقدمات اجراي آن را فراهم سازند در شرايط سال هاي قبل از 57 جامعه ما، بزرگ ترين وريشه دارترين مانعي كه بر سر راه آغاز اين فرآيند قرار داشت رژيم

پهلوي و چارچوب سلطنت استبدادي بود، كه فروپاشي وسقوط آن شرط لازم _ و البته نه تنها شرط كافي _ براي آغاز اين فرآيند شمرده مي شد. بنابراين اولين گام انقلاب سال 57، كه بگونه اي اعجازآميز و در اوج ناباوري دوست و دشمن به ثمر نشست برداشتن بزرگ ترين مانع از سر راه فرآيند تحقق آرمان اساسي انقلاب بود.

اولين دستاورد مهم انقلاب

اگر خواسته ها و وعده هاي اساسي انقلابيون و رهبران فكري و سياسي انقلاب را در دو دسته كلي وعده هاي آني عاجل وزودآمد و وعده هاي آتي آجل و ديرآمد تقسيم كنيم مي بينيم كه اولين خواسته عاجل توده مردم انقلابي كاملا و به سرعت تحقق پيدا كرد كه سقوط رژيم پهلوي بود. نگاهي به خاطرات سردمداران رژيم پهلوي و عناصر بيگانه حامي آنان و همچنين مروري بر ديدگاه هاي شخصيت هاي برجسته انقلاب بويژه رهبر فقيد و بنيانگذار انقلاب اسلامي نشان مي دهد كه سقوطرژيم پهلوي تا چه اندازه براي همه مهم اعجاب انگيز و غيرمنتظره بوده است

البته از ديدگاه ما، اين گام تنها «رفع مانع شمرده مي شود و گام نخست ولي اين ديدگاه به هيچ وجه از اهميت و ارزش آن نمي كاهد. فروپاشي رژيمي كه بر مبناي ريشه هاي چند صد ساله بلكه 2500 ساله انديشه و فرهنگ سياسي شاه مدارانه شكل گرفته و با بيش از نيم قرن سابقه حكومت و تكيه بر حمايت ها و هدايت هاي فكري و مادي بلوك غرب پايه هاي خودرا مستحكم ساخته بود و به ظاهر، هيچ بحران سياسي و اقتصادي و يا نظامي آن را تهديد نمي كرد، امر ساده اي نيست

همين واقعيت است كه همه تحليلگران انقلاب اسلامي ايران در سال 57 را به شگفتي افكنده كه در اظهارات و نوشته هاي آنان به صراحت و روشني

ديده مي شود.

ما از هر زاويه اي كه رويدادهاي پس از سال 57 را تحليل كنيم و حتي در صورتي كه جهت گيري ها و روند امور را _ پس ازپيروزي 22 بهمن سال 57 _ انحرافي و غلط بدانيم باز هم چيزي از اهميت و ارزش اين دستاورد كم نمي شود و نفس سقوطرژيم پهلوي هدف عاجل و زودآمدي بود كه تحقق آن را به هيچ وجه نمي توان انكار كرد. البته گذشت زمان ممكن است توجه بالفعل و برجستگي موضوع را در ذهنيت عمومي جامعه كاهش دهد، ولي در بررسي علمي و واقع بينانه موضوع ازاهميت آن و نقش حقيقي اين رخداد، چيزي كم نمي كند. آيا گذشت بيش از دو قرن از انقلاب 1789 فرانسه مي تواند اهميت و نقش شگرف آن را در تحولات بعدي اروپا و جهان كاهش دهد؟ به فرض كه در ذهنيت عمومي جهانيان اين رويدادبرجستگي خود را از دست داده باشد.

پاسخ(قسمت دوم)

براي درك اهميت اين رويداد _ يعني سقوط رژيم پهلوي در سال 57 _ كافي است كه مروري بر تحولات اجتماعي كشورمان از يكصد سال قبل از آن داشته باشيم نهضت مبارزه با امتياز تنباكو، نهضت مشروطيت مبارزات منطقه اي و محلي با سلطه نوين استعمار انگليس براي احياء دستاوردهاي مشروطيت نهضت ملي شدن صنعت نفت و مبارزات سال هاي 39تا 42، تلاش ها و مجاهدت هاي گسترده و طاقت فرسائي بود كه از حدود سال هاي 1260 _ حدود صد سال قبل از پيروزي انقلاب 57 _ براي محدود كردن سلطه استبدادي و استعماري حاكم بر كشور ما جريان داشته و هيچكدام هم نتوانست ضربه اي اساسي و كاري بر آن وارد سازد. در حقيقت انقلاب اسلامي سال 57 شجره خبيثه اي را كه مبارزات پيگير و نفس گيرملت ما

براي مقابله با شاخه ها و ميوه هاي تلخ آن سامان يافته بود، از ريشه بركند و رشته هاي وابستگي و ذلتي را كه به دست وپاي ملت ما تنيده و تا اعماق حيات اجتماعي آن نفوذ كرده بود، از هم گسست

يادآوري و تأكيد مجدد بر اين نكته لازم است كه سقوط رژيم پهلوي _ با همه اهميت و نقش آفريني _ تنها به عنوان «رفع مانع از سر راه فرآيندي تلقي مي شود كه مراحل پيش گفته را براي نزديك شدن به آرمان غايي و بلند انقلاب ممكن مي سازد. اما براي توفيق اين فرآيند، چه دستاوردي تاكنون داشته ايم

دومين دستاورد اساسي و بنيادي

استقرار نظام جمهوري اسلامي و تدوين مبناي حقوقي و قانوني حركت ملت ايران _ يعني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران _ گام مهم ديگري بوده است كه مسير حركت نظام را تعريف كرده و در دو دهه پس از نخستين پيروزي چارچوب رفتاراجتماعي جامعه ما را تنظيم كرده است تجربه فراهم آمده از تعاملات سياسي و اجتماعي دوران پس از انقلاب براي ملتي كه تازه مي خواهد خود زمام خويش را در دست داشته باشد و با افت و خيز و آزمون و خطا پس از دوران هاي طولاني تحمل نظام هاي فاسد، استبدادي و وابسته روي پاي خود بايستد و سرنوشت خود را رقم بزند، دستاورد ارزشمندي است كه نبايدآن را ناچيز شمرد. قبلا اشاره شد كه طي فرآيند رسيدن به آرمان اساسي و نهايي انقلاب اسلامي كاري ساده و سهل نيست تعميق و تثبيت پايه هاي اعتقادي به نظام بينشي اسلام طراحي و تدوين نظام هاي كارآمد در عرصه هاي مختلف ايجاد واصلاح ساختار كلان مطلوب پرورش و رشد نيروي انساني كارآمد و تدوين برنامه هاي

عملياتي متناسب با نيازهاي جامعه وهماهنگي و توازن نيروهاي اجتماعي براي طي اين فرآيند، هدفي ارزشمند و ديرياب است

تحقق عيني اين اهداف كلان بيش از همه به رشد فرهنگي و فكري جامعه و علم و تجربه مديريتي در سطوح گوناگون اداره كننده جامعه و به همدلي اخلاص يقين و خودباوري فردي و جمعي نياز دارد كه هر اندازه اين زمينه ها فراهم شود، درروند آن فرآيند، سرعت و پيشرفت بيشتري ملاحظه خواهد شد.

ساير دستاوردها:

علاوه بر اين دو دستاورد مهم و بنيادين انقلاب اسلامي ايران پيامدها و نتايج مبارك ديگري هم داشته است كه هر كدام بنوبه خود، از اهميت بسياري برخوردار است

اين پيامدها عبارت است از:

_ ايجاد اميد و نشاط در ملت هاي ستمديده و بخصوص مسلمانان مستضعف و در بند رژيم هاي وابسته و استبدادي براي حركت و تلاش و مجاهدت در راه مبارزه با ستمگران و مستكبران

_ تغيير و چرخش اساسي در جهت گيري ها و سياست هاي اقتصادي فرهنگي اجتماعي و سياسي كشور در راستاي استقرار عدالت و تأمين منافع مردم و بخصوص محرومان و نيازمندان

_ تأمين استقلال سياسي در سياست و روابط خارجي و اعمال حق حاكميت ملي و قطع طمع استعمارگران و از بين بردن نقاط اساسي نفوذ و تأثيرگذاري آنان بخصوص در دستگاه ها و مراكز مهم تصميم گيري و اجرا.

_ مبارزه با انحطاط و ابتذال فرهنگي و زمينه سازي براي رشد استعدادها و ظرفيت هاي هنري و فرهنگي اصيل و ريشه دارايراني _ اسلامي و احياء هويت ملي مردم ما.

_ به فعليت رساندن بنيه و اقتدار ملت ايران و بسيج آن در جهت دفاع از ميهن اسلامي و حيثيت ملي كه در دوران 8 ساله دفاع مقدس برجستگي و نقش خود را

نشان داد.

_ آغاز خودباوري علمي و ورود به مرحله >توليد دانش به جاي مصرف كنندگي محض و تلاش براي جهش علمي درعرصه هاي مختلف

_ ارائه خدمات اقتصادي و اجتماعي به مناطق و اقشار محروم و فراموش شده جامعه و كاهش جمعيت زير خط فقر وارتقاي سطح زندگي و رفاه عمومي جامعه علي رغم مشكلات و نارسايي هاي مادي و مديريتي كه بطور طبيعي بر اثر تغييرنظام سياسي رخ مي دهد.

_ ايجاد يك جبهه قدرتمند در مبارزه با يكه تازي هاي استكبار جهاني به عنوان پشتوانه معنوي و مادي ملت هاي آزاديخواه و مبارز.

و بالاخره طرح ادعاي پي ريزي تمدن نوين مبتني بر ارزش ها و آموزه هاي اسلامي با ارائه ديدگاه ها و راه كارهاي جديد وجذاب براي همه جهانيان كه نمود سياسي آن نظام مردم سالار ديني در قالب جمهوري اسلامي است كه در طول 23 سال گذشته با تعميق و ريشه داري خود، كارآيي و كارآمدي خود را در بوته تجربه نشان داده است

نيم نگاهي به آينده

البته همانگونه كه در آغاز اشاره شد، اهداف انقلاب اسلامي ايران هرگز به اين دستاوردها و نتايج محدود نبوده است وبنابراين براي تحقق همه جانبه آرمان هاي انقلاب تلاش و مجاهدت و تدبير فزاينده و مستمري لازم است

قطع? پيشرفت بيشتر جامعه ما در جهت تحقق اهداف انقلاب كه همان اهداف و آرمان هاي اسلام است _ مستلزم فراهم كردن هر چه بيشتر شرايط آن مي باشد. حركتي كه جامعه ما تا امروز داشته است حاصل و برآيند واقعي مجموعه قوت ها وضعف هاي جامعه ما است بديهي است ملتي كه پس از طي دوران هاي طولاني حاكميت استبداد و نفوذ استعمار، اكنون راه ناآزموده اداره امور و حاكميت بر سرنوشت اجتماعي خود را تجربه مي كند، نمي تواند بدون افت و

خيز، و مبراي از هيچ خطاو كاستي به اهداف خود نزديك شود. بخصوص ملت ما كه به دليل پايبندي به اصول اساسي اسلام و آرمان هاي انقلاب اسلامي هرگز نخواسته است بيراهه هاي ساده و آسان را بر راه درست ولي دشوار و اصيل خود ترجيح دهد و يا اهداف خودرا بخاطر فشارها و توطئه هاي استعماري قدرت هاي بزرگ قرباني نمايد. درستي راه حق با گذشت زمان روشن تر مي شود وتجربه هاي اندوخته شده همراه با انديشه هاي صيقل خورده و شفاف اسلام ناب محمدي (ص و ريشه هاي استحكام يافته نظام مردم سالار برآمده از متن انقلاب اسلامي راه آينده را روشن تر و مطمئن تر مي سازد و سرعت حركت را افزايش مي دهد. البته اين گمان خام و ساده لوحانه اي است كه جامعه اي بدون مشكل و چالش را در زمان غيبت «يار»، انتظار بريم ولي آنچه مهم است نزديك شدن به اهداف و آرمان ها، و توفيق روزافزون جامعه براي ايفاي وظايف و مسئوليت هايي است كه به آماده شدن جان و جهان براي پذيرش «دولت يار» و حضور در دوران ظهور مي انجامد ... كه انتظار حقيقي نيزهمين است ...5

پايان كلام

آنچه پشتوانه استمرار و تعميق و تعالي اين حركت بنيادين است ظرفيت نامحدود «اسلام و منابع عميق و غني اسلامي ونيز استعداد و شايستگي هاي نسل جديدي است كه با دلبستگي به اين آرمان ها و با آمادگي مضاعفي نسبت به نسل انقلاب كمر همت براي تكميل و تكامل انقلاب بسته و در عرصه تحولات جامعه حاضر و نقش آفرين است

هر نسلي به رسالت و مسئوليت خود بايد بيانديشد و حاصل تلاش خود را بر پايه هاي استوار پيشين بيافزايد و كاستي ها وخلاها را در حد ظرفيت خود جبران كند تا جامعه سير

تكاملي خود را طي نمايد:

«تلك امه قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم 6

والسلام

منابع و ماخذ (براي مطالعه بيشتر):

1. محمدباقر حشمت زاده چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران مؤسسه فرهنگي دانش وانديشه معاصر، تهران 1378.

2. نيكي آركدي ريشه هاي انقلاب ايران ترجمه عبدالرحيم گواهي دفتر نشر فرهنگ اسلامي تهران 1375.

3. علي ذوعلم انقلاب و ارزش ها، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي تهران 1379.

4. علي ذوعلم (به كوشش ، جرعه جاري (مجموعه مقالات ، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي تهران 1377.

5. نعمت الله باوند

(به نقل از سايت كانون انديشه جوان)

اولين جرقه انقلاب اسلامي ايران طي چه رويدادي به وجود آمد.

پرسش

اولين جرقه انقلاب اسلامي ايران طي چه رويدادي به وجود آمد.

پاسخ

هر چند در مورد پيشينه تاريخي انقلاب اسلامي و نقطه شروع آن ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد، اما مي توان قيام پانزدهم خرداد 1342 را به عنوان نقطه آغاز نهضت اسلامي ايران كه به انقلاب اسلامي ختم شد به حساب آورد.

جهت آشنايي بيشتر با اين حادثه، مطالبي پيرامون آن ذكر مي شود (برگرفته از كتاب : انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن نويسنده : جمعي از نويسندگان، صص80-83 تاريخ نشر : 1382/11/05 - به نقل از سايت تبيان):

در فاصله ميان فاجعه مدرسه فيضيه و ماه محرم _ 2 فروردين تا 4 خرداد 1342 _ مبارزه امام اغلب در قالب صدور اعلاميه هاي متعدد بود. فرا رسيدن ماه محرم وضعيت را به يك رويارويي گسترده كشانيد.

ايام محرم بهترين موقع براي افشاي جنايات رژيم و برنامه هاي ضداسلامي شاه بود. ساواك كه از جايگاه ويژه اين ماه اطلاع داشت، پيش از آغاز آن، بسياري از وعاظ را احضار و آنان را ملزم كرد كه در محافل و مجالس:

1. عليه شاه سخن نگوئيد;

2. عليه اسرائيل مطلبي گفته نشود;

3. مرتب به مردم نگوئيد كه اسلام در خطر است.

امام خميني (ره) در نشستي با مراجع و علماي قم، پيشنهاد كرد در روز عاشورا هريك از آن ها براي مردم و عزاداران حسيني سخنراني كرده و از مظالم و جنايات رژيم پرده بردارند. امام خود نيز علي رغم تهديد رژيم، در ساعت 4 بعدازظهر عاشوراي 42 كه مصادف با 13 خرداد آن سال بود براي ايراد سخنراني به طرف مدرسه فيضيه رهسپار شد.

ايشان پس از بيان فجايع دل خراش كربلا، حمله دژخيمان شاه به فيضيه را به واقعه كربلا تشبيه نمود و آن فاجعه را به تحريك اسرائيل دانست و رژيم شاه را دست نشانده اسرائيل خواند:

اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت علماي اسلام باشند، اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد... اسرائيل به دست عمال سياه خود مدرسه فيضيه را كوبيد، ما را مي كوبد، شما ملت را مي كوبد... براي اين كه اسرائيل به منافع خود برسد دولت ايران به تبعيت از اغراض و نقشه هاي اسرائيل به ما اهانت كرده و مي كند. (1)

سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواك از وعاظ كه به شاه و اسرائيل بدگويي نكرده و نگوئيد كه اسلام در خطر است اظهار داشت:

تمام گرفتاري ها و اختلافات ما در همين سه موضوع نهفته است... اگر ما نگوئيم اسلام در خطر است آيا در معرض خطر نيست؟ اگر ما نگوئيم شاه چنين و چنان است آيا آن طور نيست؟ اگر ما نگوئيم اسرائيل براي اسلام و مسلمين خطرناك است آيا خطرناك نيست؟ و اصولا چه ارتباطي و تناسبي بين شاه و اسرائيل است كه سازمان امنيت مي گويد از شاه صحبت نكنيد، از اسرائيل صحبت نكنيد؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه اسرائيلي است؟ (2)

سخنان كوبنده و افشاگرانه امام، شاه را بيش از پيش نزد مردم تحقير و رسوا كرد. دو روز پس از اين سخنراني، در سحرگاه روز 15 خرداد 1342 امام به دستور شاه در منزل مسكوني خود در قم دستگير و بلافاصله به تهران آورده شد. وي را نخست در سلول

انفرادي، زنداني و سپس به يك پادگان نظامي كه تحت مراقبت كامل بود منتقل نمودند.

به دنبال انتشار خبر بازداشت امام، از نخستين ساعات روز 15 خرداد، اعتراضات گسترده اي در قم، تهران، ورامين، مشهد و شيراز برگزار شد كه با شعارهايي بر ضد شاه و در طرفداري از امام همراه بود. مأموران نظامي كه در نقاط مركزي و حساس شهرهاي قم و تهران مستقر بودند به روي تظاهركنندگان آتش گشودند. مردم نيز با چوب و سنگ به دفǘ٠از خود برخاستند. تظاهرات در آن روز و دو روز بعد نيز ادامه يافت و هزاران نفر از مردم كشته و مجروح شدند. (3) فجيع ترين حادثه، قتل عام دهقانان كفن پوش وراميني بود كه در پشتيباني از امام راهي تهران شده بودند. مأموران نظامي در سر پل باقرآباد با آن ها روبرو شده و با سلاح هاي سنگين آن ها را قتل عام كردند.

پس از فرونشستن قيام، اسداللّه علم ، نخستوزير، در مصاحبه اي با روزنامه هرالدتريبون در روز 17 خرداد 42 تهديد كرد كه امام و برخي ديگر از علما، محاكمه نظامي خواهند شد و ممكن است حكم اعدام آن ها صادر شود. شاه نيز دو روز بعد طي يك سخنراني بيانات امام و تظاهرات مردم را به تحريك و پول بيگانگان _ جمال عبدالناصر _ دانست. (4) در اين راستا رسانه هاي رژيم ادعا كردند كه شخصي به نام عبدالقيس از بيروت با هواپيما وارد فرودگاه مهرآباد شده و در گمرك مهرآباد حدود يك ميليون تومان پول از او به دست آمده و اعتراف كرده است كه ناصر اين پول ها را براي

افراد معيني در ايران فرستاده است. اين ادعا مورد انتقاد بسياري در داخل و خارج از جمله خيلي از نشريات خارجي واقع شد و رژيم هيچ دليل و سندي در اين خصوص ارائه نكرد.

چند روز پس از دستگيري امام، دهها نفر از مراجع و علماي ايران، به عنوان اعتراض به دستگيري امام و اعلام پشتيباني از وي، به تهران مهاجرت كردند. بر اثر اعتراض علما و فشار افكار عمومي، سرانجام امام پس از دو ماه بازداشت در پادگاني نظامي، به منزلي در شمال شهر تهران منتقل شد و تحت نظر قرار گرفت. از نخستين ساعات روز بعد مغازه داران تهران و شهرستان ها به مناسبت آزادي نسبي امام، بر سردر مغازه هاي خود پرچم نصب كرده و چراغاني نمودند و به مردم شيريني و شكلات دادند.

يك روز پس از انتقال امام _ 12 مرداد _ روزنامه هاي كثيرالانتشار كشور، خبري را به دستور ساواك منتشر كردند تا در نظر مردم چنين وانمود كنند كه انتقال امام از زندان به محل جديد به دليل تفاهمي بوده كه ميان ايشان و مقامات انتظامي بهوجود آمده است. اين خبر چنين بود:

طبق اطلاع رسمي كه از سازمان اطلاعات و امنيّت كشور واصل گرديد چون بين مقامات انتظامي و حضرات آقايان خميني، قمي و محلاتي تفاهمي حاصل شد كه در امور سياسي مداخله نخواهند كرد و از اين تفاهم اطمينان كامل حاصل گرديده است كه آقايان برخلاف مصالح و انتظامات كشور عملي انجام نخواهند داد، لهذا آقايان به منازل خصوصي منتقل شدند. (5)

اين خبر شايعه اي بيش نبود و امام بعداً پس از آزادي كامل و

بازگشت به قم در اولين فرصت طي يك سخنراني آن را به شدت تكذيب كرد.

شاه _ كه تصور مي كرد با سركوب قيام 15 خرداد، دستگيري امام، كوتاه آمدن برخي از علما و از همه مهم تر شايعه تفاهم، امام را منزوي ساخته است _ به تدريج در جهت عادي نشان دادن اوضاع حركت كرد. از اين رو اسداللّه علم را در 17 اسفند 42 بركنار ساخت تا وانمود كند او مسبب حوادث اخير بوده و عزل وي به دنبال تفاهم با امام تحقق يافته است.

اسداللّه علم را در 17 اسفند 42 عزل كرد تا وانمود كند كه او مسبب حوادث اخير بوده و عزل وي به دنبال تفاهم با امام صورت پذيرفته است.

پس از علم، حسنعلي منصور به نخستوزيري رسيد. او طي نطقي با تمجيد از اسلام، از آن به عنوان «يكي از مترقّي ترين و برجسته ترين اديان جهان» ياد كرد و بر «مراحم و عطوفت خاص شاه» به مقامات روحاني تأكيد نمود. دو روز پس از سخنان منصور، امام بدون اطلاع قبلي در شب 18 فروردين 1343 وارد قم شد و به تدريج مورد استقبال مردم و علما قرار گرفت. در همان روز، روزنامه اطلاعات در مقاله اي تحت عنوان «انقلاب سفيد شاه و امريكا» نوشت: «چقدر جاي خوش وقتي است كه جامعه روحانيّت نيز اكنون با همه مردم، همگام در اجراي برنامه هاي انقلاب شاه و مردم شده است». امام خميني در واكنش به اين اتهام در 21 فروردين، طي سخناني مطالب روزنامه اطلاعات را به شدت تكذيب نمود و اظهار داشت:

خميني را اگر دار بزنند تفاهم

نخواهد كرد... من از آن آخوندها نيستم كه در اين جا بنشينم و تسبيح به دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خود سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم. پايگاه استقلال اسلامي اين جاست بايد اين مملكت را از اين گرفتاري ها نجات داد. (6)

به طوركلي قيام 15 خرداد آثار عمده اي از خود برجاي نهاد: نخست، رهبري حركت هاي مخالف رژيم را به مذهبي ها منتقل كرد و ملي گرايان و چپي ها را به حاشيه راند. دوم اين كه كشتار مردم در قيام فوق، چهره مزورانه شاه را كه تا آن زمان تقصيرها را به گردن نخست وزيران مي انداخت افشا نمود و انقلابيان پس از آن به راههاي اصلاح طلبانه پشت كرده، سرنگوني نظام سلطنتي را خواستار شدند. سوم اين كه از آن پس طرد همه قدرت هاي بيگانه از ايران مورد توجه قرار گرفت و سرانجام، قيام 15 خرداد نقطه آغاز نهضت بازگشت به خويشتن در كشور شد. از آن پس انجمن هاي اسلامي در نقاط مختلف پديد آمدند و جو غيراسلامي در دانشگاهها و ديگر مجامع به آرامي شكسته شد. (7)

--------------------------

پي نوشت ها :

1. صحيفه نور ، ج 1، صص 94 _ 91.

2. همان .

3. حديث انقلاب ، جستارهايي در انقلاب اسلامي، صص 228 _ 227.

4. جمال عبدالناصر در آن زمان به دليل همكاري شاه و اسرائيل، روابط خصمانه اي با شاه داشت.

5. رجبي، پيشين ، ص 201.

6. صحيفه نور ، ج 1، ص 101 _ 98.

7. مصطفي ملكوتيان،

بررسي مقايسه اي چرايي و چگونگي وقوع انقلاب هاي فرانسه، روسيه و ايران، پايان نامه دكتراي علوم سياسي، ص 183.

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

به چه دليل ادعا مي كنيد كه انقلاب اسلامي ايران متأثر از قيام امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا است؟ نقش آن در پيدايش، پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي چيست؟

پرسش

به چه دليل ادعا مي كنيد كه انقلاب اسلامي ايران متأثر از قيام امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا است؟ نقش آن در پيدايش، پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي چيست؟

پاسخ

از ديدگاه بسياري از انديشمندان و متفكراني كه در زمينه تبيين علل و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نظريه پردازي نموده اند، عامل مذهب از قوي ترين و اصلي ترين عواملي است كه در پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي نقش بسزايي ايفا نموده است.به عنوان نمونه ر.ك: زنجاني، عميد، انقلاب اسلامي ايران و ريشه آن؛ روحاني، سيد حميد، ل نهضت امام خميني(ره)؛ محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي؛ دواني، علي، نهضت روحانيون ايران؛ كديور، جميله، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا و ... .

ميشل فوكو فيلسوف مشهور فرانسوي و نظريه پرداز پست مدرنيسم، در تحليل و بررسي عوامل انقلاب اسلامي از «معنويت گرايي سياسي» نام مي برد. به نظر او، روح انقلاب اسلامي در اين حقيقت يافت مي شود كه ايرانيان از خلال انقلاب خود در جست و جوي ايجاد تحوّل و تغيير در خويش بودند. هدف اصلي آنان ايجاد يك تحول بنيادين در وجود فردي و اجتماعي، حيات اجتماعي و سياسي و در نحوه تفكر و شيوه نگرش بود... آنان راه اصلاح را در اسلام يافتند. اسلام براي آنان هم دواي درد فردي و هم درمان بيماري ها و نواقص جمعي بود.ميشل فوكو، ايراني ها چه رؤياي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني.

آصف حسين در كتاب «ايران اسلامي: انقلاب و ضد آن» بر اين نكته تأكيد دارد كه بايد مطالعه انقلاب با توجه به عنصر ايدئولوژي، نقش اپوزيسيون اسلامي، مشروعيت، آموزش ها و خصوصاً رهبري صورت گيرد.به نقل از ضيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي «مجموعه

مقالات» عبدالوهاب فراتي، ص 297. حامد الگار نيز در كتاب «ريشه هاي انقلاب اسلامي»؛ سه عامل «تشيع، رهبري امام خميني(ره) و طرح اسلام به عنوان يك ايدئولوژي» را به عنوان ريشه هاي انقلاب مطرح مي كند.همان.

از سوي ديگر مروري بر ادبيات سياسي رايج در روند وقوع انقلاب اسلامي، شعارها، سخنراني ها و بيانيه هاي انقلابيان و رهبران نهضت، بيانگر اين واقعيت است كه از ميان عناصر مذهبي، «فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسين(ع)»، نقش بسزايي در اين زمينه ايفا نموده است. مؤلفه هاي فرهنگ و تعاليم عاشورا عبارت اند از:

1. فرهنگ شهادت،

2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،

3. فرهنگ طاغوت ستيزي و طاغوت زدايي،

4. اصل پيروي از رضاي خدا و مصالح مسلمين،

5. فرهنگ پيشگيري از جرم و فساد قبل از وقوع آن در فرهنگ نظارت عمومي و امر به معروف و نهي از منكر.هاشم هاشم زاده هريسي، اصول فرهنگ و تعاليم عاشورا، چكيده مقالات گنگره بين المللي امام خميني(ره) و فرهنگ عاشورا؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، ص 189.

اين مؤلفه ها در پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي، نقش و تأثير بسزايي داشته و حفظ و تداوم انقلاب اسلامي نيز در گرو حركت در اين چارچوب مي باشد. اكنون جهت آگاهي بيشتر بحث را در چند محور با كمي تفصيل بيشتر پي مي گيريم:

يك. تأثير فرهنگ عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامي

1. تأثير بر اهداف و انگيزه هاي انقلابيان

هدف و انگيزه مردم ايران از انقلاب اسلامي، نابودي ظلم، استبداد و استكبار و بر پايي حكومت عدل الهي و اجراي احكام اسلامي به عنوان «معروف» و جلوگيري از وابستگي به اجانب و بيگانگان به عنوان «منكر» بود. اينها همان انگيزه و هدف امام حسين(ع) از قيام عاشورا

بود آنجا كه مي فرمايد: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدّي و ابي علي ابن ابي طالب(ع)» .

اگر يزيد بن معاويه تجاهر به فسق و فجور داشت، خاندان پهلوي نيز همان گونه عمل مي كردند و به عنوان نمونه بايد گفت: اسلام زدايي را تا آنجا رساندند كه به طور رسمي تاريخ هجرت پيامبر اكرم(ص) را به تاريخ شاهنشاهي تبديل كردند: امام راحل(ره) درباره تأثير عاشورا بر اهداف و انگيزه هاي انقلاب اسلامي مي فرمايد: «حضرت سيد الشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد»قيام عاشورا در كلام و بيان امام خميني(ره)، ص 55..

برخي از علماي اسلامي بر اين عقيده اند كه مهم ترين انگيزه امام حسين(ع) از اين قيام، ايجاد حكومت اسلامي بوده است. امام خميني(ره)، در اين زمينه مي فرمايد: «زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب(ع)، زندگي همه انبياي عالم، همه انبيا - از اول، از آدم تا حالا - همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند».همان، ص 38.

ازاين رو يكي از مهم ترين شعارهاي انقلابيون انقلاب، اين بود:

«نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه»

2. تأثير بر رهبري انقلاب

وجود رهبري حسين گونه همچون امام خميني(ره)، يكي از مهم ترين تأثيرات نهضت عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامي بود.

مردم ايران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعيت، سازش ناپذيري و روح حماسي حضرت امام حسين(ع) را در شخصيت امام خميني(ره) متجلي مي ديدند و شرايطي كه امام حسين(ع) براي رهبر و حاكم جامعه اسلامي توصيف مي نمود، در او مي يافتند.

شعار انقلابيان «خميني، خميني تو وارث حسيني» مبيّن اين امر است.

3.

تأثير بر شيوه مبارزه

در فرهنگ مكاتب مادي نبايد مشت به نبرد با درفش برود؛ اما مردم ايران تحت تأثير نهضت عاشورا، روحيه شهادت طلبي امام حسين(ع) و اصحابش را در خاطره ها مجدداً تكرار مي كردند. هنگامي جوانان انقلابي با شعارهاي «اللَّه اكبر» و «توپ، تانك، مسلسل، ديگر اثر ندارد ...» با تانك ها و مسلسل هاي رژيم ستم شاهي مقابله مي نمودند، امام راحل مي فرمود:

«كيفيت مبارزه را اينكه قيام در مقابل يك حكومت قلدري كه همه جا را در دست دارد، با يك عده معدود بايد چه طور باشد، اينها چيزهايي است كه حضرت سيدالشهدا به ملت آموخته است».صحيفه امام، ج 17، ص 56.

مردم از فرد ستيزي به دور بوده و تحت تأثير رأفت اسلامي و با الهام از سيره امام حسين(ع) با دشمنان خود (مانند حر بن يزيد رياحي و ...) با شعار «گل در مقابل گلوله»، فرياد مي زدند: «ارتش ايران حسيني شده، رهبر ايران خميني شده».

كواكيان، مصطفي، هفت قطره از جاري زلال انديشه امام خميني(ره)، ص 229.

4. تأثير از طريق ايام و اماكن عزاداري

ايام عزاداري امام حسين(ع) و اماكن - از قبيل مساجد، تكايا و خيمه هاي عزاداري امام حسين(ع) - به عنوان مهم ترين زمان و مكان براي فعاليت نيروهاي انقلاب و بيداري مردم از مفاسد حكومت پهلوي و سازمان دهي آنان براي راهپيمايي، تظاهرات و فعاليت هاي انقلابي، محسوب مي گرديد.

اساساً در طول دو ماه محرم و صفر در سال اوج گيري انقلاب اسلامي، نقطه اوج آن؛ يعني، همان تاسوعا و عاشوراي حسيني بود كه به كلي پايه هاي اسلامي رژيم ستم شاهي لرزيد.

سران ساواك در تحليل هاي درون سازماني خود گفته بودند: اگر ما بتوانيم ماه محرم را به خوبي پشت سر بگذاريم، رژيم پهلوي

ماندني است و همه ديديم كه بعد از اربعين حسيني در سال 1399 ه.ق رژيم 2500 ساله شاهنشاهي در كمتر از يك ماه ساقط شد.راهپيمايي عظيم مردم ايران در روز اربعين برابر با 29/10/1357 بود كه پس از 23 روز (در 22/11/1357) انقلاب اسلامي پيروز شد.

دو. تأثير فرهنگ عاشورا در پيروزي انقلاب اسلامي

با مروري بر مقاطع سرنوشت ساز در پيروزي انقلاب اسلامي، مشخص مي شود كه نقطه آغازين آنها از ايام عزاداري امام حسين(ع) و با الهام از آموزه هاي نهضت عاشورا بود:

1. قيام 15 خرداد - كه نقطه عطفي در تاريخ انقلاب شمرده مي شود - به دنبال سخنراني شديداللحن حضرت امام(ره) در بعدازظهر عاشورا (13 خرداد 1342) به وقوع پيوست. ايشان در مورد قيام 15 خرداد فرمود:

«ملت عظيم الشأن در سالروز اين قيام فاجعه انفجارآميزي كه مصادف با 15 خرداد 42 بود، با الهام از عاشورا آن قيام كوبنده را به بار آورد. اگر عاشورا و گرمي و شور انفجاري آن نبود، معلوم نبود چنين قيامي بدون سابقه و سازماندهي، واقع شود».صحيفه امام، ج 16، ص 290.

2. 17 شهريور نيز يكي از مقاطع مهم انقلاب بود كه تحت تأثير عاشورا و فرهنگ آن شكل گرفت: «17 شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا و شهداي ما مكرر شهداي كربلا و مخالفان ملت ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند».همان، ص 346.

3. اعلاميه تاريخي امام خميني(ره) در روز 21 بهمن 1357 مبني بر شكستن كودتا و حكومت نظامي رژيم - كه تصميم داشتند رهبران اصلي انقلاب را دستگير كرده، و به زعم خويش به انقلاب براي هميشه پايان دهند - عملاً نوعي حماسه عاشورايي محسوب مي شد.

مردم تحت تأثير

اعلاميه و فرمان حسين زمان خويش، به خيابان ها ريخته و توطئه هاي رژيم را درهم شكستند.

امام راحل(ره) در اين زمينه مي فرمايد:

«اگر قيام حضرت سيدالشهدا(ع) نبود، امروز هم ما نمي توانستيم پيروز بشويم. تمام اين وحدت كلمه اي كه مبدأ پيروزي ما شد، براي خاطر اين مجالس عزاداري مجالس سوگواري و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد».صحيفه امام، ج 16، ص 346.

سه. تأثير فرهنگ عاشورا بر حفظ و تداوم انقلاب اسلامي

فرهنگ عاشورا نه تنها عامل پيدايش اصل انقلاب و زمينه ساز پيروزي آن در مراحل مختلف بوده است؛ بلكه همين فرهنگ عامل اساسي حفظ و تداوم انقلاب اسلامي نيز محسوب مي گردد.

اگر انقلاب اسلامي بخواهد بر مبناي آن فرهنگي كه شكل گرفته است تداوم يابد؛ بايد توجه مستمري به همان فرهنگ داشته باشد: روحيه شهادت طلبي، آزادگي و شرف، عزت نفس، مبارزه با فروع ظلم و ستمگري، مخالفت با تخطّي از احكام اسلام و ... در عرصه هاي مختلف سياست خارجي و روابط با ديگر كشورها و نيز عرصه سياست داخلي - از سياست گذاري در ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و غيره گرفته تا بخش هاي اجرايي و ... .

همه بايد پايبند به آموزه هاي نهضت امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا باشند. اگر انقلاب اسلامي توانسته است از كليه توطئه ها جان سالم به در برد؛ اگر جنگ تحميلي هشت ساله - كه از سوي تمامي قدرت هاي جهاني پشتيباني مي شد - نتوانست اين انقلاب مردمي و اسلامي را از پاي درآورد؛ اگر تهديدهاي دشمنان اسلام، امپرياليسم تبليغاتي، محاصره اقتصادي، كودتاي نظامي و ... هيچ كدام كوچك ترين خللي در عزم و اراده نظام اسلامي وارد نكرده است، همه و همه به دليل همان فرهنگ عاشورايي

ملت ايران بوده است.هفت قطره، همان، ص 235.

امام خميني(ره) در اين زمينه مي فرمايد:

«اين محرّم را زنده نگه داريد. ما هر چه داريم از اين محرم است. از اين قتل سيدالشهدا است و شهادت او است. ما بايد به عمق اين شهادت و تأثير اين شهادت در عالم برسيم و توجه كنيم كه تأثير او هم امروز هم هست. اگر اين مجالس وعظ و خطابه و عزاداري و اجتماعات سوگواري نبود، كشور ما پيروز نمي شد. همه در تحت بيرق امام حسين(ع) قيام كردند. الان هم مي بينيد كه در جبهه ها وقتي كه نشان مي دهند آنها را، همه با عشق امام حسين(ع) است كه دارند جبهه ها را گرم نگه مي دارند».صحيفه امام، ج 17، ص 58.

ايشان در جاي ديگر مي فرمايد:

«فداكاري حضرت سيدالشهدا(ع) است كه اسلام را براي ما زنده نگه داشته است ... بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين نهضت ها را حفظ كنيد».همان، ج 15، ص 331 و 230 و جهت مطالعه درباره تأثيرات فرهنگ عاشورا بر انقلاي اسلامي ر.ك: فراتي، عبدالوهاب، ضيافتي نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، ص 91؛ فصلنامه حكومت اسلامي، سال هشتم، شماره اول بهار 82، (ش 28)، ص 396.

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مي بينيد؟

پرسش

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مي بينيد؟

پاسخ

اسلام و انقلاب از همان آغاز رابطه ي ناگسستني داشته اند و اساساً ماهيت انقلاب ما اسلامي است و اسلام مهمترين انگيزه يي است كه انقلاب را بوجود آورد و در نهايت هم همين عامل باعث پيروزي انقلاب شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

بعضي از مخالفين انقلاب اسلامي ايران در گوشه و كنار اشكالاتي مي كنند و از جمله بهانه هايي كه مي تراشند اين است كه مي گويند: حركتهاي انقلابي به منظور اصلاحات و پديد آوردن حكومت عادلانه با اعتقاد به ظهور مهدي(ع) نمي سازد، زيرا اين قسم اصلاحات از انفجار جهاني

پرسش

بعضي از مخالفين انقلاب اسلامي ايران در گوشه و كنار اشكالاتي مي كنند و از جمله بهانه هايي كه مي تراشند اين است كه مي گويند: حركتهاي انقلابي به منظور اصلاحات و پديد آوردن حكومت عادلانه با اعتقاد به ظهور مهدي(ع) نمي سازد، زيرا اين قسم اصلاحات از انفجار جهاني، كه زمينه ساز ظهور آن حضرت است جلوگيري مي كند. لطفاً پاسخ را بيان فرماييد؟

پاسخ

اين شبهه تازگي ندارد و ابتكار خود اين افراد نيست، بكله يكي از اصول فلسفه ماركس است و اگر كسي بخواهد به آراي او آشنايي پيدا كند بايد به كتبي كه درباره ديالكتيك{1} نوشته شده، مراجعه نمايد؛ ماركسيتها مي گويند كورك (دمل)، هر قدر فسادش زيادتر باشد زودتر دهن باز مي كند، و منفجر مي شود، پس در جامعه نيز براي به وجود آمدن انقلاب، بايد فساد را بيشتر كرد؛ و من بياد دارم كه در زمان مصدق، روزي در ميدان بزرگ همدان به فقيري كه اظهار حاجت مي كرد مختصري كمك كردم چند نفر جوان دبيرستاني نزديك آمدند و اعتراض كردند كه چرا به اين فقير كمك كردي؟ گفتم: اين برادر من است، فقير است، گرسته است، چرا كمك نكنم؟ گفتند: «براي اين نبايد كمك كني تا مردم از شدت فقر و بيچارگي بجان بيايند، و انقلاب كمونيستي زودتر صورت بگيرد، و تو با همين كمك خود، و به همين مقدار، انقلاب را عقب انداختي». اين فكر غلط در بين افراد معتقد هم رخنه كرده و مي گويند: اصلاحات از انقلاب جهاني امام زمان(ع) جلوگيري مي كند و پاسخي كه از نظر خواننده مي گذرد براي همين افراد معتقد و متدين است، نه براي آنهايي كه براي خود فلسفه اي و اصول عقايد

جداگانه اي دارند، آنها وجود خداي تعالي را منكرند، تا چه رسد به مسأله مورد بحث كه منشأش يكي از كلمات رسول خدا(ص) است، كه فرموده:

«يملا الله به الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً».{2}

مهدي(ع) زمين را پر از عدل و داد مي كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد/

و اينك پاسخ به اين شبهه:

اولاً: رسول خدا(ص) همان طور كه در ترجمه كلامش ملاحظه گرديد، نفرموده كه علت ظهور مهدي(ع) پر شدن زمين از ظلم و جور است، تا كسي توهم كند پس براي زودتر شدن آن ظهور، زمين را زودتر پر از ظلم و جور كنيم! بلكه فرموده است كه ظهور آن جناب نشانه اي دارد و آن اين است كه در زماني واقع مي شود كه دنيا پر از جور شده باشد البته در ساير كلمات آن جناب و ائمه معصومين(عليهم السلام) نشانه هاي ديگر نيز ذكر شده است/

ثانياً: بفرض كه ظلم و فساد علت حركت انقلابي آن حضرت باشد ما مأمور پديد آوردن اين علت نيستيم. آنچه ما بدان مأموريم اصلاح خود به وسيله عمل به دستورات اعتقادي؛ اخلاقي و عملي اسلام، و احتراز و دوري از گناهان، و نيز اصلاح حال جامعه خود از راه امر به معروف و نهي از منكر است. ما موظفيم حدود و احكام اسلامي را در جامعه خود جاري كنيم، و يقين داريم كه خداي تعالي و رسول خدا و ائمه معصومين(عليهم السلام) راضي نيستند كه حدود احكام الهي تعطيل شود؛ در هر دوره اي كه زمينه را براي بر قرار ساختن حكومت اسلامي فراهم ديديم، تكليف الهي به گردن ما مي آيد و بايد اين

كار را بكنيم، تا بتوانيم حدود الهي را جاري سازيم/

بله؛ اگر در مردم چنين زمينه اي فراهم نبود. بايد امر به معروف و نهي از منكر را در افراد جامعه جاري سازيم، اگر آن هم فراهم نبود حداقل بايد در دل خود از اعمال زشت تنفر داشته باشيم، و اما اينكه خداي تعالي چه مي كند، و چه زماني به مهدي(ع) اجازه خروج مي دهد؟ به ما ارتباطي ندارد، و حرام خدا را براي ما حلال نمي كند/

و نمي توانيم بگوييم كه همه آيات و رواياتي كه ما را از ظلم و ساير گناهان نهي مي كند، و همه آيات و رواياتي كه ما را به عمل به واجبات و از آن جمله امر به معروف و نهي از منكر دعوت مي كند از كار افتاده، ديگر عمل به آنها واجب نيست، براي اينكه اگر عمل به آن براي ما واجب نباشد، براي مسلمانان صدر اول نيز واجب نبود، بنابراين هنگامي كه ظهور مهدي(ع) در همان صدر اول اسلام به وسيله رسول خدا(ص) پيشگويي گرديد، مسلمانان صدر اول هم بايد به جان احكام اسلامي افتاده، همه را از كار مي انداختند و ظلم و ستم را گسترش مي دادند، تا ظهور صورت بگيرد/

اگر اين منطق درست است پس اصلاً چرا قرآن نازل شد، و چرا اين همه روايات در تربيت ما صادر شد؟! خوب بود پيامبر اسلام بعد از بعثتش فقط يك پيشگويي مي كرد، و براي تحقق آن پيشگويي به مردم شفارش مي فرمود كه هرچه مي توانند ظلم را بيشتر گسترش دهند، تا منجي جهان زودتر ظهور كند، ديگر چه احتياجي به اين همه دستورالعمل براي اصلاح عقايد و اصلاح عمل و اصلاح جامعه داشت

بلكه به جاي اين همه دستورات بايد راه گسترش فساد را به بشر آموخت تا زمينه ظهور جناب زودتر فراهم شود. كدام عاقلي است كه به خود اجازه چنين سخني بدهد، و يك پيشگويي را ناسخ تمامي احكام الهي بداند؟!

ثالثاً: مگر فقط حديث مورد بحث؛ پيشگويي شده است مگر پيشگويي نكردند كه: «بزودي در امت اسلام مردمي وارسته و متدين پديد مي آيند كه دين خدا را نگه مي دارند، مثل اين كه آتش را در كف دست نگه بدارند»/

و مگر پيشگويي نكرده اند كه:«مردمي به اسلام در مي آيند كه نه پيامبر اسلام را ديده اند و نه اوصياي آن جناب را» چرا ما نكوشيم از اين دسته باشيم/

از اينهايي كه رسول خدا(ص): «سلام مرا به آنها برسانيد»/

رابعاً: مگر ظهور ولي عصر - صلوات اللهعليه تنها براي مردم ايران است كه اگر در آنجا اصلاحاتي صورت بگيرد ظه ور را عقب بيندازد/

علاوه بر اين مگر اصلاحات ظاهري و تغيير رژيم در ايران چند در صد در اصلاح حال مردمش موثر است؟ صرف اين كه رژيم عوض شودمادامي كه مردم نخواهند خود را اصلاح كنند ثمري ندارد در چنين فرضي تغيير رژيم تنها اثري كه دارد اين است كه حجت خدا را بر مردم تمام مي كند، آن روز كه رژيم طاغوتي بود مردم بهانه اي داشتند، مي توانستند در پلسخ خداي تعالي و باز خواستهايش عرضه بدارند كه: ما در زمين مستضعف بوديم، جو جامعه به ما اجازه نمي داد آن طوري كه بايد براي اصلاح خود از دين برخوردار شويم، و تا اندازه اي هم عذرشان موجه بود، چون مي بينيم اسلام جو جامعه را مورد توجه قرار داده،/

احكام بسياري در اصلاح حال جامعه صادر فرموده،

و احكامش را منحصر در وظايف فردي نكرده، و صحيح هم همين است، عقل نيز همين را مي گويد؛ چون فرد هرقدر هم در تربيت خود به وسيله عمل به احكام اسلام مراقبت به خرج دهد، اگر جو جامعه - به خاطر فسادش - مساعد نباشد بالاخره يا او را در خود مستهلك نموده و يادق كشش مي كند/

في المثل وضع فرد تأثيري كه محيط در او مي گذارد مانند وضع ماهي قزل آلا و درياي شور است، همان طور كه قزل آلا نمي تواند در درياي شور ادامه حيات دهد، فرد صالح هم نمي تواند در محيط فاسد آن طور كه بايد رشد كند، پس اگر احكام فردي اسلام پنجاه درصد در اصلاح حال آدمي اثر دارد احكام اجتماعيش نيز پنجاه درصد اثر مي گذارد، و تغيير رژيم طاغوتي و برپاكردن حكومتي اسلامي تنها آن پنجاه در صدرا تأمين مي كند و پنجاه درصد ديگر را بايد خود مردم تأمين كنند كه البته تأمين آن يعني عمل كردن به همه دستورهاي اخلاقي و عملي دين كار هر كسي نيست؛ تنها عده كمي - كه خدا تأييدشان كرد - مي توانند چنين باشند، همچنان كه ديديم در زمان رسول خدا(ص) از دوازده هزار صحابي آن جناب، تنها چند نفري به طور كامل تربيت شده بودند و توانستند بعد از رحلت آن جناب از صراط مستقيم منحرف نگردند/

آري، به صرف برقرار شدن نظام حكومت اسلامي و به محض برپاشدنش انتظار نمي رود كه تك تك افراد اصلاح بشوند/

بنابراين ما درباره ظهور ولي عصر(ع) وظيفه اي نداريم و دير يا زود بودنش بدست خداي تعالي است، وظيفه اي كه در اين بين به عهده ماست، اين است كه برپايي

چنين حكومتي را آرزومند و منتظر باشيم: و معلوم است كه اگر چنين حالتي در ملتي پيدا شود، دو نتيجه خواهد داشت:

اول آنكه: چنين افرادي (منتظران) مراقب گفتار و كردار خود خواهند شد و از كارهايي كه مناف با اين انتظار و آرزوست، اجتناب خواهند كرد، همچنان كه بيمار منتظر شفا، از ناپرهيزي اجتناب مي كند/

دوم آنكه: تحمل آنها در برابر ظلم و نابساماني كمتر خواهد شد، به اين معنا كه در نظر آنها گناه به صورت كريسه و منفوري كه دارد، جلوه مي كند و زشت را آن چنان كه هست مي بينند، عادت و يا تبليغات نادرست نمي تواند درك آنها را درباره زشتي ها تغيير دهد، و دشمن نمي تواند به آساني مغز ايشان را شستشو دهد؛

در نتيجه، چنين ملتي زنجير اسارت را زودتر پاره مي كنند/

همچنان كه ديديم در بين همه كشورهاي اسلامي تنها كشوري و مردمي توانستند خود را از اسارت آمريكا برهانند و رژيم طاغوتي چندين ساله را واژگون سازند كه به اصل انتظار معتقد بودند/

اگر گفته شود علت پديدن آمدن انقلاب اسلامي ايران: و پيروزي آن، وجود مرد بزرگي چون آيْالله العظمي امام خميني دام الله بقائه بود كه با علم وافر، رهبري داهيانه، حسن نيت و خلوص در بندگي خداي عزوجل توانست جاني تازه و روحي پرخاشگر در كالبدبي جان مردم مسلمان بدمد، و پيدايش اين انقلاب اثر انتظار نبود/

در پاسخ مي گوييم: بخش اول سخن شما درست است و واقعيت هم همين است، اما وجود اين مرد بزرگ هم يكي از بركات مكتب تشيع مي باشد كه انتظار فرج، يكي از فروعات آن مكتب است/

و همچنين در اينجا مي گوييم انتظار فرج مانند همه معارف دين

مراتبي دارد و كسي كه به پيروي مكتب تشيع، منتظر فرج است به هيچ حد و مرتبه اي از فرج قانع نمي شود/

آن روز كه طاغوت بر او حكومت مي كرد و در عين حال از تشيع و دين دم مي زد، شيعه و پيرو مكتب اميرالمؤمنين(ع) ناراضي و منتظر فرج بود، امروز هم كه حكومت اسلامي برپا شده است باز هم قانع نيست، چون مرحله بالاتري از فرج را طالب است اگر از اين هم اسلامي تر شود، باز ناراضي است، و همچنان نارضايتي او و انتظار فرجش ادامه دارد تا حكومت مهدي(ع) قانعش كند/

و اگر كسي و يا مردمي پيرو اين مكتب نباشند انتظار فرج براي آنها مفهوم ندارد، كساني كه جز شكم و شهوت و پول و جاه چيزي نمي فهمند مثلشان مثل كرمي است كه در لجن مي افتد/

او مولود محيط لجن است، فرج او همين است كه در لجن بماند/

حجْالاسلام و المسلمين امامي كاشاني، در خطبه نماز جمعه تهران همين شبهه را پاسخ دادند، ايشان در ضمن سخنانش (كه من خلاصه اي از آن را براي شما نقل مي كنم)/

حديثي از كتاب «كامل مبرد»/

يكي از علماي اهل سنّت - نقل كرد كه درج آن را در اينجا مناسب و لازم ديدم و آن اين بود كه:

«روزي اشعث بن قيس وارد مسجد كوفه شد و ديد كه اميرالمؤمنين(ع) بر منبر است، و عجم ها پيرامون منبر را گرفته اند رو كرد به اميرالمؤمنين(ع) و به عنوان توهين به عجم ها گفت اينها كيستند كه تو دور خود جمع كرده اي؟

حضرت خطابي به وي كرد (كه از آن برمي آيد، اشعث مردي شكم گنده بوده است) و فرمود: همين عجم ها هستند كه روزي شما را به منظور

برگرداندن به سوي اسلام خواهند زد، همان طور كه شما (عربها) در صدر اسلام آنان را براي دعوت به آن زديد».{3}

وزهي افتخار بر ما پيروان اهل بيت كه از مكتبي پيروي مي كنيم كه امامش در چهارده قرن قبل، از وضع امروز ما خبر داده است كه براي دعوت عرب، به بازگشت به اسلام، رو در روي او ايستاده، در هر روز دهها شهيد تقديم اسلام مي كنيم/

[1].نظير كتاب پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك، شماره 6، مؤسسه در راه حق و اصول دين/

[2].ينابيع المودْ، ص 488/

[3].الغارات، ج 2، ص 498/

آيا مطبوعات مي توانند در روند اصلاح طلبي مؤثر باشند؟

پرسش

آيا مطبوعات مي توانند در روند اصلاح طلبي مؤثر باشند؟

پاسخ

واژه اصلاح نقطه مقابل فساد است و اگر مطبوعات در راستاي تحقق آرمانهاي اسلامي و اجراي حدود و قوانين الهي گام بردارند و زمينه ساز اصلاحاتي كه مورد نظر قرآن مجيد و اهل بيت عصمت و طهارت است، باشند، تأثير زيادي در جامعه خواهند داشت. البته بديهي است كه هر تغيير وضعيتي را اصلاح طلبي نمي گويند. بلكه تغييراتي كه خداوند متعال و پيامبران الهي و اولياي معصوم از آن خشنود هستند، ملاك اصلاح است كه در مقابل آن افساد قرار دارد كه شامل لجام گسيختگي در عرصه هاي گوناگون فكري و عملي مي باشد؛ تاخت و تاز به مباني و اصول اصيل اسلامي و معارف و احكام الهي نيز رواج فحشا، بي بند و باري و ابتذال و تن دادن به زندگي پست حيواني مصداق افساد است هر چند تحت عنوان اصلاح و آزادي فكر، انديشه، عمل و نظاير آن مطرح گردد. بر اين مبنا مطبوعاتي كه مقيد به اصول و شرايط ياد شده باشند در روند اصلاحات و اصلاح موثر مي باشند.

با توجه به مطالب ياد شده مي توان موارد زير را به اختصار جزو شرايط مطبوعات اصلاح طلب دانست:

1 - توجه به مصالح و منافع عمومي و پرهيز از منافع شخصي؛

2 - اخلاص در نگارش؛ امام خميني در اين باره مي فرمايد: «در نوشته هايتان به خدا توجه داشته باشيد. بدانيد كه اين قلم كه در دست شماست، در محضر خداست و اگر هر كلمه اي نوشته شود، بعد سؤال مي شود كه چرا اين كلمه نوشته شده است»{1}.

3 - آزاد انديشي و پرهيز از منافع جناحي و خطوط فكري خاص؛ امام خميني(ره) در

اين باره نيز مي فرمايند: صرف بدون اتكا به مبناي صحيح در مقطع كنوني به طور جدّ از همه گويندگان و دست اندركاران و مسؤولين كشور و مديران رسانه ها و مطبوعات مي خواهم كه خود را از معركه ها و معركه آفريني ها دور كنند و مواظب باشند كه ناخودآگاه

-------------------------------------------------------------------

[1]. صحيفه نور، ج 137 ص 253.

لطفاً قضيه كوي دانشگاه تهران را توضيح داده و اهداف منافقين را شرح دهيد.

پرسش

لطفاً قضيه كوي دانشگاه تهران را توضيح داده و اهداف منافقين را شرح دهيد.

پاسخ

در 18 تيرماه سال 1378 قضيه كوي دانشگاه و جريانهاي پيرامون آن رخ داد. مقدمه و زمينه اين حوادث تصويب كليات طرح مطبوعات بود كه اين طرح از حضور قلم به دستان ضد انقلاب و معاند با نظام مقدس جمهوري اسلامي در مطبوعات جلوگيري مي كرد. عوامل ضد انقلاب - اعم از داخلي و خارجي - به اين بهانه تصميم گرفتند در كشور بحران ايجاد كنند. از اين رو پس از تعطيلي روزنامه سلام - كه در همين ايام صورت گرفت - و جريحه دار شدن احساسات دانشجويان معاندان از اين قضيه سوء استفاده كردند و با همكاري يكي از تشكلهاي دانشجويي و با سازماندهي يك تحصن و تجمع، اعتراض خود را نسبت به اين قضيه اعلام كردند.

اما متأسفانه مهار و كنترل اين حركت از دست آن آنها خارج شد و به سرعت تحت فرماندهي و نظارت عناصر غريبه و مشكوك و ضد انقلاب قرار گرفت. بر اين اساس، طرفداران نهضت آزادي و جبهه ملي، كنترل اوضاع را از دست دانشجويان گرفتند و اين حركت را به يك اقدام تشنج آفرين عليه امنيت كشور مبدل ساختند. در پي بروز اين اعتراضها به خيابانهاي مجاور دانشگاه كشيده شد تني چند از سربازان نيروي انتظامي توسط اغتشاش كنندگان به گروگان گرفته شند، هم چنين آشوب گران در خيابانها به اموال عمومي و خصوص و اماكن مقدسه خساراتي وارد كردند. آتش زدن آمبولانس، حمله به مسجد آيت اله گلپايگاني، آتش زدن اتوبوس شركت واحد و ضرب و شتم خانمهاي چادري از جمله اقدامات ضد انساني آنها بود.

به دنبال

اين قضايا، قضيه كوي دانشگاه پيش مي آيد كه نيروهاي انتظامي شبانه وارد كوي دانشگاه مي شوند و گروهي از دانشجويان را مورد ضرب و شتم قرار مي دهند. اين امر موجب نگراني و جريحه دار شدن تمامي دلسوزان انقلاب شد به طوري كه رهبر معظم انقلاب نيز اين عكس العمل را تقبيح كردند.

اما دشمنان انقلاب پس از وقوع اين حادثه تلخ با نفوذ به جمع دانشجويان دست به حركتهايي زدند و با توهين به مقدسات اسلام و انقلاب، حرمتها را شكستند و با اين حركت پليد و شيطاني خود قلب هر ايراني متعهد و انقلابي را جريحه دار كردند، هدف آنها اين وبد كه از اين طريق امنيت جامعه و وحدت ملي را از بين ببرند و زمينه بازگشت آمريكا را به اين سرزمين مقدس فراهم كنند. بر اين اساس، عده اي از اين افراد پس از دستگيري به مقاصد شوم خود اعتراف كردند.

با پيگيريهاي مداوم مسؤولان ذي ربط و شناسايي و دستگيري افراد ماجراجو مشخص شد كه آنان پولهايي را براي براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي از دشمنان دريافت كرده و قصدشان براندازي نظام بوده است.

گفتني است برخي از مطبوعات در ملتهب كردن جامع و دامن زدن به آشوب نقش آشكاري داشتند، حتي روزنامه هايي هم كه از امكانات بيت المال نيز بهره مي بردند به نوعي براي التهاب آفريني و تشديد تشنج از هيچ اقدامي فروگذار نكردند كه بايد در پيشگاه خداوند و ملت شهيدپرور پاسخگو باشند.

سرانجام روز 21 تيرماه رهبر معظم انقلاب در حسينيه امام خميني(ره) با مردم و جوانان و دانشجويان صميمانه و صريح سخن گفتند و دانشجويان آسيب ديده را تسلي دادند و با قاطعيت دشمنان اسلام را مأيوس

و چهره غريبه ها را افشا و مزدوران جيره خوار آمريكا را رسوا كردند.

پس از اين ديدار، مردم انقلاب براي لبيك به نداي رهبر خويش حماسه 23 تيرماه را آفريدند و با حضور ميليوني خود در راهنمايي و تظاهرات 23 تيرماه تمامي نقشه هاي دشمن را نقش بر آب كردند. اين همان امداد الهي و رابطه ولايت و امامت با مردم است.

آيا روايتي وجود دارد كه انقلاب ايران را پيش بيني كرده باشد؟

پرسش

آيا روايتي وجود دارد كه انقلاب ايران را پيش بيني كرده باشد؟

پاسخ

روايتي از امام كاظم(ع) نقل شده كه به قيام امام خميني و انقلاب بزرگ ايشان اشاره كرده است. حضرت فرمود: "مردي از اهل قم مردم به به حق فرا خواند. گروهي با او همراهي كنند كه چون قطعه هاي آهن باشند. تند بادها آنان را تكان ندهد و از جنگ به ستوه نيايند و از چيزي ترس به دل راه ندهند و با توكل بر خداوند به پيش تازند و همواره پيروزي نهايي از پرهيزگاران است".14

14 بحارالأنوار، ج 57، ص 216.

با وجود فشارهاي جهاني و مشكلات داخلي نظر شما در مورد بقا نظام جمهوري اسلامي چيست؟

پرسش

با وجود فشارهاي جهاني و مشكلات داخلي نظر شما در مورد بقا نظام جمهوري اسلامي چيست؟

پاسخ

پيش بيني آينده و بقاي حكومت مشكل است؛ زيرا حفظ و بقاي حكومت با بهره گيري از عوامل بقا و رعايت شرايط زمان امكان پذير است، و شرايط زمان در بستر تاريخ شكل مي گيرد به نظر مي رسد حفظ حكومت مبتني بر شناخت و رعايت عوامل زير باشد:

1_ شناخت عوامل بقاي حكومت و حفظ و تقويت آنها.

2_ شناخت آسيب هاي حكومت.

3_ آسيب زدايي حكومت.

جمهوري اسلامي ايران از مؤلفه هايي برخوردار بوده و هست كه عدم شناخت آن ها نظريه سازان و تئوريسين هاي جهان _ به ويژه غرب را _ دچار مشكل نموده است. برخي از نظريه پردازان غرب تصور مي كردند كه انقلاب اسلامي دوام پيدا نكرده و به زودي شكست خواهد خورد؛ ولي اين عده ايدئولوگ ها برخي از ابعاد انقلاب را ناديده گرفته بودند. امروزه انقلاب اسلامي بعد از گذشت حدود سه دهه، هنوز بالنده و پويا بوده و در صحنه هاي علمي، سياسي، تكنولوژي و ... موفقيت هاي چشمگيري را كسب نموده است. موفقيت هاي جمهوري اسلامي ايران تا اندازه اي چشم انداز حكومت ايران را مشخص مي كند. البته براي حفظ يك نظام تنها كسب موفقيت ها كافي نيست و نياز به رعايت عوامل حفظ نظام و اتخاذ سياست هاي راهبردي و استراتژي هاي معقول و منطقي است.

يكي از عوامل مهم شكل گيري انقلاب، دين اسلام وارزش هاي آن است. مردم ايران بدان جهت قيام نمودند كه دين و ارزش هاي آن ناديده گرفته شده بود و دشمنان با دين و ارزش هاي

آن مبارزه مي نمودند. يكي از علل سقوط حكومت ها، قانون شكني و عدم اجراي قوانين اسلام بوده است؛ چنان كه قيام مردم عليه عثمان در راستاي بي توجهي وي به دين و ارزش هاي آن شكل گرفت.

امروزه نيز دشمنان اسلام با بهره گيري از اهرم هاي سياسي و شيوه هاي تبليغي همسو با شرايط زمان، عليه دين و ارزش هاي آن به دين زدايي مي پردازند. از اين رو براي حفظ نظام اسلامي لازم است همة مردم، به ويژه مسئولان نظام همت نموده، حافظان و مجريان قوانين اسلام باشند. امام راحل(س) و رهبر انقلاب بارها مردم و مسئولان نظام را به دين محوري و ارزش مداري فرا خوانده اند.

يكي از عوامل مهم بقاي نظام اسلامي، وفاق ملي و همگرايي _ به ويژه توسط مسئولان نظام _ است. تاريخ انقلاب نشان داد كه وحدت اسلامي نقش تعيين كننده اي در به وجود آوردن نظام ديني داشته است. پيروزي در جنگ هشت سالة ايران در عراق با اتحاد همة مردم شكل گرفت.

يكي از راهكارهاي مهم حفظ نظام اتحاد همة مردم به ويژه جناح هاي سياسي كشور است. البته اتحاد معنايش آن نيست كه در جامعه اختلاف سليقه وجود نداشته باشد و روحية انتقاد و انتقال پذيري از بين برود. انتقاد از مسئولان نظام و عملكرد آنان

موجب پويايي و حفظ نظام مي شود. آنچه كه از آفات نظام به حساب مي آيد، اختلافات غير منطقي و باند بازي هايي است كه منافع ملي و مصالح عمومي را تهديد مي كند. در راستاي حفظ نظام ديني است كه امام راحل(س) و رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، به حضرت آيت

الله... خامنه اي (مدظله العالي) همگان را به وفاق ملي فرا خوانده و از اگرايي و اختلافات غير اصولي بر حذر داشته اند.

يكي از عوامل مهم بقاي حكومت ها عدالت در ابعاد گسترده آن است. همان گونه كه ستم و ظلم عامل مهم سقوط و زوال حكومت ها است.

امروزه نيز حفظ نظام اسلامي ايران مبتني بر رعايت عدالت است. عدالت در رعايت حقوق همه شهروندان، تقسيم عادلانه بيت المال گزينش مديران لايق و ... ظهور مي نمايد كه بايد مدّ نظر همه مسئولان نظام باشد.

ديگر مستضعفان ستون فقرات نظام بوده و هستند. از اين رو امام علي(ع) مديران خود را به حمايت از محرومان فرا خوانده و خود عادل ترين انسان در همة زمينه ها، به ويژه در سياست هاي كلان و برنامه هاي حكومتي بود. بي ترديد يكي از آسيب هاي جدّي نظام، عدم رعايت عدالت به حساب آمده و بقاي نظام مي طلبد كه با ستم مبارزه شود. امام خميني(ره) نيز بارها بر اين مسئله تأكيد كرده اند.

يكي ديگر از عوامل مهم حفظ نظام، مردم سالاري ديني است. مردم انقلاب را به پيروزي رساندند و چرخة حكومت را به چرخش در آوردند. در آموزه هاي ديني به حفظ پايگاه مردمي حكومت سفارش شده است: از اين رو امام علي(ع) يكي از علل پذيرش حكومت را حضور مردم دانست.

امروزه دشمنان سعي مي كنند مردم را از صحنه هاي سياسي و اجتماعي خارج نموده و بين مردم و نظام فاصله ايجاد كنند.

يكي از عوامل مهم پيروزي انقلاب، معنويت گرايي بود. مردم با خواندن زيارت عاشورا و روضه امام حسين(ع) و ... از

مساجد و حسينيه ها به مصاف دشمن رفتند و حماسه آفريدند. تاريخ هشت سال دفاع مقدس نشان داد كه معنويت نقش بنيادي در پيروزي جنگ داشت. ناديده گرفتن معنويت، برخي از تحليل گران را در ارزيابي آينده ايران دچار مشكل نمود. متأسفانه معنويت در ساختار كلي نظام كم رنگ شده است. كم رنگ شدن معنويت موجب شده است كه روحيه تجمل گرايي و ثروت اندوزي در جامعه حاكم شود و بسياري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي و اقتصادي در كشور گسترش يابد.

آينده انقلاب و تضمين آن از آفات داخلي و خارجي، منوط به تقويت روحية معنويت گرايي در همه افراد كشور، به خصوص مسئولان نظام است.

مشكلات خارجي نيز از آفات نظام به حساب مي آيد كه بايد مشكل زدايي صورت گيرد. همان گونه كه در طول عمر نظام اسلامي، دشمنان مشكلات ايجاد نمودند ولي امام راحل(س) و رهبر معظم انقلاب با اتخاذ سياست هاي راهبردي، مشكلات نظام را حل و توطئه هاي دشمن را خنثي نمودند.

روند حكومت اسلامي نشان از آن دارد كه آيندة جمهوري اسلامي روشن است و حكايت از دوام آن دارد؛ از اين رو تحليل گرانِ سياسي، آيندة نظام اسلامي را اميدوار كننده پيش بيني نموده اند. برخي از بزرگان دين از اتصال حكومت اسلامي ايران به حكومت جهاني امام زمان(ع) گفته اند كه حكايت از آيندة روشن نظام دارد. البته دشمنان نظام اسلامي با تاريك جلوه دادن آينده نظام اسلامي، فضاي يأس را در جامعه به وجود مي آورند، غافل از اين كه خداوند يار و ياور نظام اسلامي است.

جوان هفده ساله اي هستم كه احساس ناراحتي مي كنم چون اكثر مردم و جوانان نسبت به نظام و امام بدبين هستند و مي گويند چرا فساد و بيكاري زياد شده و ارزش پول ايران كم گرديده و رژيم شاه از جمهوري اسلامي بهتر است. چرا اين طور شده است و من چه بايد بكنم؟

پرسش

جوان هفده ساله اي هستم كه احساس ناراحتي مي كنم چون

اكثر مردم و جوانان نسبت به نظام و امام بدبين هستند و مي گويند چرا فساد و بيكاري زياد شده و ارزش پول ايران كم گرديده و رژيم شاه از جمهوري اسلامي بهتر است. چرا اين طور شده است و من چه بايد بكنم؟

پاسخ

برادر گرامي! از اين كه با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم. در جواب بايد گفت:

يكم: احساس ناراحتي شما در خصوص گسترش برخي از ناهنجاري ها در جامعه و بدبيني برخي نسبت به نظام اسلامي، قابل تحسين است. روحية دين داري و ارزش مداري شما نشان از آن دارد كه شجرة طيبة باورهاي ديني و ولايت مداري در نهاد شما بارور بوده و دغدغه ديني و مسائل جامعه را داريد و بايد قدر اين روحيه را بدانيد.

دوم: يكي از وظايف مهم همگان، امر به معروف و نهي از منكر است و اين دو عنصر در آموزه هاي ديني از اهميت ويژه اي برخوردار است تا آن جا كه امام حسين(ع) يكي از اهداف قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر دانست.

يكي از مراتب امر به معروف و نهي از منكر احساس ناراحتي و انزجار از حاكميت

ناهنجارها و منكرات است.

شما با انزجار و ناراحتي خود از حاكميت برخي ناهنجارها و بدبيني به نظام اسلام، وظيفه الهي خود را انجام مي دهيد. طبيعي است كه شما با همه آناني كه مرتكب گناه شده و نظام استبدادي شاه را بر حكومت ديني مبتني بر ولايت فقيه ترجيح مي دهند، نمي توانيد مبارزه و مناظره كنيد؛ از اين رو وظيفه شما در اين مقطع زماني، انزجار از ناهنجاري ها است.

البته اگر

در شرايط و محيطي قرار گرفتيد كه شرايط امر به معروف و نهي از منكر و تأثير گذاري آن فراهم بود، به امر به معروف و نهي از منكر با توجه به روش ها و شرايط آن بپردازيد و سعي كنيد با رفتار خردمندانه و معقول به فرهنگ سازي پرداخته، به هدايت مردم به ويژه جوانان همت گماريد.

سوم: واقعيت آن است كه اكثر مردم ايران نسبت به نظام اسلامي بدبين نبوده، امام و انقلاب را دوست دارند؛ زيرا همين مردم بودند كه عليه رژيم پهلوي قيام نمودند و انقلاب اسلامي را به وجود آوردند.

همين مردم بودند كه در مدت هشت سال دفاع مقدس حماسه آفريدند و در هنگام رحلت امام و مقتداي خود خون گريه كردند. امروزه همين مردم هستند كه در راهپيمايي ها شركت مي كنند و در برابر سياست هاي خصمانه دشمن، با همگرايي و وحدت، اقتدار ملي خود را به نمايش مي گذارند.

اگر گاهي انتقادهايي دارند، به خاطر آن است كه انقلاب نتوانسته به تمام اهداف بلند و ارزش هايي كه در صدد پياده كردن آن ها بود، تحقق بخشد كه اين خود معلول عوامل بسياري بوده است.

البته برخي از مردم - به ويژه جوانان - نسبت به نظام بدبين هستند كه اين بدبيني بر اساس عوامل و آسيب هايي به وجود آمده است. يكي از آسيب هاي جدي كه بدبيني در جامعه را به وجود آورده، تهاجم فرهنگي و تبليغات گسترده و نظام يافتة دشمنان دين و انقلاب اسلامي است. دشمن با بهره گيري از پيشرفته ترين ابزار تبليغاتي و توطئه هاي گسترده وانمود مي كند كه نظام جمهوري اسلامي

ايران در تحقق اهداف خود موفق نبوده و در ايران آزادي وجود نداشته و جوانان مشكلات بيكاري، ازدواج و ... دارند. سياست هاي خصمانه دشمنان از يك سو و ضعف عملكرد برخي از مسئولان نظام و چالش هاي احزاب از جانب ديگر، زمينه هاي بدبيني را نسبت به نظام به وجود آورده است، ولي در عين حال اكثر مردم نسبت به ايران اسلامي بدبين نبوده و مردم از معنويت فاصله نگرفته اند. البته برخي از افراد هستند كه نمي خواهند باور كنند نظام اسلامي در سياست هاي خود موفق بوده است، از اين رو اين طيف انسان ها از همان اوّل انقلاب با نظام مخالف بوده و فضاي يأس به وجود مي آورند.

نشانة آن نيز اين است كه وقتي مردم ايران، احساس كنند كه كشور در خطر است و از جانب دشمنان تهديد مي شويد، همين مردم كه گاهي بر اثر برخي مشكلات سياسي، اقتصادي و فرهنگي، حرف هايي مي زنند، در مقابل دشمنان مي ايستند و به مقابله بر مي خيزند.

گاهي مردم چيزهايي را به جهت ناراحتي به زبان مي گويند اما در دل آن عقيده را ندارند.

به نظر مي رسد: اين نگرش كه اكثر مردم نسبت به نظام بدبين هستند، واقع بينانه نيست. بر فرض اين كه چنين فضايي در جامعه حاكم باشد، وظيفه انسان، استقامت در راه حق است و نبايد از كمي حق گرايان ناراحت بوده و هراس داشته باشد. امام علي(ع) در اين باره مي فرمايد: "اي مردم! در راه راست، از كمي روندگان نهراسيد، زيرا اكثر مردم بر گرد سفره اي جمع شدند كه سيري آن كوتاه

و گرسنگي آن طولاني است".

چهارم: جمهوري اسلامي ايران به رغم آنكه مشكلات و كاستي هايي دارد، از وضع سياسي و اجتماعي و اقتصادي و نظامي خوبي برخوردار است كه با رژيم شاه قابل قياس نيست.

شما در پيش خود و يا در جمع كساني كه وضع اقتصادي گذشته را بهتر مي داند، مقايسه كوتاهي انجام دهيد و ببينيد واقعاً وضع معيشتي مردم و امكاناتي مانند آب، برق، تلفن، گاز و .... كه در گذشته داشته اند، با امكانات فعلي قابل قياس است؟ اگر ارزش پول ايران در گذاشته بسيار كمتر از از الآن بود، چند درصد مردم، همان مقدار كم پول را براي وسايل مورد نياز زندگي كه امروزه دارند، داشته اند؟ از طرف ديگر توجه نماييد كه استقلال در همه ابعاد آن و پيشرفت هاي علمي و تكنولوژي و عدالت خواهي و ... موجب شد كه دشمنان عليه انقلاب توطئه نمايند. تحميل جنگ هشت ساله عليه ايران، تحريم اقتصادي و ... موجب شد كه جمهوري اسلامي به دست يابي بر برخي از اهداف خود موفق نشده، ارزش پول آن كم و زمينه هاي اشغال جوانان از بين برود.

اگر هزينه جنگ و بازسازي جهت عمران و آباداني شهر و روستا و ايجا اشتغال صرف مي شد، وضع به مراتب بهتر از اين بود و شايد وعده هاي امام نيز مي توانست تحقق پيدا كند. شما هم چنين تلاش دشمنان انقلاب را در نفي ارزش ها و القاي شبهات فكري، عقيدتي، اخلاقي و از ابزارهايي كه در اين راه بهره مي گيرند، نبايد فراموش كنيد، ولي به رغم همة اين مشكلات، باز نظام مقدس جمهوري

اسلامي ايران را با رژيم شاه كه مبتني بر ذلت، عقب ماندگي، ارزش زدايي، ستم و دين ستيزي بود، نبايد قياس نمود.

پنجم: بي ترديد برخي از سياست ها و عملكردهاي برخي از كارگزاران نظام موجب شد كه برخي از مشكلات مانند گراني و بيكاري و ... به وجود آيد.

اگر سياست هاي راهبردي و استراتژي هاي منطقي اتخاذ مي شد و برخي از مسئولان نظام بهتر عمل مي كردند، برخي از كاستي ها و مشكلات به وجود نمي آمد.

بيان مطالب و راهكارهاي مذكور بدان جهت بيان شد كه شما با تجزيه و تحليل وضعيت جمهوري اسلامي، به آينده نظام اميدوار بوده و روحية دين مداري، و تكليف گرايي و پايبندي خود به نظام را حفظ و تقويت نمايند. از سوي ديگر به هدايت برخي از افراد كه با آن ها در ارتباط هستند بپردازيد و افق تازه اي در نگرش آن ها به وجود آوريد.

[1] مقتل خوارزمي،[ ج 1، ص 186.

] تحريرالوسيله، ج 1، ص 677.

نهج البلاغه، خطبة 201.

آيا در مذاهب الهي و اسلام، مانند برخي مسلكهاي ماترياليستي، قيام قهرمانانه و مبارزات ضد استثماري وجود دارد؟

پرسش

آيا در مذاهب الهي و اسلام، مانند برخي مسلكهاي ماترياليستي، قيام قهرمانانه و مبارزات ضد استثماري وجود دارد؟

پاسخ

: بله. زيرا لازمة خداشناسي و خداپرستي اين است كه انسان را به هدفهاي مافوق ماديات وابسته مي كند و او را در راه هدفهاي عالي خود با گذشت مي نمايد، بر خلاف ماترياليسم كه طبيعتاً آدمي را با ماده و ماديات و آنچه مربوط به حيات فردي و شخصي _آن هم در حدود شؤون مادي زندگي _ است پاي بست مي كند.

بعلاوه، تاريخ نشان مي دهد كه همواره پيامبران و پيروان آنها بوده اند كه در مقابل فرعونها و نمرودها و صاحبان قدرت به پاخاسته اند و قدرتهاي اهريمني را در هم كوفته اند. پيامبران بودند كه با نيروي ايمان، از طبقة محروم و استثمار شده قدرتي عظيم عليه «ملأ» و «مترفين»به وجود مي آوردند.

قرآن كريم در سورة قصص مي فرمايد:

«وَ نُريدُ اَنْ نُمنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضعِفوا فِي الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ. وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْاَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنودَ هُما مِنْهُمْ ماكانوا يَحْذَرون» قصص/5 و 6

[ما مي خواهيم بر خوار شمرده شدگان در زمين منت نهيم و آنها را پيشوا و وارث موهبتها و قدرتهايي كه ستمگران به زور تصاحب كرده اند، قرار دهيم و قدرت و نيروي آنها را (كه قدرت و نيروي ملي است) در زمين مستقر سازيم و به فرعون و هامان (سمبلهاي زور و استبداد) به دست اين خوارشمرده شدگان، آن را بنمايانيم كه از آن پرهيز مي كردند.]

در جاي ديگر مي فرمايد:

«وَ كَاَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُمْ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنوا لِما اَصابَهُمْ في سَبيل ِاللهِ وَ ما ضَعُفوا وَ مَا اسْتَكانوا و اللهُ يُحِبُّ الصّابرينَ. وَ

ما كانَ قَوْلُهُمْ اِلاّ اَنْ قالوا رَبَّنَا اغْفِرْلَنا ذُنوبَنا وَ اِسْرافَنا في اَمْرِنا وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَانْصُرنا عَلَي الْقَوْم الْكافِرينَ. فَآتيهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرةِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» آل عمران/146_ 148

[چه بسيار پيامبراني كه مردان الهي بسياري به همراهي آنها به پيكار برخاستند و به هيچ وجه بر اثر سختيها و مصائبي كه به آنها در راه خدا رسيد، سست نشدند و ضعيف نگشتند و آهنگ زاري سر ندادند. آري، خداوند صابران را دوست مي دارد. سخن و تقاضايشان از پروردگارشان جز اين نبود كه: پروردگارا! از تقصيرهاي ما و زياده رويهاي ما در كار درگذر و ما را ثابت قدم، بدار و بر كافران پيروز گردان. پس خداوند هم پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت به آنها داد. خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد.]

در سورة الم سجده مي فرمايد:

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمةً يَهْدون بِاَمْرِ نا لَمّا صَبَروا وَكانوا بِآياتِنايوقِنون.» الم سجده/24

[ما از ميان آنها (قومي كه تحت فشار و شكنجه بودند) پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما ديگران را رهبري مي كنند، بدين جهت كه مقاومت كردند و سرسختي نشان دادند و تسليم نشدند، و ديگر اينكه به آيات ما و وعده هاي بر حقّ ما و سنن و نواميس ما يقين داشتند.]

قرآن كريم در جاي ديگر مي فرمايد:

«فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً» نساء/95

[خداوند مجاهدان و پيكار كنندگان و به پا خاستگان را بر نشستگان، به اجر و پاداش عظيمي برتري داده است.]

در جاي ديگر مي فرمايد:

«اِنّ الله يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلونَ في سبيلِهِ صفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانُ مَرْصوصُ» صف/4

[خداوند دوست مي دارد مردمي را كه در راه او پيكار مي كنند در حالي كه صفي

رويين بنيان به وجود آورده اند.]

در جاي ديگر، خواسته هاي قهرمانانه و پرخاشگرانة آنها را اينچنين منعكس مي كند:

«رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْم الكافِرينَ.» بقره/250

[پروردگارا! ظرف قلوب ما را از نيروي پايداري و خويشتن داري لبريز فرما؛ قدمهاي ما را ثابت بدار و ما را بر كافران پيروزي ده.]

چرا اصلاحات، در جوامع شامل فساد همه گير و همه جانبه، مثل جوامع امروزي، جز از طريق انقلاب، ممكن نيست؟

پرسش

چرا اصلاحات، در جوامع شامل فساد همه گير و همه جانبه، مثل جوامع امروزي، جز از طريق انقلاب، ممكن نيست؟

پاسخ

1 _ اصلاحات تدريجي هميشه بر همان شالودههاي قديمي گذارده ميشود و تأثير انها وابسته به آن است كه شالودههاي سالم باشد، و به تعبير ديگر، در «رفورمها» الگوها و ضوابط همان الگوها و ضوابط پيشين هستند و اين در آنجا به درد ميخورد كه الگوها سالم مانده باشند، در غير اين صورت به «نقش ايوان» پرداختن ثمري ندارد چه اينكه «خانه از پاي بست ويران است». در اينجا بايد به سداغ الگوهاي جديد رفت و مسائل زير بنايي را در مسير دگرگوني مورد بررسي مجدّد قرار داد.

2 _ اصلاحات تدريجي غالباً از طرق مسالمت آميز مايه ميگيرد و تكيه خود را در بسياري از موارد تنها روي «منطق» قرار ميدهد، و اين در حالي اثر دارد كه آمادگي فكري و زمينهاي در اجتماع باشد، ولي آنجا كه اين زمينهها وجود ندارد، بايد از منطق انقلاب كه منطق «قدرت» است استفاده كرد؛ اگر چه در «تحوّلهاي انقلابي» نيز منطق نقش مؤثري دارد، ولي ضربه نهايي را «قدرتهاي انقلابي» وارد ميكنند.

استفاده كردن از روشهاي غيرانقلابي در جوامعي كه فساد در عمق آنها نفوذ كرده، سبب ميشود كه عناصر اصلي فساد از موقعيّت استفاده كرده، خود را در برابر «اصلاح طلبان» مجهّز سازند، و در برابر سلاحهاي آنها به «وسائل خنثي كننده» و «بازدارنده» مجهّز گردند، درست همانند ميكربهاي نيرومندي كه در برابر استعمال تدريجي «دارو» مصونيّت پيدا كرده و به كار خود ادامه ميدهند و جز در يك حملة برق آسا با داروهاي قوي

از ميان نخواهد رفت!

3 _ در جامعههايي كه فساد به ريشه نفوذ كرده، عناصر قدرتمند ضدّ اصلاح، تمام مراكز حسّاس اجتماع را در دست دارند و به آساني ميتوانند هر طرح اصلاح تدريجي را عقيم كنند مگر آن كه غافلگير شوند و پيش از آن كه «تشكّل» و «تجهيز بيشتر» يابند با يك «حملة انقلابي» از هم متلاشي گردند!

4 _ نيروهاي عظيم اصلاحي و انقلابي را معمولاً نميتوان براي مدّت زيادي داغ و پرهيجان و آماده و يكصدا نگاهداشت و اگر بموقع از آنها استفاده نشود ممكن است با گذشت زمان «كارائي و برندگي» خود را از دست دهند، و عناصر «ضدّ انقلابي» تدريجاً در صفوف و افكار آنها نفوذ كنند؛ لذا بهنگام نياز به اصلاحات گسترده و وسيع، بايد از وجود آنان حدّاكثر استفاده را، «سريع وبرق آسا» نمود وپيش از آن كه به خاموشي گرايند، و نيروهاي ارتجاعي از حدّت و هيجان آنها بكاهند، مورد بهره برداري قرار گيرند.

5 _ تاريخ نيز نشان ميدهد كه اين دسته از اجتماعات، از طريق اصلاحات تدريجي سازمان نيافتهاند، بلكه اصلاح آنها از طريق جهش و انقلاب بوده است.

پيامبران بزرگ، و مردان اصلاح طلب جهان، به هنگام مواجهه با چنين جوامع، همواره روش انقلابي را در پيش گرفتند و در ميدان جهاد و مبارزه تا آخرين حدّ قدرت گام نهادند.

نوح، ابراهيم، موسي، عيسي _ و مخصوصاً پيامبر اسلام _ كه سلام خدا بر همه باد، همگي مردان بزرگ انقلابي بودند.

مردان و زنان بزرگ ديگري كه چهرة تاريخ را عوض كردند و نقطة عطفي در مسير زندگي انسانها، يا اجتماع خود محسوب ميشوند، همه انقلابي بودند، و اين

خود دليل زندهاي است كه اصلاح اينگونه جوامع جز از طريق انقلاب امكانپذير نيست.

چرا رهبران انقلاب فكري بايد صراحت داشته باشند؟

پرسش

چرا رهبران انقلاب فكري بايد صراحت داشته باشند؟

پاسخ

همه از صراحت لهجه يك گوينده لذت ميبرند، چرا كه حقائق را عريان و پوست كنده و بدون هرگونه پيرايه و تحريف بيان ميكند و هيچ چيز براي يك انسان واقع بين، لذت بخش تر از درك حقيقت نيست.

صراحت لهجه غالباً از يكنوع شهامت آميخته با ايمان حكايت مي كند كه گوينده در سايه آن حقايق را آنچنان كه هست تشريح مينمايد، در حاليكه افراد «ترسو و محافظه كار» چهره تابناك حقيقت را در لابلاي هزار گونه پرده هاي رنگارنگ كه با تار و پود «خيال و ترس» بافته شده مي پيچند و شنونده بيچاره را در سنگلاخ ناراحت كننده اي سرگردان مي سازند.

دندان روي حرف گذاردن و چند پهلو سخن گفتن (جز در موارد استثنائي) نشانه عدم اعتماد گوينده به گفته هاي خود و يا علامت ترس و وحشت او از طرز قضاوت شنوندگان است و در هر دو صورت از ضعف و ناتواني گوينده، حكايت مي كند.

بهمين دليل هميشه رهبران انقلاب فكري جهان، بخصوص پيامبران بزرگ، در صراحت بيان و قاطعيت، امتياز بر ديگران داشته اند، آنها در محيطهائي كه افكار مخالفين، آنان را بشدت تهديد مينموده، اهداف عالي خود را با صراحت و قاطعيت تمام بيان مي كرده اند.

مخصوصاً چون آنها به حمايت رنجديدگان و ستمديدگان آمده بودند، در گرفتن حقوق آنها صراحت خاصي نشان مي دادند. گفتگوي موسي را با زمامدار قلدر و استعمارگر زمان خود، «فرعون»، در مقام دفاع از حقوق بني اسرائيل، هركس ببيند از صراحت و قاطعيت مردي كه در لباس شباني بوده، در برابر آنچنان ديكتاتوري، تعجب مي كند و در عين حال لذت مي برد.

پيشواي بزرگ اسلام علي عليه السلام كه خود آيتي از

صراحت و قاطعيت بوده، مخصوصاً در اين باره تأكيد بيشتري مي فرمايد و تصريح مي كند «ملتي كه حق ضعيفان را از زورمندان با «صراحت» نگيرد هرگز روي سعادت نخواهد ديد». (نهج البلاغه، عهدنامه مالك اشتر)

حضرت امام خميني ( ره ) علت پيروزي انقلاب اسلامي را در چه مواردي مي دانست

پرسش

حضرت امام خميني ( ره ) علت پيروزي انقلاب اسلامي را در چه مواردي مي دانست

پاسخ

حضرت امام در پيام ها و سخنراني هاي مختلفي ، علل پيروزي انقلاب اسلامي را بيان فرموده اند .در وصيتنامه سياسي و الهي خود علل پيروزي انقلاب را بيان مي فرمايند كه برخي از آنها عبارت است از : 1- كمك خداوند و ياري او.2- انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشورباوحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.;

سفارش حضرت امام خميني ( ره ) به جوانان در جهت رسيدن به اهداف عالي انقلاب اسلامي چه بود؟

پرسش

سفارش حضرت امام خميني ( ره ) به جوانان در جهت رسيدن به اهداف عالي انقلاب اسلامي چه بود؟

پاسخ

ايشان در وصيتنامه خود مي فرمايند : ( ( از جوانان ، دختران و پسران ، مي خواهم كه استقلال و آزادي و ارزشهاي انساني را -ولو با تحمل زحمت و رنج - فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باري ها و حضور در مراكز فحشا - كه از طرف غرب و عمال بي وطن ، به شما عرضه مي شود - نكنند ) ). ;

اسلام تا چه اندازه مى تواند منشاء انقلاب شود؟

پرسش

اسلام تا چه اندازه مى تواند منشاء انقلاب شود؟

پاسخ

اين مسأله را مى توان با مطالعه انقلاب اسلامى ايران تحليل كرد. بدين لحاظ كه ماهيت انقلاب ما بى شك اسلامى است و انقلاب اسلامى ما در مبارزه با رژيم طاغوت گذشته و در نفى استعمار پيروز شد. پس از آن نيز با تكيه بر اسلام به اداره جامعه، در تمامى شؤون آن، پرداخت و در اين زمينه به كارهاى بزرگى دست زد و پيروزيهاى چشمگير و غير قابل انكارى به دست آورد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1097_

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مى بينيد؟

پرسش

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مى بينيد؟

پاسخ

اسلام و انقلاب از همان آغاز رابطه ى ناگسستنى داشته اند و اساساً ماهيت انقلاب ما اسلامى است و اسلام مهمترين انگيزه يى است كه انقلاب را بوجود آورد و در نهايت هم همين عامل باعث پيروزى انقلاب شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1156_

دوازدهم و بيست و دوم بهمن چه روزهايى است؟

پرسش

دوازدهم و بيست و دوم بهمن چه روزهايى است؟

پاسخ

دوازدهم بهمن روزى است كه انقلاب نزديك به پيروزى بود و ملّت مسلمان ايران براى استقبالى بزرگ و با شكوه از امام خمينى((رحمه الله)) در تهران، گرد آمدند. امام خمينى((رحمه الله)) در اين روز از پاريس به تهران آمد و در بهشت زهرا، نطقى تاريخى و با شكوه ايراد كرد و بزگترين ضربه را به دولت بختيار زد و تشكيل جمهورى اسلامير را به مردم نويد داد.

روز بيست و دوم بهمن روزى است كه انقلاب اسلامى ما به پيروزى رسيد. در اين روز ارتش تسليم شد و نظام شاهنشاهى ارتجاعى، كه بيش 2500 سال در تاريخ ريشه دوانيده بود، فرو ريخت و زمينه براى تحقق نظام جمهورى اسلامى پديد آمد.

اين دو روز با شكوه در تاريخ انقلاب اسلامى ما از ايّام الله محسوب مى شوند و فراموش شدنى نيستند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1397_

احاديثى كه به عنوان پيشگويى درباره انقلاب اسلامى و رهبر انقلاب ما در آنها سخن به ميان آمده نام ببريد؟

پرسش

احاديثى كه به عنوان پيشگويى درباره انقلاب اسلامى و رهبر انقلاب ما در آنها سخن به ميان آمده نام ببريد؟

پاسخ

قبلا بايد به اين نكته توجه داشت كه احاديثى كه نوشته مى شود نظر به اينكه در آنها نام صريح رهبر انقلاب اسلامى ما برده نشده صد در صد تطبيق آنها قطعى نيست ولى مضمون آنها مضمونى است كه به ذهن نزديك مى رسد كه ارتباط به انقلاب اسلامى و رهبريت آن داشته باشد. اكنون به قسمتى از اين گونه احاديث توجه فرمائيد.

«عن ابى الحسن الاول((عليه السلام)) قال رجال من اهل قم يدعو الناس الى الحق يجتمع معه قوم كزبر الحديد لاتزلهم الرياح العواصف و لايملون من الحرب و لايجبنون و على الله يتوكلون و العاقبه للمتقين;(1) از امام سجاد((عليه السلام)) روايت است كه فرمود: مردى از اهل قم (خواهد آمد) كه مردم را به حق دعوت مى كند گروهى با او اجتماع مى كنند كه (در صلابت و استحكام ايمان مانند پاره هاى آهن مى باشند تند بادها و طوفان ها آنان را نمى لغزاند و از جنگ خسته نمى شوند و از (دشمنان) نمى ترسند و تنها بر خدا توكل مى كنند و عاقبت (فرجام نيكويى) از آن پرهيزكاران است».

حديث ديگر:

«و روى بعض اصحابنا قال كنت عند ابى عبد الله((عليه السلام)) جالسا اذ قرء هذه الايه... وعد اوليهما بعثنا عبادا لنا اولى باس شديد فجاسوا خلال الديار و كان وعدا مفعولا فقلنا جعلنا فداك من هولاء فقال ثلاث مرات هم و الله اهل قم;(2) وقتى موعد اولين نوبت فساد

_____________________

1 - بحار الانوار، ج 60، آيه 21.

2 - بحارالانوار، ج 60، ص 216.

_67_

شما يهوديان رسيد افرادى را از بندگان خويش كه داراى قدرت و شدت باشند بر شما مى فرستيم تا در دل خانه ها نفوذ كنند و اين وعده اى است كه انجام خواهد شد، گفتيم فدايت شويم اينان چه كسانى مى باشند؟ آن حضرت سه مرتبه فرمود آنان به خدا سوگند اهل قم مى باشند».

در اين حديث چنين آمده كه پس از طغيان و سركشى و فساد يهوديان خداوند افرادى از، اهل قم را به درون خانه هايى كه آنان در آنها سكونت دارند (براى سركوبى آنان خواهد فرستاد اين بيان كه گروهى از اهل قم براى سركوب يهوديان به محل سكونت آنان در مناطق يهودى نشين اعزام مى شوند مطلبى بوده كه در گذشته مناسبتى براى آن به ذهن نمى رسيده است اما اكنون كه رفتن پاسداران عزيز ما به سوريه و لبنان و حركت به قدس و جنگ با اسرائيل مطرح است اين مطلب اعجازآميز بوده و تجلى خاصى دارد.

روايت ديگر:

«قال رسول الله يخرج الناس من المشرق فيوطئون للمهدى يعنى سلطانه.(1)

در اين حديث از پيامبر اسلام روايت شده كه فرمود گروهى از مشرق زمين قيام مى كنند و زمينه را براى سلطنت و ظهور حضرت مهدى((عليه السلام)) فراهم مى آورند.

اميد است اين انقلاب اسلامى ما كه تنها انقلابى است در سطح جهان كه هدف آن استقرار نظام اصيل اسلام و تعاليم مذهب تشيع در سطح جهان است همان انقلابى باشد كه در حديث مذكور آمده كه زمينه ساز ظهور حضرت مهدى و حكومت عدل جهانى آن گرامى باشد.

حديث ديگر:

«عن ابى جعفر((عليه السلام)) انه قال كانى بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلايعطونه

_____________________

1 - بحارالانوار، ج 51، ص 87.

_68_

ثم يطلبونه فلايعطونه فاذا راوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ماسا لوا فلا يقبلونه حتى يقوموا و لا يدفعونها الا الى صاحبكم قتلا هم شهداء اما انى لوا دركت ذالك لا بقيت نفسى لصاحب هذالامر;(1) و نيز از امام باقر((عليه السلام)) است كه فرمود گويا من قومى را مى بينم كه در مشرق براى طلب حق قيام كردند ولى حق آنان به آنان داده نمى شود آنان طلب حق مى كنند ولى دشمنان آنان از اداى، حق آنها امتناع مىورزند وقتى اين وضع را مشاهده مى كنند سلاح خويش را بر شانه هايشان گذاشته (مسلح مى شوند) وقتى دشمن اين وضع را مى بيند حاضر به اداى حق آنان مى شود ولى اينان نمى پذيرند و قيام مى كنند و اين را (حكومت را) جز به صاحب شما (امام زمان(عليه السلام)) نخواهند سپرد.

كشته هاى آنان شهيد خواهد بود...».

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - بحارالانوار، ج 52، ص 243.

_69_

اقتصاد باعث ظهور انقلاب اسلامى شد، زيرا ما پيش از اين نيز روزه مى گرفتيم و نماز مى خوانديم؟

پرسش

اقتصاد باعث ظهور انقلاب اسلامى شد، زيرا ما پيش از اين نيز روزه مى گرفتيم و نماز مى خوانديم؟

پاسخ

اين سخن به اين معنى است كه انقلاب ما انقلابى اقتثادى و تنها براى دگرگونى وضع اقتصادى مملكت است. اين نظر به دلايل بسيارى درست نيست : نخست اينكه انگيزه هاى هر انقلاب در سخنان رهبر آن متبلور است براى ارزيابى هدف و ريشه هر انقلاب بايد به رهنمودهاى رهبر انقلاب توجه داشت با توجه به سخنان رهبر انقلاب اسلامى ايران مى بينيم ايشان همواره مردم را به خدا توجه مى دهند و راز پيروزى انقلاب را «اسلامى بودن» آن مى دانند. علاوه براين كه مگر نه اين است كه مردم از امام به اين دليل كه مرجع تقليد و رهبر مذهبى بود الهام مى گرفتند.

همچنين خواسته هاى مردم كه صاحبان انقلابند در شعارهاى آنان به خوبى مشهود است؟

«استقلال» «آزادى» «جمهورى اسلامى» به قول امام در شعارشان گفتند: ما نان، آب يا نفت يا منزل مى خواهيم.

واقعيت است كه نابسامانى هاى اقتصادى باعث نارضايتى مردم شده بود، ولى اين بدان معنى نيست كه انقلاب مردم مسلمان، منهاى اسلام و دين تفسير شود. هنگامى كه به توفيق خدا احكام اسلام راستين در جامعه اجرا شود، تمام نابسامانى ها از جمله نابسامانى هاى اقتصادى برطرف خواهد شد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_212_

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مى بينيد؟

پرسش

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مى بينيد؟

پاسخ

اسلام و انقلاب از همان آغاز رابطه ى ناگسستنى داشته اند و اساساً ماهيت انقلاب ما اسلامى است و اسلام مهمترين انگيزه يى است كه انقلاب را بوجود آورد و در نهايت هم همين عامل باعث پيروزى انقلاب شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اسلام تا چه اندازه مى تواند منشاء انقلاب شود؟

پرسش

اسلام تا چه اندازه مى تواند منشاء انقلاب شود؟

پاسخ

اين مسأله را مى توان با مطالعه انقلاب اسلامى ايران تحليل كرد. بدين لحاظ كه ماهيت انقلاب ما بى شك اسلامى است و انقلاب اسلامى ما در مبارزه با رژيم طاغوت گذشته و در نفى استعمار پيروز شد. پس از آن نيز با تكيه بر اسلام به اداره جامعه، در تمامى شؤون آن، پرداخت و در اين زمينه به كارهاى بزرگى دست زد و پيروزيهاى چشمگير و غير قابل انكارى به دست آورد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

اسلام تا چه اندازه مى تواند منشاء انقلاب شود؟

پرسش

اسلام تا چه اندازه مى تواند منشاء انقلاب شود؟

پاسخ

اين مسأله را مى توان با مطالعه انقلاب اسلامى ايران تحليل كرد. بدين لحاظ كه ماهيت انقلاب ما بى شك اسلامى است و انقلاب اسلامى ما در مبارزه با رژيم طاغوت گذشته و در نفى استعمار پيروز شد. پس از آن نيز با تكيه بر اسلام به اداره جامعه، در تمامى شؤون آن، پرداخت و در اين زمينه به كارهاى بزرگى دست زد و پيروزيهاى چشمگير و غير قابل انكارى به دست آورد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1097_

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مى بينيد؟

پرسش

رابطه اسلام و انقلاب ايران را چگونه مى بينيد؟

پاسخ

اسلام و انقلاب از همان آغاز رابطه ى ناگسستنى داشته اند و اساساً ماهيت انقلاب ما اسلامى است و اسلام مهمترين انگيزه يى است كه انقلاب را بوجود آورد و در نهايت هم همين عامل باعث پيروزى انقلاب شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1156_

آيا حركت تاريخى حضرت امام خمينى((رحمه الله)) از نجف به پاريس را مى توان هجرت ناميد؟

پرسش

آيا حركت تاريخى حضرت امام خمينى((رحمه الله)) از نجف به پاريس را مى توان هجرت ناميد؟

پاسخ

يكى از درخشانترين نمونه هاى هجرت در انقلاب اسلامى، هجرت رهبر بزرگ انقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى((رحمه الله)) است كه از نجف به پاريس هجرت كرد و در آن جا شالوده نظام جمهورى اسلامى را بنيان نهاد و در روز 12 بهمن پس از روزها انتظار، ايران را به گامهاى خويش درخشان ساخت. و با حضور در اجتماع ملّت ايران، رژيم ستمگر شاهنشاهى را ويران كرد و بر ويرانه اش، نظام جمهورى اسلامى را بنيان نهاد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1395_

فلسفه سينه زني در عزاي اباعبد الله الحسين (ع) و ديگر ائمه اطهار (ع) چيست؟ و شيعيان با سينه زدن چه هدفي را دنبال مي كنند؟

پرسش

فلسفه سينه زني در عزاي اباعبد الله الحسين (ع) و ديگر ائمه اطهار (ع) چيست؟ و شيعيان با سينه زدن چه هدفي را دنبال مي كنند؟

پاسخ

در پاسخ به سؤال شمادوست عزيز، بايدعرض كنيم، خداي متعال انسان را به گونه اي آفريده است كه هنگامي كه چيزي رامي بينديامناظري را مشاهده مي كند، تأثيري مي پذيرد كه هيچ گاه گفته ها، شنيده ها و دانسته ها، آن اثر را ندارد. هرگاه صحنه هايي را بسازيم و بازسازي كنيم، خواه در قالب سنّتي و يا با استفاده از روشهاي جديد و به صورت نمايش و فيلم، به گونه اي كه جريان عاشورا را براي مردم مجسّم كندبازسازي آن صحنه ها و نشان دادن آنها اثري دارد كه گفتن و دانستن آنها نمي توانند آن اثر را داشته باشند.

نمونه اين مسأله را خود شما بارها تجربه كرده ايد. مكرراً حوادث عاشورا را شنيده ايد و در ذهن شما جاي گرفته است. مي دانيد امام حسين( روز عاشورا چگونه به شهادت رسيد، اما آيا دانسته هاي شما اشك شما را جاري مي كند؟ وقتي در مجالس شركت مي كنيد و مرثيه خوان مرثيه مي خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبي هم داشته باشد و به صورت جذابي داستان كربلا را براي شما بيان كند، آنگاه مي بينيد كه بي اختيار اشك شما جاري مي شود.

اين شيوه مي تواند در تحريك احساسات شما تأثيري داشته باشد كه خواندن و دانستن چنان اثري را ندارد. به همين نسبت آنچه ديده مي شود به مراتب مؤثرتر از شنيدني ها است. منظور از اين توضيحات آن بود كه ما علاوه بر اينكه بايد بدانيم چرا اباعبدا...( قيام كرد، و

بدانيم كه چرا مظلومانه شهيد شد، بايد اين مطلب به گونه اي بازسازي شود تا حتي المقدور بهتر بشنويم و ببينيم تا عواطف و احساسات ما بيشتر برانگيخته شود. هر اندازه اينها در برانگيخته تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگي ما مؤثرتر خواهد بود. بايد صحنه هايي در اجتماع به وجود آيد مردم را تحريك كند. مردم همين كه صبح از خانه بيرون مي آيند مي بينند شهر سياه پوش شده است، پرچم هاي سياه نصب شده است، خود اين تغيير حالت، دلها را تكان مي دهد، گرچه مردم مي دانند فردا محرم است، اما ديدن پرچم سياه اثري را در دل آنها مي گذارد كه دانستن اين كه فردا اول محرم است آن اثر را نمي گذارد. راه انداختن دسته هاي سينه زني با آن شور و هيجان خاص خود مي تواند آثاري را به دنبال داشته باشد كه هيچ كار ديگر آن آثار را ندارد.

نمونه چنين تأثيري را مي توانيد در زندگي فردي و اجتماعي خود بيابيد. به خصوص در اين سي _ چهل سال اخير كه حركت حضرت امام ( عليه دستگاه طاغوت و كفر شروع شد. ملاحظه كرديد كه در ايام محرم و صفر نام سيدالشهداء( و عزاداري سيدالشهداء ( مردم را به حركت وادار مي كرد. اين شور و هيجان جز در ايام عاشورا پيدا نمي شود. و جز با همين مراسم سنّتي عزاداري يانظير آن حاصل نمي شود، بايد عمل كرد و رفتاري نشان داد كه احساسات و عواطف مردم را تحريك كند، آن گاه اثربخش خواهد بود. اينجاست كه متوجه مي شويم چرا

امام ( بارها مي فرمود : آنچه داريم از محرم و صفر داريم(1) چرا اين همه اصرار داشت كه عزاداري به همان صورت سنّتي برگزار شود(2) چون در طول سيزده قرن تجربه شده بود كه اين امور نقش عظيمي در برانگيختن احساسات و عواطف ديني مردم ايفا مي كند و معجزه مي آفريند(3) و برپايي اينگونه مراسم عزاداري در قالب روضه، سينه زني، زنجيرزني، و ... عشق به جانبازي و شهادت در راه اسلام و مقدسات را در وجود شيعيان حضرتش به وجود مي آورد و به قول استاد شهيد مرتضي مطهري ]ره[در رثاي امام حسين( به عنوان يك قهرمان بگرييدو عزاداري كنيد براي اينكه احساسات قهرماني پيدا كنيد. براي اينكه پرتوي از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه اي نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا كنيد، شما هم عدالتخواه بشويد، شما هم با ظلم و ظالم نبرد كنيد، شما هم آزاديخواه باشيد، براي آزادي احترام قائل باشيد، شما هم سرتان بشود كه عزت نفس يعني چه، شرف و انسانيّت يعني چه، كرامت يعني چه؟!

خلاصه آنچه مذكور شد، چنين خدمت شما عرض مي كنم:

با توجه به اينكه اعمال ما ناشي از خواست قلب و توجهات دل مي باشد و اينكه فهم و علم فقط مقدمه عمل است، اگر بخواهيم زندگي خود را بر اساس سيرة معصومين ( مخصوصاً امام حسين ( قرار دهيم بايدعلاوه برفهم دقيق واقعه عاشورا، تمايلات قلب رانيزمتوجه قيام واهداف امام حسين( كنيم و از اموري كه قلب را آماده پذيرش افكار و انديشه ها و سيره امام حسين ( مي كند همين عزاداري و گريه

كردن و سينه زني و ... است و شيعيان با انجام اين مراسمات در واقع افكار و عقايد خود را در مورد امام حسين ( از فكر به قلب مي رسانند واين همان معرفي هست كه در روايات بيان شده است و از شيعيان خواسته شده است تا با معرفت به زيارت قبور معصومين ( بروند.(4)

منابع و مآخذ:

1) صحيفة نور، ج15، ص201

2) همان

3)آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، استاد محمد تقي مصباح يزدي

4) حماسه حسيني، ج1،ص23

اهداف انقلاب اسلامي چيست

پرسش

اهداف انقلاب اسلامي چيست

پاسخ

اهداف انقلاب اسلامي را مي توان در امور زير خلاصه كرد:

الف _ ايجاد حكومت اسلامي و اجراي احكام اسلام مهم ترين هدف انقلاب تشكيل حكومت اسلامي پياده كردن دستورهاي اسلام و برپا كردن عدل و دادگري بود، همان چيزي كه در شعار مردم تبلور يافته بود: نه شرقي نه غربي حكومت اسلامي قرآن مجيد از جمله اهداف پيامبران را، اجراي قسط و عدل در جامعه دانسته است "لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّن_َت ِ واَنزَلنا مَعَهُم ُ الكِت_َب َ والميزان َ لِيَقوم َ النّاس ُ بِالقِسطِ; (حديد، 25) ما رسولان خود را با نشانه هاي روشن فرستاديم و بر آن ها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند."

ب _ رشد فضايل اخلاقي از جمله اهداف انقلاب آشنا كردن مردم به مكارم و محاسن اخلاق و پاك نمودن نفوس آنان است چنان كه هدف از بعثت پيامبران الهي نيز همين بوده است قرآن دربارة پيامبراكرم مي فرمايد: "لَقَد مَن َّ اللّه ُ عَلَي المُؤمِنين َ اِذ بَعَث َ فيهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم يَتلوا عَلَيهِم ءاي_َتِه ِ و يُزَكّيهِم (آل عمران 164) به تحقيق خدا منّت گذاشته بر مؤمنين زيرا مبعوث كرده در ميان آنان پيامبري از نوع خودشان تا آيات الهي را بر آنان بخواند و آن ها را تزكيه كند و از هر نوع آلودگي پاك نمايد"

اصل بنيادين فضيلت هاي اخلاقي در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مورد توجّه خاص قرار گرفته و در بند يك اصل سوم مقرّر شده است بر اين اساس دولت موظف است همة امكانات خود را جهت ايجاد محيط سالم براي رشد فضيلت هاي اخلاقي براساس ايمان و تقوا و مبارزه با همة مظاهر فساد و تباهي به كار بندد.(حقوق اساسي جمهوري

اسلامي ايران سيد محمود هاشمي ج 1، ص 267، نشر دادگستر.)

ج _ استقلال و وابسته نبودن به شرق و غرب كشور ايران در طول حكومت هاي ستم و دوران پنجاه سالة حكومت پهلوي و پيش از آن زير سلطة استعمارگران بود، و استعمار بر همه چيز اين مملكت تسلّط داشت اسلام به استقلال امّت اسلامي توجّه فراواني دارد و هرگز اجازه نمي دهد كه كشور اسلامي زير سلطة كفّار و دشمنان درآيد. قرآن مي فرمايد: "و لَن يَجعَل َ اللّه ُ لِلك_َفِرين َ عَلَي المُؤمِنين َ سَبيلا; (نسأ، 141) خداوند هرگز راهي براي پيروزي و تسلّط كافران بر مسلمانان قرار نداده از طرفي خطر كفّار و دشمني آنان نسبت به مسلمانان را هشدار داده مي فرمايد: "ي_َاَيُّهَا الَّذين َ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا عَدُوّي و عَدُوَّكُم اَولِيأَ; (ممتحنه 1) اي كساني كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد."

د _ حمايت از مستضعفان از جمله هدف هاي انقلاب حمايت از مستضعفان در داخل كشور و نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان بود كه هم چنان در عمل تداوم يافت قرآن مي فرمايد: "و ما لَكُم لاتُق_َتِلون َ في سَبيل ِ اللّه ِ و المُستَضعَفين َ مِن َ الرِّجال ِ و النِّسأِ و الوِلدَن ِ; (نسأ، 75) چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكاني كه ]به دست ستم گران تضعيف شده اند، پيكار نمي كنيد؟"(اقتباس از كتاب حقوق جمهوري اسلامي ايران سيد محمود هاشمي ج 1.)

'û _ برادري و ايجاد وحدت بين مردم در زمان رژيم گذشته سعي بر اين بود كه بين مردم به ويژه قشرهايي كه در جامعه نفوذ داشتند، اختلاف به وجود آورند تا آنان بهتر بتوانند به اهداف خود برسند; حضرت امام در

وصيّت نامة خود، به سعي و تلاش رژيم براي ايجاد دشمني ميان حوزه و دانشگاه اشاره فرموده حوزويان و دانشگاهيان را به اتحاد و هم بستگي دعوت كرده اند. اسلام دين اُلفت و برادري است زماني كه شبه جزيرة عربستان در آتش جنگ مي سوخت پيامبراكرم به فرمان خدا مردم را به برادري دعوت فرمود: "واعتَصِموا بِحَبل ِ اللّه ِ جَميع_ًا و لاتَفَرَّقوا; (آل عمران 103) به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرّق نشويد."

حفظ ارزش هاي انقلاب اسلامي چه رابطه اي با امر به معروف و نهي از منكر دارد؟

پرسش

حفظ ارزش هاي انقلاب اسلامي چه رابطه اي با امر به معروف و نهي از منكر دارد؟

پاسخ

ترديدي نيست كه مهم ّترين عامل حفظ دين امر به معروف و نهي از منكر است پيشوايان دين در طول تاريخ با امر به معروف و نهي از منكر اسلام را حفظ مي كردند. و به اين دليل از طرف حكومت هاي ظالم و ستم گر، مورد اذيّت و آزار قرار مي گرفتند، و جمعي از آن ها در اين راه جان خود را از دست دادند، انگيزة قيام مقدس امام حسين نيز امر به معروف و نهي از منكر بود، و سرانجام امام در همين راه شهيد شدند.

هم چنين يكي از عوامل مهم حفظ انقلاب اسلامي ايران كه با رهبري حكيمانة حضرت امام خميني _ قدّس سرّه _ و با ايثار جان هزاران نفر انسان هاي صالح و شايسته به دست ما آمده امر به معروف و نهي از منكر است قرآن مجيد، ملاك برتري جامعة اسلامي را انجام همين وظيفه مي داند: "كُنتُم خَيرَ اُمَّة ٍ اُخرِجَت لِلنّاس ِ تَأمُرون َ بِالمَعروف ِ و تَنهَون َ عَن ِ المُنكَرِ; (آل عمران 110) شما امّت اسلامي بهترين امّتي هستيد كه به نفع و سود ديگران حركت كرده و امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد."

در آية ديگر آمده است "و لتَكُن مِنكُم اُمَّة ٌ يَدعون َ اِلَي الخَيرِ و يَأمُرون َ بِالمَعروف ِ و يَنهَون َ عَن ِ المُنكَرِ; (آل عمران 104) بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي و امر به معروف و نهي از منكر كنند و آن ها همان رستگارانند."

امام باقر7 در اين باره مي فرمايد: "همانا امر به معروف و نهي از منكر، راه انبيا و طريق صلحا است واجبي بزرگ از واجبات الهي است كه در

پرتوي آن ساير واجبات انجام مي گيرد; امنيّت در جادّه ها و بلاد ايجاد مي شود; در اثر امر به معروف و نهي از منكر كسب ها حلال و زمين آباد مي شود و از دشمنان انتقام گرفته مي شود و همة كارها رونق مي گيرد."(وسائل الشيعه شيخ حُرّ عاملي ج 11، ص 395، نشر دار احيأ التراث العربي بيروت ) از اين روايت و ده ها نمونة مشابه آن ارتباط فراواني كه بين حفظ انقلاب و امر به معروف و نهي از منكر مي باشد به خوبي ثابت مي شود. متأسفانه امروز ما نسبت به اين وظيفه كوتاهي مي كنيم علّت بخش مهمّي از مشكلات و نابساماني ها و مفاسد، ترك اين وظيفه است اگر ما ملّت ايران نسبت به انجام اين امر واجب جدّي مي بوديم و بر كسي كه مرتكب خلاف مي شد، چه در سطح مسئولان و چه ساير طبقات را مورد انتقاد قرار مي داديم و در برابر مفاسد اخلاقي كه امروز در جامعة ما با كمال تأسّف فراوان شده است امر به معروف و نهي از منكر مي كرديم ارزش هاي انقلاب به خوبي حفظ مي شد و آرمان هاي حضرت امام و شهدا كه اجراي دستورهاي اسلام در اين مملكت است تحقّق پيدا مي كرد.

آيا در قرآن آيه يا سوره اي هست كه مفهومش درباره انقلاب اسلامي ايران و به آن نويد داده باشد؟

پرسش

آيا در قرآن آيه يا سوره اي هست كه مفهومش درباره انقلاب اسلامي ايران و به آن نويد داده باشد؟

پاسخ

آيه اي كه به صراحت و يا به قرينه اي برخصوص انقلاب اسلامي ايران دلالت كند، نمي توان يافت ولي آياتي وجود دارد كه به طور كلي بر آن دلالت مي كند; مانند "وَ الَّذِين َ جَ_َهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُم ْ سُبُلَنَا وَ إِن َّ اللَّه َ لَمَع َ الْمُحْسِنِين َ ;(عنكبوت 69) و آنان كه در راه ما ]با خلوص نيت جهاد كنند، قطعاً به راه هاي خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است " و يا آية 5 سورة قصص كه مي فرمايد: " وَ نُرِيدُ أَن نَّمُن َّ عَلَي الَّذِين َ اسْتُضْعِفُواْ فِي الاْ ?َرْض ِ وَ نَجْعَلَهُم ْ أَغ مَّة ً وَنَجْعَلَهُم ُ الْوَ َرِثِين َ ;(قصص 5) ما مي خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم كه انقلاب اسلامي ايران و پيروزي مستضعفان بر مستكبران دوران ستم شاهي خود مصداقي از اين وعدة الهي و در راستاي مصداق برتر آن كه انقلاب حضرت مهدي (عج است مي باشد.

انقلاب اسلامي ايران در برخي روايات به اشاره پيش بيني شده است

_ امام كاظم 7 فرمود: "مردي از اهل قم مردم را به حق فرا مي خواند و برگرد او مردماني فراهم مي آيند كه چونان پاره اي آهن استوارند، طوفان ها آن ها را به لرزه نمي اندازد و از جنگ خسته نمي شوند و بزدلي نشان نمي دهند، به خدا توكل دارند و فرجام از آن پرهيزگاران است "(ميزان الحكمة محمدي ري شهري ترجمة حميدرضا شيخي ج 2، ص 627 _ 673، مركز تحقيقات دار الحديث ج دوم قم 1379 ش )

آيا اين درست است كه براي انقلاب به مردم وعده هايي در مورد بهبود وضع معيشتي مي دادند ولي به آنها عمل نشده ؟

پرسش

آيا اين درست است كه براي انقلاب به مردم وعده هايي در مورد بهبود وضع معيشتي مي دادند ولي به آنها عمل نشده ؟

پاسخ

انقلاب اسلامي، انقلاب مردم بود؛ نه قشر خاصي از آنان. مردم نيز براي انقلاب، انگيزه هاي متفاوتي داشتند؛ ولي عمدتا انگيزه اصلي آنان، حاكميت ارزش هاي اسلامي و جلوگيري از هضم شدن ملت در فرهنگ هاي بيگانه بود. البته بهبود وضعيت معيشتي نيز در ذهن بسياري از مردم وجود داشت؛ ولي نه اين كه انگيزه اصلي آنان محسوب مي شد.وانگهي پس از انقلاب، هيچ گاه دشمن اجازه نداده است امكانات كشور به طور كامل، براي زدودن فقر به كار گرفته شود. از همان روزهاي نخست، تحريكات و توطئه هاي خارجي، اطراف كشور را فرا گرفت؛ از گنبد و كردستان تاخوزستان و بلوچستان و... با عقيم ماندن اين رشته كارها جنگ تحميلي آغاز شد كه هشت سال تمامي امكانات كشوررا در خود هضم نمود.

در عين حال خدماتي كه در همين مدت گرفتاري، به مناطق محروم كشور انجام شده، چند ده برابر خدمات زمان طاغوت است؛ با آن كه در آن زمان شش تا هشت ميليون بشكه نفت صادر مي شد؛ ولي پس از انقلاب، صدور نفت گاه متوقف مي شد و يا حداكثر دو ميليون بشكه نفت صادر مي شد.

هم چنين پروژه هاي عظيمي در همين مدت در كشور طراحي و اجرا شده است: سدهاي بزرگ، كارخانه هاي پيشرفته، توسعه خدمات برق و آب، بالا رفتن سطح زندگي توده هاي مردم و... .

در آخرين سال هاي رژيم طاغوت، تعداد كل دانشجويان حدود يكصد هزار نفر بوده است؛ ولي اكنون بيش از000/500/1 نفر در كشور به تحصيلات عاليه اشتغال دارند.

خوشبختانه رشته شما برق است؛ خوب است

در اين زمينه قدري به آمارها مراجعه كنيد و ببينيد كه مصرف سرانه برق، شبكه هاي برق رساني، نيروگاه ها و... در همين مدت چه تحولي و پيشرفتي داشته است؟

البته كسي مدعي نيست كه شعارهاي انقلاب، كاملاً محقق شده است؛ ولي در مسيري صحيح گام برداشته شدهاست، گرچه تا رسيدن به آرمان ها فاصله بسياري داريم.

چرا از انقلاب فقط اسم و پوسته آن باقي مانده است ؟

پرسش

چرا از انقلاب فقط اسم و پوسته آن باقي مانده است ؟

پاسخ

انقلاب هم هسته اش مانده و هم مظاهر آن. انقلاب اسلامي تغييرات وسيع و بنياديني را در افكار، اعمال،سياست ها، اقتصاد و ديگر عرصه ها به وجود آورده و به گونه اي بارز و عميق اثرات خود را به جا گذاشته است.

مطالعه دقيق وضعيت فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي پيش از انقلاب و پس از آن، اين حقيقت را آشكارخواهد كرد.

فهرست برخي از اين تأثيرات عبارت است از:

1- تكيه بر فرهنگ اسلامي و مواجهه با خودباختگي در برابر شرق و غرب،

2- دفاع از كيان كشور اسلامي و نپذيرفتن هيچ گونه سلطه خارجي در عرصه سياست خارجي و داخلي،

3- تغييرات بنيادين در وضعيت زندگي طبقات محروم جامعه به ويژه روستاييان و كارگران،

4- تكيه بر آراي عمومي در مسائل مختلف كشور،

5- حركت كلي واصولي براي خودكفايي در عرصه هاي مختلف،

6- تغييرات اساسي در جغرافياي سياسي جهان وافكار عمومي،

7- ايجاد خيزش اسلامي در كشورهاي مختلف.

در قرآن براي گرفتن زكات بسيار تأكيد شده است، اما آ؛ قدر كه از سوي روحانيان در جامعه، از خمس تبليغ مي شود، از زكات تبليغ نمي شود؛ علت چيست؟

پرسش

در قرآن براي گرفتن زكات بسيار تأكيد شده است، اما آ؛ قدر كه از سوي روحانيان در جامعه، از خمس تبليغ مي شود، از زكات تبليغ نمي شود؛ علت چيست؟

پاسخ

زكات يكي از منابع مهم اقتصادي جامعه اسلامي محسوب شده است و از اهميت ويژه اي برخوردار است. آيات(1) و روايات(2) متعدّدي، در خصوص اهميت آن آمده است. به خاطر همين نقش اقتصادي زكات است كه در صدر اسلام، اين فريضه ي الهي فراموش نشده و از رونق خاصي برخوردار بوده است. پيامبر(ص) زكات مي گرفت(3). در زمان امام علي(ع) يكي از خلفا با جمعيتي كه زكات نمي دادند جنگ كرد(4). كه اين جنگ نشان دهنده رونق زكات در اين مقطع زماني است. بعد از عصر معصومان(ع) به دليل اين كه شيعيان معمولاً نتوانستند حكومت تشكيل دهند از زكات به عنوان يكي از منابع اقتصادي حكومت تبليغ نمي كردند، اما فقيهان شيعي در طول تاريخ، همان طوري كه به وجوب خمس فتوا دادند، به وجود زكات نيز فتوا دادند. فقيهاني مانند علامه حلي(5) شيخ طوسي،(6) و... به وجوب زكات فتوا داده اند كه فتوا به وجوب زكات، يكي از راه كارهاي مهم تبلʘڙʠاست.

در عصر حاضر نيز همه فقها به وجوب زكات فتوا داده اند.(7) مبلغان و روحانيان كه براي تبليغ احكام الهي، در سراسر كشور اعزام مي شوند، فتواهاي مراجع را در خصوص زكات نيز بيان مي كنند كه نشان دهنده تبليغ از عنصر زكات مي باشند.

در خصوص عدم تبليغ از زكات، عوامل متعددي دخالت دارند كه يكي از آن ها، موارد اخذ و مصرف خود زكات است. زكات بر چيزهايي واجب است كه معمولاً به جامعه روستايي اختصاص دارد كه بالطبع تبليغات محدودتري را مي طلبد، مانند

وجوب زكات بر گندم، جو، خرما، كشمش، گوسفند، شتر و گاو(8) كه اين موارد در جامعه شهري كم تر وجود دارد. از سوي ديگر، يكي از موارد مصرف زكات، آزادي بردگان بيان شده است(9) كه در اين مقطع زماني وجود ندارد.

بي ترديد يكي از علل عمده عدم تبليغ از زكات، عدم آگاهي مردم از نقش كليدي آن در تأمين اقتصادي نظام و فقر زدايي است. واقعيت اين است كه تبليغات از همه احكام الهي، مخصوصاً زكات، سياست كلان فرهنگي نظام و عزم ملي را مي طلبد، تبليغ از طريق پيام رساني احكام اختصاص به روحانيت ندارد، بلكه همه نهادهاي تبليغي هر كدام به نحوي در اين خصوص وظيفه دارند، گرچه روحانيت مسئوليت بيش تري دارند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: بقره(2) آيه 43، 83، 110، حج(22) آيه 78 و تفسير نمونه، ج 8، ص 116.

2. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 6، ص 6 به بعد و بحارالانوار، ج 96، ص 12.

3. ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 116 - 121.

4. ر.ك: همان، ص 11.

5. ر.ك: تذكرةالفقهاء، ج 1، ص 205.

6. ر.ك: خلاف، ج 2، ص 54 - 61.

7. ر.ك: امام خميني، تحريرالوسيله، ج 1، ص 315، منهاج الصالحين، ص 295؛ العروة الوثقي، ج 2، ص 263.

8. ر.ك: امام خميني، همان، ج 1، ص 315.

9. ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 5.

انقلاب

چرا دولت به شهرهاي ترك نشين كمتر رسيدگي مي كند؟
پرسش

چرا دولت به شهرهاي ترك نشين كمتر رسيدگي مي كند؟

پاسخ

درباره عدم رسيدگي به شهرهاي ترك نشين چون شهرداري هاي هر شهر از بين خود مردم آن شهر انتخاب مي شوند و به دست خود مردم آن منطقه است اين را با مسئولين شهرتان در ميان بگذاريد.

رفع شكاف نسل اول و دوم و سوم انقلاب چگونه مي شود؟
پرسش

رفع شكاف نسل اول و دوم و سوم انقلاب چگونه مي شود؟

پاسخ

واقعيت اين است كه اگر نسل جوان درك شود و شناخته شود و از اين سرمايه عظيم مملكت پس از شناخت آن خوب استفاده شود و تمام آنها كه در اين رابطه مسئوليت دارند به مسئوليت خود عمل كنند ما به راحتي مي توانيم خلاء حاصل شده بين نسلهاي انقلاب را پر كنيم، توجه به شرايط خاص زمان و محيطي كه جوان فعلي در او رشد كرده، نيز نقش اساسي دارد، رهبر بزرگوار انقلاب در ديداري كه با جوانان داشته ضمن تشبيه جمعيت عظيم جوانان كشور به يك رودخانة مواج و پرفيض مي فرمايند: "اگر برنامه ريزان و مسئولان كشور عاقلانه، خردمندانه و با شيوه علمي اولاً اهميت اين رودخانه را بشناسند و ثانياً نقاط و مراكزي كه به آب اين رودخانه نياز دارند، بشناسند، ثالثاً برنامه ريزي و كانال كشي كرده و آب را بجايي كه نياز است هدايت كنند، آنگاه هزاران مزرعه و باغستان از اين نعمت بي دريغ الهي سرسبز و هر نقطة ويراني آباد خواهد شد"، و واقعيت اين است كه جوان ايراني كه در دهة 50 و 60 آن معجزه ها را آفريد چرا امروز نتواند، و خود ايشان توصيه مي كنند كه "به جوانان مناعت طبع و عفت اخلاقي و اطمينان به نفس و اعتماد بخود و صداقت و شجاعت بياموزيد، در آنها ارادة پولادين و انضباط اجتماعي و وجدان كاري به وجود آوريد بعد هم برايشان برنامه ريزي كنيد." ايشان ضمن اينكه جوان امروز را پرورش يافته محيط ديني جامعه مي دانند و او را آگاه و با معرفت و بصير و سياسي و اهل تحليل

مي شمرند مي فرمايند: "البته احتياج دارد كه تغذيه معنوي و فكري و دائمي شود. ابزارها و فعاليتها و كارهاي فرهنگي بايد در اختيار جوانان قرار گيرد، روحانيون روشنفكر و دانشگاهيان مؤمن بايد در مقابل ايمان جوانها احساس مسئوليت كنند."

بنابراين درك جوان امروز و توجه به نيازها با لحاظ شرائط خاص امروز كه متفاوت با شرائط اول انقلاب و يا زمان جنگ است، و انجام وظيفه تمام آنها كه در اين زمينه مسئوليت دارند اعم از والدين، نهادهاي فرهنگي، روحانيت و ... مي تواند ما را در رفع شكاف نسلهاي انقلاب كمك كند.

مردم ايران براي چه انقلاب اسلامي را بوجود آوردند مگر حجاب در آن زمان بهتر از هم اكنون نيست مگر پول نفت را اكنون مي بينيم كه ملي شدن نفت يكي از شعارهاي آيت ا... خميني( بوده است؟
پرسش

مردم ايران براي چه انقلاب اسلامي را بوجود آوردند مگر حجاب در آن زمان بهتر از هم اكنون نيست مگر پول نفت را اكنون مي بينيم كه ملي شدن نفت يكي از شعارهاي آيت ا... خميني( بوده است؟

پاسخ

1.اهداف انقلاب

2. دستاوردهاي انقلاب

ضمن اينكه اعتراف مي كنم در اين فرصت كم نمي توان به همة ابعاد پرداخت. اصولاً اولين اعتراضات امام( بخاطر تثبيت پايه هاي حكومت استبداد و تحكيم وابستگي هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي ايران به امپرياليزم جهاني بود و اعتراضات امام( عامل حركت يكپارچة ملت بود.(1) و بدنبال سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان بود و همانطور كه ديديم به محض پيروزي، به دستور امام، قانون اساسي تنظيم شد كه تضمين كنندة نفي هرگونه استبداد فكري و اجتماعي و انحصار اقتصادي است، و در خط گسستن از سيستم استبدادي تلاش مي كند.(2)

امام رحمة ا...عليه نيز اشاره مي كنند كه اين انقلاب بزرگ دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد.(3) امام( حراست از اين انقلاب را بر مردم ايران و جميع مسلمانان جهان واجب مي دانند و مي فرمايند : "واجب است اين امانت الهي را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده ودر مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده، با تمام توان حفظ نمايند."(4) شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي بعنوان مهمترين خواست مردم در راهپيماييها مطرح مي گرديد و امروزه تمامي انسانهاي منصف به تحقق اين شعار اذعان دارند، گرچه تحقق كامل اين شعار در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي نيازمند به زمان فراواني است. در حاليكه پيش از انقلاب عملاً در ادارة

مملكت، مردم نقشي را ايفا نمي كردند.

تاكنون بيش از 20 انتخابات صورت گرفته، جمعيت باسواد در روستاهاي ما از حدود 5 % به 15% رشد يافته(5) اين آمار به قدري زياد است كه در وقت كم اين نوشتار نمي توان به آن اشاره كرد.

اما اجمالاً ايران در 25 سال گذشته در بسياري عرصه ها به خودكفايي رسيده است، در ميان حدود 50 كشور مسلمان رتبة دوم علمي را بدست آورده ايم، جزء ده كشور داراي فناوري هسته اي هستيم، جزء 7 كشور داراي فناوري توليدسلولهاي انساني هستيم. در بخش كشاورزي سرانة واردات ما 50% كاهش يافته، توليدات باغي 5 برابر و توليدات دامي 5/2 برابر شده است. و بطور كلي سرانه توليد در بخش كشاورزي 3 برابر شده است(6) در سدسازي جزء 10 كشور برتر دنيا هستيم، و طبق پيش بيني ها سال آينده، جشن خودكفايي گندم نيز برگزار خواهد شد. و اين همه بعد از 8 سال جنگ، تحريمهاي اقتصادي، بي تجربگي دهة اول كشور در مديريت و ... است. هيچ كس ادعا نمي كند كه در ايران، فقر، فساد يا تبعيض نيست، اما نگاهي منصفانه نشان مي دهد كه عليرغم تهديدهاي فراوان، ايران رو به پيشرفت گام بر مي دارد.

اما آنچه راجع به وضعيت حجاب فرموديد، حقيقتي است انكارناپذير، ولي بايد به موقعيت جامعه امروز ايران نيز نگاه كرد. هيچ كشوري به اندازة كشور ما مورد تهاجم فرهنگي استكبار جهاني قرار نگرفته است، و در نگاه وسيع تر آنچه كه آن را ضعف فرهنگي مي نامند دامنگير همه جهان است و اين امر ناشي از سرمايه گذاري فراوان دولت هاي استكباري و استعماري است. امروز استكبار در شكل جديدي

از استعمار ظاهر شده است وآن تهاجم فرهنگي و سست نمودن انگيزه ها و اراده هاي مردم يك كشور است تا بتواند نيروي تفكر مردم جامعه را از بين ببرد و انسانهاي جامعه را به موجوداتي بي خاصيت تبديل كند تا بتواند با تحميل تفكرات و فرهنگ خود به اهداف نظامي، اقتصادي، سياسي و ساير اهداف خود برسد. در اين ميان مسأله حجاب هم در دستوركار تهاجم فرهنگي آنان قرار دارد آنچه براي ما و شما مهم است، تشخيص وظيفه است. ما وظيفه داريم با اعتقاد و اطمينان به راه امام وبا تبعيّت از فرامين مقام معظم رهبري تا جايي كه توان داريم در اين مبارزه فرهنگي تلاش كنيم و خود را سربازي بدانيم كه امام زمان ( به او مأموريت داده است كه در دورة غيبت او در راه حفظ اسلام و دستاوردهاي آن بجنگيم. پس اگر امام زمان( را همواره در نظر داشته باشيم تمام مشكلات را قابل تحمل مي دانيم وبا شهادت، شجاعت و قدرت به حلّ مشكلات جامعه از جمله مشكلات فرهنگي نظير مسأله حجاب مي پردازيم.

منابع و مآخذ :

1.قانون اساسي جمهوري اسلامي، مقدمه،ص10

2. همان

3. وصينامة امام، ص21

4. همان، ص23

5. اخبار سراسري شبكه1، گزارش ايام دهه فجر سال 82

6. برنامه اقتصادي روز، شبكه 1، سال 1383

چرا بايد در يك جامعه اسلامي مردم از حكومت اسلامي حال متنفر باشند ؟ دليل چيست ؟
پرسش

چرا بايد در يك جامعه اسلامي مردم از حكومت اسلامي حال متنفر باشند ؟ دليل چيست ؟

پاسخ

احساس دلبستگي وعلاقه مندي شما به نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران از نكات مثبت وارزنده اي است كه در وجودتان ريشه دارد وباعث خوشحالي و خوشوقتي است . در خصوص آنچه ذكر كرده اي كه نشان دلسوزي و احساس تعهد و مسؤوليت شما درقبال نظام مي باشد نكاتي را يادآور ميشويم :

اولا بين حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي تفاوت وجود دارد . آنچه امروز در كشور ايران استقرار دارد حكومت جمهوري اسلامي است و حكومت اسلامي نيست يعني حكومتي كه تمام قوانين اسلام در آن رعايت بشود ومسؤولان نظام و امام خميني و رهبري معظم انقلاب اسلامي نيز ادعا نمي كننداين حكومت ، حكومت اسلامي است ، بلكه مي گويند به سوي اسلامي شدن در حركت است كه البته اگر بخواهيم در دنيا حكومتي را نشان بدهيم كه به اسلام و شريعت نبوي وعلوي نزديك باشد حكومتي نزديك تر از حكومت جمهوري اسلامي وجود ندارد .

اين حكومت تلاش ميكند هر چه بيشتر احكام و قوانين ودستورات اسلامي رعايت شود حال چقدر توفيق حاصل شود به عوامل گوناگون بستگي دارد كه بسياري از آنها از حيطه قدرت مسؤولان كشور خارج است .

ثانيا پيوند زدن عملكرد مسؤولان كشور به اسلام و حكومت اسلامي كاردرست و صحيحي نيست ، اگر مسولان مدعي اسلام وانقلاب خطا واشتباه كردند نبايد خطاها و اشتباهات آنان را به نام اسلام و حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي قلمداد كرد كاري كه متاسفانه در جامعه ما اتفاق مي افتد .

دوست عزيز : با اين مقدمه

كوتاهي كه عرض شد ميتوان چنين نتيجه گرفت كه علت عمده و اساسي تنفر برخي از مردم اين است كه از حكومت جمهوري اسلامي همان توقعي رادارند كه از حكومت حضرت علي ( دارند واين نظام و حكومت رانظام عدل علوي بحساب مي آورند . البته اين به معناي آن نيست كه حكومت جمهوري نبايد همانند حكومت عدل علي (

عمل كند ولي بايد دانست كه پياده كردن حكومتي مثل حكومت علي ( سهل وآسان نيست . امامي همانند علي ( ميخواهد تا آنرا پياده كند حتي آن حضرت به دليل شدت عدل خواهي خودش در محراب به شه_ادت رسي_د. نكت_ه دوم اي_ن است كه عمل مسؤولان را عملي اسلامي تلقي مي كنند و حال آن كه اينگونه نيست.ممكن است رفتار و اعمال مسؤولان با اسلام تطبيق داشته باشد و ممكن است مخالف دستورات اسلامي باشد وهمين نكته است كه مردم را از نظام متنفر مي سازد. زيرا مردم نمي توانند يا نمي دانند يا نمي خواهند بين عمل مسؤولان با اسلام تفاوت قائل بشوند لذا از نظام و حكومت متنفر ميشوند و حتي اگر تمايز قايل بشوند برداشت و اعتقادشان ممكن است اين بشود كه امكان پياده شدن احكام اسلامي وجود ندارد چرا كه بايد آنرا همين مردم اجرا كنند و اينها هم ناتوان از اجرا هستند. دوست عزيز علت عمده واساسي تنفر برخي مردم علاوه بر موارد فوق تلاش و فعاليت گسترده و زياد دشمن براي تاريك وسياه جلوه دادن حكومت نيز هست . برخي عناصر در داخل نيز به سياه نمايي دامن ميزنند دشمنان خارجي و عوامل داخلي و جاهلان وناآگاهان با سياه

نمايي و ناتوان جلوه دادن نظام ونيز بزرگ نمايي مشكلات سعي در نشان دادن ناتواني نظام درحل مشكلات مردم دارند . بي تدبيري و سوء تدبير برخي مسولان وعوامل ديگري مشابه آن نيز در ايجاد تنفر نقش دارند. آرزو مي كنيم با آگاهي و درايت نسل جوان زمينه هاي سوء استفاده دشمنان از ميان برود و دلبستگي آنان به نظام وكشور افزايش يابد . تلاش شما و امثال شما نيز در آگاه سازي دوستانتان وخانواده ها و... بسيار موثر است .

چيزي كه براي ما رنج آور است ابتدا قبول كردن جمهوري اسلامي و حال مي شنويم رفراندم گذاشتن اين نظام است. چرا به اين سو كشيده شده ايم. ؟
پرسش

چيزي كه براي ما رنج آور است ابتدا قبول كردن جمهوري اسلامي و حال مي شنويم رفراندم گذاشتن اين نظام است. چرا به اين سو كشيده شده ايم. ؟

پاسخ

مسأله رفراندم (همه پرسي) در مورد ادامة نظام جمهوري اسلامي مطلبي است كه از سوي دشمنان خارجي ما مانند آمريكا و در داخل كشور توسط عمّال آنها و افرادي كه تحت تأثير تبليغات دشمن هستند مطرح شده است. در ارتباط با شبهة برگزاري رفراندم براي بقاي جمهوري اسلامي توجه به نكات زير مفيد است :

اولاً نظام جمهوري اسلامي كه حاصل خون بيش از صد هزار شهيد و جانباز و ايثار گري ملت مسلمان ايران است و عليرغم اينكه در هيچ جاي دنيا مرسوم نيست كه براي حكومتي كه بر اساس خواسته و با انقلاب مردم آن كشور بوجود آمده باشد همه پرسي برگزار شود ، در 6 فروردين سال 58 براي تعيين و تثبيت نوع نظام، همه پرسي به عمل آمد و اكثريت قريب به اتفاق مردم (2/98 درصد) به آن رأي مثبت دادند. ثانياً در هيچ كجاي دنيا حتي در كشورهايي كه شعار دموكراسي و توجه به رأي مردم در آنها گوش فلك را كر نموده است حاضر نيستند براي ادامة كار رژيم سياسي كشور خود ، همه پرسي برگزار كنند و براي چنين چيزي نه قانون در سطح دنيا وجود دارد و نه چنين اتفاقي تابحال در سطح جهان رخ داده است تا جمهوري اسلامي بخواهد به آن عمل كند.

ثالثاً طرح اصل قضيه رفراندوم توسط دشمنان ، در واقع يك نوع ايجاد جنگ رواني در داخل و زمينه سازي براي حضور بيگانگان

و دخالت آنها در سرنوشت كشور ماست به اين ترتيب كه اول مسئله نارضايتي اكثريت مردم را از جمهوري اسلامي مطرح نموده و با پيشنهاد برگزاري رفراندم تحت نظارت سازمان ملل و با اعمال دخالت آنها و تبليغات مسموم و جوّسازي و استناد به آمارهاي مجهول ، نتيجه گيري كنند كه مردم جمهوري اسلامي را نمي خواهند و به راحتي نيروهاي خود را وارد كشور كرده و نظام را به سقوط كشانده و دست نشانده هاي خود را بر سر كار بياورند البته اين توطئه با هوشياري و عكس العمل بجا و حمايتهاي هميشگي مردم از نظام جمهوري اسلامي در عرصه هاي مختلف مانند شركت در راهپيمائي هايي كه به منظور حمايت از نظام برگزار مي شوند و شركت گسترده در انتخابات هاي متعدد خنثي و بي اثر گرديد.

من چون از خانواده اي روحاني به دنيا آمده ام و حزب ا... را دفاع و پيروي مي كنم و از اين انقلاب هميشه دفاع مي كنم در يك گفتگو محكوم شدم و جوابي نداشتم خواهشمندم شما جواب دهيد. سؤال، مگر ما انقلابمان به اين پايه نبود كه در رژيم گذشته حق طبقه كارگر و مستضعف پ
پرسش

من چون از خانواده اي روحاني به دنيا آمده ام و حزب ا... را دفاع و پيروي مي كنم و از اين انقلاب هميشه دفاع مي كنم در يك گفتگو محكوم شدم و جوابي نداشتم خواهشمندم شما جواب دهيد. سؤال، مگر ما انقلابمان به اين پايه نبود كه در رژيم گذشته حق طبقه كارگر و مستضعف پامال است گفتم بلي به من گفت حال خيلي بدتر شده است من گفتم به چه دليل، گفت با مدرك در آخرين سال رژيم شاه مزد يك كارگر كه ضعيف ترين طبقه است در جامعه روزي 46 تومان بود و يك كارگر با اين مبلغ مي توانست باز هم با مدرك شش پرس چلوكباب كوبيده بخرد ولي اكنون پس از گذشت 25 سال از انقلاب مزد يك كارگر 4 هزار تومان

است و او 3 پرس هم نمي تواند بخورد بنابراين در اين كشور حق كارگر پامال نيست نسبت به رژيم گذشته، ولي سرمايه دار در رژيم گذشته از بانك 10 درصد بهره مي گرفت ولي اكنون بهره پول 2 برابر شده است آيا به اين معنا نيست كه حق كارگر نيمه شده است و حق سرمايه دار 2 برابر، چرا براي طبقه ضعيف فكري اساسي نمي كنند در صورتي كه ما هم شيعه هستيم حضرت علي ( و هم حضرت امام خميني( سفارش زياد ما را به حق طبق ضعيف نموده اند؟

پاسخ

ضمن تأييد وجود مشكلاتي براي قشر مستضعف و كارگر و كارمند و ... استدلال آن فرد نيز چندان پايه و اساس محكم و قرصي ندارد. براي مقايسه وضعيت و شرايط انگشت گذاشتن بر روي يك مسأله و گسترش دادن آن مسأله اساساً نادرست و غلط است. اگر بخواهيم مقايسه كنيم بايد مقايسه اي همه جانبه باشد. از يك جهت حرف آن فرد درست است. طبقات پايين جامعه دچار مشكلاتي هستند ولي شرايط زندگي نيز متفاوت است.در آن زمان درآمد كشور سه برابر زمان فعلي بوده است و درآمد كشور در زمان كنوني به يك سوم آن زمان كاهش يافته است. جمعيت كشور نيز نسبت به آن زمان سه برابر شده است. نيازمنديها و خواسته هاي مردم نيز نسبت به آن زمان بسيار افزايش يافته است. در آن زمان روستاها ازنعمت برق و آب آشاميدني سالم و تلفن و ... برخوردار نبود، بنابراين نياز به يخچال و تلويزيون و ساير وسايل برقي نداشتند، ولي حالا تمام روستاهاي بالاي 20 خانوار در اغلب مناطق كشور از

برق و مخابرات برخوردارند، لذا داشتن يخچال، فريزر، تلويزيون، ماشين لباسشويي، راديوضبط، ويدئو و ... را از لوازم ضروري زندگي خود مي دانستند. در آن زمان در روستاها هر نوروز پلو مي خوردند، ولي حالا هفته اي حداقل سه _ چهار مرتبه پلو مي خورند حتي پلوي نوروز را با رشته مخلوط مي كردند. در آن زمان با خاك گل و خشت خام درست مي كردند و براي خودشان خانه مي ساختند ولي حالا خانه هاي روستايي هم با آجر و آهن و سيمان ساخته مي شود و ...

بنابراين اگر قيمت ها بالا رفته است درآمدها هم افزايش يافته ولي هزينه هاي اضافي مانع مي شود تا افزايش درآمد بروز پيدا كند. ممكن است در مقايسه با يك جنس مثل همان مثالي كه آن فرد براي شما زده است تفاوت وجود داشته باشد ولي در مجموع چنين نيست. دوستي مي گفت پدرم مي گويد حالا ديگر نمي توان به مكه رفت. گفتم در آن زمان چگونه رفتيد. گفت : درآمد زعفران 6 سال را جمع كرديم وبا مادرت به مكه رفتيم. گفتم حالا هم 6 سال جمع كنيد مي توانيد برويد.

برادر عزيز، نظام جمهوري اسلامي علي رغم مواجه شدن با تحريم اقتصادي آمريكا و كشورهاي غربي و كاهش توليد و صادرات نفت و كاهش درآمد ارزي به يك سوم و تحمل هشت سال جنگ توانسته است خدمات زيربنايي زيادي در شهرها و روستاها انجام دهد كه رساندن برق ، آب آشاميدني، تلفن، جاده آسفالته و ... از اين جمله است. ولي به دليل تغيير نيازهاي زندگي طبقات پايين همچنان با مشكل معيشتي مواجه اند. سالهاي اول انقلاب تلويزيون

رنگي نوعي كالاي تجملاتي بحساب مي آمد ولي حالا جزء وسايل ضروري شمرده مي شود. ويديو و كامپيوتر و ... وسايل اشرافي بود ولي حالا ضروري است. رفتن به حج و كربلا و ... براي طبقات اندكي از جامعه ميسر بود ولي حالا بسيار گسترده شده آيا فكر كرده ايد هزينه اين موارد وسايل و سفرها از كجا تأمين مي شود. اگر درآمد كم شده است كه زندگي و وسايل آن بايد كمتر شده باشد. چرا از خانه هاي گلي و زندگي هاي آن زمان خبري نيست و برخي آن را قصه مي پندارند، چرا اين همه مردم به حج عمره و سوريه و اخيراً كربلا مي روند. چرا سفرها زياد شده است و ...

درست است كه طبقات پايين مشكل دارند ولي علت اصلي در كاهش درآمد نيست. علت اصلي در تحريم اقتصادي و كاهش درآمد دولت و تغيير زندگي ها و افزايش سطح زندگي مردم است.

در حالي كه كشور آمريكا براي براندازي حكومت اسلامي سرمايه گذاري مي كند و با بودجه زيادي تهاجم فرهنگي خود را در كشورهاي اسلامي گسترش مي دهد از جمله اينكه نوار مبتذل سي دي با ارزانترين به دست جوانان مي رسد چرا دولت ايران بيشترين سرمايه را صرف فوتبال مي كند و
پرسش

در حالي كه كشور آمريكا براي براندازي حكومت اسلامي سرمايه گذاري مي كند و با بودجه زيادي تهاجم فرهنگي خود را در كشورهاي اسلامي گسترش مي دهد از جمله اينكه نوار مبتذل سي دي با ارزانترين به دست جوانان مي رسد چرا دولت ايران بيشترين سرمايه را صرف فوتبال مي كند و در جهت پرورش فكري عموم مردم سرمايه گذاري چشم گيري نمي شود از جمله اينكه خيلي از مردم علاقه به مطالعه دارند ولي به جهت گران بودن قيمت كتاب از اين نعمت بزرگ محروم مي مانند مثلاً يكدست كامل تفسير نمونه در كشور ما 630000 ريال قيمت دارد كه خريد آن براي اكثر مردم كاري مشكل است؟

پاسخ

احساس وظيفه و مسئوليت و دلسوزي جنابعالي نسبت به اسلام و نظام اسلامي در خور ستايش و تحسين و موجب افتخار و مباهات است .از اين كه مي بينيم مرداني با مسئوليت درپهنه اين مرز و بوم به زندگي شرافتمندانه توأم با حس مسئوليت پذيري و روح نقد و نقادي زندگي مي كنند احساس غرور و افتخار مي كنيم. همان گونه كه جنابعالي اشاره كرده اي سرمايه گذاري دشمنان و عوامل استكبار براي نابودي و كمرنگ نمودن فرهنگ غني و پر محتواي اسلام و انقلاب اسلامي با همة توان خويش به صحنه آمده است و در راه محو فرهنگ ديني از هيچ تلاش و كوششي فروگذار نمي كند ولي درمقابل ، جامعه و مسئولان كشور تنها با نازيدن و افتخار به گذشته فرهنگي خويش و اقتدار و عظمت فرهنگ و تمدن اسلامي در قرون گذشته اكتفا مي كند و به جاي پرداختن به برنامه ريزي اسامي و زيربنايي براي تحكيم پايه هاي فرهنگ و نوزايي و پويايي فرهنگي متأسفانه به نزاع هاي بي مصرف و بي خاصيت سياسي و

قومي ... مشغول شده و هستي و انرژي متراكم و سرشار نسل جوان را به نابودي و فلاكت مي كشاند و حال آن كه براي مقابله با ابتذال فرهنگي و ايستادگي در برابر فرهنگ پوچ و بي مصرف مادي غرب كه از پايه هاي لرزان مادي شكل گرفته است،اقدام در خور و شايسته اي صورت نمي پذيرد و بجز چند حركت خوب و ارزنده همانند برگزاري مسابقات بين المللي قرآن مسابقات سالانه قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامي، حركتهايي كه در خصوص ترويج فرهنگ اقامه نماز صورت گرفته و ...، ساير فعاليت ها و تلاشهاي صورت گرفته در عرصه فرهنگ و انديشه چندان قابل توجه نيست.

برادر عزيز آنچه شما را نگران ساخته و اظهار داد نموده ايد درد مشترك همه دلسوزان اسلام و انقلاب اسلامي است ولي متأسفانه از حد همين دلسوزي و گاه اظهار يأس و نااميدي فراتر نمي رود كه اين امر نه تنها دردي دوا نمي كند بلكه در بسياري از مواقع شوق و اميد را از نسل آتي و آينده ساز كشور مي ربايد و زمينه پذيرش فرهنگ ابتذال با ترويج حس ناتواني فرهنگ خودي در وجود آنان فراهم مي گردد. برادر عزيز كم نيستند كساني كه همانند شما گراني كتاب را عامل كتاب نخواندن مي دانند ولي حقيقت چيز ديگري است ؛چگونه است كه روزانه و در هفته و ماهانه هزاران ريال خرج خريد تنقلات بي خاصيت و بي مصرف براي فرزندانمان و خودمان مي كنيم ولي يك هزارم آن براي تغذيه فكري او هزينه نمي كنيم. در هفته چقدر شكلات كيك، كلوچه، پفك، چيپس و ... مي خريم. اينها همه به عنوان غذاي جسم است كه ارزش غذايي ندارد آيا تصور نمي كنيد اگر يك هزارم

همين هزينه ها را خرج خريد كتاب بكنيم مقدار زيادي كتاب مي توانيم تهيه كنيم. اينها را مرتب بايد خريد ولي يك كتاب را يك بار بايد بخريم و روزها و ماهها بطور مرتب به عنوان غذاي روح از آن تغذيه كنيم. انصافاً كتاب در مقايسه با ساير اقلام گران نيست.

چه بسيارند كساني كه به بهانه گراني كتاب، كتاب نمي خرند ولي حتي كتابهايي كه خريده اند و در منزل نگهداري مي كنند مطالعه نكرده اند. چه بسيارند كساني كه چنين فكر مي كنند ولي از تلاوت روزانه چند آيه از قرآن كريم به عنوان عالي ترين غذاي روح بشري غفلت مي ورزند. چه بسيارند كساني كه گران بودن كتاب را بهانه كتاب نخواندن مي دانند ولي هرگز به كتابخانه هاي عمومي براي عضو شدن و كتاب گرفتن مراجعه نكرده اند. آيا كتاب خواندن فقط با كتاب خريدن ميسر است و گاهي برخي از كتابهاي كتابخانه ها سالهاي سال مورد مطالعه قرار نمي گيرد و حال آن كه سرمايه عظيمي است كه دولت براي استفاده عموم هزينه كرده است.

اتفاقاً كتاب خواندن با حضور در كتابخانه و عضويت در كتابخانه مفهوم پيدا مي كند نه كتاب خريدن . وقتي كتابي مطالعه شد كنار گذاشته و بلااستفاده مي شود ولي در كتابخانه افراد مختلف مطالعه مي كنند. انسان با عضويت در كتابخانه مي تواند ميليونها كتاب بخواند كه خريد آن برايش مقدور نيست . مشكل جامعه ما افت فرهنگي و عقب ماندگي فرهنگي است كه بايد با همت همگاني برطرف شود. انشاء ا...

چرا قوه قضائيه تبديل شده به قوه حمايت از جرم دليل آن اينست كه جرم از قبيل نا امني در شهرها، سرقت، اعتياد، قتل، آدم ربايي، ارازل، مزاحمت خياباني براي خانم ها امري عادي شده است و رو به افزايش است. و هر مجرمي كه دستگير مي شود مرتبه اول او نيست براي چندمين مر
پرسش

چرا قوه قضائيه تبديل شده به قوه حمايت از جرم دليل آن اينست كه جرم از قبيل نا امني در شهرها، سرقت، اعتياد، قتل، آدم ربايي، ارازل، مزاحمت خياباني براي

خانم ها امري عادي شده است و رو به افزايش است. و هر مجرمي كه دستگير مي شود مرتبه اول او نيست براي چندمين مرتبه است كه دستگير مي شود و چرا همان اول با او برخورد قاطع نمي شود؟

پاسخ

ما نيز قبول داريم كه دستگاه قضايي در بسياري از موارد از قاطعيت لازم و برخورد با مفاسد مختلف و جرايم گوناگون برخوردار نيست و همين امر نيز موجب جري شدن مجرمان و افزايش جرم و جنايت مي گردد. و نيز مجرمان پس از آزادي از زندان با آشنايي بيشتر نسبت به شيوه هاي جرم و جنايت مجدداً به ارتكاب جرم و جنايت مي پردازند. اعتقاد ما نيز اين است كه برخورد قاطع، جدّي و متناسب با نوع جرم مطابق با دستورات اسلامي و عدالت علوي به كاهش جرايم و تخلفات بسيار كمك مي كنند ولي از سوي ديگر نيز باور و اعتقاد ما اين است كه با برخورد فيزيكي و مجازات به تنهايي نمي توان معضلات گوناگون اجتماعي مثل سرقت، اعتياد، قتل، آدم ربايي و ... را كاهش داد. تصور كنيد كسي كه با غول وحشتناك فقر و ناداري مقابله و مبارزه مي كند و راه معقول و منطقي و شرافتمندانه اي براي كسب درآمد و ارتزاق خانواده اش پيدا نمي كند اگر دست به سرقت بزند و ازناچاري براي تأمين معاش خويش به اين جرم دست بزند، با يك كسي كه هيچ گونه نيازي ندارد و از روي تفنن و تفريح و ... به سرقت مبادرت مي ورزد يكسان هستند و بايد يك نوع حكمي برايشان صادر شود؟ مطابق قوانين اسلامي فردي كه از

روي فقر و ناداري اقدام به سرقت كند دستش قطع نمي شود.

حال ما كه از مسأله و موضوع و چگونگي عمل اطلاع نداريم مي بينيم با سارق برخورد قاطع و شديد نشده است، طبعاً ناراحت و نگران هستيم. درست است كه برخورد قاطع نيست ولي همه موارد و جرايم را نمي توان با يك چوب راند. يا اگر مردي كه داراي همسر خوب و شايسته اي باشد اقدام به عمل شنيع بكند با جواني كه از روي فقر و ناداري تا سنين بالايي در تجرد و تعذب باقي مانده است و بنا به شرايط خاصي در تنگناي غريزي قرار گيرد و اقدام به عمل شنيع نمايد حكم آنها يكي نيست. لابد شنيده ايد و مي دانيد كه زناي محصنه حكمش سنگسار و اعدام است ولي زنان غير محصنه حكمش شلاق است.

برادر ارجمند با اذعان به اين كه قاطعيت در صدور احكام براي مجرمان در كاهش جرم و جنايت بايد يادآور شويم كه حل مشكلات و معضلات اجتماعي نظير اعتياد، مفاسد اخلاقي و ... نيازمند تلاشي همگاني و گسترده از سوي همه دستگاههاي اجرايي، فرهنگي، امنيتي، قضايي و آموزشي است. از بين بردن و كاهش ميزان فقر، كاهش سن ازدواج و فراهم سازي زمينه ازدواج سالم، تأمين شغل مناسب و فراهم ساختن اشتغال جوانان و تأمين معيشت معقول، متوسط و متناسب با شرايط جامعه، كاهش جهل و ناآگاهي و ... از جمله اصول و پايه هاي كاهش جرم و جنايت است كه براي رسيدن به اين هدف و مقصد مشاركت آحاد جامعه و همه نهادها و سازمانها و دواير دولتي و مؤسسات فرهنگي، احزاب و تشكل

ها، مراكز آموزشي (دانشگاهها، مدارس) و ... امري ضروري و اجتناب ناپذير است. همه افراد دلسوز و انقلابي همانند شما برادر بزرگوار و همة خانواده ها كه احساس مسؤوليت مي كنند براي هر آنچه ازدست آنان برمي آيد انجام دهند و مؤسسات و سازمانها نيز بايد با همة توان به ميدان بيايند و با يك بسيج ملي و همگاني براي رفع مشكلات و نابودي زمينه هاي جرم عاجلانه اقدام كنند. براي رسيدن به جامعه پاك، سالم، با نشاط و عاري از آلودگي هاي اجتماعي همه مسؤول اند. حضرت علي( : "كلكم راع و كلكم مسوول عن رعيته" يعني همة شما مسؤول و سرپرست يكديگر هستيد.

يكي ديگر از پايه هاي بي ثباتي در كشور نظارت نداشتن بر نرخهاي بازار است، چه كسي مسئول برخورد با آنها مي باشد؟
پرسش

يكي ديگر از پايه هاي بي ثباتي در كشور نظارت نداشتن بر نرخهاي بازار است، چه كسي مسئول برخورد با آنها مي باشد؟

پاسخ

آنچه جنابعالي به آن اشاره كرده اي يكي از واقعيت هاي تلخ جامعه و كشور ماست كه متأسفانه سالهاست بر بازار حاكم شده است و مسئولان نتوانسته اند سلطه اي بر آن اعمال كنند البته در بخش كالاهاي اساسي و كوپني كه مشمول نرخ گذاري مي باشد و دولت مرتب نرخ اعلام مي كند از ثبات قيمت در سراسر كشور بر خوردار است ولي در ساير كالاهايي كه از سيستم قيمت گذاري خارج است نوسانات قيمت وجود دارد. اين امر ناشي از اسباب و زمينه هاي گوناگوني است.

اولين دليل آن عدم احساس مسئوليت و تعهد فروشندگان و روحيه و حس ثروت اندوزي آنان است بخصوص اين روحيه پس از جنگ تحميلي در بين اقشار مختلف جامعه حتي نيروهاي متدين و متعهد بشدت افزايش يافته و ارزشهاي مادي (ثروت، پول، ماشين، خانه مجلل و ...) ارزش غالب جامعه گشت و فقدان آن ضد ارزش تلقي شد. اين فرهنگ بر همه فضاي كشور (مراكز آموزشي، خانواده ها، بازار، ادارات و ...) حاكم گرديد و همه و همه به دنبال كسب ثروت و افزايش بي حد و حصر آن و تشكيل زندگي هاي مجلل و اشرافي به راه افتادند طبيعي است كه از طريق حلال و مشروع، رسيدن به چنان زندگي مقدور نبود لذا براي رسيدن به زندگي تجملي كه آرمان و ارزش غالب جامعه گشت احتكار، گراني فروشي و ... قباحت خودش را از دست داد و با اين توجيه كه وقتي جنس را بفروشيم با وجه فروش آن مجدداً نمي توانيم به همان مقدار قبلي كالا

تهيه و عرضه كنيم و مرتباً نياز به افزايش سرمايه داريم و چون افزايش سرمايه برايمان مقدور نيست براي اين كه بتوانيم در بازار خريد و فروش و عرضه كالا حضور داشته باشيم ناگزير هستيم اجناس را به چند برابر قيمت به فروش برسانيم و ...

بنابراين اولين و اصلي ترين و اساسي ترين دليل، احساس مسئوليت نكرن دست اندركاران خريد و فروش و توزيع كالاست كه مي خواهند به هر قيمتي شده به ثروت كلان و هنگفت و تشكيل زندگي تجملي و اشرافي دست يابند.

دليل ديگر اين است كه اصولاً كنترل تمام كالاها و اجناس در دستور كار دولت نيست و دولت بنا ندارد سياست نرخ گذاري براي همه كالاها را اجرا كند اين مسأله يكي از مباحثي است كه از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون مطرح بوده است و بسياري معتقدند دولت نبايد نرخ گذاري كند بلكه سياست عرضه و تقاضا بايد قيمت بازار را تعيين كند. آنان معتقدند حتي رسول اكرم (ص) نيز چنين كاري نكرده اند و براي اجناس نرخ گذاري نفرموده اند بنابراين نرخ گذاري و قيمت گذاري براي كالاها ضرورتي ندارد و وظيفه اي اسلامي و حكومتي نيست بلكه بايد عرضه و تقاضاي كالاها قيمت ها را تعيين كند.

البته عده اي نيز بر اين اعتقاد و باور بوده اند كه دولت بايد با قدرت و اقتدار وارد اين عرصه بشود و قيمت گذاري كند و با متخلفان برخورد كند ولي واقعيت اين است كه براي دولت چنين كاري عملي نيست ودر اجراي مقطعي آن موفق نبوده است. لذا دولت جمع بين دو ديدگاه كرده است و كالاهاي اساسي و مورد نياز و ضروري مردم را مشمول نرخ گذاري و قيمت گذاري كرده

است و ساير كالاها و خدمات را آزادگذاشته است تا در بازار عرضه و تقاضا بصورت طبيعي جريان پيدا كند. البته تعداد كالاهاي مورد نياز مشمول قيمت گذاري در دوران جنگ تحميلي بسيار زياد بود كه به مرور زمان از تعداد آن كاسته شد و در حال حاضر بسيار محدود شده و به كالاهاي كوپني محدود مي شود.

و عامل ديگري كه به افزايش قيمت ها منجر مي شود كاهش توليد و كمبود عرضه كالا و نيز بالا بودن هزينه هاي توليد در كشور است. لذا اگر توليد افزايش يابد و توليد (عرضه) به اندازه تقاضا باشد قطعاً قيمت ها از يك ثبات نسبي برخوردار مي گردد و تا زماني كه اين اتفاق نيفتد برخوردهاي تند و خشك به تجربه ثابت شده است كه چندان كارساز نيست. بنابراين افزايش احساس مسئوليت آحاد جامعه در كنار افزايش توليد دو عامل عمده و اساسي براي حل اين معضل بشمار مي رود.

چرا دولت توسط نمايندگان جلسه پرسش و پاسخ و انتقاد و پيشنهاد در شهرستانها برگزار نمي كند كه اگر كسي طرحي ياپيشنهادي داشته باشد به راحتي بتواند از طريق نماينده خود به گوش دولت برساند؟
پرسش

چرا دولت توسط نمايندگان جلسه پرسش و پاسخ و انتقاد و پيشنهاد در شهرستانها برگزار نمي كند كه اگر كسي طرحي ياپيشنهادي داشته باشد به راحتي بتواند از طريق نماينده خود به گوش دولت برساند؟

پاسخ

فرمانداري ها در سطح شهرستان ها نماينده تام الاختيار دولت هستند و چنانچه افرادي پيشنهاد يا انتقادي داشته باشند مي توانند با برقرار ارتباط با معاونت اجتماعي سياسي فرمانداري مطرح نمايند. و آنها اين مطلب را به رده هاي بالاتر همچون استانداري و هيئت دولت منتقل نمايند.

البته پرسش و پاسخ توسط اعضاي دولت در سطح مصاحبه مطبوعاتي كه قابل استفاده براي عموم باشد انجام ميشود و در بعضي اوقات اين قبيل جلسات در برخي شهرستانها نيز برگزار مي شده است به هر حال بايد پذيرفت كه در اين زمينه بيشتر از اين هم امكان ارتباط مستقيم با مردم و پاسخگويي به آنها وجود داشته كه عمل نشده است.

چرا بعضي از خواننده ها كه در خارج از ايران مي خوانند نوار آنها غير مجاز و وقتي كه در داخل ايران بدتر از آنرا مي خوانند مجاز دانسته مي شود؟
پرسش

چرا بعضي از خواننده ها كه در خارج از ايران مي خوانند نوار آنها غير مجاز و وقتي كه در داخل ايران بدتر از آنرا مي خوانند مجاز دانسته مي شود؟

پاسخ

بحث و موضوع موسيقي يكي از مباحث وسايلي است كه متأسفانه پس از گذشت يك ربع قرن پس از پيروزي انقلاب اسلامي هنوز بصورت واضح و روشن تبيين نشده و مردم به وضوح تكاليف خودشان را در برابر آن نمي دانند. عده اي هر آنچه از صدا و سيماي جمهوري اسلامي پخش مي شود و تمامي سرودها و آهنگ هايي كه در مراسم گوناگون خوانده و نواخته مي شود را مصداق غنا مي دانند و حرام. گروهي هر آنچه از صدا و سيما پخش مي شود و هرآنچه كه با مجوز ارشاد اسلامي نشر و توزيع شود را حلال و مجاز و حداكثر شبهه به حرام مي دانند و استماع آنرا جايز مي شمارند. فتاواي مراجع عظام نيز در تعيين مصداق متفاوت است.

اگر بخواهيم به عنوان يك مسلمان تكليف خودمان را در قبال اين مسأله روشن كنيم بايد بدانيم كه صدا و سيماي جمهوري اسلامي تحت نظر مستقيم ولي فقيه جامع الشرايط اداره مي شود و چنانچه سرود و آهنگي از صدا و سيما پخش شود هر چند عده اي گمان كنند مصداق غناست استماع آن اشكالي ندارد و اگر بطور قطع و يقين حلال نباشد شبهه به حرام است كه براساس فتواي امام خميني (ره) اشكالي ندارد. بدون شك رهبر و فقيه جامع الشرايطي كه در رأس حكومت قرار گرفته است چنانچه با امر حرامي مواجه شد وظيفه دارد جلو آنرا بگيرد ولي مطمئناً در زمان حيات حضرت امام خميني (ره) و هم پس از ايشان در دوران

رهبري و زعامت حضرت آيت ا... العظمي خامنه اي مسايل حلال و حرام مورد توجه خاص و ويژه رهبري قرار داشته و دارد و هرجا با حرامي مواجه بشوند بدون ترديد با آن مقابله كرده و مي كنند و اجازه نمي دهند در حكومت تحت ولايت و زعامت آنان حرام شرعي بوقوع بپيوندد.

ممكن است بگوييد رهبر مطلع نشود، ولي آيا مي توان پذيرفت كه ماها به عنوان افرادي عادي از اين مسايل كه بصورت رسمي در صدا و سيما و با مجوز ارشاد پخش و نشر ميشود مطلع باشيم و رهبر اطلاع نداشته باشد. از سوي ديگر اگر فرض بگيريم كه رهبر اطلاع ندارد _ هر چند بعيد به نظر مي رسد_ ولي وقتي درباره يك سرود و فيلم و ... اعتراض عمومي از طرف گروههايي از جامعه صورت مي گيرد، در اين موقع هم مي توانيم ادعا كنيم رهبر اطلاع ندارد، قطعاً چنين تصوري نادرست است و رهبر قبل از اينها از امور آگاه است و حتي به فرض محال اگر اطلاع نداشته باشد با وقوع اين اعتراضات در جريان قرار خواهد گرفت و اگر اعتراض به حق و درست باشد مانع از ادامه فعاليت نشر خواهد شد ولي اگر پس از اعتراض ها بازهم ادامه پيدا كرد و صدا و سيما به پخش آن ادامه داد مي توانيم استنباط كنيم كه از ديدگاه رهبري آن مورد خلاف شرع نيست.

از قول مرحوم حاج سيد احمد خميني نقل شده كه روزي امام خميني (ره) آهنگي را از صدا و سيما استماع مي كردند فرمودند: اين اگر قبل از انقلاب پخش مي شد حرام بود ولي حالا اشكالي ندارد بنابراين بسياري از موارد في نفسه حرمت يا

حليت ندارند بلكه بسته به اين كه از طريق نظام طاغوت نشر و توسعه يابد با حكومت اسلامي فرق مي كند. چنانچه استماع رسانه حكومت جور، تأييد ظلم و جور است و استماع رسانه حكومت علوي تأييد حكومت علوي و اطاعت از طاغوت و حاكم مستبد حرام است ولي تبعيت از حاكم عادل واجب و لازم است نفس اطاعت حرمت يا حليت ندارد. بسته به اين است كه فرمان دهند يا عادل باشد يا ظالم. خواندن سرود و ... نيز چنين است. براي اطلاع بيشتر از مباحث مربوط به موسيقي توصيه مي كنم استفتائات مراجع بخصوص امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري را در باب موسيقي و كتاب "مباني فقهي و رواني موسيقي نوشته حجة السلام حسين امير خاني" مطالعه بفرماييد. موفق و سربلند باشيد.

اين قانون چه قانوني است كه اين همه دزد، معتاد، پسر و دختر فراري است چرا به اينها رسيدگي نمي كنند؟
پرسش

اين قانون چه قانوني است كه اين همه دزد، معتاد، پسر و دختر فراري است چرا به اينها رسيدگي نمي كنند؟

پاسخ

ما نيز همانند شما برادر و دوست عزيز و با احساس از وجود افراد دزد و معتاد و دختران و پسران فراري، رنج مي بريم و آرزو مي كنيم روزي برسد كه چنين افرادي وجود نداشته باشند، يا حداقل تعدادشان كم بشود، چرا كه لابد مي داني هرگز جامعه اي پديد نيامده و نخواهد آمد كه در آن مشكلاتي مشابه آنچه ذكر كرده اي، اصلاً وجود نداشته باشد، بلكه آنچه مهم است اين كه اين افراد كم يا زيادبشوند؛ حتي زياد شدن اين افراد هم تا حدودي طبيعي است، يعني مثلاً اگر به تعداد هر 500 نفر جمعيت، وجود يك دزد طبيعي باشد، در يك روستاي 1000 نفري، وجود دو دزد و در يك روستاي 5000 نفري، 10 دزد و در شهر مثلاً 000/100 نفري، به همان نسبت تعداد دزدان افزايش مي يابد و امري طبيعي است. به نظر كارشناسان، هر چقدر جمعيّت افزايش پيدا مي كند، جرم و جرائم نيز افزايش مي يابد و بخشي از اين افزايش طبيعي است، زيرا جامعه اي فاقد جرم و جنايت متصور نيست؛ ولي افزايش بيش حدّ طبيعي، بايد حسّاسيّت ايجاد كند و مسؤولان و متولّيان امور را به تأمّل و تفكّر وادار سازد و براي پيشگيري از جرم و جنايت، برنامه ريزي كنند. بنابراين، دوست عزيز، يكي از دلائل افزايش جرم وجنايت، افزايش جمعيّت است.

گسترش شهرنشيني و مهاجرت روستائيان به شهرها و نبود فضاي تفريحي سالم و مناسب، بيكاري و مشكلات عديده اقتصادي، تنشهاي رواني، فقر و

بي عدالتي، افزايش سنّ ازدواج، افزايش مهريّه ها و سنگيني هزينه هاي ازدواج، چشم و هم چشمي هاي نامعقول در ازدواج و عروسي و زندگيها، گرايش به تجمل گرايي و رفاه طلبي و ارزش يافتن مادّيات (خانه و ماشين و مبلمان و موبايل و ... ) به جاي معنويّات، آپارتمان نشيني و رسوخ فرهنگ غربي در زندگي فردي، اجتماعي، منازل مسكوني، معاشرتها، پوشش و ... ، همه و همه از مشكلاتي است كه در جوامع شهري و مدرن، نسبت به جوامع سنتي و روستايي، بيشتر نمود و بروز دارد و باعث جرم و جنايت مي شود.

علاوه بر اينها هجوم سهمگين رسانه هاي غربي (ماهواره و اينترنت، مجلات، فيلم ها و ...)، بشدت افكار انديشه ها، عواطف و احساسات نسل جوان را بسوي تباهي و فساد سوق مي دهد، كه البته عوامل ياد شده قبلي، زمينه ساز موفّقيّت اين هجوم دردآور مي شود. در اين ميان، بي تدبيري و بي كفايتي مسؤولان مختلف، در سطوح گوناگون فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي نيز به موفّقيّت هجوم ددمنشانة اجانب كمك مي كنند.

بنابراين براي مقابله با نابساماني هاي موجود و پيشگيري از جرم و جنايت، همه بايد همّت كنند و اين كه من و شما به گلايه و شكوه برخيزيم كه چرا چنين است و چنان است، دردي را دوا نمي كند و البته نمي خواهم بگويم كه نبايد گفت، بلكه مي گويم گلايه كردن كافي نيست، بايد از مسؤولان گلايه كرد، از آنان بازخواست و مطالبه كرد، تا گزارش دهند كه براي تربيت نسلي پاك و طاهر و مطلوب و پيشگري از آسودگي و تباهي و فاسد شدن آنها، چه

كرده اند و چه مي خواهند بكنند، اما در كنار اين مطالبه و بازخواست، خود نيز هر كدام به تنهايي و با كمك ديگران، وظيفه اي سنگين داريم؛ اگر هر كدام از ما (مثل شما برادر عزيزي كه درد دل كرده اي و با سوز و گداز گلايه اي كرده اي)، تصميم بگيريم از همين الآن تا سال آينده يك تا دو نفر را كه از مسير درست منحرف شده و به سوي تباهي و گمراهي در حركت است، به سوي فلاح و رستگاري هدايت كنيم، فكر مي كني تا سال آينده چند نفر هدايت خواهند شد؟

مشكل بزرگ ما اين است كه فقط گلايه مي كنيم، هدايت كار سختي است. ما انتظار داريم كه سوت بزنيم، همه جمع بشوند و به ستون يك بايستند و منتظر صدور فرمان باشند، ولي هدايت اين گونه نيست. خداوند به پيامبر خودش مي گويد : "ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن" (مردم را با دليل و برهان و موعظه نيكو و زبان نرم و ليّن و دليل روشن و نيكو) به سوي حق و حقيقت رهنمون باش. آيا كساني كه به امربه معروف و نهي از منكر مي پردازند، كمر به خدمت به خلق هم بسته اند، و مصمم هستند به آنان خدمت كنند؟ پيامبر اسلام( وقتي متوجه مي شود سرراهش خار ريخته نشده است، مي پرسد چرا؟ مي گويند آن فردي كه هر روز سر راه شما خار مي ريخت، مريض شده و در منزلش در بستر افتاده است و امروز نتوانسته خار بريزد. پيامبرr نفرمود "الحمد الله" خدا او

را به جزاي عمل بدش رساند، فرمود برويم از او عيادت كنيم. او از خجالت آب شد و مسلمان شد. آيا حق جويان و حق طلبان اين چنين رفتار مي كنند و بعد گلايه مي كنند كه چرا بعضي منحرف و فاسدند؟ اگر جوان فاسدي را بازداشت و دستگير كرديم و كتكش زديم و تنبيهش كرديم، خوشحال مي شويم يا ناراحت؟! آيا وقتي شنيديم بازداشت شده، براي آزادي او تلاش مي كنيم؟ اگر در مرحله اول آزادش كرديم و پس از خروج او را امر و نهي كرديم، با توجه به اين كه مديون ماست، باز هم اطاعت نخواهد كرد. البته اگر خودمان بازداشت كنيم و خودمان آزادش كنيم، خير. ولي اگر به نحوي گرفتار شده و ما براي نجات او تلاش كرديم و زمينه اصلاح را براي او فراهم ساختيم، اصلاح خواهد شد. چه بسيار دختران و پسران نوجوان و جواني كه با برخوردهاي نادرست والدين و ديگر افراد، از مسير درست خارج شده اند و به ورطة گناه و معصيت كشانده شده اند.

دوست عزيز، دل ما نيز همانند تو از وجود اين معضلات به تنگ آمده، ولي چارة آن در همّت عمومي است، همه بايد همّت كنند. دولت و مسؤولان و مردم و خانواده ها و مراكز آموزشي و فرهنگي، هم بايد دست به دست هم بدهند و براي كاهش آلام و دردهاي نسل جوان، كاهش فقر كاهش بيكاري، ايجاد مسكن و شغل، رواج زندگي هاي ساده و ازدواج هاي آسان و ... تلاش بكنند. حداقل من و تو كه با همديگر مكاتبه مي كنيم، مي توانيم چنين تصميمي بگيريم و در حدّي كه

توان داريم، خودمان اقدام كنيم و هر آنچه مي توانيم از توان ديگران نيز بهره مندگرديم و آنها را نيز به ميدان بياوريم. پس به پيش براي ايجاد جامعه اي سالم و كاهش آلودگيهاي اجتماعي.

از خداوند بزرگ و ارواح مطهر امامان معصوم( وسيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين ( كه اين ماه، ماه اوست و او بزرگترين اصلاحگر تاريخ بشريت است و با نثار خون خودش، مسير منحرف تاريخ را اصلاح كرد و به مسير درست و حقيقي هدايت كرد و از روح پاك ولي نعمت خودمان، امام رئوف و مهربانمان، حضرت علي بن موسي الرضا( استمداد مي طلبيم كه ما را دراين راه پرفراز و نشيب و سخت و مشقّت بار، يار و ياور باشند.

اميدواريم دستگاههاي امنيّتي و قضايي نيز بيش از پيش در جهت پاكسازي جامعه از اين عناصر ناپاك، همّت بگمارند و البته ما نيز مي توانيم با توجه دادن افكار عمومي و درج مطالب و مقالاتي در رسانه هاي گروهي و مجلات و مطبوعات، آنان را به انجام وظايف و مسؤوليتهايشان ترغيب و تحريض نماييم.

آيا حقوق نمايندگان مجلس را خودشان تعيين مي كنند و براي تعيين اين حقوق هيچ سقف و اندازه اي تعيين نشده است و آيا در اجماع هر چه خودشان تعيين كردند كسي نمي تواند به آنها ايراد بگيرد و اگر كسي مسؤول اين كار است چرا وظيفة خود را انجام نمي دهد؟
پرسش

آيا حقوق نمايندگان مجلس را خودشان تعيين مي كنند و براي تعيين اين حقوق هيچ سقف و اندازه اي تعيين نشده است و آيا در اجماع هر چه خودشان تعيين كردند كسي نمي تواند به آنها ايراد بگيرد و اگر كسي مسؤول اين كار است چرا وظيفة خود را انجام نمي دهد؟

پاسخ

اين كه يك اصل پذيرفته شده است كه وقتي كسي در مصدر قانونگزاري قرار گيرد هم براي خودش قانون وضع مي كند و هم براي ديگران، ممكن است قوانيني كه وضع مي كند عادلانه باشد و خودش را با ديگر اعضاي جامعه يكسان بداند و ممكن است غيرعادلانه باشد و خودش را بر ديگران ترجيح دهد.

تفاوت پيامبر اكرم "ص" و اميرالمؤمنين "ع" در بُعد قانونگزاري نسبت به ديگر حكّام و قانونگزاران در حكومت ها و خلافت هاي گوناگون در اين است كه پيامبر "ص" و امام بين خودشان و افراد جامعه تفاوت و تمايزي قايل نبودند و خودشان را مثل يكي از اعضاي جامعه مي دانستند و آنچه وضع مي كنند هم براي خودشان بود و هم ساير اعضاي جامعه، و اين يكي از رازها و رمزهاي ماندگاري آنان در تاريخ بشريت است. اگر امروزه نويسنده اي مسيحي با حسرت و اندوه كتابي چند هزار صفحه اي در توصيف علي "ع" و حكومت و قدرت و ... او مي نويسد و كتابش را "الامام علي صوت العداليّه الانسانيه" مي نامد و در مقدمه كتابش آرزو مي كند كه روزگار توانايي مي يافت در هر مقطعي يك شخصيت همانند علي "ع" در بُعد عقلي و قلبي و قدرت و منطق خلق مي كرد، نه در اين است كه بين

خودش و جامعه تفاوت قايل مي شد بلكه براي اين است كه عدالت گستر بود و علي "ع" را صداي عدالت انساني (در همه ادوار تاريخ) مي داند. ولي ديگران كه وقتي در مسند قدرت و قانوگزاري قرار گرفته اند چون بيعدالتي روا داشته اند و خود را برتر از مردم پنداشته و شمرده اند امروزه يا نامي از آنان نيست و يا به بدي از آنها ياد مي شود.

در حكومت جمهوري اسلامي نيز قانونگزاري وظيفه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي است. هر آنچه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي تصويب كنند و شوراي نگهبان قانون اسلامي آن را تأييد نمايد و مخالف شرع اسلام و قانون اساسي جمهوري اسلامي نداند قابل اجراست. بنابراين قانون نمايندگان زماني قابليت اجرايي پيدا مي كند كه به تأييد شوراي نگهبان برسد و اگر نقصي بر آن وارد بود بعدها نيز نمايندگان با ارايه طرح اصلاحي يا دولت با ارايه لايحه اي اصلاحي به مجلس مي توانند آن را اصلاح كنند اگر لايحه با طرح اصلاحي دولت يا مجلس به تصويت نمايندگان برسد و شوراي نگهبان نيز آن را تأييد نمايد قانون قبلي لغو و قانون جديد اجرا مي گردد. بنابراين حقوق نمايندگان و تمام حقوق بگيران كشور اعم از كاركنان دولت و مجلس و قوه قضائيه و ... تابع قانون است كه به تصويب مجلس رسيده است و البته در هر شرايطي قابل اصلاح است حال اگر نمايندگان يك دوره به گونه اي قانونگزاري نمايند كه نوعي بي عدالتي باشد وظيفه شوراي نگهبان و مقام معظم رهبري است كه در برابر آن مخالفت ورزند و اگر قانوني تصويت شد و مورد

تأييد نيز قرار گرفت قابل اجراست. اگر مردم كه منتخبان نمايندگان هستند احساس كردند اين نمايندگان قوانيني ناعادلانه اي تصويب كرده اند طبعاً رأي و نظرشان از آنان برخواهد گشت، و به هر حال آنچه آنان تصويب مي كنند گويا مردم تصويب مي نمايند، زيرا آنها نماينده مردم هستند و مردم آنها را برگزيده اند تا قانونگزاري نمايند لذا براي همين است كه انتخابات مهم است و سرنوشت ما به آن بستگي دارد هر كس انتخاب شد به نمايندگي از ما تصميم مي گيرد اگر غيرعادلانه باشد خودمان مقصر هستيم كه با شناخت كافي رأي نداده ايم و اگر عادلانه رفتار كرد بايد از او حمايت كنيم تا بتواند اهداف ما را پيش ببرد.

در زمينة تبليغ روحانيون محترم شبهه اي مطرح مي شود مبني بر اينكه چرا براي آموختن احكام دين، روحانيون پول مي گيرند؟ و همينطور براي نماز جماعت، بنده در پاسخ به دوستان دانشجوي خود و مردم عوام نمي توانم پاسخ كاملي بدهم. بويژه اينكه اين قضيه را به صوفيان و خانق
پرسش

در زمينة تبليغ روحانيون محترم شبهه اي مطرح مي شود مبني بر اينكه چرا براي آموختن احكام دين، روحانيون پول مي گيرند؟ و همينطور براي نماز جماعت، بنده در پاسخ به دوستان دانشجوي خود و مردم عوام نمي توانم پاسخ كاملي بدهم. بويژه اينكه اين قضيه را به صوفيان و خانقاه نشينان قديم تشبيه مي كنند كه از مردم غذا مي گرفتند و دعا مي كردند (؟!) علاوه اينكه ديده شده است بين روحانيون محترم و مردم بر سر قيمت مذاكراتي صورت مي گيرد كه اين مطلب باعث خدشه دار شدن قداست و عظمت روحانيت مي شود و ديگر اينكه باعث عوام زدگي روحاني و چشم بدست مردم بودن مي شود و باعث مي شود روحاني بخوبي نتواند از مردم انتقاد كند آيا تا به حال براي سامان بخشيدن به وضع مادي مبلغان و از بين رفتن اين حالت فكري شده

است؟ و بعضي از روحانيون تأكيد مي كنند كه پول نمي گيرند و اين در نزد مردم باعث مي شود به روحانيون ديگر به چشم بد نگاه كنند.

پاسخ

1_ روحانيت شيعه در طول تاريخ عصر غيبت ملجأ و مأواي مردم بوده و محل توجه جامعة اسلامي بوده است. مبارزات مرجعيت شيعه و روحانيت آگاه منشأ نهضت ها و انقلابهاي بي شماري است كه تاريخ پر فراز و نشيب ايران بهترين گواه بر اين حقيقت است. نهضت تنباكو، نهضت مشروطيت و نهضت جاودانه مجاهد عظيم شأن حضرت امام خميني? و پيدايش انقلاب اسلامي از ثمرات و بركات روحانيت شيعه است. كه بي هيچ چشم داشتي رفاه و سعادت و سربلندي ملت را خواستار بوده اند و در اين راه شكوهمند شهداي بزرگي را به پيشگاه خداي عزوجل تقديم نموده اند، مرحوم شهيد آيت ا... سعيدي، آيت ا... غفاري و ... پيش از پيروزي انقلاب و شهيدان برجسته اي چون شهيد مطهري، مفتح، بهشتي، هاشمي نژاد و ... در راه به ثمر رسيدن انقلاب شكنجه ها را به جان خريدند تا به پروردگار شان رسيدند. حقيقت آن است كه در عصر غيبت هيچ قشري از اقشار جامعه به اندازة روحانيت در حفظ و بقاي تشيع نقش نداشته و ندارند. ناديده گرفتن اين تلاش شرك و ناسپاسي است.

2_ تبليغ روحانيون محترم را بايد تقسيم بندي كرد. در قبال بخشي از تبليغ آنان دستگاههاي مسؤول پاسخگو هستند و همچون هر نهاد ديگري كه حداقل معيشت پرسنل خود را تأمين مي كنند، اين نهادهاي مسؤول نيز وجوهي را مي پردازند. بطور مثال روحانيون كاروان هاي حج و روحانيون اعزامي از طرف سازمان

تبليغات و ...

3_ بخشي از تبليغ روحانيون محترم به درخواست مردم و تقاضاي آنان صورت مي گيرد كه مبالغي بعنوان حق التبليغ به آنان مي پردازند. فراموش نكنيد يك روحاني براي سخنراني ها و برنامه هاي تبليغي خود مطالعه و تحقيق مي كند و بخشي از تلاش و نيروي خود را در اين راه به كار مي گيرد. مردم حق شناس نيز با آگاهي از اين امر در قبال آن با طيب خاطر و گاهي با اصرار و علاقه مبالغي را هزينه مي كنند كه جاي انتقاد و خرده گيري نيست. و بايد پذيرفت كه يك روحاني مانند هر شخص ديگري در قبال خود و خانواده اش مسؤول است. البته نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه فاصله گرفتن از زي روحانيت و شيوة طلبگي تبحات جبران ناپذيري به همراه خواهد داشت.

4_ ما نيز با شما هم عقيده ايم كه هيچ صحنه اي بدتر از آن نيست كه يك روحاني بر سر تبليغ دين و آموزش احكام چانه بزند. سزاوار نيست رفتار ناپسند اينگونه افراد را به حساب روحانيت آگاه قرار دهيم. همچنان كه در ساير اقشار نيز نبايد حساب رفتار سوء افراد انگشت شمار را به ساير افراد سرايت داد.

5_ اميد است سياستگذاران برنامه هاي كلان فرهنگي در خصوص توجه و رسيدگي شايسته به امور معيشت روحانيون و ساماندهي آنچه مرقوم داشته ايد تلاش كنند، انشاءا...

با توجه به اينكه در رأس نظام ولايت فقيه مدظله العالي وجود دارد و مي بينيم مقام معظم رهبري سفارش بر حفظ اموال بيت المال دارند: آيا در مقابل اين همه ريخت و پاشها و ضايع نمودن اموال بيت المال و سفرهاي خارجي وزراي در حال حاضر و بالاخص وزير راه و ترابري و محاك
پرسش

با توجه به اينكه در رأس نظام ولايت فقيه مدظله العالي وجود دارد و مي بينيم مقام معظم رهبري سفارش بر حفظ اموال بيت المال دارند: آيا در مقابل اين همه ريخت و پاشها و ضايع نمودن

اموال بيت المال و سفرهاي خارجي وزراي در حال حاضر و بالاخص وزير راه و ترابري و محاكمه ننمودن افرادي كه در حادثه قطار نيشابور مقصر بودند آيا باز هم بايد ساكت بمانيم در حالي كه مي دانيم قلب مقام معظم رهبري و دل ولي عصر از اين اعمال جريحه دار مي باشد.

پاسخ

در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت: جلوگيري از اسراف و هدر دادن بيت المال تكليف مهم و كاملاً آشكاري است كه همة آحاد مردم نسبت به آن احساس وظيفه مي كنند. و رعايت اين قضيه از سوي مسؤولين اجرايي كشور مسلماً اولويت دارد و همانطور كه اشاره فرموديد دائماً جزء خواسته هاي مقام معظم رهبري از دولتمردان بوده است. و ما مردم در قبال اين گونه مسائل وظيفه نهي از منكر قلبي و زباني داريم. هم در دل نسبت به آن تنفر و انزجار داشته باشيم و هم در جاهايي كه مي تواند مؤثر افتد آن را بازگو كنيم.

خداوند به احساسات پاك و مسؤلانه شما اجر عنايت فرمايد.

چرا اين قاچاق فروشان را دستگير نمي كنند؟
پرسش

چرا اين قاچاق فروشان را دستگير نمي كنند؟

پاسخ

از اين كه مي بينيم شيرزناني همانند شما در برابر غول اعتياد كه جامعه ما را همانند خوره تباه و نابود مي سازد احساس مسؤوليت مي كنند خداي را شاكر و سپاسگذاريم. آرزو مي كنيم اين احساس مسؤوليت ها گسترش عمومي پيدا كند و چون سيلي سهمگين اين پديده شوم را بكلي نيست و نابود سازد.

خواهر عزيز، اگر چه دولت از توان و قدرتي فوق العاده برخوردار است و قدرت او را نمي توان كوچك و ناچيز شمرد ولي بايد بدانيم مقابله با پديده هاي اجتماعي همانند اعتياد تنها با زور و قدرت از بين نمي رود، بلكه مقابله با هر مسأله اي راه و روش خاص خودش را دارد همان طور كه در بحث نظامي مي گويند موشك جواب موشك يعني پاسخ موشك و بمب رابايد با بمب و موشك داد. نابودي اين ماده افيوني كه جان انسانها را تهديد مي كند با بمب و موشك و ... ممكن نيست.

اعتياد يك معضل و مشكل اجتماعي است و رفع اين مشكل نيز با راهكارهاي اجتماعي ميسر است از جمله كارهايي كه براي مقابله با اين مسأله بايد صورت بگيرد اين است كه با فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي قبح و زشتي مصرف مواد مخدر به صورت يك فرهنگ درآيد. بايد كاري كرد كه تمايل و گرايش به سوي مواد افيوني يك ضد ارزش و امري بسيار زشت و قبيح تلقي شود و تحقق اين امر مستلزم فعاليت هاي همه جانبه فرهنگي، ارشادي و تبليغي است. علماء، سياستمردان، روشنفكران، روزنامه نگاران، رسانه هاي جمعي، تشكل ها، احزاب وسازمانها، مراكز آموزشي

و ... همه و همه بايد دست به دست هم بدهيم و اين مسأله را به عنوان مسأله اي بسيار زشت و كريه جلوه دهيم.

مسأله ديگري كه باعث ترويج اين بلاي خانمان سوز مي گردد مسأله فقر وناداري و سودآوري تجارت اين ماده افيوني است. همجواري با كشور افغانستان كه بيش از 75 درصد مواد مخدر مصرفي دنيا را توليد مي كند نيز يكي ديگر از مشكلاتي است كه كشور عزيز ما ايران را در معرض مصرف و فروش مواد افيوني قرار داده است.

نكته ديگري كه درگسترش اعتياد نقش دارد تصور آرام بخشي مواد مخدر است. لذا وقتي مشكلات و گرفتاريهاي اجتماعي، زندگي ، رواني و روحي افزايش مي يابد مبتلايان به دنبال مواد و داروهاي آرامبخشي مي گردند و توهم و تبليغ آرام بخشي اين مواد افراد مشكل دار را به سوي مصرف آن مي كشاند. موارد فوق و بسياري مسايل ديگر موجب مي گردد روزبروز مصرف مواد مخدر در كشورمان افزايش پيدا كند. مقابله با اين بلاي دهشتناك عزم و اراده ملي و جمعي مي طلبد و از عهده يك گروه و دولت و نيروي انتظامي ساخته نيست. مشاهده مي كنيد مسايل ناامني و حضور اشرار نسبت به گذشته دركشور بسيار كمتر شده است ولي آيا مصرف مواد مخدر هم كاهش يافته است. اين مسأله نيازمند تحقيق و جستجو است.

بنابراين اگر چه دولت و نظام از توانايي بالايي براي مقابله با معضلات اجتماعي برخوردار است ولي بدون همكاري و مشاركت ملت هيچ مشكل و معضل اجتماعي و از جمله مواد مخدر قابل حل نيست و نخواهد بود. محو اين پديده زشت و

كريه با عزم ملي و همگاني امكان پذير است. پس پيش بسوي اين عزم و به اميد روزي عاري از مواد افيوني در جامعه خوب و اسلامي مان. انشاءا...

با توجه به اينكه مفاسد اقتصادي برخي از چهره هاي ظاهراً انقلابي باعث بدبيني نسبت به اصل نظام اسلامي و دلسردي مردم گرديده علت عدم برخورد قاطع ومستقيم و علني مقام معظم رهبري با مواردي كه اقدام مقتضي از سوي مسئولين مربوط صورت نمي پذيرد چيست؟
پرسش

با توجه به اينكه مفاسد اقتصادي برخي از چهره هاي ظاهراً انقلابي باعث بدبيني نسبت به اصل نظام اسلامي و دلسردي مردم گرديده علت عدم برخورد قاطع ومستقيم و علني مقام معظم رهبري با مواردي كه اقدام مقتضي از سوي مسئولين مربوط صورت نمي پذيرد چيست؟

پاسخ

در خصوص سؤالي كه فرموده ايد بايد عرض كنيم كه بين "برخورد قاطع" و "برخورد مستقيم" فرق است.

توضيح اينكه مقام معظم رهبري در خصوص "برخورد مناسب" و قانوني با افرادي كه آلوده به مفاسد اقتصادي هستند، به وظيفة خويش با قاطعيت تمام عمل نموده اند. يعني در فرمانها و ديدارهاي عمومي و خصوصي خود دائماً بر لزوم پيگيري جدّي و برخورد قاطعانة قانوني با صاحبان پرونده هاي مفاسد اقتصادي تأكيد فرموده اند؛ و به صراحت مساوي بودن همة افراد جامعه را در برابر قانون بارها تذكر داده اند، و از قوة قضائيه خواسته اند تا بدون هر گونه ملاحظه كاري، با مفاسد اقتصادي برخورد نمايند.

اما اينكه خودشان بخواهند "برخورد مستقيم" با اين افراد داشته باشند، اين انتظار بجايي نيست. زيرا در نظام جمهوري اسلامي هر كس وظايفي دارد و قوة قضائيه و دادگاههاي مربوطه، وظيفة بررسي و برخورد مستقيم با اين افراد را دارند. (نه اينكه رهبري بخواهند مستقيماً وارد اين قضيه شوند و با افراد برخورد كنند.)

به هر حال تشكيل پرونده، بررسي اتهامات، تحقيقات كافي، صدور حكم و اعلام نظر در جرائم، نيازمند كارهاي وسيع و مدّت داري است، كه نهاد قضائي براي انجام همين كارها تشكيل شده است. و برخورد مستقيم با تمام مسايل ريز و درشت جامعه را نمي توان از يكنفر انتظار داشت.

ضمناً اينطور نيست

كه مقام معظم رهبري با مسؤوليني كه اقدام مقتضي را صورت نداده باشند، برخورد نكرده باشند. بلكه اولاً، انجام نشدن اقدامات مقتضي توسط مسؤولين ذيربط در موضوعات خاص، بايد به اثبات برسد. و سپس بررسي شود كه آيا برخوردي از سوي "معظم له" صورت گرفته يا نگرفته است. و چون مورد بخصوصي در اين سؤال مطرح نگرديده، نمي توان فعلاً در اين خصوص قضاوت كرد.

مردم سالاري در ايران بوسيله مقام معظم رهبري و آقاي خاتمي اعلام شده است پس چرا مردم ايران به حق اصلي خود نرسيده اند چرا بودجه كلان مملكت تلف مي شود و بوسيله افرا سودجو به اختلاس كشيده مي شود پس چه كسي جوابگوي مردم است در حاليكه ما اگر حكومتمان اسلامي است ك
پرسش

مردم سالاري در ايران بوسيله مقام معظم رهبري و آقاي خاتمي اعلام شده است پس چرا مردم ايران به حق اصلي خود نرسيده اند چرا بودجه كلان مملكت تلف مي شود و بوسيله افرا سودجو به اختلاس كشيده مي شود پس چه كسي جوابگوي مردم است در حاليكه ما اگر حكومتمان اسلامي است كه اسلام از مردم در تمام صحنه ها حمايت كرده است پس چرا به اسلام در ايران عمل نمي شود؟

پاسخ

منظور از مردم سالاري ديني مطرح شده توسط مقام معظم رهبري و رياست جمهوري اين است كه به نيازها و خواسته ها و نظريات مردم توجه كافي بشود و اين پشتوانة قوي و محكم نظام را براي خودشان حفظ كنند. و انجام اختلاس توسط افراد و يا باندهاي متخلف و سودجو دليلي بر عدم مردم سالاري نيست. بلكه اينگونه تخلفات در هر زمان و هر جامعه اي ممكن است اتفاق بيفتد و آنچه مهم است پيگيري و برخورد با اين مفاسد است كه بطور جدي دنبال مي شود. سازمان بازرسي كل كشور و قوه قضائيه به شدت مفاسد اقتصادي و اينگونه سودجويي ها را دنبال مي نمايد و هر چند وقت يكبار گزارش اين فعاليتها را در مصاحبه اي مطبوعاتي بيان مي دارد. و احكام صادره توسط دادگاههاي مربوطه از طريق روزنامه ها و صدا و سيما اعلام مي گردد و مي توانيد اخبار مربوط به اين گونه مطالب را از طريق منابع ياد شده دنبال كنيد.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

مقام معظم رهبري برنامه اي 20 ساله تنظيم نمودند لطفاً توضيحي فلسفي عنايت فرماييد؟
پرسش

مقام معظم رهبري برنامه اي 20 ساله تنظيم نمودند لطفاً توضيحي فلسفي عنايت فرماييد؟

پاسخ

منظور از چشم انداز برنامه 20 ساله كشور كه توسط مفام معظم رهبري ابلاغ گرديده ترسيم و بيان اهداف كلي و اصولي و جامعي است كه در طول 20 سال آينده بايد توسط برنامه ريزان و مجريان كشور مانند مجلس شوراي اسلامي و دولت و مجمع تشخيص مصلحت مد نظر قرار گيرد.

اين چشم انداز 20 ساله كه متن كامل آن در روزنامه هاي رسمي كشور منتشر شده است و براي اطلاع بيشتر مي توانيد به آن مراجعه فرماييد.

در اين چشم انداز، اهداف مختلف اقتصادي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و ... كه بايد در طي يك دوره 20 ساله به سمت آنها حركت شود معين و مشخص شده اند تا معيار برنامه ها و كارهاي اجرايي قرار گرفته و دائماً رسيدگي به آن منازل پيش روي مسئولين باشد.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

چرا اگر برخي از مسئولين بلند مرتبة مملكت (اين گونه كه در بين مردم شنيده مي شود پولهاي كلان به جيب مي زنند، آيا برخوردي كه بايد با آنها بشود، نمي شود؟ چرا علناً از طريق رسانه ها به اين مسايل جواب داده نمي شود (اختصاصاً حضرت آيت الله رفسنجاني و فرزند ايشان
پرسش

چرا اگر برخي از مسئولين بلند مرتبة مملكت (اين گونه كه در بين مردم شنيده مي شود پولهاي كلان به جيب مي زنند، آيا برخوردي كه بايد با آنها بشود، نمي شود؟ چرا علناً از طريق رسانه ها به اين مسايل جواب داده نمي شود (اختصاصاً حضرت آيت الله رفسنجاني و فرزند ايشان و همچنين آيت الله واعظ طبسي و فرزند ايشان).

پاسخ

در مورد فعاليت اقتصادي فرزندان مسئولين كشور دو نكته قابل اهميت است:

1_ فرزندان آنها مانند تمام افراد جامعه كه به كارهاي توليدي و اقتصادي مشغول هستند حق دارند فعاليت اقتصادي داشته باشند و اينكه فرزند فلان شخصيت هستند شرعاً و قانوناً مانعي براي اينكار محسوب نمي شود.

2_ اگر در اين راستا مرتكب تخلف شوند بايد مثل ساير مردم طبق قانون با آنها برخورد شود و بين آنها و سايرين تبعيض واقع نشود.

با توجه به اين دو مطلب، بهتر است سؤال حضرت عالي بجاي اينكه در قالب به جيب زدن پولهاي كلان مطرح شود، در قالب صحيح آن مطرح شود كه آيا با تخلفات آنها برخورد مي شود يا نه؟

تا جايي كه ما اطلاع داريم در خصوص فرزندان آقاي هاشمي رفسنجاني در پرونده هاي مفاسد اقتصادي، موضوع و شكايت و تخفلي مطرح نشده است. و همانطور كه اشاره شد بعضي از فرزندان آقاي هاشمي كه كار اقتصادي مي كنند مثل ساير افراد جامعه از اين حق برخورداند.

و اما در مورد فرزند آيت الله واعظ طبسي كه پرونده ايشان در قوه قضائيه مطرح شد و بخاطر عدم اجرا تعهد شركت المكاسب در برابر يكي از بانكها ا زاو شكايت شده بود، پس از پراخت

آن تعهد، تا جايي كه ما اطلاع داريم موضوع منتفي شده است. و اگر مورد ديگري هم باشد توسط قوة قضائيه اعلام خواهد شد. موفق باشيد.

اگر يادتان باشد دورة اولي كه آقاي خاتمي به رياست جمهوري ايران انتخاب شدند آقاي خاتمي در يك حركت نمادين با اتوبوس شركت واحد به همراه وزراي خود به زيارت حرم امام (ره) رفتند. چرا اين معناي ساده زيستي به حقيقت نپيوست و آيا اين كار فريب مردم نبود؟
پرسش

اگر يادتان باشد دورة اولي كه آقاي خاتمي به رياست جمهوري ايران انتخاب شدند آقاي خاتمي در يك حركت نمادين با اتوبوس شركت واحد به همراه وزراي خود به زيارت حرم امام (ره) رفتند. چرا اين معناي ساده زيستي به حقيقت نپيوست و آيا اين كار فريب مردم نبود؟

پاسخ

اينگونه حركتها، اصطلاحاً حركتهاي نمادين و سنبليك ناميده مي شوندكه مي خواهند يك روش پسنديده را در بين مردم و مسئولين رده پايين تبليغ نمايند و هيچگاه به معناي اين نيست كه بعد از اين هميشه رئيس جمهور و وزراء با اتوبوس شركت واحد جابجا خواهند شد. چون همة ما مي دانيم با توجه به مسائل امنيتي و مشغله هاي كاري و ... اساساً چنين چيزي ممكن نيست.

چرا رهبر كه ناظر بر كار سه قوه است دستوري مبني بر كاهش حقوق نمايندگان دورة قبلي صادر نكردند، چرا جلوي اين افزايش حقوق سرسام آور اين افراد را نگرفتند مگر نه اينكه همين حيف و ميلهاي واضح است كه دل مرد م را به درد مي آورد؟
پرسش

چرا رهبر كه ناظر بر كار سه قوه است دستوري مبني بر كاهش حقوق نمايندگان دورة قبلي صادر نكردند، چرا جلوي اين افزايش حقوق سرسام آور اين افراد را نگرفتند مگر نه اينكه همين حيف و ميلهاي واضح است كه دل مرد م را به درد مي آورد؟

پاسخ

مشخص شدن ميزان حقوق در نهادهاي حكومتي تابع قوانين و معيارهاي معيني است و بنابر اين نيست كه رهبر معظم انقلاب در مسائل جزئي و كوچك جامعه مشخصاَ وارد شده و نظر بدهند. اما نسبت به كاهش دادن سطح خارجي و هزينه هاي مسئولين، وكلاء، وزراء و غير اينها دائماً تذكر داده و رهنمودهاي لازم را ارائه فرموده اند. البته بهره مندي هاي مادي نمايندگان مجلس پس از شروع به كار مجلس هفتم، با حركت بسيار زيبا و خدا پسندانه اي كه خود نمايندگان داشتند و به دنبال پايين آوردن هزينه ها مي باشند كاهش يافته و صرفه جويي در هزينه هاي مصرفي بيت المال را از خودشان شروع كردند كه اخبار آن در رسانه هاي جمعي منتشر گرديده است.

موفق باشيد.

مردم شهر ما و امام جمعه محترم شهرمان بارها درخواستهاي زيادي مبني بر ملاقات حضرت آيت الله خامنه اي و رئيس جمهور محترم را در طول ساليان دراز از اين شهر ارائه داده اند ولي از جانب هيچ كدام ترتيب اثري داده نشد. آيا اين ديدارها با مردم سليقه اي است و باز هم بي
پرسش

مردم شهر ما و امام جمعه محترم شهرمان بارها درخواستهاي زيادي مبني بر ملاقات حضرت آيت الله خامنه اي و رئيس جمهور محترم را در طول ساليان دراز از اين شهر ارائه داده اند ولي از جانب هيچ كدام ترتيب اثري داده نشد. آيا اين ديدارها با مردم سليقه اي است و باز هم بين مردم تبعيض وجود دارد اگر ندارد چرا بايد اين دو مقام مملكتي به شهرهاي اطراف گناباد بيايند و به خود اين شهر نيايند آيا بستگي به استقبال مردم از اين امر دارد و يا اين حق فقط شهرهايي است كه با اصطلاح عام زورشان زياد تر است.

پاسخ

ديدارهاي مسئولين درجه يك كشور و مقام معظم رهبري معمولاً با توجه به شرايط و نيازهاي مختلف منطقه اي اعم از مسائل فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... انجام مي پذيرد. البته به نحوي نوبت بندي هم در اين قضيه بي تأثير نيست. بهرحال با توجه به تعداد بسيار زياد شهرستانهاي كشور پهناور اسلامي ايران و گرفتاريهاي كاري و كمبود وقت آن عزيزان اينگونه ديدارها در ضمن ساير فعاليتها قرار مي گيرد.

لازم به يادآوري است كه امورات مربوط به هر شهرستان از طريق روش جاري و نهادهاي مسئول و ذيربط حكومتي پيگيري و اجرا مي شود و منتظر چنين ديدارهايي نيست. بهرحال اميدواريم به زودي اين توفيق نصيب مردم شريف گناباد نيز بشود كه چهرة منور مقام معظم رهبري را زيارت و از انفاس قدسيه و عنايات ويژه اش بهره مند شوند.

موفق باشيد.

مگر نه اين هر كس لباس جنگ پوشيده و عزم اين كار مقدس را كرد، جزء سپاه اسلام است پس چرا از طرف مقامات عالي رتبه كشوري بين آنها تبغيض گذاشته شده است چرا افرادي كه فقط به صرف حضور در جبهه (البته نه همه) حتي با داشتن ميزان سواد كم در درجات بالاتر از افرادي كه
پرسش

مگر نه اين هر كس لباس جنگ پوشيده و عزم اين كار مقدس را كرد، جزء سپاه اسلام است پس چرا از طرف مقامات عالي رتبه كشوري بين آنها تبغيض گذاشته شده است چرا افرادي كه فقط به صرف حضور در جبهه (البته نه همه) حتي با داشتن ميزان سواد كم در درجات بالاتر از افرادي كه شايد به هر دليلي اين امكان براي حضور در اين امر مقدس را نداشته اند و تحصيلات و درك بيشتري از مسايل نظامي و جنگي داشتند گمارده شدند؟

پاسخ

با اذعان به اينكه در جامعه مسؤليت ها در همه جاها بر اساس شايستگي ها و لياقت ها نيست اين نكته نيز حايز اهميت است كه همه مسؤليت ها لاجرم به سواد و ميزان آن بستگي ندارد. دولت است كه براي هر مسووليتي بايد ابتدا دانش آن مسوؤليت را كسب كرده و به اصلاح فرد مسؤل بايد مدارك تحصيلي متناسب با آن مسوؤليت داشته باشد ولي گاهي برخي افراد بر اثر تجربه و يا استعدادهاي خاص علي رغم اين كه از سطح تحصيلات بالايي برخوردار نيستند از توانايي مدريت بالايي در يك بخش خاص برخوردار هستند. به عبارت ديگر لازمه پذيرش مسووليت دانش است ولي بدين معنا نيست كه افراد غير تحصيل كرده يا با تحصيلات پايين تر هيچ توانايي ندارند بلكه گاهي در ميان آنان نيز افرادي پيدا مي شوند كه علي رغم نداشتن مواد كافي و مدارك تحصيلي مناسب از توانايي در يك بعد خاص برخوردار نيستند.

عمده در مديريت توانايي ذاتي است و اگر فرد از توانايي ذاتي مديريت برخوردار نباشد اگر سالها هم درس مديريت بخواند مدير

موفقي نخواهد بود و البته اگر كسي كه توانايي ذاتي دارد از تحصيلات مديريت برخوردار گردد به مراتب از افراد غير تحصيل كرده يا با تحصيلات پايين كه توانايي ذاتي مديريت دارد موفق تر است ولي كسي كه توانايي ذاتي مديريت در يك بعد خاص دارد از كسي كه تحصيل كرده ولي فاقد اين توانايي خاص است موفق تر خواهد بود .

در گماردن مسووليت ها بروز اين جنبه ها بسيار مهم است. آنهايي كه در مناطق جنگي عملاً توانسته اند نقش يك فرمانده. گردان را بازي كنند و در انجام عمليات فوق بوده اند اگرچه از تحصيلات پاييني برخوردار ولي عملاً فرمانده گردان بوده اند وگويا در دانشكده افسري آموزش و تعليم دوره هاي مربوطه را ديداند. گاهي ممكن است افراد براي فرمانده شدن دوره هاي مختلف ببينند. پس در عمل پياده كنند و در ارتقاء پياده كنند و در جنگ تحميلي براي نيروي هاي مردمي بر عكس بود از همان ابتدا وارد ميدان مي شوند و به ترتيب در سطوح پاييني مديريتي قرار مي گيرفتند ولي يك عمليات موفق انجام مي دهند به رده بالاتري از فرماندهي منصوب مي شوند و همين طور ادامه پيدا مي كرد فردي مثل شهيد برونسي اگر چه مدارك تحصيلي بالايي نداشت ولي در زمان شهادت فرمانده تيپ بود و در تمام عمليات ها موفق بود ولي از مسايل كلاسيك جنگ و نقشه و كالك و ... چيزي نمي دانست و مي گفت من كالك ونقشه سرم نمي شود بگوييد مأموريت تو كجاست و تا كجا بايد بروي من مي روم.

البته ممكن است در جاهايي هم بر خلاف شايستگي و تجربه مسوليتهايي داده

بشود كه قابل توجيه نيست.

مگر نه اين كه همه افراد نظامي اين مملكت جان خود را در كف خويش قرار داده براي پاسداري از مرزهاي اين مرز و بوم تلاش مي كنند پس چرا بايد حقوق دريافتي يك فرد سپاهي تقريباً دو برابر يك فرد ارتشي با همان درجه باشد؟ مگر نه اينكه پشتوانة اصلي نظامي اين مملكت ارتش
پرسش

مگر نه اين كه همه افراد نظامي اين مملكت جان خود را در كف خويش قرار داده براي پاسداري از مرزهاي اين مرز و بوم تلاش مي كنند پس چرا بايد حقوق دريافتي يك فرد سپاهي تقريباً دو برابر يك فرد ارتشي با همان درجه باشد؟ مگر نه اينكه پشتوانة اصلي نظامي اين مملكت ارتش مي باشد چرا بايد اين تبعيض وجود داشته باشد البته خيلي ها مي گويند واضح است به خاطر اين كه رهبر خودش را يك بسيجي مي داند معلو م است كه آنها را بيشتر حمايت خواهد كرد. خواهشمندم اين شبهه را دقيقاً پاسخ بدهيد از شما خواهش دارم اين را به فراموشي نگذاريد امري كه امروزه در مملكت ما كاملاً عادي شده است.

پاسخ

ما نيز همانند شما قبول داريم كه در سيستم و نظام پرداخت حقوق و مزايا به كاركنان دولت تفاوت هاي زيادي وجود دارد كه نوعي تبعيض و دوگانگي و بي عدالتي است و البته در سالهاي گذشته تلاش هايي شده و قدمهايي برداشته شده تا نظام پرداخت حقوق هماهنگ شود ولي هنوز مشكلات وجود دارد وكماكان اين بي عدالتي ها و تبعيض ها مشاهده مي شود ولي سعي و تلاش مجموعه دولت و نظام بر اين است كه اين مشكل را حل كنند و تفاوت ها را كم و معقول كنند.

نكته اي كه در باب دريافت حقوق لازم است به آن توجه شود شرايط متفاوت افراد و نوع كاري هاي انجام شده است. به ندرت مي توان دو فرد را با شرايط كاملاً مساوي در دو سازمان جدا گانه پيدا كرد تا بعد قضاوت كنيم كه چرا حقوق آنان با هم فرق

دارد. درست است كه تفاوت حقوقي در سازمان ها وجود دارد ولي تفاوت در افراد و مدرك تحصيلي، سنوات قبلي درجه و رتبه و جايگاه شغلي همه اينها در دريافت حقوق مطرح است. همچنين موقعيت و محل جغرافيايي خدمت. بسياري از افرادي كه ما به ظاهر خودمان را با آنان مقايسه مي كنيم در واقع با ما تفاوت هايي دارند كه ما از آن تفاوت ها خبر نداريم لذا تصورمان اين است كه بايد مثل هم باشيم ولي چنين نيست. خيلي از افراد به دليل جسارتهايي كه دارند در جايگاهاي مختلف شغلي و مسئوليتي قرار مي گيرند كه اين جايگاها به افزايش حقوق آنان كمك مي كند و بسياري از افراد يا از روي راحت طلبي يا به دليل ناتواني مديريتي و يا نداشتن روحيه مديريت و يا فراهم نشدن زمينه بروز توانايي و يا عدم شجاعت و ترسو بودن موقعيت شغلي بالايي پيدا نمي كنند لذا حقوق آنان متفاوت است.

شما برادر عزيز! براي مقايسه حقوق و مقايسه حقوق و تشخيص تفاوت آنها در دو فرد سپاهي و ارتشي كه خودت مطرح كرده اي مشابه و مثل هم از جهات مختلف بايد پيدا كني و مقايسه كني. ضمن اين شرايط را خدمتي در دو سازمان را نيز بايد مقايسه كني. امكانات و خدمات جانبي و حق مأموريت و مسكن سازماني و ...نيز بايد مد نظر قرار گيرد. و نيز محل خدمت و...

همه اين موارد در تعيين ميزان حقوق نقش دارد. با اين وجود مواردي هم پيدا مي شود كه تبعيض به وجود مي آيد و بخشي از آن قابل قبول است و بخشي از آن قابل

قبول نيست. و البته بايد از طريق مطالبات افراد و انعكاس آن پيگيري بشود تا اين تفاوت ها تقليل پيدا كند. تنها توقع داشتن از رده هاي بالا كار ساز نيست بلكه در تمام سطوح بايد مطالبات دنبال شود و شما مي توانيد با پيدا كردن دو نمونه در دو سازمان به مقايسه بپردازي و در روزنامه ها نيز منعكس كني و ديگران نيز ... اگر چنين مطالباتي تعقيب شود در بهبود وضعيت و تعادل نسبي و عدالت گونه بسيار نقش خواهد داشت.

موفق باشيد.

چرا از يك طرف ايران كشوري است كه در معرض بيشترين خسارتها از طرف ورود مواد افيوني قرار دارد و از طرف ديگر كارخانه توليد دخانيات مي زنند و خودشان به اين امر دامن مي زنند آيا اين يعني دروغ بستن آيا سود مهم تر از جان مردم است؟
پرسش

چرا از يك طرف ايران كشوري است كه در معرض بيشترين خسارتها از طرف ورود مواد افيوني قرار دارد و از طرف ديگر كارخانه توليد دخانيات مي زنند و خودشان به اين امر دامن مي زنند آيا اين يعني دروغ بستن آيا سود مهم تر از جان مردم است؟

پاسخ

دلسوزي و احساس مسؤليت شما در قبال اعضاي جامعه و از ميان رفتن سرمايه هاي اقتصادي و انساني آن قابل تقدير تحسين و ستايش است و اگر ان شاء الله اگر در اين مسير با توصيه هايي را كه خواهيم كرد گام برداشته و اقدام عملي براي كاهش اين خسارات با كمك ديگر هم فكران و هم نوعان خودتان برداريد بسيار ستايش انگيز خواهد بود.

خواهر عزيز بسياري از افراد جامعه در مقابله با يك معضل و مشكل همانند شما اقدام نفي گرايانه و خدمتي را پيشنهاد مي كنند چرا كه راحت ترين راه مبارزه و مقابله همين روش فيزيكي است ولي ناكارآمد ترين روش هم هست. شما خود شاهد هستيد ساليان متمادي است و ترياك در ايران كشت نمي شود و ممنوع هم هست. بسياري از قاچاق چيان اعدام، زنداني و ... شده اند. بسياري از معتادان دستگير، زنداني، تنبيه، اخراج از كار و ... شده اند ولي متأسفامه اين اقدامات تنبيهي و منفي گرايانه نه تنها موجب كاهش مصرف مواد مخدر نشده بلكه روز به روز به تعداد آنان افزوده شده است در دنيا هيچ كشوري به اندازه جمهوري اسلامي براي مقابله با مواد مخدر از نظر نيروي انساني و اقتصادي و اجتماعي و سياسي سرمايه گذاري نكرده است ولي نتايج آن چه بوده است. افغاني ها بيش از 95 درصد مواد مخدر

مصرفي دنيا را توليد مي كنند ولي غالباً خودشان مصرف نمي كنند بنابراين مشكل با منع كردن حل نمي شود لذا اخيراً مسؤولان مبارزه با مواد مخدر اعلام كرده اند بايد تقاضاي مصرف را كاهش داد بايد كاري كرد كه افراد به سمت مصرف نروند. در مواد مخدر كه ضرر آن بسيار زيان بار تر از سيگار است و مبتلايان به آن هم بسيار محدودتر از سيگار هستند روش منع نتيجه نداده است حال گمان مي كنيد در مبارزه با مصرف سيگار كه تعداد بسيار فراواني به آن مبتلا هستند روش منع كردن و تعطيل كردن كارخانه هاي توليد سيگار مفيد خواهد بود و كشور را با بحران اجتماعي و عكس العمل و واكنش شديد سيگاري ها و ... مواجه نخواهد كرد؟ آيا گمان نمي كنيد با تعطيلي كارخانه هاي سيگار داخلي سيل سيگارهاي خارجي به بازار كشور بخش اعظم سرمايه كشور را به جيب اجانب خواهد ريخت؟ آيا تصور نمي كنيد وقتي امكان مقابله فيزيكي ميسر نيست و مقابله نه تنها مفيد و كار ساز نيست، بلكه كشور را دچار بحران مي كند، معقول ترين راه همين است كه توليد داخلي داشته باشيم و از خروج ارز از كشور جلوگيري كنيم.

براي مقابله با دخانيات نيازمند تلاش همگاني و افزايش سطح فرهنگي جامعه هستيم. بايد تلاش كنيم ميزان درك و فهم

جامعه به حدي برسد كه بصورت خود جوش افراد به سوي دخانيات نروند همچنانكه افاغنه به سمت مصرف نمي روند و شما خواهر عزير و ساير همفكرانتان تلاش كنيد اين هدف محقق بشود كه اگر بخواهيد و با تلاش جمعي اين توفيق حاصل مي شود.

چرا عملاً براي جلوگيري از فرار مغزها از ايران كار اساسي صورت گرفته بسيار ناچيز است و دولت مردان ما جز سخنراني و حرف چيز ديگري ارائه نكرده اند. واقعاً آيا اينگونه مي خواهند جنبش نرم افزاري داشته باشند در حالي كه از زمان انقلاب فقط 3 نفر از افرادي كه در الم
پرسش

چرا عملاً براي جلوگيري

از فرار مغزها از ايران كار اساسي صورت گرفته بسيار ناچيز است و دولت مردان ما جز سخنراني و حرف چيز ديگري ارائه نكرده اند. واقعاً آيا اينگونه مي خواهند جنبش نرم افزاري داشته باشند در حالي كه از زمان انقلاب فقط 3 نفر از افرادي كه در المپياد ها و مقام هاي جهاني آورده اند را نگه داشته اند پس مي گويند تلاش مي كنيم واقعاً دروغ مي گويند. براي مبارزه با اين ادعاهايي دروغين كدام مرجع است كه جلوي اين سخنراني ها و كارهاي دروغ و راه گم كن را بگيرد؟

پاسخ

انتقاد و گلايه شما خواهر عزيز و ارجمند بجا و درست است و بايد مسؤلان عالي رتبه و سطوح پايين تر براي پديده فرار مغزها از كشور تدبيري انقلابي و سريع و همه جانبه بينديشند تا از هدر رفتن نيروهاي انساني كه اساسي ترين سرمايه توسعه و پيشرفت كشور است. جلوگيري شود.

در خصوص ارايه آمار و ارقام تعداد افراد خارج شده از كشور حرف و حديث زياد است و شايعات فراوان. واقعيت اين است كه تعداد قابل توجهي از نيروهاي خلاق، خوش ذوق، مبتكر و دانشمند از كشور خارج شده و مي شوند و البته انگيزه همه آنان براي خروج از كشور يكسان نيست و همه آنها را نمي توان از رفتن بازداشت.

عده اي با انگيزه هاي مادي و براي كسب ثروت و رفاه و آسايش مادي بيشتر كشور را رها مي سازند و هيچ توجهي ندارند كه با سرمايه اين مملكت درس خوانده اند و به جايي رسيده اند و از نظر اخلاقي و انساني و ديني به اين ملت و

كشور مديون و بدهكارند و بايد به پاس خدمت ملت و فراهم سازي زمينه تحصيل و ارتقاء آنان به اين مردم و جامعه خدمت كنند. قطعاً شما خوب مي دانيدكه براي دانش آموزان و دانشجويان شركت كننده در المپيادها چه دوره هاي فشرده علمي با برترين استادان و امكانات قابل توجهي در اختيار مي گذارند تا آنان موفق مي شوند در عرصه رقابت بين المللي و ملي مدالهاي افتخار را كسب كنند و كمال بي انصافي و بي مروتي است كه انسان با سرمايه يك جامعه به جايي برسد و وقتي بخواهد به آن جامعه دين خودش بپردازد آن جامعه را عقب مانده و پست بشمارد و ترك كند و غافل از آن باشدكه بالاخره در بستر همين جامعه اي كه او را پست و حقير شمرده است به نان و نوايي رسيده و نام و آوازه اي به هم رسانده است.

عده اي نيز با انگيزه غير مادي و به دليل كمبود امكانات و تجهيزات و اسباب و ابزار تحصيل و كسب دانش كشور را ترك مي كنندكه هر چند انگيزه معقولي است ولي توقع مي رود در كنار تحقيق و پژوهش عملي كه در خارج انجام مي دهند براي خدمت به كشور و جامعه خودشان همت و تلاش كنند تا ارتقاء علمي پيدا كنند.

عده اي نيز براي بي تدبيري و بي حدي برخي مسؤولان و مردم، كشور را رها مي كنند افرادي كه با برخوردها و رفتار ناشايست خودشان موجب مي شوند نيروهاي زبده و كار آمد كشور را ترك كنند بايد در پيشگاه ملت و در سراي آخرت پاسخگو باشند و قطعاً به عذاب

دردناك گرفتار خواهند شد.

و اما خواهر عزيز و بزرگوارو فهيم و دلسوز! در وراي همه اين حرف و حديثها يك نكته حائز اهميت است و آن اين است كه عده اي از همين جوانان برومند و سلحشور علي رغم همه سختي ها و كمبودها خدمت در كشور و جامعه خودشان را بر پناه بردن به دامن اجانب ترجيح مي دهند و با خلاقيت و ابتكار كشور را به سوي دانش و تكنولوژي هدايت مي كنند. و برخي از اين سر و صداها و ... نيز براي همين است و همه ما بايد به اين دانشمندان جوان كشورمان مباهات كنيم كه توانسته اند كشور را به لحاظ علمي در رديف 10 كشور داراي توانمندي غني سازي اورانيوم قرار دهند و با استفاده از اين تكنولوژي توانسته اند به پيشرفتهايي در علم كشاورزي و سلولهاي بنيادي و ... دست پيدا كنند و همه تلاش و استكبار در اتهام كشور به ساختن بمب اتم براي اين است كه مي بيند علي رغم همه محدوديتها و انحصارات و تحريمها توانسته است به قله هاي بلند علمي دست پيدا كند. اگر چه از فرار مغزها نگران هستيم و بايد تلاش كنيم كاهش پيدا كند ولي وقتي كشور به نقطه اي ا زاوج علمي رسيد بسياري از همين افراد و حتي افرار ساير كشورها تمايل يابند در ايران عزيز و سرافراز به ارايه خدمات علمي مبادرت ورزند.

به اميد آنروز.

آيا حمايت كردن از مردم عراق واجب است در صورتي كه همين ها بودند كه امام حسين(ع) را ياري نكردند و اينها از نسل همان ها هستند. آيا درست است كه از لحاظ شرع كه مردم ما گرسنه باشند و ما كمك مردم عراق و افغانستان كنيم خواهش مي كنم توضيح دهيد؟
پرسش

آيا حمايت كردن از مردم عراق واجب است در صورتي كه همين ها بودند كه امام حسين(ع) را ياري نكردند و اينها از نسل همان ها هستند. آيا درست است كه از لحاظ

شرع كه مردم ما گرسنه باشند و ما كمك مردم عراق و افغانستان كنيم خواهش مي كنم توضيح دهيد؟

پاسخ

در پاسخ به سؤال شما دوست گرامي بايد گفت: وظيفه انساني و الهي ما را مكلف به همنوعان خود و مخصوصاً هم دينان خود مي كند. آيا زماني كه علي (ع) قبل از شهادتش درباره خوش رفتاري با ضارب خودش به اطرافيانش سفارش مي كند. ما كه شيعه آن حضرت هستيم رواست كه از كمك كردن به مردم بدبخت و رنج كشيده عراق آن هم به اين دليل كه هزار و سيصدو سي و نه سال پيش پدران اينها امام را ياري نكردند و يا به دلايل تاريخي ديگر از كمك كردن به آنها صرف نظر كنيم. مسلمانان بايد غيرت كمك به همديگر را در مقابل دنياي كفر به خاطر مسائل جزئي تاريخي از دست ندهند.

خداوند در قرآن مي فرمايد: "لاتزرُ وازرةٌ وزرَ اخري" (1) هيچ كس بار گناه ديگري را به دوش نمي كشد. پس گناه پدر را به پاي فرزند نمي نويسند.

درباره قسمت دوم سؤال شما، اگر چنان باشد كه مردم كشور ما فقير و گرسنه باشند بايد در درجه اول به خود مردم كشورمان كمك كنيم مخصوصاً اگر بخواهيم از بيت المال كشور كه تك تك افراد جامعه در آن سهم دارند كمك بكنيم. البته بايد دانست كه سازمانها و نهادهايي در داخل كشور براي فقر زدايي فعال مي باشند كه كم كاري ما و عملكرد آنها را نبايد فراموش كرد. كشور ما يكي از كشورهاي ثروتمند منطقه مي باشد. مسئولان نبايد طوري بد عمل كنند كه تقسيم ناعادلانه ثروت در كشور ايجاد

شود. بي شك علت فقر در كشور ما ناشي از مديريت ضعيف در برخي از سازمانهاي كليدي مي باشد كه منجر به تقسيم ناعادلانه ثروت مي شود. در سياست بين الملل رسم بر اين است كه اگر كشوري از حوادث غير طبيعي يا طبيعي مانند زلزله و سيل يا جنگ به مردمش خساراتي اعم از جاني يا مالي وارد شود كشورهاي ديگر به خاطر منافع سياسي يا انسان دوستانه كمكهايي مي كنند، نمونه آن در جريان زلزله بم اتفاق افتاد كه حتي خيلي از كشورهاي فقير مانند اردن، لبنان، و ... به ايران كمك كردند. پس اگر ما مشاهده كنيم ايران نيز به خاطر منافع سياسي يا بشر دوستانه به برخي از كشورها كمك هايي مي كند، نبايد چنين قضاوت كنيم كه ايران نبايد كمك بكند. البته بايستي اين كمكها خردمندانه صورت بگيرد تا منافع آن در سطح جهاني به نفع ايران تمام بشود، در آن صورت سود آن عايد همة افراد ملت مي شود. اگر كمكهاي ما به كشورهايي مانند عراق و افغانستان زيرگانه صورت بگيرد، ما در آينده مي توانيم كشوري تأثير گذار در اين كشورها باشيم. پس مي توان هم از نظر شرعي كه مردم اين كشورها مسلمان هستند توجيه كرد و هم از نظر سياسي توجيه كرد. پس بايد از ياد نبرد زماني كه حضرت علي (ع) در آوردن خلخال از پاي زن اهل كتاب را توسط دشمنان چنان ننگي مي دانند كه مردن مرد از غصه در اين جريان را مدح مي كنند. بايد شك نكردكه كمك به مسلمان از چه جايگاهي برخوردار مي باشد. (2)

منابع و مآخذ:

1_ سوره انعام،

آيه 164

2_ نهج البلاغه، خطبه جهاد

مشكل من عدم داشتن جواب مناسب براي افراديست كه به شخص رهبري توهين و جسارت مي كنند و تهمت مي زنند. بالاخص در جمع دوستان كه اين مطلب خيلي شايع است. به عنوان مثال در خصوص منبع درآمد و ظاهر سازي رهبري. خواهشمند است يك جواب منطقي و شفاف ارائه دهيد. در ضمن در طر
پرسش

مشكل من عدم داشتن جواب مناسب براي افراديست كه به شخص رهبري توهين و جسارت مي كنند و تهمت مي زنند. بالاخص در جمع دوستان كه اين مطلب خيلي شايع است. به عنوان مثال در خصوص منبع درآمد و ظاهر سازي رهبري. خواهشمند است يك جواب منطقي و شفاف ارائه دهيد. در ضمن در طريقه بيان درست و داشتن اعتماد به نفس مرا راهنمايي كنيد؟

پاسخ

بدون شك شما خواهر خوب و گرانقدر به خوبي مي داني كه معمولاً افرادي كه در مصادر كارهاي كشوري و لشكري قرار مي گيرند بشدت مورد توجه جامعه هستند و موافقان و مخالفان بطور مرتب به دفاع و مخالفت از آنان مي پردازند. هر چقدر مسؤوليت افراد بالاتر و سنگين تر باشد دامنه و شدت حمايت و دشمني نيز جدي تر خواهد بود.

مقام معظم رهبري نيز از اين قاعده مستثني نيستند. كساني كه طرفدار ايشان هستند همانند شما دوست عزيز و مهربان دوست داري با همه وجود و البته با دليل و مدرك و استدلال از رهبري دفاع كني و حق هم همين است. ولي حتماً مي داني كه يكي از روشهاي مبارزه و دشمني تخريب شخصيت افراد است دشمنان سعي مي كنند با شايعه پراكني و دروغ و تهمت و افترا افراد را ترور شخصيت كنند.

نمونه هاي فراواني در طول تاريخ وجود دارد و از آن جمله مرحوم شهيد دكتر بهشتي بود كه در اوايل انقلاب ما بين تهمت هاي ناروا ترور شخصيت شد و توده مردم پس از شهادتش متوجه شدند چه شخصيت بزرگي را از دست داده اند و بسياري از مردم كه نا آگاهانه و

جاهلانه تهمتها را نقل كرده بودند با گريه و شيون توبه كردند. به حدي كه امام خميني از مظلوميت شهيد بهشتي بيشتر از شهادتش متأثرگرديدند و به ايشان لقب شهيد مظلوم دادند. رهبر انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي نيز با توجه به مسؤوليت سنگيني كه دارند مورد بغض و كينه شديد دشمنان هستند و شايعات فراواني در مورد ايشان ممكن است مطرح بشود و عده اي هم ناآگاهانه به آن دامن بزنند ولي بايد بدانند كه معمولاً افراد مسؤول مورد تهمت هستند و نبايد هر حرفي را نقل كرد و بايد دانست كه روزي در برابر حرفها و سخنانمان مؤاخذه خواهيم شد. روزي كه امكان جبران نباشد. در ادبيات ما نيز به اين نكته توجه شده است و آمده است:

كرد مردي از سخنراني سؤالحق و باطل چيست اي نيكو مقال

گوش را برگرفت و گفت اين باطل است چشم حق است و يقينش حاصل است.

آنچه را با چشم ببينيم درست است ولي آنچه مي شنويم نبايد باور كنيم. چه بسا دشمن وقتي شايعه ميسازد بگويد من ديدم ولي حرف افراد براي ما ملاك نيست مگر اينكه به تقوا و عدالت آنان يقين داشته باشيم كه قرآن مي فرمايد: ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا، هر گاه شخص فاسقي (غير عادي) براي شما خبري آورد باور نكنيد. تحقيق كنيد اگر درست بود باور كنيد و گر نه رد كنيد.

درخصوص سؤالي كه فرموديد جوابهاي عقلي ونقلي زيادي داده شده است كه ازحوصله بحث خارج است، فقط دراينجا به جواب كوتاه ومفيدي اشاره مي شود.

شكي نيست كه حكومت از ضروري ترين نيازهاي يك جامعه است وبدون حكومت

در نظام اجتماع انساني اختلال پديد مي آيد و ادامة حيات اجتماعي امكان پذير نيست.

و از طرفي مي دانيم كه اسلام به همه نيازها و ضرورتهاي انسان پاسخ مثبت داده و براي آن قانون وضع كرده است تا آنجا كه براي مسائل غير ضروري و پيش پا افتاده نيز احكامي قرار داده است.

نتيجه آنكه بايد در دوران غيبت امام "ع" پيش بيني لازم را براي ضروري ترين و حياتي ترين مسائل جامعه كه حكومت است نموده باشد و نمي توان باور كرد كه اسلام براي اين مقطع از زمان كه ممكن است طولاني هم باشد هيچ نوع پيش بيني نكرده باشد. زيرا فرض اينكه در جامعه اي حكومت اسلامي نباشد مساوي است با اينكه اسلام نباشد.

به خاطر اينكه قوانين اجتماعي و سياسي اسلام از قبيل مسائل اقتصادي، حدود، ديات، قصاص قضاوت و...همگي با نبود حكومت تعطيل و تنها مسائل اخلاقي و عبادي اسلام باقي مي ماند كه آن هم در يك حكومت طاغوتي و غير اسلامي به طور صحيح وكامل پياده نخواهد شد و در نتيجه هيچ يك از احكام و مسائل اسلامي بدون حكومت و نظام اسلامي به طوركامل اجرا نمي گردد.

بديهي است كه اسلام براي همه زمانها وهمه انسانها ست و محدود به زمان پيامبر و ائمه اثني عشر "ع" نيست.

بنابراين براي حفظ نظام و پياده شدن اسلام كه قطعاً مطلوب و مورد خواست خداوند است حكومت هم مطلوب و مورد خواسته او است. و از اموري است كه لازم است جامعة مسلمين در انجامش بكوشند و با توجه به هدف حكومت كه بسط عدالت و اجراء قوانين اسلام و تربيت جامعه با

آداب اسلامي است ناچار بايد در رأس حكومت، فقيهي عادل، مدبر وآگاه به زمان قرار گيرد تا حكومت اسلامي پياده شود.)"1"

اعتماد به نفس يك نوع باور است واين باور از شناخت قدرت نفس وارادة انسان به دست مي آيد، يعني هر قدر كه ما از خودمان بيشتر شناخت داشته باشيم به عظمت اين وديعه خدادادي در درونمان پي مي بريم. هر قدر انسان ازخودش شناخت كمتري داشته باشد، در خداشناسي، ضعيف خواهد بود. چنانكه درروايات آمده "من عرف نفسه فقد عرف ربه" شرط شناخت اين قدرت الهي داشتن بصيرت نفس است يعني ما بايد توانايي هاي نهفته در نفسمان را بازشناسيم تا قدرت يابيم در مقابل مشكلات مقاوم باشيم و بر مشكلات پيروز شويم. (1)يأس به قول حضرت امام "ره" از جنود ابليس مي باشد كه از ناحيه شيطان به دل انسان وسوسه مي شود و باعث سستي اراده واعتماد به نفس انسان مي گردد."2" ما بايد باور داشته باشيم كه اصل "تلاش ما براي دستيابي به موفقيت است" و نتيجه و ثمرة تلاش ما است. واقعيت آن است كه نوع تصوير ذهني فرد از خودش در موفقيت يا عدم موفقيت شخص تأثير مستقيم دارد. انسانهايي كه روحيه خود باوري واعتماد به نفس آنها ضعيف است در ذهنشان تصوير ذهني انساني شكست خورده و ضعيف را دارند. واين تصوير ذهني تأثيرات سوء و بدي درزندگي به همراه دارد. براي تقويت اعتماد به نفس بايد در قدم اول تصوير ذهنيمان درست شود يعني ما ازخودمان بايد تصوير انساني توانمند راكه توانايي غلبه وحل مشكلات را دارد ايجاد كنيم.تصوير ذهني از نوع باور او، و باورانسان

كه از نوع شناخت انسان حاصل مي شود مابايد از خودمان وتوانايي هاي شگرف خدادادي روحيمان تا اندازة ممكن شناخت صحيحي كسب كنيم. عظمت نفس خدادادي ما به اندازه اي است كه خداوند در قرآن مكرر آن را مورد توجه قرارمي دهد و به آن سوگند ياد مي كند و مي فرمايد : "سنريهم آياتنا في الآفاق وفي انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق""3"(به زودي نشانه هاي خود را در طبيعت عالم هستي و در دنياي درونشان به آنها نشان مي دهيم تا روشن كنيم كه همانا او"خدا" حق است اگر ما سيري درآيات و روايات داشته باشيم به موارد بسياري دربارة بيان عظمت نفس انسان برخورد مي كنيم. در اينجا براي خوانندة گرامي سؤالي طرح مي كنيم و تقاضا مي كنيم خوب فكر كنيد، و به طور اختصار به آن پاسخ مي گوييم:

الف: چرا ما ازنفسمان شناخت صحيحي نداريم؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد ما پيشينه فكري و زندگي خودمان را بررسي كنيم. اگر ما اندكي دقيق شويم پي مي بريم كه عوامل : 1- وراثتي 2- محيطي كه شامل نوع تربيت و رفتار ما وگفتارها وشنيدارها و... 3- خودمان، عوامل مهمي در دست نيافتن به اين شناخت مؤثر بوده اند. ثانياً شناختي كه ما ازخودمان داريم تصوير ذهني انساني معمولي و شكست خورده و يا با توانايي هاي اندك است. اگر ما در زندگي با استفاده از ناكاميها و شكستها و عدم دست يابي به مقامات دنيوي تصوير ذهني انساني ضعيف النفس بسازيم اين امر باعث مي شود كه هميشه در مواجهة با مشكلات روحيه خودمان را ببازيم وموفق نشويم. ازطرفي شيطان پليد

نيز در دل انسان تلقين هاي بدي ايجاد مي كند كه اين تلقين هاي زشت نيز باعث تخريب روحيه انسان مي شود. از طرفي گناهان نيز بر روحيه ماتأثير سوء مي گذارد. مجموعه اين عوامل و تنبلي هاي انسان و اميال نفساني و هواي نفس و...دست به دست هم مي دهند و از انسان در ذهنش تصوير ناصحيح ايجاد مي كنند اين تصوير ناصحيح باعث از بين رفتن اعتماد به نفس مي شود.

ب : چگونه مي توانيم شناخت صحيح از نفس و اعتماد به نفس داشته باشيم؟ ما بايد سعي كنيم براي شناخت صحيح از نفس و روحمان و براي شناخت اراده واقعيات درون خودمان را مورد بررسي قرار دهيم. بپذيريم كه ارادة امري خدادادي است و خداوند انسان را قوي خلق كرده و در خلقت او به خودش تبريك گفته است. پس بايد در قدم اول سعي كنيم تا مي توانيم تلقين هاي مثبت به خودمان و دلمان القأ كنيم هميشه تصميم بگيريم خودمان وكارهايمان را مورد بررسي قرار دهيم اشكالات رفتارها ، گفتارهايمان و تمام اعمالمان را تا مي توانيم برطرف كنيم. سعي كنيم براي تقويت اراده و اعتماد به نفس تمام كارهايمان را به نحو احسن انجام دهيم. كارهاي مثبت را شروع كنيم و تا آخر ادامه دهيم، كارها را نيمه كاره رها نكنيم. هميشه سعي كنيم مثبت فكر كنيم. روحيات معنوي والهي خودمان را تا مي توانيم قوي تر وزنده تر كنيم. بايد بدانيم كه خداوند خير محض است يعني خداوند در زندگي، خوشبختي ما را خواهان است. خداوند خواهان موفقيت ما و دستيابي مان به زندگي سعادتمندانه مي باشد. و براي رسيدن

انسان به خوشبختي و سعادت، مقدمات آن را نيز فراهم كرده است. مثلاً به انسان اراده و نفس قوي بخشيده است. پس بايد به خود اين گونه بباورانيم كه : "من به لطف خدا مي توانم به سعادت برسم" و در حقيقت اين خدا است كه مرا به موفقيت مي رساند چون اين نيرو را خدا در بندة خودش قرار داده است. پس بايد با هر نوع تفكر و نيت و تلقين سوء شيطاني مبارزه كرده و افكار و تلقينات شيطاني را از دل بيرون كرد. بايد در راه تلاشمان به خدا توكل كنيم و بدانيم كه اگر كوشش كنيم خدا تلاش ما را بي ثمر و بي بهره قرار نمي دهد بلكه بهترين بهره را درآخرت و سود ظاهري آن را در دنيا براي ما فراهم مي نمايد.

ج: چگونه مي توانيم اين باور را در ديگران ايجاد كنيم؟ براي افزايش يا تقويت اين روحيه (اعتماد به نفس) در ديگران بايد شكست افراد را به رخشان نكشيم بلكه ازآنها پلي براي موفقيتشان تصوير كنيم، حتي اين مورد را بايد در خودمان نيز ايجاد كنيم كه شكستهايمان را براي خودمان رويدادي عادي فرض كنيم و براي آن هميشه عزادار نباشيم و بايد باور

كنيم كه مي توانيم موفق شويم و دركل تصوير ذهني خودمان را اصلاح كنيم. توصيه مي كنيم حداقل يكي از مجلدات كتاب پنج جلدي "به سوي كاميابي" نوشته آنتوني رابينز را مطالعه فرماييد.

و در پايان مطالبي ديگر در پاسخ سؤال اول شما ذكر مي شود؛

مادة "514" از كتاب "قانون تعزيرات" را نقل مي نماييم:

"هر كس به حضرت امام خميني "ره" بنيانگذار جمهوري اسلامي

رضوان ا... عليه و مقام معظم رهبري به نحوي از انحاء اهانت نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد" "5"

و به روايتي اشاره مي كنيم: "من اذل عالماً بغير حق اذله الله و تعالي يوم القيامة علي رووس الاولين و الاخرين..." "6"

ترجمه روايت چنين است: (كسي كه عالمي را به ناحق ذليل گرداند و او را رسوا كند خداوند متعال هم فرداي قيامت آن شخص را در جمع تمام انسانها ذليل خواهد كرد.)

منابع و مآخذ:

(1) جهت اطلاع بيشتر ر ك : رعايت فقيه وحاكميت ملت،سيدحسن طاهري خرم آبادي،ص51

(2) كتاب تعليم وتربيت شهيد مطهري

(3) مجموعه تبيان بخش امام "ره" وجوانان

(4) سورة فصلت/53

(5) قانون تعزيرات،هادي جراحي،ص13

(6) اسرارالصلوة،مرحوم عبدالحسين تهراني

الف _ به سوي كاميابي، آنتوني رابينزب _ به سوي دنياي درون، خوزه سيلواج _ كنترل ذهني، خوزه سيلوا برت گادمر

جوانان بسيار از آينده نااميد هستند (آينده كشور) بدليل درگيري مسئولين به امور شخصي و حزبي و گروهي خويش و عدم توجه به مسائل مردم همچنين مردم نسبت به سرمايه هاي كشور اظهار نگراني دارند اعم از معادن و نفت و همچنين مغزهاي متفكر كه از ايران فرار مي كنند؟ خواهشم
پرسش

جوانان بسيار از آينده نااميد هستند (آينده كشور) بدليل درگيري مسئولين به امور شخصي و حزبي و گروهي خويش و عدم توجه به مسائل مردم همچنين مردم نسبت به سرمايه هاي كشور اظهار نگراني دارند اعم از معادن و نفت و همچنين مغزهاي متفكر كه از ايران فرار مي كنند؟ خواهشمند است در مورد اين مسائل واقعيت ها را بيان كنيد؟

پاسخ

مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤالي كه گفته شده بود به كساني وانمود مي كنند كه نسل امروزي از ارزشهاي ديني رويگردان است فرموده اند: بنده صد درصد حرف آنها را رد مي كنم. نه اينكه من عوامل فساد برانگيز فرهنگي را نمي بينم يا نمي شناسم يا از آنها خبر ندارم؛ نخير، بنده از ماهواره و اينترنت و رمانها و فيلمها و آهنگها و حرفهاي فاسد كاملاً خبر دارم وآنها را دست كم نمي گيرم. من عمرم را در ميان جوانها گذرانده ام. از دوراني كه خودم جوان بودم، با جوانهاي دانشگاهي كه خارج از محيط ما بودند، ارتباط برقرار كردم، تا امروز هم ارتباط من با جوانها قطع نشده است؛ بنابراين مي دانم حال و هواي جواني چيست و امروز در فضاي جواني ما چه مي گذرد؛ اما معتقدم نسل كنوني امروز اين قدر هم آسيب پذير و شكننده نيست، اين را بد فهميده اند. اين نسل در محيطي بار آمده كه از محيط سي سال و سي و پنج سال قبل به مراتب پاكيزه تر و بهتر است. كساني كه در اين محيط متولد شده اند، به بركت هدايت ديني توانستند آن كار عظيم را انجام دهند و آن ايمانهاي

پولادين و استوار را عرضه كنند. من معتقدم كه اين نسل نسبت به آن نسل، در محيط بهتري پرورش يافته و آمادگيها و آگاهي هاي به مراتب بهتر و بالاتري دارد. بنده وقتي حدود بيست سالم بود، هرگز آگاهي هايي كه امروز شما جوانهاي بيست ساله داريد نداشتم. امروز جوان ايراني، آگاه و با معرفت و بصير و سياسي و اهل تحليل است؛ و از همه بالاتر با ايمان است.

چه چيزي موجب ميشود كه با اين بمباران فرهنگي يي كه سال گذشته در مجموعه يي از مطبوعات زنجيره يي عليه مذهب و عليه فكر و عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه چيز صورت گرفت، وقتي روزهاي اعتكاف ماه رجب رسيد، مسجد دانشگاه تهران جزو شلوغترين مراكز اعتكاف شود؟ چه كسي به جوانها گفت برويد اعتكاف كنيد؛ سه روز روزه بگيريد و از مسجد بيرون نرويد و وقتتان را در آنجا به عبادت و ذكر و دعا و تضرع و توسل بگذرانيد؟ چه كسي به جوانها بخشنامه كرده بود؟...

جواني كه پرورش يافته دوران انقلاب است، از معرفت ديني برخوردار است؛ ايمانش هم ايمان عميقي است، البته احتياج دارد كه تغذيه معنوي و فكري دايمي شود. بله، اين چيزي را كه در نامه خطاب به بنده نوشته بوديد و مقداري از آن خوانده شد، تصديق مي كنم. ابزارها و فعاليتها و كارهاي فرهنگي بايد در اختيار جوانان قرار گيرد. روحانيون خوش فكر و دانشگاهيان مؤمن بايد در مقابل ايمان جوانها احساس مسؤوليت كنند.

مسؤولان كشور _ بخصوص مسؤولان فرهنگي، و بالأخص مسؤولان آموزش و پرورش _ بايد روي جوانان كار سياسي را تجربه نكنند؛ اين خيانت

است. هر مسؤول و مديري كه وظيفه فرهنگي دارد، اگر كار فرهنگي خودش را در خدمت سياستهاي خطي و جناحي قرار دهد، خيانت كرده است. هم آن كساني كه خيانت مي كنند نسل جوان فاسد شده _ چون چهار نفر پسر و دختر را با لباسي كه آنها نمي پسندند، مي بينند، كه لزوماً هم معلوم نيست آن چنان منفي باشد _ اشتباه مي كنند؛ هم آن كساني كه خيال مي كنند از جوان بايد استفادة سياسي كرد و به عنوان يك كالاي سياسي او را مصرف كرد، اشتباه مي كنند. دستة سومي هم هستند كه اشتباه مي كنند؛ آنها كساني هستند كه دل بسته اند تا پايان دوران نظام اسلامي را به چشمشان ببينند، به اميد اينكه جوانها ديگر از نظام اسلامي دفاع نمي كنند، آنها هم سخت در اشتباهند.

دشمنان ما در مورد كشور و اين انقلاب خيلي اشتباه كردند، هر بار هم كه اشتباه كردند، سرشان به سنگ خورد. نتيجة طبيعي اشتباه كردن، ناكام شدن است. چون ملت و انقلاب و مسؤولان و جوانان ما را نمي شناسند، اشتباه تحليل مي كنند و عمل اشتباه مرتكب مي شوند؛ لذا سرشان به سنگ مي خورد و اين بار چندم است. وقتي انقلاب پيروز شد، مي گفتند دو ماه بيشتر دوام نمي آورد! اين در حالي بود كه اين انقلاب با عظمت را ملتي كه آن طور در دنيا غوغا به راه انداخته بود، به پيروزي رسانده بود. وقتي دو ماه گذشت، ضد انقلابهاي ساده لوحي كه در داخل كشور بودند، پرسيدند پس چه شد؟ گفتند شش ماه ديگر حتماً قضيه تمام خواهد شد! همين طور

شش ماه، شش ماه شش ماه آن را تمديد كردند! (1)

دوست عزيز: آنچه شما در مورد فرار مغزها بيان فرموده ايد گوشه اي از مشكلات است اما نبايد موفقيت هايي را كه جوانان در المپيادها وساير رشته ها بدست مي آورند از نظر دور داشت اگر خلاف اين بود دشمنان جمهوري اسلامي و بخصوص آمريكا اين همه تبليغات دروغ در جهت سد كردن مسير علمي كشور را نداشتند.

منابع و مآخذ:

1.برگرفته از كتاب پرسشها و پاسخها از محضر رهبر معظم انقلاب، موسسه فرهنگي قدر و ولايت.

يكي از مسائل بسيار مهم كشور بيكاري جوانان ميباشد و از همه مهمتر بدليل همين بيكاري سن ازدواج بالا رفته و در نتيجه مفسده در بين پسران و دختران بالا رفته همچنين آنهايي كه سر كار مي باشند از بي عدالتي هاي موجود در كارخانه ها و شركت هاي خصوصي رنج مي برند. مثال
پرسش

يكي از مسائل بسيار مهم كشور بيكاري جوانان ميباشد و از همه مهمتر بدليل همين بيكاري سن ازدواج بالا رفته و در نتيجه مفسده در بين پسران و دختران بالا رفته همچنين آنهايي كه سر كار مي باشند از بي عدالتي هاي موجود در كارخانه ها و شركت هاي خصوصي رنج مي برند. مثال خواهرم مهندس و مسئول فني كارخانه رب تارا را با 12 ساعت كار 90 هزار تومان حقوق مي گيرد جواب شما چيست؟

پاسخ

ضمن تشكر از شما بخاطر نگراني از وضعيت جوانان جامعه بايد عرض كنيم مشكل بيكاري كه يكي از معضلات جامعه جوان كشورمان است، بارها رهبر بزرگوار انقلاب و ديگر مسئولان نظام بر حل آن تأكيد داشته اند و در برنامه هاي توسعه اقتصادي كشور و طرح ضربتي اشتغال كه اخيراً مطرح شده است به دنبال ارائه كار كارشناسي براي حل اين مشكل هستند چنانكه مقام معظم رهبري فرموده اند: "اگر به برنامه ريزي لازم فكر كنند و براي نسلي كه دارد از راه مي رسد، در جامعه جا باز نكنند، چه پيش مي آيد؟ يك لشگر بيكار و بي توان روي دست ملت مي ماند نه احساس اميدي، نه احساس شوق و شوري، نه آينده يي نه زباني براي ابراز غرور نسبت به ميهن خود، و نه اصلاً غروري، البته اين كمترينش است كه گفتيم، از اين بدتر هم فرضهايي وجود دارد. همه مسئولند، هم برنامه ريزان، هم مجريان و هم متصديان رسانه ها، صدا و سيما هم مسئول است، روزنامه ها هم مسئولند." "1"

بنابراين همانطور كه مشاهده مي كنيد رهبر معظم انقلاب به اين مشكل واقف بوده و

در موارد مختلف تأكيد بر حل اين مشكل داشته اند اما براي اينكه توصيه هاي رهبري به ظهور برسد ملت، دولت، مجلس و طبق سخن مقام معظم رهبري همه مسئولند و بايد در اين راه جديت و تلاش كنند.

مردم بايد با انتخاب افراد لايق و شايسته بعنوان نماينده مجلس اعضاي شوراي شهر و رئيس جمهور در اين راه قدم بردارند و از طرف ديگر نمايندگان مجلس، رئيس جمهور و وزراء انتخابي ايشان و بطور كلي مسئولين نظام در تحقق توصيه هاي رهبري قدمهاي عملي بردارند.

سؤال كننده محترم، وظيفه من و شما و ساير مردم اين است كه وظايف نهادهاي مربوطه در اين امر را به آنان گوشزد كنيم و اگر نواقصي به چشم مي خورد تذكر دهيم و در واقع آنچه مصوب مجلس است و وظيفة نهادهاي دولتي مطالبه نماييم

البته به چشم اصلاح بين و زبان خيرخواه تا خداي ناكرده خود اين وظيفة مردمي تبديل به يك معضل و مشكل جديد براي نظام و مردم نشود.

البته بايد عرض كنيم طبق بيان رهبر عزيزمان "مشكل اقتصاد كشور قابل حل است و برنامه هاي قابل قبولي هم در اين زمينه فراهم شده است." "2" و طبق آماري كه ستاد اشتغال اعلام كرده اند تعداد شغلهاي زيادي در كشور ايجاد شده و كارهاي خوبي نيز در دست اجرا مي باشد.

اما در خصوص ازدواج نكردن جوانان بايدگفت بخشي از اين مشكل بر اثر بيكاري است اما اين مشكل علتهاي ديگري دارد كه از آن جمله ضعف اعتقاد، ديدگاههاي غلط در باب ازدواج و تجمل گرايي مي باشد. امام خميني"ره" در اين رابطه مي فرمايند: "سزاوارنيست كه فقر و

احتياج مانع از ازدواج باشد، بعد از آنكه خداي عزوجل وعده فرموده كه غني مي كند وگشايش در زندگي مي بخشد به قول خودش"اگر فقيرباشند خداوند ايشان را از فضلش غني مي كند" "ان يكونوا فقراءً و يغنهم الله من فضله" (سوره نور/32) پس از پيغمبر( است كه: "كسي كه ازدواج را به خاطر ترس از احتياج ترك نمايد تحقيقاً بدگمان به خداي عزوجل شده است." "3"

بنابراين ترس از ازدواج ريشه در اعتقاد شخصي افراد دارد و همچنين موانعي كه خود خانواده ها بر سر راه ازدواج جوانان ايجاد مي كنند، مثل مخارج سنگين جشن ازدواج، تجمل گرايي، اسرافها، مهريه هاي بالا كه اين موانع با ايجاد فرهنگ صحيح قابل حل مي باشد، بنابراين ايجاد اشتغال تنها كافي براي ترغيب جوانان به ازدواج نمي باشد.

در سؤالتان اشاره به فحشاء كرده بوديد و خواسته بوديد با ايجاد اشتغال و ازدواج جوانان اين مشكل حل شود قابل ذكر است. ازدواج يكي از راههاي كنترل فحشاء است. عمدة جلوگيري از فحشاء در جامعه، رعايت عفت و اخلاق جنسي است كه اگر اين مسأله رعايت نشود فحشاء دامن افراد متأهل را نيز گرفته به كام خود فرود مي برد كما اينكه در جامعه مشكلات زيادي از جانب افرادي است كه ازدواج كرده اند اما بدليل رعايت نكردن حجاب و عفت و نداشتن اخلاق جنسي و همچنين عدم تربيت صحيح فرزندانشان از لحاظ جنسي مشكلات زيادي در جامعه ايجاد شده است.

برادر عزيز! بي عدالتي واقعيت تلخي است كه متأسفانه در جامعه ما و نيز جامعه بشري و جهاني وجود دارد و بلاي همه گير امروز بشر است. كاهش آن

نياز به تلاش و فعاليت همگاني دارد. تمام كساني كه حق و حقوقشان پايمال مي شود و تمام افرادي كه چنين اموري را درك مي كنند موظف و مكلفند با آن به مقابله جدي بپردازند و با افشاگري و از مجاري قانوني براي احقاق حقوق حق خودشان اقدام نمايند ولي تا زماني كه افراد جامعه تن به ظلم و ذلت بدهند وحاضر نباشند در برابر آن قيام نمايند و منتظر باشند ديگران حق آنان را بگيرند يا از دولت انتظار داشته باشند، اين امور ادامه خواهد داشت. دولت مسؤل است ولي مگر دولت كيست، از همين ملت است. ملت به صورت جمعي بايد چيزي را بخواهد و اگر خواست موفق خواهد شد ما بايد بطور همگاني با روشنگري و پي گيري جدي به مقابله جدي با اين امور بپردازيم خواهر شما بايد ببينيد بر اساس قانون كار حقوقش چقدر است و از مجراي قانون حق خودش را با حمايت شما و ... مطالبه نمايد. اميدواريم با تلاش همگاني شاهد كاهش ظلم و بيعدالتي باشيم.

منابع و مآخذ:

(1) پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب،ص 372و226و225

(2) پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب،ص 372و226و225

تحريرالوسيله امام خميني"ره"،ج3،ص420

چرا وقني كه در كشورهاي خارجي باشگاه ورزشي تأسيس مي شود از مردم مي خواهند بدون پرداخت هيچ مبلغي در باشگاه ثبت نام كنند ولي در كشور ايران اين چنين نيست؟
پرسش

چرا وقني كه در كشورهاي خارجي باشگاه ورزشي تأسيس مي شود از مردم مي خواهند بدون پرداخت هيچ مبلغي در باشگاه ثبت نام كنند ولي در كشور ايران اين چنين نيست؟

پاسخ

با پوزش فراوان از تأخير در ارسال پاسخ سؤال شما!

البته اين سؤال را در واقع بايد مسئولين محترم تربيت بدني كشور پاسخگو باشند، اما آن مقدار كه واضح است و شما هم مي دانيد اين است كه هر باشگاه و مجموعه ورزشي براي فعاليتهاي خود نيازمند بودجه و امكانات است. در راه اندازي مجموعه هاي ورزشي و باشگاهها اين امكانات از دو طريق تأمين مي شود. يكي كمكهاي مالي و بودجه و اعتبارات مصوب دولتي است. و ديگر درآمدهاي خودشان. كه معمولاً بودجه راه اندازي را سازمانهاي دولتي تأمين نموده ولي قادر به تأمين نيازهاي مالي براي فعاليتهاي جاري و گسترش آن نمي باشند. بنابراين باشگاهها براي تأمين نياز خود از افراد شركت كننده مبالغي را جهت تأمين حقوق مربيان، كاركنان، تأمين مصارف روزانه مكان، ساختمان، آب و برق و گاز و وسائل ورزشي و جوائز و مسابقات و ... دريافت مي نمايند.

چرا همه سود و سرمايه دولت دست 20 درصد از قشر ثروتمند جامعه است و 50 درصد از سود و پولهاي هنگفت حاصل از فروش نفت و ... به همين 20 درصد تعلق مي گيرد آيا مشاركت مردمي اين است؟ از 50 درصد سود و سرمايه حدود 2 درصد و شايد كمتر از 2 درصد مربوط به قشر پايين جمعيت
پرسش

چرا همه سود و سرمايه دولت دست 20 درصد از قشر ثروتمند جامعه است و 50 درصد از سود و پولهاي هنگفت حاصل از فروش نفت و ... به همين 20 درصد تعلق مي گيرد آيا مشاركت مردمي اين است؟ از 50 درصد سود و سرمايه حدود 2 درصد و شايد كمتر از 2 درصد مربوط به قشر پايين جمعيت است؟ آيا اين هدف انقلاب و حمايت از فقرا بود؟ آيا ايران و سرزمين اسلامي ما مربوط به همين 20 درصد از جامعه است پس فقران جامعه و قشر ضعيف جامعه چه كنند؟

پاسخ

در پاسخ سوال شما دوست گرامي در ابتدا براي واضح تر شدن مفهوم عدالت و تبعيض مقدمه اي عرض مي شود: استاد مطهري (ره) در كتاب بيست گفتار در توضيح مفهوم عدالت مي گويد: آيا هر نوع تفاوت كه در جامعه بين افراد باشد تبعيض و مخالف عدالت است و لازمه عدالت مساوات مطلق است ؟ يا عدالت مستلزم مساوات مطلق نيست و گاهي عدالت ايجاب مي كند كه تفاوت و امتياز گذاشته شود اما اين تفاوت بي جا و بلا استحقاق نباشد مسلماً تعريف صحيح عدالت تعريف دوم است. به بيان ديگر مقتضاي عدالت مساوات است در شرايط حقوقي مساوي نه در شرايط نامساوي يعني نبايد ميان شركت كنندگان در يك مسابقه علمي يا در يك مسابقه قهرماني در غير آنچه مربوط به استعداد و هنر و لياقت است فرق گذاشته شود مثلاً يكي اشراف زاده است و يكي فرضا ً فرزند يك فقير يكي توصيه و پارتي دارد و ديگري ندارد و.... آنچه نبايد ملاك قرار بگيرد اين امور است

كه مربوط به لياقت و استعداد و يا فعاليت و مجاهدت افراد نيست و عدالت هنگامي تحقق مي يابد كه هيچ ملاحظه شخصي و تبعيض و تفاوت و تقدمي غير از مبناي فضيلت و تقوي و عمل و لياقت در كار باشد اما تقدمهايي مبني بر فضيلت و تقوي و عمل بايد وجود داشته باشد قران كريم نيز امتيازات مبتني بر فضايل را به رسميت مي شناسد و مي فرمايد: " فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيماً " يعني خداوند مجاهدان بر خانه نشينان را بر اجر عظيمي برتري داده است. بنابراين با توجه به مطالب فوق با مشاهده هر نوع امتياز و تقدم در جامعه نمي توانيم آنرا از مصاديق تبعيض به شمار آوريم بلكه تبعيض موقعي تحقق پيدا مي كند كه تقدم و امتياز در مورد شخصي بكار گرفته شود كه شايسته و لايق آن نباشد .

پس از روشن شدن معناي عدالت و تبعيض در پاسخ به سوال شما كه فرموده بوديد چرا در جامعه ما تبعيض زياد است عرض مي شود كه پيدا شدن تبعيض و فاصله طبقاتي در جامعه از نظر اقتصادي به دليل اختلاف سطح در آمدها و اختلاف ارزش خدمات كه افراد جامعه ارائه مي دهند و به دليل اختلاف سطح علمي و مهارتهاي فني افراد با يكديگر امر طبيعي است قران كريم در سوره مباركه زخرف مي فرمايد : " ما هستيم كه مايه معيشت و استعدادهاي گوناگون را در ميان مردم تقسيم كرده ايم تا در نتيجه ، اختلاف طبيعي در ميان آنها پيدا شود و همين اختلاف و تفاوتها سبب مي شود كه بعضي افراد

مسخر بعضي ديگر قرار گيرند و نظام اجتماعي زندگي بشر استوار شود" و اين امر در همه جوامع بشري بدون استثناء وجود داشته و دارد اما آنچه مهم است وجود برنامه ريزي صحيح براي كم كردن اين فاصله هاست تا اين فاصله طبقاتي به حد متعادل و منطقي و عادلانه خود برسد و تبعيضات ناروا برطرف گردد كه در اين زمينه عليرغم وجود برنامه هاي مفيد و موثر در مكتب اقتصادي اسلام و اجرا شدن بخشهايي از آن در جامعه به دليل عملي نشدن بسياري از اين برنامه ها و گاه دامن زدن به اين تبعيضات ناروا توسط بخش خصوصي و دستگاههاي حكومتي شاهد نارساييهاي موجود هستيم.و ريشه همه اين تبعيضها فقدان فرهنگ عدالت و عدالت پذيري است و اگر اين فرهنگ ايجاد شود براي رفع تبعيض نياز به هيچ لايحه و مصوبه اي نداريم . بلكه مصوبه مجلس وجدان انسانها محكمترين مصوبه با ضمانت اجرايي 100% مي باشد.

اما در حال حاضر براي حل مشكلات جامعه از جمله موارد فوق مي توان از دو راه وارد شد:

1-برنامه ريزي و عملكرد قاطعانه مسئولين كشور با توجه به تاكيدات فراوان و راه حلها و راه كارها توسط مقام معظم رهبري.

2-نظارت عمومي مردم بر وضعيت جامعه كه در هر كجا فساد اداري، تبعيض، و مانند اينها ديدند نسبت به آنها بي تفاوت نبوده و از تذكر زباني به افراد متخلّف كرفته تا گزارش و خبر گزاري پنهاني يا آشكار به مسئولين ذي ربط و نهادي مراقب و برخورد كننده با تخلفات در هر نهاد و اداره .

البته بايد گفت اين دو امر در كنار هم نتيجه مطلوب را

خواهد داد و گرنه در صورتيكه برنامه ريزي مسئولين باشد اما مردم همكاري نكرده و اقدامي در جهت بهبود وضعيت موجود نكنند و فقط عيب كار را در عدم كنترل شايسته مسئولان ببينند و يا مسئولين برنامه ريزي قاطعانه اي در اين زمينه نداشته و فقط عدم همكاري مردم را مسئول وضعيت نا مناسب موجود ببينند به جايي نخواهند رسيد و مشكلات به قوت خود باقي خواهد ماند.

با تشكر از شما دوست عزيز كه وقت خود را صرف مطالعه اين اوراق نموديد اميدواريم مطالب فوق تا حدي راهگشاي مشكل شما بوده باشد.

منابع و مآخذ:

بيست گفتار استاد مرتضي مطهري

عاقبت پرونده رشوه گيري آقاي جزايري چه شد؟
پرسش

عاقبت پرونده رشوه گيري آقاي جزايري چه شد؟

پاسخ

بهرحال برابر آخرين حكم صادره از دادگاه مبارزه با مفاسد اقتصادي پس از حدود 2 سال رسيدگي و تحقيق و بررسي اسناد و مدارك سوء استفاده نامبردة بالا صورت گرفت. مشار اليه به 28 سال زندان ومصادرة اموال سوء استفاده شده و برگشت آن به بيت المال محكوم شد. البته شركاي جرم وي نيز با اندك تفاوتي محكوميتهايي داشتند ولي همگي آنان در استرداد اموال سوء استفاده شده محكوم شدند.

دليل قسمت كردن استان خراسان چه بود؟
پرسش

دليل قسمت كردن استان خراسان چه بود؟

پاسخ

معمولاّ در تقسيمات كشوري مانند زياد شدن استانها ارتقاء شهر به شهرستان و سپس استان و امثال آن، محورهاي متعددي مورد نظر است كه مي توان به عنوان نمونه از افزايش جمعيت و موقعيت استراتژيكي و جغرافيايي و اهميتهاي خاص هر منطقه نام برد.

تقسيم استان خراسان به شهرستان از چندين سال قبل در وزارت كشور و هيئت دولت به دليل وسعت بسيار زياد سرزميني و نياز توجه بيشتر و تقسيم و واگذار كردن كارهاي اجرايي فراوان آن به چند قسمت جهت بهينه سازي رسيدگي به امور اين مناطق مطرح بوده است.

اهميت ويژه مذهبي، اجتماعي و تا حدودي سياحتي مشهد مقدس و شهرستانهائي مانند نيشابور و كلات و... ورود بيش از 20 ميليون زائرين حضرت علي ابن موسي الرضا (ع) نيز از مسائل مهم در اين قضيه مي باشد بهرحال اميدواريم اين تقسيم جديد كشوري به اهداف مفيد خود دست پيدا كنيد.

چرا تعداد متقاضيان حوزه در جامعه به نسبت سطح گسترش حوزه كم شده است
پرسش

چرا تعداد متقاضيان حوزه در جامعه به نسبت سطح گسترش حوزه كم شده است

پاسخ

آمارها چيزي غير از مطلب شما را مي گويند و متقاضيان دروس حوزوي هر سال بيشتر از سال گذشته مي شوند كه با كمبود جا و امكانات مواجه هستند. براي نمونه جامعة الزهرأ (3) هر سال تعدادي بسيار متقاضي دارد كه با داشتن معدل هاي بالا و شرايط مناسب مؤفق به قبولي در اين مؤسسه نمي شوند. البته مسلم است كه هزينه اي كه دانشگاهها متحمل مي شوند قابل مقايسه با مدارس حوزوي نمي باشد و مدارس حوزوي متكي به بودجه هاي دولتي نمي باشند كه خود حُسن مطلب است تا دنياطلبان كمتر جذب حوزه هاي علميه شوند والاّ....

در ضمن طولاني بودن دروس حوزه هاي علميه يكي از عواملي است كه افرادي را كه خواهان مدركي و عنواني و در نتيجه شغل و رفاهي در مدت 5 _ 4 مي باشند جذب دانشگاهها شوند نه حوزه ها، كه براي آقايان حدود 20 _ 15 سال زمان تحصيل طول مي كشد و به طور طبيعي مسأله اشتغال و مسكن و غيره عواملي است كه براي افرادي كه فكر رفاه نسبي دارند ظاهراً مانع ِ جذب مي شود.

مجموعه اين عوامل تحت عامل اوليه توفيق الهي باعث مي شود كه فردي به اين سو گرايش پيدا بنمايد يا ننمايد.لذا افرادي كه توكل نسبي برخوردارند و با انگيزه خدمت به اسلام و سيراب شدن از چشمه هاي زلال علم و حكمت الهي لباس سربازي امام زمان (7) را بر تن مي نمايند كه البته اقليتي هم با انگيزه هاي منفي و خطرناك مغرضانه و گاه جاهلانه به اين حوزه ها وارد مي شوند، كه خداوند اسلام و مسلمين را از شر دشمنان اسلام محافظت

فرمايد.

چگونه ممكن است مسأله وحدت حوزه و دانشگاه از شكل ظاهري خارج شده و به معناي واقعي ريشه اي شود؟
پرسش

چگونه ممكن است مسأله وحدت حوزه و دانشگاه از شكل ظاهري خارج شده و به معناي واقعي ريشه اي شود؟

پاسخ

خواهر گرامي چنانكه توجه داريد از زماني كه دانشگاه در كشور ما پايه گذاري شد، كارگزاران آن كه چشمشان از آموخته هاي غرب و استعمار انگليس پرشده بود و دين و دينداري را مزاحم اهداف خود مي دانستند، تلاش كردند تا هر چه بيشتر به تحصيلات دانشگاهي اعتبار اجتماعي و سياسي داده و در مقابل حوزه و حوزويان را بي اعتبار و مانع رشد و ترقي جلوه دهند و هر چه زمان سپري مي شد، شكاف و شقاق بين اين دو صنف زيادتر شده و راه براي تسلط هر چه بيشتر استعمار كثيف بر جامعه اسلامي هموارتر مي گرديد (تا آنجا كه پس از پيروزي انقلاب حدود 60 هزار مستشار نظامي آمريكايي را از كشور اسلاميمان بيرون رانديم امّا با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و به ابتكار مرحوم شهيد مفتح و راهنمايي امام امّت (;)،اولين گام در راه وحدت اين دو قشر كه دانشمندان جامعة اسلامي هستند برداشته شد تا جايي كه دانشجويان در كنار روحانيون در طول انقلاب و پس از آن در صحنه حاضر شده و با بينش و آگاهي صحيح و شهامت و شجاعت خويش از كيان اسلامي دفاع نمودند.

امّا نكته اساسي در پاسخ به سؤال شما اين است كه براي دستيابي به وحدت ريشه اي و پايداري بايد به چند موضوع توجه اكيد داشت

اولاً: همه بايد براي رسيدن به هدف و مقصد مشترك كه همان خداشناسي و بندگي خداست در تلاش باشند زيرا پايه و ماية انسانيت اصل توحيد است گر چه هر كدام براي اين

تلاش ابزار خاصي در اختيار دارد يكي دروس طبيعي و رياضي مي خواند و با مخلوقات خداوند آشنا مي شود و ديگري فقه و اصول و ساير معارف را مي آموزد اما هر دو كمك كار و همكار يكديگرند چون اختلاف در جايي بوجود مي آيد كه توحيد و يگانه پرستي نباشد و اگر هر دو گروه لحظه اي بينديشند خود را در كنار يكديگر مي بينند نه در مقابل هم ثانياً:در اين مسير مشترك بايد هر كسي بيشتر مراقب و مواظب خود باشد و ديگران را متهم نكند. رسول گرامي اسلام (9)، مي فرمايد:

من سرَّه حَسَنَاتُه وَ سَائَتْه ُ سَيِّئاتُه فذلِك َ الْمؤمِن ُ حقّاً مومن حقيقي كسي است كه بديهايش او را ناراحت كند و خوبيهايي كه انجام داده او را مسرور نمايد. ثالثاً:همه تحت لواي يك ولايت در آمده و از فرماندهي واحدي دستور بگيرند تا تفاوتها موجب اختلاف نگردد. چنان كه با تأمل در وجود انسان مي يابيم كه اعضاي مختلف با كارهاي متفاوت در كنار هم وظايف خود را انجام مي دهند و گر چه هيچكدام نمي توانند كار ديگري را انجام دهند ولي يار و مددكار يكديگرند ; چون يك قلب و يك مغز بر آنها حكومت مي كند يعني يك ولايتي بودن آنها را با هم متحد مي كند. وحدت دانشگاه با حوزه يعني دانشگاه را به حوزه وصل كنند تا علم در خدمت تقوي باشد نه اينكه همچون دانشگاههاي اروپا و آمريكا در خدمت هوَي و هوس و توسعه طلبي كه در آنصورت علم حجاب اكبر مي گردد و چنين دانش و دانشمنداني وسيله هلاكت مردم مي شوند و با علم بمب اتمي به وجود مي آيد. وحدت واقعي حوزه و دانشگاه اين است كه

دانشگاه محل رشد و ترقي علمي كشور اسلامي شود و سلاح بسازد ولي براي جلوگيري از تجاوز فتنه انگيزان

نتيجه آن كه بايد از طريق دانشگاه تخصص را كسب كرد و از طريق حوزه تعهد را، تا بتوان با دو بال علم و ايمان به اوج ترقي رسيد. و قطعاً در كشور قدرتمند ما، با تلاش و همفكري دانشجويان و روحانيت آگاه و همت والاي همگان چنين هدفي محقّق خواهد شد. (ان شأالله)

چرا با اين كه در قرآن كريم از اسراف نهي گرديده است دولت در ساختن ساختمان هاي مجلّل اين مسئله را رعايت نمي كند؟
پرسش

چرا با اين كه در قرآن كريم از اسراف نهي گرديده است دولت در ساختن ساختمان هاي مجلّل اين مسئله را رعايت نمي كند؟

پاسخ

1. همان گونه كه در سؤال اشاره شد، اسراف در آيات فراواني مورد نهي و سرزنش قرار گرفته است از جمله آيات "إِنَّه ُو لاَ يُحِب ُّ الْمُسْرِفِين (انعام 141)، خداوند اسراف كاران را دوست ندارد." و "أَن َّ الْمُسْرِفِين َ هُم ْ أَصْحَ_َب ُ النَّار;(مؤمن 43)، مسرفان اصحاب دورخند و...

2. مفهوم لغوي اسراف در امري عبارت است از: تجاوز از حدّ و افراط در آن اگر چنين شيوه اي دربارة مال صورت گيرد; اسراف در مال محسوب مي شود.

3. اگر مواردي كه در سؤال بدان اشاره شده شامل مفهوم ياد شده در بند قبل باشد، بي ترديد اسراف است و مسئولان بايد جلوي آن را بگيرند; البته هر ساختمان با شكوهي را نمي توان اسراف دانست و حتي نوع دكوراسيون ها، تزيين ها و موارد ديگر، اگر استفاده اي معقول از آن شود نيز، نمي توان آن را اسراف به حساب آورد ضمن اين كه در اين گونه موارد، بايد قضاوتي منطقي داشته باشيم ولي به هر حال به عنوان يك واقعيت تلخ بايد بپذيريم كه در جامعة ما، اسراف هاي فراواني صورت مي گيرد; به ويژه استفاده بي جاويا شخصي از امكانات بيت المال برخورد همة افراد جامعه به ويژه كادر اداري دولت از بيت المال ما بايد با مصرف بيت المال نهايت دقت را بكنيم تا زمينه هاي اسراف در اموال دولتي از بين رفته و ريشه هاي آن خشكانده شود.

آيا جامعه ي ما اسلام واقعي را معرفي مي كند؟
پرسش

آيا جامعه ي ما اسلام واقعي را معرفي مي كند؟

پاسخ

جاي هيچ شك و شبهه اي نيست كه جامعه فعلي ما اسلام واقعي را آن گونه كه بايد معرفي نمي كند، امّا هدف انقلاب رسيدن به جامعة مطلوب اسلامي است كه نياز به كوشش بيشتري دارد، چنان كه حضرت امام خميني مي فرمودند: "شما اگر توقع داريد كه در يك شب همة امور بر طبق اسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود، يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه اي روي نداده است و نخواهد داد و آن روزي كه انشأ اللّه مصلح كل ظهور نمايد گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يك روزه عالم اصلاح شود; بلكه با كوشش ها و فداكاري ها ستمكاران سركوب مي شوند..."(صحيفه نور، ج 2، ص 202، مركز نشر آثار امام خميني .)

از مطالب بالا معلوم مي شود كه حتي بزرگان جامعه اعتراف مي كنند كه جامعه مطلوب اسلام هنوز محقق نشده است امّا با مقايسه اي اجمالي با ديگر كشورهاي اسلامي و زمان طاغوت به اين نتيجه مي رسيم كه گام هاي مهم و اساسي در اين زمينه برداشته شده است و بخش عمده اي از احكام اسلامي در حال اجراست

جامعة ما در راه رسيدن به جامعه اسلامي ايدال است و تا رسيدن به آن فرسنگ ها فاصله دارد و نيازمند تلاش هاي فراوان است جامعة ايدال اسلامي پس از ظهور امام زمان غ تحقق خواهد يافت كه قرآن كريم وعده داده است "وَعَدَ اللَّه ُ الَّذِين َ ءَامَنُواْ مِنكُم ْ وَ عَمِلُواْ الصَّ_َ_لِحَ_َت ِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم ْ فِي الاْ ?َرْض ِ كَمَا اسْتَخْلَف َ الَّذِين َ مِن قَبْلِهِم ْ وَ لَيُمَكِّنَن َّ لَهُم ْ دِينَهُم ُ الَّذِي ارْتَضَي َ لَهُم ْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِم ْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُون َ بِي شَيْ ?‹ًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ

ذَ َلِكَ فَأُوْلَغ كَ هُم ُ الْفَ_َسِقُون َ ;(نور،55) خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در سرزمين جانشين ]خود[ قرار دهد; همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين ]خود[ قرار داد، و آن ديني را كه بر ايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، ]تا[ مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند."

براي جلوگيري از انحراف ها، تنها راه مقابله با آن زور، سخت گيري نيست بايد افراد به گونه اي تربيت شوند كه خودشان با اختيار و آزادانه راه صحيح و صراط مستقيم را انتخاب كنند; اگر بنا بود به اجبار همة مردم در صراط مستقيم قرار گيرند، خداوند چنين كاري را مي كرد.

البته در برخي از مراحل امر به معروف و نهي از منكر استفاده از زور و اجبار لازم است چون حق جامعه بر حق فرد مقدم است اين مرحله كه تحت عنوان "ضرب و جرح و قتل مطرح مي شود، بايد با اجازه حاكم اسلامي صورت گيرد.(ر.ك توضيح المسائل مراجع ج 2، ص 624، دفتر انتشارات اسلامي )

آيا بهتر نيست مساجد، اين مهم ترين كانون اسلام به وسيلة قوانين مصوّب مجلس حمايت شوند؟
پرسش

آيا بهتر نيست مساجد، اين مهم ترين كانون اسلام به وسيلة قوانين مصوّب مجلس حمايت شوند؟

پاسخ

1. مسجد، همان گونه كه در سؤال شما پرسش گر محترم آمده مهم ترين كانون اسلام است اين اهميت به دليل پالايش روح تزريق معنويت و در يك كلام گرمي بخشيدن و جان دادن به باورهاي اصيل اسلامي است قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: "وَ أَن َّ الْمَسَ_َجِدَ لِلَّه ِ فَلاَ تَدْعُواْ مَع َ اللَّه ِ أَحَدًا ;(جن 18) و مساجد از آن خداست پس هيچ كس را با خدا نخوانيد." با فرض اين كه اين آية شريفة بنابر بعضي از تفاسير، مربوط به مواضع هفت گانه سجده مربوط باشد;( تفسيرالميزان علامه طباطبايي ، ج 20، ص 50، چاپ جامعه مدرسين ) آيات ديگري نيز به اين حقيقت اشاره دارند، از جمله "وَ مَن ْ أَظْ_لَم ُ مِمَّن مَّنَع َ مَسَ_َجِدَ اللَّه ِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه ُو وَ سَعَي َ فِي خَرَابِهَآ;(بقره 114) كيست ستمكارتر از آن كس كه از بردن نام خدا در مساجد جلوگيري كرد و سعي در ويراني آن ها نمود." از اين رو، ادعاي مذكور، مورد تأييد قرآن نيز مي باشد.

2. با وجود چنين نقشي براي مسجد، پيداست كه ايجاد هر گونه رابطه با مسجد، چه بهره وري شخصي و چه ارائه خدمات به اين مركز مقدس نتيجة اعتقاد و باور قلبي است از اين رو، غير از وابستگي هاي عقيدتي هيچ عنصر ديگري نمي تواند انسان را به اين مكان مهم ديني گسيل كند. به اين خاطر، شايسته است كه ساختن و ادارة مسجد، با اختيار مردم و از روي عقيده به جايگاه آن صورت گيرد.

3. ضرورت ساختن و ادارة مساجد، به وسيلة خود مردم _ به منظور استفاده بهينه از

آن مانع از اين نيست كه سازمان هاي دولتي مانند: اوقاف تبليغات اسلامي امور مساجد و... بر مجموع برنامه هاي مسجد، نقشي نظارتي و جهت دهي كلي داشته باشند، تا همين مردمي كه با اعتقاد قلبي خود، به اين مراكز مقدس روي مي آورند و خالصانه براي آن وقت و مال صرف مي كنند، همت آنان در رونق مساجد، سمت و سويي كاراتر پيدا كند. بيان مركز ياد شده در اين بند، از آن روست كه اين مراكز، در اين امور كارشناس هستند. چرا كه كساني بايد درباره امور مساجد در سطح كلان اظهارنظر كنند كه مدتي طولاني در مسير فعاليت هاي مساجد، گام برداشته تجربه لازم را در اين باره دارا باشند; به همين دليل اگر هم در مراكز قانون گذاري يا هر جايي ديگر، چنين كاري بخواهد قانونمند شود، بايد فقط به دست روحانيون فعّال در امور تبليغي مسجد، هيئت هاي امناي مسجد سابقه دار، دردمند و با تجربه و معماران متخصص در ساخت و ساز آن ها باشد; از ين رو، اگر هم قرار است قوة مقنّنه و اجرايي كشور در اين جهت گامي بردارند، بايد در قالب گروه هاي تخصصّي ياد شده صورت گيرد.

5. سازمان هاي مرتبط با مساجد، با چنين تركيب ياده شده اي مي توانند براي سازمان دهي به بخشي از مسائل مسجد و جهت دادن به مردم براي تحقق ّ آن نقشي به سزا ايفا كنند، براي نمونه بيشتر مساجد، در كنار خود، اتاق و محل سكنايي براي روحاني و مبلّغ اعزام شونده به اين مراكز در اختيار ندارند. اين امر مانع از اين نيست كه روحاني بايد در متن مردم باشد و جمع ميان اين دو موضوع امكان پذير است اين نكته

توضيحاتي لازم دارد كه در اين مختصر نمي توان آن را بررسي كرد، هم چنين شيوة انتخاب هيأت هاي امنأ و حوزة كاري آن ها، بايد تا حدودي نظام يافته باشد. مداخلة سازمان اوقاف يا سازمان امور مساجد، به منظور نظام دهي معقول به آن ضروري به نظر مي رسد براي پيش گيري از آشفتگي در كارِ مراكز ياد شده به منظور نظارت بر كار آنان ارتباط اداري خود را با اين هيئت ها، به طور دائم حفظ كنند و به مسائلي از جمله بودجة سالانة مساجد و ديگر نيازمندي هاي آن رسيدگي نمايند. البته تأكيد مي شود اين نقش تنها نقشي نظارتي است و به هيچ وجه نبايد در اين جهت بودجه اي دولتي در نظر گرفته شود; آن چه انجام مي گيرد، خط دهي به هيئت هاي امنأ مساجد، در قالب مصوّباتي است كه براي مساجد سراسر كشور، به طور كلي ّ در نظر گرفته شده است وهيئت هاي امنأ، خود منتخب مردم بوده و با سرماية مردم امور مساجدرا پيش مي برند و هم چنين اين ادارات مي توانند در مراسم انتخاب هيئت هاي امنأ و رسميت دادن به آن ها، پس از انتخاب مردم نقش داشته باشند. خلاصه آن كه مساجد، بايد در يك بستر مردمي _ دولتي سامان داده شوند; با اين توضيح كه جنبة مردمي آن درصد بالايي از مديريّت مساجد را و بلكه اساس و بنيان آن ها را تشكيل دهد، و نقش دولت و قوانين مسجد، تنها در نظم بخشي قانونمند كردن همين حركت مردمي به منظور استفاده هر چه بهينه تر از آن است باشد.

الف _ وظيفه ما در برابر كساني كه با بحث و گفت و گو، ولايت فقيه را انكار مي كنند چيست آيا بايد با آن ها بحث كرد و يا سكوت نمود؟ ب _ رفتار اجتماعي ما با منكران ولايت فقيه بايد چگونه باشد؟
پرسش

الف _ وظيفه ما در برابر كساني كه با بحث و گفت و گو، ولايت فقيه را انكار مي كنند چيست آيا بايد

با آن ها بحث كرد و يا سكوت نمود؟ ب _ رفتار اجتماعي ما با منكران ولايت فقيه بايد چگونه باشد؟

پاسخ

الف _ در زمان غيبت امام زمان غ راه خدا در ادارة جوامع و سرپرستي آن ها در قالب "ولايت فقيه متبلور است به تعبير روشن تر، اگر ملّت ها بخواهند در ادارة جوامع خود، راه خدا را بروند، بايد جوامع آن ها به شيوة ولايت فقيه اداره شود و هر شيوة ديگري غير از آن مورد رضاي خداوند متعال نبوده انحراف از راه خدا محسوب مي شود. با توجه به اين مطلب سخن گفتن از ولايت فقيه سخن گفتن از راه خدا، و دعوت به آن دعوت به راه خداست هم چنان كه دفاع از ولايت فقيه دفاع از دين خدا محسوب مي شود. خداوند متعال دربارة دعوت بحث و مناظره دربارة راه و دين خودش چنين مي فرمايد: "اُدع ُ اِلي َ سَبيل ِ رَبِّكَ بِالحِكمَة ِ والمَوعِظَة ِ الحَسَنَة ِ وج_َدِلهُم بِالَّتي هِي َ اَحسَن ُ; (نحل 125) با حكمت و اندرز نيكو به سوي راه پروردگارت دعوت نما، و با آن ها به طريقي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن "

براساس اين آية شريف اگر قدرت داريد، براي دفاع و يا دعوت به ولايت فقيه _ كه راه خدا محسوب مي شود _ از منطق صحيح و استدلال هاي حساب شده استفاده كنيد تا از اين راه افكار و انديشه هاي طرف مقابل را تحريك كرده عقل خفتة او را بيدار كنيد; و چنان چه قدرت اين كار را نداشتيد و يا با به كارگيري اين شيوه طرف مقابل شما هدايت نشد، از عواطف او استفاده كنيد و او را "موعظة نيكو" نماييد. مقصود از نيكو بودن موعظه آن است

كه آن موعظه در شرايطي صورت گيرد كه در طرف مقابل تأثير كند، مانند آن كه در خلوت باشد نه در پيش روي ديگران سومين راه "مجادلة نيكو" مي باشد. اين شيوه بيش تر در برابر كساني استفاده مي شود كه ذهنشان از مسائل نادرست انباشته است به همين جهت بايد ابتدا به تخلية غلطها و اشتباه هاي ذهني آنان پرداخت سپس مطالب حقيقي و درست را به آنان فهماند. در مناظره و مجادله بيش تر از مطالبي استفاده مي شود كه مورد قبول طرف مقابل است به اين صورت كه انسان مقبول هاي طرف مقابل را دست ماية بحث خود قرار مي دهد و طرف مقابل را نسبت به عقيده هاي صحيح قانع مي سازد; البته اين مناظره بايد در نهايت نيكويي باشد.(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 11، ص 456، نشر دارالكتب الاسلامية )

ب _ دربارة رفتار اجتماعي با منكران ولايت نيز بايد رعايت حق و عدالت را نمود و بين "منكر ولايت و "دشمن و يا معارض ولايت فرق گذاشت زيرا گاهي طرف مقابل ما تنها به ولايت فقيه اعتقاد ندارد، يعني از نظر علمي برايش حق بودن آن اثبات نشده است ولي نه دشمني مي ورزد و نه به مبارزه و توطئه بر ضد ولايت فقيه دست مي زند. در مورد گروه نخست بايد با اخلاق كريمانه و رفتاري بسيار پسنديده و مطابق با شئون والاي اسلامي برخورد كرد زيرا:1. انكار ولايت فقيه مستلزم انكار اسلام نيست به همين جهت او به عنوان يك انسان مسلمان در خور برخورد شايسته است

2. بسيار اتفاق مي افتد كه شخصي با مشاهدة رفتار شايسته از فرد يا گروهي به عقيده هاي آنان تمايل

پيدا مي كند، اما در برابر گروه دوم كه معارض و معاند ولايت فقيه هستند و اهل ولايت را به مسخره گرفته از راه هاي گوناگون به آزار آنان مي پردازند; انسان بايد شيوة حلم و بردباري پيشه كند: "وعِبادُ الرَّحم_َن ِ الَّذين َ يَمشون َ عَلَي الاَرض ِ هَون_ًا واِذا خاطَبَهُم ُ الج_َهِلون َ قالوا سَل_َم_ا; (فرقان 63) بندگان خاص ّ خداوند رحمن آن ها هستند كه با آرامش و بي تكبر بر زمين راه مي روند و هنگامي كه جاهلان ]و سبك مغزان آن ها را مخاطب مي سازند، به آن ها سلام مي گويند ]و با بي اعتنايي و بزرگواري مي گذرند[." سلامي كه در اين جا مطرح است سلامي است كه نشانة بي اعتنايي توأم با بزرگواري است نه ناشي از ضعف سلامي كه دليل بر مقابله به مثل نكردن در برابر سبك مغزان است سلام ِ وداع گفتن به سخنان بي رويه آن ها، نه سلام تحيّت كه نشانة محبت و پيوند دوستي باشد. خلاصه آن كه بندة خوب خدا بايد با تحمل و حوصله راه پرفراز و نشيب بندگي خدا را، به خصوص در برابر افراد فاسد و معاند، بپيمايد.(همان ج 15، ص 149.).

چرا انجمن اسلامي فعاليت هاي خود را روي امورمذهبي متمركز كرده اند درحالي كه اگر برنامه هاي علمي وآموزشي داشته باشند بهترمي توانندانقلاب را صادركنند؟
پرسش

چرا انجمن اسلامي فعاليت هاي خود را روي امورمذهبي متمركز كرده اند درحالي كه اگر برنامه هاي علمي وآموزشي داشته باشند بهترمي توانندانقلاب را صادركنند؟

پاسخ

برادران انجمن اسلامي موظفند كه توضيحات لازم را در مورد ارائه خدمات خويش بدهند و اگر از خود آنها سوءالبفرماييد حتما پاسخ خواهند داد. البته و احتمالا پاسخ آنها اين خواهد بود كه با توجه به امكانات محدود و تعددمراكزي كه هر كدام مسوءوليت خاصي را به عهده دارند خدمات بيشتري را نمي توانند ارائه دهند. تذكرات مفيد شمابه دفاتر انجمن اسلامي منتقل خواهد شد.{J

تقاضا دارم به دانشجويان ,كه درآينده هدايت كننده جامعه هستند بيشتر توجه شود وخوابگاه هاي آنان بهتر شود
پرسش

تقاضا دارم به دانشجويان ,كه درآينده هدايت كننده جامعه هستند بيشتر توجه شود وخوابگاه هاي آنان بهتر شود

پاسخ

پيشنهاد شما به مبادي مربوطه ارسال شد.{J

براي جلوگيري از تخلفات بعضي از روحانيون چه راههايي پيشنهاد مي كنيد؟
پرسش

براي جلوگيري از تخلفات بعضي از روحانيون چه راههايي پيشنهاد مي كنيد؟

پاسخ

براي اصلاح افكار و اعمال نادرست برخي از افرادي كه در مسلك روحانيت مي باشند در دو سطح اقدام مي گردد:سطح عمومي و موارد خاص.

الف) سطح عمومي: اقدامات عمومي مربوط به نظام آموزشي و اجرايي حوزه هاي علميه است و در اين راستا بايدبرنامه هايي كه بتواند به نيكوترين وجهي انديشه اسلامي را متناسب با نيازهاي جهان كنوني بنماياند و از طرف ديگرزيباترين خصال پسنديده را در افراد بپروراند برنامه ريزي و اجرا گردد.

ب ) سطح خاص: مواردي است كه خارجا مشاهده مي شود. در اين زمينه اشتباهات فكري و عملي افراد مراتبمختلفي دارد و به تناسب آن نحوه برخورد با آنها و حتي سازمان يا افراد برخورد كننده نيز متفاوت خواهد بود كهتفصيل آن در اين مختصر نمي گنجد. در عين حال چنان چه افراد در سطح جامعه موارد خاصي را مشاهده نمايند يكياز سالم ترين راه ها آن است كه روحانيون رده بالاتر در همان منطقه را در جريان نهاده و از اين طريق در پي اصلاحبرآيند.{J

چرا حوزوي ها آشكارا حمايت از مقام رهبري و رئيس جمهوري را اعلام نمي دارند, و چرا براي رفع شايعه ها كاري صورت نمي گيرد؟
پرسش

چرا حوزوي ها آشكارا حمايت از مقام رهبري و رئيس جمهوري را اعلام نمي دارند, و چرا براي رفع شايعه ها كاري صورت نمي گيرد؟

پاسخ

حوزه هاي علميه بويژه حوزه علميه قم همواره در جهت حمايت از مقام معظم رهبري و خدمات صادقانه رئيسمحترم جمهور تلاش نموده اند و به نظر مي رسد در موارد لزوم در اين زمينه سستي نورزيده اند ولي اين بدان معنا نيستكه همه روحانيون يا تمام مدارس علميه كشور درست در اين جهت سير كرده باشند. در عين حال نبايد انتظار داشت كهدر تمام مسائل جزئي نيز حوزه ها حركت وسيع تبليغاتي به راه اندازند؛ مثلا در مورد شايعات چنان كه مي دانيدبسياري از آنها گذرا و آني هستند و نيازي به حركت خنثي كننده حوزه ها نيست. اما در صورت لزوم حوزه وظيفه خودمي داند كه با هر توطئه شيطنت آميزي مقابله كند.{J

چرا الان انقلاب پويائي اوليه خود را ندارد و يا افرادي مثل شهيد مطهري كمتر داريم ؟
پرسش

چرا الان انقلاب پويائي اوليه خود را ندارد و يا افرادي مثل شهيد مطهري كمتر داريم ؟

پاسخ

اصولا انقلاب يك پديده نادر در صحنه حيات اجتماعي انسان هاست و به همين دليل زمينه هايي كه منجر به انقلابمي شود نيز زمينه هاي ويژه و مخصوصي است. اگر بنا بود هميشه آن روحيات باقي باشند هميشه انقلاب و دگرگونيايجاد مي شد. از اين رو انتظار وجود روحيه كامل انقلابي پس از گذشت دوراني پس از هر انقلاب انتظاري آرماني استگرچه ارزش بسياري دارد و همواره بايد جنبه هاي مثبت اين روحيه را در جامعه ترويج و تقويت نمود. شخصيت هايتاريخي و متفكران وانديشمندان بزرگ نيز اين چنين هستند و به ندرت پا به عرصه وجود مي گذارند.{J

چرا در كشور ما اين همه گراني موجود است , در صورتي كه كشور ايران مانند كشورهاي ديگر بدهكار نيست ؟
پرسش

چرا در كشور ما اين همه گراني موجود است , در صورتي كه كشور ايران مانند كشورهاي ديگر بدهكار نيست ؟

پاسخ

علل تورم در ايران: -1 توسعه -2 محاصره اقتصادي -3 بازسازي -4 خسارتهاي ناشي از جنگ تحميلي -5 كاهشفاحش قيمت نفت پس از پيروزي انقلاب آن هم با توجه به تك محصولي بودن اقتصاد ايران كه از سياست هاياستعماري حاكم بر ايران بوده است -6 تاثير تورم جهاني بر اقتصاد داخلي -7 رشد جمعيت -8 تغيير الگوي مصرفدر جامعه و پديدار شدن يك سري نيازها كه در گذشته نبود.{J

با توجه به كمبود امكانات و اينكه استعدادهاي جوانان به علت كمبودها هدر مي رود, چگونه مي توانيم كشوري پيشرفته داشته باشيم ؟
پرسش

با توجه به كمبود امكانات و اينكه استعدادهاي جوانان به علت كمبودها هدر مي رود, چگونه مي توانيم كشوري پيشرفته داشته باشيم ؟

پاسخ

كمبود امكانات واقعيتي انكار ناپذير است ليكن براي پيشرفت بايد از حداقل امكانات موجود حداكثر بهره برداريرا انجام داد. بلكه بسياري از امكانات بايد به دست خود ما و جوانان عزيز ما فراهم گردد. اگر مي بينيد در كشورهايپيشرفته امكانات زيادي در اختيار جوانان است اينها همه محصول پيشرفت هاي آنهاست. بسياري از عوامل عمده ايكه پيشرفت هاي موجود را ايجاد كردند از داشتن چنين امكاناتي محروم بوده اند ولي با تلاش و جديت به اين هارسيده اند.{J

مساءله اسراف وتبذير وبريزوبه پاش هاي غيرلازم دربسياري ازسازمان هاونهادها بسياربه چشم مي خورد,درحالي كه دربسياري ازامورلازم وضروري قصوروكوتاهي مي شودچرا؟
پرسش

مساءله اسراف وتبذير وبريزوبه پاش هاي غيرلازم دربسياري ازسازمان هاونهادها بسياربه چشم مي خورد,درحالي كه دربسياري ازامورلازم وضروري قصوروكوتاهي مي شودچرا؟

پاسخ

مسأله اسراف و تبذير در سازمان ها ادارات و... قابل توجيه نيست و چنان كه مقام معظم رهبري نيز اكيدا توصيهنموده اند بايد از بين برود.{J

چرا پارتي بازي در قوه قضائيه و ساير نهادها متوقف نمي شود, و اين به چه چيزي بستگي دارد, و چرا در حرف چيزهايي گفته مي شود ولي به آنها عمل نمي شود؟
پرسش

چرا پارتي بازي در قوه قضائيه و ساير نهادها متوقف نمي شود, و اين به چه چيزي بستگي دارد, و چرا در حرف چيزهايي گفته مي شود ولي به آنها عمل نمي شود؟

پاسخ

براي مقابله با مفاسد اداري هم دستگاه هاي اجرايي و هم خود مردم با هماهنگي سازمان هاي مربوطه بايد اقدامجدي كنند. البته شايد بتوان گفت مراجعان به دستگاه هاي اجرايي بيشترين نقش را در گسترش مسائلي چون رشوهدارند؛ زيرا برخي از افراد به خاطر تسريع در روند كار خود يا پشت سرنهادن برخي از موانع اداري به پرداخت رشوهمي پردازند و به تدريج روحيه رشوه خواري را در افراد مورد رجوع خود ايجاد وتقويت مي كنند. سپس تدريجا اينمسأله فراگير گشته و موجب اختلال امور مي شود. از همين رو در متون ديني رشوه دهنده نيز اهل دوزخ خوانده شده«الراشي و المرتشي كلاهما في النار» بنابراين اولين اقدام مردمي خودداري جدي از رشوه دادن و معرفي رشوه خوارانبه مراجع ذي ربط است.{J

با توجه به سفارشات حضرت علي (ع ) در مورد ساده زيستي مسئولين چرا رهبران و مسئولين نظام جمهوري اسلامي به اين رهنمود توجه ندارند؟
پرسش

با توجه به سفارشات حضرت علي (ع ) در مورد ساده زيستي مسئولين چرا رهبران و مسئولين نظام جمهوري اسلامي به اين رهنمود توجه ندارند؟

پاسخ

بله وظيفه رهبران و پيشوايان جامعه اسلامي آن است كه زندگي خود را در سطح مردم عادي نگاه دارند تا آن جا كهما خبر داريم و ديده ايم زندگي رهبر انقلاب و مسئولان بلندپايه كشور به همين گونه است ولي انتظار اينكه مثلا رياستجمهوري با اتوبوس شركت واحد سركار بروند و ... انتظاري است بر خلاف مصالح جامعه و كشور زيرا تراكم كار در آنسطوح به قدري است كه ساعات شبانه روز براي آن كافي نيست گذشته از آنكه شرايط امنيتي زمان حاضر نيز چناناجازه اي را نمي دهد در عين حال ما مسئولان و نمايندگاني مي شناسيم كه از محل خود تا تهران را با اتوبوس و ياماشينهاي كرايه طي مي كنند البته اگر كساني پيدا شوند كه مجذوب دنيا شده و به آن سرگرم شده باشند در اين صورتعلاوه بر تذكر به آنها بايد از آنها دوري نمود.{J

چرا در زمينه تبليغات به خصوص كارهاي فرهنگي روي جوانان اينقدر كوتاهي مي شود؟
پرسش

چرا در زمينه تبليغات به خصوص كارهاي فرهنگي روي جوانان اينقدر كوتاهي مي شود؟

پاسخ

قبل از هر چيز و به دور از هر گونه مبالغه و گزاف، داشتن قلمي روان و تأليفي ادبي در جملات و نيز توان در بياناحساسات و عواطف را به شما تبريك مي گوييم. اميد است با پرورش آن بتوانيد نويسنده اي نيرومند و مفيد برايجوانان باشيد.

همان گونه كه شما صادقانه سخن دل خود را گفته ايد و از عمق جان خود قلم بر سفيدي كاغذ روان ساخته ايد،آنچه را كه ما با شما مي گوييم نيز از همين قماش است. ما برخي نامه ها را يك بار مي خوانيم و گاه نيز مجبور مي شويمدوباره بر آن مرور كنيم؛ ولي نامه شما از جمله مواردي بود كه در عين طولاني بودنش، آن را چند بار خوانده و هر بار بهخواندنش بيشتر مشتاق شده ايم.

اينها را نه براي مغرور كردن شما و نه به عنوان زمينه چيني براي سخنان بعدي، بلكه به جهت واقف ساختن بيشترشما به استعدادي كه داريد و تأكيد بر به كارگيري آن در آينده، ياد آور شديم.

در هر صورت از هر چه بگذريم سخن دوست بهتر است. نامه شما محورهاي زيادي براي بحث و گفت و گودارد:

1- لزوم تبيين بيشتر مرزهاي گناه براي جوانان و رها ساختن آنان از سرگرداني و دغدغه هاي بي جا.

2- ضرورت تبليغ بيشتر مسائل ديني و تبيين منطقي و مستدل آنها.

3- كافي نبودن كتاب ها و نوشته هاي موجود براي جوانان (قابل توجه بيشتر شما).

4- وضعيت خانوادگي شما و تأثيراتي كه بر انديشه و شخصيت شما داشته است.

5- شناخت شما از شخصيت نافذ و گرم خود.

6- تشنه محبت واقعي بودن.

7- داشتن شخصيت اخلاقي و رفتار

اصولي به جاي رفتارهاي طبيعي و خام.

8- سنگ صبور بودن براي ديگران.

9- خواب ديدن در مورد شخصي كه در آينده با او برخورد خواهيد كرد.

10- علاقه مند شدن شما به برخي اشخاص.

11- برداشت شما از مسأله ازدواج و چگونگي رابطه با همسر در آينده.

البته اينها همه آنچه كه در نامه شما وجود دارد نيست، ولي به جهت اختصار به همين اندازه اكتفا مي كنيم.

در رابطه با بندهاي 1 ، 2 و 3 ؛ ما نيز كاملاً با شما هم صدا و هم درد هستيم و اعتراف مي كنيم كه از نظر تبليغات آن گونه كهشايد و بايد كار نمي شود و آن چه مي شود نيز در حد مطلوب و در سطح مناسبي نيست. اما اين كه چه بايد كرد و از چهراهي بايد وارد شد، نيازمند كاوشي پردامنه و دراز آهنگ است كه شرح و بسط آن، مثنوي هفتاد مَن كاغذ مي شود.{J

چرا به فرزندان شاهد در دانشگاه و ادارات اينقدر بهاء داده مي شود؟
پرسش

چرا به فرزندان شاهد در دانشگاه و ادارات اينقدر بهاء داده مي شود؟

پاسخ

آنچه در جامعه ما به طور قانوني نسبت به خانواده هاي محترم شهدا يا جانبازان انجام مي شود، در برابر حق بزرگيكه بر همگان دارند بسيار ناچيز است و نبايد نام آن را پارتي بازي نهاد. البته براي كسان ديگري نيز كه در جبهه حضورداشته و براي سرافرازي جامعه تلاش كرده اند نيز متناسب با زمان حضور در جبهه، امتيازاتي لحاظ گرديده است؛ ولياين به معناي آن نيست كه همه حقوق و پاداش آنها بدين وسيله تأمين مي شود، بلكه پاداش همه آنان با خداست.{J

چرا فقط براي بعضي از ائمه تولد يا شهادتشان را تعطيل اعلام مي كنند؟
پرسش

چرا فقط براي بعضي از ائمه تولد يا شهادتشان را تعطيل اعلام مي كنند؟

پاسخ

ميلاد و يا شهادت برخي از ائمه بنابه دلايل تاريخي و اجتماعي و فرهنگي ويژگي خاصي يافته است. از همين رو درعرف مردم از احترام ويژه اي برخوردار گشته و دولت ها نيز آن را به عنوان تعطيل تلقي نموده اند؛ مثلاً شهادت حضرتعلي (ع) و يا روز عاشورا و يا ولادت امام زمان(عج) و ... . البته تعطيلي به جهت امكان حضور بيشتر مردم در مراسمديني است والا تعطيل كردن كار فضيلتي ندارد (جز در روز عاشورا كه دليل ويژه دارد).

نكته ديگر آنكه اگر بنابود براي هر تولد و وفاتي تعطيل باشد، با قدري گسترش دامنه، بايد نيمي از سال تعطيلباشد!{J

سربازي دانشجويان اكثر مواقع اتلاف وقت است و از طرفي باعث تاخير در ازدواج مي شود نظرتان چيست ؟
پرسش

سربازي دانشجويان اكثر مواقع اتلاف وقت است و از طرفي باعث تاخير در ازدواج مي شود نظرتان چيست ؟

پاسخ

اصل مسأله خدمت سربازي براي تأمين امنيت كشور از امور حياتي و اجتناب ناپذير است. البته چگونگي اجراي آنمي تواند اشكال داشته باشد كه چند و چون آن در جايگاه خاص خود و توسط كارشناسان امنيتي كشور قابل بررسياست. اين مسأله روشن است كه در شرايط كنوني خدمت نظام وظيفه به صورت يك مانع در برابر ازدواج قد علم كردهاست، اما حل آن درگرو نفي سربازي نيست؛ زيرا چه بسا معضلات افزون تري را پديد مي آورد. به نظر مي رسد ريشهاساسي اين مانعيت در فرهنگ ازدواج است؛ يعني، تلقي موجود در جامعه ما اين است كه موقع ازدواج، فرد بايد همهگونه امكانات زندگي مادي را دارا باشد و از هرگونه تعهّد و مسؤوليت اجتماعي - كه رابطه بين زوجين را هر چند بهطور موقت محدود مي سازد - رها باشد. از اين رو نه تنها مسأله سربازي بلكه امور ديگري نيز مانند اشتغال به تحصيل،فقدان شغل، مسكن و ... به صورت موانع جدي بروز مي كند. براي حل اين معضل حركت گسترده اي لازم است كه ازطرفي بايد شرايط ازدواج را آسان ساخت و از طرف ديگر فرهنگ اجتماعي را به سمت نگرش هاي اوليه اسلامينزديك نمود. در اين زمينه مشاركت فعال دانشجويان عزيز و ارائه نظرات و پيشنهادات ارزنده آنان مي تواند نقشمؤثري ايفا كند.{J

باتوجه به سفارشات مكرر علي (ع ) بر عدم تجمل گرايي مسئولين شما تجمل گرايي بعضي مسئولين و علماء را چگونه توجيه مي كنيد
پرسش

باتوجه به سفارشات مكرر علي (ع ) بر عدم تجمل گرايي مسئولين شما تجمل گرايي بعضي مسئولين و علماء را چگونه توجيه مي كنيد

پاسخ

ما نيز (واحد مشاوره و پاسخ به سؤالات) تجمل گرايي را در مسؤولين و افراد روحاني تقبيح نموده و معتقد هستيمكه افراط در چنين اعمالي فرد را از عدالت ساقط مي كند.{J

چه فكري براي مشكلات ازدواج دانشجويان كرده ايد؟
پرسش

چه فكري براي مشكلات ازدواج دانشجويان كرده ايد؟

پاسخ

در اين رابطه مساعدت هايي براي ازدواج قرار داده شده است. در عين حال مسئولين بايد بهاي بيشتري به اينمسأله بدهند. جوانان دانشجو نيز لازم است تحرك و فعاليت بيشتري به خرج دهند و براي حل مشكل خود،حتي الامكان از اواسط دوران تحصيل در پي كاريابي _ در حدي كه لطمه جدي به درس وارد نسازد _ بر آيند، و توجهداشته باشند كه بايد براي حل مشكلات خود، به خود متكي باشند.{J

آيا نمي شد به جاي سهميه دانشگاهي به افراد جانباز و شاهد و... از طريق دي ديگري مثل خانه - زمين و... به آنها كمك كرد تا لطمه اي به نظام علمي آموزشي كشور نخورد
پرسش

آيا نمي شد به جاي سهميه دانشگاهي به افراد جانباز و شاهد و... از طريق دي ديگري مثل خانه - زمين و... به آنها كمك كرد تا لطمه اي به نظام علمي آموزشي كشور نخورد

پاسخ

به فرض كه چنان كمك هايي بشود باز مانع اين امتياز نمي شود. از طرف ديگر اين تفكر كه وجود سهميه بهخانواده هاي شهداء و... موجب افت علمي دانشگاه ها است، تبليغاتي نادرست است.{J

چرا براي حضور مسئولين در شهرها كارهايي انجام مي شود كه موجبه به وجود آمدن بدعت مي شود
پرسش

چرا براي حضور مسئولين در شهرها كارهايي انجام مي شود كه موجبه به وجود آمدن بدعت مي شود

پاسخ

درباره مسافرت مقام هاي كشوري به نقاط مختلف و استقبال هايي كه از آنان صورت مي گيرد، ديدگاه هاي مختلفيوجود دارد. از يك نظر اين مراسم خود نوعي تبليغات و موجب استحكام مسائل سياسي كشور و پيوندهاي اجتماعياست و حتي در برخي موارد تعظيم شعائر محسوب مي گردد.

البته اگر اين گونه مراسم به بهره برداري هاي فردي و يا جناحي منجر گردد، مسلماً به ضرر كشور خواهد بود.هم چنين اگر به تحقير مردم و با برداشت هاي سوء ديگر منجر گردد، كار خدا پسندانه اي نيست.

لازم به ذكر است كه هرگونه استقبالي از نظر اسلام و سيره پيشوايان دين مذموم نيست. آنچه كه در مورد دهقانانشهر انبار و دويدن آنها مقابل حضرت علي(ع) صورت گرفت، نيازمند قدري تأمل است؛ چرا كه آنان با پاي برهنه و بهشكلي ذليلانه در مقابل حضرت مي دويدند و كارهايي را كه در برابر حكمرانان قبلي انجام مي دادند، در برابر علي(ع)تكرار مي كردند؛ ولي پيامبر اكرم(ص) به هنگام ورود به مدينه و استقبال مردم مدينه از آن حضرت، اين كار را مذمتنكردند؛ چرا كه استقبال مردم از آن حضرت از سر عادت آنان در برابر شاهان و حكمرانان سرچشمه نگرفته بود؛ بلكهاز محبت و شوق آنان از ورود رسول خدا(ص) و زيارت آن حضرت خبر مي دهد. بنابر اين بايد ماهيت هر واقعه وحادثه را بررسي نمود و سپس درباره آن اظهار نظر كرد. و به صرف تشابه دو واقعه و حادثه حكم يكي را بر ديگرينبايد قياس نمود.

البته اگر روزي استقبالي، از جنبه هاي ارزشي خالي باشد و صرفاً به مراسمي بي روح و بي هدف تبديل

گردد، ما نيزبا شما هم آواييم كه چنان مراسمي فاقد ارزش و جهت صحيح است.{J

چرا در ساير كشورهاي اسلامي به اندازه ما با بدحجابي مقابله نمي كنند
پرسش

چرا در ساير كشورهاي اسلامي به اندازه ما با بدحجابي مقابله نمي كنند

پاسخ

در ساير كشورهاي اسلامي ممكن است تا اين حد كه ما پايبند به قوانين اسلام هستيم، آنها پايبند نباشند. هم اكنونتنها كشوري كه سران آن بر اجراي قوانين اسلامي تا اين حد تأكيد دارند، جمهوري اسلامي ايران است.{J

اگر انسان ببيند كه يك جماعت ناشناسي در مورد مقام امام (ره ) و مقامات عالي رتبه مملكت بد مي گويند وظيفه چيست ؟
پرسش

اگر انسان ببيند كه يك جماعت ناشناسي در مورد مقام امام (ره ) و مقامات عالي رتبه مملكت بد مي گويند وظيفه چيست ؟

پاسخ

در اين رابطه نمي توان به طور مطلق چيزي گفت، بلكه عكس العمل تابع شرايط متعددي است. از جمله نوع مطالب،شخصيت افراد، چگونگي امكان برخورد و... در هر صورت بهتر است در چنين مواردي انسان با منطقي درست وصحيح آنان را نسبت به عمل نادرستشان متنبه سازد، و علاوه بر زدودن شبهات، بايد از عواقب خطرناك تهمتآگاهشان ساخت.

چرا حكومت اسلامي مشكل ازدواج را حل نمي كنند؟
پرسش

چرا حكومت اسلامي مشكل ازدواج را حل نمي كنند؟

پاسخ

در مورد اهميت ازدواج و مشكلاتي كه بر سر راه آن براي جوانان وجود دارد، ما نيز كاملاً با شما همصداييم.

هم چنين درباره اين كه اسلام يك مجموعه مرتبط است و بدون تحقّق آرمان هاي آن در مورد عدالت اجتماعي وتأمين حداقل نيازها، نمي توان صورت كاملي از آن را مشاهده كرد.

ولي برادر عزيز! تا زمان تحقق آن آرمان ها چه بايد كرد؟ مسلم است كه بايد براي تحقّق آنها به سختي كوشيد، وليآيا مي توان تا آن زمان نفس را رها نمود كه به بهانه آرمان ها، به هر سو كه بخواهد برود و خود را در منجلاب فساد، غرقكند و... .

بنابراين اگر به جواني كه قادر به ازدواج نيست و از هيجان جنسي در التهاب است، دستور روزه داده مي شود، اين بهمصلحت او و در حكم ترمزي بازدارنده براي جلوگيري از سقوط او در دام شهوتراني است.

سخن ديگر آن كه، شما عصر تكنولوژي را براي اين گونه توصيه ها مناسب نداشته ايد؛ ولي همان طور كه مي دانيدامروزه روزه داري حتي به عنوان يكي از روش هاي درماني براي بسياري از بيماري ها مطرح است؛ يعني، صرف نظر ازآثار روحي آن، داراي آثار مفيد جسماني و تضمين كننده سلامت انسان است. حال اگر براي بر هم نخوردن تعادلروحي يك جوان در اثر هيجانات جنسي، وي به روزه داري و يا كم خوري توصيه شود، خلاف تكنولوژي و علم سخنگفته شده است؟!

اميد است با مطالعه بيشتر در زمينه آسيب هاي روحي و رواني و روش هاي كنترل آن بتوانيد به نتايج بهتري دستيابيد.

چرا روحانيت كه بايد الگوي مردم باشند با اختلافات بين خود مردم را دچار سردرگمي مي كنند؟
پرسش

چرا روحانيت كه بايد الگوي مردم باشند با اختلافات بين خود مردم را دچار سردرگمي مي كنند؟

پاسخ

تفاوت در سليقه ها از لوازم زندگي اجتماعي است. گرچه اسلام يكي بيشتر نيست ولي طبيعي است كه برداشت هابه ويژه در مسائل اجتماعي با يكديگر متفاوت است. اساسا باز بودن راه اجتهاد در اسلام چنين لوازمي را در پي دارد.البته تا جايي كه اين تفاوت ها در مسائل علمي و مستند به اصول و مباني باشد نه اختلاف هايي كه بر خاسته از هواي نفس و قدرت طلبي و... باشد.

چرا مسوولان و دولت , موانع ازدواج را برطرف نمي كنند؟
پرسش

چرا مسوولان و دولت , موانع ازدواج را برطرف نمي كنند؟

پاسخ

در مورد اهميت ازدواج و مشكلاتي كه بر سر راه آن براي جوانان وجود دارد، ما نيز كاملاً با شما هم صداييم.

هم چنين درباره اين كه اسلام يك مجموعه مرتبط است و بدون تحقّق آرمان هاي آن در مورد عدالت اجتماعي وتأمين حداقل نيازها، نمي توان صورت كاملي از آن را مشاهده كرد.

ولي برادر عزيز! تا زمان تحقق آن آرمان ها چه بايد كرد؟ مسلم است كه بايد براي تحقّق آنها به سختي كوشيد، وليآيا مي توان تا آن زمان نفس را رها نمود كه به بهانه آرمان ها، به هر سو كه بخواهد برود و خود را در منجلاب فساد، غرقكند و... .

هر چند ازدواج موقت مي تواند بخشي از مشكل را حل نمايد، ولي به نظر ما اين راه حل نتيجه چنداني براي نسلجوان _ كه بايد مهياي تشكيل خانواده شوند _ ندارد و چه بسا عوارض سوئي نيز در برداشته باشد. راه حل اساسي ايناست كه با همياري دولت و مردم، گام هاي جدي براي حل مشكل ازدواج دائم برداشته شود وبا تغيير فرهنگ ازدواجدر جامعه، مشاركت دادن خانواده ها در تأمين تدريجي نيازهاي جوانان (به جاي مخارج كلان و بيهوده)، ايجاد وگسترش خوابگاه هاي متأهلين و شناخت و مبارزه با آسيب هاي احتمالي، زمينه هاي ازدواج دائم را فراهم ساخت.{

چرا پس از گذشت بيست سال از انقلاب , اسلام در كشور ما اجرا نمي شود؟
پرسش

چرا پس از گذشت بيست سال از انقلاب , اسلام در كشور ما اجرا نمي شود؟

پاسخ

اين سؤال بسيار كلي است و كليت آن نادرست مي باشد. يعني پس از پيروزي انقلاب دگرگوني ها و تحولات ژرفيدر كشور پديد آمد و بسياري از احكام اسلامي كه متروكه مانده بود، به اجرا درآمده در عين حال برخي از امور ديگر چهبسا مورد كم توجهي قرار گرفته و به دقت عمل نشده باشد. بنابراين در صورتي به اين سؤال مي توان پاسخ گفت كهدقيق و جزيي مشخص شود، يعني ابتدا مشخص شود كدامين حكم از احكام اسلامي اجرا نشده است، سپس درجست و جوي كشف علت آن برآييم.{

افراد نا لايقي بين بسيج و روحانيت جا كرده اند و باعث شده اند كه اين دو قشر جايگاه خود را از دست بدهند چرا؟
پرسش

افراد نا لايقي بين بسيج و روحانيت جا كرده اند و باعث شده اند كه اين دو قشر جايگاه خود را از دست بدهند چرا؟

پاسخ

}جهان آفرينش بر مبناي حق و حقيقت است، از همين رو هر كس را در همان اندازه اي كه هست قرار مي دهد؛ گرچهممكن است چند روزي تبليغات منفي و يا مثبت، عده اي را بالا و پايين ببرد؛ ولي بالاخره چهره حق و واقعيت خود رانشان خواهد داد.

روحانيت و بسيج نيز از اين قاعده مستثني نيستند. روحانيت و بسيج در چند دهه گذشته، داراي تأثيرات عميق وبزرگي بر جامعه خود بوده اند و خدمات بزرگي را نيز انجام داده اند؛ ولي همواره عناصر سست ويا فرصت طلب،جايگاهي را در دل مجموعه هاي مطرح به دست مي آورند و از همين زاويه آگاهانه و يا ناآگاهانه موجب خسارتگرديده و چهره ها را مخدوش مي كنند.

براي حل اين معضل آنچه بسيار اساسي است و همواره امام راحل(ره) و مقام معظم رهبري بر آن تأكيد داشته اند«ضرورت خودسازي و تحول دروني» است. دوري از دنياپرستي و مجذوب شدن به زخارف زندگي دنيايي و تعهد وتقيد به ارزش هاي اصيل، از جمله زمينه هاي جلوگيري از آن خسارت ها است.{

با توجه به پيشرفت علوم و تكنولوژي چرا در كشور ما ماهواره ممنوع است ؟
پرسش

با توجه به پيشرفت علوم و تكنولوژي چرا در كشور ما ماهواره ممنوع است ؟

پاسخ

}مسلما وضعيت جهان امروز با گذشته تفاوت هاي اساسي دارد. امروز جهان در حال تبديل شدن به يك دهكدهبزرگ جهاني است و تكنولوژي و وسايل ارتباطي، آن را به صورت نويني در آورده است.

روشن است كه در جهان كنوني نمي توان چشم خود را بر روي حقايق بست و ديواري به دور خود كشيد. پس بايداز جنبه هاي مثبت تكنولوژي بهره جست و آن را در خدمت انسانيت و دين قرار داد، ولي متأسفانه ابزارهايي مانندماهواره و ... سكه هاي دو رو هستند. به دليل تسلط منحرفان بر اين شبكه ها و تبليغات شيطاني و زهر آگين آنها برايكشورهاي جهان سوم، يك نوع شبيخون فرهنگي بر اين جوامع صورت گرفته است كه اگر حد و مرزي براي استفاده ازاين امكانات وجود نداشته باشد، مسلما عوارض نامطلوب آن، بر فوايدش غلبه خواهد كرد.

شما به عنوان يك دانشجو ممكن است از دست آوردهاي مطلوب آن بهره ببريد و آن را وسيله اي براي پيشبرددانش و مهارت خود قرار دهيد، ولي عموم مردم چه؟

تجربه نشان داده است كه استفاده هاي ناسالم از امكانات ماهواره بيش از بهره هاي مفيد آن است. از اين رو تا زمانيكه فرهنگ صحيح استفاده از ماهواره شكل نگيرد و نيز برنامه هاي داخل، جواب گوي نيازها نباشد، محدوديت دراستفاده از اين ابزارها به نفع فرهنگ جامعه و استقلال فكري، سياسي و اجتماعي آن است.{

نظر شما در مورد شايعاتي كه بر عليه چهره هاي موجه نظام وجود دارد چيست ؟
پرسش

نظر شما در مورد شايعاتي كه بر عليه چهره هاي موجه نظام وجود دارد چيست ؟

پاسخ

چه خوب بود منظور خود را از شايعات به صورت مشخص و معيّن بيان مي نموديد تا به شكل دقيق تر مي توانستيم به اظهار نظر در آن خصوص بپردازيم. اما در هر صورت توجه به نكاتي در اين زمينه مفيد مي باشد.

اولاً: همچنانكه در فرهنگ واژه گان علوم سياسي مي خوانيم: «شايعه»(Rumour)

1_ فرايندي است كه از طريق آن، خبرهايي انتشار مي يابد كه در بيشتر موارد قلب مي شوند، بدون اين كه از مجاري رايج گذشته باشند.

2_ اظهار قضيه اي مربوط به وقايع يا اشخاص براي معتقد ساختن شنونده آن، بي آنكه معياري معتبر جهت سنجش صحت و سقم آن موجود باشد. جعليّات و توهّمات از خصايص شايعه هستند، (مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، فرهنگعلوم سياسي، ص 299).

بنابراين همچنانكه از تعريف فوق مشخص مي شود شايعه از هيچ پشتوانه علمي قابل استنادي برخوردار نيست لذا نمي تواند معياري براي قضاوت در مورد افراد يا... باشد. ثانيا: وجود شايعات پراكنده بر عليه شخصيت هاي مهم و كليدي نظام جمهوري اسلامي ايران مانند آقايهاشمي رفسنجاني از سوي برخي جريانات و محافل داخلي و خارجي داراي يكسري دلايل، اهداف و اغراض مي باشد كه به مهمترين آنها اشاره مي كنيم:

الف. تخريب چهره مسؤولان بلندپايه و دلسوز نظام و ايجاد جو بدبيني و بي اعتمادي و در نتيجه جدايي بين مردم و مسؤولين در راستاي تضعيف مباني عقيدتي و ارزشي و اركان نظام مقدس اسلامي و فراهم نمودن زمينه هاي چالش و شكست جمهوري اسلامي ايران. كه اينروند از طرف دشمنان خارجي، استكبار جهاني و برخي جريانات داخلي معاند نظام اسلامي تقويت مي شود.

ب. حمله تخريبي و حذفي

برخي مطبوعات محفلي و ايجاد شايعه پراكني عليه مسؤولان بلندپايه كشور، نشان مي دهد كه انقلاب با يك گروه فشار تبليغاتي روبروست كه انديشه ديگري غير از خطا و راه امام و انقلاب و مردم دارد و شخصيت ها و افراد از نظر آنها تا زماني كهدر مسير سياسي تبليغي آنها باشند، ارزش دارند و هر يك به عنوان وسيله تا جايي كه بتوانند به همراهي او سنگري از قدرت را فتح كنند، اهميت دارند. آنها به صراحت و كنايه مي گويند و مي نويسند؛ شخصيت هاي مؤثر انقلاب اسلامي، تاريخ مصرف آنها گذشته است!! يعني در حقيقتعده اي تازه به دوران رسيده كه تشنه قدرتند، مصمم اند با انديشه هاي تجديد نظر طلبانه خود كودتايي را با هدف استحاله و ختم انقلاب به ثمر برسانند. و لذا مطمئنا اين حملات تخريبي تمامي شخصيت هايي كه داعيه پيروي از امام(ره) و انقلاب را داشته باشند، در زمان تعيين شد، در برخواهد گرفت همچنان كه در مورد شهيد آيت الله دكتر بهشتي در گذشته روبرو بوده و اكنون نيز پيرامون شخصيت هاي علمي برجسته اي مانند آية الله مصباح يزدي و... شاهد مي باشيم.

ج. وجود مشكلات و معضلات اقتصادي و اجتماعي، فقر، بيكاري، مسأله اشتغال و... در كشور از يك طرف و برخي رفتارها و اقدامات ناشايسته بعضي از مديران، كارگزاران و مأموران دستگاهها و نهادهاي دولتي و حكومتي، رفتار برخي دست اندركاران در جهت توجه وترجيح منافع شخصي و خانوادگي و سوء استفاده از امكانات دولتي و ريخت و پاشهاي بيت المال و... موجبات بدگماني و بدبيني اقشاري از مردم و در نتيجه به وجود آمدن زمينه هاي شكل گيري و گسترش شايعات و تعميم آن به مسؤولان و مديران ارشد

كشور فراهم آورد تا جايي كهتمامي دارايي هاي شخصي و قانوني آقاي هاشمي رفسنجاني را كه ناشي از فعاليت هاي اقتصادي و وضعيت مناسب مالي و اقتصادي ايشان در قبل از انقلاب بود، به حساب سوء استفاده از مقام و موقعيت گذاشته شد.

ثالثا: بايد بين شايعه پراكني و نقد منصفانه و محققانه تفاوت قائل شد. ما در حالي كه هر گونه شايعه پراكني در جهت تضعيف ياران مخلص انقلاب، امام و رهبري را براي آينده نظام و پيشرفت جامعه خطرناك مي دانيم، از انتقادات صحيح، سالم و سازند، محققانه و منصفانهحمايت مي نماييم. به نظر ما نقد آقاي رفسنجاني ضروري است و خود ايشان همواره از نقد عالمانه و نصيحت طلبانه استقبال نموده است، آقاي رفسنجاني در طول بيست سال پس از انقلاب اسلامي يكي از تصميم گيرندگان اصلي كشور ما بوده است. از اين رو متناسب با ميزان نقشخود در مورد روند امور و وقايع مسؤوليت داشته است. هر نوع نقد تعالي بخش روند گذشته نمي تواند نسبت به ديدگاه و گرايش هاي ايشان و نقشي كه در تعيين جهت گيريهاي كلي حاكميت جمهوري اسلامي ايران داشته است بي تفاوت باشد. به علاوه بايد توجه داشت كه آقايرفسنجاني فقط به عنوان يك فرد مطرح نيست، بلكه نام ايشان نماد يك روش و شيوه اداري كشور است. نقد عالمانه اين روشها و شيوه ها توجه به نكات مثبت و نكات ضعف مسلما موجب رشد و بالندگي كشور و چراغ راهي براي مديران و برنامه هاي اجرايي كشور در حال و آيندهخواهد بود. اما در اين نقد بايد ضوابط ذيل در نظر گرفته و مراعات شود:

1. كارنامه سياسي آقاي هاشمي و نقد عملكردهاي وي بايستي

با توجه به مقتضيات و مناسبات و شرايط جامعه آن زمان صورت گيرد جامعه اي كه پس از بحران هاي متعدد و ويراني هاي ناشي از جنگ به دست ايشان رسيد.

2. دستاوردهاي مثبت مهم در زمينه هاي اقتصادي، صنعتي، سياسي، اجتماعي و... در زمان ايشان مورد توجه قرار گيرد نه فقط به نقاط ضعف پرداخت.

3. نبايد از موضع دشمنان انقلاب و با الگو قرار دادن سرمايه داري ليبرال و... به نقد عملكردها و برنامه هاي ايشان پرداخت.

براي مطالعه بيشتر ر.ك: حبيب الله حميدي، نقد ناتمام، مجموعه مقالات و مصاحبه ها، در پاسخ به انتقادات از هاشمي رفسنجاني، نشر فرنود، 1379.{J

چرا دولتمردان حكومتي به مسائل و مشكلات روز و ريشه اي فكر نمي كنند و اينقدر آمار جرم و جنايت و دزدي بالاست ؟
پرسش

چرا دولتمردان حكومتي به مسائل و مشكلات روز و ريشه اي فكر نمي كنند و اينقدر آمار جرم و جنايت و دزدي بالاست ؟

پاسخ

در جهت مقابله با سرقت قاچاق و... از نظر قوانين كمبودي نداريم. زيرا سيستم قضايي اسلام قاطعيت بسيار خوبي در جهت مقابله با عوامل مخرب اجتماعي دارد. ليكن ريشه كن كردن اين امور تنها به زندان اعدام و... بستگي ندارد بلكه عوامل گوناگوني در اين زمينه سهمدارند. كه بايستي مجموعا مورد بررسي واقدام قرار گيرد تا نتيجه مطلوب حاصل شود

اصل وجود مفاسد وانحرافات اجتماعي و اخلاقي قابل انكار نيست، اما حجم و گستره آن محل بحث و مناقشه است. آمارهايي نيز كه ارائه مي شود با داده هاي آماري و اطلاعات ديگر نمي خواند.

بدون قصد تعريض به كسي، آدمي به ياد فرمايش امام مي افتد كه در اول انقلاب مي فرمودند: بيكاري هست اما دشمن آن را ده برابر نشان مي دهد و اما وجود همين مقدار از مفاسد وانحرافات را چه زمينه ها و عواملي ايجاد نموده است؟

زمينه ها و عوامل را مي توان در دو گروه داخلي و خارجي دسته بندي نمود:

اول - عوامل داخلي:

الف) زمينه هاي تاريخي و ساختاري مانند: حكومت و سلطنت دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي كه به طور عميق آثار سوء و زيانباري بر جاي گذاشته است و از ان با عنوان «استبدادزدگي» نام برده مي شود.

ب ) جامعه ايراني متناسب با ويژگي هاي خود سير تاريخي و اجتماعي خويش را در پيش گرفته و نظاماتي متناسب با واقعيت هاي وجودي خود ايجاد نموده بود در عرصه مديريت، مديريت بومي و محلي خاص خود راداشت و تكنيك و تكنولوژي متناسب رشد و مسير رشدخود را نيز به وجود آورده

بود. آمار تطبيقي در اين مورد وجود ندارد و آن مقداري كه در بين مردم رواج دارد و گفته مي شود، نمي تواند مبناي نظر و تحليل علمي و دقيق باشد، بلكه در مورادي مطمئنا فساد كاهش يافته است،

برنامه توسعه اقتصادي با تكيه بر ارزش هاي جديد كه لازمه تحقق و اجراي آن برنامه بود پول و ثروت و بهره مندي مادي و تلاش درون آن و تطبيق خود با شرايط جديد اجتماعي و اقتصادي و قضاوت و داوري بر اساس موقعيت اقتصادي و بهره مندي هاي افراد را بر جامعهتحميل نمود و آثار سنگين فرهنگي - اجتماعي و ارزشي در كشور پديد آورد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- توسعه و تضاد، فرامرز رفيع پور

2- آنومي يا آشفتگي اجتماعي، فرامرز رفيع پور

ج ) كوتاهي مسؤولين، عدم برنامه ريزي جامع و درازمدت و بنيادي. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران براي جلوگيري از استبداد و ديكتاتوري از تمركز قدرت اجتناب شده و نوعي توازن قوا و گردش قدرت ايجاد گرديده است. بدينگونه تمركز و ثبات لازم در برنامه ريزيو مديريت دشوار گرديده است.

در غرب اين ثبات لازم در مديريت و برنامه ريزي علاوه بر گروه هاي پشت پرده و فراقانوني ذكر شده به وسيله نيروهاي سياسي و قانوني مانند احزاب سياسي به طور شفاف اعمال مي گردد و متأسفانه در ايران، احزاب سياسي در مجموع كارنامه مثبت و درخشاني از خود بهجاي نگذاشته اند.

دوم - عوامل خارجي:

الف) سيستم بين المللي، جهان تك صدايي، سلطه و سيطره فرهنگي و رسانه اي جهان كنوني نه تنها با جهان بيست سال پيش، بلكه با جهان ده سال پيش قابل مقايسه نيست. اگر هر كشوري را يك نظام تلقي نماييم و فرهنگ و تمدن و ارتباطات و

نظامات گوناگون اقتصادي وسياسي و فرهنگي جهان را نيز نظام بزرگتري تصور كنيم؛ در گذشته، نظام اولي در داخل نظام دومي قرار مي گرفت و از آن متأثر بود، اما امروز به مراتب تأثير نظام بزرگ تر بر نظام نخست بيشتر شده است، كه از آن به «جهاني شدن» (Globalization) تعبير مي شودو با عنوان «جهان تك صدايي» _ آن هم صداي غرب و آمريكا _ از آن ياد مي گردد. گرچه اعتقاد داريم تعيين كننده و مبنا درون است و ما بايد اصالت را به خودمان بدهيم، اما امكان ندارد اوضاع و زمينه را از ياد ببريم؛ به عنوان مثال دانه گندم، گندم خواهد شد و اوضاع و نظام خارجينمي تواندآن را به جو و يا برنج و يا نخودتبديل نمايد، اما همين دانه براي گندم شدن، نياز به اوضاع مناسب و مساعد دارد و در زمين سنگلاخ و بدون امكان ريشه دواندن نمي تواند حقيقت دروني و وجودي خود را بروز دهد.

براي بهتر روشن شدن مطلب خوب است تصور كنيم اگر در سال هاي 56 و 57 انقلابي به وقوع نمي پيوست و رژيم سرسپرده شاهنشاهي هنوز بر سر كار بود، آيا حجم فساد اجتماعي در حد كنوني بود يا به مراتب بيشتر و زيادتر بود؟

ب ) تهاجم فرهنگي و برنامه ريزي شده براي ايجاد و تسريع و هدايت تحولات اجتماعي. انقلاب اسلامي در مقابل دنيا و مطامع دنيوي غرب قد علم نمود و آدميان را به راهي نو براي استقلال و آزادگي و سربلندي دعوت نمود. چنين انقلابي در چنين موقعيت مهم و استراتژيككه جبهه پشتيباني گسترده از خاور دور تا آفريقا و اروپا به همراه داشته به معناي نابودي حيات استكباري

و سلطه جويانه و غارتگرانه غرب و به خصوص آمريكاست. آنان نيز در مقابل چنين خطر جدي و فوري آرام نگرفته و برنامه هاي گوناگوني براي مهار و هدايت انقلاب اسلاميدر پيش گرفتند. هدايت بعضي گروه هاي سياسي داخلي، جنگ تحميلي، تحريم اقتصادي و از همه عميق تر برنامه ريزي براي تهاجم و شبيخون فرهنگي و دگرگون نمودن علايق و گرايشات و تمايلات و آداب و رسوم و ذائقه و فرهنگ مردم و به خصوص جوانان.

از ديدگاه غرب تحول فرهنگي و اجتماعي در ايران، تحول اعتقادي و سياسي را به دنبال خواهد داشت و به اين صورت ابر قدرت معنوي جمهوري اسلامي به عنوان يك رقيب و قطب سياسي از صحنه محو خواهد گرديد و تجربه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي تكرار خواهدشد.

انقلاب اسلامي در مجموعه اين اوضاع خوب عمل كرده است؛ آري ما انتظارمان از انقلاب اسلامي به مراتب بيشتر است و هنگامي كه آن آرمان هاي بلند و متعالي را مي نگريم، نمي توانيم وضعيت كنوني را بپذيريم. همين ديدگاه به ما تحرك و پويايي مي بخشد. به نظر مي رسددر مقطع كنوني، رسالت و وظيفه اصلي انقلاب اسلامي اين است كه:

1- در درجه اول، استقلال خودرا حفظ كند و به پايداري و مقاومت ادامه دهد.

2- و در درجه دوم با پي ريزي الگوي مناسب، فساد اجتماعي را حل نمايد، زيرا پرداختن مستقل به فساد اجتماعي؛ اولاً؛ موفقيت آميز نيست.

ثانيا؛ مقصود اصلي و مهمتر را _ كه ادامه راه انقلاب اسلامي است _ فراهم نمي آورد.

ثالثا؛ فساد اجتماعي امري تبعي است و با تحول و دگرگوني در ديگر اوضاع، به مرور بهبود خواهد يافت؛ به عنوان مثال با تحول در اوضاع اقتصادي كشور و اشتغال زايي و كاهش

بيكاري، حجم قابل توجهي از فساد كه ناشي از بيكاري و عدم اشتغال و عدم امكان تشكيلخانواده است، به تدريج كم مي گردد.

رابعا؛ فساد واقعيتي انكارناپذير در تمامي جوامع بشري و از جمله جامعه ما است. آنچه تاكنون گفته شد، تحليل و ريشه يابي آن و مقابله با فساد در سطح كلان بود. در سطوح فردي هر يك از ما با رعايت تقواي الهي و محاسبه نفس و با وجود امكان امر به معروف و نهي ازمنكر، به نوبه خود مي توانيم با فساد مبارزه كنيم و آن را كاهԠدهيم.

براي تحقيق بيشتر ر.ك:

1- آنومʠيا آشفتگي اجتماعي فرامرز رفيع پور، انتشارات سروش

2- توسعه و تضاد فرامز رفيع پور، شركت سهامي انتشار

3- امپرياليسم و عقب ماندگي همايون الهي، انتشارات قومس

{J

بعضي مي گويند با وجود اينهمه فساد در اين نظام , آخر الامر مانند رژيم سابق خواهد شد آيا درست است ؟
پرسش

بعضي مي گويند با وجود اينهمه فساد در اين نظام , آخر الامر مانند رژيم سابق خواهد شد آيا درست است ؟

پاسخ

رشد فساد و بي بند و باري در جامعه ما معلول سه عامل است:

1- حركت گسترده و توطئه وسيع استكبار جهاني در جهت نابودي اسلام و انقلاب.

2- كوتاهي و بي توجهي برخي از مسؤولان فرهنگي كشور.

3- عدم اهتمام جدي به امر به معروف و نهي از منكر در سطح عمومي.

مبارزه با اين پديده نيز حركت جدي و سازمان يافته و برنامه ريزي شده گسترده اي با مشاركت دولت و مردم مي طلبد.

البته وجود رهبر و ولي فقيه از شاخصه هاي اين انقلاب است كه مي تواند در تداوم انقلاب مؤثر باشد.{J

چه نهادي مسئول جمع آوري متكديان و بررسي وضعيت آنها در كشور ما مي باشدو چگونه مي توانيم با آن سازمان همكاري داشته باشيم؟
پرسش

چه نهادي مسئول جمع آوري متكديان و بررسي وضعيت آنها در كشور ما مي باشدو چگونه مي توانيم با آن سازمان همكاري داشته باشيم؟

پاسخ

ظاهراً هيچ نهادي رسماً مسؤول جمع آوري چنين اشخاصي نمي باشد گرچه گاهي به دلائل ديگري نيروي انتظامي يا شهرداري ها به صورت مقطعي اقدام به اين كار مي كنند.

چرا مردم ما ديگر مثل سابق نيستند به هم اعتماد ندارند. مسئولين ما چرا با مردم غريبه هستند چرا تعهد سابق كمرنگ شده است؟
پرسش

چرا مردم ما ديگر مثل سابق نيستند به هم اعتماد ندارند. مسئولين ما چرا با مردم غريبه هستند چرا تعهد سابق كمرنگ شده است؟

پاسخ

هر چند اين مسأله تا حدودي وجود دارد اما كليت اين موضوع چه در ميان مردم نسبت به يكدگير وچه بين مردم با نخبگان و صاحب منصبان قدرت سياسي، خصوصا در زمان كنوني، به هيچ وجه واقعيت ندارد. بررسي دقيق اين مسأله و دلايل وجود بي اعتمادي در برخي عرصه هاي جامعه نيازمند تحقيقات جامعه شناختي است.

اما آنچه كه در اين زمينه به اختصار مي توان گفت اين است كه: مسلما در ضرورت وجودي و ارزش جايگاه عنصر اعتماد در بخش هاي مختلف جامعه شكي نيست، زيرا كه عنصر اعتماد لازمه هرگونه روابط اجتماعي - سياسي و اقتصادي در سطوح مختلف است؛ تا اعتماد در روابط اقتصادي وجود نداشته باشد، توسعه اقتصادي امري محال است. در عرصه ي سياست نيز در صورت عدم اعتماد، حكومت ها هميشه با بحران مشروعيت مواجه شده و از طرف ديگر ثبات سياسي خدشه دار مي شود. اعتماد در روابط اجتماعي نيز باعث پيوند و ارتباط هر چه بيشتر اشخاص، گروه ها، قشرها و نسل هاي مختلف جامعه با يكديگر مي شود.

اما درباره ميزان وجود اعتماد در عرصه هاي مختلف جامعه بايد گفت كه هر چند بدبيني نسبت به حاكمان و بي اعتمادي سياسي، بخش اساسي فرهنگ سياسي ايران از گذشته هاي دور كه حاصل انباشت تاريخي مردم اين ديار از استبداد و خودكامگي حاكمان ايراني در طول تاريخ بوده است، را تشكيل مي دهد و اصولاً عناصري كه در فرهنگ سياسي يك مردم در طول قرن ها ريشه دوانيده و نهادينه شده است بعد از از ميان رفتن عوامل اصلي ايجاد آن

با تغيير چندين نسل و در درازمدت، امكان تغيير وجود دارد.

اما واقعيات اجتماعي حاكي از اين موضوع مهم است كه هر زمان مسؤولان صادقانه با مردم احساس همدردي كرده و در رفع مشكلات جامعه تلاش نموده و توانايي خويش را در اداره جامعه به اثبات رسانيده اند، اين ميزان بي اعتمادي كاهش يافته است( ر.ك: توسعه و تضاد، فرامرز رفيع پور، شركت سهامي انتشار، چاپ چهارم، 1379، ص 457).

بر اين اساس بين دو متغير عملكرد مسؤولان و ميزان اعتماد مردم رابطه ي مستقيمي وجود دارد. شاخص هاي عملكرد مسؤولان در زمينه جلب اعتماد مردم عبارتند از:

1- تدبير و دورانديشي براي حل مشكلات كشور، 2- تخصص و مهارت لازم براي انجام وظايف، 3- آمادگي پذيرش انتقادات و راه حل هاي جديد، 4- تجربه و پختگي براي انجام وظايف، 5- استفاده ي درست از امكانات موجود كشور، 6-دلسوزي كافي نسبت به حفظ بيت المال، 7- احساس وظيفه و دلسوزي جدي براي مردم، 8- صداقت و درستكاري، 9- فداكاري و ازخودگذشتگي، 10- وفاي به عهد.

بسياري از شاخص هاي فوق با ارزش هاي مسلط جامعه در ارتباط مي باشند. زماني كه ارزش ها در سطح جامعه كم رنگ شود - مانند آنچه كه در دوران بعد از دفاع مقدس اتفاق افتاد (اعمال برخي سياست هاي اقتصادي و تهاجم فرهنگي غرب، باعث تغيير ارزش هاي جامعه شده، مدرك گرايي، گرايش به تجملات، انباشت ثروت، تعقيب منافع فردي و... در بين مردم و به تبع بسياري از مسؤولان كشور رواج يافت)، اين شاخص ها در ميان مردم و مسؤولين فروكش كرده و باعث بي اعتمادي اجتماعي، سياسي و... مي شود و راه حل اساسي اين مسأله نيز در گرو رشد و تقويت ارزش هاي الهي و بسترسازي و فرهنگ سازي لازم براي افزايش

اعتماد مردم به صورت عقلاني و آگاهانه با جلب مشاركت و حس مسؤوليت مردم در سرنوشت خويش و امور عام المنفعه است.

خوشبختانه ميزان آگاهي سياسي - اجتماعي مردم بعد وقوع انقلاب اسلامي در حال افزايش است، افزايش سطح تحصيلات، گسترش رسانه هاي ارتباط جمعي مي تواند زمينه هاي خوبي را براي جهت دهي صحيح و بالا بردن سطح آگاهي سياسي، اجتماعي، فراهم آورده است.

افزايش اين آگاهي ها باعث مي شود كه مردم، به جاي منافع شخصي به منافع عمومي نيز بيانديشند، در مقابل جامعه و ديگران احساس مسؤوليت كنند، عملكردهاي مسؤولين را تحت نظارت خود بگيرند و... و خلاصه زمينه هاي بالا بردن ضريب اعتماد در روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي را كه باعث تكامل و پيشرفت جامعه در عرصه هاي مختلف است را فراهم آورند.

عكس العمل يك دانشجوي مؤمن و ولايي و غيور در قبال شنيدن توهين به مقام عظماي ولايت بهتر است چه باشد؟ با توجه به مشكلي كه براي خود بنده در قبال اين مسأله بوجود آمده و با شنيدن سخنان اشخاص مختلف دچار تعارض و دوگانگي شده ام
اشاره

_ بعضي مي گويند برخورد تند با شخص

پرسش

عكس العمل يك دانشجوي مؤمن و ولايي و غيور در قبال شنيدن توهين به مقام عظماي ولايت بهتر است چه باشد؟ با توجه به مشكلي كه براي خود بنده در قبال اين مسأله بوجود آمده و با شنيدن سخنان اشخاص مختلف دچار تعارض و دوگانگي شده ام

_ بعضي مي گويند برخورد تند با شخص موهن لازم است

_ بعضي اعتقاد دارند كه بايد به اين توهينات بي اعتنا بود با استناد به اينكه پيامبر(ص) هم در دوران پيامبر خود با چنين اذيتهايي از قبيل ريختن خاكستر بر سر ايشان و شنيدن فحش و ناسزا و ... مواجه بوده اند و عكس العملي نداشتند و مقام ولايت فقيه از مقام نبوت بالاتر كه نيست.

_ خود مقام معظم رهبري در جريان حادثه 18 تير 78 فرموده اند اگر توهيني شد يا عكسي پاره شد خودتان را كنترل كرده و برخورد نكنيد.

خواهش مي شود كه اگر امكان دارد جواب مستند و همراه با سخن يكي از بزرگان باشد تا مورد استفاده اينجانب و چند تن از دوستان همفكر بنده در سطح دانشگاه قرار بگيرد.

پاسخ

راجع به اين مسأله انسان بايد موقعيت شناس باشد. گاهي شخص توهين كننده طوري است كه اگر او را نصيحت كنيم يا با وي به بحث منطقي بپردازيم امكان قانع شدنش وجود دارد. در اين صورت مسلما، بيان واقعيات و دفاع از حقيقت واجب است. اما گاهي هيچ گونه احتمال اثر وجود ندارد (يا به جهت خصوصيت آن شخص يا مكان و زمان خاص يا عدم قدرت بحث نمودن و...) در اين فرض اگر سكوت كنيد بهتر است.

در هر حال برخورد فيزيكي و تند مسلما

جايز نيست ولي در هر حال نبايد به اين گونه افراد روي خوش نشان داد و ايجاد رفاقت صميمانه نمود، مگر اين كه در اين گونه برخوردها، هم احتمال اثر مثبت دهيد.

اما مسأله مذكور با بي احترامي به پيامبر(ص) و امامان(ع) فرق دارد. آنان از آن نظر كه عمل شخص توهين كننده به شخص آنها مربوط مي شد گذشت و عفو مي كردند ولي خداوند براي حفظ حرمت اوليائش حكم شديدي را براي توهين كننده به معصومين(ع) قرار داده كه در بعضي از مراتب مجازات آن به اعدام نيز مي رسد.

به نظر شما روحانيت براي قشر صاحب ان مصونيت مي اورد يا مسيوليت? پس چرا در جامعه ما مورد اول بيشتر تحقق يافته است?
پرسش

به نظر شما روحانيت براي قشر صاحب ان مصونيت مي اورد يا مسيوليت? پس چرا در جامعه ما مورد اول بيشتر تحقق يافته است?

پاسخ

ورود در سلك روحانيت در حقيقت پذيرش مسؤوليت تذكر و انذار معنوي و اخلاقي مردم در كنار هدايت معنوي و سياسي و اجتماعي جامعه توأم با پذيرش هزينه هاي سنگين آن است و تاريخ عملكرد روحانيت شيعه از آغاز تاكنون خصوصاً در يكصد سال اخير خود گواه روشني بر اين مدعاست و به اقرار همگان به عنوان پيشروترين قشر مبارز در عصر معاصر در برابر استبداد و استعمار نقش اساسي خود را ايفا كرده و هزينه هاي سنگين آن را نيز متحمل شده كه نگاهي هر چند گذرا به شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي و مشروطه در بين روحانيت، تنها بخشي از اين هزينه ها را ترسيم مي كند و اساساً روحانيت شيعه در عين دارا بودن پايگاه محكم اجتماعي در بين مردم و نفوذ در طبقه حاكميت - كه آن را هم مرهون مسؤوليت پذيري خويش در برابر خدا و مردم است - در هيچ مقطع تاريخي از مصونيت در برابر حكومت ها و قوانين موجود برخوردار نبوده اند. در مقطع فعلي نيز در برابر قوانين با ساير مردم يكسان هستند، حال ممكن است در برخي موارد توسط بعضي مجريان قانون براي عده اي خاص اعم از روحاني و غيرروحاني مصونيت ايجاد شود كه نمي توان چنين امري را به كل مجموعه روحانيت تعميم داد و به عبارتي تعميم جزء به كل داد.

فرهنگ يك امر پوياست و با توجه به اينكه در جهان امروزي نقش ماهواره و اينترنت و ديگر وسايل جمعي بسيار گسترده است پس چرا مسئولين فرهنگي كشور سعي زيادي در اين زمينه ندارند كه اكثر جوانان ما مجبورند الگوها و ارزشهاي خود را ز اين ابزار كه بيشتر هم وابسته به غرب
پرسش

فرهنگ يك امر پوياست و با توجه به اينكه در جهان امروزي نقش ماهواره و اينترنت و ديگر وسايل جمعي بسيار گسترده است پس چرا مسئولين فرهنگي كشور سعي زيادي در اين زمينه ندارند كه اكثر جوانان ما مجبورند الگوها و ارزشهاي خود را ز اين ابزار كه بيشتر هم وابسته

به غرب است، استفاده و الگوبرداري كنند.

پاسخ

با تشكر از دغدغه هاي ذهني شما در خصوص فعاليت هاي فرهنگي، توجه به نكات ذيل در پاسخ به سوال شما سودمند مي نمايد:

1- تلاش بسياري از مسئولين فرهنگي كشور مخصوصا مقام عظماي ولايت در اين خصوص قابل انكار نيست، چون فرهنگ اساس كشور است و جوانان بهترين سرمايه هاي ملي ما، همان طور كه بي توجهي و غفلت برخي ديگر از مسئولين فرهنگي كشور نه قابل انكار است و نه قابل اغماض.

چنانكه مقام معظم رهبري درباره عملكرد بسيار نادرست و پر از اشتباه و انحراف وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي با صراحت تمام و در حضور اعضاي محترم شوراي عالي انقلاب فرهنگي از جمله رياست محترم جمهور بيان نمودند. متأسفانه برخي از اينان تفكر ليبراليستي دارند كه به جاي فرهنگ و ارزشهاي اسلامي اساسا به تفكر اباحه گري و آزادي بيش از حد و در يك كلمه حكومت حداقلي و دين حداقلي معتقدند. از اين رو وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي در جواب اين پرسش دانشجويان و خبرنگاران كه چرا در وزارتخانه شما فرهنگ اسلامي ترويج نمي شود گفته بود ما وزير فرهنگ هستيم، مسئول دين مردم نيستيم!

در بسياري از اظهارات شخصيت ها و نمايندگان مجلس، تصريح به حكومت سكولاريستي منهاي دين مشاهده مي شود. بديهي است كه چنين كساني دغدغه و اهتمام من و شما و ديگر افراد شيفته فرهنگ ديني را نداشته باشند. حكومت اسلامي بايد به گونه اي برخورد كند كه چنين كساني در اركان تصميم گيري نظام راه نيابند وگرنه محصولات فرهنگي چنين تفكراتي چه در عرصه سينما يا مطبوعات يا

... جز به فروپاشي فرهنگ ديني و مسخ هويت فرهنگ ملي و ديني ما نخواهد انجاميد.

2- عقب مانده نگه داشتن ما از جهت تكنولوژي از يك طرف، مخترع تكنولوژي از طرف ديگر، ابزار كار را از ما دريغ مي دارد و اين محروميت تلاش صادقانه عده اي را كه حقيقتا دغدغه شما را دارند با محدوديت ها و چالشهاي جدي مواجه مي سازد.

3- نبرد بين حق و باطل هميشه به شكل نظامي نيست بلكه گونه هاي متفاوتي دارد و از جمله ابزار كارآمد اهريمنان براي ايجاد و حفظ سلطه در دنياي كنوني همين وسايل پيشرفته است كه آنها حتي فرصت رقابت را به ما نمي دهند.

ولي به هر حال همه ما موظف هستيم بر اساس «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه ...» همه توانائي و استعداد و ظرفيت هاي خود را بكارگيريم بلكه آن را گسترش دهيم.

نهاد رهبري كارش چيست؟
پرسش

نهاد رهبري كارش چيست؟

پاسخ

واحد مشاوره و پاسخ مركز فرهنگي نهاد، با بهره گيري از پژوهشگران حوزه و دانشگاه در سطح كارشناسي ارشد و دكترا، پاسخ گوي پرسش هاي دانشجويان در زمينه هاي: انديشه ديني، سياسي، آموزه هاي فقهي، اخلاق، عرفان و تاريخ اسلام مي باشد و با بهره گيري ازفارغ التحصيلان رشته هاي تربيتي و روان شناسي، آماده دادن خدمات مشاوره اي به دانشجويان مي باشد و مهمترين هدف ما ارتباط با دانشجويان جهت حل مشكلات روحي، معنوي و ارتقاء قدرت تحليل و استدلال در ميان آنان مي باشد.

در اين راستا ماه نامه «پرسمان» از سوي اين مركز منتشر مي شود.

براي اطلاع از اساس نامه نهاد به سايت nahad.net مراجعه فرماييد.

ديده مي شود كه عده اي در باره امام خميني مي گويند چرا وي جنگ را هشت سال ادامه داد و اين همه جوان را به شهادت رساند آيا نمي توانست جنگ را زودتر تمام كند چرا بعد از انقلاب عده اي از گروهك ها را كشت و دستور قتل آنها را صادر كرد زيرا اين عده معتقدند نبايستي ا
پرسش

ديده مي شود كه عده اي در باره امام خميني مي گويند چرا وي جنگ را هشت سال ادامه داد و اين همه جوان را به شهادت رساند آيا نمي توانست جنگ را زودتر تمام كند چرا بعد از انقلاب عده اي از گروهك ها را كشت و دستور قتل آنها را صادر كرد زيرا اين عده معتقدند نبايستي انسانهايي را كه عقيده اي خاص دارند را كشت زيرا خداوند انسانها را آزاد آفريده است چرا ايشان در يك سخنراني به مردم ايران قول دادند كه ما نفت را به طور مجاني به آنها مي دهيم و قول هاي ديگري هم داده بودند و به انها جامه عمل نپوشاند لطفا توضيح دهيد تا اذهان ما جوانان روشن شود؟

پاسخ(قسمت اول)

در عرصه سياست و رهبري جامعه، هميشه يكسري مسائل و موضوعاتي وجود دارد كه به دليل پيچيدگي و يا عدم اطلاع رساني كافي و... ابهاماتي را به همراه داشته و از اين رو مخالفين نظام هميشه سعي در بهره برداري از آنها مي نمايند و اين در حاليست كه مجموع اين موضوعات را اگر با ديدي كلان و همراه با درك و بينش سياسي و قوه تحليل و اطلاعات كافي و صحيح مورد مطالعه قرار گيرد، نه تنها به عنوان نقطه ضعف در كارنامه نظام محسوب نمي شود، بلكه عملكردي كاملا صحيح و درست و در جهت حفظ منافع، امنيت، استقلال و مصالح جامعه است.

از اين رو مناسب است درباره شبهاتي كه مطرح نموديد، مطالبي را بيان نماييم:

الف- جنگ تحميلي:

جنگ تحميلي زماني شروع شد كه ايران اسلامي به دليل وقوع انقلاب، حوادث و مشكلات داخلي و بين المللي،

به هيچ وجه آماده ي درگير شدن در اين هجوم گسترده نبود. در اين صورت تنها راه منطقي، دفاع با قدرت عليه متجاوز و بيرون راندن و تنبيه آن و حصول اطمينان از عدم تجاوز ديگر بود. اين مبناي استراتژي ايران در طول جنگ تحميلي بود و به رغم هزينه هاي زياد جنگ، تا آخرين روز آن تعقيب مي شود.

درباره ي به طول انجاميدن جنگ، دو سؤال مطرح مي شود:

1. آيا امكان نداشت جنگ تحميلي، در مدت زمان كوتاه تري خاتمه يابد؟ به عبارت ديگر در بعضي از زمان ها كه موازنه ي نظامي و سياسي به نفع ايران بود، چرا دولت ايران اقدام به پايان دادن جنگ نكرد؟

2. چه مؤلفه هاي جديدي در پايان هشتمين سال جنگ وارد معادلات سياسي و نظامي شد كه منجر به آتش بس رسمي شد؟

گفتني است كه از ديدگاه كارشناسان و صاحب نظران، تنها مقطعي كه مي توانست جنگ به پايان برسد، بعد از فتح خرمشهر بود. اما به دلايل ذيل اين امر محقق نشد و جنگ تا سال 1367 (زمان پذيرش قطعنامه ي 598 شوراي امنيت) ادامه يافت.

الف. بررسي چرايي تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر اگر صلح را مجموعه اي از آتش بس، عقب نشيني، تعيين متجاوز، تأمين خسارت هاي وارده و... بدانيم، بايد بگوييم كه در آن زمان، هيچ گونه پيشنهاد صلحي ارائه نشد و شوراي امنيت و ديگران، تنها آتش بس _ و در واقع حالت نه جنگ نه صلح _ را توصيه مي كردند. در آن زمان طرحي كه متضمن صلح واقعي باشد و شناسايي متجاوز و پرداخت غرامت را نيز شامل شود و تضمين براي عدم تعرض مجدد داشته باشد وجود نداشت و پيشنهادهاي ارائه شده، تنها در حد آتش بس

و مذاكره طرفين بود. اين امر با توجه به پشتيباني يك طرفه و آشكار دولت هاي بزرگ و نهادهاي بين المللي از عراق، هيچ گاه نمي توانست شرايط ايران را براي يك صلح واقعي و

شرافت مندانه محقق سازد. به اين ترتيب ايران، دلايل منطقي و عقلاني براي ادامه جنگ داشت. اين دلايل عبارت بود از:

1. شرايط ايران براي صلح (شناسايي و تنبيه متجاوز، پرداخت غرامت از سوي عراق)؛

2. مرزهاي ايران تأمين نداشت. نقاطي در شلمچه، طلائيه، فكه و قصر شيرين در اشغال عراق بود. شهرهاي سومار، نفت شهر و مهران عملاً در اشغال دشمن بود و امكان آزادسازي اين نقاط از راه مذكور، غيرمعقول به نظر مي رسيد و راهي جز ادامه جنگ وجود نداشت.

3. در حالي كه نيروهاي خودي، پيروزي هاي زيادي كسب مي كردند، توقف در جنگ و چانه زني در پشت ميز مذاكره، براي آزادي نقاط مرزي آزاد شده صحيح نبود.

4. شهرهاي آزاد شده (همچون خرمشهر) به علت حضور دشمن در شلمچه، همچنان مورد تهديد بود.

5. توانايي كمي ارتش عراق ترميم شده و با كمك هاي همه جانبه دول بزرگ افزايش هم يافته بود.

6. تنها چيزي كه ارتش عراق از دست داده بود، روحيه بود كه با توجه به روحيه فرماندهي آن (شخص صدام)، اين مسأله نيز پس از مدتي قابل ترميم بود.

7. در حالي كه نيروهاي جمهوري اسلامي در نوار پيروزي قرار داشتند، توقف ناپايا در فراز قدرت و دادن فرصت مجدد به عراق، زيان هايي به بار مي آورد. اگر آن روز جنگ متوقف مي شد و تجربه اي چون مذاكرات سوريه و اسرائيل، بر سر ارتفاعات جولان، فراروي ما قرار مي گرفت و ما ناچار مي شديم بر سر ساير مناطق تحت اشغال،

پشت ميز مذاكره با عراق چانه زني بي حاصل كنيم؛ امروز جامعه، مسؤولان وقت را شماتت مي كرد.

8. عراق در نظر داشت با برگزاري اجلاسي سران جنبش غير متعهد در بغداد و كسب رياست دوره اي اين جنبش، براي تحقق خواسته هاي نامشروع خود، به ايران فشار آورد؛ ولي ايران با حمله به داخل خاك عراق در عمليات رمضان، اين امتياز مهم و حياتي را از عراق گرفت.

9. به همين منظور در مورخ 20 خرداد 1361 جلسه اي در حضور امام خميني در جماران تشكيل گرديد و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظاميان شركت كننده در آن جلسه، امكان پدافند با توقف روي خط مرزي وجود نداشت، زيرا در اغلب نقاط مرزي هيچ گونه مانع طبيعي وجود نداشت و ايجاد استحكامات جديد نيز يكسال به طول مي انجاميد و طي اين مدت احتمال حمله مجدد عراق جدي بود. مهم تر اينكه با تكيه بر اصل متعارف نظامي «تعقيب دشمن» هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر يك حركت غيراصولي بود. به همين دليل امام خميني پس از ترديد اوليه در مورد تداوم جنگ در خاك عراق با استماع دلايل نظاميان و نا اميدي از پذيرش شرايط ايران توسط دولت عراق، به ادامه جنگ و ورود نيروهاي ايران به خاك عراق موافقت نمودند.

در هر صورت علاوه بر مطالب فوق، توجه شما را به نكاتي در اين زمينه جلب مي نماييم.

يكم: از همان آغاز كه جنگ تحميلي بر عليه ايران شروع شد تنها راه منطقي دفاع با قدرت عليه متجاوز و بيرون راندن و تنبيه متجاوز و حصول اطمينان از عدم تجاوز مجدد او بود با فتح خرمشهر ما توانستيم قسمت هاي عمده اي از خاك كشور

عزيزمان را از دست عراق پس بگيريم، اما شرايط بين المللي و منطقه اي و كشور عراق حاكي از اين بود كه تمام علل و عوامل كه در شروع جنگ توسط عراق نقش داشتند هنوز به قدرت باقي باشند و مطرح نمودن صلح توسط عراق و فشار عليه ايران براي پذيرش آن صرفا يك نوع تاكتيك براي خروج عراق از وضعيت پيش آمده مي باشد. عوامل شروع جنگ توسط عراق عبارت بود از:

الف» سيستم بين الملل: در سطح ابرقدرت ها ايالات متحده آمريكا كه بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي و به دنبال آن جريان گروگان گيري و شكست مفتضحانه عمليات طبس ضربات پياپي و سختي از ايران خورده بود نه تنها از هر حركتي كه متضمن ضربه زدن به ايران مي بود استقبال مي كرد، بلكه خود در صدد چاره جويي براي انتقام و جبران شكست هاي قبلي بود. شواهد و دلايل بسياري وجود دارد كه آمريكا مشوق و ترغيب كننده رژيم عراق در آغاز جنگ بوده است. در سطح قدرت هاي بزرگ مانند فرانسه و انگليس كه روابط عميق و منافع قابل توجهي در عراق داشتند و از وقوع انقلاب اسلامي نيز شديدا ضرر خورده بودند. بنيه نظامي عراق را تقويت نمودند. دولت هاي منطقه خاورميانه (دولت هاي عربي به استثناء سوريه، ليبي و الجزاير) نه تنها به نفع عراق موضع گيري كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خودداري نكردند. آنها وجود انقلاب اسلامي در ايران را خطر بزرگي براي ادامه حكومت نامشروع خود

مي دانستند.

ب ) شخصيت تصميم گيرنده صدام كه در آغاز تجاوز به ايران داراي سه انگيزه عمده شخصي بود:

1- تلاش براي كسب رهبري جهان عرب.

2- با استفاه از سقوط شاه كه براساس دكتر ين

نيكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با شكست ايران، خلأ سقوط شاه را پرنموده و نقش و ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازي كند.

3- جبران تحقيري بود كه شخصا در امضاي قرارداد 1975 الجزاير شده بود.

ج ) عامل اجتماعي بافت اجتماعي و جمعيتي عراق به گونه اي است كه همواره حكومت را دچار بي ثباتي و بحران نموده است. پيروزي انقلاب اسلامي ايران موج جديدي از ناآرامي هاي شيعيان را در عراق به وجود آورد كه شامل اكثريت مردم عراق مي باشند و خواستار حكومت اسلامي در عراق بودند. نگراني هايي كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامي به عراق داشت عامل مهمي در آغاز جنگ بود.

در زمان فتح خرمشهر نه تنها اين عوامل از بين نرفته بود بلكه به خاطر پيروزي هاي چشمگير ايران در جبهه ها، شدت نيز بخشيده شده بود. قدرت هاي بزرگ و عراق در مقابل خود انقلاب اسلامي را شاهد بودند كه توانسته بود در بدترين شرايط بحران داخلي در جبهه ها نيز به پيروزي برسد.

دوم: بعد از فتح خرمشهر تلاش هاي زيادي وسط مجامع بين المللي و برخي كشورهاي همسايه براي متوقف نمودن پيشروي ايران به داخل خاك عراق و جلوگيري از شكست كامل ارتش متلاشي شده رژيم بعث صورت گرفت ولي همچنان كه گفته شد اين تلاش ها صرفا براي خروج از بن بست پيش آمده بود، زيرا هيچ گونه مكانيزم حقوقي مطمئن براي دستيابي به صلحي همه جانبه را ارائه ندادند.

قطعنامه 514 شوراي امنيت جوري طراحي شده بود كه خواسته هاي مشروع ايران را در بر نداشت. به عبارت ديگر شوراي امنيت نشان داد كه آنها در صدد مديريت بحران مي باشد نه حل آن ولي در پايان جنگ مجامع

بين المللي با مشاهده قدرت اعجازآميز رزمندگان اسلام در گرفتن دژ تسخيرناپذير «فاو» عزم راسخ بر اتمام جنگ نموده و به ناچار قطعنامه 598 را به نحوي تدوين كردند كه دربرگيرنده برخي از خواسته هاي مشروع ايران بود. بنابراين مجاهدت هاي رزمندگان پس از فتح خرمشهر تا ورود به «فاو» تنها عامل به رسميت شناخت حقوق ايران و صدور قطعنامه 598 است.

سوم: از آنجا كه بعد از فتح خرمشهر هنوز بخش هايي از خاك ايران دست عراق بود لازم بود ما نيز بخش هايي از عراق را در دست داشته باشيم تا در موقع مذاكره با دست پر حاضر باشيم.

پاسخ(قسمت دوم)

چهارم: از دلايل ديگر داخل شدن نيروهاي ايران به خاك عراق، خارج ساختن شهرهاي آبادان و خرمشهر از برد توپخانه عراق و فراهم كردن زمينه بازگشت مردم به اين شهرها بود.

پنجم: جلوگيري از استمرار استراتژي هجومي عراق در دريا و هوا، زيرا گرچه نيروي زميني عراق در زمين متوقف و به عقب رانده شده بود ولي حملات عراق در دريا و هوا ادامه داشت.

ششم: قوي بودن اين احتمال كه با فشار به صدام، زمينه سرنگوني او و نجات مردم عراق و ايران از اين حكومت تبهكار فراهم گردد.

هفتم: عدم اطمينان به حكومت بعث عراق و شخص صدام. همچنان كه اين موضوع در آخر جنگ هم ثابت شد زماني كه ايران آتش بس و قطعنامه 598 را پذيرفت عراق به دليل قدرت گرفتن نيروهاي نظاميش دوباره بخش هايي از سرزمين ايران را به اشغال خود درآورد.

در پايان مي توان گفت كه پس از فتح خرمشهر شرايط براي اتمام جنگ مهيا نبود. بعد از بازپس گيري خرمشهر، منطقه با حمله اسرائيل به جنوب لبنان روبرو شد

و وقفه اي در ادامه جنگ پيش آمد و نيروي ايران متوجه جنوب لبنان بود، اما زماني كه احساس شد فتح خرمشهر به تنهايي براي ريشه كن كردن تجاوز و به دست آوردن حقوق ايران كافي نيست. شعار ادامه «عمليات و دفاع» تا تنبيه متجاوز و ريشه كردن تجاوز مطرح شد.

ب) بررسي علل و عوامل پايان جنگ در پايان جنگ هر چند ويژگي هاي رواني و شخصيتي صدام هنوز موجود بود، چنان كه در حمله به كويت دوباره بروز كرد ولي شرايط بين المللي و منطقه اي ديگر به هيچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند، بنابراين در قطع نامه 598 شوراي امنيت بسياري از خواسته هاي مشروع و بر حق جمهوري اسلامي ايران را لحاظ كرده و عزم خود را بر پايان يافتن جنگ نمايان ساختند.

در اين جا به صورت اختصار به بعضي از مهم ترين زمينه هاي آن اشاره مي شود:

در سال هاي پاياني جنگ، جهان از پيروزي هاي نظامي ايران احساس خطر و نگراني مي كرد. شرايط نظامي و سياسي، به نفع جمهوري اسلامي ايران تغيير كرده بود و اينك در كارنامه ي نظامي ايران، نقاط درخشاني (همچون بازپس گيري) خرمشهر، تصرف جزاير مجنون، فتح فاو، و نقاطي در كردستان عراق) به چشم مي خورد. در عرصه سياسي نيز جمهوري اسلامي ايران، تقريبا يكه و تنها موفق شده بود، دوبار تلاش عراق براي رياست بر جنبش غيرمتعهدها را، خنثي سازد و با برنامه ها و اقدامات تبليغي _ سياسي خود، حقيقت متجاوز بودن عراق و واقعيت تساهل و تسامح جهاني را نشان دهد. از اين رو ادامه ي جنگ و منازعه به خصوص به شكلي كه در ماه هاي آخر (حمله به نفتكش ها و مختل شدن امنيت خليج فارس و...) به ضرر

برخي قدرت هاي بزرگ بود. از سوي ديگر پيروزي هاي نهايي ايران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمان هاي ايران در مورد عراق، نشانه ي شكست كامل سياست هاي غرب در حمايت از عراق به شمار مي آمد. كشورهاي حامي عراق به وحشت افتاده بودند. و خود عراق نيز، بعد از سالها جنگ و متحمل

شدن شكست هاي پي در پي، دريافته بود كه در آن شرايط نه تنها امكان پيروزي بر ايران را ندارد؛ بلكه بايد به هر ترتيب ممكن و با تمسّك به هر وسيله اي، از شكست خود جلوگيري كند و به جنگ اشغالگرانه پايان دهد.

در چنين فضايي و پس از يأس قدرت هاي بزرگ از شكست ايران، باعث شد آنان قطعنامه ي 598 را _ كه بر خلاف قطعنامه هاي پيشين تا اندازه متضمن نظريات و حقوق مسلّم ايران بود _ به تصويب برسانند. اما اين قطعنامه به رغم نقاط مثبت خود، داراي نقاط ضعف و ابهامات زيادي بود، (ر.ك: علي اكبر ولايتي، تاريخ سياسي جنگ تحميلي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1376، ص 243). و ترديدهايي را در پذيرش اين قطعنامه از سوي ايران به وجود آورده بود. لذا قدرت هاي بزرگ _ كه مصمّم بر پايان جنگ بودند _ فشارهاي نظامي و سياسي زيادي را براي قبول قطعنامه، به ايران وارد آوردند. اين فشارها، عبارت بود از، دخالت مستقيم آمريكا در جنگ و حمله به هواپيماي مسافربري ايران، تشديد حملات و حضور آمريكا در خليج فارس، بمباران سكوهاي نفتي ايران، بمباران شيميايي مناطق مسكوني و جبهه ها از سوي عراق و... و سرانجام بر اثر اين عوامل، ايران تصميم به پذيرش قطعنامه ي 598 و قبول آتش بس گرفت. البته قبول آن

در چنين شرايطي، به فرموده امام(ره) به منزله نوشيدن جام زهر بود.

مقاومت دفاع بي نظير ايران در طول هشت سال جنگ تحميلي، در مقابل هجوم قدرت هاي بزرگ _ به رغم همه ي مشكلات و ناملايمات _ انقلاب نوپاي اسلامي را بيمه و بسياري از حقوق مسلّم ايران را تأمين نمود. هم چنين استقلال و تماميت ارضي كشور را تضمين كرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت در مقابل استكبار جهاني داد. جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

1- جنگ تحميلي (مجموعه مقالات، ص 51 و 232

2- تاريخ سياسي جنگ تحميلي، ص 137، علي اكبر ولايتي

3- آغاز تا پايان، سيري در جنگ ايران و عراق، محمد دروديان، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه

4- پس از بحران، هاشمي رفسنجاني كارنامه و خاطرات، 1361

5. عليرضا لطف الله زادگان، پاسخ به ابهامات، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1379

ب - برخي سخنان امام(ره) و مسؤولين در اوايل انقلاب:

جملات فوق و برخي ديگر از بيانات حضرت امام در اوايل انقلاب و بعد از آن كه به مناسبتهاي مختلف بيان شده بيش از هر چيز بيانگر اهتمام جدي و عنايت خاص آن بزرگوار به قشر مستضعف و محروم جامعه و توجه زمامداران جامعه به مشكلات پايين ترين طبقات اجتماعي است كه در سيره عملي آن بزرگوار نيز با تأسيس بنيادها ونهادهايي نظير كميته امداد، حساب 100 امام، بنياد مستضعفان و غيره تبلور عيني و مصداق بيروني پيدا كرده است، اساساً امام قشر مستضعف جامعه را كه اكثريت جامعه آن دوران را نيز تشكيل مي داد صاحبان و سرمايه هاي اصلي انقلاب دانسته و بر توزيع درست امكانات و بسط عدالت اجتماعي و

حذف محروميتها با تكيه بر اسلام ناب به عنوان يك آرمان بزرگ الهي و نه يك اتوپياي خيالي مي نگريست نگاه ناقد و معرفت عميق حضرت امام به اسلام، آن بزرگوار را به اين باور حقيقي رسانده بود كه در صورت پياده شدن احكام نوراني اسلام با تمام ملزومات آن مسلماً مشكلات قشر محروم جامعه به حداقل ممكن خواهد رسيد. آنچه مسلم است رسيدن به اين نقطه مطلوب نياز جدي به پشتكار و جديت مسؤولين، خواست عمومي و توليد ثروت در كشور و سپس بسط و توزيع مناسب آن، مستلزم گذشت زمان است. مسلماً ايجاد چنين فضاي آرماني، ساختمان پيش ساخته اي نيست كه يك شبه آن را ساخت، بايد ديوارهاي آن را آجر به آجر و با عنايت به امكانات كشور بالا برد و آن را بنا كرد. با نگاه منصفانه به عملكرد دولتهاي پس از انقلاب چه در زمان حيات حضرت امام و چه بعد از ايشان به وضوح مي توان ديد كه عليرغم نارساييهاي موجود، قدمهاي مؤثري در اين راه برداشته شده هر چند با نقطه آرماني و مطلوب حضرت امام فاصله بسيار است و نيازمند تلاشهاي جدي تري است. به عنوان نمونه مي توان به بسط و تعميق آموزش و پرورش، بهداشت، آب و برق و امكانات ارتباطي به دوردست ترين نقاط كشور و نيز هدفمند كردن يارانه ها در اين اواخر اشاره كرد كه به طور مسلم نقش بسزائي در رفع محدوديتها داشته و خواهد داشت.

آنچه در پايان تذكر آن ضروري به نظر مي رسد، توجه به اين نكته است كه محقق شدن مصاديق آرمانهاي حضرت امام نظير آنچه كه

در متن سؤال فرض شده است، نيازمند عنايت خاص همه اقشار جامعه به انديشه هاي متعالي آن حضرت كه ملهم از اسلام ناب است مي باشد و به طور قطع اگر چنين امري تحققق يابد،( به عنوان مثال اگر خمس و زكات به عنوان ماليات از سوي اقشار پردرآمد جامعه پرداخت شود) و امكانات كشور اجازه دهد. تأمين سعادت دنيوي و اخروي مردم و يا آب و برق مجاني براي اقشار مستضعف امري دست يافتني خواهد بود.

مسئله مهم ديگر موانع و معضلاتي بود كه استكبار جهاني و در رأس همه آمريكا در قالب جنگ تحميلي و محاصره اقتصادي براي كشور عزيزمان پديد آوردند و در واقع طلايي ترين فرصتهاي ترقي و پيشرفت را از مردم خوب ما گرفته و آن روحيه ايثار و تلاش و آن غيرت پرصلابت انقلابي را مصروف دفاع و جنگ نمودند تا جايي كه كشور به جاي اينكه به سمت و سوي رفاه و پيشرفت پيش رود روز به روز رو به خرابي و ويراني ناشي از جنگ و تحريم اقتصادي گذاشت و پس از آن نيز نياز به انرژي و امكاناتي عظيم جهت بازسازي وجود داشت. ولي با وجود همه اين مشكلات با وجدان كاري و انضباط اجتماعي مي توان به قله هاي ترقي دست يافت.

ج - گروهك ها:

اگر با ديدي منصفانه به بررسي فعاليت گروهك هاي مخالف نظام در سال هاي اوليه انقلاب بياندازيم به خوبي روشن مي شود كه عملكرد اين گروه ها به هيچ وجه صرفا بيان انديشه و عقيده و... نبود، آنان رسما بر عليه نظام اعلام جنگ مسلحانه كرده و در شهرها، بسياري از نيروهاي

مذهبي طرفدار انقلاب را با وحشيانه ترين روش ها شهيد كردند، ترور و انفجارهاي متعددي كه باعث به شهادت رسيدن بسياري از مسؤولين نظام شد، ايجاد اغتشاشات و درگيري هاي محلي كه امنيت و استقلال و تماميت ارضي كشور را به مخاطره افكنده بود و...، همه بخشي از عملكرد اين گروهك ها است، حال آيا مي توان در قبال اين رفتارها ساكت نشست و يا باور كرد كه آنها چون عقيده خاص دارند پس مجازند هر كاري بكنند؟؟!!

آيا هيچ نظامي اعم از اسلامي و غير اسلامي چنين رفتارهايي را بر مي تابد؟ كافي است نگاهي به عملكرد حكومت امام علي(ع) بياندازيم، برخورد آن حضرت با گروه هاي معارض خوارج كه با عقيده «لا حكم الا لله» دست به شمشير بردند و يا طلحه و زبير و... چگونه بود؟

مسلما نظام اسلامي براساس اصول و مباني اسلامي و انساني خويش بيشترين دفاع از آزادي عقيده و بيان را داشته و دارد ولي به هيچ وجه در مقابل كساني كه امنيت، استقلال و منافع و مصالح جامعه را ناديده مي گيرند ساكت نخواهد نشست.

عده اي مي گويند پسر آقاي هاشمي رفسنجاني و خود ايشان در فلان كشور ،فلان حساب هنگفت را دارند و يك سري حرف هاي ديگر كه در شان وي نمي باشد آيا اين گونه مطالب صحت دارد؟همچنين در مورد آقاي واعظ طبسي توليت آستان قدس رضوي و پسرش هم همين حرف ها را زده اند توضيح ده
پرسش

عده اي مي گويند پسر آقاي هاشمي رفسنجاني و خود ايشان در فلان كشور ،فلان حساب هنگفت را دارند و يك سري حرف هاي ديگر كه در شان وي نمي باشد آيا اين گونه مطالب صحت دارد؟همچنين در مورد آقاي واعظ طبسي توليت آستان قدس رضوي و پسرش هم همين حرف ها را زده اند توضيح دهيد؟

پاسخ

در مورد آقاي هاشمي رفسنجاني بايد گفت: يكي از اساسي ترين معيارها جهت بررسي صحت و درستي ارزيابي و قضاوت هاي افراد پيرامون عملكرد شخص، نهاد، سازمان و... ميزان اطلاع آنان از حقايق و مستند بودن ادعاهاي آنان است و در غير اين صورت هرگونه ادعايي فاقد ارزش است. خصوصا ادعاهايي كه آلوده به اغراض و انگيزه هاي سياسي نيز باشد واقعيت اين است كه طرح چنين ادعاهايي آن هم توسط مخالفان نظام، اقدامي مغرضانه جهت تخريب يكي از شخصيت هاي مهم و مؤثر در پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن بوده و به چند دليل فاقد ارزش است زيرا: اولا اين چنين نيست كه آقاي هاشمي رفسنجاني قبل از انقلاب فاقد اموال شخصي بوده و در دوران انقلاب به آن دسترسي پيدا كرده باشد.

ثانيا علاوه بر تقواي ايشان و اهميت دادن وي به رعايت دقيق بيت المال، از ابتداي انقلاب تاكنون براساس اصول قانون اساسي كه قوه قضائيه و دستگاه هاي نظارتي را موظف به نظارت و كنترل دقيق بر اموال مسؤولان عالي رتبه حكومتي مي نمايد همواره تحت نظارت و كنترل دقيق قرار داشته تا به صورت غيرقانوني افزايش نيابد.

اما در مورد پسر ايشان و پسر آقاي واعظ طبسي نيز گفتني است كه قضاوت دقيق

در مورد اين دو نفر متفرع بر اطلاعات مستند است و همچنين بايد برخي تبليغاتي را كه با اغراض سياسي در صدد تخريب وجهه كارگزاران نظام هستند، مد نظر قرار داد. هر چند احتمال سوءاستفاده و انحراف مرتبطين با مسؤولين عالي رتبه نظام هيچ زماني منتفي نيست، اما به صرف احتمال نمي توان قضاوت نمود. خصوصا در اين دو مورد كه از يك طرف به دليل اصالت و نظارت خانوادگي چنين احتمالي كاهش مي يابد و از طرف ديگر ارتكاب جرمي توسط اين دو نفر توسط محاكم قضايي ثابت نشده است.

در مورد انجمن اسلامي و نحوه شكل گيري ،اهداف و برنامه ها منابع مالي و دركل خود تشكل و كمي از انجمن اسلامي توضيح دهيد.
پرسش

در مورد انجمن اسلامي و نحوه شكل گيري ،اهداف و برنامه ها منابع مالي و دركل خود تشكل و كمي از انجمن اسلامي توضيح دهيد.

پاسخ

اولين انجمن اسلامي دانشجويان ايران در دانشكده فني دانشگاه تهران توسط مرحوم آيت الله سيد محمود طالقاني و مرحوم مهدي بازرگان در حدود 51 سال پيش تأسيس شد و كم و بيش انجمن اسلامي دانشجويان به صورت مخفي يا آشكار در بسياري از دانشگاه هاي كشور در قبل از انقلاب اسلامي فعاليت مي كرد. پس از پيروزي انقلاب درسال 1357 در اوايل سال 1358 گروهي از دانشجويان مسلمان با رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني ديدار كردند كه در اين ديدار امام به دانشجويان توصيه كردند كه: «برويد تحكيم وحدت كنيد». از آن پس به منظور اجراي منويات رهبر كبير انقلاب اسلامي برخي از اين دانشجويان كه سابقه فعاليت هاي سياسي در قبل از انقلاب نيز داشتند، تشكلي به نام اتحاديه انجمن هاي اسلامي و سازمان هاي دانشجويي سراسر كشور (دفتر تحكيم وحدت) را تشكيل دادند. دو ماه بعد در تاريخ 13 آبان 1358 دانشجويان مسلمان در سالگرد تبعيد امام و روز دانش آموز، طي تظاهراتي به سفارت آمريكا - كه به كانون توطئه و جاسوسي بر عليه نظام اسلامي تبديل شده بود - حمله كردند. اين واقعه به تعبير امام انقلاب دوم لقب گرفت كه با استقبال بسياري در داخل كشور مواجه شد.

پس از تشكيل دفتر تحكيم وحدت، اعضاي برجسته اين تشكل خدمت امام رسيدندو اساسنامه و مرامنامه آن را خدمت ايشان ارائه دادند و از امام درخواست نماينده اي نمودند كه ايشان حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني و رهبر

معظم انقلاب، آيت الله خامنه اي را معرفي نمودند. پس از رهنمودهاي آيت الله خامنه اي كه در آن زمان نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند، قرار بر اين شد كه شورايي تشكيل شود و بر دفتر تحكيم وحدت نظارت كند. اعضاي اين شورا عبارت بودند از سيد محمود موسوي خوئيني ها، ابوالحسن بني صدر، حسن حبيبي، محمد مجتهد شبستري.

پس از آن انجمن اسلامي طرحي در زمينه انقلاب فرهنگي و سالم سازي دانشگاه ها تهيه كرد. پس از آن همزمان با بازگشايي دانشگاه ها و شروع جنگ، تشكيل بسيج دانشجويي و اعزام دانشجويان به جبهه هاي جنگ اعم از فعاليت هاي انجمن اسلامي دانشجويان بود.

اولين حضور سياسي دانشجويان در عرصه سياسي انتخابات در سال 1362 بود. در دوره سوم مجلس تعدادي از اعضاي اين تشكل به مجلس راه يافتند. پس از سال 1368 و پايان جنگ، فعاليت سياسي دانشجويان رو به كاهش نهاد، اما ديد انتقادي انجمن اسلامي نسبت به دوران سازندگي و سياست تعديل و سياست هاي اقتصادي دولت همچنان ادامه داشت. هر چند برخي از انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها در نقاط مختلف كشور سياست هاي دولت در اين زمينه ها، حمايت مي كردند. در هر حال جريان غالب، ديدگاه انتقادي و بدون جنجال توسط اين تشكل ادامه يافت تا سال 1375.

به طور كلي فعاليت دفتر تحكيم را مي توان به ادوار ذيل تقسيم كرد :

-دوره اول: (سالهاي اول انقلاب تا سال 62 ) كه در اين سالها مي توان از فعاليتهايي همچون شركت در تأسيس نهادها، انقلاب فرهنگي، تسخير لانه جاسوسي نام برد.

-دوره دوم: (سال 62 تا 68 ) وارد شدن

در جناح بندي سياسي با معرفي كانديدا در انتخابات مجلس از سال 62 تا دوران ارتحال امام (ره).

-دوره سوم: سالهاي( 68 تا 72) دوران پس از ارتحال امام (ره) و كمرنگ شدن فعاليت دفتر تحكيم و انتخاب شعار عدالت اجتماعي.

-- دوره چهارم: (سالهاي 72 و 75) دوران ركود شديد فعاليت دفتر تحكيم.

-- دوره پنجم: سالهاي (75 تا 79) فروغ مجدد فعاليتهاي تحكيم و تغيير شعار عدالت اجتماعي به آزاديهاي سياسي و شركت فعال در انتخابات رياست جمهوري.

ب - مرامنامه:

در اين زمينه به پيوست (تصوير صفحاتي از كتاب اطلاعاتي درباره احزاب و جناح هاي سياسي ايران امروز، مهندس عباس شاملو، صص 331 - 338) مراجعه نماييد. ليكن بايد توجه داشت كه مرامنامه نشانگر هويت قطعي دفتر تحكيم به حساب نمي آيد و عمدتا براي تشخيص هويت پيشين آن مناسب است.

ج - بررسي تشكيلات و وضعيت كنوني:

به دليل ماهيت دانشجويي دفتر تحكيم وحدت، تشكيلات آن مستقل تشكيل شده است از انجمن هاي اسلامي دانشجويان دانشگاه هاي سراسر كشور كه در هر يك از دانشگاه ها به صورت مستقل عمل مي كنند. ولي دبيران انجمن اسلامي دانشگاه هاي مختلف ماهانه تشكيل جلسه مي دهند و به تبيين مواضع و استراتژي خود مطابق مسائل سياسي روز مي پردازند. از طرفي اردوهاي سالانه يا اردوهاي متفاوتي كه هر سال توسط اين گروه تشكيل مي شود، محل بحث آزاد پيرامون شرايط سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه مي باشد.

دفتر تحكيم وحدت از نظر ديدگاه هاي سياسي و اقتصادي در گذشته يك تشكل با گرايش چپ اصول گرا و ارزشي بوده است. پس از دوم خرداد تغييرات زيادي در ديدگاه هاي اين

تشكل نسبت به اوايل انقلاب و هنگامي كه نيروهاي دانشجويي سفارت آمريكا را اشغال كردند، به وجود آمد.

توضيح آن كه: با پيروزي جناب آقاي خاتمي در انتخابات رياست جمهوري ششم دفتر تحكيم كه خود را در اين پيروزي ذيحق مي دانست سعي داشت بيش از پيش خود را به جبهه اصلاحات نزديك كند. در اين ميان گروههاي شبه ملي از يك طرف و گروههاي منتسب به جبهه دوم خرداد، از سويي ديگر سعي در جذب و جلب گروههاي تأثير گذار جامعه به ويژه انجمنهاي اسلامي دانشجويان داشتند تا از آنان به عنوان پله اي براي ترقي خويش استفاده نمايند و به جنبش دانشجويي كاركرد حزبي بدهند، نگاهي به انتخابات شوراها و مجلس ششم مبين همين نكته است افرادي كه كوچكترين قرابتي با جنبش دانشجويي و آرمان هاي آن نداشتند با انگشت گذاشتن بر نقاط افتراق و محل اختلاف انجمنهاي اسلامي تلاش كردند تا اين مجموعه را جهت رسيدن به قدرت همراه خود سازند. نفوذ فوق العاده گروههاي شبه ملي كه كوچكترين علقه ملي و مذهبي نداشته و ندارند در بعضي دانشگاهها و هدايت افراد متمايل به تفكرات آنها به سمت راديكاليزه كردن فضاي دانشگاهها حركت نمودند.

تلاشهاي بازيگران عرصه سياست (موافق، مخالف و بيطرف نظام)، تغيير بافت اجتماعي و فرهنگي جامعه باعث بوجود آمدن فراكسيون هاي مدرن (به رهبري انجمن اسلامي اميركبير) و ارزشي (با محوريت دانشگاهاي تبريز و تهران) گرديد.

رفته رفته با نفوذ بيش از پيش روشنفكري و سياست آن هم از نوع شبه ملي در بين فراكسيون مدرن موجب تحولات جدي در افكار و عقايد اين طيف و رويگرداني از مرامنامه و اساسنامه

دفتر تحكيم وحدت شده و در چرخش آشكار، ميزان پايبندي كانديداهاي شوراي مركزي به ولايت فقيه و اسلام چندان مورد توجه جدي قرار نگرفته و خواستار بازنگري در مرامنامه و اساسنامه شدند.

در مقابل طيف ارزشي پايبندي به ولايت فقيه و اسلام و حركت در چارچوب مرامنامه و اساسنامه دفتر تحكيم را عامل بقاي اتحاديه قلمداد نمودند.

بروز درگيري در انتخابات انجمن اسلامي دانشگاههاي اميركبير، علم و صنعت، شهيد چمران اهواز، الزهراء و ... بر تشديد اين اختلافها افزود. اوج اين درگيري ها در نشست سالانه در دانشگاه اصفهان خود را نمايان ساخت كه با رد صلاحيت كانيداهاي طيف ارزشي و ابستراكسيون اين طيف كل انتخابات دفتر تحكيم به تعويق افتاد

در جريان حضور اعضاي تحكيم حاضر در اردوي هشتم در حرم مطهر حضرت امام (ره) جهت بيعت كردن با ارمانهاي امام و شهداء، طيف مدرن با حضور نيافتن در اين مراسم ، به ديدار خانواده هاي زندانيان سياسي مي رود و اينگونه راه خويش را جدا مي نمايد از آن تاريخ به صورت رسمي دو طيف مدرن و ارزشي از هم جدا مي شوند، طيف ارزشي با محوريت دانشگاههاي تبريز، گيلان، مشهد و شيراز در دانشگاه شيراز نشست سالانه برگزار و انتخابات شوراي مركزي انجام مي شود. طيف مدرن نيز با تلاش بسيار و محوريت دانشگاههاي اميركبير، تربيت معلم تهران و خواجه نصير و ... در دانشگاه علامه طباطبايي نشست سالانه و انتخابات شوراي مركزي برگزار مي كند اين طيف به ملي-مشاركتي نيز مشهور است.

مهمترين مواضع طيف علامه عبارتند از اعتقاد به حركتهاي تند در پيشبرد اصلاحات همچون خروج از حاكميت، به كنار گذاشتن سنتها

و ارزشها، تمايل به ايجاد رابطه با امريكا، ارتباط با نهضت آزادي،حمله صريح به نهادهاي حكومتي و منتسب به رهبري از جمله شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام.

لازم به ذكر است بدنه اصلي طيف علامه بعضاً مخالف اين مواضع هستند اما تعداد معدودي هدايت اين جريان را بر عهده گرفتند. در مقابل طيف ارزشي خود را ملزم به رعايت خطوط قرمز مي داند و در چارچوب اساسنامه و مرامنامه فعاليت مي كند و معتقد به پيشبرد گام به گام اصلاحات است. نا گفته نماند كه طيف علامه نيز در درون خود به دو گروه معتدل و افراطي تقسيم شده اند كه طيف معتدل پايبندي به اساسنامه و قانون را تأكيد مي كنند( دانشگاههاي تهران، تربيت مدرس و شهيد بهشتي).

هيئتهاي مركزي نظارت نيز در اين راستا بر ضرورت ادامه فعاليت در چارچوب مقررات و اساسنامه دفتر تحكيم، حل و فصل مسايل و اختلافات دانشجويان در دانشگاهها و منع دخالت عوامل خارج از دانشگاه ، اهميت اصل تكثر و تنوع فعاليتها وتشكلهاي دانشجويي در چارچوب ضوابط قانوني، اهميت نقادي و پرسشگري تشكلهاي دانشجويي تأكيد كرده اند و ادامه فعاليت هر دو طيف علامه و شيراز را به دليل ابهام قانوني در اطلاق نام دفتر تحكيم وحدت تا زمان برگزاري انتخابات جديد بر پايه اساسنامه موافقت مي نمايد.(اطلاعيه 7/7/81)

همانطور كه مي دانيد نسل سوم انقلاب تا حدودي از انقلاب بيزار هستند و انقلاب اسلامي را قبول ندارند به نظر شما آينده انقلاب اسلامي با وجود اين نسل بيزار چطور خواهد شد و علت اين بيزاري چيست.
پرسش

همانطور كه مي دانيد نسل سوم انقلاب تا حدودي از انقلاب بيزار هستند و انقلاب اسلامي را قبول ندارند به نظر شما آينده انقلاب اسلامي با وجود اين نسل بيزار چطور خواهد شد و علت اين بيزاري چيست.

پاسخ

اصل اين مطلب كه «نسل سوم انقلاب تا حدودي از انقلاب بيزار هستند» قابل تأمل و بررسي است و علي رغم اين كه تبليغات استكبار جهاني و دشمنان داخل نظام اسلامي در صدد القاء اين مطلب و قبولاندن آن به نسل سوم است اما واقعيت ها و عملكردهاي نسل سوم غالبا مخالف چنين موضوعي است زيرا از يك سو اصول و اهداف انقلاب اسلامي - كه در صدد تكامل ابعاد معنوي و مادي جامعه ما و دفاع از استقلال، عزت و منافع كشور در مقابل بيگانگان و دستيابي به پيشرفت توسعه همه جانبه و تحقق عدالت اجتماعي و نيازهاي مختلف افراد جامعه است و نظام اسلامي در عرصه عمل نيز بر آن اصرار داشته و دستاوردهاي مثبت بسيار زيادي در زمينه هاي مختلف علمي، صنعتي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و... به دنبال داشته است - مطابق و مورد خواست نسل سوم است و بنابراين چنين انقلابي كه هم از نظر تاريخي در جهان و اين سرزمين بي سابقه بوده است و هم چشم تمامي جهانيان را خيره كرده است به هيچ وجه نمي تواند مورد بيزاري جوانان عزيز و آگاه جامعه ما باشد و از سوي ديگر به حمدالله نسل سوم انقلاب از چنان شعور و درك بالايي برخوردارند كه علي رغم بسياري از تبليغات مسموم دشمنان بين المللي و منافقين داخلي، فرق بين صره از ناصره را

به خوبي تشخيص داده و برخي مشكلات و معضلاتي را كه جامعه ما گريبانگير آن است را به كل نظام و انقلاب تسري ندهند و مسؤولين صادق و خدمتگزار را از افراد و جناح هايي كه فقط به فكر كسب قدرت و تأمين منافع شخصي خويش و باز نمودن نفوذ بيگانگان در اين آب و خاكند را به خوبي تشخيص دهند. از اين رو مشاهده مي نماييم كه همين جوانان و نسل سوم انقلاب با چه شور و اشتياقي رهبر معظم انقلاب را چون نگيني در آغوش مي گيرند و يا در انتخابات، راهپيمايي ها و مراسم انقلاب با شور و شعور كامل و به صورت گسترده شركت مي نمايند. آيا مي توان اينها را دال بر بيزاري اين نسل از انقلاب دانست؟!! به هيچ وجه، از اين رو ارگ مجموعه مديريتي كشور جايگاه و قدر اين نسل را در سياست گذاري ها و تصميمات خود به خوبي لحاظ نمايند و در عمل در جهت برآوردن نيازهاي منطقي و اساسي اين سرمايه هاي عظيم الهي تلاش نمايند، آينده اي بسيار درخشان در جهت نيل به تمدن عظيم اسلامي، پيش رو خواهيم داشت. در هر صورت نبايد انتقاداتي كه جوانان به بعضي عملكردهاي مسؤولين دارند را به اصل نظام و كل انقلاب تسري داد. بلكه بين اين دو تفاوت قائل شد.

پاسخ گويي به موقع دقيق كامل و شفاف شما مرا به اين باور رساند كه شما در قضاوت اصلا حقيقت گرا نيستيد بلكه متعصب برخورد مي كنيد و از آنهمه فساد و جور و ستم و حق كشي و رشوه خواري كه بعضي از آنها به مراتب از زمان شاه بيشتر است نديده ايد و به جاي تبليغ اسلام فق
پرسش

پاسخ گويي به موقع دقيق كامل و شفاف شما مرا به اين باور رساند كه شما در قضاوت اصلا حقيقت گرا نيستيد بلكه متعصب برخورد مي كنيد و از آنهمه فساد و جور و ستم و حق كشي و رشوه خواري كه بعضي از آنها

به مراتب از زمان شاه بيشتر است نديده ايد و به جاي تبليغ اسلام فقط تبليغ دولت را مي كنيد و نمي دانم كه حقوق و مزاياي شما از كجا تأمين مي شود با كمال تغافل مي فرماييد تمامي ويژگي هاي حكومت ديني در نظام ما موجود است.

پاسخ

دوست گرامي از مكاتبه مجدد و نامه شما بسيار خشنوديم. انشاءالله بتوانيم تفاهم بيشتري در جهت زدودن شبهات و تشخيص صححي واقعيات پيرامون خويش داشته باشيم و با تكيه بر نقاط مثبت و دستاوردهاي نظام اسلامي در جهت اصلاح آن و جامعه خويش بكوشيم.

همانگونه كه خاطر شريفتان مي باشد در نامه قبل سؤالاتي پيرامون نظام جمهوري اسلامي؛ اسلامي بودن شباهت هاي آن با حكومت امام علي(ع) و بالاخره عملكردهاي آن ومشكلات و معضلات موجود نگاشته بوديد و ما سعي نموديم با ديدي علمي و منطقي پاسخ گوييم، حال اين كه شما ما را متعصب مي دانيد، نظر لطف شما است؛ آيا ما چشم از مشكلات و مفاسد جامعه و نظام بستيم و آنها را انكار نموديم يا اين كه گفتيم نظام ما از بالاترين سطح اسلاميت برخوردار است، بلكه برعكس با قبول اين نواقص و مشكلات، ابتدا با ترسيم شاخص ها ويژگي هاي يك نظام اسلامي، تلاش نموديم اصل اسلاميت نظاممان را اثبات نماييم. اگر شما در اسلامي بودن اساس اصول و مباني نظام اسلامي ما شك داريد به صورت شفاف بيان كنيد كه كجاي آن اسلامي نيست؟! و اگر در ميزان اسلاميت نظام اسلامي ما شك داريد ما هم گفتيم كه اسلاميت يك نظام سياسي داراي مراتبي است و نظام جمهوري اسلامي ايران تلاش مي نمايد

تا هر چه بيشتر مدارج اسلاميت را طي كرده و بر اسلاميت خود بيفزايد و در عملكردهاي نظام جمهوري اسلامي هم در سياست داخلي و هم در سياست خارجي و تعامل با ساير مسلمانان جهان و... نمره بسيار خوبي علي رغم بسياري موانع و زمينه هاي نامساعد داشته است. به نحوي كه هيچ انسان منصف و واقع بيني نمي تواند آن را انكار كند مگر اين كه عناد و كينه نسبت به برپايي و تداوم حكومت اسلامي داشته باشد و يا اين كه از بينش و درك صحيح سياسي و قدرت تحليل بالا برخوردار نباشد و همچنين گفتيم كه وجود مفاسد و معضلات در جامعه و سيستم اداري به تنهايي نمي تواند دليل بر عدم اسلاميت يك نظام باشد چون كه خود حكومت امام علي(ع) - كه هيچ شكي در اسلاميت آن نيست - هم فقر داشت، هم فساد اداري و كارگزاران داشت و هم در بخش هايي از جامعه آن انسان هايي بودند كه به نان شبشان محتاج، اما چرا حكومت آن امام بزرگوار را غير اسلامي نمي دانيم زيرا حكومت و نظام سياسي ايشان اساسا در راستاي مقابله با اين نواقص و كاستي ها در تلاش بود و امام علي(ع) تمام سعي خويش را در اصلاح جامعه و نظام به كار برده بود ودر اين راه متعال نيز به فيض شهادت نائل آمدند و در نظام جمهوري اسلامي ايران نيز واقعا تمام عزم مسؤولين عالي رتبه و ساختار كلان سياسي مواجهه و مقابله با مشكلات و مفاسد جامعه و نظام است، آيا مي توانيد پيگيري ها، سياستگذاري ها، طرح هاي عمده و تلاش

هاي بي وقفه مقام معظم رهبري را براي زدودن مفاسد و مشكلات ناديده گرفت و يا ساير مسؤولين مخلص و... اما اين كه چرا باز هم مفاسد و مشكلات وجود دارد اين ديگر نيازمند تحليل و در نظر گرفتن ساير عوامل موفقيت يك نظام سياسي از يك سو، موانع موجود و مقايسه آن با دستاوردهاي مثبت و شرايط مشابه قبل و بعد و ... از سوي ديگر مي باشد. آيا امام علي(ع) در پايان دوران حكومتشان و در زمان شهادت، جامعه و نظامي عاري از فساد و مشكلات داشتند؟ كه شما وجود فساد و مشكلات را دليل بر عدم اسلاميت نظام جمهوري اسلامي مي دانيد؟! در هر صورت ما هم به وجود مشكلات و مفاسد معترفيم و دلسوزانه در پي اصلاح ساختارهاي مختلف جامعه هستيم اما بايد به اين نكته هم واقف بود كه اصلاح ساختارهاي فاسد يك جامعه نيازمند مدت زمان طولاني همراه با امكانات و شرايط محيطي مناسب و عزم و تلاش تمامي بخش هاي جامعه و مسؤولين مديريتي صحيح است و درهر كدام از اينها اخلال وجود داشته باشد، دستيابي به نتيجه نهايي و اصلاح كامل با تأخير و نوسان همراه خواهد بود.

چرابا توجه به زيان دخانيات همچنان منبع درآمد دولت است؟
پرسش

چرابا توجه به زيان دخانيات همچنان منبع درآمد دولت است؟

پاسخ

همانگونه كه جنابعالي در سوالتان متذكر شده ايد استعمال دخانيات براي سلامتي مضر است. برروي بسته هاي سيگار نيز اين جمله حك شده است. ولي بايد ياد آورشويم آنچه دراين خصوص بيان مي شود براساس نظريه هاي علمي وفرضيه هاي پژوهشي است ودر برخي تحقيقات اجتماعي نيز به اين ضرر و زيان اذعان شده است . اما باهمه اينها هنوز درمراحل تحقيقاتي است وبا نتايج علمي و قطعي فاصله دارد. به عنوان مثال ميزان مرگ و مير يا ابتلا به امراض گوناگون را در افراد به مصرف دخانيات وغير مبتلايان بررسي كرده اند وچون ديده اندكه افراد سيگاري تعدادشان بيشتر است استنباط كرده اندكه مصرف سيگار عمر را كاهش مي دهد وبراي سلامتي مضر است ولي بايد بدانيم اينها همه نظريه و فرضيه است. ازكجا معلوم كه مرگ افراد فوق، سيگار عامل مرگ بوده است وعوامل ديگري حيات آنها را تهديد نكرده است. درحالي كه ممكن است بسياري از امراضي كه هنوز براي بشر ناشناخته است وبرخي از علل ناشناخته موجبات مرگ آنان را فراهم كرده باشد!

نمونه جديد آن بيماري "سارس" است كه اخيراً به وجود اين بيماري پي نبرده اند ولي آيا اين بيماري قبلاً وجود نداشته است؟ بنابراين اگر بخواهيم براساس قاعده"لاضرر" برا ي مصرف دخانيات حكم حرمت قايل شويم بايد دليل محكمي داشته باشيم.همان طوركه شما در مورد مصرف مشروبات الكلي ذكر كرده ايد. علم و دين تاييد مي كنند كه مصرف مشروبات الكلي موجب اختلال عقلي مي شود ولذا شارع مقدس اسلام براي آن حكم حرمت قايل شده است.

نكته ديگر اين كه

حرمت قايل شدن براي يك امر رايج حتي اگر دليل مدرك مقتضي براي حرمت آن وجود داشته باشد ونيازمند زمينه سازي است. امري كه شارع مقدس اسلام برآن تكيه كرده است و درمورد حرمت شراب به دليل ابتلاي عمومي جامعه آنروز براي آن قايل شد ودرسه مرحله حكم حرمت قايل شد :

ابتدا درمحدوده نماز : " لاتقربواالصلوه وانتم سكاري" ( هنگامي كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد."1"

سپس آنرا گناه برزگي بشمار آورد : "يسئلونك عن الخمر والميسرقل فيهما اهم كبيرومنافع الناس" "2"

ودرمرحله نهايي فرمود :" انما الخمر والميسر والزاره رجس من عمل الشيطان "3"فاجتنبوه "

بنابراين اگر روزي حرمت مصرف سيگار قطعي و مسلم شد _ چيزي كه حتي براي مواد مخدر تاكنون صورت نگرفته است _ لازم است با زمينه سازي مناسب شرايط منع و حذف آنرافراهم كرد. بايد ابتدا با فعاليت هاي جذاب فرهنگي احساس تنفر وزشتي و پليدي نسبت به مصرف دخانيات بصورت يك فرهنگ و باور عمومي درآيد، سپس با يك استفتاء يا دستورالعمل آنرا ممنوع ساخت . درغير اين صورت سياستهاي بازدارنده نه تنهاكا رساز نيست بلكه ممنوعيت صرف، تقاضا را افزايش مي دهد كه گفته اند " الانسان حريص علي مامنع" ( انسان نسبت به آنچه منع مي شود حريص تر مي شود.) نمونه بارز اين سياست مبارزه سنگين وگسترده با مواد مخدر است ولي مبتلايان نه تنها كاهش نيافته بلكه افزايش نيز يافته اند. بايد اعضاي جامعه ازنظر ارادي به حدي از رشد و تعالي فرهنگي برسند كه آزادانه وداوطلبانه از مصرف مواد مخدر وسيگار اجتناب ورزند.

درحال حاضر با توجه به اين كه مصرف سيگارممنوع نيست ولي شاهد

ورود مصرف روزافزون سيگارهاي خارجي هستيم واز اين طريق بخش زيادي از سرمايه كشور به خارج منتقل مي شود، حال اگر دولت سياست بازدارنده درپيش گيرد اين روند افزايش چشمگيري خواهد يافت وبه اقتصاد ملي لطمه شديدي وارد خواهد شد. درعين حال توجه شمارا به مصوبه سازمان بهداشت جهاني جلب مي كنيم ويادآور مي شويم كه ايران از حاميان اساسي آن مي باشد .

ممنوعيت جامع محصولات دخاني طي پنج سال اجرامي شود

اجلاس سازمان جهاني بهداشت طي امروز وفردا به بحث و بررسي درباره نحوه كنترل دخانيات درسطح جهان مي پردازد.

به گزارش ايسنا روابط عمومي وزارت بهداشت اعلام كرد : دراين اجلاس ، پيش نويس معاهده بين المللي كنترل دخانيات كه به تاييد 171 دولت عضو اين سازمان رسيده است به احتمال زياد تصويب مي شود . بنابراين گزارش ، با امضاي اين معاهده حداقل توسط40 كشور، كنوانسيون مذكور دركليه كشورهاي عضور سازمان جهاني بهداشت اجباري خواهد شد. براساس يكي از مفاد معاهده بين المللي كنترل دخانيات ، كشورهاي عضو سازمان مذكور بايد طي 5 سال ممنوعيت جامع محصولات دخاني را دركشورهاي خود اجرا كنند.

همچنين ممنوعيت عرضه وفروش سيگار به افراد زير 19 سال از ديگر مفاد اين كنوانسيون است. يادآور مي شود : جمهوري اسلامي ايران ازحاميان اين كنوانسيون بوده ونقش مهمي را درتدوني سياستهاي حمايتي آن ايفاكرده است."4"

چرابا توجه به زيان دخانيات همچنان منبع درآمد دولت است؟
پرسش

چرابا توجه به زيان دخانيات همچنان منبع درآمد دولت است؟

پاسخ

همانگونه كه جنابعالي در سوالتان متذكر شده ايد استعمال دخانيات براي سلامتي مضر است. برروي بسته هاي سيگار نيز اين جمله حك شده است. ولي بايد ياد آورشويم آنچه دراين خصوص بيان مي شود براساس نظريه هاي علمي وفرضيه هاي پژوهشي است ودر برخي تحقيقات اجتماعي نيز به اين ضرر و زيان اذعان شده است . اما باهمه اينها هنوز درمراحل تحقيقاتي است وبا نتايج علمي و قطعي فاصله دارد. به عنوان مثال ميزان مرگ و مير يا ابتلا به امراض گوناگون را در افراد به مصرف دخانيات وغير مبتلايان بررسي كرده اند وچون ديده اندكه افراد سيگاري تعدادشان بيشتر است استنباط كرده اندكه مصرف سيگار عمر را كاهش مي دهد وبراي سلامتي مضر است ولي بايد بدانيم اينها همه نظريه و فرضيه است. ازكجا معلوم كه مرگ افراد فوق، سيگار عامل مرگ بوده است وعوامل ديگري حيات آنها را تهديد نكرده است. درحالي كه ممكن است بسياري از امراضي كه هنوز براي بشر ناشناخته است وبرخي از علل ناشناخته موجبات مرگ آنان را فراهم كرده باشد!

نمونه جديد آن بيماري "سارس" است كه اخيراً به وجود اين بيماري پي نبرده اند ولي آيا اين بيماري قبلاً وجود نداشته است؟ بنابراين اگر بخواهيم براساس قاعده"لاضرر" برا ي مصرف دخانيات حكم حرمت قايل شويم بايد دليل محكمي داشته باشيم.همان طوركه شما در مورد مصرف مشروبات الكلي ذكر كرده ايد. علم و دين تاييد مي كنند كه مصرف مشروبات الكلي موجب اختلال عقلي مي شود ولذا شارع مقدس اسلام براي آن حكم حرمت قايل شده است.

نكته ديگر اين كه

حرمت قايل شدن براي يك امر رايج حتي اگر دليل مدرك مقتضي براي حرمت آن وجود داشته باشد ونيازمند زمينه سازي است. امري كه شارع مقدس اسلام برآن تكيه كرده است و درمورد حرمت شراب به دليل ابتلاي عمومي جامعه آنروز براي آن قايل شد ودرسه مرحله حكم حرمت قايل شد :

ابتدا درمحدوده نماز : " لاتقربواالصلوه وانتم سكاري" ( هنگامي كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد."1"

سپس آنرا گناه برزگي بشمار آورد : "يسئلونك عن الخمر والميسرقل فيهما اهم كبيرومنافع الناس" "2"

ودرمرحله نهايي فرمود :" انما الخمر والميسر والزاره رجس من عمل الشيطان "3"فاجتنبوه "

بنابراين اگر روزي حرمت مصرف سيگار قطعي و مسلم شد _ چيزي كه حتي براي مواد مخدر تاكنون صورت نگرفته است _ لازم است با زمينه سازي مناسب شرايط منع و حذف آنرافراهم كرد. بايد ابتدا با فعاليت هاي جذاب فرهنگي احساس تنفر وزشتي و پليدي نسبت به مصرف دخانيات بصورت يك فرهنگ و باور عمومي درآيد، سپس با يك استفتاء يا دستورالعمل آنرا ممنوع ساخت . درغير اين صورت سياستهاي بازدارنده نه تنهاكا رساز نيست بلكه ممنوعيت صرف، تقاضا را افزايش مي دهد كه گفته اند " الانسان حريص علي مامنع" ( انسان نسبت به آنچه منع مي شود حريص تر مي شود.) نمونه بارز اين سياست مبارزه سنگين وگسترده با مواد مخدر است ولي مبتلايان نه تنها كاهش نيافته بلكه افزايش نيز يافته اند. بايد اعضاي جامعه ازنظر ارادي به حدي از رشد و تعالي فرهنگي برسند كه آزادانه وداوطلبانه از مصرف مواد مخدر وسيگار اجتناب ورزند.

درحال حاضر با توجه به اين كه مصرف سيگارممنوع نيست ولي شاهد

ورود مصرف روزافزون سيگارهاي خارجي هستيم واز اين طريق بخش زيادي از سرمايه كشور به خارج منتقل مي شود، حال اگر دولت سياست بازدارنده درپيش گيرد اين روند افزايش چشمگيري خواهد يافت وبه اقتصاد ملي لطمه شديدي وارد خواهد شد. درعين حال توجه شمارا به مصوبه سازمان بهداشت جهاني جلب مي كنيم ويادآور مي شويم كه ايران از حاميان اساسي آن مي باشد .

ممنوعيت جامع محصولات دخاني طي پنج سال اجرامي شود

اجلاس سازمان جهاني بهداشت طي امروز وفردا به بحث و بررسي درباره نحوه كنترل دخانيات درسطح جهان مي پردازد.

به گزارش ايسنا روابط عمومي وزارت بهداشت اعلام كرد : دراين اجلاس ، پيش نويس معاهده بين المللي كنترل دخانيات كه به تاييد 171 دولت عضو اين سازمان رسيده است به احتمال زياد تصويب مي شود . بنابراين گزارش ، با امضاي اين معاهده حداقل توسط40 كشور، كنوانسيون مذكور دركليه كشورهاي عضور سازمان جهاني بهداشت اجباري خواهد شد. براساس يكي از مفاد معاهده بين المللي كنترل دخانيات ، كشورهاي عضو سازمان مذكور بايد طي 5 سال ممنوعيت جامع محصولات دخاني را دركشورهاي خود اجرا كنند.

همچنين ممنوعيت عرضه وفروش سيگار به افراد زير 19 سال از ديگر مفاد اين كنوانسيون است. يادآور مي شود : جمهوري اسلامي ايران ازحاميان اين كنوانسيون بوده ونقش مهمي را درتدوني سياستهاي حمايتي آن ايفاكرده است."4"

براي اينكه جوانهاي ما به راه مواد مخدر كشيده نشوند چرا ما نبايد اداره دخانيات را نابود كنيم؟
پرسش

براي اينكه جوانهاي ما به راه مواد مخدر كشيده نشوند چرا ما نبايد اداره دخانيات را نابود كنيم؟

پاسخ

در پاسخ به سؤال شما پرسشگر گرامي درابتدا عرض مي شود كه اگر منظور شما از نابودي اداره دخانيات نابودي توسط مردم باشد بايد گفت : اگر زماني ثابت شد كه مشكل اعتياد جوانان بدين وسيله حل مي شود انجام اين كار بر عهده سازمانهاي ذي صلاح مي باشد نه خود مردم. اما در ارتباط با اين مسأله كه آيا مشكل اعتياد بدين گونه حل مي شود تجربيات چيز ديگري را نشان مي دهد به عنوان نمونه، مبازره سنگين و گسترده اي در ارتباط با ممنوعيت ورود مواد مخدر صورت گرفت اما مبتلايان به آن نه تنها كاهش نيافته اند بلكه روز به روز به تعداد مبتلايان افزوده نيز مي شود. بي جهت نيست كه گفته اند : "الانسان حريص علي ما منع" يعني انسان نسبت به آنچه منع مي شود حريصتر مي شود بنابراين مي توان گفت ممنوعيت تنها عامل قوي بازدارنده از مصرف مواد مخدر نمي باشد بلكه عوامل ديگري نيز در اين زمينه دخيل مي باشند. لذا براي كاهش تقاضا و مصرف مواد مخدر لازم است با زمينه سازي مناسب شرايط منع و حذف آنرا فراهم كرد تا به نتيجه مطلوب رسيد كه البته قسمتي ازاين امر بر عهده مسئولان كشور وقسمتي نيز بر عهده مردم و خانواده ها مي باشد. درارتباط با تلاشي كه مسئولين دراين زمينه كرده اند مي توان از مصوبه سازمان بهداشت جهاني كه گزارش آن در روزنامه قدس، سي ام ارديبهشت 82، چاپ شد ياد كرد كه بر اساس يكي از

مفاد معاهده بين المللي كنترل دخانيات كشورهاي عضو سازمان مذكور بايد 5 سال ممنوعيت جامع محصولات دخاني را در كشورهاي خود اجرا كنند همچنين ممنوعيت عرضه و فروش سيگار به افراد زير 19 سال از ديگر مفاد اين كنوانسيون است. كه البته لازم به ذكر است كه جمهوري اسلامي ايران از حاميان اين كنوانسيون بوده و نقش مهمي را در تدوين سياستهاي بازدارنده حمايتي آن ايفا كرده است. اما همانطور كه قبلاً ذكر شد نتيجه مطلوب زماني حاصل مي شود كه علاوه براجراي سياستهاي بازدارنده توسط مسئولان مردم و خانواده ها نيز زمينه بي ميلي و تنفر جوانان از مصرف دخانيات را فراهم كنند كه در اين باره مي توان به اين نكات اشاره كرد :

1- از آنجا كه پيشواي مسلمانان جهان هشدار مي دهد كه "كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته" همه شما مسؤول اعتياد به حفظ ونگهداري يكديگر هستيد لازم است تك تك افراد جامعه به اين امر توجه كرده و با تذكر و يادآوري زيانهاي مواد مخدر، مانع شيوع و گسترش مصرف دخانيات شوند و در مواردي كه با فرد سيگاري مواجه مي شوند كه در مراحل اوّليه ابتلا است با دلسوزي و نصيحت صميمانه او را از ادامه اينكار منصرف كنند. امام صادق( مي فرمايند : كسيكه برادرش را درامري زيانبار ببيند و قدرت دفع آنرا داشته باشد ولي اقدام نكند و او را ازآن عمل باز ندارد به آن برادر مؤمن خيانت كرده است.

2- يكي از عوامل بازدارنده از ارتكاب كارهاي پست وموهن داشتن شرافت نفس است اگر پدر ومادر و ساير اعضاء خانواده خود داراي عزت نفس و

شرافت اخلاق باشند و اين خوي پسنديده را همواره در تماس با هم مورد توجه قرار دهند و از كارهاي پست بپرهيزند طبعاً فرزنداني كه درآن خانواده تربيت مي شوند عزيز النفس بار مي آيند و به شرافت اخلاقي خود اهميت مي دهند در چنين خانواده اي پرورش صحيح فرزندان و واداشتن آنها به انجام وظايف اخلاقي و پرهيز از كارهاي پست دشوار نيست، چرا كه آنان درك مي كنند ارتكاب كارهاي پست به حيثيتشان لطمه مي زند و شرافت آنان را كه مايه محبوبيت خانوادگي است لكه دار مي سازد."1" حضرت علي ( دركتاب شريف غرر الحكم مي فرمايند : "در نظر انسان شريف و كريم النفس نيكوكاري و حسن عمل ديني است كه بر ذمه اوست وخويش را به اداء آن موظف مي داند."

3- يكي ديگر از عوامل مهم اعتياد جوانان به مواد مخدر دوستي با مردم نا اهل و فاسد است. چه بسيار جوانان بي تجربه وخام با همسالان خود كه به مواد مخدر و ميگساري به بي عفتي و قمار و خلاصه به انواع گناه مبتلا بوده اند رفيق شدند و از آنان درس ناپاكي آموختند و به منظور عياشي و جلب رضايت بيشتر به كارهاي پست و گناهان خانمانسوز دست زدند و سرانجام سلامت وسعادت خود را تباه ساختند."2" بي جهت نيست كه گفته اند :

دشمن دانا كه غم جان بودبهتر ازآن دوست كه نادان بود

لذا خانواده ها بايد نهايت مراقبت را در نحوه دوست يابي جوانان خود داشته باشند واز تذكرات چاره ساز خود در اين زمينه غفلت نورزند.

با تشكر از شما كه سؤال خود را با ما مطرح كرديد

اميدواريم پاسخ سؤال خود را دريافت كرده باشيد.

آيا مسئولين كه در رأس امورند و حرفهايي مي زنند كه ...............................تكليف مردم با آنها چيست؟
پرسش

آيا مسئولين كه در رأس امورند و حرفهايي مي زنند كه ...............................تكليف مردم با آنها چيست؟

پاسخ

بلي ممكن است برخي اوقات مسئولين كشور حرفهايي را بزنند كه در كشور اجرا نشود، در چنين مواردي ما بهتر است از زود داوري پرهيز داشته باشيم برخي اوقات در امور سياسي كشور كارهايي صورت مي گيرد كه وعدة مسئولين را زير سئوال مي برد البته خوب است ما در اين موارد به آساني از كنار قضيه رد نشويم و اگر واقعاً جوياي حقيقت هستيم تا كنه مطلب پيش برويم. اي كاش شما دوست گرامي مثالي را ذكر مي كرديد تا منظور حرف شما قابل تعمق مي شد ولي واقعيت آن است كه برخي از موارد كساني پيدا مي شوند كه حاضرند به مردم براي راه يافتن به امور اجرايي وعده هايي بدهندهر چند مي دانند آن وعده ها به اين راحتي قابل تحقق نيست ولي آنها بلدند كه توجيه كنند و خود را از قضاوت مردم برهانند. پس بايد به وعده هايي كه داده مي شود توجه كرد، مثلاً اگر كانديدايي وعده دهد كه من حتماً ارزش دلار آمريكايي را با ريال ايران برابر مي كنم بايد فهميد كه با اين وضعيت منبع اقتصادي كه تك محصولي و وارداتي است اين كار فعلاً با اين شرايط تحققش دور از وعده مي باشد متأسفانه افراد عوام اجتماع برخي اوقات اشتباهاتي را انجام مي دهند كه رهايي از آنها در كوتاه مدت آسان نمي باشد. پس بايد به مسئوليني كه به وعده هاي خود عمل نمي كنند و وعده ها را نردبان پيشرفت شغلي خويش قرارمي دهند ارجي ننهاد تا آنها

جايگاه واقعي خود را در اجتماع پيدا كنند. همچنين بايدبه افراد شايسته اطمينان كرد و در دعواهاي سياسي، فريب برخي از ملاحظه كاري ها را نخورد. به انسان هاي با وجدان اطمينان كرد، كساني كه خود را پيوسته در قضاوت دادگاه عدل الهي مي بينند تكليف مردم را قانون مشخص كرده و آن عدم اطمينان به افراد نالايق است و انتخاب افراد شايسته البته مردم بايد از مسئولين در قبال وعده هايي كه داده اند بازخواست كنند درغير اين صورت شايد چه بسا مسئول مربوطه به اشتباه خودش كمتر پي ببرد و فكر بكند كه مردم همچنان طرفدارش هستند.

چرا نيروي انتظامي كه خود را خدمت گزار مردم مي داند اكثراً حق مي گيرند، مخصوصاً كلانتريها ، پليس راهنمائي ورانندگي صبح زود30/6 كه همه جا خلوت است اينهمه مأموردور ميدان بيت المقدس وجاهاي ديگر هستند وساعت 10و11 كه ترافيك زيادي است، مأمورها پيدايشان نيست اگر
پرسش

چرا نيروي انتظامي كه خود را خدمت گزار مردم مي داند اكثراً حق مي گيرند، مخصوصاً كلانتريها ، پليس راهنمائي ورانندگي صبح زود30/6 كه همه جا خلوت است اينهمه مأموردور ميدان بيت المقدس وجاهاي ديگر هستند وساعت 10و11 كه ترافيك زيادي است، مأمورها پيدايشان نيست اگر هم هستند دردرب مغازها ويا پياده روها هستند وچند تا سرباز وگروهبان، ولي آن افسرارشد نيستند؟

پاسخ

اين سؤال درواقع دو پرسش است كه به ترتيب زير جواب داده مي شود :

1- اين پديدة زشت وفاسد درهمه كشورها كم وبيش هست علت گرفتن رشوه توسط برخي از افراد نيروي انتظامي ريشه درفرهنگ غلط گذشته دربين مأمورين انتظامي دارد كه عليرغم تلاش وبرخوردهاي فراوان با عوامل متخلف، باز هم متأسفانه ريشه كن نشده است.

اين پديدة ناهنجار علتهاي متعددي دارد كه از جمله مي توان به تأمين نشدن وكافي نبودن درآمد افراد سطح پائين، يا عدم قناعت به يك زندگي متوسط، عادت كردن بعضي افراد به اين خلاف، آمادگي بعضي ازمردم براي دادن رشوه، سروكار ونياز داشتن مردم با اين عناصر, اشاره كرد. ورفع اين خلاف نياز به اقدامات چند جانبه از سوي مسؤلين ومردم دارد. كه اخيراً فرمانده جديد نيروي انتظامي با توجه به وضع معيشتي نيروي انساني خود وجذب نيروي بيشتر، تا حدودي بعضي اززمينه ها را برطرف ساخته است، به هر حال با همة اين مطالب گرفتن رشوه قابل توجيه نيست ومي توانيد موارد را ازطريق حفاظت نيروي انتظامي پيگيري كنيد.

علت حضور نيروهاي انتظامي درساعات اوليه هر روز درميادين وچهارراههاي اصلي شهر، ضمن انجام وظيفه اي كه دارند يك اثر مثبت رواني درجامعه دارد، وآن اين است كه با

مشاهدة نيروهاي انتظامي و حضور فعال آنان وبرقراري نظم وامنيت درشهرها، اطمنيان خاطر وآرامش روحي خوبي براي شهروندان بوجود مي آيد. ضمناً هرانساني پس ازچند ساعت ايستادن وفعاليت درهواي گرم تابستان ويا هواي سرد زمستان براي رفع خستگي نياز به استراحت وتعويض پست ماشينهاي نيروي انتظامي مستقر هستند. استفاده از نيروهاي سرباز وظيفه نيز يقيناً به دليل كمبود نيروي انساني موجود مي باشد.

وبه هر حال ترك پست و وظيفة محوله به هيچ عنوان قابل توجيه نيست و درصورت مشاهده مي توانيد به عقيدتي سياسي يا حفاظت نيروي انتظامي ومسؤلين مربوطه اطلاع داده ومورد را پيگيري فرمائيد.

1- بعضي از نرم افزارهايي كه درداخل كشور وجود دارد بدليل قيمت هاي بالايي كه دارند افرادي جمع مي شوند وقفل اين نرم افزار را باز مي كنند وبه قيمت پايين تر به مردم مي فروشند واگر به هر دليل كپي گرفتن ازآنها حرام باشد چرا بايد كساني كه اين نرم افزارها را تهيه
پرسش

1- بعضي از نرم افزارهايي كه درداخل كشور وجود دارد بدليل قيمت هاي بالايي كه دارند افرادي جمع مي شوند وقفل اين نرم افزار را باز مي كنند وبه قيمت پايين تر به مردم مي فروشند واگر به هر دليل كپي گرفتن ازآنها حرام باشد چرا بايد كساني كه اين نرم افزارها را تهيه وتدوين مي كنند حمايت نشوند كه به قيمت بالا عرضه شود و مردم بالاجبار دست به اين كار بزنند؟

2- چرا براي اينكه خواسته باشيم از حال جهان وكشورمان مطلع شويم از طريق اينترنت بايد هزينه سنگين وگزافي را متحمل شويم در صورتي كه در كشورهاي خارجي بدون هيچ هزينه اي از اينترنت استفاده مي كنند؟ چرا رسانه ها از قبيل ماهواره را آزاد نمي كنيد تا مردم از همه چيز مطلع شوند؟

پاسخ

1)اگر چه شكستن قفل نرم افزارها واستفادة غير مجاز از اين وسائل كار صحيحي نيست ولي اين يك واقعيت است كه متأسفانه درمقابل حمايت مالي گسترده اي كه دشمن براي تهيه نرم افزارهاي فساد آور ومبتذل مي كندمتوليان كارفرهنگي دركشور از اين حمايت براي توليد نرم افزارهاي مفيد وسالم برخوردار نيستند درحالي كه براي مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن، تنها حرف زدن وشعار دادن كافي نيست وبايد مردانه به ميدان آمد و سرمايه گذاري كرد.

ناگفته نماند درهمين شرايط، مؤسساتي هستند كه با نيت خيرخواهانه وباگذاشتن يارانه و درنظر گرفتن حداقل هزينه، براي توليد وتدوين نرم افزارهاي مفيد تلاش مي كنند ولي هنوز خيلي بيشتر ازاينها نياز به سرمايه گذاري وكار سالم دراين زمينه وجود دارد.

2) 1.هزينه استفاده از اينترنت با زياد شدن كاربران وگسترش آن ارزان خواهد شد زياد

نگران نباشيد!

2.البته سؤال كننده محترم درجريان هستيد كه آزاد كردن ماهواره و...به دست ما (پاسخ دهنده نيست) وتصميم گيري دراينگونه مطالب جنبة قانوني داشته ومنوط به رأي مجلس مي باشد.

3.درمجموع ماهم با بيان اخبار اطلاعات روز به شكل گسترده تر وشفاف تر توسط رسانه هاي داخلي براي پيشگيري از دريافت اين خبرها از منابع غير قابل اعتماد درخارج كشور، موافق هستيم.

به چه دليل نيم نگاهي از زندگي مسؤلان و سران كشور به مردم نشان نمي دهيد تا ببينيم كه در رأس امور چه مي گذرد واين شايعات كه در امور اجتماعي وسياسي و.... كارهاي خلافي از جمله رشوه گرفتن و....انجام مي گيرد براي ما روشن شود؟ وما حرف دلمان و سؤال هايمان را نمي
پرسش

به چه دليل نيم نگاهي از زندگي مسؤلان و سران كشور به مردم نشان نمي دهيد تا ببينيم كه در رأس امور چه مي گذرد واين شايعات كه در امور اجتماعي وسياسي و.... كارهاي خلافي از جمله رشوه گرفتن و....انجام مي گيرد براي ما روشن شود؟ وما حرف دلمان و سؤال هايمان را نمي توانيم با مسؤلان مطرح كنيم؟

پاسخ

جهت اول اين است كه همه ما بايد به عنوان يك وظيفه وتكليف الهي به نصيحت وموعظه وامر ونهي مسؤلان و نيز مؤاخذه و بازخواست ونيز تقدير و تشكر وسپاسگزاري از طريق رسانه هاي جمعي و گروهي بپردازيم بدين معني كه تك تك افراد و اعضاي جامعه به عنوان يك وظيفه وتكليف شرعي وملي بايد نسبت به آنچه در محيط اطرافشان مي گذرد و آنرا مشاهده مي كنند و بخصوص نسبت به عملكرد امرا وكارگزاران حكومت كه عمل خوب وبد آنان به شريعت اسلامي نيز منتسب مي شود و مي تواند مشوق يا مخرب اعتقادات، باورها و ارزشهاي اسلامي باشد، حساسيت نشان بدهند و ازامور خير و نيك استقبال كنند وعاملان آنرا تحسين نمايند واز كارهاي شر وزشت برائت بجويند وبا آن به مخالفت برخيزند وازكانالهاي ارتباطي رسمي و مجاري قانوني ونيز توجه دادن افكار عمومي و رسانه ها از ادامه اين امور جلوگيري نمايند. يقيناً اگر چنين جوي در فضاي كشور حاكم شود و همه از يكديگر مراقبت نمايند ومردم مسؤلان را تحت مراقبت بگيرند و عمل آنان را به بوته نقد بگذارند، ميزان تخلفات ونابسامانيها تا حدود زيادي، كاهش خواهد يافت.

اميرالمؤمنين( مي فرمايد : دلسوزترين مردم نسبت به تو آن كسي است كه بيش

از ديگران در اصلاح تو بكوشد."1"

در سفارش به مالك كه جامع ترين دستورات حكومتي است سفارش مي فرمايد : حاكم خودش را در معرض ديد وانظار عموم قرار دهد و پنهان شدن (خود وزندگي) از رعيت را تنگ خويي و كم اطلاعي از وضعيت حكومت مي شمارد."2" ولي اين انديشه وتفكر در جامعه ما فرهنگ نشده است. بايد بطور مكرر اين مفاهيم را بصورت همگاني در مجامع و محافل و رسانه ها مطرح سازيم تا فرهنگ و ارزش شود و مسؤلاني كه با رعيت وتوده مردم دم خور باشند ارزشمند تلقي شوند وكساني كه خود

وزندگي شان از توده مردم فاصله داشته باشد، طرد ومطرود بشوند.

البته ذكر اين نكته نيز ضروري است كه نمايش جلوه هاي زندگي مسؤلان طراز اول باتوجه به اينكه چنين فرهنگي حاكم وغالب نيست، هر چند ساده وبي آلايش باشد، درمنظر عوام شايد مورد پذيرش قرار نگيرد واين تصور دراذهان زنده شود كه اين ها نمايش و غير واقعي است لذا كمتر از جزئيات زندگي رهبري معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت ا...خامنه اي و ساير مسؤلان رده اول كشور كه داراي زندگي ساده و بي آلايشي هستند اطلاع نداريم.

اميدواريم به روزي برسيم كه به نمايش واقعيت زندگي مسؤلان نيازي نداشته باشيم، يعني امتزاج مردم ومسؤلان بگونه اي طبيعي باشد كه مردم خودشان ببينند و مشاهده كنند ونيازي به نمايش نباشد تا احساس شود غيرواقعي است. البته در شرايطي كه احساس ناامني براي مسؤلان وجود دارد دراين امتزاح محدوديت ايجاد مي شود و شايد يكي از جهات بي اطلاعي مردم از زندگي عالي رتبه هم مسائل حفاظتي است.

لواساني سيد علي، شكوفه هاي محبت،ص195

(2)

نامه 53 نهج البلاغه

چرا با توجه به مضرات بيشمار سيگارو دخانيات براي شخص و جامعه، باز هم دولت جمهوري ايران به توليد آن مداومت دارد؟ (با توجه به اينكه ازنظر فقهي هرچه كه به بدن ضرر برساند، مصرفش حرام است"
پرسش

چرا با توجه به مضرات بيشمار سيگارو دخانيات براي شخص و جامعه، باز هم دولت جمهوري ايران به توليد آن مداومت دارد؟ (با توجه به اينكه ازنظر فقهي هرچه كه به بدن ضرر برساند، مصرفش حرام است"

پاسخ

همانگونه كه جنابعالي در سؤالتان متذكر شده ايد استعمال دخانيات براي سلامتي شخص وجامعه مضر است. برروي بسته هاي سيگار نيز اين جمله حك شده است. ولي بايد ياد آورشويم آنچه دراين خصوص بيان مي شود براساس نظريه هاي علمي وفرضيه هاي پژوهشي است ودر برخي تحقيقات اجتماعي نيز به اين ضرر و زيان اذعان شده است . اما باهمه اينها هنوز درمراحل تحقيقاتي است وبا نتايج علمي و قطعي فاصله دارد. به عنوان مثال ميزان مرگ و مير يا ابتلا به امراض گوناگون را در افراد به مصرف دخانيات وغير مبتلايان بررسي كرده اند وچون ديده اندكه افراد سيگاري تعدادشان بيشتر است استنباط كرده اندكه مصرف سيگار عمر را كاهش مي دهد وبراي سلامتي مضر است ولي بايد بدانيم اينها همه نظريه و فرضيه است. ازكجا معلوم كه درمرگ افراد فوق، سيگار عامل مرگ بوده است وعوامل ديگري حيات آنها را تهديد نكرده است. درحالي كه ممكن است بسياري از امراضي كه هنوز براي بشر ناشناخته است ويا برخي از علل ناشناخته موجبات مرگ آنان را فراهم كرده باشد!

نمونه جديد آن بيماري "سارس" است كه اخيراً به وجود اين بيماري پي برده اند ولي آيا اين بيماري قبلاً وجود نداشته است؟ بنابراين اگر بخواهيم براساس قاعده"لاضرر" برا ي مصرف دخانيات حكم حرمت قايل شويم بايد دليل محكمي داشته باشيم.همان طوركه در مورد مصرف مشروبات الكلي ذكر كرده اند.

علم و دين تاييد مي كنند كه مصرف مشروبات الكلي موجب اختلال عقلي مي شود ولذا شارع مقدس اسلام براي آن حكم حرمت قايل شده است.

نكته ديگر اين كه حرمت قايل شدن براي يك امر رايج حتي اگر دليل مدرك مقتضي براي حرمت آن وجود داشته باشد ونيازمند زمينه سازي است. امري كه شارع مقدس اسلام برآن تكيه كرده است و درمورد حرمت شراب به دليل ابتلاي عمومي جامعه آنروز براي آن قايل شد ودرسه مرحله حكم حرمت قايل شد :

ابتدا درمحدوده نماز : " لاتقربوا الصلوة وانتم سكاري" ( هنگامي كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد."1"

ودرمرحله نهايي فرمود :" انما الخمر والميسر والزاره رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه ""2"

بنابراين اگر روزي حرمت مصرف سيگار قطعي و مسلم شد _ چيزي كه حتي براي مواد مخدر تاكنون صورت نگرفته است _ لازم است با زمينه سازي مناسب شرايط منع و حذف آنرافراهم كرد. بايد ابتدا با فعاليت هاي جذاب فرهنگي احساس تنفر وزشتي و پليدي نسبت به مصرف دخانيات بصورت يك فرهنگ و باور عمومي درآيد، سپس با يك استفتاء يا دستورالعمل آنرا ممنوع ساخت . درغير اين صورت سياستهاي بازدارنده نه تنهاكا رساز نيست بلكه ممنوعيت صرف، تقاضا را افزايش مي دهد كه گفته اند " الانسان حريص علي مامنع" ( انسان نسبت به آنچه منع مي شود حريص تر مي شود.) نمونه بارز اين سياست مبارزه سنگين وگسترده با مواد مخدر است ولي مبتلايان نه تنها كاهش نيافته بلكه افزايش نيز يافته اند. بايد اعضاي جامعه ازنظر ارادي به حدي از رشد و تعالي فرهنگي برسند كه آزادانه وداوطلبانه از مصرف مواد

مخدر وسيگار اجتناب ورزند.

درحال حاضر با توجه به اين كه مصرف سيگارممنوع نيست ولي شاهد ورود مصرف روزافزون سيگارهاي خارجي هستيم واز اين طريق بخش زيادي از سرمايه كشور به خارج منتقل مي شود، حال اگر دولت سياست بازدارنده درپيش گيرد اين روند افزايش چشمگيري خواهد يافت وبه اقتصاد ملي لطمه شديدي وارد خواهد شد. درعين حال توجه شمارا به مصوبه سازمان بهداشت جهاني جلب مي كنيم ويادآور مي شويم كه ايران از حاميان اساسي آن مي باشد .

ممنوعيت جامع محصولات دخاني طي پنج سال اجرامي شود

اجلاس سازمان جهاني بهداشت طي امروز وفردا به بحث و بررسي درباره نحوه كنترل دخانيات درسطح جهان مي پردازد.

به گزارش ايسنا روابط عمومي وزارت بهداشت اعلام كرد : دراين اجلاس ، پيش نويس معاهده بين المللي كنترل دخانيات كه به تاييد 171 دولت عضو اين سازمان رسيده است به احتمال زياد تصويب مي شود . بنابراين گزارش ، با امضاي اين معاهده حداقل توسط40 كشور، كنوانسيون مذكور دركليه كشورهاي عضور سازمان جهاني بهداشت اجباري خواهد شد. براساس يكي از مفاد معاهده بين المللي كنترل دخانيات ، كشورهاي عضو سازمان مذكور بايد طي 5 سال ممنوعيت جامع محصولات دخاني را دركشورهاي خود اجرا كنند.

همچنين ممنوعيت عرضه وفروش سيگار به افراد زير 19 سال از ديگر مفاد اين كنوانسيون است. يادآور مي شود : جمهوري اسلامي ايران ازحاميان اين كنوانسيون بوده ونقش مهمي را درتدوين سياستهاي حمايتي آن ايفاكرده است."3"

(1) قرآن كريم ، سوره نساء/43

(2) قرآن كريم ، سوره مائده/90

(3) روزنامه قدس سي ام ارديبهشت 82

با اين كه انواع فسادها در بين مردم وحتي مسؤولين رواج پيدا كرده است چرا با آنها برخورد درستي نمي شود؟
پرسش

با اين كه انواع فسادها در بين مردم وحتي مسؤولين رواج پيدا كرده است چرا

با آنها برخورد درستي نمي شود؟

پاسخ

1. رواج فساد آنگونه كه شما بيان نموده ائيد دور از انصاف است، براي پي بردن به اين حقيقت بدنيست به كشورهاي اسلامي كه حتي برخي ازآنها داعية اسلامي بودن را نيز دارند نظر بيندازيد تا حقيقت رواج فساد وبي بند وباري برشما معلوم شود، و همچنين آماري كه خودشان ا زفسادها وبي بندوباريها اعلام نموده اند نيز گواه اين مطلب است.

2. اگر هم فسادي به صورت آشكار درهركجاي جامعه خصوصاً از مسؤلين ديده شود، يقيناً مسؤلين اين امر خصوصاً قوة قضائيه با آن برخورد خواهند كرد مگر اينكه به صورت مخفي انجام شود، كه آن هم هرگاه آشكار شود با آن برخورد خواهد شد وشما مي توانيد به برخوردهايي كه درچند سال اخير صورت گرفته است توجه بفرمائيد تا اين مطلب برشما روشن شود.

اميدواريم خداي متعال همه ما را با احكام نوراني اسلام آشنا بفرمايد ان شاء ا...

چرا تمام مسؤلين براي گراني حرف مي زنند ولي عكس العملي ديده نمي شود؟
پرسش

چرا تمام مسؤلين براي گراني حرف مي زنند ولي عكس العملي ديده نمي شود؟

پاسخ

البته اينطور نيست كه هيچيك از مسؤلين هيچ اقدامي براي مبارزه با گراني انجام ندهد ولي مسئله اين است كه در سيستم اقتصادي بيماري برجامعه ما حاكم شده است مبارزه جدي ومؤثر ومداوم با گراني نيازمند برنامه هاي دراز مدت وكاملاً هماهنگ شده درتمام بخشهاي دولتي وخصوصي با همكاري مردم وبازاريان وهمة مسؤلين دولتي است . ومتأسفانه بخاطر عدم هماهنگي مورد نياز بين اين بخشهاست كه حركتهاي موقت فقط مسكن هستند وبراي مدت بسيار كمي تأثير دارند. به اميد آنكه اين هماهنگي وهمكاري بين همة بخشهاي اقتصادي كشور(از تعاوني ها وبخش خصوصي وبازار ومردم گرفته تا همه بخشهاي دست اندركار حكومتي) ايجاد شده و واقعاً حركتهاي علمي وثمر بخش براي بهبود وضع معيشت وزندگاني مردم انجام شودبطوري كه آثار آنرا مردم در زندگي روزمره وجاري خود احساس نمايند.

ناگفته نماند كه اخيراً ستاد مبارزه با گراني زيرنظر وزيرمحترم بازرگاني تشكيل شده واقدامهاي اميد بخش را آغاز كرده است ديوان عدالت اداري نيز با ابطال بخشنامه هاي گراني، خدمات دولتي اقدام مهمي درمبارزة عملي با گرانفروشي وكنترل قيمتها انجام داده كه اميد است تداوم يابد . انشاءا...

1- الف :آيا اين درست است كه مي گويند آقاي طبسي سالي 500 ميليون پول مي گيرند؟وجريان تجارت فرزندايشان چيست؟
اشاره

ب : آيا اين مطلب صحيح است كه مي گويند آقاي طبسي و پسرانشان هزينه هاي آستان قدس را صرف زندگي خود مي كنند؟

2- درمورد آقاي رفسنجاني كه مي گويند در وقت

پرسش

1- الف :آيا اين درست است كه مي گويند آقاي طبسي سالي 500 ميليون پول مي گيرند؟وجريان تجارت فرزندايشان چيست؟

ب : آيا اين مطلب صحيح است كه مي گويند آقاي طبسي و پسرانشان هزينه هاي آستان قدس را صرف زندگي خود مي كنند؟

2- درمورد آقاي رفسنجاني كه مي گويند در وقتي كه بمب گذاري شده كه 72 تن در مجلس به شهادت رسيدند آقاي رفسنجاني 10 دقيقه قبل از اين كه حادثه رخ بدهد از آن مجلس بيرون رفتند، پاسخ منطقي بدهيد؟

پاسخ

1-در مورد شخصيت آقاي طبسي دو نوع اظهارنظر در جامعه وجود دارد اضهار نظر اول از سوي حضرت امام"ره" و از سوي مقام معظم رهبري كه به عنوان دو شخصيت عادل و زمامداران جامعة اسلامي از ايشان به عنون شخصيتي مبارز و امين و خدمتگزار ياد كرده اند و به عنوان نمايندة خود در استان خراسان و توليت آستان قدس رضوي منصوب كرده و بارها حضرت امام در طول حيات خود ديگران را امر به همكاري با ايشان در استان خراسان نموده اند واز سوي ديگر شايعاتي است كه در مورد ايشان در سطح گسترده اي بويژه دراستان خراسان مطرح شده كه منبع آن مشخص نيست كه بدانيم اين مطالب و نسبتها از سوي يك انسان عادل به ايشان داده مي شود يا خير. لذا عليرغم اينكه ايشان را يك شخصيت معصوم نبايد دانست اما عقل ومنطق حكم مي كند كه در زماني كه درمورد يك شخصيت با دو نوع اخبار متناقض برخورد مي كنيم به منبع خبر توجه كنيم به ويژه آنگاه كه نسبت به عدالت يك منبع يقين و نسبت به منبع ديگر

شناختي نداريم (چون منبع شايعات مشخص نيست) اما آنچه براي عده اي شبهه ايجاد مي كند اين است كه طبق قانون موقوفات، بخشي از درآمد موقوفات متعلق به توليت است و باتوجه به گستردگي موقوفات آستان قدس احتمالاً مبلغ حق التوليه كه سهم ايشان مي شود مبلغ فوق العاده اي است كه از همين درآمد ايشان كتابخانه آستان قدس وبرخي خدمات ديگر را انجام داده ند و درزندگي شخصي ايشان هنوز در همان مكاني زندگي مي كنند كه قبل از انقلاب درآنجا سكونت داشته اند و آنچه در مورد پسران ايشان مطرح است بيشتر در مورد فرزند بزرگتر ايشان بنام ناصر مطرح است كه با توجه به شايعات زياد درمورد وي و عدم دسترسي به اطلاعات موثق بهتر آن است كه به حكم قوة قضائيه در مورد

ايشان اطمينان كنيم و به فرض عدم اطمينان وجود تخلف اقتصادي از سوي فرزند ايشان اگر چه با توجه به مسئوليت و جايگاه آيت ا...طبسي در سطح كشور و استان خراسان قابل قبول نيست اما نمي توان به صرف تخلف فرزند از خدمات و شايستگيهاي ايشان و مواضع ايشان در حمايت ǘҠنظام اسلامي چشم پوشيد.

2- سوابق دوستي و مبارزات مشترك جناب آقاي هاشمي و شهيد مظلوم بهشتي و شهيد باهنر و مقام معظم رهبري چه در دوران قبل از انقلاب اسلامي و سالهاي خفقان و چه در شوراي انقلاب و حزب جمهوري اسلامي امري است كه كمترين شك و شبهه اي را در ذهن دوست و دشمن ايجاد نمي كند واين شبهه در مورد شخصيت آقاي رفسنجاني خريداري ندارد زيرا سخنرانيها و مواضع ايشان در قبل از انقلاب و

بويژه در سالهاي 57 تا 60 كه سخت ترين دوران مبارزه براي تثبيت نظام جمهوري اسلامي بوده است هميشه هم سو و هماهنگ با شهداي هفتم تير بويژه شهيد بهشتي بوده است و دشمني منافقين با ايشان نيز كمتر از دشمني با شهداي هفتم تير نبوده است و قطعاً يكي از اهداف اين بمب گذاري كه مورد نظر منافقين بوده است شخص آقاي هاشمي بوده است. مراجعه به آرشيو مطبوعات حداقل در 6 ماهه اول سال 60 مي تواند تا حدودي شما را درحال و هوا و جو سياسي آن ايام و ميزان پيوستگي و نزديكي ارتباطات و مواضع آقاي هاشمي با شهداي حزب جمهوري و ميزان عمق و كينه منافقين از شخصيت ايشان قرار دهد واينكه اين شبهات را امروز كساني ايجاد مي كنند كه در آن زمان نه به شهداي هفتم تير اعتقادي داشتند و نه به آقاي هاشمي.

در پاسخ به افرادي كه مي گويند چرا رهبر كساني را كه باعث و باني گراني اند و باعث اختلال جامعه هستند كنار نمي زندچه بگوييم؟
پرسش

در پاسخ به افرادي كه مي گويند چرا رهبر كساني را كه باعث و باني گراني اند و باعث اختلال جامعه هستند كنار نمي زندچه بگوييم؟

پاسخ

درمورد اينكه چرا رهبري افرادي كه باعث گراني و مخل جامعه هستند را كنار نمي زند بايد گفت مقام معظم رهبري در مقابل انحرافات سكوت ننموده اند و در همة موارد كه انحراف محسوب مي شد، اعم از سياسي، اخلاقي، اقتصادي، اجتماعي به صورت جدي اعلام خطر كرد. و تأكيدها و توصيه هاي لازم را نموده اند بعنوان مثال ايشان در ديدار اخير رئيس جمهوري و اعضاي هيئت دولت در رابطه با گراني و تورم برنامه ريزي دولت براي كنترل تورم و اقدامات ماههاي اخير براي مهار كردن افزايش قيمتها را خوب و موجب خرسندي مردم ارزيابي كردند و تأكيد كردند ضمن اطلاع رساني كامل به مردم در مورد اين تلاشها، مقابله با افزايش قيمتها را مثل ماههاي اخير، هميشه، بطور جدي پيگيري كنيد و همچنين فرمودند لازم است مبارزه با مفاسد اقتصادي با قوت با ميدان داري دولت ادامه يابد و مصوبات خوب ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادي در پيچ و خمهاي اداري از اجرا باز نماند.

قابل ذكر است وظيفه رهبري برحسب حدود اختيارات، هماهنگي قواي سه گانه است وانجام كارهاي اجرايي توسط ايشان وجهه قانوني ندارد. مگر در مواردي كه حضور اجرائي ايشان ضرورت دارد و در مواردي كه فرموديد اين ضرورت احساس نشده بلكه با تجهيز دولت و تذكر به مسئولين قابل حل مي باشد.

البته اگر رهبر در مسئوليت اجرايي كشور تصور شوند (نه در جايگاه رهبري) با قدرت و تواني كه در تقوي و جديت و

پيگيري درمسائل در ايشان سراغ داريم از اقداماتي كه لازمه چنين مسئوليتي است كوتاهي نخواهد كرد اما وقتي رهبر در جايگاه رهبري قرار مي گيرند بايد هماهنگ كنندة قوا و تذكر دهنده انحرافات باشد. چون جايگاه رهبري جايگاه اجرايي نيست وطبعاً اين انحرافات بايداز كانال قوة مجريه و قوة قضائيه حل شود. بنابراين رهبري با مشاهدة انحرافات در زمينه هاي مختلف، مسئولين را فرا خوانده ضمن تذكر به آنها خواستار پيگيري جدي آنها مي شود.

نكته ديگر اينكه قدرت رهبري به قدر معرفت و جديت و توان اجرايي مسئولين به ظهور مي رسد و در واقع قواي سه گانه به منزله بازوهاي رهبري هستند و در صورت ضعف در مسئولين اين قوا و اعضاي تشكيل دهندة آن هر چند فرمانده و مركز فرماندهي درست عمل كند ما ضعف در اعضا را مشاهده خواهيم كرد.

آيا رهبر براي مشكلات جامعه اسلامي نمي تواند قدم بردارد؟
پرسش

آيا رهبر براي مشكلات جامعه اسلامي نمي تواند قدم بردارد؟

پاسخ

يايد گفت نگراني جنابعالي نسبت به اوضاع جامعه اسلامي وچالشهاي پيش رو در زمينه هاي مختلف وارائه طريق در حل ورفع معضلات قابل تقدير است. چرا كه ما نيز بسان شما منكر موانع ومشكلات بالأخص درمسائل معيشتي نيستيم.

واما راجع به سؤالي كه طرح نموده ايد مقدمتاً چند سؤال مي بايست پاسخ بيابد. اولاً اينكه منشاء مشكلات ونابسامانيها چيست؟ دوم اينكه توانائي هاي افراد ومجموعه ها براي ارتفاع يك نقيصه در چه حوزه اي تعريف مي شود؟

منشاء مشكلات ونابسامانيها را بايد در موارد متعددي جستجو نمود. برخي عوامل بيروني است. يعني خارج ازنظام تحميل مي شود ازآن جمله دشمنيهايي است كه با آرمانها و مقاصد نظام مي شود، از دشمنان خارج گرفته تا خيانت دشمنان داخلي، وبرخي از مصاديق واضح آن نيز از ديد جنابعالي پوشيده نيست، جنگ 8 ساله، تحريم بر عليه جمهوري اسلامي، تحركات گروهكهاي معاند ومحارب چون منافقين و....كه توطئه هاي برنامه ريزي شده اي هستند از طرف آمريكا وبعد از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توافق سياستمداران آمريكا بود ويكي پس از ديگري انجام شد. مسأله بعد مسأله افراد وتوانائي هاي ايشان و وظيفة هر شخص در حل مسائل است. بايد توجه داشت پيكره نظام اگر چه تحت تدبير روح واحدي چون رهبري اداره مي شود اما نبايد فراموش كرد اجراي اين تدبير ديگر قائم به فرد نيست. اگر اندامي ضعيف، ناقص وناتوان باشد عاجز از اجرا و به ظهور رساندن خواسته هاي روح مي شود و روح نيز در اين شرائط خواسته هايش كامل و بي عيب عملي نمي شود.

حكايت نظام نوپا

ونهال نورس انقلاب ونظام ما نيز حكايت طفل خردي را مي ماند كه زمين خوردن و تجربه درد وتلاش درحل مشكلات در جبين تقدير او صحبت از سنت الهي فاستقاموا مي كند.

يعني هر ادعايي در نزد پروردگار خالي ازامتحان و تجربه تلخكامي نيست وادعاي حكومت الهي و اسلامي نيز در اين مسير مواجهه با سختيهايي است كه در بستر آن افراد وملت وحكومت به رشد وبالندگي دست مي يابد . لذا رشد دفعي وانتظار حل تمام مشكلات درمدت زمان كم انتظار غيرواقعي است. وحق اين است كه با تمام اين حرفها پيشرفت و رشد وبالندگي وجه مشخصه حكومت ماست وفقط كافي است به بيانات مقام معظم رهبري ورياست محترم جمهوري در همين اواخر عنايت بيشتري بنمائيد.

واما پاسخ سؤال دوم كه ما توانائي وعدم توانائي افراد را در چه حوزه هائي بايد تعريف كنيم. درمورد مقام معظم رهبري اين شبهه احتمالاً با تبيين جايگاه رهبري و وظائف ايشان رفع شود وظيفه رهبري برحسب حدود اختيارات اين جايگاه در قانون اسلامي هماهنگي قواي سه گانه است وانجام كارهاي اجرايي توسط ايشان وجهه قانوني ندارد.

به عنوان مثال جايگاه نماينده مجلس در نقش پارلماني اش تلاش در جهت تصويب قوانين لازم براي اداره كشور است وما نمي توانيم از او انتظار كار اجرايي داشته باشيم. اگر رهبري در مسؤوليت اجرايي كشور تصور شود (نه در جايگاه رهبري) با قدرت وتواني كه در تقوي و جديّت و پيگيري مسائل در ايشان سراغ داريم از اقداماتي كه لازمه چنين مسؤوليتي است كوتاهي نخواهد كرد اما وقتي رهبر درجايگاه رهبري قرار مي گيرند بايد هماهنگ كننده قوا وتذكر دهندة انحرافات

باشد.

چون جايگاه رهبري جايگاه اجرايي نيست طبعاً اين انحرافات ومشكلات از كانال قوه مجريه حل مي شود. رهبر در پيچ وخمهاي مفاسد اقتصادي، اداري، قضائي وغيره...مسئولين را فرا خوانده ضمن تذكر به آنها خواستار پيگيري جدي آنها مي شود.

چنانچه ما نيز اصولاً معتقديم درمقابل تمام مشكلات وبحرانها درهمه زمينه ها رهبري موضع واضح ومشخصي دارند ودر همه موارد اعلام خطر جدي كرده اند وما مي توانيم با ارائه فهرستي از موضوعات بر انديشه مخالفان خط بطلان بكشيم.

نكته ديگراين كه قدرت رهبري به قدر معرفت وجديت وتوان اجرايي مسئولين به ظهور مي رسد وبايد قدرت عمل خويش را با معرفت وجديت وتوان اجرايي مسئولين هماهنگ نمايد زيرا او مربي جامعه است، بايد با جامعه همراه وهماهنگ باشد، چنانچه حتي در مورد مولي علي(مي بينيم رهبري آن حضرت در حد كارايي كارگذارانش ظهور مي كند كه البته جديت كارگزاران درامور درمرتبه اي نازلتر از خود مولي است.

همه كارگزاران چون مالك اشتر نيستند كه اگر بودند كاستي ها بروز نمي كرد. در اينجا مي توان كاروان سالاري را مثال زد كه بايد همراه كاروان از راهها برود وكاروانيان را هدايت كند اونمي تواند از كاروان با گذشتن از راههاي صعب العبور به سرعت به مقصد برسد. رئيس كاروان با صبر وتحمل از راههاي هموار كاروانيان را به مقتضاي توانشان به مقصد مي رساند. وازنظر آسيب شناسي اگر نظامي قائم به فرد باشد، در صورت نبودن او آسيبهاي جدي به نظام وارد مي آيد كه جبران ناپذير است وپايه هاي اصلي آنرا فرو مي ريزد از اين رو در تعاليم امام خميني"ره" نيز اهتمام جدي در قائم به فرد

نبودن نظام كاملاً مشهود است وآن تأكيد بر قانون و قرار گرفتن همه چيز در جايگاه قانوني خود است.

در پايان اميدواريم خداوند به ما وشما توفيق انجام وظيفه وخدمت به اسلام وايران را برمحور ولايت فقيه عنايت فرمايد وما رانسبت به وظايفي كه داريم، آگاه ومتوجه گرداند.

چرا مسئولين گذاشتند تا از اسامي و القاب امامان معصوم( جهت نام گذاري صندوق هاي قرض الحسنه و مؤسسه هاي تجاري مانند اعتبار فرشتگان، اعتبار ثامن الائمه استفاده كرده اند؟ ناگفته نماند كه افراد كم فرهنگ موارد فوق را به حساب روحانيت گذاشته و مي گويند كه مي خواهن
پرسش

چرا مسئولين گذاشتند تا از اسامي و القاب امامان معصوم( جهت نام گذاري صندوق هاي قرض الحسنه و مؤسسه هاي تجاري مانند اعتبار فرشتگان، اعتبار ثامن الائمه استفاده كرده اند؟ ناگفته نماند كه افراد كم فرهنگ موارد فوق را به حساب روحانيت گذاشته و مي گويند كه مي خواهند از اسامي ائمه ( سوء استفاده كنند!

پاسخ

بر طبق قانون براي هر شخصي و يا گروهي و يا مؤسسه اي يك سري آزادي هايي وجود دارد كه نامگذاري اشخاص و يا مؤسسات به دلخواه و سليغه خودشان از اين قبيل موارد است وكسي حق جلوگيري ندارد مگر اينكه تخلفي از آنها سربزند كه دراين صورت طبق قانون در مورد همان تخلف با آنها برخورد مي شود و نه با اسمي كه بر روي آن شخص و يا مؤسسه گذاشته شده واينكه بعضي ها در صورت تخلف اين مؤسسات با اين نامهاي مبارك تخلفات را برگردن روحانيت مي گذارند طبق گفته خودتان و همانطور كه خودتان در سؤال آورده ايد از ضعف منطق و فكر خودشان است واگر نه خيلي از افرادي بودند از جنايتكاران با نامهاي خيلي مقدس مثل صدام حسين كه نام مبارك امام سوم شيعيان را نيز يدك مي كشد اما دستش به خون هزاران انسان مؤمن آلوده است. ويا بعضي از احزاب و گروههايي كه در حال فعاليت هستند با نام و پسوندهاي اسلامي ولي عملكردهايشان برخلاف اسلام مي باشد واين عملكرد را نمي توان به حساب اسلام و يا روحانيت و يا نظام اسلامي گذاشت.

البته در مورد صندوق ها و اماكن كه فرموديد اين نكته قابل توجه است كه بعضي از اين نامگذاريها

به خاطر اين است كه آن مكان با نام مباركي متبرك شود و چون الفاظ در معاني و معاني درالفاظ متاثرند مي خواهند شرافت اسم موجب شرافت مكان شود مثل اينكه يك منطقه محدود را مخصوص نماز مشخص مي كنند و نام مسجد بر آن مي نهند تا شرافتي نصيب آن مكان شود. البته صاحبان صندوق ها و اماكن بايد حرمت و احترام نام مقدس را حفظ كنند و هدف خود را الهي نمايند واز آن نام شريف براي رسيدن به هدف الهي مدد جويند. ان شاءا...كه اكثر صندوق ها و اماكن از اين قبيل باشند.

چه مرجعي جهت جلوگيري از اشاعه فساد در يك جامعه اسلامي مانند ايران وجود دارد؟
پرسش

چه مرجعي جهت جلوگيري از اشاعه فساد در يك جامعه اسلامي مانند ايران وجود دارد؟

پاسخ

از اين كه در برابر اشاعه فساد در جامعه، به عنوان يك انسان متعهد و مسؤول، احساس تعهد و مسؤوليت مي كنيد، خداوند بزرگ را سپاسگذاريم.

نظام جمهوري اسلامي تاكنون در ربع قرن گذشته، با وجود افرادي همانند جنابعالي، كه در برابر مسايل پيش آمده از خود احساس مسؤوليت و تكليف مي كنند، از گردنه هاي گوناگون و سنگلاخ هاي فراوان عبور كرده است. و كماكان مسير حيات بخش خود را با همه سختي ها و مشكلات طي مي كند.

در خصوص اشاعه فساد و فحشاء، دلايل گوناگون و فراواني وجود دارد؛ كه عمده ترين آن، تصميم استعمار بر نابودي نسل جوان كشور است. در اين ميان سوء تدبير، و برخوردهاي خشن و ناشيانه و ناپخته برخي دلسوزان و مؤمنين، بجاي كاهش مفاسد، به گسترش و اشاعه آن كمك مي كند، و مفسدين را به دندة لج و لجبازي مي اندازد، و موجب مي گردد كه بجاي اصلاح از راههاي غير معمول و پيچيده، به اشاعه فساد بپردازند.

كاهش و يا گسترش و افزايش مفاسد، امري فيزيكي و جرمي حقوقي و قضايي نيست، كه براحتي بتوان با برخورد قضايي با آن مقابله كرد. امري كه ابتداي صدور فرمان رهبر معظم انقلاب، براي مقابله با تهاجم فرهنگي، و احياء امر به معروف و نهي از منكر مدنظر قرار گرفت، و بجاي تدبير كارهاي عميق و تأثيرگذار فرهنگي، به برخوردهاي سطحي و زودگذر فيزيكي پرداخته شد؛ كه نه تنها ثمربخش نبود، بلكه در بسياري از موارد مضّر بود.

گسترش فساد و فحشاء، ريشه در فرهنگ جامعه دارد.

اگر فرهنگ جامعه اصلاح نشود، مفاسد كاهش نمي يابد. و اصلاح فرهنگ، كار سهل و ساده اي نيست؛ و از حيطة توان و قدرت يك نهاد يا سازمان و ارگان، خارج است. اگر بخواهيم فرهنگ را اصلاح كنيم، بايد همگان بپاخيزند، و با دانش و بصيرت و بينش عميق، به اصلاح امور بپردازند. از اين كه مرتب همديگر را متهم كنيم، و هر كدام ديگري را در پيدايش وضع موجود مقصر جلوه دهيم، كاري از پيش نخواهيم برد؛ و اندك نيرو و انرژيمان نيز به جاي آنكه در اصلاح وضع موجود صرف شود، در مبارزه و مقابله با يكديگر به هدر خواهد رفت.

اصلاح فرهنگ در يك زمينه خاص، حداقل ده سال و شايد بيشتر، زمان مي برد. گاهي ممكن است براي پيدايش يك وضعيت خاص نيم قرن زمان لازم باشد. و قدرت هاي بزرگ براي رسيدن به اهداف خودشان، چنين راهبردهايي دارند. آنان از حالا براي نيم قرن، و حتّي يك قرن آينده، برنامه ريزي مي كنند.

برادر عزيز، جلوگيري از گسترش فساد، يك وظيفه همگاني است. و مصداق نهي از منكر است، و هيچ كس نمي تواند در اين خصوص از خود سلب مسؤوليت كند. هر كس بايد خودش را بازخواست كند، و بپرسد كه براي اصلاح وضع موجود چه كرده ام؟ چند نفر را كه به گناه و فساد مي خواستند آلوده بشوند، نجات داده ام؟ چقدر تلاش مي كنيم كه از پيدايش فساد جلوگيري شود، تا مجبور به مقابله با فساد نشويم؟ بسياري از ما ظواهر فساد را مي بينيم، ولي به علل و عوامل آن توجه نمي كنيم. براي ريشه كني فقر

كه ريشه فساد است، چه كرده ايم؟ و چه مي كنيم؟ و هر كدام از ما در اين زمينه، چه نقشي مي توانيم ايفا كنيم؟ بنابراين اولين وظيفه، وظيفه افراد جامعه است. تك تك افراد بايد احساس مسؤوليت بكنند، و به صرف اينكه خودشان مشكل ندارند، نمي توانند از خود سلب مسؤوليت كنند. وبايد بدانند اگر چه ممكن است كه در حال حاضر احساس كنند از تبعات و عوارض فحشاء و منكرات جامعه در امان هستند، ولي ممكن است روزي گريبان آنان و فرزندانشان و ... را بگيرد. پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد. مضاف بر اين احساس خطر، سالم سازي محيط در ابعاد مختلف، يك وظيفه همگاني دائمي است، كه هيچ گاه نبايد فراموش شود.

در مراحل بعدي، دستگاههاي امنيتي، اطلاعاتي، انتظامي و قضايي، در برابر اشاعه فحشاء مسؤوليت جدّي دارند. ودستگاه قضايي، يكي از وظايف مهمش، پيشگيري از وقوع جرم است؛ نه فقط مجازات مجرم. اين كار ساده اي است. پيشگيري مهم است. دستگاه هاي دولتي، نيروهاي انتظامي و نظامي، همه و همه در تلطيف فضاي جامعه، و كاهش مفاسد، و پيشگيري از وقوع فحشاء و منكرات، مسؤول هستند. و بايد با نهايت جدّيت و تلاش و پشتكار، به آن بپردازند. ستادهاي احياء امربه معروف و نهي از منكر، قوه قضائيه، و نيروي انتظامي، براي جلوگيري از اشاعه فحشاء مسؤوليت مستقيم دارند.

روحانيت و دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگي، صدا و سيما، مطبوعات، انتشاراتي ها، و ساير دستگاهها و بخشهايي كه به نحوي به فعاليت هاي فرهنگي، هنري، و حتي ورزشي مي پردازند، در اين قبال مسؤوليت دارند.

دستگاههاي متولّي امر آموزش و پرورش و

تحقيق، وظيفه دارند كه به نحو مطلوب، به آموزش موارد فوق به روش صحيح، اقدام نمايند. و نيز براي پر كردن اوقات فراغت آنان، با همكاري و همياري ساير دستگاهها برنامه ريزي كنند.

فقدان يك برنامه ريزي مشخص، براي پر كردن اوقات فراغت و بيكاري و پرسه زدن بي هدف جوانان دركوچه و خيابان به گسترش مفاسد كمك مي كند. و حال آنكه اگرنيرو و انرژي متراكم جوان در ميادين و عرصه هاي گوناگون مصرف بشود، در راههاي ناصواب مصرف نخواهد شد.

اميد است كه همه دستگاههاي ذكر شده فرهنگي، آموزشي، امنيتي، نظامي، انتظامي، ورزشي، و تك تك افرادجامعه، در قبال اين مسأله احساس مسؤوليت و تكليف بكنند. و فضا و بستر جامعه رابراي رشد فضيلت ها، و محو رذيلت ها، مهيا سازند.

چرا ژاپني ها بتوانند خانه هاي ضد زلزله بسازند و ما مسلمانان نتوانيم؟ چرا در زلزلة كرمان اين همه مسلمان را از دست داديم، ولي اين همه در ژاپن زلزله مي آيد، يك نفر هم نمي ميرد؟
پرسش

چرا ژاپني ها بتوانند خانه هاي ضد زلزله بسازند و ما مسلمانان نتوانيم؟ چرا در زلزلة كرمان اين همه مسلمان را از دست داديم، ولي اين همه در ژاپن زلزله مي آيد، يك نفر هم نمي ميرد؟

پاسخ

خوشحاليم به عنوان مشاوري امين، لحظاتي به مباحثه و مشاوره با شما دختر نوجوان خوب و عزيز و سليم النفس بپردازيم.

يكي از دانشمندان مي گويد : "من از موفقيت بيم دارم، زيرا موجب ركود و عدم تحريك من مي شود." (1)

دانشمند ديگري مي گويد : "در دنيا تنها كسي موفق مي شود، كه به انتظار ديگران ننشيند، و همه چيز را از خود بخواهد." (2)

قرآن كريم مي فرمايد : "انسان حاصل تلاش خودش را درو مي كند." (3)

از آنچه بيان شد حتماً متوجه شدي كه رمز موفقيت و پيروزي علاوه بر اعتماد به نفس و پشتكار، سعي و تلاش است.

هر ملت و قومي كه تلاش و كوشش كند، به نسبت زحمت و كار خويش از مواهب طبيعت بهره مند خواهد شد، و در برابر قهر طبيعت به مقابله و مبارزه خواهد پرداخت.

همه انسانها طالب موفّقيّتند، و جوانان بيش از ديگران طالب آنند. ولي بايد دانست كه موفقيت و رسيدن به هدف، مرهون تلاش و كوشش، و تحمل مشكلات و رنجهاي زندگي است.

زماني كه همه چيز بر ضد انسان است، اگر آدمي خود را با شرايط نامطلوب سازگار نمايد، معناي موفقيت را تجسّم عيني بخشيده است. رضايت دروني ناشي از موفقيت در يك مرحله، فرد را براي صعود به مرحله اي ديگر آماده مي كند؛ علاوه بر آن كه كسب موفقيت در يك جنبه زندگي، برساير جنبه ها نيز اثر

گذاشته، روح اعتماد شخصي را افزايش داده، گسترش تلاش و فعاليت و موفقيت ها را به دنبال خواهد داشت. بنابراين اگر برخي جوامع و كشورها مثل ژاپن، موفقيت هايي در مهار زلزله و ساير زمينه ها بدست آورده اند، مرهون تلاش، پشتكار، جديت فراوان، و افزايش ارزش و قداست كار بوده است.

بايد كار و تلاش بالاترين ارزش را در جامعه اسلامي به دست آورد، تا آن جامعه پيشرفت كند؛ و گرنه موفقيتي حاصل نخواهد شد. اين كار و تلاش و ارزش داشتن آن، بايد عموميت داشته باشد، و همه تلاش كنند، و براي كار ارزش قائل بشوند؛ و اگر فقط عده اندكي تلاش كنند، موفقيت عمده حاصل نخواهد شد. مسلمانان در قرنهاي سوم و چهارم هجري بزرگترين تمدن جهاني را ساخته اند، چون همراه با ايمان و اعتماد به نفس، براي كار و تلاش و جديت بسيار ارزش قائل مي شده اند. ولي پس از آن كه به تجمل گرايي و تنبلي و ...سوق پيدا كردند، از كاروان پيشرفت و تمدن عقب ماندند.

مهين خانم، رمز موفقيت، تلاش و كوشش جمعي جوامع است، نه ايمان و اعتقاد خالي؛ اما اگر انسانهاي مؤمن اهل كار و تلاش باشند، ميزان موفقيت آنان بيش از انسانهاي غير مؤمن خواهد بود؛ زيرا از حمايت هاي الهي و معنوي نيز بهره مند خواهند شد، و شكست هاي احتمالي آنان را كمتر به شكست و نااميدي سوق خواهد داد.

بنابراين اگر بخواهيم صاحب كشوري پيشرفته و متمدّن بشويم، بايد با توكل و اعتماد به ذات اقدس الهي، و ايمان و باور ديني، و تلاش جمعي و خستگي ناپذير، به تحصيل دانش و فن بپردازيم؛ و

فرصت هاي گرانقدر و گرانبهاي خويش را در راه فراگيري علم و تكنولوژي مصروف سازيم؛ و از اندوخته هاي علمي خويش در جهت پيشبرد هر چه بيشتر امور، و بهبود شرايط زندگي و رفاه و آسايش جامعه استفاده كنيم، و از خودخواهي و تنبلي و كسالت خودداري ورزيم؛ و جامه رخوت و سستي را بدور افكنم.

اگر مي خواهيد بدانيد ژاپن چگونه ژاپن شده است، اين كتاب را بخوانيد : "اسلام درژاپن"، نوشته مسيح مهاجري.

منابع و مآخذ :

1. در جستجوي خوشبختي، لرد آويبوري، ترجمه ابوالقاسم پاينده،ص128

2. همان

"ليس للانسان الاماسعي" : سوره طور، آيه 39

علت نفوذ نيروهاي بيگانه و ضد انقلاب در بدنه هاي بسيج و سپاه و نهادهاي انقلابي و پست هاي دولتي چيست؟
پرسش

علت نفوذ نيروهاي بيگانه و ضد انقلاب در بدنه هاي بسيج و سپاه و نهادهاي انقلابي و پست هاي دولتي چيست؟

پاسخ

از جمله روشهاي دشمن براي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي ايران، نفوذ دادن افراد ضد انقلاب به بدنة نظام مي باشد. به منظور جلوگيري از نفوذ اين افراد به بدنة نظام، تدابيري انديشيده شده است. بطوري كه در گزينش و انتصاب در دستگاههاي حكومتي، ضوابط و مقرّراتي وجود دارد، كه مي تواند از نفوذ افراد وابسته و ضد انقلاب جلوگيري كند.

با همة اين قوانين وتدابيري كه جهت جلوگيري از نفوذ افراد ضد انقلاب به بدنة نظام وجود دارد، باز هم ممكن است كساني باشند كه از اين فيلترها بگذرند. در اينجا بحمدا... وزارت اطّلاعات، وسربازان گمنام و مخلص امام زمان( هستند، و آنها را شناسايي خواهند كرد. و در صورت اطّلاع، لازم است به مراتب ذيربط گزارش داد.

البته بايد توجه داشت كه عدّه اي هم مي خواهند كه مردم را نسبت به مسؤولين نظام، بسيج، سپاه، و ارتش بدبين كنند. و اين نيز يكي ديگر از ترفندهاي دشمن است، كه بايد نسبت به آن هوشيار بود. بحمدا... به فرمودة رهبر عزيزمان در حال حاضر مسؤولين اصلي نظام، اعم از سران سه قوّه، و مسؤولين رده بالاي نظام، انسانهاي مؤمن و خوبي هستند.

در جايي ديگر رهبر معظم انقلاب مي فرمايند : "وجود نيروهايي كه بتوانند براي اين ملّت و اين كشور، و براي هرفعاليت سازنده و حياتي در اين مملكت، امنيت بوجود بياورند، براي هر ملّتي مثل آب و هوا ضروري است. عدّه اي مي خواهند اينها را انكار كنند. نيروهاي نظامي و انتظامي،

و بسيج عمومي مردم ما، مؤمن و با اخلاصند، و به عنوان پشتوانه اي كه هيچ خدشه اي در آن راه ندارد، محسوب مي شوند. نيروهاي نظامي با اخلاص ما در سپاه و ارتش، الحمدا... كم نيستند. اينها سازمانهايي مبتني بر ايمانند. در اين بحثي نيست." (1)

___________________________________

منابع و مآخذ :

1. پرسش و پاسخ از محضر مقام معظم رهبري،ص378

اين قانون چه قانوني است كه اين همه دزد، معتاد و پسر و دختر فراري است، چرا به اينها رسيدگي نمي كنند؟
پرسش

اين قانون چه قانوني است كه اين همه دزد، معتاد و پسر و دختر فراري است، چرا به اينها رسيدگي نمي كنند؟

پاسخ

براي مقابله با نابساماني هاي موجود و پيشگيري از جرم و جنايت، همه بايد همّت كنند و اين كه من و شما به گلايه و شكوه برخيزيم كه چرا چنين است و چنان است، دردي را دوا نمي كند و البته نمي خواهم بگويم كه نبايد گفت، بلكه مي گويم گلايه كردن كافي نيست، بايد از مسؤولان گلايه كرد، از آنان بازخواست و مطالبه كرد، تا گزارش دهند كه براي تربيت نسلي پاك و طاهر و مطلوب و پيشگري از آسودگي و تباهي و فاسد شدن آنها، چه كرده اند و چه مي خواهند بكنند، اما در كنار اين مطالبه و بازخواست، خود نيز هر كدام به تنهايي و با كمك ديگران، وظيفه اي سنگين داريم؛ اگر هر كدام از ما (مثل شما برادر عزيزي كه درد دل كرده اي و با سوز و گداز گلايه اي كرده اي)، تصميم بگيريم از همين الآن تا سال آينده يك تا دو نفر را كه از مسير درست منحرف شده و به سوي تباهي و گمراهي در حركت است، به سوي فلاح و رستگاري هدايت كنيم، فكر مي كني تا سال آينده چند نفر هدايت خواهند شد؟

مشكل بزرگ ما اين است كه فقط گلايه مي كنيم، هدايت كار سختي است. ما انتظار داريم كه سوت بزنيم، همه جمع بشوند و به ستون يك بايستند و منتظر صدور فرمان باشند، ولي هدايت اين گونه نيست. خداوند به پيامبر خودش مي گويد : "ادع الي سبيل ربك

بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن" (مردم را با دليل و برهان و موعظه نيكو و زبان نرم و ليّن و دليل روشن و نيكو) به سوي حق و حقيقت رهنمون باش. آيا كساني كه به امربه معروف و نهي از منكر مي پردازند، كمر به خدمت به خلق هم بسته اند، و مصمم هستند به آنان خدمت كنند؟ پيامبر اسلام( وقتي متوجه مي شود سرراهش خار ريخته نشده است، مي پرسد چرا؟ مي گويند آن فردي كه هر روز سر راه شما خار مي ريخت، مريض شده و در منزلش در بستر افتاده است و امروز نتوانسته خار بريزد. پيامبر( نفرمود "الحمد الله" خدا او را به جزاي عمل بدش رساند، فرمود برويم از او عيادت كنيم. او از خجالت آب شد و مسلمان شد. آيا حق جويان و حق طلبان اين چنين رفتار مي كنند و بعد گلايه مي كنند كه چرا بعضي منحرف و فاسدند؟ اگر جوان فاسدي را بازداشت و دستگير كرديم و كتكش زديم و تنبيهش كرديم، خوشحال مي شويم يا ناراحت؟! آيا وقتي شنيديم بازداشت شده، براي آزادي او تلاش مي كنيم؟ اگر در مرحله اول آزادش كرديم و پس از خروج او را امر و نهي كرديم، با توجه به اين كه مديون ماست، باز هم اطاعت نخواهد كرد. البته اگر خودمان بازداشت كنيم و خودمان آزادش كنيم، خير. ولي اگر به نحوي گرفتار شده و ما براي نجات او تلاش كرديم و زمينه اصلاح را براي او فراهم ساختيم، اصلاح خواهد شد. چه بسيار دختران و پسران نوجوان و جواني كه با برخوردهاي نادرست والدين

و ديگر افراد، از مسير درست خارج شده اند و به ورطة گناه و معصيت كشانده شده اند.

دوست عزيز، دل ما نيز همانند تو از وجود اين معضلات به تنگ آمده، ولي چارة آن در همّت عمومي است، همه بايد همّت كنند. دولت و مسؤولان و مردم و خانواده ها و مراكز آموزشي و فرهنگي، هم بايد دست به دست هم بدهند و براي كاهش آلام و دردهاي نسل جوان، كاهش فقر كاهش بيكاري، ايجاد مسكن و شغل، رواج زندگي هاي ساده و ازدواج هاي آسان و ... تلاش بكنند. حداقل من و تو كه با همديگر مكاتبه مي كنيم، مي توانيم چنين تصميمي بگيريم و در حدّي كه توان داريم، خودمان اقدام كنيم و هر آنچه مي توانيم از توان ديگران نيز بهره مندگرديم و آنها را نيز به ميدان بياوريم. پس به پيش براي ايجاد جامعه اي سالم و كاهش آلودگيهاي اجتماعي.

از خداوند بزرگ و ارواح مطهر امامان معصوم( وسيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين ( كه اين ماه، ماه اوست و او بزرگترين اصلاحگر تاريخ بشريت است و با نثار خون خودش، مسير منحرف تاريخ را اصلاح كرد و به مسير درست و حقيقي هدايت كرد و از روح پاك ولي نعمت خودمان، امام رئوف و مهربانمان، حضرت علي بن موسي الرضا(، استمداد مي طلبيم كه ما را دراين راه پرفراز و نشيب و سخت و مشقّت بار، يار و ياور باشند.

اميدواريم دستگاههاي امنيّتي و قضايي نيز بيش از پيش در جهت پاكسازي جامعه از اين عناصر ناپاك، همّت بگمارند و البته ما نيز مي توانيم با توجه دادن افكار عمومي

و درج مطالب و مقالاتي در رسانه هاي گروهي و مجلات و مطبوعات، آنان را به انجام وظايف و مسؤوليتهايشان ترغيب و تحريض نماييم.

موضوع پرسش: 1. آزادي : تساوي حقوق براي همه دستگيري از مظلومان جامعه، كاهش اختلاف طبقاتي 2.اقتدار : استقلال، رسيدن به قله هاي علم 3. سعادت : معنويت، رفاه، امنيت
اشاره

_ كداميك از اين آرمان ها نسبت به قبل از انقلاب بيشتر محقق شده است؟

پرسش

موضوع پرسش: 1. آزادي : تساوي حقوق براي همه دستگيري از مظلومان جامعه، كاهش اختلاف طبقاتي 2.اقتدار : استقلال، رسيدن به قله هاي علم 3. سعادت : معنويت، رفاه، امنيت

_ كداميك از اين آرمان ها نسبت به قبل از انقلاب بيشتر محقق شده است؟

پاسخ

براي تحقق آرمانهاي فوق در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در دولتهاي متعدد تلاشهاي فراواني صورت گرفته است ولي متأسفانه علل و عوامل بسيار زيادي دست به دست هم داده است تا اين آرمانها نمود و بروز نيابد، به گونه اي كه امروز بسياري از مردم وعوام و جوانان نمي توانند اين آرمانها را لمس و درك كنند.

امروزه همه افراد به راحتي به همة مسؤولات كشور اعتراض و انتقاد مي كنند و حتي كساني كه دم از نبود آزادي مي زنند اگر اندكي تأمل كنند، مي فهمند كه اگر آزادي نبود، چگونه اعلام عدم آزادي مي كردند. چگونه مي توان درك كرد كه آزادي بيان وجود نداشته باشد، ولي برخي بيان كنند كه آزادي بيان وجود ندارد. اگر آزادي بيان وجود نداشت، چگونه نبود آزادي را اعلام مي كنند. در انتخابات آزادند شركت كنند و گاهي ملت ايران با حضور خودشان پاي صندوقهاي رأي، شگفتي مي آورند. در حالي كه بسياري از خارجيها و بسياري از مسؤولان و مردم تصوري خاص از انتخابات دارند، ولي به ناگاه متوجه مي شوند كس ديگري غير از آن كس كه تصور مي كردند، رأي آورد. خلاصه اين كه آزادي موجود ما نسبت به آنچه در قبل از انقلاب وجود داشت، اصلاً قابل مقايسه نيست. در آن زمان چنان جوّ پليسي و ارعابي حاكم

بود، كه حتي اعضاي يك خانواده هم نسبت به يكديگر اعتماد نداشتند و هر كدام تصور مي كرد ديگر اعضاي خانواده عضو ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت كشور) هستند. در آن زمان مي گفتند : "ديوار موش داره، موش گوش داره" يعني حتي در جايي كه هيچ كس نيست هم اطميناني نيست و ممكن است در داخل ديوارها دستگاههاي جاسوسي باشد و كنايه از اين كه نبايد اطمينان كرد و حرف زد و اگر بدگويي بشود، بالاخره عوامل رژيم كشف كرده و فرد را مجازات (زندان، اعدام، شكنجه و ...) مي كنند.

البته اگر چه هم اكنون در كشور آزادي در حدّ مطلوبي قرار دارد، ولي برخي علل و عوامل احساس عدم آزادي را در اذهان ايجاد مي كند. فقر فرهنگي، عدم اعتماد به مسؤولان و رواج شايعه و ... موجب مي شود احساس عدم آزادي را در افراد بوجود آورد؛ به عنوان مثال، هر چند تاكنون در طول 25 سال حاكميت جمهوري اسلامي، هيچ كس به دليل عدم شركت در انتخابات

مؤاخذه نشده است، ولي هنوز هم عده اي مي گويند براي اين كه شناسنامة مان مهر انتخابات بخورد و در موقع گرفتن كوپن، اخذ دفترچه آماده به خدمت، گزينش و استخدام در ادارات مؤاخذه نشويم، در انتخابات شركت مي كنيم و حال اين كه تاكنون در طول انتخابات گذشته عده اي شركت نكرده اند و تنها با آنان برخوردي نشده، بلكه حتي چنين حرفي نيز در بين مردم رواج نيافته است.

در خصوص عدالت اجتماعي و كاهش شكاف و تضاد طبقاتي، برخي اقدامات خوب و زيربنايي صورت گرفته است، ولي از آرمان خيلي عقبيم. از جمله

طرحهاي زيربنايي كه براي تحقق عدالت اجتماعي و استفاده مردم از امكانات دولت صورت گرفته است، مي توان به اين موارد اشاره كرد : پرداخت مستمري به روستائيان 60 ساله ناتوان از كار، سرپرستي زنان فاقد سرپرست خانواده سرپرستي از كودكان بي سرپرست، برق رساني به تمام روستاهاي بالاي 20 خانوار احداث جاده براي روستاها، بهره مند ساختن روستاييان از آب آشاميدني سالم و بهداشتي و امكانات مخابراتي و ارتباطي و بهداشتي و خودكفايي در توليد محصولات غذايي و غلّات و بي نيازي از واردات مواد غذايي (گوشت، لبنيات، گندم و ...) اما متأسفانه در اثر شكاف طبقاتي، به دليل سوءاستفاده از فرصت طلبان از موقعيت انقلابي و جنگي، برخي از افراد يك شبه راه صد ساله پيمودند و از فقر و فلاكت به يكباره به ثروت و مكنت و ... رسيدند. كارنامه نظام ما متأسفانه در بعد عدالت اجتماعي و كاهش فقر و كاهش تضاد در شكاف طبقاتي، خيلي درخشان نيست.

در بعد معنوي نيز گامهاي بلندي برداشته شده است. تمامي مراكز فساد و بي بند وباري و منحرف كه بطور رسمي و قانوني به اعمال منافي عفت و سلامت جامعه مشغول بودند، برچيده شد و بسياري از زمينه هاي مفاسد و گناهان از ميان رفت؛ ولي با توجه به تهاجم وسيع دشمن غدّار، افزايش فاصله فقر و غني (فقير و ثروتمند)، افزايش غيرمتعادل جمعيت و در نتيجه افزايش بيكاري، افزايش سن ازدواج و ... ، موجبات برخي ناهنجاريها و معضلات اجتماعي فراهم شده و ميزان علاقه مندي و پاي بندي به معنويات كاهش يافته است.

در يك جمع بندي مي توان ادعا كرد كه نظام جمهوري

اسلامي در همه ابعاد و آرمانهاي مطرح شده توفيقات بزرگي داشته است و گامهاي بلندي برداشته و اقدامهاي اساسي و زيربنايي فراواني به شهر رسانده است، كه در آينده آثار آن مشخص خواهد شد. ولي از سوي ديگر شايد بتوان گفت نظام مقدس جمهوري اسلامي در تحقق آرمان آزادي و آزادي خواهي، نسبت به استقلال اقتصادي و كاهش تضاد طبقاتي و افزايش معنويّت، موفقتر بوده است. البته اين نكته نيز حائز اهميت است كه آرمانهاي فوق در سالهاي اوليه پس از اتمام دوران تحميلي، تجمل گرايي و ثروت اندوزي و حبّ رياست و جاه و مقام و مظاهر دنيوي بيشتر ارزش يافتند و ارزشهاي معنوي كمرنگتر شدند و به عبارت ديگر ارزشها تغيير يافتند و ارزشهاي مادي كه در ساليان اوليه پس از پيروزي انقلاب غير مقدس بودند، تقدس يافتند و در صفوف و طبقات گوناگون، اصل واساس رسيدن به اين ارزشها مطرح شد. در سالهاي اوليه زندگي تجمّلي ضد ارزش بود، ولي از سال 67 به بعد به مرور زمان نه تنها زندگي ضد ارزش نبود، بلكه تلاش براي رسيدن به آن و كسب امكانات رفاهي و تجمّلي و اشرافي ارزش شد. اميد مي رود با همت نسل پويا، پرتحرك، با نشاط، شاداب و حق گرا، اين آرمانها هر چه بهتر و كاملتر جامة تحقق بپوشد. انشاءا...

ايام به كام و توفيقت در جهت اهداف متعاليت افزون باد.

موضوع پرسش: 1. آزادي : تساوي حقوق براي همه، دستگيري از مظلومان جامعه، كاهش اختلاف طبقاتي 2.اقتدار : استقلال، رسيدن به قله هاي علم 3. سعادت : معنويت، رفاه، امنيت
اشاره

مشكلات فراروي انقلاب در دستيابي به اين آرمان ها چيست؟

پرسش

موضوع پرسش: 1. آزادي : تساوي حقوق براي همه، دستگيري از مظلومان جامعه، كاهش اختلاف طبقاتي 2.اقتدار : استقلال، رسيدن به قله هاي علم 3. سعادت : معنويت، رفاه، امنيت

_ مشكلات فراروي انقلاب در دستيابي به اين آرمان ها چيست؟

پاسخ

قبل از اين كه در خصوص مشكلات فراروي دستيابي به آرمانهاي ذكر شده، مطالبي را مطرح كنيم، لازم مي دانيم در خصوص آرمانهاي مطرح شده، توضيحي به عرض شما دوست عزيز برسانيم.

در اسلام تساوي حقوق براي همه وجود ندارد. اسلام اصل عدالت را مطرح كرده است. جامعه اسلامي جامعه اي برابر نيست، جامعه اي متعادل و عدل گونه است و يكي از تعاريف عدل كه در خصوص خداوند مطرح شده، اين است كه خداي متعال به بندگان خودش افاضه فيض مي كند، به قدر استطاعت و توانايي و ظرفيت وجودي شان بنابراين در جامعه انساني، هر كدام از بندگان خدا بايد متناسب با ظرفيت استعداد، توانايي و نيازهاي ضروريش و بر حسب تلاشي كه انجام مي دهد، از حقوق انساني و مزاياي مادي و زندگي متناسب برخوردار گردد. خداي بزرگ مي فرمايد : "وكذلك جعلناكم اقرً وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس"(1) (ما شما را امت وسط (متعادل) آفريديم، تا براي ساير مردم الگو و اسوه باشيد.) نفرموده است شما را با يكديگر برابر قرار داديم. در آيه ديگري مي فرمايد : "لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط..."(2) (پيامبران را با ادله و معجزات فرستاديم و بر آنان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم، تا مردم براستي و عدالت گرايند و پيامبران در ميان مردم قسط و عدل را برپا

دارند و با متجاوزان و ظالمان با شدت برخورد نمايند.) بنابراين جامعه اسلامي جامعه عدل است. و پيامبر و امامان و رهبران ديني تلاش مي كنند عدالت را در جامعه پياده كنند و به اعتقاد برخي از نويسندگان، اميرالمؤمنين علي( ، به دليل شدت عملي كه در اجراي عدالت نشان داد، در محراب به شهادت رسيد "قُتِلَ عليٌ في محرابه لشدة عدله" (3) البته در بخش ديگري كه شما برادر بزرگوار اشاره كرده اي (دستگيري از مظلومان و كاهش اختلاف طبقاتي)، در راستاي اجرا و تحقق عدالت اجتماعي است، كه بايد

با همة وجود براي تحقق آن تلاش كرد.

آنچه شما برادر عزيز و ارجمند اشاره كرده اي، سه هدف اصولي و اساسي انقلاب اسلامي است، كه در شعار "استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي" تبلور يافته بود. استقلال در ابعاد سياسي، فرهنگي و علمي و اقتصادي و آزادي يعني برخورداري همه افراد جامعه از حقوق فردي و اجتماعي و ديني و انساني. و جمهوري اسلامي همان نهاد و سازماني است كه معنويّت و عرفان را تضمين مي كند.

همة مردم كشور، بخصوص نسل جوان و پر انرژي، بايد براي رسيدن به اين اهداف، از همه پتانسيل و توان و استعداد خودشان استفاده كنند. بدون شك هر كشوري كه به مدارج عالي تعالي و پيشرفت رسيده است، مرهون تلاش و كوشش خستگي ناپذير جوانانش بوده است. و اگر كشوري عقب مانده و فقير و وابسته باقي مانده است، از سستي و تجمل گرايي وتنبلي و رفاه زدگي و ... جوانانش ريشه گرفته است. جوان امروز بايد با همّت عالي كه دارد، از پله هاي پيشرفت و تعالي با سرعت

محيرالعقول بالا رود و جوان ايراني بدون شك از اين توانايي و استعداد برخوردار است و در عرصه هاي گوناگون، خودش را نشان داده است.

دوست عزيز نوجوان و فهيم من، مجتبي جان، قطعاً خوب مي داني كه اولين گام براي پيشرفت كشور و جامعه، كسب علم و دانش و تكنولوژي و استقلال علمي است. مادامي كه به بيگانگان نيازمند باشيم، در عرصه هاي مختلف پيشرفت نخواهيم كرد و همچنان وابسته باقي خواهيم ماند و حتماً بخوبي آگاهي كه عمده ترين مشكل در راه رسيدن به اين هدف مقدس، تنبلي و خمودي است. جوان دانش آموز و دانشجو و استاد ... بايد از تنبلي و ركود خارج شوند و با رعايت به پيش روند، و دانش را در هر نقطه عالم كه باشد با همّت و تلاش به چنگ آورند. اين يك وسيله مهم است و تخلّف از آن جرم و گناهي نابخشودني و به فتواي امام كه در كتابهاي درسي نيز درج شده است، اگر دانش آموزان در مدارس درس نخوانند، حرام است. آنان بايد معلمان خود را وادار به كار و تلاش كنند. هزينه هاي زيادي براي دانشمند شدن آنان مصرف مي شود، و وزارت آموزش و پرورش از عريض و طويل ترين سازمانهاي كشور، كه امر مقدس تعليم و تربيت به عهده او گذاشته شده است. دانش آموز و دانشجو بايد بدانند درس خواندن و كسب دانش و آگاهي (نه امتحان و نمره آوردن و مدرك گرفتن و دانشگاه رفتن، و مدرك گرفتن و حقوق گرفتن) ، وظيفه و تكليف است و درس نخواندن حرام و گناه و از بزرگترين گناهاني است كه

مرتكب آن بايد در پيشگاه همه مسلمانان پاسخگو باشد. چرا كه سرمايه ملت، مشغول تحصيل شده است. بايد فكر بكند اگر درس نخواند، آيا خواهد توانست در عالم واپسين پاسخ ملّت را بدهد؟! معلمان نيز اين چنين هستند، بايد آنها نيز با جدّيت تلاش كنند و دانش آموزاني باسواد بارآورند و نيز استادان دانشگاهها و ...

وظيفه دوم بهره برداري از دانش و فنون است. اگر همه كساني كه درس خوانده اند و چيزي يادگرفته اند و در گوشه اي از كشور مشغول كار شده اند، از آنچه فرا گرفته اند براي خدمت استفاده كنند و دانش و بينش خودشان را بكار ببندند و با دقت و هوشياري بصورت فعّال وارد عرصه كار و فعاليّت و توليد و... بشوند، بدون ترديد گامهاي بلندي در جهت رشد و تعالي كشور و ملّت برداشته خواهد شد. ولي اگر به دنبال راحت طلبي و رفاه باشند و هر كس بخواهد كار راحتي داشته باشد و از كارهاي سخت و طاقت فرسا فرار كند و روز بگذراند و ساعت تمام كند و آخر روز و ماه حقوقي دريافت كند خواه كار مثبتي كرده باشد و خواه نه، اگر بجاي كار و توليد و افزايش دانش و آگاهي و ارائة خدمت به مردم و راه اندازي كارهاي ديگران و رفع موانع از كارهاي ديگران، تجمل پرستي، رفاه طلبي، عيش و عشرت و خوشگذراني و حيف و ميل و بريز و بپاش و ... حاكميت يابد، اين از مشكلات و موانع پيشرفت و توسعه حقيقي و مانع تحقق آرمانهاي مقدسمان خواهدبود.

بنابراين مانع دوم بي عملي و تنبلي در كار و فرار از

كار و تلاش و سستي و ركود در ميدان كار و توليد است. عامل ديگري كه در پيشرفت و تعالي جامعه و وصول آرمانها و اهداف بسيار نقش دارد، صداقت و اخلاص در گفتار و عمل است. اگر اعضاي جامعه بخصوص انديشمندان و تحصيل كرده ها و رهبران ديني و سياسي و اجتماعي و فرهنگي، و دانش آموزان و دانشجويان و طلاب جوان به دنبال افزايش دانش و بينش باشند و آنچه را فراگرفته اند نيز بكار بگيرند، ولي با هدفي غيرعادلانه و غيرخدايي و براي رسيدن به مطامع دنيوي و مقامات و مناصب كسب و ثروت و جاه و مقام، متأسفانه شكاف و اختلاف طبقاتي افزايش خواهد يافت و به مصداق"هر آنكه با چراغ آيد گزيده تر برد كالا"، آنهايي كه اهل فهم ودرك هستند، از دانش و آگاهي خودشان، در جهت مقاصد شيطاني استفاده خواهند كرد. عالم شده اند و به علم خودشان هم عمل مي كنند، ولي بقصد ريا و خودنمايي و افزايش ثروت و مكنت و ... ؛ اين افراد متأسفانه ضربه هاي سنگيني به جامعه وارد مي كنند. امامان معصوم( و پيامبر بزرگوار اسلام( و رهبران ديني و اصولاً جامعه اسلامي و انساني از دو قشر لطمه ديده است : عالمان بي پروا و جاهلان مقدس مآب.(4) سيدالشهدا( و ياران باوفايش را در كربلا عالماني چون عمرسعد و ... و جاهلاني چون لشكر كوفه، به شهادت رساندند. عمرسعد قتل امام را وسيله رسيدن به بهشت معرفي كرد و جاهلان كه بهشت را مي طلبند، تصور مي كنند به بهشت مي روند.

پس برادر عزيز و ارجمند، سه گام اصلي و اساسي

براي وصول به آرمانها را "1.كسب دانش، 2.كار و فعاليت ، 3. اخلاص در عمل" مي دانيم. و بزرگترين مشكلات و موانع تحقق آرمانهاي مقدسمان، در "1. جهل و ناآگاهي، 2.تنبلي و رخوت، 3.فقدان خلوص" ست.

به اميد آن كه شما جوانان در رسيدن به اين آرمانها موفق باشيد.

_____________________________________________

منابع و مآخذ :

1. سوره مباركة بقره / آيه 143

2. سوره مباركة حديد / آيه 25

3. بيست گفتار، شهيد مطهري گفتار اول و دوم

جهت اطلاع بيشتر رجوع كنيد به جاذبه و دافعه علي( ، نوشته استاد شهيد مرتضي مطهري

به نظر نگاه شما مسؤولان به قشر دانش آموز چگونه است؟
پرسش

به نظر نگاه شما مسؤولان به قشر دانش آموز چگونه است؟

پاسخ

البته در واقع، اين سؤال را بايد مسؤولان مورد نظر جنابعالي، پاسخ دهند. ولي شايد بتوان گفت كه برداشت كلّي جامعه از قشر دانش آموز، به اين صورت است كه دانش آموزان عزيز جامعة ما، كه عمدتاً نسل نوجوان و جوان كشور را تشكيل مي دهند، از بهترين زمان عمر خود براي تحصيل علم استفاده مي كنند. و در اين دوران، علاوه بر آشنايي با علوم مقدماتي و كلّي، براي ادامه تحصيل در دانشگاه، و بدست آوردن تخصّص در رشته هاي مختلف، آمادگي لازم را بدست مي آورند.

شركت در مسابقات علمي، المپيادها، ارائة طرحهاي علمي و پيشنهادات مفيد براي اصلاحات آموزشي، فعاليتهاي ورزشي، مذهبي، سياسي، و اجتماعي، نيز از جمله كارهاي مفيد و بسيار مؤثر در اين دوران است، كه دانش آموزان گرامي مي توانند به آن اقدام نمايند.

م_وف__ق ب_اشي___د.

سخن شما با مسؤولان در بيان تحقق آرمانهاي انقلاب چيست؟
پرسش

سخن شما با مسؤولان در بيان تحقق آرمانهاي انقلاب چيست؟

پاسخ

ما هم مثل بقية مردم، آنچه از مسؤولان كشور، در بيان تحقق آرمانهاي انقلاب انتظار داريم، اينست كه از تمام امكانات و ظرفيّت و توان كشور، و موقعيت حسّاس و مهمّي كه بدست آنهاست، براي خدمت به مردم استفاده كنند، از اختلافات گروهي و سياسي پرهيز كنند، پُستهاي كليدي و اجرائي كشور راتبديل به پُستهاي سياسي نكنند، به فكر تأمين زندگي مردم، و رفع مشكلات معيشتي قشرهاي كم درآمد باشند، با برنامه ريزي صحيح، عدالت اسلامي را در جامعه به اجرا درآورند، و معضلات فرهنگي و اعتقادي نسل جوان را برطرف نمايند. و در يك كلمه بدنبال اجرا كردن سياستهاي كلّي نظام باشند، كه مقام معظم رهبري تنظيم و ابلاغ فرموده اند. و براي اطّلاع بيشتر از آن، مي توانيد به روزنامه هاي رسمي كشور مراجعه نماييد.

م_وف_ق ب_اشي__د.

افرادي كه ولايت را قبول ندارند، و افكار و سخنان باطل خيلي زود روي آن ها اثر مي گذارد;وظيفه ما در برابر اين افراد چيست و آيا امر و نهي در آن ها اثري خواهد داشت يا نه
پرسش

افرادي كه ولايت را قبول ندارند، و افكار و سخنان باطل خيلي زود روي آن ها اثر مي گذارد;وظيفه ما در برابر اين افراد چيست و آيا امر و نهي در آن ها اثري خواهد داشت يا نه

پاسخ

ترديدي نيست كه از جمله مسئوليت هاي مهمّي كه اسلام به عهدة پيروان خود گذاشته هدايت و ارشاد افراد گمراه و جاهل است و اساساً هدف از ارسال پيامبران نيز هدايت انسان ها بوده است پيامبراكرم فرموده اند"اگر يك نفر به وسيله تو هدايت شود، ارزش او بيش تر است از آن چه آفتاب بر او مي تابد(ميزان الحكمة محمدمحمدي ري شهري ج ص 322و 325،نشر مكتب الاعلام الاسلامي )." قرآن در اين باره مي فرمايد: "مِن اَجل ِ ذَلِكَ كَتَبنا عَلي َ بَني اِسرَءيل َ اَنَّه ُ مَن قَتَل َ نَفس_ًا بِغَيرِ نَفس ٍ اَو فَسادٍ فِي الاَرض ِ فَكَاَنَّما قَتَل َ النّاس َ جَميع_ًا ومَن اَحياها فَكَاَنَّما اَحيَا النّاس َ جَميع_ًا ولَقَد جأَتهُم رُسُلُنا بِالبَيِّن_َت ِ ثُم َّ اِن َّ كَثيرًا مِنهُم بَعدَ ذَلِكَ فِي الاَرض ِ لَمُسرِفون (مائده 32) كسي كه نفسي را زنده كند، گويا همة انسان ها را زنده كرده " از امام صادق سؤال شد: منظور از زنده كردن نفس انساني چيست فرمود: "كسي كه فردي را از گمراهي به هدايت برساند، گويا او را زنده كرده ميزان الحكمة محمدمحمدي ري شهري ج ص و325،نشرمكتب الاعلام الاسلامي )."

اسلام براي امر به معروف و نهي از منكر، اهميّت فراواني قائل شده تا آن جا كه ملاك برتري امّت اسلامي را انجام همين فريضه مي داند: "كُنتُم خَيرَ اُمَّة ٍ اُخرِجَت لِلنّاس ِ تَأمُرون َ بِالمَعروف ِ وتَنهَون َ عَن ِ المُنكَرِ وتُؤمِنون َ بِاللّه ِ ولَو ءامَن َ اَهل ُ الكِت_َب ِ لَكان َ خَيرًا لَهُم مِنهُم ُ المُؤمِنون َ واَكثَرُهُم ُ الف_َسِقون (آل عمران 110) شما بهترين اُمّت هستيد كه به نفع و سود مردم اقدام مي كنيد، و امر به معروف و

نهي از منكر مي كنيد، و نيز يكي از صفات و ويژگي هاي مؤمنين انجام همين مسؤليت است "; "وَالْمُؤْمِنُون َ وَالْمُؤْمِنَ_َت ُ بَعْضُهُم ْ أَوْلِيَآءُ بَعْض ٍ يَأْمُرُون َ بِالْمَعْرُوف ِ وَيَنْهَوْن َ عَن ِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُون َ الصَّلَوَة مردان و زنان با ايمان ولّي ]و يار و ياور[ يك ديگرند; امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و نماز را به پا مي دارند." بنابراين شما وظيفه داريد براي ارشاد و هدايت افرادي كه ولايت را قبول ندارند، نهايت سعي و تلاش خود را به كار گيريد، امّا تأثير امر و نهي و تشخيص آن به عهدة خود شما است ما نمي توانيم به صورت قاطع به اين پرسش پاسخ مثبت يا منفي دهيم هر فردي تا اندازه اي مي تواند تشخيص دهد كه امر و نهي در فرد مورد خطاب موثر است يا خير; ترديدي نيست اگر انسان يقين داشته باشد كه مؤثر نيست وظيفه از او برداشته مي شود و مسئوليّتي ندارد، لكن فردي كه مرقوم داشته ايد، سخنان باطل خيلي زُود روي او اثر مي گذارد، اگر حق با دليل و منطق براي او روشن شود، قبول مي كند. اگر شما به تنهايي بخواهيد او را ارشاد كنيد، شايد مؤثر نباشد، امّا اگر فرد يا افراد ديگر را به كمك بگيريد كه با او صحبت كنند، ممكن است مؤثر باشد; در اين صورت كه از اين روشن اقدام كنيد و از ديگران در راه هدايت فرد گمراه كمك بگيريد. گاهي هم ممكن است امر و نهي به طور مستقيم مؤثر نباشد; در اين صورت نيز، بايد از آن راه اقدام كرد. خداوند به شما و همة ما توفيق دهد كه بتوانيم وظايف و مسئوليت هايي كه ذات الهي از ما

خواسته به طور كامل انجام دهيم

در جامعه بيشتر از شباهت انقلاب اسلامي با نهضت عاشورا صحبت مي شود حال با توجه به مشكلات زياد جامعه .لطفاً تفاوتهاي انقلاب اسلا مي با نهضت عاشورا را بيان كنيد
پرسش

در جامعه بيشتر از شباهت انقلاب اسلامي با نهضت عاشورا صحبت مي شود حال با توجه به مشكلات زياد جامعه .لطفاً تفاوتهاي انقلاب اسلا مي با نهضت عاشورا را بيان كنيد

پاسخ

بي گمان شباهتهاي ميان انقلا ب اسلا مي و نهضت عاشورا بسيار است چرا كه قيام عاشورا ماهيت ضد ستم، عدالتخواهي، واصلاح طلبي داشت و انقلاب اسلامي هم ماهيتي همينگونه داشت . انقلاب اسلامي در ادامه حركت و حمايت خود نيازمند حفظ همان عناصر عاشورايي و كربلا يي است هر چه آنهارا بيشتر حفظ كند بيشتر برا صالتهاي خود مي ماند هر چه بيشتر فاصله بگيرد بيشتر دچار آفت و آسيب ميشود و در اين صورت ديگر نمي توان آن را انقلاب اسلامي ناميد . و اگر ناهنجاريهاي جامعه رو به گسترش است اين مفهوم فاصله افتادن ميان وضعيت موجود و آن شرايط آرماني سخت مي باشد كه اميد مي رور با توجه و احساس مسئوليت عموم مردم اين فاصله عميق نگردد و انقلاب عناصر جوهري خود را كه برگرفته ازنهضت عاشورا است همچنان حفظ كنند . بي گمان شباهتهاي ميان انقلا ب اسلا مي و نهضت عاشورا بسيار است چرا كه قيام عاشورا ماهيت ضد ستم، عدالتخواهي، واصلاح طلبي داشت و انقلاب اسلامي هم ماهيتي همينگونه داشت . انقلاب اسلامي در ادامه حركت و حمايت خود نيازمند حفظ همان عناصر عاشورايي و كربلا يي است هر چه آنهارا بيشتر حفظ كند بيشتر برا صالتهاي خود مي ماند هر چه بيشتر فاصله بگيرد بيشتر دچار آفت و آسيب ميشود و در اين صورت ديگر نمي توان آن را انقلاب اسلامي ناميد . و اگر

ناهنجاريهاي جامعه رو به گسترش است اين مفهوم فاصله افتادن ميان وضعيت موجود و آن شرايط آرماني سخت مي باشد كه اميد مي رور با توجه و احساس مسئوليت عموم مردم اين فاصله عميق نگردد و انقلاب عناصر جوهري خود را كه برگرفته ازنهضت عاشورا است همچنان حفظ كنند .

علت تشكيل دادگاه ويژه روحانيت چيست ؟
پرسش

علت تشكيل دادگاه ويژه روحانيت چيست ؟

پاسخ

به لحاظ اهميت و حساسيت بعضي از اقشار در جامعه، دادگاه هاي ويژه اي براي آنها پيش بيني شده و اين مختص به روحانيت نيست. براي نظامي ها (ارتشي، سپاهي و نيروي انتظامي) نيز دادسراي نظامي در قانون پيش بيني شده است و حكمت تشكيل اين دادگاه ها متعدد است؛ مانند: رعايت امنيت ملي، رعايت آبروي صنفي خاص (زيرا آنها داراي لباس مشخص مي باشند ودر نتيجه ممكن است كل نظامي ها يا روحانيت از لحاظ حيثيت لطمه ببيند) و....{J

وظيفه انسان در خانه اي كه عليه انقلاب حرف مي زنند چيست ؟
پرسش

وظيفه انسان در خانه اي كه عليه انقلاب حرف مي زنند چيست ؟

پاسخ

نقد منصفانه هيچ اشكالي ندارد و اگر حرف ناحق گفته شود بايد از حق دفاع كرد؛ ولي اگر مي دانيد ارشاد بي فايده است، از بحث خودداري كنيد.

دليل وجود بنياد شهيد و بنياد جانبازان و برخورداري آنها از امتيازات خاص چيست ؟
پرسش

دليل وجود بنياد شهيد و بنياد جانبازان و برخورداري آنها از امتيازات خاص چيست ؟

پاسخ

مسلما" تشكيل چنين بنيادهايي و قراردادن سهميه براي اين عزيزان يكي از وظايف و افتخارات حكومت اسلامي مي باشد كه جمهوري اسلامي ايران نيز تا حدودي توانسته است اين وظيفه را انجام دهد و مسوئولين نظام از امام گرفته تا مقام معظم رهبري و رياست محترم جمهور و... همه بر انجام اين وظيفه و رسيدگي به مشكلات اين عزيزان تأكيد و به آن مباهات ورزيده اند و دلائل متعددي نيز پشتوانه اين اقدامات مي باشد كه مهمترين آنها عبارتند از:

1- اجراي عدل و قسط كه يكي از مهمترين وظايف حكومت اسلامي در جامعه مي باشد اقتضا مي كند كه به هر فردي از افراد جامعه براساس ميزان خدمات و اقداماتي كه براي جامعه انجام مي دهد, توجه شده و حق متناسب خود را دريافت نمايد. بر اين اساس رزمندگان سلحشوري كه جان بر كف نهاده و با ايثار و فداكاري خود امنيت ملي , تماميت ارضي , منافع ملي كشور را از هجوم بيگانگان به قيمت جان خود يا قسمتي از اعضاي بدن خود يا از دست دادن بهترين سال هاي خود در زندان هاي دشمن , تأمين نموده اند براساس عدل و انصاف حكومت اسلامي بايد متولي امور زندگاني آنها و جبران خسارت هاي وارده باشد. چنانچه حضرت علي (ع ) در فرمان خود به مالك اشتر مي نويسد: ((هرگاه كسي از سپاه تو به درجه شهادت رسيد و يا شخصي از دشمنانت در اثر قتل و جرح به گرفتاري شديد مبتلا گرديد در اين صورت همانند وصي

دلسوز و مورد اعتماد كارهاي خانواده آنان رااداره كن تا اثر فقدانش در ميان اهل بيت او ظاهر نگردد)), (بحارالانوار, ج 77, ص 251). حضرت اين مسأله را يك حركت حكومتي و عمومي تلقي مي نمايد و اين مسأله علاوه بر جنبه اقتصادي شامل ساير امور عاطفي , تربيتي , آينده كاري مي شود. همچنين در پيمان صلح امام حسن آمده است : ((معاويه موئظف است همواره از خراج دارابگرد مبلغ يك ميليون درهم تسليم امام حسن (ع ) نمايد تا ميان بازماندگان شهداي جنگ جمل و صفين كه در ركاب علي (ع ) كشته شده اند تقسيم شود)). بنا بر مطالبي كه گفته شد هرگونه كوتاهي در رسيدگي به امور اين عزيزان ظلم به حقوق مسلم آنان بوده و منافي عدل و قسط مي باشد چگونه مي توان كساني را كه در راه تأمين امنيت و آسايش ديگران و حفظ كيان اسلامي بهترين شخص خود را كه از همه لحاظ تأمين كننده زندگي آنها بوده از دست داده اند يا معلول و مجروح شده اند يا بهترين سال هاي عمر خود را در زندان هاي دشمن يا در جبهه ها از دست داده اند و گرفتار عقب ماندگي اقتصادي , تحصيلاتي و... شده اند را با افرادي مرفه كه در پشت جبهه ها در سايه امنيت و آرامش ناشي از فداكاري اين عزيزان به زندگي خود پرداخته و از همه مواهب دولت اسلامي برخوردار شده اند را مساوي دانست . آيا اين عين ظلم و بي عدالتي نيست ؟.

2- مسأله ديگري كه حائز اهميت مي باشد تغيير اوضاع و شرايط اجتماعي , فرهنگي

, اقتصادي , امنيتي و... مي باشد. براساس قوانين حاكم در آن زمان غنايم حاصل از جنگ ها اعم از سلاح , زيورآلات و... بين رزمندگان توزيع مي شد و كساني كه در جنگ حاضر نبودند بهره اي نيز نداشتند به عنوان نمونه ابن ابي الحديد از ابوالاسود دئل روايت مي كند كه پس از پيروزي امام علي (ع ) در جنگ جمل آن حضرت وارد بيت المال بصره شدند و تمام آن را كه بسيار هم زياد بود بين سپاهيان خود كه در جنگ حاضر بودند تقسيم نمودند. مردي كه در جنگ شركت نكرده بود تقاضا كرد كه به او هم سهمي بدهند. امام (ع ) سهم خود را به او بخشيدند)). اما در زمان ما به علت تغيير اوضاع و شرايط زمانه و تغيير شيوه تأمين امنيت مردم , مديريت اقتصادي و... ديگر نمي توان مثلا" سلاح هاي به دست آمده در جنگ مثل هواپيما, توپ , تانك و... را يا منابع عظيمي را كه از دشمن به دست مي آيد يا باز پس گرفته مي شود و... را بين رزمندگان تقسيم نمود و مصلحت حكومت اسلامي نيز اقتضا نمي كند ولي بايد حداقل به ميزان ساير افراد جامعه امكانات پيشرفت و وسايل مورد نياز اين عزيزان را تأمين نمود.

3- يكي از اصول و استراتژي هاي حضرت علي (ع ) در چگونگي اداره جامعه استفاده از اصل تشويق مي باشد مثلا" حضرت در عهدنامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: ((هميشه سپاهيان را تشويق كن و كارهاي مهمي را كه انجام داده اند بر شمار, زيرا يادآوري كارهاي نيك شجاعان سپاه را به

حركت بيشتر وادار مي كند و آنان را كه تنبلي مي كنند به كار تشويق مي شوند...)). در واقع ارائه خدمات به اين عزيزان به نوعي تشويق ساير افراد جامعه براي خدمت و جانفشاني در راه حفظ حكومت و جامعه اسلامي و ايجاد نوعي روحيه و اطمينان كه مردم و حكومت رشادت هاي آنها را ارج نهاده و در مواقع نياز نيز دوباره با اطمينان و فراغت خاطر از آينده خانواده خود و... به ميادين نبرد بشتابند. چنانچه اين اقدامات در ساير كشورهاي غيراسلامي نيز مانند ژاپن , كشورهاي غربي , آمريكا و... انجام مي شود, مقام كشته هاي خود را, رزمندگان و كساني كه در جنگ براي منافع و امنيت ملي خود شركت كرده ارج مي نهند, بودجه هاي كلان اختصاص مي دهند. زندگي آنها و آينده شغلي و... آنها را تضمين نموده و روي تعهد و وفاداري آنها نسبت به كشورشان حساب كرده و در گزينش ها امتياز قائل مي شوند.

4- تبعيض در جايي است كه با اين كه همه افراد از همه جوانب با هم مساويند يكي را يا عده اي را بر بقيه ترجيح دهيم ولي در اينجا مسأله چنين نيست . نكته ديگر اين كه اگر براي جوانان ما اين مباحث روشن شود مسلما" هيچ گونه بدبيني وجود نخواهد داشت مردم و جوانان ما هرگز به اين عزيزان كه با كمال خلوص تمام هستي خود را در راه خداو براي دفاع از امنيت استقلال منافع و مصالح كشور اسلامي داده اند و با تمام كوتاهيي ها, مشكلات و... باز هم مدافع اصلي نظام اسلامي مي باشند بدبين نشده و

به تبليغات دشمن براي ايجاد بدبيني نسبت به اين عزيزان گوش نمي دهند و مقام آنها را ارج مي نهند.

البته براي جبران كاستي ها و حفظ وجاهت فرهنگي كشور بايد درس هاي پيش نياز را براي آنان فراهم كرد و يا آنها را به رشته هاي متناسب با استعداد آنها راهنمايي كرد.

در پايان ناگفته نماند بسياري از خانواده هاي شهدا از سهميه استفاده نكردند و با رتبه خوب قبول شدند و بسياري نيز اگر چه با سهميه وارد شدند اما با تلاش و جديت، لياقت و توامندي خودشان را نشان دادند و موجب افتخار شدند.

تاثير سوء سابقه در اشتغال به كار چيست و كيفيت از بين بردن اين سوء سابقه چگونه است ؟
پرسش

تاثير سوء سابقه در اشتغال به كار چيست و كيفيت از بين بردن اين سوء سابقه چگونه است ؟

پاسخ

دانشجوي محترم , ما نيز از مشكل اشتغال جوانان و بيكاري گسترده اي كه در جامعه وجود دارد نگرانيم و با شما همدردي مي كنيم . يكي از علل تخلفات را بيكاري و عدم اشتغال مي دانيم . نبايد افراد زيادي محكوم يك حلقه ي پايان ناپذير خلاف , زندان و محكوميت قرار بگيرند اما توجه به اين نكته ضروري است كه قواي سه گانه كه متصدي اداره ي جامعه اند, يعني قوه ي مجريه , مقننه و قضائيه هر كدام بخشي از مسوئوليت ها را به عهده دارند. مثلا" قوه ي مقننه بايد قوانين مناسب را در زمان مورد نياز تصويب كند و قوه ي قضائيه مسوئوليت رسيدگي به تخلفات و مجازات مجريان را به عهده دارد اما قوه مجريه مسوئوليت اجرايي كشور را در تمام زمينه ها به عهده دارد. اين قوه ي مجريه است كه بايد مشكلات اقتصادي جامعه , مسئله ي اشتغال و بحران بيكاري را برطرف كند. اميدواريم كه دولت خدمت گزار ما بتواند براي بحران هاي مهلك بيكاري و اشتغال فكري اساسي بكند. فرموده ايد: ((من در سن 15 سالگي مرتكب خطايي شدم و محكوم گرديدم )) سپس اضافه كرده ايد كه ((سابقه ي مجرميت و محكوميت نيز دارم )). شما قبل از هر چيز بايد به فكر اصلاح خود باشيد كه خداي ناكرده در آينده آن خطا تكرار نشود مطمئن باشيد اگر بخواهيد مي توانيد خودتان را اصلاح كنيد و در آينده اي نه چندان دور داراي يك زندگي

آبرومندانه باشيد براي رفع نگراني از آينده توجه به نكات زير ضروري است : 1- رابطه خود را با خدا اصلاح كنيد زيرا اگر رابطه انسان با خداوند متعال اصلاح شود بسياري از مشكلات زندگي دنيوي واخروي او حل خواهد شد. 2- به فكر كار آزاد باشيد. ميليون ها نفر از مردم جامعه , بدون كار دولتي و با كار آزاد در زمينه هاي مختلف داراي درآمدي به مراتب بهتر از كارمندان دولت مي باشند و از سطح زندگي بهتري برخوردارند. شما نيز مي توانيد يكي از اين ميليون ها نفر باشيد بنابراين جاي نگراني نيست . 3- بر فرض هم كه شما بخواهيد كار دولتي را انتخاب كنيد باز هم جاي نگراني نيست ; زيرا اولا" همه كارهاي دولتي منوط به اين نيست كه فرد متقاضي كار هيچ گونه سوئ سابقه اي نداشته باشد و چون اشتباه شما در سنين نوجواني اتفاق افتاده است , قابل بخشش مي باشد; به شرط اين كه الان كه بزرگ شده ايد و از فهم و شعور و درك بالاتري برخورداريد, ديگر مرتكب آن خطا نشويد. 4- انسان بايد در هر شرايطي وظيفه ي خود را بشناسد و آن را خوب انجام دهد تا در زندگي موفق شود الان شما دانشجوييد و مهمترين وظيفه اي كه متوجه شماست خوب درس خواندن مي باشد سعي كنيد اين موفقيت و پيروزي را كه نصيب شما شده است و از ميان هزاران نفر توانسته ايد به دانشگاه راه يابيد, قدر بدانيد و به جاي نگراني از شغل آينده فعلا" خوب درس بخوانيد. اگر شما فردي تحصيل كرده و با ظرفيت باشيد

جامعه به شما نياز خواهد داشت و مشكل اشتغال شما نيز حل خواهد شد.{J

درآمد موقوفات , صرف چه كاري مي شود؟
پرسش

درآمد موقوفات , صرف چه كاري مي شود؟

پاسخ

درآمد موقوفات بايد در مواردي صرف شود كه براي آن وقف شده است . هنگام وقف , تعيين كردن موارد آن شرط است ; يعني واقف بايد مشخص كند كه چه چيز را براي چه كساني در جهت چه مصارفي وقف كرده است . مثلا", اگر كسي چيزي را براي فقراي شهر وقف كرده باشد, درآمد آن بايد صرف نيازهاي فقيران مسلمان همان شهر بشود و اگر ملكي را براي كارهاي ويژه و موارد عام المنفعه و عمومي وقف كند (مانند ساختن پل , احداث بيمارستان , ايجاد مدارس , مساجد, تكايا و...) بايد در همان مورد معين مصرف شود. اداره ي اوقاف نيز موظف است - ضمن حفاظت از موقوفات - آنها را براساس عقدنامه ي موقوفات , مورد استفاده قرار دهد. البته وقف اقسام و احكامي دارد كه در كتب فقهي آمده است . مي توانيد مسائل وقف را در توضيح المسائل مرجع تقليد خود مطالعه كنيد.

چرا مردم نسبت به روحانيت بدبين شده اند؟
پرسش

چرا مردم نسبت به روحانيت بدبين شده اند؟

پاسخ

1. عملكرد و رفتار تعداد محدودي از افراد روحاني كه در دستگاه ها و نهادهاي دولتي و حكومتي اشتغال دارند موجب پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل از ديدگاه توده مردم گشته و اين امر موجبات بدبيني به تمامي روحانيت را فراهم آورده است . مردم انتظار دارند كه نه تنها در رده هاي سطح اول مسؤولان نظام , بلكه در ساير رده ها نيز شاهد صداقت , درست كاري , امانت داري , گرايش به خدمت به مردم , بي توجهي به تجملات و زخارف دنيا و... باشند; ولي رفتار عده انگشت شماري از آنان موجب بدگماني و بدبيني اقشاري از مردم نسبت به روحانيت شده است .

2. برخي افراط و تفريط, رفتارها و برخوردهاي ناصحيح در بيان احكام شرع و... موجبات بدبيني عده اي از افراد را فراهم آورده است .

3. اختلافات جناحي و سليقه اي در مسائل اقتصادي , سياسي , اجتماعي و... باعث افت جايگاه و منزلت روحانيت در ديدگاه مردم شده است .

4. از ديگر علل آن , حل نشدن برخي از مشكلات و معضلات , عدم اجراي ارزش هاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي , مبارزه با مظاهر فساد و...) و تحليل نادرست مردم (يعني مشكلات را همواره از چشم روحانيت ديدن ) است .

5. تغيير ارزشهاي جامعه يكي ديگر از عوامل روز اين مشكل است . گفتني است پس از پايان جنگ و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه موجب بروز تضادها و

تغيير ارزشهاي جامعه به سوي ارزش هاي مادي , تجمل پرستي , مدرك گرايي و... شد.

نتيجه طبيعي آن تغيير ديدگاه جامعه نسبت به روحانيان كه مدافع ارزش هاي اسلامي اند - شد.

6. تهاجم شديد و گسترده فرهنگي غرب عليه ارزشهاي اسلامي با استفاده از تمامي امكانات نرم افزاري و سخت افزاري , تكنولوژي هاي پيشرفته , عناصر وابسته داخلي و مطبوعات وابسته و... براي ضربه زدن به مهمترين ركن انقلاب اسلامي يعني ولايت فقيه و حوزه هاي علميه و روحانيت با ناكارآمد خواندن مديريت فقهي و فراهم آوردن موجبات بدبيني مردم نسبت به اين گروه .

7. به فرموده امام علي (ع ) (من ملك استائثر) قدرت در دست هر كسي باشد مردم به طور طبيعي از آنها فاصله مي گيرند.

8. انتظارات غير واقعي و بيش از حد از روحانيت داشتن چه در حل مشكلات در زمينه هاي گوناگون , و چه در شيوه هاي سلوك فردي و اجتماعي .

9. تعميم نادرست اشكالات مشاهده شده از پاره اي عناصر به مجموعه و تمامي روحانيت چنانچه اگر شخصي از يك فردروحاني خطايي ببيند فرياد مي زند كه كل روحانيت منحرف گشته است . مجموعه عوامل فوق و عواملي از اين قبيل موجبات بدبيني برخي از افراد جامعه را كه داراي قوه تحليل و شناخت كامل نبوده و يا اين كه از بسياري از مشكلات مانند تبعيض , فساد, معضلات اجتماعي , بيكاري به ستوه آمده بودند را, فراهم آورد. اما در مورد راهكارهاي حل اين معضل , هم مي توان آنها را به دو بخش تقسيم نمود:

الف . راهكارهايي كه خود سازمان روحانيت بايد انجام دهد

از قبيل , دقت در گزينش ها خصوصا" افراد روحاني كه در دستگاههاي دولتي و نهادهاي حكومتي مشغول به كار هستند يا مي شوند و نظارت دقيق بر اعمال آنان و برخورد با افراد خاطي پرهيز از اختلافات جناحي و تفرقه و...

ب . اقداماتي كه در جامعه بايد انجام بگيرد مانند بالا بردن درك و شناخت مردم و شناساندن علل و عوامل مشكلات اقتصادي و اجتماعي , توطئه هاي دشمنان در تضعيف روحانيت و... از طريق ارائه برنامه هاي فرهنگي دقيق و كارشناسانه به وسيله مطبوعات و رسانه هاي ملي و... و يادآوري و تبيين دستاوردهاي با ارزش و مفيدي كه در كشور ما به بركت رهبري روحانيت حاصل شده در مقايسه با ساير كشورهاي همسايه و زمان قبل از انقلاب .

براي آگاهي بيشتر ر.ك :

1. علي ذو علم , انقلاب و ارزشها

2. امام خميني و حكومت اسلامي , ج 8, روحانيت , اجتهاد و دولت

3. فرامرز رفيع پور, توسعه و تضاد

ضرورت وجود بسيج؟ (بسيج يك نهاد نظامي است) اين يكي از شبهاتي است كه در دانشگاه ما زياد مطرح مي شود و پاسخ هايي از طرف ها نيز داده مي شود ولي حس مي كنم كافي نيست به جوابي كامل و قانع كننده براي همه دانشجويان نياز دارم.
پرسش

ضرورت وجود بسيج؟ (بسيج يك نهاد نظامي است) اين يكي از شبهاتي است كه در دانشگاه ما زياد مطرح مي شود و پاسخ هايي از طرف ها نيز داده مي شود ولي حس مي كنم كافي نيست به جوابي كامل و قانع كننده براي همه دانشجويان نياز دارم.

پاسخ

هر چند در زمان صلح، نيروهاي مسلح (ارتش و سپاه و...) حراست از مرزها و همكاري در امنيت داخلي كشور (در حدود مقرر) را بر عهده دارند، اما زمان جنگ و بروز حوادث و اتفاقات فوق العاده، امكانات و توانايي هاي بيشتري مي طلبد كه جز با همكاري و همياري مردم امكان پذير نيست.

اين همكاري و همياري متكي بر دو اصل ايمان و عمل شهروندان مي باشد. بنابراين براي آن كه بتوان از توانايي مردم در صورت لزوم استفاده نمود، بايد به همه افراد آموزش هاي لازم دفاعي و تأميني داده شود تا هنگام ضرورت به كار آيد.

تدوين كنندگان قانون اساسي با توجه به اهدافي كه براي جمهوري اسلامي اعلام داشته و رسالتي كه جامعه اسلامي به عهده دارد و اصولي كه قانون اساسي بر آن پايه گذاري شده پيش بيني مي كردند كه خطرات زيادي متوجه امت اسلامي است و براي دفع اين خطرات همه افراد كشور بايد مشاركت داشته باشند. به همين مناسبت در اصل 110 جزء وظايف و اختيارات رهبري «بسيج نيروها» هم پيش بيني شده است و در اين رابطه براساس اصل يكصد و پنجاه و يكم قانون اساسي به حكم آيه كريمه «واعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم و آخرين من دونهم...» دولت را

موظف مي دارد كه براي همه افراد كشور برنامه و امكانات اموزش نظامي را بر طبق موازين اسلامي فراهم نمايد، به طوري كه همه افراد توانايي دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهوري اسلامي ايران را داشته باشند. بر اين اساس پيرو فرمان حضرت امام مبني بر ايجاد آموزش و بسيج ارتش بيست ميليوني جهت پيشگيري و مقابله با هرگونه تهديد و تجاوز، قوانين لازم براي تبيين جايگاه و ساختار تشكيلاتي بسيج، اهداف شرح وظايف و... تهيه شده براساس ماده 35 قانون مصوب 28/10/1359 مجلس شوراي اسلامي «هدف از تشكيل واحد بسيج مستضعفين ايجاد توانايي هاي لازم در كليه افراد معتقد به قانون اساسي و اهداف انقلاب اسلامي به منظور دفاع از كشور، نظام جمهوري اسلامي و همچنين كمك به مردم هنگام بروز بلا و حوادث غيرمترقبه با هماهنگي مراجع ذي ربط مي باشند».

ماده 36 قانون ياد شده وظايف بسيج را بدين شرح پيش بيني نموده است:

1. آموزش نظامي در حد توانايي دفاع از جمهوري اسلامي ايران و تماميت ارضي كشور.

2. تعليم و تربيت در زمينه هاي عقيدتي، سياسي و تخصص هاي مورد نياز.

3. سازماندهي اعضاء بسيج.

4. طرح هاي دفاعي با هماهنگي ساير ارگان هاي ذي ربط (ر.ك: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر، چاپ پنجم، 1380، ج2، ص 355).

بر اين اساس با توجه به اهداف و وظايف قانوني بسيج بايد در تبيين جايگاه بسيج در كشور به اين نكته توجه اساسي داشته باشيم كه بسيج يك نهاد چند جانبه است نه يك نهاد نظامي صرف، بلكه حتي مانند ساير نهادهاي نظامي رسمي هم نيست بلكه نهادي مردمي است فراتر از

جايگاه نظامي كه در زمينه هاي مختلف، فرهنگي، عقيدتي، تربيتي و علمي نقش بسيار ارزنده اي مي تواند در آموزش جوانان و ساير اقشار و اصناف مختلف جامعه داشته باشد از اين رو با توجه به تمامي اين كارهايي كه مي توانيم از نهاد بسيج به عنوان يكي از عوامل جامعه پذيري جوانان و اقشار مختلف جامعه اسلاميمان نام برد كه موفقيت هاي بسيار زيادي نيز در زمينه هاي مذكور به دنبال داشته است؛ بررسي عملكرد بسيج در زمينه هاي مختلف دفاعي، علمي، فرهنگي، سازندگي و... از اول انقلاب تاكنون، به خوبي بيانگر اهميت و ضرورت اين نيروي مردمي براي جامعه اسلامي ماست به عنوان نمونه آيا پيروزي در مقابل توطئه هاي گوناگون استكبار جهاني و دشمنان ايران، از جنگ تحميلي گرفته تا ايجاد اغتشاش و ناامني در شهرها و... آيا بدون حضور نيروهاي مخلص و جان بر كف بسيج امكان پذير بود؟

آيا مي توان نقش بسيار مؤثري كه نيروهاي بسيج در تضمين بقا و تداوم انقلاب اسلامي داشته و دارند را منكر شد؟!!

كينه و دشمن عميق مخالفان نظام اسلامي با بسيج به خوبي مؤيد اين موضوع است. آنچه كه گره هاي كور نظام را در مواقع حساس باز كرد ه است همين حضور مؤثر و تشكل يافته نيروهاي مردمي در قالب بسيج است.

از سوي ديگر اگر مقايسه اي بين بودجه هاي هنگفتي كه در قسمت هاي مختلف دولت، مصرف مي شود با بودجه بسيار اندك بسيج داشته باشيم و دستاوردهاي هر كدام را نيز در نظر بگيريم، به خوبي مشخص مي شود كه بسيج يكي از نادرترين مراكزي است كه علي رغم تحميل هزينه

هاي بسيار ناچيزي بر دولت، دستاوردهاي بسيار گران سنگي براي جامعه و نظام اسلامي داشته و دارد. به علاوه اگر بخواهيم كاركردهايي كه بسيج هم اكنون انجام مي دهد به تشكيلات نظامي كنوني بسپاريم و يا تشكيلات رسمي ديگري به وجود بياوريم هزينه هاي بسيار كلاني بر دولت تحميل مي كند، لذا برخي كشورها مانند چين برخي فعاليت هاي مشابه را به نيروهاي مردمي مي دهند. از اين رو ناديده گرفتن نقش و جايگاه حساس بسيج اقدامي غير منصفانه و در تنافي با مصالح جامعه، منافع ملي كشورمان و آرمان ها و اهداف والاي انقلاب اسلامي مي باشد .

و نكته آخر اين كه در نظر گرفتن مزاياي ناچيزي به ازاء خدمات با ارزش نيروهاي بسيج، اقدامي خردمندانه و مطابق با آموزه هاي اسلامي بوده تا ضمن اجراي عدالت اجتماعي، ارزش گذاري، تشويق و تقدير از خدمات بسيجيان نيز باشد.

در ادامه جهت آشنايي بيشتر شما با چگونگي تشكيل بسيج و جايگاه آن در نظام اسلامي و نظرات حضرت امام خميني و مقام معظم رهبري درباره آن و... به پيوست مراجعه نماييد [تصوير صفحاتي از كتاب روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت، نشر پيام مهدي(عج) قم، 1378، صص 420 - 416].

با اين همه اگر هنوز شبهاتي پيرامون بسيج و ساير موضوعات مرتبط با آن داريد به صورت كاملا دقيق آن شبهه را براي ما ارسال نماييد تا آنچه در توان داريم تقديم حضورتان گردد.

آيا بهتر نيست دولت اسلامي به جاي خرج هاي به اصطلاح سازندگي و خرج هاي اضافي، بيشتر به مردم رسيدگي كند تا فقر از بين آنان بر طرف شود و دچار مفاسد و انحرافات اخلاقي نشوند؟
پرسش

آيا بهتر نيست دولت اسلامي به جاي خرج هاي به اصطلاح سازندگي و خرج هاي اضافي، بيشتر به مردم رسيدگي كند تا فقر از بين آنان بر طرف شود و دچار مفاسد و

انحرافات اخلاقي نشوند؟

پاسخ

مقصود از سازندگي اقتصادي، ايجاد زمينه كار براي اقشار جامعه است. چون جمعيت زياد شده و در آينده هم زيادتر مي شوند بايد زمينه كار براي آنان فراهم كرد والاّ ميليون ها انسان مواجه با كار، احتياج به كار و تلاش دارند، ولي زمينه كار برايشان فراهم نيست و مفاسدي كه بر آن مترتب مي شود و به مراتب بيشتر از مفاسد كنوني مي باشد، لذا دولت دنبال سازندگي اقتصادي است. البته بايد ديد كه مسئله سازندگي چه مقدار موفق بوده، آيا مبالغي كه خرج سازندگي شده به بهره وري رسيده يا خواهد رسيد؟ جاي بحث دارد كه بايد كارشناسان نظر بدهند جنابعالي اگر نظر و طرح قابل ارائه اي داريد مي توانيد به مراكز مربوط مانند مجلس شوراي اسلامي، كميسيون برنامه و بودجه و امثال آن ارائه دهيد تا مورد بررسي قرار گيرد.

آيا مي توانيد اسامي اعضاي محترم مجمع تشخيص مصلحت را نام ببريد؟
پرسش

آيا مي توانيد اسامي اعضاي محترم مجمع تشخيص مصلحت را نام ببريد؟

پاسخ

اعضاي محترم مجمع تشخيص مصلحت عبارت اند از: آيت الله هاشمي رفسنجاني , رئيس مجمع و رؤساي قواي سه گانه (آقايان خاتمي , هاشمي شاهرودي و كروبي ) و فقهاي شوراي نگهبان و هم چنين آقايان واعظ طبسي , توسلي , ناطق نوري , محمد هاشمي , دكتر حبيبي , زنگنه , توسلي , مرتضي نبوي , ميرحسين موسوي , خوئيني ها, نوربخش و... از اعضاي آن هستند.

طبق اصل 112قانون اساسي تعيين افراد ثابت و متغير اين مجمع بر عهده مقام معظم رهبري است .

اعضاي ثابت و متغير به مدت سه سال از سوي مقام معظم رهبري منصوب مي شوند.

اگر كسي نسبت به نظام و مقام روحانيت , توهين و بي احترامي كند, وظيفهء ما چيست ؟ آيا ما بايد جلوي اين كار را بگيريم ؟
پرسش

اگر كسي نسبت به نظام و مقام روحانيت , توهين و بي احترامي كند, وظيفهء ما چيست ؟ آيا ما بايد جلوي اين كار را بگيريم ؟

پاسخ

همهء ما وظيفه داريم از نظام جمهوري اسلامي ايران كه ثمرهء خون هزاران شهيد و اسير و آزاده و جانباز است , دفاع كنيم . همه وظيفه داريم ازساحت مقدس روحانيت كه در رأس آن فردي مانند امام خميني (ره ) و مقام معظم رهبري است , دفاع كنيم , اما فراموش نكنيم دفاع و نهي از منكر امري بسيار ظريف و حساس است . قرآن مي فرمايد:

به بهترين وجه و شيوه , با بدي ها برخورد كن , تا آن كه با تو دشمن است , دوست صميمي گردد>.

شيوهء زندگي و برخورد پيشوايان و رهبران ديني ما بهترين الگو براي مااست . علي 7با جواني روبه رو مي شود كه با همسرش سوء رفتار دارد.حضرت شمشيرمي كشد و با خشونت تمام او را تهديد مي كند, و در وقتي ديگريكي از شنوندگان به او جسارت مي كند و به او فحش مي دهد و وقتي اصحاب مي خواهند او را تنبيه كنند, مانع مي شود و مي گويد: يك فحش داده است ;مي شود يك فحش به او داد و مي شود او را بخشيد!(1)

افرادي هستند كه بر اثر گناه و نداشتن تقوا و تربيت ديني , بانظام اسلامي وروحانيت مخالفند و ما بايد در صورت داشتن قدرت و شرايط نهي از منكر _ كه يكي از آن ها علم به تأثير مثبت است _ با آنان برخورد داشته باشيم ; افرادي هستند كه هيچ گونه

خصومتي با اسلام و روحانيت ندارند, ولي تحت تأثيرتبليغات و شايعات واقع مي شوند, كه ما بايد با زبان خوش و رفتار خوب آنان راراهنمايي كنيم و از بدبيني ها نجاتشان دهيم .

معيار, نتيجهء مثبت است . هر كاري بايد با انديشه و عقل و تدبير سنجيده شود و سپس عملي گردد. .

(پ_اورقي 1.مجلسي , بحارالانوار, ج 33 ص 435 حديث 463

فايدهء جنگ چه بود؟
پرسش

فايدهء جنگ چه بود؟

پاسخ

جنگ از نظر ظاهر فايده اي ندارد و همه اش ضرر و زيان است , مانند: كشته شدن جوانان و مردم وخرابي و ويراني شهرها و صنعت كشور و تمام شدن ذخاير مملكت و آوارگي و دربدري مردم و به وجود آمدن تورم و گراني و ايجاد مشكلات و بيماري هاي جسماني و رواني و يتيم شدن فرزندان و بيوه شدن زنان و صرف نيروهاي عظيم كشور در مسيري كه بتوان از آن ها براي سازندگي استفاده كرد.

اما دفاع مسئله اي جدا از جنگ است , گرچه همان است . اگر كشوري بر ما ظلم روا داشت و علي رغم اين كه نمي خواهيم با آنان جنگ كنيم , نبرد بر ما تحميل شد, بايد از خود دفاع كنيم . دفاع گرچه خوب و واجب است , اما بازچون عكس العمل جنگ و تجاوز از سوي بيگانه است , بر آن مفاسدي مترتب مي شود كه گريزي از آن نيست , ماننداين كه انسان را ماري بزند و او را مسموم كند, كه انسان مجبور مي شود خود را به پزشك برساند و تحت عمل جراحي قرار گيرد. اين حالت با خود سختي و درد دارد, اما چاره اي نيست . دفاع كاري معقول است و در دفاع هشت ساله گرچه ضررهايي تحمل كرديم , ولي منافعي به دست آورديم , از جمله : بيزاري در مقابل دشمنان و توجه به خود وچاره انديشي و آمادگي براي مقابله با تجاوزات و شناخت دوستان از دشمنان و يادگيري فنون جنگي و مقابله باانواع شگردهاي جنگي و ساخت و ساز انواع مهمّات و

تجهيزات نظامي و كارآزمودگي و توانايي نيروهاي رزمي وآبديده شدن مردم مخصوصاً كساني كه در جبهه ها مشاركت فعّال داشتند.

كار سازمان تبليغات اسلامي چيست ؟
پرسش

كار سازمان تبليغات اسلامي چيست ؟

پاسخ

سعي كنيد پيوسته به سراغ اطلاعات دست اول برويد و علم و دانش را از خُبره و متخصص آن سؤال كنيد, چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: (1) بنابراين كار سازمان تبليغات اسلامي را از همان سازمان سؤال كنيد.

(پ_اورقي 1.نحل (16 آيهء 43

يكي ازاهالي شهر قم كه با مراجع عظام رفت و آمد دارد, اظهار مي كرد حضرت آيت اللّه فاضل لنكراني داراي املاك و ساختمان هاي پرارزش در قم هستند كه از املاك شخصي معظم له , محسوب مي شود, آيا اين مطلب صحّت دارد؟
پرسش

يكي ازاهالي شهر قم كه با مراجع عظام رفت و آمد دارد, اظهار مي كرد حضرت آيت اللّه فاضل لنكراني داراي املاك و ساختمان هاي پرارزش در قم هستند كه از املاك شخصي معظم له , محسوب مي شود, آيا اين مطلب صحّت دارد؟

پاسخ

حتماً مي دانيد خانهء يك مرجع تقليد, به ويژه اگر معروف باشد, مردم به آن جا رفت و آمد مي كنند و به مناسبت هاي مختلف مجالس جشن و عزا بر پا مي شود, به علاوه , سؤالات شرعي (كتبي , شفاهي و تلفني ) زيادي ازآن مرجع مي شود يا ديدارهاي مختلفي كه مسئولان و اقشار با مرجع دارند, اقتضا مي كند كه چند اطاق متعلق به پاسخ دهندگان و ديدار كنندگان و ديگر موارد باشد, لذا بعضي امور قهري و طبيعي است .

با توجه به مطالب فوق چنان مرجعي يا باد خانه اش وسيع باشد ياچند خانه , در اطراف زندگي خود داشته باشد.

در مورد حضرت آيت اللّه فاضل ما تا كنون از املاك و ساختمان هاي پرارزش اطلاعي نداريم . معظّم له تا جايي كه ما مطّلعيم يك خانه در يكي از محلاّت قديمي قم دارند كه هم محل سكونت زن و بچه اش و هم دفتر و هم رفت وآمد مردم است .

خداوند انشاءاللّه عاقبت امر ما را ختم به خير كرده و سوء ظن را از ما دور نمايد. براي شما آرزوي سعادت وموفقيت داريم .

حدود يك ميليون عراقي و بيش از دو ميليون افغاني در كشور ما ساكن و مشغول كار هستند. چراجمهوري اسلامي ايران اقدامي دربارهء اخراج اين اقدام بيگانه انجام نمي دهد؟ آيا سياست تسامح در اين مورد راه حل اساسي خواهد بود؟
پرسش

حدود يك ميليون عراقي و بيش از دو ميليون افغاني در كشور ما ساكن و مشغول كار هستند. چراجمهوري اسلامي ايران اقدامي دربارهء اخراج اين اقدام بيگانه انجام نمي دهد؟ آيا سياست تسامح در اين مورد راه حل اساسي خواهد بود؟

پاسخ

پناه دادن به آوارگان و ستمديدگان , يكي از اصول پذيرفته شدهء بين المللي است . برخي از كشورها به آوارگان پناه داده و از آنان حمايت مي كنند. در برخي كشورهاي اروپايي ميليون ها پناهنده وجود دارد, و حتي برخي كشورها از پناهندگان استقبال مي كنند; زيرا پناهندگان به رغم اين كه برخي از مشكلات اقتصادي وناهنجاري ها را به وجود مي آورند, نقش بنيادي در چرخش اقتصادي , بالندگي و پويايي جوامع دارند.

در فرهنگ اسلامي همهء مسلمانان برادران ديني بوده و حمايت از ستمديدگان فرا خوانده شده اند:

خدا و در راه مردان , زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران ) تضعيف شده اند بيكار نمي كنيد؟ همان افراد(ستمديده اي ) كه مي گويند: خدايا ما را از اين شهر كه اهلش ستمگرند بيرون ببر ...>. پيامبر اسلام فرمود:

ولم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم ;)(1)

تا نيست تو را دردو غم دوست به صبح سحري هرگز تو مپندار مسلمان و تو مسلم باشي >.

در ادبيات فارسي نيز به انسان دوستي و حمايت از محرومان سفارش شده است .

]بني آدم اعضاي يكديگرندكه در آفرينش زيك گوهرند

چو عضوي به دردآورد روزگارديگر عضوها را نماند قرار

توكز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي .

]بي ترديد يكي از مصاديق اهتمام به امور مسلمانان و انسان دوستي , پناه دادن به آوارگان است

, امروزه كه ميليون ها عراقي و افغاني به ايران اسلامي پناه آورده اند, به اين دليل است كه ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام ملجأ و پناهگان همهء بي پناهان , به ويژه شيعيان است . زيرا به نداي آوارگان پاسخ مثبت داده و چندين سال به رغم مشكلات فراوان از مهاجران , مهمان نوازي كرده كه اين حمايت از سوي سازمانهاي بين المللي ستايش شده است .يكي از استراتژي هاي مهم جمهوري اسلامي , حمايت از محرمان جهان است كه اين سياست نهادينه شده است .

بيان اين مطلب ضروري است كه پناه دادن به آوارگان بايد براساس معيارهاي خاصي شكل گيرد, تا سبب گسترش ناهنجارها و مشكلات اقتصاد نشود. متأسفانه در بين مهاجران افراد غير صالح و جاسوس نيز وجود دارد كه بايد براساس فيلترها از ورود آن ها جلوگيري شود تا مصالح نظام اسلامي تهديد نشود. پناه دادن به آوارگان , به ويژه شيعيان با سياست تسامح و تسامح منافات ندارد. بلكه عدم خشونت و اعمال رفتارهاي انسان دوستي و اتخاذسياست هاي اصولي و منطقي براي مهاجران , يكي از شاخصه هاي جامعهء مدني و بهره گيري از سياست شامح وتساهل است كه رئيس جمهور محترم پرچمدار آن است .

بيان اين نكته ضروري است كه مسئولان نظام بايد براي برگرداندن مهاجران به كشورهاي آنان سياست هاي منطقي اتخاذ نمايدت تا هم شعار حمايت از محرومان زير سؤال نرود و هم مصالح نظام تهديد نشود.

]چرا در زندگي خرم نباشيم چرا با دوستان همدم نباشيم

چرا هر فرصتي پيش آيد از عمردر آن فرصت به فكر هم نباشيم

به همگام نياز و بي نيازي چرا

هم دم , چرا محرم نباشيم

روا نبود كه ما با نام انسان به زخم بي كسان مرهم نباشيم

غم همنوع خور, گر آدمي توكه به اين غم , يقين آدم نباشيم (2)

(پ_اورقي 1- محمدباقر مجلسي , بحارالانوار, ج 71 ص 337

(پ_اورقي 2- مجله با معارف اسلامي آشنا شويم , شمارهء 47 ص 159

با اين كه قرآن هرگونه ارتباط با كافران را حرام و باطل مي داند, چرا كشور اسلامي ايران با آن كشورها, حتي امريكا ارتباط دارد؟
پرسش

با اين كه قرآن هرگونه ارتباط با كافران را حرام و باطل مي داند, چرا كشور اسلامي ايران با آن كشورها, حتي امريكا ارتباط دارد؟

پاسخ

خواهر گرامي ! هر نوع رابطه با كافران حرام نيست , بلكه هرگونه رابطه و معامله اي كه منجر به تفوّق وتسلّط كافران بر مسلمانان گردد حرام و آن معامله باطل است . مؤمن در تمام روابط سياسي , اقتصادي , فرهنگي وغير آن , بايد عزّت و اقتدار خويش را نگه دارد _ چه آن كه او مرتبط با است و منسوب به او است به همين جهت است كه قرآن مي فرمايد: .(1)

سلطه پذيري و سيادت و حاكميت غير مسلمان در هيچ زمينه اي جايز نيست . در آيه با ذكر به صورت , هر گونه سبيل يا راهي كه منجر به برتري و سلطه گري كافران گردد, نفي شده و امام خميني (ره ) بر اساس قاعدهء فقهي كه از آيهء مزبور استنباط مي شود, فرموده است .

بنابراين , هرگونه رابطه و معامله با كافران حرام و باطل نيست , بلكه به تصريح قرآن , غير مسلمانان دو گروه هستند:

1 گروهي كه در مقابل مسلمين مي ايستند و عداوت و دشمني با اسلام و مسلمين دارند و آنان را به اجبار ازخانه و كاشانه شان بيرون مي كنند و يا به دشمنان مسلمين كمك مي كنند. مانند اسرائيل ;

2 دستهء ديگري از آنان , در عين كفر و شرك , كاري به مسلمان ندارند, نه عداوت و دشمني با اسلام و مسلمين دارند و نه با آن ها سرجنگ دارند, بلكه پيمان هاي همكاري در عرصه

هاي مختلف با مسلمانان امضا مي كنند.

وظيفهء مسلمانان در قبال در گروه غير مسلمان چيست ؟

قرآن پاسخ مي دهد: (2)

بنابر نص آيهء شريفه , برقراري رابطه با اسرائيل كه مسلمين را از خانه و كاشانه شان بيرون راندند, حرام است .چنان كه برقراري رابطه با امريكا كه

البته اين حرمت ابدي و هميشگي نيست , بلكه (3)

و 16 يك برنامه ريزي مطالعاتي چه ويژگي هايي دارد. با توجه به اين كه من دانش آموز سال سوم رياضي هستم چگونه درس بخوانم تا به سلامتي ام آسيب نرسد و در عين حال موفق بشوم .

(پ_اورقي 1.ابوالفضل شكوري , فقه سياسي اسلام , ج 2 ص 400

(پ_اورقي 2.ممتحنه (60 آيهء 8

(پ_اورقي 3.جمعي از نويسندگان , تفسير نمونه , ج 24 ص 23

خانواده ام پشت سر مسئولان نظام حرف مي زنند. وظيفهء من چيست ؟
پرسش

خانواده ام پشت سر مسئولان نظام حرف مي زنند. وظيفهء من چيست ؟

پاسخ

علاقه مندي و اعتماد به مسئولان محترم نظام جمهوري اسلامي كه محصول زحمت ها و تلاش هاي جانكاه آن عزيز سفر كرده است , امري تحسين برانگيز و در خور توجه است . حال اگر در ميان خانواده در مقابل اين علاقه مندي و عشق ممانعتي وجود دارد, بهتر است سكوت كنيد, چون اصرار يا بحث در اين باره موجب بدتر شدن اوضاع شده و عرصه بر شما تنگ مي شود. البته اين دليل نمي شود كه دست از امر به معروف و نهي از منكر برداشته وبي خيال شويد. بهتر است به شكل محترمانه در بعضي موارد اشكال كار را برايشان روشن كنيد. اگر تأثير نداشت ,سكوت و به خدا واگذار كنيد. در هر حال چون پدر و مادر از احترام ويژه اي برخوردارند, وظيفهء فرزند آن است كه ملاحظهء حال ايشان را به نحو احسن بكند و منع ايشان در امور مستحب را قابل احترام بداند.هوشياري وعلاقه مندي تان به رهبري و ديگر مسئولان نظام اسلامي ستودني است .

چرا سال 1379از سوي رهبر فرزانهء انقلاب , به نام علي 7نام گذاري شده است ؟ و چرا مي گويند,سال علي 7سنت علي 7منظور چيست ؟
پرسش

چرا سال 1379از سوي رهبر فرزانهء انقلاب , به نام علي 7نام گذاري شده است ؟ و چرا مي گويند,سال علي 7سنت علي 7منظور چيست ؟

پاسخ

علت اين كه رهبر معظم انقلاب سال 1379 را سال امام علي 7نام گذاري كرده است , اين نكته است كه در اين سال دو بار عيد سعيد غدير كه مربوط به امامت آن حضرت است , قرار دارد. يكي در ششم فروردين و ديگري در بيست و چهارم اسفند. آغاز و پايان اين سال مزين به حادثهء مهم غدير است و اين خود يك تناسبي است كه شيعيان بيش از پيش در اين سال به آن امام همام تأسي كنند و سنت هاي آن حضرت را ارج نهند و به آن پاي بند باشند.

بسياري از افراد جامعه به ويژه جوانان با ديدن پيشرفت هاي علمي و صنعتي دنيا اين سؤال را مطرح مي كنند كه چرا ايران با داشتن مراكز متعددعلمي دانشگاهي و حوزوي، دستاورد چشمگيري در زمينه هاي علمي و تكنولوژيكي نداشته و در مقايسه با كشورهاي پيشرفته دنيا عقب مانده
پرسش

بسياري از افراد جامعه به ويژه جوانان با ديدن پيشرفت هاي علمي و صنعتي دنيا اين سؤال را مطرح مي كنند كه چرا ايران با داشتن مراكز متعددعلمي دانشگاهي و حوزوي، دستاورد چشمگيري در زمينه هاي علمي و تكنولوژيكي نداشته و در مقايسه با كشورهاي پيشرفته دنيا عقب مانده است؟ آنان از حوزه هاي علميه و علوم ديني انتظار كشف و اختراع صنعت علوم پزشكي و مانند آن را دارند. آيا اين انتظار درست است؟

پاسخ

لبه تيز اين سخن با مراكز علمي و دانشگاهي است كه چرا با وجود اين همه مراكز علمي و دانشگاهي پيشرفت هاي چشمگيري در عرصه صنعت و اقتصاد نداريم؟ اين اشكال به حوزه هاي علميه مرتبط نيست، زيرا حوزه هاي علميه مراكز علوم ديني و تحقيق و تفحص در علوم اسلامي است. به نظر مي رسد حوزه هاي علميه با بودجه ناچيزي كه از طرف مردم تأمين مي شود، از بسياري از حوزه هاي علمي و ديني ديگر كشورهاي اسلامي پيشرفته تر و پوياتر است. در تفسير، بهترين تفسيرها از آن شيعيان است. در فقه جامع ترين و بهترين كتب فقهي در حوزه هاي علميه شيعه به وجود آمده است. حوزه هاي شيعي در فلسفه، كلام، منطق، اصول، حديث شناسي و ادبيات، از حوزه هاي علميه معروف دنيا مانند الازهر و غيره بسيار پيشرفته است.

بديهي است حوزه هاي علميه در سائر علوم وظيفه اي براي خود نمي شناسد و از حوزه درسي آنان به دور است. آن ها در علوřʠمانند فيزيك، شيمي، رياضي، طب، صنايع و معادن درس و بحث و تحقيقي ندارند.

بنابراين پيشرفت تكنولوژي يا عدم پيشرفت آن، به مراكز دانشگاهي مربوط مي شود. بعد از پيروزي انقلاب، به واسطه استقلالي كه به دست آورديم و تحريم هاي صنعتي و اقتصادي

كه شديم، دانشگاهيان و مهندسيان و پزشكان به فكر افتادند و با توكل بر خدا پيشرفت هاي چشمگيري به دست آوردند و الان مشاهده مي كنيم در ساخت انواع ماشين ها، اسلحه ها، بال گردها، هواپيماسازي، علوم آزمايشگاهي و پزشكي و پيشرفت هايي فوق العاده به دست آمده است، كه شايد بتوان گفت از پيشرفته ترين كشورهاي خاورميانه هستيم. البته دولت اسلامي بايد از فرار مغزها جلوگيري كند و زمينه را براي تحقيق و پژوهش بيش تر فراهم سازد. وضعيت اقتصادي كشور نقش مهمي در پيشرفت علمي دارد، چون در پيشرفت علمي، آرامش فكري نقش اساسي دارد. هم چنين ايمان و توكل به خدا و تقوا و خودسازي نقش مؤثري در پيشرفت علمي دارد كه بايد در اين زمينه بيش تر كوشش شود.

با اين همه تبليغ براي عدم استفاده از بيت المال متأسفانه بعضي از مسئولان مراعات اين مسئله مهم را نمي كنند, چرا در مملكت اسلامي چنين حركات ضد اسلامي صورت مي گيرد و با آن ها برخوردي نمي شود؟
پرسش

با اين همه تبليغ براي عدم استفاده از بيت المال متأسفانه بعضي از مسئولان مراعات اين مسئله مهم را نمي كنند, چرا در مملكت اسلامي چنين حركات ضد اسلامي صورت مي گيرد و با آن ها برخوردي نمي شود؟

پاسخ

سوء استفاده از بيت المال مسلماً خلاف شرع و كار حرامي است و از هر كسي سر بزند بدون شك قبيح است . در كشور عزيز ما بسياري از مسئولان مراعات مسائل شرعي بيت المال را مي كنند, اما ممكن است در بين آنان كساني باشند كه سوء استفاده كنند كه بايد به آن ها به طريق صحيح تذكر داد. البته سوء استفاده از بيت المال منحصر به زمان ما نيست ; درزمان حضرت علي 7هم افرادي بودند كه از بيت المال سوء استفاده مي كردند وعلي 7شديداً با آنان برخورد مي كردند.

مدت يكي دو سال است كه عده اي در كردستان شورش و بلوا به پا مي كنند و نام جوانان كرد را بدنام مي كنند. ما چكار كنيم كه از اين عده به حساب نياييم ؟
پرسش

مدت يكي دو سال است كه عده اي در كردستان شورش و بلوا به پا مي كنند و نام جوانان كرد را بدنام مي كنند. ما چكار كنيم كه از اين عده به حساب نياييم ؟

پاسخ

حساب جوانان غيور كه همواره از آشوبگران و طاغيان جدا بوده و در نزد خدا و خلق آن جوانان رشيد مأجور و محبوبند. به همين دليل شما نبايد نگران اين حادثات زودگذر باشيد. اما در عين حال , پاسخ هر نوع حركت بي فكرمآبانه و جاهلانه , حركتي عميق و با فكر و تأمل است . به بيان ديگر در برابر بي فرهنگي بايد بافرهنگي عالي ايستاد.

مي توانيد با ايجاد گروهي از جوانان غيور آن مرز و بوم , در تشكيل كلاس هاي قرآن , اخلاق , آموزش هاي علمي , هيأت هاي عزاداري , برگزاري نمازهاي جماعت و... حركتي فرهنگي را آغاز كنيد تا كم كم جوانان ديگر باشما همراه و همدل شوندو به سوي معنويات روي آورند با همكاري با سپاه و بسيج در موقع لازم و فعاليت وراهپيمايي به سود جمهوري اسلامي , حساب خود را از ضد انقلابيون جدا كنيد.

اخيراً قوه قضاييه اعلام كرد: دو تن از آقازاده ها دستگير شدند, ولي نام آن ها را ذكر نكردند. مقارنت اين خبر با استعفاي جناب آقاي مقتدايي , اين نظر را تقويت كرد كه يكي از دستگير شدگان پسرش بوده است , هرچند رسانه هاي داخلي علت استعفا را بيماري و كهولت سن اعلا
پرسش

اخيراً قوه قضاييه اعلام كرد: دو تن از آقازاده ها دستگير شدند, ولي نام آن ها را ذكر نكردند. مقارنت اين خبر با استعفاي جناب آقاي مقتدايي , اين نظر را تقويت كرد كه يكي از دستگير شدگان پسرش بوده است , هرچند رسانه هاي داخلي علت استعفا را بيماري و كهولت سن اعلان كردند, لطفاً در اين باره توضيح دهيد.

پاسخ

برادر گرامي ! از اين كه با ما مكاتبه كرده و شبهات خود را با ما در ميان گذاشتيد سپاسگزاريم .

محدودهء كاري اين واحد پاسخ به سؤالات علمي و تاريخي و فلسفي و اعتقادي است . لذا ازپ اسخب ه سؤالات سياسي معذوريم , ولي از باب عرض مي كنيم :

اوّلاً: ما هم مثل همهء فقط شنيديم كه دو نفر از آقا زاده ها دستگير شدند از كم و كيف قضيه اطلاعي نداريم .

دربارهء علت استعفار آيت اللّه مقتدايي بهتر است از معظّم له يا دفترش سوال كنيد. به نظر ما به احتمال قوي علت استعفا بيماري و كهولت سن بوده است , زيرا مدّت ها در فكر استعفا بوده اند.

ثانياً: وقت , عزيزتر از آن است كه صرف اين گونه كنجكاوي ها شود. چون تحقيق در چنين كاري نه نتيجهء دنيوي دارد, نه اخروي . بازار شايعات به خصوص دربارهء روحانيت گرم است و و از كاه كوه ساخته و غير واقع را واقع جلوه مي دهند. پروين اعتصامي مي گويد:

]گهر وقت بدين خيرگي ازدست مده آخرين دُر گرانمايه بهايي دارد

]ثالثاً: بر فرض كه پسر آيت اللّه مقتدايي خلاف كرده و دستگير شده باشد. چه ربطي به معظم له دارد؟! پس

آيت اللّه مقتدايي كه سهل است . پسر برخي از انبياي عظام و امامان معصوم : هم خطاكار بودند. مانند پسرحضرت نوح و پسر حضرت امام هادي 8(جعفر كذّاب ) كه عموي حضرت امام زمان 7است . عقيدهء ما اين است كه اگر آقاي مقتدايي و امثال او در اين گونه موارد كمك به قوه قضاييه در دستگيري افراد خاطي نكنند, يقيناً اخلال در كار آن قوه نخواهند كرد.

اخيراً نوار سخنراني جناب آقاي احدي را دربارهء مقام معظم رهبري حفظه اللّه گوش دادم . ايشان درتوضيح اظهار كردند: كساني هستند كه از رهبري تبعيت نكرده و او را از طرق گوناگون آزار و رنج دهند. نظر شما در اين خصوص چيست ؟
پرسش

اخيراً نوار سخنراني جناب آقاي احدي را دربارهء مقام معظم رهبري حفظه اللّه گوش دادم . ايشان درتوضيح اظهار كردند: كساني هستند كه از رهبري تبعيت نكرده و او را از طرق گوناگون آزار و رنج دهند. نظر شما در اين خصوص چيست ؟

پاسخ

مفسران دربارهء تفاوت و نظريات متعددي داده اند, از جمله اين كه مرحلهء سخت تر و بدتر از ضالين است , چون ضالين به گمراهان عادي و معمولي مي گويند, درحالي كه به گمراهان لجوج و يا منافق اطلاق مي شود.

طبق اين ديدگاه كساني هستند كه علاوه بر كفر, راه لجاجت و دشمني با حق را مي پيمايند و درصورت امكان از اذيّت و آزار رهبران الهي فروگزاري نمي كنند.

از ديدگاه اكثر علماي شيعه امامت امام معصوم 7در امتداد خط رسالت است و ولايت فقيه هم در عصر غيبت در امتداد خط امامت امام معصوم 7است .

با اين ديدگاه اگر به طور اجمال شامل كساني بشود كه موجب آزار رسول خدا6و ائمه اطهار: مي شود, قهراً شامل آن هايي كه به شيوه هاي مختلف ناراحتي ولي فقيه را فراهم مي كنند و ضديت با ولايت فقيه دارند, نيز مي شود.

بنابراين جناب آقاي احدي حفظ اللّه اگر منظورش اين مطلب بوده , بي گدار به آب نزده است . چون دسترسي به نوار ايشان نداشتيم , نتوانستيم نظر قطعي بدهيم .

اگر امكان دارد, نوار مزبور را براي ما ارسال فرماييد تا ببينيم جناب آقاي احدي چه مطلبي گفته و چه نتيجه اي گرفته است . پس از استماع سخنان ايشان نوار به شما برگردانده مي شود.

من از شما افراد فرهيخته اي كه در حكومت اسلامي هستيد و فعاليت هايي مي كنيد تشكر مي كنم. نيروي انتظاي در انجام وظيفه و جلوگيري از مفاسد اجتماعي كوتاهي مي كند لطفاً پيگيري شود.
پرسش

من از شما افراد فرهيخته اي كه در حكومت اسلامي هستيد و فعاليت هايي مي كنيد تشكر مي كنم. نيروي انتظاي در انجام وظيفه و جلوگيري از مفاسد اجتماعي كوتاهي مي كند لطفاً پيگيري شود.

پاسخ

حوزة علميه و تمام تشكيلات و مؤسسات وابسته به آن نهادي ديني و مردمي و مستقل از دولت است. جهت جلوگيري از اشاعة فحشاء و فساد و انجام وظيفه نهي از منكر لازم است. مردم كوتاهي عواملي از نيروي انتظامي را به مقامات و مسئولان مربوطة بالاتر گزارش دهند و با اصرار بخواهند پيگيري و رسيدگي شود.

آيا در روايات به حكومت جمهوري اسلامي ايران اشاره شده است؟ با توجه به اين كه امام خميني در كتاب كيمياي محبت گفته است: ما در ايران حكومت تشكيل مي دهيم و پرچم آن را به دست صاحب اصلي آن (امام زمان(عج)) مي دهيم. لطفاً توضيح دهيد.
پرسش

آيا در روايات به حكومت جمهوري اسلامي ايران اشاره شده است؟ با توجه به اين كه امام خميني در كتاب كيمياي محبت گفته است: ما در ايران حكومت تشكيل مي دهيم و پرچم آن را به دست صاحب اصلي آن (امام زمان(عج)) مي دهيم. لطفاً توضيح دهيد.

پاسخ

يكي از مسائل مهم در دوران غيبت كبري، موضوع حكومت اسلامي و انتظار فرج و ارتباط آن دو با يكديگر است. بعضي از فقهاي شيعه تشكيل حكومت اسلامي را در اين دوران ضروري مي دانند و بعضي ديگر آن را تأييد مي كنند، يعني اگر فقهاي داراي شرايط به اين مسئله اقدام كنند و يكي از آن ها حكومت را تشكيل دهد، ديگران آن را تأييد مي كنند و حتي بر ديگران لازم مي دانند كه از اين حكومت پيروي كنند.

در بعضي از روايات به شكل گرفتن دولت حقي پيش از ظهور مهدي (عج) اشاره و حتي تصريح شده است كه اين حكومت تا قيام آن حضرت ادامه مي يابد.

امام باقر(ع) مي فرمايد: "گويا مي بينم مردمي از مشرق كه در طلب حق قيام كرده اند، ولي (حاكمان) پاسخي نمي دهد. پس از مدتي دوباره قيام مي كنند، اين بار نيز به آنان پاسخي داده نمي شود، ولي چون وضع را چنين مي بينند، شمشيرهاي خود را بر شانه هايشان مي نهند. در اين هنگام آنچه را كه مي خواهند، به آنان مي دهند، اما نمي پذيرند و دست به قيام مي زنند (و حكومت را به دست مي گيرند). اينان اين حكومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدي(ع)) تسليم نمي كنند. كشتگان اين قيام همه به بهشت مي روند".[1]

پيامبر

اسلام(ص) فرمود: "مردي از اهل قم مردم را به حق دعوت مي كند و عده اي كه مانند پاره هاي آتش اند، دور او جمع مي شوند".1[2]

اين احاديث قابل حمل بر حكومت و قيام امام خميني(ره) است، اگر چه به صراحت در اين باره نمي توان سخن گفت. شايد در آينده حكومتي مثل اين يا بهتر از اين در جهان تشكيل شود. البته سخن امام خميني در كتاب كيمياي سعادت، منافاتي با اين مطلب ندارد؛ زيرا قصد و هدف او اين بوده كه اين حكومت را زمينه ساز حكومت امام زمان(عج) قرار دهد، و قصد تمام مردم ايران و مسئولان نظام جمهوري اسلامي بايد همين باشد. اصولاً تشكيل حكومت اسلامي بدون رابطه با امام زمان و مستقل از امام معصوم، در بعضي از روايات مورد نكوهش واقع شده است. همچنين احتمال تشكيل يك حكومت اسلامي ديگر در آينده كه چه بسا متصل به دين باشد يا در دوراني ديگر تنها يك فرض است.

در هر حال در مورد اين روايات به صورت قاطع نمي توان سخن گفت.

جهت اطلاع بيشتر به كتاب تداوم انقلاب اسلامي ايران تا انقلاب جهاني مهدي، و برخي كتاب هاي ديگر مراجعه كنيد.

چرا حضرت امام خميني (ره و فرزندشان حاج احمد خميني در جبهه هاي حق عليه باطل شركت نكردند، در حالي كه پيامبر اسلام در نُه غزوه شركت نمود؟
پرسش

چرا حضرت امام خميني (ره و فرزندشان حاج احمد خميني در جبهه هاي حق عليه باطل شركت نكردند، در حالي كه پيامبر اسلام در نُه غزوه شركت نمود؟

پاسخ

يكي از ويژگي هاي بزرگان دين دين مداري و شجاعت آنان است انجام تكليف الهي در فرهنگ آنان محوريت داشته و در ايفاي رسالت الهي جر خدا از هيچ كس نمي هراسند؛ از اين رو جهاد و شهادت را افتحاري مي دانستند حضور و عدم حضور بزرگان دين در جبهه هاي جنگ مبني بر تكليف گراي و شرايط زمان و مكان است نه بر اساس ترس و راحت طلبي و بي اعتنايي در برابر سر نوشت انسان ها. در برخي از روايات مبني قيام صلح و سكوت امامان معصومان (ع تكليف گراي بيان شده است بر اين اساس حضور و عدم حضور پيامبر (ص در جنگ بر اساس تكليف الهي و شرايط زمان بود. در يك مقطع رهبر حكومت در جبهه ها حضور مي يابد تا سربازان با روحية قوي و قوّت قلب به جنگ بيردازند و در مقطع زماني ديگر شرايط زمان اقتضا مي كند كه رهبر در صحنه هاي ديگر حضور داشته و در پشت جبهه نقش آفريني نماية از اين رو گاهي پيامبر اسلام (ص در جنگ ها حضور مي يابد. وگاهي به مديريت نظام و جبهه بدون حضور در جنگ مي بردازد. و اين سياست معقول و منطقي است كه توسط پيامبر (ص اتخاذ شده است

به عنوان مثال در زمان جنگ مسلمانان با ايران حضرت علي به خليفه دوم پيشنهاد مي كند كه خودت در جنگ شركت نكن بي ترديد امام راحل (س يكي از رهبران دين مدار و فقيه ژرف انديش زمان و مكان شناس است عدم

حضور او در جبهه جنگ ريشه در دين باوري و زمان شناسي دارد.

عدم حضور امام و شايد فرزنداو سيد احمد خميني بدان معنا نيست كه آنان راحت طلب بوده و در برابر سر نوشت جامعه و مردم ايران بي اعتنا بوده و از مرگ وحشت داشتند، زيرا امام راحل (س همان انساني است كه عليه شاه قيام نمود و اين قيام در فضايي به وجود آمد كه خطر مرگ او و خانواده اش را تهديدي كرد. خطر حكومت براي امام كم تر از آن بنود كه امام در جبهه هاي جنگ حضور پيدا مي كرد، زيرا قيام امام عليه رايم شاه زندان وقتي كشته شدن را درپي داشت

شرايط زمان و مكان اقتضا مي كرد كه امام در پشت جبهه هم به مديريت كلان كشور بيردازدو هم فرماندهي كل قوا را به عهده گيرد در عصر امام راحل (س به خاطر وجود اسانه هاي گروهي مانند راديوه تلويزيون و... امام با فرماندهان جنگ و سربازان خويش ارتباط مستقيم داشته و عملاً فرماندهي كلان جنگ را به عهده داشت مضافاً بر اين كه امام نمايندگاني در ستاد جنگ داشت كه نقش آفريني و تأثير امام در جنگ را حفظ مي كردند. از سوي ديگر امام از لحاظ وضعيت جسماني و بالا بودن سن در شرايطي قرار داشت كه حضور ايشان در جبهه را مشكل و حتي غير ممكن مي كرد در حالي كه پيامبر مي توانت بجنكد و اسلحه حمل كند و به طور كلي در آن زمان عادي بود. بر اين اساس بايد گفت عدم حضور امام در جبهه نه به خاطر ترس يا راحت طلبي بود، بلكه بر اساس تكليف گرايي و شرايط زمان بود.

امام راحل (س در خصوص شجاعت خويش فرمود: "من آدمها نيستم كه اگر حكمي كردم بنشينم چرت بزنم كه اين حكم خودش برود، من راه مي رفتم دنبالش .. من اگر يك وقتي ديدم كه مصلحت اسلام اقتضا مي كند كه يك حرف بزنم مي زنم .. از هيچ چيز نمي ترسم بحمد اللّه تعالي واللّه تا حالا نترسيده ام آن روز كه مرا مي بردند، آن روزهم آنها (ساواك مي ترسيدند، من آنها را تسليت مي دادم كه نترسيد".

امام راحل (س بارها از رزمندگان اسلام تجليل نمود و آرزو مي كرد بسيجي بود و در جبهه هاي جنگ حضور يابد. اين رويكرد حكايت از آن دارد كه شرايط حضور او در جبهه فراهم نبود.

حضور سيد احمد در كنار امام از ضروريات بود؛ زيرا او مشاور امين و دلسوز امام بود. سيد احمد خميني مشكلات جهان اسلام و ايران _ به ويژه وضعيت جنگ _ را دشته بندي نموده به امام گزارش مي كرد. از سوي ديگر سيد احمد خميني در حفظ جان و سلامتي امام و مراقبت از او نقش بسياري داشت بر اين اساس نقش وي در كنار امام كم تر از آن نبود كه در جبهه حضور پيدا كند. و أمام را در مسؤوليت هاي بسياري كه داشت كمك و ياري مي داد. امام و خاندان او همة سختي ها را براي پروزي انقلاب و حفظ نظام تحمل كردند، از اين رو از اين كشور به آن كشور رفته و فرزند برو مندي مانند سيد مصطفي خميني را از دست دادند خاندان امام خود را براي نظام مي خواستند، نه نظام را براي خود. از اين رو سيد احمد خميني به رغم لياقت و شايستگي مسؤليت هاي سنگيني

را داشت ولي مسئوليت ها را نمي پذيرفت تا اثبات كند كه او قدرت گرا نيست بي ترديد اگر نقش بنيادي سيد احمد در اصل حفظ نظام و انقلاب نبود، مانند ديگر فرزندان ايران لباس رزم پوشيده با دشمنان مي جنگيد؛ همان گونه كه سيد احمد در جبهه هاي لبنان در كنار شهيد چمران حضور فعال داشت

در عصر ارتباطات و فناوري اطلاعات چرا شوراي نگهبان از تصويب استفاده از آنتن هاي ماهواره اي سرباز مي زند؟ آيا ممكن است در مجلس هفتم استفاده از ماهواره تصويب شود؟
پرسش

در عصر ارتباطات و فناوري اطلاعات چرا شوراي نگهبان از تصويب استفاده از آنتن هاي ماهواره اي سرباز مي زند؟ آيا ممكن است در مجلس هفتم استفاده از ماهواره تصويب شود؟

پاسخ

اسلام و فقها و علماي اسلام با ارتباطات و فن آوري اطلاعات و دانش مخالف نيستند، بلكه با فساد و گناه مخالف هستند.

از ماهواره تبليغات ضد اسلام و ضد اخلاق و فيلم هاي مستهجن پخش مي شود. اگر استفاده از ماهواره آزاد شود، برخي از همين برنامه ها استفاده مي كنند و مرتكب حرام مي گردند و جامعه به فساد و تباهي كشيده مي شود، يا موجب تغيير و تزلزل در هنجارهاي فرهنگي جامعه مي شود. امروزه بسياري از نابهنجاري ها و ناهمگوني ها بين رفتارها ناشي از همين وسايل ارتباطي و عدم استفاده صحيح از آن ها مي باشد.

از طرفي نهي از منكر واجب است و يكي از راه هاي نهي از منكر، قرار ندادن وسيله ارتكاب حرام در اختيار افراد است.(1)

از اين رو مجلس و شوراي نگهبان استفاده از ماهواره را تصويب نمي كنند و از اين راه جلوي فحشا و منكر را مي گيرند و به يكي از واجبات كه نهي از منكر است عمل مي كنند. اگر روزي برنامه هاي خلاف شرع اسلام از ماهواره پخش نشود يا معلوم شود كه اكثر مردم در سطحي از تديّن و آگاهي و ثبات فرهنگي هستند كه به برنامه هاي خلاف شرع نگاه نمي كنند و مرتكب حرام نمي شوند، مسلّماً استفاده از ماهواره اشكال نخواهد داشت.

نگاهي به برنامه هاي ماهواره اي با توجه به اين كه غالباً به زبان اصلي پخش مي شوند يا در صورت پخش به زبان فارسي، الگوهاي فرهنگ غربي را

ترويج مي كنند، همچنين با نگاه به نوع استفاده اي كه متأسفانه از آن مي شود و غالباً برنامه هاي غير اخلاقي و فيلم هايي كه با فرهنگ اسلامي تطبيق ندارد، مورد توجه قرار مي گيرد، هم در رفتارهاي جوانان و الگوهاي رفتاري آن ها تأثير مي نهد، هم در نوع فكر و لباس آن ها و فرهنگ مصرفي و بسياري از اموري كه نسبت به فرهنگ جامعه ما نابهنجار است.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 1، ص 480، مسئله 2 و 3.

با اين كه خدمت سربازي واجب كفايي است، در صورت عدم نياز چرا بايد به سربازي رفت و يا لااقل چرا مدت سربازي را كم نمي كنند؟
پرسش

با اين كه خدمت سربازي واجب كفايي است، در صورت عدم نياز چرا بايد به سربازي رفت و يا لااقل چرا مدت سربازي را كم نمي كنند؟

پاسخ

اصل مسأله خدمت سربازي براي تأمين امنيت كشور از امور حياتي و اجتناب ناپذير است. البته چگونگي اجراي آن مي تواند اشكال داشته باشد كه چند و چون آن در جايگاه خاص خود و توسط كارشناسان امنيتي كشور قابل بررسي است.

تشخيص اين كه سرباز به مقدار كافي مشغول خدمت هستند يا نه، برعهدة مسؤلان است. همين طور مدت زمان سربازي براساس نيازهاي آموزشي و امنيتي تعيين شده است. البته اگر روزي مسؤلان صلاح بدانند كه مدت سربازي كمتر باشد يا اين كه اين مدت را به دوره هايي تقسيم كنند مثلا سه ماه به سربازي بروند، بعد از دو سال دوباره سه ماه ، همين طور تا مدت سربازي تمام شود، در اين صورت هم خدمت سربازي انجام و امنيت كشور تأمين شده، هم سربازان به كار و زندگي خود بهتر مي رسند و مشكل طولاني شدن زمان سربازي پيدا نمي شود . در هر صورت كيفيت و كميت مدت سربازي بر اساس مصالح اجتماعي كشور توسط مسؤلان و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به صورت آيين نامه يا قانون و براساس مصلحت ها و نيازهايي كه پيش بيني مي شود، تعيين مي گردد.

در حالى كه ائمه((عليهم السلام)) براى امرار معاش كار مى كردند چرا روحانيون براى امرار معاش كار نمى كنند؟
پرسش

در حالى كه ائمه((عليهم السلام)) براى امرار معاش كار مى كردند چرا روحانيون براى امرار معاش كار نمى كنند؟

پاسخ

اين صحيح است كه امامان ما((عليهم السلام)) كار مى كرده اند; ولى بايد توجّه داشت كه اگر روحانيون بخواهند به تحصيل و اشتغالات علمى و دينى بپردازند امكان اينكه بتوانند به كارهاى اقتصادى نيز اشتغال داشته باشند وجود ندارد. امامان چون از علوم لدنّى برخوردار بوده اند و براى علوم خويش به تحصيل نياز نداشته اند مى توانستند به كار اشتغال داشته باشند.

اين امر در روحانيون منحصر نيست. آيا اساتيد دانشگاه و كارمندان مؤسسات آموزشى هم لازم است كار توليدى انجام دهند؟ آيا آموزش دين از آموزش هاى ديگر كم ارزش تر است تا محصّلين و اساتيد آنها را علاوه بر تحصيل به كار ديگرى هم ملزم بدانيم؟ در حالى كه قشر روحانيّت با كمترين برداشت از جامعه بيشترين خدمت را انجام مى دهد.

توجّه به اين نكته نيز لازم است، كه به عنوان مثال امام على((عليه السلام)) زمانى به كار پرداخت و زمين را شخم زد كه از كار كردن بر روى استعداد انسان ها، كه كار اصلى پيامبران((عليهم السلام)) و پيروان سيره آنهاست، ممنوع و محروم شده بود.

از اين گذشته لازم است در تاريخ علماى گذشته و كنونى مراجعه اى صورت گيرد تا مشخص شود چقدر بزرگانى كه هر دو وظيفه را جمع كرده اند و هم اكنون نيز اين سيره ادامه دارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1871_

مقصود از «صبر انقلابى» كه چنديست رايج شده، چيست؟
پرسش

مقصود از «صبر انقلابى» كه چنديست رايج شده، چيست؟

پاسخ

از آنجا كه در جامعه انقلابى و دينى ما، هدف والايى مثل جهت گيرى انسان به سوى خداوند و اطاعت فرامين او و زندگى براساس الگوى اسلامى مطرح است، و از طرفى شعارهاى استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى نيز در همين راستا مى باشد، و از سويى دشمنان چنين بينش و تفكرى، داراى منافع و مقاصدى هستند كه با اين اهداف مطابق نيست، همه اينها باعث مى شود كه حركت هاى توطئه آميز تبليغى، مسلحانه، تحريم هاى اقتصادى براى درهم شكستن رهروان اهداف بلند اسلام ايجاد كنند. آنها ابزارهاى گوناگونى دارند و تا حّدى هم پيشروى كرده و مى كنند. اما ما راهى جز صبر و شكيبايى نداريم. بايد استقامتى دراز مدت براساس آموزش هاى انقلابى مكتب را تدارك ببينيم. چنين صبرى، صبر انقلابى، نام مى گيرد و در راه حفظ انقلاب گريزى از آن نيست. بنابراين، صبر انقلابى اين است كه انسان بكوشد تا در آنجا كارهايى كه به صلاح انقلاب نيست و مانع ايجاد مى كند. طرح مسايل تفرقه انگيز، استفاده از موقعيت ها براى مصالح شخصى، گروهى و حزبى، و ايجاد روحيه نااميدى، همه در تضاد با صبر انقلابى هستند. مطالعه تاريخ على((عليه السلام)) و شكوه هاى ايشان از همراهان، يا خيانت هاى پنهان و آشكار انقلابى هاى ضد انقلاب شده، اين مسايل و راه كارها را شفاف تر مى كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

در حالى كه ائمه((عليهم السلام)) براى امرار معاش كار مى كردند چرا روحانيون براى امرار معاش كار نمى كنند؟
پرسش

در حالى كه ائمه((عليهم السلام)) براى امرار معاش كار مى كردند چرا روحانيون براى امرار معاش كار نمى كنند؟

پاسخ

اين صحيح است كه امامان ما((عليهم السلام)) كار مى كرده اند; ولى بايد توجّه داشت كه اگر روحانيون بخواهند به تحصيل و اشتغالات علمى و دينى بپردازند امكان اينكه بتوانند به كارهاى اقتصادى نيز اشتغال داشته باشند وجود ندارد. امامان چون از علوم لدنّى برخوردار بوده اند و براى علوم خويش به تحصيل نياز نداشته اند مى توانستند به كار اشتغال داشته باشند.

اين امر در روحانيون منحصر نيست. آيا اساتيد دانشگاه و كارمندان مؤسسات آموزشى هم لازم است كار توليدى انجام دهند؟ آيا آموزش دين از آموزش هاى ديگر كم ارزش تر است تا محصّلين و اساتيد آنها را علاوه بر تحصيل به كار ديگرى هم ملزم بدانيم؟ در حالى كه قشر روحانيّت با كمترين برداشت از جامعه بيشترين خدمت را انجام مى دهد.

توجّه به اين نكته نيز لازم است، كه به عنوان مثال امام على((عليه السلام)) زمانى به كار پرداخت و زمين را شخم زد كه از كار كردن بر روى استعداد انسان ها، كه كار اصلى پيامبران((عليهم السلام)) و پيروان سيره آنهاست، ممنوع و محروم شده بود.

از اين گذشته لازم است در تاريخ علماى گذشته و كنونى مراجعه اى صورت گيرد تا مشخص شود چقدر بزرگانى كه هر دو وظيفه را جمع كرده اند و هم اكنون نيز اين سيره ادامه دارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1871_

چرا روز شهات بعضى از معصومان((عليهم السلام)) تعطيل رسمى است؟
پرسش

چرا روز شهات بعضى از معصومان((عليهم السلام)) تعطيل رسمى است؟

پاسخ

عزادارى و بزرگداشت شهادت تمام امامان پسنديده و داراى ثواب است، ولى چون شهادت برخى امامان همراه با ويژگى هايى است كه زمينه ساز بهره گيرى از معنويّت است، اين روزها را تعطيل رسمى اعلام كرده اند تا با تشكيل مراسم عزا خاطره امامان احيا شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1618_

مشاركت

با توجه به وجود جناح هاي مختلف و نظرات در جامعه، كشف حقيقت چگونه ممكن است؟

پرسش

با توجه به وجود جناح هاي مختلف و نظرات در جامعه، كشف حقيقت چگونه ممكن است؟

پاسخ

به نظر ما تنها كسي كه شرعاً و عرفاً مي توان به او اعتماد كرد و در پيشگاه خداوند متعال حجت شرعي اش قرار داد مقام معظم رهبري است كه هم قانوناً و هر شرعاً امرش مطاع مي باشد. بنابراين حضرت عالي تحقيقي كنيد موضوع ديدگاه هاي رهبري را در مسائل سياسي، اجتماعي افراد، گروه ها و... به دست بياوريد و طبق آن عمل نمائيد كه انشاءاللَّه فرداي قيامت اهل نجات خواهيد بود.

اگر بخواهم عضو يكي از جناج هاي موجود در كشور شوم , يا به درس و استخدامم لطمه مي خورد؟ ضمناً دربارهء انصار حزب اللّه و جمعيت مؤتلفه و حزب كارگزاران و ديگر احزاب توضيح مكفي دهيد.

پرسش

اگر بخواهم عضو يكي از جناج هاي موجود در كشور شوم , يا به درس و استخدامم لطمه مي خورد؟ ضمناً دربارهء انصار حزب اللّه و جمعيت مؤتلفه و حزب كارگزاران و ديگر احزاب توضيح مكفي دهيد.

پاسخ

سفارش اكيد ما اين است كه به طور رسمي عضو هيچ جناحي نشويد. از نظر فكر و عملي سياسي واجتماع , گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب باشيد. در اين صورت هم در پيشگاه خداوند متعال معذور هستيد و هم ازنظر درسي و استخدامي صدمه اي نخواهيد ديد.

وقتي انسان عضور رسمي جناحي شد, چاره اي ندارد در مقام فكر و موضع گيري هاي اجتماعي , مانند آن فكر وعمل نمايد, اگر چه بر خلاف منطق و عقل و نظام اسلامي باشد.

گفته اند: و به جايي مي رسد كه نه حقايق را مي بيند و نه مي شنود. در نتيجه هم به درس و حيثيت اجتماعي و خانوادگي اش ضربه مي خورد و هم ده هااشكال و مانع جلوي راه استخدام او قرار مي گيرد.

به هوش باشيد و از صراط مستقيم منحرف نشويد.

جهت اطلاع از بيوگرافي احزاب مورد نظر بهتر است اساس نامه و ديدگاه هاي آنان را از خودشان بگيريد و كاملاًدر جريان امر قرار بگيريد.

آيا حتما بايد در راهپيمايي ها و نماز جمعه و مراسم هاي سياسي شركت كنيم ؟

پرسش

آيا حتما بايد در راهپيمايي ها و نماز جمعه و مراسم هاي سياسي شركت كنيم ؟

پاسخ

حضور سياسي هر فرد مسلمان در موارد ممكن، لازم است، زيرا همه در برابر خون شهدا مسؤوليم و حضور ما، براي دفاع از انقلاب، كشور و ارزش ها لازم مي باشد. درباره نماز جمعه بايد گفت كه حكم نماز جمعه وجوب تخييري است؛ يعني، وجوب تعييني ندارد كه حتما واجب باشد و چنين احاديثي اهميت نماز جمعه را مي رسانند.

اگر راءي دهنده قادر به تشخيص اصلح نباشد, شركت در انتخابات واجب است ؟

پرسش

اگر راءي دهنده قادر به تشخيص اصلح نباشد, شركت در انتخابات واجب است ؟

پاسخ

شركت واجب است و بايد به مقدار لازم براي كسب آگاهي از آگاهان سؤال نمود.

دوري از مسائل سياسي و حزبي براي پرهيز از گمراهي , چگونه است ؟

پرسش

دوري از مسائل سياسي و حزبي براي پرهيز از گمراهي , چگونه است ؟

پاسخ

در پاسخ اين سوئال بايد گفت : اولا", در نظام اسلامي اصل وجود جناحها و احزاب سياسي پذيرفته شده و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز متبلور شده است ((احزاب و جمعيت ها, انجمن هاي سياسي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند مشروط به اين كه اصول استقلال , آزادي , وحدت ملي , موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند هيچ كس را نمي توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت )), (اصل 26 قانون اساسي ). در نظام اسلامي مشاركت در احزاب و عضويت در آنان في نفسه امري جائز مي باشد و آنچه از اهميت برخوردار است حفظ و تقويت نظام اسلامي از راه مشاركت وسيع مردم در امور اجرايي و قانونگذاري در محدوده اختياراتي كه شارع مقدس به آنها داده است مي باشد كه يكي از مكانيسم هاي تحقق آن جناحها و احزاب مي باشند, بنابراين جناح ها و احزاب صرفا" جنبه كارآمدي داشته و در اين محدوده به انجام وظايف خود مي پردازند. از منظر آموزه ها و شريعت اسلامي چون كه فرد مسلمان مكلف است كه در امور اجتماعي خود مشاركت داشته و نسبت به آن مسوئول مي باشد, لذا بايد هر اقدام او نيز همراه با شناخت دقيق و آگاهي كامل باشد. بر اين اساس معيارهايي را كه مي توان براي شناسايي يك حزب و جناح سياسي ايده ال در نظام اسلامي ترسيم نمود عبارتند از: 1-

آن حزب يا جناح به اصول عقايد اسلامي و احكام و ارزشهاي شريعت ايمان داشته و در عمل پاي بند باشد و بر اساس آيه ((ان الدين عندالله الاسلام )) ((و من يبتغ غيرالاسلام دينا" فلن يقبل منه ; نبايد از آموزه هاي اسلام عدول نمايد)), (آل عمران , 85). 2- هدف آن گروه از خدمت به جامعه اسلامي و حل مشكلات مردم باشد نه كسب قدرت براي پيشبرد منافع گروهي و ياشخصي . 3- عملكردهاي قبل آن حزب و جناح سياسي در جهت وحدت , امنيت , مصالح , منافع ملي , تحكيم مباني ارزشي و احكام اسلامي بوده باشد. 4- پيروي از ولايت فقيه را در گفتار و عمل اثبات نموده باشد ((اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامر منكم )), (نسائ, 59). 5- نسبت به دشمنان اسلام بيگانه ستيز باشد ((يا ايها الذين امنوا لاتتخذوا ابائكم و اخوانكم اوليائ ان استحبوا الكفر علي الايمان و من يتولهم منكم فاولئك هم الظالمون )), (توبه , 22). 6- رعايت موازين فقهي , شرعي و اخلاقي در هنگاميكه با احزاب رقيب اختلاف نظر پيدا شود, بدين معنا كه به كارگيري ابزارهاي مشروع در تبليغات حزب , تحمل و عدم انكار و تكفير احزاب اسلامي ديگر, به كار نگرفتن شيوه هاي غيراخلاقي و ظالمانه , همچون بهتان به يكديگر. اين ها همه جنبه معياري دارند و تا زماني به انسان اطمينان مي دهند كه اين چارچوب ها و ضوابط را رعايت كنند. بنابراين به مجرد اين كه بر فرد مسلمان ثابت شود كه حزب مورد علاقه اش اين معيار را زير پاگذاشته و از حق فاصله

گرفته و در طريقي غير از رهبري و مصالح نظام و انقلاب مي رود بايد از آن حزب يا جناح سياسي كنار بگيرد., (ر.ك : عبدالحسين خسروپناه , جامعه مدني و حاكميت ديني , ص 201). ثانيا", هر چند وجود احزاب و جناح هاي سياسي در صورت رعايت ملاك ها و معيارهاي اسلامي پذيرفته شده است , ولي نكته مهم اين است كه مشاركت سياسي و اجتماعي و انجام تكاليف اجتماعي , لزوما" از طريق جناح ها و احزاب نمي باشد. اين چنين نيست كه اگر كسي در جناح هاي سياسي وارد نشد دچار خطا و كجروي شود. خير, شما مي توانيد با در دست داشتن معيارها و اصول مربوط به هر عمل اجتماعي كه از نظر اسلام مشخص شده , حق را از باطل تشخيص داده و هميشه در صراط مستقيم الهي گام برداريد. زيرا خود جناح ها نيز در معرض اشتباه و لغزش مي باشد. ثالثا", از آن جا كه فرد مسلمان در مقابل كليه اقدامات فردي و اجتماعي خود مسوئول مي باشد, لذا هميشه بايد استقلال خود را حفظ كرده و از تعصبات و قضاوت هاي جناحي , صنفي و... بپرهيزد و فقط خود را مطيع حق و معيارها و ارزش هاي الهي و پيروي از خط امام و رهبري كه همان خط راستين اسلام است بداند هر چند, در مواردي ممكن است قضاوت شما با ديدگاه حزب همسويي يا تعارض داشته باشد. {J

كانديداي اصلح را چگونه انتخاب كنيم ؟

پرسش

كانديداي اصلح را چگونه انتخاب كنيم ؟

پاسخ

در مورد همه انتخابات، دو مسأله مهم مطرح مي باشد يكي اصل شركت در انتخابات و انداختن رأي در صندوق، دوم شناخت و تشخيص كانديداي اصلح كه كار بسيار مهم و حسّاسي مي باشد و نيازمند تحقيق گسترده و دقيق از كانديداي اصلح كه اين كار، گاهي توسط خودشخص رأي دهنده (بدون واسطه) به خاطر اطلاعاتي كه از سوابق اجرائي، انگيزه ها، افكار و عقايد فرد، ميزان ايمان و تعهد و دلسوزي او نسبت به نظام و مردم، قدرت و توان مديريتي او در اجراي برنامه ها و پايبندي او به اصول و ارزشهاي اسلامي، و بالاخره اصلح بودن و برتريكانديداي مورد نظر خويش نسبت به ساير كانديداها در موارد ياد شده، دارد، اقدام به رأي دادن مي نمايد. اما گاهي فرد توان و قدرت تشخيص و شناخت و انتخاب كانديداي اصلح را ندارد يا به علّت تعدد كانديداها و... اين كار براي او ميسّر نمي باشد. در اين جا لازم است تا از طريقشناخت مع الواسطه اقدام نمايد يعني به جناحهاي سياسي مورد اطمينان خود يا افراد متديّن، متعهد و كارشناسي كه توان تشخيص اين امر را دارند مراجعه نمايد.

اما در مورد اين كه نظر مقام معظم رهبري چيست؟ چند نكته مطرح مي باشد:

اولاً: هم چنان كه اشاره نموديد؛ ايشان به دليل نقش فراجناحي و پدرانه اي كه بر عهده دارند و به خاطر حفظ امنيّت و وحدت ملّي و مصالح كشور و...، مسئوليت ايشان اقتضا مي نمايد كه رأي معظم له نسبت به اشخاص كاملاً مخفي بماند.

ثانيا: انتخابات هم يك تكليف است و هم يك حق است، به عبارت ديگر بر اساس آموزه هاي ديني و قانون

اساسي جمهوري اسلامي ايران حق انتخاب كانديداها بر عهده خود مردم واگذار شده است و هيچ لزومي نيست كه حتما نظر رهبري در اين مسأله دانسته شود تا طبقنظر ايشان افراد رأي دهند، و الا فلسفه انتخابات توسط مردم زير سؤال مي رود.

در هر صورت مسأله شركت در انتخابات هر چند بسيار مهم و سرنوشت ساز مي باشد اما كار چندان سخت و پيچيده اي نيست كه فرد بماند و نتواند كانديداي اصلح را شناسايي كند، بله آنچه كه مهم مي باشد، شناسايي و تشخيص دقيق كانديداي اصلح بر اساس حجّت شرعي،معيارها و ضوابط اسلامي و ارزشهاي الهي، باشد نه بر مبناي احساسات نفساني و تعصّبات گروهي و جناحي صرف، حال چه اين شناخت بي واسطه باشد يا با واسطه.

در اين صورت شما مطمئن باشيد كانديداي شما چه رأي بياورد چه نياورد، شما در پيشگاه الهي معذور مي باشيد.{J

به عنوان يك دانشجو در برابر مسائل روز كشور ،چه وظيفه اي دارم؟

پرسش

به عنوان يك دانشجو در برابر مسائل روز كشور ،چه وظيفه اي دارم؟

پاسخ

مسائل روز كشور، مسائلي گوناگون و متنوع از جهت سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... هستند كه اثبات و پايداري پنداري نيز نداشته و البته از درجه اهميت بالايي برخوردارند و چه بسا غفلت جامعه از آنان، اثرات غيرقابل جبراني را به دنبال داشته باشد. بر اين اساس هر كس به ميزان وظيفه و نقشي كه دارد و همچنين درجه اهميت آن مسأله خاص، بايد سعي كند در اين پروسه تأثيرگذار و ايفاي نقش نمايد؛ چه بسا در بسياري از مسايل روز كشور صرف آگاهي و اطلاع دقيق دانشجو كفايت كند و گاهي مواقع نيز حضور عملي و در صحنه بودن لازم است. در هر صورت مهم ترين وظيفه و كاركرد دانشجو در درجه نخست، خوب درس خواندن وتلاش جهت ارتقاي علمي و آماده شدن براي خدمات اجتماعي و تأمين نيازمندي هاي آتي علمي كشور است. در كنار آن خدمات فرهنگي براي سالم سازي و ارتقاي كيفيت معنوي محيط دانشگاه، از اهميت به سزايي برخوردار است. در مرحله سوم نيز داشتن قدرت تحليل دقيق مسائل سياسي و اتخاذ مواضع به جا و مناسب و تأثير گذاري هاي آگاهانه و متكي به مباني اصيل اسلامي ضروري است.

مهم ترين مسائلي كه در رابطه يك حكومت با جامعه و نهادهاي مدني مطرح است، كدام است؟ ديدگاه اسلام و قانون اساسي در اين باره چيست؟

پرسش

مهم ترين مسائلي كه در رابطه يك حكومت با جامعه و نهادهاي مدني مطرح است، كدام است؟ ديدگاه اسلام و قانون اساسي در اين باره چيست؟

پاسخ

مهم ترين مسائلي كه درباره كيفيت رابطه يك حكومت با جامعه و نهادهاي مدني مطرح است، امور زير است:

يك. مشاركت سياسي (Political Participation).

دو. تكثر گرايي سياسي (Political Pluralism).

سه. وجود ساز و كار يا نهادهايي كه نظارت و كنترل بر عملكرد حاكمان سياسي را ممكن سازد.

در توضيح اين مسائل گفتني است كه:

يكم. در بينش اسلامي، انديشه مشاركت و فعاليت هاي سياسي و اجتماعي، نه تنها حق مردم؛ بلكه وظيفه اي ديني است. در اين نگرش همه مسلمانان، نسبت به سرنوشت «امت اسلامي» مسؤوليت و وظيفه دارند. پيامبراكرم (ص) فرمود: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهْتَمَّ بِاُموُرِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ؛ آنكه برخيزد و نسبت به [اصلاح ]امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نيست» و اساساً حكومت ديني جز با مشاركت و خواست و خيزش عمومي پديد نمي آيد.

«مشاركت سياسي» در اسلام مبتني بر حاكميت الهي و حاكم ساختن بشر بر سرنوشت خويش، در راستاي رسيدن به اهداف غايي خلقت است. بر همين اساس در اصل 56 قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است: «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خدا است و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است و هيچ كس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند».

دوّم. بر اساس رعايت اصول و هنجارهاي شريعت مقدس اسلامي در حكومت ديني اين ويژگي پذيرفته شده است. در اصل 26 قانون اساسي جمهوري اسلامي، آمده است: «احزاب، جمعيت ها، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده، آزادند؛ مشروط

به اينكه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچ كس را نمي توان از شركت در آنها منع كرد، يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت».

سوّم. امر به معروف و نهي از منكر، يكي از تعاليم بسيار مهم و ارزشمند اسلام است كه به موجب، آن همه آحاد جامعه موظف مي شوند با هر پديده انحرافي، به نحو شايسته برخورد كنند. به موجب اين اصل، رفتار حاكمان در ديد تيزبين آحاد جامعه قرار مي گيرد و آنان مي توانند در مواقع لزوم - به هر نحو كه مصالح جامعه اقتضا مي كند - پيشنهادها و انتقادهاي سازنده خود را مطرح كنند.

از طرف ديگر رفتار همه رهبران و مسؤولان سياسي كشور - حتي مقام معظم رهبري - قابل بررسي و كنترل در نهادهاي قانوني برخاسته از مردم است. اصل 111 قانون اساسي، چنين مقرر مي دارد: «هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود، يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يك صد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بر كنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم مي باشد».

اگر امام خميني الان زنده بودند چكار مي كردند با اين وضعيت جامعه و پراكنده شدن حقيقت. وظيفه من چيست.چكار مي توانم و بايد انجام دهم.

پرسش

اگر امام خميني الان زنده بودند چكار مي كردند با اين وضعيت جامعه و پراكنده شدن حقيقت. وظيفه من چيست.چكار مي توانم و بايد انجام دهم.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

يكم - در نظام سياسي اسلام، رهبري و مديريت كلان جامعه براساس دو دسته از عناصر ثابت و متغير صورت مي پذيرد:

1. اصول و ضوابط كلي و ثابت براي تمامي زمان ها و مكان ها مي باشد. نظير ملاك و محور قرار دادن آموزه ها و ارزش هاي دين مبين اسلام، توانايي اجتهاد، استفاده از عنصر عقلانيت و مشورت، بسط عدالت اجتماعي و... چنين اصول و ضوابطي جهت حفظ اسلاميت نظام سياسي كه همواره مي بايست سرلوحه تمامي اركان حكومت اسلامي خصوصا نهاد رهبري آن باشد و با تغيير يك رهبر به هيچ وجه از بين نمي رود. به عنوان نمونه بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام(ص)، امام علي(ع) در دوران حكومت خويش آنچنان اصول و ضوابط كلي مربوط به مديريت جامعه اسلامي را انجام مي دادند كه گويي پيامبر اكرم(ص) انجام مي دهند و يا اين كه اگر امام حسن(ع) در زمان امام حسين(ع) زنده بودند قطعا همانند امام حسين(ع) عمل مي كردند.

2. عناصر و مؤلفه هاي غير ثابت نظير؛ توانايي هاي فردي و شخصي رهبر و حاكم اسلامي از قبيل مقامات معنوي و كمالات روحي، جامعيت علمي، دقت نظر و تيزبيني، حسن سليقه، نوانديشي... (مرجعت، سيد هدايت الله طالقاني، تهران، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي سبز رويش، 1374، صص 262 - 250).

و همچنين مقتضيات زماني و مكاني كه موجب مي شود هر فقيه يا حاكم اسلامي بستگي

به اين توانايي ها و مصالحي كه مطابق با مقتضيات زمان و مكان تشخيص مي دهد عمل نمايد. بديهي است هر چند مقتضيات زمان و مكان امري غير ثابت است اما توانايي هاي فردي و شخصي رهبر مي تواند در جهت دهي هر چه بهتر آنان نقش داشته باشد.

دوم - خط و مشي حضرت امام در زمان رهبري خويش همواره براساس اصول ثابت و متغير مديريت كلان اسلامي بود و لحظه اي از اين اصول و عناصر عدول نكردند و قطعا اگر در زمان ما هم زنده بودند، همانگونه عمل مي نمودند اما بايد به يك نكته مهم توجه داشت و آن توجه به عنصر مقتضيات زمان و مكان، شرايط، امكانات و موانع محيطي است كه همواره متغير بوده و تصميمات خاص خود را مي طلبد. به عنوان نمونه جامعه اسلامي بعد از وفات پيامبر اكرم(ص) به دليل عملكرد بد خلفاي سه گانه و دنياطلبي بسياري از صحابه، در مسيري قرار گرفت كه مشكلات بسيار زيادي براي امام علي(ع) به وجود آورد و خارج از كنترل و اختيار آن امام(ع) بود و در زمان ما هم بعد از رحلت حضرت امام و پايان جنگ و فضاي معنوي كه به همراه داشت، متأسفانه بخش هايي از جامعه ما درگير ارزش هاي مادي شده و از ارزش هاي الهي فاصله گرفت و از سوي ديگر بازسازي كشور مشكلات متعددي را به وجود آورد. مسلما در چنين فضايي مديريت جامعه امري بسيار مشكل است خصوصا اگر بخواهيم از معيارها و ارزش هاي الهي لحظه اي عدول نكنيم.

نتيجه آن كه اگر حضرت امام الان زنده مي بودند همچنان براساس

اصول و ضوابط كلي مربوط به مديريت اسلامي جامعه را هدايت مي كردند، آنگونه كه در زمان حيات مباركشان و در زمان كنوني توسط مقام معظم رهبري شاهد هستيم، بلي ممكن است به دليل ويژگي ها و خصوصيات شخصي كه برخوردار بودند نظير كمالات و جاذبيت هاي معنوي و عرفاني ايشان در برخي مسائل همانند وحدت و همدلي بيشتر گروه ها و جناح هاي سياسي و فرمانبري بيشتر آنان تفاوت هايي وجود داشت. اما از نظر مشكلات، اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... كه معلول عوامل محيطي، ساختارهاي جامعه محدوديت ها و عوامل خارجي اند... تفاوت چنداني وجود نداشت.

سوم : شايد در ابتداي امر با توجه به غوغاها و فضاي غبارآلود ناشي از فعاليت جناح ها و تشكل هاي متعدد سياسي، چنين به نظر برسد كه شناخت حقيقت امري مشكل و ناممكن است اما اگر كمي دقت كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه به هيچ وجه جناح ها و تشكلات سياسي معيار و تعيين كننده حقيقت نيستند تا بگوييم حقيقت پراكنده شد، بلكه بايد كليه عملكردها و فعاليت هاي آنان را براساس معيارها و ملاكاتي كه بيانگر ميزان حقانيت يك فرد يا يك جناح هستند سنجيد؛ اين معيارها عبارتند از پيروي از اصول و ارزش هاي اسلامي و خط ولايت، امامت و رهبري اصيل جامعه اسلامي. به عنوان نمونه همانگونه كه در دوران امام علي(ع) براي شناخت ميزان حقانيت يك فرد يا يك گروه مي بايست كليه عملكردهاي فردي و اجتماعي آن شخص يا گروه و ميزان پيروي او را از امام زمان(عج) خويش را معيار قرار دهيم در زمان ما نيز براي شناخت اين

كه واقعا تا چه مقدار افراد يا جناح ها و ساير تشكل ها از صداقت و حقانيت برخوردارند بايد به دقت كليه عملكردهاي فردي و اجتماعي آنان را و ميزان پاي بندي و وفاداري به اصول و ارزش هاي اسلامي خط رهبري، قانون اساسي، مصالح و منافع جامعه اسلامي و... را مورد بررسي و دقت نظر قرار داد. بنابراين اصل حقيقت امري ثابت است كه همان اصول ومعيارهاي اسلامي در زندگي فردي و اجتماعي است اما ميزان برخورداري از حقانيت از سوي افراد و تشكل ها امري نسبي بوده و به ميزان پايداري آنان به اين اصول و معيارها بستگي دارد.

چهارم: در شرايط كنوني مهمترين وظيفه يك دانشجو - علاوه بر اهتمام ويژه به انجام تكاليف الهي و تحصيلات دانشگاهي خود- بالا بردن سطح بينش و تحليل سياسي خود و پرهيز از انتخاب يا طرفداري ناآگاهانه از موضوع، شخص يا جناحي است. بايد ضمن شناخت معيارهاي حقيقت در مقام تطبيق، دقت نظر ويژه اي مبذول داشت و علاوه بر تلاش هاي شخصي، از نظرات افراد مطمئن و مورد اعتماد كه توانايي تشخيص حقايق را دارند استفاده نمود. خلاصه همواره سعي نماييد براي هر اقدام و انتخاب خود دليل و حجت داشته باشيد و بعد از شناخت حقيقت آن را به ديگران منتقل كرد، خصوصا در مواردي كه متأسفانه مشاهده مي شود جوي كاذب و احساس توسط برخي افراد و يا گروه ها براي دستيابي به اهداف و اميالي نامشروع خودشان به وجود آمده است.

و بالاخره اين كه در تمامي شرايط و موقعيت ها از خداوند متعال و ائمه معصومين(ع) استمداد نموده و بخواهيد تا حق

و حقيقت را به شما نشان داده و به سوي آن رهنمون سازند و به اين وعده الهي مطمئن باشيد كه «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا».

وظيفه هر مسلمان، در جمهوري اسلامي چيست؟

پرسش

وظيفه هر مسلمان، در جمهوري اسلامي چيست؟

پاسخ

وظيفه ديني و الهي ما كه شهداي اسلام هم براساس همين وظايف جان باخته اند، اين است كه براي اجراي احكام اسلام تلاش كنيم و جهت پيشرفت انقلاب تا جايي كه مي توانيم فعّاليّت نماييم.

« بخش پاسخ به سؤالات »

حكومت جمهوري اسلامي ايران در اين بيست و يك سال براي اقليت اهل سنت چه اقدامي نموده است؟ به ويژه در زمينه شركت دادن آنان در حكومت و نيز به كارگيري افراد باسواد در كارهاي دولتي؟

پرسش

حكومت جمهوري اسلامي ايران در اين بيست و يك سال براي اقليت اهل سنت چه اقدامي نموده است؟ به ويژه در زمينه شركت دادن آنان در حكومت و نيز به كارگيري افراد باسواد در كارهاي دولتي؟

پاسخ

اين سؤال شامل دو قسمت است: فعاليت هاي جمهوري اسلامي در مناطقي از كشورمان كه اهل سنت در آن جا زندگي مي كنند؛ و نحوه مشاركت نيروهاي اهل سنت در حكومت اسلامي ايران در اصل پنجاه و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است: «قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه، كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده قانون اعمال مي گردد؛ و اين قوا از يكديگر مستقلند. طبق اين اصل، ايران داراي نظام بر پايه «تفكيك قوا» است. به همين دليل، هر يك از اين قوا را به صورت مجزا بررسي مي كنيم و چگونگي حضور نيروهاي اهل سنت را در آن ارزيابي مي كنيم تا نقش آنها در حكومت اسلامي ايران تبيين گردد.

قوه مقننه؛ مجلس شواري اسلامي كه در حال حاضر 290 نماينده در دوره ششم دارد، از لحاظ تعداد نماينده نسبت به جمعيت (يك نماينده به ازاي 150 هزار نفر) تفاوتي بين مناطق مختلف كشور ندارد و همه مردم، آزادانه به كانديداي دلخواه خود رأي داده و او را انتخاب مي نمايند. تعداد بي شمار كانديداها گواهي است بر آزادي كامل همه اقشار ملت براي راه يابي به مجلس شوراي اسلامي. طبق اصل هشتاد و چهارم هر نماينده - خواه شيعه باشد با سني، مسلمان باشد يا از اقليت هاي مذهبي - حق يك رأي دارد و هم به طور مساوي

حق قانونگذاري دارند. به اين ترتيب نقش مردم سني مذهب و نمايندگان آنان در مجلس شوراي اسلامي و مشخص مي شود اين دليلي است متقن بر آن كه همه مردم در امر قانونگذاري به وسيله نمايندگانشان در مجلس، برابرند. بنابراين، هر قانوني كه به تصويب مجلس مي رسد به ضرر هيچ يك از مناطق كشور كه حتي غير مسلمان در آن زندگي مي كند نخواهد بود، تا چه رسد به مواردي كه منافع مسلمانان را به خطر اندازد. و در همين بخش به مجلس خبرگان رهبري نيز نظري مي افكنيم. طبق قانون، هر يك ميليون نفر يك نماينده براي مجلس خبرگان رهبري انتخاب مي كنند و انتخاب در اين باره نيز ميان مناطق مختلف تفاوتي نيست. هر نماينده حق اظهار نظر درباره عملكرد رهبري و يا انتخاب رهبري را دارد و همان طور كه مي دانيد، برخي از نمايندگان مجلس خبرگان، از علماي اهل سنت شرق و يا غرب ايران اسلامي مي باشند.

قوه قضائيه؛ بر اساس قوانين مدني كشور، هر يك از اقليت هاي مذهبي در امور شخصي خود مثل نكاح، طلاق و مانند اين ها، بر طبق فقه خود عمل مي كنند. شما نيز با توجه به حضورتان در مناطق سني نشين ايران، بر آزادي همه مردم در اعمال خود طبق فقه مورد پذيرش خود، واقفيد.

در حال حاضر، علماي بي شماري از اهل تسنن، در مناطق شرقي و غربي كشور به امر قضاوت طبق فقه خود مي پردازند كه مورد پذيرش قانوني حكومت اسلامي است و مردم آزادي كامل دارند كه با مراجعه به اين قضات تحكيم و قاضي شرعي، اختلافات خود را حل و فصل نمايند.

برخي از قضات رسمي كشور كه به استخدام قوه قضائيه درآمده اند

نيز از برادران اهل سنت هستند؛ درحال حاضر حتي در مناطق شيعه نشين مانند شهرستان شاهرود، قاضي سني مذهب طبق قوانين جاري مملكتي به امر قضاوت مي پردازد.

قوه مجريه؛ در اين بخش نيز كه داراي وزارتخانه ها، سازمان ها و مؤسسات تابعه مي باشد - بسياري از افراد اهل تسنن در مناطق سني نشين ايران در رده هاي مختلف به استخدام در آمده اند. رياست شعبه هاي مختلف بانك ها، سرپرستي جهاد سازندگي، تربيت بدني و وجود بخشداران و رؤساي آموزش و پرورش مناطق مختلف، گواهي است بر حضور جدي برادران اهل سنت در امور اجرايي ايران اسلامي.

پس اگر حكومت در ايران و مجموعه كارگزاران نظام اسلامي را بر گرفته از هر سه قوه بدانيم - كه به طور مختصر توضيح داده شد - نقش برادران اهل تسنن در حكومت اسلامي ايران مشخص مي شود. حضور جدي دربالاترين سطح حكومتي نظام كه مجلس خبرگان رهبري مي باشد مؤيد پذيرش نقش همه ملت ايران - بدون در نظر گرفتن مذهب آنها - در اداره حكومت اسلامي است.

براي آشنايي بيش تر شما با بعضي از مسؤولان اجرايي استان سيستان و بلوچستان و افراد ديگري كه در سطح وزارتخانه هاي كشور مشغول فعاليت بوده و از مردم بلوچستان و سني مذهب هستند اشاره مي نماييم:

1- جناب آقاي مولوي اسحاق مدني (مشاور رئيس جمهوري در اهل سنت)؛ 2- (معاون وزير كشاورزي مهندس حميدالدين ملازهي)؛ 3- مهندس باران هاشم زهي (مدير كل مسكن وشهرسازي استان)؛ 4- آقاي عبدالغفور شه بخش (رئيس سازمان تعاون روستايي استان سيستان و بلوچستان)؛ 5- آقاي نقدي هاشم زهي (رئيس ثبت احوال زاهدان) مقصود از ذكر نام اين عزيزان، توجه جناب عالي به اسامي بعضي از مديران كل و يا كارمندان عالي رتبه در

سطح كشور است كه از مردم مسلمان و انقلابي بلوچستان بوده اند؛ و اسامي برادران سني مذهب كُرد و يا شرق و جنوب خراسان كه در سطح مديريت كلان كشور نقش دارند ذكر نشده و شما در سطح استان با آگاهي از مديران كل و رؤساي بانك ها و مؤسسات دولتي مي توانيد به اين نكته پي ببريد كه مديريت در سطح كشور بر پايه شرايط استخدامي كشور است كه تخصص و آگاهي شرط اوليه آن مي باشد و مذهب در گزينش اين مديران نقشي ندارد.

تركيب اعضاي شوراي شهرها وروستاها، گواهي بر آزادي و انتخاب مردم بر پايه لياقتها است و با توجه به بافت جمعيتي، هر كسي كه انتخاب شده، به اين مقام نايل گرديده است و مردم سني مذهب در تمام مناطق سني نشين كشور اسلامي انتخاب شده و حق انتخاب كردن داشته اند. شما با مطالعه و بررسي وضعيت شيعيان در كشورهاي همجوار مي توانيد به اين نتيجه مهم دست يابيد كه درعمل، تنها كشور اسلامي منادي وحدت ميان مسلمانان، جمهوري اسلامي ايران است.

در بخش دوم به فعاليتهايي كه حكومت اسلامي در مناطق سني نشين كشور داشته، به صورت مقايسه اي اشاره مي كنيم. براي مثال (در زمينه بهداشت)، در سال 1375 خانه هاي بهداشت فعاي روستايي و جمعيت تحت پوشش آنها در استان سيستان و بلوچستان 2874 روستا و در كردستان 1371 روستا بوده است كه هر دو از مناطق سني نشين هستند؛ اما در همين سال در استان يزد 1122 روستا، در استان آذربايجان شرقي 1370 و در استان همدان 808 روستا مورد پوشش بوده است. اين در حالي است كه جمعيت سه استان آخر، بيش از دو استان اول مي باشد.

همچنين بيمه شدگان - كه تحت خدمات درماني حمايتي قرار گرفته و از لحاظ اقتصادي، اجتماعي وضعيت جسماني اداره زندگي خود و يا خانواده تحت تكفل خود را ندارند - در سال 1374 در استان سيستان و بلوچستان چهار هزار نفر و در استان كردستان نه هزار نفر بوده، در حالي كه در استان هاي همدان چهار هزار نفر، در استان يزد شش هزار نفر و در آذربايجان شرقي پنج هزار نفر بوده اند. اين در حالي است كه جمعيت سه استان آخر بيش از دو استان قبل مي باشد. اين مثالي است براي فعاليت هاي اسلامي در مناطق سني نشين كه به دور از مسائل فكري و يا مذهبي، و صرفاً به عنوان يك شهروند ايراني مورد خدمات دهي قرار مي گيرند.

براي بررسي خدمات مختلف دولت، مي توانيد به كتاب سالنامه آماري (چاپ سازمان برنامه و بودجه مركز آمار ايران مراجعه نماييد.

منبع موثقي براي كسب اطلاعات در مورد كانديداهاي انتخاباتي چيست؟ با توجه به جوي كه در زمان انتخابات در كشور وجود دارد، به هدف هاي چه كسي و چه منبعي مي توان اعتماد كرد؟

پرسش

منبع موثقي براي كسب اطلاعات در مورد كانديداهاي انتخاباتي چيست؟ با توجه به جوي كه در زمان انتخابات در كشور وجود دارد، به هدف هاي چه كسي و چه منبعي مي توان اعتماد كرد؟

پاسخ

يكي از ويژگي هاي جامعه ضابطه پذير و عدالت گرا برگزاري انتخابات سالم است، كه با مشاركت سياسي مردم به وجود مي آيد. انتخابات رئيس جمهوري يكي از مهم ترين انتخابات هر جامعه است كه بايد براساس معيارها و راهكارهاي مطمئن شكل گيرد؛ زيرا رئيس جمهوري دراكثر جوامع اولين مقام كشور است و در ساختار جامعه ايران، نيز رئيس جمهوري بعد از مقام رهبري دومين مقام است كه بيانگر اهميت آن است.

براي شناخت كانديداها منابع و راه كارهاي متعددي - با توجه به ساختار جوامع - وجود دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي شود :

1 - بهره گيري از خرد و عقل.

يكي از راه كارهاي مهم شناخت كانديداها بهره گيري از عقل است. در هر جامعه اي كه انسان زندگي مي كند، معمولاً شناخت از جامعه خود و افراد آن داشته و مي توان تشخيص دهد كه شايسته ترين و صالح ترين فرد براي رياست جمهوري و يا مقام هاي ديگركيست؟ در حوزه فرهنگ اسلام از خرد و عقل به عنوان پيامبر باطني ياد شده و همه مردم به خردورزي فراخوانده شده اند، كه يكي از مصاديق مهم عقل گرايي انديشه نمودن در گزينش رياست جمهوري... است. در جوّ و فضاي تنش زاي انتخابات و تبليغات گسترده كانديداها، بايسته است كه از خرد بهره گرفته و بهترين را انتخاب نمود.

2 - رايزني.

يكي از منابع مهم شناخت و گزينش كانديداهاي شايسته، بهره گيري از تجربه و انديشه صاحبان انديشه است. مشورت با خبرگان و كارشناسان سياسي

و خبرگان دينمدار و حق گرا، راهكار مورد اطمينان براي كانديداها هستند. البته رايزني بايد با افراد صورت گير دكه آنان خود جناح گرا و طرفداران كانديداها نباشند، زيرا افراد جناح گرا معمولاً از افرادي حمايت مي كنند كه از جناح خود آنان هستند و لو اين كه آنان صلاحيت كانديداتوري ندارند. البته مي توان با آن عده از افراد جناح گرا، مشورت كرد، كه دين مدار، واقع گرا، و حق مدار باشند كه مصالح عمومي را بر مصالح فردي و گروهي ترجيح دهند.

3 - بهره گيري از قانون اساسي.

يكي از منابع مهم شناخت كاندايداها توجه به قانون اساسي است؛ زيرا قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، برخي از ويژگي ها و معيارها را براي كانديداها بيان كرده اند كه با در نظرگرفتن آن ها مي توان بهترين ها و شايسته ترين ها را به عنوان رئيس جمهور و يا نماينده مجلس انتخاب نمود. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران درباره رئيس جمهوري آمده است: رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبي و سياسي كه واجد شرايط زير باشد انتخاب گردد: ايراني الاصل، تابع ايران، مدير و مدبّر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوا، مؤمن و معتقد به مباني جمهوري ا سلامي ايران و مذهب رسمي كشور".(1)

4 - بهره گيري از نهادهاي قانوني.

در هر جامعه اي براي تأييد كانديداها نهاداي قانوني وجود دارد كه شرايط و ويژگي هايي را براي رئيس جمهور... مدنظر قرار مي دهند و هرگاه كاندايداها صلاحيت داشته باشد نهادها آنان را تأييد كرده و به مردم معرفي مي كنند و مردم مي توانند با توجه به تأييد آن نهادها كانديداهاي خويش را گزينش كنند كه در ايران، شوراي نگهبان يكي از نهادهاي قانوني است.

5 - شعارها

و عملكرد كانديداها.

معمولاً كانديداها شعارهايي را مطرح مي كنند كه نشانگر اهداف آنان است. هرگاه شعارهايآنان با نيازها، معيارها و ارزش هاي جامعه اسلامي همخواني داشته باشد مي توان آن ها را به عنوان رئيس جمهور، نماينده مجلس... گزينش نمود. البته برخي از كانديداها ممكن است بهترين شعارها را مطرح كنند؛ ولي به آن عمل نكرده و خود به آن شعارها پايبند نباشند؛ از اين رو بهره گيري از شعارها صددرصد نمي توان راه كار موثق براي شناخت كانديداها باشد؛ ولي يكي از راه هاي شناخت كانديداها به حساب مي آيد.

عملكرد كانديداها نيز يكي از منابع موثق شناخت آنان است. البته عملكرد آن عده از كانديداها مي تواند منبع شناخت باشد كه كانديداها سابقه مسئوليت مهم داشته و در انجام مسئوليت خود موفقي باشند.

6 - رسانه هاي گروهي.

رسانه هاي گروهي، مانند مطبوعات، صدا و سيما... يكي از منابع موثق شناخت كانديداها هستند. اطلاع رساني صحيح و دقيق رسانه هاي گروهي، بدون گرايش به جناح ها و كانديداها، نقش بنيادي درمعرفي و شناخت مردم از كانديداها دارند. متأسفانه برخي از رسان ها به خاطر جناح گرايي فضاي جامعه را غبارآلود نمودن و مردم را در گزينش كانديداهاي مورد نظر دچار مشكل مي كنند؛ از اين رو مردم بايد به آن دسته از رسانه ها اعتماد كنند كه جناح گرا نباشند.

پي نوشت ها:

1 - قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، فصل نهم، اصل 119.

گاهي راديو هاي بيگانه را گوش مي كنم بعضي از چيزهايي آن ها مي گويند 180 درجه با اخبار داخل فرق مي كند آيا آن ها واقعاً طرفدار دمكراسي مردمي هستند يا دنبال منافع خودشان؟

پرسش

گاهي راديو هاي بيگانه را گوش مي كنم بعضي از چيزهايي آن ها مي گويند 180 درجه با اخبار داخل فرق مي كند آيا آن ها واقعاً طرفدار دمكراسي مردمي هستند يا دنبال منافع خودشان؟

پاسخ

با به وجود آمدن انقلاب اسلامي (در ايران) منافع بسياري از استعمارگران مخصوصاً آمريكا و انگليس و اسرائيل به هم ريخت آنان در زمان شاه از پايگاه هاي نظامي ايران استفاده مي كردند . از بسياري از معادن مخصوصاً نفت بهره ها مي بردند، شركت هاي آنان در ايران هم جاسوسي مي كردند و هم بازار كار مناسبي داشتند و هم به عياشي و چپاول و فساد مي پرداختند . هدف راديوهاي بيگانه از تحليلها و اخبار و گزارش ها ، ايجاد تفرقه و نفاق و مخالف تراشي است. اخبار و گزارش هاي آن ها به نحوي برنامه ريزي و طرّاحي مي شود كه مردم را از انقلاب و از ارزش هاي اسلامي دلسرد كند. هميشه با افراد ضد انقلاب و وازده هاي سياسي و فراري مصاحبه مي كنند و از هر نقطه ضعفي در تضعيف روحية مردم سوء استفاده مي كنند.

آنان دم از آزادي و دمكراسي مي زندد امّا در هيچ يك از آن كشورها به اندازة ايران اسلامي بر رآي مردم تكيه ندارند. و آزادي سياسي كه در ايران هست در هيچكدام از آن كشورها نيست. مراد از آزادي كه آنها مطرح مي كنند آزادي شهوتراني و بي بند و باري است نه آزادي سياسي.

معرفي كانديداها از طرف مجتهدان داراي رساله براي مقلدينشان چه حكمي دارد؟

پرسش

معرفي كانديداها از طرف مجتهدان داراي رساله براي مقلدينشان چه حكمي دارد؟

پاسخ

تبعيت از مرجع تقليد و با وجود شرايط در فتوا (نظريات فقهي) در حكم (دستور حكومتي) الزامي است و در موضوعات لزومي ندارد.

اگر فقيهي بگويد اين كاسه آب، نجس شده يا داخل اين ليوان شراب است يا لباس شما نجس است، گفته او درحد شهادت يك نفر عادل ارزش دارد مثل اين كه يك نفر عادل غير مجتهد اين مطالب را بگويد.

بنابراين معرفي كانديداها از طرف مجتهدان الزامي براي مقلد ايجاد نمي كند.

تبادل نظر و مباحثه در زمينه هاي مذهبي و سياسي چه شرايط و آثاري دارد؟

پرسش

تبادل نظر و مباحثه در زمينه هاي مذهبي و سياسي چه شرايط و آثاري دارد؟

پاسخ

براي روشن شدن بهتر پاسخ توجه به سه نكته اساسي لازم وضروري است : اول : انسان موجودي است متفكر و خوش بختي وخسران او در گرو بهره مندي از افكار و انديشه اوست ، به همين جهت ولي آسماني كه براي هدايت انسان آمده مي كوشد كه از راه تفكر، اورا به منافع مادي و معنوي خود متوجه كند، تا هر آنچه در سعادت اونقش دارد از راه انديشيدن به وي بفهماند، و از راه دل در او شوق وانگيزش ايجاد كند كه به فكر بفهمد و با دل بدان گرايش پيدا كند .برهمين اساس بيدار كردن افكار و عقول در سر لوحه برنامه هاي انبياالهي قرار گرفته است ( قال علي ( ع ) : ... فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيايه ... و يثير والهم دفاين العقول... ؛ يعني خداوند پيامبران خود رابرانگيخت و پي در پي آنان را فرستاد ... [ تا موانع سر راه انديشه رابدانيد ] و گنجينه هاي خود را بر ايشان آشكار گردانند ) ) ( نهج البلاغه ،خطبه اول ) . با توجه به اين نكته انسان كه با انديشيدن و فكر كردن ،شخصيت والاي خود را رقم مي زند، اگر اين جايگاه بلند انساني را ازاو بازدارند، پيامدهاي ناگوار و ناهنجاري متوجه آدمي و مجتمع بشري خواهد شد .دوم : مردم به طور طبيعي در افكار و انديشه هامختلفند و اساساً تنوع در افكار از شرايط اصلي و ضروري زندگي بشراست . آنچه اين عالم را از ملال

و يك نواختي بدرمي آورد و زيستن درآن را لذت بخش و موجب خرسندي و خوش وقتي مي گرداند علاوه بر آن كه قواي عقلاني و اخلاقي و ذوقي را رشد مي دهد گونه گوني افكار و انديشه هاي انسان ها است كه از فطرت آنان سرچشمه مي گيرد .( نك : نصري ، عبدالله ، تكاپوگر انديشه ها، ( زندگي ، آثار وانديشه هاي استاد محمد تقي جعفري ) ، پژوهش گاه فرهنگ و انديشه اسلامي ، تهران چاپ اول ، تابستان 1376، ص 408 ) . اين تفاوت عقل ها را نيك دان در مراتب از زمين تا آسمان هست عقلي همچوقرص آفتاب هست عقلي كمتر از زهره و شهاب هست عقلي چون چراغي سرخوشي هست عقلي چون ستاره آتشي ( مثنوي /5/459-461 ) عدم توجه به اين نكته پيامدهاي ناگواري دارد كه از شمارش آنها در اين مقال معذوريم . سوم : اكنون كه انديشيدن امري مهم تلقي گشته و گونه گوني فكرها نيز امري فطري دانسته شده است ، چگونه مي توان در عين حفظ تفكر و تعقل به اختلاف انديشه ها احترام گذاشت . آنچه ما از آن به ( ( تبادل نظر ) ) و ( ( مباحثه ) ) و ...نام مي بريم ، همه براي ارج گذاري بر انديشه با حفظتفاوت آرا است . در واقع ، در پرتو تضارب آرا و انديشه ها است كه علاوه بر حفظ دو نكته پيش گفته ، فكر و خلاقيت ذهن رشد مي يابد ومعارف و علوم كامل تر مي گردند .به هر روي استفاده از آرا، افكار ونظريات ديگران

و دوري جستن از خود محوري و استبداد به راي ودرهم آميختن افكار و تضارب آرا آدمي را در عقول ديگران شريك مي گرداند و در نتيجه از تجارب ديگران بهره مي برد .اسلام كه همه ابعاد تكامل و ترقي بشر را مورد نظر دارد، به اين موضوع ارزش خاص و ويژه اي داده است . حضرت علي ( ع ) - كه اين سال با نام و ياد اوقرين است - تضارب آرا و تبادل نظر را وظيفه هر عاقل و صاحب فكردانسته و فرموده اند : ( ( سزاوار است انسان خردمند، راي ديگران را برراي خويش بيفزايد و دانش و آگاهي خويش را با بدست آوردن دانش حكيمان افزون سازد ) ) ، ( مجلسي ، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بيروت ، ج 72، ص 100 ) . از منظر امير خرد، جمع آوري آرا و نقد وبررسي آن ها، انسان را به واقعيت و حقيقت رهنمون مي سازد.علي ( ع ) فرمود : ( ( آرا و نظريات ديگران را همانند مايه اي كه در مشك مي زنند تا زبده و شيره آن را بيرون آورند، در عالم ذهن در هم بزنيد ونقادي كنيد تا ذهن فعال گشته و بر اثر آن ، هم به رشد و ابتكار برسد وهم بتواند نظريات منفي از مثبت را در ميان انبوه آرا اختيار كند ) ) . ( محمدي ري شهري ، محمد، ميزان الحكمه ، مكتب الاعلام الاسلامي ، قم ، 1362 ش ، چاپ اول ، ج 4، ص 36، حديث 6834 ). زانكه با عقلي چو عقلي جفت شدمانع بد فعلي

و بد گفت شد نفس بانفس دگر چون يار شدعقل جزوي عاطل و بي كار شد عقل قوت گيرداز عقل دگرپيشه گر كامل شود از پيشه گر آشنايي عقل با عقل ازصفاچون شود هر دم فزون باشد ولا عقل را با عقل ياري ياركن امر هم شوري بخوان و كار كن ( مثنوي /2/20-21 - 2277 و 3/2689 و5/167 ) پيامدهاي جلوگيري و محدود كردن تبادل نظر، ركوداستعدادها، طغيان و انفجار جامعه ، سطحي نگري و آسيب پذيري ورشد تسليم پذيري و جمودگرايي است . هر يك از اين امور نتايج سويي را براي جامعه بشري به دنبال خواهد داشت كه تحليل وتوضيح آن ها مجال ديگري مي طلبد .حال كه اهميت و ماهيت تبادل نظر در پرتو خردورزي انسان و تكثر انديشه ها روشن گشت به مهم ترين ويژگي هاي آن مي پردازيم : 1- رعايت روش گفت و گو : هرفعلي روش و متد خود را دارد كه بايد با پذيرش آن از سوي شركت كنندگان در گفت و گو و فعالان تحليل و نقد آرا پيرامون يك موضوع، ( ( تبادل نظر ) ) سامان گيرد .روش بحث مستلزم تحليل سوال ، محورمبحث و در نتيجه مشخص ساختن مفاهيم ، توضيح آنها و آشكارنمودن اصل يا مقدماتي است كه اين مفاهيم با توجه به آنها استنباطشده اند و در راستاي آن ديدگاهي گزينش شده است . 2- حق جويي : هدف هر تبادل نظري بايد شناخت حقيقت باشد و شركت كنندگان در مباحث فكري بايد حق جويي را سر لوحه كار خود قرار دهند .نبايددر گفت و گو اصالت به نفس تضارب

آرا داده شود و سرنوشت آب وسراب يا حق و باطل مهم تلقي نگردد .متاسفانه برخي از معاصران اين گمان را رواج مي دهند كه آنچه در آن بسر مي بريم يك بازي است و اساساً ديگر حق و باطلي معلوم و مطرح نمي باشد و آنچه اصالت دارد تنها و تنها اصل گفت و شنود است . اين پندار خطا منجر به اين خواهد شد كه از هيچ تعامل فكري نتيجه اي براي رشد و خلاقيت ذهن بدست نيايد و اين بسيار خطرناك است . مقصود از حق جويي آن است كه از مدعايي كه متكي به دليلي قوي است ، با هيچ تهديد،تطميع و فشاري - چه از ناحيه افكار عمومي و چه از ناحيه ديگر -دست برنداشت ؛ و البته اين دست برنداشتن بايد تا زماني باشد كه اين مدعا همچنان متكي به آن دليل متقن باشد ولي بعد از نقض و يارد دليل ، در طرد آن نبايد تسامح ورزيد .3- عقل مداري : حق جويي درسايه ( ( عقل مداري ) ) امكان تحقق دارد .مراد از عقل مداري آن است كه از مشاركت جويان در مباحث نظري انتظار مي رود كه براي تحقق حق جويي و ترويج آن تنها تابع استدلال باشند و روح ( ( چرا؟ به چه دليل ؟ ) ) را در فضاي گفتمان هاي خود حاكم سازند و براي اين سنجش گري خود حدي قايل نباشند .بايد توجه داشت كه براي حاكميت عقل مداري پرسش ها و نقد و بررسي ها بايد منطقي ،صحيح و واقع بينانه باشد حال فرقي نمي كند كه موضوع مورد

تبادل نظر در ساحت مباحث علمي باشد چه در ساحت مسايل فكري وچه در ساحت مشكلات اجتماعي . عقل باشد ايمني و عدل جوبر زن و بر مرد اما عقل كو؟ مثنوي /6/3861 در اينجا تذكر دو نكته ضروري است : اول آنكه : مقصود از عقل مداري ، عقل گرايي معتدل است ؛يعني ، عقلي كه در كشف حق و اثبات حقانيت يك مطلب درچارچوب خاصي و محدوده مشخصي كه در منطق اسلامي بيان شده است ، عمل مي كند .چنين عقلي از ديدگاه فرهنگ ديني ، ابزاري است كه با آن مي توان مجهولات را از معلوماتي كه در فطرت سالم انساني وجود دارد ( يعني بديهيات ) كشف و استنباط نمود .از اين رومراد ما از عقل گرايي ، عقلانيت - كه قواعد استنتاج را مورد ترديد قرارداده و اثبات يك مطلب و حقانيت آن را چيزي جز حصول اجماع وتوافق عقلاي يك جامعه در باب آن اعتقاد نمي داند - نيست. همچنين منظور ما از عقل گرايي ، عقلانيت حداكثري يا عقل گرايي حداكثري ( Strong Rationalism ) - كه هر چند به قواعد استنتاج صحه گذاشته و معتقد است به مدد قواعد منطق مي توان صدق پاره اي قضايا را قاطعانه اثبات كرد، ولي بيش از حد بر عقل تكيه كرده و آن را به عنوان عالي ترين ابزار كسب دانش تلقي مي كند - نيست. همين طور عقل گرايي انتقادي ( Critical Rationalism ) نير موردنظر ما نيست . چرا كه در چارچوب عقل گرايي انتقادي ، روش واحدلزوماً به نتايج واحد نمي انجامد، مجموعه پيش فرض ها و

مبادي شخص يا اشخاص به كاربرنده روش ، لزوماً يكسان نيست ، از اين روتنوع در مبادي [ به فرض كه روش و قواعد استنتاج واحد باشد ] درنتيجه حاصل از آن روش تاثير مستقيم دارد و در آن صورت چون مبادي و پيش فرض هاي مقبول اشخاص و جوامع متنوع است ، نتيجه حاصل نيز متنوع و متكثر خواهد بود .( نقد اين سه رويكرد كه در قبال مفاد عقل مداري در فرهنگ ديني است مجال ديگري مي طلبد .) دوم آن كه : ما معتقديم كه مطالب و مسايلي فوق خرد - نه خردستيز ( antiraional ) - داريم كه براي داوري در حق بودن يا نبودن اعتقادات ما توانمندند .در تفكر و انديشه اسلامي تنها ذهن عاقل نيست كه به گونه اي انحصاري ، عينيات جهان خارج را درك و تعقل مي كند، بلكه وحي ، به عنوان حقيقي ما فوق ذهن - نه مخالف و ضدآن - نقشي اساسي در درك و كشف حقايق و اثبات آن بر عهده دارد.4- آزاد منشي : بدون شك يكي از نخستين و اساسي ترين شرايط پديدآمدن روح تحقيق و علمي كه در سايه تبادل نظر ظهور مي كند،پرورش فكر آزاد و رميده از هر گونه تعصب و عقايد تقليدي است. افرادي كه در مباحث نظري پا به عرصه گفت و گو مي گذارند بايدبراي نهادينه كردن حق جويي و ترويج عقل مداري ، در پذيرش يا ردمدعا و دليلي ، هيچ گاه پيش فرض هاي ذهني و دلبستگي هاي شخصي يا گروهي را دخيل نگردانند، بلكه با كاوشي آزادانه هدف هر ( ( گفت

و شنودي ) ) را تنها شناخت حقيقت بدانند .درست است كه هيچ فردي بدون ارتباط با انديش مندان ديگر و برخورداري از دانش آنان در صحنه هاي گوناگون زندگي به پيروزي نمي رسد، ولي اگر اين عشق و علاقه به انسان هاي والا - كه در جاي خود بسيار ارزشمند ومقدس است - فكر را در يك چارچوب خشك و بي روح به نام پيروي از بزرگان به بند كشد تا آنجا كه در كوچك ترين مسايل ، تصميم گيري مشكل باشد، خود مانع بزرگي براي انديشه و رشد آن خواهد بود.علم تقليدي بود بهر فروخت چون بيايد مشتري خوش برفروخت مشتري علم تحقيقي حق است دايما بازار او با رونق است ( مثنوي /2/3265 - 3266 ) 5- توافق ارزشي : يك شرط اساسي تبادل نظر، توافق ارزشي است . در صورتي كه در يك ( ( گفت و شنود ) ) وحدت ارزشي از ميان برود، يعني توافق بر سر ارزش هاي اصولي وجود نداشته باشد و هر كس علايق و منافع فردي يا گروهي خود رابر منافع جمع و مصالح عمومي و ارزش هاي اصولي پذيرفته شده ازسوي يك اجتماع، ترجيح دهد و تعامل فكري را تنها براي نفوذ برديگران بكارگيرد، ديگر مباحثات نظري به معني قانون جنگل خواهدبود و آنچه از يك بحث فكري انتظار مي رود به وقوع نخواهد پيوست و تنها در حد يك شكل صوري و راهي براي طرح ديدگاه هاي شخصي و گروهي و تبليغ و نفوذ بر افكار ديگران خواهد بود، نه بيش از آن . يادمان نرود كه برخي كشورهاي استثمارگر مي كوشند تا

دركشورهاي زير سلطه توافق ارزشي كمتر و آشفتگي مباحث نظري بيشتر گردد تا در پرتو آن هيچگاه سخن حق و انديشه درست مكشوف نشود و مدام نخبگان جامعه - كه در واقع نقش آفرينان هدايت و تعالي جامعه اند - به دنبال جدل هاي بيهوده و منازعات فردي و گروهي باشند .6- خوش خويي : براي آنكه تبادل نظر به ميدان ستيز تبديل نشود، بايد اصول اخلاقي و انساني بر آن حاكم باشد .و يكي از بارزترين اين اصول حسن رفتار و گفتار در طول بحث است . كساني كه در باب موضوع يا مساله اي خاص به گفت و گومي پردازند، بايد سعي كنند با جلوگيري از بكار بردن كلمات پوچ وآزاردهنده ، و با رويي خوش و رفتاري پسنديده و انساني ، منظور ومقصود را به درستي براي يكديگر تفهيم كنند .به صورتي كه گفته ها وكردارشان رنگ احساسات منفي به خود نگيرد .در يك تعامل فكري بايد كوشش شود با انتخاب انگيزه اي مناسب - كه براي شخص مقابل ارزشمند است - ضعف دلايل و گفته هاي او خاطر نشان گردد .چه خوب است كه اين گفته امام محمد باقر ( ع ) در تفسير آيه : قولوا للناس حسنا ( با مردم نيك سخن بگوييد ) را كه فرمود : ( ( نيكوتر از آنچه دوست داريد با شما سخن گفته شود، با ديگران سخن بگوييد ) ) ( وسايل الشيعه ، ج 11، ص 563 ) مد نظر داشته باشيم . من نديدم درجهان جست و جوهيچ اهليت به از خوي نكو ( مثنوي /2/810 ) 7-تحمل انديشه ها :

بايد توجه داشت كه در فضاي صبوري در برابرافكار و انديشه هاست كه مي توان تبادل نظر و آرا را بهبودي بخشيده وبه راه اصلي و هويت اصيل خويش بازگردانيد .اگر به نتايج مثبت تحمل انديشه ها و به ثمرات منفي عدم حليم بودن در مقابل طرزتفكر ديگران دقت كنيم ، اذعان خواهيم كرد كه تحمل افكار يكي ازشرايط اساسي افرادي است كه در تعاملات فكري مشاركت دارند .باصبوري در برابر افكار قدرت تعقل و نقادي در جامعه رشد مي كند،روابط كلامي و ارتباطي تغيير مي يابد، روح تعاون ، كار جمعي ،وحدت ملي ، مسيوليت اجتماعي ، مفاهمه سياسي ، تبادل فرهنگ هاو انديشه ها ترويج و بالنده مي شود و ...اما اگر ظرفيت شنيدن آرا ونظرات گوناگون را نداشته باشيم ، نمي توانيم با ديگران مفاهمه برقراركنيم ، لاجرم علاوه بر آنكه روح تعاون ، همياري و همكاري از ميان مي رود، روح تعصب و بدتر از آن خشونت بر مباحث نظري حاكم خواهد گشت و اين مساوي است با ( ( مرگ انديشه ) ) . در پايان توجه به اين نكته ضروري است كه براستي ( ( مشكل كجاست ؟! ) ) اصحاب فكرو انديشه به امور پيش گفته و شرايط فوق وقوف كامل دارند و خود ازهمه بهتر مي دانند كه شرايط ورود به عرصه تبادل نظر چيست . پس چرا با اطلاع كافي و وافي به اين ويژگي ها باز هم از ( ( بحث ) ) و ( ( گفت وشنود ) ) ناخشنوديم ؟ به نظر مي رسد تعامل فكري در دوران معاصردچار آفت هاي جدي است

و اين خود مانع بزرگي بر سر راه تبادل انديشه هاست . خودمحوري به جاي حق محوري ، نقد اشخاص به جاي نقد افكار، پرخاشگري به جاي منطق ورزي ، مطلق انديشي به جاي آزادمنشي از مهمترين آفات مباحثات فكري است . عدم وجودآموزش رفتار مشاركت جويانه در خانه ، مدرسه ، دانشگاه و جامعه باعث شده است كه تحليل و بررسي و نقد آرا و انديشه ها جنبه بسيارمضر و تخريب كننده بخود بگيرند كه اين خود دليل مناسبي براي جلوگيري از استفاده درست و صحيح از ( ( تبادل نظر ) ) مي شود .نحوه برخورد آرا و تقابل انديشه ها حتي در موضوعات مهمي همچون ( ( تبادل نظر و بحث ) ) به صورتي است كه خود منجر به نفي آنهامي گردد .متاسفانه برخي از انديشمندان ما در فكر آزادانديش اند،ولي در عمل آزادمنش نيستند .نبايد غفلت كرد كه جمود در فكرچيزي است و جمود در برخورد چيزي ديگر .تمايز ميان اين دو، يكي از گره هاي كورتحليل جريان هاي فكري در كشور است . چو پرده داربه شمشير مي زند همه راكسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند حافظ به هر حال در چنين فضايي تبادل آرا و نقد و بررسي آنها عموماً همراه بااحساس مي باشند و طي آن از الفاظي استفاده مي شود كه بار ارزشي منفي دارند و توهين آميز و پرخاشگرانه اند، در نتيجه نياز به احترام درشخص مقابل تحريك مي شود و در پي آن آمادگي او براي پذيرش آراو نظرات ديگران كاهش مي يابد و بدتر موجب تثبيت رفتار و مقابله باانديشه مقابل مي گردد

.عموماً هدف مشاركت جويان در تعامل فكري در چنين شرايطي ، بزرگ نشان دادن خود و تحقير طرف ديگراست و لذا در طي فرايند ( ( گفت و شنود ) ) علاوه بر آنكه از روش هاي مضبوط و منطقي استفاده نمي شود، بلكه جبهه هاي مثبت ناديده انگاشته شده و آرا و انديشه هاي ديگران در كليه زمينه ها نفي مي گردد .اي ز خود پوشيده ، خود را بازياب در مسلماني حرام است اين حجاب اقبال لاهوري ;

ملاك و معيار صحيح فعاليت هاي سياسي و گروهي چيست ؟

پرسش

ملاك و معيار صحيح فعاليت هاي سياسي و گروهي چيست ؟

پاسخ

قبل از اين كه انسان هوادار و عضو حزب يا تشكلي گردد، بايداطلاعات كافي درباره اساسنامه و عملكرد گذشته و حال آن داشته باشد .چنانچه در اثر تحقيقات و مطالعات ، تشخيص داد كه حركت وبرنامه هاي آن جمع به طرف رشد و هدايت و كمال ديني ، اخلاقي وسياسي مي باشد، آن گاه عقل اجازه ورود و طرفداري - آن هم به صورت مشروط - مي دهد، در غير اين صورت انسان پرقيمت تر از آن است كه هر روز به دام گروهي افتد و طعمه افرادي گردد كه معلوم نيست او را به كجا و چه عاقبتي مي رسانند .در هر صورت نكاتي را به عنوان تذكر يادآور مي شويم : 1- وظيفه يك دانشجو قبل از هر چيز،تحصيل و درس خواندن است ؛ چرا كه فلسفه حضور در دانشگاه دردرجه اول تلاش بي دريغ جهت كسب علم مي باشد، از اين رو توصيه ما اين است كه در سال اول نسبت به ورود در تشكل ها قدري درنگ كنيد .البته اين به معناي كنار گذاشتن فعاليت هاي سالم فرهنگي وسياسي نيست . 2- وقت هاي اضافي خود را به مطالعات بيشتر وتقويت بنيانهاي فكري و معرفت ديني و فعاليت در مسجد دانشگاه ونمازخانه بپردازيد و به دور از هرگونه گرايش سياسي حاد، به خدمات ديني و سياسي اي كه ارتباط روشن با دين دارد بپردازيد .3- در طول اين مدت ، سعي كنيد ملاك هاي صحيحي را براي فعاليت هاي اجتماعي - سياسي تحصيل كنيد ( براي اين كار مطالعه ،

مشورت ،توجه به سخنان بنيانگذار جمهوري اسلامي و رهبر انقلاب مفيداست ) . مهمترين معيارها براي فعاليت عبارت است از : الف ) اهميت دادن به احكام دين الهي ( مخصوصاً نماز و روابط دختر و پسر ) ، ب ) حفظ آبروي اشخاص ، ج ) پرهيز از شعارهاي عوام فريبانه ، د ) غيرت سياسي در مقابل مخالفان انقلاب ، ه ) تلاش جهت رشد فكري وعلمي دوستان و پرهيز از استفاده هاي غيرمنطقي از احساسات وعواطف جوانان ، و ) تلاش جهت برآوردن نيازهاي واقعي و عقلايي جوانان و پرهيز از شعارها و عملكردهاي سطحي و بي مبنا .4- اگر باتوجه به ملاك هايتان ، صلاح ندانستيد با گروه خاصي همكاري كنيد،ناراحت نشويد، زيرا واجب نيست انسان هميشه داخل در حزب وگروهي باشد، بلكه مي تواند با فكري مستقل و آزاد، آگاهانه مسيرخود را طي كند ( به شرط اين كه از رفقاي مسجدي و اهل نماز بي بهره نباشد ) . در پايان تاكيد مي كنيم راهنمايي ها وتحليل هاي سياسي رهبرانقلاب ( با توجه به تجربه فراوانشان در مسايل سياسي و اجتماعي ) مي تواند بسياري از ابهامات را برطرف كند.;

20 سال گذشته، مردم انقلاب كردند و جمهوري اسلامي ايران را انتخاب كردند اكنون چه؟ آيا برنامه اي در دست مدعيان حكومت اسلامي هست كه ببينند مردم جامعه ايران اكنون چه مي خواهند؟ آيا نسل جديد هم بر رأي 20 سال پيش هستند و اگر نباشند مسؤولين چه مي خواهند بكنند و

پرسش

20 سال گذشته، مردم انقلاب كردند و جمهوري اسلامي ايران را انتخاب كردند اكنون چه؟ آيا برنامه اي در دست مدعيان حكومت اسلامي هست كه ببينند مردم جامعه ايران اكنون چه مي خواهند؟ آيا نسل جديد هم بر رأي 20 سال پيش هستند و اگر نباشند مسؤولين چه مي خواهند بكنند و واقعاً چه طرح عقلاني در پيش دارند؟

پاسخ

خواستة نسل جوان امروز بدون اغراق، خواستة نسل جوان 20 سال پيش است. يعني استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي، جوان امروز همان چيزي را مي خواهد كه جوان، ديروز مي خواست، جوان بخاطر روح پاك و لطيفي كه دارد حق خواه است آزادي خواه است و در يك كلمه جوان حقيقت خواه و دين خواه است اما اشتباهي كه مي شود گاهي سرنوشت جهوري اسلامي با سرنوشت اشخاص گره مي خورد و تحليل افراد را دچار مشكل مي كند.

جمهوري اسلامي حقيقتي است كه مستقلاً بايد شناخت، جدا از شخصيت ها،كه معمولاً شخصيت ها در طول زمان ممكن است بر آفت هايي هم دچار شوند.

البته صحيح است كه نه جوان امروز و نه جوان ديروز بعضي از مسوولين مياني را كه در نظام جمهوري اسلامي ايران مسؤوليت دارند ولي ويژگيهاي لازم را ندارند، قبول ندارند، مهم اين است كه خواستة سران نظام (مبارزه فساد،فقر و تبعيض) و عموم مردم يكي است و در راستاي اهداف كلي نظام جمهوري اسلامي ايران است.

منبع: برگرفته از سخنراني دكتر رحيم پور ازغدي 3/4/81 و قبل از خطبه هاي نماز جمعه تهران

براي داشتن يك تحليل صحيح حداقل از وقايع سياسي به چه اطلاعات علمي در اين زمينه نياز هست و كسب آن از چه طريقي ممكن است؟

پرسش

براي داشتن يك تحليل صحيح حداقل از وقايع سياسي به چه اطلاعات علمي در اين زمينه نياز هست و كسب آن از چه طريقي ممكن است؟

پاسخ

قسمت اول: براي داشتن يك تحليل سياسي صحيح كتب ذيل براي بدست آوردن اطلاعات علمي توصيه مي شود:

رديف

كتاب

نويسنده

رديف

كتاب

نويسنده

1

سياست و حكومت در اسلام

نبي الله ابراهيم زاده آملي

15

مباني علم اقتصاد

دكتر طهماسب محتشم دولتشاهي

2

مباني علم سياست

حسين جمالي

16

اخلاق سياسي

علي اصغر الهامي نيا

3

سياست خارجي ج.ا.ا

دكتر بيژن ايزدي

17

تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران

مهدي نظرپور

4

تاريخ سياسي اسلام

معاونت سياسي نيروي مقاومت

18

حائل نظامي و استراتژيهاي نظامي

مرتضي شيرودي

5

نظام اقتصادي در اسلام و نهضتها و جنبشهاي اسلامي معاصر

معاونت سياسي نيروي مقاومت

19

انديشه هاي سياسي در غرب

دكتر ابوالقاسم طاهري

6

روش تحقيق در علوم سياسي

ابوالقاسم طاهري

20

مباحث اقتصاد ايران

مهدي رهبري

7

شناخت انقلاب اسلامي ايران

قدرت الله بهرامي

21

مباني جامعه شناسي

دفتر همكاري حوزه و دانشگاه

8

حقوق اساسي ج.ا.ا

محمدجواد صفار

22

فنون تدريس و سخنوري

معاونت سياسي نيروي مقاومت

9

بررسي مسايل سياسي روز

معاونت سياسي نيروي مقاومت

23

بررسي حائل منطقه اي

معاونت سياسي نيروي مقاومت

10

تاريخ روابط بين الملل

حسين جمالي

24

پروژه تحقيقاتي

معاونت سياسي نيروي مقاومت

11

شناخت احزاب و گروههاي سياسي

لطفعلي لطيفي

25

كارورزي

معاونت سياسي نيروي مقاومت

12

جغرافياي سياسي

دكتر دره ميرحيدر

26

شناخت ماهيت امپرياليسم

جواد منصوري

13

مسايل سياسي اقتصادي جهان سوم

دكتر احمد ساعي

27

جامعه شناسي سياسي

معاونت سياسي نيروي مقاومت

14

اصول روابط بين الملل

حسين جمالي

28

انديشه هاي سياسي در اسلام

معاونت سياسي نيروي مقاومت

پاسخ قسمت دوم:

در صورتي كه اين مباني آموخته شود زمينه براي يك تحليل فراهم مي شود البته در كنار اين بايد يك تحليلگر سياسي، به روز، در جريان اخبار و رويدادهاي كشور قرار گيرد علاوه بر اين ارتباط با شخصيتها و چهره هاي سياسي نيز مطلوب است.

شما چه مرجع مطمئن براي پيگيري موضوعات سياسي مي شناسيد؟

پرسش

شما چه مرجع مطمئن براي پيگيري موضوعات سياسي مي شناسيد؟

پاسخ

1. خود انسان مي تواند بهترين منبع باشد به شرط اينكه بدون پيش فرض و بدون تعصب پيگير مسائل سياسي باشد.

2. آشنايي با اصطلاحات سياسي را مي توانيد در كتب مخصوص اصطلاحات سياسي و اجتماعي به همين عنوان پيگيري نمائيد.

3. شناخت جريانات سياسي را مي توانيد از كتاب جريانهاي سياسي از سال 1320 تا 1357 آقاي رسول جعفريان و كتاب تاريخ معاصر ايران جلال الدين مدني و جزوات سياسي كه هريك به تنهايي احزاب و گروه ها را معرفي كرده اند. مثل كتاب حزب كارگزاران از فراز تا فرود، حزب مشاركت و ...

4. كتاب انديشمندان جهان نوشتة آقاي طاهري كتاب مناسبي است.

5. صحيفة نور و مجموعة سخنراني هاي مقام معظم رهبري مي تواند جهت فكري سياسي را بهتر روشن كند.

6. مطالعة مقايسه اي نشريات از جريانات سياسي (روزنامه ها و مجلات)

7. جلسات سياسي كه بسيج برگزار مي نمايد نيز مي تواند محل مناسبي براي جهت گيري سياسي باشد.

يك مسلمان تا چه اندازه از سياست بايد اطلاع داشته باشد؟ و من كه 14 سال دارم آيا بايد بدانم؟

پرسش

يك مسلمان تا چه اندازه از سياست بايد اطلاع داشته باشد؟ و من كه 14 سال دارم آيا بايد بدانم؟

پاسخ

مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤالي مشابه سؤال شما مي فرمايند: "من البته انتظار دارم كه نوجوانها _ همان طور كه قبلاً گفتم _ به جاي اين كه خيلي به آينده نگاه كنند، به حال نگاه كنند؛ يعني الآن شما در يك دوران طلايي زندگي مي كنيد. اين دوران _ بين سنين ده، يازده سالگي، تا بيست و دو سه سالگي _ حقيقتاً يك دوران طلايي است؛ دوران ياد گرفتن، آماده سازي ذهن و فكر خود براي آينده است، بخصوص كه امكانات روز در كشور ما فراهم است.

من مي ترسم كه اگر بچه ها امروز خيلي به فكر اين باشند كه "فردا چه كاره خواهيم شد"، در تخيلاتِ زياد و غير عملي بروند _ تخيلاتي كه خيلي به عمل نزديك نيست و بيشتر يك حالت موهومات و افسانه پردازي ذهني را به انسان، القا مي كند _ و از زمان حالشان بمانند.

آن چيزي كه من توصيه مي كنم، اين است كه بچه ها از استعداد خودشان، از وقت خودشان استفاده كنند؛ خوب درس بخوانند. ما بيشترين چيزي كه امروز لازم داريم، اين است كه بچه ها به طور جدي درس بخوانند.

من مي بينم با اين كه برنامه هاي مدرسه هاي ما برنامه هاي خيلي غليظ شديدِ پُرپيماني نيست، بعضي از جوانان ما غالباً گله مي كنند كه درس، ما را خسته كرده است، نمي توانيم بخوانيم. طبق اطلاعاتي كه من دارم، در بسياري از كشورهاي ديگر _ كشورهايي كه امروز از لحاظ علمي و

صنعتي و تكنولوژي و اينها پيشرفته تر از كشور ما هستند _ درسهاي دورة راهنمايي و دبيرستان، از درسهاي مدارس ما خيلي بيشتر است _ هم حجمش بيشتر و هم دشوارتر است _ يعني بر ذهن قابل كشش جوانها واقعاً تحميل مطلب مي كند.

اين ذهن جوان، خيلي قابل كشش است، توانش براي كشيدن بار معلومات، خيلي زياد است؛ محفوظات زيادي به آنها مي دهند. من مي بينم با اين كه درسهاي موجود، از لحاظ حجم و محتوا خيلي سنگين نيست، بعضي از جوانهاي ما فرصتي براي خودشان نمي بينند كه بتوانند مطالعات جنبي بكنند؛ در حالي كه به نظر من، جوان مي تواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش كند.

وقتتان را صرف كارهاي جدي بكنيد و همة اينها جدي است _ ورزش و بازي هم جدي است _ براي جوان اين طور است. البته بعضي از كارها جدي نيست. فرض كنيد انسان ساعتها بنشيند _ البته جمعاً ساعتها _ و تبليغات تلويزيون را تماشا كند؛ چون _ مثلاً _ بيست دقيقه قبل از اين كه فيلم را به ما نشان بدهند، تبليغات مي كنند! اين بيست دقيقه ها، خودش خيلي مي شود.

من با اين طور وقت گذراني خيلي موافق نيستم؛ كه ممكن است جمعاً ساعتها از وقت ماها را بگيرد. بعضي از كارها، كارهاي زايدي است؛ اما درس خواندن، مطالعه و ورزش كردن، كارهاي لازمي است. جوانان در اين سنين از همة اينها مي توانند استفاده كنند و خودشان را براي آينده بسازند.

شما نگاه كنيد كه چه استعدادي خودش را در شما نشان مي دهد؛ اگر چه بايد كساني بنشينند و استعدادها را در افراد

كشف كنند، اما حقيقت اين است كه استعداد در وجود جوان و نوجوان، به هر شكلي خودش را نشان مي دهد. توجه مي كنيد؟ بعيد است كه انسان بااستعدادي تا سنين حدود هجده، نوزده، بيست سالگي، خودش حس نكند كه شوق و گرايش و علاقه و توانايي بيشتري براي كدام كار و به كدام سمت دارد. وقتي كه فهميديد استعدادتان در كدام طرف است _ حالا يا خودتان كشف كرديد، يا معلم، مدرسه يا پدر ومادر به نحوي كشف كردند _ آن وقت به آن سمت برويد؛ هر چه مي خواهد باشد، نگوييد اين كوچك است، اين كم است.

كشور ما به همه چيز احتياج دارد. كشور به رئيس جمهور احتياج دارد، به صنعتگر احتياج دارد، وزير و طبيب هم احتياج دارد؛ هر كشوري به همه جور انساني احتياج دارد. اين طور هم نيست كه ما فرض كنيم اگر آن شغل را گرفتيم، زندگي ما بهتر خواهد شد و بعد راحت تر به اهداف زندگي خواهيم رسيد؛ نخير، اين طور هم نيست. گاهي انسان در آن جايي كه خيال نمي كند، هم زندگيش خوشتر مي گذرد، هم به هدفهاي والاي زندگي كه جلب رضاي الهي است، نزديكتر مي شود و مي تواند محصول صحيحي از زندگي خودش به دست بياورد.

بنابراين آن چيزي كه مي توانم به جوانان و نوجوانان عزيز توصيه بكنم، اين است كه از وقت _ از حال _ حداكثر استفاده را بكنند. البته اين هم بدون برنامه ريزي نمي شود؛ بايد بنشينند و با همان ذهن خودشان برنامه ريزي كنند. برنامه ريزي ǙŠيك الگوي همگاني ندارد كه من بگويم ǙřǠبايد اين طور برنامه ريزي كنند؛ نه،

هر كسي بر حسب سنّش، بر حسب وضع زندگي خانوادگي و امكاناتش، بر حسب آن شهر و خانواده ايي كه در آن زندگي مي كند، ممكن است يك جور برنامه ريزي بكند و يك جور امكان داشته باشد. همه بايد برنامه ريزي كنند و از وقتشان با برنامه، حداكثر استفاده را بكنند. (1)

منابع و مآخذ:

1. برگرفته از كتاب: پرسش و پاسخ از محضر مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص256 الي 259

در كارهاي اجرايي كشور تعهد بهتر است يا تخصص ؟

پرسش

در كارهاي اجرايي كشور تعهد بهتر است يا تخصص ؟

پاسخ

شك نيست كه استفاده از نيروهاي متخصصي كه از تعهد برخوردارند بسيار به سود ملت و مملكت است و اينمطلب در فرمايش پيغمبر اكرم(ص) هم آمده است كه: « العلم والدين توءامان ان افترقا احترقا . علم و دين (تخصص وتعهد) با يكديگر آميخته اند كه در صورت جدايي آنها آتش به پا مي شود» و چه آتشي بالاتر از فروختن يك ملت ومملكت به بيگانگان و امضاي قراردادهاي استعماري؟

اما در عين استفاده از وجود چنين افرادي - كه البته كمتر يافتمي شوند - بايستي در صورت نياز از نيروهاي متخصصي كه دشمني و كينه توزي با ملت و ارزش هاي پذيرفته شده ازسوي آنها را ندارند استفاده كرد. هر چند كه به تعبير جناب عالي براي معنويات كار نكنند ولي به جنگ معنويات همنروند و سياست دولت مردان نيز در جذب چنين نيروهايي مي باشد كه اميد است قرين موفقيت باشد و اين گونهمتخصصان هم كم كم در جو انقلاب اسلامي هماهنگ با آرمان هاي اكثريت مردم گردند.

اگر براي كسي مسلم شد كه نظر مقام معظم رهبري در انتخابات به فلان شخص است آيا بايد به او راي بدهد؟

پرسش

اگر براي كسي مسلم شد كه نظر مقام معظم رهبري در انتخابات به فلان شخص است آيا بايد به او راي بدهد؟

پاسخ

چون اين گونه نظرها ارشادي است تبعيت از آن ضرورت شرعي ندارد، ولي براي كسي كه به اين نظر عمل كند، يك حجّت شرعي خواهد بود.

آيا اطاعت از علما و جامعه مدرسين در انتخابات سلب آزادي در انتخابات نيست

پرسش

آيا اطاعت از علما و جامعه مدرسين در انتخابات سلب آزادي در انتخابات نيست

پاسخ

آنچه مورد نظر حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري مي باشد آن است كه در سايه مراجعه به علما و انديشمندانبتوان آگاهي افزون تري كسب نموده و با بصيرت بيشتر به انتخاب پرداخت.{J

يك دانشجو براي آشنايي صحيح با مسائل سياسي چه بايد بكند؟

پرسش

يك دانشجو براي آشنايي صحيح با مسائل سياسي چه بايد بكند؟

پاسخ

داشتن بينش سياسي براي يك دانشجو ضروري است و جهت آشنايي با سياست شايسته است. اصول چندي رارعايت فرماييد:

الف) خودتان شخصا اهل مطالعه باشيد و روزنامه ها و مجلات را ورق بزنيد و در حد اعتدال از ديدگاه ها و تحليل هاآگاهي پيدا كنيد. در اين راستا به يك طرف غلتيدن و تنها به افكار يك جناح گرايش يافتن كافي نيست. در مطالعه لازماست ديدگاه هاي مختلف را مورد بررسي و دقت قرار دهيد. چون در روند سياسي به طور مطلق ديدگاه هاي جناحخاصي را تأييد و هر نوع ديدگاه ديگري را رد كردن دور از انصاف است و در نهايت باعث خامي و ناپختگي انسانخواهد شد.

ب ) در اين عرصه با تحليل گران لايق و بي طرف به شور و گفت وگو بپردازيد كه در نگرش شما مؤثر خواهدبود.

ج ) از جذب عنايت خدا غفلت نكنيد و پيوسته در گزينش و انتخاب از ساحت قدسش استمداد نماييد اهدناالصراط المستقيم . و اين درس را امام سجاد(ع) نيز مي آموزد كه: وفّقني اذا اشتكلت عليّ الامور لاهداها ؛ خداونداهرگاه امور زندگي بر من پيچيده و در هم گردد مرا به آشنايي درست ترين آنها توفيق عنايت فرما{M»، (صحيفه سجاديه، دعاي بيستم، بند 21، ص139).

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- مباني روش تحليل سياسي اسداللّه بادامچيان

2- سياست سنجي روش هاي كمي سيد علي اصغر كاظمي

3- مجله پيام انقلاب، شماره 65 - 52 (سپاه پاسداران)

4- مجله اعتصام، شماره 24 - 20 گروهي از نويسندگان

5- روش تحليل در علوم اجتماعي ريمون كيدي، ترجمه: عبدالحسين نيك گهر

براي اصلاح صحيح از مسائل سياسي - اجتماعي چه راه هايي وجود دارد؟

پرسش

براي اصلاح صحيح از مسائل سياسي - اجتماعي چه راه هايي وجود دارد؟

پاسخ

براي كسب اطلاعات صحيح در زمينه هاي مختلف، اعم از سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... راه هاي متعددي وجود دارد كه ارزش هر كدام براساس مؤلفه هايي از قبيل ميزان صحت و سقم اطلاعات، عميق يا سطحي بودن آنان، ميزان كاشفيت از واقع و... متفاوت مي باشد. امابهترين روشي كه در اين زمينه ما پيشنهاد مي نماييم انجام مراحل ذيل مي باشد:

در مرحله اول: كوشش نماييد سطح اطلاعات و معلومات خود را درباره مباني انديشه سياسي در اسلام را از طريق مطالعه كتاب هاي معتبري كه در اين زمينه وجود دارد، بالا برده و نسبت به مباني و بنيادهاي نظري اسلام در مورد سياست، اطلاعات عميق ريشه اي و اصوليكسب نماييد.

براي مطالعه بيشتر ر.ك:

1- احمد جهان بزرگي، اصول سياست و حكومت

2- محمدباقر حشمت زاده، مسائل اساسي علم سياست

3- محمد جواد نوروزي، نظام سياسي اسلام

4- مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، فلسفه سياست

5- عبدالحسين خسروپناه، جامعه مدني و حاكميت ديني

6- آيت الله مصباح يزدي، پرسش ها و پاسخ ها

در مرحله دوم: سعي نماييد آگاهي هاي سياسي نسبت به مسائل روز و حوادث جاري كشور را افزايش داده و اطلاعات صحيحي در اين زمينه كسب نماييد. براي اين كار مي توانيد از راه هاي ذيل اقدام نماييد:

الف) خودتان شخصا اهل مطالعه باشيد كتاب هاي علمي كه توسط نويسندگان آگاه و متعهد نگارش شده را مطالعه نماييد در اين زمينه كتاب هاي ذيل به عنوان نمونه معرفي مي گردد:

1- انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان

2- حسن واعظي، ايران و آمريكا

3- فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد

4- فرامرز رفيع پور، آناتومي جامع

5- سيدجلال الدين مدني، تاريخ تحولات سياسي

6- علي اكبر ولايتي، تاريخ سياسي جنگ

تحميلي

7- روزنامه ها و مجلات سياسي، نظرات شخصيت هاي سياسي و احزاب و گروه ها و... را بررسي و در حد اعتدال از ديدگاه ها و تحليل ها آگاهي پيدا كنيد.

در اين راستا به يك طرف غلتيدن و تنها به افكار يك جناح گرايش يافتن كافي نيست. لازم است ديدگاه هاي مختلف را مورد بررسي و دقت قرار دهيد. چون در روند سياسي تعصب جناحي داشتن و به طور مطلق ديدگاه هاي جناح خاصي را تأييد و هر نوع ديدگاه ديگري را ردكردن دور از انصاف است و در نهايت باعث خامي و ناپختگي انسان خواهد شد.

ب ) در اين عرصه با تحليل گران لايق و بي طرف و آگاه به مسايل، به شور و گفتگو بپردازيد.

ج ) كسب اطلاعات از طريق رسانه هاي ملي مانند تلويزيون و راديو و شنيدن اخبار و تحليل هاي آنان.

د ) شركت در ميزگردهاي سياسي متشكل از صاحب نظران سياسي متعهد و...

در مرحله سوم: بايد توجه شود كه كسب اطلاعات هر چند صحيح به تنهايي نمي تواند انسان را به بينش و درك سياسي قوي نسبت به واقعيات رسانده و از خطا و اشتباه مصون نگه دارد. جمع آوري اطلاعات صحيح زماني كارآمد و مفيد مي باشد كه در پروسه و روند تحليلسياسي به خدمت گرفته شود.

توضيح آن كه اصولاً تحليل سياسي در ادبيات سياسي عبارت است از تجزيه پديده به اجزاي تشكيل دهنده، شناخت اجزا و ارتباط آن ها با يك ديگر و شناسايي كلّيت پديده مورد بررسي بايد مشاهده، بررسي و شناخت كامل اجزا به دقت انجام شود و تأثيرات هر يك بر سايراجزا شناخته شود. هر تحليل سياسي از چهار مرحله تشكيل يافته است:

1. جمع آوري اطلاعات و اخبار: هر تحليل گر بيش از

هر چيز و پيش از هر عملي نيازمند اطلاعات و آگاهي هاي لازم از موضوع مورد بررسي است. همه اطلاعات و منابع ارزشي يكسان ندارند، (ر.ك: دكتر عزت الله نادري و دكتر مريمسيف نراقي، روش هاي تحقيق در علوم انساني).

2. تعيين هدف: تعيين هدف و محدود كردن بررسي ابعاد پديده، موجب به نتيجه رسيدن تحليل مي شود. پس از تعيين هدف و ابعاد آن سؤال هاي مناسبي درباره موضوع مورد نظر مي بايست طرح مي شود و به دنبال پاسخ آن ها وارد مرحله بعدي مي شود.

3. انتخاب روش: شناخت و تحليل پديده هاي سياسي _ اجتماعي از يك راه مشخص به دست نمي آيد؛ زيرا موضوعات بنابر ماهيت و محتواي آن ها، شيوه هاي متفاوتي را مي طلبد. مثلاً براي شناخت علل تورّم، نمي توان به شيوه شناخت علل نابساماني هاي ترافيك عمل كرد.انتخاب روشي نامناسب، موجب تحليل غير واقعي و نتيجه گيري غلط مي شود.

4. جمع بندي: جمع بندي بايد به گونه اي باشد كه ضمن بيان خلاصه مراحل طي شده، نتيجه گيري لازم را داشته باشد و تصويري همه جانبه از موضوع مورد بررسي نشان دهد. تحليل هاي يك جانبه تك بُعدي، معمولاً واقع بينانه نيست و نمي تواند پاسخ گوي سؤالات و ابهاماتباشد و نمي تواند مقدمه و راهنماي مناسبي براي موضع گيري هاي سياسي مورد استفاده قرار گيرد.

يك تحليل گر خوب، بايد داراي ويژگي هايي باشد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:

1. واقع بيني؛ تحليل گر بايد به دور از اغراض شخصي، پيش داوري ها و دخالت تمايلات خود، با واقع بيني به تحقيق بپردازد. قوي ترين عاملي كه انسان را از خطاها و لغزش ها باز مي دارد و او را به سمت واقع بيني هدايت مي نمايد، تقواست. قرآن كريم مي فرمايد: ياايها الذين آمنوا ان تتقوالله يجعل لكم فرقانا اي كساني كه ايمان

آورده ايد! اگر تقواي الهي پيشه كنيد، خداوند براي شما قدرتتشخيص حق و باطل مي دهد{M، (سوره انفال، آيه 29). و نيز مي فرمايد: و اتقواالله و يعلمكم الله تقواي خدا را پيشه و روش خود قراردهيد، چه خداوند شما را تعليم و آموزش مي دهد{M، (بقره، آيه 282).

2. اجتناب از ظن: بايد توجه داشت كه هر گونه شناخت، تحليل، جمع بندي و موضعگيري هر تحليلي بايد مبتني بر علم، مستند و مستدل باشد. نمي توان ظن را پايه تحليل قرار داد. خداوند مي فرمايد: ان الظن لا يعني من الحقشيئا ، (يونس، آيه 36).

3. عدم تبعيت از هواي نفس: عامل بسياري از انحراف ها و خطاها، بي توجهي به واقعيتها، تبعيت از اميال و هواهاي نفساني و خود محوري است.

4. عدم تبعيت كوركورانه: مطالب رسانه هاي استكباري، حتي تحليل هاي داخلي، بايد به دقت بررسي شود. يك تحليل گر بايد فارغ از طيف هاي رسانه اي، بر اساس اسناد و مدارك و واقعيت هاي موجود به بررسي پديده هاي سياسي بپردازد.

اگر كسي توان و قدرت تحليل مسائل سياسي و اجتماعي را به صورت دقيق و مستدل دارد، طي مراحل فوق و داشتن ويژگي هاي تحليل گري، مي تواند ارائه تحليل سياسي نمايد؛ اما اگر چنين تواني ندارد، يا امكانات لازم و اطلاعات كافي در اختيار نيست، بايد به منابعيمراجعه كند كه داراي اين ويژگي ها باشند. بايد از تحليل هاي دشمنان خارجي و داخلي كه از طريق امواج راديويي و برخي مطبوعات اقدام به تحريف حقايق و وارونه جلوه دادن واقعيت ها مي كنند، پرهيز شود، (ر.ك: فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد -آناتومي جامع، نيز جواد منصوري، شناخت و تحليل سياسي)

5. به كارگيري اصول مكتبي: در تحليل حوادث و وقايع بايد اصول و ارزش هاي ديني را

ملاك قرار داد و در تمامي مراحل تحليل و نتيجه گيري در نظر داشت. بنابراين مي توانيد با استفاده از راه هاي فوق و به كارگيري اصول تحليل سياسي و مهمتر از همه استمداد از خداوندمتعال در هدايت به سوي واقعيات و حقايق «اهدنا الصراط المستقيم» در كسب اطلاعات صحيح و درك و بينش سياسي قوي در زمينه مسائل سياسي موفق باشيد.{J

مهمترين وظيفه در قبال اسلام و انقلاب چيست ؟

پرسش

مهمترين وظيفه در قبال اسلام و انقلاب چيست ؟

پاسخ

تقويت شناخت و بالا بردن آگاهي هاي اساسي در زمينه احكام، عقايد و معارف و آموزه هاي ديني در جوانب مختلف زندگي بشري و اهداف و آرمان هاي حكومت اسلامي و برطرف نمودن نقاط مبهم و شك و ترديد در اين زمينه و سعي و تلاش در جهت به كارگيري آن تعاليمارزشمند در زندگي فردي و اجتماعي خود و ترويج و گسترش آن در جامعه، شناسايي عوامل تهديد و آسيب هاي نظام اسلامي و راه هاي مقابله با آنها، يكي از مهمترين وظايف ما در قبال اسلام و انقلاب اسلامي مي باشد.

مقام معظم رهبري در خصوص وظيفه جوانان در قبال انقلاب مي فرمايند: «امروز، شما جوانان وظيفه داريد انقلاب را با همه وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهيد و مفهوم انقلاب و مباني فكري آن را از بن دندان درك كنيد و براي هنگامي كه اين ملت بدان احتياج دارد ودر دو صحنه مبارزه مي كند آن را در خود ذخيره كنيد.

صحنه اول، صحنه اي است كه انقلاب را از لحاظ اقتصادي يا نظامي و يا سياسي تهديد مي كند كه بايد آن ذخيره را براي دفاع از انقلاب و كشورتان - به هر گونه كه زمان و موقعيت اقتضا مي كند - به كار بنديد. صحنه دوم، صحنه سازندگي است. بهترين سازندگان، سازندگانانقلابيند. بهترين پديدآورندگان دنياي آباد باغ انقلاب، كساني هستند كه از انقلاب جوشيده اند و انقلاب در جان آنها رسوخ كرده است. شما جوانان بايد براي اين دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشته باشيد»، (مجموعه حديث لوايت، ج 2، ص305).{J

چگونه مي توان در درگيريهاي سياسي حق و باطل را از هم تشخيص داد و آيا كلا نيازي به اين تشخيص است ؟

پرسش

چگونه مي توان در درگيريهاي سياسي حق و باطل را از هم تشخيص داد و آيا كلا نيازي به اين

تشخيص است ؟

پاسخ

جهت ارائه پاسخي مناسب، در ابتدا مسأله حق و باطل را از منظر آموزه هاي ديني مورد بررسي قرار داده و سپس مطالبي را درباره ي لزوم شناخت حق و راهكارهاي آن در مسائل و درگيري هاي جناحي بيان مي نماييم:

قرآن كريم، جريان هستي را بر اساس حق مي داند و حق را اصيل معرفي مي كند. در مقابل، هر چند باطل را نفي نمي كند، اما آن را اصيل نمي داند. قرآن در جنگ «حق و باطل»، نگاهي خوش بينانه داشته، مي فرمايد، اين نمود باطل شما را نترساند، اين فراگيري باطل شما را مأيوس نكند؛ زيرا سرانجام حق پيروز است. حق هميشه پيروز بوده است: «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض» (نور، آيه 55). باطل ممكن است غلبه ظاهري و موقت داشته باشد؛ اما حق يك دفعه از كمين بيرون مي آيد و آن را نابود مي كند. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون» (انبياء، آيه 18).

همچنين قرآن حق و باطل را به صورت مثلي بسيار جالب و پرمعنا بيان داشته است. «خداوند از آسمان آبي فروفرستاد [يعني[ آب صاف و پربركتي، در اثر ريزش اين باران بر كوه ها و بلندي ها، سيلي در وادي ها و رودخانه ها به اندازه ظرفيتشان به راه افتاد، پس اين سيل، كفي را روي خود حمل كرد. همان گونه كه وقتي فلزي را روي آتش مي گذارند تا از آن زيور يا وسيله اي بسازند، چنين كفي در سطح آن آشكار مي شود. مواد اصلي ته نشين شده و مواد زائد و به درد نخور، روي آن را مي گيرد. اين چنين خداوند حق و باطل را مثال مي زند». (رعد، آيه 17).

از اين مثال، چند نكته جالب و مهم قابل استفاده است:

1. نمود داشتن باطل و اصيل بودن حق؛ در آيه شريفه اشاره شده كه كف، روي آب را ميگيرد و مي پوشاند؛ به طوري كه اگر آدم ناآگاهي، نگاه كند و از ماهيّت قضيه خبر نداشته باشد، كف خروشاني را مي بيند كه در حركت است. باطل نيز چنين است كه بر نيروي حق سوار مي شود و روي آن را مي پوشاند؛ به طوري كه اگر كسي ظاهر جامعه را ببيند و به اعماق آن نظر نيندازد، همان مظاهر چشم پر كن را مي بيند. حال آن كه حق و نظام حق «اصيل» است و مثل آب در زير جريان دارد و جامعه را به جلو مي برد.

2. طفيلي بودن باطل و استقلال حق؛ قرآن مي فرمايد: در جريان سيل آن كه حركت مي كند و نيرو دارد و هر چه را در برابرش قرار گيرد مي برد، «آب» است؛ اما شما كف را مي بينيد كه حركت مي كند. اگر آب نبود، كف يك قدم نمي توانست حركت كند، به علت وجود آب، روي آب سوار مي شود و از نيروي آب استفاده مي كند، هميشه در دنيا باطل از نيروي حق استفاده مي كند. اگر در عالم راستي، عدالت، پاكي، صداقت و... وجود نداشته باشد، دروغ، ظلم، خيانت و... اصلاً نمي تواند وجود و استمرار يابد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: شهيد مطهري، حق و باطل، ص 54.

حضرت علي(ع) در مورد استفاده باطل از حق مي فرمايد: «انما بدء وقوع الفتن اهواءٌ تتبع؛ همانا آغاز فتنه ها و نابسامانيها هواهاي نفساني است كه پيروي مي شوند»، (نهج البلاغه، خطبه 51)؛ يعني، برخي از انسان ها سخت تحت تأثير هواهاي نفساني خودشان قرار گرفته و به

جاي اطاعت از خداوند، هواهاي نفساني خود را پرستش مي كند و به دنبال خواسته هايشان مي روند. «و احكام تبتدع» و بعد احكامي است كه بدعت گزارده مي شوند، يعني، كسي كه مي خواهد دنبال هواي نفسش برود، با استفاده از نيروي حق، بدعتي را در لباس دين وارد مي كند كه «يخالف فيها كتاب الله يتوّلي عليها رجالٌ رجالاً علي غير دين الله». آن وقت افرادي با هم متحد و متفق مي شوند و حزب و جمعيتي تشكيل مي دهند؛ ولي به غير دين خدا، بر اساس همان بدعت، و به عنوان دفاع از اين بدعت، آن را به صورت دين بين مردم تبليغ مي كنند». بعد حضرت در فلسفه اين مطلب مي فرمايند: «پس اگر باطل از امتزاج و آميختگي با حق، جدا باشد و باحق مخلوط نباشد، مردم حق جو منحرف نمي شوند؛ چون اغلب مردم، حنيف يا حق گرا هستند. اما [عده اي] مي آيند و حق را با باطل مخلوط و ممزوج مي كنند [در نتيجه [امر بر مردم مشتبه مي شود؛ يعني، مردم حق را با باطل اشتباه مي گيرند و باطل را با مارك حق مي خرند و در اين جا است كه شيطان بر دوستان خودش مسلط مي شود؛ يعني، ابزار شيطان هم «حق» است؛ يعني، (حق مخلوط شده با باطل و حقي كه لباسي باطل پوشيده است...». اين همان معنايي است كه از آيه شريفه استفاده مي شودكه باطل، از حق تغذيه مي كند و از آن نيرو مي گيرد. (در حالي كه خود هيچ نيرويي ندارد).

پس هم باطل، بر روي حق سوار مي شود و آن را مي پوشاند و هم براي ادامه بقاي خود و رسيدن به اهداف و اميال نفساني خويش، خود را با حق ممزوج

نموده، از آن سوءاستفاده مي كند. اين اختصاص به زمان هاي قبل يا زمان ما ندارد. شياطين و پيروان او، هميشه براي فريب مردم، چنين وضعيت مبهم و كدري را به وجود مي آورند. پس غلبه ظاهري گسترده و فراگيرنده باطل، براي مدّتي است؛ اما در نهايت به مغلوبيّت آن مي انجامد. انسان ها با كمي دقت و عدم توجه به ظواهر، به راحتي مي توانند حق را از باطل شناسايي كنند.

با توجه به اين توضيحات، روشن مي شود كه جامعه ما از اين قاعده كلي مستثني نيست و افرادي يافت مي شوند كه نظام اسلامي و حاكميت الهي را نپذيرفته اند و به دنبال هواها و خواسته هاي نفساني، منافع شخصي و جناحي خود مي باشند. آنان از مظاهر اسلامي، شعارهاي مردم پسند، تبليغات عوام فريب ايجاد شك و ترديد، و مشتبه نمودن امور، براي دستيابي به اهداف و مقاصد شوم خود بهره مي گيرند.

در چنين فضايي است كه اهميت و لزوم شناخت حق مشخص مي شود؛ زيرا از يك طرف بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام، تك تك افراد جامعه نسبت به سرنوشت خويش مسئول مي باشند و جهت انجام وظايف و تكاليف اجتماعي خود نيازمند شناخت حق و پيروي از آن و دوري گزيدن از باطل و حاميان آن مي باشند.

و از سوي ديگر هر گونه كوتاهي كردن در شناسايي و شناساندن حق، اثرات و پيامدهاي شوم و وخيمي را براي همگان به دنبال خواهد داشت، مؤيد اين مسأله، حوادث تلخ تاريخي مانند حوادث زمان امام علي(ع)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و... كه ناشي از عدم شناخت حق و نبود آگاهي و بينش سياسي دقيق از طرف مردم بود، و پيامدهاي بسيار فجيعي را براي جهان اسلام و بشريت

به دنيال داشت، مي باشد.

البته بحمدلله به بركت انقلاب اسلامي و افزايش سطح آگاهي و درك مردم و صداقت مسؤولان عالي رتبه نظام، بسياري از حقايق براي اكثريت مردم فهيم جامعه ما روشن است؛ اما در مواردي كه چنين ابهاماتي وجود دارد، براي تميز حق از باطل، رعايت راه كارهاي ذيل ضروري به نظر مي رسد:

يكم. رعايت تقوا، عمل به احكام و دستورات الهي، و تصفيه قلب از اميال هواهاي نفساني، دوري از تعصّبات جناحي، صنفي و گروهي و در خواست استعانت از خداوند متعال، در شناخت و تشخيص حق از باطل، به عنوان يكي از مهم ترين قدم ها محسوب مي شود. قرآن كريم مي فرمايد: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا». (عنكبوت، آيه 29)

دوم. در جريان هاي فكري، سياسي و اجتماعي و... بايد سعي شود از هر گونه قضاوت عجولانه و برداشت هاي سطحي پرهيز شود. انجام دادن مطالعات و تحقيقات گسترده درباره موضوع، بررسي پيشينه تاريخي و عملكردهاي آن، مشورت با افراد كارشناس و متعهد و تلاش براي دستيابي به يك تحليل واقعگرايانه بسيار اهميت دارد.

سوم. شناسايي و تشخيص حق از باطل در موارد مختلف، مكانيسم هاي خاص خود را نيز مي طلبد. به عنوان نمونه در اين جا به دو موضوع مهم اشاره مي شود:

الف) ارائه راه كارهايي براي سنجش ميزان حقانيت مواضع و عملكردهاي جناح ها و احزاب سياسي:

حق مطلق را در هيچ جناحي جستجو نكنيد، زيرا كمتر در جايي تحقق پيدا مي كند. جناح هاي سياسي نماينده تفكرات مختلفي هستند كه در جامعه وجود دارند و اين لازمه يك جامعه آزاد و داراي حق انتخاب است.

براي تشخيص حق بايد حق را شناخت سپس موارد مختلف را بررسي كرد كه آيا حق است يا باطل؟ خود را

در حصار جناح ها قرار ندهيم، بلكه با انديشه اي باز و حق جو مواضع را ارزيابي نماييم امام علي(ع) مي فرمايند: «اعرف الحق تعرف اهله »يعني حق را بشناس، تا اهل آن را بشناسي. در مورد ميزان و مقدار حقانيت تفكرات و عملكرد هر جناح نيز بايد ابتدا معيارها و ملاك هاي اسلام براي فعاليت احزاب را بشناسيم و بعد با بررسي و تطبيق آن ها با تفكرات و عملكرد احزاب، به ميزان حقانيت هر حزب آگاهي يابيم معيارها و ملاكهايي كه از نظر اسلام براي فعاليت مشخص كرده است عبارتند از:

1- احزاب سياسي به اصول اسلامي و احكام و ارزش هاي شرعي ايمان داشته باشند و بر اساس آيه «ان الدين عندالله الاسلام»، (آل عمران، آيه 19) و «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»، (آل عمران آيه 85) نبايد از آموزه هاي اسلام عدول نمايند.

2- همكاري و مودت احزاب و گروههاي سياسي در جامعه اسلامي با گروه و جمعيت ها غير اسلامي، بر اساس آيه «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود والنصاري اولياء بعضهم اولياء بعض ومن يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين»، (مائده، آيه 51)، جايز نيست.

3- بر اساس آيه «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون»، (مائده آيه 47) با گروه هايي كه با ترويج جريان سكولاريزم در صدد حذف دين از زندگي اجتماعي و سياسي مي باشند مبارزه كنند.

4- نظارت و مراقبت مستمر احزاب بر عدم مخالفت تصميم گيري هاي سياسي با شريعت اسلام از شرايطي است كه آيه 75 سوره بقره تأكيد مي كند.

5- رعايت موازين فقهي، شرعي و اخلاقي در هنگام اختلاف با احزاب رقيب و به كارگيري

ابزارهاي مشروع در تبليغات حزبي، تحمل، عدم انكار و تكفير احزاب اسلامي ديگر و پرهيز از شيوه هاي غير اخلاقي و ظالمانه، مانند بهتان به يكديگر، از شروط ضروري فعاليت سياسي احزاب به شمار مي رود.

6- اهتمام به وحدت امت اسلامي و وحدت و پرهيز از اختلاف و تفرقه و اصل قرآني «واعتصوا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا....»، (آل عمران آيه، 103).

7- اعتقاد و پايبندي عملي به حاكميت خداوند متعال و اطاعت از حاكم اسلامي و ولايت فقيه بر اساس آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامرمنكم»، (نساء، آيه 59).

براي آگاهي بيشتر ر.ك: عبدالحسين خسروپناه، جامعه مدني و حاكميت ديني، ص 202.

ب) ارائه راه كارهايي براي سنجش ميزان حقانيت و صداقت برخي از مسؤولان:

در اين باره بايد گفت كه بحمدلله مسؤولين عالي رتبه نظام، عموما افرادي كاملاً شناخته شده متعهد و دلسوز و مورد تأييدمقام معظم رهبري مي باشند بنابراين بايد از هرگونه سوء ظن و شك و بدبيني، قضاوت نسنجيده و بدون دليل و مدرك، خودداري نمود زيرا به فرموده قرآن بسياري از سوء ظن ها حقانيت نداشته و تبعات منفي را به دنبال مي آورد «يا ايها الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن، ان بعض الظن اثم»، (حجرات، آيه 12) «ان الظن لايغني من الحق شيئا»، (النجم، آيه 28). بنابراين ضمن التجا و پناه بردن به خداوند و كمك از ذات اقدس الهي در موقع بروز شك و وسوسه هاي شيطاني و توجه به نكات ذيل حايز اهميت مي باشد.

در مرحله اول بايد زمينه هاي به وجود آورنده اين شك ها را شناخت و از آنها جلوگيري كرد. بايد منصفانه بررسي كرد كه چرا من در صداقت فلان مسؤول يا... شك دارم، منشأ شك

من چيست؟ آيا از افراد ناآگاه معاند و شبهه افكن، راديوهاي بيگانه، مطبوعات تفرقه انداز داخل وابسته و... نشأت گرفته يا اين كه از عملي نشدن وعده ها و برنامه هاي مسؤولين، يا برخي تخلفات مسؤولين رده پايين و...

و در مرحله بعد بايد بررسي كرد كه آيا براي شك خود مدرك و دليل معتبر نيز دارم؟ زيرا ريشه بسياري از شك ها عدم اطلاعات صحيح و كافي، تعميم هاي نادرست، تحليل هاي جزئي نگر و غيركارشناسانه و نداشتن ديدي وسيع و كلان نگري در همه مسائل مي باشد.

در مرحله سوم اهميت نقش و جايگاه مسؤولين، اقدامات مفيد و مثبت آنان، مشكلات، نواقص و كمبودها، تهاجم دشمنان داخلي و خارجي نظام در جهت ايجاد شك و بدبيني در بين مردم نسبت به مسؤولين و... را در نظر گرفت و هميشه اين مطلب مهم را در نظر داشت كه مسؤولين عالي رتبه نظام ما هر چند معصوم نبوده و احتمال اشتباه و لغزش در گفتار و رفتار آنان منتفي نميباشد، اما با توجه به واجديت شرايط و صلاحيت هاي لازم، سوابق اجرايي و پشت سر گذاشتن مسؤوليت هاي متعدد، داشتن تأييد رهبري يا نهادهاي مربوطه و دقت هايي كه در زمان گزينش و تصدي آنان اعمال شده و همچنين نظارت ها و كنترل هاي دروني (ايمان، تقوا و..). و بيروني (مانند مجلس، قوه قضائيه و..). درباره آنان انجام مي گيريد بنابراين نظر اوليه ما بايد بر صداقت آنان در گفتار و اعمالشان باشد مگر اين كه خلاف آن ثابت شود و براي تشخيص سخنان صواب و ناصواب و پاي بندي افراد به انقلاب و راه امام بايد معيارهايي را در نظر گرفت از جمله:

1- احترام و التزام جدي به احكام و ارزش هاي الهي و رعايت

آنها.

2- حركت در خط امام و رهبري.

3- در نظر گرفتن وحدت، منافع، امنيت ملي.

4- رعايت قوانين و مقررات مربوط به فعاليت جناح ها.

5- دلسوزي نسبت به نظام اسلامي و دوستداران آن و دشمني با دشمنان نظام به فرموده قرآن: «اشداء علي الكفار رحماء بينهم».

6- عدم وابستگي به گروه هاي مخالف نظام.

بنابراين با در نظر گرفتن معيارهايي از اين قبيل مي توان تا حدود زيادي حق را تشخيص داد.

«خوشبختي و موفقيت شما را از خداوند بزرگ خواستاريم»

ملاك و معيار صحيح فعاليت هاي سياسي و گروهي چيست ؟

پرسش

ملاك و معيار صحيح فعاليت هاي سياسي و گروهي چيست ؟

پاسخ

قبل از اين كه انسان هوادار و عضو حزب يا تشكلي گردد، بايد اطلاعات كافي درباره اساسنامه و عملكرد گذشته وحال آن داشته باشد. چنانچه در اثر تحقيقات و مطالعات، تشخيص داد كه حركت و برنامه هاي آن جمع به طرف رشدو هدايت و كمال ديني، اخلاقي و سياسي مي باشد، آن گاه عقل اجازه ورود و طرفداري - آن هم به صورت مشروط -مي دهد، در غير اين صورت انسان پرقيمت تر از آن است كه هر روز به دام گروهي افتد و طعمه افرادي گردد كه معلومنيست او را به كجا و چه عاقبتي مي رسانند. در هر صورت نكاتي را به عنوان تذكر يادآور مي شويم:

1- وظيفه يك دانشجو قبل از هر چيز، تحصيل و درس خواندن است؛ چرا كه فلسفه حضور در دانشگاه در درجهاول تلاش بي دريغ جهت كسب علم مي باشد، ازاين رو توصيه ما اين است كه در سال اول نسبت به ورود در تشكل هاقدري درنگ كنيد. البته اين به معناي كنار گذاشتن فعاليت هاي سالم فرهنگي و سياسي نيست.

2- وقت هاي اضافي خود را به مطالعات بيشتر و تقويت بنيانهاي فكري و معرفت ديني و فعاليت در مسجددانشگاه و نمازخانه بپردازيد و به دور از هرگونه گرايش سياسي حاد، به خدمات ديني و سياسي اي كه ارتباط روشن بادين دارد بپردازيد.

3- در طول اين مدت، سعي كنيد ملاك هاي صحيحي را براي فعاليت هاي اجتماعي - سياسي تحصيل كنيد (براياين كار مطالعه، مشورت، توجه به سخنان بنيانگذار جمهوري اسلامي و رهبر انقلاب مفيد است). مهمترين معيارهابراي فعاليت عبارت است از:

الف) اهميت دادن به احكام دين الهي (مخصوصا نماز و روابط دختر

و پسر)،

ب ) حفظ آبروي اشخاص،

ج ) پرهيز از شعارهاي عوام فريبانه،

د ) غيرت سياسي در مقابل مخالفان انقلاب،

ه ) تلاش جهت رشد فكري و علمي دوستان و پرهيز از استفاده هاي غيرمنطقي از احساسات و عواطف جوانان،

و ) تلاش جهت برآوردن نيازهاي واقعي و عقلايي جوانان و پرهيز از شعارها و عملكردهاي سطحي و بي مبنا.

4- اگر با توجه به ملاك هايتان، صلاح ندانستيد با گروه خاصي همكاري كنيد، ناراحت نشويد، زيرا واجب نيستانسان هميشه داخل در حزب و گروهي باشد، بلكه مي تواند با فكري مستقل و آزاد، آگاهانه مسير خود را طي كند (بهشرط اين كه از رفقاي مسجدي و اهل نماز بي بهره نباشد).

در پايان تأكيد مي كنيم راهنمايي ها وتحليل هاي سياسي رهبر انقلاب (با توجه به تجربه فراوانشان در مسائلسياسي و اجتماعي) مي تواند بسياري از ابهامات را برطرف كند.{J

اين كه بعضي مواقع، بعضي افراد مسؤولين نظام و كشور را زير سؤال مي برند و آنها را متهم به بعضي اعمال مي كنند چگونه مي توان جوابگوي آنان بود تا هم قانع شوند و هم جواب داده شده منطقي باشد (از چه راهي مي توان اطلاعات لازم در اين زمينه را كسب نمود)؟

پرسش

اين كه بعضي مواقع، بعضي افراد مسؤولين نظام و كشور را زير سؤال مي برند و آنها را متهم به بعضي اعمال مي كنند چگونه مي توان جوابگوي آنان بود تا هم قانع شوند و هم جواب داده شده منطقي باشد (از چه راهي مي توان اطلاعات لازم در اين زمينه را كسب نمود)؟

پاسخ

متأسفانه وجود برخي مشكلات ومعضلات در جامعه از يك سو و فقدان آگاهي و تحليل دقيق پيرامون وضعيت موجود، شرايط اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و اوضاع بين المللي از سوي ديگر و همچنين عملكردهاي اشتباه يا ضعيف برخي مسؤولين و تهاجم شديد دشمنان در ايجاد شكاف بين مردم و مسؤولين با شايعه پراكني، بزرگ نمايي مشكلات و اشتباهات و تخلفات معمولي و... همگي باعث شده كه بعضي افراد جامعه تحت تأثير واقعيات فوق، تعهد و يا كارآيي مديريت كلان جامعه را زيرسؤال ببرند و اتهاماتي را متوجه آن سازند و چه بسا در اين راستا برخي افراد حدود و ضوابط انتقاد - كه يكي از اصلي ترين حقوق و وظايف شرعي مردم است - را رعايت ننموده و به ناسزاگويي به مسؤولين نيز بپردازند.

در مقابل چنين افرادي شايد نتوان به طور مطلق شيوه و راه كار واحدي را ارائه نمود، زيرا اين امر بستگي به شرايط متعددي از جمله نوع مطالب، شخصيت افراد و جايگاه طبقاتي آنان و... دارد. در چنين مواردي وظيفه داريم ضمن در نظر گرفتن اين شرايط:

اولاً: با منطقي درست و صحيح آنان را به عمل نادرستشان متنبه سازيم و يادآور شويم كه تهمت و نسبت دادن برخي اعمال بدون دليل به فرد مسلمان يكي از گناهان كبيره است كه نه تنها تأثيري بر

بهبود شرايط فردي و اجتماعي ندارد بلكه ضمن در پي داشتن عواقب سوء اخروي موجبات تضعيف جايگاه و موقعيت مديريت كلان جامعه و مسؤولين عالي رتبه را فراهم مي آورد كه اين امر خود مانع مهمي در برخورد برخي مديران متخلف و در نتيجه دست يابي به اصلاح ساختار اداري مي باشد.

ثانيا: ضمن خواستن، بررسي و ارزيابي دلايل و زدودن شبهات و دادن آگاهي هاي لازم به او، در مواردي كه انتقاد و ايراد بر عملكرد مسؤولين وارد مي باشد شيوه هاي انتقاد صحيح از مسؤولان را به او بياموزيم كه عبارتند از:

1. پيش از انتقاد بايد اصل موضوع، محرز و عيب و اشكال، قطعي باشد؛ نه آن كه مبتني بر شايعات، حدس و گمان و بدون تحقيق و... باشد.

2. به منظور اصلاح و سازندگي انتقاد شود؛ نه براي عيب جويي و تضعيف.

3. انتقاد بر اثر دلسوزي، خيرخواهي و صميميت باشد.

4. بدون هيچ توهين و جسارت، مؤدبانه و با رعايت شؤون شود.

5. انتقاد از مسؤولين، بايد هوشمندانه طرّاحي شود تا موجب سوء استفاده دشمنان نشود. البته بايد بين انتقاد صحيح و سازنده و نيز بيان برخي نظرات شخصي در چارچوب شرايط فوق، با عيب جويي تفاوت قائل شد.

اما در مورد چگونگي كسب اطلاع پيرامون اين قبيل موضوعات بايد گفت كه از آنجا كه اصولاً اين قبيل اتهامات بي پايه و اساس است با كمي سؤال كردن از طرف و خواستن دلايل و مستند و... به راحتي به غير واقعي بودن آن پي مي بريم. اما در مواردي كه فردي با يقين و قاطعيت كامل اتهامي را ايراد و دلايل كافي ارائه مي دهد، بايد ضمن بررسي مستندات با خود آن شخص يا دفتر آن مسؤول يا افراد

مطمئني كه اطلاع كامل دارند تماس و جوياي واقعيت شد.

نظر شما در مورد راي ندادن آقا در انتخابات شوراها چيست?

پرسش

نظر شما در مورد راي ندادن آقا در انتخابات شوراها چيست?

پاسخ

البته ايشان با حضور خود در شعبه اخذ راي, مردم را به شركت در راي گيري تشويق نمودند.

ممكن است مقام معظم رهبري با اين عمل خواسته باشند پيام خاصي به برخي از مسوولين داده باشند.

مهمترين كارهايي كه ما بايد در اين زمان انجام دهيم تا كاملاً در صحنه باشيم كدام است؟

پرسش

مهمترين كارهايي كه ما بايد در اين زمان انجام دهيم تا كاملاً در صحنه باشيم كدام است؟

پاسخ

لازمه در صحنه بودن به لحاظ جمعي، تقويت خويش در زمينه هاي فردي است. انسان هايي كه موفق به اصلاح خويش در خلوت بوده اند، در جلوت نيز حضور مؤثرتري دارند. با كنكاش در مصاديق تاريخي نيز مي توان اين مسأله را به عينه مشاهده نمود: افرادي كه هنوز از جهات شخصيتي و روحي خود ساخته نبوده اند هنگام ورود به فعاليت هاي جمعي، جز ضرر ثمر ديگري نداشته اند.

پس اولين قدم براي در صحه بودن، ساخت شخصيتي در زمينه هاي فردي است. از طرفي انسان موجودي است متشكل از 2 بعد روحي و جسمي كه براي تكامل بخشيدن به وي بايستي در هر 2 جنبه به فعاليت پرداخت. براي تقويت جسماني به ورزش و تغذيه صحيح پرداخت و براي تقويت روحاني علاوه بر تأمين كردن نيازهاي علمي از طريق درس خواندن به نيازهاي معنوي روح نيز با عبادت و تقوا (كه شكل آن در شرع مقدس تنظيم شده) پاسخ گفت.

در حين تكامل يافتن تدريجي شخصيت، فرد در صحنه اجتماعي حضور يافته آن گاه مي تواند اثر بخش باشد در پايان بايد به اين نكته خاطر نشان شد كه فعاليت انسان در ابعاد فردي و جمعي، فعاليتي دو سويه و دو طرفي است. يعني هر چه قدر انسان به لحاظ فردي خود ساخته تر باشد در صحنه اجتماع نيز مؤثرتر خواهد بود و هر چه قدر فرد در اجتماع حضور مؤثرتري داشته باشد به لحاظ فردي نيز پخته تر خواهد شد.

براي استفاده بيشتر مي توان به سخنراني مقام

معظم رهبري در ديدار با جوانان در سال 78 مراجعه كرد.

وقتي مي خواهيم از نظام و رهبري دفاع كنيم نمي دانيم چه بگوييم اگر بگوييم سكوت آقا به خاطر مصلحت است مي گويند علي مصلحت را نمي ديد و عدالت را جاري مي كرد ،نمي دانيم شما را به خدا بگوييد چه كار كنيم؟

پرسش

وقتي مي خواهيم از نظام و رهبري دفاع كنيم نمي دانيم چه بگوييم اگر بگوييم سكوت آقا به خاطر مصلحت است مي گويند علي مصلحت را نمي ديد و عدالت را جاري مي كرد ،نمي دانيم شما را به خدا بگوييد چه كار كنيم؟

پاسخ(قسمت اول)

كساني كه با ديدگاه ها، عملكردها و نحوه مديريت مقام معظم رهبري آشنايي داشته و لااقل سخنان و مواضع ايشان را در زمينه هاي مختلف تعقيب مي نمايند به خوبي مي دانند كه انتساب «سكوت» به ايشان در قبال مشكلات و معضلات جامعه، به هيچ وجه صحت نداشته و ايشان با قاطعيت، درايت و صراحت كامل، در مقابل هرگونه قصور و يا تقصيري در قبال اهداف و آرمان هاي انقلاب اسلامي ايستادگي و هشدارهاي لازم را به مسؤولين و يا دستگاه هاي مربوطه، ارائه مي دهند: فرمان مقابله با ثروت هاي بادآورده و مفاسد دولتي، تأكيد بر ساده زيستي مسؤولان، بسيج قواي سه گانه باري حل مشكل اشتغال و بيكاري، تأكيد مداوم در مقابل تبعيض ها و بي عدالتي ها در بخش هايي از جامعه، توجه به وضعيت اقشار محروم جامعه و ملزم نمودن دولت به مراعات وضعيت آنان و...، همه نمونه هايي براي اثبات اين واقعيت است. بنابراين سكوت به معناي عدم استفاده از اختيارات و وظايف قانوني در برخورد با مشكلات و معضلات جامعه به هيچ وجه در مورد مقام معظم رهبري صحت ندارد و خوب است اگر مواردي را سراغ داريد بيان نماييد.

اما گذشته از اين مسأله، مسلما وجود مشكلات و معضلات در جامعه، يكي از دغدغه هاي اصلي جوانان متعهد و انقلابي است كه از يك طرف برخي

از مشكلات و معضلات را در جامعه مشاهده مي كنند _ كه به هيچ وجه زيبنده نظام اسلامي و ارزش ها و آرمان هاي انقلاب اسلامي نيست _ و از سوي ديگر در يافتن پاسخي دقيق و قانع كننده در قبال اين مشكلات، احساس عجز و ناتواني مي كنند.

مسلما بررسي تك تك مسائل و مشكلات جامعه به صورت دقيق، امري غيرممكن و نامتناسب با ظرفيت يك نامه است؛ از اين رو به صورت كلي نكات و راه كارهاي لازم و بايسته ارائه مي گردد. و سپس پاسخ هايي در خصوص مسائل مذكور بيان مي شود.

الف) راه كارها و اصول كلي در پاسخ به منتقدان:

1. اولين وظيفه مهم، بالا بردن سطح آگاهي ها و اطلاعات سياسي، اقتصادي و اجتماعي در خصوص مسائل مهم و اساسي كشور است. مسلما تا زماني كه ما به يك شناخت دقيق در مورد واقعيت هاي موجود و ساختارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، شرايط محيطي و بين المللي، توانمندي ها و محدوديت ها و نارسائي هاي كشورمان نداشته باشيم؛ در شناخت و دفاع از انقلاب اسلامي در مقابل شبهات و ايراداتي كه مطرح مي شود، ناموفق خواهيم بود. بر اين اساس ضمن اهميت به برنامه هاي درسي

خود، سعي كنيم تا درباره مسائل و مشكلات اساسي كشور از طريق منابع معتبر، اطلاعات مهمي را درباره ماهيت، چرايي و عوامل مؤثر در شكل گيري آن، راه هاي مقابله و مبارزه با آن و... را به دست بياوريم.

2. رعايت آداب گفت وگو و مناظره، در برخورد با دوستان و منتقدان:

بايد با كمال خونسردي و رعايت احترام به طرف مقابل، نكات و راه كارهاي ذيل را مورد توجه قرار دهيم:

1.2. باور داشته باشيم كه انتقاد و حساسيت نسبت به مسائل كشور و عملكرد مسؤولان، يكي از حقوق و

وظايف اساسي مردم، در نظام اسلامي است و در صورتي كه با شرايط و مكانيسم هاي صحيح اجرا شود، دستاوردهاي مثبتي را در حلّ و پيشگيري از برخي مشكلات كنوني جامعه، در پي خواهد داشت.

2.2. به ميزان تحصيلات، آگاهي و تخصص فرد، شيوه استدلال و... افراد توجه داشته باشيم؛ زيرا در برخورد با آنان بايد راه كارهاي متفاوتي اتخاذ كرد؛ مثلاً در مقابل يك شخص عادي، مي توان او را با ذكر چند نمونه خلاف آن مطالبي كه استناد مي كند، قانع كرد؛ ولي در مقابل افراد تحصيل كرده با معلومات زياد، بايد از راه هاي دقيق تر و عملي تري وارد شد.

3.2. با كمال خونسردي و خوش رويي، انتقادات را شنيد و آنها را ريشه يابي كرد كه منظور اصلي شخصِ منتقد چه مي باشد. كه براي اين كار مي توانيم با طرح سؤالاتي اساسي و حساب شده، ضمن ايجاد شك و تزلزل در قاطعيت استدلالات وي، او را به چالش و موضع تدافعي كشاند و هدف و منظور اصلي او را _ كه در ارائه پاسخي دقيق حائز اهميت مي باشد _ دريافت. بنابراين مهم ترين كار براي درمان حالت ترديد و انفعال، كسب اطلاعات صحيح و قرار گرفتن در جريان مسائل جاري كشور است.

3. در مقام پاسخ گويي:

1_3. انديشيدن در استدلالات شخص انتقاد كننده و پاسخ هاي صحيح؛ در ايجاد رابطه با به كارگيري چارچوبي صحيح در مقام پاسخ گويي _ به نحوي كه استدلالات شما را به صورت علمي، مرتب و همه را در اثبات هدفي واحد سازماندهي كند _ مي توان پاسخ هاي درست ارائه داد. امام علي(ع) مي فرمايد: H{اهل السلامة من الزلل الفكر قبل الفعل؛ و الرّوية قبل الكلام}H.

2_3. تكيه بر نقاط مشترك و مورد قبول همگان، خصوصا در استدلالات

نقضي؛ مثلاً در مقام پاسخ به كساني كه عدم قاطعيت رهبري در برخورد با مشكلات را علّت اصلي مشكلات مي دانند، مي توانيد چنين استدلال كنيد كه: آيا شما در قاطعيت پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) شك مي كنيد. مسلما در پاسخ ي گويند نه، بعد مي پرسيد پس چرا در آن زمان، آن همه مشكلات وجود داشت كه آن بزرگواران نيز از اصحاب خود شكوه و انتقاد مي كردند.

آيا با وجود قاطعيت حضرت امام(ره)، در جامعه مشكلي وجود نداشت؟ و ... نتيجه اي كه مي توان گرفت اين است كه هر چند قاطعيت رهبري، امري بسيار مهم در حل معضلات جامعه است؛ ولي اين در زماني مؤثر است كه ساير شرايط و امكانات (از قبيل همكاري مسؤولان متعهد و متخصص، وفاق و وحدت گروه هاي اجتماعي، حساسيّت شديد و واقعي مردم در برخورد با مفاسد و...) نيز وجود داشته باشد؛ و گرنه به فرموده امام علي(ع): H{و لكن لا رأي لمن لايطاع}H.

3_3. در بررسي مشكلات جامعه، بايد از ديدگاهي كلان و تحليلي جامع نگر _ با توجه به علل و عواملي كه در تحقيق موضوع دخيل اند _ برخوردار شد و به ريشه يابي دقيق مشكلات پرداخت. البته ضمن پذيرفتن خطا، تخلّفات و سوءاستفاده هاي برخي از مسؤولان (كه در لايه هاي مياني و پايين ساختار اجرايي كشور قرار گرفته اند) شرايط، زمينه ها و زيرساخت هاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي _ كه در به وجود آمدن اين قبيل معضلات و نارسايي ها بسيار مؤثر مي باشند _ اشاره كرده حل اساسي آنها نيز در گرو حل اين زيرساخت ها است كه آن هم نياز به تغيير و اصلاح بسياري از ساختارهاي معيوب دارد.

4_3. بايد موارد و دستاوردهاي مثبت انقلاب اسلامي (مانند

استقلال و خودكفايي در بسياري از زمينه ها، نهادينه شدن بسياري از احكام و ارزش هاي اسلامي و...)، جدّيت و تلاش مسؤولان و عزم راسخ آنان در مبارزه و حل مشكلات، اشاره به تذكّرات و هشدارهاي مقام معظم رهبري از سال هاي گذشته و...) را شناخت و آنها را به ديگران بيان كرد. سپس آنان را به توطئه دشمنان _ كه در صدد بزرگ نمايي مشكلات كشور ما در جهت تضعيف روحيه مردم و ايجاد شك و ترديد در توانمندي هاي نظام اسلامي القا مي شود _ متوجه ساخت.

ب) پاسخ در خصوص برخي مسائل يادشده در نامه:

1. در مورد نقش رهبري در برخورد با مفاسد و معضلات جامعه، گفتني است كه مديريت قوي، تنها يكي از عوامل لازم براي اصلاح معضلات و مفاسد دستگاه اداري ناسالم است. و تا زماني كه ساير عوامل و شرايط مهيّا نباشد، نمي توان انتظار چنداني براي اصلاح سيستم داشت. به علاوه اين مطلب كه رهبري بر اعمال و رفتار كاركنان بخش ها و دستگاه هاي مختلف دولتي و حكومتي نظارت دقيق داشته باشد، اين نه امري ممكن است و نه از وظايف قانوني ايشان مي باشد.

به عبارت ديگر اطلاع رهبري از برخي نواقص و معايب در بدنه اجرايي كشور و اهتمام ايشان بر اصلاح آن، علت تامه براي برطرف شدن اين گونه مفاسد اداري نمي باشد بلكه عوامل ديگري نيز دخيل مي باشند كه با فقدان آنها، عنصر مديريتي ايده آل نيز در رسيدن به هدف تأثير عمده اي نمي تواند داشته باشد. اين عوامل عبارتند از:

1- حاكم شدن ارزش هاي الهي خصوصا در ساير مراتب و رده بندي هاي بدنه اجرايي نظام از مسؤولين گرفته تا رده هاي پايين (نظارت دروني).

2- حل شدن مشكلات اقتصادي و معيشتي

كاركنان و...

3- نظارت دقيق و قاطع نسبت به عملكردهاي كاركنان و مأموران و... (نظارت بيروني) و برخورد با متخلفين.

4- همكاري مردم با مسؤولين و به وجود آمدن يك نوع عزم ملي در مبارزه با مفاسد اداري از قبيل رشوه خواري، پارتي بازي و... با ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر و برخورد با افراد متخلف.

5- وحدت و همدلي ميان جناح هاي سياسي و مسؤولان قواي سه گانه و ساير دستگاه هاي دولتي و بسيج كليه امكانات براي برخورد با اين گونه مسائل و حل ريشه اي آنان.

2. در مورد چرايي وجود معضلاتي از قبيل فقر و بي عدالتي در كشور اگر بخواهيم جانب انصاف را رعايت نماييم و واقعيات جامعه را در نظر بگيريم، بايد بگوييم كه انقلاب اسلامي ايران با هدف اجراي احكام و ارزش هاي الهي، دفاع از حقوق مظلومان، رعايت عدالت اجتماعي، نفي تبعيض و... شكل گرفت و به پيروزي رسيد. از اوّل انقلاب اسلامي تا كنون، مسؤولان عالي رتبه نظام _ چه در گفتار و ارائه خط مشي و اصول كلي نظام و تدوين برنامه هاي دولت و چه در عمل _ هميشه بر اين اصول تأكيد و پافشاري داشته و براي بهبود سطح معيشتي، رفاه و... اين اقشار اقدامات متعددي انجام داده اند؛ بسياري از مردم حتي در دورافتاده ترين روستاهاي كشور كه قبل از انقلاب از وضعيت مناسب اقتصادي برخوردار نبودند، به بركت انقلاب اسلامي و برنامه هاي حمايتي دولت از اقشار مستضعف، وضعيت به مراتب مناسب تري پيدا كرده اند. و اين با مراجعه به آمار، كاملاً قابل اثبات مي باشد؛ اما اگر منظورتان اين است كه در بعضي جاها تبعيض و بي عدالتي وجود دارد و يا حقّي پايمال

مي شود، ما هم در اين مقدار با شما موافقيم و مسؤولين عالي رتبه نظام نيز ضمن اذعان به آن هميشه دغدغه و نگراني خود را از اين وضع اعلام داشته و به مسئولين مربوطه تذكرات و توصيه هاي لازم را ارائه نموده اند.

در اينجا ابتدا به بررسي ريشه اي و پرداختن به علل و عوامل اين قبيل مشكلات و نارسايي ها نياز به بررسي دقيق علل و عوامل جامعه شناختي آن دارد كه به اختصار مهم ترين آن ها را بيان مي كنيم و سپس به ارائه راه كارهاي حل اين مشكلات مي پردازيم:

1- وجود فقر در كشور تا حدودي ناشي از ساختار اقتصادي كشور، وابستگي به صادرات نفت، جمعيت زياد، عدم رشد صنايع مادر، وابستگي در بسياري از مواد صنعتي به خارج از كشور، مشكلات ناشي از جنگ تحميلي، محاصره اقتصادي و سياسي و...است. شايد بتوان مهم ترين عامل آن را عدم اجراي كامل عدالت اجتماعي در كشور دانست؛ چنان كه مقام معظم رهبري مي فرمايند: «... در وضعيت كنوني، ثروت در كشور مي جوشد و كساني هستند كه مي توانند ثروت هاي زيادي را به دست آورند.... عدالت

اجتماعي بدين معني است كه فاصله ژرفِ ميان طبقات و برخوردارهاي نا به حق و محروميت ها از ميان برود و مستضعفان و پابرهنگان كه همواره مطمئن ترين و وفادارترين مدافعان انقلابند، احساس و مشاهده كنند كه به سمت رفع محروميت حركتي جدي و صادقانه انجام مي گيرد...»، (آيت الله خامنه اي: حديث ولايت، ج 1، ص 287).

2- ادامه و بقاي فرهنگ فاسد و منحوس 2500 ساله پادشاهي در ايران از قبيل رشوه خواري، پارتي، روابط را مقدم بر ضوابط دانستن، استبداد رأي جاه پرستي و سلطه پذيري و تقدم منافع شخصي بر منافع اجتماعي و قانون،

بي اعتنايي به حقوق محرومان و...

3- عدم تثبيت ارزش هاي اسلامي و قانون گرايي و پايبندي به ضوابط در حدي كه مسؤول يا مدير اداره خودش را خدمتگزار بداند نه سوار بر مردم و... كه اين خود ناشي از عوامل مختلفي از قبيل: فقدان برنامه اي جامع و همه جانبه براي تربيت، آموزش و توجيه آنان، كم كاري يا بعضا عملكردهاي غلط نهادهاي فرهنگي كشور، سردر گمي مسؤولان امور فرهنگي و عدم ارائه برنامه منسجم فرهنگي، فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد با اين مسأله و... مي باشد.

4- عدم تصفيه كامل افراد در سطوح پايين بعد از وقوع انقلاب از يك سو و رعايت ننمودن مسائل اصيل اسلامي از قبيل: لياقت و شايستگي، تعهد و تقوا، تجربه و مهارت و تخصص و... در گزينشها چنانچه حضرت علي (ع) در عهد نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: «ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختبارا و لاتولهم محاباه و اثره فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه و توخ منهم اهل التجربه و الحياء من اهل البيوتات الصالحه والقدم في الاسلام المتقدمه...؛ در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود دقت كن و پس از اينكه آنها را امتحان نمودي به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن: قبل از اين كه آنها را به كاري بگماري آنان را مورد آزمايش و امتحان قرار بده به خاطر تمايل خاص به شخصي كسي را به كاري منصوب مكن خود سرانه و بدون مشورت و يا استبداد رأي آنها را به كار مگمار زيرا اينگونه انتخاب و منصوب نمودن يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش خود ستمگري

و ظلم و خيانت است و براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت اينگونه افراد را انتخاب نما افرادي كه اهل تجربه هستند و در كشاكش كارها ساخته و پرداخته شده اند اهل شرم و حياء و عفت هستند از خاندانهاي پاك دامن و صالح باشند سابقه و حسن سابقه آنها در اسلام بيش از ديگران باشد...»، (نهج البلاغه، نامه 53) و از طرف ديگر ضعف در بازرسي نظارت، حراست و مراقبت دولتي، حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايند: «بايد در گزينش كارمندان دولت دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش خوبان نظارت بر كار آنان نيز ضرورت است چون مقام و قدرت غالبا اخلاق و رفتار مسؤولان را تغيير مي دهد بنابراين اگر بعد از گزينش حتي افراد پارسا و كاردان از بالا بر عمل كرد آنان نظارت دقيق نشود ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه، موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند. لذا نظام انقلابي در چگونگي انجام امور توسط كارگزاران و مسؤولان بايد نظارت مستمر به كار آنان داشته باشد.» (فجر انقلاب در بهار قرآن ص 203و ص 205).

پاسخ(قسمت دوم)

5- تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها پس از دوران دفاع مقدس مانند با ارزش شدن پول شهرت، مدرك گرايي، رفاه طلبي، و تجمل پرستي و منفعت طلبي و بي توجهي به ارزش هاي اسلامي.

6- اجرا نشدن امر به معروف ونهي از منكر يا نظارت ملي و همگاني كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه و اجزاء اداري و... مي باشد حضرت علي(ع) در بستر شهادت به فرزندان خويش امام حسن و امام حسين(ع) چنين سفارش مي نمايند «امر به معروف

و نهي از منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت اشرار شما بر شما حاكم مي شوند سپس شما براي رفع آنها دعا كنيد اما دعاي شما اجابت نمي شود»، (نهج البلاغه، نامه 47) و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين فريضه الهي در اصل هشتم در سه قسم مردم نسبت به يكديگر دولت نسبت به مردم ومردم نسبت به دولت در نظر گرفته شده هر چند متأسفانه راهكارها عملي شده اين فريضه مهم و اساسي در جامعه تبيين و اجرا نشده است. بنابراين، تا حسّاسيت قابل توجهي كه منجر به عزم ملّي براي برخورد با اين معضلات (تبعيض و بي عدالتي، مفاسد اقتصادي و...) به وجود نيايد، قطعا اين معضل همچنان باقي مي ماند، هر چند بقيه عوامل نيز اصلاح بشوند؛ قرآن كريم مي فرمايد: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است تغيير دهند»، (سوره رعد، آيه 11).

در انديشه سياسي اسلام، انسان قادر به تغيير سرنوشت خويش و سمت دهي آن در جهت خواست خود و نيز اصلاح ساختار اجتماعي اقتصادي، سياسي و فرهنگي خود مي باشد.

7- وجود مشكلات و نارسايي هاي اقتصادي، ناكافي بودن درآمدها، وجود تورم و خلاصه عدم تأمين نيازهاي معيشتي و رفاهي كارمندان.

8- پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور، مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخص هاي مطلوب گرديد. به گونه اي كه توسعه نتايج عكس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشديد نمود و باعث

تغيير ارزش ها و با ارزش شدن پول و ثروت در نزد افراد جامعه گرديد و در نتيجه موجب بي توجهي از سوي برخي مسؤولان رده پايين به حقوق اقشار مستضعف گرديده است.

در هر صورت، عليرغم اهتمام فراوان دين مقدس اسلام و بزرگان الهي بر رعايت عدالت اجتماعي در تمامي عرصه هاي جامعه، و تأكيدات فراوان امام راحل(ره) و مقام معظم رهبري در اين خصوص و وجود قوانين بسيار در حمايت از اقشار مستضعف، هنوز در جامعه اسلامي ما شاهد وجود برخي از بي عدالتي ها و مشكلات مي باشيم كه هم نظام اسلامي موظف به مبارزه و محو تمامي اشكال بي عدالتي در جامعه بوده و هم از چنين تواني برخوردار مي باشد. بر اين اساس راهكارهاي اقدامات مبارزه اصولي با بي عدالتي هاي موجود در جامعه را مي توان در موارد ذيل بصورت مختص بيان نمود:

اول- توجه جدي به رعايت عدالت اجتماعي در برنامه ريزيهاي توسعه و سازندگي كشور: پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور مدل براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخصهاي مطلوب گرديد. به گونه اي كه توسعه نتايج عكس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشديد نمود. اين عامل در برخي از تحليلها و تحقيقات به عمل آمده، عامل اصلي افول ارزشها و ايجاد نابرابري در جامعه دانسته شده است. حضرت

آيت الله خامنه اي ضمن انتقاد از اين روند، مي فرمايند: «در اين مرحله از انقلاب، هدف عمده عبارت است از ساختن كشور نمونه كه در آن، رفاه مادي هم راه با عدالت اجتماعي و توأم با روحيه و آرمان انقلابي، با برخورداري از ارزش هاي

اخلاقي اسلام، تأمين شود.

هر يك از اين چهار ركن اصلي ضعيف يا مورد غفلت باشد، بقاي انقلاب و عبور از مراحل گوناگون آن ممكن نخواهد شد»، (حديث ولايت، ج 1، ص 286 و 287).

و در جاي ديگر مي فرمايند: «در نظام جمهوري اسلامي ايران اساس همه فعاليت ها بايد مبتني بر عدالت باشد زيرا قسط و عدل از همه آرمان ها و اهداف نظام اسلامي والاتر و بارزتر است و بر اين اساس رونق و شكوفايي اقتصادي هنگامي خوب و ارزشمند است كه جهت آن مبتني بر اقامه قسط و عدل در جامعه باشد. رشد اقتصادي در جامعه ما هدف اصلي هم نيست، بلكه رشد اقتصادي جزئي از هدف ماست و جزء ديگر عبارت از عدالت است... هر برنامه اقتصادي آن وقتي معتبر است كه يا خودش به تنهايي، يا در مجموع برنامه ها ما را به هدفِ عدالت نزديك كند، و الا اگر ما را از عدالت اجتماعي دور كند، فرض بر اين كه به رشد اقتصادي منتهي بشود كافي نيست»، (روزنامه رسالت، 9/3/1372).

دوم - برخورد فيزيكي، مصادره و بازپس گيري اموال غاصبان و صاحبان ثروتهاي نامشروع و بادآورده و قاطعيت در مبارزه با مفاسد اقتصادي و پرهيز از سياسي و جناحي شدن اين مسأله مهم.

امام علي(ع) دو اقدام مهم و انقلابي را سرلوحه اقدامات حكومت عدلِ خويش قرار دادند:

1_ مصادره و باز پس گيري اموال غاصبان

2_ احياء سنت برابري و مساوات در بهره مندي از بيت المال.

حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه مي فرمايند: «... با قوانين لازم و تأمين امنيت قضائي در كشور بساط تجاوز و تعدّي به حقوق مظلومان و دست اندازي به حيطه مشروعِ زندگي مردم، جمع شود...»،

(حديث ولايت، ج 1، ص 287).

و در فرمان مبارزه با فساد كه در يازدهم ارديبهشت ماه 1380 خطاب به سران سه قوه صادر فرمودند بر اين امر مهم تأكيد نمودند كه خود بيانگر، عزم، همدلي و همكاري قواي سه گانه با برنامه ريزي هاي دقيق و حساب شده براي ريشه كن كردن فساد و تحقق عدالت اجتماعي مي باشد.

سوم- پيشگيري از پيدايش ثروتها و ثروتمندان نامشروع جديد: يكي ديگر از راههاي مبارزه با وجود بي عدالتي در جامعه، جلوگيري از روي آوردن و دلباختگي واليان و كارپردازان حكومتي به اندوختن ثروت و افزودن بر حجم دارايي خويش است در اين راستا اهم اقدامات پيشگيرانه عبارتند از:

1_ اسوه و نمونه بودن مسؤولان حكومت براي ديگر كارگزاران: امام علي(ع) مي فرمايند: «ان الله تعالي فرض علي ائمة العدل ان يقدّروا انفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيَّغَ بالفقير فقره؛ خداوند بر امامان عدل فرض و واجب فرموده، خود را با اقشار ناتوان و محروم جامعه اندازه گيري كنند و زندگي خود را با آنان برابر نهند. تا تنگدستي فقير، او را به هيجان نياورد و موجب هلاكت و نابودي او نگردد»، (نهج البلاغه، خطبه 209، ص 325)

2_ زير نظر گرفتن رفتار اقتصادي نزديكان: حضرت علي(ع) در فرازي از عهدنامه مالك اشتر، در اين زمينه مي فرمايند «والي را نزديكان و خويشاونداني است كه خوي برتري طلبي و گردن فرازي دارند و در داد و ستد، كمتر حاضر به رعايت انصافند، وظيفه تو، آن است كه ريشه ستم چنين افرادي را قطع نمايي»، (نهج البلاغه، نامه 53، ص 441).

3_ بازرسي، نظارت، حراست و مراقبت دولتي و نظارت بر دارايي كارگزاران: حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه

مي فرمايند: «بايد در گزينش كارمندان دولت دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينشِ خوبان، نظارت بر كار آنان نيز ضروري است، چون مقام و قدرت، غالبا اخلاق و رفتار مسؤولان را تغيير مي دهد، بنابراين اگر بعد از گزينش حتي افراد پارسا و كاردان، از بالا بر عمل كرد آنان نظارت دقيقي نشود، ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه موجب بي اعتمادي ملت نسبت به

دستگاه حكومت اسلامي شوند...»، (فجر انقلاب در بهار قرآن، ص 203 و 205).

چهارم- بالا بردن ميزان آگاهي مردم: با بالا رفتن ميزان آگاهي مردم، درك آنها از حقوقشان افزايش مي يابد و بي عدالتي را نمي پذيرند و به انحاء مختلف براي دستيابي به حقوقشان مي كوشند از اين طريق قشر متوسط گسترش و نقش آنها در تصميم گيري هاي سياسي افزايش مي يابد.

توجه جدي به گسترش و تثبيت ارزشهاي اسلامي در جامعه: زيرا وجود ارزشهاي اسلامي مانند ايمان، تقوا، تعهد و... موجب ايجاد و اجراي عدالت در سطح جامعه مي شود قرآن كريم مي فرمايد «اعدلوا هو اقرب للتقوي»، (مائده / 8) امام علي(ع) نيز مي فرمايد: «قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفي الهوي عن نفسه؛ هر كه مي خواهد به حُليه عدل و داد آراسته شود مي بايست هوا و هوسهاي گوناگون را از خود دور كند»، (نهج البلاغه، خطبه 87).

لذا براي مبارزه با بي عدالتي در جامعه، تحقق باوري عميق، دروني ريشه دارد، عقلايي و مبتني بر نظام ارزشي اسلام در مديران جامعه _ به معني كساني كه در دستگاههاي رسمي تقنيني، اجرايي، قضايي، نظامي، و انتظامي، آموزشي، فرهنگي و تبليغي و نيز دستگاهها و نهادهاي غير رسمي

ولي مؤثر جامعه نقش تعيين كننده، ايفا مي كنند، لازم و ضروري مي باشد و بايد اين نظام ارزشي در 1_ رفتار حقيقي و حقوقي مديران، 2_ ساختار كلان كشور 3_ برنامه هاي اجرايي، تبلور و تجلّي يابد.

فراهم نمودن امكانات و شرايط و فرصتهاي مساوي براي همه افراد جامعه از لحاظ تحصيلات، اشتغال، مسكن؛ رفاه و... كه در اصول متعددي از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران متبلور مي باشد.

جهت اطلاع بيشتر ر.ك:

1. انقلاب و ارزش ها، علي ذوعلم، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1379.

2. توسعه و تضاد، دكتر فرامرز رفيع پور، شركت سهامي انتشار چاپ، اول 1376.

3. فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 17، ص 48

4. فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 18، ص 26 و ص 56

5. محمدنقي نظرپور، ارزشها و توسعه، ص 196 و 93

ج ) جايگاه مصلحت در انديشه ديني:

آنچه در انديشه ديني مصلحت خوانده مي شود هيچگونه انفكاك و مرز فاصلي با حقيقت ندارد، بلكه چهره و تجلي حقيقت در شرايط مختلف مي باشد. آنچه بين حقيقت (Ttuth) و مصلحت، جدايي مي افكند نگرش پراگماتيستي بر مصلحت و تفسير مادي و سرد انگارانه (Utility) از آن است. اما در تفكر اسلامي مصلحت در مقابل مفسده و فساد است. در «مصباح المنير» آمده است: صلاح ضد فساد است، مصلحت در چيزي يعني وجود خير در آن. (المقري الفيدمي، احمد بن محمد بن علي، المصباح المنير، ج 1، ص 345).

بر اساس ديدگاه شيعه و معتزله همه احكام الهي بر اساس مصالح و مفاسد واقعي نهفته در متعلق آنها وضع شده اند. البته در مواردي مصالح و مفاسد با يكديگر تزاحم مي كنند. مثلا خوردن گوشت خوك به

خاطر مفسده اي كه دارد حرام است و حفظ جان نيز مصلحتي است كه بايد رعايت شود. اكنون اگر براي حفظ جان به خوردن گوشت خوك حاجت شد قواعدي در دين وجود دارد كه بر اساس اهميت ملاك ها تكليف را روشن مي سازد. مثلا چون از نظر شارع مصلحت حفظ جان اهم از رعايت مصلحت ترك خوردن گوشت خوك است، در چنين شرايطي اجازه خوردن آن را مي دهد، زيرا عدم تجويز آن مفسده بزرگتري دارد و آن از بين رفتن نفس محترمه است. بنابراين مصلحت آنگونه كه در شريعت تبيين شده عين حقيقت است و سراي رفع تزاحم بين مصالح و مفاسد واقعيه در شريعت اسلامي قواعدي قرار داده شده كه نقش حاكم و كنترل كننده ديگر قوانين را دارند، از طرف ديگر در مواردي كه تشخيص اهم و مهم و رفع تزاحم بين مصالح و مفاسد نيازمند دقت هاي كارشناختي است امام معصوم و در غيبت او ولي فقيه چنين رسالتي را بر عهده دارد بنابراين مي توان گفت خود دين مرز مصلحت را مشخص كرده است گاهي به صورت قواعد كلي مانند قاعده «لاضرر و لا ضرار في الاسلام» در اسلام ضرربيني و ضرر رساني وجود ندارد. و يا قاعده «حرج» كه هر آنچه موجب سختي خارج از طاقت انسان باشد در اسلام نيست.

و يا مصلحتي بايد باشد كه توسط امام معصوم و يا فقيه جامع الشرايط تشخيص داده شود كه رعايت آن به مصلحت مسلمانان و جامعه اسلامي است.

بنابر آن چه گفته شد اگر مصلحت را عرف متدينين و عقل جمعي تشخيص دهند به طوري كه شارع نيز آن را

امضا كند. و يا «رهبر الهي» كه داراي دو ويژگي علم و عدالت است. اگر مصلحت را تشخيص دهد اطمينان حاصل مي شود از چهارچوب دين خارج نيست و ظلم در آن راه ندارد. اين همان مصلحت انديشي است كه مورد پذيرش دين مي باشد. رعايت فاكتورهاي فوق همان مرز شناسي ميان مصلحت و حقيقت دين است در غير اين صورت مصلحت انديشي هاي ديگران اطمينان بخش نخواهد بود و مورد تأييد و امضاي شارع نيست.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. محمدصادق شريفي، بررسي فقهي و حقوقي مجمع تشخيص مصلحت نظام، بوستان كتاب قم؛

2. تشخيص مصلحت نظام، محمدجواد ارسطا، كانون انديشه جوان؛

3. مجمع تشخيص مصلحت نظام، سيدحسين هاشمي، مركز مطالعات و تحقيقات پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم.

لطفا بنده را راهنمايي بفرماييد كه براي انتخاب رئيس جمهور بنا بر نزديك شدن به موقعيت رأي دادن و آوردن رئيس جمهور جديد چه الگوهايي و چه پارامترهايي را بايد براي انتخاب كردن مد نظر داشت.

پرسش

لطفا بنده را راهنمايي بفرماييد كه براي انتخاب رئيس جمهور بنا بر نزديك شدن به موقعيت رأي دادن و آوردن رئيس جمهور جديد چه الگوهايي و چه پارامترهايي را بايد براي انتخاب كردن مد نظر داشت.

پاسخ

در نظام اسلامي و اصولا براساس جهان بيني اسلام، تمامي اعمال انسان مي بايد متكي به عنصر «شناخت» و دانايي باشد و اين موضوع در رفتارهاي اجتماعي و سياسي خود، به دليل تبعاتي كه بر جامعه و نظام اسلامي به دنبال دارد از اهميت ويژه اي برخوردار است و شناختي صحيح و معتبر است كه براساس معيارها و سوابق دقيق مشخص به دست آمده باشد.

شيخ مفيد در كتاب امالي روايتي را نقل مي كند: ((حارث به آن حضرت (علي ((ع ))) عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد! كاش زنگار از دل هاي ما بزدايي و در اين موضوع (قضيه ي طلحه و زبير در جنگ جمل ) و اين كه گروهي فكر مي كردند حق با آن دو است , ما را از بينش لازم برخوردارسازي )). امام علي (ع ) فرمودند: بس كن ! تو دچار شبهه شده اي . همانا دين خدا با موقعيت اشخاص شناخته نمي شود; بلكه با معيار و نشانه ي حق شناخته مي گردد. پس حق را بشناس , تا اهلش را بشناس ((فاعرف الحق تعرف اهله )), (محمدي ري شهري , ميزان الحكمه , ج 3, ص 1237).

حضرت بر اين نكته تأكيد مي ورزند كه بايد اول ملاك هاي تشخيص حق را شناخت , تا براساس آنها بتوان اهل حق را باز شناخت . در جامعه كنوني ما هم گاهي شرايطي

پيش مي آيد كه انسان در تشخيص حق از باطل يا انتخاب گزينه صحيح درمي ماند; بنابراين نياز به شناخت ملاك هايي است كه از نظر اسلام براي تشخيص و شناخت حق معرفي شده اند. البته در مسأله انتخابات - چه رياست جمهوري و چه مجلس و... - تعبير حق و باطل چندان صحيح نيست و در واقع تشخيص فرد اصلح از ميان ساير افراد مورد نظر است ; اما در هر صورت در مسأله انتخابات دو نكته , مهم مي باشد: يكي مربوط به انتخاب كنندگان و ديگري مربوط به شرايط انتخاب شوندگان.

الف ) دو وظيفه بسيار حساس بر عهده انتخاب كنندگان مي باشد كه اگر آنها را رعايت نكنند, وظيفه ديني خود را انجام نداده و در پيشگاه خداوند مقصر مي باشند: - يك , انتخاب كانديداي اصلح فقط براي رضاي خدا و مصلحت امت اسلامي باشد و اميال نفساني , روابط دوستي , گروه گرايي , تعصبات نژادي و محلي و قومي و قبيله اي وجود نداشته باشد. حضرت علي (ع ) مي فرمايد: ((انما اخاف عليكم اثنين : اتباع الهوي و طول الامل اما اتباع الهوي فيصتدعن الحق ; از دو چيز بر شما مي ترسم : يكي از پيروي هواي نفس و ديگري آرزوي دراز. زيرا پيروي هواي نفس , انسان را از حق باز مي دارد...)).

مرحوم علامه اميني در كتاب ((الغدير)) از رسول خدا(ص ) نقل مي كند: ((من استعمل عاملا" من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولي بذلك منه و اعلم بكتاب الله و سنه نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين ; هر كس

از بين مسلمانان عامل را بر سر كار بياورد و بداند كه در بين مسلمين فردي وجود دارد كه او براي اين كار سزاوارتر و به كتاب خدا و سنت پيغمبر(ص ) آشناتر است , آن كس به خدا و رسول خدا و جميع امت اسلامي خيانت كرده است )), (الغدير, ج 8, ص 291).

- دو, وظيفه دوم اين است كه فردي را كه مي خواهند انتخاب كنند, كاملا" شناخته باشند و از ديانت , صداقت , توان انجام مسؤوليت و ميزان كارآيي او را براي كاري كه انتخاب مي كند. مطمئن باشند براي رسيدن به اين تشخيص نياز به شناخت معيارها و ملاكات تشخيص اصلح مي باشد و نمي توان به شرايطي كه در قانون اساسي براي رئيس جمهوري يا نمايندگان ذكر شده , اكتفا نمود; زيرا آنها حداقل شرايط مي باشد, حال آن كه در اسلام , امر زعامت بسيار مهم است و كسي كه عهده دار زعامت مسلمين مي شود, بايد واجد بيش ترين شرايط باشد. در اسلام براي زمامداران و مسؤولين حكومت , شرايط بسياري هست كه نمونه هايي از آنها را ذكر مي كنيم : پيامبر(ص ) مي فرمايد: ((امامت و پيشوايي (رياست بر مردم ) جز براي شخصي كه در او سه خصلت باشد شايسته نيست : اول ,اهل ورع و پارسايي است كه او را از نافرماني خدا باز دارد. دوم , حلم و بردباري است كه بتواند خشم خود را مهار كند. سوم , حسن سلوك و خوش رفتاري با مردم است . به طوري كه براي ملت , مانند پدري مهربان باشد)), (اصول كافي ,

ج 1, ص 407).

حضرت علي (ع ) در عهدنامه خود به مالك اشتر درباره روش انتخاب و صفات كارمندان و كارگزاران چنين مي فرمايند: ((ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختيارا" ولا تولهم محاباه واثره فانهما جماع من ثعب الجور والخيانه و توخ منهم اهل التجربه والحياء من اهل البيوتات الصالحه والقدم في الاسلام المتقدمه ...; در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود دقت كن و پس از اين كه آنها را امتحان نمودي , به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن : قبل از اين كه آنها را به كار بگماري , آنان را مورد آزمايش و امتحان قرار بده . به سبب تمايل به شخص , كسي را به كاري منصوب مكن . خودسرانه و بدون مشورت و يا استبداد رأي , آنها را به كار مگمار; زيرا اين گونه انتخاب خود ظلم و خيانت است)).

براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت , اين گونه افراد را انتخاب كن : افرادي كه اهل تجربه اند و در كشاكش كارها, ساخته و پرداخته شده اند. داراي صيانت نفس و اهل شرم و حيا و عفت و از خاندان هاي پاك دامن و صالح باشند و حسن سابقه آنها در اسلام , بيش از ديگران باشد. چون اين افراد با اين صفات شايسته اند, از نظر فضايل اخلاقي در درجه اعلاي كرامت نفس قرار دارند و آبرومندند و داراي شخصيت و علاقمند به حفظ صيانت و پاكي نفس و روح خويشند و كم ترين طمع را دارند. مدير و دورانديشند و در كارها و مسائل عميق و ژرف نگرند)), (نهج البلاغه , نامه

53).

با مراجعه به آيات و احاديث و روايات ائمه معصومين (ع ) مي توان شرايط ذيل را براي تشخيص كانديداي اصلح بيان نمود:

1- با تقوا و پرهيزكار, عادل و پارسا و پرهيز از هرگونه معصيت و گناه.

2- داراي حلم و بردباري و حسن اخلاق و خوش رفتاري با مردم و زيردستان.

3- داراي زندگي ساده و بي آلايش و بي اعتنا به جلوه هاي فريبنده دنيا, توأم با رعايت عفت و پاك دامني در خانواده . امام علي (ع ) مي فرمايند: ((و ان عملك ليس بطعمه و لكنه في عنقك امانه ; حكمراني براي تو طعمه و خوراك نيست , بلكه برگردن تو امانت است )), (نهج البلاغه , نامه 5).

4- پاي بند به اجراي سنت هاي ديني و انجام واجبات الهي.

5- داراي دانش كافي و آگاهي از فقه اسلامي همراه با بينش عميق سياسي و مديريت كافي و حسن تدبير براي اداره امور جامعه.

6- از اسباب نامشروع (تخريب , اسراف در تبليغات و...) براي پيروزي بر رقيب استفاده ننمايد. حضرت علي (ع ) در مقابل كساني كه پيشنهاد مي دادند براي جذب افراد و جلوگيري از خطر احتمالي به بعضي از آنها سهم بيشتري از بيت المال بدهد, مي فرمايند: ((اتأمروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه ; به من دستور مي دهيد كه با جور طلب ياري نمايم )), (نهج البلاغه , خطبه 126).

7- در همه حال مصلحت نظام اسلامي , وحدت و منافع و امنيت ملي را بر مصالح گروهي و جناحي و شخصي خود, مقدم بدارد.

8- براساس آيه كريمه ((اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم )), (نساء,

آيه 59) هميشه مطيع محض ولايت فقيه بوده , در راستاي خط امام و رهبري قدم بردارد.

9- دشمن ستيز, دوستدار حق و مخالف باطل باشد: ((يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود والنصاري اولياء)), (مائده , آيه 51)

((يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء)), (توبه , آيه 23)

((اشداءح علي الكفار, رحماءح بينهم )), (فتح , آيه 29)

10- رسول خدا(ص ) مي فرمايد: ((من تقدم علي قوم من المسلمين و هو يري ان فيهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله والمسلمين ; هر كسي خود را بر قومي مقدم بدارد در حالي كه بداند در بين آن ملت فاضل تر از او براي آن كار وجود دارد, آن شخص به خدا و رسول و جميع مسلمانان خيانت كرده است )), (الغدير, ج 8, ص 291).

بنابراين اگر مسلمان متعهد و واجد شرايط لازم , نامزد رياست شود, ولي رفيق و رقيب خود را از خود متعهدتر و شايسته تر براي تصدي آن مسؤوليت بداند, چه بسا وظيفه و واجب شرعي اين باشد كه به نفع او كنار برود. دومين مرحله بعد از شناخت معيارها و شرايط كانديداي اصلح , شناسايي و تشخيص مصداق آن مي باشد. براي تعيين مصداق , بايد بررسي شود:

الف ) تشخيص وجود شرايط و ملاكات اخلاقي , ديني , تعهد و... در فرد مورد نظر و برتري او نسبت به ساير كانديداها. در اين باره بايد گفت كه شناخت كامل مسائل معنوي , اعتقادي , تقوا و... در افراد كار بسيار دقيق و حساس است . تا انسان بافردي معاشرت طولاني و نشست و برخاست كافي نداشته باشد,

و او را در حالت هاي مختلف و زمينه هاي گوناگون آزمايش نكرده باشد, نمي تواند به نتيجه برسد; لذا بايد با مرور بر سابقه زندگي فرد و كسب اطلاعات از افرادي كه او را در اين زمينه ها كاملا" مي شناسند, آگاهي لازم را به دست آورد.

ب ) تشخيص ميزان كارآيي , تخصص , توان مديريتي و... براي اين كار نيز بايد با سوابق علمي و تحصيلي , سوابق اجرايي و... آشنايي كامل داشته باشد و يا از افراد مورد اطمينان و گروه هاي مطمئن كسب آگاهي نمايد. در هر صورت , تشخيص حق و باطل و يا شناخت كانديداي اصلح , با توجه به شناخت معيار حق و شرايط و صفات نمايندگان اصلح , ممكن مي باشد. اگر فردي نتوانست خودش مصاديق را تشخيص دهد, لازم است به آگاهان عادل و خبره مراجعه كند و براساس شناخت و معرفت كامل وظايف اجتماعي خود را سامان دهد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك :

1- احمدرضا كشوري , اصول سياسي اسلام در عهدنامه امام علي (ع )

2- علي اكبر عليخاني , توسعه سياسي از ديدگاه امام علي (ع )

3- انتخابات از نظر اسلامي و قانون اساسي , ماهنامه پاسدار اسلام

به نظر جنابعالي كاهش مشاركت مردم در انتخابات شوراهاي اسلامي نشان دهنده عدم اعتماد عمومي به مسئولين و دست اندركاران نظام نمي باشد و اگر اين مورد صحيح مي باشد چه تدبيري در نظر گرفته شده است تا اين كاهش رأي را درانتخابات مجلس شوراي اسلامي نداشته باشيم؟ضمناً

پرسش

به نظر جنابعالي كاهش مشاركت مردم در انتخابات شوراهاي اسلامي نشان دهنده عدم اعتماد عمومي به مسئولين و دست اندركاران نظام نمي باشد و اگر اين مورد صحيح مي باشد چه تدبيري در نظر گرفته شده است تا اين كاهش رأي را درانتخابات مجلس شوراي اسلامي نداشته باشيم؟ضمناً آيا اين كاهش مشاركت عمومي از تبعيض و فساد اقتصادي مسئولين منشأ مي گيرد؟

پاسخ

كاهش مشاركت مردم به چند عامل بستگي دارد :

1- بي توجهي مسئولين به خواسته ها و مطالبات حقيقي مردم

2- اختلاف و نزاع بين مسئولين و مراكز تصميم گيري

3- تبليغات رواني دشمن در جهت يأس و دلسردي مردم

البته با همة اين اوصاف مردم در مقاطع حساس با حضور فعال در صحنه ها بويژه در انتخابات وظيفه خود را بخوبي انجام داده اند. در انتخابات شوراها، چون مردم نتيجه مثبتي از تشكيل شوراها مشاهده نكردند بويژه اختلافات و درگيريهاي مداوم در شوراي شهر تهران براي مردم خسته كننده شده بود مردم از انتخابات شوراها استقبال نكردند. البته عملكرد مجلس ششم كه بيشتر بجاي آنكه دنبال رسيدگي به خواسته هاي حقيقي مردم، رفع اشكالات معيشتي و مايه اقتدار و صلابت نظام باشد، متأسفانه به بحران سازي پرداخته و درگيريهاي جناحي را به مصالح نظام و مردم ترجيح دادند نيز موجب دلسري مردم شده است.

هر چند به فرمايش رهبر معظم انقلاب حضور قوي مردم در انتخابات مجلس از نتيجه آن مهمتر است، مسئولين بايستي با خدمت هر چه بهتر به مردم زمينه حضور فعال ايشان را فراهم نمايند.

نكته ديگري كه بايد مورد توجه همه مردم باشد اين است كه مسئولين را خود مردم انتخاب مي نمايند، همچنانكه

نمايندگان مجلس و شوراها را نيز انتخاب مي نمايند پس سهمي از كجروي ها و در نهايت دلسردي ها تقصير خود مردم است و اگر مردم درانتخابات دقت بيشتري مي كردند شايد درصد مشكلات كاهش مي يافت و از اين منظر نتيجه مي گيريم كه اصلاح مسئولين و شوراها به دست خود مردم است و مردم هستند كه با رأي خود موجب تعالي و بهبود امور مي شوند و لذا تصميم صحيح مردم اين است كه علاوه بر اين كه در انتخابات بيش از پيش شركت نمايند سعي كنند شناخت و آگاهي خودرا نسبت به نمايندگان بالا برند و اشخاص اصلح را انتخاب نمايند نه اينكه بناي مخروبي را كه خود نيز در تخريب آن سهيم بوده اند رها سازند و به راحتي از كنار آن بگذرند.

البته از بيان تقصير و كوتاهي مردم در امر انتخابات نخواستيم بر اشتباهات مسئولين سرپوش بگذاريم. به نظر ما اصلاحات بايد در هر دو طرف انجام شود هم در مردم تا با فهم و درك بيشتري رأي دهند و هم در مسئولين تا از رأي مردم سوءاستفاده نكنند اما به هر حال اصلاح مسئولين نيز به همت مردم بايد صورت پذيرد.

مي خواهم در حزب مشاركت اسلامي فعاليت كنم لطفا در اين زمينه راهنمايي ام كنيد.

پرسش

مي خواهم در حزب مشاركت اسلامي فعاليت كنم لطفا در اين زمينه راهنمايي ام كنيد.

پاسخ

يكي از راه هاي فعاليت سياسي شركت در احزاب و جمعيت هايي است كه به اين منظور تشكيل مي شوند. طبيعي است كسي كه داراي انديشه هاي سياسي، اجتماعي است و مي خواهد در اين زمينه ها مؤثر و فعال باشد به سمت گروه ها و احزابي كه رنگ سياسي دارند كشيده مي شود.

در اين بين آنچه مهم است پرهيز از آفات تحزّب است. متأسفانه نوع افرادي كه به گروهي مي پيوندند گويا ديگر هيچ رسالتي جز دفاع از انديشه هاي عملكرد گروه ندارند. از همين رو گاهي حقيقت نيز درياي منافع حزبي و گروهي قرباني مي گردد. حال آن كه يك مسلمان معتقد و متعهد بايد پيش از هر چيز پيرو حقيقت باشد. در هر صورت فعاليت در احزاب و جمعيت هاي قانوني اشكالي ندارد، مشروط بر آن كه دچار آفات آن نشويم. حال اگر آدميمطمئن است كه از آفات مصون مي ماند و يا با فعاليت خويش در اصلاح سياست ها خواهد كوشيد در اين صورت فعاليت سياسي هيچ ايرادي ندارد بلكه بسيار مطلوب است.

البته مصونيت از آفات و انجام اصلاحات راه دشواري است كه به دو سلاح بزرگ نيازمند است:

1- آگاهي ژرف و عميق و درك تيزبينانه از مواضع انحراف،

2- تقواي عميق و مراقبت دائمي و مبارزي و جهاد با تعلقات و خواسته ها و منافع گروهي، كه شكل سازمان يافته هواهاي نفساني است.

تعدد افكار در مورد مسائل عقيدتي و فكري تا چه حد در جامعه اسلامي پذيرفته شده است ؟

پرسش

تعدد افكار در مورد مسائل عقيدتي و فكري تا چه حد در جامعه اسلامي پذيرفته شده است ؟

پاسخ

تعداد افكار و آرا در مسائل اسلام مانند مسائل عقيدتي و ضروريات دين ( مانند نماز روزه حج حجاب و ... ) معناندارد ولي آنچه كه منطقي است تنوع افكار و آرا پيرامون كيفيت پياده سازي و برنامه آن است. همچنين آرا مختلف درمسائل اجرايي و برنامه هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي امر مطلوب بلكه ضروري است جامعه اسلامي نيز بايدقدرت هضم تفاوت ديدگاهها را در مسائل مختلف داشته باشد و از تندرويها و هواداريهاي افراطي اجتناب ورزيده وبه تفكر منطقي و تضارب سالم افكار و انديشه ها عادت نمايد.{J

آيا وضعيت حاضر جامعه ي ما نياز به «جنبش اصلاح ديني» دارد؟

پرسش

آيا وضعيت حاضر جامعه ي ما نياز به «جنبش اصلاح ديني» دارد؟

پاسخ(قسمت اول)

اصلاحات يك ضرورت مستمر براي بالندگي همه نظام هاي سياسي است. اما آنچه كه مهم است فهم معناي صحيح اصلاحات، گستره اصلاحات، ساز و كار انجام اصلاحات و پديد آورندگان و متصديان اين كار است.

اصلاحات به معناي سامان بخشيدن، با حركت تخريبي كساني كه به نام اصلاحات بنيان هاي نظام را تخريب مي كنند و به جاي تقويت ايمان و تدين مردم، تلاش در ترويج و ابتذال و بي بند و باري دارند در تضاد است. اصلاحات در سياست هاي اقتصادي به معناي سامان بخشيدن آن سياست ها و حذف موانع و آفات است نه آن كه اساس آن سياست هاي اقتصادي منهدم و هرج و مرج ايجاد گردد. اگر مقصود از جنبش «اصلاح ديني»، تلاش بيشتر در فهم صحيح تر و متناسب تر با نيازها و مقتضيات زمان و مكان باشد، امري مطلوب، بلكه ضرورت همه اعصار است چون دين برنامه الهي به منظور تنظيم روابط زندگي انساني در ساحت هاي مختلف است. اما اگر مقصود آنچنان كه از كلام مدعيان اصلاحات ديني بر مي آيد استنباط از دين بدون ضابطه اجتهاد كارشناسانه، بلكه به آن نحوي كه خود مي پسندند و يا به تعبير آنها سليقه و مقتضيات دنياي مدرن است، باشد طبيعتا مقصود تخريب بنيان هاي دين است گرچه در ظاهر عنوان «نقد قرائت رسمي از دين» بگيرد. قرائت رسمي و غير رسمي از دين نداريم قرائت كارشناسانه و منطبق با اصول عقلايي پذيرفته شده در اجتهاد و استنباط، قرائت معتبر و ساير برداشت ها نادرست، فاقد اعتبار است.

نكته اي

كه نبايد از آن غفلت كرد دليل ادعاي «ضرورت جنبش اصلاح ديني» است و آن ناكارآمدي دين است و يا حداقل ناكارآمدي دين به تفسيري كه الان حاكم است و لذا بايد دين عوض شود يا فهم ما از دين عوض شود تا حكومت كار آمد شود در حالي كه هر جا ما با ناكارآمدي مواجه شديم جايي بود كه ما به دستورات ديني عمل نكرديم. پس براي كارآمدي حكومت ديني بايد عمل نمودن به دستورات ديني همت ورزيم. بنابراين آنچه كه براي كارآمدي حكومت ديني لازم است ايجاد اصلاحات در ساختارهاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و.. بر مبناي دين است از اين رو توجه به نكات ذيل سودمند است:

1. «شرايط نابسامان جامعه» معلول موانع و متغيرهايي از قبيل: وضعيت ساختارهاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، اداري و... از يك سو و جنگ تحميلي، رشد سريع جمعيت، وضعيت نابسامان اقتصاد جهاني، برخي عملكردهاي ضعيف يا اشتباه و... از سوي ديگر مي باشد البته بهبود نسبي وضعيت اقشار مختلف جامعه، پيشرفتهاي عظيم در ابعاد مختلف نيروي انساني، صنعت، ارتباطات و زيرساخت هاي اقتصادي، نظامي و... نبايد ناديده گرفته شود.

2. مدعيان اصلاحات طيف وسيعي از افكار و اشخاص گوناگون را شامل ميشود.

گروهي اصلاحات را به عنوان تاكتيكي جهت تغيير اساس نظام اسلامي و مردمي ايران و حاكميت نظام هاي منحط لائيك و ليبرال - سرمايه داري غرب به كار مي برند و در مقابل آنان طيف اصلاح طلبان واقعي قرار دارند كه خالصانه و بدون هيچ گونه ادعايي، اصلاح ساختاري جامعه و رفع مشكلات و معضلات آن را تعقيب كرده و آن را مرحله اي لازم از مراحل تدريجي

انقلاب اسلامي و در راستاي نخستين اهداف اساسي آن به شمار مي آورند.

بنابراين از ابتدا بايد منظور خود را از مدعيان اصلاحات مشخص نماييد و بعد خود منصفانه به قضاوت بنشينيد كه كدام طيف از آنان ناصادق و... است. به علاوه جريان اصيل انقلاب تا چه ميزان به اين طيف ناصادق متكي است.

3. براساس اصول قرآني، آينده جوامع انساني و سرنوشت آنان در دست خودشان است؛ «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند» (رعد، آيه 11).

در اين آيه مباركه «ما بقوم» روبنا و «ما بانفسهم» زيربنا است. بنابراين هرگونه تغيير و تحولي در جوامع بشري و سرنوشت آنان بستگي به خودشان دارد.

مسلما مردم ما با بالا بردن آگاهي ها و شعور و بينش سياسي خويش و دقت در انتخابات و برگزيدن كارگزاران صالح، متعهد و كاردان، مي توانند آينده اي اميدوار براي جامعه خويش رقم بزنند.

از سوي ديگر اصلاح كامل جامعه ما در گرو استمرار انقلاب اسلامي و انقلاب نيز خود پديده اي اجتماعي است و به مثابه موجودي زنده در درياي حوادث به حيات خويش ادامه مي دهد و چه بسا با موانع و آفاتي روبرو شود, شناخت آفات و دشمنان انقلاب عامل مهم در تحقق يافتن آرمانهاي انقلاب , حفظ دستاوردها, تنظيم سياستهاي كل نظام , حل مشكلات و حفظ مشروعيت حكومت محسوب شده و آينده هر انقلابي را رقم مي زند. استاد مطهري (ره ) پس از پيروزي انقلاب فرمود: ((امروز نيز ما درست در وضعي قرار داريم

نظير اوضاع ايام آخر عمر پيامبر(ص )... اكنون بايد از خود ترس داشته باشيد. از منحرف شدن نهضت و انقلاب است كه بايد ترس داشته باشيد. اگر با واقع بيني و دقت كامل با مسايل فعلي انقلاب مواجه نشويم , و در آن تعصبات و خودخواهي ها را دخالت دهيم , شكست انقلابمان بر اساس قاعده ((واخشون )) و بر اساس قاعده ((ان الله لا يغير)) حتمي الوقوع خواهد بود. درست به همانگونه كه نهضت صدر اسلام نيز بر همين اساس با شكست روبرو شد.)). مقام معظم رهبري نيز در ارتباط با ضرورت و اهميت آسيب شناسي انقلاب مي فرمايند: ((ميكرب رجعت يا ارتجاع , دشمن بزرگ هر انقلاب است كه به درون جوامع انقلابي نفوذ كرده و در آن رشد مي يابد, نفوذ فساد و ايجاد ترديد در اذهان جوانان نسبت به آرمانها, دنياطلبي , اشتغال به زينت هاي دنيوي و زندگي راحت در جامعه و بروز علائم زندگي تجملاتي در ميان عناصر انقلابي , نشانه هايي از تأثير ميكرب ارتجاع و عقب گرد است . پرداختن به مال و مال اندوزي دچار شدن به فسادهاي اخلاقي - مالي و فساد اداري , درگير شدن در اختلافات داخلي كه خود يك فساد بسيار خطرناك است , و نيز جاه طلبي هاي غلط و نامشروع , كاخ آرماني انقلاب اسلامي و هر حقيقت ديگري را ويران مي كند.)), (كيهان , 17/10/1373) امام راحل در وصيت نامه سياسي - الهي خود رمز تداوم انقلاب را چنين معرفي مي كنند: ((بي ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند

و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد مي باشد.)) امام علي (ع ) مهمترين موانع انقلاب و اسباب شكست نهضت ها را كينه توزي , تفرقه , پشت كردن به يكديگر و ترك ياري معرفي مي نمايند: ((ما نظروا الهي ما صاروا اليه في آخر امورهم حين وقعت الفرقه و تشتت الالفه )) , (شرح نهج البلاغه , ابن ابي الحديد, ج 13, ص 185).

بر اين اساس آينده ايران اسلامي بستگي به اين دارد كه آيا نظام اسلامي با همكاري مردم مي تواند آسيب هاي متعددي كه اين انقلاب نوپا را تهديد مي كند پشت سرگذاشته و با موفقيت از آنها بيرون آيند يا نه : اين آسيبها را مي توان در چند دسته خلاصه نمود:

الف - آسيبهاي فرهنگي - اجتماعي

عبارتند از: 1- نفوذ انديشه هاي بيگانه . 2- تغيير جهت دادن انديشه ها از اهداف و نيات خدايي به اهداف و نيات غير خدايي . 3- تجدد گرايي افراطي يا التقاط و زهدگرايي منفي . 4- جدا كردن دين از علم و سياست و تفرقه بين حوزه و دانشگاه . 5- بوروكراسي مفرط و فساد اداري و اجتماعي . 6- دنياطلبي و اشتغال به زينتهاي دنيوي . 7- اشائه فحشا و مراكز فساد و تأثير پذيري از جنگ رواني و تبليغاتي دشمن . 8- تغيير ارزشهاي انقلاب .

ب - آسيب هاي سياسي

عبارتند از: 1- ناتمام گذاشتن تحقق آرمانهاي نهضت از قبيل , آرمانهاي

جهاني انقلاب اسلامي , مبارزه با ظلم و اقامه قسط و عدل در سراسر جهان و اتحاد امت اسلامي .

2- رخنه فرصت طلبان :

استاد مطهري در اين باره مي فرمايند: ((... هر چه از دشواريها كاسته مي شود و موعد چيدن ثمر نزديكتر مي گردد, فرصت طلبان محكمتر و پرشورتر پاي علم نهضت سينه مي زنند, تا آنجا كه تدريجا" انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند...)), (مرتضي مطهري , بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير, ص 92).

3- تفرقه و درگير شدن در گرداب اختلافات داخلي و استفاده نكردن از نيروهاي بالقوه مردمي .

4- بي تفاوتي مردم نسبت به سرنوشت اجتماعي خويش و غير سياسي شدن دانشگاهها.

5- ايجاد ترديد نسبت به آرمانهاي انقلاب .

6- جاه طلبي هاي غلط و نامشروع .

7- تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال و آزادي .

8- بازگشت استعمار به طريق آشكار و نهان و وابستگي نظامي و سياسي به ابر قدرتها و...

ج - آسيب هاي اقتصادي انقلاب اسلامي :

امام علي (ع ) علل سقوط اقتصادي - سياسي حكومتها را چنين بيان مي كند: «يستدل الادبار باربع : سو التدبير, و قبح التبذير و قله الاعتبار و كثره الاعتذار؛ مي توان چهار علت براي زوال دول برشمرد: سو تدبير و ضعف مديريت ؛ تبذير ناروا و هزينه هاي زيانبار اقتصادي؛ عبرت نگرفتن از تجارب سودمند؛ عذرخواهي مكرر به جاي جبران خطاهاي گذشته» (غرر و درر, ص 354).

مهمترين آسيبهاي اقتصادي انقلاب اسلامي را مي توان در موارد ذيل برشمرد:

1- وابستگي اقتصادي به ابرقدرتها, بالاخص آمريكا

2- تحت الشعاع قرار

گرفتن توسعه اقتصادي يا عدم توجه به بحرانهاي ناشي از توسعه اقتصادي

3- وابستگي به نفت به عنوان مهمترين اقلام صادرات و منبع ارزي كشور.

4- عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعي

5- جدا شدن مردم از برنامه هاي دولت در طرح هاي سازندگي

6- مال اندوزي و تكاثر ثروت اندوزان

7- تحت الشعاع قرار گرفتن عدالت اجتماعي و زياد شدن فاصله فقير و غني .

8- بي توجهي به مستضعفين و ولي نعمتان انقلاب و عنايت عليحده به اغنيا;

9- بي توجهي به خواسته هاي مشروع نسل جوان (از قبيل اشتغال - مسكن , ازدواج و...) كه آينده سازان انقلاب و ايران اسلامي بوده , و عدم شكل گيري روند كامل و صحيح جامعه پذيري در انتقال ارزش هاي انقلاب و اسلام به نسل جوان در جهت تقويت هويت اسلامي و ملي آنان و جلوگيري از آفات مخرب تهاجم فرهنگي و...

پاسخ(قسمت دوم)

اما عليرغم آسيبهاي فوق كه انقلاب اسلامي را تهديد مي نمايد و آينده اي تاريك و مبهم را براي ما ترسيم مي نمايد نگاهي به موفقيتها و دستاوردهاي مثبت و ارزنده انقلاب اسلامي در حل مشكلات و بحرانهاي متعدد, وجود مردمي با ايمان و پايبند به ارزشهاي اسلامي , خط امام و رهبري , وجود مسئولان آگاه , دلسوز, و متعهد و عزم جدي آنها براي حل مشكلات و تلاش در جهت پيشرفت مادي و معنوي جامعه و ارتقا سطح علمي , فرهنگي , صنعتي , تكنولوژيكي و... مي توان به آينده اي كاملا" درخشان براي ايران اسلامي اميدوار بود.

وظيفه آحاد دلسوزان آن است كه در هر موقعيتي كه هستند فرهنگ «اصلاح خود» و «خدمت به

ديگران» را دغدغه ذهني و عملي همگان سازند و به لزوم تداوم انقلاب اسلامي به عنوان يك نقطه عطف در سطح جهاني, در ميان مردم و مسئولين حساسيت ايجاد كنند. تا با دل گرمي و اميدواري نقش تاريخي خود را به خوبي ايفا كنند.

جهت آگاهي بيتشر ر.ك:

1- اصلاحات آمريكايي، محمد باقر ذوالقدر، قم، نشر وثوق، چاپ دوم، 1381

2- اصلاحات و فروپاشي، حسن واعظي، تهران، نشر سروش، 1379

3- مرتضي مطهري , پيرامون انقلاب اسلامي , صص 27 - 28

براي پاسخ به اين سؤال ابتدا لازم است تا به دو تعريف متفاوت اصلاحات در ادبيات اسلامي و در ادبيات سياسي پرداخته و سپس زمينه ها و اهداف مطرح شدن اين اصطلاح را در جامعه مورد بررسي قرار مي دهيم و در نهايت برخي از دستاوردهاي روند اصلاحات را بيانمي داريم:

الف _ تعريف اصلاحات در ادبيات اسلامي:

اصلاح در فرهنگ اسلامي به معناي از ميان برداشتن تباهي و نادرستي در محيط اجتماعي مي باشد و داراي مؤلفه اساسي است:

اول _ تلاش پي گير براي دركاسلام با اتكاء به منابع اوليه (كتاب، سنت).

دوم _ تلاش براي تطبيق بين ارزش هاي ديني و شرايط زندگي در هر عصر و زمانه بنابراين بزرگتريƠمصلحان جهان پيامبران هستند كه طريقه سير زندگي دنيا و آخرت را به انسان مي آموزند، لذا از ديدگاه اسلام و قرآن اصلاح طلب بايد درخط انبيا و با تمسك به تعاليم آنان و كتاب الهي به اصلاح جامعه بپردازد.

قرآن كريم آيه 90 / هود مي فرمايد: «ما اجر اصلاح طلباني را كه با تمسك به كتاب خدا و به پاداشتن نماز در جامعه به اصلاح طلبي مي پردازند را ضايع نمي كنيم» اگر اصلاح طلبي در مسير ديگري واقع شود ازديدگاه

قرآن، افساد است، زيرا هر تحولي را نمي توان در جهت صلاح جامعه به حساب آورد برخي تغيير و تحولات ظاهرا خدماتي را براي اجتماع به ارمغان مي آورد اما در واقع ريشه اجتماع را مي خشكاند. اگر اصلاح طلبي از مسير الهي خارج شد تنها عنوان اصلاح را با خود يدكمي كشد و در واقع موجبات فساد و تباهي جامعه را فراهم مي آورد. مهمترين اهدافي كه از سوي مصلحان مسلمان دنبال مي شوند عبارت اند:

1_ اصلاح امور دنيوي: مصلحان با تأكيد بر پرهيز از شرارت هاي اجتماعي و مفاسد، ضرورت تعليم و تربيت صحيح افراد، تحقق نظم اجتماعي، سخت كوشي و وجدان اجتماعي، اصلاح فرهنگي و بالاخره سامان بخشي به امور سياسي، اجتماعي و اقتصادي، سعي دارند تا جامعه را از عقب ماندگي رهايي بخشيده و وضعيت معيشت و زندگي اجتماعي را بهبود بخشند.

2_ اصلاح تفكر و انديشه و توجه به مباني نظري اصلاح.

3_ اصلاح روشي: تأكيد بر جايگاه قرآن، سنّت، اجماع و عقل در مقام، استخراج احكام شرعي و ضرورت پايبندي به اين منابع از جمله اهداف ارزنده جنبش اصلاح طلبي است كه روش (متدولوژي) شناخت اسلامي را از ورود بدعت ها حفظ نموده است.

ب _ تعريف اصلاحات در ادبيات سياسي: (Reform)؛

اصلاحات به معناي دگرگوني در جهت تأمين برابري اجتماعي، اقتصادي و سياسي و گسترش دامنه اشتراك سياسي، در جامعه است.اصلاح طلبي، هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روش هاي ملايم و بدون شتاب مي باشد. بر اين اساس واژه اصلاحات در مقابل واژه انقلاب(Revolution) مي باشد كه اين دو پديده از نظر شتاب، دامنه و جهت دگرگوني در نظام هاي سياسيو اجتماعي تفكيك پذيرند. انقلاب به يك دگرگوني سريع، كامل و گاه

خشونت آميز در ارزش ها، ساختار اجتماعي، نهادهاي سياسي، سياست هاي حكومتي و رهبري سياسي اجتماعي اطلاق مي شود. اصلاح طلبي از نظر كلي در برابر ارتجاع و محافظ كاري از سويي و انقلاب خواهي از سوي ديگر قرار مي گيرد، (ر.ك: كتاب دانشنامه سياسي، داريوش آشوري ص 72).

با در نظر گرفتن اين دو تعريف اين نكته مشخص مي شود كه، اصلاح به مفهوم اسلامي با اصلاح به مفهوم رفورم متفاوت مي باشند. به عبارت ديگر اصلاح اعم از رفورم مي باشد زيرا از آن حيث كه به آرمان هاي متعالي دين نظر دارد شامل و جامع است و حتي انقلاب به عنوانيك روشي اصلاحي قابل تعريف است اصلاح اهداف عالي انقلاب را تعيين مي كند و از طرف ديگر مرحله اي از انقلاب است كه پس از پيروزي و تحكيم ساختارهاي آن، به تدريج كاستي ها را برطرف مي سازد.

ج: بررسي زمينه ها و اهداف مطرح شدن اصلاحات در جامعه:

همچنانكه گذشت اصل موضوع اصلاح و اصلاح طلبي از آموزه هاي ديني و اسلامي محسوب مي شود و از ديدگاه منابع اسلامي در ذات دين قرار دارد و از اركان هويت ديني است. انقلاب اسلامي ايران هم كه الهام گرفته از آموزه هاي ديني مي باشد در ذات و جوهر خويش به اصلاح امر مي كند. و اين امر پيوسته توسط برخي از مسؤولين نظام، از جمله متأسفانه رهبري مورد تأكيد و توجه بوده است. درواقع اين يك امر طبيعي است كه هر سيستمي براي حفظ بقاي خود و ادامه كاركردها و رسيدن به اهداف موردنظر، نياز به نوعي باز توليد در عناصر معيوب و كاركردهاي ناقص خود دارد. در غير اين صورت عناصر و كاركردهاي معيوب به تمام سيستم سرايت كرده و كل

نظام را مختلمي نمايد. انقلاب اسلامي ايران كه به عنوان اصلاح گسترده و فراگير در كاركردها و در ساختار سياسي نظام قبل به رهبري حضرت امام(ره) روي داد يك پديده دفعي نيست، بلكه يك امر تدريجي مي باشد، يك مرحله انقلاب كه تغيير نظام و ساختار سياسي رژيم قبل بود، دفعي بود وتمام شد اما تغيير و اصلاح در كاركردها امري تدريجي و در بستر زمان بايد روي دهد و تحقق كامل انقلاب به آن است كه بخش هاي تحول نيافته، اصلاح و كاستي ها برطرف گردند، در انتخابات هفتم رياست جمهوري، آقاي خاتمي شعارهايي از قبيل تحقق جامعه مدني، كثرت گرايي،آزادي بيان، قانون گرايي و حقوق شهروندي را مطرح كردند و اين در حالي بود كه مفهوم اصلاحات در ادبيات سياسي كشور چندان تداول نداشت.

از همان روز اول، مطبوعات خارج از كشور (غربي و شرقي) اصطلاح رفورميسم را به اين حركت مي دادند و آقاي خاتمي را به عنوان يك رفورميست مورد خطاب قرار مي دادند دو سال طول مي كشيد كه اصطلاح رفورم وارد ادبيات روزنامه اي كشور شد و قرائت هاي مختلفياز آن صورت گرفت كه دو پايگاه را مي توان تعريف كرد:

پايگاه اول: مبتني بر سكولار كردن حكومت است. اين قرائت كه متعلق به يك اقليت خاص و جمعي از روشنفكران كشور كه در رقابت هاي سياسي ميدان دار مفهوم دادن به اين كلمه ها شوند. اصلاحات براي اينان پروسه اي است كه بايد از حكومت اسلام زدايي كرد و براياصلاحات مفاهيم جديدي مانند كثرت گرايي در قرائت هاي ديني را مطرح مي كنند. پايگاه دوّم، مبتني بر كارآمدتر كردن حكومت مي باشد مقام معظم رهبري اهداف اصلي اصلاحات را متوجه رفع سه معضل بزرگ فقر، فساد، و تبعيض و

بي عدالتي مي دانند و با ذكرعيني مجموعه اي گسترده از نابساماني هاي اجتماعي، اقتصادي واصلاحات را ناظر بر حل اين معضلات به شمار مي آورند. (ر.ك: به «پرچمداران اصلاحات» كيهان ش 16859 ص 2) از نظر رياست محترم جمهوري، اصلاح گري بايد بر پايه هاي دينداري، معنويت و تقويت نظارت مردم استوار بوده و اصلاح واقعي بايد در مبنا و چارچوب بزرگتريندستاورد انقلاب يعني قانون اساسي باشد (ر. ك: اطلاعات، 6/2/1379 شماره 21893) مقام معظم رهبري بر تفكيك ميان دو الگوي متفاوت از اصلاح طلبي تأكيد دارند «اصلاحات يا اصلاحات انقلابي و اسلامي و ايماني است كه همه مسؤولان كشور، مردم مؤمن و صاحب نظران بااين اصلاحات موافقند و يا اصلاحات آمريكايي است كه همه مسؤولان كشور، مردم مؤمن و همه آحاد هوشيار ملّت با آن مخالفند»، (رهنمودهاي مقام معظم رهبري در جمع كارگزاران نظام،19/4/79).

دشمنان انقلاب اسلامي به خصوص آمريكا با تجربه مثبتي كه از انجام اصلاحات آمريكائي توسط گورباچف در شوروي سابق كه منجر به فروپاشي آن شد، داشتند تلاش نمودند تا با تمسك به تبليغات گسترده و استفاده از عناصر داخل خود و مطبوعات وابسته چنين القاء كنندكه اين نظام احتياج به اصلاحات دارد و با سوء استفاده از اين شعار تمامي اركان نظام جمهوري اسلامي ايران از قانون اساسي گرفته تا ساير نهادهاي انقلابي را مورد هجوم خود قرار داده و انجام اصلاحات در ايران را به معناي تكيه بر جمهوريت نظام و كنار گذاشتن اسلاميت نظام ترويج نمودند و بااستفاده از فضاي باز بوجود آمده از دوم خرداد، استراتژي استحاله تدريجي نظام را از طريق انجام مكانيزم اصلاحات و در نتيجه تغيير در ساختار نظام را دنبال كردند

ولي اين نقشه شوم با تيزبيني دقيق مقام معظم رهبري افشا شد.

ايشان در سخناني كه در 19 تير ماه 1379 در جمع كارگزاران نظام ايراد نمودند بر اين نكته تأكيد فرمودند كه «ما مخالف اصلاحات نيستيم بلكه اصلاحات لازم و مطابق نياز كشور و منطبق بر روح انقلاب و اسلام مي باشد... اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد نظام فاسدخواهد شد و به بيراهه خواهد رفت اصل اصلاحات يك كار لازم است وبايد انجام بگيرد وقتي اصلاحات انجام نشود برخي از نتايجي كه ما امروز با آنها دست بگريبانيم پيش مي آيد، توزيع ثروت ناعادلانه مي شود، نوكيسه گان بي رحم بر نظام اقتصادي جامعه مسلط مي شوند فقرگسترش پيدا مي كند زندگي سخت مي شود و مغزها فرار مي كنند...». هدف اصلي مقام معظم رهبري افشاي دست هاي پنهان و آشكاري بود كه در مرحله مشابه سازي اوضاع ايران با شوروي سابق براساس طرح آمريكا و دقيقا با انگيزه فروپاشي نظام جمهوري اسلامي وارد عمل شده اند.

فرهنگ و تمدن

اولين نماز جمعه كي و كجا برگزار شد؟

پرسش

اولين نماز جمعه كي و كجا برگزار شد؟

پاسخ

نماز جمعه از عبادت هايي بسيار مهم و با ارزش است. مرحوم مجلسي مي فرمايد: "با توجه به تأكيدات خداوند در سوره جمعه نسبت به نماز جمعه معلوم مي شود كه نماز جمعه با فضيلت ترين و محبوب ترين عبادت ها در پيش خداوند است".(1)

رسول خدا(ص) فرمود: "چهار نفر گناهانشان بخشوده شده و بايد عمل را از سر بگيرند: بيمار پس از بهبودي، مشرك بعد از قبول اسلام، حاجي بعد از اعمال و كسي كه از نماز جمعه بازگردد، بدين شرط كه به انگيزه ايمان به خدا و به حساب آن را انجام داده باشد".(2)

در بعضي از روايات اسلامي آمده است كه مسلمانان مدينه، پيش از آن كه پيامبر(ص) هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته (شنبه) اجتماع مي كنند و نصارا نيز روزي (يكشنبه) براي اجتماع دارند. خوب است ما هم روزي قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوييم و شكر او را به جا آوريم. آن ها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان "يوم العروبه" ناميده مي شد، برا اين هدف برگزيدند و به سراغ "اسعد بن زراره" رفتند. او نماز را به صورت جماعت با آن ها به جا آورد و اندرز داد. آن روز "جمعه" ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمانان بود. اين نخستين جمعه اي بود كه در اسلام تشكيل شد.

اولين جمعه اي كه رسول خدا(ص) بااصحابش تشكيل داد، هنگامي بود كه به مدينه هجرت كرد. حضرت چهار روز در دهكده "قبا" ماند و مسجد قبا را بنيان نهاد. سپس روز جمعه به سوي مدينه حركت كرد و به

هنگام نماز جمعه به محله "بني سالم" رسيد و مراسم نماز جمعه را به جا آورد. اين اولين نماز جمعه اي بود كه رسول خدا(ص) در اسلام به جا آورد. خطبه اي هم خواند كه متن خطبه در بحارالانوار آمده است.(3)

برادر گرامي به علت تراكم نامه ها بيش از ده سؤال ارسال نكنيد. به ده سؤال پاسخ داده شد. بقيه سؤالات را در نامه ديگري ارسال كنيد.

پي نوشت ها:

1 - محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 86، ص 133.

2 - همان، ج 65، ص 288، حديث 47.

3 - محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 86، ص 232، حديث 66، تفسير نمونه، ج 24، ص 130.

چرا ما ايرانيان با وجود داشتن تمدن كهن و ميراث فرهنگي غني و نقش بزرگ ايرانيان در تمدن اسلامي اكنون به اين روز رسيده ايم و فساد در مملكت ما زياد است؟!

پرسش

چرا ما ايرانيان با وجود داشتن تمدن كهن و ميراث فرهنگي غني و نقش بزرگ ايرانيان در تمدن اسلامي اكنون به اين روز رسيده ايم و فساد در مملكت ما زياد است؟!

پاسخ

رشد و پيشرفت هاي علمي و فرهنگي و اخلاق جامعه، وابسته به عوامل فراواني است.

ما ايرانيان به قدر توان و امكاناتمان تلاش كرده ايم. شايد پدران دانشمند يا دانش دوست ها علاقه فراواني به كسب علم و پيشرفت داشته اند. شايد وضعيت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آن دوران به گونه اي بوده كه دانشمندان را تكريم مي كرده اند، يا مثلاً به كشاورزان و دامداران اهميت زيادي مي داده اند، به همين دليل ما در آن دوران سيري صعودي داشته ايم، در دورة تمدن اسلامي، ايرانيان سرآمد ديگران بودند و نقش بزرگي در پيشرفت علوم و فنون ايفا كردند، ليكن از پانصد سال پيش تاكنون در جا زدند و كم كم چراغ پر فروغ تمدني آنان به خاموشي گراييد. اين وضع از مجموعه اي از علت ها و زمينه ها برخاسته است كه عبارت اند از:

1 - درگيري هاي مداوم داخلي و جنگ هاي بي شمار داخلي و خارجي كه سبب به هم خوردن نظم اجتماعي و بافت اقتصادي شده است.

مي دانيم كه علم در آرامش و امنيت رشد مي كند، نه در جنگ و آشوب و اضطراب.

2 - كمبود امكانات و ابزارهاي مورد نياز، مثل كتابخانه ها و اساتيد فن و مشكل بودن زندگي از نظر معيشتي و...

3 - حضور پادشاهان و حاكمان نالايق و ناآگاه كه كمتر از ذوق و علاقه به دانش بهره مند بودند و ميان پادشاهان

ايراني، حاكمي كه به علم پروري و دانش اندوزي و احترام به علم و فرهنگ همت گمارد، اندك است. اما پادشاهان مستبد و حريص و نادان و اهل عيش و عشرت فراوان داشته ايم!

4 - عدم وجود نظام آموزشي درست. ابن خلدون در مقدمه خود به نكته جالبي اشاره مي كند، او يكي از دلايل رشد عالمان اسلامي و عدم رشد علم در غرب را طولاني بودن مدت تحصيل در غرب و كوتاه بودن آن در شرق اسلامي مي داند! متأسفانه امروزه اين رويكرد برعكس است. مدت تحصيلات در غرب كوتاه و در ايران بلند است.

5 - عدم حمايت كافي از دانشمندان ، مبتكران و صاحبان توليد انديشه.

دنياي غرب اگراحساس كند در كسي توانايي انجام كاري جديد يا نوآوري هست، از او حمايت مي كند ، ولي ما صبر مي كنيم تا 50 سال بعد از مرگش نابغه بودن او را براي ما اثبات كنند!

مسئله فساد هم كه مطرح كرديد، ربطي به رشد علمي ندارد و مرتبط با فرهنگ غني گذشتگان نمي باشد. فساد اجتماعي به واسطه خصلت هاي اخلاقي و فرهنگي و ضعف هاي شخصيتي شكل مي گيرد.

مشكل اساسي ، فرهنگي است . با كمال تأسف ميان ما ايرانيان تنبلي راحت طلبي افراطي و دروغ گويي ، نيز لاف زدن و كبر و غرور و عدم رعايت قانون و دورويي و ديگر مفاسد اخلاقي اجتماعي كه رايج است.

مشكل اصلي ما است ، مثلاً چند نفر براي كاري در نوبت و صف ايستاده اند، يكي از افراد با پارتي بازي و يا پول دادن، بر ديگران پيشي مي گيرد و زودتر به خواسته اش مي

رسد! در عرف و فرهنگ ما به او مي گويند: آفرين كه زرنگي كرده است. اين كار در فرهنگ ما به عنوان زرنگي ياد مي شود و براي او ارزش و شايستگي قائلند ، نه اين كه او را طرد كنند . وقتي كه در فرهنگ اجتماعي و افكار عمومي؛ چنين امور برخورد نشود، معنايش فساد فرهنگي است كه باعث عقب ماندگي است. اگر توانستيم فرهنگ را درست كنيم، مي توانيم مشكل فساد را چاره انديشي كنيم.

از ديدگاه قرآن فرهنگ حاكم بر نظام حكومت اسلامي چگونه است؟

پرسش

از ديدگاه قرآن فرهنگ حاكم بر نظام حكومت اسلامي چگونه است؟

پاسخ

چشم انداز فرهنگ حاكم بر محورهاي مختلف حكومت اسلامي در آيات قرآن بدين شرح است؛

1_ در آية 159 آل عمران مي خوانيم

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَا نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكَّلينَ»

[به (بركت) رحمت الهي در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدي، و اگر تندخو و خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند، پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنها مشورت كن، اما هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش و) بر خدا توكّل نما، زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد.]

به اين ترتيب حاكم اسلامي در كنار قاطعيّت و تصميم گيري محكم، مأمور به عفو و گذشت و حتي استغفار در درگاه الهي و نرمش و ملايمت مي باشد و تكيه گاه اصلي را در همه چيز و همه كار خدا مي داند.

2_در آية 34 فصّلت دستور مي دهدكه كدورت و دشمني را با آب محبت بشوييد و تا آنجا كه ممكن است از مقابله به مثل در برابر دوستان بپرهيزيد، مي فرمايد «اِدْفَعْ بِاَّلتي هِيَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةَ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم» ولي بلافاصله مي افزايد «به اين مرحله جز كساني كه داراي صبر و استقامتند نمي رسند، و جز كساني كه بهرة عظيمي از ايمان و تقوا دارند به آن نائل نمي شوند».

حاكميت اين گونه فرهنگ بر نظام اجرائي اسلامي كه درست در جهت ضدّ فرهنگ مادّي قرار دارد، نورانيت و صفاي خاصي

به آن مي بخشد و معني و مفهوم ديگري به آن مي دهد.

3_ در آية 38 سورة كهف در برابر اصرار كساني كه معتقد بودند پيامبر اسلام(ص) بايد افراد فقير را هر چند مخلص و مؤمن باشند از خود دور سازد، و به قشرهاي ثروتمند و پر نفوذ نزديك شود، با صراحت و قاطعيّت مي فرمايد «وَ اصّبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريْدونَ وَجَهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ اَمْرُهُ فُرُطا»

[با كساني باش كه پروردگار خويش را صبح و شام مي خوانند تنها رضاي او را مي طلبند و هرگز به خاطر زيور هاي دنيا چشمان خود را از آنها بر نگير، و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساخته ايم اطاعت مكن، همانها كه از هواي نفس پيروي كردند و كارشان افراطي است.]

4 _ آية 26 سورة ص در يك پيام قاطع و كوبنده خطاب به داود پيامبر مي فرمايد «يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَلِيْفَةً فِي الاَرْضِ فَاحْكَمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوَي فيُظِلَّكَ عَنْ سَبيل اللهِ» ص/26 [اي داود ما تو را جانشين (و نمايندة خود) در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به حق داوري كن و از هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا منحرف مي سازد.]

همان گونه كه مي بينيم به اين پيامبر معصوم به عنوان يك الگو و نمونه هشدار مي دهد كه مراقب وسوسه هاي شيطان نفس باشد كه ماية انحراف او از طريق حق و عدالت نگردد.

5 _ در آية 135 نساء تمام مؤمنان را مخاطب ساخته و يك

اصل مهم ديگر را يادآور مي شود و آن مسألة مقدم داشتن اصول و ضوابط بر هر گونه رابطه است، مي فرمايد «يا اَيًّهَا الَّذينَ آمَنُو كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شَهَداءُ لِلّهِ وَ لَوْ عَلي اَنْفُسِكُمْ اَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الاَقْرَبينَ اِنْ يَكُنْ غَنِيّاً اَوْ فَقيراً فاللهُ اَوْلي بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوي اَنْ تَعْدِلُوا وَ اِنْ تَلْوُوا اَوْ تُعْرِضُوا فاِنَّ اللهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» [اي كساني كه ايمان آورده ايد! كاملاً قيام به عدالت كنيد و براي خدا شهادت دهيد، اگر چه (اين گواهي) به زيان خود شما يا پدر و مادر و نزديكانتان بوده باشد (چراكه) اگر آنها غني يا فقير باشند، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند، پس از هوي و هوس پيروي نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نماييد، خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.]

________________________________________________________________________________________________________________

از ديدگاه روايات اسلامي، فرهنگ حاكم بر نظام حكومت اسلامي چگونه است؟

پرسش

از ديدگاه روايات اسلامي، فرهنگ حاكم بر نظام حكومت اسلامي چگونه است؟

پاسخ

در روايات اسلامي نكته هاي بسيار جالبي براي معرفي فرهنگ حاكم بر حكومت اسلامي ديده مي شود كه در اينجا به گلچيني از آن اشاره مي كنيم

1_ با اينكه جنگ، اوج خشونت انسانهاست و متأسفانه گاه اين خشونت در برابر كساني كه چيزي جز منطق زور را نمي فهمند ضرورت پيدا مي كند، در عين حال اسلام حتي در برنامه هاي جنگي خود مسائل انساني را با اين مسألة خشن آميخته و رعايت اصول اخلاق را، حتي در برابر دشمنان سرسخت و لجوج و در ميدان جنگ لازم شمرده است.

هنگامي كه گروهي از سربازان اسلام عازم ميدان جنگ مي شدند پيامبر اكرم(ص) آنها را فرامي خواند و اين دستورات را به آنها گوشزد مي نمود، مي فرمود

«سِيُروا بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ في سَبيلِ اللهِ وَ عَلي مِلَّةِ رَسُولِ الله لا تَغُلُّوا ، وَلا تُمَثَّلُوا وَ لا تَغْدِرُوا وَ لا تَقْتُلُو اشَيْخاًَ فانِياً، وَ لا صَبِيّاً وَ لا اِمْرَأَةً وَ لا تَقْطَعُوا شَجَراً اِلّا اَنْ تَضْطَرُّوا اِلَيْها، وَ اَيُّما رَجُلٍ مِنْ اَدْنَي الْمُسْلِمينَ اَوْ اَفْضَلِهِمْ نَظَرَ اِلي رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ فَهُوَ جارٍ حَتّي يَسْمَعَ كَلامَ اللهِ فَاِنْ تَبِعَكُمْ فَاَخُوكُمْ فِي الدَّيْنِ و ِانْ اَبي فَاَبْلِغُوهُ مَأمَنَهُ وَ اسْتَعينُوا بِاللهِ عَلَيْهِ» (فروع كافي 5/27 و 28)

[به نام خدا و به كمك پروردگار و براي خدا و در طريق آيين رسول الله حركت كنيد، خيانت نكنيد و اعضاي مجروحان و كشتگان ميدان جنگ را قطع ننماييد، پيمان شكني نكنيد، پير مردان از كار افتاده را به قتل نرسانيد و همچنين كودكان و زنان را، هيچ درختي را قطع نكنيد مگر اينكه نياز

به آن داشته باشيد و هرگاه مسلماني، خواه كمترين آنها باشد يا برترين آنها، امان به مردي از مشركان بدهد، او در امان است تا كلام خدا را بشنود، اگر از آيين شما پيروي كند برادر ديني شماست و اگر نپذيرفت او را به جايگاه امنش برسانيد و از خدا بخواهيد تا او مسلمان شود.]

و در دستور ديگري مي خوانيم

«نَهَي رَسُولُ اللهِ اَنْ يُلْقَي السُّمُّ في بِلادِ الْمُشْرِكينَ» (فروع كافي 5/28) [رسول خدا(ص) نهي كرد از اينكه سمّ در شهرهاي مشركان افكنده شود.] بنابراين به كار بردن گازهاي سمّي، داروهاي سمّي و هر نوع سلاح شيميايي ممنوع است.

باز در دستور ديگري از همين قبيل از امام صادق(ع) مي خوانيم «ما بَيَّتَ رَسُولُ اللهِ(ص) عَدُوّاً قَطُّ» (فروع كافي 5/28) [پيامبر(ص) هرگز به دشمنان خود شبيخون نزد.]

2_ آداب اسلامي در جمع آوري ماليات

در آداب مربوط به جمع آوري زكات و اموال بيت المال مي خوانيم علي(ع) هر گاه كسي را مأمور جمع زكات مي كرد، برنامه و فرمان مبسوطي براي او مي نوشت كه آنچه در ذيل مي خوانيم بخشي از آن است

«اِنْطَلِقَ عَلي تَقْوَي اللهِ وَحْدَهُ لاشَرِيْكَ لَهُ، وَلاتُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً، وَلاتَجْتازَنَّ عَلَيْهِ كارِهاً، وَلا تَاخُذَنَّ مِنْهُ اَكْثَرَ مِنْ حَقَّ اللهِ في مالِهِ فَاِذا قَدِمْتَ عَلَي الْحَيِّ فَاَنْزِلْ بِمائِهِمْ مِنْ غَيْرِ اَنْ تُخالِطْ اَبْياتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ اِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَهِ وَ الْوَقارِ حَتّي تَقُومَ بَيْنَهُمْ، فَتُسَلِّمِ عَلَيْهِمْ وَ لا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّهِ لَهُمْ، ثُمَّ تَقُولَ عِبادَ اللهِ! اَرْسَلْنَي اِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللهِ وَ خَليفَتُهُ لِاخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللهِ في اَمْوالِكُمْ فَهَلْ لِلّهِ في اَمْوالِكُمْ مِنَ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ الِي وَلِيِّهِ، فَاِنْ قالَ قائِل لا، فَلا تُراجِعْهُ، وَ اِنْ اَنْعَمَ لَكَ مُنْعِم فَاْنَطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ اَنْ تُخِيفُه اَوْ

تُوَعِّدَهُ اَوْ تُعَسِّفَهُ او تُرهقه» (نهج البلاغه، نامهها، نامة 25)

[با تقوا و احساس مسئوليت در برابر خداوند يكتا و بي همتا حركت كن و در اين راه هيچ مسلماني را مترسان و از سرزمين او ناخشنود مگذر، بيش از آنچه حق خداوند در اموال او هست از او نگير، هنگامي كه به آبادي قبيله مي رسي، در محلّ آب آن آبادي فرود آي و داخل خانه هايشان مشو سپس با آرامش و وقار به سوي آنان برو تا در ميان آنها قرار گيري، به آنها سلام كن و از اظهار محبّت و تحيّت بخل مورز، سپس به آنان بگو اي بندگان خدا! مرا وليّ خدا و خليفه اش به سوي شما فرستاده تا حقّ خدا را كه در اموالتان است بگيرم، آيا در اموال شما حقّي وجود دارد كه آن را به نماينده اش بپردازيد؟ اگر كسي گفت نه، ديگر به او مراجعه مكن! و اگر كسي پاسخ مثبت داد، همراه او برو، ولي او را نترسان و تهديد نكن و نيز او را به كار مشكلي مكلّف نساز…]

در دنبال اين سخن، سفارش هاي مؤكّدي دربارة نحوة انتخاب عادلانة زكات و بيت المال از ميان اموال خوب و بد و مرغوب و نامرغوب مردم و رعايت رفق و مدارا و محبّت مي كند، كه نمونة روشني از برخورد بزرگوارانه و حاكميّت ارزشهاي اسلامي بر اين گونه مسائل با مردم است.

3_ صرفه جويي در همه چيز

دقّت فوق العاده در صرف اموال بيت المال به عنوان يك وديعه مهمّ الهي كه حسابرسي سختي در روز قيامت دربارة آن خواهد شد، از ويژگي هاي ديگر اين فرهنگ است، تا آنجا كه در داستان معروف امير

مؤمنان علي(ع) و برادرش عقيل خوانده ايم كه حتّي او حاضر نشد كه كمترين تبعيضي ميان برادر نيازمند خود و ديگر مسلمانان قائل شود و حتّي به وسيلة حَديَده محماة (آهن تفتيده) كه نزديك دست برادر خود برد به او هشدار داد و وي را از عذاب الهي در قيامت بر حذر داشت، عذابي كه گيرنده و دهنده را (در مواردخلاف) در بر مي گيرد.

موارد فراواني از دقّت پيشوايان بزرگ اسلام در اين زمينه ديده مي شودكه در تاريخ دنيا بي نظير است، از جمله دستور معروفي است كه علي (ع) به كتّاب و نويسندگان حكومت اسلامي داد و فرمود

«اَدِقُّوا َاْقلامَكُمْ وَ قارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنّي فَضُولَكُمْ ، وَاقْصُدوُا قَصْدَ الْمَعاني، وَ اِيّاكُمْ وَ الاِكْثارَ، فَاِنَّ اَمْوالَ الْمُسْلِمينَ لا تَحَمَّلَ الاِضْرارَ» (خصال 1، باب پنج، حديث 85) [نوك قلمها را تيز كنيد (تاخطوط را باريكتر بنويسيد) و فاصلة سطرها را كم كنيد و مطالب اضافي را حذف كنيد و سخنان اصلي را بنويسيد (و از لفّاظي و شاخ و برگهاي بيهوده بپرهيزيد) و از پرگويي خودداري كنيد، چرا كه اموال مسلمانان تحمّل اين همة ضرر و زيان را ندارد.]

امام صادق (ع) اين مطلب را به صورت كلّي تري بيان فرموده، مي گويد «اِنَّ الْقَصْدَ اَمْرَِ يُحِبُّهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ اِنَّ السَّرَفَ يُبْغِضُهُ حَتَّي طَرْحِكَ الثَّواهَ فَاِنَّها تَصْلَحُ لِشَيئٍ وَ حَتّي صَبِّكَ فَضْلَ شَرابِكَ» (بحارالانوار 68/34) [ميانه روي و صرفه جويي كاري است كه خداوند بزرگ آن را دوست دارد و اسرافكاري را مبغوض مي شمرد، حتّي دور انداختن هستة خرما صحيح نيست، چرا كه به درد چيزي مي خورد، و حتّي دور ريختن باقيماندة آبي را كه خورده ايد اسراف

است.]

4_ بزرگي در فضيلت است نه در سنّ و سال

عتاب بن اسيد كه جوان باهوش و شجاعي بود از طرف پيغمبر اكرم(ص) به فرمانداري مكّه برگزيده شد و حضرت در فرمان او جمله هايي نوشت كه بيانگر فرهنگ متعالي اسلام در زمينه مسائل اجرائي حكومت است.

در بخشي از اين فرمان مي خوانيم «فَهُوَ لَنا خادمِ وَفِي اللهِ اَخ وَ لاَوْلِيائِنا مُوالٍ، وَ لاَعدائنا مُعادٍ، وَ هُوَ لَكُمْ سَماء ظَلِيْلَه، وَ اَرْض زَكِيعَه، وَ شمس مُضِيْئَة وَ لا يَحْتَجَّ مُحْتَجّ مِنْكُمْ في مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنّه، فَلَيْس الاَكْبَرُ هوَ الاَفْضَلَ، بَلْ الاَفْضَلُ هُوَ الاَكْبَرُ» (بحارالانوار 21/123) [او خدمتگزار ماست و در راه خداوند برادر (عزيزي است) ونسبت به دوستان ما علاقمند و نسبت به دشمنان مخالف است، او براي شما آسماني است سايه افكن و زميني است پر بار و خورشيدي درخشان، … هيچ كس از شما نبايدبه خاطر كمي سنّ او با وي به مخالفت برخيزد، چرا كه هميشه افراد مسن تر افضل نيستند، بلكه كسي كه افضل است بزرگتر محسوب مي شود!]

5_ در آغاز فرمان معروف مالك اشتر كه به راستي برترين منشور كشور داري است، كه باگذشت زمان هرگز كهنه نمي شود و گرد و غبار نسيان بر آن پاشيده نخواهد شد، هنگامي كه مي خواهد رأفت و شفقت اسلامي را نسبت به عموم ساكنان كشور اسلامي مصر، يادآور شود، مي فرمايد «وَ اشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُطْفَ بِهِم، وَلا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضارِياً تَغْتَنِمُ اَكْلَهُمْ، فَاِنَّهُمْ صِنْفان، اِمّا اَخ لَكَ في الدَّيْن اَوْ نَظيرلَكَ في الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامه 53) [قلب خود را نسبت به رعايا و ملّت خود، پر از رحمت و محبّت

و لطف كن، و نسبت به آنان همچون حيوان درنده اي نباش كه خوردن آنها را غنيمت بشمري، زيرا آنها يكي از دو گروهند يا برادر ديني تو هستند، يا انساني همانند تو.]

6_ تكيه بر توده هاي مردم.

7_ رايزني دائم با آگاهان.

8_ ارتباط مستقيم با مردم.

9_ توجّه دقيق به حال محرومان.

________________________________________________________________________________________________________________

علت نابسامانيهاى جامعه انسانى چيست؟

پرسش

علت نابسامانيهاى جامعه انسانى چيست؟

پاسخ

علت اساسى تمام نابسامانيها را مى توان پايبند نبودن به يك مذهب صحيح دانست، زيرا تجربيات تاريخى ملل پيشين ثابت مى كند كه جامعه ى انسانى بدون پايبندى به يك مكتب آسمانى، كه عقل و وجدان انسان را راضى كند، نمى تواند سعادتمند شود. هيچگاه قوانين انسانى نمى تواند جايگزين ايمان و عقيده دينى گردد. تا از طريق ايمان در افراد جامعه انگيزه ى خير و نيكى و دورى از زشتى و پليدى ايجاد نشود، با هيچ نيرويى نمى توان جامعه را به سوى كمال و سعادت سوق داد. بزرگ ترين اشتباه تمدن كنونى همين است كه براى اصلاح نابسامانيها به هر چيزى جز به دين و مذهب فكر مى كند و نيروى عظيم ايمان و عقيده را به حساب نياورده، نقش عمده ى آن را در اصلاح جامعه ى انسانى ناديده مى گيرد. به همين علت از كوششهاى فراوانى كه انجام مى گيرد نتيجه اى به دست نمى آيد، بر نابسامانيها افزوده مى شود و هيچ جنبه اى از جنبه هاى فساد و تباهى اصلاح نمى شود مگر آنكه آن مشكل از گوشه اى ديگر و در شكلى ديگر بروز مى كند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

تهاجم فرهنگي يعني چه و علت آن چيست

پرسش

تهاجم فرهنگي يعني چه و علت آن چيست

پاسخ

تعريف تهاجم فرهنگي

"تهاجم فرهنگي به اين معنا است كه يك مجموعة سياسي يا اقتصادي براي اجراي مقاصد خاص خود و اسارت يك ملت به بنيان هاي فرهنگي آن ملت هجوم مي برد; در اين هجوم باورهاي تازه اي را به باطل و با ترفندها و شگردهاي متعدد تبليغي و ارتباطاتي به قصد جايگزيني با فرهنگ و باورهاي ملي آن ملت وارد كشور مي كنند".(از بيانات مقام معظم رهبري به نقل از كتاب فرهنگ و تهاجم فرهنگي ص 3.)

علت تهاجم فرهنگي

تهاجم فرهنگي معلول تضاد و تعارض ذاتي بين فرهنگ غرب با مباني اومانيستي (انسان مدارانه ، با اسلام در نگاه به انسان و جهان و خدا است انديشة غالب و حاكم در غرب تمام ابعاد وجود انسان را محدود به دنيا و حيات دنيوي دانسته و بر اين اساس آرمان هاي دنيوي بشر را مدّنظر داشته و حتي حكومت ها را پاسدار آن مي داند; در چنين بينشي دين و خدا بر فرض ِ وجود، حق ِّ دخالت در امور دنيوي انسان را ندارند و آدمي با عقل و علم و تجربة خود و بدون نياز به وحي و دين و خدا، بار آباداني دنياي خود را به دوش كشيده و تمام معضلات دنيوي خود را حل مي نمايد; به همين علت راه دين از سياست و دخالت در حكومت و شئونات اجتماعي انسان كوتاه گشته و همه بايد سكولار بينديشند و به حكومت هاي ليبرال تن دهند كه بهترين و آخرين آن ها، حكومت ليبرال دموكراسي آمريكا بوده كه پايان تاريخ است (اشاره به نظرية فوكوياما در خصوص پايان تاريخ )

امّا از ديدگاه اسلام

انسان اشرف مخلوقات با استعدادهاي فراوان است موجودي با غرايز و احساسات عواطف فكر و عقل قلب و روح صاحب اراده و اختيار، كه راه طولاني تا لقاي خدا را در پيش دارد(ر.ك سوره انشقاق آيه 6.) و دنيا يكي از منازل راه او است و او در پيمودن اين راه طولاني نمي تواند، حتّي براي رفع همة حوائج دنياي خود، به عقل و فكر و تجربة خويش بسنده كند، تا چه رسد به تمام راه پس انسان براي رسيدن به هدف بايد از وحي (قرآن و پيامبر6 و امام معصوم كمك بگيرد تا به نزديك ترين راه كه عبوديت خدا است هدايت شود و الاّ در زمرة غضب شدگان و گمراهان قرار خواهد گرفت (ر.ك سورة حمد، آية 5 و 6 و 7.)

در چنين بينشي يكي از شئون دين و رهبر الهي (پيامبر6 و ائمه اطهار: و ولي فقيه ، دخالت در امور سياسي و حكومتي بوده و هيچ جدايي بين دين و سياست نيست و خدا بر اساس علم و احاطة خود بر مصالح و مفاسد بندگانش اعم از زن و مرد، به وضع حكم در تمام اموري كه بشر به آن محتاج بوده پرداخته و به هيچ وجه از امر حكومت غافل نبوده است و پيامبر خويش را مأمور به تشكيل آن نمود. و در آخرالزمان نيز حكومت ِ واحد عادلانة جهاني به دست با كفايت آخرين حجة الهي بقية اللّه الاعظم غ تشكيل خواهد شد.

غرب با آن نگاه مادي اسلام با اين بينش را مزاحم و رقيب سرسخت خود مي داند، به خصوص اسلامي كه توانست در عصر ارتباطات و اوج شكوه تمدن غرب

انقلاب بزرگ قرن را شكل داده و نظام جمهوري اسلامي را به رهبري امام خميني به وجود آورد و دست آن ها، به ويژه امريكا را از منافع و منابع عظيم منطقه قطع نمايد، و چشم ملت هاي مظلوم جهان وحتي ملل غرب را به اسلام به عنوان تنها مكتب حيات بخش جلب نمايد.

جهان غرب و در رأس آن آمريكا به خصوص بعد از برقراري نظام جمهوري اسلامي ايران و پس از تجربه هاي فراوان دريافت كه قوي ترين و كارآمدترين روش ها براي جلوگيري از رشد اسلام گرايي و حتي از بين بردن آن تهاجمي همه جانبه به تمام اعتقادات و انديشه هاي ناب اسلامي و در نتيجه بي هويت كردن مسلمانان و استحالة فرهنگي آن ها است و بر اين اساس تهاجم فرهنگي را در دستور كار خود قرار داده و لحظه اي و ذره اي از آن غفلت نمي ورزد.

گفتگوي تمدنها در مقابل برخورد تمدنها يعني چه

پرسش

گفتگوي تمدنها در مقابل برخورد تمدنها يعني چه

پاسخ

«برخورد يا مصاف تمدن ها» نام مقاله اي از «هانتيگتون» است كه در آن به بررسي بعضي از تمدن ها پرداخته و در آن ترسيمي خونين از تمدن اسلامي نشان داده است. او هم چنين سعي كرده است نوعي رويارويي خطرناك و خيالي رابين تمدن اسلامي و غرب ترسيم كند. اين مقاله از جهات متعددي مخدوش و نادرست مي باشد و از همين رو متفكرانو انديشمندان بسياري در نقاط مختلف جهان، به رويارويي با آن پرداختند. از طرف ديگر با توجه به اين كه ديدگاه هاي نامبرده در تنظيم استراتژي ايالات متحده آمريكا نقش دارد، خوف اين كه زمينه اي براي تحركات نظامي گسترده اي ازسوي آمريكا باشد، بعيد نمي نمايد.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: مجله سياست خارجي، وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران.

«گفت وگو يا ديالوگ بين تمدن ها» روي كردي در مقابل نظريه هانتيگتون مي باشد. اما اين كه ديدگاه اسلام در اين بارهچيست، مربوط به چگونگي اين ديالوگ مي باشد. با توجه به اين كه ديالوگ و گفتمان بين تمدن ها به اشكال مختلف ومبتني بر اصول و ديدگاه هاي مختلفي مي تواند شكل بگيرد، لازم است انديشمندان مسلمان، الگوي خاص و متناسببا اصول اسلامي در اين زمينه تدوين و اجرا نمايند.

با توجه به اينكه تهاجم فرهنگي به شدت عليه ما در جريان است روشهاي جديد و جوان پسند براي دين گرايي كدامند.

پرسش

با توجه به اينكه تهاجم فرهنگي به شدت عليه ما در جريان است روشهاي جديد و جوان پسند براي دين گرايي كدامند.

پاسخ

واقعيت اين است كه تهاجم فرهنگي يك مقوله حقيقي و جدي و برنامه ريزي شده مي باشد و تنها راه مبارزه با آن نيز مصونيت بخشيدن به جوانان و ساير افراد جامعه از راه تمسك به فرهنگ غني اسلامي و ملي اين مرز بوم و استفاده كارآمد از همه امكانات خصوصا" دستگاه هاي فرهنگي و بسيج همه اقشار مردم , براساس برنامه اي دقيق و حساب شده مي باشد. بر اين اساس مهم ترين راه هاي مبارزه با آن عبارتند از:

1- حفظ و تعميق ارزش هاي اسلامي و ملي از طريق فرآيند صحيح جامعه پذيري و عوامل آن مانند خانواده , مدرسه , رسانه ها و... و آگاه نمودن جوانان با پيشينه هاي درخشان تمدن اسلامي و دستاوردهاي مادي و معنوي عظيم انقلاب اسلامي .

2- تحقق حيات طيبه اسلامي و حفظ ارزش هاي انقلابي , استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي و تأمين رفاه , سعادت , صلح و امنيت براي مردم در سايه ايمان به خداوند و حاكميت ارزش هاي الهي .

3- هوشياري و بيداري در مقابل انحراف معنوي جامعه اسلامي .

4- احياي فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر كه به عنوان يكي از اركان اساسي اسلام و ضامن حفظ و بقاي فرايض و ارزش هاي الهي مي باشد.

5- ايجاد باوري عميق , دروني , ريشه دار, عقلاني و مبتني بر نظام ارزشي اسلام در مديران جامعه به معني كساني كه در دستگاه هاي رسمي , تقنيني

, اجرايي , قضايي , نظامي , انتظامي , آموزشي , فرهنگي و تبليغي و... نقش ايفا مي كنند.

6- تلاش و تدبير جدي , گسترده و عميق براي لحاظ نظام ارزشي مطلوب در همه فعاليت ها و اقدامات , در بخش هاي مختلف جامعه و در عرصه هاي گوناگون سياسي , اقتصادي , فرهنگي و...

7- تبلور و تجلي اين نظام ارزشي در رفتار حقيقي و حقوقي مديران , ساختار كلان كشور و برنامه هاي اجرايي ... به طور كلي براي مصون ماندن از تهاجم فرهنگي بيگانگان و گريز از الگوها و گرايشات غربي دو جهاد عمده لازم است : جهاد علمي و عملي .

الف ) در جهاد علمي شخص بايد معرفت خويش را نسبت به ارزش ها و هنجارهاي ديني پيوسته روزافزون سازد و نيك را از بد و سره را از ناسره به خوبي بازشناسد و با شعور و آگاهي همواره در مسير نيكي ها گام بردارد.

ب ) جهاد عملي به دو بخش تقسيم مي شود:

1- جهاد عملي فردي ; اين جهاد حركتي دائمي و خستگي ناپذير در برابر هواها و خواسته هاي نفساني است . اين جهاد عزمي استوار و مراقبتي دائمي مي طلبد و بدون ارتباط پيوسته با خدا و جديت در مخالفت با شيطان نفس نمي توان از آن سرافراز بيرون آمد. يكي از راه هاي كاربردي مناسب براي بالا بردن ميزان موفقيت در اين مسير اجراي برنامه مشارطه , مراقبه , محاسبه است كه به ضميمه ارسال مي گردد.

در اين مسير شخص بايد ابتدا به انجام واجبات و ترك محرمات همت گمارد, در مرتبه دوم انجام مستحبات

و ترك مكروهات را وجهه همت خويش قرار دهد و در مرتبه سوم هر آنچه غير الهي است , حتي برخي از مباحات , را از خود دور سازد و به غير خدا و آنچه مطلوب اوست نپردازد.

2- جهاد عملي اجتماعي ; كوششي جمعي در جهت تغيير و اصلاح جامعه و مبارزه با آلودگي ها و انحرافات و بسط علم , اخلاق , معنويت و فضيلت و تقوي در جامعه است . اين مهم نيز مستلزم برنامه ريزي دقيق و مشورت و همگامي با صاحب نظران و ديگر دوستان همراه و هم رأي است .

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه مسلما" برخورد فيزيكي و بستن مرزها و... هرگز به عنوان بهترين يا آخرين راه حل نمي باشد و تحقق آن نيز در عصر ارتباطات و پيشرفت تكنولوژي به صورت كامل امكان پذير نيست , اما در مواردي لازم است و از تأثير و نفوذ بيشتر تهاجم فرهنگي جلوگيري به عمل مي آورد. براي آگاهي بيشتر ر.ك :

1- فرهنگ و تهاجم فرهنگي , برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري

2- انقلاب و ارزش ها, علي ذوعلم

3- ابوالفضل اشرفي , بحران هويت اجتماعي و آسيب شناسي انقلاب (مجموعه مقالات آسيب شناسي انقلاب اسلامي )

آشنايي جوانان با سابقه ممتد تهاجم فرهنگي در عصر حاضر به 150 سال اخير و اهداف و تلاش هاي دشمنان را به ناكامي مي كشاند و زمينه مقاومت فرهنگي را در نسل جوان افزايش مي دهد.

تجزيه و تحليل رويدادهاي تاريخي و اجتماعي، منجر به درك قانونمندي هايي مي شود كه در هر برهه از زمان قابل انطباق با شرايط مورد نظر مي باشد. تعقيب رد پاي دشمنان در

طول سال هاي اخير، زمينه ساز بصيرتي ژرف و عميق در جوانان خواهد بود.

ترميم و تصحيح روابط متقابل جوانان با اطرافيان و تأمين نيازهاي رواني آنان، راه را بر تفاهم مي گشايد و جذّابيت زندگي خانوادگي، جوان را از لغزش هاي اجتماعي و فرهنگي، مصونيت مي بخشد.

ميزگردهاي بحث و انتقاد، فرصت مطلوبي فراهم مي كند تا ترديدهاي فلسفي و نگراني هاي فكري زدوده شود و شيوه مناسبي براي حل معضلات فكري در اختيار آنان قرار گيرد.

نبايد فراموش كنيم كه ملت ما، ملتي جوان و مستعد است، بيشترين نيروي سازنده اجتماع نيز قشر جوان آن جامعه مي باشند. علاوه بر آن كشور ما در دوران حساس بازسازي و نوسازي است. دشمناني كه از ترفندهاي نظامي، اقتصادي و سياسي طرفي برنبستند تمام اميد خود را در تهاجم فرهنگي متمركز كرده اند تا با هدف قرار دادن نسل جوان، نيروي فعال كشور را از پاي درآورند و روح بي تفاوتي نسبت به ارزش ها و اعتقادات را در اين نيروي جوان، تقويت كنند.

گفتگوهاي صميمي و سازنده با نسل جوان در هر فرصتي، مفيد و درخور توجه است و زمينه را براي گشودن معضلات فكري اين نسل فراهم مي كند. محورهاي اصلي چنين گفتگوها مي تواند معيارهاي صحيح انتخاب دوست، نوع تأمين اوقات فراغت، چگونگي تجزيه و تحليل اخبار و رويدادهاي ايران و جهان، شناخت فرهنگ ها آن چنان كه هستند و انتخاب خط مشي زندگي از جمله مواردي هستند كه محورهاي قابل توجهي براي نسل جوان محسوب مي شوند.

نسل جوان با درك جايگاه و موقعيت خود و شرايط حساس انقلاب مي توانند تهاجم فرهنگي دشمنان را به شكست آنان و انزواي سياسي شان تبديل نمايند.

نويسندگان و كارشناسان نيز در هر فرصتي مي توانند با به تصوير كشيدن

پيامدهاي مخرب و نامطلوب تهاجم و مقايسه چنين شرايطي با پايبندي به فرهنگ خودي، فرصت مناسب را براي انتخاب و گزينش صحيح به جوانان اعطاء نمايند.

در مورد نهضت آزاد انديشي توضيح دهيد به خصوص در مورد چيستي - چرايي وچگونگي آن . چگونه ميتوان در علوم انساني توليد علم داشت رابطه توليد علم را با جنبش نرم افزاري بيان كنيد.

پرسش

در مورد نهضت آزاد انديشي توضيح دهيد به خصوص در مورد چيستي - چرايي وچگونگي آن . چگونه ميتوان در علوم انساني توليد علم داشت رابطه توليد علم را با جنبش نرم افزاري بيان كنيد.

پاسخ

نهضت آزاد انديشي يكي از راهكارها و مقدمات جنبش نرم افزاري است. بررسي دقيق تمامي ابعاد اين مسئله از ظرفيت يك نامه خارج است لذا به اقتضا، مطالبي را بيان مي نماييم:

الف. چيستي جنبش نرم افزاري:

اين اصطلاح از دو كليد واژه مهم يعني جنبش و نرم افزاري تشكيل شده است . اصطلاح جنبش يا به تعبير ديگر نهضت، معمولا در جايي گفته مي شود كه آن جامعه گرفتار ركود، سكون و ثبات باشد. لذا جنبش و نهضت يك نوع حركت فزاينده است.

لذا خود مقام معظم رهبري در تبيين اين معني، يكسري واژه هاي تبييني ديگر هم ذكر كرده اند مانند پاسخ به سوالات، توليد انديشه، نظريه پردازي و مانند اينها.

اما اصطلاح نرم افزاري: به محتواي علوم و آن چيزي كه به توليد انديشه و نظريه پردازي است، مربوط مي شود. اين جنبش نرم افزاري صرفا به معناي آموزشي، تدريس و تعليم و تعلم نيست. زيرا اين فرايند قرنها در جوامع و كشور خودمان هم وجود داشته است. بلكه يك پروسه و فرايندي است كه ميخواهد فرآيند آموزشي و علمي مجامع حوزوي و دانشگاهي ما را تغيير دهد. جنبش نرم افزاري مي خواهد بگويد كه فرايند علمي موجود در جامعه ما فاقد دو ركن مهم است: يكي ركن روحيه علمي و دوم نظام سيستماتيك علمي. جنبش نرم افزاري يك حركت علمي اجتماعي است كه اين دو ركن روحيه علمي و نظام

سيستماتيك را به فرآيند تعليم و تعلم ما تزريق مي كند. روحيه علمي آن روحيه اي است كه همراه با ارادهء فهميدن، گشودن باب گفت و گوي نقادي عالمانه، منطقي و نوآوري است. و هر كدام از اينها داراي مراتبي است، نوآوري معنايش اين نيست كه حتما يك پايه معرفتي جديد، يك نظام و يك دستگاه معرفتي جديد ارائه شود و به تمام ميراث گذشته، پشت پا بزنند. يك مرتبهء نوآوري، پاسخ به سوالات و شبهات و نيازهاي جديدي است كه در جامعه وجود دارد مثلا كار فقهاي ما در حوزه ها، يك كار نوآوري است و چون در برابر پرسش ها، به پاسخ هاي جديدي مي پردازند.

اما نظام سيستماتيك داراي عناصر ذيل است:

1. تبيين و كشف مباحث زيرساختي و بنيادين علوم:

مسلما هر ادعايي كه ما مطرح مي كنيم يك سري پيش فرضهاي معرفت شناختي، هستي شناختي و جهان شناختي دارد كه به عنوان مباحث زيرساختي و بنيادين همه علوم به شمار مي آيد.

2. نياز شناسي فكري و نظري:

يعني توجه به اينكه ما انسانيم و در جهاني متغير زندگي مي كنيم، تغيير جزء لاينفك حيات فردي و اجتماعي ماست. از طرف ديگر نيز دين يك سري متغيراتي دارد. بايد نيازهاي متغيري كه روز به روز بوجود مي آيد را شناخته و آنها را كشف كنيم.

3. بازپژوهي و بازپيرايي ذخاير علمي:

يعني وقتي كه ما به نياز جديدي برخورد مي كنيم نبايد خودمان را از هويت علمي و فرهنگي گذشته مان منفك كرده و بعد شروع كنيم به پاسخ يابي بلكه بايد ميراث گذشته را هم شناسايي كنيم.

4. پاسخ يابي و دريافت انديشه ها و علوم كه

جاي نوآوري در انديشه است.

5. مطالعه تطبيقي بين انديشه برگزيده و انديشه اي كه در مكاتب و نظريات معارض وجود دارد. يعني بايد به مكاتب ، ايسم ها و نظرياتي كه در كنارمان وجود دارد توجه نمود. اشتراكات و تمايزات را بررسي كرد. مطالعه تطبيقي باعث رشد و بالندگي در انديشه ما مي شود.

بعد از اينكه ما اين فرايند را و اين عناصر نظام سيستماتيك را طي كرديم، به تمدن سازي و فرهنگ سازي مي رسيم؛ يعني اگر ما بتوانيم جنبش نرم افزاري را با روحيه علمي و نظام سيستماتيك تحقق ببخشيم، فرهنگ سازي كرده ايم و بعد از اين مرحله است كه تمدن سازي تحقق پيدا مي كند و در موضوعاتي نظير تكنولوژي و صنعت، معماري و هنر و ساير مقولات كه به عنوان دست آورد علوم و فرهنگ به شمار مي آيد، ظهور مي يابد.

ب. چرايي جنبش نرم افزاري:

يكي از ويژگي هاي مهم جنبش «همگاني» بودن آن است: مفهوم جنبش، حركت فزايندهء همگاني است، پس اولا حركت است نه ركود و سكون، و يك حركت رو به رشد و تزايد است نه يك حركت آرام. از طرفي همگاني است يعني جنبهء پابليك و عمومي دارد و شخصي و فردي نيست. با اين خصوصيت پاسخ برخي از پرسش هايي كه مطرح مي شود كه مگر تا كنون باب گفت و گو بسته بوده، مگر نقد و نظري نبوده، مگر كسي نظريه پردازي نكرده است؟ تحولات عميقي كه در حوزه ها در رشته هاي كلام، فلسفه، تاريخ، تفسير، اقتصاد، روان شناسي و جامعه شناسي و رشته هاي ديگر كه در حوزه ها تاسيس شده و

صاحب نظران و فرهيختگان زيادي كه در سطح داخلي و بين المللي مطرح اند و همچنين در دانشگاه ها پيشرفت هاي خيلي خوبي مخصوصا در رشته هاي پزشكي و فني، حاصل شده است و همه اينها بعد از انقلاب اسلامي بوده، چگونه مي توان اينها را ناديده گرفت؟ مسلما همه اينها نوآوري و نظريه پردازي است اما جنبش نبوده است. بلكه حركت هاي آرام و يا حركت هايي شخصي و فردي است. و در مجموع جامعه ، مجامع دانشگاهي و حوزوي ما دچار ركود است. (ر.ك: تحليل زير ساخت هاي نظري جنبش نرم افزاري، گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين، دكتر عبدالحسين خسروپناه، روزنامه سياست روز، 13/5/1382، ص 6 و 7).

افزون بر اين آنچه كه در شكل گيري و اهميت جنبش نرم افزاري بسيار موثر است، مواجهه ما با دنياي جديد، پيچيده شدن مناسبات اجتماعي و نوع تحولاتي كه در داخل جهان اسلام اتفاق افتاده، مي باشد كه نيازمندي ها و بايسته هاي جديدي را مطرح كرده است.

به طور كلي دو ويژگي مشخص، دوران جديد را از گذشته متمايز كرده است:

ويژگي اول اينست كه در اين دوران تاريخي، اسلام با رقيبان جدي اي در حوزه انديشه و نظر مواجه بوده است و انديشه ها و مكاتب و ديدگاه هاي گوناگوني مطرح شده كه در گذشته وجود نداشته است. طبيعتا حضور اين رقيبان جديد، براي حوزه هاي علميه و انديشمندان ديني نيازهايي را مطرح كرده كه بايد به آنها پاسخ گفت:

ويژگي دوم، نياز به حضور دين در صحنه عمل اجتماعي بوده است. در گذشته به ادله و بهانه هاي مختلف، نفوذ و حاكميت دين

را بر نهادهاي اجتماعي و حكومت ها كاسته يا به طور كلي قطع كردند و قلمرو دين را تنها در سطح اخلاق و اعتقادات فردي منحصر كردند. اما هم با ظهور انقلاب اسلامي در ايران و هم به دليل وضعيت خاص جهان اسلام و احساس ضرورت همبستگي ملت هاي مسلمان و به دليل پيچيده شدن مناسبات اجتماعي گستره نفوذ حكومت از حوزه اقتدار سياسي فراتر رفت، و به همهء جنبه هاي حيات انسان نفوذ پيدا كرد. بقاي دين در صحنه عمل، مرهون حضور در ابعاد مختلف، مناسبات اجتماعي و حاكميت سياسي گرديد.

آنچه امروز به عنوان توليد انديشه ديني يا توليد علم ديني مطرح است، در واقع به اين دو نياز بر مي گردد: اول، بازانديشي در ميراث اسلامي و تنقيح افكار و معارف ديني از امور زائد و احيانا چيزهايي كه باز در ارتباط با دين و فرهنگ ديني بوده است؛ دوم، طراحي و مهندسي نظامهاي اجتماعي بر اساس فرهنگ و آرمانهاي ديني. (ساختار توليد علم و توسعه علوم ديني، گفت و گو با اميني و سبحاني، نشريه پژوهش و حوزه ش 12).

به عبارت ديگر، اسلام مدعي جامعيت و كمال است و حضور اجتماعي دارد پس بايد براي مناسبات اجتماعي، ارتباطات فرهنگي و پرسش ها و مكاتب نوين پاسخي داشته باشد. اگر بخواهيم اسلام را در دنياي امروز ظهورش را نشان بدهيم، چاره اي نداريم جز اينكه توليد انديشه و نوآوري داشته باشيم و اين با نقد، مناظره، گفت و گو و جنبش نرم افزاري فراهم مي شود.

متاسفانه اگر بخواهيم توليد علم در ايران را با استانداردهاي جهاني مقايسه كنيم، هم در شاخص هاي انساني

و مالي و هم از نگاه ساختاري و نيز از منظر رفتار و عملكرد هيچ يك در حد قابل قبول نيستند.

ج. چگونگي و راههاي تحقق جنبش نرم افزاري و توليد علم:

براي رسيدن به توليد فكر و انديشه ديني، به دو دسته نيازها بايد توجه جدي كرد: يكي به ظرفيت ها و امكانات دروني (درون حوزه پژوهش و آموزش و درون حوزه و دانشگاه) و ديگري شرايط بيروني.

در بخش اول كه بخش ظرفيت هاي دروني است، مسئوليت اصلي به عهده مديران عالي مجموعه هاي علمي و ديني است. اينها بايد حمايت كنند تا مديريت هاي سالم و كارآمد و هدف دار در حوزه آموزشي و پژوهش حوزه و دانشگاه شكل بگيرد.

بخش دوم شرايط بيروني است. اگر شما همه ظرفيت ها را هم ايجاد بكنيد، باز هم براي توليد فكر كافي نيست. ممكن است شما رشته هاي تخصصي ايجاد كنيد، استعدادهاي برتر را جذب كنيد، روش شناسي درستي را طراحي بكنيد و حتي حمايت هم بكنيد، اما فضاي لازم و نظام ارزشي مناسب براي نخبگان و توليد گران فكر و دانش موجود نباشد و يك نخبه احساس بكند كه طرح بحثي جديد در فقه يا تفسير يا كلام و يا ساير مسائل جامعه، هميشه با انگشت اتهام و ترديد مواجه مي شود. طبيعي است كه در اين صورت، ظرفيت بسياري از نخبگان متوجه توليد فكر نخواهد شد.

صاحبان قدرت در حوزه علم و تفكر چيزي را مي پسندند كه به قدرت آنها بيفزايد (يا حداقل قدرت آنها را تهديد نكند) حال آنكه يك نخبهء فكري اولين دغدغه اش اين است كه معضل موجود را حل كند و به

اصلاح و بهبود شرايط بپردازد. صاحبان ثروت هم در اين زمينه نقش ايفا مي كنند. وقتي امكانات و بودجه هاي پژوهشي بعضا در اختيار افرادي است كه شرايط علم و دانش را ندارند و حداقل صاحبان علم و انديشه نيستند، طبيعي است كه توزيع ثروت در نهادهاي فرهنگي و در بين عناصر فرهنگي، به گونه اي خواهد بود كه انگيزه هاي نخبگان ما را دچار اختلال مي كند.

از اين جهت، بايد به آزادي، به مفهوم درست خودش، يعني آزادي حوزه فرهنگ از قيد و بندهاي قدرت و ثروت و دور نگاه داشتن فرهنگ از جوسازي ها و غوغاسالاري هايي كه معمولا در شرايط كنوني جامعه ما وجود دارد، توجه جدي نمود. (پيشين)

جهت آشنايي بيشتر با موضوع سؤال ر.ك: درآمدي بر آزادانديشي و نظريه پردازي در علوم ديني، دبيرخانه نهضت آزادانديشي و توليد علم، قم، انتشارات مركز مديريت حوزه عليمه قم، 1383.

چرا با توجه به اينكه ايران كشوري مسلمان و اسلامي است و اكثراً شكر گذارند ولي بيشتر نعمات الهي متعلق به كشورهاي اروپايي شده؟

پرسش

چرا با توجه به اينكه ايران كشوري مسلمان و اسلامي است و اكثراً شكر گذارند ولي بيشتر نعمات الهي متعلق به كشورهاي اروپايي شده؟

پاسخ

اينكه گفته ايد ملت هاي اسلامي شكر گذار هستند ابتدا بايد معناي و مفهوم حقيقي شكر را بدانيم. در سوره لقمان آيه12 مي فرمايد:

و لقد آتينا لقمان الحكمة أًنِ اُشْكُرْلِلّه

بنابراين ميان حكمت و شكر رابطه اي قطعي و غير قابل انكار برقرار است و حكمت و شكر مستلزم يكديگرند. علامه طباطبايي ( اين ملازمه ميان حكمت و شكر را به بهترين وجه توضيح مي دهند. مي گويند:

درك مفهوم حقيقي شكر مستلزم رسيدن به دو معرفت است.

1- معرفت نعمت

2- معرفت منعم يا نعمت دهنده.

بنابراين شاكر حقيقي كسي است كه نعمت هاي خداوند را بخوبي بشناسد. نحوه بكار گيري آنها را بداند، كار برد آنها را بشناسد و به نحو احسن از آنها استفاده كند. همچنين بداند كه آن نعمت از كدام منبع فيض و رحمت آمده است و معطي آ ن براي استفاه از آن كدام قوانين و مقررات را وضع نموده و منابع دست يابي به آن قوانين چگونه است و چه صفاتي دارد.

حال اگر ملت هاي مسلمان را مثلا در همين مقطع تاريخ در نظر آوريم آيا حقيقتا ملت هاي شاكري هستند؟ آيا نعمت هاي خداوند را ارج مي گذارند؟ اهيمت آنرا بخوبي مي شناسند؟ موجوديت حقيقي آنها را مي شناسد و بخوبي آنها را بكار مي گيرند؟ آيا منعم و اعطا كننده نعمت را مي شناسد؟ قوانين و مقررات او را در استفاده از نعمت ها رعايت مي كنند؟

و ...

نگاهي حتي گذرا و اجمالي نيز نشان مي دهد كه بطور كلي جواب اين پرسشها

منفي است و بقول امام رحمه ا... عليه :

نگاهي گذرا و اجمالي نشان مي دهد جواب اين پرسش ها منفي است و به قول امام (: " ملت هاي اسلامي چه وقت مي خواهند چشمهايشان را باز كنند. آيا نمي فهمند؟ اگر نمي فهمند بايد توجه كنند به مسائل كه ببينند بدبختي مسلمين از كجا شروع مي شود و چه هست آن دردي كه مسلمين را اينطور كرده كه خزاين آنها را مي برند و خودشان روي خزاين خودشان گرسنگي مي خورند."

و در جايي ديگر مي فرمايند:" شما مسلمين قدرت اسلام داريد كه بالاترين چيزهاست، بالاترين سلاح ها است و شما مسلمين صحراها و درياهاي وسيع و كشورهاي بسيار وسيع داريد و غني هستيد. در عين حالي كه شما از حيث هر چيز غني هستيد مع ذالك بيشتر مستمندان شما به حال فقر دارند زندگي مي كنند. اين براي اين است كه شما به اسلام عمل نمي كنيد."

با اين همه اگر گفته شود مسلمانان نسبت به غير مسلمانان شكر گذار ترند و به همين سبب فزوني نعمت در ميان آنان بايد بيشتر باشد توجه به برخي حكمتهاي الهي كه به نام ابتلاء المؤمنين از آ ن ياد مي شود خالي از فايده نيست كه امام راحل (ره) در كتاب شريف اربعين حديث حديثي را با همين عنوان به شرح اين مطلب اختصاص داده اند كه مراجعه خواهيد فرمود و ايشان به استناد احاديث و آيات متعدد فرموده اند سختيها و شدائد به تناسب درجات ايمان به خدا و عالم آخرت و حقايق ايمان افزون تر خواهدگشت كه نشان از توجه پروردگار عالميان در تربيت نفوس مؤمنين است چندان كه

اوليا و انبيا الهي از بيشترين محروميتها و رنجها و سختيها برخوردار مي گردند.

هر كه در اين بزم مقرّب تر است جام بلا بيشترش مي دهند.

ديگر آنكه افزوني نعمات مادي دليل بر شكر گذاري بيشتري نبوده و حتي عكس آن نيز بصورت يك قانون كلي هميشه صادق نيست يعني شكر گذاري نعمت ها چه بسا به درخواست مومنين از فزوني نعمت هاي مادي به افزوني نعمت هاي معنوي بدل مي گردد و مجاهدت با جان و مال خود را خوشتر مي دارد تا بهره گيري و كامجويي از لذات مادي و قليل دنيا. زيرا اگر داشتن نعمت هاي مادي سبب شرافت و ارزش بود خداوند آن را به انبيا و اولياء خود مي بخشيد و در حقارت و پستي آن همين بس كه آن را ارزاني دشمنان راه دين و ا نسانيت قرار داده است . حاصل اين كه علت هاي متعدي در كار است كه حكمت الهي با توجه به همه آنها، تقدير امور بندگان را رقم مي زند.

____________________________

برگرتفه از:

1- تفسير الميزان، علامه طباطبايي، سوره لقمان

2- بتيان، جهان اسلام از ديدگاه امام خميني (ره)

اربعين حديث، حيدث انبياء المومنين از امام خميني(ره

چرا بسياري از كشورهاي اسلامي از نظر فرهنگي و اجتماعي ضعيف هستند؟

پرسش

چرا بسياري از كشورهاي اسلامي از نظر فرهنگي و اجتماعي ضعيف هستند؟

پاسخ

مسلمين و جوامع اسلامي در زماني نه آنچنان دور از پيشرفت زيادي نسبت به دنياي غرب برخوردار بودند ولي امروزه عقب ماندند كه دلائل آن پيشرفت و اين انحطاط متعدد است ولي به تعبير استاد مكارم شيرازي علت اساسي آن پيشرفت و عقب گرد، چيزي جز پيروي و انحراف از تعاليم عالي اسلام، نبوده است، مسلمانان در صدر اسلام در تمام شؤون زندگي از تعاليم اسلام الهام مي گرفتند ولي امروزه در غالب نقاط، مسلمانان از راه صحيح اسلام منحرف گرديده، و مي توان گفت كه گروهي در حقيقت مسلمان جغرافيايي هستند نه مسلمان واقعي، و سپس ايشان به برخي از علل انحطاط مسلمين اشاره مي كنند كه عبارتند از:

الف. عدم فداكاري مسلمين، مسلمانان صدر اسلام به تمام معني فداكار بودند ولي امروزه براي بيشتر افراد، دين در حاشيه زندگي قرار گرفته و ديگر آن فداكاري كمتر وجود دارد.

ب. اختلاف و نفاق امروز بين مسلمانان و سران آنها به سرحد كمال رسيده است، امروز، هر گروهي از مسلمين گروه مخالف را، فاسق و خارج از دين معرفي مي كند و در بدبختي و اضمحلال او مي كوشد.

ج. عدم توجه به شرائط زمان و اوضاع روز، امروز بسياري از مسلمين و جوامع آنها شرائط را ناديده گرفته و مي خواهند با ابزار و وسايل ديرينه زندگي مي كنند _ و در همين جا بايد به نقش استكبار جهاني در تضعيف جوامع اسلامي و تلاش براي عدم توسعة آنان اشاره نمود، به هر حال اين عوامل انحطاط برخي به خود مسلمين كه عمدة آنها عدم توجه به اسلام و احكام نوراني

آن است بر مي گردد و برخي نيز به دخالت و نفوذ استكبار و قدرتهاي جهاني خصوصاً آمريكا در كشورها و جوامع اسلامي مرتبط است، در اين رابطه به كتاب علل انحطاط مسلمين نوشته شكيب ارسلان مراجعه كنيد.

چرا يهوديان از ثروتمندترين مردم دنيا هستند با توجه به اينكه سرزمين مشخصي براي زندگي ندارند و چرا سياستهاي كشورهايي مثل آمريكا بر طبق خواسته هاي آنان پيش مي رود و اينكه اينهمه ثروت و سرمايه از كجا آورده مي شود؟

پرسش

چرا يهوديان از ثروتمندترين مردم دنيا هستند با توجه به اينكه سرزمين مشخصي براي زندگي ندارند و چرا سياستهاي كشورهايي مثل آمريكا بر طبق خواسته هاي آنان پيش مي رود و اينكه اينهمه ثروت و سرمايه از كجا آورده مي شود؟

پاسخ

اين سؤال در حقيقت به سه سؤال تفكيك مي شود:

1_ چرا يهوديان از ثروتمندترين مردم دنيا هستند؟

2_ ثروت و سرمايه يهوديان از كجا تأمين مي شود؟

3_ چرا سياستهاي كشورهايي مانند آمريكا طبق خواسته هاي يهود پيش مي رود؟

براي دستيابي به هر سه سؤال به عنوان مقدمه دانستن مطالب زير مفيد است:

به دنبال نخستين گردهمايي صهيونيسم در سال 1897 در شهر بال سويس و پس از اينكه "هرتصل" روزنامه نگار يهودي وضع اسف بار يهوديان را در اروپا مشاهده كرد و علت و ريشه گرفتاريهاي آنان را جستجو نمود، به اين نتيجه رسيد كه اگر يهود در دنيا از خودش دولت مستقلي داشته باشد مي تواند به راحتي زندگي كند و افكار و نظريات خود را در كتاب دولت يهود منعكس كرد.

يهوديان صهيونيست با توسل به قدرت امپراتوري انگليس به تدريج اسكان يهوديان در فلسطين را به زعماي آن كشور قبولاندند. و از سوي ديگر برنامه خريد زمين هاي فلسطينيان را با استفاده از غفلت آنان، بطور دقيق اجرا نمودند. پس از جنگ جهاني اول و تجزية دولت عثماني به اردن، سوريه، لبنان، فلسطين و افتادن سرزمين فلسطين به دست انگليس وضع كاملاً به نفع يهوديان تغيير پيدا كرد. و مهاجرت و اسكان آنان در فلسطين به سرعت انجام شد. پس از جنگ جهاني دوم صهيونيستهاي ساكن فلسطين اشغالي اعلام استقلال و دولت اسرائيل اعلام

موجوديت نمودند و بلافاصله آمريكا و كشورهاي ديگري از همان قماش آنرا به رسميت شناختند.

اكنون پس از مقدمه فوق، در ارتباط با سؤال اول بايد گفت:

مجامع صهيونيستي در راستاي اهداف پليد خود تصميماتي اتخاذ نمودند كه به عنوان پروتكل هاي يهودي نام گرفت كه در آنها براي حكومت اشراف يهود در دنيا بر دو اصل حياتي شديداً تأكيد شده است:

1.توليد ثروت، و بدست گرفتن ثروت جهاني 2.به دست گرفتن علوم و دانش هاي مختلف روز

و دست صهيونيسم براي رسيدن به اين اهداف به جنايتهاي گسترده اقتصادي، تبليغاتي، سياسي و غيره آلوده گشت. البته اينطور نيست كه همة يهوديان دنيا از روي مال ثروتمند باشند، بلكه درميان آنها افراد فقير نيز زياد وجود دارد. اما مسأله قابل توجهي كه وجود دارد يهود با توجه به دو اصل ياد شده براي حمايت مالي از هم كيشان خود اقدام به تشكيل صندوقهاي مالي، اعتباري و رفاهي نمود تا از هم پيمانان يهودي و صهيونيست پشتيباني كامل را انجام داده باشد و به اين وسيله ضمن حفظ نيروهاي خويش، عامل جذبي براي نيروهاي مستعد واقع شود.

و اما در خصوص سؤال دوم كه ثروت و سرمايه يهود از كجا تأمين مي شود بايد گفت: با حمايتهاي دولت انگليس و آمريكا از يك سو، و با جذب و نفوذ افراد سرمايه دار در صحنه اقتصاد جهاني، و پياده نمودن سياستهاي مرموزانه خود از سوي ديگر، توانسته اند به مقدار قابل توجهي ثروت و سرمايه در اختيار داشته باشند.

همچنين با اجراي سياست سفته بازي به دنبال تصاحب ثروت دنيا رفتند و با تلاش براي بي رغبتي مردم به كشاورزي و گران كردن

لوازم مورد نياز اوليه مردم و بالا بردن حقوق كارگران و كارمندان و ترويج تجمل پرستي در زندگي، سعي در فلج نمودن اقتصاد كشورها نمودند.

و اما اينكه چرا سياستهاي كشورهايي مانند آمريكا طبق خواسته هاي يهود پيش مي رود به خاطر اين است كه اهداف و سياستهاي يهود در مورد ايجاد تفرقه و اختلاف و درگيري و به زانو درآوردن مسلمانان و همة مخالفان آمريكا و صهيونيست در دنيا، از اهداف مشترك آنها بوده كه براي رسيدن به آن با يكديگر همكاري مي كنند و به يكديگر امتياز مي دهند.

نفوذ دادن شخصيتهاي صهيونيست در بين شخصيتهاي سياسي و دولتمردان انگليس و آمريكا از عوامل ديگر اين قضيه است.

در خاتمه براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه فرماييد.

1. سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار، اكبر هاشمي رفسنجاني

2. اسرائيل و فلسطين، اكبر هاشمي رفسنجاني

3. جهان زير سلطه يهود صهيونيسم

با توجه به پيشرفت هاي عملي در آمريكا چرا مي گويند در آن جا فساد زياد است ؟ فساد بايد مانع پيشرفت شود و نبايد آنها اين گونه پيشرفت كنند؟

پرسش

با توجه به پيشرفت هاي عملي در آمريكا چرا مي گويند در آن جا فساد زياد است ؟ فساد بايد مانع پيشرفت شود و نبايد آنها اين گونه پيشرفت كنند؟

پاسخ

وجود فساد هر چند زيانبار است اما به اين معنا نيست كه جلوي هر نوع رشد و ترقي به ويژه در امور مادي را بگيرد.در مورد آمريكا بايد توجه داشت كه آنان با وجود سرمايه هاي زياد بزرگترين مغزهاي جهاني را خريد و به استخدامخود در آورده اند. از طرف ديگر بايد پرسيد اگر در آمريكا با آن همه سرمايه ها و مغزهاي متفكر جهان اين فسادهانمي بود چه وضعيتي وجود داشت؟ الان متفكرين بزرگي در آمريكا سقوط حتمي آمريكا را به خاطر گسترش بي بندوباري و فقدان مناسبات صحيح انساني پيش بيني مي كنند. بنابراين وجود اين مفاسد در آن جا آثار زيانبار خود راگذاشته و روز به روز ويرانگري هاي آن آشكارتر مي شود.{J

روابط بين الملل

آيا علت سقوط سه روزه بغداد تا كنون مشخص شده است ؟

پرسش

آيا علت سقوط سه روزه بغداد تا كنون مشخص شده است ؟

پاسخ

هر چند هنوز در اين زمينه ديدگاه هاي مختلف و برخي ابهامات وجود دارد و عده اي اين موضوع را با تباني نيروهاي اشغالگر با تعدادي از مسؤولين ارشد حكومت بعث عراق، مرتبط مي دانند. چنان كه شواهد زيادي نيز در اين زمينه وجود دارد اما مهمترين علت آن مردمي نبودن و فقدان جايگاه مرديم رژيم بعث و وجود فاصله زياد ميان ملت با دولت عراق بود. واقعيت اين است كه سياست هاي خشونت بار حزب بعث عراق به سركردگي صدام چه در بعد سياست خارجي و تجاوز به كشورهاي همسايه خويش نظير ايران و كويت و تحميل هزينه هاي آن به مردم عراق و چه در بعد سياست داخلي و ايجاد حكومتي مستبدانه و سراسر رعب، اختناق و وحشت، مردم اين كشور را به شدت از رژيم صدام و حزب بعث متنفر كرده بود از اين رو در قضيه تهاجم نظامي آمريكا به عراق هيچ انگيزه مقاومتي نه براي مردم عراق و نه براي ارتش عظيم و سرتاسر مسلح آن كشور وجود نداشت. در نتيجه اشغالگران با استفاده از اين زمينه ها و شرايط مساعد و از سوي ديگر تباني هايي كه با برخي از مسؤولين ارشد عراق داشتند در مدت زمان كوتاهي اين كشور را به اشغال نظامي خود درآوردند.

جنگ و صلح

بر اساس آيات قرآن , اگر به كشور اسلامي تعدّي و تجاوز شود, بر همهء كشورهاي اسلامي لازم است با متجاوز بجنگند و آن را از كشور اسلامي بيرون كنند, اكنون كشور اسلامي فلسطين اشغال شده و الان در آن جا جنگ است پس چرا كشورهاي اسلامي از جمله ايران هيچ اقدامي نمي كنن

پرسش

بر اساس آيات قرآن , اگر به كشور اسلامي تعدّي و تجاوز شود, بر همهء كشورهاي اسلامي لازم است با متجاوز بجنگند و آن را از كشور اسلامي بيرون كنند, اكنون كشور اسلامي فلسطين اشغال شده و الان در آن جا جنگ است پس چرا كشورهاي اسلامي از جمله ايران هيچ اقدامي نمي

كنند؟

پاسخ

خواهر محترم , همان گونه كه فرموديد دفاع از اسلام , و مسلمانان و كشورهاي اسلامي در برابر هجوم دشمنان بر همهء مسلمانان جهان و دولت هاي اسلامي واجب است و نياز به اذن حاكم شرع يا مجتهد جامع الشرايطنيست .

اگر همهء كشورهاي اسلامي متحد و منسجم بودند و پايبند به دستورات قرآن بودند و به (1) عمل مي كردند نه تنها به راحتي مي توانند متجاوز را سر جاي خود بنشانند يابه قول امام خميني 1اسرائيل را از صفحهء زمين محو كنند, بلكه از چنان قدرت و شوكتي برخوردار مي شدند كه هيچ قدرتي جرئت تعرّض به آن ها را نداشت , ولي در روزگاري كه در مقام عمل به قرآن توجه نمي شود و قرآن پيشوا و امام وراهنماي مردم نيست و بين دولت هاي اسلامي تفرقه وجود دارد, اقدام نظامي ايران به صورت انفرادي به منزلهء انتخارو خودكشي و ناديده گرفتن مصالح امت اسلامي است و اين كار جايز نيست .

البته كمك هاي سياسي , تبليغاتي , مالي , پزشكي , دادن اسلحه به رزمندگان فلسطيني تا جايي كه امكان داشته باشد جزء وظايف همهء مسلمين است و به نظر مي رسد دولت اسلامي ايران تا حد ممكن به اين وظيفه عمل مي كند.

(پ_اورقي 1.آل عمران (3 آيهء 103 .

آيا مي شود يك نيرويي به نام نيروي اسلام از تمام كشورهاي اسلامي ايجاد شود؟

پرسش

آيا مي شود يك نيرويي به نام نيروي اسلام از تمام كشورهاي اسلامي ايجاد شود؟

پاسخ

اين كه مسلمانان داراي قدرت و نيرويي باشند كه بتوانند علاوه بر حفظ موجوديت , مجد و عظمت واستقلال خود, مانع از تجاوز و زورگويي دشمنان اسلام و مخالفان حق و عدالت به يك كشور اسلامي بشوند ياآرزوي هر مسلمان و معتقد به دين اسلام است . قرآن كريم به اين اصل حياتي و لزوم آمادگي رزمي كافي در برابردشمنان اسلام اشاره كرده مي فرمايد:

و قدرت آماده سازيد. اگر سران كشورهاي اسلامي با داشتن چنين دستور صريح و روشن قرآني براي حفظ استقلال كشورهاي اسلامي يك نيروي مشترك اسلامي تشكيل مي دادند و از اهرم هاي اقتصادي , فرهنگي و سياسي هم استفاده مي كردند امروز سرزمين اسلامي فلسطين در اشغال اسرائيل غاصب نبود و مردم مسلمان بي پناه فلسطين درزير چكمه هاي سربازان اسرائيل له نمي شدند و هزاران آواره و كشته بجاي نمي ماند و آبادي ها به ويرانه مبدل نمي شد. اميدواريم روزي برسد كه مسلمانان از امكانات موجودشان استفاده نموده و عزت و عظمت شايسته مسلماني را باز يابند. انشاء الله . ضمناً در مورد سؤال 7(كامپيوتر) از فروشگاههاي كامپيوتر سؤال نمائيد.

آيا استفاده از بمب هاي شيميايي در اسلام حرام است ( حتي به گونه مقابله به مثل) و اگر نيست پس چرا در جنگ 8 ساله ما از آن استفاده نكرديم؟

پرسش

آيا استفاده از بمب هاي شيميايي در اسلام حرام است ( حتي به گونه مقابله به مثل) و اگر نيست پس چرا در جنگ 8 ساله ما از آن استفاده نكرديم؟

پاسخ

استفاده از سلاحهاي شيميايي و هر نوع عملي كه منجر به كشته شدن غير نظامياني كه به جنگ و مقابله با اسلام بر نخاسته اند و كساني كه اعلام بي طرفي كرده اند مانند زنان و بچه ها و نيز از بين رفتن مراتع و طبيعت در خلال اين جنگ ها از نظر اسلام جايز نيست چون اصل در اسلام هدايت انسانهاست از اين رو اسلام براي ساختن انسانها آمده و هدف در حقيقت فتح مرزهاي انساني و الهي است نه فتح سرزمينها.

"و اسلام در جهاد و مبارزاتي كه دارد دو مسأله را مورد توجه قرار مي دهد. نخست هدايت انسان ها كه آن را از هر چيز مهمتر مي داند و از اينرو پيامبر ( به هنگامي كه علي ( را براي جنگ مي فرستاد فرمود: " با احدي جنگ نكنيد مگر اينكه اول او را به اسلام دعوت كنيد، زيرا اگر يك نفر به دست شما هدايت شود براي تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مي تابد"(1) و ديگر رفع موانع از سر راه تبليغات اسلامي؛ زيرا آيين اسلام به همة انسانها برسد و اگر كساني مانع آن شوند بايد با قدرت از سر راه برداشته شوند روشن است كه چنين آئيني هرگز اجازه نمي دهد كه از چنين وسايلي در جنگ استفاده گردد و از نظر اسلام ابزار جنگي كه به غير نظاميان صدمه وارد كند بدون قيد و شرط مجاز نيست. در

اين زمينه فقهاي اسلام از قبيل شيخ طوسي در كتاب "نهايه" شهيد اول در "دروس" محقق در "مختصر النافع" علامه در "تبصره" و ابن ادريس در "سوائد" و ... ريختن سم در داخل بلاد مشركين را ممنوع مي دانند. (2) و استدلال آنها به سخني است كه امير مؤمنان ( از پيامبر اكرم ( نقل فرموده كه: نهي رسول الله ان يلقي السم في بلاد المشركين(3) پيامبر از ريختن سم در شهر ها و روستاهاي مشركان نهي فرمود" (4)

آيت الله مصابح يزدي نيز در اين زمينه مي فرمايند: " مسلمان ها هرگز نبايد متعرض كساني شوند كه در جنگ بي طرفي خود را اعلام كرده اند يا توانايي جنگيدن ندارند، پيرمردان، پيرزنان و كودكان را بايد از عوارض جنگ مصون دارند و مورد حمله و هجوم خويش قرار ندهند و بسياري از نكات، زيزه كاريها و ارزش هاي ديگر را نيز بايد حتي در برابر سر سخت ترين دشمنان خدا و دشمنان اسلام رعايت كننده هرگز نبايد آب آشاميدني دشمن را مسموم كنند. اين كارساده اي است كه مثلا، نهر آبي كه وارد قلعة دشمن مي شود، مسموم كنند و دشمن را به آساني از پاي در آورند، ولي اسلام هرگز چنين كاري را اجازه نمي دهد. اسلام اجازه نمي دهد كه دشمن را كه غافل است بدون اعلان جنگ قبلي، مورد حمله و هجوم قرار دهند. اجازه نمي دهد مزارع، باغ ها و خانه هاي دشمن را آتش بزنند" (5) كه بي دفاع هستند و اعلام بي طرفي كرده اند جايز نيست اما با بررسي روايات و شواهد و فتواي فقهاي اسلام مي بينيم

كه اگر دشمن اقدام به چنين كاري كرد و راهي جز مقابله به مثل نباشد در اين صورت فقها اين كار را جايز مي دانند كه سخنان ذيل شواهدي بر اين گفتار مي باشد.

" بر اساس آيه: و اعدوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم...

سپاهيان اسلام بايد داراي چنين ابزاري باشند، زيرا گاهي اتفاق مي افتد كه دشمن تصميم مي گيرد براي از بين بردن مسلمين و در نتيجه از بين بردن اساس اسلام از چنين وسيله اي استفاده كند و در چنين موردي اسلام ما را مجاز مي شمارد كه از آن استفاده نمائيم تا كفر بر اسلام و مستكبران بر مستضعفان مسلط نشوند، اما بدون ترديد به كار بردن آن با قيود و شرايط خاصي است و اجازة ويژة رهبر و پيشواي مسلمين را لازم دارد. در اينجاست كه همان فقهاي اسلام فتوا مي دهند كه اگر فتح و پيروزي بر دشمني كه مي خواهد اساس اسلام را بركند متوقف بر ريختن سم بود مجاز مي باشد." (6)

آيت الله مصباح نيز در اين مورد مي فرمايند: " مسلمان بايد مردانه در ميدان جنگ، با هر سلاحي كه مرسوم و رايج است، با دشمن بجنگد و دست نزند به هر كار نادرستي براي دست يابي به پيروزي را اجازه نمي دهد، مگر آن كه دشمن اقدام به كارهاي ناجوانمردانه كند و اگر مسلمان ها دست روي دست بگذارند و مقابله به مثل نكنند، در جنگ با دشمن، شكست مي خورند كه در اين صورت، جواب دشمن،به همان طريقي كه خودش انتخاب كرده داده مي شود و مسلمانان

را از مقابله به مثل چاره اي نيست" (7)

ولي اگر راه ديگري غير از استفاده از بمبهاي شيميايي وجود داشته باشد به صرف اينكه دشمن به اين جنايات دست زده اجازه انجام اين كار را نداريم و در جنگ تحميلي هم آنچه كه عملاً مشاهده شد اين بود كه راه غلبه بر دشمن براي ما منحصر در استفاده از سلاحهاي شيميايي نبود و چنين اقدامي از سوي ايران صورت نگرفت و همان طور كه مشاهده كرديد با مجاهدات رزمندگان و تأييدات الهي ناچار به استفاده از سلاحهاي شيميايي نشديم و پيروزي نصيب ملت ما شد.

رئيس مجمع تشخيص مصلحت در سخنراني خود در مورد اينكه در جنگ سلاحهاي شيميايي استفاده نكرده ايم فرمودند: "جمهوري اسلامي ايران، امروز يكي از قدرتهاي مهم صنعت نظامي در جهان است اما هيچگاه به دنبال سلاحهاي غير متعارف نبوده و نخواهد بود. وي اظهار داشت: هيچگاه در فكر ما نبوده و نخواهد بود كه با طرف مقابلمان با سلاحهاي هسته اي، شيميايي و يا ميكروبي برخورد كنيم و اين مسأله را در جنگ با عراق نيز ثابت كرديم"(8)

___________

1_ فروع كافي، ج 5، ص 36

2_ جواهر الكلام، 21، ص 67

3_ وسائل الشيعه، ج 11، ص 46، فروع كافي، ج 5، ص28

4_ درسهايي از نظام دفاعي اسلام ، عقيدتي سياسي ازتس جمهوري اسلامي ايران ، ص 139

5_ آيت الله مصباح يزدي ، اخلاق در قرآن ، ص 423 و 424

6_ درسهايي از نظام دفاعي اسلام ، ص140

7_ آيت الله مصباح يزدي ، اخلاق در قرآن ، ص 424

8_ روزنامه قدس ، دوشنبه 17 دي 1380 ، سخنراني رئيس تشخيص

مصلحت نظام

توجيه واقعي جنگ وشهادت طلبي در اسلام چيست ؟

پرسش

توجيه واقعي جنگ وشهادت طلبي در اسلام چيست ؟

پاسخ

واقعيتي كه پيش روي ماست در زندگي طبيعي ودر اجتماع انسانها تقابل ميان حق وباطل است ، صلح به معناي عام وفراگير خودش شايد قابل تصور هم نباشد - چون صلح بين امور متقابل كه اساساً با هم قابل جمع نيستند مثل حق وباطل معنا ندارد .

خداوند راه سقوط وصعود را به انسانها عرضه فرمود وايشان را دعوت كرد كه به اين راه بيايند اما آنهايي كه راه سقوط وضلالت وفتنه وفساد را انتخاب كردند وقتي با تحكم وظلم پيش مي آيند نمي توان با آنها صلح كرد چرا كه صلح كردن با آنها مشروط است به پذيرش شرايطشان از جمله سلطه ناحق ظالم وتثبيت موقعيت ايشان براي تعدي به ملل مظلوم . بنابراين در جايي كه ستمگران بخواهند به روش خودشان پابرجا باشند وزير بار حق نروند بايد مقابلشان ايستاد ودفاع كرد . در اسلام همه مواردي كه به جنگ اذن داده شده موارد دفاعي است يعني آنجا كه از حقوق انساني دفاع مي شود وانسانها زير بار ظلم وتعدي وتجاوز نمي روند اين جنگ بسيار مقدس است ، جنگ بخاطر سلطه طلبي وكشور گشايي وامثال اينهانيست بلكه بخاطر دفاع از مظلوم است ودر حقيقت معناي چنين جنگي جلوگيري از سرايت تجاوز وظلم وفساد است در حيات انسان واين معنايي نزديك يا منطبق با معناي زندگي وحيات دارد كما اينكه قرآن كريم مي فرمايد: "وفي القصاص حياة يا اولي الالباب" در قصاص حيات وزندگي است چون آن كسي كه مي كشد وبيداد مي كند اگر قصاص شود در حقيقت حيات وزندگي جامعه تضمين شده است

معناي اذن به جنگ در اسلام اين است .

استاد شهيد مطهري در كتاب جهاد صفحه 20/21 فرمودند : ذيل اين آيه شريفه: " اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا " اين اجازه داده شده به مردمي كه ديگران به جنگ اينها آمدند كه بجنگند يعني اي مسلمانان حالا كه كافران به جنگ شما آمده اند پس بجنگيد . اين درست حالت دفاع اس_ت ، چ_را اين اجازه داده شد؟ به دليل اينكه مظلوم بايد از خودش دفاع كند بعد هم وعده ياري مي دهد " ان الله علي نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقول ربنا الله " (( ما با اين مردم كه آنها را از شهروديار خودشان به ناحق بيرون كردند وجرمي نداشتند جز اينكه مي گفتند:پروردگار ما خداست اجازه جهاد مي دهيم)) .

جرمشان اين بود كه گفتند : " ربنا الله " چنين مردمي را ما اجازه مي دهيم بجنگند، ببينيد لحن چقدرلحن دفاع است بعد فلسفه كلي جهاد را ذكر مي كند .

عجيب است قرآن در بيان كردن حقايق ودر اينكه نكات را يادآوري مي كند بعد كه اين جمله را مي گويد.قرآن مواجه شده با همين سؤلات واشكالاتي كه مسيحيان مي كنند كه اي قرآن تو كتاب آسماني هستي تو يك كتاب ديني هستي ، تو چگونه اجازه جنگ مي دهي ، جنگ بدچيزي است تو همش بگو صلح بگوصفا، بگوعبادت،قرآن مي گويد: نه اگر در مواقعي كه تهاجم از نقطه مقابل شروع مي شود اين طرف دفاع نكند سنگ روي سنگ بند نمي شود ،تمام مراكز عبادت هم از ميان مي رود " ولولا دفع

الله الناس بعضهم ببعض لهذمت صوامح وبيع وصلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله " اگر خدا بوسيله بعضي جلوي تهاجم بعضي ديگر را نگيرد .صومعه ها ، مراكز عبادت خراب مي شوند ، مراكز يهوديها از بين مي رود ، مراكز صوفيها ، مساجد عبادت مسلمانان از بين مي رود يعني طرف تهاجم مي كند وهيچ كس آزادي پيدا نمي كند خدا را به اين شكل عبادت كند .

چرا موشكهاي دوربرد ايراني به سطح توليد انبوه نرساندند؟

پرسش

چرا موشكهاي دوربرد ايراني به سطح توليد انبوه نرساندند؟

پاسخ

ايران در حال حاضر در حال توليد انبوه موشك شهاب 4 بابرد 1200 كيلومتر است كه مي تواند به راحتي اسرائيل را تهديد كند و همين موضوع باعث خشم رژيم اشغالگر و آمريكا شده است.

اين را نيز بايد توجه داشت كه مسائل مربوط به سلاح و توليد آن از مسائل امنيتي است كه انتشار آن از طريق رسانه هاي همگاني به مصلحت نيست.

آيا در صورت حمله نيروهاي اشغالگر به نجف اشرف حكم جهاد صادر ميشود ؟ و از طرف چه كسي بايد اين حكم داده شود يا نياز به حكم ندارد ؟

پرسش

آيا در صورت حمله نيروهاي اشغالگر به نجف اشرف حكم جهاد صادر ميشود ؟ و از طرف چه كسي بايد اين حكم داده شود يا نياز به حكم ندارد ؟

پاسخ

منظور از حكم جهاد ، حكم مبارزه مسلّحانه با نيروهاي اشغالگر است كه به عنوان يك تهديد از سوي علماء و مراجع بزرگوار شيعه كه در عراق سكونت دارند مطرح شده است.

و اين تهديد بخاطر موقعيت حسّاس و مهم مذهبي شهرهاي نجف و كربلاست. كه اگر بخواهد اين شهرها و بدنبال آن اماكن مذهبي مهم آن مانند حرم مطهر امير المؤمنين (ع) و امام حسن (ع) مور هتك حرمت و اهانت اشغالگران واقع شود ، بخاطر جريحه دار شدن احساسات مذهبي همه شيعيان جهان و مسلمانان قابل تحمل نخواهد بود. و مراجع عاليقدر شيعه در عراق مانند حضرت آيت الله سيستاني اقدام به صدور اين حكم خواهند كرد. و اين به نفع نيروهاي اشغالگر نيست كه مردم مجاز به مقابله مسلحانه با آنها شوند و كار را بر آنها سخت خواهد كرد.

لازم به يادآوري است تا كنون مراجع شيعه عراق مردم را از برخورد مسلّحانه با اشغالگران ممنوع كرده و بهترين راه مخالفت را ، برگزاري راهپيمائي و ابراز مخالفتهاي غير مسلّحانه دانسته اند. و برخي تحركات مسلّحانه كه در گوشه و كنار انجام ميشود از سوي نيروهاي تندرو بوده و مورد تأييد مراجع نمي باشد.

پيغمبر هميشه با دشمنان جنگ مي كردند چرا كشورهاي اسلام خوارند مثل كشورهاي اروپا متعهد نمي شوند و با يك ديگر چنگ به ريسمان الهي بزنند و جنگ كنند يا شيرهاي نفت خود را ببندند؟

پرسش

پيغمبر هميشه با دشمنان جنگ مي كردند چرا كشورهاي اسلام خوارند مثل كشورهاي اروپا متعهد نمي شوند و با يك ديگر چنگ به ريسمان الهي بزنند و جنگ كنند يا شيرهاي نفت خود را ببندند؟

پاسخ

در پاسخ به سؤالتان بايد عرض كنيم كشورهاي جهان به چند دسته تقسيم مي شوند يك دسته كشورهايي هستند كه ابرقدرتند وداراي روح استكباري مي باشند گروه ديگري كه ابرقدرت نيستند اما خودشان رانيمه ابرقدرت مي دانند، آنها نيز در برخوردشان با ساير كشورها به شيوة استكباري وزورگويانه برخورد مي كنند اين كشورها آنچه كه برايشان مهم است منافع آنهاست و سياست ها و موضع گيريهايشان را مطابق با منافع خودشان ترسيم كرده اند.

مقام معظم رهبري در رابطه با عملكرد كشورهاي مستكبر مي فرمايند : "امروز متأسفانه، محيط زندگي بشر از تصرفات وعملكرد گروههاي استكباري در سرتا سر دنيا سرشار است، البته در رأسشان آمريكاست. اگر شما امروز به صحنة سياسي دنيا نگاه كنيد از اين قبيل چيزها زياد مشاهده مي كنيد. اين قدرتها بيايند كشوري را قرق كنند وملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند وبه زور، دولت ديگري را در آن جا تشكيل دهند وجاي آنها بنشانند، اين همان حركت استكباري است. درحادثه فلسطين قدرتهاي زورگوي دنيا دست به دست هم دادند ويك ملت را از خانه خودش بكلي آواره كردند، اين چيز خيلي بزرگ وعجيبي است، امروز دنيا به اين رويه عادت كرده ست كه ملتي رااز داخل كشورش اخراج كنند وسپس بزور آدمهايي را از جاهاي مختلف دنيا بياورند ودر آن جا بنشانند ويك ملت دروغين ومصنوعي به وجود بياورند ودولتي را هم دررأسشان بگذارند تا

منافع قدرتهاي بزرگ درآن منطقه عربيِ حساس تأمين بشود."

بنابراين مشاهده مي كنيد كه كشورهاي استكباري براي رسيدن به منافع خودشان دست به دست هم مي دهند و دراين راه از هيچ ظلم وتجاوزي إباء نمي كنند.

يك دسته ديگري از كشورها كه وابسته به اين كشورها هستند مرعوب اين كشورها بوده وقدرت موضع گيري برعليه اين كشورهاي مستكبر را ندارند.

مقام معظم رهبري دراين رابطه مي فرمايند : "مرعوب شدن از توانائيها واقت_دارات آمري_كا، چي_ز بس_يار غلطي اس_ت. خي_لي از كشورها هستند كه وابسته به آمريكا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان آمريكا هستند ودرآن كشورها، اجازة كمترين اهانتي به آمريكا داده نمي شود يعني تحت نفوذ وتسليم دولت آمريكاهستند، مواضع سياسيشان تابع دولت آمريكاست وكلاً تابع آمريكا هستند."(1)

دراين ميان كشور جمهوري اسلامي ايران كه بر پايه ارزشهاي الهي واسلامي بنا نهاده شده است مقابله با زورگويان ومستكبران ونابودي آنان را بعنوان يك هدف الهي واسلامي در سرلوحه كار خود قرار داده وآزادانه در مقابل اين مستكبران موضع گيري مي كند، درحادثه فلسطين وتجاوز به عراق اگر چه بطور فيزيكي وارد ميدان نظامي نشده است اما در جبهه سياسي وعقيدتي به حمايت از اين كشورها پرداخته از حقوق آنان دفاع مي كند.

در پايان علت سكوت اكثر كشورها در برابر استكبار را در اين مطلب خلاصه مي كنيم كه سران اين كشورها اسلام ناب را درك ننموده اند وبه اسلام رفاه طلب روي آورده اند ومنافع زودگذر دنيوي خود را در مسامحه با ابرقدرتها حتي مسامحه درموردعالي ترين ارزشهاي اسلامي ديده اند. اگر اينان جرعه نوش اسلام حقيقي بودند مرگ باعزت را برزندگي با ذلت ترجيح

مي دادند وبرعليه استكبار جهاد مي كردند واز سيد وسالار شهيدان حسين بن علي ( درس مي گرفتند. افسوس كه گاندي نامسلمان به تبعيت از امام حسين( دست ابرقدرت انگليس را از هند كوتاه كرد(2) و سران كشورهاي اسلامي به تبعيت از نفس اماره خود فقط درفكر حفظ تاج وتخت خويش هستند.

منابع و مآخذ :

1- پرسش وپاسخ از محضر مقام معظم رهبري،ص130و137و104

گاندي مصلح بزرگ هندي مي گويد : من براي مردم هند چيز تازه اي نياوردم، فقط نتيجه اي را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگاني قهرمانان كربلا بدست آوردم ارمغان ملت هند كردم اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهي را بپيماييم كه حسين بن علي( پيمود. كتاب حسين( پيشواي انسانها،ص30،به نقل از مجله الغري، شماره ربيع الاول 1381ق.

ويژگي هاي امر جهاد چيست؟

پرسش

ويژگي هاي امر جهاد چيست؟

پاسخ

جهاد به معناي كوشش تمام و همه جانبه براي رسيدن به هدف است و در منطق اسلامي به كار بردن نهايت جهد و كوشش در راه خدا براي نجات خلق خدا از ظلمها و اسارتها و استقرار خداپرستي و تسلط نظام عادل اجتماعي بر زندگي انسانهاست كه در بسياري از موارد با فداكاري و جانبازي همراه است. (1) از آنجايي كه هرگونه مبارزه اي با دشمن نياز به هزينه هايي دارد كه بايد از سوي مسلمانان تأمين گردد، لذا بخشي از جهاد در اسلام جهاد با اموال است.(2)

لازم به ذكر است كه جهاد به معني جنگ و نبرد مسلحانه نيست بلكه هر نوع تلاش و كوشش در پيشبرد اهداف مقدس الهي را شامل مي گردد. به اين ترتيب علاوه بر نبردهاي دفاعي و گاهي تهاجمي، مبارزات علمي، منطقي، اقتصادي و فرهنگي و سياسي را نيز شامل مي گردد. (3)

به طور كلي اسلام در سه مورد توسل به قدرت نظامي را جايز مي شمارد:

- محو آثار شرك و بت پرستي، چرا كه بت پرستي از نظر اسلام يك دين و آيين نيست بلكه يك انحراف و بيماري و اصولاً خرافه است. (4)

- جهاد در برابر كساني كه نقشه نابودي و حمله بر مسلمانان را مي كشند و يا قصد هجوم به بلاد آنان را دارند. كه در اين صورت دستور جهاد دفاعي داده شده و آنگونه كه در رساله هاي عمليه حكم آن ذكر گرديده بر عموم مسلمانان واجب مي باشد. (5)

- براي كسب آزادي در تبليغ دين، زيرا هر آيين بر حقي بايد بطور آزاد و به صورت منطقي خود را

معرفي كند و اگر كساني مانع گردند، با توسل به زور بايد اين حق را بدست آورد. (6) از اين جهاد به جهاد ابتدايي و آزادي بخش نيز تعبير مي گردد.

جهاد با همه اهميتي كه در اسلام دارد مشروط به شروطي است: شرط اول _ جهادي كه به منظور گسترش پيام و دعوت اسلامي در بين ملل غير مسلمان صورت مي گيرد، مشروط به اين است كه ولي امر مسلمين (پياميريا امام معصوم) بدان امر كند و تا زماني كه چنين رهبري وجود نداشته باشد، واجب نيست. (7)

شرط دوم _ احتمال تأثير و دستيابي به نتيجه مطلوب هر چند در دراز مدت وجود داشته باشد در غير اين صورت واجب نخواهد بود. (8)

نكته قابل توجه اينكه در جهاد دفاعي چنين شروطي وجود ندارد و هر زمان كه لازم بود بايد انجام گيرد. و حكم آن در فقه اسلامي چنين بيان گرديده: اگر دشمن بر بلاد مسلمين و سرحدات آنان هجوم آورد و با اجانب نقشه تسلط بر بلاد مسلمين را چه به واسطه عمال خود از خارج و يا داخل و يا بدون واسطه داشته باشند، بر مسلمانان واجب است كه به هر وسيله كه امكان دارد (بذل جان و مال) از ممالك اسلامي دفاع كنند و اين امر نياز به اذن حاكم شرع ندارد. (9)

اموري كه بايد نصب العين مجاهدان قرار گيرد عبارتند از: روشنگري و دعوت به حق سپاهيان دشمن قبل از پيكار و نبرد(10) _ ذكر و ياد فراوان خدا _ ثبات قدم و استقامت در ميدان نبرد _ توجه به مسأله رهبري و اطاعت از دستورات او _ پرهيز از پراكندگي

و نزاع _ پرهيز از هر گونه اعمال ابلهانه _ پرهيز از ظلم و تعدي به ضعفاي دشمن مانند زنان و كودكان و پيران (11) _ تحريم فرار _ وجود مجازات براي فراريان (12) _ پرهيز از قطع درختان و كشتن حيوانات و سوزاندن زراعتها و نيز سمي كردن آبها و خارج نشدن از موازين حق و عدالت _ در صورت وجوب جهاد برهمگان، هيچ معافيتي براي فردي وجود ندارد، حتي بيماران و نابينايان.هر كس به اندازه توانش به هر طريق كه مي تواند در اين امر مقدس شركت كند.

علي "ع" مي فرمايد: "جهاد دري است از درهاي بهشت كه خداوند براي دوستان ويژه اش گشوده... هر كس آن را كنار گذارد خداوند جامة ذلت را بر او پوشاند و دچار انسانهاي فرومايه گردد ... " (13)

منابع و مآخذ :

1. شناخت اسلام، شهيد بهشتي، ص440، مبحث حكومت _ جهاد

2. تفسير نمونه، ج21، ص494

3. تفسير نمونه، ج4، ص82

4. سوره مباركه بقره/آيه190/ تفسير نمونه، ج2، ص207

5. رساله امام خميني، مسأله 2826 و 2827، مسائل دفاع

6. تفسير نمونه، ج2، ص207

7. تاريخ غيبت كبري، محمدصدر. ص396-391

8. همان

9. رساله امام خميني، مسأله 2826و2827

10. كافي، ج5، ص36

11. تفسير نمونه، ج7، ص196-194

12. همان، ص112

وسايل الشيعه طبع سنگي، ج2، ص469، بنقل از تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ص393

در چه زماني مقام معظم رهبري مي توانند امر جهاد دهند با توجه به شرايط فعلي؟

پرسش

در چه زماني مقام معظم رهبري مي توانند امر جهاد دهند با توجه به شرايط فعلي؟

پاسخ

اصولاً مسئله اعلام جنگ (جهاد) با دشمني كه به كشور اسلامي تجاور نموده است، طبق قانون اساسي و اعتقادات شيعه كه در روزگار غيبت امام زمان(عج) رهبري مردم بدست فقيه جامع الشرايط مي باشد، به دست رهبري معظم انقلاب است. و تشخيص اينكه شرايط جهاد فراهم آمده يا نه نيز با خود ايشان است كه پس از بررسي دقيق حوادث و اوضاع پيش آمده و مشاوره هاي متعدد با كارشناسان و مسئولين رده بالا كشور اين تصميم گرفته مي شو د اما در حال حاضر كه تجاوز و تعرض نظامي از سوي دشمن به ايران اسلامي نشده است بهترين چاره جهاد فرهنگي بر عليه دشمنان اسلام مي باشد.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

چرا ولي عظمي، اجازه و دستور جهاد را در برابر مستكبران زمان، آمريكا و اسرائيل جنايت كار نمي دهند؟ زيرا اين مستكبران حرم اميرالمؤمنين علي "ع" را گلوله باران كرده و عده زيادي از مسلمين عراق را قتل عام كرده اند. چرا ولايت ساكت است؟

پرسش

چرا ولي عظمي، اجازه و دستور جهاد را در برابر مستكبران زمان، آمريكا و اسرائيل جنايت كار نمي دهند؟ زيرا اين مستكبران حرم اميرالمؤمنين علي "ع" را گلوله باران كرده و عده زيادي از مسلمين عراق را قتل عام كرده اند. چرا ولايت ساكت است؟

پاسخ

احساس و عاطفه شما عزيز گرامي در خصوص جنايات مستكبران و ظلمها و تجاوزات آنان قابل تقدير و تحسين و ارزشمند است اما ...

موضوع و بحث جهاد يكي از مباحث عمده و مهم و حساس است. در ميان علماي شيعه در دوران گوناگون (عصر غيبت و عصر حضور) مباحث و نظراتي مطرح است كه توصيه مي كنم به رساله هاي عمليه مراجع عظام و بزرگوار (بحث ملحقات) مراجعه نماييد تا در جريان مباحث و نظرات قرار گيريد.

اما اين كه چرا ولي فقيه حكم جهاد صادر نمي كند را خودش مي داند. ولي فقيه است كه مصلحت را تشخيص مي دهد و بر اساس مصالح امت اسلامي تصميم مي گيرد و اقدام مي نمايد و ما به عنوان مقلد بايد تابع حكم او باشيم. نمونه هاي فراواني در تاريخ حتي در عصر ائمه (ع) وجود داشته است كه علي رغم تقاضاي صدور حكم جهاد امامان، پاسخ منفي داده اند از جمله در زمان امام صادق از آن حضرت تقاضاي صدور حكم جهاد كردند وقتي حضرت موافقت نفرمود تشخيص مصلحت جامعه با امام مسلمين و هر فرماني صادر كرد مطاع است جنگ يا صلح و خلاف آن جايز نيست و بايد سعي كنيم كاسه داغ تر از آتش و دايه مهربانتر از مادر نباشيم.

چگونه بايد در برابر دشمنان از اسلام و مسلمين دفاع كرد؟

پرسش

چگونه بايد در برابر دشمنان از اسلام و مسلمين دفاع كرد؟

پاسخ

دشمنان اسلام و مسلمانان يكسان نيستند; برخي جاهلند و عده اي لجاجت و عناد دارند. هجمة دشمنان به اسلام و مسلمانان هميشه به يك شكل نيست گاهي فرهنگي گاهي اقتصادي گاهي سياسي گاهي به صورت ايجاد تفرقه و گاهي نظامي است

بنابراين با توجه نوع دشمن و شكل دشمني دفاع متفاوت خواهد شد.

به طور كلي مسلمانان بايد براي دفاع همه جانبه بنيان هاي فكري و عقيدتي بنيادهاي اقتصادي و نظامي را تقويت و محكم نمايند و تا مي توانند به اتحاد مسلمانان بينديشند.

اگر بنيان هاي فكري مسلمانان قوي باشد، در برابر تهاجم فرهنگي دشمن شكست نمي خورند. اگر پايه هاي اقتصادي كشورهاي اسلامي محكم باشد، به استقلال اقتصادي مي رسند و در حملة اقتصادي از پاي در نمي آيند.

اگر در بُعد نظامي قوي باشند، در حملة نظامي دشمن پيروز مي شوند.

قرآن كريم هم مسلمانان را به آمادگي نظامي دستور داده است و هم آنان را به استقلال سياسي و اقتصادي امر مي كند. و هم آنان را از تفرقه بر حذر مي دارد.(انفال 60; نسأ، 15; آل عمران 103.)

براي دفاع از اسلام و مسلمانان در برابر دشمنان جاهل و نادان بايد به روشنگري پرداخت در برابر دشمنان لجوج و عنود، اگر آمادگي _ كه ذكر شد _ وجود داشته باشد، دفاع مشكل زيادي ندارد. در دفاع مقاومت هم نياز است كه در اين صورت از آب گواراي پيروزي سيراب خواهند شد.(جن 16)

آيا عمليات شهادت طلبانه در فلسطين و عراق را مي توان با آيات مربوط به جهاد، و يا روايات مبتني بر آن توجيه نمود؟

پرسش

آيا عمليات شهادت طلبانه در فلسطين و عراق را مي توان با آيات مربوط به جهاد، و يا روايات مبتني بر آن توجيه نمود؟

پاسخ

جهاد با دشمنان بر دو گونه است

1. جهاد ابتدايي كه بايد به امر پيشواي معصوم يا نايب خاصش صورت گيرد، و جواز آن در زمان غيبت كبري و با اجازة نايب عام محل اختلاف است

2. جهاد دفاعي كه بر هر مسلماني واجب است و نياز به اجازة معصوم يا نايبش نيست در قرآن مجيد آيات زيادي دربارة جنگ و جهاد با دشمنان نازل شده و در برخي آيات گذشتن از مال و جان معاملة با خداوند و فضيلت برتر شمرده شده است مانند:

1. "فَضَّل َ اللّه ُ المُج_َهِدين َ بِاَموَلِهِم و اَنفُسِهِم عَلَي الق_َعِدين َ دَرَجَة ً ... و فَضَّل َ اللّه ُ المُج_َهِدين َ عَلَي الق_َعِدين َ اَجرًا عَظيم_ا;(نسأ، 95) خداوند، مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (ترك كنندگان جهاد) برتري مهمّي بخشيده .. و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظيمي برتري بخشيده است

2. "اِن َّ اللّه َ اشتَري َ مِن َ المُؤمِنين َ اَنفُسَهُم واَموَلَهُم بِاَن َّ لَهُم ُ الجَنَّة َ يُق_َتِلون َ في سَبيل ِ اللّه ِ فَيَقتُلون َ و يُقتَلون َ وَعدًا عَلَيه ِ حَق_ًّا; (توبه 111) خداوند از مؤمنان جان ها و اموالشان را خريداري كرده كه (در برابرش بهشت براي آنان باشد; (به اين گونه كه ) در راه خدا پيكار مي كنند، مي كشند و كشته مي شوند; اين وعدة حقي بر او است ".

3. "و مِن َ النّاس ِ مَن يَشري نَفسَه ُ ابتِغأَ مَرضات ِ اللّه ِ; (بقره 207) بعضي از مردم جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي فروشند". و آيات ديگر.

عمليات شهادت طلبانه عليه دشمنان در جهاد ابتدايي اگر با اجازه يا دستورِ معصوم يا

نايب خاصش صورت گيرد، مصداق اين آيات خواهد بود كه با جان خود با خداوند معامله مي كنند، و گرنه مصداق خودكشي و حرام خواهد بود. ولي عمليات شهادت طلبانه فلسطينيان در واقع دفاع از دين ناموس مال و سرزمينشان است كه نيازي به اجازة حاكم اسلامي نيست چرا كه دفاع بر هر مسلماني واجب است در اين صورت آنان شهيد و جزء كساني هستند كه جان خود را به خداوند مي فروشند و با خدا معامله مي كنند.

قرآن كريم نيز مي فرمايد: "اُذِن َ لِلَّذين َ يُق_َتَلون َ بِاَنَّهُم ظُ_لِموا و اِن َّ اللّه َ عَلي َ نَصرِهِم لَقَدير اَلَّذين َ اُخرِجوا مِن دِي_َرِهِم بِغَيرِ حَق ٍّ; (حج 39 و 40) به كساني كه جنگ بر آنان تحميل گرديد اجازة جهاد داده شده است چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند، و خدا بر ياري آن ها تواناست همان ها كه از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند".( ر.ك فقه القرآن محمد اليزدي ج 1، ص 233 _ 286، مؤسسة اسماعيليان / توضيح المسائل مراجع بني هاشمي ج 2، ص 639 و 648، دفتر انتشارات اسلامي / معارف و معاريف سيد مصطفي حسيني دشتي ج 4، ص 250 _ 253، چاپ صدر قم )

علت عدم پذيرش صلح از طرف حضرت امام (ره ) در هنگامي كه ايران در خاك عراق پيشروي مي كرد چه بود؟

پرسش

علت عدم پذيرش صلح از طرف حضرت امام (ره ) در هنگامي كه ايران در خاك عراق پيشروي مي كرد چه بود؟

پاسخ

اولا مسأله پرداخت غرامت هاي جنگ توسط عربستان توهمي بيش نيست و در اين رابطه عربستان هيچ قول رسميكه از نظر حقوق بين الملل مفيد و قابل پيگيري باشد نداده است. ثانيا از نظر فقه اسلامي صلح در زماني كه اميدپيروزي براي سپاه اسلام وجود دارد جايز نيست و بر همين اساس امام امت تا زماني كه به پيروزي اميد مي رفت صلحرا نپذيرفتند. ليكن صدام كه در ميدان جنگ در بن بست خطرناكي گير افتاده بود مسير جنگ را دگرگون ساخت وبرخلاف اصول و هنجارهاي مربوط به جنگ به نسل كشي و جنايات جنگي پرداخت كه نشانه آن قضاياي حلبچه وگسترش روزافزون حملات به شهرها بود. در چنين شرايطي به كلي مسير دگرگون گشته و امام امت ادامه جنگ راصلاح نديدند. زيرا از ناحيه ما جنگ در ميدان بود و از سوي صدام نسل كشي و ايجاد فجايعي بزرگ كه استمرار آنممكن بود چهره جهان و تاريخ را دگرگون سازد. ثالثا از زماني كه قطعنامه 598 امضا شده كه آن هم باتمام نقايصشفرآورد خون شهيدان و پاي مردي و مجاهدت هاي رزمندگان بود امام امت و ديگر مسوءولين ايران هيچ گاه نظر منفيدر برابر آن ابراز نداشتند و صرفا خواستار اصلاحاتي در يكي دو بند آن بودند. اين خواسته از حقوق مسلم و مشروعملت ايران بود.{J

چرا امام خميني فرمودند جنگ براي ما يك نعمت بزرگ الهي است ؟

پرسش

چرا امام خميني فرمودند جنگ براي ما يك نعمت بزرگ الهي است ؟

پاسخ

}نعمت بودن جنگ به جهت آن بود كه مردم دشمن شناس شدند ودر طول سال هاي جنگ، دوستان خود را ازدشمنان خود بازشناختند. هم چنين روحيه اتكاي به خود و خودكفايي و نيز پديدار شدن رزم آوري و دلاوري از ديگرنعمت هاي جنگ محسوب مي شود.

اين موضوع هيچ منافاتي با ضرورت مقابله با دشمن و دفع او نداشته و ندارد و اگر بنا بود دفاعي نباشد، جنگي همرخ نمي داد و همه چيز به راحتي تحويل دشمن مي گرديد.{

آيا ايران در ساختن بمب اتمي , فعاليت نمي كند؟

پرسش

آيا ايران در ساختن بمب اتمي , فعاليت نمي كند؟

پاسخ

}شايد قانع كردن شما قدري مشكل باشد، وقتي مسؤولان كشور و نيز آژانس انرژي اتمي كه ناظر بر فعاليت اتميكشورهاست تعقيب بمب اتمي را در ايران نفي كرده و بر صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي ايران تأكيد دارند چهدليل و مدرك ديگري بر مسأله لازم است!!!؟{

پس از فتح خرمشهر و فاو چه شرايطي باعث شد كه عراق پيشنهاد صلح بدهد؟

پرسش

پس از فتح خرمشهر و فاو چه شرايطي باعث شد كه عراق پيشنهاد صلح بدهد؟

پاسخ

مسأله احتمال صلح پس از فتح خرمشهر از همان زمان مطرح و از جمله موضوعات قابل تحقيق بود؛ ولي آنچه كه مسؤولين دفاع مقدس را به ادامه جنگ وا مي داشت، شرايط ويژه اي بود كه در آن زمان وجود داشت:

الف) صدام و حكومت بعث عراق به هيچ وجه قابل اعتماد نبوده و نيست؛ چنان كه بارها اين موضوع به اثبات رسيده است.

ب ) مسأله تعقيب مجرم و پشيمان ساختن او از تجاوز مجدد؛ كه هدفي انساني و الهي است.

ج ) موضوع آمادگي هاي نظامي عراق پس از شكست فتح المبين و بيت المقدس و روانه شدن سيل تسليحات و كمك هاي كشورهاي منطقه به او؛ كه احتمال حمله و تجاوز مجدد را، بسيار قوي كرده بود.

د ) قوي بودن اين احتمال كه با فشار به صدام، زمينه سرنگوني او و نجات مردم عراق و ايران از اين حكومت تبه كار فراهم گردد.

ه ) در هيچ يك از قطع نامه ها و بيانيه هايي كه صادر مي شد، حقوق ملت ايران رعايت نشده بود و حتي تا چند سال پس از پذيرش آتش بس، سازمان ملل متجاوز بودن عراق را نپذيرفته بود.

نكته بسيار مهم آن كه، درباره مسائل منطقه اي و به خصوص جنگ هاي مهم، نبايستي فريب تبليغات دشمن را خورد؛ چرا كه ظاهرسازي و تبليغات دروغين، ابزاري است كه همه متجاوزان از آن بهره برده و مي برند.{J

نظر اسلام درباره تروريسم چيست ؟ ترورهاي قبل از انقلاب چطور؟

پرسش

نظر اسلام درباره تروريسم چيست ؟ ترورهاي قبل از انقلاب چطور؟

پاسخ

پاسخ صريح و شفاف به اين سؤال، مستلزم يك بحث مفهوم شناختي است. ديويد آرون شوارتز در مقاله اي نخست عنوان «تروريسم بين الملل و حقوق اسلامي» مي نويسد: «توجه قضايي صحيح به اين پديده، نبايد به يك معناي منحصرا غربي از قانونيت محدود شود. غرب برايفهم كامل و در نهايت كنترل تروريسم بين المللي، نخست بايد تحقيق كند كه نظريه حقوق اسلامي؛ يعني، شريعت، چگونه ترور، خشونت را به مفهوم كشيده و به چه نحو به آن پاسخ داده است»، (مجله سياست خارجي، سال هفتم، تابستان وپاييز 1372، شماره 2 و 3، ص 430).

بر اين اساس براي روشن شدن مطلب، ابتدا لازم است كه مسأله «ترور» در ادبيات غرب و در ادبيات اسلامي، مورد بررسي قرار گيرد.

الف) ترور(Terror) در ادبيات غرب: ترور در فرهنگنامه هاي غربي عبارت است از: «رفتار اجبارآفرين فردي يا دسته جمعي با به كارگيري استراتژي هاي خشونت بار همراه با ترس و وحشت كه با يك هدف و انگيزهسياسي و قدرت طلبي صورت مي گيرد»، (همان، ص 431).

در هر صورت مفهوم ترور در ادبيات غرب، مفهومي بسيار مبهم است كه هر كشور براساس منافع خود، تعريفي از آن ارائه داده و اين خود اختلاف بر سر مصاديق را پديد آورده است؛ مثلاً آيا اقدامات خشونت باري كه همه گروه هاي محروم از حق تعيين سرنوشت، مرتكبمي شوند - حتي در صورتي كه اين خشونت متوجه غير نظاميان نباشد - مشمول مفهوم تروريسم است؟ آيا فلسطيني هايي كه از همه حقوق خود محروم شده اند و بدين وسيله پاسخ اسرائيل را مي دهند محكوم اند و در نتيجه بايد تسليم تجاوزگران اسرائيل شوند و يا آن كه منشأ ايناقدامات

خشونت بار را دولت متجاوز اسرائيل و كلاً دولت هايي كه به ناحق مردم را از حق تعيين سرنوشت خود محروم كرده اند، دانست.

ب ) ترور در ادبيات اسلامي: در ادبيات اسلامي اين واژه مترادف با كلمه «فتك» به معناي كشتن غافلگيرانه آورده شده است، (محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 9، ص4508).

از نظر فقه اسلامي مي توان گفت:

1- كشتن انسان هاي بي گناه - از هر فرقه يا مذهب و در هر مكاني كه باشد - حرام است. مقام معظم رهبري (درخصوص حادثه 11 سپتامبر نيويورك و واشنگتن و انهدام مركز تجارت جهاني و پنتاگون - كه منجر به كشتار انسان هاي بي گناه زيادي شده است) در ديدارمسؤولان نهاد نمايندگي ولي فقيه و مديران گروه هاي معارف اسلامي دانشگاه هاي سراسر كشور، با اشاره به حوادث اخير آمريكا و ديدگاه اسلام در محكوميت هرگونه قتل عام در كشتار انسان هاي بي دفاع اعم از مسلمان، مسيحي و افراد ديگر، در هر مكان و با هر وسيله و سلاحي اعم ازبمب اتم، موشك دوربرد و سلاح هاي ميكروبي و شيميايي و يا هواپيماي مسافري و جنگي، از جانب هر سازمان يا كشوري و يا افراد نفوذي تصريح كردند: تفاوتي ندارد كه اين كشتار در هيروشيما و يا ناكازاكي، در قانا و يا صبرا و شتيلا، در ديرياسين و يا بوسني و كوزوو، در عراق و يادر نيويورك و واشنگتن باشد». لذا روايت منقول از رسول خدا(ص) كه فرمودند «الايمان قيد الفتك» يا «الاسلام قيد الفتك ؛ ايمان يا اسلام مانع كشتن به نحوغافلگيرانه است»(محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 9، ص 4509).

به فرض صحت آن (زيرا روايت با توجه به لحاظ راوي آن كه ابوهريره است ضعيف السند مي باشد) مربوط به همين

مورد است.البته اطلاق اين روايت با توجه به ادله ديگر كه خواهد آمد مقيد مي شود.

2- افرادي به دليل جرمي كه مرتكب شده اند، مهدورالدم شناخته مي شوند. كشتن اين افراد براساس ضوابطي واجب مي گردد. جرم آنها ممكن است شركت در جنگ عليه مسلمين و نظام اسلامي باشد (كفار حربي) و يا توطئه عليه مقدسات اسلامي. مثلاً ناسزا گفتن به پيامبر(ص)و ائمه(ع) و يا اذيت و آزار آنان و يا شركت فعال در تحكيم پايه هاي حكومت طاغوتي و ستمگر كه دست هاي آن به خون هزاران مسلمان بي گناه آلوده است.

اين كه از مسلمات تاريخ اسلام است كه رسول مكرم اسلام(ص) در جريان فتح مكه پيش از آن كه لشكريان اسلام وارد شاه راه هاي مكه شوند، تمام فرماندهان را احضار نموده، خطاب به آنان فرمود: تمام كوشش من اين است كه فتح مكه بدون خونريزي صورت گيرد، لذا ازكشتن افراد غيرمزاحم بايد خودداري شود. ولي بايد ده نفر ذيل را هر كجا يافتيد ولو آن كه به پرده هاي خانه خدا آويخته باشند، آنان را دستگير و بلافاصله اعدام كنيد. آن ده نفر عبارتند از: عكرمة ابن ابي جهل، هبار بن الاسود، عبدالله بن سعد ابي سرح، مقيس صبابه ليثي، حويرث بننقيذ، عبدالله بن خطل، صفوان بن اميه، وحشي بن حرب (قاتل حمزه)، عبداللّه بن الزبيري و حارث بن طلاطله و چهار زن (از جمله آنان هند همسر ابوسفيان بود) دو نفر از آنان آوازخوان بوده و در مذمت رسول خدا(ص) سخنان زشت مي گفتند. تمام اين افراد به نحوي مجرم يا توطئه گربودند و رسول خدا(ص) به حكم حكومتي دستور قتل آنان را صادر فرمودند. براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ك:

1- ابن هشام، السيره

النبويه، ج 4، بيروت، دارالقلم، صص 51 - 54

2- الطبرسي ابن علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، ج 9 و 10، بيروت، دارالمعرفة، 1406ه، ص 848 (ذيل تفسير سورة النصرة)

3- القمي، عباس، سفينة البحار، ج 7، پيشين، ص 17

4- واقدي، محمد بن عمر، مغازي، تاريخ جنگ هاي پيامبر(ص)، ج 2، ترجمه: محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1366 ،ص 631

5- سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام(ص)، تهران، نشر مشعر، چاپ هفتم، 1376، ص 443

نكته اي كه بسيار حائز اهميت است، ساز و كار اجرايي اين مسأله است:

اولاً، اصل اين حكم، يك امر مخفي و پوشيده و سري نيست. هرگاه ولي امر مسلمين تشخيص دهد كه فردي يا افرادي توطئه گر هستند و تحت تعقيب هستند و از كيفر اسلامي مي گريزند و يا در دسترس حكومت اسلامي نيست، به طور علني و آشكار چنين دستوري را صادرخواهد كرد، همان گونه كه رسول مكرم اسلام(ص) فرمان اعدام افراد فوق الذكر را به وسيله فرماندهان به تمام سربازان اعلام نمود، (سبحاني، پيشين، ص 443) لذا هم همه لشكريان اسلامي مي دانستند كه چه كساني بايد كشته شوند و هم كفارمي دانستند كه چه كساني مهدورالدم هستند، (ر.ك: همه مدارك و منابع پيشين) لذا هرگز اين قضيه به معناي سلب امنيت از شهروندان حكومت اسلامي يا ديگران نخواهد بود، بلكه قاعده اوليه همانا حرمت جان و مال و ناموس و حفظ حقوقهمه انسان ها با هر مسلك و مذهب و اعتقادي است مگر آن كه مرتكب خيانت يا جرمي گرديده و در اين صورت نيز مسأله به روشني بيان مي شود.

همان گونه كه حضرت امام به صراحت در مورد سلمان رشدي، اين حكم را صادر نموده و فرمودند: به

اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهانمي رسانم، مؤلف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، هم چنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم بهاعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند سريعا آنان را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمينتوهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است «ان شاءالله». ضمنا اگر كسي دست رسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد،او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد، (ر.ك: صحيفه نور، ج 21، ص 86).

همان طور كه مقام معظم رهبري در بحث خشونت قانوني و غيرقانوني، صريحا متذكر شدند اصل حكم ترور برخي از توطئه گران كه دور از دسترسمحكمه و دادگاه اسلامي قرار مي گيرند در اسلام وجود دارد وليكن هر زماني حاكم اسلامي بخواهد به چنين كاري اقدام كند، تصميم خود را به طورعلني به مردم خواهد گفت نه سري و به طور نجوي.

ثانيا، در مواردي كه نياز به ضرب و جرح است، جز در ساب النبي(ص) يا ساب الائمه(ع) چند نكته را بايد مد نظر داشت:

الف) همه موارد به اذن و اجازه رهبري آگاه اسلامي (پيامبر(ص) يا ائمه(ع) و يا در عصر غيبت، فقهاء عظام) بايد صورت پذيرد، (الامام الموسوي الخميني، السيد روح الله، التحريرالوسيله، ج 1، تهران، المكتبه العلميه الاسلاميه، ص 462 (مسأله 11 ذيل: القول في مراتب الامر بالمعروف والنهي عن المنكر).

ب ) در زمان وجود حكومت اسلامي، خود حكومت كه در رأس آن فقيهي آگاه، عادل و مدير و مدبر قرار دارد، اقدام قانوني به

اين امر خواهد نمود. ولي هنگامي كه حكومت اسلامي و ولي فقيه نافذالرأي در سراسر بلاد وجود نداشته باشد، صدور اذن به وسيله هر يك از فقهايعظام ممكن است.

ج ) اين اجازه ممكن است به جمع يا گروه خاصي با تحديد موارد آن واگذار گردد. مثلاً اصل تلاش براي نابودي حكومت طاغوتي سابق و كارگزاران آن در رأس برنامه هاي مبارزاتي فقيه شامخ و بي بديل عصر؛ يعني، حضرت امام خميني قرار داشت و قهرا گروه هاي مبارز كهخود را پايبند به مسائل شرعي مي دانستند مانند هيأت مؤتلفه و فدائيان اسلام به نحوي با پايگاه مرجعيت مرتبط بوده، قطعا حكم اعدام امثال هژبر، كسروي و... با كسب اجازه از مجتهد جامع الشرايط صورت مي گرفت و فتواي مجتهد و حكم ولي امر شرعي جهان نظر قانوني و معتبر دراسلام است و لذا ترورهايي كه صرفا به جهت مسايل سياسي و بدون پشتوانه احكام فقهي و يا بدون كسب اجازه از مقام مرجعيت صورت مي گرفت مانند ترورهايي كه توسط سازمان مجاهدين خلق يا كمونيست ها, خارج از موازين و هنجارهاي شرع بوده , مورد قبول اسلام نبوده و نيست .

3- اما در مسائله ناسزاگويي به رسول مكرم اسلام (ص ) و ائمه (ع ) و نيز حضرت صديقه طاهره , حكمي جداگانه مقرر شده است .

براي آشنايي بيشتر با جزئيات بحث و فروع بيشتر آن از جمله دشنام دادن به انبيائ ديگر(ع ) ر.ك :

1- الفاضل اللنكراني , آيه الله العظمي الشيخ محمد, تفصيل الشريعه في شرح تحريرالوسيله , كتاب الحدود, قم : المطبعه العلميه , 1406ه', صص 318 - 325.

2- الموسوي الاردبيلي , آيت الله العظمي السيد عبدالكريم

, فقه الحدود والتعزيرات , قم , مركز النشر, مكتب الاعلام الاسلامي , 1413ه', صص 511 - 521.

خلاصه سخن آن كه اسلام با كشتار انسان هاي بي گناه با هر عنوان و نام , ترور يا غيرترور و با هر انگيزه اي سياسي يا مذهبي و... و از هر فرقه اي كه باشد مسيحي , يهودي يا مسلمان و در هر كجاي عالم كه باشند و با هر وسيله اي مخالف است , بلكه اين كار جنايت است و بايد محكوم و عامل آن مجازات گردد. اما در مورد اعدام هاي انقلابي كه در زمان قبل از انقلاب انجام مي گرفت بايد گفت كه اين اعدام ها دو نوع بودند:

الف ) گروه هايي از آنان مانند هيائت موئتلفه و فدائيان اسلام كه پاي بند به مسائل شرعي بوده و با مجتهدين و مراجع تقليد در ارتباط بودند و ترور آنها مستند به حكم مجتهدي واجدالشرايط درباره مفسد بودن و واجب القتل بودن افرادي امثال هژبر, كسروي , رزم آرا و... صورت گرفته است كه بالتبع عمل موافق قوانين اسلامي و شرعي بوده است چون فتواي مجتهد جامع الشرايط از نظر قوانين اسلامي معتبر و حجت مي باشد.

ب ) ترورهايي كه براي اهداف صرف سياسي يا... بدون هيچ پشتوانه فقهي و شرعي بوده مانند ترورهايي كه توسط مجاهدين خلق , كمونيست ها و... انجام مي شد از آنجا كه براساس موازين و هنجارهاي شرعي و ضوابط تعيين شده در فقه اسلامي نبوده است نمي تواند قطعا" مورد قبول اسلام باشد.

آيا عمليات شهادت طلبانه فلسطينيان مصداق سخن (هدف وسيله را مشروع مي كند) نيست كه خود با اسلام در تناقض است ؟

پرسش

آيا عمليات شهادت طلبانه فلسطينيان مصداق سخن (هدف وسيله را مشروع مي كند) نيست كه

خود با اسلام در تناقض است ؟

پاسخ

توجيه وسيله با هدف قصه اي ديرپا است و اختصاصي به اصول ماركسيسم ندارد و به صورت هاي متفاوت نمود مي يابد؛ از جمله اين كه «براي جلوگيري از گناه بزرگ، ارتكاب گناه كوچك منعي ندارد!» يا «بعد از مدت ها سختي و تلاش و كوشش در راه تحصيل، چه اشكالدارد كه براي موفقيت در امتحان مرتكب خلاف شد و تقلب نمود!» يا «وقتي زن و بچه انسان گرسنه اند و منتظر يك لقمه نان، ارتكاب خلاف چه اشكالي دارد!» يا «مرام مذهبي وقتي شرافت دارد، چه فرق مي كند كيفيت برگزاري آنها چگونه باشد!» يا «اصل دل انسان است كه بايد پاكباشد، ديگر نماز و روزه و... هيچ نقشي ندارد!» و هزاران نمونه و مصداق ديگر كه هر روز بارها و بارها از ناحيه شيطان و نفس بر ما عرضه مي گردد اما بيانات روشنگر قرآن و روايات و سنت حضرات معصومين(ع) و حكم صريح عقل و فطرت، به صراحت اين مغالطه را آشكار مي سازدكه هيچ گاه نبايد براي رسيدن به هدفي درست، از وسيله نادرست بهره برد. بارها حضرات ائمه(ع) با عمل و گفتار خويش اين اصل نفساني و شيطاني را انكار كرده، راستي و درستي را اثبات كرده اند. اين كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) مدت ها خانه نشين بودند، براي در هم شكستن هميناصل ناروا بود؛ زيرا به كرّات، خلافت به ايشان عرضه شد فقط به شرط تبعيت از سنت خلفاي پيشين، اما ايشان زير بار نمي رفتند و بسياري افراد در برابر اين صلابت حضرت، همين اصل را مطرح مي كردند كه «چه اشكال دارد شما اين شرط را بپذيريد، اما به ظاهر؛ در عوض حكومتعدل، جبران

كننده اين تبعيت صوري مي گردد!» يا در ماجراي مخالفت طلحه و زبير، بعضي به حضرت مي گفتند كه «چه اشكال دارد كه براي سكوت و رضايت افراد سرشناس، به آن ها باج بدهيد؛ تا در سايه سكوت آن ها، بناي حكومت استحكام يابد!» رنج ها و شكنجه هاي ائمهدين(ع) براي اثبات اصل عدالت صداقت، راستي بود؛ زيرا اگر آن بزرگواران لحظه اي به سردمداران غاصب روي خوش نشان مي دادند، بهترين وضعيت براي آن ها مهيا مي گشت. با اين مقدمه روشن مي شود كه اين اصل ناروا كه «هدف وسيله را توجيه مي نمايد»، هيچ تناسبي با قيام مردممظلوم فلسطين عليه رژيم اشغالگر قدس ندارد و ارتباط اين دو بسيار مهم است. وقتي مردم مظلوم و بي دفاع فلسطين تحت شديدترين حملات اشغالگران غاصب صهيونيستي به سر مي برند، شما پرتاب سنگ و حملات شهادت طلبانه عليه مزدوران اسرائيلي را هماهنگ با اصل توجيهوسيله مي دانيد؛ در حالي كه هيچ تناسبي بين ايثار و از جان گذشتگي و توجيه وسيله وجود ندارد! آيا در حصار اين همه جنگ افزار و سلاح و در غربت غيرت - كه بيش تر دولت ها مست قدرت و كامروايي خويشند - ملتي كه تنها براي اثبات مظلوميت، خون دارد و جان و ايمان برايبروز اين خشم مقدس، سنگ دارد و مشت و تنها مرهم دردها و زخم هايش، اشك است و ناله و افغان؛ وقتي يك جوان در بهار زندگي اش جان خويش را در راه هدفش فدا مي كند، تا عيش مشتي شهرك نشين اسرائيلي منقّص گردد و خواب از چشمان نابيناي گروهي غاصب ربودهشود، چه ارتباطي با اصل توجيه وسيله دارد؟ در عين صحت فرمايشتان در بيان اين كه هدف مشروع نمي تواند وسيله نامشروع را

توجيه نمايد، اما ارتباط اين اصل با جنبش انتفاضه مردم فلسطين قابل پذيرش نيست.{J

مهمترين دلايل شروع جنگ عراق عليه ايران چه بود؟

پرسش

مهمترين دلايل شروع جنگ عراق عليه ايران چه بود؟

پاسخ

مهم ترين دلايل شروع جنگ از سوي عراق عبارتند از(ر.ك: به پاسخ به ابهامات، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، چاپ هشتم، سال 1380، صص 19-11 و نقد و بررسي جنگ ايران و عراق، محمد دروديان، ج 1، ص 192). :

1. حمله به ايران به منظور انتقال مرز آبي دو كشور (خط تالوگ) از اروند رود به ساحل شرقي آن و برقراري حاكميت مطلق عراق بر اروند رود.

2. حمله به ايران به منظور جدا كردن استان خوزستان از ايران و ايجاد كشوري مستقل تحت سلطه ي عراق با نام عربستان.

3. حمله به ايران به منظور فروپاشي نظام مقدس جمهوري اسلامي و روي كار آمدن دولتي غرب گرا به جاي آن.

ولي اهداف ديگري نيز براي عراق وجود داشت كه در صورت برآورده شدن يكي از اهداف سه گانه بالا، آن اهداف نيز قابل دسترسي بودند، كه عمده ترين آن ها به دست آوردن نقش ژاندارمي خليج فارس به جاي ايران و برتري كامل سياسي - نظامي بر ساير كشورهاي خاورميانه و به ويژه كشورهاي منطقه بود.

آيا ايران در طول جنگ تحميلي از سلاح شيميايي استفاده نموده است؟

پرسش

آيا ايران در طول جنگ تحميلي از سلاح شيميايي استفاده نموده است؟

پاسخ

نظام جمهوري اسلامي ايران، بر اساس مباني اسلامي و انساني خود، در تمام دوران جنگ تحميلي، عليرغم تمامي مشكلات و فشارهاي ناشي از به كارگيري سلاح هاي ميكروبي و شيميايي توسط عراق، از توسل به روش هايي كه در آموزه هاي دين مبين اسلام و كنوانسيون هاي بين المللي منع شده است خودداري و پايبندي خويش را به تعهدات اخلاقي، ديني و قوانين بين الملل حتي در سخت ترين شرايط، اثبات نمود(ر.ك: تاريخ سياسي جنگ تحميلي، همان، ص 178). نكته ديگر اين كه اصلاً ايران در زمان جنگ تكنولوژي ساخت اين سلاح ها را در اختيار نداشت.

سرلشگر «وفيق سامرايي» رئيس پيشين استخبارات (اطلاعات) نظامي عراق در اين زمينه مي گويد: «... ايران در طول جنگ سلاح شيميايي در اختيار نداشت»روزنامه اطلاعات، سال 1376، شماره 21188.

(. بنابر اين استفاده ي چنين سلاحي توسط ايران از اساس منتفي مي باشد.

سؤالي كه داشتم اينكه روز عيد غدير آقاي نوين در منزل برادرم سخنراني مي كرد كه داستان زبير و قد علم كردن او در مقابل حضرت علي(ع) به خاطر مخالفت علي(ع) با درخواست او كه خواستار مقام و بيت المال زياد در قبال جنگ هاي او كه در ركاب پيامبر(ص) كرده بود را تعريف م

پرسش

سؤالي كه داشتم اينكه روز عيد غدير آقاي نوين در منزل برادرم سخنراني مي كرد كه داستان زبير و قد علم كردن او در مقابل حضرت علي(ع) به خاطر مخالفت علي(ع) با درخواست او كه خواستار مقام و بيت المال زياد در قبال جنگ هاي او كه در ركاب پيامبر(ص) كرده بود را تعريف مي كردند. حال برگرديم به زمان خودمان كه خيلي ها جنگ كردند و خيلي ها شهيد شدن و سؤال اينكه چرا فرق بين اين عزيزان و ديگران وجود دارد كه امام فرمود انقلاب به كسي مديون نيست و اگر كسي مجروح يا شهيد شده در راه خدا بوده و اجرش را از خدا خواهد گرفت و مقام معظم رهبري هم با تبعيض مخالف بوده و است حال اگر مسئله چنين نيست لطفاً آگاهم كنيد

متشكرم. و ناگفته نماند كه قدرداري با تبعيض فرق دارد.

پاسخ

مسلما" تشكيل چنين بنيادهايي و قراردادن امتيازات براي اين عزيزان يكي از وظايف و افتخارات حكومت اسلامي است كه جمهوري اسلامي ايران نيز تا حدودي توانسته است اين وظيفه را انجام دهد و مسؤولين نظام از امام گرفته تا مقام معظم رهبري و رياست محترم جمهور و... همه بر انجام اين وظيفه و رسيدگي به مشكلات اين عزيزان تأكيد و به آن مباهات ورزيده اند و دلائل متعددي نيز پشتوانه اين اقدامات مي باشد كه مهمترين آنها عبارتند از:

1- اصل در نظر گرفتن امتيازات براي رزمندگان، خانواده هاي شهدا، جانبازان و آزادگان، مطابق با آموزه هاي دين مبين اسلام و سيره بزرگان دين مي باشد. چنان كه در سيره حكومتي پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع)، شاهديم كه مثلا حقوق كسي كه با اسب به جنگ آمده با كسي كه پياده آمده برابر نمي باشد(وسائل الشيعه، ج 1، ص 79).

و يا كسي كه در جنگ شركت نموده با كسي كه شركت ننموده، داراي امتيازات مساوي نيست.

قرآن كريم هم مي فرمايد: «لا يستوي القاعدون من المؤمنين غير اولي الضرر والمجاهدون في سبيل الله باموالهم و انفسهم، فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم علي القاعدين درجه» (نساء، آيه 95).

2- اجراي عدل و قسط كه يكي از مهمترين وظايف حكومت اسلامي در جامعه مي باشد اقتضا مي كند كه به هر فردي از افراد جامعه براساس ميزان خدمات و اقداماتي كه براي جامعه انجام مي دهد, توجه شده و حق متناسب خود را دريافت نمايد. بر اين اساس رزمندگان سلحشوري كه جان بر كف نهاده و با

ايثار و فداكاري خود امنيت ملي , تماميت ارضي , منافع ملي كشور را از هجوم بيگانگان به قيمت جان خود يا قسمتي از اعضاي بدن خود يا از دست دادن بهترين سال هاي خود در زندان هاي دشمن , تأمين نموده اند براساس عدل و انصاف حكومت اسلامي بايد متولي امور زندگاني آنها و جبران خسارت هاي وارده باشد. چنانچه حضرت علي (ع ) در فرمان خود به مالك اشتر مي نويسد: «هرگاه كسي از سپاه تو به درجه شهادت رسيد و يا شخصي از دشمنانت در اثر قتل و جرح به گرفتاري شديد مبتلا گرديد در اين صورت همانند وصي دلسوز و مورد اعتماد كارهاي خانواده آنان را اداره كن تا اثر فقدانش در ميان اهل بيت او ظاهر نگردد»؛ (بحارالانوار, ج 77, ص 251).

حضرت اين مسأله را يك حركت حكومتي و عمومي تلقي مي نمايد و اين مسأله علاوه بر جنبه اقتصادي شامل ساير امور عاطفي , تربيتي , آينده كاري مي شود. همچنين در پيمان صلح امام حسن آمده است : «معاويه مؤظف است همواره از خراج دارابگرد مبلغ يك ميليون درهم تسليم امام حسن (ع ) نمايد تا ميان بازماندگان شهداي جنگ جمل و صفين كه در ركاب علي (ع ) كشته شده اند تقسيم شود».

بنا بر مطالبي كه گفته شد هرگونه كوتاهي در رسيدگي به امور اين عزيزان ظلم به حقوق مسلم آنان بوده و منافي عدل و قسط مي باشد چگونه مي توان كساني را كه در راه تأمين امنيت و آسايش ديگران و حفظ كيان اسلامي بهترين شخص خود را كه از همه لحاظ تأمين كننده

زندگي آنها بوده از دست داده اند يا معلول و مجروح شده اند يا بهترين سال هاي عمر خود را در زندان هاي دشمن يا در جبهه ها از دست داده اند و گرفتار عقب ماندگي اقتصادي , تحصيلاتي و... شده اند را با افرادي مرفه كه در پشت جبهه ها در سايه امنيت و آرامش ناشي از فداكاري اين عزيزان به زندگي خود پرداخته و از همه مواهب دولت اسلامي برخوردار شده اند را مساوي دانست . آيا اين عين ظلم و بي عدالتي نيست ؟.

3- مسأله ديگري كه حائز اهميت مي باشد تغيير اوضاع و شرايط اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، امنيتي و... مي باشد. براساس قوانين حاكم در آن زمان غنايم حاصل از جنگ ها اعم از سلاح , زيورآلات و... بين رزمندگان توزيع مي شد و كساني كه در جنگ حاضر نبودند بهره اي نيز نداشتند به عنوان نمونه ابن ابي الحديد از ابوالاسود دئل روايت مي كند كه پس از پيروزي امام علي(ع) در جنگ جمل آن حضرت وارد بيت المال بصره شدند و تمام آن را كه بسيار هم زياد بود بين سپاهيان خود كه در جنگ حاضر بودند تقسيم نمودند. مردي كه در جنگ شركت نكرده بود تقاضا كرد كه به او هم سهمي بدهند. امام(ع) سهم خود را به او بخشيدند». اما در زمان ما به علت تغيير اوضاع و شرايط زمانه و تغيير شيوه تأمين امنيت مردم , مديريت اقتصادي و... ديگر نمي توان مثلا" سلاح هاي به دست آمده در جنگ مثل هواپيما, توپ , تانك و... را يا منابع عظيمي را كه از دشمن به

دست مي آيد يا باز پس گرفته مي شود و... را بين رزمندگان تقسيم نمود و مصلحت حكومت اسلامي نيز اقتضا نمي كند ولي بايد حداقل به ميزان ساير افراد جامعه امكانات پيشرفت و وسايل مورد نياز اين عزيزان را تأمين نمود.

4- يكي از اصول و استراتژي هاي حضرت علي (ع ) در چگونگي اداره جامعه استفاده از اصل تشويق مي باشد «ازجر المسيء بجزاء المحسن» مثلا" حضرت در عهدنامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: «هميشه سپاهيان را تشويق كن و كارهاي مهمي را كه انجام داده اند بر شمار, زيرا يادآوري كارهاي نيك شجاعان سپاه را به حركت بيشتر وادار مي كند و آنان را كه تنبلي مي كنند به كار تشويق مي شوند...». در واقع ارائه خدمات به اين عزيزان به نوعي تشويق ساير افراد جامعه براي خدمت و جانفشاني در راه حفظ حكومت و جامعه اسلامي و ايجاد نوعي روحيه و اطمينان كه مردم و حكومت رشادت هاي آنها را ارج نهاده و در مواقع نياز نيز دوباره با اطمينان و فراغت خاطر از آينده خانواده خود و... به ميادين نبرد بشتابند. چنانچه اين اقدامات در ساير كشورهاي غيراسلامي نيز مانند ژاپن، كشورهاي غربي، آمريكا و... انجام مي شود, مقام كشته هاي خود را، رزمندگان و كساني كه در جنگ براي منافع و امنيت ملي خود شركت كرده ارج مي نهند، بودجه هاي كلان اختصاص مي دهند. زندگي آنها و آينده شغلي و... آنها را تضمين نموده و روي تعهد و وفاداري آنها نسبت به كشورشان حساب كرده و در گزينش ها امتياز قائل مي شوند.

5- تبعيض در جايي است

كه با اين كه همه افراد از همه جوانب با هم مساويند يكي يا عده اي را بر بقيه ترجيح دهيم ولي در اينجا مسأله چنين نيست . نكته ديگر اين كه اگر براي جوانان ما اين مباحث روشن شود مسلما" هيچ گونه بدبيني وجود نخواهد داشت مردم و جوانان ما هرگز به اين عزيزان كه با كمال خلوص تمام هستي خود را در راه خداو براي دفاع از امنيت استقلال منافع و مصالح كشور اسلامي داده اند و با تمام كوتاهيي ها, مشكلات و... باز هم مدافع اصلي نظام اسلامي مي باشند بدبين نشده و به تبليغات دشمن براي ايجاد بدبيني نسبت به اين عزيزان گوش نمي دهند و مقام آنها را ارج مي نهند.

6- روح حاكم بر جامعه اسلامي و سيره حكومت اهل بيت (ع ) و گفتار آنها نشان دهنده و مؤيد اين اقدامات مي باشد, لذا اگر در جايي غير از اين مشاهده شود حتما" بايد به شرايط و اوضاع و احوال آن زمان خاص مراجعه نمود و سپس آن مورد را با توجه به آن شرايط و اوضاع مورد بررسي و تحليل قرار داد. لذا در مورد داستان زبير و... كه در سؤال ذكر نموديد دو نكته مهم بايد مورد تحليل قرار گيرد، اول اين كه زبير امتيازاتي مازاد بر حقوق خود مي خواست و الا اگر در مورد اصل حقوق خودش كه مثلا در فلان جنگ شركت كرده و از غنائم آن جنگ سهمش پرداخت نشده اعتراض مي كرد، قطعا امام علي(ع) رسيدگي مي كردند.

نكته دوم اين كه، اين موضوع در زماني است كه جامعه اسلامي در اثر امتيازات

ناحقي كه خلفاء قبل از امام علي(ع) به برخي صحابه و... دادند، دچار تجمل گرايي و نظام طبقاتي شده، لذا ايستادگي قاطع امام علي(ع) در برابر اين گروه زياده طلب، با در نظر گرفتن اين اوضاع و شرايط قابل تحليل و ارزيابي است و الا همچنان كه بيان شد به هيچ وجه امام علي(ع) با اصل اعطاء حقوق حقه رزمندگان و خانواده هاي شهداء مخالف نبوده، بلكه برعكس عدالت ايشان چنين اقتضايي را مي نمود. پس طلحه و زبير فقط بيشتر از حق مردم عادي نمي خواستند بلكه بيشتر از حق خود مي خواستند كه اعطاء به آنها مسلما ظلم و گناه بود.

نتيجه آن كه؛ تشويق و قائل شدن امتيازاتي كه حق اين عزيزان مي باشد نه تنها تبعيض نيست، بلكه اگر قائل به آن نباشيم ضد عدالت و عين ظلم و در درازمدت به ضرر امنيت، منافع، مصالح و تماميت ارضي كشور مي باشد، زيرا معني و مفهوم عدالت همه جا تساوي نبوده و مراعات تساوي در اكثر جاها باعث تضييق حقوق و عقب ماندگي كارهاي اجتماعي و اقتصادي مي گردد و آنچه كه حضرت علي(ع) به دنبال آن بود عدالت بود نه تساوي و طلحه و زبير به عدالت راضي نبودند.

آيا عمليات شهادت طلبانه برادران فلسطيني و لبناني با واقعه عاشورا و شهادت امام حسين (ْع) ارتباط دارد؟

پرسش

آيا عمليات شهادت طلبانه برادران فلسطيني و لبناني با واقعه عاشورا و شهادت امام حسين (ْع) ارتباط دارد؟

پاسخ

در مورد عمليات شهادت طلبانه (انتحاري) برادران فلسطيني و لبناني مي توان گفت از جهتي با واقعه عاشورا مرتبط است و از جهتي مرتبط نيست.

واقعه عاشورا و شهادت امام حسين به طور مستقيم چنين اقتضائي ندارد و يك عمليات انتحاري نيست. بله، واقعه عاشورا از اين جهت كه اوج ايثار و گذشتن از جان و تمام هستي خود و خويشاوندان و ياران در راه دفاع از كيان اسلام و ايستادگي در برابر ظلم و ستم به حريم اسلام و مسلمانان است، مايه درس و عبرت براي هر مسلماني باشد.

برادران لبناني به خاطر پيروي از مذهب اهل بيت، از چنين آموزه اي آگاهند به همين جهت روحيه شجاعت و ايثار و بذل جان در راه دفاع از كيان اسلام و مسلمانان، در ميان آنان به صورت مستقيم الهام گرفته از نهضت امام حسين(ع) است.

البته همان گونه كه بيان شد اصل روحيه بذل جان در راه دفاع از اسلام و مسلمين را از نهضت امام حسين الهام گرفته اند. اما در خصوص عمليات شهادت طلبانه (انتحاري) بايد گفت براساس آموزه هاي ديني اين عمليات در جايي كه راه منكوب كردن دشمن متوقف بر آن باشد، مقتضاي وظيفه اسلامي است. بلكه فراتر از آن وظيفه ملي است. يعني انسان هاي داراي شرف و حميت و غيرت در هر كجاي عالم كه چنين شرايطي پيش بيايد، بدين سان عمل خواهند كرد كه به عنوان نمونه به عمليات انتحاري در دوران جنگ جهاني دوم مي توان اشاره كرد.

نقش واقعه عاشورا و نهضت

امام حسين(ع) در اين خصوص، تنها الهام بخشي براي بذل جان در راه دين است.

در خصوص برادران فلسطيني، بايد گفت كه بخش عظيمي از توده مردم از قيام مردم ايران و لبنان الهام و الگو مي گيرند و بخشي ديگر هم به حكم وظيفه ملي، از كشور خود دفاع مي كنند.

با عرض سلام و خسته باشيد نامه اي نوشته بودم از روي نياز و شما مرحمتي كرديد و پاسخي نيك در جوابش ارسال كرديد از شما كمال تشكر را دارم، قبل از هر چيز دعائي مي كنم شايد مستجاب شود و آن اينكه خداوند همه انسانها را هدايت كند. خصوصاً كساني كه جنگ طلب و ريزنده خ

پرسش

با عرض سلام و خسته باشيد نامه اي نوشته بودم از روي نياز و شما مرحمتي كرديد و پاسخي نيك در جوابش ارسال كرديد از شما كمال تشكر را دارم، قبل از هر چيز دعائي مي كنم شايد مستجاب شود و آن اينكه خداوند همه انسانها را هدايت كند. خصوصاً كساني كه جنگ طلب و ريزنده خون بي گناهانند و اگر بي ارزش تر از هدايتند نابود كند. امروز روز دهم جنگ است (جنگ نفت). جنگي بي بهانه بي پايان و بي رحم مگر مي شود ديد و شنيد و سكوت كرد. اي واي بر ما انسانها كه چقدر پست و بي مقدار هستيم مي كشيم بي دليل، مي سوزانيم بي رحمانه و به اين كار افتخار مي كنيم و مي باليم «اولين سؤال و شايد تنهاترين سؤال هر كس اين كه چرا جنگ چرا خون چرا ريختن خود هم نوع بي دليل آيا انسان در اين روزگار اينقدر بي ارزش شده كه ريختن خونش اينقدر راحت است از شما مي پرسم چرا انسان يا بهتر بعضي انسانها اينگونه اند كه براي رفاه و منافع خود مي كشند مردم بي گناه را، اين انسان كه نه اين حيوان به كجا مي خواهد برسد به كجا. چرا بعضي كشورها از اجساد انسانهاي بي گناه پلي

مي سازند براي رسيدن به هدفشان از شما مي پرسم اين دنيا به كجا مي رود و پايانش چگونه است».

پاسخ

واقعيتي را كه قرآن در مورد آفرينش انسان بازگو مي كند اين است كه اين موجود داراي دو بعد است . لايه ناسوتي انسان، كشش به سمت خودخواهي ها، سركشي و تماميت خواهي، استعمار و استثمار ديگران، سلطه بر ديگران و بهره كشي از آنان و غوطه ور شدن در غرائز نفساني و عالم ماديات دارد. همچنانكه بعد ملكوتي انسان، وي را به معنويات، آرمانگرائي، ارزشها فرا مي خواند.

انسان در اين ميان انتخابگر است و سرنوشت او در گرو همين انتخاب اوست، حسن انتخاب يا سوء استفاده از آن ناشي از ويژگي هاي روحي و تيپ فكري و شاكله وجودي و شخصيتي هر كس است. « قل كل يعمل علي شاكلته»(اسراء/84) ببين آنچه كه مهم است تربيت نفس و تهذيب آن به منظور ايجاد شاكله خوب و شايسته است و از ديدگاه قرآن كريم اين امر، فقط در پرتو عبوديت خداي متعال و تربيت الهي ميسر است. به نحوي كه اختيار دار واقعي و صاحب چشم و دل و روان انسان، خداي متعال باشد، آن بيند كه او خواهد، آن شنود كه او خواهد، آن كند كه او خواهد،... اگر چنين شد و انسان تحت ربوبيت خداي متعال قرار گرفت و بر اين راه شيرين ولي سخت، استقامت ورزيد و استوار بود رحمت الهي بر وي نازل و وجود او مبارك و پر بركت براي همه خواهد شد.

اما همين انسان كه مي تواند خليفه الهي شود، اگر خود را تربيت كند و شيطان بر روح

او مسلط شود، اسير شهوت و تمنيات نفساني گردد، به جائي مي رسد كه زمين جاي او نيست. همان به كه در زير خاك قرار گيرد. « ويقول الكافر يا ليتني كنت ترابا»(نبا/40) و خطر فساد و پستي چنين موجودي از هر جنبنده اي بيشتر است. « ان شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يومنون»(انفال/55).

توضيح بيشتر آن كه:

جنگ يكي از ديرپاترين پديده هاي جامعه انساني است. از ديرباز تا كنون جامعه اي را نمي توان يافت كه به گونه اي درگير جنگ و ضايعات فراوان انساني، مادي و طبيعي ناشي از آن نبوده و به چرائي آن فكر نكرده باشد. اما با اين همه، برخي مكاتب به گونه هاي مختلف به توجيه مشروعيت و بلكه تقديس جنگ پرداخته اند. پيروان مكتب حقوق طبيعي از ارسطو گرفته تا نژاد پرستان معاصر جنگ را حق طبيعي گروهها و ملتهاي فرهمند و والا مي دانند. اينان هرچند جنگ را اجتناب ناپذير نمي ديدند ولي اقدام به آن را بعنوان حقي براي نژادهاي برتر لازم مي دانستند. با پيدايش مكتب داروينيسم اجتماعي و با توسعه نظريه تنازع بقا و انتخاب اصلح از پهنه طبيعت به صحنه اجتماع، جنگ ديگر نه به عنوان يك حق كه به عنوان يك اصل اجتناب ناپذير مطرح گرديد. با پيدايش مكاتب فلسفي ديالكتيكي، اصل جبري و قاعده اجتناب ناپذيري جنگ، از صورت زيست شناختي دارويني به در آمده و رنگي فلسفي به خود گرفت و به خصوص پس از پيدايش مكتب ماركسيسم و توسعه دياليكتيك در صحنه اجتماع و ظهور انديشه «ماترياليسم تاريخي» جنگ از يك اصل و قاعده جبري بالاتر رفته

و به صورت يك اصالت و ارزش بشري مطرح شد. به گونه اي كه انسان فارغ از خود آگاهي طبقاتي و غير مبارز در راه منافع طبقه خويش، انسان از «خود بيگانه» و تهي از جوهر انسانيت معرفي گرديد.( فلسفه حقوق، قدرت الله خسروشاهي، مصطفي دانش پژوه، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ سوم، 1378، ص261) و پيدايش و گسترش نظام ليبرال سرمايه داري مبتني بر مبناي فكري سود انگاري و منفعت جوئي، انسان مداري، انكار وحي، اخلاق و ارزشهاي ديني و... همگي عملا جهان را در جنگهاي خانمان سوزي فرو برد كه تاريخ به چشم خود نديده بود، تا جائي كه همين واقعيت تلخ و ترس از پيدايش جنگ جهاني سوم و به كار گيري سلاحهائي كه قدرت تخريبي آن بسيار فراوان و هراس انگيز بوده و حيات گياهي، حيواني و انساني را در معرض تهديد و نابودي قرار مي دهد، موجب شد كه جامعه بشري، و حتي طرفداران نظريه جنگ، در انديشه مقابله جدي با اين پديده خطرناك بر آيند و راههائي چند را به عنوان طرح حل مسالمت آميز اختلافات و پيش گيري از جنگ، مطرح نموده و به رسميت بشناسند.

اما آيا اين اقدامات و راهكارها تا چه اندازه توانسته است جلوي جنگ و خونريزي، تجاوز و كشتار انسانهاي بي گناه را بگيرد. به نظر مي رسد تا زماني كه به علت اصلي وقوع جنگ و جنايت توجه نشده و بشر كنوني عزم و اراده جمعي جدي در برخورد با اين عامل نداشته باشد، همچنان اين پديده تلخ قرباني مي گيرد.

از ديدگاه و بر اساس جهان بيني توحيدي اسلام، هدف

از آفرينش انسان، استكمال وجودي مبتني بر اختيار و انتخاب اوست «وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(سوره الذاريات، آيه 56) و در اين مقام تا آنجا بالا مي رود كه به مقام خليفه اللهي برسد. «اني جاعل في الارض خليفه»(سوره بقره، آيه 30) و روشن است كه اين مقام جز با آزادي اراده و رفتار اختياري انسان امكان پذير نيست. به همين جهت خداوند انسان را با سرشتي دوگانه كه منشأ انتخاب او است بيافريد و او را بر اين آگاه ساخت.«ونفس وما سويها فألهمها فجورها و تقويها» و به او گفت كه سعادت جاويد و فلاح او در پيروي از تقوي و اجتناب از فجور است. «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها»(سوره شمس، آيات 7 تا 10) و در عين حال با هدايت وي و نشان دادن راه، او را در انتخاب راه از بيراهه مختار ساخت. «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»(سوره انسان، آيه 3) اين واقعيت و وجود عنصر آزادي و اختيار در انسان موجود از يك سو و وجود تزاحم در عالم ماده و طبيعت، كه لازمه لا ينفك آن است، از سوي ديگر، چه بسا موحب آن شود كه دو گروه از انسانها با سوء اختيار خود به بيراهه كشيده شوند و به حمله و ستيز متقابل دست بزنند و در نتيجه جنگ دو گروه باطل را پديد آورند، و يا گروههاي متجاوز به گروه ديگر حمله كنند و با دفاع آنان از خود، جنگ حق و باطل را پديدار سازند. بدين صورت است كه جنگ نه به صورت يك اصل جبري غير قابل

اجتناب، بلكه در ظرف واقعيت و انسان موجود، به عنوان «لازمه وجودي انسان خاكي و زندگي اجتماعي» مطرح مي گردد. و اين واقعيت آنچنان مشهود بوده است كه ملائكه الهي هم با زبان ادب و با آهنگي اعتراض گونه، پس از آفرينش آدم، به خداوند عرض مي كنند كه: «أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك» [ملائكه گفتند] پروردگارا مي خواهي كساني را بگماري كه فساد كنند در زمين و خونها بريزند و حال آنكه ما خود تو را تسبح و تقديس مي كنيم؟(سوره بقره، آيه 30) و خداوند متعال در پاسخ با عبارت «اني اعلم ما لا تعلمون» اشاره مي فرمايد كه در دفاع اختياري جبهه حق در برابر تجاوز جبهه باطل - و غير آن - كمالي است كه در تسبيح و تقديس غير اختياري شما نيست.

بنابراين از جهت هستي شناسي، جنگ يك واقعيت موجود در زندگي انساني است اما از جهت ارزشي، به عنوان يك اصل حاكم پذيرفته نيست، گرچه براي اهداف صحيح، احيانا جنگ يك ضرورت عقلي و شرعي است مانند جنگ به منظور دفاع از خويش (دفاع مشروع) در مقابل متجاوزين به دين، عِرض، جان و مال خود و بستگان يا مملكت و نيز به منظور دفاع از مظلومين عالم و يا در مقابل ستمگراني كه آزادي دعوت ديني را سلب مي كنند و با حاكميت استبدادي مانع انتخاب آزادانه دين صحيح از سوي مردم مي گردند.

آيا عمليات استشهادي فلسطينيان از نظر اسلام و از ديدگاه حقوق بشر مشروع است؟

پرسش

آيا عمليات استشهادي فلسطينيان از نظر اسلام و از ديدگاه حقوق بشر مشروع است؟

پاسخ

در يك تحليل واقع بينانه و با درك شرايط تاريخي و وضعيت كنوني فلسطينيان مي توان گفت ملّتي كه سرزمين آباء و اجدادي اش به وسيله بيگانگان غصب و از كليه حقوق مادي و معنوي خويش محروم گرديده و نتيجه اي جز ضرر و عقب نشيني از راه هاي طي شده كنوني - اعم از اقدامات كشورهاي عرب و اسلامي، توسل به مجامع بين المللي، مذاكره و پرداختن به روش هاي مسالمت آميز و ... - نديده اند، نمي توانند نظاره گر نابودي تدريجي خويش و سرزمين خويش باشند. در چنين شرايطي كه رژيم صهيونيستي زباني به جز خشونت و زور نمي فهمند و با تمامي قوا و به پشتيباني دولت هاي استكباري و با استفاده از سكوت و بي تفاوتي مجامع بين المللي، به نسل كشي ملت فلسطين پرداخته است، راهي جز دفاع و مقابله به مثل باقي نمانده است.

از نظر ديني، اكثريت قريب به اتفاق بزرگان اهل سنت و مراجع شيعه، مشروع بودن عمليات استشهادي فلسطينيان صحه مي گذارند. مفتي مصر، «قرضاوي» به عنوان يك عالم متفكر اهل سنت، علامه فضل الله به عنوان مرجع تقليد شيعه و حتي مراجع شيعي ايراني، چون حضرت آيت الله فاضل لنكراني و ... عمليات و حركت استشهادي را در شرايطي كه فلسطينيان قرار گرفته اند، تأييد مي كنند.ر.ك: فصلنامه حضور، ويژه فلسطين، بهار 1381، ش 40، صص 24-31.

به علاوه از نظر تاريخي، چنين حركتي اختصاص به ملّت مظلوم فلسطين ندارد؛ بلكه در همه انقلاب هاي بزرگ دنيا و در مواردي كه خاك يك سرزمين به اشغال در مي آيد و ... چنين اقداماتي ديده شده و از جايگاه ارزشي بسيار بالايي برخوردار است؛ به

طور مثال موقعي كه آلمان ها خاك فرانسه را اشغال كردند، در عمليات هاي پارتيزاني در فرانسه، چنين اقداماتي مشاهده مي شد؛ وقتي يك نفر براي آزادي سرزمين خود، جانش را فدا مي كند، نه تنها ضد ارزش نيست؛ بلكه ارزشمند مي باشد.همان. در برخي جوامع اسلامي در قرن 18 - كه بخش هايي از هندوستان امروزي محسوب مي شوند - براي بيرون راندن استعمارگران اروپايي به عمليات هاي انتحاري متوسل مي شدند.

«كاميكازه» كه در فرهنگ سياسي دنيا در زمينه عمليات هاي انتحاري شهرت يافته، نام يك خلبان ژاپني بود كه در خلال جنگ جهاني دوم، هواپيماي نظامي خود را به قلب ناوهاي نظامي آمريكا مي كوبد. اين اقدام از آن به بعد به يك استراتژي مهم ژاپني ها عليه آمريكا تبديل شد و امروزه نيز، كاميكازه براي ژاپني ها مورد تقدير و تحسين است.ناصرپور، حسن، عمليات استشهادي در فلسطين، ص 70.

وقتي كه يك «ويت كنگ» براي سرزمين خودش ويتنام، به عمليات شهادت طلبانه دست مي زند، وقتي يك بودايي در ويتنام در برابر سركوب و خشونت آمريكايي ها، خودش را در برابر معبدي به آتش مي كشاند و ... همه اين حركات تابلويي از جانفشاني يك ملت است.فصلنامه حضور، ش 40، صص 24 - 31.

حضرت امام(ره) نيز در تقدير و تأييد عمليات استشهادي شهيد حسين فهميده، از آن به عنوان «رهبر» نام برد. خلاصه اگر ما اين حركات را از زاويه ديني و انقلابي و از زاويه شرايط فعلي فلسطين تحليل نكنيم و در نيابيم، طبيعي است كه نمي توانيم در داوري منصف و جامع عمل كنيم.همان.

از سوي ديگر مجموعه عمليات هاي استشهادي فلسطينيان، آثار و نتايج بسيار مطلوبي در برداشته و به اسرائيل و تمامي پشتيبان آن فهمانده است كه ملّت

فلسطين، ملّتي زنده و بيدار است و هرگز تسليم نابودي و نقشه هاي شوم آنان نمي شود. از سوي ديگر باعث شده تا مهم ترين مسأله اسرائيل (تأمين امنيت) را - كه براي آن هزينه هاي بسيار زيادي متحمل شده اند - با چالش هاي جدّي مواجه كند و خواب راحت را از ديدگان آنان بربايد.

عمليات هاي استشهادي، جوانه هاي اميد به پيروزي بر دشمن غاصب را در قلب ملّت مظلوم فلسطين، رويانيده و انتفاضه مردمي فلسطين را به حركتي زنده، پويا و پرتوان در مقابل دشمن، تبديل كرده است. در هر صورت عمليات هاي استشهادي ملّت فلسطين در شرايط كنوني، از مصاديق جهاد دفاعي است كه از نظر اسلام و حكم عقل، امري كاملاً مشروع است. در اسلام هدف از جنگ دفاعي، رفع حمله و سركوب پيمان شكنان و تجاوزكاران بيگانه و بيرون راندن آنان از سرزمين هاي اشغالي و آزادسازي آن مناطق و دفاع از جان و مال مسلمانان و عقيده و مرام اسلامي است. انجام دادن اين نوع جهاد - كه در زمره واجبات عيني است - بر تمامي مسلمانان، اعم از زن و مرد، در كليه قرون و اعصار و مادام العمر لازم الاجرا است.دكتر محمدرضا ضيائي بيگدلي، اسلام و حقوق بين الملل، تهران، ص 128.

اهميت اين موضوع تا آنجا است كه آيت الله شيرازي (از فقهاي بزرگ شيعه) مي نويسد: «چنانچه مكلفين بتوانند ازمجانين و اطفال براي دفاع استفاده كنند و آنها را به كاري بگمارند، تشغيل آنان نيز واجب است»آيت الله شيرازي، الفقه، كتاب الجهاد، ص 59. حتي اگر مسلمين را سپر بلا قرار دادند، بايد حتي الامكان از كشتن آنها خودداري كرد، ولي چنانچه دسترسي به مشركان و پيروزي، جز با كشتن اين

مسلمين حاصل نمي شود، كشتن آنها و دفع «تعرّض» نيز جايز است.الزبدة الفقيه، ج 3، ص 645؛ المهذب الاحكام، ج 15، ص 125 و 126.

آيات متعددي از قرآن كريم مسلمانان را به جهاد دفاعي ترغيب مي كند: (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ) بقره (2)، آيه 190. «و در راه خدا جهاد كنيد با كساني كه با شما مي جنگند».

(وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ ...) همان، آيه 191. «هر جا مشركان را يافتيد بكشيد و از شهر و ديارشان برانيد، چنان كه آنان شما را از وطن آواره كردند»

از ديدگاه حقوق بين الملل نيز، طبق ماده 51 منشور، حق دفاع براي ملت مظلوم فلسطين وجود دارد و براي هر عضو اين حق طبيعي به رسميت شناخته شده است كه براي جلوگيري از اصل تجاوز و يا گسترش آن، اقدامات لازم را انجام داده و همه گونه آمادگي دفاعي و رزمي را براي خود فراهم آورد و عملاً براي سركوب خصم از آن استفاده نمايد.اسلام و حقوق بين الملل عمومي، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، ص 26.

اولين شرط دفاع مشروع از ديدگاه حقوق بين الملل، تجاوز مسلحانه است كه بر اساس تعريفي كه در سال 1974 از تجاوز به تصويب مجمع عمومي ملل متحد رسيد، دولت اسرائيل متجاوز محسوب مي گردد. بر اساس ماده اول قطعنامه تجاوز عبارت است از كاربرد نيروي مسلح، توسط يك دولت، عليه حاكميت، تماميت اراضي يا استقلال سياسي دولتي ديگر؛ يا كاربرد نيروي مسلح در راهايي مغاير منشور ملل متحد.به نقل از نشريه «مركز مطالعات عالي بين الملل» اسفند 1365، مقاله «مفهوم تجاوز در حقوق بين الملل». مسلماً دولت نامشروع و غاصب اسرائيل - كه

از بدو تأسيس تاكنون تمامي معاهدات و قوانين بين المللي را زيرپا گذاشته و هر روز فجيع ترين جنايات را عليه ملّت مظلوم فلسطين به وجود مي آورد - مصداق واقعي متجاوز است و حق دفاع و مقابله به مثل براي فلسطينيان كاملاً مشروع مي باشد.

چريك به چه افرادي گفته مي شود و جنگ هاي چريكي چه جنگ هايي بوده است آيا هنوز هم افرادي با اين عنوان وجود دارند اگر پاسخ مثبت است الان به چه فعاليتي مي پردازند.

پرسش

چريك به چه افرادي گفته مي شود و جنگ هاي چريكي چه جنگ هايي بوده است آيا هنوز هم افرادي با اين عنوان وجود دارند اگر پاسخ مثبت است الان به چه فعاليتي مي پردازند.

پاسخ

اصطلاح چريك «Guerrilla» يا پارتيزان به فرد يا افرادي گفته مي شود كه درگير يك جنگ نامنظم مي باشند. و به عنوان عضو گروهي مستقل و مسلح و معمولا داراي هدفي انقلابي ،آزاديبخش يا ناسيوناليستي و استقلال طلبانه ، دست به حملات غافلگير كننده ،عمليات ايذايي و خرابكاري بر عليه دشمن مي زنند.

بر اين اساس جنگ چريكي «guerilla war» به جنگ هاي غير منظم پارتيزاني يا چريكي اطلاق مي شود كه نوعي مقاومت مسلحانه عليه نظام حاكم يا قدرت هاي اشغالگر خارجي است. برجسته ترين نمونه جنگ هاي چريكي در ايران نهضت جنگل و يا در اوائل جنگ تحميلي عراق عليه ايران، جنگ هاي نامنظم شهيد چمران بود و از آن زمان ستادي تحت عنوان جنگ هاي نامنظم به وجود آمد و ضربه هاي اساسي به اهداف مهم نظامي و اقتصادي دشمن وارد آورد. و در سطح جهاني نبرد پارتيزان هاي يوگسلاوي عليه اشغالگران آلماني، يا جنگ هاي ويتنام و يا عمليات هاي حزب الله لبنان عليه اسرائيلي ها و.... نمونه هاي اين جنگ مي باشند.

نكته آخر اين كه در زمان حاضر نيز همچنان در برخي مواقع شرايط محيطي و ضرورت اقتضا مي نمايد تا از اين نوع عمليات ها استفاده شود. از اين رو امكان استفاده از چنين روشي در هر كشوري وجود دارد.

چگونه مي توان ثابت كرد كه در جنگ ما طرف اسلام بوديم و طرف مقابل (صدام )جبهه كفر بوده است؟

پرسش

چگونه مي توان ثابت كرد كه در جنگ ما طرف اسلام بوديم و طرف مقابل (صدام )جبهه كفر بوده است؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال ابتدا به اثبات اسلامي بودن نظام جمهوري اسلامي پرداخته و سپس دلايل كفر صدام و حزب بعث را بيان مي نماييم:

الف. اسلامي بودن نظام جمهوري اسلامي ايران:

اثبات اسلامي بودن جامعه و نظام ما مبتني بر شناخت دقيق از جامعه و نظام اسلامي و ويژگي هاي آن از يك سو و تطبيق آن بر جمهوري اسلامي ايران مي باشد:

يك. تعريف جامعه ي اسلامي و ويژگي هاي آن:

جامع ترين تعريفي كه از جامعه ي ديني وجود دارد اين است: جامعه ي ديني، جامعه اي است «دين باور»، «دين مدار»، «دين داور» و «مطلوب دين»(جامعه ي برين، سيد موسي ميرمدرسي، چاپ اول، 1380، صص 209 - 210)..

جامعه ي ديني جامعه اي است كه شبكه روابط اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي و اخلاقي آن بر اساس دين و آموزه هاي آن تنظيم شده باشد. جامعه ي ديني جامعه اي است كه در آن داوري با دين باشد و افراد آهنگ خود را هميشه با دين موزون كنند. جامعه ي ديني دغدغه ي دين دارد و اين دغدغه و احساس نياز به همسو كردن خود با دين، تنها به امور فردي و عباديات و اخلاق فردي محدود نمي شود: بلكه نسبت ميان دين و كليه ي امور و روابط اجتماعي بايد سنجيده شود و داوري دين در همه خطوط و زواياي تمامي شبكه ي روابط اجتماعي نافذ باشد(جامعه ي ديني، جامعه ي مدني، احمد واعظي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، چاپ اول، 1377، صص 88 - 90).

بر اين اساس ويژگي هاي جامعه ي ديني عبارتند از(حكومت ديني، حميدرضا شاكرين، انتشارات معارف). :

1_ دين باوري و اعتقاد به آموزه هاي ديني.

2_ تنظيم

نظام حقوقي خود بر اساس دين (شريعت مداري).

3_ داراي نظام ديني است و جز حكومت ديني را برنمي تابد(نظام ديني).

4_ در جامعه ي ديني، مردم سلوك و رفتار فردي و اجتماعي خود را با دين موزون مي كنند و داوري دين را در اين باره پذيرايند(دين داوري).

5_ چنين جامعه اي قطعاً مطلوب و مورد رضايت دين نيز هست (مطلوب دين).

جامعه اي كه بر اساس مؤلفه ها و ويژگي هاي فوق شكل گرفته باشد، جامعه اي ديني است.

بر اين اساس مي توان دو معيار اصلي براي جامعه ي اسلامي نام برد:

1_ افراد جامعه به دين مبين اسلام باور داشته و آن را در رفتار فردي و اجتماعي خود متجلي سازند.

2_ كليه نظام هاي حقوقي و ساختارهاي سياسي بر اساس دين مبين اسلام تنظيم شده باشد.

نكته ي مهمي كه در اين جا قابل ذكر است، توجه به مراتب متعدد جامعه ي اسلامي است. يعني اين كه به هر مقدار اين دو معيار فوق در جامعه اي رعايت شود، درصد و ميزان اسلاميّت آن جامعه بالاتر مي رود.

دوم. بررسي اسلامي بودن جامعه ي كنوني ايران:

با نگاهي به واقعيات جامعه ي كنوني ايران مشخص مي شود كه بحمدالله جامعه ما از دو معيار اصلي جامعه ي اسلامي برخوردار است. زيرا اولاً اكثر افراد جامعه به دين مبين اسلام عقيده و باور دارند. و ثانياً نظام حقوقي و ساختار سياسي جامعه نيز بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام شكل گرفته است. چنانكه اصول قانون اساسي ايران نظير اصل دوم كه بيانگر توحيدي بودن نظام اسلامي، اهداف و آرمان هاي آن و اصل دوازدهم كه اسلام را دين رسمي اعلام مي كند و اصل پنجم كه در رأس نظام، ولي فقيه جامع الشرايط و نايب عام امام زمان(عج) حكومت را در دست

داشته و ساير بخش هاي نظام از ايشان كسب مشروعيت مي نمايند.

بنابر اين در اصل اسلامي بودن جامعه و نظام ما هيچگونه ترديدي نيست. اما اين كه به چه ميزان از اسلاميّت برخوردار هستيم نيازمند بررسي عملكرد اركان و عناصر تشكيل دهنده ي جامعه ي اسلامي اعم از افراد جامعه، مسؤولين، نهادها و دستگاه هاي دولتي و... و ميزان انطباق آن با آموزه هاي دين مبين اسلام است. در اين زمينه به صورت مختصر بايد گفت: نظام جمهوري اسلامي كه بر اساس آموزه هاي دين مبين اسلام تشكيل شد، از ابتدا تاكنون تمامي سعي و تلاش خود را در جهت تحقق و اجراي كامل تعاليم و ارزش هاي اسلامي در سطح جامعه به كار بسته است. و در اين راه تا آن جا كه امكانات مادي و معنوي اجازه داده از هيچ تلاشي دريغ نكرده است. اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه وجود نظام سياسي و حقوقي منطبق با دين در صورتي در اجراي كامل تعاليم و ارزش هاي اسلامي در سطح جامعه موفق خواهد بود كه ساير شرايط و زمينه هاي لازم (از قبيل وجود منابع انساني مورد نياز، كارگزاران و مديراني صالح، مردم وفادار و هميشه در صحنه، كفايت منابع مادي و اقتصادي و..). مهيا بوده و به علاوه موانع و مشكلات (از قبيل تهديدات خارجي و تهاجمات نظامي و فرهنگي، محاصره هاي اقتصادي و سياسي و نظامي، بدعت ها و سنت هاي غلط، دنياگرايي تجمل پرستي و..). وجود نداشته باشد.

در هر صورت آنچه كه در رابطه با سؤال مهم است، اصل اسلامي بودن نظام و جامعه ما است كه مسلما چنين امري با توجه به توضيحات فوق و ساختار و

عملكردهاي نظام اثبات مي گردد.

ب. اما در مورد كافر بودن حزب بعث و صدام بايد گفت:

قبل از بررسي اين موضوع ابتدا لازم است به اين نكته توجه شود كه بايد بين صدام و حزب بعث حاكم در عراق، با ملت مسلمان عراق تفكيك گذاشت زيرا مردم عراق قطعا مسلمان بوده و كسي ادعاي كفر آنان را نكرده است، و يقينا آنان از مرام و اعمال حكومت بعثي صدام و جنگ با ايران راضي نبودند و چه در زمان جنگ و چه بعد از آن و حوادثي كه اكنون مشاهده مي نمائيم پاي بندي و علاقه خود را به دين مبين اسلام نشان داده اند. و ارتشيان عراق كه با ما در طول هشت سال جنگيدند، بر سه دسته اند:

1. بعثيان و كارگزاران حكومت صدام

2. افراد فريب خورده

3. اشخاص مجبور

از نظر فقهي حكم دسته اول و دوم كه كارگزاران و حاميان حكومت ظالم و جائر بعث بودند با حكم دسته سوم كه هيچ راه فراري از اجراي دستورات صدام نداشتند، متفاوت بوده و حساب جدايي دارند.

بعد از مقدمه فوق در مورد كافر بودن حزب بعث عراق و خصوصا صدام توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نماييم:

حضرت امام خميني(ره) به عنوان فقيه و مجتهد اسلام شناس و مرجع تقليد جهان تشيع درباره صدام چنين فرمودند: «صدام حسين به حسب حكم شرعي كافر است و هم او طرفدار كفار است» (صحيفه نور، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم، پاييز 1372، ج 7، ص 535)

اثبات اين حكم نيازمند بررسي مباني فكري و عقيدتي حزب بعث عراق و صدام از يك سو و عملكرد اين

حزب در مقابل ملت مسلمان عراق و ايران اسلامي از سوي ديگر مي باشد.

1. مباني فكري و عقيدتي حزب بعث عراق و صدام

اين حزب داراي مرام سوسياليستي بوده كه از همان ابتداي تأسيس خود، صراحتا مرام الحادي و انكار رسالت پيامبر اسلام(ص) را سرلوحه عقايد خود قرار داد؛ از نظر اعتقادي شعار معروفشان اين بود:

آمنت بالبعث ربا لاشريك له و ميشيل نبيا ما له ثاني

يعني حزب بعث به عنوان خداوند لا شريك و به ميشيل عفلق به عنوان پيامبر بي نظير ايمان آورده ام!

اين شعار بارها در اوايل تأسيس حزب بعث عراق از گوينده راديوي آن رژيم شنيده شد. (جمهوري اسلامي، 3/6/81)

2. عملكردها و اقدامات غيراسلامي رژيم بعث و صدام

يكم. از نظر عملي هم عملكرد ننگين و سياه اين حزب از قبيل سرسپردگي به دنياي كفر و امپرياليسم، ظلم و ستم و اعدام جمع زيادي از مردم مسلمان و بي گناه عراق بالاخص فقهايي چون شهيد آيت الله صدر و شهداي بيت آيت الله حكيم و علماء و مراجع تقليد ديگري از قبيل آيات عظام شهيد سيدمحمد باقر صدر، شهيد ميرزا علي غروي و شهيد شيخ محمد علي بروجردي و ... ، بيانگر كفر و الحاد عملي اين حزب است.

دوم. راه اندازي جنگ تحميلي عليه حكومت اسلامي ايران به نمايندگي از استكبار و كفر جهاني از ديگر دلايل قطعي براي اثبات كفر اين حزب مي باشد . توضيح آنكه:

از ديدگاه فقهي هر كس كه بر امام و پيشواي عادل خروج كند و مسلحانه شورش كند، باغي و اهل بغي محسوب شده كه محكوم به كفرند و جهاد با آنان بر ساير مسلمانان واجب مي باشد.

(فقه سياسي اسلام، ابوالفضل شكوري، ص 229) چنانكه قرآن كريم مي فرمايد: «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي...» (سوره حجرات، آيه 9) يعني هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، در ميان آنها صلح برقرار كنيد و اگر يكي از اين دو بر ديگري تجاوز و ستم نمايد، شما با طايفهء باغي و ظالم پيكار كنيد، تا به فرمان خدا بازگردد و اگر طايفه ظالم تسليم حكم خدا شود و زمينه صلح فراهم گردد. و جنگ امام علي(ع) با ناكثين و مارقين و قاسطين نيز از نوع جهاد با بغاه بود. از نظر مصداقي بغاه و اهل بغي داراي موارد متعددي است كه يكي از آنان، جمعيتي است كه با تشكيلات سازمان يافته با اعمال فشار سياسي و تبليغاتي و نظامي و راه اندازي توطئه ها از خارج دارالاسلام و نفوذ در داخل بخواهند به صورت يك حركت خزنده مردم را عليه امام يا نايب بر حق او بشورانند و حاكميت دولت اسلامي را نقض و حكومت را ساقط كنند. (فقه سياسي، عباسعلي عميد زنجاني، ج 3، ص 336)

با توجه به اين ويژگي ها، عملكرد حزب بعث در راه اندازي جنگ تحميلي و تجاوز نظامي به جمهوري اسلامي قطعا از مصاديق بغي بوده كه به منظور ساقط نمودن حكومت اسلامي كه توسط ولي فقيه جامع الشرايط و نايب امام زمان(عج) تشكيل شده بود، راه اندازي شده بود. چنانكه حضرت امام (ره) مي فرمايد: «شما براي حفظ اسلام داريد جنگ مي كنيد و او براي نابودي اسلام، الان اسلام به تمامه

در مقابل كفر واقع شده است» (امام خميني و دفاع مقدس، سيد علي بني لوحي، ص 54) و يقينا اين موضع گيري حضرت امام(ره) در مقابل حزب بعث و صدام، چيزي جز ترجمه كلام خداوند متعال نيست كه مي فرمايد: «و قاتلو هم حتي لا تكون فتنه و يكون الدين لله» (سوره بقره، آيه 193)

نتيجه آنكه صدام و حزب بعث به دليل مباني فكري و اعتقادي خود از يك سو و همچنين به دليل قيام عليه نظام اسلامي ايران و حكومت ولي فقيه و ساير جنايات خود در قبال مردم مسلمان و علماي عراق محكوم به كفر باطني بوده هر چند در ظاهر ادعاي مسلمان بودن داشتند.

چرا با اينكه در عراق جنگ شده و بسياري از برادران ديني ما دارند كشته ميشوند فرمان جهاد داده نمي شود؟

پرسش

چرا با اينكه در عراق جنگ شده و بسياري از برادران ديني ما دارند كشته ميشوند فرمان جهاد داده نمي شود؟

پاسخ

جهاد به عنوان يكي از واجبات دين اسلام، يا شكل دفاعي دارد يا شكل تهاجمي و ابتدايي جهاد دفاعي در اسلام، عمليات نظامي كشور اسلامي در مقابل متجاوزين به خاك دولت اسلامي يا در مقابل شورشيان حكومت اسلامي است. جهاد دفاعي اصلي مسلم است كه كليه ملل به آن اقرار دارند. اگر دولتي اصل دفاع را انكار كند، در حقيقت موجوديت و اصل احترام به وجود سياسي خويشتن را زير سؤال برده است، (مسئوليتهاي فرا ملي در سياست خارجي دولت اسلامي، سيد صادق حقيقت، مركز تحقيقات رياست جمهوري، چاپ اول، مرداد 1376، ص 318).

در اسلام هدف از جنگ تدافعي، دفع حمله و سركوب پيمان شكنان و تجاوزكاران بيگانه و بيرون راندن آنان از سرزمينهاي اشغالي و آزادسازي آن مناطق و دفاع از جان و مال مسلمانان و عقيده و مرام اسلامي است. انجام اين نوع جهاد، كه در زمره واجبات عيني است، بر يك يك مسلمانان اعم از زن و مرد، در كليه قرون و اعصار و مادام العمر لازم الاجراست، (اسلام و حقوق بين الملل، محمدرضا ضيائي بيگدلي، شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1375، 128).

قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم...؛ يعني و در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند مبارزه كنيد»، (سوره بقره، آيه 19 و همچنين ر.ك: بقره / 191 و آل عمران / 167).

در شرايط مبادرت به جهاد دفاعي بايد گفت: در وجوب اين جهاد (بر خلاف جهاد ابتدايي) اذن

و اجازه امام معصوم(ع) يا نائب خاص او و همچنين نائب عام او (فقيه) شرط نمي باشد. بمحض احساس خطر براي اسلام ومملكت اسلامي بايد بر عليه كفار مهاجم خارجي و شورشيان ستمگر و مسلح داخلي (اهل بغي) جنگيد. اين جنگ بر هر مكلفي (اعم از زن و مرد) واجب است، (تحريرالوسيله، امام خميني(ره)، ج 1، ص 485).

بنابراين به حكم اولي در جهاد دفاعي اذن ولي فقيه شرط نيست و اين موضوع مورد اتفاق فقهاي اسلامي است. اما در برخي موارد تحت عناوين ثانوي و به علت تزاحم اين اصل با ساير اصول _ مانند وجوب اطاعت از حاكم اسلامي در مسائل حكومتي، حفظ مصالح نظام، برخي محدوديتهاي بين المللي از قبيل رعايت مرزها و اصل عدم مداخله در امور داخلي ساير كشورها و ...، اذن ولي فقيه و هماهنگي با ساير برنامه هاي حكومت اسلامي لازم است. مثلاً در زمان كنوني دفاع از بسياري از ممالك اسلامي نظير فلسطين، عراق و ...، كه مورد تهاجم نظامي كشورهاي كفر قرار گرفته اند، بدون اذن امام معصوم(ع) و يا نائب او، بر تمامي مسلمانان جهان، واجب است؛ اما اين موضوع به تنهايي باعث نمي شود كه مثلاً افرادي از كشور ايران بدون هماهنگي و كسب اجازه از مقامات خويش، جهت مبارزه به فلسطين يا عراق و... بروند، زيرا در كنار اصل وجوب جهاد دفاعي، بايد ساير اصول و مصالح جامعه را در نظر گرفته و اولويتها را مقدم نمود، (ر.ك: سيد صادق حقيقت، همان، تزاحم اصول سياست خارجي دولت اسلامي، صص 460 - 482).

چرا مراجع حكم جهاد نميدهند؟ ذلت تا كي؟ بايد بگذاريم امريكا به ايران حمله كند تا حكم جهاد داده شود؟ مگر امام علي(ع)نفرموده: زبون است ملتي كه در خانه با دشمن بجنگد.

پرسش

چرا مراجع حكم جهاد نميدهند؟ ذلت تا كي؟ بايد بگذاريم امريكا به

ايران حمله كند تا حكم جهاد داده شود؟ مگر امام علي(ع)نفرموده: زبون است ملتي كه در خانه با دشمن بجنگد.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نماييم:

الف. از منظر تعاليم اسلامي و آموزه هاي تشيع، برخورد و مقابله با دشمن، تنها منحصر در راهكارهاي نظامي نيست، بلكه علاوه بر آن راهكارهاي ديگري نظير اقدامات سياسي، فرهنگي و ... مورد اهتمام مي باشد. و اين واقعيتي است كه از سيره مبارزاتي پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) به خوبي نمايان است.

به عنوان نمونه امام علي(ع) در برخورد با دشمنان علاوه بر راهكارهاي نظامي بر اقدامات سياسي و فرهنگي و ... نيز تأكيد داشتند و حتي در مقاطع زيادي اولويت را به آنان مي دادند، نظير قضيه غصب خلافت، مكاتبه ها و موعظه هاي ايشان با ناكثين، مارقين و قاسطين و ... .(ر.ك: دانش نامه امام علي(ع) پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، جلد ششم، سياست، ص 238)

اصولا، ترجيح مبارزه سياسي و فرهنگي بر مبارزه مسلحانه، يكي از ويژگي هاي متمايز كننده جريانات شيعي نسبت به ديگر گرايش هاي استعماري در جهان اسلام است. كه اين كاملا با تعاليم و آموزه هاي اسلامي هماهنگ است. (ر.ك: اصل منع توسل به زور، سيد ابراهيم حسيني، نشر معارف، 1382) چنانكه يكي از انديشمندان اسلامي در اين زمينه مي گويد:

«جهاد از ديدگاه پيامبر(ص) در شرايطي آخرين راه حل ديپلماسي است كه همه راههاي صلح شرافتمندانه و مسالمت آميز عاقلانه بسته شده باشد و اين شيوه در ديپلماسي منطبق با قاعده عقلاني دفع افسد به فاسد است، به اين معني كه وقتي شرايط بدتري در انتظار

است آن را با تحمل ضرر و خسارت كمتري دور مي كنيم...» (ر.ك: فقه سياسي حقوق تعهدات بين المللي و ديپلماسي در اسلام، عباسعلي عميد زنجاني، انتشارات سمت، 1379، ص 365)

نتيجه آنكه؛ جهاد و مبارزه نظامي با دشمن في نفسه اصالت نداشته و تنها به عنوان راهكاري اضطراري در مواقعي كه ساير راهكارهاي غيرنظامي پاسخ گو نباشد. مشروع مي باشد، از اين رو در تشخيص و شناسايي موارد جواز جهاد و مبارزه نظامي بايد كاملا شرايط، مقتضيات زمان و مكان، نتايج حاصله از ساير راهكارهاي غيرنظامي و ميزان بازدهي و موفقيت آنان و ...، بررسي و سپس به صورت منطقي و كارشناسي، تصميم گيري و بهترين راهكار، انتخاب شود. بر اين اساس است كه مواردي نظير صلح امام حسن(ع) و يا قيام امام حسين(ع) و ... قابل تبيين و تحليل مي باشد.

ب. از ديدگاه اسلامي تمامي مسلمانان و سرزمين هاي اسلامي پيكره واحدي بوده كه همگان در مقابل آن مسؤول مي باشند، از اين رو تجاوز به بخشي از دار الاسلام يا بلاد اسلامي در حكم اعلان جنگ بر عليه تمامي مسلمانان است و مسلمانان از هر مليت و نژادي موظف به دفاع و مقابله با مهاجمين مي باشند.

اما گاهي مواقع محدوديت ها و موانعي پيش مي آيد كه نمي توان به اين حكم اولي عملي نمود كه برخي از اين محدوديت ها و موانع عبارتند از:

1. فقدان قدرت و امكانات كافي دولت اسلامي؛

2. فقدان اتحاد كشورهاي اسلامي؛

3. مشكلات نظام بين الملل؛

واقعيت اين است كه ساختار كنوني نظام بين المللي و سازمانهاي بين المللي و حتي بسياري از قوانين و قواعد حاكم بر نظام بين

المللي همه ساخته و مطابق با اهداف استعماري و منافع قدرت هاي استكباري مي باشد از اين روست كه مشاهده مي نماييم آمريكا و ديگر قدرت هاي بزرگ با استفاده از اين ساختار، سازمان ها و قواعد حقوق بين المللي، به صورت نامشروع بيشترين سوء استفاده را در جهت استثمار ملتها و بسط سلطه خود مي برند و اين در حالي است كه كشورهاي در حال توسعه و جهان سوم، توانايي دفاع از حقوق قانوني و مشروع خود را ندارند.

مجموعه عوامل فوق سبب مي شود تا جمهوري اسلامي ايران در شرايط فعل سياست خويشتن داري همراه با حساسيت را دنبال نمايد. و الا بر اساس حقوق بين الملل اسلامي و حتي بر اساس برخي ديدگاه ها در حقوق بين الملل معاصر، در شرايط فعلي و با توجه به اقدامات خصمانه آمريكا بر عليه ايران و ساير كشورهاي اسلامي اين حق براي نظام اسلامي ايران محفوظ است كه به عنوان دفاع پيشگيرانه به سلطه طلبي هاي آمريكا، پاسخ قاطع و دندان شكن دهد. چنانكه شيخ جعفر كاشف الغطاء از فقهاي بزرگ شيعه، «اولين قسم جهاد را، جهاد براي حفظ كيان اسلام، آنگاه كه كفار قصد هجوم به سرزمين هاي مسلمانان را داشته باشند و آماده براي آن شدند و جمعيت هايي براي آن منظور فراهم كردند تا آنكه كلمه الكفر برتري يابد و كلمه الاسلام ساقط شود ، بيان مي كند» (فقه الصادق، محمد صادق روحاني، بيروت، دارالعلوم، 1409 ق. ج 13، ص 12)

و از ديدگاه دكتر محمد خير هيكل «از معناي جهاد تدافعي نبايد اين چنين برداشت شود كه حكومت اسلامي بايد دست به سينه

بنشيند تا دشمن به خانه و كاشانه اش هجوم برد، سپس به دفاع برخيزد، بلكه به عكس، هنگامي كه احساس كرد دشمن براي پيكار آماده مي شود و قصدش تهاجم به نيروي اسلام است، بايد ابتكار عمل را به دست گيرد و قدرت تهاجم دشمن را در هم بشكند». (الجهاد و القتال في السياسه الشرعيه، هيكل، محمد خير، بيروت، دارالبيارق، 1417 ق)

علاوه بر اين بسياري از جنگهاي پيامبر اكرم(ص) نيز به عنوان دفاع پيشگيرانه بود. (اصل منع توسل به زور، همان، ص 211)

علاوه بر حقوق بين الملل اسلامي كه دفاع پيشگيرانه را مشروع مي داند برخي ديدگاه ها در حقوق بين الملل معاصر نيز آن را مشروع و قانوني مي دانند. (همان، ص 213)

بنابراين حتي در شرايط فعلي اگر نظام اسلامي ايران و مراجع عظام احساس تكليف نمايند حتما به اعلان حكم جهاد مبادرت مي نمايند.

ج. نكته ديگر اينكه شيعيان در كشور عراق كه اكثريت آن كشور را تشكيل مي دهند از چنان ظرفيت و امكانات مساعدي براي پيروزي در يك رقابت سياسي مسالمت آميز برخوردارند، كه به هيچ وجه نيازي به دست زدن به مبارزه نظامي ندارند. به گونه اي كه اگر شرايط داخلي عراق روند عادي و به اصطلاح دموكراتيك خود را طي كند مسلما آينده به نفع شيعيان خواهد بود و اين درست همان چيزي هست كه برخي كشورهاي عربي و اسرائيل و آمريكا به هيچ وجه موافق آن نيستند. از اين روست كه مشاهده مي نماييم مراجع شيعه چه در عراق و چه در ايران علي رغم تمامي تحريكات و اقدامات موذيانه برخي گروههاي افراطي شيعه و غير شيعه (نظير كشاندن

جنگ به شهرهاي مقدس كربلا و نجف و يا حمله مسلحانه به بيت آيت الله سيستاني و ...) همچنان بر راهكارهاي سياسي و مبارزه غيرنظامي پاي مي فشرند و اصرار دارند.

ولي همانگونه كه مراجع عراق نيز بارها به صراحت گفته اند در صورتي كه آمريكائيها بخواهند حقوق مردم عراق را ناديده بگيرند مسلما اعلان جهاد نموده و درس سختي به متجاوزين خواهند داد.

نتيجه آنكه، عدم اعلان جهاد و دست زدن به مبارزه نظامي بر عليه اشغالگران از سوي ايران و مراجع عظام شيعه از يك سو به وجود راهكارهاي بهتر و كم هزينه تر براي دست يابي به اهداف و از سوي ديگر عدم اتحاد كشورهاي اسلامي، فقدان امكانات و شرايط لازم و ... مي باشد. و در صورتي كه مصالح جامعه اسلامي و جهان تشيع اقتضاء نمايد از جهاد به عنوان آخرين وسيله براي بيرون راندن متجاوزين و كسب حقوق قانوني مسلمانان و شيعيان استفاده خواهد شد.

با توجه به اينكه خدمت سربازي تحت نظارت رهبر معظم انقلاب ميباشد خواهشمندم توضيح دهيد كه : ?- طي دوره سه ماهه "ضرورت" داراي چه توجيه شرعي يا عقلي ميباشد؟ ?- طي دوره ?? ماهه سربازي داراي چه توجيه شرعي يا عقلي ميباشد؛ خصوصا اينكه بسياري از افرادي كه اين دوره

پرسش

با توجه به اينكه خدمت سربازي تحت نظارت رهبر معظم انقلاب ميباشد خواهشمندم توضيح دهيد كه : ?- طي دوره سه ماهه "ضرورت" داراي چه توجيه شرعي يا عقلي ميباشد؟ ?- طي دوره ?? ماهه سربازي داراي چه توجيه شرعي يا عقلي ميباشد؛ خصوصا اينكه بسياري از افرادي كه اين دوره را طي كرده اند ادعا ميكنند كه هيچ ثمره اي نداشته است؟ با توجه به اينكه در اسلام به اهميت عمر افراد سفارش بسياري شده است ايا درست است بهترين دوران زندگي هزاران جوان بي ثمر طي شود؟

پاسخ

اصل نظام وظيفه يكي از نيازهاي جامعه است و بدون آن آمادگي دفاعي لازم از دست خواهد رفت. در تمام دنيا اين اصل وجود دارد كه پرسنل نظامي - اعم از كادر و وظيفه - مدت هاي مديد ممكن است معطل بمانند؛ اما وجود آنها نوعي آماده باش رزمي براي واكنش سريع در شرايط خطر اجتماعي است. بنابراين رسالت آنها همين حفظ آمادگي است و اگر كار عيني خاصي نيز در شرايط صلح نداشته باشند به معناي هدر دادن وقت نيست.

البته مسؤولان نظام وظيفه بايد با استفاده بهينه از زمان و امكانات، برنامه ريزي مناسب و نتيجه بخش براي شما داشته باشند.

با توجه به اينكه ملت ستم ديده فلسطين سالهاست كه مورد تهاجم نيروهاي غاصب صهيونيستي و كافران ملحد قرار گرفته اند و به تازگي شيعيان عراق و افغانستان نيز مورد تهاجم قرار گرفته اند با اين وجود چرا مراجع تقليد ما نسبت به اين قضيه بي تفاوت اند و ساكت نشسته اند د

پرسش

با توجه به اينكه ملت ستم ديده فلسطين سالهاست كه مورد تهاجم نيروهاي غاصب صهيونيستي و كافران ملحد قرار گرفته اند و به تازگي شيعيان عراق و افغانستان نيز مورد تهاجم قرار گرفته اند با اين وجود چرا مراجع تقليد ما نسبت به اين قضيه بي تفاوت اند و ساكت نشسته اند در حالي كه ما شيعيان حاضريم به جهاد با اين كفار برخيزيم. مگر نه اينكه در قرآن صراحتا عدم دستيابي و تسلط كفار بر مسلمانان ذكر شده و جهاد در چنين مواقعي واجب گرديده است.

پاسخ

روحيه احساس مسؤوليت و غيرت اسلامي شما را مي ستاييم و اميدواريم اين روحيه در تمامي آحاد جهان اسلام و مسؤولين آنان به وجود آمده و گسترش يابد. همانگونه كه بيان نموديد؛ در آموزه هاي اسلامي تأكيدات بسيار زيادي بر مسؤول بودن هر فرد مسلمانان در قبال مشكلات ساير مسلمانان و آمادگي براي دفاع از سرزمين هاي اسلامي و جلوگيري از تسلط كفار وجود دارد. ولي متأسفانه عليرغم اين همه آموزه هاي حيات بخش، جهان اسلام در قرون اخير دچار سستي و بي تفاوتي گرديده و نتيجه آن وضع اسفناك كشورهاي اسلامي است كه به هيچ وجه مطابق با عزت و شأن اسلام نمي باشد. مسلما هرگونه تلاش و چاره انديشي براي رهايي از وضعيت موجود بايد مبتني بر شناخت دقيق عوامل به وجود آورنده آن باشد كه مهمترين آنها عبارتند از:

1. دوري از تعاليم و آموزه هاي اصيل اسلامي.

2. دولت ها و حاكم سرسپرده و غاصب.

3. تهاجم شديد فرهنگي، نظامي و... بيگانگان به سرزمين هاي اسلامي.

4. وجود تفرقه و اختلافات مذهبي، ملي و... ميان مسلمانان.

به نظر مي

رسد از ميان سه عامل فوق، عامل اول نقش بسيار مهمتري داشته باشد و بيداري جهان اسلام و انسجام و وحدت آنان براي مقابله با مشكلات داخلي و خارجي خود در گرو كار فرهنگي مستمر با تكيه بر آموزه هاي اسلامي در جهان اسلام مي باشد. از اين رو نظام اسلامي ايران محور اصلي انجام وظايف و رسالت هاي خود در قبال جهان اسلام را كار فرهنگي مستمر و دقيق قرار داده است و عملكردهاي بسيار مثبتي را در سطوح مختلف دولت و وزارت خارجه، سازمان هاي تبليغات اسلامي، حوزه هاي علميه، رسانه ها و... انجام داده است و مراجع عظام تقليد نيز نه تنها ساكت و بي تفاوت نبوده اند، بلكه بستگي به توان و امكانات مادي و معنوي خود از انجام هر اقدام لازم دريغ نورزيده اند. منتها علت اين كه اين گونه اقدامات محسوس نتيجه فوري و چشم گيري در حل اساسي مشكلات ندارد به عوامل چهارگانه فوق باز مي گردد و بايد در راستاي حل اساسي آن حركت كرد. اما ساير اقدامات مانند اقدام نظامي در مقابل اشغالگران هر چند في نفسه بسيار مطلوب و با اهميت است ولي بايد دانست كه وجوب جهاد و عمليات نظامي مشروط به يك سري شرايط و زمينه هاي لازم است و در مواردي نظير وضعيت كنوني جهان اسلام كه متأسفانه عزم و اتحاد جدي در ميان دولت هاي اسلامي براي مقابله با تهاجم نظامي غرب وجود ندارد و از سوي ديگر قدرت هاي جهاني، تمام تلاش خود را براي شكست و تضعيف جمهوري اسلامي به كار برده اند و مترصد به دست آوردن بهانه

اي براي ايجاد فشارهاي بين المللي بيشتر بر نظام اسلامي ايران مي باشند، هرگونه اقدام يك جانبه اي به مصلحت نبوده و چه بسا به پيشبرد اهداف استكبار جهاني نيز كمك نمايد.

مسلما نظام اسلامي ما و مراجع عظام تقليد همانگونه كه در دوران پيروزي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس دفع هجوم دشمنان اسلام، نشان دادند، آماده جهاد و شهادت در راه حفظ عزت و اعتلاي اسلام و جهان اسلامي مي باشند، اما بايد هر اقدامي كاملا سنجيده و در شرايط مناسب خود انجام پذيرد. به نظر مي رسد در شرايط كنوني به غير از جهاد - كه فعلا امكان پذير نيست - راه هاي ديگري نظير استفاده از امكانات و سازمان هاي اسلامي و بين المللي براي محكوم نمودن اشغالگران و تلاش براي پايان دادن به تهاجمات آنان، حمايت و تقويت جنبش هاي مردمي در كشورهاي تحت اشغال و... وجود دارد كه اميد مي رود تلاش ها و اقدامات نظام اسلامي ايران در اين زمينه ها مؤثر واقع شود انشاءالله.

امام خميني(ره) فرموده اند: ما مأمور به وظيفه ايم، نه نتيجه. يعني چه؟ با مثال توضيح دهيد.

پرسش

امام خميني(ره) فرموده اند: ما مأمور به وظيفه ايم، نه نتيجه. يعني چه؟ با مثال توضيح دهيد.

پاسخ

اين جمله مي تواند معناي فراگيري داشته و در تمام ابعاد زندگي جاري باشد، چون انسان ها مكلّف و موظّف به انجام مأموريتي هستند كه خدا به آن ها امر كرده است. امّا نتيجه در دست خدا و در گرو قضا و قدر و تقدير است. جملة امام در جنگ گفته شد.

حضرت امام اين بيان را هنگام جنگ تحميلي عراق عليه ايران فرمود كه وظيفه داريم در مقابل متجاوز ايستادگي و مقاومت كنيم، امّا آيا نتيجة عمل پيروزي يا شكست است، در دست خدا مي باشد. پس ما براي به دست آوردن پيروزي با دشمن نمي جنگيم.

ما براي خدا مقاومت مي كنيم. او هر چيزي را صلاح بداند، بايد بپذيريم. مقابله و جنگ در مقابل دشمن اداي وظيفه است و نبايد در انتظار نتيجه بود.

آيا جنگ هاي رباطيك و انسان هاي آزمايشگاهي كه ايجاد مي كنند يا خواهند كرد، آيندة بشريت را به مخاطره نمي اندازد؟

پرسش

آيا جنگ هاي رباطيك و انسان هاي آزمايشگاهي كه ايجاد مي كنند يا خواهند كرد، آيندة بشريت را به مخاطره نمي اندازد؟

پاسخ

رباطها وسايل و ابزارهايي است كه تحت ارادة انسان ها مي تواند فساد انگيز يا مفيد باشند، همانند اسلحه ها و تجهيزات ديگري كه بشر تا كنون به آنها دست يافته است. بنابراين رباط هايي كه بشر اختراع و ابداع مي كند؛ به تصميم و ارادة انسان ها عمل خواهند كرد، مانند هواپيماهاي بي سرنشين.

امّا انسان هاي آزمايشگاهي نيز بستگي به نحوة تربيت آن ها دارد. اگر آن ها را خوب تربيت كنند و تحت سرپرستي مربيان متدين يا در جامعه و جوّ متدين و مذهبي تربيت بيابند، مانند بقية انسان هاي متدين خواهند بود و اگر تحت تربيت هاي فاسد بزرگ شوند، ممكن است از جنايتكاران و جانيان باشند و براي بشريت خطر آفرين باشند؛ بنابراين، به صورت طبيعي آينده بشر همانند امروز خواهد بود، با اين تفاوت كه سلاح هاي پيشرفته تر در اختيار انسان قرار خواهد گرفت همان طور كه امروزه نيز سلاح هاي مخرّب بسياري وجود دارد و همة اين امور بستگي به انسان هايي خواهد داشت كه آن ها را مورد استفاده قرار مي دهند. در نظر كسي كه اعتقاد به ظهور نجات بخش انسان ها دارد، پايان زندگي انسان ها در نهايت به عدالت و صلح ختم مي شود و ترس و بيمي از سرانجام زندگي بشريت ندارد.

چرا در دين ما جنگ بيشتر از اديان ديگر وجود دارد و اين طور ديده شده است؟

پرسش

چرا در دين ما جنگ بيشتر از اديان ديگر وجود دارد و اين طور ديده شده است؟

پاسخ

در ابتدا بيان اين مطلب بايسته است كه اديان الهي در مسائل مهمي مانند صلح و جنگ، تفاوت ندارد، بدين معنا كه دين مسيحيت مردم را به صلح و صفا فرا خوانده باشد و اسلام به خشونت تفاوت هايي كه در اديان الهي وجود دارد، ريشه در شرايط زمان و ميزان رشد فكري انسان ها دارد، همان گونه كه در سيره معصومان (ع) شرايط زمان و مكان تاثير گذار مي باشد، پيامبر (ص) در يك مقطع زماني با دشمنان صلح مي كند و در مقطع زماني ديگر به دفاع و جهاد مي پردازد. برخي از امامان ما قيام و برخي ديگر صلح مي كنند.

بر اين اساس معرفي اسلام به عنوان دين شمشير و خشونت غالباً جنبه تبليغاتي داشته و اتهامي است نسبت به آن روا داشته شده است.

به نظر مي رسد عوامل زير در متهم نمودن اسلام به خشونت مؤثر بوده اند:

1 - سياست اسلام ستيزي دشمنان

يكي از علل عمده معرفي شدن اسلام به عنوان دين خشونت، سياست هاي استكبار جهاني عليه اسلام و مسلمانان است، استعمار ستيزي دين اسلام و روحيه استقلال طلبي مسلمانان و الهام گرفتن از آيات جهاد در قرآن، منافع استعمار را به خطر انداخته و همين موجب شد كه آن ها در صدد مقابله با آن بر آيند، بهترين راه را در مبارزه با ريشه اين احساس و انگيزه در مسلمانان ديده اند و آن هدف گرفتن آيات جهاد و سيره پيامبر(ص) بوده است، به همين خاطر آن ها اسلام را خشونت گرا معرفي مي نمايند.

اين در حالي است كه جنگ

افروزان غرب ركورد دار خشونت در جهان هستند، در جنگ جهاني اوّل و دوم حدود 63 ميليون انسان كشته شدند، اين كشتار را آناني به وجود آوردند كه اسلام و مسلمانان را به خشونت معرفي كرده و از طرفداران دين مسيح هستند جالب آن كه در هر دو جبهه فقط خود شان بوده اند يا ميدان اصلي جنگ ميان خود آن ها بوده آيا قتل عام صد هزار انسان در كوبا، ويتنام و افغانستان از سوي همان ها به وجود نيامده است كه امروزه ناقوس صلح جويي تساهل صدا در مي آورند در گذشته تاريخ وضع آنان فاجعه بارتر بوده است، آنان بودند كه جنگ هاي صليبي را به وجود آورده و تا توانستند مسلمانان را كشتند.

گوستاولوبون مسيحي از قول روبرت راهب كه خود در جنگ حضور داشت گزارش مي دهد: "لشكر ما (صليبي ها) در گذرگاه ها، ميدان ها و پشت بام ها، در حركت بودند و مثل شير ماده اي كه بچه اش را ربوده باشد، از قتل عام لذت مي بردند، اطفال را پاره پاره مي كردند و جوانان و پيرها را در يك رديف از دم شمشير مي گذراندند و چندين نفر را در يك ريسمان به دار مي آويختند".(1)

گوستاولوبون در خصوص رفتار مسلمانان با مسيحيان مي نويسد: "صلاح الدين سردار فاتح مسلمانان به عيسويان بيت المقدس عفو عمومي داد و براي فليپ، و "ريشار" در ايام بيماري از انواع اغذيه و ادويه مقوي مي فرستاد".(2)

بعد از جنگ هاي صليبي در اسپانيا مسلمانان را قتل عام كردند و باقي مانده را به دريا ريختند كه اين يكي از مظاهر نسل كشي است در زمان حاضر مي بينيم كه به نسل كشي مسلمانان در بالكان رو آوردند و

ده ها هزار مسلمان بي گناه بوسني را كشتند نيز همان ها امروزه مدام فلسطينيان مظلوم را به خاك و خون مي كشانند.

بنابراين كاملاً روشن و آشكار است كه جنايت ها و كشتار مسلمانان توسط مسيحيان و يا حتي كشتار خودشان بسيار بيشتر از مسلمانان بوده است، اما متأسفانه با ابزار تبليغاتي گسترده اي كه دارند، اين امر را وارونه جلوه مي دهند.

2 - جنگ ها در حوزه تاريخ اسلام

يكي از عوامل مهم كه زمينه اتهام خشونت گرايي اسلام را فراهم نمود، جنگ هايي بود كه در حوزه تاريخ اسلام شكل گرفتند آن جنگ هايي كه در زمان پيامبر(ص) به وجود آمده بود، جنبه دفاعي داشت و از هدف متعالي حمايت از مستضعفان بهره مند بود و حال اگر در دوره برخي از سلسله هاي ستمگر با نام اسلام، جنگ هاي ظالمانه را بر راه انداختند، اين كار منحصر به آنان نيست، در همه كشورها در طول تاريخ كم و بيش چنين اتفاقي وجود دارد ميان پيروان ديگر اديان بسيار اتفاق افتاده است كه بر خلاف آموزه هاي ديني خود، به خونريزي رو آورده اند، بنابر اين اگر پادشاهي با انگيزه مادي و با ناŠاسلام به خشونت رو آورده باشد و نبايد اين كار را به نام اسلام تمام كرد، همان گونه كه تاريخ يهود و مسيحيت شاهد جنگ ها و خشونت ها بوده است اما اين خشونت ها به گونه اي تفسير و توجيه شده است كه گويا اصلاً اتفاقي نيافتاده است: افكار عمومي نيز به آن ها توجه ندارد و آن را ناديده مي گيرد.

3 - عدم معرفي ابعاد اسلام

يكي از عوامل بسيار مؤثر در متهم ساختن اسلام به عنوان دين خشونت، عدم معرفي ابعاد و جامعيت

اسلام است، اسلام همان گونه كه آيات جهاد، دفاع و جنگ دارد، آيات صلح و زندگي مسالمت آميز نيز دارد، اگر آيات صلح قرآن بيشتر از آيات جهاد آن نباشد كمتر نخواهد بود، متأسفانه آن چه كه بدان پرداخته شده، بُعد جهاد و جنگ اسلام بوده، معرفي بُعد صلح اسلام بسيار كم رنگ مي باشد و عامل گسترش اسلام را جنگ ها مي دانند!

در حالي كه اين تفكر به وسيله حتي برخي از متفكران با انصاف غربي رد شده است.

گوستاولوبون مي نويسد: زور شمشير موجب پيشرفت قرآن نشده، زيرا رسم اعراب (مسلمانان) اين بود كه هر كجا را فتح مي كردند، مردم آن جا را در دين خود آزاد مي گذاردند، اين كه مردم مسيحي از دين خود دست بر مي داشتند و به دين اسلام مي گرويدند و زبان عرب را به جاي زبان مادري خود بر مي گزيدند، بدان علت بود كه عدل و دادي كه از عرب هاي فاتح مي ديدند، از زمامداران پيشين خود نديده بودند."(3)

در قرآن از پيامبر اسلام (ص) به عنوان پيامبر صلح و صفا ياد شده است.(4)

در برخي از روايات از اسلام به عنوان دين سهله (آسانگير) تعبير شده است.(5)

در مقابل همه اين برخوردهاي منفي در مورد اسلام، در دين مسيحيت بر عكس دين اسلام تبليغ مي شود، بدين معنا كه دستورها و آموزه هاي صلح آن بسيار پر رنگ جلوه داده شده است حتي به شعار رو آوردند كه دين مسيح، پيام آور صلح و صفا است، مسيحيان در معرفي دين مسيح به عنوان "دين صلح گرا" موفق بوده اند از سوي ديگر دين تحريف شده مسيحيت با منافع استكبار تضاد نداشت و اين امر موجب شد

كه استكبار عليه دين مسيح تبليغات انجام نداده و گاهي از آن دفاع نمايد، حال آن كه دين مسيح همان گونه كه آموزه ها و برنامه هاي صلح آميز دارد، برنامه هاي جهاد و ستم ستيزي نيز دارد. اصولاً ديني كه برنامه دفاع و مقابله با دشمنان نداشته باشد و در رفع ستم از جهانيان سخني نداشته باشد، دين ناقصي است.

4 - قيام ها

قيام هايي كه آزادي خواهان و مصلحان انجام دادند، نيز در اتمام اسلام به خشونت مؤثر بوده اند قيام هاي كه شيعيان در طول تاريخ عليه حاكمان ستمگر انجام دادند و قيام هاي كه امروزه مسلمانان به منظور دفاع از جان، مال و سرزمين خويش انجام مي دهند.

اين دسته از قيام ها زمينه تبليغ دشمن را فراهم نموده و دشمن مسلمانان به ويژه شيعيان را خشونت گرا معرفي نموده، حال آن كه در تاريخ مسيحيت نهضت هاي اصلاحي و انقلاب هاي آزادي بخش شكل نگرفته اند و يا خيلي كم رنگ است.

5 - عملكرد برخي از مسلمانان تندرو

متأسفانه عملكرد برخي از مسلمانان موجب شده است برخي اسلام را به عنوان دين خشونت بشناسند، عملكرد گروه هايي مانند طالبان و يا برخي از مسلمانان تندرو، فضاي جامعه امروزه را آلوده كرده است، همان گونه كه در طول تاريخ گروه ها و افراد افراطي بودند كه از برنامه هاي اسلام، برداشت هاي غير منطقي نموده و باور داشتند كه تنها راه گسترش دين و آموزه هاي آن، بهره گيري از اهرم فشار و جنگ است. البته در همين جا نيز مي توان دست هاي پنهان را براي به وجود آوردن اين گروه ها در داخل اسلام و ايجاد فرقه هاي مذهبي مانند وهابيت و بهائيت ناديده گرفت.

پي نوشت ها:

1

- تاريخ تمدن، ج 4، ص 408.

2 - همان، ص 415.

3 - تاريخ ويل دورانت، ج 4، ص 1368

4 - آل عمران، (3) آيه 159، تفسير نمونه، ج 3، ص 140 - 142.

5 - بحار الانوار، ج 22، ص 263.

1- قرآن و اسلام جهاد و جنگ را مشروع مى داند . در ح_ال_ي_كه اديان ديگر و سيره انبياءوكتاب هاى آسمانى چنين نيست بلكه آنها بر اساس دعوت و هدايت دين خود را بر مردم عرضه كرده اند نه از طريق اكراه و اجبار .

پرسش

قرآن و اسلام جهاد و جنگ را مشروع مى داند . در ح_ال_ي_كه اديان ديگر و سيره انبياءوكتاب هاى آسمانى چنين نيست بلكه آنها بر اساس دعوت و هدايت دين خود را بر مردم عرضه كرده اند نه از طريق اكراه و اجبار .

پاسخ

قرآن بيان مى كند كه اسلام منطبق بر فطرت انسانى است . ف_ط_رت ان_س_ان_ى گ_واه صادق توحيد است كه اساس تعاليم اسلام است و مبناى قوانين فردى و اجتماعى . ب_ن_اب_راي_ن دف_اع از اي_ن اص_ل و ن_ش_ر و گ_س_ترش آن ميان مردم و حفظ انسان و اجتماع حق مشروعى است براى انسان كه استيقاى آن به هر وسيله ممكن واجب است , البته اسلام دين اعتدال و عقلانيت است و در اين مسير نيز ابتدا دست به دعوت مى زند و سفارش به صبرمى كند و پس از آن دف_اع را لازم م_ى شمارد و سپس جنگ را مشروع مى داند زيرا كه اين جنگ در حقيقت دفاع از حق انسانيت است . ت_اري_خ گ_واه آن اس_ت ك_ه در صدر اسلام هيچ گاه جنگى آغاز نشد مگر آنكه حجت و دعوت به ن_ي_كوترين شكل تمام شد چنانچه قرآن كريم مى فرمايد [ ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه ال_ح_سنه و جادلهم بالتى هى احسن ( نحل - 125 ) ] و نيز مى فرمايد [ ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه ( انفال - 42 ) ] . ام_ا اي_ن مطلب كه پس از پيروزى , ايمان از روى اكراه صورت مى گيرد نيز پاسخش اين است كه اگ_ر اح_ي_اى ان_س_انيت متوقف بر تحميل

حق مشروع بر عده اى از افراد باشد آن هم پس از اقامه حجت و برهان , در اين صورت اكراه آنان مانعى ندارد . و اي_ن م_ط_ل_ب و ح_ال_ت اختصاص به اسلام و مسلمانان ندارد بلكه ميان همه ملت ها و دولت ها همين حكم و حالت وجود دارد و متخلف از قوانين را در مرحله نخست نصيحت و دعوت به پيروى مى كنند و اگر سرپيچى كرد او را وادار مى سازند و لو اينكه به جنگ بيانجامددر ضمن آنكه اكراه ف_ق_ط در ي_ك نسل است و پس از گذشت آن نسل , نسل هاى بعد از طريق تعليم و تربيت از روى رغبت حق را مى پذيرند . در مورد روش تبليغ ساير انبياء عليهم السلام نيز بايد گفت : اولا برخى از آنهاقدرت و فرصت قتال را ن_داش_ت_ن_د ب_ل_ك_ه در شرايطى بودند كه قدرت قيام و قتال نداشتندمانند نوح و هود و صالح عليهم السلام . برخى ديگر كه تعداد آنها زياد است در راه خدا دست به جنگ و قتال زده اند . تورات و قرآن برخى از آنها را نام برده است . [ و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فى سبيل اللّه 000( آل عمران - 147 ) ] و [ اذ ق_ال م_وس_ى ل_ق_ومه 000 يا قوم ادخلوا الارض المقدسه التى كتب اللّه لكم و لا ترتدوا على ادباركم فتنقلبوا خاسرين 000 قالوا يا موسى انا لن ندخلها ابدا ماداموا فيها فاذهب انت و ربك فقاتلا انا ههنا قاعدون ( مائده - 24 ) ] .

اگ_ر مومنين به خدا و قيامت ايمان دارند چرا از جنگ و مقاتله در راه خدا كراهت دارند و خداوند مى فرمايد [ كتب عليكم القتال و هو كره لكم ] .

پرسش

اگ_ر مومنين به خدا

و قيامت ايمان دارند چرا از جنگ و مقاتله در راه خدا كراهت دارند و خداوند مى فرمايد [ كتب عليكم القتال و هو كره لكم ] .

پاسخ

ك_راهت مومنين از قتال به اين دليل است كه جنگ باعث خونريزى و هلاكت برخى مومنان و كفار مى گردد و اين امر در نزد مومنان بالطبع مكروه است . ال_ب_ت_ه م_ومنان واقعى و صادق چنين حالتى ندارند اما در ميان مومنان افراد بسيارى بودند كه از ج_نگ وقتال در راه خدا كراهت داشتند و خداوند به همين سبب نسبت كراهت را به همه مومنان داده است .

چ_گ_ون_ه م_س_ال_ه جهاد با فطرى بودن اصول احكام الهى سازگار است اگر جهاد يا امورديگرى همانند آن فطرى است چگونه ممكن است براى طبع انسان ناخوشايند بوده باشد ؟

پرسش

چ_گ_ون_ه م_س_ال_ه جهاد با فطرى بودن اصول احكام الهى سازگار است اگر جهاد يا امورديگرى همانند آن فطرى است چگونه ممكن است براى طبع انسان ناخوشايند بوده باشد ؟

پاسخ

م_س_اي_ل فطرى هنگامى در انسان تجلى مى كند كه با شناخت توام باشد , مثلا انسان فطرتا طالب س_ود و م_خ_ال_ف زيان است و اين در صورتى است كه مصداق سود و زيان رابشناسد ولى اگر در ت_شخيص آن گرفتار اشتباه شد و موضوع سودمندى را زيان آورپنداشت مسلما بر اثر اين اشتباه , ف_ط_رت او گمراه خواهد شد و از آن امر مفيدبيزار مى شود , عكس اين مساله نيز صادق است در م_ورد ج_ه_اد اف_راد سطحى كه تنهاضرب و جرح و مشكلات جهاد را مى نگرند ممكن است آن را ن_اخوشايند بدانند ولى افراددورنگر كه مى دانند شرف و عظمت و افتخار و آزادى انسان در ايثار و جهاد است يقينا با آغوش باز از آن استقبال مى كنند .

انسان هميشه از جنگ و خونريزى گريزان بوده پس چرا در قرآن آمده كه جهاد بر شمامقرر شده و خداوند اين حكم را بر گردن انسان نهاده ؟

پرسش

انسان هميشه از جنگ و خونريزى گريزان بوده پس چرا در قرآن آمده كه جهاد بر شمامقرر شده و خداوند اين حكم را بر گردن انسان نهاده ؟

پاسخ

چ_ون ع_ل_م افراد بشر از هر نظر محدود و ناچيز است و همانگونه كه در قوانين تكوينى خداوند از اس_رار آفرينش همه اشياء با خبر نيستند و گاه چيزى را بى خاصيت مى شمرند در قوانين تشريعى ن_يز بسيارى از مصالح و مفاسد را نمى دانند لذا ممكن است چيزى را ناخوشايند دارند در حالى كه س_ع_ادت آنها در آن است يا از چيزى خشنود باشند در حالى بدبختى آنها در آن است , توجه به اين ح_ق_ي_ق_ت كه اگر خداوندجهاد و زكات و روزه و حج را تشريع كرده همه به سود آنهاست , روح ان_ض_ب_اط و ت_س_ل_ي_م در ب_راب_ر ق_وان_ين الهى را در انسان پرورش مى دهد و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مى دهد .

فلسفه جهاد از ديدگاه قرآن چيست؟

پرسش

فلسفه جهاد از ديدگاه قرآن چيست؟

پاسخ

در قرآن مجيد آيات فراواني در زمينة جهاد و فلسفه و احكام آن و نيز آثار و پيامدها و نتايج آن وارد شده كه از ميان آنها ده آيه زير را گلچين كرده ايم

1_ «اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتِلوُنَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُو وَ اَنَّ اللهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقدير _ اَلَّذينَ اُخِْرجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ اِلّا اَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَ لَوْلا دَفَعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيع وَ صَلَوات وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيها اسْمُ الله كَثيراً وَ لِيَنْصُرَنَّ اللهَ مَنْ يَنْصُرُهُ اِنَّ اللهَ لَقَويّ عَزيز» حج/39

2_ «وَ قاتِلوُهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَه وَ يَكُونَ الدّينُ كُلُّهُ لِلّهِ فَاِنْ اِنْتَهوا فَاِنَّ اللهَ بِما يَعْلَمُونَ بَصير» انفال/39

3_ «وَاَعِدَّو لَهُمْ مَاسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَاللهِ وَ عَدُوّكُمْ» نفال/60

4_ «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلوُنَ في سَبيلِهِ صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص» صف/4

5_ «يا اَيُّهَا النَّبيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَي الْقِتالِ اَنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِروُنَ يَغْلِبُوا مِأَتَيْنِ وَ اِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِأَة يَغْلِبُوا اَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْم لا يَفْقَهُونَ» انفال/65

6_ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلَي تِجارَهً تُنْجِيْكُمْ مِنْ عَذابٍ اَليم _تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُوِلِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سبيلِ اللهِ بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرُ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمونَ _ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يَدْخِلْكُمْ جَنَّاتِ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ _ وَ اُخْري تُحِبُّونَها نَصْر مِنَ اللهِ وَ فَتْحٌ قَريب وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ» صف/10 تا 13

7_ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطوُا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» آل عمران/200

8_ «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ

الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ يُقاتِلوُنَ في سَبيلِ اللهِ وَ فَيَقْتُلوُنَ وَ يُقْتُلُونَ وَعْداًَ عَلَيْهِ حَقَّاً فِي التَّوْراةِ وَ الْاِنْجيلِ وَ الْقُْرآنِ وَ مَنْ اَوْفي بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ وَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُْمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» توبه/111

9_ «يا اَيُّهَا النَّبيُّ جاهِدِ الْكُفّارَ وَالْمُنافِقينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ» توبه/73، تحريم/9

10_ «لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ اُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سبيلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهدينَ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقاعِدينَ دَرَجَهً وَكُلاً وَعَدَاللهُ الْحُسْني وَ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً» نساء/95

1_ [به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده، اجازة جهاد داده شده است، چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند وخدا بر نصرت آنها قادر است _ همانها كه به ناحق از خانه ولانة خود بدون هيچ دليلي اخراج شدند جز اينكه مي گفتند پروردگار ما الله است! و اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيلة بعضي ديگر دفع نكند، ديرها و صومعه ها و معابد (يهود و نصاري) و مساجدي كه نام خدا در آن بسيار برده مي شود، ويران مي گردد و خداوند كساني را كه او را ياري كنند (و از آيينش دفاع نمايند) ياري مي كند، خداوند قوي و شكست ناپذير است.]

2_ [با آنها پيكار كنيد تا فتنه گري(شرك و سلب آزادي) برچيده شود و دين همه مخصوص خدا باشد و اگر آنها (از فتنه گري) و اعمال خلاف خودداري كنند (خدا توبة آنها را مي پذيرد) خداوند به آنچه انجام مي دهند بيناست.]

3_ [هر چه در توان داريد بر مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازيد! و (همچنين) اسبهاي ورزيده (براي ميدان

نبرد) تا به وسيلة آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد!]

4_ [خداوند كساني را دوست مي دارد كه در راه او پيكار مي كنند و همچون بنايي آهنين اند!]

5_ [اي پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن! هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مي كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند پيروز مي گردند، چرا كه آنها گروهي هستند كه نمي فهمند!]

6_ [اي كسانيكه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتي راهنمايي كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايي مي بخشد؟!

به خداوند و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد، اين براي شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد.

(اگر چنين كنيد) گناهانتان را مي بخشد و شما را در باغهايي از بهشت داخل مي كند كه نهرها از زير درختانش جاري است و در مسكنهاي پاكيزه در بهشت جاويدان جاي مي دهد، و اين پيروزي عظيم است!

و(نعمت) ديگري كه آن را دوست داريد به شما مي بخشد، و آن ياري خداوند و پيروزي نزديك است، مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزي بزرگ)!]

7_ [اي كساني كه ايمان آورده ايد!(در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد! و در برابر دشمنان (نيز )پايدار باشيد و از مرزهاي خود مراقبت كنيد و از معصيت خداوند بپرهيزيد تا رستگار شويد!]

8_ [خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريداري كرده كه (در برابرش) بهشت براي آنان باشد (به اين گونه كه) در راه خدا پيكار مي كنند، مي كشند و كشته مي شوند، اين وعدة حقّي است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده، و چه

كسي از خدا به وعده اش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدي كه با خدا كرده ايد و اين است آن پيروزي بزرگ!]

9_ [اي پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنّم است و چه بد سرنوشتي دارند!]

10_ [(هرگز) افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي، از جهاد باز نشستند، با مجاهداني كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، يكسان نيستند! خداوند، مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (ترك كنندگان جهاد) برتري مهمّي بخشيده، و به هر يك از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيكشان) خداوند وعدة پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظيمي برتري بخشيده است.]

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه قرآن، پيرامون رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پرسش

ديدگاه قرآن، پيرامون رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پاسخ

در آيات قرآن بارها به رعايت عدالت و عدم تجاوز از حدود معقول و انساني درمقابل دشمنان تأكيد شده است.

از جمله، در آية 190 سورة بقره مي خوانيم «وَ قاتِلُو في سَبيلِ اللهِ الَّذين يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُو اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» [در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند نبرد كنيد و از حد تجاوز ننماييد كه خدا تجاوزكاران را دوست نمي دارد.]

در اين آيه در واقع به سه نكته اشاره شده نخست اين كه جنگ بايد براي خدا و در راه خدا باشد، نه به خاطر جاه طلبي و انتقامجويي.

ديگر اينكه جنگ در برابر متجاوز باشد، يعني تا جنگ بر شما تحميل نشود دست به اسلحه نبريد.

سوّم در ميدان جنگ از حد تجاوز نكنيد و اصول اخلاقي را رعايت كنيد، بنابراين اگر دشمن اسلحه را بر زمين بگذارد و تسليم شود، نبايد به او حمله كرد و همچنين نسبت به كساني كه قدرت بر جنگ را ندارند مانند پيرمردان، كودكان و زنان، نبايد مزاحمت شود، نابود كردن باغها و مزارع و تخريب اماكن قابل استفاده و توسّل به سلاحهاي كشتار جمعي، همه از مصاديق تعدّي بر بيگناهان و انتخاب روشهاي غير انساني است و از نظر اسلام ممنوع است.

در آية 194 همين سوره (چند آيه بعد از آية مورد بحث) باز بر اين معني تأكيد كرده، مي گويد «فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُواللهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقينَ» [هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن بر او تجاوز كنيد و از خدا بپرهيزيد

(و تعدّي و زياده روي ننمايد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.]

اشاره به اينكه اگر ياري خداوند و پيروزي را مي خواهيد بايد از تعدّي و زياده روي حتّي در ميدان جنگ خودداري كنيد.

همين معني به شكل ديگري در آية 2 سورة مائده مورد تأكيد قرار گرفته و با صراحت مي گويد «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قُوْمٍ اَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اَنْ تَعْتَدُوا» [نبايد خصومت نسبت به جمعيّتي كه شما را از آمدن به مسجدالحرام (در جريان حديبيه) مانع شدند، وادار به تعدّي و تجاوز كند] (روح انتقامجويي كه از رفتار خشونت بار دشمن در صحنة حديبية مايه مي گيرد بر شما غلبه كند.)

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پرسش

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پاسخ

در روايات اسلامي، تعبيرات مختلف و دستورات فراواني در مورد رعايت اصول انساني در ميدان جنگ و پس از پايان آن نسبت به دشمنان وارد شده كه عواطف انساني و روح مسالمت جويي در آن به خوبي متجلّي است.

ارباب سير، در سيرت حضرت محمد(ص) نوشته اند كه هر گاه لشكري را مأمور جنگ مي كرد فرماندهان سيا را با لشكر طلب مي فرمود و اين گونه موعظه و ارشاد مي كرد«برويد به نام خداوند متعال و استعانت بجوييد به خداوند و براي او و آيين رسول خدا(ص) جهاد كنيد، اي مردم! مكر نكنيد و از غنائم جنگي سرقت روا مداريد و اعضاي دشمن را بعد از كشته شدن جدا ننمائيد، پيران و اطفال و زنان را به قتل نرسانيد و عابدان و رهبانان را كه در غارها و بيغوله ها جاي دارند به قتل نرسانيد.

درختان را از بيخ نزنيد مگر اينكه ناچار باشيد، نخلها را نسوزانيد و با آب غرق نكنيد، درختان ميوه را ريشه كن نسازيد، زراعت را آتش نزنيد كه خود بدان محتاج خواهيد بود و حيوانات حلال گوشت را نابود نسازيد، مگر به اندازه اي كه براي تغذيه لازم داريد. هرگز آب دشمن را با زهر، آلوده نسازيد و حيله و نيرنگ به كار نبريد…» (منتهي الآمال 1/16)

خود آن حضرت نيز هرگز با دشمنان غير از اين معامله نكرد، شبيخون بر دشمن نزد و جهاد با نفس را از هر چيزي بالاتر مي دانست.

از آنچه در بالا آمد اين نكته نيز به خوبي استفاده مي شود كه اسلام، توسّل به سلاح شيميايي و هر گونه سلاح

كشتار جمعي را ممنوع مي شمرد و حكومت اسلامي بايد از اين سلاحها به طور كامل پرهيز كند.

در حديث ديگري از علي(ع) مي خوانيم

«فَاِذا كانَتْ الْهَزيمَهُ بِاِذْنِ اللهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لا تُصيبُوا مُعْوِراً وَ لا تُجْهِزُوا عَلَي جَريحٍ وَ لا تُهيجُوا النِّساءَ بِاَذيً وَ اِنْ شَتَمْنَ اَعْراضَكُمْ وَ سَبَبْنَ اُمَرائَكُمْ» (نهج البلاغه، نامه 14) [هنگامي كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد و افراد ناتوان را از پاي در نياوريد، مجروحان را به قتل نرسانيد و زنان را با اذيّت و آزار تحريك نكنيد، هر چند آنها به شما دشنام دهند و به سران شما بدگويي كنند.]

________________________________________________________________________________________________________________

جهاد براي خاموش كردن آتش فتنه، جهاد ابتدائي است؟ يا دفاعي؟

پرسش

جهاد براي خاموش كردن آتش فتنه، جهاد ابتدائي است؟ يا دفاعي؟

پاسخ

در آية 193 سورة بقره مي خوانيم

«وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُؤنَ فِتْنَه وَ يَكُونَ الدّينُ لِلّهِ فَاِنِ انْتَهَوا فَلا عُدْوانَ اِلّا عَلَي الظّالِمينَ» [با آنها(دشمنان) پيكار كنيد تا آتش فتنه خاموش شود و اگر آنها خودداري كردند و دست از فتنه جويي برداشتند مزاحم آنها نشويد، چرا كه تعدّي جز بر ستمكاران روا نيست.]

گرچه در بعضي از احاديث و كلمات جمعي از مفسّران، «فتنه»، به معني شرك و بت پرستي تفسير شده است، ولي قرائن موجود در آيه و آيات قبل و بعد از آن، به خوبي نشان مي دهد كه هر گونه شرك و بت پرستي منظور نيست، بلكه منظور اعمالي همچون اعمال مشركان مكّه است كه پيوسته مسلمانان را براي تغيير آيينشان در فشار مي گذاشتند.

در تفسير المنار مي خوانيم كه در معني آيه چنين مي گويد «حَتّي لا تَكُوَن لَهُمْ قُوَّه يَفْتِنُونَكُمْ بِها وَ يُؤذُونَكُمْ لاَجْلِ الدّينِ وَ يَمْنَعُونَكُمْ مِنْ اِظْهارِهِ اَوِ الدَّعْوَةِ اِلَيْهِ» (اطنار 2/211) [پيكار با آنها را ادامه دهيد تا قدرت بر شكنجه كردن و آزار دادن شما براي تغيير دين و جلوگيري از اظهار اسلام و دعوت به سوي آن نداشته باشند.]

به يقين، يك چنين فتنه و سلب آزادي و شكنجه و فشار، براي تغيير عقيده و آيين خدا از كشتار هم بدتر است، بنابراين جملة وَ يَكُونَ الَّذينُ كُلُّه لِلّه اشاره به اين خواهد بود كه رفع فتنه در اين است كه هر كس آزادانه بتواند خدا را پرستش كند و از هيچ چيز و هيچ كس نترسد، نه اينكه مشركان بت پرست، آزاد باشند تا خانة كعبه را تبديل

به بتكده كنند و مسلمانان پاك دل توان گفتن «الله اكبر» و «لا اله الا الله » به طور آشكار نداشته باشند.

به هر حال آيات190 و 191 و 193 اين سوره كه همه با هم مرتبط است به خوبي نشان مي دهد كه خاموش كردن آتش فتنه به عنوان يك هدف براي جهاد اسلامي در واقع جنبة دفاعي دارد و مؤمنان را در مقابل تهاجم فرهنگي و اجتماعي و نظامي دشمنان اسلام حفظ مي كند.

________________________________________________________________________________________________________________

جهاد براي حمايت از مظلومان، جهاد ابتدايي است؟ يا دفاعي؟

پرسش

جهاد براي حمايت از مظلومان، جهاد ابتدايي است؟ يا دفاعي؟

پاسخ

آية 75 سورة نساء مسلمانان را دعوت به جهاد براي حمايت از مظلومان و مبارزه با ظالمان مي كند و مي گويد«وَ مالَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَليّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً» [چرا در راه خدا و در راه مردان وزنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند پيكار نمي كنيد؟ همان مظلوماني كه مي گويند خدايا! ما را از اين شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براي ما ازسوي خود يار و ياوري قرار ده!]

در اين آيه، نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلوماني به ميان آمده كه دشمن سنگدل آنها را آنچنان تحت فشار قرار داده كه راضي به ترك خانه و كاشانة خود شده اند و به نظر مي رسد كه اين دو در واقع به يك معني باز مي گردد، چرا كه ياري اينگونه مظلومان، مصداق روشن جهاد في سبيل الله است.

فراموش نكنيم كه «مستضعف» با «ضعيف» فرق واضحي دارد، ضعيف به شخص ناتوان گفته مي شود، ولي مستضعف كسي است كه بر اثر ظلم ستمگران تضعيف شده است، خواه تضعيف فكري و فرهنگي باشد يا تضعيف اجتماعي و اقتصادي و سياسي.

روشن است كه اين نوع جهاد نيز جهاد دفاعي است، دفاع از اين مظلومان در برابر ظالمان.

________________________________________________________________________________________________________________

منظور از جهاد دفاعي چيست؟

پرسش

منظور از جهاد دفاعي چيست؟

پاسخ

مفهوم دفاع، اين نيست كه انسان بنشيند تا بر او هجوم برند، بلكه بايد در مقابل تحرّكات دشمن حساسيّت به خرج دهد و آمادگي رزمي را به خصوص در شرايط حسّاس حفظ كند و قبل از غافلگير شدن، ضربه را بر دشمن توطئه گر وارد سازد.

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه قرآن نسبت به صلح طلبي چيست؟

پرسش

ديدگاه قرآن نسبت به صلح طلبي چيست؟

پاسخ

1_ قرآن صلح را مورد توجه قرار داده ميفرمايد «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوّ مُبين» بقره/208

2_ «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللهِ اِنَّه هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» انفال/61

3_ «فَاِنِ اعْتَزَلوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ اَلْقَوا اِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَل اللهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً» نساء/90

4_ «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَي الْاُخْري فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتّي تَفيءَ اِلي اَمْر اللهِ فَاِنْ فائَتْ فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» حجرات/9

5_ «وَالصُّلْحُ خَيْر» نساء/128

6_ «وَاِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَاللهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ» بقره/205

7_ «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقي اِلَيْكُمْ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» نساء/94

1_ [اي كساني كه ايمان آورده ايد! همگي در صلح و آشتي درآييد! و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست!]

2_ [و اگر تمايل به صلح نشاندهند، تو نيز از درِ صلح درآي و بر خدا توكّل كن كه او شنوا و داناست!]

3_ [… پس اگر از شما كناره گيري كرده، با شما پيكار ننمودند (بلكه) پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمي دهد كه متعرض آنان شويد.]

4_ [و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتي دهيد و اگر يكي از آن دو، بر ديگري تجاوز كند با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد و هر گاه بازگشت (و زمينة صلح فراهم شد) در ميان آن دو صلح توأم با عدل برقرار سازيد

و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست مي دارد.]

5_ [و صلح بهتر است.]

6_ [هنگامي كه روي بر مي گردانند(و از نزد تو خارج مي شوند) در راه فساد و (خونريزي) در زمين كوشش مي كنند و زراعتها و چهارپايان را نابود مي سازند (با اينكه مي دانند) خداوند فساد را دوست نمي دارد.]

7_ [… به كسي كه اظهار صلح و دوستي مي كند نگوئيد مسلمان نيستي.]

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه امام علي در عهد نامه مالك اشتر، نسبت به صلح طلبي چيست؟

پرسش

ديدگاه امام علي در عهد نامه مالك اشتر، نسبت به صلح طلبي چيست؟

پاسخ

در فرمان مالك اشتر، كه جامع ترين منبع براي بحثهاي مربوط به حكومت اسلامي است، دربارة گرايش به صلح چنين آمده است

«وَلا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعاكَ اِلَيْهِ عَدُوِّكَ وَ لِلّهِ فيهِ رَضيً فَاِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ وَراحَةً مِنْ هُمُومِكَ وَ اَمْناً لِبِلادِكَ» [هرگز صلحي را كه از راه دشمن پيشنهاد مي شود و رضاي خدا در آن است رد مكن، كه در صلح براي سپاه تو آسايش و تجديد قوا و براي خودت آرامش از اندوه و غمها و براي ملّتت ماية امنيّت است.]

در اينجا امام، سه فلسفه مهم صلح را بيان فرموده براي مردم، امنيّت و براي لشكر فرصت براي تجديد قوا و براي رئيس كشور موجبات راحتي فكر را به ارمغان مي آورد.

اين نكته نيز قابل توجّه است كه امام هر صلحي را مفيد نمي شمرد، بلكه صلحي را كه خشنودي خدا درآن باشد، يعني ماية عزّت و آبروي مسلمين و سبب گسترش عدل و داد گردد.

ولي به مالك هشدار مي دهد كه بعد از انعقاد پيمان صلح كاملاً مراقب دشمن باشد، زيرا گاه هدف دشمن از برقراري صلح، غافلگير كردن است، بنابراين حزم و احتياط و دور انديشي را بايد به كار گرفت و حتّي در اينجا خوشبيني و حسن ظن نيز صحيح نيست «وَلكِنَّ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرَ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَاِنَّ الْعَدوِّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِي ذلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ»

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه قرآن نسبت به اسيران جنگي چيست؟

پرسش

ديدگاه قرآن نسبت به اسيران جنگي چيست؟

پاسخ

قرآن، احكام اسيران جنگي را مورد توجه قرار داده است و مي فرمايد

1_ «فَاِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبُ الرِّقابِ حَتَّي اِذا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشَدُّوا الْوَثاقَ فَاِمّا مَنّاً بَعْدُ وَ اِمّا فِداءً» محمّد/4

2_ «ما كانَ لِنَبِيِّ اَنْ يَكوُنَ لَهُ اَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي الْاَرْضِ تُريدونَ عَرْضَ الدُّنيا وَ اللهُ يُريدُ الْاخِرَةِ وَ اللهُ عَزيزٌ حَكيمٌ» انفال/67

3_ «يا اَيُّها النُّبيُ قُلْ لِمَنْ في اَيْديكُم مِنَ الْاَسْري اِنْ يَعْلَمِ اللهَ في قُلوُبِكُمْ خَيْراً يؤتِكُمْ خَيْراً مِمّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَ الله غَفورٌ رَحيمٌ» انفال/70

1_ [و هنگامي كه با كافران (مهاجم) در ميدان جنگ رو به رو شديد، گردنهايشان را بزنيد (و اين كار را همچنان ادامه دهيد) تا دشمن به زانو درآيد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادي از آنان فديه (غرامت) بگيريد.]

2_ [هيچ پيامبري حق ندارد اسيراني (از دشمن) بگيرد تا كاملاً بر آنها پيروز گردد (و جاي پاي خود را در زمين محكم كند)! شما متاع ناپايدار دنيا را مي خواهيد، ولي خداوند سراي ديگر را (براي شما) مي خواهد و خداوند قادر و حكيم است!]

3_ [اي پيامبر! به اسيراني كه در دست شما هستند بگو اگر خداوند، خيري در دلهاي شما بداند (و نيّات پاكي داشته باشيد) بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مي دهد و شما را مي بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.]

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به برخورد با اسيران جنگي چيست؟

پرسش

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به برخورد با اسيران جنگي چيست؟

پاسخ

در مورد مهرباني با اسيران جنگي و رعايت اصول انساني در مورد آنها روايات فراواني از پيشوايان اسلام نقل شده است كه عظمت تعليمات اسلام را در اين زمنيه نشان مي دهد

1_ در حديثي از اميرمؤمنان علي(ع) مي خوانيم هنگامي كه عبدالرحمن بن ملجم، با شمشير بر سر مبارك آن حضرت زد، و او را اسير كردند، به حسن و حسين(ع) فرمود «اِحْبِسُوا هذَا الاَسيرَ، وَاَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ وَ اَحْسِنُوا اِسارَةُ» (مستدرك الوسائل 2/257) [اين اسير را حبس كنيد، غذا و آب به او بدهيد و در اسارت با او خوشرفتاري كنيد.]

2_ در حديث ديگري از همان حضرت(ع) مي خوانيم كه فرمود «اِطْعامُ الْاَسيرِ وَ الْاِحْسانُ اِلَيْهِ حَقّ واجِِبِ وَ اِنْ قَتَلَتَةُ مِنَ الْغَدِ» (وسائل 11/69) [اطعام اسير و نيكي به او حق واجبي است، هر چند مستحق قتل باشد و بخواهي او را به قتل برساني.] (مانند ابن ملجم)

اين حكم شامل همه اسيران اعم از مؤمن و كافر مي شود، لذا در حديث ديگري از امام صادق(ع) اين حكم با صراحت آمده است «اِطْعام الاَسيرِ حَق عَلَي مَنْ اَسَرَهُ وَ اِنْ كانَ يُرادُ مِنْ الْغَدِ قَتْلُهُ فَاِنَّهُ يَنْبَغي اَنْ يُطْعَمَ وَ يُسْقي وَ يُرْفَقَ بِهِ كافِراً كانَ اَوْ غَيْرَهُ» (وسائل 11/68) [غذا دادن اسير، حق و مسلّم است بر كسي كه او را در اسارت دارد، هرچند بخواهد او را روز بعد به قتل برساند، در اينجا نيز سزاوار است كه غذا و طعام به او بدهند و با او مدارا كنند، كافر باشد يا غير كافر.]

________________________________________________________________________________________________________________

جنگ و دفاع در مسجد الحرام چه حكمي دارد؟

پرسش

جنگ و دفاع در مسجد الحرام چه حكمي دارد؟

پاسخ

خداي سبحان دربارة خصوص مسجدالحرام فرمود: «ومن حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام» بقره/149، «ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّي يقاتلوكم فيه فإن قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين» بقره/191؛ زيرا همان طور كه موسم حج و زمان زيارت، حرام و محترم است، مكان حج و زيارت نيز محترم بوده، قتال ابتدايي در آن حرام است، ولي از آن جهت كه قصاص، اختصاص به نفس يا طَرف ندارد، بلكه در نقض حرمت و هتك احترامها نيز قصاص است: «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليكم» بقره/194، از اين رو دربارة نقض حرمت مسجدالحرام نيز فرمود: اگر دشمنان شما در مسجد الحرام با شما جنگيدند ميتوانيد در همان جا دفاع و قتال كنيد: «وما لهم ألا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام» انفال/34، «فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا» توبه/28.

در آيات فوق، شئون گوناگون مسجدالحرام مطرح شده است، چنانكه در آيهاي ديگر از مسجدالحرام به عنوان نقطه شروع اِسراء و معراج ياد شده است:

«سُبحانَ الَّذي أَسري بِعَبدِه لَيلاً مِنَ المَسجِد الحَرام إِلي المَسجِد الآقصي الَّذي بارَكْنا حَولَهُ لِنُرِيه مِنْ اياتِنا» إسراء/1.

روشن است كه حرمت مسجدالحرام به احترام كعبه است؛ چنانكه به احترام كعبه و مسجد، مكه و به احترام آن سه، حرم كه محدودهاي وسيعتر از مكه است محترم است (گرچه حرمت نهايي همة آنها به قرآن است). از اين رو در آيات مذكور سفارش شده كه حرمت كعبه و مسجدالحرام و حرمت مطاف و قبله را حفظ كنيد و شروع به جنگ نكنيد، ليكن

از آنجا كه همه اين حرمتها براي اسلام است، اگر مشركان در خود مسجدالحرام براي از بين بردن اسلام به شما حمله كردند در همانجا آنها را بكشيد.

اين مسئله به لحاظ اهميت آن در جاهليت و همچنين در صدر اسلام، در فاصلهاي كوتاه سه بار تكرار شد: نخست به عنوان جمع بندي مفهوم و منطوق فرمود: «وَلا تُقاتِلوهُم عِند المَسجِد الحَرام حَتّي يُقاتِلوكُم فيه». در اين آيه ابتدا منطوق همراه با مفهوم غايت ذكر شد. سپس خود اين مفهوم را با صراحت بيان فرمود: «فإن قاتلوكم فاقتلوهم» بقره/191. در مرحله سوم با بيان منطوق اين مسئله، فرمود: اگر مشركان در مسجدالحرام از نبرد دست كشيدند با انها نجنگيد، زيرا شما براي اسلام ميجنگيد و اسلام اينجا را محترم شمرده است: «فَإِنَّ انتَهوا فإن الله غَفوُرٌ رَحيم» بقره/192.

جهاد ابتدايي در اسلام با برخي اصول حاكم بر جهان معاصر از جمله عدم دخالت در امور داخلي ديگران در تعارض است، كدام يك مقدم است؟

پرسش

جهاد ابتدايي در اسلام با برخي اصول حاكم بر جهان معاصر از جمله عدم دخالت در امور داخلي ديگران در تعارض است، كدام يك مقدم است؟

پاسخ

((حق زندگي آزاد براي هر فرد و جامعه در درون خودش)) و ((ناحق بودن دخالت در زندگي شخصي ديگران و در امور داخلي جوامع ديگر)) دو اصل مسلم ارزشي، در نظام حاكم بر جهان معاصر است و طبيعي است كه اين دو اصل، در تعارض آشكار با جهاد ابتدايي هستند كه در اسلام آمده است و اعتبار آنها به معناي اين است كه راه بر جهاد ابتدايي مسدود خواهد بود.

به نظر ما اين اصل يا اين قضيه كه ((هر انساني آزاد است هر طور مي خواهد زندگي كند)) يا ((هر جامعه اي آزاد است هر طور مي خواهد رفتار كند))، از قضاياي مشهوره است كه به اين صورت و با اين كليت براي ما قابل قبول نيست؛ زيرا اين گونه قضايا پشتوانه هايي برهاني دارند كه اگر آن براهين در متن خود، مقيد به يك قيد باشند يا وجود قيدي را اقتضا كنند، اين قضايا نيز، كه اعتبار خود را از آن براهين مي گيرند، بر آن كليت و وسعت باقي نمي مانند و مقيد به همان قيودي خواهند شد كه در برهان وجود دارد.

از نظر ما، اساس ارزشها صرفاً به انسان بودن انسان بر نمي گردد، بلكه به رابطه انسان با خدا بر مي گردد؛ نه به اين معنا كه ارزش ها را اموري صرفاً تشريعي و قراردادي و به اصلاح علماي خودمان، جعلي بدانيم و بگوييم: هر چه را كه خدا در قوانين ديني و آسماني خوب

ناميده، خوب است، و هر چه را بد دانسته، بد است، بدون آن كه به ريشه هاي فطري و تاثيرهاي تكويني آن ها ارتباطي داشته باشد؛ چرا كه اين سخن، مورد قبول ما نيست، بلكه به اين معنا كه با توجه به حكمت الهي و هدف آفرينش است كه همه ارزش ها شكل مي گيرند. پس براي دستيابي به ارزش ها بايد ببينيم خداوند چه هدفي از آفرينش انسان داشته است و در اين رابطه، ارزش ها را مورد توجه قرار دهيم.

اكنون در مسأله آزادي فرد و جامعه، كه در اين جا مورد بحث ما است، نيز بايد به همين اصل مراجعه كنيم و ببينيم هدف از آفرينش انسان چيست؟

به نظر ما، هدف از آفرينش انسان، تكامل اختياري او است و تكامل اختياري انسان، از ديدگاه اسلام، تقرب به خداي متعال و سعادت معنوي و ابدي او خواهد بود. با توجه به اين هدف و بر اساس اين حكمت الهي است كه همه ارزش هاي حقوقي و اخلاقي، جاي خودشان را پيدا مي كنند و اگر ما به هدف آفرينش انسان، توجه نكنيم، هيچ ارزش اخلاقي و حقوقي اي را نمي توانيم ثابت كنيم.

آزادي انسان هم به عنوان يك ارزش، تا اندازه اي قابل طرح است؛ زيرا تكامل حقيقي انسان، بدون آزادي او ممكن نيست؛ چرا كه تكامل انسان، يك تكامل اختياري است و بايد آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبري؛ ولي لازمه اين آزادي، آن نيست كه هيچ كس حق دخالت در زندگي شخصي يا اجتماعي ديگران را نداشته باشد؛ زيرا در بعضي موارد، بر اساس هدف آفرينش، حق دخالت در زندگي ديگران

و حق جلوگيري از بعضي كارهاشان به انسان داده مي شود؛ مثلاً اگر كسي بخواهد خود كشي كند، بايد جلوي او را گرفت و جلوگيري از چنين كاري، كه نوعي دخالت در زندگي خصوصي ديگران است، به هيچ وجه خلاف اخلاق يا خلاف حقوق نيست، بلكه ترك آن، گناه و غير اخلاقي شمرده مي شود.

مطلب بالا، در مورد دخالت در امور داخلي جوامع ديگر نيز دقيقاً صادق است. يك جامعه، وقتي ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلي آفرينش سير كند و نظام رفتاري و آيين زندگي اش وقتي محترم است كه در جهت تكاملش باشد و يا دست كم، بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالي آن نباشد.

اما در مورد رفتار و نظامي كه هم به زيان خود آن جامعه است و هم به زيان ديگران، هيچ اصل كلي معتبري وجود ندارد كه ارزش و احترام چنين رفتاري را اثبات و آزادي جامعه در مورد آن را تضمين كند و ديگران را از دخالت در امور داخلي آن جامعه، در مورد اين رفتارهاي نادرست، بازدارد.

بديهي است كه اين نوع دخالت، به معناي نفي اختيار و سلب آزادي از ديگران نيست، بلكه به معناي فراهم كردن زمينه است براي استفاده درست از اختيار و آزادي و يا براي گزينش راه درست در زندگي.

جهاد ابتدايي در اسلام با برخي اصول حاكم بر جهان معاصر از جمله عدم دخالت در امور داخلي ديگران در تعارض است، كدام يك مقدم است؟

پرسش

جهاد ابتدايي در اسلام با برخي اصول حاكم بر جهان معاصر از جمله عدم دخالت در امور داخلي ديگران در تعارض است، كدام يك مقدم است؟

پاسخ

((حق زندگي آزاد براي هر فرد و جامعه در درون خودش)) و ((ناحق بودن دخالت در زندگي شخصي ديگران و در امور داخلي جوامع ديگر)) دو اصل مسلم ارزشي، در نظام حاكم بر جهان معاصر است و طبيعي است كه اين دو اصل، در تعارض آشكار با جهاد ابتدايي هستند كه در اسلام آمده است و اعتبار آنها به معناي اين است كه راه بر جهاد ابتدايي مسدود خواهد بود.

به نظر ما اين اصل يا اين قضيه كه ((هر انساني آزاد است هر طور مي خواهد زندگي كند)) يا ((هر جامعه اي آزاد است هر طور مي خواهد رفتار كند))، از قضاياي مشهوره است كه به اين صورت و با اين كليت براي ما قابل قبول نيست؛ زيرا اين گونه قضايا پشتوانه هايي برهاني دارند كه اگر آن براهين در متن خود، مقيد به يك قيد باشند يا وجود قيدي را اقتضا كنند، اين قضايا نيز، كه اعتبار خود را از آن براهين مي گيرند، بر آن كليت و وسعت باقي نمي مانند و مقيد به همان قيودي خواهند شد كه در برهان وجود دارد.

از نظر ما، اساس ارزشها صرفاً به انسان بودن انسان بر نمي گردد، بلكه به رابطه انسان با خدا بر مي گردد؛ نه به اين معنا كه ارزش ها را اموري صرفاً تشريعي و قراردادي و به اصلاح علماي خودمان، جعلي بدانيم و بگوييم: هر چه را كه خدا در قوانين ديني و آسماني خوب

ناميده، خوب است، و هر چه را بد دانسته، بد است، بدون آن كه به ريشه هاي فطري و تاثيرهاي تكويني آن ها ارتباطي داشته باشد؛ چرا كه اين سخن، مورد قبول ما نيست، بلكه به اين معنا كه با توجه به حكمت الهي و هدف آفرينش است كه همه ارزش ها شكل مي گيرند. پس براي دستيابي به ارزش ها بايد ببينيم خداوند چه هدفي از آفرينش انسان داشته است و در اين رابطه، ارزش ها را مورد توجه قرار دهيم.

اكنون در مسأله آزادي فرد و جامعه، كه در اين جا مورد بحث ما است، نيز بايد به همين اصل مراجعه كنيم و ببينيم هدف از آفرينش انسان چيست؟

به نظر ما، هدف از آفرينش انسان، تكامل اختياري او است و تكامل اختياري انسان، از ديدگاه اسلام، تقرب به خداي متعال و سعادت معنوي و ابدي او خواهد بود. با توجه به اين هدف و بر اساس اين حكمت الهي است كه همه ارزش هاي حقوقي و اخلاقي، جاي خودشان را پيدا مي كنند و اگر ما به هدف آفرينش انسان، توجه نكنيم، هيچ ارزش اخلاقي و حقوقي اي را نمي توانيم ثابت كنيم.

آزادي انسان هم به عنوان يك ارزش، تا اندازه اي قابل طرح است؛ زيرا تكامل حقيقي انسان، بدون آزادي او ممكن نيست؛ چرا كه تكامل انسان، يك تكامل اختياري است و بايد آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبري؛ ولي لازمه اين آزادي، آن نيست كه هيچ كس حق دخالت در زندگي شخصي يا اجتماعي ديگران را نداشته باشد؛ زيرا در بعضي موارد، بر اساس هدف آفرينش، حق دخالت در زندگي ديگران

و حق جلوگيري از بعضي كارهاشان به انسان داده مي شود؛ مثلاً اگر كسي بخواهد خود كشي كند، بايد جلوي او را گرفت و جلوگيري از چنين كاري، كه نوعي دخالت در زندگي خصوصي ديگران است، به هيچ وجه خلاف اخلاق يا خلاف حقوق نيست، بلكه ترك آن، گناه و غير اخلاقي شمرده مي شود.

مطلب بالا، در مورد دخالت در امور داخلي جوامع ديگر نيز دقيقاً صادق است. يك جامعه، وقتي ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلي آفرينش سير كند و نظام رفتاري و آيين زندگي اش وقتي محترم است كه در جهت تكاملش باشد و يا دست كم، بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالي آن نباشد.

اما در مورد رفتار و نظامي كه هم به زيان خود آن جامعه است و هم به زيان ديگران، هيچ اصل كلي معتبري وجود ندارد كه ارزش و احترام چنين رفتاري را اثبات و آزادي جامعه در مورد آن را تضمين كند و ديگران را از دخالت در امور داخلي آن جامعه، در مورد اين رفتارهاي نادرست، بازدارد.

بديهي است كه اين نوع دخالت، به معناي نفي اختيار و سلب آزادي از ديگران نيست، بلكه به معناي فراهم كردن زمينه است براي استفاده درست از اختيار و آزادي و يا براي گزينش راه درست در زندگي.

جهاد ابتدايي در اسلام با برخي اصول حاكم بر جهان معاصر از جمله عدم دخالت در امور داخلي ديگران در تعارض است، كدام يك مقدم است؟

پرسش

جهاد ابتدايي در اسلام با برخي اصول حاكم بر جهان معاصر از جمله عدم دخالت در امور داخلي ديگران در تعارض است، كدام يك مقدم است؟

پاسخ

((حق زندگي آزاد براي هر فرد و جامعه در درون خودش)) و ((ناحق بودن دخالت در زندگي شخصي ديگران و در امور داخلي جوامع ديگر)) دو اصل مسلم ارزشي، در نظام حاكم بر جهان معاصر است و طبيعي است كه اين دو اصل، در تعارض آشكار با جهاد ابتدايي هستند كه در اسلام آمده است و اعتبار آنها به معناي اين است كه راه بر جهاد ابتدايي مسدود خواهد بود.

به نظر ما اين اصل يا اين قضيه كه ((هر انساني آزاد است هر طور مي خواهد زندگي كند)) يا ((هر جامعه اي آزاد است هر طور مي خواهد رفتار كند))، از قضاياي مشهوره است كه به اين صورت و با اين كليت براي ما قابل قبول نيست؛ زيرا اين گونه قضايا پشتوانه هايي برهاني دارند كه اگر آن براهين در متن خود، مقيد به يك قيد باشند يا وجود قيدي را اقتضا كنند، اين قضايا نيز، كه اعتبار خود را از آن براهين مي گيرند، بر آن كليت و وسعت باقي نمي مانند و مقيد به همان قيودي خواهند شد كه در برهان وجود دارد.

از نظر ما، اساس ارزشها صرفاً به انسان بودن انسان بر نمي گردد، بلكه به رابطه انسان با خدا بر مي گردد؛ نه به اين معنا كه ارزش ها را اموري صرفاً تشريعي و قراردادي و به اصلاح علماي خودمان، جعلي بدانيم و بگوييم: هر چه را كه خدا در قوانين ديني و آسماني خوب

ناميده، خوب است، و هر چه را بد دانسته، بد است، بدون آن كه به ريشه هاي فطري و تاثيرهاي تكويني آن ها ارتباطي داشته باشد؛ چرا كه اين سخن، مورد قبول ما نيست، بلكه به اين معنا كه با توجه به حكمت الهي و هدف آفرينش است كه همه ارزش ها شكل مي گيرند. پس براي دستيابي به ارزش ها بايد ببينيم خداوند چه هدفي از آفرينش انسان داشته است و در اين رابطه، ارزش ها را مورد توجه قرار دهيم.

اكنون در مسأله آزادي فرد و جامعه، كه در اين جا مورد بحث ما است، نيز بايد به همين اصل مراجعه كنيم و ببينيم هدف از آفرينش انسان چيست؟

به نظر ما، هدف از آفرينش انسان، تكامل اختياري او است و تكامل اختياري انسان، از ديدگاه اسلام، تقرب به خداي متعال و سعادت معنوي و ابدي او خواهد بود. با توجه به اين هدف و بر اساس اين حكمت الهي است كه همه ارزش هاي حقوقي و اخلاقي، جاي خودشان را پيدا مي كنند و اگر ما به هدف آفرينش انسان، توجه نكنيم، هيچ ارزش اخلاقي و حقوقي اي را نمي توانيم ثابت كنيم.

آزادي انسان هم به عنوان يك ارزش، تا اندازه اي قابل طرح است؛ زيرا تكامل حقيقي انسان، بدون آزادي او ممكن نيست؛ چرا كه تكامل انسان، يك تكامل اختياري است و بايد آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبري؛ ولي لازمه اين آزادي، آن نيست كه هيچ كس حق دخالت در زندگي شخصي يا اجتماعي ديگران را نداشته باشد؛ زيرا در بعضي موارد، بر اساس هدف آفرينش، حق دخالت در زندگي ديگران

و حق جلوگيري از بعضي كارهاشان به انسان داده مي شود؛ مثلاً اگر كسي بخواهد خود كشي كند، بايد جلوي او را گرفت و جلوگيري از چنين كاري، كه نوعي دخالت در زندگي خصوصي ديگران است، به هيچ وجه خلاف اخلاق يا خلاف حقوق نيست، بلكه ترك آن، گناه و غير اخلاقي شمرده مي شود.

مطلب بالا، در مورد دخالت در امور داخلي جوامع ديگر نيز دقيقاً صادق است. يك جامعه، وقتي ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلي آفرينش سير كند و نظام رفتاري و آيين زندگي اش وقتي محترم است كه در جهت تكاملش باشد و يا دست كم، بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالي آن نباشد.

اما در مورد رفتار و نظامي كه هم به زيان خود آن جامعه است و هم به زيان ديگران، هيچ اصل كلي معتبري وجود ندارد كه ارزش و احترام چنين رفتاري را اثبات و آزادي جامعه در مورد آن را تضمين كند و ديگران را از دخالت در امور داخلي آن جامعه، در مورد اين رفتارهاي نادرست، بازدارد.

بديهي است كه اين نوع دخالت، به معناي نفي اختيار و سلب آزادي از ديگران نيست، بلكه به معناي فراهم كردن زمينه است براي استفاده درست از اختيار و آزادي و يا براي گزينش راه درست در زندگي.

خداوند در آيه 151 سوره آل عمران مي فرمايد : ما در دل كفار رعب و وحشت مي اندازيم پس چرا وعده خداوند درباره مسلمانان فلسطيني انجام نمي شود؟

پرسش

خداوند در آيه 151 سوره آل عمران مي فرمايد : ما در دل كفار رعب و وحشت مي اندازيم پس چرا وعده خداوند درباره مسلمانان فلسطيني انجام نمي شود؟

پاسخ

در رابطه با عملي نشدن وعده پيروزي ازناحيه خدا براي مسلمانان به خصوص در مساله فلسطين مي توان به مواردزير اشاره كرد : 1- در يكي از آيات قرآن آمده است كه خداوند تا وقتي كه مسلمانان به مسووليت خويش در جنگ احد عمل مي كردند از طريق افكندن رعب و وحشت در دل كافران آنان را در برابر مسلمانان مجبور به شكست كرد اما زماني كه بين عده اي از مسلمانان محافظ شكاف كوه احد،نزاع و اختلاف به وجود آورد به جاي اطاعت از فرماندهي و عمل به وظيفه به طور طبيعي شكست سراغ مسلمانان آمد اين موضوع در مساله فلسطين نيز صادق است ؛ زيرا تا وقتي كه مسلمانان به جاي عمل به وظيفه وحمايتهاي عملي از فلسطينيان ميان خود اختلاف داشته باشند، وضعيت حاضر تغيير نخواهد كرد بنابراين طبق بيان آيه هر گاه مسلمانان به وظيفه خود عمل كنند، خداوند نيز در دل كافران رعب و وحشت خواهد انداخت. 2- علامه طباطبايي در تبيين معناي فشل مي گويد : ( ( اين واژه با توجه به شرايط حاكم بر مسلمانان مدينه - كه از نظر روحيه در وضعيت عالي قرارداشتند - آن واژه نمي تواند به معناي ترس باشد، بلكه بايد به معناي ضعيف راي باشد كه در اثر طمع و حرص در جمع آوري غنايم دامنگير آنان شد زيرااگر كلمه فشل را به معناي ترس بدانيم ، ناچار بايد آن را

بر تمام لشكر منطبق كنيم ، نه نگهبانان دره . با توجه به شرايط حاكم بر مسلمانان درمي يابيم كه علت اصلي ناكامي و شكست فلسطينيان در مقابل اسراييل مساله ترس نيست بلكه همان سستي راي است كه موارد طمع ورزي بيشتر مسلمانان به دنيا و فراموش كردن عمل به فرمان هاي الهي است . 3- در كنار وعده سريع پيروزي از ناحيه خدا براي مسلمانان آياتي هم در قرآن وارد شده كه خداوندسرنوشت هيچ قومي را بدون آن كه آنها خود بخواهند عوض نمي كنند : ( ( ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم ) ) ، ( رعد، آيه 11 ) . ( ( ذلك بان الله لم يك مغيرا" نعمه انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم ) ) ، ( انفال ، آيه 53 ) ازاين آيات استفاده مي شود كه وعده نصرت خداوند نعمتي از ناحيه اوست وزماني شامل حال مردم كه آنان از پيش زمينه هاي آن را فراهم بكنند .4-نصرت خدا در هر حال شامل بندگان خود مي شود منتهي بايد به اين مطلب توجه كنيم كه نصرت او مراتبي دارد و هر مرتبه اي از آن ، نيازمند تحقق شرايط ويژه است بنابراين همين الان نيز نصرت خداوند شامل حال مسلمانان به خصوص در ايران و لبنان شده است در فلسطين هم با همين حركت اخير ( انتفاضه ) رعب شديدي بر صهيونيست ها حاكم شده وفلسطينيان را به پيروزي نزديك كرده است ؛ ليكن شرايط هنوز براي پيروزي نهايي كافي نيست و بايد اتحاد و مقاومت بيشتري صورت گيرد .;

چرا جنگ در سال سوم از سوي ايران ادامه يافت وصلح عراق پذيرفته نشد؟

پرسش

چرا جنگ در

سال سوم از سوي ايران ادامه يافت وصلح عراق پذيرفته نشد؟

پاسخ

پيشنهاد سازمان ملل مبني بر پذيرش صلح از سوي طرفين جنگ در سالهاي اول تجاوز عراق به ايران در حالي صورت گرفت كه: نيروهاي عراق در وسعت زيادي از خاك ما حضور داشتند ودر اين پيشنهاد صلح اشاره اي به تعيين متجاوز ومحكوميت او وبيرون رفتن متجاوز از خاك ايران نشده بود . ولي در آخرين پيشنهاد صلح كه از سوي ايران پذيرفته شد عراق از مرزهاي ايران بيرون رانده شده بود و سازمان ملل تعهداتي از قبيل : تعيين متجاوز ، محاكمه او وبازپس گيري خسارت جنگ از وي را متقبل شده بود .

با توجه به اينكه سازمان ملل نهايتاً در انجام تعهدات خود كوتاهي نمود چنين نتيجه مي شود كه پذيرش صلح در سالهاي اول جنگ با آن شرايط صلاح نبود واگر چنين امري تحقق مي يافت هنوز كشور در اشغال متجاوزين بود وما بايد براي آزاد سازي آن به سازمان ملل اميد مي بستيم سازماني كه حتي از اجراي آنچه كه متعهد شده كوتاهي ورزيده است .

مقام معظم رهبري نيز در اين زمينه فرموده اند: (( اما در حمله عراق به ايران تا وقتي تانكهاي عراقي پيشروي مي كردند شوراي امنيت ساكت وتماشا چي نشست. بعد از آنكه هزاران كيلومتر را تصرف نمودند ، شوراي امنيت يك كلمه حرف زد كه آن هم تقبيح تجاوز نبود عراق را ملامت نكرد كه چرا تجاوزكردي وجنگ را شروع كرده است به دو طرف گفت كه حالا بياييد دست از جنگ بكشيد وآتش بس كنيد يعني در حقيقت تثبيت عراق در اراضي اشغالي

ما، البته ما قبول نكرديم وآن قطعنامه را رد كرديم .)) (1)

واحد تحقيقات وپژوهش

________________________________

1) پرسش وپاسخ از مقام معظم رهبري ، ص 406

توجيه واقعي جنگ وشهادت طلبي در اسلام چيست ؟

پرسش

توجيه واقعي جنگ وشهادت طلبي در اسلام چيست ؟

پاسخ

واقعيتي كه پيش روي ماست در زندگي طبيعي ودر اجتماع انسانها تقابل ميان حق وباطل است ، صلح به معناي عام وفراگير خودش شايد قابل تصور هم نباشد - چون صلح بين امور متقابل كه اساساً با هم قابل جمع نيستند مثل حق وباطل معنا ندارد .

خداوند راه سقوط وصعود را به انسانها عرضه فرمود وايشان را دعوت كرد كه به اين راه بيايند اما آنهايي كه راه سقوط وضلالت وفتنه وفساد را انتخاب كردند وقتي با تحكم وظلم پيش مي آيند نمي توان با آنها صلح كرد چرا كه صلح كردن با آنها مشروط است به پذيرش شرايطشان از جمله سلطه ناحق ظالم وتثبيت موقعيت ايشان براي تعدي به ملل مظلوم . بنابراين در جايي كه ستمگران بخواهند به روش خودشان پابرجا باشند وزير بار حق نروند بايد مقابلشان ايستاد ودفاع كرد . در اسلام همه مواردي كه به جنگ اذن داده شده موارد دفاعي است يعني آنجا كه از حقوق انساني دفاع مي شود وانسانها زير بار ظلم وتعدي وتجاوز نمي روند اين جنگ بسيار مقدس است ، جنگ بخاطر سلطه طلبي وكشور گشايي وامثال اينهانيست بلكه بخاطر دفاع از مظلوم است ودر حقيقت معناي چنين جنگي جلوگيري از سرايت تجاوز وظلم وفساد است در حيات انسان واين معنايي نزديك يا منطبق با معناي زندگي وحيات دارد كما اينكه قرآن كريم مي فرمايد: "وفي القصاص حياة يا اولي الالباب" در قصاص حيات وزندگي است چون آن كسي كه مي كشد وبيداد مي كند اگر قصاص شود در حقيقت حيات وزندگي جامعه تضمين شده است

معناي اذن به جنگ در اسلام اين است .

استاد شهيد مطهري در كتاب جهاد صفحه 20/21 فرمودند : ذيل اين آيه شريفه: " اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا " اين اجازه داده شده به مردمي كه ديگران به جنگ اينها آمدند كه بجنگند يعني اي مسلمانان حالا كه كافران به جنگ شما آمده اند پس بجنگيد . اين درست حالت دفاع اس_ت ، چ_را اين اجازه داده شد؟ به دليل اينكه مظلوم بايد از خودش دفاع كند بعد هم وعده ياري مي دهد " ان الله علي نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقول ربنا الله " (( ما با اين مردم كه آنها را از شهروديار خودشان به ناحق بيرون كردند وجرمي نداشتند جز اينكه مي گفتند:پروردگار ما خداست اجازه جهاد مي دهيم)) .

جرمشان اين بود كه گفتند : " ربنا الله " چنين مردمي را ما اجازه مي دهيم بجنگند، ببينيد لحن چقدرلحن دفاع است بعد فلسفه كلي جهاد را ذكر مي كند .

عجيب است قرآن در بيان كردن حقايق ودر اينكه نكات را يادآوري مي كند بعد كه اين جمله را مي گويد.قرآن مواجه شده با همين سؤلات واشكالاتي كه مسيحيان مي كنند كه اي قرآن تو كتاب آسماني هستي تو يك كتاب ديني هستي ، تو چگونه اجازه جنگ مي دهي ، جنگ بدچيزي است تو همش بگو صلح بگوصفا، بگوعبادت،قرآن مي گويد: نه اگر در مواقعي كه تهاجم از نقطه مقابل شروع مي شود اين طرف دفاع نكند سنگ روي سنگ بند نمي شود ،تمام مراكز عبادت هم از ميان مي رود " ولولا دفع

الله الناس بعضهم ببعض لهذمت صوامح وبيع وصلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله " اگر خدا بوسيله بعضي جلوي تهاجم بعضي ديگر را نگيرد .صومعه ها ، مراكز عبادت خراب مي شوند ، مراكز يهوديها از بين مي رود ، مراكز صوفيها ، مساجد عبادت مسلمانان از بين مي رود يعني طرف تهاجم مي كند وهيچ كس آزادي پيدا نمي كند خدا را به اين شكل عبادت كند .

فلسفه جهاد از ديدگاه قرآن چيست؟

پرسش

فلسفه جهاد از ديدگاه قرآن چيست؟

پاسخ

در قرآن مجيد آيات فراواني در زمينة جهاد و فلسفه و احكام آن و نيز آثار و پيامدها و نتايج آن وارد شده كه از ميان آنها ده آيه زير را گلچين كرده ايم

1_ «اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتِلوُنَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُو وَ اَنَّ اللهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقدير _ اَلَّذينَ اُخِْرجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ اِلّا اَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَ لَوْلا دَفَعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيع وَ صَلَوات وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيها اسْمُ الله كَثيراً وَ لِيَنْصُرَنَّ اللهَ مَنْ يَنْصُرُهُ اِنَّ اللهَ لَقَويّ عَزيز» حج/39

2_ «وَ قاتِلوُهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَه وَ يَكُونَ الدّينُ كُلُّهُ لِلّهِ فَاِنْ اِنْتَهوا فَاِنَّ اللهَ بِما يَعْلَمُونَ بَصير» انفال/39

3_ «وَاَعِدَّو لَهُمْ مَاسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَاللهِ وَ عَدُوّكُمْ» نفال/60

4_ «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلوُنَ في سَبيلِهِ صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص» صف/4

5_ «يا اَيُّهَا النَّبيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَي الْقِتالِ اَنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِروُنَ يَغْلِبُوا مِأَتَيْنِ وَ اِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِأَة يَغْلِبُوا اَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْم لا يَفْقَهُونَ» انفال/65

6_ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلَي تِجارَهً تُنْجِيْكُمْ مِنْ عَذابٍ اَليم _تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُوِلِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سبيلِ اللهِ بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرُ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمونَ _ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يَدْخِلْكُمْ جَنَّاتِ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ _ وَ اُخْري تُحِبُّونَها نَصْر مِنَ اللهِ وَ فَتْحٌ قَريب وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ» صف/10 تا 13

7_ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطوُا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» آل عمران/200

8_ «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ

الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ يُقاتِلوُنَ في سَبيلِ اللهِ وَ فَيَقْتُلوُنَ وَ يُقْتُلُونَ وَعْداًَ عَلَيْهِ حَقَّاً فِي التَّوْراةِ وَ الْاِنْجيلِ وَ الْقُْرآنِ وَ مَنْ اَوْفي بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ وَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُْمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» توبه/111

9_ «يا اَيُّهَا النَّبيُّ جاهِدِ الْكُفّارَ وَالْمُنافِقينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ» توبه/73، تحريم/9

10_ «لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ اُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سبيلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهدينَ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقاعِدينَ دَرَجَهً وَكُلاً وَعَدَاللهُ الْحُسْني وَ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً» نساء/95

1_ [به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده، اجازة جهاد داده شده است، چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند وخدا بر نصرت آنها قادر است _ همانها كه به ناحق از خانه ولانة خود بدون هيچ دليلي اخراج شدند جز اينكه مي گفتند پروردگار ما الله است! و اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيلة بعضي ديگر دفع نكند، ديرها و صومعه ها و معابد (يهود و نصاري) و مساجدي كه نام خدا در آن بسيار برده مي شود، ويران مي گردد و خداوند كساني را كه او را ياري كنند (و از آيينش دفاع نمايند) ياري مي كند، خداوند قوي و شكست ناپذير است.]

2_ [با آنها پيكار كنيد تا فتنه گري(شرك و سلب آزادي) برچيده شود و دين همه مخصوص خدا باشد و اگر آنها (از فتنه گري) و اعمال خلاف خودداري كنند (خدا توبة آنها را مي پذيرد) خداوند به آنچه انجام مي دهند بيناست.]

3_ [هر چه در توان داريد بر مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازيد! و (همچنين) اسبهاي ورزيده (براي ميدان

نبرد) تا به وسيلة آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد!]

4_ [خداوند كساني را دوست مي دارد كه در راه او پيكار مي كنند و همچون بنايي آهنين اند!]

5_ [اي پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن! هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مي كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند پيروز مي گردند، چرا كه آنها گروهي هستند كه نمي فهمند!]

6_ [اي كسانيكه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتي راهنمايي كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايي مي بخشد؟!

به خداوند و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد، اين براي شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد.

(اگر چنين كنيد) گناهانتان را مي بخشد و شما را در باغهايي از بهشت داخل مي كند كه نهرها از زير درختانش جاري است و در مسكنهاي پاكيزه در بهشت جاويدان جاي مي دهد، و اين پيروزي عظيم است!

و(نعمت) ديگري كه آن را دوست داريد به شما مي بخشد، و آن ياري خداوند و پيروزي نزديك است، مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزي بزرگ)!]

7_ [اي كساني كه ايمان آورده ايد!(در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد! و در برابر دشمنان (نيز )پايدار باشيد و از مرزهاي خود مراقبت كنيد و از معصيت خداوند بپرهيزيد تا رستگار شويد!]

8_ [خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريداري كرده كه (در برابرش) بهشت براي آنان باشد (به اين گونه كه) در راه خدا پيكار مي كنند، مي كشند و كشته مي شوند، اين وعدة حقّي است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده، و چه

كسي از خدا به وعده اش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدي كه با خدا كرده ايد و اين است آن پيروزي بزرگ!]

9_ [اي پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنّم است و چه بد سرنوشتي دارند!]

10_ [(هرگز) افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي، از جهاد باز نشستند، با مجاهداني كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، يكسان نيستند! خداوند، مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (ترك كنندگان جهاد) برتري مهمّي بخشيده، و به هر يك از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيكشان) خداوند وعدة پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظيمي برتري بخشيده است.]

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه قرآن، پيرامون رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پرسش

ديدگاه قرآن، پيرامون رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پاسخ

در آيات قرآن بارها به رعايت عدالت و عدم تجاوز از حدود معقول و انساني درمقابل دشمنان تأكيد شده است.

از جمله، در آية 190 سورة بقره مي خوانيم «وَ قاتِلُو في سَبيلِ اللهِ الَّذين يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُو اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» [در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند نبرد كنيد و از حد تجاوز ننماييد كه خدا تجاوزكاران را دوست نمي دارد.]

در اين آيه در واقع به سه نكته اشاره شده نخست اين كه جنگ بايد براي خدا و در راه خدا باشد، نه به خاطر جاه طلبي و انتقامجويي.

ديگر اينكه جنگ در برابر متجاوز باشد، يعني تا جنگ بر شما تحميل نشود دست به اسلحه نبريد.

سوّم در ميدان جنگ از حد تجاوز نكنيد و اصول اخلاقي را رعايت كنيد، بنابراين اگر دشمن اسلحه را بر زمين بگذارد و تسليم شود، نبايد به او حمله كرد و همچنين نسبت به كساني كه قدرت بر جنگ را ندارند مانند پيرمردان، كودكان و زنان، نبايد مزاحمت شود، نابود كردن باغها و مزارع و تخريب اماكن قابل استفاده و توسّل به سلاحهاي كشتار جمعي، همه از مصاديق تعدّي بر بيگناهان و انتخاب روشهاي غير انساني است و از نظر اسلام ممنوع است.

در آية 194 همين سوره (چند آيه بعد از آية مورد بحث) باز بر اين معني تأكيد كرده، مي گويد «فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُواللهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقينَ» [هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن بر او تجاوز كنيد و از خدا بپرهيزيد

(و تعدّي و زياده روي ننمايد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.]

اشاره به اينكه اگر ياري خداوند و پيروزي را مي خواهيد بايد از تعدّي و زياده روي حتّي در ميدان جنگ خودداري كنيد.

همين معني به شكل ديگري در آية 2 سورة مائده مورد تأكيد قرار گرفته و با صراحت مي گويد «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قُوْمٍ اَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اَنْ تَعْتَدُوا» [نبايد خصومت نسبت به جمعيّتي كه شما را از آمدن به مسجدالحرام (در جريان حديبيه) مانع شدند، وادار به تعدّي و تجاوز كند] (روح انتقامجويي كه از رفتار خشونت بار دشمن در صحنة حديبية مايه مي گيرد بر شما غلبه كند.)

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پرسش

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به رعايت حقوق انساني در جنگ چيست؟

پاسخ

در روايات اسلامي، تعبيرات مختلف و دستورات فراواني در مورد رعايت اصول انساني در ميدان جنگ و پس از پايان آن نسبت به دشمنان وارد شده كه عواطف انساني و روح مسالمت جويي در آن به خوبي متجلّي است.

ارباب سير، در سيرت حضرت محمد(ص) نوشته اند كه هر گاه لشكري را مأمور جنگ مي كرد فرماندهان سيا را با لشكر طلب مي فرمود و اين گونه موعظه و ارشاد مي كرد«برويد به نام خداوند متعال و استعانت بجوييد به خداوند و براي او و آيين رسول خدا(ص) جهاد كنيد، اي مردم! مكر نكنيد و از غنائم جنگي سرقت روا مداريد و اعضاي دشمن را بعد از كشته شدن جدا ننمائيد، پيران و اطفال و زنان را به قتل نرسانيد و عابدان و رهبانان را كه در غارها و بيغوله ها جاي دارند به قتل نرسانيد.

درختان را از بيخ نزنيد مگر اينكه ناچار باشيد، نخلها را نسوزانيد و با آب غرق نكنيد، درختان ميوه را ريشه كن نسازيد، زراعت را آتش نزنيد كه خود بدان محتاج خواهيد بود و حيوانات حلال گوشت را نابود نسازيد، مگر به اندازه اي كه براي تغذيه لازم داريد. هرگز آب دشمن را با زهر، آلوده نسازيد و حيله و نيرنگ به كار نبريد…» (منتهي الآمال 1/16)

خود آن حضرت نيز هرگز با دشمنان غير از اين معامله نكرد، شبيخون بر دشمن نزد و جهاد با نفس را از هر چيزي بالاتر مي دانست.

از آنچه در بالا آمد اين نكته نيز به خوبي استفاده مي شود كه اسلام، توسّل به سلاح شيميايي و هر گونه سلاح

كشتار جمعي را ممنوع مي شمرد و حكومت اسلامي بايد از اين سلاحها به طور كامل پرهيز كند.

در حديث ديگري از علي(ع) مي خوانيم

«فَاِذا كانَتْ الْهَزيمَهُ بِاِذْنِ اللهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لا تُصيبُوا مُعْوِراً وَ لا تُجْهِزُوا عَلَي جَريحٍ وَ لا تُهيجُوا النِّساءَ بِاَذيً وَ اِنْ شَتَمْنَ اَعْراضَكُمْ وَ سَبَبْنَ اُمَرائَكُمْ» (نهج البلاغه، نامه 14) [هنگامي كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد و افراد ناتوان را از پاي در نياوريد، مجروحان را به قتل نرسانيد و زنان را با اذيّت و آزار تحريك نكنيد، هر چند آنها به شما دشنام دهند و به سران شما بدگويي كنند.]

________________________________________________________________________________________________________________

جهاد براي خاموش كردن آتش فتنه، جهاد ابتدائي است؟ يا دفاعي؟

پرسش

جهاد براي خاموش كردن آتش فتنه، جهاد ابتدائي است؟ يا دفاعي؟

پاسخ

در آية 193 سورة بقره مي خوانيم

«وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُؤنَ فِتْنَه وَ يَكُونَ الدّينُ لِلّهِ فَاِنِ انْتَهَوا فَلا عُدْوانَ اِلّا عَلَي الظّالِمينَ» [با آنها(دشمنان) پيكار كنيد تا آتش فتنه خاموش شود و اگر آنها خودداري كردند و دست از فتنه جويي برداشتند مزاحم آنها نشويد، چرا كه تعدّي جز بر ستمكاران روا نيست.]

گرچه در بعضي از احاديث و كلمات جمعي از مفسّران، «فتنه»، به معني شرك و بت پرستي تفسير شده است، ولي قرائن موجود در آيه و آيات قبل و بعد از آن، به خوبي نشان مي دهد كه هر گونه شرك و بت پرستي منظور نيست، بلكه منظور اعمالي همچون اعمال مشركان مكّه است كه پيوسته مسلمانان را براي تغيير آيينشان در فشار مي گذاشتند.

در تفسير المنار مي خوانيم كه در معني آيه چنين مي گويد «حَتّي لا تَكُوَن لَهُمْ قُوَّه يَفْتِنُونَكُمْ بِها وَ يُؤذُونَكُمْ لاَجْلِ الدّينِ وَ يَمْنَعُونَكُمْ مِنْ اِظْهارِهِ اَوِ الدَّعْوَةِ اِلَيْهِ» (اطنار 2/211) [پيكار با آنها را ادامه دهيد تا قدرت بر شكنجه كردن و آزار دادن شما براي تغيير دين و جلوگيري از اظهار اسلام و دعوت به سوي آن نداشته باشند.]

به يقين، يك چنين فتنه و سلب آزادي و شكنجه و فشار، براي تغيير عقيده و آيين خدا از كشتار هم بدتر است، بنابراين جملة وَ يَكُونَ الَّذينُ كُلُّه لِلّه اشاره به اين خواهد بود كه رفع فتنه در اين است كه هر كس آزادانه بتواند خدا را پرستش كند و از هيچ چيز و هيچ كس نترسد، نه اينكه مشركان بت پرست، آزاد باشند تا خانة كعبه را تبديل

به بتكده كنند و مسلمانان پاك دل توان گفتن «الله اكبر» و «لا اله الا الله » به طور آشكار نداشته باشند.

به هر حال آيات190 و 191 و 193 اين سوره كه همه با هم مرتبط است به خوبي نشان مي دهد كه خاموش كردن آتش فتنه به عنوان يك هدف براي جهاد اسلامي در واقع جنبة دفاعي دارد و مؤمنان را در مقابل تهاجم فرهنگي و اجتماعي و نظامي دشمنان اسلام حفظ مي كند.

________________________________________________________________________________________________________________

جهاد براي حمايت از مظلومان، جهاد ابتدايي است؟ يا دفاعي؟

پرسش

جهاد براي حمايت از مظلومان، جهاد ابتدايي است؟ يا دفاعي؟

پاسخ

آية 75 سورة نساء مسلمانان را دعوت به جهاد براي حمايت از مظلومان و مبارزه با ظالمان مي كند و مي گويد«وَ مالَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَليّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً» [چرا در راه خدا و در راه مردان وزنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند پيكار نمي كنيد؟ همان مظلوماني كه مي گويند خدايا! ما را از اين شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براي ما ازسوي خود يار و ياوري قرار ده!]

در اين آيه، نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلوماني به ميان آمده كه دشمن سنگدل آنها را آنچنان تحت فشار قرار داده كه راضي به ترك خانه و كاشانة خود شده اند و به نظر مي رسد كه اين دو در واقع به يك معني باز مي گردد، چرا كه ياري اينگونه مظلومان، مصداق روشن جهاد في سبيل الله است.

فراموش نكنيم كه «مستضعف» با «ضعيف» فرق واضحي دارد، ضعيف به شخص ناتوان گفته مي شود، ولي مستضعف كسي است كه بر اثر ظلم ستمگران تضعيف شده است، خواه تضعيف فكري و فرهنگي باشد يا تضعيف اجتماعي و اقتصادي و سياسي.

روشن است كه اين نوع جهاد نيز جهاد دفاعي است، دفاع از اين مظلومان در برابر ظالمان.

________________________________________________________________________________________________________________

منظور از جهاد دفاعي چيست؟

پرسش

منظور از جهاد دفاعي چيست؟

پاسخ

مفهوم دفاع، اين نيست كه انسان بنشيند تا بر او هجوم برند، بلكه بايد در مقابل تحرّكات دشمن حساسيّت به خرج دهد و آمادگي رزمي را به خصوص در شرايط حسّاس حفظ كند و قبل از غافلگير شدن، ضربه را بر دشمن توطئه گر وارد سازد.

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه قرآن نسبت به صلح طلبي چيست؟

پرسش

ديدگاه قرآن نسبت به صلح طلبي چيست؟

پاسخ

1_ قرآن صلح را مورد توجه قرار داده ميفرمايد «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوّ مُبين» بقره/208

2_ «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللهِ اِنَّه هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» انفال/61

3_ «فَاِنِ اعْتَزَلوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ اَلْقَوا اِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَل اللهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً» نساء/90

4_ «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَي الْاُخْري فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتّي تَفيءَ اِلي اَمْر اللهِ فَاِنْ فائَتْ فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» حجرات/9

5_ «وَالصُّلْحُ خَيْر» نساء/128

6_ «وَاِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَاللهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ» بقره/205

7_ «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقي اِلَيْكُمْ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» نساء/94

1_ [اي كساني كه ايمان آورده ايد! همگي در صلح و آشتي درآييد! و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست!]

2_ [و اگر تمايل به صلح نشاندهند، تو نيز از درِ صلح درآي و بر خدا توكّل كن كه او شنوا و داناست!]

3_ [… پس اگر از شما كناره گيري كرده، با شما پيكار ننمودند (بلكه) پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمي دهد كه متعرض آنان شويد.]

4_ [و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتي دهيد و اگر يكي از آن دو، بر ديگري تجاوز كند با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد و هر گاه بازگشت (و زمينة صلح فراهم شد) در ميان آن دو صلح توأم با عدل برقرار سازيد

و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست مي دارد.]

5_ [و صلح بهتر است.]

6_ [هنگامي كه روي بر مي گردانند(و از نزد تو خارج مي شوند) در راه فساد و (خونريزي) در زمين كوشش مي كنند و زراعتها و چهارپايان را نابود مي سازند (با اينكه مي دانند) خداوند فساد را دوست نمي دارد.]

7_ [… به كسي كه اظهار صلح و دوستي مي كند نگوئيد مسلمان نيستي.]

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه امام علي در عهد نامه مالك اشتر، نسبت به صلح طلبي چيست؟

پرسش

ديدگاه امام علي در عهد نامه مالك اشتر، نسبت به صلح طلبي چيست؟

پاسخ

در فرمان مالك اشتر، كه جامع ترين منبع براي بحثهاي مربوط به حكومت اسلامي است، دربارة گرايش به صلح چنين آمده است

«وَلا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعاكَ اِلَيْهِ عَدُوِّكَ وَ لِلّهِ فيهِ رَضيً فَاِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ وَراحَةً مِنْ هُمُومِكَ وَ اَمْناً لِبِلادِكَ» [هرگز صلحي را كه از راه دشمن پيشنهاد مي شود و رضاي خدا در آن است رد مكن، كه در صلح براي سپاه تو آسايش و تجديد قوا و براي خودت آرامش از اندوه و غمها و براي ملّتت ماية امنيّت است.]

در اينجا امام، سه فلسفه مهم صلح را بيان فرموده براي مردم، امنيّت و براي لشكر فرصت براي تجديد قوا و براي رئيس كشور موجبات راحتي فكر را به ارمغان مي آورد.

اين نكته نيز قابل توجّه است كه امام هر صلحي را مفيد نمي شمرد، بلكه صلحي را كه خشنودي خدا درآن باشد، يعني ماية عزّت و آبروي مسلمين و سبب گسترش عدل و داد گردد.

ولي به مالك هشدار مي دهد كه بعد از انعقاد پيمان صلح كاملاً مراقب دشمن باشد، زيرا گاه هدف دشمن از برقراري صلح، غافلگير كردن است، بنابراين حزم و احتياط و دور انديشي را بايد به كار گرفت و حتّي در اينجا خوشبيني و حسن ظن نيز صحيح نيست «وَلكِنَّ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرَ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَاِنَّ الْعَدوِّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِي ذلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ»

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه قرآن نسبت به اسيران جنگي چيست؟

پرسش

ديدگاه قرآن نسبت به اسيران جنگي چيست؟

پاسخ

قرآن، احكام اسيران جنگي را مورد توجه قرار داده است و مي فرمايد

1_ «فَاِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبُ الرِّقابِ حَتَّي اِذا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشَدُّوا الْوَثاقَ فَاِمّا مَنّاً بَعْدُ وَ اِمّا فِداءً» محمّد/4

2_ «ما كانَ لِنَبِيِّ اَنْ يَكوُنَ لَهُ اَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي الْاَرْضِ تُريدونَ عَرْضَ الدُّنيا وَ اللهُ يُريدُ الْاخِرَةِ وَ اللهُ عَزيزٌ حَكيمٌ» انفال/67

3_ «يا اَيُّها النُّبيُ قُلْ لِمَنْ في اَيْديكُم مِنَ الْاَسْري اِنْ يَعْلَمِ اللهَ في قُلوُبِكُمْ خَيْراً يؤتِكُمْ خَيْراً مِمّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَ الله غَفورٌ رَحيمٌ» انفال/70

1_ [و هنگامي كه با كافران (مهاجم) در ميدان جنگ رو به رو شديد، گردنهايشان را بزنيد (و اين كار را همچنان ادامه دهيد) تا دشمن به زانو درآيد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادي از آنان فديه (غرامت) بگيريد.]

2_ [هيچ پيامبري حق ندارد اسيراني (از دشمن) بگيرد تا كاملاً بر آنها پيروز گردد (و جاي پاي خود را در زمين محكم كند)! شما متاع ناپايدار دنيا را مي خواهيد، ولي خداوند سراي ديگر را (براي شما) مي خواهد و خداوند قادر و حكيم است!]

3_ [اي پيامبر! به اسيراني كه در دست شما هستند بگو اگر خداوند، خيري در دلهاي شما بداند (و نيّات پاكي داشته باشيد) بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مي دهد و شما را مي بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.]

________________________________________________________________________________________________________________

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به برخورد با اسيران جنگي چيست؟

پرسش

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به برخورد با اسيران جنگي چيست؟

پاسخ

در مورد مهرباني با اسيران جنگي و رعايت اصول انساني در مورد آنها روايات فراواني از پيشوايان اسلام نقل شده است كه عظمت تعليمات اسلام را در اين زمنيه نشان مي دهد

1_ در حديثي از اميرمؤمنان علي(ع) مي خوانيم هنگامي كه عبدالرحمن بن ملجم، با شمشير بر سر مبارك آن حضرت زد، و او را اسير كردند، به حسن و حسين(ع) فرمود «اِحْبِسُوا هذَا الاَسيرَ، وَاَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ وَ اَحْسِنُوا اِسارَةُ» (مستدرك الوسائل 2/257) [اين اسير را حبس كنيد، غذا و آب به او بدهيد و در اسارت با او خوشرفتاري كنيد.]

2_ در حديث ديگري از همان حضرت(ع) مي خوانيم كه فرمود «اِطْعامُ الْاَسيرِ وَ الْاِحْسانُ اِلَيْهِ حَقّ واجِِبِ وَ اِنْ قَتَلَتَةُ مِنَ الْغَدِ» (وسائل 11/69) [اطعام اسير و نيكي به او حق واجبي است، هر چند مستحق قتل باشد و بخواهي او را به قتل برساني.] (مانند ابن ملجم)

اين حكم شامل همه اسيران اعم از مؤمن و كافر مي شود، لذا در حديث ديگري از امام صادق(ع) اين حكم با صراحت آمده است «اِطْعام الاَسيرِ حَق عَلَي مَنْ اَسَرَهُ وَ اِنْ كانَ يُرادُ مِنْ الْغَدِ قَتْلُهُ فَاِنَّهُ يَنْبَغي اَنْ يُطْعَمَ وَ يُسْقي وَ يُرْفَقَ بِهِ كافِراً كانَ اَوْ غَيْرَهُ» (وسائل 11/68) [غذا دادن اسير، حق و مسلّم است بر كسي كه او را در اسارت دارد، هرچند بخواهد او را روز بعد به قتل برساند، در اينجا نيز سزاوار است كه غذا و طعام به او بدهند و با او مدارا كنند، كافر باشد يا غير كافر.]

________________________________________________________________________________________________________________

امام سجاد(ع) در حق مجاهدين، چه دعايي فرموده اند؟

پرسش

امام سجاد(ع) در حق مجاهدين، چه دعايي فرموده اند؟

پاسخ

امام سجاد(ع) در دعايش مي گويد: «أللهمَّ صلِّ عَلي مُحمد وآله وأَنسهم عِند لِقاءهم العدوّ ذَكر دنياهم الخدّاعة الغُرور وامحُ عَن قلوبهم خَطرات المال الفتُون» (صحيفه سجاديه، دعاي 27، (دعا براي مرزداران).)؛ پروردگارا! هر مجاهدي كه با بيگانگان، مشركان، كافران و منافقان نبرد مي كند تا دين و قرآن تو احيا، حزب تو غالب، خط و نام و ياد تو زنده گردد، ياد دنياي نيرنگ باز و حيله گر را از صحنه قلب او و علاقه به مال را از صفحه جان او بزداي، طوري كه نه دنيا بخواهد و نه مال، نه به فكر زن و فرزند باشد و نه در انديشه برگشت به خانه و خانواده، آنگاه عرضه مي دارد: «واَجعل فِكره وذِكْره و ظَعنه و إِقامته فيك ولَك» (همان.)؛ پروردگارا! فكر و ذكر، حركت و سكون، كوچ كردن و خيمه زدن، ماندن و رفتن، قيام و قعود و خلاصه همه و همه فعاليّت هاي او را در خودت و براي خودت قرار بده.

در اين جمله سخن از «فيك ولك» است نه «في سبيلك» و نمي توان گفت: در اينجا مضاف، محذوف است. از اين رو اوج و عظمتي كه در اين كلام هست در «في سبيلك» نيست.

وظيفه مسلمين نسبت به پناهندگان چه مي باشد, آيا دولت اسلامي حق نپذيرفتن مهاجرين را دارد؟ ديدگاه اسلام را بيان كنيد.

پرسش

وظيفه مسلمين نسبت به پناهندگان چه مي باشد, آيا دولت اسلامي حق نپذيرفتن مهاجرين را دارد؟ ديدگاه اسلام را بيان كنيد.

پاسخ

يكي از مسائلي كه از ديرباز در جوامع مختلف جهان به عنوان يك بحث بين المللي و احيانا يك مساله داخلي مطرح بوده و در حال حاضر نيز مطرح است، مساله پناهندگي سياسي است و يا آوارگي انسان هاست و اينكه چگونه مساله پناهندگي در جوامع بشري پديد مي آيد،چند نظريه وجود دارد»، (ابراهيمي، محمد، اسلام و حقوق بين الملل عمومي، ج 2؛ سمت، چ اول، 1377 (بصورت اقتباس و تلخيص) ص 315). كه در اين جا گفتنش ضرورت ندارد، و ازطرفي اين پناهندگي عواملي داشته است كه بطور اختصار مي توان اين ها را برشمرد: 1. تعارض منافع، 2. اختلافات عقيدتي، 3. قدرت طلبي و ميل به سيادت، (همان، صص 317 - 320).

فقها معمولا" جهان را به دو اردوگاه متمايز تقسيم مي كنند, آن قسمت از جهان را كه در قلمرو اسلام است به نام دارالاسلام يا در السلام و قسمتي ديگر را كه در برابر نفوذ اسلام حالت منفي دارد بنام دارالفكر و دارالحرب مي نامند و در صورتي كه يك يا چند دولت , نظر بي طرفي و يا متاركه جنگ با جهان اسلام داشته باشند تشكيل جهان سوم يا دارالهدانه از نظر اسلام تحقق خواهد يافت , (حميد زنجاني , عباسعلي ; جغرافياي سياسي اسلام يا وطن و سرزمين ; دفتر نشر فرهنگ اسلامي ; ج 4, 1366, صص 108 - 109).

در مورد دار الاسلام شش نظريه وجود دارد كه ما اين نظريات را بطور مختصر بيان مي كنيم :

نظريه اول ; سرزمين هايي كه در

قلمرو حكومت اسلام هستند و احكام اسلام و مظاهر ديني در آن ها بر پا مي گردد دار الاسلام محسوب مي گردد.

نظريه دوم ; بنابراين نظريه مميز اساسي دو جهان مزبور وجود حكومت و نفوذ احكام خواهد بود.

نظريه سوم ; اساس اختلاف دو جهان را در وجود (امان ) و عدم آن مي داند.

نظريه چهارم ; نظريه روابطي كه بر اثر انعقاد پيمانهاي صلح بين مسلمين و ملل غير مسلمان به وجود مي آيد.

نظريه پنجم ; اين را برخي از نويسندگان متاخر اسلامي در مورد نظريه تقسيم جهان گفته اند از آن جا كه تقسيم جهان به دو جبهه و اردوگاه به نام دار الاسلام و دارالحرب از طرف فقهاي اسلامي تنها بر اساس روابط موجود فيمابين مسلمين و غيرمسلمين بود و ارتباطي به تشريع اسلامي و اختلاف مذهبي نداشته است و حالت جنگ و يا صلح مجوز و باعث اصلي اين تقسيم بوده است لذا بايد گفت يا منظور از دارالحرب تنها عبارت از مناطق جنگ و ميدانهاي مبارزه بوده است و نظر به اينكه جنگ يا حالت عارضي در روابط مسلمين مي باشد از اين رو با خاموش شدن شعله هاي جنگ موضوع دار الحرب از ميان رفته و اثري از آن نخواهد بود بنابراين نبايد تصور شود كه در قانون اسلام ; جهان به دو دولت و دو جبهه سياسي تقسيم شده و اسلام به اين اختلاف و تقسيم رسميت و اصالتي قايل مي باشد, بلكه تقسيم مزبور از نقطه نظر تحقق يافتن امن و صلح و بروز جنگ و ناامني مورد نظر واقع شده كشورهايي كه با مسلمين جنگ ندارند دار

الحرب اطلاق نمي شود, اين نظريه شباهتي به نظريه اولي دارد ولي فرق اساسي اين نظريه اين است كه , صاحبان اين نظريه قانون جهاد را در اسلام تنها از جنبه دفاعي آن پذيرفته اند و اين امتياز اين نظريه مي باشد و همچنين نظر فقهي را با نظريه متخصصين حقوق بين الملل مبني بر وحدت جهان تطبيق دادند. نظريه ششم ; اين ها معتقدند كه مفهوم اسلام دارالاسلام يا وطن ابدي را به عنوان يك مفهوم ثابت و واحدي جستجو نمود و تغييراتي را كه ممكن است از نظر تبدل و تنوع احكام روي مي دهد, از نظر دور داشت , (همان , صص 109 - 118).

و يك تقسيم ديگر از نظر ايدئولوژي اسلامي داريم كه بدين ترتيب جهان اسلام يا دارالاسلام همه انسانهاي معتقد به مباني اسلامي را در بر مي گيرد و شامل كليه گرويدگان اين مكتب , گو اين كه از نظر خاك , رنگ , نژاد و زبان و... با هم اختلاف داشته باشند مي گردد. و اين تقسيم از نظر ايدئولوژي اسلامي با آنچه كه قبلا" گفتيم كه فقهاي عظام مبني برد و نظام متقابل دارالاسلام و دارالكفر كاملا" قابل تطبيق مي باشد توضيح آنكه معمولا در قبال مفاهيم مشابه دو عنوان مزبور اشتباه و خطا مي شود, هنگامي كه دو عنوان دارالاسلام و دارالكفر را به طور متقابل در نظر مي گيريم بايد تقسيم از نظر عقيدتي و فكري به حساب آوريم ولي در صورتي كه عنوان دارالسلام و يا دارالاسلام را با عنوان دارالحرب مقابل مي گيريم تقسيم جنبه سياسي به خود مي گيرد و اگر در

تقسيم جنبه سياسي بخود مي گيرد و اگر در تقسيم از نقطه نظر سياسي به عمل مي آوريم پاي دارالاسلام آمده در مقابل دار الحرب نيست چون تقسيم درست نيست چون در مقابل دو عنوان سياسي مزبور عناوين دار العهد و دارالهدنه و دارالحياد در نظر گرفته مي شود.)), (همان , تلخيص و اقتباس صص 119 - 122).

از اين رو علامه طباطبايي در تفسير الميزان حد و مرز كشور اسلامي را مرز جغرافيايي و طبيعي و يا اصطلاحي نمي دانند بلكه اعتقاد مي دانند چون اسلام جامعه اي را بنيان نهاده است كه مرزهاي آن را عقيده تعيين مي كند نه نژاد و وطن و امثال آن حتي در مساله ازدواج نيز كهسازنده واحد بنيادين جامعه بشري است ملاك و محور را عقيده قرار داده است نه وطن و اقامتگاه، (الطباطبايي، العلامه السيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، المجلد الرابع، موسسه مطبوعاتياسماعيليان، الطبعه السابعه، 1394 ه.ق، ص 125).

وطن مسلمان، عبارت از محلي است كه براي زندگي Ƞسكونت و اقامت شخصي، اختصاص پيدا مي ÙƘϠبر طبق قانون اسلام، تحقق اين امر يك موضوع كاملا اختياري است و هر فرد مسلمان مي تواند آزادانه هر محلي را كه مناسب زندگي خويش تشخيص دهد در سراسرسرزمين اسلامي، انتخاب و آن را اقامتگاه اتخاذ نمايد، (پيشين، ص 150).

اصولاً اقامتگاه در فقه اسلامي دو قسم است:

1. اقامتگاه اصلي كه اقامتگاه پدر و مادر و محل تولد تا هنگامي كه شخص از آن اعراض ننموده نسبت به وي وطن اصلي است.

2. اقامتگاه انتخابي: محلي را كه شخصي براي سكونت و اقامت خود اختيار مي كند در صورتي كه مدت اقامت وي در آن محل به اندازه اي باشد كه

صدق وطن كند از نظر قانون اسلام، اقامتگاه محسوب مي گردد و از آن جا كه صدق و تحقق اين نوع وطن صرفا منوط به نظر وتشخيص عرف مي باشد، لذا در فقه آن را وطن عرفي نيز مي نامند و اين اقامتگاه يا وطن در فقه اسلامي نسبت به افراد مسلمان اثرات و نتايج حقوقي قابل ملاحظه اي دارد از جمله امور مربوط به محاكمات و تشكيل دادگاه مساله اقامتگاه متراعيين مورد نظر قرار مي گيرد و در صلاحيتدادگاهها نيز اقامتگاه دخيل مي باشد و نظير مساله زكوة و مقررات و وظايف عبادي كه تخفيفهاي از نظر وظايف عبادي (نماز - روزه) مقرر شده است، (همان، صص 149 - 151).

مساله پناهندگي در طول تاريخ به عنوان يك ضرورت اجتماعي مطرح بوده و هيچ ملتي خود را بي نياز از آن نمي دانسته است و در اين ميان افراد و ملتهاي كه با دشمنان بيشتري روبرو بوده اند قهرا نسبت به اين مسأله احساس نياز بيشتري مي كردند و عملاً از اين سنتاجتماعي بيشتر استفاده كرده اند. جامعه مسلمان نيز چون در مهر شرك و بت پرستي پديد آمد و اصول و معيارهاي اجتماعي اين مكتب در تضاد مستقيم با عقايد بت پرستانه مردم عرب بود از همان آغاز، بزرگان عرب و به ويژه تجار و ثروتمندان قريش با آن به ستيز برخاستند ومسلمانان نخستين به علت عدم قدرت كافي، مجبور بودند از اصل پناهندگي به طور جدي استفاده كنند، بديهي است جامعه اي كه خود از آغاز حيات خويش از اصل پناهندگي استفاده نموده و بطور جدي مورد حمايت اقوام مختلف فن قرار گرفته، بالطبع نسبت به اين اصل بي تفاوتنبوده و نيز آن را محترم مي دارد

گذشته از اين كه اسلام، آيين فطرت است و قهرا نسبت به همه ارزشهاي انساني از جمله حمايت و دفاع از پناهندگان و بلكه در دفاع و تلاش براي همه مستضعفان و نجات آنان از چنگال مستكبران و ستم پيشگان معرفي مي نمايد. در قرآن كريم وروايات مسايلي مهمي درباره پناهندگان بيان شده كه از جمله در سوره مباركه توبه آيه 6 را ببينيم، وقتي قرآن حكم پيكار با مشركان را صادر كرده و راه هر گونه صلح و سازش با بت پرستان را سد نموده در ادامه مي فرمايد مساله پناهندگي را حتي در مورد مشركان مكه يعنيسرسخت ترين دشمنان اسلام و مسلمين محترم شمرده است و مي فرمايد: چنانچه كسي از مشركان از تو پناه خواست، تا با آرامش و اطمينان خاطر درباره اسلام تحقيق نمايد و از محتواي وحي آگاه گردد، حتما پناهندگي او را بپذير و پس از پايان دوره پناهندگي او را با امنيت كامل به اردوگاه خصم باز گردان. و همچنين آيات ديگر در اين مورد است از جمله آيه 89 و 90 سوره نساء، (ابراهيمي، محمد، اسلام و حقوق بين الملل...، ج 2، سمت، ج اول، 1377 (تلخيص و اقتباس)، صص332 - 342).

با همه پيشينه تاريخي اصل پناهندگي و پذيرش عمومي آن و اتفاق نظر ملتها بر لزوم پناه دادن به پناهندگان برخورد دولت ها با پناهندگان عملا" متفاوت بوده و مقررات مشخصي كه همگان ملزم باشند نسبت به پناهندگان آن را رعايت كنند, مطرح نبوده است , بلكه بر عكس در اين زمينه كشورها روشهاي متفاوت و برخوردهاي مختلفي داشته اند. در بعضي موارد دولتها پس از پذيرش پناهنده همه جانبه از او

اعلام حمايت نمود و رسما با دولت و قدرت تعقيب كننده و يا دولت متبوع او وارد جنگ شده و در زمينه احقاق حقوق از دست رفته پناهندگان همه گونه حمايتي را به عمل آورده اند و در مواردي به حداقل حمايت اكتفا كرده و به فراريان و پناهندگان تنها اجازه ورود را داده اند و در مواردي نيز به علت هراس از دولت تعقيب كننده شخص فراري و يا به سبب مشكلات داخلي از پذيرش پناهندگان طفره رفته و اجازه نداده اند كه آنان به قلمروشان وارد شوند البته علل اختلاف روش ملل در برخورد با پناهندگان مطالب زيادي دارد كه خارج از بحث است . بر خلاف حقوق بين الملل كه پناه دادن به فراريان را يك اصل اخلاقي تلقي كرده و دولتها را نسبت به پذيرش و عدم پذيرش آنان , آزاد گذاشته است و تنها به توصيه هايي در اين زمينه اكتفا نموده , در شريعت اسلام از همان آغاز پناه دادن به مظلومان به عنوان يك وظيفه الهي و ديني و بالطبع به صورت يك قاعده حقوقي مطرح بوده و هيچ گونه مسامحه و سهل انگاري را در اين زمينه جايز ندانسته است , تا آن جا كه بي توجهي به مظلومان را به معناي ضعف ايمان افراد مسلمان به حساب آورده و بر همين اساس , در روايتي از پيامبر(ص ) نقل گرديده كه ((من سمع مناديا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم )) يعني هر مسلماني كه صداي انساني را بشنود كه مسلمين را به ياري خويش فرا مي خواند و به او پاسخ مثبت ندهد مسلمان

نيست . اين روايت هر چند منحصرا" در مورد پناهندگان وارد نشده است و شامل هر فرد ستمديده اي اعم از مسلمان و غير مسلمان مي شود, ولي روشن است كه پناهندگان و آوارگان از وطن و كاشانه خويش از بارزترين مصاديق مظلومان هستند و بالطبع بر هر فرد مسلمان و به ويژه بر دولت اسلامي لازم است كه به آنها پناه دهد و از همه امكانات خويش براي رفع ظلم از آنان استفاده كند مهمتر اين كه در شريعت اسلام , مسوئوليت پناه دادن به مظلومان نه تنها يك وظيفه براي دولت اسلامي به شمار نيامده بلكه از حقوق عمومي مسلمانان و از اين فراتر, از تكاليف آنان به شمار مي آيد و جالب اينكه مراعات حق جوار هر فرد مسلمان بر همه افراد مسلمان ديگر و نيز بر دولت اسلامي به عنوان يك وظيفه و تكليف لازم خواهد بود, (ابراهيمي , محمد, اسلام و حقوق بين الملل عمومي , ج 2, سمت , چ اول , 1377, ص 374 - 375 و 380 - 381). حقوق پناهندگان از ديدگاه اسلام منحصر به تامين نياز آنها و مراعات تساوي بين پناهندگان و اتباع دولت اسلامي نيست , بلكه وظيفه دولت اسلامي و همه افراد مسلمان , تلاش در جهت رفع ظلم از آنان و متقاعد كردن دولت متبوع آنان بر مراعات حقوقشان نيز هست و اين چيزي است كه در حقوق بين الملل كمتر مطرح است و لااقل در روابط بين الملل هرگز به صورت جدي مطرح نبوده است . البته ناگفته پيداست كه ارائه خدمات از جانب دولت اسلامي به پناهندگان و همچنين

ديگر مظلومان , در چارچوب قانون و مراعات امانت نسبت به بيت المال انجام مي گيرد و قهرا" كمك هاي اقتصادي در رفع نياز آنان خواهد بود و براي افرادي كه قدرت كار دارند, تنها زمينه كار را فراهم مي آورد و لذا حقوق بي ضابطه اي كه هم اكنون در برخي از كشورهاي اروپايي نسبت به برخي از پناهندگان مطرح است و بدون توقع كار از آنان , كمكهاي مادي بسياري با اهداف سياسي خاصي به آنان مي كنند, در جامعه اسلامي وجود نخواهد داشت , (همان , ص 383). ديگر تعهدات پناهندگان چيزي نيست جز آنچه همه ملل جهان به طور طبيعي از هر فردي كه بخواهند در قلمرو آنان زندگي كنند متوقع هستند بنابراين پناهندگان وظايفي دارند كه از اين قرار است , (همان , ص 391). 1. رعايت كليه مقررات و قوانين (عمومي ) كشور اسلامي محل اقامت ; 2. احترام به مقررات و شعائر ديني ; 3. عدم مبادرت به اقدامات خصمانه عليه امنيت كشور; 4. عدم مبادرت به جاسوسي به نفع حكومت بيگانه , 5. عدم تجاهر به منكرات . اين ها وظايف پناهندگان بود نسبت به كشور ميزان از نظر اسلام حتي بالاتر اسلام براي مسلماني كه به صورت قانوني (چه موقت يا دايم ) در كشورهاي غير اسلامي است به عنوان بيگانه اقامت گزيده است وظايفي را معين نموده كه في الجمله آنان را مكلف به رعايت قوانين عمومي دولت بيگانه محل اقامت نموده است . همانطور كه عرض شد در قبال آن وظايف بالا بيگانگان از اين حقوق و مزايا و ملافتها برخوردارند در كشورهاي اسلامي

: 1. آزادي ورود و تردد در داخل كشور اسلامي 2. آزادي انتخاب اقامتگاه 3. آزادي انجام وظايف ديني 4. معافيت از پرداخت برخي از ماليات ها 5. معافيت از خدمت نظام وظيفه و دفاع از كشور 6. حق برخورداري از مقررات مربوط به احوال شخصيه بر طبق مقررات مذهبي خويش , (خسروشاهي , قدرت الله , مصطفي دانش پژوه , فلسفه حقوق , انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره ), ج چهارم , 1379, صص 129 و 130). و نسبت به سوال آخر اينكه به دير روزگار به اين كشور اسلامي پناه آورده اند اين حرف قابل تامل است زيرا اين مردم مظلوم افغانستان بخاطر همان دلايلي كه قبلا" عرض كرديم به خاطر مطامع برخي از بزرگان قبايل خويش به اين مساله خانمانسوز دچار شد و اين اختيار خود آنان بود و چيزي در كار نبود كه آنها را به اين جا بكشاند و از طرفي اين طور نيست اين مردم كار و معاش ندارند چون دو عامل ما مي بينيم كه خيلي از اين افراد حتي در مشاغل دولتي هم دارند كار مي كنند و حتي برخي از آنان در دانشگاهها و موسسات آموزشي عالي دارند درس مي خوانند و اتفاقا" به برادران افغاني خيلي احترام هم گذاشته مي شود و شايد در بين مردم ما كساني باشند كه بدرفتاري نسبت به برخي از برادران افغاني انجام بدهند اين دليل نمي شود كه كار افراد را به نوع مردم ايران تسري داد چون نمونه بارز اين كار را در روز همبستگي مردم ايران با مردم بي دفاع مظلوم افغانستان را مشاهده

نموديم كه اين يك نمونه و مصداق روشني از براردي و دوستي مردم ايران با برادران افغاني بوده است .

از ديدگاه قرآن نقش جهاد در حراست از مراكز عرفان و معنويت چيست؟

پرسش

از ديدگاه قرآن نقش جهاد در حراست از مراكز عرفان و معنويت چيست؟

پاسخ

اصولاً قرآن كريم دفاع را حافظ مراكز عرفان و معنويت معرفي مي كند و به كساني كه اهل جنگ و دفاع نيستند، ترك دنيا را با ترك خلق خدا اشتباه مي كنند و نمي دانند كه بايستي در متن جامعه براي مردم دلسوزانه كار كرد، هشدار مي دهد و مي گويد: اگر جنگ و دفاع نباشد نه تنها مراكز پر تحرّك ديني، نظامي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و ... ويران مي گردد بلكه دير راهبان منزوي نيز مورد تهاجم طاغيان قرار مي گيرد، اگر نيزه به دست نيزه دارانِ شاهد جبهه نباشد، تسبيح در دست عبادت پيشگان گوشه نشين نيز نخواهد ماند. مرام و مسلك خشونت بار لنين و استالين همان گونه كه مسجدها را در اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق در هم كوبيد، كليساها را ويران و ديرها و صومعه ها را تخريب كرد. همان طور كه ساير قدرتها و ابرقدرتها نيز اين گونه عمل كردند: «لولا دَفع الله الناسَ بَعضهم بِبَعض لَهُدمّت صَوامع وبِيع وصَلَوات ومَساجد يُذكر فيها اسم الله كَثيراً» حج/40؛ اگر نبرد مدافعان خطّ مقدم آتش نبود نه مسجدي سرپا مي ماند، نه كليسا و نه كنيسه اي برپا، و نه صومعه و ديرِ راهبِ عزلت گزيده اي باقي. چرا كه شياطين با هر چه كه ياد خدا را به همراه دارد مخالف هستند و آن را مانع اهداف خودشان مي دانند و يا همانند مادي مسلكان، افيون جامعه مي شمارند.

جنگ ايران و عراق

چرا بعد از فتح خرمشهر مجبور به ادامه جنگ بوديم؟
پرسش

چرا بعد از فتح خرمشهر مجبور به ادامه جنگ بوديم؟

پاسخ

اولاً بعد از فتح خرمشهر مقدار زيادي از خاك وطن عزيز ما در اشغال متجاوزين عراقي بود كه لازم بود به هر قيمتي پس گرفته شود.

ثانياً در اثر تجاوز صداميان خسارت مالي و جاني زيادي به كشور وارد شده بود. عقل و شرع حكم مي كرد كه متجاوزين تا جائي تعقيب شوند كه بتوانيم خسارات را بگيريم و گرفتن فاو در اين راستا صورت گرفته است.

اگر دخالت مستقيم آمريكا و اذنابش نبود پيروزي كامل از آن ما بود و در نتيجه به همه چيز رسيده بوديم.

ثالثاً اگر بعد از فتح خرمشهر، قطعنامه 598 را مي پذيرفتيم، چه تضميني بود كه دشمن از بقيه خاك اشغالي عقب نشيني كرده و بعد از تهيه قوا مجدداً به ما حمله نكند؟ چنانكه ديديم بعد از پذيرش قطعنامه دوباره حمله كردند و عمليات مرصاد به وقوع پيوست.

در جنگ تحميلي ميزان خسارات جاني و مالي دو طرف چه قدر بوده است؟
پرسش

در جنگ تحميلي ميزان خسارات جاني و مالي دو طرف چه قدر بوده است؟

پاسخ

اين مسئله رسماً اعلان نشده است، ولي در گفته ها و نقل ها حدود دو هزار ميليارد دلار خسارت براي دو كشور برآورد شده است و از نظر جاني در ايران چيزي كم تر از دويست هزار تن شهيد نقل شده است.

چرا عراق به ايران حمله كرد؟ قرار داد الجزاير چه بود؟ در اين جنگ چه نيروهايي بيش ازهمه مورد توجه و اعتماد امام و مسئولان كشور بودند ؟
پرسش

چرا عراق به ايران حمله كرد؟ قرار داد الجزاير چه بود؟ در اين جنگ چه نيروهايي بيش ازهمه مورد توجه و اعتماد امام و مسئولان كشور بودند ؟

پاسخ

هدف اصلي و واقعي عراق با هم كاري همه جانبه استعمار گران ودر رأس آنان آمريكا جنايت كاراين بود كه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران براندازند. عراق براي رسيدن به اين هدف , قرارداد الجزايررابهانه قرار داد وبه ايران حمله كرد. اين قرارداد در سال 1975ميلادي بين ايران و عراق بسته شد كه طبق آن ,اروند رود بين ايران و عراق تقسيم مي شد و مقرر گرديد كهطرفين از آن استفاده كرده و كشتيراني كنند.

بهانه عراق اين بود كه اين قرارداد در زمان ضعف عراق بسته شده است و در واقع به طور اجبار و از روي ناچاري مسئولان عراق آن راامضاء كرده اند, اينك كه قدرتمند هستيم ديگر آن را قبول نداريم . به همين دليل صدام در تلويزيون مقابل ميليون ها نفر بيننده قرارداد الجزاير را پاره كرد. هر چند بعد از هشت سال جنگ دوباره مجبور شد كه دوباره تن به قرار داد الجزاير بدهد.

در اين جنگ همه نيروها مورد توجه و اعتماد امام (ره ) وساير مسئولان قرار داشتند,اما نيروي مخلص بسيجي بيش از همه مورد توجه امام (ره ) بودند; چنان كه خود فرمودند:< اين كاش من هم يك بسيجي بودم >.

چرا امام با پذيرش قطعنامه سازمان ملل فرمود: جام زهر را نوشيدم؟
پرسش

چرا امام با پذيرش قطعنامه سازمان ملل فرمود: جام زهر را نوشيدم؟

پاسخ

از مدت ها قبل از پذيرش قطعنامه دولت عراق بر اثر شكست هاي پي در پي اصرار بر اين داشت كه صلح بر قرار شود ولي هنوز سربازان عراقي در داخل خاك ايران بودند. اگر در آن موقع قطعنامه پذيرفته مي شد كه خاك ايران در اشغال عراقي ها بود، ديگر توان پس گيري آن مناطق مشكل بود، چون در گيرودار تشريفات اداري سازمان ملل و رفت و آمدها و گفتگوها و نشست ها، نه سرزمين هاي ما را پس مي دادند و نه خسارت مي پرداختند، همان طور كه هنوز بعد از چند سال كه از پذيرش قطعنامه مي گذرد، خسارت هايي كه بر اساس قطعنامه 598 بايستي دولت عراق به ايران بپردازد، پرداخت نكرده است.

دوّم: اگر قطعنامه پذيرفته مي شد (در حالي كه خاك ما در دست عراقي ها بود)، روحية سربازان ما تضعيف مي شد و اگر دوباره مي خواستند سر و سامان بگيرند و حمله اي بكنند، توان نداشتند، چون اكثر نيروهاي رزمي ايران نيروهاي مردمي و بسيج بود. اين نيروها در صورتي در جبهه مي ماندند كه حمله اي صورت بگيرد و اگر جبهه ها راكد مي شد، به شهرهاي خود بر مي گشتند.

سوم: نيروهاي ايران بر اثر حملات پي در پي و با پيشروي در خاك عراق اهرم مهمي به دست آوردند تا بتوانند دولت عراق و حتي حاميان استكباري آن را مجبور كنند تن به خواسته هاي ايران بدهند.

چهارم: مقصود از ادامة حمله و جنگ با نيروهاي متجاوز عراقي (كه به نمايندگي از استكبار جهاني و

با كمك هاي اكثر كشورهاي منطقه و آمريكا و حمايت هاي برخي از كشورهاي اروپايي انجام گرفته بود)، رسيدن به تمامي خواسته هاي بحق ملّت ايران بود كه عبارت بود از: بيرون كردن متجاوز، مجازات عاملان تجاوز (صدام و حاميان او) گرفتن خسارت هاي فراواني كه به ايران وارد شده بود. چون هنوز اين خواسته ها محقق نشده بود، و مطمئناً در پناه سازمان مللي كه در دست استكبار جهاني است، اين خواسته ها برآورده نمي شد كه الآن به خوبي معلوم شده است، از اين رو امام آن را جام زهر ناميدند.

علّت پذيرش قطعنامه:

1_ محاصرة اقتصادي شديد از طرف امريكا و غرب، به طوري كه امكانات كشور تحليل رفته بود.

2_ تهديد امريكا به طوري كه هواپيماي مسافربري ايران را در آب هاي خليج فارس زدند.

3_ استفادة بيش از حد از سلاح هاي شيميايي و ميكروبي توسط صدام.

بنابراين، پذيرش صلح بر ما تحميل شد، در حالي كه به خواسته هاي برحق خود نرسيده بوديم. اين عوامل باعث شد كه امام بر خلاف ميل قلبي خود قطعنامة 598 را بپذيرد و آن را جام زهر بداند.

شايد يكي از عواملي كه باعث شد امام آن را جام زهر بنامد، اين بودكه به نيروهاي عاشق جنگ و مبارزه كه اصولاً با صلح با جنايتكاري مانند صدام موافق نبودند بفهماند كه من هم موافق با اين صلح نيستم امّا چاره ندارم. اين تعبير ماية آرامش نيروهاي شجاع و رزمندة ما بود. از طرف ديگر به دنيا بفهماند كه ما مجبور به صلح شديم و دنياي استكبار صلح را بر ما تحميل كرد.

در جنگ تحميلي ايران از چه كشورهايي اسير جنگي بود؟
پرسش

در جنگ تحميلي ايران از چه

كشورهايي اسير جنگي بود؟

پاسخ

رزمندگان اسلام در جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسراي زيادي از دشمن گرفتند، از جمله اسير اردني، سوداني و مصري.

براي اطلاع بيشتر مي توانيد از مسئولان نظامي شهرتان سؤال كنيد.

چرا صدام را محاكمه و مجازات نمي كنند؟
پرسش

چرا صدام را محاكمه و مجازات نمي كنند؟

پاسخ

به نظر مي رسد عدم محاكمه و عدم مجازات صدام بدان جهت است كه محاكمه وي، فاش شدن اسرار و جنايات غرب - به ويژه امريكا را - در پي خواهد است داشت، زيرا صدام دست نشانده غرب بوده و در مدت طولاني حكومت خود از سوي غرب حمايت مي شد. اگر صدام محاكمه شود، اعتراف خواهد نمود كه در مدت هشت سال جنگ ايران و عراق و بسياري از جناياتي كه در سرزمين خود انجام داده، غرب از وي حمايت كرده و سلاح هاي كشتار جمعي را در اختيار او قرار داده است. طبيعي است كه غرب براي فاش نشدن جنايت خود، فعلاً از محاكمه و مجازات صدام صرف نظر كرده و از او به عنوان اسير جنگي ياد مي كند، نه به عنوان جنايتكار جنگي.

چرا در زماني كه صدام گفت صلح كنيم، صلح نكرديم؟
پرسش

چرا در زماني كه صدام گفت صلح كنيم، صلح نكرديم؟

پاسخ

صدام آلت دست استكبار بود و به قصد تصرف خاك ميهن اسلامي وارد معركه شد. فرزندان انقلاب به تبعيت از رهبر كبير انقلاب، به دفاع از كيان اسلامي پرداختند و اگر آن ها نبودند، اكنون دشمن آسايش و امنيت ما را ربوده بود.

دفاع فرزندان اين مرز و بوم در مقام تقريباً همه دنيا افتخار بسيار بزرگي بود كه فقط در همان زمان نصيب عده اي از دلاور مردان شد.

الآن وقت آن نيست كه بگوييم چرا صلح نكرديم؟ چرا فرزندانمان به شهادت رسيدند و چراهاي ديگر، امام فرمود: چه در جنگ شكست بخوريم و چه پيروز شويم، پيروزي از آن ما است، زيرا ما براي اعتلاي هدف خود مي جنگيم.

ايران كشوري جنگ ستيز نبوده و نيست، ولي آيا مي توان پذيرفت كه دشمن آب و خاك ما را تصرّف كند و چون اسراييل به غصب سرزمين هاي اسلامي بپردازد؟

صدام و ايادي او هيچ گاه حرف راست نمي زدند. وانگهي اگر صدام گفته بود بياييد صلح كنيم، شايد پذيرش در آن زمان به صلاح نبود. در ضمن استراتژي جنگ به دست حضرت امام نبود، بلكه فرماندهان جنگ تصميم مي گرفتند و به حضرت امام ارجاع ميدادند و ايشان بر اساس رأي و پيش بيني آن ها تصميم مي گرفت.

اين رويه معمول تمام دنيا مي باشد. در جنگ نان و حلوا پخش نمي كنند. جنگ از استراتژي پيچيده و پنهاني برخوردار است كه حتي شايد پيش بيني كوتاه مدت آن ممكن نيست. جنگ عراق و در اصل استكبار جهاني عليه ايران نيز از اين امر مستثني نبود.

جنگ عراق عليه ايران، جنگ معمولي

نبود، بلكه آتش افروزي كفر و استكبار عليه كيان اسلام بود و هر گونه پيشنهاد صلحي شايد نيرنگ بود.

جواناني كه با افتخار به استقبال شهادت رفتند و از جان شيرين خود گذشتند و يا اكنون جزء ايثارگران هستند، هرگز به فكر آن نبودند كه چرا بايد به اين كار دست بزنند، بلكه فقط به انجام وظيفه مي انديشيدند آن ها در اين خيال نبودند كه چرا صدام پيشنهاد صلح كرد و ما نپذيرفتيم. اين پيروي از انديشه بدانديشان است كه مي خواهند افتخارات نظام را زير سؤال ببرند.

چرا در زماني كه صدام گفت صلح كنيم، صلح نكرديم؟
پرسش

چرا در زماني كه صدام گفت صلح كنيم، صلح نكرديم؟

پاسخ

صدام آلت دست استكبار بود و به قصد تصرف خاك ميهن اسلامي وارد معركه شد. فرزندان انقلاب به تبعيت از رهبر كبير انقلاب، به دفاع از كيان اسلامي پرداختند و اگر آن ها نبودند، اكنون دشمن آسايش و امنيت ما را ربوده بود.

دفاع فرزندان اين مرز و بوم در مقام تقريباً همه دنيا افتخار بسيار بزرگي بود كه فقط در همان زمان نصيب عده اي از دلاور مردان شد.

الآن وقت آن نيست كه بگوييم چرا صلح نكرديم؟ چرا فرزندانمان به شهادت رسيدند و چراهاي ديگر، امام فرمود: چه در جنگ شكست بخوريم و چه پيروز شويم، پيروزي از آن ما است، زيرا ما براي اعتلاي هدف خود مي جنگيم.

ايران كشوري جنگ ستيز نبوده و نيست، ولي آيا مي توان پذيرفت كه دشمن آب و خاك ما را تصرّف كند و چون اسراييل به غصب سرزمين هاي اسلامي بپردازد؟

صدام و ايادي او هيچ گاه حرف راست نمي زدند. وانگهي اگر صدام گفته بود بياييد صلح كنيم، شايد پذيرش در آن زمان به صلاح نبود. در ضمن استراتژي جنگ به دست حضرت امام نبود، بلكه فرماندهان جنگ تصميم مي گرفتند و به حضرت امام ارجاع ميدادند و ايشان بر اساس رأي و پيش بيني آن ها تصميم مي گرفت.

اين رويه معمول تمام دنيا مي باشد. در جنگ نان و حلوا پخش نمي كنند. جنگ از استراتژي پيچيده و پنهاني برخوردار است كه حتي شايد پيش بيني كوتاه مدت آن ممكن نيست. جنگ عراق و در اصل استكبار جهاني عليه ايران نيز از اين امر مستثني نبود.

جنگ عراق عليه ايران، جنگ معمولي

نبود، بلكه آتش افروزي كفر و استكبار عليه كيان اسلام بود و هر گونه پيشنهاد صلحي شايد نيرنگ بود.

جواناني كه با افتخار به استقبال شهادت رفتند و از جان شيرين خود گذشتند و يا اكنون جزء ايثارگران هستند، هرگز به فكر آن نبودند كه چرا بايد به اين كار دست بزنند، بلكه فقط به انجام وظيفه مي انديشيدند آن ها در اين خيال نبودند كه چرا صدام پيشنهاد صلح كرد و ما نپذيرفتيم. اين پيروي از انديشه بدانديشان است كه مي خواهند افتخارات نظام را زير سؤال ببرند.

چرا حضرت امام (رض ) پذيرش قطعنامه را به نوشيدن زهر تشبيه كردند
پرسش

چرا حضرت امام (رض ) پذيرش قطعنامه را به نوشيدن زهر تشبيه كردند

پاسخ

در اين رابطه با مركز تحقيقات جنگ ستاد مركزي سپاه پاسداران مكاتبه فرماييد. در خصوص قطعنامه 598كتاب هايي در آن مركز به رشته تحرير درآمده است. به نظر ما اين كه امام آن را به خوردن جام زهر تشبيه كردند، اين بود كه هر چند پذيرش قطعنامه 598 در آن شرايط تنها كار ممكن بود؛ و با آرمان بلند حضرت امام و روح سازش ناپذيرايشان مخالف بود افزون برآن برخي از عوارض جانبي منفي در كشور و نيز تأثير منفي آن بر حركتهاي انقلابي مسلمانان جهان، عواملي بود كه امام از آن احساس رنج مي كردند.

در طول دوران دفاع مقدس چند مرتبه از بمباران شيميايي استفاده شد در چه محل هايي و در چه تاريخي؟ و علت تغيير استراتژي دشمن و روي آوردن به سلاح هاي شيميايي چه بود؟ در مورد علت بمباران شيميايي حلبچه هم توضيح دهيد.
پرسش

در طول دوران دفاع مقدس چند مرتبه از بمباران شيميايي استفاده شد در چه محل هايي و در چه تاريخي؟ و علت تغيير استراتژي دشمن و روي آوردن به سلاح هاي شيميايي چه بود؟ در مورد علت بمباران شيميايي حلبچه هم توضيح دهيد.

پاسخ(قسمت اول)

در اين زمينه مقاله اي تحت عنوان (چگونگي كاربرد سلاح شيميايي در جنگ توسط عراق :يحيي فوزي ؛

76/04/ 1 ؛ به نقل از سايت كتابخانه تخصصي جنگ WWW.Ciw8.net) كه تا حدود زيادي موارد در خواستي شما را دربر دارد در ذيل مي أيد:

سلاحهاي شيميايي در طول جنگ ايران و عراق بعنوان يكي از مؤثرترين ابزارهاي بازدارندگي و مقابله و نيز اهرم فشاري در دست رژيم عراق بود كه با كيفيت و كميت دلخواه آن رژيم استفاده شد كه نتايج وحشتناكي را به بار آورد .اين نتايج ناشي از سكوت مجامع بين المللي و همسوئي قدرتهاي استكباري با سياست هاي رژيم عراق بود، براي تبيين بيشتر اين موضوع تاريخچه مختصر حملات شيميايي عراق از آغاز تا پايان جنگ مورد بررسي قرار گرفته كه در ذيل ارائه ميشود:

اولين حمله شيميايي ثبت شده توسط سازمان ملل در جنگ ايران و عراق مربوط به تاريخ 23/10/59 برابر با 13 ژانويه 1981 مي باشد كه در منطقه اي بين هلاله و ني خزر واقع در 50 كيلو متري غرب ايلام توسط عراق عليه نيروهاي ايراني انجام شد كه به شهادت ده تن از اين نيروها انجاميد. عامل مورد استفاده در اين حملات گازهاي مختل كننده اعصاب گزارش شده است. براساس گزارشهاي منتشر شده، عراق در سال 60 نيز چهار بار در مناطق هويزه، ارتفاعات الله

اكبر، پل نادري و خرمشهر اقدام به استفاده از گلوله هاي شيميايي نمود كه عمدتاً توسط توپخانه يا خمپاره انداز پرتاب گرديد.(1) در سال 61 عراق يازده بار از اين سلاح استفاده گاز اعصاب بود و توسط توپخانه و خمپاره انداز پرتاب مي شد. مناطق مورد استفاده شامل مناطق آبادان، ساوجي (در شمال مريوان)، ارتفاع 175، موسيان، تنكاب (در منطقه شمال غرب)، شلمچه، گردنه بايو (در كردستان)، شهرهائي در جنوب بوده كه در برخي از اين مناطق موارد استفاده مكرر گزارش شده است .در سال مجموعاً 13 نفر در اثر اين حملات شهيد و 21 نفر مجروح گرديدند. .(2)

در سال 62 ميزان بكارگيري اين سلاح توسط عراق از افزايش قابل توجهي برخوردار شد كه از نمونه هاي آن عمليات والفجر 6 در جبهه مركزي و عمليات خيبر در جبهه جنوبي مي باشد. در اين حملات نوع عناصر مورد استفاده و عوامل پرتاب كننده، تنوع بيشتري را شامل گرديد.

در اين سال مجموعاً 45 مورد استفاده عراق از اين سلاح گزارش شده است كه بيش از چهار برابر سال قبل بود و عناصر شيميايي مورد استفاده شامل عوامل تهوع زا، تاول زا، خردل، اعصاب و تركيبي از خردل و تاول زا بوده است. همچنين در اين سال علاوه براستفاده از توپخانه بعنوان وسيله پرتاب كننده از هواپيما نيز استفاده شده است .محل حملات انجام شده عمدتا ًتا دي ماه بدليل تحريك نيروهاي خودي در جبهه هاي شمال غرب و مياني (عمليات والفجر6) در اين مناطق گزارش شده است كه شامل سومار، رودخانه دويرج، نفرچين، شيوه رش، حاج عمران، پيرانشهر، ارتفاعات قمطره، ساوجي، سردشت، سومار، ارتفاعات

بازي دراز، خراطها، مريوان، روستاي سيدلو، سردوش، روستاي باينجان (در نزديكي بانه) ،گرماب، پنجون و پاوه بوده اندكه مجموعاً در اين حملات 22 نفر شهيد و 2793 نفر مجروح شدند. اين حملات بترتيب در شهر پيرانشهر، ارتفاعات قمطره، حوالي پنجون و هور الهويزه از شدت بيشتري برخوردار بود، در اين رابطه شهر پيرانشهر و چند روستاي مجاور آن در 18/5/62 توسط دو فروند هواپيما بمباران شيميايي شدند.

اين تهاجمات رژيم عراق كه با استفاده از بمباران هوايي حامل گاز«موستارد» انجام شد، يكصد نقر مجروح باقي گذاشت كه 10 نفر از آنها آسيب شديد در اعضاي اساسي بدن داشتند و براي مداوا در بيمارستان بستري گرديدند، بقيه نيز از تورم و سوزش شديد در چشمها رنج مي بردند، در اين تهاجم وحشيانه، گزارش منجر به شهادت مجروحين نداشتيم. .(3)

همچنين در تاريخ 8 و 5 آبان 1362 شهر بانه و روستاهاي اطراف آن مورد حمله قرار گرفت .در اين تهاجمات يكبار ديگر گاز موستارد مورد استفاده رژيم عراق قرار گرفت كه نتيجه آن 9 نفر شهيد و 50 نفر مجروح بود . همچنين حوالي پنجون درتاريخ 16/8/65 توسط هواپيما بمباران شد كه به شهادت 17 تن و مجروح شدن 60 تن انجاميد، در اين حمله هواپيماهاي عراقي از گاز اعصاب استفاده كردند. بمباران ارتفاعات قمطره با گاز تاول زا در 23/5/65 با200 زخمي نيز، در اين رابطه قابل توجه است. .(4)

در خصوص حمله به پيرانشهر كارشناسان سازمان ملل كه از محل حمله ديدن كردند مشاهدات خود را چنين گزارش كردند:

ما اثرات گاز موستارد را بر روي يك خانواده روستايي به ويژه مادر و دختران

دو و چهار ساله اش ديديم. ما شاهد مرگ دلخراش كودك چهارساله اي از دو ساعت قبل از مرگش بوديم. ما اثرات وحشتناك و دلخراش گاز موستارد را بر بدن زن باردار جواني كه جنين چهار ماهه در شكم داشت از نزديك مشاهده كرديم." .(5)

با آغاز عمليات خيبر توسط نيروهاي خودي در اسفند ماه62 مرحله جديدي از جنگ آغاز شد. در اين ماه نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قسمت بزرگي از جزاير مجنون را كه يكي از مراكز استخراج نفت عراق بود به تصرف خود در آوردند ،و پدافند مستحكمي را در آنجا سازمان دادند. تصرف اين مناطق در مقايسه با عمليات زميني در ساير مناطق براي رزمندگان ايران اهميت برجسته اي داشت.

عراقيها به علت اهميت استراتژيكي اين منطقه تصميم گرفته بودند كه اجازه ندهند جزاير مجنون در دست نيروهاي ايران باقي بماند. به علاوه نگران اين مسئله بودند كه مقادير قابل ملاحظه اي از ذخاير نفتي خود را با ادامه اشغال اين جزاير به وسيله رزمندگان ايران در اين منطقه از دست بدهند. آنها بمنظور عقب راندن نيروهاي ايراني ابتدا با استفاده از جنگ افزارهاي معمولي چندين پاتك اجرا كردند ولي كاري از پيش نبردند و سرانجام به كاربرد عامل عصبي تابون عليه نيروهاي مستقر در سنگرها اقدام كردند. با اجراي تك شيميايي عراق جمهوري اسلامي ايران اعلام داشت كه نزديك به 1700 تن بر اثر پاتك در جزاير مجنون كشته و مجروح شده اند در واقع اگر رزمندگان ايران اقدامات پدافندي خود را بهبود نمي بخشيدند و از جمله مجهز به ماسك ضد گاز، آمپولهاي آتروپين خودكار و لباسهاي محاظ، نشده

بودند، و باد شديد نيز نمي ورزيد تلفات آنها از اين ميزان هم فراتر مي رفت .ضايعات كم نيروهاي ايران در بهمن ماه سال مزبور مؤيد اين وضع متحول بوده است .به هر روي عراقيها با وجود تلاشهاي زياد موفق نشدند كه رزمندگان ايران را از جزاير مجنون خارج سازند. .(6)

جنگ در جزاير مجنون، شايد گسترده ترين كاربرد جنگ افزارهاي شيميايي را تا آن زمان توسط عراق درجنگ تحميلي در برداشته بود.

اين حملات بترتيب اسكله 13 آبان، حسينيه، اروندرود، العزير، شط علي، هورالهويزه، طلائيه، مجنون، البيضه و جفير را شامل گرديد. از بين اين حملات، حمله روز 19/12/62 به مجنون، روز 23/12/62 به البيضه و روز 30/12/62 به هور الهويزه از شدت بيشتري برخوردار بود .در اين حملات كه با هواپيما انجام شد بترتيب543 ، 153 ،370 نفر از نيروهاي خودي با عوامل تركيبي از خردل و تاول زا و همچنين گاز اعصاب مجروح شدند. .(7)

در سال 63 ميزان حملات شيميايي نسبت به سال قبل از كاهش نسبي برخوردار بود و به 34 مورد رسيد عموماً در منطقه عملياتي جنوب مخصوصاُ در جزاير مجنون انجام شد و هواپيماها نقش غالبي را در پرتاپ بمبهاي شيميايي ايفا نمودند. در اين حملات، تنوع عوامل شيميايي بكار گرفته شده افزايش يافت و از عوامل خفه كننده، اشك آور، سيانور، تاول زا، اعصاب، خون و خردل استفاده شد. مجموعا ً در اين سال در اثر اين حملات 1593 نفر از نيروهاي خودي مجروح و 23 نفر شهيد شدند. .(8)

حملات متعدد به جزيره شمالي مجنون در22/12/63 كه به شهادت 19 تن و مجروح شدن 35 تن

انجاميد و همچنين حمله به اسكله شمالي شط علي از شديدترين حملات بود. حملات شيميايي عراق در فروردين سال 64 نيز ادمه يافت. در سال 64 علي رغم اين كه تعداد موارد حمله شيميايي گزارش شده در اين سال10.273 نفر از نيروهاي خودي مجروح و 36 نفر شهيد شدند كه ميزان مجروح نسبت به سال قبل تقريبا نه برابر شد .بيشتر حملات در اين سال در ماههاي فروردين و بهمن و اسفند انجام شد كه فروردين ماه ادامه عمليات بدر و در بهمن ماه انجام عمليات والفجر8 و فتح فاو توسط نيروهاي ايراني مي باشد .مناطق مورد حمله در فروردين ماه 64 شامل آبادان، خرمشهر، جفير، پادگان حميد، جزاير مجنون و عين خوش مي باشند، كه بدفعات مورد حمله قرار گرفت حمله روز 19/1/65 به پادگان حميد كه منجر به شهادت 10 تن و مجروح شدن 1.100 نفر از نيروهاي خودي گرديد شديدترين حمله در اين ماه بوده است. .(9)

در اين حمله دكتر «مانوئل دومينگوئن» يكي از چهار كارشناس سازمان ملل كه مجروحين را مورد بازديد قرار داد در 8 آوريل اعلام كرد كه از گاز «ايپريت» و «ميدردسيانيك» استفاده شده است. .(10)

با شروع عمليات والفجر 8 در منطقه فاو در تاريخ 20/11/64 عراق بار ديگر استفاده از سلاح شيميايي را تشديد كرد.(11) بطوري كه در بهمن و اسفند ماه 64 مجموعا ً17 مورد عمليات آفند شيميايي توسط عراق عليه نيروهاي خودي گزارش شده كه عموماً درمنطقه فاو، آبادان و خسروآباد بوده است. در اين ماهها همچنين از مناطق جفير، عين خوش، بانه و سردشت نيز بعنوان مناطق مورد حمله ياد شده است

كه شديدترين حمله در جاده فاو - بصره، در تاريخ 24/11/64 انجام شد كه منجر به شهادت 23 تن و مجروح شدن 8.477 تن از نيروهاي خودي شد.(12) در اين عمليات هواپيماهاي عراقي از بمبهاي حاوي گاز خردل، سيانور، اعصاب و خون استفاده كردند. (13)

پاسخ(قسمت دوم)

بي ترديد وسعت تهاجمات شيميايي رژيم عراق در بهمن 1364 در تاريخ جنگهاي شيميايي در جهان بي سابقه است. با آفند والفجر 8 در 21 بهمن 1364 كه منجر به سقوط شهر بندري فاو عراق گرديد نيروهاي عراقي به كاربرد مواد سمي شيميايي انبوه كه تا آن زمان نظير آن با چنين ابعاد گسترده اي ديده نشده بود، اقدام كردند. از شروع عمليات آفندي والفجر 8 تا اواسط اسفند 1364 متجاوز از 7.000 گلوله توپ و خمپاره حاوي مواد سمي بر عليه مواضع نيروهاي ايراني شليك گرديد و در طول 20 روز به طور مداوم هواپيماهاي عراقي بيش از 1000 بمب شيميايي در صحنه عمليات. والفجر 8 فرو ريختند كه همزمان با تجاوزات وحشيانه عراق به ايران در بسياري از مواضع، تكهاي شيميايي عراق عليه مواضع، خود نيروهاي عراقي، اجرا گرديد كه در نتيجه نيروهاي بعثي تحت تأثير مقادير قابل ملاحظه اي مواد سمي شيميايي قرار گرفتند. يك اسير جنگي عراق به نام مهدي حبيب جمعي گردان 196 از گارد رياست جمهوري عراق كه در 25 بهمن 1364 در اثر بمباران شيميايي عراق مجروح شده و در فاو به اسارت نيروهاي ايران در آمده بود به خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران گفت:

زماني كه گردان ما در خط مقدم جبهه به محاصره نيروهاي ايران درآمده، ناگهان شماري از هواپيماهاي

عراق بر بالاي سر ما ظاهر شدند و بمبهاي شيميايي خود را بر روي مواضع نيروهاي ايراني و ما كه در محاصره آنها بوديم فرو ريختند كه در اثر آن تعداد قابل ملاحظه اي از گردان ما مجروح گرديدند كه من يكي از آنها هستم ."(14)

حملات شيميايي عراق در سال 65 با افزايش حملات ايران در اين سال افزايش يافت بطوري كه موارد بمباران تقريباً دو برابر سال قبل و به 79 مورد رسيد .در اين حملات از عوامل تاول زا، اعصاب، خفه كننده، خردل، خون و برخي موارد تركيبي از اينها استفاده گرديد كه ميزان حملات انجام شده در زمستان همزمان با انجام دو عمليات مهم كربلاي چهار و پنج در شرق بصره از شدت بيشتري برخوردار بود. عموماً جغرافياي مناطق بمباران شده نشان مي دهد كه مناطق مورد بمباران در اين سال تابعي از مناطق عملياتي مي باشد، بطوري كه در فروردين ماه همزمان با ادامه عمليات كربلاي 8 محور فاو عموماً مورد حمله قرار گرفت و در ارديبهشت و خرداد منطقه مهران و حاج آباد در جبهه هاي مياني و در شهريور ماه منطقه عملياتي كربلاي دو و در محور عمومي حاج عمران و همچنين محورهاي عملياتي كربلاي چهار در جزيره مينو و خرمشهر و آبادان مورد حمله شيميايي واقع شده است كه با توجه به عمليات ارتش (كربلاي6) در محور سومار اين منطقه نيز مورد بمباران قرار گرفت و در بهمن و اسفند نيز همزمان با كربلاي پنج در شلمچه و شرق بصره عمدتاً اين محور بمباران شيميايي گرديد. از نظر حجم صدمات وارده، مهمترين حملات در 4/3/65 در مهران

و صالح آباد كه منجر به مجروحيت 750 نفر گرديد و همچنين عمليات روز4/10/65 در محور خرمشهر به محور عرايض- شلمچه كه منجر به مجروح شدن 1160 نفر گرديد. عمليات روز 20/10/65 در جاده خرمشهر با 3000 مجروح و حمله روز 23/12/65 در ضلع جنوب شرقي جزيره مجنون كه منجر به 11 كشته و 540 زخمي شد را مي توان از مهمترين حملات شيميايي اين سال دانست.(15) در اين حملات عمدتا ًاز گاز اعصاب و تاول زا استفاده شده است .(16)

لازم بذكر است كه شرايط جوي، سمت و سرعت باد، ميزان رطوبت و حرارت محيط، شكل زمين و عوامل مورد استفاده در ميزان تلفات بمباران شيميايي بسيار موثر مي باشد.(17) در فروردين سال 66 و بدنبال عمليات پي در پي قواي جمهوري اسلامي ايران در جبهه هاي غرب و جنوب، بار ديگر عراق سلاحهاي شيميايي را در مقياس وسيع به خدمت گرفت .در اين سال هر چند ، دفعات تك شيميايي نسبت به سال قبل كاهش نسبي را نشان مي دهد اما ميزان شهدا و مجروحين از افزايش بالايي برخوردار است بيشترين تعداد آنها در شهر حلبچه مي باشد .در فروردين اين سال 8 مورد بمباران شيميايي توسط عراق گزارش شده است كه 6 مورد آن در منطقه عملياتي كربلاي 8 در شرق بصره مي باشد. انجام اين عمليات در محدوده استراتژيك شرق بصره كه براي عراق از اهميت حياتي برخوردار بود عكس العمل شديد عراق را به دنبال داشت، كه به بمبارانهاي گسترده شيميايي موجب گرديد بطوري كه بين تاريخ هاي 18 تا21 فروردين اقدام به 6 مورد بمباران گسترده شيميايي منطقه با

هواپيما و خمپاره انداز نمود كه در مجموع به شهادت 21 تن و مجروح شدن بيش از 134 تن از نيروهاي خودي منجر شد، يكي از دلايل كاهش صدمات نيروهاي خودي در اين عمليات افزايش كيفي و كمي تجهيزات پدافندي آنها بود. در اين عمليات از گازهاي تاول زا ،خون و خردل استفاده شد.(18)

بدنبال اين عمليات و با تغيير تاكتيك نظامي ايران مبني بر تغيير منطقه عملياتي از جنوب به شمال و ادامه عمليات در مناطق شمال غرب و كردستان عراق، بعد از اين تاريخ ما شاهد بمباران گسترده شيميايي اين مناطق توسط عراق هستيم بطوري كه با مهرماه 66 مجموعاً 11 مورد بمباران شيميايي در روستاهاي كردنشين استان سليمانيه و اربيل عراق، منطقه عملياتي كربلاي 10 (ماؤوت)، روستاي بوالحسن و سرول و جومه، بانه، روستاي قره باغ در شمال عراق، روستاي كله وش در حومه سردشت، مناطق عملياتي نصر4 (ارتفاعات ماؤوت )، فتح 7(حلبچه) انجام شده كه اين حملات عمدتاً با هواپيما صورت گرفته است. در اين حملات در مجموع 97 نفر به شهادت رسيدند و حدود 5200 نفر مجروح شدند. در اين حملات از عناصر گاز اعصاب و خردل استفاده شده بود.(19) شديدترين حملات در 27/1/66 در استان سليمانيه و اربيل عراق و در 7/4/66 در چهار نقطه حومه سردشت انجام گرديد.

در حمله 7 تير 66 كه يكي از فجيع ترين حملات عراق عليه مناطق مسكوني محسوب مي شود، حداقل 4500 نفر از جمعيت دوازده هزارنفري اين شهر مجروح شدند. اين حمله كه بوسيله گاز موستارد (تاول زا) روسي در مناطق مسكوني و مخصوصاً بازار شهر انجام شد منجر به شهادت

130 تن از مردم اين شهر شد. به گزارش يكي از كارشناسان سازمان ملل، مجروحين شيميايي زن و مرد سالخورده 70 ساله تا اشخاص جوان و بچه ها و كودكان را شامل مي گرديد .اين منبع افزود:

نوزادان در شكم مادران قبل از تولد از اثرات گاز موستارد آسيب ديده بودند. يك زن باردار 7 ماهه، 5 روز بعد از تهاجم وحشيانه شيميايي عراق همراه با نوزادش شهيد شد. زن باردار ديگري چند روز پس از تهاجم شيميايي رژيم عراق وضع حمل نمود كه در همان روز نوزاد و 12 روز بعد مادر به علت عفونت و تحريكات عفوني در حالي كه در بخش آي سي يو تحت مراقبت بودند شهيد شدند.(20)

در نيمه دوم سال 66 بخاطر تداوم عمليات نيروهاي خودي در شمال عراق استفاده از سلاح شيميايي ادامه يافت كه اوج آن در عمليات والفجر 10(اسفندماه 66) در شهر حلبچه بود. استقبال بي سابقه مردم شهر حلبچه از ورود نيروهاي ايراني به آن رژيم بعثي را آن چنان عصباني ساخت كه تصميم به قتل عام سراسري شهر با استفاده از گاز سيانور گرفت.

نويسنده كتاب سوداگري مرگ درباره اين بمباران مي نويسد: «بعد از بمباران، گزارشگران با صحنه هاي روبرو شدند كه مو بر اندامشان راست شد. نه سربازي در تيررس نگاه بود و نه اثري از آن همه بمباران به چشم مي خورد. خيابانهاي شهر هفتادهزار نفري حلبچه پر از اجساد مردم بود . زن و مرد و كودك و سالخورده در هنگام فرار از فاجعه، از پاي در آمده بودند و نقش خيابانهاي شهر شده بودند.(21)

در اين بمباران پنج هزار

نفر به شهادت رسيدند و هفت هزار نفر مادام العمر معيوب و فلج شدند. در سال 67 نيز حملات شيميايي عراق ادامه يافت كه از جمله حمله گسترده شيميايي عراق براي تصرف فاو بود، همچنين در 17 و18 مه 1988 (27 و 28 ارديبهشت 67) ايران اعلام كرد كه عراق عليه چند دهكده در منطقه غرب و جنوب ايران از اين سلاح استفاده كرده است.(22) در16 ژوئن (26 خرداد67) نيز مجدداً ايران خبر از استفاده عراق از سلاحهاي شيميايي را داد.(23) كه كارشناسان سازمان ملل در بازديد محل مورد اصابت ضمن تأييد استفاده را گاز خردل و عناصر غالب استيدكولين استرليسن عنوان كردند.(24)

در 3 اوت 1988 (12 مرداد 67) نيز ايران اعلام كرد كه منطقه شيخ عثمان (مجاورشهر اشنويه) توسط عراق بمباران شده است.(25) كارشناسان سازمان ملل ضمن تأييد حمله، از گاز خردل به عنوان عامل مورد استفاده عليه نظاميان و غير نظاميان نام بردند و آنرا حمله به وجدان بشري دانستند.(26)

به اين ترتيب بكارگيري سلاح شيميايي تا پايان جنگ ادامه يافت و به عنوان سلاحي استراتژيك در جنگ ايران و عراق هميشه مد نظر و مورد استفاده حكام عراقي بود».

---------------------

منابع و مأخذ

(1) علائي، حسين، جنگ شيميايي و تهديد فزاينده تهران (انتشارات اطلاعات ، 1367، ص 122)

(2) همان

(3) همان

(4) همان ص123

(5) همان ص 118

(6) دافوس، فصلنامه بررسي هاي نظامي، شماره 14، ص 221

(7) علائي، پيشين، ص 124

(8) علائي ، همان ، ص 132-124

(9) علائي، همان، ص 125،133

(10) S/17127- 24- AP- 1985

(11) معاونت سياسي ستاد كل مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، از

خرمشهر تا فاو ، تهران، نشر سپاه پاسداران ، 1367 ص 194

(12) S/ 17911. 12 march 1986

(13) دافوس، فصلنامه بررسيهاي نظامي، شماره 14، ص 216

(14) علائي، پيشين ، ص 126

(15) همان ص 126

(16) S/ 17911. 12 march. 1986

(17) خواجه كاوسي، پيشين ، ص 30

(18) علائي، پيشين ، ص 127

(19) همان

(20) علائي ، پيشين ، ص 120

(21) تيرمن، كنت آر- سوداگراي مرگ، ترجمه احمد تدين، تهران موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373-ص 562،566

(22) S/ 19892. 16. May. 1988

(23) S/ 19942. 16. june. 1988

(24) S/ 20060. 20 july. 1988. P.2

(25) S/ 20084. 3> Aug. 1988

(26) S/ 20134. 19. Aug. 1988. P.11

در جهاد پيامبر در قرآن پيداست كه اجباري در كار نبوده است چنان چه بعضي از منافقان از جهاد به بهانه هايي چون گرم بودن هوا سرباز ميزدند اما من خودم در دوران جنگ خود شاهد بودم كه چه كساني را با زور به جنگ بردند و بعضي هم شهيد شدند آيا اصلا اين با موازين اسلام
پرسش

در جهاد پيامبر در قرآن پيداست كه اجباري در كار نبوده است چنان چه بعضي از منافقان از جهاد به بهانه هايي چون گرم بودن هوا سرباز ميزدند اما من خودم در دوران جنگ خود شاهد بودم كه چه كساني را با زور به جنگ بردند و بعضي هم شهيد شدند آيا اصلا اين با موازين اسلام سازگاري دارد يا نه؟ آيا شهيدند يا جزء كشته شدگان هستند؟

پاسخ

سؤال شما داراي دو قسمت است يكي اين كه آيا شخصي كه به اكراه به جبهه رفته شهيد محسوب مي شود يا خير ديگر اين كه انجام اين كار يعني بردن افراد به اكراه به جبهه جايز است يا خير؟

در رابطه با قسمت اول چند نكته را متذكر مي شوم: اولا اين كه واقعا چه كسي شهيد است و چه كسي شهيد نيست، فقط خداوند متعال مي داند و حدس و گمان ما بر اين كه چه كسي شهيد است و چه كسي شهيد نيست بي اساس است. ممكن است چه بسا افرادي را كه ما شهيد و در بهشت مي دانيم در پيش خداوند متعال شهيد محسوب نباشند و بالعكس چه بسا افرادي كه در نظر ما شهيد نبوده و داخل بهشت نيستند در پيش خداوند شهيد محسوب باشند. چنانچه داستان سعد معاذ در اين زمينه مؤيد اين مدعاست. او كه از ياران بسيار خوب پيامبر اكرم(ص) بود و خود پيامبر در تشيع جنازه و كفن و دفن او شركت كرد و خود حضرت به دستان مبارك او را داخل قبر گذاشت و فرمود هفتاد هزار فرشته او را تشيع كردند كه حدس همه مسلمانان و

مادر سعد اين بود كه الان سعد داخل بهشت است و در كنار قبر گفت «هنيئا لك يا سعد؛ بهشت بر تو گوارا باد» كه پيامبر در اينجا فرمود مادر سعد بر خدا حكم چيزي منما. سعد الان مبتلا به فشار قبر است و در بهشت نيست به خاطر اين كه در خانه بر اهل خانه سخت گيري مي كرد (معادشناسي، ج 3، ص 17، علامه تهراني، نقل از فروع كافي، چاپ حيدري، ج 3، ص 236).

نتيجه اين داستان اين است كه ما هرگز نمي توانيم به صورت قطعي درباره عاقبت افراد قضاوت و حكم صادر كنيم.

ثانيا، اين كه آنچه در ظاهر معتبر است كه ما هم مكلف به اخذ به همين ظواهر هستيم اين است كه ملاك در اين كه شخص شهيد محسوب شود اين است كه حين شهادت كارش را از روي رضايت انجام دهد لذا در صورتي كه شخصي در اول حركت از شهر خود يا در بين راه يا حتي در منطقه راضي نبوده نمي تواند ملاك قضاوت ما باشد ممكن است شخص در مسير حركت به جبهه و يا در جبهه و در خط مقدم و يا حين عمليات تحول پيدا كرده باشد كه نمونه آن را ما خود زياد ديده بوديم كه شخص اصلا اهل معنويت و نماز نبود لكن با رفتن به منطقه و ديدن حالات معنوي رزمندگان، خصوصا در شبهاي عمليات متحول مي شد و از بسياري از افراد سبقت مي گرفت و حتي اهل نماز شب و نافله مي شد و طبق دستور معصوم(ع) كه «قال علي(ع): ضع امر اخيك علي احسنه حتي يأتيك ما يغلبك

منه ولا تظنن بكلمه خرجت من اخيك سوءا و انت تجد لها في الخير محملا؛ فعل برادر مؤمنت را به بهترين وجوه و احتمالاتش حمل كن» (اصول كافي، ج 2، باب التهمه و سوء الظن، حديث 3).

ما مكلفيم كه بهترين امثال را در اين زمينه اخذ كنيم. چنانچه فاصله بين شهادت حر و مقابل امام حسين ايستادنش چند ساعت بيشتر طول نكشيد و اين تحول براي هر انسان ممكن است.

اما اين كه آيا بردن به اكراه به جبهه جايز است يا خير. با بيان اين مطلب روشن مي شود كه گرچه انسان در اصل پذيرش دين آزاد است كه «لا اكراه في الدين» اما بعد از پذيرش بايد به لوازم آن هم پايبند باشد چون «الاقرار بالشيء اقرار باللوازم» شخص اگر پذيرفت كه من مسلمانم بايد بداند كه تكاليفي دارد كارهايي را بايد انجام و كارهايي را نبايد انجام دهد و مثلا ديگر حق اين كه مغازه شراب فروشي بزند ندارد حال اگر به اين لوازم ملتزم نشد حكومت اسلامي در اينجا در بعضي موارد براي حفظ مصلحت امت حق دارد كه از بعضي كارها جلوگيري يا افرادي را ملتزم به كاري بكند علاوه بر اين پذيرفتن تابعيت يك كشور و رأي دادن به قانون اساسي به معناي پذيرفتن قوانين اصلي و فرعي آن كشور است اگر شخص تابعيت ايراني را قبول كرد و قانون اساسي با رأي اكثريت مسجل شد بايد به قوانين كشور مثل قوانين راهنمايي و رانندگي و قانون سربازي رفتن مسلتزم باشد. حال اگر فردي ملتزم به اين قوانين نشد حاكميت حق دارد او را بر انجام اين وظايف از قبيل

رعايت قوانين راهنمايي و پرداخت ماليات و رفتن به خدمت سربازي و انجام هر فعلي كه حاكميت صلاح بداند مجبور كند كه خوشبختانه در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران قانون اساسي بر مبناي قوانين و دستورات ديني است و انجام اين تكاليف و وظايف هم جنبه ملي دارد و هم جنبه شرعي و ديني.

معني اين جمله امام(ره)چيست؟ «پذيرفتن اين قطعنامه مثل نوشيدن جام زهر بود»
پرسش

معني اين جمله امام(ره)چيست؟ «پذيرفتن اين قطعنامه مثل نوشيدن جام زهر بود»

پاسخ

توضيح اين جمله حضرت امام(ره) در مورد پذيرش قطعنامه و آتش بس با عراق، نيازمند شناخت دقيق اهداف و انتظارات نظام اسلامي و حضرت امام(ره) از دفاع مقدس در مقابل تهاجم نظامي دشمن و موضع گيري هاي كلان و بلند مدت ايشان درباره جنگ تحميلي و بالاخره شرايطي كه منجر به پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران شد، مي باشد. از اين رو به اختصار مطالبي را بيان مي نماييم:

الف. اهداف نظام اسلامي از دفاع مقدس

الف. هر چند شروع جنگ تحميل به هيچ وجه با خواست و ارادهء نظام اسلامي ايران نبود، اما بعد از آغاز آن وضعيتي به وجود آمد كه نظام انقلابي ايران به عنوان كانون و منادي اسلام ناب محمدي(ص) و تنها سنگر پيكار در مقابل امپرياليسم و استبكار جهاني و اميد بخش مستضعفان جهان و نهضت هاي آزاديبخش، بايد مردانه و با تمام قوا در مقابل اين تهاجم نظامي ايستادگي مي نمود و با دادن درس سختي به متجاوزين و حاميان آنها و احقاق كامل حقوق ايران، درس ايستادگي و مقاومت تا پيروزي را به تمامي ملتهاي مورد ستم و نهضت هاي آزادي بخش جهان، مي آموخت.

در واقع نظام اسلامي علاوه بر مقاصد مادي مانند بيرون راندن متجاوزين از خاك ايران، محكوميت متجاوز و پرداخت غرامت و ...، اهداف معنوي بسيار بالاتري از تداوم دفاع مقدس تعقيب مي كرد كه اين اهداف برگرفته از اصول و مباني اسلامي بود؛ از اين رو دفاع مقدس نه يك جنگ معمولي بين دو دولت بلكه جنگي سرنوشت ساز بين جهان كفر با

جهان اسلام بود كه مي بايست تا پيروزي قاطع جبهه اسلام و تسليم استكبار جهاني و رفع فتنه تداوم مي يافت. بر اين اساس حضرت امام(ره) به صورت مرتب بر تداوم جنگ تا تأمين اهداف مشروع نظام اسلامي تأكيد داشتند و مي فرمودند: «اگر اين جنگ بيست سال هم طول بكشد ما همچنان ايستاده ايم»

ب. شرايط و اوضاع پذيرش قطعنامه 598

مقاومت، ايستادگي و پيروزي هاي مكرر ايران در جبهه هاي نبرد در طول سالهاي جنگ به هيچ وجه خوشايند استكبار جهاني نبود از اين رو در ماههاي آخر جنگ، حمايت جهاني از عراق به اوج رسيد و آمريكايي ها عملا و به طور مستقيم وارد صحنه شدند. سكوهاي نفتي ما را بمباران مي كردند و با هدايت هواپيماهاي عراقي بمباران نفت كش ها را تسهيل مي كردند. هواپيماي مسافربري ايران را مستقيما منهدم كردند. فرانسوي ها هواپيماهاي پيشرفته سوپر اتاندارد و ميراژ 2000 در اختيار آنها گذاشتند، روسها مدرنترين هواپيماهاي جنگنده و دورپرداز و بلند پرواز و ... را به عراق ارسال كردند. كويت و عربستان سيل دلارهاي خود را به عراق روانه ساختند. آلمانيها مواد لازم براي سلاح شيميايي در اخيتار آنها مي گذاشتند. عراق به طور وسيع مناطق مسكوني و جبهه ها را بمباران شيميايي مي كرد و مجامع بين المللي با سكوت خود اين جنايات را تأييد مي كردند.

در نتيجه جنگ از حالت طبيعي خود خارج و به يك نسل كشي گسترده و بدون هيچ گونه ملاحظات اخلاقي، انساني، حقوقي و ... تبديل شده بود. (امام خميني(ره)، دفاع مقدس، سيد علي نبي لوحي، ص 408) و از سوي ديگر تحريم هاي همه

جانبه و شديد بين المللي، فشارهاي بسيار زيادي در زمينه اقتصادي، نظامي و ... بر مردم و مسؤولين ايران به وجود آورده بود.

ج. پذيرش قطعنامه 598 به مثابه جام زهر

در چنين شرايطي حضرت امام(ره) با مشورت مسؤولين نظام و كارشناسان، مصلحت نظام اسلامي را در پذيرش قطعنامه 598 و قبول آتش بس ديدند و لذا بايد از آن همه آرمانها و اهداف كلان و بلند مدتي كه از تداوم دفاع مقدس انتظار داشتند چشم پوشي مي نمودند اما اين موضوع گيري جديد به هيچ وجه با روحيات و انتظارات مردم ايران و خصوصا رزمندگان و خانواده هاي شهدا و ايثارگران هماهنگي نداشت و آنان پذيرش چنين چرخش ناگهاني را نداشتند. افزون بر اين، اين موضع گيري مي توانست تأثير منفي بر حركت هاي انقلابي و نهضت هاي آزادي بخش جهان نيز داشته باشد.

طبيعي است در چنين شرايطي پذيرش قطعنامه و آتش بس، به مثابه كشيدن جام زهري براي حضرت امام(ره) بود كه تنها به خاطر رضاي خداوند و حفظ اسلام و مصالح نظام اسلامي آن را با جان و دل پذيرا شدند. و لذا در پيام تاريخي خود در مورد پذيرش قطعنامه مي فرمايند:

«... قبول اين مسأله براي من از زهر كشنده تر است ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم ، در شرايط كنوني آنچه موجب اين امر شد، تكليف الهي ام بود. شما مي دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم، اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او

از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرويي داشتم با خدا معامله كرده ام».

البته اقدام خالصانهء حضرت امام(ره) هم در كوتاه مدت و هم در دراز مدت شرايط را به نفع نظام اسلامي رقم زد؛ زيرا اين موضوع ناگهاني كه به هيچ مورد انتظار دشمنان نبود، يكباره دشمن را به موضع انفعالي كشاند و در حاليكه از «ماشين جنگي» برتر و حمايت همه جانبه بين المللي برخوردار بود، با قبول قطعنامه از سوي ايران و حضور گسترده و بي نظير مردم در جبهه ها، پس از نبردي يك ماهه شكست را پذيرفت و به قبول قطعنامه گردن نهاد و از سوي ديگر باعث شد تا شعار صلح طلبي را از دست دشمنان بگيرد و آنان را كاملا خلع سلاح نمايد.

و با حمله عراق به كويت و شكل گيري ائتلاف بين المللي عليه عراق، حقانيت ايران در جنگ تحميلي براي همگان آشكار و دولت عراق به عنوان متجاوز شناخته شد.

آيا عراق اسراي ما راآزاد مي كند؟ دراين مورد توضيح دهيد.
پرسش

آيا عراق اسراي ما راآزاد مي كند؟ دراين مورد توضيح دهيد.

پاسخ

دوست گرامي، با تشكر از توجه شمابه مسأله اسراي عزيز، در پاسخ به سؤال شما عرض مي كنم كه : طبق اعلام مسئولين ذيربط درجمهوري اسلامي تا زمان حكومت صدام، گروهي از رزمندگان ما در اسارت عراق بودند هر چند حكومت صدام آن را انكار مي كرد. از زمان اشغال عراق توسط آمريكا وانگليس پي گيريهاي لازم جهت آزادي باقيمانده اسرا ادامه دارد.

كه اميدواريم به نتيجه برسد وباقيمانده اسرا ي عزيز به كشورمان برگردند.

چرا در جنگ ايران و عراق تعدادي موشك به مناطقي از ايران برخورد كرد ولي در جايي از رسانه هاي گروهي از آن صحبت نشد؟
پرسش

چرا در جنگ ايران و عراق تعدادي موشك به مناطقي از ايران برخورد كرد ولي در جايي از رسانه هاي گروهي از آن صحبت نشد؟

پاسخ

اگر منظور شما جنگ هشت ساله ايران با عراق است، معمولاً اصابت موشك به شهرها و مناطق از طريق رسانه هاي گروهي و اطلاعيه هاي نظامي به اطلاع مردم مي رسيد.

رسانه هاي گروهي نقش خود را در جنگ هشت ساله به طور كامل اجرا نمودند و اخبار جنگ را لحظه به لحظه پخش كردند اما اگر منظور شما دوست عزيز رسانه هاي خارجي باشد بايد گفت از دشمن انتظاري جز اين نيست كه تنها اخباري را كه به نفع خودشان هست پخش كنند .

علت دريافت ويا برآورد هزينه و غرامت جنگ عراق و آمريكا بر عليه كشور عزيزمان به چه علت بود؟ با توجه به اينكه بسياري از كشورها از اين آب گل آلود ماهي گرفتند و قدر مسلم كشور ايران بيشتر از كشورهاي همچون ايتاليا و اروپايي ازاين جنگ صدمه ديده ويا خواهد ديد؟
پرسش

علت دريافت ويا برآورد هزينه و غرامت جنگ عراق و آمريكا بر عليه كشور عزيزمان به چه علت بود؟ با توجه به اينكه بسياري از كشورها از اين آب گل آلود ماهي گرفتند و قدر مسلم كشور ايران بيشتر از كشورهاي همچون ايتاليا و اروپايي ازاين جنگ صدمه ديده ويا خواهد ديد؟

پاسخ

اگر مراد از سؤال جنگ 8 ساله عراق عليه ايران است كه با حمايت آمريكا و اروپا و شوروي سابق و كشورهاي عربي منطقه صورت گرفت، خوب است بدانيد كه خسارات وارده به ايران ازطرف مسؤولين كشور پي گيري شده و ادعاي ايران اين است كه ما در جنگ هزار ميليارد دلار خسارت ديده ايم و برآورد سازمان ملل اين است كه ايران در جنگ هشت ساله يكصد ميليارد دلار خسارت ديده وبا پيگيريهاي ديپلماتيك ايران كشور عراق به عنوان آغازگر جنگ از سوي سازمان ملل معرفي شد كه موظف به پرداخت غرامت جنگ مي باشد و عليرغم تغيير حكومت عراق، ايران خود را طلبكار دانسته و با استقرار حكومت مشخص اين مسأله پي گيري خواهد شد.

2-درباره شهداء و شهيدان توضيح دهيد ؟
پرسش

2-درباره شهداء و شهيدان توضيح دهيد ؟

پاسخ

اما در باره شهيدان : شهادت مقام اولياء خداست . شهدا نظير انبياء و اولياء حجابهائي كه بين خود و خدا دارند را اختياري كنار مي زنند و داوطلب مرگ ميشوند . ازهمه كس و همه چيز خود مي گذرد تا به خدا برسند . اين شهادت مي تواند در مرتبه نفس و دل باشد. مي تواند در مرتبه فعل و عملكرد باشد . بعبارتي گواهي و تصديق حقيقت است از طريق درك دروني و نيز از طريق رفتار بيروني مبارزان كه درجبهه حق عليه باطل كشته مي شوند شهيدند . گروهي از علماء كه به مقام درك حقايق باطني رسيده اند شهيدند حتي به قولي , مركب قلم علماء بر خون شهيدان برتري دارد . آنچه كه مسلم است شهيد كسي است كه موفق شده است به مقام حضور الهي دست يابد.

و اما درباره شهدا :

امام خميني« رحمه الله عليه» مي فرمايند: اگر نبود براي شهدا در راه حق مگر اين آيه كريمه { و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل هم احياء عندربهم يرزقون } در معرفي مقام بلند پايه شهدا كافي بود كه عزيزاني كه در راه حفظ اسلام و كشور اسلامي بزرگترين سرمايه خود را در طَبَق اخلاص تقديم خداوند متعال كردند, در اين آيه كريمه بحث از زندگي پس از حيات دنيا نيست كه در آن عالم همه مخلوقات داراي نفس انساني به اختلاف مراتب از زندگي حيواني و مادون حيواني تا زندگي انساني و مافوق آن زنده هستند. بلكه شرف بزرگ شهدا در راه حق حيات « عند

الرب» و ورود در ضيافت الله است . اين حيات ضيافت را با قلم هاي شكسته اي مثل قلم من نمي توان توصيف و تحليل كرده اين حيات و اين روزي غير از زندگي در بهشت و روزي در آن است . اين لقاء الله و ضيافت الله است . آيا اين همان نيست كه براي صاحبان نفس مطمئنه وارد است . « فادخلي في عبادي وادخلي جنتي » كه فرد بارزه آن سيد شهيدان امام حسين «عليه السلام» است. چه مژ دهاي بالاتر براي شهيدان در راه مرام حسين «عليه السلام »كه در جنتي كه آن بزرگوار شهيد في سبيل الله وارد مي شود. و در ضيافتي كه آن حاضرند به اين شهيدان اجازه دخول دهند كه غير از ضيافتهاي بهشتي است .

براي اطلاع بيشتر به كتاب بوستان شهادت , نشرشاهد , و كتاب ابواب معرفت از بيانات امام خميني مراجعه فرما ئيد .

منابع :

1-اولين گل زهراء , علي ثقفي .

2-بوستان شهادت , نشر شاهد , سخنان امام خيمني ( ره )

3- ابواب معرفت از بيانات امام خميني (ره )

4-نهج البلاغه ,

5-شناخت اسلام , دكتر بهشتي

چرا ايران در پايان جنگ به عراق حمله كرد و قسمتي از خاك آن جا را تصرف كرد؟
پرسش

چرا ايران در پايان جنگ به عراق حمله كرد و قسمتي از خاك آن جا را تصرف كرد؟

پاسخ

ورود ايران به خاك عراق در پايان جنگ نبود، بلكه در سال 61 بعد از آزادسازي خرمشهر اتفاق افتاد. در آن دورانيكي از مباحث مطرح بين مسؤولان عالي رتبه نظام و كارشناسان نظامي و سياسي و فرماندهان جنگ، اين بود كه آيانيروهاي ايراني فقط تا مرزهاي بين المللي پيش بروند يا اين كه وارد خاك عراق شوند؟! به دلايل متعددي كهكارشناسان و فرماندهان نظامي ارايه نمودند، حضرت امام موافقت خويش را براي ورود نيروهاي نظامي ايران به خاكعراق اعلام داشتند. اين دلايل به صورت مختصر عبارت است از:

الف) صدام و حكومت بعث عراق به هيچ وجه قابل اعتماد نبوده و نيست؛ چنان كه بارها اين موضوع به اثبات رسيده است.

ب ) مسأله تعقيب مجرم و پشيمان ساختن او از تجاوز مجدد؛ كه هدفي انساني و الهي است.

ج ) موضوع آمادگي هاي نظامي عراق پس از شكست فتح المبين و بيت المقدس و روانه شدن سيل تسليحات و كمك هاي كشورهاي منطقه به او؛كه احتمال حمله و تجاوز مجدد را، بسيار قوي كرده بود.

د ) قوي بودن اين احتمال كه با فشار به صدام، زمينه سرنگوني او و نجات مردم عراق و ايران از اين حكومت تبه كار فراهم گردد.

ه ) علي رغم اين كه ايران خرمشهر را پس گرفته بود، ولي هنوز نقاط استراتژيك مهمي در دست رژيم عراق بود. مصالح سياسي و نظامي، اقتضامي كرد تا ايران نيز به عنوان مقابله به مثل، مقداري از خاك عراق را در دست داشته باشد و در زمان مذاكره با دست پر بتواند حضور پيداكند.

و

) عدم اعتماد به قطع نامه هاي شوراي امنيت، زيرا راه كارهايي كه براساس آن متجاوز تنبيه شود و ايران به حقوق قانوني خويش دست يابد، درنظر گرفته نشده بود، به عبارت ديگر مجامع بين المللي، عزم راسخ بر تمام شدن جنگ نداشتند و شعار صلح و...، فقط حربه اي سياسي برايجلوگيري از ورود ايران به خاك عراق و به دست آوردن فرصت براي تجديد قواي از دست رفته عراق بود.

در پايان جنگ ايران از آن جا كه مشاهده كرد مجامع بين المللي و شوراي امنيت، در قطع نامه 598 خواسته هاي برحق ايران را گنجانده اند و عزم راسخ بر اتمام جنگ دارند، تمامي نقاطي را كه از خاك عراق در دست داشت تخليهكرد.

نكته بسيار مهم آن كه، درباره مسائل منطقه اي و به خصوص جنگ هاي مهم، نبايستي فريب تبليغات دشمن راخورد؛ چرا كه ظاهرسازي و تبليغات دروغين، ابزاري است كه همه متجاوزان از آن بهره برده و مي برند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: علي اكبر ولايتي، تاريخ سياسي جنگ تحميلي، ص 141

چرا پس از فتح خرمشهر, جنگ تداوم يافت ؟
پرسش

چرا پس از فتح خرمشهر, جنگ تداوم يافت ؟

پاسخ

اين كه چرا پس از فتح خرمشهر، جنگ تداوم يافت؟ امروز به يكي از مناقشات سياسي تبديل شده است. پاسخ به اين پرسش، مبتني بر تحليل واقع بينانه اي از تحولات سياسي _ نظامي آن دوره از تاريخ جنگ ايران و عراق مي باشد. بدون ترديد، هيچ حادثه و رخداد نظامي درطول هشت سال دفاع مقدس، همانند اشغال و سپس فتح آن، اهميت پيدا نكرد. هم اشغال آن توسط ارتش عراق «برگ برنده» به حساب مي آمد، (روزنامه اطلاعات 19/3/1361، به نقل از روزنامه گاردين) و هم آزادسازي آنتوسط رزمندگان اسلام و عقب نشيني تحقيرآميز ارتش عراق، آن رژيم را به نقطه پاياني اهداف خود در جنگ نزديك مي نمود، (خبرگذاري جمهوري اسلامي، گزارشهاي ويژه، شماره 59، 28/2/1361، به نقل ازخبرنگار روال استريت ژورنال در واشنگتن) فتح خرمشهر از آن جهت اهميت يافت كه معادله جنگ را به نفع ايران بهم زد و موجب پيدايش وضعيت جديدي در صحنه سياسي _ نظامي منطقه خليج فارس گرديد. ايالات متحده امريكا كه تا پيش ازفتح خرمشهر به سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي ايران دل بسته بود، با باز پس گيري آن، به گفته «واينبرگر وزير دفاع وقت امريكا، كاخ سفيد را مصمّم به تغيير سياست خارجي خود در قبال عراق كرد، (همان، شماره 78، 16/3/1361، به نقل ازلوس آنجلس تايمز). آمريكائيها از بيم تغييرات احتمالي در منطقه خليج فارس و احتمال سرنگوني رژيم صدام كمك هاي حياتي خود به عراق را آغاز كردند، (نيويورك تايمز 26 ژانويه 1992) در اين راستا، نام عراق را ازليست كشورهاي به اصطلاح تروريست خارج ساختند و محدوديت فروش تسليحات

به عراق را لغو نمودند، (نشريه مسلم ميديا، چاپ لندن، ژانويه 1985). علاوه بر اين امريكائيها به منظور فراهم سازي زمينه هاي حمايت سياسي وتبليغاتي از عراق اين كشور را متقاعد كردند آمادگي خود را براي عقب نشيني از خاك ايران، اعلان كند. عراق نيز كه پس از عقب نشيني از خرمشهر احساس ضعف مي كرد آمادگي خود را براي برقراري آتش بس اعلام نمود. در اين زمان سازمان ملل متحد شرايط ايران مبني برمحكوميت متجاوز و پرداخت غرامت به ايران را نپذيرفت و همچنان بر تقدم آتش بس بر هر اقدام ديگري تاكيد كرد. ايران در وضعيت جديد و با توجه به موقعيت برتر سياسي و نظامي خود دو راه حل فراروي خود داشت:

1) آغاز مذاكره با رژيم عراق و قدرت هاي حامي آن كه لازمه آن امتياز دادن به ايران بود، ولي سازمان ملل متحد و قدرتهاي حاكم بر شوراي امنيّت، اين اقدام را به منزله به رسميت شناختن قدرت ايران در منطقه مي دانستند، و بدين صورت با بي توجهي به درخواست هاي ايرانعملاً درهاي مذاكره را مسدود كردند. حتي برخي از سران كشورهاي اسلامي مثل احمد سكوتوره، رئيس جمهور گينه، ياسر عرفات، رئيس ساف و حبيب شطي دبير كل سازمان كنفرانس اسلامي براي ميانجي گري به ايران آمدند اما هيچ يك از پيشنهادات آنها حاوي دفاع از حقوقايران نبود و حتي حاضر نبودند كه تضمين بدهند كه عراق پس از بازسازي نيروهايش دوباره دست به تجاوز نزند، (پس از بحران، هاشمي رفسنجاني، كارنامه و خاطرات، مقدمه كتاب).

2) ترك مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل ديگري بود كه فراروي ايران قرار داشت. در اين صورت قواي نظامي ايران

مي بايست در حالت نه جنگ نه صلح در مرزها مستقر شوند و اين امر جز فرسايش قواي سياسي و نظامي ايران نتيجه اي نداشت به گفته روزنامه گاردينتوقف بي حاصل ايران در خاك خود، هيچ ضمانتي براي گرفتن امتياز از عراق نبود و از طرفي هم مانع تجديد قوا و بازسازي ارتش عراق هم نمي شد.

به همين منظور در مورخ 20 خرداد 1361 جلسه اي در حضور امام خميني در جماران تشكيل گرديد و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظاميان شركت كننده در آن جلسه، امكان پدافند با توقف روي خط مرزي وجود نداشت، زيرا در اغلب نقاط مرزي هيچ گونه مانع طبيعيوجود نداشت و ايجاد استحكامات جديد نيز يكسال به طول مي انجاميد و طي اين مدت احتمال حمله مجدد عراق جدي بود. مهم تر اينكه با تكيه بر اصل متعارف نظامي «تعقيب دشمن» هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر يك حركت غير اصولي بود. به همين دليل امام خميني پس ازترديد اوليه در مورد تداوم جنگ در خاك عراق با استماع دلايل نظاميان و نا اميدي از پذيرش شرايط ايران توسط دولت عراق، به ادامه جنگ متقاعد شدند. با اين همه، هدف ايران از ورود به خاك عراق تهديد شهر بصره و در تيررس قرار دادن منطقه عظيم نفتي رميله و صفوان عراقبود تا دولت عراق را وادار به تأمين خواسته هاي خود كند.

جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

1- آغاز تا پايان، سيري در جنگ ايران و عراق، محمد دروديان، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه

2- پس از بحران، هاشمي رفسنجاني كارنامه و خاطرات، 1361{J

چرا جنگ تحميلي عراق عليه ايران هشت ساله به طول انجاميد؟
پرسش

چرا جنگ تحميلي عراق عليه ايران هشت ساله به طول انجاميد؟

پاسخ

- جنگ تحميلي زماني شروع شد كه ايران اسلامي به دليل وقوع انقلاب، حوادث و مشكلات داخلي و بين المللي، به هيچ وجه آماده ي درگير شدن در اين هجوم گسترده نبود. در اين صورت تنها راه منطقي، دفاع با قدرت عليه متجاوز و بيرون راندن و تنبيه آن و حصول اطمينان از عدم تجاوز ديگر بود. اين مبناي استراتژي ايران در طول جنگ تحميلي بود و به رغم هزينه هاي زياد جنگ، تا آخرين روز آن تعقيب مي شود.

درباره ي به طول انجاميدن جنگ، دو سؤال مطرح مي شود:

1. آيا امكان نداشت جنگ تحميلي، در مدت زمان كوتاه تري خاتمه يابد؟ به عبارت ديگر در بعضي از زمان ها كه موازنه ي نظامي و سياسي به نفع ايران بود، چرا دولت ايران اقدام به پايان دادن جنگ نكرد؟

2. چه مؤلفه هاي جديدي در پايان هشتمين سال جنگ وارد معادلات سياسي و نظامي شد كه منجر به آتش بس رسمي شد؟

گفتني است كه از ديدگاه كارشناسان و صاحب نظران، تنها مقطعي كه مي توانست جنگ به پايان برسد، بعد از فتح خرمشهر بود. اما به دلايل ذيل اين امر محقق نشد و جنگ تا سال 1367 (زمان پذيرش قطعنامه ي 598 شوراي امنيت) ادامه يافت.

الف. بررسي چرايي تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر اگر صلح را مجموعه اي از آتش بس، عقب نشيني، تعيين متجاوز، تأمين خسارت هاي وارده و... بدانيم، بايد بگوييم كه در آن زمان، هيچ گونه پيشنهاد صلحي ارائه نشد و شوراي امنيت و ديگران، تنها آتش بس _ و در واقع حالت نه جنگ نه صلح _ را توصيه مي كردند. در آن زمان طرحي كه متضمن صلح واقعي

باشد و شناسايي متجاوز و پرداخت غرامت را نيز شامل شود و تضمين براي عدم تعرض مجدد داشته باشد وجود نداشت و پيشنهادهاي ارائه شده، تنها در حد آتش بس و مذاكره طرفين بود. اين امر با توجه به پشتيباني يك طرفه و آشكار دولت هاي بزرگ و نهادهاي بين المللي از عراق، هيچ گاه نمي توانست شرايط ايران را براي يك صلح واقعي و شرافت مندانه محقق سازد. به اين ترتيب ايران، دلايل منطقي و عقلاني براي ادامه جنگ داشت. اين دلايل عبارت بود از:

1. شرايط ايران براي صلح (شناسايي و تنبيه متجاوز، پرداخت غرامت از سوي عراق)؛

2. مرزهاي ايران تأمين نداشت. نقاطي در شلمچه، طلائيه، فكه و قصر شيرين در اشغال عراق بود. شهرهاي سومار، نفت شهر و مهران عملاً در اشغال دشمن بود و امكان آزادسازي اين نقاط از راه مذكور، غيرمعقول به نظر مي رسيد و راهي جز ادامه جنگ وجود نداشت.

3. در حالي كه نيروهاي خودي، پيروزي هاي زيادي كسب مي كردند، توقف در جنگ و چانه زني در پشت ميز مذاكره، براي آزادي نقاط مرزي آزاد شده صحيح نبود.

4. شهرهاي آزاد شده (همچون خرمشهر) به علت حضور دشمن در شلمچه، همچنان مورد تهديد بود.

5. توانايي كمي ارتش عراق ترميم شده و با كمك هاي همه جانبه دول بزرگ افزايش هم يافته بود.

6. تنها چيزي كه ارتش عراق از دست داده بود، روحيه بود كه با توجه به روحيه فرماندهي آن (شخص صدام)، اين مسأله نيز پس از مدتي قابل ترميم بود.

7. در حالي كه نيروهاي جمهوري اسلامي در نوار پيروزي قرار داشتند، توقف ناپايا در فراز قدرت و دادن فرصت مجدد به عراق، زيان هايي به بار مي آورد.

اگر آن روز جنگ متوقف مي شد و تجربه اي چون مذاكرات سوريه و اسرائيل، بر سر ارتفاعات جولان، فراروي ما قرار مي گرفت و ما ناچار مي شديم بر سر ساير مناطق تحت اشغال، پشت ميز مذاكره با عراق چانه زني بي حاصل كنيم؛ امروز جامعه، مسؤولان وقت را شماتت مي كرد.

8. عراق در نظر داشت با برگزاري اجلاسي سران جنبش غير متعهد در بغداد و كسب رياست دوره اي اين جنبش، براي تحقق خواسته هاي نامشروع خود، به ايران فشار آورد؛ ولي ايران با حمله به داخل خاك عراق در عمليات رمضان، اين امتياز مهم و حياتي را از عراق گرفت.

9. به همين منظور در مورخ 20 خرداد 1361 جلسه اي در حضور امام خميني در جماران تشكيل گرديد و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظاميان شركت كننده در آن جلسه، امكان پدافند با توقف روي خط مرزي وجود نداشت، زيرا در اغلب نقاط مرزي هيچ گونه مانع طبيعي وجود نداشت و ايجاد استحكامات جديد نيز يكسال به طول مي انجاميد و طي اين مدت احتمال حمله مجدد عراق جدي بود. مهم تر اينكه با تكيه بر اصل متعارف نظامي «تعقيب دشمن» هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر يك حركت غيراصولي بود. به همين دليل امام خميني پس از ترديد اوليه در مورد تداوم جنگ در خاك عراق با استماع دلايل نظاميان و نا اميدي از پذيرش شرايط ايران توسط دولت عراق، به ادامه جنگ و ورود نيروهاي ايران به خاك عراق موافقت نمودند.

در هر صورت علاوه بر مطالب فوق، توجه شما را به نكاتي در اين زمينه جلب مي نماييم.

يكم: از همان آغاز كه جنگ تحميلي بر عليه ايران شروع شد تنها راه

منطقي دفاع با قدرت عليه متجاوز و بيرون راندن و تنبيه متجاوز و حصول اطمينان از عدم تجاوز مجدد او بود با فتح خرمشهر ما توانستيم قسمت هاي عمده اي از خاك كشور عزيزمان را از دست عراق پس بگيريم، اما شرايط بين المللي و منطقه اي و كشور عراق حاكي از اين بود كه تمام علل و عوامل كه در شروع جنگ توسط عراق نقش داشتند هنوز به قدرت باقي باشند و مطرح نمودن صلح توسط عراق و فشار عليه ايران براي پذيرش آن صرفا يك نوع تاكتيك براي خروج عراق از وضعيت پيش آمده مي باشد. عوامل شروع جنگ توسط عراق عبارت بود از:

الف» سيستم بين الملل: در سطح ابرقدرت ها ايالات متحده آمريكا كه بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي و به دنبال آن جريان گروگان گيري و شكست مفتضحانه عمليات طبس ضربات پياپي و سختي از ايران خورده بود نه تنها از هر حركتي كه متضمن ضربه زدن به ايران مي بود استقبال مي كرد، بلكه خود در صدد چاره جويي براي انتقام و جبران شكست هاي قبلي بود. شواهد و دلايل بسياري وجود دارد كه آمريكا مشوق و ترغيب كننده رژيم عراق در آغاز جنگ بوده است. در سطح قدرت هاي بزرگ مانند فرانسه و انگليس كه روابط عميق و منافع قابل توجهي در عراق داشتند و از وقوع انقلاب اسلامي نيز شديدا ضرر خورده بودند. بنيه نظامي عراق را تقويت نمودند. دولت هاي منطقه خاورميانه (دولت هاي عربي به استثناء سوريه، ليبي و الجزاير) نه تنها به نفع عراق موضع گيري كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خودداري نكردند. آنها وجود انقلاب اسلامي در ايران را خطر بزرگي براي ادامه حكومت نامشروع خود

مي دانستند.

ب

) شخصيت تصميم گيرنده صدام كه در آغاز تجاوز به ايران داراي سه انگيزه عمده شخصي بود:

1- تلاش براي كسب رهبري جهان عرب.

2- با استفاه از سقوط شاه كه براساس دكتر ين نيكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با شكست ايران، خلأ سقوط شاه را پرنموده و نقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازي كند.

3- جبران تحقيري بود كه شخصا در امضاي قرارداد 1975 الجزاير شده بود.

ج ) عامل اجتماعي بافت اجتماعي و جمعيتي عراق به گونه اي است كه همواره حكومت را دچار بي ثباتي و بحران نموده است. پيروزي انقلاب اسلامي ايران موج جديدي از ناآرامي هاي شيعيان را در عراق به وجود آورد كه شامل اكثريت مردم عراق مي باشند و خواستار حكومت اسلامي در عراق بودند. نگراني هايي كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامي به عراق داشت عامل مهمي در آغاز جنگ بود.

در زمان فتح خرمشهر نه تنها اين عوامل از بين نرفته بود بلكه به خاطر پيروزي هاي چشمگير ايران در جبهه ها، شدت نيز بخشيده شده بود. قدرت هاي بزرگ و عراق در مقابل خود انقلاب اسلامي را شاهد بودند كه توانسته بود در بدترين شرايط بحران داخلي در جبهه ها نيز به پيروزي برسد.

دوم: بعد از فتح خرمشهر تلاش هاي زيادي بين مجامع بين المللي و برخي كشورهاي همسايه براي متوقف نمودن پيشروي ايران به داخل خاك عراق و جلوگيري از شكست كامل ارتش متلاشي شده رژيم بعث صورت گرفت ولي همچنان كه گفته شد اين تلاش ها صرفا براي خروج از بن بست پيش آمده بود، زيرا هيچ گونه مكانيزم حقوقي مطمئن براي دستيابي به صلحي همه جانبه را ارائه ندادند.

قطعنامه 514 شوراي امنيت جوري طراحي شده بود

كه خواسته هاي مشروع ايران را در بر نداشت. به عبارت ديگر شوراي امنيت نشان داد كه آنها در صدد مديريت بحران مي باشد نه حل آن ولي در پايان جنگ مجامع بين المللي با مشاهده قدرت اعجازآميز رزمندگان اسلام در گرفتن دژ تسخيرناپذير «فاو» عزم راسخ بر اتمام جنگ نموده و به ناچار قطعنامه 598 را به نحوي تدوين كردند كه دربرگيرنده برخي از خواسته هاي مشروع ايران بود. بنابراين مجاهدت هاي رزمندگان پس از فتح خرمشهر تا ورود به «فاو» تنها عامل به رسميت شناخت حقوق ايران و صدور قطعنامه 598 است.

سوم: از آنجا كه بعد از فتح خرمشهر هنوز بخش هايي از خاك ايران دست عراق بود لازم بود ما نيز بخش هايي از عراق را در دست داشته باشيم تا در موقع مذاكره با دست پر حاضر باشيم.

چهارم: از دلايل ديگر داخل شدن نيروهاي ايران به خاك عراق، خارج ساختن شهرهاي آبادان و خرمشهر از برد توپخانه عراق و فراهم كردن زمينه بازگشت مردم به اين شهرها بود.

پنجم: جلوگيري از استمرار استراتژي هجومي عراق در دريا و هوا، زيرا گرچه نيروي زميني عراق در زمين متوقف و به عقب رانده شده بود ولي حملات عراق در دريا و هوا ادامه داشت.

ششم: قوي بودن اين احتمال كه با فشار به صدام، زمينه سرنگوني او و نجات مردم عراق و ايران از اين حكومت تبهكار فراهم گردد.

هفتم: عدم اطمينان به حكومت بعث عراق و شخص صدام. همچنان كه اين موضوع در آخر جنگ هم ثابت شد زماني كه ايران آتش بس و قطعنامه 598 را پذيرفت عراق به دليل قدرت گرفتن نيروهاي نظاميش دوباره بخش هايي از سرزمين ايران را به اشغال

خود درآورد.

در پايان مي توان گفت كه پس از فتح خرمشهر شرايط براي اتمام جنگ مهيا نبود. بعد از بازپس گيري خرمشهر، منطقه با حمله اسرائيل به جنوب لبنان روبرو شد و وقفه اي در ادامه جنگ پيش آمد و نيروي ايران متوجه جنوب لبنان بود، اما زماني كه احساس شد فتح خرمشهر به تنهايي براي ريشه كن كردن تجاوز و به دست آوردن حقوق ايران كافي نيست. شعار ادامه «عمليات و دفاع» تا تنبيه متجاوز و ريشه كردن تجاوز مطرح شد.

ب) بررسي علل و عوامل پايان جنگ در پايان جنگ هر چند ويژگي هاي رواني و شخصيتي صدام هنوز موجود بود، چنان كه در حمله به كويت دوباره بروز كرد ولي شرايط بين المللي و منطقه اي ديگر به هيچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند، بنابراين در قطع نامه 598 شوراي امنيت بسياري از خواسته هاي مشروع و بر حق جمهوري اسلامي ايران را لحاظ كرده و عزم خود را بر پايان يافتن جنگ نمايان ساختند.

در اين جا به صورت اختصار به بعضي از مهم ترين زمينه هاي آن اشاره مي شود:

در سال هاي پاياني جنگ، جهان از پيروزي هاي نظامي ايران احساس خطر و نگراني مي كرد. شرايط نظامي و سياسي، به نفع جمهوري اسلامي ايران تغيير كرده بود و اينك در كارنامه ي نظامي ايران، نقاط درخشاني (همچون بازپس گيري) خرمشهر، تصرف جزاير مجنون، فتح فاو، و نقاطي در كردستان عراق) به چشم مي خورد. در عرصه سياسي نيز جمهوري اسلامي ايران، تقريبا يكه و تنها موفق شده بود، دوبار تلاش عراق براي رياست بر جنبش غيرمتعهدها را، خنثي سازد و با برنامه ها و اقدامات تبليغي _ سياسي خود، حقيقت متجاوز بودن عراق و واقعيت تساهل و تسامح جهاني را

نشان دهد. از اين رو ادامه ي جنگ و منازعه به خصوص به شكلي كه در ماه هاي آخر (حمله به نفتكش ها و مختل شدن امنيت خليج فارس و...) به ضرر برخي قدرت هاي بزرگ بود. از سوي ديگر پيروزي هاي نهايي ايران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمان هاي ايران در مورد عراق، نشانه ي شكست كامل سياست هاي غرب در حمايت از عراق به شمار مي آمد. كشورهاي حامي عراق به وحشت افتاده بودند. و خود عراق نيز، بعد از سالها جنگ و متحمل شدن شكست هاي پي در پي، دريافته بود كه در آن شرايط نه تنها امكان پيروزي بر ايران را ندارد؛ بلكه بايد به هر ترتيب ممكن و با تمسك به هر وسيله اي، از شكست خود جلوگيري كند و به جنگ اشغالگرانه پايان دهد.

در چنين فضايي و پس از يأس قدرت هاي بزرگ از شكست ايران، باعث شد آنان قطعنامه ي 598 را _ كه بر خلاف قطعنامه هاي پيشين تا اندازه متضمن نظريات و حقوق مسلّم ايران بود _ به تصويب برسانند. اما اين قطعنامه به رغم نقاط مثبت خود، داراي نقاط ضعف و ابهامات زيادي بود، (ر.ك: علي اكبر ولايتي، تاريخ سياسي جنگ تحميلي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1376، ص 243). و ترديدهايي را در پذيرش اين قطعنامه از سوي ايران به وجود آورده بود. لذا قدرت هاي بزرگ _ كه مصمم بر پايان جنگ بودند _ فشارهاي نظامي و سياسي زيادي را براي قبول قطعنامه، به ايران وارد آوردند. اين فشارها، عبارت بود از، دخالت مستقيم آمريكا در جنگ و حمله به هواپيماي مسافربري ايران، تشديد حملات و حضور آمريكا در خليج فارس، بمباران سكوهاي نفتي ايران،

بمباران شيميايي مناطق مسكوني و جبهه ها از سوي عراق و... و سرانجام بر اثر اين عوامل، ايران تصميم به پذيرش قطعنامه ي 598 و قبول آتش بس گرفت. البته قبول آن در چنين شرايطي، به فرموده امام(ره) به منزله نوشيدن جام زهر بود.

مقاومت دفاع بي نظير ايران در طول هشت سال جنگ تحميلي، در مقابل هجوم قدرت هاي بزرگ _ به رغم همه ي مشكلات و ناملايمات _ انقلاب نوپاي اسلامي را بيمه و بسياري از حقوق مسلّم ايران را تأمين نمود. هم چنين استقلال و تماميت ارضي كشور را تضمين كرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت در مقابل استكبار جهاني داد. جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

1- جنگ تحميلي (مجموعه مقالات، ص 51 و 232 )

2- تاريخ سياسي جنگ تحميلي، ص 137، علي اكبر ولايتي

3- آغاز تا پايان، سيري در جنگ ايران و عراق، محمد دروديان، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه

4- پس از بحران، هاشمي رفسنجاني كارنامه و خاطرات، 1361

5. عليرضا لطف الله زادگان، پاسخ به ابهامات، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1379

قدرتهاي بزرگ

نظر شما در مورد حادثه اي كه در آمريكا اتفاق افتاده چيست ؟

پرسش

نظر شما در مورد حادثه اي كه در آمريكا اتفاق افتاده چيست ؟

پاسخ

در 11سپتامبر سال جاري ميلادي (2001 حادثهء عظيمي در آمريكا رخ داد كه در آن به ساختمان ّّوزارت دفاع آمريكا (پنتاگون ) در واشنگتن و به دو ساختمان بسيار مهم تجاري در نيويورك با هواپيما حمله شد,اين حمله در فاصله زماني كوتاه , حوادث هولناكي در آمريكا به وجود آورد به طوري كه همهء مردم آمريكا راوحشت زده كرد و تا مدت ها بهت زده و متعجّب بودند و بسياري هم كشته شدند. در اين حادثه أبّهت آمريكا شكسته شد و مسئولان آمريكا براي جبران آن , افراد يا كشورهاي ديگر را مسئول اين واقعه دانستند با تبليغات گسترده سعي كردند جهان را عليه تروريست بسيج كنند, ولي به نظر مي رسد اين واقعه هولناك و دقيق و حساب شده و به تعبيرديگر عمليات طرح ريزي شده , ناشي از اختلافات درون آمريكا باشد يا طرح صهيونيست ها بوده براي اين كه توه مردم دنيا را از مسائل بحراني در فلسطين اشغالب به جاي ديگري جلب شود و ذهن ها و چشم ها از جنايات صهيونيست ها در فلسطين منصرف شود.

هدف امريكا از منتقل كردن نيروهايش به افغانستان و اشغال آن جا چيست؟

پرسش

هدف امريكا از منتقل كردن نيروهايش به افغانستان و اشغال آن جا چيست؟

پاسخ

با توجه به شناختي كه از امريكا و سردمداران مستكبر آن داريم، هدف اشغال را مي توان در اين زمينه ها، بررسي و پيگيري كرد:

1- هدف اوّل امريكا از اشغال افغانستان و عراق گسترش سلطه خويش در جهان خصوصاً در خاور ميانه و كشورهاي اسلامي است، كه از آن به عنوان تك قطبي شدن جهان و نظم نوين جهاني، با سلطه امريكاي جهانخوار، نامبرده مي شود. اين مسئله هميشه در تاريخ بشر وجود داشته كه كشورهاي قدرتمند و سلطه گر به صورت ها و راه هاي مختلف در فكر تصرف و سلطه بر كشورهاي ديگر بوده اند. گاهي از راه حمله نظامي و گاهي از راه ديپلماسي و گاهي از راه، اقتصادي و فرهنگي و... .

هدف دوّم امريكا را مي توان، در اختيار گرفتن كشورهاي اسلامي و حكومت آن ها، جهت مقابله با مكتب اسلام و تنگ كردن گستره اين مكتب دانست، زيرا، امروزه مكتب رهايي بخش اسلام، يكي از موانع جدي و مهم زياده طلبي و خوي استعماري كشورهاي قدرتمند مي باشد.

به تعبير ديگر مقابله صريح و جدّي با دين و مسلمانان با نام دموكراسي و آزادي، در حالي كه متأسفانه دموكراسي و آزادي همراه با فريب و نيرنگ و شكنجه هاي وحشتناك و گسترش بي حجابي و بي بندوباري و ترويج فساد و تجاوز به نواميس مي باشد.

هدف سوم اشغال را مي توان، حفظ موجوديّت و منافع خود در خاور ميانه و حفظ موجوديّت اسرائيل جنايتكار در منطقه دانست. تا اين فرزند نا خلف امريكا بتواند مسلمانان را در فلسطين قلع و قمع نمايد، و اين كشور جاپايي براي امريكا و استكبار را

جهت تهديد كشورهاي مسلمان همسايه و خاور ميانه باقي بماند.

هدف چهارم را مي توان، شكست انقلاب اسلامي ايران و محاصره ايران دانست، به گونه اي كه از هر طرف مانع و مشكلاتي را براي كشورمان فراهم آورد و به آن حمله نموده، و نظام مقدّس آن را تغيير دهد، تا نظر حكومت دلخواه خويش را در ايران به وجود آورد؛ نيز ذخائر عظيم ايران را همانند قبل از انقلاب به نفع خويش به يغما برد. چنين هدفي را نيز در كشور عراق دنبال مي كند.

علل دخالت انگليس و بلر در جنگ آمريكا و عراق و سياست هاي پشت پرده آن چيست و علت انزجار افكار عمومي جهان و به خصوص مردم انگليس نسبت به بلر بعد از جنگ با عراق چيست ؟آيا اين يك قسمت از سناريوي آمريكا براي بركناري انگليس پس از جنگ و دستيابي به نفت نمي باشد ؟

پرسش

علل دخالت انگليس و بلر در جنگ آمريكا و عراق و سياست هاي پشت پرده آن چيست و علت انزجار افكار عمومي جهان و به خصوص مردم انگليس نسبت به بلر بعد از جنگ با عراق چيست ؟آيا اين يك قسمت از سناريوي آمريكا براي بركناري انگليس پس از جنگ و دستيابي به نفت نمي باشد ؟

پاسخ

در بررسي علل دخالت انگليس و نخست وزير آن كشور در جنگ عراق و همراهي و همكاري با آمريكا، با دو دسته از علل ظاهري و ادعايي و عوامل واقعي و پشت پرده مواجهيم كه به اختصار به بيان آن مي پردازيم:

الف - دلايل ظاهري و ادعايي:

منظور از اين دلايل، كليه مستندات حقوقي و سياسي است كه اشغالگران عراق از جمله بلر، در توجيه تجاوز خود به عراق جهت جلب موافقت افكار عمومي جهان، مردم خويش و مراجع بين المللي نظير شوراي امنيت و سازمان ملل متحد، به كار گرفته اند كه عبارتند از:

1. از بين بردن توانايي اين كشور براي توليد سلاح هاي كشتار جمعي:

مقامات انگليسي به پيروي از كاخ سفيد، براي كسب مشروعيت قانوني جنگ از سازمان ملل، خطر سلاح هاي كشتار جمعي صدام را مطرح كردندو براي جلب افكار عمومي داخلي و بين الملل سعي در برجسته كردن آن نمودند. با استفاده از بلندگوهاي تبليغاتي خويش، تأكيد كردند كه جهان در معرفي خطر يك حمله قريب الوقوع توسط سلاح هاي انهدام جمعي است و مسأله خطر «ابر قارچ مانند» اتمي را توسط عراق مطرح نمودند.

اما واقعيت اين بود كه عراق در آن زمان فاقد توانايي جنگي با «بمب اتمي» بود چنان كه جورج تنت

رئيس سازمان سيا اعتراف كرد كه «چنانچه عراق بخواهد براي توليد يك بمب اتمي به اندازه كافي مواد راديو اكتيو بسازد تا نيمه دوم دهه حاضر طول خواهد كشيد» (مانتلي ريويو، پسا امپرياليسم، اهداف استراتژيك آمريكا و مسأله عراق، ترجمه مرتضي محيط، باشگاه انديشه، 29/1/1382).

و به علاوه سلاح هاي بيولوژيك و شيميايي عراق نيز ضمن بازرسي هاي سازمان ملل در سال هاي 1991 تا 1998 عملا از بين برده شده بود.

از سوي ديگر دولت انگليس به همراهي آمريكا در حالي به بزرگ نمايي توان تسليحاتي كشتار جمعي عراق مي پرداخت كه خودشان داراي بزرگترين زرادخانه هاي هسته اي و بيولوژيكي و شيميايي جهان مي باشند و در تجهيز دولت عراق به اين سلاح ها نقش مهمي ايفا كرده اند و از سوي ديگر از اسرائيل كه بزرگترين قدرت هسته اي و داراي سلاح هاي كشتار جمعي است با تمام توان حمايت مي كنند. به نظر ريچارد باتلر «آن چه دولت آمريكا مطلقا توان دركش را ندارد اين است كه سلاح هاي نابودگر جمعي آنها به اندازه سلاح هاي عراق مشكل آفرين است» و «اسلحه نابودگر جمعي خوب و بد ندارد» (همان).

و به قول نوآم چامسكي «در حالي كه بلر مدعي شده عراق زرادخانه سلاح هاي كشتار جمعي خود را بازسازي نموده، اما كساني كه با او رايزني مي كنند كاملا آگاهند كه گفته مذكور ياوه گويي است و اگر خود بلر از اين امر مطلع نباشد اين سؤال مطرح مي شود كه پس او چگونه نخست وزيري است؟» (عراق بازي دروغين، جان پيلگر، 11 سپتامبر و حمله آمريكا به عراق، نوآم چامسكي، بهروز جندقي،

مؤسسه انتشاراتي عصر رسانه، چاپ اول 1381، ص 192).

2. جنگ عليه تروريسم:

پس از واقعه 11 سپتامبر، هيأت حاكمه و وسايل ارتباط جمعي ايالات متحده و انگليس، به طرز ماهرانه اي فرايند اطلاع رساني پيرامون آن را به دلخواه خود سامان بخشيدند و خواهان ايجاد يك ائتلاف جهاني عليه تروريسم شده و برخي كشورها از جمله عراق را در ليست كشورهاي حامي تروريسم قرار دادند و در سطح بين الملل اين گونه القاء نمودند كه عراق با القاعده ارتباط و سلاح هاي كشتار جمعي را در اختيار آنان گذاشته است و با بهره گرفتن از اين موضوع به صورت كاملا غير قانوني به اشغال نظامي عراق پرداختند.

اما واقعيت ها به خوبي حاكي از اين است كه اين ادعايي بيش نبود، زيرا «آمريكايي ها در ماه ژانويه به دولت بلر اعلام كردند كه در قالب مبارزه با تروريسم دليلي براي حمله به عراق وجود ندارد و در واقع، هدف اصلي آنها خلاص شدن از شر صدام حسين است كه مانعي بر سر راه غرب در كنترل ثروت نفت خاورميانه محسوب مي شود.

اين امر تا حدودي روشن مي سازد كه چرا بلر از ارائه پرونده مشهور به پارلمان خودداري كرد... در حالي كه بلر، همچنان به تكرار اين تبليغات كه عراق براي منطقه و آنچه كه وي آن را تمدن مي نامد، تهديدي به شمار مي آيد ادامه مي دهد، حقيقت امر مدت هاست به رازي فاش نشده تبديل شده است. در پنجم فوريه گذشته، نيويورك تايمز طي گزارشي اعلام كرد: سازمان مركزي اطلاعات آمريكا (سيا) هيچ گونه شواهدي در دست ندارد كه ثابت كند عراق طي حدود

يك دهه گذشته در فعاليت هاي تروريستي عليه آمريكا دست داشته است. ضمنا اين سازمان متقاعد شده است كه صدام حسين، رئيس جمهور عراق، سلاح هاي شيميايي يا بيولوژيكي در اختيار القاعده نگذاشته است.

3. تهديد كشورهاي همسايه از طرف عراق:

بوش و بلر به كرات اين گفته را مطرح كردند كه «عراق تهديدي براي منطقه است» و به سوابق تاريخي اين كشور در حمله به همسايگانش نظير ايران، كويت و... استناد مي كردند و به گونه اي وانمود مي كردند كه گويي آنها ترس رهبران منطقه را بازگو مي كنند. حال آن كه هرگز اين چنين نبود. در ماه مارس، اجلاس اتحاديه سران عرب در بيروت، طي پيام صريحي اعلام داشت كه تمام 22 دولت خواهان خاتمه مناقشه با عراق هستند و ديگر عراق را تهديدي براي خود نمي دانند. از آن پس مرز مشتركي بين عربستان سعودي Ƞعراق بار ديگر گشوده شد. عراق با بازگرϘǙƘϙƠاسناد تاريخي ملي كويت و گفتگو پيرامون مسأله مفقودين موافقت نمود و سوريه و لبنان مناسبات همه جانبه خود را با عراق از سر گرفتند. شركت هواپيمايي ملي اردن پنج بار در هفته بين امان و بغداد پرواز داشت و مناسبات بين عراق با ايران در حال گسترش و بهبودي بود و...

4. آزادي مردم عراق و اعطاي دموكراسي و روي كار آوردن حكومتي دموكراتيك در عراق:

در مورد عراق به طور ويژه همه اجماع دارند كه:

1-4- صدام دست كم پس از پايان جنگ دوم خليج فارس، ديكتاتور است.

2-4- حقوق ملت عراق نقض شده است، شامل كردها در شمال عراق كه نقض حقوق بشر به صورت آشكاري صورت گرفت. كشتار حلبچه نمونه بارزي

از آن است و همچنين اكثريت جمعيت اين كشور كه شيعه مي باشند.

3-4- نبود مشاركت سياسي اقليت كرد و اكثريت شيعيان در ساختار سياسي عراق.

4-4- فشارهاي اقتصادي و اجتماعي در قبال شيعيان جنوب و كردها و سركوب همه جانبه ناراضيان توسط بعثي ها.

5-4- ساختار سياسي و اجتماعي عراق غير دموكراتيك بود به اين معني كه در آن احزاب به معناي واقعي كلمه وجود نداشت، افكار عمومي در راستاي منافع حاكمان هدايت مي شد وانتخابات آزاد و.. معنايي نداشت.

6-4- وجود سيستم هاي بسيار قوي اطلاعاتي و جاسوسي مثل جهاز الامن الخاص، استخبارات، مديريه الامن و... كه هرگونه امكان آزادي و استقلال را از مردم گرفته بود و مردم عراق در فضايي آكنده از ترس و خفقان به سر مي بردند (سقوط بغداد، پيش زمينه ها و پيامدها، مصاحبه با دكتر مهدي ذاكريان، نشريه راهبرد، مركز تحقيقات استراتژيك، تابستان 1382، ش 28، ص 121).

اينها همه واقعيات عراق بود. اما هيچ كدام نمي توانست دليل موجه و قانوني براي اشغال سرزمين عراق و تغيير حكومت آن كشور باشد و از ديدگاه حقوق بين الملل به هيچ وجه نمي تواند محمل حقوقي صحيحي تلقي شود.

در كذب بودن اين مدعاي بوش و بلر همين بس كه اولا، عليرغم نقض حقوق بشر در عراق توسط صدام و نبودن حكومت دموكراتيك و.. در آن كشور، باز هم مشاهده مي كنيم كه تا قبل از اين تاريخ دولت عراق مورد حمايت و تشويق دولت هاي غربي بود و حتي در فاجعه شيميايي حلبچه اين موضوع ابتدا با سكوت كشورهاي بزرگ مواجه شد و يا در قضيه انتفاضه مردمي عراق، دولت هاي غربي

دست دولت عراق را در سركوب قيام مردم عراق باز گذاشتند و...

ثانيا، نقض حقوق بشر و يا فقدان حكومت مردم سالار و دموكراتيك مختص عراق نبوده و نيست و مصاديق آن در بسياري از كشورهاي مورد حمايت آمريكا و انگليس از جمله اسرائيل به طور كامل وجود دارد چرا از ميان اين همه كشورها فقط سراغ عراق آمدند؟

ثالثا، اگر هدفشان آزادي مردم عراق و تأسيس حكومتي دموكراتيك بود چرا بعد از سقوط حكومت عراق، حكومت اين كشور را به دست مردم نمي سپارند و با روي كار آمدن حكومتي مردمي و برگزاري انتخابات آزاد در آن كشور مخالفت مي كنند؟

طبيعي است كه بوش و بلر كه خود از بزرگترين ناقضان حقوق بشر در سراسر جهانند و دستشان به خون ميليون ها انسان بي گناه آلوده است و هيچ گونه عقيده اي به دموكراسي و مردم سالاري ندارند و با دروغ و نيرنگ و با استفاده از تبليغات به مردم خويش چنين القاء نموده اند كه حكومتي دموكراتيك دارند، به هيچ وجه نمي توانند مدعي واقعي و موافق با حكومت مردمي در عراق باشند!!

ب - دلايل واقعي و پشت پرده:

واقعيت اين است كه دخالت و همراهي بلر يا بوش در اشغال نظامي عراق به هيچ كدام از توجيهاتي كه آنان در مشروعيت بخشيدن به اين اقدام غيرقانوني خود ارائه مي كردند ارتباطي ندارد بلكه موضوع بسي فراتر از اين قبيل مسائل است كه به اختصار به توضيح برخي از اين دلايل مي پردازيم:

1. ريشه يابي روابط خاصي بين انگلستان و آمريكا:

همراهي دولت انگليس با دولت آمريكا در قضيه عراق و به طور كلي حوادث بيشمار ديگر،

حاكي از يكسري علائق و پيوستگي هايي است كه سابقه تاريخي طولاني داشته و در شكل گيري دولت آمريكا و روابط آن كشور با انگليس نمودي آشكار دارد، هر دو كشور از نظر مباني فكري، فرهنگي، ايدئولوژي سياسي و اقتصادي و هم از نظر منافع ملي و ديدگاه هاي بين المللي، داراي اشتراكات بسيار عميقي هستند از اين رو طبيعي است در بسياري از مسائل بين الملل ديدگاه و راهكاري واحد اتخاذ نمايند (ريشه روابط خاص بين انگلستان و آمريكا، عليرضا موسوي زاده، فصلنامه راهبرد، تابستان 1382، ش 28، ص 53).

به عنوان نمونه اشغال نظامي عراق يكي از مراحل پروژه جهاني سازي است كه اين پروزه (جهاني سياسي) را انگلستان از مدت ها پيش جهت مصادره جهان به نفع خويش شروع كرده است و در اين زمان كه دوران پيري و كهولت خود را مي گذراند اين پروژه را با همكاري و مشاركت فرزند خويش (آمريكا) و با استفاده از قدرت نظامي برتر آن ادامه مي دهد (انگلوساكسون ها و تسخير جهان، ابراهيم فياض، هفته نامه پگاه حوزه، شماره 92، ص 4).

2. دستيابي و كنترل نفت عراق:

كشور عراق پس از عربستان با ذخاير نفتي 112 ميلارد بشكه اي خود، دومين كشور دارنده منابع و ذخاير غني نفتي است و احتمال 100 ميليارد بشكه ديگر نيز وجود دارد و هزينه هاي توليد نيز در آن كشور در مقايسه با ساير كشورها و مناطق بسيار پايين است. چنانچه متوسط هزينه توليد براي هر بشكه نفت در آمريكا حدود 10 دلا، درياي شمال، 5 دلار، عربستان 5/2 دلار و درعراق كمتر از 1 دلار است (صنعت نفت

عراق و آينده آن، مرتضي هاشمي، فصلنامه راهبرد، ش 28، ص 175).

بسياري از كارشناسان سياسي معتقدند كه جنگ عراق بيانگر يك واقعيت است و آن هم تسلط و چپاول منابع نفتي آن و در اثبات اين حقيقت همين بس كه به قول پيرترزيان، مدير مسؤول نشريه پترواستراتژيك فرانسه «نيروهاي ارتش آمريكا و بريتانيا، تمام تلاش خود را جهت حفاظت از وزارت نفت به كار بسته اند و اين در حالي است كه هيچ گونه اقدامي براي حفظ و نگهداري از ساير ادارات دولتي، از جمله وزارت بهداشت، صورت نگرفته است... از اين رو اولويت ها به خوبي مشخص مي شوند» (تصرف زرستان و پاسخ به سه پرسش كليدي، رضا نصري، فصلنامه راهبرد، ش 28، ص 177).

و پاسكال لورت معتقد است كه «براي تمام شركت هاي خارجي، عراق زرستاني است از نفت كه به سختي مي توان در برابرش بي تفاوت ماند» (همان، ص 181).

3. مقابله با جهان اسلام:

مسلما انگليس يكي از بزرگترين دشمنان جهان اسلام است و اشغال عراق به عنوان كشوري كه از موقعيت بالايي در جهان اسلام برخوردار است مي توانست زمينه هاي خوبي را براي تحقق اهداف شوم آن كشور آماده نمايد.

«فرانسيس فوكوياما» و «ساموئل هانتينگتون» دو استراتژيست مهمي هستند كه نظرات آنان در جهت دهي به سياست خارجي آمريكا و انگليس نقشي را ايفا مي نمايد، آنان اسلام را به عنوان دشمني جدي تمدن غرب معرفي مي كنند كه غرب جهت استيلاء خويش و ايدئولوژي ليبرال - سرمايه داري، هيچ راهي جز برخورد نظامي با جهان اسلام ندارد. از اين رو بسياري از تحليلگران سناريوي 11 سپتامبر را نقطه شروعي بر

اين مسأله مي دانند (جنگ جهاني چهارم و رفتارشناسي آمريكا پس از 11 سپتامبر، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارسايان، چاپ اول 1382).

4. ساير موضوعات از قبيل تسلط رژيم صهيونيستي در منطقه و اجراي نقشه هاي توسطعه طلبانه آن و... را مي توان از اهداف پشت پرده اين مسأله دانست. اما در مورد موضوع بركناري انگليس توسط آمريكا و... بايد گفت كه با توجه به مسائلي كه گذشت چنين چيزي نمي تواند صحت داشته باشد زيرا:

اولا، علايق و اشتراكات عميقي كه بين اين دو كشور خصوصا وجوددارد مانع عمده اي براي اين مسأله است هر چند مسلم است آمريكا سهم بيشتري از منابع اقتصادي عراق را به خود اختصاص مي دهد.

ثانيا، اشغال عراق نقطه شروع راه است و آمريكا در ادامه اين مسير نه تنها به انگليس بلكه به بسياري از دولت هاي غرب ديگر نيز نيازمند است.

اما در علت انزجار افكار عمومي جهان و... بايد گفت كه علي رغم امپرياليسم خبري و كنترل جريان اطلاع رساني توسط كشورهاي استعماري آمريكا و انگليس و... افكار عمومي اين كشورها و ساير مردم جهان تا حدود زيادي به كذب بودن ادعاهاي آنان و نيات شومشان وقوف پيدا نموده اند و اين خود عامل مهمي در اين مسأله محسوب مي گردد.

عملكرد و اقدامات جهان اسلام در مقابل آمريكا چه بوده است؟

پرسش

عملكرد و اقدامات جهان اسلام در مقابل آمريكا چه بوده است؟

پاسخ

عملكرد جهان اسلام در مقابل آمريكا به اقدامات مثبت و منفي قابل تقسيم است. بررسي دقيق تر اين موضوع را به صورت مشخص در ذيل دو عنوان دولت هاي اسلامي و ملت هاي مسلمان پي مي گيريم:

الف - دولت هاي اسلامي:

جهت بررسي اقدامات دولت هاي اسلامي در برابر آمريكا به صورت مختصر وضعيت اين دولت ها را مرور مي نماييم: عموم دولت ها در كشورهاي مسلمان، دولت هاي اقتدارگرا و غير مردمي هستند. امنيت و منافع حكومت كنندگان بر منافع و امنيت ملي و اجتماعي اولويت دارد (نظام بين الملل و توسعه يافتگي دنياي اسلام، دكتر محمود سريع القلم، مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و توسعه 1375، ص 424).

به عبارت ديگر اكثر اين دولت ها به اصلي ترين موضوعي كه مي انديشند، حفظ قدرت و موقعيت سياسي خويش است و از آنجا كه عموما متكي به ملت هاي خود نيستند و بين آنها با جامعه خويش تضادها و شكاف هاي عميقي وجود دارد، از اين رو جهت حفظ و تداوم قدرت خويش به راحتي متوسل به قدرت هاي خارجي براي تضمين بقاء خود مي شوند. چنان كه «هنري كيسينجر» اعتراف مي كند: «به عربها فهمانديم كه فقط آمريكا توان تحميل راه حل سياسي بحران ها را دارد» (آمريكا دنيا را به كدام سو مي برد؟ بنياد فرهنگي پژوهشي غرب شناسي، ص 98).

نتيجه چنين موضوعي به خوبي واضح است زيرا ديگر امكان هرگونه اختيار و يا اقدامي بر عليه آمريكا و كشورهاي غربي از چنين دولت هاي اسلامي سلب و آنان به عنوان مهره هايي

مطيع و فرمانبر در جهت اهداف منطقه اي و جهاني آمريكا مبدل مي شوند وحتي هزينه هاي جهان گشايي او اشغال كشورهاي اسلامي توسط آمريكا را نيز از بيت المال مسلمين مي پردازند. چنان كه هزينه هاي جنگ خليج فارس را كشورهاي عرب حاشيه جنوبي اين منطقه پرداختند. ذخيره ارزي عربستان سعودي كه قبل از جنگ خليج فارس، بيش از 180 ميليارد دلار بود به صفر رسيده و كويت نيز نزديك به 200 ميليارد دلار در اختيار آمريكا قرار داد. امارات متحده عربي، قطر، بحرين و ساير كشورهاي نفت خيز و ثروتمند عرب نيز پول هاي كلاني به آمريكا، انگليس و كشورهاي غربي دادند و يا كشورهايي نظير پاكستان در جريان اشغال افغانستان توسط آمريكا، به صورت درست كاملا در اختيار نيروهاي آمريكايي بوده و هستند و... نتايج چنين خودباختگي دولت هاي اسلامي سبب شده تا آمريكايي ها علاوه بر اين كه تمام هزينه هاي لشكركشي خود را تا چند برابر از اعراب گرفتند، با فروش سرسام آور اسلحه به اين كشورها اقتصاد و صنايع نظامي خود را كه در آستانه ركود و ورشكستگي بود نجات دادند. آنان حاكميت خود را بر چاه هاي نفت و پالايشگاه هاي مهم جهان اسلام تثبيت كردند.

در بسياري از نقاط مهم جهان اسلام، پايگاه هاي نظامي احداث شد و حضور نظامي آمريكا در منطقه خليج فارس، به يك مانع عمده براي همگرايي ميان دولت هاي اين منطقه تبديل گرديده و از سوي ديگر سرازير شدن سيل مهمات و تسليحات به اين منطقه مي تواند هرگونه اختلافي را في ما بين كشورهاي اسلامي به يك جنگ خانمانسوز مبدل سازد

و يا حداقل باعث تشديد اختلافات شود. حضور مستقيم نظامي آمريكا در كشورهاي اسلامي باعث شده تا كشورهاي مهمي نظير عربستان هيچ گونه قدرت تصميم گيري و تحركي از خود نداشته باشند. مثلا «آمريكايي ها در هشداري به وليعهد عربستان سعودي به ايشان اعلام كرده اند كه اگر بيش از حد براي مسأله فلسطين و شبهه آفريني در قبال سياست هاي آمريكا در منطقه سماجت كند، با او برخورد خواهند كرد. همزمان چند تذكر جدي ذيل به دولت عربستان از سوي آمريكا انتقال يافت:

1. كاهش آموزش هاي مذهبي در مدارس و مراكز آموزشي.

2. حذف كردن مفاهيمي همچون «جهاد»، «امر به معروف» و «شهادت» در فرهنگ آموزشي كشور عربستان.

3. سانسور نام كساني همچون «خالد بن وليد» و «صلاح الدين ايوبي» در روايت هاي حماسي - تاريخي كتاب هاي آموزشي كشور (همان، صص 101 - 102).

ذكر چنين شواهدي فقط براي نشان دادن عمق فاجعه اي است كه بسياري از دولت هاي اسلامي در آن غوطه ورند. اما با اين همه شواهد حاكي از اين واقعيت است كه بسياري از دولت هاي جهان اسلام نسبت به وضعيت كنوني و دامي كه آمريكا براي آنها گسترانيده است در حال بيداري هستند. چنان كه هم اكنون مصر - بعد از اين كه در دام كمپ ديويد افتاد و به سرعت در جهان عرب منزوي گرديد - از سرنوشت گذشته نگران بود، و اين نگراني قاهره را به اتخاذ سياستي واقع گرايانه تر واداشته است. و يا اين كه شواهد حاكي است كه ديگر عربستان سعودي نمي تواند براي آمريكا آن اطمينان قبلي را داشته باشد، بر اين اساس است كه

مقر اصلي نيروهاي آمريكا در جنگ اخير (اشغال نظامي عراق) از عربستان به كشورهايي نظير قطر و امارات منتقل مي شود. (آمريكايي ها تهديد كرده اند كه اگر ملك عبدالله و خاندان «تركي» بر مواضع گذشته خود در عدم همراهي با واشنگتن اصرار داشته باشند، ممكن است موضوع جانشيني ملك عبدالله و پست هاي سياسي ديگر اعضاي خاندان تركي با تهديد مواجه شود و يا اين كه آمريكا بر عليه سوريه دست به تحريم هاي اقتصادي - سياسي مي زند، حاكي از ايستادگي اين كشور در مقابل خواسته هاي آمريكاست و...

در عين حال به نظر مي رسد گام اول بيداري و خودآگاهي دولت هاي اسلامي در حال شروع باشد. علاوه بر اين واقعيات موجود نشان مي دهد كه كشورهاي اسلامي در مقابل توسعه طلبي هاي آمريكا در حال نزديكي و همگرايي و تنش زدايي مي باشند. و به نظر مي رسد مجامع بين الدولي كشورهاي اسلامي نظير كنفرانس اسلامي، اتحاديه عرب، شوراي همكاري خليج فارس و عضويت بسياري از اين كشورها در كنفرانس غير متعهدها و يا اوپك با تأكيد بر نقاط مشترك و منافع جمعي و پرهيز از اختلافات مي تواند گام هاي مؤثري در اين زمينه ايفا نمايد.

به صورت خلاصه مهمترين مانع اقدامات دسته جمعي و مفيد از سوي دولت هاي اسلامي در مقابل آمريكا، غير مردمي بودن بسياري از آنان و همچنين تفرقه در بين اين دولت ها است كه به هر ميزان در راستاي حل اين دو عامل اساسي گام برداشته شود مي توانند سياست هاي دسته جمعي مؤثري را در مواجه به آمريكا اتخاذ نمايند. البته بحمدالله دولت جمهوري اسلامي

ايران به عنوان كانون مبارزه و ايستادگي جهان اسلام در مقابل آمريكا، اقدامات سياسي، ديپلماتيك بسيار زيادي در اين زمينه انجام داده است و ضمن ايستادگي كامل در مقابل سياست هاي آمريكا خواهان اقدامات دسته جمعي و اتخاذ سياست هايي مشترك از سوي ساير دول اسلامي مي باشد، به عنوان نمونه مقام معظم رهبري در كنفرانس اسلامي در تهران پيشنهاد داشتن يك رأي در شوراي امنيت از سوي كشورهاي اسلامي شدند.

ب - ملت هاي اسلامي:

با قاطعيت مي توان ادعا كرد كه بيشترين اميد مقابله با آمريكا به ملت هاي جهان اسلام است و تا زماني كه اين ملت ها به خودآگاهي و بيداري كامل نرسيده و از اصول و آموزه هاي اصيل اسلامي دور باشند و نتوانند حق تعيين سرنوشت خويش را در دست بگيرند، اميد چنداني به مقابله اساسي با سياست هاي آمريكا، از سوي جهان اسلام نمي رود. ايران قبل از انقلاب به عنوان مهمترين حامي آمريكا در سطح منطقه محسوب مي گرديد، اما بيداري مردم ايران و انقلاب اسلامي اين روند را معكوس كرد به حدي كه هم اكنون ايران انقلابي كه منادي اسلام اصيل و ناب محمدي(ص) است بزرگترين و قدرتمندترين دشمن آمريكا در سطح جهان محسوب مي گردد و نتايجي از قبيل بيداري مردم مسلمانان الجزاير، حزب الله لبنان، انتفاضه فلسطين و... كه به شدت آمريكا و اذناب او را دچار سردرگمي نموده به دنبال داشت (جنگ جهاني چهارم، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارسايان، 1382).

هجوم وحشيانه نظامي آمريكا به كشورهاي اسلامي به خوبي خود حاكي از ضعف و واماندگي آمريكا و ايدئولوژي ليبرال - دموكراسي آن در مقابله رستاخيز جهان

اسلام است. چنان كه «كوهن» كارشناس برجسته آمريكايي در يك ميزگرد مي گويد: «پاكستان مي توانددر آينده به جاده تندروهاي اسلامي تبديل شودو در قبال عربستان نيز معلوم نيست هم پيماني آن كشور با آمريكا چقدر طول بكشد».

آيا در جهان امروز مخالفت قدرت هاي بزرگ بر سر مذهب و دين است يا بر سر منافع اقتصادي و تسلط ديكتاتوري است آيا اسلام با يهوديت در ستيز است يا با مسيحيت يا با هر دو چرا؟

پرسش

آيا در جهان امروز مخالفت قدرت هاي بزرگ بر سر مذهب و دين است يا بر سر منافع اقتصادي و تسلط ديكتاتوري است آيا اسلام با يهوديت در ستيز است يا با مسيحيت يا با هر دو چرا؟

پاسخ

قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به اين نكته توجه شود كه سؤال داراي نوعي ابهام مي باشد، زيرا آنچه كه هم اكنون (خصوصا بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي) در روابط ميان قدرت هاي بزرگ مشاهده مي شود بيشتر مبني بر تعامل و همكاري است نه مخالفت. البته اگر جهان اسلام را به عنوان يك قدرت ايدئولوژيك و بالقوه به حساب آوريم در اين صورت مي توان از تعبير مخالفت استفاده نمود.

اما پاسخ سؤال نيازمند توجه به امور ذيل مي باشد:

الف - برخورد اسلام با مسيحيت و يهود:

در انديشه سياسي اسلام صلح و همزيستي به عنوان اساسي ترين اصل در مناسبات بين المللي منظور گرديده است و به همين دليل در حقوق اسلامي، بهره برداري از فرصت هاي مناسب براي تحكيم و برقراري شرايط و پيمان هاي صلح در روابط خارجي بر جامعه اسلامي پيش بيني شده است (فقه سياسي، عميد زنجاني، ج 3، صص 505، 377 و 378).

قرآن كريم دين مسيحيت و يهود را از اديان توحيدي دانسته و بر وجود زندگي مسالمت آميز ميان مسلمانان با آنان تأكيد مي ورزد:

«ان الذين آمنوا والذين هادوا والصابئون والنصاري من آمن بالله واليوم الاخر و عمل صالحا فلا خوف عليهم ولاهم يحزنون....» (مائده، آيه 69).

«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» (انفال، آيه 61).

يعني اگر به صلح گراييدند، تو نيز بدان روي آور و بر

خدا توكل نما كه او شنواي داناست.

بر اين اساس در طول تاريخ پيشوايان اسلام و مسلمانان هميشه به اين اصل پاي بند بوده و تا آنجا كه مي توانسته اند از ايجاد جنگ و درگيري با پيروان مسيحيت و يهوديت اجتناب مي ورزيده اند و در زمان حاضر نيز همچنان بر اساس اين اصل اسلامي سياست خارجي خويش را ترسيم مي نمايند. حضرت امام خميني به عنوان يكي از بزرگترين نظريه پردازان مسلمان در عصر حاضر در اين زمينه مي فرمايد: «اسلام يك نظام اجتماعي و حكومتي است و مي خواهد با همه عالم روابط داشته باشد» (صحيفه نور، ج 19، ص 242).

و در جاي ديگر چنين بيان مي دارد: «ما به تبع اسلام، هميشه با جنگ مخالفيم و ميل داريم كه بين همه كشورها آرامش و صلح باشد، لكن اگر جنگ را بر ما تحميل كنند، همه ملتمان جنگجوست و با تمام قوا مقابله مي كنيم، ولو اين كه همه ابرقدرت ها هم به دنبال او باشند» (در جستجوي راه از كلام امام، جنگ و جهاد، دفتر 2، تهران، اميركبير، ص 1361).

و نظام جمهوري اسلامي ايران از ابتدا تاكنون به جز در مواردي كه حالت تدافعي و مقابله با مداخلات و تجاوزات بيگانگان داشته نظير اشغال لانه جاسوسي آمريكا و يا دفاع مقدس، همواره در جهت تنش زدايي و داشتن روابط دوستانه و صلح آميز با ساير دولت ها و ملت هاي جهان گام برداشته و به پيش مي رود.

بر اين اساس علت درگيري و مخالفت ميان قدرت هاي جهاني با جهان اسلام به هيچ وجه مربوط به اسلام و رابطه آن با يهوديت

و مسيحيت نيست چون همچنان كه گذشت هم بر اساس مباني اعتقادي و هم واقعيات تاريخي، اسلام هيچ گونه سر ستيز و ناسازگاري با اين اديان ندارد.

ب - برخورد مسيحيت و يهود با اسلام:

با اين كه در كتب آسماني مسيحيان و يهوديان آيات متعددي پيرامون پيامبر اكرم(ص) و نشانه هاي ايشان و حقانيت دين اسلام و لزوم پيروي از آن وجود داشت، اما متأسفانه تعصبات مذهبي و پيروي از هواهاي نفساني آنان را واداشت تا از ابتداي اسلام تاكنون همواره از ديدگاهي خصومت آميز به اسلام و مسلمانان نگريسته و از هر فرصتي براي ضربه زدن به مسلمانان بهره بجويند. البته در اين ميان سهم يهوديان در ايجاد خصومت و كينه توزي خصوصا در صدر اسلام، بيشتر بود و همچنان ادامه دارد. جنگ هايي كه توسط يهوديان چه به صورت مستقيم و يا غير مستقيم در صدر اسلام به وجود آمد و جنگ هاي صليبي و بالاخره تهاجم جديد جهان غرب بر عليه اسلام، نمونه هايي از اين خصومت ديرينه مي باشد (ر.ك: نگرشي تاريخي به رويارويي غرب با اسلام، جهان بخش ثواقب، دفتر تبليغات اسلامي).

ج - جايگاه منافع اقتصادي و سياسي در اختلافات ميا ن قدرت هاي بزرگ:

گذشته از اختلافات مذهبي، منافع اقتصادي و سياسي نقش بسيار زيادي در اختلافات ميان قدرت هاي جهاني داشته و دارند، كافي است نگاهي تاريخي به جنگ هاي خونين كه در حوزه غرب ميان كشورهاي مسيحي - يهودي روي داده است نظير جنگ هاي جهان اول و دوم و همچنين دوران جنگ سرد داشته باشيم كه به خوبي نقش منافع اقتصادي و سياسي و توسعه طلبي هر كدام

از اين قدرت ها علي رغم اين كه از نظر ديني مشكلي با هم نداشتند مشخص مي شود. از اين رو در بررسي علل جنگ افروزي ها در جهان كنوني علاوه بر نقش مذهب بايد به متغيرهاي اقتصادي، سياسي و... توجه داشت.

د - در ادامه جهت تبيين بيشتر موضوع، بررسي علل تهاجم غرب به جهان اسلام بعد از حوادث 11 سپتامبر مي پردازيم:

آن چه كه از نوع برخورد سردمداران آمريكا با اسلام و مسلمانان و هجم عظيم تبليغاتي رسانه هاي غرب بلافاصله بعد از وقوع اين حادثه نشان داد، حاكي از اين واقعيت است كه مسلماً يكي از مهمترين هدف هاي طراحان اين حادثه مقابله با اسلام و جهان اسلام است. هر چند هدف هاي ديگري نيز مي تواند در كنار اين هدف اصلي مد نظر آن ها باشد كه عبارتند از:

1_ تحقق جهان تك قطبي به رياست آمريكا با نظامي كردن جهان به بهانه مقابله با تروريسم و تجديد هژموني آمريكا در سطح جهاني در رقابت با اتحاديه اروپا، روسيه، چين و جهان اسلام كه در حال تقويت مي باشند.

2_ تسلط بر منابع انرژي خاورميانه و حضور مستقيم در آن.

3_ تضمين امنيت اسرائيل.

واقعيت اين است كه حوادث 11 سپتامبر عمق كينه غرب به ويژه آمريكا از «اسلام» را آشكار ساخت. جنگ عليه اسلام و مسلمانان در دو حوزه انديشه و عمل در داخل (با شهروندان مسلمان) و در خارج (با كشورهاي اسلامي) شدت يافته است. اين جنگ در حوزه انديشه، تحت سياست هاي دين زدايانه، سكولاريستي و تفرقه افكني فكري شكل گرفته است. اين امر در حوزه عمل نيز به گونه اي شكل گرفته كه گويا طرف اصلي اين جنگ بزرگ مسلمانان و دولت هاي

اسلامي مي باشند. نمادهاي چنين ستيزي عبارتند از:

الف) حمله به انديشه هاي اسلامي: برخي از تحليل گران «فرانسيس فوكوياما» و «ساموئل هانتينگتون» را از پشتوانه هاي فكري استراتژي آمريكا براي استيلا بر جهان مي دانند. آنان براي تحقق هدف مورد نظر خود، «اسلام» را به عنوان دشمن جدي تمدن غرب معرفي مي كنند. اين افراد بر خلاف واقعيات تاريخي مدعي اند كه غرب در قالب گفت وگو نمي تواند با اسلام به همزيستي مسالمت آميز بيانديشد. آن دو نقش ويژه اي براي دشمني مسلمانان با غرب و در نهايت امر توجيه جنگ صليبي، قائل مي باشند. چنان كه اين رويكرد از سوي بوش پس از حوادث 11 سپتامبر تكرار مي شود. هانتينگتون «اسلام را با تروريسم» يكسان جلوه داده و با نگراني مي گويد: «يكي از برجسته ترين تحولات اجتماعي، فرهنگي و سياسي در چند دهه اخير، تجديد حيات خودآگاهي اسلامي، جنبش ها و هويت در بين مسلمانان تقريباً در همه جاي دنيا بوده است.

در سراسر جهان اسلام، مخصوصاً در بين اعراب، حسّ شكايت، رنجش، حسادت و دشمني با غرب و ثروت و قدرت و فرهنگ آن كشور وجود دارد. بعد از حوادث 11 سپتامبر فعاليت هاي فرهنگي و اقتصادي زيادي جهت سكولار نمودن دولت هاي كشورهاي مسلمان نظير آن چه كه در تركيه صورت پذيرفت، در جريان است. براي تحقق اين منظور، همچنين سياست تخريب وجهه اسلام، نزد مسلمانان و ناكارآمد و منفي نشان دادن نقش و چهره آن ادامه يافته است. فوكوياما مدعي مي شود: «عاملي در اسلام (و يا حداقل اسلام بنيادگرا كه در دوران اخير غالب بوده است) موجود است كه موجب مقاومت خاص آن در برابر مدرنيته مي گردد. در تمامي سياست هاي فرهنگي معاصر، دنياي اسلام داراي كمترين تعداد

از دموكراسي ها است. (تنها تركيه نمره قبولي مي گيرد) و هيچ كشور اسلامي موفق نشده، وارد جرگه ي كشورهاي توسيعه يافته شود». البته ايشان چهار مرتبه كودتاي نظامي تركيه را در نظر نمي گيرد و از دموكراسي و مردم سالاري ديني در جمهوري اسلامي ايران، به عمد تغافل مي ورزد. او به طور توهين آميزي مي گويد: «به نظر مي رسد اسلام تنها سيستم فرهنگي است كه مرتباً افرادي از قبيل بن لادن يا طالبان را باز توليد مي كند. آن ها تلاش مي كنند تا مدرنيته را از بيخ و بن بركنند. مناطق اسلامي؛ انعطاف ناپذيرترين حوزه فرهنگي به شمار مي رود». در اين جا نيز ايشان از اين نكته تغافل مي ورزد كه فرهنگ اسلامي طالبان و بن لادن را به وجود نياورد، بلكه عامل اصلي در اين ميان سياست هاي غلط آمريكا و سازمان هاي اطلاعاتي آن كشور بود.

ب) حمله به مسلمانان: بعد از حادثه 11 سپتامبر اذيت و آزار مسلمانان در آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي غربي تشديد شد و حمله خشونت آميز به اتباع مسلمان به جرم مسلمان بودن، بيش از 100 درصد افزايش يافت و به صورت همزمان يكي از كم سابقه ترين فضاسازي هاي تبليغات عليه اصل دين اسلام و مسلمانان ايجاد گرديده است. «اريك رولو» در مقاله اي تحت عنوان تقابل اسلام و غرب، اعلام داشت كه تلاش برخي از غربي ها براي دو قطبي كردن جهان موضوعي خطرناك است كه آينده جهان را تهديد مي كند.

در هر صورت با در نظر گرفتن واقعياتي و توجه به گفته بوش كه از «جنگ صليبي» نام مي برد، و از سوي ديگر نظريه پردازان سياست خارجي آمريكا كه از «برخود تمدن ها» سخن به ميان آورده و فوكوياما مدعي است كه «تنها در قالب تعاليم غرب مسيحي

مي توان با حيات توأم با آرامش دست يافت و جهان شمول حقوق دموكراتيك، جلوه اي از جهان شمولي مسيحيت سكولار است» و...، مي توان تا حدود زيادي از اهداف اصلي آنان يعني تقابل مسيحيت با اسلام، پرده برداشت.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

آمريكا دنيا را به كدام سو مي برد، بنياد فرهنگي پژوهشي غرب شناسي، نشر طرح روز، 1380

جنگ جهاني چهارم، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارساني، 1382

غربي ها از "جهاني شدن" چه اهدافي را دنبال مي كنند؟

پرسش

غربي ها از "جهاني شدن" چه اهدافي را دنبال مي كنند؟

پاسخ

به نظر مي رسد با سه وجه مهم واساسي وگاهي متمايز از هم روبه رو هستيم كه به اشتباه يا تسامح به هر سه عنوان "جهاني شدن" اطلاق مي گردد:

1 - فرايند طبيعي وتدريجي جهاني شدن.

2 - جهاني سازي غربي.

3 - جهاني سازي آمريكايي.

"جهاني شدن" گر چه يك روند وحركت تدريجي، طبيعي وتكاملي را طي كرده ودر عصر جديد به مراحل بالايي از بالندگي وشكوفايي علمي، اقتصادي وتكنولوژي دست يافته است، ولي همين روند طبيعي در حركت رو به رشد وتكاملي خود شاهد دست اندازي ودخل وتصرّف قدرت هاي اقتصادي وسياسي بزرگ بوده ودر بعضي موارد در خدمت منافع وآمال آنها قرار گرفته است، كه از آن به "جهاني كردن" تعبير مي شود. به عبارت روشن تر قدرت هاي پيشرفته غربي وصاحبان شركت هاي بزرگ اقتصادي وتجاري و... اين روند را در خدمت منافع خود گرفته وبه نوعي خود را بر اين فرايند طبيعي تحميل كرده وحتي در مسير حركت آن انحراف ايجاد كرده اند.

پروژه "جهاني سازي" آمريكايي دقيقاً همان آمريكايي سازي وتحت سلطه قرار دادن كلّ جهان از سوي آمريكا است وامري كاملاً متمايز با روند "جهاني شدن" است. پس در حقيقت بين "جهاني شدن طبيعي" و"جهاني كردن غربي" با "جهاني سازي آمريكايي" فرق فاحشي است. "جهاني كردن اقتصاد" به دنبال تحوّل عميق سرمايه داري وحاكميت نظام سلطه ومبادله نامتوازن صورت مي پذيرد. اين پروژه، اوج پيروزي سرمايه داري جهاني وحاكم شدن رقابت بي قيد وشرط در سراسر جهان است.

"جهاني سازي آمريكايي" در زمينه نظامي، سياسي وحتّي اقتصادي پروژه اي است كه ناشي از سياست ها واستراتژي هاي كلان آيالات متحده آمريكا است. به عبارت ديگر جهاني سازي همان آمريكايي سازي است.

دليل قتل عام مردم وبدرفتاري آمريكائي ها با عراقي ها درچيست؟

پرسش

دليل قتل عام مردم وبدرفتاري آمريكائي ها با عراقي ها

درچيست؟

پاسخ

1- اصولاً مگرازدشمن آن هم شيطان بزرگ غيرازاين انتظار ديگري مي توان داشت؟ وقتي اصلِ تجاوز وكشتاربي رحمانه مردم عراق وتخريب اين كشور به بهانه دسترسي به سلاحهاي كشتار جمعي درعراق وتعويض حكومت بعث انجام مي گيرد، چه انتظاري ازباقي ماندن آمريكائي ها درعراق مي توان داشت.

2- دلايل عمده ظاهري اين قضيه از قرار زيراست :

الف _ دست نيافتن به سلاحهاي كشتارجمعي درعراق ورسوا شدن ادعاهاي دروغين آمريكائي ها درجهان.

ب _ واكنش هاي طبيعي مردم عراق ونيروهاي مسلح موجود درعراق درقبال تجاوز نظامي، هتك حرمتها، هتك نواميس مردم، ازبين بردن اموال وامكانات عراق(غير ازنفت آن هم بخاطر منافع خودشان) وهزاران جنايت ديگر، مرتباً سير صعودي فزاينده اي از درگيري با نيروهاي آمريكائي درداخل عراق را به دنبال دارد.

هدف آمريكا از حمله به عراق چيست؟

پرسش

هدف آمريكا از حمله به عراق چيست؟

پاسخ

پس از اشغا ل افغانستان واستقرار نيروهاي نظامي آمريكا درخاك اين كشور، دولت آمريكا به تهديد برخي كشورها واز جمله ايران پرداخت دراين راستا، رئيس جمهور آمريكا درتاريخ نهم بهمن ماه 1380 ، طي يك نطق جنگ طلبانه در واشنگتن اظهار داشت : "ايران يكي از رژيم هايي است كه به شدت درتلاش براي دست يابي به سلاح هاي كشتار جمعي است " وي سپس با اشاره به ايران، عراق وكره شمالي گفت :" اين سه كشورو متحدان تروريست آنها، محوري شيطاني را دردنيا تشكيل داده اند." همچنين بوش ادعا كرد : " ايران بزگترين صادر كننده تروردر جهان است ..."

دولت آمريكا سپس بابيان اين مطلب كه حكومت صدام حسين به بخشي ازنيروهاي القاعده پناه داده وهمچنين برنامه توسعه سلاح هاي شيميايي،ميكروبي واتمي رادنبال مي كند،آن رايك خطربزرگ براي منافع آمريكا ناميده وخواهان سرنگوني رژيم حاكم برعراق شد.وبا اين توجيه ظاهري اقدام به اشغال عراق نمود.اماحقيقت امرچيزديگري بود، دولتمردان آمريكا درنظر دارند تابا سرنگوني حكومت صدام واشغال عراق، ضمن تسلط بر بخش عمده اي ا ز منابع نفتي منطقه خليج فارس، زمينه را براي تهاجم به جمهوري اسلامي ايران وسپس ساير حكومتهاي به اصطلاح "نامطلوب" آماده سازد."2"

پس آمريكا دو هدف دارد : 1- اهداف اقتصادي (تسلط برمنابع انرژي جهان)

2- تهاجم به جمهوري اسلامي .

1- اهداف اقتصادي (تسلط برمنابع انرژي جهان)

منطقه خليج فارس با جمعيتي بيش ا زيكصد ميليون نفر علي رغم ثروتهاي فراوان خداداي به دليل عدم برخورداري از فن آوري به يكي ا زمهمترين بازارهاي مصرفي كشورهاي صنعتي به خصوص آمريكا تبديل شده است.

صرفنظر از اين

موضوع، انرژي نفت و گاز ذخيره شده دراين منطقه، اهميت منطقه خلج فارس را دو چندان كرده است . سشايان ذكر است اين منطقه حدوداً 63% از ذخاير نفت و 5/28% از ذخاير گاز شناخته شده جهان را درخود جاي داده است . همچنين يك چهارم از توليدات نفت جهان نيز از اين منطقه صادر مي گردد . از سوي ديگر روزانه 13 تا 20 ميليون بشكه نفت ازاين منطقه صادر مي شود كه دراين ميان 75% ازنياز نفتي اروپا، 65% نياز نفتي ژاپن و13% از واردات نفتي آمريكا كه خود يكي از بزرگترين توليد كنندگان نفت درجهان بشمار مي رود را به خود اختصاص داده است .

تسلط منابع اقتصادي منطقه راه را براي تك قطبي شدن آمريكا در جهان فراهم مي كند واهرم فشاري خواهد بود براي بلعيدن ثروتهاي كشورهاي خاورميانه .

از سوي ديگر آمريكا با دردست گرفتن منابع اين منطقه، از پديد آمدن قطبهاي سياسي يا اقتصادي ديگر مثل روسيه، ژاپن، چين وخصوصاً اروپا جلوگيري خواهد نمود .

علاوه براهداف اقتصادي بايد به اهداف فرهنگي نيز اشاره نمود، رشد نهضت بيداري اسلامي وگرايش مردم منطقه به دين مبين اسلام كه حدوداً 93% از جمعيت خاورميانه را دربرمي گيرد، پيروزي انقلاب اسلامي ودر پي آن برپايي نظام سياسي مبتني بر دين و گسترش اسلام خواهي از مهمترين ويژگيهاي اين منطقه مي باشدكه منافع ابرقدرتها را به شكل خطرناكي مورد تهديد قرارداده است."3"

2- تهاجم به جمهوري اسلامي ايران :

موضوع تسليحات كشتار جمعي همواره از محورهاي تبليغاتي گسترده آمريكا عليه ايران بوده است. ايران با وجود همكاري با سازمان هاي بين المللي، از سوي مقامات آمريكا متهم به

تلاش براي دستيابي به تسليحات كشتار جمعي مي شود .اركان اصلي سياست به وسيله لابي اسرائيل و طرفداران صهيونيست اجرا مي شود وطراح اصلي سياست آمريكا دراين زمينه، " جان بولتون" معاون وزارت امور خارجه اين كشور مي باشد . وي طي يك سخنراني دربنياد هريتيج آمريكا ضمن متهم كردن ايران به توسعه تسليحات كشتار جمعي، به طور ضمني به تهديد ايران مي پردازد و مي گويد :

" آمريكا بايد با كشورهايي كه به دنبال توسعه تسليحات كشتار جمعي و حمايت ا زتروريسم هستند، مقابله كند واين كشورها درصورتي كه دست از تروريسم و توسعه تسليحات كشتار جمعي برندارند، از جمله اهداف آينده آمريكا قرار خواهند گرفت." "4"

دراين راستا " ديك چني" معاون رئيس جمهور آمريكا نيز درتوجيه سياست جديد آمريكا مي گويد :

"آمريكانبايد درانتظارحمله باشد تادست به حمله متقابل بزند،بلكه برمبناي استراتژي جديد،بايدشروع كننده حمله باشد""5"

اما عليرغم تمام اين رجزخواني هاي مقامات كاخ سفيد عليه نظام جمهوري اسلامي ايران، و تهديدات پياپي مبني بر حملة نظامي، نه تنها دراراده مسئولين جمهوري اسلامي ايران خللي بوجود نياورد بلكه مردم مسلمان ايران نيز يكپارچه و متحد درراهپيمايي بهمن ماه 1380 و تيرماه 1381، وحدت وايستادگي خود را دربرابر تهديدات آمريكا به نمايش گذاردند. عكس العمل اين تظاهرات پرشور ضد آمريكايي مردم ايران آن بود كه مقامات كاخ سفيد، لحن خود را تغيير داده واظهار داشتند كه قصد ندارند با حمله نظامي، جمهوري اسلامي ايران را ساقط كنند بلكه از راههاي ديگر اين هدف را تعقيب خواهند كرد.

"جيمز ولسي" رئيس سابق سازمان سيا در يك ميزگرد درواشنگتن مي گويد :" ما نبايد با استفاده از اقدامات نظامي

وارد ايران شويم وبا اين كار موجب وحدت بين ايرانيان شويم. راه هاي نه چندان علني نيز براي تأثير گذاري بررويدادهاي جاري وجود دارد. هم اكنون دولت آمريكا طرح هايي را براي سرنگوني رژيم ايران دردست دارد كه البته امكان شرح جزئيات آن دريك جلسة عمومي وجود ندارد..." "6"

و بايد گفت با توجه به اقتدار نظام جمهوري اسلامي و پشتيباني گسترده مردم از اهداف انقلاب اسلامي احتمال حمله نظامي آمريكا به ايران بسيار ضعيف ودر واقع راه حل نظامي آخرين راه حل آمريكاست ودر صورت وقوع با مشت آهنين مردم و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران روبرو خواهند شد.

(1) روزنامه ابرار 11/11/1380

(2) آمريكا وبراندازي جمهوري اسلامي ايران، تأليف : كامران غضنفري، ( با همكاري بسيج دانشجويي )

(3) نفوذ و استحاله، معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه درقرارگاه ثارا...تهران، ويرايش دوم.

(4) خبرنگاري رويتر 16/2/1381

(5) همان منابع

(6) روزنامه كيهان، 5/2/1381

وسايت اينترنتي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري دردانشگاه www.nahad.net

چرا برخي از كشورها در برابر ستمگري هاي جهانخواران و ستمگران بي رحمي همچون آمريكا و انگليس بي تفاوت وبي مسئوليت هستند؟

پرسش

چرا برخي از كشورها در برابر ستمگري هاي جهانخواران و ستمگران بي رحمي همچون آمريكا و انگليس بي تفاوت وبي مسئوليت هستند؟

پاسخ

كشورهاي جهان به چند دسته تقسيم مي شوند يك دسته كشورهايي هستند كه ابرقدرتند وداراي روح استكباري مي باشند گروه ديگري كه ابرقدرت نيستند اما خودشان رانيمه ابرقدرت مي دانند، آنها نيز در برخوردشان با ساير كشورها به شيوة استكباري وزورگويانه برخورد مي كنند اين كشورها آنچه كه برايشان مهم است منافع آنهاست و سياست ها و موضع گيريهايشان را مطابق با منافع خودشان ترسيم كرده اند.

مقام معظم رهبري در رابطه با عملكرد كشورهاي مستكبر مي فرمايند : "امروز متأسفانه، محيط زندگي بشر از تصرفات وعملكرد گروههاي استكباري در سرتا سر دنيا سرشار است، البته در رأسشان آمريكاست. اگر شما امروز به صحنة سياسي دنيا نگاه كنيد از اين قبيل چيزها زياد مشاهده مي كنيد. اين قدرتها بيايند كشوري را قرق كنند وملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند وبه زور، دولت ديگري را در آن جا تشكيل دهند وجاي آنها بنشانند، اين همان حركت استكباري است. درحادثه فلسطين قدرتهاي زورگوي دنيا دست به دست هم دادند ويك ملت را از خانه خودش بكلي آواره كردند، اين چيز خيلي بزرگ وعجيبي است، امروز دنيا به اين رويه عادت كرده ست كه ملتي رااز داخل كشورش اخراج كنند وسپس بزور آدمهايي را از جاهاي مختلف دنيا بياورند ودر آن جا بنشانند ويك ملت دروغين ومصنوعي به وجود بياورند ودولتي را هم دررأسشان بگذارند تا منافع قدرتهاي بزرگ درآن منطقه عربيِ حساس تأمين بشود."

بنابراين مشاهده مي كنيد كه كشورهاي استكباري براي رسيدن به منافع خودشان

دست به دست هم مي دهند و دراين راه از هيچ ظلم وتجاوزي إباء نمي كنند.

يك دسته ديگري از كشورها كه وابسته به اين كشورها هستند مرعوب اين كشورها بوده وقدرت موضع گيري برعليه اين مقام معظم رهبري دراين رابطه مي فرمايند : "مرعوب شدن از توانائيها واقت_دارات آمري_كا، چي_ز بس_يار غلطي اس_ت. خي_لي از كشورها هستند كه وابسته به آمريكا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان آمريكا هستند ودرآن كشورها، اجازة كمترين اهانتي به آمريكا داده نمي شود يعني تحت نفوذ وتسليم دولت آمريكاهستند، مواضع سياسيشان تابع دولت آمريكاست وكلاً تابع آمريكا هستند.""1"

دراين ميان كشور جمهوري اسلامي ايران كه بر پايه ارزشهاي الهي واسلامي بنا نهاده شده است مقابله با زورگويان ومستكبران ونابودي آنان را بعنوان يك هدف الهي واسلامي در سرلوحه كار خود قرار داده وآزادانه در مقابل اين مستكبران موضع گيري مي كند، درحادثه فلسطين وتجاوز به عراق اگر چه بطور فيزيكي وارد ميدان نظامي نشده است اما در جبهه سياسي وعقيدتي به حمايت از اين كشورها پرداخته از حقوق آنان دفاع مي كند.

در پايان علت سكوت اكثر كشورها در برابر استكبار را در اين مطلب خلاصه مي كنيم كه سران اين كشورها اسلام ناب را درك ننموده اند وبه اسلام رفاه طلب روي آورده اند ومنافع زودگذر دنيوي خود را در مسامحه با ابرقدرتها حتي مسامحه درموردعالي ترين ارزشهاي اسلامي ديده اند. اگر اينان جرعه نوش اسلام حقيقي بودند مرگ باعزت را برزندگي با ذلت ترجيح مي دادند وبرعليه استكبار جهاد مي كردند واز سيد وسالار شهيدان حسين بن علي "ع" درس مي گرفتند. افسوس كه گاندي نامسلمان به

تبعيت از امام حسين"ع" دست ابرقدرت انگيس را از هند كوتاه كرد"2" و سران كشورهاي اسلامي به تبعيت از نفس اماره خود فقط درفكر حفظ تاج وتخت خويش هستند.

1- پرسش وپاسخ از محضر مقام معظم رهبري،ص130و137و104

گاندي مصلح بزرگ هندي مي گويد : من براي مردم هند چيز تازه اي نياوردم، فقط نتيجه اي را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگاني قهرمانان كربلا بدست آوردم ارمغان ملت هند كردم اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهي را بپيماييم كه حسين بن علي( پيمود. كتاب حسين( پيشواي انسانها،ص30،به نقل از مجله الغري، شماره ربيع الاول 1381ق.

آيا دنيا قانون دارد؟ هر كشور به كشوري حمله كند وكسي جلوي او را نگيرد.آمريكا به عراق حله مي كند و همه او را محكوم مي كنند .محكوم كردن چه فايده اي دارد؟ اگر به ايران هم حمله مي كرد كسي جلوي او را نمي گرفت؟

پرسش

آيا دنيا قانون دارد؟ هر كشور به كشوري حمله كند وكسي جلوي او را نگيرد.آمريكا به عراق حله مي كند و همه او را محكوم مي كنند .محكوم كردن چه فايده اي دارد؟ اگر به ايران هم حمله مي كرد كسي جلوي او را نمي گرفت؟

پاسخ

بعد ازجنگ جهاني دوم كشورهاي پيروز درجنگ تصميم به تشكيل سازماني گرفتند تا با وضع قوانيني مانع بروز جنگ وتأمين كننده منافع تمامي كشورها باشد. اما قدرتهاي پيروز درجنگ حهاني دوم مقدرات واختيارات اين سازمان ملل را دراختيارخود قراردادند وسرنوشت سازمان ملل به گونه اي رقم خورد كه عملاً تحت نفوذ كشورهاي بزرگ قرار گرفت و بصورت ابزاري در دست قدرتها براي رسيدن به اهدافشان درآمد به طوريكه پس از جنگ نظامي عراق بر عليه ايران اين سازمان درخدمت متجاوزقرار گرفت. رهبر معظم انقلاب دراين باره مي فرمايند : "نمي شود گفت جنگ را فقط عراق بوجودآورد، همة قراين از اول كار نشان مي داد كه استكبار پشت سر عراق است؛. او را كمك نظامي مي كردند؛ از لحاظ تبليغاتي به او كمك كردند وشوراي امنيت را درخدمت متجاوز قرار دادند...شوراي امنيت به خاطر اين كه دردست قدرتهاي بزرگ بود وآنها هم پشت سر رژيم عراق بودند، تا آخر هم هيچ وقت نسبت به جنگ يك موضع كاملاً وصددرصدعادلانه نگرفت""1" بنابراين با توجه به مطالبي كه بيان شد مي بينيم در جهان قانوني حكمفرما نيست اما دررابطه با محكوم كردن برخي كشورها نسبت به حمله نظامي آمريكا به عراق بايد گفت محكوم كردن خود قدمي كوتاه وناچيز درمقابل اين حادثه بود كه آنهم در پاسخ به افكارعمومي كشورها وتحت فشار ملتها

صورت گرفت درميان اين كشورها نظام جمهوري اسلامي ايران بر مبناي ارزشهاي بلند الهي و هدفهاي بلندي كه براي خود ترسيم كرده كه يكي از آنها مقابله با استكبار جهاني

است اگر چه وارد فاز نظامي نشد ولي ازلحاظ سياسي و تبليغاتي با رسوا كردن كشورهاي متجاوز به افشاء حقيقت و ماهيت حقيقي حمله نظامي آمريكا پرداخت و ازاين طريق به حمايت ملت مظلوم و مسلمان عراق پرداخت.

درمورد حمله نظامي آمريكا به ايران بايد گفت عليرغم تمام اين رجز خواني هاي مقامات كاخ سفيد عليه نظام جمهوري اسلامي ايران ،و تهديدات پياپي مبني بر حمله نظامي نه تنها دراراده مسئولين جمهوري اسلامي ايران خللي بوجود نياورد بلكه مردم مسلمان ايران نيز يكپارچه و متحد در راهپيمايي بهمن ماه 1380 وتيرماه 1381 وحدت وايستادگي خودرا دربرابر تهديدات آمريكا به نمايش گذاردند. عكس العمل اين تظاهرات پرشور ضد آمريكايي مردم ايران آن بود كه مقامات كاخ سفيد، لحن خود را تغيير داده. و اظهار داشتند كه قصد ندارند با حمله نظامي، جمهوري اسلامي ايران را ساقط كنند بلكه از راههاي ديگر اين هدف را تعقيب خواهند كرد.

(جيمزولس) رئيس سابق سازمان سيا در يك ميزگرد در واشنگتن مي گويد : "ما نبايد با استفاده از اقدامات نظامي وارد ايران شويم وبا اين كار موجب وحدت بين ايرانيان شويم. راه هاي نه چندان علني نيز براي تأثير گذاري بررويدادهاي جاري وجود دارد، هم اكنون دولت آمريكا طرح هايي را براي سرنگوني رژيم ايران در دست دارد.

وبايد گفت با توجه به اقتدار نظام جمهوري اسلامي وپشتيباني گسترده مردم از اهداف انقلاب اسلامي احتمال حمله نظامي آمريكا به ايران بسيار ضعيف

و درواقع راه حل نظامي آخرين راه حل آمريكاست و در صورت وقوع با مشت آهنين ونيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران رو به رو خواهد شد.

پرسش وپاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب،ص405و406

توضيحاتي در خصوص برنامه هاي آينده اسرائيل و آمريكا در منطقه خاورميانه و مقاومت مردم فلسطين و جهان اسلام در برابر آنها بيان كنيد.

پرسش

توضيحاتي در خصوص برنامه هاي آينده اسرائيل و آمريكا در منطقه خاورميانه و مقاومت مردم فلسطين و جهان اسلام در برابر آنها بيان كنيد.

پاسخ

"اساساً تشكيل دولت يهود يا به تعبير درست تر دولت صهيونيزم در اين نقطه از دنياي اسلام، با يك هدف بلند مدت استكباري به وجود آمد. اصلاً به وجود آوردن اين دولت در اين نقطة حساس، كه تقريباً قلب دنياي اسلام است، و قسمت غرب دنياي اسلام را كه آفريقاست، به قسمت شرق آن كه همين خاورميانه و آسيا و مشرق است، متصل مي كند، و يك سه راهي است بين آسيا آفريقا و اروپا، براي اين بود كه در بلند مدت سلطة استعمارگران آن روز كه در رأسشان دولت انگليس بود بر دنياي اسلام تداوم يابد. و اين طور نباشد كه اگر يك زماني دولت اسلامي مقتدري، مثل دورانهايي از حكومت عثماني به وجود آمد، بتواند جلوي نفوذ استعمارگران (اعم از انگليس، فرانسه و ديگران) را در اين منطقه بگيرد. لذا يك پايگاه براي خودشان درست كردند. بنابراين طبق اسناد تاريخي، تشكيل حكومت صهيونيستي در آن جا، بيش از آنچه كه آرزوي مردم يهود باشد، خواست استعماري دولت انگليس بود. البته بعد كه بوسيله آمريكا، گوي سياست دنيا و گوي استكبار از دست انگليس ربودة شد، اين هم جزء همان ابواب جمع مواريث استعماري بود، كه به آمريكا رسيد، و آمريكاييها حداكثر استفاده را كردند، و الآن هم دارند استفاد مي كنند.

هدف اسرائيل توسعه است. دولت صهيونيستي به اين سرزمين فلسطين فعلي هم قانع نيست. اول يك وجب جا مي خواستند، بعد نصف سرزمين فلسطين را گرفتند، سپس همة سرزمين

فلسطين را گرفتند؛ و آنگاه به كشورهاي همسايه فلسطين، مثل اردن و سوريه و مصر، تجاوز كردند، و زمينهاي آنها را گرفتند. الآن هم هدف اساسي صهيونيزم ايجاد اسرائيل بزرگ است. البته اين روزها كمتر اسم مي آورند، سعي مي كنند كتمان كنند. باز هم دارند به افكار عمومي دروغ مي گويند؛ چرا؟ چون در اين مرحله اي كه الآن هستيم احتياج دارند كه هدفهاي توسعه طلبانه خود را كتمان كنند.

گرفتاريهايي كه امروز صهيونيستها دارند، اين است كه امروز به صلح احتياج مبرم دارند. زيرا با انقلاب اسلامي ايران، دو اتفاق مهم افتاد : يكي اين كه نهضت فلسطين كه يك نهضت غير ديني بود، به يك نهضت اسلامي تبديل شد، و رنگ اسلامي گرفت، و در نتيجه مقاومت اسلامي به وجود آمد. همان مبارزاني هم كه از بيرون مبارزه مي كردند، مثل كساني كه از لبنان يا مناطق ديگر به اسرائيل حمله مي كردند، و به آنها ضربه مي زدند، با انگيزة اسلامي، كه يك انگيزة بسيار قوي است، وارد ميدان شدند. و ديگر اينكه انتفاضه به وجود آمد. انتفاضه يعني قيام و شورش در داخل سرزمين و وطن مغصوب. از اين قيام مي ترسند، چون برايشان خيلي مهم است.

البته سعي مي كنند كه مطلب را آنچنان كه هست، منعكس نكنند. اما مبارزات مردم فلسطين در داخل سرزمين فلسطين، براي رژيم صهيونيستي شكننده و كوبنده است؛ ستون فقراتشان را مي شكافد.

از لحاظ اقتصادي هم، اسرائيل براي منطقه خطرآفرين است. چندي است كه صهيونيستهاي حاكم بر فلسطين، تزي را به نام تز خاورميانة جديد مطرح كرده اند. خاورميانه جديد، يعني اينكه خاورميانه با محوريّت

كشور اسرائيل شكل بگيرد. و اسرائيل بتدريج بر كشورهاي عربي و كشورهاي منطقه و مناطق نفتي در خليج فارس، سيطرة اقتصادي پيدا كنند. اين هدف اسرائيليهاست. بعضي از دولتها غافلند، وقتي به آنها اعتراض مي شود، مي گويند : "ما كه رابطه برقرار نكرديم، ما به تُجارشان اجازه داديم بيايند." اتفاقاً آنها همين را مي خواهند، آنها مي خواهند اسرائيل با حمايت آمريكا، و با پشتيباني از زرّادخانه هاي خطرناك خودشان، از غفلت و ضعف بعضي از دولتها استفاده كند، و به آنجا وارد بشود، و مراكز اقتصادي و منابع مالي را در دست بگيرد. اين خطر بزرگي براي منطقه است. بزرگتر از همه خطرها اين است.

بنابراين از لحاظ اسلامي، از لحاظ انساني، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ امنيتي، از لحاظ سياسي، امروز وجود اسرائيل، يك خطر بزرگ براي ملتها و كشورهاي منطقه است. براي مسأله خاورميانه يك راه بيشتر وجود ندارد، و آن انحلال و زوال دولت صهيونيستي است." (1)

اهداف آمريكا نيز در خاورميانه، دشمني با اسلام، فروپاشي نظام اسلامي ايران، تسلط بر منابع انرژي و منابع انساني منطقه، و قرار دادن آن در اختيار كمپاني هاي صهونيستي و آمريكائي مي باشد. از ديگر اهداف آمريكا در دست گرفتن بازارهاي منطقه خاورميانه، با هدف تسلط بر اقتصاد كشورهاي اسلامي مي باشد، وبه عبارت ديگر، ايجاد نظام سلطه جهاني. هدف ديگر او،تغيير نقشة سياسي خاورميانه مي باشد. وبه جرأت مي توان گفت كه از مهمترين اهدافش، مبارزه با انقلاب اسلامي ايران است. زيرا با پيروزي انقلاب، يك حركت اسلامي در كل كشورهاي منطقه، و حتي اروپا و آفريقا شكل گرفته است، كه در تضاد با اهداف

استعماري و استكباري آمريكا است. بنابراين دشمني با جمهوري اسلامي ايران را در رأس اهداف خاورميانه اي خود قرار داده است.

اما بحمدا... امروز دشمن قادر نيست. امروز به بركت ملت هوشياري مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيخته اي مثل افكار ملت ايران، و به بركت انقلاب بزرگي مثل انقلاب اسلامي ايران، چه آمريكا و چه بزرگتر از آمريكا، قادر نيستند كه حكومت اسلامي ايران را از بين ببرند.

______________________________________________

منابع و مآخذ :

1. پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامي، ص 415 ،418 و 419

سرانجام اين عملكرد ناصحيح و نامناسب و دروغگويي افرادي همچون بوش و بلر چه خواهد شد و نظر مقام معظم رهبري در اين رابطه چيست.

پرسش

سرانجام اين عملكرد ناصحيح و نامناسب و دروغگويي افرادي همچون بوش و بلر چه خواهد شد و نظر مقام معظم رهبري در اين رابطه چيست.

پاسخ

اگر بخواهيم واقعيات موجود جامعه آمريكا و برخي از جوامع غربي نظير انگليس و... را به صورت مختصر بازگو نماييم، جامعه اي است كه بر اساس مباني نظري ليبراليسيم فردگرايي (individualism)، نفع انگاري(utilitarinism)، اومانسيم و انسان محوري، سكولاريسم و جدايي دين از سياست، عقلانيت ابزاري، تكثرگرايي و شكاكيت اخلاقي و ضدايدئولوژيك بودن و... شكل گرفته است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

- جامعه ديني، جامعه مدني، احمد واعظي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلام

- ليبراليسم غرب، آربلاستر، عباس مخبر

در عمل نيز مثلث شومي از قدرت، ثروت و مفاسد اخلاقي (سكس و...) در داخل و ظلم و چپاول و غارت، استثمار و استعباد ساير ملت هاي مظلوم و گسترش سلطه ي شوم خود در سطح بين المللي به بهانه ي حفظ منابع و امنيت ملّي خويش، از دستاوردهاي آن مي باشد.

براي سرگذشت امت ها و جوامعي كه در طول تاريخ چنين عقايد و اعمالي را سرلوحه ي زندگي خود قرار داده بودند و همچنين توجه به آيات قرآن كريم كه در مورد اقوام و ملت هايي است كه به سقوط و هلاكت دچار گرديدند، نازل شده و سنت هاي الهي را در مورد ظالمان، ملحدان، مترفين و ماكرين و...

براي آگاهي بيشتر ر.ك: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، بهاءالدين خرمشاهي؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، مصباح يزدي.

بيان مي نمايد، همگي ما را به اين نتيجه ي قطعي رهنمود مي سازد كه با وجود چنين شرايطي سرنوشتي جز سقوط و انحطاط در انتظار جامعه و دولت آمريكا نيست. امام علي(ع) علل افول دولت ها را چهار عامل مي داند: «تباه نمودن اصول اساسي، فريب كاري، مقدم

داشتن فرومايگان و مؤخر داشتن فرزانگان» (غرر الحكم و دررالكلم، ش 7835، ص 342). ( كه اين واقعيات در جامعه آمريكا و نظير آن كشور به عينه وجود دارد).

با وجود چنين واقعياتي در جامعه و نظام سياسي آمريكا و انگليس وجود هر گونه اصلاحي - به عنوان تنها راه برون رفت از اين فرايند سقوط و انحطاط - بسيار بعيد و غيرمحتمل است. زيرا: از منظر ديني جامعه در صورتي قابل اصلاح است كه حكام آن مصلح بوده و راه اصلاح بپيمايند. امام صادق(ع) مي فرمايد: «لايصلح الناس الاّ بامام و لاتصلح الارض الاّ بذاك ؛ مردمان جز به وسيله ي زمامداران اصلاح نمي شوند و زمين جز به وسيله آنان اصلاح نمي گردد» (الحياة، محمدرضا حكيمي، ج 2، ص 623، ترجمه فارسي).

و اصلاح دولت ها نيز ارتباط تنگاتنگي با درستي مردم دارد. چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد: «فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعيه؛ مردمان اصلاح نشوند مگر زمامداران اصلاح گردند و اينان اصلاح نيابند مگر به درستي مردم» (نهج البلاغه، خطبه ي 216).

و از سوي ديگر هر اصلاحي موفق است كه از هدايت الهي و تعاليم راستين انبياء الهي سرچشمه گرفته باشد. چنان كه حضرت امام(ره) در نامه ي تاريخي خود به گورباچف راه حل اصلاح و برون رفت جامعه ي كمونيستي اتحاد جماهير شوروي از مشكلات فراروي آن را، در بازگشت به اصل توحيد و ايمان به خداوند معرفي مي كند.

با واقعياتي كه در جامعه ي آمريكا و انگليس مشاهده مي شود، بايد گفت كه نه تنها هيچ كدام از شرايط و زمينه هاي اصلاح در آن دو جامعه وجود ندارد و به فكر اصلاح خود نيستند، بلكه بر روش و

منش اشتباه خود اصرار مي ورزند و اگر در آن جامعه برخي انديشمندان، متفكران گفتمان هايي نظير پست مدرنيسم و... به نقد دستاوردهاي جامعه آمريكا و انگليس پرداخته و آسيب هاي احتمالي را گوشزد مي نمايند؛ ولي از آن جا كه مباني نظر و فكري اين منتقدان از آموزه هاي هدايت بخش الهي فاصله ي بسيار دارد و تنها از ديدگاه مادي (ماترياسيم به انسان نگاه مي كنند) نمي تواند دستاورد مثبتي در نجات و اصلاح جامعه ي آمريكا به دنبال داشته باشد.

و از منظر سياسي نيز از آن جا كه اصلاح و اصلاحات، به معناي پذيرش بنيادها و اصول يك نظام و تلاش به منظور ايجاد تحول در ساز و كارها يا برخي از اصول مغاير با اصول محوري بر حسب نيازهاي زماني و مكاني خاص است؛ با پذيرش مباني فكري تشكيل دهنده ي دولت و جامعه ي آمريكا به عنوان اصول محوري هر گونه اصلاحي در جلوگيري از انحطاط آن، بدون تغيير اساسي در آن بنيادها و مباني نظري، تأثير مثبتي در جلوگيري از انحطاط جامعه آمريكا نداشته و نخواهد داشت. بلكه آن چه كه نجات دهنده آن جامعه از هلاكت است «انقلاب» اساسي و زيربنايي در تمامي بنيادهاي فكري و نظري آن جامعه و روي آوردن به فطرت انساني و تعاليم هدايت بخش انبياء الهي است.

آمريكا و انگليس در آينده اي نه چندان دور محكوم به انحطاط و فروپاشي است، البته زمان آن را خداوند مي داند و چه بسا با برخي اقدامات كه اين كشورها انجام مي دهند اين انحطاط قطعي را به تأخير بيندازند (جنگ جهاني چهارم، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارسايان، 1382)

و اين واقعيتي است كه بحرانهاي عظيم اقتصادي، سياسي، اجتماعي،

امنيتي، فرهنگي و ... موجود در آمريكا بيانگر آن است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: عصر امام خميني(ره)، ميراحمدرضا حاجتي، بوستان كتاب قم، 1382.

و از سوي ديگر به گفته «آرنولد توتين بي» بزرگترين مورخ و تمدن شناس غرب، «هرگاه تمدني، رويكرد نظامي گري افراطي داشته باشد، و بخواهد با زور شمشير خودش را حفظ كند، اوج زمان انحطاط او است كه اين قاعده دقيقا منطبق با شرايط امروز آمريكا است». (جنگ جهاني چهارم، همان، ص 17)

و طبيعي است به دنبال نابودي آمريكا انگليس و ساير متحدانش نيز راهي جز انحطاط و فروپاشي و يا بازگشت اساسي و اصلاح كامل خويش نخواهند داشت.

علل حضور آمريكا در منطقه خاور ميانه و تحولات اخير اين منطقه را چگونه تحليل مي كنيد.

پرسش

علل حضور آمريكا در منطقه خاور ميانه و تحولات اخير اين منطقه را چگونه تحليل مي كنيد.

پاسخ

اين موضوع داراي ابعاد و زواياي مختلفي است كه از ظرفيت يك نامه خارج است، اما مختصرا بايد گفت اين مسأله نيازمند شناخت دو موضوع مهم يعني استراتژي كلان آمريكا در جهان و به صورت عام و در منطقه خليج فارس خاورميانه و كشورهاي آن به صورت خاص است. توضيح آن كه:

الف. سياست هاي كلي كه آمريكا در جهان تعقيب مي كند تابعي از استراتژي جديد آمريكاست كه در حدود 7 - 6 ماه قبل از واقعه يازده سپتامبر به عنوان استراتژي ملي در آمريكا به تصويب رسيد و مبناي حركت آمريكا در قرن 21 شناخته شد، محورهاي اصلي آن عبارتند از:

1. يك جانبه گرايي، ايجاد سلطه و تثبيت رهبري آمريكا بر جهان، جهاني سازي اقتصاد، ايجاد همگرايي در اقتصاد جهاني تحت حاكميت نظام سرمايه داري حاكم بر آمريكا.

براي اين منظور لازم بود كه حاكميت بر منابع انرژي، حاكميت بر گردش منابع پول، حاكميت بر رسانه هاي ارتباط جمعي و حاكميت بر افكار عمومي، يعني در اختيار گرفتن افكار عمومي و حاكميت نظامي بر مناطق استراتژيك جهان، در دستور كار قرار بگيرد.

كشور عراق پس از عربستان با ذخاير نفتي 112 ميلارد بشكه اي خود، دومين كشور دارنده منابع و ذخاير غني نفتي است و احتمال 100 ميليارد بشكه ديگر نيز وجود دارد و هزينه هاي توليد نيز در آن كشور در مقايسه با ساير كشورها و مناطق بسيار پايين است. چنانچه متوسط هزينه توليد براي هر بشكه نفت در آمريكا حدود 10 دلا، درياي شمال، 5 دلار، عربستان

5/2 دلار و درعراق كمتر از 1 دلار است (صنعت نفت عراق و آينده آن، مرتضي هاشمي، فصلنامه راهبرد، ش 28، ص 175).

بسياري از كارشناسان سياسي معتقدند كه جنگ عراق بيانگر يك واقعيت است و آن هم تسلط و چپاول منابع نفتي آن و در اثبات اين حقيقت همين بس كه به قول پيرترزيان، مدير مسؤول نشريه پترواستراتژيك فرانسه «نيروهاي ارتش آمريكا و بريتانيا، تمام تلاش خود را جهت حفاظت از وزارت نفت به كار بسته اند و اين در حالي است كه هيچ گونه اقدامي براي حفظ و نگهداري از ساير ادارات دولتي، از جمله وزارت بهداشت، صورت نگرفته است... از اين رو اولويت ها به خوبي مشخص مي شوند» (تصرف زرستان و پاسخ به سه پرسش كليدي، رضا نصري، فصلنامه راهبرد، ش 28، ص 177).

و پاسكال لورت معتقد است كه «براي تمام شركت هاي خارجي، عراق زرستاني است از نفت كه به سختي مي توان در برابرش بي تفاوت ماند» (همان، ص 181).

2. ممانعت از ايجاد و شكل گيري هرگونه ائتلاف عليه آمريكا و يا ممانعت از ايجاد و شكل گيري و كانون رقيب براي آمريكا در عرصه سياسي و اقتصادي. بدين منظور راه كارهايي نظير مبارزه با هر حكومت مستقل، گسترش دامنه منافع ملي آمريكا به كل جهان و حفاظت از منافع آمريكا در اقصي نقاط جهان، تثبيت حضور نظامي آمريكا در مناطق استراتژيك و سلب حق حاكميت ملت ها بر سرنوشت خودشان سلب حق دستيابي به علم و تكنولوژي از ملت هاي ضعيف و سلب حق افزايش توان ملي از كشورها، در دستور كار دولتمردان آن كشور قرار گرفت.

ب. استراتژي نظام

سلطه جهاني، براي جهان اسلام و منطقه خليج فارس عمدتا حول دو محور اساسي يعني استحاله اسلام در ابعاد مختلف و دوم، گسترش رژيم صهيونيستي در منطقه و طرح حاكميت اسرائيل بر نيل تا فرات است.

«فرانسيس فوكوياما» و «ساموئل هانتينگتون» دو استراتژيست مهمي هستند كه نظرات آنان در جهت دهي به سياست خارجي آمريكا و انگليس نقشي را ايفا مي نمايد، آنان اسلام را به عنوان دشمني جدي تمدن غرب معرفي مي كنند كه غرب جهت استيلاء خويش و ايدئولوژي ليبرال - سرمايه داري، هيچ راهي جز برخورد نظامي با جهان اسلام ندارد. از اين رو بسياري از تحليلگران سناريوي 11 سپتامبر را نقطه شروعي بر اين مسأله مي دانند (جنگ جهاني چهارم و رفتارشناسي آمريكا پس از 11 سپتامبر، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارسايان، چاپ اول 1382).

در راستاي محقق نمودن دو محور فوق آمريكا سعي دارد تا با متهم نمودن كشورهاي منطقه به دفاع از تروريسم، نقض حقوق بشر، كوشش در جهت دستيابي به سلاح هاي كشتار جمعي و... آنها را در موضع انفعال قرار داده و از پيشرفت و توسعه آنان جلوگيري نمايد. يكي ديگر از سياست هاي آمريكا در منطقه اين است كه با بازسازي عراق با استفاده از منابع مالي فراوان آن كشور در ابعاد مختلف و ايجاد رفاه و... آن كشور را به عنوان الگوي مدرنيسم آمريكايي براي ساير كشورهاي منطقه مطرح نمايد و از اين طريق در تبليغ حكومت هاي سكولار و تضعيف اسلام كوشش نمايد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. فصلنامه راهبرد، مركز تحقيقات استراتژيك، شماره 28، تابستان 1382

2. جنگ جهاني چهارم و پايان مدرنيته، دكتر حسن عباسي، روزنامه كيهان

13/2/82

3. فراتر از جنگ جهاني اول و دوم، نشريه پگاه حوزه، ش 93 و 94

چرا مواضع دو حزب جمهوري خواه و دموكرات آمريكا اينقدر به هم نزديك است؟

اشاره

اينها تنها در نوع تعابير و حداكثر در روش فرق دارند. خيلي ها معتقدند كه انتخابات آمريكا تنها يك يازي تبليغاتي است و طبق برنامه ي از پيش تعيين شده, يكي از اين دو حزب در راه رسيدن به اهدا

پرسش

چرا مواضع دو حزب جمهوري خواه و دموكرات آمريكا اينقدر به هم نزديك است؟

اينها تنها در نوع تعابير و حداكثر در روش فرق دارند. خيلي ها معتقدند كه انتخابات آمريكا تنها يك يازي تبليغاتي است و طبق برنامه ي از پيش تعيين شده, يكي از اين دو حزب در راه رسيدن به اهداف داراز مدت آمريكا روي كار خواهد آمد. چه كسي اين اهداف را تعيين كرده و براي رسيدن به آنها برنامه ريزي دراز مدت نموده است؟

پاسخ

در اين رابطه قسمت هايي از دو مقاله آورده مي شود كه تا حدود زيادي پاسخگوي سؤال شما مي باشد؛

1- احزاب سياسي و انتخابات رياست جمهوري

به طور كلي، انتخابات رياست جمهوري و نامزدي در آن در ايالات متحده، محصول سيستم حزبي و نقش برتر احزاب سياسي در اين كشور مي باشد. از لحاظ تاريخي نيز پيدايش احزاب سياسي در آمريكا بر انتخابات رياست جمهوري تقدم داشته است. در حقيقت، در فرداي استقلال كلني هاي سيزده گانه آمريكايي، تمركز يافتن طيف گسترده آراء و انديشه هاي مختلف در دو حوزه مشخص و متضاد باعث بوجود آمدن دو گرايش سياسي بنيادين و دو حزب پيشگام در اين كشور گرديد. پس از همان ابتداي امر، نزاع سياسي شناخته شده حول دو محور سانتراليسم (تمركزگرايي) و دسانتراليسم (تمركززدايي) باعث نهادينه شدن سيستم دوحزبي حول دو حزب سياسي فدراليست و آنتي فدراليست گرديد. سپس، نخبگان سياسي آمريكا در پروسه جديدي به نام انتخابات رياست جمهوري _ براي اجراي اصل دوم قانون اساسي فدرال _ داخل گرديدند.

بر اين اساس، در طول تاريخ سياسي آمريكا، برنده واقعي جريان انتخاباتي، نظام حزبي اين كشور بوده

كه مهره هايي را به كاخ سفيد تحميل كرده است تا به اهداف حزب برنده جامه عمل بپوشاند. بنا بر اين احزاب در تمام مراحل مختلف فرآيند انتخاباتي، از معرفي نامزدهاي رياست جمهوري تا رفتن رئيس جمهور به كاخ سفيد، دخالت مستقيم، حضور فعال و نقشي تعيين كننده دارند. البته هنگامي كه از احزاب سياسي صحبت به ميان مي آيد، بايد بر روي سيستم دو حزبي و بازي انحصاري دو حزب حاكم جمهوري خواه و دموكرات و اسلاف آنها تأكيد شود. بدين ترتيب، سيستم پيچيده انتخاباتي _ حزبي آمريكايي به گونه اي طرح ريزي شده كه هيچ گاه هيچ حزب سومي و يا هيچ نامزد منفردي به غير از نامزدهاي دو حزب حاكم نمي توانند از شانسي براي رئيس جمهور شدن برخوردار گردند. در طول تاريخ 220 ساله آمريكا، 43 نامزد به مقام رياست جمهوري رسيدند، بدون استثناء از كانديداهاي دو حزب بزرگ يا اسلاف آنها بوده اند.

در تأييد بازي انحصاري قدرت ميان دو حزب حاكم جمهوري خواه ودموكرات، ديوان عالي ايالات متحده، بالاترين مرجع قضايي و داوري در اين كشور، در تفسيري مشهور از قانون اساسي فدرال در سال 1975م حتي بر برتري قوانين داخل دو حزب بزرگ در مورد انتخابات رياست جمهوري نسبت به قوانين ايالتها تأكيد كرده است.

نامزدهاي انتخاباتي احزاب و پايگاه اجتماعي آنان

همان طور كه گفتيم منشأ مشروعيت و قدرت دو حزب حاكم، همانا مردم آمريكا از طبقات مختلف اجتماعي بوده كه با داوري ها و ارزيابي هاي نه چندان كارشناسانه خود، موجب قوام و استمرار جريان حزبي در اين كشور شده اند. براين اساس دو حزب بزرگ آمريكا داراي پايگاه

اجتماعي قابل شناسايي و منفك از يكديگر هستند.

به طور كلي اگر در حوزه ايدئولوژي به معناي مجموعه اي از ارزش ها و باورهايي كه احزاب سياسي به آن وابسته هستند، تفاوت آشكاري ميان دو حزب جمهوري خواه و دموكرات ديده نمي شود، اما در مبحث پايگاه اجتماعي شاهد بيشترين جدايي و افتراق ميان دو حزب حاكم هستيم. در واقع، قلع و قمع برنامه ريزي شده احزاب نوپاي سوسياليستي و كمونيستي در ايالات متحده از فرداي جنگ جهاني دوم و ممنوعيت فعاليت آنها در سرتاسر خاك اين كشور، باعث گرديد تا شكاف ايدئولوژي حاكم ميان طيف احزاب چپ گرا و راست گرا، آنچنان كه در اروپا مي باشد در آمريكا شكل نگيرد. بنا بر اين هر دو حزب حاكم احزابي كاپيتاليستي و معتقد به نظام سرمايه داري و به تعبيري راست گرا بوده و ارزش هاي عقيدتي حاكم بر دو حزب بزرگ آنچنان به يكديگر نزديك مي باشد كه به نظر مي رسد «ايدئولوژي» به عنوان وجه تمايزي ميان احزاب سياسي گوناگون در جهان در ايالات متحده جاي خود را به وجه تشابه داده است.

در اين شرايط كاركرد حقيقي پلوراليسم سياسي و نظام حزبي در ايالات متحده زير سئوال مي رود. با توجه به انحصارطلبي دو حزب حاكم و جريان بسته بازي قدرت ميان جمهوريخواهان و دموكرات ها، شايد بتوان گفت در آمريكا سيستمي تك حزبي حاكم است، يك حزب دولتي با دو شاخه جمهوريخواه و دموكرات! اما آنچه اين دو جناح سياسي دولتي را از هم مجزا مي سازد، تفاوت در دفاع از منافع گروه هاي اجتماعي خاص است. بدين ترتيب به طور سنتي در

مبارزات انتخاباتي رياست جمهوري، نامزدهاي هر يك از دو حزب حاكم، اگرچه پشتيبان ايدئولوژي واحدي هستند، وليكن طبقات اجتماعي مختلفي را مخاطب قرار داده و جايگاه مستحكمي در ميان لايه هاي اجتماعي براي خود باز كرده اند. هرچند بسيار دشوار است كه از گرايش هاي ثابت سياسي و حزبي و در نتيجه تمايلات انتخاباتي نهادينه شده در آمريكا صحبت به ميان آورد، اما با اين وجود خطوط كلي توجهات سياسي و افكار عمومي در آمريكا نسبت به نامزدهاي دو حزب جمهوري خواه و دموكرات به منظور شركت در انتخابات رياست جمهوري به قرار زير است:

- حزب جمهوريخواه، حزبي محافظه كار است كه طبقات بالاي جامعه و اقشار مرفه و پردرآمد از آن طرفداري مي كنند، در حالي كه حزب دموكرات، حزبي ليبرال است كه جايگاه خود را در ميان لايه هاي متوسط تر و پايين تر طبقات اجتماعي مستحكم كرده است.

- سرمايه داران، تراست ها، كارفرمايان، صاحبان صنايع و افرادي كه در ويلاهاي مجلل حومه شهرهاي بزرگ زندگي مي كنند، به طور معمول به نامزدهاي جمهوريخواهان رأي مي دهند. اما در مقابل كارمندان جزء، كارگران، بيكاران و افرادي كه در آپارتمان هاي مركز شهرهاي پرجمعيت اسكان دارند به نامزدهاي دموكرات ها گرايش بيشتري دارند.

- اقليت هاي نژادي، قومي، مذهبي و زباني همانند مهاجرين تازه وارد به خاك ايالات متحده آمريكا، به حزب دموكرات اميد بسته اند، در حالي كه آمريكايي هاي آنگلوساكسون و پروتستان، انتظارات بيشتري از جمهوري خواهان بر كنترل مرزها دارند.

- از ميان لابي هاي مهم قدرت در آمريكا، لابي ثروتمند نفتي، به طور معمول طرفدار جمهوريخواهان است و لابي قدرتمند يهود نيز

حامي دموكرات ها مي باشد. همچنين در گروه هاي فشار، سنديكاهاي كارگري بر خلاف اتحاديه هاي كارفرمايان با دموكرات ها نزديكي بيشتري دارند، هرچند كه زمين داران، كشاورزان و نظاميان علي الاصول جمهوريخواه هستند.

- از لحاظ جغرافيايي، پايگاه مستحكم جمهوري خواهان در ايالت هاي مركزي و جنوبي واقع شده، در حالي كه ايالت هاي غربي و شمال شرقي جاي امني براي نامزدهاي دموكرات است.

- از لحاظ سني، نوجوانان و جوانان و از نظر جنسيت زنان به ويژه مجرد بيشتر «دموكرات» و از لحاظ تحصيلات، افراد داراي مدارك بالاي تحصيلي بيشتر «جمهوريخواه» مي باشند. البته هيچ يك از موارد بالا، اصولي ثابت و غيرقابل تغيير نبوده و از آنجايي كه گرايش هاي حزبي آمريكائيان تحت تأثير وقايع مختلف دستخوش تغيير و تحول دائمي مي باشد، در طول انتخابات رياست جمهوري مختلف، شاهد دگرگوني هاي بسياري در پايگاه هاي اجتماعي دو حزب بزرگ مي باشيم. در انتخابات سال 2000جمهوريخواهان توانستند گروه جمعيتي جديدي را جذب خود كنند؛ اين گروه يعني «مادران گارسون و زنان كارگري» كه از حداقل حقوق برخوردار بوده و به طور معمول دموكرات ها حامي آنها بودند، متمايل به كانديداي حزب رقيب گرديدند. در انتخابات سال 2004 شاهد پيدايش گروه هاي اجتماعي جديدي هستيم كه برخلاف پايگاه سنتي خود به نامزدهاي حزب رقيب رأي مي دهند، گروه موسوم به «كارگران سفيد پوست از طبقه متوسط و پايين و علاقمند به مسابقه اتومبيل راني» در روزهاي تعطيل كه داراي رويكردي سخت افزاري مي باشند، «كارمندان سفيد پوست پدر خانواده كه داراي رويكردي اقتصادي مي باشند» و «مادران خانواده از طبقات متوسط» كه از ترس تروريسم

و به دليل گفتمان امنيتي جمهوريخواهان، جذب آنها گشته اند.

(انتخابات آمريكا،دكتر سيد محمد طباطبايي،همشهري ديپلماتيك - 2 آبان 1383 )

2- نظام انتخاباتي در آمريكا

تجربه انتخابات در آمريكا نشان داده است كه در اين كشور قدرت و قواعد بازي سياسي غالباً بين دو حزب در گردش است، شما نقش صاحبان سرمايه و صنايع در تقويت اين نظام دو حزبي را در ايالات متحده تا چه حد مي دانيد؟

- به طور كلي گروه هايي در عرصه قدرت سياسي و اقتصادي در آمريكا قرار مي گيرند كه قواعد بازي را درك كنند. درك قواعد بازي به اين مفهوم است كه فراتر از الگوهاي ساختاري ايفاي نقش نكنند. از سوي ديگر به اين مفهوم است كه جايگاه خودشان را در سلسله مراتب قدرت درك كنند. گروه هاي اقتصادي در آمريكا گروه هاي نخبه گرا، نخبه پرور و مجموعه هايي اند كه در اداره نظام سياسي آمريكا نقش اساسي دارند. بنابراين نمي توان در آمريكا نخبگان اقتصادي را از نخبگان سياسي جدا كرد. زيرا بسياري از اين مجموعه ها كاملاً درهم تنيده شده اند و با همديگر اتفاق نظر دارند، در معادلات سياسي مشاركت و نقش ايفا مي كنند. در معادلات اقتصادي حوزه سياست را نيز دخالت مي دهند. بنابراين صاحبان شركت هاي اقتصادي و صاحبان مجموعه هاي اقتصادي از يك طرف به امنيت اقتصادي توجه دارند كه امنيت اقتصادي را هم دولت بايد براي آنها ايجاد كند. بنابراين تلاش مي كنند تا جايگاه خودشان را در رابطه با قدرت سياسي تعريف كنند و به هيچ وجه شركت ها و مجموعه هاي اقتصادي، نگاه رويا رو كننده و

جدال گرايانه به قدرت سياسي ندارد، بلكه خودشان بخشي از قدرت سياسي هستند و از طرف ديگر قدرت سياسي را هم شكل مي دهند و با قدرت سياسي يك نوع ارتباط سازنده دارند. اين ارتباط مبتني بر تعاملي است كه بين دو گروه ايجاد مي شود و منجر به سودمندي متقابل براي هر دو گروه مي شود. بنابراين بسياري از صاحبان شركت هاي اقتصادي به گروه هاي حزبي و به حزب هاي مسلط در آمريكا تعلق دارند. البته برخي مجموعه هاي ديگر هم فعاليت حزبي محدودي دارند، اما ساختار سياسي را مورد توجه قرار مي دهند و در شرايط انتخابات به يكي از كانديداها گرايش نشان مي دهند. بنابراين مقامات اقتصادي و صاحبان شركت هاي آمريكايي خود را در اداره سياسي شريك مي دانند. در عين حال مي دانند كه بايد مجري نهايي سياست هاي دولت باشند. حتي شما مي توانيد در اين زمينه بحث هايي كه نئوماركسيست ها و مجموعه هايي مثل پولانزاس و ميلينبد و مثلاً رويكرد آنها در ارتباط با دولت سرمايه داري را مورد توجه قرار دهيد. رويكرد اين نئوماركسيست هاي ساختارگرا بر اين اثر تأكيد دارد كه دولت، دست نشانده طبقه اقتصادي نيست، بلكه با طبقه اقتصادي تعامل سازنده دارد و در بسياري از موارد طبقات اقتصادي را هم وادار به انجام و اجراي سياست هاي دولت مي كنند.

* با توجه به توضيحات شما در مورد سيستم انتخاباتي آمريكا حزب سوم يا منفرد تا چه ميزان قادر به كسب اكثريت آراء در كالج هاي انتخاباتي است؟ با توجه به اينكه احزاب سوم همانند حزب سبز و حزب رفاه، در

هنگام رقابت هاي انتخاباتي، در جهت شكستن آراء دو حزب دموكرات و جمهوري خواه عمل مي كنند.

- ساختار سياسي آمريكا مبتني بر فعاليت فراگير احزاب است و احزاب از تنوع قابل توجهي برخوردارند. در حدود سي حزب سياسي در آمريكا فعاليت دارند. اما سيستم حزبي آمريكا، سيستم چند حزبي با دو حزب مسلط است. نخبه گرايي آمريكا منجر به اين شده است كه اين دو حزب علي رغم تفاوتها و اختلاف هايي كه در داخل خود حزب دارند، هژموني و اقتدار خود را حفظ كنند. يكي از دلايل اصلي عدم انشعاب در درون احزاب در آمريكا اين است كه در احزاب سياسي اين كشور از جمله در احزاب مسلط يعني حزب دموكرات و جمهوري خواه، انضباط حزبي وجود ندارد. يعني اين كه هر فرد قادر خواهد بود در مسائل مختلف متناسب با سليقه و اراده خود رفتار كند و ديسيپلين حزبي به هيچ وجه اعمال نمي شود. مسئله اصلي اين است كه تا چه حد حزب قادر خواهد بود اعضاي خود را در رابطه با يك موضوع خاص متقاعد كند. نكته اساسي اين است كه دو حزب جايگاه خود شان را عليرغم اختلافاتي كه در درون هر حزب وجود دارد توانسته اند حفظ كنند. البته در اين فضا، ساختار سياسي آمريكا انعطاف پذيري لازم را در رابطه با احزاب غيرمؤثر هم دارد. اعتقادش بر اين است كه احزاب غيرمؤثر مي توانند بخش هاي ناراضي جامعه را سازماندهي كنند و مي توانند ادبيات لازم را براي گروه هاي اجتماعي فراهم كنند. اما در عين حال نقش چنداني در ساختار قدرت ندارند. به طور مثال در

انتخابات گذشته در سال ????، «رالف نيدر»، از حزب سبز توانست آراي دموكرات ها را بشكند. در نتيجه حزب سبزي كه به لحاظ گرايش سياسي به دموكرات ها نزديك تر است، عامل تخريب جايگاه اين حزب در ساختار سياسي آمريكا شد كه اين امر پيچيده بودن بازي انتخاباتي و سياسي در آمريكا را نشان مي دهد. يا در سال ???? و ???? فردي به نام «راس پرو» يك ميلياردر تگزاسي وارد رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري آمريكا شد. البته او مي دانست به هيچ وجه شانس موفقيت ندارد، اما فعاليت او مورد حمايت گروه هايي از حزب دموكرات قرار گرفت و در نتيجه راس پروو فعاليتش عليرغم اينكه به كانديداي حزب جمهوري خواه نزديك تر بود ولي در عين حال عامل اصلي شكست حزب جمهوري خواه در انتخابات رياست جمهوري شد. بنابراين حزب سوم فعاليت سياسي مي كنند، اما نقش مؤثر و مستقيم در قدرت سياسي نخواهد داشت.

(گفت وگو با ابراهيم متقي، نظام انتخاباتي در آمريكا ، خبرگزاري فارس،83/05/26)

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاي اسلامي به فعاليت مي پردازند؟

پرسش

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاي اسلامي به فعاليت مي پردازند؟

پاسخ

اولاً استعمارگران در هر كشوري كه بتوانند سلطه پيدا كنند و منافع مردم را غارت كنند به فعاليت مي پردازند.

ثانياً آنان مي دانند كه اسلام طرفدار مستضعفان است و اگر آنان كشورهاي اسلامي را آزاد بگذارند و به آنها فرصت دهند تا تعاليم اسلام را پياده كنند، جايي براي استثمار و استفاده از منابع آنها باقي نمي ماند؛ چرا كه تعاليم اسلام مسلمانان را به مبارزه عليه ظلم و استثمار بسيج مي كند؛ از اين رو با نفوذ خود از نفوذ اسلام در كشورهاي اسلامي جلوگيري مي كنند.

اين وظيفه مسلمانان است كه با مبارزه و تلاش به استعمارگران فرصت ندهند تا به بسط نفوذ خود در كشورهاي اسلامي بپردازند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

نقش استعمارگران در تقويت روحيه ناسيوناليستي براي مبارزه با اسلام چيست؟

پرسش

نقش استعمارگران در تقويت روحيه ناسيوناليستي براي مبارزه با اسلام چيست؟

پاسخ

استعمارگران سعي مي كنند اين تعصبات و نژاد پرستيها را در ميان مسلمانان زنده كنند، و در اين راه از هيچ حيله و نيرنگي فروگذار نيستند. مزدوران خود را بر انگيخته تا در ميان مسلمانان احساسات ملت پرستي را شعله ور سازند، اصول و مكتبهاي گوناگون پي ريزي مي كنند كه وحدت توده ها و ملتها جز در سايه مليت پرستي امكان پذير نيست.

جداً ماية بسي تأسف است كه بگوييم ملي گرايي و ناسيوناليستي خطرناكترين حربه اي است كه استعمارگران غرب در مبارزه با اسلام به كار مي برند و بدين وسيله از موج عظيم نهضت اسلامي و گسترش آن در شرق و غرب جلوگيري مي كنند

كساني كه آتش اين فتنه را در ميان عربها شعله ور ساخته اند، يا مسلمان نيستند و يا فقط پوسته اي از اسلام دارند. يكي از نويسندگان عرب در كتاب خود به نام «المخططات الاستعمارية لمكافحة الإسلام» مي نويسد: آيا اين مسأله به طور اتفاقي به وجود آمده كه اغلب رهبران ناسيوناليستي و نژاد پرستي، غير مسلمان بوده و مسلمانان را به طرز فكر خود مي خوانند؟! در سرزمينهاي پر عظمت اسلام در دياري ك محل خلافت خلفاي اسلامي بوده است «ميشل عفلق» در همان سرزمين رهبر حزب بعث عربي سوسياليستي، و «آنتوان سعادت» پرچمدار حزب ناسيوناليستهاي سوريه! و «جرج حبش» رئيس ناسيوناليسم عرب و «قسطنطين زريق» رهبر گروه ديگري از ناسيوناليستهاي عربي مي باشند. در صورتي كه تمامي اين افراد غير مسلمان بوده و مسلمانان را به سوي طرز فكر خود مي خوانند. آيا اين تصادف محض است كه همة اينها را جمع كرده و از اينها رهبران فكري براي جوانان مسلمان

قرار داده كه نيرنگ تبليغاتشان را بخورند و راه را گم كرده در بيابان جهالت سرگردان شوند؟! همين نويسنده، همه اينها را از توطئه هاي استعمار مي داند كه نقشه آن در ماوراي مرزها طراحي شده و در كشورهاي اسلامي به مرحله اجرا گذاشته شده است. (خدمات متقابل اسلام و ايران، /73)

نويسنده ناسيوناليست عربي ديگري به نام «عمد فاخوري» در كتابش «عرب چگونه بايد قيام كند» مي نويسد: «عرب قادر به نهضتي نخواهد بود مگر اين كه عربيت را ديانت خود قرار داده به آن چنان تمسك كنند كه مسلمانان به «قرآن» و مسيحيان كاتوليك به «انجيل» و پروتستانها به تعليمات اصلاحي «لوتر» تمسك جسته اند».(نقشه هاي استعمار در راه مبارزه با اسلام، /56 _ 55)

ملت عرب بايد بفهمند كه موجوديت آنان با اسلام است و اگر از اسلام فاصله بگيرند چيزي نخواهند بود كه ما درباره آنان بحث كنيم. بايد هواداران ناسيوناليسم عربي به اين نكته توجه كرده و بدانند هر گاه در اين گونه موارد تعصب و مليت روي كار بيايد نمي تواند تمام ملت عرب را يكجا جمع كند و بين آنان اتحاد و وحدت بوجود بياورد، زيرا به ممالك متعدد تقسيم مي شوند، اهل هر مملكت نسبت به هموطنان خود داراي نوعي حس جانبداري مي باشند، از اين جهت تا اين تاريخ ديده نشده است ناسيوناليسم با آن همه زرق و برق بتواند ملت عرب را با هم، هماهنگ و متحد سازد و لذا هميشه مي بينيم اتحاد دول عرب از چند كشور تجاوز نمي كند و آن هم در موارد سخت هر كدام به فكر ملّت خود مي باشد.

جداً مايه تأسف است كه مبارزه شديد و پي گير ميان ناسيوناليست و مسلمانان

در گرفته، در هر كشور اسلامي گروهي پيدا شده اند كه مردم را به سوي قوميت دعوت مي كنند. مزدوران استعمارگر با اشاعه انديشه مليت پرستي به مبارزه با اسلام برخاسته و برادر كشي را در داخل و خارج راه انداخته اند و تمام نقشه هاي مسلمانان را نقش بر آب مي كنند و تنها اشاعه اين طرز تفكر براي از هم گسستن پيوند وحدت مسلمانان و ايجاد تفرقه و دشمني و اختلاف در بين مسلمانان كافي است. بايد هواداران ناسيوناليسم عربي بدانند كه با اين عمل، دانسته يا ندانسته، بزرگترين خدمت را به استعمار مي كنند.

استعمار، اين طرز فكر را در ميان تركها و ساير ملتها نيز به مرحله اجرا در آورد، هنگامي كه اين انديشه در ميان ملت ترك انتشار يافت، خلافت عظيم اسلامي كه به دست تركها اداره مي شد از هم پاشيد، زيرا ملتهاي ديگر نيز تحريك شدند و دعوت خود را به سوي مليتهاي خود آغاز نمودند، لذا شعله هاي اختلاف ميان مسلمانان زبانه كشيد، استعمار نيز به اين آتش دامن مي زد در اين موقع «يوسف آقشورابيك» از طرف استعمار سرخ مبعوث گرديد و از تركستان روسيه بپا خاست و دعوت طوراني را شروع كرد، عده اي از مزدوران استعمار نيز به او ياري كردند و مردم را به سوي ناسيوناليسم ترك طوراني سوق دادند. در اسلامبول پايتخت تركيه جمعيتي به نام «تُرْك يوردي» يعني وطن ترك به وجود آوردند. در مقابل، جنبش ديگري پديد آمد و جمعيتي به نام «تُرْك اوجاقي» تشكيل دادند و اين جمعيتها به فعاليت خود ادامه دادند. جاسوسان انگليسي از پشت پرده سياست آنها را تقويت كردند و سرانجام اين طرز فكر به افكار عموم راه يافت، جوانان ساده

تحت تأثير اين افكار قرار گرفتند.

در اين موقع در بين ملت عرب نيز اين گونه افكار پيدا شد و همين جا بود كه استعمار نقش مهمي را با رهبران ناسيوناليسم عرب بازي كرد به طوري كه رهبران مزبور با راهنماييهاي استعمارگران پيش مي رفتند، چنان كه مي نويسند: سفارتخانه هاي انگليس و فرانسه و امريكا در اسلامبول مركز فعاليت هاي سران ناسيوناليسم عرب بود. بدين وسيله سران استعمار آنان را تحريك نموده شورش و انقلابي بر ضد خلافت عثماني بپا نمودند، و با كوششهاي پي گير و انواع خرابكاريها به دوران خلافت عثماني پايان داد.

اين بود كه كشورهاي عربي از تحت سيطره خلافت عثماني بيرون رفت و حكومت عربي تشكيل دادند، استعمار نقشه شوم خود را عملي كرد، اتحاد و وحدت اسلامي را در هم كوبيد، از دولت واحد قدرتمند، دهها دولت ضعيف و كوچك به وجود آورد كه سرنوشت اين دولتها را استعمار تعيين مي كرد، بدين جهت سرزمين وسيع مسلمين ميدان تاخت و تاز سياستهاي استعمار گرديد.

آري استعمار، تخم اين مرام نا ستوده را در بين ايرانيان كاشته و نسلهايي را تربيت كرده كه از نظر احساسات ملي و قومي، اسلام را بيگانه و اجنبي قلمداد مي كنند، رسوم و خرافات دوران آتش پرستي را زنده كرده، روح تازه بر كالبد پوسيده آنها مي دمند و مي گويند: بايد لغات تازي از زبان فارسي برهنه شود و ايراني نبايد در مكالمات روزمره خود واژه عربي استعمال كند و به كار بردن لغات عربي را يك نوع ارتجاع و كهنه پرستي مي دانند. اينها افكاري است كه از ناحيه استعمارگران القا شده و تازه اين افراد ناسيوناليسم واقعي هم نيستند، زيرا اگر اينها مليت

پرست بودند بايد هر چيزي كه از خارج وارد وطنشان مي شود به چشم بيگانه و اجنبي نگاه كنند و با آن از جنبه احساسات و عواطف ملي مبارزه كنند نه اين كه هر چيزي كه رنگ مذهبي دارد به آن با چشم نا آشنا نگاه كنند، و لغات عربي را به جرم اين كه قرآن عربي است از بين ببرند ولي به جاي آن لغات و واژه هاي اجنبي و لاتيني به كار ببرند. ملت عرب را اجنبي بدانند ولي با استعمارگران خون آشام شرق و غرب احساس جانبداري كنند؟

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پرسش

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پاسخ

اولا استعمارگران در هر كشورى كه بتوانند سلطه پيدا كنند و منافع مردم را غارت كنند به فعاليت مى پردازند.

ثانياً آنان مى دانند كه اسلام طرفدار مستضعفان است و اگر آنان كشورهاى اسلامى را آزاد بگذارند و به آنها فرصت دهند تا تعاليم اسلام را پياده كنند، جايى براى استثمار و استفاده از منابع آنها باقى نمى ماند; چرا كه تعاليم اسلام مسلمانان را به مبارزه عليه ظلم و استثمار بسيج مى كند; از اين رو با نفوذ خود از نفوذ اسلام در كشورهاى اسلامى جلوگيرى مى كنند.

اين وظيفه مسلمانان است كه با مبارزه و تلاش به استعمارگران فرصت ندهند تا به بسط نفوذ خود در كشورهاى اسلامى بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1219_

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پرسش

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پاسخ

اولا استعمارگران در هر كشورى كه بتوانند سلطه پيدا كنند و منافع مردم را غارت كنند به فعاليت مى پردازند.

ثانياً آنان مى دانند كه اسلام طرفدار مستضعفان است و اگر آنان كشورهاى اسلامى را آزاد بگذارند و به آنها فرصت دهند تا تعاليم اسلام را پياده كنند، جايى براى استثمار و استفاده از منابع آنها باقى نمى ماند; چرا كه تعاليم اسلام مسلمانان را به مبارزه عليه ظلم و استثمار بسيج مى كند; از اين رو با نفوذ خود از نفوذ اسلام در كشورهاى اسلامى جلوگيرى مى كنند.

اين وظيفه مسلمانان است كه با مبارزه و تلاش به استعمارگران فرصت ندهند تا به بسط نفوذ خود در كشورهاى اسلامى بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پرسش

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پاسخ

اولا استعمارگران در هر كشورى كه بتوانند سلطه پيدا كنند و منافع مردم را غارت كنند به فعاليت مى پردازند.

ثانياً آنان مى دانند كه اسلام طرفدار مستضعفان است و اگر آنان كشورهاى اسلامى را آزاد بگذارند و به آنها فرصت دهند تا تعاليم اسلام را پياده كنند، جايى براى استثمار و استفاده از منابع آنها باقى نمى ماند; چرا كه تعاليم اسلام مسلمانان را به مبارزه عليه ظلم و استثمار بسيج مى كند; از اين رو با نفوذ خود از نفوذ اسلام در كشورهاى اسلامى جلوگيرى مى كنند.

اين وظيفه مسلمانان است كه با مبارزه و تلاش به استعمارگران فرصت ندهند تا به بسط نفوذ خود در كشورهاى اسلامى بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

اس__لام

شيعه و سنّى

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پرسش

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پاسخ

اولا استعمارگران در هر كشورى كه بتوانند سلطه پيدا كنند و منافع مردم را غارت كنند به فعاليت مى پردازند.

ثانياً آنان مى دانند كه اسلام طرفدار مستضعفان است و اگر آنان كشورهاى اسلامى را آزاد بگذارند و به آنها فرصت دهند تا تعاليم اسلام را پياده كنند، جايى براى استثمار و استفاده از منابع آنها باقى نمى ماند; چرا كه تعاليم اسلام مسلمانان را به مبارزه عليه ظلم و استثمار بسيج مى كند; از اين رو با نفوذ خود از نفوذ اسلام در كشورهاى اسلامى جلوگيرى مى كنند.

اين وظيفه مسلمانان است كه با مبارزه و تلاش به استعمارگران فرصت ندهند تا به بسط نفوذ خود در كشورهاى اسلامى بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1219_

نقش آمريكا در كودتاي ونزوئلا چه بود و چه اهدافي را در پيش مي گرفتند و چه عواملي باعث شكست آنها شد و آيا آمريكا اينطور نيست كه در هر عملي تمام جوانب را در نظر مي گيرد چه طور شد كه محبوبيت رهبر را فراموش كرده بود؟

پرسش

نقش آمريكا در كودتاي ونزوئلا چه بود و چه اهدافي را در پيش مي گرفتند و چه عواملي باعث شكست آنها شد و آيا آمريكا اينطور نيست كه در هر عملي تمام جوانب را در نظر مي گيرد چه طور شد كه محبوبيت رهبر را فراموش كرده بود؟

پاسخ

در روزنامه آن موقع نوشتند "يك منبع رسمي و نزوئلا از حضور دومين افسر بلند پايه آمريكائي در كنار كودتاچيان اين كشور خبر داد، اين منبع همچنين فاش كرد كه "جيمز راجرز" سرهنگ ارتش آمريكا هنگام طراحي و اجراي آن در كنار شورشيان قرار داشته است ، هفته نامه نيوزويك هم در مورد تماسهاي افسران آمريكائي با نظاميان كودتاگر ونزوئلا نوشت اين تماسها بسيار بيشتر از آن چيزي است كه كاخ سفيد مدعي آن است." بنابراين نقش آمريكا در كودتاي آن كشور مخفي نيست ولي اينكه چرا آمريكا محبوبيت رهبر آن كشور را ناديده گرفت بايد گفت معمولا كشورها بر اساس گزارشهايي كه عوامل آنها مي دهند برنامه ريزي مي كنند؛ در رابطه با كشور ونزوئلا نيز آمريكا با استناد به گزارشهاي عوامل خود احساس مي كرده كه مردم از حكومت ناراضي هستند لذا اقدام به چنين عملي نموده است و ما اين اشتباه در برداشت و عدم درك مردم كشورهاي ديگر توسط زمامداران آمريكا را نسبت به كشور خودمان بارها ديده ايم كه يا ديده خود را به روي حقايق بسته اند و يا اصلا درك فهم چنين مسائلي را ندارند.

______________________________

1_ روزنامة كيهان، 3/2/81

انگيزه هاي آمريكا از حمله به عراق و بركناري صدام چه مي باشد؟

پرسش

انگيزه هاي آمريكا از حمله به عراق و بركناري صدام چه مي باشد؟

پاسخ

آمريكا در يك طرح 20 ساله، طرح ايجاد كمربند امنيتي كامل، پيرامون ايران را دنبال مي كند.

اين سناريو با توجه به شكل گيري ارتشي كاملاً آمريكايي در افغانستان و بعد از آن حذف صدام و روي كار آوردن شخصيتي تنكوكرات همچون احمد چلبي (رئيس كنگرة عراق در تبعيد) كه مقيم آمريكا مي باشد، در حال شكل گيري است. در اين طرح ناتو از تركيه به سمت عراق و سپس كويت و حوزة خليج فارس و آنگاه پاكستان و افغانستان گسترش مي يابد و همچنين از طرف آذربايجان به سمت قزاقستان و تركمنستان و كل آسياي ميانه به عنوان استراتژيك ترين منطقة جهان امتداد مي يابد. البته اين كه چه مقدار بر وفق آمريكايي ها باشد، زمان پاسخ آن را خواهد داد. تاريخ انقلاب اسلامي ايران نشان داده است در اين بازي سياسي هرجا ما فعال برخورد كرديم نه تنها نقشه هاي آمريكا را خنثي كرده ايم بلكه محوريت كار به دست جمهوري اسلامي ايران افتاده است. (منبع سخنراني: سردار صفوي)

دولت بعثي عراق سوداي رهبري دنياي عرب و گسترش پهنة جغرافيايي عراق را در سر مي پروراند.

در جهت به دست گرفتن رهبري دنياي عرب، ژست ضد اسرائيلي به خود گرفته است و از فلسطينيان نيز حمايت مي كند آمريكا از اين خصلت عراق در يك مقطع به عنوان عامل بازدارندة نفوذ انقلاب اسلامي ايران و جلوگيري از خطر اسلام گرايي استفاده نمود و در حال حاضر تاريخ مصرف دولت عراق پايان يافته و بيشتر به ضرر سياست هاي فعلي آمريكا مي باشد.

ما كه انگليس را شيطان كوچك مي دانيم و به گفته امام، انگليس از هر دو بدتر است چرا ارتباط سياسي با اين كشور برقرار كرديم.

پرسش

ما كه انگليس را شيطان كوچك مي دانيم و به گفته امام، انگليس از هر دو بدتر است چرا ارتباط سياسي با اين كشور برقرار كرديم.

پاسخ

ارتباط سياسي، اقتصادي نشانه تدبير و بكارگيري و بهره وري از امكانات ، استعدادها و فن آوري و دانش يكديگر مي باشد كه لازمه زيست اجتماعي بوده و نشانه تمدن است به شرط آنكه طرفين بدنبال تأمين منافع،كمك رساني و حل مشكلات يكديگر باشند ولي اگر يكي از طرفين فقط به منافع خويش مي انديشد و تأمين آن و ديگران را بحساب نياورده و دچار بيماري خود برتر بيني گردد و منافع خود را بر ديگران ترجيح دهد قابليت گفتگو و رابطه نخواهد داشت.

و انگليس گرچه داراي پيشينه استكباري و استبداد است اكنون نيز در گوشه و كنار جهان دستش آلوده به بسياري از جنايت هاست ولي در روابط سياسي و اقتصادي به اصل ياد شده تن مي دهد بخلاف امريكا.

مقام معظم رهبري در اين باره مي فرمايند:

" اين سياست استكباري است؛ امروز آمريكا اين سياست را دارد؛ يك روز انگليس داشت؛ آن روزي كه در شرق و غرب دنيا حاكميت پادشاهي انگليس تثبيت شده بود؛ در آسيا، در شبه قاره ي هند، در استراليا، در كانادا و در جاهاي ديگر. قبل از آن هم روسيه ي تزاري نسبت به همان منطقة ي محدود كه روي آنها نفوذ و فشار داشت، اين سياست را اعمال مي كرد. البته امروز ابزارهاي مدرن تر و وسايل پيشرفته تر شده است"(1)

____________

1_ پرسش و پاسخ از محضر مقام معظم رهبري، ص 112

مسئله ارتباط فكري و مذهبي ايران و آمريكا يك مسأله مهم است چرا ايران به امريكا فقط از جنبه خوي جنايتكارانه مي نگرد اين درست است ولي چرا ما از جنبه هاي علمي و پيشرفتهايي كه كرده است استفاده نمي كنيم؟

پرسش

مسئله ارتباط فكري و مذهبي ايران و آمريكا يك مسأله مهم است چرا ايران به امريكا فقط از جنبه خوي جنايتكارانه مي نگرد اين درست است ولي چرا ما از جنبه هاي علمي و پيشرفتهايي كه كرده است استفاده نمي كنيم؟

پاسخ

مقام معظم رهبري چنين پاسخ مي دهند: "خيلي از كشور ها هستند كه وابسته به آمريكا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان آمريكا هستند و در آن كشورها، اجازه ي كمترين اهانتي به آمريكا داده نمي شود. آمريكا، براي آن كشورها چه كار كرد؟ كدام مشكل آنها را برطرف كرد؟ كدام نقطة كور زندگي آنها را باز نمود؟ كدام ثروت را روي سرشان ريخت؟ كدام خير را به طرف آنها سرازير كرد؟ چرا نسبت به اقتدارات آمريكا مرعوب مي شويد؟

به عكس، آن كشورهايي كه در خانه را به روي اين دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتباري داد، براي اين داد كه با آن اعتبار، به بازارهاي خود او بروند و دولا پهنا قيمت را حساب كنند، جنس بخرند، تا كارخانه هايش بچرخند. اگر وام داد، براي اين داد كه با آن وام محصولات خودش يا همپيمانانش را بخرد. اگر سلاح داد، براي اين داد كه از دشمنان او _ نه از دشمنان خودشان _ با اين سلاح دفاع كنند. نمونه اش، رژيم گذشتة ما است.

اين طور نيست كه اگر آمريكا با كشوري بد بود، آن كشور ديگر نتواند در دنيا نفس بكشد، و اگر خوب بود، آن كشور ديگر خيالش آسوده باشد. خود آمريكاييها، اين گونه تبليغ و وانمود مي كنند كه اگر كشوري با آنها بد باشد، تمام راه ها به روي او بسته خواهد

بود. نه، اين طور نيست. يازده سال است كه شعار "مرگ بر آمريكا" از دهان مردممان نيفتاده، راه ها هم روي ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت كرديم، توانستيم راه خودمان را باز كنيم. مگر دنيا متعلق به آمريكا است؟! اين زورگويان قلدر متكبر فاسد كه ادعاي مالكيت دنيا را مي كنند، چه كساني هستند؟ غلط مي كنند. اگر اينها با كسي دوست بودند، خيرات و بركات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اينها با مردمي كه دوست هستند، مايه ي بدبختي و رو سياهي آن ملت مي شوند." در جاي ديگر نيز مي فرمايند: "اين سوال خيلي مهمي است . من اين جا چند نكته را در همين زمينه عرض مي كنم اول اين كه نفي غرب به هيچ وجه به معني نفي تكنولوژي و علم و پيشرفت و تجربه هاي مقصود همان رجعتي است كه اول امام حسين (ع) بعد حضرت امير (ع) و بعد حضرت رسول(ص) و بعد باقي ائمه رجوع مي نمايند .

برگرفته از : 1_ معاد، استاد مطهري (ره)

غرب نيست و هيچ عاقلي چنين كاري را نمي كند .نفي غرب به معناي نفي سلطه ي غرب است؛ كه هم سلطة سياسي مورد نظر است هم سلطة اقتصادي هم سلطة فرهنگي. من در اين فرصت اندك در زمينة سلطة فرهنگي غرب چند جمله يي مي گويم شايد ان شاء الله براي شما مفيد باشد .

ببينيد فرهنگ غرب مجموعه يي از زيباييها و زشتيهاست. هيچ كس نمي تواند بگويد فرهنگ غرب يكسره زشت است نه مثل هر فرهنگ ديگري حتما زيباييهايي هم دارد . هيچ كس با هيچ فرهنگ بيگانه يي اين گونه بر

خورد نمي كند كه بگويد كه ما در خانه مان را صد درصد روي اين فرهنگ ببنديم.

نه، فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هر جاي ديگر دنيا، يك فرهنگ است كه مجموعه ايي از خوبيها و بديهاست و يك ملت عاقل و يك مجموعة خردمند، آن خوبيها را مي گيرد، به فرهنگ خودش اضافه مي كند، فرهنگ خودش را غني مي كند و آن بديها را رد مي كند . همان طور كه گفتيم در اين زمينه بين فرهنگ اروپايي، غرب، آمريكايي، آمريكاي لاتين، آفريقا و ژاپن فرقي نيست و هيچ تفاوتي ندارد؛ و در اين حكمي كه مي گويم، همه يكسان هستند . ما در مقابل هر فرهنگي كه قرار مي گيريم به طور طبيعي تا آن جايي كه مي توانيم بايد محسّنات آن را بگيريم و چيزهايي كه مناسب ما نيست بد و مضر است، و با چيزهايي كه به نظر ما خوب است منافات دارد، آن را رد كنيم؛ اين اصل كلي است . منتها در زمينة فرهنگ غربي نكتة مهمي وجود دارد كه من دلم مي خواهد شما جوانان به اين نكته توجه كنيد.

فرهنگ غرب _ يعني فرهنگ اروپاييها_ يك عيبي دارد كه فرهنگهاي ديگر تا آن جايي كه ما مي شناسيم، آن عيب را

ندارند و آن سلطه طلبي است .اين قطعاً دلايل انساني و جغرافيايي و تاريخي ايي دارد . از اولي كه اينها در دنيا به يك برتري علمي دست پيدا كردند سعي كردند همراه با سلطة سياسي و اقتصادي خودشان -كه به شكل استعمار مستقيم در قرن نوزدهم انجاميد -فرهنگ خودشان را هم حتما تحميل كنند . اينها با فرهنگ ملتها مبارزه كردند؛

اين بد است . ملتي مي گويد فرهنگ من بايد در اين كشور جاري بشود .اين چيز قابل قبولي نيست هر چند هم خوب باشد، آن ملتي كه اين فرهنگ بر او دارد تحميل مي شود اين را نمي پسندد . شما يقينا خوردن نان و ماست را به ميل و اشتهاي خودتان، ترجيح مي دهيد به اين كه چلوكباب را به زور در دهن شما بگذارند و بگويند بايد بخوري! وقتي كاري زوركي و تحميلي شد، وقتي از موضع قدرت انجام گرفت، وقتي متكبرانه و مستكبرانه تحميل گرديد هر ملتي آان را پس مي زند؛ بايد هم بزند . مثلا كروات يك پديده ي غربي است . غربيها اين را مي خواهند، دوست مي دارند و با سنتشان هماهنگ است، اما اگر شما كه اهل فلان كشور ديگر هستيد و حالا تصادفا كت و شلوار را انتخاب كرده ايد چنانچه كروات نزديد يك آدم بي ادب محسوب مي شويد چرا ؟اين فرهنگ شماست تقصير من چيست ؟ اگر كت و شلوار پوشيديد بايد پاپيون و كروات را بزنيد؛ و الاّ در فلان مجلس رسمي راه نداريد؛ يك ادم بي ادب و غير منضبط و بي نزاكت تلقي مي شويد! اين آن تحميل فرهنگ غربي است . زن غربي، يك روشهايي دارد . آنها نسبت به مسالة

زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، يك فرهنگي دارند _ خوب يا بد بحثي سرآن نداريم _ اما سعي دارند اين فرهنگ را به همه ملتها تحميل كنند! در باب فرهنگ غربي، اين بد است .

مسايل و پيش زمينه هاي كودتاي ونزوئلا چه بوده است؟

پرسش

مسايل و پيش زمينه هاي كودتاي

ونزوئلا چه بوده است؟

پاسخ

1. اعلام سياست مستقل از آمريكا (با توجه به اينكه آمريكا، آمريكاي لاتين را حيات خلوت خود مي داند)

2. شكستن محاصره اقتصادي كوبا به عنوان دشمن ديرينة آمريكا پس از 40 سال و تأمين نفت خام كوبا.

3. متهم شدن ونزوئلا از جانب آمريكائيها به كمك به چريكيهاي شورشي كلمبيا و قرار گرفتن آن در ليست گروههاي تروريستي.

4. سياست نفتي چاوز و نقش اساسي در بالا بردن قيمت نفت و تثبيت قيمت نفت بين 22 دلار تا 28 دلار در بشكه

5. سفر چاوز به ايران و استقبال گرم ايران از آقاي چاوز و همكاريهاي نزديك نفتي بين دو كشور.

تصميم آمريكا چيست بعضي ها مي گويند آمريكا بعد از محاصره ايران واشغال كردن كشورهاي همسايه ايران به ايران حمله مي كند آيا اين حرف درست است؟

پرسش

تصميم آمريكا چيست بعضي ها مي گويند آمريكا بعد از محاصره ايران واشغال كردن كشورهاي همسايه ايران به ايران حمله مي كند آيا اين حرف درست است؟

پاسخ

1.كميسيون تدوين استراتژي امنيت ملي ايالات متحده يك دستورالعمل سياسي و امنيتي براي كارگزاران آمريكايي در سال81 به بعد مقرر داشته است كه بر پايه منافع ملي آمريكا تعريف شده است كه داراي سه سطح منافع حفظ بقاء، حياتي و مهم مي باشد. در سطح 2 از جمله استراتژيهاي آنها عدم دستيابي مخالفان به سلاحهاي كشتار جمعي و اتمي، تعميق و نهادينه كردن مردم سالاري و حكومت قانون در كشورهاي خارجي و احترام به حقوق بشر است و در سطح 3 از جمله استراتژيهاي آنها به حداقل رسيدن تروريسم است.(1)

رييس جمهوري آمريكا با استدلال به همين مطالب به افغانستان و عراق حمله كرد و تهديد نموده است به ايران، عربستان، سوريه و چند كشور ديگر نيز حمله مي كند.

2. حزب سياسي رقيب بوش معتقد به برخورد خشونت آميز نيست و در صورت پيروزي آنها در انتخاباتي كه در پيش است، اين سياست بوش متوقف خواهد شد چرا كه بنابر نظرسنجيها در حال حاضر بوش حداكثر رأي مردم را نمي تواند بدست بياورد.

3. در هر صورت همانطور كه رهبر انقلاب فرمودند : مهمترين وظيفة مردم و مسؤولان، نترسيدن و مرعوب نشدن است. اگر آمريكا احساس كند مردم ايران نمي ترسند، جرأت حمله به ايران را پيدا نمي كند چون به اندازة كافي نيروها و امكاناتش در عراق و عربستان درگير است و عملاً توان درگير شدن با ارتش، سپاه و مردم ايران بويژه بسيجيان را ندارد و اين

به حضور مردم در صحنه، از جمله در راهپيماييها و انتخابات ارتباط پيدا مي كند و به نظر مي رسد اين تهديد آمريكا انشاءا... عملي نخواهد شد، چون از ابتداي انقلاب، آمريكا بارها ايران را به حملة نظامي تهديد كرده است اما هيچگاه جرأت نكرده عملاً نيروهاي خودش را در مقابل ما قرار دهد، و اين بدليل شجاعت و هوشياري رهبران و مردم مي باشد. ايران نه عراق است و نه افغانستان و نه هيچ جاي ديگر. ايران، ايران است و رمز قدرت آن وحدت مردم و مسؤولان مي باشد و تا زماني كه اين ويژگي منحصر به فرد را در خود داريم جايي براي نگراني نيست. و اگر هم روزي حماقت كرد و حمله كرد، اين آخرين حملة او خواهد بود، زيرا آتش انتقامي كه در دل تك تك مسلمانان ايران شعله ور شده است (بخاطر ريختن خون بسياري از جوانان قبل از انقلاب و نيز در دوران جنگ با عراق كه در واقع جنگ با آمريكا بود) ريشه هاي پوسيده و خشكيده او را خواهد سوزاند و اين فرعون متكبر زمان در نيل خروشان خشم ملت غيرتمند ايران غرق خواهد شد. انشاءا...

منابع و مآخذ :

1. ماهنامة زمانه، شماره 2، آبان81 ، ص68

توضيحاتي در خصوص برنامه هاي آينده اسرائيل و آمريكا در منطقه خاورميانه و مقاوت مردم فلسطين و جهان اسلام در برابر آنها بيان فرماييد؟

پرسش

توضيحاتي در خصوص برنامه هاي آينده اسرائيل و آمريكا در منطقه خاورميانه و مقاوت مردم فلسطين و جهان اسلام در برابر آنها بيان فرماييد؟

پاسخ

"اساساً تشكيل دولت يهود يا به تعبير درست تر دولت صهيونيزم در اين نقطه از دنياي اسلام، با يك هدف بلند مدت استكباري به وجود آمد. اصلاً به وجود آوردن اين دولت در اين نقطة حساس، كه تقريباً قلب دنياي اسلام است، و قسمت غرب دنياي اسلام را كه آفريقاست، به قسمت شرق آن كه همين خاورميانه و آسيا و مشرق است، متصل مي كند، و يك سه راهي است بين آسيا آفريقا و اروپا، براي اين بود كه در بلند مدت سلطة استعمارگران آن روز كه در رأسشان دولت انگليس بود بر دنياي اسلام تداوم يابد. و اين طور نباشد كه اگر يك زماني دولت اسلامي مقتدري، مثل دورانهايي از حكومت عثماني به وجود آمد، بتواند جلوي نفوذ استعمارگران (اعم از انگليس، فرانسه و ديگران) را در اين منطقه بگيرد. لذا يك پايگاه براي خودشان درست كردند. بنابراين طبق اسناد تاريخي، تشكيل حكومت صهيونيستي در آن جا، بيش از آنچه كه آرزوي مردم يهود باشد، خواست استعماري دولت انگليس بود. البته بعد كه بوسيله آمريكا، گوي سياست دنيا و گوي استكبار از دست انگليس ربودة شد، اين هم جزء همان ابواب جمع مواريث استعماري بود، كه به آمريكا رسيد، و آمريكاييها حداكثر استفاده را كردند، و الآن هم دارند استفاده مي كنند.

هدف اسرائيل توسعه است. دولت صهيونيستي به اين سرزمين فلسطين فعلي هم قانع نيست. اول يك وجب جا مي خواستند، بعد نصف سرزمين فلسطين را گرفتند، سپس همة سرزمين

فلسطين را گرفتند؛ و آنگاه به كشورهاي همسايه فلسطين، مثل اردن و سوريه و مصر، تجاوز كردند، و زمينهاي آنها را گرفتند. الآن هم هدف اساسي صهيونيزم ايجاد اسرائيل بزرگ است. البته اين روزها كمتر اسم مي آورند، سعي مي كنند كتمان كنند. باز هم دارند به افكار عمومي دروغ مي گويند؛ چرا؟ چون در اين مرحله اي كه الآن هستيم احتياج دارند كه هدفهاي توسعه طلبانه خود را كتمان كنند.

گرفتاريهايي كه امروز صهيونيستها دارند، اين است كه امروز به صلح احتياج مبرم دارند. زيرا با انقلاب اسلامي ايران، دو اتفاق مهم افتاد : يكي اين كه نهضت فلسطين كه يك نهضت غير ديني بود، به يك نهضت اسلامي تبديل شد، و رنگ اسلامي گرفت، و در نتيجه مقاومت اسلامي به وجود آمد. همان مبارزاني هم كه از بيرون مبارزه مي كردند، مثل كساني كه از لبنان يا مناطق ديگر به اسرائيل حمله مي كردند، و به آنها ضربه مي زدند، با انگيزة اسلامي، كه يك انگيزة بسيار قوي است، وارد ميدان شدند. و ديگر اينكه انتفاضه به وجود آمد. انتفاضه يعني قيام و شورش در داخل سرزمين و وطن مغصوب. از اين قيام مي ترسند، چون برايشان خيلي مهم است.

البته سعي مي كنند كه مطلب را آنچنان كه هست، منعكس نكنند. اما مبارزات مردم فلسطين در داخل سرزمين فلسطين، براي رژيم صهيونيستي شكننده و كوبنده است؛ ستون فقراتشان را مي شكافد.

از لحاظ اقتصادي هم، اسرائيل براي منطقه خطرآفرين است. چندي است كه صهيونيستهاي حاكم بر فلسطين، تزي را به نام تز خاورميانة جديد مطرح كرده اند. خاورميانه جديد، يعني اينكه خاورميانه با محوريّت

كشور اسرائيل شكل بگيرد. و اسرائيل بتدريج بر كشورهاي عربي و كشورهاي منطقه و مناطق نفتي در خليج فارس، سيطرة اقتصادي پيدا كنند. اين هدف اسرائيليهاست. بعضي از دولتها غافلند، وقتي به آنها اعتراض مي شود، مي گويند : "ما كه رابطه برقرار نكرديم، ما به تُجارشان اجازه داديم بيايند." اتفاقاً آنها همين را مي خواهند، آنها مي خواهند اسرائيل با حمايت آمريكا، و با پشتيباني از زرّادخانه هاي خطرناك خودشان، از غفلت و ضعف بعضي از دولتها استفاده كند، و به آنجا وارد بشود، و مراكز اقتصادي و منابع مالي را در دست بگيرد. اين خطر بزرگي براي منطقه است. بزرگتر از همه خطرها اين است.

بنابراين از لحاظ اسلامي، از لحاظ انساني، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ امنيتي، از لحاظ سياسي، امروز وجود اسرائيل، يك خطر بزرگ براي ملتها و كشورهاي منطقه است. براي مسأله خاورميانه يك راه بيشتر وجود ندارد، و آن انحلال و زوال دولت صهيونيستي است." (1)

اهداف آمريكا نيز در خاورميانه، دشمني با اسلام، فروپاشي نظام اسلامي ايران، تسلط بر منابع انرژي و منابع انساني منطقه، و قرار دادن آن در اختيار كمپاني هاي صهونيستي و آمريكائي مي باشد. از ديگر اهداف آمريكا در دست گرفتن بازارهاي منطقه خاورميانه، با هدف تسلط بر اقتصاد كشورهاي اسلامي مي باشد، وبه عبارت ديگر، ايجاد نظام سلطه جهاني. هدف ديگر او،تغيير نقشة سياسي خاورميانه مي باشد. وبه جرأت مي توان گفت كه از مهمترين اهدافش، مبارزه با انقلاب اسلامي ايران است. زيرا با پيروزي انقلاب، يك حركت اسلامي در كل كشورهاي منطقه، و حتي اروپا و آفريقا شكل گرفته است، كه در تضاد با اهداف

استعماري و استكباري آمريكا است. بنابراين دشمني با جمهوري اسلامي ايران را در رأس اهداف خاورميانه اي خود قرار داده است.

اما بحمدا... امروز دشمن قادر نيست. امروز به بركت ملت هوشياري مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيخته اي مثل افكار ملت ايران، و به بركت انقلاب بزرگي مثل انقلاب اسلامي ايران، چه آمريكا و چه بزرگتر از آمريكا، قادر نيستند كه حكومت اسلامي ايران را از بين ببرند.

منابع و مآخذ:

پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامي، ص 415 ،418 و 419

چرا اين همه اهانت و توهين را كه سردمداران آمريكا به ايران نسبت مي دهند ايران قاطعانه جواب نمي دهد، و آنطور كه بايد و شايد تبليغ نمي كنندكه تمام دنيا آمريكا و ديگر كشورهاي اروپايي را كه بر ضد اسلام و مسلمانان و شيعيان فعاليت مي كنند بشناسند؟

پرسش

چرا اين همه اهانت و توهين را كه سردمداران آمريكا به ايران نسبت مي دهند ايران قاطعانه جواب نمي دهد، و آنطور كه بايد و شايد تبليغ نمي كنندكه تمام دنيا آمريكا و ديگر كشورهاي اروپايي را كه بر ضد اسلام و مسلمانان و شيعيان فعاليت مي كنند بشناسند؟

پاسخ

پاسخگويي به اهانتها و تبليغات مسموم دشمنان، بطور وسيع و گسترده اي انجام مي شود.

بطور مثال معمولاً سخنراني هاي رهبر معظم انقلاب شامل بخشهايي از اين موضوع و پاسخگويي به ياوه گويي هاي دشمنان است.

ائمه محترم جمعه و مخصوصاً نماز جمعه تهران و قم كه خطبه هايشان از رسانه ملي صدا و سيما بطور كامل پخش مي شود و در سطح دنيا منتشر مي گردد در خطبه دوم معمولاً به اين موضوع مي پردازند.

در صدا و سيما نيز با نشان دادن فيلمهاي خيانات آمريكا و اسرائيل در دنيا و پخش تحليلهاي سياسي و سخنراني هاي مختلف به پاسخگويي حرفهاي مسموم آنها پاسخ داده مي شو دكه اين برنامه ها براي خارج از كشور نيز پخش مي گردد.

در روزنامه ها، نشريات داخلي و خارجي و همچنين سفارتخانه ها و مراكز فرهنگي ايران در خارج از كشور اين حركت دنبال مي شود. و ... بالاخره اينطور نيست كه نسبت به تبليغات دشمن سكوت اختيار شده باشد و پاسخي ارائه نگردد.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

چرا آمريكا مي تواند به عراق حمله كند ولي ايران نمي تواند به آمريكايي ها حمله كند و آنها را از عراق خارج كند و عراق را ايران براي خود نگه دارد؟

پرسش

چرا آمريكا مي تواند به عراق حمله كند ولي ايران نمي تواند به آمريكايي ها حمله كند و آنها را از عراق خارج كند و عراق را ايران براي خود نگه دارد؟

پاسخ

هر چند ما با تجاوز آمريكا به افغانستان و عراق و ساير جاها مخالف هستيم ولي اين بدان معنا نيست كه ما چون توانايي حمله نداريم به مخالفت مي پردازيم. علت مخالفت ما چيز ديگري است. اساساً ما با تجاوز و تجاوزگري مخالف هستيم و در هر جا مظلومان و محرومان و افراد بي گناه مورد آزار و شكنجه و ظلم و تعدي قرار گيرند با آن به مخالفت مي پردازيم ولي اگر ما هم مثل آمريكا حمله كنيم و آمريكاييان را مثلاً از عراق خارج كنيم و خودمان بر آنجا حاكم شويم چه فرقي با آمريكا خواهيم داشت؟ و البته اين كار با عقيده و آرمان ما مخالف است و دين اسلام به ما چنين اجازه اي نمي دهد و تازه اگر به اين اقدام مبادرت بورزيم چه تضميني هست كه مردم عراق ما را بپذيرند و با ما همانند آمريكاييان به مقابله نپردازند. چه متجاوز متجاوز است، خواه آمريكا باشد و خواه كشور ديگري. آمريكا با تبليغ رهايي عراقيان از چنگال صداميان حمله كرد و عراقي ها نيز راضي بودند آمريكا آنان را از شر صدام نجات بدهد و اگر حالا مخالفت مي كنند به اين دليل است كه آمريكا قصد ماندن و استعمار كشور عراق را دارد و اگر همان ابتدا تخليه مي كرد و به مردم واگذار مي كرد بسيار خوشحال بودند. تازه لابد شما برادر عزيز مي دانيد

كه عراق هشت سال با ما جنگيد و تبليغات زيادي صورت گرفت تا ما را متجاوز معرفي كند و با قصد دفاع از عراق و جلوگيري از حملات ايراني ها به كشور ما حمله كرد و اين حرفها در ذهن بسياري از مردم عراق وجود دارد و اگر حالا ما كشورشان را تصرف كنيم. اين ذهنيت به واقعيت مي پيوندد و مخالفت هاي مردمي با عرق عربيت شكل و قوام مي يابد. البته هرگز ما قصد تصرف عراق را نداشته و نداريم و به مصلحت نيز نيست چه با شرايط بين المللي حمله به عراق و درگير شدن با آمريكا موجب ميشود جامعه جهاني كه سالهاست عليه ما بسيج تبليغي شده بپذيرد كه تبليغات گذشته درست بوده و با اجماع جهاني مقابله و محاصره همه جانبه بر ضد ما شكل بگيرد. حمله به عراق نه در توان، و نه به مصلحت ماست. و با اعتقادات و باورها و اصول دين ما نيز سازگار نيست. ما هرگز خوي تجاوزگري نداريم و فقط به آگاه سازي محرومان و مظلومان مي پردازيم و در حد توان و مقدور و بر اساس مصالح كشور و جامعه به كمك آنها مي شتابيم. به اميد رهايي كشور مظلوم عراق از چنگال استعمارگران. انشاء الله.

درباره قدرت بازدارندگي ايران و تمهيدات آمريكا و اسرائيل و موضع ايران نسبت به تهديدات را معين فرماييد؟

پرسش

درباره قدرت بازدارندگي ايران و تمهيدات آمريكا و اسرائيل و موضع ايران نسبت به تهديدات را معين فرماييد؟

پاسخ

1_ با توجه به ماهيت ضد صهيونيستي و ضد استكباري جمهوري اسلامي، تا وقتي كه اين انقلاب و نظام با توجه به اهداف و تفكرات اصولي خود پابرجاست، تهديدات آمريكا و اسرائيل كاملاً طبيعي است.

2_ براي مقابله با تهديدات دشمن بجاي ترسيدن و جازدن و امتياز دادن به آنها بايد به تقويت قواي خودي پرداخت.

جمهوري اسلامي در اين زمينه بايد در دو عرصه به تقويت خويش بپردازدعرصة اول بالا بردن حمايت مردم داخل كشور از نظام است. كه اگر اين مهم تأمين شود و ملتي با تمام قدرت از حكومت رسمي كشور خود دفاع و حمايت كند هيچوقت كشور خارجي نمي تواند ضربه اي به او وارد سازد.

عرصة دوم، ارتقاء بنية دفاعي و نظامي كشور و مجهز ساختن نيروهاي مسلح به سلاحهاي قوي و كارآمد و جديد است. كه بايد متناسب با سلاحهاي مورد استفادة دشمن سلاحهاي بازدارنده، خنثي كننده و پاسخگو تهيه شود.

3_ عليرغم مطالب فوق ما معتقديم، نظام جمهوري اسلامي يك نظام الهي است و مادامي كه در جهت اهداف اسلامي و خداپسندانه حركت كند امدادهاي غيبي و آشكار خداوند قادر، شامل حال اين ملت و كشور خواهد بود چرا كه ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم.

چرا يهوديان از ثروتمندترين مردم دنيا هستند با توجه به اينكه سرزمين مشخصي براي زندگي ندارند و چرا سياستهاي كشورهايي مثل آمريكا بر طبق خواسته هاي آنان پيش مي رود و اينكه اينهمه ثروت و سرمايه از كجا آورده مي شود؟

پرسش

چرا يهوديان از ثروتمندترين مردم دنيا هستند با توجه به اينكه سرزمين مشخصي براي زندگي ندارند و چرا سياستهاي كشورهايي مثل آمريكا بر طبق خواسته هاي آنان پيش مي رود و اينكه اينهمه ثروت و سرمايه از كجا آورده مي شود؟

پاسخ

اين سؤال در حقيقت به سه سؤال تفكيك مي شود:

1_ چرا يهوديتن از ثروتمندترين مردم دنيا هستند؟

2_ ثروت و سرمايه يهوديان از كجا تأمين مي شود؟

3_ چرا سياستهاي كشورهايي مانند آمريكا طبق خواسته هاي يهود پيش مي رود؟

براي دستيابي به هر سه سؤال به عنوان مقدمه دانستن مطالب زير مفيد است:

به دنبال نخستين گردهمايي صهيونيسم در سال 1897 در شهر بال سويس و پس از اينكه "هر تصل" روزنامه نگار يهودي وض اسف بار يهوديان را در اروپا مشاهده كرد و علت و ريشه گرفتاريهاي آنان را جستجو نمود، به اين نتيجه رسيد كه اگر يهود در دنيا از خودش دولت مستقلي داشته باشد مي تواند به راحتي زندگي كند و افكار و نظريات خود را در كتاب دولت يهود منعكس كرد.

يهوديان صهيونيست با توسل به قدرت امپراتوري انگليس به تدريج اسكان يهوديان در فلسطين را به زعماي آن كشور قبولاندند. و از سوي ديگر برنامه خريد زمين هاي فلسطينيان راب ا استفاد هاز غفلت آنان، بطور دقيق اجرا نمودند. پس از جنگ جهاني اول و تجزية دولت عثماني به اردن، سوريه، لبنان فلسطين و افتادن سرزمين فلسطين به دست انگليس وضع كاملاً به نفع يهوديان تغيير پيدا كرد. و مهاجرن و اسكان آنان در فلسطين به سرعت انجام شد پس از جنگ جهاني دوم صهيونيستهاي ساكن فلسطين اشغالي اعلام استقلال و دولت اسرائيل

اعلام موجوديت نمود. و بلافاصله آمريكا و كشورهاي ديگري از همان قماش آنرا به رسميت شناختند.

منابع و مآخذ:

واترگيت چيست ؟

پرسش

واترگيت چيست ؟

پاسخ

واتر گيت در طي مبارزات انتخاباتي دو حزب جمهوري خواه و دموكرات در سال 1972 گرداننده حزبجمهوري خواه - كه نيكسون رئيس جمهوري وقت آمريكا هم از آن حزب بود - شب به ستاد انتخاباتي حزبدموكرات در «واتر گيت» واشنگتن وارد شده و با سرقت مدارك و پرونده ها و نصب ميكروفون هاي مخفي به عملاستراق سمع و نوعي جاسوسي عليه آن حزب پرداخته بودند. هياهوي عجيبي كه به دنبال اين ماجرا برخاست بهتوقيف و دستگيري گروهي منتهي گشت كه بيشتر آنها از مأموران كاخ رياست جمهوري بودند. در ژانويه 1973محاكمه پنج تن از آنان آغاز شد و اعتراف كردند كه شب 17 ژوئيه 1972 به مركز انتخاباتي دموكرات ها رفته و دست بهسرقت زده اند. افراد مزبور متعلق به «كميته انتخاب مجدد نيكسون» براي مقام رياست جمهوري آمريكا بودند. ابتداتصور مي رفت كه يك سرقت عادي صورت گرفته است ولي دو خبرنگار از روزنامه «واشنگتن پست» چنان دنبال قضيهرا گرفته و مدارك و اسناد ناپيدا را به دست آوردند كه معلوم شد فسادي بزرگ و شرم آور بوده است. به تدريج پايمقامات كاخ سفيد و مشخصا نيكسون در ميان آمد و بسياري از ناظران سياسي تقاضاي «استيضاح» او را كردند. بدينترتيب روز 8 اوت 1974 نيكسون اولين رئيس جمهوري تاريخ آمريكا بود كه مجبور به استعفا از مقام خود شد و روزبعد «جرالد فورد» معاون او مراسم تحليف را براي انتقال پست رياست جمهوري به جاي آورد. فرهنگ علوم سياسيغلامرضا علي بابايي و دكتر بهمن آقايي ص 821 822 ){J

جرائم امريكا در مورد ديگر ملتها در طول تاريخ را بنويسيد

پرسش

جرائم امريكا در مورد ديگر ملتها در طول تاريخ را بنويسيد

پاسخ

آمريكا در شيلي، ويتنام، الجزاير، عراق و بسياري از ديگر نقاط جهان، جنايت هاي بي شماري مرتكب شده است.براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ جنبشهاي آزاديبخش حسين هدوي و عليرضا بهشتي

2_ رقابت روسيه و غرب در ايران جورج لتروسكي ترجمه: اسماعيل راستين

3_ تاريخ روابط خارجي ايران عبدالرضا هوشمند مهدوي

4_ خط توطئه دفتر سياسي سپاه

5_ آموزش و پرورش در خدمت امپرياليسم كارفوي مارتين ترجمه: محبوبه مهاجر

6_ خاطرات در تبعيد يا نقش استعمار صادق خلخالي

7_ تراژدي مسأله ويتنام اف. بي. شيك ترجمه: سيد خليل خليليان

8_ تروريسم عبدالرحمن ديليپاك

9_ اسناد لانه جاسوسي، افشاگري شماره 3 دانشجويان

10_ جنايات جنگ در ويتنام برتراندراس ترجمه: ايرج مهدويان

11_ روند سلطه گري تاريخ سياسي استفن آمبروز ترجمه: احمد تابنده

12_ سياست خارجي، سال 1، شماره 3 گروهي از نويسندگان دفتر مطالعات سياسي و بين المللي

13_ سياست خارجي، سال 2، شماره 1 و 4

14_ جنگ در خليج فارس سپاه پاسداران

15_ سيما و جعل اسناد فيليپ اكي ترجمه: حميد احمدي

16_ دمكراسي و پنهان كاري استانسفيلد ترنر

17_ فرصت را دريابيم ريچارد نيكسون ترجمه: دكتر ابوترابيان

سوالاتي كه از محضر شما دارم در مورد شبهاتي است كه بعد از مصاحبه آقاي رفسنجاني با فصلنامه راهبرد در ذهنم ايجاد شده 1)آيا رابطه با آمريكا (با توجه به موضع صريح و روشن امام خميني و مقام معظم رهبري ) به معضل تبديل شده كه براي حل آن نياز به همه پرسي ويا رجوع ب

پرسش

سوالاتي كه از محضر شما دارم در مورد شبهاتي است كه بعد از مصاحبه آقاي رفسنجاني با فصلنامه راهبرد در ذهنم ايجاد شده 1)آيا رابطه با آمريكا (با توجه به موضع صريح و روشن امام خميني و مقام معظم رهبري ) به معضل تبديل شده كه براي حل آن نياز به همه پرسي ويا رجوع به نظر مجمع تشخيص مصلحت نظام را داشته باشيم؟

پاسخ

اميدواريم كه اصل مصاحبه مذكور را به دقت مطالعه نموده باشيد، زيرا متأسفانه برخي نشريات مرعوب در مقابل بيگانگان، سعي نمودند با برداشتهاي انحرافي و غلط از مصاحبه ايشان، انفعال و ضعف خودشان را در مقابل دشمن، به كل جامعه انتقال دهند.

در هر صورت پاسخ سؤال فوق نيازمند شناخت دقيق «معضل» و مكانيزمهايي كه در قانون جهت تشخيص، معرفي و حل، شناخته شده است واقعيات جامعه و .. مي باشد:

آنچه كه از صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي و بند هشت اصل 110 قانون اساسي برداشت مي شود اينست كه منظور از معضل موردي است كه به صورت مشكل اساسي نظام در آمده و راه حل قانوني براي آن وجود نداشته و يا از راه قانوني نتوان آن را حل كرد و يا حل عادي آن به كندي صورت مي گيرد، (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر، چاپ پنجم، 1380، ج 2، ص 551)

از نظر قانوني، تشخيص نهايي معضل با رهبري است، چه بخواهد با مجمع تشخيص مصلحت حل شود و چه با رفراندوم و همه پرسي زيرا مكانيزم آن بدين صورت است كه معمولاً كساني كه معضل به آنان مربوط مي شود كه يا

دولت يا مجلس يا شوراي نگهبان يا دستگاههاي ديگر، بايد به رهبري نامه بنويسند و بگويند كه اين موضوع براي آنها راه حلي ندارد، و از حل آن از طريق معمولي عاجزند. سپس مقام رهبري اين مسأله را بررسي مي كند كه آيا راه حل قانوني دارد يا نه كه در صورت نداشتن راه حل قانوني به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارجاع مي دهند، (برگرفته از مصاحبه آقاي هاشمي رفسنجاني با فصلنامه راهبرد، روزنامه جمهوري اسلامي، 26 فروردين 1382، ص 10)

و راه ديگر آنست كه بايد پس از پيشنهاد رئيس جمهور يا يكصد نفر از نمايندگان مجلس جهت همه پرسي در مورد آن موضوع ابتدا به تصويب دو سوم مجموع نمايندگان مجلس برسد و سپس مورد تأييد رهبري قرار گيرد، (اصول 59 و 110 قانون اساسي)

اكنون با توجه به مقدمه فوق، در مورد معضل بودن «رابطه با آمريكا» بايد گفت كه:

اولاً: رابطه با آمريكا نه نياز اساسي جامعه و نظام ماست و نه مشكل اساسي ما تا بتوان از آن به عنوان معضل نام برد؛ زيرا هر چند عدم رابطه با آمريكا مشكلات و محدوديتهايي را در كوتاه مدت بر ما تحميل كرده است ولي در عوض دستاوردهاي مثبت متعددي از قبيل، استقلال و خودكفايي در ابعاد مختلف انساني، اقتصادي، سياسي، نظامي، علمي و ...، به دنبال داشته و باعث تقويت عزت و افتخار ديني و ملي ما شده است. از سوي ديگر نگاهي به سوابق تاريخي رابطه ما با آمريكا چه قبل و چه بعد از انقلاب و برسي وضعيت كشورهايي كه هم اكنون با آمريكا در حال رابطه هستند، به خوبي اين حقيقت

را روشن مي سازد كه آنچه براي ملتها مشكل اساسي محسوب گرديده و تهديد كننده امنيت و منافع ملي آنهاست، «ارتباط با آمريكاست» نه «قطع رابطه با آن» و قطع رابطه با اين كشور استكبارگر كه به غير از گسترش حضور اهريمني خويش بر تمام جهان و تأمين منافع خود، به چيزي ديگر نمي انديشد و در روابط خود با ساير كشورها، به احترام متقابل، تعهدات و حقوق و موازين بين المللي به هيچ وجه پاي بند نيست؛ مسلماً اساسي ترين اقدام جهت رفع مشكلات كشورهاي در حال توسعه است.

مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايد: «در تبليغات خود شايع مي كنند كه قطع رابطه ايران و دولت آمريكا به ضرر ملت ايران است! نه آقا، صد در صد به نفع ملت ايران است. اين يك حربه از اثر افتاده است كه بخواهند در ميان ملتها اين طور وانمود كنند كه اگر ملتي با آمريكا رابطه داشته باشد، از لحاظ مشكلات اقتصادي و مشكلات مادي، همه ي مشكلاتش برطرف مي شود؛ نه، يك روزي بعضي از دولتهاي ساده لوح اين گونه خيال مي كردند. در كشور ما هم در اول انقلاب، عده ايي كه قدرتي پيدا كرده بودند و در رأس كارها بودند، آنها هم اين گونه خيال مي كردند؛ ليكن تجربه ها در نقاط مختلف دنيا عكس اين را ثابت كرد. در كشور الجزاير، مردم مشكلات اقتصادي داشتند، اين طور وانمود كردند كه رابطه ي با امريكا، باز كننده ي اين گره هاست؛ در نتيجه به اين سمت رفتند؛ اما نتيجه كار آنها را شما امروز داريد مي بينيد كه در الجزاير چه

خبر است؛ دولتهاي منقطع از مردم، حكومت نظامي ستمگر، سركوب شديد حركت مردمي و اسلامي، تسلط باندهاي قدرتي كه تا چند ماه قبل از اين در روزنامه ها مي خوانديد و از رسانه ها مي شنيديد كه هر چند روز يك بار در يكي از روستاهاي الجزاير، يا در يكي از شهركهاي اطراف مركز كشور، كشتار و قتل عام ... به وسيله ي ايادي شناخته نشده، انجام مي شد. ... رابطه با آمريكا، از لحاظ اقتصادي، نتيجه اش همان چيزي است كه امروز شما در روسيه مي بينيد. بسياري از كشورهايي كه من نمي خواهم اسم بياورم كه رابطه هاي بسيار خوب و عالي با آمريكا دارند، وضعشان زير صفر و بسيار بد است و پول ملي شان بسيار بسيار بي ارزش است. اينها براي ملت ايران تجربه است. ملت ايران اگر بخواهد وضع مادي و اقتصادي خود را اصلاح كند _ كه البته بدون ترديد اصلاح خواهد كرد _ اين به عزم، به اراده، به تصميم، به كار همه طبقات، به همكاري با دولت و حمايت از مسئولان كشور، به شجاعت در اقدام، به تأثير نپذيرفتن از سياستهاي خارجي، به تأثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مي كند؛ نه ارتباط با آمريكا، نه رفتن زير بار زورگوياني كه تجربه ارتباط با آنها را ما سالها در اين كشور داريم. ملت ايران گول اين تبليغات فريبنده دشمن را نمي خورد.»، (ديدار با دانشجويان و دانش آموزان، 12 آبان 1377)

ثانياً: هرچند برخي افراد سطحي نگر مسأله رابطه با آمريكا را به عنوان يكي از مشكلات اساسي تلقي مي

كنند ولي اين موضوع تاكنون از سوي مسئولان مربوطه اعم از دولت، مجلس، وزارت خارجه و ...، به عنوان يك معضل كه نيازمند حل آن از طريق مكانيزمهاي قانوني خود باشد، مطرح نگرديده است؛ و مقام معظم رهبري نيز به عنوان مرجع نهايي تشخيص و حل معضل نيز، هرگز اين موضوع را به عنوان يك معضل نمي دانند.

نتيجه آنكه: واقعيات جامعه، تلقي مسئولين و مردم آگاه و بيدار ما، با معضل بودن مسأله «رابطه با آمريكا» همخواني و تطابق ندارد.

آيا رابطه يا عدم رابطه با آمريكا (كه امروزه به صورت آشكار با قتل عام زنان وكودكان بي دفاع عراق نشان داده كه مظهر استكبار است)يك نظريه شرعي است يا يك نظريه سياسي و مديريتي؟

پرسش

آيا رابطه يا عدم رابطه با آمريكا (كه امروزه به صورت آشكار با قتل عام زنان وكودكان بي دفاع عراق نشان داده كه مظهر استكبار است)يك نظريه شرعي است يا يك نظريه سياسي و مديريتي؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

الف - در حكومت ديني، ساختار سياسي، عناصر و اجزاء تشكيل دهنده آن، قواعد و قوانين حاكم بر تصميم گيريها و عملكردهاي آن چه در بعد داخلي و رفتار ها حكومت با شهروندان خويش و چه در بعد خارجي و نحوه ارتباط آن با ساير واحدهاي سياسي، همه بايد منبعث و منطبق با منابع دين اسلام يعني وحي (كتاب و سنت) و عقل باشد. و براي منبع اخير (عقل) نقش و جايگاه بسيار مهمي در تنظيم روابط و مناسبات اجتماعي جامعه _ بر اساس مقتضيات زمان و مكان و با در نظر گرفتن اصول و ملاكهاي ثابت ديني _، در نظر گرفته شده است، بايد توجه داشت كه منظور از اين عقل، «عقل ابزاري» و كوتاه نگر سكولار كه هيچ گونه ارتباطي با وحي ندارد نيست؛ بلكه عقلي است كه خداوند آنرا به عنوان حجت باطني در نهاد انسان قرار داده و تشخيص دهنده سعادت و كمال دنيوي و اخروي اوست. و در حوزه منطقه الفراغ _ مواردي كه قرآن و سنت نظر و حكم خاص و الزامي ندارد _، كاربرد بسيار مهمي دارد. يك از اين موارد چگونگي مديريت جامعه در تمامي ابعاد آن اعم از داخلي يا خارجي است.

بنابراين، بين مديريت فقهي با مديريت علمي و عقلاني هيچ گونه تباين و ناسازگاري وجود ندارد. بلكه مديريت فقهي

مبتني بر شرع مقدس اسلام، دو كاركرد مشخص در عرصهء حيات جمعي دارد. «نخست آنكه: در جبنه هاي مختلف به تنظيم روابط حقوقي مي پردازد و حد و مرزهاي حقوقي را ترسيم مي نمايد. دوم آنكه: اصول و ضوابط و ارزشهاي كلي و عامي را در ساحت فرهنگ و اقتصاد و سياست داخلي و خارجي، مطرح مي سازد. فقه مداري دولت ديني به آنست كه در آمريت و ارائه خدمات و كاركردهاي خويش، هم جانب آن مرزهاي حقوقي را پاس بدارد و هم در جهت تحقق آن اصول و ارزشها و اهداف، برنامه ريزي عملي داشته باشد. معناي فقه مداري و اعتناي به مديريت فقهي انزواي عقل و دانش و تجربه بشري نيست.»، (حكومت ديني، احمد واعظي، قم: انتشارات مرصاد، چاپ اول، 1378، صص 96 - 99).

نتيجه آنكه پرسش از اينكه «... يك نظريه شرعي است يا يك نظريه سياسي و مديريتي» خود نيازمند تأمل جدي است.

ب - رابطه يا عدم رابطه با آمريكا هر چند در ظاهر با مسأله مديريت كشور در حوزه سياست خارجي در ارتباط است اما مانند ساير تصميمهاي سياست خارجي كشور مبتني بر يكسري اصول و مباني است كه از جمله آنها مباني سياست خارجي اسلام است كه برخي از مهمترين آنان در ارتباط با موضوع، عبارتند از:

1. نفي دوستي و ولايت دشمنان اسلام:

در قرآن كريم در آيات متعدد صراحتاً به اين اصل دستور اكيد داده شده است: «يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوي و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده و قد كفروا بما جائكم من الحق؛ يعني اي كساني كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان

را ولي نگيريد كه دوستي بر آنان افكنيد و حال اينكه به حقي كه شما را آمده است كافر شده اند»، (سوره ممتحنه، آيه 1).

2. قاعده نفي سبيل كافرين بر مسلمين:

بر اساس اين قاعده خداوند در قوانين و شريعت اسلام هر راه نفوذ و تسلط كفار بر مسلمين را بسته است. «و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً». هرگز خداوند براي كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط را باز نگذاشته و باز نخواهد نمود»، (سوره نساء، آيه 141). بر اساس اين اصل حضرت امام(ره) در تحريرالوسيله بيان مي دارند:

«اگر روابط تجاري با كفار موجب ترس بر حوزه اسلام شود ترك اين روابط بر تمام مسلمانان واجب مي شود. در اينجا فرقي ميان استيلاء سياسي يا فرهنگي و معنوي دشمن وجود ندارد. اگر روابط سياسي كه بين دولتهاي اسلامي و دول بيگانه بسته مي شود و برقرار مي گردد موجب تسلط كفار بر نفوس و بلاد و اموال مسلمانان شود يا باعث اسارت سياسي اينها گردد، برقراري روابط حرام است و پيمانهايي كه بسته مي شود باطل است و بر همه مسلمين واجب است كه زمامداران را راهنمايي كنند و وادارشان نمايند بر ترك روابط سياسي اين چناني هر چند به وسيله مبارزه منفي باشد.»، (تحريرالوسيله، امام خميني(ره)، ج 1، ص 185).

3. اصل مبارزه با ظلم و استعمار و حمايت از مظلومان و مستضعفان:

قرآن كريم مستضعفان را به قيام عليه مستكبرين فرا مي خواند: «و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان»، (سوره نساء، آيه 75)

و ياري مستضعفان را امري لازم تلقي مي كند: «و

ان استنصروكم في الدين فعليكم النصر»، (انفال، آيه 72). و كساني را كه در راه حمايت از مبارزات حق طلبانه سستي مي كنند، مورد مؤاخذه قرار مي دهد. «ما لكم لا تناصرون»، (سوره صافات، آيه 35). همان گونه كه حضرت علي(ع) فرمودند: «كونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً»، (نهج البلاغه، نامه 47).

4. روابط صلح آميز با دول غيرمحارب و احترام به تعهدات بين المللي:

قرآن كريم، صلح و از بين بردن دشمني را به عنوان يك اقدام برتر، فرا راه روابط فردي و اجتماعي مسلمانان در مواجهه با ساير ملل قرار داده است: «و الصلح خير»، (سوره نساء، آيه 128). و از مسلمانان مي خواهد با احترام به پيمانها و تعهدات بين المللي خود، ضرورت صلح طلبي و همزيستي مسالمت آميز اسلام را رعايت كنند: «الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم، احداً فأتموا اليهم عهدهم الي مدتهم»، (سوره توبه، آيه 4).

اما عليرغم مبنا قرار گرفتن صلح، ضرورتهاي جنگي از ديدگاه، شارع مقدس اسلام دور نمانده است: بلكه جنگ براي مقابله با ظالمان ستمگر، جهاد در مقابل كساني كه مؤمنان را از ديار خود اخراج مي كنند و به انحاء مختلف قصد محو نام خدا و جلوگيري از بيداري انسانها را دارند، و به تعهدات و پيمانهاي خود به مسلمانان وفادار نيستند، و مبارزه در راه احقاق حقوق مستضعفان و محرومان حق طلب و رهايي آنها از ظلم و نظاير آن ، به عنوان يك فريضه الهي مورد تأكيد قرار گرفته است، (سوره نساء، آيه 75؛ و سوره حج، آيه 40).

و اصول متعدد ديگري كه همه بيانگر و ترسيم كننده

سياست خارجي حكومت اسلامي در تمامي زمانها بوده و حكومت ديني ملزم به رعايت آنهاست.

نظام اسلامي ايران با در نظر گرفتن اين اصول و مباني اسلامي از يكسو و همچنين ساير متغيرهايي كه در تنظيم خط مشي سياست خارجي كشور حائز اهميت است _ نظير ماهيت نظام بين الملل، توانايي هاي واحد سياسي، نيازهاي عيني جامعه، موقعيت جغرافيايي و ... اقدام به تعيين نوع روابط خود با ساير واحدهاي بين الملل مي كند؛ و در اين فرايند است كه رابطه يا عدم رابطه با كشوري مانند آمريكا شكل مي گيرد كه خود مبتني بر سه بخش است:

1. تنظيم مباني عقيدتي سياست خارجي دولت اسلامي.

2و3. تعيين خط و مشي و مرحله اجراي سياست خارجي.

بخش اول يك امري نظري و انتزاعي است و درك واقعيات مقطعهاي زماني در شكل گيري و اصالت وجودي آنها هيچ نقشي ايفا نمي كند. اما دو بخش ديگر يعني تعيين خط و مشي و مرحله اجرا، مقولاتي هستند كه تفكر پيرامون آنها نيازمند متغيرها و ميدانهاي بيشتري است كه تخصصها و مطالعات ديگري را نياز داشته و بر مباحث كارشناسي و تخصصي، تكيه دارد. هر چند در بحث خط و مشي سياست خارجي نظريه مباني سياست خارجي اسلام وجود دارد، ولي قسمت حجيم كار را مسائلي مثل ماهيت نظام بين الملل و مسائل داخلي نظام بين الملل و مسائل داخلي نظام به خود اختصاص مي دهد. بحث اجراي سياست خارجي هم تقريباً شكل عملي و غيرنظري دارد، هر چند مجريان نيز بايد بدانند چرا اصول نظري را مي خواهند متحقق سازند، (مسئوليتهاي فرا ملي در سياست خارجي دولت اسلامي، سيد صادق حقيقت،

مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول، 1376، صص 497 - 499).

نتيجه آنكه در مسأله رابطه يا عدم رابطه با آمريكا، مباني شرعي و ديني با مباني سياسي و مديريتي در هم آميخته است و بين ايندو هيچ گونه تباين و انفكاكي وجود ندارد. اول در مقوله مباني نظري و تعيين خط و مشي هاي سياست خارجي نقش داشته و دومي در حوزه «عمل» سياست خارجي و مقوله تشخيص و اقعيتها، نيازها، امكانات و ... ، كارشناسي و برنامه ريزي جهت اجراي دقيق اين خط و مشي ها جهت دستيابي هر چه بهتر به اهداف است. و نكته پاياني اينكه:

مسلماً در زمان حاضر رابطه با آمريكا _ خصوصاً با در نظر گرفتن سابقه دشمني آن در قبال جمهوري اسلامي، چه در زمان برقراري رابطه و چه در زمان قطع روابط، و اظهارات علني مسئولين آن كشور پيرامون براندازي نظام اسلامي ايران، و با توجه به خوي استكباري و سلطه جويي آن در منطقه و جهان - نه تنها با مباني و اصول مختلف قانون اساسي (اصل احترام متقابل و اصل عدم مداخله و ...) سازگار نيست، بلكه به هيچ وجه با منافع، امنيت، مصالح و عزت نظام اسلامي هم تطابق و همخواني نداشته و زمينه هاي عقب ماندگي و وابستگي هر چه بيشتر ما را فراهم مي كند. درست همانند زمان قبل از پيروزي انقلاب - كه با آمريكا داراي روابط بوديم - و ساير كشورهايي كه هم اكنون با داشتن روابط با آن كشور اهريمني، زير سلطه شديد ان قرار گرفته و از آزادي و استقلال خود محروم گرديده اند، (ر.ك: ايران و آمريكا، حسن واعظي،

نشر سروش 1379؛ چالش هاي ايران و آمريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حميد معبادي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381). مگر آنكه آمريكا به طور جدي شيوه خود را تغيير دهد و به اصل رعايت احترام و حقوق متقابل پاي بند شود كه متأسفانه چنين اميدي وجود ندارد.

براي من اين سؤال پيش آمده كه چطور آمريكا اجازه دارد به اسرائيل اسلحه بدهد ولي ما مسلمانان حق آن را نداريم و از بين الملل بايد اجازه بگيريم و چطور آمريكا در مقابل تحريم اسرائيل حق وتو دارد و اين همه مسلمان حق وتو ندارند تا او را محكوم كنند و آيا با شعار دا

پرسش

براي من اين سؤال پيش آمده كه چطور آمريكا اجازه دارد به اسرائيل اسلحه بدهد ولي ما مسلمانان حق آن را نداريم و از بين الملل بايد اجازه بگيريم و چطور آمريكا در مقابل تحريم اسرائيل حق وتو دارد و اين همه مسلمان حق وتو ندارند تا او را محكوم كنند و آيا با شعار دادن مي توان به مسلمانان فلسطين كمك كرد به نظر من ما با شعار دادن و گفتن به آنها كه استقامت كنيد ما با شما هستيم همانند كسي هستيم كه دوستش در باتلاق دارد غرق مي شود و مي ايستد و دور به او مي گويد استقامت كن من پيش تو هستم و هيچ دست كمكي به روي او دراز نمي كند و چرا همش مي گوئيم دولتهاي عرب كاري نمي كنند در حالي كه فلسطينيها مسلمان هستند و كاري به عرب بودن آنها نداريم.

پاسخ

سؤال شما راجع به فلسطين و حق وتو آمريكا درد دل همه مسلمانان آگاه است _ آري جامعه ما با وجودي كه در عصر تمدن و فرهنگ زندگي مي كند هنوز شاهد برقراري قانون زور و جنگل مي باشد _ و حال كه ما قدرت كمك نظامي و تسليحاتي به فلسطيني هاي مظلوم را نداريم چاره اي نداريم كه كمك معنوي كنيم. اين راهپيمايي ها و شعارها در راستاي بيدار كردن و آگاه كردن افكار عمومي جهان بي تأثير نيست و هر مقدار مردم جهان آگاه تر گردند امكان وارد نمودن فشار نظامي به فلسطيني ها كمتر مي گردد _ اگر همين حمايت ها نبود اسرائيل جنايت هاي وحشيانه تري را انجام مي داد.

چرا هميشه و بي استثناء اين كشورهاي مسلمان هستند كه زير سلطه بيگانگاني چون اسرائيل و آمريكايند؟ و مثل روز واضح است كه اكثر كشورهاي غيرمسلمان پيشرفته تر از كشورهاي مسلمان هستند؟ و اگر مسأله اين است كه مسلمانان دست به كلك و حيله و حمله نمي زنند پس در اين صور

پرسش

چرا هميشه و بي استثناء اين كشورهاي مسلمان هستند كه زير سلطه بيگانگاني چون اسرائيل و آمريكايند؟ و مثل روز واضح است كه اكثر كشورهاي غيرمسلمان پيشرفته تر از كشورهاي مسلمان هستند؟ و اگر مسأله اين است كه مسلمانان دست به كلك و حيله و حمله نمي زنند پس در اين صورت هميشه بايد زير سلطه باشند.

پاسخ

مسلمين صدر اسلام به اتكاء پيروي از رهنمودهاي نبي مكرم اسلام (ص) و اهل بيت عصمت و طهارت نه تنها ملت متمدن و پيشرفته بودند بلكه تمدن ساز و عامل توسعه فرهنگي، اقتصادي و علمي و ... در محيط اطراف نيز بودند. چنانكه دانشمندان منصف غربي مانند گوستاو لوبون و ويل دورانت اعتراف كرده اند كه تمدن پيشرفته غربي وامدار تمدن اسلامي است.

اما متأسفانه با كنار زدن اهل بيت با توطئه هاي سياسي سياست بازان دين به دنيا فروشان و سستي مردم در دفاع از حقيقت ولايت كه ضامن «ناب بودن اسلام» و مصونيت آموزه هاي اسلامي از تحريف لفظي و معنوي است، وروي كار آمدن حكام دنيا پرستي كه به جاي حاكميت قوانين اسلامي، خواهشهاي نفساني خود را اجرا كردند ملل مسلمان رو به انحطاط گذاشتند. در حقيقت افول تمدن اسلامي نه به دليل اسلام، بلكه دقيقا به خاطر كنار گذاشتن فرهنگ پر افتخار و تمدن ساز اسلامي بوده است. مبتكر علم شيمي، ساعت و نجوم و هندسه و ... مسلمانان بوده اند اما متأسفانه ... .

از طرف ديگر غربي ها و دشمنان دين با غارت اموال ملت هاي ديگر و به يغما بردن سرمايه ها و منابع ملي و طبيعي كشورهاي ديگر و حاكميت قدرت استبدادي

زور و سطله بر آن ملت ها سلطه يافته آنها را استعمار كردند و تحت عنوان «استثمار و استعمار» به معني توليد ثروت و عمران و آبادي، به تخريب بنيان هاي اقتصادي كشورهاي جهان سوم پرداختند.

ناگفته نماند با وجود برخي روحيات مثبت در آنان از قبيل پركاري، وجدان كاري، نظم و انضباط و ... در شكوفائي و پيشرفت آنان نقش موثري داشته است بلكه حتي دوري از تجملات و شهوات در ميان فرهيختگان آنان قابل انكار نيست يعني علي رغم ليبرال مسلكي و اباحه گري حكومت ها و مردم عوام، دانشمندان آنان كمتر در اين مسائل فرو رفته اند. اصولا شهوت با دانش، رفاه و دنيا طلبي با علم پژوهي چندان سازگار نيست.

خلاصه سخن : هيچ آموزه اي در دين و اسلام وجود ندارد كه باعث انحطاط و عقب ماندگي گردد بلكه آموزه هاي اصيل اسلامي ترغيب به نوآوري، پيشرفت و تمدن سازي مي كند، اما آنچه كه مايه تأسف است حكام گماشته شده در كشورهاي اسلامي به فكر پياده كردن احكام اسلام و تحقق بخشيدن آموزه هاي اسلام نيستند تا اين بذر پر ثمر گرانبها به ثمر بنشيند. و بايد اعتراف كنيم ما مسلمانان خود نيز دچار تعلل هستيم، به بي انضباطي در مسائل مالي و كاري، نداشتن وجدان كاري، خود خواهي و دنيا طلبي، تقدم رفاه و منافع شخصي بر رفاه و پيشرفت اجتماعي و منافع عمومي كه ما به آن مبتلا هستيم بر خلاف آموزه هاي اسلامي است. و چقدر از اوقات مفيد در اجتماع ما به تعطيلي و بطالت مي گذرد؟! ميزان كار مفيد را در ژاپن و كشور خود مقايسه

كنيم، آيا اين افت كار مفيد ناشي از اسلام است يا ناشي از ضعف اخلاق و مديريت و تربيت خودمان؟ در كدام يك از كشورها ميزان تعطيلات به ميزان تعطيلات رسمي و غير رسمي در كشور ماست؟ نسبت «دانش جزئي» با «مدرك خواهي» را در كشور ما مقايسه كنيد. آيا اين تأسف بار نيست؟

نهايت سخن آن كه اگر در برخي از موارد از جهت شرعي محدوديت هائي وجود دارد مانند نهي از اختلاط زن و مرد يا بي بند و باري اولا آن محدوديت ها مانع گسترش علم و تمدن و توسعه كشور نيست چون بي بند و باري سبب پيشرفت نمي شود حتي در غرب و كشورهاي توسعه يافته نيز بي بند و باري عامل توسعه نيست. شما كشورهاي مختلف را ملاحظه مي كنيد كه از جهت بي بند و باري يكسان اند اما برخي از آنها به دلايلي كه بيان كرديم توسعه يافته ترند.

ثانيا بر فرض محال كه همين محدوديت ها باعث ميزان كمي از توسعه نيافتگي شود، اين به لحاظ تعارض ارزشهاي انساني بر ارزشهاي مكانيكي و طبيعي و حيواني است و قطعا ارزشهاي انساني مقدم است، يعني ما ترجيح مي دهيم انسان باشيم و با يكسري مشكلات دست و پنجه نرم كنيم اما هويت انساني ما را مسخ نكرده، مارا به حيوان شهوت باز انباشته از غرايز جنسي تبديل نكنند.

و اتفاقا جهان غرب از اين جهت دچار بحران هاي گوناگوني است و بحراني كه امروز گريبانگير دنياي متمدن غرب شده است مصيبت هاي بزرگي چون نيهيليسم و پوچ گرائي و خلأ معنويت روز به روز بيشتر آشكار مي شود.

مناسب است به

كتاب « اسلام و مقتضيات زمان و مكان» جلد 1 و 2 اثر شهيد مطهري و نيز آثار شهيد سيد مرتضي آويني در خصوص غرب شناسي و نيز «مباني نظري تمدن غرب» از منظر شهيد آويني مندرج در مجله دانشجو و فصلنامه فرهنگي اجتماعي تابستان 1377 با نشاني مشهد، صندوق پستي 3879-91375 مراجعه كنيد و ما نيز انشاء الله در شماره هاي آينده در اين خصوص مطالبي را خواهيم نوشت.

سياستهاي آمريكا در خليج فارس بعد از جنگ با عراق چيست؟

پرسش

سياستهاي آمريكا در خليج فارس بعد از جنگ با عراق چيست؟

پاسخ

اين موضوع داراي ابعاد و زواياي مختلفي است كه از ظرفيت يك نامه خارج است، اما مختصرا بايد گفت اين مسأله نيازمند شناخت دو موضوع مهم يعني استراتژي كلان آمريكا در جهان و به صورت عام و در منطقه خليج فارس و كشورهاي آن به صورت خاص است. توضيح آن كه:

الف. سياست هاي كلي كه آمريكا در جهان تعقيب مي كند تابعي از استراتژي جديد آمريكاست كه در حدود 7 - 6 ماه قبل از واقعه يازده سپتامبر به عنوان استراتژي ملي در آمريكا به تصويب رسيد و مبناي حركت آمريكا در قرن 21 شناخته شد، محورهاي اصلي آن عبارتند از:

1. يك جانبه گرايي، ايجاد سلطه و تثبيت رهبري آمريكا بر جهان، جهاني سازي اقتصاد، ايجاد همگرايي در اقتصاد جهاني تحت حاكميت نظام سرمايه داري حاكم بر آمريكا.

براي اين منظور لازم بود كه حاكميت بر منابع انرژي، حاكميت بر گردش منابع پول، حاكميت بر رسانه هاي ارتباط جمعي و حاكميت بر افكار عمومي، يعني در اختيار گرفتن افكار عمومي و حاكميت نظامي بر مناطق استراتژيك جهان، در دستور كار قرار بگيرد.

2. ممانعت از ايجاد و شكل گيري هرگونه ائتلاف عليه آمريكا و يا ممانعت از ايجاد و شكل گيري و كانون رقيب براي آمريكا در عرصه سياسي و اقتصادي. بدين منظور راه كارهايي نظير مبارزه با هر حكومت مستقل، گسترش دامنه منافع ملي آمريكا به كل جهان و حفاظت از منافع آمريكا در اقصي نقاط جهان، تثبيت حضور نظامي آمريكا در مناطق استراتژيك و سلب حق حاكميت ملت ها بر سرنوشت خودشان سلب حق

دستيابي به علم و تكنولوژي از ملت هاي ضعيف و سلب حق افزايش توان ملي از كشورها، در دستور كار دولتمردان آن كشور قرار گرفت.

ب. استراتژي نظام سلطه جهاني، براي جهان اسلام و منطقه خليج فارس عمدتا حول دو محور اساسي يعني استحاله اسلام در ابعاد مختلف و دوم، گسترش رژيم صهيونيستي در منطقه و طرح حاكميت اسرائيل بر نيل تا فرات است.

در راستاي محقق نمودن دو محور فوق آمريكا سعي دارد تا با متهم نمودن كشورهاي منطقه به دفاع از تروريسم، نقض حقوق بشر، كوشش در جهت دستيابي به سلاح هاي كشتار جمعي و... آنها را در موضع انفعال قرار داده و از پيشرفت و توسعه آنان جلوگيري نمايد. يكي ديگر از سياست هاي آمريكا در منطقه اين است كه با بازسازي عراق با استفاده از منابع مالي فراوان آن كشور در ابعاد مختلف و ايجاد رفاه و... آن كشور را به عنوان الگوي مدرنيسم آمريكايي براي ساير كشورهاي منطقه مطرح نمايد و از اين طريق در تبليغ حكومت هاي سكولار و تضعيف اسلام كوشش نمايد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. فصلنامه راهبرد، مركز تحقيقات استراتژيك، شماره 28، تابستان 1382

2. جنگ جهاني چهارم و پايان مدرنيته، دكتر حسن عباسي، روزنامه كيهان 13/2/82

3. فراتر از جنگ جهاني اول و دوم، نشريه پگاه حوزه، ش 93 و 94

آينده عراق و نفت آن چه خواهد شد و نقش آمريكا در آينده خريد و فروش نفت جهان چه خواهد بود و تاثيرات آن بر ايران و اقتصاد آن و فروش نفتش چه خواهد بود ؟

پرسش

آينده عراق و نفت آن چه خواهد شد و نقش آمريكا در آينده خريد و فروش نفت جهان چه خواهد بود و تاثيرات آن بر ايران و اقتصاد آن و فروش نفتش چه خواهد بود ؟

پاسخ

آينده عراق، كشوري كه در وضعيت كنوني تحت اشغال نيروهاي متجاوز و به عنوان طعمه اي بزرگ براي آنان بوده و اهداف و مقاصد دور و درازي را براي آن ترسيم نموده اند، با عوامل و متغيرهاي متعددي در ارتباط است كه همگي نسبت به ميزان قدرت و توان خويش مي توانند در شكل دهي به آينده اين كشور تأثيرگذار باشند؛ از جمله:

1- مقاصد دولت آمريكا و اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت آن در عراق و ميزان توانايي و امكانات آن كشور در دستيابي به اين اهداف.

2- ميزان همراهي و همكاري و يا عدم آن توسط كشورهاي همسايه و تأثيرگذار بر عراق و ساير قدرت هاي مهم جهان با آمريكا و پذيرفتن اشتراك منافع آنان در عراق از سوي آمريكا.

3- ميزان حضور اتحاد و يكپارچگي مردم عراق در صحنه در جهت دفاع از حقوق سياسي و اجتماعي و تعيين سرنوشت خويش.

بنابراين آينده عراق، برآيندي متشكل از مؤلفه هايي از اين قبيل است كه البته درس ها و فرضياتي نيز در اين زمينه وجود دارد كه هر كدام با تكيه بر اطلاعات، تجربيات تاريخي و واقعيات كنوني، مدل هايي را براي آينده اين كشور ترسيم مي نمايند.

مسلما طرح اين گونه نظريات و پرداختن به آينده سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ... عراق، خارج از گنجايش يك نامه بوده و نيازمند مراجعه به منابع و مجلات تحليلي است كه

به صورت تخصصي به چنين مباحثي پرداخته اند. اما در مورد آينده وضعيت نفت عراق مطالبي به صورت مختصر ارائه مي گردد:

الف - نفت عراق:

كشور عراق پس از عربستان با ذخاير نفتي 112 ميليارد بشكه اي خود، دومين كشور دارنده منابع و ذخاير نفتي است و احتمال 100 ميليارد بشكه ديگر نيز وجود دارد (صنعت نفت عراق و آينده آن، مرتضي هاشمي، فصلنامه راهبرد، تابستان 1382، ش 28، ص 176).

هزينه هاي توليد نفت عراق نيز در مقايسه با ساير كشورها و مناطق بسيار پايين است؛ چنانچه متوسط هزينه توليد براي هر بشكه نفت در آمريكا حدود 10 دلار، درياي شمال 5 دلار، عربستان 5/2 دلار و در عراق كمتر از يك دلار است و به علاوه نفت عراق از كيفيت بالايي نيز برخوردار است.

ب - آمريكا و نفت عراق:

براي بسياري از كارشناسان سياسي، جنگ عراق بيانگر يك واقعيت است و آن «عطش روز افزون آمريكا براي نفت» و مسلما اين موضوع به عنوان يكي از مهمترين اهداف آمريكا از اشغال عراق است و براي اثبات آن توجه به موضوع ذيل به تنهايي كفايت مي كند: «در بغداد تنها يك ساختمان دولتي از گزند جنگ در امان مانده و آن هم بناي وزارتخانه نفت است كه با تدابير امنيتي فوق العاده اي توسط نيروهاي ائتلاف محافظت مي شود» از اين رو آمريكا برنامه هاي زيادي براي آينده صنعت نفت عراق در نظر گرفته است.

وابسته بودن اقتصاد و صنعت آمريكا به نفت از يك سو و تأمين هزينه هاي بسيار زيادي ناشي از اشغال عراق و بازسازي آن از عواملي هستند كه باعث مي شودآمريكا

اقدام به توليد و صدور بي رويه نفت عراق به بازارهاي جهاني نمايد(برخي برآوردها هزينه اشغال عراق را حدود 80 - 70 ميلارد دلار و خسارات وارده بر عراق را بالغ بر 100 ميليارد دلارمي دانند).

نتيجه اين موضوع افت شديد قيمت نفت است؛ سياستي كه به طور قطع، از حمايت كشورهاي غربي نيز برخوردار خواهد بود واز طرف ديگر واشنگتن با محور قرار دادن عراق به عنوان پايگاه نظامي خويش و با در اختيار داشتن منابع عظيم نفتي آن به اعمال فشار بر ايران و عربستان خواهد پرداخت (حمله آمريكا بر عراق و پيامدهاي مثبت و منفي تغيير رژيم عراق براي همسايگان، حجت الله مرادي، مجله نگاه، سال سوم، شماره 27، مهر 1381، ص 35).

البته پيامد كاهش قيمت نفت براي ساير كشورهاي عضو اوپك و صادر كننده نفت نظير مكزيك، ونزوئلا و ... نيز منفي خواهد بود.

ج - نفت عراق و آينده اوپك:

سازمان كشورهاي صادر كننده نفت بر آن است كه با كاهش ميزان توليد، بهاي نفت را در سطح بشكه اي 25 دلار نگه دارد، اما حتي با وجود چنين تدابيري، بسياري از كارشناسان معتقدند كه عراق به زودي از اين سازمان جدا خواهد شد. ايالات متحده آمريكا در نظر دارد كه به اين ترتيب و با گشودن شيرهاي نفت، علاوه بر تأمين مخارج لازم براي بازسازي و اداره عراق، به اهداف سياسي و منطقه اي خويش در قبال ساير كشورهاي همسايه نظير ايران و عربستان و تقويت اسرائيل بپردازد.

تصوير ديگري، سازش اوپك با آمريكا را به عنوان يك عضو جديد و ادامه فعاليت اين سازمان با شرايط جديد مي داند كه در

اين حالت امكان دارد قيمت ها به طور متوسط به 15 تا 20 دلار برسد (مرتضي هاشمي، همان، ص 181).

در هر صورت از اين نكته مهم نيز نبايد غافل ماند كه عزم و اتحاد كشورهاي منطقه و مردم عراق در مقابله با توطئه هاي شوم استكبار جهاني، عامل بسيار مهمي است كه به خوبي مي تواند اين توطئه ها را نقش بر آب كرد و آينده اي مطلوب و اميدوار را براي مردم عراق و منطقه رقم بزند.

نقش استعمارگران در تقويت روحيه ناسيوناليستي براي مبارزه با اسلام چيست؟

پرسش

نقش استعمارگران در تقويت روحيه ناسيوناليستي براي مبارزه با اسلام چيست؟

پاسخ

استعمارگران سعي مي كنند اين تعصبات و نژاد پرستيها را در ميان مسلمانان زنده كنند، و در اين راه از هيچ حيله و نيرنگي فروگذار نيستند. مزدوران خود را بر انگيخته تا در ميان مسلمانان احساسات ملت پرستي را شعله ور سازند، اصول و مكتبهاي گوناگون پي ريزي مي كنند كه وحدت توده ها و ملتها جز در سايه مليت پرستي امكان پذير نيست.

جداً ماية بسي تأسف است كه بگوييم ملي گرايي و ناسيوناليستي خطرناكترين حربه اي است كه استعمارگران غرب در مبارزه با اسلام به كار مي برند و بدين وسيله از موج عظيم نهضت اسلامي و گسترش آن در شرق و غرب جلوگيري مي كنند

كساني كه آتش اين فتنه را در ميان عربها شعله ور ساخته اند، يا مسلمان نيستند و يا فقط پوسته اي از اسلام دارند. يكي از نويسندگان عرب در كتاب خود به نام «المخططات الاستعمارية لمكافحة الإسلام» مي نويسد: آيا اين مسأله به طور اتفاقي به وجود آمده كه اغلب رهبران ناسيوناليستي و نژاد پرستي، غير مسلمان بوده و مسلمانان را به طرز فكر خود مي خوانند؟! در سرزمينهاي پر عظمت اسلام در دياري ك محل خلافت خلفاي اسلامي بوده است «ميشل عفلق» در همان سرزمين رهبر حزب بعث عربي سوسياليستي، و «آنتوان سعادت» پرچمدار حزب ناسيوناليستهاي سوريه! و «جرج حبش» رئيس ناسيوناليسم عرب و «قسطنطين زريق» رهبر گروه ديگري از ناسيوناليستهاي عربي مي باشند. در صورتي كه تمامي اين افراد غير مسلمان بوده و مسلمانان را به سوي طرز فكر خود مي خوانند. آيا اين تصادف محض است كه همة اينها را جمع كرده و از اينها رهبران فكري براي جوانان مسلمان

قرار داده كه نيرنگ تبليغاتشان را بخورند و راه را گم كرده در بيابان جهالت سرگردان شوند؟! همين نويسنده، همه اينها را از توطئه هاي استعمار مي داند كه نقشه آن در ماوراي مرزها طراحي شده و در كشورهاي اسلامي به مرحله اجرا گذاشته شده است. (خدمات متقابل اسلام و ايران، /73)

نويسنده ناسيوناليست عربي ديگري به نام «عمد فاخوري» در كتابش «عرب چگونه بايد قيام كند» مي نويسد: «عرب قادر به نهضتي نخواهد بود مگر اين كه عربيت را ديانت خود قرار داده به آن چنان تمسك كنند كه مسلمانان به «قرآن» و مسيحيان كاتوليك به «انجيل» و پروتستانها به تعليمات اصلاحي «لوتر» تمسك جسته اند».(نقشه هاي استعمار در راه مبارزه با اسلام، /56 _ 55)

ملت عرب بايد بفهمند كه موجوديت آنان با اسلام است و اگر از اسلام فاصله بگيرند چيزي نخواهند بود كه ما درباره آنان بحث كنيم. بايد هواداران ناسيوناليسم عربي به اين نكته توجه كرده و بدانند هر گاه در اين گونه موارد تعصب و مليت روي كار بيايد نمي تواند تمام ملت عرب را يكجا جمع كند و بين آنان اتحاد و وحدت بوجود بياورد، زيرا به ممالك متعدد تقسيم مي شوند، اهل هر مملكت نسبت به هموطنان خود داراي نوعي حس جانبداري مي باشند، از اين جهت تا اين تاريخ ديده نشده است ناسيوناليسم با آن همه زرق و برق بتواند ملت عرب را با هم، هماهنگ و متحد سازد و لذا هميشه مي بينيم اتحاد دول عرب از چند كشور تجاوز نمي كند و آن هم در موارد سخت هر كدام به فكر ملّت خود مي باشد.

جداً مايه تأسف است كه مبارزه شديد و پي گير ميان ناسيوناليست و مسلمانان

در گرفته، در هر كشور اسلامي گروهي پيدا شده اند كه مردم را به سوي قوميت دعوت مي كنند. مزدوران استعمارگر با اشاعه انديشه مليت پرستي به مبارزه با اسلام برخاسته و برادر كشي را در داخل و خارج راه انداخته اند و تمام نقشه هاي مسلمانان را نقش بر آب مي كنند و تنها اشاعه اين طرز تفكر براي از هم گسستن پيوند وحدت مسلمانان و ايجاد تفرقه و دشمني و اختلاف در بين مسلمانان كافي است. بايد هواداران ناسيوناليسم عربي بدانند كه با اين عمل، دانسته يا ندانسته، بزرگترين خدمت را به استعمار مي كنند.

استعمار، اين طرز فكر را در ميان تركها و ساير ملتها نيز به مرحله اجرا در آورد، هنگامي كه اين انديشه در ميان ملت ترك انتشار يافت، خلافت عظيم اسلامي كه به دست تركها اداره مي شد از هم پاشيد، زيرا ملتهاي ديگر نيز تحريك شدند و دعوت خود را به سوي مليتهاي خود آغاز نمودند، لذا شعله هاي اختلاف ميان مسلمانان زبانه كشيد، استعمار نيز به اين آتش دامن مي زد در اين موقع «يوسف آقشورابيك» از طرف استعمار سرخ مبعوث گرديد و از تركستان روسيه بپا خاست و دعوت طوراني را شروع كرد، عده اي از مزدوران استعمار نيز به او ياري كردند و مردم را به سوي ناسيوناليسم ترك طوراني سوق دادند. در اسلامبول پايتخت تركيه جمعيتي به نام «تُرْك يوردي» يعني وطن ترك به وجود آوردند. در مقابل، جنبش ديگري پديد آمد و جمعيتي به نام «تُرْك اوجاقي» تشكيل دادند و اين جمعيتها به فعاليت خود ادامه دادند. جاسوسان انگليسي از پشت پرده سياست آنها را تقويت كردند و سرانجام اين طرز فكر به افكار عموم راه يافت، جوانان ساده

تحت تأثير اين افكار قرار گرفتند.

در اين موقع در بين ملت عرب نيز اين گونه افكار پيدا شد و همين جا بود كه استعمار نقش مهمي را با رهبران ناسيوناليسم عرب بازي كرد به طوري كه رهبران مزبور با راهنماييهاي استعمارگران پيش مي رفتند، چنان كه مي نويسند: سفارتخانه هاي انگليس و فرانسه و امريكا در اسلامبول مركز فعاليت هاي سران ناسيوناليسم عرب بود. بدين وسيله سران استعمار آنان را تحريك نموده شورش و انقلابي بر ضد خلافت عثماني بپا نمودند، و با كوششهاي پي گير و انواع خرابكاريها به دوران خلافت عثماني پايان داد.

اين بود كه كشورهاي عربي از تحت سيطره خلافت عثماني بيرون رفت و حكومت عربي تشكيل دادند، استعمار نقشه شوم خود را عملي كرد، اتحاد و وحدت اسلامي را در هم كوبيد، از دولت واحد قدرتمند، دهها دولت ضعيف و كوچك به وجود آورد كه سرنوشت اين دولتها را استعمار تعيين مي كرد، بدين جهت سرزمين وسيع مسلمين ميدان تاخت و تاز سياستهاي استعمار گرديد.

آري استعمار، تخم اين مرام نا ستوده را در بين ايرانيان كاشته و نسلهايي را تربيت كرده كه از نظر احساسات ملي و قومي، اسلام را بيگانه و اجنبي قلمداد مي كنند، رسوم و خرافات دوران آتش پرستي را زنده كرده، روح تازه بر كالبد پوسيده آنها مي دمند و مي گويند: بايد لغات تازي از زبان فارسي برهنه شود و ايراني نبايد در مكالمات روزمره خود واژه عربي استعمال كند و به كار بردن لغات عربي را يك نوع ارتجاع و كهنه پرستي مي دانند. اينها افكاري است كه از ناحيه استعمارگران القا شده و تازه اين افراد ناسيوناليسم واقعي هم نيستند، زيرا اگر اينها مليت

پرست بودند بايد هر چيزي كه از خارج وارد وطنشان مي شود به چشم بيگانه و اجنبي نگاه كنند و با آن از جنبه احساسات و عواطف ملي مبارزه كنند نه اين كه هر چيزي كه رنگ مذهبي دارد به آن با چشم نا آشنا نگاه كنند، و لغات عربي را به جرم اين كه قرآن عربي است از بين ببرند ولي به جاي آن لغات و واژه هاي اجنبي و لاتيني به كار ببرند. ملت عرب را اجنبي بدانند ولي با استعمارگران خون آشام شرق و غرب احساس جانبداري كنند؟

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پرسش

چرا استعمارگران بيشتر در كشورهاى اسلامى به فعاليت مى پردازند؟

پاسخ

اولا استعمارگران در هر كشورى كه بتوانند سلطه پيدا كنند و منافع مردم را غارت كنند به فعاليت مى پردازند.

ثانياً آنان مى دانند كه اسلام طرفدار مستضعفان است و اگر آنان كشورهاى اسلامى را آزاد بگذارند و به آنها فرصت دهند تا تعاليم اسلام را پياده كنند، جايى براى استثمار و استفاده از منابع آنها باقى نمى ماند; چرا كه تعاليم اسلام مسلمانان را به مبارزه عليه ظلم و استثمار بسيج مى كند; از اين رو با نفوذ خود از نفوذ اسلام در كشورهاى اسلامى جلوگيرى مى كنند.

اين وظيفه مسلمانان است كه با مبارزه و تلاش به استعمارگران فرصت ندهند تا به بسط نفوذ خود در كشورهاى اسلامى بپردازند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_134_

طرز فكري را كه انسان بايد در مورد آمريكا و كل استعمارگران داشته باشد، بنويسيد؟

پرسش

طرز فكري را كه انسان بايد در مورد آمريكا و كل استعمارگران داشته باشد، بنويسيد؟

پاسخ

در پاسخ به سئوال شما دوست گرامي در ابتدا توجهتان را به بيانات متين بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني( كه در ارتباط با موضع گيري ما در قبال آمريكا و ديگر قدرتمندان سلطه جو ايراد شده جلب مي كنيم.

"عزيزان من بايد بدانيد كه ارزش انقلاب هر چه بيشتر باشد؛ فداكاري در راه تحقق آن ارزشمندتر و لازم تر است... شما متوقعيد ما در مقابل آمريكا و اسرائيل و ديگر ابرقدرتها كه مي خواهند منطقه را ببلعند بي تفاوت باشيم؟ نه، با هيچ كدام از ابرقدرتها و قدرتها سرسازش نداريم نه تحت سلطه آمريكا مي رويم و نه زير بار شوروي. ما مسلمانيم و مي خواهيم زندگي كنيم؛ ما مي خواهيم زندگي حقيرانه داشته باشيم ولي آزاد و مستقل باشيم، ما اين پيشرفت و تمدني كه دستمان پيش اجانب دراز باشد را نمي خواهيم ما تمدني را مي خواهيم كه بر پايه شرافت و انسانيت استوار باشد و بر اين پايه صلح را حفظ نمايد ابرقدرتها مي خواهند انسانها و انسانيت را تحت سلطه قرار دهند ما و شما و هرمسلماني مكلف است در مقابل آنها بايستد سازش نكند.

مسئله اي را كه مي خواهم اكيداً به شما تذكر دهم اين است كه اين معني كه نمي شود با قدرتهاي بزرگ طرف شد از گوشهايتان بيرون كنيد؛ شما بخواهيد مي توانيد؛ زيرا پشتيبان شما خداست. اين زمزمه هايي را كه ابرقدرتها به وسيله ايادي شان كرده اند كه تا متكي به يكي از قدرت ها نشويد، نمي توانيد به زندگي خود ادامه

دهيد صددرصد غلط است به روي پاي خود بايستيد و محكم و استوار با خدا باشيد و سعي كنيد تا قبل از هر پيشرفتي در انسانيت پيشرفت كنيد در اين صورت خداوند ما را ياري خواهد كرد تا بتوانيم استقلال و آزادي و اسلاممان را حفظ كنيم انشاءا..." "1"

و مقام معظم رهبري حضرت آيت ا...خامنه اي دامت بركاته ضمن اين كه نفي غرب و آمريكا را به هيچ وجه به معني نفي تكنولوژي و علم و پيشرفت و تجربه هاي غرب نمي دانند تصريح مي فرمايند كه : "نفي غرب به معناي نفي سلطه غرب است كه

هم سلطه سياسي مورد نظراست و هم سلطه اقتصادي؛ هم سلطه فرهنگي... فرهنگ غرب يعني فرهنگ اروپاييها يك عيبي دارد كه فرهنگهاي ديگر تا آن جايي كه ما مي شناسيم آن عيب را ندارد و آن سلطه طلبي است. اين قطعاً دلايل انساني و جغرافيايي و تاريخي دارد كه از اولي كه اينها در دنيا به يك برتري علمي دست پيدا كردند سعي كردند همراه با سلطه سياسي و اقتصادي خودشان كه به شكل استعمار مستقيم در قرن نوزده انجاميد، فرهنگ خودشان را هم حتماً تحميل كنند اين چيز قابل قبولي نيست هر چند هم خوب باشد آن ملتي كه اين فرهنگ دارد بر او تحميل مي شود اين را نمي پسندد و... وقتي كاري زوركي و تحميلي شد وقتي از موضع قدرت انجام گرفت وقتي متكبرانه و مستكبرانه تحميل گرديد هر ملتي آن را پس مي زند بايد هم پس بزند".

در جاي ديگر مي فرمايند : "خيلي ازكشورها هستند كه وابسته به امريكا و مراود با او هستند

سران آنها دوستان آمريكا هستند و در آن كشورها اجازه كمترين اهانتي به آمريكا به آنها داده نمي شود. آمريكا براي آن كشورها چه كار كرد؟ كدام خير را به طرف آنها سرازير كرد؟ چرا نسبت به اقتدارات آمريكا مرعوب مي شويد؟!...اين طور نيست كه اگر آمريكا با كشوري بد بود آن كشور ديگر نتواند در دنيا نفس بكشد و اگر خوب بود آن كشور ديگر خيالش آسوده باشد... نه اين طور نيست يازده سال است كه شعار مرگ بر آمريكا از دهان مردممان نيفتاد، راهها هم روي ما بسته نبوده است؛ اگر ما تلاش و همت كرديم توانستيم راه خودمان را باز كنيم".

و درباره وضعيت امروز آمريكا مي فرمايند : "امروز را در آمريكا تشبيه مي كنند به دهه 60 آمريكا_ از 1960 تا 1970 دهه جنگ ويتنام _ معتقدند دهه 1960 دهه تزلزل آمريكا بود، دوراني كه جنگ ويتنام بود و دايماً دانشگاههاي آمريكا، خيابانهاي آمريكا و محيطهاي مردمي آمريكا در يك چالش دائمي با دولت بود... امروز و در دهه اول هزاره سوم مي گويند شرايط براي آنها شرايط دهه 60 است منتهي ويراني از درون است ويراني اخلاقي است....اگر بخواهيم مظهر اين ضعف را در دنياي بيروني مشاهده كنيم ضعف نفوذ آمريكا در دنيا يكي از مظاهرآن است تحريمهاي آمريكا در دنيا با عكس العمل شديد مواجه مي شودتصميمهاي آمريكا در دنيا با عكس العمل شديد مواجه مي شود تصميمهاي آمريكا در زمينه مسايل جمعي با امتناع دولتهاي ديگر در اروپا و غيراروپا مواجه مي شود انتخابهاي اقتصادي آمريكا در مسايل جهاني با چالش عظيم قدرتهاي مردمي و سياسي در دنيا

مواجه مي شود؛ نفوذ آمريكا رو به افول است بعد از دوران جنگ سرد بعد از افول و انحلال شوروي آنها ادعا كردند كه ما بايد رئيس امپراطوري بزرگ دنيا باشيم اما دنيا حتي به عنوان يك ابرقدرت نافذالكلمه هم ديگر از آنها حرف شنوي ندارد...""2"

با تشكر از شمادوست عزيز كه سئوال خود را با ما مطرح نموديد اميدواريم پاسخ خود را در ارتباط با نحوه تفكر درباره آمريكا و هر استعمارگري كه نيت سلطه گري بر ديگران را دارد دريافت كرده باشيد.

1. امام در برابر صهيونيسم،ص175-174،162

پرسش و پاسخ از مقام معظم رهبري،ص120و121

روابط ايران و امريكا

به چه دليل نبايد با اسرائيل و امريكا رابطه داشته باشيم ؟
پرسش

به چه دليل نبايد با اسرائيل و امريكا رابطه داشته باشيم ؟

پاسخ

علت عدم ارتباط با رژيم صهيونيستي يا اسرائيل بسيار روشن است ; زيرا رژيمي غير قانوني و نامشروع و دولتي است كه از راه مكر و زور وشيطنت , اراضي يك عده انسان هاي بيچاره و مستضعف را اشغال و غصب كرده , صاحبان اصلي را از خانه و كاشانه شان اخراج نموده و سال هاي متمادي است آنان در كشورهاي ديگر يا در بيابان ها باخفت و خواري زندگي مي كنند.

روشن است نظام ايران كه ادعاي اسلاميت دارد و مي گويد: طرفدارمستضعفان است , عقلاً و شرعاً و حتي عرفاً نمي تواند با چنين رژيمي رابطه برقرار كند, چون اولين گام براي رابطه , به رسميت و قانوني شناخت يك رژيم غاصب و اشغالگر است .

در مورد امريكا, هيچ يك از سران كشورها از زمان امام (ره ) تا به امروزنمي گويند: نبايد با امريكا رابطه بر قرار كنيم , بلكه مي گويند: امريكا سال ها به ماظلم كرده و به حقوق ما تجاوز نموده و منابع كشور را غارت كرده و ملت مسلمان ايران را استعمار و استثمار كرده و افزون بر اين پول هاي ايران را بلوكه ئئكرده و سلاح هاي خريداري شده توسط ايران را تحويل نداده و ده ها مورد ديگركه مجال بيان آن نيست .

اگر امريكا به خاطر آن ظلم ها و بي حرمتي ها و توهين هاي ناروا كه به ما رواداشته است , از دولت و ملّت مظلوم ايران عذر خواهي كند و متعهد شود به هيچ وجه در امور داخلي كشور ما دخالت نكند

و پول و سلاح هاي ما رابرگرداند, ارتباط با امريكا مانعي ندارد. در غير اين صورت , طبق فرمودهء امام ره :.

مسافرت هاي سياسي و سياحتي آقاي خاتمي به خارج ادامه دارد و اخيراً به آلمان رفته وتازگي به روسيه دعوت شده اند. آيا اين سفرها باعث بهبود وضعيت اقتصادي ايران مي شود؟
اشاره

آيا روزي خواهد رسيد كه رابطهء ايران و امريكا به سان رابطهء كنوني ايران و اروپا شود؟

پرسش

مسافرت هاي سياسي و سياحتي آقاي خاتمي به خارج ادامه دارد و اخيراً به آلمان رفته وتازگي به روسيه دعوت شده اند. آيا اين سفرها باعث بهبود وضعيت اقتصادي ايران مي شود؟

آيا روزي خواهد رسيد كه رابطهء ايران و امريكا به سان رابطهء كنوني ايران و اروپا شود؟

پاسخ

اين مسافرت ها سياسي است , نه سياحتي . اين مسافرت ها بازتاب سياسي و اقتصادي بسيار مهمي دارد و لازم است مسئولان كشورها رايزني هايي براي كشور خود كنند و در صدد بر آيند به نفع كشور خود اقدامات نمايند. مبناي سياست خارجي در نظام جمهوري اسلامي ايران , نه شرقي و نه غربي است . نفي هر گونه وابستگي سياسي به شرق و غرب , از سياست هاي اصولي جمهوري اسلامي است . ايران كشوري است كه مي خوهد غير متعهدباشد و وابسته به كشوري نباشد و با كشورها رابطه داشته باشد.

اما رابطه با امريكا و اسرائيل در صورتي خواهد بود كه امريكا از زورگويي و ديكتاتوري دست بردارد و مانندبقيهء كشورها قانع به حق خود باشد. ناوگانهاي خود را از خليج فارس بيرون ببرد و از زورگويي نسبت به جمهوري اسلامي و كشورهاي جهان دست بردارد. سياست دولت امريكا, استكباري است و انقلاب ما بر اساس نفي استكبار واستعمار است . ما از ابتدا گفته ام زير بار استكبار نمي رويم . اگر بخواهيم تحت نفوذ امريكا قرار بگيريم و استكبار راتأييد كنيم , با قبل از انقلاب چه فرقي دارد؟ امريكا كه بيست سال است ميليون ها دلار متعلق به ملت مظلوم ايران راپرداخت نمي كند, محاصرهء اقتصادي كرده , جنگ را بر

ما تحميل كرد, چگونه با آن رابطه بر قرار كنيم ؟

به عقيدهء ما دولت اسرائيل نامشروع و غاصب است و كشور فلسطين متعلق به مسلمانان است و اسرائيل وصهيونيست ها آن جا را غصب كرده اند و بايد دولت اسرائيل محو شود و مسلمانان مخصوصاً مسلمانان مبارزفلسطيني كه ده ها سال است آواره اند, با اسرائيل مبارزه كنند تا آن را نابود كنند.

مسئله حقوق بشر و گير دادن غربي ها به ايران در اين مورد را توضيح دهيد.
پرسش

مسئله حقوق بشر و گير دادن غربي ها به ايران در اين مورد را توضيح دهيد.

پاسخ

مسأله حقوق بشر همواره ابزاري بوده تا كشورهاي غربي به خصوص آمريكا بر عليه كشورهاي متخاصم خود، به كار برند، از ديدگاه غرب كشورهايي كه از نظر ايدئولوژي، اقتصادي، سياسي و... تابع ديكتاتوري مخوف غرب نيستند و در جهت تأمين منافع منطقه اي و جهاني آنان گام بر نمي دارند، دشمن تلقي شده كه بايد با هر وسيله اي، خصوصا موضوعاتي نظير مبارزه با تروريسم، دفاع از حقوق بشر و... كه در افكار عمومي جهان مشروع جلوه مي نمايد، از ميدان به در شوند از اين رو مشاهده مي نماييم دولت هايي نظير ايران، چين و... كه در جهت منافع و سياست هاي اين كشور حركت نمي كنند، همواره به موضوعاتي نظير نقض حقوق بشر، دفاع از تروريسم و... آن متهم مي شوند.

در ميان كشورهاي متخاصم آمريكا، جمهوري اسلامي ايران از ويژگي هاي بالايي برخوردار است و آن اين كه انقلاب اسلامي ايران با پيروزي، تداوم و پيشرفت خود در عرصه هاي مختلف، علمي، تكنولوژيكي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و...، ايدئولوژي ليبرال -سرمايه داري غربي را به چالش جدي كشانده است و از سوي ديگر باعث به وجود آمدن نهضت هاي عظيم مردمي در بسياري از نقاط حساس جهان بر عليه سياست هاي شوم غرب شده است. از اين رو مشاهده مي نماييم كه از بدو پيروزي انقلاب اسلامي و حتي قبل از آن، استكبار جهاني خصوصا آمريكا با توطئه هاي گوناگون سعي در نابودي اين انقلاب داشته و دارند. در سال هاي اخير بعد از آن كه نتوانستند -

به خاطر درايت نظام اسلامي - در زمينه دفاع از تروريسم و دستيابي به سلاح هاي كشتار جمعي درنزد افكار عمومي جهان موفقيتي به دست بياورند با كمال پر رويي سناريوي ديگري در پيش گرفته اند و آن اتهام ايران به نقض حقوق بشر است، هر چند اين سناريو براي ايران تازگي ندارد و از اول انقلاب تاكنون همواره شاهد ايراد اين اتهام واهي بر ايران اسلامي مي باشيم، اما اين دفعه آمريكا و متحدين آن برنامه ريزي گسترده اي در اين زمينه، تهيه و تدارك ديده اند.

در سياسي بودن اين قبيل اتهامات - كه به هيچ وجه به نظام اسلامي ايران كه بيشترين و اساسي ترين ارزش و جايگاه را به انسان و حقوق واقعي بشر قائل است و بسياري از انديشمندان منصف نيز بدان اذعان دارند - همين بس كه:

اولا، چرا غرب معيارهايي دوگانه در مورد حقوق بشر در كشورها به كار مي برد و كشورهايي نظير اسرائيل، عربستان سعودي و... را كه به راحتي حقوق انسان ها را نقض مي كنند، مورد حمايت خويش قرار مي دهد.

ثانيا، آمريكا و متمدين آن در عمل نشان داده اند كه هيچ گونه پاي بندي براي حقوق بشر نه در كشورهاي خويش و نه در ساير كشورهاي جهان، آنجا كه منافعشان اقتضا كند قائل نيستند. سركوب سياهپوستان، مسلمانان و مخالفان سياسي در اين كشورها و ناديده گرفتن حقوق آنها و همچنين كشتار مردم بي دفاع كشورهايي نظير عراق، افغانستان و... تنها نمونه هاي كوچكي براي اثبات اين مدعاست.

ثالثا، بازديدهاي متعددي كه از ايران و بررسي وضعيت حقوق بشر در آن صورت پذيرفته، همواره به بهتر

بودن وضعيت حقوق بشر - حتي با ديدگاه مادي -در ايران، نسبت به ساير كشورها از جمله خود آمريكا اعتراف دارند (ر.ك: چالش هاي ايران و آمريكا، حميد معبادي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 188).

مي گفت چرا مرگ بر آمريكا مي گوييد مشكل از داخل است فرهنگ سازي نكرده ايد آمريكا هيچ كاري با شما ندارد ضعف از شماست.
پرسش

مي گفت چرا مرگ بر آمريكا مي گوييد مشكل از داخل است فرهنگ سازي نكرده ايد آمريكا هيچ كاري با شما ندارد ضعف از شماست.

پاسخ

شعار مرگ بر آمريكا به هيچ وجه به معناي توجيه مشكلات داخلي جامعه و انداختن تمام تقصيرات به گردن آمريكا نيست، بلكه اين شعار؛

اولا، در مقابل عملكردهاي خصمانه آن كشور در قبال ملت مسلمان ايران از زمان قبل از انقلاب (نظير راه اندازي كودتاي 28 مرداد 1332 و حمايت از رژيم مستبد پهلوي و چپاول منابع اقتصادي، فرهنگي و انساني كشورمان) و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تهيه و تدارك انواع توطئه ها به منظور به شكست كشاندن اين نهضت عظيم اسلامي (از قبيل؛ كودتاي نوژه، راه اندازي و مداخله در جنگ تحميلي، بلوكه نمودن دارايي هاي ايران، تحريم هاي متنوع اقتصادي، سياسي، تكنولوژيكي و كارشكني وا خلال در روند سازندگي كشور و اقدام اخير آن تلاش براي متوقف نمودن پيشرفت هاي صلح آميز هسته اي ايران و تروريسم خواندن ايران و...) مي باشد.

ثانيا، چنان كه مقام معظم رهبري در پاسخ به اين سؤال مي فرمايند: «ما همه مشكلات را به گردن آمريكا نمي اندازيم، مشكلات ما از خودمان است، منتها دشمن از اين مشكلات مي خواهد حداكثر استفاده را كند، پدر كشور و ملت را در بياورد، اين را هم نگوييم؟! ما نمي گوييم اگر تورم هست، تقصير آمريكا است، نه ، اگر تورم هست، اگر كاهش قدرت خريد هست، اگر كمبود اشتغال هست، چه كسي گفته تقصير آمريكاست؟ ما گردن آمريكا نمي اندازيم، اين تقصير خود ماست، تقصير مسؤولان است، اما اگر اسم آمريكا را مي آوريم،

اگر حرف آمريكا را مي زنيم، مي خواهيم بگوييم كه گرگي كمين گرفته، پشت خم كرده كه به شما حمله كند، از اين غافل نباشيد. به مسؤولان مي گوييم ضعف ها را برطرف كنيد، به شما مي گوييم كه متوجه اين دشمن باشيد تا به شما حمله نكند...» (ديدار با دانشگاهيان شهيد بهشتي، 22/2/1382).

ثالثا، شعار مرگ بر آمريكا و اعلام تنفر از كفار و مستكبران، داراي مباني عقيدتي و ديني بوده و در فرهنگ و ادبيات اسلامي موارد متعددي يافت مي شود كه خداوند و بزرگان دين مشركان، ظالمان و مستكبران و... را لعن و نفرين كرده اندو بر آنها مرگ فرستاده اند از جمله اين آيات:

ان الذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة ، (احزاب، آيه 57).

قتل اصحاب الاخدود مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال آتش{M، (بروج، آيه 4).

قتل الانسان ما اكفره مرگ بر انسان چه قدر كافر و ناسپاس است{M، (عبس، آيه 17).

همچنين يكي از وظايف و واجبات «تبري» و بيزاري از دشمنان اسلام مي باشد كه اين بيزاري در زبان و عمل ظهورمي يابد. بنابراين صحت اصل شعار مرگ و برائت از دشمنان الهي روشن شد. اما در تشخيص اين كه آيا آمريكا مشمول اين شعار مي باشد يا نه؟ با در نظر گرفتن ابعاد توطئه و جنايت آمريكا عليه مردم ايران و ساير ملل مظلوم جهان وخصومت و دشمن آشكار آن با دين اسلام، شكي باقي نمي ماند كه آمريكا مصداق مسلم شرك، كفر، عصيان و استكباردر زمين مي باشد و مسلمانان تنها موظف به بيان اين انزجار مي باشد، بلكه وظيفه دارند در عمل نيز با آن مبارزه نمايندتا هرگونه سيطره و سلطه اين استكبار بر مسلمانان،

برداشته شود.

قرآن كريم مي فرمايد: «و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً» و اعلام شعار مرگ بر آمريكا به معناينپذيرفتن و زيربار سلطه نامشروع آمريكايي تماميت طلب نرفتن و به معناي برائت از آن مي باشد، همانگونه كه خداوندو رسولش نيز از مشركين برائت مي جويند. ان الله بري ء من المشركين و رسوله ، (توبه، آيه 3).

بنابراين ما به هيچ وجه مشكلات داخلي كه ناشي از سوء مديريت ها و ضعف هاي خودمان است را به گردن آمريكا نمي اندازيم اما براي حفظ عزت و استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود و حفظ منافع و مصالح جامعه و انقلاب اسلامي، تا زمانيكه آمريكا دست از اين خوي سلطه طلبي و فساد در زمين برنداشته و مسؤولين نظام مقدس اسلامي هم به مصلحت جامعه مي بينند، اين شعار ادامه خواهد داشت.

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

سياست عملي ايران در رابطه با امريكا چه مي باشد؟
پرسش

سياست عملي ايران در رابطه با امريكا چه مي باشد؟

پاسخ

به طور خلاصه محورهاي سياست عملي ايران در رابطه با آمريكا عبارتند از:

1. آمادگي همه جانبه و هوشياري كامل در قبال اقدامات و برنامه هاي آمريكا در منطقه و در خصوص ايران.

2. حفظ اصول و ارزش هاي اسلامي و انقلاب، استقلال و تماميت ارضي، منافع و مصالح ملي در تمامي شرايط.

3. تلاش براي بالا بردن سطح كارآمدي نظام اسلامي در زمينه هاي مختلف سياسي - اقتصادي، فرهنگي، علمي و صنعتي و... و حل مشكلات و معضلات داخلي كه به عنوان مهمترين حربه تبليغاتي از سوي آمريكا مورد سوء استفاده قرار گرفته است.

4. تأكيد بر عامل بازدارندگي با تقويت وحدت ملي و همدلي ميان مردم و مسؤولين و گسترش روحيه آمادگي دفاعي در ميان جامعه و ارتقاء بنيه نظامي با بهره گيري از پيشرفته ترين و مجهزترين امكانات نظامي دفاعي در چارچوب مقررات شرعي و بين المللي.

دليل مخالفت آمريكا و همدستانش بر سر مسئله هسته اي ايران چيست و چرا نمي خواهد ايران در اين نوع از علم و فن آوري پيشرفت كند؟
پرسش

دليل مخالفت آمريكا و همدستانش بر سر مسئله هسته اي ايران چيست و چرا نمي خواهد ايران در اين نوع از علم و فن آوري پيشرفت كند؟

پاسخ

دلايل مخالفت آمريكا با پيشرفت هاي هسته اي ايران:

دولت آمريكا و خصوصا رژيم صهيونيستي اسرائيل در حالي ايران را متهم به پيگيري سلاح هاي هسته اي و كشتار جمعي مي كند كه خود به قوانين و كنوانسيون هاي بين ا لمللي مربوط به منع توليد و گسترش سلاح هاي كشتار جمعي متعهد نبوده و حتي سابقه به كارگيري اين قبيل سلاح ها و عدم پاي بندي به اصول اخلاقي، انساني و بين المللي را در اعمال خود به اثبات رسانيده اند و در زمان كنوني نيز با تمام توان به دنبال گسترش زرادخانه هاي اتمي خويش بوده و به صورت علني از آن دفاع مي كنند.

اما با اين حال چرا به نظام اسلامي ايران كه پاي بندي خود را به تعهدات بين الملل و اصول انساني حتي در سخت ترين شرايط به اثبات رسانده است، چنين اتهامات واهي ايراد مي كنند؟! پاسخ اين موضوع در موارد ذيل قابل تبيين و بررسي است:

1. پيروزي انقلاب اسلامي ايران و شكل گيري ايدئولوژي قدرتمند اسلامي، يكي از مهمترين دلايل اصلي خصومت آمريكا با نظام اسلامي ايران است، مسلما فهم و شناخت اين مسأله مي تواند عنصر مهمي در شناخت و تحليل دقيق رفتارهاي آمريكا در قبال ايران باشد؛ بسط و گسترش ايدئولوژي اسلامي در منطقه و جهان، ايدئولوژي ليبرال - سرمايه داري غرب را با چالش هايي جدي مواجه نمود (جنگ جهاني چهارم، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارسايان، 1382).

تمامي مباني

فكري و اصولي بنيادين آن را به رويارويي و مبارزه فرا خواند. از آنجا كه نظام سلطه جهاني و دنيايي غرب به سركردگي آمريكا به هيچ وجه تاب تحمل هيچ گونه ايدئولوژي اي مغاير با نظام ارزشي و فكري خود ندارد، با تمام امكانات در صدد نابودي نظام اسلامي ايران برآمد؛ مخالفت با انقلاب اسلامي ايران و حمايت از شاه مخلوع، راه اندازي توطئه هاي بيشمار عليه انقلاب ايران، كودتاي نوژه، جنگ تحميلي و مداخلات نظامي امنيتي، اطلاعاتي آمريكا به نفع عراق، اعمال تحريم ها و فشارها بين المللي بر عليه ايران به بهانه هاي مختلفي از قبيل دفاع از تروريسم، سلاح هاي كشتار جمعي، حقوق بشر و... همگي در اين راستا قابل ارزيابي است. نظام سلطه جهاني به هيچ وجه تاب تحمل نظام اسلامي ايران را نداشته و با تمامي توان در جهت تضعيف و نابودي آن كوشيده است از اين رو طبيعي است كه با به كارگيري ابزارهاي مختلف از جمله ايراد اتهامات واهي نظير نقض حقوق بشر، دفاع از تروريسم، تلاش ايران براي دستيابي سلاح هاي كشتار جمعي و... در صدد جهت دهي به افكار عمومي جهان و اعمال فشارها و محدوديت هاي بين الملل عليه ايران بر آمده و از پيشرفت هاي چشم گير ايران در زمينه هاي مختلف علمي، اقتصادي، صنعتي و... جلوگيري به عمل آورد و از اين طريق ايدئولوژي اسلامي را در كانون شكل گيري خود از بين ببرد و از اين طريق بر موج عظيم بيداري اسلامي در جهان خصوصا آمريكا و اروپا فائق آيد.

2. اگر به اهداف و برنامه هاي بلند مدت نظام سلطه جهاني در

منطقه خاورميانه نگاهي بياندازيم به خوبي اين واقعيت روشن مي شود كه غرب به سركردگي آمريكا تنها به دنبال تقويت و تسلط رژيم صهيونيستي اسرائيل در منطقه به عنوان حامي منافع خود از يك طرف و مقابله با جهان اسلام، بوده و از اين رو به هيچ وجه تقويت و رشد علمي، تكنولوژيكي و صنعتي، اقتصادي و... هيچ كدام از كشورهاي منطقه را بر نمي تابند. در واقع آمريكا و اسرائيل در تلاشند تا برتري و تفوق تسليحات نظامي و هسته اي رژيم صهيونيستي را نسبت به كشورهاي اسلامي حفظ نمايند. از اين رو پيشرفت هاي علمي ايران حتي در زمينه استفاده صلح آميز از تكنولوژي هسته اي را هم مغاير با اهداف و برنامه هاي منطقه اي خويش مي دانند و با طرح چنين ادعاهايي خواهان جلوگيري از پيشرفت هاي علمي و فني نظام اسلامي ايران هستند.

3. و نكته آخر اين كه غرب به سركردگي آمريكا به هيچ وجه نمي خواهد به كشوري در حال توسعه كه منادي يك ايدئولوژي قدرتمند رقيب در مقابل ايدئولوژي آنان است، اجازه دهد تا به صورت مستقل و با دانش و امكانات بومي و بدون اتكاء به آنان به چنين دانشي و فناوري پيش رفته اي دست بيابد زيرا علاوه بر اين كه در درازمدت باعث افول سيطره و اقتدار جهاني آنان مي شود، در كوتاه مدت نيز وجهه جهاني آنان را زير سؤال برده و اين تفكر استعماري را كه هيچ كشوري بدون اتكاء به غرب نمي تواند گام هاي پيشرفت و توسعه را بپيمايد با چالشي جدي مواجه مي سازد و مي تواند الگويي براي ساير

كشورهاي جهان سوم و در حال توسعه محسوب گردد كه اين موضوع به هيچ وجه مطابق با اهداف و منافع قدرت هاي غربي نمي باشد. از اين رو به شدت با آن مقابله مي كند با اين كه به خوبي مي دانند كه ملت عظيم ايران با اتكاء به ايمان الهي و وحدت و همدلي خويش همانگونه كه در صحنه هاي مختلف انقلاب و جنگ تحميلي و سازندگي نشان داده است به خوبي قادر است در اين عرصه از علم و فناوري پيشرفته نيز پيروز بيرون آمده و طعم شكستي ديگر به دشمنان داخلي و خارجي خويش بچشاند. انشاءالله.

چرا با استكبارجهاني مبارزه مي كنيم؟
پرسش

چرا با استكبارجهاني مبارزه مي كنيم؟

پاسخ

پاسخ به چرايي اين موضوع نيازمند شناخت اموري نظير مفهوم استكبار، اهداف و ويژگي هاي آن و دلايل عقلي و شرعي است؛ از اينرو به اختصار نكاتي را بيان مي نماييم:

الف. مفهوم استكبار

در لغت «استكبار آنست كه انسان اظهار بزرگي كند و آنچه را كه از آن او نيست و براي او روا نيست، ابراز دارد ... [قرآن كريم] مستكبران را در مقابل ضعفا قرار داده است، به جهت آگاهي دادن به اين نكته كه استكبار آنان به جهت قوه و نيروي بدني و مالي آنها بوده است و در جاي ديگر مستكبران را در مقابل مستضعفان قرار داده است» (راغب اصفهاني، معجم الفاظ قرآن، ص 438)

بنابر تعريف فوق، استكبار وصف دروني است كه لوازم و مظاهر مختلفي را مي تواند در جامعه داشته باشد. خود بزرگ بيني و نشناختن حد خود در مقابل خداوند و مردم _و به استضعاف كشيدن آنها_ از اوصاف دروني است كه شخص مستكبر به واسطه آنها موضعگيريهاي خويش را تنظيم مي كند: چنانكه در مورد نافرماني ابليس مي فرمايد: «ابي و استكبر و كان من الكافرين» (سوره بقره، آيه 34) و يا در مورد فرعون مي فرمايد: «واستكبر هو و جنوده في الارض بغير الحق» (سوره قصص، آيه 39)

در اصطلاح علوم اسلامي، استكبار در مصداق با واژه هايي نظير «ظلم» ، «انما السبيل علي اللذين يظلمون الناس» (سوره شوري، آيه 42) و «طاغوت» ، «و لقد بعثنا في كل امه رسولا ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت» (سوره نحل، آيه 36) همراه است.

استكبار از ديدگاه فرهنگ سياسي اسلام، وجود نوعي سلطه گري و

سلطه جويي و استعمار و بهره كشي فرهنگي، سياسي و اقتصادي توسط اقليت محدودي زورگو و نفع طلب بر خيل عظيم توده هاي محروم مي باشد. اين عمل مي تواند داخلي باشد به همان طريق كه يك عده ديكتاتور و زورگو بر ملت هاي محروم تحت سلطه خود حاكميت داشته و آنها را تحت فشار و ظلم قرار دهند و همچين مي توانند بين المللي باشد، بدين معنا كه دولت و يا كشوري ساير جوامع و ملت ها را استثمار و به استضعاف بكشاند كه نمونه بارز آن در گذشته و حال اعمال سياست هاي استعمارگونه و امپرياليستي قدرتهاي بزرگ شرق و غرب در جهان مي باشد. (سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، منوچهر محمدي، نشر دادگستر، 1377، ص 33) امروزه در فرهنگ سياسي دنيا، واژگاني نظير «استعمار» و «امپرياليسم» ... نيز در رساندن مفهوم فوق بكار مي رود.

ب. ويژگي هاي استكبار

1. منفعت طلبي: اصولا مبناي تمام ظلم ها و ستم هاي انسان چيزي جز منفعت طلبي نيست. و اين موضوع در قدرت هاي استكباري در حد بالايي وجود دارد. و آنان به تنها چيزي كه اهميت مي دهند نفع مادي و حيواني آنان است. و لذا در صورت به خطر افتادن اين منافع، حاضرند كه از مردم كشور خويش نيز بگذرند و دوستان و متحدان و نوكران خود را فدا كنند تا منافع آنها تامين شود.

2. جهان خواري و به دست آوردن سلطه جهاني

دست يابي به امكانات موجود در سراسر جهان يكي از ويژگي هاي كشورهاي استكباري است؛ از اين رو، كسب سلطه جهاني و تصاحب ذخاير ملت هاي ديگر و به چنگ آوردن شريان

حيات اقتصادي جهان، از ويژگي هايي است كه در تمامي مستكبران ديده مي شود.

3. عقب نگه داشتن مستضعفان از رشد واقعي

يكي استراتژيهاي مهم استكبار جهاني جهت حفظ سلطه و برتري خود بر جهان و ادامهء بقاء و حيات خويش، جلوگيري از پيشرفت ملت هاي مستضعف در جنبه هاي مختلف فكري، علمي، صنعت و تكنولوژي، اقتصاد و ... است. و در اين جهت از انجام هيچ گونه اقدامي ، اعم از جذب نخبگان كشورهاي جهان سوم و يا در حال پيشرفت، كارشكني در برنامه هاي آنان، اعمال تحريم ها و محدوديت هاي بين المللي و ... به بهانه هاي مختلف ، دريغ نمي ورزند.

4. اضطراب و ترس دروني

استكبار همواره در صدد تجاوز به حقوق ديگران است و اصولا با تجاوز به حقوق ديگران رشد مي كند. ديگراني كه حقوق آنها پايمال شده است درصدد بازگرداندن حقوق از دست رفته خود و ضربه زدن انتقامجويانه به مستكبران اند. از اين رو، مستكبر همواره در خوف و اضطراب به سر مي برد. از سوي ديگر، تلاش روز افزون استكبار در به دست آوردن هر چه بيشتر منافع و منابع ديگران، خواب راحت را از چشمان آنان خواهد ربود. از اين جهت همواره دلهره و نگراني با مستكبران همراه است. (انديشه هاي فقهي _ سياسي امام خميني(ره)، كاظم قاضي زاده، 1377، ص 609)

استكبار جهاني جهت دستيابي به اهداف شوم خود از زمينه ها و راهكارهايي نظير، ايجاد اختلاف بين مردم كشورهاي مستضعف، ترويج فساد و فحشا منزوي كردن نيروهاي كارآمد و متعهد (همان) استفاده از عناصر داخلي وابسته و روشنفكران غرب گرا استفاده مي كنند.

ج . دلايل مبارزه

با استكبار

هر فرد مسلمان و هر دولت اسلام بر اساس منطق و آموزه هاي ديني، موظف به مقابله با ظلم و استكبار جهاني است . توضيح آنكه:

1. از نظر عقلي: نمي توان «براي حيات زير سلطه غير» ارزشي قائل شد زيرا «ارزش حيات به آزادي و استقلال است» (صحيفه نور، ج 5، ص 114) لذا حضرت امام(ره) تاكيد دارند بر اين كه «اين مطابق هيچ منطقي نيست كه سي ميليون جمعيت، هميشه تحت فشار [باشد] و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند» زيرا «زندگاني اي كه در آن استقلال نباشد [و يك ملتي] به زحمت كار بكنند براي استفاده دشمن ها ، اين كه زندگاني نيست» (همان، ج 2، ص 138 و ج 6، ص 233)

2. از نظر شرعي : در آيات و روايات متعدد، مستضعفين يعني كساني كه مورد ظلم و تهاجم استكبار، قرار گرفته اند، موظف به دفاع و مقابله با مستكبرين شده اند. به عنوان نمونه قرآن كريم مي فرمايد: «و لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا» (سوره نساء، آيه 141) ؛ «و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان» (سوره نساء ، آيه 75) ؛ «قاتلو في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لاتعتدوا» (سوره بقره، آيه 190) و كساني كه در راه حمايت از مستضعفين كوتاهي و سستي مي كنند ، مورد مواخذه قرار مي دهد: «ما لكم لا تناصرون» (سوره صافات، آيه 25) همان گونه كه حضرت علي(ع) فرمودند: «كونوا لظالم خصما و للمظلوم عونا» ؛ (نهج البلاغه، نامه 47)

بر اين اساس طبق قانون اساسي «جمهوري

اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و آزادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هرگونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند» (قانون اساسي، اصل 154)

در هر صورت اصل وقوع انقلاب اسلامي براي رهايي از يوغ استكبار بود و حفظ آن و همچنين تامين اهداف و منافع كشور ادامه اين مبارزه را مي طلبد. عمل به آموزه هاي دين مبين اسلام ، حكم عقل و منطق و قانون اساسي ما را بر آن مي دارد كه در جهت حفظ عزت استقلال و رعايت منافع كشور خود و همچنين دستيابي به پيشرفت و توسعه همه جانبه از يكسو و دفاع از حقوق همه ستمديدگان و مستضعفان جهان، مبارزه با استكبار جهاني را تا سر حد پيروزي نهايي ادامه دهيم. البته پر واضح است كه منظور از مبارزه با استكبار، فقط مبارزه نظامي نيست. بلكه ضمن عدم مداخله در امور ساير كشورها و رعايت قوانين بين المللي، بيشترين تاكيد بر مبارزه فرهنگي و تلاش براي بيداري و رشد سياسي ملل مظلوم جهان است چنانكه حضرت امام(ره) مي فرمايد: «اگر ملتي بخواهد سر پاي خود بايستد، لازم است كه اول بيدار شود» (صحيفه نور، ج 14، ص 1) و در جاي ديگر مي فرمايد: «بيدار شويد و خفتگان را بيدار كنيد، زنده شويد و مردگان را حيات بخشيد و در تحت پرچم توحيد براي درهم پيچيدن استعمار سرخ و سياه و

خود فروختگان بي ارزش، فداكاري كنيد» (همان، ج 1،ص 254)

در پايان جهت ملموس تر شدن موضوع، نكاتي را در مورد چرايي مبارزه ايران با آمريكا به عنوان سر كرده استكبار جهاني بيان مي نماييم:

يكم. بررسي مباني تشكيل دهنده سياست خارجي آمريكا در قبال ساير كشورها:

براساس ديدگاه ماترياليستي و ماديگرانه كشورهاي غربي از جمله آمريكا، تأمين منافع ملي و دستيابي به سود بيشتر اصلي ترين اصل حاكم بر سياست خارجي آنان بوده كه در جهت تحقق آن اقدام هر عملي هر چند غير اخلاقي جايز و پسنديده است (و اگر مواقعي دم از حقوق بشر يا ارسال كمك هاي بشر دوستانه و... مي زنند، همه تاكتيكي است در جهت تحقق آن استراتژي اساسي يعني تأمين هر چه بيشتر منافع خويش در دراز مدت) بر اين اساس منافع ملي آنان جز از راه وابستگي ساير كشورها خصوصا كشورهاي جهان سوم و جلوگيري از استقلال و خودكفايي آنان، حاصل نمي شود و با انجام اين عمل دو عنصر اساسي چرخه اقتصادي و بازار سرمايه داري آنان يعني دستيابي به مواد خام ارزان قيمت از يك سو و در دست داشتن بازار مصرف جهت كالاهاي توليدي خود از سوي ديگر فراهم مي آيد.

از اين رو مشاهده مي شود كه كشورهايي جهان سوم كه اكثرا داراي روابط سياسي، اقتصادي و... با آمريكا هستند عليرغم سوابق تمدني خود و برخورداري از منابع غني طبيعي و انساني، همچنان در زمره كشورهاي توسعه نيافته و شديدا وابسته به غرب محسوب مي شوند و اگر معدود كشورهايي مشاهده مي شود كه توانسته اند خود را از اين معركه نجات داده و به توسعه يافتگي

نايل آيند نتيجه سعي و تلاش و اتكاي به خود بوده است نه اتكاء به غرب و آمريكا.

نتيجه آن كه آمريكا جهت تأمين منافع و حفظ و گسترش هژموني و سلطه خويش بر ساير جهان و تحقق دهكده اي جهاني با كدخدايي خود از انجام هر اقدامي جهت عقب ماندگي كشورهاي توسعه نيافته و عدم پيشرفت آنان دريغ نخواهد ورزيد.

دوم. بررسي عملكرد و اقدامات آمريكا در قبال ملت ايران در گذشته و حال:

بررسي اقدامات خصمانه دولت آمريكا در قبال ملت ايران از گذشته هاي دور تاكنون، به وضوح دشمني و جلوگيري و ممانعت از پيشرفت ملت ما را در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي، علمي و... به اثبات مي رساند پاره اي از اين خصومت ها عبارتند از:

1- در بعد سياسي: به راه انداختن كودتاي 28 مرداد 1332 و ساقط نمودن حكومت مردمي و قانوني دكتر مصدق، ارائه طرح انقلاب سفيد و كاپيتولاسيون به رژيم وابسته پهلوي، كارشكني و تلاش در جهت سرنگوني نظام اسلامي ايران كه با خواست و اراده اكثريت قاطع ملت ايران شكل گرفت از راه هايي نظير تقويت و سازماندهي گروهك هاي ضد انقلابي در جهت اختلال در امنيت و تماميت ارضي كشور، راه اندازي كودتاي نوژه، تحريك كشورهاي همسايه به عمليات نظامي بر عليه ايران و تحميل جنگ هشت ساله، ايجاد تحريم هاي سياسي بين الملل با طرح اتهاماتي مانند نقض حقوق بشرف حمايت از تروريسم و... عليه ايران و اخلال در روابط ايران با ساير كشورهاي منقطه و جهان و هم اكنون نيز با صراحت دشمني خود را با نظام اسلامي و مردم مسلمان ايران بيان مي كنند.

2-

در بعد اقتصادي: ملي شدن صنعت نفت ايران (1329) پيروزي چشمگيري براي ملت ايران محسوب مي شد ولي متأسفانه با كارشكني هاي دولت آمريكا همچنان عوايد و مزاياي صنعت نفت ايران به جيب شركت هاي بزرگ نفتي جهان كه اكثرا آمريكايي يا انگليسي بودند سرازير مي شد و نفع چنداني نصيب ملت ايران نمي گرديد. دولت آمريكا جهت وابسته نمودن اقتصاد ايران به محصولات خارجي، اقتصاد ايران را شديدا وابسته به درآمدهاي نفتي كرده و رژيم پهلوي را جهت انجام اقداماتي نظير اصلاحات ارضي، تحت فشار گذاشته و خودكفايي اقتصادي ايران خصوصا در زمينه مواد غذايي را از بين ببرد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با ايجاد جنگ تحميلي از بين بردن صنايع زير بنايي خصوصا در بعد صنعت نفت و پتروشيمي و كارشكني در بازار نفت، ايجاد تحريم هاي اقتصادي عليه ايران در عرصه بين الملل و طرح هايي نظير داماتو و... در روند پيشرفت و رشد اقتصادي ايران اخلال به وجود آورده و فشارهاي بسيار زيادي را بر مردم ايران تحميل كرد.

3- در بعد علمي و تكنولوژيكي: دولت آمريكا با جذب نخبگان فكري ايران، جلوگيري از دستيابي ايران به تكنولوژي هاي پيشرفته نظير آنچه كه هم اكنون در مورد انتقال دانش هسته اي به ايران هستيم و... در رشد و پيشرفت ملت ايران اخلال به وجود آورده است.

4- در بعد فرهنگي: دولت آمريكا جهت بسط و سيطره فرهنگ ليبرال دموكراسي خود و مبارزه با فرهنگ حيات بخش اسلام و ساير فرهنگ ها، از گذشته هاي دور تا كنون با اقدامات متعددي نظير استفاده از عناصر فكري وابسته به خويش در داخل، استفاده

از تكنولوژي ارتباطاتي و... تهاجم گسترده اي را عليه فرهنگ اصيل اسلامي و ملي ملت ايران به كار گرفته است.

اكنون با توجه به اين قبيل اقدامات، آيا باز هم مي توان آمريكا را خيرخواه و مدافع پيشرفت ملت ايران دانست؟! و دست از مبارزه با آن برداشت؟

مسلما پاسخ منفي است. آمريكا هرگز با توجه به مباني فكري و اصول نظام ليبرال سرمايه داري خويش نمي تواند به فكر خير خواهي براي ملت هاي ديگر باشد.

كافي است گوشه نگاهي به سرنوشت كشورهاي همسايه مان (عراق و افغانستان) بياندازيم كه با اسم اعطاي آزادي و دموكراسي بر سر ملت بي دفاع آنان بمب هاي چند تني ريخته و اولين اقدام در جهت آباداني كشورشان، چپاول منابع نفتي آن (عراق) توسط شركت هاي آمريكايي و انگليسي بود «فاعتبروا يا اولي الابصار».

انگليس و امريكاهمانند دو لبه قيچي مي مانند كه به هم نزديك شدنشا و دور شدنشان براي بريدن حق وحقوق اين مردم است پس چرا انگليس در ايران سفارتخانه و در سطح وزير امور خارجه ارتباط دارد ولي امريكا بر خلاف اين است
پرسش

انگليس و امريكاهمانند دو لبه قيچي مي مانند كه به هم نزديك شدنشا و دور شدنشان براي بريدن حق وحقوق اين مردم است پس چرا انگليس در ايران سفارتخانه و در سطح وزير امور خارجه ارتباط دارد ولي امريكا بر خلاف اين است

پاسخ

بررسي تاريخ ايران در قرن 19 بيانگر آن است كه ايران در حوزة نفوذ سه قدرت، انگليس، روسيه و در مقطعي كوتاه فرانسه بوده است. روسيه و انگليس در تعاملات خود در قرن 19 بر اين اعتقاد بودند كه مانع حضور قدرت سومي در ايران گردند. در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم حضور آلمان در ايران را شاهد هستيم و آمريكا نيز به دليل پايان دوران سياست انزواطلبي خود پس از جنگ جهاني دوم، حضور خود را در ايران گسترده كرد. بنابراين در دوران پهلوي تا قبل از سال1332 ، ايران حوزة نفوذ روس، انگليس و امريكا بوده است. گرچه طرح كودتايي بنام «چكمه» پس از كودتاي 1332 از سوي انگليس مطرح گرديد ولي اجراي آن بيشتر توسط امريكا و از جانب اين ابرقدرت قابل رؤيت بود. حكومت محمدرضا پهلوي كه از سال 1332 از ديكتاتوري آغاز و از سالهاي 1342 به بعد به سوي حكومت استبدادي در حركت بود با حمايتهاي امريكا تقويت گرديد و حضور انگليس و روس در ايران هر چه بيشتر محدود شد بويژه با طرح مسأله كاپيتولاسيون بيش از پيش چهرة امريكا در جامعه آن زمان به عنوان مداخله گر در امور داخلي ايران تداعي مي شد.در نهايت امر بايد گفت پيشينه تاريخي چهرة امريكا را در ايران از بعد از كودتاي1332، بعنوان عامل كودتا و حمايت

از حكومت ديكتاتوري مي توان شناخت كه همين عوامل باعث شد چهرة امريكا در جامعة آن روز منفور تلقي شود. حتي گروههاي چپ گرا و شبه ماركيست نيز همانند جريان فكري اسلام گرا، امريكا را امپرياليست تلقي مي كردند. بنابراين دشمني با امريكا ر ابايد در متن جامعه از سال 1332 به بعد مطالعه كرد. گفتمان هاي مطرح شده از سوي جريان فكري اسلام گرا، چيزي جز رفتارهاو كردارهاي ضد امريكا را بوجود نمي آورد. بنابراين در انقلاب 1357 با به قدرت رسيدن جريان فكري اسلام گرا و آن پيشينه تاريخي نسبت به امريكا، مخالفت با امريكا، منشور و مانيفيست ترسيم سياست خارجي نسبت به امريكا بوده است.

از جهتي ديگر مي توان گفت نفس ارتباط چه در مباحث جامعه شناسي و چه در مباحث علوم سياسي هيچگاه ايجاد كننده بار مثبت و يا منفي براي طرفين ارتباط نيست. عامل تعيين كنندة بار مثبت و يا منفي، آن چيزي است كه در اين ارتباط پديد مي آيد. بنابراين در موضوع ارتباط ايران و امريكا نيز مي توان گفت نفس اين ارتباط بي اشكال است ولي اگر ايجاد اين ارتباط به ايجاد رابطه ظالم و مظلوم بدل گردد نفس ارتباط با اشكال مواجه مي شود و از آنجا كه اصل حاكم بر سياست خارجي امريكا خوي استكباري و گرگ منشي است بنابراين در صورت عدم تغيير اين سياست هر گونه را بطه اي با امريكا تداعي گر رابطه ظالم و مظلوم است. در حالي كه رابطه با انگليس در چارچوب منافع ملي ما تعريف شده است. محور اصلي اين ارتباط ايجاد مانعي مستحكم در مقابل ستم قدرتهاي ستمگر است. دلايل ايران در ايجاد رابطه باانگليس همان دلايلي است كه عدم

ايجاد رابطه با امريكا را ضروري مي نماياند. و ايران در ارتباط خود با انگليس هرگز از مواضع سياست داخلي و خارجي خود اعم از منافع ملي و ايدئولوژيها و آرمانها عقب نمي نشيند. البته همانگونه كه پيش از اين ذكر شد در شكل گيري اين ارتباط، شرايط زمان تا حدود زيادي مؤثر است.بدين معنا كه نوع گفتمان با توجه به شرايط زماني تغيير مي كند. براي نمونه اگر در رابطة بين ايران و عربستان، شرايط حكومت صعودي تغيير كرد، مواضع ايران نيزبه همان ترتيب تغيير مي كند. همچنان كه اگر امريكا از سياست استكباري خود كناره گيري كند، ايران نيز موضع فعلي خود را تغيير مي دهد. بنابراين شرايط در موضع گيري نقش ويژه اي دارد. از جمله اين شرايط مي توان استفاده از قدرت ديگران براي جلوگيري از ستم ديگر قدرتها را نام برد. اگر ايران در مسأله عراق با كشورهاي عربي رابطه برقرار نكند، اين عدم ارتباط با همسايگان منطقه اي به سرعت به بهانه اي در دست امريكا بدل مي گردد كه از طريق آن به راحتي مي تواند ايران را محكوم كرده و مورد حمله تجاوزگرانه خود قرار دهد. اين در حالي است كه رابطه گستردة ايران با كشورهاي عربي، مانعي جدي در برابر امريكا ايجاد مي كند. بنابراين به لحاظ علم سياست و قواعد روابط بين الملل مي توان شرايط زماني را در موضع گيري حايز اهميت بسيار دانست. اين مسأله در اسلام نيز به شكلي كامل و جامع ديده مي شود در مباحث اسلامي بارها به مسأله ولايت و ِاعمال احكام ثانويه اشاره شده است. مقصود از اعمال احكام ثانويه، اصلاح و يا تغيير برخي احكام با توجه به مقتضيات زماني و مكاني است. اگر احكام ثابت

دين با تحول شرايط زماني و مكاني كافي بود ديگر نياز به معصوم و ولي، معنا و مفهومي نداشت. تغيير مواضع بر اساس مصلحت و ضرورت در اسلام جايز شمرده شده است. بنايراين تغيير مواضع ايران در ارتباطات بين المللي در مسير دين و با توجه به توانايي اعمال احكام ثانويه با توجه به مقتضيات زماني و مكاني است.

ر.ك: bashgah.net

چرا آمريكا با اين همه شكست از ايران بازهم دست از مبارزه برنداشته است؟
پرسش

چرا آمريكا با اين همه شكست از ايران بازهم دست از مبارزه برنداشته است؟

پاسخ

فلسفه واهداف تشكيل حكومت اسلامي و سياست هاي اصولي نظام جمهوري اسلامي درتضاد كامل با منافع قدرتهاي استكباري ونظام سلطه جهاني است. آنچه منافع قدرتهاي بزرگ را به خطر انداخته و موجب بيداري ملتهاي مظلوم و مسلمان گرديده پيروزي انقلاب اسلامي و ترويج انديشه هاي امام خميني"ره" و رهنمودهاي مقام معظم رهبري در سطح منطقه و حتي كشورهاي اروپايي است، اقتدار جمهوري اسلامي و ترويج اهداف خيرخواهانه اين نظام در سطح مردم جهان باعث نگراني آمريكا شده و هميشه اين سياست ها را با منافع خودش درتضاد مي بيند وتمام امكانات خود را براي شكست جمهوري اسلامي بسيج كرده ولي به لطف خدا وهمت مردم شكست خورده است.

لجاجت آمريكا در مبارزه با ايران با وجود شكست هاي پي درپي به خاطر اين است كه خوابي كه براي جهان ديده بود واينكه خود سرور وآقاي دهكده جهاني شود وتمام انسانها دراطاعت او باشند و مطيع اوامرش گردند با ظهور انقلاب اسلامي آشفته شد وبه تعبير مقام معظم رهبري خوابي بي تعبير شد. وچون ظهور انقلاب اسلامي معادلات سياسي آمريكا را در منطقه و جهان به هم زد و جهاني را كه به سمت تك قطبي شدن با رياست آمريكا پيش مي رفت به سوي آزادي واستقلال انساني والهي هدايت كرد وباعث حركات وانقلابات استقلال طلبانه در چندين كشور شد كه اين امر خشم آمريكا را برانگيخت واين گرگ وحشي زخم خورده براي رسيدن به اهداف پليدش راهي جز توحش، توطئه ومبارزه با ايران ندارد.

1- با توجه به سفارش هاي داخلي و موضع گيري هاي آمريكا آينده ايران را چگونه پيش بيني مي كنيد، آيا آينده ايران هم چون عراق خواهد بود؟ و آيا دليل اين شورشها عملكرد بسيار منفي گروه موسوم به راست نمي باشد؟
پرسش

1- با توجه به سفارش هاي داخلي و موضع گيري هاي آمريكا آينده ايران را چگونه پيش بيني مي كنيد، آيا آينده ايران هم چون عراق

خواهد بود؟ و آيا دليل اين شورشها عملكرد بسيار منفي گروه موسوم به راست نمي باشد؟

پاسخ

اغتششات اخير در تهران و چند شهر ديگر كه در اثر تحريكات و برنامه هاي مداخله جويانة آمريكا و به وسيله شبكه هاي ماهواره اي، تلويزيوني و راديوئي و غيره هدايت و پيگيري مي شد متأسفانه موفق شد تعداد بسيار كمي از عناصر دانشجو و غير دانشجو را تحت تأثير قرار داده و وادار به اعتراضات خشونت آميز نمايد. ابتدا به بهانة مطرح كردن خواسته هاي صنفي دانشجوئي و طبق معمول در مرحله بعد، با كشاندن به داخل خيابانها به شكستن شيشه ها و آتش زدن مغازه ها، ماشين هاي شخصي ومؤسسات دولتي و ضرب و شتم مردم بي گناه اقدام نمودند.

اما اين بار با توجه به فيلمهاي موجود از برنامه هاي تلويزيوني و ماهواره اي آمريكا كه اين حركت را هدايت مي كردند و دستگيري عوامل آنها در داخل كشور خوشبختانه همة مسئولين امنيتي و انتظامي به ماهيت قضيه پي بردند و با آن برخورد قاطعانه اي كردند.

آنچه مسلّم است ربط دادن يك حركت كور و وابسته به استكبار جهاني به نارضايتي عموم مردم از عملكرد بد جناحهاي سياسي گذشته و حال، يك اشتباه است كه بايد به آن توجه داشت.

اما در هر حال اگر بي توجهي به مشكلات مردم ادامه يابد، نارضايتي عمومي را بدنبال خواهد داشت كه خود يك تهديد جدي داخلي براي نظام محسوب مي شود و راه پيشگيري از آن، خدمت به مردم است كه رهبر معظم انقلاب به آن تأكيد فرمودند.

چرا آمريكا دارد دركارهاي ايران دخالت مي كند و دارد درايران آشوب به پا مي كند واز آشوب گران حمايت مي كند آيا قصد آمريكاحمله به ايران است؟
پرسش

چرا آمريكا دارد دركارهاي ايران دخالت مي كند و دارد درايران آشوب به پا مي كند واز آشوب گران حمايت مي كند آيا قصد آمريكاحمله به ايران است؟

پاسخ

دخالت آمريكا در امور داخلي ديگر كشورها بخاطر بدست آوردن منافع خودش تازگي نداشته وتمام هم نخواهد شد واين مداخله ها مخصوصاً در ارتباط با ايران براي كسب منافع متعدد اقتصادي _ سياسي _ نظامي ودست يابي وسلطة مجدد بر ايران بيشتر ازديگر كشورهاست. اما درشرايط فعلي با توجه به دخالتهاي مستقيم نظامي _ سياسي آمريكا درافغانستان وعراق، تهديد آمريكا درموردايران كاملاً جدي است اما مسأله حمله نظامي براي براندازي حكومت جمهوري اسلامي كاملاً به آماده شدن اوضاع داخلي كشور براي اين منظور، بستگي دارد. يعني اگر آمريكا بتواند به وسيلة افراد خود فروخته و خائن كه در داخل كشور ما دارد زمينة اغتشاش درگيري هاي داخلي وآشوب و به هم ريختن جامعه را فراهم آورد حمله نظامي هم خواهد كرد ولي اگر مردم ما انسجام ويكپارچگي خود را حفظ نمايند وبا برخورد به موقع و مناسب، آشوب گران را سرجاي خود بنشانند وامنيت داخلي را حفظ كنند ومسؤلين و دولتمردان نيز با مردم باشند آمريكا دراين شرايط هم نمي تواند هيچ غلطي بكند.

1- چرا ايران درموقع جنگ آمريكا با عراق هيچ كمكي به عراق نكرد با اينكه مي توانست از طريق جنوب غربي راحت نيروهاي آمريكا را دوره كند؟
اشاره

2- آيا فرارصدام از قبل طراحي شده بود؟ چرا عراق بعد از ورود نيروهاي آمريكائي به بغداد از هواپيماهاي خود استفاده نكرد؟ با اين

پرسش

1- چرا ايران درموقع جنگ آمريكا با عراق هيچ كمكي به عراق نكرد با اينكه مي توانست از طريق جنوب غربي راحت نيروهاي آمريكا را دوره كند؟

2- آيا فرارصدام از قبل طراحي شده بود؟ چرا عراق بعد از ورود نيروهاي آمريكائي به بغداد از هواپيماهاي خود استفاده نكرد؟ با اينكه مي دانست آمريكا بخاطر نيروهاي خودش مجبور است كه حملات هوايي را قطع كند؟

پاسخ

1) 1- موضع جمهوري اسلامي ايران درقبال آمريكا با عراق ازنظر نظامي، بي طرف يود. ولي ازنظر سياسي، حركت تجاوزكارانه و مستكبرانه آمريكا را دائماً محكوم مي كرد به خاطر اينكه هر چند حكومت بعثي عراق يك حكومت خودكامه ومستبد بود (و8 سال جنگ وهزينه هاي گزاف انساني ومالي رابه ما تحميل كرد)اما اصل دخالت در امور داخلي و سرنوشت ديگر كشورها آن هم با حركت زورگويانه نظامي ودر حد تغيير دادن رژيم حكومتي توسط آمريكا كار بسيار زشت، غير قانوني وقلدرمآبانه اي است كه هر روز ممكن است مشابه آن درمورد ساير كشورها نيز اتفاق بيفتد.

2-عدم حمايت نظامي ايران از عراق برعليه آمريكا به دلايل متعددي بود ازجمله :

الف _ با حمايت نظامي و دخالت ايران، نتيجه اين حركت تغييري پيدا نمي كرد.

ب _ احتمال جدي و زياد تباني صدام وحكومت بعثي با آمريكا وجود داشت.اسناد وشواهد وقرائن كه بعد از سقوط رژيم صدام آشكار شد نيز اين احتمال را تثبيت كرد.

ج _ براي پرهيز از دادن بهانه به دست آمريكا براي عملي كردن همين برنامه درمورد ايران. با توجه به اينكه مدتهاست آمريكا ازايران به عنوان كشور حامي تروريسم ومتهم به داشتن سلاحهاي كشتار جمعي ياد نموده است.

2) با توجه

به شواهد موجود مانند اظهارات برخي از مسئولين بلندپايه رژيم بعثي، معلوم شد كه فرار صدام وخانواده اش وتسليم كردن بغداد بدون هيچ مقاومتي ]كاملاً هماهنگ شده با آمريكا بود[ وبه همين دليل از امكانات نظامي عراق مانند : نيروي هوائي، وحتي گاردرياست جمهوري وغيره نيز هيچ حركتي صادر نشد.

وبه تعبير مقام معظم رهبري تسليم سه روزه بغداد با وجود بيش از صدو بيست هزار نيروي نظامي واقعاً مشكوك است درحالي كه رزمندگان دلاور ما بدون هيچ امكانات نظامي مدت 35 روز دربرابر هجوم عراقي ها به خرمشهر مقاومت كردند كه مايه افتخار ملت ماست ."1"

از فرمايشات معظم له درنماز جمعه تهران مورخه 22/1/82 در روزنامه هاي رسمي كشور

آيا آمريكا به ايران حمله خواهد كرد؟
اشاره

وهدفهاي آمريكا از اشغال عراق چيست؟

پرسش

آيا آمريكا به ايران حمله خواهد كرد؟

وهدفهاي آمريكا از اشغال عراق چيست؟

پاسخ

پس از اشغا ل افغانستان واستقرار نيروهاي نظامي آمريكا درخاك اين كشور، دولت آمريكا به تهديد برخي كشورها واز جمله ايران پرداخت دراين راستا، رئيس جمهور آمريكا درتاريخ نهم بهمن ماه 1380 ، طي يك نطق جنگ طلبانه در واشنگتن اظهار داشت : "ايران يكي از رژيم هايي است كه به شدت درتلاش براي دست يابي به سلاح هاي كشتار جمعي است " وي سپس با اشاره به ايران، عراق وكره شمالي گفت :" اين سه كشورو متحدان تروريست آنها، محوري شيطاني را دردنيا تشكيل داده اند."

همچنين بوش ادعا كرد : " ايران بزگترين صادر كننده تروردر جهان است ..."

دولت آمريكا سپس بابيان اين مطلب كه حكومت صدام حسين به بخشي ازنيروهاي القاعده پناه داده وهمچنين برنامه توسعه سلاح هاي شيميايي،ميكروبي واتمي رادنبال مي كند،آن رايك خطربزرگ براي منافع آمريكا ناميده وخواهان سرنگوني رژيم حاكم برعراق شد.وبا اين توجيه ظاهري اقدام به اشغال عراق نمود.اماحقيقت امرچيزديگري بود، دولتمردان آمريكا درنظر دارند تابا سرنگوني حكومت صدام واشغال عراق، ضمن تسلط بر بخش عمده اي ا ز منابع نفتي منطقه خليج فارس، زمينه را براي تهاجم به جمهوري اسلامي ايران وسپس ساير حكومتهاي به اصطلاح "نامطلوب" آماده سازد."2"

پس آمريكا دو هدف دارد : 1- اهداف اقتصادي (تسلط برمنابع انرژي جهان)

2- تهاجم به جمهوري اسلامي .

1- اهداف اقتصادي (تسلط برمنابع انرژي جهان)

منطقه خليج فارس با جمعيتي بيش ا زيكصد ميليون نفر علي رغم ثروتهاي فراوان خداداي به دليل عدم برخورداري از فن آوري به يكي ا زمهمترين بازارهاي مصرفي كشورهاي صنعتي به خصوص آمريكا تبديل

شده است.

صرفنظر از اين موضوع، انرژي نفت و گاز ذخيره شده دراين منطقه، اهميت منطقه خلج فارس را دو چندان كرده است .

شايان ذكر است اين منطقه حدوداً 63% از ذخاير نفت و 5/28% از ذخاير گاز شناخته شده جهان را درخود جاي داده است . همچنين يك چهارم از توليدات نفت جهان نيز از اين منطقه صادر مي گردد . از سوي ديگر روزانه 13 تا 20 ميليون بشكه نفت ازاين منطقه صادر مي شود كه دراين ميان 75% ازنياز نفتي اروپا، 65% نياز نفتي ژاپن و13% از واردات نفتي آمريكا كه خود يكي از بزرگترين توليد كنندگان نفت درجهان بشمار مي رود را به خود اختصاص داده است .

تسلط منابع اقتصادي منطقه راه را براي تك قطبي شدن آمريكا در جهان فراهم مي كند واهرم فشاري خواهد بود براي بلعيدن ثروتهاي كشورهاي خاورميانه .

از سوي ديگر آمريكا با دردست گرفتن منابع اين منطقه، از پديد آمدن قطبهاي سياسي يا اقتصادي ديگر مثل روسيه، ژاپن، چين وخصوصاً اروپا جلوگيري خواهد نمود .

علاوه براهداف اقتصادي بايد به اهداف فرهنگي نيز اشاره نمود، رشد نهضت بيداري اسلامي وگرايش مردم منطقه به دين مبين اسلام كه حدوداً 93% از جمعيت خاورميانه را دربرمي گيرد، پيروزي انقلاب اسلامي ودر پي آن برپايي نظام سياسي مبتني بر دين و گسترش اسلام خواهي از مهمترين ويژگيهاي اين منطقه مي باشدكه منافع ابرقدرتها را به شكل خطرناكي مورد تهديد قرارداده است."3"

2- تهاجم به جمهوري اسلامي ايران :

موضوع تسليحات كشتار جمعي همواره از محورهاي تبليغاتي گسترده آمريكا عليه ايران بوده است. ايران با وجود همكاري با سازمان هاي بين المللي، از سوي مقامات

آمريكا متهم به تلاش براي دستيابي به تسليحات كشتار جمعي مي شود .اركان اصلي سياست به وسيله لابي اسرائيل و طرفداران صهيونيست اجرا مي شود وطراح اصلي سياست آمريكا دراين زمينه، " جان بولتون" معاون وزارت امور خارجه اين كشور مي باشد . وي طي يك سخنراني دربنياد هريتيج آمريكا ضمن متهم كردن ايران به توسعه تسليحات كشتار جمعي، به طور ضمني به تهديد ايران مي پردازد و مي گويد :

" آمريكا بايد با كشورهايي كه به دنبال توسعه تسليحات كشتار جمعي و حمايت ا زتروريسم هستند، مقابله كند واين كشورها درصورتي كه دست از تروريسم و توسعه تسليحات كشتار جمعي برندارند، از جمله اهداف آينده آمريكا قرار خواهند گرفت." "4"

دراين راستا " ديك چني" معاون رئيس جمهور آمريكا نيز درتوجيه سياست جديد آمريكا مي گويد : " آمريكا نبايد در انتظار حمله باشد تادست به حمله متقابل بزند، بلكه برمبناي استراتژي جديد، بايد شروع كننده حمله باشد" "5"

اما عليرغم تمام اين رجزخواني هاي مقامات كاخ سفيد عليه نظام جمهوري اسلامي ايران، و تهديدات پياپي مبني بر حملة نظامي، نه تنها دراراده مسئولين جمهوري اسلامي ايران خللي بوجود نياورد بلكه مردم مسلمان ايران نيز يكپارچه و متحد درراهپيمايي بهمن ماه 1380 و تيرماه 1381، وحدت وايستادگي خود را دربرابر تهديدات آمريكا به نمايش گذاردند. عكس العمل اين تظاهرات پرشور ضد آمريكايي مردم ايران آن بود كه مقامات كاخ سفيد، لحن خود را تغيير

داده واظهار داشتند كه قصد ندارند با حمله نظامي، جمهوري اسلامي ايران را ساقط كنند بلكه از راههاي ديگر اين هدف را تعقيب خواهند كرد.

"جيمز ولسي" رئيس سابق سازمان سيا در يك

ميزگرد درواشنگتن مي گويد :" ما نبايد با استفاده از اقدامات نظامي وارد ايران شويم وبا اين كار موجب وحدت بين ايرانيان شويم. راه هاي نه چندان علني نيز براي تأثير گذاري بررويدادهاي جاري وجود دارد. هم اكنون دولت آمريكا طرح هايي را براي سرنگوني رژيم ايران دردست دارد كه البته امكان شرح جزئيات آن دريك جلسة عمومي وجود ندارد..." "6"

لذا با توجه به اقتدار نظام جمهوري اسلامي و پشتيباني گسترده مردم از اهداف انقلاب اسلامي احتمال حمله نظامي آمريكا به ايران بسيار ضعيف ودر واقع راه حل نظامي آخرين راه حل آمريكاست ودر صورت وقوع با مشت آهنين مردم و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران روبرو خواهند شد.

(1) روزنامه ابرار 11/11/1380

(2) آمريكا وبراندازي جمهوري اسلامي ايران، تأليف : كامران غضنفري، ( با همكاري بسيج دانشجويي )

(3) نفوذ و استحاله، معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه درقرارگاه ثارا...تهران، ويرايش دوم.

(4) خبرنگاري رويتر 16/2/1381

(5) همان منابع

(6) روزنامه كيهان، 5/2/1381

وسايت اينترنتي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري دردانشگاه www.nahad.net

در مسأله حمله آمريكا وانگليس عليه عراق با توجه به كشته شدن تعداد زيادي از مسلمانان بخصوص شيعيان، آيا درست بود كه ما بنشينيم و كشته شدن تعداد زيادي از مسلمانان را نظاره گر باشيم آيا ما نبايد عليه آمريكاي جنايتكار اقدام مي كرديم و وارد جنگ مي شديم؟
پرسش

در مسأله حمله آمريكا وانگليس عليه عراق با توجه به كشته شدن تعداد زيادي از مسلمانان بخصوص شيعيان، آيا درست بود كه ما بنشينيم و كشته شدن تعداد زيادي از مسلمانان را نظاره گر باشيم آيا ما نبايد عليه آمريكاي جنايتكار اقدام مي كرديم و وارد جنگ مي شديم؟

پاسخ

با توجه به بحرانهاي عميق منطقه اي و بين المللي ادارة نظام گسترده جمهوري اسلامي و دوري از اين كانونهاي پرخطر از ابعاد و پيچيدگيهاي برخوردار است. بحمد الله در رأس نظام ديني ايران رهبري خردمند همچون شخصيت برجستة مقام معظم رهبري قرار دارد كه با درايت و خبرويت و سياستهاي داهيانة خود سكان كشتي انقلاب را از گردابها و طوفانهاي خطرناك به سوي ساحل امن، رهبري مي نمايند. جريان حملة آمريكا و انگليس به عراق از جمله طوفانهايي بود كه رهبري خردمندانه نظام جمهوري اسلامي و تدابير ساير مسؤولان امور سياسي ونظامي آن را اداره نموده و اجازه ندادند اركان جامعة اسلامي در معرض مخاطره قرار گيرد. مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه 22 فروردين ماه 1382 ابعاد مختلف بحران عراق ومواضع ايران را در قبال آن تبيين فرمودند كه براي آگاهي بيشتر مي توانيد به آن سخنراني مراجعه فرمائيد. قابل ذكر اين است كه متأسفانه رژيم ديكتاتوري 25 سالة صدام درعراق و شيوة حكومت استبدادي حزب بعث و جنايتهاي فجيع بر ضد ملت عراق و كشتار علما وروحانيون و مبارزان مسلمان وقتل عام مخالفان سياسي با ايجاد شبكه هاي مخوف امنيتي و پليسي وتحميل دو جنگ خانمانسوز به منطقه و امت اسلامي(جنگ هشت ساله بر ضد ملت انقلابي ايران و تجاوز به

كويت درسال 1991) حملة شيميايي به حلبچه و به كارگيري اين ابزار غير انساني عليه نيروهاي رزمنده ايران، سركوب وحشيانة قيام شيعيان در سال 1991 وارتكاب فجيع ترين و بدترين جنايتها در حق مردم نجف وكربلا وبصره وساير شهرهاي شيعه نشين و صدها جنايت ديگر درحق مردم عراق وايران و امكان هر گونه همكاري ومساعدت نظامي را نه تنها از مردم ايران بلكه از ساير كشورهاي اسلامي نيز گرفت. هرگونه ورود در قضيه اي كه طرفين آن اهل باطل بودند بامباني اسلامي سازگاري نداشت. در جنگ غرب عليه عراق هر دو طرف محكوم و متجاوز بودند و كمك به هر يك از طرفين جنگ در واقع كمك به اهداف استكباري و استعماري بود البته اين نكته نيز ناگفته

نماند كه يك ارادة قوي براي جنگ درعراق وجود نداشت از سوي ارتش صدام با آن پروندة سياه تجاوزات، تاب وتوان مقابله را ازدست داده بود واز سوي ديگر بدليل فقدان پايگاه مردمي هيچ مقاومتي از ناحية مردم صورت نمي گرفت واگر هم مقابله اي انجام مي گرفت بسيار محدود واندك بود. سقوط بغداد ابعاد و ناگفته هاي فراواني دارد كه چه بسا درآينده ابهامهاي آن برطرف گردد. شگفتي هاي محافل سياسي ونظامي جهان در جريان اشغال بدون مقاومت بغداد و فروپاشي سريع رژيم صدام هنوز هم جاي حرف و حديث فراواني دارد و پرسشها وترديدهاي جدي در مورد سقوط مرموز و بدون مقاومت صدام ونجنگيدن ارتش مطرح است. با اينهمه نبايد از نظر دور داشت كه سقوط صدام في نفسه براي ملت هاي جهان و به ويژه ملت بزرگ ايران يك خبر مسرت انگيز و شادي آفرين بود. البته

بايد اذعان داشت كه در اين ميان آسيب هاي فراواني به مردم مسلمان عراق وارد آمد وبخصوص ضايعات بسياري به زير ساختهاي اقتصادي وارد شد كه با اقدام بجاي مردم عراق عليه اين رژيم پليدامكان پيشگيري از آن تا حدودي وجود داشت.

تلاش جدي رهبري نظام براين بود كه آلام وتلفات جنگ به حداقل برسد وبا ارسال كمكهاي مردمي ودولتي مردم جنگ زدة عراق را ياري دهند. نامة تشكرآميز رئيس مجلس اعلاي انقلاب عراق، بيانگر همين واقعيت است بر كناري ايران از اين كانون بحران وعدم ورود در جنگي كه طرفين آن بلحاظ انساني واسلامي محكوم بودند بهترين اقدامي بود كه از ناحية مسؤولان دلسوز نظام اتخاذ شد ومورد عمل قرار گرفت. براي آگاهي بيشتر به مشروح خطبه هاي مقام معظم رهبري درنماز جمعة 9 صفر 1424/22 فروردين 1382 و همچنين سخنان معظم له در اجتماع باشكوه مردم مشهد در روزهاي آغازين سال 82 مراجعه فرماييد.

1- آيا شعار دادن برعليه دشمن مسلمانان مثلاً آمريكا واسرائيل غاصب ) از نظر اسلام منع شرعي ندارد چراكه پيغمبر ما حضرت محمد (ص) نيز ظاهراً شعاري عليه دشمن خود مطرح نمي نمودند ؟
پرسش

1- آيا شعار دادن برعليه دشمن مسلمانان مثلاً آمريكا واسرائيل غاصب ) از نظر اسلام منع شرعي ندارد چراكه پيغمبر ما حضرت محمد (ص) نيز ظاهراً شعاري عليه دشمن خود مطرح نمي نمودند ؟

پاسخ

درپاسخ به سؤال شما دوست عزيز عرض ميشود كه اگرچه درتوصيف پيامبر صلي الله عليه وآله بارزترين خصوصيت ايشان يعني مسئله نرمش ورحمت پيامبر مكرم اسلام مطرح ميشود وهمين سيره ايشان باعث گسترش سريع اسلام دردنياي آنروز شد طوريكه دركمتر از صد سال بر قسمت عمده جهان آنروز سايه افكند وقرآن كريم درتأييد اين صفت پيامبر مي فرمايد :

فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظاغليظ القلب لانفضوا من حولك000 (1)

مرحمت خدا ترا با خلق خوشخوي گردانيد واگر سخت دل بودي مردم از گرد تو پراكنده مي شدند 000

اما بايد توجه داشته باشيم كه نرمش پيامبر درمسائل شخصي بوده ودرمسائل اصولي موضع ايشان صلابت وعدم انعطاف بوده است . استاد مطهري (ره ) دراين باره مي فرمايند: اينكه عرض مي كنيم پيامبر ملايم بود وبايد يك رهبر ملايم باشد مقصود اينست كه پيغمبر درمسائل فردي وشخصي نرم وملايم بود يك وقت كسي رفتار بدي مي كرد راجع به شخص پيامبر مثلاً اهانت مي كرد به ايشان اين مسئله اي بود مربوط به شخص خودش ، ويكوقت كسي قانون اسلام را نقض مي كرد مثلاً دزدي ميكرد ، آيا اينكه مي گوييم پيامبر نرم بود مقصود چيست ؟ آيا اگر كسي دزدي ميكرد باز پيامبر مي گفت : مهم نيست ، لازم نيست مجازات شود ؟! ابداً

پيامبر درسلوك فردي ودرامور شخصي نرم وملايم بود ولي در تعهد ها ومسئوليتهاي اجتماعي

نهايت درجه صلابت را داشت . مثالي عرض مي كنم ، شخصي مي آيد دركوچه جلوي پيامبر را مي گيرد مدعي مي شود من طلبكارم طلب مرا الآن بايد بدهي پيغمبر مي گويد : اولاً تو از من طلبكار نيستي ، بيخود داري ادعا مي كني وثانياً الآن پول همراهم نيست اجازه بده بروم ، مي گويد يك قدم نمي گذارم آنطرف بروي همين جا بايد پول من را بدهي ودين مرا بپردازي ، هرچه پيامبر با او نرمش نشان مي دهد اوبيشتر خشونت مي ورزد تا آنجا كه با پيامبر گلاويز ميشود و رداي پيامبر را لوله مي كند ودور گردن ايشان مي پيچد ومي كشد كه اثر قرمزيش درگردن پيامبر ظاهر ميشود مسلمين مي آيند كه چرا پيامبر دير كرد مبيند يك يهودي چنين ادعايي دارد ، مي خواهد خشونت كند پيامبر مي گويد كاري نداشته باشيد من خودم مي دانم با رفيقم چه بكنم . آنقدر نرمش نشان ميدهد كه يهودي همان جا مي گويد :

اشهد ان لا اله الا الله واشهد انك محمد رسول الله

ومي گويد تو با چنين قدرتي كه داري واين همه تحمل نشان ميدهي اين تحمل تحمل يك فرد عادي نيست پيغمبرانه است (2)

اما همين پيامبر درمسائل اصولي آنطور كه قرآن بيان مي فرمايد : اشداء علي الكفار(3)مي باشد يعني دربرابر كفار سرسخت وشديد است وخود خداوند نيز به پيامبر اين دستور را مي دهد درجائيكه مي فرمايد:

هاانتم اولاء تحبونهم ولايحبونكم وتؤمنون بالكتاب كله واذا لقولكم قالوا امنّا واذا خلوا عضوا عليكم الانامل من الغيظ قل موتوا بغيضكم 000 (4)

شما كساني هستيد كه آنها رادوست مي داريد اما

آنها شمارا دوست ندارند درحاليكه شما به همه كتابهاي آسماني ايمان داريد ( اما آنها به كتاب آسماني شما ايمان ندارند ) وهنگاميكه شما راملاقات مي كنند مي گويند ايمان آورده ايم اما هنگامي كه تنها مي شوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مي گزند بگو بميريد باهمين خشمي كه داريد خدا از اسرار درون سينه ها آگاه است .

همانطور كه ملاحظه مي فرمائيد درآيه شريفه فرمود : بگو بميريد باهمان خشمي كه داريد يعني دراين آيه به صراحت به پيامبر دستور داده شدت وخشونت خود را نسبت به آنها ابراز كن وپيامبر اكرم (ص) نيز بنا به فرموده قرآن لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه بهترين الگوي مسلمانان بلكه انسانها مي باشند وبخاطر همين مسئله است كه شعار اصلي كسانيكه زيباترين الگوي ايشان حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم است ، مرگ برمجسمه كفر ونفاق زمانشان مي باشد وبي جهت نيست كه آيت الله بهشتي با تعبير قرآني خطاب به آمريكا مي گويد: « آمريكا از دست اينگونه شعارها وعملها همانگونه كه امام خميني رضوان الله تعالي عليه درپيام حج خونين سال 1407 به اين مسئله اشاره كرده وبهترين مكان ابراز اين انزجارها را خانه كعبه دانسته ومي فرمايند : كدام خانه اي سزاوارتر از كعبه وخانه امن وطهارت كه درآن به هر چه تجاوز وستم واستثمار وبردگي ويا دون صفتي ونامردي است عملاً وقولاً پشت شود000اعلان برائتدرحج تجديد ميثاق مبارزه وتمرين تشكل مجاهدان براي ادامه نبرد با كفر وشرك وبت پرستي هاست وبه شعار هم خلاصه نمي شود كه سرآغاز علني كردن منشور مبارزه

وسازماندهي جنود خدا دربرابر جنود ابليس وابليس صفتان است واز اصول اوليه توحيد به شمار مي رود. (5)

دوست عزيز : همانطور كه ملاحظه فرموديد شعار دادن برعليه دشمنان دين اسلام نه تنها منع شرعي ندارد بلكه يك دستور شرعي است وما موظفيم انزجار ونفرت خود را از دشمنان قولاً وعملاً ابراز نمائيم.

باسپاس از شما كه وقت خود را صرف خواندن اين اوراق نموديد اميدواريم پاسخ ذكرشده جوابگوي نياز شما بوده باشد.

باتشكر التماس دعا

منابع ومأخذ

1-قرآن كريم سوره مباركه آل عمران ، آيه159

2-سيره نبوي ، استادمطهري ، ص 237-236

3-قرآن كريم ، سوره مباركه فتح ، آيه 29

4-قرآن كريم ، مباركه آل عمران ، آيه 119

5-آن سوي حج خونين يا تبليغات آل سعود ، سيد حسن مير دامادي ص387

دلايل مسئولان نظام براي عدم ارتباط با آمريكا چيست ؟
پرسش

دلايل مسئولان نظام براي عدم ارتباط با آمريكا چيست ؟

پاسخ

در مورد اين كه با چه كشورهايي بايد روابط سياسي داشته باشيم و با چه كشورهايي نياز به ارتباط نيست و اين كهروابط در چه سطحي قرار بگيرد همه با اصول سياست خارجي كشورمان كه منعكس در قانون اساسي مي باشند و الهامگرفته از قوانين اصيل اسلامي است. قرآن مجيد مي فرمايد: لن يجعل اللّه للكافرين علي المؤمنين سبيلاً خداوندسلطه كافرين را بر مسلمانان مجاز نمي داند{M بنابراين به حكم آيه شريفه مسلمانان بايد با هرگونه سلطه خارجي مقابله نمودهو استقلال كامل خود را در عرصه سياسي، نظامي، اقتصادي و... حفظ كنند.

در جاي ديگر خداوند مؤمنان را اين گونه توصيف مي فرمايند: رحماء بينهم، اشداء علي الكفار مؤمنان نسبتبه يكديگر مهربان و در برابر كفار و دشمنان سختگيرند{M و يا در اين آيه كريمه كه خداوند مي فرمايد: انما المؤمنون اخوة و يا روايت گهربار پيامبر اكرم(ص) كه مي فرمايند: من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم و يا اينروايت من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم بنابراين مسلمانان جهان همگي امت واحد ودارايسرنوشت مشترك اند، پس بر آنان لازم است كه غم خوار يكديگر باشند و در مشكلات همديگر را ياري رسانند ودشمنان را از خود طرد نمايند. قانون اساسي نيز اصول سياست خارجي كشورمان را چنين مقرر داشته است:

اصل 152: سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران براساس نفي هرگونه سلطه جويي و سلطه پذيري، حفظاستقلال همه جانبه و تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاي سلطه گر وروابط صلح آميز متقابل با دول غيرمحارب استوار است.

اصل 153: هرگونه قرارداد كه موجب سلطه بيگانه بر منابع

طبيعي و اقتصادي و فرهنگي، نظامي و... گردد ممنوعاست.

اصل 154: سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال آزادي و حكومت حق و عدل راحق همه مردم جهان مي شناسد بنابراين در عين خودداري در امور داخل ملت هاي ديگر از مبارزه حق طلبانهمستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند.

بنابراين مسؤولين نظام موظف به در نظر گرفتن اين اصول و تنظيم روابط با ديگر كشورها بر مبناي آن مي باشد.حضرت امام خميني نيز زماني كه در پاريس بودند، در پاسخ يكي از خبرنگاران خارجي درباره روابط خارجي نظاماسلامي به ويژه رابطه با آمريكا فرمودند: اساس ما مبتني بر حفظ احترام متقابل است و بنابراين غير از اسرائيل كهغاصب است هر كشوري كه حقوق ملت ما را به رسميت بشناسد و به آن احترام بگذارد با وي روابط مسالمت آميزخواهيم داشت.

اما در شرايط كنوني از آنجا كه سياست خارجي آمريكا مبتني بر سلطه جويي و مداخله در امور داخلي كشور ما وعزم بر نابودي انقلاب اسلامي ايران مي باشد، برقراري رابطه به هيچ وجه با منافع ملي و مصالح كشور سازگار نبوده واصول اسلامي و قانون اساسي نيز آن را نمي پذيرد. بر اين اساس مهمترين دلايل مسؤولين براي عدم ارتباط با آمريكاعبارتند از:

1- ميان ايران و آمريكا ديواري از بي اعتمادي وجود دارد كه مسؤول مستقيم آن آمريكاست. آمريكا با انجامكودتاي 28 مرداد 1332 و سپس تحميل قانون ننگين كاپيتالاسيون، حمايت از حكومت شاه در جريان انقلاب وبكارگيري انواع روش هاي استعمارگرانه و تهديدآميز پس از پيروزي انقلاب، نظير حمله طبس، كودتاي نوژه، محاصرهاقتصادي، حمايت از تجزيه طلبي، اعمال فشارهاي خارجي، تضعيف توان ملي، اعمال تحريم هاي گسترده و...

ابعادديوار بي اعتمادي را بلندتر نموده است و برقراري روابط با وجود ديوار بي اعتمادي امري كاملاً غيرمنطقي و بي ثمراست و اگر آمريكا خواهان ايجاد رابطه است بايد ابتدا گام هاي مؤثري براي از ميان برداشتن ديوار بي اعتماديبردارد.

2- ماهيت مناسبات آمريكا با ايران همواره سلطه گرانه و استعماري بوده است. ملت ايران پس از پيروزي انقلاباسلامي به هيچ وجه خواهان تداوم چنين مناسباتي نمي باشد، بنابراين لازم است تا آمريكا تعريف خود را از مناسباتآينده با ايران به صورت شفاف بازگو كند.

3- قطع رابطه ميان ايران و آمريكا توسط واشنگتن به وقوع پيوست و دشمني هاي آمريكا در طول 21 سال گذشتهادامه داشته است. بنابراين مذاكره با آمريكا در چنين شرايطي فاقد هرگونه دستاورد مثبت خواهد بود و ثمري عايدملت ايران نخواهد كرد، زيرا كه آمريكايي ها خواهند كوشيد تا به چيزهايي كه از طريق سياست هاي دشمنانه،تهديدآميز، خشونت بار و براندازانه دست نيافتند اين بار از طريق مذاكره دست بيابند.

4- عقلانيت سياسي و تاريخ روابط و مناسبات بين الملل حكم مي كند كه اگر آمريكا به واقع خواهان مذاكره وبرقراري روابط صادقانه با ايران است بايد مواضع خود را در قبال مطالبات عقلاني و به حق جمهوري اسلامي ايرانمشخص نمايد كه عبارتند از:

الف) سياست هاي خصومت آميز آمريكا عليه ايران در اشكال تحريم و تهديد پايان يابند.

ب ) آمريكا در امور داخلي ايران دخالت نكند.

ج ) اموال و دارايي هاي بلوكه شده ايران در آمريكا را آزاد كند.

د ) برخوردهاي تبعيض آميز و جنگ رواني عليه ايران خاتمه دهد.

ه ) مواضع خود را نسبت به مناسبات گذشته و آينده روشن كند.

و ) به حقِ حاكميت ملت ايران براي تعيين سرنوشت خويش احترام بگذارد.

ز ) ضديت با اسلام را رها

كند و از موضع برابر با جمهوري اسلامي ايران برخورد نمايد.

5- طرح موضوع مذاكره ميان ايران و آمريكا امري تكراري است، هرگاه كه احساس مي كند كه حريف ضعيف شدهاست پيشنهاد مذاكره را مطرح مي نمايد و شرط هايي را مطرح مي نمايد كه نشانگر خوي استبكار آمريكا است از قبيلبه رسميت شناختن اسرائيل، عدم حمايت از مبارزان لبناني و فلسطيني، عدم مخالفت با صلح خاورميانه، انحلال كليهنهادهايي كه بعد از انقلاب به وجود آمده اند نظير سپاه پاسداران و برقراري حكومت سكولار در ايران و حذفاسلاميت از جمهوريت و...

6- ايران در شرايط كنوني پرچمدار پايگاه اعتقادي مبارزه عليه استكبار جهاني و صهيونيسم بين المللي است و سدمحكمي در برابر ظلم ظالمان و ستمگران به مستضعفان جهان است و از آنجا كه ملت هاي مظلوم دنيا به مواضع ايراندر برابر آمريكا به ديده احترام مي نگرند و آن را بخشي از مبارزه سراسري عليه استكبار جهاني مي دانند. پيشنهادآمريكا براي مذاكره با ايران درحالي كه بر شدت تحركات خصمانه خود عليه ايران آفزوده است و حاضر به پذيرشخواسته هاي مشروع ملت ايران نيست، بيانگر سه هدف پنهان است:

الف) ديكته كردن مطالبات خود بر ايران و احياي مناسبات استعماري و سلطه گرانه.

ب ) سست كردن پايگاه اعتقادي جهاد و مبارزه عليه استكبار جهاني و غاصبان صهيونيستي در جهان اسلام از طريق القاي سازش جمهوري اسلاميايران با قدرت هاي سلطه گر.

ج ) شكستن قبح مذاكره با آمريكا با هدف ضربه زدن به مبارزه با مستكبران با القاي اين موضوع كه نهايتا نيروهاي انقلابي چاره اي جز مذاكره وسازش با آمريكا ندارند.

{J

حقانيت و درستي شعار مرگ بر آمريكا را بيان كنيد.
پرسش

حقانيت و درستي شعار مرگ بر آمريكا را بيان كنيد.

پاسخ

ايران در شرايط كنوني پرچمدار پايگاه اعتقادي مبارزه عليه استكبار جهاني و صهيونيسم بين المللي است و سدمحكمي در برابر ظلم ظالمان به مستضعفان جهان است.

در پايان ذكر چند نكته لازم است:

1- مسؤولين ما بارها اعلام داشته اند كه ما با سياست هاي استعماري دولتمردان آمريكا مخالفيم نه با ملتآمريكا.

2- از آن جا كه دولتمردان آمريكا نمايندگان مردم آمريكا بوده و توسط رأي آنها انتخاب مي شوند، در جناياتآمريكا در سرتاسر جهان از جمله ايران شريك بوده و مسؤولند و چه مشكلي دارد خاطر شريف آنها نيز مقداريناراحت شود در حالي كه هر روز در سرتاسر جهان هزاران نفر بي گناه بر اثر سياست هاي استعماري آمريكا در رنج وبدبختي مي سوزند.

3- جمهوري اسلامي بارها اعلام كرده هرگاه كه آمريكا دست از سياست هاي استعماري خود بردارد و به حقوق برحق ملت ايران احترام بگذارد ما نيز به دولت و ملت آمريكا احترام گذاشته و مانند ساير دولت ها اقدام به ايجاد روابطدر ابعاد مختلف و براساس منافع و مصالح ملي كشورمان مي نماييم.

4- عدم رابطه نفرت و انزجار از مستكبران مانند آمريكا از وظايف اساسي مسلمانان بوده و قرآن هم در مواردمتعددي از كافران و مستكبران اعلام برائت نموده است.

ر.ك: سياست خارجي ايران در دوران سازندگي، انوشيروان احتشامي، ترجمه متقي - ايران و آمريكا، حسن واعظي.

در فرهنگ و ادبيات اسلامي موارد متعددي يافت مي شود كه خداوند و بزرگان دين مشركان، ظالمان و مستكبرانو... را لعن و نفرين كرده اندو بر آنها مرگ فرستاده اند از جمله اين آيات:

ان الذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة ، (احزاب، آيه 57).

قتل اصحاب الاخدود مرگ بر شكنجه گران

صاحب گودال آتش{M، (بروج، آيه 4).

قتل الانسان ما اكفره مرگ بر انسان چه قدر كافر و ناسپاس است{M، (عبس، آيه 17).

همچنين يكي از وظايف و واجبات «تبري» و بيزاري از دشمنان اسلام مي باشد كه اين بيزاري در زبان و عمل ظهورمي يابد. بنابراين صحت اصل شعار مرگ و برائت از دشمنان الهي روشن شد. اما در تشخيص اين كه آيا آمريكا مشمولاين شعار مي باشد يا نه؟ با در نظر گرفتن ابعاد توطئه و جنايت آمريكا عليه مردم ايران و ساير ملل مظلوم جهان وخصومت و دشمن آشكار آن با دين اسلام، شكي باقي نمي ماند كه آمريكا مصداق مسلم شرك، كفر، عصيان و استكباردر زمين مي باشد و مسلمانان تنها موظف به بيان اين انزجار مي باشد، بلكه وظيفه دارند در عمل نيز با آن مبارزه نمايندتا هرگونه سيطره و سلطه اين استكبار بر مسلمانان، برداشته شود.

قرآن كريم مي فرمايد: «و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً» و اعلام شعار مرگ بر آمريكا به معناينپذيرفتن و زيربار سلطه نامشروع آمريكايي تماميت طلب نرفتن و به معناي برائت از آن مي باشد، همانگونه كه خداوندو رسولش نيز از مشركين برائت مي جويند. ان الله بري ء من المشركين و رسوله ، (توبه، آيه 3). بنابراين تا زمانيكه آمريكا دست از اين خوي سلطه طلبي و فساد در زمين برنداشته و مسؤولين نظام مقدس اسلامي هم به مصلحتجامعه مي بينند، اين شعار ادامه خواهد داشت.{J

منظور از دولت و ملت آمريكا چيست و شعار دادن بر ضد آنها چه حكمي دارد؟
پرسش

منظور از دولت و ملت آمريكا چيست و شعار دادن بر ضد آنها چه حكمي دارد؟

پاسخ

ما با دولت آمريكا و سياست هاي مداخله جويانه آن مخالف هستيم نه با مردم آمريكا. دولت آمريكا در واقع نمايندهو كارگزار اهداف و منافع گروه هاي ذي نفوذ صهيونيسم و كارتل هاي عظيم اقتصادي و نظامي مي باشد كه با استفاده ازرسانه هاي تبليغاتي اين طور به مردم القاء نموده كه نماينده واقعي آنها مي باشد و منافع ملت آمريكا را تأمينمي كنند.

اما درباره جايگاه شعار و توهين عليه آمريكا در احكام اسلامي:

يكي از اهداف تشكيل حكومت اسلامي، اقامه عدل و قسط و دفاع از حقوق مستضعفان و مبارزه با استكبار وطواغيت مي باشد. در همين راستا در كلام خداوند متعال و ديگر بزرگان دين تعابير زيادي كه مشعر به اعلام بي زاري وبرائت از ظالمان و ستمگران باشد ديده مي شود كه اين چنين افراد و حكامي موجب لعنت و خشم و غضب خداوندقرار گرفته اند (سوره حج، آيه 1 - سوره مَسَد، آيه 1 و...) لذا همان طور كه خداوند دشمن طاغوت و استعمارگرانمي باشد و در آيات خود بيان مي نمايد بر مسلمانان نيز واجب است تا برائت و انزجار خود را از ستمگران و دولت هاياستعمارگر اعلام نموده و راه مبارزه با آنها را در پيش گيرند.

شوروي هم مانند آمريكا تاريخ درخشاني نسبت به ايران ندارد چرا ما با شوروي ارتباط داريم اما با آمريكا قطع رابطه نموديم ؟
پرسش

شوروي هم مانند آمريكا تاريخ درخشاني نسبت به ايران ندارد چرا ما با شوروي ارتباط داريم اما با آمريكا قطع رابطه نموديم ؟

پاسخ

}الف) بررسي اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در برقراري ارتباط با كشورهاي ديگر:

معمولاً كشورها براي سياست خارجي يك هدف عمده دارند وآن تأمين و حفظ مصالح و منافع كشور است ولينظام جمهوري اسلامي ايران از آنجا كه برخواسته از منابع اصيل الهي و اسلامي مي باشد، تنها به منافع مادي كشورخود در برقراري روابط با ساير كشورها بسنده نمي كند بلكه در اين زمينه از جايگاه انساني اسلامي مي نگرد. فصل دهمقانون اساسي اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را اينگونه بيان مي دارد: تأكيد بر وحدت ملل اسلام بااستفاده از آيه كريمه ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاتقون جلوگيري از سلطه جويي و سلطه گري براساس آيهكريمه ولن يجعل الله للكافرين علي المسلمين سبيلاً حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور دفاع از مبارزه حق طلبانهمستضعفين در برابر مستكبرين، احترام به اصل منع مداخله در امور داخل كشورها و... بر اين اساس جمهوري اسلاميايران ضمن رعايت ارزش هاي الهي فوق و دفاع از حقوق مسلمانان، سعي در برقراري و گسترش روابط خود براساساصل عدم مداخله، رعايت احترام متقابل، حضور پرقدرت و با عزت در صحنه بين الملل، با ديگر كشورها نموده استكه در اين راستا اولويت به برقراري روابط با كشورهاي اسلامي و سپس به كشورهاي كافر غير متخاصم كه در امورداخلي ايران مداخله ننمايند. براساس ارزش هاي اسلامي و انساني، منافع ملي و مصالح كشور نموده است.

نكته قابل توجه اين كه روابط با ساير كشورها يك امر در حال تغيير و تحول است مثلاً در مورد روابط

با شورويروابط ما حالات گوناگون داشته در اوايل انقلاب به دليل تلاش شوروي براي براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران ومداخله در مسايل داخلي ايران، حمله به افغانستان و... حالت خصمانه اي بر عليه شوروي داشت و همان برخورديرا كه ما الان با آمريكا داريم در آن زمان با اتحاد جماهير شوروي داشتيم و شعار مرگ بر شوروي، در كنار شعار مرگ برآمريكا جاي داشت و سياست هاي خصمانه شوروي مورد انتقاد شديد مسؤولين نظام، مطبوعات، افكار عمومي ملتايران قرار داشت. اما از زماني كه شوروي در سياست خارجي خود نسبت به ايران تجديد نظر كرد (خصوصا بعد ازفروپاشي شوروي) و حالت مخاصمه و محاربه جاي خود را به همكاري و احترام متقابل داد. ما نيز سياست خارجيخود را در اين زمينه تغيير داده و در صدد گسترش روابط تجارب اقتصادي، نظامي و... درآمديم و شعار مرگ برشوروي نيز كنار گذاشته شد. زيرا اساسا ديگر شوروي اي وجود نداشت. البته برقراري روابط گرچه فوايد بي شماري رابراي دو كشور در بر دارد ولي هرگز به معناي تأييد سياست هاي داخلي شوروي در سركوب مسلمانان چچن نمي باشدو مسؤولين نظام هم بارها ناراحتي عميق خود را از اوضاع اسفناك مسلمانان چچن اعلام داشته اند و اقدامات زيادينيز صورت گرفته است، زيرا يكي از اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران حمايت از مستضعفين ونهضت هاي آزادي بخش مي باشد اما اين مانع از برقراري روابط با كشوري مانند شوروي در جهت دست يابي ايران بهحفظ مصالح و منافع كشور كه به عنوان ام القراء در مقابل غرب مطرح مي باشد نمي شود. البته در مورد جنايات روسيهدر چچن و انعكاس آن در رسانه هاي ايران بايد گفت كه حدود زيادي اين كار انجام

مي شود ولي نكته اي كه مهم استاين كه به خاطر محدوديت هاي ديپلماتيكي و عدم مداخله در امور كشورهاي ديگر به خصوص حمايت از حركتاستقلال طلبانه اي مانند چچن كه عناصر اطلاعاتي آمريكا نقش فعالي را براي دستيابي به اهداف اقتصادي و سياسيو... در اين منطقه دنبال مي نمايند (نظير حمايت آمريكا از طالبان در افغانستان و...) و يا فعاليت شديد و گستردهوهابيت در آن منطقه و...، نمي توان هزينه هاي زيادي را براي مسأله چچن پرداخت نمود.

ب ) علت نفرت و عدم رابطه با آمريكا و شعار مرگ بر آمريكا: اما قضيه در مورد آمريكا مانند روسيه نيست زيراآمريكا نه تنها در سياست خارجي خود در ارتباط با ايران تغييري نداده بلكه فعاليت هاي خود را در جهت منزوي كردنو شكست انقلاب اسلامي ايران شدت بخشيده است. بر اين اساس مهمترين دلايل نفرت و انزجار ملت ايران ازآمريكا و عدم رابطه با آمريكا عبارتند از:

1- ميان ايران و آمريكا ديواري از بي اعتمادي وجود دارد كه مسؤول مستقيم ايجاد آن آمريكا است كه با انجامكودتاي 28 مرداد 1332 و سپس تحميل قانون ننگين كاپيتالاسيون، چپاول و غارت ثروت هاي ملي ايران از سال1332 تا 1357، برقراري حاكميت سلطه گرانه بر ايران، حمايت از حكومت ديكتاتوري شاه در برابر ملت ايران درجريان پيروزي انقلاب و به كارگيري انواع روش هاي استعمارگرانه و تهديدآميز پس از پيروي انقلاب، نظير حملهطبس، كودتاي نوژه، محاصره اقتصادي، حمايت از تجزيه طلبي، اعمال فشارهاي خارجي، تضعيف توان ملي، اعمالتحريم هاي گسترده و حركت در مسير سياست براندازانه و... اگر آمريكا واقعا به دنبال ايجاد رابطه با ايران از موضع برابراست بايد ابتدا گام هاي مؤثري براي از ميان برداشتن ديوار بي اعتمادي بر دارد.

2- ماهيت مناسبات آمريكا

با ايران همواره سلطه گرانه و استعماري بوده است و به صورت علني و غيرعلني درصدد سلطه مجدد بر كشور ايران مي باشد و اين با اصول سياست خارجي مغاير است.

3- عقلانيت سياسي و تاريخ روابط و مناسبات بين الملل حكم مي كند كه اگر آمريكا به واقع خواهان مذاكره وبرقراري روابط صادقانه با ايران است، بايد تكليف خود را با مطالبات عقلاني و عميق جمهوري اسلامي ايرانمشخص كند كه عبارتند از:

الف) به سياست هاي خصومت آميز خود عليه ايران در اشكال تحريم و... پايان دهد.

ب ) در امور داخلي ايران دخالت ننمايد.

ج ) آزادي اموال و دارايي هاي بلوكه شده ايران در آمريكا.

د ) احترام گذاشتن به حق حاكميت ملت ايران براي تعيين سرنوشت خويش.

ز ) كنار گذاشتن ضديت با اسلام.

4- ايران در شرايط كنوني پرچمدار پايگاه اعتقادي مبارزه عليه استكبار جهاني و صهيونيسم بين المللي است و سدمحكمي در برابر ظلم ظالمان به مستضعفان جهان است و از آن جا كه ملت هاي مظلوم دنيا به مواضع ايران در برابرآمريكا به ديده احترام مي نگرند و آن را بخشي از مبارزه سراسري عليه استكبار جهاني مي دانند برقراري رابطه باآمريكا موجب سست كردن پايگاه اعتقادي جهاد و مبارزه عليه استكبار جهاني و غاصبان صهيونيستي در جهان اسلاممي شود و...

بنا بر آنچه گفته شد ملت ايران حق دارند كه نفرت و انزجار خود را از سياست هاي سلطه گرايانه و مداخله جويانهآمريكا ابراز نماييد و اگر بعضي خدمات ظاهري توسط مستشارهاي خارجي در زمان رژيم قبل در ايران شاهد بوديم،اينها همه در مقابل منافعي كه از ايران به يغما بردند و جناياتي كه نسبت به مردم ايران روا داشته و مي دارند، هيچارزشي ندارد و در واقع فراهم سازي زمينه حضور

خود در ايران براي دستيابي به منافع نامشروع و كنار زدن ساير رقباياستعمارگر بود.

در پايان ذكر چند نكته لازم است:

1- مسؤولين ما بارها اعلام داشته اند كه ما با سياست هاي استعماري دولت مردان آمريكا مخالفيم نه با ملتآمريكا.

2- از آن جا كه دولتمردان آمريكا نمايندگان مردم آمريكا بوده و توسط رأي آنها انتخاب مي شوند، در جناياتآمريكا در سرتاسر جهان از جمله ايران شريك بوده و مسؤولند و چه مشكلي دارد خاطر شريف آنها نيز مقداريناراحت شود در حالي كه هر روز در سرتاسر جهان هزاران نفر بي گناه بر اثر سياست هاي استعماري آمريكا در رنج وبدبختي مي سوزند.

3- جمهوري اسلامي بارها اعلام كرده هرگاه كه آمريكا دست از سياست هاي استعماري خود بردارد و به حقوق برحق ملت ايران احترام بگذارد ما نيز به دولت و ملت آمريكا احترام گذاشته و دست از شعار مرگ بر آمريكابرمي داريم.

4- نفرت و انزجار از مستكبران مانند آمريكا از وظايف اساسي مسلمانان بوده و قرآن هم در موارد متعددي ازكافران و مستكبران اعلام برائت نموده است.

ر.ك: سياست خارجي ايران در دوران سازندگي، انوشيروان احتشامي، ترجمه متقي - ايران و آمريكا، حسن واعظي.

رابطه ايران و امريكا چه پيامدهاي فرهنگي را در پي دارد؟
پرسش

رابطه ايران و امريكا چه پيامدهاي فرهنگي را در پي دارد؟

پاسخ

براي دستيابي به پاسخي مناسب ابتدا لازم است ضمن اشاره به مهمترين اصول سياست خارجي امريكا در ارتباط با ساير كشورها, وضعيت فرهنگي كشور در قبل از انقلاب يعني زماني كه روابط بين ايران و آمريكا برقرار بود, مورد بررسي قرار گيرد: بر اين اساس برخي از مهمترين اصول سياست خارجي آمريكا عبارتند از: 1- هژمونيك گرايي و سلطه جويي و حفظ برتري خود بر نظام بين الملل 2- مداخله گرايي فرايند براي گسترش حوزه أا نفوذ و تائمين منافع حياتي خود. 3- اعمال سياست مهار عليه كشورهاي مخالف و... بررسي سوابق روابط كشورهاي استعمارگر با كشورهاي جهان سوم نشانگر اين واقعيت مي باشد كه برقراري روابط در جهت تائمين هرچه بيشتر منافع كشورهاي قوي و تحت سلطه و نفوذ قرار دادن كشورهاي ضعيف مي باشد. براي تحقق اهداف و تائمين منافع در سياست خارجي , دولتها از ابزارها و حربه هاي گوناگون بهره مي گيرند, كه از جمله أا آنها ابزارهاي فرهنگي مي باشد. در فرايند استفاده از حربه هاي فرهنگي و تبليغاتي , معمولا" ملتها مورد خطاب واقع مي شوند بدين ترتيب كه دولت به كار گيرنده أا ابزار فرهنگي سعي دارد در بلند مدت الگوهاي رفتاري و شيوه أا تفكر و زندگي ملتهاي مورد نظر خود را در جهتي كه تائمين كننده منافع و خواستهاي آنان باشد دگرگون سازد. نفوذ فرهنگي و در واقع فرهنگ سازي در ميان ملل ديگر با جايگزين فرهنگي صورت مي گيرد تا تائمين منافع بيگانه از طريق بيگانه كردن مردم با فرهنگ سنتي و تاريخ و

مذهب خودي امكانپذير شود. اين جايگزيني با هدف پشتيباني از اهداف چنيني سياست خارجي قدرت خارجي صورت مي پذيرد, به بيان ديگر حفظ سلطه اقتصادي , سياسي و نظامي كشورهاي سرمايه داري استعماري بر كشورها و مناطق عقب نگه داشته شده بدون استعمار فرهنگي و سلطه بر افكار و عقايد و فرهنگ مردم اين مناطق ممكن نبوده و نيست . در رژيم گذشته نيز از آنجا كه ايران نقش بسيار مهمي در سياست خاورميانه اي آمريكا بدليل نقش ژئوپلوتيكي و... در راستاي تائمين منافع منطقه اي و جهاني آمريكا, بر عهده داشت , ايالات متحده أا آمريكا از طرق مختلف و با بهره گيري از ابزارها و اعطاي كمك هاي فرهنگي و انعقاد قراردادهاي دوجانبه مبالغ بسياري در اختيار دولت ايران گذاشت و با اعزام ميسيونرهاي مذهبي , داير كردن كلاسهاي زبان انگليسي , تقبل هزينه أا تحصيلات دانشجويان ايران در آمريكا و تدريس اساتيد آمريكايي در دانشگاههاي ايران , تلاش گسترده اي را به منظور تائثير گذاري فرهنگي شروع كرد. مدير آژانش اطلاعات ايالات متحده در مورد بكارگيري ابزار فرهنگي و هدف از آن مي گويد: ((ما سعي مي كنيم تا طرز تفكر انسانها را به وسيله وسايل مختلف ارتباط جمعي تحت نفوذ خود قرار دهيم , به وسيله أا تماس هاي فردي , فرستنده هاي راديوئي , كتابخانه ها انتشارات و پخش كتاب , مطبوعات , فيلمهاي سينمائي تلويزيون , نمايشگاه ها, تدريس زبان انگليسي و ساير طرق ...)), (ابراهيم سنجر, نفوذ آمريكا در ايران , ج 1, ص 79). نتيجه و پيامدهاي شوم نفوذ فرهنگي آمريكا در ايران عبارت بود از تضعيف

و در معرض نابودي قرار دادن فرهنگ سنتي و اسلامي كشورمان بگونه اي كه يك احساس پوچي و بي هويتي در افراد جامعه بوجود آمده و بدنبال آن پديده أا غرب زدگي و حاكم شدن ارزشها و الگوهاي غرب , مفاسد اجتماعي , وابستگي در جنبه هاي مختلف اقتصادي , علمي , صنعتي , نظامي و... مبارزه با مظاهر اسلامي و... بشدت گسترش يافته بود. رژيم محمدرضا شاه با طرح شعار تمدن بزرگ و بكارگيري حربه ناسيوناليسم سعي در متلاشي ساختن فرهنگ ستر اسلامي و ايجاد ساختار فرهنگي متناسب با ساختار اقتصادي و سياسي و اجتماعي در حال تكوين در ايران داشت تا راه را براي تحقق شعار تمدن بزرگ كه همانا زمينه سازي براي تسلط قدرت خارجي و تائمين منافع بيگانگان از طريق تحكيم سلطنت و تقويت شخص شاه بود, فراهم نمايد. ارائه الگوهاي فرهنگي از سوي آمريكا به همراه كمكهاي اين كشور در اين زمينه موجب شد تا آمريكا براي سالها متمادي حوزه هاي اجتماعي در ايران را تحت نفوذ و كنترل خود درآورد. با توجه به مسائل فوق در مورد تائثيرات فرهنگي برقراري روابط مجدد ايران و امريكا بايد گفت كه : اولا": همچنان كه مسوئولين جمهوري اسلامي ايران بارها اعلام كرده اند تا زماني كه آمريكا دست از خوي سلطه گري و مداخله گرايي در امور داخلي كشورهاي ديگر بر ندارد حقوق و منافع ملي ساير كشورهاي ديگر را به رسميت نشناسد و از موضع برابري همراه با احترام متقابل برخورد ننمايد, و در صدد تحكيم مباني ارزشي و فرهنگي خود بر ساير فرهنگها باشد, امكان برقراري روابط با امريكا منتفي

خواهد بود. ثانيا" اگر بهر دليل بدون اينكه آمريكا در اصول سياست خارجي خود تجديد نظر نمايد, جمهوري اسلامي ايران اقدام به برقراري روابط نمايد قطعا" آمريكا براي دستيابي به اهداف و منافع خود كه در حدود بيش از دو دهه از دستيابي به آنها محروم مانده بود, اقدامات متعددي در جهت نابودي فرهنگ سنتي و مذهبي و در نتيجه نابودي نظام اسلامي براي ادامه أا سلطه أا نامشروع خود بر ايران قبل از انقلاب انجام خواهد داد و بهترين دليل براي اين مطلب , آغاز تهاجم گسترده أا فرهنگي عليه ارزشها و فرهنگ اسلامي و سنتي مردم ايران مي باشد. در خط مشي جديد آمريكا سه محور اصلي در كانون توجهات ويژه قرار گرفته اند: 1- افزايش فشارهاي خارجي براي تضعيف توانمندي هاي ملي ايران 2- سرمايه گذاري وسيع براي به دست آوردن پايگاههاي داخلي نظير مطبوعات , نشريات و نفوذ در تشكل هاي سياسي و نظامي حكومتي . 3- سرمايه گذاري و برنامه ريزي براي جذب روشنفكران و نفوذ در مراكز دانشگاهي و كانون هاي روشنفكري در چارچوب ترويج سكولاريسم و تلاش براي ايجاد وحدت رويه ميان طيف هاي مختلف ضد انقلاب حول محور سكولاريسم و حذف اسلاميت از جمهوريت . از طرق زير: 1- پيوند دادن تشكل هاي روشنفكران سكولار داخلي به انجمن ها و شوراهاي فرهنگي خارج 2- سوئ استفاده از آزادي هاي فرهنگي كشور 3- فعال سازي مجموعه هاي فرهنگي وابسته 4- مرتبط ساختن روشنفكران سكولار به شبكه جهاني روشنفكران 5- سازماندهي تشكل هاي حمايت گر فرهنگي مانند تشكيلات جهاني روتاري متشكل از لژ فراماسونري هاتف و آژانس يهود ايران

و... ثالثا": اما اگر مقامات امريكا در اصول سياست خارجي خود تجديد نظر نموده و بر اساس احترام متقابل و عدم مداخله گري در امور ساير كشورها و بدون سلطه جويي و برتري فرهنگي , نظامي , اقتصادي و... خود, با ايران وارد مذاكره و برقراري ارتباط شوند و بدان در عمل پايبند بمانند, در اين حالت با توجه به برجستگيها و غناي فرهنگ سنتي و اسلامي ايران , نگراني و تهديد چنداني براي فرهنگ جامعه أا ايران پيش بيني نمي شود, بلكه مي توانيم فرهنگ و ارزش هاي ملي خود را حفظ كرده و از نظر اقتصادي سرمايه گذاري هاي مشترك با موئسسات امريكا داشته و با آنها داراي همكاري و حتي همسويي فرهنگي باشيم , ملت ها مي توانند علي رغم پخش برنامه هاي مختلف از ماهواره ها, خود انتخابگر باشند و سره را از ناسره و بد را از خوب تشخيص دهند, ارزشي را بپذيرند و يا نفي كنند. و حتي از اين فرصت در جهت گسترش و تبليغ ارزشهاي سنتي و مذهبي خود در جوامع ديگر استفاده نمائيم . رابعا": اما آنچه واقعيت دارد اينست كه در مقاطع كنوني با رشد و توسعه تكنولوژي ارتباطاتي و مخابراتي و ماهواره اي , جوامع بشري در عصر يكسان سازي فرهنگي قرار گرفته اند. ايالات متحده أا آمريكا در تلاش براي تسلط بر منابع مالي , منابع انرژي و رسانه هاي ارتباط جمعي به دنبال تخريب فرهنگ ملتها و جايگزين كردن فرهنگ آمريكايي بر جهان است در مقطع كنوني حفظ فرهنگ خودي و مقابله با يكسان سازي فرهنگي , دغدغه أا تمام كشورها و

ملتهاي هوشيار بشمار مي آيد علاوه بر جمهوري اسلامي ايران كشورهايي نظير فرانسه , آلمان , چين , روسيه , هند و ژاپن (كه همه داراي روابط با آمريكا مي باشند) و ائتلافهاي بزرگي نظير اتحاديه اروپا و ((آ. سه . آن )) بارها صراحتا" و رسما" نگراني خود را از تهاجم فرهنگي آمريكا اعلام داشته اند و بر لزوم مقابله با يكسان سازي فرهنگي و صيانت از فرهنگهاي ملي تاكيد و پافشاري نموده اند. زيبايي جهان ما عبارت است از اديان مختلف , زبانهاي متفاوت فرهنگهاي گوناگون , آداب و سنن متلون , ما فكر مي كنيم تمام اديان و فرهنگ ها, تمدن ها و زبانها بايد شكفته شده و به شكوفايي برسند امريكايي ها مي خواهند تحت عنوان نظم نوين , فرهنگ خود را به ساير كشورها ديكته كنند و فرهنگهاي ملي ساير كشورها را نابود سازند اين موضوع براي هيچ كشوري جنبه خوشايندي ندارد و چهره أا زيباي جهان را تخريب مي كند. براي آگاهي بيشتر ر.ك : حسن واعظي , ايران و امريكا. سيد كمال الدين هاديان , سياست خارجي آمريكا و منافع ملي ايران .

آتش زدن پرچم آمريكا با توجه به اينكه ما با مردم آمريكا جنگ نداريم صحيح است؟
پرسش

آتش زدن پرچم آمريكا با توجه به اينكه ما با مردم آمريكا جنگ نداريم صحيح است؟

پاسخ

در اين مورد نظرات متفاوتي وجود دارد:

الف) نظر مخالفان: برخي گويند كه چون دولت كنوني منادي گفتگوي تمدن ها در جهان كنوني مي باشد و پرچم هر كشور نماد تاريخي و شخصيت و اعتبار يك ملت مي باشد، از همين رو دولت جمهوري اسلامي ايران بايد در اين باره موضع منفي داشته باشد و لذا دولت نيز رسما موضع منفي در اين باره اتخاذ كرده است. ب ) نظر كساني كه موافق آتش كشيدن پرچم آمريكا هستند: اولاً: موضع منفي دولت در حد يك حركت رسمي دولتي است و ربطي به خيزش مردم ستمديده و ابراز انزجار از ستم هاي آمريكا به شكل كنوني ندارد، كما اين كه در بسياري از نقاط ديگر جهان نيز چنين است. ثانيا: آتش زدن پرچم آمريكا توهين به مردم آمريكا نيست، همچنان كه رهبران نظام بارها اعلام كرده اند كه ما با مردم آمريكا

دشمن نيستيم، بلكه نشانه خشم عليه سياست هاي استكباري و ظالمانه آمريكا مي باشد و پرچم امريكا به عنوان نماد و سمبل نظامي مستكبر و زورگو و خائن به حقوق بشر مورد نفرت همه ملل ستمديده مي باشد.

ثالثا: آتش زدن پرچم امريكا حاوي اين پيام براي مردم آمريكا است كه بدانند دولتمردان آنها حيثيت و اعتبار بين المللي شان را لكه دار كرده اند، لاجرم بكوشند كه با دقت در انتخاب رهبرانشان و اعتراض به عملكردها آنان موجبات تغييرات اساسي در سياست خارجي ايالات متحده پديد آورند.

رابعا: ابعاد توطئه آمريكا عليه مردم ايران عبارت مي باشد از:

1- كودتاي آمريكايي، انگليس 28 مرداد 1332.

2- لغو قراردادهاي تسليحاتي با ايران بعد از انقلاب.

3- حمايت

از تجزيه ايران.

4- پشتيباني از تروريسم بر ضد انقلاب اسلامي.

5- جاسوسي ديپلمات هاي آمريكايي و تلاش آنها جهت براندازي نظام.

6- توقيف اموال ايران در آمريكا.

7- تحريم كامل اقتصادي و...

8- حمله نظامي در ماجراي طبس.

9- كودتاي نوژه.

10- حمايت آشكار آمريكا در جنگ از عراق و مداخله در جنگ به نفع عراق كه تنها يكي از آنها سرنگوني هواپيماي مسافربري ايران بر فراز آبهاي خليج فارس و كشتن صدها مسافر آن بود.

11- ادامه و شدت بخشيدن به سياست هاي خصمانه خود عليه نظام مقدس اسلامي از قبيل: تخصيص بودجه هاي كلان براي سرنگوني نظام اسلامي و راه اندازي راديو آزادي براي تبليغات گسترده بر عليه ايران و تضعيف مباني اعتقادي مردم، محور شرارت خواندن ايران و تهديد ايران به حمله ي نظامي و...

خلاصه با توجه به ابعاد وسيع توطئه هاي آمريكا عليه ملت ايران، يكي از راه هاي نشان دادن خشم ملت ايران و اعتراض نسبت به سياست هاي استكباري آمريكا، آتش زدن پرچم آمريكا مي باشد. نتيجه اين حركت يكي از دو چيز است:

1- يا مردم آمريكا حامي سياست هاي ظالمانه راهبرانشان هستند، بنابراين مردم آمريكا با توجه به نقش آنها در انتخاب دولتمردان خود شريك جرم محسوب مي شوند و در مقابل جنايات دولتمردان خود و تضييع حقوق ملل مظلوم جهان توسط آمريكا مسؤول مي باشند. پس اگر توهين به آنان نيز تلقي شود نابجا نيست.

2- يا آنان حامي چنان سياست هايي نيستند و مسير خود را از سياستمداران جدا مي دانند، لاجرم اين مسأله به معناي توهين به آنان نيست.

خامسا: مگر مردم آمريكا بر ملت هاي ديگر چه برتري و مزيتي دارند كه نبايد خاطر شريفشان ناراحت شود، در حالي كه هر روز ميليون ها انسان بي گناه بر اثر سياست هاي ظالمانه و

استكباري آمريكا و توسط سازمان هاي امنيتي و اطلاعاتي و رژيم هاي دست نشانده آمريكا از حداقل حقوق مسلم خود محروم مي شوند. آيا دولت آمريكا براي حقوق ملت هاي ديگر احترامي قائل است كه ما مواظب باشيم كه خداي ناكرده ملت آمريكا آزرده خاطر نشود. آيا نبايد ملت آمريكا با مشاهده اين همه اعتراض در سراسر

جهان به اين فكر فرو رود كه چه شده است كه در اكثر نقاط جهان مردم عليه سياست ها و دولتمردان آمريكا اعتراض مي كنندپرچم آمريكا را به آتش مي كشند و آدمك هاي دولتمردان آمريكا را مي سوزانند و...

قرآن كريم در سوره توبه در آيه 120 مي فرمايد: «...ولايَطَؤنَ مَوطئا يغيظُ الكفارَ وَلا يَنالونَ من عَدوٍ نَيلاً الا كُتب لَهم به عمل صالحٌ اِنَّ اللّه لايضيع اجرَ المحسنين؛ مسلمانان هيچ قدمي كه كفار را خشمگين كند برندارند و هيچ دست بُردي بر دشمنان دين نرسانند جز آن كه در مقابل از اين رنج و آلام عمل صالحي در نامه اعمالشان نوشته شود كه خدا هرگز اجر نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد» و به قول مرحوم شهيد بهشتي: «آمريكا از دست ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير». براي آگاهي بيشتر ر.ك: ايران و آمريكا، حسن واعظي، انتشارات صدا و سيما، چاپ اول 1379.

چه علت هايي وجود دارد كسي كه از ديوارهاي سفارت آمريكا بالا رفته و جزء نيروهاي انقلابي محسوب مي شده امروز خواهان رابطه با آمريكا است و دين و مملكت خود را به آنها مي فروشد.
پرسش

چه علت هايي وجود دارد كسي كه از ديوارهاي سفارت آمريكا بالا رفته و جزء نيروهاي انقلابي محسوب مي شده امروز خواهان رابطه با آمريكا است و دين و مملكت خود را به آنها مي فروشد.

پاسخ

مهمترين عامل چنين مسأله اي - كه متأسفانه نمونه هاي بسيار زيادي از آن در تاريخ اسلام از ابتدا تاكنون وجود دارد - عدم بينش و معرفت قوي و والا به آموزه ها و معارف اسلامي در ابعاد مختلف است كه نتيجه آن، فقدان تثبيت و نهادينگي در عملكردها و رفتارهاست.

همانگونه كه در صدر اسلام افراد بسيار زيادي بودند كه از صحابه حضرت رسول اكرم(ص) بودند و خدمات ارزنده اي به اسلام نمودند، مانند «زبير» كه از پيشگامان اسلام بود در تمام جنگ هاي عهد رسول(ص) حضور داشت و بارها مجروح شد، پس از رحلت پيامبر(ص) از بيعت با ابي بكر امتناع كرد و از اصحاب خاص امام علي(ع) شد. اما از آنجا كه از نظر معرفتي به درجه بالا و قابل قبول نرسيده بودند، مي بينيم كه با تغيير اوضاع و شرايط، درست 180 درجه تغيير مسير داده و اگر تا ديروز در جبهه حق بر عليه باطل با تمام وجود مي جنگيدند، امروز كه بحث قدرت و مقام است، در جبهه باطل بر عليه حق و جانشيني پيامبر اكرم(ص) شمشير مي كشند و...

از اين روست كه دين اسلام بر عنصر معرفت و شناخت حقيقي اسلام، تأكيد بسيار زيادي دارد و اصرار مي ورزد كه حتي اصل دين داري و ايمان آوردن به خداوند نيز بايد با شناخت و تحقيق و بدون دخالت تقليد، احساسات و امثال آن

باشد زيرا اگر چنين امري محقق نشود، افراد در مقابل وسوسه ها، اميال و هواهاي نفساني، ثروت و شهرت و قدرت و مشكلات ناشي از مقاومت و ايستادگي در مقابل دشمنان كم آورده واز ادامه راه باز مي مانند و انقلاب ما هم مستثني از اين قانون نيست و همانگونه كه مثال آورديد، چنين افرادي در زمان ما نيز وجود داشته و وجودخواهند داشت. افرادي كه در اول انقلاب يا بعد از آن صرفا بر پايه احساسات و بينش ناكافي دست به اقداماتي زده و با برخي جريان هاي انقلابي همراه شدند اما وجود مشكلات راه - تمايلات نفساني، امتياز طلبي، حسادت و كينه توزي و... و مهمتر از همه ضعف ايماني و تقوا و نداشتن قدرت تحليل لازم و.. - آنها را از ادامه مسير بازداشت.

اما نكته قابل توجه اين كه بايد هميشه در كنار اين «ريزش ها» به «رويش ها» هم توجه داشت و آنها را نيز در نظر گرفت.

در زمان صدر اسلام علي رغم تمامي كارشكني ها و نقض عهدهاي برخي صحابه و... باز هم دل هاي حقيقت خواه و خداجو، پيرامون آن حضرت گرد آمده و تا آخرين نفس پايدار ماندند (ريزش ها و رويش ها، محمد باقر پور اميني، كانون انديشه جوان، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381).

و در زمان ما نيز نگاهي به واقعيات جامعه بيانگر اين موضوع نويد بخش مي باشد چه بسا جوانان بسيار لايق و متعهدي كه در راستاي تحقق اهداف مقدس انقلاب اسلامي با تمام هستي خود ايستاده اند و حاضر نيستند تحت هيچ شرايطي اين نهضت عظيم الهي را تنها بگذارند.

به جز ايران ،كدام كشورها با آمريكا و اسرائيل روابط سياسي ندارند؟
پرسش

به جز ايران ،كدام كشورها با آمريكا و اسرائيل روابط سياسي ندارند؟

پاسخ

ارائه پاسخي دقيق به اين سؤال نيازمند يك پژوهش و تحقيق گسترده است كه از حوصله يك نامه خارج مي باشد. اما به صورت مختصر مي توان چنين گفت: جمهوري اسلامي ايران تنها كشوري است كه توانسته با قاطعيت در جهت دستيابي به اهداف انقلابي و مذهبي خويش، روابط سياسي خود را با دولت هاي استعمارگر و نژادپرست آمريكا و اسرائيل قطع نموده و همچنان استوار بماند. البته كشورهايي نظير كوبا، ونزوئلا، كره شمالي و... نيز در مقاطعي روابطشان با آمريكا دچار فراز و نشيب هايي مي شود و همچنين برخي كشورهاي عربي نظير سوريه با اسرائيل روابط دوستانه اي ندارند.

در مورد تحريم هايي كه آمريكا عليه برخي كشورها اعمال كرده است مطلب بنويسيد.
پرسش

در مورد تحريم هايي كه آمريكا عليه برخي كشورها اعمال كرده است مطلب بنويسيد.

پاسخ

قبل از پرداختن به بحث، لازم است به ابهامي كه در سؤال وجود دارد اشاره شود كه اگر منظور كليه مواردي است كه تاكنون مشمول تحريم هاي آمريكا شده اند، اين يك پروژه تحقيقاتي است كه خارج از ظرفيت يك نامه است و اما اگر منظور چرايي كاربرد اين روش از سوي آمريكاست، مطالبي به اختصار مي آوريم:

اصولا، دولت ها جهت دست يابي به اهداف خارجي و تأمين منافع خود در سطح بين المللي از مكانيزم هاي متعددي از قبيل مذاكره و ديپلماسي، انعقاد قراردادها و پيمان هاي چندجانبه، برقراري يا قطع رابطه، جنگ و... استفاده مي نمايند كه يكي از معمولي ترين مكانيزم ها اعمال سياست تحريم در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي، صنعتي و تكنولوژيكي و... بر عليه كشور يا كشورهاي مقابل مي باشد.

به صورت طبيعي كشورهاي ابرقدرت كه در زمينه هاي مختلف اقتصادي، نظامي و.. از توانايي بيشتري برخوردارند در بكارگيري شيوه هاي مختلف در سطح بين المللي در جهت تأمين منافع خويش، از امتيازات بيشتري برخوردار بوده و مي توانند در مواقع نياز از آنها استفاده نمايند.

بر اين اساس ايالات متحده آمريكا كه از يك سو گستره منافع خويش را در سطح جهاني تعريف مي نمايد و از سوي ديگر از توانايي ها بالايي در زمينه هاي مختلف برخوردار است در صورت بروز تعارض و اصطكاك با ساير كشورها از مكانيزم هاي فوق استفاده مي نمايد. از آنجا كه شناخت دقيق چرايي اعمال هر يك از مكانيزم ها از سوي آمريكا بر عليه كشورهاي جهان، نيازمند بررسي

موردي است به اختصار مطالبي را در خصوص سياست تحريم اقتصادي آمريكا بر عليه ايران و اثرات آن بيان مي نماييم:

اتخاذ و اعمال سياست تحريم از سوي دولتمردان آمريكايي در ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي، علمي و تكنولوژيكي و.. عليه ايران به جهت جلوگيري از تثبيت و گسترش نظام اسلامي بود كه به طور طبيعي، محدوديت ها و فشارهاي زيادي را خصوصا با توجه به مؤلفه هايي از قبيل: سابقه وابستگي كامل ايران به آمريكا در ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي و... در زمان قبل از انقلاب از يك سو و نوپا بودن انقلاب و نياز شديد آن به منابع اقتصادي، تكنولوژيكي و... در مواجهه با مشكلات ناشي از قبل از انقلاب و جنگ تحميلي از سوي ديگر آن هم در شرايطي كه اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي دنيا به تبع از سياست هاي آمريكا و متحدين آن، از برقراري روابط مسالمت آميز و دوستانه با ايران، اجتناب مي ورزيدند به وجود آورد.

اين تحريم ها باعث شد تا علي رغم بسياري مشكلات و محدوديت ها، كشور ما از وابستگي كامل به آمريكا رهايي يابد و زمينه هاي تقويت اعتماد به نفس و اتكاء به خود و تلاش جهت خودكفايي و استقلال سياسي، اقتصادي علمي و... را فراهم آورد.

برخي از محدوديت هاي ناشي از تحريم هاي آمريكا عليه ايران عبارتند از:

1- افزايش هزينه هاي ايران در اثر خريد مايحتاج خود از واسطه هاي متعدد و خريد اجناس با قيمت بيشتر.

2- عدم دستايبي آسان به نتايج مالي قطعنامه 598.

3- عدم دستيابي آسان ايران به كمك هاي سازمان ها و بانك هاي بين المللي.

4- موانع موجود بر سر

انتقال لوله هاي گاز و نفت از طريق خاك ايران.

5- عدم دستيابي آسان به علوم و تكنولوژي پيشرفته.

6- ايجاد موانع مختلف بر سر راه صادرات غير نفتي و گرانتر شدن واردات ايران و...

عليرغم اين قبيل محدوديت ها، ملت عظيم ايران با اتكاء به خداوند متعال و با همت و تلاش خويش توانسته است بر بسياري از اثرات اين تحريم ها فائق آيد و راه دستيابي به پيشرفت و تحقق اهداف و آرمان هاي انقلاب اسلامي را در پيش گيرد و نه تنها اين تحريم ها باعث انزواي ايران نگرديد بلكه حقانيت ايران را براي ساير ملت ها به اثبات رساند و باعث مشكلاتي براي خود ايالات متحده گرديد چنان كه «لي هاميلتون» نماينده دموكرات مجلس نمايندگان آمريكا در شوراي روابط خارجي آمريكا در اين باره مي گويد: «تلاش هاي ما براي منزوي كردن و مهار ايران نه تنها ناموفق بوده، بلكه نتايج معكوسي داشته است. اينها موجب تنش هاي بزرگي با همپيمانان ما در اروپا و دوستان عربمان در خليج فارس شده است.

كشورهاي كليدي عرب، نشست اقتصادي در قطر را كه ايالات متحده از آن پشتيباني مي كرد تحريم كردند، اما تمام كشورهاي عربي در كنفرانس اسلامي تهران شركت كردند.

... در واقع سياست ما ايران را منزوي نمي كند. اين سياست، ايالات متحده را منزوي مي سازد» (لي هاميلتون، ارزيابي مجدد سياست آمريكا در قبال ايران، مجله خاورميانه، سال پنجم، شماره يك، بهار 1378، شماره 13، صص 164 - 165).

يكي از مقامات ارشد دولت كلينتون در اين زميه اظهار مي دارد: «اگر هدف آمريكا اين است كه ايران را به لحاظ اقتصادي ضعيف و به

لحاظ سياسي منزوي نمايد، اين امر نتايج بي حاصلي را ايجاد خواهد كرد» (مجله اطلاعات سياسي - اقتصادي، شماره 116 - 115، 1376، صص 139 - 138).

متأسفانه برخي تصور مي كنند كه تنها راه فائق آمدن بر مشكلات اقتصادي و... برقراري رابطه با آمريكاست، زيرا رابطه با آمريكا از جنبه اقتصادي شايد تا حدي مشكل كوتاه مدت و مقطعي ما را حل كند، لكن عملكرد آمريكا در ارتباط با ديگر كشورها و مروري بر اين رابطه - حتي با ايران قبل و بعد از انقلاب - به خوبي خوي استكباري و منافع استيلاء طلبانه آن كشور را نشان مي دهد: از طرف ديگر، با توجه به اين كه بسياري از كشورهايي كه با آمريكا داراي روابط نزديك سياسي و اقتصادي هستند نيز با مشكلاتي شبيه و يا حتي شديدتر از مشكلات ما مواجه هستند، چه تضميني دارد كه مشكلات اقتصادي ما در صورت برقراري رابطه حل شود خصوصا رابطه با كشور استعمارگري كه به صراحت اعلام كرده است كه «ريشه ملت ايران را بايد خشكاند» و به هيچ وجه توان تحمل موجوديت ما را ندارد تا چه رسد به رشد و پيشرفت ما را.

بحمدالله در شرايط كنوني جمهوري اسلامي ايران از وجهه بسيار خوبي در بين كشورهاي دنيا برخوردار بوده و با اعمال سياست هايي كه در مقابل تحريم هاي آمريكا در پيش گرفته است مي تواند اثرات ناشي از آنها را خنثي نمايد. اين سياست ها عبارتند از:

1- ايران در مقابله با سياست تحريم محتاطانه عمل كرده و از هرگونه تنش زدايي خودداري كرده است.

2- رشد و توسعه اقتصادي در برنامه هاي دولت به

حد قابل قبولي رسيده و بسياري از پروژه هاي عظيم ساختاري و زيرساختي انجام گرفته است.

3- ايران توانسته جهت رابطه را به سوي جنوب شرق آسيا، كشورهاي منطقه و كشورهاي اروپايي تغيير دهد و قراردادهاي اقتصادي و تجارتي بسياري را منعقد كند.

4- با روي كار آمدن دولت آقاي خاتمي و با حمايت مقام معظم رهبري از دولت ايشان، ايران با ارائه سياست گفتگوي تمدن ها و سفر مقامات كشورهاي اروپايي و غربي توانست راندمان سياست هاي تحريم را خنثي كند.

5- با اتحاد دولت، ملت و مديريت همراه با استقامت مردم براي فائق آمدن بر برخي نابساماني هاي داخلي، كوشش هاي لازم به عمل آمده است (علي اكبر جعفري، تحريم ايران از سوي آمريكا، اقدامي بي اثر، روزنامه اطلاعات، 23/9/1379، ص 12).

جان كلام در حل مشكلات اقتصادي، پيامدهاي تحريم آمريكا و... همان است كه رهبر معظم انقلاب فرموده اند: «ملت ايران اگر بخواهد وضع مالي و اقتصادي خود را اصلاح كند، اين به عزم، به اراده، به تصميم، به كار همه طبقات، به همكاري با دولت وحمايت از مسؤولان كشور، به شجاعت در اقدام، به تأثير نپذيرفتن از سياست هاي خارجي خصمانه، به تأثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مي كند نه رابطه با آمريكا» (روزنامه كيهان، 13/8/1377، ص 2).

جهت آگاهي بيشتر ر.ك:

- ارزيابي رابطه با آمريكا (از ديد اقتصادي)، حسن دادگر، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر

- چالش هاي ايران و آمريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، حميد معبادي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1381

- ايران و آمريكا، حسن واعظي، انتشارات سروش 1379

- بررسي ماهيت

قدرت و سياست خارجي آمريكا و موضوع برقراري رابطه، دكتر علي ولايتي، قم، دفتر نشر معارف، 1382

خداوند و پيامبر اسلام(ص) فرموده اند كه هر انساني اشتباه كند و سپس توبه نمايد توبه او پذيرفته مي شود؛ پس چرا امام خميني فرمود كه هيچگاه با امريكا نمي توانيم ارتباط برقرار كنيم؟
پرسش

خداوند و پيامبر اسلام(ص) فرموده اند كه هر انساني اشتباه كند و سپس توبه نمايد توبه او پذيرفته مي شود؛ پس چرا امام خميني فرمود كه هيچگاه با امريكا نمي توانيم ارتباط برقرار كنيم؟

پاسخ

همانطور كه صحت تمام افعال واعمال ما داراي شرايطي است توبه نيز داراي شرايطي مي باشد كه يكي از اين شرايط اظهار ندامت به درگاه الهي و پشيماني قلبي است؛ يعني واقعاً انسان از كرده و فعل خود پشيمان شده و از نافرماني خويش نادم باشد و عزم و اراده او در آن حال بر اين قرار گيرد كه ديگر آن گناه و نافرماني را انجام ندهد. به عبارت ديگر انسان نمي تواند هم اراده كند كه گناه انجام دهد و هم در همان حال بگويند كه توبه مي كنم. شرط توبه دست كشيدن از گناه - در لحظه توبه - و اراده انجام ندادن آن در آينده است.

اما اين جمله كه شما از حضرت امام رحمة الله نقل كرده ايد كه «هيچگاه با امريكا نمي توانيم ارتباط برقرار كنيم»؛ دركلمات امام وجود ندارد اما ممكن است منظور شما جملاتي با اين مضمون باشد. بنابراين براي توضيح مطلب جملات امام عيناً نقل مي شود.

1) در تاريخ 58/9/25 امام مي فرمايند: «با امثال امريكا - دولت يك شرافت انساني مع الاسف، الآن ندارد كه ما بخواهيم به واسطه آن شرافت انساني اش با آن رابطه داشته باشيم - دولت امريكا اين است كه داريد مي بينيد كه مظلوم را دارد در هر جا پيدا مي كند پوست مي كند بهتر اين است كه با آنهايي كه ميخواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشيم تا يك وقتي كه به خود بيايد و بفهمد شرف هم هست در عالم

- منظور جهان اسلام است -».

2) در تاريخ 63/8/6 در ديدار با وزير امور خارجه و سفرا و كاردانان جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور مي فرمايند: «نه با امريكا كار داريم و نه با شوروي، ما خودمان هستيم و اين كه با همه دولتها رابطه داشته باشيم يعني رابطه دوستانه نه روابط بين ارباب و رعيت و اما اين روابط را نمي خواهيم مادامي كه اينطور باشد».

در عبارت اول امام تأكيد دارد كه با دولت غارتگر نبايد رابطه داشته باشيم. ايشان رابطه را مقيد مي كنند به اين كه برقراري رابطه زماني ممكن است كه آنها به خود بيايد يعني از خصلت چپاولگري خود دست بكشند يعني همان شرط توبه كه بايد تواب كه از عملكرد و نافرماني خود پشيمان شده باشد. درعبارت دوم ايشان به رابطه ارباب و رعيتي اشاره دارند كه چنين رابطه اي ظالمانه است و ظلم گناه بسيار بزرگي است. ايشان در آخر بياناتشان به اين نكته اشاره مي كنند كه مادامي كه طرف مقابل ما داراي چنان خصلتهايي باشند، پس در هر دو موردي كه ما نقل كرديم امام خميني نفرمودند كه تا ابد ما با امريكا ارتباط برقرار نخواهيم كرد بلكه اين عدم ارتباط تا زماني است كه امريكا از عملكرد خود نسبت به ما دست برداشته و روابط بين دو كشور به شكلي عادلانه و با احترام طرفين همراه باشد.

اما پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه چه كسي مرجع تشخيص اين مطلب است كه امريكا از روابط ظالمانه نسبت به انقلاب اسلامي ايران دست كشيد. يا نه؟

براي پاسخ به اين پرسش اصل 110 قانون اساسي راه را هموار نموده است

اين اصل بيان مي دارد «1- يقين سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشيخيص مصلحت نظام به عهده رهبري است» اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام، مقامات و مسؤولان مهم كشور هستند».

در حكم مورخ 75/12/27 مقام معظم رهبري در خصوص، موضوع سياستگذاري كلان كشور چنين آمده: «اين نهاد برجسته - مجمع تشخيص مصلحت نظام - براي اين كه بتواند وظايف مهم خود، بخصوص در زمينه سياستگذاري كلان كشور را به انجام برساند لازم است كه از آخرين فرآورده هاي كارشناسي دستگاههاي دولتي بهره مند گردد». به همين خاطر در حال حاضر در مجمع تشخيص مصلحت نظام زير مجموعهاي كاري گسترده اي فعاليت مي كنند و كميته هاي مختلف سياسي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و غيره متشكل از كارشناسان مجرب مشغول به كار هستند.

اين كميته ها همواره آخرين عملكردهاي سياسي و اقتصادي كشور امريكا را در برخورد باانقلاب اسلامي ايران مورد تجزيه و تحليل قرار داده و راه كارهاي مناسب را در هر زمان به مقام رهبري كشور پيشنهاد مي نمايند و چنانچه روزي مشخص شود كه روابط ايران و امريكا به صورت روابطي منطقي و سياسي در چارچوبهاي قوانين بين المللي به نقع ايران باشد، روابط ايران وامريكا مثل ساير كشورهايي كه داراي روابط با ما هستند شكل خواهد گرفت.

پيامبر اكرم 6در زمان حكومت خويش با كشورهاي ابرقدرت قطع رابطه نمي كردند. چرا رهبركنوني انقلاب مخالف رابطه با ابر قدرت آمريكا است ؟
پرسش

پيامبر اكرم 6در زمان حكومت خويش با كشورهاي ابرقدرت قطع رابطه نمي كردند. چرا رهبركنوني انقلاب مخالف رابطه با ابر قدرت آمريكا است ؟

پاسخ

هرگاه به دقت عملكرد نبيّ گرامي اسلام در مورد بر خورد غير خودي و مخالفان اسلام مورد بررسي قرار گيرد, متوجّه خواهيم شد درست بر عكس اعتقاد شما آن حضرت با همهء ابرقدرت ها رابطه بر قرار نمي كردند. به عنوان مثال پس از تشكيل حكومت اسلامي , براي سران كشورها نامه نوشتند و آنان را به اسلام يا اطاعت از خوددعوت كردند. هر كسي به نامهء آن حضرت پاسخ مثبت مي داد _ مانند نجّاشي _ با او طرح دوستي ريخته و رابطه برقرار مي كرد و با آن هايي كه پاسخ منفي به دعوت حضرت مي دادند و اظهار مخالفت مي نمودند _ مثل خسرو پرويز _رابطه برقرار نمي كردند. نه تنها با كشورهاي مخالف پيمان نمي بستند, بلكه با سران قبائِل مخالف قطع رابطه كرده و به شدّت باآن ها برخورد مي كردند, مثل سران قريش (ابوسفيان , ابوجهل و...) و حتي با عموي خود (ابولهب ) و مثل قبيله بني النضير كه به خاطر جهاتي آنان را از آب و خاك و سرزمينشان بيرون كردند.(1) و قبيلهء بني قريظه كه چند روزي دژآن ها توسط سپاه اسلام محاصره شد و آن ها مجبور شدند تسليم سربازان اسلام شوند, سپس طبق قضاوت يكي ازسران قبيلهء اوس (سعدبن معاذ) مردان جنگجوي آن ها اعدام و زنان و كودكان و مردان سالخورده اسير شدند.

از اين جا كشف مي كنيم رهبر عاليقدر اسلام تنها با كشور يا قبايلي رابطه برقرار مي

كرد كه خصومتي با مسلمانان نداشت و مزاحمتي براي آن ها ايجاد نمي كردند. بر اين اساس جا دارد رهبر انقلاب مخالف رابطه با آمريكا باشد,چون دشمن سرسخت نظام جمهوري اسلامي است .

(پ_اورقي 1.جعفر سبحاني , فروغ ابديّت , ج 2 ص 96

رهبر انقلاب در اجتماع مردم اراك در تقبيح سياست دولت امريكا آن را سياست و دموكراسي افسانه اي لقب داد. چنين انتقاد تندي از ايالات متحده نشان از چه نوع موضع گيري هايي مي باشد؟
پرسش

رهبر انقلاب در اجتماع مردم اراك در تقبيح سياست دولت امريكا آن را سياست و دموكراسي افسانه اي لقب داد. چنين انتقاد تندي از ايالات متحده نشان از چه نوع موضع گيري هايي مي باشد؟

پاسخ

بديهي است كه لبه تند و تيز انقلاب اسلامي ايران از ابتدا كه فرياد امام(ره) بلند شد، عليه آمريكا و اسرائيل بود. آمريكا بود كه بر ايران در دوران شاه تسلط داشت و از اين آب و خاك بهره ها مي برد و اين كشور را پايگاه نظامي خود و شاه را اولين حامي اسرائيل در منطقه قرار داده بود. انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) توانست دست امريكا را از اين منطقه كوتاه كند. لذا از همان ابتدا امريكا و طرفداران آن در منطقه با سياست هاي انقلاب اسلامي مبارزه كردند و هنوز مخالفت ها ادامه دارد.

مبارزه با شاه در حقيقت مبارزه با امريكا و اسرائيل بود. توطئه هاي بي شماري كه عليه نظام مقدّس جمهوري اسلامي توسط امريكا و اذناب او شده، بيانگر اين حقيقت است. كودتاي نوژه، حمله به طبس، حمله به هواپيماي مسافربري، تحميل جنگ هشت ساله، مطرح كردن جزائر سه گانه در خليج فارس، تجهيز گروه هاي آشوبگر در كردستان و تركمن صحرا و جنگل و خوزستان، آتش زدن لوله هاي نفت در ابتداي انقلاب و تبليغ بيش از حدّ رسانه هاي امريكايي و غربي و... توطئه هايي است كه همواره ادامه داشته است. تا امريكا دست از روحيه تكبر و تجاوزگري بر ندارد و شر خود را از منطقه خليج فارسي كم نكند و ناوگان هاي خود را از منطقه بيرون نبرد و پول هاي ايران را كه حدود بيست سال است در بانك هاي امريكا مصادره

شده، آزاد نسازد، مخالفت و مبارزه با امريكا جزء سياست هاي اصولي انقلاب اسلامي خواهد بود. رهبر معظم انقلاب كه ادامه دهنده راه و خط امام(ره) است، همان سياست اصولي امام را ادامه مي دهد. امام فرمود: امريكا شيطان بزرگ است. سخنان رهبر معظم انقلاب بيانگر همين سياست است.

سران نظامي امريكا و روسيه در اجلاسيه اخير خود تصميم به تحريم نظامي و اقتصادي گروه طالبان در افغانستان گرفتند. آيا امكان پيوستن جمهوري اسلامي به امريكا و روسيه در اجراي اين تحريم وجود دارد؟
پرسش

سران نظامي امريكا و روسيه در اجلاسيه اخير خود تصميم به تحريم نظامي و اقتصادي گروه طالبان در افغانستان گرفتند. آيا امكان پيوستن جمهوري اسلامي به امريكا و روسيه در اجراي اين تحريم وجود دارد؟

پاسخ

مخالفت ايران با حكومت طالبان در افغانستان به جهت اين است كه اوّلاً حكومت طالبان يك حكومت زوري وتحميلي بر ملت مسلمان افغانستان است و در دولت آن ها تمامي اقشار و گروه هاي افغاني شركت ندارند. ثانياً ماهيت طالبان ماهيتي ضد شيعي و وهابي است كه شيعيان افغانستان را قتل عام مي كنند واز حقوق آنان جلوگيري مي كنند. ثالثاً طالبان با حمايت كشورهاي خارجي مانند عربستان و پاكستان به روي كار آمده اند و حالت دست نشاندگي دارند.

رابعاً: تحريم هاي نظامي و اقتصادي امريكا و ديگر كشورها بر ضد افغانستان، به جهت منافع خودشان است، نه به جهت منافع ملّت مظلوم افغانستان يا ملّت ايران. مسائلي از قبيل بن لادن و مواد مخدّر باعث اين چنين تصميمي شده است. بنابراين دولت جمهوري اسلامي ايران در راستاي منافع خود و منافع ملّت مظلوم افغانستان قدم بر مي دارد و مستقل است و در تصميم گيري هاي سياسي، ملاحظه امريكا يا ديگر كشورها را مدّ نظر ندارد.

آيا احتمال حمله امريكا به ايران وجود دارد؟ لطفاً توضيح دهيد.
پرسش

آيا احتمال حمله امريكا به ايران وجود دارد؟ لطفاً توضيح دهيد.

پاسخ

پاسخ به سؤال فوق و امثال آن از محدود كاري اين واحد خارج است. اگر از مسئولان رده بالاي نظامي بپرسيد، بسيار به جا خواهد بود.

در عين حال همان طوري كه بوعلي سينا گفته "كلّما قرع سمعك فذره في بقعة الأمكان؛ هر چه شنيده و يا مي شنوي، به طور كلّي منكر نشو و احتمال وقوعش را بدهيد". اصل احتمال حمله امريكا به ايران وجود دارد، اما بسيار بعيد است، زيرا حساب ايران با ساير كشورهاي قاره آسيا و كشورهاي خاورميانه جدااست و اتّفاقاً امريكا نيز از اين قضيه كاملاً اطلاع دارد.

آيا مي توان ايستادگي امام حسين(ع) در برابر طاغوت زمان را به ايستادگي ملت ايران در برابر امريكا تعميم داد؟
پرسش

آيا مي توان ايستادگي امام حسين(ع) در برابر طاغوت زمان را به ايستادگي ملت ايران در برابر امريكا تعميم داد؟

پاسخ

حادثة كربلا گرچه در سرزمين خاص و در مدت محدود به وجود آمد، ولي پيام و درس هاي آن اختصاص به زمان و مكاني خاص ندارد. نهضت كربلا دو سويه است كه يك سوي آن، خدا محوري، عدالت خواهي و ستم ستيزي و همة خوبي ها قرار دارد و يك سوي ديگر آن ، جنايت، دين ستيزي و ستمگري وجود دارد. دو سويه بودن دو نماد از درگيري حق و باطل در طول تاريخ است.

نهضت امام حسين(ع) تداوم نهضت هاي همة انبيا و بزرگان دين است. همان گونه كه پيامبران در برابر طاغوت و طاغوتيان مانند فرعون ها قرار داشتند، امام حسين(ع) نيز در برابر يزيد و يزيديان - كه طاغوتيان آن عصر بودند - قرار گرفت.

امام حسين(ع) در يك فراخوان عمومي همگان را به قيام عليه سلطان ستمگر و دين ستيز فدا خواند: "هر كس سلطان ستمگري را مشاهده كند كه حرام هاي الهي را حلال مي شمارد و عهد و پيمان خدا را شكسته و با سنت رسول خدا به مخالفت پرداخته و بين بندگان خدا با ظلم و تجاوز عمل مي كند، اما عكس العمل قولي و فعلي انجام ندهد، بر خداوند است كه او را در جايگاه سلطان جابر قرار دهد".[16]

امام حسين(ع) از دو واژة سلطان و جائر بهره گرفت و بدون اين كه از يزيد نام ببرد، فهماند قيام عليه سلطان جابر در هر زماني واجب است. اين جملات حكايت از آن دارد كه در هر زماني طاغوت و طاغوتيان

و حسين و حسينيان قرار دارند.

بي ترديد مي توان ايستادگي امام حسين(ع) در برابر طاغوت زمان را به ايستادگي ملت ايران در برابر امريكا تعميم داد؛ زيرا مبارزة حق و باطل و شكل گيري دو جبهة عدالت و ستم اختصاص به زمان امام حسين(ع) ندارد؛ بلكه در هر زماني در برابر آن ها يزيد و يزيديان قرار گرفته اند. شايد بر همين اساس گفته شده است: "كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا".

انقلاب ايران نيز ريشه در نهضت عاشورا داشته و ادامة همان نهضت است. ملت ايران با شعار و اهداف قيام امام حسين(ع) در برابر همة طاغوت و طاغوتيان - به ويژه امريكا - انقلاب را به وجود آورد. امروزه نيز عاشوراييان و حسينيان در برابر يزيد هاي زمان به ويژه امريكا قرار گرفته و چندين سال در برابر امريكا ايستادگي و مقاومت نموده اند و در اين مقطع زماني نيز مي توانند با شعار و پيام عاشورا، در برابر امريكا ايستادگي نمايند.

واقعيت آن است كه انقلاب اسلامي ايران نمادي از همة خوبي ها است كه به رهبري حسين زمان، در برابر يزيد و يزيديان كه سمبل همة عدالت كشي ها و دين ستيزي ها است قرار گرفته اند.

[16] ان اثير الكامل في التاريخ، ج 2، ص 552؛ اللهوف، ص 34؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 377؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 596.

ريشه و پايه مخالفت آمريكا با ما و دشمني ما با آمريكا در چيست؟
پرسش

ريشه و پايه مخالفت آمريكا با ما و دشمني ما با آمريكا در چيست؟

پاسخ

براي پاسخ به پرسش شما، لازم است در ابتدا بگوييم كه براي ما "آمريكا" فقط يك كشور خاص در قسمتي از كردة زمين نيست كه داراي جمعيت خاص و مساحت معيني باشد، بلكه آمريكايي كه ما با آن در تعارض و تقابل هستيم در حقيقت يك مكتب فكري، يك نوع فرهنگ و حتي نوعي روش است كه دولت آمريكا بارزترين مصداق آن مي باشد.

اساس اختلاف ما با اني آمريكا - و هر كشور ديگري كه داراي چنان فرهنگ يا روشي باشد - در يك چيز خلاصه مي شود و آن حفظ استقلال و مبارزه با استعمار است.

طبق همين اصل ما تا چند سال پيش با كشورهايي مثل فرانسه و انگليس و شوروي هم در تضاد بوديم و رابطه اي با آن ها نداشتيم، ولي امروزه با تغيير مواضع سياسي آن ها نسبت به جمهوري اسلامي، كشور ما با آن ها در ارتباط است و ما در آن كشورها سفارتخانه داريم.

البته اين را هم بگويي كه دولت آمريكا به دلايل ديگري هم از نظر ما منفور است و آن دخالت ها و اهانت هاي آشكار و پنهان به مردم ما و كشور ما است، مثلاً حملة نظامي طبس، حمايت از گروه هاي تروريستي مخالف ايران، سقوط هواپيماي ايرباس ايراني در خليج فارس، مسئلة تروريست بودن ايران، مسئلة ساخت بمب اتم، كمك به رژيم عراق در جريان جنگ و ... كه آوردن همة آن ها فرصت بيشتري را مي طلبد.

نظر شما دربارة حادثة يازده سپتامبر 2001 ميلادي چيست؟ آيا ارتباطي با سورة توبه و آيات آن دارد. كه از آن به عنوان كشف قرآني ياد كنيم؟
پرسش

نظر شما دربارة حادثة يازده سپتامبر 2001 ميلادي چيست؟ آيا ارتباطي با سورة توبه و آيات آن دارد. كه از آن به عنوان كشف قرآني ياد كنيم؟

پاسخ

برادر بزرگوار، دبير محترم. ضمن تشكر و قدرداني از اعتماد و مكاتبة شما با اين مركز و آرزوي توفيق و موفيقيت روز افزون براي جنابعالي و خانوادة محترمان.

قرآن كريم معجزه اي جاويد و بي نظير از پيامبر گرامي(ص) مي باشد كه حاوي مطالب و دستور هاي جامع و كامل براي زندگاني بشر در تمام طول تاريخ و معجزات و پيشگويي هاي فراوان و زيادي مي باشد. از طرفي قرآن داراي بطن هاي زيادي است كه با هر تفسير و پرده برداري از مطالب آن، هر زمان به مطلب و مسئلة تازه اي دست مي يابند، با اين حال هيچگاه قرآن حلاوت و تازگي خود را از دست نمي دهد، كه اين مطلب از معجزات قرآن مي باشد.

برگه اي را كه جنابعالي براي اين مركز ارسال كرديد ظاهراً در كلّ كشور پخش گرديده است و هر نهاد يا ارگاني با چاپ آن، اسم واحد فرهنگي خود را زير آن چاپ نموده است.

در هر حال ما نمي توانيم به جرأت بگوييم كه تطبيق حادثة يازده سپتامبر با سورة توبه، صد در صد صحيح و منطبق مي باشد، ولي اين احتمال را مي دهيم كه ممكن است حادثة مذكور از پيشگويي ها و معجزات قرآن مجيد باشد كه از آن به عنوان كشف قرآني ياد مي شود.

برادر عزيز ما در انتساب مطالب و قضايا به قرآن بايد نهايت دقّت و احتياط را به كار بريم، تا قداست اين كتاب شريف

و معجزات و پيشگويي هاي آن براي هميشه در چشم و نظر جهانيان محفوظ بماند.

هر كس اين محاسبه را انجام داده مي تواند جالب باشد ليكن آيات سورة برائت موضوعات ديگري را مطرح مي سازد و از سنخ اعجاز و پيشگويي هاي قرآن نيست. مانند خبر دادن از شكست روميان و پيروزي مجدد آن ها پس از چند سال.

آية اوّل سورة روم صريح و روشن است ولي مطلبي كه نوشته شده، صرفاً حدس و گمان است.

منتظر مكاتبات بعدي شما هستيم.

چرا دولت آمريكا از دست ايران عصباني است؟
پرسش

چرا دولت آمريكا از دست ايران عصباني است؟

پاسخ

عصبانيت امريكا از ايران بدين خاطر است كه انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) تو دهني محكمي به آمريكا زد، و يكي از پايگاه هاي مهم آمريكا در خاورميانه را كه رژيم منحط پهلوي بود، ريشه كن نمود. قبل از انقلاب اسلامي، رژيم پهلوي دست نشاندة امريكا بود. ايران را پايگاه امريكا قرار داده بود. امريكاييان ساست هاي ضد اسلامي خود را توسط شاه اجرا مي كردند. آن ها ايران را كه يك كشور اسلامي و مملكت شيعه بود، به يك كشور طرفدار اسرائيل (كه خيال محو اسلام از صحنة روزگار را دارد) تبديل كرده بودند. پست هاي كليدي در ايران در اختيار غرب زدگان و طرفداران امريكا بود. مردم به رهبري امام خميني(ره) قيام كردند، و در اين راه زحمت ها و خسارت هاي زيادي متحمل شدند و افراد زيادي به شهادت رسيدند تا بالاخره موفق شدند رژيم دست نشاندة آمريكا را به زباله دان تاريخ بيندازند. آمريكا از انقلاب ايران به شدت ناراحت شد و پيروزي مردم ايران، آمريكائيان را عصباني كرده حدود نُه ماه پس از پيروزي انقلاب ايران در 13/8/58 عده اي از دانشجويان كه بعداً به دانشجويان پيرو خط امام معروف شدند، سفارت امريكا در تهران را اشغال كردند و اسنادي پيدا كردند كه سند جاسوسي امريكا عليه ايران بود. امريكا در اين ماجرا ضربة بسيار سختي ديد، زيرا آن كه خود را ابر قدرت مي دانست و فكر مي كرد بقية كشورها بايد تحت سلطة آن باشند، مواجه با كشوري شد كه ضربات خُرد كننده اي بر امريكا وارد مي

كنند و حيثت آن را به تمسخر گرفته است. در تمام دنيا فقط يك نفر پيدا شد كه به امريكا (كه خود را ابر قدرت مي دانست) بگويد: "امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند" و او امام خميني بود. از اين رو امريكا همواره دشمني خود با ايران را ابراز مي كند.

هدف آمريكا از به راه انداختن جنگ رواني بين ملّت ايران چيست؟
پرسش

هدف آمريكا از به راه انداختن جنگ رواني بين ملّت ايران چيست؟

پاسخ

استكبار جهاني براي رسيدن به اهداف سياسي و اقتصادي از اهرم و راهكارها و روش هاي كاربردي و همسو با شرايط زمان و تحولات جهاني بهره مي گيرد. آمريكا نيز براي سلطه بر جهان به ويژه در كشورهاي در حال توسعه و كشورهاي اسلامي و به خصوص ايران كه امروزه آن ها را بيشترين مشكل و مانع در راه رسيدن به منافع نامشروع خود مي داند، از راهكارها و سازكارها و استراتژي همسو با شرايط زمان بهره مي گيرد از اين رو علاوه بر به كارگيري ابزارهاي مختلف، به جنگ رواني، نيز جنگ سرد[5] مي پردازد.

استكبار از شعارهايي مانند دموكراسي، حقوق بشر، ازادي بيان، تأمين منافع اقتصادي و ... بيشترين استفاده را براي رسيدن به هدف خويش برده است. پس از آزمايش انواع و اقسام توطئه ها براي رسيدن به اهداف خود و نا اميدي از همة آنها امروزه آمريكا به جنگ رواني عليه مردم ايران رو آورده است. اين مسئله اگر چه تازگي ندارد، اما اكنون بيشتر شده است، زيرا توطئه هاي يكديگر نتوانسته براي اهداف نامشروع او ثمر بخش باشد. در جنگ رواني جديد، آمريكا در پي سست كردن ايمان، اراده، حس مسئوليت؛ ايجاد نااميدي، فاصله بين ملت و دولت، حس بدبيني در مردم، فاصله هر چه بيشتر مردم از يكديگر، توجه نكردن مردم به حوادثي كه در جهان اتفاق مي افتد و جناياتي كه در جهان به دست آمريكا و صهيونيست در حال وقوع است، مشغول كردن مردم به زندگي فردي و مادي خود، دور كردن آن ها از معنويت و حس نوع

دوستي ايرانيان، با بزرگ نمايي مشكلاتي كه در ايران وجود دارد و حمايت از بعضي گروه هاي داخلي و خود را خير خواه مردم ايران نشان دادن، تا بتواند با سست كردن پايه هاي نظام اسلامي، به اهداف و منافع نامشروع سياسي و اقتصادي در ايران برسد و يا حتي در صورت لزوم زمينه حضور نظامي و اشغال ايران را مشروعيت بخشد.

بررسي كوتاه و گذرا از تاريخ روابط ايران و آمريكا و دخالت آن كشور در امور ايران ما را به شناخت اهداف آمريكا نزديك تر مي كند.

اولين جاي پاي آمريكايي ها در ايران به سال 1029 ه . ش - 1851 ه - و شورع رسمي روابط ايران و آمريكا به سال 1230 ه - ش - 1851 كه دوران حكومت ناصرالدين شاه است بر مي گردد. از اين تاريخ به بعد كم كم آمريكايي ها بر نفوذ شان در ايران افزودند و سلطة خودشان را در ايران گسترش دادند و در اين دورة سلطه، دو حادثه از بقيه مهم تر است:

1_ كودتاي 28 مرداد 1332.

هدف آمريكا از كودتا تا بركناري دولت مردمي مصدق بود كه پس از مبارزات ملي شدن صنعت نفت به نخست وزيري رسيده بود. امريكايي ها با كودتا زاهدي را به قدرت رساندند. از اين تاريخ به بعد حكومت دست نشانده، در خدمت منافع آمريكا قرار گرفت.

2_ كاپيتولاسيون: طبق قرارداد كاپيتولاسيون مستشاران، نظاميان، كارمندان آمريكايي و خانواده هاي آنان و بستگانشان در ايران در صورت ارتكاب به جرم از تعقيب قضايي مصون مي مانند. اين قانون ننگين در 11 مهر 1343 آن هم شبانه در مجلس شوراي ملّي به تصويب

رسيد.

با اين مصوّبه كشورايران بيشتر در خدمت منافع نامشروع آمريكا قرار گرفت.

متن آن توسط يكي از كارمندان مجلس به اطلاع حضرت امام خميني(ره) رسيد. آمريكا نيز در قبال تصويب اين قانون با اعطاي وام 200 ميليون دلاري به ايران جهت خريد سلاح از آمريكا موافقت نمود. افشاي اين قانون توسّط امام در 4 آبانماه 1343 ضمن سخنان شديد اللحني كه آن را با آيه استرجاع[6] شروع نمود، دلتمردان آمريكا را خشمگين كرد و دور جديدي از مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد شاه و حاميان آن را به وجود آورد.

انقلاب و نهضت اسلامي ايران به نوعي مبارزه با اهداف نامشروع آمريكا به شمار مي آيد.

خصومت هاي آمريكا عليه ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها كاهش نيافت، بلكه شتاب بيشتري گرفت و براي سرنگوني آن اقدام نمود. واقعة طبس[7] و كودتاي نوژه[8] مهم ترين حوادث اين دوره به شمار مي رود. سپس آمريكا در جنگ تحميلي عراق عليه ايران نقش مهمّي را ايفا نمود.

اين توطئه نيز با شكست روبه رو شد. آمريكا در مسير دشمني با ايران راهكارهاي ديگري را به اجرا گذاشت، از جمله:

1_ ورود كالاهاي ايراني به آمريكا و فروش فناوري (تكنولوژي) دو منظوره و فن آوري هاي نو به ايران را ممنوع كرد و دشمني هاي خود را به عرصة بين المللي كشاند و تلاش نمود ايران را در اجلاس كشورهاي صنعتي موسوم به گروه هشت محكوم نمايد.

2_ ممانعت دولتمردان آمريكا از عبور خط لوله نفت و گاز كشورهاي آسياي ميانه از ايران از شيطنت هاي ديگر آنان است.

3_ ممانعت از تعيين رژيم حقوقي درياي خزر.

4_ تلاش جهت

نا امن نمودن مرزهاي ايران.

5_ تخريب روابط ايران با ديگر كشورها.

6_ بهانه گيري هاي بي مورد از دستيابي ايران به تكنولوژي هسته اي براي مصارف صلح آميز.

7_ حمايت از ضد انقلاب داخلي و خارجي.[9]

8_ حمايت آشكار در جنگ تحميلي از عراق با سرنگوني هواپيماي مسافربري و كشتي هاي ايراني.

بنابراين دشمني آمريكا با ايران ريشه در منافع نامشروع آن دارد، و چون كه ملت ايران بيدار شدند و نمي خواهند بيگانگان به ويژه آمريكا سرنوشت آنان را رقم بزند، اين درگيري و به اصطلاح جنگ رواني وجود دارد.

[5]جنگ رواني يا جنگ سرد: عبارت است از حالت كشاكش سياسي و اقتصادي وايدئولوژيك ميان دو يا چند كشور همراه با جنگ رواني و تبليغاتي، بي آنكه جنگ ياكاربرد مستقيم جنگ افزارهايي در ميان باشد.

[6]صحيفة نور، ج 1، ص 415، ناشر: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي.

[7]همان ج 12، ص 268.

[8]همان، ج 13، ص 39.

[9]با بهره گيري از سايت بسيج دانشجويي دانشگاه شهيد باهنر كرمان.

نظام جمهوري اسلامي ايران براي مبارزه عليه آمريكا، چه اقداماتي بايد انجام دهد، تا از دست توطئه هاي آمريكا در امان بماند؟
پرسش

نظام جمهوري اسلامي ايران براي مبارزه عليه آمريكا، چه اقداماتي بايد انجام دهد، تا از دست توطئه هاي آمريكا در امان بماند؟

پاسخ

براي مقابله با توطئه هاي استكبار جهاني راهكارهاي زير قابل تأمل است:

1- ايجاد وحدت و يكپارچگي در ملّت بزرگ ايران و همگرايي و همسويي مردم در تبعيّت از رهبري و وليّ أمر، تا از گزند هر خطري در امان بمانيم.

2- دشمن شناسي، به اين معنا كه چهره حقيقي دشمنان نظام، در داخل و خارج براي ملّت عزيز، شناخته شود.

چهره حقيقي امريكا و خصومت ها و سياست هاي كينه توزانه او و كشورهاي همفكرش، باعث مي شود شناخت و معرفت مردم ما نسبت به استكبار بيشتر شود، به گونه اي كه دشمنان به سادگي نتوانند نقشه هاي موزيانه خود را عليه نظام و مردم پياده كنند. اين مسئله باعث مي شود مردم سريعتر و با شكوهتر در صحنه هاي مختلف انقلاب حاضر شوند.

3- تقويت باورهاي ديني و مذهبي، به گونه اي كه مردم با ايمان و اعتقاد راسخ به معتقدات خود، به سادگي زير بار هر حكومتي نمي روند و از مرز و بوم جغرافيايي و فكري ديني خود، تا پاي جان دفاع خواهند نمود.

4- تقويت فرهنگ شهادت طلبي، و تبيين جايگاه والاي شهادت از نظر خدا و مكتب اسلام.

اين فرهنگ باعث مي شود كه شهيدان زيادي همانند شهيد فهميده پرورش يابند كه با بستن نارنجك به كمر به زير تانك دشمن رفته و لرزه بر جان دشمنان اندازند. اين مهم همان است كه سياستمداران امريكا، امروز از آن به عنوان قوي ترين عامل در پيروزي و ماندگاري انقلاب اسلامي ايران ياد مي كنند.

5- تقويت بنيادين زير بناهاي اقتصادي. اين مهم نيز بايد، به گونه اي برنامه ريزي شود

كه كشور عزيز ما را به هر جهتي كه به تقويت زيربناهاي اقتصادي و دارايي كشور كمك مي كند، سوق دهد و كشور ما را از تك قطبي و وابستگي به نفت برهاند، به گونه اي كه اگر ذخائر نفتي كشور به افول گراييد، مملكت از جهت هاي ديگر اقتصادي همانند صنعت و معدن و كشاورزي و دامپروري بتواند روي پاي خود بايستد، تا خود را از وابستگي و سرسپردگي به كشورهاي استكباري برهاند.

6- تقويت بنيه نظامي و دفاعي. اين مهم بحمداللَّه روبه پيشرفت و توسعه مي باشد. امروز به موشك هاي پيشرفته و تكنولوژي نظامي و دفاعي دست پيدا كرده ايم و اما اين بدان معنا نيست كه بتوانيم با اين سلاح ها و ادوات نظامي، در مقابل سلاح هاي پيشرفته و اتمي كشورهاي استكباري مقاومت داشته و دوام بيآوريم. بايد با گام هاي بلندتر و مؤثرتر بتوانيم چنين مقاومت و دفاعي را در كشور ايجاد كنيم.

7- تقويت بنيه علمي. با تقويت بنيه هاي علمي و پيشرفت هاي قابل تأمل در اين راستا مي توان كشور را بيمه كرد. انديشمندان و متفكّراني مي توانند با خلاّقيّت و نو آوري و تكنولوژي روز و پيشرفته، كشور را در مقابل بحران ها و تهاجم هاي مختلف بيمه نمايند.

8- مبارزه با تهاجم فرهنگي و برهنگي فرهنگي. يكي از حربه هاي استكبار، استحاله و دگرگون كردن فرهنگ هاي برجسته و غني كشورهاي اسلامي، خصوصاً ايران اسلامي است، تا شايد بتواند از اين راه، بي ديني و بي حجابي و ابتذال را داخل كشور كند و مردم را از اسلام و انقلاب و نظام جدا نمايد.

مي توانيم باتقويت و تحكيم بنيه هاي فرهنگي و مبارزه با اين تهاجم خزنده و بي سر و صدا انقلابمان را بيمه نماييم.

9- حضور

مردم در صحنه هاي سياسي همانند انتخابات. مي دانيم پشتوانه اصلي و حقيقي نظام، مردم هستند، كه با حضور خود، رژيم ستم شاهي را از پاي درآوردند.

يكي از راه كارهايي كه ميتواند استكبار را مأيوس كند، حضور هميشگي و مداوم مردم در راهپيمايي ها و انتخابات باشد، و اين امريكا و ديگران را مأيوس خواهد كرد. هر قدر اين حضور پررنگ تر و مستحكم تر باشد، نا اميدي دشمن بيشتر خواهد شد. مسئولان حكومت اسلامي بايد راه هاي دلگرمي و حمايت مردم از نظام را شناخته و هر چه بيشتر سعي در جلب رضايت و رفع نيازهاي مردم داشته باشند، تا مردم انقلاب را از خود و براي خود دانسته و به حضور هر چه بيشتر در صحنه هاي انقلاب و كشور تشويق و ترغيب شوند.

10- از راهكارهاي ديگري كه مي توان براي در امان ماندن از دست توطئه هاي آمريكا عنوان كرد، تقويت و تحكيم جايگاه بين المللي ايران اسلامي در سازمان هاي جهاني است، به گونه اي كه با ايجاد روابط محترمانه با كشورهاي مختلف جهان و همكاري بيشتر با آن ها خصوصاً با همسايگانمان، فتنه و نقشه هاي استكبار را خنثي نماييم. اگر بتوانيم روابط خودمان را با كشورها، خصوصاً كشورهاي همسايه كه امروز، آمريكا در آن جا، جاخوش كرده است، بيشتر نموده و سياست صلح و امنيت و آرامش را در منطقه دنبال كنيم، نقشه هاي استكبار در محاصره و يا احياناً حمله، به جمهوري اسلامي، ناكام خواهد ماند.

راهكارهاي مختلف ديگري در اين خصوص وجود دارد، تأكيد بر صادرات، بها دادن به تحقيق و تشويق مخترعان و استعدادهاي درخشان، حفظ هويّت ملّي و اعتدال در مصرف.

آيا امريكا به ايران و سوريه نيز حمله مي كند؟
پرسش

آيا امريكا به ايران و سوريه نيز حمله

مي كند؟

پاسخ

در مورد حمله امريكا به ايران و سوريه نمي شود دقيقاً اظهار نظر كرد، چرا كه اين مسئله از يك طرف به شرايط زماني جهان، اوضاع سياسي و داخلي آمريكا و طرح و نقش هاي شيطنت آميز آن بستگي دارد و از طرف ديگر به وحدت و يكپارچگي ملّت و دولت و تصميم گيري هاي سياسي دولتمردان.

با توجه به هشياري و رشد سياسي و حضور مداوم و انقلابي مردم ايران و پيروي آنان از ولايت فقيه و رهبر معظم انقلاب بعيد به نظر مي رسد كه آمريكا به ايران حمله كند.

در هر حال، اگر تصميم به چنين كار گستاخانه اي بگيرد، مطمئناً سعي خواهد كرد كه زمينه هاي تبليغاتي و دلسردي مردم از حكومت اسلامي و رهبران سياسي و تحميل مشكلات بسيار را آماده كند.

اميدواريم كه خداي متعال به بركت ولايت ائمه(ع) و امام رضا(ع) حضرت بقية اللَّه الاعظم كشور ايران را از گزند حوادث حفظ فرمايد.

چرا مي گوييم: مرگ بر آمريكا در صورتي كه خود مردم آمريكا هم از دست جنايات بوش ناراحتند؟
اشاره

چرا نمي گوييم: مرگ بر بوش؟

پرسش

چرا مي گوييم: مرگ بر آمريكا در صورتي كه خود مردم آمريكا هم از دست جنايات بوش ناراحتند؟

چرا نمي گوييم: مرگ بر بوش؟

پاسخ

شعار مرگ بر امريكا اختصاص به ملت ايران ندارد، بلكه شعار همة مظلومان و آزادي خواهان جهان است كه در قالب شعار، كتاب نوشته و نمايش فيلم... ظهور مي كنند. هرگاه واژه امريكا به كار مي رود، مقصود مردم و سرزميني آن كشور نيست، بلكه سياست هاي استعماري حاكم بر آمريكا و سياستمداران و دولتمردان است كه به مرور زمان بر مسند قدرت قرار گرفته و يكي از ديگري برترند. استراتژي غير معقول آنان به گونه اي است كه حتي مردم امريكا نيز عليه آنها شعار مي دهند با اين تفاوت كه شعار مردم امريكا با شعار خارج از امريكا در بهره گيري از واژه ها و ادبيات تفاوت دارد. اگر در خارج از كشور عليه امريكا شعار داده مي شود، مقصود از امريكا دولتمردان آن است. هرگاه در داخل آمريكا عليه رهبران آن شعار داده مي شود، اسم شخص و يا كابينه و با يكي از كارگزاران و رهبران آن را نام مي برند. بستگي به عرف عموي است. بدين سان در داخل امريكا شعار مرگ بر امريكا معنا ندارد، زيرا مردم يك كشور عليه كشور خود شعار نمي دهند.

اگر مردم ايران شعار مرگ برامريكا را سر مي دهند، مقصود دولتمردان آن كشور است. مردم ايران با مردم امريكا دشمن نيستند و با سياست هاي اين كشور كه توسط رهبران آن اعمال مي شود، مخالف بوده و عليه دولتمردان شعار مي دهند كه با واژه مرگ بر امريكا ظهور مي

كند و اين اختصاص به بوش يا هر رئيس جمهور ندارد. در واقع بوش و ديگر رئيس جمهوري ها به وسيله دست هاي حاكمان اصلي آمريكا هدايت و راهنمايي مي شوند! و اين اختصاص به دوره و زمان خاص ندارد.

بسيار ساده لوحانه خواهد بود كه سياست هاي غلط آمريكا و دشمني آن را با ملت ايران از زمان هاي بسيار گذشته مانند حمايت از رژيم شاهنشاهي و كودتاي 28 مرداد و يا دوران جنگ با عراق را در اين زمان مربوط به يك شخص يا اشخاص معين بدانيم. تفكر سلطه و استعمار و به بردگي كشاندن ديگران در تمام سردمداران اين كشور و دست هاي پيدا و پنهان در درون آنها وجود دارد.

براساس جنايات و دشمني امريكا با ايران اسلامي بود كه امام امريكا را شيطان بزرگ خوانده و شعار مرگ بر امريكا را قانوني و حق مشروع ملت ايران دانست. جنگ ايران و امريكا، جنگ دو ملت نيست، بلكه جنگ حق و باطل است كه همه بدي ها در رفتار و گفتار دولتمردان امريكا تبلور يافته است.

يكي از استراتژي هاي جمهوري اسلامي ايران نفي هرگونه سلطه پذيري و روابط صلح آميز با دولت هاي غير متجاوز و غير محارب است .

در قانون اساسي ايران تصريح شده است: " سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نفي هرگونه سلطه جويي و سلطه پذيري، استقلال همه جانبه و تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاي سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دولت هاي غير محارب است".

البته شعار مردم ايران عليه امريكايي ها در بهره گيري از واژه

هاي "مرگ بر امريكا" خلاصه نمي شود، بلكه گاهي عليه آن دسته از دولتمردان امريكا كه دشمن ايران محسوب مي شوند، نيز شعار داده مي شود در بعضي تظاهرات و مناسبت هاي ديگر هم شعار مرگ بر امريكا سر داده مي شود كه مقصود دولتمردان است و گاهي شعار مرگ بر بوش و ... داده مي شود.

چرا مي گوييم: مرگ بر آمريكا در صورتي كه خود مردم آمريكا هم از دست جنايات بوش ناراحتند؟
اشاره

چرا نمي گوييم: مرگ بر بوش؟

پرسش

چرا مي گوييم: مرگ بر آمريكا در صورتي كه خود مردم آمريكا هم از دست جنايات بوش ناراحتند؟

چرا نمي گوييم: مرگ بر بوش؟

پاسخ

شعار مرگ بر امريكا اختصاص به ملت ايران ندارد، بلكه شعار همة مظلومان و آزادي خواهان جهان است كه در قالب شعار، كتاب نوشته و نمايش فيلم... ظهور مي كنند. هرگاه واژه امريكا به كار مي رود، مقصود مردم و سرزميني آن كشور نيست، بلكه سياست هاي استعماري حاكم بر آمريكا و سياستمداران و دولتمردان است كه به مرور زمان بر مسند قدرت قرار گرفته و يكي از ديگري برترند. استراتژي غير معقول آنان به گونه اي است كه حتي مردم امريكا نيز عليه آنها شعار مي دهند با اين تفاوت كه شعار مردم امريكا با شعار خارج از امريكا در بهره گيري از واژه ها و ادبيات تفاوت دارد. اگر در خارج از كشور عليه امريكا شعار داده مي شود، مقصود از امريكا دولتمردان آن است. هرگاه در داخل آمريكا عليه رهبران آن شعار داده مي شود، اسم شخص و يا كابينه و با يكي از كارگزاران و رهبران آن را نام مي برند. بستگي به عرف عموي است. بدين سان در داخل امريكا شعار مرگ بر امريكا معنا ندارد، زيرا مردم يك كشور عليه كشور خود شعار نمي دهند.

اگر مردم ايران شعار مرگ برامريكا را سر مي دهند، مقصود دولتمردان آن كشور است. مردم ايران با مردم امريكا دشمن نيستند و با سياست هاي اين كشور كه توسط رهبران آن اعمال مي شود، مخالف بوده و عليه دولتمردان شعار مي دهند كه با واژه مرگ بر امريكا ظهور مي

كند و اين اختصاص به بوش يا هر رئيس جمهور ندارد. در واقع بوش و ديگر رئيس جمهوري ها به وسيله دست هاي حاكمان اصلي آمريكا هدايت و راهنمايي مي شوند! و اين اختصاص به دوره و زمان خاص ندارد.

بسيار ساده لوحانه خواهد بود كه سياست هاي غلط آمريكا و دشمني آن را با ملت ايران از زمان هاي بسيار گذشته مانند حمايت از رژيم شاهنشاهي و كودتاي 28 مرداد و يا دوران جنگ با عراق را در اين زمان مربوط به يك شخص يا اشخاص معين بدانيم. تفكر سلطه و استعمار و به بردگي كشاندن ديگران در تمام سردمداران اين كشور و دست هاي پيدا و پنهان در درون آنها وجود دارد.

براساس جنايات و دشمني امريكا با ايران اسلامي بود كه امام امريكا را شيطان بزرگ خوانده و شعار مرگ بر امريكا را قانوني و حق مشروع ملت ايران دانست. جنگ ايران و امريكا، جنگ دو ملت نيست، بلكه جنگ حق و باطل است كه همه بدي ها در رفتار و گفتار دولتمردان امريكا تبلور يافته است.

يكي از استراتژي هاي جمهوري اسلامي ايران نفي هرگونه سلطه پذيري و روابط صلح آميز با دولت هاي غير متجاوز و غير محارب است .

در قانون اساسي ايران تصريح شده است: " سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نفي هرگونه سلطه جويي و سلطه پذيري، استقلال همه جانبه و تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاي سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دولت هاي غير محارب است".

البته شعار مردم ايران عليه امريكايي ها در بهره گيري از واژه

هاي "مرگ بر امريكا" خلاصه نمي شود، بلكه گاهي عليه آن دسته از دولتمردان امريكا كه دشمن ايران محسوب مي شوند، نيز شعار داده مي شود در بعضي تظاهرات و مناسبت هاي ديگر هم شعار مرگ بر امريكا سر داده مي شود كه مقصود دولتمردان است و گاهي شعار مرگ بر بوش و ... داده مي شود.

چرا مسئولان كشور ما با دخالت هاي آمريكا به امور مملكت ما برخورد قاطع نمي كنند؟ وظيفه ما در مقابل بي حرمتي دشمنان اسلام به ممالك اسلامي چيست؟
پرسش

چرا مسئولان كشور ما با دخالت هاي آمريكا به امور مملكت ما برخورد قاطع نمي كنند؟ وظيفه ما در مقابل بي حرمتي دشمنان اسلام به ممالك اسلامي چيست؟

پاسخ

ما مسلمانان در زندگاني فردي و اجتماعي ، در زمان ها و مكان هاي مختلف از وظايف گوناگون برخوردار هستيم. بعضي از وظايف مربوط به امور شخصي و خانوادگي است، اما بعضي مربوط به امور اجتماعي و مملكتي و حتي ممالك اسلامي است.

امور و وظايف مربوط به سياست هاي كلان كشور را مسئولان و در رأس آنها رهبر عظيم الشأن انقلاب به عنوان وليّ امر مسلمين براي ما تعيين مي كنند، چرا كه در برخي از امور و مسائل مربوط به سياستمداري و كشور داري از نظر ما شايد كوچك جلوه نمايد.

از نظر شرعي وظيفه ما پيروي از دستورهاي وليّ فقيه زمان مي باشد. مسئولان بايد زيركانه و هوشمندانه و سياستمدارانه با آمريكا و استكبار جهاني برخورد نمايند ، نيز كوچك ترين بهانه را به دست استكبار جهاني و همدستان غربي و اروپايي آن در مجامع بين المللي ندهند.

چنان كه در مسئله به دست آوردن انرژي و تكنولوژي هسته اي شاهد بهانه جويي هاي استكبار و فشارهاي سياسي آن در مجامع بين المللي هستيم، ضمن اينكه بايد توجه قدرت و ماشين عظيم جنگي و همدستانش در جهان و نفوذ آنها در كشورهاي منطقه و اطراف ايران اسلامي باشيم. حفظ نظام اسلامي ( كه با خون هزاران شهيد گلگون كفن و جانبازي جانبازان و ايثارگري آزادگان سرافراز به دست آمده) مهم ترين و بالاترين اولويت براي ما و مسئولان ما به شمار مي رود. چنانچه مصالحي درخصوص برخوردهاي

سياسي با آمريكا و همدستانش وجود داشته باشد، قطعاً از نظر مسئولان نظام خصوصاً رهبر عاليقدر و فرزانه آن دور نخواهد ماند و آن را در مجامع بين المللي و جهاني، به كار خواهند گرفت.

با توجه به نقشه هاي گسترده و ابزارهاي قدرت و ثروت بسيار دشمنان و هجوم همه جانبه و به شكل هاي مختلف آنها ( فرهنگي، سياسي، اقتصادي، نظامي و...) ، وظيفه ما در اين برهه حساس و در وضع كنوني، هوشياري و آگاهي هر چه بيشتر از طرح ها و نقشه هاي دشمنان و شيوه هاي نفوذ آنها در جهان اسلام به طور عموم و ميان مردم ايران به طور خصوص است؛ نيز آگاهي دادن به مردم به خصوص قشر جوان ؛ ايجاد آمادگي رزمي و شور و اشتياق در جوانان؛ تقويت و حفظ بنيه نظامي؛ جلوگيري از عوامل مخرب و سست كنندة باورهاي ديني قشر جوان، مانند مسائل فرهنگي و شيوع اعتياد. امور برشمرده از مهم ترين وظايف در زمان كنوني براي مقابله با توطئه هاي دشمنان خواد بود.

شما مي توانيد سؤالات خود را به نشاني قم ص پ 197 ارسال كنيد تا جواب سريع تر بدست شما برسد.

21-ذات بشر به سوي قدرت بالاتر خود سوق دارد هرچند اين قدرت در بعضي زوايا مضر براي او باشد اما مي توان جنبة مثبت آن را با قدري تأمل و سياست مناسب از آن خود نمود اگر اين انسان را به مراتب بالاتر يعني جامعه و ملت سوق دهيم، چرا هرگونه ارتباط با آمريكا بعنوان ابر
پرسش

ذات بشر به سوي قدرت بالاتر خود سوق دارد هرچند اين قدرت در بعضي زوايا مضر براي او باشد اما مي توان جنبة مثبت آن را با قدري تأمل و سياست مناسب از آن خود نمود اگر اين انسان را به مراتب بالاتر يعني جامعه و ملت سوق دهيم، چرا هرگونه ارتباط با آمريكا بعنوان ابر قدرت اكثر زمينه ها را رد مي كنيم؟ آيا مقصود يا منفعتي را دنبال مي كنيم؟

پاسخ

بدون شك انسان موجودي است كمال طلب، و قدرت طلبي و توانمندي در عرصه هاي مختلف را نيز از مظاهر آن دانسته و پيوسته در حال حركت و تكاپو براي هرچه توانمند تر شدن است بگونه ايكه شاهد تجاوز به حريم يكديگر و ضايع سازي حقوق افراد و جامعه هاي مختلف بوده و هستيم و پر واضح است كه در نگاه خرد آدمي و وحي و مقررات الهي انسان مجاز به توانمندي بي ضابطه و بي هدف نمي باشد زيرا ثمره اي جز هرج و مرج و توحش نخواهد داشت از اين رهگذر ارتباطات براي كسب قدرت و توانائي آنگاه عقلاني و پسنديده است كه پيامد منفي نداشته و يا ضريب آن به حداقل برسد و از آنجائيكه نظام سياسي دولت آمريكا داراي روحية استكباري مي باشد ارتباط با وي در برخي از تحليلها اصلاً منفعت نداشته بلكه موجب ضرر نيز مي باشد و به نظر برخي تحليل گران سياسي داراي منفعتي اندك است كه به ريسك آن نمي ارزد. با اين وجود جمهوري اسلامي ايران به منظور همان استفاده هايي كه فرموديد و براي مصون ماندن از دشمني ها آمريكا شرايطي را همواره مطرح نموده، كه تا كنون شاهد هيچگونه موافقت و تغيير موضعي از جانب آمريكا نبوده

است. مقام معظم رهبري فرموده اند:

" آمريكاييها براي ارتباط و فعاليت هاي خودشان در دنيا، يك وجهه ي نظر بيشتر ندارند _ آن را هم مي گويند؛ پنهان و كتمان نمي كنند _ و آن، منافع آمريكا است. چنانچه با كسي رابطه برقرار كنند، اگر بپرسند چرا، مي گويند منافع ما ايجاب مي كند؛ چون براي آنها منافعشان مهم است! آمريكا به هيچ كشوري سود نمي رساند؛ اگر چند ميليون دلار به كشوري وام بدهد، چند برابر از او امكانات مي گيرد! امروز اگر شما به اين منطقه نگاه كنيد، مي بينيد كه اين كشورهاي اطراف ما دچار فقر و ضعف و استبداد و فساد و مشكلات فراواني هستند؛ اينها مگر با آمريكا روابط ندارند؟! همه ي اينها با آمريكا روابط دارند؛ آمريكاييها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباط با كشورها، تأمين منافع دولت آمريكا است! معناي اين حرف چيست؟ معنايش اين است كه از نظر آمريكاييها، منافع يك شهروند آمريكايي، بر منافع يك شهروند ايراني _ هركه باشد _ ترجيح دارد؛ يك جوان آمريكايي، بر جوانان ايراني ترجيح دارد؛ يك عنصر آمريكايي _ هركه باشد _ بر يك عنصر ايراني و يا غير ايراني ترجيح دارد؛ سياست آمريكا در مسائل جهانيش بر اين مبنا است؛ هدف اصلي اين است.

البته با دروغ و فريب، اسم حقوق بشر را مي آورد! كشورهايي هستند كه آمريكا از نفت آنها استفاده مي كند؛ در آنها يك بار يك مجلس منتخب مردم تا امروز تشكيل نشده است؛ يك حاكم منتخب مردم، يك رئيس جمهور منتخب مردم در آن كشورها وجود ندارد؛ اما آمريكا اسمي از دمكراسي و حقوق بشر در آن كشور ها نمي آورد! چرا؟

چون منافعش را از آنها تأمين مي كند. با

رژيم صدام _ در دوراني كه رژيم صدام با ايران مي جنگيد؛ چون بر طبق منافع آنها بود _ كمال همكاري را كردند؛ بعد كه رژيم صدام به كويت حمله كرد و منافع آنها را تهديد نمود، با او مقابله كردند؛ آن وقت صدام شد ظالم و جنايتكار و عنصر غير قابل اعتماد! مگر قبلاً نبود؟!"

آيا تطبيق حوادث يازده سپتامبر آمريكا با آيات 109 و 110 سورة توبه درست است آيا هدف از اين گونه بازگويي ها و يادآوري ها به جهت بالا بردن سطح قرآن است يا خير؟
پرسش

آيا تطبيق حوادث يازده سپتامبر آمريكا با آيات 109 و 110 سورة توبه درست است آيا هدف از اين گونه بازگويي ها و يادآوري ها به جهت بالا بردن سطح قرآن است يا خير؟

پاسخ

خير، تطبيق حوادث يازده سپتامبر آمريكا، با آيات 109 و 110 توبه درست نيست زيرا، اين گونه توجيهات ،مطابق با اصول و قواعد تفسير قرآن نيست و جنبة ذوقي دارد.

در تاريخ هر روز شاهد حوادث گوناگون تلخ و شيرين هستيم اگر هر واقعه اي را با ذوقيات خود، با آيات قرآن تطبيق دهيم علاوه بر اين كه خلاف قواعد و اصول تفسير است سبب سستي و سبكي دربارة اعتقاد به اين كتاب آسماني خواهد شد. قرآن كريم به كليات معيارها، افكار، اعمال نتايج اعمال دشمني دشمنان و... اشاره كرده است و كمتر به جزئيات و وقايع پرداخته است

بنابراين تطبيق وقايع و حوادث بر آيات قرآن صحيح نيست

با توجه به اين كه واقعة يازده سپتامبر كار خود آمريكايي ها و صهيونيست ها بوده شايعة تطبيق وقوع آن با آيات قرآن نيز بعيد نيست كه از جانب خود آن ها باشد، تا به اهداف خود برسند. برخي از اهدافي كه در اين باره دنبال مي كنند به شرح زير است

1. ايجاد بي اعتمادي ميان مسلمانان و غيرمسلمانان دربارة قرآن اگر بپذيريم كه وقايع را مي توان بر قرآن تطبيق كرد، چنان چه يك حادثه برخلاف آن چه انتظار است مشاهده شود، كافي است كه افراد نسبت به قرآن بي اعتماد شوند.

2. آمريكائي ها و صهيونيست ها، در اهداف بلند مدت خود نقشة تضعيف و از بين بردن مسلمانان و يا حداقل جلوگيري از گسترش اسلام را در سر دارند. اگر اين شايعه

تثبيت شود كه حادثة يازده سپتامبر مطابق با آيات قرآن است آن گاه مي گويند: اين كار، كار مسلمانان و مطابق با اعتقاد و كتاب آسماني آنان است تا بدين وسيله افكار عمومي را بر ضد قرآن و معتقدات مسلمانان بسيج كرده به اهداف شوم خود برسند، و بهانه اي براي مبارزه با مسلمانان داشته باشند; چنان چه ديديم بعد از آن واقعه تمام امكانات خود را در اين راه به كار گرفتند.

از اين رو، به نظر مي رسد، هدف از طرح چنين مسائلي تضعيف قرآن كريم باشد.

مرگ بر آمريكا و اسرائيل مي گوييم اما وسايل آمريكايي و اسرائيلي استفاده مي كنيم چه حكمي دارد؟
پرسش

مرگ بر آمريكا و اسرائيل مي گوييم اما وسايل آمريكايي و اسرائيلي استفاده مي كنيم چه حكمي دارد؟

پاسخ

قرآن كريم مي فرمايد: "لَن يَجْعَل َ اللَّه ُ لِلْكَ_َفِرِين َ عَلَي الْمُؤْمِنِين َ سَبِيلاً ;(نسأ،141) خداوند هرگز بر ]زيان مؤمنان براي كافران راه ]تسلّطي قرار نداده است "

خريد و فروش و هر گونه معامله با بازرگانان شركت ها و مؤسسات غير مسلمان اعم از آمريكا و اسراييل يا كشورهاي ديگر، اگر باعث سلطة اقتصادي فرهنگي نظامي و سياسي و يا باعث استعمار و تضعيف مسلمانان و تقويت كفار باشد جايز نيست "(اقتباس از: توضيح المسائل مراجع بني هاشمي ج 2، ص 736، دفتر انتشارات اسلامي ) ولي در غير اين صورت معاملة با آن ها و استفادة از اجناس آن ها جايز است هر چند از جهت اعتقادي از آن ها تبرّي مي جوييم و از آنان بيزاريم مرگ بر آمريكا و اسراييل كنايه از اظهار شدت تنفّر، غضب و بيزاري نسبت به آن هاست چرا كه خدا و رسولش از مشركان و كساني كه سر جنگ با مسلمانان دارند، بيزارند: "أَن َّ اللَّه َ بَرِي َّءٌ مِّن َ الْمُشْرِكِين َ وَرَسُولُه (توبه 3) بنابراين منافاتي ندارد كه از جهت اعتقادي از كفار بيزار باشيم ولي از اجناس آن ها، مادامي كه به زيان مسلمانان نباشد، استفاده كنيم

آيا آية 108 سورة انعام "مرگ بر آمريكا" را توجيه مي كند؟
پرسش

آيا آية 108 سورة انعام "مرگ بر آمريكا" را توجيه مي كند؟

پاسخ

وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِين َ يَدْعُون َ مِن دُون ِ اللَّه ِ فَيَسُبُّواْ اللَّه َ عَدْوَا بِغَيْرِ عِلْم ٍ كَذَ َلِكَ زَيَّنَّا لِكُل ِّ أُمَّة ٍ عَمَلَهُم ْ ثُم َّ إِلَي َ رَبِّهِم مَّرْجِعُهُم ْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُون

محتواي آيه

به دنبال بحثي كه دربارة منطقي بودن معارف و احكام اسلامي شد، خداي متعال در اين آيه تأكيد مي كند كه هيچ گاه بت ها و معبودهاي مشركان را دشنام ندهيد; زيرا اين عمل سبب مي شود كه آنان نيز، نسبت به ساحت قدس خداوند همين كار را از روي ظلم ستم و جهل و ناداني انجام دهند.(الميزان علامه طباطبايي ، ج 7، ص 314، جامعه مدرسين / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 5، ص 393، دارالكتب الاسلامية )

امّا در مورد شعار عليه آمريكا چند نكته شايان توجه است

1. در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه بر كفار و منافقان به صراحت شعار "مرگ باد" را داده است در آية 30 سورة توبه آمده است "قَ_َتَلَهُم ُ اللَّه ُ أَنَّي َ يُؤْفَكُون َ ; خدا آنان را بكشد; چگونه ]از حق باز گردانده مي شوند؟ هم چنين چنين عبارتي براي منافقان در آيه 4 سورة "منافقون آمده است

2. چنان كه گذشت مقصود از آيه شريف سوره انعام توهين نكردن به عقايد مخالفان است و شعار مرگ بر آمريكا و آتش زدن پرچم اين كشور و امثال آن به هيچ وجه توهين به مقدسات مذهبي مردم آمريكا (از قبيل عقايد و آموزه هاي مسيحيت انجيل كليساهاي كاتوليك پروتستان ارتدوكس كشيشان و...) نمي باشند بلكه انزجار و نفرت از سياست هاي ظالمانه و سلطه طلبانه دولتمردان آمريكا است مردم ايران انزجار خود را در

قالب شعار "مرگ بر آمريكا" و آتش زدن پرچم اين كشور نمايان مي سازند.

قبل از انقلاب آمريكا چه ضرري به كشورما رسانده است ؟
پرسش

قبل از انقلاب آمريكا چه ضرري به كشورما رسانده است ؟

پاسخ

خيانت هاي آمريكا در برابر ملّت ايران و سوء استفاده هاي كلان از سرمايه ها و امكانات اين كشور، بسيار است بهطور فشرده مي توان به امور زير اشاره كرد:

1_ شركت در توطئه كودتاي 28 مرداد و بازگرداندن شاه،

2_ حمايت از شاه خائن و تقويت سلطه او در ايران،

3_ تبديل شاه به ژاندارم منطقه،

4_ استفاده از شاه و امكانات ايران در تحكيم موقعيت اسرائيل،

5_ غارت نفت و...

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ عملكرد امپرياليسم در ايران

2_ تاريخ سياسي معاصر دكتر سيد جلال الدين مدني

3_ اسناد لانه جاسوسي

بعد از انقلاب نيز آمريكا توطئه هاي زيادي براي مقابله با ايران طراحي و اجراء كرده است؛ از جمله:

1_ توطئه براندازي نظام از طريق تقويت و تجهيز وابستگان داخلي.

2_ ايجاد غائله كردستان.

3_ پناه دادن به شاه.

4_ تقويت منافقين و پناه دادن به آنها.

5_ تقويت صدام در جنگ تحميلي بر عليه ايران.

6_ سرنگوني هواپيماي مسافربري ايرباس.

7_ تلاش هاي همه جانبه فرهنگي، سياسي و اقتصادي در جهت نابودي انقلاب.

چرا آمريكا متمايل به برقرار رابطه با ايران است ؟
پرسش

چرا آمريكا متمايل به برقرار رابطه با ايران است ؟

پاسخ

آمريكا در واقع جست و جوگر اهداف ديگري است. يكي از اين اهداف كه در پيش شرط هاي آمريكا آمده و دائماتكرار مي شود، اين است كه جمهوري اسلامي ايران دست از حمايت آزادي خواهان، به ويژه ملت مظلوم لبنان وفلسطين بردارد تا امنيت اسرائيل و سلطه او در خاورميانه تحكيم شود و گام بلندي در جهت تقويت سلطه صهيونيستم_ كه از اهداف اساسي آمريكاست _ برداشته شود.

لطفأ چند نمونه از ضررهايي كه به كشورمان در اثر تحريم اقتصادي و سياسي آمريكا بر عليه ما انجام شده است و بر ما تحميل شده است نام ببريد.
پرسش

لطفأ چند نمونه از ضررهايي كه به كشورمان در اثر تحريم اقتصادي و سياسي آمريكا بر عليه ما انجام شده است و بر ما تحميل شده است نام ببريد.

پاسخ

اتخاذ و اعمال سياست تحريم از سوي دولتمردان آمريكايي در ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي، علمي و تكنولوژيكي و.. عليه ايران به جهت جلوگيري از تثبيت و گسترش نظام اسلامي، به طور طبيعي، محدوديت ها و فشارهاي زيادي را خصوصا با توجه به مؤلفه هايي از قبيل: سابقه وابستگي كامل ايران به آمريكا در ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي و... در زمان قبل از انقلاب از يك سو و نوپا بودن انقلاب و نياز شديد آن به منابع اقتصادي، تكنولوژيكي و... در مواجهه با مشكلات ناشي از قبل از انقلاب و جنگ تحميلي از سوي ديگر آن هم در شرايطي كه اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي دنيا به تبع از سياست هاي آمريكا و متحدين آن، از برقراري روابط مسالمت آميز و دوستانه با ايران، اجتناب مي ورزيدند به وجود آورد. اما اين كه آيا مي توان از اين قبيل محدوديت ها و فشارها به «ضرر» تعبير نمود، نيازمند بحث و تأمل است. زيرا عنوان ضرر در جايي كه منفعت و سود مطلوب و زيادي حاصل نشود صادق نيست و اين تحريم ها، عليرغم برخي مشكلات، منافع بسيار زيادي را براي ملت ايران به دنبال داشته و دارد.

توضيح اين مسأله نيازمند مقايسه آثار و نتايج روابط ايران با آمريكا در قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است كه در اين مختصر نمي گنجد اما به صورت خلاصه بايد گفت كه اين تحريم ها باعث شد

تا كشور ما از وابستگي كامل به آمريكا رهايي يابد و زمينه هاي تقويت اعتماد به نفس و اتكاء به خود و تلاش جهت خودكفايي و استقلال سياسي، اقتصادي علمي و... را فراهم آورد.

در هر صورت برخي از محدوديت هاي ناشي از تحريم هاي آمريكا عليه ايران عبارتند از:

1- افزايش هزينه هاي ايران در اثر خريد مايحتاج خود از واسطه هاي متعدد و خريد اجناس با قيمت بيشتر.

2- عدم دستايبي آسان به نتايج مالي قطعنامه 598.

3- عدم دستيابي آسان ايران به كمك هاي سازمان ها و بانك هاي بين المللي.

4- موانع موجود بر سر انتقال لوله هاي گاز و نفت از طريق خاك ايران.

5- عدم دستيابي آسان به علوم و تكنولوژي پيشرفته.

6- ايجاد موانع مختلف بر سر راه صادرات غير نفتي و گرانتر شدن واردات ايران و...

عليرغم اين قبيل محدوديت ها، ملت عظيم ايران با اتكاء به خداوند متعال و با همت و تلاش خويش توانسته است بر بسياري از اثرات اين تحريم ها فائق آيد و راه دستيابي به پيشرفت و تحقق اهداف و آرمان هاي انقلاب اسلامي را در پيش گيرد و نه تنها اين تحريم ها باعث انزواي ايران نگرديد بلكه حقانيت ايران را براي ساير ملت ها به اثبات رساند و باعث مشكلاتي براي خود ايالات متحده گرديد چنان كه «لي هاميلتون» نماينده دموكرات مجلس نمايندگان آمريكا در شوراي روابط خارجي آمريكا در اين باره مي گويد: «تلاش هاي ما براي منزوي كردن و مهار ايران نه تنها ناموفق بوده، بلكه نتايج معكوسي داشته است. اينها موجب تنش هاي بزرگي با همپيمانان ما در اروپا و دوستان عربمان در خليج فارس

شده است.

كشورهاي كليدي عرب، نشست اقتصادي در قطر را كه ايالات متحده از آن پشتيباني مي كرد تحريم كردند، اما تمام كشورهاي عربي در كنفرانس اسلامي تهران شركت كردند.

... در واقع سياست ما ايران را منزوي نمي كند. اين سياست، ايالات متحده را منزوي مي سازد» (لي هاميلتون، ارزيابي مجدد سياست آمريكا در قبال ايران، مجله خاورميانه، سال پنجم، شماره يك، بهار 1378، شماره 13، صص 164 - 165).

و يكي از مقامات ارشد دولت كلينتون در اين زميه اظهار مي دارد: «اگر هدف آمريكا اين است كه ايران را به لحاظ اقتصادي ضعيف و به لحاظ سياسي منزوي نمايد، اين امر نتايج بي حاصلي را ايجاد خواهد كرد» (مجله اطلاعات سياسي - اقتصادي، شماره 116 - 115، 1376، صص 139 - 138).

نكته مهم قابل توجه اين كه نبايد تصور كنيم كه تنها راه فائق آمدن بر مشكلات اقتصادي و... برقراري رابطه با آمريكاست، زيرا رابطه با آمريكا از جنبه اقتصادي شايد تا حدي مشكل كوتاه مدت و مقطعي ما را حل كند، لكن عملكرد آمريكا در ارتباط با ديگر كشورها و مروري بر اين رابطه - حتي با ايران قبل و بعد از انقلاب - به خوبي خوي استكباري و منافع استيلاء طلبانه آن كشور را نشان مي دهد: از طرف ديگر، با توجه به اين كه بسياري از كشورهايي كه با آمريكا داراي روابط نزديك سياسي و اقتصادي هستند نيز با مشكلاتي شبيه و يا حتي شديدتر از مشكلات ما مواجه هستند، چه تضميني دارد كه مشكلات اقتصادي ما در صورت برقراري رابطه حل شود خصوصا رابطه با كشور استعمارگري كه به صراحت اعلام

كرده است كه «ريشه ملت ايران را بايد خشكاند» و به هيچ وجه توان تحمل موجوديت ما را ندارد تا چه رسد به رشد و پيشرفت ما را.

بحمدالله در شرايط كنوني جمهوري اسلامي ايران از وجهه بسيار خوبي در بين كشورهاي دنيا برخوردار بوده و با اعمال سياست هايي كه در مقابل تحريم هاي آمريكا در پيش گرفته است مي تواند اثرات ناشي از آنها را خنثي نمايد. اين سياست ها عبارتند از:

1- ايران در مقابله با سياست تحريم محتاطانه عمل كرده و از هرگونه تنش زدايي خودداري كرده است.

2- رشد و توسعه اقتصادي در برنامه هاي دولت به حد قابل قبولي رسيده و بسياري از پروژه هاي عظيم ساختاري و زيرساختي انجام گرفته است.

3- ايران توانسته جهت رابطه را به سوي جنوب شرق آسيا، كشورهاي منطقه و كشورهاي اروپايي تغيير دهد و قراردادهاي اقتصادي و تجارتي بسياري را منعقد كند.

4- با روي كار آمدن دولت آقاي خاتمي و با حمايت مقام معظم رهبري از دولت ايشان، ايران با ارائه سياست گفتگوي تمدن ها و سفر مقامات كشورهاي اروپايي و غربي توانست راندمان سياست هاي تحريم را خنثي كند.

5- با اتحاد دولت، ملت و مديريت همراه با استقامت مردم براي فائق آمدن بر برخي نابساماني هاي داخلي، كوشش هاي لازم به عمل آمده است (علي اكبر جعفري، تحريم ايران از سوي آمريكا، اقدامي بي اثر، روزنامه اطلاعات، 23/9/1379، ص 12).

جان كلام در حل مشكلات اقتصادي، پيامدهاي تحريم آمريكا و... همان است كه رهبر معظم انقلاب فرموده اند: «ملت ايران اگر بخواهد وضع مالي و اقتصادي خود را اصلاح كند، اين به عزم، به اراده،

به تصميم، به كار همه طبقات، به همكاري با دولت وحمايت از مسؤولان كشور، به شجاعت در اقدام، به تأثير نپذيرفتن از سياست هاي خارجي خصمانه، به تأثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مي كند نه رابطه با آمريكا» (روزنامه كيهان، 13/8/1377، ص 2).

جهت آگاهي بيشتر ر.ك:

1- ارزيابي رابطه با آمريكا (از ديد اقتصادي)، حسن دادگر، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر

2- چالش هاي ايران و آمريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، حميد معبادي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1381

3- ايران و آمريكا، حسن واعظي، انتشارات سروش 1379

در مورد فعاليتهاي هسته اي ايران و علل مخالفت امريكا و استراتژي هاي پنهان و پشت پرده آن توضيح دهيد و آيا اين بهانه گيري براي حمله نظامي به ايران نيست ؟
پرسش

در مورد فعاليتهاي هسته اي ايران و علل مخالفت امريكا و استراتژي هاي پنهان و پشت پرده آن توضيح دهيد و آيا اين بهانه گيري براي حمله نظامي به ايران نيست ؟

پاسخ

بررسي هر كدام از موضوعاتي را كه بيان نموديد، نيازمند ارائه اطلاعاتي مبسوط است كه از ظرفيت يك نامه خارج است، از اين رو مطالبي را به اختصار بيان مي نماييم:

الف - فعاليت هاي هسته اي ايران: سوابق مربوط به نيروگاه هسته اي در بوشهر:

1. در زمان حكومت محمد رضا پهلوي، قراردادي براي تأسيس نيروگاه هسته اي با كشورهاي غربي منعقد نمود و دولت آلمان مسؤول احداث آن در بوشهر گرديد، آلماني ها مشغول به كار شدند و بسياري از هزينه ها را دريافت كردند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي دولت آمريكا به شدت آلمان را در جهت عدم اجراي پروژه نيروگاه هسته اي بوشهر تحت فشار قرار داد و دولت آلمان علي رغم دريافت مقدار زيادي پول از ايران و تعهدات خود براي ساخت نيروگاه و احداث تجهيزات، عملا قرارداد منعقده را نيمه كاره گذاشت و پول ايران را نيز پس نداد در حالي كه كارهاي ساختماني نيروگاه تقريبا به اتمام رسيده بود و ايران هزينه هاي سنگيني را متحمل گرديده بود.

پس از اعلام انصراف آلمان كه صراحتا به دولت ايران اعلام نمود كه بر اثر فشار وسيع آمريكا نمي تواند به ساخت پروژه ادامه دهد. دولت ايران با روسيه وارد مذاكره شد و قرار شد كه روس ها نيروگاه اتمي بوشهر را تكميل نمايند. از اين زمان فشار آمريكا بر روسيه براي فسخ قرارداد آغاز شد و تاكنون نيز ادامه دارد

(ايران و آمريكا، حسن واعظي، انتشارات سروش، چاپ اول 1379، ص 250).

2. جمهوري اسلامي ايران بارها رسما اعلام نموده است كه به هيچ وجه در صدد ساخت بمب اتمي نيست بلكه خواهان دستيابي به تكنولوژي هسته اي براي مصارف صلح جويانه و تأمين انرژي است و براي اثبات اين امر، ايران يكي از قديمي ترين كشورهايي است كه پيمان منع آزمايشات هسته اي (CTBT) را امضا كرد و كنوانسيون منع توليد و گسترش سلاح هاي هسته اي (NPT) را به رسميت شناخته و به عضويت «آژانس بين المللي انرژي هسته اي» درآمد و نظارت مستقيم آژانس بين الملل انرژي هسته اي را بر فعاليت هاي خود پذيرفت.

3. آژانس بين الملل انرژي هسته اي طي چندين سال با بررسي دقيق فعاليت هاي ايران و تقويت كانون هاي نظارتي خود، بارها در گزارشات خود اعلام كرده است كه ايران به جز استفاده صلح آميز از تكنولوژي هسته اي برنامه ديگري ندارد و روسيه نيز بارها اعلام نموده كه نيروگاه هسته اي بوشهر فاقد تجهيزات لازم براي ساخت بمب اتمي است. اما علي رغم تمام دلايل و شواهد فوق آمريكا همچنان به بهانه دست يابي ايران به سلاح هسته اي با تأسيس و راه اندازي نيروگاه اتمي بوشهر و ساير فعاليت هاي صلح آميز و علمي ايران در زمينه تكنولوژي اتمي مخالفت مي كند.

4. موضع رسمي دولت جمهوري اسلامي همواره ضد هسته اي و تأكيد بر تعهدات رسمي كشور در پاي بند بودن بر قراردادها و معاهدات بين الملل و كنترل تسليحات و خاورميانه اي عاري از تسليحات اتمي و كشتار جمعي بوده است.

توجه به اين نكته حائز

اهميت است كه تصميم به پاي بندي به عدم توليد انواع سلاح هاي كشتار جمعي در بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در راستاي مباني انساني، اخلاقي و ديني نظام اسلامي اتخاذ شد و اين خود موضع و رويكرد واقعي دولت ايران را نسبت به اين پديده نشان مي دهد و اين در حالي است كه ايران در محاصره قدرت هاي هسته اي منطقه همچون هند، پاكستان و اسرائيل و... قرار گرفته كه پيمان (NPT) را امضا نكرده و در نتيجه نسبت به آن هيچ گونه تعهدي ندارند.

بحمدالله عليرغم تمامي كارشكني ها، محدوديت ها و فشارهاي بين المللي دانشمندان متعهد ايران اسلامي، دستاوردهاي علمي بسيار چشمگيري در زمينه استفاده صلح آميز از انرژي اتمي، داشته اند. تا جايي كه راه اندازي نيروگاه هاي نطنز و اراك، چشم جهانيان را به حيرت و تعجب واداشت.

ب - دلايل مخالفت آمريكا با پيشرفت هاي هسته اي ايران:

دولت آمريكا و خصوصا رژيم صهيونيستي اسرائيل در حالي ايران را متهم به پيگيري سلاح هاي هسته اي و كشتار جمعي مي كند كه خود به قوانين و كنوانسيون هاي بين ا لمللي مربوط به منع توليد و گسترش سلاح هاي كشتار جمعي متعهد نبوده و حتي سابقه به كارگيري اين قبيل سلاح ها و عدم پاي بندي به اصول اخلاقي، انساني و بين المللي را در اعمال خود به اثبات رسانيده اند و در زمان كنوني نيز با تمام توان به دنبال گسترش زرادخانه هاي اتمي خويش بوده و به صورت علني از آن دفاع مي كنند.

اما با اين حال چرا به نظام اسلامي ايران كه پاي بندي خود را

به تعهدات بين الملل و اصول انساني حتي در سخت ترين شرايط به اثبات رسانده است، چنين اتهامات واهي ايراد مي كنند؟! پاسخ اين موضوع در موارد ذيل قابل تبيين و بررسي است:

1. پيروزي انقلاب اسلامي ايران و شكل گيري ايدئولوژي قدرتمند اسلامي، يكي از مهمترين دلايل اصلي خصومت آمريكا با نظام اسلامي ايران است، مسلما فهم و شناخت اين مسأله مي تواند عنصر مهمي در شناخت و تحليل دقيق رفتارهاي آمريكا در قبال ايران باشد؛ بسط و گسترش ايدئولوژي اسلامي در منطقه و جهان، ايدئولوژي ليبرال - سرمايه داري غرب را با چالش هايي جدي مواجه نمود (جنگ جهاني چهارم، دكتر حسن عباسي، انتشارات پارسايان، 1382).

تمامي مباني فكري و اصولي بنيادين آن را به رويارويي و مبارزه فرا خواند. از آنجا كه نظام سلطه جهاني و دنيايي غرب به سركردگي آمريكا به هيچ وجه تاب تحمل هيچ گونه ايدئولوژي اي مغاير با نظام ارزشي و فكري خود ندارد، با تمام امكانات در صدد نابودي نظام اسلامي ايران برآمد؛ مخالفت با انقلاب اسلامي ايران و حمايت از شاه مخلوع، راه اندازي توطئه هاي بيشمار عليه انقلاب ايران، كودتاي نوژه، جنگ تحميلي و مداخلات نظامي امنيتي، اطلاعاتي آمريكا به نفع عراق، اعمال تحريم ها و فشارها بين المللي بر عليه ايران به بهانه هاي مختلفي از قبيل دفاع از تروريسم، سلاح هاي كشتار جمعي، حقوق بشر و... همگي در اين راستا قابل ارزيابي است. نظام سلطه جهاني به هيچ وجه تاب تحمل نظام اسلامي ايران را نداشته و با تمامي توان در جهت تضعيف و نابودي آن كوشيده است از اين رو طبيعي است كه با

به كارگيري ابزارهاي مختلف از جمله ايراد اتهامات واهي نظير نقض حقوق بشر، دفاع از تروريسم، تلاش ايران براي دستيابي سلاح هاي كشتار جمعي و... در صدد جهت دهي به افكار عمومي جهان و اعمال فشارها و محدوديت هاي بين الملل عليه ايران بر آمده و از پيشرفت هاي چشم گير ايران در زمينه هاي مختلف علمي، اقتصادي، صنعتي و... جلوگيري به عمل آورد و از اين طريق ايدئولوژي اسلامي را در كانون شكل گيري خود از بين ببرد و از اين طريق بر موج عظيم بيداري اسلامي در جهان خصوصا آمريكا و اروپا فائق آيد.

2. اگر به اهداف و برنامه هاي بلند مدت نظام سلطه جهاني در منطقه خاورميانه نگاهي بياندازيم به خوبي اين واقعيت روشن مي شود كه غرب به سركردگي آمريكا تنها به دنبال تقويت و تسلط رژيم صهيونيستي اسرائيل در منطقه به عنوان حامي منافع خود از يك طرف و مقابله با جهان اسلام، بوده و از اين رو به هيچ وجه تقويت و رشد علمي، تكنولوژيكي و صنعتي، اقتصادي و... هيچ كدام از كشورهاي منطقه را بر نمي تابند. در واقع آمريكا و اسرائيل در تلاشند تا برتري و تفوق تسليحات نظامي و هسته اي رژيم صهيونيستي را نسبت به كشورهاي اسلامي حفظ نمايند. از اين رو پيشرفت هاي علمي ايران حتي در زمينه استفاده صلح آميز از تكنولوژي هسته اي را هم مغاير با اهداف و برنامه هاي منطقه اي خويش مي دانند و با طرح چنين ادعاهايي خواهان جلوگيري از پيشرفت هاي علمي و فني نظام اسلامي ايران هستند.

ج - حمله نظامي آمريكا به ايران:

مسلما در دشمني ريشه

اي و تاريخي دولت آمريكا با نظام اسلامي و مردم ايران هيچ گونه ترديدي نيست و آمريكا در مقاطع متعددي آن را به منصه ظهور رسانده است. اما اين كه هدف آمريكا در اين مقطع زماني از طرح اتهام عليه ايران، زمينه سازي براي حمله به ايران است؟ جاي تأمل است. هر چند برخي از ايادي و عمال داخلي آمريكا در جهت گسترش ايجاد رعب، وحشت و انفعال در ميان جامعه و مسؤولين، چنين مسأله اي را ترويج مي دهند ولي با نگاهي واقع بينانه و تحليلي صحيح از شرايط كنوني نظام اسلامي و آمريكا، واهي بودن چنين تصوراتي به خوبي روشن مي شود زيرا:

اولا، نظام اسلامي ايران بحمدالله با تكيه بر ايمان الهي و پشتوانه مردمي در قوي ترين و مستحكم ترين شرايط موجود قرار دارد.

ثانيا، و برعكس دولت آمريكا در بدترين شرايط است زيرا در باتلاق عراق و افغانستان زمين گير شده و با نفرت و انزجار شديد ملت هاي مسلمان و افكار عمومي جهان روبروست.

ثالثا، در صورت وقوع حادثه، نظاميان آمريكايي در افغانستان و عراق به آساني براي انتقام گيري در اختيار ملت هاي مسلمان هستند.

رابعا، بيش از 60 درصد نفت مورد نياز غرب از خليج فارس تأمين مي شود و بديهي است در صورت بروز هرگونه حادثه اي بيشترين ضرر و زيان را آمريكا و هم پيمانانش خواهند ديد و منافع آنان در منطه و جهان از سوي مسلمانان غيور و آزادي خواه با تهديد جدي مواجه خواهد شد.

سياست كنوني آمريكا براي مبارزه با ايران چيست ؟آيا امكان جنگ نظامي بين اين دو در آينده اي نزديك وجود دارد ؟
پرسش

سياست كنوني آمريكا براي مبارزه با ايران چيست ؟آيا امكان جنگ نظامي بين اين دو در آينده اي نزديك وجود دارد ؟

پاسخ

دولت آمريكا به تغيير اساسي نظام جمهوري اسلامي ايران عقيده دارد و سرنگوني و تغيير اصلي آن سياسيت آمريكا را - از بدو شكل گيري انقلاب تاكنون - تشكيل مي دهد؛ جلوگيري از وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي با صدور فرمان قتل عام طرفداران انقلاب و بازگذاشتن دست شاه در اين جنايات، به كارگيري توطئه هاي متعدد و مختلف بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و راه اندازي حداكثر استفاده از اغتشاشات و درگيري هاي محلي و داخلي در بعضي از استان ها و... توسط سفارت و ايادي وابسته به خود در ايران، مداخله نظامي طبس، طرح كودتاي نوژه، راه اندازي جنگ تحميلي به مدت هشت سال و مداخله مستقيم نظامي در مقاطعي از جنگ، حمله به سكوهاي نفتي، نفت كش ها و هواپيماي مسافربري ايران، تحميل تحريم هاي همه جانبه اقتصادي، سياسي، نظامي، تكنولوژيكي و ايجاد بحران هاي داخلي و بين المللي عليه جمهوري اسلامي و تخصيص بودجه هاي كلان براي سرنگوني نظام اسلامي همه نمونه هايي از استراتژي آمريكا در قبال ايران و نظام مردمي آن است كه بحمدالله تاكنون به لطف و عنايت الهي و حضور همه جانبه مردم و حمايت از ولايت فقيه به عنوان ركن اصلي انقلاب، تمامي اين نقشه ها و توطئه ها خنثي شده است.

اما با اين همه دشمني، دشمن است و تا زماني كه زنده است در فكر نابودي رقيب است، خصوصا دشمني نظير آمريكا كه در اوج ديكتاتوري و يك جانبه گرايي است و به

هيچ وجه قاب تحمل قدرتي ديگر را ندارد.

از اين رو طبيعي است كه هنوز هم استراتژي تغيير اساسي نظام جمهوري اسلامي ايران را دنبال كند وقتي شكست ها و ناكامي ها متعدد گذشته از يك سو و تغييراتي كه رد سطح نظام بين المللي به وجود آمده است دولت آمريكا را در اين زمينه مصمم تر نموده است تا جايي كه اكنون «جورج دبليو بوش» و همكاران تندرو و عجول او تحت دكترين «تغيير رژيم» و خارج از هرگونه حرمت ديپلماسي، اين موضوع را با صراحت و با كمال وقاحت و پر رويي اعلام مي نند (بحث مذاكره و رابطه با آمريكا، حميد مولانا، 16/11/1381، سايت باشگاه انديشه).

در نطق موسوم به «محور شرارت» كه شامل سه كشور عراق، ايران و كره شمالي است، هدف اصلي حمله بوش متوجه ايران بود، زيرا كه جمهوري اسلامي ايران تنها حكومت مردم سالارانه و ديني در مقابل حكومت هاي نظامي و فردي و تك حزبي كره شمالي و عراق بود. يكي از اهداف اين نطق مخدوش كردن چهره ايران در رديف كمونيسم و ديكتاتوري، سكولار نظامي ها بود. هدف ديگر آزمايش و شكستن اراده ايران به عنوان تنها سنگر مستقل «ملت - دولت» در خاورميانه و روشن كردن چراغ سبز بيشتري براي عناصر واخورده داخلي و ايجاد رعب و ترس در افكار عمومي به شمار مي رفت (همان).

كلنل «هك ورث» كه يك نظامي آمريكايي با نشانه هايي متعدد، خبرنگار جنگي و نويسنده است مي گويد: هدف نهايي از استراتژي خاورميانه اي ما انتقام از ايران به عنوان يك كشور تروريست و مشكل سازترين عنصر محور شرارت است... در

ميان سه ملتي كه نامشان در ليست محور شرارت است، ايران از لحاظ نظامي و اجتماعي سخت ترين و مشكل ترين دشمن است... وقتي ما عراق را خنثي كرديم، آن گاه ما جريان محاصره ايران را كامل كرده ايم (هدف نهايي آمريكا ايران است، كلنل هك ورث، وبلاك، آمريكا، آزادي و دموكراسي).

در هر صورت در اين كه استراتژي و هدف اصلي آمريكا سرنگوني و تغيير نظام اسلامي است شكي نيست و حتي اگر زماني صحبت از مذاكره و گفت و گو و ... توسط دولتمردان آمريكا به ميان مي آيد به هيچ وجه مذاكره اي كه در ديپلماسي و عرف بين الملل شناخته شده و روشي براي حل اختلافات و دستيابي طرف ها به منافع خويش است نمي باشد، بلكه منظور آمريكا از طرح مذاكره با ايران، تسليم بي قيد و شرط ايران در مقابل خواسته هاي نامشروع آن و تغيير نظام مردمي ايران است، به عبارت ديگر «دولت آمريكا به تغيير اساسي نظام جمهوري اسلامي ايران عقيده دارد و نه مذاكره جدي با آن نظام. حال اگر عناصر واخورده و ساده لوحي باشند كه انگيزه ها و اهداف سياست خارجي آمريكا را برآورده كنند و به اين گونه روابط علاقه فوق العاده اي داشته و تشنه آن باشند، واشنگتن با كمال خوشبختي حاضر است اسم چنين جرياني را مذاكره نامد و آن را كانالي ديپلماسي معرفي كند. امروز اگر كسي از مذاكره و رابطه با آمريكا صحبت كند، اولين سؤالي كه بايد از وي پرسيد اين است كه اين گونه مذاكره تحت چه شرايطي و براي چه هدفي پيشنهاد مي شود و مزاياي

آن براي نظام و انقلاب اسلامي چه مي باشد؟!»

دكتر حميد مولانا، استاد دانشگاه و كارشناس برجسته مسائل بين الملل در ادامه مي افزايد: «در هيچ دوره اي حتي در اواخر رياست جمهوري «بيل كلينتون» و تصدي وزير خارجه او «مادلين آلبرايت» هيچ گونه مذاكره و تجديد روابط با ايران به طور جدي در دستور روز كاخ سفيد قرار نگرفت و هر فعاليت و صحبتي كه شد از سطح مدير كلي، دلالان سياسي و گروهي از دولتمردان و مستشاران بازنشسته كه مشاورت برخي از شركت هاي تجاري و بازرگاني و كارتل هاي نفتي را به عهده داشتند، تجاوز نكرد. جالب اين كه عده اي در تهران اين موضوع را به مراتب جدي تر از واشنگتن تلقي مي كردند» (بحث مذاكره و رابطه با آمريكا، همان).

از سوي ديگر عملكرد و اقدامات نظامي گري و يك جانبه گرايي آمريكا در سطح بين الملل و خصوصا منطقه خليج فارس كه بعد از حوادث 11 سپتامبر به شدت از سوي دولتمردان كاخ سفيد تعقيب مي شود و در مدت زمان كوتاهي، دو كشور افغانستان و عراق را به اشغال نظامي خويش درآورد، به خوبي از اين موضوع حكايت مي كند كه در شرايط فعلي در استراتژي روابط و رفتار متقابل آمريكا با ايران «مذاكره» هيچ گونه - به معناي واقعي آن - جايگاهي ندارد.

آنچه كه از صحبت هاي دولتمردان آمريكا و شرايط و واقعيات كنوني برداشت مي شود و گزينه محتمل مي تواند در دستور كار آنان براي مقابله با ايران باشد:

الف - استحاله و تضعيف نظام اسلامي از درون و فشارهاي خارجي از بيرون:

به گفته منابع ديپلماتيك آمريكا و

اروپا، جريان نو محافظه كار آمريكا كه حامي بي بديل اسرائيل هستند، در نشست با مسؤولان عالي رتبه آمريكا و شماري از رهبران كنگره، با رد راه حل نظامي يا برخورد مستقيم با تغيير نظام تهران به بوش پيشنهاد دادند به طور پنهاني و غير مستقيم از روش هاي اساسي استفاده كند. اين روش ها عبارت بود از:

1. تشويق گروه ها و شخصيت هاي مخالف با جمهوري اسلامي در داخل و خارج به منظور تشكيل حكومت در تبعيد با مركزيت واشنگتن يا يكي از كشورهاي اروپايي.

2. تشويق معارضين نظام جمهوري اسلامي در آمريكا و اروپا و در اختيار گذاشتن امكانات مختلف از جمله راديو و تلويزيون به منظور تشويش اذهان عمومي و تبليغ منفي عليه رهبران كنوني و نشان دادن رنج و سختي مردم در سايه نظام كنوني تهران و حمايت از اين گروه ها جهت به راه انداختن جنگ تبليغاتي گسترده از طريق شبكه هاي اينترنتي.

3. استفاده از معارضان در صفوف مردم ايران براي تحريك مردم به تظاهرات هاي بزرگ در تمام شهرها و فراخواني به شورش هاي مردمي براي سقوط نظام به دست خود مردم، در صدد ضربه زدن به جمهوري اسلامي برآيند (به نقل از سايت بازتاب، 28/7/1382).

ب - راه حل نظامي:

هر چند سير حوادث جهاني و منطقه اي به گونه اي است كه برخورد و رويارويي نظامي آمريكا با جمهوري اسلامي ايران را امري حتمي و مسلم مي نمايد، اما در شرايط كنوني احتمال چنين گزينه اي ضعيف است و شرايط موجود چنين اجازه اي را به واشنگتن نمي دهد؛ لشكركشي آمريكا به افغانستان و عرقا، آمريكا را در بن

بستي عميق قرار داده كه هيچ راه برون رفتن از آنها نداشته و متحمل مشكلات و خسارات نظامي و انساني بي شماري كرده است.

از سوي ديگر بحران هاي كنوني جامعه آمريكا اعم از اقتصادي، اجتماعي و.. همه دست آمريكا را در ماجراجويي نظامي ديگري بسته و توان آن را به چالش كشانده است (شيب سقوط، مرتضي شيرودي، پگاه حوزه، ش 92، صص 5 - 9).

البته احتمال حمله نظامي به صورت غيرمستقيم با حمايت آمركيا توسط يكي از كشورهاي همسايه منتفي نيست، چنان كه برخي تحليل ها پيش بيني مي كند كه آمريكا و خصوصا رژيم صهيونيستي از پيشرفت ها وموفقيت هاي بي نظير و چشمگير ايران در ابعاد مختلف اقتصادي، امور زيربنايي، نظامي، دانش هسته اي و غيره به شدت خشمگين و به هيچ وجه توان تحمل آن را ندارند، از اين رو طرح حمله تهاجمي و انهدام تأسيسات زيربنايي ايران را در دستور كار خود قرار داده كه احتمال دارد توسط اسرائيل، امارات متحده و يا... صورت بپذيرد.

البته بحمدالله نظام اسلامي در بهترين شرايط دفاعي خويش قرار دارد و آمادگي پاسخگويي به هرگونه تحركي از سوي متجاوزين را خواهد داشت. همان گونه كه رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مي فرمايد: «حمله به ايران به منزله خودكشي مهاجم خواهد بود زيرا مهاجمان با يك ملت آماده و فداكار مواجه خواهند بود».

ملت ايران در مقاطع مختلف ثابت كرده اند در دفاع از دستاوردهاي انقلاب اسلامي و تماميت ارضي كشور در برابر هر متجاوزي لحظه اي درنگ نمي كنند و با تمام توان متجاوز را تنبيه مي كنند» (مراسم سالگرد

رحلت حضرت امام 14/3/82).

البته دشمنان نيز اين موضوع را در مقاطع مختلف تجربه و به خوبي به آن آگاهي دارند از اين رو مشاهده مي شود كه برخي خبرها حكايت از كوتاه آمدن آنان در مقابل ايران - هر چند به صورت مقطعي و ظاهري - دارد «پاول به بوش پيشنهاد داده تا براي از سرگيري گفت و گوهاي پنهان با جمهوري اسلامي در سطح ديپلماتيك در ژنو، براي حل مشكلات و اختلافات دوجانبه تلاش كند. پاول گفته است، دولت بوش آماده از سرگيري گفت و گوهاي سري با ايران در آغاز ماه نوامبر آينده است، اما شرط آن اين است كه تهران تا پايان ماه جاري موضوع هسته اي خود را با آژانس به طور مسالمت آميز حل و فصل كند. وي تأكيد كرد دولت بوش آماده است تا با هيأت ايراني در ژنو براي دخالت دادن ايران در بازسازي عراق و تأمين امنيت اين كشور به توافق برسد» (پاول، تنت وراپس، موشق بوش براي گفت و گو با تهران، سايت بازتاب، 28/7/82).

در هر صورت همه ما ملت ايران بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشيم كه از آمريكا انتظاري غير از دشمني نمي رود و «آنچه استراتژي و تاكتيك سياستگذاران آمريكا را در مورد ايران عوض خواهد كرد، وحدت و همبستگي داخل جمهوري اسلامي ايران و مواضع قاطع و حساب شده دراز مدت انقلاب اسلامي و رهبر آن است.

به عبارت ديگر اين ايران است كه بايد موضع يك دهه اخير سياست جهاني آمريكا را پس از فروپاشي شوروي به دقت درك كرده و با دانايي و درك هوشمندانه نظام آن كشور،

حدود روابط بين الملل خود و مقابله با واشنگتن را تنظيم كند نه اين كه منتظر تغييراتي در كاخ سفيد و تصميم گيري رئيس جمهور جديد آن باشد» (بحث مذاكره و رابطه با آمريكا، حميد مولانا، 16/11/1381، سايت باشگاه انديشه).

چرا ما نبايد با آمريكا رابطه داشته باشيم در حالي كه با كشورهايي رابطه داريم كه در پيشينه كشور ما بي حرمتي هاي زيادي انجام داده اند ؟
پرسش

چرا ما نبايد با آمريكا رابطه داشته باشيم در حالي كه با كشورهايي رابطه داريم كه در پيشينه كشور ما بي حرمتي هاي زيادي انجام داده اند ؟

پاسخ

الف ) بررسي اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در برقراري ارتباط با كشورهاي ديگر: معمولا" كشورها براي سياست خارجي يك هدف عمده دارند وآن تأمين و حفظ مصالح و منافع كشور است ولي نظام جمهوري اسلامي ايران از آنجا كه برخواسته از منابع اصيل الهي و اسلامي مي باشد, تنها به منافع مادي كشور خود در برقراري روابط با ساير كشورها بسنده نمي كند بلكه در اين زمينه از جايگاه انساني اسلامي مي نگرد. فصل دهم قانون اساسي اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را اينگونه بيان مي دارد: تأكيد بر وحدت ملل اسلام با استفاده از آيه كريمه ((ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاتقون )) جلوگيري از سلطه جويي و سلطه گري براساس آيه كريمه ((ولن يجعل الله للكافرين علي المسلمين سبيلا")) حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور دفاع از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين , احترام به اصل منع مداخله در امور داخل كشورها و... بر اين اساس جمهوري اسلامي ايران ضمن رعايت ارزش هاي الهي فوق و دفاع از حقوق مسلمانان , سعي در برقراري و گسترش روابط خود براساس اصل عدم مداخله , رعايت احترام متقابل , حضور پرقدرت و با عزت در صحنه بين الملل , با ديگر كشورها نموده است كه در اين راستا اولويت به برقراري روابط با كشورهاي اسلامي و سپس به كشورهاي كافر غير متخاصم كه در امور داخلي ايران مداخله ننمايند.

براساس ارزش هاي اسلامي و انساني , منافع ملي و مصالح كشور نموده است . نكته قابل توجه اين كه روابط با ساير كشورها يك امر در حال تغيير و تحول است مثلا" در مورد روابط با شوروي روابط ما حالات گوناگون داشته در اوايل انقلاب به دليل تلاش شوروي براي براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران و مداخله در مسايل داخلي ايران , حمله به افغانستان و... حالت خصمانه اي بر عليه شوروي داشت و همان برخوردي را كه ما الان با آمريكا داريم در آن زمان با اتحاد جماهير شوروي داشتيم و شعار مرگ بر شوروي , در كنار شعار مرگ بر آمريكا جاي داشت و سياست هاي خصمانه شوروي مورد انتقاد شديد مسؤولين نظام , مطبوعات , افكار عمومي ملت ايران قرار داشت . اما از زماني كه شوروي در سياست خارجي خود نسبت به ايران تجديد نظر كرد (خصوصا" بعد از فروپاشي شوروي) و حالت مخاصمه و محاربه جاي خود را به همكاري و احترام متقابل داد. ما نيز سياست خارجي خود را در اين زمينه تغيير داده و در صدد گسترش روابط تجارب اقتصادي , نظامي و... درآمديم و شعار مرگ بر شوروي نيز كنار گذاشته شد. زيرا اساسا" ديگر شوروي اي وجود نداشت . البته برقراري روابط گرچه فوايد بي شماري را براي دو كشور در بر دارد ولي هرگز به معناي تأييد سياست هاي داخلي شوروي در سركوب مسلمانان چچن نمي باشد و مسولين نظام هم بارها ناراحتي عميق خود را از اوضاع اسفناك مسلمانان چچن اعلام داشته اند و اقدامات زيادي نيز صورت گرفته است , زيرا يكي

از اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران حمايت از مستضعفين و نهضت هاي آزادي بخش مي باشد اما اين مانع از برقراري روابط با كشوري مانند شوروي در جهت دست يابي ايران به حفظ مصالح و منافع كشور كه به عنوان ام القرا در مقابل غرب مطرح مي باشد نمي شود. البته در مورد جنايات روسيه در چچن و انعكاس آن در رسانه هاي ايران بايد گفت كه حدود زيادي اين كار انجام مي شود ولي نكته اي كه مهم است اين كه به خاطر محدوديت هاي ديپلماتيكي و عدم مداخله در امور كشورهاي ديگر به خصوص حمايت از حركت استقلال طلبانه اي مانند چچن كه عناصر اطلاعاتي آمريكا نقش فعالي را براي دستيابي به اهداف اقتصادي و سياسي و... در اين منطقه دنبال مي نمايند (نظير حمايت آمريكا از طالبان در افغانستان و...) و يا فعاليت شديد و گسترده وهابيت در آن منطقه و..., نمي توان هزينه هاي زيادي را براي مسأله چچن پرداخت نمود.

ب ) علت نفرت و عدم رابطه با آمريكا و شعار مرگ بر آمريكا: اما قضيه در مورد آمريكا مانند روسيه نيست زيرا آمريكا نه تنها در سياست خارجي خود در ارتباط با ايران تغييري نداده بلكه فعاليت هاي خود را در جهت منزوي كردن و شكست انقلاب اسلامي ايران شدت بخشيده است . بر اين اساس مهمترين دلايل نفرت و انزجار ملت ايران از آمريكا و عدم رابطه با آمريكا عبارتند از:

1- ميان ايران و آمريكا ديواري از بي اعتمادي وجود دارد كه مسؤول مستقيم ايجاد آن آمريكا است كه با انجام كودتاي 28 مرداد 1332 و

سپس تحميل قانون ننگين كاپيتالاسيون , چپاول و غارت ثروت هاي ملي ايران از سال 1332 تا 1357, برقراري حاكميت سلطه گرانه بر ايران , حمايت از حكومت ديكتاتوري شاه در برابر ملت ايران در جريان پيروزي انقلاب و به كارگيري انواع روش هاي استعمارگرانه و تهديدآميز پس از پيروي انقلاب , نظير حمله طبس , كودتاي نوژه , محاصره اقتصادي , حمايت از تجزيه طلبي , اعمال فشارهاي خارجي , تضعيف توان ملي , اعمال تحريم هاي گسترده و حركت در مسير سياست براندازانه و... اگر آمريكا واقعا" به دنبال ايجاد رابطه با ايران از موضع برابر است بايد ابتدا گام هاي مؤثري براي از ميان برداشتن ديوار بي اعتمادي بر دارد.

2- ماهيت مناسبات آمريكا با ايران همواره سلطه گرانه و استعماري بوده است و به صورت علني و غيرعلني در صدد سلطه مجدد بر كشور ايران مي باشد و اين با اصول سياست خارجي مغاير است.

3- عقلانيت سياسي و تاريخ روابط و مناسبات بين الملل حكم مي كند كه اگر آمريكا به واقع خواهان مذاكره و برقراري روابط صادقانه با ايران است , بايد تكليف خود را با مطالبات عقلاني و عميق جمهوري اسلامي ايران مشخص كند كه عبارتند از: الف ) به سياست هاي خصومت آميز خود عليه ايران در اشكال تحريم و... پايان دهد. ب ) در امور داخلي ايران دخالت ننمايد. ج ) آزادي اموال و دارايي هاي بلوكه شده ايران در آمريكا. د ) احترام گذاشتن به حق حاكميت ملت ايران براي تعيين سرنوشت خويش . ز ) كنار گذاشتن ضديت با اسلام .

4- ايران در شرايط كنوني

پرچمدار پايگاه اعتقادي مبارزه عليه استكبار جهاني و صهيونيسم بين المللي است و سد محكمي در برابر ظلم ظالمان به مستضعفان جهان است و از آن جا كه ملت هاي مظلوم دنيا به مواضع ايران در برابر آمريكا به ديده احترام مي نگرند و آن را بخشي از مبارزه سراسري عليه استكبار جهاني مي دانند برقراري رابطه با آمريكا موجب سست كردن پايگاه اعتقادي جهاد و مبارزه عليه استكبار جهاني و غاصبان صهيونيستي در جهان اسلام مي شود و... بنا بر آنچه گفته شد ملت ايران حق دارند كه نفرت و انزجار خود را از سياست هاي سلطه گرايانه و مداخله جويانه آمريكا ابراز نماييد و اگر بعضي خدمات ظاهري توسط مستشارهاي خارجي در زمان رژيم قبل در ايران شاهد بوديم , اينها همه در مقابل منافعي كه از ايران به يغما بردند و جناياتي كه نسبت به مردم ايران روا داشته و مي دارند, هيچ ارزشي ندارد و در واقع فراهم سازي زمينه حضور خود در ايران براي دستيابي به منافع نامشروع و كنار زدن ساير رقباي استعمارگر بود. در پايان ذكر چند نكته لازم است :

1- مسؤولين ما بارها اعلام داشته اند كه ما با سياست هاي استعماري دولت مردان آمريكا مخالفيم نه با ملت آمريكا.

2- از آن جا كه دولتمردان آمريكا نمايندگان مردم آمريكا بوده و توسط رأي آنها انتخاب مي شوند, در جنايات آمريكا در سرتاسر جهان از جمله ايران شريك بوده و مسؤولند و چه مشكلي دارد خاطر شريف آنها نيز مقداري ناراحت شود در حالي كه هر روز در سرتاسر جهان هزاران نفر بي گناه بر اثر سياست هاي

استعماري آمريكا در رنج و بدبختي مي سوزند.

3- جمهوري اسلامي بارها اعلام كرده هرگاه كه آمريكا دست از سياست هاي استعماري خود بردارد و به حقوق بر حق ملت ايران احترام بگذارد ما نيز به دولت و ملت آمريكا احترام گذاشته و دست از شعار مرگ بر آمريكا برمي داريم .

4- نفرت و انزجار از مستكبران مانند آمريكا از وظايف اساسي مسلمانان بوده و قرآن هم در موارد متعددي از كافران و مستكبران اعلام برائت نموده است . ر.ك : سياست خارجي ايران در دوران سازندگي , انوشيروان احتشامي , ترجمه متقي - ايران و آمريكا, حسن واعظي .

در هر صورت رابطه با آمريكا نه نياز اساسي جامعه و نظام ماست و نه مشكل اساسي ما تا بتوان از آن به عنوان معضل نام برد؛ زيرا هر چند عدم رابطه با آمريكا مشكلات و محدوديتهايي را در كوتاه مدت بر ما تحميل كرده است ولي در عوض دستاوردهاي مثبت متعددي از قبيل، استقلال و خودكفايي در ابعاد مختلف انساني، اقتصادي، سياسي، نظامي، علمي و ...، به دنبال داشته و باعث تقويت عزت و افتخار ديني و ملي ما شده است. از سوي ديگر نگاهي به سوابق تاريخي رابطه ما با آمريكا چه قبل و چه بعد از انقلاب و برسي وضعيت كشورهايي كه هم اكنون با آمريكا در حال رابطه هستند، به خوبي اين حقيقت را روشن مي سازد كه آنچه براي ملتها مشكل اساسي محسوب گرديده و تهديد كننده امنيت و منافع ملي آنهاست، «ارتباط با آمريكاست» نه «قطع رابطه با آن» و قطع رابطه با اين كشور استكبارگر كه به غير از گسترش

حضور اهريمني خويش بر تمام جهان و تأمين منافع خود، به چيزي ديگر نمي انديشد و در روابط خود با ساير كشورها، به احترام متقابل، تعهدات و حقوق و موازين بين المللي به هيچ وجه پاي بند نيست؛ مسلماً اساسي ترين اقدام جهت رفع مشكلات كشورهاي در حال توسعه است.

مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايد: «در تبليغات خود شايع مي كنند كه قطع رابطه ايران و دولت آمريكا به ضرر ملت ايران است! نه آقا، صد در صد به نفع ملت ايران است. اين يك حربه از اثر افتاده است كه بخواهند در ميان ملتها اين طور وانمود كنند كه اگر ملتي با آمريكا رابطه داشته باشد، از لحاظ مشكلات اقتصادي و مشكلات مادي، همه ي مشكلاتش برطرف مي شود؛ نه، يك روزي بعضي از دولتهاي ساده لوح اين گونه خيال مي كردند. در كشور ما هم در اول انقلاب، عده ايي كه قدرتي پيدا كرده بودند و در رأس كارها بودند، آنها هم اين گونه خيال مي كردند؛ ليكن تجربه ها در نقاط مختلف دنيا عكس اين را ثابت كرد. در كشور الجزاير، مردم مشكلات اقتصادي داشتند، اين طور وانمود كردند كه رابطه ي با امريكا، باز كننده ي اين گره هاست؛ در نتيجه به اين سمت رفتند؛ اما نتيجه كار آنها را شما امروز داريد مي بينيد كه در الجزاير چه خبر است؛ دولتهاي منقطع از مردم، حكومت نظامي ستمگر، سركوب شديد حركت مردمي و اسلامي، تسلط باندهاي قدرتي كه تا چند ماه قبل از اين در روزنامه ها مي خوانديد و از رسانه ها مي شنيديد كه هر چند روز

يك بار در يكي از روستاهاي الجزاير، يا در يكي از شهركهاي اطراف مركز كشور، كشتار و قتل عام ... به وسيله ي ايادي شناخته نشده، انجام مي شد. ... رابطه با آمريكا، از لحاظ اقتصادي، نتيجه اش همان چيزي است كه امروز شما در روسيه مي بينيد. بسياري از كشورهايي كه من نمي خواهم اسم بياورم كه رابطه هاي بسيار خوب و عالي با آمريكا دارند، وضعشان زير صفر و بسيار بد است و پول ملي شان بسيار بسيار بي ارزش است. اينها براي ملت ايران تجربه است. ملت ايران اگر بخواهد وضع مادي و اقتصادي خود را اصلاح كند _ كه البته بدون ترديد اصلاح خواهد كرد _ اين به عزم، به اراده، به تصميم، به كار همه طبقات، به همكاري با دولت و حمايت از مسئولان كشور، به شجاعت در اقدام، به تأثير نپذيرفتن از سياستهاي خارجي، به تأثير نپذيرفتن از تبليغات بيگانه احتياج دارد. اينهاست كه وضع يك كشور را درست مي كند؛ نه ارتباط با آمريكا، نه رفتن زير بار زورگوياني كه تجربه ارتباط با آنها را ما سالها در اين كشور داريم. ملت ايران گول اين تبليغات فريبنده دشمن را نمي خورد.»، (ديدار با دانشجويان و دانش آموزان، 12 آبان 1377)

جهت آشنايي بيشتر با اين موضوع به ضميمه (رابطه با آمريكا، دكتر ولايتي) مراجعه نماييد.

روابط منطقه اي و جهاني

در صورت امكان بنده را از محتواي نامة تاريخي امام (ره) به گورباچف آگاه كنيد. اين پيام چه تأثيري بر وي داشته است؟

پرسش

در صورت امكان بنده را از محتواي نامة تاريخي امام (ره) به گورباچف آگاه كنيد. اين پيام چه تأثيري بر وي داشته است؟

پاسخ

امام راحل(س) در تاريخ 11/10/67 به گورباچف، رهبر شوروي سابق نامه اي نوشت كه محتواي آن را مي توان در چند محور مهم مورد تحليل قرار داد.

1) وظيفه رهبران ديني و رسالت جهاني اسلام

بي ترديد اسلام دين جهان شمول بوده و اختصاص به زمان و گروهي خاص ندارد:[22] "و ما أرسلناك إلا رحمةً للعالمين".[23] رسالت جهاني بودن اسلام اقتضا مي كند كه همة انسان ها به خدا محوري، دين مداري و ارزش سالاري فرا خوانده شوند. رهبران الهي نيز وظيفه دارند كه به هدايت مردم و فرهنگ سازي جهاني بپردازند. پيامبر اسلام(ص) در راستاي رسالت جهاني خود به رهبران، سران و سلاطين نامه نوشت و آنان را به اسلام فرا خواند. امام خميني(س) نيز به عنوان رهبر ديني، گورباچف را كه رهبري كشور بزرگي را به عهده داشت، به دين و معارف بلند آن فراخواند. به نظر مي رسد امام راحل(س) برخي از ويژگي ها را در گورباچف سراغ داشت كه چنين نامه اي را نگاشت. امام خطاب به گورباچف نوشت "... با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوري هاي شوري نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدّر جامعه است...".

2_ خداشناسي و طرح اسلام به عنوان دين جهاني:

امام راحل(س) در بخش ديگري از نامة خود به خدا شناسي و معرفي معارف بلند دين پرداخت، زيرا در شوروي فطرت و قابليت هاي خداپرستي مردم خفه شده و آنان، به ويژه مسلمانان حق نداشتند كه در مساجد و اماكن ديني

حضور يافته، به انجام مراسم عبادي بپردازند. از سوي ديگر در شوروي دين مخدّر جامعه معرفي شده و دين زدايي و خدا ستيزي به اوج خود رسيده بود. در چنين فضايي معرفي اسلام به عنوان دين جهاني بهترين راهكار و استراتژي كارآمد بود كه افكار عمومي جهان، به ويژه مردم شوروي را به باورهاي ديني و خدا محوري فرا خوانده و شبهه زدايي نمايد. بيان معارف اسلامي از طريق رسانه هاي جهاني، حداقل اين پرسش را به وجود آورد كه: چرا امام خميني به گورباچف پيام داد و اصولاً دين و آموزه هاي آن چيست؟ از سوي ديگر امام با معرفي برخي از فلاسفه و عرفا و كتاب هاي آنان مانند بوعلي سينا و محي الدين عربي، گورباچف و نخبگان وفرهيختگان شوروي را به خداشناسي و راه هاي شناخت او و اسلام شناسي فرا خواند: "... لذا لازم دانستن اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت و جهان بيني خويش را "حس" دانسته و چيزي كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مي دانند و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نمي دانند. قهراً جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مي دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از "حس و عقل" مي باشد و چيزي كه معقول باشد، داخل قلمرو علم مي باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد، مي تواند موجود باشد. و همان طور

كه موجود مادي به "مجرد" استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است.

قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي كند و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست وگرنه ديده مي شد، "لن نؤمن لك حتي نري الله جهرة"؛ مي فرمايد: "لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير". از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم كه از نظر شما اول بحث است. اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه بخصوص فلاسفة اسلامي بيندازم. فقط به يكي دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي توانند از آن بهره اي ببرند، بسنده مي كنم: اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بي خبر است. يك مجسمة سنگي يا مجسمة مادي انسان، هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است، در صورتي كه به عيان مي بينيم كه انسان و حيوان از همة اطراف خود آگاه است؛ مي داند كجاست، در محيطش چه مي گذرد، در جهان چه غوغايي است. پس در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي ميرد و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را به طور مطلق مي خواهد و شما خوب مي دانيد كه انسان مي خواهد قدرت مطلق جهان باشدو به هيج قدرتي كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشتهب اشدو گفته شود جهان ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را هم

در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم. انسان مي خواهد به "حق مطلق" برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانة وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است.

اگر جناب عالي ميل اشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق كنيد، مي توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفة غرب، در اين زمينه به نوشته هاي فارابي و بوعلي سينا (ره) در حكمت مشاء مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هر گونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هر گونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس. و نيز به كتاب هاي سهروردي(ره) در حكمت اشراق مراجعه نموده و براي جناب عالي شرح كنند كه جسم و هر موجودي مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي باشد، نيازمند است و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش، مبرا از پديدة حسي است. و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعالية صدر المتألهين(رضوان الله تعالي عليه و حشر الله مع النبيين و الصاحين) مراجعه نمايند تا معلوم گردد كه حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده و هر گونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم

نخواهد شد.

ديگر شما را خسته نمي كنم و از كتب عرفا و به خصوص و محيي الدين بن عربي نام نمي برم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر زموي منازل معرفت آگاه گردند كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد.

جناب آقاي گورباچف!

اكنون بعد از اين مسائل و مقدمات از شما مي خواهم دربارة اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيلة راحتي و نجات همة ملت ها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسألة افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي دانيم.

با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوري هاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدر جامعه است. راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرت ها چون كوه استوار كرده است، مخدر جامعه است؟! آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است، مخدر جامعه است؟! آري مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و

غير اسلامي در اختيار ابرقدرت ها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب امريكايي مي نامند.

3_ پيش بيني فروپاشي شوروي

بي ترديد امام همان گونه كه فقيهي عارف انديش و تيز بين بود، يك سياستمدار دين مدار و زمان شناس نيز بود. از ديدگاه اما چشم انداز آينده شوروي تاريك بود؛ از اين رو فروپاشي آن را پيش بيني مي كرد. گرچه برخي از تحليل گران و سياستمداران چنين نگرشي دربارة آينده شوروي را نداشتند و باور داشتند كه شوروي به عنوان يكي از قطب هاي عمدة جهان به حساب مي آيد، ولي امام باور داشت كه فروپاشي شوروي قطعي بوده و بايد كمونيست را در موزه هاي تاريخي جستجو نمود. امام فروپاشي شوروي را در سازكارها و مشكلات اقتصادي جستجو نمي كرد، بلكه باور داشت كه مشكلات شوروي در خداستيزي و دين زدايي وفاصله گيري از معنويت ظهور مي كند: "براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست... مشكل اصلي كشور شما مسئلة مالكيت و اقتصاد آزاد نيست. مشكل عدم اعتقاد به خدا است؛ همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است".

4_ به بن بست رسيدن غرب

امام - به رغم آن كه به گورباچف نامه نوشت

ولي- دور نما و به بن بست رسيدن غرب را نيز ترسيم نمود. در انديشة امام همان گونه كه كمونيسم جوابگوي نيازهاي واقعي انسان ها نيست، غرب نيز پاسخگو نيست؛ زيرا عدم رو اوري غرب به معنويت و ارزش هاي اسلامي، آن را به بن بست رسانده، زمينه فروپاشي غرب را فراهم خواهد نمود. از اين رو به گورباچف سفارش نمود كه با بهره گيري از سياست هاي غرب، جامعة خويش را دچار مشكل نكند: "... شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاي كور اقتصادي سوسياليسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعة خويش را دوا نكرده ايد كه ديگران بيايند و اشتباه شما را جبران كنند... [ زيرا كه ] دنياي غرب هم در همين مسايل - البته به شكل ديگر - و نيز در مسايل ديگر گرفتار حادثه است".

5_ تأثير گذاري پيام امام

بي ترديد كلام و پيام حق، در هدايت انسان ها تأثير گذار است، زيرا انسان ها فطرتاً حق گرا هستند؛ گرچه ممكن است تأثير گذاري زمانبر بوده و بعدها ظاهر شود. همان گونه كه در صدر اسلام، دشمنان اسلام تحت تأثير آيات و كلمات پيامبر(ص) قرار مي گرفتند، اگر چه اين تأثير گذاري را برخي ظاهر نمي كردند.

پيام امام راحل(س) كه ريشه در معارف بلند اسلامي و آموزه هاي ديني داشت، بر گورباچف، مردم و رهبران و نخبگان شوروي تأثير گذار بود. خواندن پيام امام از رسانه هاي گروهي جهان به ويژه شوروي، افكار عمومي را جلب معارف اسلامي و خداشناسي نمود. از سوي ديگر ملاقات نمايندگان امام با گورباچف و

ديگر سياستمداران شديداً آنان را تحت تأثير قرار داد. البته فضاي حاكم بر شوروي به آزاد انديشان و حق گرايان اجازه نداد كه تأثير پذيري خويش را در آن مقطع زماني ظاهر نمايند، ولي با مرور زمان اين تأثير گذاري چند برابر شد و نخبگان به تحقيقات دربارة خداوند و معارف اسلامي پرداختند. بي ترديد پيام امام در برگزاري مراسم ديني، دين باوري و آزادي انديشة ديني و حتي در فروپاشي شوروي تأثير گذار بود؛ از اين رو بارها گورباچف اعلام نمود كه كاش پيام امام را بيشتر مود توجه قرار مي داد.

مردان و زناني كه نماز نمي خوانند ولي روزه مي گيرند و خيلي حجاب را رعايت نمي كنند، آيا كارهاي عبادي آنان مورد قبول حضرت حقّ مي باشد؟

پاسخ: اسلام مجموعه اي از قوانين است كه اگر انسان به تمامي آن ها عمل كند، به حيات طيبه و پاكيزه دست مي يابد و هر كدام از آن وظايف را انجام ندهد، به همان مقدار تخلف كرده و از كاروان رهروان مسير هدايت عقب مي ماند.

نبابراين اگر كسي روزه را كه يكي از احكام اسلامي است، انجام دهد، به اين وظيفة الهي عمل كرده و نتيجه و آثار و فوايد آن را خواهد ديد. اگر برخي از وظايف ديگر را انجام ندهد، به همان مقدار از قافله عقب مي ماند. بعضي از وظايف اهميت ويژه اي دارند مانند نماز كه در شأن و منزلت نماز اين طور آمده است: "إنّ اوّل ما يحاسب به العبد الصلوة فإنْ قبلتْ قبل ما سواها؛[24] اولين چيزي كه مورد محاسبه قرار مي گيرد نماز است. اگر نماز قبول شود، بقية اعمال نيز

قبول مي شود".

اين حديث دلالت بر اهميّت ويژة نماز دارد و نقش سازندة نماز را در انسان و جامعه بيان مي كند.

از طرفي گناه و خطايا از آبروي انسان نزد خدا و ملائكه مي كاهد. گاهي تكرار و كثرت گناه انسان را به مرحلة كفر و بيرون رفتن از دين مي رساند. كسي كه مي خواهد انسان كاملي باشد و مسلمان واقعي محسوب شود، بايد در صدد برآيد كه از گناهان دوري كند. برخي از گناهان قطع نظر از اين كه خلاف و گناه است، باعث انحراف ديگران نيز مي شود، مانند بدحجابي كه باعث آلوده شدن و انحراف ديگران مي شود. اگر چنين باشد، درجة گناهش افزون مي شود و در نامة عمل و گزارش كارش در وقتي كه پرونده اش را به دستش بدهند، گناهان بسيار بد و سنگين در آن مشاهده مي كند.

قاعدة كلّي در قبولي اعمال حسنه، تقوا است. قرآن مي فرمايد: "إنّما يتقبل الله من المتقين؛[25] خداوند فقط اعمال افراد با تقوا و پرهيزكار را قبول مي كند". بنابراين چه بسا روزه آن شخص هم كارساز نباشد، مگر اين كه از اين حالت بيرون آيد.

حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "خدا شما را رحمت كند. به نشانه هاي روشن عمل كنيد كه راه، روشن است و شما را به خانة امن و امان دعوت مي كند. اكنون در خانه اي هستيد كه مي توانيد با فرصت و وقتي كه داريد، رضايت خداوند را جلب نماييد. پرورنده ها در اين جا باز است و قلم ها آمادة نوشتن و بدن ها سالم و زبان ها گويا و توبه پذيرفته و اعمال قبول مي گردد".[26]

تا زنده هستيم بايد با توبه و انابه و انجام اعمال

صالحه، خود را از وادي گناهان دور كنيم و به سرمنزل تقوا و پاكي برسيم.

آيا مي توان نماز و روزه را كه براي رضاي خدا است، ولي بعضي مطالبي كه خواندن آن ها ثواب زيادي دارد، طوري بخواند كه نظر ديگران را جلب كند و به ديگري بفهماند كه مي تواند در نماز چيزهاي ديگري را قرائت كند؟

پاسخ: شرط قبولي عبادات گذشته اي شرايط ديگر اين است كه عبادت مخلصانه و براي رضايت پروردگار انجام شود. از آنجا كه اخلاق اسلامي بر اساسا تزكيه و تقويت بنية معنوي و فضائل و ارزش هاي والاي انساني نهاده شده، بدين جهت در كلية اعمال اعم از قلبي و بدني به ويژه عبادات، اصالت با نيت است و بايد دانست كه نيت مؤمن در صورتي با ارزش است كه همراه با اخلاص باشد.

اخلاص، پاك كردن نيّت از شرك و ريا است و چون اخلاص امري قلبي و وجداني است، نمي توان آن را با ظاهر زيباو حجم كار ارزيابي كرد. امام صادق(ع) فرمود: "ليست الصلوة قيامك و قعودك إنّما الصلوة إخلاصك و أن تريد بها الله وحده؛[27] نماز نشستن و برخاستن نيست، بلكه اخلاص و خدا خواهي تو است. اخلاص آن است كه نماز، روزه و ساير اعمالعبادي را براي رضاي خدا به جاي آوري". در حديث ديگر از امام صادق(ع) آمده است: "والعمل الخالص الّذي لا تريد أن يحمدك عليه أحد إلاّ الله عزّ و جلّ؛[28] عمل خالص آن است كه در آن جز از خداوند عزوجلّ انتظار ستايش نداشته باشي".

اخلاص از شرايط عمومي تمام عبادات است كه فقيهان آن را شرط صحّت عمل، حكيمان شرط قبول و

عارفان شرط وصول دانسته اند. تا عمل صبغة الهي و آسماني نداشته باشد، به سوي خدا بالا نمي رود و موجب قرب به محبوب نمي شود.[29]

بنابراين منظور شما از سؤال اين باشد كه كسي در نمازش چيزي را بخواند، به اين قصد كه به ديگري بفهماند كه من اين دعا يا اين آيه را بلد هستم، منافات با اخلاص در نيت دارد و نبايد به اين قصد آن عمل را انجام دهد. در اين جهت فرقي بين واجبات و مستحبات نماز نيست.

قرائت نماز را طوري بخواند كه ديگري از او ياد بگيرد و قصد نمازگزار ريا و خودنمايي نباشد، اشكالي ندارد.

بعضي اشكال مي كنند كه با وجود فقرا و نيازمندان چرا جمهوري اسلامي ايران به ساير كشورهاي مسلمان كمك اقتصادي مي كند؟

پرسش

بعضي اشكال مي كنند كه با وجود فقرا و نيازمندان چرا جمهوري اسلامي ايران به ساير كشورهاي مسلمان كمك اقتصادي مي كند؟

پاسخ

عمده كمك هاي ايران به كشورهاي مظلوم، كمك هاي سياسي و معنوي است، نه كمك هاي اقتصادي. اگر به برخي كشورها كمك هاي اقتصادي مي شود، به تناسب كمك هاي اقتصادي به نيازمندان داخلي بسيار ناچيز است.

كمك هاي اقتصادي ايران به كشورهاي اسلامي ريشه در عوامل زير دارد:

1) حمايت از محرومان

يكي از استراتژي هاي ايران حمايت همه جانبه از محرومان به ويژه مسلمانان محروم و مظلوم است. اين حمايت ها در قالب هاي مختلف مانند حمايت مالي و سياسي ظهور مي كند. اين استراتژي يكي از شاخصه هاي مهم انقلاب اسلامي است كه آن را از ساير انقلاب هاي جهان متماير مي كند. در اصل 154 قانون اساسي آمده است: "جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و ازادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند".(1)

اين استراتژي مبتني بر آموزه هاي ديني است، زيرا اسلام همه مسلمانان را موظف نموده كه به حمايت از محرومان و مظلومان پرداخته و به نداي آنان پاسخ مثبت دهند،(2) تا آن جا كه پيامبر اجابت دعوت مسلمانان را واجب دانست.(3) در برخي روايات همه مسلمانان برادر ديني خوانده شده اند كه لازمه آن حمايت همه جانبه از همه مسلمانان است.

پيامبر فرمود: "المسلم أخوالمسلم لا يظلمه و لا يخزله، و لا يسلمه؛(4) مسلمان برادر مسلمان

است. هرگز به او ستم نمي كند، دست از ياريش بر نمي دارد و او را در برابر حوادث تنها نمي گذارد".

امام صادق(ع) فرمود: "مؤمن برادر مؤمن است و همگي به منزله اعضاي يك پيكرند كه اگر عضوي از آن به درد آيد، ديگر عضوها را قرار نماند و ارواح همگي آن ها از روح واحدي گرفته شده است".(5)

2) همسويي با سياست هاي بين المللي

يكي از سياست هاي بين المللي حمايت از ستم ديدگان و محرومان است؛ از اين رو اگر در كشوري حوادثي مانند زلزله صورت گيرد، كشورهاي ديگر به حمايت آسيب ديدگان مي پردازند، مانند اين كه سازمان هاي جهاني و برخي از كشورها به مردم عراق و افغانستان كمك كردند و يا در حادثه زلزله بم كشورهاي مختلف به آسيب ديدگان كمك نمودند. كمك هاي جهاني در حالي صورت مي گيرد كه در خود آن كشورها فقير و محروم وجود دارد.

3- جذب به اسلام

يكي از سياست هاي راهبردي كه امروزه در جهان از آن بهره گرفته مي شود، جذب ديگران است؛ يعني بعضي كشورها سعي مي كنند با بهره گيري از راهكارهاي كاربردي، مردم كشورهاي ديگر را جذب كرده و در جهان پايگاه اجتماعي و سياسي كسب كنند. در اسلام نيز از جذب ديگران سخن به ميان آمده است. يكي از راه هاي جذب، كمك هاي مالي است كه در آموزه هاي ديني به عنوان "تأليف قلوب" است. پيامبر(ص) و ائمه(ع) با بهره گيري از كمك هاي اقتصادي به جذب ديگران به اسلام پرداختند.

حمايت ايران از محرومان جهان موجب شده است كه فرهنگ اسلام در برخي كشورها گسترش يابد و بعضي بدان جذب شوند. محرومان جهان مي دانند كه ايران اسلامي - به رغم آن كه خود

مشكلات اقتصادي داشته و برخي از مردم آن محروم هستند - به آنان كمك مي كند. اين احساس بشر دوستي و احترام به كرامت انساني، ريشه در فرهنگ غني اسلام دارد.

كمك هاي همه جانبه ايران از آوارگان و مهاجران عراق و افغانستان، افكار عمومي را جلب كرده و مجامع بين المللي استراتژي حمايت از محرومان ايران را ستوده اند.

حمايت ايران از مستمندان كشورهاي ديگر خشم غرب را برانگيخته، تا آن جا كه ايران را متهم به حمايت از اصول گرايان اسلامي نموده است. غرب از نفوذ ايران در جهان احساس خطر مي كند. رويكرد غرب بيانگر آن است كه ايران در حمايت ازمحرومان موفق بوده و انقلاب اسلامي به جهان صادر شده است.

بر اين اساس حمايت مالي ايران بر اساس تحقق يكي از اهداف و انجام وظايف الهي صورت گرفته است. اين سياست معقول و منطقي است كه ريشه در آموزه هاي ديني داشته و با سياست هاي بشر دوستانه جهاني نيز همسويي دارد؛ مضافاً بر اين كه برخي كشورها حمايت از گروه ها و يا كشورهاي ديگر را در اولويت قرار مي دهند، (مانند حمايت امريكا از اسرائيل) كه جمهوري اسلامي نيز حمايت از محرومان كشورهاي اسلامي را در اولويّت قرار داده است اين سياست در كشورها سابقه دارد.

نكته اي كه نبايد فراموش كنيم، آن است كه مرزهاي كشورهاي اسلامي، مرزهاي عقيدتي است، نه جغرافيايي.

مرز كشورهاي اسلامي يكي است و بر اساس آموزه هاي ديني، تمام مسلمانان در هر نقطه اي از دنيا برادر همديگرند.

متأسفانه با ايجاد تفرقه ميان كشورها و سلطه طلبي پادشاهان و حكمرانان، امت اسلامي به پاره هاي مختلف تقسيم شده است و به وسيله استعمار روح ملي گرايي به

جاي روح اسلامي و برادري ميان مسلمانان تبليغ شد.

در عين حال توجه به اين نكته نيز لازم است كه سياست ايران در حمايت مالي از كشورهاي اسلامي، بايد به گونه اي باشد كه به سياست هاي فقر زدايي و حمايت از محرومان داخل كشور آسيب جدي وارد نسازد. بر اين اساس بايد در حمايت از محرومان جهان پيامد و بازخورد كمك هاي مالي مورد دقت قرار گرفته و كمك ها بر اساس اولويت بندي نيازها و بر اساس سياست هاي راهبردي صورت گيرد.

پي نوشت ها:

1. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 111.

2. نساء(4) آيه 75.

3.

4. اصول كافي، ج 2، ص 133.

5. همان.

با توجه به مشكلاتي كه مردم فلسطين و جنوب لبنان دارند، آيا بر ما مسئوليتي هست يا نه؟ اگر بخواهيم به عنوان نيروي كمكي يا هر چيز ديگر به آن جا برويم چگونه مي توانيم؟

پرسش

با توجه به مشكلاتي كه مردم فلسطين و جنوب لبنان دارند، آيا بر ما مسئوليتي هست يا نه؟ اگر بخواهيم به عنوان نيروي كمكي يا هر چيز ديگر به آن جا برويم چگونه مي توانيم؟

پاسخ

اهميّت مسئله فلسطين و جنوب لبنان و آوارگي مسلمانان و نياز مبرم آنان به كمك، بر كسي پوشيده نيست و هر كس به هر مقدار كه بتواند، بايد به آنان كمك و ياري برساند. دولت و ملت ايران، در حد توان كمك هاي جاني و مالي كرده و مي كند و اين وظيفه ديني و انساني هر مسلماني و هر انسان آزاده اي است، ولي شركت در جنگ، براي خانم ها، لزوم و ضرورتي ندارد، شما مي توانيد كمك هاي مالي و فرهنگي به آن جا بفرستيد، اما اين كه يك خانم مجرد و غير متأهّل، بدان كوي سفر كند، هيچ نيازي نيست. اين وظيفه ابتدا بر دوش مردان سنگيني مي كند. و اگر خداي نكرده روزگاري مردي نبود يا شركت نكرد، آن وقت وظيفه خانم ها سنگين تر مي شود. اين را بدانيد كه "انّما الاعمال بالنيّات" همين كه شما اين نيت خير را داريد، مأجور هستيد و با شركت كنندگان در جنگ، در ثواب شريك هستيد.

آيا اين سخن از پيامبر اسلام 6است : ؟ اگر درست است , پس چرا ايرانيان به مردم فلسطين كمك نمي كنند؟

پرسش

آيا اين سخن از پيامبر اسلام 6است : ؟ اگر درست است , پس چرا ايرانيان به مردم فلسطين كمك نمي كنند؟

پاسخ

برادر گرامي ! حيات انسانيِ مصفايي را كه در آن تنفس مي كنيد, به شما تبريك مي گوييم . حيات طيّبه اي كه برخاسته از فطرت انسان دوستي و مخصوصاً غير ناب ديني شما است , كه فرياد مظلوميت , مسلمانان ستم ديدهء فلسطين را كه بيش از نيم قرن است زير بار بي رحمانه ترين ستم قصابان سنگدل تاريخ قرار دارند, شنيده ايد.جلاداني كه از كشتن انسان و خُرد كردن استخوان هاي آنان و خراب كردن خانه و كاشانه بر سر زنان و كودكان وسالخوردگان بي دفاع لذت مي برند!

آري برادر, اين سخن پيامبر ما مسلمانان است كه فرمود:

به خواب مي رود, در انديشهء خدمت به مسلمانان و اهتمام و رسيدگي به كار آنان و حل مشكلاتشان نباشد, از جملهء مسلمانان خارج است ! هر كسي فرياد كمك خواهي و مددطلبي مسلماني را بشنود و او را اجابت نكند و به دادش نرسد, مسلمان نيست !>.

برادر گرامي ! در قسمت دوم حديث , دقت بيشتري شود. پيامبر اكرم 6نفرمود:اگر فرياد تظلّم مسلماني راشنيد, بلكه فرمود: اگر مسلماني فرياد هر انسان مظلومي از هر كجاي دنيارا بشنود حتي اگر مسلمان هم نباشد و به داداو نرسد, مسلمان نيست ! همهء مسلمانان جهان و هر كسي كه وحدانيت خداوند و نبوت و خاتميت پيامبر اسلام راباور دارد, جزو امتاسلام است . مرزهاي جغرافيايي نمي تواند امت واحد اسلامي را از هم تفكيك كند. قرآن مسلمانان را برادر هم مي خواند و مي

فرمايد: .()

(پ_اورقي 1.حجرات (49 آيهء 10

بر اين اساس حمايت و دفاع از جان و مال و حيثيت و آبروي هر مسلماني بر مسلمان ديگر واجب است . قرآن كريم , كساني را كه فرياد مظلوميت و استمداد جويي مستضعفان را مي شنوند و در حمايت از آنان دست به اسلحه نمي برند و جهاد و مبارزه نمي كنند, مورد مؤاخذه و ملامت قرار مي دهد و مي فرمايد: .()

(پ_اورقي 2.نساء (4 آيهء 75

چرا ايرانيان به مردم فلسطين كمك نمي كنند؟!

قصه غم انگيز سكوت مرگبار دولت ها و حكومت هاي اسلامي , همه مسلمانان دردمند دنيا را گلوگير كرده است .امام خميني فرمود: . اي كاش همهء مسلمانان جهان و حاكمان آنان از خواب سنگين غفلت و خودباختگي بيدارمي شدند و موقعيت خويش را در دنياي انباشته از ظلم و ستم مي شناختند. از يك سو مي ديدند در هر گوشهء جهان ,جنگ و خون ريزي است و اگر در هر دو طرف آن مسلمانان نباشند, حداقل يك طرف آن هستند. اگر در دنيا يك يهودي كشته شود يا به جرم جاسوسي دستگير و زنداني گردد, همهء بوق هاي تبليغاتي و مجامع بين المللي دنيا به فرياد مي آيند, ولي اگر هزاران مسلمان كشته شوند, فريادي از هيچ حلقوي بر نمي خيزد. از سويي ديگر توجه مي كردند كه از لحاظ امكانات اقتصادي , جغرافيايي , نيروي انساني و مهم تر موقعيت استراتژي از چه پايگاهي برخوردارند و چگونه مي توانند با همكاري و هماهنگي , گلوگاه حيات و زندگي مستكبران و ستمگران جهان وحاميان آنان را دردستان خويش بفشارند و آنان را به تسليم در

برابر حق و عدالت وادار سازند.

برادر! تا بيداري عمومي پيدا نشود و زمينهء نهضت جهاني امت اسلام فراهم نگردد, اقدام مستقيم و فردي حكومت اسلامي ايران يا هر دولت ديگري , انتحار بي ثمر است و بايد زمينهء مساعد براي قيام و نهضت و نتيجه بخش بودن ايثار خون فراهم گردد تا بهانه به دست شياطين دنيا مخصوصاً شيطان بزرگ براي تهاجم جهاني عليه ايران اسلامي فراهم نگردد. آيا وضعيت جهان امروز را مشاهده نمي كنيد كه چگونه برخي از دولت هاي قدرتمند دنيا به بهانهء تعقيب و دستگيري يك تروريست به نام به افغانستان لشكر كشي كرده اند و با كشتن هزاران انسان بي دفاع و آواره ساختن ميليون ها مظلوم , چه تراژدي غم انگيز و داستاني سراسر ظلم و ستم ساخته اند و بقيه ءكشورها هم آمادگي خود را براي لشكر كشي يا حمايت از متجاوزان اعلام كرده اند؟! آيا در چنين دنياي مملو از ظلم و ستم , يك دولت و حكومت مانند ايران مي تواند به تنهايي و به طور مستقيم وارد جنگ با صهيونيسم شود؟!

نكته اي كه لازم است به آن توجه داشته باشيد اين است كه مسئلهء اسرائيل و صهيونيسم , مسئلهء يك دولت تروريستيِ نژاد پرستي كه داراي چند ميلوين جمعيت است نمي باشد, بلكه دولت صهيونيستي اسرائيل نمايندهء همه مستكبران دنيا از آمريكا واتحاديهء اروپا گرفته , بلكه بسياري از حكومت هاي شرقي است . به بياني صحيح تر:صهيونيسم بين الملل شريان حياتي سياسي ,اقتصادي , نظامي و تبليغاتي بسياري از دولت ها و حكومت هاي جهان را در دست خويش دارد و اگر به هنگام

ضرورت به دستور آنان عمل نگردد, رگ حيات شان را قطع خواهد كرد.حادثهء بيستم شهريور 80در امريكا تنها يك اخطار صهيونيسم به دولتمردان امريكا بود. جهت اطلاع از سازمان بين الملل صهيونيسم توصيه مي كنيم دو كتاب زير را مطالعه كنيد:

1 دنيا بازيچهء يهود, نوشتهء آيت اللّه سيد محمد شيرازي .

2 سرگذشت فلسطين , اثر آقاي هاشمي رفسنجاني .

كمك هاي غير مستقيم مردم و دولت ايران به مظلومان فلسطين : از آغاز تجاوز صهيونيسم به خاك فلسطين باحمايت امريكا و انگليس پيوسته مردم مسلمان ايران با توصيهء مراجع تقليد, كمك هاي مالي خويش را به سمت مظلومان فلسطين و لبنان سرازير مي كردند, اگر چه اندك و ناكافي بوده و بايد بيشتر از آن كمك مي كردند. پس ازپيروزي انقلاب اسلامي , دولت ايران به اشكال مختلف به مردم فلسطين كمك كرده است , از جمله : كمك سياسي وتبليغاتي و انعكاس جنايات صهيونيسم از طريق رسانه ها و نمايندگي هاي سياسي در دنيا و حمايت مالي و آموزش نظامي و... .

به اميد روزي كه مسلمانان دنيا دست در دست يكديگر, گلوي صهيونيسم را بفشارند و براي هميشه اين شجره ءخبيثه را از كرهء زمين بردارند.

سياست خارجى در حكومت اسلامى چگونه است ؟ .

پرسش

سياست خارجى در حكومت اسلامى چگونه است ؟ .

پاسخ

غ_رب زدگانى كه سرچشمه دانش هاى آنان همان دانش هاى غربى است , تصور كرده اند كه غرب پايه گذار روابط خارجى ميان دولت هاى جهان است , و هرگز پيش از تمدن غربى ,حقوقى به نام روابط خارجى يا حقوق بين المللى در كار نبوده است . اين انديشه خام , از سطحى نگرى اين گونه افراد به وجود آمده است . ه_ر ك_س ت_اري_خ بشر را ورق بزند , به يك رشته رسوم و روابط و قوانين دست مى يابد كه مى تواند معرف حقوق بين المللى و يا روابط خارجى دولت هاى آن روز در سطح امكاناتشان باشد . اسلام از روز نخست , به صورت يك آئين جامع در تمام شون زندگى فردى و اجتماعى ,رخ نمود , و در پ_ى ري_زى اص_ول ح_كومت خود , از اين موضوع نيز غفلت نورزيد و اصولى در زمينه حقوق بين المللى در برنامه حكومت خويش قرارداد . م_ا هرگز در اين بخش فشرده و صفحات محدود , نمى توانيم تمام خطوط سياست خارجى اسلام را ترسيم كنيم . ت_ش_ري_ح ك_ل_ي_ه خطوط مربوط به حقوق بين المللى به صورت گسترده , در گرو اين است كه م_جموع آيات مربوط به اين موضوع و كليه پيمانهائى كه پيامبر گرامى اسلام با دولت ها و روساى قبائل آن روز بسته است , مورد بحث وبررسى قرار گيرد . و چنين بحث گسترده اى از گنجايش اين نوشتار فشرده بيرون است . ه_دف در اي_ن بحث , اشاره اى گذرا بر بخشى از خطوط و اصولى است

كه اسلام آنها را درزمينه س_ي_است خارجى ترسيم كرده , و همين خطوط مى تواند تا حدودى بيانگر اصول سياست خارجى اسلام در عصر كنونى باشد . بايد توجه شود كه اسلام به حكم خاتميت , اصول و امهات هر موضوعى را مطرح مى كند . اما كيفيت اجراى آن بر عهده سياستمداران اسلامى است كه آن را در هر زمان به شيوه هاى اجرايى مناسب پياده كنند . ي_ادآور م_ى ش_وي_م , همچنان كه خود اصل و مغز از اهميت خاصى برخوردار است , نحوه عرضه و لباسى كه بر اصلى پوشيده مى شود , نيز مانند خود آن , اهميت بسزائى دارد . چ_ه ب_س_ا دي_ده م_ى شود كه يك اصل حياتى با عرضه اى كه متناسب با روح زمان و شرائطجامعه ن_ي_س_ت , به صورت صحيح تلقى نمى شود و جامعه پذيراى آن نمى گردد , در حالى كه مشابه آن وقتى به صورت صحيح عرضه شود , متفكران از آن جانبدارى مى كنند . اينك در اينجا اصولى را يادآور مى شويم كه هر يك مى تواند خط مشى اسلام را ترسيم كند . و يادآور مى شويم كه در طرح هر اصلى , اختصار را در نظر مى گيريم . 1 - ملاك در روابط دوستانه و خصمانه گاهى تصور مى شود كه مباحث مربوط به سياست خارجى , در مسائل جنگ و صلح خلاصه مى شود . از اين رو , غالبا در حقوق بين الملل , اين دو موضوع بيش از ديگرموضوعات خودنمائى مى كند , در صورتى كه دائره حقوق بين الملل , گسترده تر از اين

دو موضوع است . در هر حال , اسلام در روابط خود با دولت هاى خارجى يك بعدى نيست . ي_ع_ن_ى چ_ن_ي_ن ن_ي_ست كه هميشه خواهان جنگ و نبرد باشد , و يا هميشه - هر چند به قيمت ن_اب_ودى ن_ظ_ام اس_لام ت_م_ام ش_ود - ط_رفدار صلح و سازش باشد , بلكه حكومت دينى در حفظ روابطخود با دولت هاى خارجى , نحوه معامله و برخورد آنها با دولت اسلامى را در نظرمى گيرد , و مطابق برخوردها عمل مى كند . قرآن مجيد , اين دو نوع برخورد را درسوره ممتحنه , طى دو آيه بيان كرده است . و ما را از شيوه خاص خود درباره ملت هاى غير اسلامى آگاه مى سازد . در م_وردى دس_تور مى دهد كه ما با گروه ها و دولت هاى خارجى راه نيكوكارى و عدالت ( حسن هم جوارى و حفظ حقوق متقابل ) را پيش گيريم و به آنان نيكى كنيم و پا ازگليم عدالت بيرون نگذاريم . و اي_ن در ص_ورت_ى اس_ت كه اين كشورها و ملتها بر ضدحكومت اسلامى توطئه نكنند و به حدود كشور اسلامى تعرض ننمايند . در اين صورت است كه خداوند عزوجل مى فرمايد : لا ينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين (1) . هرگز خدا شما را درباره افرادى كه با شما نجنگيده اند و شما را از خانه هاى خودبيرون نرانده اند , از نيكى و قسط درباره آنان باز نداشته است خدا افراد دادگررا دوست مى دارد . ام_ا گ_روه_ى

ت_وط_ئه گ_ر وجود دارد كه پيوسته درصدد ساقط كردن حكومت اسلامى و محو آثاراسلام و تعرض به مرزهاى ميهن اسلامى و آواره ساختن گروهى از مسلمانان از خانه هاى خود هستند . اينان با اعمال خود نشان مى دهند كه با مسلمانان در دشمنى وكينه توزى به سر مى برند . ب_ا اي_ن گ_روه ب_اي_د نبرد كرد و دشمن را از پاى درآورد ,چنانكه مى فرمايد : انما ينهاكم اللّه عن ال_ذي_ن قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهرواعلى اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون (2) . خ_دا ش_م_ا را از برقرارى صلح و سازش و پيمان عدم تعرض با كسانى كه با شما درراه دين نبرد ك_رده اند و شماها را از سرزمين هاى خود بيرون رانده اند و بر بيرون راندن شما همكارى كرده اند , باز مى دارد . و كسانى كه آنان را دوست مى دارند ,آنان ستمگرانند . اين دو آيه , الگوى جامعى است براى سران ميهن اسلامى , كه با چه گروه و دولتى رفتار مسالمت آميز داشته باشند و با چه گروهى روابط خود را قطع كرده و از دوستى و نزديكى با آنان بپرهيزند . 2 - ب_راى ك_سب محيط آزاداسلام از هر نوع تحميل عقيده جلوگيرى مى كند و دين را انديشه اى مى داند كه بايد باكمال آزادى و از طريق تعقل وارد فضاى ذهن گردد . مع الوصف , در مواردى براى كسب آزادى جهت تبليغ اسلام و يا از زير سلطه درآوردن مستضعفان جهان آزاديبخش يا جهادابتدائى را جايگزين صلح و هم زيستى مى كند . اگر

مستكبران , هر نوع آزادى را براى تبليغ اسلام از بين برده و مانع از آن هستند كه سخن خدا و رسالت پيامبر و دستورهاى او به گوش ملت ها برسد , در اين صورت است كه اسلام جهاد تعرضى خود را براى كسب آزادى شروع مى كند و هرگز به انديشه عدم مداخله در امور كشورهاى ديگر گوش فرا نمى دهد . زي_را اسلام , يك مكتب فلسفى نيست كه نوشته شود و در گوشه كتابخانه ها بماند و گرد و خاك بخورد ,بلكه بايد اين پيام در محيطى آزاد تبليغ شود , تا مردم با كمال ميل و رضايت به آن بگروند . هرگاه سران و قدرت هاى طاغوتى مانع از نفوذ اسلام در قلمرو خودباشند , اين جا است كه جهاد تعرضى بر ضد طاغوتيان آغاز مى شود . مشروح اين قسمت در كتب فقهى آمده است . 3 - ج_ه_اد ب_راى آزاد ساختن افراد زير سلطه مورد ديگرى كه اسلام جهاد آزاديبخش خود را آغاز مى كند , اين است كه مستضعفان زيرسلطه از مسلمانان طلب حمايت كنند . در اي_ن مورد است كه حكومت اسلامى به عنوان حامى مستضعفان جهان , بايد به نداى آنان پاسخ مثبت بگويد . ك_ت_اب آس_م_ان_ى م_ا , دراي_ن م_ورد چنين دستور مى دهد : و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل اللّه و ال_م_ستضعفين من الرجال و النساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك ولياواجعل لنا من لدنك نصيرا (3) . چرا در راه خدا و براى نجات مستضعفان از مردان و زنان و فرزندان نمى

جنگيد ؟آنان كه پيوسته م_ى گ_وي_ند پروردگارا ما را از اين سرزمين ستمگران آزاد كن ,آنان كه مى گويند از نزد خود براى ما ولى و رهبر و يار و ياورى قرار بده . شايد در ذائقه گروهى , چنين تعرضى , مداخله در امور كشورهاى ديگر , تلقى گردد . ول_ى اي_ن گ_روه ب_ايد بدانند كه اسلام يك پديده مادى نيست كه در برابر رفاه و آزادى ملل ديگر بى تفاوت باشد و كاميابى ملت خويش را آخرين آرمان خود تلقى كند , بلكه آزاد ساختن انسان هاى زير سلطه , يكى از آرمانهاى اوست كه جدا از آرمان مسلمانان نيست . اين جا است كه خطوط صلح و صفا و جنگ و نبرد در سياست خارجى اسلام مشخص مى گردد . همگى مى دانيم كه فقهاى اسلام جهاد عليه دشمن را به دو نوع تقسيم مى كنند :1 - جهاد دفاعى . 2 - جهاد تعرضى ( يا جهاد آزاديبخش و ابتدائى ) . جهاد نخست , به عنوان دفاع از جان و مال و حيثيت و آبروى اسلامى تشريح شده است واين گونه دفاع در ميان همه ملل رواج كامل دارد . در اي_ن_ج_ا , دش_من مهاجم بااسلحه گرم پاسخ داده مى شود , در صورتى كه در جهاد تعرضى و ابتدائى , حمله اى از جانب دشمن صورت نمى گيرد ولى حاكم اسلامى به خاطر كسب محيط هاى آزاد ب_راى ت_ب_ل_ي_غ دي_ن و ب_راى از زي_ر س_لطه درآوردن مستضعفان , پس از اخطار به دشمن و ات_م_ام ح_ج_ت از ط_رق م_ع_ق_ول ديپلماسى و تشريح اهداف , حمله را شروع مى كند

, آن هم به خاطرهمان هدف , نه براى توسعه طلبى و افزون طلبى بر ديگر ايالتها و كشورها . و ب_ه همين جهت , پس از نيل به اهداف , در امور داخلى مردم و رسوم و معتقدات آنها كه اسلام را به گونه اى به رسميت شناخته اند , هرگز مداخله نمى كند . و جزاينكه در راس كار چند نفر مورد اعتماد خود قرار دهد تا توطئه ها تكرار نشود وآزاديها از بين نرود , كار ديگرى صورت نمى دهد . و تاريخ فتوحات اسلامى , خصوصادر بخش شامات و مصر , روشنترين گواه بر اين مطلب است .

امروزه چه چيزي سبب شده است تا تحقق وحدت كامل اسلامي بيش از هر زماني زمينه داشته باشد؟

پرسش

امروزه چه چيزي سبب شده است تا تحقق وحدت كامل اسلامي بيش از هر زماني زمينه داشته باشد؟

پاسخ

وسايل ارتباطي زمينهساز اتحاد مسلمانان در عصر حاضر است. وسايل ارتباط جديد خود بخود مسلمانان را به هم نزديك كرده و از حال هم با خبر ساخته و فاصله زمان و مكان را از ميان برداشته و مسائلي را كه مسلمانان در هر منطقه و كشوري با آن درگيري دارند به عموم مسلمانان عرضه و همه را به همكاري و همصدايي دعوت ميكند.

وحدت مسلمين حول چه محورى بايد صورت گيرد؟

پرسش

وحدت مسلمين حول چه محورى بايد صورت گيرد؟

پاسخ

آنچه افراد بايد در آن وحدت داشته باشند خط اسلام راستين است كه در خط امام متبلور است و اگر افراد اسلام را معيار قرار دهند به هيچ وجه درگيرى به وجود نمى آيد و اختلاف باقى نمى ماند و اختلاف سليقه اى بزودى حل مى شود و ضررى ايجاد نمى كند بر اين اساس بايد توجه داشت كه افراد تا چه مقدار معيارهاى اسلامى را در نظر بگيرند و تا چه اندازه به اهداف گروهى توجه مى كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_18_

آيا مسلمانان با مذاهب مختلف مى توانند با هم متحد باشند؟

پرسش

آيا مسلمانان با مذاهب مختلف مى توانند با هم متحد باشند؟

پاسخ

مسلمانان با اينكه مذاهب مختلفى دارند امّا با وجود اختلاف در مذاهب چون در اصل اسلام با هم متفقند، بايد در راه مبارزه عليه كفر و استكبار جهان، با هم متّحد شوند و اختلافات مذهبى آنان، مانع پيكار آنان، عليه كفر جهانى نمى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در راهبرى و حل اختلاف هاى جوامع اسلامى، آيا نمى توان تنها به آل عترت و رسالت بسنده كرد؟

پرسش

در راهبرى و حل اختلاف هاى جوامع اسلامى، آيا نمى توان تنها به آل عترت و رسالت بسنده كرد؟

پاسخ

بسنده كردن به اهل بيت عصمت و طهارت((عليهم السلام)) و كناره گيرى از قرآن، عملا غير ممكن است. زيرا حجت بودن قول معصومين و لزوم گرويدن به آنها و اطاعت از آنها را از قرآن كريم مى گيريم، قرآن، عصمت آنها را تصريح كرده و اطاعت آنها را لازم و واجب شمرده است.

و از ناحيه ديگر، معصومين اجرا كننده قوانين قرآن هستند و ضامن اجراى آن مى باشند و بين آن دو، پيوندى ناگسستنى وجود دارد، معصومين آنچه مى گويند همه از قرآن است. ايشان قرآن هاى ناطق هستند و پيروى صحيح از آنها، پيروى از قرآن و تمسك به قرآن نيز هست. زيرا آنان در سرلوحه گفتار و دستوراتشان به پيروى از قرآن و به كار بستن دستورات آن امر مى كنند و تاريكى قرآن را شديداً مذمّت و هشدار مى دهند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چراسياستهاي كشورمابرحسب آرمانهاونه برحسب واقعيات طراحي مي شود؟مثلاًدرموردقضيه اسرائيل همه مي خواهيم كه اسرائيل از بين برود وهمه مي دانيم كه چنين چيزي امكان پذير نمي باشد و واقعيت پيدا نمي كند حال چرا سياست خارجي كشور ما براين اساس شكل نمي گيرد ؟

پرسش

چراسياستهاي كشورمابرحسب آرمانهاونه برحسب واقعيات طراحي مي شود؟مثلاًدرموردقضيه اسرائيل همه مي خواهيم كه اسرائيل از بين برود وهمه مي دانيم كه چنين چيزي امكان پذير نمي باشد و واقعيت پيدا نمي كند حال چرا سياست خارجي كشور ما براين اساس شكل نمي گيرد ؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال بايدبه دو مطلب اساسي اشاره كنيم . مطلب اول اينكه در صورت تشخيص واقعيت ، تكليف ما نسبت به آن چيست ؟ ديگر اينكه آيا مي توانيم در اصول انساني والهي خودمان تغييرات اساسي بدهيم وآيا اين تغييرات اجتناب ناپذير است ؟

خيلي چيزها در گذشته براي ما واقعيت انكار ناپذير جلوه مي كرد مانند انقلاب اسلامي ايران . موقعيت ايران قبل از انقلاب 57 چيزي فراتر از موقعيت فلسطين اشغالي بود . چون موقعيت حكومت شاه نسبت به موقعيت الآن اسرائيل از استحكام بيشتري برخوردار بود وكسي كه اين وضعيت را مي ديد انقلاب را امري غير ممكن مي دانست . ولي واقعيتي نبود كه قابل تغيير نباشد و اين انقلاب بوسيله شخص روحاني وتركيبي كه مي بينيد به وقوع پيوست .

در مقايسه با اين مطلب ونسبت به موقعيتي كه اسرائيل در آن قرار دارد ، اگر اتحاد دنياي اسلام وكشورهاي مسلمان به وقوع بپيوندد ودر مقابل اسرائيل عكس العمل نشان دهند چيزي بزرگتر از رخ داد انقلاب در ايران نخواهد بود . به خصوص با شرايطي كه امروز فراهم آمده است و ملتها حتي دولتها به ماهيت آمريكا پي برده اند وبه اين نتيجه بيشتر آگاهي يافتند كه دنياي اسلام بايد بيش از گذشته با هم متحد شوند . بنابراين بايد بگوييم كه در تشخيص اين مطلب كه اسرائيل شكست خوردني نيست ، اشتباه شده و

نه تنها امكان آن وجود دارد بلكه در تاريخ نمونه آن هم واقع شده است .

مطلب دوم اينكه ، اگر بپذيريم غلبه بر اسرائيل به هر دليلي فعلاً مقدور نيست سؤال اين است كه : وظيفه ما در اين رابطه چيست ؟ آيا بايد دست از مقاومت مان برداريم ؟

پاسخ اين است كه همانگونه كه ايجاد حكومت عدل جهاني آرماني است كه تمام پيامبران درطول تاريخ براي آن زحمت ها كشيده اند تا مقدمات آن فراهم شده روزي حكومت عدل جهاني حاكم شود . ما نيز به نوبه خود وظيفه داريم در اين حركت الهي ايفاي نقش كنيم گرچه نتيجه اش در زمان ما حاصل نشود .

نكته ديگر اينكه اصول مبارزه ما ، اصول انساني والهي است كه ما در سخت ترين شرايط هم نمي توانيم از آن دست برداريم مانند آنچه امام حسين (ع) انجام داد . پس تنها به اين دليل كه در مبارزه پيروز نمي شويم ، نمي توانيم زير بار ظلم ودنياي كفر برويم بلكه بايد در حد خودمان مقاومت كنيم . بيان مثالي شايد مطلب را روشن تر كند .

مثلاً انسان با شرف وغيرتمندي را در نظربگيريد كه با خانواده اش در مسير انسانهاي فاسق وتبهكاري قرار گرفته است كه او را تهديد به كشتن مي كنند واز او مي خواهند تا همسرش را براي ارضاع حيواني آنها تقديم كند ، به نظر شما تكليف آن فرد كه توان مقابله ندارد چيست ؟ آيا به راحتي همسرش را تقديم كند . يا اينكه مقاومت كند وبه هيچ وجه نپذيرد هر چند او را بزنند يا بكشند ؟ پاسخ روشن است . وظيفه ما نيز در

جهاد با اسرائيل مقاومت است اگر چه صدماتي را متحمل گرديم. لذا كساني كه اصول حيات انساني بر ايشان تعريفي روشن دارد زندگيي را با معنا مي بينندكه بتوانند انسان ، زندگي كنند . به فرموده امام حسين (ع) " اني لا اري الموت الا السعادة ولا الحياة مع الظالمين الا برما " (1)

اما كساني كه زندگي را دائر مدار معيشت مادي وظاهري مي دانند معتقدند كه به هر صورت كه شد زندگي بايد تأمين شود واگر توانستيم اصلاحاتي را انجام مي دهيم واگر نشد ما بايد به زندگي مبتني برحيات حيواني خودمان حتي در نظام كفر وغير انساني ادامه دهيم .

حضرت امام (ره) در اين زمينه مي فرمايند : " عزيزان من بايد بدانيد كه ارزش انقلاب هر چه بيشتر باشد فداكاري در راه تحقق آن ارزشمند تر ولازم تر است ، انقلاب در راه هدف الهي واستقرار حكومت الله همان است كه انبياء عظام در راه آن فداكاري ها نمودند وپيامبر عظيم الشأن اسلام تا آخرين لحظات زندگي پر بركت خود در راه آن با همه توان فداكاري وايثار فرمود وامامان بزرگوار اسلام هر چه داشتند نثار آن كردند ، مانيز كه خود را پيرو آنان وامت محمّد (ص) مي دانيم بايد اقتداء به آنان نموده و در سبيل حق مشكلات را با صبر انقلابي تحمل نماييم واز خرابكاريهاي دغل بازان كه آثار شكست وزبوني در آن مشاهد است نهراسيم و در راه هدف حق واسلام بزرگ چونان انبياء عظام و اولياء معظم فداكاري وايثار نماييم .

شما متوقعيد ما در مقابل آمريكا واسرائيل وديگر ابرقدرتها كه مي خواهند منطقه را ببلعند

بي تفاوت باشيم ؟ نه ، با هيچ كدام از ابر قدرتها وقدرتها سر سازش نداريم ، نه تحت سلطه آمريكا مي رويم ونه زير بار شوروي . ____________________________________

1 ) بحار الانوار - ج 44 - ص 193

ما مسلمانيم و مي خواهيم زندگي كنيم ما مي خواهيم زندگي حقيرانه داشته باشيم ، ولي آزاد ومستقل باشيم ، ما اين پيشرفت وتمدني كه دستمان پيش اجانب دراز باشد را نمي خواهيم ما تمدني را مي خواهيم كه بر پايه شرافت وانسانيت استوار باشد وبر اين پايه صلح را حفظ نمايد ، ابرقدرتها مي خواهند انسانها وانسانيت ، انسانها را تحت سلطه قرار دهند ما و شما وهر مسلماني مكلف است در مقابل آنها بايستد وسازش نكند .

مسئله اي را كه مي خواهم اكيداً به شما تذكر دهم اين است كه اين معني كه نمي شود با قدرتهاي بزرگ طرف شد از گوشهايتان بيرون كنيد ، شما بخواهيد مي توانيد ، زيرا پشتيبان شما خداست اين زمزمه هايي را كه ابرقدرتها به وسيله ايادي شان كرده اند كه تا متكي به يكي از قدرت نشويد ، نمي توانيد به زندگي خود ادامه دهيد صد در صد غلط است به روي پاي خودتان بايستيد ومحكم واستوار با خدا باشيد وسعي كنيد تا قبل از هر پيشرفتي در انسانيت پيشرفت كنيد در اين صورت خداوند ما را ياري خواهد كرد تا بتوانيم استقلال وآزادي واسلاممان را حفظ كنيم انشاء الله . " (1)

آدرس گيرنده : بلوار هدايت ، هدايت 10 ، ميلان بيستم ، پلاك 165

__________________________________________

1 ) امام در برابر صهيو نيسم ، ص 175 ، 174 ، 162

علت اصلي اينكه فلسطينيها نتوانستند اسرائيليها را از كشور و وطن خود بيرون نمايند چيست؟

پرسش

علت

اصلي اينكه فلسطينيها نتوانستند اسرائيليها را از كشور و وطن خود بيرون نمايند چيست؟

پاسخ

نهضت و جنبش فلسطينيان در دهه هاي اخير بويژه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توسط فرزندان فكري و سياسي و مذهبي امام خميني ( داراي فعاليت چشمگيري بوده و قابل توجه است ولي علل عدم موفقيت كامل در ريشه كني غدة سرطاني اسرائيل را از صفحة روزگار را مي توان در علل ذيل جستجو نمود:

الف) كوتاهي دولتهاي اسلامي و عربي در:

* انسجام و سازماندهي نيروهاي مسلح و بكارگيري آن.

* اختصاص بودجه اي مناسب براي حل معضل اسرائيل.

* انسجام و وحدت دولت هاي اسلامي و عربي.

* مقابله صحيح و همه جانبه با تبليغات صهيونيزم جهاني.

* بكارگيري ديپلماسي فعال و قوي عليه صهيونيسم.

ب) كوتاهي ملت هاي اسلامي وعرب در:

* اتحاد و انسجام.

* حضور به موقع و بجا در صحنه.

مقام معظم رهبري چنين پاسخ مي دهند:

" تسلط غاصبانة صهيونيستها بر فلسطين سه ركن داشت: يك ركنش عبارت از قساوت با عرب ها بود؛ بر خوردشان با صاحبان اصلي، با قساوت و با سختي و خشونت شديد همراه بود؛ با اينها هيچ گونه مدارا نمي كردند.

ركن دوم، دروغ به افكار عمومي دنيا بود. اين دروغ به افكار عمومي دنيا، يكي از آن حرف هاي عجيب است. اين قدر اينها به وسيلة رسانه هاي صهيونيستي كه دست يهوديها بود، دروغ گفتند؛ هم قبل از آن و هم بعد از آن، اين دروغ ها گفته كه خودمان هم در جواني چندي شيفتة اين آدم وامثال او بوديم، فريب دادند همين "ژان پل سارتر" كتابي نوشته بود كه بنده در سي سال قبل آن را خواندم؛ نوشته بود " مردمي بي سرزمين، سرزميني بي مردم"! يعني يهوديها مردمي بودند

كه سرزميني نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزميني بود و مردم نداشت! يعني چه مردم نداشت؟ يك ملت در آنجا بودند و كار مي كردند؛ شواهد زيادي هم هست. يك نويسندة خارجي مي گويد در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياي سبز بود كه تا چشم كار مي كرد، ديده مي شد. سرزمين بي مردم يعني چه؟! در دنيا اين طور وانمود كردند كه فلسطين يك جاي متروكة مخروبه ي بدبختي بود؛ ما آمديم اين جا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومي!

هميشه سعي مي كردند خودشان را مظلوم جلوه بدهند؛ الان هم همين طور است ! در اين مجلات آمريكايي _ مثل "تايم" و "نيويورك" _ كه بنده گاهي به اينها مراجعه دارم، اگر كوچكترين حادثه يي عليه يك خانوادة يهودي اتفاق بيفتد ، عكس و تفصيلات و سن كشته شده و مظلوميت بچه هايش را بزرگ مي كنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطيني ، در داخل فلسطين اشغال شده و در لبنان اتفاق مي افتد، ولي كمترين اشاره يي به آنها نمي كنند!

ركن سوم هم ساخت و پاخت، مذاكره _ و به قول خودشان "لابي" _ است؛ بنشين با اين دولت، با آن شخصيت، با آن سياست مدار، با آن روشنفكر، با آن نويسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت كن! كار اينها تا حالا سه ركن داشته است كه توانستند اين كشور را با اين فريب و با اين خدعه بگيرند.

آن وقت قدرت هاي خارجي هم با اينها همراه بودند؛ كه عمده هم انگليس بود. سازمان ملل، و قبل از سازمان ملل، جامعة ملل هم _ كه بعد از جنگ براي به اصطلاح مسائل صلح تشكيل شده بود

_ هميشه از اينها حمايت كردند؛ مگر در موارد معدودي. در همان سال 1948، جامعة ملل قطعنامه يي صادر كرد و فلسطين را بدون دليل و بدون علت تقسيم كرد؛ گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمين فلسطين متعلق به يهوديها است؛ در حالي كه قبل از آن، در حدود پنج درصد زمينهاي فلسطين متعلق به اينها بود؛ آنها هم دولت تشكيل دادند و بعد هم قضاياي گوناگون و حمله ي به روستا ها و شهرها و خانه ها و حمله ي به بي گناهان اتفاق افتاد؛ البته دولتهاي عرب هم كوتاهيهايي كردند. چند جنگ اتفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائيليها توانستند با كمك آمريكا و دولت هاي ديگر، مبالغي از زمين هاي مصر و سوريه و اردن را تصرف كنند. بعد در جنگ 1973 كه اينها شروع كردند، باز به كمك آن قدرت ها توانستند نتيجه ي جنگ را به نفع خودشان قرار بدهند و زمين هاي ديگري را تصرف بكنند.

آيا چاپ كردن اسكناس جعلي عراقي (دينار ) و ارسال اين مبالغ به كشور عراق توسط جمهوري اسلامي جائز است ؟

پرسش

آيا چاپ كردن اسكناس جعلي عراقي (دينار ) و ارسال اين مبالغ به كشور عراق توسط جمهوري اسلامي جائز است ؟

پاسخ

حق چاپ اسكناس و ضرب سكه همواره از ويژگيهاي قدرت حاكمه و دولت رسمي و قانوني كشور است و چاپ و ضرب اسكناس و سكه تقلبي از مهمترين جرمهاست و داراي مجازات مي باشد ممنوعيت مذكور بر اساس عهدنامه ژنو 20 آوريل 1929 در سطح بين المللي و قانون تعزيرات ماده 525 در جمهوري اسلامي مي باشد .

بنابراين عمل فوق ممنوع و غير قانوني مي باشد و توسط هيچ كسي و هيچ مقامي جايز نخواهد بود و ادعاي انجام آن توسط جمهوري اسلامي فاقد دليل و نسبت ناروا نيست . براي اطلاع بيشتر به كتاب مجموعه قانون تعزيرات نوشته بهمن كشاورز مراجعه فرمائيد.

مقصود همان رجعتي است كه اول امام حسين (ع) بعد حضرت امير (ع) و بعد حضرت رسول(ص) و بعد باقي ائمه رجوع مي نمايند .

برگرفته از : 1_ معاد، استاد مطهري (ره)

در تاريخ بني اسرائيل به طور مستند گفته شده كه به همراه موسي ( به فلسطين و كنعان مهاجرت كرده و در آنجا ساكن شدند و بسياري از انبياء بزرگ قوم يهود در فلسطين مبعوث شدند از اين جهت يهود ادعا دارد كه فلسطين سرزمين مادري آنهاست؟ آيا مي توان نظر يهود و صهيونيزم

پرسش

در تاريخ بني اسرائيل به طور مستند گفته شده كه به همراه موسي ( به فلسطين و كنعان مهاجرت كرده و در آنجا ساكن شدند و بسياري از انبياء بزرگ قوم يهود در فلسطين مبعوث شدند از اين جهت يهود ادعا دارد كه فلسطين سرزمين مادري آنهاست؟ آيا مي توان نظر يهود و صهيونيزم را قابل قبول دانست؟

پاسخ

درباره ادعاي اسرائيل و صهيونيزم جهاني نسبت به سابقه سكونت قوم يهود در فلسطين بايد گفت:

در منازعات و كشمكشهاي سياسي و روابط بين المللي قاعدة "حقوق" تاريخي مد نظر قرار نمي گيرد و جغرافياي تاريخي كشورها ملاك عمل نيست. اگر چنين باشد، كشور بزرگ عثماني (تركيه امروزي) بعنوان يك امپراتوري بزرگ تا قبل از جنگ جهاني اول بر بسياري از كشورهاي آسيايي، آفريقايي و حتي كشورهاي اروپايي حوزه درياي بالكان حكومت داشته و از متصرفات آن محسوب مي شده. آيا در شرايط كنوني كشور تركيه مي تواند ادعاي سرزميني به لحاظ حقوق تاريخي بر اين كشورها بكند. امپراتوري ايران باستان بر بسياري از نواحي و كشورهاي امروزي تسلط سياسي داشته است. آيا دولت جمهوري اسلامي ايران از نظر جغرافياي تاريخي مي تواند ادعاي باز پس گيري اين كشورها را داشته باشد. مثال سوم مطلب را كمي روشنتر خواهد ساخت.

قارة آمريكا، بويژه آمريكاي شمالي در جريان سفرهاي اكتشافي دريانورد اسپانيايي كريستف كلمب و با حمايت دربار پادشاهي اسپانيا كشف شده است. آيا كشور اسپانيا كه روزگاري بر اين كشور حكومت داشته و فرمانروايان آن را مورد عزل و نصب قرار مي داده، اينك مي تواند بلحاظ سابقة تسلط تاريخي بر اين كشور پهناور ادعاي سلطه و حكومت كند؟

قاعدتاً پاسخ به اين سؤال منفي است. زيرا

دستاويز قرار دادن حقوق تاريخي در مناقشه هاي بين المللي از اعتباري برخوردار نيست. به فرض اينكه بتوان قاعدة حقوق تاريخي را مدرك عملي قرار داد. آيا منحصراً اعراب مي توانند به آن متوسل گردند نه هيچ كس ديگر؟ تجزيه و تحليل عيني واقعيات تاريخي و اطلاعات كه از آن استنباط مي شود، بي گفتگو تأييد مي كند كه فلسطين پيوسته سرزمين عربي بوده است. هر چند در طي تاريخ گروههاي متعددي از يهوديان و مسيحيان و مسلمانان يا دولتهاي گوناگوني از قبائل و اقوام مختلف در آن زيسته و حكومت كرده اند، اما تقريباً از چهار هزار سال پيش فلسطين همچنان كيفيت عربي خود را حفظ كرده است.

اين مسئله مهم است كه فلسطين بنا بر روايت تورات مسكن قبايل سامي كنعاني بوده، و ريشه و تبار جغرافيايي آن قبائل عربي بوده است. قبائل عربي فقط در قرن 13 يا 14 پيش از ميلاد بعضي از قسمتهاي فلسطين را تصرف كرده اند.

كنعانيان، از عصر حجر در فلسطين مستقر شدند و از قبيله اي سامي نژاد بودند و بنا به فرضيه اي كه مقبول جهان دانش است، مهد اصلي آن قبيله شبه جزيره عربستان بوده است.

پس، بنا به تاريخ، فلسطين زادگاه يهوديان قديم نبوده است. حتي هنگامي كه يهوديان ناگهان به آن سرزمين وارد شدند. هيچ وقت اسرائيل فعلي را با حد ساحلي آن اشغال نكردند.

بايد اين واقعيت را يادآوري كرد كه سرزمين كنعان را كه مسكن كنعانيان و ساميان يعني قوم عرب بود، قبائل عربي بيگانه تصرف كردند اما موجوديت آنان ادامه نيافت، از آغاز قرن هفتم پيش از ميلاد ديري نگذشت كه به وسيله مهاجمان ايراني و مقدوني و سوري و

بابلي از ميان رفتند، سپس، رم، در سال 64 پيش از ميلاد بر بيت المقدس دست يافت، و نفوذ خود را بر فلسطين كه در آن هنگام متشكل از اقوام مختلف بود بسط داد. در دوره امپراتوري روم به مسيحيت گراييد. و در جريان فتوحات مسلمانان جزو متصرفات اسلامي مي شد. فلسطين در تمام اين مدت بجز ايام جنگهاي صليبي بعنوان يك كشور عربي اسلامي اصالت خود را حفظ كرد تا آنكه جنگ جهاني اول با شكست عثماني سرنوشت اين كشور عربي را بدست استعمار نهاد و دولت يهود را پديد آورد.

بنا بر آنچه گذشت:

1_ قبائل عربي در حقيقت مانند بسياري از قبائل ديگر براي توطن به فلسطين مهاجرت كردند. اما آن مهاجرت با تصميم ارادي و با ثمرة مدنيت مقرون نبود و فرمانروايي يهود در آن ديار كه دو هزار سال پيش اتفاق افتاده بود مدت بسيار كوتاهي دوام داشت.

2_ فلسطين پيش از ورود عبريان پيوسته مسكن كنعانيان سامي نژاد يعني عرب بود. چه اينكه مسلم است كه ريشه نژاد سامي از نظر جغرافيايي ريشة عربي است.

3_ حقوق تاريخي وابسته به اعمال و اجراي واقعي تسلط و فرمانروايي است. با توجه به شرايطي كه گفته شد يهوديان نمي توانند به نحو قانوني و معتبر به حقوق تاريخي متوسل شوند و گرنه عرب نيز مي تواند به استناد اينكه در حدود هفت قرن بر اسپانيا حكومت مي كرده است، تصرف آن اقليم را ادعا كند. ليكن اينگونه دعاوي در قواعد پذيرفته شدة حقوق بين الملل هيچگونه محل و پايگاهي ندارد.

حاصل آنكه از زماني كه سازمان بين الملل به رسميت شناخته شد خط و مرز جغرافي كشورها و

جغرافياي سياسي آنها به همان صورت قانونيت يافت و كشمكشها و ادعاهاي كشورها براي كشورگشايي غيرقانوني شمرده شد. از اين نظر قانون پذيرفته شده بوسيله سازمان بين الملل به رسميت شناختن فلسطين را به عنوان سرزمين اعراب امري مسلم بود و ليكن اسراييل با زير پا گذاردن قوانين بين المللي به دنبال ادعاهاي واهي بي اساس اقدام به اشغال قدس شريف نمود.

براي آگاهي بيشتر به كتاب سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار مراجعه فرماييد.

راز عزت ديپلماسي ايران در جهان در چيست؟

پرسش

راز عزت ديپلماسي ايران در جهان در چيست؟

پاسخ

بيان واقعيت امر در روابط بين المللي، نياز به تحقيقات كارشناسي عميق و دراز مدت دارد، لكن حقيقت امر اين است كه، روابط بين المللي در حكومت اسلامي مانند ابعاد ديگر حكومت اصول و شرايط خاص دارد. امام خميني ( در بيان مشخصه ها و اصول روابط بين المللي در حكومت ديني، در پاسخ خبرنگار مي فرمايند:

"حكومت اسلامي، حكومتي است آزاد و مستقل و روابطش با شرق و غرب به يك نحو است و اگر آنها روابط حسنه داشته باشند، دولت اسلام هم با آنها روابط حسنه دارد و اجازه نمي دهيم كسي در مقررات مملكتمان دخالت كند."

در خصوص ماهيت روابط بين المللي نيز كلام امام بسيار عميق و قابل توجه است. ايشان در پاسخ به پرسش خبرنگاري كه پرسيد آيا شما قراردادهايي را كه با كشورهاي خارجي امضاء شده حفظ خواهيد كرد؟ فرمودند:

"ما از مضمون و مواد مندرج در اين قراردادها اطلاعي نداريم يعني شاه هرگز ملتها را از مفاد اين قراردادها مطلع نكرده و از مردم ايران مخفي نگه داشته. وليكن حكومت آينده آن را مجدداً مورد بررسي قرار مي دهد و از آنها آنچه را با منافع و مصالح ملت ما موافق نباشند لغو مي كند، ولي در نوسازي كشور از همه امكاناتي كه دولتهاي خارجي مايل باشند در اختيار ما بگذارند، با حفظ آزادي و استقلال كشور، بر اساس احترام متقابل از آن امكانات استفاده مي كنيم و قراردادهايي منعقد مي نماييم."

امام در بيانات خود ماهيات روابط بين المللي را منطبق بر مصالح و منافع ملي در حكومت ديني مي دانند، به اين معنا كه مصالح و منافع ملي است كه

روابط بين المللي را در حكومت اسلامي شكل مي بخشد.

مصالح ملي و مصلحت نظام از اصول ثابت و غير قابل تغييري است كه در حكومت اسلامي همواره بايد مورد توجه قرار گيرد كه در تاريخ حكومت ديني جلوه هاي خاصي را از توانمندي ديني در حل دشواريهاي اجتماعي، سياسي و... به مرحله ظهور و بروز رسانده است. البته مصالح ملي و مصلحت نظام در انديشه و حكومت ديني تعريفي خاص دارد و حدود آن متناسب با اهداف فلسفه ديني و حكومت ديني است و با مصالح ملي در حكومتهاي غير ديني تفاوت دارد كه اين تفاوت به مفهوم محدوديت مصالح ديني نيست.

اين اصل حاكم و جاري است كه روابط بين المللي را در حكومت اسلامي بسيار دقيق و حساس مي كند. از يك سو روابط بين المللي ضروري در حكومت و از سوي ديگر محدوده روابط با توجه به مصلحت نظام و مصالح ملي و حساسيت بر راههاي ورود و سلطه كافران به عنوان شرط حاكم بر روابط بين الملل كه ابعاد متفاوتي هم دارد، همواره بايد در حكومت اسلامي با پژوهش، تجزيه و تحليل جامع و جهاني و بدور از شتاب زدگي و نگاه تاريخي تحقق يابد. اين مهم بدان علت است كه در اين سوي موضوع مصلحت اسلام و مسلمانان بايد بدون هيچ تسامح و غفلت مورد توجه باشد و در آن سوي مصلحت نبايد راه سازي براي سلطه كافران كند. البته اين از مصاديق باب تزاحم است كه به تناسب ابعاد موضوع بايد نخبگان هر بخش ديدگاههاي خود را ارايه دهند و مجموعه اي از نخبگان با جمع نگري و ارزيابي آن اهم و مهم را در مسأله تبيين

كرده و تشخيص دهد. اين حركت كارشناسانه هيچ گاه نبايد متوقف شود و هر لحظه بايد از انطباق حكم بر موضوع اطمينان حاصل شود چرا كه بر روابط بين الملل عوامل متعددي هر لحظه تأثير مي گذارد، به تعبير ديگر، چون روابط بين المللي هميشه در حال دگرگوني است اين موضوع هميشه متغيير بايد در حال پيگيري و شناخت باشد.

برگرفته از:

1. فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 12

2. صحيفه نور، مجموعه سخنان امام خميني (، ج4

گفتگوي تمدنها چه عكس العملي در بين جوامع مختلف داشته، آيا تأثيرش را گذاشته يا نه؟

پرسش

گفتگوي تمدنها چه عكس العملي در بين جوامع مختلف داشته، آيا تأثيرش را گذاشته يا نه؟

پاسخ

ضرورت بحث از گفتگوي تمدنها امري روشن است البته بايد تكيه در تمدن بر فرهنگ ملتها باشد كه مفيد هدايت معنوي انسانها شود، امروزه حتي خود سازمان ملل به اين نتيجه رسيده است چنانچه نمايندة شخصي دبيركل در اين زمينه مي گويد: "تجربيات ده سال گذشته ثابت كرد گفتگويي حتي المقدور پيشگيرانه و جامع ضرورت دارد..." و اما نسبت به تأثيري كه گذاشته بايد گفت اصل گفتگو از مدتها پيش بود و نتايج مثبتي هم داشته است، در همين گزارش آمده:"در واقع گفتگو حتي در جايي كه به نظر مي رسد جنگ و كشمكش مرزهاي غير قابل عبوري بين مردم ايجاد كرده است، جريان دارد، حتي در اين شرايط، شجاعت و دورانديشي انسانهايي كه برخي از آنان براي ديگران ناشناخته مانده اند، در موارد بسياري شعلة گفتگو را صرفنظر از همة مرزهاي واقعي يا مصنوعي روشن نگاه داشته اند..." ولي كمااينكه از اوضاع جهان معلوم است اين پيشنهاد بخاطر شرائط جديد بوجود آمده پس از حوادث 11 سبتامبر آمريكا و تبليغات وسيع استكبار و سوء استفاده از بحث تروريسم، تحت الشعاع قرار گرفت و امروز استكبار خصوصاً آمريكا هيچ زمينه اي را براي نزديكي و گفتگو بين تمدنها نگذاشته است، البته در سطح انديشمندان جوامع بشري كارهايي شده كه مي توانيد براي اطلاع بيشتر از مركز گفتگوي تمدنها در تهران سؤال بفرماييد.

علت اصلي اينكه فلسطينيها نتوانستند اسرائيليها را از كشور و وطن خود بيرون نمايند چيست؟

پرسش

علت اصلي اينكه فلسطينيها نتوانستند اسرائيليها را از كشور و وطن خود بيرون نمايند چيست؟

پاسخ

نهضت و جنبش فلسطينيان در دهه هاي اخير بويژه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توسط فرزندان فكري و سياسي و مذهبي امام خميني ( داراي فعاليت چشمگيري بوده و قابل توجه است ولي علل عدم موفقيت كامل در ريشه كني غدة سرطاني اسرائيل را از صفحة روزگار را مي توان در علل ذيل جستجو نمود:

الف) كوتاهي دولتهاي اسلامي و عربي در:

* انسجام و سازماندهي نيروهاي مسلح و بكارگيري آن.

* اختصاص بودجه اي مناسب براي حل معضل اسرائيل.

* انسجام و وحدت دولت هاي اسلامي و عربي.

* مقابله صحيح و همه جانبه با تبليغات صهيونيزم جهاني.

* بكارگيري ديپلماسي فعال و قوي عليه صهيونيسم.

ب) كوتاهي ملت هاي اسلامي وعرب در:

* اتحاد و انسجام.

* حضور به موقع و بجا در صحنه.

مقام معظم رهبري چنين پاسخ مي دهند:

" تسلط غاصبانة صهيونيستها بر فلسطين سه ركن داشت: يك ركنش عبارت از قساوت با عرب ها بود؛ بر خوردشان با صاحبان اصلي، با قساوت و با سختي و خشونت شديد همراه بود؛ با اينها هيچ گونه مدارا نمي كردند.

ركن دوم، دروغ به افكار عمومي دنيا بود. اين دروغ به افكار عمومي دنيا، يكي از آن حرف هاي عجيب است. اين قدر اينها به وسيلة رسانه هاي صهيونيستي كه دست يهوديها بود، دروغ گفتند؛ هم قبل از آن و هم بعد از آن، اين دروغ ها گفته كه خودمان هم در جواني چندي شيفتة اين آدم وامثال او بوديم، فريب دادند همين "ژان پل سارتر" كتابي نوشته بود كه بنده در سي سال قبل آن را خواندم؛ نوشته بود " مردمي بي سرزمين، سرزميني بي مردم"! يعني يهوديها مردمي

بودند كه سرزميني نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزميني بود و مردم نداشت! يعني چه مردم نداشت؟ يك ملت در آنجا بودند و كار مي كردند؛ شواهد زيادي هم هست. يك نويسندة خارجي مي گويد در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياي سبز بود كه تا چشم كار مي كرد، ديده مي شد. سرزمين بي مردم يعني چه؟! در دنيا اين طور وانمود كردند كه فلسطين يك جاي متروكة مخروبه ي بدبختي بود؛ ما آمديم اين جا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومي!

هميشه سعي مي كردند خودشان را مظلوم جلوه بدهند؛ الان هم همين طور است ! در اين مجلات آمريكايي _ مثل "تايم" و "نيويورك" _ كه بنده گاهي به اينها مراجعه دارم، اگر كوچكترين حادثه يي عليه يك خانوادة يهودي اتفاق بيفتد ، عكس و تفصيلات و سن كشته شده و مظلوميت بچه هايش را بزرگ مي كنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطيني ، در داخل فلسطين اشغال شده و در لبنان اتفاق مي افتد، ولي كمترين اشاره يي به آنها نمي كنند!

ركن سوم هم ساخت و پاخت، مذاكره _ و به قول خودشان "لابي" _ است؛ بنشين با اين دولت، با آن شخصيت، با آن سياست مدار، با آن روشنفكر، با آن نويسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت كن! كار اينها تا حالا سه ركن داشته است كه توانستند اين كشور را با اين فريب و با اين خدعه بگيرند.

آن وقت قدرت هاي خارجي هم با اينها همراه بودند؛ كه عمده هم انگليس بود. سازمان ملل، و قبل از سازمان ملل، جامعة ملل هم _ كه بعد از جنگ براي به اصطلاح مسائل صلح تشكيل شده

بود _ هميشه از اينها حمايت كردند؛ مگر در موارد معدودي. در همان سال 1948، جامعة ملل قطعنامه يي صادر كرد و فلسطين را بدون دليل و بدون علت تقسيم كرد؛ گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمين فلسطين متعلق به يهوديها است؛ در حالي كه قبل از آن، در حدود پنج درصد زمينهاي فلسطين متعلق به اينها بود؛ آنها هم دولت تشكيل دادند و بعد هم قضاياي گوناگون و حمله ي به روستا ها و شهرها و خانه ها و حمله ي به بي گناهان اتفاق افتاد؛ البته دولتهاي عرب هم كوتاهيهايي كردند. چند جنگ اتفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائيليها توانستند با كمك آمريكا و دولت هاي ديگر، مبالغي از زمين هاي مصر و سوريه و اردن را تصرف كنند. بعد در جنگ 1973 كه اينها شروع كردند، باز به كمك آن قدرت ها توانستند نتيجه ي جنگ را به نفع خودشان قرار بدهند و زمين هاي ديگري را تصرف بكنند.

جهاني شدن چه تأثيري بر روي كشورهاي جهان سوم و بخصوص كشورهاي اسلامي دارد و چگونه مي توان از اين مسأله به نفع اين كشورها استفاده كرد؟

پرسش

جهاني شدن چه تأثيري بر روي كشورهاي جهان سوم و بخصوص كشورهاي اسلامي دارد و چگونه مي توان از اين مسأله به نفع اين كشورها استفاده كرد؟

پاسخ

واژه هاي فلسفي، سياسي، اجتماعي و ... هر روز با سرعتي سرسام آور به سراغ جامعه بويژه نسل جوان مي آيد كه ضرورت انديشيدن را بيشتر مي نمايد. يكي از آنها واژه جهاني شدن و يا جهاني سازي است كه جهاني شدن يعني سير و روند طبيعي و غير ارادي ناشي از تمدن و پيشرفت علمي و صنعتي بشر بويژه در عرصه ارتباطات مي باشد بنابراين در پرتو جهاني شدن افتصاد يك كشور محدود به توليد، توزيع و مبادلات در محدوده كوچك نخواهد ماند بلكه با گسترش ارتباطات جهان دهكده كوچكي خواهد شد كه همه در توليد و استحصال و توزيع و بازيافت آن شريك و داري منافع مي گردد و همينطور در عرصه فرهنگ و سياست و ...

اين سير و روند طبيعي واقعيتي است كه واكنش در برابر آن شايد غير ممكن باشد اما اگر قرار باشد عده اي تئوريسين سياسي و فرهنگي مغرب زمين بويژه آمريكايي براي همه جهانيان فكر كنند و تصميم بگيرند و آن را به جهان تحميل نموده و اسمش را جهاني سازي بگذارند توطئه اي ديگر برخاسته از روحيه استكباري و بيماري رواني خودبرتر بيني و تأمين منافع خويش به قيمت به خاك مذلت نشاندن ملتها باشد خطري است جدي و نيازمند تأملات فراوان.

رويكرد ما با مسأله جهاني سازي چندگونه ممكن است:

1. پذيرش و استقبال بي قيد و بند به گونه اي كه جهان شدن و جهاني سازي را فرايندي طلايي دانسته و هماهنگي با آن را شايسته و بايسته

بدانيم.

2. پرهيز از هرگونه جهاني سازي و مقابله شديد با آن

3. برخورد انتقادي و بهره گيري از ارزشهاي آن و برخورد با ضدارزشهاي آن

مقام معظم رهبري در اين باره چنين فرموده اند:

برادران و خواهران! فرزندان عزيز من! امروز يك تهديد مضاعفي نه فقط ايران را، بلكه همه كشورهايي را كه در رديف كشورهاي پيشرفت اروپايي و آمريكايي نباشند، تهديد مي كند؛ اين تهديد مضاعف چيست؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاي بزرگ و در رأس آنها آمريكا و از سوي ديگر اين موج جهاني گري است؛ همين چيزي كه شما مي بينيد الآن در خود آمريكا از طرف بخشي از مردم آمريكا عليه اين موج تظاهرات مي شود. جهاني گري يعني چه؟ يعني يك مجموعه از قدرتهاي جهاني؛ عمدتاً آن كساني كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند؛ عمدتاً همان كساني كه استعمارگران ديروز دنيا بودند؛ چند كشوري كه در صددند فرهنگ و اقتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه دنيا گسترش دهند؛

يك شركت سهامي درست كنند كه 95 درصد سهمش در واقع مال آنهاست، 5 درصد هم مال همه كشورهاي ديگر؛ اختيار در دست آنها، و تصميم گيري هم با آنهاست! اين معناي جهاني گري است كه امروز بسياري از كشورها، بسياري از رجال سياسي جهان سوم، بسياري از روشنفكران دنيا با آن مخالف و مبارزه مي كنند و از آن مي ترسند. بعضي از مسئولان ما نقل كردند كه در اين كنفرانسهاي جهاني، بسياري از كشورهاي مشترك در اين كنفرانس 77 و غيرمتعهدها، از جهاني شدن مي ترسند. چون مي دانند كه جهاني شدن يعني سلطه آمريكا بر اقتصاد و فرهنگ و ارتش و سياست و حكومت و تقريباً بر همه چيز كشورهاي ديگر؛

اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است.

براي اطلاع بيشتر مي توانيد به مجلات زير مراجعه فرماييد:

1. مجله علمي و تخصصي معرفت/ سال11/ شماره 2/ ارديبهشت 1381_ سرمقاله و گفتگو با آقايان دكتر لاريجاني، توكلي، محمدي پيرامون بررسي پديده جهاني شدن

2. فصلنامه اقتصاد اسلامي _ سرمقاله

_______________________________________

1- ديدار با جوانان در مصلاي بزرگ تهران، 1/ارديبهشت/1379

بني اسرائيل به رهبري موسي كليم الله از مصر خارج و به فلسطين آمده اند و اين امر پيشينه بسيار قديمي دارد و حول و حوش سه هزار سال قبل بوده است. از اين روي صهيونيزم و يهود اعتقاد دارد كه فلسطين از آن آنها است. آيا اين ادعاي آنان با توجه به قضيه فوق قابل توجيه

پرسش

بني اسرائيل به رهبري موسي كليم الله از مصر خارج و به فلسطين آمده اند و اين امر پيشينه بسيار قديمي دارد و حول و حوش سه هزار سال قبل بوده است. از اين روي صهيونيزم و يهود اعتقاد دارد كه فلسطين از آن آنها است. آيا اين ادعاي آنان با توجه به قضيه فوق قابل توجيه است يا خير؟

پاسخ

ادعاي يهود نسبت به اينكه فلسطين، سرزمين موعود يهود است و يهوديان ساكنان اصلي آن بوده اند يك ادعاي باطل و عاري از حقيقت است. اساساً در روابط بين الملل و دعاوي كشورها و منازعات ارضي فيما بين دول و حكومتها جايي براي طرح "حقوق تاريخي" قائل نشده اند. حقوق تاريخي عبارت از ادعاي سابقة حضور يك قوم يا نژاد يا يك دين و مذهب در منطقه اي معين و برهمان اساس اثبات حضور مجدد يا ادعاي مالكيت يا تقاضاهاي ديگر.

به طور مثال حقوق تاريخي ايران بر بخشهاي وسيعي از سرزمينهاي كشورهاي ديگر به اثبات رسيده و واقعيت غير قابل انكاري است. آيا در اينصورت دولت جمهوري اسلامي ايران مي تواند ادعاهاي ارضي خود را نسبت به اين كشورها به اثبات رسانيده و اقامه دعوي كند. به اقرار همه مورخان بخشهاي وسيعي از آسياية ميانه و افغانستان و عراق و... در زمان امپراتوري ايران باستان و حتي تا آغاز سلسلة قاجاري از متصرفات دولتهاي وقت ايران بوده است، آيا حضور ايران در اين كشورها مي تواند متمسك قابل قبولي براي ادعاهاي ارضي باشد.

مگر فتوحات نادر شاه تا قلب هندوستان پيش نرفت آيا مي توان نسبت به اين كشورها ادعاي ارضي دانست.

مثال ديگر: مسلمانان چيزي در حدود 7 قرن سابقة حضور در اسپانيا

(اندلس) را دانستند و تمدن خيره كننده اسلامي در عمران و آباداني و گسترش علوم مختلف نقش بسزايي ايفا كرده است آيا مسلمانان و اعراب مي توانند نسبت به اين كشور اقامة دعوي كنند. مثالهايي از اين دست فراوانند و پاسخ آن نيز معلوم. وانگهي بر فرض كه حقوق تاريخي را بپذيريم و بر خلاف عرف بين الملل، براي آن اعتبار قائل شويم، آيا ساكنان نخستين فلسطين يهوديان بوده اند. اگر سابقة حضور مدرك رأي و عمل و ادعا باشد. باز هم در اين صورت اين ادعا از آن اعراب است، زيرا به قرار تاريخ و مدارك غير قابل انكار، ساكنان اصلي فلسطين كنعانيان بوده اند كه از نژاد سامي بوده و مركز و خواستگاه آنان جزيره العرب بوده است پيش از حضور يهوديان و خروج بني اسرائيل از مصر و حركت آنان به سوي اردن و فلسطين، قبائل مختلف عربي در آن ساكن بوده اند و پس از نبردها وزدو خوردهاي ممتد بدست حضرت داوود( فتح شده و نخستين دولت يهوداقامه شده وبدست حضرت سليمان( تداوم مي يابدوپس از اندكي از وفات حضرت سليمان( متلاشي مي شود.

از سال 63 قبل از ميلاد دورة تسلط روميان آغاز شد اما از زمان گرويدن كنستانتين (قسطنطنين كبير) به دين مسيح از اهميت و قداست و مركزيت خاصي نزد مسيحيان برخوردار گرديد از سال 135 ميلادي تا اوائل ظهور اسلام فقط عدة قليل و انگشت شماري يهودي در بيت المقدس (اورشليم) زندگي مي كردند.

فلسطين در زمان خليفه دوم بدست مسلمانان افتاد و حكومتهاي اسلامي بر آن مستولي شدند و اين جريان تا زمان جنگ جهاني اول تداوم يافت هر چند براي اندكي در زمان جنگهاي صليبي از تصرف مسلمانان

خارج شد اما صلاح الدين ايوبي آن را به پيكرة اسلامي متصل گرداند. به اميد روزي كه اين بخش جدا شده به آغوش وطن بزرگ اسلامي باز گردد. انشاء الله.

با توجه به اينكه ايران پيشنهاد قطع صدور نفت را داده است آيا اين درست است كه عراق نفت را قطع كند و ما هنوز اينكار را نكرده ايم ؟

پرسش

با توجه به اينكه ايران پيشنهاد قطع صدور نفت را داده است آيا اين درست است كه عراق نفت را قطع كند و ما هنوز اينكار را نكرده ايم ؟

پاسخ

مقام معظم رهبري كه اين پيشنهاد را دادند درفرض يك هماهنگي كلي حداقل درجهان اسلام بود .كه اين فرض حاصل نشد ، گر چه صدام كه تحت فشار تبليغاتي امروز قرار دارد و براي جلوگيري از حمله آمريكا نياز به يك اقدام سياسي داشت تا حمايت جهان عرب را متوجه خود كند دست به چنين اقدامي زد و تا حدي هم در مقاصد خود موفق بود اما براي فلسطين نفعي نداشت . بنابراين تك روي در اين قضيه شكاف بين كشورهاي اسلامي را افزايش مي دهد .

چرادرحاليكه در جامعه ما مردم فقير زيادند و محتاج،محصولات و توليدات كشور ما به كشورهاي ديگر فرستاده مي شود؟

پرسش

چرادرحاليكه در جامعه ما مردم فقير زيادند و محتاج،محصولات و توليدات كشور ما به كشورهاي ديگر فرستاده مي شود؟

پاسخ

در مباحث اقتصادي به هر ميزان صادرات يك كشور افزايش يابد و ارزآوري بيشتري آن كشور داشته باشد فقر كمتر مي شود، مشكل كشور ما از نظر فقير بودن جامعه نيز به همين موضوع بستگي دارد كه محصولات صنعتي ما در بازارهاي جهاني تا كنون جواب نداده و خريدار ندارد.

در كشورهاي آسياي ميانه هم كه وارد شديم به علت ضعف توليد نتوانستيم صادرات درستي داشته باشيم. از نظر كشاورزي و صنايع دستي هم كه تا امروز حرف اول را در بعضي از موارد مي زديم مثل پسته، قالي، زعفران، خرما، رغيبان جدي براي ما بوجود آمده اند و علاوه بر اين هر ازچند گاهي نيز مباحث اقتصادي، سياسي مي شود و به شدت افت مي كند.

مشكل امروز ما تك محصول بودن ما است. رقم صادرات غير نفتي ما كه به آن اشاره كرديد بسيار ناچيز است و امروز ما با هيچ كشوري در صادرات غيرنفتي موازنه تجاري نداريم و مشكل ما اينجا است.

البته علاوه بر اين فقر جامعة ما به افزايش جمعيت 100% در 20 سال اول انقلاب، جنگ، در بعضي موارد سوء مديريت ها، تجربة كم در حكومت داري، و دست هاي خارجي كه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران برنامه ريزي مي كنند و ... بستگي دارد.

مثلاً ايران باتوجه به استراتژيك بودن از نظر جغرافيايي مي تواند درآمد سرشاري از راه ترانزيت جاده اي، (راه آهن) هوا، و همچنين ترانزيت نفت و گاز به دست آورد ولي به علت دشمني جدي كه آمريكايي ها با انقلاب اسلامي دارند، تا كنون درتحريم نفتي آمريكا هستيم و از انعقاد قرارداد با ساير كشورها جلوگيري مي كند و مانع رشد اقتصادي ايران گرديده

است.

سياست ايران در قبال جهاني شدن و عواقب آن.

پرسش

سياست ايران در قبال جهاني شدن و عواقب آن.

پاسخ

با توجه به اينكه جهاني سازي يا شبيه سازي جهان پديده اي است كه مقولات فرهنگي، سياسي و اقتصادي را دربر مي گيرد، و پيوستن و يا نپيوستن به آن از سياست هاي كلي نظام مي باشد، و سياست هاي كلي را براساس اصل 110 قانون اساسي رهبري تبيين مي نمايد و رهبر نيز در سخنراني خود در سال جاري اين موضوع را گفتند كه مقولة جهاني سازي، مقوله اي اجتناب ناپذير است، بلكه ما با تكيه بر تقويت بنيادهاي اقتصادي و فرهنگي و سياسي خود و با تكيه به بر فاق ملي مي توانيم نه تنها تسليم نشويم بلكه اقتصاد و فرهنگ و سياست اسلامي خود را نيز صادر كنيم.

عواقب جهاني سازي نيز در ابعاد مختلف قابل بررسي است.

الف. از نظر اقتصادي تبعاً با توجه به محكم نبودن زيرساخت ها به ورشكستگي و تعطيلي كارخانجات مي انجامد.

ب. در بعد سياسي، استقلال كشورها خدشه دار خواهد شد. در جهاني سازي چيزي به نام امنيت ملي نامفهوم است.

ج. از نظر فرهنگي، فرهنگ اصيل كشورها كه موروث ساليان متمادي از مبارزات، رشادتها، ايمان و ارزشها است از بين خواهد رفت.

منابع: سخنراني مقام معظم رهبري در جمع نمايندگان مجلس در سال81، سخنراني دكتر جواد منصوري با عنوان جهاني سازي، سخنراني دكتر عباسي با عنوان جهاني سازي

آيا سياست ايران در كشورهاي افغانستان و فلسطين به منظور كسب بازار مصرف نهادينه كردن اسلام ايراني و يا كسب قدرت منطقه اي خويش است.

پرسش

آيا سياست ايران در كشورهاي افغانستان و فلسطين به منظور كسب بازار مصرف نهادينه كردن اسلام ايراني و يا كسب قدرت منطقه اي خويش است.

پاسخ

جمهوري اسلامي نظامي مبتني بر اسلام ناب محمدي (اسلامي كه ويژگي ظلم ستيزي را حفظ كرده و برگرفته از تعاليم قرآن، سنت پيامبر اكرم ( و مكتب اهل بيت عصمت ( مي باشد) است. با توجه به ضعف كشورهاي اسلامي در مقابل ابرقدرتها، و استيلاي چندين ساله بر اين كشورها، با پيروزي انقلاب اسلامي موج اسلام گرايي در منطقه به تدريج به اوج رسيده و ملتهاي مسلمان براي رهايي از سلطة غرب فعاليت هايي را آغاز نموده و در قالب گروه هاي مبارزه شروع به فعاليت نمودند. نمونة آن تشكيل گروه مبارز حزب الله لبنان و تأثيرات عميق اين گروه در لبنان و فلسطين و پيروزي چشمگير در مقابل اسرائيل مي باشد.

انگيزة جمهوري اسلامي در حمايت از گروه هاي مبارز اسلامي به هيچ وجه جنبة كسب بازار مصرف ندارد چرا كه چنانچه هدف اصلي تسلط بر بازار باشد شيوه هاي ديگري، بايد در پيش گرفته شود. هرچند رهايي از تسلط مراكز اقتصاد غرب بر كشورهاي اسلامي نيز از آرمانهاي انقلاب مي باشد.

كسب قدرت منطقه اي نيز اگر با هدف تقويت جريان انقلاب اسلامي و ايجاد اتحاد جهان اسلام باشد هيچ اشكال ندارد.

آيا فقط با محكوم كردن جنايتهاي اسرائيل به دل و به زبان، رسالت خود را انجام داده ايم؟

پرسش

آيا فقط با محكوم كردن جنايتهاي اسرائيل به دل و به زبان، رسالت خود را انجام داده ايم؟

پاسخ

حمايت از فلسطين و محكوميت اسرائيل دو جنبة مادي و معنوي دارد.

از جنبة معنوي، مي توان با تبليغات، راهپيمايي و روشهاي ديگر اقدام كرد.

از جنبه مادي مي توان كمك رساني بهداشتي و درماني و غذايي داشت كه تا كنون جمهوري اسلامي اين اقدامات را داشته است.

اما اگر منظور سؤال كننده صدور تسليحات و اعزام نيروي نظامي باشد اين موضوع بايد به صورت همه جانبه و در تعامل با ديگر كشورهاي اسلامي مورد بررسي قرار گيرد تا نتيجه بخش باشد.

(به عنوان مثال تركيه در سال گذشته هواپيماي مسافربري ايران كه عازم دمشق بود را در تركيه فرود آوردند و مورد بازرسي قرار دادند، اين بيانگر اين است كه دست به اقدام نظامي زدن توسط يك كشور تنها نتيجه بخش نيست.)

آيا كشورهاي اسلامي خواهند توانست ماهواره اي مشترك در مدار زمين قرار دهند؟

پرسش

آيا كشورهاي اسلامي خواهند توانست ماهواره اي مشترك در مدار زمين قرار دهند؟

پاسخ

در حال حاضر دو ماهوارة المناز لبنان و الجزيره و قطر توانسته اند برنامه هاي زنده بصورت 24 ساعته براي سراسر دنيا برنامه پخش كنند به عنوان مثال آخرين نماز جمعه مقام معظم رهبري كه در خصوص مذاكره با آمريكا سخنراني كردند شبكه الجزيره توانست به صورت زنده در سراسر دنيا با زير نويس انگليسي پخش كند.

و امروز ايران نيز دنبال اين است كه بتواند ماهواره زهره را به فضا بفرستد (اجازه نمايد) و بتواند پيام انقلاب اسلامي را در كوتاهترين و بهترين زمان در اختيار مخاطبين قرار دهد.

بنابراين در مدار زمين قرار دادن ماهوارة مشترك كار مشكلي نيست. مهم همگرايي اوليه كشورهاي اسلامي در اين جهت است.

جنگ آب در آينده خواهد بود وضعيت ايران در اين زمينه چگونه است؟

پرسش

جنگ آب در آينده خواهد بود وضعيت ايران در اين زمينه چگونه است؟

پاسخ

قطعاً وضعيت ايران مستثني از كل جهان در اين موضوع نيست، بويژه كه ايران در منطقه خاورميانه مقام اول را از نظر آب شيرين دارد و اين موضوع، يعني آب شيرين در مصارف خانگي و كشاورزي حرف اول را خواهد زد.

اما روشن است، با توجه به خشكساليهاي چند سال گذشته، و قطع شدن آب رودخانه هايي چون هيرمند بر روي استان سيستان و بلوچستان، نشان داد كه خطر چقدر جدي است. و اگر روزي جان انسانها به خطر بيفتد، ممكن است هيچ يك از حتي قراردادهاي دو جانبه يا چند جانبه يا حتي بين المللي را رعايت نكنند.

بنابراين جمهوري اسلامي ايران تقريباً در تمام مرزها اين مشكل را دارد كه آيا آبهاي جمهوري اسلامي ايران به كشورهاي همسايه سرازير مي شود و يا بالعكس.

بنابراين تدابير جدي براي جلوگيري از خسارت ضروري است.

دولت چرا به جاي كمك 500 ميليون دلاري به افغانستان آن را صرف ايجاد اشتغال جوانان ايراني نمي كند؟ دولت با چه حقي، حق من و امثال مرا مي بخشد؟

پرسش

دولت چرا به جاي كمك 500 ميليون دلاري به افغانستان آن را صرف ايجاد اشتژǙĠجوانان ايراني نمي كند؟ دولت با چه ͙™ʘ̠حق من و امثال مرا مي بخشد؟

پاسخ

بايد توجه كنيم كه هر اقدام دولت براي مصالح كلي نظام اسلامي است. ما به خاطر داريم كه در چند سال گذشته به خاطر ناامني شرق كشور بويژه خراسان، آدم ربايي، شرارت و تجاوز به نواميس مردم فراوان بوده است و اين عامل باعث مهاجرت روستائيان به شهرها و از شهرهاي جنوب خراسان به مشهد مقدس شد و امروز مشهد را با گراني و بحرانهاي اجتماعي روبرو كرده كه خسارت آن بسي بالاتر از اين ارقامي است كه قرار است ايران هزينه كند. علاوه بر اين به خاطر داريم كه ايران سالانه 200 ميليارد ريال براساس مصوبه مجلس در شرق خراسان براي برقراري امنيت هزينه مي كرد.

حال كه امنيت برقرار شده و اين هزينة ريالي در حال كاهش است براي استمرار آن، چاره اي جز كمك به افغانستان نداريم. علاوه بر اينكه اگر با سياست گذاري درست اين كار انجام بگيرد اين مبلغ بلكه فراتر از آن به كشور باز مي گردد مثلاً اگر اين مبلغ را در جهت ساخت جاده و ريل آهن و پل و اصلاح كشت خشخاش صورت گيرد سود اين كار به صورت غير مستقيم به جيب تجار و بازرگانان ايران ريخته مي شود كه يك بازگشت غير مستقيم سرمايه است.

چرا همة كشورها به ما به چشم مرتجع و تروريست مي نگرند؟

پرسش

چرا همة كشورها به ما به چشم مرتجع و تروريست مي نگرند؟

پاسخ

اين موضوع را بايد با عنايت به مجموعه اقداماتي كه غرب بويژه سينماهاي هاليود آمريكا عليه اسلام داشته است توجه كرد.

مثلاً فيلم مستند شمشير اسلام كه آمريكاييها ساختند يا فيلم بدون دخترم هرگز كه عليه ايران اسلامي ساخته شده به عنوان فيلم سال آمريكا شناخته شد. و كتاب آن نيز به عنوان پرفروش ترين كتاب سال به فروش رسيد يا فيلم هايي كه در همين سينماي هاليود عليه حزب الله لبنان ساخته شد. و همه چيز فيلم به سوي بهشت كه بعد از 11 سپتامبر عليه مسلمانان ساخته شد بسيار قابل توجه است.

البته اينچنين نسيت كه در همة كشورها به ايرانيها به چشم مرتجع نگاه مي كنند. از مسافران مكه مي توان ارج و منزلت ايرانيها را در ميان ديگر مسلمانان دنيا سؤال نمود.

مردم كشورهايي مانند چين، كوبا، جمهوريهاي آسياي ميانه و برخي از مردم اروپا كه چهرة واقعي ملت ايران را شناخته اند احترام زيادي به مردم ما قايل هستند.

پايگاه دشمنان اسلام در كجا قرار دارد ؟و لطفاً تعريف كوتاهي از آل مسجد شود؟

پرسش

پايگاه دشمنان اسلام در كجا قرار دارد ؟و لطفاً تعريف كوتاهي از آل مسجد شود؟

پاسخ

دشمن براي رسيدن به اهداف خود از پايگاههاي متفاوت استفاده مي كند و هيچگاه خود را در اين زمينه محدود نمي نمايد.

پايگاههاي نظامي دشمن هم اكنون در عراق ، افغانستان ، اسرائيل ، تركيه ، و غيره وجود دارد. پايگاههاي فكري و سياسي دشمن در داخل و خارج كشور شبانه روزي مشغول فعاليت هستند. با رسانه هاي گروهي ، تلويزيوني و راديو و سايت هاي اينترنتي و ... دائماً در حال القاء تفكرات مسموم به افراد زمينه دار و ضعيف مي باشند.

البته با هوشياري ، برنامه ريزي و اقدام مناسب و به موقع ملّت و دولت ايران و ياري خدا دشمن راه به جايي نخواهد برد.

ضمناً واژه (آل مسجد) ناشناخته است. اگر ممكن است بيشتر توضيح فرماييد و يا چنانچه در نشريه يا جايي مطلبي ديده ايد راهنمايي كنيد تا بيشتر مورد بررسي و تحقيق قرار گيرد. موفق باشيد.

آيا در عراق كه آمريكا به آنجا حمله كرده اند سزاي شهيدكردن جوانان ايران چيست ؟

پرسش

آيا در عراق كه آمريكا به آنجا حمله كرده اند سزاي شهيدكردن جوانان ايران چيست ؟

پاسخ

متأسفانه در جامعه ما چنين تحليل هايي اتفاق مي افتد و حوادث بوجود آمده را به اعمال افراد نسبت مي دهند خشكسالي ها را به اعمال نادرست مردم نسبت مي دهند ، زلزله ، سيل و . . . را نيز به فسق و فجور و فساد جامعه نسبت مي دهند . زلزله بم را به فساد و تباهي مردم آن شهرستان نسبت مي دهند و امروز تجاوز آمريكا و اشغال عراق را سزاي شروع جنگ با ايران مي دانند . حال اگر اين تحليل ها درست باشدبه اين سوالات چگونه بايد پاسخ داد :

آيا در ايران مردم بم از مردم همه ي شهرستانها بدتر بودند . آيا تهراني ها و ... فسادشان كمتر از مردم زحمت كش بم بود . آيا همان ها نبودند كه با دستان تواناي خود خرما توليد كرده اند و بر سر سفره همه هموطنان در ماه مبارك رمضان

نهاده اند و بسياري از هموطنان روزه دار، روزه هاي خودشان را با دسترنج مردم زحمت كش بم افطار كرده اند . تا به حال چند جنايت مثل قتل هاي زنجيره اي و چند كانون فساد و باند و .... در بم كشف شده است ؟

به هر طريق كه قضاوت كنيم باز هم مي توانيم شهر هايي بيابيم كه از جهات فساد و تباهي هم از بم بدتر بوده اند . ولي دچار بلا و مصيبت نشده اند . آيا بم از دمشق در سوريه فاسدتر بوده است آيا بم از پاريس و واشنگتن و رم

و ... فاسد تر بوده است چگونه است كه آنها دچار بلاي زلزله و ... نشده و نمي شوند ، آيا جنا يات آمريكا و حمايت هاي مردم آن كشور از دولتشان كه هم اكنون نيز 57 در صد از اقدامات دولت خودشان در عرا ق حمايت مي كنندبدتر از جنا يات رژيم صدام نيست ؟آيا جنا يات آمريكا در ژاپن ( هيرو شيما ) و ويتنام از جنا يات عرا قيها كمتر است . آيا فلسطيني ها گناه كارند كه بيش از 50 سال است آوا ره اند ؟ آيا اسرائيلي ها جنا يتكار نيستند كه بلاي الهي بر آنان نازل نمي شود و آمريكاهمانند عراق اسرائيل را اشغال نمي كند ؟

به نظر مي رسد اينگونه قضاوت هاي به طور نا خودآگاه براي تبرئه خودمان از عدم كمك به مردم مظلوم باشد . اگر چنين تحليل بكنيم كه در هر جايي بلا نازل مي شود و مردم مورد تجاوز و تعدي قرار مي گيرند پس حق آنان است ، ضرورت كمك به آنان هم به طور غير مستقيم از ميان خواهد رفت . آيا تجاوز صدام به ايران نيز اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي سزاي مردم ايران براي بيرون كردن شاه بود ؟

و آيا شهادت تعداد زيادي از مردم و جوانان كشور در مبارزه با رژيم شاهنشاهي و جنگ تحميلي حق مردم ايران بود. آيا تجاوز عراق به جنوب كشور حق مردم آبادان و خرمشهر و ... بود. آيا نا امني هاي چند سال گذشته در شرق كشور و وجود اشرار و آدم ربايي و ... حق مردم خراسان ...بود ؟

اگر شما در

حين عبور از خيابان در مسير عزيمت به مدرسه مورد تعرض وتعدي اوباش قرار بگيريد و عده اي از افراد رذل و پست و قلدر بر سرت بريزند و تو را حسابي كتك بزنند و عده اي هم نظاره بكنند و بگويند سزاي اوست حتما كار بدي انجام داده است كه حالا اين چنين مورد تعرض قرار گرفته است و از كمك به تو خود داري كنند شما باز هم

مي گويي اين حرفها درست است ؟ يا توقع داري به كمك تو بيايند و با متجاوزان به حريم امنيت اجتماعي برخورد كنند . قطعا شما انتظار داريد افراد ناظر به كمك تو بيايند و با آن جانيان مقابله ومبارزه كنند. در صحنه اجتماع بزرگتر نيز كه برخي متجاوزان به جامعه اي تعرض و تجاوز مي كنند قصه همين است و وظيفه و تكليف نيز مقابله و برخورد با متجاوز است .

اين گونه تحليل ها جز اينكه ما را از مقابله با تجاوز و متجاوزان به حريم انسانيت و برادران انساني باز دارد تا ثير ديگري ندارد . براي تحليل حوادث و علت يابي آن بايد بيشتر و عميق تر فكر كرد .

چرا كشور ايران از كشور فلسطين بيشتر از كشورهاي ديگر حمايت مي كند؟

پرسش

چرا كشور ايران از كشور فلسطين بيشتر از كشورهاي ديگر حمايت مي كند؟

پاسخ

وقتي كه بحث حمايت ما ازفلسطيني ها مطرح مي شود، چنين وانمود مي شود كه گويا ما پول نفتمان را در جيب فلسطيني ها مي ريزيم و كاري هم به خير و شر آن نداريم و اين كار منافع ملي كشور ما، چه اقتصادي، چه امنيتي و چه سياسي و نظامي را به خطر مي اندازد؛ اما اين طوري نيست. اما با حزب ا... همكاري مي كرديم. الان قدرت حزب ا... در خدمت منافع ملي لبناني هاست يا به عنوان پشتوانه ي قدرت ملي كشور ما در منطقه؟ كدام يك بيشتر است؟ الان رئيس جمهوري لبنان بيشتر احساس مي كند كه يك قدرتي پشت سرش هست يا جمهوري اسلامي ايران؟ همة عالم مي دانند كه لبنان عقبه و قدرت ايران در منطقه است. چقدر ما در اين مورد خرج كرده ايم؟ خرجي كه ما نسبت به تأثيرات امنيتي و دفاعي و نظامي آن در منطقه كرده ايم، اصلاً قابل مقايسه نيست.

كمكي كه ما به لحاظ پولي به فلسطيني ها مي كنيم نسبت به كشورهاي عربي، (يكي از كشورهاي عربي نه همة كشورهاي عربي) اصلاً قابل مقايسه نيست؛ كمك ما نسبت به كمك عربستان سعودي بسيار ناجيز است. اما چرا با فلسطيني ها ارتباط برقرار مي كنيم؟ ما يك كشور منحصر به فرد هستيم. تنها كشوري كه حكومت ديني دارد. كشوري دموكراتيك و مردمي هستيم و هيچ كشوري در اين منطقه دموكراتيك و مردمي نيست و تنها كشوري هستيم كه مذهب شيعي دارد. كشوري غيرعرب هستيم و اطراف كشور ما بيشتر عرب اند. ما

با ويژگي هايي منحصر به فرد حكومتي را تشكيل داده ايم. يك كشور وقتي كه منحصر به فرد مي شود و نمي تواند به شكل طبيعي تعايش و هم زيستي و هم خوني كامل با اطرافش داشته باشد، آسيب پذير است. ما براي اين كه آسيب پذيري خود را كم كنيم، بايد با عمق استراتژيكي جهان اسلام ارتباط برقرار كنيم. اگر ما به جهان اسلام نگاه كنيم بيشتر سني و يا عرب اند. وقتي به همين شكل برويم و بگوييم كه ما مي خواهيم با شما ارتباط برقرار كنيم، حتماً به ما اجازه نمي دهند و مي گويند كه تو چه كسي هستي؟ تو شيعه و فُرس و مجوسي.

اما مسأله اي كه هست، ما با جهان اسلام در بستر فلسطين مي توانيم ارتباط برقرار كنيم؛ براي اين كه هر عرب و مسلماني نسبت به مسأله فلسطين احساس رنج، درد و حفارت مي كند؛ يعني در دل هر عربي به خاطر فلسطين زخمي وجود دارد. وقتي كه ما ايراني ها بر اين زخم مرهم مي گذاريم و التيام مي دهيم و مساعدتي مي كنيم، هر طور كه باشيم، (ايراني، مجوس، شيعي و فُرس) او ما را مي پذيرد؛ و مهم ترين مقوله اي كه در بستر وحدت با جهان اسلام مي توانيم وارد آن شويم، مسأله فلسطين است و همة عرب ها و مسلمانان در جهان اسلام دربارة فلسطين اتفاق نظر دارند. ما به وسيله فلسطين بستر وحدت را از حالت شعار و حرف به تحقق عيني مي رسانيم و امنيت ملي ما با اين كار تأمين مي شود؛ يعني ما با اين مقوله مي توانيم

با عربستان، كويت، اردن، مصر، فلسطين، لبنان و ديگران حرف بزنيم؛ والا ما اعتبار ديگري به آن شكل نداريم. درست است كه ما خود را ام القراي جهان اسلام مي دانيم، اما ما واقعاً هنوز عمق استراتژيك امنيتي _ دفاعي جهان اسلام نشده ايم. هنوز ما آسيب پذيري هاي داخلي و خارجي داريم؛ اما جهان اسلام يك عمق استراتژيك ثابت دارد، هر چند حكام و كشورهاي مزدور هم در جهان اسلام هستند، اما خود جهان اسلام، في نفسه، يك عمق استراتژيك مطمئني در جهان دارد و ارتباط ما با فلسطيني ها، وحدتمان را با جهان اسلام عينيّت مي دهد و قابل پذيرش مي كند؛ يعني هر عرب و مسلماني از كمك ما به فلسطيني ها احساس رضايت مي كند.

از نظر ديني هم ما مسلمان هستيم و وظيفة ديني ماست كه با فلسطيني ها ارتباط داشته باشيم؛ البته آن هم حدي دارد. از نظر فردي، حداقل اين است كه يك وظيفه انساني است؛ اما حد سياسي آن اين بحث هاست و اين امنيت ملي ما را در منطقه تأمين و عمق استراتژيك و ارتباط ما را مشخص مي كند و ما را با جهان اسلام پيوند مي دهد و از همين زاوية امنيتي، منافع ملي ما هم تحقق مي يابد. اگر منافع ملي بستر امنيتي نداشته باشد، منافع ملي نيست. منافع ملي اي كه زيربناي امنيتي مطمئن و پايدار نداشته باشد، اصلاً قابل اعتماد نيست؛ لذا ما آن زيربناي اصلي كه امنيت كشور ماست را با همين مقوله تقويت مي كنيم و چه قدر هم تقويت كرده ايم. ترس اسرائيل از قدرت ملت ايران است؛ اما ترس آنان از

قدرت كساني كه در لبنان و فلسطين طرف دار ما هستند، بيشتر است؛ يعني ما اسرائيلي ها را در خود كشور فلسطين اشغالي زمين گير كرده ايم و اگر حزب اللهي ها در جنوب لبنان نبودند، الآن اسرائيلي ها جنوب لبنان را اشغال كرده، لبنان و سوريه را گرفته و مطمئناً به كشور ما حمله كرده بودند، اما حزب ا... آنها را زمين گير كرد. اين ها مسائل شعاري نيست، واقعيت هايي است كه ما روزانه با آن سروكار داريم.

حزب ا... بچه هاي مؤمني هستند و ايمانشان به جمهوري اسلامي فوق العاده زياد است و در جهت خدمت به جمهوري اسلامي تلاش زيادي كرده اند.

چرا مسلمانان در مجموع اتحادشان از ديگر اديان كمتر است؟

پرسش

چرا مسلمانان در مجموع اتحادشان از ديگر اديان كمتر است؟

پاسخ

يكي از مسايلي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط حضرت امام خميني (ره) با جديت مطرح و دنبال شد اتحاد و اتفاق مسلمانان بخصوص وحدت شيعه و سني بود. هر چند اين بحث قبل از ايشان توسط مرحوم حضرت آيت الله بروجردي نيز با جديت مطرح شده بود ولي با شهرت جهاني كه امام پيدا كرد و از جايگاه رهبري نيز برخوردار بود اين مسأله بيشتر و گسترده تر همه گير شد به طوري كه امروز افراد عادي جامعه نيز مسأله وحدت برايشان مطرح است و حال آن در گذشته اين بحث فقط در ميان نخبگان و عالمان بزرگ مطرح بود ولي به بركت انقلاب اسلامي اين مسأله به يكي مسايل مهم و عمده جامعه تبديل شد و هر ساله نيز كنفرانس وحدت به صورت بين المللي با شركت انديشمندان جهان اسلام در كشور برگزار مي گردد كه در تقريب مذاهب مسلمان مي تواند نقش مهمي ايفا نمايد.

دوست عزيز! شما لابد مي دانيدكه يكي از مسايل مهم و محوري دشمنان اسلام و حكومتهاي استكباري ايجاد اختلاف و تفرقه در ميان فرق مذهبي است كه از اين طريق اولاً نيرو و انرژي جوامع اسلامي را بجاي اين صرف زندگي و پيشرفت و علم و تكنولوژي و ... بشود در مقابله و مبارزه با يكديگر مصرف شود. ثانياً بدين وسيله استكبار جهاني و قدرتهاي سلطه گر بتوانند بر گرده مسلمانان سوار شده و براحتي بدون كمترين مقاومت و درگيري بر آنان سلطه پيدا كنند.

سياست قدرتهاي استكباري از قديم الايام اين بوده است كه "تفرقه بينداز حكومت

كن" داستان معروفي است كه مي گويند فردي فرزندان خودش را جمع كرد و در حضور آنان چوبهاي باريكي را جدا جدا شكست و در مرحله بعد يك دسته چوب باريك را بطور همزمان با يكديگر خواست بشكند كه نشكست پس روبه فرزندانش كرد و گفت: شما نيز اگر با هم باشيد دشمن نمي تواند بر شما غلبه پيدا كند. ولي اگر متفرق شديد همانطور كه اين چوبها هر كدام به تنهايي به راحتي شكننده بودند شما نيز به سهولت در برابر دشمن به زانو در خواهيد آمد.

تصور كنيد اگر يك ميليارد و چندين ميليون مسلمان دنيا با يكديگر متحد باشند آيا اسراييل در كره زمين پيدا مي شد. ولي وقتي حكومتهاي اسلامي با حكومت غاصب اسراييل ارتباط دوستانه دارند. و كنفرانس صلح تشكيل مي دهند و با رژيم صهيونيستي پيمان امنيتي امضاء مي كنند و ... ا ز يك يا دو كشور مثل ايران و سوريه چه كاري ساخته است.

منشاء اصلي اختلافات و نداشتن وحدت مسلمانان استكبار جهاني است. آنان در طول تاريخ با ايجاد اختلاف در ميان فرق مذهبي و راه اندازي فرقه هاي ساختگي مثل وهابيت، بابيگري، و ... و بزرگ جلوه دادن اختلافات ديني و ... توانسته اند از آب گل آلود ماهي بگيرند و از طريق حكومتهاي وابسته بر جوامع اسلامي سلطه پيدا بكنند. البته جهل و ناداني جوامع نيز در اين مسير مؤثر است ولي آن نيز از همان سياست كلي نشأت مي گيرد. اگر توان ملتها براي سازندگي مصرف مي شد نه نزاع و درگيري با يكديگر دانش و بينش جوامع اسلامي نيز افزايش مي يافت و امكان

سلطه نيز براي استكبار سخت تر و مشكل تر مي شد.

قطب اصلي كشورهاي اسلامي كجاست و رهبر ارشد آنها كيست؟

پرسش

قطب اصلي كشورهاي اسلامي كجاست و رهبر ارشد آنها كيست؟

پاسخ

در ميان كشورهاي اسلامي كشورهاي زيادي از جمله عربستان سعودي، مصر، پاكستان، تركيه (علي رغم داشن حكومتي لاتيك)و جمهوري اسلامي ايران تلاش مي كنند مركز ثقل كشورهاي اسلامي قرار گيرند ولي پس از فرو پاشي خلافت عباسي و امپراتوري عثماني متأسفانه تا كنون كشورهاي اسلامي ا ز يك مركزيت واحد برخوردار نبوده اند و غالباً در جهت و راستاي كشورهاي استعمارگر و نظام سلطه گام برداشته اند.

تأسيس سازمان كنفرانس اسلامي نيز در صورتي كه كشورهاي دولتهاي اسلامي از ابتداي تأسيس آن بنا را بر آن مي گذاشتند كه تصميم گيري هاي كلان را در اين سازمان بگيرند و از آن به عنوان يك مركز ثقل و تصميمگيري براي جهان اسلام استفاده كنند مي توانست مركزيت جهان اسلام تلقي شود ولي اين سازمان نيز به دليل وابستگي دولتها و حكومتها به قدرتهاي بزرگ نتوانسته است در شرايط گوناگون و بحراني به نفع جوامع و كشورهاي اسلامي تصميم هاي مؤثر و كاربردي بگيرند. سازماني است بسيار ضعيف و غير تأثير گذار در سياست و حاكميت بين المللي. در بسياري از مواقع سازمان ملل متحد از سازمان كنفرانس اسلامي جدي تر تصميم مي گيرد. متأسفانه نه تنها يك كشور در ميان كشورهاي اسلامي نتوانسته است مركزيت پيدا كند بلكه سازمان كنفرانس اسلامي نيز كه متشكل از 54 كشور اسلامي است نيز از اين مركزيت برخوردار نيست. دلايل و عوامل آن عمدتاً وابستگي كشورهاست. كشورهاي اسلامي حكومتهاي حاكم بر آنها فقط عنوان كشور اسلامي را يدك مي كشند ولي در سياست و كشورداري و ... تابع غرب هستند. يك

نمونه آن كشور بزرگ تركيه است كه در گذشته مركز خلافت و حكومت بزرگ و امپراتوري قدرتمند عثماني بوده است. و حالا نيز ادعاي مركزيت جهان اسلام را دارد ولي آيا جهان اسلام كشوري كه حكومتش لائيك است را به عنوان مركز خودش مي پذيرد. كشوري كه خودش را به آب و آتش مي زند تا جزو اتحاديه اروپا بشود مي تواند مدافع منافع جهان اسلام باشد. كشوري كه اكثريت قريب به اتفاق مردمش مسلمان هستند ولي حكومتش بايد لائيك باشد و هر حاكمي كه دم از اسلام بزند بلافاصله با قدرت ارتش كنار زده مي شود. كشوري كه با ادعاي مركزيت جهان اسلام اجازه ندهد دخترانش بصورت محجبه در دانشگاهها و مدارس حاضر شوند چگونه مي تواند مركزيت جهان اسلام را پيدا كند.

ساير كشورها مثل عربستان سعودي، پاكستان و مصر نيز مشكلات سياسي، امنيتي، اجتماعي دارند و نتوانسته و نمي توانند مركزيت جهان اسلام را داشته باشند جمهوري اسلامي ايران به لحاظ موقعيت جغرافيايي و جنبه هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي و علمي به اعتراف نظريه پرداز جنگ تمدنها صالح ترين كشوري است كه مي تواند مركزيت جهان اسلام را بعهده بگيرد ولي به دليل تفاوت زباني و ديني با اكثريت كشورهاي اسلامي نيز وابستگي حكومتهاي ساير كشورهاي اسلامي و تبليغات مسموم و گسترده جهاني عليه ايران تاكنون از اين مركزيت برخوردار نشده است. البته اگر حكومت و مردم ايران تصميم بگيرند اين امر محقق مي شود ولي هزينه آنرا بايد پرداخت كنند. و از بسياري از تنگ نظريها و اقداماتي كه مصلح و منافع ملي نيست ولي چهره كشور را در صحنه بين المللي

خدشه دا مي كند پرهيز كنند بايد براي ارتقاء جايگاه كشور در سطح جهاني تلاش گسترده اي انجام دهيم و از هر آنچه به اين جايگاه خدشه وارد مي سازد بپرهيزيم.

به اميداينكه روزي جمهوري اسلامي ايران مركز ثقل كشورهاي اسلامي بشود.

منابع و مآخذ:

1_ رجوع كنيد: رويارويي تمدنها و نظم نوين جهاني، ساموثل هانتينگتون

چرا در سياست خارجي ايران نوعي ملاحظه انديشي ديده مي شود (مثلاً در مورد قدرت اتمي ايران) در حالي كه ملاحظه انديشي كه ايران از خود بروز مي دهد در مقابل قدرتهايي كه خودشان حامي درجه اول ترور و تروريست ها و منافقان مي باشد.

پرسش

چرا در سياست خارجي ايران نوعي ملاحظه انديشي ديده مي شود (مثلاً در مورد قدرت اتمي ايران) در حالي كه ملاحظه انديشي كه ايران از خود بروز مي دهد در مقابل قدرتهايي كه خودشان حامي درجه اول ترور و تروريست ها و منافقان مي باشد.

پاسخ

مسئله بهره مندي ايران از انرژي هسته اي در دو بعد مطرح مي شود يكي استفاده هاي طلح آميز و سالم براي تأمين انرژي و سوخت مورد نياز بسياري از كارخانجات و نيروگاههاي برق و ... و حتي استفاده هاي درماني و پزشكي _ و ديگر استفاده جنگي براي كشتن و تخريب اماكن مهم دشمن _ كه همراه با از بين رفتن افراد بي گناه و خسارتهاي جبران ناپذير مي باشد آنسوي ايران اسلامي توسط آمريكا و ساير دشمنان متهم به فعاليت براي دست يابي به سلاح هسته اي و كشتار جمعي است در حالي كه اين صرفاً يك تهمت است و واقعيت ندارد.

بنابراين وقتي چيزي واقعيت ندارد اصلاً كار عاقلانه اي نيست كه بخاطر ابراز شجاعت آنرا به عهده بگيريم.

و اما در بخش فعاليتهاي صلح آميز هسته اي همواره آشكارا و با افتخار اينگونه فعاليتها را اعلام نموده و تحت هيچ شرايطي از ادامه آن دست نخواهم كشيد.

و در واقع بهانه جويي هاي دشمنان ما هم بخاطر اينست كه ما به اين انرژي و قدرت كه لازمه پيشرفته شدن ماست دست پيدا نكنيم و هميشه عقب مانده و نيازمند بمانيم.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

آيا درست كه دولت ايران هر ساله (به خاطر همين نقض حقوق بشري را كه غربيها دم از آن مي زنند و مي گويند در ايران وجود دارد) ميليون ها دلار جريمه به سازمان ملل مي دهد؟

پرسش

آيا درست كه دولت ايران هر ساله (به خاطر همين نقض حقوق بشري را كه غربيها دم از آن مي زنند و مي گويند در ايران وجود دارد) ميليون ها دلار جريمه به سازمان ملل مي دهد؟

پاسخ

اولاَ چنين خبري صحت ندارد. ثانياً قابل توجه است كه همان مدعيان حقوق بشر در سطح جهاني كه خود آمريكا و اسرائيل و مانند آنها باشند، با اعمال افتضاح و رسوايي در جلو چشم تمام مردم دنيا به سر بشريت و انسانهاي مظلوم در افغانستان، عراق، فلسطين و دهها كشور ديگر جنايتهايي كرده اند كه روي تمام جنايتكاران تاريخ را سفيد نمودند. و عجب اينجاست كه از سوي سازمان ملل هيچ تعرضي به آنها نمي شود و علتش سلطه آنها بر اين گونه سازمانهاست. و اينگونه تبليغات مسموم بر ضد ايران اسلامي علتش همان مخالفتهاي ايران با اعمال و سياستهاي جاه طلبانه و ظالمانه آنهاست. كه نبايد به آن اعتناء كرد.

موفق باشيد.

كشور فلسطين سال هاست كه زير هجوم وحشيانة اسرائيلي ها قرار گرفته است و عملا از سوي كشورهاي غربي حمايتي صورت نگرفته و به مبارزه با اشغالگران پرداختند، چرا با وجود جوانان جان بر كف كه ما داريم و براي دفاع از اسلام حاضرند از جان خود نيز بگذرند كمك هاي اين گون

پرسش

كشور فلسطين سال هاست كه زير هجوم وحشيانة اسرائيلي ها قرار گرفته است و عملا از سوي كشورهاي غربي حمايتي صورت نگرفته و به مبارزه با اشغالگران پرداختند، چرا با وجود جوانان جان بر كف كه ما داريم و براي دفاع از اسلام حاضرند از جان خود نيز بگذرند كمك هاي اين گونه كه ممكن است بسيار اساسي و كارآمد باشد ، دريغ مي كنيم در حالي كه مي دانيم در اسلام مرزي وجود ندارد.

پاسخ

احساس شما خواهر عزيز و بزرگوار نسبت به هم كيشان در فلسطين عزيز بسيار گران قدر و با ارزش است و اميدواريم روز به روز اين روحيه و احساس در جامعه اسلامي ما رونق و گسترش يابد و شاهد باشيم به ساير بلاد و كشورهاي اسلامي نيز سرايت كند.

آنچه خواهر ارجمند ابراز كرده ايد واقعيتي تلخ است كه قلوب مسلمانان متعهد و مسؤل را در سراسر جهان اسلام و نيز قلب انسان هايي كه از عواطف انساني تهي نشده اند به درد مي آورد ولي اين احساس متأسفانه جوامع اسلامي و غير اسلامي متأسفانه آن قدر فراگير و همگاني نيست كه در قالب افكار عمومي بر دولت ها و حكومت ها فشار آورد و آنها را به عكس العمل و واكنش جدي وادار سازد.

حتماً خواهر عزيز و فهيم خوب مي داني كه در شرايط كنوني نه تنها براي كشور ما براي كشورهاي همسايه فلسطين نيز امكان اعزام نيرو براي فلسطين ميسر و مقدور نيست و چه بسا وضع را از اين هم بدتر كند مگر آن كه تمام كشورهاي اسلامي به صورت منسجم و يكپارچه تصميم به اعزام نيرو بگيرند كه اگر چنين تصميمي اتخاذ كنند هم مورد حمايت ملت ها قرار مي

گيرد و هم به هستي رژيم اشغال گر قدس خاتمه مي دهد ولي افسوس كه هنوز كشورهاي مسلمان به چنين تصميم جمعي نرسيده اند. آرزو مي كنيم نوري به اين وحدت نظر نايل آيند.

آنچه شما ابراز كرده اي نه تنها عملي نيست و براي كشور ما مفيد نيست بلكه آمريكا و اسرائيل نيز از اين امر نگران نيستند و با اين بهانه مي توانند ما را به عنوان كشورهاي متجاوز معرفي و ...

در سال 1361 اسرائيل با توجه به ضد صهيو نيستي موجود در جامعه ايران براي كاهش فشار نيروهاي ايراني به عراقي ها به جنوب لبنان حمله و رشد تا بخشي از نيروهاي ايراني به جنوب لبنان كشيده شوند و ايران در لبنان نيز درگير شود و عراق بتواند به تجاوز ادامه دهد. در آن شرايط تعدادي از نيروهاي نيز اعزام شدند كه امام خميني فرمودند: راه قدس از كربلا مي گذرد امام استراتژي نبرد را تعيين فرمود و آنها مي خواستند جبهه ديگري بر روي ما بگشايند و امام آنرا به خوبي تشخيص داد. حال اگر نيرو اعزام سواي تبعات و آثاري كه براي ايران دارد چگونه از آنان پشتيباني كنيم. ما لاجرم براي رسيدن به فلسطين بايد از خاك كشورهاي ديگر عبور كنيم و عبور از خاك هر كدام از كشورها به منزله مشاركت آنان در جنگ با اسرائيل است و كشورها هيچكدام چنين اجازه اي نمي دهند. در شرايط كنوني آنچه از عهده ما ساخته است كه حمايت سياسي و فرهنگي در سطح دولت داشته باشيم و مردم نيز با حمايت اقتصادي از مبارزان فلسطيني حمايت كنند بايد تلاش كنيم با آگاهي بخشي به افكار عمومي دنيا و نيز تعليم و تقويت

مبارزان فلسطيني آنان را براي مقابله و مبارزه با اسرائيل حمايت كنيم.

سهم ايران از درياي خذر و خليج فارس چقدر است و چرا كشورهاي حاشيه خليج فارس ادعاي حاكميت بر جزاير ايران را دارند؟

پرسش

سهم ايران از درياي خذر و خليج فارس چقدر است و چرا كشورهاي حاشيه خليج فارس ادعاي حاكميت بر جزاير ايران را دارند؟

پاسخ

درياي خزر كه بزرگترين درياي محصور در خشكي است، بخاطر وجود انواع گوناگون ماهي خاوياري و غير خاوياري، و منابع معدني نفت و گاز طبيعي از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد. و استفاده از اين منابع در بيش از نيم قرن گذشته بر مبناي موافقت نامه هاي دوجانبه بين ايران و شوروي سابق جريان داشته است.

در رژيم حقوقي گذشته هيچ محدوديتي براي فعاليتهاي ماهيگيري و غير آن در تمام درياي خزر براي دو كشور وجود نداشت، فقط در محدوده 10 مايلي مرزهاي ساحلي هر گونه رفت و آمد و فعاليت ماهيگيري منوط به اجازة كشور ساحلي مربوطه مي باشد.

اما پس از فرو پاشي اتحاد شوروي سابق از آنجا كه كشورهاي جديد التأسيس ملزم به پذيرش موافقت نامه هاي گذشته نيستند و همه پنج كشور ساحلي نگراني خود را نسبت به فعاليتهاي تجاري و نفتي و ماهيگيري و زيست محيطي و ... اعلام نموده اند، نياز شديدي به حصول موافقت نامه هاي جديد براي همكاري هاي صلح آميز منطقه اي در اين دريا احساس مي شود. هر چند موافقت نامه هاي گذشته بين ايران و شوروي سابق در خصوص كشتي راني و بازرگاني و شيلات بوده و در مورد مقررات مربوط به جلوگيري از آلودگي دريا و حفاظت از محيط زيست در آنها سخني به ميان نيامده است، اما مي تواند در تنظيم موافقت نامه هاي جديد از آن استفاده شود، براي تعيين رژيم جديد حقوقي درياي خزر راهكارهاي متفاوتي از سوي

روسيه، ايران و غير آن ارائه گرديده كه پس از مذاكرات و توافقات حاصله قانوني خواهد شد. براي اطلاع بيشتر در اين موضوع به ماهنامه علمي تخصصي معرفت شماره 82 مهرماه سال جاري مراجعه فرماييد.

و اما در مورد جزاير ايراني از خليج فارس، طبق مدارك و اسناد و موافقت نامه هاي بين المللي موجود، جزاير مذكور در مالكيت و جزء كشور ايران بوده و ادعاهاي برخي از كشورهاي خليج بعضاً به تحريك اربابانشان مانند آمريكا و صهيونيزم و يا به طمع تصاحب آن، تيري در تاريكي مي اندازند شايد به هدف اصابت نمايد.

ولي با مدارك موجود جاي نگراني وجود ندارد.

قدس در اصل متعلّق به بني اسرائيل است پس علّت اين كه ما هم اكنون آن ها را غاصب مي دانيم چيست

پرسش

قدس در اصل متعلّق به بني اسرائيل است پس علّت اين كه ما هم اكنون آن ها را غاصب مي دانيم چيست

پاسخ

الف خداوند متعال درباره مسجدالاقصي مي فرمايد: "...الَّذِي بَ_َرَكْنَا حَوْلَه ..;(اسرا،1) آن ]مسجدالاقصايي كه پيرامون آن را بركت داديم .."

بركت در آيه ممكن است به بركات ظاهري اشاره داشته باشد; چون بيت المقدس در منطقه اي سرسبز و خرم واقع شده است و نيز ممكن است بركات معنوي مقصود باشد; زيرا اين سرزمين همواره كانون پيامبران بزرگ خداوند و خاستگاه توحيد و محل فرود آمدن فرشتگان وحي بوده و به همين خاطر مقدّس و مطهر از شرك گرديده و اهميت پيدا كرده است ( ر.ك مجمع البيان مرحوم طبرسي ، ج 5و6، ص 611، انتشارات ناصرخسرو. )

ب خداوند متعال مي فرمايد: "...وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَة َ الَّتِي كُنت َ عَلَيْهَآ إِلآ لِنَعْلَم َ مَن يَتَّبِع ُ الرَّسُول َ مِمَّن يَنقَلِب ُ عَلَي َ عَقِبَيْه ِ وَ إِن كَانَت ْ لَكَبِيرَة ً إِلآ عَلَي الَّذِين َ هَدَي اللَّه ..;(بقره 143)...و قبله اي كه ]چندي بر آن بودي مقرر نكرديم جز براي آن كه كسي را كه از پيامبر پيروي مي كند، از آن كس كه از عقيدة خود بر مي گردد باز شناسيم و البته ]اين كار[ جز بر كساني كه خدا هدايت شان كرده سخت گران بود...".

از اين آيه بر مي آيد كه مسجدالاقصي به طور موقت قبله مسلمانان بوده و خداوند متعال نيز آن را يك آزمايش بزرگ براي مشخص شدن جايگاه مؤمنان و مشركان قرار داده است زيرا خانة كعبه در آن زمان كانون بت هاي مشركان بود و مسلمانان طبق دستور خداوند به طور موقت به سوي بيت المقدس نماز خواندند تا به اين وسيله صفوف خود را از مشركان

جدا كنند. مسلمانان بعد از هجرت به مدينه و تشكيل حكومت و شناسايي مرزهاي عقيدتي خويش به سوي كعبه قديمي ترين مركز توحيد و پرسابقه ترين كانون انبيا، نماز گزاردند.( ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 486، دارالكتب الاسلامية )

ج از آن جا كه بيت المقدس و مسجدالاقصي كانون پيامبران الهي و خاستگاه توحيد و محل فرود آمدن فرشتگان وحي و مقدس و مطهر از شرك بود، مدتي قبله مسلمانان قرار گرفت و خانه كعبه نيز از آنجا كه قديمي ترين مركز توحيد و كهن ترين خاستگاه پيامبران بزرگ الهي و... بود، پس از بيت المقدس و براي هميشه قبله مسلمانان جهان خواهد بود. اين دو سرزمين مقدس نسبت به سرزمينهاي ديگر برتري و فضيلت ويژه اي دارد و از اهميت فراواني برخوردار است و به طور طبيعي انتخاب اين دو مركز براي قرار گرفتن قبله رجحان داشته و دارد.( ر.ك تفسير نمونه همان / مجمع البيان همان ) بيت المقدس در زمان خليفة اول فتح شد; و در محل ّ مركز بناي هيكل سليمان مسجدي ساخته شد. سپس در عهد خلفاي بني اميه فلسطين تابع دمشق شد; و يكي از آثار بزرگي كه از آن زمان مانده است "قبة الصخرة مي باشد، كه به دستور عبدالملك مروان در (691 م ساخته شد.

پيامبر9 در شب معراج در ناحية غربي همين "قبة الصخرة تشريف آورند; و عبدالملك در جوار همين مسجد، "مسجد اقصي را ساخت مجموع اين دو بنا و حياط وسيعي كه احاطة به اين دو بنا دارد; حرم شريف را تشكيل مي دهد. براي مخارج اين بنا خراج هفت سال مملكت مصر را اختصاص داد.( سرگذشت فلسطين يا كارنامة

سياه استعمار، علي اكبر هاشمي رفسنجاني ص 55 و 56، نشر چاپخانة حكمت )

امّا اين كه "بيت المقدس زماني محل سكونت بني اسرائيل بوده مطلبي درخور توجه است كه نكاتي نخست دربارة آن تذكر مي دهيم

نخست آن كه سرزمين فلسطين از آن فلسطينيان است چه مسلمان چه مسيحي و چه يهود، نه صهيونيستها كه هر كدام از يك گوشة دنيا، به اين سرزمين كوچ كرده اند.

دوم آن كه قومي كه به نام "بني اسرائيل در اين سرزمين زندگي مي كردند، در دوره بخت النصر و مانند آن منقرض شده نسل آن ها از بين رفته است

سوم آن كه اگر چنين باشد كه صِرف زندگي نياكان قومي در يك سرزمين بهانه شود كه صدها سال بعد، فرزندان آنان بر مردمان ساكن آن سرزمين بشورند و خانه هاي آنان را به زور بگيرند و آنان را ازخانه هاي خود اخراج كنند، با اين دليل كه يك زماني پدران ما كه همين مطلب هم به هيچ وجه قابل اثبات نيست در اين جا زندگي مي كرده اند، پس اگر چنين باشد، بايد سرخ پوست هاي باقي ماندة امروز آمريكا هم مردم آمريكا را از گرد آمدن انواع ملّت ها و نژادها پديد آمده اند و داراي يك ريشه و اصل مشخصي نيستند، از كشور آمريكا بيرون كنند، زيرا سرزمين آمريكا، در حقيقت به سرخ پوست هاي بومي متعلق بوده و هم چنين مسلمانان اين زمان بايد (اندلس قديم به اسپانيا حمله كنند، به اين بهانه كه روزي آن جا زير نظر مسلمانان بوده است و مساجد ما هنوز در آن جا باقي است

سفارت فلسطين زير نظر كدام يك از گروه هاي فلسطيني اداره مي شود و فعاليت آن به صورت رسمي است يا غير رسمي ؟

پرسش

سفارت فلسطين زير نظر كدام يك از گروه هاي فلسطيني اداره مي شود

و فعاليت آن به صورت رسمي است يا غير رسمي ؟

پاسخ

چنان كه مي دانيد سفارت فلسطين در ايران نمايندگي سياسي دولت حاكم بر فلسطين نيست و در واقع پايگاه ارتباطمردمي است و گروه ها و نيروهاي جهادي فلسطين درگرداندن آن مشاركت دارند. از همين رو تقسيم بندي هاي حقوقكنسولي مانند دوژور يا دوفاكتو در مورد آن مصداق ندارد. ليكن از چشم انداز ديگري نظام جمهوري اسلامي به آناهميتي بيش از شناسايي دوفاكتو قائل است. زيرا به آن از ديدگاه نمايندگي يك نظام فعلا موجود بدون صلاحيتحقيقي نگاه نمي شود.{J

چرا ما نمي توانيم مانند كشورهاي ديگر روي پاي خود بايستيم ؟

پرسش

چرا ما نمي توانيم مانند كشورهاي ديگر روي پاي خود بايستيم ؟

پاسخ

يكي از سياست هاي اصولي نظام جمهوري اسلامي استقلال و خودكفايي همه جانبه است. رسيدن به اين آرمانبراي كشوري كه همه چيزش وابسته به خارج بوده راهي دشوار و طولاني را مي طبد و بحمدالله نظام ما توانسته استگام هاي بلندي در اين زمينه بردارد و موفقيت هاي چشمگيري به دست آورد. در عين حال تلاش و مجاهدتفزاينده اي براي رسيدن به خودكفايي برتر و بيشتر لازم است.{J

با اينكه در اسلام سياست بازي و مسامحه كاري در مقابل دشمنان و بيگانگان جايز نيست پس چرا اكنون در مقابل آنان مسامحه كاري مي شود ؟

پرسش

با اينكه در اسلام سياست بازي و مسامحه كاري در مقابل دشمنان و بيگانگان جايز نيست پس چرا اكنون در مقابل آنان مسامحه كاري مي شود ؟

پاسخ

بلي سياست بازي در اسلام معنا ندارد، ولي اين به معناي آن نيست كه در هيچ امري مسامحه صورت نگيرد.مداراي با مردم و حتي با دشمن خود از برنامه هاي اسلام در برخي موارد است. اگر به سيره پيامبر(ص) در برابردشمنان و منافقان نظر كنيد، شرح صدر پيامبر(ص) و عفو و اغماض آن حضرت را خواهيد ديد. البته همه اينها بايد درجهت پيشبرد اسلام و اهداف آن باشد.

چرا ايران با وجود مشكلات اقتصادي به كشورهايي مثل لبنان فلسطين و افغانستان كمك مالي مي كند

پرسش

چرا ايران با وجود مشكلات اقتصادي به كشورهايي مثل لبنان فلسطين و افغانستان كمك مالي مي كند

پاسخ

در رابطه با كمك به برادران مسلمان محروم چند نكته را بايد در نظر داشت:

1) اين كمك ها در حدي نيست كه تأثير ويرانگر قابل توجهي براقتصاد داخلي داشته باشد.

2) فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد دربرابر وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره فلسطيني و... اصلا قابل قياس نيست.

3) وظيفه هر مسلمان است كه نسبت به ديگر برادران ديني توجه داشته باشد. در روايت است «كسي كه صبح كند و نسبت به اصلاح امورمسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست» يا «كسي كه فرياد مددجويي مسلماني را بشنود و به ياريش نشتابد مسلمان نيست».

4) مسلمين امت واحده و داراي سرنوشت مشتركي هستند. استعمارگران همواره درپي جداسازي وتفرقه ميان ملت هاي مسلمانند تااز اينرهگذر سلطه خود را برجهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر مادست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم درواقع به پاره سازي امت واحد اسلامي كه هدف دشمنان است كمك كرده ايم.

5) همان طور كه درروايت است كمك هاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است كمك هاي اجتماعي نيز چنين است.

6) امروزه درتمام جهان سرمايه هايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده مي شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهوري اسلامي بايد جلودار باشند.

7) معمولا دولت هايي كه به كمك اقتصادي در برخي از كشورها مي پردازند از نظر سياسي هم قدرت برخي از تصميم گيري ها را دارند و اگرما چنين نكنيم دست دشمنان را در اين عرصه گشوده ايم.

8) و پس از آنان نوبت خود ما خواهد رسيد. اين اعانات يك پارچگي ما را بهتر حفظ مي كند

و قدرت جمعي ما را بر دشمنان افزون مي سازد وبراي مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيداست.

در مورد كشته شدن كنسولگري هاي ايران در افغانستان دولت ايران چرا اقدامي انجام نداد؟

پرسش

در مورد كشته شدن كنسولگري هاي ايران در افغانستان دولت ايران چرا اقدامي انجام نداد؟

پاسخ

ايران اقدامات مهمي را براي دفاع از خود و شهيدان مزار شريف انجام داد، مانند: مانور بزرگ نيروها در شرق،رايزني هاي بين المللي، فشار بر دولت پاكستان، در محاصره قرار دادن طالبان و... تنها اقدامي كه به هيچ وجه صلاح نبوده و نيست، اقدام نظامي است وگرنه بقيه اقدامات انجام شده است.

در مورد مقابله با آمريكا اگر مقصود مبارزه سياسي و فرهنگي است، ملت و دولت در امر مبارزه با آمريكا وزورگويي هاي او تنها به شعار اكتفا نكرده اند بلكه عملاً با اتخاذ سياست هاي ضد آمريكايي و مخالفت با پياده شدن طرح هاي آمريكا در منطقه، همواره حضور خود را نشان داده اند ودر اين راه خسارات مادي هنگفتي نيز متحمل شده اند. اگر مقصود شما مبارزه نظامي است، اين كار در وضع حاضر جز خسارت و نابودي منابع حياتي كشور، ثمرديگري در بر ندارد.

چرا ايران اصرار دارد با عربستان رابطه صميمي برقرار كند؟

پرسش

چرا ايران اصرار دارد با عربستان رابطه صميمي برقرار كند؟

پاسخ

اولاً؛ در حال حاضر با آن كه ملك فهد رسما حكومت عربستان را در اختيار دارد؛ ليكن عملاً بازيگر اصلي ميدانسياست امير عبداللّه مي باشد.

ثانيا؛ در حال حاضر عربستان دكترين جديدي درباره روابط با ايران اتخاذ كرده است و اين مسأله ايجاب مي كنددولت جمهوري اسلامي ايران با رعايت مصالح كشور پاسخ مثبتي به اين مسأله بدهد.

ثالثا: برقراري روابط لزوما به معناي صرف نظر كردن از كشتار نيست، در عين حال اگر چنين باشد، آيا اگر حضرتامام زنده بودند با توجه به دو مسأله فوق و حساسيت جهاني رابطه ايران و عربستان تصميمي غير از اين اتخاذمي كردند؟

منظور از تئوري توهم توطئه چيست ؟

پرسش

منظور از تئوري توهم توطئه چيست ؟

پاسخ

}برخي از نظريه پردازان خوشبين به سياست هاي قدرت هاي بزرگ، اساسا منكر وجود توطئه عليه كشورهاي جهانسوم و حركت هاي انقلابي آن هستند. آنان مي گويند كه اصلاً كسي توطئه نمي كند و برنامه نمي ريزد و سخن گفتن ازتوطئه ها توهمي بيش نيست؛ حال آن كه اگر كسي اندك اطلاعي از برنامه ريزي هاي قدرت هاي بزرگ و نيزصهيونيست ها وحتي كشورهاي منطقه داشته باشد، واقعيت وجود توطئه و برنامه هاي مختلف در جهت تهاجمفرهنگي، اقتصادي، سياسي و حتي نظامي را به روشني خواهد ديد.{

در مورد فلسطين و شكنجه هايي كه بر آنها وارد مي آيد وظيفه ما چيست ؟

پرسش

در مورد فلسطين و شكنجه هايي كه بر آنها وارد مي آيد وظيفه ما چيست ؟

پاسخ

نكاتي كه در مورد اين سؤال قابل توجه مي باشد اين است كه:

اولاً: براساس اصول و مباني اسلام، جامعه اسلامي پيكره واحدي مي باشد و مسلمين نمي توانند در قبال ساير مسلمانان بي تفاوت باشند و در اين زمينه آيات و روايات متعددي وارد شده است. پيامبر گرامي اسلام مي فرمايند: من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم و يا در رواياتي ديگر مي فرمايند: من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم از طرف ديگر يكي از اصول سياسيت خارجي جمهوري اسلامي ايران مبارزه با حكومت هاي نژادپرست و حمايت از مستضعفين و نهضت هاي آزادي بخش مي باشد. بر اين اساس نجات ملت فلسطين و تشكيل دولت فلسطين مطابق خواست آنها و طرد اسرائيل غاصب پيوسته مورد اهتمام مسؤولين، مردم و نظام جمهورياسلامي ايران بوده است و تدابير قانوني و انواع طرق مبارزاتي و حمايت هاي مالي و تبليغاتي صورت گرفته و قانون حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين مصوب 8/12/69 مجلس شوراي اسلامي بر جمهوري اسلامي ايران لازم دانسته كه از مردم ستمديده و آواره و مبارز فلسطينبه هر نحو ممكن حمايت مادي و معنوي و دفاع نمايد. براين اساس مجموعه وظايف و راه كارها را مي توان در دو دسته نام برد:

الف) وظايف دولت: جمهوري اسلامي ايران تا آنجا كه بتواند و محدوديت ها و مشكلات بين المللي اجازه بدهند حمايت مادي مي نمايد و در صورت عدم امكان كمك مادي حمايت هاي معنوي خود را به صورت رسمي و پيگير و از طريقمجامع بين المللي، سازمان كنفرانس اسلامي و... به عمل مي آورد.

ب ) وظايف افراد: هر فرد مسلمان

در صورتي كه داراي توانايي مالي، علمي و تحقيقاتي، هنري و فرهنگي و... داشته باشد و در زمينه هاي موجود احساس نياز شود، براساس دستورات و مباني اسلامي و اخلاقي مكلف است از توانايي هايخود براي اداء تكليف نسبت به ساير مسلمانان جهان از جمله مردم فلسطين انجام دهد. از قبيل: واريز كمك هاي نقدي به حساب هاي اختصاص يافته، تأليف كتاب، مقاله، ساختن فيلم و... براي رساندن پيام مظلوميت و حقانيت مردم فلسطين به ساير مسلمانان جهان و بيداري و وحدتآنان در راستاي حل مشكلات جهان اسلام. در چنين مسائلي تمام مراجع هم نظرند.

بايد توجه داشت كه كمك هاي معنوي اثرات بسيار مفيدي براي مردم و مبارزان فلسطين در پي داشته است از قبيل:

1- جلوگيري از اجراي كامل طرح صهيونيست ها مبني بر غصب كامل فلسطين و نابودي هويت فلسطين و دستيابي به مقاصد شوم و استعماري خود درمنطقه.

2- حمايت هاي معنوي از قبيل اعلام روز جهاني قدس و برپايي تظاهرات در اكثر شهرهاي مهم جهان توسط مسلمانان، اقدامات ديپلماتيك هيئت هايايراني و... سبب تقويت روحيه مردم و مبارزان فلسطيني براي مبارزه تا پيروزي كامل و جلوگيري از يأس و نااميدي آنها مي شود (ر.ك: جهاداسلامي، فتحي شقاقي).

3- شكل گيري انتفاضه مسجدالاقصي در سرزمين هاي اشغالي و ايجاد بحران در درون اسرائيل.

4- ناكامي آمريكا و حاميان صهيونيسم در دستيابي به روند به اصطلاح صلح خاورميانه و پايمال نمودن كليه حقوق حقه مردم فلسطين و...

ثالثا: مسأله فلسطين، مشكل تمام جهان اسلام مي باشد و رفع آن نيز به بيداري و اتحاد و همبستگي جهان اسلام، مبارزه با حاميان صهيونيسم به صورت فراگير نيازمند مي باشد و به زماني طولاني مدت نيازمند مي باشد ولي اين نه باعث دست كشيدن ايران از

انجام وظايفاسلامي و انساني خود و حمايت مادي و معنوي از مردم فلسطين نمي شود ونه باعث ساكت نشستن مردم فلسطين و دست كشيدن از مبارزه مشروع خود نمي شود و طبيعي است در راه مبارزه و جهاد، شهادت هم وجود دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- حقوق اساسي و نهادهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران، دكتر جلال الدين مدني، ص 329

2- اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، دكتر عبدالعلي قوام

3- جهان اسلام از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام

4- فلسطين از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام

اين كه در كشورهاي ديگر چه مي گذرد و يا نه براي ما چه اهميتي دارد؟

پرسش

اين كه در كشورهاي ديگر چه مي گذرد و يا نه براي ما چه اهميتي دارد؟

پاسخ

علاوه بر آموزهاي ديني ضرورتها و اقتضائات محيطي متأثر از پيشرفت جوامع بشري مبين اهتمام جدي يكايك افراد جامعه به مسائل و موضوعات جوامع ديگر جهان و بالخصوص كشورهاي اسلامي و هم جوار مي باشد. از آن جا كه ارائه توضيحاتي دقيق و مفصل در اينزمينه از حوصله يك نامه خارج است لذا به صورت مختصر نكاتي را بيان مي داريم.

الف) بر اساس اصول و مباني اسلام جامعه اسلامي پيكره واحدي مي باشد و مسلمين نمي توانند در قبال ساير مسلمانان بي تفاوت باشند و در اين زمينه آيات و روايات متعددي وارد شده است پيامبر گرامي اسلام(ص) مي فرمايند: من اصبح و لميهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم و يا در روايتي ديگر مي فرمايند: من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم با توجه به اين قبيلآموزه ها بر هر فرد مسلمان لازم است كه نسبت به احوال و اوضاع ساير مسلمانان گرفتاري ها و مشكلات آنان با خبر بوده و احساس مسؤوليت نمايد.

ب) ضرورتهاي تكنولوژيكي و اقتصادي: پيشرفتهاي صنعتي رشد جمعيت گسترش ارتباطات، پيچيدگي موضوعات، افزايش نيازها در ابعاد مختلف زندگي بشر، رشد بسيار سريع تكنولوژيهاي پيشرفته بوجود آمدن وابستگي هاي متقابل در مواد اوليه، صادرات واردات موادغذايي و بسياري از موضوعات ديگر، ضرورت افزايش آگاهيهاي افراد جامعه را از اين موضوعات را براي فائق آمدن بر نيازهاي گسترده جامعه در زمينه هاي مختلف اقتصادي علمي و تحقيقاتي، فني و تكنولوژيكي، بهداشت و محيط زيست و.... و همچنين عقب نماندن از قافله علم وصنعت به خوبي آشكار مي نمايد.

ج) ضرورتهاي امنيتي و دفاعي: پيشرفت تكنولوژي و

دست يابي بشر به سلاحهاي مخرب و پيشرفت از يك رو و همچنين وجود تهديدات امنيتي و نظامي در منطقه از سوي برخي كشورهاي متجاوز زياده طلب مانند رژيم غاصب اسرائيل كه يكي از عوامل اساسي تهديد كنندهصلح در منطقه به شمار مي رود و يابرخي كشورهاي مجاور از سوي ديگر اقتضا مي كند كه جامعه نسبت به تحركات داخل و منطقه اي اين قبيل كشورها حساس بوده و آمادگيهاي لازم فراهم آورد زيرا هر گونه بي تفاوتي از سوي تك تك افراد به يك نوع غفلت عمومي از اينموضوعات مهم تبديل گشته و عواقب بسيار وخيم و غير قابل جبراني را بدنبال خواهد داشت.

د) ضرورتهاي فرهنگي، گسترش ارتباطات و شكل گيري دهكده جهاني در عصر ارتباطات از يك سو و استفاده قدرت هاي بزرگ از اين وضعيت با توجه به در اختيار داشتن فن آوري هاي پيشرفته و شاه راه هاي اطلاعاتي جهان براي تحميل فرهنگ، عقايد و افكار شوم وسلطه طلبانه خود بر ساير فرهنگ ها و ملل ديگر حساسيت و احساس وظيفه تك تك فراد را اقتضا مي كند.

ضرورتهايي از اين قبيل اقتضا مي نمايد كه تمامي افراد جامعه نسبت به مسائل داخل ساير كشورها حساس بوده موضوعات مهم، پيشرفتها و دستاوردهاي علمي و... را دنبال نمايند مسلما اهميت دادن و حساسيت تك تك افراد جامعه به اين قبيل اخبار و اطلاعات نقش بسيارمهمي را در رشد و شكوفايي علمي و فني اقتصادي و فرهنگي و پيشگيري و فائق آمدن بر بسياري از مشكلات و بحران ها جهت گيري سياستهاي داخلي و خارجي كشور داشته و مؤثر خواهد بود. {J

چرا اكثر كشورهاي اسلامي در مقابل جنايات اسرائيل نژادپرست ساكت هستند و آيا دليل موجهي براي اين كار دارند؟

پرسش

چرا اكثر كشورهاي اسلامي در مقابل جنايات اسرائيل نژادپرست ساكت هستند و آيا دليل موجهي براي اين

كار دارند؟

پاسخ

متأسفانه جهان اسلام به رغم ظرفيت ها و قابليت هاي بالايي كه دارد، از مشكلات عديده اي رنج مي برد؛ يكي از آنها، سكوت و انفعال و حتي تمكين بيشتر دولتمردان و زمامداران كشورهاي اسلامي، در مقابل تجاوزات و افزون طلبي هاي دولت غاصب اسرائيل است. بررسيعوامل اين مشكلات، نيازمند مباحثي گسترده و طولاني است كه از حوصله يك نامه خارج است.

در مورد دلايل سكوت بيشتر دولتمردان كشورهاي اسلامي، در مقابل جنايات اسرائيل به چند دليل مي توان اشاره كرد:

الف) دلايل ادعايي: از آن جا كه سكوت و انفعال دولتمردان اين كشورها - به خصوص كشورهايي كه داعيه رهبري جهان اسلام يا اعراب را دارند - يك نوع «بحران مشروعيت» براي اين رژيم ها ايجاد كرده است و با توجه به رشد وبيداري ملت هاي مسلمان و شكل گيري جنبش هاي اسلامي و... اقدامات و فعاليت هاي رژيم هاي حاكم را - كه مغاير با احكام و تعاليم اصيل و آزادي بخش اسلام است - به چالش كشانده است.

اين رژيم ها براي ادامه بقاي خود و اقناع افكار عمومي در قضيه اسرائيل، دست به توجيهاتي از قبيل عدم آمادگي نظامي و تكنولوژيكي كشورهاي اسلامي، قوي بودن اسرائيل و حمايت بي وقفه آمريكا و كشورهاي اروپايي از آن و... ارائه مي دهند حال آن كه واقعيت امر را بايددر جاي ديگر جست وجو كرد؛ زيرا همچنان كه بسياري از حوادث فلسطين و نيز حوادثي از قبيل پيروزي هاي اوليه كشورهاي اسلامي در جنگ اكتبر 1973م، عقب نشيني اسرايئل از جنوب لبنان، ضعف و زبوني آن در مقابل انتفاضه مردمي فلسطين و... بيانگر واهي بودن اين ا دعاهامي باشد و نشان مي دهد كه اين زمامداران ضعف و زبوني خود را با قوي بودن حريف توجيه كرده

و از بازگو نمودن حقايق طفره مي روند.

ب ) دلايل واقعي؛ در يك بررسي جامعه شناختي مي توان دلايل سكوت بيشتر كشورهاي اسلامي را به شرح زير برشمرد:

1- مشكلات فرهنگي و هويتي كه شايد بتوان به عنوان مهمترين مشكل از آن نام برد. اين مشكلات عمدتا تا به علت دوري ملت هاي مسلمان از فرهنگ اصيل اسلامي، رواج و گسترش خرافات و بدعت ها در دين، هجوم فرهنگ هاي فاسد بيگانه براي نابودي فرهنگ اسلاميو... به وجود آمده است. تفرقه، ضعف و انفعال مسلمانان، دوري از تعاليم و ارزش هاي حياتي اسلام (مانند جهاد و ظلم ستيزي، آزادي خواهي، عزت طلبي و اهتمام به امور مسلمانان) و... از نتايج آن مي باشد.

دلايل اين مشكل عبارت است از:

الف) انحراف در مباني ديني و اعتقادي؛ كه شامل تغيير جبري و برداشت وارونه از تعاليم ارزشمند اسلام (مانند اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقير زندگي دنيا، انتظار فرج و...) است. نتيجه اين برداشت هاي نادرست، و برخوردهاي منفعلانه، تحملمشكلات و نابساماني ها، سازش و تمكين در مقابل حكومت هاي نامشروع ستمگر و وابسته به بيگانه و فراهم كردن زمينه تسلط بيگانگان و پذيرش تسلط آنان است.

ب ) تهاجم فرهنگ غرب: پيشرفت هاي سريع و برق آساي غرب در زمينه هاي صنعتي و تكنولوژي و گسترش رفاه مادي در آن جوامع از يك سو و وجود فقر، عقب ماندگي و بسياري از مشكلات و معضلات سياسي، اجتماعي و اقتصادي در كشورهاي اسلامي از سوي ديگر؛موجبات خودباختگي و فاصله گرفتن مسلمانان از هويت اصيل اسلامي و ملي خود را فراهم آورده است. در نتيجه قدرت و اراده هرگونه ابتكار، عكس العمل و غلبه بر مشكلات داخلي و خارجي (از جمله مقابله با رژيم

غاصب اسرائيل) را از آنان سلب كرده است.

2- مشكلات سياسي و امنيتي، از قبيل وجود تفرقه ميان مليت هاي مسلمان، وجود حكومت هاي دست نشانده و فاقد مشروعيت ديني و مردمي در اكثر كشورهاي اسلامي، تهاجم نظامي كشورهاي غير مسلمان، وجود پايگاه هاي نظامي غرب در داخل سرزمين هاي اسلامي،جنگ هاي داخلي ميان قبيله ها و كشورهاي اسلامي بر منابع طبيعي، عقايد مذهبي و... كه همگي منجر به تضعيف و هدر رفتن توانايي و امكانات مادي و معنوي كشورهاي اسلامي شده و سلطه ي فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي كشورهاي بيگانه را بر سرزمين هاي اسلامي تحكيمكرده است و آنها را به ضعف و انفعال در مقابل جنايات اسرائيل كشانده است.

3- مشكلات اجتماعي: علي رغم اين كه جهان اسلام نيروي انساني عظيمي را در اختيار دارد، ولي به دليل عدم برنامه ريزي صحيح و مناسب و كافي نبودن امكانات در رفع نيازهاي اساسي اين افراد و رشد و تربيت نيروهاي متخصص و كارآمد براي پيشبرد جامعه و رهايي ازوابستگي در ابعاد مختلف اقتصادي، فني و تكنولوژيكي، نظامي و... به دشمنان واقعي اسلام برهاند؛ ولي متأسفانه عدم موفقيت حكومت هاي اسلامي در استفاده صحيح و كارآمد از اين منابع و استعدادها، موجبات بسياري از مشكلات دروني و ساختاري شده و در نتيجه ضعف ووابستگي آنان را در مقابل حاميان اسرائيل فراهم آورده و آنها را به محافظه كاري در مقابل تجاوزات اسرائيل كشانده است.

ج ) ارائه راه حل ها: با توجه به علل ضعف مسلمانان در قبال غرب، ملت هاي اسلامي بايد براي رفع اين مشكلات به پا خيزند. اقدامات اساسي در اين راستا شامل:

1- تلاش براي شناساندن اسلام ناب محمدي و آشنايي مسلمانان با احكام و تعاليم واقعي اسلام.

2-

تلاش براي بيداري مسلمانان و شناساندن اهداف و توطئه هاي قدرت هاي بزرگ و زدودن جهل و خرافات.

3- مقابله با حكومت هاي دست نشانده كه خود يكي از موانع عمده در پيشرفت و اتحاد مسلمانان مي باشد.

4- تلاش براي اتحاد بين الملل اسلامي و جلوگيري از مسائل تفرقه انگيز.

در اين راستا اقدامات مفيدي نيز صورت گرفته است مانند: اعلام هفته وحدت، روز قدس، تشكيل مجمع تقريب المذاهب اسلامي، سازمان هايي مانند سازمان كنفرانس اسلامي و...

در نهايت مي توان چنين گفت كه چون مشكل اسرائيل مربوط به همه جهان اسلام مي باشد و تمامي مسلمانان را تهديد مي كند تنها راه حل آن اتحاد و همبستگي مسلمانان و دست زدن به اقدام جمعي توسط همه كشورهاي اسلامي مي باشد و براي تحقق اين هدف بايد تماميموانع اين اتحاد و همبستگي را از ميان برداشت.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- جهان اسلام از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني

2- فلسطين از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني

چرا با ادعاي مسلمان بودن كمك اقتصادي يا نظامي به فلسطين نمي كنيم ؟

پرسش

چرا با ادعاي مسلمان بودن كمك اقتصادي يا نظامي به فلسطين نمي كنيم ؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال، لازم است به چند نكته اساسي توجّه شود:

الف) بررسي سياست خارجي و اقدامات ايران در قبال جهان اسلام.

يكم: بر اساس اصول و مباني اسلام، جامعه اسلامي پيكره واحدي است و مسلمين نمي توانند در قبال ساير مسلمانان بي تفاوت باشند. پيامبر اسلام(ص) مي فرمايند: من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليسبمسلم و يا در رواياتي ديگر فرموده اند: من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم . آن حضرت در جاي ديگر مي فرمايد: مثل المؤمنين فيتوادّهم و تراحمهم و تعاطفهم كنثل الجسد الواحد، اذا اشتكي بعضهم تداعي سائرهم بالسهر و الحمي ؛ حكايت مؤمنان دردوستي ومهرباني، چون اعضاي يك پيكر است؛ وقتي يكي از آنها رنجور شود ديگران به مراقبت و حمايت از او همداستان مي شوند{M»،(نهج الفصاحه، ش 2712).

اين همبستگي عميق اسلامي، تعاون اسلامي را نيز به همراه دارد؛ بدين معنا كه مسلمانان در كليه امور و شؤون مشترك اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود، موظّف به همكاري و همياري يكديگرند. تعاليم مذكور در چارچوب عقيده و ايمان، بسيار كارساز است و مجموعه امتاسلامي را - از مشرق تا مغرب عالم - همچون دانه هاي تسبيح به يكديگر پيوند مي دهد.

دوم: اصول و قوانين نظام انقلاب اسلامي، ناشي از آموزه هاي دين مبين اسلامي است؛ لذا از بدو شكل گيري تاكنون، اهداف خود را منحصر به برپايي حكومت اسلامي در ايران نكرده؛ بلكه خود را موظف به آزادي و بيداري ساير ملل مظلوم جهان و حمايت از حقوق آنانمي داند. بر اساس تحقق عملي حاكميت ملّي، دولت به نمايندگي از تمام افراد مردم، موظّف به ايفاي

«تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همين جهت، ضمن آن كه «موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد»، در اعمال سياست خارجي«دفاع از همه مسلمانان را» بايد وجهه همّت خود سازد، (قانون اساسي، اصول 6، 11، 56، 153).

بر اين اساس جمهوري اسلامي ايران، حمايت هاي بي دريغ مادي و معنوي خود را در حد امكانات و اجازه شرايط بين المللي، از ملت هاي مظلوم به عمل آورده است (مانند حمايت از مردم ستمديده آفريقاي جنوبي، حمايت از مسلمانان بوسني - هرزگوين، افغانستان، قفقاز،لبنان و فلسطين و...).

سوم: از آن جا كه مشكل اسرائيل مربوط به همه جهان اسلام است و تمامي مسلمانان مورد تهديد هستند، نجات ملت فلسطين و تشكيل دولت مستقل، و طرد و نابودي اسرائيل، پيوسته مورد اهتمام مسؤولان، مردم و نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است و در اين جهت تدابيرقانوني و انواع حمايت هاي مالي، معنوي، تبليغاتي و... صورت گرفته است.

قانون حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين (مصوب 19/2/69 مجلس شوراي اسلامي) خطوط اصلي سياست حمايت از مردم فلسطين را چنين مقرر داشته است:

1. اعتقاد بر تعلّق فلسطين به ملّت فلسطين و غاصب بودن اسرائيل و حمايت از مردم ستمديده، آواره و مبارز فلسطين تا رسيدن به حقوق حقّه خويش به هر نحو ممكن (ماده 1)؛

2. تشكيل صندوق كمك هاي انساني جهت حمايت از مردم فلسطين، آوارگان و مبارزان فلسطيني؛

3. حمايت معنوي و مادّي از خانواده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودان سرزمين هاي اشغالي به وسيله بنياد شهيد؛

4. اعطاي بورس تحصيلي دانشگاهي به داوطلبان فلسطيني؛

5. تشكيل كميته دائم نظارت بر اجرا، پيگيري و هماهنگي هاي لازم نسبت به امور

فلسطينيان و ارائه گزارش به مجلس شوراي اسلامي؛

6. حمايت هاي تبليغاتي مؤثر برون مرزي از سوي سازمان هاي مربوط (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي)؛

7. تعيين و پيشنهاد رسميت بيت المقدس به عنوان موطن و مركز دولت اسلامي در تبعيد فلسطين به كشورهاي اسلامي؛

8. تحريم رابطه اقتصادي نسبت به تمام مؤسسات و شركت هاي وابسته به صهيونيست ها در سطح جهان.

اين مواضع فرهنگي، سياسي و اقتصادي، حداكثر حمايتي است كه در حال حاضر جمهوري اسلامي ايران از فلسطينيان آواره و اخراج شده از كشورشان به عمل مي آورد.

ب) بررسي موانع و مشكلات بين المللي و واقعيت هاي موجود

بر اساس آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامي و جهت گيري هاي سياست خارجي، استراتژي خارجي ايران در سال هاي اوليه پيروزي، بر صدور انقلاب بر اين اساس در سال هاي اوليه انقلاب استراتژي خارجي ايران بر صدور انقلاب متمركز بود و اين امر با شدت تعقيب مي شد و دراين راستا حمايت هاي گوناگون تبليغاتي و مالي و... از جنبش هاي مردمي در كشورهاي همسايه و دور به عمل آمد ولي متأسفانه بازدهي مثبتي نداشت و در عوض باعث حساسيت حكومت هاي مجاور ايران و قدرت هاي جهان شد و محدوديت هاي زيادي بر عليه ايران از لحاظاقتصادي سياسي و نظامي و.. به وجود آمد.

نتيجه اين امر ايجاد يك نوع تعديل و تغيير الگوهاي عملي استراتژي صدور انقلاب بود. زيرا نتايج اوليه حاكي از اين مطلب بود كه براي صدور انقلاب بايد مردم كشورهاي مسلمان آمادگي لازم را براي پذيرش و ايجاد تحول انقلابي داشته باشند و اين نيازمند به گذشت زمان وامري تدريجي است، همچنان كه انقلاب ايران پس از چندين دهه بيداري و مبارزات مردم ايران

حاصل شد. از طرف ديگر هر نوع كمك نظامي يا... به گروه هاي مبارز علاوه بر اين كه مشكلات زيادي را در روابط ايران با ديگر كشورها به وجود مي آورد باعث سركوبي آن گروه ها توسطدولت هايشان و در نتيجه نابود شدن جنبش انقلابي در نطفه مي شود. خصوصا اين كه جنبش هاي انقلابي در اين كشورها در اقليت مي باشند و توانايي بسيج همگاني مردم را ندارند. با توجه به اين نتايج سياست خارجي ايران در كنار استراتژي صدور انقلاب به سوي استراتژي حفظ وتقويت ام القري و الگو شدن جمهوري اسلامي تحول پيدا كرد، بر اين اساس خيلي از گروه هاي اسلام گرا در كشورهاي اسلامي منتظر اين مي باشند كه آيا انقلاب اسلامي در ايران توانسته است به اهداف سياسي، اقتصادي، نظامي و... خود دست يابد تا بتوانند آن را به عنوان الگويي مفيد ومثبت براي مردم خود مطرح كنند و اين خود يكي از راه هاي صدور انقلاب است ولي جمهوري اسلامي به اين حد اكتفا نمي كند بلكه از طريق كمك هاي معنوي و مالي و فرهنگي اين استراتژي را ادامه مي دهد.

ج ) وظايف ساير مسلمانان در قبال مردم فلسطين:

ملت هاي مسلمانان جداي از اقداماتي را كه دولت هاي آنان با حضور خود در صحنه و حمايت از مبارزات مردم فلسطين نقش بسزايي در تقويت روحيه مبارزات فلسطين و تقويت اتحاد و همبستگي ميان مسلمانان دارد.

د ) ارائه راه حل ها:

با توجه به علل ضعف مسلمانان در قبال غرب، ملت هاي اسلامي بايد براي رفع اين مشكلات به پا خيزند. اقدامات اساسي در اين راستا شامل:

1- تلاش براي شناساندن اسلام ناب محمدي و آشنايي مسلمانان با احكام و تعاليم واقعي اسلام.

2- تلاش براي بيداري مسلمانان و شناساندن

اهداف و توطئه هاي قدرت هاي بزرگ و زدودن جهل و خرافات.

3- مقابله با حكومت هاي دست نشانده كه خود يكي از موانع عمده در پيشرفت و اتحاد مسلمانان مي باشد.

4- تلاش براي اتحاد بين الملل اسلامي و جلوگيري از مسائل تفرقه انگيز.

در اين راستا اقدامات مفيدي نيز صورت گرفته است مانند: اعلام هفته وحدت، روز قدس، تشكيل مجمع تقريب المذاهب اسلامي، سازمان هايي مانند سازمان كنفرانس اسلامي و...

در نهايت مي توان چنين گفت كه چون مشكل اسرائيل مربوط به همه جهان اسلام مي باشد و تمامي مسلمانان را تهديد مي كند تنها راه حل آن اتحاد و همبستگي مسلمانان و دست زدن به اقدام جمعي توسط همه كشورهاي اسلامي مي باشد و براي تحقق اين هدف بايد تماميموانع اين اتحاد و همبستگي را از ميان برداشت.

بنابراين اعزام نيروي نظامي در شرايط فعلي - كه قدرت هاي جهاني، تمام تلاش خود را براي شكست و تضعيف جمهوري اسلامي، به كار برده اند و مترصد به دست آوردن بهانه اي براي ايجاد فشارهاي بين المللي بيشتر بر ايران مي باشند - به هيچ وجه مورد نياز ملّت نيست؛زيرا جوانان فلسطين مبارز و انقلابي بسياري در داخل فلسطين اشغالي وجود دارند. هم چنين به صلاح منافع جمهوري اسلامي ايران نيز نمي باشد. خصوصا در شرايطي كه هيچ كدام از كشورهاي اسلامي در انجام دادن اين قبيل اقدامات، متفق القول و هماهنگ نيستند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- جهان اسلام از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني

2- فلسطين از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني

در مورد قرارداد الجزاير توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد قرارداد الجزاير توضيح دهيد؟

پاسخ

از گذشته هاي دور اختلافات مرزي ايران و عراق، سبب انعقاد عهدنامه ها و قراردادهاي مرزي متعددي(ر.ك: تاريخ سياسي جنگ تحميل عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، علي اكبر ولايتي). بين دو كشور شده كه عهدنامه ي 1975 الجزيره يكي از آنان مي باشد.

در فرصت تشكيل اجلاس سران دول صادر كننده ي نفت كه از تاريخ 13 تا 15 اسفندماه 1353 (4 تا 6 مارس 1975) در الجزيره تشكيل گرديد، ايران و عراق طي اعلاميه ي مشتركي به تاريخ ششم مارس 1975 اعلام كردند كه در مورد رفع اختلافات دو كشور به توافق رسيده اند و طرفين تصميماتي گرفتند كه به قرارداد 1975 الجزاير مشهور شد. اعلاميه الجزاير شامل يك مقدمه و چهار اصل به اين شرح مي باشد(پاسخ به ابهامات، همان، ص 10). :

«... رعايت اصول احترام به تماميت ارضي و تجاوزناپذيري مرزها و عدم دخالت در امور داخلي، طرفين تصميم گرفتند:

1. مرزهاي زميني خود را بر اساس پروتكل قسطنطنيه مورخ 3/19 و صورت جلسه هاي كميسيون تعيين مرز مورخ سال 1917 تعيين كنند.

2. مرزهاي آبي خود را بر اساس تالوگ تعيين كنند.

3. با اين كار، دو كشور امنيت و اعتماد متقابل را در امتداد مرزهاي مشترك خويش برقرار خواهند ساخت.

طرفين بدينسان متهد مي شوند كه در مرزهاي خود يك كنترل دقيق و مؤثر به منظور قطع هر گونه رخنه و نفوذ كه جنبه ي خراب كارانه از هر سو داشته باشد، اعمال كنند.

4. دو طرف توافق كرده اند كه مقررات فوق، عوامل تجزيه ناپذير جهت يك راه حل كلي بوده و نتيجتاً بديهي است كه نقض هر يك از مفاد فوق مغاير روحيه توافق الجزاير مي باشد».

دولت عراق در تاريخ 17 سپتامبر 1980

به صورت يكجانبه اين قرارداد را لغو و تهاجم نظامي خود به ايران را شروع كرد و مجدداً دنبال شكست و ناكامي در دستيابي به اهداف شوم خود در دوران جنگ تحميلي خود عليه ايران، بار ديگر به طور رسمي اعلام كرد كه آن را پذيرفته است.

آيا از طرف دولت از فلسطين حمايت مادي و نظامي مي شود و اگر نمي شود آيا نبايد از آنها حمايت كنند؟

پرسش

آيا از طرف دولت از فلسطين حمايت مادي و نظامي مي شود و اگر نمي شود آيا نبايد از آنها حمايت كنند؟

پاسخ

فعلاً وظيفه ما اين است كه در حد توان كمك مالي به آنها بكنيم و براي پيروزي آنها با اخلاص دعا كنيم. دولت اسلامي هم وظيفه دارد در حد توان خود به حمايت مادي و معنوي از فلسطينيان مظلوم بپردازد.

آيا ايدئولوژي ما (نظام اسلامي) درقبال مسائلي از اين دست (رابطه با آمريكا و يا مصر ) مي تواند منعطف باشد؟

پرسش

آيا ايدئولوژي ما (نظام اسلامي) درقبال مسائلي از اين دست (رابطه با آمريكا و يا مصر ) مي تواند منعطف باشد؟

پاسخ

نظام اسلامي، در اداره حكومت به هيچ وجه متصلب و ناكارآمد نبوده، بلكه از انعطاف پذيري لازم در جهت پاسخ گويي به نيازهاي مختلف جامعه اسلامي در بعد سياست داخلي و خارجي، برخوردار است. البته اين انعطاف پذيري مطلق و بدون مبنا و قاعده نيست بلكه در چارچوب شرايط و قواعد خاصي است كه در بعد سياست خارجي حكومت اسلامي به «حقوق بين الملل اسلامي» معروف است. توضيح دقيق و اثبات اين موضوع، نيازمند ارائه مطالب بسيار گسترده اي است، اما اهم آنرا به صورت مختصر در نكات ذيل بيان مي نماييم:

الف. اسلام، با توجه به سه عامل: عقل، قوانين ثابت و متغير، و اجتهاد، از تحرك و انعطاف در شرايط گوناگون برخوردار است:

1. عقل:

اسلام عقل قطعي و برهاني را به عنوان يكي از منابع احكام معرفي كرده و آنرا در كنار قرآن و سنت قرار داده است، كارشناسان احكام اسلامي، به پيوند ناگسستني عقل و شرع قائلند و مي گويند »هر چه را عقل در يابد، شرع بر طبق آن حكم مي كند؛ و هر چه را شرع حكم كند، مبناي عقلي دارد.» عقل در قوانين اسلامي، داراي سه حق مهم است:

1_1. داوري نسبت به متون ظي الصدور و احكام ديني؛ در نزد محققان اسلامي اين اصل پذيرفته شده كه احاديث را با محك عقل مي توان سنجيد، و اگر با عقل مخالفت داشته باشد، قابل پيروي نبوده و اعتبار ندارد، (شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، ص 125)

2_1. كشف قوانين: از آنجا كه اسلام

بر شناخت هاي عقلاني، صحه گذاشته، لذا قوانيني كه به وسيله عقل قطعي به رسميت شناخته شود، مورد تأييد و امضاي شريعت است و چنانچه عقل مصلحت يا مفسده يك قانون را درك نمايد، نظر او معتبر و با ارزش است. برخي از احكام مستقل عقلي كه در مباحث متنوع فقهي مورد توجه متخصصان حقوق اسلامي است عبارتند از: لزوم حفظ نظام، حرمت كمك به گناه، امر به معروف و نهي از منكر و ...

3_1. تفسير شريعت: عقل مي تواند با بدست آوردن مصالح و مفاسد قوانين، در تفسير قوانين شرع نسبت به دايره گسترش آن ها از نظر سعه و ضيق، اطلاق و تقيدشان نظر بدهد. و همچنين عقل مي تواند نظر دهد كه كدام قانون شرع، قابل تخصيص نيست ويا چه حكمي بايد تغيير كند. شهيد مطهري در اين زمينه مي گويد: «اگر در جايي مقتضيات زمان عوض شد، به طوري كه براي علم و عقل ثابت شد كه مصلحت و ملاك حكمي تغيير كرده، فقها مي گويند: چون زير بناي حكم تغيير كرده، خود اسلام، تغيير حكم را اجازه ميدهد...»، (اسلام و مقتضيات زمان، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 2، ص 39)

2. قوانين ثابت و متغير:

قوانين ثابت، قوانيني هستند كه موضوعات آنها بر اثر تغيير شرايط زماني و مكاني تغيير پيدا نمي كند، اما برخي از موضوعات احكام وابسته به شرايط اجتماعي است، كه از آنها به قوانين متغير تعبير مي شود. اين تقسيم بندي كه بر اساس نيازهاي ثابت و متغير بشر، وضع شده، نشان مي دهد كه اسلام هرگز به نيازهاي متغير، لباس جاودانگي نپوشانده، و شكل زندگي را در

هيچ عصري به عنوان «امري مقدس» تلقي نكرده است، بلكه بر عكس، در دگرگوني هاي اجتماعي، به شرايط خاص زمان و مكان در قوانين خود توجه كرده است. حضرت امام(ره) در اين زمينه چنين بيان مي دارد: «مسئله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است، به ظاهر، همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند؛ بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي مي طلبد.»، (صحيفه نور، امام خميني(ره)، ج 21، ص 98)

3. اجتهاد:

اسلام براي اظهار نظر درباره ابعاد نو و حوادث جديد در زندگي بشر و اداره جامعه، راه اجتهاد را در مقابل متخصصان و كارشناسان شريعت، باز گذاشته است. تا آنان بر اساس اصول كلي مكتب، ديدگاه هاي اسلام را در هر موضوع تازه، به دست آورده و ارائه مي دهند، (دين و دولت در انديشه اسلامي، محمد سروش، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول 1378، ص 83 _ 85).

خلاصه آنكه، وجود عوامل سه گانه فوق نظام اسلامي را در برخورد با شرايط مختلف در عرصه هاي داخلي و خارجي، از انعطاف پذيري لازم برخوردار كرده است.

ب. مباني سياست خارجي اسلام، كه به عنوان يكي از مهمترين اركان تعيين خط و مشي هاي سياست خارجي نظام اسلامي در تعامل با ساير دولتهاست، از يكسري اصول مهم و اساسي تشكيل يافته است كه مي تواند بر اساس عوامل سه گانه گذشته (عقل، مقتضيات زمان

و مكان، اجتهاد) انعطاف پذيري روابط نظام اسلامي را با ساير واحدهاي بين المللي از جمله آمريكا و مصر، تبيين نمايد. اين اصول عبارتند از:

1. اصل صلح:

در انديشه سياسي اسلام، صلح و همزيستي بعنوان اساسي ترين اصل در مناسبات بين المللي منظورگرديده و به همين دليل در حقوق اسلامي بهره برداري از فرصتهاي مناسب براي تحكيم و برقراري شرايط و پيمانهاي صلح در روابط خارجي جامعه اسلامي پيش بيني شده است. اسلام مسئولين جامعه اسلامي را موظف مي داند كه پيشنهادهاي قرارداد صلح را تا آنجا كه با هدفهاي اصيل و ايدئولوژيك اسلام مغاير نباشد با آغوش باز بپذيرد. و قرآن كريم در آيات متعددي بر آن تأكيد دارد:

«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله هرگاه دشمنان به سوي صلح و همزيستي روي آوردند تو نيز بي درنگ دعوت آنان را با آغوشي باز بپذير و توكل بر خدا كن»{M؛ (سوره انفال، آيه 61)

و همچنين: «فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلاً اگر آنان از شما دوري گزيدند و از جنگ و درگيري با شما خود داري نمودند و شما ره به صلح و همزيستي دعوت كردند، هرگز خداوند براي شما راه تسلط و آزار بر آنان را مشروع و مجاز ننموده است»{M؛ (سوره نساء، آيه 90)

خلاصه آنكه اسلام روابط صلح جويانه و مسالمت آميز با كليه دولتهاي جهان اعم از اسلامي، اهل كتاب و كفار معاهد غير اهل كتاب را در صورتي كه محارب نباشند ترغيب كرده است.

2. اصل تفاهم

اين اصل نيز يكي ديگر از اصولي است كه انعطاف پذيري حكومت اسلامي را در

برقراري روابط با ساير مل را مورد تأكيد قرار مي دهد «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله» (سوره آل عمران، آيه 64) .

اين اصل با تأكيد بر يافتن قدر مشتركها و مسائل مورد اتفاق، و بهره گيري از اصول موضوعه پذيرفته شده به منظور رسيدن به تفاهم و توافقهاي بيشتر، مي كوشد تا راهگشاي ملتها در توسعه روابط جهاني بوده و به قلمرو همكاريهاي بين المللي گسترش بيشتري دهد، (فقه سياسي، همان، ص 449 _ 455)

3. اصل حكميت:

اين اصل نيز مؤيد انعطاف پذيري حكومت اسلامي در برقراري روابط مسالمت آميز با ساير دولتها است. و پيامبر اكرم(ص) شخصاً اين اصل را در اختلافات بين الملل بعنوان يك قاعده حقوق بين المللي به كار گرفت و در جريان اختلافي كه با بني قريظه، وجود آمده بود با شيوه حكميت، حل و فصل شد، (پيشين، ص 522 _ 534)

4. اصل مصلحت:

اين اصل يكي از اصول بسيار مهمي است كه نقش بسزائي در وضع قوانين و احكام اسلامي و خصوصاً احكام حكومتي و ترسيم جهت گيريهاي نظام در بعد داخلي و خارجي دارد. مصلحت در لغت به معناي خير و نيكي (مصباح المنير، ج 1، ص 345) و در اصطلاح علماي دين اسلام عبارت است از منافعي كه شارع حكيم براي بندگانش لحاظ نموده است. اين منافع به ترتيب اهميت عبارت انداز: حفظ دين، جان، عقل، نسل و اموال آنان، (ضوابط المصلحه في الشريعه الاسلاميه، سعيد رمضان البوطي، ص 27)

كاربرد مصلحت در ابعاد سياست داخلي و خارجي حكومت اسلامي با مقتضيات زمان و مكان در ارتباط بوده و بر

اين اساس مصالح حكومت غالباً نسبي و غير ثابت هستند علامه طباطبائي(ره) در اين زمينه مي فرمايد: «هر چند حلال محمد تا روز قيامت حلال است، ولي يك رشته احتياجات متغير وجود دارد كه از كرسي ولايت سرچشمه گرفته و به حسب مصلحت وقت، وضع و اجرا مي شود و در بقاء و زوال خود تابع مقتضيات زمانه اند. جامعه اسلامي در داشتن دو قسم مقررات ثبات و متغير، به جوامع دموكراسي، خالي از شباهت نيست. احكام و مقررات جامعه اسلامي كه از مقام ولايت صادر مي شوند، عموماً تابع مصلحت وقت است و از اين جهت، شريعت ناميده مي شوند.»، (زمامداري و رهبري، محمدحسين طباطبائي، مشهد؛ سپيده، بي تا، ص 25_24)

مرجع اصلي و نهايي تصميمات و فصل الخطاب تشخيص مصالح در زمان غيبت ولي فقيه و رهبر حكومت اسلامي است كه با مشورت كارشناسان فن و صاحب نظران و در چارچوبه ضوابط ذيل اقدام به اين امر مي نمايد. ضوابط كلي مصلحت عبارتند از:

1. در مقاصد عامه شريعت و مربوط به دين، نفس، عقل، نسل و مال باشد.

2. با كتاب و سنت، مخالفتي نداشته باشد.

3. تقدم اهم بر مهم در آن رعايت شود.

4. خبرويت و مناسبات زمان و مكان در آن مراعات گردد، (مسئوليتهاي فرا ملي در سياست خارجي دولت اسلامي، سيد صادق حقيقت، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، چاپ اول، 1376، ص 266).

در سياست خارجي، دولت اسلامي هرگاه مسأله را در ارتباط با ساير كشورها، مصلحت تشخيص دهد، ملزم به انجام آن مي باشد.

نتيجه آنكه، وجود اصولي از قبيل اصالت صلح، اصل تفاهم، اصل حكميت، واصل مصلحت، در مباني سياست خارجي دولت اسلامي،

موجب مي شود تا سياست خارجي نظام اسلامي در تعامل با ساير دولتها از انعطاف پذيري لازم برخوردار باشد.

ج. نگاهي به سيره پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و حتي اقدامات مهم نظام جمهوري اسلامي ايران، مؤيد انعطاف پذيري ايدئولوژي نظام اسلامي است؛ صلح حديبيه پيامبر اكرم(ص) قبول حكميت امام علي(ع)، صلح امام حسن(ع) با معاويه، قبول آتش بس در جنگ تحميلي با عراق، برقراري روابط با عربستان و ...، همگي حاكي از اين موضوع است.

د. همچنانكه گذشت ايدئولوژي اسلامي با تكيه بر عواملي نظير: عقل، اجتهاد، قوانين ثابت و متغير و اصول صلح، تفاهم، حكميت و مصلحت، از انعطاف پذيري لازم در تبيين جهت گيري سياست خارجي نظام اسلامي برخوردار مي باشد اما وجود اين انعطاف پذيري در ايدئولوژي نظام اسلامي به هيچ وجه به معناي كوتاه آمدن از اصول و مباني اصيل اسلامي نيست و اگردر مسأله اي چنين موضوعي برداشت شود؛ در واقع به هدف حفظ اساس اسلام و نظام اسلامي و از باب قاعده تقدم اهم بر مهم است. زيرا در برخي شرايط ممكن است وضع به گونه اي پيش آيد كه لازمه حفظ ارزشهاي اصيل اسلامي بالاخص در دراز مدت، حفظ نظام اسلامي و صرف نظر كردن از ارزشهايي با اهميت كمتر، يا در كوتاه مدت باشد. و يا حفظ اساس اسلام و نظام اسلامي بتوان ارزشها و اهداف ايدئولوژيك اهم را در دراز مدت تأمين نمود. در چنين حالتي عقل طبق قاعده تقدم اهم بر مهم، به حفظ نظام و تعطيل شدن موقت ارزشها رأي مي دهد. مثلاً با اينكه اصل دعوت و رساندن پيام دين به ديگر مردم نقاط

جهان، يكي از مهمترين اهداف سياست خارجي دولت اسلامي است، اگر در شرايط زماني و مكاني بخصوص ضررهاي مهم و دراز مدت غير قابل جبراني براي اسلام و نظام ديني در بر داشته باشد، نسبت به اصل مصلحت، مرجوح واقع مي شود. اما دولت اسلامي نمي تواند فقط جهت جلب منافع اقتصادي، سياسي يا فرهنگي، اصل دعوت يا ساير ارزشهاي مهم اسلامي را تعطيل كند، (پيشين، ص 463)

در هر صورت تشخيص مصلحت واقعي نظام و تقدم اولويت ها، از مسائل كارشناختي است كه در سياست خارجي نظام اسلامي بسيار حائز اهميت است.

رابطه با آمريكا و مصر نيز در چارچوب قواعد فوق قابل ارزيابي و تحليل است؛ اگر در شرايطي موانع برقراري روابط با دو كشور فوق _ از قبيل دست بر داشتن آمريكا از خوي سلطه طلبي و دخالت در امور داخلي ساير كشورها، و ... و همچنين خروج مصر از قرارداد ننگين كمپ ديويد و ...، برداشته شود يا برخي اولويتها در راستاي حفظ نظام اسلامي، چنين ضرورتي را اقتضا نمايد، اين امر ممكن مي باشد. اما در زمان حاضر (همچنانكه در پاسخ سؤال 3 خواهد آمد) هيچ گونه ضرورت يا مصلحتي در برقراري رابطه با آمريكا يا مصر نمي باشد).

همانطور كه مي بينيد اوضاع اقتصاذي كشور ما نابسامان است و تورم فزاينده در آن وجود دارد. حال با اين همه مشكلات اقتصادي و با اين كثرت جمعيت فقير كشور و افزايش فاصله طبقاتي به طور روز افزون چرا كشور و ملت ما بايد دائماٌٌ به كشور هاي افغانستان و فلسطين و ... ك

پرسش

همانطور كه مي بينيد اوضاع اقتصاذي كشور ما نابسامان است و تورم فزاينده در آن وجود دارد. حال با اين همه مشكلات اقتصادي و با اين كثرت جمعيت فقير كشور و افزايش فاصله طبقاتي به طور روز افزون چرا كشور و ملت ما بايد دائماٌٌ به كشور هاي افغانستان و فلسطين و ... كمك مالي نمايد ؟ مگر نه اينكه چراغي كه به

خانه رواست به مسجد حرام است؟

پاسخ

وجود پاره اي از مشكلات و معضلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... در سطح كشور امري واقعي و غيرقابل انكار است كه براي برون رفت از اين وضعيت و دست يابي به وضعيت مطلوب تر تلاش هاي مضاعفي لازم است.

در كنار واقعيت فوق بايد واقعيتي ديگر را نيز در نظر گرفت و آن توجه به ساير مسؤوليت هاي دولت و نظام اسلامي است، به عبارت ديگر حيطه و گستره ي وظايف و مسؤوليت هاي دولت ها فقط در درون مرزهاي آن كشور محدود نمي شود، بلكه دولت ها جهت دستيابي به اهداف خود در سطح داخلي و بين المللي، از قبيل: تأمين امنيت و منافع ملي و تحقق آرمان هاي ايدئولوژيك مثلاً يكي از اهداف سياست خارجي ايالات متحده آمريكا، بسط و گسترش ايدئولوژي ليبرال، سرمايه داري به عنوان تنها مدل نظام سياسي، در سطح جهان مي باشد ، ناچارند تا محدوده ي عملكرد و اقدامات خود را به بيرون از مرزهاي بين المللي گسترش داده ودر عرصه ي معادلات و رقابت هاي بين الملل شركت فعال داشته باشند.

امروزه به دليل گسترش ارتباطات و تكنولوژي، جهاني شدن اقتصاد و.. كه مرزهاي ملي كشورها را درنورديده است ديگر نمي توان حيطه عملكرد و وظايف دولت ها را در محدوده ي مرزهاي آن كشور، تعريف نمود، بلكه برعكس دولتي از توانايي بيشتر در سامان دادن به مسائل داخلي و تأمين امنيت و رفاه در سطح جامعه و تعقيب آرمان هاي ايدئولوژيك خود، بهره مندتر است كه به صورت فعال در مناسبات معادلات و رقابت هاي بين المللي حضور داشته و در چارچوب اصول سياست خارجي خويش، نقش مؤثري را در تأثيرگذاري بر تحولات منطقه اي و بين المللي پيرامون، به خود اختصاص داده و از موقعيت ها و فرصت هاي بين الملل به بهترين نحو

جهت پيشبرد اهداف سياست خارجي خود استفاده نمايد.

عوامل متعددي در شكل گيري سياست خارجي كشورها مؤثر مي باشند كه مهمترين آنها عبارتند از جهت اطلاع بيشتر ر.ك: اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، عبدالعلي قوام، انتشارات سمت، ص 135 :

1- ارزش ها و اعتقادات، 2- زمينه هاي تاريخي و فرهنگي، 3- ساختار نظام بين الملل، 4- مشكلات و نيازهاي داخلي.

دولت ها جهت تحقق اهداف سياست خارجي خود، از ابزارها و تكنيك هاي گوناگوني بهره مي گيرند؛ ابزارهايي نظير ديپلماسي، حربه هاي اقتصادي، نظامي و فرهنگي. استفاده صحيح و به موقع از اين تكنيك ها در ميزان موفقيت واحدهاي سياسي بسيار مؤثر است همان، ص 206 .

در سطح بين الملل سياست خارجي كشور موفق تر و از توانايي بيشتري در پيشبرد اهداف بين المللي و تأمين منافع ملي خود برخوردارتر است كه از توانايي بيشتري در كاربرد تمامي اين ابزارها برخوردار بوده و در موقع نياز جهت دسترسي به اهداف خود، از آنان بهره بگيرد. به عنوان نمونه امروز، با استفاده از ابزار اقتصادي نظير اعطاي وام، مشاركت در سرمايه گذاري يا بازسازي كشور مي توان زمينه هاي مناسبي را جهت تأثيرگذاري در تحولات داخلي آن كشور، فراهم نمودن بازار كار و عرضه ي كالاهاي توليدي در خارج و...، به وجود آورده و در نتيجه بخشي از اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت سياسي خارجي خويش را تحقق بخشيد.

براساس مطالب فوق درخصوص نحوه عملكرد جمهوري اسلامي در قبال افغانستان بايد گفت كه: اصول و اهداف سياست خارجي كشور ما نيز مانند ساير كشورها براساس عوامل متعددي؛ از قبيل: ارزش ها و اعتقادات، تأمين امنيت منافع ملي و نيازهاي داخلي و... شكل گرفته است.

مضافا اين كه نظام جمهوري اسلامي ايران به دليل اصول و مباني

مكتبي خويش، اهميت ويژه اي براي دفاع از ساير مسلمانان و مستضعفان جهان قائل است و در سياست خارجي خود اين موضوع را نيز تعقيب مي نمايد(*).

نظام جمهوري اسلامي ايران در دستيابي به اهداف خود در سطح بين الملل براساس توانايي و امكانات خويش و اجازه شرايط بين الملل از تمامي ابزارهاي سياست خارجي نظير ديپلماسي، تكنيك هاي اقتصادي و فرهنگي و... در چارچوب اصول مكتبي و مقررات بين المللي استفاده مي نمايد. بر اين اساس افغانستان نيز يكي از كشورهايي است كه از جهات مختلف موضوع سياست خارجي ما قرار گرفته است: اين جهات عبارتند از:

1- مسلمان بودن مردم آن كشور و وضعيت بسيار وخيم اوضاع اقتصادي اجتماعي و فرهنگي آن كشور؛ كه خود في نفسه براساس مباني مكتبي و اصول قانون اساسي باعث همدلي و همكاري دولت اسلامي مي شود.

2- دستاوردها و ثمرات مختلفي كه مشاركت ايران در بازسازي آن كشور مي تواند در زمينه تأمين امنيت ومنافع ملي كشور ما در پي داشته باشد كه مهمترين آن عبارتند از:

1/2- اختصاص مقداري بودجه و مشاركت در بازسازي افغانستان موجب ايجاد زمينه اشتغال در آن كشور و فراهم آمدن شرايط بازگشت مهاجرين افغان از ايران كه باعث جلوگيري از توليد و قاچاق مواد مخدر شده و به علاوه بسياري از مشكلات اجتماعي و اقتصادي ناشي از حضور مهاجرين افغان در ايران كاسته خواهد شد.

2/2- در دو دهه ي گذشته جنگ هاي دروني افغانستان تأثيرات مخرب زيادي از قبيل: ناامني مرزهاي شرقي و گسترش شرارت در آن نواحي و... هزينه هاي مادي و انساني بسيار زيادي را بر ملت و دولت ما تحميل نموده است، مسلما كمك به بازسازي افغانستان و ارتقاء سطح كيفي و كمي اوضاع اقتصادي

و اجتماعي و فرهنگي و استقرار نظم و امنيت در ان كشور، عامل بسيار مهمي در كاستن از اين هزينه ها و تأمين امنيت نواحي شرقي و فراهم نمودن زمينه هاي سرمايه گذاري بخش هاي دولتي و خصوصي در آن مناطق خواهد بود.

3/2- ايجاد زمينه هاي حضور فعال پيمانكاران و بخش خصوصي ايران در آن كشور.

4/2- به دست آوردن سهم عمده اي از بازار افغانستان در جهت صادرات و فروش توليدات و محصولات داخلي ايران و...

5/2- تأثيرگذاري فرهنگي و كاستن از اثرات مخرب حضور نظامي و فرهنگي آمريكا بر شيعيان و مسلمانان آن كشور.

نتيجه آن كه الزاماتي از قبيل مباني مكتبي، تأمين منافع و امنيت ملي و...، دولت اسلامي ايران را به اختصاص بودجه اي جهت مشاركت در بازسازي افغانستان رهنمون ساخت، براين اساس اين مسأله بعد از تأييد نظر كارشناسان مسائل مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي و.. توسط دولت به مجلس ارائه شد و به تصويب اكثريت نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي رسيد.

درباره كمك ايران به مسلمانان فلسطين گفتني است:

1- كه بخشي از اين كمك ها (مانند مواد غذايي، دارو، پوشاك و..). در شرايط فعلي، حياتي بوده و از مسؤوليت هاي فراملي دولت اسلامي محسوب مي شود.

2- با توجه به نيازهاي ضروري و حياتي مردم فلسطين و امكانات نسبتا خوب كشورمان، كمك هايي محدود بوده و تأثير منفي در

روند آباداني و حل مشكلات اقتصادي و معيشتي ما بر جاي نمي گذارد. به علاوه نتايج مثبتي را در كوتاه مدت و طولاني مدت، در سطح منطقه اي و بين الملل، براي كشورمان به ارمغان مي آورد.

3- فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد دربرابر وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره فلسطيني و... اصلا قابل قياس نيست.

4- مسلمين امت

واحده و داراي سرنوشت مشتركي هستند. استعمارگران همواره درپي جداسازي وتفرقه ميان ملت هاي مسلمانند تااز اين رهگذر سلطه خود را بر جهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر مادست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم درواقع به پاره سازي امت واحد اسلامي كه هدف دشمنان است كمك كرده ايم.

5- همان طور كه درروايت است كمك هاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است كمك هاي اجتماعي نيز چنين است.

6- امروزه درتمام جهان سرمايه هايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده مي شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهوري اسلامي بايد جلودار باشند.

7- انجام حمايت هاي اقتصادي، سياسي و تبليغاتي در حد وسع و توان از ملت هاي مسلمان ديگر خصوصا فلسطين، نه تنها با منافع ملي ما تعارض ندارد بلكه در راستاي تأمين منافع ملي ايران به حساب مي آيد؛ زيرا:

اولاً، منافع ملي يك كشور فقط در مرزهاي جغرافيايي آن محدود نمي شود. لذا دولت ها به ميزان هزينه هايي كه در كشورهاي ديگر مبذول مي دارند، از توان و قدرت تصميم گيري و تأثيرگذاري بيشتري نيز در آينده آن كشور و معادلات منطقه اي برخوردار مي باشند.

ثانيا، حفظ موجوديت، استقلال و تماميت ارضي و امنيت ملي كشور كه از عناصر كليدي و حياتي تشكيل دهنده منافع ملي مي باشد، نيازمند صرف چنين هزينه ها و كمك به ملت هايي كه در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند مي باشد.

آينده نگري و تأمين منافع بلندمدت خود بهترين دليل بر انجام چنين اقداماتي مي باشد، زيرا آرمان ها و اهداف توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي هرگز به فلسطين محدود نبوده بلكه آرزوي سيطره بر جهان اسلام و خصوصا ام القراي آن يعني جمهوري اسلامي ايران را در سر مي پروراند.

8- اين اعانات يك پارچگي ما

را بهتر حفظ مي كند و قدرت جمعي ما را بر دشمنان افزون مي سازد و براي مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيداست.

9- ارسال اين قبيل كمك ها مختص ايران نيست بلكه كشورهاي بزرگ جهان مانند آمريكا، عليرغم وجود بسياري مشكلات داخلي، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود كمك هاي بسيار زيادي را به اسرائيل كه واقعا هيچ بهره اي براي ملت آمريكا ندارد ارسال مي نمايند، حال آيا رواست كه كشورهاي اسلامي از انجام كمترين وظايف ديني و انساني خود در قبال مشكلات مردم فلسطين و ساير جهان اسلام دريغ ورزند؟

اما از طرف ديگر با توجه به واقعياتي از قبيل وجود مرزبندي هاي بين الملل، حفظ و تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران، ارائه الگويي نمونه بر اساس اصول و ارزش هاي اسلامي و ...؛ توجه به نيازهاي داخلي نيز حائز اهميت مي باشد. حال اگر زماني بين نيازهاي داخل و خارج، تزاحم به وجود آمد، رعايت اصول زير، ضروري مي نمايد:

الف) بر اساس آيات و روايات متعدد، جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك نظام اسلامي، داراي يك سري مسؤوليت هايي فراملّي، نسبت به ساير مسلمانان است. اين مسؤوليت ها در مورد تزاحم بين نيازهاي داخلي و خارجي، حتما بايد مراعات شود.

مثلاً اگر در كشورهاي ديگر، مسلماناني نيازمند به ضروري ترين نيازهاي حياتي (از قبيل غذا، دارو، پوشاك و..). باشند؛ بدون شك نمي توان نيازمندي هاي غيرحياتي و كم اهميت تر داخلي را اولويت داد؛ چون مسأله زندگي و حفظ جان مسلمانان در ميان است.

ب ) ملاك تقدم نيازهاي داخل يا خارج در امور غيرمتيقن مسؤوليت هاي فراملي، رعايت اصل اهم و مهم است. به بيان ديگر، حاكم اسلامي با كمك گرفتن از متخصصان و كارشناسان رشته هاي مختلف و

با درك شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، بايد مشخص كند كه اولويت با رفع نيازهاي داخلي است يا نيازهاي خارجي دولت اسلامي. در هر حالت، بايد قدر متيقن مسؤوليت هاي

برون مرزي و كمكهاي حياتي را سر لوحه سياست خارجي خود قرار دهد. در غير آن موارد، چه بسا در مواردي، بر اساس نظرات كارشناسي و تخصصي ثابت شود كه وظيفه اي برون مرزي بر نيازهاي داخل اولويت دارد (مانند حمايت ايران از حزب الله لبنان در مقابل رژيم غاصب اسرائيل) و در مواردي نيز ممكن است مسائل داخلي اولويت دارد مانند تقدم دفاع از مرزهاي كشور در برابر

حمله عراق آن هم در زماني كه برخي در انديشه آزادسازي ارتفاعات جولان از اشغال اسرائيل بودند.

مسلما اگر مردم ما با واقعيات و الزامات جهاني، روش هاي پيشبرد اهداف سياست خارجي و تأمين امنيت و منافع ملي و... آشنايي كǙřĠداشته باشند و در جريان امور قرار بگيرند، مثبت بودن اعطاء چنين كمك ها و سرمايه گذاري ها را تصديق مي نمايند.

نظام جمهوري اسلامي ايران از همان ابتدا، بيشترين سعي و توان خود را در جهت محروميت زدايي و مبارزه با فقر و مظاهر آن داشته و سياست هاي متعددي را به منظور تأمين اجتماعي، حقوق كار و اشتغال، به كار انداختن انفال و ثروت هاي عمومي، توزيع عادلانه منابع طبيعي كشور، استرداد ثروت هاي نامشروع و... دنبال كرده و نتايج درخشاني گرفته است. اما به دلايل متعددي از قبيل وضعيت نابسامان ساختار اقتصادي كشور، وابستگي به نفت، رشد سريع جمعيت، وقوع جنگ تحميلي، محاصره هاي اقتصادي، كم توجهي ها به اجراي كامل عدالت اجتماعي، عدم نظارت دقيق بر مصرف بودجه ها و هزينه هاي عمومي و سياست زدگي و گرايشات جناحي هنوز ما در برخي

موارد شاهد وجود مشكلات و معضلات اجتماعي و اقتصادي هستيم. در هر صورت وجود اين قبيل مشكلات و معضلات، نمي تواند توجيه كننده كناره گيري و بي توجهي ايران، از وضعيت نابسامان ساير مسلمان و اهداف سياست خارجي خود باشد. بلكه همراه با انجام وظيفه برون مرزي خود بايد به حل مشكلات درون نيز بپردازيم.)

_____________________

*)پاورقي:

توضيح آن كه: براساس اصول و آموزه هاي ديني، جامعه اسلامي پيكره واحدي است؛ چنان كه قرآن مي فرمايد: «ان هذه امتكم امةً واحدةً و انا ربكم فاعبدون» (سوره مؤمنون، آيه 52) بر اساس اين آيه، همبستگي عميقي بين همه مسلمانان دنيا _صرف نظر از هرگونه مرزبندي و جغرافيايي به جهت وحدت كلمه و اعتقاد به تعاليم الهي، وجود دارد، هم دردي، هم دلي و هم نوايي، يكي از خصايص بارز و برجسته امت اسلامي است كه دل هاي آنان را به يكديگر نزديك مي كند. پيامبر گرامي اسلام در بيان اين واقعيت مي فرمايند: «حكايت مؤمنان در دوستي و مهرباني چون اعضاي يك پيكر است؛ وقتي يكي از آنها رنجور مي شود، ديگران به مراقبت و حمايت از او همداستان مي شوند»، (نهج الفصاحه، ش 2712).

اين همبستگي عميق اسلامي، تعاون اسلامي را نيز به همراه دارد؛ بدين معنا كه مسلمانان در كليه امور و شؤون مشترك اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود، موظف به همياري يكديگرند؛ «و تعاونوا علي البر و التقوي و لاتعاونوا علي الاثم و العدوان»؛(سوره مائده، آيه 2)

بر اين اساس، همگان مسؤول همديگراند. پيامبر گرامي اسلام، در حديث نبوي مشهور مي فرمايد: «مَن سَمع رجلاً يُنادي يا لَلْمُسلمين فَلَم يَجِبْهُ فَلَيسَ بِمُسلِم؛ هر كس ندايي را بشنود كه مسلمانان را به كمك مي طلبد و پاسخ مساعد نگويد، مسلمان نيست». هم چنين در حديث ديگري مي فرمايد:

«مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهتمَّ بامورِ المُسلمين فَليَس بمُسلِم؛ يعني هر كس صبح برخيزد و در انديشه كارهاي مسلمانان نباشد مسلمان نيست».

لذا در اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (اصول 3، 11، 152 و 154)، دولت به نمايندگي از همه مردم، موظف به ايفاي «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همين جهت «موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اعتماد ملل اسلامي، قرار دهد» و در اعمال سياست خارجي، به «دفاع از همه مسلمانان» بپردازد. بنابراين هم بر اساس آموزه هاي دين اسلام و هم بر اساس اصول متعدد قانون اساسي، دولت موظف است، حمايت هاي لازم را از ساير مسلمانان جهان به عمل آورد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ سيدصادق حقيقت، مسؤوليت هاي فراملي در سياست خارجي دولت اسلامي، ص 467

2_ سيدمحمد هاشمي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج اول، ص 385

3- بيژن ايزدي، درآمدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

چرا ايران از مسلمانان عراق حمايت نمي كند آيا به خاطر جنگ 8 ساله دفاع مقدس است؟ و منظور من از حمايت جنگ عليه آمريكاست به خاطر مسلمانان و حرمهاي مطهر در نجف و كربلا.

پرسش

چرا ايران از مسلمانان عراق حمايت نمي كند آيا به خاطر جنگ 8 ساله دفاع مقدس است؟ و منظور من از حمايت جنگ عليه آمريكاست به خاطر مسلمانان و حرمهاي مطهر در نجف و كربلا.

پاسخ

بررسي اصول سياست خارجي و علمكرد جمهوري اسلامي ايران در قبال مسلمانان جهان، و خصوصا اقداماتي كه تا كنون در قبال ملت مسلمان عراق انجام داده است، به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه نظام اسلامي ايران، حمايت از مسلمانان عراق را نيز يكي از وظايف خود مي داند. ولي بايد ديد كه چه نوع حمايتي مورد نياز مردم عراق است.

در يك تقسيم بندي مي توان به دو نوع حمايت در اين زمينه اشاره نمود: يكي حمايت هاي غير نظامي، اعم از حمايت هاي ديپلماتيك و سياسي، تبليغاتي، ارسال مواد غذائي و داروئي و ...، و دوم حمايت هاي نظامي و تسليحاتي و ... .

اگر با ديدي و اقع بينانه به بررسي وضعيت كنوني مردم عراق، اوضاع حاكم بر روابط بين الملل و جهان اسلام و توانائي هاي جمهوري اسلامي بپردازيم، به ضرورت انجام حمايت هاي نوع اول در مورد مردم عراق و برخي كشورهاي مشابه نظير فلسطين، افغانستان و ...، و عدم ضرورت حمايت هاي نوع دوم، پي مي بريم.

بحمد الله مردم مسلمان عراق چه از نظر نيرو و چه از نظر تجهيزات نظامي، در وضعيت خوبي براي مقابله با اشغالگران و بيرون راندن آنان بر خوردار مي باشند. از سوي ديگر جمهوري اسلامي ايران بر خلاف توانائي هاي بسيار زياد خويش در شرايطي است كه مورد هجوم گسترده استكبار جهاني به رهبري آمريكا و ايادي آن قرار گرفته

است. از اين رو حفظ نظام اسلامي و مصالح آن به عنوان كانون بيداري نهضت اسلامي و ام القراي جهان اسلام در اولويت است و انجام اقداماتي فراتر از حمايت هاي غير نظامي به منظور آزاد سازي كشور عراق با مصالح ما و مناسبات حاكم بر روابط بين الملل سازگاري نداشته و مشكلات زيادي را در روابط ايران با ديگر كشورها به وجود مي آورد.

اما حمايت هاي غير نظامي، اعم از حمايت هاي سياسي، ديپلماتيك و تبليغاتي، نظير تلاشهاي گسترده ايران براي جلوگيري از اشغال نظامي عراق، و عدم تأييد تجاوز پس از اشغال كامل آن، و دفاع از برگزاري انتخاباتي كاملا آزاد جهت تشكيل حكومتي مردمي در عراق و ...، ارسال مواد غذائي و داروئي و پوشاك و ...، فراهم آوردن اردوگاه هائي در نوار مرزي جهت پذيرائي و اسكان آوارگان عراقي در زمان تهاجم و ...، همگي از اقداماتي است كه نظام اسلامي تا آنجا كه برايش مقدور بوده، جهت حمايت از مردم عراق انجام داده و مي دهد.

واقعيت اين است كه مشكل مردم عراق و يا ساير جوامع اسلامي كه هر چند وقت يك بار مورد هجوم و اشغال بيگانگان قرار مي گيرند، با مشكل جهان اسلام در ارتباط است، و تا زماني كه جهان اسلام از مشكلاتي نظير عدم بيداري و تفرقه، وجود حكام سرسپرده بيگانگان، دوري از تعاليم و ارزشهاي اصيل اسلامي و ... رنج مي برد، متأسفانه بايد همچنان انتظار چنين مصيبت هائي را براي ملت هاي مسلمان داشت.

متن كامل قطع نامه جديد آژانس هسته اي را بنويسيد.

پرسش

متن كامل قطع نامه جديد آژانس هسته اي را بنويسيد.

پاسخ

متن كامل قطعنامه شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي درباره ايران

خبرگزاري فارس: شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي در نشست 12سپتامبر خود در وين ، با تصويب قطعنامه اي درباره برنامه هاي هسته اي ايران خواستار افزايش همكاري ايران با اين آژانس و « شفافيت » بيشتر تهران شد.

به گزارش خبرگزاري فارس ، متن كامل اين قطعنامه به اين شرح است :

شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي :

الف - با توجه به گزارش دبيركل آژانس، مورخه 6 ژوئن 2003 كه در آن با اظهار نگراني در خصوص اهمال كاري جمهوري اسلامي ايران در ارائه گزارش هايي درباره مواد ،تجهيزات و فعاليت هاي هسته اي - كه بر اساس پادمان هسته اي موظف به ارائه آنهاست - قيد شده دبيرخانه همچنان سرگرم بررسي تعدادي از مسائل حل نشده است،

ب -با توجه به اظهارات اخير مقام هاي ايراني در خصوص پايبندي كامل ايران به پيمان منع توليد و تكثير تسليحات اتمي و پادمان هسته اي آژانس بين المللي انرژي اتمي و همچنين انكار آنها در خصوص تلاش براي پيگيري برنامه هاي تسليحات هسته اي ،

ج - با استقبال از تصميم ايران براي آغاز مذاكرات درخصوص امضاي پروتكل الحاقي و اعلام اينكه اين تصميم همه شرايط لازم را در درخواست شوراي حكام مورخه 19 ژوئن مبني بر اينكه ايران بايد سريعا و بي هيچ قيد و شرطي پروتكل الحاقي را امضا و اجرا كند ، برآورده نمي كند ،

د - با توجه به گزارش دبير كل مورخه 26 آگوست 2003 درباره اجراي پادمان هسته اي در

ايران و اقرار به اينكه آژانس در پي فعاليت هاي بازرسي فشرده در ايران كه از فوريه آغاز شد اكنون شناخت بهتر گرچه ناقصي درباره برنامه هاي هسته اي ايران دارد،

ة- با قدرداني از دبيرخانه بخاطر تلاش هاي پيگيرانه براي حل همه مسائل مهم مربوط به پادمان و موافقت با نظر دبير كل مبني بر اينكه آژانس براي هرگونه نتيجه گيري درباره برنامه هاي هسته اي ايران هنوز اقدامات انجام نشده بسياري پيش رو دارد،

ؤ - با توجه به ماهيت موقتي گزارش دبيركل و درخواست از ايران براي همكاري بيشتر و داشتن شفافيت كامل تا آژانس بين المللي انرژي اتمي بتواند با شناخت كامل، همه ابعاد برنامه هاي هسته اي ايران از جمله تاريخ كامل برنامه غني سازي اين كشور را تاييد كند،

ز - با نگراني درباره بيانيه دبيركل مبني بر اينكه در برخي موارد اطلاعات ايران اندك و سرعت دسترسي به آنها كند بود و اينكه برخي از اطلاعاتي كه ايران ارائه مي كرد با اطلاعات قبلي مغايرت داشت و اينكه برخي موارد مهم و برجسته كه مستلزم راه حلي سريع هستند هنوز حل نشده اند،

ح - با نگراني درباره اينكه:

_ نمونه برداري آژانس بين المللي انرژي اتمي در نطنز حاكي از وجود دو نوع اورانيوم بسيار غني شده در ايران است كه مستلزم كار و مطالعه بيشتر آژانس براي اتخاذ تصميم نهايي درباره برنامه هاي هسته اي ايران است;

_ بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي متوجه شدند كه قبل از آغاز بازرسي در ساختمان شركت الكتريكي «كالايه» تغيير و تحولات قابل توجهي صورت گرفته كه اين ممكن است بر

دقت نمونه برداري محيطي تاثير بگذارد;

_ برخي اظهارات ايران به آژانس بين المللي انرژي اتمي دستخوش تغييرات عميق و قابل توجهي شده اند و تعداد مسائل مهم بعد از انتشار گزارش افزايش داشته است ;

_ به رغم گزارش شوراي حكام در ژوئن 2003 كه به عنوان يك اقدام اعتمادسازي ايران را به استفاده نكردن از مواد اتمي در دستگاه غني سازي اورانيوم در نطنز ترغيب مي كرد ايران از اين ماده استفاده كرده است;

ط - با اظهار نگراني عميق درباره اينكه بيش از يك سال بعد از پرس و جوهاي اوليه آژانس بين المللي انرژي اتمي از ايران درباره فعاليت هاي اعلام نشده اين كشور ، ايران هنوز نتوانسته است نگراني اعضاي آژانس بين المللي انرژي اتمي را درباره اينكه همه مواد هسته اي در ايران اعلام و به پادمان آژانس تحويل داده شوند ، برطرف كند،

ي - با توجه به مسئوليت سنگين ايران در قبال جامعه بين المللي درباره شفافيت فعاليت اتمي فشرده خود،

ك - با به رسميت شناختن حق طبيعي و لاينفك همه كشورهاي عضو براي توليد انرژي اتمي در راستاي اهداف صلح آميز،

ل - با تاكيد بر لزوم پادمان هسته اي كارامد بمنظور جلوگيري از استفاده از مواد اتمي در راستاي اهداف ممنوع شده مغاير توافقنامه هاي پادمان هسته اي و اشاره به اهميت حياتي و كارامدي پادمان براي تسهيل در همكاري در حوزه موارد استفاده صلح آميز از انرژي اتمي ،

1- از ايران مي خواهد تا با همكاري گسترده و شفافيت كامل ، به آژانس بين المللي انرژي اتمي اين امكان را بدهد تا در

اسرع وقت نگراني اعضاي خود را برطرف كند.

2 - از ايران مي خواهد تا اين اطمينان را بدهد كه ديگر در ارائه گزارش درباره مواد ،تجهيزات و فعاليت هاي هسته اي خود كه بر اساس تعهداتش در قبال پادمان هسته اي موظف به ارائه آنهاست كوتاهي نكند.

3 - با تاكيد بر بيانيه شوراي حكام مورخه ژوئن 2003 مبني بر ترغيب ايران به استفاده نكردن از مواد اتمي در دستگاه غني سازي اورانيوم در نطنز از ايران مي خواهد كه همه فعاليت هاي مربوط به غني سازي اورانيوم از جمله استفاده از مواد اتمي در نطنز را به حالت تعليق درآورد و بعنوان يك اقدام اعتماد سازي هر گونه فعاليت بازپردازشي خود را تا برآوردن شروط اعضا مبني بر كسب اجازه از دبير كل و در چارچوب مفاد پروتكل الحاقي

متوقف كند.

4- به اين نتيجه رسيده است كه براي جلب تاييد آژانس بين المللي انرژي اتمي مبني بر تغيير ندادن ساختار مواد هسته اي، ايران بايد تمام كوتاهي هاي خود را كه آژانس تشخيص داده است جبران و با آژانس به منظور تاييد اجراي توافقنامه پادمان هسته اي كاملا همكاري كند . براي اين منظور تا پايان اكتبر 2003 فرصت دارد تمام اقدامات لازم را بعمل آورد. اين اقدامات عبارتند از :

* اعلام كامل مواد و قطعات وارداتي مرتبط با برنامه غني سازي به ويژه تجهيزات و قطعات وارداتي كه بر پايه گزارش هاي آژانس بين المللي انرژي اتمي به ذرات اورانيوم بسيار غني شده آلوده هستند و همكاري با آژانس بين المللي انرژي اتمي در شناسايي منبع و تاريخ دريافت اين كالاهاي وارداتي و

مكانهايي كه آنها در ايران انبار شده و مورد استفاده قرار گرفته اند;

* اعطاي دسترسي نامحدود از جمله نمونه برداري محيطي به آژانس بين المللي انرژي اتمي براي تاييد هر مكاني كه براي تكميل اعلام برنامه هاي ايران از سوي آژانس ضروري تشخيص داده مي شود;

* پاسخ به ترديدهاي موجود در گزارش نهايي كارشناسان آژانس بين المللي انرژي اتمي مبني بر اينكه ايران با فرآيند آزمايش «سانتريفوژ گازي» فن آوري غني سازي خود را تا حد كنوني رسانده است;

*ارائه اطلاعات كامل درباره آزمايشهاي تبديل اورانيوم;

*ارائه اطلاعات و دلايل و انجام دادن اقداماتي كه آژانس آنها را براي حل همه مسائل مهم مربوط به مواد و فعاليت هاي اتمي از جمله نتايج نمونه برداري زيست محيطي ضروري مي داند;

5- از همه كشورهاي ثالث مي خواهد در تشريح تمام مسايل مربوط به برنامه هسته اي ايران با آژانس بين المللي انرژي اتمي همكاري نزديك و فشرده كنند.

6- از ايران مي خواهد با همكاري با دبيرخانه آژانس بين المللي انرژي اتمي بي هيچ قيد و شرطي پروتكل الحاقي را امضا ، تاييد و كاملا اجرا كند و به عنوان يك اقدام اعتماد سازي از اين تاريخ به بعد طبق پروتكل الحاقي عمل كند.

7- از دبير كل آژانس بين الملي انرژي اتمي مي خواهد به تلاش هاي خود براي اجراي پيمان پادمان هسته اي باايران ادامه داده و در نوامبر 2003 يا در صورت امكان زودتر، گزارشي درباره اجراي اين قطعنامه ارائه كند و اين امكان را به شوراي حكام بدهد كه به نتيجه مشخصي دست يابد و

8- همچنان اين موضوع را بطور

جدي پيگيري مي كند.

انتهاي پيام / .

چرا اكثر كشورهاي اسلامي در مقابل جنايات اسرائيل نژادپرست ساكت هستند و آيا دليل موجهي براي اين كار دارند؟

پرسش

چرا اكثر كشورهاي اسلامي در مقابل جنايات اسرائيل نژادپرست ساكت هستند و آيا دليل موجهي براي اين كار دارند؟

پاسخ

متأسفانه جهان اسلام - به رغم ظرفيت ها و قابليت هاي بالايي كه دارد - از مشكلات عديده اي رنج مي برد. يكي از آنها، سكوت و انفعال و حتي تمكين بيشتر دولتمردان و زمامداران كشورهاي اسلامي، در مقابل تجاوزات و افزون طلبي هاي دولت غاصب اسرائيل است. بررسي عوامل اين مشكلات، نيازمند مباحثي گسترده و طولاني است كه از حوصله اين مختصر خارج است.

در مورد دلايل سكوت بيشتر دولتمردان كشورهاي اسلامي، در مقابل جنايات اسرائيل به چند دليل مي توان اشاره كرد:

يك. دلايل ادعايي:

از آنجا كه سكوت و انفعال دولتمردان اين كشورها - به خصوص كشورهايي كه داعيه رهبري جهان اسلام يا اعراب را دارند - يك نوع «بحران مشروعيت» براي اين رژيم ها ايجاد كرده است و با توجه به رشد وبيداري ملت هاي مسلمان و شكل گيري جنبش هاي اسلامي و ... اقدامات و فعاليت هاي رژيم هاي حاكم را - كه مغاير با احكام و تعاليم اصيل و آزادي بخش اسلام است - به چالش كشانده است.

اين رژيم ها براي ادامه بقاي خود و اقناع افكار عمومي در قضيه اسرائيل، توجيهاتي از قبيل عدم آمادگي نظامي و تكنولوژيكي كشورهاي اسلامي، قوي بودن اسرائيل و حمايت بي وقفه آمريكا و كشورهاي اروپايي از آن و ... ارائه مي دهند. به نظر مي رسد واقعيت امر را بايددر جاي ديگر جست وجو كرد؛ زيرا بسياري از حوادث فلسطين و مسائلي از قبيل پيروزي هاي اوليه كشورهاي اسلامي در جنگ اكتبر 1973م، عقب نشيني اسرائيل از جنوب لبنان، ضعف و زبوني آن در مقابل انتفاضه مردمي فلسطين و ... همه بيانگر واهي بودن اين ا دعاها

است و نشان مي دهد كه اين زمامداران، ضعف و زبوني خود را با قوي بودن حريف توجيه كرده و از بازگو نمودن حقايق طفره مي روند.

دو. دلايل واقعي:

در يك بررسي مختصر مي توان دلايل سكوت بيشتر كشورهاي اسلامي را به شرح زير برشمرد:

1-2. مشكلات فرهنگي و هويتي

اين مشكلات عمدتاً به علت دوري دولت ها و ملت هاي مسلمان از فرهنگ اصيل اسلامي، رواج و گسترش خرافات و بدعت ها در دين، هجوم فرهنگ هاي فاسد بيگانه براي نابودي فرهنگ اسلامي و ... به وجود آمده است. نتايج اين انفعال و استحاله، عبارت است از: تفرقه، ضعف و انفعال مسلمانان، دوري از تعاليم و ارزش هاي حياتي اسلام (مانند جهاد و ظلم ستيزي، آزادي خواهي، عزت طلبي و اهتمام به امور مسلمانان) و در نتيجه ذلت، زبوني و ظلم پذيري.

دلايل اين مشكل عبارت است از:

الف. انحراف در مباني ديني و اعتقادي: تفسير جبري و برداشت وارونه از تعاليم ارزشمند اسلام (مانند اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقير زندگي دنيا، انتظار فرج و ...) است. نتيجه اين برداشت هاي نادرست و برخوردهاي منفعلانه، تحمل مشكلات و نابساماني ها، سازش و تمكين در مقابل حكومت هاي نامشروع، ستمگر و وابسته به بيگانه و فراهم كردن زمينه تسلط بيگانگان و پذيرش سلطه آنان است.

ب. تهاجم فرهنگ غرب: پيشرفت هاي سريع و برق آساي غرب در زمينه هاي صنعتي و تكنولوژي و گسترش رفاه مادي در آن جوامع از يك سو و وجود فقر، عقب ماندگي و بسياري از مشكلات و معضلات سياسي، اجتماعي و اقتصادي در كشورهاي اسلامي از سوي ديگر؛موجبات خودباختگي و فاصله گرفتن مسلمانان از هويت اصيل اسلامي و ملي خود را فراهم آورده است. در نتيجه قدرت

و اراده هرگونه ابتكار، عكس العمل و غلبه بر مشكلات داخلي و خارجي (از جمله مقابله با رژيم غاصب اسرائيل) را از آنان سلب كرده است.

2-2. مشكلات سياسي و امنيتي

وجود تفرقه ميان ملت هاي مسلمان، وجود حكومت هاي دست نشانده و فاقد مشروعيت ديني و مردمي در اكثر كشورهاي اسلامي، تهاجم نظامي كشورهاي غير مسلمان، وجود پايگاه هاي نظامي غرب در داخل سرزمين هاي اسلامي، جنگ هاي داخلي ميان قبيله ها و كشورهاي اسلامي بر سر منابع طبيعي، عقايد مذهبي و ...، همگي منجر به تضعيف و هدر رفتن توانايي و امكانات مادي و معنوي كشورهاي اسلامي شده و سلطه فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي كشورهاي بيگانه را بر سرزمين هاي اسلامي تحكيم كرده و آنها را به ضعف و انفعال در مقابل جنايات اسرائيل كشانده است. بسياري از مسلمانان غيور، عليه جنايات اسرائيل غاصب فرياد مي كشند، ولي در عرصه بين الملل دولت ها هستند كه تصميم مي گيرند و متأسفانه نه تنها مشوق آن نيستند؛ بلكه همين صداها را نيز خاموش مي كنند.

3-2. مشكلات اجتماعي:

به رغم اينكه جهان اسلام نيروي انساني عظيمي را در اختيار دارد؛ ولي به دليل عدم برنامه ريزي صحيح و مناسب و كافي نبودن امكانات در رفع نيازهاي اساسي اين افراد و رشد و تربيت نيروهاي متخصص و كارآمد براي پيشبرد جامعه، نتوانسته است خود را از وابستگي در ابعاد مختلف اقتصادي، فني و تكنولوژيكي، نظامي و ... برهاند. متأسفانه عدم موفقيت حكومت هاي اسلامي در استفاده صحيح و كارآمد از اين منابع عظيم خدادادي و استعدادهاي انساني، موجب بسياري از مشكلات دروني و ساختاري شده و در نتيجه ضعف و وابستگي آنان را در مقابل حاميان اسرائيل فراهم آورده و آنها را به

محافظه كاري در مقابل تجاوزات اسرائيل كشانده است.

سه. راه حل ها:

با توجه به علل ضعف مسلمانان در قبال غرب، ملت هاي اسلامي بايد براي رفع اين مشكلات به پا خيزند. اقدامات اساسي در اين زمينه عبارت است از:

1. تلاش براي شناساندن اسلام ناب محمدي و آشنايي مسلمانان با احكام و تعاليم واقعي اسلام؛

2. تلاش براي بيداري مسلمانان و شناساندن اهداف و توطئه هاي قدرت هاي بزرگ و زدودن جهل و خرافات؛

3. مقابله با حكومت هاي دست نشانده كه خود يكي از موانع عمده در پيشرفت و اتحاد مسلمانان است؛

4. تلاش براي اتحاد بين الملل اسلامي و جلوگيري از مسائل تفرقه انگيز.

در مورد فلسطين و شكنجه هايي كه بر آنها وارد مي آيد وظيفه ما چيست؟ و جمهوري اسلامي تاكنون چه اقداماتي انجام داده است؟

پرسش

در مورد فلسطين و شكنجه هايي كه بر آنها وارد مي آيد وظيفه ما چيست؟ و جمهوري اسلامي تاكنون چه اقداماتي انجام داده است؟

پاسخ

يكم. قرآن مجيد در آيات متعددي به حمايت از حقوق بشر اهتمام ورزيده است كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:

1-1. (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ) .حج (22)، آيه 40 و 39. در اين آيه علت اذن در جهاد را «مظلوميت» و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از كاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود از سوي ستمگران مي داند.

2-1. (وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ) شوري (42)، آيه 41 و 42.. «كساني كه بعد از آنكه مورد ظلم قرار گرفتند، ياري بطلبند، ايرادي بر آنان نيست، ايراد و مجازات بر كساني است كه به مردم ستم مي كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مي دارند ...».

3-1. (وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً) نساء (4): آيه، 75. «چرا در راه خدا و براي رهايي مردان و زنان و كودكاني كه [به دست ستمگران تضعيف شده اند

]پيكار نمي كنيد؟! همان افراد [ستمديده اي ]كه مي گويند: پروردگار ما را از اين شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر، و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده واز جانب خود، يار و ياوري براي ما تعيين فرما».

در سنت نبوي(ص) و ائمه معصومين(ع) نيز سفارش زيادي به اين امر شده است؛ چه اينكه در اسلام، مسؤوليت مقابله با تهديد و ارعاب وظيفه اي همگاني است كه بايد همه يكپارچه، در برابر عوامل تهديد و ارعاب بايستند و از مظلوم دفاع كنند و خصم ظالم باشند. دستور نوراني اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) مبني بر اينكه «همواره خصم ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد» همواره بر تارك عالم مي درخشد و بيانگر تعالي اصول حقوقي اسلام و حقانيت اين نظام حقوقي مي باشد. پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) نيز فرمود: «هر كس فرياد دادخواهي هر مظلومي - اعم از مسلمان يا غير مسلمان - را بشنود كه مسلمين را به ياري مي طلبد، اما به كمك او نشتابد، مسلمان نيست». و در روايت ديگر فرمود: «ياري نمودن ضعيفان، بهترين و با فضيلت ترين صدقه ها است». بر اساس بعضي از روايات ديگر، مسلمانان بايد به حل معضلات و گره گشايي يكديگر اهتمام ورزند و در اين راستا تلاش كنند؛ و گرنه از زمره مسلمان واقعي خارج هستند.

در صحيح بخاري از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: «همه مسلمانان برادر يكديگرند، به همديگر ظلم نمي كنند و در مقابل دشمنان يكديگر را رها نمي كنند و به خود وا نمي گذارند».

در مسند احمد بن حنبل نيز از آن حضرت روايت شده است كه: «كه هر كس كه نزد او مؤمني خوار شود، ولي او را ياري نكند

- در حالي كه قادر بر نصرت او باشد - خداوند عزوجل، روز قيامت نزد تمام خلايق او را خوار خواهد نمود».

مؤلف فتح الباري در شرح حديث نبوي در دفاع از مظلوم مي نويسد:«كسي كه قدرت برنجات مظلوم دارد، بر او لازم است كه به هر طريق ممكن ظلم را از او دفع كند. قصد او در دفاع، كشتن ظالم نيست؛ بلكه مقصود، دفع ظالم است ودر اين صورت كه دفاع مي كند، خون ظالم هدر است و فرقي نمي كند كه دفاع از خويش باشد يا از ديگري».

علاوه بر آن سنت عملي رسول خدا(ص) در انعقاد پيمان هاي دفاعي به عنوان ياري مظلومان - آن چنان كه در «حلف الفضول» صورت گرفت - و يا به عنوان اعلام همبستگي و حمايت متقابل - آن چنان كه در پيمان با «بني ضمرة» و «خزاعه» انجام شد - گواه اين امر است. در پيمان جوانمردان (حلف الفضول) افراد شركت كننده - از جمله حضرت رسول(ص) - سوگند ياد كردند كه در ياري مظلوم و مقابله با ظالم «يد واحده» باشند تا آنكه ظالم حق مظلوم را بپردازد و اين پيمان مادامي كه دريا كنار ساحل خود را مرطوب كند (يعني براي هميشه تاريخ) استوار است.

در احاديث از قول پيامبر(ص) آمده است: «در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پيماني شدم كه اگر حالا (پس از بعثت) نيز مرا به آن پيمان بخواند اجابت مي كنم»، يعني، حالا نيز به عهد و پيمان خود وفا دارم. ابن هشام نقل مي كند كه آن حضرت درباره پيمان مزبور مي فرمود: «من حاضر نيستم پيمان خود را به هيچ وجه نقض كنم؛ اگر چه در مقابل آن

گران بهاترين نعمت را در اختيار من بگذارند».

برخي از نويسندگان مانند «محمد حسنين هيكل» گفته اند: «اين يك پيمان خاصي بود مربوط به روابط داخلي بين مردم و ربطي به روابط خارجي - كه بر اساس شرع تنظيم مي شود - ندارد»، ليكن اين اشكال وارد نيست؛ زيرا همان گونه كه اشاره شد، روح حاكم بر اين پيمان، دفاع از مظلوم بود كه پس از بعثت نيز جزء دستورات و جهت گيري هاي اسلامي در امور سياسي و اجتماعي قرار گرفت. همچنان كه پيامبر اكرم(ص) اشاره فرمودند، گرچه اين پيمان بيست سال قبل از بعثت منعقد شد؛ ولي اگر بعد از بعثت نيز آن حضرت را به آن پيمان دعوت مي كردند، آن حضرت اجابت مي فرمودند. اگر ممنوعيت اين امر را به دليل مداخله بدانيم، فرقي در روابط خصوصي يا بين المللي نمي كند؛ چه اينكه در روابط خصوصي افراد نيز مداخله نامشروع است. علاوه بر آنكه در پيمان هاي بني ضمره و خزاعه، بايد در نظر داشت كه سرزمين جزيرة العرب واحدهاي سياسي آزاد و مستقل داراي حاكميتي را در خود جاي داده بود كه به مثابه تابعان حقوق بين الملل امروزي، يعني كشور (قبيله) بوده اند و بسياري از روابط مدينه با كشور - قبيله هاي پراكنده در جزيرة العرب مانند روابط آنها با كشور - شهرهاي اطراف آن به عنوان قواعد بين المللي تلقي مي شد.

دوم. از جهت ديگر نيز بايد به چند نكته اساسي توجه كرد:

1-2. بر اساس اصول و مباني اسلام، جامعه اسلامي پيكره واحدي است و مسلمين نمي توانند در قبال ساير مسلمانان بي تفاوت باشند. پيامبر اسلام(ص) مي فرمايد: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم» و «من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين

فلم يجبه فليس بمسلم» و «مثل المؤمنين في توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم كمثل الجسد، اذا اشتكي بعضهم تداعي سائرهم بالسهر و الحمي» . حكايت مؤمنان دردوستي ومهرباني، چون اعضاي يك پيكر است؛ وقتي يكي از آنها رنجور شود، ديگران به مراقبت و حمايت از او همداستان مي شوند.نهج الفصاحة، ش 2712.

اين همبستگي عميق اسلامي، تعاون اسلامي را نيز به همراه دارد؛ بدين معنا كه مسلمانان در كليه امور و شؤون مشترك اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود، موظّف به همكاري و همياري يكديگرند. تعاليم مذكور در چارچوب عقيده و ايمان، بسيار كارساز است و مجموعه امت اسلامي را - از مشرق تا مغرب عالم - همچون دانه هاي تسبيح به يكديگر پيوند مي دهد.

2-2. اصول و قوانين نظام و انقلاب اسلامي، ناشي از آموزه هاي دين مبين اسلام است؛ لذا از بدو شكل گيري تاكنون، اهداف خود را منحصر به برپايي حكومت اسلامي در ايران نكرده است؛ بلكه خود را موظف به آزادي و بيداري ساير ملل مظلوم جهان و حمايت از حقوق آنان مي داند. بر اساس تحقق عملي حاكميت ملّي، دولت به نمايندگي از تمام افراد مردم، موظّف به ايفاي «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همين جهت، ضمن آنكه «موظّف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد»، در اعمال سياست خارجي «دفاع از همه مسلمانان» را بايد وجهه همت خود سازد.قانون اساسي، اصول 6، 11، 56، 153.

بر اين اساس جمهوري اسلامي ايران، حمايت هاي بي دريغ مادي و معنوي خود را در - حد امكانات و شرايط بين المللي - از ملت هاي مظلوم به عمل آورده است (مانند حمايت از مردم ستمديده

آفريقاي جنوبي، از مسلمانان بوسني - هرزگوين، افغانستان، قفقاز، لبنان و فلسطين و ...).

3-2. از آنجا كه مشكل اسرائيل مربوط به همه جهان اسلام است و تمامي مسلمانان مورد تهديد هستند، نجات ملت فلسطين و تشكيل دولت مستقل و طرد و نابودي اسرائيل، پيوسته مورد اهتمام مسؤولان، مردم و نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است و در اين جهت، تدابير قانوني و انواع حمايت هاي مالي، معنوي، تبليغاتي و ... صورت گرفته است.

قانون حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين (مصوب 69/2/19 مجلس شوراي اسلامي) خطوط اصلي سياست حمايت از مردم فلسطين را چنين مقرر داشته است:

1. اعتقاد بر تعلّق فلسطين به ملّت فلسطين و غاصب بودن اسرائيل و حمايت از مردم ستمديده، آواره و مبارز فلسطين تا رسيدن به حقوق حقّه خويش به هر نحو ممكن (ماده 1)؛

2. تشكيل صندوق كمك هاي انساني جهت حمايت از مردم فلسطين، آوارگان و مبارزان فلسطيني؛

3. حمايت معنوي و مادّي از خانواده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودان سرزمين هاي اشغالي به وسيله بنياد شهيد؛

4. اعطاي بورس تحصيلي دانشگاهي به داوطلبان فلسطيني؛

5. تشكيل كميته دائم نظارت بر اجرا، پيگيري و هماهنگي هاي لازم نسبت به امور فلسطينيان و ارائه گزارش به مجلس شوراي اسلامي؛

6. حمايت هاي تبليغاتي مؤثر برون مرزي از سوي سازمان هاي مربوط (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي)؛

7. تعيين و پيشنهاد رسميت «بيت المقدس» به عنوان موطن و مركز دولت اسلامي در تبعيد فلسطين به كشورهاي اسلامي؛

8. تحريم رابطه اقتصادي نسبت به تمام مؤسسات و شركت هاي وابسته به صهيونيست ها در سطح جهان.

اين مواضع فرهنگي، سياسي و اقتصادي، حداكثر حمايتي است كه در حال حاضر جمهوري اسلامي ايران

از فلسطينيان آواره و اخراج شده از كشورشان به عمل مي آورد.براي آگاهي بيشتر ر.ك: جهان اسلام از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني؛ فلسطين از ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني.

روز قدس چرا و چگونه و توسط چه كسي پايه گذاري گرديد، فلسفه و نتايج آن چيست؟

پرسش

روز قدس چرا و چگونه و توسط چه كسي پايه گذاري گرديد، فلسفه و نتايج آن چيست؟

پاسخ

در اولين ماه رمضان، پس از پيروزي انقلاب، امام خميني(ره) - كه از ابتداي قيام، عليه رژيم پهلوي و آمريكا از آزادي فلسطين و مردمش دفاع مي كردند - آخرين جمعه ماه رمضان را به عنوان روز قدس اعلام كردند تا مسلمانان، آزادگان و مستضعفان جهان، در اين روز نداي آزادي قدس را عليه مستكبران سر دهند و با تظاهرات و راهپيمايي و هر گونه اقدام ممكن، به جهاد برخيزند. اين اقدام مهم و تاريخي حضرت امام(ره) اولاً براي زنده نگه داشتن مسأله فلسطين و جلب توجه مسلمين و دولت هاي اسلامي به خطر صهيونيسم بود و ثانياً عكس العمل ناشي از بصيرت و غيرت اسلامي، در برابر خيانت هاي سازشكارانه برخي دولت هاي عربي مانند انور سادات بود. دولت مصر يكي از كشورهاي پشتيبان فلسطين بود و به همراهي سوريه، ساليان سال به جنگ و ستيز با صهيونيست ها مي پرداخت؛ اما بعداً به ابتكار و حمايت آمريكا، در سال 1978 به انور سادات، رئيس جمهور وقت مصر به طور يكجانه در كمپ ديويد آمريكا صلحي رابا صهيونيست ها به امضا رساند و نه تنها عملاً مصر را از گردونه درگيري با دشمن صهيونيستي خارج كرد؛ بلكه بهانه خوبي براي ساير دولت هاي كشورهاي اسلامي در سستي و بي تفاوتي نسبت به مسأله مردم مظلوم فلسطين شد. خداوند سبحان خروج مصر را به واسطه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني جبران فرمودند. امام در 16 مرداد 1358 در پيام مهمي براي اعلام روز قدس، فرمود:

«من در طي ساليان دراز خطر اسرائيل غاصب را

گوشزد مسلمين نمودم كه اكنون اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطيني شدت بخشيده است و به ويژه در جنوب لبنان به قصد نابودي مبارزان فلسطيي پياپي خانه و كاشانه ايشان را بمباران مي كند. من از عموم مسلمانان جهان و دولت هاي اسلامي، مي خواهم كه براي كوتاه كرده دست اين غاصب و پشتيبانان آنان به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مي كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را - كه از ايام قدر است و مي تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد - به عنوان روز قدس انتخاب و طي مراسمي همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند. از خداوند پيروزي مسلمانان را بر اهل كفر خواستارم».صحيفه نور، ج 8، ص 229.

و در پيام ديگري مي فرمايد:

«روز قدس يك روز جهاني است، روزي نيست كه فقط اختصاصي به قدس داشته باشد روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است. روز مقابله ملت هايي است كه در زير فشار ظلم آمريكا و غيرآمريكا بودند ... روزي است كه بايد مستضعفين مجهز بشوند در مقابل مستكبرين و دماغ مستكبرين را به خاك بمالند ... روز قدس روز اسلام است، روز قدس، روزي است كه اسلام را بايد احيا كرد و احيا بكنيم و قوانين اسلام در ممالك اسلامي اجرا بشود. روز قدس روزي است كه بايد به همه ابر قدرت ها هشدار بدهيم كه اسلام ديگر تحت سيطره شما - به واسطه عمال خبيث شما - واقع نخواهد شد. روز قدس، روز حيات اسلام است. بايد مسلمين به هوش بيايند، بايد بفهمند قدرتي را كه مسلمين دارند، قدرت هاي مادي، قدرت هاي

معنوي مسلمين - كه يك ميليارد جمعيت هستند و پشتوانه خدايي دارند و اسلام پشتوانه آنها است و ايمان پشتوانه آنهاست - از چه بايد بترسند؟ ... اسلام دين خدا است و بايد در همه اقطار، اسلام پيشروي كند. روز قدس، اعلام يك همچو مطلبي است. اعلام اين مطلب است كه مسلمين به پيش؛ براي پيشرفت در همه اقطار عالم. روز قدس فقط روز فلسطين نيست، روز اسلام است، روز حكومت اسلامي است. روزي است كه بايد جمهوري اسلامي در سرتاسر كشورها، بيرقش افراشته شود. روزي است كه بايد به ابرقدرت ها فهماند كه ديگر آنها نمي توانند در مالك اسلامي پيشروي كنند. من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اكرم مي دانم. روزي است كه بايد ما، تمام قواي خودمان را مجهز كنيم و مسلمين از آن انزوايي كه آنها را كشانده بودند، خارج شوند و با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بايستند ...»همان، ج 5، ص 286..

دستاوردها

اعلام روز جهاني قدس از سوي حضرت امام(ره) و گسترش اين مسأله به ساير كشورهاي اسلامي، فلسطين را از مسأله اي داخلي بودن، خارج و آن را به عنوان يكي از مهم ترين مسائل جهان اسلام، تبديل كرد. اين مسأله باعث آگاهي، بيداري و اتحاد جهان اسلام، در قبال اهداف شوم آمريكا و صهيونيسم بين الملل شد و افكار عمومي جهان اسلام را به كانون اين توطئه ها، سوق داد.

اين موضوع و اهتمام حضرت امام(ره) به موضوع فلسطين، در داخل آن كشور نيز داراي تأثيرات بسيار ارزنده اي بود؛ پس از دهه هاي 50 تا 70 - كه اسلام از صحنه فلسطين خارج بود - مجدداً مسأله فلسطين به مركزيت نهضت اسلامي

معاصر منتقل شد و با اين پشتوانه جديد، به مقابله با پديده اسرائيل رفت.شقاقي، فتحي ابراهيم، انتفاضه و طرح اسلامي معاصر، تهران، انتشارات بين المللي الهدي، 1371، ص 4.

از اين به بعد اصول جهاد، شهادت و فداكاري در راه هدف - كه نمادهاي شيعيان و شعارهاي انقلاب ايران بود - به عنوان اصول اساسي جهاد اسلامي فلسطين مطرح شد. شيخ عبدالعزيز عوده مي گويد: «انقلاب خميني(ره) مهم ترين و جديدترين تلاش در بيدارسازي اسلامي، براي اتحاد ملت هاي مسلمان بود». او مي گويد: «ايران تنها كشوري بود كه واقعاً بر روي مسأله فلسطين متمركز شد».كديور، جميله، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 114.

جهاد اسلامي فلسطين اعلام كرد: «مسأله فلسطين يك مسأله اسلامي است، نه يك مسأله ملي كه تنها مربوط به فلسطينيان باشد و يا يك مسأله عربي كه فقط به اعراب ارتباط داشته باشد. اين مسأله، مسأله جهان اسلام است».همان.

احياي اسلام اصيل و اقبال مردم فلسطين به طرف آن، شكل گيري گروه هاي مبارز فلسطين با تكيه بر آموزه هاي اصيل اسلامي، گسترش روز افزون انتفاضه و در پي آن ايجاد وحشت و ناامني براي اشغالگران متجاوز، به چالش كشاندن سياست هاي رژيم صهيونيستي و ... از ديگر نتايج اين موضوع مهم است.

همان طور كه مي بينيد اوضاع اقتصادي كشور ما نابسامان است و تورم فزاينده در آن وجود دارد؛ حال با اين گونه مشكلات چرا به كشورهايي نظير افغانستان، فلسطين و ... كمك مالي مي كنيم؟ مگر نه اينكه چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است؟

پرسش

همان طور كه مي بينيد اوضاع اقتصادي كشور ما نابسامان است و تورم فزاينده در آن وجود دارد؛ حال با اين گونه مشكلات چرا به كشورهايي نظير افغانستان، فلسطين و ... كمك مالي مي كنيم؟ مگر نه اينكه چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است؟

پاسخ

وجود پاره اي از مشكلات و معضلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ... در سطح كشور، امري واقعي و غيرقابل انكار است كه براي برون رفت از اين وضعيت و دستيابي به وضعيت مطلوب تر، تلاش هاي مضاعفي لازم است.

در كنار واقعيت فوق، بايد واقعيتي ديگر را نيز در نظر گرفت و آن توجه به ساير مسؤوليت هاي ديني و ملي دولت و نظام اسلامي است. به عبارت ديگر حيطه و گستره وظايف و مسؤوليت هاي دولت ها، فقط در درون مرزهاي آن كشور محدود نمي شود؛ بلكه دولت ها جهت دستيابي به اهداف خود در سطح داخلي و بين المللي (از قبيل تأمين امنيت و منافع ملي و تحقق آرمان هاي ايدئولوژيك) ناچارند تا محدوده عملكرد و اقدامات خود را به بيرون از مرزهاي بين المللي، گسترش داده ودر عرصه معادلات و رقابت هاي بين الملل شركت فعال داشته باشند.

امروزه به دليل گسترش ارتباطات و تكنولوژي، جهاني شدن اقتصاد و.. - كه مرزهاي ملي كشورها را درنورديده است - ديگر نمي توان حيطه عملكرد و وظايف دولت ها را در محدوده مرزهاي آن كشور، تعريف نمود؛ بلكه برعكس دولتي از توانايي بيشتر در سامان دادن به مسائل داخلي و تأمين امنيت و رفاه در سطح جامعه و تعقيب آرمان هاي ايدئولوژيك خود، بهره مندتر است كه به صورت فعال، در مناسبات، معادلات و رقابت هاي بين المللي حضور داشته باشد و در چارچوب اصول سياست خارجي خويش، نقش مؤثري را در تأثيرگذاري

بر تحولات منطقه اي و بين المللي ايفا كند و از موقعيت ها و فرصت هاي بين الملل، به بهترين نحو جهت پيشبرد اهداف سياست خارجي خود استفاده نمايد.

عوامل متعددي در شكل گيري سياست خارجي كشورها مؤثر است كه مهم ترين آنها عبارت است از:جهت اطلاع بيشتر ر.ك: قوام، عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، ص 135.

1. ارزش ها و اعتقادات، 2. زمينه هاي تاريخي و فرهنگي، 3. ساختار نظام بين الملل، 4. مشكلات و نيازهاي داخلي.

دولت ها جهت تحقق اهداف سياست خارجي خود، از ابزارها و تكنيك هاي گوناگوني بهره مي گيرند؛ ابزارهايي نظير ديپلماسي، حربه هاي اقتصادي، نظامي و فرهنگي. استفاده صحيح و به موقع از اين تكنيك ها، در ميزان موفقيت واحدهاي سياسي بسيار مؤثر است.همان، ص 206.

در سطح بين الملل، سياست خارجي كشوري موفق تر و از توانايي بيشتري در پيشبرد اهداف بين المللي و تأمين منافع ملي خود برخوردارتر است كه از توانايي بيشتري در كاربرد تمامي اين ابزارها، برخوردار باشد و در موقع نياز جهت دسترسي به اهداف خود، از آنها بهره گيرد. به عنوان نمونه امروز، با استفاده از ابزار اقتصادي (نظير اعطاي وام، مشاركت در سرمايه گذاري يا بازسازي كشور) مي توان زمينه هاي مناسبي را جهت تأثيرگذاري در تحولات داخلي آن كشور، فراهم نمود و بازاري براي عرضه كالاهاي توليدي در خارج و ... به وجود آورد و در نتيجه، بخشي از اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت سياسي خارجي خويش را تحقق بخشيد.

براساس مطالب يادشده در خصوص كمك ايران به مسلمانان فلسطين گفتني است:

يكم. بخشي از اين كمك ها (مانند مواد غذايي، دارو، پوشاك و..). در شرايط فعلي، حياتي بوده و از مسؤوليت هاي فراملي دولت اسلامي محسوب مي شود.

دوّم. با توجه به نيازهاي ضروري و حياتي مردم

فلسطين و امكانات نسبتاً خوب كشورمان، كمك ها محدود بوده و تأثير منفي در روند آباداني و حل مشكلات اقتصادي و معيشتي ما بر جاي نمي گذارد. به علاوه نتايج مثبتي را در كوتاه مدت و طولاني مدت، در سطح منطقه اي و بين الملل، براي كشورمان به ارمغان مي آورد. ميزان كمك ها وقتي در سطح افراد نگريسته شود، زياد به چشم مي آيد (مثلاً صد كاميون)؛ اما همين ميزان در سطح كلان بسيار اندك است، يعني، ارزش مادي آن كمك ها براي آحاد ملت، رقم بزرگي است؛ ولي در سطح يك كشور يك رقم جزئي است كه اگر بخواهند همان ميزان كمك را در داخل بين همه مردم آن كشور تقسيم كنند، بسيار ناچيز است.

سوّم. فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد، در برابر وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره فلسطيني و ... اصلاً قابل قياس نيست.

چهارم. مسلمين امت واحده و داراي سرنوشت مشتركي اند. استعمارگران همواره درپي جداسازي و تفرقه ميان ملت هاي مسلمان اند تا از اين رهگذر، سلطه خود را بر جهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر ما دست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم، در واقع به پاره سازي امت واحد اسلامي - كه هدف دشمنان است - كمك كرده ايم.

پنجم. بر اساس روايتي، همان طور كه كمك هاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است، كمك هاي اجتماعي نيز چنين است.

ششم. امروزه درتمام جهان سرمايه هايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده مي شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهوري اسلامي، بايد جلودار باشند.

هفتم. انجام حمايت هاي اقتصادي، سياسي و تبليغاتي در حد وسع و توان از ملت هاي مسلمان ديگر - خصوصاً فلسطين - نه تنها با منافع

ملي ما تعارض ندارد؛ بلكه در راستاي تأمين منافع ملي ايران به حساب مي آيد؛ زيرا:

اولاً، منافع ملي يك كشور، فقط در مرزهاي جغرافيايي آن محدود نمي شود. لذا دولت ها به ميزان هزينه هايي كه در كشورهاي ديگر مبذول مي دارند، از توان و قدرت تصميم گيري و تأثيرگذاري بيشتري نيز در آينده آن كشور و معادلات منطقه اي برخوردار مي باشند.

ثانياً، حفظ موجوديت، استقلال و تماميت ارضي و امنيت ملي كشور - كه از عناصر كليدي و حياتي تشكيل دهنده منافع ملي است - نيازمند صرف چنين هزينه ها و كمك به ملت هايي است كه در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند. واقعيت آن است كه مردم مظلوم و مبارز فلسطين، از ما نيز دفاع مي كنند و ما كمترين وظيفه خود (تداركات و پشتيباني) را انجام مي دهيم. رهبر فرزانه انقلاب در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فرمود: «اگر صهيونيست هاي افزون طلب، گرفتار انتفاضه نبودند، بدون ترديد براي سيطره بر مصر و سوريه و لبنان و ديگر كشورهاي خاورميانه وارد عمل مي شوند».

هسته هاي مقاومت و نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان اسلام، به عنوان يكي از مهم ترين اهرم هاي قدرت براي جمهوري اسلامي است كه ابر قدرت ها را ترسانده و موجب بازدارندگي آنها از عملي كردن نيات امپرياليستي آنان مي گردد و كمك به اين مردم مبارز، به معناي استحكام بخشيدن به سنگرهاي دفاعي خود است.

آينده نگري و تأمين منافع بلندمدت، خود بهترين دليل بر انجام چنين اقداماتي است؛ زيرا آرمان ها و اهداف توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي، هرگز به فلسطين محدود نيست؛ بلكه آنان آرزوي سيطره بر جهان اسلام و خصوص ام القراي آن (جمهوري اسلامي ايران) را در سر مي پروراند.

هشتم. اين كمك ها يكپارچگي ما

را بهتر حفظ مي كند و قدرت جمعي ما را بر دشمنان افزون مي سازد و براي مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيد است.

نهم. ارسال اين قبيل كمك ها مختص ايران نيست؛ بلكه كشورهاي بزرگ جهان (مانند آمريكا) به رغم وجود بسياري مشكلات داخلي، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود، كمك هاي بسيار زيادي را به اسرائيل - كه واقعاً هيچ بهره اي براي ملت آمريكا ندارد - ارسال مي نمايند. حال آيا روا است كه كشورهاي اسلامي از انجام كمترين وظايف ديني و انساني خود در قبال مشكلات مردم فلسطين و ساير جهان اسلام دريغ ورزند؟

از طرف ديگر با توجّه به واقعياتي چند - از قبيل وجود مرزبندي هاي بين المللي، حفظ و تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران، ارائه الگويي نمونه بر اساس اصول و ارزش هاي اسلامي و ... - توجه به نيازهاي داخلي نيز حائز اهميت است. حال اگر زماني بين نيازهاي داخلي و خارجي، تزاحم به وجود آمد؛ رعايت اصول اهم و مهم، ضروري مي نمايد؛ مثلاً اگر در كشورهاي ديگر، مسلماناني نيازمند به ضروري ترين نيازهاي حياتي (از قبيل غذا، دارو، پوشاك و ...) باشند؛ بدون شك نمي توان نيازمندي هاي غيرحياتي و كم اهميت تر داخلي را اولويت داد؛ چون مسأله زندگي و حفظ جان مسلمانان در ميان است.

به بيان ديگر، حاكم اسلامي با كمك گرفتن از متخصصان و كارشناسان و با درك شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، بايد مشخص كند كه اولويت با رفع نيازهاي داخلي است يا نيازهاي خارجي و يا اينكه نسبت به هر يك، چه مقدار بايد اهتمام ورزيد و براي آن سرمايه گذاري كرد.

از ديگر سو مردم ما - كه با واقعيات و الزامات

جهاني، روش هاي پيشبرد اهداف سياست خارجي و تأمين امنيت و منافع ملي و ... آشنايي دارند و از همه مهم تر وفاداري عميقي به تعهدات ديني دارند - مثبت بودن اعطاي چنين كمك ها و سرمايه گذاري ها را تصديق مي كنند و در اين زمينه همكاري و مساعدت جدي با دولت به عمل مي آورند. بنابراين در ضمن تلاش جدي براي رفع مشكلات داخلي، بايد توجه داشت كه اين قبيل مشكلات و معضلات، نمي تواند توجيه كننده كناره گيري و بي توجهي ايران، از وضعيت نابسامان ساير مسلمانان و اهداف سياست خارجي خود باشد؛ بلكه همراه با انجام وظيفه برون مرزي خود، بايد به حل مشكلات درون نيز پرداخت.

بالاخره سهم ايران در درياي خزر چه شد؟

پرسش

بالاخره سهم ايران در درياي خزر چه شد؟

پاسخ

هنوز در اين زمينه اتفاق نظر قطعي ميان ايران با ساير كشورهاي ساحلي درياي خزر به وجود نيامده است. جهت آشنايي كامل با ديدگاه ها و ادعاهاي اين كشورها و اقدامات ايران در اين زمينه، دو مقاله آورده مي شود:

الف - بر سر خوان خزر (به نقل از خبرگزاري مهر 11/3/82)

لزوم تعيين رژيم حقوقي درياي خزر ، مسئولان كشور هاي ساحلي اين دريا را در 10 سال گذشته بارها دور هم نشانده است ، اما اختلاف نظرهاي ريشه دار بر سرسهم ، دورنماي توافق را مبهم مي نمايد .

اندكي پس از فروپاشي اتحاد شوروي ، در نشست آلماتي تركمنستان همه همسايگان تازه استقلال يافته ايران پذيرفتند كه در تنظيم روابط بين المللي خويش ، قرار داد هاي اتحاد جماهير شوروي را محترم بشمارند و به آنها متعهد بمانند . اما داروي نهفته درخزر پيش روي اقتصاد بيمار همسايگان و نبود قوانين بين المللي در بخش حقوق درياها براي بهره برداري از اين درياچه بزرگ ، نشان داد اين پذيرش چندان آسان نيست .

از ابتدا جمهوري قزاقستان مدعي شد از آنجا كه در ياي خزر از طريق كانالهاي تعبيه شده در رودخانه ولگا به درياهاي آزاد بالتيك و سياه راه دارد لذا حكم درياهاي آزاد در نظام حقوقي كنوانسيون ملل متحد 1982 بر اين دريا قابل تسري است . يعني پس از ترسيم خط مبدا 12 ميل دريايي به عنوان درياي سرزميني ، 24 ميل منطقه نظارت يا مجاور و 200 ميل (البته تامحل تلاقي با كشور هاي همسايه ) به عنوان منطقه انحصاري اقتصادي در

نظر گرفته شود ، البته با رعايت آزادي كشتيراني ، پرواز و استقرار لوله و كابلهاي زير دريايي در منطقه انحصاري اقتصادي براي كشورهاي ثالث .

جمهوري تركمنستان هم خواهان برقراري رژيم حقوقي مشاع محدود شد . بدين معني كه تا 45 ميل به عنوان منطقه انحصاري و ملي هريك ازكشورها و ماوراي آن بعنوان منطقه مشترك يا مشاع زير نظر نهادي منطقه اي استفاده شود .

چندي بعد يوگني پريماكف نخست وزير وقت روسيه شكل ديگري از نظام حقوقي مشاع را مطرح كرد . بدين ترتيب كه تا45 ميل از بستر آبها ي مجاور هريك از كشورهاي ساحلي جهت كاوش و بهره برداري انحصاري مورد استفاده قرار گيرد اما آب و آسمان دريا مشاع تلقي شود .

در اين ميان تاكيد تهران بر تقسيم برابر و سهم 20 درصدي ايران از دريا قرار گرفت .

آقاي خاتمي رييس جمهور در نشست سران كشور هاي ساحلي درياي خزر در اوايل ارديبهشت ماه سال 81 در عشق آباد ، با تاكيد بر اصل اتفاق آرا براي اعتبار بخشيدن به توافقات و لزوم پرهيز از اقدامات يك جانبه از همسايگان شمالي خواست تا زمان تكميل رژيم حقوقي در ياي خزر از فعاليت در 20 درصد از دريا كه ايران آن را حد اقل سهم خود از سطح و بستر دريا در صورت تقسيم مي داند ، خود داري كنند .

اين در شرايطي بود كه پيشتر 3 كشور روسيه قزاقستان وآذربايجان برسر تقسيم براساس طول ساحل و استفاده مشاع از سطح دريا كم وبيش هم عقيده شده بودند. براساس طرح آنان بيشترين سهم از منابع سرشار نفت و

گاز درياي خزر به ترتيب به كشورهاي آذربايجان ، روسيه و قزاقستان تعلق مي گرفت و جمهوري اسلامي ايران با توجه به كم عمق بودن آبهاي جنوبي خزر كم نصيب ترين از اين خوان گسترده مي شد .

يكسال بعد در اواخر ارديبهشت 1382 در پي دست نيافتن به اتفاق آرا براي تكميل رژيم حقوقي درياي خزر در نشست نمايندگان 5 كشور ساحلي ، سه كشورهم راي از انعقاد توافقنامه اي خبر دادند كه براساس آن ، سهم روسيه و آذربايجان هركدام 19 درصد و سهم قزاقستان 29 درصد از زير بستر بخشهاي شمالي و مركزي درياي خزر تعيين شده است .

طبق نظر برخي كارشناسان براساس تساوي حاكميت ميان ايران و شوروي با تكيه برعهدنامه هاي 1921 و1940 و نيز رويه هاي عرفي حاكم بين دوكشورپس از تقسيم شوروي بطور منطقي شرايط قبل از فروپاشي براي جمهوري اسلامي ايران حفظ مي شود . به اين ترتيب در حاكميت درياي خزر حق راي ايران با حقوق آراي 4 كشور ديگر برابر است .

دكتر حسن قشقاوي عضو كميته خزر جمهوري اسلامي ايران دراين مورد مي گويد : " بر سر اين تفسيراز عهد نامه هاي 1921و 1940 بين حقوقدانان اجماع نيست . متاسفانه اين عهد نامه ها جامع و فراگير نيستند و برخي مسايل جديد ازجمله منابع بستر و زير بستر را در بر نمي گيرند . همين امر مورد استناد مخالفان حق 50 درصدي ايران در تصميم گيري در خزر قرار مي گيرد . درشرايط كنوني ما با چهار كشورمستقل روبرو هستيم كه بر همين عقيده اند . "

وي مي افزايد : " ما

طبق دلايل كارشناسانه از آنچه حداقل حق قانوني خود مي دانيم دفاع مي كنيم . خط قرمز مصوب شوراي امنيت ملي براي چانه زني بر سر سهممان از در ياي خزر 20 در صد از درياست كه ما در حال حاضردر نشستها با بحثهاي فني و كارشناسي براساس خط مبدا و خط مياني تلاش مي كنيم به آن دست يابيم . "

اين عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس از استقبال مسوولان از نظرات كارشناسان حقوقي و سياسي كشور براي پيشبرد بحثهاي فني قابل ارائه خبرمي دهد و با تاكيد بر اعتبارنداشتن توافقنامه همكاري سه كشور روسيه قزاقستان و آذربايجان در مجامع حقوقي بين المللي مي افزايد: "ما عملا در دوسال گذشته از منطقه 20 درصدي سهم خود حفاظت كرده ايم به عنوان مثال چندي پيش جلو فعاليت شركت بريتيش پتروليوم كه طبق قراردادش با آذربايجان قصد فعاليت درمنطقه مورد خواست ايران را داشت ، گرفتيم و تا تعيين رژيم نهايي اجازه تجاوز به حريم مورد اشاره را نخواهيم داد . "

تاريخ انتشار، تهران: 11/3/1382

ب - خزر، از مسكو تا تهران ( به نقل از سايت باشگاه انديشه، نويسنده: حميد ضيايي پرور ، منبع: http://ziaiy.persianblog.com 18/1/1383)

چهارمين اجلاس پنج جانبه وزراي خارجه كشورهاي ساحلي خزر شامل ايران، روسيه، آذربايجان، قزاقستان وتركمنستان در فروردين 1383 برگزار شد. دستور كار اصلي اين اجلاس يك روزه 2 چيز بود:

1- بررسي روند مذاكرات مربوط به تدوين كنوانسيون رژيم حقوقي درياي خزر

2- بررسي امكان برگزاري نشست آتي سران كشورهاي ساحلي درياي خزر در تهران

براي پي بردن به هر يك ا ز دو موضوع فوق، لازم است به روند و

پيشينه آنها اشاره شود. تدوين كنوانسيون رژيم حقوقي خزر آرزوي ديرينه همه كشورهاي ساحلي اين دريا است، اما با اين وجود تلاش هاي ديپلماتيك و سياسي و حقوقي كارشناسان 5 كشور مذكور طي 14 سال اخير به نتيجه ملموسي نرسيده است. شايد بتوان امضاي كنوانسيون زيست محيطي خزر در تاريخ 13 آبان 1382 در تهران و امضاي كنوانسيون هواشناسي درياي خزر در تاريخ 25 و 26 اسفند 1382 در باكو را تنها دستاوردهاي 5 جانبه 14 سال مذاكرات فشرده اين كشورها تلقي كرد.

به عقيده برخي تحليل گران اين دو كنوانسيون مي تواند راه را براي دستيابي به كنوانسيون رژيم حقوقي خزرهموار سازد. اما در خصوص اين كنوانسيون با وجود برگزاري حدود 11 دور مذاكرات، پيشرفت، ميليمتري است و احتمالا هنوز هم بايد سالها منتظرماند تا اين كنوانسيون به صورت نهايي تصويب شود. حياتي ترين مسئله در خزر، انرژي آن است و بعد ازتحولات 11 سپتامبر، مسايل امنيتي نيز به آن اضافه شده است. گره اساسي در اين مذاكرات، پافشاري هر يك از كشورها بر مواضع خود است. متاسفانه بايد اذعان كرد كه موضع ايران عليرغم برخورداري از مباني استدلالي، منطقي، تاريخي و حقوقي، از طرفداران اندكي در اجلاس برخوردار است. 3 كشور روسيه، آذربايجان و قزاقستان عملا با تصويب قراردادهاي 2 و 3 جانبه، خزر شمالي را ميان خود تقسيم كرده و شايد چندان نيازي به تصويب كنوانسيون رژيم حقوقي در آن منطقه نداشته باشند. اما با اين حال در خزر جنوبي 2 چالش اصلي وجود دارد:

1-ميان ايران و آذربايجان

2-ميان تركمنستان و آذربايجان

ايران در سالهاي اخير با منطقي كردن مواضع خود، به سمت حمايت از

سهم 20درصدي خود در خزر گام برداشته و با تدابير ويژه اي از اين سهم دفاع كرده است، انعقاد قرارداد با شركتهاي اروپايي براي بهره برداري از منابع انرژي خزر گام دوم منطقي ايران بوده است، چرا كه تا زمان تصويب نهايي كنوانسيون رژيم حقوقي خزر نبايد دست روي دست گذاشت.

تمركز دستگاه ديپلماسي كشور بر مسئله خزر، از سويي نشان دهنده قوت و قدرت ديپلماتيك ايران است به خصوص كه ايران در نيمه دوم سال گذشته تجربه موفق برگزاري اجلاس امضاي كنوانسيون زيست محيطي خزر را پشت سر گذاشته است، از سوي ديگر امتياز ميزباني ايران مي تواند، در نزديكتر كردن مواضع سران 4 كشور ديگرموثر باشد.

صفر مرادنيازاف رئيس جمهور تركمنستان درجايي گفته بود مشكل اصلي عدم امضاي رژيم حقوقي خزر، كارشناسان هستند، اگر سران كشورها، در جلساتي دور هم گرد آيند، امكان حل و فصل نهايي موضوع بيشتر فراهم مي شود اجلاس خزر، عرصه چالش منافع ملي كشورها است، هيچ كشوري حاضرنيست از آنچه كه منافع ملي خود مي پندارد قدمي كوتاه بيايد، اين نشست و برخاستها، گامي به سوي نزديكتر شدن ديدگاهها و فهم نظرات و استدلالهاي ديگران است.

چالش خزر هيچ راه حلي به جز گفتگو ندارد، منتهي گفتگوهايي كه مبتني بر واقع بيني و با پشتوانه مطالعات كارشناسي و حقوقي باشد.

امارات متحده عربي بر چه اساسي مدعي جزاير سه گانه ايراني است.

پرسش

امارات متحده عربي بر چه اساسي مدعي جزاير سه گانه ايراني است.

پاسخ

جهت اطلاع كامل در اين زمينه ابتدا ديدگاه كارشناسان و حقوقدانان مي آيد و سپس جهت تكميل موضوع تصوير مقاله اي از دكتر پيروز مجتهدزاده تحت عنوان «دخالت اتحاديه اروپا به سود توسعه طلبي هاي ابوظبي در مورد جزاير تنب و ابوموسي...» برگرفته از مجله «اطلاعات سياسي - اقتصادي، ش 200 - 199 ، صص 4 تا 13 به ضميمه نامه ارسال مي گردد.

گفتگوي خبرگزاري «مهر» با صاحب نظران 29/2/1383 :

بررسي ادعاهاي امارات درباره جزاير سه گانه

بحث جزاير سه گانه ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و كوچك كه هر از گاهي اماراتي ها ادعاي تكراري خود را درباره آن مطرح مي كنند از مسائلي است كه بايد به عنوان يكي از محورهاي اساسي سياست خارجي و امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران مورد اهتمام مسئولان كشورمان قرار گيرد.

درحاليكه شرايط جهاني بويژه منطقه خاورميانه همدلي و همسويي كشورها با يكديگر را مي طلبد اما متاسفانه در برخي از مقاطع همچنان زمزمه هايي از جدايي و تفرقه شنيده مي شود.ادامه اين روند نه تنها منافع كشورهاي منطقه را به دنبال نخواهد داشت بلكه زمينه هاي حضور بيش از پيش قدرتهاي بزرگ را فراهم مي اورد. تاكيد بر مسائلي كه نه تنها مستنداتي را در بر ندارد بلكه زمينه را براي ظهور و بروز تحولات و نااراميهاي جديد فراهم مي آورد.

به رغم اين كه جمهوري اسلامي ايران امادگي خود را براي مذاكره بااماراتيها دررابطه باحل مسئله جزايرسه گانه بارها اعلام داشته است اما هراز چند گاهي مقامات اين جزيره سخن ازمالكيت اين جزايررا مطرح مي كنند.

در رابطه با سابقه ادعاي مالكيت امارات و به طور خاص شارجه بر اين جزايرنظرات متفاوتي وجود دارد، سيد مصطفي ابطحي از اساتيد دانشگاه وتحليلگر مسايل سياسي دراين باره مي گويد:

مسايل تنب بزرگ وكوچك و ابوموسي به سال 1904 بر مي گردد.انگلستان تقريبا بعد از نفوذ آلمانها وروسهادر ايران به اهميت اين 3 جزيره واقف شد چرا كه در واقع اين جزاير، كنترل تنگه هرمزرا در دست داشتند.انگستان آن زمان معتقدبودكه حتي با جنگ هم اجازه نخواهد داد هيچ كشور ديگري در خليج فارس پايگاه داشته باشد.

بنابراين در ابتدا بااستفاده از روش استعمارنوين به دنبال پيدا كردن شيخي ازافراد بومي بود كه از طرف انها ادعاي عدم تعلق اين جزاير به ايران را مطرح كند ولي چون چنين شيخي را پيدا نكرد در نهايت حاكم بندر لنگه را كه ايراني بودعلم كرد و ادعا كرد كه وي ازاعراب و داراي ريشه جاسمي است. انگليسي ها با اين بهانه كه تبار حاكم بندر لنگه به عربها مي رسد وباتوجه به اينكه در آن زمان اداره جزاير سه گانه نيز به عهده او بود ادعا كردند اين جزاير متعلق به شيوخ عرب جاسمي است .

امااين ادعاي انگلستان از لحاظ حقوقي قابل قبول و مسموع نبود زيرا در مقاطع مختلفي ازتاريخ حاكم بندر لنگه غير جاسمي بود وازطرف ديگردر تمام نقشه هاي جغرافيايي اين نقاط همواره متعلق به ايران بوده است وحتي در نقشه وزارت جنگ انگليس كه از طرف ملكه ويكتوريا به ناصرالدين شاه هديه شده اين جزاير متعلق به ايران نشان داده شده است وحتي در تمام گزارشهاي ماموران بريتانيايي هم تنب بزرگ و كوچك

و ابوموسي به نام ايران بوده است.

از طرف ديگر چون ميان شيوخ عرب برسرمرزها زد وخورد وجنگ پديد مي امد براي جلوگيري ازبرخوردآنها قلمروشارجه وراس الخيمه را در نقشه 20 مايل زير ابوموسي تعيين كردند و اين خود نشانگر آن است كه در آن زمان هم اين جزاير جزيي ازايران محسوب شده است .

در سال 1944 كشتيهاي انگليسي اين جزاير را به نام شيخ شارجه و راس الخيمه اشغال مي كنند. درسالهاي بعد كه براساس قرارداد موقت1945مقرر شد تازماني كه مشكل از طريق مذاكره حل نشده است هيچ يك از دوطرف اقدامي نكند ، يعني انگليس نيروهايش رااز جزاير بيرون ببرد و ايران نيز ماموري به اين مناطق نفرستد.

وي در پاسخ به اين سوال كه تعاملهاي منطقه اي وروابط دوستانه ايران با كشورهاي همسايه تاچه حدي مي توانددركمرنگ كردن ادعاي امارات بر سر مالكيت اين جزاير نقش داشته باشد گفت: با توجه به فقدان مستندات حقوقي در خصوص ادعاي امارات مبني بر حاكميت بر اين سه جزيره مسئولان اين شيخ نشين درصدد سياسي كردن مسئله هستند و سعي مي كنند با كشاندن آن به ديوان بين المللي لاهه ايران را با فشارهاي بين المللي مواجه كنند.

وي افزود از طرف ديگر اماراتي ها با طرح متعدد اين ادعا در نشستهاي سران كشورهاي عرب درصدد ايجاد موضع واحدي از سوي كشورهاي عربي در خصوص اين مسئله هستند و طبيعي است هر گونه ارتقاء سطح روابط ايران با كشورهاي منطقه اي و عرب و تشكيل پيمان هاي دو جانبه يا چند جانبه با كشورهاي عربي در تعديل فضاي سياسي حاكم بر روابط ميان ايران و اين كشورهاو بي

نتيجه ماندن تلاش هاي امارات موثر خواهد بود .

اين تحليلگر مسائل سياسي در ادامه تصريح كرد : با توجه به سياست تنش زدايي رئيس جمهورو احتمال سفر شيخ زايد حاكم امارات به ايران اين اميد وجود دارد كه مسئله جزاير سه گانه به صورت مسالمت اميز ، در سطح سران دو كشور و بدون دخالت هيچ عامل خارجي حل و فصل شود.

وي در پاسخ به اين سوال كه درصورت پافشاري اعراب در اين قضيه آيادولت ايران به فكر جايگزين كردن شركاي جديد تجاري براي خودش مي افتد پاسخ داد : طبيعي است رفتار اقتصادي هميشه تابعي از ملاحظات سياسي است و اگر فضاي گفتمان سياسي كشورها تغيير يابد روابط اقتصادي هم تحت تاثير قرار خواهد گرفت و فضاي حسن اعتماد پيشين از بين خواهد رفت .

اين استاد دانشگاه در پايان در مورد آينده اين منازعه تصريح كرد : تلاش هاي ايران براي تحكيم پيوندهاي دوستي بين كشورهاي عربي و اسلامي و ايجاد موضع واحد در سطح كلان جهان اسلام ، موضوع اعراب و اسراييل قابل تقديراست و با توجه به حضور ملموس امريكا در منطقه ، تلاش ايران دربرابر تهديد مشترك جديدي كه معطوف به عملكرد محافظه كاران نو آمريكا و لابي صهيونيستي است در تقليل اختلافات منطقه اي موثر است و به نظر مي رسد كشورهاي عربي و ايران بايد بااحرازعقلانيت در شرايط متقابل تنشهاي موجود مرزي و ارضي را در چارچوب ملاحظات تاريخي ،حقوقي و سياسي حل و فصل كنند.

مجتهدزاده : ادعاهاي امارات در خصوص جزاير ايراني غيرقانوني است

پيروز مجتهدزاده استاد دانشگاه و رييس موسسه يوروسويك لندن گفت : اتحاديه عرب

تا هر زماني كه مي خواهد در قبال جزاير سه گانه ايراني عربده بكشد . اين عربده ها شبيه عربده هاي ناسيوناليستي صدام است .

رييس موسسه يوروسويك لندن درگفتگو با خبرنگار سياسي مهر با بيان اين مطلب افزود : قرارگرفتن مسئله جزاير سه گانه در دستور كار نشست اخير اتحاديه عرب، به خاطر ناراحتي اين اتحاديه از ايران در خصوص درخواست عضويت در اين اتحاديه بود به اين معنا كه ايران ابتدا تقاضاي عضويت در اتحاديه عرب را مطرح ولي در نهايت اين مسئله را متوقف كرد و اين باعث دلخوري اتحاديه عرب شد .

وي با اشاره به اينكه مساله جزاير سه گانه درچارچوب اتحاديه عرب كه يك تشكيلات ناسيوناليستي عرب است ، طرح مي شود گفت : وضع اين اتحاديه به گونه اي درآمده است كه ديپلمات عاقل و واردي مانند عمروموسي هم ديگر اختيار خود را از دست داده است .

مجتهدزاده تاكيد كرد : ادعاهاي امارات در خصوص خاك لاينفك ايران غيرقانوني و خلاف تمامي اصول بين المللي است چون جزاير مورد بحث از ابتدا متعلق به ايران بوده است .

وي تصريح كرد : بريتانيا براي مدت 68 سال اين جزايررا به نام شيوخ شارجه و راس الخيمه اشغال كرده بود و پس از 68 سال مبارزات قانوني ايران اين جزاير طبق قراردادهاي رسمي به ايران بازگردانده شد . اگر شيوخ زياده خواه ابوظبي معلومات كافي ندارند كه اين مسئله را به ياد آورند حداقل شوراي همكاري خليج فارس و اعضاي آن و اتحاديه اروپا بايد توجه داشته باشند كه جزيره ابوموسي طبق توافقنامه 8 نوامبر سال 1971به حاكميت مشترك ايران و شارجه

درآمد و اين تفاهم نامه زير نظر دولت بريتانيا كه در آن زمان قيم دولت امارات بود به امضاي ايران و شارجه رسيد . اين قرارداد ، قراردادي قانوني و رسمي است كه انتقال جزيره ابوموسي به ايران را بطورقانوني رسميت مي بخشد.

مجتهدزاده افزود : دوجزيره تنب كوچك و تنب بزرگ نيز براساس توافق رسمي بين ايران و بريتاينا كه در آن زمان قيم دولت راس الخيمه بود به ايران بازگشت داده شد . اين جزاير ملك ايران هستند و امضاي هرگونه قراردادي در اين خصوص حاكميت ايران را به ترديد مي اندازد.

رييس موسسه يوروسويك لندن با اشاره به اينكه با توافق رسمي بريتانيا كه قيم دولت امارات بود اين دو جزيره به ايران برگشت داده شد گفت : نماينده بريتانيا در سازمان ملل متحد نه تنها اين توافق را تاييد كرد بلكه اين توافق را سرمشقي براي حل همه مسائل سرزميني درجهان قرار داد .

بنابراين ادعاي امارات نسبت به اين جزاير در درجه اول غيرقانوني و خلاف حقيقت و فقط براي ماجراجويي است و اقدام شوراي همكاري خليج فارس در زمينه ايجاد جنجال سياسي و يا در زمينه تقويت جنجال آفريني هاي امارات اقدامي غيرقانوني و خلاف اصول و اخلاق است .

وي تصريح كرد: حيرت انگيز است كه رهبران كشورهايي مانند عربستان، بحرين ، قطر و عمان اجازه مي دهند كه دبيركل شوراي همكاري خليج فارس دست به اين ماجراجويي بزند.

مجتهدزاده تصريح كرد : امارات عربي متحده اكنون تنها حكومت حامي ادعاهاي واهي خود نسبت به خاك ايران، يعني رژيم بعث صدام را از دست داده و در انزواي مطلق قرار گرفته

است. اين كشو به دلايل نامشخص درصدد ماجراجويهاي سياسي در اين زمينه و دامن زدن به ادعاهاي خود از طريق سياسي و بين المللي كردن ادعاهاي خود است.

وي تاكيد كرد : امارات تلاش مي كند تا با توجه به روابط ويژه اي كه بين ايران و اتحاديه اروپا و حساسيتهاي كه در اين روابط ايجاد شده است از اين وضع خاص و حساس براي پيشبرد اهداف سرزميني خود در قبال خاك ايران بهره برداري كند.

رييس موسسه يوروسويك لندن تاكيد كرد : امارات عربي متحده حدود دو سال پيش كميسيون مشترك اتحاديه اروپا و شوراي همكاري خليج فارس را وادار كرد تا در يك برخورد نسنجيده و و ناپخته در اطلاعيه اي از ايران بخواهند كه موضوع ادعاي امارات را در قبال خاك ايران مورد توجه قرار دهد و با امارات متحده عربي وارد بحث و گفتگو شود .

منصوري: ايران درباره سرزمين خود با كسي مذاكره نمي كند

دكتر جواد منصوري استاد دانشگاه و كارشناس روابط بين الملل گفت : جزاير سه گانه جزء خاك لاينفك ايران است و جمهوري اسلامي ايران در قبال خاك و بخشي از سرزمين خود با كسي مذاكره نمي كند .

اين استاد دانشگاه و كارشناس روابط بين الملل در گفتگو با خبرنگار سياسي مهر با بيان اين مطلب افزود : اتحاديه اروپا به خوبي مي داند كه سوابق ، مدارك و مستندات تاريخي و حقوقي و آنچه كه در سازمانهاي بين المللي به ثبت رسيده است كاملا موضع ايران را در قبال جزاير سه گانه تاييد مي كند و هيچ جاي بحثي در اين خصوص وجود ندارد .

منصوري تاكيد كرد :

به لحاظ حقوقي در مورد ادعاهاي ديگران در خصوص جزاير سه گانه مدركي وجود ندارد و تلاش مي شود كه اين ادعا از جوانب سياسي مطرح شود كه سرانجامي نخواهد داشت .

وي تصريح كرد : پس از خروج نيروهاي انگليسي در سال 1349 از خليج فارس اين جزاير به ايران به عنوان صاحب اصلي برگردانده شد و طبق معمول انگليسيها از هرنقطه دنياكه خارج مي شد مشكلي را از خود به جاي مي گذاشت ولي طبق توافقات به عمل آمده و مدارك قانوني اين جزاير در نملك ايران بوده و به ايران بازگردانده شد.

منصوري تصريح كرد : تاكنون هيچ كس نتوانسته است مستندات حقوقي خلاف مالكيت ايران در قبال جزاير سه گانه را اعلام و منتشر سازد تمام تلاشهاي صورت گرفته در اين زمينه سياسي بوده و برخي ها صرفا مي خواهند از طريق فشارهاي سياسي اين مسئله را حل كنند.

اين استاد دانشگاه تاكيد كرد : جزاير سه گانه جزء تماميت ارضي ايران است و مستقيما با منافع و امنيت ملي ايران در ارتباط است و جمهوري اسلامي ايران در اين زمينه هيچ گونه انحطاط و ضعفي نداشته و ندارد و اتحاديه اروپا نيز بايد بداند كه اين مسئله حقوق بشر نيست كه بخواهند با چانه زني يا با مصداق تعيين كردن و شعار دادن به مسئله خاصي برسند زيرا خاك ايران جاي بحث ندارد .

وي افزود : خود امارات نيز مي داند كه اين جزاير جزء خاك ايران هستند و معلوم نيست كه با اين تبليغات و جنجال آفرين ها چه چيزي را دنبال مي كنند.

حاج بابايي :درخواست ميانجي گري اروپا درجزاير سه گانه

سرآغاز پروسه اي مشكوك است

عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس گفت : ايران همواره تاكيد كرده است كه براي رفع سوءتفاهمات برسر جزاير سه گانه آماده گفتگو با امارات است و براين اساس به نظرمي رسد درخواست كمك از اروپا براي ميانجي گري آغاز پروسه اي مشكوك براي فشار به ايران باشد .

حميدرضا حاجي بابايي در گفتگو با خبرنگار سياسي "مهر" با تاكيد بر اينكه درخواست ميانجي گري شوراي همكاري خليج فارس از اتحاديه اروپا بر سر جزاير سه گانه ريشه اي فرامنطقه اي دارد ، ياد آورشد : همواره ادعاي تكراري امارات در شرايطي مطرح مي شود كه زمينه مناسبي براي آن توسط آمريكا فراهم آمده باشد تا اين كشور بتواند بر ادعاهاي خود پابفشارد.

وي با بيان اينكه بين المللي شدن موضوع جزاير سه گانه به هيچ عنوان به نفع كشورهاي منطقه نيست ، گفت: دخالت برخي كشورها از جمله آمريكا در فرامنطقه اي شدن ادعاي امارات ، در آينده اي نزديك آشكار خواهد شد و اولين بازتابهاي منفي آن به كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس خواهد رسيد.

وي با بيان اينكه تنها راه حل پيشگيري از پيامدهاي منفي فرامنطقه اي شدن ادعاي امارات گفتگوي ديپلماتيك ايران و امارات و حل ماجراست افزود : هرچند اگر پروسه اي مشكوك آغاز شده و ادعاي امارات بخشي ازآن باشد ، صحبت از اين شيوه بيهوده است .

وي تقويت ديپلماسي ايران در شوراي همكاري خليج فارس و كشورهاي عضو آن را براي اثبات حقانيت ايران ضروري دانست .

شهابي : ضعف ديپلماسي ايران در رابطه باشوراي همكاري خليج فارس ، امارات رابه اروپا

متوسل كرد

يك تحليلگر امور بين الملل معتقد است : ضعف ديپلماسي ايران در نفوذ در شوراي همكاري خليج فارس ، سبب ساز فرامنطقه اي شدن موضوع سوء تفاهم امارات در خصوص جزاير سه گانه شد .

دكترسيف الرضا شهابي در گفتگو با خبرنگار سياسي مهر، شوراي همكاري خليج فارس را شورايي ناقص خواند و گفت : اين شورا كه در پي حمله عراق به كويت تشكيل شد با توجه به نامگذاري اش در حال حاضر دو كشور ايران و عراق را كم دارد .

وي با انتقاد از ضعف ديپلماسي ايران در عضويت و تاثير گذاري بر شوراي همكاري خليج فارس به عنوان كشوري كه بيشترين مرز آبي را در خليج فارس دارد ، گفت : با توجه به رابطه خوب ايران با كشورهاي مهم عضو اين شورا از جمله عربستان انتظار مي رود با فعال كردن ديپلماسي خود اجازه ندهد پاي كشورهاي فرا منطقه اي در حل سوء تفاهم با امارات باز شود .

اين استاد دانشگاه افزود : ايران ميتواند در اجلاس شوراي همكاري خليج فارس براي كشورهاي عضو اين شورا حقانيت خود را رد جزاير سه گانه توضيح دهد .

شهابي سازمان كنفرانس اسلامي را به عنوان يكي ديگر از تريبونهايي كه ايران مي تواند از آن براي دفاع از حق خود استفاده كند نام برد .

اين تحليلگر مسائل بين الملل با بيان اينكه عربها از تجربه هاي گذشته خود در آشكارشدن نتايج بهره گيري از كمك هاي فرامنطقه اي براي حل مشكل ناتواني و ضعف خود درس نميگيرند ، يادآور شد: عربها اسرائيل را نيز در پي كمك خواستن از

انگليس براي مقابله با عثماني ، به خاورميانه كاشتند همانطور كه پاي آمريكا را به منطقه خليج فارس بازكردند.

با توجه به جمعيت شيعيان در عراق آيا تقسيم قدرت در دولت موقت عراق عادلانه مي باشد.

پرسش

با توجه به جمعيت شيعيان در عراق آيا تقسيم قدرت در دولت موقت عراق عادلانه مي باشد.

پاسخ

يكي از مهمترين اهداف لشكركشي آمريكا به منطقه و اشغال كشور عراق - علاوه بر اهداف اقتصادي و تقويت رژيم غاصب اسرائيل - مقابله مستقيم با موج عظيم اسلام گرايي كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در بسياري از نقاط جهان شكل گرفته است مي باشد؛ استكبار جهاني با شناختي كه جهان اسلام دارد به خوبي به اين واقعيت پي برده است كه تنها خطر جدي و تهديد كننده نظام ليبرال - دموكراسي غرب، تشيع ناب است كه به پشتوانه ذخاير عظيم معرفتي و تاريخي خود و با الهام از انقلاب اسلامي ايران مي تواند بيشترين ضربه را بر ايدئولوژي و نظام سرمايه داري در حال انحطاط غرب وارد نمايد همانگونه كه حزب الله لبنان به تنهايي توانست شكست بي سابقه اي بر رژيم قلدر اسرائيل وارد كند امري كه تمامي كشورهاي عربي با آن همه دبدبه و تبليغاتشان از آن عاجز بوده و هستند. از اين رو بايد اين واقعيت را پذيرفت كه آمريكا و متحدانش و حتي ساير كشورهاي عربي به هيچ وجه مايل به شكل گيري كانون جديدي از نظام سياسي شيعه نيستند و تمامي تلاش خود را براي تضعيف شيعيان عراق به كار برده و خواهند برد. اما با اين همه شيعيان عراق از امتيازات بسيار زيادي برخوردارند، اكثريت جمعيت عراق، سابقه مبارزه با رژيم بعث صدام، تشكل هاي قوي سياسي و مذهبي و مهمتر از همه برخورداري از رهبري واحد و مدبرانه آيت الله سيستاني مي تواند توطئه هاي اشغالگران را خنثي

نمايد و آنگونه كه تركيب دولت موقت عراق و انتخاب غازي ياور به عنوان رييس جمهور عراق و حضور 14 وزير شيعه در كابينه اين كشور را مي توان از نخستين نتايج وحدت شيعيان عراق در هفته اخير دانست. توضيح اين كه:

در حالي كه عدنان پاچه چي از سوي اعراب سني، هواداران صدام و دولت هاي عربي به عنوان كانديداي اصلي رياست جمهوري عراق، داراي گرايش هاي ضدشيعي و ضدايراني بود، انتخاب غازي ياور _ كه تنها از حمايت شيعيان براي رياست جمهوري عراق بهره مي برد _ براي دولت هاي عربي و اشغالگران يك عقب نشيني چشمگير در برابر شيعيان و مردم عراق به شمار مي رود. و از سوي ديگر به رغم آنكه اياد علاوي به خاطر سوابقش، كانديداي ايده آل شيعيان براي سمت نخست وزيري عراق نبود، اما انتخاب 14 عضو شيعه در كابينه و به ويژه واگذاري پست هاي حساسي چون وزارت دارايي، وزارت ارتباطات، وزارت دفاع، وزارت نفت، وزارت برنامه ريزي، وزارت آموزش وپرورش، وزارت آموزش عالي و وزارت كشاورزي به شيعيان، نشان داد كه وي به منافع مشترك و استراتژيك شيعيان عراق بي توجه نبوده، بلكه در مقابل پايمال شدن حق طبيعي شيعيان در آينده سياسي عراق، حساسيت نشان مي دهد ( به نقل از سايت بازتاب).

البته هنوز براي قضاوت درباره آينده سياسي عراق و عملكرد دولت موقت زود است، اما رييس جمهور، نخست وزير و كابينه عراق، بايد بدانند كه با حمايت و اتحاد شيعيان، توانسته اند اين مسؤوليت را به دست آورند و مي بايست، در عمل به اين اعتماد مرجعيت شيعه، نخبگان و مردم عراق، پاسخ مناسبي دهند.

و نكته آخر اين كه: در پي اعلام اسامي اعضاي دولت موقت عراق، آيت الله «علي سيستاني» كه عمده ترين مرجع شيعيان، به

ويژه درعراق محسوب مي شود، با اينكه تركيب اين دولت را كاملاً منطبق با تركيب قوميت ها و نيروهاي سياسي در اين كشور ندانسته اما مخالفتي نيز با آن نورزيده و اين دولت را مشروط بر اينكه خواست هاي ملت عراق را برآورده كند، تأييد كرده است (به نقل از سايت رويداد 7 تير 1383).

نظر رهبري در مورد بيانيه تهران چيست؟

پرسش

نظر رهبري در مورد بيانيه تهران چيست؟

پاسخ

رهبرمعظم انقلاب عصر ديروز در ديدار مسئولان نظام (11/8/82)

با تبيين علل تصميم گيري اخير جمهوري اسلامي در قبال پروتكل الحاقي تاكيد كردند: آنچه اتفاق افتاد كاري درست و تدبيري براي درهم شكستن توطئه آمريكا و صهيونيست ها بود و اگر طرفهاي گفت وگو با ما يا مراكز قدرت جهاني زياده خواهي كنند و ما به نقطه اي برسيم كه منافع كشور و ارزش هاي نظام بخواهد مورد خدشه قرار گيرد بدون هيچ ترديدي اين روند را قطع خواهيم كرد.

مشروح بيانات رهبر فرزانه انقلاب در اين باره در پي مي آيد:

اولاً بايد بگويم كه اين گونه حوادث در كشور نبايد به هيچ وجه وسيله ي بگو مگو و اختلاف بين مسؤولان، آحاد يا جناح هاي كشور شود؛ از اين پرهيز كنيد. ايشان درست گفتند كه نقد و انتقاد و. . . ايرادي ندارد، و حتّي برخي از بي تابي هايي كه انسان در اين قضيه از دانشجوها، آحاد مردم و يا بعضي از مطبوعات ديد كه دغدغه داشتند، خوب هم هست و نشان دهنده ي اين است كه روي عزت و استقلال ملي در جامعه حساسيت زياد است؛ اما هيچ كدام از اينها نبايد به دعوا، اختلاف و كشمكش منتهي شود. آنچه اهميت دارد اين است كه شما نخبگان و مسؤولان و بخصوص افرادي كه تريبون دارند و نقش آنها بسيار مهم است - چه مجلس، چه مطبوعات، چه نمازهاي جمعه و چه بقيه ي جاها - بدانند كه وقتي كشور با چنين مسأله يي - كه يك مسأله از دهها و صدها مسأله يي است كه كشور با

آن مواجه مي شود - روبه رو مي شود، بدترين روش اين است كه خود اين مسأله در داخل به وسيله يي براي بگومگو تبديل شود؛ اين خيلي بد است.

اوايلي كه عراق حمله كرده بود، وظيفه ي همه معلوم و مشخص بود كه چه كار بايد بكنند؛ اما منافقين كه در آن وقت در تهران و در شهرهاي ديگر فعال بودند و آزادانه حركت و سخنراني مي كردند، دايماً مي گفتند آزادي نداريم! مثل حالا كه بعضي هرچه به ذهنشان مي آيد، مي گويند و هر طور هم كه دلشان مي خواهد، كار مي كنند، آن وقت يكي از شعارهايشان اين است كه آزادي نداريم! نمي فهمند كه خود اين ادعا موجب تمسخر آنها مي شود. آن وقت هم همين طور بود و عروسكهاي منافقين سر چهار راهها تابلو به دست مي ايستادند و مردم را نسبت به اصل مسأله ي دفاع دچار ترديد و اضطراب مي كردند. بعد كه به آنها تذكر داده و تشر زده شد، دست و پايشان را جمع كردند. مطلقاً نبايد اين طور حوادث كه در كشور پيش مي آيد، به بگومگو، دو دستگي، شكاف، جدا كردن افراد از يكديگر و جناحي كردن مسائل منتهي شود؛ اين خيلي بد است.

همه توجه داشته باشند كه خلاصه ي آنچه اتفاق افتاد اين است كه صهيونيست هاي غاصب سرزمين فلسطين و هيأت حاكمه ي كنوني امريكا كه كينه و حقدشان نسبت به جمهوري اسلامي نهايت ندارد و حاضرند از هر وسيله ي رذالت آميزي براي رسيدن به هدف خود استفاده كنند، شعاري را در سطح دنيا درست كردند كه: ايران دنبال

سلاح اتمي است. براي اين كار افكار عمومي و خيلي از دولتها را حساس كردند و بعد از جنجال، هدفشان اين بود كه اجماع جهاني برسد به اين جا كه تلاش علمي و فناوري اتمي ايران، موجب بيم عمومي در دنيا شده است. اين جا چه كار بايد كرد؟ بايد اجازه داد كه صهيونيست ها و امريكايي ها تبليغات خود را تكرار كنند؛ يا نه، بايد نشان داد و روشن كرد كه نخير، اين طور نيست. مسؤولان محترم نظام اين درايت و تدبير را انتخاب كردند كه روشن كنند و بگويند نخير، بياييد قضيه را ببينيد. آنچه كه تاكنون جمهوري اسلامي قبول كرده اين است كه بيايند و عمليات غني سازي يي را - كه در نقطه ي مشخصي است - ببينند؛ كه آنها هم آمدند و ديدند كه وجود دارد و اجازه هم داشتند كه هرجاي ديگري هم كه خيال مي كنند عمليات غني سازي هست، بروند و ببينند، تا بدانند كه تبليغات صهيونيست ها دروغ است؛ اين يك راه مسالمت آميز براي حفظ فناوري هسته يي است.

ما به هيچ قيمتي حق نداريم اين فناوري را از دست بدهيم. اين كه بعضي تبليغ مي كنند كه چيز زيادي به دست نيامده، اين هم درست نيست. اين را بدانيد كه آنچه به دست آمده، بسيار برجسته و زياد است. اگر زياد نبود، دشمنان ما را اين قدر حساس نمي كرد. كارشناس ها و انسان هاي وارد و مطلع داوري درستي در اين مورد دارند. ما به فناوري يي رسيده ايم كه در كشور ما بومي است؛ مهم اين است. اگر امروز همه ي دستگاه

هايي را كه در اختيار جمهوري اسلامي است، دشمنان ما بتوانند - كه البته نخواهند توانست - از بين ببرند، اين فناوري از بين نمي رود؛ چون آن را از كسي عاريه و وام نگرفته ايم و متخصصان هوشمند خود ما توانسته اند به آن دست پيدا كنند. البته اگر به ميل غربي ها و مراكز قدرت جهاني بود، تا صد سال ديگر هم نمي گذاشتند كه جمهوري اسلامي به چنين فناوري يي دست پيدا كند و اين كار، علي رغم آنها و تحريم ما انجام گرفته است. بنابراين آنچه به دست آمده، ارزشمند است و اين دانش ارزشمند را نه دولت، نه مسؤولان، نه سازمان انرژي اتمي و نه هيچ فردي از افراد اين كشور حق ندارد كه از دست بدهد و روي آن معامله كند؛ قطعاً معامله يي هم صورت نگرفته و نخواهد گرفت. البته اگر آنهايي كه وارد اين گفتگو با مسؤولان جمهوري اسلامي شدند، بخواهند با جمهوري اسلامي سر اين قضيه به چالش بيفتند و زياده طلبي كنند، همه چيز به هم خواهد ريخت و قطعاً از جمهوري اسلامي تو دهني خواهند خورد و بلاشك ما در اين زمينه مطلقاً حاضر به دادن هيچ امتيازي نخواهيم بود. ما اين فناوري و آنچه را كه بحمدالله در بخشهاي مختلف كشور عزيزمان از پيشرفتهاي چشمگير علمي و تحقيقي به دست آورده ايم، بايد حفظ كنيم. البته هنوز تا رسيدن به خطوط مقدم فناوري و علم خيلي فاصله داريم كه علتش اين است كه از زير صفر - نمي شود گفت صفر - شروع كرده ايم. با اين كشور كاري كرده بودند كه نه

فقط دستاورد علمي و فناوري، بلكه حتّي اميد آن را هم نداشته باشد. بنابراين، ما از نقطه ي «هيچ» شروع نكرديم، بلكه از «هيچ همراه با نوميدي» شروع كرديم. انقلاب اسلامي از اين جا وارد ميدان شد و بحمدالله امروز پيشرفت كرده است.

الان در بسياري از دانشگاه هاي ما، جوانها فعالند و آن طور كه افراد خبره و وارد به من گزارش داده اند، سطح كار علمي و تحقيقي در بيست، سي دانشگاه بزرگ كشور از لحاظ استعداد، كار، كوشش و پيگيري استادان و داشتن استادهاي خوب، برابر با دانشگاه هاي خوب و پيشرفته ي دنياست؛ بحمدالله پيشرفتها خوب است. اينها چيزهايي نيست كه كسي براي اين كشور به ارمغان آورده باشد؛ متعلق به اين كشور است، منتها مستبدان داخلي از يك طرف و استثمارگران خارجي از طرف ديگر نمي گذاشتند. حالا كه بحمدالله كشور هم مستقل است و هم آزاد، اين دانشها يواش يواش بيشتر بروز خواهد كرد. كاري كه مسؤولان كردند، كار درستي بود، كه با تدبير و بدون پذيرش تسليم و قبول حرف زور انجام شد، تا توطئه يي كه از طرف امريكايي ها و صهيونيست ها عليه جمهوري اسلامي طراحي شده بود، شكسته شود. البته اين آغاز قضيه است و كار تمام نشده است. اگر ادامه ي اين كار به همين روالي كه تاكنون طراحي شده، ادامه پيدا كند، هيچ ايرادي ندارد؛ اما اگر قرار باشد دشمن ها يا مراكز قدرت فزون خواهي كنند و سنگر به سنگر جلو بيايند و ما هم عقب نشيني كنيم، اين، مي شود تسليم، كه به هيچ وجه درست نيست و اجازه ي چنين

كاري هم داده نخواهد شد.

به نظر بنده هر دو نوع نظريه يي كه درباره ي مذاكرات انجام گرفته وجود دارد، غير منطبق با واقع است. يك طرز فكر اين است كه افراد مؤمن و غيور ما تصور مي كنند كه دولت تسليم شد، كه بايد گفت اين طور نيست و هيچ تسليمي تا اين جا وجود نداشته است. اين يك حركت سياسي و كار ديپلماسي است. طرز فكر ديگر كه در نقطه ي مقابل طرز فكر اوّلي است، اين است كه عده يي خيال مي كنند كه ديگر نبايد معطل كرد و هرچه آنها مي خواستند، داد؛ تا نبادا بهانه گيري كنند؛ اين هم درست نيست و دستپاچه شدن است. از طرف ديگر اين تفكر هم كه عده يي از دشمنان جمهوري اسلامي دارند و خيال مي كنند كه ديگر قلاب در دهان جمهوري اسلامي گير كرده و چاره يي ندارد، درست نيست؛ نخير، اين طرز فكر هم خوش خيالي و خيال خام است.

ما در هر جا حركتي كرده باشيم كه به نقطه يي برسد كه به منافع جمهوري اسلامي خدشه و ترديد وارد شود، همان جا آن حركت را بدون هيچ ترديدي قطع مي كنيم. بنابراين ما راههاي مسالمت آميز و همراه با عزت جمهوري اسلامي را براي حفظ كشور و اين دستاورد طي مي كنيم، كه خط قرمزش اين است كه بخواهند در امور داخلي ما دخالت كنند. اگر بخواهند بگويند كه ما مي خواهيم اطمينان پيدا كنيم، ما حرفي نداريم و همين كاري كه تا الان اتفاق افتاده است، بعد از اين هم همين كار در حدي انجام خواهد گرفت.

البته تصميم گيري نهايي طبق قانون، بر عهده ي مجلس شوراي اسلامي است و بعد هم شوراي نگهبان كه بايستي آن را با شرع و قانون بسنجد. تاكنون دولت هيچ تصميمي نگرفته و نمي تواند هم بگيرد؛ الان مسؤولان محترم كار مقدماتي انجام داده اند. آنچه كه تاكنون مسؤولان محترم - چه آقاي دكتر روحاني و چه خود آقاي رئيس جمهور و مسؤولان ديگر - حقيقتاً زحمت كشيدند، اين است كه با دقت و ملاحظه ي جوانب كار كرده اند و حواسشان جمع است كه كاري برخلاف مباني و اصول انجام نگيرد؛ بنده هم مطلع هستم و هرجا احساس كنم كه برخلاف ضوابط، اهداف و عزت ملي و جهتگيري نظام اسلامي كاري انجام مي گيرد، مطمئناً نخواهم گذاشت و جلويش را مي گيرم. البته تاكنون چنين مسأله يي پيش نيامده و به فضل الهي اميدواريم بعد از اين هم بتوانند با همه ي جهات اين كار را پيش ببرند.

مسأله عمده اين است كه طرفهاي خارجي اين قضايا - چه اين مسأله و چه مسائل گوناگوني كه جمهوري اسلامي با طرفهاي خارجي ارتباط و برخورد دارد - بفهمند كه جمهوري اسلامي آن جايي نيست كه بتوانند خواستها و اطماعي را كه در گذشته با ايران استعماري داشته اند، عمل كنند. جمهوري اسلامي ماهيت و هويت ديگري است. اين ايران اسلامي آن ايران استعماري انگليسي تقسيم شده بين قدرتها نيست كه بخواهند به آن زور بگويند و درباره ي هر مسأله در امورش دخالت كنند. امروز جمهوري اسلامي مسلح به سلاحي است كه از سلاح اتمي بالاتر و برنده تر است و آن، سلاح اراده و

ايمان مردم و حضور و همراهي آنها با دولت است، كه سلاح بزرگ ماست. البته سعي و تبليغ مي كنند و آن قدر پر رو هستند كه مي خواهند حتّي به خود ماها بباورانند كه ما مسلح به اين سلاح نيستيم و مردم از اسلام و انقلاب برگشته اند! اما ما مي دانيم كه اين مطالب خلاف واقع است.

طرفهاي جهاني ما، چه اروپايي ها باشند و چه غيراروپايي ها - كه البته درباره غير اروپايي ها مسائلي چون زياده خواهي و. . . را نديده ايم؛ اما اروپايي ها ولو از گذشته غالباً اهداف و مطامع استعماري در ذهنشان هست - بايد بدانند كه جمهوري اسلامي در مبادله ها، قراردادها و رفت و آمدهاي خود زور، تحميل و دخالت را قبول نمي كند؛ به اين هم غرّه نشوند كه عده يي از داخل كه تأثيرشان در فضاي عمومي و سياسي كشور نزديك به صفر است - اگر نگوييم صفر - گاهي خبرهاي خوشي به آنها بدهند. آن كساني كه با نظام جمهوري اسلامي سر و كار دارند، بايد باور كنند كه مردم در متن نظام جمهوري اسلامي هستند و آنها مريد و سرباز نظامند؛ اسلام و استقلالشان را دوست دارند و از آن پاسداري مي كنند.

عده يي از ورشكستگان سياسي و مطرودان امام و انقلاب هستند كه از اين كه خيال كنند كه بحراني براي جمهوري اسلامي پيش آمده، خوشحال مي شوند: «ان تصبك حسنه تسوءهم»؛ هر خيري به شما برسد، آنها بدشان مي آيد. اگر شري به شما برسد: «يفر حوالها»؛ خوشحال مي شوند. آنها از احتمال اين كه ممكن است شري

براي نظام جمهوري اسلامي پيش بيايد، خوشحال مي شوند و خوشحالي خودشان را هم بروز مي دهند. گفت: «وقاحت به شادي گشوده دهن!». اين عده كساني هستند كه تا بالاي سرشان زير بار منت جمهوري اسلامي و مردم انقلابي و مسلمان است و جمهوري اسلامي و اين مردم به اينها آزادي داد و آنها را از محنت هاي سنگين و شديد رهانيد؛ اما آنها نسبت به امام، انقلاب و مردم قدرناشناسي كردند؛ نمك خوردند و نمكدان شكستند و الان دلشان را به اين خوش مي كنند كه امريكا ايران را تهديد كند. اينها كساني هستند كه هر بهانه و تهديدي كه امريكايي ها و صهيونيست ها عليه جمهوري اسلامي مطرح و علم كنند، از پيش خوشحال مي شوند؛ فردا هم كه حقوق بشر عليه جمهوري اسلامي مطرح شود، خوشحالي مي كنند. اين عده كسي نيستند و نكند كه مراكز سياسي دنيا و بخصوص اروپا را فريب دهند؛ اينها ورشكستگان به تقصيرند در نظام جمهوري اسلامي، و كساني هستند كه با مردم قهرند، مردم هم با اينها قهرند و نسبت به آنها بي اعتماد. البته نظام جمهوري اسلامي تا وقتي از اينها شرارتي نبيند، كاري به كارشان ندارد؛ برخلاف آنچه تبليغ مي كنند كه ما چون طور ديگري فكر مي كنيم، با ما برخورد مي كنند. اين عده اسم محترمانه يي براي خودشان درست كرده اند به نام «دگرانديش». بنده يك وقت گفتم دگјǙƘϙʘԠتعبير غلطي است؛ زيرا در جامعه ي اسلامي اين همه دگرانديش هست و دگرانديشي به معني دشمني نيست. جمهوري اسلامي هيچ وقت با دگرانديش برخورد نمي كند. در بين جمعي كه الان اين

جا تشريف داريد، برادران مسلمان غير شيعه و غيرمسلمان هم هستند كه همه هم اعضاي نظام اسلامي اند و براي آن كار مي كنند. بحث عناد و مخالفت و شرارت است كه جمهوري اسلامي با اينها مقابله مي كند. البته اگر كسي عناد و شرارت كرد، جمهوري اسلامي بدون هيچ ترديد و ملاحظه به آن شخص ضربه مي زند.

يكي از مسائلي در اين مذاكرات جهاني مطرح شد و آن را بعضي از اروپايي ها و ديگران گفتند، اين بود كه ما نه تنها با انرژي اتمي صلح آميز در ايران مخالفتي نداريم، بلكه خودمان برايشان نيروگاه مي سازيم و خوراكش را هم مي دهيم. از نظر ما اين موضوع قابل قبول نيست؛ زيرا آن نيروگاهي كه غربي ها بخواهند براي ما بسازند و سوختش را هم بدهند، به درد ايران نمي خورد؛ آن به گروگان دادن ايران و ايراني است. من يك وقت راجع به نفت گفتم اگر اين نفتي كه دست كشورهاي اين منطقه است، در دست اروپايي ها بود و بنا بود آنها به شما مردم ايران و مردم ساير كشورهايي كه امروز نفت توليد مي كنند، بفروشند، براي هر استكانش جان شما را مي گرفتند؛ حالا ميليون ها بشكه را به قيمت ثمن بخس مي خرند و پولي كه بابت آن مي دهند، مثل ندادن است. اگر غربيها بخواهند سوخت نيروگاه ما را بدهند، آن را به هزاران شرط مي دهند: چرا فلان حرف را گفتيد، نمي دهيم؛ چرا فلان حرف را نگفتيد، نمي دهيم. جمهوري اسلامي زير بار اين حرف ها نمي رود. ما سوخت نيروگاه را خودمان توليد مي

كنيم، كه از لحاظ مقررات بين المللي هم مجاز است. البته تهيه سوخت داراي فناوري بالا و فرايند بسيار مهم، پيچيده، حساس و اثرگذار در سطح عام و فناوري كشور است.

كمك هاي نقدي و غيرنقدي كه به بعضي از كشورهاي ستمديده مسلمان مي شود مانند فلسطين . بوسني و .. . از كدام منبع و از چه بودجه اي پرداخت مي شود؟

پرسش

كمك هاي نقدي و غيرنقدي كه به بعضي از كشورهاي ستمديده مسلمان مي شود مانند فلسطين . بوسني و .. . از كدام منبع و از چه بودجه اي پرداخت مي شود؟

پاسخ

وجود پاره اي از مشكلات و معضلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ... در سطح كشور، امري واقعي و غيرقابل انكار است كه براي برون رفت از اين وضعيت و دستيابي به وضعيت مطلوب تر، تلاش هاي مضاعفي لازم است.

در كنار واقعيت فوق، بايد واقعيتي ديگر را نيز در نظر گرفت و آن توجه به ساير مسؤوليت هاي ديني و ملي دولت و نظام اسلامي است. به عبارت ديگر حيطه و گستره وظايف و مسؤوليت هاي دولت ها، فقط در درون مرزهاي آن كشور محدود نمي شود؛ بلكه دولت ها جهت دستيابي به اهداف خود در سطح داخلي و بين المللي (از قبيل تأمين امنيت و منافع ملي و تحقق آرمان هاي ايدئولوژيك) ناچارند تا محدوده عملكرد و اقدامات خود را به بيرون از مرزهاي بين المللي، گسترش داده ودر عرصه معادلات و رقابت هاي بين الملل شركت فعال داشته باشند.

امروزه به دليل گسترش ارتباطات و تكنولوژي، جهاني شدن اقتصاد و.. - كه مرزهاي ملي كشورها را درنورديده است - ديگر نمي توان حيطه عملكرد و وظايف دولت ها را در محدوده مرزهاي آن كشور، تعريف نمود؛ بلكه برعكس دولتي از توانايي بيشتر در سامان دادن به مسائل داخلي و تأمين امنيت و رفاه در سطح جامعه و تعقيب آرمان هاي ايدئولوژيك خود، بهره مندتر است كه به صورت فعال، در مناسبات، معادلات و رقابت هاي بين المللي حضور داشته باشد و در چارچوب اصول سياست خارجي خويش، نقش مؤثري را در تأثيرگذاري بر تحولات منطقه اي و بين المللي ايفا كند و از موقعيت ها و فرصت هاي

بين الملل، به بهترين نحو جهت پيشبرد اهداف سياست خارجي خود استفاده نمايد.

عوامل متعددي در شكل گيري سياست خارجي كشورها مؤثر است كه مهم ترين آنها عبارت است از: (جهت اطلاع بيشتر ر.ك: قوام، عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، ص 135.)

1. ارزش ها و اعتقادات، 2. زمينه هاي تاريخي و فرهنگي، 3. ساختار نظام بين الملل، 4. مشكلات و نيازهاي داخلي.

دولت ها جهت تحقق اهداف سياست خارجي خود، از ابزارها و تكنيك هاي گوناگوني بهره مي گيرند؛ ابزارهايي نظير ديپلماسي، حربه هاي اقتصادي، نظامي و فرهنگي. استفاده صحيح و به موقع از اين تكنيك ها، در ميزان موفقيت واحدهاي سياسي بسيار مؤثر است. (همان، ص 206.)

در سطح بين الملل، سياست خارجي كشوري موفق تر و از توانايي بيشتري در پيشبرد اهداف بين المللي و تأمين منافع ملي خود برخوردارتر است كه از توانايي بيشتري در كاربرد تمامي اين ابزارها، برخوردار باشد و در موقع نياز جهت دسترسي به اهداف خود، از آنها بهره گيرد. به عنوان نمونه امروز، با استفاده از ابزار اقتصادي (نظير اعطاي وام، مشاركت در سرمايه گذاري يا بازسازي كشور) مي توان زمينه هاي مناسبي را جهت تأثيرگذاري در تحولات داخلي آن كشور، فراهم نمود و بازاري براي عرضه كالاهاي توليدي در خارج و ... به وجود آورد و در نتيجه، بخشي از اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت سياسي خارجي خويش را تحقق بخشيد.

براساس مطالب يادشده در خصوص كمك ايران به مسلمانان فلسطين گفتني است:

يكم. بخشي از اين كمك ها (مانند مواد غذايي، دارو، پوشاك و..). در شرايط فعلي، حياتي بوده و از مسؤوليت هاي فراملي دولت اسلامي محسوب مي شود.

دوّم. با توجه به نيازهاي ضروري و حياتي مردم فلسطين و امكانات نسبتاً خوب كشورمان، كمك ها محدود بوده و

تأثير منفي در روند آباداني و حل مشكلات اقتصادي و معيشتي ما بر جاي نمي گذارد. به علاوه نتايج مثبتي را در كوتاه مدت و طولاني مدت، در سطح منطقه اي و بين الملل، براي كشورمان به ارمغان مي آورد. ميزان كمك ها وقتي در سطح افراد نگريسته شود، زياد به چشم مي آيد (مثلاً صد كاميون)؛ اما همين ميزان در سطح كلان بسيار اندك است، يعني، ارزش مادي آن كمك ها براي آحاد ملت، رقم بزرگي است؛ ولي در سطح يك كشور يك رقم جزئي است كه اگر بخواهند همان ميزان كمك را در داخل بين همه مردم آن كشور تقسيم كنند، بسيار ناچيز است.

سوّم. فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد، در برابر وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره فلسطيني و ... اصلاً قابل قياس نيست.

چهارم. مسلمين امت واحده و داراي سرنوشت مشتركي اند. استعمارگران همواره درپي جداسازي و تفرقه ميان ملت هاي مسلمان اند تا از اين رهگذر، سلطه خود را بر جهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر ما دست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم، در واقع به پاره سازي امت واحد اسلامي - كه هدف دشمنان است - كمك كرده ايم.

پنجم. بر اساس روايتي، همان طور كه كمك هاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است، كمك هاي اجتماعي نيز چنين است.

ششم. امروزه درتمام جهان سرمايه هايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده مي شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهوري اسلامي، بايد جلودار باشند.

هفتم. انجام حمايت هاي اقتصادي، سياسي و تبليغاتي در حد وسع و توان از ملت هاي مسلمان ديگر - خصوصاً فلسطين - نه تنها با منافع ملي ما تعارض ندارد؛ بلكه در راستاي تأمين منافع ملي

ايران به حساب مي آيد؛ زيرا:

اولاً، منافع ملي يك كشور، فقط در مرزهاي جغرافيايي آن محدود نمي شود. لذا دولت ها به ميزان هزينه هايي كه در كشورهاي ديگر مبذول مي دارند، از توان و قدرت تصميم گيري و تأثيرگذاري بيشتري نيز در آينده آن كشور و معادلات منطقه اي برخوردار مي باشند.

ثانياً، حفظ موجوديت، استقلال و تماميت ارضي و امنيت ملي كشور - كه از عناصر كليدي و حياتي تشكيل دهنده منافع ملي است - نيازمند صرف چنين هزينه ها و كمك به ملت هايي است كه در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند. واقعيت آن است كه مردم مظلوم و مبارز فلسطين، از ما نيز دفاع مي كنند و ما كمترين وظيفه خود (تداركات و پشتيباني) را انجام مي دهيم. رهبر فرزانه انقلاب در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فرمود: «اگر صهيونيست هاي افزون طلب، گرفتار انتفاضه نبودند، بدون ترديد براي سيطره بر مصر و سوريه و لبنان و ديگر كشورهاي خاورميانه وارد عمل مي شوند».

هسته هاي مقاومت و نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان اسلام، به عنوان يكي از مهم ترين اهرم هاي قدرت براي جمهوري اسلامي است كه ابر قدرت ها را ترسانده و موجب بازدارندگي آنها از عملي كردن نيات امپرياليستي آنان مي گردد و كمك به اين مردم مبارز، به معناي استحكام بخشيدن به سنگرهاي دفاعي خود است.

آينده نگري و تأمين منافع بلندمدت، خود بهترين دليل بر انجام چنين اقداماتي است؛ زيرا آرمان ها و اهداف توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي، هرگز به فلسطين محدود نيست؛ بلكه آنان آرزوي سيطره بر جهان اسلام و خصوص ام القراي آن (جمهوري اسلامي ايران) را در سر مي پروراند.

هشتم. اين كمك ها يكپارچگي ما را بهتر حفظ مي كند و قدرت جمعي ما را بر

دشمنان افزون مي سازد و براي مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيد است.

نهم. ارسال اين قبيل كمك ها مختص ايران نيست؛ بلكه كشورهاي بزرگ جهان (مانند آمريكا) به رغم وجود بسياري مشكلات داخلي، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود، كمك هاي بسيار زيادي را به اسرائيل - كه واقعاً هيچ بهره اي براي ملت آمريكا ندارد - ارسال مي نمايند. حال آيا روا است كه كشورهاي اسلامي از انجام كمترين وظايف ديني و انساني خود در قبال مشكلات مردم فلسطين و ساير جهان اسلام دريغ ورزند؟

از طرف ديگر با توجّه به واقعياتي چند - از قبيل وجود مرزبندي هاي بين المللي، حفظ و تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران، ارائه الگويي نمونه بر اساس اصول و ارزش هاي اسلامي و ... - توجه به نيازهاي داخلي نيز حائز اهميت است. حال اگر زماني بين نيازهاي داخلي و خارجي، تزاحم به وجود آمد؛ رعايت اصول اهم و مهم، ضروري مي نمايد؛ مثلاً اگر در كشورهاي ديگر، مسلماناني نيازمند به ضروري ترين نيازهاي حياتي (از قبيل غذا، دارو، پوشاك و ...) باشند؛ بدون شك نمي توان نيازمندي هاي غيرحياتي و كم اهميت تر داخلي را اولويت داد؛ چون مسأله زندگي و حفظ جان مسلمانان در ميان است.

به بيان ديگر، حاكم اسلامي با كمك گرفتن از متخصصان و كارشناسان و با درك شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، بايد مشخص كند كه اولويت با رفع نيازهاي داخلي است يا نيازهاي خارجي و يا اينكه نسبت به هر يك، چه مقدار بايد اهتمام ورزيد و براي آن سرمايه گذاري كرد.

از ديگر سو مردم ما - كه با واقعيات و الزامات جهاني، روش هاي پيشبرد اهداف سياست خارجي و تأمين امنيت و

منافع ملي و ... آشنايي دارند و از همه مهم تر وفاداري عميقي به تعهدات ديني دارند - مثبت بودن اعطاي چنين كمك ها و سرمايه گذاري ها را تصديق مي كنند و در اين زمينه همكاري و مساعدت جدي با دولت به عمل مي آورند. بنابراين در ضمن تلاش جدي براي رفع مشكلات داخلي، بايد توجه داشت كه اين قبيل مشكلات و معضلات، نمي تواند توجيه كننده كناره گيري و بي توجهي ايران، از وضعيت نابسامان ساير مسلمانان و اهداف سياست خارجي خود باشد؛ بلكه همراه با انجام وظيفه برون مرزي خود، بايد به حل مشكلات درون نيز پرداخت.

كمك هاي نقدي و غير نقدي؛ به طور معمول از امكانات و بودجه هلال احمر كه جزء شرح وظايف سازماني آن است و مقداري از كمك هاي مردمي است. و همچنين از طريق مجلس و يا اعتبارات هيئت دولت تامين مي شود.

چرا ما با كشورهاي روسيه وچين كه درخواست ايجاد پيمان امنيتي نظامي كرده بوديم پيمان نبستيم تا جاي ما را كشورهند بگيرد.

پرسش

چرا ما با كشورهاي روسيه وچين كه درخواست ايجاد پيمان امنيتي نظامي كرده بوديم پيمان نبستيم تا جاي ما را كشورهند بگيرد.

پاسخ

ايجاد پيمان امنيتي و نظامي بين كشورها، در صورتي بوجود مي آيد كه منافع و تهديدات بلند مدت مشترك داشته باشند و هدف آنها مقابله با اين تهديدات و ارتقاي منافع مشترك بوده و داراي ويژگي هاي ايدئولوژيكي و فرهنگي نسبتا مشابهي باشند. به عبارت ديگر انعقاد اتحاد استراتژيك در زمينه هاي مختلف نظامي، امنيتي و ... بين كشورها، نيازمند وجود عوامل و شرايط همگرايي و در حد گسترده و بالاترين مراتب و غلبه آن بر عوامل واگرايي است. مهمترين شرايطي كه براي همگرايي لازم است عبارتند از: تشابه ايدئولوژيك، تفوق منافع مشترك بر منافع متضاد، تشابه ساختار سياسي و اجتماعي كشورها با پيشينه تاريخي مشترك، عدم تضاد ژئوپلوتيك، مكمل هم بودن از نظر اقتصادي، و توسعه يافتگي عقلاني كشورها، از ميان عوامل فوق، برتري منافع مشترك، عدم تضاد ژئوپلوتيك و مكمل اقتصادي بودن از همه مهمتر و مؤثرترند. (نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل، جيمز دوئرتي، ترجمه عليرضا طيب، نشر قومس، 1376، ص 665)

اكنون با توجه به مقدمه فوق مي پردازيم به سؤال؛ مروري كوتاه بر روابط حاكم بين كشورهاي سه گانه فوق با ايران و اصول و استراتژيهاي آنان در سياست داخلي و خارجي خويش مؤيد اين نظر است كه عوامل واگرايي بين اين كشورها با ايران، غالب بوده در نتيجه اصولا اتحاد استراتژيك و ايجاد پيمانهاي امنيتي، نظامي و ... بين ايران با كشورهاي مذكور امكان پذير نمي باشد.

بررسي عوامل همگرايي و واگرايي هر كدام از اين كشورها در

رابطه با ايران از ظرفيت و گنجايش يك نامه خارج است از اين رو به عنوان نمونه به بررسي اين موضوع در رابطه با كشور روسيه با ايران مي پردازيم:

روابط ايران و روسيه

اگر نگاهي به گذشته تاريخ روابط اين دو كشور بياندازيم، اگر نگوييم دشمني، حالت عدم دوستي دو كشور بوده است. پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، روابط ايران و روسيه دچار تحول عظيمي شد و در زمينه هاي مختلف، روندي رو به گسترش را پيمود، بهبود روابط دو كشور و همكاري هاي آنها، با توجه به وضعيت جهان پس از فروپاشي نظام دو قطبي، باعث تحليل هايي در اين زمينه شد كه روابط دو كشور قابليت گسترش هر چه بيشتر را دارد كه حتي بحث اتحاد استراتژيك ايران و روسيه توسط عده اي مطرح گرديد.

الف. بررسي عوامل همگرايي بين ايران و روسيه

1. توسعه ناتو به شرق به عنوان خطر مشتركي براي هر دو كشور مي تواند يك عامل همگرايي آنها قلمداد شود.

2. حفظ صلح و ثبات در منطقه و جلوگيري از نفوذ قدرتهاي خارجي، خصوصا با توجه به اينكه آسياي مركزي و قفقاز يك محدودهء امنيتي براي هر دو كشور ايران و روسيه محسوب مي شود كه ژئوپلوتيك هر دو كشور را تحت تاثير قرار مي دهد.

3. جلوگيري از سلطه شركت هاي خارجي و چند مليتي بر منابع نفت و گاز منطقه خصوصا منابع نفت و گاز آسياي مركزي و قفقاز كه يك مسأله استراتژيك بوده و با امنيت ملي روسيه ارتباط مستقيم دارد. (روسها و سياست عدم اطمينان، روزنامه جهان اقتصاد، 16 آبان 1377، ص 5) حضور شركت هاي غربي و آمريكايي

در منطقه نه تنها موافق با نظر و منافع روسيه نيست بلكه تبعات خاص آن از جمله نفوذ و حضور آمريكا و اسرائيل در منطقه، امنيت ملي ايران را نيز به مخاطره مي افكند.

4. و عواملي نظير همكاري ها و مبادلات اقتصادي و منافع دو طرف از آن، بهره برداري از منابع دريايي خزر و مقابله با نفوذ پان تركيسم در منطقه از ديگر عوامل همگرايي در روابط ايران و روسيه مي باشد.

ب. بررسي عوامل واگرايي در روابط ايران و روسيه

1. ناهمگوني ايدئولوژيك و فرهنگي دو كشور: روسيه و ايران متعلق به دو حوزه تمدني و ايدئولوژيك خاص و متفاوت از هم هستند. تفاوت ايدئولوژيكي بين دو كشور اين توان بالقوه را دارد كه به يك تضاد جدي در شرايط ويژه اي تبديل شود.

2. عدم وجود تهديد و دشمن دائمي: تهديدات مشتركي نظير توسعه ناتو به شرق، نفوذ قدرت هاي خارجي و شركت هاي نفتي و ... هر چند امري مهم است ولي نمي تواند به عنوان يك تهديد دائمي، واقعي مشترك اتحاد را بين اين دو كشور محسوب گردد.

3. چالش هاي روابط اقتصادي و مكمل نبودن اقتصادهاي دو كشور: عدم توسعه مناسب همكاري هاي دو كشور، عدم انجام تعهدات طرفين در قبال يكديگر، تكنولوژي پايين كالاهاي روسي، و در نتيجه تأمين نكردن نيازهاي ايران و ... روابط اقتصادي دو كشور را علي رغم برخي پيشرفت ها در هاله اي از ابهام فرو برده است.

4. بي ثباتي در روسيه و نامشخص بودن فضاي سياسي آن.

5. حافظه تاريخي ملت ايران: روسها در حافظه تاريخي مردم ايران چهره مثبتي ندارند. در چشم ايرانيان روسيه كشوري است كه

همواره در طول تاريخ، چشم طمع بر خاك ايران داشته و در هر فرصتي به سرزمين هاي ايران تجاوز كرده است. و نمونه اخير آن حمايت از رژيم متجاوز عراق در كنار قدرت هاي بزرگ عليه نظام اسلامي ايران بود.

6. برخورد ژئوپلوتيك ايران و روسيه: موقعيت و اهداف ژئوپلوتيك ايران و روسيه و تضاد ويژگي هاي آن يكي ديگر از عوامل ريشه اي است كه مي تواند همگرايي دو كشور را با مانع جدي روبرو سازد.

7. و عواملي نظير اختلاف دو كشور در مسأله انتقال نفت و گاز آسياي مركزي و قفقاز و تعيين رژيم حقوقي درياي خزر، همه در تشديد واگرايي بين دو كشور مؤثرند.

نتيجه

در بررسي عوامل همگرايي و واگرايي بين ايران و روسيه مشاهده مي شود كه عوامل همگرايي در روابط اين دو كشور اندك است و در اين موارد اندك نيز، همه متغيرهاي لازم، از جمله تداوم و شفافيت وجود ندارد. بعلاوه عوامل واگرايي در روابط بين دو كشور بيشتر ريشه اي و بر عوامل همگرايي غلبه دارد. روسها در طول تاريخ نشان دادند كه دوستان قابل اعتمادي نبوده اند. خلاصه اينكه تفاوت آرمان ها، هدف ها، تاريخ، فرهنگ و ايدئولوژي، دوستان و دشمنان و علايق امنيتي و ژئوپلوتيكي دو كشور، امكان ايجاد اتحاد استراتژيك و پيمانهاي امنيتي _ نظامي و ... را منتفي مي سازد.

و در مورد روابط ايران با چين نيز چنين موضوعي با موارد مشابه صحت دارد.

اما بايد به نكته مهمي توجه داشت و آن اينكه هر چند امكان اتحاد استراتژيك و انعقاد پيمانهاي امنيتي و نظامي و ... بين ايران با كشورهايي نظير روسيه و چين بدلايل متعددي

كه برشمرديم منتفي است اما مسلما ايران مي تواند در قالب منافع مشترك با روسيه همكاري كند و ديپلماسي خود را طوري در قبال روسها تنظيم كند كه حداكثر بهره را در چارچوب اصول و ارزش هاي نظام اسلامي در جهت منافع بلند مدت خود در منطقه كسب نمايد. ايران همچنين بايد همكاريهاي نزديك خود را با كشورهاي ديگري نظير چين و هند _به عنوان قدرت هاي منطقه اي_ توسعه بخشد. (ر.ك: بررسي امكان اتحاد استراتژيك بين ايران و روسيه، خليل شيرغلامي، فصلنامه امنيت ملي، سال اول، شماره 3، بهار 1379)

با سلام من در خارج از ايران بزرگ شده ام ... بين ملتهاي مختلف ... و مذاهب مختلف ... حرفهايي را كه ميخواهم بگويم واقعيت دارد .. حاضرم قسم بخورم ... متأسفانه ايران اسلامي مظلوم است ... به چند دليل ... كه دو دليل آن اصليتر هستند ... 1-با توجه به اينكه اكثر مس

پرسش

با سلام من در خارج از ايران بزرگ شده ام ... بين ملتهاي مختلف ... و مذاهب مختلف ... حرفهايي را كه ميخواهم بگويم واقعيت دارد .. حاضرم قسم بخورم ... متأسفانه ايران اسلامي مظلوم است ... به چند دليل ... كه دو دليل آن اصليتر هستند ... 1-با توجه به اينكه اكثر مسلمانان جهان سني مذهب هستند ... تعداد خيلي خيلي كمي با ايراني كه مذهب اهل بيت دارد ... همكاري ميكنند ... مذهبي كه به بعضي از امامان آنها لعنت ميفرستد ... براي آنها قابل تحمل نيست ... اگر با زبان طرفداري ميكنند ... اما مطكئن هستم كه برخي از آنان در دل نظر ديگري دارند ... چون طرفداري از ايران اسلامي يعني صحه گذاشتن بر مذهب حعفري ... 2- زبان ما فارسي است و زبان اينها عربي و ... هستش ... اين هم يكي ديگر از دلايل ... اينها به عرب بودنشان خيلي ميبالند ... اصلا عرب بودن را مقدم بر اسلام بودن ميدانند !! براي اثبات آن به جنگ تحميلي

خونين عراق عليه ايران نظر كنيد ... همه آنها مسلمان بودن ايران را زير پا گذاشتند و به عرب بودن خود كمك كردند !!! اينها خليج فارسي را خليج العربي معرفي ميكنند ؟؟؟ اينان جزائر سه گانه ايران را مال امارات ميدانند ... با اينكه اكثر خود آنها با هم بدتر از اين مشكلات را سر مرز دارند !! 3- تبليغ سوئي كه عليه ايران و شيعه ميشود و متأسفانه تبليغ ما صفر است صفر !! با توجه به اين مسائل چرا ايران به آنها گوش مالي نميدهد ؟ و چرا به آنها محل ميگذارد ؟

پاسخ

نظام جمهوري اسلامي ايران به پيروي از آموزه هاي ديني و سيره امامان معصوم(ع) و جهت تأمين مصالح حياتي خويش و جهان اسلام در شرايط حاضر _كه ابرقدرت هاي جهاني شديدا به دنبال ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مذاهب اسلامي و در نهايت تضعيف و انحطاط جهان اسلام مي باشند_ موظف به حفظ وحدت، خويشتن داري ، پرهيز از تنش و برخورد منطقي در مقابل رفتارهاي اختلاف زا است. بر اين اساس اصل 11 قانون اساسي جمهوري اسلامي چنين مقرر مي دارد: «به حكم آيه «ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون» همه مسلمانان يك امتند و دولت جمهوري اسلامي موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد»

تحقق اتحاد ملل مسلمان در گرو رعايت امور مهمي است از جمله:

1. پرهيز از مسائل اختلاف زا و تفرقه انداز؛ براي دست يابي به وحدت جهان

اسلام بايد از دامن زدن و ايجاد هرگونه اختلاف اعم از مذهبي، قومي و نژادي و ملي و ...، پرهيز نمود و زمينه هاي اتحاد ميان پيروان شيعه و سني كه دو قشر وسيع جهان اسلام را تشكيل مي دهند، را فراهم آورد. و اين امري است كه دشمنان اسلام شديدا از آن وحشت دارند و در گذشته از ابزار موفقيت استعمار گران براي تسلط بر جهان متمدن و قدرتمند اسلام همانا اجراي تز معروف «تفرقه بينداز و حكومت كن» بوده است و در دوران به ثمر رسيدن انقلاب و بعد از آن با طرح اختلافات شيعه و سني در داخل و خارج از كشور تلاش كرده اند نه تنها از وحدت اين دو قشر عظيم مسلمان جلوگيري نمايند، بلكه با طرح مسايل تفرقه افكن از گسترش و توسعه انقلاب جلوگيري نمايند. و يا همچنين طرح مسائل نژادي و يا اختلافات مرزي و ... . بنابراين در چنين شرايطي بايد مواظب بود تا در دام دشمنان نيفتاد و از دامن زدن به اين مسائل پرهيز نمود.

2. خويشتن داري و برخورد منطقي و حكيمانه؛ مسلما رفتار منطقي و بزرگوارانه نظام جمهوري اسلامي و مردم مسلمان ايران و پرهيز از اعمال خشونت بهترين و مؤثرترين شيوه براي خنثي نمودن توطئه هاي دشمنان در اين زمينه مي باشد. كه ضمن نشان دادن حقانيت جمهوري اسلامي دستاوردهاي بسياري در جهت تأمين منافع و مصالح كشورمان و جهان اسلام به دنبال خواهد داشت. همانگونه كه خويشتن داري امام علي(ع) در طول 25 سال ، اساس دين اسلام را حفظ نمود.

به علاوه بسياري از موضوعات اختلاف زا نظير جزاير سه گانه،

با استفاده از شيوه هاي مسالمت آميز، قابل حل مي باشد.

3. تذكر و آگاه نمودن سران دولت هاي اسلامي و ملت هاي مسلمان نسبت به توطئه هاي دشمنان؛ جمهوري اسلامي ايران در كنار سياست خويشتن داري و برخورد منطقي و حكيمانه، همواره بر عنصر آگاهي و بيدار نمودن كشورهاي اسلامي در قبال توطئه هاي دشمنان، تأكيد داشته و دارد. مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايند: «... تصور ما اين است كه شيوخ منطقه در اين قضايا اگر گناهي داشته باشند، گناهشان غفلت از حقايق است. آنها هم دلشان مي خواهد اتحاد و اتفاق باشد، تصويه ما به دولت هاي خليج فارس و همسايه اين است كه دشمن را ببينند و بشناسند، كيد دشمن و دست او را بشناسند. بدانند كه چه كسي مي خواهد در اين منطقه اختلاف بياندازد. اين اختلاف بيشتر به ضرر خود آنهاست» (1371/6/24)

در جهان بهم پيوسته امروز چگونه مي توان با پرهيز از نقشهاي جهاني و دستيابي به پيشرفت همه جانبه و پايدار هويت ديني و ملي خود را حفظ كرد؟

پرسش

در جهان بهم پيوسته امروز چگونه مي توان با پرهيز از نقشهاي جهاني و دستيابي به پيشرفت همه جانبه و پايدار هويت ديني و ملي خود را حفظ كرد؟

پاسخ

«بشر حافي» از عرفا و صلحاي معروف دوران گذشته.) گويد: از بازار بغداد مي گذشتم يكي را هزار تازيانه بزدند كه آه نمي كرد. آنگاه او را به زندان بردند. از پي وي رفتم پرسيدم اين زخم بهرچه بود؟ گفت از بهر آن كه شيفته ي عشقم! گفتم: چرا زاري نكردي تا تخفيف دهند: گفت: معشوقم به نظاره بود! به مشاهده ي معشوق چنان مستغرق بودم كه پرواي آزار بدن نداشتم. گفتم: آن دم كه به ديدار بزرگترين معشوق رسيده بودي چون بودي؟ همان دم نعره اي زد و جان نثار اين سخن كرد( كشف الاسرار، ج 1، خواجه عبدالله انصاري، ص 64).

يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم الي الله مرجعكم جميعا اي كساني كه ايمان آورده ايد مراقب خود باشيد، شما مسؤول خويشتنيد، اگر شما هدايت يافتيد گمراهي ديگران، اعم از نياكان يا دوستان، لطمه اي به شما نخواهد زد بازگشت همه به سوي خداوند است (مائده، آيه 105).

آري هر آنچه را كه به دقت و درستي مي دانيد به آن عمل كنيد و اگر در اين مسير چنانچه خللي ايجاد شد بدانيد كه از پاره اي اصول چشم پوشيده ايد. هر چه هست در درون است. بياييم و تصميم بگيريم چهار مهارت ديني را چهار ستون زندگي خود سازيم:

1- مهارت خويشتنداري در شرايط نابهنجار: گاه نيروهاي هنجارشكن در درون انسان سكّان دار هدايت انسان به مقصد ميل خود مي شوند (هواي نفس) ايستادگي انسان در برابر اين گونه فشارهاي غير سازگار با

فطرت انساني، در خوشبختي ابدي انسان نقش بنيادي دارد.

گاه فضاي دروني انسان بر اثر فشارهاي نوعي خواسته، مانند: رياست طلبي، مال دوستي يا شهوت جنسي، توفاني مي شود. خويشتن داري مهارتي است كه اگر به دست آيد لنگر كشتي وجود مي گردد و مانع از غرق در توفان ناملايمات، بازگشت به گمراهي و يا رفتن به مقصد نامعلوم و ناخواسته خواهد شد.

در اين جايگاه است كه امام علي(ع) خويشتنداري را سرآمد همه خوبي ها خوانده اند( غررالحكم، ح 1168.) و آن را موجب مصونيت روح انسان و دور داشتن آن از پستي ها() دانسته اند.

در آموزه هاي ديني ما، قناعت و راضي بودن به موجودي، دوري از چشم داشت نا به جا و افزون طلبي هاي بي اساس، منشأ پيدايش مهارت خويشتنداري معرفي شده است.

كاهش اندوه ها، راحتي، بهره مندي و آسايش، بخشندگي و پاكيزگي عمل و خشنودي پروردگار از بهره هاي مهارت خويشتنداري است.

2- مهارت در «مدارا با ديگران»: خداوند همان گونه كه صورت ها را متفاوت آفريده است، سيرت ها و ويژگي هاي باطني افراد را نيز يكسان نيافريده است. با رشد جسمي و روحي يك فرد، كنش ها و واكنش هاي متفاوتي را در رفتار او مشاهده مي كنيم كه گاه با اعتقادات و گاه با رفتار، تفاوت دارد و گاه اين تفاوت به حد تضاد و رويارويي مي رسد.

براي رسيدن به يك زندگي مدني و تحقق اهداف يك جامعه پيشرفته، بايد اموري چند را سرمشق خود قرار دهيم.

اول اين كه: بدانيم همه انسان ها جز معصومين(ع) ناقص اند؛ از اين رو بايد با «حركت» به سوي كمال سير كنند.

دوم اين كه: نگرشها و روش ها در گستره ي زندگي اجتماعي متفاوت است.

سوم اين كه: در حركت هاي علمي و عملي، پندارها و رفتارهاي مشترك و غيرمشتركي وجود

دارند و مي توان با تكيه بر اصول و مباني مشترك، زندگي سالمي را بر اساس آن نقاط مشترك بنا نهيم( آل عمران، آيه 64: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله؛ بياييد تا بر گرد آنچه بين ما و شما مشترك است جمع شويم.) و با آسان گيري در اموري كه به اصول، زيان نمي رساند و با چشم پوشي از خطاهاي ديگران و تغافل از امور جزئي و بي اهميت، «با هم» و «براي هم» زندگي كنيم.

از اهميت مداراست كه راهنمايان راستين اسلامي، مدارا كردن با مردم را «نيمي از ايمان» و «ميوه ي خرد» و «سلامت دين و دنيا» و «مانع از بروز اختلافات و كشمكش ها» غررالحكم، ح 4629 و 5610 و 8539.) دانسته اند.

مداراي با ديگران ثمرات بسياري از كرامت هاي انساني و اخلاقي در بر دارد كه معاشرت نيكو، همبستگي ، امنيت اجتماعي، اعتماد عمومي و.. از آن جمله اند.

3- مهارت در «عبرت آموزي و استفاده از تجربه ديگران» نامه 31 نهج البلاغه را با دقت و تأمل و نيز به صورت مداوم و به تدريج بخوانيد.) : خوشبخت چه كسي است؟ خوشبخت كسي است كه از تجربه هاي ديگران استفاده كند و پند گيرد. مي دانيم كه انسان فقط و فقط يك بار حق زندگي كردن در اين دنيا را دارد. درس آموزي و عبرت گيري از رويدادهاي گذشته، يكي از مهمترين مهارت هاي زندگي است. گاه انسان ادب آموز مكتب تاريخ مي شود و الگوهايي راستين براي حيات دنيوي خود برمي گزيند و زندگي خويش را دور از شكست هاي گذشته و اميد دست يابي به موفقيت هاي گذشتگان سامان مي دهد. هر حركت و رفتاري كه نمادي از نزديكي و دوري

به سمت پروردگار است، به عنوان تجربه و آگاهي آماده استفاده انسان، توسط قرآن و عترت پيامبر(ص) بيان شده است و آنچه كه انسان از بدو تولد خود تا قيامت به آن نياز دارد، توسط ثقل اكبر و ثقل اصغر معرفي و تبيين گرديده است( «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعا لكم لما يحييكم»، (انفال، آيه 24)).

عبرت آموزي و استفاده از تجربه ديگران و به عبارت كلي تر «الگوگيري» فوايدي را به بار مي نشاند كه مصونيت از لغزش و خطا يكي از مهمترين آنها و رسيدن به خوشبختي از ديگر فوايد آن است.

4- مهارت در «تفكر». فكر فرايندي ذهني است كه نادانسته را به دانش تبديل مي كند و در نتيجه اين فرآيند بينايي، بصيرت و آگاهي به دست مي آيد.

انديشيدن مهارتي است براي پايدار كردن آموخته ها و يافتن گم گشته ها. انديشه صاف، انسان را از تاريكي هاي خيالات و اوهام، به روشنايي علم و يقين رهنمون مي شود. انديشيدن در عظمت خداوند و جهان آفرينش، انديشيدن در نيكي ها و در مطالب علمي و ديني، همچون آينه ي صافي است كه حقايق شفافي را به ما مي نماياند.

در فرهنگ اهل بيت(ع) تفكر را پدر و مادر همه خوبي ها شمرده اند؛ يعني، اگر انسان از دانسته هاي قطعي خود به سمت نادانسته ها برود، به حق خواهد رسيد و هيچ گاه بر مركب باطل نخواهد نشست تا او را در وادي هلاكت بيفكند( بحار، ج 78، ص 379.) و نيز تفكر را از موارد «عبادت» دانسته و يك ساعت آن را برابر يا بهتر از سال ها() عبادت معرفي كرده اند.

درباره ابوذر غفاري نقل شده است كه بيشتر عبادت ابوذر، تفكر بوده همان، ج 71، ص 327.

است:

چشم دل

باز كن كه جان بيني آنچه ناديدني است آن بيني

گر به اقليم عشق روي آري همه آفاق گلستان بيني

آنچه بيني دلت همان خواهد وانچه خواهد دلت همان بيني

دل هر ذره يي كه بشكافي آفتابيش در ميان بيني

جان گدازي اگر به آتش عشق عشق را كيمياي جان بيني

از مضيق جهات درگذري وسعت ملك لامكان بيني

آنچه نشنيده گوشت آن شنوي وآنچه ناديده چشمت آن بيني

تا به جايي رساندت كه يكي از جهان و جهانيان بيني

با يكي عشق ورزد از دل و جان تا به عين اليقين عيان بيني

كه يكي هست و هيچ نيست جز او وحده لا اله الا هو

(هاتف اصفهاني)

در اين آيه شريفه تدبر بسيار كنيد والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين آنها كه براي رسيدن به خداوند تلاش و كوشش كنند خداوند به طور حتم ايشان را به راه خود هدايت مي نمايد خداوند همراه و يار و ياور نيكوكاران است( عنكبوت، آيه 69).

امروز كه ارتباطات جهاني بسيار گسترده است و بلكه مطالعه سير زندگي بشري نشان مي دهد كه ارتباطات، زندگي اجتماعي روز به روز گسترده تر و پيچيده تر شده است. بنابراين نه امروز كه آن قدر ارتباط جهان وسيع و پيچيده و نزديك شده است كه از آن به دهكده جهاني ياد مي كنند و نه هيچ زمان ديگر، لازم نيست در حالت انزواي اجتماعي بسر بريم بلكه زندگي اجتماعي توجيه عقلاني دارد بلكه يك ضرورت است و نه يك توصيه.

اما نكته مهم همان است كه در سخن شما بدان اشاره شده و آن نيل به پيشرفت همه جانبه و پايدار و حفظ هويت ديني و ملي است به نظر

مي رسد سفارش قرآن كريم در اين زمينه بهترين چاره را باشد كه مختصر بدان اشاره مي كنيم:

1. تلاش براي شكوفايي استعدادها و كسب بالاترين حد آمادگي آن چنان كه هيچ قدرت مستكبر و تجاوزگري به خود جرئت تهاجم و رويارويي به ما را ندهد.

«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» (انفال، 61) و اين كسب قدرت اولا همه جانبه است و ثانيا انسان دوستانه و با هدف مقدس باز دارندگي دشمن از فكر تجاوز و سلطه گري است. يكي از ابعادي كه بايد تلاش مضاعف شود در مسائل ديني و انسان شناسي ديني است كه متأسفانه زياد مشاهده مي شود كه جوانان ما عليرغم همه سرمايه هاي مادي و معنوي آن را ناديده مي انگارند و دچار خودباختگي و بحران هويت مي شوند.

2. تهذيب نفس و تعهد. سلامت جامعه اسلامي و تقواي همه اقشار آنان مخصوصا نسل جوان مانع بروز بحران هاي بزرگ اخلاقي و سياسي و اجتماعي مي شود.

چرا ما مثل اول انقلاب در موضع گيري هاي جهاني خود محكم نيستيم؟

پرسش

چرا ما مثل اول انقلاب در موضع گيري هاي جهاني خود محكم نيستيم؟

پاسخ

اصولا در همه انقلاب ها، به صورت طبيعي بعد از گذشت مدتي، التهاب و موج هاي ناشي از وقوع انقلاب فروكش نموده و با استفاده از تجربيات حاصله و شرايط پيراموني و امكانات خود، در چارچوب اصول و اهداف مه اوليه خويش نهادينه شده و يا حتي در برخي نظام هاي انقلابي در اثر بروز مشكلات و موانع و يا تعارض با منافع و مصالح رهبران انقلاب، اين اصول و اهداف به فراموشي سپرده مي شود وجايشان را به اهداف ديگري مي سپارد، يا اينكه حداقل كمرنگ مي شود. اما نظام انقلابي ايران به دليل مكتبي بودن و متكي بودن بر شالوده ها و بنيانهاي مستحكم الهي و مردمي، اصول و اهداف اصلي و اوليه خود را حفظ نموده و همچنان بر آنان مستحكم باقي مانده است.

بله ممكن است در اثر گذشت زمان و كسب تجارب از يك سو و تغيير شرايط و اوضاع محيطي و بين المللي و ...، در شيوه و روش ايفاي اين اصول و اهداف بر اساس مقتضيات زمان و مصالح جامعه اسلامي، تغييراتي به وجود آمده باشد اما اصل اين اهداف و اصول اوليه، همچنان پابرجا و باقي است. جهت تبيين دقيق تر اين موضوع لازم است تا اصول و اهداف اوليه انقلاب را دسته بندي نماييم:

الف. اصول و اهداف ظاهري و ادعايي كه از سوي برخي گروهها و افراد تندرو و تحت تأثير احساسات و هيجانات ناشي از انقلاب اسلامي، القاء مي شد؛ نظير صدور فيزيكي انقلاب به كشورهاي ديگر كه تا حدود زيادي سياست خارجي

جمهوري اسلامي ايران را با خود درگير نموده بود.

حضرت امام(ره) به شدت در مقابل اين جريان ايستادگي نموده ودر تبييني از صدور انقلاب مي فرمايند: «ما كه مي گوييم مي خواهيم انقلابمان را صادر كنيم، مي خواهيم همين معنويتي كه در ايران پيدا شده است را صادر كنيم، اين انقلاب فرهنگي مان را، انقلاب اسلاميمان را به همه ممالك اسلامي صادر كنيم». (صحيفه نور، ج 12، ص 283)

و در جاي ديگري نيز مي فرمايند: «صدور انقلاب به لشكركشي نيست» (همان، ج 19، ص 242)

و با بيانات حكيمانه خويش، جلوي تندروي هاي افراد و گروهها را مي گيرند:

و يا اينكه بعد از تهديد نظامي لبنان توسط اسرائيل، عده اي با اعزام نيروي نظامي به لبنان، در صدد مواجهه با اسرائيل و تلاشي براي آزادي قدس برآمدند، كه حضرت امام(ره) با اعلام «راه قدس از كربلا مي گذرد» اين جريان را به مسير اصلي خويش هدايت نمودند.

بنابراين هر چند در چنين مسائل و موضوعاتي تحول ديده مي شود و در سياست خارجي نظام اسلامي ديگر از طرح و پرداختن به چنين مسائلي خبري نيست، ولي موضوع فوق هرگز به معناي تحول در اصول و اهداف اساسي انقلاب نمي باشد.

ب. اصول و اهداف واقعي انقلاب اسلامي

اين اصول كه بر اساس مباني مذهبي نظام از ابتدا در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، متبلور گرديد، نظير استكبار ستيزي، حمايت از مسلمانان و مستضعفان جهان و ... ، همچنان محور اساسي سياست خارجي نظام اسلامي مي باشد؛ نگاهي واقع بينانه به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و موضع گيري هاي خرد و كلان نظام اسلامي در ارتباط با ساير كشورها، و

ملتهاي مظلوم جهان و نهضت هاي آزادي بخش، به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه كوچكترين عدولي از اين موضوع نبوده، به عنوان نمونه از ابتداي انقلاب اسلامي تا كنون همچنان ايران اسلامي به عنوان تنها كانون استكبارستيزي در جهان بوده و همچنان مي باشد و در ايفاي اين مسؤوليت از تمامي ظرفيت ها و امكانات ديپلماسي و سياسي، فرهنگي و تبليغاتي، ارسال كمك هاي انساني و بشردوستانه و ... استفاده مي نمايد. كمك و حمايت از مسلمانان فلسطين و عدم به رسميت شناختن رژيم غاصب اسرائيل تاكنون، كه هزينه هاي بسيار زيادي را براي نظاماسلامي تحميل نمودهاست و همچنين عدم رابطه با آمريكا، حمايت مادي و معنوي از مسلمانان بوسني و هرزگووين، افغانستان، عراق و ... همه دراين راستا قابل تحليل و ارزيابي است.

نتيجه آنكه در قاطعيت نظام اسلامي در مقابل استكبار جهاني و تأمين مصالح و منافع خويش و حفظ استقلال و آزادي كشور هيچگونه تزلزل و خللي در آن به وجود نيامده است، هر چند در نوع روشها بستگي به مقتضيات زمان، شرايط و امكانات محيط داخلي و بين المللي و ...، تغييراتي به وجود آمده است.

آيا به نظر شما اينكار دانشجويان كه ميخواستند سفارت انگليس را بگيرند درست بود؟

پرسش

آيا به نظر شما اينكار دانشجويان كه ميخواستند سفارت انگليس را بگيرند درست بود؟

پاسخ

مسلما در اين كه دولت استعمار گر انگليس در سياست هاي تجاوزكارانه و غير انساني آمريكا در سرتاسر دنيا دست داشته و سهيم مي باشد، شكي نيست، بلكه دولت انگليس همانند دولت آمريكا مسؤول اشغال نظامي كشور مستقل عراق، كشتار وسيع انسانهاي بي گناه، و هتك حرمت به عتبات عاليات و اماكن مذهبي عراق به شمار مي رود.

از اين رو اعلام انزجار و تنفر از دولت انگليس و سياست هاي خصومت آميز آن عليه جهان اسلام نه تنها امري مطلوب ، بلكه وظيفه هر مسلمان غيوري است. اما بايد توجه داشت كه اين قبيل تجمع هاي اعتراض آميز در مقابل سفارت انگليس و... بايد به صورت قانوني و مسالمت آميز از سوي جوانان انقلابي اعم از دانشجو، طلبه و ... انجام شود و از برخي حركت هاي افراطي كه مي تواند تأثيرات منفي براي اين قبيل تجمع ها و نظام اسلامي داشته باشد، پرهيز به عمل آيد.

نظر شما درباره گفتگوي تمدن ها چيست؟ آيا اساساً اين نظريه درست است، يا نه؟

پرسش

نظر شما درباره گفتگوي تمدن ها چيست؟ آيا اساساً اين نظريه درست است، يا نه؟

پاسخ

اولاً؛ بايد توجه فرماييد كه متأسفانه در عهد ما افراط و تفريط بزرگ ترين و مهلك ترين آفت حقيقت است. افراط و تفريطها از عوامل مختلف و متعددي ناشي مي شود كه از جمله آنها، سياست زدگي جامعه و جناحي شدن مباحث فكري و نظري است. اين امر، سبب دخالت حب و بغض در چالش هاي علمي و در نتيجه خلطانگيزه و انگيخته مي شود. اين آفت، به صورت مانعي بزرگ در مسير اظهار نظرها و نظريه پردازي ها خودنمايي مي كند.

گفت و گوي تمدن ها هم از همين دسته مباحث است و از آن جا كه نسبتاً براي ما مسأله اي تازه بوده و كم و بيش در بستري سياسي وآميخته به مواضع سياسي طرح گرديده، طبعاً و متأسفانه از گزند افراطها و تفريطها دور نمانده است. به نظر مي رسد با توجه به اهداف «گفت وگوي تمدن ها» و همچنين رؤوس و محورهاي نظريه «برخورد تمدن ها»، مي توان تشخيص داد كه اولي امري بايسته و دومي امري صرفاً سياسي است.

مهم ترين محورهايي كه مي توان به عنوان هدف هاي گفت وگوي تمدني پيش بيني كرد، عبارت است از:

1- بيرون بردن تمدن هاي كهن از وضعيت انفعالي در قبال تمدن هاي پيشرفته.

2- ترميم گسست سنت و تجدد.

3- يافتن درمان هاي مجرب كهن براي بحران هاي جديد انسان معاصر.

4- شناخت و افزايش كمي و كيفي آن در باب اصحاب تمدن ها و ارباب اديان نسبت به مباني و مواريث تمدن ها و اديان يكديگر.

5- شكستن استبداد فرهنگي جهان و توطئه هاي فرهنگ جهاني مطرح شده از سوي غرب.

6- استحكام بخشيدن به وحدت ميان امت اسلامي و جامعه جهاني.

7- توسعه امنيت و مباني صلح جهاني.

اما نظريه «برخورد تمدن ها» را

به صورت جدي و در يك سيستم مباحث نظري، نخستين بار ساموئل هانتينگتون (S.Hantington) رئيس مؤسسه مطالعات استراتژيك (Olin) در دانشگاه هاروارد آمريكا طي مقاله اي پرهياهو تحت عنوان «برخورد تمدن ها» ( CivilizationsChallenge of) مطرح ساخت؛ و واكنش هاي بسياري را در سرتاسر جهان برانگيخت.

طبيعي است كه در اين مجال اندك نتوان پيش زمينه هاي اين موضوع و ديدگاه تفصيلي هانتينگتون و طرفداران وي را مطرح كرد؛ ولي براي آشنايي شما محورهاي اساسي اين مقاله را به صورتي فشرده ذكر مي كنيم:

1- اختلاف تمدن ها اساسي است. اين اختلاف به مراتب از اختلاف ايدئولوژي ها و نظام هاي سياسي اساسي تر است.

2- خودآگاهي تمدني در حال افزايش است.

3- تجديد حيات مذهبي وسيله اي براي پر كردن خلأ در حال رشد است.

4- رفتار منافقانه غرب، موجب رشد خودآگاهي تمدني ديگران شده است.

5- ويژگي ها وا ختلاف فرهنگي تغييرناپذير است.

6- منطقه گرايي اقتصادي و نقش مشتركات فرهنگي در حال رشد است؛ ولي به رغم گسترش پيمان هايي مانند اكو، كشورهاي غيرعرب مسلمان و... بايد توجه داشت كه اقتصاد منطقه اي تنها در صورتي مي تواند رشد كند كه ريشه در يك تمدن مشترك داشته باشد.

7- شكست «دولت - ملت» به منزله واحد اصلي روابط بين المللي، در آينده، بسيار محتمل است.

8- تشديد تنش هاي ناسيوناليستي، گرايش فزاينده به درگيري، افزايش سلاح هاي كشتار جمعي، رشد بي نظمي در جهان و بروز تنش هاي بين المللي ناشي از بحران هويت، از مؤلفه ها و بسترسازهاي اصلي برخورد تمدن ها است.

9- قدرت جهاني و جامعه جهاني توهمي بيش نيست و هيچ كشوري در كشور ديگر منافع استراتژيك ندارد.

10- جهان در حال كوچك تر شدن است و همكنشي ميان ملت هاي وابسته به تمدن هاي مختلف، در حال افزايش است.

11- اين افزايش فعل و انفعالات (مهاجرت ها و

ارتباطات رسانه اي) هوشياري تمدني و آگاهي به وجود اختلافات ميان تمدن ها؛ و نيز حس مشترك در درون هر تمدن را شدت مي بخشد. به عبارت ديگر، خودآگاهي تمدني به اختلاف و دشمني ميان تمدن ها دامن مي زند.

هانتينگتون حتي فراتر از اينها رفته و ادعا كرده است كه: «نه تنها امكان برخورد تمدن ها هميشه هست، بلكه جلوگيري از چنين برخوردهايي عملاً امكان پذير نيست؛ و لبه هاي اين تمدن هاي درگير، هميشه خونين است». براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- تافلر، الوين وهايدي، به سوي تمدن جديد، ترجمه محمدرضا جعفري، سيمرغ، تهران، چاپ اول 1376.

2- تافلر، الوين وهايدي، جنگ و پادجنگ، ترجمه مهدي بشارت، اطلاعات، تهران، چاپ اول، 1374.

3- فوكوياما، فرانسيس، فرجام تاريخ و آخرين انسان، برگردان: عليرضا طيب، مجله سياست خارجي، شماره 363، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1372.

4- هانتينگتون، ساموئل، برخورد تمدن ها (مندرج در نظريه برخورد تمدن ها)، هانتينگتون و منتقدانش، ترجمه و ويرايسته مجتبي اميري، انتشارات وزرات امور خارجه، تهران، چاپ دوم 1375.

5- چيستي گفت وگوي تمدن ها، مجموعه مقالات، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1377.

1- رفتن آيت ا... حكيم به عراق آيا باعث تحولاتي خواهدشد؟

اشاره

2- سياست ايران چه خواهد بود؟

پرسش

1- رفتن آيت ا... حكيم به عراق آيا باعث تحولاتي خواهدشد؟

2- سياست ايران چه خواهد بود؟

پاسخ

1- با توجه به عوامل متعددي كه در ذيل به آنها اشاره ميشود رفتن آيت ا... سيد محمد باقر حكيم رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق به اين كشور، انشاءا... بسيار مفيد و بلكه ضروري است.

الف : سرنگوني واضمحلال حكومت استبدادي صدام وحزب بعث

ب : زمينه مساعد براي فعاليت گستردة تمام مبارزين ومعارضين رژيم بعث درداخل عراق، به منظور بدست گرفتن تحولات سياسي اجتماعي آيندة عراق.

ج : مسلمان بودن مردم عراق واكثريت شيعه در اين كشور وگرايش عمومي وفراوان مردم به اسلام وحكومت اسلامي.

د : محبوبيت ونفوذ مذهبي خاندان حكيم و شخص آيت ا... حكيم دربين مردم عراق وعلماء ومراجع شيعه.

ه_ : برگزاري جلسات هماهنگي ومقدماتي براي انتقال قدرت درداخل عراق، وخطر منزوي شدن گروهها وشخصيتهايي كه به نحوي از صحنه خارج باشند .

وبا توجه به ضرورت كسب اطلاع سريع وحضور درصحنه وارتباط مستقيم با مردم و هدايت حركتها ازنزديك، عزيمت ايشان به عراق بسيار مفيد بلكه ضروري به نظر مي رسد .

2- موضع جمهوري اسلامي ايران در قبال اين مسأله، مانند گذشته ودرقبال ساير حركتهاي مردمي و اسلام خواهانه، حمايت سياسي وفكري از ايشان وانقلاب اسلامي مردم عراق خواهد بود نه دخالت در حدي كه استقلال وتماميت ارضي كشور عراق را خدشه دارسازد.

1- آيا به نظر شما موضوع افغانستان براي آمريكا تمام شده است؟ منظور اينكه دولت موقت تاكي روي كار خواهد بود؟ و پس ازآن چه اتفاقي خواهد افتاد؟

اشاره

2- آيا لوله هاي نفت عراق براي صدور به كشورهاي ديگر و استفاده ازآن براي آمريكا وصدور نفت به اسرائيل گشايش يافته است

پرسش

1- آيا به نظر شما موضوع افغانستان براي آمريكا تمام شده است؟ منظور اينكه دولت موقت تاكي روي كار خواهد بود؟ و پس ازآن چه اتفاقي خواهد افتاد؟

2- آيا لوله هاي نفت عراق براي صدور به كشورهاي ديگر و استفاده ازآن براي آمريكا وصدور نفت به اسرائيل گشايش يافته است يا نه؟

3- چگونه مي توان عدالت را درجامعه ايجاد كرد؟ چگونه مي شود بيت المال ومنابع ملي را بطور مساوي بين مردم تقسيم كرد؟

پاسخ

1-) 1. حضور آمريكا در افغانستان و دخالت مستقيم نظامي وسياسي در اداره اين كشور از پديده هاي بسيار زشت استعمار توين است واز اشتباهات فاحش آمريكاست. هر چند به حسب ظاهر آمريكا به بهانه ساقط كردن حكومت طالبان (كه دست پروردگان خودش درمدارس ويژه پاكستان و تحت تأثير تعليمات وهابيت افراطي وبراي مشوه كردن چهره اسلام در جهان بوجود آمده بودند) و همچنين دستگيري بن لادن كه آن هم همچنان يك موجود ابهام آميز باقي مانده است به اين كشور حمله نظامي كرد. ولي بعد معلوم شد كه هدف اصلي به دست گرفتن حكومت افغانستان توسط يك دولت وابسته وتأمين كننده منافع آمريكا درمنطقه است .

2.البته با توجه به بافت نژادي، فرهنگي، مذهبي وسياسي واقتصادي واختلافات عميقي كه دربين مردم و گروههاي مختلف دركشور افغانستان وجود دارد، مسأله تفاهم وتوافق و اتحاد وخلاصه همكاري وگردن نهادن به يك دولت ائتلافي كار بسيار مشكلي براي فعالان سياسي درافغانستان است كه آمريكا هم ازعهده آن برنخواهد آمد.

3.حضور سياسي ونظامي آمريكا در عرصه هاي تعيين سرنوشت براي افغانستان تا وقتي كه براي خودش منافعي دراين منطقه مي بيندوتا وقتي كه هزينه هاي

مختلف براي تأمين اين منافع را مقرون به صرفه بداند ادامه خواهد يافت. البته به نظر ما وضع به اين شكل باقي نخواهد ماند وبا مشاهده بيشتر جنايتها ومضرات دخالت مستقيم بيگانگان درامور داخلي كشور توسط مردم افغانستان، مخالفتها ومبارزه با نيروي بيگانه گسترش يافته ونهايتاً آمريكا هم مانند شوروي سابق مجبور به رها كردن اين كشور به حال خودش مي شود .

2- ) آنچه مسلم است تقويت و گسترش سياستهاي صهيونستي وتأمين اهداف آنان درمنطقه از مهم ترين اهداف حمله نظامي آمريكا به عراق مي باشد، اما دراين خصوص كه رسماً نفت عراق به اسرائيل صادر شده باشد ويا آمريكا آنرا به نفع خود به فروش برساند، آنچه در اخبار رسمي جهان وجود دارد اينست كه عليرغم حفظ ظاهر، متأسفانه سودجوئي هاي آمريكا و فرانسه و انگليس دربستن قراردادهاي نفتي با شركتهاي مختلف، تحت عنوان برطرف كردن خسارتهاي وارده وفروش نفت عراق، آغاز شده است .هر چند نگراني ودغدغه بطور جدي وجود دارد اما هنوز رسماً در اين زمينه مطلبي مطرح نشده است .

3-) 1. قبل از هرچيز بايد توجه كرد كه مفهوم عدالت با تساوي (مساوات) متفاوت است . به اين معني كه گاهي لازمه عدالت رعايت مساوات وگاهي لازمه عدالت عدم مساوات مي باشد."معناي عدالت" از ديدگاه مكتب اسلام اينست كه هر صاحب حقي به حق خودش برسد. بنابراين بطور مثال لازمه اجراي عدالت در يك امتحان درسي اينست كه هر دانش آموزي به نمره اي كه حق اوست برسد نه كمتر ونه بيشتر.(البته بحث ارفاق بحث جداگانه اي است) پس اگر معلم براي رعايت "مساوات" به همه دانش آموزان نمره مثلاً

ده بدهد نه تنها "عدالت" را رعايت نكرده بلكه "ظلم" كرده است چون عده اي كه خوب درس خوانده وبه همه سؤالات پاسخ صحيح داده اند وحقشان نمره بيست بوده مظلوم واقع شده وعده اي هم كه درس نخوانده وحق آنها كمتر از ده بوده است بي دليل به اين نمره دست پيداكرده وبه اصطلاح موجب ترويج تنبلي ودرس نخواندن دربين دانش آموزان مي شود.وباز به عنوان مثال در جايي كه لازمه عدالت اجراي مساوات وعدم هر گونه تبعيض است مي توان اجراي قانون درموردتمام افراد جامعه درشرايط مساوي مطرح نمود . مانند كسي باشد . مگر درشرايط استثنايي كه بخاطر رعايت مصالحي همه آنرا مي پذيرند مانند عبور وسيله آتش نشاني، آمبولانس، پليس و غيره .

2. توضيح چگونگي عدالت در ابعاد وسيع وگوناگون آن نيازمند شرح مفصلي است كه درصورت تمايل ودريافت منظور جنابعالي پاسخگو خواهيم بود .

3. درخصوص بيت المال و منابع ملي، با توجه به كثرت جمعيت كشور، بجاي تقسيم ومصرف يكجانبه آن توسط مردم بهتر است به نحوي برنامه ريزي شودكه د رجهت تأمين نيازمندي هاي عمومي ومخصوصاً قشركم درآمد ومستضعف جامعه هزينه گردد. وهمواره اين قشر پرتلاش وكم درآمد كه ولي نعمت واقعي كشور وانقلابند دراولويت قرار بگيرند .

نظر شما در اين مورد كه چرا رئيس جمهور انگليس قبل از حمله وبعد از حمله آمريكا به عراق و قبل از حمله و بعد از حمله آمريكا به افغانستان به ايران آمد، چيست؟

پرسش

نظر شما در اين مورد كه چرا رئيس جمهور انگليس قبل از حمله وبعد از حمله آمريكا به عراق و قبل از حمله و بعد از حمله آمريكا به افغانستان به ايران آمد، چيست؟

پاسخ

كشور انگلستان داراي حكومت سلطنتي است و لذا رئيس جمهور ندارد نخست وزير ادارة دولت را بر عهده دارد و سفر ايشان در جريان حمله به افغانستان وعراق به ايران دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد از جمله اينكه نفوذ ايران در بين گروههاي مبارز افغانستان و عراقي كه مي توانستند جايگزين حكومتهاي طالبان و صدام شوند واز طرفي هم مرز بودن اين دو كشور با جمهوري اسلامي كه هرگونه تحولي در آنها با منافع ملي كشور ما مرتبط است واز طرفي منافع مشتركي كه بين ايران و انگلستان و آمريكا در سقوط صدام و طالبان بوده است آنها از سقوط طالبان و صدام بدنبال منافع خاص خود و ما هم از سقوط طالبان و صدام منافع خاص خود را دنبال مي كرديم لذا در اين رفت و آمدهاي ديپلماتيك كه صورت مي گرفت و نظاير آن ما بدنبال قبولاندن منافع خود به آنها بوده ايم و آنها هم بدنبال اهداف خود و درعرف بين المللي اين رفت وآمدها بويژه در شرايطي حساس كه برمنطقه حاكم بوده است امري طبيعي است و بايستي هر كشوري از توانائيهاي خود در مذاكرات سياسي و چانه زنيهاي ديپلماتيك استفاده كرده و منافع خود را دنبال كند. امنيت مرزهاي شرقي كشور و حضور شيعيان در قدرت و ساقط شدن حكومت طالبان كه چهرة اسلام را در جهان مخدوش جلوه مي داد و... منافعي بود كه ايران در

اين مذاكرات دنبال مي كرد همچنين ساقط شدن حكومت صدام كه به هيچ پيمان بين المللي و منطقه اي متعهد نبود و هر آن امكان تحريك مجدد او برعليه ايران وشروع جنگي ديگر وجود داشت و نابودي منافقين درعراق و قدرت يافتن يك حكومت مردمي درعراق كه سهم شيعيان درآن رعايت شود و عدم تجاوز به ايران درهنگام حمله به عراق و مسائلي ديگر كه لازم بوده ست مسؤولان سياسي كشور با طرف مقابل كه قصد قطعي برحمله را داشته است در ميان بگذارند. اگر چه ممكن است در اين مذاكرات به تمامي اهداف خود نرسيده باشيم اما اگر اين مذاكرات هم صورت نگيرد قطعاً سؤال و شبهه به صورت ديگري مطرح خواهد شد كه چر ا ما براي تأميين منافع خود تلاش لازم را نكرده ايم.

با توجه به فراواني انواع ظلم و ستم هايي كه نسبت به مسلمانان و مظلومان در سطح جهان و كشورهاي اسلامي مي شود و اينكه يك انسان مسلمان و شيعه نبايد در برابر اين بي عدالتي ها و ستم ها ساكت بنشيند چه وظيفه اي بر ما خواهد بود؟

پرسش

با توجه به فراواني انواع ظلم و ستم هايي كه نسبت به مسلمانان و مظلومان در سطح جهان و كشورهاي اسلامي مي شود و اينكه يك انسان مسلمان و شيعه نبايد در برابر اين بي عدالتي ها و ستم ها ساكت بنشيند چه وظيفه اي بر ما خواهد بود؟

پاسخ

عرض مي شود كه اين سؤال مصداق اين روايت رسول اكرم( است كه مي فرمايد : "مثل المؤمنين في تواد دهم و تراحمهم كمثل الجسد اذا شتكي بعض تداعي له سائر اعضاء حسده بالحمي والسهر" يعني مثل مؤمنين در دوستي وعلاقه به يكديگر مثل پيكري است كه چون عنصري از آن به درد آيد باقي اعضاء به تب و بي خوابي دچار مي شوند.

بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

يك جامعه زنده از جمله خصوصياتش اين است كه هر ناراحتي كه بر يك عضو وارد آيد تمام پيكر آگاه و بلكه بي تاب مي شود و همدردي مي كند يك جامعه زنده از سرگذشت دردناك اعضاء خودش بي خبر نمي ماند همچنانكه بي تفاوت نيز نمي ماند!

اما اينكه فرموده بوديد وظيفه شما در قبال اين افراد چيست عرض مي شود كه يكي از وظايف عموم مسلمانان در مورد اين مسأله اين است كه در تشكلهايي كه براي اعلام انزجار مسلمانان از شياطين بزرگ آمريكا و اسرائيل و... بر پا مي شود شركت داشته و ديگر مسلمين را نيز به اين امر تشويق كنند و بدين وسيله تبري خود را از دشمنان دين ابراز كنند و از ديگر موارد مي توان به كمكهاي

مادي و جنسي كه در اين زمينه جمع آوري مي شود اشاره كرد كه مسلمانان با كمك مالي به ايشان حداقل در حد توان مشكلات مالي را براي ايشان قابل تحمل تر نمايند و در آخر از دعا خير ودعاي بسيار زياد در تعجيل فرج حضرت مهدي"عج" براي رهايي همه مظلومان در بند فراموش نكنيم.

والبته علاوه بر اينها بر خودسازي و افزايش توان معرفتي خويش تلاش كنيم و با اسلحه فكر و عمل به ميدان مبارزه بياييم و ديگران را نيز همراه كنيم. حضرت امام"ره" آنگاه توانست قيام كند و همة مردم را به قيام دعوت كند و به ميدان مبارزه بياورد كه خود در ميدان مبارزه بانفس پيروز شده بود و در مملكت درون خود انقلابي بر عليه شاه ستمگر نفس انجام داده بود و از اثرات و جلوات آن انقلاب عظيم دروني، انقلاب اسلامي ايران شكل گرفت و از سوز درون آتش برافروخت كه همگان ازتودة مردم بر اين آتش افروزي تمايل پيدا نمودند و تاج و تخت ستم را سرنگون كردند.

با نظر به قرآن در حال حاضر وظيفه ما در مقابل اسرائيل چيست ؟

پرسش

با نظر به قرآن در حال حاضر وظيفه ما در مقابل اسرائيل چيست ؟

پاسخ

در شرايط فعلي، وظيفه ما در مقابل اسرائيل، اظهار تنفّر و انزجار است و اگر زماني به وسيله رهبر جامعه اسلامي تشخيص داده شد كه بايد با اسرائيل جنگ كرد و از طرف ايشان حكم جهاد صادر شد، وظيفه همه، اطاعت است ولي با صرف نظر به ظاهر قرآن نمي توان خودسرانه اقدام كرد.{J

چرا با اين همه بيكاري در جامعه ما مسئله مهاجران خارجي را دولت حل نمي كند؟

پرسش

چرا با اين همه بيكاري در جامعه ما مسئله مهاجران خارجي را دولت حل نمي كند؟

پاسخ

مسأله مهاجران يك مسأله پيچيده سياسي، اقتصادي و فرهنگي است و مشكلات آن فقط مربوط به بازار كارنمي شود كه اميدواريم دولت تدابير مناسبي را در اين زمينه بينديشد.

آيا صرف كمك مالي به مردم فلسطين تكليف ما را نسبت به آنها ساقط مي كند؟ آيا سكوت نيست و آيا راه ديگري وجود ندارد؟

پرسش

آيا صرف كمك مالي به مردم فلسطين تكليف ما را نسبت به آنها ساقط مي كند؟ آيا سكوت نيست و آيا راه ديگري وجود ندارد؟

پاسخ

براي دست يابي به راه حل اساسي در قبال مشكلات جهان اسلام از جمله فلسطين، ابتدا بايد به علل و عوامل وريشه هاي اين مشكلات وقوف پيدا كرد تا با توجه به اين عوامل به ارائه راه حل ها بپردازيم:

الف) بررسي علل ضعف و شكست جهان اسلام در مقابل غرب:

به طور خلاصه اين عوامل به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم مي شود:

عوامل داخلي عبارتند از:

1- دوري و بيگانگي مسلمانان از احكام و تعاليم اصيل اسلامي.

2- تفرقه و جدايي بين ملت هاي اسلامي.

3- رواج جهل و خرافات در بين مسلمانان.

4- پذيرش سلطه حاكمان جور و مستبد و مشروع دانستن آنها.

عوامل خارجي عبارت است از:

1- هجوم بيگانگان و استعمار.

2- جلوگيري از پيشرفت مسلمانان.

3- حمايت از حكومت هاي دست نشانده در كشورهاي مسلمان براي حفظ منافع خود.

ب ) بررسي سياست خارجي و اقدامات ايران در قبال جهان اسلام:

اهداف انقلاب اسلامي در ايران منحصر به برپايي حكومت اسلامي در ايران نمي شود بلكه خود را موظف بهآزادي و بيداري ساير ملل مظلوم جهان از تحت سلطه بيگانگان مي داند. بر اين اساس در سال هاي اوليه انقلاباستراتژي خارجي ايران بر صدور انقلاب متمركز بود و اين امر با شدت تعقيب مي شد و در اين راستا حمايت هايگوناگون تبليغاتي و مالي و... از جنبش هاي مردمي در كشورهاي همسايه و دور به عمل آمد ولي متأسفانه بازدهيمثبتي نداشت و در عوض باعث حساسيت حكومت هاي مجاور ايران و قدرت هاي جهان شد و محدوديت هايزيادي بر عليه ايران از لحاظ اقتصادي سياسي و نظامي و.. به وجود آمد.

نتيجه

اين امر ايجاد يك نوع تعديل و تغيير الگوهاي عملي استراتژي صدور انقلاب بود. زيرا نتايج اوليه حاكي ازاين مطلب بود كه براي صدور انقلاب بايد مردم كشورهاي مسلمان آمادگي لازم را براي پذيرش و ايجاد تحول انقلابيداشته باشند و اين نيازمند به گذشت زمان و امري تدريجي است، همچنان كه انقلاب ايران پس از چندين دهه بيداريو مبارزات مردم ايران حاصل شد. از طرف ديگر هر نوع كمك نظامي يا... به گروه هاي مبارز علاوه بر اين كه مشكلاتزيادي را در روابط ايران با ديگر كشورها به وجود مي آورد باعث سركوبي آن گروه ها توسط دولت هايشان و در نتيجهنابود شدن جنبش انقلابي در نطفه مي شود. خصوصا اين كه جنبش هاي انقلابي در اين كشورها در اقليت مي باشند وتوانايي بسيج همگاني مردم را ندارند. با توجه به اين نتايج سياست خارجي ايران در كنار استراتژي صدور انقلاب بهسوي استراتژي حفظ و تقويت ام القري و الگو شدن جمهوري اسلامي تحول پيدا كرد، بر اين اساس خيلي از گروه هاياسلام گرا در كشورهاي اسلامي منتظر اين مي باشند كه آيا انقلاب اسلامي در ايران توانسته است به اهداف سياسي،اقتصادي، نظامي و... خود دست يابد تا بتوانند آن را به عنوان الگويي مفيد و مثبت براي مردم خود مطرح كنند و اينخود يكي از راه هاي صدور انقلاب است ولي جمهوري اسلامي به اين حد اكتفا نمي كند بلكه از طريق كمك هايمعنوي و مالي و فرهنگي اين استراتژي را ادامه مي دهد.

ج ) وظايف ساير مسلمانان در قبال مردم فلسطين:

ملت هاي مسلمانان جداي از اقداماتي را كه دولت هاي آنان با حضور خود در صحنه و حمايت از مبارزات مردمفلسطين نقش بسزايي در تقويت روحيه مبارزات فلسطين و تقويت

اتحاد و همبستگي ميان مسلمانان دارد متأسفانه درجريان انتفاضه اخير در فلسطين اشغالي حضور فعال قشرهاي دانشجوي نسبت به ديگر كشورهاي اسلامي كم بود ولازم است در اين باره جنب و جوش جدي تري پديد آيد.

د ) ارائه راه حل ها:

با توجه به علل ضعف مسلمانان در قبال غرب، ملت هاي اسلامي بايد براي رفع اين مشكلات به پا خيزند.اقدامات اساسي در اين راستا شامل:

1- تلاش براي شناساندن اسلام ناب محمدي و آشنايي مسلمانان با احكام و تعاليم واقعي اسلام.

2- تلاش براي بيداري مسلمانان و شناساندن اهداف و توطئه هاي قدرت هاي بزرگ و زدودن جهل و خرافات.

3- مقابله با حكومت هاي دست نشانده كه خود يكي از موانع عمده در پيشرفت و اتحاد مسلمانان مي باشد.

4- تلاش براي اتحاد بين الملل اسلامي و جلوگيري از مسائل تفرقه انگيز.

در اين راستا اقدامات مفيدي نيز صورت گرفته است مانند: اعلام هفته وحدت، روز قدس، تشكيل مجمع تقريبالمذاهب اسلامي، سازمان هايي مانند سازمان كنفرانس اسلامي و...

در نهايت مي توان چنين گفت كه چون مشكل اسرائيل مربوط به همه جهان اسلام مي باشد و تمامي مسلمانان راتهديد مي كند تنها راه حل آن اتحاد و همبستگي مسلمانان و دست زدن به اقدام جمعي توسط همه كشورهاي اسلاميمي باشد و براي تحقق اين هدف بايد تمامي موانع اين اتحاد و همبستگي را از ميان برداشت.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- جهان اسلام از ديدگاه امام خميني مؤسسه نشر آثار امام خميني

2- فلسطين از ديدگاه امام خميني مؤسسه نشر آثار امام خميني

با توجه به مشكلات زياد داخلي،علت كمك هاي ايران به كشورهاي ديگر مانند فلسطين چيست؟

پرسش

با توجه به مشكلات زياد داخلي،علت كمك هاي ايران به كشورهاي ديگر مانند فلسطين چيست؟

پاسخ

مهمترين نكته اي كه در پاسخ اين سؤال نيازمند توضيح و تبيين دارد اين است كه وظايف و كاركردهاي دولت ها به هيچ وجه منحصر به مسائل و موضوعات داخل نمي باشد، بلكه دولت ها علاوه بر كوشش در جهت بهبود و توسعه مسائل داخلي، يك سري وظايف و اهدافي را نيز در خارج از مرزهاي جغرافيايي و در محيط بين المللي، بر عهده دارند كه البته اين وظايف براساس تعريفي كه هر كدام از آنها از منافع ملي، اهداف و آرمان ها، امكانات مادي و معنوي خود دارند متفاوت خواهد بود.

در هر صورت دولتي موفق است كه بتواند وظايف خود را هم در بعد داخل و هم در بعد خارج به خوبي انجام داده و بيشترين دستاوردها و نتايج مثبت را در جهت آرمان ها، منافع ملي كوتاه مدت و بلندمدت كشور خود كسب نمايد.

بديهي است غفلت از هر كدام (سياست داخلي و سياست خارجي) به بهانه وجود مشكلات و موانع در ديگري، ضربه اي جبران ناپذير به اهداف، آرمان ها و منافع كوتاه مدت و بلندمدت كشور محسوب خواهد شد. بر اين اساس شناخت وظايف متعدد دولت در ابعاد مختلف نكته اي حائز اهميت مي باشد كه به صورت مختص به بررسي آن در رابطه با سؤال فوق مي پردازيم:

يكم: بر اساس اصول و آموزه هاي ديني، جامعه اسلامي پيكره واحدي است؛ چنان كه قرآن مي فرمايد: «ان هذه امتكم امةً واحدةً و انا ربكم فاتقون» (سوره مؤمنون، آيه 52) بر اساس اين آيه، همبستگي عميقي بين همه مسلمانان دنيا _صرف نظر از هرگونه مرزبندي و جغرافيايي به جهت وحدت كلمه و اعتقاد به تعاليم الهي،

وجود دارد، هم دردي، هم دلي و هم نوايي، يكي از خصايص بارز و

برجسته امت اسلامي است كه دل هاي آنان را به يكديگر نزديك مي كند. پيامبر گرامي اسلام در بيان اين واقعيت مي فرمايند:

«حكايت مؤمنان در دوستي و مهرباني چون اعضاي يك پيكر است؛ وقتي يكي از آنها رنجور مي شود، ديگران به مراقبت و حمايت از او همداستان مي شوند»، (نهج الفصاحه، ش 2712).

اين همبستگي عميق اسلامي، تعاون اسلامي را نيز به همراه دارد؛ بدين معنا كه مسلمانان در كليه امور و شؤون مشترك اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود، موظف به همياري يكديگرند؛ «و تعاونوا علي البر و التقوي و لاتعاونوا علي الاثم و العدوان»؛(سوره مائده، آيه 2)

بر اين اساس، همگان مسؤول همديگرند. پيامبر گرامي اسلام، در حديث نبوي مشهور مي فرمايد: «مَن سَمع رجلاً يُنادي يا لَلْمُسلمين فَلَم يَجِبْهُ فَلَيسَ بِمُسلِم؛ هر كس ندايي را بشنود كه مسلمانان را به كمك مي طلبد و پاسخ مساعد نگويد، مسلمان نيست». هم چنين در حديث ديگري مي فرمايد: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهتمَّ بامورِ المُسلمين فَليَس بمُسلِم؛ يعني هر كس صبح برخيزد و در انديشه كارهاي مسلمانان نباشد مسلمان نيست».

دوم: بر اساس اصول متعدد قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (اصول 3، 11، 152 و 154)، دولت به نمايندگي از همه مردم، موظف به ايفاي «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همين جهت «موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اعتماد ملل اسلامي، قرار دهد» و در اعمال سياست خارجي، به «دفاع از همه مسلمانان» بپردازد. بنابراين هم بر اساس آموزه هاي دين اسلام و هم بر اساس اصول متعدد قانون اساسي، دولت موظف است، حمايت هاي لازم را از ساير مسلمانان جهان

به عمل

آورد.

سوم: با توجه به واقعياتي از قبيل وجود مرزبندي هاي بين الملل، حفظ و تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران، ارائه الگويي نمونه بر اساس اصول و ارزش هاي اسلامي و ...؛ توجه به نيازهاي داخلي حائز اهميت مي باشد. حال اگر زماني بين نيازهاي داخل و خارج، تزاحم به وجود آمد، رعايت اصول زير، ضروري مي نمايد:

الف) بر اساس آيات و روايات متعدد، جمهوري اسلامي ايرن به عنوان يك نظام اسلامي، داراي يك سري مسؤوليت هايي فراملّي، نسبت به ساير مسلمانان است. اين مسؤوليت ها در مورد تزاحم بين نيازهاي داخلي و خارجي، حتما بايد مراعات شود. مثلاً اگر در كشورهاي ديگر، مسلماناني نيازمند به ضروري ترين نيازهاي حياتي (از قبيل غذا، دارو، پوشاك و...) باشند؛ بدون شك نمي توان نيازمندي هاي غيرحياتي و كم اهميت تر داخلي را اولويت داد؛ چون مسأله زندگي و حفظ جان مسلمانان در ميان است.

ب ) ملاك تقدم نيازهاي داخل يا خارج در امور غيرمتيقن مسؤوليت هاي فراملي، رعايت اصل اهم و مهم است. به بيان ديگر، حاكم اسلامي با كمك گرفتن از متخصصان و كارشناسان رشته هاي مختلف و با درك شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، بايد مشخص كند كه اولويت با رفع نيازهاي داخلي است يا نيازهاي خارجي دولت اسلامي. در هر حالت، بايد قدر متيقن مسؤوليت هاي برون مرزي و كمكهاي حياتي را سر لوحه سياست خارجي خود قرار دهد. در غير آن موارد، چه بسا در مواردي، بر اساس نظرات

كارشناسي و تخصصي ثابت شود كه وظيفه اي برون مرزي بر نيازهاي داخل اولويت دارد (مانند حمايت ايران از حزب الله لبنان در مقابل رژيم غاصب اسرائيل) و در مواردي نيز ممكن است مسائل داخلي اولويت دارد مانند تقدم دفاع از

مرزهاي كشور در برابر حمله عراق به نظر حضرت امام در زماني كه برخي در انديشه آزادسازي ارتفاعات جولان از اشغال اسرائيل بودند. با توجه به اين مطالب، درباره كمك ايران به مسلمانان فلسطين گفتني است كه بخشي از اين كمك ها (مانند مواد غذايي، دارو،

پوشاك و...) در شرايط فعلي، حياتي بوده و از مسؤوليت هاي فراملي دولت اسلامي محسوب مي شود.

با توجه به نيازهاي ضروري و حياتي مردم فلسطين و امكانات نسبتا خوب كشورمان، كمك هايي محدود بوده و تأثير منفي در روند آباداني و حل مشكلات اقتصادي و معيشتي ما بر جاي نمي گذارد. به علاوه نتايج مثبتي را در كوتاه مدت و طولاني مدت، در سطح منطقه اي و بين الملل، براي كشورمان به ارمغان مي آورد.

1- فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد دربرابر وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره فلسطيني و... اصلا قابل قياس نيست.

2- مسلمين امت واحده و داراي سرنوشت مشتركي هستند. استعمارگران همواره درپي جداسازي وتفرقه ميان ملت هاي مسلمانند تااز اين رهگذر سلطه خود را برجهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر ما دست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم درواقع به پاره سازي امت واحد اسلامي كه هدف دشمنان است كمك كرده ايم.

3- همان طور كه درروايت است كمك هاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است كمك هاي اجتماعي نيز چنين است.

4- امروزه درتمام جهان سرمايه هايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده مي شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهوري اسلامي بايد جلودار باشند.

5- انجام حمايت هاي اقتصادي، سياسي و تبليغاتي در حد وسع و توان از ملت هاي مسلمان ديگر خصوصا فلسطين، نه تنها با منافع ملي ما تعارض ندارد بلكه

در راستاي تأمين منافع ملي ايران به حساب مي آيد؛ زيرا: اولاً، منافع ملي يك كشور فقط در مرزهاي جغرافيايي آن محدود نمي شود. لذا دولت ها به ميزان هزينه هايي كه در كشورهاي ديگر مبذول مي دارند، از توان و قدرت تصميم گيري و تأثيرگذاري بيشتري نيز در آينده آن كشور و معادلات منطقه اي برخوردار مي باشند.

ثانيا، حفظ موجوديت، استقلال و تماميت ارضي و امنيت ملي كشور كه از عناصر كليدي و حياتي تشكيل دهنده منافع ملي مي باشد، نيازمند صرف چنين هزينه ها و كمك به ملت هايي كه در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند مي باشد.

آينده نگري و تأمين منافع بلندمدت خود بهترين دليل بر انجام چنين اقداماتي مي باشد، زيرا آرمان ها و اهداف توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي هرگز به فلسطين محدود نبوده بلكه آرزوي سيطره بر جهان اسلام و خصوصا ام القراي آن يعني جمهوري اسلامي ايران را در سرمي پروراند.

6- اين اعانات يك پارچگي ما را بهتر حفظ مي كند و قدرت جمعي ما را بر دشمنان افزون مي سازد و براي مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيداست.

7- ارسال اين قبيل كمك ها مختص ايران نيست بلكه كشورهاي بزرگ جهان مانند آمريكا، عليرغم وجود بسياري مشكلات داخلي، باز هم در جهت اهداف و

منافع نامشروع خود كمك هاي بسيار زيادي را به اسرائيل كه واقعا هيچ بهره اي براي ملت آمريكا ندارد ارسال مي نمايند، حال آيا رواست كه كشورهاي اسلامي از انجام كمترين وظايف ديني و انساني خود در قبال مشكلات مردم فلسطين و ساير جهان اسلام دريغ ورزند؟

8- نظام جمهوري اسلامي ايران از همان ابتدا، بيشترين سعي و توان خود را در جهت محروميت زدايي و مبارزه با فقر و مظاهر آن داشته و سياست هاي متعددي را به

منظور تأمين اجتماعي، حقوق كار و اشتغال، به كار انداختن انفال و ثروت هاي عمومي، توزيع عادلانه منابع طبيعي كشور، استرداد ثروت هاي نامشروع و... دنبال كرده و نتايج درخشاني گرفته است. اما به دلايل متعددي از قبيل وضعيت نابسامان ساختار اقتصادي كشور، وابستگي به نفت، رشد سريع جمعيت، وقوع جنگ تحميلي، محاصره هاي اقتصادي، كم توجهي ها به اجراي كامل عدالت اجتماعي، عدم نظارت دقيق بر مصرف بودجه ها و هزينه هاي عمومي و سياست زدگي و گرايشات جناحي هنوز ما در برخي موارد شاهد وجود مشكلات و معضلات اجتماعي و اقتصادي هستيم. در هر صورت وجود اين قبيل مشكلات و معضلات، نمي تواند توجيه كننده كناره گيري و بي توجهي ايران، از وضعيت نابسامان ساير مسلمان باشد. بلكه همراه با انجام وظيفه برون مرزي خود بايد به حل مشكلات درون نيز بپردازيم.

اما در مورد جمله اي كه از حضرت امام فرموديد، بايد گفت كه: ما چنين جمله اي را در بيانات حضرت امام نيافتيم بلكه برعكس حضرت امام از مدت ها قبل از انقلاب و بعد از آن، در دفاع از ملت فلسطين و وظيفه كشورهاي اسلامي در حمايت مالي و... از آنان، صحبت هاي بسيار متعددي ايراد نموده اند.

به عنوان نمونه حضرت امام در اين زمينه مي فرمايند: «امروزه بر تمام مسلمانان عموما و بر حكومت ها و دولت هاي عربي خصوصا به خاطر حفظ استقلال خودشان لازم است كه به پاسداري و پشتيباني اين گروه مجاهد، متعهدانه اقدام كنند و از هيچ تلاشي در راه رسانيدن اسلحه و آذوقه و ذخيره به اين مجاهدان دريغ نورزند». براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ سيدصادق حقيقت، مسؤوليت هاي فراملي در سياست خارجي دولت اسلامي، ص 467.

2_ سيدمحمد هاشمي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج اول، ص

385.

3- بيژن ايزدي، درآمدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

استراتژي و اهداف ايران و اسرائيل در آسياي مركزي چيست.

پرسش

استراتژي و اهداف ايران و اسرائيل در آسياي مركزي چيست.

پاسخ(قسمت اول)

ارزيابي نقش و جايگاه ايران در آسياي مركزي

دفتر مطالعات سياسي مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي گزارش با عنوان ارزيابي نقش و جايگاه ايران در آسياي مركزي با تاكيد بر تحولات 11 سپتامبر را منتشر كرد.

به گزارش خانه ملت، پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و بروز تغييرات راديكالي در ژئوپولتيك مناطق شمالي جمهوري اسلامي ايران، تنظيم و تدوين يك سياست خارجي سودمند و كارا در قبال دولت هاي تازه به استقلال رسيده اين مناطق، از جمله پنج جمهوري واقع در منطقه آسياي مركزي به يكي از علايق و ملاحظات جدي و اجتناب ناپذير كشورمان تبديل شد. قرار گرفتن منطقه آسياي مركزي در محيط امنيتي فوري جمهوري اسلامي ايران كه به معناي تاثيرپذيري مستقيم از روندها و پويش هاي جاري در اين منطقه است، به تخصيص بخش عمده اي از ظرفيت و توان مربوط به سياستگذاري و تعيين استراتژي كشور و طرح ريزي نحوه تعامل با اين جمهوري ها منجر شد. در شكل دهي سياست خارجي ايران در قبال منطقه آسياي مركزي دخالت و نقش آفريني مجموعه اي از انگيزه ها، ملاحظات و محركه هاي سياسي، اقتصادي و امنيتي كاملا مشهود بوده است. به نحوي كه هر يك از آن ها به عنوان متغيري مستقل، روند شكل گيري و اجراي رفتار خارجي ايران را در منطقه تحت تاثير قرار داده اند.

از طرف ديگر، توجه برخي بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي به موقعيت استراتژيك آسياي مركزي و در نتيجه تلاش براي كسب نفوذ در اين منطقه، خود به عنوان عامل ديگري بر روابط ايران و جمهوري هاي آسياي مركزي تاثير گذارده است؛ به نحوي كه جمهوري اسلامي ايران در تنظيم روابط خود

با اين جمهوري ها به ناگزير به اهداف، مقاصد و فعاليت هاي ساير كشورهاي علاقه مند به نقش آفريني در اين منطقه توجه كرده است. در واقع بروز خلا قدرت در منطقه آسياي مركزي به واسطه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي از يك طرف و علاقه برخي كشورها به كسب مزاياي استراتژيك در حوزه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و امنيتي در اين منطقه از طرفي ديگر، سبب شد تا آسياي مركزي در سيستم بين المللي بعد از جنگ سرد در كانون توجه شماري از كشورهاي خواهان نقش آفريني فعال در اين حوزه، قرار گيرد.

در پاره اي موارد، تلاقي منافع ايران با اهداف و مقاصد اين كشورها، محدوديت هاي فراروي سياست خارجي ايران را در منطقه آسياي مركزي مضاعف كرده است. از اين رو شناخت مباني رفتاري هر يك از اين كشورها و تشخيص منافع و مقاصد آن ها در آسياي مركزي، شرط لازم براي تدوين و اجراي يك سياست خارجي توانمند و اثرگذار در اين منطقه از سوي ايران بوده است.

به هر حال جمهوري اسلامي ايران در دهه گذشته و با وجود محدوديت ها، در فرصت هاي مختلف سياست ارتباط با جمهوري هاي آسياي مركزي را به صورت دو جانبه يا چند جانبه پيگري كرده است. اهميت و حساسيت منطقه آسياي مركزي در مجموعه ملاحظات فرامرزي كشور، نياز به تثبيت تعاملات با جمهوري هاي واقع در اين منطقه را به عنوان يكي از الزامات فراروي سياست خارجي ايران مطرح كرده است. بعد از يازدهم سپتامبر 2001، و تحولات بنيادين و تعيين كننده در آسياي مركزي نياز به ارزيابي مجدد رويه ها و روندهاي مسلط و حاكم در اين منطقه و باز تعريف نقش و جايگاه ايران و درك فرصت ها و چالش هاي نوين

فراروي آن، به وضوح احساس مي شود. تلاش براي شناخت واقعيات و تحولات منطقه در طول يك سال اخير بخش عمده اي از مساعي دواير سياستگذاري دولت هاي ذي نفع در امور اين منطقه را به خود اختصاص داده است. بدون شك درك واقعيات نوين آسياي مركزي، امكان شناخت توامان فرصت ها و محدوديت هايي را فراهم كرده است كه نقش مستقيم و اجتناب ناپذير در تعميق يا تحديد نفوذ ايران در منطقه دارند و از اين طريق طراحي سياستي مبتني بر واقعيات محيطي در مورد آسياي مركزي ممكن مي شود.

در اين نوشتار ضمن تبيين كيفيت روابط ايران و جمهوري هاي آسياي مركزي در سال هاي گذشته و تشريح اهداف و مقاصد ساير كشورهاي ذي نفع در اين منطقه، به مهم ترين تحولات نهادي و ساختاري آسياي مركزي پس از حوادث يازدهم سپتامبر اشاره مي شود تا از طريق معرفي فرصت ها و چالش هاي فراروي ايران، موقعيت آن در محيط عملياتي اين زير سيستم بين المللي ارزيابي شود.

(چهارشنبه 8 مرداد 1382 به نقل از سايت مجلس)

در ادامه جهت تكميل موضوع مقاله اي آورده مي شود:

شكل گيري ساز وكار كنترل ايران در قفقاز

نويسنده:دكتر فرهاد قاسمي

طرح موضوع

كشور ايران به دليل موقعيت ژئوپلتيك خود و قرار گرفتن در كانون يكي از مهمترين سيستم هاي تابعه سيستم بين الملل يعني خليج فارس و اعمال نقش ارتباطي بين چندين سيستم تابعه، هميشه تحت تأثير رقابت قدرت در ميان واحدهاي عمده سيستم بين المللي بوده و سيستم كنترل مركزي شكل دهي و ساماندهي الگوهاي رفتاري آن را هميشه در دستور كار خود داشته است. از سوي ديگر شرايط داخلي كشور نيز آسيب پذيري آن را در برابر چنين كنترلي دوچندان ساخته است. به

عبارتي مي توان گفت كه موقعيت ژئوپلتيك ايران از يك طرف و شرايط و محيط داخلي آن از سوي ديگر دو متغير عمده در آسيب پذيري اين كشور در برابر ساختار كنترلي سيستم محسوب شده و از عوامل مهم شكل دهنده به امنيت ملي آن محسوب مي شود.

سوابق اين موضوع به وضوح در تاريخ ايران مشاهده مي گردد. در دوره حكومت قاجار كه سيستم بين المللي براساس مرزهاي اروپا محوري و ساختار چند قطبي تعريف مي شد، ايران درگير در اتحادها و ائتلافهاي قدرت هاي عمده گشته و در بسياري از موارد امنيت ملي فداي چنين اتحادهايي شد، اتحاد و ائتلافهايي كه مكانيزم و ساز و كار نظم و سيستم كنترل در چنين سيستم هايي محسوب مي گرديد. شكل گيري سيستم دوقطبي دوران بعد از جنگ جهاني دوم نيز ايران را عملا در بخش بلوك غرب قرار داد و امنيت ملي آن با قدرتهاي اين بلوك گره خورد و نقش هاي مختلفي از جمله نقش حافظ منطقه اي را از آن خود كرد. اما پيروزي انقلاب اسلامي و خواست اقدام مستقل در صحنه بين المللي معادلات موجود را برهم زده و پاسخ و واكنش هاي مختلفي را از طرف سيستم كنترل مركزي سبب گرديد.

در مرحله ديگري از تحول سيستم بين المللي، فروپاشي شوروي مطرح مي گردد كه سبب ساز شكل گيري سيستم نويني با اصول، قواعد و مرزهاي خاصي شد كه مي توان در قالب سيستم هژمونيك دستوري مفهوم سازي نمود. علاوه بر اين فروپاشي شوروي به عنوان يكي از قدرتها و بلوك ها سيستم بين المللي را نيز متحول ساخت و سيستم هاي نويني

همچون قفقاز را در شمال ايران سبب شد. ضمن اينكه نوع رابطه بين ساخت و سيستم كنترل مركزي و سيستم هاي تابعه موجود را نيز تغيير داد و شديدا رابطه سلسله مراتبي را بين آنها برقرار ساخته است.

حال با توجه به وضعيت ايران در برابر بخش كنترل مركزي و محيط سيستمي و تحولات مرزي در شمال ايران و شكل گيري سيستم تابعه نوين تحت عنوان قفقاز اين پرسش بنيادين مطرح خواهد شد كه از بعد ساخت شناسي، سيستم قفقاز چگونه تبيين خواهد شد؟ ايران از چه جايگاهي در ساخت مذكور برخوردار است؟ و آمريكا به عنوان كارگزار اصلي سيستم كنترل مركزي چه سيستم فرعي كنترل عليه ايران شكل داده است؟

شكل گيري سيستم تابعه جديد قفقاز

با توجه به ديدگاه تئوريك كارل دويچ در مورد نحوه شكل گيري منطقه از جمله موضوع ارتباطات بين واحدهاي تشكيل دهنده يك حوزه جغرافيايي، و نگرش ژئوپلتيك به منطقه در مكاتب مختلف از جمله مكتب آمريكايي كوهن و نگرش سيستمي اشپيگل و كانتوري، سيستم بين الملل پس از جنگ سرد با فروپاشي شوروي و پيدايش كشورهاي تازه استقلال يافته، شاهد شكل گيري سيستم تابعه نويني در نيمكره شرقي خود بوده است. بعبارت روشن تر با پايان دوران جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، تغييرات اساسي در ژئوپلتيك منطقه صورت گرفت و سيستم تابعه جديدي رخ نمود كه انواع رقابت ها، چالش ها، جنگ هاي داخلي و منطقه اي را در پي داشت. اين سيستم مانند هر سيستم تابعه اي متشكل از سه بخش مركز، پيرامون و قدرت هاي مداخله گر مي باشد. در مركز اين سيستم جمهوري هاي تازه استقلال

يافته قفقاز قرار دارند. در بخش پيراموني اين سيستم نيز ايران، تركيه و روسيه قرار دارند كه به علت همسايگي و نزديكي جغرافيايي مي توانند نقش اساسي را در تحولات منطقه داشته باشند اما قدرت مداخله گر از بخش هاي تشكيل دهنده هر سيستم تابعي است كه در اين منطقه نيز حضور دارد.

پاسخ(قسمت دوم)

آمريكا به علت جايگاه خود در سيستم بين الملل به عنوان يك كل در تمامي سيستم هاي تابعه تشكيل دهنده سيستم بين المللي حضور داشته و به نوعي خود را مسئول ايجاد نظم منطقه اي يا بهره برداري از فرصت هاي احتمالي مي داند. حضور اين قدرت در سيستم تابعه مذكور به دو شكل مستقيم و غيرمستقيم عملي مي شود. حضور مستقيم آن را مي توان در فرآيندهاي اقتصادي و فرهنگي منطقه مشاهده نمود. ولي بعلت تحريك برانگيز بودن دخالت هاي نظامي و يا حضور نظامي معمولا از متحدين درجه يك خود در منطقه مانند تركيه و اسرائيل بهره گرفته است.

بعلت ضعف بخش مركزي سيستم تابعه قفقاز در چهار متغير الگويي سطح انسجام، ساختار روابط، ساختار قدرت و ارتباطات، زمينه هاي رقابت بين بخش پيراموني و قدرت هاي آن و همچنين قدرت مداخله گر براي نفوذ در اين سيستم و بهره برداري از فرصت هاي احتمالي فراهم گرديده است.

بنيان هاي شكل گيري سيستم كنترل

اصولا سه كشور آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، از واحدهاي تشكيل دهنده بخش مركزي سيستم تابعه قفقاز بشمار مي روند. حضور اقليت هاي قومي و فرهنگي در واحدهاي اين بخش، اقتصاد بسته و ناكارا، تك محصولي بودن، وجود بحران هاي اقتصادي مانند تورم، بيكاري، رشد منفي و ساختار سياسي

اقتدارگرا عملا سبب آسيب پذيري واحدهاي مذكور و نفوذپذيري آنها گرديده است. از طرف ديگر سيستم منطقه اي با وجود ذخاير چشمگيري از نفت، گاز و بازارهاي جديد توان عرضه محيطي منابع اقتصادي و امنيتي را ندارد. اين سيستم به علت ساختار خود از تأمين نيازهاي اقتصادي واحدها ناتوان بوده و از بعد امنيتي نيز بعلت وجود اختلافات و تعارضات در حوزه هاي مختلف بويژه اختلافات و عدم تكامل مرزهاي سرزميني و همچنين ساختار ناموزون قدرت از كارايي لازم برخوردار نمي باشد.

بنابراين محيط داخلي و منطقه اي سيستم جديد زمينه را براي ايفاي نقش و نقش يابي قدرت هاي پيراموني مانند روسيه، تركيه، ايران فراهم مي نمايد. كه موضوع نقش يابي برخي از اين قدرت ها در تعارض با منافع قدرت هژمون سيستم بين الملل يعني قدرت مداخله گر سيستم تابعه فوق قرار مي گيرد، قدرتي كه از ديدگاه بخش مركزي، مهمترين واحد در تأمين خواسته ها و نيازهاي آنها محسوب مي شود. بدين ترتيب تعارض نقش ها و تلاش در جهت نقش يابي واحدها زمينه و بنيان شكل گيري سيستم كنترل را فراهم مي نمايد.

قفقاز رقابت براي دستيابي به نقش هاي مربوطه را در ميان بازيگران ايجاد نموده است. در اين ميان بعلت تعارضات موجود بين ايران، به عنوان قدرت پيراموني و آمريكا به عنوان قدرت مداخله گر اين سيستم تابعه و همچنين تعارضات موجود بين اين دو كشور در صحنه سياست بين المللي و از جمله سيستم تابعه خليج فارس و خاورميانه از يك طرف و روابط نزديك اين كشور با تركيه به عنوان ديگر قدرت پيراموني در اين سيستم و منافع مشترك

روسيه و ايران در برابر دو قدرت فوق الذكر و علائق اسرائيل به امور منطقه كه با ايران در تضاد اساسي بوده و به عنوان يكي از متحدين اصلي قدرت مداخله گر ايفاي نقش مي كند، پيچيدگي خاصي به سياست بين المللي منطقه اي قفقاز بخشيده است. در اين ميان تسري بخشيدن سياست مهار ايران از طرف قدرت مداخله گر (آمريكا) به اين سيستم تابعه نوظهو ر، از جايگاه ويژه اي برخوردار مي باشد.

اصولا از آنجا كه سلسله مراتبي از سيستم هاي كنترل را مي توان در سيستم بين الملل مشاهده نمود، خرده سيستم هاي كنترل موجود در سيستم هاي تابعه به عنوان بخشي از سيستم كلي كنترل عمل مي نمايند. بنابراين مديريت نهايي پديده نظم در قفقاز به كارگزار اصلي سيستم كنترل بعد از يازده سپتامبر يعني آمريكا مرتبط مي گردد و در اين ميان شكل بخشيدن به خرده سيستم كنترل عليه ايران از جايگاه ويژه اي برخوردار است و به عنوان دنباله سياست مهار و بازدارندگي يكجانبه و غير منعطف عليه اين كشور محسوب خواهد شد. حال اين پرسش مطرح مي شود كه سيستم كنترل مذكور از چه اجزاء و ساختي برخوردار است.

اجزاي تشكيل دهنده سيستم كنترل عليه ايران در قفقازسيستم كنترل آمريكا عليه ايران با محوريت تركيه و اسرائيل شكل يافته است. وجود زمينه هاي مشترك همكاري در نقش يابي منطقه اي عملا محور سيستم را مشخص مي نمايد. الگوهاي رفتاري آمريكا از زمان فروپاشي شوروي تا حال حاضر به دو مرحله تقسيم مي گردد.

مرحله اول از زمان فروپاشي تا ???? مي باشد. در اين دوره توجه اصلي آمريكا به حوزه اروپا

و سرنوشت متحدين غربي و به طور كلي حوزه نفوذ خود در اروپا بوده و در وهله بعدي، سه جمهوري بالتيك و بعد اوكراين، مولداوي و بيلوروس به عنوان كشورهاي مهم تلقي مي شدند و براي خزر حساسيت زيادي قائل نبود. مصداق اين موضوع را در بحران قره باغ مي توان مشاهده كرد. در اين دوره آمريكا بناي يك حركت ضد ايراني را در منطقه گذاشت و ايران را به عنوان توسعه دهنده بنيادگرايي اسلامي معرفي نمود. بيكر در سفر ???? خود، اين كشورها را از موضوع بنيادگرايي و اينكه ايران به دنبال دستيابي به تكنولوژي بمب هاي اتمي است به وحشت انداخت واز اين طريق از قدرت صلح آميز ايران جلوگيري بعمل آورد.

برژينسكي معتقد است اسلام گرايي گرداب خطرناكي است كه ممكن است از خلاء جغرافيايي سياسي در منطقه در مقابل آمريكا و روسيه نمايان شود و نه فقط تصادم و برخورد جدي با منافع روسيه خواهدداشت، بلكه تهديدي عليه حاكميت آمريكا در منطقه و جهان بشمار مي رود.

در مرحله دوم يعني سال هاي ???? به بعد با كشف منابع نفت درياي خزر، آمريكا به سامان بخشيدن به سياست خود در برابر ايران پرداخت و بر سياست مهار دو جانبه تأكيد نمود. اين سياست در مراحل بعدي يعني تا حال حاضر همچنان با فرازونشيب ادامه داشته است، به گونه اي كه وزير امور خارجه آمريكا، مادلين آلبرايت طي سخناني دولت هاي جهاني را به دولت هاي رعايت كننده قوانين بين المللي، دولت هاي در حال ظهور، دولت هاي ياغي و شكست خورده تقسيم مي نمايد. وي ايران را در زمره كشورهاي قانون شكن محسوب

نموده و بر لزوم كنترل آن تأكيد مي نمايد.

يكي ديگر از اجزاء اين محور اسرائيل مي باشد. اسرائيل با تكيه بر استراتژي مركز - پيرامون خود كه مقابله با خطر اعراب از طريق ايجاد اتحاد با ملل غيرعرب دنبال مي كند، براي مقابله با ايران نيز اتحاد با تركيه را دنبال كرده است. اسرائيل ايران را به عنوان بزرگترين تهديد عليه خود در منطقه بشمار مي آورد، چرا كه با موجوديت اسرائيل مخالف است. بنابراين با اتخاذ استراتژي اتحاد با تركيه ضمن دستيابي به نقش مهم در سيستم جديد، عملا خطري را براي ايران ايجاد خواهد كرد .نفوذ تركيه در آذربايجان و اهميت آن به عنوان دروازه قفقاز سبب رقابت بين ايران و تركيه در بحران آذربايجان و ارمنستان گرديد كه هر كدام، از يكي از طرفين حمايت نمودند و در اينجا نيز ما شاهد حمايت جدي اسرائيل از آذربايجان هستيم.

سومين بخش از سيستم كنترل در برابر ايران، يكي از كشورهاي بخش پيراموني اين سيستم يعني تركيه است. اين كشور پس از فروپاشي شوروي به سرعت دست به گسترش نفوذ خود در آسياي ميانه و قفقاز زد. علائق تاريخي، عاطفي و ميل به تسلط يافتن بر بازارهاي جديد اين مناطق بخشي از انگيزه هاي اين كشور را تشكيل مي دهد. از زمان فروپاشي امپراتوري عثماني برخي از روشنفكران تركيه ديدگاه احساسي در مورد قفقاز و آسياي مركزي داشته اند و نسبت به آن احساس مالكيت مي كردند. در تركيه كتب تاريخي تدريس مي شود كه حاوي ارزيابي تازه اي از نقش ملت ترك در پيشرفت فرهنگي بشر از دوران هاي پيش از تاريخ تا زمان

ماست. موارد زير برخي از نكات قابل توجه در اين كتاب ها را مطرح مي نمايد.

سرزمين مادري ترك ها آسياي مركزي است كه از... حوضه درياچه بايكال تا كوه هاي آلتاي، حوضه اتيل، درياي مازندران، هندوكش و قراقروم و سرزمين هاي مجاور آن را در بر مي گيرد. آن هنگام كه بقيه انسان ها در درون غارها مي زيستند و زندگي بدوي داشتند، ترك ها شروع به مهاجرت به چين، هند، كرانه هاي آسيا، آفريقاي شمالي و اروپا كردند و دستاوردهاي فرهنگي سرزمين مادري خويش را به اين نقاط منتقل ساختند.

علاوه بر آن تركيه پس از فروپاشي شوروي بعلت عضويت در ناتو با نوعي بحران نقش در منطقه روبرو گرديد. بدين جهت سعي نمود با بهره گيري از موقعيت جغرافيايي و فرهنگي خود در منطقه به نقش مناسب دست يابد. بدين ترتيب طرح آسياي ميانه به عنوان حوزه تمدني خود و بحران نقش اين كشور در دوره پس از فروپاشي شوروي دو متغير مهم درگيري تركيه در آسياي ميانه و قفقاز بشمار مي آيد و بعلاوه وجود نوعي اتحاد استراتژيك با آمريكا و اختلاف آمريكا به عنوان قدرت داعيه دارهژمون جهاني با ايران زمينه را براي بهره گيري از فرصت موجود جهت ترسيم حوزه نفوذ و كاهش گستره عمل ايران به عنوان رقيب منطقه اي فراهم ساخته است و از اينجاست كه خود را به عنوان يكي از محورهاي مهم سيستم كنترل منطقه اي در برابر ايران مטј͠مي نمايد.

(به نقل از سايت روزنامه همԙǘљʠديپلماتيك ديماه 1382)

ميزان نفوذ عملي هر يك از اين دو كشور در اين منطقه چقدر است؟

پرسش

ميزان نفوذ عملي هر يك از اين دو كشور در اين منطقه چقدر است؟

پاسخ

علاوه بر آنچه كه در اين زمينه درپاسخ سوال 1و2 گذشت مراجعه به منابع ذيل مفيد مي باشد:

1_تقابل ايران وتركيه در آسياي مركزي وقفقاز.نور محمد نوروزي. فصلنامه راهبرد ش 17 زمستان 1378

2_ارزيابي نقش وجايگاه ايران در آسياي مركزي .دفترمطالعات سياسي مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي.

3_مجله مطالعات آسياي مركزي وقفقاز . شهريور 1381 و1380

4_مجله مطالعات دفاعي استراتزيك .آذر 1381

5_ مركز تحقيقات استراتژيك - مجمع تشخيص مصلحت. نيز تحقيقات مناسبي در اين زمينه انجام داده است.

آيا تاكنون كسي در مورد حكم امام خميني(ره) در مورد سلمان رشدي اقدام نموده است ؟

پرسش

آيا تاكنون كسي در مورد حكم امام خميني(ره) در مورد سلمان رشدي اقدام نموده است ؟

پاسخ

حكم تاريخي حضرت امام در مورد ارتداد سلمان رشدي و مهدور الدم بودن او، حمايت هاي بسيار زيادي را در جهان اسلام به همراه داشت و بسياري از مؤسسات دولتي و غير دولتي كشورهاي اسلامي، علماي جهان اسلام، اعم از شيعه و سني و سازمان كنفرانس اسلامي آن را تأييد كردند. ورود اين كتاب به كشورهاي اسلامي منع شد و حتي برخي از آنان - نظير بنياد 15 خرداد و يا ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام - براي مجري آن جايزه گذاشتند. در سطح ملت هاي مسلمان نيز واكنش هاي بسيار زيادي به اين حكم صورت پذيرفت و در موارد بسيار زيادي تلاش شده تا به اين حكم الهي جامع عمل پوشانيده شود اما به دليل اقدامات امنيتي و حفاظتي بسيار بالاي كشورهاي حامي سلمان رشدي، موفق نشده اند. به عنوان نمونه مي توان از شهيد «مصطفي مازح» نوجوان لبناني نام برد كه با برنامه ريزي دقيق موفق شده بود از سد امنيتي و حفاظتي بسيار شديد پيرامون سلمان رشدي گذشته و تا ساختمان مسكوني وي پيش برود كه متأسفانه قبل از رسيدن به طبقه مورد نظر با انفجار مواد منفجره به شهادت مي رسد.

نكته آخر اين كه در مواجهه و مقابله با توطئه استكباري سلمان رشدي و كتاب آيات شيطاني بر عليه جهان اسلام و جنبش عظيم اسلام گرايي در جهان، آنچه كه از اهميت ويژه اي برخوردار بود و توانست اين جريان شوم را خنثي نمايد همان اصل صدور حكم حضرت امام بود كه تأثيرات مثبت

بسيار عظيمي در جهان داشت و صلابت جهان اسلام را نشان داد. از اين روست كه مشاهده مي نماييم يكي از فشارهاي اتحاديه اروپا و آمريكا به ايران به خاطر اين حكم و مجبور نمودن ايران به لغو آن است و پرواضح كه هدف آنان به هيچ وجه تنها نجات جان سلمان رشدي نيست بلكه جبران خساراتي است كه از صدور اين حكم متحمل شدند.

چرا وزارت امور خارجه كشورمان اغلب موارد ,مواضع مقتدرانه اي در قبال مسائل روز ندارند؟

پرسش

چرا وزارت امور خارجه كشورمان اغلب موارد ,مواضع مقتدرانه اي در قبال مسائل روز ندارند؟

پاسخ

در مورد خط و مشي وزارت امور خارجه خصوصا در قبال مسائلي از قبيل پيشرفت هاي صلح آميز دانش هسته اي ايران و طرز برخورد آن در مقابل كشورهاي اروپايي و... ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد؛ عده اي از اين مواضع حمايت كرده آن را تنها گزينه مناسب در شرايط فعلي براي تأمين و حفظ منافع و مصالح نظام و جامعه اسلامي مي دانند و در مقابل ديدگاه هايي چنين مواضعي را برنتابيده و آن را نه تنها در راستاي منافع و مصالح كشورمان ندانسته بلكه باعث از بين رفتن وجهه انقلابي ايران و كوتاه آمدن در مقابل خواسته هاي نامشروع آنان مي دانند.

در مقام قضاوت ميان اين ديدگاه ها، اگر بخواهيم تحليل و ارزيابي منصفانه اي داشته باشيم بايد بپذيريم كه در راه تأمين منافع و مصالح و كشور، راه هاي متعددي وجود دارد؛ نظير جنگ، قطع رابطه، ديپلماسي و باز كردن راه گفتگو و... و از ديدگاه اسلامي همه اين راه ها مادامي كه در راستاي اصول و آموزه هاي اسلامي باشد، مشروعيت داشته و قابل استفاده مي باشد.

در قضيه پرونده هسته اي هم راهبردي كه مجموعه كلان نظام و از جمله وزارت امور خارجه بر آن اجماع دارند استفاده از شيوه هاي مسالمت آميز و باز گذاشتن راهكار ديپلماسي و گفتگو، جهت شفافيت سازي و زدودن ابهامات و شايعات آمريكا و اسرائيل كه در جهت لكه دار نمودن وجهه ايران و ايراد اتهام مبني بر تلاش براي دستيابي سلاح هاي كشتار جمعي هستند مي باشد. بديهي است

همانگونه كه به كرات مسؤولين نظام اعلام نموده اند، ادامه اين شيوه تا جايي است كه طرف هاي گفتگو نخواهند از اين قضيه سوء استفاده نموده و مانع از پيشرفت هاي علمي و تكنولوژيكي ايران شوند كه در غير اين صورت وزارت خارجه ايران خط و مشي هاي متفاوتي را در پيش خواهد گرفت.

همچنين در ارتباط با كشورهاي همسايه نظير افغانستان و عراق نيز دستگاه وزارت خارجه علي رغم برخي فراز و نشيب ها در مجموع توانسته اند ضمن حفظ منافع و مصالح كشورمان سياستي مقبول و موجه ارائه نمايند.

در هر صورت در يك جمع بندي كلي مي توان چنين گفت: اصولي كه بر اساس مباني مذهبي نظام از ابتدا در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، متبلور گرديده، نظير استكبار ستيزي، حمايت از مسلمانان و مستضعفان جهان و ... ، همچنان محور اساسي سياست خارجي نظام اسلامي مي باشد؛ نگاهي واقع بينانه به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و موضع گيري هاي خرد و كلان نظام اسلامي در ارتباط با ساير كشورها، و ملتهاي مظلوم جهان و نهضت هاي آزادي بخش، به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه كوچكترين عدولي از اين موضوع نبوده، به عنوان نمونه از ابتداي انقلاب اسلامي تا كنون همچنان ايران اسلامي به عنوان تنها كانون استكبارستيزي در جهان بوده و همچنان مي باشد و در ايفاي اين مسؤوليت از تمامي ظرفيت ها و امكانات ديپلماسي و سياسي، فرهنگي و تبليغاتي، ارسال كمك هاي انساني و بشردوستانه و ... استفاده مي نمايد. كمك و حمايت از مسلمانان فلسطين و عدم به رسميت شناختن رژيم غاصب اسرائيل تاكنون، كه هزينه هاي بسيار

زيادي را براي نظاماسلامي تحميل نمودهاست و همچنين عدم رابطه با آمريكا، حمايت مادي و معنوي از مسلمانان بوسني و هرزگووين، افغانستان، عراق و ... همه دراين راستا قابل تحليل و ارزيابي است.

نتيجه آنكه در قاطعيت نظام اسلامي در مقابل استكبار جهاني و تأمين مصالح و منافع خويش و حفظ استقلال و آزادي كشور تزلزل و خللي در آن به وجود نيامده است، هر چند در نوع روشها بستگي به مقتضيات زمان، شرايط و امكانات محيط داخلي و بين المللي و ...، تغييراتي به وجود آمده است.

اگر بين مصالح حكومت ام القري و ولايت جهان اسلام تعارض ديده شود كدام را بايد فداي ديگري نمود؟

پرسش

اگر بين مصالح حكومت ام القري و ولايت جهان اسلام تعارض ديده شود كدام را بايد فداي ديگري نمود؟

پاسخ

در نظريه ام القري همواره مصالح امت اولويت دارد مگر در جايي كه هستي و وجود ام القري كه حفظ آن بر همه امت واجب است در خطر باشد. اگر در جايي به اسلام و مسلمانان تهاجمي صورت بگيرد ام القري موظف به دفاع مي باشد و اگر ام القري نيز مورد حمله دشمنان اسلام قرار گرفت، بر امت واجب است تا از آن دفاع كنند.

براي مثال مي توان به حكم ارتداد سلمان رشدي توسط امام خميني رحمة الله بخاطر هتاكي او به ساحت مقدس پيامبر گرامي اسلام اشاره كرد و از آن به عنوان ترجيح مصالح امت اسلامي بر مصالح ملي نام برد.

نكته: در گفتار و سخنان امام خميني رحمة الله همواره كلمه ام القري براي شهر مكه به كار رفته است كه يكي از اركان مهم وحدت امت اسلام به شمار مي رود و در آيه شريفه 92 سوره مباركه انعام نيز به آن اشاره شده است؛ «و لتنذر ام القري و من حولها ام القري».

لازم به تذكر مي داند كه جداي از اين نظريه در فقه شيعي و به نظر علماي شيعه دفاع از هر كشور اسلامي و سرزمين اسلامي كه توسط كفار مورد تعرض يا اشتغال قرار گرفته باشد بر تمامي مسلمانان واجب است؛ چه ام القري باشد و يا نباشد.{1}

[1].صحيفه نور ج 13، ص 3.

- لاريجاني، محمد جواد - مقولاتي در استراتژي ملي - چاپ سال 69 ناشر مركز ترجمه ونشر كتاب.

- لاريجاني، محمد جواد، سياست خارجي.

با اين كه در اسلام همه مسلمانان برابرند، چرا شيعيان افغاني و عراقي را از ايران اخراج مي كنند؟

اشاره

22 سال پيش از شيعيان عراق دعوت كرديم. چرا الان آنان را اخراج مي كنيم؟

پرسش

با اين كه در اسلام همه مسلمانان برابرند، چرا شيعيان افغاني و عراقي را از ايران اخراج مي كنند؟

22 سال پيش از شيعيان عراق دعوت كرديم. چرا الان آنان را اخراج مي كنيم؟

پاسخ

از پرسش و اعتماد شما تشكر مي كنيم و از اين كه مصمم شدي، به دور از هياهوهاي سياسي و جنجال هاي تبليغاتي در مورد مسايل سياسي و اجتماعي تحقيق كني تا به واقعيت نايل گردي، سپاس و تقدير مضاعف داريم.

پاسخ شما را با مقدمه اي بيان مي كنيم كه به گوشه اي از آن در درس دوم و هشتم معارف اسلامي پيش دانشگاهي اشاره شده است.

انسان ها در اصل آفرينش و برخورداري از مقام و منزلت انساني و كرامت خدادادي تفاوتي ندارند.

داراي هوش و عقل و درايت، وجدان انساني، اميال و غرايز حيواني مشترك، و فطرت واحد توحيدي هستند.

اين اشتراكات روحي و دروني موجب مي شود در عامة بشريت از همة اقوام و ملل مختلف با فرهنگ ها و تمدن هاي متفاوت، در بسياري از مسايل اخلاقي و اجتماعي و فرهنگي، روح مشتركي حاكم باشد.

يكي از آن مشتركات نحوة قضاوت در برخي مسايل اجتماعي و صنفي و قومي است، مثلاً وقتي مسافران با صداقت و راستي و مهمان نوازي و خوش اخلاقي تعدادي از مردم در يك محله مواجه مي شوند، مي گويند مردم فلان محله آدم هاي خوبي هستند.

اگر با ترشرويي، دروغ گويي، بي رحمي و دروغ گويي افرادي از آن جا مواجه شوند ديد گاه شان نسبت به افراد آن محله تفاوت خواهد كرد.

اين گونه گواهي دادن در مورد شهرها و كشورهاي مختلف يا اصناف و اقشار گوناگون نيز وجود دارد. وقتي مردم خلافي را از چند پزشك يا مهندس يا

روحاني مي بينند يا تخلفاتي از تعدادي موتورسواران در سطح شهر مي بينند، مي گويند دكترها، مهندس ها و آخوندها چنين هستند يا موتورسوارها متخلفند و... در حالي كه اكثر افراد آن ها از چنين اتهام هايي مبرّا مي باشند. اين نحو قضاوت، ناقص و نادرست در مورد عمل كرد مسلمانان افغاني و عراقي در ايران- همانند ديگر كشورها- شيوع پيدا كرده است.

اكثر مهاجران افغاني و عراقي انسان هاي شريف، متدين، اهل فهم و فرهنگ هستند، اما عملكرد برخي از آنان- مخصوصاً افاغنه كه گاهي شرارت و فساد انگيزي از قبيل آدم كشي، سرقت، تجاوز به ناموس مردم، قاچاق مواد مخدر و... از آنان ديده مي شود - موجب شده كه ديدگاه مردم نسبت به آنان متفاوت باشد و با توجه به آغاز مهاجرت آنان تغيير پيدا كند.

البته اين گونه نگاه و قضاوت به عامة مردم بر مي گردد، دولت اسلامي هيچ گاه درصدد اخراج آنان نبوده، بلكه درصدد فراهم ساختن زمينه هاي مساعد امنيتي و سياسي براي بازگشت داوطلبانة آنان است، تا اوّلاً: در غياب اين گروه از مسلمانان شيعه و معتقد به ولايت اهل بيت عليهم السلام، ديگران همة مناصب و پست هاي كليدي را به تصاحب خود در نياورند، و ثروت ملي كشورشان در انحصار غير شيعه درنيايد، و شرايط مساعد براي محو فرهنگ اهل البيت فراهم نشود.

ثانياً: در سازندگي كشورشان و قطع دست ها ي بيگانگان شريك باشند. اين سياست پيش از حاكميت طالبان و پس از سرنگوني حكومت آنان دنبال مي شد.

در مورد شيعيان عراق، مسئله تفاوت دارد. تا زماني كه صدام و رژيم عفلقي بر عراق حاكميت دارد، آزادي و امنيت لازم براي شيعيان- مخصوصاً عده اي كه به ايران مهاجرت نموده اند- نيست. به

همين خاطر دولت برنامه اي براي بازگشت مهاجران عراقي اعلان نكرده است.

احياناً ممكن است افرادي مفسد يا جاسوس همراه مهاجران از طرف صداميان جهت جاسوسي و تخريب وارد كشور شده باشند.كه پس از شناسايي، دستگير سپس تنبيه يا اخراج گردند، اما حساب اين افراد اندك را بايد از اكثر مهاجران عراقي جدا دانست.

در هر حال تصميماتي كه دولت دربارة مهاجران اتخاذ مي كند، با توجه به مصالح كشور است.

اگر در پي تحقيق علل آن هستيد، بايد با "ادارة اتباع خارجي" تماس بگيريد.

چرا حالا كه امريكا افغانستان را بمباران مي كند، از افاغنه حمايت مي كنيم، در حالي كه قبل از اين، آنان را از ايران اخراج مي كرديم؟

پرسش

چرا حالا كه امريكا افغانستان را بمباران مي كند، از افاغنه حمايت مي كنيم، در حالي كه قبل از اين، آنان را از ايران اخراج مي كرديم؟

پاسخ

دولت ايران پيش از حاكميت طالبان از دولت و ملت افغانستان پشتيباني مي كرد.

اما طالبان كه دست پروردگان سازمان امنيت پاكستان تحت نظارت مستقيم سازمان سيا و سرويس جاسوسي انگليس شكل گرفته و قدرت پيدا كرده بودند تا نقش اسراييل را در منطقه داشته باشند و قدرت و نفوذ ايران را كنترل كنند، داراي عملكردي منفي در تمامي عرصه هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي بودند.

آنان نمايندگان امريكا بودند تا با اعمال خشونت آميز به نام اسلام، چهرة اسلام و مسلمانان را زشت نمايش دهند.

با اين بهانه راديو، تلويزيون، سينما و حضور زنان در اجتماع را تحريم كردند و در مدارس و دانشگاه ها را بر روي دختران بستند و ده ها كار ديگر مضحك و دور از شعور انساني كردند.

حدود 80% درصد كشت خشخاش و توليد ترياك و قاچاق مواد مخدر جهان را به خود اختصاص داده بودند.آيا حمايت و همكاري با چنين رژيمي كار درستي است؟ قطعاً وجدان بيدار بشريت و فطرت عدالت خواهي انسان و دين مبين اسلام اجازة برقراري روابط عادي را با چنين دولتي نمي دهد.

ممكن است سؤال كنيد: اگر طالبان دست نشاندة امريكا بود، چرا امريكا آن ها را نابود كرد؟

پرونده سياه و قطور امريكا در طول حيات استكبارش داراي دو ويژگي بارز است:

چه توجيهي براي عدم كمك نظامي مسلمانان به مردم مظلوم فلسطين وجود دارد؟

پرسش

چه توجيهي براي عدم كمك نظامي مسلمانان به مردم مظلوم فلسطين وجود دارد؟

پاسخ

عدم اتحاد كشورهاي اسلامي، وابستگي و دست نشاندگي برخي از سران كشورهاي اسلامي به آمريكا و ترس از دست دادن مقام باعث وارد شده اين همه ظلم و جنايت به مردم فلسطين مي شود.

اگر كشورهاي اسلامي با هم متحد بودند و با هم دست به دست هم مي دادند، هيچ قدرتي نمي توانست به مسلمانان زورگويي كند. اقدام يك كشور براي اين كار كافي نيست.

زميني كه براي تهيه مسكن در سال گذشته مشمول خمس نشده، ولي در حال حاضر به پول نقد تبديل شده است، آيا مي توان اين پول را براي اجاره يا رهن مسكن، يا خريد وسائل منزل يا زيارت خرج كرد؟

پاسخ: اگر حداقل يك سال از خريد زمين گذشته باشد، پس از فروش بايد خمس قيمت خريداري شده را بپردازيد و در ترقي قيمت آن تا پايان سال خمسي تان فرصت دارد. مي توانيد ترقي قيمت را تا قبل از رسيدن سال خمسي تان در مصارف لازم مصرف كنيد.(1)

پي نوست ها:

1 - آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 174.

2: چرا جمهوري اسلامي ايران علنا به مسلمانان مظلوم فلسطيني كمك تسليحاتي مي كند، مگر دفاع و حمايت از مسلمانان بر ما واجب نيست؟ آيا از طريق سفارت فلسطين نمي تواند اقدام عملي براي آنان كرد؟

پرسش

2: چرا جمهوري اسلامي ايران علنا به مسلمانان مظلوم فلسطيني كمك تسليحاتي مي كند، مگر دفاع و حمايت از مسلمانان بر ما واجب نيست؟ آيا از طريق سفارت فلسطين نمي تواند اقدام عملي براي آنان كرد؟

پاسخ

جمهوري اسلامي ايران حمايت سياسي خود را در صحنه هاي بين المللي از ملت مظلوم فلسطيني بارها اعلام كرده و كمك هاي مردمي فراواني براي آنان ارسال كرده است، ولي با توجه به بسته بودن مرزهاي فلسطين اشغالي و حمايت هاي بدون قيد و شرط آمريكا و استكبار جهاني از اسرائيل نمي توان بيش از اين از مسلمانان فلسطين حمايت كرد.

بعضي مي گويند در حالي كه خودمان فقير داريم كمك مالي به فلسطين لزومي ندارد. در پاسخ اين سخن چه بايد گفت؟ وظيفة ما در قبال مظلومان فلسطين چيست؟

پرسش

بعضي مي گويند در حالي كه خودمان فقير داريم كمك مالي به فلسطين لزومي ندارد. در پاسخ اين سخن چه بايد گفت؟ وظيفة ما در قبال مظلومان فلسطين چيست؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام، انسان در كنار وظيفة فردي وظيفة اجتماعي نيز دارد كه يكي از آن ها اهتمام به امور مسلمانان و حمايت از مظلومان است. مردم مظلموم فلسطين از دو جهت استحقاق دريافت كمك دارند:

1_ مسلمان بودن،

2_ مظلوم بودن.

از روايات معصومان استفاده مي شود كه اهتمام به امور مسلمانان تكليف شرعي است به طوري كه رسول اكرم(ص) فرمود: "هر كس صبح كند و به امور مسلمانان توجهي نداشته باشد مسلمان نيست".1

بر پاية اين حديث هيچ مسلماني حق ندارد تنها سر در لاك خود فرو برد و به خود انديشد و در بند خود باشد بلكه موظف است به ديگران نيز بينديشد. از طرفي مردم فلسطين مظلوم اند و ما از نظر شرعي موظفيم از مظلوم دفاع كنيم. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: "كسي كه صداي مظلومي را بشنود در حالي كه از مسلمانان ياري مي طلبد، اگر به نداي او پاسخ ندهد و ياري اش نكند مسلمان نيست".2 امام علي(ع) در وصيت نامة خود همه را به دشمني با ظالم و رسيدگي به مظلوم توصيه كرده.3

علاوه بر اين، وظيفة انساني حكم مي كند كه انسان به همنوعان خود كه در شرايط سخت به سر مي برند كمك نمايد.

بني آدم اعضاي يكديگرند

چو عضوي به درد آورد روزگار

تو كز محنت ديگران بي غمي

كه در آفرينش ز يك گوهرند

دگر عضوها را نماند قرار

نشايد كه نامت دهند آدمي

در هر كشوري فقير وجود دارد. اين امر مجوز نمي

شود كه انسان از گرفتاري هاي ديگران غفلت كند. انفاق باعث ازدياد مال است. ما مي توانيم هم به فقراي خودمان برسيم كه اين از جنبة فردي و ملّي است، اما وظيفة ما در قبال مسلمانان فلسطين، يك وظيفة سياسي و اجتماعي و معنوي است و نوع آن روشن است و آن حمايت همه جانبة اقتصادي، فرهنگي، سياسي و نظامي است.

كساني كه استطاعت مالي دارند بايد از طريق ارسال كمك هاي مالي به انتفاضة مردم فلسطين ياري رسانند. كساني كه مي توانند دست به جهاد بزنند و در برابر صهيونيست ها بايستند، يك نوع كمك سياسي و اجتماعي است. ما با كمك هاي خودمان در واقع اسرائل را محكوم و فلسطين را تقويت معنوي و روحي مي كنيم.

حداقل وظيفة شركت در راهپيمايي هايي است كه به منظور اعلام همدردي با آن ها و انزجار از اسرائيل بر پا مي شود.

كافر كسي است كه خدا را نمي پرستد و نجس است. پس چرا كشور ما با كشورهايي كه كمونيست هستند رابطه دارد؟ مگر اين ها نجس

اشاره

نمي باشند؟

پرسش

كافر كسي است كه خدا را نمي پرستد و نجس است. پس چرا كشور ما با كشورهايي كه كمونيست هستند رابطه دارد؟ مگر اين ها نجس

نمي باشند؟

پاسخ

اوّلاً برخي كفّار خداپرست هستند.5 ثانياً در مورد نجاست بعضي كفّار اختلاف نظر است.6 ثالثاً بر فرض اين كه كافري نجس باشد دليل نمي شود كه نتوانيم با او ارتباط تجاري، نظامي و فرهنگي داشته باشيم. ارتباط با كشورها بستگي به مصالح عمومي كشور دارد و نجاست مانع ارتباط نمي شود.

مهم ترين تهديدات منطقه اي و دروني عليه جمهوري اسلامي ايران چيست؟

پرسش

مهم ترين تهديدات منطقه اي و دروني عليه جمهوري اسلامي ايران چيست؟

پاسخ

مهم ترين تهديد خارجي عليه جمهوري اسلامي ايران، توطئه هايي است كه امريكا عليه نظام اسلامي ايران اعمال مي كند. و امريكا در راستاي سيطرة خود بر جهان، دست به هر نوع توطئه اي مي زند.

تبليغات گستردة ماهواره اي و رسانهاي براي مشوّه جلوه دادن نظام اسلامي از قبيل اتّهام عدم رعات حقوق بشر، تروريست پرور بودن و ناهمگوني ايران با سياست صلح خاورميانه، نمونه اي از تبليغات گستردة امريكا عليه ايران است.

تهديد به حملة نظامي و مرعوب كردن برخي سياستمداران داخلي يكي ديگر از تهديدها است. برخي از افراد سخن از رابطه با امريكا مي زنند. اين افراد از تهديدات امريكا دچار ترس شده و منفعلانه برخورد مي كنند. بديهي است اگر امريكا مانند ساير كشورهاي دنيا دست از توطئه بردارد و در سياست كشورهاي ديگر دخالت نكند، هيچ كشوري با او به ستيز بر نمي خيزد. انقلاب اسلامي در ايران و شورش عليه شاه خائن به خاطر وابستگيا و به امريكا و اجراي نقشه ها و طرح هاي امريكا در خاورميانه بود. اگر مردم ايران با شاه به مبارزه برخاستند، در حقيقت با امريكا مبارزه كردند. حال اگر كسي بخواهد با امريكا و سياست هاي آن هماهنگ بشود، ديگر انقلاب ماهيت خود را از دست داده و نمي توان ادعا كرد كشور داراي استقلال سياسي است. مسئولان با قدرت هر چه تمامتر بايد در مقابل سياستهاي امريكا بايستند و ترس به خود راه ندهند و راه انقلاب را ادامه دهند. اخيراً امريكا به بهانة حادثة مشكوك يازده سپتامبر دست به تهاجم

گسترده عليه جهان اسلام زده، نه تنها با ايران بلكه عليه تمامي كشورهاي اسلامي برنامه دارد. همان طور كه مسئولان امريكا اعلام كردند جنگ هاي طيبي شروه شده است. همة اين ها به خاطر نجات اسرائيل از بن بست و سركوب شورش ها عليه منافع امريكا و تسلط بر منابع مهم نفتي خاورميانه و بالاخره تسلط بر قدرت جهاني است. امّا تهديد هاي خطرناك داخلي، تفرقه و حزب گرايي، دور كردن مردم از معتقدات مذهبي از راه ترويج فرهنگ تساهل و مسامح و گسترش فساد و منكرات از راه برگزاري كنسرت هاي موسيقي و پخش سي دي هاي مبتذل و فيلم هاي ويدئويي مخرّب، نيز از راه تشكيل در مباني اعتقادي مانند بحث قرائت هاي مختلف، پلوراليسم و تكثر گرايي و تهاجم به ارزش هايي است كه ماية پيروزي در انقلاب و در جنگ تحميلي شد، مانند تهاجم بر تقلي و مقلدان، تهاجم عليه روحانيت شيعه، تهاجم بر ضد قيام امام حسين(ع) و پخش شايعات راجع به شخصيت هاي روحاني و متدين انقلاب، هم چنين جدا كردن جامعه به چپ و راست، كه همه در راستاي توطئه ها و تهديد هاي داخلي است. به طور يقين صحنه گرداني اين گونه مسائل، از خارج مرزها هدايت مي شود، گرچه اجراي آن ها به دست عوامل داخلي است و از همه مهم تر اخلال در مسائل اقتصادي و نرسيدن به وضع اقتصادي مردم از تهديدهاي مهم داخلي محسوب مي شود.

طبق گفته قرآن، و طبق محتويات فيلم مريم مقدس(ع) يهوديان اولين ساكنان فلسطين بودند. چرا مسلمانان مدعي اند كه اين سرزمين مال آنان است؟

پرسش

طبق گفته قرآن، و طبق محتويات فيلم مريم مقدس(ع) يهوديان اولين ساكنان فلسطين بودند. چرا مسلمانان مدعي اند كه اين سرزمين مال آنان است؟

پاسخ

آن چه در سؤال بيان شده است، مبني بر اين كه از نگاه قرآن اولين ساكنان فلسطين، يهوديان بودند، با تحقيقاتي كه به عمل آمد، چنين چيزي در قرآن يافت نشده و قرآن پژوهان بدان اشاره نكرده اند. نيز از سريال مريم مقدس چنين مطلبي فهميده نمي شود.

براي روش شدن اين مطلب كه چرا مسلمانان مدّعي هستند كه سرزمين فلسطين مال آنان است، ناچاريم به صورت گذرا به تاريخچة فلسطين اشاره كنيم:

پيشينة فلسطين: دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد حضرت مسيح چند قبيلة عرب از جزيره العرب به سوي سواحل جنوبي درياي مديترانه كوچ كردند. برخي از اين ها در فلسطين سكنا گزيدند و از راه كشاورزي معيشت مي كردند. به اين عده كنعانيان اطلاق مي شود و به همين جهت سرزمين فلسطين را ارض كنعال ناميده اند.

برخي در لبنان ساكن شدند و از راه دريانوردي زندگي مي كردند. اين ها را فينيقيان مي گويند. يك طايفة مهم از كنعانيان به نام "پيوسيون" در بيت المقدس سكنا گزيدند، بدين جهت در قديم منطقة بيت المقدس را "يبوس" مي ناميدند.

بعد از گذشت صدها سال حضرت ابراهيم خليل از "اوركلدان" عراق به ارض كنعان هجرت نمود، و بعد از تولد اسحاق و يعقوب و سپس فرزندان و عشيرة يعقوب و بني اسرائيل شكل گرفتند و پديد آمدند. پس قبل از شكل گيري بني اسرائيل و يهود، كنعانيان و يبوسيان در آن منطقه زندگي مي كردند و حضرت ابراهيم و

فرزندانش از جاي ديگر به آن ديار رو آورده بودند.

بعد حوادث و درگيري هاي فراواني در اين منطقه اتفاق افتاد، تا اين كه حضرت عيسي(ع) در شهر ناصرة فلسطين به رسالت مبعوث شد، زين پس بني اسرائيل به دو گروه يهودي و مسيحي تقسيم شدند، برخي به حضرت عيسي(ع) ايمان آوردند و مسيحي شدند و برخي از آن امتناع ورزيدند و با آنان درگير شدند.

پس از تجزيه امپراتوري روم در سال 395 ميلادي، فلسطين يكي از ايالات مسيحي نشين روم شرقي، بيزانس، گرديد.

بعد از گذشت چند قرن پيامبر اسلام(ص) به رسالت مبعوث شد و در سال 638 ميلادي برابر با 17 ه_ . ق. در زمان عمر، خليفة دوّم سپاهيان اسلام وارد بيت المقدس شدند. مسلمانان با مردم فلسطين پيمان صلح امضا كردند، آنان را در پذيرش دين آزاد گذاشتند و چون حقانيت دين اسلام را مشاهده كردند، اكثريت آنام مسلمان شدند.[1] يعني مردي كه در آنجا زندگي مر كردند، مسلمان شدند، نه اين كه از مسلمانان از سرزمين هاي ديگر رفته باشند و آنجا زندگي كردند. بنابراين از قرن هفتم ميلادي به بعد فلسطينيان پيروان سه دين بزرگ را تشكيل مي دادند، و اولين جمعيت مذهبي را مسلمانان، دوّمي مسيحيان و سومي يهوديان در اختيار داشتند و مسلمانان حائز اكثريت جمعيت بودند. اين امر حدود پانصد سال دوام يافت تا اين كه در سال 1099 ميلادي (برابر با سال 493 ه_ . ق) اروپائيان در قالبجنگ هاي صليبي فلسطين را تصرف كردند.

اين ها وقتي كه بر مردمي كه اكثريتشان را مسلمانان تشكيل مي دادند، پيروز شدند، بسياري از آنان را از دم

شمشير گذراندند، بنا به نقل مورخان اروپايي و مسيحي، آنان در شهر بيت المقدس حدود شصت هزار تن را كشتند و در آن جا حمام خون به راه انداختند.[2]

فلسطين هشتاد و هشت سال در اختياز صليبي ها بود و آنان با مسلمانان در اين دوره با بي رحمي تمام برخورد كردند تا اين كه در سال 1187ميلادي(برابر با 583 ه_ . ق) صلاح الدين ايوبي آنان را شكست داد و بار ديگر فلسطين و بيت المقدس به آغوش مسلمانان بازگشت. حال جالب است بدانيد كه مورخان غربي و مسيحي بي رحمي هاي صليبان را نوشته اند و اعتراف نموده اند كه صلاح الدين ايوبي بعد از پيروزي با پيروان اديان ديگر (يهوديان و مسيحيان) به خوبي رفتار نمود و آنان را در گزينش دين آزاد گذاشت و از هر گونه قتل و غارتي در مورد آنان جلوگيري كرد.[3]

حال اين ملت فلسطين از هر نژادي كه هستند (سامي و ...) بسياري از آنها با آزادي و اختيار اسلام را پذيرفتند، عده اي به دين مسيح و عدة كمتري به دين يهود گرويدندو باقي ماندند. اين تناسب جمعيت تا پايان قرن نوزدهم ادامه داشت.

در سال 1880 از جمعيت پانصد هزار نفري ملت فلسطين تنها بيست و چهار هزار تن يهودي بودن د؛ يعني كم تر از 5% در سال 1896 يك روزنامه نگار يهودي اتريشي به نام "تئودور هرتسل" كتابي نوشت و جنبش صهيونيستي به راه انداخت كه يهوديان در پي تشكيل دولت يهود در يك سرزمين برآيند. از اين رو هند، آرژانتين، قبرس و چند نقطة ديگر از جمله فلسطين در نظر گرفته شد،

و سرانجام با توجه به نقشه هاي استعمار در آن زمان و قرار دادن يك دولت صهيونيسم و يهودي در قلب جهان اسلام، و ضربه زدن به اسلام كه بزرگترين مانع استثمار گري خود مي دانستند در سال 1897؛ يعني يك سال بعد، كنگرة صهيونيسم در شهر بازل سوئيس برگزار شد طبق نقشة از پيش تعيين شده تناسب جمعيت فلسطين را با مهارجت يهوديان از كشورهاي ديگر به نفع يهود دگرگون نمايند. يهوديان كه در سرشماري 1880 م كه كمتر از 5% بودند، با اين نقشه مهاجرت در سال 1914 به حدود 11% افزايش پيدا كرد؛ يعني از جمعيت هفتصد و پنجاه هزار تن، هشتاد و پنج هزار تن يهودي بودند.

در اثناي جنگ جهاني اوّل در سلا 1917 بالفور وزير خارجه انگستان اعلاميه اي منتشر كرد كه در آن از سياست انگلستان مبني بر حمايت از يهوديان و تشكيل دولت يهود در آينده در فلسطين خبر داد.

يك سال بعد؛ يعني سال 1918 م. فلسطين به اشغال انگلستان در آمد و با سياست يهودي گرايي دولت انگلستان، در سال بعد سيل مهاجرت يهوديان از مناطق مختلف به فلسطين افزايش يافت و به مدت سه سال (از 1919 تا 1923) حدود سي و پنج هزار يهودي وارد فلسطين شدند و طي سال هاي 1932 - 1935 حدود يكصد و چهل پنج هزار يهودي با اجازة دولت انگلستان و ده ها هزار تن ديگر به صورت غير رسمي وارد فلسطين شدند.

در سرشماري سال 1938 از جمعيت يك ميليون و پانصد هزار نفري فلسطين چهار صدو پنجاه هزار نفر يهودي بودند؛ يعني با سياست مهاجرت جمعيت 5%

يهود به 30% افزايش يافت.

در سال 1945 انگلستان با هماهنگي ايالات متحدة آمريكا يكصد هزار تن از يهوديان اروپا و آمريكا را به فلسطين فرستادند كه در سال 1947 جمعيت فلسطين به

يك ميليون و هشتصد و شصت و هفت هزار تن رسيد كه از اين تعداد ششصد و پانزده هزار يهودي (9/32%) و يك ميليون و نود و يك هزار نفر مسلمان (4/58%) و حدود يكصد و پنجاه هزار نفر مسيحي (8/7%) بودند.

در سال 1948 يهوديان به مسلمانان يورش بردند، اموال و املاك و زمين هاي آنان را تصاحب كردن و صدها هزار تن از آنان را آواره نمودند. اين ها همه در زمان نفوذ، سلطه و قيموميت دولت انگلستان بر فلسطين بود و بعد در سال 1948 كه انگلستان زمينه سازي خوبي براي تشكيل دولت يهود به عمل آورده بوده از آن جا خارج شد و يهوديان مهاجر غاصبانه بر فلسطين مسلط شدند و بسياري از فلسطينيان آواره شدند. و ديويد بن گوريون در تل آويو دولت يهود را اعلان كرد. از اين تاريخ به بعد چندين بار در اين نقطه جنگ و درگيري اتفاق افتاد. در سال 1954، 1967، 1982 و ... .[4]

حال با بيان اين تاريخچه كه يهوديان با توطئه، با مهاجرت و غصب از يك سو، و با آواره كردن ملت فلسطين از سوي ديگر، و با نقشه هاي مكارانه و استعماري انگلستان و آمريكا، بر مسلمانان فلسطين ستم روا داشته شده است، عقل سليم و وجدان بيدار، به حقانيت كدام طرف درگير حكم مي كند؟ شكي نيست كه سرزمين فلسطين متعلق به مردم فلسطين است، حال از

هر نژاد و پيرو هر ديني باشند، آناني كه از اروپا، آمريكا، روسيه، افريقا و جاهاي ديگر به آن جا رفتند و اموال و سرزمين هاي مردم را غصب كرده اند، مشروعيت ندارند.

بنابراين، دولت صهيونيستي يك دولت غاصب، اشغالگر و حاصل توطئة غربي ها، به ويژه انگلستان و ايالات متحدة آمريكا است كه از آغاز با تهديد و ترور پايه ريزي

شده است و ملت مظلوم فلسطين از همه نا اميد شده اند. هيچ امكاناتي نيز در اختيار ندارند، دولت غاصب هر روز جوانان فلسطين را به شهادت مي رساند، خانه هايشان را بر سرشان خراب مي كند، با هواپيماي جنگي به مردم حمله مي كند، و اين ها ناچار شده اند با حركت هاي شهادت طلبانه و با فدا كردن جان خويش، فرياد مظلومان فلسطين را به گوش جهانيان برسانند.

امّا مسلمانان به حكم سخن پيامبر كه فرمود: هر كه شب را به صبح آورد و همتي در امور مسلمانان نداشته باشد، او مسلمان نيست.[5] وظيفه دارند، به قدر توان از مبارزات فلسطين حمايت كنند. حتي اگر مسلمان هم نبودند، از لحاظ انساني و به جهت عدالت خواهي كه در وجود هر انسان آزاد مرد و مسلمان است، بايد از آن ها حمايت كند.

كشور ما ايران و مردم و رهبران آنان سال ها است كه از مردم فلسطين حمايت مي كنند، ولي مسئولان و مردم فلسطين با آن همه كشتاري كه دادند، با اسرائيلي ها صلح مي كنند. آيا اين دليل بر صحت حرف اسرائيلي ها نيست؟ مردم فلسطين (ابومازن و عرفات) بارها بعد از صلح، ايران

پرسش

كشور ما ايران و مردم و رهبران آنان سال ها است كه از مردم فلسطين حمايت مي كنند، ولي مسئولان و مردم فلسطين با آن همه كشتاري كه دادند، با اسرائيلي ها صلح مي كنند. آيا اين دليل بر صحت حرف اسرائيلي ها نيست؟ مردم فلسطين (ابومازن و عرفات) بارها بعد از صلح، ايران را عامل نا آرامي معرفي

كرده اند. مگر اين دو نمايندة مردم نيستند؟

پاسخ

مسئولان و رهبران جمهوري اسلامي ايران از آغاز انقلاب تا كنون از آرمان هاي فلسطين حمايت كرده اند و خواهند كرد، چون با توجه ايدئولوژي اسلام، اين نوع حمايت ها وظيفة هر مسلمان و بلكه هر انساني است تمامي دولت هاي اسلامي نيز وظيفه دارند از آنان حمايت كنند. همان گونه كه خواندن نماز واجب است، حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم نيز واجب است. در اين سخن ترديدي نيست.

امّا مرقوم داشته ايد: مردم فلسطين با آن همه كشتاري كه دادند، با اسرائيلي ها صلح مي كنند.

صلح كه چيز زشتي نيست، توجه داشته باشيد صلح مبتني بر عدالت و رعايت حقوق افراد، عنصر ارزشي بوده و غير از ذلت است. صلح آري، ولي ذلت نه. اسلام به مسلمان سفارش مي كند با فراهم شدن شرايط، صلح نمايند و در غير اين صورت با دشمنان نبرد كنند.

پيامبر اكرم(ص) در "حديبيه" با كفار قريش صلح كرد، ولي در "بدر" و "اُحد" با آنان جنگيد. اختلافي كه گاهي بين مسئولان فلسطيني است، نيز بين حاميان ملت فلسطين پديد مي آيد، نه به جهت اين است كه برخي صلح را مي پذيرند و برخي نمي پذيرند. اگر صلح به جا باشد، ذلت نباشد، رعايت حقوق همگان در آن باشد، مصلحت مردم در آن باشد، همه آن را مي پذيرند. اختلاف در اين است كه كشور غاصب كه مثلاً 50% را اشغال كرده، مي گويد (آن هم گاهي به دروغ و با بهانه تراشي) من 5% را مي دهم. طرف مقابل بعضي مي گويند، همين هم خوب است و از

هيچي بهتر است و بعضي مي گويند ما تمام 50% را حق خودمان را مي خواهيم. آيا اين دليل بر درست بودن كار اسرائيلي ها است؟

همه رهبران فلسطيني و حاميان آنان در هدف و استراتژي (كه عبارت است از تشكيل دولت فلسطين و رهايي سرزمين هاي اسلامي از اشغال بيگانگان، مراجعت آوارگان فلسطين به خانه و كاشانة خود و جبران حقوق پايمال شده فلسطينيان هم عقيده اند، منتهي گاهي آمريكا كه متحد اسرائيل است، در لباس دوست و با يك تقشه و تاكتيك شيطاني وارد مي شود و خود را ميانجي مي كند. برخي به شيطنت آمريكا توجه ندارند و با آن موافقت مي كنند و برخي ديگر با توجه به آن به مخالفت مي پردازند. اگر در بين مدافعان انتفاضة فلسطين اختلافي وجود دارد، در همين نوع است. اين نوع اختلافات در تاكتيك و روش مبارزه است، نه در استراتژي آن. اتفاقاً الان كه پاسخ سؤال شما را مي نويسيم، هم "ابومازن" و هم "عرفات" به شكست حركت هاي به ظاهر اصلاحي آمريكا اعتراف كرده اند، و به نادرسي راهي كه در پيش گرفته اند، پي برده اند. ابومازن استعفا داده است و رژيم اشغالگر قدس براي تبعيد ياسر عرفات در حال رايزني است. سه حركت به ظاهر صلح خواهانه را آمريكا در دستور كار خود قرار داد و هر سه با شكست رو به رو شد: يكي پيمان كمپ ديويد به رهبري جيمي كارتر، ديگري پيمان اسلو به رهبري بيل كلينگتون، و سومي نقشة راه به رهبري جرج بوش و با مرور زمان و با كارشكني هاي اسرائيل نادرستي هر سه ثابت شده

است. و بر مردم فلسطين معلوم شد كه در همة اين موارد آمريكا نه براي نجات فلسطين بلكه براي نجات اسرائيل اين نقشه ها را پي ريزي كرد. جمهوري اسلامي ايران با دور انديشي كه داشت، از پيش اين نقشه ها را محكوم به شكست معرفي كرد كه به جهت طولاني بودن پاسخ از توضيح آن پرهيز مي كنيم.

0: آيا درست است در حالي كه مردم ما فقيرند، به مردم فلسطين و افغانستان كمك كنيم؟ مگر نگفته اند: چراغي كه به خانه روا است، به مسجد حرام است؟

پرسش

0: آيا درست است در حالي كه مردم ما فقيرند، به مردم فلسطين و افغانستان كمك كنيم؟ مگر نگفته اند: چراغي كه به خانه روا است، به مسجد حرام است؟

پاسخ

ضرب المثل مذكور در همه شرايط و براي همه افراد صحيح نيست. در شرايط عادي بدون در نظر گرفتن عوامل خارجي، انسان بايد زندگي خود و خانواده اش را تأمين كند و به بهانه خدمت به مردم نبايد از خانواده اش غافل بماند، چون حفظ جان خود و بستگان در اولويت قرار دارد، ولي گاهي شرايطي پيش مي آيد كه نمي توان ديگران را ناديده گرفت. از نظر اسلام، درد ديگران داشتن، درد حمايت از مظلومان و محرومان و درد همدردي با دردمندان، از عالي ترين ارزش هاي انساني است كه مؤمنان واقعي و انسان هاي راستين از آن برخوردارند. قرآن مجيد در مورد پيامبر اسلام صلي الله وعليه وآله مي فرمايد: "پيامبري از جنس شما براي تان آمده است كه

رنج ها و ناراحتي هاي شما به او ناگوار است (درد شما را دارد)". ائمه اطهارعليهم السلام همانند رسول اكرم توبه (9) آيه 128.

صلي الله وعليه وآله دردمند ديگران بودند و محرومان و مظلومان را فراموش نمي كردند. امام علي عليه السلام مي فرمايد: "آيا درباره

خويش به اين قانع باشم كه مرا اميرالمؤمنين بخوانند و در سختي هاي روزگار با مؤمنان شركت نداشته باشيم؟!".

نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 45.

امام علي عليه السلام حتي نسبت به غير مسلمانان اين عاطفه و مهرورزي و دردمندي را اعمال مي كردد. وقتي حضرت گزارش دادند بعضي از سربازان معاويه به منزل زنان غير مسلمان وارد شده و زيور را از آن ها ربوده اند،

سخت ناراحت شد و فرمود: "اگر مرد مسلماني بر اثر اين قضيه، از شدت اندوه و تأسف بميرد،

ملامت ندارد، بلكه در نظر من چنين مرگي شايسته و سزاوار است".

همان، خطبه 27.

حضرت به فرماندار خود (عثمان بن حنيف) كه به مجلس عروسي و سفره رنگين دعوت شده بود، نامه اي مي نويسد و او را توبيخ مي كند، سپس مي فرمايد: "اگر بخواهم، همه چيز براي من فراهم است، ولي محال است كه مهار خودم را به دست هواي نفس خويش بدهم. من اين جا شكم خود را سير كنم، شايد در كوفه و شام و در يمامه كسي باشد كه به نان احتياج داشته باشد. آيا من آن طور باشم كه شاعر مي گويد و [مضمونش چنين است : اين درد تو را بس كه با شكم سير بخوابي و در اطرافت شكم هايي گرسنه وجود داشته باشند".

نهج البلاغه، نامه 45.

اگر ضرب المثل مذكور صحيح باشد، ديگر واژه هايي مانند ايثار، احسان و فداكاري در فرهنگ اسلام مفهومي نبايد داشته باشد. در حالي كه قرآن مجيد انصار را برداشتن چنين اوصافي مي ستايد و درباره آن ها مي گويد: "انصار، مهاجران را بر خود مقدّم داشتند، هر چند خودشان فقير بودند".

حشر (59) آيه 9.

در شأن نزول آيه مذكور ابن عباس مي گويد: پيامبر اكرم صلي الله وعليه وآله روز پيروزي بر يهود بني نضير به انصار فرمود:

"اگر مايل هستيد، اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد و در غنائم شريك شويد و اگر مي خواهيد، اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از غنائم چيزي به شما داده نشود". انصار گفتند: هم اموال و

خانه هايمان را با آن ها تقسيم مي كنيم و هم چشم داشتي به غنائم نداريم و مهاجران را بر خود مقدّم مي شمريم.

تفسير نمونه، ج 23، ص 519.

خداوند ايثار

آن ها را ستايش كرده است. اگر ضرب المثل در اين جا جاري بود، بايد پيامبر به انصار مي گفت: شما خودتان نياز داريد و نبايد به فكر مهاجران باشيد.

صرف نظر از تعليم آسماني اسلام و تأكيد بر دگردوستي و حمايت از محرومان، هم دردي با ديگران با سرشت بشر آميخته شده است. كساني كه از مصائب محرومان احساس ناراحتي نمي كنند و بي اعتنااند، ا ز مزاياي اختصاصي انسان بي نصيب اند.

بني آدم اعضاي يكديگرند

كه در آفرينش زيك گوهرند

چو عضوي به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بي غمي

نشايد كه نامت نهند آدمي

پس در شرايطي كه مردم مظلوم فلسطين و افغانستان نيازمندند، وظيفه انساني و اسلامي حكم مي كند كه به فكر آن ها باشيم و به حمايت از آن ها بپردازيم. البته اين امر خطير، نبايد مسؤلان را از محرومان كشورمان غافل سازد. رسيدگي به محرومان داخلي يك وظيفه است و حمايت و رسيدگي به محرومان خارج از كشور وظيفه ديگري است كه با يكديگر تعارضي ندارند. مرزهاي جغرافيايي، اصل تكليف را ساقط نمي كند. پيامبر اكرم صلي الله وعليه وآله مي فرمايد: "كسي كه صداي مظلومي را بشنود كه از مسلمانان كمك مي خواهد، ولي جواب او را ندهد، مسلمان نيست".

اصول كافي، ج 3، ص 239.

آن كه استغاثه مي كند، فرقي ندارد ايراني باشد يا افغاني و يا فلسطيني. بايد به او پاسخ داده شود.

البته به اين نكته هم بايد توجه داشت كه اگر بعضي از هم وطنان در فقر به سر مي برند، لزوماً ناشي از كمبود

امكانات نيست، بلكه قسمتي از اين موارد به سوءتدبير و يا قصور افراد برمي گردد.

بنابر آيه 29 سوره فتح بايد با كفّار رابطه صميمي و دوستانه و مبادلات اقتصادي و... نداشته باشيم، زيرا اين امر براي كشور داراي ضررهاي مادي و اقتصادي مي باشد و باعث عقب ماندگي و عدم پيشرفت كشور در زمينه تكنولوژي و صنايع و... مي شود. لطفاً تفسير آيه را با توجه

پرسش

بنابر آيه 29 سوره فتح

بايد با كفّار رابطه صميمي و دوستانه و مبادلات اقتصادي و... نداشته باشيم، زيرا اين امر براي كشور داراي ضررهاي مادي و اقتصادي مي باشد و باعث عقب ماندگي و عدم پيشرفت كشور در زمينه تكنولوژي و صنايع و... مي شود. لطفاً تفسير آيه را با توجه به مسائل سياسي امروزه ايران و جهان بنويسيد.

پاسخ

آيات شريفه 28 و 29 سوره فتح در ارتباط با "فتح المبين" يا "صلح حديبيه" مي باشد و در آيه فوق به بيان اوصاف ياران رسول خدا و ويژگي هاي آنان پرداخته است.

دو مورد از ويژگي هاي مؤمنان را چنين توصيف مي نمايد: "كساني كه با پيامبر هستند، در برابر كفّار شديد و محكم هستند و ميان خود رحيم و مهربانند".

آري مؤمنان از ديدگاه وحي الهي چنين اند كه بين خود و با دوستان در نهايت صلح و صفا و با گذشت و لطف زندگي مي كنند و در نهايت آرامش روزگار مي گذرانند. همين مؤمنان نرم خوي و داراي مزاج معتدل، در مقابل كفّار در نهايت غلاظ و شداد ظاهر مي شوند و همانند سدّي پولادين در مقابل تجاوزات و تعدّيات آن ها پايداري مي كنند. اين خصوصيت بدين معنا نيست كه با كفّار هيچ گونه ارتباطي نداشته باشيم، بلكه بدين معنا است كه در رابطه با كفّار و تعامل با آنان هميشه اين مهم را نصب العين خود بگردانيم كه نبايد رابطه با آنان بر اساس خفت و خواري مسلمانان باشد، بلكه بايد عزّت آنان و اسلام ملاك باشد، تا بدين وسيله راه هر گونه تعدّي و تجاوز بر آنان بسته شود تا هيچ گاه در مخيله خود فكر تجاوز به اسلام و كشور اسلامي را راه ندهند. خلاصه

اين كه به فرموده مقام معظم رهبري ارتباط اقتصادي، فرهنگي، سياسي و... كه بر اساس سه اصل: عزّت، حكمت و مصلحت باشد، هيچ گونه اشكالي ندارد و زمينه رشد را فراهم مي گرداند.

حديث مي فرمايد: "الاسلام يعلو و لا يُعلي عليه" بدين معنا كه هيچ چيز بر اسلام تفوق و برتري نمي يابد.

روابط تجاري و فرهنگي و سياسي و ساير روابط پيامبر در زمان خود با ساير ملل غير اسلامي شاهدي بر مدعاي ذكر شده در بالا مي باشد. البته با توجه به عدم توسعه كشور اسلامي در آن زمان، اين ارتباطات در سطوح، پايين تر بوده است.

باتوجه به اين كه آمريكا دو كشور مسلمان افغانستان و عراق را اشغال كرده، وظيفه مسلمانان در برابر اين عمل چيست؟ وحدت مسلمانان در كجا كارآيي دارد؟ چرا اتحاد مسلمانان در برابر اشغالگران بسيار ضغيف است؟

پرسش

باتوجه به اين كه آمريكا دو كشور مسلمان افغانستان و عراق را اشغال كرده، وظيفه مسلمانان در برابر اين عمل چيست؟ وحدت مسلمانان در كجا كارآيي دارد؟ چرا اتحاد مسلمانان در برابر اشغالگران بسيار ضغيف است؟

پاسخ

مسلمانان در برابر كساني كه به كشورشان تجاوز شده و به مردم ستم روا داشته اند، وظايف متعددي دارند كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1 - همگرايي

متاسفانه يكي از آسيب هاي جهان اسلام اختلاف است كه زمينه تجاوز دشمني به جهان اسلام را فراهم مي كند. اگر مسلمانان همگرايي و وحدت داشتند، دشمنان فكر تجاوز به كشورهاي اسلامي را نمي كردند، اما متأسفانه چنين نشد. امروزه مهم ترين وظيفه مسلمانان آن است كه اختلاف غير منطقي را كنار گذاشته، با يكديگر متحد شوند، در اموزه هاي ديني به همگرايي اسلامي سفارش بسيار شده است. يكي از راه كارهاي مفيد به خاتمه دادن اشغال افغانستان و عراق اتحاد مسلمانان است، البته اتحاد مسلمانان نخست بايد از درون خود كشورها شروع شود تا بستر و زمينه وحدت ديگر مسلمانان فراهم گردد. بر اين اساس بايد مردم عراق و افغانستان با عوامل اختلاف مبارزه نموده و وحدت را به نمايش گذارند.

2 - دفاع

يكي از وظايف بسيار مهم مسلمانان دفاع از انسان هايي است كه به آن ها ستم و تجاوز شده است. بعد از ان كه همگرايي بين مسلمانان به وجود آمد، همگان وظيفه دارند كه با اتخاذ سياست هاي معقول و بهره گيري از راهكارهاي همسو با شرايط زمان به دفاع بپردازند. در آموزه هاي ديني همگان به حمايت و دفاع از مظلومان فراخوانده شده اند. (1)

3 - رشد سياسي

يكي از وظايف مهم مسلمانان رشد

سياسي است، يعني مسلمانان بايد مشكلات جهان اسلام را درك كرده، دوست و دشمن را بشناسند از سوي ديگر راه هاي مقابله با توطئه و تجاوز را خوب درك كنند. متأسفانه عدم رشد سياسي مسلمانان موجب شده است كه مسلمانان دشمنان خويش را نشناخته و از سياست هاي شيطاني آن ها غافل شوند.

رشد سياسي مسلمانان موجب مي شود كه مسلمانان وحدت داشته، و به حمايت از يكديگر بپردازند.

امروزه همه مسلمانان بايد بدانند كه مساله فلسطين، عراق و افغانستان متعلق به همه جهان اسلام بوده و استكبار جهاني، دشمن همه مسمانان مي باشد، در ضعف اتحاد مسلمانان در برابر دشمنان عوامل متعدد نقش دارند، مانند عدم رشد سياسي، و قوم و قبيله گرايي و سياست هاي خصمانه دشمنان مشترك براي ايجاد اختلاف و سياست هاي برخي از حكومت ها اسلامي كه متأسفانه بقا و دوام خويش را در اختلافات داخلي جستجو مي كنند.

پي نوشت ها:

1 - نساء، آيه 75.

گستاخي و جسارت دشمنان جهان اسلام امروزه چيست؟ كه اين گونه به كشورهاي اسلامي حمله كنند؟

پرسش

گستاخي و جسارت دشمنان جهان اسلام امروزه چيست؟ كه اين گونه به كشورهاي اسلامي حمله كنند؟

پاسخ

علت گستاخي و جسارت دشمنان اسلام نسبت به جهان اسلام مبتني بر عوامل متعددي است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1 - اختلافات

2 - ضعف بنيه دفاعي

3 - عدم استقلال سياسي و اقتصادي

4 - عدم خود باوري

5 - عدم بهره گيري از فنون و پيشرفت علوم

6 - حكومت هاي وابسته و خود فروخته

7 - استفاده از ابزارهاي تبليغاتي

يكي از عوامل مهم كه موجب شده است دشمنان نسبت به مسلمانان اهانت روا دارند و به كشورهاي اسلامي حمله كنند، اختلافات است. اختلافات داخلي جهان اسلام از يك سو و دامن زدن به آن توسط دشمنان از جانب ديگر زمينه تجاوز به كشورهاي اسلامي را فراهم نموده است. امروزه اگر مسلمانان متحد بودند، دشمنان جرئت نمي كردند به فلسطين، عراق و افغانستان حمله كنند.

ضعف بنيه نظامي و عدم تواني هاي نظامي نيز يكي از عوامل مهم جسارت دشمن به حساب مي آيند، اگر مسلمانان از توان نظامي قوي برخوردار بودند و ساز و برگ هاي جنگي مانند ابزار جنگي دشمنان را در اختيار داشتند، دشمن جرئت نمي كرد كه به كشورهاي اسلامي حمله كند، از اين رو در آموزه هاي ديني به تقويت بنيه نظامي سفارش شده است(1): "و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوه... ترهبون به عدّو اللَّه و عدوّكم(2)، در برابر آن ها (دشمنان) آنچه توانايي داريد، از نيرو آماده سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد."

وابستگي و ضعف اقتصادي و سياسي نيز از عوامل تأثير گذار در جسارت دشمنان محسوب مي شود. امروزه

اگر جهان اسلام، استقلال سياسي و اقتصادي داشت، دشمنان نمي توانستند به كشورهاي اسلامي حمله كنند: وابستگي و ضعف بنيه اقتصادي و سياسي، جامعه اسلامي را آسيب پذير نموده است. يكي از راه هاي مقابله با دشمن ،عدم وابستگي در زمينه هاي مختلف است.

عدم خود باوري مكمّل عوامل مذكور بودهونقش بنيادي در جسارت دشمنان دارد. متأسفانه جهان اسلام هنوز توانمندي ها، قابليت و قدرت خويش را باور نكرده است، از اين رو از دشمنان وحشت داشته و آن ها را توانمند و صاحب قدرت مي دانند. شايد براي ضرورت اعتماد به نفس و خود باوري باشد كه در اسلام مسلمانان بهخود باوري و اعتماد به نفس فرا خوانده شده اند. داشتن ابزارهاي تبليغاتي و فريب انسان و به دست گرفتن افكار مردم به وسيله رسانه هاي تبليغاتي حجم وسيع اطلاعات و... نيز در اين تجاوز است بسيار موثر است.

برخي از تحولات ديگر مانند تجزيه امپراطوري عثماني و جنگ هاي داخلي و وجود برخي از حكومت هاي خود فروخته نيز عوامل مهم جسارت دشمنان محسوب مي شوند.

پي نوشت ها:

1 - ده گفتار، ص 166.

2 - انفعال(8)، آيه 6، تفسير نمونه، ج 7، ص 220.

بعضي مي گويند: فلسطينيان خودشان اشتباه كردند و در اوّل به يهوديان زمين فروختند. الآن يهوديان زمين خودشان را مي خواهند. در اين باره چه جوابي بدهيم؟

اشاره

اگر سرزمين فلسطين متعلق به مسلمانان است، آنان پنجاه سال پيش زمين هاي خود را مگر به يهوديان نفروختند كه حالا

پرسش

بعضي مي گويند: فلسطينيان خودشان اشتباه كردند و در اوّل به يهوديان زمين فروختند. الآن يهوديان زمين خودشان را مي خواهند. در اين باره چه جوابي بدهيم؟

اگر سرزمين فلسطين متعلق به مسلمانان است، آنان پنجاه سال پيش زمين هاي خود را مگر به يهوديان نفروختند كه حالا آن ها را مطالبه مي كنند؟ طبق دستور اسلام اگر كسي به خانه ديگري تجاوز كند، صاحب خانه مي توان او را بكشد. آيا اسرائيلي ها اين كار را نمي كنند؟

پاسخ

اگر چه برخي از فلسطينيان در آغاز بر خلاف قانون و شرع و ناآگاه به نقشه صهيونيسم، به يهوديان زمين فروختند و در اين توطئه، دولت انگلستان دست داشت، ولي اكثر سرزمين فلسطين را يهوديان نه از راه قانوني بلكه از راه غصب و آواره گي مردم فلسطين تصاحب نمود.

توضيح: نقشه و برنامه يهوديان بعد از به راه انداختن جنبش صهيونيستي به رهبري "تئودور هرتسل" در سال 1896 م. اين بود كه در قدم نخست يهوديان زمين هاي فلسطينيان را تصاحب نمايند. "هرتسل" در سال 1901 م. با سلطان عبدالحميد خليفه عثماني تماس گرفت و در برابر پيشنهاد اعطاي پول و كمك هاي اقتصادي به دولت عثماني، خواهان آباد كردن و تملّك اراضي موات در فلسطين شد؛ پادشاه اين پيشنهاد را نپذيرفت. صهيونيست ها در هنگامي كه دولت عثماني بر فلسطين سلطه داشت، نتوانستند در اين مورد موفقيتي داشته باشند. بعد كه جنگ جهاني اوّل پيش آمد و دولت عثماني به دُوَل محور پيوست و انگلستان جزء متفقين بود و سرانجام دولت هاي متفقين پيروز شدند و دول محور شكست خوردند، انگلستان بر بسياري از قلمرو حكومت عثماني از جمله بر فلسطين مسلّط شده و آن را تحت قيموميت

خويش درآورد و زمينه براي اجراي نقشه هاي صهيونيست ها فراهم شد. در اين راستا وزير خارجه وقت انگلستان "بالفور" با صدور اعلاميه اي تأسيس دولت يهود در فلسطين را به يهوديان وعده داد، سپس پروژه تصاحب زمين هاي فلسطينيان و آواره كردن آنان را به اجرا در آورد.

دولت انگلستان براي يهودي كردن فلسطين قدم هايي برداشت، از جمله:

1- مقدّمات تصاحب 20/000 هكتار از اراضي "مرج بن عامر" را فراهم نموده و راهكار قانوني آن را هم درست كرد كه در نتيجه آن 900 خانوار فلسطيني كه در 22 دهكده زندگي مي كردند، همه را آواره نمود.

2- امور اجرايي و مسئوليت ها در فلسطين را به يهوديان متعصّب و صهيونيست انگلستان واگذار كرد. اين ها با انواع حيله ها و شيطنت ها مي كوشيدند يهوديان را بر اين ديار مسلّط سازند و در اين فرايند، در تصميمات اجرايي، تدوين و تنظيم قوانين و آيين نامه ها به يهودي كردن سرزمين معطوف مي شد.

3- دولت براي تضعيف كشاورزان فلسطين، صادرات محصولات كشاورزي را ممنوع كرد، تا بخش كشاورزي متحمل زيان و خسارت گردد و مردم در فروش زمين هاي كشاورزي به يهوديان ناچار گردند.

با اين نقشه هاي مشترك يهوديان و دولت انگلستان، زمين هاي بيشتري نصيب يهوديان شد، بدين شرح كه يهوديان در سال 1918 م. تنها 2/5% (دو و نيم درصد) از اراضي فلسطين را مالك شده بودند،(1) امّا با نقشه هاي ياد شده اين رقم در سال 1930 م. به 14% افزايش پيدا كرد.(2)

جالب است بدانيد كه دولت انگلستان باني اين همه ويراني ها و آواره گي هاي فلسطينيان شد.

انگلستان در سال 1936 م. نقشه اي كشيد و فلسطين را به سه بخش يهودي نشين، عرب نشين و منطقه

بين المللي تقسيم كرد. در سهميه اي كه براي يهود مشخص كرد، اكثر اهالي؛ يعني 34 آن را عرب ها تشكيل داده بودند و اكثر اراضي؛ يعني چهار پنجم آن در دست عرب ها بود. نيز در اين نقشه آمده است: عرب هايي كه در قسمت يهودي نشين هستند كه تعداد آنان به 325/000 تن مي رسد، با يهودي هايي كه در قسمت عرب نشين زندگي مي كنند كه تعداد آنان تنها به 1250 تن مي رسند، مبادله شوند.

هيچ وجداني نمي پذيرد كه 325/000 عرب تنها به ازاي 1250 تن، يعني كمتر از نيم درصد آن مبادله شوند.(3) اين يعني ظلم فاحش بر ملت فلسطين و غصب سرزمين آنان.

نيز در اين تبادل، زمين هاي عرب ها در منطقه يهودي پيشنهادي انگلستان بيش از سه برابر زمين هاي يهوديان در همين منطقه بود؛ يعني 385/000 هكتار اراضي مسلمانان و 114/000 هكتار اراضي يهوديان. اين همه زمين مسلمانان مي بايست در برابر 9200 هكتار زمين يهوديان در منطقه غربي نشين مبادله گردد.(4)

حال اين وضع چقدر با ادعاي طرح شده در سؤال توافق دارد؟! خودشان قانون درست مي كردند و اجرا مي نمودند، اگر چه اين قوانين از كم ترين ميزان عدالت و رعايت و حقوق مردم فلسطين برخوردار نباشد.

سياست ظالمانه انگلستان بر ضد ملت فلسطين به قدري شديد بود كه وزير مستعمرات انگلستان در 24 نوامبر 1938 در مجلس عوام انگلستان به آن اعتراف نمود و گفت:

عرب ها از قرن ها قبل در اين سرزمين سيادت داشته و آن جا زندگي مي كرده اند و در موقع صدور وعده "بالفور" موافقت اين صاحبخانه ها جلب نشده است... راستي اگر من هم يك نفر عرب باشم، از اين هجوم وحشت باز يهود به فلسطين اركان وجودم مي لرزد.(5)

حال با

همه ظلمي كه به فلسطينيان روا داشته شد، و طبق نقشه انگلستان مي بايست دو دولت عربي و يهودي در آن جا تشكيل شود، اما يهوديان همه را تصاحب نمودند. حتي بخش عرب نشين را از آنِ خود دانستند و برخي از اين ها نغمه سرزمين از نيل تا فرات مي سرايند.

اين كه مرقوم داشته ايد: طبق دستور اسلام اگر كسي به خانه ديگري تجاوز كند، صاحبخانه حتي مي تواند او را بكشد، اين سخن درست است، وي شما در سؤال، صاحبخانه را با متجاوز جابجا كرده ايد. با توضيحي كه داده شد، معلوم شد اسرائيلي ها هستند كه با خريد 10% از سرزمين فلسطين، آنان را از 90% باقي مانده محروم كردند و از خانه و كاشانه خود راندند. فلسطينيان و مسلمانان هستند كه صاحب خانه اند و وظيفه دارند با متجاوز بجنگند و او را از ديارشان بيرون كنند. نكته ديگري كه مي بايست به آن توجه شود، اين است كه: خريد چند در صد زمين نمي تواند براي يهود مجوّزي براي تشكيل دولت باشد. اگر زمين را خريدند، خانه و كشور را كه نخريده بودند! مشروعيت نظام حاكم تنها به داشتن املاك نيست، بلكه يكي از معيارها اكثريت جمعيت است؛ آن هم به طور طبيعي، نه با آواره كردن صاحبان اصلي و مهاجرت يهوديان. صاحبان اصلي اين سرزمين را فلسطينيان تشكيل مي دهند و با توجه به معيار خِرَد و عُرف بين الملل اين ها مي بايست بر سرزمين خويش حاكم باشند.

اكثريت اين ها مسلمان هستند، همان گونه كه به مدّت هزار سال در كنار اين اكثريت، دو اقليت يهود و مسيحيت زندگي مسالمت آميزي داشته اند، باز هم مي توانند همين زندگي مسالمت آميز را داشته باشند. امّا آن

چه كه اتفاق اتفاده است، با هيچ منطقي سازگار نيست و همه وجدان هاي بيدار آن را طرد مي كنند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: سامي الجندي، فاجعه فلسطين، ترجمه كمال قارصي، ص 61.

2. ر.ك: الكرم زعيتر، سرگذشت فلسطين، ترجمه اكبر هاشمي رفسنجاني، ص 169.

3. همان، ص 205.

4. همان، ص 220.

5. همان، ص 227.

آيا در عراق حكومت اسلامي تشكيل مي شود، يا حكومت دست نشانده آمريكا؟

پرسش

آيا در عراق حكومت اسلامي تشكيل مي شود، يا حكومت دست نشانده آمريكا؟

پاسخ

مسلّماً امريكا مي خواهد حكومت دلخواه خود را در عراق بر سر كار آورد و تمام توانش را در اين باره به كار خواهد برد و از راه ها و فريب ها و ابزارهاي گوناگون براي رسيدن به هدف و مقصود خود بهره خواهد گرفت، ليكن در نهايت نحوه حكومت آينده عراق بستگي به رشد سياسي و اسلامي و مقاومت مردم آن كشور دارد. اگر وحدت سياسي خود را حفظ كنند و با هم متحد شوند و از رهبران آگاه ديني خود پيروي نمايند، نيز مجدّانه خواستار برقراري نظام اسلامي باشند و در اين راه تلاش و كوشش نمايند، هم چنين در برابر قلدري هاي آمريكا ايستادگي و جان فشاني كنند، مي توانند حكومت دلخواه خود را مستقر نمايند. اميدواريم خداوند ملّت عراق را از زير باز ظلم و ستم دولت اشغال گر و مضرات اختلافات داخلي نجات بخشيد، و حكومت اسلامي به رهبري مرجعيّت شيعه را در آن كشور به كرسي بنشاند.

درباره اهداف آمريكا از حمله به عراق و افغانستان توضيح دهيد.

پرسش

درباره اهداف آمريكا از حمله به عراق و افغانستان توضيح دهيد.

پاسخ

امريكا از حمله نظامي به كشورهاي جهان مانند عراق و افغانستان اهدافي را دنبال مي كند، بدين شرح:

1 - هدف سياسي

امريكا درصدد است بر جهان تسلط سياسي يافته و رهبري جهان را برعهده گيرد كه از آن به عنوان نظم نوين جهاني (New world order)(1) ياد مي شود. اصطلاح "نظم نوين جهاني" را نخستين بار جرج بوش رئيس جمهور سابق امريكا پس از پيروزي در جنگ خليج فارس و در آستانه فروپاشي شوروي عنوان كرد. با وجود ظاهر فريبنده آن كه مبتني بر حكومت نظم و قانون در جهان و محترم شمردن مرزها و مهار كردن رژيم هاي ناقض حقوق بشر بود، هدف غايي از حملات، تثبيت قدرت و سلطه امريكا در دنياي تك ابرقدرتي و اعمال سياست هاي اين كشور در جهان بود.(2) امريكا به منظور تسلط سياسي، به بهانه هاي مختلف به كشورها حمله نمود. امريكا علت حمله نظامي خود به عراق را وجود سلاح هاي كشتار جمعي در اين كشور و هدف از حمله نظامي به افغانستان را وجود گروه القاعده بيان كرد. اما اين ها بهانه است، زيرا حمله نظامي امريكا به عراق و افغانستان در راستاي تحقق اهداف سياسي آن كه تسلط بر جهان است، شكل گرفته است. البته حمله نظامي امريكا، به عراق و افغانستان اختصاص ندارد، بلكه امريكا در صدد است با فراهم شدن شرايط، به كشورهاي ديگر نيز حمله كند، چنان كه امروزه سوريه و كره شمالي و ايران را نيز تهديد به حمله نظامي مي كند!

2 - هدف اقتصادي:

آمريكا جهت تأمين انرژي نياز به منابع طبيعي و ذخاير نفت و گاز دارد،

از اين رو سعي مي كند بر كشورهايي كه اين منابع را در اختيار دارند، تسلط پيدا كند. براي تسلط بر آن كشورها از همه اهرم ها بهره مي گيرد. عراق بعد از عربستان مهم ترين منابع و ذخاير نفتي را در اختيار دارد. سياست امريكا بعد از جنگ عليه عراق بهره گيري در منابع نفتي آن كشور گوياي آن است كه يكي از اهداف حمله نظامي امريكا، هدف اقتصادي بوده است.

3 - هدف نظامي:

امريكا براي تحقق هدف سياسي و اقتصادي، درصدد ايجاد پايگاه هاي نظامي در منطقه است؛ از اين رو اين كشور در عربستان، قطر، كويت و... پايگاه نظامي دارد. از آن جا كه حضور مستقيم نيروهاي نظامي درمنطقه بازتاب خوبي نداشته، امريكا درصدد بومي سازي نيروها است، بدين معنا كه از نيروهاي انساني كشورهاي منطقه بهره گرفته و به تربيت آن هامي پردازد، مضافاً براين كه امريكا با ايجاد پايگاه هاي نظامي در عراق و افغانستان درصدد محاصره ايران است.

4 - هدف فرهنگي

يكي از اهداف امريكا از حمله نظامي به عراق و افغانستان، جلوگيري ازگسترش ارزش هاي ديني و اصول گرايي اسلامي است. امريكا به خوبي مي داند كه گسترش اسلام و ارزش هاي آن منافع استعمارگران را در خطر انداخته است و بايد با آن مبارزه نمايد براين اساس امريكا درصدد است در آسياي مركزي نفوذ كند، زيرا در اين كشورها به دليل حاكميت كمونيست و ضديت آن با فرهنگ غرب، فرهنگ غرب ضعيف شده و بايد به تقويت آن بپردازد. از سوي ديگر امريكا مي داند كه اگر فرهنگ اسلام در اين كشورها تقويت شود،از نفوذ امريكا كاسته خواهد شد.

امپرياليسم با حمله نظامي به مناطق مختلف جهان درصدد نفوذ فرهنگ غرب

در اين كشورها است ؛ از اين رو در افغانستان و كشورهاي آسياي مركزي از فرهنگ غرب تبليغ شده و با فرهنگ و آموزه هاي اسلامي برخورد مي گردد.

امريكا در عراق نيز درصدد گسترش و نفوذ فرهنگ غربي است. مخالفت برخي از شخصيت هاي عراق مبني بر نفوذ فرهنگ غرب، شاهد بر اين مدعا است.

اهداف كوتاه و بلند مدتي ديگري نيز در سياست هاي استعماري آمريكا در حمله نظامي به كشورها وجود دارد.

پي نوشت ها:

1 - عي آقا بخشي، فرهنگ علوم سياسي، ص 227.

2 - محمود طلوعي، فرهنگ سياسي، ص 882.

دلايل دفاع از ملت فلسطين چيست؟ آيا اسرائيل زمين هاي فلسطينيان را خريده است و صاحب قانوني آن زمين ها است؟

پرسش

دلايل دفاع از ملت فلسطين چيست؟ آيا اسرائيل زمين هاي فلسطينيان را خريده است و صاحب قانوني آن زمين ها است؟

پاسخ

اگر چه برخي از فلسطينيان در آغاز برخلاف قانون و شرع و نادانسته به نقشه صهيونيسم، به يهوديان زمين فروختند و در اين توطئه، دولت انگلستان دست داشت، ولي اكثر سرزمين فلسطين را يهوديان نه از راه قانوني بلكه از راه غصب و آواره گي مردم فلسطين تصاحب نمودند.

توضيح: نقشه و برنامه يهوديان بعداز به راه انداختن جنبش صهيونيستي به رهبري "تئودور هرتسل" در سال 1896م. اين بود كه در قدم نخست يهوديان زمين هاي فلسطينيان را تصاحب نمايند. "هرتسل" در سال 1901م. با سلطان عبدالحميد خليفه عثماني تماس گرفت و در برابر پيشنهاد اعطاي پول و كمك هاي اقتصادي به دولت عثماني، خواهان آباد كردن و تملك اراضي موات در فلسطين شد؛ پادشاه اين پيشنهاد را نپذيرفت. صهيونيست ها در هنگامي كه دولت عثماني بر فلسطين سلطه داشت، نتوانستند در اين مورد موفقيتي داشته باشند. بعد كه جنگ جهاني اول پيش آمد و دولت عثماني به دول محور پيوست و انگلستان جزء متفقين بود و سرانجام دولت هاي متفقين پيروز شدند و دول محور شكست خوردند، انگلستان بر بسياري از قلمرو حكومت عثماني از جمله بر فلسطين مسلط شده و آن را تحت قيموميت خويش درآورد، و زمينه براي اجراي نقشه هاي صهيونست ها فراهم شد. در اين راستا وزيرخارجه وقت انگلستان "بالفور" با صدور اعلاميه اي تأسيس دولت يهود در فلسطين را به يهوديان وعده داد، سپس پروژه تصاحب زمين هاي فلسطينيان و آواره كردن آنان را به اجرا درآورد.

دولت انگلستان براي يهودي كردن فلسطين قدم هايي برداشت، از جمله:

1 - مقدمات

تصاحب 20/000 هكتار از اراضي "مرج بن عامر" را فراهم نموده و راهكار قانوني آن را هم درست كرد كه در نتيجه آن 900 خانوار فلسطيني كه در 22 دهكده زندگي مي كردند، همه را آواره نمود.

2 - امور اجرايي و مسئوليت ها در فلسطين را به يهوديان متعصب و صهيونيست انگلستان واگذار كرد. اين ها با انواع حيله ها و شيطنت ها مي كوشيدند يهوديان را بر اين ديار مسلط سازند و در اين فرايند، در تصميمات اجرايي، تدوين و تنظيم قوانين و آيين نامه ها به يهودي كردن سرزمين معطوف مي شد.

3 - دولت براي تضعيف كشاورزان فلسطين، صادرات محصولات كشاورزي را ممنوع كرد، تا بخش كشاورزي متحمل زيان و خسارت گردد و مردم در فروش زمين هاي كشاورزي به يهوديان ناچار كردند.

با اين نقشه هاي مشترك يهوديان و دولت انگلستان، زمين هاي بيشتري نصيب يهوديان شد، بدين شرح كه يهوديان در سال 1918م. تنها 2/5% (دو و نيم درصد) از اراضي فلسطين را مالك شده بودند،(1) اما با امثال اين نقشه هاي ياد شده اين رقم در سال 1930 م. به 14% افزايش پيدا كرد.(2)

جالب است بدانيد كه دولت انگلستان باني اين همه ويراني ها و آواره گي هاي فلسطينيان شد.

انگلستان در سال 1936م. نقشه اي كشيد و فلسطين را به سه بخش يهودي نشين، عرب نشين و منطقه بين المللي تقسيم كرد. در سهميه اي كه براي يهود مشخص كرد، اكثر اهالي؛ يعني سه چهارم آن را عرب ها تشكيل داده بودند و اكثر اراضي؛ يعني چهارپنجم آن در دست عرب ها بود. نيز در اين نقشه آمده است: عرب هايي كه در قسمت يهودي نشين هستند ه تعداد آنان به 325/000 تن مي رسد، با يهودي هايي كه در

قسمت عرب نشين زندگي مي كنند كه تعداد آنان تنها به 1250 تن مي رسند، مبادله شوند.

هيچ وجداني نمي پذيرد كه 325000 عرب تنها به ازاي 1250 تن، يعني كمتر از نيم درصد آن مبادله شوند.(3) اين يعني ظلم فاحش برملت فلسطين و غصب سرزمين آنان. نيز در اين تبادل، زمين هاي عرب ها در منطقه يهودي پيشنهادي انگلستان بيش از سه برابر زمين هاي يهوديان در همين منطقه بود؛ يعني 385/500 هكتار اراضي مسلمانان و 114/000 هكتار اراضي يهوديان. اين همه زمين مسلمانان مي بايست در برابر 9200 هكتار زمين يهوديان در منطقه غربي نشين مبادله گردد.(4)

حال اين ها چقدر با ادعاي طرح شده در سؤال توافق دارد؟! خودشان قانون درست مي كردند و اجرا مي كردند، اگر چه اين قوانين از كم ترين ميزان عدالت و رعايت و حقوق مردم فلسطين برخودرار نباشد.

سياست ظالمانه انگلستان بر ضد ملت فلسطين به قدري شديد بود كه وزير مستعمرات انگلستان در 24 نوامبر 1938 درمجلس عوام انگلستان به آن اعتراف نمود و گفت:

عربها از قرن ها قبل در اين سرزمين سيادت داشته و آن جا زندگي مي كرده اند و در موقع صدور وعده "بالفور" موافقت اين صاحبخانه ها جلب نشده است... راستي اگر من هم يك نفر عرب باشم، از اين هجوم وحشت بار يهود به فلسطين اركان وجودم مي لرزد.(5)

حال با همه ظلمي كه به فلسطينيان روا داشته شد، و طبق نقشه انگلستان مي بايست دو دولت عربي و يهودي در آن جا تشكيل شود. اما يهوديان همه را تصاحب نمودند، حتي بخش عرب نشين را از آن خود دانستند و برخي از اين ها نغمه سرزمين از نيل تا فرات مي سرايند.

اين كه مرقوم داشته ايد: طبق دستور اسلام اگر كسي به خانه

ديگري تجاوز كند، صاحبخانه حتي مي تواند او را بكشد، اين سخن درست است، ولي شما در سؤال، صاحبخانه را با متجاوز جا به جا كرده ايد. با توضيحي كه داده شد، معلوم شد اسرائيلي ها هستند كه با خريد 10% از زمين فلسطين، آنان را از 90% باقي مانده محروم كرده اند و از خانه و كاشانه خود راندند. فلسطينيان و مسلمانان هستند كه صاحب خانه اند و وظيفه دارند با متجاوز بجنگند و از ديارشان بيرون كنند. نكته ديگري كه مي بايست به آن توجه شود، اين است كه: خريد چند درصد زمين نمي تواند براي يهود مجوزي براي تشكيل دولت باشد. اگر زمين را خريدند، خانه و كشور را كه نخريده بودند! مشروعيت نظام حاكم تنها به داشتن املاك نيست، بلكه يكي از معيارها اكثريت جمعيت است؛ آن هم به طور طبيعي، نه با آواره كردن صاحبان اصلي و مهاجرت يهوديان. صاحبان اصلي اين سرزمين را فلسطينيان تشكيل مي دهند و با توجه به معيار خرد و عرف بين الملل اين ها مي بايست بر سرزمين خويش حاكم باشند. اكثريت اين ها مسلمان هستند، همان گونه كه به مدت هزار سال در كنار اين اكثريت، دو اقليت يهود و مسيحيت زندگي مسالمت آميزي داشته اند، باز هم مي توانند همين زندگي مسالمت آميز را داشته باشند. اما آنچه كه اتفاق افتاده است، با هيچ منطقي سازگار نيست و همه وجدان هاي بيدار آن را طرد مي كنند.

پي نوشت ها:

1 - ر. ك: سامي الجندي، فاجعه فلسطين، ترجمه كمال قارصي، ص 61.

2 - ر.ك: الكرم زعيتر، سرگذشت فلسطين، ترجمه اكبر هاشمي رفسنجاني، ص 169.

3 - همان، ص 205.

4 - همان، ص 220.

5 - همان، ص 227.

حمايت دولت ما از فلسطين چه منافع خاصي براي ايران دارد؟ فكر نمي كنم قضيّه تنها مربوط به دفاع از مظلوم باشد، چرا كه در تمام جهان اسلام مظلوم وجود دارد؛ در قره باغ و افغانستان و عراق ... ولي ما روي فلسطين تأكيد خاصي داريم، در حالي كه ساير كشورهاي اسلامي مخصو

پرسش

حمايت دولت ما از فلسطين چه

منافع خاصي براي ايران دارد؟ فكر نمي كنم قضيّه تنها مربوط به دفاع از مظلوم باشد، چرا كه در تمام جهان اسلام مظلوم وجود دارد؛ در قره باغ و افغانستان و عراق ... ولي ما روي فلسطين تأكيد خاصي داريم، در حالي كه ساير كشورهاي اسلامي مخصوصاً اعراب منطقه چندان حساسيتي نسبت به فلسطين نشان نمي دهند. جمعاً امنيت ملي تا حد بسيار وابسته به اين حمايت است.

پاسخ

حمايت جمهوري اسلامي ايران اختصاص به مردم فلسطين ندارد. ايران اسلامي به حمايت همة مظلومان و محرومان مي پردازد. حمايت همه جانبة ايران از مهاجران افغاني و عراقي چنان تأثير گزار بود كه جوامع بين المللي سياست ايران را ستودند. يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي در استراتژي حمايت از مستضعفان ظهور مي كند، چنان كه در اصل 154 قانون اساسي جمهوري اسلامي بدان تصريح شده است:

"جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و ازادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند".

قطع ارتباط ايران در زمان حكومت آپارتايد در آفريقاي جنوبي، در حالي كه همة كشورها با آن رابطه داشته اند، يكي از آن موارد است. مسئله آپارتايد علاوه بر علل ديگر در فلسطين اشغالي و به وسيله صهيونيسم به نوعي اجرا مي شود كه برگرفته از تفكر خاصي است كه در يهوديت با عنوان "برگزيدگان خدا" وجود دارد. اين موضوع

براي بسياري از ملت هاي جهان شناخته شده است.

دوم: بي ترديد حمايت از فلسطين از اهميت ويژه اي برخوردار است. اهميت فلسطين موجب شده است كه ايران به فلسطين توجه بيشتري نمايد كه به دو علّت آن اشاره مي شود:

أ فلسطين سرزميني است كه در آن قبلة مسلمانان قرار دارد. اين شهر براي پيروان اديان ابراهيمي مقدّس مي باشد. در سيزده سال اوّل بعثت كه پيامبر(ص) در مكّه زندگي مي كرد، نيز تا هفده ماه بعد از هجرت در مدينه، حضرت و مسلمانان به سوي مسجد الاقصي نماز مي گذاردند؛ مضافاً بر اين كه از مسجد الاقصي پيامبر به معراج رفت كه از اين جهت نيز نزد مسلمانان اهميت دارد.

ب افزون بر قداست و پايگاه ممتاز بيت المقدس، موضوع اشغال آن به وسيله دشمن سرسخت. جهان اسلام (صهيونيسم) نيز اهميت دارد. اهميت به گونه اي است كه اشغال آن هرگز اشغال يك سرزمين و يك كشور نيست؛ بلكه ايجاد يك كانون استعماري ضد اسلامي _ در قلب جهان اسلام _ جهت نابودي اسلام و جلوگيري از شكل گيري مجدد تمدن اسلامي است. از اين رو قضية فلسطين علاوه بر بُعد ديني، با استقلال و امنيت و منافع ملي كشورهاي اسلامي _ به ويژه جمهوري اسلامي _ در ارتباط است. اين واقعيت است كه از آرمان، اصول و برنامه هاي نژاد پرستانه و توسعه طلبي صهيونيستي (شعار گسترش اسرائيل تا فرات و ادعاي تصاحب بسياري از اماكن اسلامي) از نظر تاريخي و عملكرد آن رژيم در قبال مردم فلسطين و كشورهاي همجوار، قابل اثبات است. بنابراين اسرائيل براي جهان اسلام مخصوصاً جمهوري اسلامي ايران، تهديد بسيار

جدّي است. مهم ترين اين تهديدها عبارتند از:

• تهديدهاي امنيتي؛

• تهديدهاي ناشي از فعاليت نظامي؛

• تهديدهاي ناشي از حضور سياسي؛

• نقش عملكرد اقتصادي اسرائيل در منطقه؛

• محيط زيست و منابع طبيعي؛

• انرژي و مسائل مترتب بر آن.

اسرائيل ششمين قدرت هسته اي جهان است. برابر بعضي گزارش ها، اين كشور حدود 180 تا 200 كلاهك هسته اي در اختيار دارد.(1)

متأسفانه برخي از كشورهاي اسلامي تهديدها و خطرهاي اسرائيل را ناديده گرفته اند، حال آن كه مصالح جهان اسلام اقتضا مي كند كه جهان اسلام مانند ايران از فلسطين حمايت كند. امروزه افكار عمومي مسلمانان منطقه خاورميانه، سياست آن دسته از كشورهاي اسلامي را كه از فلسطين حمايت جدّي نمي كنند، زير سؤال برده و سياست ايران در برابر فلسطين را بهترين سياست مي داند. تظاهرات مسلمانان در روز قدس حكايت از آن دارد كه ايران در سياست خود در برابر فلسطين موفق بوده است. تاريخ چند دهه قبل نشان مي دهد كه سياست غالب كشورهاي عربي منطقه، بر نرمش و مدارا و چشم اميد بستن به سازمان هاي بين المللي بوده، علي رغم آن كه از اين اعتماد، ضربه هاي بسياري متحمّل مي شوند، امّا همچنان به اين سياست ها ادامه مي دهند. نظريه سازاني مانند شهيد مطهري با شناختي كه از اسرائيل داشتند و خطرات آن را عليه اسلام و ايران احساس مي كردند، همگان به ويژه مردم ايران را به حمايت از فلسطين فرا خوانده و آن را مهم ترين مسئله جهان دانستند. شهيد مطهري دربارة اهميّت قضيه فلسطين مي گويد: "اگر پيغمبر اسلام(ص) زنده بود، امروز چه مي كرد؟ دربارة چه مسئله اي

مي انديشيد؟ والله بالله! قسم مي خورم كه پيغمبر اكرم در قبر مقدّسش امروز از يهود مي لرزد... اين يهوديان... از كجاي دنيا آمده اند؟ مدّعي هستند كه اين سرزمين، سرزمين ما است... هدف مگر تنها همين است كه يك دولت كوچك در آن جا زندگي كند؟! يك اسرائيل بزرگ، دامنه اش از اين طرف، شايد تا ايران خودمان هم كشيده شود! به قول عبدالرحمن فرامرزي: اين اسرائيل كه من مي شناسم، فردا ادعاي شيراز را هم مي كند... والله و بالله! ما در برابر اين قضيه مسئوليم. به خدا قسم! مسئوليت داريم. والله! اين قضيه اي است كه دل پيامبر را امروز خون كرده است. اگر (امام) حسين بن علي(ع) بود مي گفت: اگر مي خواهي براي من عزاداري كني، براي من سينه و زنجير بزني، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمر امروز "موشه دايان" است. شمر هزار و سيصد سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس".(2) اين سخنان در زماني از طرف شهيد مطهري ايراد مي شد كه هنوز خطر اسرائيل براي كشور ما و مردم ايران شناخته شده نيست. از آنچه گذشت، مي توان نتيجه گرفت كه حضور اسرائيل در فلسطين، منافع و امنيت و مصالح عمومي ايران را تهديد مي كند. اسرائيل نيز ايران را دشمن خويش دانسته و از همة اهرمها عليه آن استفاده مي كند. سياست هاي راهبردي آن مبني بر عدم دسترسي ايران به سلاح هاي هسته اي و اتهام به جمهوري اسلامي، يكي از استراتژي هاي آن كشور عليه ايران به حساب مي آيد؛ مضافاً بر اين كه بارها ايران را تهديد كرده است كه عليه

آن از سلاح هاي هسته اي استفاده مي نمايد. بر اين اساس حمايت ايران از فلسطين، علاوه بر آن كه از وظايف و استراتژي جمهوري اسلامي ايران به حساب مي آيد، حفظ منافع و امنيت ايران را نيز در پي دارد؛ با توجه به اين كه صهيونيسم جهاني منحصر در اسرائيل نيست و به فرمودة امام "غدّة سرطاني" است كه در اكثر كشورها ريشه دوانده و بسياري از مراكز قدرت جهاني را در اختيار دارد، نيز نفوذ آن در امريكا و بسياري از كشورهاي اروپايي غير قابل ترديد است، هم چنين فلسطين در خط اوّل جبهه مبارزه با اين غده سرطاني قرار دارد، مطمئناً با شكست مردم فلسطين اين غده در كشورهاي ديگر راحت تر و سريع تر نفوذ خواهد كرد. امروزه مبارزات حق طلبانه مردم فلسطين و انتفاضه، اسرائيل از تفكر يا عملي كردن توسعه طلبي باز داشته و آن را به خود مشغول كرده است. پس حمايت از فلسطين، از خط اوّل مبارزه عليه استبداد و تسلط بر كشورهاي اسلامي است. اگر كشورها يا دولتمرداني به جهت عدم آگاهي و يا راحت طلبي و عدم آينده نگري، از اين وظيفه سرباز مي زنند، اين وظيفه مهم از دوش آگاهان برداشته نمي شود، بلكه تلاش بيشتري را مي طلبد.

پي نوشت ها:

1. پرسش ها و پاسخ ها، ص 301.

2. همان، ص 301 _ 302، به نقل از حماسه حسيني.

يهود صهيونيستم كه فلسطين را غصب نموده اند، چرا ادعا مي كنند كه اين سرزمين مال آنان است؟

پرسش

يهود صهيونيستم كه فلسطين را غصب نموده اند، چرا ادعا مي كنند كه اين سرزمين مال آنان است؟

پاسخ

در مورد فلسطين و جنايات صهيونيسم و نقشة بيگانگان در مورد آن سرزمين مطالبي به پيوست ارسال مي گردد. اميدواريم با مطالعة آن به پرسش هاي شما در اين مورد پاسخ داده باشيم. چنانچه پرسشي براي شما باقي ماند، با ما مكاتبه نماييد.

بعضي اشكال مي كنند كه با وجود فقرا و نيازمندان چرا جمهوري اسلامي ايران به ساير كشورهاي مسلمان كمك اقتصادي مي كند؟

پرسش

بعضي اشكال مي كنند كه با وجود فقرا و نيازمندان چرا جمهوري اسلامي ايران به ساير كشورهاي مسلمان كمك اقتصادي مي كند؟

پاسخ

عمده كمك هاي ايران به كشورهاي مظلوم، كمك هاي سياسي و معنوي است، نه كمك هاي اقتصادي. اگر به برخي كشورها كمك هاي اقتصادي مي شود، به تناسب كمك هاي اقتصادي به نيازمندان داخلي بسيار ناچيز است.

كمك هاي اقتصادي ايران به كشورهاي اسلامي ريشه در عوامل زير دارد:

1) حمايت از محرومان

يكي از استراتژي هاي ايران حمايت همه جانبه از محرومان به ويژه مسلمانان محروم و مظلوم است. اين حمايت ها در قالب هاي مختلف مانند حمايت مالي و سياسي ظهور مي كند. اين استراتژي يكي از شاخصه هاي مهم انقلاب اسلامي است كه آن را از ساير انقلاب هاي جهان متماير مي كند. در اصل 154 قانون اساسي آمده است: "جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و ازادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند".(1)

اين استراتژي مبتني بر آموزه هاي ديني است، زيرا اسلام همه مسلمانان را موظف نموده كه به حمايت از محرومان و مظلومان پرداخته و به نداي آنان پاسخ مثبت دهند،(2) تا آن جا كه پيامبر اجابت دعوت مسلمانان را واجب دانست.(3) در برخي روايات همه مسلمانان برادر ديني خوانده شده اند كه لازمه آن حمايت همه جانبه از همه مسلمانان است.

پيامبر فرمود: "المسلم أخوالمسلم لا يظلمه و لا يخزله، و لا يسلمه؛(4) مسلمان برادر مسلمان

است. هرگز به او ستم نمي كند، دست از ياريش بر نمي دارد و او را در برابر حوادث تنها نمي گذارد".

امام صادق(ع) فرمود: "مؤمن برادر مؤمن است و همگي به منزله اعضاي يك پيكرند كه اگر عضوي از آن به درد آيد، ديگر عضوها را قرار نماند و ارواح همگي آن ها از روح واحدي گرفته شده است".(5)

2) همسويي با سياست هاي بين المللي

يكي از سياست هاي بين المللي حمايت از ستم ديدگان و محرومان است؛ از اين رو اگر در كشوري حوادثي مانند زلزله صورت گيرد، كشورهاي ديگر به حمايت آسيب ديدگان مي پردازند، مانند اين كه سازمان هاي جهاني و برخي از كشورها به مردم عراق و افغانستان كمك كردند و يا در حادثه زلزله بم كشورهاي مختلف به آسيب ديدگان كمك نمودند. كمك هاي جهاني در حالي صورت مي گيرد كه در خود آن كشورها فقير و محروم وجود دارد.

3- جذب به اسلام

يكي از سياست هاي راهبردي كه امروزه در جهان از آن بهره گرفته مي شود، جذب ديگران است؛ يعني بعضي كشورها سعي مي كنند با بهره گيري از راهكارهاي كاربردي، مردم كشورهاي ديگر را جذب كرده و در جهان پايگاه اجتماعي و سياسي كسب كنند. در اسلام نيز از جذب ديگران سخن به ميان آمده است. يكي از راه هاي جذب، كمك هاي مالي است كه در آموزه هاي ديني به عنوان "تأليف قلوب" است. پيامبر(ص) و ائمه(ع) با بهره گيري از كمك هاي اقتصادي به جذب ديگران به اسلام پرداختند.

حمايت ايران از محرومان جهان موجب شده است كه فرهنگ اسلام در برخي كشورها گسترش يابد و بعضي بدان جذب شوند. محرومان جهان مي دانند كه ايران اسلامي - به رغم آن كه خود

مشكلات اقتصادي داشته و برخي از مردم آن محروم هستند - به آنان كمك مي كند. اين احساس بشر دوستي و احترام به كرامت انساني، ريشه در فرهنگ غني اسلام دارد.

كمك هاي همه جانبه ايران از آوارگان و مهاجران عراق و افغانستان، افكار عمومي را جلب كرده و مجامع بين المللي استراتژي حمايت از محرومان ايران را ستوده اند.

حمايت ايران از مستمندان كشورهاي ديگر خشم غرب را برانگيخته، تا آن جا كه ايران را متهم به حمايت از اصول گرايان اسلامي نموده است. غرب از نفوذ ايران در جهان احساس خطر مي كند. رويكرد غرب بيانگر آن است كه ايران در حمايت ازمحرومان موفق بوده و انقلاب اسلامي به جهان صادر شده است.

بر اين اساس حمايت مالي ايران بر اساس تحقق يكي از اهداف و انجام وظايف الهي صورت گرفته است. اين سياست معقول و منطقي است كه ريشه در آموزه هاي ديني داشته و با سياست هاي بشر دوستانه جهاني نيز همسويي دارد؛ مضافاً بر اين كه برخي كشورها حمايت از گروه ها و يا كشورهاي ديگر را در اولويت قرار مي دهند، (مانند حمايت امريكا از اسرائيل) كه جمهوري اسلامي نيز حمايت از محرومان كشورهاي اسلامي را در اولويّت قرار داده است اين سياست در كشورها سابقه دارد.

نكته اي كه نبايد فراموش كنيم، آن است كه مرزهاي كشورهاي اسلامي، مرزهاي عقيدتي است، نه جغرافيايي.

مرز كشورهاي اسلامي يكي است و بر اساس آموزه هاي ديني، تمام مسلمانان در هر نقطه اي از دنيا برادر همديگرند.

متأسفانه با ايجاد تفرقه ميان كشورها و سلطه طلبي پادشاهان و حكمرانان، امت اسلامي به پاره هاي مختلف تقسيم شده است و به وسيله استعمار روح ملي گرايي به

جاي روح اسلامي و برادري ميان مسلمانان تبليغ شد.

در عين حال توجه به اين نكته نيز لازم است كه سياست ايران در حمايت مالي از كشورهاي اسلامي، بايد به گونه اي باشد كه به سياست هاي فقر زدايي و حمايت از محرومان داخل كشور آسيب جدي وارد نسازد. بر اين اساس بايد در حمايت از محرومان جهان پيامد و بازخورد كمك هاي مالي مورد دقت قرار گرفته و كمك ها بر اساس اولويت بندي نيازها و بر اساس سياست هاي راهبردي صورت گيرد.

پي نوشت ها:

1. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 111.

2. نساء(4) آيه 75.

3.

4. اصول كافي، ج 2، ص 133.

5. همان.

بعضي اشكال مي كنند كه با وجود فقرا و نيازمندان چرا جمهوري اسلامي ايران به ساير كشورهاي مسلمان كمك اقتصادي مي كند؟

پرسش

بعضي اشكال مي كنند كه با وجود فقرا و نيازمندان چرا جمهوري اسلامي ايران به ساير كشورهاي مسلمان كمك اقتصادي مي كند؟

پاسخ

عمده كمك هاي ايران به كشورهاي مظلوم، كمك هاي سياسي و معنوي است، نه كمك هاي اقتصادي. اگر به برخي كشورها كمك هاي اقتصادي مي شود، به تناسب كمك هاي اقتصادي به نيازمندان داخلي بسيار ناچيز است.

كمك هاي اقتصادي ايران به كشورهاي اسلامي ريشه در عوامل زير دارد:

1) حمايت از محرومان

يكي از استراتژي هاي ايران حمايت همه جانبه از محرومان به ويژه مسلمانان محروم و مظلوم است. اين حمايت ها در قالب هاي مختلف مانند حمايت مالي و سياسي ظهور مي كند. اين استراتژي يكي از شاخصه هاي مهم انقلاب اسلامي است كه آن را از ساير انقلاب هاي جهان متماير مي كند. در اصل 154 قانون اساسي آمده است: "جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و ازادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند".(1)

اين استراتژي مبتني بر آموزه هاي ديني است، زيرا اسلام همه مسلمانان را موظف نموده كه به حمايت از محرومان و مظلومان پرداخته و به نداي آنان پاسخ مثبت دهند،(2) تا آن جا كه پيامبر اجابت دعوت مسلمانان را واجب دانست.(3) در برخي روايات همه مسلمانان برادر ديني خوانده شده اند كه لازمه آن حمايت همه جانبه از همه مسلمانان است.

پيامبر فرمود: "المسلم أخوالمسلم لا يظلمه و لا يخزله، و لا يسلمه؛(4) مسلمان برادر مسلمان

است. هرگز به او ستم نمي كند، دست از ياريش بر نمي دارد و او را در برابر حوادث تنها نمي گذارد".

امام صادق(ع) فرمود: "مؤمن برادر مؤمن است و همگي به منزله اعضاي يك پيكرند كه اگر عضوي از آن به درد آيد، ديگر عضوها را قرار نماند و ارواح همگي آن ها از روح واحدي گرفته شده است".(5)

2) همسويي با سياست هاي بين المللي

يكي از سياست هاي بين المللي حمايت از ستم ديدگان و محرومان است؛ از اين رو اگر در كشوري حوادثي مانند زلزله صورت گيرد، كشورهاي ديگر به حمايت آسيب ديدگان مي پردازند، مانند اين كه سازمان هاي جهاني و برخي از كشورها به مردم عراق و افغانستان كمك كردند و يا در حادثه زلزله بم كشورهاي مختلف به آسيب ديدگان كمك نمودند. كمك هاي جهاني در حالي صورت مي گيرد كه در خود آن كشورها فقير و محروم وجود دارد.

3- جذب به اسلام

يكي از سياست هاي راهبردي كه امروزه در جهان از آن بهره گرفته مي شود، جذب ديگران است؛ يعني بعضي كشورها سعي مي كنند با بهره گيري از راهكارهاي كاربردي، مردم كشورهاي ديگر را جذب كرده و در جهان پايگاه اجتماعي و سياسي كسب كنند. در اسلام نيز از جذب ديگران سخن به ميان آمده است. يكي از راه هاي جذب، كمك هاي مالي است كه در آموزه هاي ديني به عنوان "تأليف قلوب" است. پيامبر(ص) و ائمه(ع) با بهره گيري از كمك هاي اقتصادي به جذب ديگران به اسلام پرداختند.

حمايت ايران از محرومان جهان موجب شده است كه فرهنگ اسلام در برخي كشورها گسترش يابد و بعضي بدان جذب شوند. محرومان جهان مي دانند كه ايران اسلامي - به رغم آن كه خود

مشكلات اقتصادي داشته و برخي از مردم آن محروم هستند - به آنان كمك مي كند. اين احساس بشر دوستي و احترام به كرامت انساني، ريشه در فرهنگ غني اسلام دارد.

كمك هاي همه جانبه ايران از آوارگان و مهاجران عراق و افغانستان، افكار عمومي را جلب كرده و مجامع بين المللي استراتژي حمايت از محرومان ايران را ستوده اند.

حمايت ايران از مستمندان كشورهاي ديگر خشم غرب را برانگيخته، تا آن جا كه ايران را متهم به حمايت از اصول گرايان اسلامي نموده است. غرب از نفوذ ايران در جهان احساس خطر مي كند. رويكرد غرب بيانگر آن است كه ايران در حمايت ازمحرومان موفق بوده و انقلاب اسلامي به جهان صادر شده است.

بر اين اساس حمايت مالي ايران بر اساس تحقق يكي از اهداف و انجام وظايف الهي صورت گرفته است. اين سياست معقول و منطقي است كه ريشه در آموزه هاي ديني داشته و با سياست هاي بشر دوستانه جهاني نيز همسويي دارد؛ مضافاً بر اين كه برخي كشورها حمايت از گروه ها و يا كشورهاي ديگر را در اولويت قرار مي دهند، (مانند حمايت امريكا از اسرائيل) كه جمهوري اسلامي نيز حمايت از محرومان كشورهاي اسلامي را در اولويّت قرار داده است اين سياست در كشورها سابقه دارد.

نكته اي كه نبايد فراموش كنيم، آن است كه مرزهاي كشورهاي اسلامي، مرزهاي عقيدتي است، نه جغرافيايي.

مرز كشورهاي اسلامي يكي است و بر اساس آموزه هاي ديني، تمام مسلمانان در هر نقطه اي از دنيا برادر همديگرند.

متأسفانه با ايجاد تفرقه ميان كشورها و سلطه طلبي پادشاهان و حكمرانان، امت اسلامي به پاره هاي مختلف تقسيم شده است و به وسيله استعمار روح ملي گرايي به

جاي روح اسلامي و برادري ميان مسلمانان تبليغ شد.

در عين حال توجه به اين نكته نيز لازم است كه سياست ايران در حمايت مالي از كشورهاي اسلامي، بايد به گونه اي باشد كه به سياست هاي فقر زدايي و حمايت از محرومان داخل كشور آسيب جدي وارد نسازد. بر اين اساس بايد در حمايت از محرومان جهان پيامد و بازخورد كمك هاي مالي مورد دقت قرار گرفته و كمك ها بر اساس اولويت بندي نيازها و بر اساس سياست هاي راهبردي صورت گيرد.

پي نوشت ها:

1. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 111.

2. نساء(4) آيه 75.

3.

4. اصول كافي، ج 2، ص 133.

5. همان.

قدس شريف به چه معنا است؟

پرسش

قدس شريف به چه معنا است؟

پاسخ

از نظر لغت "قدس" به معناي پاكي است.(1) كه خداوند آن را پاك گردانيده است.(2)

قدس مكان مقدسي است كه نخستين قبله و سومين شهر مقدس مسلمانان (پس از مكه و مدينه) به شمار

مي آيد.

اسم ديگر اين مكان بيت المقدس است . (3) آن شهر براي يهوديان و مسيحيان نيز مقدس است). از نظر جغرافيايي در نزديكي مركز فلسطين در حدود 24 كيلومتري غرب بحرالميت و 56 كيلومتري شرق درياي مديترانه، بين جلگة مديترانه و درة رود اردن قرار گرفته است. (4) قديمي ترين نام كه بر اين شهر اطلاق شده، "أوروشالم" ، است كه نزد كنعاني ها به معناي خداي آرامش و صلح است.(5) در تورات واژة "اورشليم"كه عبري "يروشالايم" است ، بارها آمده است كه به طور مستقيم از نام كنعاني آن گرفته شده است.(6)

نام بيت المقدس در قرآن نيامده است ، ليكن مفسران "المسجد الاقصي" در آية نخست سورة اسراء را به "مسجد بيت المقدس" تعبير كرده اند. به نظر آنان، اين آيه به سير شبانه پيامبر اكرم (ص) از مكه به بيت المقدس و معراج اشاره دارد.(7)

پي نوشت ها :

1 - معارف و معاريف، ج8 ص 288.

2 - دايرةالمعارف الشيعه، ج14 ، ص 287.

3 - دايرةالمعارف تشيع، ج3 ، ص 558؛ دانشنامه جهان اسلام ، ج 5، ص 95.

4 - دانشنامه جهان اسلام، ج5، ص 95.

5 - همان.؟

6 - همان؟

7 - دايرةالمعارف تشيع، ج3، ص 559.

آيا بهتر نيست شيعه با مذاهب اربعه در برابر دشمنان مشترك كه با اصل اسلام مخالفند متحد شود ؟

پرسش

آيا بهتر نيست شيعه با مذاهب اربعه در برابر دشمنان مشترك كه با اصل اسلام مخالفند متحد شود ؟

پاسخ

اين نكته معلوم است كه اختلاف بين مذاهب چهارگانه اهل سنت كمتر از اختلاف بين آنها و بين مذهب شيعه نيست . شاهد گوياى اين سخن , هزاران كتاب است كه در اصول و فروع مذهب اين دو گروه تاليف يافته است . پس چرا ԘǙʘٙǠپردازان , در ميان مسلمانان شايع مى سازند : شيعه مخالف اهل سنت است , اما شايع ن_م_ى س_ازن_د كه : اهل سنت مخالف شيعه اند ؟ و چرا شايع نمى كنند كه : گروهى از اهل تسنن م_خ_ال_ف گ_روه_ى ديگرند ؟ اگر جايزاست كه چهار مذهب باشد چرا پنج تاى آن جايز نباشد ؟ چ_طور ممكن است چهار مذهب موافق با اجتماع و اتحاد مسلمانان باشد اما همينكه به پنج رسيد اج_ت_ماع از هم پراكنده مى شود و مسلمانان هر كدام به راهى مى روند و موجب از هم گسيختگى آن_ه_اخ_واهد شد ؟ چه شد كه شما ( تابعان مذهب اهل بيت (ع ) ) را سبب قطع پيوند اجتماعى و پ_راك_ن_ده ش_دن م_ى دان_ي_د ام_ا پ_يروان ديگر مذاهب را هر چند از نظر مذهب , نظريه , مشرب وخ_واس_ته ها متعدد و مختلف باشند , باعث اجتماع دلها , و اتحاد عزمها مى پنداريد ؟بلى اتفاق و ات_ح_اد مسلمانان از اين طريق صورت مى گيرد كه نظر پيروان هر يك ازمذاهب شافعى , حنفى , م_ال_كى و حنبلى نسبت به ( شيعه آل محمد (ص ) ) همچون نظرشان نسبت به پيروان آن مذهب ديگر باشد .

آيا مسلمانان نتيجه اختلاف را ديده اند ؟ علت دعوت آنها به آن چيست ( اختلاف امتى رحمه ) ؟ و جمع آن با دعوت قرآن به وحدت چگونه ممكن است ؟

پرسش

آيا مسلمانان نتيجه اختلاف را ديده اند ؟ علت دعوت آنها به آن چيست ( اختلاف امتى رحمه ) ؟

و جمع آن با دعوت قرآن به وحدت چگونه ممكن است ؟

پاسخ

وج_ود اخ_ت_لاف نه تنها براى بشر ضرورى است بلكه ضرورى طبيعت هم هست , يعنى در عالم از نظر شب و روز , سرما و گرما , تابستان و زمستان , مرض و صحت , و امثال آن اختلاف وجود دارد , و در حقيقت اختلاف آراء موجب حفظ نظام عالم و تكامل و پيشرفت بشر است و اينكه بشر در فكر ك_ردن و ان_تخاب راى و نظر آزاد باشد از مواهب ونعمتهاى بزرگ الهى مى باشد , و مسلم است كه اختلاف آراء و مذاهب موجب دشمنى و بغض و كنيه نمى باشد . و ام_ا وحدتى كه قرآن داعى به آن است وحدت در آراء نيست چون آن وحدت بحسب طبيعت بشر م_ح_ال اس_ت , ب_لكه مراد وحدت اخلاقى و ايمانى است و قرآن انسانها را به سوى برادرى و مودت دعوت مى كند , كه اين وحدت با وجود اختلاف آراء هم ميسر است چون اتحاد در اصول و اختلاف در فروع مى باشد . گذشته از آنكه حديث نبوى در معانى الاخبار به گونه اى ديگر تفسير شده است . امام صادق (ع ) آن را به آمد و شد از شهرهاى دور براى آموختن دين معنا كرده اند( معانى الاخبار ج 1 ص 157 ) .

چرا عليه بعضي از كشورها شعار مي دهيم , ولي محصول هاي آنان را مصرف مي كنيم ؟

پرسش

چرا عليه بعضي از كشورها شعار مي دهيم , ولي محصول هاي آنان را مصرف مي كنيم ؟

پاسخ

اين اجناس از كانال هاي گوناگوني وارد كشور مي شود. البته ورود و مصرف آنها در حد لزوم مانعي ندارد ولي در غيراين صورت بر عهده مسوءولين و مردم است كه از ورود و مصرف آن جلوگيري و خودداري به عمل آورند.{J

چراايران دراموردفاعي باكشورهاي همسايه يك سيستم دفاعي قدرتمند نميسازد تا كشورهاي مهاجم از آن حساب ببرند؟

پرسش

چراايران دراموردفاعي باكشورهاي همسايه يك سيستم دفاعي قدرتمند نميسازد تا كشورهاي مهاجم از آن حساب ببرند؟

پاسخ

2-) آنچه مسلم است هر كشوري براي دفاع از حيثيت و تماميت ارضي واستقلال خود، تا جايي كه درتوانش باشد از نظر نظامي وتجهيزات مدرن خودش را مجهز وتقويت مي نمايد . البته حد و اندازه اين تجهيز بستگي به توان بودجه اي و وضعيت اقتصادي وبرخي مسائل ديگر هم دارد وايران اسلامي نيز از اين قاعده مستثني نمي باشد . هر چند بيان عمومي داشتن بعضي ازتجهيزات بخاطر اسرار نظام ضرورت ندارد . كشورهاي همساية ايران در وضعيت مطلوبي بلحاظ آنچه گفته ايد قرارندارد، في المثل كشورهاي اشغال شده افغانستان وعراق ويا رژيمهاي حاكم برتركيه و پاكستان.

سازمانهاوگروههاي منطقه اي و بين المللي

گروه هشت , گروه 77و جنبش عدم تعهد (غير متعهدها) چگونه سازمان هايي هستند؟

پرسش

گروه هشت , گروه 77و جنبش عدم تعهد (غير متعهدها) چگونه سازمان هايي هستند؟

پاسخ

رهبران هشت كشور اقتصاديِ جهان هر سال در يك كشور جمع مي شوند تا در امور سياسي واقتصادي تبادل نظر كنند. نگاهي به تاريخچهء تشكيل اين گروه نشان مي دهد تفكّر اوليهء تأسيس اجلاس سران كشورهاس صنعتي كه در سال 1353توسط پيسكاردستن , رئيس جمهور وقت فرانسه شكل گرفت , به انگيزه ءاقتصادي بود, اما سران آن به مرور زمان به ويژه در نشست هاي دههء 1360مسائل سياسي بين المللي را نيز دردستور كار خود قرار دادند. اين گروه ابتدا شامل كشورهاي : امريكا, كانادا, ژاپن , فرانسه , آلمان , ايتاليا و انگليس بودكه طيّ سال هاي اخير روسيه به آن محلق شد. وجود اهرم هاي قوي در دست سران كشورهاي گروه هشت سبب شدعرصه هاي بين المللي در زمينه هاي سياسي و نظامي و اجتماعي و فرهنگي , ميدان تاخت و تاز غول هاي صنعتي جهان شود. طبق آمار كشورهاي گروه هشت , با داشتن 13 جمعيت جهان , 70 ثروت جهان را در اختيار دارند و%50انرژي جهان را مصرف مي كنند همچنين نزديك به 975 كارشناسان و متخصصان تكنولوژي جهان دراختيار اين گروه قرار دارد.(1)

عدم تعهد يا ناپيوستگي , خودداري كشور يا كشورهايي از جانب داري از هر يك از دو گروه اصلي قدرت درجهان (بلوك شرق و غرب ) و عدم تعهد, بيش تر بر بي طرفي تكيه مي كند تا بركناره گيري , و با مفهوم بي طرفي مثبت همراه است ; يعني شركت فّعال در سياست بين المللي براي كاهش بحران ها و جلوگيري از

دو قطبيت , كه خطر جنگ جهاني را در بر دارد. از اين رو اين دسته از كشورها, گروهي را در صحنهء بين المللي پديد آورده اند كه به گروه كشورهاي غير متعهد ناميده شده است .(2) كشورهاي غير متعهد با كشورهاي مستقل از دو بلوك , مجموعه ء

كشورهايي اند كه عضو دو پيمان نظامي ورشو و ناتو و نيز پيمان هاي منطقه اي نظامي مانند سنتو و سيتو نيستند و درسياست خارجي , از سياست عدم تعهد پيروي مي كنند. پيشرو سياست عدم تعهد, نخست هند و يوگسلاوي سابق بودند و سپس كشورهاي مصر و اندونزي و پس از آن بسياري از كشورهاي تازه استقلال يافتهء آسيا و آفريقا به اين گروه پيوستند.(3) گروه 77به گروه كشورهاي عدم تعهّد مي گويند.

(پ_اورقي 1.علي گيلاني , ديدگاه سياسي , روزنامه جمهوري اسلامي , شمارهء 6115 سال 22 يكشنبه , 2مرداد 79 ص 16

(پ_اورقي 2.داريوش آشوري , دانشنامهء سياسي , ص 230

(پ_اورقي 3.همان , ص 259

كشور ما براي انتفاضه چه كرده است ؟

پرسش

كشور ما براي انتفاضه چه كرده است ؟

پاسخ

كمك كردن راه هاي مختلف دارد از جمله نظامي , سياسي , مالي و درماني و... امروزه فلسطين جزءكشور اشغال كردن قدس است . از نظر عرف بين المللي نميشود در آن جا نيروي نظامي پياده كرد و به مردم كمك نمود, چون مي گويند: اختلاف داخلي است و خودشان حل مي كنند.

اما از نظر مالي , سياسي و درماني شديداً به آن ها كمك مي كند. و در همه جا از آن ها حمايت نمايد.

چگونه مي توانيم به صورت عملي به انتفاضه كمك كنيم ؟

پرسش

چگونه مي توانيم به صورت عملي به انتفاضه كمك كنيم ؟

پاسخ

عجالةً بهترين كمك عملي به انتفاضه كمك پولي و مالي است و شركت و شركت فعال درراهپيمايي هايي كه به حمايت آن ها تشكيل مي شود و به علاوه از طريق نوشتن مقاله و افشاي چهره دژخيمان اسرائيل و صاحبان اصلي آن به خصوص آمريكا

آيا حزب اللّه لبنان در ايران نماينده و راديو و تلويزيون دارند؟ اگر دارد، لطفاً آدرس آن را ارسال فرماييد.

پرسش

آيا حزب اللّه لبنان در ايران نماينده و راديو و تلويزيون دارند؟ اگر دارد، لطفاً آدرس آن را ارسال فرماييد.

پاسخ

از نظر عرف بين المللي و عقلايي هر دولتي حق دارد نماينده اي به نام سفير يا كنسول در كشور ديگري داشته باشد تا عوامل رابطه همه جانبه بين كشور را فراهم و موانع را برطرف كند، البتهبه شرطي كه كشور مورد نظر خواسته باشد با طرف مقابل رابطه داشته باشد.

بنابراين دولت لبنان مي بايست در ايران سفارتخانه يا گنسولگري داشته باشد تا موجبات رابطه را فراهم و موانع را بر طرف نمايد و مشكلات تبعه لبنان ساكن ايران را حل كرده و يا از منافع شهروندان لبناني دفاع كند.

حزب اللّه لبنان حزبي از احزاب لبنان است، منتهي مقتدرترين حزب و بايد مشكلات خواسته هاي خود را از طريق سفير و يا نماينده دولت خود در ايران بر طرف نمايد. بنابراين يقيناً در ايران شخصاً سفير يا نماينده و همين راديو و تلويزيون ندارند. البته ممكن است دفتر داشته باشند و در صورت موافقت دولت ايران مي توانند پيام خود را از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش كنند.

آدرس دفترشان را از وزارت امور خارجه يا وزارت كشور درخواست نماييد.

آيا ما كه خود را مدافع و حامي فلسطين مي دانيم، شماره حساب بانكي مستقل مانند يهوديان داريم كه هميشه در دسترس باشد؟ اگر هست لطفاً ذكر نماييد.

پرسش

آيا ما كه خود را مدافع و حامي فلسطين مي دانيم، شماره حساب بانكي مستقل مانند يهوديان داريم كه هميشه در دسترس باشد؟ اگر هست لطفاً ذكر نماييد.

پاسخ

ملّت مظلوم فلسطين بايد مورد حمايت تمامي مسلمانان جهان باشند. دولت هاي اسلامي بايد موانع پيروزي اين ملّت مظلوم را بر طرف كنند. مسلماناني كه هر روز تعدادي از آن ها به شهادت مي رسند و خانه هاي آنان خراب مي شود، نيز زمين هاي كشاورزي آنان تخريب مي شود. اين در حالي است كه نه سازمان ملل به فكر آنان است و نه سازمان حقوق بشر حمايتي از آنان مي كنند.

آمريكا كه شعار دموكراسي اش گوش ها را كر كرده و حتي دم از حقوق حيوانات مي زند، از جنايتكاران جنگي اسرائيل حمايت مي كند، و اگر افراد يا سازمان هايي از ملّت مظلوم فلسطين حمايت كند، آنان را متهم به تروريست مي كند! متأسفانه در كشور ما شمارة حساب بانكي مستقل براي كمك به فلسطينيان سراغ نداريم ولي مي توان به ستادهاي نماز جمعه يا كميتة امداد يا بهزيستي مراجعه كرد. شايد آنان راهي براي رساندن كمك هاي مردم به آنان داشته باشند.

اگر قدس و فلسطين مال مسلمانان است، چرا حضرت رسول اكرم(ص) تغيير قبله دادند، مگر اين كار به دليل تمسخر يهوديان نبود؟

پرسش

اگر قدس و فلسطين مال مسلمانان است، چرا حضرت رسول اكرم(ص) تغيير قبله دادند، مگر اين كار به دليل تمسخر يهوديان نبود؟

پاسخ

قدس و منطقة فلسطين متعلق به مردم آن سرزمين است؛ همان گونه كه در پاسخ به سؤال اوّل بيان شد، قبل از نقشة استعماري انگلستان و گسيل يهوديان صهيونيست از خارج به آن مكان اكثريت قاطع مردم فلسطين، مسلمان بودند، و دومين جمعيت ديني از آن مسيحيان بود، يهوديان در رديف سوم قرار داشتند و آن هم با جمعيتي كمتر از 5% .

هر يك از اين سه دين، اسلام، مسيحيت و يهود، در منطقة فلسطين مكان هاي مقدسي دارند كه در جاي خود محترم است و مسلمانان آن ها را حرمت مي نهند و در طول تاريخ اسلامي نشان داده اند كه زندگي مسالمت آميز با پيروان ديگر اديان و حرمت نهادن به مقدساتشان، سيرة آنان است.

اين سخن درست است كه بيت المقدس مدتي قبله مسلمانان بود كه در سال دوّم هجرت قبله مسلمانان از آن مكان به "كعبه" تغيير يافت. در اين شكي نيست، امّا چرا چنين شد؟ در اين حكمتي وجود دارد كه در ذيل بيان مي گردد، ليكن اين دليل نمي توان باشد كه بيت المقدس به مسلمانان تعلق نداشته باشد. توضيح اين كه:

بر اساس آيات و روايات، كعبه از زمان پيرايش زميني و خلقت آدم ابوالبشر مكاني مبارك و مورد عنايت خداوندي بوده است. قرآن مي گويد: "انّ اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً و هديً للعالمين؛[6] اولين خانه اي كه براي عبادت عموم مردم اختصاص يافت، خانه اي در مكه [كعبه] كه مبارك و ماية هدايت جهانيان

است".

به مقتضاي برخي روايات حضرت آدم كعبه را بنا كرد و خود بر گرد آن طواف نمود.[7]

بر اين اساس، بدون شك اهميت كعبه و قدمت آن بيش از "بيت المقدس" و مسجد الاقصي است و از اين رو براي قبله قرار گرفتن سزاوارتر است، ليكن به خاطر مصالحي در اوايل ظهور اسلام، به طور موقت بيت المقدس به عنوان قبلة مسلمانان قرار گرفت. از جمله:

1_ با توجه به اين كه كعبه متعلق به اعراب و مورد احترامشان بود، نماز خواندن به سمت بيت المقدس تعبد و ايمان خاصي را مي طلبيد و مي توانست در جة ايمان و تسليم اعرابي را كه مسلمان مي شدند، نشان دهد و مؤمن واقعي را از سايرين جدا كند؛ يعني در واقع يك آزمون براي سنجش ايمان افراد بود. در اين باره قرآن مي گويد: "و ما جعلنا القبلة التي كتبت عليها الاّ لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه؛[8] آن قبله اي را كه قبلاً بر آن بودي ما تنها براي اين قرار داديم كه افرادي را كه از پيامبر تبعيت مي كنند، از آنان كه به گذشتة خود باز مي گردند مشخص كنيم".

2_ در آن زمان، مكان بت هاي اصلي مشركان و پرستش بت ها، كعبه بود، اولين و مهم ترين پيام دين اسلام مبارزه با بت پرستي و دعوت به پرستش خداي يگانة ناديدني است بدين جهت اسلام در آغاز براي جلوگيري از هر گونه توجه به بت ها و تثبيت عقيدة توحيد در اذهان تازه مسلمانان (كه اكثراً در گذشته بت پرست بودند)، مسلمانان در عبادتشان موظف شدند به سمت بيت المقدس و مسجد

الاقصي كه پايگاه دين توحيدي و معتقدان به توحيد نماز گزارند تا از شائبه هر گونه توجه به بتها مبرا باشند.

به جز اين دو حكمت مذكور، حكمت هاي ديگري نيز اين خصوص بيان شده است كه به جهت پرهيز از طولاني شدن از ذكر آن ها خودداري مي نماييم.[9]

به هر حال حكم قبله قرار گرفتن بيت المقدس از احكام موقتي بوده كه به تمام شدن مصلحت موقتش آن حكم نيز به پايان رسيد.

يهوديان زمان پيامبر(ص) از تغيير قبله ناراحت شدند، آنان در آغاز مسلمانان را سرزنش مي كردند كه چرا بيت المقدس را قبله خودشان قرار داده اند و به مسلمانان گفتند: شما در داشتن قبله مستقل نيستيد؛ و بعد از تحويل قبله به نوعي ديگر خرده گيري مي كردند و مي گفتند: چرا قبلة شما را تغيير داديد.[10] كساني كه بهانه جو باشند، در هر حال چيزي براي بهانه جويي پيدا مي كنند.

حال بعد از بيان اين سخن مي گوييم: به فرض پذيرفتيم كه به جهت تمسخر يهوديان قبله از بيت المقدس و مسجد الاقصي به مكه و كعبه تغيير كرد، اين دليل نمي شود كه بيت المقدس به مسلمانان تعلق نداشته باشد. دين اسلام در راستاي اديان اديان الهي و متكامل ترين آن ها قرار دارد. پيامبر اسلام(ص) خاتم و گل سرسبد سلسلة پيامبران است. به دستور اسلام مسلمان مي بايست به تمامي كتاب هاي آسماني پيشين و پيامبران گذشته ايمان داشته باشند (والمؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله)[11] بنابراين نبايد در اصل اديان توحيدي با شقاق و جدانگري نظر نمود، بسياري از چيزهايي كه

يهوديان مقدس مي شمارند مسيحيان و مسلمانان نيز مقدس مي شمارند، چون كه همه در يك خط هستند، آنان مي بايست به حكم دين راستين خود به پيامبر اسلام(ص) ايمان آوردند. قدس و مسجد اقصي از قبل مورد احترام يهوديان، سپس مسيحيان بود، مسلمانان هم آن را محترم شمردند و دو جهت تقدس ديگر در فرهنگ اسلامي كسب نمود: يكي معراج و اسراي پيامبر(ص) از آن جا آغاز شد و ديگر قبلة اوّل مسلمانان قرار گرفت.

حال مي گوييم: اگر قدس به مسلمانان تعلق دارد، بدين جهت است كه:

اوّلاً: دين اسلام در سير تكاملي اديان ابراهيمي است و مكان هاي مقدس در اديان توحيدي قبل از اسلام، در نزد آنان مقدس است، بلكه پيروان و وارثان واقعي پيامبران پيشين مسلمانان هستند و به حكم دين اسلام مي بايست مسلمانان به اين مقدسات ارج نهند.

ثانياً: در فرهنگ اسلامي دو جهت بر اهميت و تقدس مسجد الاقصي و بيت المقدس افزوده شد، يكي واقعة معراج و اسري و دومي اولين قبلة مسلمانان بودن.

ثالثاً: ساكنان فلسطين كه در آغاز يهودي بودند، سپس به دين حضرت مسيح و بعدها به دين اسلام گرويدند و قدس به مردمشان تعلق دارد، و آنان مسلمان هستند اكثريت قاطعشان پيرو دين اسلام شدند، دو دين يهود و مسيحيت در اقليتند.

[1] گوستاولبون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 155.

[2] همان، ص 401.

[3] همان، ص 405.

[4] گيتا شناسي كشورها، شماره انتشاراتي 154، ص 221 - 227.

[5] مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 164.

[6] آل عمران (3) آية 96.

[7] كليني، كافي، ج 4، ص 189.

[8] بقره (2) آية 143.

[9] ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 485

و 486.

[10] بقره (2) آية 142.

[11] بقره (2) آيه 285.

اگر سرزمين فلسطين متعلق به مسلمانان است، آنان پنجاه سال پيش زمين هاي خود را مگر به يهوديان نفروختند كه حالا آن ها را مطالبه مي كنند؟ طبق دستور اسلام اگر كسي به خانه ديگري تجاوز كند، صاحب خانه مي تواند او را بكشد. آيا اسرائيلي ها اين كار را نمي كنند؟

پرسش

اگر سرزمين فلسطين متعلق به مسلمانان است، آنان پنجاه سال پيش زمين هاي خود را مگر به يهوديان نفروختند كه حالا آن ها را مطالبه مي كنند؟ طبق دستور اسلام اگر كسي به خانه ديگري تجاوز كند، صاحب خانه مي تواند او را بكشد. آيا اسرائيلي ها اين كار را نمي كنند؟

پاسخ

اگر چه برخي از فلسطينيان در آغار بر خلاف قانون و شرع و نادانسته به نقشة صهيونيسم، به يهوديان زميني فروختند و در اين توطئه، دولت انگستان دست داشت، ولي اكثر سرزمين فلسطين را يهوديان نه از راه قانوني بلكه از راه غصب و آواره گي مردم فلسطين تصاحب نمودند.

توضيح: نقشه و برنامة يهوديان بعد از به راه انداختن جنبش صهيونيستي به رهبري "تئودور هرتسل" در سال 1896 م. اين بود كه در قدم نخست يهوديان زمين هاي فلسطينيان در تصاحب نمايند. "هرتسل" در سال 1901 م. با سلطان عبدالحميد خليفة عثماني تماس گرفت و در برابر پيشنهاد اعطاي پول و كمك هاي اقتصادي به دولت عثماني، خواهان آباد كردن و تملك اراضي موات در فلسطين شد؛ پادشاه اين پيشنهاد را نپذيرفت. صهيونيست ها در هنگامي كه دولت عثماني بر فلسطين سلطه داشت، نتوانستند در اين مورد موفقيتي داشته باشند. بعد كه جنگ جهاني اوّل پيش آمد و دولت عثماني به دُوَل محور پيوست و انگلستان جزء متفقين بود و سرانجام دولت هاي متفقين پيروز شدند و دول محور شكست خوردند، انگلستان بر بسياري از قلمرو حكومت عثماني از جمله بر فلسطين مسلط شده و آن را تحت قيموميت خويش در آورد، و زمينه براي اجراي نقشه هاي صهيونيست ها فراهم شد.

در اين راستا وزير خارجه وقت انگلستان "بالفور" با صدور اعلاميه اي تأسيس دولت يهود در فلسطين را به يهوديان وعده داد، سپس پروژة تصاحب زمين هاي فلسطينيان و آواره كردن آنان را به اجرا در آورد.

دولت انگلستان براي يهودي كردن فلسطين قدم هايي برداشت، از جمله:

1_ مقدمات تصاحب 000/20 هكتار از اراضي "مرج بن عامر" را فراهم نموده و راهكار قانوني آن را هم درست كرد كه در نتيجة آن 900 خانوار فلسطيني كه در 22 دهكده زندگي مي كردند، همه را آواره نمود.

2_ امور اجرايي و مسئوليت ها در فلسطين را به يهوديان متعصب و صهيونيست انگلستان واگذار كرد. اين ها با انواع حيله ها و شيطنت ها مي كوشيدند يهوديان را بر اين ديار مسلط سازند و در اين فرايند، در تصميمات اجرايي، تدوين و تنظيم قوانين و آيين نامه ها به يهودي كردن سرزمين معطوف مي شد.

3_ دولت براي تضعيف كشاورزان فلسطين، صادرات محصولات كشاورزي را ممنوع كرد، تا بخش كشاورزي متحمل زيان و خسارت گردد و مردم در فروش زمين هاي كشاورزي به يهوديان ناچار كردند.

با اين نقشه هاي مشترك يهوديان و دولت انگلستان، زمين هاي بيشتري نصيب يهوديان شد، بدين شرح كه يهوديان در سال 1918 م. تنها 5/2% (دو و نيم درصد) از اراضي فلسطين را مالك شده بودند،[12] امّا با امثال اين نقشه هاي ياد شده اين رقم در سال 1930 م. به 14% افزايش پيدا كرد.[13]

جالب است بدانيد كه دولت انگلستان باني اين همه ويراني ها و آواره گي هاي فلسطينيان شد.

انگلستان در سال 1936 م. نقشه اي كشيد و فلسطين را

به سه بخش يهودي نشين، عرب نشين و منطقة بين المللي تقسيم كرد. در سهميه اي كه براي يهود مشخص كرد، اكثر اهالي؛ يعني سه چهارم آن را عرب ها تشكيل داده بودند و اكثر اراضي؛ يعني چهار پنجم آن در دست عرب ها بود. نيز در اين نقشه آمده است: عرب هايي كه در قسمت يهودي نشين هستند كه تعداد آنان به 000/325 تن مي رسد، با يهودي هايي كه در قسمت عرب نشين زندگي مي كنند كه تعداد آنان تنها به 1250 تن مي رسند، مبادله شوند.

هيچ وجداني نمي پذيرد كه 325000 عرب تنها به ازاي 1250 تن، يعني كمتر از نيم درصد آن مبادله شوند.[14] اين يعني ظلم فاحش بر ملت فلسطين و غصب سرزمين آنان. نيز در اين تبادل، زمين هاي عرب ها در منطقة يهودي پيشنهادي انگلستان بيش از سه برابر زمين هاي يهوديان در همين منطقه بود؛ يعني 500/385 هكتار اراضي مسلمانان و 000/114 هكتار اراضي يهوديان. اين همه زمين مسلمانان مي بايست در برابر 9200 هكتار زمين يهوديان در منطقة غربي نشين مبادله گردد.[15]

حال اين ها چقدر با ادعاي طرح شده در سؤال توافق دارد؟! خودشان قانون درست مي كردند و اجرا مي كردند، اگر چه اين قوانين از كم ترين ميزان عدالت و رعايت و حقوق مردم فلسطين برخوردار نباشد.

سياست ظالمانه انگلستان بر ضد ملت فلسطين به قدري شديد بود كه وزير مستعمرات انگلستان در 24 نوامبر 1938 در مجلس عوام انگلستان به آن اعتراف نمود و گفت:

عرب ها از قرن ها قبل در اين سرزمين سيادت داشته و آن جا زندگي مي كرده اند

و در موقع صدور وعده "بالفور" موافقت اين صاحبخانه هاجلب نشده است ... راستي

اگر من هم يك نفر عرب باشم، از اين هجوم و حشت بار يهود به فلسطين اركان وجودم مي لرزد.[16]

حال با همة ظلمي كه به فلسطينيان روا داشته شد، و طبق نقشة انگلستان مي بايست دو دولت عربي و يهودي در آن جا تشكيل شود. اما يهوديان همه را تصاحب نمودند. حتي بخش عرب نشين را از آنِ خود دانستند و برخي از اين ها نغمه سرزمين از نيل تا فرات مي سرايند.

اين كه مرقوم داشته ايد: طبق دستور اسلام اگر كسي به خانة ديگري تجاوز كند، صاحبخانه حتي مي تواند او را بكشد، اين سخن درست است، ولي شما در سؤال، صاحبخانه مرا با متجاوز جا به جا كرده ايد. با توضيحي كه داده شد، معلوم شد اسرائيلي ها هستند كه با خريد 10% از زمين فلسطين، آنان را از 90% باقي مانده محروم كرده اند و از خانه و كاشانة خود راندند. فلسطينيان و مسلمانان هستند كه صاحب خانه اند وظيفه دارند با متجاوز بجنگند و از ديارشان بيرون كنند. نكتة ديگري كه مي بايست به آن توجه شود، اين است كه: خريد چند در صد زمين نمي تواند براي يهود مجوّزي براي تشكيل دولت باشد. اگر زمين را خريدند، خانه و كشور راكه نخريده بودند! مشروعيت نظام حاكم تنها به داشتن املاك نيست، بلكه يكي از معيارها اكثريت جمعيت است؛ آن هم به طور طبيعي، نه با آواره كردن صاحبان اصلي و مهاجرت يهوديان. صاحبان اصلي اين سرزمين را فلسطينيان تشكيل مي دهند و با توجه

به معيار خِرَد و عُرف بين الملل اين ها مي بايست بر سرزمين خويش حاكم باشند. اكثريت اين ها مسلمان هستند، همان گونه كه به مدت هزارسال در كنار اين اكثريت، دو اقليت يهود و مسيحيت زندگي مسالمت آميزي داشته اند، باز هم مي توانند همين زندگي مسالمت آميز را داشته باشند. امّا آنچه كه اتفاق افتاده است، با هيچ منطقي سازگار نيست و همة وجدان هاي بيدار آن را طرد مي كنند.

[12] ر.ك: سامي الجندي، فاجعه فلسطين، ترجمه كمال قارصي، ص 61.

[13] ر.ك: الكرم زعيتر، سرگذشت فلسطين، ترجمة اكبر هاشمي رفسنجاني، ص 169.

[14] همان، ص 205.

[15] همان، ص 220.

[16] همان، ص 227.

آيا اين شايعات كه جنبش هاي اسلامي "حماس"، "فتح" و "جهاد اسلامي" مردمي نيستند، درست است؟ اگر دست است، به چه دليل و حقي آنان مردم غير نظامي اسرائيل را مي كشند؟ پس اسرائيلي ها هم حق دارند مردم غير نظامي را بكشند و اگر نيست، به چه دليل؟

پرسش

آيا اين شايعات كه جنبش هاي اسلامي "حماس"، "فتح" و "جهاد اسلامي" مردمي نيستند، درست است؟ اگر دست است، به چه دليل و حقي آنان مردم غير نظامي اسرائيل را مي كشند؟ پس اسرائيلي ها هم حق دارند مردم غير نظامي را بكشند و اگر نيست، به چه دليل؟

پاسخ

در مورد قسمت اوّل سؤال كه مربوط به جنبش هاي اسلامي "حماس"، "فتح" و "جهاد اسلامي" است مي گوييم: با آن همه ظلمي كه به ملت فلسطين روا داشته شد، ملت فلسطين در آغاز به حكومت هاي عربي چشم اميد داشتند، امّا چون در عمل ديدند حكومت هاي عربي نه تنها با آنان همسو نيستند، بلكه با آمريكا (كه هم پيمان اسرائيل است) همسو هستند، از آنان مأيوس شدند و به صورت خود جوش به مبارزة جديدي رو آوردند. اين مبارزه (انتقاضه) جوششي است از ملت مظلوم فلسطين در برابر تجاوزات و وحشي گري هاي اسرائيل. در اين جوشش، تشكيلات و سازمان هاي مردمي براي مبارزه تأسيس شد، از جمله سازمان حماس كه رهبر آن شيخ احمد ياسين است كه مدت ها در زندان رژيم صهونيستي به سر برد. حيات اين سازمان، هم چنين حيات جنبش فتح و جهاد اسلامي به اين است كه از عمق جان، مردم فلسطين حمايت شوند. و مي شوند. تنها از طريق پايگاه مردمي است كه اين ها مي توانند انتفاضه ملت فلسطين را زنده بدارند [بهترين دليل براي مردمي بودن اين جنبش، حمايت هاي مردمي است. هر مبارزي از جنبش هاي اسلامي حماس، فتح و جهاد اسلامي كه به شهادت مي رسد، مردم فلسطين به صورت فعال و پرشور در تشييع جنازه

آن عزيز از دست رفته شركت مي كنند و فرياد انتقام و تداوم راه او را سر مي دهند. آيا اين غير از مردمي بودن اين جنبش ها است، اگر غير مردمي بود، مي توانست با اين همه سركوب دوام داشته باشد؟ با اين همه نشانه هاي مردمي كه انتفاضه فلسطين دارد، اگر كسي بگويد: مردمي نيست، مانند اين است كه در روز روشن بگويد شب است. اين گونه سخنان همانند آب در هاون كوفتن است.

در مورد قسمت دوم سؤال و چگونگي اين مبارزه مي گوييم: ملت فلسطين در طريق دفاع از ميهن و دين وظيفه دارند با اشغالگران مبارزه كنند. هم عقل مي گويد نبايد زير بار ستم رفت و هم دين اسلام. همان گونه كه بر ديگران ستم روا داشتن زشت است، زير بار ستم ديگران رفتن و پذيرش آن نيز جايز نيست و مي بايست مبارزه نمود. شيوه مبارزه با توجه به شرايط و موقعيت ها، متفاوت است. عِدّه و عُدّه و پاي بندي و عدم پاي بندي به اخلاق و انسانيت و عرف و قوانين بين المللي، شيوة مبارزه طرف مقابل را تعيين مي كند. اگر جوانان فلسطين به شيوة شهادت طلبانه در مبارزه رو آورده اند، بازتاب وحشي گري هاي اسرائيل است. در حالي كه حكومت غاصب و اشغالگر اسرائيل در ديرياسين، قانا، صدرا، شتيلا، جنين و ... با قساوت هر چه تمام تر مردم بي دفاع و غير نظامي فلسطين را به رگبار مي بندد و به زنان و كودكان رحم نمي كند، به اردوگاه هاي سازمان ملل كه در عرف بين المللي نوعي حريم امن محسوب مي شود

و حمله به آن اردوگاه ها، حمله به تمام كشورها است، تجاوز مي كند و انواع سلاح هاي مدرن و پيشرفته، تانك و موشك و هواپيماي جنگي را بر ضد مسلمانان فلسطين به كار مي برد؛ يعني تمامي سلاح هايي كه در برابر يك ارتش مدرن و قدرتمند استفاده مي شود، در برابر غير نظاميان و ملت فلسطين به كار مي گيرد، يا بولدزرها خانه هاي مردم را بر سرشان ويران مي كند، با هليكوپترهاي جنگي ملت فلسطين را ترور مي كند، بر پير و جوان و زن و كودك رحم نمي كند، راستي ملت فلسطين چه واكنش مناسبي مي تواند داشته باشد؟! كسي كه زن و بچه و دوستش را كشته اند و خانه اش را ويران كردند، چه كار كند؟ بايستد تا بيايند واو را هم بكشند؟! اسرائيلي ها روزگار فلسطيني ها را سياه كرده اند.

ملت فلسطين بايد به صورتي، فرياد مظلوميت خويش را به گوش جهانيان برساند. اگر اسلام به مسلمانان توصيه مي كند كه حتي در جنگ اعتدال خود را حفظ كند، حال اگر اين ها پاي بند باشند، ولي دشمن پاي بند به هيچ اصولي نباشد، چه بايد كرد؟! گاهي ممكن است دشمن از پاي بندي به اصول اخلاقيِ طرف مقابل سوء استفاده كند.

در اين صورت تاكتيك هاي جنگي تغيير مي كند، مثل اين كه صدّاميان به شهرهاي ما موشك مي زدند، و خيال آنان راحت بود كه ايران با توجه به پاي بندي به اصول اخلاقي، به شهر هاي آنان موشك نمي زند. براي جلوگيري از اين ستم و به منظور حركت بازدارنده، ملت ما مي گفتند: موشك جواب

موشك. حال برويم به سراغ ملت فلسطين. در حركت هاي شهادت طلبانة ملت فلسطين (كه گوياي عمق فاجعه و شدت رنج ملت فلسطين است) يك جوان فلسطيني حاضر مي شود بمبي به كمر ببندد و در جمع سربازان صهيونيست آن را منفجر كند و خودش قطعه قطعه شودو چند سرباز دشمن به هلاكت برسد، تا فريادش را جهانيان بشنوند و دشمن از جناياتش دست بردارد. راستي چرا جوان فلسطيني اين گزينه را انتخاب مي كند و حاضر مي شود كه خود تكه تكه شود؟ آيا او زندگي را دوست ندارد؟ اين آخرين گزينه است و راه هاي ديگر به رويش بسته است. اين ها تنها يك نفر نيستند كه بگوييم خوب يك نفر گاهي اوقات چنين مي شود و دست به انتحار مي زند، بلكه يك ملت است كه چنين راهي را برگزيده است، زيرا دشمني كه به هيچ اصول اخلاقي و قوانين بين الملل پاي بند نيست، و از ده ها قطعنامه بين المللي كه حتي در دست قدرت ها است، چشم پوشي مي كند و زبان او تنها زبان زور و قدرت و اسلحه مردن است، و به هر نوع ظلمي متوسل مي شودك جوان مظلوم فلسطيني مي گويد: من تنها راهي كه مقابل خود دارم، حركت شهادت طلبانه است؛ من تنها با شهادت خود مي توانم پاسخ گويم.

البته سياست سازمان هاي مبارز اين نيست كه غير نظاميان كشته شوند. اين ها مي كوشند سوژة نظامي پيدا كنند، و سربازان دشمن را از پاي در آورند. اما چون حركت خودجوش است و تصميم فرد شهادت طلب در انتخاب سوژه مؤثر است، ممكن است گاهي

غير نظاميان هم كشته شوند، گرچه همان غير نظاميان به نوعي در جنايات نظاميان اسرائيلي شريك هستند، چون يا به سرزمين فلسطيني آمده و اشغال كرده اند يا از نظاميان با پول و ... حمايت مي كنند.

امّا قسمت سوم سؤال كه آيا اسرائيل هم چنين حقي را دارد، پاسخش اين مي باشد: اسرائيل خود غاصب است. خودش آغازگر اين خشونت ها است. او به هيچ اصول انساني پاي بند نيست. ده ها بلكه صدها قطعنامه در مجمع عمومي سازمان ملل، شوراي امنيت و مجامع بين المللي بر ضدش صادر شده است و او هيچ اعتنايي به اين حرفها نمي كند. از اين رو اين سؤال بي مورد است كه اسرائيلي ها هم چنين حقي را دادند يا نه، چون اين حق، حق مظلوم است. نه حق ظالم. مثل اين كه دزدي به خانة فردي وارد شود و بعد بگويم او حق داشت كه صاحبخانه را بكشد، چون صاحبخانه داشت با هر وسيله از خود دفاع مي كرد!

آيا درست است كه اگر حركت مسلحانه سازمان مجاهدين (منافقين) و حزب توده و ملي گراها نبود، انقلاب پيروز نمي شد؟ همانند لبنان كه اگر حركت مسلحانه حزب الله نبود، اسرائيل شكست نمي خورد. پس روحانيت و مردم نقشي نداشتند، بلكه سازمان چون رهبر قوي نداشت، امام را انتخ

پرسش

آيا درست است كه اگر حركت مسلحانه سازمان مجاهدين (منافقين) و حزب توده و ملي گراها نبود، انقلاب پيروز نمي شد؟ همانند لبنان كه اگر حركت مسلحانه حزب الله نبود، اسرائيل شكست نمي خورد. پس روحانيت و مردم نقشي نداشتند، بلكه سازمان چون رهبر قوي نداشت، امام را انتخاب كرد و بعد روحانيت و امام آنها را كنار زدند.

پاسخ

در مورد سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و تاريخچه و عملكرد آنها بعد از انقلاب جزوه اي تهيه شده كه ارسال مي شود، در عين حال بعضي نكات را كه در سئوال شما وجود دارد، بررسي مي كنيم.

اگر به تاريخ انقلاب نگاه دقيق تري بيفكنيم، مي بينيم گروه ها و افراد زيادي مانند اندرزگو و نواب صفوي، نيز سازمان ها و تشكّلات مختلفي بودند كه حركت هاي مسلحانه داشتند. اين حركت ها اگر چه در پيروزي انقلاب نقش داشتند، اما علت اساسي پيروزي انقلاب نبودند و علت اساسي حضور مردم و تظاهرات آنها و در يك كلمه "پيروزي مشت بر شمشير" بود. براي اين مسئله دلايل متعددي وجود دارد:

چه چيزي موجب شد كه سربازان و افسران و همافران نيروي هوايي سلاح هاي خود را به زمين بگذارند و به صفوف ملت بپيوندند و يا آنها را در اختيار مردم قرار دهند؟ آيا ترس از نيروهاي مسلحانه چون سازمان منافقين بود؟ مطمئناً اين گونه نبود، چون آنها در مقابل سلاح هاي عظيم و ارتش قوي و نيروي امنيتي (ساواك) كاره اي نبودند و بسياري از افسران آنها قبل از انقلاب دستگير و اعدام شده بودند. آيا اين فرمان امام به سربازان نبود كه از پادگان ها فرار كنند و آنها نيز اطاعت كردند و در مقابل مردم اسلحه ها را به زمين گذاشتند، يا پيش

امام آمده با او پيمان بستند؟

حادثه انقلاب در ايران و يا در هر كشوري با آنچه كه در لبنان و يا هر كشور اشغال شده، اتفاق مي افتد، يكي نيست، زيرا لبنان از طرف نيروي خارجي و سربازان كشور ديگر با زور اسلحه اشغال شده و تنها راه پيروزي بيرون انداختن اشغالگران از كشور است. هيچ وقت آن سربازان به ملت كشور ديگر نمي پيوندند و تنها راه پيروزي رفع اشغال است و اين با جنگ تحقق مي پذيرد، همان گونه كه در طول تاريخ اين گونه بوده است، اما كشور ايران به وسيله نيروي اشغالگر، اشغال نشده بود. سربازان و افسران ايراني بودند. شاه از اين كشور بود و راه پيروزي تنها انقلاب بود، نه جنگ. تنها زماني مي شد پيروز شد كه ارتش به مردم بپيوندد و ارتش زماني به مردم پيوست كه ديدند عالمان ديني، روحانيت، رهبر انقلاب، توده مردم (كه خواهران و برادران و بستگان آنها بودند) در مقابل شاه هستند. نه اين كه عده اي با اسلحه در مقابل شاه هستند. حتي شايد بتوان گفت در اين صورت اصلاً اسلحه را بر زمين نمي گذاشتند، چون مثلاً مي ديدند عده اي با اسلحه مي خواهند يك رژيم را سرنگون كنند و آنها حق خود را در دفاع از كشور و رژيم مي ديدند.

يكي از نشانه هاي نقش مردم اين كه هنگام فرار شاه از كشور در يكي از سخنراني هاي خود با گريه گفت كه:

اي مردم، من الان صداي شما را شنيدم و خواسته شما را فهميدم. اين خواست توده مردم بود و او تسليم شد.

يكي ديگر از نشانه ها اين كه، سازمان مجاهدين (منافقين) قبل از انقلاب بارها تلاش كرده بود

با گرفتن تأييد از امام خميني، حركت خود را مشروعيت بخشد، اما امام هيچ گاه آنها را تأييد نكرد. در يكي از حركت ها آنها هواپيماي مسافربري ايران را ربوده و به كويت مي برند، بعد پيش امام مي روند تا اين حركت را تأييد كند، اما امام آنها را تأييد نكرد، يا در زماني كه امام در پاريس بود، از طريق نزديكان امام سعي در نزديك شدن به ايشان و گرفتن تأييد داشتند، اما هيچ گاه موفق نشدند.

پس از انقلاب نيز چون يك تشكيلات بودند و حركت هاي مردمي تشكيلات خاصي نداشت، سعي كردند بر موج انقلاب و مردم سوار شده و همه چيز را به نفع خود كنند. به همين خاطر در اوائل و پيروزي انقلاب تبليغات بسيار و سعي به راه انداختند (به جهت سازماندهي و تشكيلاتي كه داشتند) اما بعدها با رهبري و درايت امام و با بروز دادن ماهيت اصلي خود، از جامعه و از ميان مردم طرد شدند. آنها تا زماني كه اعلام جنگ مسلحانه نكردند، به عنوان يك حزب و سازمان همانند ديگر سازمان ها فعاليت داشتند اما با اعلام جنگ مسلحانه و ترور مسئولان و مردم عادي و... از جامعه و از ميان مردم طرد شده و به عنوان گروه غير قانوني شناخته شدند. اينان جنايات بسياري انجام دادند كه يكي از نمونه هاي آن، همكاري با صدام عليه ملت ايران و حتي ملت عراق بود. تا حدي جنايت آنها زياد بوده است كه حتي دشمنان انقلاب ايران آنها را به عنوان گروه تروريستي شناختند و نتوانستند از اين گروه حمايت كنند.

ملي گراها مانند نهضت آزادي كه در سئوال ذكر شده، اصولاً سازمان

و نيروي مسلح نبودند، و اعتقادي به حركت مسلحانه نداشتند.

ظاهرا اولين بار امام خميني (ره) از گروه مجاهدين خلق به انام منافقين ياد كرده است.

برخي از شعارهاي امام در مورد جنگ "جنگ جنگ تا پيروزي" بود. چرا امام كه اين ديدگاه را داشت، صلح نمود؟

پاسخ: شعار جنگ جنگ تا پيروزي و شعار صلح، هر دو شعار قرآن است كه هر كدام بايد در جاي خود انجام گيرد و اگر در هنگام شرايط جهاد، شعار جنگ داده نشود و يا در شرايط صلح، صلح انجام نشود، به آنچه قرآن گفته، عمل نشده اي است.

توضيح آنكه: همه انبيا و رهبران الهي درصدد جامعه آرماني مبتني بر خدامحوري و حاكميت ديني و كرامت انساني بودند، از اين رو با موانع شكل گيري چنين جامعه اي مبارزه نموده اند.

يكي از موانع عمده، وجود حكومت هاي جابر و حاكميت ناهنجاري ها است كه بايد مانع زدايي صورت گيرد.

امام راحل (س) نيز درصدد جامعه مطلوب بود. براي ايجاد چنين جامعه اي نخست با طرح شعارهاي قرآني به فرهنگ سازي مي پرداخت. در قرآن همگان فراخوانده شده اند كه در راه حاكميت دين خدا بايد جهاد كنند و همه فتنه ها را از بين ببرند، تا دين خدا حاكميت پيدا كند: "و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين لله".

بقره (2) آيه 192.

امام عقيده داشت كه رژيم صدام فتنه بزرگي است كه جهت از بين بردن انقلاب و نظام اسلامي كه بستر حاكميت دين و جامعه آرماني را فراهم مي كند، به وجود آمده و لازم است اين فتنه از بين برود. امام با شعار "جنگ جنگ تا رفع فتنه" و يا "جنگ جنگ تا پيروزي" افكار عمومي را

آماده نموده و در بسيج عمومي در بهره گيري از اين شعار موفق بود، زيرا همين شعار امام موجب شد كه مردم حكومت عراق را فتنه دانسته و عملاً شعار قرآني "قاتلوهم حتي لا تكون فتنة..." را تحقق بخشند و براي دفاع از ميهن و اسلام به جبهه هاي جنگ بشتابند تا از اين سرزمين و ناموس و دين دفاع كنند.

نيز هشت سال در مقابل دشمن قوي و با حمايت هاي گسترده شرق و غرب مقاومت كنند.

شعار امام با پذيرش قطعنامه 598 نيز منافات ندارد، زيرا اين اشعار منحصر به جنگ ايران و عراق نيست، بلكه شعار همه انبيا است كه تا تشكيل حكومت آرماني ادامه دارد. اين شعار همگاني است كه بايد همه جهان اسلام را فراگيرد و تا زمان حاكميت دين و رفع همه فتنه ها ادامه يابد. البته اين شعار در هنگام جنگ ايران بيشتر بروز و ظهور نمود، زيرا در آن شرايط جمهوري اسلامي به عنوان پرچمدار دين ظهور كرده و دشمن درصدد از بين بردن آن بود. صدام نيز به عنوان فتنه، مانع تحقق جامعه مطلوب بود.

در پذيرش قطعنامه 598 توسط امام دو عامل نقش عمده داشتند:

1) تكليف گرايي

2) رعايت مصالح عمومي

امام راحل (س) براساس وظيفه الهي تا زماني كه لازم بود جنگ ادامه يابد، آن را ادامه داد. ولي در مقطع زماني ديگر كه شرايط به گونه اي فراهم شد كه بايد صلح صورت گيرد، صلح نمود. اين صلح در راستاي رعايت مصالح عمومي صورت گرفت. بي ترديد پذيرش قطعنامه براي امام بسيار سخت بود، زيرا در جنگ صدها انسان پاك به شهادت رسيده و صدها انسان عاشق و دلباخته

اسلام مجروح و معلول شده بودند. و ايران به هدف خود در جنگ كه "تا رفع كامل فتنه" بود، دست يافته بود.

همان گونه كه ديديم اين فتنه بعدها براي كشورهاي همسايه مشكل ايجاد كرد و همه به فتنه بودن آن پي بردند.

براين اساس امام از پذيرش قطعنامه به عنوان نوشيدن جام زهر ياد نمود كه قطعنامه بر او تحميل شده بود، ولي از آنجا كه مصلحت نظام در خطر بود، مجبور شد صلح نمايد، زيرا دشمن تصميم داشت ايران را بمب باران شيميايي و شايد اتمي نموده و از هيچ گونه جنايت جنگي دريغ نورزد.

امام تشخيص داد كه به خاطر حفظ اصل نظام و رعايت مصالح عمومي، قطعنامه را بپذيرد. اين در شرايطي بود كه از طرف ديگر بعد از پيروزي ايران در عمليات بيت المقدس محرّكان اصلي صدام در آتش افروزي مانند آمريكا عملاً وارد جنگ شدند. زدن هواپيماي مسافربري، زدن سكوهاي نفتي، دادن اطلاعات نظامي به رژيم صدام و... گوياي اين حقيقت است.

در اين زمان اوضاع و شرايط عوض شد. اگر ايران بر شعارهاي نخستين خويش بود، اكثر قدرت هاي جهاني رسماً وارد كارزار مي شدند. در اين صورت مصلحت عمومي اقتضا مي كرد كه به جاي پيروزي 100% به پيروزي 50% اكتفا بشود.

اگر به سيره و سنت پيامبر9 و امامان معصوم دقت كنيم، همين مسئله اجرا مي شود. در هنگام جهاد با دشمن، شعار جنگ و قتال مي دهند و در اين شعار نيز رفع فتنه از تمام عالم را منظور دارند. اما هنگامي كه شرايط تغيير مي يابد، صلح را جايگزين آن مي كنند.

امام حسن مجتبي (ع) كه به قصد جنگ با معاويه مي رود، به قصد

رفع فتنه معاويه و بني اميه براي هميشه مي رود، اما چون شرايط تغيير مي كند، جهت مصالح اسلام و مسلمانان تن به صلح ناخواسته مي دهد.

آيا تفاوت اسلام انقلابي (مورد نظر منافقان) و انقلاب اسلامي(مورد نظر امام خميني) مانند تفاوت "دين حكومتي" با "حكومت ديني" است؟ تفاوت واژه هاي مذكور را از حيث محتوا و اهداف بيان فرماييد:

پرسش

آيا تفاوت اسلام انقلابي (مورد نظر منافقان) و انقلاب اسلامي(مورد نظر امام خميني) مانند تفاوت "دين حكومتي" با "حكومت ديني" است؟ تفاوت واژه هاي مذكور را از حيث محتوا و اهداف بيان فرماييد:

پاسخ

فرق انقلاب اسلامي يعني انقلابي كه ماهيّت و راه و هدف اسلامي دارد با اسلام انقلابي يعني اسلامي كه ماهيت و راه و هدف انقلابي دارد. به عبارت ديگر فرق است ميان آن جا كه اسلام هدف و معيار انقلاب است با آن جا كه انقلاب هدف و معيار اسلام است.(1)

در اسلام انقلابي منافقان اسلام براي آن ها وسيله است و هدف، انقلاب است، ولي در انقلاب اسلامي، انقلاب، وسيله است و هدف، اسلام مي باشد.

آن ها اسلام را خلاصه در بُعد مبارزه و انقلاب مي دانند، در حالي كه انقلاب و جهاد عليه ظالمان تنها يك جنبه و جهت اسلام است، و جهات ديگر نيز در آن وجود دارد كه نبايد ناديده گرفت و انقلاب نيز در همه جا و همه زمان ضرورت ندارد.

امّا فرق حكومت ديني با دين حكومتي در اين است كه در حكومت ديني هدف از حكومت كردن اجراي دين الهي است. اين نوع حكومت اگر بر اساس دين اسلام پايه ريزي شده باشد، تمام مقصود حاكم اجراي عدالت است و مبناي كار حاكم زنده كردن دستورهاي قرآن و سنّت و روش صالحان است و بايد حاكم يا پيامبر باشد يا امام معصوم(ع) يا جانشينان امام كه فقهاي عادل هستند.

به تعبير قانون اساسي ما ولايت فقيه بايد حاكميت داشته باشد.

امّا دين حكومتي تعبيري است كه اخيراً در مقالات مطرح مي كنند و مقصودشان اين است كه به دين

لباس حكومت و لباس سياسي كاري بپوشانيم و با اهداف سياسي دين را معنا كنيم. دين را وسيله رسيدن به قدرت سياسي قرار دهيم.

به تعبير ديگر هر جور كه دلمان خواست، دين را تفسير و معنا كنيم و با سياست خود تطبيق بدهيم.

به تعبير سوم دين را با ديدگاه و نظر سياسي خود تفسير كنيم كه البته اين كار اشتباه است.

بنابراين در اسلام انقلابي منافقان، اسلام وسيله و ابزار قرار مي گيرد و تنها جنبه انقلابي بودن آن (آيات جهاد) مورد نظر قرار مي گيرد. در دين حكومتي نيز دين ابزار مي شود و از اين جهت با هم شباهت دارند.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، ص 145.

در پاسخ به اين سؤال كه مسئول اصلي حادثه يازده سپتامبر چه كسي و يا چه كساني هستند گفته اند آنارشيست ها، مخالفان دولت فدرال مسئول اصلي هستند. منظور از اصلاحات آنارشيست ها، آنارشيسم و ضد فدرال و فدراليسم چيست؟

پرسش

در پاسخ به اين سؤال كه مسئول اصلي حادثه يازده سپتامبر چه كسي و يا چه كساني هستند گفته اند آنارشيست ها، مخالفان دولت فدرال مسئول اصلي هستند. منظور از اصلاحات آنارشيست ها، آنارشيسم و ضد فدرال و فدراليسم چيست؟

پاسخ

آنارشيسم (anarchisme) كه از واژه (anarkia) به معناي ضد قدرت و حكومت و يا فقدان حكومت گفته شده، يك نظريه سياسي است كه ريشه كهني دارد. ولي براي نخستين بار "پرژوزف پرودون" فرانسوي آن را به عنوان يك فلسفه سياسي عرضه كرده و به همين جهت به نام "پدر آنارشيسم" شهرت يافته است... ولي اصل حكومت و وضع قوانين براي اداره جامعه را رد مي كند، با وجود اين خواهان تغيير نظام جامعه از طريق توسل به زور نيست، در حالي كه متفكران آنارشيست ديگري كه بعد از او ظهور كرده اند، اعمال خشونت و توسل به زور و قوه قهريه را براي سرنگوني نظام حاكم تجويز مي كنند.

به عقيده آن ها حكومت و قدرت دولت مانع اصل آزادي هاي بشري آنارشيست ها است. درباره اين كه چگونه مي توان با حذف دولت و سازمان دولت، جامعه را اراده كرد، اختلاف نظر دارند.(1)

بنابراين آنارشيسم به معناي نفي حكومت و دولت و به تبع آن نفي قانون در جامعه است. به كساني كه به اين نظريه اعتقاد دارند، آنارشيست گفته مي شود.

واژه فدرال (federal) در ايالات متحده امريكا در ارتباط با حكومت مركزي يا ملي در مقابل حكومت هاي ايالت ها به كار مي رود.

فدراليسم به معناي عدم تمركز سياسي حكومت است كه داراي اين ويژگي ها است.

1 - نظام سياسي ويژه اي كه به موجب آن:

الف) در كنار يك حكومت مركزي، حكومت هاي خود مختار و محلي وجود دارد.

ب)

اقتدار و وظايف دولت، ميان حكومت مركزي و حكومت هاي محلي تقسيم مي شود.

ج) به بخش ها و حوزه هاي محلي كشور، حقوق و وظايف ويژه واگذار مي شود.

د) ترتيبات و روش هاي خاص براي حل اختلاف ميان حكومت مركزي و حكومت هاي محلي و نيز ميان واحدهاي محلي و ناحيه اي مقرر مي شود.

2 - آيين سياسي و جريان فكري كه ممكن است دو هدف را دنبال كنند:

الف) تمركززدايي در كشور و به رسميت شناختن خود مختاري قدرت هاي منطقه اي.

ب) ايجاد و تقويت فدراسيون بين كشورهاي مختلف داراي حاكميت ملي.(1)

ضد فدرال كساني هستند كه با ساختار و سياست دولت امريكا مخالف هستند و براي از بين بردن آن از همه اهرم ها به ويژه خشونت - بهره مي گيرند.

برخي از سياست مداران و تئورسين هاي امريكا باور دارند كه حادثه يازده سپتامبر را آنارشيست ها و ضدفدرال ها به وجود آورده اند، زيرا آن ها با اطلاعات دقيق كه از درون حكومت دارند با سياست و ساختار حكومت فدرال امريكا مخالف بوده و براي از بين بردن يا تضعيف آن در افكار عمومي، حادثه سپتامبر را شكل دادند.

پي نوشت ها:

1 - محمود طلوعي، فرهنگ جامع سياسي، ص 77 - 71؛ محمود مهرداد، فرهنگ جديد سياسي، ص 13 - 14؛ داريوش آشوري، فرهنگ سياسي، ص 30 - 31.

آيا يهودياني كه در اسرائيل هستند، پيروان واقعي دين يهود و حضرت موسي هستند؟ اگر پيروان آن حضرت مي باشند، پس اين همه آدم كشي و جنايات چه معنا و مفهوم دارد؟

پرسش

آيا يهودياني كه در اسرائيل هستند، پيروان واقعي دين يهود و حضرت موسي هستند؟ اگر پيروان آن حضرت مي باشند، پس اين همه آدم كشي و جنايات چه معنا و مفهوم دارد؟

پاسخ

قرآن يهوديان را به دو دسته انسان هاي صالح و غير صالح تقسيم مي كند: "به خاطر ظلمي كه از يهود صادر شد و نيز به خاطر جلوگيري كردن بسيار از راه خدا.. قسمتي از چيزهاي پاكيزه را كه بر آنها حلال بود تحريم كرديم".(1)

ولي آن دسته از آنها (يهوديان) كه راسخ در علمند و آنها كه ايمان دارند، به تمام آنچه بر تو نازل شده و آنچه كه پيش از اين نازل شده، ايمان مي آورند و آنها كه نماز را بر پا مي دارند... به زودي به همه آنها پاداش عظيمي خواهيم داد".(2)

تقسيم بندي قرآن نشان از آن دارد كه برخي يهوديان كساني هستند كه به دستورهاي دين و آنچه حضرت موسي(ع) از طرف خداوند آورده، عمل مي كنند و از آموزه هاي آن فاصله نگرفته اند.

دسته دوم يهوديان كه متأسفانه اكثر يهوديان را تشكيل مي دهند، كساني هستند نه تنها از پيروان واقعي دين يهود به حساب نمي آيند، بلكه به تحريف آن دين پرداخته و از آموزه ها و دستورهاي حضرت موسي(ع) فاصله دارند اين دسته همان ها هستند كه در صدر اسلام به اذيت پيامبر پرداخته و در طول تاريخ جنايات بيشماري را مرتكب شدند و امروزه نيز شاهد جنايات گسترده آنان هستيم.(3)

قرآن برخي از جنايات يهوديان را كشتن پيامبران(4)، پيمان شكني،(5) انكار قرآن،(6) تحريف كلمات خداوند(7) و قساوت قلب مي داند: "پس با اين معجزه بزرگ باز چنان سخت دل شديد كه دل هايتان مانند سنگ يا سخت تر از آن

شد..."(8)

تحريف حقيقت دين يهود و فاصله گرفتن از آن از يك سو و جنايات آنان از جانب ديگر موجب شد برخي از انديشمندان از يهوديان به عنوان وحشي ترين انسان ها ياد كنند. گوستاولوبون فرانسوي مي نويسد: "يهودي ها همچون انسان هايي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي بهره بوده اند، چرا كه هميشه مانند پست ترين مردم روي زمين زندگي مي كنند...(9). بني اسرائيل هميشه مردمي وحشي، خونريز و بي غيرت بوده اند..."(10).

يكي از جنايات يهوديان آن است كه تورات را تحريف كرده و با عمل به تورات تحريف شده مرتكب جنايت مي شوند. آنان با بهره گيري از آموزه هاي تورات تحريف شده عقيده دارند:

1 - روح يهودي ها از روح ديگران برتر است، زيرا ارواح يهود، جزئي از روح خداوند مي باشند.

2 - بهشت مخصوص يهود است و هيچ كس به غير از آنها داخل آن نمي شود، ولي جهنم جايگاه ديگران (از جمله مسلمانان و مسيحيان) است.

3 - بر هر يهودي لازم است ملك هاي ديگران را خريداري كند تا آنها صاحب ملكي نباشند و هميشه سلطه اقتصادي با يهود باشد".(11)

4 - خدا زمين را به نسل يهود خواهد داد، از نهر مصر تا نهر بزرگ فرات.(12)

پي نوشت ها:

1 - نساء (4)، آيه 160؛ تفسير نمونه، ج 4، ص 207 به بعد.

2 - همان، آيه 162.

3 - محمد حسين شيرازي، دنيا بازيچه يهود، ص 38 - 39.

4 - بقره (2) آيه 87؛ تفسير نمونه، ج 4، ص 197.

5 - مائده (5)، آيه 69؛ دنيا بازيچه يهود، ص 26.

6 - بقره (2) آيه 91.

7 - نساء (4) آيه 46.

8 - بقره (2) آيه 74.

9 - دنيا بازيچه يهود، ص 16.

10 -

همان.

11 - همان.

12 - دنيا بازيچه يهود، ص 38.

آيا امكان دارد كه آدم هاي مفسد در لباس دين و سپاه داخل شوند و با عملكرد خود، مردم را به دين و سپاه بدبين كنند و از دين گريزان سازند؟

پرسش

آيا امكان دارد كه آدم هاي مفسد در لباس دين و سپاه داخل شوند و با عملكرد خود، مردم را به دين و سپاه بدبين كنند و از دين گريزان سازند؟

پاسخ

ورود افراد مفسد در هر نهادي اعم از ديني، سياسي، اجتماعي، نظامي و انتظامي جهت جاسوسي يا تخريب چهره مردمي آن نهاد و يا به هر علت ديگر ممكن است.

آيات بسياري به مسلمانان هشدار داده است كه از نفوذ و دسيسه منافقان غافل نباشند. بحث "مردم شناسي" از ابتداي سوره بقره، آغاز شده، قرآن مردم را به سه دسته "مؤمنان، كافران و منافقان" تقسيم كرده و مهم ترين خصوصيات فكري و روحي و عملكرد آنان را بيان مي دارد. يكي از سوره ها به بحث در مورد منافقان اختصاص يافته و به نام سوره "منافقون" است.

البته گاهي ممكن است افراد مفسد بدون هدف جاسوسي يا تخريب، وارد نهادي شوند، چنان كه ممكن است افرادي ابتدا مفسد يا اهل فساد نباشند، بلكه نقص معرفت ديني و ضعف ايمان و تربيت سوء اخلاقي آنان از يك سو، و كيد و وسوسه هاي شياطين دروني و بيروني و لذت هاي زودگذر از سويي ديگر، باعث شود، حتي افرادي كه گذشته نسبتاً موجهي داشته اند، گرفتار دام نفس امّاره و شيطان گردند.

تحليل شما از پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني چيست ؟

پرسش

تحليل شما از پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني چيست ؟

پاسخ

پاسخي كه درحوزه وظيفه ماست بيان جنبه هاي عقيدتي يعني راي ونظر اسلام است . نه جنبه هاي اجرايي امر. از اين رو جهاني شدن اقتصاد ماازدو منظر قابل بررسي است :

اول: از ديدگاه مقتضيات اسلامي بودن اقتصاد است ،كه در اين صورت مي توان گفت : في حدنفسه ممنوعيتي براي قراردادهاي بين المللي ودادوستد جهاني وجود ندارد . مگر اينكه اين مشاركت ها در تقابل با مصالح اسلام قرارگيرد ، به تعبير ديگر نبايد سياستها، برنامه ها وشرائط حاكم بر تجارت جهاني بگونه اي ظالمانه ، سلطه جويانه ومخالف اسلام وضع شود مانند معاملات ربوي وغيرآن ، كه در چنين صورتي مجاز به همكاري ومشاركت نخواهيم بود .

از ديدگاه اسلام عدالت زير بناي حكومت جهاني محسوب شده و اقتصاد جهاني نيزجزو برنامه هاي اسلام عزيز است ، در عين حال بايد يادآور شد تا زماني كه عدالت بدست رهبر آسماني در جهان سايه گستر نشده ، تجارت جهاني سالمي به مفهوم واقعي خود نخواهيم داشت و ليكن مي توان قدمهاي بلندي در جهت ايجاد مقدمات بر پايي حكومت آن عزيز عجل الله تعالي فرجه الشريف برداشت .

جهاني شدن چه تأثيري بر روي كشورهاي جهان سوم و بخصوص كشورهاي اسلامي دارد و چگونه مي توان از اين مسأله به نفع اين كشورها استفاده كرد؟

پرسش

جهاني شدن چه تأثيري بر روي كشورهاي جهان سوم و بخصوص كشورهاي اسلامي دارد و چگونه مي توان از اين مسأله به نفع اين كشورها استفاده كرد؟

پاسخ

واژه هاي فلسفي، سياسي، اجتماعي و ... هر روز با سرعتي سرسام آور به سراغ جامعه بويژه نسل جوان مي آيد كه ضرورت انديشيدن را بيشتر مي نمايد. يكي از آنها واژه جهاني شدن و يا جهاني سازي است كه جهاني شدن يعني سير و روند طبيعي و غير ارادي ناشي از تمدن و پيشرفت علمي و صنعتي بشر بويژه در عرصه ارتباطات مي باشد بنابراين در پرتو جهاني شدن افتصاد يك كشور محدود به توليد، توزيع و مبادلات در محدوده كوچك نخواهد ماند بلكه با گسترش ارتباطات جهان دهكده كوچكي خواهد شد كه همه در توليد و استحصال و توزيع و بازيافت آن شريك و داري منافع مي گردد و همينطور در عرصه فرهنگ و سياست و ...

اين سير و روند طبيعي واقعيتي است كه واكنش در برابر آن شايد غير ممكن باشد اما اگر قرار باشد عده اي تئوريسين سياسي و فرهنگي مغرب زمين بويژه آمريكايي براي همه جهانيان فكر كنند و تصميم بگيرند و آن را به جهان تحميل نموده و اسمش را جهاني سازي بگذارند توطئه اي ديگر برخاسته از روحيه استكباري و بيماري رواني خودبرتر بيني و تأمين منافع خويش به قيمت به خاك مذلت نشاندن ملتها باشد خطري است جدي و نيازمند تأملات فراوان.

رويكرد ما با مسأله جهاني سازي چندگونه ممكن است:

1. پذيرش و استقبال بي قيد و بند به گونه اي كه جهان شدن و جهاني سازي را فرايندي طلايي دانسته و هماهنگي با آن را شايسته و بايسته

بدانيم.

2. پرهيز از هرگونه جهاني سازي و مقابله شديد با آن

3. برخورد انتقادي و بهره گيري از ارزشهاي آن و برخورد با ضدارزشهاي آن

مقام معظم رهبري در اين باره چنين فرموده اند:

برادران و خواهران! فرزندان عزيز من! امروز يك تهديد مضاعفي نه فقط ايران را، بلكه همه كشورهايي را كه در رديف كشورهاي پيشرفت اروپايي و آمريكايي نباشند، تهديد مي كند؛ اين تهديد مضاعف چيست؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاي بزرگ و در رأس آنها آمريكا و از سوي ديگر اين موج جهاني گري است؛ همين چيزي كه شما مي بينيد الآن در خود آمريكا از طرف بخشي از مردم آمريكا عليه اين موج تظاهرات مي شود. جهاني گري يعني چه؟ يعني يك مجموعه از قدرتهاي جهاني؛ عمدتاً آن كساني كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند؛ عمدتاً همان كساني كه استعمارگران ديروز دنيا بودند؛ چند كشوري كه در صددند فرهنگ و اقتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه دنيا گسترش دهند؛

يك شركت سهامي درست كنند كه 95 درصد سهمش در واقع مال آنهاست، 5 درصد هم مال همه كشورهاي ديگر؛ اختيار در دست آنها، و تصميم گيري هم با آنهاست! اين معناي جهاني گري است كه امروز بسياري از كشورها، بسياري از رجال سياسي جهان سوم، بسياري از روشنفكران دنيا با آن مخالف و مبارزه مي كنند و از آن مي ترسند. بعضي از مسئولان ما نقل كردند كه در اين كنفرانسهاي جهاني، بسياري از كشورهاي مشترك در اين كنفرانس 77 و غيرمتعهدها، از جهاني شدن مي ترسند. چون مي دانند كه جهاني شدن يعني سلطه آمريكا بر اقتصاد و فرهنگ و ارتش و سياست و حكومت و تقريباً بر همه چيز كشورهاي ديگر؛

اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است.

براي اطلاع بيشتر مي توانيد به مجلات زير مراجعه فرماييد:

1. مجله علمي و تخصصي معرفت/ سال11/ شماره 2/ ارديبهشت 1381_ سرمقاله و گفتگو با آقايان دكتر لاريجاني، توكلي، محمدي پيرامون بررسي پديده جهاني شدن

2. فصلنامه اقتصاد اسلامي _ سرمقاله

_______________________________________

1- ديدار با جوانان در مصلاي بزرگ تهران، 1/ارديبهشت/1379

سازمان كنفرانس كشورهاي اسلامي تا چه حد توانسته است مسائل و مشكلات كشورهاي اسلامي را حل نمايد؟

پرسش

سازمان كنفرانس كشورهاي اسلامي تا چه حد توانسته است مسائل و مشكلات كشورهاي اسلامي را حل نمايد؟

پاسخ

با توجه به تركيب اعضاء كنفرانس اسلامي كه به طيفي مي ماند كه در يك سر آن جمهوري اسلامي ايران مدافع اسلام ناب محمدي و در طرف ديگر آن كشورهاي چون عربستان و ...

طرفدار اسلام آمريكايي و حتي بعضاً مثل تركيه به عنوان يك كشورلائيك، تاكنون نتوانسته است در بحرانهايي كه براي كشورهاي اسلامي پيش آمده تا تأثير گذار باشد، به عنوان مثال مسألة فلسطين كه يكي از دغدغه هاي كنفرانس اسلامي بوده است تا كنون لاينحل باقي مانده است در قضية بوسني، كوزوو، جنگ ايران و عراق و ... نتوانسته مشكل گشا باشد.

گرچه وجود اين تشكل با همين كيفيت نيز خالي از فايده نيست، چراكه وجود چنين تشكلي اين نگراني را در بين كشورهاي غربي ايجاد مي كند كه ممكن است روزي سران كشورهاي اسلامي تحت فشارهاي مردمي مواضع جدي تري در مقابل غرب يا استكبار از خود نشان دهند.

چرا سازمان ملل براي رويارويي با آمريكا كاري انجام نمي دهد؟

پرسش

چرا سازمان ملل براي رويارويي با آمريكا كاري انجام نمي دهد؟

پاسخ

اگر به تاريخچه تشكيل سازمان ملل متحد مراجعه شود كاملاً مشهود است كه يكي از بزرگترين كشورهايي كه در تأسيس و راه اندازي اين سازمان نقش داشته و سپس از آن حمايت مالي و سياسي مي كند آمريكاي جهانخوار است.

و اين جنايتكار جهاني، يكي از صاحبان اصلي اين سازمان محسوب مي گردد. هر چند به ظاهر سازمان ملل خود را يك سازمان مستقل مي داند. ولي عملكرد گذشته اش بارها و بارها اين را نشان داده كه به شدت تحت تأثير خواسته هاي آمريكا و اسرائيل است.

با اين حساب معلوم است كه دليل عدم برخورد سازمان ملل با آمريكا چيست.

براي اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب ماهيت سازمان ملل متحد، نوشتة شمس الدين رحماني مراجعه فرمائيد.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

ريشه گروه طالبان از كجاست ؟

پرسش

ريشه گروه طالبان از كجاست ؟

پاسخ

نويسندگان و تحليل گران مسائل سياسي، درباره ي عوامل پيدايش و ظهور «طالبان» به دو دسته تقسيم مي شوند: گروهي فقط بر عوامل داخلي تأكيد كرده اند. آنان مي گويند: با خروج ارتش سرخ و سقوط آخرين دولت كمونيستي افغانستان و انتقال قدرت به مجاهدان؛ سرانجهادي در تشكيل يك دولت فراگير و ملي موفق نبودند، طوري كه بحران افغانستان وارد يك مرحله ي تازه شد. در اثر اين بحران، امنيت و آسايش از جامعه به كلي رخت بر بست و اداره و كنترل هر بخش از جامعه، در اختيار افراد و گروه هايي درآمد كه از توانايي نظامي بيشتربرخوردار بودند. در چنين شرايطي، زمينه ي ظهور جرياني كه بتواند حافظ امنيت سراسري باشد؛ مورد نظر قرار گرفت و طالبان با استفاده از اين خلأ، پا به عرصه ي ظهور گذاشت.

گروهي ديگر بر عوامل خارجي تأكيد دارند. آنان طالبان را محصول سياست هاي سازمان اطلاعات ارتش پاكستان در راستاي منافع سياسي، اقتصادي آن كشور، مي دانند پاكستان در ابتدا از حزب اسلامي حكمت يار عليه مجاهدان، حمايت مي كرد؛ اما اين حزب نتوانست كاريانجام دهد. پس از آن مولوي فضل الرحمن، با استفاده از فرصتي كه در اثر اتحاد با حزب مردم به رهبري بي نظير بوتو به دست آورده بود؛ از موقعيت خود در وزارت خارجه و ارتباط عميق با «I.S.I» بهره جست و سياست دولت مركزي را به حمايت از قوم دراني و بسيج طالبانجلب نمود. هدف پاكستان از اين امر در بعد سياسي جلوگيري از تشكيل يك پشتونستان در مرزهاي پاكستان و افغانستان بود. هدف اين كشور در بعد اقتصادي نيز دستيابي به بازارهاي آسياي ميانه و كسب درآمد سرشار از

طريق احداث خط لوله نفت و گاز آسياي ميانه به پاكستان وانتقال آن به اقيانوس هند بود.

البته در اين زمينه، نقش كمك هاي مختلف عربستان سعودي _ از جمله كمك هاي مالي و تسليحاتي و... _ را نيز نبايد ناديده گرفت. عربستان در پشتيباني از طالبان، دو انگيزه ي اساسي داشت:

1. بسط و گسترش وهابيت.

2. رقابت با نفوذ رو به رشد ايران در افغانستان و آسياي مركزي و منزوي ساختن جمهوري اسلامي ايران.

واقعيت اين است كه بحران افغانستان و سر برآوردن طالبان، متأثر از رهيافت هاي نوين بين المللي و استراتژي حاكميت مطلق العنان و تك قطبي امريكا بود.

فروپاشي شوروي و عدم موفقيت جورج بوش رئيس جمهوري وقت آمريكا، در ايجاد و نظم نوين و حاكميت نظام تك قطبي در جهان؛ مناقشات شديدي را به عنوان يك رهيافت جديد وارد عرصه نظام بين الملل اسخت. در اين فرآيند، تشكيل قدرت هاي منطقه اي، زمزمه ياحياي مجدد شوروي سابق و حتي برخورد تمدن ها در سياست خارجي كشورها، مورد نظر قرار گرفت. در راستاي اين رهيافت، امريكا به سازمان سيا مأموريت داد كه فعاليت هاي خودش را در محور شبه قاره ي هند متمركز بسازد و هدايت كانون هاي تشنّج را در كشورهاي هند، چين،پاكستان، تايوان، كره شمالي، افغانستان و آسياي ميانه، به دست گيرد.

براي مطالعه و آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1. مركز مطالعات فرهنگي _ بين المللي جريان پرشتاب طالبان، انتشارات بين المللي الهدي، 1378

2. احمدي، حميد، طالبان، علل و عوامل رشد، فصلنامه ي اطلاعات سياسي _ اقتصادي، ش 131 _ 132.

آيا اين موضوع صحيح است كه فلسطينيان زمين هايشان را به يهوديان فروخته اند و حالا مي خواهند با زور پس بگيرند؟

پرسش

آيا اين موضوع صحيح است كه فلسطينيان زمين هايشان را به يهوديان فروخته اند و حالا مي خواهند با زور پس بگيرند؟

پاسخ

هر چند اصل مسأله خريد بعضي از اراضي فلسطين از سوي يهوديان صحت دارد؛ اما بايد به عواملي از قبيل: «مقدار آن»، «زمان خريد»، «اهداف پشت پرده آن» و بالاخره «رابطه آن با مشروعيت نظام سياسي حاكم» توجه داشت.

سياستگذاران صهيونيسم در آغاز ورود مهاجران يهودي و در زماني كه هنوز نيات شوم آنان (تسلط بر سرزمين فلسطين و بيرون راندن ساكنان آن و تأسيس دولتي يهودي در فلسطين) براي مردم فلسطين مشخص نبود؛ جهت قانوني جلوه دادن اقدامات خود و پنهان كردن اهداف و نيات دراز مدت خويش، تعداد محدودي زمين هاي زراعي و يا مسكوني را با استفاده از ترفندهاي استعماري، از فئودال هاي مالك (افندي ها) خريداري كردند.روژه گارودي، تاريخ يك ارتداد، ترجمه مجيد شريف، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ دوم 1377، صص 194-198.

پس از محكم نمودن جاي پاي خود، با روش هايي نظير ايجاد رعب و وحشت، ترور و كشتار دسته جمعي فلسطينيان (مانند قتل عام دير ياسين، صبرا، شتيلا و ...)، ويران كردن منازل و روستاهاي عرب نشين به عنوان نمونه، اتحاديه حقوق بشر اسرائيل فاش مي كند كه از 11 ژوئن 1967 تا 15 نوامبر 1969 بيش از 20000 خانه متعلق به اعراب، در اسرائيل و در كرانه غربي رود اردن با ديناميت ويران شده اند و در سال 1949 نيز دولت اشغالگر اسرائيل حدود 400 شهر و روستاي عرب نشين فلسطين را تخريب و به جاي آنها جنگل مصنوعي ايجاد كرد. و سپس مصادره زمين هاي مهاجراني كه مجبور به ترك زمين هاي خود شده بودند، سياست هاي شوم خود را در مورد

جمعيت و سرزمين هاي اعراب عملي نمودند. بر اين اساس دو سوم سرزمين هاي اعراب مصادره شد.ر.ك: اسدالله رضايي، بررسي سير تحول دولت در سرزمين فلسطين، نشر گنج معرفت، ص 31.

پس از آنكه يك و نيم ميليون فلسطيني با روش هاي فوق به بيرون رانده شدند «زمين متعلق به يهوديان» - آن گونه كه مسؤولين «صندوق ملي يهود» مي گويند - در زمان اعلاميه بالفور (1917) سه و نيم درصد و (در 1947) شش و نيم درصد بود. امروزه بيش از 93 درصد اراضي فلسطين به صورت كاملاً غيرقانوني و غاصبانه در مالكيت يهوديان است.همان، ص 33.

حال آنكه در سال 1948 - كه نيات شوم اسرائيل براي اعراب مشخص شده بود و اولين جنگ خونين اعراب و اسرائيل شكل گرفت - هنوز فلسطيني ها مالك 97 درصد از اراضي اين كشور بودند. بر اين اساس درصد زمين هاي خريداري شده بسيار ناچيز و غيرقابل اعتنا مي باشد.

نكته ديگر آنكه، بالفرض هم يهوديان به صورت كاملاً قانوني و بدون هيچ گونه فريب و نيرنگي، درصد زيادي از زمين هاي فلسطينيان را خريداري مي كردند، باز هم داشتن املاك زياد باعث مشروعيت آن رژيم نمي شد؛ زيرا:

اولاً، يهوديان فلسطيني نسبت به ساير سكنه فلسطين در اقليت هستند.

ثانياً، مردم فلسطين - حتي عده كمي هم كه زمين به يهوديان فروختند - هرگز حق تعيين سرنوشت خويش را به يهوديان نسپردند.

ثالثاً، از نظر حقوقي، اساساً حق تعيين سرنوشت - كه حق حاكميت ناشي از آن است - قابل واگذاري نيست. بنابراين حق حاكميت معامله پذير نمي باشد. بر اين اساس است كه از حكومت اسرائيل به عنوان رژيم غاصب نام برده مي شود.براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. سياست و حكومت رژيم صهيونيستي، مؤسسه مطالعات

فلسطيني، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377؛

2. دولت فلسطين و شهرك هاي يهودي نشين، عبد معروف، ترجمه فرزاد ممدوحي، نشر اطلاعات؛

3. ارتباط صهيونيستي، آلفرد. م. ليليانتال، ترجمه: سيد ابوالقاسم حسيني، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379.

حق وتو را توضيح دهيد و بگوييد چرا فقط چند كشور مانند امريكا اين حق را دارند تا هر چيزي را كه خواستند تصويب يا رد كنند و چرا تمام كشورهاي دنيا به اين امر اعتراض نمي كنند.

پرسش

حق وتو را توضيح دهيد و بگوييد چرا فقط چند كشور مانند امريكا اين حق را دارند تا هر چيزي را كه خواستند تصويب يا رد كنند و چرا تمام كشورهاي دنيا به اين امر اعتراض نمي كنند.

پاسخ

الف - توضيح حق وتو:

از نظر لغوي «وتو» Veto واژه لاتيني است به معناي «من منع مي كنم» و «حق وتو» حق يا توانايي جلوگيري است بر اين اساس وتو يا حق وتو، قدرت قانوني يك دستگاه يا اعضاي دستگاه براي جلوگيري از يك عمل يا سياست، از طريق يك رأي منفي است (فرهنگ علوم سياسي مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1374، ص 358 ؛ دانش نامه سياسي، داريوش آشوري، ص 324).

و در اصطلاح، امتيازي است كه به موجب آن هرگونه اتخاذ تصميم مهمي كه موافق با نظر يكي از اعضاي دائمي شوراي امنيت نباشد غير ممكن مي گردد. توضيح آن كه شوراي امنيت از 15 عضو تشكيل شده است، پنج عضو آن يعني چين، فرانسه، انگلستان، روسيه و آمريكا دائم و ده عضو ديگر غير دائم هستند كه براي مدت دو سال از طرف مجمع عمومي انتخاب مي گردند. نحوه تصميم گيري در شوراي امنيت به اين صورت است كه شوراي امنيت با اكثريت 9 رأي نسبت به 15 رأي تصميم مي گيرد، مشروط به اين كه پنج رأي اعضاي دائم شورا در موقع تصميم گيري مثبت باشد. در نتيجه هرگاه يكي از اعضاي دائم رأي منفي دهد، فعاليت شورا دچار وقفه خواهد شد. در حقيقت با اعمال حق وتو توسط هر يك از اعضاي دائم 14 رأي ديگر اعضا ولو اين كه همگي

مثبت باشد، خنثي مي شود. حق وتو، اختياري است كه در كنفرانس يالتا بنا به پيشنهاد ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي به رسميت شناخته شد (حقوق بين الملل عمومي، محمدر ضا ضيائي بيگدلي، انتشارات گنج دانش، 1383، ص 219).

ب - علت انحصاري بودن حق وتو:

هر چند قدرت هاي داراي حق وتو، در ظاهر استدلال مي كنند كه سنگيني مسؤوليت حفظ صلح و امنيت بين المللي به دوش آنهاست و اگر خطر صلح و امنيت جهاني را تهديد نمايد، آنها هستند كه بايد پا به ميان گذاشته و مانع از بروز جنگ جهاني ديگري شوند و يا در صورت وقوع چنين موضوعي، آن را خاموش نمايند؛ اما واقعيت اين است كه در نظر گرفتن حق وتو چيزي نيست جز تأمين منافع و امنيت كشورهاي استعمارگر و تداوم سيطره آنها بر ساير كشورها البته در پوششي قانوني. از اين روست كه مشاهده مي نماييم اين قدرت هاي بزرگ كه خود سابقه تاريخي طولاني در تهديد نظم و امنيت بين الملل داشته و همواره جهت تأمين منافع نامشروع خود، بخش هاي زيادي از جهان را در آتش جنگ هاي خانمان برانداز، سوزانيده اند، باز هم مدعي تأمين امنيت و صلح جهاني بوده و طبيعي است اين حق تبعيض آميز را كه وسيله تأمين و تداوم منافع آنان است را به ديگر كشورها ندهند.

ج - ساير كشورهاي دنيا و حق وتو:

مسأله حق وتو موجب انتقادهاي شديدي به سازمان ملل متحد گرديده است. كشورهاي كوچك از آغاز در كنفرانس «سان فرانسيسكو» مخالف با داشتن چنين اختياري براي كشورهاي بزرگ بودند و آن را با روح منشور سازمان ملل

مغاير مي دانستند، زيرا ابرقدرت ها با استفاده از اين حق ممكن است كليه فعاليت هاي صلح جويانه سازمان ملل را دچار وقفه ساخته و فلج نمايند (همان).

البته كشورهايي كه از استقلال بيشتري در سياست خارجي خود برخوردارند، اعتراضات شديدتري به اين موضوع داشته و دارند، به عنوان نمونه، جمهوري اسلامي ايران همواره اين حق ناصحيح و تبعيض آميز را مورد اعتراض خود قرار داده و حتي مقام معظم رهبري ضمن اعتراض به اين موضوع به سران ساير كشورهاي اسلامي اعلام مي نمايند كه اگر قرار است اين حق باشد، نبايد به عده اي خاص از كشورهاي ابر قدرت منحصر شده بلكه «كنفرانس اسلامي به نمايندگي از پنجاه و پنج كشور اسلامي و يك ميليارد و چند صد ميليون نفوذي، يكي از اعضاي ثابت شوراي امنيت سازمان ملل متحد باشد و تا وقتي حق وتو باقي است، ششمين عضو داراي حق وتو در آن شورا باشد» (مراسم گشايش هشتمين اجلاس سران كشورهاي اسلامي، 18/9/1376).

هر چند متأسفانه به دليل وجود اختلافات سياسي و اعتقادي در ميان كشورهاي اسلامي و وابستگي برخي حاكمان آن به قدرت هاي بيگانه و... راهكارهاي مناسبي براي اجراي اين طرح كه مي توانست به نوعي تعديل كننده سياست هاي استعماري قدرت هاي بزرگ باشد اتخاذ نگرديد.

گسترش ارتباط و تعامل بين كشورهاي دنيا در چند دهه اخير موجب تاسيس ((ديوان كيفري بين الملل)) شد كه اين ديوان داراي صلاحيت عام جهت رسيدگي به جرائم افراد (به عنوان مسئولين كشورها و فرماندهان نظامي) مي باشد از طرف ديگر همانطور كه مي دانيم از نظر شارع مقدس شروط

پرسش

گسترش ارتباط و تعامل بين كشورهاي دنيا در چند دهه اخير موجب تاسيس ((ديوان كيفري بين الملل)) شد كه اين ديوان داراي صلاحيت عام جهت رسيدگي به جرائم افراد (به عنوان مسئولين كشورها و فرماندهان نظامي) مي باشد از طرف ديگر همانطور كه مي دانيم از نظر شارع مقدس شروط مختلفي براي قاضي لازم دانسته شده

است از جمله عدالت، مرد بودن شايستگي فتوا دادن و مسلمان بودن و حلال زاده بودن و... صلاحيت مذكور در اساسنامه ديوان كيفري بين المللي كه مسئوليت اوليه آن تعقيب محاكمه و مجازات اعمال مجرمانه ذيل مي باشد. شامل عناوين مجرمانه ذيل مي باشد. 1. تسبيب يا مباشرت در نابودن كردن تمام يا قسمتي از يك گروه قومي نژادي يا مذهبي 2. حمله گسترده و سازمان يافته عليه اين نظاميان جهت قتل، تبعيد، آزار مداوم 3. جنايات جنگي شامل شكنجه، اجبار اسراي جنگي به خدمت در صفوف دشمن، تبعيد و گروگان گيري 4. جنايات تجاوز و... ديوان جهت رسيدگي به اتهامات و محاكمه افراد مظنون متشكل از 18 قاضي است كه حداقل بايد داراي شرايط ذيل باشد تشكيل مي گردد. الف - دارا بودن سجاياي عالي اخلاقي ( در معناي عام خود) ب – اشتهار به بي طرفي ج – داراي تجربه و صلاحيت كافي در امور حقوقي كيفري و بين المللي باشد ها- انتخاب قضات بر اساس توزيع عادلانه جغرافياي نقاط مختلف دنيا صورت پذيرد. و – رعايت عدالت و تساوي در انتخاب قضات مرد و زن صورت پذيرد. اين ديوان اين اختيار و قدرت را خواهد داشت كه عليه هر شخصي در هر مقام و مرتبه (اعم از رهبر، رئيس جمهور، فرمانده نظامي و...) بدون توجه به سمت و مقام آنها بر اساس مواد و محتويات اساسنامه ديوان اقامه دعوا نموده و در صورت رسيدگي و محكوميت آنها بر اساس مجازاتهاي تعريف شده در همين اساسنامه مورد مجازات قرار دهد. لذا از آنجا كه اگر دولت ايران به عضويت اين ديوان كيفري بين

المللي درنيايد و اساسنامه آنرا تاييد نكند؛ آن ديوان اختيار و صلاحيت آنرا نخواهد داشت تا عليه دولت ايران يا مسئولين يا فرماندهان ما طرح شكايت نمايد. حال سوال اينست كه آيا: 1. آيا توجه به ضرورتهاي جامعه بين المللي عضويت و پذيرفتن اقتدار و صلاحيت اين ديوان كيفري كه كليه مقررات آن (از جمله آيين دادرسي، عناوين مجرمانه، شرايط قضات و...) توسط خود دولتها تعيين شده است نه توسط احكام اسلام جايز مي باشد؟

پاسخ

بايد توجه كرد كه بر اساس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 153 در هر گونه قرارداد كه موجب سلطه بيگانگان بر منابع طبيعي و اقتصادي، فرهنگ، ارتشي و ديگر شئون كشور گردد ممنوع است. كه بر مبناي ايدئولوژي اسلام و آئين وحي با تدبير خبرگان ديني و حقوقي تدوين گرديد. پاسخ سؤال مذكور در راستاي ضرورت هاي جامعه بين الملل مشروط مي باشد يعني در صورتي كه موجب تسلط بيگانه نگردد، و ارزش هاي ديني و ملي و مذهبي ما مورد تهديد قرار نگيرد مشابه و نظير قضيه رفع تبعيض عيه زنان كه مشروط اعلام گرديد لذا مشاركت در ديوان كيفري بين الملل اگر نظرات جمهوري اسلامي بر اساس موازين شرعي و موارد پيشنهاد جمهوري اسلامي اعمال گردد جائز و الا جائز نمي باشد. هر چند كشورهاي متعدد اين عضوي اين ديوان گردند رجوع و قبول اقتدار قضائي كه بر اساس اصول و احكام اسلامي نمي باشند صحيح نمي باشد بلكه احكامي كه از مسائل مستحدثه سياسي و اجتماعي و با حفظ اصول و قواعد بين المللي به مداخله در امور داخلي ... كه منجر به صدور حكمي همراه

با مجازاتي در نظر گرفته مي شود كه مورد توافق كارشناسان و نمايندگان دولت ها مي شود كه مغاير با احكام ديني و اسلامي نباشد جائز است. در نتيجه ملاك تجويز پذيرش صلاحيت ديوان دائر مدار فشار بين الملل نمي باشد بلكه تابع توافق هاي دو جانبه و چند جانبه با حفظ مصالح و منافع ملي و حفظ باورهاي ديني هر مليت است.

درباره طالبان و القاعده توضيح كاملي ميخواهم. لطفا كتاب يا مقاله اي در اين زمينه معرفي نماييد.متشكرم

پرسش

درباره طالبان و القاعده توضيح كاملي ميخواهم. لطفا كتاب يا مقاله اي در اين زمينه معرفي نماييد.متشكرم

پاسخ(قسمت اول)

نويسندگان و تحليل گران مسائل سياسي، درباره ي عوامل پيدايش و ظهور «طالبان» به دو دسته تقسيم مي شوند: گروهي فقط بر عوامل داخلي تأكيد كرده اند. آنان مي گويند: با خروج ارتش سرخ و سقوط آخرين دولت كمونيستي افغانستان و انتقال قدرت به مجاهدان؛ سرانجهادي در تشكيل يك دولت فراگير و ملي موفق نبودند، طوري كه بحران افغانستان وارد يك مرحله ي تازه شد. در اثر اين بحران، امنيت و آسايش از جامعه به كلي رخت بر بست و اداره و كنترل هر بخش از جامعه، در اختيار افراد و گروه هايي درآمد كه از توانايي نظامي بيشتربرخوردار بودند. در چنين شرايطي، زمينه ي ظهور جرياني كه بتواند حافظ امنيت سراسري باشد؛ مورد نظر قرار گرفت و طالبان با استفاده از اين خلأ، پا به عرصه ي ظهور گذاشت.

گروهي ديگر بر عوامل خارجي تأكيد دارند. آنان طالبان را محصول سياست هاي سازمان اطلاعات ارتش پاكستان در راستاي منافع سياسي، اقتصادي آن كشور، مي دانند پاكستان در ابتدا از حزب اسلامي حكمت يار عليه مجاهدان، حمايت مي كرد؛ اما اين حزب نتوانست كاريانجام دهد. پس از آن مولوي فضل الرحمن، با استفاده از فرصتي كه در اثر اتحاد با حزب مردم به رهبري بي نظير بوتو به دست آورده بود؛ از موقعيت خود در وزارت خارجه و ارتباط عميق با «I.S.I» بهره جست و سياست دولت مركزي را به حمايت از قوم دراني و بسيج طالبانجلب نمود. هدف پاكستان از اين امر در بعد سياسي جلوگيري از تشكيل يك پشتونستان در مرزهاي پاكستان و افغانستان بود. هدف اين كشور در بعد اقتصادي

نيز دستيابي به بازارهاي آسياي ميانه و كسب درآمد سرشار از طريق احداث خط لوله نفت و گاز آسياي ميانه به پاكستان وانتقال آن به اقيانوس هند بود.

البته در اين زمينه، نقش كمك هاي مختلف عربستان سعودي _ از جمله كمك هاي مالي و تسليحاتي و... _ را نيز نبايد ناديده گرفت. عربستان در پشتيباني از طالبان، دو انگيزه ي اساسي داشت:

1. بسط و گسترش وهابيت.

2. رقابت با نفوذ رو به رشد ايران در افغانستان و آسياي مركزي و منزوي ساختن جمهوري اسلامي ايران.

واقعيت اين است كه بحران افغانستان و سر برآوردن طالبان، متأثر از رهيافت هاي نوين بين المللي و استراتژي حاكميت مطلق العنان و تك قطبي امريكا بود.

فروپاشي شوروي و عدم موفقيت جورج بوش رئيس جمهوري وقت آمريكا، در ايجاد و نظم نوين و حاكميت نظام تك قطبي در جهان؛ مناقشات شديدي را به عنوان يك رهيافت جديد وارد عرصه نظام بين الملل اسخت. در اين فرآيند، تشكيل قدرت هاي منطقه اي، زمزمه ياحياي مجدد شوروي سابق و حتي برخورد تمدن ها در سياست خارجي كشورها، مورد نظر قرار گرفت. در راستاي اين رهيافت، امريكا به سازمان سيا مأموريت داد كه فعاليت هاي خودش را در محور شبه قاره ي هند متمركز بسازد و هدايت كانون هاي تشنّج را در كشورهاي هند، چين،پاكستان، تايوان، كره شمالي، افغانستان و آسياي ميانه، به دست گيرد.

براي مطالعه و آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

- مركز مطالعات فرهنگي _ بين المللي جريان پرشتاب طالبان، انتشارات بين المللي الهدي، 1378

- احمدي، حميد، طالبان، علل و عوامل رشد، فصلنامه ي اطلاعات سياسي _ اقتصادي، ش 131 _ 132

در پايان جهت أشنايي بيشتر شما با سازمان القاعده و بن لادن مقاله اي در ذيل اورده مي شود:

در جست وجوي بن لادن

آشنايي با بن لادن و سازمان القاعده

نويسنده: زاهد ويسي / منبع: باشگاه انديشه 28/3/1382

سخن درباره بن لادن و آنچه به نام او در جهان رخ داد، سخن درخصوص يك فرد مشخص نيست كه بتوان تاريخ جامع و نكته به نكته آن را بيان كرد. آنچه با عنوان واقعه يازدهم سپتامبر به وقوع پيوست چنان عجيب بود كه راه را براي درآميختن حقيقت و افسانه باز كرد و اين امر ناشي از وجود ابهام در لايه هاي زيرين اين رويداد تاريخي است.

اين حادثه بستر مناسبي براي طرح آرا و نظرات گوناگون فراهم آورد. نگاهي گذرا به كتابهايي كه پيرامون آن نگاشته شده نشان مي دهد كه اين واقعه تا چه حد دنيا را به تامل واداشته است.

در ايران نيز آثار فراواني بيشتر به صورت مقاله عرضه شده است، كه به دليل شتاب و اختصار هيچ يك نتوانسته اند تحقيق منظمي را در اين خصوص ارايه دهند. بيشتر اين آثار شامل تأليف، ترجمه و يا تدوين همان اخبار و رواياتي هستند كه در رسانه هاي ارتباط جمعي آمده است. به ويژه پس از حمله امريكا به افغانستان و تصرف اين كشور، نگاشته هاي فراواني با جهت گيري هاي خاص در اين زمينه صورت گرفت كه در مجموع از غبار ابهامي كه افكار عمومي جهان را در مورد اجراي 11 سپتامبر در برگرفته، چيزي نكاست. امروزه با توجه به كار مشابهي كه صدام حسين در تحقق سياست هاي امپرياليستي امريكا و صهيونيسم انجام داد و زمينه هاي تصرف قلب خاورميانه توسط امريكا را فراهم ساخت، نقش بن لادن در اشغال افغانستان توسط امريكا روشن تر مي گردد. بسياري از نويسندگان بزرگ جهان شواهد

و قرائن كافي براي آشكار نمودن جايگاه بن لادن و صدام حسين در به انجام رسيدن مقاصد توسعه طلبانه امريكا ارائه كرده اند و شايد براي بسياري از مردم دنيا هم روشن شده باشد كه اين دو همكار و دوست سازمان هاي اطلاعاتي امريكا اين بهاي گزاف را از مردم عراق و افغانستان به عنوان بخشي از ماموريت و خدمات خود ستانده اند. مقاله زير را مطالعه فرمائيد تا با زندگي و فعاليت ها و اقدامات اسامه بن لادن بيشتر آشنا شويد.

اسامه بن محمد بن عوادبن لادن، در سال 1957م (1336 ش) در «المَلَز» نزديكي هاي رياض --- پايتخت كنوني عربستان --- ديده به جهان گشود. البته عده اي هم تولد او را در سال 1955 مي دانند.1 اسامه هفدهمين پسر از 54 فرزند شيخ محمدبن لادن است. پدرش كه اهل حَضَر موت يمن بود، در حكومت پادشاهي سعودي توانست خود را از باربري در بندر جده به صاحب بزرگترين شركت ساختماني و راهسازي عربستان برساند.

تمام فرزندان شيخ؛ موظف به رعايت برنامه روزانه اي بودند كه پدر تنظيم كرده بود و گاهي بنا به خواست پدر، عهده دار مديريت برخي از پروژه ها مي شدند.

مادرش اهل سوريه (يا عربستان) و دهمين همسر شيخ بوده است و خود اسامه تنها پسر اين مادر و كوچكترين پسر خاندان بن لادن مي باشد.2

اسامه را با اسامي مستعاري نظير بن لادن، شاهزاده، امير، عبدالله، مجاهد، شيخ، حاجي و رييس مي شناسند.3 و اين علاوه بر القابي نظير اسامه قهرمان، اسامه قاتل، اسامه مسيح، اسامه ضدتمدن، اسامه متفكر، اسامه عقب مانده، اسامه پاك، اسامه جنايتكار و... است كه به او داده اند.4

وي قدي حدود 188 سانتي متر، موهايي قهوه اي رنگ و وزني در حدود 75 كيلوگرم دارد.5 اما به گفته

برخي منابع اين اواخر به خاطر استفاده فراوان از عسل و روغن زيتون، كمي اضافه وزن پيدا كرده است. او ظاهري لاغر و پوستي گندمگون داشته ، چپ دست بوده، از عصا استفاده مي كند و از بيماري كليه رنج مي برد.6

دوران كودكي اسامه در مدينه سپري شد؛ اما پس از مدتي خانواده اش به جده رفتند و او تحصيلاتش را در آن شهر ادامه داد تا اين كه توانست در سال 1979 در رشته اقتصاد و مديريت دولتي از دانشگاه ملك عبدالعزيز فارغ التحصيل شود.

تا اين زمان حادثه مهم و غيرمترقبه اي در زندگي اسامه رخ نداده بود، حتي آثار اسلام گرايي نيز در وجود او هويدا نبود. چنانچه معلم انگليسي اش مي گويد: «اسامه در آن زمان برخلاف الان چندان متعصب نبود.»7 البته گفته مي شود پدر اسامه فردي ديندار و منظم بوده و سعي كرده فرزندان خود را بر مبناي اصول اسلامي پرورش دهد. با اين حال علاوه بر محيط ديني و خانواده پولدار وي، محافل دانشجويي تاثير بيشتري بر روح اسامه گذاشته است. اگرچه در اين دوران نيز او به صورت رسمي وارد هيچ يك از گروه هاي اسلامي نگرديد.

اولين پيوند اسامه با گروه هاي اصول گراي اسلامي به سال 1973 برمي گردد.8 اين گروه ها را همكلاسي ها و هم دانشگاهي هاي وابسته به سازمان «اخوان المسلمين» تشكيل مي دادند. او در همين دوران با «جماعت اسلامي» آشنا مي شود.

رابطه نزديك خاندان بن لادن با كاخ سلطنتي و نيز دوستي اسامه با بسياري از شاهزادگان، از جمله عوامل اصلي شكل دهنده شخصيت و كارهاي بن لادن است. اسامه مورد اعتماد ويژه مقام هاي عربستان و محرم شاهزاده تركي فيصل --- رييس سازمان اطلاعات --- بود. در سال هاي نخست دهه

1990 پيوندهاي او با اين شاهزاده سعودي چنان محكم بود كه سازمان هاي اطلاعاتي خارجي، به ويژه سازمان هاي جاسوسي اسراييلي، او را از ماموران سعودي و حتي از مديران سازمان اطلاعات سعودي مي انگاشتند.9 از سوي ديگر، وفاداري خانواده بن لادن به پادشاهي آل سعود ايجاب مي كرد كه اسامه در پيشبرد برنامه ها و اهداف پنهان دولت سعودي نقش بسزايي داشته باشد.10 (در اين خصوص بيشتر بحث خواهد شد)

اما كساني كه تمام اين احساسات و اطلاعات خام و بي جهت را ساماندهي كرده و به افكار، آمال و خواسته هاي اسامه سمت و سويي مي بخشند، محمد قطب و عبدالله عَزام از استادان آن وقت دانشگاه هستند. محمد قطب با آن كه هنوز زنده مي باشد و در ادامه افكار و انديشه هاي سابق خود كه بيشتر تفسير و تبيين آراي برادرش، سيد قطب است كار مي كند، هرگز نتوانست همانند دكتر عبدالله عزام روح و عملكرد اسامه را تحت تاثير قرار دهد. محمد عتوب نيز از جمله نويسندگان مسلماني است كه بر افكار اسامه تاثير گذار بوده است.

عبدالله عزام به سال 1941 در فلسطين به دنيا آمد. او مهارت خاصي در سخنوري داشت، توانايي مديريت و دانش بالاي نظامي او بر كسي پوشيده نيست. اسامه در زمان اقامت عزام در جده، با انديشه هاي وي آشنا گرديد و به شدت تحت تاثير افكار او قرار گرفت. عبدالله در گسترش فعاليت گروه هاي مسلح افغانستان به خارج از مرزها و به كل دنيا سهم بسزايي داشت. او به همراه دو پسرش در انفجار بزرگ در پيشاور سال 1989 كشته شد.11

از عوامل موثر ديگر در شكل گيري افكار و انديشه هاي اسامه، مهمانان مختلفي بودند كه در ايام حج به

خانه وي دعوت مي شدند. اين ديد و بازديدها بستر مناسبي را براي آشنايي با افكار و عقايد شخصيت هاي سرشناس پديد مي آورد. دوستان زيادي كه او در اين گونه مجالس پيدا كرد از جمله عوامل مهم نفوذ افكار اسامه در مناطق مختلف جهان و دنياي اسلام مي باشند؛ به ويژه آن كه بسياري از اين مهمانان، طلاب، علماي ديني و اعضاي جنبش هاي اسلامي بودند.

همه اين موارد شخصيت اسامه را به نحو خاصي شكل داد و باعث گرديد كه او گامي فراتر از كارها و مشغوليت هاي خانوادگي خود بردارد. اگرچه بن لادن بايد راه خانوادگي خود را ادامه مي داد و مانند آنها در اداره شركت ها، كارخانه ها و بازارهاي بورس و... فعاليت مي كرد، اما وي راه ديگري را در پيش گرفت و يا شايد اسامه را براي كار ديگري در نظر گرفته بودند. خود او در سال 1995 به گونه اي مبهم عنوان مي كند وقتي دولت سعودي تصميم به حمايت از مقاومت اسلامي افغانستان گرفت به «خانواده وي» رو آورد.12

پاسخ(قسمت دوم)

در 27 دسامبر سال 1979 نيروهاي شوروي به افغانستان حمله كردند. اين امر موجب مهاجرت تعداد زيادي از اعضاي گروه هاي مسلح افغاني به پاكستان شد. دولت پاكستان اجازه ادامه فعاليت را به آنان داد و همين امر باعث گرديد اعراب بسياري بر مبناي اين عقيده كه جنگ با روسيه به مثابه جهاد با كمونيسم است؛ جذب اين حركت شوند.

اسامه بن لادن دو هفته پس از اشغال افغانستان به پاكستان رفت. او در اين سفر مهمان دو تن از رهبران افغاني به نامهاي برهان الدين رباني و سياف بود كه در همان مهماني هاي ايام حج با يكديگر دوست و آشنا شده بودند. برخورد دوباره

اسامه با عبدالله عزام در همين اوضاع و احوال بود. عزام كه در آن روزها استاد دانشگاه اسلامي بين المللي بود، توانست زمينه دوستي با اسامه را فراهم كرده و او را به عضويت يكي از گروه هاي مسلح افغاني درآورد. دوستي آنها بعدها پايه هاي اصلي القاعده را به وجود آورد و اين دو از بنيانگذاران اصلي «بريگارد عرب در افغانستان» شدند.

اسامه پس از اين سفر به عربستان بازگشت و توانست توجه و حمايت خانواده و بسياري از دوستان خود را براي كمك به مبارزان افغاني جلب نمايد. البته خود آنها نيز اقدامات افغاني ها را نوعي جهاد مقدس عليه كفر و الحاد مي دانستند و سخاوتمندانه هم كمك مي كردند. اسامه به همراه چند تن از افغاني ها و پاكستاني هايي كه در شركت هاي بن لادن كار مي كردند، به پاكستان رفت و اين بار حدود يك ماه در مرز افغانستان و پاكستان اقامت گزيد. او در سال 1982 وارد خاك افغانستان گرديد و با تجهيزات عظيم ساختماني و راهسازيي كه سفير عربستان در پاكستان13 در اختيارش گذاشته بود، مشغول راهسازي، سنگرسازي، احداث تونل و بيمارستان هاي صحرايي در افغانستان شد. شايد به همين خاطر بود كه عده اي بن لادن را فارغ التحصيل مهندسي عمران مي دانستند.سفر اسامه و دوستي او با رييس سازمان اطلاعات عربستان؛ دري را براي سرازير شدن پول هاي هنگفت عربستان به روي جهاد افغانستان باز كرد. امريكا كه از مدت ها قبل به وسيله سازمان سيا با گروه هاي مسلح افغاني رابطه داشت مسووليت تدارك سلاح هاي مورد نياز آنهاI.S.I را بر عهده گرفت. سازمان اطلاعات پاكستان --- تمام كارهاي ارتباطي C.I.A با افغانستان را انجام مي داد و حتي اسلحه و مهمات را نيز در اختيار مجاهدان

افغاني مي گذاشت.14 (در مورد نقش امريكا و رابطه آن با اسامه نيز سخن خواهيم گفت)اگر چه در اوايل اسامه وارد جنگ نشد، و تنها به ارائه كمك هاي خود از طريق حزب جماعت اسلامي اكتفا مي كرد، اما بعدها توӘע عبدالله عزام از اين حال و هوا خارج شد و به افغانستان رفت و در آنجا به يك مبارز و فرمانده جسور مبدل گرديد.15

در سال 1984، «بيت الانصار» يا «خانه ياران» را به عنوان نخستين قرارگاه مجاهدان عرب در پيشاور تاسيس كرد و تا سال 1986 توانست 6 قرارگاه ديگر را هم بسازد. با توجه به وجود نظاميان ارشد سوري و مصري كه تحت امر اسامه بودند، او تمايل داشت عمليات نظامي با فرماندهي كامل وي انجام شود. البته بن لادن، از همان آغاز ورود به افغانستان، توجه خاصي به تشكيلات نشان مي داد و آنچه اين روحيه را در او به شكوفايي رساند، تحصيلات دانشگاهي شخصيت اقتصادي خانوادگي و نظام فعاليت هاي آنها بود. همين مساله در سازمان دهي به فعاليت هاي گسترده و متنوع اقتصادي ياران بن لادن در سطح جهاني نيز به وضوح ديده مي شود.

بن لادن به منظور ايجاد اشتياق در داوطلبان عرب و نيز براي جلوگيري از نفوذ اين روحيه در افراد ديگر، به دستور (و يا با مشورت) استاد خود --- عبدالله عزام --- براي آنها اردوگاه جداگانه اي ساخت و نام آن را «مأسدة الانصار» يا «خانه شير» يا «قلعه شير» گذارد.

تمام اين حوادث پيش درآمد تشكيل پروژه اصلي بن لادن، يعني تاسيس سازمان «القاعده»، مي باشد. اسامه پيش از تشكيل ماسدة الانصار نيز در دفتر ارائه خدمت به داوطلباني كه براي جهاد با شوروي به افغانستان آمده بودند، همراه با عبدالله عزام

كار مي كرد. اين دفتر با نشان اختصاري MAK همان «مكتبة الخدمة» است كه مقر آن در پيشاور مي باشد. با توجه به لزوم تفكيك قوا كه شايد به منظور تفكيك نخبگان از ديگران صورت گرفته باشد، و همچنين دانش مديريتي عزام، ثروت بن لادن و تجارب موفق او در زمينه اقتصاد و اداره مراكز تجاري و اقتصادي؛ اين انديشه را به ذهن آن دو متبادر كرد كه در پي بنيان نهادن سيستمي باشند كه در آينده بايد به ثمر بنشيند. اين انديشه كه جنگ با شوروي تمام نمي شود، اندكي دور از ذهن مي نمود؛ اما اين كه آيا تجربه اي مانند اين جنگ در جايي ديگر از جهان اسلام رخ خواهد داد، آنان را وادار به تاسيس سازماني زيربنايي با افرادي زبده و مجرب كرد؛ شايد كلمه «القاعده» كه به معني پايه، اساس، بنيان، اصل، زيرساخت، زيربنا و كلماتي نظير اين واژگان است، بيانگر اين ديدگاه رو به آينده عبدالله عزام و همرزم جوانش باشد.

اسامه در سال 1988 به منظور سامان دهي فعاليت هاي نظامي و آموزشي خود، به پيشنهاد ابوعبيده مصري معروف به «پنجشيري»، از اعضاي مهم جماعت اسلامي مصر و از فعالان افغانستان، سازمان القاعده را تاسيس كرد. اين سازمان به سرعت با ديگر گروه هاي مسلح ارتباط برقرار كرد. امريكا به منظور جلوگيري از نفوذ بيشتر كمونيسم ضمن برقراري ارتباط با بن لادن به اين سازمان نيز كمك هاي شاياني كرده است.آنچه باعث اعتبار بن لادن در ميان مجاهدان شده، تنها پول و سرمايه او نيست، بلكه ريشه سعودي او يك منفعت رواني براي وي به شمار مي رود؛ شايد اگر اسامه مليت سعودي نداشت؛ اين مقبوليت را به ويژه در افغانستان و پاكستان به دست

نمي آورد. فتواي ايمن الظواهري درباره عمر عبدالرحمن عامل موثري در گسترش فعاليت القاعده و شخص بن لادن محسوب مي شود. توانمندي هاي منحصر به فرد بن لادن به ويژه در جذب پيروانش، ارتباط با نظام پادشاهي سعودي، علماي ديني و بازارهاي اقتصادي و نيز ثروت سرشار او كه دست كم در زمينه همسوكردن ماموران برخي كشورها به كار مي رفت و يا امكان تجهيزشدن به برخي امكانات مدرن را فراهم مي ساخت، همه و همه از زمينه هاي تقويت القاعده بودند.

القاعده؛ اين سازمان چند مليتي، با در اختيارداشتن يك تيم رهبري با استعداد و موثر كه دسته اي از آنها علاوه بر حضور در اين سازمان به عنوان نيروهاي ارشد، رهبري گروه هاي ديگر (مانند «جماعة الاسلامية» و «الجهاد مصر») را نيز در دست دارند، جايگاه و اعتبار خاصي پيدا كرد. از سوي ديگر پس از كشته شدن عبدالله عزام، مكتبة الخدمة Maktabat Alkhidmat) ياMAK كه از چندي پيش فعاليت خود را در افغانستان محدود كرده بود، از هم پاشيد و بسياري از نيروها و اعضاي آن جذب القاعده شدند.

در مورد هرم تشكيلاتي القاعده بايد گفت كه اسامه در صدر گروه و رهبر آن به شمار مي رود. پس از او مجلس الشورا قرار دارد كه تمامي دستورات و نقشه هاي عملياتي در اين قسمت طراحي مي شوند. اسامه و محمد عاطف --- معاون او --- از اعضاي ثابت اين مجلس هستند. كميته هاي چهارگانه نظامي، عقيدتي --- حقوقي، مالي و تبليغاتي، فعاليت هاي خود را به اين مجلس گزارش مي دهند.

اعضاي اين كميته ها و به ويژه كميته نظامي، متعهد شده اند فعاليت هايشان به صورت مخفي و در كمال رازداري باشد. ساختار نظامي القاعده «خوشه انگوري» است؛ يعني گروه ها به موازات هم

و به طور مستقل عمل مي كنند. به قسمي كه هرگز يكديگر را نمي شناسند و اگر يكي از آنها شناسايي شود، ديگران در امان خواهند بود.القاعده از طريق ثروت بن لادن و كمك سرمايه داران برخي كشورها تامين مالي مي شد. هر فردي كه پس از گزينش به القاعده مي پيوست، علاوه بر مسكن، ماهيانه مبلغ 150 دلار نيز دريافت مي كرد زيرا بن لادن معتقد بود: «مسلماناني كه به ما مراجعه مي كنند، بايد تحت حمايت قرار بگيرند و بهتر است از ما كمك بگيرند؛ تا اين كه به سراغ كفار بروند.»16

گزينش افراد در القاعده ، به سختي صورت مي گرفت. آنها پس از انتخاب توسط نمايندگان بن لادن، به پيشاور پاكستان مي رفتند و در آنجا پاسپورت، پول نقد و ديگر مدارك مورد نياز خود را دريافت مي كردند. سپس به منظور بررسي سوابق و پيشينه؛ به مدت دو هفته در پاكستان مي ماندند و پس از گزينش براي يادگيري مهارت ها و استراتژي نظامي، در يك اردوگاه آموزشي در افغانستان حاضر مي شدند. از آن به بعد آموزش ها شروع مي شد. با اتمام دوره هاي آموزش نظامي به يك سلول چهار يا پنج چريكي ملحق شده و منتظر دستور مي ماندند.

نفوذ ايمن الظواهري در بن لادن

پيشتر در باب عبدالله عزام و افراد و شرايطي كه بن لادن را تحت تاثير قرار دادند سخن گفتيم؛ اكنون جا دارد درباره فرد موثري كه برخي تحليل گران او را بازوي راست اسامه و وارث سازمان القاعده مي دانند، سخن بگوييم. اين شخص كه هنوز هم بر روح و رفتار بن لادن تاثيرگذار است، دكتر ايمن ربيع الظواهري 47 ساله و يك پزشك مصري است.

ظواهري در ماجراي ترور انورسادات متهم گرديد؛ اما بعدها به دليل حاشيه اي بودن نقش او تنها

به جرم حمل غيرقانوني سلاح به سه سال زندان محكوم شد. پس از آزادي از زندان ابتدا به عربستان و سپس به پيشاور رفت. او به زبان انگليسي تسلط دارد، در امور تشكيلاتي رشد سريعي داشته و پس از كسب مقام سخنگويي سازمان جهاد اسلامي مصر خيلي زود به رهبري آن رسيد.17

ظواهري ضمن دوستي و رفاقت با اسامه، او را از سيستم تشكيلاتي سازمان هاي مصري آگاه مي كرد و اين امر علاوه بر تاثيري كه عبدالله عزام از طريق تعاليم و تحصيلات خود مي گذاشت، زمينه گسترش قدرت اسامه را فراهم مي كرد. از اين گذشته، فتواي ظواهري درباره وضعيت عمر عبدالرحمان و عبود الزمر كه به خاطر زنداني بودن نمي توانستند به صورت مستقيم در صحنه حضور داشته باشند، زمينه رهبري بن لادن را هموار مي ساخت.

اسامه در ايامي ديگر

با پايان يافتن جنگ در افغانستان؛ بسياري از افرادي كه در كنار اسامه بودند، به سرزمين خود بازگشتند.

بعد از جنگ افغانستان؛ خود بن لادن هم كه به عربستان برگشته بود، به حمايت از گروه هاي مخالف در عربستان و يمن ادامه داد و با تشكيل «انجمن جهاد» به پشتيباني از گروه هايي مانند جماعت اسلامي مصر، جهاد يمن، مجمع الحديث پاكستان، ليگ پارتيزان هاي لبنان، جماعت اسلامي ليبي، بيعة الامام اردن، جماعت اسلامي الجزاير و... پرداخت.

در آن زمان كه اسامه در افغانستان به سر مي برد، رفته رفته افراد و گروه هاي محدود و وفاداري در اطراف او پديد آمد كه آماده هر نوع از خودگذشتگي در راه عملي كردن اهداف و مقاصد اسامه بودند.18 بعدها تعدادي از اين ياران در خارج از افغانستان دست به فعاليت زدند. به عنوان مثال 1800 نفر از 2500 نفر

الجزايري كه در القاعده بودند، پس از جنگ افغانستان به كشور خود بازگشتند و گروه هاي معارض را تشكيل دادند. 200 نفر به نيويورك و نيوجرسي رفته و به شيخ عمر عبدالرحمان پيوستند. بقيه نيز به جنگ با روس ها در تاجيكستان ادامه دادند و گروهي ديگر هم در جنگ بوسني و چچن شركت كردند.

امريكايي ها مي آيند!

بعد از حمله عراق به كويت؛ اسامه درباره ايجاد سپر دفاعي لازم در برابر حمله احتمالي صدام طرح هايي به مقامات سعودي ارائه كرد، اما طرح و برنامه هاي او ناديده گرفته شد. اسامه به ايراد خطبه و سخنراني پرداخت. اين كار او خشم آل سعود را برانگيخت، بدين خاطر او را از اين گونه برنامه ها نيز باز داشتند. از اين رو، اسامه تصميم گرفت به جاي حكام و رجال سياسي، مخاطبان خود را در ميان طلاب و علماي ديني بيابد.

پاسخ(قسمت سوم)

وي موفق گرديد فتوايي مبني بر شرعي بودن فراگيري آموزش هاي جنگي و نظامي از يكي از علماي بزرگ سعودي بگيرد. او بلافاصله فتوا را منتشر كرد و توانست حدود 4000 نفر را براي يادگيري فنون نظامي در افغانستان جمع كند. به دليل اين گونه فعاليت ها، حكومت سعودي او را از جده ممنوع الخروج كرد، اسامه چندين بار مورد بازجويي قرار گرفت و مزرعه اش در حومه جده به دست گارد ملي تخريب شد.

اسامه كه از وضعيت خود خسته شده بود؛ تصميم به خروج از كشور گرفت. به همين منظور توانست با متقاعد كردن يكي از برادرانش كه دوستي نزديكي با ملك فهد و شاهزاده احمد --- معاون وزير كشور --- داشت، اجازه انجام يك سفر تجاري به پاكستان را بگيرد، اما شاهزاده نايف --- وزير

كشور --- مانع بزرگ اين سفر به شمار مي رفت. و تنها با خروج اين شاهزاده از كشور، امكان خروج او نيز ميسر مي گرديد كه همين طور هم شد.

اسامه در آوريل سال 1991 به پاكستان رفت و در آنجا از طريق نامه اي به برادرش اطلاع داد كه ديگر به كشور خود باز نمي گردد. اقامت او در پاكستان كوتاه بود و خيلي زود راهي افغانستان شد، زيرا مي دانست دولت پاكستان او را دستگير كرده و به عربستان تحويل خواهد داد. در اين دوران نيز بارها سعي شد اسامه، ترور يا ربوده شود.

شايد ناگوار بودن اوضاع و نابسامان بودن شرايط؛ فعاليت در افغانستان را نيز براي اسامه ناخوشايند كرده بود، گويي اوضاع با ماندن در عربستان و پاكستان تفاوت چنداني نداشت و او نمي توانست درخصوص اين شوك عظيم كه «امريكايي ها مي آيند» كاري انجام دهد. از اين رو با ظاهري مبدل و به وسيله هواپيماي شخصي خود به سودان رفت؛ زيرا به گفته خودش در اين ايام به دنبال يك كشور كاملا اسلامي مي گشت و به همين دليل راه سودان را در پيش گرفت. در سودان به كارهاي عمراني از جمله راه سازي و امور كشاورزي پرداخت و حتي در جواب يك خبرنگار غربي كه با او مصاحبه كرد، گفت: «من يك كشاورز ساده هستم.»19

بن لادن هنگام اقامت در سودان توانست از طريق هزاران هكتار زمين حاصل خيزي كه دولت در اختيار او قرار داده بود، و نيز با استفاده از امتياز معافيت گمركي، به صادرات ميوه، ذرت، آفتابگردان و صمغ بپردازد.20 او سودان را يك كشور كاملا اسلامي مي دانست. از اين رو سرمايه گذاري هاي عمده اي را در آن كشور انجام داد

و حتي توانست بازرگانان و تجار بزرگي از عربستان (و از جمله چند تن از برادران خود) را به سرمايه گذاري در آن كشور تشويق كند.

بن لادن در يازدهم ژوئيه سال 1994 در بيانيه اي كه در لندن منتشر شد، اعلام كرد براساس پيشنهاد «هيات نصيحت و اصلاح» و به منظور توسعه فعاليت ها، تسهيل ارتباط با مردم و دريافت نامه ها و شكايات، دفتري را در لندن تاسيس كرده است.21

با گذشت كمتر از يك سال از صدور اين بيانيه، گروه هاي عربي كنفرانسي را با حضور 400 نماينده تشكيل دادند. نظير اين كنفرانس در سال 1991 و با عنوان «كنفرانس ملي عربي --- اسلامي» برگزار شده بود كه ياسر عرفات و حواتمه --- يكي از رهبران فلسطيني --- نيز در آن شركت داشتند اما كنفرانس يكم آوريل 1995 در خارطوم، رنگ و بوي ديگري داشت و در آن دكتر حسن ترابي و اسامه بن لادن نيز شركت كردند (حسن ترابي چندي پيش از حادثه 11 سپتامبر نيز حضوري مرموز در امريكا داشت).

اهميت اين كنفرانس براي غرب به حدي بود كه راديوB.B.C در تفسيري درباره آن گفت: «جهان مي تواند تا سه روز آسوده باشد، چون تمام تروريست ها هم اكنون در خارطوم گرد آمده اند.»22

نكته قابل تامل در اين كنفرانس، سكوت و خاموشي اسامه بود؛ گويا از محور مباحث و گفت وگوها رضايت چنداني نداشت يا...؟

لغو تابعيت بن لادن

به دليل اين گونه فعاليت ها و كارهاي ديگري كه هنوز چند و چون آنها به طور كامل مشخص نيست، دولت عربستان در سال 1994 و به دستور شخص ملك فهد، تابعيت سعودي اسامه را لغو كرد. دو سال قبل از اين تاريخ نيز اموال

او در عربستان توقيف گرديد. اسامه نيز در پاسخ به اين اقدامات بيانيه اي صادر كرد و در آن، آل سعود را خائن و سرسپرده امريكا خواند و گفت نيازي به تابعيت سعودي ندارد و براي تاييد يا رد افراد توسط آل سعود ارزشي قائل نيست.23 البته گويا دولت عربستان بارها خواسته بود با پا درمياني افراد سرشناس؛ اسامه را قانع كند كمي آرامتر باشد و حتي به گفته خود اسامه 9 بار مادر، دايي و برادرانش را به خارطوم فرستاده و از او خواسته بودند با توقف فعاليت هايش، به عربستان بازگشته و از ملك فهد عذرخواهي كند.24

به دليل فشارهاي بين المللي بر سودان، اين دولت از اسامه خواست كه سودان را ترك كند و او به ناچار در اوايل سال 1996، آن كشور را به قصد جلال آباد افغانستان ترك كرد.25

در افغانستان اوضاع به گونه ديگري بود. اينك شرايط به طور كامل عوض شده بود.

در اين زمان جنبش طالبان با حمايت قاطع امريكا توانست به صورت چشمگيري، ائتلاف مسعود ---- رباني --- حكميتار را به عقب براند. اين حوادث مقارن ورود دوباره بن لادن به افغانستان بود. او به عنوان مهمان به سراغ يك فرمانده نظامي افغاني به نام «مهندس محمود» رفت. اين فرد پل ارتباطي ميان بن لادن و طالبان شد. پس از ترور مهندس محمود، بن لادن با طالبان وارد مذاكره گرديد و حمايت خود را از آنان اعلام كرد. طالبان نيز از اين امر استقبال كرد26 و اين سرآغاز ارتباط ميان بن لادن، ملاعمر و جنبش طالبان بود.

اكنون به خانه بن لادن سري مي زنيم تا ببينيم در آن خانه كه ورود به آن روياي بزرگي براي بسياري از

كنجكاوان جهان شده است چه مي گذرد.غربي ها خانه بن لادن در افغانستان را «غار خفاش» مي نامند. اين خانه «سنگي» كه به دست طرفدارانش در دل كوه ها ساخته شده، محل برنامه ريزي هاي بن لادن عليه غرب است. غربي ها اين خانه را پناهگاه Hideout) مي نامند. خانه بن لادن سه اتاق دارد: در يكي از آنها كامپيوترها، دورنگارهاي فعال و تلفن هاي ماهواره اي به چشم مي خورد. دومي دفتر كار و ديگري اتاق خواب است. او از طريق شبكه هاي ارتباطي و پست الكترونيك دستوراتش را براي طرفداران خود در خاورميانه، آسيا، آفريقا و امريكا ارسال مي كند.او در اين غار كه كمي بالاتر از شهر جلال آباد در شرق افغانستان است، با يك تيربار كلاشينكف روسي ديده مي شود. در غار بن لادن، يك كتابخانه نيز وجود دارد.

پيشتر درباره القاعده و ويژگي هاي آن سخن گفتيم. لكن جاي آن دارد به بخش ديگري از خصوصيات اين سازمان اشاره كنيم شايد بهتر باشد پيش از آن درخصوص خاستگاه فكري و كلامي سازمان هايي از نسل و نژاد القاعده تامل شود.

اگر تاكيد بن لادن بر آزادي اين سرزمين ريشه در عرق ملي او داشته باشد از اين انديشه سرچشمه مي گيرد كه «كارها به شيوه سلف» انجام مي پذيرد. بنابراين طبيعي است كه او اهدافي نظير آنچه گروه هاي «الجهاد» و «جماعة الاسلاميه» مصر دنبال مي كنند را قبول نكند (هر چند تحت رهبري كساني نظير شيخ عمر عبدالرحمان ايمن الظهواهري باشد) زيرا اهداف آنان جزئي، مشخص و معين است و در اوج خود به كشتن يك رييس جمهور يا فراهم كردن زمينه اعتراض مردم محدود مي شود. در عين حال آنچه مسلم است، بن لادن و القاعده فاقد تئوري و انديشه منسجم و قابل ارائه است و از هيچ گونه عَقَبه فكري

متقن برخوردار نيست و لذا همه فعاليت هاي او عمدتا بر يك مبناي فكري سطحي و بي عمق استوار شده است.شايد در اينجا نيز تجارب اقتصادي و ايده هاي مديريتي بن لادن اين احساس را پديد آورده باشد كه كارگاه هاي كوچك و پرهزينه را حذف كند و به جاي آن در كارخانه هاي عظيم و سودآور سرمايه گذاري كند. او به شدت رهبران الجهاد و جماعة الاسلاميه را مورد انتقاد و فشار قرار داد تا از اين گونه كارها دست بردارند. رهبران اين دو جماعت نيز كه در آن زمان خارج از مصر فعاليت داشتند، توافق كردند كه رهبري اين دو جماعت به اسامه واگذار شود. همين امر باعث گرديد تشكيلات كلي در كنار القاعده، به وجود بيايد كه اسامه آن را «جبهه مبارزه اسلام گرايان عليه يهوديان و صليبيان» ناميد.27

آنچه در اين توافق از اهميت بسياري برخوردار است؛ صعود ايمن الظواهري به رهبري سازمان الجهاد بود كه پس از تحولاتي انجام پذيرفت و به صورت يكي از دوستان نزديك اسامه درآمد. عمر عبدالرحمن نيز كه به اتهام دست داشتن در تخريب مركز تجارت جهاني (1993) زنداني شده بود، از سمت خود استعفا داد.مساله مهم اين است كه در سال 1998 رهبري سازمان و تاكتيك گروه هاي جهاد، دستخوش تغييراتي گرديد؛ از جمله اين كه به جاي «انتخاب موضوع» فهرست بلندبالايي از «اهداف مفيد براي ترور» تهيه شد. و همين مساله، در كنار اتحاد افراد و تاكتيك آنها موجب افزايش قابل توجه ترورها گرديده و به صورت ريشه اي شدن مساله ترور بين المللي جهادگرايان درآمد.28

اتحاد اين دو سازمان با القاعده، بستر مناسبي براي جلب حمايت دوستان بسيار اين سازمان ها و به ويژه مصري ها را فراهم آورد كه اين

امر نيز به نوبه خود در توسعه و گسترش چشمگير آن موثر بود.

مشخصات كلي منابع و ماخذ

بن لادن كيست؟ ميشل پولي، خالد دوران، ترجمه مهشيد ميرمعزي، چاپ اول، انتشارات روزنه، تهران 1380

اسامه بن محمد بن لادن، كامبيز خسروي، چاپ دوم، انتشارات سيميندخت، تهران 1375

-------------------------

پي نوشت ها:

1- كيست ،ص 41.

2- همان، ص 15.

3- خسروي --37 38.

4- كيست، ص 11.

5- همان، ص 42.

6- همان.

7- همان.

8- محمدعلي صالح، كمال قبيسي: المطلوب رقم واحد في العالم، مجملة المجلة ص 18، شماره 986، 30/آب/ 1998 م.

9- بريزار، ژان شارل و داسكيه گيوم: بن لادن حقيقت ممنوع، ترجمه دكتر حامد فولادوند، چاپ اول، نشر عطايي، تهران 1381، ص 112.

10- همان.

11- خسروي، ص 87.

12- فولادوند، همان، ص 112.

13- كيست، ص 52.

14- همان، ص 45.

15- همان، ص 51.

16- خسروي، ص 90.

17- أخبارالحَوادث المصرية (مجله) 27/آب/ 1998.

18- النهار: 21/8/1998 م.

19- النهار: 21/8/1998.

20- خسروي، ص 27.

21- ژوزاليوسف (مجله مصري) 6/2/1995.

22- الوسط (مجله) 10/4/1995.

23- خسروي 228.

24- گفت وگو باC.N.N مارس 1997.

25- خسروي، همان.

26- الحوادث (مجله لبناني) ص 22، 11/4/1997.

27- كيست، صص ---65 66.

28- همان، صص ---66 67.

اخيرا تلاشهايي از سوي يونسكو و كشورهاي عضو در جهت همراه كردن آموزش هاي اخلاقي يا آموزش هاي علمي «طرح مباحث اخلاقي در كتب علمي»صورت گرفته است و مدتي است كه اين امر در برخي از كشورها اجرا مي شود. متن بالا پاورقي صفحه 13 كتاب اخلاق محمد علي سادات مي باشد اين

پرسش

اخيرا تلاشهايي از سوي يونسكو و كشورهاي عضو در جهت همراه كردن آموزش هاي اخلاقي يا آموزش هاي علمي «طرح مباحث اخلاقي در كتب علمي»صورت گرفته است و مدتي است كه اين امر در برخي از كشورها اجرا مي شود. متن بالا پاورقي صفحه 13 كتاب اخلاق محمد علي سادات مي باشد اينجانب از شما خوبان تقاضا دارم كم و كيف اين آموزش ها و در واقع نحوه همراهي بين علم و اخلاق را آنگونه كه از سوي يونسكو بيان شده و در حال اجرا مي باشد براي من بيان نماييد.

پاسخ

متأسفانه به منابعي كه در همان صفحه 13 كتاب اخلاق آقاي سادات معرفي شده بود دست نيافتيم ولي به نظر مي رسد كه بيان احساس ضرورت طرح مباحث اخلاقي در كتب علمي از سوي كشورهاي غربي و پيشرفته و سازمان يونسكو، در خور اهميت باشد. ريشه يابي اين امر كه چه چيزي آنها را به اين احساس نياز كشانده است مي تواند براي ما به عنوان يك مسلمان كه آموزشها و تعاليم اخلاقي در همه زواياي زندگي ما شاخ و برگ دارد هر چند به درستي به آنها پايبند نمي باشيم، داراي اهميت باشد. البته در نوع نگرش به مباحث اخلاقي و ضرورت طرح آنها در كنار مسائل علمي ميان ما و غربي ها تفاوت فراوان وجود دارد. هر چند عده اي از آنها از ديدگاه معنوي و تقدس به مباحث علمي نظر مي كنند ولي با توجه به محور بودن امور مادي و بهره وري هر چه بيشتر از تمتعات مادي در كشورهاي غربي و نظام هاي حاكم بر آنها و نوع بينش

و تفكر آنها كه عمدتا سود جويانه و منفعت طلبانه است، احساس نياز به مباحث اخلاقي را در ميان آنها با احساس نياز در بين ما به عنوان يك مسلمان معتقد متفاوت ساخته است.

اگر بحران هاي مربوط به هويت و شخصيت و مشكلات عصبي و رواني و بن بست هاي ناشي از دور شدن از اخلاقيات و محصور شدن در چارديواري تنگ ماده پرستي و نفع طلبي و هزاران نابساماني روحي، اخلاقي، اجتماعي و معضلات حل نشدني دنياي متمدن امروز نبود هرگز به اين احساس ضرورت دست نمي يافت. توسعه بيش تنگ مادي و اقتصادي كه زاييده فرهنگ خاص غرب و نظام مادي حاكم بر آنجا است ، انسان امروز را از امور اخلاقي دور ساخته و معنويت و اخلاق را از ياد او برده است حال بايد ديد احساس نياز غرب به طرح مباحث اخلاقي در كنار مسائل علمي كه تبلور آن در طرح سازمان يونسكو است آيا واقعا با هدف تعالي بخشيدن به مسائل اخلاقي و رواج و طرح آن در جامعه غرب و تحكيم پايه هاي معنوي است و يا راهي جديد براي تحكيم پايه هاي مادي گري و سودجويي است.

توضيح مطلب چنين است كه گروهي مسايل اخلاقي را از اين نظر توصيه مي كنند كه با منافع مادي در ارتباط مستقيم است. مثلا يك مؤسسه اقتصادي اگر اصل امانت و صداقت را رعايت كند و اطلاعاتي را كه به مشتريان ارائه مي دهد با واقعيت تطبيق كند، مي تواند سرمايه هاي مردم را جذب كند و سود فراواني ببرد.

يا اين كه مثلا يك كاسب يا تاجر با مراجعه كنندگان و

مشتريان بسيار خوش برخورد، پرمحبت و مودب و صميمي به نظر مي رسد تا از اين راه مشتريان و دوستان بيشتري جلب كند اما همين شخص ممكن است در خانه با زن و فرزند و همسايگانش بسيار بد برخورد كند. اين گونه اخلاق كه پشتوانه اش سودجويي است براي اخلاق اصالتي قايل نيست، چون در همه جا خط سودجويي را ادامه مي دهد كه گاه در اخلاق است و گاه به پندار او در ضد اخلاق.

عده از اين فراتر رفته ، اخلاق را نه به خاطر منافع شخصي بلكه به خاطر مصالح جامعه بشري طلب مي كنند زيرا معتقدند اگر اصول اخلاقي در جامعه انساني تزلزل گردد، دنيا مبدل به جهنم سوزاني مي شود كه همه اهل آن در عذاب خواهند بود و تمام مواهب مادي كه مي تواند آسايش و رفاه براي مردم جهان بيافريند ، مبدل به هيزمي براي روشن نگه داشتن اين جهنم سوزان مي گردد. اين گونه افراد گر چه در سطح بالاتري فكر مي كنند ولي بالاخره اخلاقي را كه آنها مي طلبند بر اساس سودجويي و جلب منفعت و آسايش و رفاه استوار است نه بر پايه اصالت دادن به فضايل اخلاقي. اين طرز تفكر براي افراد مادي گرا كه اعتقادي به مكتب وحي و نبوت پيامبران ندارند، اجتناب ناپذير است اخلاق را از اوج آسمان به زمين مي آورد و آن را ابزاري براي سودجويي يا رفاه و آسايش بيشتر تبديل مي كند. به هر حال ، اعتقاد به اخلاقي كه بر اساس سودجويي و جلب منافع استوار است، از يك سو اصالت اخلاق را خدشه دار مي

كند و از سوي ديگر از ارزش و عمق آن مي كاهد.

و از سوي سوم در مواردي كه احيانا تضادي ميان سودجويي و اخلاق ديده مي شود يا به تعبير د يگر چنين پنداشته شود، با اخلاق وداع مي كند و به سراغ سودجويي مي رود كه پشتوانه اصلي آن بوده است. بعضي مسايل اخلاقي را از اين رو دنبال مي كنند كه نشانه شخصيت است و هر انساني كه طالب شخصيت مي باشد، هنگامي كه شخصيت را در صداقت و امانت مي بيند به دنبال آنها مي رود و هنگامي كه ملاحظه مي كند جامعه براي افراد شجاع و سخاوتمند و باوفا و مهربان شخصيت فوق العاده اي قايل است، طالب اين صفات اخلاقي مي شود. بر عكس هنگامي كه مي بيند افراد بزدل و ترسو ، بخيل و ضعيف الاراده ، خائن و بي وفا، افراد بي ارزش و فاقد شخصيت مي باشند ، سعي مي كند از اين رذائل خالي شود. منظور اين است كه در مورد مطالعه درباره اين گونه طرح ها و برنامه ها به خطوط اصلي و مورد تأكيد غربي ها توجه داشت و در عين حال كه به اين گونه طرح ها خوش بين بود ولي با احتياط و وسواس به آن ها نظر داشت و با آنها برخورد كرد و اهداف شيطنت آميز آنها را از نظر دور نداشت.

در مورد چگونگي تاسيس حزب الله لبنان توضيح دهيد و نقش امام موسي صدر چه بود؟

پرسش

در مورد چگونگي تاسيس حزب الله لبنان توضيح دهيد و نقش امام موسي صدر چه بود؟

پاسخ

ارائه تحليل دقيق از چگونگي تأسيس حزب الله لبنان، نيازمند بررسي شرايط و اوضاع داخلي لبنان و زمينه هاي شكل گيري اين جنبش است:

حزب الله در زماني پا به عرصه ي وجود گذاشت كه اوضاع داخلي لبنان به شدت بحراني بود. عوامل اين بحران عبارت بودند از: تشديد اختلافات طبقاتي در يك جامعه مبتني بر اقتصاد بازار؛ فساد رسمي گسترده در ميان رؤساي سياسي لبنان؛ و جنگ هاي ميان چريك هاي فلسطيني و اسرائيلي كه منجر به حملات مكرر اسرائيل و اشغال سرزمين لبنان شد. انقلاب اسلامي ايران در اواخر دهه 1970 باعث آرايش مجدد نيروها در لبنان شد كه نتيجه ي آن ايجاد نوعي تجديد حيات طلبي اسلامي بود. از سوي ديگر گر چه شيعيان بزرگ ترين فرقه كشور بودند، اما در مقايسه با ساير گروه ها چه در جنبه هاي سياسي و چه اقتصادي در محروميت به سر مي بردند. علاوه بر اين شيعيان بار نبرد ميان فلسطيني ها و اسرائيل را در جنوب لبنان كه باعث روانه شدن سيل مهاجرين به محله هاي فقيرنشين اطراف بيروت شد به دوش كشيده اند. با مشاهده ي بي تحركي دولت لبنان در تأمين امنبت در جنوب و يا رسيدگي به فلاكت اقتصادي آن ها، شيعيان خود را بي يار و ياور مي ديدند، به اين خاطر جستجوي يك رهبري جديد و حركت رهايي بخش برآمدند.

در اين شرايط بود كه امام موسي صدر و اقدامات بنيادي و سازنده او، از قبيل(جهت اطلاع مفصل با اين اقدامات، ر.ك: گلشتن ابرار، زندگي نامه ي امام موسي صدر كه تصوير صفحات آن به ضميمه ي نامه ارسال مي گردد). ، تشكيل مجلس اعلان شيعيان لبنان، ساير اقدامات فرهنگي، اقتصادي

و اجتماعي در جهت بهبود اوضاع نابسامان شيعيان لبنان، تشكيل سازمان «جنبش مستضعفان»(حركة المحرومين) و سازمان نظامي «امل» به همكاري شهيد دكتر چمران... زمينه هاي بسيار مناسبي را جهت آگاهي، بيداري و سازماندهي و انسجام شيعيان لبنان و ظهور فعّالانه آن ها در عرصه ي سياسي لبنان فراهم آورد.

در اين اوضاع و شرايط؛ ناپديد شدن ناگهاني امام موسي صدر در اوت 1978 همراه با وقوع انقلاب اسلامي در ايران (1979) و تهاجمات اسرائيل در 1978 و 1982، عامل محركه اي بود براي ظهور جنبش هاي راديكال شيعه كه مجموعاً به جنبش حزب الله لبنان معروف شد(جنبش هاي اسلامي معاصر در جهان عرب،..... دكمجيان، ترجمه دكتر حميد احمدي انتشارات كيهان، چاپ سوم، 1377، ص 303). امت حزب الله به عنوان يك چتر سازماني در 1982 و 1983 در نتيجه گردهمايي چندين گروه تحت رهبري فارغ التحصيلان حوزه نجف و قم ظهور كرد.

از جمله بنيانگذران حزب الله مي توان به سه روحاني از شهر بعلبك - يعني سيد عباس موسوي، شيخ صبحي طفيلي و شيخ يزبك - اشاره كرد. از ديگر عناصر عمده حزب الله مي توان طرفداران علامه فضل الله، از جمله رهبران حزب الدعوة - يعني سيد ابراهيم الامين و شيخ نعيم قاسم - را نام برد(جنبش هاي اسلامي معاصر در جهان عرب،..... دكمجيان، ترجمه دكتر حميد احمدي انتشارات كيهان، چاپ سوم، 1377، ص 305).

ايدئولوژي حزب الله لبنان از انقلاب ايران الگو مي گيرد كه بر اتحاد جدايي ناپذير ميان رهبري مذهبي و سياسي همانگونه كه در حضرت محمد(ص) مجسم بود، تأكيد دارد. به اين خاطر فقهاي عالي رتبه مسؤوليت پاسداري از پيام الله را به عهده دارند. اين نوع پاسداري مذهبي - سياسي تئوري هاي شهيد محمد باقر صدر و امام خميني(ص) را كه در ايران

به اجرا گذاشته شد، تشكيل مي دهد.

تشكيل حزب الله لبنان نقش عمده اي را در تحولات سياسي فرهنگي و نظامي لبنان بر جاي گذاشت و پيروزي هاي عظيمي را در برابر اسرائيل غاصب به دنبال داشت و سبب عقب نشيني نيروهاي آن رژيم غاصب از لبنان شد و هم اكنون نيز عامل تعيين كننده اي در تحولات داخلي لبنان و منطقه به شمار مي رود(رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، جميله كديور، نشر اطلاعات، سال 1374).

در خصوص واكنش مقام معظم رهبري پس از تصميمات آژانس انرژي اتمي توضيح دهيد.

پرسش

در خصوص واكنش مقام معظم رهبري پس از تصميمات آژانس انرژي اتمي توضيح دهيد.

پاسخ

مسلما دستيابي به دانش و فناوري هسته اي و استفاده صلح آميز از آن در زمينه هاي مختلف، حق مسلم مردم ايران مي باشد. خصوصا با توجه به اينكه نظام جمهوري اسلامي از ابتدا تاكنون به شدت با توليد و تكثير سلاح هاي كشتار جمعي مخالف بوده و مباني اسلامي و انساني آن به هيچ وجه چنين موضوعي را بر نمي تابد. در عمل نيز نظام اسلامي نهايت همكاري را با سازمان هاي نظارتي بين المللي داشته و دارد و صداقت و حسن نيت خويش را به كرات به اثبات رسانيده است. از اين رو دليلي براي محروم نگاه داشتن ايران از اين دانش و فن آوري مهم وجود ندارد.

بر اين اساس همانگونه كه مقام معظم رهبري و ساير مسؤولين عالي رتبه نظام اعلام نموده اند اگر آژانس بين المللي بخواهد تحت تأثير فشارهاي آمريكا و اسرائيل مردم ايران را از اين حق محروم نموده و از انجام تعهدات متقابل خويش در زمينه فراهم نمودن امكانات و زمينه هاي لازم جهت دستيابي هر چه سريعتر ايران به دانش و فن آوري مسالمت آميز هسته اي، خودداري نمايد، نظام اسلامي و مردم ايران به هيچ وجه چنين ظلمي را برنتابيده و در ادامه همكاري هاي خود با آژانس تجديد نظر خواهد كرد.

علت اينكه بيشتر كشورها در سازمان ملل از آمريكا مي ترسند چيست؟

پرسش

علت اينكه بيشتر كشورها در سازمان ملل از آمريكا مي ترسند چيست؟

پاسخ

اصولا از ديدگاه روانشناختي عنصر «ترس» مي تواند عوامل مختلفي داشته باشد كه از مهمترين آنها حفظ خود و منافع خويش است؛ احساس ضعف، حقارت و كمبود در خود و در مقابل تصور يك قدرت و توانايي فوق العاده در موجودي كه مي تواند موجوديت شخص و منافع او را به خطر اندازد باعث مي شود كه انسان از آن شي يا فرد بترسد. البته اين تصور و احساس گاهي مواقع صحيح و مطابق واقع است ولي اغلب غير واقعي است و اكثر ترس هاي انسان ناشي از توهم و خيال مي باشد تا واقعيت و منطق.

از سوي ديگر اين حالت ترس هم مي تواند در سطح فرد و در اشخاصي نسبت به يكديگر و يا ساير موجودات وجود داشته باشد و هم مي تواند در سطح كلان و در بين كشورها و واحدهاي بين المللي.

در هر صورت اگر بخواهيم از اين زاويه به موضوع سؤال بنگريم بايد گفت كه ما با چند واقعيت روبرو هستيم:

اولا، واقعيت اين است كه آمريكا بزرگترين قدرت مادي جهان بوده و در زمينه هاي مختلف نظامي، اقتصادي، سياسي، تكنولوژيكي و فن آوري هاي پيشرفته و بسياري زمينه هاي ديگر در سطح جهاني تأثيرگذار مي باشد و از سوي ديگر داراي روحيه امپرياليستي و استكباري در جهان مي باشد و به كرات خوي تجاوزطلبي خويش را به اثبات رسانده است.

ثانيا، اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي جهان كه از ديدگاه ماديگرايانه به جهان نگاه مي كنند در مجموع نسبت به قدرت جهاني آمريكا، در سطوح پايين تري قرار دارند

و خود را در تمامي زمينه ها در مواجهه با آمريكا آسيب پذير مي بينند و به اين باور دست يافته اند كه آمريكا از اين توانايي برخوردار است كه بتواند موجوديت و منافع آنها را به خطر اندازد.

نتيجه اين دو واقعيت از يك سو و همچنين نگاه ماديگرايانه به جهان و حكومت و هدف دانستن قدرت خويش و تلاش براي حفظ آن، احساس ضعف، زبوني و ترس اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي جهان در مقابل آمريكا و سياست هاي آن است. اما اگر بخواهيم از زاويه اي فراتر از ديدگاه مادي گرايانه و از منظر اسلامي به اين موضوع نگاه كنيم: بايد گفت كه مهمترين علت ترس و ضعف و زبوني كشورهاي جهان در مقابل آمريكا و قدرت هاي جهاني، همان «جهان بيني ماديگرايانه» حاكم بر اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي جهان است كه ناشي از آموزه هاي ليبراليستي و سكولاريستي مي باشد. مسلما جهان بيني اي كه هيچ جايگاه براي ماوراء ماديات و جهان مادي قائل نيست و به كلي از خداوند و عالم غيب قطع اميد كرده است و به تعبير نيچه مرگ خدا را اعلام داشته است. اصل را بر ماديات و قدرت هاي مادي گذاشته و در اين چرخه بستگي به امكاناتش يا سلطه طلب و مستكبر است و يا سلطه پذير و فرمانبردار.

اما جهان بيني اي كه به قدرتي ماوراء ماديات و به جهان غيب معتقد است و اصل را به ماديات نمي دهد هرگز در مقابل قدرت هاي مادي احساس ضعف و ترس نمي كند و مطمئن است كه با ايمان به خداوند و اراده مصمم خويش خواهد

توانست در مقابل قوي ترين قدرت هاي مادي مقاومت كرده و سر تعظيم فرود نياورد. گذشته از حوادث و نمونه هاي بيشمار تاريخي، بسياري از نمونه ها در زمان خودمان نظير استقلال بسياري از كشورها نظير هند، الجزاير و... در مقابل استعمارگران و پيروزي انقلاب اسلامي ايران، مقاومت و پيروزي در هشت سال دفاع مقدس در برابر قدرت هاي جهاني، پيروزي حزب الله لبنان در مقابل اشغالگران اسرائيل و بالاخره پايداري و انتفاضه مردم فلسطين در مقابل رژيم سرتا پا مسلح اسرائيل و... همه به خوبي نمايانگر اين واقعيت است.

آري از ديدگاه اسلامي انسان ها آزاد به دنيا آمده اند و نبايد از هيچ شخص و قدرتي به جز پروردگار متعال احساس ترس و ضعف كنند «فلا تخشوا الناس واخشون» (مائده، آيه 44).

متأسفانه اكثريت دولت هاي اسلامي اين واقعيت را ناديده گرفته اند و همچنان در مقابل جهان كفر و استكبار سر تعظيم فرو آورده و لباس ذلت و خواري بر تن كرده اند. اما در مقابل بايد به اين واقعيت نيز اذعان داشت و خوشبين بود كه بحمدالله تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران و مقاومت آن در مقابل استكبار جهاني، جنبش ها و نهضت هاي عظيم بيداري و خودباوري در بسياري از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي در حال تولد و ظهور مي باشد و بسياري از ملت ها روحيه ترس و زبوني در مقابل قدرت هاي بزرگ را كنار گذاشته و تصميم به آزادگي و مجاهدت براي استقلال خود دارند و قطعا در صورت فراگيري اين روحيه در ملت ها، دير يا زود دولت ها نيز متأثر و متحول گرديده و روحيه ترس

را كنار گذاشته و قلدرمآبي و زورگويي آمريكا و متحدانش را برنتابيده و چه دولت ها و ملت هاي مظلوم مصداق اين آيه شريفه بشوند: «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا الله و نعم الوكيل؛ همان كساني كه [برخي از] مردم به ايشان گفتند: مردمان براي [جنگ با] شما گرد آمده اند پس از آنان بترسيد. و[لي اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است (كفايت مي كند) و نيكو حمايتگري است» (آل عمران، آيه 173).

مفاهيم

صهيونيسم چيست ؟ بنيان گذار آن كيست ؟ از نظر اعتقادي چه تفاوتي با يهوديان دارد؟

پرسش

صهيونيسم چيست ؟ بنيان گذار آن كيست ؟ از نظر اعتقادي چه تفاوتي با يهوديان دارد؟

پاسخ

26059صهيونيسم يك حزب و تشكيلات سياسي است كه با وسايل و ابزار ظالمانه و نامشروع اهداف جابرانه و غاصبانه اي را تعقيب مي كند.

صهيون كوهي است در اورشليم كه بارگاه حضرت داود و پيامبر(ع ) در آن قرار دارد و واژهء صهيونيسم از آن گرفته شده است .

قبل از جنگ جهاني اول، روزنامه نگاري به نام "تئودر هرتزل" اهل اتريش , يا مجارستان در سال 1895كتابي به نام (دولت يهود نوشت و منتشر كرد. در اين كتاب پيش نهاد نمود آژانس يهود تشكيل شود تا برنامه مذاكرات و نقشه هاي حزب را تنظيم نمايد ويك شركت يهودي به وجود آيد كه احتياجات اقتصادي نهضت را تأمين كند.

در اين كتاب به محل و مركز تشكيل دولت يهود اصلا اشاره اي نشد.

اولين كنگره حزب صهيونيسم در شهر "بال سوئيس" تشكيل گرديد كه در آن كنگره، فلسطين محل تشكيل دولت يهود تعيين شد.

پس از شكست دولت عثماني و حاكميت انگلستان بر فلسطين و لبنان و شروع جنگ جهاني اول كه دامنه اش به حدود فلسطين رسيده بود. يكي از رهبران صهيونيسم به نام "هربرت سموئل" يادداشتي به اعضاي كابينه انگلستان و نمايندگان عوام آن كشور تقديم كرد و پيشنهاد كرد يك دولت يهودي تحت نظارت انگلستان درفلسطين ايجاد شود. جمعي ديگر از رهبران يهود ,و در رأس آن "دكتر وايزمن" استاد كرسي شيمي دانشگاه منچستر انگليس كه در اثر كشف ماده "اسيتون" كه براي مواد منفجره ضروري بود, در جامعه و دستگاه دولتي انگليس صاحب نفوذ بودند , با مقامات انگليس و

همچنين فرانسه و آمريكا درباره تشكيل دولت يهودي درفلسطين مذاكره كردند. بالاخره كار به جايي رسيد كه "بالفور" وزير خارجه وقت انگليس وعده تشكيل دولت يهودي را در روز دوم نوامبر 1917ميلادي به صهيونيست ها داد، در نتيجه يهودي ها با حمايت كامل انگليس و آمريكا وفرانسه دولت خود را تشكيل دادند. (1)

از نظر اعتقادي ظاهرا تفاوتي بين صهيونيسم و ديگر يهوديان نيست . هر دو مدعي پيروي از حضرت موسي كليم (ع ) هستند. اما صهيونيسم يك قوم خودخواه نژاد پرست است و مدعي تشكيل دولت يهوديان از نيل تا فرات، به وسيله سلطه نظامي است.

تذكر :

عوامل مؤثر در تشكيل دولت صهيونيز به شرح زير است :

1 پافشاري سردمداران يهود و صهيونيسم براي تشكيل دولت يهود در فلسطين ;

2_ آمادگي حكومت هاي غرب و شرق براي نجات ملت خود از شر يهودي ها و مزاحمت هاي سياسي و اقتصادي ; زيرا يهود در هر كشوري كه باشد، اقتصاد آن مملكت را قبضه مي كند، به همين دليل روسيه آن ها را اخراج كرد ;

3 از همه مهم تر استكبار جهان بر آن بود كه يك غده سرطاني را در قلب كشور هاي اسلامي قرار دهد تا دولت هاي عرب و مسلمان نتوانند به وحدت برسند و دوباره تجربه امپراتوري عثماني تكرار نشود و جامعه گرفتاراسرائيل شوند .

1 - ر.ك: هاشمي رفسنجاني، سرگذشت فلسطين، يا كارنامه استعمار، ص 112 - 107 ، داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، ص 226.

مسألهء برخورد تمدن ها توسّط چه كسي مطرح شد و زمينه هاي طرح آن چيست ؟ (با توضيح كامل )

پرسش

مسألهء برخورد تمدن ها توسّط چه كسي مطرح شد و زمينه هاي طرح آن چيست ؟ (با توضيح كامل )

پاسخ(قسمت اول)

26070اين نظريه توسّط ساموئل هانتينگتون آمريكايي طرح شد او يك استراتژيست و نظريه پرداز سياست خارجي آمريكا, شناخته شده است و تا كنون نظريهء وي بارها مورد نقد و بررسي قرار گرفته است از جمله نقدي است كه كپي آن را از مجلّه حكومت اسلامي _ ويژهء انديشه و فقه سياسي اسلام شماره 11 سال چهارم , شماره اول , بهار 78از ص 182_ 201براي شما ارسال مي داريم .اميدواريم توانسته باشيم به پرسش شما پاسخ داده باشيم .

مقاله ريشه يابي نظريهء برخورد تمدن ها اثر داود مهدي زادگان

وقتي مقالهء اثر ساموئل هانتينگتون را مطالعه كردم , مطالبش را چندان جدّي نگرفتم تا اين كه گذشت زمان و مشاهدهء تاثيرات جانبي آن , مرا به تأمّل در اين نظريه واداشت . اما نه از آن جهت كه اين نظريه حقايقي را آشكار كرده است بلكه از آن رو كه تأمّل در اين نظريه ما را به حقايق پنهاني رهنمون مي سازد;به عبارت ديگر, بررسي علل و عوامل پيدايش نظريه اي و تأثيرات آن در عرصه ءبين المللي مهم ّتر از بررسي محتويّات آن است .

نظريهء لااقل از دو جنبهء علمي و سياسي قابل تأمّل است ;علمي از آن جهت كه در قالب نظريه هاي علمي طرح شده است , و سياسي از آن رو كه حاوي يك سلسله دستورالعمل هاي سياسي به دولت مردان غربي است .همين جنبهء دوم ما را به تأمّل بيش تر درباره آن برانگيخته است ;

خصوصا كه توجّه

انديشمندان غير غربي به اندازهء توجّه علمي به آن نبوده است .

علاوه بر اين ها در اين نظريه سعي نكرده چهرهء جانبدارانه اش رانسبت به فرهنگ غربي مخفي نگاه دارد. اين در حالي است كه سنّت انديشمندغربي در حين طرح نظريه اش , بر عدم تعهّد به مرام و مسلك و سياست خاصي است . بنابراين همان گونه كه منتقدان بسياري متذكّر شده اند, اين نظريه فاقداستحكام علمي است ولي به لحاظ تأثيرات سياسي اش قابل بررسي است .

مي گويد:

برخي معتقدند كه نظريه هاي سياسي چيزي بر معرفت ما نمي افزايد و مطالعه ءآن به سبب تأثيرشان بر اعمال افراد لازم است ولي همسو با همين عقيده است .

انگيزه هاي طرح نظريهء برخورد تمدن ها

از منظر جامعه شناسي سياسي , دو انگيزهء مهم باعث نظريه پردازي شده است و اين دو انگيزه كاملاً در قالب يك نظريهء علمي تأمين شدني است : انگيزهء اوّل , عبارت از تفكّرِ آزادِ مردمي است و انگيزهء دوم تصميم ها و سياست ها در عرصهء نظام بين المللي است . امّا پيش از تحليل اين دو انگيزه , لازم است به دو مقدمّهء مهم اشاره شود.

مقدمهء اول :

وقتي يك دانشمند به علل و عوامل مختلفي , بخشي از واقعيت خارجي رابرمي گزيند ,تلاش دارد به كمك نظريه پردازي , تفسيري را ارائه كند كه ضمن پاسخ گويي به بسياري از مجهولاتش , چيزي بر معرفت واقع گرايانهء او بيفزايد.هر قدر عناصر سازندهء يك نظريّه به لحاظ فلسفي منسجم تر و درگيرتر با واقعيّت باشد, درجه پاسخ گويي به مجهولات و تحقّق معرفت عيني , بيش

تر مي شود. اين وظيفه , درست ترين و اصلي ترين كاركرد نظريه پردازي است و اساساً در عرصه علم و دانش از يك نظريه بيش از اين نبايد انتظار داشت . امّا گاه به دلايلي نظريه پردازي از اين وظيفه اصلي و دشوار منحرف گشته و پرده اي از واقعيت برنمي دارد و بلكه پردهء ضخيم تري را بر روي آن مي اندازد. در اين صورت نظريّه پردازي چيزي بر معرفت ما نمي افزايد و صرفاً عمل جابه جايي و يا ازديادو نقصاني در داده هاي اطلاعاتي پديد مي آورد. يك نشانه اش آن است كه در مقام عمل و تماس با واقعيّت , دستورالعمل و نسخهء جديدي ارائه نمي شود و تغييري در فلسفهء عمليِ مرسوم پديد نمي آيد.

اين گونه نظريه پردازي , نظريه هاي واقع نماي كاذب است ; كذبي كه نظريه پرداز نسبت به آن جهل مركب دارد. ايرادي هم نمي توان به آن گرفت , زيراهر فردي در رسّامي از واقعيت آزاد است . او مي تواند در برابر ايرادي كه به رسم ِواقع نمايش شده , بگويد: . در اين صورت , رسم ِكسي مقبول تر و بهتر است كه بهتر از ديگران به رسّاميِ واقعيت پرداخته است . راه آن است كه به مباني نظري و پي آمدهاي عملي چنين نظريه پردازي پرداخته شود.ولي مقصود مهم در اين جا آن است كه بدانيم آيا با انتفاي كاركردِ واقع نمايي چنين نظريه اي , نقش هاي ديگري هم براي اين گونه نظريه ها مي توان فرض كرديا خير؟

دو كاركرد عمده براي اين گونه نظريات قابل فرض است

: از آن دو, يكي مربوط به مقام فكر و نظر است و ديگري مقام عمل فردي و اجتماعي . ولي وجه مشترك هر دو, خصلتِ آن ها است . كاركرد اول و با نظريه است ; يعني مخاطب را در فضاي فكري قرار مي دهد كه علي رغم نگرش خود مانند صاحب نظريه مي انديشد و فكر مي كند, بدون آن كه به اصالت آن اتقان پيدا كند. كاركرد دوم آن , تأثيرگذاري بر واكنش هاي فردي واجتماعي است ; يعني با طرح يك نظريه حسّاس و شوك آور, در صددانتقام بخشِ برنامه ريزي شده واكنش ها برآييم . و به سبك و اصطلاح امروزي ها,در عرصه هاي مختلف اجتماعي به بپردازيم . اين جاست كه نظريه هاي علمي در دام افسون گري و خيال پردازي هاي علمي گرفتار مي شوند;يعني همان راهي كه غرب گرفتارش آمده است .

مقدمهء دوم :

در پايان قرن بيستم , غرب به نوعي , را كه با قرابت دارد, در حال تجربه كردن است . چنين تجربه اي از ناحيهء ونيز عرصه هاي بين المللي به دست مي آيد.

و تمدّن ها در عرصه هاي بين المللي , دو نشانهء مهم فعّال وپيشرو بودن آن ها است و از علائم بروز بحران تمدّني , افول اين دو شاخص مبهم است .

غربيان معتقدند كه تعريف و مكانيسمي كه تمدن غربي براي نظام بين الملل طرح نموده , كارآمدترين قالب براي زندگي شرافت مندانه نوع بشر است .جديدترين اظهار نظر مثبت از سوي در شكل نظريهء ابراز شده است . امّا آيا واقعاً چنين آرماني غربي در نظام

بين الملل تحقّق يافته است ؟ آيا اصولا بر اساس مباني نظري تمدن غربي چنين انتظاري عملي است ؟

اوضاع و احوال جوامع بشري , در پايان قرن بيستم , جواب خوش بينانه نسبت به اين گونه سؤال ها ندارد. نظام بين المللي تعريف شدهء غربي , راهي براي تفكّري خارج از طبقاتي شدن زيست جهاني , ندارد. بنابراين طبيعي است كه زندگي شرافت مندانهء وعده شده براي تمام واحدهاي اجتماعي جهان تحقّق نمي يابد وملل جهان دير يا زود, به واهي بودن چنين آرزويي پي مي برند. از اين روزمزمه هاي مخالفت با وفاق جهاني بر نظام بين الملليِ معرِّف غربي كه در اوايل قرن بيستم به وجود آمده , هم اكنون رو به افزايش است . تقويت جنبش ها,همبستگي ها و همكاري هاي منطقه اي و فرهنگي بهترين شاهدي است كه البته براي اثبات مدعاي خويش به آن اشاره كرده است . كشورهاي جهان ِسومي در حالي وارد قرن بيست و يكم مي شوند كه از كارآيي الگوييِ نظام بين المللي غرب نااميدتر از هر زمان ديگري مي شوند.

برهم خوردن وفاق جهاني با تمدّن غربي , كارآيي آن را در عرصهء بين المللي سست مي كند. پيداست كه انتساب علل افول كارآيي تمدّن غربي , به خودكشورهاي جهان سومي , گريز از واقعيت هاي انكارناپذيري است كه غرب به وجود آورندهء آن بوده است .

اقتدار نظامي و فرهنگي غرب كه در روزگاري نه چندان دور آوازه اش جهان رافراگرفته بود, همانند كارآيي آن رو به افول است . امروزه غربيان و به خصوص آمريكا, براي حلّ مسائل بين المللي به تنهايي

قادر به اعمال قدرت و فشار نظامي در منطقه اي از جهان نيستند. اگر آنان به درستيِ اين مطلب در جنگ ويتنام پي نبردند, جنگ خليج فارس علائم افول اقتدار نظامي غرب را آشكار ساخت .غرب براي پيروزي در اين جنگ , بي نياز از عِدّه و عُدهء كشورهاي غير غربي نبود.و يا فروپاشي شوروي سابق علي الظّاهر به سربلندي بلوك غربي تمام شده است .ليكن به راستي معلوم نيست كه اگر شوروي سابق چند سال ديگر به مسابقه ءتسليحاتي اش با آمريكا ادامه مي داد, آن گاه هر دو از پاي در مي آمدند. به نظرمي رسد پاپان جنگ سرد نيز به تفسير و نظريهء ديگري نياز دارد كه با پاراديمِ (الگو,مدل ) بعد از جنگ سرد, روشن نمي شود.

ممكن است خردمندان غرب به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر جنگ سردنتيجهء مثبت در جهت تقويت اقتدار بين المللي تمدّن غربي ندارد و ادامهء آن نتايج منفي را در بردارد. از اين رو, ايفاي نقشي كه بر عهدهء بلوك شرق بود, تمام شده تلقّي گرديد.

امّا افول اقتدار فرهنگي غرب نيز از آن روست كه ملل غير غربي كم كم درجريان تفكّر , پي برده اند كه پيروي تمام عيار(از فرق سر تابن ناخن ) از فرهنگ غرب , آن ها را لزوماً غربي نمي سازد بلكه نهايتاً كشورهاي طفيلي وار شبه غربي مي شوند. امروزه يك متجدّد واقع بين ايراني به اين نتيجه رسيده است كه پيروي كوركورانه از فرهنگ غربي , به آن ها نه شخصيت جديدايراني مي دهد و نه منزلت غربي , بلكه او هيچ و پوچ و بي

رنگ است و به عبارتي شخصيت محور و افسون شده پيدا مي كند, مانند قشر متجدّدين تركيه كه وامانده از ميراث فرهنگي گذشته است و درمانده از الحاق به غرب . مظاهر تمدّني غرب در بسياري از كشورهاي آفريقايي جنوب صحرا نفوذ كرده است , ليكن هنوزمهم ترين معضلات اقتصادي و اجتماعي جوامع آفريقايي به حال خود باقي مانده است و در جهت حلّ آن نه متجدّدين آفريقايي توانسته اند تدبيري بينديشند و نه غربيان با نگاه خيرخواهانه و بشردوستانه گامي برداشته اند. بنابراين بي جهت نيست كه قرن بيست و يكم , به نام قرن تشديد گرايش و استمداد جوامع غير غربي از نام گذاري شود. انديشمند واقع بين غربي بايد بدانند كه چنين گرايشي بي تأثير از كاركرد منفي فرهنگ غربي نبوده است .

امّا احساس از جنبهء دروني آن , عبارت از هراس از واكنش ناخواستهء افكار عمومي در قبال سياست هاي حاكم بر جوامع غربي است . تاريخ دو _ سه قرن اخيرِ تمدّن غربي نشان داده است كه هر قدر به زمان حال نزديك مي شويم با پايدارتر شدن اركان تمدّن غربي , جنگ هاي درون تمدني و خارج ازآن به لحاظ كمّي و كيفي , شديدتر شده است . بشر قرن بيستمي در دو مقطع زماني و به فاصلهء بيست سال , شاهد خون بارترين جنگ هاي جهاني بوده است و پس ازآن هم سايهء جنگ سرد را همواره بر بالاي سر خود احساس مي كرد. گويي ديدن آسماني آفتابي و بدون ابرهاي جنگ افرزوي , براي جوامع غربي تبديل به آرزوي دست نيافتني شده است . به طور

طبيعي چنين وضعيتي مردم را به ستوه مي آورد ونيز خستگي و افسردگي شديدي بر روح جمعي مستولي مي شود. تا اين كه به ناگهان مردم غرب در يك مشاهدهء غيرقابل باور, ديدند كه ابر جنگ سرد هم به كناري رفته و آسمان آبي صلح و دوستي پديدار گشته است . اكنون جامعهء غربي بيش تر از هر وقت ديگري , مي تواند اصل را لمس كند, چرا كه ديگر زمينه اي براي احتمال نزاع جهاني وجود ندارد. اين جاست كه زمينه هاي شكل گيري نوعي تفكّر عموميِ خيرخواهانه مبني بر , به وجود مي آيد.عنصر حياتي در اين تفكّر عموميِ صلح جويانهء غرب , اين سؤال بسيار عميق است كه : با پايان يافتن جنگ سرد, ديگر چه ضرورتي براي تداوم سياست توسعه و تجهيز جنگ افزارهاي هسته اي و كشتار جمعي و نيز تقويت بودجه نظامي ,وجود دارد؟

به نظر ما, مردم دنياي غرب مستقل از هر نوع فكر ونظري , قادر به تشخيص پاسخ درست آن هستند. ولي بايد ديد انديشمندان علوم اجتماعي جهان غرب ,چگونه به كمك اين همّت و فكر عمومي غرب شتافته اند.

پاسخ(قسمت دوم)

تعلق خاطر انديشمند غرب به حفظ بنيان تمدّن غربي , او را وامي دارد تا دربرابر احساسِ از خود واكنش چاره جويانه اي نشان دهد. از جمله ءاين انديشمندان است , او به عنوان يك شهروند غربي ِتحصيل كرده و استاد دانشگاه , نگران سست شدن پايه هاي تمدّن غربي است .خصوصيت بارز ايشان آن است كه هم در كسوت دانشمند و استاد دانشگاهي است و هم به عنوان يك استراتژيست و نظريه پرداز سياست

خارجي آمريكا,شناخته شده است . چهرهء دوم از آن روست كه طرفدار بازيگري دولت _ ملت ها در امور جهاني است . پس اقتدار ملي مشروط به اقتدار حكومت است . بنابراين , وي به طور طبيعي در سياست گذاري هاي خارجي آمريكا,حضور فعّالي پيدا مي كند.

هانتينگتون بحران تمدني غرب را نه از درون بلكه از ناحيهء عوامل خارجي ,درك كرده است . او بر اساس پيش فرض هاي هابزي (انسان , گرگ انسان است ) ودارويني (اصل تنازع بقا) كه در لايه هاي زيرين تفكرش نهادينه شده , از رشدطبيعيِ خودآگاهي تمدّني ملل غير غربي هراسناك مي شود و آن را خطري براي اقتدار جهاني تمدن غربي مي داند. در غيراين صورت دليلي براي هراسناك شدن و برداشت برخورد تمدّن ها وجود ندارد. او خود معترف است كه بين اختلاف فرهنگ ها و خشونت , تلازمي نيست :

امّا مگر تاريخ فقط شاهد درگيري بين تمدّن ها بوده است تا گواه مبرهني برمدعي باشد. تاريخ نمونه هاي زيادي را نيز سراغ دارد كه تمدّن ها در وضع صلح ودوستي به تبادل فرهنگي پرداخته اند. بنابراين , هراس مبناي علمي ندارد و صرفاً از يك برداشت نادرست نشأت گرفته است .

حالا بايد ديد كه چنين هراس و نگراني در تلاقي با بررسي حوادث احتمالي پس از جنگ سرد, هانتينگتون را به چه نتايجي رهنمون مي سازد؟ در مقدمهء دوم گفته شد كه احتمال برداشت از پايان جنگ سرد, براي مردم مغرب زمين , از هر احتمال ديگري (مثل اين كه جنگ پايان نيافته و يا جنگ ديگري در راه است ) قوي تر

و طبيعي تر است , زيرا اگر نگراني براي آيندهء تمدّن غربي است از درون است نه از بيرون و اين نگراني هم با پايان جنگ سرد رفع شده است . پس ديگر مي توان در صلح و آرامش و امنيّت خاطر به زيست جهاني ادامه داد. روي اين احتمال , پرسش اساسي غربي ها از دولت مردان خود, اين خواهد بود كه : ؟

هانتينگتون احساس بحران درون تمدني غرب را از تلاقي هراس از دشمن فرضي خارجي (تمدّن هاي غيرغربي ) با احتمال جدّي شدن چنين سؤالي درافكار عمومي غرب , به دست مي آورد. بنابراين احساس خطر ايشان دقيقاً ازاين جا ناشي مي شود كه ممكن است غربي ها, با فرض عدم وجود دشمن خارجي , از ميان احتمالات مربوط به آيندهء پس از جنگ سرد, جانب احتمال خوش بينانه رابگيرند. پس به عنوان دانشمند غربي علوم سياسي بر خويش لازم مي بيند كه فرض بدبينانه را در برابر افكار عمومي تقويت كند و بر اساس آن چاره جويي نمايد.

چنان كه وي مي گويد:

بنابراين هانتينگتون دو نگراني عمده در خود دارد: يكي دشمن غربي فرضي وديگري برداشت خوش بينانهء غربي ها از آينده كه البته نگراني دوم , معلول اوّلي است . او بايد به گونه اي چاره جويي كند كه اين هر دو نگراني مرتبط به هم را يك جا زايل كند و تمدّن غربي را از بحران احتمالي نجات دهد. به طور طبيعي بزرگ نشان دادن نگراني اول , برطرف كنندهء نگراني دوم خواهد بود و ضريب نگراني اول با ارائه دستورالعمل هاي پيش گيرانه , به حداقل مي رسد.

امّا اين راه حلّ را به چه وسيله اي مي توان به سرانجام رساند؟

وسيله را بايد از دنياي عقلاني شدهء غرب , الهام گرفت . عقل ابزاري به لحاظسنخيّت كاملي كه با تمدّن غربي دارد, بهترين ابزار براي مصلحت انديشي است ; يعني به كمك طرح يك چنين هراسي به طورجدّي در افكار عمومي فعّال مي شود و كاركرد مورد انتظار را در برخواهد داشت .تدارك نظريهء علمي نيز زحمت چندان ندارد, زيرا نفس اين احتمال بدبينانه به اندازه احتمال خوش بينانه , مبناي واقع بينانه پيدا مي كند و فقط بايد اين احتمال رابه شواهد تاريخي و وضعيت موجود روابط بين الملل , مستند ساخت . تقويت اين احتمال به كمك مستندات , پاراديم را بهتر از پاراديمِ جنگ سرد نشان مي دهد.

مضافاً اين كه نظريه پرداز سياسي در طرح نظريه اش موظّف به تبيين علّي ازشواهد گردآوري شدهء خود نيست تا از ارزش علمي ساقط شود. چنان كه مي گويد:

بنابراين وجههء علمي نظريهء حفظ شده و شواهد معارض ناقض آن نخواهد بود و فقط بايد وجه تأثيرات احتمالي اين نظريه را در درون تمدّن غربي و در عرصه هاي بين المللي , مورد مطالعه قرار دهيم .

بدين ترتيب , پارادايم تمدّني , يك نظريهء دو منظوره است و اگر چه ما به ازاءعيني آن چندان قوي نيست , ولي دو انگيزهء اصلي نظريه پرداز را كه در ابتداي بحث اشاره شد, با كاركرد و , تأمين مي كند. با نظريهء برخورد تمدّن ها, احتمال بدبينانه را در ذهن غربي هاتقويت نموده و آنان را نسبت به حوادث آينده هراسناك ساخته

است و در نتيجه گرايش افكار عمومي را به سمت احتمال خوش بينانه كه تبعات ناخوشايندي درعرصه سياست گذاري بين المللي دارد, كرده است . و از طرف ديگر, وجه فعّال و تأثيرگذار پيروان فرهنگ هاي غير غربي را نموده و آنان را به سمت مواضع سوق مي دهد.

براي ايجاد واكنش در مخاطب به وسيلهء نظريه سياسي ,مطلب آشكاري است و سابقهء آن را در نظريات روان شناسي اجتماعي , مي توان جست وجو كرد.

در توضيح نظريهء كه در بين روان شناسان اجتماعي امريكا شناخته شده است , مي گويد:

اين است كه وقتي مردم پيامي را كه ظاهراً آزادي عمل آن ها را محدود مي كند, دريافت نمايند, در واكنش به آن تحريك مي شوند تابا ايدهء پيام مخالفت كنند>.

واكنش فرد يا جامعه در برابر نظر خاصي , ممكن است انفعالي و يا غيرانفعالي باشد و چون در بيش تر مواقع اين دو نوع واكنش در ظاهر شباهت دارند, تميزوجوه اختلاف بين واكنش انفعالي و واكنش فعّال مهم است . البته واكنش انفعالي ,سريع و سهل الوصول است و غالباً به همين شكل رفتار مي شود و تنها اهل تحقيق و نظر هستند كه هوش مندانه از خود واكنش فعّالانهء مناسب نشان مي دهند.

بنابراين , اگر از پيروان فرهنگ هاي غير غربي , انتظار واكنش هاي انفعالي داشته باشيم , كافي است كه به گونهء غيرمستقيم به آن ها گفته شود . آن گاه است كه موضع گيري هاي انفعالي , ولي خوش آيند براي غربي ها,تحقّق مي يابد. تبلور اين در گونه اي از است . و اين همان

تمدّن هاي غير غربي است كه و امثال اوخواهان آن هستند. گرچه ممكن است نظريهء گفت و گوي تمدن ها هم نتيجه ءواكنش فعّالانه باشد, ولي انگيزهء وقتي تأمين مي شود كه نظريه ء منبعث از واكنش انفعالي باشد, زيرا تنها در صورت گفت و گوي منفعلانه با غرب اقتدار مطلق فرهنگ غربي به عنوان اصل مسلّم فرض مي شود.

بدين ترتيب , حادثهء احتمالي برخورد تمدّن ها منتفي شده و نتيجهء عيني پاراديمِ تمدّني , انقضاي خود است . امّا آيا به راستي چنين مطلوبي (عدم برخوردتمدن ها) با نظريه تأمين شدني است يا نه ؟ پاسخ به اين سؤال مهم در پرتو بررسي گرايش ها و دستورالعمل هايي كه پيرو پاراديمِ تمدني داده است ,روشن مي گردد.

توصيه هاي هانتينگتون

از مجموع مطالبي كه در نظريه اش مطرح مي كند, به دست مي آيدكه ايشان تعلّق خاطر جدي نسبت به تمدّن غربي دارد و اساساً احساس بحران تمدّن در غرب به دليل تعهّدش به آن است . به هر حال رو به افزايش , براي انديشمندان غربي نيز هست و طرح نظريه برخورد تمدّن متأثّر ازآن است . در مصاحبه اي كه با وي انجام داده مي گويد:

اين مطلب از روي توصيه هاي جانب دارانهء هانتينگتون به جهان غرب روشن تر مي شود. در اين جا به دليل اهميت اين دستورالعمل ها در بحث , به ذكرآن مي پردازيم :

توصيه هاي كوتاه مدت :

توصيه هاي دراز مدت :

در دراز مدت , اقدامات ديگري بايد مورد توجه قرار گيرد... غرب هر روزبيش تر ناگزير از كنار آمدن با تمدّن هاي مدرن

غير غربي خواهد شد كه از نظرقدرت به غرب نزديك مي شوند ولي ارزش ها و منافعشان عمدتاً با ارزش ها ومنافع غرب تفاوت دارد. اين وضع , ايجاب مي كند كه غرب قدرت اقتصادي وسياسي لازم را براي پاسداري از منافع خود در برابر تمدّن هاي مزبور, حفظ كند>.

توصيه هاي جانبدارانهء بر اساس نظريهء فراتمدّني , تضمين آينده اي به دور از برخورد و نزاع تمدني را به شدت منتفي مي سازد. اين عدم اطمينان از بررسي تفاوت دو پارادايمِ جنگ سرد و برخورد تمدّن ها, واضح ترمي شود. ايشان مدعي اند بين اين دو پارادايم تفاوت اصولي وجود دارد, امّاتفاوت اصولي در وقتي است كه دستورالعمل هاي پارادايمِ جديد هم نو و تازه باشد و حال آن كه هيچ گونه تفاوتي بين توصيه هاي سياسي و دفاعي پارادايم ِجنگ سرد و پارادايمِ تمدّني نيست . توصيه هايي كه طرح مي كند,چيز جديدي نيست و غربي ها در دوران جنگ سرد, بارها به طرق مختلف شنيده اند. بنابراين , اگر واقعاً ماهيت حوادث پس از جنگ سرد با حوادث گذشته متفاوت است , دستورالعمل هاي آن نيز بايد متفاوت باشد. و اگر تفاوت ماهوي بين حوادث قبل و بعد از جنگ سرد نباشد, در اين صورت پارادايم تمدّني تعبيرديگري از همان پاراديم جنگ سرد است . و فقط در قلمرو فرا تمدّني امتياز وجوددارد و نه در نقش و كاركرد تأثيرگذاري آن .

علاوه , فراتمدّني بودن نظريهء برخورد تمدّن ها, ايجاب مي كند توصيه هاي آن براي جلوگيري از وقوع نزاع تمدّني , فراگير و مشتمل بر محاسبهء تمام فرهنگ هاباشد و تنها

در اين صورت شكل مي گيرد. زيرا وقتي احتمال خطر زيست كره خاكي داده شود, دليلي ندارد كه فقط در فكر حفظ منافع تمدّني باشيم .

پس بايد ديد كه قاعدهء عمومي در تحقق مشاركت همگاني , چه اقتضا مي كند؟آيا دستورالعمل ها بايد براي تمدّن ها يك سان باشد يا در صورت اختلاف هم جهت گيري به سمت منع برخورد تمدّن ها, امكان پذير است ؟ اگر دستورالعمل پيش گيرانهء تمدّن ها مختلف باشد, خلاف پيش فرض هانتينگتون است , زيراايشان منشأ برخود احتمالي تمدّن ها را در همين اختلاف فرهنگ ها مي داند. پس احتمال وقوع نزاع تمدّني , خود به خود تضعيف مي شود. اگر توصيهء پيش گيرانه ,بايد يك سان باشد, در اين صورت تمام توصيه هايي كه هانتينگتون براي غربي هاو آمريكا, پيشنهاد مي كند, بايد براي ساير تمدّن ها نيز صادق و لازم باشد. در نتيجه پارادايمِ تمدّني عملا دعوت گر برخورد و نزاع فرهنگ ها است .

بنابراين بنيان تئوري برخورد تمدّن ها بر اصول خيرخواهي , عدالت گستري وحفظ حقوق بشر طرح ريزي نشده و مقصود اصلي آن ادامهء فعاليت ماشين جنگي غرب عليه فرهنگ هاي غير غربي و تداوم نزاع ها و خونريزي هاي اسف بار وبلكه هدف تشديد آن است .

طي بررسي پارادايم تمدّني , موارد زيادي را به عنوان وجوه تأثيرگذاري آن به دست آوردم كه به دليل پرهيز از اطالهء سخن , از ذكر آن ها در مي گذرم و فقط به يك مورد مهم , اشاره مي كنم .

اهمّيت بررسي واكنش انديشمندان و دولت مردان غيرغربي , كم تر از

بررسي پارادايم تمدّني نيست . براي غربي ها از آن رو مهمّ است كه جبهه گرايش و سازش با غرب را در درون ملت هاي غيرغربي فعّال تر كنند. اما براي سايرين , مهم اتخاذواكنشي است كه بر روند احياي تمدّن هاي غيرغربي تأثير منفي نگذارد.

پاسخ(قسمت سوم)

چنان كه پيش تر گفته شد, در يك تقسيم بندي كلي , واكنش در برابر نظريه برخورد تمدّن ها, فعّالانه يا منفعلانه خواهد بود. واكنش فعّالانه , تكيه بر اصول ومسلّمات فرهنگ و تمدّن خودي دارد و از هر گونه پاسخي كه موجب كنارگذاشتن تمام يا بعضي اصول و يا موجب فرسايش فرهنگ اصيل بشود, پرهيزمي كند. اصول گرايي و بنيادگرايي هيچ گاه با عزم بر نزاع تمدّني , تلازم نداشته وندارد و اگر چنين تلازمي موجود باشد, دفاع هوش مندانهء هم ازغرب , نبايد از اين قاعده مستثنا باشد. اگر در نظر و امثال ايشان , دفاع از فردگرايي , ليبراليسم , مشروطيت , حقوق بشر, برابري , آزادي , حاكميّت قانون ,دموكراسي , بازار آزاد اقتصادي و جدايي دولت و كليسا, ارزش حياتي دارد, پس دفاع از اصول و مباني فرهنگ هاي غير غربي به همين شكل است . اگر بنيادگرايي در جهان اسلام , عامل بي ثباتي است , بنيادگرايي نيز عامل بي ثباتي است . پس بايد درعين استقامت در اصول گرايي , فروتنانه و محترمانه به گفت وگو و همكاري مشترك براي نجات زيست كره از دست ديوانگان , اقدام نماييم . آن گونه كه امام خميني 1مقتدرانه باب گفت و گوي تمدّني را با گورباچف گشودند.

امّا واكنش منفعلانه , به گمان من

, بنيادگرايي كه در برابر اين گونه نظريات غربي , برخورد غير عقلايي و منطقي نشان مي دهد و بدون دليل روش خصمانه اي را اتخاذ مي كند, واكنش او فعالانه نخواهد بود. واكنش انفعلالي بيش از آن كه مبتني بر خردورزي منسجم و منتظم باشد, متأثر از عوامل خارجي است . چنان كه واكنش متجدّدين غرب گرا نيز انفعالي است , با اين تفاوت كه روش آنان دربرخورد با غرب روش سازش و تسامح است . اشتباه بزرگ متجدّدين غرب گرا,آن است كه گمان دارند نظريهء برخورد تمدن ها, تمام تلاش آن ها را براي گرايش جامعه به سوي فرهنگ غربي , بي ثمر و خنثي مي كند و به همين دليل به طورجدّي در مقام ارائهء پاسخ هاي علمي برآمده اند. ليكن هر دو در يك جهت گام برمي دارند; با اين تفاوت كه از موضع مقتدارنه , را مطرح مي سازد و متجدّدين غرب گرا از موضع مسحورانه . بي جهت نيست كه در برابر نقدهاي اين گروه از جوامع غيرغربي , از خودخويشتن داري نشان داده است . اگر متجدّدِ غرب گرا در صدد واكنش غيرانفعالي باشد, مي بايست ؟؟؟؟؟؟؟؟ به ريشه ها و علل پديد آمدن چنين رويه اي مي انديشيد تا بعد به ضرورت پاسخ علمي به آن بها مي داد.

واكنش انفعالي اين گروه از متجدّدين جهان اسلام تاسف آور است و خطرفرسايش فرهنگ اسلامي از ناحيهء اين گروه , كم تر از خود نظريهء نيست . بدون شك , دفاعِ نادرست فرهنگ اسلامي , مخرّب تر از حمله به آن ؟؟؟؟؟؟ واكنش هاي انفعالي كه تاكنون ارائه

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شدّت و ضعف دارد: عده اي چهرهء ؟؟؟؟؟؟؟ و رواداريِ اسلام و خدا و پيغمبر ؟؟؟؟؟ 9را آن چنان بزرگ نمايي مي كنند كه گويي اسلام جز اين نيست و از ترس اين كه مبادادوستان غربي شان بگويند: , آيات خشم و غضب الهي در برابر دشمنان حربي و مرتدّين اسلام را مخفي مي كنند و مردم را به دعوت مي كنند.

عدّه اي ديگر, با نفي سنّت تاريخي و تأكيد بر اين اصل كه مسلمانان هر عصر,خود برداشتي از وحي و نبوت و قرآن و اصول اعتقادي دارند, راه را براي پذيرش الهيّات مدرن و طرد بنيادگرايي , هموار مي سازند. بنابراين با قبول الهياتِ مدرن كه مبتني بر تفكر دنيوي است , احتمال هر گونه برخورد با تمدن سكولارِ غربي منتفي است , زيرا مسلمان امروز هم سكولار مي انديشد. بي جهت نيست كه به غربي ها توصيه مي كند از گروه هايي كه در درون تمدّن هاي ديگربه ارزش ها و منافع غرب گرايش دارند, پشتيباني كنند.

و امّا گروه ديگري با ژست عالمانه , گمان مي كنند كه اگر صورت مسئله را پاك كنند, جان كلام را از نظريهء گرفته اند و جاي سخني براي آن نگذاشته اند. معتقدند مفهوم تمدّن اعتباري است و مسلمانان در گذشته خود راساكن تمدن اسلامي نمي ديدند و چنين دركي از خود نداشته اند. بنابراين مسلمانان هيچ احساس عيني از تمدّن اسلامي ندارند تا موجبات برخورد تمدّن هاپيش آيد. گويي دعوا بر سر لفظ است كه با اعتباري دانستن آن , بتوانيم مسئله راحل كنيم . وقتي ملّت ها با تهاجم فرهنگي رو به

رو مي شوند به ميراث ودست آوردهاي مادي و معنوي شان رجوع مي كنند و براي حراست از آن حاضربه فداكاري و جانبازي هستند. ملتي كه تمدّن دارد, مقاومت مي كند. ملت هاي بي تمدن اند كه اهل سازش و پذيرش

فرهنگ هاي بيگانه است .ملتي كه گمان كند از ميراث فرهنگي اش , چيزي براي گفتن در جهان معاصر ندارد, اهل مقاومت و تكاپوي احياي تمدّني نيست .

آيا انديشهء بهتري وجود دارد؟

هانتينگتون در بحث هاي خود اين سؤال را مطرح مي كند كه آيا پارادايم ِديگري وجود دارد كه بهتر از پارادايمِ تمدّني عمل كند؟ اگر پارادايم تمدّن هاوجود نداشته باشد, پس چه چيز ديگري را مي توان جايگزين آن ساخت ؟ طرح اين بحث خارج از مقصود اين مقاله است , ولي با توجه به نتايجي كه به دست آمد, مناسب است به بررسي اين سؤال مهم بپردازيم .

اولاً: جاي اين نكته خالي است كه آيا به نحو كلي , در تمام موضوعات , بشرنيازمند به پارادايم خاصّي است ؟ آيا براي فهم واقعيات لزوماً بايد از نقش ابزاري نظريه هاي علمي بهره مند شويم ؟ آيا بشر به راستي آن قدر توانايي ندارد كه بدون واسطه , خود را با واقعيّات درگير سازد و بعد تصميم بگيرد؟ ثانياً: بر فرض لزوم پارادايم ها, چرا روشن فكرانِ غربي سعي دارند بر افكار عمومي سبقت جويند ومانع تفكّر مستقل غربي ها شوند؟ آيا اين مطلب دليل بر آن نيست كه امكان عدم بلوغ عقلايي در جهان عقلاني شدهء غرب , وجود دارد؟ علاوه بر اين ها مهم است كه دانسته شود اصولاً

طرح پارادايم و نحوهء پرداختن به آن به نفع چه گروه وكساني خواهد بود. در اين صورت بايد دانست كه نظريه پرداز به چه پايگاه وگروهي تعلّق خاطر دارد.

به هر حال در واكنش به سؤال اصلي كه آيا انديشهء بهتري وجود دارد, كساني كه جانِ كلام يعني احتمال وقوع برخورد تمدّن ها را پذيرفته اند, درمقام ارائه راه حل هاي خاصي برآمده اند. گروهي منفعلانه و عجولانه باب را پيش كشيده اند. عدّه اي نيز با تأكيد بر اصل وطن دوستي و وطن پرستي , تمدّن هاي سنتي را به نوعي همكاري تعاون براي جلوگيري برخوردتمدّن ها, دعوت مي كنند. برخي ديگر راه را در جدّي تر گرفتن نقش جهاني روشن فكران مي دانند, زيرا آن ها هستند كه از خطوات و خطرات بيماري هاي ميان تمدّني آگاهي دارند. ليكن به نظر مي رسد, اگر پارادايم برخورد تمدّن ها راپذيرفته باشيم , اين گونه راه حل ها چندان در عمليات خنثي سازي موفق نخواهندبود, زيرا راه حلّ گفت و گوي تمدّن ها, از موضع انفعالي , جز فرسايش تمدّن غيرغربي سرانجام ديگري ندارد. و از طرفي , تمدّن ها فراتر از موج وطن پرستي است كه بتوان به كمك آن بازدارندهء برخورد تمدّني باشيم . از طرف ديگر, جدّي گرفتن نقش جهاني روشن فكران , فرع بر اين است كه آن ها خودشان را متعهّدانه جدي بگيرند و قبل از هر نوع ابتكار عملي , خود را با طهارت نفس و صفاي دل ,براي قبول رسالت جهاني آماده كنند. بديهي است كه نظريه پردازي پارادايم تمدّني ساده لوحانه ولي سليس , مخدوش ولي موزون ,

از جانب كسي است كه خود را روشن فكر مي داند و رسالت حفظ تمدن غربي را بر دوش خود احساس مي كند.

و امّا كساني كه از اساس با پارادايم تمدّني مخالفت ورزيده اند, به تعبير كوشيده اند به نام پارادايمِ جهان واحد, ارائه كنند. ولي دلايل اين نظريه چندان استحكام علمي ندارد كه شايستگي جانشيني راداشته باشد. مگر آن كه با كمي تغييرات در دلايل ارائه شده پارادايم را ارائه كنيم . مبناي اين پارادايم در تفسير حوادث پس ازجنگ سرد, احتمال مقابل فرضيهء است . مبناي پارادايم تمدني ِ يك پيش فرض بدبينانه است كه بر اساس شواهد تاريخي احتمال برخورد تمدّن ها قوي تر از احتمال خوش بينانهء تسالم و تسامح تمدّن ها است .بنابراين , بايد براي پارادايم , دلايل و شواهد تاريخي مبسوطي ارائه كرد كه در مقايسه با پارادايم تمدّني بهتر به نظر رسد.

ولي به نظر مي رسد كه فرصت براي ارائه پارادايم از دست رفته است و به سختي مي توان احتمال امكان جايگزيني آن را بدهيم . پيش دستي ِ از خلاء مفهومي و ضعف معنايي علوم سياسي معاصر مربوط به جنگ سرد, تقريباً راه را براي اين پارادايم بسته است . مضافاً اين كه واكنش مثبت غربي ها در برابر پارادايمِ تمدّني , خيلي بيشتر از پذيرش پارادايم هاي ديگر است ,زيرا انساني كه به شدّت در حيات مادي غوطه ور باشد, هراسش نسبت به ازدست دادن حيات پيشرفته مادي , بيش تر مي شود. به خلاف وضع انساني كه ازمواهب حيات مادي محروم است , براي او جنگ و صلح چندان تفاوت نمي كند,زيرا

جنگ تهديدي براي از دست دادن امكانات مادي اش نيست . در نظر چنين انساني , جنگ مرگ دفعي است و صلح مرگ تدريجي . پس طبيعي است كه غربي ها با هر نوع تهديد احتمالي به خوف و هراس بيفتند.

به گمان ما, انسان مدرن در قرن بيست و يكم بيش از پيش از عجز خود در حل ّمعضلات جدّي حيات بشري آگاه مي شود. او درمي يابد كه با وجود برخورداري از پيچيده ترين و پيشرفته ترين ابزار و تكنيك مادي , هم چنان در رؤياي آرامش نسبي گذشتگان است . در اين وضع ,به طور جدّي از خود خواهد پرسيد كه درآغاز بناي دنياي مدرن , كدام بخش از حقايق وجود انسان را در محاسباتش نياورده كه اكنون با هر احتمالي به هراس مي افتد.

در قرن بيست و يكم اين پرسش اساسي شايع و همگاني مي شود كه مي گويد:؟

اين پرسشِ جدّي گواه آن است كه عوامل بحران زا در درون تمدّن غربي نهفته است . اگر چه روشن فكراني مانند اين عوامل را به خارج از تمدّن غربي نسبت مي دهند, ولي انسانِ مدرن در قرن آينده , ديگر به اين گونه الغائات ستيزه جويانه توجه نمي كند. انسان غربي مي فهمد كه تكبّرش مانع از اين باورشده كه عيب و نقص هاي تمدّني از ماست و نه از بيگانه . آن گاه است كه در شرق به جست و جويِ فضيلت هاي گمشده اش مي پردازد, زيرا انسان شرقي را انسان ماقبل مدرن مي داند.

آن چه انسان مدرن در شرق مي يابد است كه در چند قرن اخير از

آن چشم پوشيده و خود را به الهيّاتِ مدرنِ تخيّلي سرگرم كرده است . الهيّات شرقي از سنخ ديگري است كه بايد با زبان آن آشنا شد. الهياتِ شرقي مي آموزاند كه و . گستاخي است اگر از وجودي كه عين حق است و همهء حقوق به او برمي گردد, طلبِ حقوق بازداشته شده را بكنيم .

آن گاه است كه انسان مدرن در اين روشنگري معنوي اش , كامل ترين ومترقّي ترين بيان از معنويت را فراروي خود مي يابد. آييني را كشف مي كند كه به ساده ترين و روان ترين شكل , مسائل حياتي انسانِ مدرن را پاسخ مي دهد. اوخواهد فهميد, اسلام آييني است كه با تمام حقايق وجودي انسان آشنا است : هم ازنيازهاي مادي و هم از نيازهاي معنوي بشر آگاه است . از اين رو, سرنوشت او رانه به دير و خانقاه منتهي مي كند و نه به سازمان و مدرسهء رسمي , بلكه او را به خانه ءخود, مسجد و به عبوديّت و بندگي در روي زمين دعوت مي كند و به زندگي مادي توأم با معنويت و پرهيزگاري فرامي خواند.

انسان مدرن در يك مقايسهء عادي بين توصيه هاي سياسي نظريه ءپرداز غربي باتوصيه هاي قرآني , پي به شرافت و متانت تعاليم آيين اسلام مي برد. توصيه هاي مادي و جنگ طلبانهء نظريهء برخورد تمدّن ها را خوانديم و اكنون بايد ديد پيام جهاني ديني كه از آن به عنوان عامل بي ثباتي ياد مي كند, چيست ؟آيا اسلام هم جهانيان را به جنگ و نزاع تمدنّي فرامي خواند يا دعوت گر صلح ودوستي و

چنگ زدن به ريسمان الهي است ؟

در خاتمهء بحث , تمام اذهان بيدار و معنوي طلب را به كلام خداوند سبحان درسورهء مباركه توجّه مي دهيم , و آن گاه از آزادانديشان و حقيقت خواهان عالم مي پرسيم كه آيا بشر امروز به نظريات و توصيه هايي بهتر از آن چه كه در اين سوره مباركه آمده , نياز دارد.

قرآن كريم با سوگند به عصر و زمانه , از اين حقيقت پرده برمي دارد كه انسان در خسران و گمراهي به سر مي برد و تطّورات و تحوّلات اعصار, اين حقيقت مسلّم را بي رنگ و نامفهوم نمي كند. تنها انسان هايي از خسران و ضلالت وسرگشتگي نجات مي يابند كه ايمان واقعي به خداوند متعالي آورند و نشانهء عملي ايمان واقعي آن است كه نيكوكار شوند و يكديگر را به درستي و راستي و پايداري در دين سفارش دهند: (والعصر, انّ الاِنسان لفي خسر, الاّ الّذين آمنوا و عملواالصّالحات و تواصو بالحقّ و تواصو بالصّبر)

درمورد نظام حقوقي _ سياسي حاكم بر جهان توضيح دهيد؟

پرسش

درمورد نظام حقوقي _ سياسي حاكم بر جهان توضيح دهيد؟

پاسخ

اين سؤال دچار ابهام است زيرا در كشورهاي مختلف جهان، يك نظام حقوقي - سياسي حاكم نيست بلكه مجموعه اي از نظام هاي حقوقي و سياسي متفاوت وجود دارد كه هم به لحاظ شكلي و ساختاري و هم به لحاظ محتوايي، تفاوت هاي اساسي با هم دارند. به عنوان نمونه در يك تقسيم بندي مي توان نظام هاي مهم حقوقي جهان را چنين نام برد:

الف ) نظام هاي حقوقي سكولار و بشري؛ شامل:

- نظام حقوقي رومي - ژرمني

- نظام حقوقي كامن لا (انگليس و آمريكا)

- نظام حقوقي سوسياليستي

ب ) نظام هاي حقوقي ديني و الهي، شامل:

- نظام حقوقي يهود (حقوق تلمود)

- نظام حقوقي مسيحي و كليسايي

- نظام حقوقي اسلام

بديهي است هر كدام از اين نظام ها توضيحات خاصي را مي طلبد كه از گنجايش نامه خارج است (فلسفه حقوق، قدرت الله خسروشاهي، قم، مؤسسه امام خميني، 1378).

و همچنين از نظر سياسي نظام هاي بسيار زيادي قابل ترسيم و تعريف است نظير نظام ليبراليستي و سرمايه داري يا نظام هاي سوسياليستي، يا نظام هاي اسلامي و يا نظام هاي استبدادي يا نظام هاي دموكراسي و مردم سالار و... (فلسفه سياست، مؤسسه امام خميني ؛ جامعه برين، سيد موسي مير مدرس، بوستان كتاب قم).

از شما خواهشمندم در رابطه با قوانين حقوق بشر سازمان ملل و مقايسه آن با قوانين الهي توضيحاتي را ارسال فرماييد خواهشمند است توضيحات جامع و كامل و مستدل باشد.

اشاره

حضرت آيت الله مصباح سخنراني در اين مورد ايراد فرموده اند و به مقايسه قوانين الهي و سازمان ملل پردا

پرسش

از شما خواهشمندم در رابطه با قوانين حقوق بشر سازمان ملل و مقايسه آن با قوانين الهي توضيحاتي را ارسال فرماييد خواهشمند است توضيحات جامع و كامل و مستدل باشد.

حضرت آيت الله مصباح سخنراني در اين مورد ايراد فرموده اند و به مقايسه قوانين الهي و سازمان ملل پرداخته اند در صورت اطلاع، اينجانب را از منبع دسترسي به اين اطلاع با خبر فرماييد.

پاسخ(قسمت اول)

حقوق بشر و چالش هاي فرارو

بخش نخست

آيا در اسلام حقوق بشر قابل قبول است؟

از ديدگاه اسلام منبع جعل حقوق بشر كيست؟

فلسفه جعل حقوق بشر در اسلام چيست؟

حقوق بشر به چه معناست؟ آيا نزد همگان معني واحدي دارد؟

ريشه اختلاف حقوق بشر در انديشه اسلامي و غربي چيست؟

آيا مي توان به كليتي از حقوق بشر دست يافت كه بين اسلام و غرب مشترك باشد؟

آيا اعلاميه حقوق بشر، واقعاً جهاني(جهان شمول) است؟چرا؟

برخي از مباني انديشه غربي در خصوص حقوق بشر را كه با منافع انديشه اسلامي ناسازگار است، بيان كنيد.

آيا مي توان گفت كه اختلاف اسلام و غرب در مباني حقوق بشر، فقط محدود به مرحله تئوري پردازي است؟

قلمرو آزادي در اسلام و غرب را با هم مقايسه كنيد؟

آيا «اخلاق» انساني، جايگاه و منزلتي در حقوق بشر دارد؟

درآمد:

انسان خليفه خدا1 و گل سر سبد آفرينش 2 است و جهان هستي براي او و به خاطر خدمت به او آفريده شده است.3 از اين رو، خداي متعال وي را گرامي داشت و در آفرينش او، به خود تبريك گفته است 4 و از بين همه موجودات، او را براي خود برگزيد.5 آن گاه براي نيل او به هدف آفرينش كه همانا كمال شايسته او است، به وي استعدادهايي را موهبت

نمود و براي شكوفايي آن استعدادها، تكاليفي را مقرر و حقوقي را ارزاني داشت كه از جمله آنها مي توان به حقوق بشر اشاره نمود. همان طور كه در مقدمه اعلاميه اسلامي حقوق بشر آمده است: «حقوق اساسي و آزادي هاي عمومي، در اسلام جزئي از دين مسلمين است».

در قرن بيستم، جهان پس از سپري كردن تجربيات بسيار تلخ - مخصوصاً جنگ هاي جهاني اول و دوم كه خسارات و تلفات بي شماري را بر بشريت تحميل كرد- ، با تأسيس سازمان ملل متحد در 26 ژوئن 1945م. در صدد بود تا گامي به سوي تأمين صلح و امنيت بين المللي بردارد. از جمله اقدامات سازمان ملل متحد، صدور اعلاميه جهاني حقوق بشر (Declaration of Human Rights) در سال 1948م. بر اساس ماده 55 و 56 منشور ملل متحد مي باشد كه در آن يكي از وظايف سازمان ملل را تشويق «احترام جهاني و مؤثر حقوق بشر و آزادي هاي اساسي براي همه، بدون تبعيض از حيث نژاد، جنس، زبان يا مذهب»6دانسته و «كليه دولت هاي عضو، متعهد به همكاري با آن سازمان شده اند»7 .

براي بررسي اعلاميه جهاني حقوق بشر از ديدگاه اسلام، قبل از بحث از مفاد اعلاميه، نخست بايد به بررسي چند مسئله بپردازيم تا يك بحث علمي و كارشناسانه و به دور از شعار و هياهو داشته باشيم؛ ضمن آن كه با اين روش، چالش هاي فكري مسلمانان و حكومت هاي اسلامي با كشورهاي غربي در مسئله حقوق بشر و ريشه هاي چالش روشن مي گردد.

1. مفهوم حقوق بشر

حقوق بشر (Human Rights) به چه معني است و مقصود از آن چيست؟ اگرچه پذيرش جهاني در مورد اصل حقوق بشر وجود دارد، ولي در

مورد ماهيت و گستره اين حقوق و در نتيجه تعريف حقوق بشر، توافق كلي وجود ندارد.8 در بين حقوق دانان غربي در خصوص مفهوم حقوق بشر اختلاف نظر وجود دارد.9 منشأ اين اختلاف نظر، تفاوت برداشت ها از خود اين مفهوم است كه در ذيل به تبيين آن مي پردازيم:

الف. «حقوق» مورد بحث به چه معني است؟ آيا اصلاً منظور از حقوق در اين جا، اعطاي امتياز به يك فرد، در برابر تكاليفي است كه بر عهده دارد و دولت به عنوان مقام اعطا كننده، حق دخل و تصرف و محدود كردن آنها را دارد يا به معناي مصونيت يا امتياز انجام برخي كارها و يا قدرت بر ايجاد يك رابطه حقوقي است كه اگر دولت ها از آن تخلف كنند، از افرادي ذي حق عليه دولت ها حمايت مي شود؟10 بنابراين، ارائه يك تعريف، مشكل است 11 و برخي آن را ناممكن دانسته اند.12

ب. «بشر» مورد بحث به چه معني است؟ شايد اين سؤال بي مورد تصور شود؛ زيرا تقريباً اتفاقي است كه مقصود از بشر، همان انساني است كه همه مي شناسيم. از اين رو، «حقوق بشر نه به معناي حقوقي است كه افراد بشر دارند، بلكه به معناي آن حقوقي است كه انسان ها به دليل اين كه انسان هستند از آن برخوردارند؛ يعني براي برخورداري از آن حقوق، صرف انسان بودن كافي است؛ فارغ از شرايط مختلف اجتماعي و نيز سطح استحقاق آنها»13؛ اما تعيين آن به وسيله افراد يا دولت ها، ارتباط وثيقي با نگرش ها و رويكردهاي آنان از بشر دارد.14 اين جاست كه اين سؤال منطقي مطرح مي شود كه مقصود از «بشر» در اين اعلاميه چيست؟ «آيا اين همان انساني است

كه پيامبران آن را براي ما توصيف نموده و گفته اند انسان موجودي است داراي شرف و حيثيت و كرامت ذاتي كه با حكمت بالغه خداوندي به وجود آمده و رهسپار يك هدف اعلايي است كه با مسابقه در خير و كمال به آن هدف خواهد رسيد؛ مگر اين كه خود انسان، اين ارزش را از خود منتفي سازد و هر كس به اين انسان اهانت كند و حقوق او را ناديده بگيرد، با مشيت خداوندي در مقام مبارزه برآمده است، يا اين همان انساني است كه امثال توماس هابز و ماكياولي او را براي ما تعريف نموده اند كه «انسان، گرگ انسان است» و هيچ حقيقت ارزشي در وجود انساني واقعيت ندارد»؟15 «حقوق جهاني بشر از ديدگاه غرب، موضوع فضيلت و كرامت ارزشي را براي انسان ها ناديده گرفته است؛ در هيچ يك از مواد اين حقوق، امتيازي براي انسان هاي با فضيلت و با تقوا و با كرامت مطرح نشده است»16؛ بلكه بر اساس تلاش هايي كه در كنفرانس ها و مجامع بين المللي به عمل آورده، با يك نگرش سكولاريستي، انسان را از حوزه ارزش ها جدا كرده است و واضح است كه اسلام به طور كلي با سكولاريسم، هم در تفسير انسان و هم درتفسيرعالم هستي وهم درتفسيرحقيقت حيات،ناسازگاراست.17

بر اساس تفكر سكولاريستي، انواع فساد و فحشا تجويز و ارزش هاي ديني حذف مي شود. و بدين سان سكولاريست با تنزل مقام شامخ انسانيت، بيشترين اهتمام را به آزادي به معني اباحه گري و رهايي از قيود اخلاقي و مذهبي مي دهد و آزادي هاي مدنظر آن بيشتر در آزادي تن و شهوت خلاصه مي شود.18 به عبارت ديگر، حقوق بشر غربي به كرامت ذاتي بشر بسنده نموده، از حيثيت بالاتر، يعني كرامت ارزشي، تغافل

نموده است. در حالي كه اساسي ترين حقوق انسان آن است كه «بشر» را در حوزه ارزش ها تفسير كنيم.19 از ديدگاه اسلام، اين امتياز (كرامت ارزشي) براي نيل انسان به موقعيت هاي شايسته زندگي اجتماعي، ضروري است.20 بنابراين منشأ بسياري از تفاوت ها در ماهيت و مصاديق حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب، اختلاف جهان بيني و تفاوت در انسان شناسي مي باشد.

گر چه مقصود ما هرگز اين نيست كه «انسان» به صرف انسان بودن و فارغ از هر حيثيت ديني، نژادي، جنسيتي و ...، حقوقي ندارد؛ زيرا همان طور كه استاد شهيد مطهري فرمودند: «از ديدگاه اسلام، حتي براي بدترين مجرمين نيز حقوقي در نظر گرفته شده، كسي نمي تواند آن حقوق را ناديده بگيرد. در منطق اسلام اگر كسي هزاران نفر را كشته باشد و مجازات صدبار اعدام هم براي او كم باشد، باز هم حقوقي دارد كه آنها بايد رعايت شوند»21؛ اما سخن در كلّيت اين حقوق است. به همين جهت حتي پيشنهادهاي بسياري از دولت هاي شركت كننده در كنفرانس سانفرانسيسكو (براي تدوين منشور ملل متحد) كه به منظور روشن شدن ماهيت حقوق بشر و نحوه حمايت از آن صورت گرفت، هيچ يك به تصويب نرسيد22 و در نتيجه همان طور كه «هنري استينر» و «فيليپ آلستون» مي گويند: علي رغم پذيرش گسترده اصول حقوق بشر در تدابير و طرح هاي ملي و بين المللي، توافق كاملي درباره ماهيت چنين حقوقي و گستره اساسي آن (يعني تعريف حقوق بشر) و مبناي اعتبار آن، وجود ندارد.23 حاصل آن كه همان طور كه علامه محمدتقي جعفري(ره) مي فرمايد: «نظام حقوقي اسلام و غربي در كليت اصول اساسي حقوق بشر (يعني حق حيات شايسته، حق آزادي، حق امنيت، ممنوعيت شكنجه، ممنوعيت مجازات

و هرگونه رفتار ظالمانه و ممنوعيت رفتار بر خلاف شئون انسانيت) مشترك هستند»24؛ اما به دلايلي كه برشمرديم، در مباني و برخي از مصاديق و بيشتر از آن در گستره و دامنه اين حقوق، تفاوت هاي چشمگيري وجود دارد»25.

اختلاف در مباني حقوق بشر و ريشه هاي آن

همان گونه كه «جروم شستاك» Jerom Shestakخاطر نشان مي سازد، هرگونه نگرشي نسبت به بحث و بررسي نظريات فلسفي حقوق بشر، بدون پرداختن به مباني و افكاري كه ساختار حقوق بشر را شكل داده اند، مبهم و مشوّه خواهد بود.26 اين حقوق از چه منبعي سرچشمه گرفته اند، و منشأ اعتبار آنها چيست؟ هر رويكردي در اين مسئله، بر كل رويكرد ما نسبت به حقوق بشر تأثير خواهد داشت؛ اين كه آيا مبناي مذهبي دارد يا ناشي از مكتب حقوق طبيعي يا پوزيتويسم و مانند آن مي باشد؟ واژه «حقوق بشر» با اين عنوان، در مذاهب سنتي يافت نمي شود؛ با وجود اين، علم كلام (الهيات)، بيان گر مباني نظري آن بوده، اصول كلي و آموزه هاي حقوق بشر در منابع ديني موجود و منابع آن حقوق، عالي ترين موجود (خداوند) است؛27 پس تعيين مبناي اعتبار اين حقوق، بسيار حايز اهميت است. در ذيل به اختصار به چند نكته در خصوص زيرساخت هاي حقوق بشر اشاره مي كنيم:

«حقوق بشر» مورد نظر اعلاميه جهاني، گرچه به لحاظ نظري به عنوان «مجموعه حقوق متعلق به افراد بشر» تعريف مي شود و از اين رو بايد جهان شمول باشد و از ارزش هاي جهاني برخوردار باشد،28 ولي در واقع جهان بيني خاصي را ترسيم مي كند و آن عبارت است از فرهنگ مدرن، ليبرال دمكراسي و سكولار غرب و تلاش براي فهم اين حقوق بر اساس فرهنگي

متمايز از فرهنگ غربي، در اصل تحريف مفهوم مناسب آنهاست؛ همان گونه كه «جك دانلي» با صراحت مي گويد: «برداشت هاي به اصطلاح غير غربي از حقوق بشر، در واقع، اصلاً برداشت از حقوق بشر نيست»29. بر خلاف برخي نويسندگان كم تعمق، منظور ما اين نيست كه چون انديشه حقوق بشر غربي است، پس تنها در خاستگاه خود مشروعيت دارد؛30 بلكه اولاً انديشه حقوق بشر اصالتاً ريشه در تعاليم پيامبران الهي و اديان توحيدي دارد31 و ثانياً حقوق بشر مورد نظر در اين اعلاميه، مبتني بر جهان بيني غربي است و به اعتراف خود دانشمندان غربي از جمله «آر. جي. وينسنت» (R.J.Vincent) «آن چه قوانين بين المللي حقوق بشر ناميده مي شود، كه ظاهراً عنواني خنثي است، در واقع وسيله اي براي گسترش و تعميق مشروعيت برداشت هاي غرب از جامعه خوب است».32

بر سه واژه محوري در اين عبارت تأمل كنيد:

1. «گسترش» (Widening) نه صرفاً ارائه؛ زيرا ايده هاي مربوط به ارزش هاي غربي، اكنون بيشتر توسط نخبگان و روشن فكران تحصيل كرده در غرب و پيشتر به وسيله عواملي مانند مديران و حاكمان دوره استعمار و نظام هاي آموزشي آنǘǠدر سراسر جهان ارائه شده است.

2. «تعميق» (Deepening)، يعني برداشت موجود از ارزش هاي غرب در جهان اسلام، مانند نقاط ديگر، به قدر كافي عميق و ريشه دار نيست كه بتوان فرهنگ هاي موجود را در آن جا كاشت.

3. «مشروعيت» (Legitimacy) يعني به نحوه اي بايد سلطه غرب را پذيرفت كه در حد امكان با نوعي نگرش منطبق باشد و مانند سابق نبايد تحميل يا تهاجم فرهنگي محسوب شود؛ به طوري كه به عنوان ظهور مجدد امپرياليسم فرهنگي با خطر مخالفت مواجه گردد.

بر اساس همين رويكرد است كه بسياري

از دگرانديشان وطني هم صدا با نويسندگان و گويندگان و صاحب نظران غربي اعلام مي كنند كه حقوق بشر مجموعه اي از ارزش هاي صرفاً سكولار است و خداوند اين حقوق را به مردم ارزاني نكرده است و در هيچ يك از نهادهاي ديني، ريشه ندارد؛ بلكه نسبت به ارزش هاي اسلامي برتري دارد و هر جا كه ارزش هاي اسلامي با حقوق بشر تعارض يابد، حقوق بشر بايد مقدم شود و مهم تر اين كه مي گويند: لازم است آموزه هاي اسلامي را از طريق سكولار نمودن آنها يا با ارائه تفسير هرمنوتيك از قرآن، طوري تغيير دهيم كه با ارزش هاي بين المللي حقوق بشر منطبق شود؛ زيرا آنان شريعت را كهنه و اهتمام به آن را ارتجاع و برخاسته از سنت گرايي مي دانند.

نظريه حقوق بشر غربي هرگز با مباني انديشه اسلامي سازگاري ندارد. حقوق بشر غربي با اتكا به «راسيوناليسم» بر اين باور است كه هيچ مرجعي به جز عقل بشر براي داوري در باب ادعاهاي اخلاقي وجود ندارد.33 و با اتكاء به «اومانيسم» تأكيد مي كند كه اين حقوق با شخص انسان آغاز مي شود و با او به پايان مي رسد. از اين رو، منشأ اعتبار و مفهوم اين حقوق، صرفاً انساني است و نمي توان آنها را به فراتر از شخص انسان گسترش داد.34 اصطلاح «حقوق بشر» هم ماهيت و هم منبع اين حقوق را نشان مي دهد؛ يعني حقوق بشر، حقوقي است كه هر فرد به دليل انسان بودن از آنها برخوردار است 35، و نه آن كه از جانب خداوند به وي عطا شده باشد و اصلاً اين حقوق ارتباطي با خدا يا وحي يا دين ندارد؛36 پس هرگونه تلاش براي ارتباط حقوق

بشر(در انديشه و مفهوم غربي) به ارزش هاي مبتني بر وحي الهي مانند ارزش هاي اسلامي، بيهوده است؛ زيرا ارزش هاي ديني هرچند براي انسان حقوقي را در نظر گرفته اند، اما به لحاظ تعالي در بينش و نگرش ديني به انسان و رعايت حقوقي كه به حيات طيبه و شايسته انساني و فرانباتي و فراحيواني بشر ارتباط مي يابد،37 عالي ترين حقوق را منظور داشته است؛ اما خدا باور است و نقطه آغاز و پايان آنها خداست و نه انسان.

پاسخ(قسمت دوم)

نتيجه اين اختلاف در جهان بيني، در مرحله تئوري پردازي محدود نمي ماند؛ بلكه بيشترين تأثير را در حوزه عمل و رفتار اجتماعي برجا مي گذارد. بر اساس تفكر اومانيستي، انسان، خالق اخلاق خويشتن تلقي مي شود، و آن چه در اين نگرش اصالت دارد، خواسته ها و اميال و لذائذ انسان است و اگر ديني هم معتبر باشد، بايد در جهت تأمين هوا و هوس هاي افراد و هماهنگ با خواست هاي انسان باشد. از اين رو، در اين انديشه الحادي، انسان جايگزين خدا شده، محور همه ارزش ها قلمداد مي شود38 و حقوق و قانون چيزي است كه انسان ها بر اساس خواسته و ميل خود وضع مي كنند. اين جاست كه اومانيسم به ليبراليسم يعني اباحه گري منتهي مي شود؛39 زيرا به گفته «داستايفسكي» (Dostoievski) نويسنده شهير روسي: «اگر خدايي نباشد، همه چيز مجاز است».40 بر مبناي ليبراليسم، اصل اساسي و بنيادين در حقوق، آزادي مطلق انسانهاست؛ اما از آن جا كه اگر هر فردي بتواند آن چه را كه خود مي پسندد، انجام دهد و در اين جهت آزاد باشد، هرج و مرج پديد آمده، موجب سلب آزادي از ديگران و اختلال در نظام اجتماعي مي شود و به ناچار

و از روي ضرورت و صرفاً به منظور حفظ آزادي سايرين، بايد حدودي براي آزادي هر يك از افراد قايل شده، آزادي هركس منوط و محدود به عدم اخلال به آزادي ديگران شود. بنابراين، تنها عامل محدودكننده آزادي، همان گونه كه جان استوارت ميل(John Stuart Mill) خاطر نشان مي سازد «اصل ضرر» (The Harm Principle) است و اگر احياناً در اعلاميه جهاني حقوق بشر، سخني از مقتضيات صحيح اخلاقي به ميان آمده است 41، بدون پشتوانه منطقي است و بيشتر به مزاح شباهت دارد تا به واقعيت؛ چون بر مبناي تفكر ليبراليستي و نسبيت ارزش ها و اصالت دادن به خواست بشر به جاي مصلحت وي، شنيع ترين كارهاي اخلاقي، نه تنها مجاز، بلكه مقدس و قابل دفاع و از حقوق مسلم و طبيعي بشر قلمداد مي شود.42 بسيار وقيح و مايه شرمساري بشر است كه بعد از بحث و بررسي عقلاني و فلسفي، به اين نتيجه مي رسند كه همجنس بازي به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبيعي بشر محسوب مي شود كه حق پرستش خداي متعال در عقايد مذهبي. و چنانچه جامعه اين كار مقدس حقوق بشري را جرم بداند، فراتر از حدود و اختيارات قانوني خود عمل كرده، حق شهروندان خود را تضييع نموده است.43

ان شاءاللّه در شماره هاي آينده درباره مباني فكري و ويژگي هاي حقوق بشر غربي و به ويژه جهان شمولي بحث مي كنيم.

پي نوشت:

1. انعام، آيهه 165.

2. حج، آيه 65.

3. بقره، آيه 29.

4. مؤمنون، آيه 14.

5. طه، آيه 40و41.

6. Charter of the United Nations; Art 55/3.

7. Ibid; Art 65.

8. Burns H.Weston, Human Rights, Encyclopedia Britannica,)51th ed.2002(

9. Jerome J.Shestack; "The Jurisprudence of Rights"; in: Theodor

Merom)ed(; Human Rights in International law;pp.37-47.

01. Ibid.

11. Rebecca M.M. Wallace; International law; p.772.

21. Julia Chin; Human Rights; A Valid Chinese Concept; p.99.

31. Jerome J. shestack; Op. Cit, p. 47.

41. Ibid; p.p. 47 - 57.

15. محمدتقي جعفري تبريزي، تحقيقي در دو نظام حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب و تطبيق آن دو با يكديگر، ص 53.

16. همان، ص 55.

17. عدنان علي رضا النحوي، المسلمون بين العلمانية و حقوق الانسان الوضعيه، ص 59-60.

18. ر. ك: سيدابراهيم حسيني، «مباني نظري حقوقي فمينيسم»، كتاب نقد، شماره 17.

19و20. محمدتقي جعفري تبريزي، پيشين، ص 53 و 55 و 285-278.

21. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 46 - 47.

22. هدايت الله فلسفي، تدوين و اعتلاي حقوق بشر، مجله تحقيقاتي حقوقي، شماره 17- 16، ص 98- 99.

32. Henry J. Steiner and . Philip Alston; International Human Rights in context politics, Morals; pp. 961 - 071.

24. محمدتقي جعفري تبريزي، پيشين، ص 266.

25. همان، ص 264-502.

62. Jerome J. Shestack; Op. Cti; pp. 37-47.

72. Ibid; pp. 57 - 001.

82. John Humphrey, "The International Bill of Rights part I"

92. Jack Donnelly, "Universal Human Rights in Theory and Practice"; p.2.

30. محمدرضا نيكفر؛ خشونت، حقوق بشر، ص 50.

31. محمدتقي جعفري تبريزي؛ حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب، ص 42-14.

23. R.J.Vincent; "Human Rights in International Relation"; p.15.)What is called the international law of Human Rights, a seemingly neutral title; is in fact the machine for widening and deeping the legitimacy of western conceptions of the good society."

33. Jean L.Cohen and Anrew Aroto; Civil and Political Theory, p.906 n 72.

43. Jack Donnelly; "The concept of Human Rights"; p.73.

53. "International Human

Rights"; p87.

63. Rolando Gaete; "Human Rights and the limits of Critical Reason"; p.7.

37. رعد، آيه 29.

83. Humanisn: Man is god to man or )nothing other than( man to himself. )Davisies Toys; Humanism; p.82(

39. ليبراليسم برگرفته شده از واژه «Liberty» به معني آزادي در انتخاب، آن گونه شما مي خواهيد زندگي كنيد بدون ملاحظه ديگران. (B.B.C, English Dictionary London, 3991, p.446.)

40. ويل دورانت؛ پيشين؛ ص 103.

14. Art 92)2(: ]Universal Declaration of human Rights, 8491[

24. Andrew Altman; "Arguing about Law: An Introduction to Legal Philosophy"; p241.

34. Ibid; p641.

مباني فكري اعلاميه جهاني حقوق بشر چيست؟

حقوق بشر و چالش هاي فرارو

قسمت دوم

1. مقصوداز اصطلاح «حقوق بشر» چيست؟

2. خاستگاه حقوق بشر در انديشه اسلامي و غربي كجاست؟

3. دو نمونه (Case) از نقض گسترده حقوق بشر توسط دولت هاي مدعي حقوق بشر را ذكر كنيد.

4. برخي از مباني فكري اعلاميه جهاني حقوق بشر را كه در تعارض با مباني انديشه اسلامي است، بازگو كنيد.

5. جايگاه الحادي انديشه حقوق بشر غربي چگونه اثبات مي شود؟

6. جايگاه توحيدي انديشه حقوق بشر غربي چگونه قابل تبيين است؟

7. تأثير و جايگاه اصل «آخرت گروي» و «فرجام باوري» در تنظيم حقوق بشر ديني و غير ديني چگونه است؟

8. پيامدهاي اخلاقي فرجام انگاري حقوق بشر غربي را تبيين كنيد.

9. مبناي تعيين قلمرو و حوزه امور خصوصي و عمومي در انديشه غربي و اسلامي چگونه از يكديگر متمايز مي شود و تأثير آن چگونه است؟

10. نسبت حقوق فردي و جمعي را در انديشه اسلامي بيان كنيد.

11. لذت گرايي يا فضيلت گرايي، كدام يك مبناي حقوق بشر غربي است؟

12. نسبت حق و تكليف در حقوق بشر

غربي چگونه است؟

13. فلسفه «تكليف» و «محدوديت هاي رفتاري»، در انديشه اسلامي و رابطه آن با حقوق بشر چيست؟

14. با توجه به اين كه ما در دنياي مدرن زندگي مي كنيم و اسلام نيز از توسعه و تمدن و حركت روبه جلو استقبال مي كند، آيا نبايد خود را با شرايط زندگي مدرن و حقوق و روابط بين المللي حاكم بر دنياي معاصر وفق دهيم؟

انديشه حقوق بشر، طي چند دهه گذشته، به مبناي عمده و محكمي براي حقوق و روابط بين الملل تبديل شده است.

چنان كه در بحث پيشين (شماره قبل) گذشت، حقوق بشر به معناي حقوقي است كه هر فرد به دليل انسان بودن و فارغ از هر حيث ديگري مانند نژاد، جنسيت، رنگ، زبان، دين و... از آن برخوردار است.1 با توجه به اسناد تاريخي 2 و دلايل منطقي و عقلاني از جمله منشأ حق كه خداي متعال - آفريدگار و هستي بخش جهان - است، حقيقتاً حقوق بشر ريشه در تعاليم ديني و آموزه هاي انبيا دارد. با وجود اين، اعلاميه جهاني حقوق بشر، مبتني بر جهان بيني غربي و حاصل انديشه دوران مدرنيته است كه با پيوند مكتب پوزيتيويسم (Positivism) و مكتب حقوق طبيعي مدرن(Modern Natural Law)، آبشخورهايي دارد كه با مباني انديشه ديني و آموزه هاي اسلامي همخواني ندارد؛ بلكه در موارد متعددي در تعارض آشكار با آن است.

نگاه انتقادي ما بيشتر متمركز بر نظريه حقوق بشر از لحاظ تئوريك است و گرنه از حيث اجرا و عمل، رسوايي و فضاحت حقوق بشر غربي نياز به توضيح ندارد. كساني كه ليبرال دموكراسي وحكومت بر مبناي خواست مردم 3 را آخرين نسخه و چاره درد

بشريت مي خواندند، مشخص شد كه چگونه و با چه منطقي خواست خوشان را بر مردم مظلوم عراق تحميل كردند و با مردمي كه براي ايجاد حكومتي بر مبناي انتخابات فراگير فعاليت مي كنند، با تمام قدرت مقابله مي كنند و نيز دولت ديگري (فرانسه) كه مدعي است كشورشان مهد آزادي ها و حقوق بشر است و خودشان از پايه گذاران و مروجين اعلاميه جهاني حقوق بشر بوده، چگونه در مقابل حجاب و پوششي اسلامي به عنوان يك دستور ديني، قانون شديد وضع نموده كه منجر به محروميت عده زيادي از زنان مسلمان از آموزش و تعليم و تربيت مي شود و ماده 18 اعلاميه جهاني حقوق بشر4 را اين گونه اجرا مي كنند.

پاسخ(قسمت سوم)

در اين شماره، به مباني فكري اعلاميه جهاني حقوق بشر مي پردازيم:

1. ناديده گرفتن مبدأ جهان هستي؛ ماده اول اعلاميه جهاني حقوق بشر، بدون اشاره به پروردگار متعال مي گويد: همه انسان ها آزاد به دنيا مي آيند و... (All human beings are born free...)؛ اما در برابر اين سؤال كه آيا اين انسان مخلوق خداست و در قبال او تكاليفي دارد يا نه، ساكت و بي تفاوت است و بر اساس، مذاكرات صورت گرفته در جريان تدوين اين ماده، با اصرار برخي از كشورهاي اروپايي، از استناد اين حقوق به خدا خودداري شد و با توجه به مواد ديگر از جمله ماده 18، 21 و 29 واضح مي شود كه اعتقاد به خدا، كمترين تأثيري در حقوق و آزادي ها و گستره يا محدوديت هاي آنها ندارد؛ چنان كه «جان لاك» )John Locke(تصريح كرد: «آزادي طبيعي بشر عبارت است از اين كه از هرگونه قدرت مافوق زميني (Superior Power) رها باشد و

تابع اراده يا اقتدار قانوني بشر ديگري نباشد؛ بلكه فقط از قانون طبيعت پيروي كند».5 براساس انديشه ديني، سراسر جهان هستي، آفريده خداي تعالي و مِلك اوست (اناللّه)؛ از اين رو موجود است از خود چيزي ندارند؛ جز آن چه كه خدا موهبت فرموده است؛ پس بايد هر گونه تصرفي با اجازه پروردگار باشد وگرنه آن تصرف غاصبانه و حرام است. از اين رو او حتي مالك جان خويش نيست و نمي تواند خودكشي كند و به خود آسيبي رساند؛ اما انديشه حقوق بشر غربي؛ براساس اصل خويشتن مالكي (self-possession) است و او مي تواند با هستي خود هر كاري كه بپسندد و لذت ببرد، انجام دهد؛6 چنان كه «مك فرسون» مي گويد: «فردي كه موضوع حقوق بشر است، در اصل مالك شخص خويش و استعدادهايي است كه به خاطر آن دِيني نسبت به جامعه ندارد».7 «لئو اشتراوس» (Leo Straus) نظريه پرداز حقوقي امريكايي، خدانشناسي در سياست (Political Atheism) و «لذت طلبي در سياست» (Political Hedonism) را كه به ليبرال مسلكي منجر مي شود، نشان ويژه مدرنيته مي داند.8

2. فرجام انگاري؛ به همين دليل ياد شده، غايت انديشي و باور به اين كه جهان آفرينش از جمله انسان ها، منزل گاه و مقصودي دارند و رفتار انسان بايد بر مبناي آن اهداف و غايات تنظيم گردد، در دوران مدرنيته رخت بر بست و به جاي آن، اميال، غرايز، هوا و هوس بشري جانشين شد.9

چنان كه «مارگارِت مك دونالد» مي گويد: «انسان ها مانند پيانويي كه براي توليد صداهاي خاصي ساخته شده، براي هدف خاصي خلق نشده اند؛ اگر هم براي مصرف خاصي خلق شده اند، اين هدف براي ما مشخص نيست».10 آيا اين طرز فكر، پيامدي جز نيهليسم و

پوچ انگاري را به دنبال خواهد داشت؟ آيا در چنين نگرشي، جايي براي بحث اخلاق و رسالت انساني و خودسازي و تهذيب نفس مي ماند؟ در نگرش ديني، انسان از خداست و به سوي او در حركت است.11 از اين رو بايد رفتارهاي خود را طوري تنظيم كنند كه او را به سعادت ابدي و بهشت جاودان رحمت الهي سوق دهد. براين اساس، او نمي تواند عامل محدوديت آزادي ها را فقط نظم عمومي و رفاه همگاني بداند؛ بلكه به منظور صيانت از مقام شامخ ا نساني و كسب فضيلت، ارزش هاي اخلاقي، يك عامل مهم و مستقل به حساب مي آيد.

هسته متافيزكي و هستي شناختي ليبراليسم به عنوان جهان بيني شايع غربي، فردگرايي است. تعهدات شناخته شده ليبرالي نسبت به آزادي، تساهل، تسامح و حقوق فردي از همين مبنا ناشي مي شود.12 براين اساس، فرد بايد خود ارزش هاي خويش را برگزيند و خود، اخلاقيات خاص خويش را پي افكند و كسي نبايد در رفتارهاي فردي او دخالت كند و جز آن رفتارهايي كه موجب آسيب رساندن به ديگران و عدم رضايت آنان شود (The Harm Principle)، همه رفتارهاي انسان، در حوزه امور خصوصي قرار دارد.

تمام ارزش ها، متعلق به فرد است و اگر چيزي براي يك جامعه ارزشمند باشد، بايد ثابت كرد كه براي يك فرد نيز ارزش است و گرنه 13 دليلي وجود ندارد كه همه افراد آن جامعه به عنوان اخلاق اجتماعي يا مقررات مذهبي و يا حكومتي آن را رعايت كنند. به گفته «جين هِرس» حقوق بشر، حقوق فردي و هدف از آن، حفظ فرد در برابر حكومت است.14

امام در نگرش اسلامي، ضمن احترام به حقوق فردي و حفظ منافع آنان

و موظف نمودن حكومت ها به حفظ و گسترش آزادي هاي فردي، افراد را جزئي اساسي از جامعه مي داند وهدف از قانون، حفظ منافع گسترده تر جامعه است و از اين رو يكي از وجوه تمايز حقوق بشر غربي با حقوق اسلامي، تقدم حقوق فردي بر مصلحت عمومي و حقوق جمعي در نگرش غربي است؛ در حالي كه در اسلام مصلحت عمومي و حقوق جمعي بر مصلحت و حقوق فردي مقدم است.

3. لذت گرايي(Hedonism) و خوش باشي، به جاي انديشه تعالي و تكليف انسان نشست و اساساً خير و سعادت، يعني هر چيزي كه لذت آفرين باشد.15 ريشه اين انديشه، سخن «جان لاك» است كه مي گفت: «انسان در وضع طبيعي، تابع هيچ تكليفي نيست و اراده او مطلق است و با هيچ ملاك و قاعده اي محدود نمي شود. فقدان تكليف، از جهتي همان حق طبيعي است و حق طبيعي، حق مطلق است؛ زيرا از سرشت اراده نتيجه مي شود و نه از قانوني بالاتر».16

4. تكليف ستيزي؛ حقوق با تكاليف، رابطه متقابل دارند؛ زيرا كه متلازم هستند؛17 اما حقوق بشر غربي بر خلاف اين قاعده عمل نموده، همواره انسان را محق و تكليف را يك محدوديت، مانع و ضد ارزش قلمداد مي كند. اين نگرش اومانيستي كه به جاي خدا، انسان را در كانون ارزش ها قرار مي دهد18 تا بدان جا پا مي نهد كه حتي قلمرو دين را بر اساس انتظار بشر از دين تعيين مي كند و با طرح اين سؤال كه آيا دين براي ماست يا ما براي دين، در پاسخ مي گويد دين براي ماست و نه ما براي دين؛ پس از تعريف دين و تعيين قلمرو آن، بايد ببينيم كه ما از

دين چه مي خواهيم و نه اين كه دين از ما چه مي خواهد و چه تكليفي بر عهده ما مي نهد.

ناگفته پيداست كه با توجه به حكمت حضرت پروردگار، آفرينش انسان ها غايت مند است و براي تعالي بشر كه همانا نيل به كمال و شكوفايي استعدادهاي انساني اوست، انجام تكاليف و رعايت برخي محدوديت هاي رفتاري ضروري است. سيد حسين نصر گفته است: «به موجب شريعت، حقوق بشر، حاصل تعهدات بشر است؛ نه مقدم بر آنها. ما از تعهدات خاصي در برابر خداوند، طبيعت و ساير افراد بشر برخورداريم كه حدود و گستره آن در شريعت اسلامي معين شده است».19 از اين رو، انديشه هاي ديني، تكليف محور است و اين حقوق براي انجام همان تكاليف و اين تكاليف راهي براي نيل بشر به كمال است و به مقتضاي لطف و رحمت خداي متعال، در شريعت تعيين شده اند. تعاليم اسلامي، انسان را «بنده مكلف در برابر خداوند» توصيف مي كند كه هدف اصلي آن، تسليم شدن بشر در برابر اراده الهي است. اين مسئله، شالوده مفهوم عبوديت را تشكيل مي دهد كه در آن اعمال و رفتار بشر به سوي كسب رضايت خداوند از طريق عبادت هدايت مي شود.20

از ديدگاه اسلامي، ارزش هاي حقوق بشر غربي براي مسلمانان نه معتبر است و نه مطلوب؛ هرچند ظاهر اين ارزش ها، كاملاً جذاب و فريبنده و قانع كننده به نظر مي رسد؛ اما اصول زيربنايي اين ارزش ها، اساساً با ارزش هاي اسلامي كه به اقتضاي لطف بي پايان و حكمت جاودانش براي بشر فرو فرستاده شد، يك عرف اجتماعي نيست و نمي توان و نبايد تلاش نمود تا حقوق بشر در اسلام را تحت نسبيت فرهنگي حقوق بشر غربي استنباط

كرد و به اين بهانه كه ما در دنيايي مدرن زندگي مي كنيم و بايد خود را با شرايط زندگي مدرن وفق دهيم، پذيرش ارزش ها و اهداف بيگانه با اسلام را توجيه كنيم؛ بلكه اسلام تنها معيار سنجش اعتبار فرهنگي است كه مسلمانان برمي گزينند21 و اين بدان جهت است كه تمام عالم هستي از او و به سوي اوست 22 و فقط او كه مالك عالم هستي است، حق ربوبيت تشريعي و قانون گذاري براي بشر دارد23؛ «ان الحكم الا للّه»24 .

از نظر عقل سليم نيز خالق متعال، بهترين قانون گذار و قانون او، كامل ترين و جامع ترين برنامه ممكن مي باشد.25 ان شاء اللّه در شماره هاي آينده به بحث ويژگي هاي حقوق بشر و بررسي مبنايي برخي از اصول آن خواهيم پرداخت.

پي نوشت:

1. Jack Donnelly; International Human Rights; p.81.

2. ر.ك: علامه محمدتقي جعفري، حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب، ص 14-23.

will or the people shall be the basise of Authority of government... 3. Art 12)3(:The

of thought, conscience and religion;this right includes freedom to change his

private, to manifest his religion or4. Art.81 Everyone has the rihgt to freedom

belief,and freedom,either alone or in community with others and in public or

belief in practice ,teaching, worship and observance.religion or

5. ويليام تامس جونز، خداوندان انديشه سياسي، ج 2، ص 800 و 801 .

6. زندگي هركس، دارايي خود اوست و به خداوند، جامعه يا دولت تعلق ندارد و مي تواند با آن، هر طور مايل است، رفتار كند.

7. ر.ك: آنتوني آربلاستر، ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر، ص 38-39.

C.B;The political Theory of Possessive Individualism: Hobbes to locke; p.3.

8. Mac Pherson

9. Ibid;

p.7.

Macdonald; "Natural Rights" in:Jeremy Waldoran; ed. Theories of Rights; p.03.

01. Margaret

11. بقره(2): 156.

12. آنتوني آربلاستر، ليراليسم غرب ظهور و سقوط، پيشين، ص 19.

Jean L.Cohen and Anrew Aroto; Civil Society and Political Theory; p.906 n.72.

31.

41. Jean Hersch, "Human Rights" in Western Thought;pp.141_241.

51. Ibid; p.671.

Thomas Hobbes; Leviathan; ed.Michael Oxkeshott; Oxford; Blackwell n.d; p.19.

61.

17. محمدتقي مصباح يزدي، كاوش ها و چالش ها، ج 2، ص 9-8.

81. Humanism is Human instead of God.)BBC.Dictionary(

and Reality of Freedom in Islam and Islamic Civilization;"in Alan S.Roseboum;

Prespectives; London: ALDYWCH Press, 0891, p.19.91. Seyyed Hossein Nasr; The Concept

Philosophy of Human Rights: International

20. يس(36):61؛ ذاريات(51):56.

21. آل عمران(3):19.

22. بقره(2):166.

23. فاطر(35):13.

24. يوسف(12):40و67.

25. مائده(5):50.

آيت الله مصباح يزدي در مؤسسه در راه حق، طي چند جلسه به بحث و بررسي اعلاميه جهاني حقوق بشر پرداختند كه جزوه پلي كپي آن موجود است و مؤسسه آموزشي امام خميني در نظر دارد آن را تدوين و به شكل كتاب منتشر سازد.

ضمنا ايشان در خطبه هاي نماز جمعه تهران و برخي محافل ديگر ايراد فرمودند كه به شكل كتاب منتشر شد و ما در اين مجال به ذكر نام چند مورد از آن اكتفا مي كنيم:

الف. نظريه سياسي اسلام جلد 1 و 2

ب. نظريه حقوقي اسلام

ج. درآمدي بر انديشه سياسي اسلام (مجموعه مقالات) كه از جمله مقاله ايشان تحت عنوان «وجوه آزادي از ديدگاه اسلام» در آن آمد است.

د. فلسفه حقوق نشر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني كه يكي از فصول پايان كتاب به بحث حقوق بشر اختصاص يافته و تا حد زيادي نظرات خوب آيت الله مصباح در آن منعكس شده است.

در مورد عدم مشروعيت بيانيه حقوق بشر توضيح بفرماييد.

پرسش

در مورد عدم مشروعيت بيانيه

حقوق بشر توضيح بفرماييد.

پاسخ(قسمت اول)

چكيده

اصل «عدم مداخله» و اصل «منع توسل به زور» از جمله اصول كلي حاكم بر روابط بين المللي است كه كليت آن، هم در نظام حقوقي اسلام و هم در نظام حقوق بين الملل معاصر پذيرفته شده است. البته در هر دو نظام حقوقي، موارد متعددي به عنوان استثنا بر اين دو قاعده لحاظ شده است. يكي از مواردي كه به عنوان توجيه استفاده از زور و مداخله، مطرح شده است، مداخله نظامي اعم از حمله مسلحانه يا اعزام گروه هاي مسلّح يا كمك تسليحاتي و نظامي به كشوري عليه كشور ديگر، به منظور حفظ و دفاع از حقوق انساني است. اصولاً در تفكر اسلامي و حقوق بين الملل معاصر، اهم حقوق انساني كدام است؟ و آيا هر گاه دولتي حقوق اساسي بشر را در قلمرو حاكميت خود نقض كند، ساير دولت ها يا سازمان هاي بين المللي، «حق» يا «وظيفه» مداخله و توسل به زور عليه آن كشور را دارند، يا آن كه اين امر، عملي نامشروع مي باشد؟ هدف اين نوشتار، مقايسه اجمالي «حمايت از حقوق بشر» در نظام حقوق بين الملل اسلام و حقوق بين الملل معاصر مي باشد.

اشتراك نظر و سابقه تاريخي حمايت از حقوق بشر

يكي از اصول كلي سياست خارجي دولت اسلامي، مبارزه با ظلم و استعمار و خفقان و ديكتاتوري و حمايت از امت اسلامي و دفاع از همه مظلومان و مستضعفان جهان در مقابل متجاوزان و ستمگران و طاغوت ها مي باشد، و اين امر، يكي از اهداف جنگ هاي مشروع در نظام حقوقي اسلام و از مصاديق «جهاد في سبيل اللّه» مي باشد؛ چه اين كه بدون ترديد از نمونه هاي بارز ظلم و تجاوز، تعدّي به حقوق اساسي و

آزادي بشر است و همان طوركه درمقدمه اعلاميه اسلامي حقوق بشرمصوّب 1990ميلادي دراجلاس وزراي امور خارجه كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي در قاهره(1) آمده است: «حقوق اساسي و آزادي هاي عمومي در اسلام، جزئي از دين مسلمين است.»(2)

قرآن مجيد در آيات متعددي به حمايت از حقوق بشر اهتمام ورزيده است كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:

1. «أُذن للّذين يقاتلون بأنّهم ظُلِموا و أنّ اللّه علي نصرهم لقدير الّذين أُخرجوا من ديارهم بغير حقّ الاّ أن يقولوا ربّنا اللّه ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع وبيعَ و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم اللّه كثيراً...»(حج:39و 40) اين آيه، علت إذن در جهاد را«مظلوميت»و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از كاشانه و آواره ساختن مؤمنان ازوطن خودازسوي ستمگران مي داند.

2. «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل، انّما السّبيل علي الّذين يظلمون النّاس و يبغون في الأرض بغير حقٍّ...» (شوري: 41 و 42)؛ كساني كه بعد از آن كه مورد ظلم قرار گرفتند، ياري بطلبند، ايرادي بر آنان نيست، ايراد و مجازات بر كساني است كه به مردم ستم مي كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مي دارند...(3)

3. «و مالكم لا تقاتلون في سبيل اللّه و المستضعفين من الرّجال و النّساء و الولدان الّذين يقولون ربّنا أخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليّاً و اجعل لنا من لدنك نصيراً» (نساء: 75)؛ چرا در راه خدا و براي رهايي مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران تضعيف شده اند) پيكار نمي كنيد؟! همان افراد (ستمديده اي) كه مي گويند: پروردگارا ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر، و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده و از جانب خود، يار و

ياوري براي ما تعيين فرما. در سنّت نبوي صلي الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام نيز سفارش زيادي به اين امر شده است؛ چه اين كه «در اسلام، مسؤوليت مقابله با تهديد و ارعاب وظيفه اي همگاني است كه بايد همه يكپارچه، در برابر عوامل تهديد و ارعاب بايستند و از مظلوم دفاع كنند و خصم ظالم باشند.»(4) چنانكه دستور نوراني اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام مبني بر اين كه «همواره خصم ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد»(5) بيانگرتعالي اصول حقوقي اسلام و حقانيت اين نظام حقوقي مي باشد. در روايتي از پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه وآله نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: «هر كس فرياد استغاثه هر مظلومي (اعم از مسلمان يا غير مسلمان) را بشنود كه مسلمين را به ياري مي طلبد، اما فرياد او را اجابت نكند مسلمان نيست.(6) و در روايت ديگر فرمودند: «ياري نمودن ضعيفان، بهترين و با فضيلت ترين صدقه هاست.»(7) بر اساس برخي روايات ديگر، مسلمانان بايد به حل معضلات و گره گشايي يكديگر اهتمام داشته و در اين راستا تلاش نمايند و گرنه از زمره مسلمان واقعي خارج هستند.(8)

در صحيح بخاري نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند: «همه مسلمانان برادر يكديگرند، به همديگر ظلم نمي كنند و در مقابل دشمنان يكديگر را رها نمي كنند و به خود وا نمي گذارند».(9) در مسند احمد بن حنبل نيز از آن حضرت روايت شده است كه: «كه هر كس نزد او مؤمني خوار شود ولي او را ياري نكند، در حالي كه قادر بر نصرت او باشد، خداوند عزو جل، روز قيامت نزد تمام خلايق او را خوار خواهد نمود».(10) مؤلف «فتح الباري»

در شرح حديث نبوي در دفاع از مظلوم مي نويسد: «كسي كه قدرت بر نجات مظلوم دارد، بر او لازم است كه به هر طريق ممكن ظلم را از او دفع كند و قصد او در دفاع، كشتن ظالم نيست بلكه مقصود، دفع ظالم است و در اين صورت كه دفاع مي كند، خون ظالم هدر است و فرقي نمي كند كه دفاع از خويش باشد يا از ديگري».(11) علاوه بر آن سنّت عملي رسول خداصلي الله عليه وآله در انعقاد پيمان هاي دفاعي به عنوان ياري مظلومان آنچنان كه در «حِلف الفضول» صورت گرفت(12)، و يا به عنوان «اعلام همبستگي و حمايت متقابل» آنچنان كه در پيمان با «بني ضُمرة»(13) و «خزاعه»(14) انجام شد، گواه اين امر است. در پيمان جوانمردان (حلف الفضول) افراد شركت كننده، از جمله حضرت رسول صلي الله عليه وآله سوگند ياد كردند كه «يد واحده» با مظلوم و عليه ظالم باشند تا آن كه ظالم حق مظلوم را بپردازد، و اين پيمان مادامي كه دريا كنارِ ساحل خود را مرطوب كند (يعني براي هميشه تاريخ) استوار است.(15) و در احاديث آمده است كه «در خانه عبدالله بن جذعان شاهد پيماني شدم كه اگر حالا (پس از بعثت) نيز مرا به آن پيمان بخوانند اجابت مي كنم يعني حالا نيز به عهد و پيمان خود وفادارم.»(16) ابن هشام نقل مي كند كه آن حضرت درباره پيمان مزبور مي فرمودند: «من حاضر نيستم پيمان خود را به هيچ وجه نقض كنم، اگر چه در مقابل آن گران بهاترين نعمت را در اختيار من بگذارند.»(17) ايراد برخي از نويسندگان مانند «محمد حسنين هيكل» به استدلال به اين پيمان مبني بر اين كه «اين

يك پيمان خاصي بود مربوط به روابط داخلي بين مردم و ربطي به روابط خارجي كه بر اساس شرع تنظيم مي شود ندارد»(18)، وارد نيست؛ زيرا همان گونه كه اشاره شد، روح حاكم بر اين پيمان، دفاع از مظلوم بود كه پس از بعثت نيز جزو دستورات و جهت گيري هاي اسلامي در امور سياسي و اجتماعي تثبيت شد.(19) همچنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اشاره فرمودند، گرچه اين پيمان بيست سال قبل از بعثت منعقد شد، ولي اگر بعد از بعثت نيز آن حضرت را به آن پيمان دعوت مي كردند، آن حضرت اجابت مي فرمودند.(20) و اگر ممنوعيت اين امر را به دليل مداخله بدانيم، فرقي در روابط خصوصي يا بين المللي نمي كند؛ چه اين كه در روابط خصوصي افراد نيز مداخله نامشروع است. علاوه بر آنكه در پيمان هاي بني ضُمره و خزاعه، بايد در نظر داشت كه سرزمين جزيرةالعرب واحدهاي سياسي آزاد و مستقل داراي حاكميتي را در خود جاي داده بود كه به مثابه تابعان حقوق بين الملل امروزين، يعني كشور - قبيله(21) بوده اند و بسياري از روابط مدينه با كشور - قبيله هاي پراكنده در جزيرة العرب مانند روابط آن ها با كشور - شهرهاي اطراف آن به عنوان قواعد بين المللي تلقي مي شد.(22) در اظهار نظرهاي فقها و انديشمندان شيعه و سنّي ديده مي شود كه ادعاي اتفاق و عدم اختلاف در اصل حكم مزبور نموده اند. گرچه تعابير آن ها متفاوت است، اما به نقل چند نمونه بسنده مي كنيم:

1- آيةاللّه شيخ محمد مهدي شمس الدين: «از مسلّمات ديني، حرمت بي مبالاتي به تجاوز كفار بر مسلمين و احساس بي تفاوتي دراين مسأله است.»(23)

2- «دكتر صبحي محمصاني» در ضمن شمارش موارد جهاد دفاعي، يكي از اقسام آن را دفع

تجاوز متجاوزان و ستمگران و كساني كه مسلمانان را از خانه هايشان آواره ساخته و از وطنشان اخراج كرده اند، آن گونه كه براي امت فلسطين در قرن بيستم پيش آمد، دانسته و مي افزايد: «جهاد در اين وضعيت نه تنها جايز و مشروع است، بلكه از واجب ترين فرايض ديني و ملّي و اجتماعي است و از مقوّمات و استوانه هاي كرامت واحترام وطن و ساكنان در آن است.»(24)

3- «دكتر وهبة الزحيلي»: «يكي از موارد مشروع جهاد اسلامي، جنگ براي ياري مظلوم، به طور فردي يا جمعي، است و مصلحت صلح عمومي، مقتضاي چنين جنگي است.»(25)

4- «عمر احمد الفرجاني»: «اسلام قلمرو مكاني خاصي را براي دفاع از مظلوم معين نكرده است، هر جا كه ظلمي رخ بدهد، حتي در داخل كشورهاي غير اسلامي، جهاد براي رفع ظلم از مسلمين يا غير مسلمين، مشروع است.»(26)

5- «شيخ ناصرالدين الباني» نيز با صحه گذاشتن بر جهاد دفاعي عليه دشمني كه به برخي از سرزمين هاي مسلمانان حمله نموده است، مصداق بارز آن را اسرائيل غاصب دانسته، مي گويد: «تمام مسلمانان در قضيه فلسطين گناه كارند تا آن زمان كه اشغالگران صهيونيست را از سرزمين فلسطين بيرون برانند.(27)

در اينجا يادآوري اين نكته ضروري است كه دفاع از مظلوم اختصاص به مسلمانان مظلوم و هم پيمانان آنان ندارد؛ چه اين كه از جمله موارد مشروع جهاد تدافعي، دفاع از همه مظلومان و مستضعفان در برابر تهاجم نظامي به آنان است.(28) هرگاه جمعيت ها يا دولت هاي غير مسلمان كه هم پيمان با دولت اسلامي نيستند، مورد ظلم و تجاوز نظامي قرار گيرند، دولت اسلامي حق دارد كه از آنان دفاع كند. البته برخي از محققان و فقها از جمله دكتر محمد

حسنين هيكل، با توجه به دلايل ذيل در مشروعيت چنين اقدامي ترديد نموده اند: «1- اصل اولي اين است كه امام مسلمين و يكايك مسلمين مسؤول اتباع خود مي باشند. اتباع امام مسلمين، مسلمانان و اهل ذمه منتسب به دارالاسلام هستند و رعيّت و اتباع هر مسلمان نيز، آن [دسته از ]مسلماناني هستند كه [هر مسلمان ]پيش خداوند نسبت به رعايت آن ها و اقدام به جهت آن ها مسؤول است و [اين اصل ]شامل كفاري كه مربوط به دارالاسلام نيستند و يا عقد ذمه و پيمان دفاعي با مسلمين نبسته اند نمي شود. 2- التزام به دفاع از مراكز اسلامي يا اتباع آن ها در مقابل تجاوزي كه به آن ها صورت مي گيرد بر اساس پيمان دفاعي آن ها با مسلمين، به دلالت التزامي، حكايت از عدم مسؤوليت مسلمانان نسبت به آن كساني دارد كه با آنان پيمان دفاعي ندارند. 3- بالاتر آن كه برخي فقها تصريح كرده اند كه دولتي كه با دولت اسلامي پيمان صلح دارد ولكن شرط دفاع در آن پيمان نيست، مسلمانان در صورت تجاوز به آن كفار مكلف به دفاع از آنان نيستند».(29) ولي همان طور كه خود اين محقق در موضع ديگر گفته است: «نبايد از سخنان ما اين طور برداشت شود كه اسلام دفاع مسلمانان يا دولت اسلامي از كفار غير معاهد، كه مورد ظلم و تجاوز واقع شدند، يا دولت هاي ضعيف را تحريم مي كند، نه چنين نيست، بلكه با انعقاد پيمان دفاعي با آنان، دفاع از آن ها واجب مي شود.»(30) پس معلوم مي شود كه در اصل، بدون انعقاد پيمان، دفاع از آن ها جايز بوده كه با انعقاد پيمان دفاعي واجب گشته است و از جمله ادله آن «حلف الفضول» است(31)

كه بطور يك جانبه، عده اي از جوانمردان، از جمله رسول خداصلي الله عليه وآله، تصميم گرفتند از مظلومان دفاع كنند. مبناي اين خط مشي حكومت اسلامي، در كلام دكتر صبحي محمصاني چنين بيان شده است:

«روابط اجتماعي در سطح خرد و كلان مبتني بر عدل و همكاري براي وصول به اين هدف و نيز مبتني بر جلوگيري از ظلم و تخلف است. قرآن كريم در آيات متعددي، از جمله در آيه 2 سوره مائده، آيه 75 سوره نساء و آيه 251 سوره بقره، به انجام اين واجب دستور مي دهد. منشأ وجوب همكاري و تعاون در مبارزه با ظلم و فساد در زمين، اخوت و برادري انساني و نيز همبستگي و تعهد اجتماعي لازم بين بشر است. پس هر تجاوزي بر هر يك از ابناء بشر به عنوان تجاوز به همه آنان قلمداد مي شود، چنان كه در آيه 32 سوره مائده بدان اشاره نموده است. جهادِ دفاع از عدل و جلوگيري از ظلم، فقط در مورد ظلم بر دولت اسلامي مشروع نيست، بلكه دفاع از هر دولت مظلوم ديگر ولو غيراسلامي جايز است و در صورت وجود پيمان همكاري متقابل واجب مي شود.»(32)

پاسخ(قسمت دوم)

استاد شهيد علامه مطهري رحمه الله نيز در اين زمينه مي فرمايد: «هرگاه گروهي با ما نخواهد بجنگد ولي مرتكب يك ظلم فاحش نسبت به يك عده افراد انسان ها شده است، و ما قدرت داريم آن انسان هاي ديگر را كه تحت تجاوز قرار گرفته اند نجات دهيم، اگر نجات ندهيم در واقع به ظلم اين ظالم نسبت به آن مظلوم كمك كرده ايم. ما در جايي كه هستيم، كسي به ما تجاوزي نكرده، ولي يك عده از مردم ديگر كه ممكن

است مسلمان باشند و ممكن است مسلمان هم نباشند، اگر مسلمان باشند مثل جريان فلسطيني ها كه اسرائيلي ها آن ها را از خانه هايشان آواره كرده اند، اموالشان را برده اند، انواع ظلم ها را نسبت به آن ها مرتكب شده اند، ولي فعلاً به ما كاري ندارند، آيا براي ما جايز است كه به كمك اين مظلوم هاي مسلمان بشتابيم براي نجات دادن آن ها؟ بله، اين هم جايز است، بلكه واجب است، اين هم يك امر ابتدايي نيست. اين هم، به كمك مظلوم شتافتن است، براي نجات دادن از دست ظلم بالخصوص كه آن مظلوم مسلمان باشد.»(33)

در حقوق بين الملل معاصر نيز، حقوق بشر از حقوق بنيادين و غيرقابل انتقال تلقي شده، كه زيستن به عنوان نوع بشر بر پايه آن ها استوار است.(34) گرچه اصل عدم مداخله در امور داخلي دولت ها، نه تنها در منشور ملل متحد به رسميت شناخته شده است، بلكه «بخشي از حقوق بين الملل عرفي بوده و مبناي تأسيس آن، احترام به حاكميت سرزميني دولت هاست».(35) و بر اساس رأي ديوان بين المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه، «اصل عدم مداخله مشتمل است بر انتخاب نظام هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و تنظيم سياست خارجي»(36) هر كشوري آن طور كه خود مي خواهند؛ اما سخن در اين است كه حدّ حاكميت دولت ها تا چه ميزاني است؟ چه اينكه، «گر چه گاهي اوقات، جهان شمولي حقوق بشر مورد نقد و چالش قرار گرفته است، اما اين اصل كه حقوق بشر بايد مورد دفاع قرار گيرد، در دوران ما يك اصل مسلّم و بديهي است و به عنوان يك ارزش هه جايي پذيرفته شده است و هيچ كس عملاً به اصل دفاع از حقوق بشر اعتراض نمي كند».(37) آيا هنوز

هم نحوه رفتار دولت ها با اتباعشان، مانند آنچه كه در دوره قبل از جنگ جهاني اول تصور مي شد، يك موضوع واقع در صلاحيت داخلي دولت هاست(38) كه دولت ها و سازمان هاي بين المللي حتي سازمان ملل متحد از مداخله در آن منع شده باشند، يا آن كه در اثر توسعه حقوق بشر، اين صلاحيت محدود شده است، و اگر دولت ها يا سازمان هاي بين المللي در مواردي مجاز به مداخله باشند، اين امر تا چه حدودي جايز است و آيا مي توان به منظور حمايت از حقوق بشر به زور و عمليات نظامي متوسل شد؟

دكتر مسائلي مي گويد: «منشور هر چند كه فهرستي از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي را ارائه نمي دهد، ولي به قول پرفسور تونكين (G. Tunkin) اصل احترام به حقوق اساسي بشر در حقوق بين الملل را كه محدوديت هايي بر دولت ها تحميل مي كند مدنظر قرار مي دهد».(39) بنابراين، سخن از گستره حمايت از حقوق بشر در حقوق بين الملل معاصر است. با در نظر داشتن اهميت فزاينده حقوق بشر، هر گاه يك نظام سياسي ديكتاتوري و خفقان زا بر مردمي مسلّط شد و حقوق آنان را ناديده گرفت، آيا مي توان به منظور حمايت از حقوق بشر و كمك به آن مردم تحت ستم و خفقان، به عنوان «مداخله بشر دوستانه»(40)، با حمله مسلحانه و عمليات نظامي اقدام نمود؟.

چون حقوق بشر از يك جهت به دو قسم حقوق فردي (از قبيل: حق حيات، حق امنيت و آزادي و...) و حقوق جمعي (مانند: حق تعيين سرنوشت - كه عمدتاً مورد مطالبه گروه هاي مبارز و نهضت هاي آزاديبخش است) تقسيم مي شود، بحث خود را پيرامون اين دو محور پي مي گيريم:

1- مداخله بشردوستانه در قالب حمايت از حقوق فردي،

كه با توجه به هدف آن، خود بر دو گونه است: يا متوجه ساختار حكومتي و به منظور اعاده دموكراسي است؛ نظير آنچه كه در ماجراي مداخله آمريكا در پاناما در دسامبر 1989 عنوان شد(41) و يا متوجه نجات اشخاص و حفظ و دفاع از حقوق اساسي شهروندان مي باشد.(42)

"لاترپاخت" معتقد است: «وظيفه عدم مداخله، فقط نسبت به دولت هايي است كه مشروعيت دارند، ولي نسبت به دولت هاي نامشروع تعهدي وجود ندارد.»(43) و پرفسور "داماتو" با تأكيد بيش تري مي گويد: «هر جايي كه يك حكومت مستبد برقرار باشد، جامعه بين المللي بايد پاسخ مناسب را ارائه كند و اگر نياز باشد اين پاسخ با توسل به زور باشد».(44)

"ملكم شاو" در نقد بر اين نظريه مي نويسد: «با صرف نظر از مشكلات تعريف دموكراسي، اصولاً چنين نظرياتي در حقوق بين الملل معاصر از ديدگاه منشور ملل متحد قابل قبول نيست.»(45) و "برانلي" به دليل متفاوت بودن استانداردهاي حكومت دموكراتيك و در نتيجه منجر شدن «ابتناء مشروعيت حكومت» بر پاي بندي آن به «اصول دموكراسي»(46)، به مداخله بي شمار دولت ها در امور يكديگر و به ويژه استفاده ابزاري ايالات متحده امريكا از آن عليه حكومت هاي غيرمورد پسند خود، آن را خطرناك خوانده، مي افزايد: «بدون شك حقوق بين الملل عمومي، چنين ضابطه اي را به رسميت نمي شناسد. در واقع تعداد اندك هواداران اين دكترين به هيچ دليلي استشهاد نكرده اند».(47)

همان طور كه پرفسور "شاختر" خاطرنشان مي سازد: «نه قطعنامه هاي سازمان ملل متحد از حق يك دولت براي مداخله در زمينه هاي بشر دوستانه با اعزام گروه هاي مسلح به كشور ديگر، كه درخواست چنين مداخله اي ننموده است، پشتيباني كرده و نه شاهدي وجود دارد كه رويه دولت ها و نظريه «رايج حقوقي»(48) از استثناء مداخله

بشر دوستانه از ممنوعيت كلي توسل به زور حمايت نموده باشد.»(49) تأكيد بر اين نكته نيز ضروري است كه، تفسير مضيق از بند 4 ماده 2 منشور و يا گسترش هرگونه توسل به زور در خارج از چارچوب دفاع مشروع و اقدام يك جانبه سازمان ملل متحد مندرج درماده 51 و فصل هفتم منشور، نادرست است.(50)

اما بر اساس ماده 39 و ساير مواد فصل هفتم، هرگاه نقض فاحش حقوق اساسي بشر به حدي باشد كه تهديدي عليه صلح و امنيت بين المللي به شمار آيد، شوراي امنيت مي تواند براي اتخاذ اقدامات لازم تصميم گيري كند. بنابراين، اگر چه مسائل داخلي دولت ها طبق بند 7 ماده 2 منشور، از شمول صلاحيت سازمان ملل متحد خارج است، لكن طبق منشور، تصميمات شوراي امنيت براساس فصل هفتم، استثناء بر آن مي باشد.(51) و بدين طريق، بين مداخله بشر دوستانه يك جانبه از سوي دولت ها كه عمدتاً اهداف سياسي ديگري غير از انگيزه هاي انسان دوستانه را تعقيب مي كنند،(52) و مداخله بشر دوستانه از سوي سازمان ملل متحد يا با مجوز آن سازمان، تمايز حاصل مي گردد. از اين رو، دغدغه مخالفان مداخله بشر دوستانه كه اظهار مي دارند: بهتر است در صدد مشروعيت دادن به اين دكترين برنياييم، تا بدين ترتيب،امكان سوءاستفاده وجودنداشته باشد،كاهش مي يابد.(53)

اما به دليل گزينشي عمل نمودن شوراي امنيت و نيز عدم نظارت عاليه بر عملكردهاي آن،(54) همواره اين دغدغه وجود دارد. حتي ممكن است، اين امر براي توجيه مداخلات قدرت هاي بزرگ در قلمرو كشورهاي ضعيف تر نيز به كار رود.(55)

برخي از علماي حقوق بين الملل از جمله پرفسور "باوت" و "داماتو" نيز از مداخله چند جانبه به ويژه از سوي سازمان ملل متحد حمايت كرده اند.(56)

"آرينسن"(57) نيز مداخله بشر دوستانه بدون استفاده از نيروي نظامي را در صلاحيت دولت ها و سازمان هاي غيردولتي، و مداخله بشردوستانه با توسل به زور را در اختيار شوراي امنيت سازمان ملل متحد مي داند.(58)

2- اما مداخله بشر دوستانه در قالب حقوق جمعي، عمدتاً حول محور حمايت از حق تعيين سرنوشت ملت ها دور مي زند؛ زيرا اين اصل كه به معناي «حق ملت ها در انتخاب ساختار حكومتي و نهادهاي حقوقي و سياسي خود در جامعه بين المللي مي باشد»(59)، از مبنايي ترين اصول حقوق بين الملل است كه بسياري اصول ديگر از آن ريشه مي گيرند.(60) بنيان اين اصل همان چيزي است كه در بند 3 ماده 21 اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است: «اساس و منشأ قدرت حكومت، اراده مردم است». همچنان كه در بند 1 ماده 1 در هر دو ميثاق بين المللي راجع به حقوق بشر كه در 16 دسامبر 1966 به تصويب مجمع عمومي ملل متحد رسيده، مقرر شده است: «همه مردم حق تعيين سرنوشت دارند. به حسب اين حق، آن ها مي توانند آزادانه وضعيت سياسي خود را تعيين كنند و آزادانه توسعه هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي خود را تعقيب كنند.»(61)

گرچه در فرهنگ حقوق بين الملل آمده است: «محل اختلاف است كه اين اصل صرفاً يك اصل نظري است يا مفهوم سياسي يا يك حق قانوني»(62)، اما همان طور كه "برانلي" مي نويسد: «الان ديگر اين سخن كهنه اي است كه حق تعيين سرنوشت اصلاً در حقوق بين الملل به رسميت شناخته شده نيست.»(63) با وجود اين آيا مداخله در امور داخلي كشورهاي ديگر به منظور حمايت از نهضت هاي آزاديبخش ودرراستاي عينيت بخشيدن به حق تعيين سرنوشت، بر اساس موازين حقوق بين الملل مشروع است يا نه؟

علي رغم تقسيم بندي گروه هاي مخالف

در حقوق بين الملل به مبارزان مشروع (همان افراد نهضت هاي آزاديبخش) و مبارزان نامشروع (ياغيان و شورشيان و نهضت هاي شورشي) و به رسميت شناختن دسته اول و مشروعيت كمك دولت هاي خارجي به آنان، توسل به زور به منظور حمايت از نهضت هاي آزاديبخش و دفاع از حق تعيين سرنوشت مشروع قلمداد نمي شود. گرچه مجمع عمومي سازمان ملل متحد با قطعنامه هاي متعددي در جهت مشروعيت بخشيدن و ارائه همه گونه كمك هاي مادي و معنوي به اين نهضت ها، تلاش نموده است، ولي هم به دليل مخالفت كشورهاي غربي و هم به دليل غير الزام آور بودن اين قطعنامه ها از يك طرف، و نيز گزينشي و استفاده ابزاري كردن ابرقدرت ها از اين مسأله به دليل فقدان مكانيسم شايسته، از سوي ديگر، موجب عدم موافقت با تجويز مداخله نظامي انفرادي دولت ها در ساير كشورهاي درگير با نهضت هاي آزاديبخش شده است.

نتيجه آن كه: هر دو نظام حقوقي اسلام و بين الملل معاصر، در اصل حمايت از حقوق بشر و حتي فراتر از آن، در بسياري از مصاديق در كليات نيز نوعاً وحدت نظر دارند. بجز موارد اندكي، در ساير موارد، اختلاف نظر در دامنه و مبنا و يا نحوه استيفاي آن حقوق مي باشد نه در اصل تمتع انسان ها از حقوقي مانند حق آزادي، حق حيات، منع شكنجه(64) و امنيت شخصي، جاني، ناموسي و...؛ چنان كه در بند الف و ب ماده 18 و نيز ماده 20 و 22 اعلاميه اسلامي حقوق بشر بر آن تأكيد شده(65) و نقض اين حقوق تقبيح شده است: «از نظر اسلام اگر دولتي، گروهي از انسان ها را از اين حق مسلّم طبيعي خود محروم نگاه دارد، مرتكب خيانتي شده كه به بشريت مربوط

مي شود.»(66) بدين روي، هم در حقوق اسلامي و هم در حقوق بين الملل معاصر تلاش شده تا از نقض آن جلوگيري شود.

در عين حال بايد توجه داشت جريان حمايت از حقوق بشر در حقوق بين الملل معاصر، كه عمدتاً غربي است، سابقه اي كوتاه دارد و به اواخر قرن هجدهم؛ يعني سال 1789م. كه اولين اعلاميه حقوق بشر (پس از انقلاب كبير فرانسه) در يك مقدمه و 17 ماده منتشر شد، برمي گردد، در حالي كه در حقوق اسلامي در همان دوران آغازين حكومت اسلامي، بحث حمايت از حقوق اقليت هاي مذهبي و نيز از همه انسان ها مطرح و بر حفظ حقوق آن ها تأكيد شده است.(67) اين امر نيز تعالي حقوق بين الملل در حركت تكاملي خود به سمت فطرت و حقوق الهي را مي رساند، علاوه بر آن كه اساساً حتي همين اعلاميه حقوق بشر وامدار تلاش انبياعليهم السلام است.(68) همچنان كه بنابر تحقيقات مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله، كوروش همان ذوالقرنين، يكي از مردان الهي بوده است كه در سال 560 قبل از ميلاد فرامين يا منشوري را اعلام مي كندكه دربردارنده حقوق وآزادي هايي براي بشربوده است.(69)

با وجود وحدت نظر دو نظام حقوقي در اصل حمايت از حقوق بشر، در نحوه حمايت از آن و در نتيجه در مشروعيت توسل به زور بدين منظور، اختلاف نظر دارند. حقوق بين الملل اسلام، بر خلاف حقوق بين الملل معاصر، دفاع از حقوق بشر و ياري مظلومان و مستضعفان را نه تنها مشروع، بلكه احياناً واجب هم مي داند و چنانچه اين موضوع جز از طريق خشونت و توسل به زور ممكن نباشد آن را - البته طبق شرايط - جايز مي داند.

پاسخ(قسمت سوم)

اختلاف در مفهوم و مصاديق حقوق بشر

در بين خود حقوق دانان غربي در خصوص مفهوم «حقوق بشر» اختلاف نظر

است(70)؛ آيا اصلاً منظور از حقوق در اينجا اعطاي امتياز به يك فرد در برابر تكاليفي كه بر عهده دارد است و دولت به عنوان مقام اعطاكننده، حق دخل و تصرف و محدود كردن آن ها را دارد؟ يا به معناي مصونيت يا امتياز انجام برخي كارها و يا قدرت بر ايجاد يك رابطه حقوقي است كه اگر دولت ها از آن تخلف كنند، از افراد ذي حق عليه دولت ها حمايت مي شود؟(71) بنابراين، ارائه يك تعريف مشكل است.(72) البته مقصود از «حقوق بشر نه به معناي حقوقي است كه افراد بشر دارند، بلكه به معناي آن حقوقي است كه انسان ها به دليل اين كه انسان هستند از آن برخوردارند؛ يعني براي برخورداري از آن حقوق، صرف انسان بودن كافي است، فارغ از شرايط مختلف اجتماعي و نيز سطح استحقاق آن ها»(73) اما تعيين آن به وسيله افراد يا دولت ها، ارتباط وثيقي با نگرش ها و رويكردهاي آنان از بشر دارد.(74) و اينجاست كه اين سؤال منطقي مطرح مي شود كه: مقصود از «بشر» در اين اعلاميه چيست؟ «آيا اين همان انساني است كه پيامبران آن را براي ما توصيف نموده و گفته اند انسان موجودي است داراي شرف و حيثيت و كرامت ذاتي كه با حكمت بالغه خداوندي به وجود آمده و رهسپار يك هدف اعلايي است كه با مسابقه در خير و كمال به آن هدف خواهد رسيد، مگر اينكه خود انسان اين ارزش را از خود منتفي سازد و هر كس به اين انسان اهانت كند و حقوق او را ناديده بگيرد با مشيت خداوندي در مقام مبارزه برآمده است، يا اين همان انساني است كه امثال توماس هابز و

ماكياولي او را براي ما تعريف نموده اند كه "انسان گرگ انسان است" و هيچ حقيقت ارزشي در وجود انساني واقعيت ندارد.»؟(75) «حقوق جهاني بشر از ديدگاه غرب موضوع فضيلت و كرامت ارزشي را براي انسان ها ناديده گرفته است؛ در هيچ يك از مواد اين حقوق، امتيازي براي انسان هاي با فضيلت و با تقوا و با كرامت مطرح نشده است»(76)، بلكه بر اساس تلاش هايي كه در كنفرانس ها و مجامع بين المللي به عمل آورده، با يك نگرشي سكولاريستي، انسان را از حوزه ارزش ها جدا كرده است. و واضح است كه اسلام به طور كلي با سكولاريسم، هم در تفسير انسان و هم درتفسيرعالم هستي وهم درتفسيرحقيقت حيات،ناسازگاراست.(77)

و بر همين اساس است كه بند 2 ماده 29 اعلاميه جهاني حقوق بشر، كه متأثر ازتفكر ليبراليستي است، تنها عامل محدوديت حقوق و آزادي هاي افراد را، مزاحمت با حقوق و آزادي هاي ديگران و مقتضيات اخلاقي جامعه دموكراتيك مي داند(78)؛ چه اينكه بر مبناي «خويشتن مالكي» ليبراليستي «زندگي هر فردي، دارايي خود اوست و به خداوند، جامعه يا دولت تعلق ندارد و مي تواند با آن هر طور كه مايل است رفتار كند»(79) و لذا به گفته «هابز» هيچ كس حق محدود كردن آزادي انسان را ندارد و بر مبناي «عقل مداري» ليبراليستي، مسير حركت انسان را اميال او مشخص مي كند و وجود شكاف بين اميال و آرزوهاي واقعي مردم با اميال بيان شده آن ها پذيرفتني نيست.(80) و بر همين اساس است كه: اولاً افكار مذهبي مانند حجاب، ممنوعيت سقط جنين، محدوديت هاي روابط جنسي و احكام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزش هاي ديني را مصداق ستم به زنان معرفي نموده، در راستاي محو آن فعاليت مي كنند. براي مثال، در «كنوانسيون رفع

هر گونه تبعيض عليه زنان»، هر گونه قيدي در روابط بين زن و مرد، با عنوان «تبعيض عليه زنان» محكوم شده است.(81) ثانياً، ازدواج با همجنس در برخي كشورهاي غربي همچون نروژ، سوئد و هلند جنبه رسمي پيدا كرده است، به گونه اي كه از سوي جوامع غربي تلاش مي شود رفتار همجنس بازي را علمي جلوه دهند.(82) در كنفرانس پكن به دنبال مشروعيت جهاني بخشيدن به همجنس بازي و ابتذال اخلاقي و فرهنگي، خواستار نفي هر گونه تبعيض عليه گرايش همجنس بازي بودند.(83) ترويج جهانگردي سكس به عنوان يك استراتژي توسعه در همين راستا مي باشد.(84) اين گونه است كه تفكر سكولاريستي انواع فساد و فحشا را تجويز مي كند و ارزش هاي ديني را حذف مي كند.(85) و بدين سان است كه با تنزل مقام شامخ انسانيت، كه در معارف ديني به خلافت الهي تعبير شده، گرچه آزادي براي وي قائلند، اما آزادي هاي مدنظر آنان بيش تر در آزادي تن و شهوت خلاصه مي شود.(86) به عبارت ديگر، حقوق بشر غربي به كرامت ذاتي بشر بسنده نموده و از حيثيت بالاتر، يعني كرامت ارزشي، تغافل نموده است. در حالي كه اساسي ترين حقوق انسان آن است كه «بشر» را در حوزه ارزش ها تفسير كنيم.(87) و از ديدگاه اسلام اين امتياز (كرامت ارزشي) براي نيل انسان به موقعيت هاي شايسته زندگي اجتماعي ضروري است.(88) اين موضوع منشأ بسياري از تفاوت ها در ماهيت و مصاديق حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب - كه ريشه اعلاميه جهاني حقوق بشر در اوست - مي باشد و در بحث ما نيز بسيار مؤثر است كه مداخله بشر دوستانه در حمايت از چه حقوقي مي خواهد صورت گيرد؟

البته مقصود ما هرگز اين نيست كه «انسان»

به صرف «انسان بودن» و فارغ از هر حيثيت ديني، نژادي، جنسيتي و غيره، حقوقي ندارد و از اين نظر وحدت ماهوي حقوق بشر در هر دو نظام حقوقي مورد تاييد است؛ زيرا همان طور كه استاد شهيد آيت الله مطهري فرمودند: «از ديدگاه اسلام، حتي براي بدترين مجرمين نيز حقوقي در نظر گرفته شده، كسي نمي تواند آن حقوق را ناديده بگيرد. در منطق اسلام اگر كسي هزاران نفر را كشته باشد و مجازات صدبار اعدام هم براي او كم باشد، باز هم حقوقي دارد كه آن ها بايد رعايت شوند.»(89)، لكن سخن در كلّيت اين حقوق است. به همين جهت حتي تلاش بسياري از دولت هاي شركت كننده در كنفرانس سانفرانسيسكو (براي تدوين منشور ملل متحد) كه به منظور روشن شدن ماهيت حقوق بشر و نحوه حمايت از آن پيشنهادهايي ارائه نمودند، هيچ يك به تصويب نرسيد.(90) نتيجه آن كه همان طور كه "هنري استينر" و "فيليپ آلستون" مي گويند: علي رغم پذيرش گسترده اصول حقوق بشر در تدابير و طرح هاي ملي و بين المللي، توافق كاملي درباره ماهيت چنين حقوقي و گستره اساسي آن (يعني تعريف حقوق بشر) و مبناي اعتبار آن وجود ندارد.(91) حاصل آن كه همان طور كه علامه جعفري مي فرمايد: «نظام حقوقي اسلام و غربي در كليت اصول سياسي حقوق بشر (يعني: حق حيات شايسته، حق آزادي، حق امنيت، ممنوعيت شكنجه، ممنوعيت مجازات و هرگونه رفتار ظالمانه، و ممنوعيت رفتار بر خلاف شؤون انسانيت مشترك هستند)»(92)، اما به دلايلي كه برشمرديم، در برخي از مصاديق و بيش تر از آن در گستره و دامنه اين حقوق تفاوت هاي چشمگيري وجود دارد.»(93)

اختلاف در مباني حقوق بشر و ريشه هاي آن

همان گونه كه "جروم شستاك" خاطر

نشان مي سازد، هرگونه نگرشي نسبت به نظريه پردازي و بحث و بررسي نظريات فلسفي حقوق بشر بدون پرداختن به مباني و افكاري كه ساختار حقوق بشر را شكل داده اند، مبهم و مشوّه خواهد بود.(94) اين حقوق از چه منبعي سرچشمه گرفته اند، و منشأ اعتبار آن ها چيست؟ هر رويكردي در اين مسأله بر كل رويكرد ما نسبت به حقوق بشر تأثير خواهد داشت. اين كه آيا مبناي مذهبي دارد يا ناشي از مكتب حقوق طبيعي يا پوزيتويسم و مانند آن مي باشد؟ البته واژه «حقوق بشر» همان طور كه "جروم شستاك" مي نويسد، به اين عنوان در مذاهب سنتي يافت نمي شود. با وجود اين، علم كلام «الهيات»، بيانگر مباني نظري حقوق بشر است كه از حقوق برتر از دولت ناشي شده، منابع آن حقوق، عالي ترين موجود (خداوند) است؛ مانند اصل عدالت و برابري... . و در اين صورت قابليت تغيير و تبدل را ندارد و خواست مردم يا دولت ها، موجب تحديد آن نمي شود. و اگر اين حقوق را حق شهروندان بر عهده حكومت بدانيم، كه دولت بايد از انجام كارهاي خاصي مانند شكنجه شهروندان يا انكار آزادي بيان، مهاجرت و... خودداري كند، متفاوت از آن خواهد بود كه اين حقوق را امتيازات اعطايي توسط دولت ها بدانيم، كه در نتيجه دولت، صلاحيت تحديد و تقييد آن ها را خواهد داشت.(95) پس تعيين مبناي اعتبار اين حقوق بسيار حايز اهميت است. در ذيل به اختصار به چند نكته در اين خصوص اشاره مي شود.

1. ذاتي بودن حقوق بشر: اين كه انسان از آن جهت كه انسان است داراي حقوقي است، به چه معني است؟ اگر به اين معناست كه دولت ها و حكومت ها اين حقوق را به

انسان ها اعطا نكردند، بلكه اين ها حقوق طبيعي آن هاست در اين صورت، سخن درستي است.(96) اما اگر منظور اين است كه طبيعت، اين حقوق را به بشر اعطا كرده است و هيچ كس حق تحديد يا تقييد آنرا ندارد - كما اين كه فراوان ادعا مي شود - سخن بسيار بي جا، نامعقول و بدون پشتوانه منطقي است. طبيعت چيست كه به آن ها چنين حقوقي بدهد. همان طور كه در فلسفه حقوق بشر غربي كه ملاك آن «اومانيسم» است، آن حقوق را مطلق درنظر مي گيرند به نحوي كه تسليم هيچ محدوديتي بيرون از حيطه بشري نمي گردد(97)، و اين نگرش نيز بسيار بي پايه است؛ چه اين كه مبناي اعتبار قوانين، اراده تشريعي خداوند متعال است و بر اين اساس «خدا محوري» صحيح است و بس. در اين نگرش خداوند مبدأ هستي و كمال مطلق است كه همه به سوي او در حركتند و در اين صورت هرگز اين حقوق استنباط شده از مباني شريعت نمي تواند مطلق باشد، بلكه مقصود از بشر در حقوق بشر، آن بشري است كه در ارتباط با خدا و اخلاق كريمه است(98) و حتي كلام برخي اساتيد در اومانيسم اسلامي(99)، ناشي از عدم دقت در فهم اين موضوع است. اين مطلب در تحقيقي مستقل مورد بحث قرار گرفته است.(100)

2. مبناي برابري و عدم تبعيض در نگرش اسلامي: در بند «الف» و «ب» اعلاميه حقوق بشر اسلامي كه مستفاد از آيه 13 سوره حجرات است، بندگي همه انسان ها نسبت به خداوند و فرزندي آنان نسبت به آدم، بدون هيچ گونه تبعيضي بيان شده است، چنان كه رسول مكرم اسلام صلي الله عليه وآله در خطبةالوداع صريحاً آن را اعلان نمود.(101) به همين جهت،

همه مخلوقات به منزله عائله خداوند هستند و محبوب ترين آنان نزد خداوند سودمندترين آنان به هم نوع خود است، و هيچ احدي بر ديگري برتري ندارد مگر در تقوا و نيكوكاري. چنان كه زن و مرد نيز در حيثيت انساني با يكديگر برابرند، اما در برخي حقوق و تكاليف نه به دليل تبعيض در انسانيت آن ها، بلكه به مقتضاي تلازم حق و تكليف، برخي تفاوت هاي حقوقي دارند.(102) (ر. ك: ماده 6 اعلاميه حقوق بشر اسلامي). اما در نگرش الحادي كه اعتقاد به پروردگار وجود ندارد و دست كم، اعتقاد به مبدأ هستي ناديده انگاشته مي شود، آن چنان كه در ماده اول اعلاميه جهاني حقوق بشر بدون كوچك ترين اشاره اي به خالق متعال آمده است: «تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق باهم برابرند و همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند»، چه مبنايي براي برابري متصور است؟ به چه دليل انسان هاي بريده از خدا، بيگانه از هم و در عين حال مملوّ از غرايزِ ماديِ خودبيني و منفعت طلبي و استثمارجويي، بايد با يكديگر با روح برادري رفتار كنند؟! آيا بر اساس چنين نگرشي، منطقِ نيچه صحيح نمي نمايد كه اگر بر ديگران تفوّق داشتي، ولي بر آنان چيره نگشتي و ستم نكردي، نشانه ضعف و خواري توست نه نشانه اقتدار و فضيلت؟!

3. مبناي حق حيات: در نگرش اسلامي تمامي عالم، مخلوق الهي است و «حيات» نيز موهبتي است الهي. همان طور كه در ماده دوّم اعلاميه اسلامي حقوق بشر آمده است «حيات حقي است كه براي هر انساني تضمين شده است و بر همه افراد و

جوامع و حكومت ها واجب است كه از اين حق حمايت نموده و در مقابل هر تجاوزي عليه آن ايستادگي كنند»،(103) بلكه خداوند متعال كشتن به ناحق يك فرد انساني را، كشتن همه انسان ها دانسته است.(104) اما در عين حال اين حق نيز در مواردي به اذن الهي محدود مي شود. در حالي كه در حقوق بين المللي، حق حيات از حقوق طبيعي محسوب شده و جز در موارد نادري قابل سلب نيست؛ بنابراين، گرچه به مقتضاي ماده 29 اعلاميه جهاني حقوق بشر و نيز بند اول ماده 6 ميثاق حقوق مدني و سياسي، محروم نمودن خودسرانه انسان از حق حيات ممنوع دانسته شده و استيفاء همه حقوق، تابع محدوديت هايي است، لكن اين محدوديت ها، در شرايط يك جامعه دموكراتيك تعريف مي شود. لذا در بند «ج» ماده اوّل حقوق بشر اسلامي آمده است: «حفظ ادامه حيات بشري تا آن جا كه خدا بخواهد واجب است»، در حالي كه در حقوق بين المللي بسياري از اين موارد (نه همه آن موارد)، نقض حقوق بشر به حساب مي آيد؛ در بند 2 ماده 6 ميثاق حقوق مدني و سياسي، صدور حكم اعدام جز در مهم ترين جنايات ممنوع شمرده شده است و در بند 5 همان ماده صدور و اجراي حكم اعدام براي اشخاص كمتر از 18 سال به طور كلي ممنوع اعلام شده است. در مقدّمه دومين پروتكل اختياري ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي آمده است: «با اعتقاد به اين كه حذف مجازات اعدام، كمكي است به كرامت ذاتي بشر، و باعث توسعه تدريجي حقوق بشر مي شود...» مفاد مواد اين پروتكل همگي دال بر ممنوعيت اعدام جز در موارد بسيار استثنايي است و اعمال حق شرط

در آن نيز ممنوع شده است. همين جهت گيري، در بسياري از اسناد ديگر بين المللي منعكس شده است.(105) بنابراين، گرچه حق حيات در حقوق بشر غربي نيز مطلق نيست، اما موارد محدود نمودن آن بسيار نادر است.

پاسخ(قسمت چهارم)

منشأ اين تفاوت نگرش ها در دو نظام حقوقي آن است كه، از ديدگاه فيلسوفان حقوق بشر غربي، گويا حيات، ملك طِلق انسان هاست، اما از ديدگاه اسلام، حيات موهبتي است الهي و حقي است خدادادي، كه هرگاه اين حق وسيله اي براي قتل نفوس ديگر يا فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شايسته حاكم بر جامعه و نيز محاربه با نظام الهي گردد، به نفع ديگران سلب مي شود.(106) از اين رو، در ذيل بند الف ماده 2 حقوق بشر اسلامي آمده است: «كشتن هيچ كس بدون مجوّز شرعي جايز نيست.»(107) و به مقتضاي بند «ج» و «ه.» ماده اول اين اعلاميه، خودكشي و اسقاط جنين حرام است، درست بر خلاف آنچه كه در حقوق بشرغربي مقرر يا معمول است؛چه اين كه در اسلام «حيات» فقط «حق» افراد نيست، بلكه حفظ آن، «تكليف» آنان هست.

4. مباني حق آزادي عقيده: ماده 18 اعلاميه حقوق بشر، به آزادي مذهبي پرداخته است و انسان را در داشتن و نداشتن مذهب و نيز تغيير مذهب و اجراي مراسم مذهبي، آزاد دانسته است. هر چند اين اصل نيز در كلّيت خود مورد قبول اسلام است، ولي اولاً اين آزادي مسؤولانه است و ثانياً متعلق اين آزادي، يعني مذهب، در نگاه اسلام بسيار متفاوت از آن چيزي است كه در نگرش غربي و حقوق بين الملل لحاظ مي شود. توضيح آن كه، گاهي مذهب به يك سلسله اعتقادات قلبي و حداكثر يك سري رفتار صرفاً شخصي

منحصر مي شود كه با زندگي اجتماعي و حقوقي انسان، ارتباطي ندارد، بلكه تصريح مي شود كه آموزش و پرورش، اخلاق و حقوق و... نبايد مبتني بر مذهب باشد (سكولاريسم)؛ به همين جهت است كه به همه مذاهب، علي رغم اختلاف بين آن ها، از حقيقت تا خرافه، به يك چشم و به گونه اي مساوي مي نگرند. با داشتن چنين مذهبي، هر نوع نظام حقوقي را مي توان پذيرفت و هر نظام حقوقي نيز با داشتن چنين مذهبي قابل جمع است و در نتيجه، مذهب مانند ساير اعتقادات، امري شخصي و سليقه اي بوده، مؤثر در تحديد آزادي و ساير حقوق فردي و اجتماعي دانسته نمي شود. بر همين اساس است كه هيچ يك از ارزش هاي ديني، نبايد مايه تبعيض يا تفاوت حقوقي يا محدوديت در حقوق بشر گردد. از اين رو، اعلاميه جهاني حقوق بشر، به راحتي و بدون هيچ قيد و شرطي، اصل آزادي مطلق مذهبي را اعلام كرده و به لحاظ قانوني و حقوقي، افراد انساني را در داشتن و نداشتن مذهب و نيز در انجام مراسم مذهبي آزاد دانسته است و تنها محدوديتي كه قايل شده - و در ماده 29 اعلاميه آمده - اين است كه استفاده از اين حق تا آن جاست كه به حقوق و آزادي ديگران لطمه اي وارد نسازد. يكي از بارزترين مصاديق اين محدوديت اين است كه دستورات مذهبي با قوانين و نظام حقوقي حاكم بر جامعه اي ناسازگار باشد كه طبعاً در چنين موردي، اين تعارض به ضرر مذهب و به نفع نظام حقوقي حل خواهد شد.

اما از ديدگاه اسلام، از آن جا كه مذهب با گوهر انسانيت انسان مرتبط است، طبعاً بين داشتن و نداشتن مذهب تفاوت

جدي وجود دارد؛ زيرا دين در نگرش اسلامي، به معناي اعتقاد به مبدأ هستي و نبوت پيامبران الهي است؛ همچنان كه مذاهب حقيقي با مذاهب خرافي و ساختگي مساوي نخواهند بود. و چون مذهب به اعتقادات شخصي و قلبي و رفتار شخصي منحصر نمي شود، پذيرفتن آزادي مطلق در داشتن و نداشتن مذهب و در انجام هر نوع رفتار مذهبي، به معناي پذيرش هرج و مرج و تعارض اجتماعي است و طبعاً چنين چيزي مقبول اسلام نخواهد بود. به همين جهت، اعتقاد به عقايد باطله يا ارتداد و بازگشت از دين اسلام به كفر، شرعاً حرام بوده، دولت هاي اسلامي نيز بر اساس حقوق بشر اسلامي بايد نسبت به از بين بردن آراء و عقايد باطله و بي اساس و گرايش الحادي و ترويج دين اسلام، كه دين فطرت است، تلاش كنند. (ماده 19 اعلاميه حقوق بشر اسلامي)

نتيجه آن كه، از ديدگاه اسلام نمي توان كسي را به دليل عقيده اش در دنيا تحت تعقيب و مؤاخذه و مجازات قرار داد، مگر آنكه به توطئه بينجامد، كه در اين صورت، توطئه ممنوع است نه آزادي عقيدتي.(108)

جهاني بودن حقوق بشر

همان طور كه دكتر "هدايت الله فلسفي" نگاشته اند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتي كه دارد، زمان و مكان نمي شناسد.»(109) ولي آيا همان طور كه ايشان مدعي است «اعلاميه جهاني حقوق بشر، به راستي اعلاميه اي جهاني است»؟!(110) به نظر مي رسد كه چنين نباشد؛ زيرا همان طور كه برخي از محققان معتقدند «حقوقي كه به نام حقوق بشر تشريح مي شود، با توجه به ويژگي هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه اي كه از اين حقوق در آنجا تعريف به عمل مي آيد، شكل متفاوتي به خود مي گيرد. از اين رو، حقوق بشر هيچ گاه

در چارچوب يك تعريف عام و قابل پذيرش عمومي نگنجيده است. اين امر موجب بروز يك معضل در نظام حقوق بين الملل شده است.»(111) لازمه جهاني بودن آن است كه، يا به همه فرهنگ ها توجه شود يا دست كم، قدر مشترك همه نظام هاي حقوقي اخذ شود. «همان طور كه برخي از دولت هاي جهان سوّم نظير جمهوري اسلامي ايران، هند، چين و برزيل اعلام كرده اند، حقوق بشر مورد نظر غرب بر خلاف فرهنگ و عقيده آن هاست و لذا در مسائل حقوق بشر بايستي به فرهنگ هاي بومي توجه شود، و معيارهايي كه صرفاً بر مبناي فرهنگ و سنن و فلسفه غربي است، نبايستي جهاني تلقي شود.»(112)

ساز و كار اجرايي حقوق بشر

بر خلاف ماده 15 ميثاق جامعه ملل، منشور ملل متحد، حقوق بشر را از زندان حاكميت بي چون و چراي دولت ها درآورده، صلاحيت دولتها را در اين زمينه، هر گاه صلح و امنيت بين المللي را به مخاطره اندازد، محدود نموده است، و لازمه تفسير منشور در پرتو موضوع و هدف منشور (بر اساس ماده 31 معاهده 1969 وين) نيز چنين اقتضا مي كند.(113) از ديدگاه اسلام نيز «نقش حقوق اساسي بشر، از جمله محروم نمودن او از داشتن آزادي انديشه و آزادي اخذ تصميم، خيانت به بشريت است و هرگز از شؤون داخلي و انحصاري دولت مستبد نيست تا بگوييم اوآزاد است كه در محدوده قلمرو خود،در حق گروه انسان هايي كه به زيرسلطه خود گرفته،هرعملي كه دلش خواست انجام بدهد.»(114)

آنچه كه اين امر را با مشكل مواجه مي سازد، نداشتن مكانيسم اجرايي مناسب است؛ زيرا «آنچه كه امروزه به عنوان اصول حقوق بشر مطرح است، همگي و به طور دربست «غربي» و ناشي از «فلسفه غرب» نيست. آنچه كه ناخرسندي دولت هاي

در حال توسعه را فراهم كرده، نحوه برخورد سازمان هاي بين المللي در قبال نقض حقوق بشر مي باشد. در اين امر جاي ترديد وجود ندارد كه بررسي هاي كميسيون حقوق بشر، تحت الشعاع ملاحظات سياسي است؛ چرا كه نقض حقوق بشر در قلمرو دولت هايي كه با دول غربي روابط نزديك دارند، ناديده انگاشته مي شود. بنابراين، مشكل اصلي، اجراي صحيح حقوق بشر است و نه اصول حقوق بشر.»(115)

مسأله اين نيست كه برخي دولت ها، گزينشي عمل مي كنند يا سوء استفاده مي كنند، بلكه مقررات حقوق بين الملل، در تنظيم قواعد حقوقي، مكانيسم اجرايي مناسبي را براي حمايت از حقوق بشر ارائه نكرده، و حتي احياناً خود آن مقررات نيز زمينه ساز چنين سوء استفاده هايي است.

«در عمل، براي حمايت از حقوق بشر و تضمين مقررات آن دو راه وجود دارد: يكي استفاده از آيين هاي غيرحقوقي و ديگري توسل به آيين هاي حقوقي. آيين هاي غيرحقوقي اساساً بر دو نوع هستند: آيين هاي سياسي، كه فقط مورد استفاده اركاني قرار مي گيرند كه بيان كننده اراده دولت ها هستند و برخي ديگر آيين هاي شبه سياسي... آيين هاي مورد استفاده كميسيون حقوق بشر صرفاً سياسي است. اعضاي اين كميسيون (43 عضو) كه همگي منتخب شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل هستند و مدت مأموريت آن ها نيز سه سال است، استقلال نظر ندارند و هر يك از آن ها در اين كميسيون نماينده دولت متبوع خويش است. از اين رو، كميسيون حقوق بشر در قلمرو مسائل حقوق بشر و در سطحي نازل تر از مسائل ديگر، آيينه تمام نماي اختلافات سياسي و اقتصادي كشورها و يا اردوگاه هاي سياسي بوده است. چنانكه اين كميسيون در گذشته، صحنه مبارزه شرق و غرب بود، در حال حاضر به صورت ميدان نبرد

شمال و جنوب و يا بهتر بگوييم به صورت نطع شطرنجي درآمده است كه در آن، مسائل حقوق بشر در درجه دوّم اهميت قرار گرفته اند. به همين سبب اعتبار كميسيون تا حدود بسيار زيادي از بين رفته و در موارد بسيار، مضحكه خاص و عام شده است.(116)

علاوه بر آن، ابهامات موجود در مقررات حقوق بشر يا حقوق بين الملل مانند «تهديد نسبت به صلح و امنيت بين المللي»(117) يا «جامعه دموكراتيك»(118) كه شرايط و محدوديت هايي براي حقوق بشر ايجاد مي كند، خود مستمسكي براي اقدامات گزينشي سازمان هاي بين المللي خواهد بود؛ زيرا مشخص نيست با توجه به چه معيارهايي مي توان اين مفاهيم را تعريف كرد. آيا مردم الجزاير كه در احقاق حق تعيين سرنوشت خود به گرايش اسلامي روي آوردند، آن جامعه غير دموكراتيك شده و بايد سرنگون شود؟ و علي رغم آراء آزاد مردم، بايد ديكتاتوري سابق حاكم گردد و حق تعيين سرنوشت در اين مورد سزاوار حمايت نيست؟ و از آن طرف، فتنه گران در نظام اسلامي، از جمله در آشوب تيرماه 78 تهران و تبريز، بايد مورد حمايت قرار گيرند، چون حكومت اسلامي در ديدگاه امريكا و صهيونيسم، دموكراتيك نيست. آيا دموكراتيك يعني آنچه كه آمريكا مي پسندد؟ همچنان كه در جريان اعزام نيروي نظامي امريكا به جمهوري دومينيكن (1965) به نام مداخله بشردوستانه، هدف اصلي امريكا پيشگيري از روي كارآمدن رژيم كمونيستي، نظير رژيم كوبا بود، و خطر واقعي و فوري نسبت به امريكا وجود نداشت، در اشغال نظامي جزيره گرانادا (1983) توسط نيروهاي امريكايي نيز، كه پس از روي كارآمدن يك دولت ضد امريكايي در آنجا صورت گرفت، جريان امر بر همين منوال بود. لذا از بررسي عملكرد دولت ها

مي توان دريافت كه هرگاه ضرورت بشردوستانه وجود داشته، ولي هيچ تهديدي عليه منافع سياسي يا اقتصادي دولت ها موجود نباشد، دولت ها علاقه ناچيزي به مداخله نشان مي دهند.(119)

در حالي كه از ديدگاه اسلام، اعتقاد به حقوق بشر، نه يك قرارداد بلكه يك اعتقاد دروني و برخاسته از فطرت پاك آن هاست و در عصري كه حاكميت، اختيارداريِ مطلقِ اتباع محسوب مي شده است، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام كلمات نوراني در اين زمينه دارند كه بر تارك عالم مي درخشد از جمله اين كه: «پسرانم، همواره ياور ضعيفان و خصم ستمگران باشيد.»(120)، «اي مالك اشتر، همواره با اتباع اعم از مسلمان و غير مسلمان خوش رفتار و نيكو كردار باش، چه آن كه اگر آنان مسلمان باشند، برادر ديني تو هستند، و الاّ مانند تو انسان هستند.»(121) همچنين رهبري و فرماندهي در نظام مشروع اسلامي به عهده معصومان يا درس آموختگان آن مكتب است، نه هر فاسق و فاجر و ستمگري، كه حقوق انسان ها را ناديده بگيرد.

بنابراين، همانطور كه پرفسور "باوت" و برخي ديگر از علماي حقوق بين الملل پيشنهاد كرده اند، به دليل امكان سوء استفاده از نظريه مداخله بشر دوستانه، براي حمايت از حقوق بشر، اقدام جمعي دولت ها مناسب تر است تا اقدام انفرادي دولت ها(122)؛ زيرا آن كه در عمل، به طور انفرادي اقدام مي كند قدرت هاي بزرگ است نه ضعيف، همچنان كه "والاس" مي گويد: «دولت ها به دلايل مختلف سياسي، ممكن است براي حمايت از شورشيان و يا حكّام، مداخلاتي انجام دهند. سياست، بيش از حقوق درتصميم گيري يك دولت براي مداخله نقش دارد.»(123)

پي نوشت ها

1 و 2- براي اطلاع بيش تر از متن كامل اين اعلاميه ر. ك. به: محمدهادي معرفت، جامعه مدني، قم، التمهيد، 1378، ص 245- 253 / ص

246.

3- البته آيه فوق در صورتي مي تواند مستند ما واقع شود كه «انتصار» را به معني «ياري طلبيدن» معني كنيم، اما اگر آن گونه كه برخي از محققان و بزرگان فن تفسير متذكر شدند به اينكه اگر «انتصار» با «مِن» همراه باشد به معني انتقام مي آيد، آيه شاهد مثالي براي مشروعيت انتقام گيري و مقابله به مثل خواهد بود. البته در اين آيه شريفه، «انتصار» همراه «مِن» نيست، ولي گويا اين مفسران، «مِن» را در تقدير گرفته اند (براي اطلاع بيش تر، ر. ك. به: الرّاغب الاصفهاني، المفردات في غرايب القرآن، تهران، دفتر نشر الكتاب، الطبعة الثانيه، 1404 ه. ق / الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 10-9، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ه. ق، ص 52 / شيخ الطائفة الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 9، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي چا، بي تا، ص 170 / سيدعلي اكبر قريشي، تفسير أحسن الحديث، ج 9، تهران، بنياد بعثت، چاپ سوم، 1377، ص 502 - 504).

4- علي اكبرخسروي،حقوق بين الملل دفاع مشروع،تهران،آدينه،1373،ص 69.

5- نهج البلاغه، تنظيم صبحي الصالح، قم: دارالهجرة الخامسة، 1412 ه. ق، نامه 47، ص 421: «كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً.»

6 الي 8- الشيخ محمدبن الحسن الحرّ العاملي، وسايل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، ج 11، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الثانية، بي تا، ص 108، باب 59 حديث 1: «من سمع منادياً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم.» / حديث 2: «عونك الضعيف من أفضل الصّدقة» / ص 559، باب 18، حديث 3: «قال رسول الله صلي الله عليه وآله: من أصبح و لم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم.»

9- فتح الباري، ج 12، ص 323 به نقل از محمد حسنين هيكل، الجهاد و القتال

في السياسة الشرعيه، ج 1، بيروت: دارالبيارق، الطبعة الثانية، 1417 ه. ق، ص 83 «المسلم أخو المسلم لا يظلمه و لا يسلمه» اي «يدافع عنه و لا يسلمه عنه و لا يسلمه لمن يريد به مكروهاً أو اعتداءً».

10- مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 487 به نقل از: هيكل، همان، ص 84

11- فتح الباري، ج 12، ص 324، به نقل از: هيكل، همان، ص 83-84

12- وهبة الزحيلي، آثار الحرب في الفقه الاسلامي، دمشق، دارالفكر، الطبعة الرابعه، 1992 م، ص 77 / هيكل، همان، ص 718

13- هيكل، همان، ص 703

14- ابن هشام، السيرةالنبوية، ج 4، بيروت، دارالقلم، بي چا، بي تا، ص 31- 46.

15- هيكل، پيشين، ص 719- 720 «فتعاقدوا و تعاهدوا باللّه ليكونن يداً واحدة مع المظلوم علي الظالم حتي يؤدّي اليه حقه ما بلّ بحر صوفه».

16 و 17- ابن هشام، ج 1، پيشين، ص 141- 142 «لقد شهدت في دار عبدالله بن جُرعان حلفا ما احبُ أنّ لي به حمر النعم ولو أدعي به في الاسلام لأجبتُ».

18- هيكل، پيشين، ص 721- 722.

19 و 20- ابن هشام، ج 1، پيشين، ص 140 (قال رسول اللّه صلي الله عليه وآله: «و ماكان من حلف في الجاهليه فانّ الاسلام لم يزده الاّ شدّة».) / ص 142

21. Etat - Tribu.

22- سيد خليل خليليان، حقوق بين الملل اسلامي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375، ص 171-174

23- شمس الدين، جهادالامّة؛ بقلم: حسن مكّي؛ بيروت؛ دارالعلم للملايين، 1997م، ص 336

24- صبحي محمصاني، القانون و العلاقات الدولية في الاسلام، بيروت، دارالعلم للملايين، 1392 ه. ق، ص 193-194

25- وهبةالزحيلي، العلاقات الدولية في الاسلام، بيروت، الرسالة، 1410 ه. ق.

26- به نقل از: هيكل، پيشين، ص 591

27- العقيدة الطحاوية، ص 49،

به نقل از: هيكل، همان، ص 594

28 الي 30- ر.ك.به: هيكل،همان،ص 718 كه آراء و انظار برخي از نويسندگان اسلامي را در اين زمينه نقل مي كند. / ص 722- 726 / ص 736- 737

31- الزحيلي، العلاقات الدولية في الاسلام، پيشين، ص 32

32- صبحي محمصاني، پيشين، ص 195 - 196

33- مرتضي مطهري، جهاد، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بي چا، بي تا، ص 29- 30

34- Rebecca M.M . Wallace; International law; London: Sweet and Moxwell, ed 7991, p. 772.

35- Malcolm . N. Shaw; International Law; United Kingdom: Cambridge University, 5 th ed, p. 976.

36- Michael Walzer; " Just War and Human Rights"; in: Michenlin R. Ishay; The Human Rights Reader; New York: Routledy, 7991, p. 863.

37- Steven Lukes; "Five Fables About Human Rights"; in: Stephen Shute and Susan Huley )ed.(, On Human Rights; P.02.

38- سعيد ميرزايي ينگجه، تحول مفهوم حاكميت در سازمان ملل متحد، تهران،دفترمطالعات سياسي وبين المللي وزارت امور خارجه، 1373، ص 65

39- محمود مسائلي، «نسل جديد حقوق بشر»، مجله سياست خارجي، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امورخارجه، شماره 1، سال ششم، بهار1371، ص 167

40- Humanitarian Intervention.

41- Shaw; Op. Cit; p. 308.

42- Ibid; p. 208.

43- Micheal Walzer; Op. Cit, p.p 863-963.

44- Anthony D' Amato: "International Law and Political Reality"; Vol 1; London: Kluwer Law. Boston Hague, p. 081.

45- Shaw, Op. Cit. 308.

46- Democrative principles.

47- Brownli; Op. Cit. p.p 95-16.

48- Opinio Juris.

49- Brownlie; Op. Cit , p. 702.

50- Ibid; and Shaw; Op. Cit; p.208.

51- براي تفصيل بحث. ر. ك. به: جهانگير كرمي، شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مداخله بشر دوستانه، تهران، انتشارات

وزارت امور خارجه، 1375، ص 15- 32 / سيد داود آقايي، نقش و جايگاه شوراي امنيت سازمان ملل متحد در نظم نوين جهاني، تهران، پيك فرهنگ، 1375، ص 252- 270

52- Wallace Op. Cit; pp 652-952.

53- ميرزايي ينگجه، پيشين، ص 130-140

54- Graeprath Bernhard, Op. Cit.p..

55- Shaw.., Op. Cit, p.208.

56- Anthony D' Amato; Op. Cit; p.p. 481-581.

57- Arinson.

58- Nancy Arinson; "International law and Non - Intervention"; Review of fletcher froum of World Affirs, 3991, p. 102.

59- Robert. L . Bledsoe )et al(; The International Law Dictionary; England; Oxford, 7891, p. 45.

60- سيد محمد اكبري، «اصل عدم مداخله»، مجله پژوهش حقوق و سياست، تهران، دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي، ش 1، سال اول، پاييز و زمستان 1378، ص 248.

61- Ian Brownlie; The Rule of Law in International Affairs; London: Martina NiJhoff Publishers; 5991 , P. 74.

62- Bledsoe; Op. Cit; p.45.

63- Brownlie; Op. Cit; p. 04.

64- Ibid.

65- همان، ص 251- 252

66- خليليان، پيشين، ص 232

67- ر. ك. به: نهج البلاغه، نامه امام علي عليه السلام خطاب به استاندار خود مالك اشتر نخعي رحمه الله (نامه شماره 53 براساس تنظيم صبحي الصالح)

68- محمدهادي معرفت، جامعه مدني، قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، 1378، ص 229- 230

69- السيد محمدحسين الطباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج 13، طهران، دارالكتب الاسلاميه، الطبعة الرابعه، 1362 ه. ش، ج 13، ذيل آيه 83 سوره كهف، ص 407- 425

70- Jerome J. Shestack, "The Jurisprudence of Rights"; in: Theodor Merom )ed.(; Human Rights in International law; New York; Clarendon press, Oxford, 3rd ed. 9891. pp.37-47.

71- Ibid.

72- Wallace; Op. Cit; p.772.

73- Jerome J. shestack; Op. Cit, p. 47.

74- Ibid; p.p. 47

- 57.

75- محمدتقي جعفري تبريزي، تحقيقي در دو نظام حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب و تطبيق آن دو با يكديگر، تهران، دفتر خدمات حقوقي بين المللي جمهوري اسلامي ايران، چاپ اول، 1370، ص 53

76- همان، ص 55

77- عدنان علي رضا النحوي، المسلمون بين العلمانية و حقوق الانسان الوضعيه، المملكة العربية السعودية، دارالنحوي للنشر و التوزيع، 1418 ه. ق، ص 59-60

78- بند 2 ماده 29 چنين مقرر مي دارد: «هر كس در اجراي حقوق و استفاده از آزادي هاي خود فقط تابع محدوديت هايي است كه به وسيله قانون منحصراً به منظور تأمين شناسايي و مراعات حقوق و آزادي هاي ديگران و براي رعايت مقتضيات صحيح اخلاقي ونظم عمومي و رفاه همگاني در شرايط يك جامعه دموكراتيك وضع گرديده است.»

79- آنتوني، آر. بلاستر، ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر دزفولي، تهران، نشر مركز، چاپ سوّم، 1377، ص 38

80- همان، ص 42- 43

81 الي 83- معصومه ابتكار، مباني فكري سند پكن، مجله فرزانه دوره دوّم، ش، س، ص 131- 137 / همان / ص 132- 135

84- تازه هاي انديشه، نگاهي به فمينيسم، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1377، ص 47

85- عدنان رضا النحوي، پيشين، ص 64

86- ر. ك. به: سيدابراهيم حسيني، «مباني نظري حقوقي فمينيسم»، كتاب نقد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، شماره 17 زمستان 1379

87و88- محمدتقي جعفري تبريزي،پيشين،ص 53 و صص 278-285/ص 55

89- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361، ص 46 - 47

90- هدايت الله فلسفي، «تدوين و اعتلاي حقوق بشر»، مجله تحقيقاتي حقوقي، شماره 17- 16، سال 75 - 74، ص 98- 99

91_ Henry J.

Steiner and . Philip Alston; International Human Rights in context politics, Morals; New york Clarendon. Oxford, 1st, ed; 6991, pp. 961 - 071.

92- محمدتقي جعفري تبريزي، پيشين، ص 266

93- ر. ك. به: همان، ص 264-502

94- Jerome J. Shestack; Op. Cti; pp. 37-47.

95- Ibid; pp. 57 - 001.

96- همان طور كه دكتر محمدجواد ظريف در سخنراني خود در كنفرانس جهاني حقوق بشر وين، ژوئن 1993 بيان داشتند كه: با توجه به مبناي حقوق بشر كه از «توافقات بشري، ريشه نمي گيرد، بلكه موهبتي است كه خدا به انسان داده و به همين جهت، جهان شمول، مستقل از شرايط و فراتر از مرزها و اقتدار هرگونه مرجعي است و غير قابل نقض مي باشد». (ر. ك. به: كرمي، پيشين، ص 86)

97 الي 99- محمدهادي معرفت، پيشين، ص 225- 228 / ص 227 / ص 226- 229

100- سيدابراهيم حسيني، پيشين، ذيل مفهوم اومانيسم و نقد و بررسي آن.

101- رسول خداصلي الله عليه وآله پايه مساوات و برابري بين مردم را در حقوق و واجبات (وظايف) در خطبة الوداع چنين اعلان نمود: «يا ايهاالناس إنّ ربكم واحد، و ان اباكم واحد كلّكم لادم و آدم من تراب ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم، ليس لعربي علي عجمي و لا لعجمي علي عربي و لا لأحمر علي أبيض و لا لأبيض علي أحمر فضلٌ الاّ بالتقوي». ر. ك. به: محمد الزحيلي، حقوق الانسان في الاسلام، دمشق بيروت، دارالكم الطيب؛ الطبعة الثانيه، 1418 ه. ق، ص 153

102 و 103- محمدهادي معرفت، پيشين، ص 247- 248 / سيدابراهيم حسيني، پيشين، ذيل بحث «مناط در تفاوت هاي تشريعي حقوق زن و مرد» / ص 247

104- مائده: 32 (من قتل

نفس بغير نفساً او فساد في الارض فكأنّما قتل الناس جميعاً و من احياهاً فكأنّما أحيا الناس جميعاً)

105- براي اطلاع بيش تر از لغو مجازات اعدام در كشورهاي غربي و اسناد بين المللي ر. ك. به: محمدابراهيم ناتري، بررسي تطبيقي مجازات اعدام، قم،مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم،1378، ص 62- 70

106- مائده: 32 و 33 / بقره: 178 و 178 و 217 و...

107 و 108- ر. ك. به: محمدهادي معرفت، پيشين، ص 247 / بند ج ماده 2 اين اعلاميه / فلسفه حقوق، پيشين، ص 255 - 266 / ص 235-236

109 و 110- فلسفي، پيشين، ص 95 / ص 109

111- Wallace; Op. Cit; p.772.

112- كرمي، پيشين، ص 88

113- فلسفي، پيشين، ص 97 و101

114- خليليان، پيشين، ص 232

115- ميرزايي ينگجه، پيشين، ص 75- 76

116- فلسفي، پيشين، ص 128- 129

117- Threat to the International Peace and Security.

118- Democratic Society.

119- منيژه اسكندري، پيشين، ص 120

120 و 121- نهج البلاغه، پيشين، نامه 47، ص 421 / نامه 53. ص 427

122- منيژه اسكندري، پيشين، ص 120

123- Wallace; Op. Cit; p.652.

مقتدي صدر كيست و چه افكاري دارد؟ در عراق فعلي حق با كيست؟

پرسش

مقتدي صدر كيست و چه افكاري دارد؟ در عراق فعلي حق با كيست؟

پاسخ(قسمت اول)

در پاسخ به اين سؤال مقاله اي به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي 12 /3 /1383 ص 6 ارائه مي نماييم، بديهي است مطلب ذيل صرفا يكي از ديدگاه هاي موجود پيرامون نامبرده مي باشد.

اشاره نظاميان آمريكائي از سال گذشته كه سرزمين مقدس عراق را به اشغال خود در آوردند , تا كنون در مناطق شيعي اين كشور بويژه در شهرهاي مقدس نجف و كربلا با مقاومت سازمان يافته جوانان شيعه اي مواجه بوده اند كه تحت رهبري طلبه اي جوان از خاندان آيت الله صدر به نام « مقتدي » كمر به مبارزه مسلحانه با اشغالگران بسته اند. اين مبارزه مانع بزرگي بر سر راه نقشه هاي برنامه ريزي شده آمريكائيها در عراق ايجاد كرده است . آمريكائيها نيز بي آنكه اعتنائي به منطق و مواضع اين گروه شيعه داشته باشد , آنها را به عنوان اينكه سد راهشان شده اند « تروريست » لقب داده و تحت تعقيب قرار داده اند.

آن مبارزه و اين واكنش از جمله عواملي است كه در بستر تحولات سياسي عراق , سبب منزلت اجتماعي مقتدي صدر و افزايش نفرت از آمريكائيهاي اشغالگر شده است . با اين همه امروز در ايران اسلامي , مردم كنجكاو و پيگير رويدادهاي سياسي عراق فقط خبرهاي مربوط به مبارزه مقتدي صدر را مي شنوند و كسي اطلاعي ندارد كه وي به درستي كيست , چه مي خواهد , به چه كسي اتكا دارد و نهايتا چه هدفي را در جامعه آشوب زده عراق دنبال مي كند.

مطلبي كه

پيش روي داريد , پاسخي اجمالي به همين سئوالات است .

« مقتدي صدر » كيست

« مقتدي صدر » فرزند كوچك آيت الله سيد محمد صادق صدر از علماي برجسته وبا نفوذ عراق است . پدر مقتدي و پسر عموي پدرش آيت الله سيد محمد باقرصدر (از مراجع پيشين تقليد شيعيان عراق ) به همراه دو برادر ديگرش در دوران رژيم بعثي صدام حسين به خاطر نقش محوري كه در مبارزه مردم اين كشور عليه صدام داشتند , به شهادت رسيدند. پس از اين حادثه , مقتدي مخفي شد وبه زندگي پنهاني وزيرزميني روي آورد . مقتدي پس از آنكه پدرش در 29 بهمن 1377 به شهادت رسيد فعاليت خود را صرف بازيابي روابط با بخشي از طرفداران پدرش كه همچنان پيرو وي باقي مانده بودند , كرد.

اين گروه كه عمدتا از جوانان پرشور تشكيل شده بود , هسته اوليه تشكلي شد كه اكنون با عنوان « جماعت صدرثاني » به طرفداري از مقتدي صدر فعاليت مي كنند . مقتدي صدر اگر چه 30 ساله است و تحصيلات حوزوي زيادي را طي نكرده و از هيچ مرجع تقليدي اجازه اجتهاد ندارد , اما اعتقادات سياسي و مذهبي و سخنراني هاي آتشين او كه همگي عليه اشغالگران و برله برپايي حكومت اسلامي در عراق است , توانسته صدها هزار نفر از طيف هاي پرشور شهرهاي شيعي عراق بويژه « شهرك صدر » در حومه بغداد را به سوي خود جذب كند.

پس از سقوط صدام , مقتدي صدر با برخي اقدامات گسترده , موسسات خيريه و دفاتر پدرش در شهرهاي مختلف عراق را دوباره

فعال ساخت و اشخاص مهم و تاثيرگذاري همچون شيخ محمد يعقوبي را كه مقلد صدر پدر بود , سازماندهي كرد و اطراف خود جمع نمود. سپس با تدوين مرامنامه اي كه در آن به لزوم تشكيل حكومتي براساس احكام اسلامي و اقامه حدود شرعي براي آينده عراق تاكيد شده وارد صحنه سياسي و اجتماعي اين كشور شد.

مقتدي صدر داماد « آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر » نيز هست . همين امر باعث شده كه در حال حاضر به عنوان مهمترين ميراث خاندان صدر مطرح باشد. اما در واقع بزرگ خاندان صدر شخص ديگري به نام سيد حسين صدر است كه به عنوان روحاني ميانه روي شيعه شناخته مي شود و مورد غضب دولتهاي غربي نيز نمي باشد. حسين صدر با وجود اختلاف ديدگاهي كه با مقتدي صدر و حاميانش دارد بارها در مصاحبه ها از صداقت آنها دفاع كرده است . او حتي يكبار حمايت خود از شوراي حكومتي عراق را منوط كرده بود به اينكه گروه مقتدي صدر نيز در اين شورا نماينده داشته باشد. البته خود مقتدي صدر بهيچوجه خواهان حضور طرفدارانش در اين شورا نيست زيرا اصولا آنرا به رسميت نمي شناسد.

مقتدي صدر به پيروي از پدرش حوزه هاي علميه را به دو بخش « فعال و سخنگو » و « منفعل و ساكت » تقسيم كرده و خود را نماينده بخش فعال حوزه هاي علميه عراق مي داند. همين طرز فكر و موضعگيري سبب شده تا ميان وي و آيت الله سيستاني و برخي علماي ديگر حوزه هاي علميه نجف و كربلا فاصله ايجاد گردد و روش

هاي سياسي ايشان زير سوال برود. مقتدي صدر از حاميان آيت الله سيستاني است ولي از اينكه ايشان فعالانه پنجه در پنجه اشغالگران آمريكائي نمي افكند و حاضر نيست در فعاليت هاي سياسي مداخله گسترده وجدي داشته باشد ودر قبال مسائل روزمره سياسي موضعگيري نمايد چندان خشنود نيست . مقتدي صدر به پيروي از پدرش بر اين اعتقاد است كه مرجع تقليد بر همه امور مقلدانش ولايت دارد و بايد در همه امور سياسي و غير سياسي حضور فعال و تعيين كننده داشته باشد و در مواقع حياتي به مركزيتي براي هدايت مقلدان مذهبي در دفاع از ارزشهاي ديني و ملي بدل گردد.

درباره عدم تفاهم ميان مقتدي صدر و آيت الله سيستاني در زمينه مسائل سياسي نظراتي ديگر نيز وجود دارد. برخي معتقدند كه مقتدي صدر و گروهش ظاهرا با روش هاي سياسي آيت الله سيستاني مخالفت مي كنند اما بدنبال تثبيت مرجعيت عربي هستند و ايراني الاصل بودن ايشان بعنوان مرجع تقليد شيعيان عراق مخالفند. براساس اين نظريه , مقتدي صدر چندان مايل نيست كه يك مرجع غير عرب , امور مذهبي شيعيان عراق را به عهده بگيرد.

اما در مقابل پيروان اين نظريه اكثريت ديگري از صاحبنظران وجود دارند كه معتقدند مقتدي صدر كمترين تعصب ضد ايراني ندارد و براي مثال به حمايت ايشان از آيت الله حائري اشاره مي كنند. آيت الله سيد كاظم حائري كه مقتدي صدر از ايشان تقليد مي كند , اصالتا ايراني است و صدر پدر هم نه بخاطر تعلقات قومي و عربي , بلكه بخاطر اينكه آيت الله حائري را مجتهد و مرجع جامع الشرائط مي

دانسته , از ايشان تقليد مي كرده است

آيت الله حائري كه خود از موسسان حزب الدعوه عراق است در سال 1351 جز اولين علمايي بود كه بدليل داشتن شناسنامه ايراني , از عراق اخراج شد و به ايران آمد و تقريبا از همان زمان تاكنون در شهر قم سكونت دارد.

مقتدي صدر 17 ساله بود كه انتفاضه شيعيان جنوب عراق در سال 1370 توسط صدام سركوب شد و 24 ساله بود كه پدرش سيد محمد صادق صدر را به شهادت رساندند.

قبل از حمله آمريكا به عراق و سقوط صدام , مقتدي صدر و گروهش نزد برنامه ريزان آمريكايي از لحاظ توان سياسي و حوزه نفوذش ميان شيعيان عراق ناشناخته بود و ساير گروه هاي معارض عراقي نيز كه براي ساقط كردن صدام به ضرورت تشريك مساعي سياسي با يكديگر پي برده بودند از وجود جنبش مقتدي صدر در داخل عراق كه نماينده بخش اعظم شيعيان پرشور اين كشور بود , غافل و بي خبر بودند. به همين علت بود كه آمريكا نيز قبل از حمله به عراق در چارچوب تلاش هاي خود براي جلب همكاري گروه هاي مختلف شيعي اين كشور با جنبش مقتدي صدر هيچگونه مذاكره و تعاملي نداشت . از اين رو است كه امروزه هم آمريكايي ها و هم گروه هاي عراقي با ظهور جنبش جوانان پرشور شيعه به رهبري مقتدي صدر غافلگير شده و وي را مانع عمده برنامه ريزيهاي خود در عراق مي دانند.

بنظر مي رسد اكنون آمريكائيها كه به توان و نفوذ مقتدي صدر و گروهش در ميان شيعيان عراق واقف شده اند تلاش دارند تا

قبل از فرا رسيدن موعد مقرر براي انتقال قدرت به عراقيها يعني 10 تير , گروه مقتدي صدر را مضمحل و نابود كنند و اگر نتوانند , به گونه اي رفتار كنند تا مردم عراق تحت تاثير تبليغات و نيرنگهاي آمريكا به اين گروه بدبين شوند.

درباره اهداف و خواسته هاي مقتدي صدر و گروهش « جماعت صدرثاني » , تاكنون نظرات و پيشداوريهاي گوناگوني از سوي محافل سياسي و خبري داخلي و خارجي منتشر شده است كه بنظر مي رسد بعضا بدون نظر داشت شرايط جاري عراق و صرفا با عنايت به اميال اشغاĚϘјǙƠغربي ابراز شده است . در چنين قضاوتهاƙʠنه تنها جانب امانتداري و انصاف رعايت نشده بلكه با كمي تامل و دقت , غرض ورزي هاي صورت گرفته در آنها آشكار مي گردد. قطعا انتخاب چنين شيوه هايي براي اطلاع رساني افكار عمومي را اقناع نخواهد ساخت . مطلب حاضر تلاش دارد بدور از هرگونه موضعگيري و تنها از طريق انعكاس نظرات مقتدي صدر كه طي يكسال اخير در گفتگو با برخي رسانه هاي خبري انجام داده , خوانندگان را با نظرات وي در زمينه هاي مختلف آشنا سازد.

گفتگوي روزنامه ايتاليايي « ايل مساجرو » با صدر

ث آقاي صدر در اين لحظه كجا هستيد آيا مخفي شده ايد

در نجف هستم و از هيچ كس هم خودم را پنهان نمي كنم .من هر لحظه براي مرگ آمادگي دارم . پشت سر من سايه پدرم وجود دارد , كسي كه مقابل ظالم ترين حاكم دنيا (صدام ) ايستاد و جنگيد.من هم با همين نام براي عراق آزاد و آباد مي جنگم

.

به جاي مخالفت با نيروهاي ائتلافي آيا بهتر نبود آنها را همراهي مي كرديد

يك مسئله بايد مشخص شود و آن اينكه مردم ما تحمل هيچ تجاوز و اشغالگري را ندارند و حمله به شهرهاي عراق را محكوم مي كنند. آمريكايي ها و نيروهاي ائتلافي شان اخيرا رفتارهاي متناقضي از خود بروز داده اند. مردم كشورهاي ائتلافي كه امروز در عراق هستند بايد بفهمند و سياسيون خود را متقاعد كنند كه تنها راه چاره , بازگشت سربازان آنها به خانه هايشان است , چون هيچكس نمي تواند اتفاقاتي را كه در عراق مي افتد , پنهان كند.

به چه علت عليه نيروهاي آمريكايي به اقدامات نظامي متوسل شده ايد

ما تهاجم را شروع نكرده ايم بلكه آنها هستند كه هر روز زنان و مردان عراقي را زنداني و شكنجه مي كنند و بسياري از مردم بيگناه را كشته اند. رفتار امروز ما در حقيقت عكس العمل چنين وقايع دردناكي است . من متعجبم كه مي بينم مردمي كه از تمدن حرف مي زنند خودشان بدون هيچ خجالت و شرمي , ملت ما را كه خواهان آزادي و رفع اشغالگري هستند , مي كشند.اين رفتار آنان براي ملت ما گران تمام شده و نفرت شديدي را در ما بوجود آورده است .

چه اهدافي را از تشكيل « ارتش المهدي » دنبال مي كنيد

من هيچ اختياري براي تشكيل آن ندارم , بلكه ايمان و اعتقاد جوانان ما بطور خودجوش اين لشگر بزرگ را ساخته است . همه مي دانند تا قبل از اين اعضاي اين لشگر براي صلح و كمك به مردم مستضعف و

فقير عراق كار مي كردند. اما حالا كه مسئله تجاوز و تهاجم به كشور پيش آمده , مسلح شده ايم تا از مردم و خودمان دفاع كنيم . ما را متهم مي كنند كه يك گروه مخالف مسلح تشكيل داده ايم اما اين يك دروغ بزرگ است .

گفتگوي سايت عراقي « الكتابه » با صدر

شما دقيقا چند سال داريد

در آغاز سال 1974 برابر با 20 ذيحجه 1393 هجري قمري بدنيا آمدم .

گفته مي شود شما در تحصيلات حوزوي پس از دوره مقدماتي , بدون گذراندن دوره سطح به تحصيلات درس خارج مشغول شده ايد صحت دارد

من از 14 سالگي تحصيلات حوزوي را شروع كردم . بنابر اين تاكنون 16 سال است كه مشغول تحصيل هستم و براي گذراندن دوره هاي مقدمات , سطح و سطوح عالي زماني كمتر از آنچه كه گفتم , طول مي كشد.

مرجع تقليد شما كيست و در مسايل روزمره از چه كسي تقليد مي كنيد

مرجع تقليد من , شهيد صدر است . درباره مسايل روز نيز از آيت الله حائري تقليد مي كنم

چرا شما در خلال جنگ عراق و نيز بلافاصله پس از سقوط رژيم صدام , با اشغال عراق اقدام به مقابله نكرديد

روشن است كه براندازي رژيم سابق عراق يكي از اهداف ائتلاف غرب براي آغاز جنگ بود و اين مسئله همچنين آرزويي بود كه در آن زمان هيچكس نمي تواند , شدت تعلق مردم عراق را به آن انكار كند. از سوي ديگر مردم عراق خود قادر نبودند به اين آرزو تحقق ببخشند , كما اينكه اين موضوع در انتفاضه

سال 1990 شيعيان جنوب عراق اثبات شد.

از طرف ديگر امروز پس از گذشت ماه ها از اشغال عراق براي هر فرد آگاه و متعهد به دين و وطن مشخص شده كه اوضاع از چه قرار است و آمريكائيها در عراق بدنبال چه اهدافي هستند. وانگهي آنچه ما عليه ائتلاف آمريكا انجام مي دهيم بسيار كمتر از آن است كه بتوان نام آن را مقاومت يا مقابله گذاشت . اگر ما حقيقتا بخواهيم مقابله عليه ائتلاف را آغاز كنيم , به حول و قوه الهي اثري از اشغالگران باقي نخواهد ماند.

درباره ترور « عبدالمجيد خويي » و اتهامات خود چه حرفي داريد تا بگوييد

« عبدالمجيد خويي » روز دهم آوريل 2003 (22 فروردين 1382 )ترور شد . عاملان اين عمليات نيز پس از گذشت مدت زمان كوتاهي بوسيله شبه نظامياني كه آن زمان كنترل نجف را به عهده داشتند , دستگير شدند اما بناگاه همه اين افراد ناپديد شدند. اين قاتلان وابسته به محافل ناشناخته داخل نجف بودند. اما اكنون پس از يكسال اين اتهامات را مطرح كرده اند. سوال من از كسانيكه ما را به اين قتل متهم مي كنند اينست كه اگر من و يا يكي از اعضاي دفتر من متهم به اين قتل بود چرا با يكسال تاخير اين اتهامات را مطرح مي كنيد از همين جا معلوم مي شود كه عاملان اين ترور كساني هستند كه اهداف شيطنت آميز دارند.

حكم جلب شما صادر شد , ولي از معرفي خودتان خودداري كرديد. فكر نمي كنيد اگر تسليم مي شديد مساله تمام شده تلقي مي شد

پاسخ(قسمت دوم)

حكم جلب من

يك حركت برنامه ريزي شده و يك توطئه كثيف است بدلايل بسياري كه براي همگان مي گويم . از جمله :

1 _ حكم جلب من از سوي شوراي حكومتي صادر شد كه اساسا اين مسئله مربوط به آنان نمي شود.

2 _ حتي اگر شوراي حكومتي كه تمام اعضاي آن توسط آمريكائيها تاييد و تعيين شده اند , را قانوني بدانيم باز هم حكم جلب من به تاييد دادگاه نرسيده و علاوه بر آن هم رئيس قوه قضائيه و هم وزير دادگستري از صدور چنين حكمي اظهار بي اطلاعي كرده اند و اين امري مهم است كه موجب شده نسبت به اهداف پشت پرده طراحان اين سناريو , دچار شك و ترديد فراوان بشويم .

3 _ طبق قانون , در پرونده هاي جنايي , حكم جلب تا 45 روز قابل پيگيري و قانوني است و پس از گذشت اين مدت از درجه اعتبار ساقط مي شود اما چطور شده كه اين حكم درباره من جاودانه است و پس از ماه ها هنوز لغو نشده است

4 _ بديهي است زماني به قانون گردن مي نهيم كه مجريان و ضابطين آن براساس غرض ورزي و مسايل پشت پرده حكم صادر نكنند چرا كه زمان صدور حكم , مستقل بودن و تحت فشارهاي سياسي نبودن قاضي , يك شرط اساسي است .

نظر شما درباره اين كه گفته مي شود « جيش المهدي » را براي برقراري موازنه ميان « جماعت صدرثاني » وابسته به خود و « سپاه بدر » وابسته به مجلس اعلا تشكيل داده ايد , چيست

با توجه به اوضاع نابسامان

كشور بويژه اينكه ائتلاف آمريكا , با برنامه هاي از پيش تعيين شده اش مردم عراق رامقابل عمل انجام شده قرار مي دهد , سپس مردم را مجبور به اطاعت از آن مي كند , چه اشكالي دارد كه براي موازنه قوا , سازمانهايي تشكيل شود علاوه بر آن هر زمان كه تمام شبه نظاميان عراقي وابسته به گروه هاي عراقي خلع سلاح شدند ما نيز خلع سلاح مي شويم .

درباره دمكراسي و اينكه براي هر تصميمي بايد به آراي مردم مراجعه شود , چه نظري داريد حتي اگر مردم حكومت لائيك را بپذيرند

اگر معني دمكراسي حكومت اكثريت بر مردم بدون ضايع شدن حقوق اقليت هاست , در اين صورت ما از كساني بوديم كه حتي پيش از صدور فتواي مراجع در اين باره , خواستار آن شديم . ضمن اينكه وقتي فتواي مراجع در اين زمينه صادر شد از آن حمايت كرديم و به همراه ساير مردم عراق طي تظاهراتي خواستار اجراي آن شديم . علاوه بر آن بارها اعلام كرده ايم كه حتي يك روز پس از برگزاري انتخابات آزاد و سالم در عراق , هيچ شبه نظامي وابسته به ما در عراق وجود نخواهد داشت .

درباره خواسته اكراد عراق مبني بر تامين حقوقشان از طريق حكومت فدرال چه نظري داريد

با حكومت فدرالي موافقيم بشرط آنكه همه عراق را در برگيرد نه حاكميت هاي جدا از يكديگر كه پرچم , دولت و ارتش مستقل داشته باشند. از طرفي همه بخوبي مي دانند كه اكراد خواهان جدايي و تشكيل يك كشور مستقل هستند اما اوضاع بين المللي و منطقه اي

چنين اجازه اي را به آنان نمي دهد.

آيا فكر مي كنيد در اين مبارزه اي كه عليه اشغال عراق آغاز كرده ايد , پيروز خواهيد شد

اولا دفاع از خود , واجب شرعي است . در ثاني ما با كسي وارد جنگ نشده ايم . حوادث اخير عراق نيز چيزي بيش از دفاع از خود و مقدسات نبوده است و هيچ انسان عاقلي نيز به هنگام دفاع از خود به اين موضوع فكر نمي كند كه آيا در اين دفاع , پيروز مي شود يا شكست مي خورد. ما وقتي ديديم نيروهاي متجاوز با تانك به شهرهاي مقدس و مردم حمله كردند و قتل عام راه انداختند , اسلحه بدست گرفتيم و به دفاع پرداختيم .

به فرض , اگر نيروهاي ائتلاف طبق خواسته شما از عراق خارج شوند , چگونه مي خواهيد امنيت مرزهاي عراق را از طمع ورزي كشورهاي همجوار تضمين كنيد

همه خواسته ما بر اين نكته تمركز دارد كه بايد براي خروج نيروهاي ائتلاف از عراق , جدول زمانبندي مشخصي تدوين و اجراي آن از سوي سازمان ملل تضمين شود. ما مي گوييم اين نيروها پس از برگزاري انتخابات قانوني آزاد و سالم , كشور عراق را ترك كنند تا دولت قانوني و ارتش قانوني , خود به حفظ امنيت مرزها مبادرت كند.

اينكه شما خواستار حكومتي برپايه ولايت فقيه هستيد آيا مي خواهيد اقليت ها و اكراد وساير گروه ها را مجبور به پذيرش آن كنيد

اين سوال نشانه ناآگاهي شما از فقه اسلامي است . ولايت فقيه نيازي به تلاش براي بدست گرفتن قدرت از طريق كودتا يا

انقلاب ندارد. ولايت فقيه , مرهون پذيرش از سوي عموم مردم است و اين امر ويژه شيعيان است . بنابر اين چگونه مي توان اين نظريه را بر كسانيكه اهل سنت هستند يا عقايد ديگري دارند , تحميل كرد. در زمينه حكومت اسلامي , سخن ما اينست كه راي مردم در انتخابات براي تعيين حكومت بر همه چيز مقدم است , پدر مرحومم وقتي از او درباره ميزان اختيارات ولايت فقيه سوال مي كردند , مي گفت : وسعت ولايت فقيه به اندازه دلالت دليل است و همگاني بودن آن را رد مي كرد.

آيا شما در دولت آينده عراق كه بناست در سي ام ژوئن 2004 (دهم تير 1383 ) تشكيل شود , شركت خواهيد كرد

بارها اين سخن را تكرار كرده و باز هم تكرار مي كنم . من و هواداران من وارد دستگاه حكومتي عراق نخواهيم شد حال اين دولت چه قانوني باشد چه غيرقانوني . و اعتقاد داريم كه تنها راه حل مشكل عراق , برگزاري كنفرانسي ملي تحت نظارت سازمان ملل يا كشورهاي اسلامي يا مخلوطي از اين دو است . تا اين كنفرانس , دولتي تشكيل دهد كه بدون تحميل فشار قدرت هاي جهاني قادر به اداره كشور باشد. بخش اعظم ارتش عراق نيز بايد دعوت به كار شوند تا به همراه ديگر كسانيكه آمادگي پيوستن به ارتش را دارند , امنيت كشور را حفظ كنند. و ديگر اينكه تمام گروه هاي عراقي و شبه نظاميان آنان خلع سلاح شوند.

گفتگوي مجله آلماني « اشپيگل » با مقتدي صدر

شما خواهان خروج سريع اشغالگران آمريكايي هستيد. آيا فكر نمي

كنيد اين كار هرج و مرج موجود در عراق را افزايش خواهد داد

بايد از هر نوع اشغالگري بيزاري جست . هر قدر اشغالگران بيشتر در كشور اشغال شده باقي بمانند , پيامدهاي آن بدتر است . آمريكايي ها بايد بروند. در غير اين صورت موج خشونت همه جا را پر مي كند. اشغالگران حتما بايد طي يك جدول زماني معين و تحت نظارت سازمان ملل از عراق بيرون بروند. همين امروز تصميم گيري براي چنين كاري بهتر از فرداست .

آيا عكس حرف شما صحيح نيست برخي مي گويند اگر آنها نبودند مجموعه اي از جنگ ها در عراق اتفاق مي افتاد كه بسيار شديدتر از درگيري هاي فعلي بود.

اما آمريكايي ها خودشان اين وضعيت را به وجود آورده اند. به نظر مي رسد آنها نه مي توانند و نه مي خواهند كه امنيت عمومي را برقرار كنند. حمله به مقر سازمان ملل در بغداد اين امر را نشان داد. حمله به روحانيون نجف نيز نشان داد كه نيروهاي خشن ارتش جورج بوش , خود مسبب ناامني هستند. اگر اشغالگران سياست هاي امنيتي قابل قبولي اجرا مي كردند , چنين اتفاقاتي نمي افتد. اين را ديگر دوست و دشمن همه مي گويند.

برخي شواهد حاكي از آن است كه القاعده در عراق نفوذ كرده است . شما در اين زمينه چه نظري داريد

اگر اين واقعيت داشته باشد يك دليل ديگر مبني بر ناتواني آمريكايي هاست و نشان دهنده آن است كه بايد خيلي سريع دست به اقداماتي بزنيم . البته به هيچ وجه نبايد از وظيفه اصلي خويش يعني پايان دادن به

اشغالگري غافل شويم .

بسياري از هم كيشان شما حضور آمريكايي ها تا زمان تشكيل يك نظام سياسي دموكراتيك را منطقي مي دانند.

آيا واقعا فكر مي كنيد آمريكايي ها مي توانند براي ما حكومت دموكراتيك به ارمغان بياورند خنده دار است . سربازان آقاي بوش اينجا نيامده اند كه به ما دموكراسي آمريكايي بدهند.

آنها براي چه اينجا هستند

واشنگتن از مدت ها پيش حمله به عراق را برنامه ريزي كرده بود. آمريكايي ها كاملا به دنبال منافع خود هستند. به همين دليل تنها روزي عراق را ترك مي كنند كه منافعشان برآورده شده باشد.

شوراي حكومتي جديد در عراق مي كوشد چارچوب هايي دموكراتيك را براي آينده عراق فراهم آورد....

.... چه باشگاه اسفباري ! اين 25 نفري كه پل برمر , حاكم آمريكايي ها , به دلخواه خود انتخاب كرده , به هيچ وجه نماينده كشور عراق نيستند.

چند شخصيت سرشناس مسلمان از ميان شيعيان در شوراي جديد حضور دارند.

اين چيزي را تغيير نمي دهد. آنها نماينده ملت نيستند. آنان در قبال مردم مسئوليتي ندارند بلكه تنها بايد به برمر گزارش دهند و به حرف هاي وي گوش دهند.

خوب چه جايگزين سياسي ديگري مي شد به جاي اين شورا مطرح كرد

اشغالگران بايد خيلي زود انتخابات برگزار كنند. مردم بايد خودشان در مورد ساختار سياسي تصميم بگيرند. اين مي تواند يك آغاز باشد. چنين چيزي بايد الان اتفاق بيفتد و نه بعدها. آمريكايي ها براي انتخابات تاريخ دقيقي مشخص نمي كنند تا شرايط را به دلخواه خويش پيش ببرند.

اما از مجموع 25 عضو شورا 13 نفر شيعه هستند و

ظاهرا به اندازه كافي به شيعيان توجه شده است .

مسئله اين نيست . انتخاب اعضا توسط اشغالگران مشكل اصلي است . بسياري از اعضا توانايي هاي لازم را ندارند. حتي يكي از علماي نجف هم در شورا حضور ندارد. اين به سخره گرفتن عقلانيت بشري است . با اين شورا نمي توان كاري را آغاز كرد. ما آن را تحريم مي كنيم و براي ما اصلا وجود ندارد.

شما از برگزاري انتخابات حمايت مي كنيد اما شوراي حكومتي فعلي را قبول نداريد. به نظر شما پس چه كسي بايد انتخابات را برگزار كند

سياستمداراني كه توسط مردم انتخاب شده باشند.

مقتدي صدر , شوراي حكومتي عراق را به رسميت نمي شناسد و مايل به حضور طرفداران خود در اين شورا نيست

مقتدي صدر فاقد تعصب ضد ايراني است و تقليد او از آيت الله حائري كه اصالتا ايراني است مويد اين حقيقت است

آمريكا تلاش دارد تا مقتدي صدر و گروه او را قبل از 10 تير , موعد مقرر براي انتقال قدرت به عراقيها نابود كند و اگر نتواند , با نوع تبليغات خود , افكار عمومي را عليه وي بدبين كند

هر قدر اشغالگران بيشتر در كشور اشغال شده باقي بمانند , پيامدهاي آن بدتر است . آمريكايي ها بايد بروند. در غير اين صورت موج خشونت همه جا را پر مي كند

اين 25 نفري كه پل برمر , حاكم آمريكايي ها , به دلخواه خود و براي حاكميت عراق انتخاب كرده , به هيچ وجه نماينده كشور عراق نيستند

سربازان بوش به عراق نيامده اند تا به ملت اين كشور

دمكراسي هديه كنند مردم عراق خود بايد در مورد ساختار سياسي كشور خود تصميم بگيرند. چنين چيزي بايد همين الان صورت گيرد نه بعدها.

در هر صورت پيرامون مقتدي صدر و نحوه عملكرد ايشان در شرايط كنوني ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد و برخي به هيچ وجه اقدامات مسلحانه ايشان در شرايط كنوني _كه شيعيان با توجه به اينكه اكثريت جمعيت عراق را تشكيل مي دهند و به طور طبيعي مي توانند از راههاي سياسي به حقوق خويش دست يابند_ را به مصلحت مردم عراق نمي دانند و آن را حركتي هر چند ناخواسته، در راستاي اهداف اشغالگران و ساير گروههاي رقيب شيعيان نظير القاعده و حزب بعث، تلقي مي كنند.

با اين همه قضاوت نهايي پيرامون اين قبيل موضوعات نيازمند گذر زمان و حوادثي است كه اتفاق مي افتد، مي باشد.

"جهاني شدن" چه جنبه هاي منفي دارد؟

پرسش

"جهاني شدن" چه جنبه هاي منفي دارد؟

پاسخ

"جهاني شدن" به رغم آنكه يك روند وحركت تدريجي، طبيعي وتكاملي را طيّ كرده ودر عصر جديد به مراحل بالايي از بالندگي وشكوفايي علمي، اقتصادي وتكنولوژي دست يافته است، ولي در عين حال آثار منفي نيز در پي داشته است، كه مي توان به برخي از آنها اشاره كرد:

1 - نبود رهبري واحد وتأثيرگذار در عرصه بين الملل وفزوني رقابت ها وستيزه جويي ها.

2 - ترويج فساد، بي بند وباري، فحشا وفرهنگ منحط غربي واز بين رفتن آموزه هاي اخلاقي ومعنوي در پرتو اين فرآيند.

3 - به وجود آمدن نابرابري هاي اقتصادي در برخي از كشورها.

4 - افزوده شدن بر معضل بيكاري به جهت رشد سريع فنّ آوري ومكانيكي شدن بسياري از امور زندگي.

5 - جهاني شدن جرايم وخلاف ها از قبيل قاچاق مواد مخدّر، قاچاق زنان وكودكان و... ونيز شيوع بيماري هايي از قبيل ايدز و... .

6 - تسلّط فرهنگ غربي بر ديگر فرهنگ ها به شكل تلاش براي مسخ كردن هويّت فرهنگي ملّت هاي ديگر ومطرح كردن فرهنگ غربي به عنوان جايگزين.

آيا در منابع ديني به "جهاني شدن" اشاره شده است؟

پرسش

آيا در منابع ديني به "جهاني شدن" اشاره شده است؟

پاسخ

در قرآن كريم وروايات اسلامي به موضوع "جهاني شدن وجهاني سازي" اشاره شده است، هر چند معنا ومفهومي را كه اسلام از اين دو واژه ارائه مي دهد با معنا ومفهوم غربي وغير اسلامي آن متفاوت است. ولي در عين حال اگر "جهاني شدن" به صورت طبيعي خود پيش برود مي تواند زمينه ساز حكومت جهاني باشد كه اسلام آن را معرفي كرده است.

اينك به برخي ازآيات وروايات در اين باره اشاره مي كنيم:

1 - {وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ}؛ "وما{پاورقي . سوره انبياء، آيه 105. پاورقي}

بعد از تورات، در زبور داوود هم نوشتيم كه حتماً بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث ومتصّرف خواهند شد."

2 - {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلِيُمَكِنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَلِيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً...}؛ "خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده وكارهاي شايسته انجام{پاورقي . سوره نور، آيه 55. پاورقي}

داده اند وعده مي دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد ودين وآييني را كه براي آنان پسنديده پا برجا وريشه دار خواهد ساخت وترسشان را به امنيت وآرامش مبدّل مي كند...".

3 - {هَوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ}؛ "او كسي است كه رسول خود را با هدايت ودين حق فرستاد تا او را بر همه{پاورقي . سوره صف، آيه 9. پاورقي}

اديان غالب سازد هرچند مشركان كراهت داشته باشند."

در روايت آمده كه حضرت علي

(ع) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟ گفتند: آري. حضرت فرمود: "نه، سوگند به كسي كه جانم به دست اوست، اين پيروزي آشكار نمي شود مگر زماني كه هيچ آبادي روي زمين نماند مگر آنكه صبح وشام بانگ لا اله الاّ اللَّه از آن به گوش رسد".

{پاورقي . مجمع البيان، ذيل آيه. پاورقي}

امام باقر (ع) فرمود: "همانا اين پيروزي به هنگام قيام مهدي از آل محمّد: خواهد بود، آن چنان كه هيچ كس در جهان باقي نمي ماند مگر آنكه اقرار به رسالت محمّد (ص) خواهد كرد".

"جهاني شدن" و"جهاني سازي" كه اسلام معرفي مي كندچه امتيازاتي دارد؟

پرسش

"جهاني شدن" و"جهاني سازي" كه اسلام معرفي مي كندچه امتيازاتي دارد؟

پاسخ

همان گونه كه اشاره شد، جهاني شدن وجهاني سازي وجهاني كردن كه اسلام معرفي مي كند با آنچه ديگران به تصوير كشيده ودرصدد پياده كردن آن هستند فرق اساسي دارد. آنچه را كه اسلام تصوير مي كند از امتيازات خاصي برخوردار است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 - حكومت واحد جهاني اسلامي، تحت رهبري افراد صالح ووارسته وشخصيّت هاي برجسته ديني كه معصوم از خطا وتالي تلو معصومند اداره مي شود، وقانون خدا در آن جامعه حاكم است، ولي حكومت واحد جهاني پيشنهادي غرب، تحت نظر واشراف قدرتمندان وزورمداران وستمگران است.

2 - از ديد اسلام، محور تمام امور در جامعه، خدا واحكام اوست، ولي در جهاني شدن وجهاني سازي غرب، محور، قوانين موضوعه بشري است.

3 - حكومت جهاني امام مهدي (ع) بر محور توسعه اخلاقي، اجتماعي، امنيّتي استوار است، در حالي كه در حكومت جهاني غرب، معنويّت هيچ جايگاهي ندارد.

4 - توسعه علمي از ويژگي هاي حكومت جهاني امام مهدي (ع) است، در حالي كه{پاورقي . بحارالأنوار، ج 52، ص 336. پاورقي}

در عصر جهاني شدن غربي، دانش پيشرفته در انحصار كشورهاي خاصي است كه اين كشورها از انتقال آن به كشورهاي ديگر جلوگيري مي كنند.

5 - حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) حكومتي است مبتني بر آموزه هاي حياتي وديني، در حالي كه جهاني شدن، پيامد وحاصل آگاهانه وناآگاهانه پيشرفت هاي سياسي، اقتصادي، فن آوري، در ارتباط با نظام سرمايه داري وسلطه طلبي است.

6 - حكومت واحد جهاني مهدي (ع) ولايي است ومشروعيّت خود را از خدا دارد كه از ناحيه مردم نيز مورد پذيرش است، در حالي كه جهاني شدن، مشروعيّت حكومت جهاني را

از ناحيه مردم مي داند، آن هم با هزاران فريب كاري كه در گرفتن آراي مردم به كار مي گيرد.

7 - حكومت واحد جهاني حضرت مهدي (ع) بر مبناي حاكميّت عقل است، زيرا عقل انسان ها در عصر ظهور به كمال مي رسد، در حالي كه حكومت، بر اساس جهاني شدن، بر مبناي هواهاي نفساني وتمايلات حيواني شكل مي گيرد.

از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود: "إذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم"؛ "هنگامي كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر مردم مي گذارد{پاورقي . بحارالأنوار، ج 52، ص 328، ح 47. و اصول كافي، ج 1 كتاب العقل و الجهل ح 21. پاورقي}

وعقول آنها را كامل وافكارشان را پرورش داده وتكميل مي كند."

8 - در حكومت واحد جهاني حضرت مهدي (ع) به خاطر توسعه اي كه در دانش وعقل بشر پيدا مي شود، تمامي ظرفيت هاي اقتصادي طبيعت كشف مي شود وسرمايه به حد وفور در اختيار مردم قرار مي گيرد وسيستم توزيع نيز درست عمل مي كند... در حالي كه در نظام هاي اقتصادي حاكم بر جهان، شكاف هاي اقتصادي{پاورقي . منتخب الاثر، ص 482 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 338، ح 83. پاورقي}

وحشتناكي وجود دارد.

9 - طبق كلام اميرالمؤمنين (ع) در حكومت واحد جهاني حضرت مهدي (ع) مؤمنان به دور او اجتماع مي كنند واز افراد فاسق وفاجر وكافر در آن حكومت اثري نيست،{پاورقي . بحارالأنوار، ج 52، ص 342. پاورقي}

در حالي كه در جهاني سازي غربي ، مؤمنان واقعي جايگاهي ندارند واطراف حاكمان وقدرتمندان را افراد هواپرست ولاابالي گرفته اند.

10 - در حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) ستمگران وطاغوتيان وكارگزاران بد كيفر مي شوند، زيرا حكومت حضرت بر اساس

عدل وقسط اداره مي شود، ولي در{پاورقي . نهج البلاغه، خطبه 138. پاورقي}

عصر "جهاني سازي وجهاني شدن" درست قضيه به عكس است، به جنايتكاران لقب "مصلح" مي دهند، وعدالت خواهان را "تروريست" مي نامند.

11 - پديده جهاني، هر چند به سرعت در حال گسترش وپيشروي در عرصه هاي مختلف جهاني است، ولي در عين حال امري مبهم، نارسا وپيچيده است. ژان ماري گينو در اين باره مي گويد: "وضعيت اجتماعات انساني در تجربه جهاني شدن، با وضعيت شخص نابينايي قابل مقايسه است كه ناگهان بينايي اش را به دست مي آورد... رويارويي بي واسطه فرد با جهاني شدن دنيا سكر آور است...". در حالي كه تصوير{پاورقي . آينده آزادي، ص 17. پاورقي}

حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به روشني در روايات واحاديث بيان شده وويژگي ها وساختار كارآمد وجامع نگري اين حكومت، با دقّت هر چه تمام تر، ترسيم وتبيين گشته است وهيچ گونه ابهام وكاستي در آن وجود ندارد.

12 - جهاني سازي غربي در حقيقت باعث تسلّط غرب وآمريكا در عرصه هاي سياسي واقتصادي است وبه دنبال خود ناامني ورفتارهاي خصمانه به همراه دارد. چيزي كه هيچ ملّتي حاضر به پذيرش آن نيست، در حالي كه اساس وبرنامه اصلي حضرت مهدي (ع) گسترش وبرقراري صلح وامنيّت وآسايش وريشه كني ظلم وستم، جنگ وخونريزي از جهان است. همان گونه كه قرآن مي فرمايد، ترس مردم به امنيّت وآسايش مبدّل خواهد شد: {وَلَيُبَدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً}.

{پاورقي . سوره نور، آيه 55. پاورقي}

13 - جهاني شدن از نظر فرهنگي واجتماعي، ادعاي نزديكي فرهنگ ها وجوامع را دارد، امّا روشن است كه -بر خلاف نظر مدعيان غربي- در جهان آينده يكپارچگي به وجود نخواهد آمد، وپس از تقابلي بنيادين، تمدن ها وفرهنگ هايي نوين

سر بركشيده وچهره جهان را متحول خواهند ساخت. ودر نتيجه برخورد وتضادّ تمدن ها وفرهنگ ها جهان را آبستن التهاب، تنش وناامني مي كند، در حالي كه در عصر ظهور حضرت مهدي (ع) نشاني از اختلاف وكشمكش فرهنگي وسياسي وحتّي سلطه جويي تمدّن ها وفرهنگ ها نخواهد بود، ومردم با گزينش وانتخاب خود، آيين وفرهنگ واحدي را پذيرا خواهند شد ودر سايه آن با آرامش وآسودگي خاطر زندگي خواهند كرد.

موضوع: نجات بخشي تطبيقي

تحليل "مارشال مك لوهان" از سيطره ليبراليسم چيست؟

پرسش

تحليل "مارشال مك لوهان" از سيطره ليبراليسم چيست؟

پاسخ

1 - اين نظريه، بنيادگرايي حركت هاي اسلامي را ناديده گرفته، كه در اين برهه از زمان ظهور كرده است.

2 - اين فكر نژادپرستي بر اساس اين باور است كه آمريكا در سياست خارجي وداخلي رمز وراز خوشبختي را كسب كرده است ومي خواهد آن را به سراسر جهان تعميم دهد كه اين خيالي بيش نيست.

3 - اين استدلال بر اساس اين است كه بهترين ها كساني اند كه غالبند واين حرفي باطل است؛ زيرا چه بسا در تاريخ ظالميني كه غالب شدند.

تحليل "مارشال مك لوهان" از سيطره ليبراليسم چيست؟

پرسش

تحليل "مارشال مك لوهان" از سيطره ليبراليسم چيست؟

پاسخ

او در پيش بيني آينده جهان وسيطره نهايي ليبراليسم مي گويد:

الف . انقلاب در عمليات واطلاعات سبب شده كه افراد كره زمين به راحتي به يكديگر دسترسي داشته باشند.

ب . اين امر طبيعتاً اقتضاي تشكيل يك حكومت جهاني واحد را دارد.

ج . فرهنگ وساختار اجتماعي اين دهكده جهاني حكومت خود را معين مي كند.

د . تفكر ليبراليسم بيش از هر فكر ديگري فرصت بسط وعرضه پيدا كرده است.

ه' . با بسط تفكر غالب، فرهنگ ها وتفكرات مختلف به نحو طبيعي داخل فرهنگ غالب حلّ خواهند شد.

نتيجه: فرهنگ غالب در پايان تاريخ همان فرهنگ دموكراسي ليبرال است.

{پاورقي . همان، ص 271. پاورقي}

پاسخ: شكي در انقلاب عظيم اطلاعاتي نيست، ولي نكته اساسي در آن است كه نظم وسعادت اجتماع بر اساس دسترسي افراد به يكديگر حاصل نمي شود، بلكه دلايل وريشه هاي متعدد ومهم ديگري دارد.

ليبراليسم نيز به خاطر نداشتن بعضي از نيازهاي واقعي حكومت جهاني واحد، نمي تواند داعي پرچمدار اين نوع حكومت باشد. اين را تقريباً همه متفكران دنيا قبول دارند كه اگر يك مكتبي بخواهد جامعيت داشته باشد پيش از هر چيز احتياج به يك جهان بيني دارد كه واقعيت جهان وانسان را ترسيم كند. واگر بخواهد دوام داشته باشد ومنطبق با حقايق خارجي حركت كند بايد در مرتبه اول، جهان وانسان را آن جوري كه هست بشناسد وارزيابي درستي از آن داشته باشد.

مشكل مكتب ليبراليسم همانند ماركسيسم اين است كه اين دو مكتب با اصل فطرت انسان سازگار نبوده، بخش اصلي واساسي انسان را ناديده گرفته اند ومي خواهند از وسط شروع كنند.

امروز بحث كردن از اينكه غرب دچار اشكال واقعي است كار آساني نيست، براي

اينكه مظاهر قدرت وپيشرفت غربي ها چشم وگوش مردم را پر كرده است.

شايد در غرب موفق ترين ملت ها الآن آمريكا باشد كه از لحاظ مادي از كشورهاي ديگر پيشرفته تر است، آيا جامعه آمريكا واقعاً ايده آل است؟ جامعه آمريكا وعموماً جامعه غربي داراي اشكالات متعددي است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 - پوچ گرايي

نخستين مسأله اي كه كشورهاي ليبراليستي وحتي آمريكا به آن معترفند احساس روحيه پوچي در جامعه آمريكا است، يعني اينها فكر مي كنند: ما به كجا مي رويم وبه دنبال چه هستيم؟ از اين خورد وخواب چه حاصل خواهد شد؟ واين به جهت بي توجهي به زيرساخت هاي جامعه وعدم ارزيابي صحيح از انسان وبي توجهي به معنويات است.

2 - بحران خانواده

خانواده كه نخستين سلول اجتماعي مي باشد، در غرب ضعيف ترين سلول پيكر جامعه بشري است. خانواده براي آنها بي مفهوم است، آنها روي فرد بيشتر حساب مي كنند تا خانواده، ولذا انهدام اين سلول در جامعه غربي باعث ازدياد فرزندهاي نامشروع شده وارقام آن غير قابل تصور است.

3 - اعتياد

به دليل همان پوچي وبي هويتي در جامعه غربي، نسل جوان گرفتار اعتياد بسيار شديدي شده است. اگر اعتياد به مشروبات الكلي را ضميمه كنيم كه از بدترين اعتياد است، اين رقم سرسام آور مي شود. اعتيادها درحال بي خانمان كردن غرب است.

4 - خشونت

روحيه خشونت وبي بندوباري نه تنها در جوانان بلكه در بچه ها هم بيداد مي كند. هرروز خبرهاي وحشتناكي از اعمال خشونت آميز در آن جوامع خصوصاً آمريكا مشاهده مي كنيم، اگر آن حوادث به دنيا نشان داده شود به عمق مشكل آنها پي خواهيم برد.

5 - ناامني

ناامني خصوصاً در آمريكا به گونه اي است كه در اكثر شهرهاي بزرگ از اول شب، انسان هايي كه كمي براي خود شخصيت

قائلند در خيابان ها حاضر نمي شوند.

6 - تبعيض

از لحاظ اجتماعي، در غرب خصوصاً آمريكا، مظاهر تبعيض نژادي بسيار فراوان است. اگر كسي كنار سياه پوستان، سرخ پوستان، ومسلماناني كه از كشورهاي مختلف به اروپا رفته اند بنشيند ودرد دل آنها را بشنود، متوجه مي شود كه چه بلايي اين كشورها را فراگرفته وچقدر آلوده اند.

7 - فقر

از لحاظ سطح برخورداري از نعمت ها وسطح استاندارد، در خصوص جامعه آمريكا چنان كه خودشان مي گويند سيزده يا چهارده درصد مردم زير خط فقر زندگي مي كنند. اين رقم در يك جامعه 250 ميليوني حدود 30 تا 40 ميليون نفر را در بر مي گيرد كه زير خطّ فقر هستند، حال چطور اين جامعه مي تواند ايده آل باشد.

8 - بي بند وباري جنسي

به دنبال تزلزل در خانواده وحالت پوچي ونااميدي كه در اكثريت مردم، خصوصاً جامعه آمريكا ديده مي شود، بي بندوباري جنسي كه محصول آن، بچه هاي نامشروع است، زياد به چشم مي خورد كه آفتي فوق العاده كشنده براي غربي ها ودر رأس آنها آمريكا است.

9 - ابتذال رسانه اي

مشكل بسيار جدّي آمريكا وغرب، رسانه هاي آنهاست كه متأسفانه كشورهاي ديگر نيز از آن تقليد مي كنند. الآن رسانه هاي غربي بي بندوبار هستند. وضعيت به گونه اي است كه همه احساس ناامني مي كنند ومي ترسند كه مسائل خصوصي وشخصي شان به صورت شايعه، دروغ و جنگ هاي رواني افشا گردد وحريم شخصي آنها شكسته شود.

10 - سيستم آموزشي ناكارآمد

سيستم آموزش آنها كه مي خواهند آن را به همه جهان صادر كنند سيستمي ناكارآمد است. بسياري از كارهاي مهم اينها را مهاجراني با مزد كم انجام مي دهند، واز آنها مانند ماشين كار مي كشند.

11 - اقتصاد بيمار

از لحاظ اقتصادي فكر مي شود كه غرب بهشت دنياست. آمريكا مقروض ترين كشور دنيا است. بدهي هاي داخلي وخارجي

فراواني دارد كه ارقام آن سرسام آور است، اما سيستم آنها به گونه اي عمل مي كند كه اين بدهكاري ها را مي پوشاند.

12 - وابستگي به بازارهاي دنيا

صنعت در آمريكا به گونه اي است كه اگر بازار دنيا برايش ناامن شود، صنايع او از حركت باز مي ايستد.

حال با چنين وضعيتي در غرب به خصوص در آمريكا كه مظهر ليبراليسم است چگونه مي توان آن را الگو براي جهان دانست؟

آيا تك قطبي كردن جهان مي تواند نجات بخش بشر باشد؟

پرسش

آيا تك قطبي كردن جهان مي تواند نجات بخش بشر باشد؟

پاسخ

1 - بشر بدون كمك از وحي وعالم غيب نمي تواند مصالح واقعي وحقيقي خود را درك كند ودر نتيجه نمي تواند راهكارهاي اسلامي را براي خود ارائه دهد.

2 - مصالح گروهي يا شخصي در بسياري از مواقع مانع تدوين قانون جامع است واين كار تنها از كساني برمي آيد كه از مقام عصمت برخوردار باشند.

3 - از آن جهت كه اختلاف سليقه ها وبرداشت ها وجود دارد، لذا رسيدن به وحدت قانوني امكان پذير نيست.

در مورد پروتكل الحاقي منع گسترش سلاحهاي هسته اي توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد پروتكل الحاقي منع گسترش سلاحهاي هسته اي توضيح دهيد؟

پاسخ

قبل از اين كه به توضيح دربارة پروتكل الحاقي بپردازم لازم است شرحي دربارة پيمان NPT و آژانس بين المللي انرژي اتمي بدهم.

براستي NPT چيست؟

در پاسخ به اين سئوال بايد گفت در سال 1945 ميلادي آمريكا به عنوان نخستين كشوري كه دست به توليد و تكثير سلاحهاي اتمي زد، شهر هيروشيما و ناكازاكي ژاپن را با بمب اتمي با سكنة آنها منهدم كرد.

آمريكاييها كه به كلاهكهاي اتمي مسلح شده بودند، در جريان رقابتهاي تسليحاتي با شوروي سابق مي كوشيدند از دستيابي ساير كشورها به سلاح اتمي جلوگيري كنند. اما روسها شش سال بعد اولين آزمايش اتمي خود را انجام دادند و به دنبال آن چين، فرانسه و انگليس به فن آوري هسته اي به ويژه سلاحهاي اتمي مسلح شدند.

به اين ترتيب پنج قدرت طي تصميمي اعلام كردند كه كشورهاي عضو مجمع عمومي سازمان ملل متحد بايد با امضاي پيمان منع توليد و تكثير سلاحهاي هسته اي متعهد شوند كه براي توليد و تكثير سلا ح اتمي اقدام نكنند، بنابراين اساس و پايه پيمان NPT (پيمان منع توليد و گسترش سلاحهاي هسته اي) يك اقدام و تفكر تبعيض آميز بودكه پنج قدرت اتمي آن دوره، آن را ابداع و در سازمان نهادينه كردند.

آژانس بين المللي انرژي اتمي يكي از سازمانهاي مستقل و تحت نظارت سازمان ملل متحد است كه در سال 1957 تأسيس شد. هدف اين آژانس استفاده صلح آميز كشورها از انرژي هسته اي و نظارت بر جلوگيري از توليد و تكثير و گسترش سلاحهاي اتمي اعلام شده است. در حال حاضر از 190

كشور دنيا، فقط 136 كشور عضو اين آژانس بوده و پيمان NPT را امضاء كرده اند. در سال 1990 ميلادي پس از آن كه بازرسان بين المللي انرژي اتمي به فعاليتهاي مخفيانه رژيم بعثي عراق براي توليد سلاح اتمي پي بردند، اين مسأله مطرح شد كه رژيم عراق علي رقم اين كه NPT را امضاء كرده در حال دستيابي به تكنولوژي توليد سلاح هسته اي است.

به دنبال اين مسأله در سال 1993 ميلادي لايحه اي تدوين شد كه اين لايه به پيمان NPT ملحق گرديد و قرار شد ظرف دو سال مقررات جديد ايمني فعاليتهاي هسته اي اعمال شود. چون اين لايحه در سال 1993 مطرح شد عدد 93 در نظر گرفته شد و چون طي 2 سال بايد اعمال مي شد نام اين لايحه الحاقي را 2+93 گذاردند.

پروتكل الحاقي 2+93 شامل يك ديباچه و 18 ماده در 18 صفحه است، اين پروتكل دو ضميمه دارد كه در 43 صفحه تنظيم شده است و مجموعاً پروتكل در 61 صفحه تنظيم شده است.

كشور امضاء كنندة پروتكل الحاقي متعهد مي شود به روشهاي جديد نظارتي و كنترلي تن بدهد كه از سوي آژانس بين المللي انرژي اتمي اعمال مي گردد. اين موارد شامل بندهاي زير است :

1. بازرسي هاي اعلام نشده در هر زمان و مكان از كشور امضاء كننده لايحه الحاقي

2. انجام نمونه برداري محيطي

3. ارائه اطلاعات دقيق در مورد مقدار سوخت هسته اي موجود در كشور

- گزارش تحقيقات انجام شده حتي بدون استفاده از مواد هسته اي

- اعلام مكان تحقيقات

- اعلام موقعيت عملياتي

- برآورد ميزان توليد سالانه معادن اورانيم

- گزارش هر نوع معامله در

زمينة مواد هسته اي

در حال حاضر از 190 كشور جهان فقط 80 كشور به صورت داوطلبانه پروتكل الحاقي را امضاء كردند.

در آية 197 سوره مباركه بقره خداوند متعال سه كار را به گونة جدّي منع فرموده است هم بستر شدن گناه جدال با توجه به اين مطلب چرا مسئولان در ايام حج حجاج را به تظاهرات كه نتيجه اش درگيري بود، تشويق مي گردند؟ اين آيه با مسئلة برائت از مشركين چ

پرسش

در آية 197 سوره مباركه بقره خداوند متعال سه كار را به گونة جدّي منع فرموده است هم بستر شدن گناه جدال با توجه به اين مطلب چرا مسئولان در ايام حج حجاج را به تظاهرات كه نتيجه اش درگيري بود، تشويق مي گردند؟ اين آيه با مسئلة برائت از مشركين چه سنخيتي دارد، در حالي كه مكيّان مسلمانند نه مشرك هم چنين در آيه 217 بقره جدال منع شده است

پاسخ

1. رَفَث فسوق و جدال مفهوم لغوي دارند، و نيز معنايي اصطلاحي كه با توجه به روايات امامان مي توان آن مفاهيم را يافت مفهوم لغوي كلمات فوق عبارتند از: الف _ رفث رفث تصريح به چيزي است كه به دليل زشتي از آن بيش تر به كنايه تعبير مي شود. ب _ فسوق فسوق خارج شدن از مرز فرمان بري و بندگي خداست ج _ جدال جدال به معناي ستيز در گفت و گوست افزون بر معاني لغوي اين كلمات در روايات به معاني اصطلاحي ديگري به كار رفته اند كه اين مفاهيم عبارتند از: رفث به معناي جماع فسوق يعني كذب و سخن دروغ و سرانجام جدال يعني گفتن نه به خدا قسم نه خير به خدا قسم ( تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 79، مؤسسه اعلمي )

2. با توجه به اين معاني اصطلاحي پيام آيه شريفه آن است كه هنگام انجام اعمال حج بايد از تمتّعات و بهره وري هاي جنسي و نيز انجام گناه بر كنار بوده و گفت و گوهاي بي فايده و بحث و جدل و كشمكش هاي بي ارزش را كنار بگذارند، زيرا محيط، محيط عبادت خلوص و ترك لذت هاي مادي است (

تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 2، ص 29، دارالكتب الاسلامية )

3. آن مفاهيم اصطلاحي و اين پيام هيچ ارتباطي به برگزاري مراسم برائت از مشركان ندارد; هر چند توطئه ها و تحريم هاي مشركان (آمريكا و...) گاهي سبب مشكلاتي مي شود، امّا: الف _ آن چه در آيه 217 سوره مباركه بقره مطرح شده ترك جنگ در چهار ماه از ماههاي قمري است تا مجالي براي تفكر و انديشه به وجود آيد. اين خود، نشانة روح صلح طلبي اسلام است مراسم برائت از مشركان كه حركتي نمادين براي اتحاد صفوف مسلمانان پاي بندي به اصل تولاّ و تبرّا، يعني بيزاري جستن از صف مشركان و كافران و از فروع اسلام بوده انجام آن پي گرفتن اهداف سياسي كنگره عظيم جهاني مسلمانان است چنين حركتي داراي رويكردي اعتقادي است و ارتباطي به مسئلة جنگ ندارد تا گفته شود با آيه شريفه مزبور، متعارض و ناهماهنگ است البته اگر هم سخن از جنگ باشد، اعلام مي كند كه پس از پايان ماه هاي حرام با آن ها بجنگيد، نه در همين ماه حج ( تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 9، ص 152، دارالكتب الاسلامية )

ب _ اعلام بيزاري از مشركان در حج در قرآن به صراحت مطرح شده است از اين اين حركت مسلمانان مورد تأييد قرآن كريم است در اينجا به نمونه اي از اين دست آيات اشاره مي شود: "واَذَن ٌ مِن َ اللّه ِ ورَسولِه ِ اِلَي النّاس ِ يَوم َ الحَج ِّ الاَكبَرِ اَن َّ اللّه َ بَرِي ءٌ مِن َ المُشرِكين َ ورَسولُه ُ; (توبه 3) و اين اعلامي است از سوي خداوند و پيامبرش به ]عموم مردم در روز حج اكبر ]= روز عيد قربان

كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزارند." آيه فوق با آيه اوّل همين سوره كه از برائت خداوند و رسولش از مشركان سخن به ميان آورده متفاوت است يعني خطاب به مردم مي فرمايد كه برائت خدا و رسولش از مشركان را به صراحت اعلام كنند و براي جنگ با آن ها، پس از پايان يافتن ماه هاي حرام آماده شوند.( همان )

ج _ اصطكاك ميان مسلمانان از يك سور و كفار و مشركان از جانبي ديگر، برخاسته از رويارويي و تضاد در اصيل ترين و عميق ترين باورها نسبت به جهان هستي است اين تقابل از يك سو تقابلي طبيعي و انكارناپذير است كه در سوره مجادله آية 22، بدان اشاره شده است "لا تَجِدُ قَوم_ًا يُؤمِنون َ بِاللّه ِ واليَوم ِ الأَخِرِ يوادّون َ مَن حادَّ اللّه َ ورَسولَه ُ ولَو كانوا ءابأَهُم اَو اَبنأَهُم اَو اِخوَنَهُم اَو عَشيرَتَهُم هيچ قدمي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي كنند; هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند." هم چنين مشابه آيه شريفه فوق در سوره مباركه آل عمران آيه 28 آمده است در مراسم برائت نيز، فسوق و جدالي صورت نمي گيرد، بلكه در قالب حركتي نمادين اين تقابل فكري به نمايش گذشته مي شود، تقابلي كه برخاسته از دو نگرش الهي و غير الهي است روشن است كه نگرش الهي بايد در خانه خدا به گونه اي تبليغ شود.

د. همان گونه كه در آيه شريفة سوره توبه بيان شد، مراسم برائت نخستين بار به وسيله مولي الموحدين اميرالمؤمنين و در موسم حج (يوم الحج الاكبر) انجام شد. آن چه اكنون در مكه

به عنوان مراسم برائت انجام مي شود، احياي همان سنت علوي است در اين مراسم نيز، انگيزه و بنا، بر درگيري و تنش نيست و اگر هم درگيري هاي واقع مي شود، به تحريك و شيطنت شيطان بزرگ آمريكاست همان گونه كه نخستين مراسم برائت به وسيلة امير المؤمنين ضد كفّار و مشركان آن زمان انجام گرفت اينك نيز، اين مراسم با الهام از مراسم ياد شده ضدّ كفّار و مشركان زمان كه كفر و الحادشان مورد اتفاق همه مسلمانان جهان است يعني امريكا و اسرائيل انجام مي شود، نه ضدّ مردم حجاز، اين ادعا، در شعارهايي كه در اين مراسم سرداده مي شود، منعكس است به گونه اي كه در اين شعارها، هيچ گاه به مردم حجاز و حكومت آن ها، تعرضي صورت نمي گيرد; خلاصه آن كه اگر مراسم برائت فعلي به دليل فسوق و جدال سؤال برانگيز است پس بايد، دربارة نخستين مراسم برائت كه به دستور پيامبر9 به وسيله امام علي در سال دهم هجري در مكه برگزار شده نيز، همين نقد و اشكال وجود خواهد داشت در حالي كه مراسم فوق براي اهدافي مكتبي به دستور پيامبر9 برگزار شد، و آن شرك و كفر ستيزي اسلام است اين هدف اينك نيز به پيروي از آن برنامه پيامبر9، بايد تعقيب شود.

دلايل قداست بيت المقدس براي مسلمانان چيست ؟ و چه تفاوتي بين صهيونيست ها و ديگر يهوديان وجود دارد؟

پرسش

دلايل قداست بيت المقدس براي مسلمانان چيست ؟ و چه تفاوتي بين صهيونيست ها و ديگر يهوديان وجود دارد؟

پاسخ

بيت المقدس از نظر اعتقادات و علايق مذهبي جايگاه والايي دارد. سه دين بزرگ اسلام، مسيحيت و يهود براي آن موقعيت ويژه اي قائل هستند. به اعتقاد يهود هيكل و عبادتگاه حضرت سليمان در آن بوده است پيامبر بزرگ الهيحضرت عيسي در آنجا حضور يافته و خطابه هايي القاء نموده است و مدفن بسياري از پيامبران الهي در آن مكانمقدس مي باشد.

الف) علت قداست بيت المقدس براي مسلمين: در سيزده سال اول بعثت كه پيامبر(ص) در مكه زندگي مي كردند، مسجدالاقصي در بيت المقدس قبله اول مسلمينبود ومعراج پيامبر اكرم(ص) هم از مسجدالحرام به مسجدالاقصي بوده و از آنجا به معراج رفتند. قرآن كريم مي فرمايد: سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله ، (اسراء، آيه 1) كه هم به جريان معراج پيامبر از مسجدالاقصي و هم به مبارك و مقدس بودن بيت المقدس اشاره دارد.

از نظر تاريخي نيز بيت المقدس سمبل سرزمين فلسطين مقدس و مظلوم است و خاطره اشغال و ظلم و ستمي كهصهيونيست ها در حق مردم فلسطين روا داشته اند، مي باشد. بيت المقدس رمز و سمبل آزادي و آزادگي و استقلالبراي ملت فلسطين و سمبل پايداري اسلام و مسلمين از منظر مسلمانان جهان است.

گذشته از اين: 1_ از ديدگاه حقوقي و رعايت جانب حق و انصاف و عدالت مي دانيم كه ملت فلسطين در اينسرزمين سكونت داشته است. گروهي سياست باز با طرح «سرزمين موعود» و به راه انداختن جنبش صهيونيستي درآغاز خواستند يهود را به كشورهاي آفريقايي مانند اوگاندا و آفريقاي جنوبي بكوچانند (و همين مطلب نشان

مي دهدكه اين شعار كه فلسطين سرزمين موعود يهود است شعار متأخر و مجعولي است و براي اهداف سياسي ساخته وپرداخته گرديده و يا واقعيت سياسي _ تاريخي جنبش صهيونيستي انطباق ندارد).

پس از آن متوجه فلسطين شده و با قرارهاي پنهاني و زد و بندهاي سياسي با دولت انگليس كه در آن زمان قيمومتفلسطين را بر عهده داشت در سرزمين فلسطين جاي پا باز نمودند و با تشكيل گروه هاي مسلح تروريستي و قتل وغارت و ارعاب و اجبار زمين هاي مردم فلسطين را به انحاء گوناگون (خريد و يا بيرون نمودن و غصب و اشغال)متصرف شدند و سپس ادعا نمودند كه سرزمين فلسطين در صدها سال قبل به يهود تعلق داشته است غافل از اين كهاگر قرار است تعلقات تاريخي و حضور يك قوم در سرزمين خاصي به معناي ملكيت آن سرزمين باشد اولاً به تصريحهمين تورات كنوني قبل از يهود اقوام فلسطيني در سرزمين فلسطين حضور داشته اند و ثانيا تمامي اروپا در تصرفكشور «روم» و مقدار زيادي از آسيا و آفريقا و اروپا در تصرف كشور ايران بوده است و هيچ عقل سليمي نمي پذيرد كهاين سابقه تاريخي بمعناي حاكميت و ملكيت بر متصرفات گذشته و از دست داده شده باشد.

قطعنامه هاي سازمان ملل نيز اشغال تمامي سرزمين فلسطين و بخصوص بيت المقدس را به رسميت نشناخت (گرچه متأسفانه اشغال قسمت هايي از اين سرزمين را به رسميت شناخته است). بنابراين بيت المقدس سمبل حق و عدلو انصاف و مظلوميت نيز مي باشد و پذيرش سلطه صهيونيستي بر آن بمعناي همراهي با زور و غصب و اشغال وتروريسم است.

2_ از نظر سياسي نيز همانطور كه گفته شد بيت المقدس سمبل پايداري جهان اسلام

در برابر ظلم و ستم و اشغالاست و مقاومت در برابر غصب و پذيرش غصب و اشغال در اين قسمت از جهان بمعناي پذيرش اصل غصب واشغال و تروريسم در ديگر نقاط جهان خواهد بود و عواقب سوء آن دامن گير كشورهاي منطقه خواهد شد. رژيمصهيونيستي يك دولت متعارف در صحنه بين المللي و يا منطقه اي نيست دولتي است كه بنياد آن بر غصب و تروريسمو آدم كشي و جنگ و تجاوز بوده است و امروزه حتي معاهداتي كه خود امضا نموده است را رعايت نمي نمايد و ازديدگاه تئوريك نيز انسان هاي ديگر را داراي حقوق انساني نمي داند و چنانچه كمترين فرصتي در اختيار آن قرار گيرد ازهيچ عهدشكني و تجاوز و نفوذ و استثمار كشورهاي منطقه خودداري نخواهد كرد.

سازش اعراب و اسرائيل صلح و سازش عادي بين دو كشور نيست. اولاً همانطور كه گفته شد اسرائيل كشوريبي بنياد و نامشروع است و زائيده استعمار و چپاول گران جهاني در منطقه مي باشد.

ثانيا كار به سازش پايان نمي يابد و اين سازش مقدمه نفوذ سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اطلاعاتي اسرائيل دركشورهاي منطقه و به معناي پذيرش سلطه همه جانبه اسرائيل در منطقه خواهد بود.

گذشته از جهات ديني و اعتقادي و آرماني و انقلابي كه به جاي خود بسيار مهم و درست است از نظر منافع سياسينيز پذيرفته نيست دشمني كه جز به عجز و اسارت و نابودي ما نمي انديشد تا كنار مرزهاي ما حضور بيابد از ديدگاهژئوپلتيكي در منطقه خاورميانه پذيرش قدرتي نامشروع و سلطه گر و متجاوز كه به هيچ يك از عهود و مقرارتبين المللي پايدار نبوده و اعتقاد به اسارت و بندگي ملل ديگر دارد قابل قبول نيست. يا امنيت و آرامش منطقه

را بهخطر مي اندازد و يا امنيت و آرامش گورستان را بر آن حاكم خواهد نمود به عنوان نمونه مي توان بحران آب در منطقهخاورميانه را مورد ملاحظه قرار داد و رژيم صهيونيستي با ايجاد كشاورزي مدرن مقادير عظيمي از آب منطقه را به خوداختصاص داده و موجب بحران كم آبي براي مردم عرب و فلسطيني گرديده است و از شرايطي كه براي سازش تعييننموده و در اولويت قرار مي دهد مسئله آب منطقه است. چنين سازشي، سازش عادي بين دو دشمن و خصم نخواهدبود بلكه سازشي با منافع يك طرفه و به نفع طرف صهيونيستي مي باشد.

ب ) تفاوت صهيونيسم با يهود:

صهيونيزم يك پديده سياسي با آرمان هاي جاه طلبانه، نژادپرستانه و استعمارگرانه است كه زير پوشش مذهبيهود، جلوه مذهبي به خود مي گيرد و مي كوشد به عنوان ناجي قوم يهود اهداف خود را دنبال نمايد و با اين مسألهغصب فلسطين و جنايات خود در اراضي اشغالي را توجيه نمايد، در واقع صهيونيست ها مدعيان دروغين پيروي ازحضرت موسي مي باشند. برخي از علماي يهود نيز از تفكرات اعمال و رفتار و جنايات صهيونيست ها اعمال برائتكرده و با آن به مخالفت برخواسته اند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- فلسطين از ديدگاه امام خميني، ص 5

2- ارتباط صهيونيستي آلود. م. ليليانتال، ترجمه: سيد ابوالقاسم حسيني

ج ) واژه صهيونيسم Zionism:

صهيونيسم، جنبش يهودي براي به وجود آوردن جامعه و كشور خودمختار يهودي در فلسطين. نام اين جنبش از«كوه صهيون» (آرامگاه داود نبي) گرفته شده كه در اورشليم قرار دارد. صهيونيسم صورت دنياپرستانه، ملت پرستانه ونژادپرستي از يهوديت است و خود را برتر از ساير اديان و ملت ها مي دانند و انسان هاي ديگر را داراي حقوق انسانينمي داند و چنانچه كمترين فرصتي در

اختيارش قرار گيرد از هيچ عهدشكني و تجاوز و نفوذ و استثمار كشورهاي منطقهخودداري نخواهد كرد و داعيه مالكيت از نيل تا فرات را دارد. صهيونيسم جديد با حمايت كشورهاي استعمارگر مانندانگلستان و بعد آمريكا به وجود آمد و هدف از آن غصب فلسطين و تشكيل دولت اسرائيل به عنوان حامي منافعاقتصادي سياسي، نظامي و امنيتي قدرت هاي بزرگ در قلب جهان اسلام بود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- پرونده اسرائيل صهيونيزم سياسي روژه گارودي

2- اختاپوس صهيونيسم عبدالرحمن الرفاعي فؤاد، ترجمه: صلاح الدين عباسي

3- صهيونيسم، نژاد پرستي عريان شاهاك اسراييل، ترجمه: اصغر تفنگساز

4- صهيونيسم در فلسطين ميري جريس، ترجمه: منوچهر فكري

5- صهيونيسم عبدالوهاب

6- مسأله فلسطين و ماهيت طرح صهيونيسم راشد الغنوشي، ترجمه: سيد هادي خسروشاهي

7- صهيونيسم يوري ايوانف

8- سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار اكرم زعير، ترجمه: اكر هاشمي رفسنجاني

9- جهان زير سلطه صهيونيسم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

11- افسانه هاي بنيانگذاران اسرائيل روژه گارودي

12- محاكمه آزادي روژه گارودي

13- بررسي سير تحول دولت در سرزمين فلسطين اسداللّه رضايي

رشته مديريت استراتژيك چيست ؟

پرسش

رشته مديريت استراتژيك چيست ؟

پاسخ

رشته مديريت استراتژيك زيرمجموعه علوم سياسي و روابط بين الملل است و درباره استراتژي قدرت ها وكشورهاي بزرگ و مناطق استراتژيك و نحوه ارائه راه كارهاي استراتژيك بحث مي نمايد. اين رشته تحصيلي در چندسال اخير در دانشگاه امام حسين(ع) تدريس مي گردد و كتاب هايي نيز از طرف اين دانشگاه و نيز دفتر مطالعاتسياسي و بين المللي وزارت امور خارجه و انتشارات سمت در اين موضوع منتشر شده است از جمله:

مسايل سياسي استراتژيك معاصر عليرضا ازغندي

مسايل سياسي استراتژيك معاصر روشندل

استراتژي هاي معاصر هوشمند ميرفخرايي

استراتژي اقدام

استراتژي بزرگ

سلاح جنگ افروز نيست

منظور از امپرياليزم چيست.

پرسش

منظور از امپرياليزم چيست.

پاسخ

كلمه امپرياليسم Imperidlism در لغت از ريشه امپراطوري مشتق شده است؛ يعني تشكيل امپراطوري دادن و در معني وسيع، هر نوع گسترش، توسعه ارضي و سلطه قوي بر ضعيف را در بر مي گيرد. اين نوع امپرياليسم در طول تاريخ هميشه وجود داشته است مانند امپراطوري هاي ايران، رم، عثماني و...

در اصطلاح، امپرياليسم يك مفهوم جديدتر را نيز شامل مي شود و آن گسترش گرايي كشورهاي پيشرفته اروپايي در بقيه جهان در 500 سال اخير است. اين نوع گسترش و توسعه، از نزديك به زايش و بلوغ سرمايه داري نسبت داده شده است. به اين معني كه تطور سرمايه داري و تحولات تكنولوژيك و نيازهاي ناشي از پويايي و ضرورت دروني اين شيوه توليد (نياز به انباشت)، گسترش ارضي و سلطه به سرزمين هاي ديگر را باعث شده است.

نكته قابل توجه اين كه شيوه هاي امپرياليسم بر حسب نيازهاي مراحل مختلف تطور جامعه سرمايه داري، متفاوت مي باشد، از اين روست كه حتي پس از پايان استعمار كلاسيك و كسب استقلال ملت ها و سرزمين هاي ديگر، باز امپرياليسم كه جوهر آن بهره كشي و استثمار ملت ها و سرزمين هاي ديگر است، از راه حفظ وابستگي هاي اقتصادي و مالي ادامه يافته است. در سيستم جهاني سرمايه داري يك تقسيم كار بين المللي وجود دارد كه نتيجه آن تداوم وابستگي مناطق حاشيه و تجمع مازاد (يا انباشت سرمايه) در كشورهاي غربي مديون گسترش آنها در سرزمين هاي ديگر بوده است تا از طريق يك مازاد فزاينده در كشور مادر، ثروت و قدرت خود را به زيان كشورهاي تحت سلطه افزايش

دهند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

امپرياليسم، هاري مگداف، تام كمپ، ترجمه هوشنگ مقتدر، انتشارات كوير، 1374

مسائل سياسي - اقتصادي جهان سوم، احمد ساعي، انتشارات سمت، 1377

چرا به جاسوسان دشمن ستون پنجم گفته مي شود.

پرسش

چرا به جاسوسان دشمن ستون پنجم گفته مي شود.

پاسخ

ستون پنجم fifthcolumn اصطلاحي است كه در مورد عناصر و نيروهايي كه در درون يك لشكر يا جبهه (در جنگ) ، يا در حزب يا سازمانهاي دولتي، مخفي مي شوند. و در لباس دوست در مي آيند و نقش خرابكاري و جاسوسي از داخل را براي دشمن ايفا مي كنند. اين اصطلاح در جنگهاي داخل اسپانيا (1936-1939 پديد آمد؛ و وجه آن نيز اين بود كه هنگامي كه «فرانكو» فرمانده سپاه ضد جمهوري ، با چهار ستون نظامي به شهر «مادريد» پايتخت اسپانيا حمله ور شد؛ اظهار داشت كه با چهار ستون از خارج شهر و يك «ستون پنجم» در داخل آن، اين حمله را انجام مي دهد. در اين جنگ آنچه بيشتر موجب شكست مدافعان مادريد (جمهوري خواهان اسپانيا شد ، همان فعاليت خرابكارانه، عوامل فرانكو در داخل مادريد بود.كه به عنوان ستون پنجم شهرت يافتند. در جريان جنگ جهاني دوم هم به عوامل جاسوسي آلمان در نقاط مختلف جهان به عنوان ستون پنجم ، شهرت يافتند. (ر.ك: فرهنگ جامع سياسي ، محمود طلوعي، ص 552 و ؛ دانشنامه سياسي ، داريوش آشوري ص 197)

قدرت ايران در منطقه و در جهان از جنبه هاي مختلف چگونه است؟

پرسش

قدرت ايران در منطقه و در جهان از جنبه هاي مختلف چگونه است؟

پاسخ

ارزيابي اين موضوع خصوصا در مقايسه با ساير كشورهاي منطقه و جهان، نيازمند در نظر گرفتن مؤلفه هاي اساسي - كه بيانگر ميزان قدرت يك كشور در جنبه هاي مختلف مي باشد - با تكيه بر آمار و اطلاعات صحيح مي باشد، مسلما چنين موضوعي خارج از ظرفيت يك نامه است اما مي توان به اختصار به تبيين برخي از اين مؤلفه ها پرداخت:

الف - قدرت معنوي :

در يك تقسيم بندي مي توان قدرت را به دو بعد سخت افزاري و نرم افزاري تقسيم نمود. امكانات مادي، اقتصادي، نظامي و... يك كشور از جنبه سخت افزاري قدرت محسوب مي گردند اما بعد ديگري نيز از قدرت وجود دارد كه به كرات نقش فوق العاده و اساسي خود را در سرتاسر جهان به اثبات رسانيده است و آن مسأله اراده، ايمان، روحيه مقاومت و استقامت و ايستادگي و... است كه جنبه نرم افزاري قدرت را تشكيل مي دهد. بحمدالله كشور ايران به بركت انقلاب اسلامي، كشوري با عزم و اراده خستگي ناپذير و با ايمان به خداوند متعال است كه همانگونه از ابتداي انقلاب اسلامي خويش تاكنون نشان داده است توانايي مقابله با تمامي مشكلات و موانع را داشته و آينده اي درخشان و پيشرفته را براي كشور خود و جهان تعقيب مي نمايد و مسلما ياري و نصرت الهي نيز پشتيبان اين ملت بوده و خواهد بود: «ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم» (محمد، آيه 7).

ب - قدرت علمي:

يكي ديگر از مؤلفه هاي اصلي قدرت يك كشور، قدرت علمي

است. خوشبختانه ما از لحاظ علمي يك كشور توانمندي هستيم. كسب امتيازات قابل ملاحظه در المپيادهايي كه دانش آموزان ما شركت مي كنند نمونه اي از نمايش اقتدار علمي كشور ماست و نشان مي دهد كه استعداد جوانان و سيستم آموزشي كشور ما در سطح بسيار خوبي است. ما در اين مسابقات با كشورهاي بزرگ و صنعتي دنيا رقابت مي كنيم. به عنوان نمونه در المپياد سال 1380 در فيزيك مقام پنجم در رياضي مقام هفدهم در زيست شناسي مقام ششم در شيمي مقام دوم و در كامپيوتر مقام يازدهم را به خود اختصاص داده و در مجموع 5 مدال طلا، 9 مدال نقره و 9 مدال برنز كسب نموديم. و در المپياد سال 1381 در فيزيك مقام دوم، رياضي مقام يازدهم، زيست شناسي مقام ششم، شيمي مقام هفتم و در كامپيوتر مقام هفتم را احراز و در مجموع 7 مدال طلا، 10 مدال نقره و 6 مدال برنز را به خود اختصاص داد. همچنين در المپياد فيزيك سال 82 نفر اول و دوم جهان در بخش تئوري و همچنين نفر سوم جهان در مجموع امتيازات از جمهوري اسلامي ايران بود و در مسابقه روبات هاي امدادگر سال 2002 در بين 12 تيم از مراكز علمي معتبر جهان به مقام اول دست يافت (استراتژي جمهوري اسلامي ايران در قبال فرسايش حاكميت دولت ها، حسن روحاني، فصلنامه راهبرد، ش 29 پاييز 82، ص 24).

همچنين در بخش ارائه مقالات علمي در منابع معتبر جهاني در زمينه هاي مختلف علوم پايه، كشاورزي ، فني و مهندسي و پزشكي، درصد قابل توجهي را به خود اختصاص داده است. به

عنوان نمونه تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي حداكثر حدود 450 مقاله از سوي مؤسسات «علم سنجي» از ايران مورد قبول قرار گرفته بود ولي اين در حالي است كه در سال هاي پس از انقلاب خصوصا چند سال گذشته جهش بسيار زيادي در اين زمينه داشته ايم تا جايي كه در سال 2001 بيش از 1400 مقاله علمي و در سال 2002 حدود 1600 مقاله علمي مورد پذيرش مؤسسات مذكور قرار گرفته اند (همان، ص 27 - 26) .

مسائل مهم ديگري نظير «سلول هاي بنيادين» و ... ايران را در سطح مترقي ترين كشورها، در اين زمينه ها قرار داده است.

ج - قدرت تكنولوژيكي :

مؤلفه مهم ديگر در ارزيابي قدرت كشورها، فن آوري پيشرفته است. خوشبختانه نظام جمهوري اسلامي ايران علي رغم تمامي موانع و محدوديت ها، در اين زمينه نيز داراي توانمندي قابل ملاحظه اي است؛ در بخش فن آوري اطلاعات (I.T) و در بخش فن آوري اطلاعات و ارتباطات (I.C.T ) به ويژه در زمينه نرم افزار كامپيوتر ظرفيت لازم را براي پيشرفت داريم و اگر در اين بخش درست برنامه ريزي شود و همت لازم گماشته شود ما مي توانيم در رديف كشورهاي پيشرفته جهان در زمينه فن آوري اطلاعات باشيم.

در بخش فن آوري مهم و قابل ملاحظه هسته اي با توجه به اين كه ايران داراي معادن غني اورانيوم است، در سال 1382 توانست به فن آوري غني سازي اورانيوم در زمينه هاي صلح آميز، دست يابد و اين امر نشان داد كه جمهوري اسلامي ايران مي تواند جايگاه مناسبي از لحاظ تكنولوژيكي در جهان داشته باشد.

د - قدرت

نظامي:

جمهوري اسلامي ايران هم به دليل ماهيت انقلابي و اسلامي اش و هم به دليل قرار گرفتن در يكي از نقاط استراتژيك جهان، همواره مورد تهديد بوده و هست. از اين رو مسأله تأمين امنيت و امكانات دفاعي نقش عمده اي مي يابد.

امروزه جمهوري اسلامي ايران از لحاظ قدرت نظامي، داراي قدرت قابل ملاحظه و بازدارنده اي است به ويژه آن كه داراي قدرت بسيج چند ميليوني آموزش ديده و آماده مي باشد. ايران داراي يك ارتش قوي و سپاه قدرتمند است كه داراي تجربه 8 سال دفاع و جنگ هستند و بزرگترين قدرت نظامي منطقه را تشكيل مي دهند از لحاظ صنايع نظامي هم كشوري پيشرفته هستيم و اقلام فراواني را امروزه به كشورهاي ديگر صادر مي كنيم. در زمينه ساخت انواع موشك، نفربر زرهي و حتي تانك، هلي كوپتر و هواپيما و ناوچه، پيشرفت هاي قابل ملاحظه اي داشته ايم و در بسياري از نيازمندي هاي دفاعي خودكفا و بي نياز از ديگران مي باشيم. در تعيين ميزان قدرت نظامي ايران همين بس كه تئوريسين هاي آمريكا، همواره راهكار نظامي در مقابله با ايران را با ديده شك و ترديد نگريسته و آن را در اولويت قرار نمي دهند.

ه - قدرت اقتصادي:

معيار اصلي در سنجش قدرت اقتصادي يك كشور، ميزان اثر گذاري آن كشور در اقتصاد جهان است. جمهوري اسلامي ايران با اين كه علي رغم ساختارهاي معيوب اقتصادي از زمان قبل از انقلاب و محدوديت ها و موانع بسيار زيادي كه بعد از انقلاب اسلامي وجود داشت، توانسته است در بسياري از زمينه ها به سطح خودكفايي و حتي صادرات برسد،

اما متأسفانه در زمينه تأثيرگذاري بر اقتصاد جهاني، نقش قابل توجهي نداريم. البته از لحاظ منابع طبيعي، ما جايگاه مهم و استراتژيك داريم و آن موضوع ذخاير نفت و گاز و صدور آنهاست كه ايران از شش كشور صادر كننده بزرگ دنيا محسوب مي گردد. البته براي حفظ اين اقتدار بايد جايگاه خودمان را در صادرات نفت و گاز و در بازارهاي جهاني حداقل رد سطحي كه فعلا قرار داريم حفظ كنيم و براي ارتقاء آن برنامه ريزي هاي اساسي و جامع داشته باشيم.

و - قدرت فرهنگي :

قدرت فرهنگي در واقع زيربناي همه قدرتهاست. در اين زمينه قدرت فرهنگي جمهوري اسلامي ايران متكي به دو منبع عظيم است: منبع اول اسلام و فرهنگ درخشان و غني و گسترده و حتي بي انتهاي آن و منبع دوم؛ فرهنگ ملي ايران با غناي بسيار زياد كه ريشه در تجربه و ذوق و عرفان و دانش هزاران سال مردم اين سرزمين دارد.

در كنار اين دو منبع عظيم بحمدالله توانسته ايم از دستاوردهاي علمي و فرهنگي دنياي امروز استفاده نموده و زمينه هاي شكوفايي مجدد تمدن عظيم اسلامي را شاهد باشيم.

ز - قدرت سياسي :

ساخت دولت قوي به مجموعه اي از مؤلفه ها نياز است كه عمده ترين آنها مشاركت سياسي، توسعه اقتصادي، وفاق اجتماعي است كه اين مؤلفه ها در سه اصل كلي: «مشروعيت»، «ظرفيت سياسي در مديريت و مواجهه با موضوعات مختلف» و «وحدت ملي» تبلور دارند.

بحمدالله در مؤلفه هاي فوق جمهوري اسلامي ايران از امتيازات خوبي برخوردار است يعني داراي حكومتي مردمي است و مجموعه كلان نظام آنگونه كه تاكنون نشان داده توانايي حل

و مديريت مسائل و بحران ها و مواجهه با تهديدات را در بعد داخلي و خارجي دارد و از وحدت ملي خوبي برخورداريم. البته در مورد همه اينها آسيب هايي وجود دارد كه مسؤولين به شدت به دنبال حل اساسي آنها مي باشند.

عناصر مهم جغرافياي سياسي و اهميت ژئو پلتيك آسياي مركزي چيست؟

پرسش

عناصر مهم جغرافياي سياسي و اهميت ژئو پلتيك آسياي مركزي چيست؟

پاسخ(قسمت اول)

سوالات سه گانه شما موضوعي پزوهشي است كه از ظرفيت يك نامه خارج مي باشد. از آنجا كه قصد تحقيق در اين زمينه داريد تعدادي مقاله از مجلات معتبر ارسال مي گردد:

نگاهي به مناسبات استراتژيك ميان آسياي مركزي و خاورميانه عربي

پيوندهاي شكننده در جو بي ثباتي (نويسنده :علي آدمي )

در اين مقاله، نويسنده به تحليل ساختار منطقه اي اين كشورها در روابط بين الملل و نقش اسرائيل، مصر و عربستان سعودي در اين منطقه مي پردازد و در نهايت به مشكلات امنيتي، سياسي و اقتصادي اين دو منطقه در عرصه كنوني جهان اشاره مي نمايد.

ساختار منطقه اي در روابط بين الملل

منطقه گرايي سياسي _ اقتصادي از ويژگي هاي روزگار ماست و بسا كه در آينده گسترش بس فزون تري هم بيابد. در حالي كه انديشه پردازي چون مكيندر، جغرافياي سياسي جهان را به سرزمين هاي مركز - پيرامون بخش بندي مي نمايد و به سخن ديگر به «يكپارچگي جهان سياسي» باور دارد، انديشه پردازاني چون سال كوهن، براي اين باورند كه محيط سياسي جهان از يكپارچگي راهبردي (استراتژيك) بي بهره بوده و در واقع، جهان سياسي به منطقه هاي «ژئواستراتژيك» و منطقه هاي «ژئوپوليتيك» تقسيم مي شود. در نگرش كوهن منطقه ها داراي سلسله مراتب خاص خودند؛ منطقه هاي «ژئوپوليتيك» بخش بندي سياسي كوچكتري دارند و در درون منطقه هاي «ژئواستراتژيك» قرار مي گيرند. از ديدگاه سال كوهن، در ساختار كنوني جهان، ايالات متحده آمريكا و بازار مشترك اروپايي، روسيه، چين و ژاپن، سازندگان منطقه هاي «ژئواستراتژيك» به حساب مي آيند اما

نشانها همه گوياي آن است كه نه گمان مكيندر يكسره كهنه شده و نه گمان سال كوهن يكسره فراگير است. از اين رو در اين مقاله، برآنيم تا از آميخته اي از هر دو ديدگاه ياد شده، بهره گيريم. امروزه، درچارچوب سياست هاي بين المللي نظامي هاي سياسي _ اقتصادي تطبيقي، دو گونه نظام بزرگ ديده مي شوند:

1_ نظام سياسي بين المللي كه همه بازيگران دولتي و غير دولتي را در بر مي گيرد.

2_ نظامهاي هم بسته (تابع) در مناطق مختلف جغرافيايي كره زمين

در هر نظام همبسته يا تابع، يك يا چند كشور در «مركز» و يك يا چند كشور در «پيرامون» قرار دارند و شايد هم كه يك يا چند كشور، نقش «مداخله گر» را داشته باشند. سازه هاي جغرافيايي، اندركنش ها و پيوندهاي دوستانه و يا دشمنانه، پيشينه هاي مشترك تاريخي و اجتماعي، هم خاورميانه عربي و هم آسياي مركزي را به عنوان منطقه هاي ويژه اي در آورده است.

در نظام همبسته خاورميانه عربي، از مصر تا كرانه هاي خليج فارس را «مركز» به شمار مي آورند؛ ايران، تركيه و گاه اسرائيل را «پيرامون» مي دانند و قدرتهاي باختري و روسيه را به عنوان «مداخله گر» در اين منطقه مي شناسانند.

آسياي مركزي هم يك نظام همبسته و تابع است كه در وضع موجود، پنج كشور تازه استقلال يافته در «مركز» آن و افغانستان، ايران، حوزه قفقاز، تركيه، روسيه و چين، «پيرامون» آن به شمار مي آيند و تاكنون، روسيه نقش «مداخله گر» اصلي را در اين منطقه بازي مي كرده است و ديري نخواهد گذشت كه قدرتهاي باختري

و چين هم در رديف «مداخله گران» اين منطقه قرار خواهند گرفت.

ايران از يكسو در «پيرامون» يا در مرز بين هر دو منطقه قرار دارد اما پيوندهاي فرهنگي و تاريخي و توان بالقوه چنان موقعيتي به ايران مي دهد كه مي توان آن را حتي «مركز» آسياي مركزي نيز به شمار آورد. از ديگر سو، فرايندهاي سياسي در خاورميانه بزرگ به گونه اي است كه خط «مركز» آن به سوي شمال خاوري كشانده مي شود. هر آينه اسرائيل هم در چارچوب خاورميانه عربي ادغام مي گردد، ارزش اين خط مركز باز هم بيشتر خواهد شد. در گردهمايي «آسياي مركزي و جهان عرب» در قاهره، در همين زمينه چنين نگرشي پيشنهاد شده است؛ تلاش خارجي براي بسط نفوذ در آسياي مركزي بدين معني است كه مركز ثقل در خاورميانه به سوي اجزاء شمال شرقي خود حركت مي كند و لذا تركيه، ايران و افغانستان در آينده اهميت خاصي خواهند يافت. تركيه نيز مي كوشد با استفده از برخي همانندي هاي زباني و نژادي، نقش «مركز» براي آسياي مركزي را به دست گيرد. تركها آرمان يا شعار گونه «پان تركيسم از درياي آدرياتيك تا مرزهاي چين» را به ميان مي آورند.

تحليل گران، تركيه را قدرت برون مرزي براي آسياي مركزي برمي شمرند و اين كشور را دريچه اي برمي نمايانند كه آسياي مركزي و قفقاز مي توانند از روند آن باختر زمين را تماشا كنند. قدرتهاي باختري هم مي كوشند با توجه به آنچه در ايران جريان دارد تركيه را همچون نمونه اي شايسته و در خور، به آسياي مركزي و قفقاز بشناسانند؛ البته به

تازگي در تركيه تحولاتي روي داده كه ممكن است تا حدودي مناسبات قبلي را تغيير دهد. افزون بر اين، جنين مي نمايد كه در راهبردهاي بزرگ قدرتهاي باختري _ و بويژه ايالات متحده _ آسياي مركزي و حوزه باختري درياي خزر بايد به صورت يك رقيب و يا جايگزين حوزه خاورميانه درآيد. اگر فرض را بر آن نهيم كه در 4 جمهوري آذربايجان، قزاقستان، ازبكستان و تركمنستان، تنها 65 ميليارد بشكه نفت وجود داشته باشد، در آن صورت در وضع موجود، اين 4 كشور پس از حوزه هاي خليج فارس و سيبري، سومين حوزه نفتي جهان به شمار مي روند. افزايش سالانه يك ميليون بشكه بر مصرف جهاني نفت، تنگناهاي زيست _ بومي براي بهره گيري از كانسارهاي حوزه آمازون و قطب و سرانجام، وجود دو بازار بزرگ اروپا و خاور آسيا در دو سوي منطقه مورد نظر ما، رويكرد به حوزه هاي نفتي اين منطقه را بيشتر مي نمايد.

بيل وايت، قائم مقام سابق وزارت انرژي ايالات متحده گفته است: «از سران جمهوري ها {چهار كشور ياد شده} تقاضا كردم خود را در قدرتهاي نفتي آينده قلمداد كرده و روسيه و ايران را به عنوان رقيبان خويش به حساب آورند. او افزوده است كه «اميدواريم روسيه درك كند كه بايد به فكر تشكيل بلوك مشابهي در درياي خزر براي رقابت با خليج فارس باشد.»

اما فراهم آوريها براي ساختن رقيب يا جايگزين از آسياي مركزي و باختر درياي خزر، تنها مي تواند يك روي سكه باشد هر چند كه شوك نفتي 1973 زاده و پرورده سازي هاي چند گانه اي بوده است، اما يكپارچگي

و همسويي اعضاي اوپك هم نقشي بنيادين در آن داشته و دور نيست كه زماني هم آسياي مركزي و حوزه باختري درياي خزر از يكسو و خاورميانه هم از سوي ديگر، به گونه اي يكپارچه در برابر قدرتهاي بزرگ بايستند و شوكهاي نفتي بزرگتري را بر اندام اقتصاد جهاني وارد آورند. آنچه اين انديشه و يا گمان را توجيه پذير تر مي سازد آن است كه بر بنياد تجربه هاي به دست آمده _ و دست كم تاكنون _ در سياست هاي ملي كشورهاي نفت خيز، 3 هدف زير دنبال مي شده است: 1_ دستيابي به سطح بالاتر درآمد. 2_ ساختن اين سطح از درآمد. 3_ پاسداري از امنيت ملي.

هيچ دور نيست كه اين گونه هدفهاي مشترك، يكپارچگي و همسويي هاي دو منطقه را واقعيت بخشد و اين 2 را، گاه و بيگاه، به مثابه يك يگان سرنوشت ساز در اقتصاد جهاني و در سياست هاي جهاني در آورد.

فعاليت منسجم مصر و عربستان سعودي

از ميان كشورهايي كه به طور دستجمعي و در قالب سياستهاي كلان منطقه اي اقداماتي را در آسياي مركزي انجام داده اند و به اصطلاح اقدامات آنها جنبه خاورميانه اي داشته است، مي توانيم از مصر و عربستان سعودي و اسرائيل ياد كنيم. در مقايسه با كشورهاي عربي خاورميانه اي، فعاليت مصر و عربستان سعودي در آسياي مركزي، از انسجام خاصي برخوردار است و اين انسجام تا حدود زيادي ناشي از نقشي است كه در نظم جديد منطقه اي در خاورميانه به اين دو كشور واگذار شده است. به عبارت ديگر اين نقش قبل از آنكه جنبه اقتصادي داشته

باشد، ابعاد سياسي دارد و هدف مهم آن جلوگيري از گسترش نفوذ ايران و مبارزه با اسلام واقعي است؛ همان چيزي كه پس از سقوط اتحاد شوروي؛ غرب آن را به دشمن بزرگ خود در خاورميانه، محسوب داشته است.

عربستان سعودي

آغاز نقش عربستان سعودي در شوروي سابق حتي به پيش از فروپاشي شوروي باز مي گردد و پس از كودتاي نافرجام اوت 1991 در مسكو، در شرايطي كه آمريكا و ديگر كشورهاي غربي كمكهاي مستقيم خود را به مسكو به بهانه كندي اصلاحات در شوروي، متوقف كرده بودند، شاهزاده بندر بن سلطان، سفير عربستان سعودي در واشنگتن در اكتبر 1991 به مسكو رفت و پس از مذاكرات مفصلي با ميخائيل گورباچف، كمكهايي به ارزش 5/2 ميليارد دلار در اختيار شوروي قرار داد. وي در همين سفر اعلام كرد كه نقش عربستان سعودي تنها خدمت به صلح خاورميانه نيست، بلكه خدمت به صلح جهاني و همكاري در جهت پي ريزي نظم جديد بين الملل را نيز در بر مي گيرد.

در همان زمان نشريه «الوطن العربي» (18/10/91) كه با پول عربستان سعودي منتشر مي شود، نوشت: «اتحاد شوروي را نيز بايد يك دولت يا قدرت بزرگ اسلامي دانست، چه اين كشور از نظر جمعيت مسلمان، پنجمين كشور مسلمان نشين محسوب مي شود و به همين دليل نقش عربستان سعودي و ارتباط محكمي كه با مسلمانا شوروي برقرار مي كند حائز اهميت فراوان است.» اين مجله اضافه كرد: «عربستان سعودي درك درستي از اسلام دارد و رهبران مسكو بسيار خشنودند كه تعاليم اسلامي به دور از تشنج و تعصب و افراط گرايي توسط عربستان سعودي به

جمهوري هاي مسلمان نشين شوروي وارد شود، بويژه كه آنها از رشد جريانهاي بنيادگرا كه مي كوشند يك اسلام سياسي را با جهت گيري هاي مرتبط با برخي از كشورهاي همسايه در ميان مسلمانان شوروي گسترش دهند، بيمناكند.»

در ماه آوريل 1992، ملك فهد ميزبان رئيس جمهوري تركمنستان و ازبكستان بود و در پي اين ديدارها، سرمايه گذاران عربستان سعودي با دولتمردان ازبك موافقتنامه اي را امضا نمودند كه هدف آن كشف گاز و نفت در ازبكستان بوده است. پيش از آن نيز، عماني ها در اختيار نهادن يك اعتبار 100 ميليون دلاري را به قزاقها قول داده بودند تا به كمك آن قزاقستان بتواند نفت خود را به ديگر كشورها صادر كند. همزمان با پويه هاي عربستان سعودي، يك هيات كويتي هم از «جامعه كشورهاي مشترك المنافع» ديدار نمود و از جمله قول داد يك ميليارد دلار اعتبار در اختيار 5 كشور آسياي مركزي قرار دهد. همچنين سخن از اين رفت كه كشورهاي عربي حوزه خليج فارس بر آن شده اند كه 3 ميليارد دلار اعتبار در اختيار كشورهاي آسياي مركزي بنهد.

اين تحولات به وضوح نشان مي دهد كه فعاليت عربستان سعودي در آسياي مركزي با ظاهري فرهنگي و با هدفهاي عميق سياسي است. برخي از كارشناسان در جهان عرب معتقدند كه نقش سعودي در آسياي مركزي داراي ابعاد اقتصادي به موازات ابعاد فرهنگي و سياسي نيز هست. از جمله آنكه گروه شركتهاي «البركه» كه معمولا در خارج از سعودي سرمايه گذاري هايي مي كنند، شعبه اي از بانك خود را در آستانه گشوده است. همچنين عربستان سعودي اميدوار است براي فرآورده هاي

پتروشيمي خود بازارهاي خوبي در آسياي مركزي بيابد.

مصر

نقش مصر در زمينه فعاليت هاي سياسي و فرهنگي در آسياي مركزي در واقع مكمل نقشي است كه عربستان سعودي بازي مي كند، بويژه كه سعودي فاقد كادرها و مبلغيني مذهبي براي اعزام به جمهوري هاي مسلمان است در حالي كه مصر با تكيه بر مركزيت دانشگاه الازهر و ديگر دانشگاههاي خود مي تواند شمار زيادي مبلغ، استاد و معلم و نيز كادرهاي فني و اداري به اين جمهوري ها بفرستد. در عين حال فعاليت اقتصادي و بازرگاني در اين منطقه براي مصر كه با مشكلات اقتصادي شديدي دست به گريبان است، اهميت فراوان دارد.

پاسخ(قسمت دوم)

نخستين هيات رسمي مصر در سال 1992 به رياست «كمال اجنزوري» نايب نخست وزير در امور برنامه ريزي، در حالي كه عده زيادي از بازرگانان بخش خصوصي وي را همراهي مي كردند از آسياي مركزي ديدار كرد. مصر براي تبليغ كالاهاي خود، نمايشگاهي در برخي از پايتخت هاي منطقه برپا كرد. تاسيس يك بانك مشترك مصري _ آذربايجاني با سرمايه 20 ميليون دلار در باكو در زمان حكومت ابولفضل ايلچي بيك از ثمرات علاقه مندي ايلچي بيك به همكاري با مصر و عربستان سعودي بود.

در اين مدت رفت و آمدهاي مكرري بين مصر و جمهوري آذربايجان و همچنين جمهوري هاي مستقل صورت گرفت كه مهمترين آنها سفر وزير آموزش مصر در راس هيات گسترده اي از روساي دانشگاهها و روحانيون مصري بود كه به امضاي موافقت نامه هايي در زمينه همكاري دانشگاهي و مبادله استاد و دانشجو انجاميد در همين زمينه قابل ذكر است كه موافقت نامه اي بين

مصر و قزاقستان براي ايجاد يك دانشگاه تربيت معلم در آستانه به امضاء رسيده است. در واقع، پيگيري اين فعاليتها نشان مي دهد كه مصر توانسته است شمار زيادي از كارشناسان خود را در اين منطقه به كار گمارد. نكته حائز اهميت اين كه از آنجا كه مصر، عربستان سعودي و اسرائيل، هر سه، محور فعاليت خويش را در آسياي مركزي بر پايه مبارزه با بنيادگرايي عنوان كرده اند، طبيعي است كه بين نقشهايي كه ايفا مي كنند، تضاد يا رقابتي وجود نداشته باشد.

اسرائيل؛ اهرم استراتژيك

اسرائيل هم بيكار ننشست و بسيار زود با كشورهاي آسياي مركزي _ به جز تركمنستان _ به برقراري پيوندهاي ديپلماتيك پرداخت و بسا كه سرلوحه ديپلماسي تل آويو در آسياي مركزي، بازداشتن كشورهاي اين منطقه از همكاري با ايران بوده باشد. اسرائيل كه در شرايط جنگ سرد، نقش «اهرم استراتژيك» غرب در خاورميانه را بازي مي كرد، با فروپاشي اتحاد شوروي و پايان پذيرفتن كشمكش اعراب اسرائيل، اين نقش را از دست داد.

اسرائيل در مسير احياي اين نقش، شعار مبارزه با بنيادگرايي در خاورميانه و جهان اسلام را برانگيخت و آمريكا را قانع كرد كه براي مبارزه با بنيادگرايي در خاورميانه و جهان اسلام و زير نظر گرفتن پيشروي ايران در خاورميانه و آسياي مركزي، نقش اسرائيل ضروري است. در واقع _ همانطور كه بسياري از پژوهشگران عنوان كرده اند _ مساله خطر بنيادگرايي در آسياي مركزي بيشتر جنبه تبليغاتي دارد تا اسرائيل بتواند حمايت سياسي و مالي آمريكا را براي پيشبرد مقاصد خويش در اين منطقه داشته باشد. البته آمريكا نيز پس از محروم شدن از

دشمني مانند اتحاد شوروي به دشمن تازه اي براي توجيه خط مشي هاي خود نياز داشت، نقش جديد اسرائيل را پذيرفت.

بحث درباره فعاليت اسرائيل در آسياي مركزي و قفقاز مستلزم مقاله مستقلي است، اما در اينجا ذكر اين نكته ضروري است كه پيشروي اسرائيل در زمينه هاي مختلف در جمهوري هاي مستقل تا حدود زيادي ناشي از اين است كه اسرائيل اين جمهوري ها را قانع كرده است كه راه رسيدن به كمكهاي غرب از تل آويو مي گذرد. اين جمهوري ها نيز هر چند موافق سياست اسرائيل نيستند؛ اما همكاري با اسرائيل را پذيرفته اند تا از اين طريق به كمكهاي مالي _ اقتصادي و فني غرب دست يابند.

فرجام سخن

بي گمان استقلال كشورهاي آسياي مركزي و حضور سياسي _ اقتصادي آنها در متن مناسبات جهاني و بويژه در آسيا يكي از نقطه هاي عطف در تاريخ روابط بين الملل پس از جنگ دوم جهاني است. در بررسي زمينه هاي پيوند دو منطقه آسياي مركزي و خاورميانه عربي، ما بر آن نبوده ايم - و از حوصله اين مقاله هم بيرون است - كه پيوندهاي سياسي _ اقتصادي كشورهاي آسياي مركزي و خاورميانه عربي را در درازناي 5 يا 6 سال گذشته به خامه درآوريم. تاكيد بر سالهاي 1991 و 1992، از آن روي بوده است كه اين دو سال، نه تنها آغازگه بلكه بزنگاهي در تاريخ پيوندهاي خارجي كشورهاي ياد شده با جهان پيرامون _ و از جمله خاورميانه عربي _ مي باشند. فرآيند سياسي _ اقتصادي دو سال ياد شده، روابط خارجي آسياي مركزي را در بستر عادي قرار داد

و بهره اين فراگرد، قراردادهاي بازرگاني، مالي و فني پرشمار و بسيار چشمگيري است كه زان پس ميان كشورهاي اين منطقه با ديگر كشورهاي جهان به امضاء رسيده و يا به عرصه عمل در آمده است.

كشورهاي عربي حوزه خليج فارس، به سبب دارايي زاده نفت در برقراري پيوند با آسياي مركزي در جايگاه نيرومندي بوده اند، اما اين بدان معنا نيست كه ديگر كشورهاي عربي تلاش و پويشي كمتر نشان داده باشند. در ماه مارس 1992، يك هيات ليبيايي از قزاقستان ديدار نمود و وزير خارجه سوريه هم راهي ديدار از آستانه، دوشنبه، عشق آباد و تاشكند شد. از آنجا كه كشورهاي آسياي مركزي همگي داراي جنگ ابزارهاي هسته اي آرايه اي بوده و به نوبه خويش، انبار جنگ ابزارهاي شوروي پيشين بودند، چنين گمان مي رفت كه كشورهايي چون سوريه يا ليبي در تلاش براي بدست آوردن فناوري هسته اي و يا جنگ ابزارهايي از كشورهاي آسياي مركزي هستند. هر چند كه گفته مي شد بسياري از جنگ ابزارهاي هسته اي شوروي پيشين در آسياي مركزي «پياده» شده اند، اما به هر آيين، دستيازي كشورهاي اين منطقه به فروش فناوري يا قطعات «پياده» شده هم نگراني هاي بزرگي را، بويژه در ميان قدرتهاي باختري، بر مي انگيخت.

جغرافياي سياسي آسياي مركزي بيانگر آن است كه اين منطقه، برابر معيارهايي كه از ديرباز و تاكنون در ميان بوده، راهي آزاد به جهان پيرامون ندارد و:

_ هر چند كه چين نخواهد توانست يك سين كيانگ ديگر در آسياي مركزي بنياد نهد.

_ هرچند كه روسيه، زمان آن را نخواهد يافت كه گونه يا اصل

مونروئه را، به سود خويش و از جمله بر آسياي مركزي تحميل كند اما با اين همه، حضور نيرومند چين و روسيه آينده، در دو سوي آسياي مركزي، و ايستار پر ارزش و راهبردي ايران و افغانستان در جنوب اين منطقه، گزينه هاي سياسي _ اقتصادي را نه تنها به كشورهاي آسياي مركزي كه بر همه كشورهايي كه جوياي پيوند با آسياي مركزي مي باشند _ حتي ايالات متحده امريكا _ ديكته مي كند.

تركيه نيز درباره آسياي مركزي و در آسياي مركزي، سياستها و راهبردهاي خود را در دو بستر متوازي به جريان انداخته است:

_ بستري كه فرايندهاي اقتصادي و فرهنگي در آن جريان دارند؛

_ بستري كه پان تركسيم را در بر مي گيرد.

بي گمان بستر نخست مي تواند نه تنها به سود تركيه و آسياي مركزي كه به سود پيشرفت «اوراسيا» و صلح جهاني باشد اما بستر دوم روندي خطرناك دارد. پان تركيسم كه بر بنياد انديشه اي كهنه و پيشينه اي نه چندان استوار و راستين، پايه گذاري شده است جز آن كه تنش آفريني در آسياي مركزي و قفقاز را افزايش دهد، ره به جايي نخواهد برد. بي هيچ گمان، دنبال كنندگان اين انديشه _ و يا ابزار _ همان گونه با شكست روبه رو مي شوند كه خوندكاران عثماني در علم نمودن استانبول به مثابه «مركز خلافت» اما به هر آيين، خط مشي تركيه _ كه بخشهايي از هدفهاي ايالات متحده درباره آسياي مركزي و قفقاز را هم در بر دارد _ بر پيوند آسياي مركزي با جهن پيرامون _ و از جمله خاورميانه عربي _ تاثير

مي نهد.

آسياي مركزي در درون مرزينه اي قرار دارد كه همسايگان نيرومند و بسيار حساس در پيرامونش، چون ديواري ستبر و بلند، سر برآورده اند. اين منطقه، در همان حال كه از ديدگاه منابع اقتصادي، بالقوه بسيار توانست از ديدگاه سياسي، بالقوه بسيار تنش خيز و آسيب پذير است. هر آينه كشورهاي اين منطقه راههاي مسالمت آميز سياسي و اقتصادي را در پيش نگيرند و براي نمونه در تاس لغزنده «پان تركيسم» درغلتند، چون آن كسي مي شود كه در اتاقي شيشه اي، جنگ سنگ با بيرون را آغاز كند.

خاور ميانه عربي نيز بسي بيش از آسياي مركزي، بالقوه و تواناست اما اين منطقه هم از ديدگاه سياسي بسيار آسيب پذير مي باشد و تحريكها و برانگيختن هايي هم در ميان مي باشند؛ روزنامه «ايزوستيا» زماني نوشت كه عربستان و شوراي همكاري خليج فارس، اين فرصت را دارا مي باشند كه با نفوذ ايرانيها در جمهوري هاي مسلمان سي. آي. اس {جامعه كشورهاي مشترك المنافع} رويارويي كنند. روزنامه نيوتايمز هم زماني نگاشت كه خطر از جنوب، رهبران بومي را وادار خواهد ساخت تا اتحاد خود را با روسيه، پاس بدارند. برقراري اين موازنه در منطقه نه تنها به سود جهان باختري است كه در همان حال، براي اسرائيل و عربها ثروتمند و بويژه عربستان نيز سودمند خواهد بود.

هر آينه كشورهاي خاورميانه عربي و آسياي مركزي بخواهند تا در ايستار كنوني؛ به ياري دلارهاي نفتي خاورميانه در كنار ايالات متحده آمريكا و تركيه و اسرائيل و يا به تشويق آنها سمت گيري هاي سياسي _ اقتصادي نمايند، جز تنش بهره اي به بار

نمي آورند. هر آينه عربستان سعودي و يا هر كشور ديگر خاورميانه عربي هم بخواهد درگيري هاي مذهبي را سازمان دهد، كارش همانا مصداق اين گفته است كه: «آن باد مي كارد، توفان درو مي كند». لذا نقش جمهوري اسلامي ايران به عنوان عامل ثبات در منطقه و بويژه در آسياي مركزي نقش قابل توجهي مي باشد و بايد تعديل كننده اي باشد كه از كشاندن درگيري ها و تنش هاي موجود اولا در خاورميانه بكاهد و ثانيا از كشاندن اين درگيري ها به آسياي مركزي و قفقاز جلوگيري به عمل آورد تا هم ايران و هم كشورهاي آسياي مركزي بتوانند ثبات اقتصادي _ سياسي منطقه را تامين كنند.

مسائل مربوط به امنيت، ايجاد اعتماد و تضمين هاي راجع به آن مباحثي هستند كه از جايگاه خاصي برخوردارند. مشكلات مربوط به قوميتها و مرزها، نگراني از تجديد حيات ملي گرايي سلطه جوي روس، تهديدهاي متصور از بابت بنيادگرايي اسلامي و بالاخره موضوع سلاحهاي هسته اي از موضوعاتي هستند كه در سمينارها و مباحث گوناگون در رابطه با امنيت اين منطقه به طور مفصل بحث شده است. مهمترين عامل ضد ثبات در منطقه، قوميت و ملي گرايي افراطي است كه مي توان اين ملي گرايي را به ملي گرايي اسلامي (ناسيوناليسم پان اسلامي) ناسيوناليسم محلي، ليبرال ناسيوناليسم، ناسيوناليسم كمونيستي و ناسيوناليسم خارجي (مانند تاثير قوم هوئي در سين كيانگ چين بر مسائل قزاقستان و يا تاثير قوم آذري در ايران بر جمهوري آذربايجان) تقسيم كرد.

مطلب ديگر در خصوص امنيت در اين منطقه، سلاحهاي هسته اي و گسترش و تكثير اين سلاحها است. كارشناسان آمريكايي و

نماينده ناتو، ژنرال بازنشسته بركهوف، سعي بر اين داشتند كه قزاقستان و اوكراين و بيلوروس را به لزوم تحويل تسليحات استراتژيك خود به روسيه، متقاعد سازند. يكي از افسران ارتش قزاقستان با اشاره به مشكلات امنيتي كشور خود در شرايط جديد از جمله از ميان رفتن سيستم هشدار دهنده (آواكس)، كاهش آمادگي پرسنل، گرايش افسران و افراد فني ارتش به استعفا و بازنشستگي، قطع ارتباط با ارتش روسيه از نظر دريافت لوازم يدكي و غيره، گفت: امنيت بايد شامل همه باشد، لذا اگر مذاكرات براي كاهش و يا امحاي سلاحهاي هسته اي صورت مي گيرد نبايد فقط بين آمريكا و روسيه، بلكه بين همه دارندگان اين سلاحها انجام شود زيرا مثلا قزاقستان از مراكز مهم آزمايش هسته اي بود و اوكراين هم از مراكز توليد موشك به شمار مي آيد و هر دو از بابت محيط زيست دچار خسارت عمده شده اند. بايد ابتدا وضع كشورهاي تازه استقلال يافته مشخص گردد و آن گاه راجع به سلاحها و يا نحوه جبران آن گفتگو شود. كشورهاي داراي سلاح هسته اي در آسياي مركزي وارث شوروي هستند. محدود كردن و يا امحا و يا برعكس، توليد سلاح هسته اي در هر منطقه اي، حق همان كشورها و در رابطه با مسائل داخلي آنهاست.

به هرحال در منطقه يك خلاء امنيتي پديد آمده و لزوم ايجاد يك سازمان دفاع دستجمعي را ايجاب مي كند فلذا همه كشورهابايد علاقه مند و مقيد به اجراي مقررات بين الملي و امحاي سلاحهاي هسته خود باشند.

در مورد ك . گ .ب و اف. بي .آي و مافيا و اين گونه سازمانها توضيحاتي دهيد اهداف ،تشكيلات و نحوه سازمان يافتن آنها را هم بيان كنيد.

پرسش

در مورد ك . گ .ب و اف. بي .آي و مافيا و اين گونه سازمانها

توضيحاتي دهيد اهداف ،تشكيلات و نحوه سازمان يافتن آنها را هم بيان كنيد.

پاسخ(قسمت اول)

توضيح وبررسي اين قبِل سازمانها به دليل گستردگي وتعداد زياد آنان در يِك نامه ممكن نمي باشد از اين رو ابتدا دو مقاله جهت آشنايي با اهداف وشيوه هاي آنان آورده مي شود و سپس به معرفي منابع مفيد مي بردازيم:

يكم _ اهداف سازمانهاي جاسوسي

امروزه , گسترش شبكه هاي جاسوسي , جوامع بشري را تحت فشار روزافزون قرار داده است و بي اعتمادترين وضع ممكن را برانسان حاكم ساخته است . تصميم ها و طرح هاي سودمند براي بهبود زندگي انسان , مورد هجوم و دستبرد شبكه هاي جاسوسي عنكبوتي قرار گرفته است تا با خنثي شدن طرحهاي آزادي بخش , در جهان تحت ستم و با عقيم گشتن تلاش هاي پيگير رهبران انديشمند و دلسوز جهان سوم ,اميد رهايي و آزادي از قلب بيشتر ساكنان دنياي سوم رخت بر بسته است و آنان را در يك بي اعتمادي متقابل به سوگ نشانده است.برنامه ريزيهاي مفيد, پيوسته توسط كانونهاي صيد خبر, به نفع دولتهاي حاكم و دست نشانده كشف و خنثي مي شوند و به مرحله بازدهي و باروري نمي رسند.اين مسئله يكي از مشكلات اساسي جهان سوم است و تا زماني كه دنياي عقب نگهداشته شده , نتوانداز شراين مهمانهاي ناخوانده و جاسوس نجات پيدا كند كمتر مي تواند به بازدهي نقشه هاي آزادي بخش خود مطمئن گردد. كشف و شناخت منابع جاسوسي قدرتهاي بزرگ , در دنياي سوم وافشاي چهره هاي آنان ,از ضروري ترين كارهاي مبارزين آزادي بخش دنياي زير سلطه شرق و غرب است .اين شناخت در

عين اينكه موجب مصونيت طرحهاي آزادي بخش مي شود,از ضربات نظامي , سياسي ,اقتصادي ,اجتماعي و فرهنگي قدرتهاي مسلط مي كاهد, و نيز كودتاهاي نظامي و حزبي را به حداقل ممكن مي رساند و جامعه را از آشوبهاي اقتصادي واجتماعي حفظ مي نمايد. همچنين فرهنگ وايدئولوژي جامعه را,از هجوم فرهنگ تحقيرآميز قدرتهاي بزرگ مصون مي دارداين نوع آگاهيها, همانگونه كه براي كشورهاي در حال انقلاب ضروري است براي كشورهايي نظير جمهوري اسلامي ايران , لازم تر به نظر مي رسددراين نوع كشورها, كه قدرتهاي استعماري منافعشان مورد تهديد واقع شده است تلاش گسترده تري در جهت نابودي انقلاب مي كنند واز فعاليتهاي جاسوسي و صيد خبر به شكلي ظريف و دقيق سود مي جويند.كشور جمهوري اسلامي ايران , با طرح مجدد انديشه اسلامي , براي نجات جامعه هاي تحت ستم , گسترش حركتهاي انقلابي در كشورهاي جهان سوم را موجب گشته است . و در مقابل , دشمني و توطئه هاي روزافزون هر دو قدرت جهاني را عليه خويش برانگيخته است .

اينان , براي پيچيده تر كردن طرحهاي خيانت آميز خود, و غافلگير نمودن جمهوري اسلامي ايران , به اطلاعات گسترده اي در زمينه هاي نظامي و اقتصادي و سياسي نيازمندند.از جمله : حدود پشتيباني مردم از حكومت , ميزان دشمني واختلافات داخلي , زمينه يابي واستخدام افراد زمينه دار براي اهداف نامشروع خود و ...آنان , براي بدست آوردن اينگونه اطلاعات ,از هر راهي استفاده مي نمايندازاين جهت , شناخت توطئه و شگردها, عوامل و زمينه هاي مناسب و مراكز مورد نظѠجاسوسان , براي مسئولان و دست اندركاران جامعه و ديگر علاقمندان حفظ و

حراست انقلاب اسلامي , لازم و ضروري مي باشد, تا با بكارگيري سياستهاي مناسب و منطقي راه نفوذ سازمانهاي جاسوسي را مسدود, واز دستيابي آنان به اسرار و تصميمهاي كشوري محروم نمايند. از آنجا كه , شناخت اهداف فعاليتهاي جاسوسي و نوع اطلاعات مطلوب آنها, كمك زيادي به آگاهيمان از شگردها و پوششهاي جاسوسي اينگونه سازمانها مي دهد دراين نوشتار, نخست گوشه اي ازاخبار مطلوب واهداف مراكز مورد نظر سازمانهاي جاسوسي را بيان مي كنيم و آنگاه به بيان شيوه هاي صيد خبر مي پردازيم تا آگاهانه تلاش آنها را بي ثمر نمائيم .

اهداف سازمانهاي جاسوسي

اهداف سازمانهاي مزبور, رابطه تنگاتنگي با منافع قدرتهاي اقتصادي جهان دارد, و در حفاظت و نگهباني ازاين گونه منافع خلاصه مي شود.از اينرو, بيان منافع قدرتهاي اقتصادي , بعنوان مقدمه اي بر شناخت اهداف سازمانهاي جاسوسي ضروري است .

منافع قدرتهاي اقتصادي

از زماني كه كشورهاي قدرتمند, به پيشرفتهاي صنعتي تكنولوژي مدرن دست يافتند,از سطح توليد بالائي برخوردار شدند.اين توليد فراگير و پر رونق ,از دو سوي كشورهاي استعمارگر را زير فشار قرار داد:

1از جهت تهيه مواد خام براي كارخانه غول پيكر خويش , كه بطور طبيعي با پيشرفت سريع توليد هماهنگي نداشت .ازاينرو, تسخير كشورهاي جهان سوم رابه همراه داشت .

2از جهت تهيه بازار فروش كالاهاي توليدي , زيرا بازارهاي داخلي , قدرت جذب آن همه توليد را نمي توانست داشته باشد. براي رهائي از بن بست موجود, كشورهاي صنعتي ناگزيراز دست اندازي به كشورهاي جهان سوم بودند. هدف ازاين تجاوز,استفاده سرسام آوراز منابع طبيعي و نيز بهره برداري از بازار فروش پر مصرف توليدات صنعتي خويش , دراين

گونه كشورها بود.

در اين باره ,[ باتلر], ژنرال نيروي دريائي , كه دخالتهاي نظامي آمريكا را در كشورهاي آمريكاي لاتين رهبري مي كرد سخن جالبي دارد وي مي گويد: من كمك كرده ام تا منافع نفتي آمريكا, در مكزيك و تامپيكو تضمين گردد. من كمك كرده ام تا كوبا هائيتي به صورت كشورهايي درآيند كه در آنها كارمندان بانك[ ناشنال سيتي] بتوانند منافع تحصيل كنند. من كمك كرده ام تا نيكاراگوئه با بانك بين المللي برادران [بروان] قراردادي منعقد كند. من توجه جمهوري دومينيكن را جهت منافع آمريكائي ها, در زمينه شكر جلب نموده ام . من كمك كرده ام تا شركت ميوه جات مناطق گرم بتوانند در هندوراس منافعي كسب نمايند .با گذشت زمان و همراه با تجربه هاي جديد, قدرتهاي استعمارگر, راههاي كم خرج تر و پرسودتري براي كسب منافع خود يافتند. و دراين راه , به سرمايه گذاري در كشورهاي زير نفوذ, روي آوردند كه مزاياي زيرا را به همراه داشت

1اين نوع سرمايه گذاريها, موجب رهايي قدرتهاي بزرگ از مخارج هنگفت نظامي بود.

2از هزينه هاي حمل و نقل مواد خام و بازگشت كالاهاي توليدي به بازار مصرف مي كاست .

3 بازدهي سريع و كم خرج سرمايه ها و بهره وري از نيروي كارارزان را در پي داشت .

4 سلاحهاي نظامي بجاي حفظ سرمايه گذاريها خارجي , به صورت كالاهاي صادراتي در آمد.

اين دگرگوني وسيع در جهان صنعتي , پي آمد ننگين پيدايش دولتهاي دست نشانده را بدنبال داشت . زيرا نگاهباني اينگونه سرمايه گذاريهااز آسيب ديگر حريفان , نيازمند حكومتهاي وابسته و دست نشانده بود تا حراست ازاين

منافع را بر عهده بگيرد.

2 دراين باره ,دراسناد لانه جاسوسي , درباره شاه ايران چنين آمده است :

[شاه , فعلااز عهده حفاظت منافع اصلي امنيتي ما درايران بر مي آيد و تنها شخصيتي است كه مي تواند راهبرايرانيان شورشگرا باشد. بدين طريق , تا ظهور منبع قدرت موثر ديگري كه ماانتظار آن را, طي تا سال آينده نداريم , حمايت از شاه و برنامه هااصلاحي او, منتهي به شرايط اساسي دنبال گيري اهداف زيرين ما مي گردد].

و در ضمن اهدافي كه در ذيل مي آورد, درباره هدف 6 و 7 چنين مي گويد:

6[استمرار دسترسي غرب به منابع ايران , بخصوص نفت با مواضع قابل قبول .

7استمرار دسترسي آمريكا به بازار در حال توسعه ايران] . 2

در جاي ديگراز همان سند, در ضمن بيان اهداف و مقاصد سياست خارجي آمريكا درايران ,اهداف پراهميت زير را يادآوري و خواستار تحقيق آنهاست :

... سهم قابل ملاحظه اي در بازار داخلي ايران را به نفع آمريكا بدست آورده , واز نفوذ دفتر سفير [سفارت آمريكا], در صورت عدم دسترسي به مراكز بازرگاني آمريكايي براي استفاده از فرصتهاي تجاري استفاده نمائيد. [ . ... تشخيص اين مسئله كه چگونه مي توان همكاريهاي دو جانبه ايران و آمريكا را موثرتر نمود, و اينكه چگونه مي توان بخش خصوصي ايالات متحده را بيشتر دراين مسئله وارد كرد]. 3

با توجه به اين مسئله , تلاش براي استقرار حكومتهاي دست نشانده بررسي راههاي ممكن در مسير تحصيل اين هدف با حفظ پاسداري از حكومتهاي دست نشانده القاء محبوبيتهاي كاذب از طريق تزريق انديشه اشتراك منافع قدرتهاي حاكم و محكوم اخراج رقيب

هاي موجود,از ميدان غارت منابع در كشورهاي محكوم كوشش براي پيچيده كردن روابط استعمارگر شونده متلاشي كردن و بي ثمر نمودن سازمانهاي آزاديبخش از بين بردن نقش گروههاي آگاه ياافراد دلسوز و روشن بين كشورهاي مستقل در داخل يك محدوده زير ستم ارزيابي راههاي گسترش سرمايه گذاريها و بازاريابيهاجايگزين كردن فرهنگهاي ذلت آفرين و بي خاصيت بجاي فرهنگهاي استقلال طلب و پرخاشگرهمه و همه زنجيره اي است در جهت حفظ منافع قدرتهاي سلطه گر.ازاينرو, تلاش گسترده كانونهاي جاسوسي در جهت انجام هدفهاي بالا خواهد بود, كه پوششها و شگردهايشان نيز, به گونه اي دقيق , هماهنگ با اين اهداف شكل مي گيرد.اينك , براي آگاهي بيشتر شما,اين نوع از روشهاي مراكز جاسوسي را, در هر بخش بطور مستقل موردارزيابي قرار مي دهيم :

الف ) استقرار حكومتهاي دست نشانده :

كشورهاي پيشرفته براي رسيدن به هدفهاي استعماري خود, آگاهيهاي خاصي را لازم دارند كه از طريق شبكه هاي جاسوسي به آن دست مي يابند.اين اطلاعات به قرار زيراست

1 شناسائي شخصيت ها, قبيله ها, گروهها و بررسي خط فكري و گرايشهاي روحي آنها, و نيز كشف ضعفهاي روحي و فكري آنان .اين گونه آگاهيها, مي تواند زمينه ساز وابستگي بيشتر آنان باشد.اطلاع از تاريخ زندگي افراد, روابط خانوادگي , نوع تحصيلات و محل آن , دوستان و آشنايان شخصي , تحولات فكري و روحي , و همچنين آگاهي از تاريخ قبيله ها, روابط درون قبيله اي ,اخلاق و روحيه رئيس قبيله , مقداراثرپذيري و نيز آشنايي با پيدايش گروهها, روابط دروني و بروني آنان , سيستم حاكم بر آن و روحيات افراد صاحب نفوذ گروهها,

مقدار گرايش به نظامهاي مسلط جهاني و...

2 بررسي موقعيت جغرافيايي كشورها, سنجش كارائي آن در روابط بين المللي نقش آن در زنجيره كشورهاي زير سلطه , بازيابي موقيعت آن در رقابتهاي بين المللي .اين نوع آگاهيها زمينه اي بر تاسيس پايگاه اقتصادي و سياسي در جهان سوم است كه منافع هر چه بيشتراستعمارگران را بهمراه دارد.

3 آگاهي از فرهنگي وايدئولوژي مردم , نوع رابطه معمول بين آنان , مقدار نفوذ مقامات مذهبي و ملي , مسائل تحريك آفرين و روحيات افراد.اين گونه آگاهيها, قدرتهاي مسلط را در شكل و نوع حكومت مناسب با هر منطقه راهنمائي مي كند, و آنها را بر آن مي دارد كه در برخوردهاشان از روشهايي استفاده كنند كه موجب خشم و شورش عمومي نشود.همچنين نفوذ خويش راازاين طريق به شكلي تنظيم مي كنند كه هيچگاه بعنوان كارگردان پشت صحنه معرفي نشوند.

ب ) حفظ و نگهداري حكومتهاي دست نشانده :

ثبات سياسي حكومتهاي وابسته , مهمترين و حساسترين هدف قدرتهاي استعماري جهان است . زيرا پابرجائي اين نظامها, به مفهوم دوام و حفظ منافع سرشارابرقدرتها مي باشد. واز زمان پيدايش[ استعمار جديد], منافع حكومتهاي دست نشانده بصورتي هماهنگ با منافع استعمارگران عمل مي كند.ازاينرو,ادامه حيات چنين حكومتهائي , براي قدرتهاي جهاني , مهمترين مسئله رواست .

مهمترين مسائلي كه در اين زمينه , مورد توجه قدرتهاي شيطاني است , چنين است :

1. بررسي و شناخت كميت ثبات اين نوع حكومتهاآگاهي از روابط دروني هيئت حاكمه چگونگي تقسيم قدرت آگاهي از گرايشهاي دروني گروه يا خانواده حاكمسنجش مقدار نفوذ حاكم در مردم و نيروهاي نظامي مطالعه چگونگي بسط نيروهاي امنيتي .اطلاعات ياد

شده , قدرتهاي استعماري را براي مقابله با حوادث پي بيني نشده آماده مي سازد, كه براي استمرار منافع خويش , به هنگام لزوم , به كودتاي نظامي وانتقال قدرت به مهره ديگري دست يازند.

2. شناخت احزاب , گروهها, سازمانها و ديگر تشكيلات جمعي , بررسي جهت گيريها و تمايلات آنان در مسائل جهاني و تقسيمهاي بلوكي اطلاع از عقائد ديني و مقدار تاثير پذيري مردم از رهبران و مراكز مذهبي و تحقيق در ميزان كارايي معتقدات ديني جامعه تحقيق در تاريخ جامعه و انقلابها و حماسه هاي ملي آنان , پي بردن به نوع مشكلات زندگي مردم و فشار جمعيت و چگونگي تقسيم ثروت و ...

دانستنيهاي ياد شده , عامل موثري در پيش بيني و جلوگيري ازايجاد حركتهاي انقلابي , جنگهاي چريكي و علل احتمالي شورش مردمي است و ابرقدرتها قبل از پيدايش چنين حركتهايي ,امكان مي يابند تا آن را در نطفه خفه سازند. در جريان انقلاب اسلامي ايران , تحليل گران امپرياليستي و نيز هيئت حاكمه دولت آمريكا, سازمان[ سيا] مستقر در سفارت آمريكا در تهران را, مقصراصلي دانسته اند و ناتواني آنان در رساندن اطلاعات مفيد انتقاد كرده اند. [پير سالينجر], رئيس خبرگزاري[ اي . بي . سي]. تلويزيون آمريكا در پاريس و سخنگوي كاخ سفيد در زمان كندي كه ماجراي گروگانگيري در ايران را پي گيري مي نمود. وي در كتاب خود مي نويسد:[وزارت امور خارجه آمريكا, كه در راس آن سايروس ونس قرار داشت , سرانجام و بر غم اشتباهات سرويس هاي خفيه و تاخير كه در ارسال گزارشهاي سفارت آمريكا در تهران وجود داشت به اين نتيجه

مي رسد كه رژيم شاه محكوم به سقوط بوده وايالات متحده آمريكا, بايستي به فوريت تماس هاي لازم را با مخالفين رژيم مزبور برقرار كند]. 4

3. كاوش در مقدار تاثيرپذيري حكومت از قدرتهاي رقيب برسي راههاي جلوگيري حريفان درصحنه سياسي كشور برآورد توانهاي موجود حكومت در جهت مبارزه عليه قدرتهاي رقيب .اين اطلاعات , كمك شاياني به استعمارگران در حراست از وابستگان خودازافتادن به دام رقيب مي كند, و نيز آنان را در جهت حفظ يا تبديل آن به حكومت مناسب تر ياري مي رساند. بر خورد دولت استعمارگر شوروي با داودخان رئيس جمهوري دست نشانده افغانستان , با فاصله زماني كوتاهي از ديداراواز عربستان سعودي , شاهد گويايي دراين مورداست .

پاسخ(قسمت دوم)

4 شناسائي شخصيت هاي درگير و مخالف با حكومت دست نشانده تحقيق درراههاي ناموفق ساختن اين نوع رهبران رزرو كردن قهرمانان ساختگيبراي علم كردن در مقابل رهبران واقعي تحقيق روي گروهها وافراد مناسب جانشيني و پرورش آنان راههاي مبارزه با گروهها و جمعيتها ومطالعه در چگونگي متلاشي ساختن آنها. بدست آوردن آگاهيهاي بالا, به قدرتهاي شيطاني ,امكان مي دهد تا در جهت نابودي و يا تحريف سازمانهاي آزادي بخش كوشش نمايند و با دگرگون سازي فرهنگ پرخاشگرانه سازمانهاي انقلابي به روحيه سازش و محافظه كاري , منافع بيشتري به چنگ آورند.[پيرسالينجر], درباره عرفات مي نويسد:علي رغم اظهارات خصمانه و تند و تيزي كه گاهگاهي ازاو صادر مي شد, همه مي دانند كه عرفات دائما در تلاش و جستجوي وسيله اي بوده است كه نظر مساعد و موافق آمريكا را در جهت خواستخ خودش جلب نمايد. 2.در صفحه ديگر مي گويد: [ او سالها

بود كه براي برقراري ارتباط و تماس مستقيمي باايالات متحده آمريكا منتظر فرصت بود]. 6.دراين باره , بايد دانست كه تمام بدبختيهاي مردم ستمديده فلسطين , نتيجه زد و بندهاي سياسي آمريكا و شوروي وانگليس است . واسرائيل نماينده كمپانيهاي غربي در منطقه خاورميانه , و نيز مناسب ترين آتوي سياسي در دست شوروي براي جذب كشورهاي عربي به بلوك شرق مي باشد. همچنين , غلطيدن كادر رهبري اين سازمان به دامن غرب , بدترين انحراف دراهداف اين سازمان است . آگاهيهاي ياد شده علاوه بر منافع فوق , كمك زيادي به ابرقدرتها درجايگزين كردن افراد علاقمند يا سازشكار, بجاي مخالفان سرسخت كه منافع آنها را در معرض تهديد قرار مي دهد, مي كند و آنان رااز پي آمد منفي كه در صورت روي كار آمدن دولتهاي سازش ناپذير در مناطق زير نفوذ بوجود مي آيد, نجات مي دهد. تاريخ انقلاب قرباني شده كنگو[ زئير], كه توسط[ پاتريس لومومبا] پايه گذاري شد توسط[ موسي چومبه] به مسلخ برده شددليل روشني براين گونه فعاليتهاي سازمانهاي جاسوسي است .مطالعه سرنوشت سازمانهاي آزادي بخش در آفريقا, آمريكاي لاتين , آسيا و قسمتهايي ازاروپا, ما را در شناختن اينگونه تلاشهاي جاسوسي قدرتهاي بزرگ ياري مي نمايد, وافق فكري ما را نسبت به نوع برخوردهاي آنان با سازمانهاي آزادي بخش روشن تر مي نمايد.

ج ) القاء محبوبيت هاي كاذب :

ايجاد محبوبيت هاي كاذب راههاي گوناگوني دارد,از جمله : با گسترش انديشه اشتراك منافع طرفين جات بخش نشان دادن اين حكومتها در كشور خودشان وجود دشمن مشتركتبليغات تو خالي حقوق انسانياصالت بخشيدن به علم .اينها همه شيوه هايي است كه

استعمارگرانه براي توسعه نفوذ معنوي و موجه جلوه دادن دخالتها و نيز براي بيمه كردن منافع خوداز آن بهره مي گيرند.

جمع آوري اين آگاهيها توسط شبكه هاي جاسوسي به شرح زيراست :

1 راههاي برقراري روابط فرهنگي ,از قبيل : تشكيل مدارس , زبانكده ها, كنفرانس ها همكاريهاي دانشگاهي ,اعزام دانشجو, مبادله استاد, همكاريهاي مطبوعاتي , تبادل اخبار واطلاعات , ترجمه مقاله ها و كتاب هاي مختلف , آوردن مستشاران فرهنگي و علمي .

بدين سان ,ابرقدرتهاافراد تحصيل كرده و متخصص را به خود جذب نموده , وازاين طريق , با هجوم به اعتقادات ديني و فرهنگ ملي مردم , زمينه وابستگي بيشتراجتماعي و فرهنگي آنان را فراهم مي آورند.

اين نوع همكاريهاي , درس سالهاي نفوذاستعماري انگليس , در كشورهاي اسلامي گسترش يافت , و خسارتهاي جبران ناپذيري را بر فرهنگ مسلمانان به همراه داشت .

2 يافتن راههاي مناسب براي توسعه همكاريهاي دو جانبه ورزشي , جهانگردي و مانند آن , و نيز گسترش مهاجرتها و بوجود آوردن روابط خانوادگي از طريق ازدواجهاي طرفيني . با گسترش هر چه بيشتراين همكاريها,استعمارگران امكان مي يابند مهاجران كشور خود را بعنوان پيام آوران فرهنگ خود به كشورهاي جهان سوم صادر كنند, و عادي شدن ازدواج و آميزش با بيگانگان ,اين احساس را در مردم بوجود مي آورد كه منافع كشور حاكم همان منافع كشور محكوم است .

3 قدرتهاي استعماري جهان سوم در مقابل حضورشان , مي توانند يكي از راههاي دخالت آشكار يا مخفي را برگزيند, تا ضمن تزريق انديشه و فرهنگ خود,از بروز بحرانها و زيانهاي احتمالي جلوگيري كنند.

د ) اخراج

رقيبهاي موجود:

اين قسمت كثيف ترين و زشت ترين فعاليتهاي قدرتهاي شيطاني و شبكه هاي جاسوسي آنان را تشكيل مي دهد, جاسوسان مزبور, دراين راه از هيچ كاري فروگذار نمي كنند.اين شبكه ها, در جستجوي اطلاعات زير هستند: كشف روابط خصوصي , و رسمي هيئت هاي حاكم در كشورهئا مستعمره با ديگر رقيبان استعمارگرآگاهي از دگرگونيهاي درون سفارتخانه حريف پيگيري رفت و آمدهاي هيئت هاي تجاري و غير تجاري رقيب اطلاع از ويژگيهاي ديپلماتهاي رقيب , جهت بررسي امكان خريد آنها.

دراين قسمت , به نقل عبارتي از[ فيليپ اگي] ,اكتفا كرده و يادآور مي شويم كه اين نوع برخوردها,از طرف مقابل نيز بكار گرفته مي شود. [فيليپ اگي] چنين مي گويد:استخدام مامورين شوروي و اقمار آن بعنوان عمالي براي جاسوسي , فقط از طريق شناخت آنان امكان پذيراست . دراين كر,[ مامور نزديكي] , حساسترين و موثرترين وسيله ايستگاه براي بدست آوردن اطلاعات و مدارك در مورد مامورين هدف 7است .مامورين نزديكي ,اشخاصي هستند كه مي توانند به دلائل گوناگون , آشنايي شخصي با مامورين شوروي واقمار آن ايجاد كنند واز طريق آنان سيا مي توانداين افسران را زير نظارت دقيق قرار دهد.اين مامورين نزديكي , مي توانند مكالمات را با دقت واستادي به موضوعاتي بكشانند كه نقاظ ضعف عقيدتي , نقاظ ضعف شخصي , مسائل و مشكلات شخصي و موارد علاقه نرت افسران آشكار گردد

ه ) پيچيده كردن روابط:

پيچيده كردن روابط, موجب ادامه حاكميت استعمارگران براستعمار شوندگان است .ازاينرو, آنان كوشش زيادي براي پيدا كردن راههاي اين پيچيدگي مي نمايند. سازمانهاي جاسوسي از طريق اطلاعات زير, به استعمارگران دراين كار ياري مي رسانند:

بدست آوردن روش مخفي كاري , راه قرار گرفتن در پشت صحنه هاي سياسي واقتصادي كشورها يافتن زمينه هاي مناسب جهت استقرار تكنولوژي همراه با پائين نگه داشتن آموزشهاي تخصصي جستجو براي يافتن راههاي جديد در وابستگيهاي علمي ,اقتصادي , نظامي و معيشتي ترويج و عادت دادن مردم به زندگي مصرفي و كالاهاي وارداتي كشورهاي صنعتي . 7 .

با حاكم شدن اين نوع پيچيدگي ارتباطي ,از طرف دولتهاي استعمارگر در كشورهاي جهان سوم , كنترل حركتهاي انقلابي امكان بيشتري مي يابد. زيرااين پيچيدگي ,افزون به گمراهساختن مردم از شناخت دشمن بيگانه , اراده آنان را نيزاسيرابرقدرتها مي سازد, و آنان را نيزاسير ابرقدرتها مي سازد, و آنان را در پياده كردن ايده ها و طرحهاي سازنده ناتوان مي سازد.

و ) محاصره همه جانبه كشورهاي مستقل :

پيدايش انديشه استقلال طلبي به مثابه سنگي است بر شيشه عمراستعمارگران , و همانند طوفان سهمگيني است بر بنياد يغماگران , و خط بطلاني است بر دفتر حيات و تاريخ ننگين چندين صدساله ابرقدرتها, و آتشي است كه خرمن هستي سلطه جويان را نابود مي سازد.

ازاينرو, قدرتهاي بزرگ براي حفظ وادامه سلطه خويش , سخت ترين واكنش را در مقابل انديشه استقلال طلبي از خود نشان مي دهند. دراين هنگام , سازمانهاي جاسوسي وظيفه دارند, هرگونه اطلاعي از چندي و چوني (كم كيف ) پيدايش و رشداين انديشه , ژرفائي حركت و ميزان تاثير آن در جامعه , چگونگي مبارزه در منگنه قرار دادن آن را در يك كشور خاص , بدست آورده و راههاي عملي فرو نشاندن و خاموش كردن اين شعله فروزان را مورد كاوش قرار دهند. )

بخشي

از شيوه هاي جاسوسي در راه براندازي شامل موارد زيراست :

1 شناسائي احزاب و سازمانهايي كه توان مقابله بااين انديشه را دارند.

2 شناسائي زمينه هاي اجتماعي واقتصادي در جهت شكست كشور مستقل .

3 شناسائي راههاي به كارگيري فشارهاي مناسب , جهت وابستگي كشور مستقل به يكي از دو بلوك .

4 يافتن روشهاي مناسب دراستفاده از ترورهاي شخصي و يا بي اعتبار ساختن شخصيت مغزهاي متفكر خواهان استقلال .تلاشهاي خونبار مردم كوبا, ويتنام و كشورهاي آمريكاي لاتين , براي رسيدن به استقلال سياسي , و فرجام شومي كه گوياي وابستگي واسارت آنان , به يكي از قدرتهاي جهاني است بيانگراين واقعيت تلخ مي باشد.

ز ) گسترش سرمايه گذاريها و بازاريابي ها:

هدف اصلي ازاستعمار ملتهاي ضعيف ,استفاده از منابع سرشار زيرزميني و نيزايجاد بازار فروش كالاهاي توليدي كشورهاي پيشرفته است . ازاينرو, مهمترين كار شبكه هاي جاسوسي , يافتن روشهاي مناسب سرمايه گذاريها و توسعه بازار فروش كالاهاي صنعتي است .و به اين لحاظ سازمانهاي جاسوسي براي بدست آوردن روشهاي مناسب جهت گسترش سرمايه گزاريها به كارهاي ذيل دست مي يازند:

شركت در تحقيقات و پژوهشهاي علمي وارد شدن در مشورتهاي نظامي , تجاري , فرهنگي , بانكي و پولي مكاري در كاري اكتشافي و جغرافيائي فعاليت در كارهاي كشاورزي , دامداري و صنعت و ...

-----------------

پاورقي ها:

1. مسائل آمريكاي لاتين , دفتراول , ترجمه فكري رشاد.22.

2و3. سند شماره يك افشاگري شماره 22.

4. سند شماره دو, همان افشاگري .

5. گرو گانگيري درايران , ترجمعه دكتر جعفر ثقه الاسلامي .

6و7. همان .96و97.

8. مراداز مامورين هدف ماموريتي هستند كه يك سازمان جاسوسي

مي خواهداز

بين مامورين رقيب صيد كند.

9. خاطرات سيا, فيليپ اگي , ترجمه ايرج خليل وارسته .66 و 67.

(ر.ك: فصلنامه حوزه,ش 5 ,8/05/1363,به نقل از سايت حوزه)

دوم- شيوه خبريابي و عملكرد سازمانهاي جاسوسي

شيوه جمع آوري اخبار واطلاعات در نظام هاي جاسوسي دنيا را در چهار بشخ عمده مي تواند جاي داد:

1 فني و تكنيكي

2 بهره گيري ازاخبار و گزارشهاي منابع آشكار

3 نفوذ در حكومتها و بكارگيري جاسوس .

4 همكاريهاي اطلاعاتي سازمانهاي جاسوسي

1 جاسوسي فني و تكنيكي :

تسلط حكومتها و نظامهاي سياسي بر مجامع علمي و تحقيقي و بكارگيري آنها در راستاي اهداف سياسي , علم وانديشه رااز پايگاه انساني خويش خارج ساخت و در راه نابودي جوامع بشري بكار گمارد.ازاين روي , علم و تحقيق وسيله اي در جهت برآوردن نيازها و خواسته هاي شيطاني حكومتها گرديد. سلاحهاي پيچيده و مرگبار در يك رقابت ناسالم از كنترل انسان خارج شد و ماشين صنايع نظامي , دنيا را به انبار سلاحهاي كشنده تبديل ساخت .اين وضع , تلاش براي شناسائي توان قدرتهاي رقيب را در پي آورد, و بكارگيري علم و تكنيك را در راه شناسائي كميت و كيفيت سلاحهاي رقيب الزامي ساخت , و مجامع علمي و فني را بكار طرح و ساخت وسائل پيچيده و ظريف جاسوسي گمارد.

آيزنهاور, در توجيه جاسوسي آمريكا بر فراز خاك شوروي توسط هواپيماهاي[ يو]2 - پس از سقوط يك فرونداز آن در خاك شوروي - چنين گفت : 1[ملتي مانند آمريكا كه امروزاز هر جهت امنيت عمومي اش مورد تهديد واقع شده است بخود حق مي دهد كه براي حفظ امنيت ملي به هر وسيله اي كه صلاح

مي داند متوسل شود زيرا عمليات جاسوسي براي حمايت از ملت و جلوگير شدن در عصري كه نيروهاي مسلح جاي خود را به موشك و بمب اتمي داده كاملا ضروري است].

حفظ امنيتي كه آيزنهاور,از آن سخن به ميان مي آورد, افزون بر جاسوسي هاي فضائي و دريائي و نصب استراق سمع در سفارتخانه ها و مراكز وابسته به كشورها, تلاش براي بدست آوردن اطلاعاتي در كشورهاي همجوار رقبا را نيز در پي داشت , و موجب پيدايش كوششهاي سياسي و نظامي براي تشكيل نظام اقماري و بلوك بنديها شد.ازاين رو, شوروي پاي خود را به آمريكاي مركزي و درياچه كارائيب باز كرد و آمريكا را به كشيدن حصارايمني واطلاعاتي بدور رقيب واداشت . به كشورهاي اروپائي و كشورهاي همجوار شوروي نظير تركيه ,ايران ,افغانستان , كره , ژاپن و مناطق نزديك به آمريكا و حوزه كارائيب , موقعيت استراتژيك بخشيد و هر دو رقيب را در راه بدست آوردن پايگاه اطلاعاتي در نزديكترين نقطه به قلمرو طرف مقابل , تشويق و ترغيب نمود.در يكي ازاسناد لانه جاسوسي در خصوص نقش ايران در سياست آمريكا چنين آمده است : ما محل مناسب ديگري نداريم كه بتوانيم از خاك آن اين استفاده ها را كه در خاك ايران مي برديم داشته باشيم . نقطه عمليات دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا درايران گزارش قاطعي درباره عمليات نظامي شوروي به خصوص در زمينه پيشرفت موشكي و در مورد همبستگي شوروي با پيمان سالت , دراختيار ما قرار داده ... بعلاوه , حق فرود آمدن از لحاظ تحت نظر داشتن درياي عمان و مرزهاي شوروي براي ما اهميت خاص داشته است

. 2

پاسخ(قسمت سوم)

بكارگيري علم و تكنيك در جاسوسي , موجب پيدايش دستگاههاي بسيار ظريف و دقيقي در جاسوسي شده است كه از آن جمله است : هواپيماهاي جاسوسي فوق العاده پيچيده , ماهواره هاي نظارت موشكي , ناوها و ايستگاههاي شناورالكترونيكي جاسوسي , پايگاههاي اطلاعاتي مستقر در كشورهاي تحت نفوذ, رادارهاي ثبت علائم , دستگاههاي الكترونيكي رمزساز و رمزخوان , ميكرفن هاي ظريف و خاموش , دستگاههاي ضبط صوت قابل جاسازي , دوربينهاي عكس برداري كوچك واستتارپذير, دستگاههاي كنترل مكالمات , دستگاههاي شستشوي مغزي , دستگاههاي دورغ سنج و دهها وسائل فني و مغزهاي الكترونيكي ديگر, كه توضيح هر كدام از آنهااز حوصله اين مقاله خارج است .

يكي از منابع پراهميت خبريابي سازمانهاي جاسوسي , منابع آشكاراست و شبكه هاي مزبور قسمتي از وقت خود را صرف جمع آوري و تحليل اطلاعات منابع ياد شده مي كنند واهميت خاصي به بيانيه هاي دولتي , مصوبات پارلمانها, بيلان كارها, آمار منتشره , محتواي سمينارها و كنفرانسها, سخنرانيهاي رسمي و غير رسمي , گفتگوهاي مديران جامعه تصميمات احزاب , گروهها واشخاص با نفوذ قطع نامه ها و بيانيه هاي مجامع بني المللي , گفتگو باافراد معمولي وامثال آن مي دهند و با تحليل و بررسي آنها به مسائل ظريفي در سياست يك كشور پي مي برند, و موارد آسيب پذيري دولتي را شناسائي مي كنند.

يكي ازافسران عملياتي سازمان سيا در خاطراتش مي نويسد:[جالب است كه بدانيم بيش از هشتاد درصداطلاعاتي كه وارد گزارشات تصفيه شده مي شود,از منابع آشكاري از قبيل مجلات علمي و فني و نطقهاي سياسي و ساير مدارك عمومي است] 3 .

روش فوق بطور كامل درسفارتخانه آمريكا درايران - قبل و بعدازانقلاب - بمورداجرا گذاشته مي شد واخبار و گزارشات روزانه توسط هيئتي مخصوص مورد مطالعه قرار مي گرفت . در سندي كه بيانگر شرح وظائف مستشاران سياسي است چنين آمده است:در مورد تحولات خبري در زمينه راديو - تلويزيون و در مطبوعات , شما بايستي به فعاليتهائي كه در حال حاضر داريدادامه دهيد,اما آنها را بشرح ذيل تكميل كنيد: علاوه بر روزنامه هاي كيهان , اطلاعات , آيندگان و رستاخير, شما همچنين بايستي مرتب روزنامه پيغام امروز را هم نگاه كنيد, مجله هفتگي خواندنيها هم بايستي به ليست مطالعاتي شمااضافه شود... شما همچنين بايستي بدنيال امكان آبونه شدن روزنامه دولتي ايران - روزنامه شاهنشاهي - كه شامل متن قانونهاي جديد, قراردادها - موافقت نامه ها و ديگر بيانيه هاي رسمي است باشيد... در خلال ساعات كار روز هماهنگي خوب خود را در مورد اخباري كه در طي روز پخش مي شود حفظ كنيد, تا ما بتوانيم قبل از داستان روزنامه ها در مورد مفيد حوادث و وقايع جاري ,از وقايع مطلع شويم . خواهد بود كه شما در بعداز ظهرها و تعطيلات آخر هفته براي تكميل كردن منابع ديگراطلاعاتيتان به اخبار و وقايع مهمي كه از راديو - تلويزيون , پخش مي شود دقت كنيد 4 . سفارتخانه هاي كشورهاي جاسوس پيشه در تعقيب هدف فوق , گاهي دست به تشكيل مجالس و محافل ادبي , علمي و سياسي و نيز مهمانيها و شب نشينيها مي زدند. تا با گردآوري صاحب نظران و آگاهان از جريان امور بتواننداطلاعات لازم رااز بخشهاي مختلف كشور بدست آورند

و در كنار آن افرادي را جهت جاسوسي استخدام كنند. فيليپ اگي , در خاطراتش مي نويسد:[در بيشتر كشورها, ديپلمات هاي خارجي باشگاهي دارند كه در برنامه آن ناهارهاي ماهيانه , شام ها و برنامه هاي گردشي وجود دارد. مامورين وزارت خارج وافسران سيا باپوشش وزارت خارجه , عضواين باشگاه ها هستند] 5 . در كتاب اسناد خانه سدان , سندي وجود دارد كه حاكي از ريشه دار بودن سياست فوق است :

[ در يكي ازاوراق صورتهائي بترتيب زير: مخارج شام , مخارج ناهار, و مخارج شب نشيني جلب توجه مي كند, كه در مقابل بعضي از آنها اسامي عده اي از وكلاء مجلس و روزنامه نويسان هم ثبت شده است] 6 .سفير و جاسوس آمريكا در سندي كه از وي باقي مانده است , خاطر نشان مي سازد كه تشكيل مهمانيها و شب نشيني ها و نيز محافل ادبي از كارهاي معمول عده اي از سفارتخانه هااست واز چند كشور نام مي برد, كه از آن جمله آلمان غربي است كه با تشكيل شب شعري بياد گونه شاعر آلماني عده اي را گرد آورده بود. يكي ازاين محفل روندگان درباره آن مي نويسد:

بگذريم ازاين نكته كه تعداد محدود واندكي هم كه گرد مي آمدند كمتر براي شعر شنيدن به انستيتو مي رفتند كه هر يك در آنجا كار خاصي داشت. 7 .افزون براينها, شبكه هاي مزبور با جمع آوري اطلاعات ازافراد معمولي نيز مي پرداختند,افرادي كه حكم جاسوس را نداشتند لكن درارتباط با مردم داراي اطلاعاتي مفيد بودند واين يكي از راههاي معمول گردآوري اخباراز منابع آشكار, در سياست شبكه هاي صيد خبر

بود. آلن دالس ,اولين رئيس سازمان سيا در خاطراتش مي نويسد:

در روزگار صلح مي توانداطلاعات را آشكارااز منابع سياسي و كنسولي و وابسته هاي نظامي بدست آورد, كه البته اين وظيفه معمولي آنهاست . همچنين مي توان اطلاعات رااز مطبوعات , راديو, هزاران آمريكائي كارخانه دار يا بازرگان و ماننداينان كه در خارج زندگي مي كنند و بطور طبيعي با مردم آن كشورها در تماس روزانه و پيوسته هستند واز آنچه در كشور مي گذرد آگاهند كسب كرد, تجزيه و تحليل دقيق اطلاعاتي كه بااين روش ها بدست آمده است هشتاد درصداطلاعات لازم براي تعيين سياست ملي ما را فراهم مي كند.ماموراطلاعات ملي براي خاورميانه زير عنوان توصيه افزايش پوشش گزارشي , سفارش مي كند كه :دانشجويان مبادله اي , معلمين , مبلغين مذهبي و غيره كه براي مدتي در ايران زندگي مي كنند, بايستي كه بطور متناوب بر يك اساس برگزيده درباره اطلاعاتي كه از طريق فعاليتهاي عاديشان كسب مي كنند, مورد سئوال و پرسش قرار گيرند. 9.و در قسمت ديگري ازاين سند مي گويد:[ هزاران آمريكائي غير رسمي بطور قانوني درايران هستند كه نشان دهنده يك ذخيره پنهاني مهم اطلاعاتي هستند, ولي هيئت نمايندگي , فاقد پرسنل براي بعهده گرفتن يك تلاش سيستماتيك براي بهره برداري ازاين دارائي هاست].ازاينرو, بايد دست اندركاران اداره جامعه از سطوح پائين تا بالا, دقت لازم را در گفتار, رفتار و نوشتار خود معمول دارند واز گشودن سفره دل خويش در هر محفلي بپرهيزند. و شهروندان معمولي نيز در تماس با بيگانگان احتياط لازم را بنمايد, و هيچ گاه اتباع كشورهاي ديگر را محرم راز ندانند. و ضربات

سنگين و غيرقابل جبرانيكه در طول تاريخ از ناحيه افشاءاسرار بر جامعه اسلامي وارد شده است , در نظر بگيرند و كياست لازم را در زندگي داشته باشند .

3- نفوذ در حكومتها و بكارگيري جاسوس :

جاسوسي رسمي , جاسوسي محرمانه است كه با جايگزيني مزدوران در موقعيتهاي مناسب اعمال مي شود, و داراي روشهاي ويژه اي است كه ما پس از بحث شيوه استخدام جاسوس , بدان مي پردازيم زيرا كاوش شيوه استخدام جاسوس , حكم پايه اي براي مبحث فوق دارد.

استخدام جاسوس

استخدام جاسوس از ظرافت خاصي برخورداراست , و بي دقتي لازم دراين امر موجب افشا شدن نقشه ها و طرحهاي جاسوسي مي شود, و رسوائي و بي اعتباري سازمان مربوطه را در پي مي آورد. واضافه بر آن , ممكن است شخص مورد نظر, با هدفهاي اطلاعاتي از طرف سازمانهاي رقيب , در تلاش ورود به سازمان مذكور باشد.ازاينرو, سازمانهاي جاسوسي ,افزون بر آزمايش فرد مورد نظر ارزيابيهاي لازم به روحيات و نقاط ضعف وي نيز توجه كامل مي نمايند. و مراحل مختلف زندگي , فكر وانديشه , وابستگيهاي وي را مورد مطالعه قرار مي دهند. براين اساس , سازمانهاي مزبور شيوه هائي دراستخدام جاسوس بكار مي گيرند و به مسائلي توجه مي كنند كه پاره اي از آنها را دراينجا مي آوريم .

الف -القاء وحدت ايدئولوژي

ايمان به يك ايدئولوژي مشترك بين فرد مورد نظر و سازمان مربوطه , مطمئن ترين راه استخدام وي است زيرا چنين شخصي بااين انديشه خود را ملزم به ياري رساندن شبكه مزبور مي داند. و باايمان و تعهد لازم دست بكار مي

شود.براين اساس است كه سازمانهاي جاسوسي دست به القاء وحدت ايدئولوژي مي زنند و تلاش فراواني براي گسترش انديشه هاي جهان وطني و بعضا نژادگرايانه مي كنند.موضوع وحدت ايدئولوژي ,انگيزه اي شده است تا صهيونيسم بيشترين جاسوسان خود رااز بين يهوديان ,[ 12 كا گ ب] از ميان كمونيستها, 13انتلجنت سرويس انگلستان و سيا,از بين فراماسونري ها 14 , بهائيان و تحصيل كردگان غرب زده 15 برگزيند. انديشه جهان وطني در بين كمونيستها و فراماسون ها و تحصيل كردگان غرب زده و فكر نژاد پرستانه در ميان يهوديان زمينه سازاينگونه استخدام هااست . ازاينرو, بايد با چنين انديشه ها برخورداصولي بشود واز گسترش آن در جوامع اسلامي جلوگيري بعمل آيد.

ب -پرورش دراز مدت :

پرورش دراز مدت ,از راه تشكيل مراكز فرهنگي در درون كشورها يا قبول دانشجو در كشوري كه شبكه هاي مزبور قرار دارند,اعمال مي شود. دراين نوع مراكز, با مطالعه دقيق بر روي روانشناسي رفتاري فرد مورد نظر, والقاءانديشه هاي لازم وي را درضمن سنجيدن , مي پرورانند و در موقع مناسب به استخدام در مي آورند.با مطالعه بيوگرافي جاسوسان افشا شده , بخوبي در مي يابيم كه جاسوسان شوروي قسمتي از مراحل آموزشي خويش را در آن كشور گذرانيده اند و جاسوسان آمريكا,انگلستان فرانسه واسرائيل در كشورهاي مزبور مراحل تربيتي و آموزشي خود را بپايان برده اند. در اينجا براي روشن شدن گفته بالا, دو پاراگراف از يك سند لانه جاسوسي را مي آوريم :

كوشش قابل ملاحظه اي بايد بعمل آيد, تا جوانان ايراني تنها به موسسه هايي درايالات متحده بروند كه مي توانند به دانشجويان بيگانه تعليم و

تربيت خوبي بدهند. 16 و در قسمت تهيه برنامه براي گروههاي[ هدف ويژه] ,از جمله روشنفكران در راه كشف تعدادي انديشه عملياتي مي خوانيم :

تعيين مامورين جوان اداره اطلاعات آمريكا براي تحصيل تمام وقت در دانشگاه تهران به پيروي ازالگوي آمريكاي لاتين , با رسالت اصلي تحت تاثير قراردادن افكار عمومي دانشجويان در جهتي مساعد براي سياستهاي ايالات متحده 17 .ازاين روي , بايد مسئولين مملكتي دقت كافي در خصوص همكاريهاي فرهنگي و علمي با كشورهاي بيگانه نمايند. و توجه داشته باشند كه سازمانهاي جاسوسي همكاريهاي لازم رادراين بلوك بنديهاي خود دارند, و با تعطيل شدن سفارتخانه اي يا قطع شدن رابطه ديپلماتيك با يك كشور, خطراستخدام جاسوس از بين نمي رود .

ج - گسترش روابط خانوادگي :

وجود روابطه خانوادگي بين اتباع دو كشور, موجب مي شود كه زوجين نسبت به هر دو كشورازاحساس خوبي برخوردار گردند و خواهان موفقيت آنها باشند.اين احساس علاقه , زمينه را براي پذيرش انديشه منافع مشترك آماده مي كند و شبكه هاي اطلاعاتي را بطمع استخدام اين قبيل افراد مي اندازد. سازمانهاي مزبور, نخست اطلاعات واخبار دست دوم را از آنان مي خواهند و با گذشت زمان تبديل به جاسوس رسمي و مامور حرفه اي مي كنند.ازاينرو, در برقراري اينگونه روابط بايد دقت كافي شود و در ارتباط اينگونه افراداحتياط و كياست لازم را بايد بكار گرفت .

د- بهره بري ازضعفها

يكي از روشهاي معمول دراستخدام مزدور دست گذاشتن روي ضعفهاي فرد هدف مي باشد. شبكه هاي مذكور با سود جوئي از ضعفهاي شخص , وي را باستخدام در مي آورند,ازاينرو, سازمانهاي جاسوسي توسط سفارتخانه ها و ماموران خويش

بااستفاده از علوم انساني به مطالعه روحيات افراد مي پردازند وافرادي را كه ضعفهائي نظير: جاه طلبي شهرت خواهي احساس حقارت , سرخوردگيهاي سياسي و مالي واجتماعي , تزلزل روحي , مال دوستي , شهوت طلبي , توطئه گري , آشوب طلبي , بي اعتقادي به نظام وامثال آن دارند, بر مي گزينند وبه پرورش واستخدام آنان مي پردازند. يكي از افسران عملياتي سازمان سيا در خاطراتش مي نويسد6.[ عمليات پشتيباني ,ازشناختن شخصيتهاي مورد نظر نيز براي كشف محرك هائي كه ممكن است كه آنها را وادار به قبول يا رد پيشنهاداستخدام ما كند, مهم است , كه اين محركها, قدرتها و ضعفها, مسائل و مشكلات , جاه طلبي ها, شكستها, خصومتها, و آسيب پذيري اين شخصيتهااست] 18 .

در يكي ازاسناد لانه جاسوسي در رابطه بااستخدام بني صدر, مواردي بعنوان نقاط مثبت ذكر شده است كه ما را در شناختن روش استخدام سازمانهاي جاسوسي كمك مي كند:از قبيل :او جاه طلبي سياسي دارد و احتمالا روزنامه اش را به اين منظورايجاد كرده و يا وي[ امام] را مصون از خطا نمي داند و بعنوان يك روشنفكر حاضر نيست ازايشان اطاعت كند. يااينكه وي اعتمادي به آينده ندارد واگراحساس كند رژيم بنفع او نيست , براي توطئه عليه رژيم مانعي سر راه خود نمي بيند و در صورت تبعيد به خارج به كمك مااحتياج پيدا مي كند19. و در جاي ديگر درباره وي مي نويسد:

[ به نظر مي آيد كه از تبليغات مقتضاي مقامش در نهضت و مزاياي قدرت (يعني محافظاني كه بعنوان يك عضو شوراي انقلاب برايش گمارده شده اند), لذت مي برد. در

واقع امر به نظر مي آيد كه او بيشتر يك ديوانسالار (بورو كرات )است تا يك انقلابي , هر چنداو همواره روشنفكري ملايم طبع بوده , با وجوداين حالا كه در تهران جاي گرفته بنظر مي رسد كه دارد جا مي افتد.او كمي شكم آورده , لباسهاي كاملا اندازه سفارشي مي پوشد و ساعت طلاي جديدش را كه ظاهري گرانقيمت دارد, برخ مي كشد] 20 .ازاين پراگرافها بخوبي پيداست كه چرا سازمان سيا در وي طمع مي كند و به استخدامش دست مي يازد.اينها و نظائر آن , روش استخدام مامور در نظامهاي جاسوسي است . و نگارش تفصيلي آن زمان بسنده اي مي خواهد كه از گنجايش اين مقاله فزون است . و فرصت پرداختن به راههاي جاسوسي بخش سوم و چهارم رااز ما مي گيرد, ازاين روي به بحث روشهاي جاسوسي بر مي گرديم .

سازمانهاي جاسوسي , پس ازاستخدام افراد مورد نياز به آموزش و تربيت آنان مي پردازند و به فنون جاسوسي آگاه مي سازند.اين آموزشها ممكن است در مدارس خاصي صورت بگيرد, چنانكه آمريكا شوروي واسرائيل با تاسيس آموزشگاههاي جاسوس به تربيت مامور دست مي يازند, واحتمال دارد با آموزشهاي خصوصي و تعيين مسئول خاص صورت بگيرد.روش دوم بيشتر در رابطه با جاسوسان سطح پائين و جاسوسان تابع كشورهاي بيگانه بمورداجرا گذاشته مي شود.افرادي كه در كشورهاي بيگانه بكار گمارده مي شوند, داراي پوششهاي مختلف هستند,از زنهاي فاسد و روسپي گرفته تا مديران جامعه و روساي جمهور و پادشاهان .بني صدر رئيس جمهور معزول ايران و جاسوسه ك گ ب , مي تواند نمونه اي براي موارد فوق باشد, كه اولي

با تسخير لانه جاسوسي افشا شد و دومي در سال 1358 توسط سازمان جاسوسي آلمان غربي دستگير شد و مشخص گرديد كه به مدت 3 سال بعنوان روسپي با ديپلماتها و سياستمداران رابطه برقرار مي كرد واطلاعات لازم به سفارت شوروي در آلمان غربي مي داد21. بنابراين , نمي توان بطور دقيق پوششهاي مورداستفاده جاسوسان را شمرد و مشخص كرد گرچه پوششهاي معمول و همگاني نظام هاي جاسوسي را مي توان بقرار ذيل نام برد:

پاسخ(قسمت چهارم)

1-پوشش ديپلماتيك :

سفارتخانه ها يكي از محل هاي مناسب جاسوسي تشخيص داده شده , و پوشش ديپلماتيك بهترين پوشش جاسوسي شناخته شده است زيرا حضوراتباع كشوري بعنوان ديپلماتيك در يك كشور ديگر جنبه قانوي دارد واز آنجائيكه اساسي ترين كار ديپلماتها سياسي است , فعاليتهاي سياسي آنان موجب سوءظن مقامات كشور ميزبان قرار نمي گيرد.ازاينرو, سازمانهاي جاسوسي , پايگاه اصلي خود را در سفارتخانه هاي خويش قرار مي دهند, و عده اي مامور صيد خبر را با عناوين ديپلماتيك به كشورهاي مختلف جهان مي فرستند.[فيليپ آگي] در خاطراتش ضمن اينكه ايستگاهها و پايگاههاي سازمان سيا را شيشه عمر عمليات سازمان مي نامند, چنين مي نويسد:

در بيشتر كشورها,اين ايستگاهها و پايگاهها در قسمت سياسي سفارتخانه ها يا كنسولگري ها قرار دارند و بعضي افسران و ماموران براي مقاصد مخفي , مامور ديگر بخش ها مانند تجاري و كنسولي مي شوند. 22.و در جاي ديگر مي نويسد:آشنائي با سياستمداران محلي معمولا مشكل نيست , چون افسران سيا زير پوشش ديپلماتيك در سفارتخانه هااز طريق كوكتيل پارتي ها با پذيرائي ها باشگاهها و ديگراموري كه سياستمداران را گردهم مي آورد, دسترس طبيعي به

هدف هايشان دارد.

براين اساس بود كه سفارتخانه آمريكا در تهران , محل فعاليت سازمان سيا گرديده بود و از آنجا بر عليه انقلاب توطئه مي شد, و باافشاءاين لانه فساد, مشخص شد كه سفارتخانه ها غيراز فعاليتهاي ديپلماتيك كارهاي ديگري هم مي كنند. گر چه جهانيان بخاطراخراجهاي متعدد ديپلماتها به عنوان جاسوسي , آگاهيهائي دراين مورد داشتنداماافشاگري دانشجويان پيرو خطامام ,اطلاعات آنان را گسترش داده و آگاهيهاي لازم راازاين نهاد سياسي به مردم جهان داده است . استفاده از پوشش ديپلماتيك اختصاص به سازمان سيا ندارد, بلكه از روشهائي است كه تمام شبكه هاي جاسوسي از آن بهره مي گيرند. در يكي از اسناد لانه جاسوسي درباره موساد چنين آمده است:

مقر موساد, در خارج از منطقه عربي خاورميانه ,اكثرا تحت پوششهاي ديپلماتيك , در داخل سفارتخانه و كنسولگريهاي اسرائيل مي باشد. موساد درايالت متحده , اكثر پايتخت هاي اروپائي , تركيه ,ايران و مراكزاستراتژيك در آمريكاي لاتين , آفريقا و خاور دور, پايگاههائي دارد24

2- پوشش مستشاري :

مستشاران اعم از نظامي , سياسي ,اقتصادي , فرهنگي , و غيره , پوشش معمولي و رسمي براي افسران سازمانهاي جاسوسي است .اين نوع مستشاران , بااختياراتيكه دارند مي توانند حوزه ماموريت خويش را بطور كامل زير نظر بگيرند واطلاعات لازم را بدست آورند و با مصونيت سياسي كه در عمل از آن بهره ورند, به آساني مي تواننداطلاعات بدست آمده را به سفارتخانه هاي خود منتقل كنند و دراختيار مقامات اطلاعاتي كشور خود قرار دهند.در يكي ازاسناد لانه جاسوسي , سفير سابق آمريكا ريچار هلمز پس از بيان اهداف آمريكا درايران كه از آنجمله دسترسي به مواضع

براي امكان فعاليتهاي منحصر بفرد جاسوسي و مخابرات مي باشد, راههاي رسيدن به آن اهداف را چنين بيان مي كند:

[ اين اهداف نياز به تعداد معتنابهي كارمند دارد.اينك تهران بزرگترين هيئت ديپلماتيك در خاور نزديك است . باضافه تركيب معمول هيئت ديپلماتيك , ما حضور نظامي عمده اي نيز در شكل هيئت مستشاران نظامي , و تيمهاي كمكي عمليات فني داريم . همچنين ما يك سپاه صلح (195 دواطلب ), يك انجمن بزرگ و فعال ايران و آمريكا, نمايندگاني از وزارت كشاورزي ,اداره مبارزه با مواد مخدر, تاسيس قريب الوقوع يك اداره خدمات ماليات داخلي در منطقه و حدود 20 واحد مجزا كه عمدتا در كار فعاليتهاي نظامي و جاسوسي ما درايران هستند, داريم] 25 .

3- پوشش تجاري وصنعتي :

با گسترش صنعت و پيشرفت توليد و تبادل كالا, همكاريهاي اقتصادي از مرز كشورها گذشت , و شركتهاي صنعتي و تجاري بين المللي بوجود آمد حضور هيئتهاي تجاري و صنعتي در كشورهاي بيگانه ,امري عادي و معمولي گرديد. و مردم حضور خارجيان را با عناوين اقتصادي در كشورشان پذيرا شدند.اين موضوع شبكه هاي جاسوسي را به اين انديشه رهنمون گرديد كه از عناوين اقتصادي جهت پوشش جاسوسي سود جويند.ازاينرو,اضافه بر بهره وري از هيئتهاي مزبور در زمينه جمع آوري اخبار, به گسيل داشتن ماموران خويش با عناوين فوق دست يازيدند. ديويد.اچ . بلي ,افسر ماموراطلاعات ملي سيا براي خاورميانه , ضمن توجيه گسترش پوشش جاسوس , تاكيد مي كند كه:[ يك ليست كامل از بازرگانان آمريكائي كه در حال انجام معاملات مهم واساسي هستند, بايد در دسترس هيت اعزامي و تحليل گران در واشنگتن

قرار گيرد. تحليل گران بعدا مي توانند ترغيب شوند, كه چنين ليست تجديد نظر شده مرتب را بعنوان كليد براي تهيه نيازهاي فعاليت جمع آوري ( اطلاعات ) سيا مورداستفاده قرار دهند] 26 .و در رابطه با موساد, جاسوسان آمريكائي چنين مي نويسند:[تشكيلات رسمي كه براي پوشش بكار مي رود شامل : هيئت هاي خريداسرائيلي و شركتهاي توريستي دولتي اسرائيل , نظير[ ال آل] و دفاتر زيم مي باشد, موسسه ساختماني اسرائيل , گروههاي صنعتي و سازمانهاي بين المللي تجاري اسرائيل , نيز پوشش هاي غير رسمي مي باشند] 27 . ازاينرو, بايد در برخورد با هر نوع همكاري اقتصادي , توجه كافي شود تا زمينه فعاليت جاسوسي شبكه هاي صيد خبراز بين برود واسرار مكتبي حفاظت كامل بشود.

4 -پوشش فرهنگي و علمي :

همكاريهاي فني و علمي بين كشورها, موجب ارتباط بيشتراتباع كشورهاي مختلف مي شود واز آنجائيكه اين نوع همكاريهااز قداست ويژه اي برخورداراست , روش مناسبي جهت انحراف افكار مردم از فعاليتهاي پشت پرده مي تواند باشد.ازاينرو, شبكه هاي جاسوسي از آن بعنوان پوشش جاسوسي بهره مي گيرند و در لواي همكاري علمي و فرهنگي و تفريحي دست به جمع آوري اطلاعات مي زنند. تاسيس انجمن هاي فرهنگي و آموزشي از سوي قدرتهاي بزرگ , عمدتا بمنظور تامين هدف فوق است . بر اين اساس بود كه انجمن ايران و آمريكا, در شهرهاي ايران شعبه باز كرده بود و به فعليت جاسوسي در پرتو آموزش زبان ,ارائه كتب , و نشان دادن فيلم واسلايد مي پرداخت .

در پايان اين بخش , قسمتي از خاطرات يك افسر عملياتي سازمان سيا را مي

آوريم , تا مشخص شود كه پستهاي جاسوسي اختصاص بمورد فوق ندارند, و طبق شرائط و درارتباط با عمليات فرق مي كند:

پوشش مستقيما باامنيت عملياتي ارتباط دارد, چون از طريق آن كاري مي كنيم كه عمليات سري كارهائي با هدف هاي قانوني بنظر آيد. ممكن است كه بنيادي براي مكانيسم مخفي تامين بودجه بكار رود, يك شركت كشتيراني ممكن است پوششي براي عمليات دريائي باشد, يك شركت هوائي مي تواند پوششي براي پشتيباني از عمليات شبه نظامي گردد. يك فعاليت حرفه اي قانوني ممكن است براي استخدام ظاهري يك افسر سيا در يك كشور خارجي به كار .

همكاريهاي اطلاعاتي سازمانهاي جاسوسي :

بلوك بندي , يكي از اساسي ترين سياست استراتژيك قدرتهاي بزرگ است .اين سياست در تمام زمينه ها بموداجرا گذاشته مي شود.ازاين رو, در زمينه اطلاعات و اخبار نيزاين روش معمول است , و شبكه هاي جاسوسي در محدوده بلوك بنديهاي خاص خوداز همكاريهاي اطلاعاتي يكديگر كامل بهره برداري را مي نمايند. شبكه هاي اطلاعاتي بلوك شرق به شبكه ك . گ . ب , متصل هستند و توليدات خود را دراختيار آن قرار مي دهند و شبكه هاي اطلاعاتي بلوك غرب با سازمان[ سيا], همكاري مي نمايند. بسياري ازاين شبكه ها توسط شبكه مادر بوجود آمده اند, چنانكه سازمان امنيت ايران[ ساواك] , مصر, تركيه , كره جنوبي و ... راافسران اطلاعاتي آمريكا, و سازمانهاي جاسوسي اروپاي شرقي را ماموران ك گ ب , پايه گذاري كرده اند.

همكاري اطلاعاتي , بين سرويس هاي جاسوسي در قاموس خبر چيني بعنوان[ روابط وابسته] مشهوراست واين نوع روابط در بين بيشتر سرويسهاي اطلاعاتي معمول است

. براي روشن شدن اين بخش از جمع آوري اطلاعات , قسمتي از همكاريهاي موساد با سرويسهاي چند كشور مختلف جهان رااز يكي ازاسناد لانه جاسوسي مي آوريم .

در حال حاضر موساد, با همكاري[ شين بث] روابط وابسته اي با سرويسهاي اطلاعاتي وامنيتي از طريق عضويت در گروه[ كيلووات] 29 حفظ كرده است ... دراواخر 1958, يك سازمان روابط وابسته رسمي سه جانبه شامل موساد, سرويس امنيت ملي تركيه و سازمان اطلاعات امنيت ايران تشكيل شد كه اين سازمان[ نيزه سه سر] ناميده شد. 30اسرائيل[ روابط وابسته اي] با سرويس هاي امنيتي مكزيك , نيكاراگوئه (قبل ازانقلاب ) كاستاريكا, پاناما, جمهوري دومنيكن , ونزوئلا, كلمبيا,اكوادور, و پرو, نيز حفظ كرده است ... همچنين با غنا,افريقاي جنوبي ,اندونزي , ژاپن , تايلند, سنگاپور,[ روابط دوستانه] خود را محفوظ داشته است31 .

اينها گوشه اي از روشهاي خبريابي سازمانهاي جاسوسي بود كه بطور فشرده و گزاره اي مورد بررسي قرار گرفت . آگاهي مبسوط از سرويس هاي اطلاعاتي , فرصت گسترده اي مي خواهد و نياز به صرف وقت بيشتري دارد, و بر كساني كه درانديشه آگاهي سياسي هستند, مطالعه دقيق و وسيع از سازمانها و شبكه هاي جاسوسي امري ضروري و لازم است

پاورقي ها:

1روزنامه جمهوري اسلامي شماره مسلسل .1164.

2 اسناد لانه جاسوسي ج 8.158.

3كتاب خاطرات سيا, فيليپ اگي .37.

4 اسناد لانه جاسوسي , ج 17.99.

5كتاب خاطرات سيا.67.

6 اسناد خانه سدان .317.

7شعر و سياست ,/06

8روزنامه جمهوري اسلامي , شماره مسلسل .1154.

9 اسناد لانه جاسوسي , ج 8.182.

10 همان مدرك ,.197.

11 براين اساس است كه در آموزشهاي تربيتي و پرورشي اسلام

به موضوع اسرار توجه شاياني شده است وامامان شيعه در هر موقعيتي پيروان خود را به حفظ زمان و نگهداري اسرار سفارش مي فرموند.امام صادق ع مي فرمايد: ان كان في يدك هذه شي ء فان استطعت ان لا تعلم هذه فافعل ...احفظ لسانك تعز, و لا تمكن الناس من قياد رقبتك فتذل . اگر در دستت چيزي داري و مي تواني دست ديگرت رااز آن بي خبرداري اين كار را بكن ... زبان خويش را نگهدار تا عزيز گردي و رخصت مده كه مردم بر گرده ات سوار شوند, چرا كه دراين صورت ذليل خواهي شد. (وسائل الشيعه) 11.493. ج 6از باب تحريم اذاعه الحق )

12 اسناد لانه جاسوسي.54.11 سرويس اطلاعات اسرائيل ,اتكاء بسياري بر محافل و سازمانهاي مختلف يهودي در خارج از كشور, براي استخدام عمال و كسب و بيرون كشيدن اطلاعات عمومي دارد.

13افشاي جريان حزب توده درايران پرده از روي اين واقعيت برداشت و مشخص گرديد كه احزاب كمونيستي محافل جاسوسي ك گ ب مي باشند. براي آگاهي بيشتر به مصاحبه هاي تلويزيوني سران حزب توده مراجعه كنيد.

14 محافل فراماسونري از مراكزاوليه جاسوسي به شمار مي آيد, زيرا ايدئولوژي آن كه عبارت ازاعتقاد به :اصل برادري , برابري , آزادي جهاني و تابعيت لژ مركزاست زمينه مناسبي براي پذيرش حرفه جاسوسي از سوي پيروان ايدئولوژي فوق آماده مي كند.محمود محمود, نويسنده تاريخ روابط سياسي ايران وانگليس در جلد 7 ص 2 درباره اين افراد چنين مي نويسد:

ازاوايل قرن نوزدهم پاي هرايراني كه به اروپا رسيد, مخصوصا بلندن او را به اين محفل سري دعوت كردند وامضاء گرفتند واو را

برادر و برابر خواندن و مهر كردند و دهانش دوختند.اين آدم ديگر دلباخته آزادگان مي شد و خود را مطيع و پيرو دستور آنها مي دانستند... نمايندگان دولت انگليس كه درايران ماموريت پيدا مي كردند در همه جاازاين برادران داشتند و بسراغ هم مي رفتند و يكديگر را پيدا مي كردند سر و سر داشتند و با هم رايگان بودند.

15 دراين مورد مطالعه ج 17. اسناد لانه جاسوسي ضروري و مفيد است .

16 اسناد لانه جاسوسي , 20.78.

17 همان مدارك .80.

18كتاب خاطرات سيا.51.

19 اسناد لانه جاسوسي 10.43.

20 همان مدرك .41. 22كتاب خاطرات سيا.48.

23 همان مدرك .82.

24 اسناد لانه جاسوسي 11.46.

25 اسناد لانه جاسوسي 8.94.

26 همان مدرك .82.

27 اسناد لانه جاسوسي 11.52.

28كتاب خاطرات سيا.91.

29 گروه كيلو وات تشكيلا تي است كه با مسائل تروريسم عرب سر و كار دارد و مشتمل بر كشورهاي : آلمان غربي , بلژيك ,ايتاليا,انگلستان , لوكزامبورك , هلند, سويس , دانمارك , كانادا, فرانسه ,ايرلند, سوئد, نروژ, واسرائيل است . اسناد لانه جاسوسي 11.61

. 30 اسناد لانه جاسوسي 11.61.

31 مطالعه صفحات .61, 62.63.64از جلد 11ازاسناد لانه جاسوسي در اين مورد مفيداست

(ر.ك: فصلنامه حوزه,ش 7 ,22/11/1360 ,به نقل از سايت حوزه)

جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

- آلم، ژان پير، جاسوسي و ضد جاسوسي، ترجمه سرو قد مقدم، ابوالحسن، مشهد، آستان قدس رضوي، 1377

- اندلمن، ديويد، جنگ جهاني چهارم، ديپلماسي و جاسوسي در عصر خشونت، ترجمه سهيلا كيانتاژ، تهران، اطلاعات، 1380

- بلك ايان، موريس، لني، جنگ هاي نهاني اسرائيل، تاريخ ناگفته دستگاه جاسوسي اسرائيل، ترجمه جمشيد زنگنه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372

- ريچلسون، جفري تي، سازمان هاي

جاسوسي جهان، ترجمه بابك ساعدي، تهران، 1377

- نوايي، بهرام، موساد مخوف ترين سازمان جاسوسي جهان، رشت، انتشارات گيلان، 1381

مايكل مور نويسنده منتقد آمريكاي چگونه آدمي است؟ وابسته به چه حزب يا سازماني است ؟ آيا فقط با بوش درافتاده و وابسته به دمكرات هاست يا كلا با نظام حاكم آمريكا مشكل دارد. در اين صورت چگونه به او اجازه فعاليت مي دهند؟ فعاليت تا اين حد گسترده و استفاده از امكا

پرسش

مايكل مور نويسنده منتقد آمريكاي چگونه آدمي است؟ وابسته به چه حزب يا سازماني است ؟ آيا فقط با بوش درافتاده و وابسته به دمكرات هاست يا كلا با نظام حاكم آمريكا مشكل دارد. در اين صورت چگونه به او اجازه فعاليت مي دهند؟ فعاليت تا اين حد گسترده و استفاده از امكانات هاليود و ... قطعا نشان از پشتيباني هاي پشت پرده است و گرنه چرا در اين مدت توسط صهيونيست ها محدود نشده است.

پاسخ

در پاسخ به اين سوال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

الف _زندگينامه و آثار مايكل مور:

وي در دهه 50 در حومه ميشيگان متولد شد. او به يك مدرسه كاتوليك رفته و در آغاز سعي داشت كشيش شود، اما بعد پشيمان شد.

اولين ناراحتي وي زماني بود كه شركت جنرال موتورز (GM) در دهه 80، اكثر فعاليت هاي خود را به مكزيكو منتقل كرد. دنياي روياهاي مور با اين كار به كابوس تبديل شده كابوسي از بيكاري و دلتنگي و با اين زمينه شروع به انتقاد از GM در يك روزنامه راديكال كرد. اما اين كافي نبود.

مور مي گويد: «پس از چند سال نوشتن، به اين نتيجه رسيدم كه ديگر چكار مي توانم بكنم؟ خوب، سينما را دوست دارم. شايد بتوانم يك فيلم بسازم» و همين كار را هم كرد گرچه هيچ تجربه قبلي در اين زمينه و پولي نداشت همه چيزش را فروخت و زير قرض رفت و موفق شد «من و راجر» را بسازد. اتهامي داغ بر شركت GM و مديرعامل آن راجر اسميت.متعاقب آن راجر اسميت از هرگونه برخورد با مور امتناع مي كرد. در نهايت اين فيلم منجر به معروفيت

مور و اعتبار امضاي وي شد.اما به رغم موفقيت وي، مور اصرار دارد كه دوست ندارد همه توجه ها به او جلب شود.مور مي گويد: «من از اين كار متنفرم. افرادي مثل من و از اين كلاس كاري نبايد نمايش هاي مخصوص به خود را داشته باشند».

اما منظور وي نمايش هاي شبكه اي است نه در مورد فيلم هايش كه نهايتا وي را در مراسم اسكار به خاطر فيلم «بولينگ براي كلمباين» روي صحنه برد و در آنجا در كنار چارلتون هستون قرار گرفت.

هنگامي كه بوش از حمايت 70 درصدي مردم آمريكا برخوردار بود، كنايه هاي مور به دولت بوش، همچون كتاب «مرد سفيد احمق»، توجه همه را به خود جلب كرد، اما به خاطر 11 سپتامبر، اين كتاب نتوانست به كتا ب فروشي ها راه پيدا كند. ناشران به وي مي گفتند، اينك آمريكا عضو شده و در اين روزها، انتشار كتابي با نام «مرد سفيد احمق» ناممكن است. ما توصيه مي كنيم كه 50 درصد كتاب را بازنويسي كني و همه آن طعنه ها به بوش را برداري، همچنين مي گفتند كه ما نمي خواهيم، عقيده خود را نسبت به بوش تغيير دهي، اما اين كنايه هاي كتاب را به حداقل برسان. آمريكا وارد دوره جديدي شده است.

مور بازنويسي كتابش را رد كرد و انتشارات هارپركالينز هم از انتشار آن خودداري كرد. مور ديگر چيزي براي از دست دادن نداشت، بنابراين تصميم گرفت كه چند فصل از آن را براي عده اي در نيوجرسي بخواند. وي يك كتابدار را در اتاق پشتي منزلش در پاي كامپيوتر به كار گماشت. وي به چت روم هاي كتابداري مي رفت و به آنها مي گفت كه كتاب مايكل مور در حال توقيف شدن است. چند روز بعد،

از طرف هارپركالينز تماسي گرفته مي شود و به اين طريق، آنها پيام هاي تنفرآميزي را از سوي كتابداران دريافت مي كنند. مور در پاسخ مي گويد: «اين كار يكي از گروه هاي تروريستي است كه شما نمي خواهيد با آن درگير شويد»، نتيجه اينكه هارپركالينز كتاب را منتشر كرد.

آخرين فيلم وي «فارنهايت 11/9» در سراسر جهان به نمايش درآمد و جايزه اول جشنواره فيلم كن را نيز به خود اختصاص داد. فيلم مستند قبلي وي، «بولينگ براي كلمباين» نيز برنده جايزه اسكار بهترين فيلم مستند در سال 2003 شد.

«بولينگ براي كلمباين» اين پرسش اساسي را مطرح مي كند كه «چرا بسياري از آمريكايي ها يكديگر را مي كشند؟» فيلم در حالي آغاز مي شود كه بانك به خاطر افتتاح حساب، به جاي جايزه دادن يك توستر يا مانند آن، يك قبضه تفنگ را به مشتري خود جايزه مي دهد. اين فيلم به نوبه خود يك فيلم عشقي هم هست؛ عشق آمريكا به تفنگ.مور در فيلم خود مي گويد: «هر ساله چند نفر به وسيله تفنگ كشته مي شوند؟ در فرانسه 255 نفر، در كانادا 165 نفر، در انگليس 68 نفر، در استراليا 65 نفر ولي در آمريكا 11127 نفر.اما آيا مشكل، تفنگ هاي موجود در آمريكاست؟ مور تا هنگامي كه به كانادا رفت، همين فكر را مي كرد، ولي در آنجا متوجه شد كه در كانادا اسلحه به تعداد زيادي در دسترس است، اما به دلايلي مردم در منزلشان را قفل نمي كنند. اما چه چيزي باعث مي شود آمريكايي ها اين قدر به هم تيراندازي كنند؟ مور اين استعداد آمريكايي ها را مرتبط با ترس مي داند؛ ترس از يكديگر و از همه جهان.او مي گويد: «من فكر مي كنم ما يك نوع بيماري رواني داريم؛

يك بيماري رواني اپيدمي. هنگامي كه اين بيماري اثر مي كند، دنيا در نظرمان عوض مي شود و ما از يكديگر مي ترسيم».گزارشگر «سي.بي.اس» مي گويد: اين واقعيت كه آمريكايي ها از بقيه جهانيان مي ترسند، شايد تا پيش از حادثه 11 سپتامبر نامعقول بود، اما هم اكنون اين گونه به نظر نمي رسد. به هر حال مور با اين نظر مخالف است: «3 هزار آمريكايي [در 11 سپتامبر] كشته شده اند، ما 290 ميليون آمريكايي هستيم، شانس كشته شدن ما در يك عمليات تروريستي، بسيار بسيار كم است».وي اضافه مي كند: «شما مي بينيد كه دولت بوش از اين حادثه به شكلي توهين آميز و غيراخلاقي استفاده مي كند و از مرگ آن افراد براي محاكمه و از بين بردن آزادي هاي مدني ما، تغيير قانون اساسي و... استفاده مي كند. اين احترام به قربانيان نيست، بلكه استفاده ابزاري از آنها براي تغيير مسير زندگي ما به عنوان كشوري آزاد است».

(رك :افشاي حقيقت وحشتناك درباره آمريكا'بازخواني پرونده مايكل مور'مترجم: فراز شهلايي'

منبع: سايت باشگاه انديشه,15/4/1383 به نقل از سي.بي.اس)

ب_تحليل فيلم فارنهايت و ديدگاههاي متفاوت نسبت به آن:

يكم _ديدگاه مثبت:

اكثر ديدگاه هايي كه در موردمايكل مور و فيلم او يعني فارنهايت وجود دارد، او را يك منتقد جدي سياست هيا نظام سياسي آمريكا مي دانند تا يك نوع فعاليت هاي حزبي، در اينجا به بررسي يكي از اين ديدگاه ها مي پردازيم:

فيلم مستند «فارنهايت11/9» حاوي دو نوع پيام است، سياسي و احساساتي. قسمت هاي سياسي آن همه مبتني بر اسناد عمومي و دولتي و اظهارات رسمي و عكس ها و نوارهاي تلويزيوني است كه قبلا موجود بوده ولي مقامات دولتي و رسانه هاي مسلط از انتشار و افشاي آن به جهاتي خودداري

كرده اند. قسمت هاي احساساتي گفت وگوي عادي مردم و زندگي روزمره و آرزوها و مصيبت هاي وارده از جنگ و سياست بازي و اغفال در سطح ملي و بين المللي را نشان مي دهد و اين صحنه ها «فارنهايت11/9» را يك فيلم حقيقي مي سازد. بزرگترين شوك براي تماشاكننده عادي اين فيلم مشاهده شبهات و دسترسي به حقايقي است كه از آنها محروم بوده است. «مور» در عقايد و باورهاي خود اصرار ندارد و به مخاطب اجازه مي دهد كه با مشاهده اسناد و مدارك خود درباره وقايع موجود قضاوت كند. در سراسر فيلم هفت موضوع بيش از هر چيز ديگر نمايان است:

موضوع اول سكوت و رضايت مصلحتي بين نخبگان سياسي آمريكا از دو حزب دموكرات و جمهوريخواه است. مور نشان مي دهد كه در بازي انتخابات چگونه ال گور كانديداي حزب دموكرات و ديگران بدون چالش و بازپرسي نظام تخلفات موجود در انتخابات رياست جمهوري را قبول كرده و طبق مقررات حزبي و سياسي در مقابل رقيب سر فرود مي آورند. در آخرين جلسه مشترك مجلس سنا و مجلس نمايندگان و مطابق قانون اساسي، معاون رياست جمهوري رياست اين مجلس مشترك را عهده دار است، ال گور به هيچ يك از اعضاي مجلس نمايندگان كه سياهپوست هستند و مي خواهند عليه جريان انتخابات رياست جمهوري بوش صحبت كنند، اجازه نمي دهد، زيرا هيچ يك از يكصدنفر عضو مجلس سنا كه مطابق آئين نامه بايد با اين امر موافقت كنند، حاضر به حمايت از اين گروه نيستند. نمايندگان سياهپوست كنگره آمريكا يك به يك پشت تريبون حاضر مي شوند ولي هيچ كدام اجازه صحبت

ندارند و حتي يك سناتور حاضر نيست كه اين اجازه را به مخالفان عضو كنگره بدهد! اين جريان اسف انگيز دموكراسي را كه در جلسه علني كنگره صورت گرفت، هيچ كدام از تلويزيون و مطبوعات مسلط آمريكا گزارش ندادند و فقط در فيلم مستند «فارنهايت11/9» است كه مردم آمريكا با تعجب فوق العاده اين نوع آزادي بيان را مشاهده مي كنند.

موضوع دوم در اين فيلم مستند، آگاهي بوش و مشاوران او از حمله احتمالي بن لادن به آمريكا، چند هفته قبل از انفجارات نيويورك و واشنگتن و بي اعتنايي كاخ سفيد در جدي گرفتن اين خبر است. «مور» ادعاي توطئه نمي كند ولي اظهار مي دارد كه غفلت بوش انگيزه هاي ديگري داشته است و از آن جمله رابطه مالي و اقتصادي او و پدرش با كمپاني هاي بزرگ نفت و انرژي از جمله نخبگان اقتصادي عربستان سعودي و خاندان بن لادن و سازمان هاي مالي وابسته به آنها.

موضوع سومي كه در فيلم مورد تاكيد قرار مي گيرد، شبكه نخبگان سياسي و اقتصادي بين المللي و نحوه تماس آنها با كاخ سفيد و نقش خاندان سعودي در اين جريان است. مور انتقال بيش از يكصد نفر از مقامات عربستان سعودي از جمله خانواده بن لادن را با هواپيماي دولتي آمريكا از واشنگتن به خارج از كشور، به ويژه در ساعات اولي كه پس از انفجارات وارده تمام فرودگاه هاي كشور بسته شده بودند، غيرعادي دانسته و مورد سؤال قرار مي دهد. آيا وجود اين عده از نخبگان عربستان سعودي در آمريكا براي كاخ سفيد و شخص رئيس جمهور و رابطه او با عربستان، مشكلات و

مسائلي به وجود مي آورد؟ آيا اطلاعات از اين مقامات سعودي براي رسيدگي به وقايع حمله به آمريكا براي كنگره آمريكا و ادارات مربوطه و مطبوعات و رسانه نمي توانست مفيد باشد؟ علت حضور شاهزاده بندر از عربستان سعودي در كاخ سفيد در 13 سپتامبر 1002 دو روز پس از انفجارات واشنگتن و نيويورك چه بود؟ فيلم مستند ادعا دارد كه سرمايه گذاري عربستان سعودي در زمان وقوع اين وقايع در آمريكا از 800ميليارد دلار تجاوز مي كرد و اين مبلغ چيزي نزديك به هفت درصد ثروت كل آمريكاست.

موضوع چهارم در فيلم رابطه آمريكا با رژيم طالبان در افغانستان است. «مور» نشان مي دهد كه چگونه گروهي از رژيم طالبان چند هفته قبل از انفجارات از واشنگتن ديدن كرده و دولت آمريكا از آنها پذيرايي مي كرد. مدت ها بود كه طالبان در مورد احداث خط لوله نفت از طريق افغانستان كه بتواند منابع و محصولات انرژي آسياي مركزي را به خليج فارس منتقل كند با آمريكا در مذاكره بودند و كمپاني هاي آمريكايي در اين معاملات سهم اصلي را به عهده داشتند. طبق ادعاي «مور» تسخير افغانستان كه فقط با يازده هزار سرباز آمريكايي و با كمك گروه هاي مخالف صورت گرفت، در حقيقت يك مقدمه براي حمله و اشغال به شمار مي رفت و مبارزه با تروريسم عذري بود براي سرنگوني صدام و تصرف عراق و منابع انرژي و سوق الجيشي آن منطقه. رئيس جمهور كنوني افغانستان و سفير آمريكا در آن كشور كه يك افغاني الاصل است، از مشاوران شركت نفت آمريكايي مأمور لوله كشي در آن كشور بودند.

موضوع پنجم و قابل

توجه در فيلم «مور» جريان تصويب فوري لايحه «وطن پرستي» در آمريكا و محدوديت آزادي هاي مدني و بازجويي و تفتيش از خارجيان و شهروندان خود آمريكاست. او اين لايحه و مواد آن را بزرگترين تهديد به آزادي هاي فردي و يكي از فصول تاريك رياست جمهوري بوش مي داند. مطابق اين لايحه، دولت آمريكا و سازمان هاي انتظامي و امنيتي ايالات متحده مي توانند بدون اطلاع افراد و شهروندان، خانه ها، ادارات، حساب هاي بانكي، نامه ها و مراسلات و پيام هاي اينترنتي آنها را كنترل كند.

موضوع ششم در اين فيلم مستند، كنترل و سانسور مطبوعات و رسانه ها در آمريكاست. مايكل مور ادعا دارد كه اغلب سردبيران و ناشران رسانه هاي ايالات متحده در حقيقت با سياست هاي دولت خود هماهنگي دارند، به ويژه در مواقع جنگ و در مطالب مربوط به سياست خارجي. پوشش ناقص اين رسانه ها به گمراهي مردم و افكار عمومي مي انجامد. تا چه حد مخاطبان رسانه هاي آمريكا از نزديك با چهره هاي كودكان عراقي، با زندگي روزمره آنها و مصيبت هاي وارده بر آن كشور در نتيجه جنگ آگاهي دارند؟

موضوع هفتم و تكان دهنده ترين قسمت فيلم «فارنهايت11/9» صحنه هاي مايكل مور با مردم عادي آمريكا و عراق است، با مادراني كه فرزندان و عزيزان خود را در جنگ از دست داده اند، بدون اين كه بدانند اين جنگ براي چيست، با جوانان و به ويژه با طبقه پايين و سياهپوستان آمريكا كه از طرف ارتش به اميد روزهاي بهتري تربيت و پرورش مي يابند. اينجاست كه قدرت بيان و اطلاعات و تبليغاتي اين فيلم بيش

از هر موقع ديگر نمايان مي شود.

(فريبكاري و دموكراسي؛ داستان يك فيلم مستند'نويسنده:حميد مولانا'منبع: روزنامه كيهان 18/4/1383)

دوم _ ديدگاه منفي:

در مقابل ديدگاه هاي مثبت به اين فيلم، برخي ديدگاه هاي منفي نيز وجود دارد كه به يكي از آنها مي پردازيم:

محمدعلي رامين، كارشناس مسائل فرهنگي در جلسه نقد و بررسي مستند «فارنهايت 11/9» كه در خبرگزاري فارس برگزار شد، با اشاره به پركشش و پرجاذبه بودن اين فيلم، گفت: فيلم مايكل مور از نظر موضوع، تصاوير و اسنادي بسيار پرجاذبه دارد و اينكه او توانسته فيلمي دو ساعته را به صورت مستند بسازد و مخاطب را خسته نكند، نشان مي دهد كه مايكل مور فيلمسازي توانمند است. وي افزود: مايكل مور به غير از هنر كارگرداني، هنر پردازش به موضوعات را دارد و اين كار را با تبحر انجام مي دهد.

رامين با عنوان اينكه آيا مور يك منتقد بحران هاي اجتماعي و سياسي كشورش است يا منتقد جناح و حزب جمهوري خواه گفت: مايكل مور به عنوان يك مستندساز، در حالي اين تصاوير و اسناد را جمع آروي كرد كه پشتوانه عظيم اطلاعاتي، امنيتي و سياسي را با خود به همراه داشت.

وي افزود: موضوع فيلم «فارنهايت 11/9» يك حادثه واقعي و نزديك به زمان فعلي يعني 11 سپتامبر 2001 است. بالاترين هنر مايكل مور در اين فيلم، سانسور حقيقت است و به هيچ عنوان به اصل ماجرا نمي پردازد، مثلاً در يك صحنه نمادين فيلم كه مربوط به برخورد هواپيماها به برج هاست، جز سياهي چيز ديگري ديده نمي شود و فقط صداست كه تماشاگر را در اين لحظات همراهي مي كند. احتمالاً او در اين صحنه در پي گفتن اين مسأله بوده

است كه هنوز هم اصل اين ماجرا در ابهام است و يا اينكه مايكل مور نمي خواهد مخاطب از خود ماجرا چيزي دريافت كند.

اين كارشناس امور فرهنگي گفت: در اين فيلم، مايكل مورد نمي پرسد كه آيا اين مملكت اين قدر بي صاحب بود كه كسي درباره اين حادثه محاكمه نمي شود و نمي پرسد كه مسؤولان امر در آن زمان چه مي كردند و كجا بودند. در آن زمان اين حادثه از تلويزيون پخش مي شد اما مايكل مور نمي پرسد چرا هيچ نيروي امنيتي يا گارد ملي يا مسؤولان برج هاي مراقبتي در محل حضور نداشته اند.

وي افزود: اين فيلم در ظاهر عليه جورج دبليو بوش و حزب جمهوري خواه است ولي واقع امر اين است كه مايكل مور متهمان اصلي را از درون به بيرون كشورش منتقل و متهم اصلي را خاندان سعودي معرفي مي كند. رامين با بيان اينكه فرضيه اصلي فيلم اصلاً عليه بوش نيست، بلكه اثبات كننده ادعاهاي بوش است، اضافه كرد: اگر كل فيلم را با دقت در تمام جزئيات دنبال كنيم، بايد اعتراف كرد كه رِژيم آمريكا در اين فيلم تبرئه شده است و متهمان اصلي، مسلمانان و القاعده معرفي مي شوند. وي تصريح كرد: مور كشتار مردم عراق را نشان مي دهد، اما ادعاهاي جورج بوش را زير سوال نمي برد و بيننده از همه كشته هاي مرم عراق، چيز قابل توجهي نمي بيند. در صحنه ديگري سرباز آمريكايي از مردم عراق عذرخواهي مي كند و مي گويد، ببخشيد مزاحم شما شديم. بايد گفت تمام فيلم، نظاميان آمريكا در عراق را تأييد مي كند و آنها را موجه جلوه مي دهد.

رامين با بيان اينكه كدام هنرمند ديگري مي توانست جنايتكارترين ارتش جهان را توجيه كند گفت: مايكل مور

به شكل هنرمندانه اي در اين فيلم واقعيت 11 سپتامبر و ماجراهاي حواشي آن را تحريف و سانسور كرده است ولي اين سؤال را بي جواب مي گذارد كه چرا اين حادثه اتفاق افتاد و بايد گفت، آنچه در اين فيلم مي گويد، پوششي است بر آنچه كه نمي خواهد بگويد و به بسياري سوال ها هم پاسخ نمي دهد. وي عواقب 11 سپتامبر را عليه مسلمانان عنوان كرد و گفت: اروپايي ها متعاقب همين فضا توانستند مسلمانان را محدود كرده و حجاب را ممنوع كنند. رامين اظهار داشت: مايكل مور وقتي به اصل ماجراي 11 سپامبر نپردازد، تحريف واقعيت كرده است، به اين دليل كه حرف هاي واقعي را پنهان مي كند و به مخاطب اجازه دريافت واقعيت ماجرا را نمي دهد.

وي خاطرنشان كرد: اين فيلم يك شاهكار هنري است، شاهكاري كه واقعيت را انكار مي كند و آن را برعكس نشان مي دهد، همچنين بسياري از انتظارات مخاطب را ناديده مي گيرد و مسائل اصلي را به حاشيه مي كشاند و با اين شيوه همه فرضيه هاي فيلم را موجه نشان مي دهد. به همين جهت فيلم از نظر ساختار، قوي و متنوع جلوه مي كند ولي در محتوا يك تصلب و تحريف تاريخ است. اين كارشناس امور فرهنگي در پايان گفت: اميدواريم كه هنرمندان ما بتوانند با استفاده از هنر، حقايق نظام و جامعه اسلامي كشورمان را به جهانيان نشان دهند و يا حقايق تلخ مسلمانان در مقابل جنايتكاران را در قالب فيلم به تصوير بكشند.

(ر.ك:اكتشافات تازه يك منتقد ايراني از ارتباطات بوش و مايكل مور!سايت بازتاب,? مهر ???? )

در مورد واقعه آرماگدون براي من توضيح دهيد.

پرسش

در مورد واقعه آرماگدون براي من توضيح دهيد.

پاسخ(قسمت اول)

صهيونيسم بين المللي جهت دستيابي به اهداف شوم خود با زيركي خاص از تمامي ابزارها و امكانات مادي و معنوي كشورهاي غربي استفاده نموده و در اين مسير حتي از تحريف عقايد مذهبي مسيحيان و يهوديان جهان و جهت دهي آنان به سوي منافع خود فروگزاري نمي كند.

«واقعه آرماگدون» نيز يكي از اين شگردهاي صهيونيست هاست كه جهت آشنايي كامل با آن دو مقاله در ادامه آورده مي شود:

يك -واقعه آرماگدون (غرب و آمادگيهاي پيش از ظهور× ,عبدالكريم زبيدي ,مترجم: امين ميرزايي ,فصلنامه موعود ش 28 به نقل از سايت حوزه)

يادداشت مترجم: كلمه Armageddon ] » يا آنگونه كه در اصل مقاله اي كه خواهيد خواند آمده است «هر مجدون واژه اي است اصلا يوناني كه بنا به تعريف واژه نامه هاي آمريكايي همچون فرهنگ «وبستر» به معني نبرد نهايي حق و باطل در آخر الزمان است . همچنين اين واژه نام شهري است در منطقه عمومي شام كه بنا به آنچه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا، در عهد جديد آمده است، جنگي عظيم در آنجا رخ مي دهد و مرحله حاضر از زندگي بشر در آن زمان پايان مي يابد . به عبارتي نبرد مذكور مقدمه تحولي بزرگ است كه سرنوشت نهايي آدمي بر روي كره زمين به آن بستگي دارد . دكتر عبدالكريم زبيدي نويسنده مقاله اي كه ترجمه آن در پي خواهد آمد، در نوشته كوتاه خود به بررسي اعتقاد غربيان به اين حادثه پرداخته و به طور خلاصه از رابطه اين واقعه با حادثه عظيم ظهور مهدي آل محمد، صلوات الله عليهم اجمعين، پرده برداشته است . اين مقاله

گرچه در برخي موارد حاوي تحليلي سطحي است، اما در عين حال نكات مهمي را در خود دارد كه در شرايط سياسي كنوني منطقه قابل اهمال نيست .

حادثه شريف ظهور، حادثه اي بزرگ است و قدرتهاي بزرگ جهان، سياست خارجي خود را بر مبناي حوادثي كه پيش از آن رخ مي دهد جهت داده و نقشه هاي نظامي خود را به شكلي سامان داده اند كه آمادگيهاي لازم براي اين حادثه در آن ملحوظ باشند . اين در حالي است كه مؤسسات ديني و رسانه هاي اين دولتها نيز، مردم خود را براي پيشباز اين حادثه آماده مي سازند .

اين مؤسسات ديني به همراه رسانه هاي ديداري و شنيداري اين دولتها، از سالهاي دهه هشتاد ميلادي مردم خود را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام كه به نبردي هسته اي خواهد انجاميد توجه داده اند . اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مي خوانند كه بزودي لشكري از دشمنان مسيح كه بدنه اصلي آن از ميليونها نظامي تشكيل يافته، از عراق حركت مي كند و پس از گذشتن از رود فرات - كه در آن زمان به خشكي گراييده است - به سوي قدس رهسپار مي شود . اما نيروهاي مؤمن به مسيح راه اين لشگر را سد كرده و همگي در «آرماگدون با يكديگر برخورد خواهند كرد و در اين مكان است كه درگيري اتفاق خواهد افتاد . صخره ها ذوب مي شوند ... ديوارها بر زمين فرو مي غلتند ... پوست تن انسانها در حاليكه ايستاده اند ذوب شده و ميليونها نفر از بين مي روند ... و اين نبردي نهايي و هسته اي است ... سپس مسيح براي بار

دوم از جايگاه بلند خود بر زمين فرود مي آيد ... و پس از چندي زمام رهبري جهان را در دست گرفته و صلح جهاني را برقرار مي كند ... او دولت صلح را بر زمين نو و زير آسماني تازه بنا مي كند ... و اين مهم را از مركز فرماندهي خود در قدس عملي مي سازد .

يك بررسي انجام گرفته از سوي مؤسسه «تلسن كه در اكتبر سال 1985 م . به نشر رسيده است; نشان مي دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكايي در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و اين در حالي است كه ذكر مؤسسات ديني و ايستگاههاي راديو تلويزيوني كه به اين مهم پرداخته اند; در اين مجال كوتاه ميسر نيست .

مؤسسات ديني آمريكايي اين نكته را روشن ساخته اند كه سپاهي كه از عراق به سوي قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پيشگويي حرقيال (فصل 38 و 39) از نظامياني از عراق، ايران، ليبي، سودان و قفقاز در جنوب روسيه تشكيل مي شوند . دانستن اين موضوع ما را در تحليل سياست خارجي دولتهاي آمريكايي و اروپايي درباره مردم كشورهاي ياد شده مدد مي دهد . مدارس انجيلي در آمريكا بر پايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثه اي است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مي سازد ... و اين واقعه اي بسيار نزديك است به تبليغ اين ديدگاه پرداخته اند .

آرماگدوني كه اين عده از آن سخن مي گويند همان حادثه عظيمي است كه پيش از ظهور مهدي، عجل الله تعالي فرجه، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگي كه ائمه ما، عليهم السلام، نام «قرقيسيا» را بر آن اطلاق كرده اند . ائمه ما، عليهم السلام، از اين نكته خبر داده اند

كه ميليونها نظامي از آمريكا، اروپا، روسيه، تركيه (1) ، مصر و دول مغرب عربي به اضافه سربازاني از سرزمين شام شامل كشورهاي سوريه، اردن، لبنان، فلسطين و اسراييل همگي در ناحيه اي در اين محدوده تحت عنوان «قرقيسيا» با يكديگر برخورد كرده و پس از حصول درگيري، اين سفياني است كه در پس آنكه همگي را چونان كشتزاري درو شده در هم مي كوبد از صحنه نبرد پيروز بيرون مي آيد . در صحيحه ميسر از امام باقر، عليه السلام، نقل است كه فرمود:

«اي ميسر! از اينجا تا قرقيسيا چقدر راه است؟» عرض كردم: «همين نزديكيها در ساحل فرات قرار دارد .» پس فرمودند: «اما در اين ناحيه واقعه اي اتفاق خواهدافتاد كه از زماني كه خداوند متعال آسمانها و زمين را آفريده بي سابقه بوده، چنانكه تا وقتي آسمانها و زمين برپا هستند هم، واقعه اي همچون آن اتفاق نخواهد افتاد ... سفره اي است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مي شوند .» (2)

امثال اين روايات از امام صادق، عليه السلام (3) ، و ساير ائمه نقل شده است .

حادثه «قرقيسيا» همان حادثه بزرگي است كه پيش از ظهور حضرت حجة بن الحسن العسكري، عليهماالسلام، رخ مي دهد و از آنجا كه اين حادثه به سفياني ارتباط دارد و سفياني از علايم حتمي ظهور امام زمان، عليه السلام، است وقوع اين حادثه حتمي است، چه، امام مهدي پس از حادثه قرقيسيا با سفياني در حال حاضر 61 ميليون آمريكايي در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و اين در حالي است كه ذكر مؤسسات ديني و ايستگاههاي راديو تلويزيوني كه به اين مهم پرداخته اند; در اين مجال كوتاه ميسر نيست . آرماگدوني كه

اين عده از آن سخن مي گويند همان حادثه عظيمي است كه پيش از ظهور مهدي، عجل الله تعالي فرجه، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگي كه ائمه ما، عليهم السلام، نام «قرقيسيا» را بر آن اطلاق كرده اند . در اين مكان است كه درگيري اتفاق خواهد افتاد . صخره ها ذوب مي شوند ... ديوارها بر زمين فرو مي غلتند ... برخورد خواهد كرد (و پس از شكستهاي سفياني فرو رفتن سپاه او ما بين مكه و مدينه) براي ديدار با مسيح، عليه السلام، رهسپار قدس خواهد شد .

(به هر تقدير) زمان بسرعت مي گذرد و حوادث سياسي، اقتصادي و اجتماعي به همراه نشانه هاي طبيعي همگي به نزديك بودن اين حادثه عظيم اشعار دارند و اين در حالي است كه ما نه خود و نه فرزندانمان را براي آن آماده نكرده ايم . آماده ساختن نسل آينده از جوانان و مردان در سطوح مختلف رواني، عقلي و بدني به منظور پيشباز از حادثه شريف ظهور قائم آل محمد، عليهم السلام، امري بي نهايت مهم است .

بي گمان ايمان يك نفر به يك قضيه و پافشاري و ايمان او به لزوم به كرسي نشاندن آن، عهده دار به كرسي نشستن آن قضيه خواهد بود و اين نكته اي است كه همه روانشناسان به آن قائل هستند . اينك اگر يك نفر مي تواند آنچه را بر آن پا فشرده به كرسي تحقق بنشاند، در صورتي كه مجموعه اي از افراد گرد هم جمع شوند و توان فكري خود را در زمينه اي خاص به كار گيرند و به لزوم تحقق قضيه اي معين ايمان داشته باشند، چه خواهد شد؟! روانشناسان در پاسخ مي گويند: اگر چنين مجموعه اي از افراد تشكيل شود; بي

ترديد قادر خواهند بود در طبيعت و در آنچه پيرامون آنهاست اثر گذاشته و بستري مناسب براي تحقق آن قضيه فراهم آورند .

مؤسسات ديني انجيلي آمريكا و اروپا آنچه را روانشناسان گفته اند در قضيه بازگشت دوباره مسيح به زمين پس از حادثه آرماگدون به كار بسته به اين گفته قائل اند كه بي گمان امكان تحقق هر نوع پيشگويي در وهله نخست به ايمان مردم به آن و به پافشاري شان بر ضرورت به كرسي نشستن آن و همچين به شمار نفرات آنهاو شمار نفرات كساني بستگي دارد كه رهبري كاروان تبليغاتي به راه افتاده براي تحقق بخشيدن به آن پيشگويي را بر عهده دارند .

(گذشته از مسيحيان) ما مسلمين هم با مساله بزرگي مواجه هستيم كه پيامبر ما محمد، صلي الله عليه و آله، و اهل بيت آن حضرت، عليهم السلام، از آن به ما خبر داده اند . اين مساله پيشگويي صادقانه اي است كه پاك شدن زمين از انواع ستمها و گرفتاريها و بر پايي اسلام در ربع مسكون آن بدان بستگي دارد . پس سزاوار است كه ما و فرزندانمان به خود آييم و ايمانمان را به ظهور قائم آل محمد عمق بيشتري بخشيده و پافشاري مان را بر لزوم تعجيل ظهور آن حضرت و نزديك شدن وقوع آن ژرفا دهيم و چنانكه سزاوار است شمار كساني را كه به اين مساله ايمان دارند و براي پيشباز اين ظهور شريف و حوادث پيش از آن آمادگي دارند فزوني ببخشيم . نكات زير پيشنهادهايي است براي وصول به اين اهداف:

1 . اينكه تنها يكبار در سال و آن هم در جشن ميلاد به حضرت حجت توجه مي شود; كافي نيست .

2 . تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه هاي هفتگي يا دو هفته يكبار شامل نشستها و مصاحبه ها درباره قضيه امام مهدي، عليه السلام، ظهور شريف آن حضرت و آنچه پيش از آن رخ خواهد داد .

3 . دعوت از دانشمندان و صاحبان انديشه براي نگارش مقالاتي پيرامون اين قضيه در روزنامه ها، مجلات و نشريات داخلي .

4 . استفاده از يك كانال فعال ماهواره اي براي برگزاري نشستها و مصاحبه ها روزانه و هفتگي به منظور ژرفا بخشيدن به ايمان نسل حاضر به ظهور قائم آل محمد و آماده ساختن آنهابراي پيشباز حادثه ظهور .

5 . بستن بيعتهاي دسته جمعي در دسته هاي مختلف كه طي آن مردم با امام و رهبر خود حجت بن الحسن، عليه السلام، بر سر كمك به آن حضرت و پيوستن به اردوگاه ايشان، پس از آگاهي از ظهورشان بيعت مي كنند . اين بيعتها در مناسبتهاي مختلف بسته مي شود، همچون مناسبات اداي عمره و حج، ماه محرم، پانزدهم شعبان و ساير مناسبتهاي مربوط به معصومين، عليهم السلام .

6 . بستن بيعت عمومي با حضرت حجت در همه مناطق شيعه نشين و تعيين يك روز بخصوص براي آن در سال، بطوري كه اين بيعت با محتوايي يكسان و در ساعتي واحد ادا شود .

7 . تلاش به منظور فزوني بخشيدن به شمار مبلغان كه نزديك بودن ظهور حضرت حجت را تبليغ كند و همچنين فزوني بخشيدن به شمار كساني كه به اين مساله ايمان دارند همراه با جهت دادن توان فكري آنها در اين راستا . ديگران مجدانه به منظور ظهورمسيح تلاش مي كنند و من از اين مي ترسم كه زمان از ما پيشي بگيرد و ناگهان

با آن حادثه عظيم روبرو شويم و نتوانيم كاري انجام دهيم و از كساني باشيم كه اين فرموده خداوند متعال بر آنان منطبق است . و لو تري اذا فزعوا فلا فوت، و اخذوا من مكان قريب × و قالوا امنا به اني لهم التناوش من مكان بعيد . (4) اگر بيني، آنگاه كه سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مكاني نزديك گرفتارشان سازد . گويند: اينك به رسول ايمان آورديم . اما از آن جاي دور چسان به آن دست يابند .

----------------------

پي نوشتها:

× . اين مقاله از منبع زير برگرفته شده است:

الفكر الجديد، مجلة فصيلة تغني بالفكر و قضايا المسلم المعاصر، تصدر عن دار الاسلام للاراسات و النشر بر لندن، الحد المزدوج 15 - 16، السنه الخامسه، شوال 1417ه، شباط 1997 م .

1 . شايان ذكر است كه در روايات از كشورهاي درگير در واقعه «قرقيسا» با عنوان «ترك و «روم تعبير شده است كه ظاهرا نويسنده با تطبيق روم بر كشورهاي غربي، از آن با عنوان «امريكا» و «اروپا» ياد كرده است . م .

2 . ر . ك: الكليني، محمد بن يعقوب الكافي، ج 8، ص 295، ح 451; النعماني، محمدبن ابراهيم، كتاب الغيبة، باب 14، ص 267، ح 36 . م .

3 . ر . ك: النعماني، محمدبن ابراهيم، همان، ص 278، ح 63 . م .

4 . سوره سباء (34)، آيه 51 - 52 .

دو - آرماگدون ،صهيونيسم و پروتستانتيزم ( نويسنده: دكتر حيدر رضا ضابط)

مسيحيت به سه شاخه كاملاً جدا و مخالف يكديگر يعني كليساي كاتوليك روم، ارتدكس و پروتستان تقسيم شده است. اين سه كليسا در اعتقادات ديني و مراسم

عبادي كاملاً از يكديگر جدايند و مانند سه دين مختلف عمل مي كنند و حتي انجيل كليساي پروتستان با انجيل كليساي كاتوليك تفاوت زيادي دارد. يكي از ويژگي هاي كليساي پروتستان رابطه بسيار نزديك آنها با دولت هاي اروپايي مي باشد و اين دولت ها براي ترويج مسيحيت پروتستان از مبلغان خود در كشورهاي جهان سوم حمايت هاي گسترده مالي، تبليغاتي و سياسي مي كنند؛ به عنوان مثال در انگليس دولت و كليساي پروتستان از هم جدا نيست و ملكه انگليس در رأس دولت و كليسا قرار دارد.

مبلغان انجيل

در يك قرن گذشته جريان جديدي كه در بين پروتستان ها فوق العاده قدرتمند شده است مكتب نوظهور «مبلغان انجيل» مي باشد. قبل از جنگ جهاني دوم اين مكتب نوظهور به بنيادگرايي معروف و شعار آنها بازگشت به انجيل و تغيير جامعه با تحول فرهنگي بود و هدف آنها به وجود آوردن حكومت در آمريكا بر مبناي بنيادهاي انجيل مي باشد. بعداز جنگ جهاني دوم بنيادگرايان آمريكايي خود را مبلغان انجيل معرفي كردند و با استفاده گسترده از وسايل ارتباطات جمعي توانستند در جامعه آمريكا نفوذ فراواني به دست آورند و اكنون اين جريان قدرتمندترين و فعال ترين تشكيلات ديني در آمريكا محسوب مي شود و در مراكز سياسي اين كشور نفوذ زيادي دارند.

پاسخ(قسمت دوم)

مكتب نوظهور صهيونيسم مسيحي

اصول و مباني جريان مبلغان انجيل در آمريكا و انگليس حمايت همه جانبه عقيدتي و سياسي از صهيونيسم مي باشد و آنها اعتقاد دارند كه پيروان كليساي پروتستان براي ظهور دوباره مسيح بايد چند خواسته مسيح را كه در تفاسير انجيل در قرن بيستم به عنوان پيشگويي هاي انجيل

بيان شده، عملي نمايند. اين جريان نوظهور در پروتستانتيسم با عنوان«خواسته هاي مسيح» شهرت دارد.

پيروان اين مكتب خود را از مبلغان انجيل مي دانند و اعتقاددارند پيروان اين مكتب مسيحيان دوباره تولد يافته مي باشند كه فقط اينان اهل نجات خواهند بود و ديگران هلاك خواهند شد. از ويژگي هاي ممتاز پيروان اين مكتب اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهيونيسم مي باشد و تعصب اين مسيحيان به صهيونيسم بيش از صهيونيست هاي يهودي مقيم اسرائيل و آمريكا مي باشد. مطابق اعتقادات مكتب فوق به وسيله پروتستان ها حوادثي بايد به وقوع بپيوندد تا مسيح دوباره ظهور نمايد و پيروان اين مكتب وظيفه ديني دارند براي تسريع در عملي شدن اين حوادث كوشش نمايند. حوادثي كه توسط آنها بايد عملي شوند، عبارتنداز:

1- يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در گستره اي از رودخانه نيل تا رودخانه فرات به وجود آيد و يهودياني كه به اسرائيل مهاجرت نمايند اهل نجات خواهند بود.

2- يهوديان بايد دو مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس را منهدم كنند و به جاي اين دو مسجد مقدس مسلمانان، معبد بزرگ را بنا نمايند (از سال ????تا به حال دو مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس بيش از صدبار مورد حمله يهوديان و مسيحيان صهيونيست قرار گرفته است)

3- روزي كه يهوديان مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را منهدم كنند، جنگ نهايي مقدس (آرماگدون) به رهبري آمريكا و انگليس آغاز شده، در اين جنگ جهاني تمام جهان نابود خواهد شد.

4- روزي كه جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامي مسيحيان پيرو اعتقادات «عملي نمودن خواسته

هاي مسيح» كه مسيحيان دوباره تولد يافته مي باشند، مسيح را خواهند ديد و توسط يك سفينه عظيم از دنيا به بهشت منتقل مي شوند از آنجا همراه با مسيح نظاره گر نابودي جهان و عذاب سخت در اين جنگ مقدس خواهند بود.

5- در جنگ آرماگدون زماني كه ضد مسيح (دجال) در حال دستيابي به پيروزي است، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته در جهان ظهور خواهد كرد و ضد مسيح را در پايان اين جنگ مقدس شكست مي دهد و حكومت جهاني خود را مركزيت بيت المقدس برپا خواهد ساخت و معبدي كه به جاي مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس- كه توسط مسيحيان و يهوديان قبل از آغاز جنگ آرماگدون ساخته شده- محل حكومت جهاني مسيح خواهد بود .

6- دولت صهيونيستي اسرائيل با كمك آمريكا و انگليس مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در اين مكان ساخته خواهد شد و اين رسالت مقدس به عهده آنها مي باشد.

7- اين حادثه پس از سال 2000 ميلادي حتماً اتفاق خواهد افتاد.

8- قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمريكا و اروپا را فرا خواهد گرفت.

9-قبل از ظهور دوباره مسيح، صلح در جهان هيچ معني ندارد و مسيحيان براي تسريع در ظهور مسيح بايد مقدمات جنگ آرماگدون ونابودي جهان را فراهم نمايند.

رهبران مذهبي فرقه هاي پروتستان در ايالات متحده و انگليس كه به اين مكتب نوظهور «خواسته هاي مسيح» اعتقاد دارند، در دهه 1990 م اعتقادات ياد شده را به شدت در جامعه آمريكا و اروپا تبليغ كرده اند و

در 10 سال گذشته در آمريكا در اين زمينه دهها كتاب منتشر شده و فيلم هاي گوناگوني به نمايش درآمده اند . كشيش آمريكايي به نام هال ليندسي كتابي با عنوان « در پبيشگويي هاي انجيل؛ جاي آمريكا كجاست؟» را تأليف كرده كه يكي از پرفروش ترين كتاب هاي سال 2001 در آمريكا به شمار آمده است. در اين كتاب نقش دولت واشنگتن در جنگ آرماگدون بيان شده است. نويسنده در اين كتاب اثبات نموده است كه دولت آمريكا جنگ آرماگدون را رهبري خواهد كرد و مخالفان مسيح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز اين جنگ باعث ايجاد رعب و وحشت در جهان شده اند، شكست خواهد داد. در اين جنگ مقدس، دولت انگليس همكار آمريكا خواهد بود. دولت آمريكا در اوج جنگ سرد موشك هاي هسته اي قاره پيماي خود را «شمشير هاي جنگ مقدس» ناميده بود. پيروان اين مكتب در يك دهه گذشته تبليغ كرده اند كه عمليات توفان صحرا عليه عراق در سال 1991 فراهم كردن مقدمه براي جنگ آرماگدون بوده است.

مسيحيان صهيونيست از فرقه پروتستان ها در آمريكا و انگليس اعتقاد دارند كه مسيح هميشه در امور خاورميانه به سود دولت اسرائيل مداخله نموده است و اعلام مي دارند كه خواست دولت اسرائيل در حقيقت خواست مسيح مي باشد و مذاكرات صلح در خاورميانه بيهوده است و تأسيس كشور اسرائيل بزرگ از رودخانه نيل تا رودخانه فرات، خواست مسيح مي باشد كه به زودي عملي خواهد شد. صهيونيست هاي يهودي هم مطابق اعتقاد به مجموعه قوانين ديني خود «تلمود» به مكتب «خواسته هاي خدا» اعتقاد دارند و مطابق اين

اعتقاد آنها برنامه اي را اجرا مي نمايند كه با كمك دولت هاي آمريكا و انگليس و ديگر كشورهاي غربي بتوانند دو مسجد مقدس اقصي و صخره در بيت المقدس را تخريب كرده، كشور اسرائيل بزرگ را با نابودي كامل كشورهاي اسلامي به وجود آورند. به همين منظور ميان صهيونيست هاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي از فرقه پروتستان ها اتحاد و هماهنگي كامل وجود دارد و مسيحيان پيرو اعتقاد «خواسته هاي خدا» همواره اظهار مي دارند هر عملي كه از سوي دولت اسرائيل انجام مي شود، در حقيقت از سوي مسيح طراحي شده است و بايد توسط مسيحيان سراسر جهان مورد حمايت قرار گيرد. به لطف حمايت همه جانبه جهان مسيحي غرب از دولت تل آويو اكنون ذخاير عظيم موشك هاي هسته اي و انواع و اقسام تسليحات شيميايي و ميكروبي در اسرائيل وجود دارد و در واقع، رژيم صهيونيستي را به يك «انبار مهمات و پادگان نظامي جهان مسيحي ايالات متحده آمريكا و غرب» تبديل كرده اند. البته هدف استراتژيك جهان مسيحي غرب اين است كه كشورهاي اسلامي را در زمينه هاي اقتصادي و نظامي براي هميشه ضعيف نگاه دارند.

يك نويسنده آمريكايي در سال 1997 كتابي با عنوان «خيانت به بيت المقدس» را تأليف نمود كه در آن هر نوع مذاكره صلح با فلسطينيان را خيانت به تعليمات انجيل و خواسته هاي مسيح مي داند و اين مطلب را به خوانندگان القا مي نمايد كه مسيح با آغاز هزاره سوم و قبل از سال 2007 م ظهور خواهد كرد و اسراييل بزرگ را از نيل تا فرات به وجود خواهد آورد.در اين كتاب

ها تبليغ مي گردد كه براي تعجيل ظهور مسيح، مسي͙ʘǙƠبايد كشور بابل را- كه عراق كنوني مي باشد- نابود كنند و رودخانه فرات بايد كاملاً خشك گردد. گفتني است كه آنها جنگ آرماگدون را «جنگ فرات» نيز مي نامند.

رهبران ديني صهيونيسم مسيحي تبليغات گسترده اي در اين باره انجام داده اند. در يك نظرسنجي كه توسط خبرگزاري آسوشيتدپرس در سال 1997 انجام شد، اعلام گرديد ?? درصد جمعيت آمريكا اعتقاد راسخ دارند كه با آغاز هزاره سوم جنگ نهايي آرماگدون در محل فلسطين آغاز خواهد شد و اين جنگ تا مدت هفت سال ادامه خواهد داشت. در اثر اين جنگ دنيا نابود مي شود و در پايان اين جنگ هفت ساله كه آنها آن را «مصيبت بزرگ براي كليسا و مسيحيان» مي دانند، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته ظهور خواهد كرد و دجال را شكست مي دهد و حكومت جهاني خود را با مركزيت بيت المقدس تشكيل خواهد داد.به همين منظور آنها معبد بزرگ را كه موجب جنگ آرماگدون مي شود «معبد مصيبت بزرگ» مي نامند. مطابق اعتقادات صهيونيسم مسيحي، غير از معتقدان به «خواسته هاي مسيح»، تمامي مردم جهان، چه مسيحي و چه غير مسيحي، به دست دجال كشته خواهند شد.

ارتش صهيونيستي در سال 1967 بخش شرقي بيت المقدس را تصرف كرد و مسجداقصي و مسجد صخره به دست صهيونيست هاي يهودي اشغال گرديد. بعد از آن، رژيم تل آويو همواره اعلام كرد كه بيت المقدس پايتخت ابدي اسراييل است. به همين منظور صهيونيست ها 87 درصد بخش شرقي بيت المقدس را تصرف كرده اند و مردم فلسطين حق ندارند در بخش شرقي

اين شهر خانه سازي كنند و حتي خانه هاي فلسطيني ها در اين بخش شهر مرتب تخريب مي گردد و يهوديان در آنجا ساكن مي شوند. صهيونيست ها زير محوطه مسجداقصي و مسجد صخره را كاملاً حفاري كرده اند. صهيونيست هاي مسيحي و يهودي مقيم فلسطين اشغالي و آمريكا اعلام نموده اند كه آنها سقف و ستونهاي معبد بزرگ را آماده كرده اند و مي توانند در كوتاه ترين مدت معبد بزرگ را در جاي مسجداقصي و مسجد صخره احداث نمايند. آنها نقشه معبد بزرگ را در روي جلد كتاب هايي كه در اين موضوع نوشته شده است چاپ كرده اند.

رهبران صهيونيسم مسيحي و يهودي خود اعلام كرده اند مطابق تفسير مكاشفه يوحنا در انجيل، صهيونيسم رسالت الهي دارند و براي تأسيس دولت اسراييل بزرگ حق دارند علاوه بر سلب مالكيت فلسطينيان حتي نسل كشي فلسطينيان و اعراب را انجام دهند. رهبران ديني پروتستان، مبلغان انجيل را از مسيحي كردن يهوديان منع مي كنند، چرا كه مطابق اعتقادات آنان يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين مهاجرت نمايند و اسراييل بزرگ را تشكيل دهند و اقدام به ساخت معبد بزرگ نمايند. بيشتر مطلق يهوديان در جنگ آرماگدون توسط ضد مسيح كشته خواهد شد و تعداد اندكي كه زنده خواهند ماند با ظهور حضرت مسيح به وي ايمان خواهند آورد.تروريسم مقدس و مبلغان جنگجوي انجيل مكتب صهيونيسم مسيحي در كشورهاي پروتستان مخصوصاً در ايالات متحده آمريكا و انگليس توسط مبلغان انجيل در سطح گسترده ترويج مي شود.

نويسنده معروف آمريكايي به نام گريس هالسل در دو كتاب معروف خود برنامه هاي مبلغان «جنگجوي انجيل» مقيم آمريكا

را به خوبي افشا كرده بود. نويسنده در اين دو كتاب با عنوان «پيشگويي و سياست» و «مبلغان جنگجوي انجيل در بستر جنگ هسته اي» برنامه هاي مشترك دولت هاي آمريكا، انگلستان و اسراييل با همكاري مبلغان انجيل را براي به وجود آوردن اسراييل بزرگ تشريح مي كند. هالسل كه از كارمندان برجسته دفتر رياست جمهوري آمريكا بود اتحاد محرمانه بين مبلغان انجيل در آمريكا و انگليس با اسراييل را آشكار مي نمايد.تأثير تبليغات گسترده دستگاههاي ارتباط جمعي آمريكا كه كاملاً تحت كنترل صهيونيست ها مي باشند، مردم آمريكا را به زود باورترين مردم جهان تبديل كرده و حادثه 11 سپتامبر هم كينه و نفرت مردم آمريكا و جهان غرب را به خاطر تبليغات هدايت شده عليه اعراب و مسلمانان برانگيخته است. صهيونيست ها و طرفداران آنها كه سال ها يك سلسله برنامه هاي ديني، فرهنگي، اجتماعي، و سياسي خود را تبليغ مي كردند، با حادثه 11 سپتامبر 2001 بهترين فرصت را به دست آوردند تا برنامه هايشان را با سرعت بيشتري به مردم آمريكا و اروپا بقبولانند و در حال حاضر مي كوشند برنامه هاي خود را عملي نمايند. در دوران جنگ سرد، آمريكا اتحادجماهير شوروي سابق را «امپراتوري شر» معرفي مي كرد و بعد از جنگ سرد دستگاههاي ارتباط جمعي آمريكا ترس از مسلمانان را تبليغ كردند و بعد از حادثه 11 سپتامبر اين تبليغات عليه اسلام و مسلمانان جهان در دنياي غرب به اوج خود رسيده است. گروههاي مسيحي پيرو اعتقاد «خواسته هاي مسيح» در آمريكا 100 ميليون پيرو دارند و آنها در هر دو حزب بزرگ آمريكا يعني جمهوري خواه و

دموكرات صاحب نفوذ مي باشند و همراه صهيونيست هاي يهودي، دولت واشنگتن را كاملاً در اختيار دارند.آمريكا و ديگر كشورهاي پروتستان در جهان 1500 فرقه مسيحي حامل اين اعتقاد در سطح جهان براي جنگ آرماگدون تبليغات گسترده انجام مي دهند و براي تسريع در ظهور مسيح كوشش مي نمايند وضعيتي را پيش آورند كه سراسر جهان نابود شود.نويسندگان غربي اين اعتقادات را به عنوان تروريسم مقدس معرفي مي كنند. اين گروههاي مسلح مسيحي در آمريكا بعد از حادثه 11 سپتامبر از سوي اف بي اي متهم شده اند كه در پخش «سياه زخم» كه يك اسلحه بيولوژيك مي باشد، در آمريكا نقش داشته اند.

سياست دولت آمريكا نيز بر «نبرد تمدن ها» استوار است و آنها خود را كدخداي دهكده جهاني اعلام كرده اند و به بهانه مبارزه با تروريسم مي كوشند سلطه خود را بر سراسر جهان گسترش دهند، ولي آمريكا در حال فروپاشي از داخل مي باشد و ريشه حوادث 11 سپتامبر در داخل خود آمريكا وجود دارد. گروههاي صهيونيست مسيحي و يهودي در داخل آمريكا روز به روز قدرتمندتر مي شوند و اكنون در واقع، دولت و مردم ايالات متحده آمريكا در دست اين گروهها گروگان مي باشند.

منابع:

1- جان نلسون داربي(John Nelson Darby) متوفي 1882 م كشيش معروف كليساي انگلستان در اواخر قرن نوزدهم با تبليغات خود مكتب جديد صهيونيسم مسيحي را در بين پروتستان ها بنياد نهاد.

2- John Hagee: The 2001Battle for Jerusalem

3- Randall Price: The Coming Last Days 1999Temple

4- Hal Lindsaey Cliff Ford: Battle For Jerusalem Armageddon 2001Books

5- A Billy Graham: Approaching Hoofbeats the Four Horsemen of the

Apocalypse 1983

b Hal Lindsey: Countdown to Armageddon 1983

6-A John R Bisagno: And Then Shall the End come 2000

b Marion F Kremers: God Intervenes in the Middle East 1992

c George Otis: Lifting the veil on Islam and the End Times 1991

7- Tom Mclver: The End of the world: An Annotated Bibliography of End- Times Resources 9July 199

برگرفته از سايت: www.mouood.org

اسلام استعماري يعني چه؟

پرسش

اسلام استعماري يعني چه؟

پاسخ

اسلام استعماري، يعني اسلامي كه دولت هاي بزرگ استعماري و استعمار طلب مي پسندند؛ اسلامي كه روح قوانين متعالي اسلامي در آن مرده باشد؛ اسلامي كه تحرك و جنب و جوش در آن نباشد؛ اسلامي كه جها، امر به معروف و نهي از منكر، اتحاد، برابري، يگانگي و ... از ميان آن رخت بر بسته باشد. چنين اسلامي مورد پسند استعمارگران است و اگر مسلمانها به چنين اسلام خشك و بي روحي اعتقاد داشته باشند، به آساني مي توان از آنها بهره گيري كرد و منافع مادي و معنوي آنان را به يغما و چپاول برد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

علت اينكه ايران را ام القري مي نامند چيست؟

پرسش

علت اينكه ايران را ام القري مي نامند چيست؟

پاسخ

ام القراي در لغت به معناي مادر كشورهاست و معني آن اين است كه يكي از كشورهاي اسلامي به عنوان محور و رهبر ديگر كشورهاي اسلامي مطرح مي باشد.

در حوزه انديشه سياسي با طرح نظريه ها، گمانه ها و شيوه نامه هاي مختلف، خط مشي هاي گوناگوني براي كارگزاران سياسي يك نظام ترسيم مي گردد كه گاهي تصميمات اجرايي و قانونگذاري كشورها را تحت تأثير قرار مي دهد. در سال 1363 دكتر محمد جواد لاريجاني نظريه ام القرايي ايران را مطرح كردند. ايشان در آن سالها عضو وزارت امور خارجه و معاونت امور مالي وزير خارجه ايران بودندو بعدها در دوره چهارم و پنجم مجلس شوراي اسلامي به عنوان نماينده مردم تهران و نايب رييس كميسيون خارجي مجلس مشغول به كار شدند.

اين نظريه براي تبيين محور استراتژي ملي ايران مطرح شد؛ ولي به طور جدي مورد توجه سياستمداران و گردانندگان مسايل خارجي قرار نگرفت و در جوامع علمي مورد نقد و بررسي واقع شد؛ هر چند گاهي اين نظريه و يا تنها واژه آن توسط مطبوعات و يا صدا و سيما به كار برده مي شود.

ايشان با استناد به نظر امام رحمة الله كه «حفظ نظام از واجبات است» و يا «حفظ جمهوري اسلامي بر جميع مردم از بزرگترين واجبات وفرايض است»نظريه ام القراي ايران را مطرح نمودند كه البته توجه به موقعيت و جايگاه ايران اسلامي در جهان اسلام اين موضوع را بهتر روشن مي كند.

موقعيت و جايگاه ايران اسلامي در جهان اسلام

موقعيت ايران را از دو ديدگاه مي توان بررسي نمود؛ يكي به عنوان دولت ايران و با مسؤوليتهاي محدود به كشور ايران، و در نهايت باتبليغ

اسلام در فراسوي مرزها؛ البته تا جايي كه با قوانين بين المللي سازگار باشد. در ديگري با چشم انداز ايران به عنوان مهد اسلام حقيقي اسلامي كه در هيچ كجاي جهان اسلام نمونه قابل مقايسه اي با آن وجود ندارد و بايد وظيفه رهبري وجهان اسلام و دفاع از كل اسلام را به عهده بگيرد. نظريه ام القرايي ايران بر اساس ديدگاه دوم استوار است و در بيان ديگر مي توان آن را اينگونه شرح داد؟

1) اسلام امتي واحده است؛

2) كشوري مي تواند ام القرايي جهان اسلام و رهبري آن را عهده دار شود كه لياقت آن را داشته باشد و به اصول و ارزشهاي اسلام پايبندي بيشتري نشان دهد.

3) پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شكل گيري حكومت اسلامي ايران تنها كشوري كه از حاكم اسلامي و به عبارتي امام وخليفه برخوردار شد و بر امت اسلامي تكليف بود كه با پذيرش ولايت امام خميني و پس از ايشان آيت اله خامنه اي راه را براي تشكل واقعي امت اسلامي هموار كنند.

امام خميني رحمة الله از دو جايگاه برخوردار بود يكي مقام معظم رهبري قانوني جمهوري اسلامي ايران كه مطابق قانون اساسي به ايشان اعطا شده بود و حدود و اختيارات آن را قانون معين مي كرد و ديگري مقام ولايت جهان اسلام كه حدود آن را شرع مقدس مقرر مي فرمود. بنابراين باعنايت به وجود امت واحدي اسلامي، اصل شايستگي اسلام مداران براي رهبري جهان اسلام و وجود رهبري حاكم اسلامي، ايران به عنوان ام القري امت اسلام يعني مركزيت تصميم گيري سياسي مسلمانان مطرح مي شود.

نظر حوزه درباره گفتگوي تمدن ها كه رئيس محترم جمهور مطرح كرده اند چيست؟

پرسش

نظر حوزه درباره گفتگوي تمدن ها كه رئيس محترم جمهور مطرح كرده اند چيست؟

پاسخ

درباره "گفت و گوي تمدن ها" كه رئيس جمهور محترم مطرح فرموده اند و همان طوري كه شما توضيح داده ايد كه چگونه دستگاه تبليغاتي استكبار جهاني عليه اسلام و جمهوري اسلامي سم پاشي مي كند و چهره اسلام و مسلمانان را نزد مردم جهان مخدوش مي سازد، طرح اين مسئله از سوي ايشان كه روحاني و فرزند حوزه مي باشند بسيار مفيد و لازم است و مورد استقبال مجامع جهاني قرار گرفته و به همين مناسبت سال 2000 به عنوان سال گفت و گوي تمدن ها نام گرفت.

اين خود از الطاف الهي است و ما بايد بر اين نعمت بزرگ خدا را شاكر و سپاسگزار باشيم. انشاءاللَّه در آينده نزديك آثار و بركات اين طرح نمودار خواهد شد. البته استكبار جهاني مخصوصاً آمريكا هيچ موقع راضي به اين گونه تحرك ها نيست و هميشه در مقابل طرح هايي كه نفع خود را در آن نبيند ايستاده است و مبارزه آمريكا و صهيونيست در مقابل اسلام و مسلمانان بر كسي مخفي نيست. آمريكا دنبال منافع خود است و در هر كجا به هر وسيله بتواند ولو با نام زيباي "حقوق بشر" و "آزادي" و "اصلاح طلبي" سعي در توطئه، براندازي، محاصره اقتصادي و... دارد و اين خاصيت استكباري آمريكا و اذناب او است.

بنابراين، ما هم مانند شما با هر طرحي كه بتواند جنگ ها را تبديل به صلح كند، ظلم ها را نابود كند ريشه هاي ظلم، استبداد را بخشكاند موافقهيم و بايد در راه آن گام برداريم، اما از اين نكته نبايد غافل شد كه مثلاً ما دم از صلح بزنيم و آن ها با

نام صلح طلبي بر ما مسلط شده و ما را به دوران جاهليت سوق دهند. بايد بيدار و هوشيار بود و فريب نيرنگ ها را نخورد. "و مكروا و مكر اللَّه واللَّه خير الماكرين".(1)

پي نوشت ها :

1 - آل عمران، (3) آيه 54.

حقوق بين الملل چيست ؟

پرسش

حقوق بين الملل چيست ؟

پاسخ

حقوق بين الملل , حقوقي است كه روابط دولت ها را به عنوان نمايند, ملت ها, و وظايف متقابل آن هارا در برابر سازمان هاي اجتماعي و حقوقي ويژه افراد بيگانه در هر كشور تنظيم كند و اين كار بايد بر اساس تأمين آسايش و منافع آن ها باشد.(1)

دين مقدس اسلام ديني است خاتم و با تعاليم خود مي خواهد بشر را به خوش بختي و سعادت دنيا و آخرت برساند, هم دنياي انسانيت راآباد كند و هم آبادي آخرت وي را تأمين نمايد, لذا هم دستور مي دهد انسان عبادت كندو هم كار و كوشش براي تأمين نيازهاي ضروري زندگي را واجب مي شمرد.(2)

امام صادق 7فرمود: . و ازطرفي هيچ دين و هيچ نظامي اجتماعي به اندازه اسلام روي تحصيل علم و ترقي در مسئلهء دانش تأكيد نكرده است .و از آن جايي كه دستيابي به همهء علوم و پيشرفت هاي بشري و بهره گرفتن از تمام امكانات موجود در دنيا اعم ازمادي و معنوي در جهت توسعهء جامعه اسلامي بدون ارتباط با جوامع ديگر به نحو احسن ميسر نمي شود, و از سويي هيچ كشوري بدون ارتباط با كشورهاي ديگر نمي تواند به حيات و پيشرفت خود ادامه دهد, جامعه اسلامي بر اساس دستورات اسلام روابط حسنه با ديگر جوامع بر قرار مي نمايد و حقوق شناخته شده و پذيرفته شده بين المللي رارعايت مي كند, و ورابطش را بر اساس عدم مداخله در امور داخلي كشورها تنظيم مي كند. از پيمان پيامبر6بامشركان مكه در صلح حديبيه عدم مداخله در امور داخلي ديگران و آزادي ملت ها در

تنظيم روابط داخلي بخوبي استفاده مي شود. يكي از مواد اين پيمان اين است : مسملانان و قريش مي توانند با هر قبيله كه خواستند پيمان برقراركنند و دو طرف نبايد در نزاع هاي بين قبايل هم پيمان با قريش يا مسلمانان از يكي از آنان جانب داري كنند.(3)

بنابراين , از نظر اسلام حقوقي كه مراعات آن به صورت معقول براي كشور در زمينهء استقلال و تأمين سعادت مردم لازم است پذيرفته است .

(پ_اورقي 1.دفتر همكاري حوزه و دانشگاه , اسلام و حقوق بين الملل عمومي , ص 17

(پ_اورقي 2.امام خميني , توضيح المسائل , مسئله 2053

(پ_اورقي 3.دفتر همكاري حوزه و دانشگاه , اسلام و حقوق بين الملل عمومي , ص 20و 49و 463

صهيونيسم را معنا كنيد.

پرسش

صهيونيسم را معنا كنيد.

پاسخ

صهيونيسم كه نام آن از كوه (صهيون ) در بيت المقدس است _ كه آرامگاه حضرت داوود پيغمبر در آن جا است _ گرفته شده است و جنبشي است كه از اواخر قرن نوزدهم به منظور ايجاد يك كشور مستقل يهودي به وجود آمد.

ابتدا يكي از سران يهود, كتابي به نام تأليف نمود و يهود را تحريك و ترغيب كرد هر چه زودتربراي نجات از آوارگي و تحقير شدن در دنيا, با هم متحد شوند و سازمان متشكلي را براي تأسيس يك دولت مستقل در سرزمين فلسطين (1) ايجاد كنند. به دنبال اين پيشنهاد جمعيت به وجود آمد. پس از آن هرتزل

(ذحشس ژحخ) در سال 1895كتابي به نام تأليف و منتشر ساخت .

او در اين كتاب پيشنهاد نمود تشكيل شود تا برنامهء مذاكرات و نقشه هاي سياسي حزب را تنظيم نمايد و يك شركت يهودي به وجود آيد تا احتياجات مالي و اقتصادي جنبش را تأمين نمايد.(2) نخستين كنگره ء

جهاني طرفداران ايجاد يك ميهن يهودي در سال 1897به دعوت در شهر سوئيس تشكيل شد. باتشكيل اين كنگره , صهيونيسم جهاني , پا به عرصهء وجود نهاد. هرتزل بعد از ختم جلسات اين كنگره اظهار داشت :.

در آغاز بين صهيونيست ها, دربارهء اين كه ميهن يهودي مورد نظر آن ها, فلسطين باشد يا نقطهء ديگري ماننداوگاندا, اختلاف نظر وجود داشت , ولي در كنگرهء هفتم صهيوني كه در سال 1908در لاهه تشكيل شد, با اصرار دكتروايزمن ,, استاد دانشگاه منچستر انگلستان كه صاحب نفوذ در دولت انگليس بود, تصميم جزمي دربارهء فلسطين گرفته شد و دستور تأسيس شركت خريد اراضي فلسطين

و اعطاي وام از طرف به منظور بناي خانه هاي مدرني براي مهاجران يهود در نزديك شهر صادر گرديد كه امروز به نام نام دارد.

نقش استعمار

در آغاز قرن نوزدهم انگليس و فرانسه كه در انديشهء تجزيه امپراتوري عثماني براي تضعيف و تحقير مسلمانان بودند, براي در هم كوبيدن قدرت و نفوذ دولت عثماني از چند طريق وارد عمل شدند:

1 تحريك و ترغيب اعراب براي تشكيل حكومت مستقل .

2 سپس بر اساس قرارداد بين انگلستان و فرانسه در سال 1916كه بعداً دولت روس تزاري نيز آن را امضا كرد, قرار شد سرزمين هاي عربي كه از دولت عثماني جدا شده بود, بين دو دولت فرانسه و انگليس تقسيم گردد. به مقتضاي اين تقسيم , ساحل سوريه از ناقوره تا اسكندرونه و منطقهء موصل در عراق , سهم فرانسه وبقيهء عراق و دو بندر حيفا و عكا, سهم بريتانيا شد.(3)

3 پس از تحريك اعراب براي كسب استقلال از دولت عثماني , استعمار غرب به سركردگي انگليس بر آن شدكه شرايط لازم براي تشكيل دولتي غير عربي كه از لحاظ نژاد و فرهنگ امكان وحدت با اعراب را نداشته باشد, درحد فاصل قارهء آسيا و آفريقا فراهم آورد, لذا درست در همان زماني كه ژنرال فرمانده سپاه انگليس به كمك اعراب با دولت عثماني در فلسطين مي جنگيد. وزير خارجهء انگليس با سران صهيونيست وارد مذاكره شد و از تشكيل در فلسطين پشتيباني كرد.

در هفتم نوامبر 1918ژنرال انليسي با صدور بيانيه اي كه بعداً به معروف شد, اظهارمي دارد كه هدف انگلستان و فرانسه از دخالت در جنگ هاي مشرق اين است كه ملل ضعيفي كه زير

بار بردگي ورقيب ترك ها بودند, آزاد و مستقل شوند و براي آن ها حكومت هاي ملي تشكيل گردد.(4)

اين بيانيه در حالي صادر شد و براي فريب اعراب منتشر گشت كه در دوم نوامبر 1918مخفيانه تشكيل حكومت صهيونيستي را قول داده بود.

بعد از فتح بيت المقدس و آزاد كردن آن از دولت عثماني , ژنرال انگليسي (اللنبي ) اعلام داشت اين منطقه از اين به بعد توسط يك حكومت نظامي به نام , تابع فرماندهي لشكر اداره خواهد شد.

پس از جنگ جهاني دوم سران صهيونيسم كه مي ديدند امريكا تبديل به قدرت قوي تري شده است , خود را به اين كشور نزديك كردند و سازمان ملل متحد در سال 1948با تجزيهء فلسطين و تشكيل يك دولت يهودي در آن موافقت كرد. به اين ترتيب حكومت صهيونيستي با يك توطئهء جهاني , با هماهنگي مثلث شوم انگليس , فرانسه وامريكا تأسيس گشت و رئيس جمهور, و نخست وزير آن شدند.

مفهوم اجتماعي صهيونيسم

با توجه به ماهيت عملكرد صهيونيست ها, امروزه صهيونيست مفهوم و معناي خاصي پيداكرده است . جنگ اوّل اعراب و اسرائيل با قتل عام مسلمانان در ديرياسين و كفرقاسم و آتش زدن خانه هاي آن ها شروع شد و در جنگ دوم كه در سال 1967آغاز گشت , علاوه بر فلسطين , قسمتي از خاك مصر و اردن و سوريه نيز ضميمهء اسرائيل گشت . پس از آن باانديشه طرح از جهت فراهم ساختن تجاوزات گستردهء بعدي , جنوب لبنان غصب شد, كه الحمدلله با مقاومت و مبارزهء سرسختانهء شيعيان و حزب اللّه , متجاوزان به بيرون رانده شدند. بالاءخره ساعت و بلكه دقيقه

و ثانيه اي نمي گذرد كه خون بي گناهان و مظلوماني كه خانه و كاشانه و سرزمين اجدادي آن ها توسطصهيونيست ها غصب شده , به زمين ريخته نشود و يا در صدد توطئه و طرّاحي دامي عليه بشريت نباشند. با توجه به ماهيت جنايت كارانهء صهيونيست هاي غاصب , امروزه صهيونيسم در ميان اعراب و مسلمانان و بخش عمده ءانسان هاي جهان سوم و وجدان بيدار بشريت در هر كجاي عالم , با مترادف است . با اطمينان مي توان گفت : صهيونيسم امروز منفورتر از شيطان است .

(پ_اورقي 1.فلسطين نام قومي بود كه از هزار سال قبل از ميلاد مسيح , وارد اين سرزمين شده بود. اسم سرزمين فلسطين از اسم همين قوم گرفته شده است . در طول تاريخ اگر چه اقوام مختلفي به فلسطين حمله كردند, ولي همواره فلسطين سرزمين اعراب فلسطيني باقي ماند. پس از ويراني اورشليم در سال هفتاد ميلادي به دست روميان , يهوديان در اقطار مختلف جهان پراكنده شدند و از قرن هفتم ميلادي تا نيمه ءدوم قرن بيستم يعني سال 1967كه حدود چهارده قرن مي شود, اين سرزمين در دست فلسطيني هاي مسلمان بود.

(پ_اورقي 2.اكرم رعيته , سرگذشت فلسطين , يا كارنامهء سياه استعمار, مترجم علي اكبر هاشمي رفسنجاني , ص 108

(پ_اورقي 3.سرگذشت فلسطين يا كارنامهء سياه استعمار, ص 103

(پ_اورقي 4.همان , ص 118

امپرياليسم را توضيح دهيد.

پرسش

امپرياليسم را توضيح دهيد.

پاسخ

امپرياليسم (ذژخذخژحزذخ) به كشور يا قدرتي اطلاق مي گردد كه از راه تعدّي و تجاوز بخواهدسرزمين ملت ديگري را تصرف كند و يا در انديشهء تصرّف آن باشد و مردم آن سرزمين را به زور وادار به فرمان برداري از خود كند و از منابع اقتصادي و مالي و انساني آن ها به سود خود بهره برداري نمايد.

مفهوم استعمار, امروزه با مفهوم امپرياليسم , پيوستگي كامل يافته و استعمار اساساً شناخته مي شود.

امپرياليسم داراي ابعاد اقتصادي , سياسي و فرهنگي است و داراي دو شيوهء عملكرد مي باشد.

كمونيست هاي شاخهء معمولاً از امپرياليسم , برداشت اقتصادي دارند. از ديدگاه آن هاامپرياليسم جز پديده اي تاريخي و يكسره اقتصادي و مربوط به نظام سرمايه داري نيست , ولي در اصطلاح سياست مداران آسيا و افريقا, امپرياليسم , اغلب به معناي تسلط سياسي است و مفهوم اقتصادي آن را در كلمه ءاستعمار مي بويند. امپرياليسم فرهنگي را مي توان به اين صورت تعريف كرد: .(1)

بنابراين , كار امپرياليسم فرهنگي . تهاجم فرهنگي و به قول رهبر معظم انقلاب حضرت آيت اللّه خامنه اي _ مدظله العالي _ شبيخون فرهنگي است كه قدرت هاي مسلط جهاني به به كارگيري ابزارهاي سياسي واقتصادي در صدد ضربه زدن به باورهاي ديني و ملّي يك ملّتي است كه مي خواهد خودكفا, خود پويا و مستقل باشد.امپرياليسم فرهنگي براي رسيدن به اهداف پليد خود از ابزارها و اهرم هاي متفاوتي بهرهء برد. از يك سو از راه تهمت ,تضعيف و تخريب كردن چهره هاي خدمت گذار جامعه و تحقير كردن افتخارات ملّي و مردمي , آحاد مردم ,

مخصوصاًطبقهء پويا و جوان , جامعه را به پيروي و تقليد از فرهنگ و سنت هاي بيگانه مي كشاند و در ورطهء فرو مي برد, و از سويي ديگر, با سوء استفاده از شعارهاي فطرت پسند همانند آزادي و حقوق بشر وابزارهايي مانند مطبوعات و بيان و قلم افراد دست آموز خود و ترجمهء برخي كتب و نمايشنامه ها و آرم و اتيكت هايي كه روي برخي كالاهاي صادراتي مخصوصاً لباس ها نصب مي كنند و بالاءخره از راه سوء استفاده از سينما و ماهواره واينترنت كه از فرآورده هاي ارزشمند دانش بشري است , مي خواهد نسل فعال و متحرك جامعهء جهان سوم را به و وادار نمايد تا بدين وسيله بتواند در آسمان سياست و اقتصاد آنان پرواز آزادداشته باشد. اين شيوهء نويني است كه امپرياليسم استعمارگر به جاي لشكر كشي مستقيم برگزيده است . به ديگرسخن : امپرياليسم فرهنگي جاده صاف كن امپرياليسم سياسي و اقتصادي است . اصولاً هرگز امپرياليسم نتوانست درميان ملتي نفوذ عميق در اركان سياست و اقتصاد آن داشته باشد, مگر اين كه پيش از آن , در برداشت ها و باورها وافكار و عقايد آن جامعه ريشه دوانده است .

رسانه هاي برون مرزي امپرياليسم , در هيچ كشوري بدون عمله هاي فكري خود باخته و خود فروخته به استعمار با عنوان هاي گوناگون تأثير گذار نبوده , چنان كه با همين دام ها شوروي سابق را به سقوط و تجزيه كشاندندو بسياري از حكومت هاي جهاني را ساقط كردند.

(پ_اورقي 1.داريوش آشوري , دانشنامه سياسي , ص 38

انتفاضه يعني چه ؟

پرسش

انتفاضه يعني چه ؟

پاسخ

اكنون انتفاضه به معناي انقلاب سنگ و حركت هاي خودجوش مردمي است .

امروز نام قيام مردم رنج ديده و مظلوم فلسطين مي باشد, چون به گونهء خود جوش ايجاد شده . آن ها به وسيله ءسنگ عليه رژيم تا دندان مسلّح صهيونيزم قيام كرده اند.

انتقاضفه كه در مورد مسائل فلسطين به كار مي رود يعني چه؟

پرسش

انتقاضفه كه در مورد مسائل فلسطين به كار مي رود يعني چه؟

پاسخ

انتفاضه در لغت به معناي جنبش و لرزش است. نيز به معناي حركت و جنبشي كه همراه با نيرو و سرعت باشد.(1) انفاضة فلسطين يعني نهضت و جنبش خود جوش قدرت مند مردمي فلسطين.

پي نوشت ها :

1 - فرهنگ لاروس، عربي - فارسي ، ج1، ص 338.

7: آيا صهيونيست ها از نسل بني اسرائيل اند؟ آيا صاحبان اوليه بيت المقدس، بني اسرائيل نبودند؟ لطفا در مورد فلسطين و بيت المقدس توضيح دهيد. صهيونيست به چه معنا است؟

پرسش

7: آيا صهيونيست ها از نسل بني اسرائيل اند؟ آيا صاحبان اوليه بيت المقدس، بني اسرائيل نبودند؟ لطفا در مورد فلسطين و بيت المقدس توضيح دهيد. صهيونيست به چه معنا است؟

پاسخ

در دوران هاي گذشته به فلسطين "ارض كنعان"گفته مي شد، چون از ابتداي تاريخ، عرب كنعاني در آن جإ؛ّّ زندگي مي كردند و نام فلسطين به مناسبت يكي از قبايل "كريتي" كه تقريبا دوازده قرن قبل از ميلاد مسيح(ع) در سواحل مديترانه ميان "يافا" و "غزه" رحل اقامت افكنده بودند و بعدا به نام فلسطينيون معروف شدند، به اين سرزمين داده شد.

جمعين فلسطين در سال 1947 يك ميليون و صد و چهل و هشت هزار نفر بود كه يك ميليون و سيصد و نوزده هزار نفر آن عرب و ششصد و بيست و نه هزار يهودي بودند.

منطقه فلسطين از نظر جغرافيايي و كيفيت آب و خاك و هوا از بهترين مناطق روي كره زمين است و از نظر تاريخي و سابقه، حضرت ابراهيم از شهر "اور" عراق كه مركز كلداني ها بود، به سرزمين كنعان مهاجرت فرمود و در همين جا حضرت اسحاق متولد شد و از اسحاق، يعقوب به دنيا آمد و او را "اسرائيل" ناميدند يهود را به جهت انتساب به حضرت يعقوب "بني اسرائيل" مي نامند، چون پيامبر يهوديان، حضرت موسي بود و حضرت موسي از نسل حضرت يعقوب بود. وقتي كه فرعون مصر بر حضرت موسي فشار آورد، تعدادي از بني اسرائيل را به همراهي "يوشع بن نون" به طرف سرزمين كنعان روانه كرد، ولي چون در آن جا جمعيت ظالم و سركشي زندگي مي كردند، اين گروه حاضر نشدند، به فلسطين بروند و فرمان پيامبر

خود را اطاعت نكردند.

آنان تا چهل سال در آن سرزمين سرگردان ماندند . در اين مدت صدمات زيادي بر حضرت موسي وارد شد. عده اي به بت پرستي گرويدند. بعد از وفات حضرت موسي، بني اسرائيل به رهبري حضرت"يوشع بن نون" از نهر اردن گذشتند و به شهر "اريحا" وارد شدند. اين گروه، مردم اريحا را قتل عام كردند و حتي حيوانات را نيز كشتند و همه جا را به آتش كشيدند. فقط طلا و نقره و ظروف مسي و ادوات آهني را تلف نكردند. پس از "اريحا" بعضي از شهرهاي ديگر فلسطين را متصرف شدند، ولي اهالي بيت المقدس مقاومت كردند و تسليم نشدند و سواحل فلسطين به دست فلسطينيان باقي ماند.

بعد از مرگ "يوشع بن نون" تا زمان حضرت داوود جنگ و گريزهايي صورت گرفت، ولي حضرت داوود چهل سال بر بني اسرائيل حكومت كرد و مقاومت مردم بيت المقدس را در هم شكست. آن حضرت بناي هيكل را شروع كرده بود كه احساس نمود اجلش نزديك شده و به فرزندش (حضرت سليمان) وصيت كرد آن را تكميل كند. بعد از مرگ، او را در كوه صهيون دفن كردند. كوه صهيون در نزديكي بيت المقدس قرار دارد.

درگيري ها و فتح وها و شكست ها ادامه داشت تا "طيباريوس" قيصر روم بر آن جا مسلط شد و شهري در آن جا به نام طبريه بنا كرد. قيصر روم شخصي را به نام "پيلاطي نبطي" حاكم بر يهوديان قرار داد. در دوران حكومت اين شخص حضرت مسيح(ع) ظهور كرد و پس از چند سال بزرگان يهود آن حضرت را گرفتند و در مجمع كبير محاكمه نمودند

و ارا به پندار خودشان به صليب (دار) كشيدند.

طيطوس قيصر روم، شهر قدس را محاصره كرد و به كمك عرب ها فلسطين را در سنه 70 ميلادي متصرف شد. هيكل سليمان را آتش زدند و كاهنان را ذبح كردند و يهود را از آن جا ريشه كن كردند. جمعي از آنان به عراق، سوريه، مصر، يمن و اروپا فرار كردند، تا اين كه اسلام از جزيرة العرب ظهور كرد. در جنگ موته كه در جنوب بحر الميت انجام شد، مسلمانان به فرماندهي اسامه بن زيد براي گسترش اسلام تا نزديك اردن پيشروي كردند. تا سال 634 چندين جنگ ميان مسلمانان با روميان در مناطق مذكور به وجود آمد تا اين كه يزيد بن ابي سفيان در جنوب بحر الميت با سپاه روم برخورد كرد و آنان را شكست داد. بالاخره سپاه اسلام تمامي مناطق فلسطين و شام را تصرف كرد و "تيودوس" فرمانده لشكر روم را شكست داد و به قتل رساند. از آن زمان تا جنگ هاي صليبي اين كشور به دست مسلمانان بود. مسيحيان در سال 1099 ميلادي وارد بيت المقدس شدند و قتل عام گسترده اي انجام دادند تا بالاخره به دست "صلاح الدين ايوبي" فلسطين دوباره فتح شد.

با توجه به تاريخچه فلسطين كاملا روشن مي شود امواج عربيت، هم قبل از اسلام و هم بعد از اسلام در فلسطين پشت سر هم جريان داشته است.

بالاخره "بالفور" وزير امور خارجه انگلستان با سران صهيونيسم مذاكره كرد و به آنان وعده داد يك كشور يهودي تشكيل دهد. براي اين منظور جمعيتي از يهوديان، به مناسبت يكي از قله هايي كه در شهر بيت المقدس به

نام صهيون وجود دارد، اسم صهيونيسم را براي خويش انتخاب كردند. به دنبال اين پيشنهاد جمعيتد "عشاق صهيون" به وجود آمد، هدف اين جمعين احياي زبان عبري، دعوت يهود براي مهاجرت به فلسطين و تملك و آباد نمودن اراضي آن جا بود.

اين جمعيت به كمك استعمار گر پير انگليس توانست كشوري يهودي تأسيس كند، بالفور در سال 1917 در وعده اي كه به آنان داد، چنين گفت "دولت شاهنشاهي انگلستان، نظر لطف مخصوصي به تشكيل وطن ملي يهود در فلسطين دارد و در آينده نزديك نهايت سعي و كوشش در راه رسيدن به اين هدف و تسهيل وسايل آن مبذول خواهد شد".(1)

دستگاه حاكمه در فلسطين با حمايت ودخالت مستقيم استعمار انگليس با كمال نشاط و پشتكار به اجراي نقشه اي كه باري يهودي كردن فلسطين طرح شده بود پرداخت . بسياري از زمين هاي آنان را خريد و فلسطينيان را آواره كرد. از طرفي حزب صهيونيسم در آلمان، اتريش، ايتاليا و دول اروپايي شرقي تعدادي اردوگاه براي تربيت جوانان يهود تشكيل داد. آنان را پس از يك سلسله تعليمات فكري، راني دلباخته تشكيل دولت يهودي نمود و به فلسطين اعزام كرد. كمك هاي اقتصادي كشورهاي خارجي در تشكيل دولت يهودي بسيار مؤثر بود.

از ماني كه يهود بر فلسطين مسلط شد ، تاكنون مقاومت هايي توسط ملت مسلمان و عرب فلسطين صورت گرفته و مقاومت ها خاموش نشده است. بيت المقدس به جهت اين كه قبله اول مسلمانان بوده و يكي از مساجد مهم اسلامي است و اهاي و ساكنان فلسطين اكثراً مسلمان و عرب بوده اند، مسلمانان و اعراب هرگز دست از فلسطين بر نخواهند داشت و از آنان دفاع

خواهند كرد.

قرآن مي فرمايد: "پاك و منزه است خدايي كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش پر از بركت ساختهايم، برد تا برخي از آيات خود را به او نشان دهيم، چرا كه او شنوا و بينا است".(2)

اسرائيل و صهيونيزم يك غده سرطاني و چركي است كه به دست استعمارگران انگليس و آمريكا در منطقه حساس گذاشته شده تا بين كشورهاي اسلامي تفرقه ايجاد كند و تسلط آمريكا و اروپا را بر اين منطقه بيشتر كند. بايد مسلمانان با اتحاد و هماهنگي، مبارزه جدي عليه آمريكا و اسرائيل و فرهنگ غربي را آغاز كنند و به هويت ديني و ارزش هاي الهي متكي باشند و مسلمانان مظلوم را از آوارگي و اسارت نجات دهند. قران مي فرمايد: "چرا در راه خدا و در راه مردان و زناني كه به دست ستمگران تضعيف شده اند، پيكار نمي كنيد؟".(3)

صهيونيزم مبتني بر عقايد و افكار نژاد پرستانه و توسعه طلبانه تشكيل شده و هدف آن تسلط و سيطره بر نيل تا فرات است و معتقد مي باشد اراضي خيبر از آن آنان است. "مناخيم بگين" ضمن خطابه اي در تل آويو گفت: "اسرائيل موجود فقط يك پنجم از خاكي است كه بايد از سرزمين پدران ما به دست ما باشد واين وظيفه ما است كه چهار پنجم ديگر را با فعاليت و پشتكار به دست آوريم".(4)

اين در حالي است يهودي هاي زمان هاي قبل مسلمان شده اند و يهودي هايي را كه از شوروي و نقاط مختلف جمع آوري كرده اند، هيچ كدام فرزندان يهوديان و دو هزار يا هزار سال پيش نيستند. (5)

پي نوشت ها:

1 - علي اكبر

هاشمي رفسنجاني، سرگذشت فلسطين، ص 113.

2 - اسراء(17)، آيه 1.

3 - نساء (4)، آيه 75.

4 - سرگذشت فلسطين، ص 442.

5 - سرگذشت فلسطين، با تلخيص و اضافات.

جهاني شدن چيست و چرا اكثر كشورها با آن مخالفند؟

پرسش

جهاني شدن چيست و چرا اكثر كشورها با آن مخالفند؟

پاسخ

از جهاني شدن تعاريف و توصيفات مبهم و متضادي ارائه شده است.

1_ برخي جهاني شدن را فرايندي دانسته اند كه از آغاز تاريخ بشر اين حركت آغاز شده و تأثيرات آن با گذشت زمان افزايش يافته، ليكن الآن به نحو گسترده اي در جريان است.

2_ برخي آن را همزاد با مدرنيته و مدرنيزاسيون مي دانند كه از چند قرن گذشته با توسعه سرمايه داري رشد و توسعه يافته است.

3_ برخي جهاني شدن را فرايندي متأخر و متعلق به ربع پياني قرن بيستم دانسته اند كه با مدح سوم تجرد؛ يعني فرا تجرد يا پست مدرنيسم همزاد است.

معناي اوّل و دوم مورد بحث نيست، بلكه سخن در معناي سوم است. امروزه جهاني شدن (Globalization) اصطلاحي است كه از لوازمات فرا تجرد يا پست مدرنيسم به حساب مي آيد كه از دهه نود در محافل علمي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي رواج پيدا كرده است.

طبق اين اصطلاح جهاني شدن مرحله اي از تاريخ بشر است كه در آن روابط اجتماعي انساني كيفيتي "بدون مرز" و "بدون زمان" به خود مي گيرد؛ به گونه اي كه زندگي انسان ها در سطح كره خاكي به مثابة مكاني واحد شكل گرفته و در نهايت با يك نوع نگرش و نگاه به زندگي انسجام مي يابد. چون امروزه ابزارهاي قدرت و تبليغات در دست نظام سرمايه داري است، جهاني شدن در واقع پيروزي نظام سرمايه داري در جهان است.

بنابراين معنا، بهتر است به جاي جهاني سازي از اروپايي سازي، غربي سازي يا امريكايي سازي سخن گفته شود؛ چون كه در جهاني سازي

رواج الگوهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي جهان سرمايه داري است.

نظام كاپيتاليستي پس از فروپاشي كمونيسم با سرعت هرچه تمام تر جهان را مي نوردد. از ان زمان تا كنون در روند جهاني سازي كنسرسيوم هاي بزرگ صنعتي غرب، بانك ها و بازارهاي مالي با سرعت روز افزوني ادامه دارد؛ تصميم هايي كه مديران و رؤساي بزرگ و صاحب قدرت در نيويورك، فرانكفورت، پاريس و لندن اتخاذ مي كنند، حتي در دور افتاده ترين نقاط آسيا، افريقا و امريكاي لاتين تأثير مي گذارد.

امّا اين كه چرا اكثر كشورها با آن مخالفند، پاسخ اين سخن با توجه به آنچه كه در معناي جهاني شدن بيان شد، روشن مي گردد. لازمة جهاني شدن تهاجم فرهنگي به كشورهاي ضعيف و در حال رشد و تسلط فرهنگي و اقتصادي بر آن ها است كه فروپاشي باورها و اعتقادات و فرهنگ هاي بومي را در بر دارد. نيز شكست اقتصادي كشورهاي ديگر را موجب مي گردد. بدين جهت است كه بسياري از روشنفكران جهان سوم بر ا ين باورند كه جهاني شدن با امريكايي شدن درهم تنيده شده است و در اين حركت هويت فكري و فرهنگي ملت هاي كوچك به خطر مي افتد.

جهاني شدن از دو جهت جوامع را با بحران هويت روبه رو مي كند:

يكي اين كه انسان ها بر اساس دو عنصر زمان و مكان هويت مي يابند و جهاني شدن با فشردگي زمان و مكان عملاً اين عنصر را مخدوش مي سازد.

دوم اين كه در هر يك از جوامع بشري نظام ارزشي متناسب با ظرفيتش وجود دارد كه با جهاني شدن، نظام ارزش ها و باورها فرو

مي ريزد.

در واقع جهاني شدن، اقلام عملي نظرية جنگ تمدن هاي هانتينگتون است كه تمام توجه او در اين نظريه به تمدن و فرهنگ غرب دوخته شده و آن را يگانه تمدن مي خواند و خواهان پيروزي بي چون چراي آن بر ديگر تمدن ها است. هانتينگتون تمدن غرب را با ويژگي هايي مانند: رواداري، پلوراليسم و انساني بودن و ديگر تمدن ها را بسته و ناكام در حل مشكلات بشريت و مستبد معرفي مي كند و نتيجه مي گيرد كه تمدن غرب ميراث يونان و مسيحيت است و لائيسم، حاكميت قانون، پلوراليسم اجتماعي، جامعه مدني و حقوق بشر از مؤلفه هاي آن است كه در ديگر تمدن ها از آن خبري نيست.

طبيعي است كه اين گونه سخن گفتن كه در مسير جهاني سازي است، خشم ديگر ملت ها را در پي داشته باشد. اگر چه فرهنگ غرب طبق سخن هانتينگتون وامدار مسيحيت است و مسيحيان با روند جهاني سازي از جهاتي سود مي برند، ولي با توجه به برخي از پيامدهاي منفي براي كشورهاي جهان سوم، و در معرض خطر قرار گرفتن معنويت، حتي خود مسيحيان از اين پديده لب به اعتراض گشودند. از جمله "آرام اوّل" اسقف اعظم كليساي كليكا در جمع نمايندگان 342 كليسا از صد كشور كه در ايتاليا در اوت 2002 گرد هم آمده بودند، به انتقاد از جهاني شدن پرداخت و گفت: جهاني سازي آثاري را در بر دارد، از جمله باعث از خود بيگانگي انسان ها مي شود و نابرابر ها را تشديد مي كند.

كوتاه سخن اين كه: جهاني سازي يك نوع مستعمره گرايي به شكل جديد است و پيامدهاي منفي متعددي را

براي كشورهاي جهان سوم و در حال رشد به وجود مي آورد، از جمله:

1_ تسلط قدرت هاي بزرگ بر روند اقتصادي جهاني و منابع توليد و مبادلات مالي و تجاري؛

2_ سلطه آمريكا بر ابزارها و فناوري اطلاعات؛

3_ تحقير كشورهاي كوچك و جلوگيري از توان رشد آن ها؛

4_ دخالت در قانونگذاري داخل ملل ديگر؛

5_ شبيخون فرهنگي سراسري و كوشش در ريشه كن سازي فرهنگ هاي ديگر؛

6_ كاستي از نقش و اثر گذاري محافل بين المللي و بهره گيري از آن ها به سود سلطه قدرت هاي بزرگ؛

7_ بحران هويت ملت ها.

واژة ترور و تروريسم بيني المللي چيست و چه مفهومي دارد؟ چرا امريكا ما را به آن متهم مي كند؟

پرسش

واژة ترور و تروريسم بيني المللي چيست و چه مفهومي دارد؟ چرا امريكا ما را به آن متهم مي كند؟

پاسخ

"ترور" (Teror) به معناي شيوه حكومت از طريق ايجاد رعب و وحشت است. اين اصطلاح نخستين بار پس از انقلاب فرانسه عنوان شد و دوران حكومت انقلاب فرانسه در سال هاي 94 _ 1973 كه طي آن هزاران نفر به زير تيغ گيوتين سپرده شدند، به عنوان حكومت ترور معروف شده است. در حال حاضر حكومت هاي تروريستي به رژيم هايي اطلاق مي شود كه با شيوه هاي فاشيستي و از طريق ايجاد رعب و وحشت و كشتار بي رحمانة مخالفان، حكومت مي كند".

"تروريسم بين المللي" (Ternationalterroism" اصطلاحي است كه در دهة اخير رواج يافته و به اعمال تروريستي كه به منظور تأمين مقاسد سياسي در سطح بين المللي انجام مي شود، اطلاق مي گردد. بعضي از اين عمليات تروريستي در پوشش ديپلماتيك يا از طريق استخدام تروريست به منظور از ميان بردن مخالفان سياسي برخي از رژيم ها در كشورهاي ديگر صورت مي گيرد كه به آن "تروريسم بين المللي" مي گويند.

در خصوص متهم نمودن ايران به عنوان كشور تروريسم توسط امريكا بايد گفت: بي ترديد اسلام و انقلاب اسلامي ايران با منافع امريكا در تضاد بوده و منافع آن را در خطر انداخته است؛ از اين رو امريكا هم در هنگام شكل گيري انقلاب و هم بعد پيروزي آن، از همة راهكارها و اهرم ها بهره گرفت تا نظام اسلامي را از بين ببرد. البته راهكارهاي دشمن با توجه با شرايط زمان شكل گرفت. حمله نظامي، جنگ تحميلي، تحريم اقتصادي و ... از

سياست هاي راهبردي و استراتژي كلان امريكا عليه حكومت اسلامي بودند. يكي از سياست هاي دشمن جنگ رواني و تبليغات نظام يافته است كه جهت انحراف افكار عمومي صورت مي گيرد. اين تبليغات با هدف براندازي نظام و انزواگرايي جمهوري اسلامي و سركوبي نهضت هاي اصلاحي و آزادي خواه شكل مي گيرد و براي پيشبرد اين هدف، سعي در استفاده از مفاهيمي مي كند كه در عرف بين المللي ناپسند است مانند ا تهام به تروريست، نقض حقوق بشر و ... .

مبارزان فلسطين و لبان را كه براي نجات كشور و رفع اشغالگري مي جنگند، تروريست دانسته و ايران را نيز متهم به حمايت از تروريست مي كند و مي گويد: يكي از اهداف ايران حمايت از اصول گرايان است كه تروريست هستند؛ از اين رو ايران تروريست است.

واقعيت آن است كه اين اتهامات جهت انزواي ايران از صحنه هاي سياسي و در نتيجه از بين بردن نظام و جلوگيري از قيام هاي اصلاحي به وجود مي آيد، در حالي كه جمهوري اسلامي قرباني ترور و تروريسم بين المللي شده است. شخصيت هاي مهم جامعة اسلامي ايران مانند شهيد بهشتي توسط گروه هاي تروريستي مانند سازمان منافقين به شهادت رسيدند. از سوي ديگر امريكا از سازمان هاي تروريستي مانند منافقين خلق حمايت كرده و عملاً در امور ايران دخالت مي كنند. البته سياست تروريستي امريكا اختصاص به ايران ندارد، بلكه جنايت او در كشورهاي ديگر تروريست بودن آن را به نمايش مي گذارد. قتل عام مردم فلسطين توسط اسرائيل و حمايت امريكا از جنايات اسرائيل، نمونة بارز حمايت امريكا از تروريسم بين المللي است. قتل

عام صدها انسان در عراق و افغانستان و ... عمق جنايت و تروريست بودن امريكا را ظاهر مي كند.

اصطلاحات زير از نظر لغوي و اصطلاحي به چه معنا است: نظم هژموني امريكايي، عمليات انتحاري، تعامل، ائتلاف و تهديد هانتيگوني؟

پرسش

اصطلاحات زير از نظر لغوي و اصطلاحي به چه معنا است: نظم هژموني امريكايي، عمليات انتحاري، تعامل، ائتلاف و تهديد هانتيگوني؟

پاسخ

برخي از واژه هاي فوق از واژه هايي نيستند كه به صورت اصطلاح درآمده و واژه شناسان از آنها تعريف جامعي ارائه كرده باشند، بلكه از برخي اين واژگان در محاوره استفاده مي شود.

نظم هژموني

هژموني به معناي برتري، سيادت و تسلط است.(1)

اين واژه از هژمون به معناي رئيس يا فرمانروا است و اشاره است به تسلط و يا برتري يك كشور بر كشور ديگر از طريق ديپلماسي، يا تهديد به اطاعت و ياپيروزي نظامي. اين واژه اغلب به مفهوم مورد نظر آنتونيوگراشب (1937 - 1891) متكفر ماركسيست و نويسنده ايتاليايي به كار مي رود كه دلالت بر تسلط و استيلاي يك طبقه بر مردم نه فقط از جنبه اقتصادي، بلكه از تمام جنبه هاي اجتماعي، سياسي و ايدئولوژيك دارد.(2)

تركيب واژه هاي هژمونتيك، نظم و امريكا بيانگر برتري طلبي و سلطه جويي و رهبري و نظم مورد نظر امريكا بر جهان است. برخي باور دارند كه بايد جهان تك قطبي شده و امريكا به جهت برتري همه جانبه اش رهبري جهان را برعهده گيرد، زيرا تنها كشوري كه توان دارد جهان را رهبري نمايد، امريكا است.

از شعار تك قطبي شدن جهان، با واژه هاي نظم نوين امريكايي و هژمونتيك امريكا نيز ياد مي شود. براين اساس هر گاه نظم هژمونتيك امريكايي گفته مي شود، مقصود برتري خواهي امريكا و نظم نوين جهاني است كه از سوي نظريه پردازان امريكا ارائه شده است.

انتحار

انتحار به معناي خودكشي است و عمليات انتحاري، عملياتي است كه به منظور اهداف خاصي، شخص خود را به كشتن مي دهد. و موجب از بين

رفتن ديگران يا تأسيسات و چيزهاي ديگر مي شود. از آن جهت كه خود را نيز به كشتن مي دهد، نام انتحار را بر آن گذاشته اند.

2 - مانند آن چه كه برخي از خلبانان ژاپني در جنگ جهاني دوم انجام دادند.

عمليات انتحاري به فعاليت هاي شهادت طلبانه اي اطلاق مي گردد كه برخي مسلمانان در فلسطين و لبنان به منظور دفاع از اسلام و سرزمين هاي اسلامي انجام مي دهند. برخي از دانشمندان غربي از اين عمل به عنوان خودكشي ايثاري ياد كرده و آن را ستوده اند. اميل دور كيم (1917 - 1859) جامعه شناس فرانسوي خودكشي را (Altruisticsuicide) به چهار قسم تقسيم نموده است: خودخواهانه، ناشي از بي هنجاري ها و نابساماني ها، تقدير گرايانه و ايثاري، وي باور دارد كه خودكشي ايثاري مقبول جامعه است و خوشنامي را درپي دارد.(3)

تعامل

تعامل به معناي تبادل، تلاش و يا همكاري بين افراد و گروه ها است.(4) امروزه اين واژه به همكاري نهادها، كشورها و گروه هايي اطلاق مي شود كه در زمينه هاي مختلف همكاري مي كنند.

ائتلاف

ائتلاف (Coalition) به معناي همكاري يا اتحاد موقتي چند حزب و گروه سياسي براي نيل به هدف واحدي است.(5) گاهي اين هدف منحصر به موفقيت در انتخابات است و احزابي كه از نظر اهداف سياسي به هم نزديك هستند، براي جلوگيري از تشتت آراي طرفداران خود در انتخابات، فقط به منظور پيروزي در انتخابات، فهرست واحدي مي دهند. يكي از نمونه هاي بارز آن ائتلاف احزاب سوسياليست و كمونيست فرانسه در انتخابات رياست جمهوري بود كه به پيروزي "فرانسوا ميتران" بر حزب سوسياليست فرانسه انجاميد. انگيزه ديگر ائتلاف، عدم موفقيت يك حزب در به دست آوردن اكثريت قاطع پارلماني است، در نتيجه دو يا چند

حزب كه با هم پيوستن نمايندگان خود در پالمان مي توانند اكثريت پيدا كنند، روي برنامه مشتركي با هم توافق كرده، دولت ائتلافي به وجود مي آورند.(6)

ائتلاف گاه بين چند دولت نيز براساس اهداف مشترك سياسي، اقتصادي، نظامي و... شكل مي گيرد.

تهديدها "نتينكتون رويارويي تمدن ها"

"سامويل هانتينگتون" استاد دانشگاه هاروارد و يكي از نظريه پردازان سياسي امريكا است كه نظريه رويارويي تمدن ها را مطرح كرده است.

وي باور دارد كه رويارويي تمدن ها بر سياست جهاني سايه خواهد افكند. در طول يك قرن و نيم پس از سربرآوردن نظام جديد بين المللي درگيري هايي روي داد، كه تدريجاً كشور - ملت ها را به وجود آورد.

در زمان انقلاب فرانسه خطوط اصلي درگيري بيشتر ميان ملت ها بود. تا 1793 به گفته پالمر "جنگ شاهان به پايان رسيده و جنگ ملت ها آغاز شده بود" به هر حال اين الگو تا پايان جنگ اول جهاني به درازا كشيد، پس در نتيجه انقلاب روسيه، واكنش هايي در برابر آن نشان داده شد. رويارويي ملت ها جاي خود را به رويارويي ايدئولوژي ها داد. درگيري ميان كمونيسم، فاشيسم، نازيسم و ليبرال دموكراسي بود. پس ميان كمونيسم و ليبرال دموكراسي در جريان جنگ سرد، درگيري اخير در قالب كشمكش دو ابرقدرت كه هيچ يك از آن ها به مفهوم كلاسيك اروپايي كشور - ملت محسوب نمي شد، به وجود آمد.

هانتينگتون بعد از بررسي اوضاع كشورها به اين نتيجه مي رسد كه بين غرب و كشورهاي كنفوسيوس - اسلامي جنگ در خواهد گرفت. در واقع به غرب هشدار مي دهد كه در منافع غرب به روشني ايجاب مي كند كه همكاري و يگانگي بيشتري درون تمدن خود به ويژه بين اجزاي اروپايي و امريكاي شمالي به

وجود آورد". وي توصيه مي كند كه دشمنان غرب را از دسترسي به سلاح هاي اتمي و پيشرفته بازدارند.(7)

خلاصه اين كه تهديد هانتينگتوني عبارت است از جنگ تمدن ها. او معتقد است در آينده نزديك درگيري بين تمدن اسلامي (تمدن هاي شرقي) و تمدن غربي حتمي و اجتناب ناپذير است و جز اين راه ديگري براي بشر وجود ندارد.

در برابر اين نظريه آقاي خاتمي رئيس جمهوري اسلامي ايران نظريه گفتگوي تمدن ها را مطرح نمود. اين نظريه معتقد است كه مي توان با تعامل و همكاري بين فرهنگ ها و تمدن ها از وقوع نزاع و جنگ جلوگيري كرد و اختلاف و فرهنگ ها و تمدن ها به گونه اي نيست كه به ناچار يكي يا عده اي از فرهنگ ها حذف شده و يك فرهنگ و تمدن غالب شود، زيرا هر تمدني داراي نقاط ضعف و قوت هايي است و مي توان از قوّت هاي فرهنگ هاي ديگر براي رفع ضعف كمك گرفت.

پي نوشت ها:

1 - علي آقا بخشي و منير افشاري راد، فرهنگ علوم سياسي، ص 145.

2 - همان.

3 - علي بخشي، پيشين، ص 11.

4 - همان، 315.

5 - محمود مهرداد، فرهنگ جديد سياسي، ص 14؛ غلام حسين صدري، فرهنگ زبان فارسي امروز، ص 1.

6 - محمود طلوعي، فرهنگ جامع سياسي، ص 85.

7 - سامويل هانتينگتون، موج سوم دموكراسي، ترجمه احمد شهسا، ص 38 - 39.

فرايند جهاني شدن را توضيح دهيد. آيا امري است مثبت يا منفي؟

پرسش

فرايند جهاني شدن را توضيح دهيد. آيا امري است مثبت يا منفي؟

پاسخ

از جهاني شدن تعاريف و توصيفات مبهم و متضادي ارائه شده است.

1 - برخي جهاني شدن را فرايندي دانسته اند كه از آغاز تاريخ بشر اين حركت آغاز شده و تأثيرات آن با گذشت زمان افزايش يافته، ليكن الان به نحو گسترده اي در جريان است.

2 - برخي آن را همزاد با مدرنيته و مدرنيزاسيون مي دانند كه از چند قرن گذشته با توسعه سرمايه داري رشد و توسعه يافته است.

3 - برخي جهاني شدن را فرايندي متأخر و متعلق به ربع پاياني قرن بيستم دانسته اند كه با مدح سوم تجرد؛ يعني فراتجرد يا پست مدرنيسم همزاد است.

معناي اول و دوم مورد بحث نيست، بلكه سخن در معناي سوم است. امروزه جهاني شدن (Globalization) اصطلاحي است كه از لوازمات فراتجرد يا پست مدرنيسم به حساب مي آيد كه از دهه نود در محافل علمي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي رواج پيدا كرده است.

طبق اين اصطلاح جهاني شدن مرحله اي از تاريخ بشري است كه در آن روابط اجتماعي انساني كيفيتي "بدون مرز" و "بدون زمان" به خود مي گيرد؛ به گونه اي كه زندگي انسان ها در سطح كره خاكي به مثابه مكاني واحد شكل گرفته و در نهايت با يك نوع نگرش و نگاه به زندگي انسجام مي يابد. چون امروزه ابزارهاي قدرت و تبليغات در دست نظام سرمايه داري است، جهاني شدن، در واقع پيروزي نظام سرمايه داري در جهان است.

بنابراين معنا، بهتر است به جاي جهاني سازي از اروپايي سازي، غربي سازي يا امريكايي سازي سخن گفته شود؛ چون كه در جهاني سازي رواج الگوهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي

جهان سرمايه داري است.

نظام كاپيتاليستي پس از فروپاشي كمونيسم با سرعت هر چه تمام تر جهان را مي نوردد. از آن زمان تاكنون در روند جهاني سازي كنسرسيوم هاي بزرگ صنعتي غرب، بانك ها و بازارهاي مالي با سرعت روزافزوني ادامه دارد؛ تصميم هايي كه مديران و رؤساي بزرگ و صاحب قدرت در نيويورك، فرانكفورت، پاريس و لندن اتخاذ مي كنند، حتي در دور افتاده ترين نقاط آسيا، افريقا و امريكاي لاتين تأثير مي گذارد.

اما اين كه چرا اكثر كشورها با آن مخالفند، پاسخ اين سخن با توجه به آنچه كه در معناي جهاني شدن بيان شد، روشن مي گردد. لازمه جهاني شدن تهاجم فرهنگي به كشورهاي ضعيف و در حال رشد و تسلط فرهنگي و اقتصادي بر آن هااست كه فروپاشي باورها و اعتقادات و فرهنگ هاي بومي را در بر دارد. نيز شكست اقتصادي كشورهاي ديگر را موجب مي گردد. بدين جهت است كه بسياري از روشنفكران جهان سوم بر اين باورند كه جهاني شدن با امريكايي شدن درهم تنيده شده است و در اين حركت هويت فكري و فرهنگي ملت هاي كوچك به خطر مي افتد.(1)

جهاني شدن از دو جهت جوامع را با بحران هويت رو به رو مي كند:

يكي اين كه انسان ها براساس دو عنصر زمان و مكان هويت مي يابند و جهاني شدن با فشردگي زمان و مكان عملاً اين عنصر را مخدوش مي سازد.

دوم اين كه در هر يك از جوامع بشري نظام ارزشي متناسب با ظرفيتش وجود دارد كه با جهاني شدن، نظام ارزش ها و باورها فرومي ريزد.

در واقع جهاني شدن، اقدام عملي نظريه جنگي تمدن هاي هانتينگون است كه تمام توجه او در اين نظريه به تمدن و فرهنگ غرب دوخته شده، و آن را

يگانه تمدن مي خواند و خواهان پيروزي بي چون چراي آن بر ديگر تمدن ها است. هانتينگون تمدن غرب را با ويژگي هايي مانند گ رواداري، پلوراليسم و انساني بودن و ديگر تمدن ها را بسته و ناكام درحل مشكلات بشريت و مستبد معرفي مي كند و نتيجه مي گيرد كه تمدن غرب ميراث يونان و مسيحيت است و لائيسم، حاكميت قانون، پلوراليسم اجتماعي، جامعه مدني و حقوق بشر از مؤلفه هاي آن است كه در ديگر تمدن ها از آن خبري نيست.

طبيعي است كه اين گونه سخن گفتن كه در مسير جهاني سازي است، خشم ديگر ملت ها را در پي داشته باشد. اگر چه فرهنگ غرب طبق سخن هانتينگون و امدار مسيحيت است و مسيحيان با روند جهاني سازي از جهاتي سود مي برند، ولي با توجه به برخي از پيامدهاي منفي براي كشورهاي جهان سوم، و در معرض خطر قرار گرفتن معنويت، حتي خود مسيحيان از اين پديده لب به اعتراض گشودند. از جمله "آرام اول" اسقف اعظم كليساي كليكا در جمع نمايندگان 342 كليسا از صد كشور كه در ايتاليا در اوت 2002 گرد هم آمده بودند، به انتقاد از جهاني شدن پرداخت و گفت: جهاني سازي آثاري را در بردارد، از جمله باعث از خودبيگانگي انسان ها مي شود و نابرابري ها را تشديد مي كند.

كوتاه سخن اين كه: جهاني سازي يك نوع مستعمره گرايي به شكل جديد است و پيامدهاي منفي متعددي را براي كشورهاي جهان سوم و در حال رشد به وجود مي آورد، از جمله:

1 - تسلط قدرت هاي بزرگ بر روند اقتصادي جهاني و منابع توليد و مبادلات مالي و تجاري؛

2 - سلطه آمريكا بر ابزارها و فناوري اطلاعات؛

3 -

تحقير كشورهاي كوچك و جلوگيري از توان رشد آنها؛

4 - دخالت در قانونگذاري داخل ملل ديگر؛

5 - شبيخون فرهنگي سراسري و كوشش در ريشه كن سازي فرهنگ هاي ديگر؛

6 - كاستي از نقش و اثر گذاري محافل بين المللي و بهره گيري از آن هابه سود سلطه قدرت هاي بزرگ؛

7 - بحران هويت ملت ها.(1)

پي نوشت ها:

1 - خبرنامه دين پژوهان، ش 11، ص 33 و 32.

با توجه به اين كه دين اسلام حق است، جر همه قدرت هاي جهان در دست غير مسلمانان است؟

پرسش

با توجه به اين كه دين اسلام حق است، جر همه قدرت هاي جهان در دست غير مسلمانان است؟

پاسخ

اين كه يك دين حق باشد، تلازمي با اين مطلب ندارد كه حتما داراي حكومت بوده يا در زمره قدرت هاي جهاني باشد يا قدرت هاي جهان پيرو آن باشند. پس سؤال شما دربارة تلازم و همبستگي است كه در عالم واقع وجود ندارد و از اين رو قابل پاسخ نيست. اگر سؤال كنيد كه چرا اكثر مردم با اين كه حق را مي شناسند، در عمل از آن رويگردان بوده و الترامي بدان ندارند مي گوييم : با اين كه فطرت انسان ذاتا حقيقت جو است، ولي بر اثر غلبه دنيا گرايي و انواع غفلت ها و نيز بر اثر گرفتاري آدمي در دام هاي هوي و هوس، اين فطرت به فراموشي سپرده مي شود و حس حقيقت جويي در انسان به خاموشي مي گرايد.

متأسفانه امروزه بشر به قدري در منجلاب گمراهي فرو رفته است كه كمتر نشاني از حقيقت مي توان در او يافت و اديان ابراهيمي به جز نام چيز ديگر از آن ها بر جان نمانده است.

دنيا پر از مسيحي و مسلمان و پيروان موسي كليم الله و ... است ولي تعداد واقعي ايمان آورندگان و كساني كه پيرو واقعي پيامبران بزرگ باشند، اندك اند.

بنابراين گمان نكنيد دنيا اگر در دست مسلمانان نيست، در دست غير مسلمانان ( آن هم در دست پيروان واقعي اديان ابراهيمي) است، بلكه دنيا در دست دنيا گرايان و ناباوران و بي دينان است.

البته به نظر مي رسد اين خاصيت دنيا باشد و همواره بايد تعداد

مؤمنان از بي ايمانان كمتر باشد. در روايتي از امام صادق (ع) خطاب به "زرارة بن اعين" مي خوانيم : "اي زراره مردم دنيا بر شش دسته اند : گروهي بسان شيرند، برخي گرگ ، بعضي روباه، گروهي سگ، برخي خوك و گروهي بسان گوسفندانند".

آن گاه امام در توضيح هر يك از اين سمبل ها مي فرمايند:

"اما شير ؛پادشاهانندكه دو دست دارند هميشه غالب باشند و هرگز مغلوب نگردند.

اما گرگ ، بازرگانان و تجارند كه وقتي مي خواهد چيزي بخرند، آن را تمام و كمال دريافت مي كنند، ولي وقتي بخواهند بفروشند، از آن كم مي گذارند.

اما روباه؛ آنان علماي دينند كه دينشان را به دنيايشان مي فروخته اند و از اين راه ارتزاق مي كنند.

اما سگ؛ آن ها مردماني هستند كه ديگران از دست و زبانشان در امان نيستند، ياوه گو، بددهن، فحّاش و بي آبرويند.

اما خوك؛ فاسدان هستند كه خود را به انواع و اقسام شكل ها در مي آورند تا مردم را فريب دهند و به فحشا كشانند.

اما گوسفند؛ مؤمنان هستند كه ميان اين پنج گروه زندگي مي كنند. گروهي كه گوشتشان دريده شده و استخوانشان در هم شكسته است. حال اي زراره، خود انصاف ده كه مؤمن ميان شيران و گرگان و سگان و خوكان و روبهان چگونه مي تواند زيست كند؟!".(1)

از اين روايت مي توان دانست كه مؤمنان همواره اندك بوده و گرفتار بي ايمانان مي باشند، در نتيجه جاي تعجب نيست اگر قدرت هاي جهاني در دست غير مؤمنان و بي ايمانان باشد.

در ضمن پاسخي براي پرسش ديگر نوشته شده كه متناسب با سؤال شما است، آن را نيز

مطالعه فرماييد.

خداوند جهان هستي را بر اساس سنّت هايي آفريده و بر اساس سنّت ها و قوانين الهي، جهان هستي و از جمله انسان ها اداره مي شوند. اين سنّت ها همان گونه كه خداوند در قرآن فرموده است، قابل تغيير و تبديل نيست.

يكي از سنت هاي الهي براي جامعه انساني آن است كه: "خداوند سرنوشت هيچ گروهي را تغيير نمي دهد، مگر آن كه سرنوشت خويش را تغيير دهند".(2) بر اساس اين سنت الهي، انسان هاي نيك كردار و پيروان اديان الهي اگر بخواهند مغلوب ستمگران واقع نشوند و حاكمان زمين بوده و زير سلطه انسان هاي نابكار قرار نگيرند، بايد خود بخواهند و پس از خواستن و اراده، گام هاي عملي براي رسيدن به اين هدف را بردارند و شرايط رسيدن به آن را فراهم كرده و موانع را از بين ببرند.

بايد دست از ضعف و سستي و تن به ستم دادن برداشته و هر آنچه را كه براي رسيدن به مقصود و دست يافتن به حاكميت لازم است، فراهم آورند. اين جهان آن گونه آفريده شده كه اگر زماني تمام شرايط و علت يك چيز فراهم آمده و موانع آن برداشته شده باشد، معلول پديد خواهد آمد. خداوند اين سنّت را تغيير و تبديل نمي كند. حال اگر انسان هاي شايسته و درستكار در اقليّت قرار داشته باشند و يا بسياري از آن ها سلطه حاكمان نابكار را پذيرفته باشند و يا اگر نپذيرفته اند، كاري براي رفع آن انجام ندهند، نخواهند توانست بر جايگاه حكومت و سلطه قرار گرفته و كافران و نابكاران را مغلوب كنند. اگر در برهه اي كوتاه مانند زمان صدر اسلام و دوره اي ديگر پيروان اديان الهي و انسان هاي درستكار

بر قدرت و حكمراني دست يافتند، براي آن بود كه مقدّمات و شرايط لازم فراهم شده بود، نه آن كه خداوند سنت خويش در جامعه انسان ها را تغيير داده و از راه اعجاز و يا به طور مستقيم، دست به تغيير و تبديل زده باشد.

در ضمن بايد توجه داشت كه پيرو اديان الهي بودن، دليل بر درستكار بودن انسان و يا شايستگي او نيست. چه بسا بسياري از انسان ها هنگامي كه پيشرفت دين و پيروان اديان را ديده اند، به سوي دين گرايش يافته و با حربه دين و دينداري به خواسته هاي ناشايست خود دست يافته اند؛ يعني اگر چه حتي در برخي برهه هاي تاريخ، ظاهراً تسلّط و حكومت با پيروان اديان بوده و حاكمان انسان هاي ديندار بوده اند، اما حكومت به معناي تسلّط و حكومت دين و عدالت و درستكاري نبوده است. در عين حال به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه مغلوب بودن دينداران و انسان هاي درستكار در بسياري از برهه هاي تاريخ به معناي مغلوبيت حقيقت دين نيست كه ضعفي در دين باشد، بلكه مشكل از دينداران است كه به حقيقت آموزه هاي دين (كه آن ها را به درستكاري و عدالت و نفي سلطه) خوانده، آن گونه كه بايد عمل نكرده اند. حتي مي توان گفت پيام هاي اسامي اديان بزرگ هميشه غالب و جاودانه بوده است. بعد از هزاران سال هنوز مي بينيم كه اين پيام ها ميان انسان ها زنده و جاودان است. جالب آن كه انسان هاي نابكار براي حكومت و تسلّط بر انسان ها، هيچگاه چهره واقعي خود را نشان نداده و سعي نموده اند در لباس درستي و درستكاري و عدالت، بر انسان ها حكومت نمايند. اين خود نشانه جاودان بودن

دين و پيام هاي الهي است كه حتي نابكاران براي استمرار حكومت خويش از آن ها بهره مي برند.

از طرف ديگر اگر خداوند مي خواست پيامبران و انسان هاي شايسته تنها به حكومت و حكمراني دست يابند و بر كافران و ستمگران تسلّط يابند، راه يافتن انسان ها به سوي دين و گرايش آن ها به دين و پيامبران الهي باشد با خلوص نيت صورت نمي گرفت، يعني چون مي ديدند در هر حال پيامبران و انسان هاي برگزيده الهي به حكومت و سلطه دست مي يابند، آن ها با انگيزه هاي مادي به سوي دين روي مي آوردند و هدف پيامبران كه هدايت انسان ها به سوي خداوند و رساندن بشر به سوي كمال و سعادت با پذيرش آگاهانه و خالصانه دين الهي بود، تحقق نمي يافت.

اميرمؤمنان در يكي از بخش هاي خطبه قاصعه مي فرمايد: "اگر خداوند اراده مي فرمود، به هنگام بعثت پيامبران، درهاي گنج ها و معدن هاي جواهرات و باغ هاي سرسبز را روي پيامبران مي گشود و پرندگان آسمان و حيوانات وحشي زمين را همراه آنان به حركت در مي آورد، اما اگر اين كار را مي كرد، آزمايش از ميان مي رفت و پاداش و عذاب بي اثر مي شد و بر مؤمنان اجر و پاداش امتحان شده گان لازم نمي شد و ايمان آورندگان ثواب نيكوكاران را نمي يافتند و واژه هاي (ايمان، كفر، خوب، بد و...) معاني خود را از دست مي داد... .

اگر پيامبران الهي، داراي چنان قدرتي بودند كه مخالفت با آنان امكان نداشت... مستكبران در برابرشان سر فرود مي آوردند و تظاهر به ايمان مي كردند، از روي ترس يا علاقه اي كه به ماديات داشتند. در آن صورت، نيت هاي خالص يافت نمي شد و اهداف غير الهي در ايمانشان راه مي يافت و با انگيزه هاي گوناگون (غير الهي

و خالص) به سوي نيكي ها مي شتافتند".(3)

پي نوشت ها:

1 - اين روايت را مرحوم شيخ صدوق در كتاب خصال، باب السة نقل كرده است.

2. انفال(8) آيه 53.

3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 192، ص 389 - 387.

10

1-مهم ترين محورهايي كه مي توان براي گفت وگوي تمدن ها پيش بيني كرد كدامند؟

پرسش

مهم ترين محورهايي كه مي توان براي گفت وگوي تمدن ها پيش بيني كرد كدامند؟

پاسخ

اولاً؛ بايد توجه فرماييد كه متاسفانه درعهد ما افراط و تفريط بزرگ ترين و مهلك ترين آفت حقيقت است. افراط و تفريطها از عوامل مختلف و متعددي ناشي مي شود كه ازجمله آنها، سياست زدگي جامعه و جناحي شدن مباحث فكري ونظري است . اين امر سبب دخالت حب و بغض در چالش هاي علمي و در نتيجه خلطانگيزه و انگيخته مي شود .اين آفت به صورت مانعي بزرگ در مسير اظهار نظرها و نظريه پردازي ها خودنمايي مي كند .گفت و گوي تمدن ها هم از همين دسته مباحثي است و از آن جا كه نسبتاًبراي ما مساله اي تازه بوده و كم و بيش در بستري سياسي وآميخته به مواضع سياسي طرح گرديده ، طبعاً و متاسفانه از گزند افراطها وتفريطها دور نمانده است . به نظر مي رسد با توجه به اهداف گفت وگوي تمدن ها و در قبال شناخت رووس و محورهاي نظريه برخوردتمدن ها، مي توان تشخيص داد كه اولي امري بايسته و دومي امري صرفاً سياسي است . مهم ترين محورهايي كه مي توان به عنوان هدف هاي گفت و گوي تمدني پيش بيني كرد عبارت است از : 1-بيرون بردن تمدن هاي كهن از وضعيت انفعالي در قبال تمدن هاي پيشرفته ، 2- ترميم گسست سنت و تجدد، 3- يافتن درمان هاي مجرب كهن براي بحران هاي جديد انسان معاصر، 4- شناخت وافزايش كمي و كيفي آن در باب اصحاب تمدن ها و ارباب اديان نسبت به مباني و مواريث تمدن ها

و اديان يكديگر، 5- شكستن استبداد فرهنگي جهان و توطيه هاي فرهنگ جهاني مطرح شده ازسوي غرب ، 6- استحكام بخشيدن به وحدت ميان امت اسلامي وجامعه جهاني ، 7- توسعه امنيت و مباني صلح جهاني . اما برخوردتمدن ها را به صورت جدي و در يك سيستم مباحث نظري ،نخستين بار سامويل هانتينگتون ( S.Hantington ) رييس موسسه مطالعات استراتژيك ( Olin ) در دانشگاه هاروارد آمريكا طي مقاله اي پرهياهو تحت عنوان ( ( برخورد تمدن ها ) ) Challenge of ( Civilizations ) مطرح ساخت و واكنش هاي بسياري را در سرتاسرجهان برانگيخت . طبيعي است كه در اين مجال اندك نتوان پيش زمينه هاي اين موضوع و ديدگاه تفصيلي هانتينگتون و طرفداران وي را مطرح كرد؛ ولي براي آشنايي شما محورهاي اساسي اين مقاله را به صورتي فشرده ذكر مي كنيم : 1- اختلاف تمدن ها اساسي است. اين اختلاف به مراتب از اختلاف ايديولوژي ها و نظام هاي سياسي اساسي تر است ، 2- خودآگاهي تمدني در حال افزايش است ، 3-تجديد حيات مذهبي به عنوان وسيله اي براي پر كردن خلا در حال رشد است ، 4- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهي تمدني ديگران شده است ، 5- ويژگي ها وا ختلاف فرهنگي تغييرناپذيراست ، 6- منطقه گرايي اقتصادي و نقش مشتركات فرهنگي در حال رشد است ؛ ولي به رغم گسترش پيمان هايي مانند اكو، كشورهاي غيرعرب مسلمان و ...بايد توجه داشت كه اقتصاد منطقه اي تنها درصورتي مي تواند رشد كند كه ريشه در يك تمدن مشترك داشته باشد،7- شكست ( ( دولت - ملت )

) به عنوان واحد اصلي روابط بين المللي در آينده بسيار محتمل است ، 8- تشديد تنش هاي ناسيوناليستي ،گرايش فزاينده به درگيري ، افزايش سلاحهاي كشتار جمعي ، رشدبي نظمي در جهان و بروز تنش هاي بين المللي ناشي از بحران هويت ،از مولفه ها و بسترسازهاي اصلي برخورد تمدن ها است ، 9- قدرت جهاني و جامعه جهاني توهمي بيش نيست و هيچ كشوري در كشورديگري منافع استراتژيك ندارد، 10- جهان در حال كوچك تر شدن است و همكنشي ميان ملت هاي وابسته به تمدن هاي مختلف درحال افزايش است ، 11- اين افزايش فعل و انفعالات ( مهاجرت ها وارتباطات رسانه اي ) هوشياري تمدني و آگاهي به وجود اختلافات ميان تمدن ها و نيز حس مشترك در درون هر تمدن را شدت مي بخشد .به عبارت ديگر خودآگاهي تمدني به اختلاف و دشمني ميان تمدن ها دامن مي زند .هانتينگتون حتي فراتر از اينها رفته و ادعاكرده است كه : ( ( نه تنها امكان برخورد تمدن ها هميشه هست ، بلكه جلوگيري از چنين برخوردهايي عملاً امكان پذير نيست و لبه هاي اين تمدن هاي درگير هميشه خونين است ) ) . براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1-تافلر، الوين وهايدي ، به سوي تمدن جديد، ترجمه محمدرضاجعفري ، سيمرغ ، تهران ، چاپ اول 1376 2- تافلر، الوين وهايدي ،جنگ و پادجنگ ، ترجمه مهدي بشارت ، اطلاعات ، تهران ، چاپ اول ، 1374 3- فوكوياما، فرانسيس ، فرجام تاريخ و آخرين انسان ،برگردان : عليرضا طيب ، مجله سياست خارجي ، شماره 363، تهران ،دفتر مطالعات سياسي و

بين المللي ، 1372 4- هانتينگتون ، سامويل ،برخورد تمدن ها ( مندرج در نظريه برخورد تمدن ها ) ، هانتينگتون ومنتقدانش ، ترجمه و ويرايسته مجتبي اميري ، انتشارات وزرات امورخارجه ، تهران ، چاپ دوم 1375 5- چيستي گفت و گوي تمدن ها،مجموعه مقالات ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، تهران ،چاپ اول ، 1377;

اسلام استعمارى يعنى چه؟

پرسش

اسلام استعمارى يعنى چه؟

پاسخ

اسلام استعمارى، يعنى اسلامى كه دولت هاى بزرگ استعمارى و استعمار طلب مى پسندند; اسلامى كه روح قوانين متعالى اسلامى در آن مرده باشد; اسلامى كه تحرك و جنب و جوش در آن نباشد; اسلامى كه جها، امر به معروف و نهى از منكر، اتحاد، برابرى، يگانگى و ... از ميان آن رخت بر بسته باشد. چنين اسلامى مورد پسند استعمارگران است و اگر مسلمانها به چنين اسلام خشك و بى روحى اعتقاد داشته باشند، به آسانى مى توان از آنها بهره گيرى كرد و منافع مادى و معنوى آنان را به يغما و چپاول برد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1125_

چگونه مسلمانان مى توانند به سعادت دست يابند؟

پرسش

چگونه مسلمانان مى توانند به سعادت دست يابند؟

پاسخ

مسلمانان در صورتى مى توانند سعادت و عظمت را كسب كنند كه داراى حكومتهاى مستقل و غير متكى باشند; زيرا تا وقتى كه ملتها تحت اسارت كشورهاى بزرگ استعمارى و حكومتهاى مزدور و دست نشانده هستند، نمى توانند رشد علمى و عظمت و سعادت داشته باشند و ناگزيز بازارى براى كشورهاى مترقى خواهند بود.

اميد است با الهام گرفتن ملتها از انقلاب اسلامى ايران با كوتاه كردن دست ابرقدرتها بتوانند در پرتو تعليمات مترقى اسلام تعالى و عظمت يابند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1241_

اسلام استعمارى يعنى چه؟

پرسش

اسلام استعمارى يعنى چه؟

پاسخ

اسلام استعمارى، يعنى اسلامى كه دولت هاى بزرگ استعمارى و استعمار طلب مى پسندند; اسلامى كه روح قوانين متعالى اسلامى در آن مرده باشد; اسلامى كه تحرك و جنب و جوش در آن نباشد; اسلامى كه جها، امر به معروف و نهى از منكر، اتحاد، برابرى، يگانگى و ... از ميان آن رخت بر بسته باشد. چنين اسلامى مورد پسند استعمارگران است و اگر مسلمانها به چنين اسلام خشك و بى روحى اعتقاد داشته باشند، به آسانى مى توان از آنها بهره گيرى كرد و منافع مادى و معنوى آنان را به يغما و چپاول برد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1125_

واژه لابي صهيونيسم به چه معناست؟ داراي چه عقايد و ايدوئولژي اند و كلاً اينها در كجا سرچشمه مي گيرند؟

پرسش

واژه لابي صهيونيسم به چه معناست؟ داراي چه عقايد و ايدوئولژي اند و كلاً اينها در كجا سرچشمه مي گيرند؟

پاسخ

كلمة صهيونيسم از صهيون گرفته شده و به معنايي صهيونيسم يك تفكر انحرافي مخلوط با اعتقادات يهودي است كه معتقدند بايد با گسترش دادن قدرت يهود در دنيا به هر قيمتي كه شده مجدداً حكومت قديمي يهود بر سرزمين مقدس فلسطين و ساير كشورها را بر پا كنند. و محدودة اين حكومت از رود نيل تا فرات است كه بسياري از كشورهاي مسلمان نشين فعلي را در بر ميگيرد.

براي رسيدن به اين منظور با خريدن و همچنين غصب ظالمانه اراضي مردم فلسطين توانستند اولين پايگاه هاي خود را داير كنند و سپس اين حركت را گسترش دادند تا آنجا كه در حال حاضر اين مردم مسلمان فلسطين هستند كه براي جلوگيري از تجاوزات ستمگرانه و نامحدود صهيونيستها مجبور به مقاومت و تقديم شهيدان خود هستند.

از ديدگاه آنها هر يهودي يك صهيونيست محسوب مي شود ولي لزومي ندار دكه همه صهيونيستها يهودي باشند يعني آنها براي نفوذ و گسترش بيشتر قدرت خود در دنيا افرادي كه يهودي نيستند را نيز به خود جذب مي نمايند و هم اكنون تعداد قابل توجهي از مسئولين كشور آمريكا و انگليس و ساير كشورها در واقع يك صهيونيست مي باشد.

صهيونيزم پديدة بسيار خطرناك جامعه جهاني است كه با طمع ورزي نامحدودي كه نسبت به اشغال كشورهاي اسلامي دارد و با حمايت همه جانبه آمريكا و كشورهاي ديگر مانند انگليس تهديد بسيار جدي براي امنيت جهان و مخصوصاً جهان اسلام به شمار مي آيند و اگر با آن مقابله و مبارزه

شود دائماً قدرتمند تر خواهد شد.

براي اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب جهان زير سلطه يهود نوشته مرحوم آيت الله سيد محمد شيرازي مراجعه فرماييد.

موفق باشيد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

جهاني شدن كه اكنون در عرصة سياست بين الملل مطرح است چه پيامدهايي را براي جهان دربردارد؟

پرسش

جهاني شدن كه اكنون در عرصة سياست بين الملل مطرح است چه پيامدهايي را براي جهان دربردارد؟

پاسخ

1. از زماني كه سرمايه داري در جامعه بشري مطرح گرديد; يعني از چهار يا پنج سدة پيش تاكنون جهاني شدن هم در ادبيات سياسي دنيا جريان يافت خلاصة مفهوم آن به اين معنا است كه نظام سرمايه داري در ژرفاي ذات خود، يك نظام گسترش يابنده است (جهاني شدن با كدام هدف ، پُل سوئيزي ترجمه ناصر زرافشان ص 7، آگاه تهران 1380.)

2. روند توسعه طلبانه ياد شده در دوران هاي گوناگون گذشته در چهره هاي متفاوت ظاهر شده و مراحل مختلفي را پيموده است از دو جنگ جهاني گرفته تا جنگ سرد و هم اكنون با يكّه تازي ايالات متحده با دو هم تاي شوم خود، يعني اروپاي غربي و ژاپن ادامه دارد. هدف نيز، همان اهداف گذشته است يعني كنترل گسترش بازارها، غارت منابع طبيعي كرة زمين و استثمار افسار گسيختة معادن و نيروهاي كار مناطق گرچه اين بار با بهانه هايي مانند: دفاع از دموكراسي حمايت از حقوق بشر، انسان گرايي و شعارهاي فريبندة مشابه آن به ميدان آمده اند.

3. جهاني سازي امروزه در مفهوم ديگري يعني فراگير شدن اطلاعات در سطح گستردة جهاني و به اصطلاح انفجار اطلاعات است همان چيزي كه از آن به عنوان دهكده جهاني و به اصطلاح جديدتر، اتاق جهاني كه ره آورد شبكه هاي اينترنت است تعبير مي شود.

4. آن چه يادآوري شد، تصويري بسيار گذرا از چهره جهاني سازي بود، اما در قرآن كريم به جهاني سازي ماهيتي غير از جهان خواري دارد. تصويري كه اين كتاب مقدّس و نوراني از جهاني سازي ارائه مي دهد، به پا داشتن امّت يك پارچه اي است كه همة محورهاي نظام حاكم

بر آن از قبيل اقتصاد، سياست فرهنگ و..."، براساس تعاليم وحي قرار گيرد و همة انسان ها، تسليم خداي يگانه شوند. در قرآن آيات بسياري گوياي حقيقت ياد شده است از جمله "قُل ْ يَ_ََّأَهْل َ الْكِتَ_َب ِ تَعَالَوْاْ إِلَي َ كَلِمَة ٍ سَوَآءِ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُم ْ أَلآ نَعْبُدَ إِلآ اللَّه َ وَلاَ نُشْرِكَ بِه ِي شَيْ ?‹ًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُون ِ اللَّه بگو. اي اهل كتاب بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما، بعض ديگر را _ غير از خداي يگانه _ به خدايي نپذيرد." (آل عمران 64). نيز در سوره بقره آيه 213 آمده است "مردم در آغاز، يك دسته بيش تر نبودند و بعدها ميان آنان اختلافات پديد آمد. انبيا نيز براي بشارت و انذار و حل ّ منطقي ِ همين اختلافات برانگيخته شدند."

از نگاه قرآن اجتماع بشري تنها در پرتو تعاليم دين راه سعادت و كمال خود را طي مي كند.

آيا قرآن به گفتگوي تمدن ها اعتقاد دارد؟

پرسش

آيا قرآن به گفتگوي تمدن ها اعتقاد دارد؟

پاسخ

تمدن يعني زندگي مدني در مقابل زندگي بدوي آن چه اين دو را از هم جدا مي كند قانون است جامعه اي كه بر گرد قانون مي چرخد و قانون مند است مدني است و جامعه اي كه خودسر و بي قانون است بدوي است

و اين قانون جز از سوي خدا نمي تواند باشد كه توسط پيامبران الهي نازل شده پس راه تحقق تمدن واقعي و توسعة همه جانبه پذيرش قانون است و آن هم قانون الهي كه از نقص و جهل مبرا است اين واقعيتي است كه آيه 213 سوره بقره به آن اشاره دارد.(برگرفته از، علامه طباطبايي ، الميزان ج 2، ص 15_212، انتشارات جامعه مدرسين )

بنابراين نه تنها اسلام تمدن ساز است كه تمدّن واقعي را فقط از آن مي توان انتظار داشت و آن چه امروز به عنوان تمدن غرب مطرح است واقعاً يك چشم و ناقص است در بخش صنعت و بعد مادي اگرچه پيشرفت كرده اند امّا بخش عظيمي از وجود انسان كه همان روح و روان اوست مورد غفلت واقع شده و نه تنها در بعد روحي داراي تمدن نيستند كه گرفتار توحش اند! "اسلام نشان داد كه از اعراب جاهلي و بدوي چگونه تمدني با شكوه ساخت (تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 20، ص 276.)

در قرآن مجيد علاوه بر اين عوامل رشد و تعالي و همچنين انحطاط تمدن ها نيز اشاره شده است

مثلاً ظلم و تجاوز به حقوق افراد جامعه از عوامل مهم براندازي و سقوط يك تمدن است (همان ج 9، ص 229.)

و اين سنت الهي و قانون تاريخ است

كه خدا جباران را با دست خود نابود مي كند.(همان ج 13، ص 199.)

از آن طرف تلاش و كوشش و فعاليت از عوامل رشد و تعالي جامعه مطرح شده است و اسلام همه را به تلاش دعوت مي كند.

علاوه در منطق قرآن رابطه محكمي بين تقوي و عمران و آبادي زمين وجود دارد.(همان ج 25، ص 71.)

خلاصه در قرآن عواملي همچون تفرقه ظلم پيروي از طاغوت و... باعث انحطاط و عواملي همچون تقوي و تلاش و _ خدامحوري _، باعث رشد و شكوفايي مي شود.

و قرآن تمدني را مي سازد و به آن سفارش مي كند كه تامين كننده دنيا و آخرت و دو سويه باشد توسعه مادي و معنوي را به همراه داشته باشد.

موضوع "گفتگوي تمدن ها" سابقه اي ديرينه در تاريخ بشر دارد; امّا مطرح كنندگان اخير اين طرح هنوز كم و كيف دقيق آن را روشن نكرده اند; از جمله اين كه منظور از آن چه نوع گفتگويي است گفتگوي علمي اقتصادي سياسي و يا فلسفي

اهداف گفتگوها چيست نمايندگان واقعي تمدن ها چه كساني هستند؟ و چگونه انتخاب مي شوند؟

در اسلام گفتگو با اهل كتاب (پيروان اديان الهي بر اساس آيه شريفة "قُل ْ يَ_ََّأَهْل َ الْكِتَ_َب ِ تَعَالَوْاْ إِلَي َ كَلِمَة ٍ سَوَآءِ..."(آل عمران 64) مورد تأييد است گفتگو به معناي دعوت كفّار و مشركان به ارزش هاي مقبول پيامبران در جاي جاي معارف اسلامي نمايان است

اساساً تبادل صادقانه افكار و آرمان ها و جستجوي انديشه درست و راه راست در زمينه هاي گوناگون همواره ميان انسان ها، مطرح بوده و خواهد بود; ولي بايد مواظب بود، گفتگوي تمدن ها، بهانه اي براي رسميت بخشيدن به دشمنان اسلام و سازش ستمگران نشود. امروز گفتگو با صهيونيست ها رسميت

دادن به آنان است گفتگو با آمريكايي ها و به معناي تسليم و سازش انقلاب اسلامي با ظالمان است

در اين جا به عنوان نمونه به چند ويژگي از ويژگي هاي تمدن غرب كه مورد قبول قرآن نيست اشاره مي كنيم

1. مادي گرايي اهميت ندادن به ارزشهاي معنوي و اخلاقي و عدم توجّه به زندگي اخروي (ر.ك انسان 27; قيامت 20 _ 21; آل عمران 14 ; حجر، 3; جاثيه 23 _ 24 و... .)

انسان تركيبي از جسم و روح و زندگي او از دو بخش تشكيل شده است مادّي و معنوي لذا قرآن كريم هم به ارزش هاي مادي و هم به ارزش هاي معنوي توجّه نموده و در قوانين و دستوراتش به هر دو جنبه پرداخته است (ر.ك قصص 77.) ولي در دنياي مادي (مانند غرب اكثر قوانين ناظر به ارزش هاي مادي است و هر كار و عملي كه به مسائل مادّي جامعه لطمه اي نزند، از نظر آن ها مجاز است كه تصويب بسياري از قوانين شرم آور از سوي آنان نيز در همين راستاست (اقتباس از: پيام قرآن آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 8، ص 268، انتشارات نسل جوان )

2. استكبار و حق ستيزي و پايمال نمودن حقوق مستضعفان

يكي از چيزهايي كه از ويژگي هاي تمدن غرب خصوصاً آمريكا بشمار مي آيد و از نظر قرآن مردود است استكبار، حق ستيزي و پايمال نمودن حقوق مردم مستضعف جهان است آنان خود را از ديگران برتر دانسته و مي خواهند همة كشورهاي مستضعف تابع قوانين و مقررات آنان باشند و هر ملّتي كه قوانين آنان را نپذيرد، تحت فشار قرار مي دهند تا پيرو و تابعشان گردد، همانند: مستكبران فرعوني كه خود

را از ديگران برتر دانستند، طغيان مي كردند، حقوق ملّت ضعيف بني اسرائيل را پايمال مي نمودند و مردم را به گمراهي مي كشاندند،(ر.ك مؤمنون 46_47; طه 24 و 79; بقره 49.) و همانند مستكبران ثمود كه براي خود منزل هاي مجلل و قصر مي ساختند، خود ايمان نداشتند، و در دين و ايمان مردم مستضعف شك و شبهه ايجاد مي كردند(ر.ك اعراف 74_76.) و مستكبران مدين كه مردم با ايمان و مستضعف را تحت فشار قرار مي دادند تا دست از آيين حق خود بردارند و با آن ها هماهنگ شوند(ر.ك اعراف 88.) و...

3. محدود نمودن دين به گوشه هايي از زندگي و كفر به وحي و دستورات الهي يعني آن چه را كه با منافع مادي آنان سازگار باشد مي پذيرند; ولي آن چه را كه با قدرت مقام و منافع مادّي آنان ناسازگار باشد نمي پذيرند; چنان كه قرآن كريم دربارة عده اي از يهوديان مي فرمايد: "أَفَتُؤْمِنُون َ بِبَعْض ِ الْكِتَ_َب ِ وَ تَكْفُرُون َ بِبَعْض ٍ ...; (بقره 85) آيا به بعضي از دستورات كتاب آسماني ايمان مي آوريد، و به بعضي كافر مي شويد؟! براي كسي از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين را انجام دهد، جز رسوايي در اين جهان چيزي نخواهد بود، و روز رستاخيز، به شديدترين عذاب ها گرفتار مي شوند." هم چنين در جاي ديگر، عده اي از اهل كتاب را هم رديف كافران شمرده مي فرمايد: عقايد و گفتار آنان همان عقايد و سخنان كافران پيشين است (ر.ك توبه 30.) سپس مي فرمايد: "يُرِيدُون َ أَن يُطْفِ ئ‹ُوا نُورَ اللَّه ِ بِأَفْوَ َهِهِم ..;(توبه 32_33) آنها مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولي خدا جز اين نمي خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند! او

كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همة آيين ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!"

در پايان لازم به يادآوري است كه در تمدن غرب نكات مثبتي همچون توجه به علم و دانش نظم و استحكام در كارها و... وجود دارد كه نشأت گرفته از فطرت سالم انساني و تعليم اديان الهي و مورد قبول و سفارش قرآن كريم مي باشد; امّا نكات منفي آن ها به گونه اي است كه نكات مثبت را تحت الشعاع خود قرار داده است غرب از جهت صنعتي در اوج ارتقأ قرار گرفته امّا زندگي معنوي و انساني مردم به حد صفر رسيده است به همان نسبت كه علم پيشرفت كرده اخلاق انساني تنزّل نموده است غرب ارزش هاي روحي انساني و اخلاقي را رها كرده و يوغ بندگي و عبوديت ماشين را به گردن افكنده است بدون شك پرستندگان و بردگان ماشين هرگز به سعادت و آسايش و خوشبختي واقعي دست نخواهند يافت ( جهت آگاهي بيشتر دربارة اين موضوع به اسلام و سيماي تمدن غرب سيد مجتبي موسوي لاري نشر دفتر انتشارات اسلامي / غرب در آستانه دگرگوني سيدمحمد حسيني شيرازي ترجمة دكتر حسن معصومي بهبهاني نشر هيئت خيرالمرسلين مراجعه فرماييد / گفتگوي تمدن ها در قرآن و حديث محمدي ري شهري ترجمة محمدعلي سلطاني ص 9، مؤسسه فرهنگي دارالحديث )

درباره گفتگوي تمدنها مقداري توضيح دهيد

پرسش

درباره گفتگوي تمدنها مقداري توضيح دهيد

پاسخ

((برخورد يا مصاف تمدن ها)) نام مقاله اي از

((هانتينگتون)) است كه در آن به بررسي بعضي از

تمدن ها پرداخته و در آن ترسيمي خونين از تمدن

اسلامي نشان داده است. او هم چنين سعي كرده

است نوعي رويارويي خطرناك و خيالي را بين

تمدن اسلامي و غرب ترسيم كند. اين مقاله از

جهات متعددي مخدوش و نادرست مي باشد و از

همين رو متفكران و انديشمندان بسياري در نقاط

مختلف جهان، به رويارويي با آن پرداختند. از طرف

ديگر با توجه به اين كه ديدگاه هاي نامبرده در تنظيم

استراتژي ايالات متحده آمريكا نقش دارد، خوف

اين كه زمينه اي براي تحركات نظامي گسترده اي از

سوي آمريكا باشد، بعيد نمي نمايد.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك : مجله

سياست خارجي، وزارت خارجه جمهوري اسلامي

ايران.

((گفت و گو يا ديالوگ بين تمدن ها)) روي كردي در

مقابل نظريه هانتينگتون

مي باشد. اما اين كه ديدگاه اسلام در اين باره

چيست، مربوط به چگونگي اين ديالوگ مي باشد. با

توجه به اين كه ديالوگ و گفتمان بين تمدن ها به

اشكال مختلف و مبتني بر اصول و ديدگاه هاي

مختلفي مي تواند شكل بگيرد، لازم است

انديشمندان مسلمان، الگوي خاص و متناسب با

اصول اسلامي در اين زمينه تدوين و اجرا نمايند.

چه فرقي بين پروتكل وقرارداد وجود دارد؟

پرسش

چه فرقي بين پروتكل وقرارداد وجود دارد؟

پاسخ

پروتكل (protocLde): پيش نويس يا صورت جلسه مذاكراتي را گويند كه بعدا به صورت پيمان و قرار داد درمي آيد. (ر . ك : فرهنگ عميد نيز (adv . L . D Oxf).{J

تاكتيك , استراتژيك و ژئوپولتيك يعني چه ؟

پرسش

تاكتيك , استراتژيك و ژئوپولتيك يعني چه ؟

پاسخ

الف) تاكتيك (tactic e): 1) راه دستيابي به چيزي. 2) هر چيزي را به خوبي برنامه ريزي و رهبري كردن. 3) برنامه ياسياست تنظيم شده براي هدف خاصي.(همان)

ب ) استراتژيك: وابسته و مربوط به استراتژي.

ج ) ژئوپوليتيك (geopolitic): علم سياست وابسته به زمين علم ارتباط بين محيط زندگاني و سياست علمي كه دربارهاوضاع جغرافيايي و سياسي كشورها و خصوصيات ارضي و سوق الجيشي آنها بحث مي كند. (فرهنگ عميد){J

لطفا در مورد واژه انترناسيوناليسم توضيح دهيد.

پرسش

لطفا در مورد واژه انترناسيوناليسم توضيح دهيد.

پاسخ

انترناسيوناليسم (Internationalism)؛ در اصطلاح و فرهنگ سياسي به دو معنا به كار مي رود؛

1. روش فكري مبتني بر لزوم همكاري و دلبستگي نزديك بين ملت هاي جهان تا حدي كه به تشكيل حكومت جهاني منتهي شود و منافع ملي و سياسي و اقتصادي و نظامي ملت هاي مختلف، تحت الشعاع آن قرار گيرد و در منافع جامعه جهاني مستحيل شود.

2. همبستگي بين المللي و اتحاد نيروهاي انقلابي جهان در مبارزه عليه امپرياليسم و ارتجاع و به خاطر ترقي اجتماعي (ر.ك: فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، ص 165).

جهت مطالعه بيشتر ر.ك: دانشنامه سياسي، داريوش آشوري، ص 45 - 44.

از ديدگاه فقه و انديشه سياسي به لحاظ عقلي و اخلاقي و همچنين از نظر آموزه هاي ديني، مردم را در قالب فرزندان خاك و نژاد ملاحظه نمي شوند بلكه سرشت بني آدم را يك گوهر دانسته و آنان را با هم برابر مي داند. از نظر اسلام پرداختن به هويت ملي تا آن جا كه هويت اسلامي را تحت الشعاع قرار ندهد اشكال ندارد. البته بايد به ساير آموزه هاي ديني و وظايف اسلامي در قبال ساير مسلمانان و افراد بشر توجه شود.

بنياد گرايي چيست.

پرسش

بنياد گرايي چيست.

پاسخ(قسمت اول)

در اين زمينه مقاله اي با عنوان «درنگي در مفهوم شناسي بنيادگرايي اسلامي نويسنده: غلام رضا بهروزلك منبع: باشگاه انديشه 12/7/1382 آورده مي شود:

طرح مساله بنيادگرايي ديني به ويژه بنيادگرايي اسلامي از جمله مفاهيمي است كه در سده اخير، بازتاب گسترده اي در سراسر جهان يافته است. اين مفهوم پديده اي است كه نمي توان براي آن پيشينه اي در جهان اسلام يافت. هر چند در سنت گذشته اسلامي، مفاهيم مشابهي براي بيان معاني نزديك به آن وجود داشته است، اما هرگز چنين تعبيري در سنت اسلامي به كار نرفته است. اين مفهوم به لحاظ ريشه يابي تاريخي، نخستين بار به شكل لاتين Fundamentalism) در اوايل قرن بيستم، در امريكا و درباره ي گروهي از مسيحيان پروتستان به كار رفته است كه با اعتقاد به وحياني بودن واژگان و عبارات كتاب مقدس مسيحي، بر عمل به مضامين آن تاكيد كرده و همچنين نگرش مدرنيسم غربي به دين را رد مي كردند. از آن پس، غرب در تجربه رويارويي خود با مسلمانان نيز، بدون توجه به تفاوتهاي موجود و مباني متفاوت انديشه و تفكر اسلامي، از اين واژگان استفاده كرده است. تعبير بنيادگرايي اسلامي بر اين اساس، منشايي غربي داشته و ذهنيت غرب مدرن بر آن شده است. با چنين ذهنيتي و بر اساس اصول مدرنيسم غربي و به ويژه اصل جدايي دين از سياست، دين تعريف و كاركرد خاصي مي يابد. بديهي است كه چنين ذهنيتي با نگرش اسلامي به دين و جايگاه آن در جامعه، تفاوت بسيار زيادي دارد كه توجه نداشتن به اين تفاوتها، موجب خلط مفاهيم مي گردد. از اين رو ضرورت دارد تا به مفهوم شناسي اين واژه در

سده ي اخير بپردازيم و چگونگي اطلاق آن را بر اسلام گرايان معاصر، بررسي نماييم. ضرورت بررسي اين كاربرد بدان جهت است كه اين واژه، به دليل بار معنايي خاصي كه يافته است، به عنوان برچسبي منفي، چه در داخل جهان اسلام يا به صورت رايج تري در غرب، در مورد اسلام گرايان استفاده مي شود، بدون آن كه بار معنايي نهفته در آن، مورد توجه قرار گيرد. حتي فراتر از آن، متاسفانه برخي در درون جهان اسلام و حتي در كشور ما هستند كه به صورتي نادرست و تحت تاثير القايات معناي غربي، اين واژه را در مورد نيروهاي ارزشي و اسلام گراي داخلي، به صورت منفي به كار مي برند. در چنين كاربردي اين مفهوم با تحجرگرايي و عقل ستيزي مترادف مي گردد. نتيجه آن كه، اين امر موجب ابهام و گنگي خاصي در اين مفهوم شده است تا آن جا كه برخي از محققان را بر آن داشته كه به جاي آن، از مفاهيم و واژگان ديگري در توصيف اسلام گرايي معاصر استفاده نمايند.

فراتر از مناقشات گوناگوني كه در مورد واژگان و معاني آن ها مي تواند مطرح شود، مساله مهم، بررسي اطلاقات آن ها و نيز نسبت سنجي آن ها با مفاهيم مشابه است كه مي تواند از خلط ها و اشتباهات موجود جلوگيري نموده و زمينه نظريه پردازي صحيح را فراهم كرده تا به ايجاد فضاي تفاهم و گفت وگوي علمي كمك كند. در نوشتار حاضر سعي مي شود ضمن كالبد شكافي مفهومي واژه ي بنيادگرايي اسلامي، كاربردهاي مختلف آن و بار معنايي نهفته در آن ها، تبيين شود و در مآل، با واژگاني چون تحجرگرايي، راديكاليسم، اصول گرايي و امثال آن مقايسه گردد. بديهي است اين امر مي تواند نابهنجاريهاي نهفته در كاربرد نادرست

اين گونه واژگان را اصلاح نمايد. در نهايت سعي مي شود مفاهيم و واژگان مناسب، به منظور توصيف جريان هاي اسلام گراي معاصر و شاخص هاي آن ها پيشنهاد شود.

مفاهيم و كاربردهاي بنيادگرايي

بنيادگرايي ديني در معاني مختلفي به كار رفته است. حداقل چهار كاربرد مختلف را براي آن مي توان شناسايي كرد. براي اين معاني نمي توان وجه اشتراك خاصي را پيشنهاد نمود، هر چند برخي از اين كاربردها عام بوده و برخي ديگر را شامل مي شود، اما نمي تواند جامع همه ي كاربردهاي اين واژه باشد. تنها ويژگي مشترك و كلان تمامي اين كاربرϙǘǠرا مي توان تقابل آن ها با مدرنيسم غربي دانست. چه در كاربرد اصلي اين واژه در مسيحيت پروتستان امريكايي و چه در ديگر كاربردهاي آن در ديگر مكاتب و اديان، رد و تقابل با آموزه ها و اصول مدرنيسم غربي وجود دارد. بر اين اساس بنيادگرايي، در تقابل با مدرنيسم غربي شكل گرفته است. و چنان كه گذشت،غرب از طريق غيريت سازي براي خود و نفي آن، بنيادگرايي ديني را در تقابل با خود تعريف كرده است و بر اساس چنين شاخصي، آن را با تعميم از نمونه نخست به تمامي نگرش هاي ديني كه در تقابل با غرب مدرن مي باشند، اطلاق كرده است. نخستين كاربرد اين واژه در مورد مسيحيت پروتستان امريكايي بوده است. هر چند فرقه ي مسيحيت انجيلي Evangelicalism) خود ريشه در پروتستانتيسم اروپايي سده هاي پيشين دارد، اما در دهه ي دوم قرن بيستم است كه به يك جريان سياسي و ديني در برابر اصول و آموزه هاي مدرنيسم تبديل گرديد. بر اين اساس بنيادگرايي ديني، يكي از گونه هاي فرعي اين فرقه ديني مي باشد. مهم ترين آموزه هاي بنيادگرايان ديني مسيحي در امريكا عبارت بود از:

1. متن

و الفاظ كتاب مقدس به همان صورت كه خداوند فرستاده است، مي باشد. بديهي است، اين اعتقاد بر خلاف اذعان و اعتقاد عموم مسيحيان مي باشد كه متن كتاب مقدس را، به رغم اعتقاد به حجيت و اعتبار آن، عينا تعابير و الفاظ آسماني نمي دانند و معتقدند اين متن به سخنان حضرت مسيح (ع) و اقدامات وي و داستان رسولان اختصاص دارد؛

2. مبارزه آشتي ناپذير با الهيات مدرن و هرگونه اقدام براي سكولاريزه كردن جامعه مسيحي؛

3. زندگي تحول يافته ي معنوي با شاخصه ي رفتار اخلاقي و تعهد شخصي، مثل قرائت كتاب مقدس، نيايش، تعصب به مسيحيت و ماموريت هاي ديني. برخي از ويژگي هاي فوق مثل ويژگي نخست، با سنت اسلامي كاملا نامانوس است. چنان كه خود متفكران غربي نيز اذعان داشته اند، از اين حيث تمامي مسلمانان بنيادگرا محسوب مي شوند چون در اسلام اعتقاد بر آن است كه متن قرآن كريم از طريق وحي نازل شده و هيچ تغييري در آن ايجاد نشده است. دومين كاربرد بنيادگرايي ديني، در مورد اسلام گرايان معاصر مي باشد. در اين كاربرد كل جريان اسلام گرايي در برابر جريان غرب گرايي، بنيادگرا خوانده مي شود. در دو سده ي اخير در جهان اسلام، در مواجهه با دو چالش جدي اين دوران، يعني انحطاط و عقب ماندگي داخلي و تهاجم غربي، چند جريان كلي شكل گرفته است. جريان نخست با رويگرداني از گذشته اسلامي و با مشاهده پيشرفت هاي مادي و تمدني غرب، راه چاره را در پيروي از غرب مي يافت. اين جريان خود به دو دسته غرب گرا و غربزده تقسيم مي شود. غرب زدگان صرفا به ظواهر تمدني غرب، دل مي بستند و از درك تحولات دروني آن كاملا غفلت مي كردند. اما غربگرايان، به شيوه اي متفاوت،

مبناي فكري و تمدني غرب را مد نظر قرار مي دادند. شاخصه ي كلي اين جريان با هر دو شاخه آن، رد گذشته و اعتقاد به ضرورت پيروي از روش و شيوه غرب بود. همچنين از نظر اين جريان، گذشته و سنت ما هيچ نكته ي روشني نداشته و ضرور بود تا در فرآيند نوسازي، مورد تجديد نظر قرار گيرد. جريان سياسي و فكري دوم، جريان بازگشت به سنت ماقبل اسلامي يعني سنت قومي --- ملي مي باشد. اين جريان نيز راه حل را فاصله گيري از گذشته اسلامي دانسته و حتي در مواردي تجربه هاي تلخ گذشته را معلول حاكميت اسلام مي داند. نمايندگان اين جريان به احياي سنت هاي ماقبل اسلامي در جهان اسلام مي پردازند.

دو نمونه بارز آن را در ايران و مصر مي توان مشاهده كرد. آنان به دليل وجود تمدنهاي بزرگ قبل از اسلام در اين دو منطقه، در صدد احياي ميراث بومي كهن بودند. اين جريان با امواج ملي گرايي كه محصول دوران مدرن بود، خود را همراه ساخته و در قالب جديد ملي گرايي سنتي بروز نمود. پان عربيسم ناصري در مصر و احياي جشنهاي 2500 ساله در ايران توسط پهلوي، نمونه هاي بارز صورتهاي دولتي اين جريان مي باشند. در اين نگاه جريان سوم، همان جريان اسلام گرايي است. كه برخي آن را با برچسب بنيادگرايي ديني بيان مي كنند. اين جريان در صدد احياي اسلام بوده و با رد غرب و آموزه هاي مدرن آن، بر سنت و گذشته ي اسلامي تاكيد مي كند. اين جريان خود بر اساس جريانات فكري دروني جهان اسلام به دو دسته تقسيم مي شود. دسته ي نخست به جريان عقل گريز دوره اسلامي كه عمدتا در اهل حديث، حنبلي گري و اشعري گري

ريشه دارد، تعلق داشته و بر اين اساس هرگونه امر جديد را نفي مي كند. مهم ترين نماينده اين جريان را مي توان محمدبن عبدالوهاب و جنبش وهابي گري دانست. دسته دوم كه به جريان عقل گراي دوره اسلامي، يعني جريان عدليه و فلاسفه، تعلق داشت، در مواجهه با پديده هاي جديد، به برخورد گزينشي دست زده و با تطبيق برخي از اين دست آوردها با اصول تفكر اسلامي، دست به گزينش آن ها مي زده است. مهم ترين نمايندگان اين جريان را مي توان سيد جمال الدين اسدآبادي، ميرزاي نائيني و در نهايت، امام خميني (ره) دانست. چنين كاربردي از بنيادگرايي عمدتا در نگاه غربي به اسلام گرايان موجود، نهفته است.

تعارض عمده اين جريان با مدرنيسم غربي، در محوريت دادن به دين و آموزه هاي ديني است. بر اين اساس از نظر غرب، هر جرياني كه از بازگشت دين به عرصه ي سياسي سخن بگويد، بنيادگرا محسوب مي شود. براي نمونه، هراير دكمجيان در مطالعه خود درباره جنبش هاي معاصر اسلامي، از اين برچسب استفاده كرده است. در مطالعه وي، كل جريان اسلام گرايي معاصر، بنيادگرا است. چنين كاربردي از بنيادگرايي در مورد جريان اسلام گرايي، در غرب رايج است. كاربرد سوم بنيادگرايي، اطلاق آن بر جريان عقل گريز و متصلب اسلام گرايي مي باشد. از اين منظر جريان اسلام گرايي به دو شاخه بينادگرا و راديكال تقسيم مي شود. از اين حيث مصداق بارز جريان بنيادگرايي در عصر حاضر، همان جريان وهابيت است كه با الهام از جريان حنبلي و آموزه هاي ابن تيميه، در دو سده اخير در جهان اسلام ظهور كرده است و بسياري از جريانات سياسي --- فكري جهان اسلام را تحت تاثير قرار داده است. در چنين اطلاقي بنيادگرايي با عقل گريزي

و رد مطلق هر امر جديد و در نتيجه رد كل آموزه هاي دنياي مدرن، شناسايي مي شود. ظهور مرموز جرياناتي مثل طالبان و القاعده در دو دهه ي اخير كه توسط غرب به عنوان چهره كلي اسلام ارايه شده است، چنين چهره اي را از اسلام سياسي و اسلام گرايان، برجسته كرده است. حتي مي توان گفت تحت تاثير چنين القائاتي است كه شناخت غرب از اسلام گرايان به رغم اطلاق آن بر تمامي جريانات اسلامي عمدتا معطوف به اين جريان مي باشد.

سيد احمد موثقي در تحليل و طبقه بندي جنبش هاي اسلامي، بنيادگرايي را در برابر راديكاليسم اسلامي به كار برده است. جريان راديكاليسم از نظر وي جريان عقل گرا را در برمي گيرد كه مهم ترين نماينده آن در دوره معاصر، سيد جمال الدين اسدآبادي مي باشد. البته چنين كاربردي در ديگر متون رايج نيست و حتي اطلاق عبارت راديكاليسم بر جريان عقل گراي اسلامي كه در برخورد با پديده هاي دنياي جديد بر اساس منطق و عقلانيت برخورد مي كند، خود حاكي از سيطره نگرش غربي بر آن مي باشد كه در صدد دين زدايي از عرصه ي سياسي و اجتماعي است. به نظر مي رسد كاربردهاي واژه بنيادگرايي ديني در ادبيات معاصر عمدتا در موارد فوق مي باشد. البته گاهي در زبان فارسي اين واژه در برابر واژه معرفت شناختي (Foundationalism) به كار مي رود كه با تسامح مي توان آن را كاربردي ديگر براي اين واژه دانست. هر چند به لحاظ معناي لغوي، چنين معادلي براي واژه فوق نادرست نيست، اما موجب خلط بين اصطلاح معرفت شناختي با اصطلاح انديشه شناختي --- جامعه شناختي مي گردد، از اين رو بهتر است، همه چنان كه برخي از ارباب تحقيق توجه دارند، براي اصطلاح معرفت شناختي از واژه بنيان گرايي يا

مبناگروي استفاده شود كه بيانگر قايل شدن به مباني مشخص و جهان شمول براي معرفت بشري است و امكان تفكر همسان و در نتيجه تفاهم و توافق را بين انسانها فراهم مي آورد.

بررسي شاخص ها و معيارهاي بنيادگرايي

بنيادگرايي دركاربردهاي مختلفش بدون ترديد مبتني بر شاخص ها و معيارهايي است كه هر گوينده اي بر اساس آن ها چنين تعبيري را به كار مي برد. اما آنچه اهميت دارد يافتن اين شاخص ها و معيارها است. واژه ها به لحاظ زبان شناختي، دست خوش و در حصار مقاصدي هستند كه گوينده در يك فضاي معنايي آن را به كار مي برد. به تعبير ديگر، واژه ها فقط در درون گفتمان خاص خود هستند كه بر اساس زمينه و سياق مربوط بر معاني خاص خود دلالت مي كنند. برخي سعي كرده اند بر اين اساس، بر شناور بودن دال ها و شارژ شدن آن ها با نيات كاربران استدلال كنند. حتي اگر ما ادعاي سترگ زبان شناختي در باب تهي بودن دال ها را نپذيريم، حداقل بر اساس مباني منطق و فلسفه ارسطويي نيز اين نكته كاملا پذيرفته شده است كه واژگان مي توانند بر اساس لحاظ ها و قصدهاي گوينده، در معاني و مفاهيم مختلفي به كار روند. از اين رو به منظور جلوگيري از مغالطه، ضرورت دارد تا مفاهيم مشتركي از واژگان به كاربرده شده، قصد شود. براي نيل به چنين هدفي ضروري است تا شاخص ها و معيارهاي بنيادگرايي اسلامي را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم تا زمينه ي درك صحيح اين مفهوم، فراهم شده و تفاهمات و توافقات مربوط، تسهيل شود. براي يافتن چنين شاخص هايي مي توان از معيارهايي كه مطرح شده، آغاز كرد. بابي سعيد در اثر حايز اهميت خود در باب اسلام سياسي، به

ديدگاه هاي ساگال و ديويس در باب شاخص هاي بنيادگرايي ديني اشاره كرده است. آنان در صدد بودند يك چارچوب تحليلي براي بررسي نظري بنيادگرايي ديني ارايه كنند. از نظر آنان بنيادگرايي سه خصيصه عمده دارد:

1. طرحي براي كنترل زنان است.

2. شيوه ي كار سياسي كه كثرت گرايي را رد مي كند.

3. نهضتي است كه به طور قاطع از ادغام دين و سياست به عنوان ابزاري براي پيش برد اهداف خود، حمايت مي كند. از نظر آنان سه خصيصه فوق، توامان شكل دهنده مفهوم بنيادگرايي هستند. سوالي كه اينجا مطرح مي شود درستي و روايي اطلاق شاخص هاي فوق در مورد بنيادگرايان، به ويژه بنيادگرايي اسلامي و بازكاوي پساذهن محققان مذكور در ارايه چنين شاخص هايي است. براي بررسي اين مساله لازم است به تحليل موردي اين شاخص ها بپردازيم. بنيادگرايي را نمي توان بر حسب مفهوم ِ اعمال كنترل بر بدن زنان تعريف كرد. بابي سعيد براي توضيح اين مطلب از واژه حكومت داري ميشل فوكو، انديشمند پسامدرن فرانسوي استفاده مي كند. از اين حيث همه حكومت ها در اعمال حكومت خود با ايجاد محدوديت ها و قوانين خاصي بر بدن انسان ها، اعمال كنترل مي كنند. از اين نگاه قوانيني مثل كشف حجاب زنان، در فرآيند نوسازي جوامع، مثل سياست پهلوي اول در ايران يا آتاتورك در تركيه و يا قوانين منع حجاب در كشورهاي مدعي ليبراليسم در اروپا، همگي نوعي كنترل بر بدن زنان مي باشند و از اين حيث، صرف ايجاد محدوديت بر بدن زنان نمي تواند شاخصه ي بنيادگرايي اسلامي باشد. شاخص دوم نيز قابل تامل است. طبق نظر ساگال و ديويس، تنها بنيادگرايان هستند كه كثرت گرايي را نفي كرده و بر انحصار حقيقت در آموزه هاي ديني اصرار مي ورزند. هر چند

چنين نسبتي به بنيادگرايان درست است و آن ها خود آن را مي پذيرند، اما چنين ملاكي منحصر در بنيادگرايان نيست. در واقع اين امر مساله اي است كه بر مبناي معرفت شناختي خاصي مبتني است؛ طبق اين مبنا كه مبناگروي Foundationalism) را در معرفت مي پذيرد، يك رابطه تناظري correspondental) بين معرفت و واقع وجود دارد.

پاسخ(قسمت دوم)

بسياري از مكاتب و نظريه هاي غربي نيز چنين مبنايي را مي پذيرند. لازمه ي چنين مبنايي آن است كه كشف حقيقت تنها از شيوه هاي خاصي ممكن مي باشد، از اين رو هر كسي كه بر اساس آن شيوه ها مي انديشد، آن را حقيقت نهايي تلقي مي كند. با چنين فرضي، مي توان برخورد غرب را با شرق، در كل، چنين يافت. غرب جديد با غرور ناشي از دست آوردهاي فني خود، جهان خارج از غرب را نافرهيخته و عقب مانده فرض مي كرد و در صدد بود تا با اعزام مبلغان و مروجان فرهنگ غرب، آن ها را به فرهيختگي برساند. چنين نگرشي همان قدر متصلب و جزم گرا است كه ما در معيار ادعايي براي بنيادگرايي مي يابيم. تنها تفاوت در آنجا است كه بنيادگرايان بر آموزه هاي مذهبي تاكيد مي كنند، اما غرب مدرن، بر اصول مدرنيسم خود تاكيد و اصرار مي ورزد. بديهي است كه صرف اصرار بر مبنا، ديگر نمي تواند تمايز بين بنيادگرايي و مدرنيسم باشد. تكثرگرايي مطرح شده در بحث ساگال و ديويس، در برخورد دنياي مدرن با شرق نيز وجود ندارد. غرب با ذهنيت شرق شناسانه خود، سعي در فرافكني ذهنيت خود به شرق دارد. تحولات اخير عراق و تهاجم امريكا و متحدان آن به خاورميانه و جلوگيري آن ها از تصميم گيري مردم عراق در مورد آينده خود، مصداق بارز

چنين انحصارطلبي است و بر اساس معيار فوق، خود نوعي بنيادگرايي است. بر اين اساس تنها بنيادگرايان ادعا شده نيستند كه مدعي دستيابي انحصاري به حقيقت هستند. بلكه در جهان معاصر، مكاتب و جريانات سياسي بسياري ، حداقل، در مقام عمل چنين تلقي را به نمايش گذارده اند. نازي هاي آلمان، كمونيست ها، ليبرال ها، محافظه كاران و ديگران همگي ادعا دارند سياست ها و اقدامات آن ها همگي در خدمت حقيقت است. به تعبير بابي سعيد، اگر بنيادگرايي را به معناي جزم انديشي بدانيم، واقعيت اين است كه جزم انديشي را در تمام جريانات زندگي امروز و در بسياري از مكاتب مشاهده مي كنيم. شاخص سوم نيز قابل نقد است. نفي دخالت دين در عرصه سياست، صرفا نگرش دنياي مدرن به انسان، جامعه، سياست و مذهب است. اين نگرش در صدد است تا مسيحيت مدرن غربي را كه مدرنيسم توانست آن را به عرصه ي خصوصي براند، به عنوان الگويي براي ماهيت دين قرار دهد. بديهي است كه حتي مسيحيت قرون وسطا يا قرائت هاي غير مدرن از دين در جهان مسيحيت نيز چنين تفسيري را از مسيحيت، نمي پذيرند. حتي نخستين انديشمندان دوره مدرن مثل هابز و روسو نيز چنين ذهنيتي نسبت به دين نداشتند. هابز در اثر معروف خود، لوياتان، تلاش مي كند حاكم مدني را هم به عنوان رييس كليسا و هم به عنوان رييس دولت معرفي نموده و از اين طريق دوگانگي دين و سياست را كه در مسيحيت كاتوليك وجود داشت، از بين ببرد. روسو نيز در اثر حايز اهميت خود، قرارداد اجتماعي، دين و سياست را از همديگر تفكيك ناپذير مي داند. از نظر وي هيچ جامعه اي نيست كه مذهب اساس آن

نبوده باشد. حتي جالب است كه غرب مدرن با رد نقش مسيحيت در عرصه ي سياسي، با ايجاد دين مدني به گونه اي ديگر دين را در سياست دخالت داده است. آموزه ي دين مدني،سراسر قرون نوزدهم و بيستم را فراگرفته است. به جاي دين وحياني پيشين اين دين بشرساخته جديد در قالب ناسيوناليسم قرن نوزدهم يا دين بشري پوزيتيويستي اگوست كنت در دهه هاي آغازين قرن بيستم بود كه عرصه ي سياست را جولانگاه خود قرار مي داد. حتي در امريكاي قرن بيستم نيز، اين دين مدني انسان سفيد برتر امريكايي بود كه خود را منجي جهان فرض نموده و براي خود اين مسووليت را احساس مي كرد كه ديگران را نيز به سعادت برساند. رابرت بلا(R. Bellah) در دهه 1960 سعي نمود اين نوع دين مدني را كه در عرصه سياسي امريكاييان رسوخ كرده و عجين شده بود، تبيين نمايد. داستان جدايي دين و سياست بر اين اساس، صرفا از آرمان ها و انديشه هاي غرب مدرن نشات گرفته است. از اين رو همانند بسياري از مفاهيمي است كه غرب كوشيده به دليل سيطره هژمنوتيك خود، آن ها را بر سراسر جهان تحميل نمايد. جدايي دين از سياست در جهان اسلام، كاملا ناسازگار و غيرمناسب مي باشد، چنانكه محققان مختلف غربي نيز اذعان داشته اند. مساله سياست در اسلام، كاملا با مسيحت تفاوت دارد. هر چند مسيحيت در فرآيند عرفي سازي Secularization) قرار گرفت و منزلت خصوصي بودن را براي خود پذيرفت، اما اسلام اين چنين نيست، اسلام از آغازين روزهاي خود با سياست در ارتباط بوده است و پيامبر اسلام خود نخستين دولت اسلامي را تاسيس نمود، از اين رو اسلام برخلاف مسيحيت، در فرايند

عرفي شدن قرار نمي گيرد. با گذر از دوران مدرن، در اواخر قرن بيستم، از چنين جزم گرايي مدرنيسمي در باب جدايي دين و سياست نيز فاصله مي گيريم. ظهور پسامدرنها در دو سه دهه ي اخير و نيز پيدايش پديده ي جهاني شدن، دو عاملي است كه موجب شكسته شدن اين جزم گرايي مدرنيسمي شده است. انديشمندان پسامدرن با زير سوال بردن مباني مدرنيسم، به ويژه مباحثي چون عقلانيت غربي، ايده پيشرفت و نگاه خطي --- تكاملي به پيشرفت انسانها و جوامع بر اساس تجربه غرب، و نفي روايت كلان غربي از انسان و جامعه، عملا زمينه را به صورت سلبي براي بازگشت دين فراهم كرده اند.

مي توان ظهور پديده جهاني شدن را در اواخر قرن بيستم ميلادي به نوعي مكمل نقدهاي پسامدرن بر مدرنيسم دانست. جهاني شدن، چنانكه برخي نيز به آن به خوبي اشاره كرده اند، خود به جهاتي، خصلتي پسامدرن دارد. به تعبير جف هينس، يكي از محققان جهاني شدن، "اين احتمال وجود دارد كه قرن بيستم، آخرين قرن مدرن باشد و جهان فرانوگراي قرن بيست و يكم، حداقل از منظر عقل گرايي عصر روشن گري، در قالب جهاني پساسكولار جلوه گر شود. اين بدان معنا است كه تجديد حيات كنوني دين و معنويت، شمول بنيادي تري از احياي ادواري آن ها درطول تاريخ داشته باشد." عصر جهاني شدن، عصر بازگشت اديان نيز خوانده شده است. شايد بهترين تبيين آن را بتوان در كلام براون يافت كه به ابداع مفهوم قدرت انگاره پردازي Ideational Power) دست يازيده است. از نظر براون، "توانايي يك دولت در كسب برتري در منازعات با رقباي خود، به قدرت خيره كننده ي انديشه هايي بستگي دارد كه ضمن پيوند افراد متعلق

به اجتماعات مختلف، آنان را وادار مي كند تا تمايلات امنيت شخصي و حتي زندگي خود را در راه دفاع از دولت خود فدا كنند.

اين كه چه كسي در تمامي موضوعات و مسايل به تبعيت از چه انديشه ي فردي مي پردازد، تنها از طريق جوامع انگاره پردازي كه در سراسر پهنه گيتي گسترش يافته و با در نورديدن مرزها، برخي از منسجم ترين جوامع را در جهان تشكيل داده اند، مشخص مي شود." بديهي است كه قدرت انگاره پردازي، قدرتي از سنخ نرم افزاري مي باشد كه به توان توجيه كنندگي ايده ها و انديشه ها برمي گردد. از اين رو است كه اديان در عصر جهاني شدن كه فرهنگ ها و تمدن هاي مختلف در ارتباط تنگاتنگ با يكديگر قرار مي گيرند، به دليل برخورداري از ايده هاي جهان شمول اهميت مي يابند. براي بنيادگرايي، شاخص ها و معيارهاي ديگري نيز ذكر شده است. به عنوان نمونه، هراير دكمجيان تلاش نموده است تا براي بنيادگرايان مسلمان، صفات و ويژگي هايي را شناسايي كند. او هشت ويژگي رفتاري و صفات مربوط به سيماي ظاهري، براي يك بنيادگرا معرفي مي كند. شاخص هاي مطرح شده نمي تواند شاخص نظري بنيادگرايي اسلامي باشد و بيشتر آن ها، شاخص هاي رفتاري هستند نه فكري و نظري. در كل به نظر مي رسد بنيادگرايي، خصيصه اي است كه بر هر مكتب و نظريه اي كه داراي اصول و مباني خاص باشد. و بر حفظ آن ها تاكيد ورزد، صدق مي كند. از اين رو بنيادگرايي در معناي ريشه اي و عميق خود، بر حفظ اصول و مباني تاكيد مي كند. نامطلوب قلمداد شدن يك مكتب يا ديدگاه با اين برچسب، صرفا بر اساس جريان مسلط غير است.

از اين رو ما در جهان اسلام نيز مي توانيم به همين ميزان، غرب

را كه در صدد است به صورت تحكم آميزي ايده ها و انديشه ها و اصول خود را بر ديگران تحميل نمايد، بنيادگرا بدانيم. غرب در عمل نيز نشان داده است كه همواره چنين رويه اي را نسبت به جهان غير غربي داشته است. با چنين نگرشي بهتر آن است كه ما در تحليل و شناسايي ديدگاه ها و مكاتب از چنين عنوان و برچسبي استفاده نكنيم. در واقع چنين واژگاني به دليل اشراب شدن بارهاي ارزشي خاصي بر آن ها، ديگر، واژگان مناسبي براي تحليل هاي علمي نيستند و بيشتر، خصلتي ژورناليستي و ارزشگذاري شده يافته اند. از اين رو ناگزير مي بايست از واژگان ديگري براي توصيف جريانات فكري و به ويژه اسلام گرايي استفاده كنيم. البته اين بدان معني نيست كه جريانات فكري سياسي هيچ تفاوتي با يكديگر نداشته و امكان طبقه بندي آن ها وجود ندارد، بلكه مراد آن است كه در تحليل هاي علمي لازم است ما از واژگان مناسب استفاده كنيم و اين واژگان بار ارزشي فرهنگ و تفكر خاصي را، به ويژه فرهنگ و تمدن بيگانه را، به همراه نداشته باشد.

اسلام گرايي و مساله بنيادگرايي ديني

از جمله جريانات ديني كه متهم به بنيادگرايي شده اند، جريانات مختلف اسلام گرا در دو سده ي اخير به ويژه پس از احيا، فعال شدن و گسترش جريان اسلام گرايي تحت تاثير انقلاب اسلامي در سه دهه ي اخير مي باشد. رشد اسلام گرايي با بحران هاي مختلف دروني در دنياي مدرن غربي همراه شده است. و اينك در آغازين سال هاي قرن بيست ويكم، ما شاهد رشد جريانات ديني به ويژه اسلام گرا هستيم. مساله اي كه اين جا مطرح است ابتدا بررسي تلقي خود اسلام گرايان از اين واژه و در نهايت طبقه بندي

دروني اسلام گرايان است تا امكان تمييز اين جريان ها از يكديگر فراهم آيد. اهميت مساله اخير بدان جهت است كه فعال شدن برخي از جريانات اسلام گرا كه حتي برخي از آن ها به نحو مرموزي در دوره هايي تحت حمايت غربيان نيز بوده اند، موجب بدنامي جريان اصلي اسلام گرايي، كه مي تواند راه كارهاي مناسبي براي معضلات جهان امروز ارايه كند، گشته است. اما ابتدا لازم است تلقي خود اسلام گرايان را از مفهوم بنيادگرايي بررسي كنيم. پيش از اين امر لازم است اين مفهوم را در سنت اسلامي بررسي كنيم. اسلام، چنانكه در آيات و روايات مختلف ذكر شده با تسليم آغاز شده است، خداوند از مومنان، تسليم در برابر فرامين الهي را خواسته تا زمينه سعادت خود را فراهم كنند. ماده "س ل م" با مشتقات مختلف خود 140 بار در قرآن كريم به كار رفته است. واژه "اسلام" نيز خود 4 بار در قرآن به كار رفته است. طبق تصريح قرآن كريم (آل عمران/19 و 85) دين حق نزد خداوند، فقط اسلام است و هر كس ديني غير از اسلام خواهد، از وي پذيرفته نيست. اين آيات شريف نشان مي دهند كه اسلام در ذات خود، تسليم در برابر خداوند را خواهان است. بديهي است كه چنين تسليمي مستلزم عمل بر اصول و روش خاصي است كه توصيف آن در شريعت اسلامي آمده است، از اين رو اصول گرايي از اين حيث در ذات دين اسلام نهفته است. سيره عملي پيامبر گرامي اسلام و امامان معصوم (ع) حاكي از چنين پايبندي مي باشد. مهم ترين مفاهيم ديني كه مي توانند بر اين پايبندي به اصول ايماني دلالت كنند، عبارتند از واژگان "تقوي" و "تولي

و تبري". تقوي كه از مهم ترين صفات و ويژگي هاي يك مومن است، او را بر آن مي دارد كه از محرمات دوري و بر واجبات ديني پايبند باشد، بنابراين تقوي همانند يك عنصر كنترل دروني، مومن را همواره در مسير اصول ديني --- ايماني، نگاه مي دارد و از وي مي خواهد كه هرگز از آن ها عدول نكند. مومن تسليم شده در برابر خداوند، همواره با رعايت تقوي، چنين تسليمي را نشان خواهد داد.

دومين مفهومي كه در واژگان اسلامي مي تواند بر اصول گرايي ديني و ايماني يك مومن دلالت كند، واژه "تولي و تبري" است كه طبق اين اصل، مومن مسلمان وظيفه اكيد ديني دارد تا در روابط خود با ديگران و در رفتار اجتماعي خود، بر اساس تعاليم اسلامي با هم كيشان خود دوستي و مودت پيشه كند و از بيگانگاني كه دعوت الهي را نپذيرفته و دشمني مي كنند، دوري و بيزاري جويد. بر اساس اين آموزه ديني، مسلمانان از دلبستگي به كفار و مشركان و پذيرش سرپرستي آن ها منع شده اند. قرآن كريم بارها مومنان را از پذيرش توليت كافران، منع كرده است. چنين تدابيري همانند تدابير ديگري چون اصل "امربه معروف و نهي ازمنكر" همگي مي كوشند تا كيان ايماني و عقيدتي جامعه اسلامي را حفظ و فراتر از آن، به بسط و گسترش ايمان ديني و تداوم آن مدد رسانند.

چنين مكانيسمي خود مي تواند در عمل به فرآيند جامعه پذيري و انتقال ارزش ها و هنجارهاي ديني بين نسل ها و گروه هاي جامعه اسلامي كمك نمايد. آموزه هاي اسلامي بر اين اساس، نوعي اصول گرايي را در درون خود دارند. چنين ويژگي را مي توان به اشكال مختلف در ديگر اديان نيز مشاهده كرد. هر

ديني از پيروان خود مي خواهد تا اصول خاصي را بپذيرند و آن ها را در زندگي خود مبنا قرار دهند. حتي فراتر از اديان در مكاتب بشري نيز چنين اصول گرايي كاملا وجود دارد. از اين حيث، هر مكتب و ديني براي احراز هويت و تداوم خود، يك سري اصول را مبنا قرار داده و از ديگر مكاتب يا اديان، متمايز مي سازد.

اسلام گرايان نيز، چنين تلقي از خود دارند. در اين نوشتار سعي مي شود به دو نمونه از چنين تلقي ها اشاره شود. نخستين نمونه را از بنيان گذار حركت هاي اسلامي معاصر، سيد جمال الدين اسدآبادي مطرح مي كنيم. بدون ترديد سيد جمال به دليل حضور در كشورهاي مختلف اسلامي و مجاهدت ها و تلاش هاي بسيار، در همه نقاط جهان اسلام شناخته شده و فردي تاثيرگذار محسوب مي شود، از اين رو بررسي ديدگاه وي در اين زمينه، مي تواند شاخصي از تلقي ديگر اسلام گرايان سده ي اخير باشد. سيد جمال در تحليل خود از وضعيت نابسامان جهان اسلام بر دو نكته اساسي تاكيد نموده است. نكته اول استبداد و عقب ماندگي داخلي جهان اسلام به دليل دوري از تعاليم اسلامي است و نكته دوم تهاجم غرب به جهان اسلام است كه موجب خودباختگي برخي در برابر آن و فاصله گرفتن آن ها از انديشه ي اسلامي شده است.

سيد جمال بر خلاف غربزدگاني چون تقي زاده و سيد احمد خان هندي، بر ضرورت بازگشت به سنت اسلامي تاكيد مي كرد. از نظر وي در بازگشت به سنت اصيل اسلامي مي بايست نخست به پيرايش اسلام از خرافات و بدعت هايي كه در طول تاريخ بر اسلام تحميل شده است، پرداخت و سپس به اصلاح و احياي تفكر ديني مبادرت نمود.

بازگشت به اسلام در برابر غرب، بيانگر تاكيد بر سنت ها و هنجارهاي اسلامي و به تعبير ديگر بازگشت به اصول اسلامي است. البته سيد جمال الدين اسدآبادي به عنوان يك دانشمند نوانديش مسلمان، به دليل پذيرش حجيت عقل، برخي از پديده هاي دنياي جديد را نيز مي پذيرفت، اما با اين حال، محوريت اصول اسلامي در انديشه وي كاملا محرز مي باشد. نمود اين امر را به خوبي مي توان در نگرش سيد جمال به ديدگاه ها وعملكرد سيداحمدخان هندي مشاهده كرد. سيد احمدخان كه پس از سفرش به انگلستان، شيفته ي غرب مي شود، تعصب بر سنت هاي ديني را مذموم مي دانست.

اما سيدجمال در رد وي و دفاع از تعصب ديني مي نويسد: "آيا امكان دارد كسي كه عقلش سالم است و خللي به آن وارد نشده باشد، معتقد شود كه ميانه روي در تعصب ديني، نشانه ي نقص عقل و عقب ماندگي براي يك جامعه تلقي شود؟ آيا شخص عاقل ميان تعصب ديني و تعصب ملي فرق مي گذارد؟ مگر اين كه منصفانه تعصب ديني را پاك تر و پرفايده تر از تعصب ملي بداند…. پس چه شده اين غرب زده ها برخلاف موازين عقلي، از صفتي تنقيد و مذمت مي كنند كه ابدا از آن آگاه نيستند و با اتكاي به كدام اصل از اصول عقلي، تعصب ملي كه به نام ميهن دوستي از آن ياد مي برند، بزرگ ترين فضيلت اخلاقي بشر مي باشد؟" در اين باب مقايسه اي كه حميد عنايت بين سيد احمد خان هندي و سيد جمال نموده است، جالب توجه است:

پاسخ(قسمت سوم)

"اگر سيد احمد از اصلاح دين سخن مي گفت، سيد جمال، مسلمانان را از فريب كاري برخي مصلحان و خطرات افراط در اصلاح برحذر مي داشت و اگر سيد احمد،

ضرورت فراگرفتن انديشه هاي نو را براي مسلمانان تاكيد مي كرد، سيد جمال بر اين موضوع اصرار داشت كه اعتقادات ديني، بيش از هر عامل ديگر افراد انسان را به رفتار درست رهنمون مي كند. و اگر سيد احمد مسلمانان را به پيروي از شيوه هاي نو در تربيت تشويق مي كرد، سيد جمال اين شيوه ها را طبعا براي دين و قوميت مردم هند، زيان آور مي دانست. بدين سان سيد جمال كه تا آن زمان به جانبداري از انديشه ها و دانش هاي نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند، در برابر متفكر نوخواهي چون سيد احمد ناگزير به پاسداري از عقايد و سنن قديمي مسلمانان شهرت يافت. با اين وصف…در اين دوره نيز از راي پيشين خود درباره ضرورت تحرك فكر ديني روبرنتافت."

در عباراتي كه از سيد جمال الدين اسدآبادي نقل شد، نگرش اصول گرايي و تاكيد بر اصول و آموزه هاي اسلامي كاملا مشهود و بارز است. اگر سيدجمال به درستي، مسلماني نوانديش محسوب مي شود، با اين حال به عنوان يك اسلام گرا هنوز بر اصول و آموزه هاي ديني تاكيد دارد، از اين حيث تلقي وي از دين و مبارزه خود يك تلقي اصول گرايانه محسوب مي شود. نمونه دوم را مي توان از آرأ و ديدگاه هاي رهبر معظم انقلاب آيت ا خامنه اي مطرح كرد. آيت ا خامنه اي فراتر از مسووليت فعلي به عنوان رهبري انقلاب اسلامي ايران، يكي از شخصيت هاي مبارز و نظريه پرداز اسلام گرا نيز مي باشد.

از اين رو تلقي ايشان از واژه ي بنيادگرايي، در مطالعه ي برداشت اسلام گرايان از اين واژه، حايز اهميت خواهد بود. ايشان بارها به اين واژه اشاره كرده اند. در ذيل نمونه هايي از عبارات وي را در اين زمينه مرور مي كنيم:

"اصول گرايي يعني اصول مستدل منطقي اي را قبول داشتن و به آن ها پايبند ماندن "ان الذين قالواربنا ا ثم استقاموا"؛ استقامت كردن، اين اصول گرايي است، و رفتارهاي خود را با آن اصول تطبيق كردن؛ مثل شاخص هايي كه در يك جاده انسان را هدايت مي كند." در عباراتي ديگر بين بنيادگرايي صحيح اسلامي و آنچه غرب از آن قصد مي كند، تمييز قايل مي شوند: "ملت ايران به لحاظ پايبند بودن به اصول و مباني ديني و شرافت اخلاقي، راستگويي، عدالت وعدم خيانت --- كه هر يك از اين ها يك اصل و بنياد اخلاقي محسوب مي شود --- بنيادگرا است و به آن افتخارمي كند؛ اما غربي ها "بنيادگرايي" را با تحجر، نفهميدن منطق و ناديده گرفتن پيشرفت هاي دنيا، برابر دانسته اند وبر همين اساس اين تهمت و دروغ را به ايران اسلامي نسبت داده اند، تا اسلام را از چشم جوامع مسلمان بيندازند و مانع از گرايش توده هاي غربي به سوي اسلام شوند.

الان امريكاييها، محافل صهيونيستي عالم، محافل سرمايه داري عمده عالم، وقتي نگاه مي كنند به اين حركت هاي مومنانه مردم، به چشم دشمن، خطر، به او نگاه مي كنند، اسمش را مي گذارند بنيادگرايي. البته بنيادگرايي، مقصودي كه آن ها از كلمه بنيادگرايي دارند، آن التزام به اصول مرادشان نيست. كه التزام به اصول، التزام به پايه هاي فكري و ارزشهاي اساسي --- اين را نمي خواهند بگويند. از كلمه بنيادگرايي مرادشان اين نيست. مرادشان از كلمه بنيادگرايي يعني واپس نگري، كهنه پرستي، متحجر به مسايل نگاه كردن، وقتي مي گويند بنيادگرايي اين را مي گويند. يعني به عنوان يك دشنام، بنيادگرايي را پرتاب مي كنند به طرف ملت ها. اينها بنيادگرايند. يعني متحجر و عقب افتاده و دگم و اينهايند."

ايشان در عبارتي ديگر كساني را

كه از هياهوي تبليغاتي غرب در زدن برچسب بنيادگرايي بر حركت اسلامي مرعوب شده اند و در نتيجه سعي مي كنند از اين واژه بيزاري بجويند، مورد سرزنش و ملامت قرار مي دهند: "كار به جايي رسيد كه در بين خود ما كساني پيدا شدند كه در دنيا در مجامع جهاني قسم حضرت عباس بخورند كه وا با ما به اصولمان پايبند نيستيم، تا آن ها باور كنند. حالا امريكاييها براي اين كه تهديد عليه كشورهايي را كه اسم برده اند، عملي كنند، مي گويند ما به خاطر دفاع از اصولمان داريم اين كار را مي كنيم؛ حالا شد اصول گرايي، خوب(!) ببينيد! يك ملت را وادار مي كنند كه از اصول خودش توبه كند، بعد معلوم مي شود كه نه، اصول گرايي يك چيز خوبي است؛ آن ها خودشان براي حمله ي به دنيا، يك اصولي براي خودشان دارند، مي خواهند از آن اصول دفاع كنند. اين جوري با ملت ها، با سرنوشت ملت ها، با افتخارات ملت ها، با باورهاي ملت ها، با عناصر مولفه ي شخصيت ملت ها، اين جوري بازي مي كنند." بررسي ديدگاه هاي دو انديشمند اسلام گراي فوق، حاكي از آن است كه آن ها خود بر تمسك بر اصول ديني در برابر انديشه ي غربي تاكيد دارند. از اين رو بنيادگرايي ديني در صورتي كه به معناي تمسك به اصول و باورهاي ديني باشد، از نظر اسلام گرايان، امري بهنجار و مطلوب و بلكه ضروري است. آنان هرگز در برابر اتهام به اصول گرايي يا بنيادگرايي ديني به معنايي كه آن ها خود قصد مي كنند و بيانگر پايبندي آن ها به مباني ديني اعتقادي است، هرگز واهمه اي به خود راه نمي دهند. تلقي آن ها از اين واژه همچنين حاكي از ذهنيت القا شده غربي بر آن است كه با

حضور باورها و اعتقادات ديني در عرصه سياسي --- اجتماعي مخالفت دارد.

نگاهي به طبقه بندي دروني جريانات اسلام گرا

آن چه گذشت، حاكي از اين بود كه تعابيري چون بنيادگرايي ديني نمي تواند به نحو درست و كامل، جريان اسلام گرايي معاصر را توضيح دهد. عمده ترين دليل آن را نيز مي توان اشراب شدن ذهنيت غرب مدرن بر آن دانست. غرب بدون توجه به تفاوت هاي بنيادي ديگر فرهنگ ها و تمدن ها با اصول و مباني غربي و با معيار قرار دادن باورهاي خود، به ارزيابي آن ها مي پردازد كه نمونه بارز آن را در اطلاق واژه ي بنيادگرايي مي توان ديد. اما فارغ از برچسب بنيادگرايي ديني، بدون ترديد جريان اسلام گرايي در طول تاريخ اسلام به ويژه در روزگار حاضر، داراي دسته بندي هاي مختلفي است كه در مطالعه حاضر نيز، توجه به آن ها مفيد است. قبل از بررسي طبقه بندي اسلام گرايي، لازم است تا ويژگي هاي مقسمي اسلام گرايي را مورد توجه قرار دهيم.

اگر بخواهيم بر جريانات اسلام گراي معاصر تمركز نماييم، به نظر مي رسد واژه ي "اسلام سياسي" به خوبي مي تواند عنوان مناسبي براي جريانات مختلف اسلامي معاصر باشد. البته لازم است توجه داشته باشيم كه اين واژه خود پديده اي جديد است و تاريخچه پيدايش و استعمال آن نيز به دنياي جديد و مدرن تعلق دارد. توصيف اسلام با وصف سياسي، امري است كه ذاكره تاريخي مسلمانان آن را به ياد ندارد. تفكيك اسلام به سياسي و غيرسياسي نيز چنانكه اين اصطلاح حاكي از آن است، از ذهنيت غربي صورت گرفته است كه دين را به دو نوع سياسي و غيرسياسي تقسيم مي كند. اما بر خلاف ذهنيت غربي، اسلام همواره جامع بوده و هرگز از عرصه ي سياسي جدا

نبوده كه نياز به توصيف مجدد آن به قيد سياسي باشد. با چنين ذهنيتي اين وصف عبث و بي معنا است. اسلام، برخلاف مسيحيت با حكومت آغاز شده و پيامبر گرامي اسلام (ص) خود بنيان گذار نخستين دولت اسلامي بوده است.

مسلمانان نيز در طول تاريخ اسلام، همواره چنين ذهنيتي از اسلام داشته و انتظار داشته اند تا دولت هاي وقت، تمثل عيني دولت اسلامي باشند؛ حتي جالب است كه بسياري از خود انديشمندان غربي نيز در مواجهه با اسلام، چنين برداشتي از اسلام داشته اند. براي نمونه مي توان به روسو اشاره كرد كه در كتاب قرارداد اجتماعي، در مقايسه اسلام با مسيحيت معتقد است: "حضرت محمد (ص) از حكومت، برداشت بسيار درستي داشت و نظام سياسي خود را كاملا با نظام مذهبي يكي كرد و تا زماني كه ساختار حكومت او در دوران فرمانروايي خلفا و جانشينان آن ها برقرار بود، حكومت خوب اداره مي شد." مراد روسو از اين عبارت، وحدت نظام سياسي و نظام مذهبي در اسلام است، در حالي كه در مسيحيت كاتوليك، دوگانگي وجود داشت كه خود موجب مشكلاتي در نظام سياسي مي گرديد. اما به رغم وجود ذهنيت غربي در اصطلاح "اسلام سياسي"، به نظر مي رسد در بين واژگان موجود، اين واژه از مزاياي نسبي بهتري برخوردار است. مهم ترين مزيت نسبي آن، امكان مشخص كردن برخي از جريانات اسلامي در جهان اسلام معاصر است كه تحت تاثير ذهنيت مدرن غربي معتقدند اسلام به عرصه ي زندگي خصوصي و فردي تعلق دارد و از اين حيث جريان سكولاريسم اسلامي يا آنچه را كه اخيرا به پروتستانتيسم اسلامي مشهور شده است، تشكيل مي دهند.

مزيت نسبي ديگر، تهي بودن آن از

بار منفي است كه هم اينك در واژگاني چون بنيادگرايي وجود دارد. اصطلاح "اسلام سياسي" مي تواند جريان كلي اسلام گرايي را در قالب يك گفتمان تعريف نمايد كه تشكيل دهنده يك هويت متمايز از گفتمان هاي ديگر و به ويژه گفتمان غربي است. بر اين اساس، اسلام سياسي را مي توان چنين تعريف كرد: "اسلام سياسي گفتماني است كه هويت اسلامي را در كانون عمل سياسي قرار مي دهد. اسلام گرايان كساني هستند كه براي تعبير از سرنوشت و آرمان هاي سياسي خود از تعابير اسلامي استفاده مي كنند." به بيان ديگر، اسلام گرايان واژگان نهايي Final Vocabulary) خود را در اسلام مي جويند. مراد از واژگان نهايي به تعبير رورتي، آن چيزي است كه وقتي از افراد خواسته شود تا اميدها و آمال نهايي خود را بيان كنند، از اين واژگان استفاده مي كنند.

با نگاه گفتماني به اسلام سياسي و اسلام گرايان معاصر مي توان جريانات فرعي آن را با عنوان خرده گفتمان هاي اسلام گرا شناسايي و معرفي كرد. براي تقسيم بندي اسلام گرايان معاصر مي بايست به جريانات فكري گذشته اسلامي برگشت و تبار فكري جريانات موجود را در آن ها جستجو كرد. بر اين اساس بايد به دو جريان اصلي عقل گرا و عقل ستيز در گذشته ي اسلامي اشاره كرد. مهم ترين نماينده جريان عقل ستيز را بايد در جريان فكري اهل حديث جستجو كرد. اهل حديث كه شخصيت هايي چون احمدبن حنبل و مالك بن انس از مهم ترين متفكران آن هستند، عقل را كلا رد كرده و در مقابل بر حجيت حديث معتقد بودند. از اين رو هر امر جديدي كه در آيات و روايات اسلامي نبود، غير قابل قبول تلقي مي شد. اين جريان عمدتا با حربه ي تكفير، به رد هر امر جديدي به

عنوان بدعت در دين مي پرداخت. از ديگر آموزه هاي اين جريان فكري مي توان به جبرگرايي و نفي اختيار انسان اشاره كرد. هر چند اين جريان فكري بعدها به دست ابوالحسن اشعري تا حدي تعديل گرديد اما اشعري كه خود در جواني گرايشات معتزلي داشت، تنها عقل را به عنوان ابزار دفاعي پذيرفت و هيچ نقشي براي آن در تبيين و درك امور اعتقادي قائل نگشت. از اين رو جريان اشعري گري نيز همانند جريان اهل حديث، عقل گريز باقي ماند.

نتيجه ي چنين موضعي درباره ي عقل، در جريانات بعدي اسلامي نيز بروز يافت. ابن تيميه و شاگرد وي ابن قيم جوزي نيز به تبعيت از آموزه هاي اهل حديث، در ستيز با عقل، با تمسك به ظواهر شرعي مجددا حربه تكفير را در رد مخالفان در قرن هشتم هجري به كار بردند. اين جريان در عصر حاضر در وهابيت و شاخه هاي فرعي آن، احيا شده است. از اين رو اين جريان به عنوان يك جريان متصلب و عقل ستيز در عصر حاضر، به رد مطلق دست آوردهاي بشري به عنوان بدعت مي پردازد و از اين حيث يك جريان متصلب و به تعبير ديگر متحجر را تشكيل داده است. نمونه هاي بارز آن را مي توان در جريان هاي سلفي گراي معاصر در عربستان سعودي، پاكستان، افغانستان و ديگر نقاط جهان اسلام مشاهده كرد. پديده طالبانيسم و القاعده، دو نمونه بارز اين جريان هستند. درمقابل طيف عقل ستيز اهل حديث، مي توان به جريان عقل گراي عدليه كه معتزليان و شيعيان، مهم ترين نمايندگان آن هستند، اشاره كرد. اين جريان كه با روح علم گرا و جستجوگر اسلامي سازگاري بيشتري دارد، با تمسك به عقل به عنوان رسول باطني، در

صدد استنباط و درك آموزه هاي ديني و در نتيجه تبيين پديده هاي جديد مي باشد. هر چند جريان معتزلي، جرياني افراطي بود و تحت تاثير سياست هاي وقت خلفاي عباسي چند صباحي بيش دوام نياورد و كل جهان تسنن را جريان عقل گريز اشعري گري فراگرفت، اما در جهان تشيع، به دليل ماهيت عقل گرا و استدلالي اعتقادات شيعي، اين جريان تداوم يافته و در طول تاريخ نيز بالنده تر گرديد. البته مي توان به فلاسفه ي مغرب اسلامي نيز اشاره كرد كه مباحث عقلي و فلسفي را در اين منطقه كه بخشي از جهان تسنن بود، رونق بخشيدند.

دو جريان فوق، تبار جريانات اسلام گراي فعلي را تشكيل مي دهند. از اين رو مي توان در تقسيم بندي جريانات فعلي به جاي تقسيم بندي هايي چون راديكاليسم يا بنيادگرايي، از آن استفاده كرد. اين امر داراي مزاياي در خور توجهي است. مزيت نخست آن فاصله گرفتن از اصطلاحات و تعابير مبتني بر ذهنيت غربي است، از اين حيث ملاك طبقه بندي جريانات داخلي جهان اسلام، ديگر ملاك هاي بيگانه نيستند. اساس اين مزيت تعلق آنها به تاريخ و گذشته اسلامي است. و براي همين مي تواند تعلق و تبار گذشته آن ها را نيز بيان كند. مزيت ديگر اين طبقه بندي، توجه به تنوع و طيف هاي مختلف جريانات اسلام گرا مي باشد. بر اساس اين طبقه بندي مي توان جريانات اسلام گراي معاصر را در درون طيفي لحاظ نمود كه يك سر آن را جريانات عقل ستيز افراطي همانند جريان اهل حديث و سر ديگر آن را جريانات افراطي عقل گرا مثل جريان افراطي معتزلي تشكيل مي دهد. حد وسط دو طيف را ديگر جريانات اسلام گرا تشكيل مي دهد، كه به تناسب فاصله شان از مركز اين طيف كه نقطه اعتدال را

تشكيل مي دهد، متصف به يكي از دو جريان عقل گرا يا عقل ستيز مي شوند.

فرجام سخن

ظهور و گسترش جريان احياي فكر ديني در جهان اسلام در دو سده اخير در برابر تهاجم فكري و فرهنگي غرب مدرن، يكي از پديده هاي حايز اهميت در جهان اسلام است. چنين جرياني كه پس از مدتي ركود در جهان اسلام فرآيند رستاخيز اسلامي را رقم زده است، با ظهور انقلاب اسلامي در ايران توان مضاعفي يافت. دنياي مدرن غرب نيز كه تحمل جرياني برتر را در مقابل خود نداشت، از دو سده پيش با ذهنيتي مملو از غرور و تفاخر به دست آوردهاي فني خود به ديگر فرهنگ ها و تمدن ها نگريسته است و بر اين اساس با نگاه منفي و عقب مانده، جريان اسلام گرايي معاصر را ارزيابي نموده است. نتيجه اين امر، استفاده از برچسب ها و عناويني چون بنيادگرايي ديني يا راديكاليسم اسلامي بود كه با ديده تحقيرآميز و عقب مانده و تاريك انديش، اسلام گرايان را توصيف مي كند. چنان كه در متن پژوهش نيز اشاره شد، چنين ذهنيتي كاملا با نگرش اسلامي بيگانه است و جريانات مختلف اسلام گرا خود را به اين جهت، البته به معناي تمسك به اصول اساسي اسلامي، اصول گرا تلقي مي كنند. از اين رو بهتر آن است تا ما اسلام گرايان را با تعابير بومي --- اسلامي نام گذاري كنيم كه اولا خالي از ارزش داوري هاي غرب مدرن مي باشد و ثانيا، تبار فكري آن ها را نشان مي دهد. تعابير اسلام گرايي متصلب و عقل گريز/ ستيز و اسلام گراي عقل گرا/ معتدل از اين قبيل است.

جهت تحقيقات بيشتر مقالات مفيد متعدد ديگري نيز در سايت مذكور (باشگاه انديشه) موجود است.

تاريخ روابط بين الملل

حزب كمونيست چگونه حزبي است و چرا شوروي سابق فرو پاشيده شد؟ علت شكست كمونيست چه بود؟

پرسش

حزب كمونيست چگونه حزبي است و چرا

شوروي سابق فرو پاشيده شد؟ علت شكست كمونيست چه بود؟

پاسخ

كمونيست از ريشهء لاتيني به معاني گرفته شده است و دسته اي از ايده هاي اجتماعي و يك سنّت ايدئولوژيك را در بر مي گيرد كه غايت و نهايت آن , مالكيت اشتراكي همهء دارايي ها است .بدين ترتيب مراد از نظام اقتصادي جامعه هاي ابتدايي است كه گويا در آن ها منابع اساسي اقتصادي , مانند زمين و آب به تمامي جامعه تعلق داشته است , نه به افراد و خانواده ها.

اصطلاح يا نخستين بار در فرانسه در سال 1839به كار رفت و هواداران آن را در انگلستان رواج دادند. اصطلاح نخستين بار در 1841به كار برده شد و از آن پس عنوان ايدئولوژي بخش پرولتاريايي و انقلابي جنبش سوسياليستي شد. توسط ماركس و انگلس در 1848مرا منامه ءجامعهء كمونيست ها نوشته شد. ماركسيست هاي روسيه حزب خود را مي خواندند و بعداً نام خود رااز به كمونيست تغيير دادند. لنين , انقلاب كمونيستي را مي خواند, زيرا ماركس گفته بود جامعه را گذرا از سرمايه داري به مرحلهء عالي كمونيسم , بايد از مرحلهء سوسياليسم بگذرد, تا آن كه اصل ِ به جاي اصلِ كه شعارسوسياليسم است , بنشيند.

دانشمنامهء بزرگ شوروي سابق , كمونيسم را چنين تعريف مي كند: . در اين جامعه علّت جنگ و ستيز كه مالكيت است , از بين مي رود. آنان مالكيت را علّت جنگ ها و دعواها مي دانستند. بنابراين مالكيت افراد را ملغي كردند و مالكيت را به دولت دادند.

علت فروپاشي كونيست را مي توان در چند نكته خلاصه كرد:

1 ظلم و ديكتاتوري ; نظام

سياسي كه به نام نهاده شد, كارش جز ديكتاتوري و حق كشي و ظلم به اقشار مردم نبود.

2 شعار كمونيست ها ( يا ) ملازم ظلم و تجاوز به حقوق ديگران بود. بديهي است افراد جامعه از جنبه ءهاي مختلف , متفاوت هستند; يكي توانايي كاربيش تري دارد, بنابراين حق بيش تري دارد. حال اگر دولت و نظام كمونيستي از افرادي كه توانايي هاي مضاعف ازديگران دارند, اموال را بگيرد و به همه به طور مساوي و نياز بدهد, ظلم بر طبقاتي است كه توانايي آنان بيش ازديگران است . شعار صحيح تر و عادلانه تر است , ولي باز غلط است , زيرا يا .

3 مردم شوروي سابق , مسلمان يا مسيحي بودند و يا ديگر اديان الهي را داشتند.همهء اديان الهي با مالكيت خصوصي موافق اند و مي گويند هر كس مالك كار خويش است . بنابراين نظام كمونيستي با عقايد مردم در تضاد بودو مردم نمي توانستند زير بار آن عقايد بروند.

4 اديان الهي مخصوصاً اسلام بر اسس خداپرستي و پرستش و كسب معنويت بنا نهاده شده بود و مردم شوروي ِسابق با اين عقايد عجين بودند. نظامي كه به دين و خداپرستي بي توجه و ضد خدا و پرستش خدا بود, نمي توانست بر مردم حاكميت مداوم داشته باشد.

5 حركت نظام كمونيستي , حركت و جنبش قَسْري بود و بالاخره از جنبش باز مي ماند.

6 توطئه هاي كشورهاي غربي مخصوصاً امريكا عليه نظام كمونيستي , از آن كه غرب , نظام سرمايه داري دارد وبا نظام كمونيستي _ كه ضد سرمايه داري است مخالفت دارد _ مخصوصاً شوروي كه

يكي از قدرت هاي بزرگ درمقابله با غرب و امريكا محسوب مي شد.

در خصوص تاريخچه غصب فلسطين و بيت المقدس به دست اشغالگران صهيونيسم توضيح دهيد.

پرسش

در خصوص تاريخچه غصب فلسطين و بيت المقدس به دست اشغالگران صهيونيسم توضيح دهيد.

پاسخ

غصب فلسطين و بيت المقدس توسط صهيونيست ها رسماً از تاريخ 1947 ميلادي آغاز شد، ليكن قبل از اين تاريخ يك سري فعاليت هايي براي اين كار رخ داده بود. سرزمين فلسطين تا جنگ جهاني اوّل جزئي از امپراتوري عثماني بود. با بروز اين جنگ اوضاع دگرگون شد. جنگ جهاني اوّل كه از سال 1914 شروع شد و تا سال 1919 ادامه داشت، سبب نابودي و اضمحلال امپراتوري عثماني شد و هر قطعه از اين سرزمين پهناور به دست يكي از قدرت هاي استعماري افتاد. سرزمين فلسطين را انگلستان تصاحب نمود و زمينة يهودي سازي آن را فراهم كرد.

در سال 1897 ميلادي اولين كنگرة صهيونيزم در شهر بال سوئيس به رهبري هرتزل برگزاد شد؛ وي هدف خود از تشكيل اين كنگره را ايجاد يك وطن قومي براي ملت يهود در سرزمين فلسطين اعلان نمود. از اين زمان تلاش هاي خويش را براي مهاجرت يهوديان از سراسر كرة زمين به ويژه از اروپا به فلسطين متمركز كرد.

در نوامبر 1917 انگلستان اعلامية مشهور "بالفور" را مبني بر تأسيس وطن قومي براي ملت يهود در فلسطين صادر كرد، و يك ماه بعد سرزمين فلسطين را به اشغال نظامي خويش در آورد. در سال بعد عثماني ها با انگستان پيمان ترك مخاصمه بستند و انگلستان قيموميت فلسطين را در دست گرفت. پس از آن براي انتقال و مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به فلسطين تلاش وسيعي به عمل آوردند.

سياست مشترك انگلستان و سران يهوديان اروپا، خشم اعراب و مسلمانان را برانگيخت و فلسطينيان در برابر

اين اقدام تجاوزكارانه واكنش نشان دادند و با حاكم دست نشاندة انگلستان در فلسطين مبارزه كردند، مانند قيام شيخ عزالدين قسام.

در فرانيد اين مهاجرت تجاوزكارانه و يهودي سازي سرزمين فلسطين، سياست ضد يهودي آلمان نازي كه در سال 1932 تشدي شد، سيل مهاجرت به نحو بي سابقه اي گسترش يافت، به گونه اي كه در خلال سال هاي 1932 تا 1935 بيش از 145000 يهودي به طور رسمي و ده ها هزار نفر هم به طور غير رسمي و قاچاق وارد فلسطين شدند.

سياست ضد يهودي نازي ها در دورة جنگ جهاني دوم بيشتر به صهيونيست ها بهانه داد و مهاجرت افزايش پيدا كرد.

در سال 1947 سران كشورهاي اروپايي در سازمان ملل كوشيدند و قطعنامة شماره 181 را صادر كردند و كشور فلسطين را به دو كشور يهودي و عربي تجزيه نمودند. بعد از اين چند بار بين فلسطينيان و يهوديان جنگ رخ داد. در سال 1948 اولين جنگ به وقوع پيوست. در اين جنگ يهودي ها 78% از خاك فلسطين را تصرف نمودند، و قريب به يك ميليون از فلسطينيان آواره شدند. در سال 1956 جنگ دوم اتفاق افتاد و يهودي ها خاك بيشتري از اعراب را تصاحب نمودند. در سال 1967 جنگ سوم اتفاق افتاد و يهودي ها به مدت شش روز بلندي هاي جوان، كرانة باختريك نوار غزه و تمامي صحراي سينا را تصرف نمودند.

در سال 1973 جنگ ديگري رخ داد كه در اين جنگ، اوّل اعراب پيروز شدند و سرانجام با حمايت آمريكا و با تهديد به استفاده از بمب اتم، به نفع يهودي ها متاركة جنگ را بر كشورهاي عربي تحميل

كردند.12

بعد از آن تا كنون مدام يهودي ها، فلسطينيان را مورد ظلم و آزار قرار مي دهند و فلسطينيان در نهايت مظلوميت به حركت هاي شهادت طلبانه روي آورده اند و انتفاضه را آفريدند. به اميد پيروزي.

آيا هند به طور كامل از زير استعمار انگليس بيرون آمده است؟

پرسش

آيا هند به طور كامل از زير استعمار انگليس بيرون آمده است؟

پاسخ

مبارزات گستردة مهم هندوستان عليه انگليس (بريتانيا) كه از 1884 م آغاز و تا 1947 طول كشيد، موجب شد كه سرانجام اين كشور در ژانويه 1950 استقلال خود را كسب نمايد.

استقلال اين كشور با بهره گيري از سياست هاي منطقي و مبارزه مردم، با رهبري "مهاتما گاندي" به دست آمد. اين كشور امروزه از نظر سياسي و اقتصادي و ... تحت سلطة انگلستان نيست. البته هند با انگلستان روابط سياسي و اقتصادي داشته و يكي از كشورهاي مشترك المنافع بريتانيا به حساب مي آيد. بودن هند به عنوان يكي از اعضاي كشورهاي مشترك المنافع انگلستان موجب نمي شود كه هند كشور كاملاً مستقلي نباشد؛ زيرا كشورهاي مشترك المنافع داراي اعضاي متعددي بوده و سياست هاي خود را دارد. تشكيل اين گونه سازمان ها و كشورها موجب وابستگي نمي شود. وابستگي همه جانبه و تحت سلطه يك كشور آن است كه مستعمرة كشور ديگري بوده و در زمينه هاي سياسي، ساختار حكومت و نحوة شكل گيري حكومت، تابع كشور اشتغال گر باشد. امروزه هند از نظر ساختار حكومت، نحوة گزينش و قانون اساسي مستقل است. قانون اساسي هند كه در 26 ژانويه 1950 به اجرا در آمد، زمينة حكومتي پارلماني بر اساس آراي عمومي و انتخاب رئيس جمهوري را فراهم ساخت. پارلمان اين كشور شامل دو مجلس: شوراي ايالات و مجلس عوام است. نمايندگان اين كشور و رئيس جمهوري آن به طور مستقيم و يا غير مستقيم از سوي مردم برگزيده مي شوند و انگليس نقشي در اين باره ندارد؛ از اين رو

هند از نظر سياست خارجي و ... وابسته به كشوري نبوده كه حكايت از استقلال آن دارد. البته از آن جا كه مدت ها در هند فرهنگ انگلستان حاكم بوده است؛ هنوز در برخي از شهرهاي هند، سنت هاي انگليسي وجود دارد.

چرا روحانيون دولتي در عين حال كه به زبان عربي مسلط هستند، در ديدارهاي خارجي از وجود مترجم استفاده مي كنند؟

پرسش

چرا روحانيون دولتي در عين حال كه به زبان عربي مسلط هستند، در ديدارهاي خارجي از وجود مترجم استفاده مي كنند؟

پاسخ

در عرف بين الملل رسم است كه هر كشوري به زبان رسمي خودش در مجامع و محافل سياسي سخن بگويد. در واقع اين گونه سخن گفتن نوعي رسميت بخشيدن و اهميت دادن به زبان فارسي است.

آيا با اينكه فلسطين از قديم به يهوديان تعلق داشته است آيا اكنون آنها به اين سرزمين سزاوارتر نيستند ؟

پرسش

آيا با اينكه فلسطين از قديم به يهوديان تعلق داشته است آيا اكنون آنها به اين سرزمين سزاوارتر نيستند ؟

پاسخ

اگر مقداري درباره ماهيت اسرائيل و تاريخ بني اسرائيل مطالعه شود، ديدگاه بهتري نسبت به موضوع پيدا خواهيم كرد.

موضوع اسلام و يهوديت در بين نيست كه فرموده ايد (پيش از اسلام) آنها در آن سرزمين بودند. پيش از اسلام تعدادي يهودي و اكثريت مسيحي در آن سرزمين ساكن بوده اند، با گسترش اسلام مردم همان سرزمين اكثرا به اسلام گرويدند، مسيحيان طي جنگهاي متوالي (جنگ هاي صليبي) به دنبال تسلط بر قدس بودند كه براي مدتي نيز آن را

به اشغال درآوردند؛ ولي بالاخره صلاح الدين ايوبي آنان را از آن سرزمين بيرون راند. پس مردم فلسطين همان كساني هستند كه در آن زندگي مي كرده اند. همين مردم تا اكنون نيز در سرزمين فلسطين زندگي كرده و بخشي از آنان نيز به اجبار از سرزمين خود رانده شده اند (ميليون ها نفر)؛ اما مدعيان كنوني اسرائيل اكثرا مهاجراني هستند كه از سرتاسردنيا (اروپا، روسيه، آمريكا و...) به آن سرزمين كشانده شده اند.

اما از نظر ديني و آياتي از قرآن كه به آن استناد كرده ايد:

الف) در آيه:« واورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها»:(اعراف، آيه 137). مقصودبني اسرائيل هستند كه در تحت سيطره فراعنه بودند و با نابودي آنها بني اسرائيل در آن سرزمين حاكميت يافتند. در اينجا چند نكته قابل تأمل است:

بني اسرائيل چه كساني هستند و سرنوشت تاريخي آنان چه شد؟ جواب اين كه بني اسرائيل فرزندان حضرت يعقوب بودند كه در زمان حضرت يوسف به مصر مهاجرت كرده و در آن سرزمين ساكن شدند و نسل آنها رو به فزوني گذاشت؛به طوري كه حداقل نفوس

آنها را در زمان حضرت موسي، 000/600 نفر نوشته اند.

اين عده اكثرا به موسي ايمان آوردند و پس از نابودي فراعنه در مصر و سرزمين هاي مجاور آن - از جمله فلسطين -حاكميت يافتند. حكومت هاي حضرت سليمان(ع) و داود(ع) ، نيز از جمله حكومت هاي بني اسرائيل به شمارمي رود. قرن ها پس از بعثت موسي(ع)، حضرت عيسي(ع) مبعوث گرديد و گروهي از بني اسرائيل به آن حضرت ايمان آوردند و مركزيت اين ايمان نيز در بيت المقدس و فلسطين بوده است و عده اي از بني اسرائيل نيز كفر ورزيده و حتي درصدد قتل حضرت عيسي(ع) برآمدند، ازاين رو بني اسرائيل تركيبي از يهوديان و مسيحيان شدند تا زمان اسلام كه عده زيادي از آنان، به اسلام گرويدند و لذا بيت المقدس، داراي اكثريت مسلمان و اقليتي از مسيحيان و يهوديان شد كه دركنار هم نوعا همزيستي داشتند.

حال آيا به دليل آن كه در زماني يهوديان در منطقه فلسطين به حاكميت رسيدند، صحيح است كه گفته شود همواره بايد چنين باشند. اين فلسفه اي است كه با هيچ معياري سازگاري ندارد؛ يعني، نه از آيات قرآن چنين چيزي استفاده مي شود و نه اين كه گفته شود: اگر مردمي در 3000 سال پيش در جايي حاكميت يافتند اكنون نيز بايد چنين باشد،فلسفه قابل قبولي است.

هم چنين «تفضيل بني اسرائيل» در آيه :« وفضلناكم علي العالمين:»}(بقره، آيه 47) به معناي برتري آنان در همه زمان ها و مكان ها نيست؛ بلكه در برهه اي از زمان آنان برتري يافتند، همان گونه كه اقوام ديگر نيز چنين بودند.

نكته ديگر آن كه اگر كسي بخواهد به قرآن استدلال كند، نبايد تنها يك آيه را ببيند، چرا كه:«القرآن يفسر بعضه بعضا»: آيات قرآن را بايد در كنار يكديگر

ديد؛ مگر در قرآن نيامده است كه:« ضربت عليهم الذلة والمسكنة اين ماثقفوا»:(آل عمران، آيه 112) بر يهود مُهر ذلت و بيچارگي در هر نقطه اي كه باشند خورده است و مگر اين همه مذمت و توبيخ درباره آنان وارد نشده است و در لسان قرآن مورد لعن قرار نگرفته اند؟!

پس اگر با نگرشي جامع به آيات قرآن بنگريم، دچار اشتباه نخواهيم شد و درخواهيم يافت كه برتري آنان دربرهه اي از زمان بوده و ملعون و ذليل بودن آنان در همه ادوار ديگر تاريخ. حال ما فرض ديگري مي كنيم، (به فرض محال) كه اصلاً خداوند سند بيت المقدس را براي بني اسرائيل صادر كرده است.

سؤال: چرا خداوند بيت المقدس را به بني اسرائيل داده و براي آنها سند صادر كرده است؟

پاسخ: بدان جهت كه آنان به موسي(ع) ايمان آورده و به فرمان هاي او گردن نهاده بودند.

حال مي پرسيم: آيا يهوديان فعلي، واقعا تابع حضرت موسي(ع) هستند؟ خير، تابعان واقعي حضرت موسي(ع)مسلمان هستند؛ چرا كه بشارت به ظهور پيامبر آخرالزمان، از تعاليم اساسي تورات و انجيل بوده است. حتي مهاجرت يهود به اطراف مدينه به جهت انتظار بعثت آن حضرت بوده است.

A:« يعرفونه كما يعرفون ابناءهم»:(بقره، آيه 146)

:« فلما جاءهم ماعرفوا به كفروا به»:(بقره، آيه 89)

اكنون مي گوييم: وارثان واقعي سرزمين فلسطين و هر سرزمين ديگري كه خداوند - بر فرض به مؤمنان به پيامبري -اختصاص داده باشد، مسلمانان هستند كه تابعان واقعي انبيا به شمار مي روند:« لانفرق بين احدٍ من رسله»:(بقره،آيه 285)

براي توضيح بيشتر ر.ك:

مسأله فلسطين الهي

آوارگان فلسطين عليزاده

سرگذشت فلسطين هاشمي رفسنجاني

مسأله فلسطين هادي خسروشاهي

فلسطين مال كيست هزارخاني

درباره فلسطين منير شفيق

دلايل قداست و اهميت بيت المقدس براي مسلمانان چيست؟

پرسش

دلايل قداست و اهميت بيت المقدس براي مسلمانان چيست؟

پاسخ

بيت المقدس به دلايل متعددي، براي مسلمانان و جهان اسلام از قداست و اهميت ويژه اي برخوردار است:

يكم. فلسطين، سرزميني است كه در آن اولين قبله مسلمين، دومين مسجد اسلام، سومين حرم شريف (بعد از مكّه و مدينه) قرار دارد و بنا به فرموده امام علي(ع) يكي از چهار قصر بهشتي در دنيا (مسجدالحرام، مسجد النبي(ص)، مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه) است. اين شهر به يكسان براي پيروان هر سه دين ابراهيمي، مقدس است و قبله امت هاي پيشين نيز بوده است.دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 558. در سيزده سال اول بعثت - كه پيامبر(ص) در مكّه زندگي مي كردند - و نيز تا هفده ماه بعد از هجرت به مدينه، آن حضرت و مسلمانان به سوي مسجدالاقصي نماز مي گزاردند.

دوم. مسجدالاقصي از جهت ديگري هم براي مسلمانان حائز اهميت است و آن، قداست و اهميت اسراء و معراج پيامبر اكرم(ص) است كه از مسجدالحرام به قصد مسجدالاقصي و از آنجا به آسمان ها صورت پذيرفت. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: (سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ) اسراء (17)، آيه 1. «پاك و منزه است خداي كه بنده اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصي - كه گرداگردش را پربركت ساختيم - برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم ...». جمله «باركنا حوله» بيانگر اين مطلب است كه مسجدالاقصي، علاوه بر اينكه خود سرزمين مقدس است، اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پربركتي از نظر مادي و معنوي است. اين سرزمين مقدس در طول تاريخ كانون پيامبران بزرگ خدا و

خاستگاه نور توحيد و خداپرستي بوده است.تفسير نمونه، ج 12، ص 10. از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است: «مسجدالاقصي يكي از مهم ترين مساجد اسلام است و عبادت در آن فضيلت بسيار دارد».ر.ك: فصلنامه حضور، ش 40، بهار 1381، ص 111.

سوم. در شهر بيت المقدس، علاوه بر مسجدالاقصي، 36 مسجد ديگر وجود دارد كه 29 مسجد در داخل شهر و 7 مسجد نيز در خارج از بافت قديمي و در حومه شهر قرار دارد. علاوه بر آن، مقبره ها و زيارتگاه هاي بسياري از رهبران بزرگ اسلام و اصحاب پيامبر اكرم(ص) در اين شهر واقع است.همان، ص 112.

چهارم. افزون بر مسأله قداست و پايگاه ممتاز بيت المقدس و اين سرزمين در منابع اصيل اسلامي، آنچه كه در شرايط كنوني مسأله فلسطين را براي جهان اسلام از اهميت ويژه اي برخوردار نموده، موضوع اشغال آن به وسيله صهيونيسم و استكبار جهاني و رويارويي جهان غرب با جهان اسلام است. به گونه اي كه اشغال فلسطين، هرگز اشغال يك سرزمين و يك كشور نيست؛ بلكه ايجاد يك كانون استعماري ضداسلامي - آنهم در قلب جهان اسلام - در جهت نابودي جهان اسلام و جلوگيري از شكل گيري مجدد تمدن اسلامي است. از اين رو قضيه فلسطين علاوه بر بعد ديني، با استقلال، امنيت و منافع ملي ساير كشورهاي اسلامي نيز شديداً در ارتباط است. اين واقعيتي است كه هم از آرمان ها، اصول و برنامه هاي نژادپرستانه و توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي (شعار گسترش اسرائيل از نيل تا فرات و ادعاي تصاحب بسياري از اماكن اسلامي) و هم از نظر تاريخي و عملكرد آن رژيم در قبال مردم فلسطين و كشورهاي همجوار آن و بالاخره

جهان اسلام، به خوبي قابل اثبات است. بنابراين اسرائيل براي كشورهاي منطقه و جهان اسلام تهديدي بسيار جدّي است. مهم ترين اين تهديدها عبارت است از:

1-4. تهديدهاي ناشي از فعاليت هاي نظامي؛

2-4. تهديدهاي ناشي از حضور سياسي؛

3-4. نقش عملكرد اقتصادي اسرائيل در منطقه؛

4-4. انرژي و مسائل مترتب بر آن؛

5-4. محيط زيست و منابع طبيعي.ر.ك، سيدحسين موسوي، تهديدهاي جديد امنيتي اسرائيل در منطقه خاورميانه، مجله مطالعات منطقه اي، ش 8.

اسرائيل تاكنون خود را - مقيّد به معاهدات بين المللي - كه درباره منع توليد و استفاده از سلاح هاي هسته اي و كشتار جمعي، منعقد شده، نكرده است. اسرائيل ششمين قدرت هسته اي جهان است و برابر بعضي گزارش ها، اين كشور حدود 180 تا 200 كلاهك هسته اي در اختيار دارد. تسليحات تهاجمي و اتمي اسرائيل با توجه به شمار جمعيتش، 150 برابر تسليحات دفاعي اعراب است. غرب شديداً اسرائيل را پايگاه خط مقدم و حامي منافع مختلف خود مي داند. و برتري و تسلط اسرائيل را بر منطقه و جهان اسلام خواستار است.

شهيد مطهري در مورد اهميت قضيه فلسطين مي گويد: «اگر پيغمبر اسلام(ص) زنده مي بود امروز چه مي كرد؟ درباره چه مسأله اي مي انديشيد؟ و الله و بالله! قسم مي خورم كه پيغمبر اكرم(ص) در قبر مقدسش امروز از يهود مي لرزد ... اين يهودياني كه شما امروز اسمشان را مي شنويد - موشه دايان، زلي اشكول، گلداماير - آخر ببينيد از كجاي دنيا آمده اند؟ مدعي هستند كه اين سرزمين، سرزمين ما است ... هدف مگر تنها همين است كه يك دولت كوچك در آنجا تشكيل شود؟ ... او مي داند كه يك دولت كوچك بالاخره نمي تواند آنجا زندگي كند؛ يك اسرائيل بزرگ كه دامنه اش از اين طرف شايد ايران

خودمان هم كشيده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزي: اين اسرائيل كه من مي شناسم، فردا ادعاي شيراز را هم مي كند و مي گويد: شاعرهاي خود شما هميشه در اشعارشان اسم شيراز را گذاشته اند «ملك سليمان». هر چه بگويي آقا! آن تشبيه است، مي گويد: سند از اين هم بهتر مي خواهيد؟ مگر ادعاي خيبر را كه نزديك مدينه است، ندارند؟ مگر «روزولت» (رئيس جمهور آمريكا) به پادشاه وقت عربستان سعودي پيشنهاد نداد كه شما بياييد اين شهر را به اينها بفروشيد؟

مگر اينها ادعاي عراق و سرزمين هاي مقدس شما را ندارند؟ و الله و بالله! ما در برابر اين قضيه مسؤوليم. به خدا قسم! مسؤوليت داريم ... و الله! قضيه اي كه دل پيغمبر اكرم(ص) را امروز خون كرده است، اين قضيه است ... [امروز] اگر [امام ]حسين بن علي(ع) بود مي گفت: اگر مي خواهي براي من عزاداي كني، براي من سينه و زنجير بزني؛ شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمر امروز موشه دايان است. شمر هزار و سيصد سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس ...»شهيد مطهري، حماسه حسيني، ج 1، سخنراني استاد در عاشوراي 1390 (1348 شمسي)..

علاوه بر اين «مسأله فلسطين، تنها يك مسأله اسلامي نيست؛ بلكه مسأله اي انساني و بشري است و هر كس مي تواند با تكيه بر ارزش ها و مباني انساني، در مورد فاجعه فلسطين قضاوت كند و واكنش نشان دهد»بيانات مقام معظم رهبري در خطبه دوم نماز جمعه (16/1/81)..جهت مطالعه بيشتر ر.ك: ديپلماسي پنهان اسرائيل در كشورهاي عربي، امين مصطفي، ترجمه محمدجعفر سعديان؛

ارتباط صهيونيستي، آلفرد.م.ليليانتال، ترجمه سيدابوالقاسم حسيني (ژرفا)، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، پاييز 1379.

در زمينه جنگ رژيم صهيونيستي (اسرائيل ) و فلسطين توضيح دهيد و بفرماييد اسرائيليها دنبال چه اهدافي هستند؟

پرسش

در زمينه جنگ رژيم صهيونيستي (اسرائيل )

و فلسطين توضيح دهيد و بفرماييد اسرائيليها دنبال چه اهدافي هستند؟

پاسخ

شما در سؤال خود فرموده بوديد كه اسرائيليان مي خواهند بر طبق اعتقاد و مذهب خود هر چند كه غلط باشد ولييك اعتقادات عمل نمايند و به مقصد و مأواي خود كه همان بيت المقدس است برسند همانطوري كه مسلماناندوست دارند به كربلا، مكه و... بروند. در اينجا چند بحث مطرح است:

1- آيا تشكيل دولت اسرائيل صرف يك اعتقاد است و يا اهداف ديگري در پشت اين قضيه مي باشد؟

2- آيا هر قومي و مذهبي مي تواند به خاطر اعتقادات خود حق مشروع و قانوني مردمان ديگر را ناديده بگيرد.

3- فرق است بين رفتن مسلمانان به كربلا و مكه و... و بين غصب يك سرزمين و آواره نمودن ساكنان اصلي آن سرزمين.

الف) بررسي ماهيت اسرائيل: اسرائيل نقشه شومي است كه توسط قدرت هاي بزرگ انگليس و آمريكا در قطبجهان اسلام و براي تأمين منافع فرهنگي، سياسي و اقتصادي خويش به وجود آورده اند. اسرائيل تنها محدود بهتشكيل دولت اسرائيل در كشور فلسطين نمي شود، بلكه شعار اصلي پارلمان اسرائيل «از نيل تا فرات است» اسرائيلتوسعه طلبي خود را در جنگ هاي 1948 و 1967 و 1973 نشان داده است و در سال 1947 با توافق قدرت هاي بزرگبه رسميت شناخته شده در سال 1948 رسما اقدام به تشكيل دولت در فلسطين نمود. ابعاد خطر اسرائيل شامل تمامجهان اسلام مي شود و بي دليل نيست كه در حساس ترين منطقه اين نقشه اجرا شده منطقه اي كه داراي اهميتژئوپلوتيكي و نقطه اتصال سه قاره آفريقا، اروپا و آسيا مي باشد و همچنان كه مشاهده مي نماييد قدرت هاي بزرگبيشترين حمايت هاي سياسي، اقتصادي، نظامي و... را از اسرائيل به عمل مي آورند آيا آمريكا

و انگليس دلشان براييك عقيده گروه اندكي سوخته است كه اسرائيل را به پيشرفته ترين سلاح ها مجهز مي نمايند. مسلما با اندكي تأمل بهراحتي مي توان دريافت كه مسأله عقيده و مذهب مطرح نيست بلكه مسأله توطئه و دشمني غرب با جهان اسلاممي باشد.

ب ) جدا نمودن يهود از اسرائيل: قبل از تشكيل دولت اسرائيل مسلمانان و مسيحيان و يهوديان با صلح وامنيت در كنار هم مي زيستند و كوچكترين اختلافي بين آنها نبود. زماني كه حزب صهيونيست با كمك انگلستان(اعلاميه مشهور بالفور نوامبر 1917) در مورد تصويب طرح تأسيس «كانون ملي يهود» در سرزمين فلسطين، اقداماتخود را در تأسيس اسرائيل در فلسطين شروع مي كند، روحانيون يهود كه از اهداف سياسي آن و ارتباط آن با برنامه هاياستعمارگران مطلع مي شوند به شدت با آن به مخالفت برمي خيزند و حزب صهيونيستي با تأسيس شاخه هايي درممالك اروپايي به مقابله آنها مي خيزيد. صهيونيسم يك پديده سياسي با آرمان هاي جاه طلبانه، نژادپرستانه كه خود راامت برگزيده خدا در زمين مي دانند و بقيه انسان ها را با چهارپايان برابر مي دانند و استعمارگرانه است كه زيرپوششمذهب يهود، جلوه مذهبي به خود مي گيرد و مي كوشد به عنوان ناجي قوم يهود اهداف خود را دنبال نمايد و ادعايوحدت نژادي يهوديان جهان ساخته و پرداخته صهيونيستهايي است كه مي خواهند با تمسك به اين ادعاي موهوم بهغصب سرزمين فلسطين و جنايات خود در اراضي اشغالي را توجيه نمايند. استعمار غرب با كمك به اسرائيل هيچ گاهبراي دين خدا و مردم ديندار (يهوديان) دل نمي سوزاند و جز به منافع استعماري خويش نمي انديشد. صهيونيسماساسا جرياني سياسي است كه با اصل ديانت و اهداف الهي انبياء در ستيز مي باشد. بنابراين هميشه شاهد اينمي باشيم كه يهوديان آزادانديش از

اهداف و اقدامات غيرانساني اسرائيل و صهيونيسم، برائت مي جويند.

ج ) عدم دشمني مسلمانان با يهوديان: هرگز مسلمانان حق يهوديان را در رفت و آمد به فلسطين و زيارت قبولپيامبران الهي و اماكن مقدسه انكار نكرده اند و نمي كنند و اين مسأله با اشغال سرزمين فلسطينيان كه اكثرا مسلمانهستند و آواره نمودن و كشتار وحشيانه آنها توسط اسرائيل، فرق مي كند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- فلسطين از ديدگاه امام خميني مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني

2- جهاد اسلامي امام خميني فتحي شقاقي

3- انتفاضه، جهاد اسلامي خسروشاهي

درباره كمونيسم و فروپاشي روسيه و نامه امام به گورباچف و جواب آن توضيح دهيد.

پرسش

درباره كمونيسم و فروپاشي روسيه و نامه امام به گورباچف و جواب آن توضيح دهيد.

پاسخ

- واژه كمونيسم (msinommoC) از ريشه لاتين (sinommoC) به معني اشتراك گرفته شده است كمونيسم از قديمي ترين مكاتب سياسي دنيا است كه فلاسفه قديم يونان , مانند ديوجنس و افلاطون , نخستين بار از آن سخن گفته اند در سال 1848م . كارل ماركس و فردريك انگلس آلماني با انتشار بيانيه كمونيسم حركت تازه اي در نهضت كمونيسم جهاني به وجود آوردند. كمونيسم جديد, مبتني بر ماترياليسم دياليكتك و ماترياليسم تاريخي است (براي آگاهي بيش تر ر.ك : شهيد مطهري , نقدي بر ماركسيسم ) قريب هفتاد سال پس از ماركس ولاديمر ايليچ لنين با اسقرار نخستين حكومت كمونيستي جهان در روسيه امكانات اجرايي تئوري هاي كمونيستي را در معرض آزمايش گذاشت در تئوريهاي ماركسيستي , كمونيسم عبارت است از نظام اجتماعي , اقتصادي بدون طبقات مالكيت واحد همگاني مردم بر ابزار توليد و برابري كامل اجتماعي همه اعضاي جامعه كه در آن هم زمان با تكامل همه جانبه افراد نيروهاي توليدي نيز دائما" پيشرفت مي كنند توزيع نيز بر اساس اصل ((از هر كس طبق استعدادش و به هر كس طبق نيازش )) تحقق مي پذيرد جامعه سوسياليستي , پس از گذار از جامعه سرمايه داري رخ مي نمايد ; اما جامعه كمونيستي , نوع عالي تر جامعه است و تنها زماني مي تواند بسط يابد كه سوسياليسم كاملا" تحكيم شده باشد. كمونيسم از تحول سوسياليسم ناشي مي شود شرط اين انتقال تدريجي , ايجاد سه تحول عمده است : 1. ايجاد پايه مادي و فني كمونيسم بر

اساس تكنولوژي پيشرفته . 2. انباشت دستاوردهاي عالي علمي و استقرار مناسبات اجتماعي كمونيستي . 3. بسط دموكراسي سوسياليستي و تربيت روحي و جسمي انسان نو. در اين جامعه ايده آلي بدون طبقه , نه تنها مالكيت ابزار توليد, بلكه همه چيز اشتراكي است و هر كس بدون توجه به مقدار و ارزش كاري كه انجام مي دهد, مي تواند به اندازه نياز خود از امكانات رفاهي بهره مند شود در چنين جامعه مرفه و پيشرفته اي , به وجود دولت - به عنوان تنظيم كننده مناسبات اجتماعي - نيز نيازي نيست . 74 سال حكومت كمونيستي در شوروي سابق و 44 سال حكومت كمونيستها در اروپاي شرق و سرانجام فروپاشي شوروي و سقوط رژيم هاي كمونيستي كشورهاي اروپاي شرق , محك خوبي براي بر آورد امكان اجرايي اين تئوري ها بود. شكست برنامه هاي كشاورزي در كشورهاي كمونيستي و پايين بودن كيفيت توليدات صنعتي در اين كشورها نيز اين واقعيت را ثابت كرده است كه اگر انگيزه سود شخصي در ميان افراد جامعه از ميان برود, نه فقط شعار جامعه ايده آل كمونيست ها (به هر كس به اندازه نياز بدون توجه به مقدار وارزش كاري كه انجام مي دهد) عملي نخواهد شد, بلكه چنين جامعه اي از تائمين نيازهاي اوليه خود نيز عاجز خواهد بود حذف دولت در جامعه كمونيستي نيز خيال محالي است . قدرت روز افزون دستگاه هاي دولتي در كشورهاي كمونيستي و كنترل همه جانبه و تمام عياري كه بر كليه فعاليت هاي سياسي , اجتماعي و اقتصادي در اين كشورها اعمال مي شود گواه اين واقعيت است . رژيم

هاي كمونيستي اروپاي شرقي و اتحاد جماهير شوروي سابق , هنگامي روبه زوال نهادند كه از قدرت دولت هاي حاكم بر اين كشورها كاسته شد. در چند كشور ديگر جهان مانند چين , كره شمالي و كوبا نيز بقاي كمونيسم در گرو اعمال قدرت نظام هاي حاكم بر اين كشورهاست , (ر.ك : محمود طلوعي , فرهنگ جامع سياسي , ص 702). اما در مورد فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بايد گفت كه پس از جنگ جهاني دوم , خصلت هاي سلطه گرانه و ماهيت جهان خوارانه بلوك شرق و غرب , آن ها را به رقابتي تنگاتنگ براي چپاول ثروت ملت هاي ضعيف و استعمار كشورهاي ديگر كشاند كه به ((جنگ سرد)) شهرت يافت . آمريكا و شوروي به عنوان دو ابرقدرت پيروز جنگ جهاني دوم , وارد صحنه كار زار جهاني شدند مهم ترين عرصه رقابت آمريكا و شوروي , مسابقات تسليحاتي بود بيش تر سياستمداران و متفكران روسي نظير زوگانف , رئيس دوما بر اساس اسناد رسمي معتقدند كه نخستين گام در فروپاشي شوروي و نقطه آغاز سياستگذاري در اين زمينه به اوايل دهه 1960م مربوط است ; زيرا پس از بحران اختلاف موشكي آمريكا و شوروي در درياي كارائيب بر سر استقرار موشك هاي شوروي در خاك كوبا در سال 1960 م . دو ابر قدرت تا سر حد جنگ تمام عيار نظامي پيش رفتند. دولت كندي بر اساس نظرات پنتاگون و سيا(A.I.C) كه امكان پيروزي نظامي بر شوروي را منتفي مي دانست براي شكست اردوگاه شرق و فروپاشي شوروي يك استراتژي غير نظامي تهيه كرد و به مرحله اجرا گذاشت اين

طرح بعدها به عنوان طرحي ملي از سوي دولت هاي بعدي آمريكا تكميل و دنبال شد از سال 1960م تا 1985م در مدت بيست و پنج سال آمريكا به دنبال فراهم كردن مقدمات و زمينه هاي طرح فروپاشي بود و برنامه هاي مختلفي را براي وارد ساختن ضربات نهايي اجرا كرد. بر اين اساس , زمينه هاي خارجي فروپاشي شوروي - به اختصار - عبارت بود از: 1- كشاندن شوروي به مسابقه تسليحاتي و گسترش ابعاد آن , براي سوق دادن اين كشور به توسعه تك بعدي و غافل ماندن از ساير ابعاد توسعه . 2- برنامه ريزي براي ايجاد ديواري آهنين به دور اتحاد جماهير شوروي از طريق تعميق سلطه آمريكا و غرب بر كشورهاي همسايه شوروي , محاصره سياسي - امنيتي شوروي از اجزاي اصلي دكترين آيزنهاور, كندي , جانسون , نيكسون , كارتر و ريگان بود. 3- محاصره اقتصادي اتحاد جماهير شوروي توسط آمريكا و غرب ونيز اعمال تحريم هاي اقتصادي و صنعتي بر ضد اين كشور. 4- بحران سازي هاي پي در پي و كشاندن شوروي به جنگ هاي فرامرزي - كه از خصلت هاي سلطه گرايانه دو ابرقدرت نشائت مي گرفت - زمينه هاي نارضايتي مردم را افزايش داد. 5- برنامه ريزي حساب شده امپراطوري خبري آمريكا و غرب براي تخريب چهره اتحاد جماهير شوروي در افكار عمومي بين المللي , سازماندهي نوعي تهاجم بر ضد نظام حكومتي شوروي , فضاي سياسي جامعه را به سمت اهداف و استراتژي غرب سوق مي داد و پايه هاي حكومت را متزلزل كرد. 6- پشتيباني وسيع از مخالفان نظام حاكم بر شوروي از

يك طرف و بي اعتبار ساختن نهادهاي قضايي , امنيتي و انتظامي شوروي از طرف ديگر, زمينه را براي ترويج آنارشيسم و طغيان هاي اجتماعي فراهم ساخت . 7- برنامه ريزي براي نفوذ در مقامات طراز اول شوروي با انواع روش ها, اعم از آلوده كردن آنان به مسائل مالي , تطميع , تهديد و سند سازي كه از سال 1970 م . شروع شد و با توافق نامه هلسينكي در سال 1975 م . شدت گرفت . اما زمينه هاي داخلي فروپاشي شوروي عبارت بود از: 1- حاكميت ماركسيسم بر نظام شوروي و مغايرت ايدئولوژي ماركسيسم و كمونيسم , با فطرت انسان و سنت هاي الهي كه ماهيتا" محكوم به شكست بود و دير يا زود جامعه شوروي را با بحران مواجه مي ساخت . چنان كه ايدئولوژي بر آمده از اومانيسم در غرب نيز آن جوامع را با بحران مواجه ساخته است مكتب كمونيسم با انكار وجود خدا ارائه تعريف تك بعدي از انسان و بنا كردن روابط اجتماعي و اقتصادي بر مباني نادرست , راهي جز شكست نداشت . 2- ديكتاتوري و خفقان حاكم بر جامعه شوروي و جنايات ضد بشري دولتمردان و سردمداران اين كشور - كه نمونه بارز آن عملكرد استاليني است - زمينه هاي اجتماعي كاهش مشاركت سياسي مردم را فراهم آورد, و موجب تنفر و بي اعتمادي نسبت به نظام حاكم گرديد. 3- بي اعتقادي رهبران شوروي به ايدئولوژي كمونيسم و برخوردهاي دوگانه آن ها با مردم شوروي . گفتار آرمان گرايانه دولتمردان با رفتار اسراف كارانه آنان در زندگي فردي و سفرهاي خارجي - متائثر از زندگي

آمريكايي و غربي بود - كاملا" در تضاد بود. 4- تائكيد بر توسعه تك بعدي و بي توجهي به توسعه متوازن و همه جانبه موجب عدم هماهنگي در روند حركت جامعه شوروي گرديد. 5- بروز و تشديد اختلافات داخلي در درون حزب كمونيست و كشيده شدن آن ها به سطح عمومي جامعه . 6- تضعيف شديد پايگاه مردمي حكومت در اتحاد جماهير شوروي و بي اعتنايي توده هاي مردم نسبت به مقام هاي حكومتي و... 7- مبارزه مستمر با مذهب و ارزش هاي معنوي عملا" فرهنگي ملي شوروي را مخدوش كرد. همچنين عدم توفيق رژيم كمونيستي شوروي در ايجاد هويتي واحد و تمدني مشترك ميان اقوام مختلف , از زمينه هاي اصلي سقوط بود سست شدن ارزش هاي معنوي وملي زمينه را براي ايجاد بحران هويت در نسل جوان فراهم آورد و ناتواني ايدئولوژي هاي حزب كمونيست در پاسخ به پرسش ها و ابهام هاي نسل جديد, بحران هويت را تشديد كرد و غربي ها از اين خلائ ايجاد شده , بيش ترين بهره را بردند. مجموعه اين زمينه ها و عوامل ديگر سبب شده در درون ساختار قدرت - به ويژه در حزب كمونيست كه ستون اصلي نظام حاكم بر اتحاد جماهير شوروي بود دو جريان سياسي و دو نگرش متفاوت پديدار گردد: الف ) مدافعان كمونيسم كه همچنان كه بر اصول ماركسيسم و تفكرات لنينيستي پافشاري مي كردند و با هر فكر اصلاح طلبانه اي مخالف بودند و از بلشويسم حمايت مي كردند. ب ) ليبرال ها و دموكرات ها خواستار اصلاحات در چهار چوب نظام شوروي بودند. خواست هاي آن ها عمدتا"

حول محور ترميم و تكميل سوسياليسم , گسترش فعاليت هاي پارلماني , افزايش مشاركت سياسي , پايان رفتارهاي استبدادي , افزايش آزادي هاي سياسي و قطع تبليغات ضد مذهبي بود با قدرت رسيدن اصلاح طلبان شعار پروستريكا (باز سازي اصلاحات اقتصادي ) و گلاسنوست (اصلاحات سياسي و اجتماعي ) توسط گورباچف مطرح شد و با عدم موفقيت در اجراي آن ها و اوج گيري بحران هاي داخل حزب كمونيست و... موجبات فروپاشي اتحاد جماهير شوروي فراهم شد. (براي مطالعه بيش تر ر.ك : حسن واعظي , اصلاحات و فروپاشي ) نامه امام (ره ) به گورباچف - رهبر وقت اتحاد جماهير شوروي - در شرايطي نگاشته شد كه تحليل گران سياسي جهان در ترديد كامل , تنها نظاره گر تجديد نظرطلبي و آغاز تحولات دنياي كمونيسم بودند و قادر به اتخاذ موضعي روشن نسبت به رخدادهاي در حال وقوع بلوك شرق نبودند امام (ره ) با بينش برخاسته از مكتب وحي و فراتر از وقايع روزمره و اتفاقات سياسي به تحليل اين رويداد مهم پرداخت . پيش بيني شكست قطعي ماركسيسم در ميدان عمل و فروپاشي نظام الحادي كمونيسم , هشدار جدي نسبت به فروغلتيدن در دام قطب ديگر استكبار جهاني و نظام سرمايه داري غرب , تحقق وعده هاي الهي و بازگشت نهايي جامعه انساني به فطرت خداجوي خويش , از جمله نكات برجسته اين پيام بود كه حضرت امام (ره ) با دريافتي غيبي , آن را چند سال قبل از فروپاشي گوشزد نمودند. حضرت امام (ره ) در بخشي از اين نامه وقتي مي فرمايند ((... بايد به حقيقت رو آورد. مشكل

اصلي كشور شما, مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست . مشكل شما عدم اعتقاد به خداست ; همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد مشكل اصلي شما, مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدائ هستي و آفرينش است از شما مي خواهم كه درياره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز مسلمين به شما كه به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله راحتي و نجات همه ملت باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد.....)) اين پيام در يازدهم دي ماه سال 1367 ش . توسط هيئتي كه سرپرستي آن را حكيم متائله , حضرت آيت الله جوادي آملي بر عهده داشتند, به هيئت رئيسه اتحاد جماهير شوروي سابق (آقاي گورباچف ) ابلاغ گرديد. اما جواب گورباچف به نامه امام به اختصار چنين بود: 1- از فرستادن نامه امام خميني (ره ) تشكر مي كنم . 2- در فرصت مناسب جواب آن را خواهم داد. 3- مضمون آن را به علماي شوروي اعلام مي داريم . 4- ما قانون آزادي ايمان را در دست تصويب داريم . 5- من قبلا" گفتم با داشتن ايدئولوژي هاي مختلف مي توان با حسن هم جواري در كنار هم زندگي كرد. 6- اين دعوت دخالت در شئون كشور ديگر محسوب مي شود ; زيرا هر كشوري در انتخاب مكتب , آزاد و مستقل مي باشد. متائسفانه - باتوجه به بند اخير پاسخ گوباچف - با نامه مهم و فرهنگي امام (ره ) برخوردي

سياسي و روزمره گرديد و از محتواي عميق ومعنوي آن غفلت گرديد و هشدارهاي دورانديشانه آن مورد توجه قرار نگرفت .

با توجه به همزماني تقريبي تولد دو مكتب سوسياليستي و امپرياليستي به چه علت شوروي دچار تزلزل و نابودي سوسياليستي شد در حالي كه براي آمريكا ي امپرياليستي محقق نشده است با توجه به اينكه بيشترين پشتوانه ملت و رفاه اجتماعي است كه در شوروي وجود داشت و نه فقري كه

پرسش

با توجه به همزماني تقريبي تولد دو مكتب سوسياليستي و امپرياليستي به چه علت شوروي دچار تزلزل و نابودي سوسياليستي شد در حالي كه براي آمريكا ي امپرياليستي محقق نشده است با توجه به اينكه بيشترين پشتوانه ملت و رفاه اجتماعي است كه در شوروي وجود داشت و نه فقري كه امروزه گريبانگير بخش زيادي از جامعه آمريكا ست.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

اولا، همزماني تولد مكتب سوسياليسم با امپرياليسم نيازمند بررسي و نظر دقيق مي باشد، زيرا ابتدا بايد تعريفي دقيق و مشخص از هر كدام از اين ȘǚؙǠها ارائه داد زيرا هر كدام از اين دو واژه داراي تعاريف مختلفي بوده و به علاوه از گونه هاي متعددي نيز برخوردار مي باشند.

ثانيا، يكي از معاني و كاركردهاي امپرياليسم تحميل سلطه يا قدرت يك دولت بر قلمروهاي دولت ديگر با وسايل گوناگون به قصد استثمار و كسب امتيازات سياسي و اقتصادي و... مي باشد. از اين رو دولت كمونيست اتحاد جماهير شوروي سابق نيز به عنوان يكي از مصاديق امپرياليسم شناخته مي شود كه به عنوان يك استعمارگر بر نيمي از كره زمين سيطره نظامي سياسي و اقتصادي داشت و به اشغال برخي كشورها نظير افغانستان پرداخت. از اين رو مناسب بود براي طرح دقيق سؤال خويش به جاي واژه امپرياليسم، از واژه ليبراليسم كه به عنوان ايدئولوژي و مكتب رقيب سوسياليسم شناخته مي شود استفاده مي نموديد.

ثالثا فروپاشي و انحطاط اتحاد جماهير شوروي معلول عوامل داخلي و خارجي متعددي بود كه عبارتند از:

الف - عوامل داخلي فروپاشي شوروي:

1. حاكميت ماركسيسم بر نظام شوروي و مغايرت هاي

ايدئولوژيكي ماركسيسم و كمونيسم برآمده از اومانيسم و ماترياليسم با فطرت انساني و سنت هاي الهي، ماهيتا محكوم به شكست بود و دير يا زود جامعه شوروي را با بحران مواجه مي ساخت؛ همچنان كه ايدئولوژي برآمده از اومانيسم در غرب نيز آن جوامع را با بحران مواجه ساخته است. مكتب كمونيسم با انكار وجود خدا، ارائه تعريف تك بعدي از انسان، بنا كردن روابط اجتماعي و اقتصادي بر مباني نادرست ديكتاتوري و خفقان براي اجراي آنها راهي جز شكست نداشت.

2. ديكتاتوري و خفقان حاكم بر جامعه شوروي و جنايات ضد بشري دولتمردان و سردمداران اين كشور كه نمونه بارز آن عملكرد استالين است كه زمينه هاي اجتماعي را براي كاهش سطح مشاركت سياسي مردم فراهم آورد. بر اثر اين خط و مشي ديكتاتور منشانه و سياست هاي استبدادي، ميليون ها نفر به طور وحشيانه اي به مرگ محكوم شدند كه نتيجه آن ايجاد تنفر و بي اعتمادي در مردم نسبت به نظام حاكم بود.

3. بي اعتقادي رهبران شوروي به ايدئولوژي كمونيستي و نفاق در گفتار و رفتار آنان پايگاه مردمي نظام را به شدت در معرض خطر قرار داد.

4. تأكيد بر توسعه تك بعدي و بي توجهي به توسعه متوازن باعث عقب ماندگي اين كشور در عرصه هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي و ضربه پذيري آن شد.

5. اختلاف هاي داخلي در درون حزب كمونيسم و تشديد اختلاف نيروها در نظام شوروي و كشيده شدن اختلاف هاي دروني به بيرون.

6. مبارزه مستمر با مذهب و ارزش هاي معنوي، بحران ها و خلأهاي بسيار زيادي را به وجود آورد كه حزب كمونيست و ايدئولوژي سوسياليسم

به هيچ وجه توانايي پاسخ گويي به آنها را نداشت.

ب - عوامل خارجي فروپاشي شوروي:

1. كشاندن شوروي به مسابقه تسليحاتي و گسترش ابعاد آن براي سوق دادن اين كشور به توسعه تك بعدي و غافل ماندن از ساير ابعاد توسعه.

اين امر فاصله سطح زندگي مردم شوروي از كشورهاي غربي را بسيار زياد كرد. اگرچه در شوروي هيچ كس بدون خانه نبود، آموزش رايگان امري همه گير شده بود و در صد بي سوادي نزديك به صفر بود، اما سطح زندگي، رفاه عمومي و دسترسي به امكانات ديگر، با مردم غرب قابل مقايسه نبود.

2. محاصره سياسي - امنيتي شوروي توسط آمريكا وغرب براساس دكتر ين هاي آيزنهاور، كندي، جانسون، نيكسون، كارتر و ريگان، ارتباط مردمي اين كشور را با جهان غرب به كلي قطع نمود واز سوي ديگر تبليغات نظام كمونيستي و سردمداران شوروي بر ضد غرب كاملا غير واقعي بود به گونه اي كه بعد از فروپاشي شوروي، مردم آن با واقعيت هايي مواجه شدند كه ماهيت تبليغات دولتمردان كشورشان را آشكار ساخت.

3. تحريم هاي اقتصادي و صنعتي غرب بر عليه اين كشور و نفوذ و تسلط غرب بر مؤسسات مالي بين الملل نظير صندوق بين المللي پول و بانك جهاني، مانع اعطاي تسهيلات مالي اين نهاد ها به اتحاد جماهير شوروي و مجموعه اردوگاه شرق شد. از سوي ديگر شعار ايدئولوژي كمونيسم كه «هر كس بايد به اندازه توانش كار كند و به اندازه نيازش برداشت نمايد» شعاري غير واقعي و بدون ضمانت اجرايي بود. تحقق اين شعار تنها با تقوا و ايمان امكان پذير بود كه كمونيسم از هر دوي آنها بي بهره

بود. بنابراين راهي جز حاكميت زور و برخوردهاي استبدادي نداشت نتيجه چنين اقتصادي بي توجهي به سطح زندگي مردم و هدر رفتن ثروت هاي ملي بود.

4. جنگ هاي سلطه گرايانه و مداخلات نظامي شوروي نظير جنگ كره، درگيري در چين، جنگ ويتنام، رقابت هاي نظامي در آفريقا و جنگ افغانستان، كه يكي پس از ديگري در گرفت، بنيه اقتصادي شوروي را تضعيف كرد.

از آنجا كه هزينه رقابت هاي وسيع نظامي عمدتا بر عهده مردم شوروي بود، لذا هر روز بر دامنه نارضايتي هاي مردم افزوده مي شد.

5. به راه انداختن جنگ تبليغاتي و رواني گسترده بر ضد اتحاد جماهير شوروي توسط امپراطوري خبري غرب، جهت تخريب چهره آن كشور و بزرگ نمايي نقاط ضعف و..

6. پشتيباني وسيع غرب از مخالفان نظام حاكم بر شوروي از يك طرف و بي اعتبار ساختن نهادهاي قضايي، امنيتي و انتظامي شوروي از طرف ديگر، زمينه را براي ترويج آنارشيسم و طغيان هاي اجتماعي فراهم ساخت (ر.ك: اصلاحات و فروپاشي، حسن واعظي، انتشارات سروش، 1379).

بررسي عوامل فوق كه به فروپاشي اتحاد جماهير شوروي منجر شد، همگي حاكي از وجود بحران هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي و... و نداشتن كمترين پشتوانه مردمي در اين كشور است. در بيان وضعيت اقتصادي و فقر مردم شوروي در زمان فروپاشي آن همين بس كه ارزش پول ملي روسيه 40 هزار برابر در مقابل دلار كاهش يافته بود و بدهي هاي خارجي روسيه بالغ بر 160 ميليارد دلار شده بود.

رابعا، هر چند ليبراليسم غربي به اين سرعت دچار انحطاط و فروپاشي نشد ولي واقعيت هاي كنوني جهان غرب كه بر پايه ليبراليسم و

آموزه هاي آن شكل گرفته است حاكي از بحران هاي عظيمي در ابعاد مختلف است كه در آينده اي نه چندان دور آن را به همان سرنوشت سوسياليسم اتحاد جماهير شوروي سوق خواهد داد؛ زيرا هر چند ليبراليسم غرب از اساس همانند كمونيسم منكر وجود خداوند نيست، اما آموزه هاي اومانيستي و سكولاريستي آن، به هيچ وجه جايي براي توجه به خداوند متعال و توجه انسان به ماوراء جهان مادي نگذاشته است. بنابراين عامل اصلي انحطاط كه همان دوري از خداوند و آموزه هاي اصيل وحياني بود، به عينه در جوامع ليبراليسم وجود دارد.

حضرت اام در نامه تاريخي خود به گورباچف با اشاره به اين عامل چنين مي نگارد: «جناب آقاي گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد، مشكل اصلي كشور شما مسأله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست، مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است» (صحيفه نور، ج 21، چاپ اول، ص 69 - 66).

سير تدريجي افول و انحطاط ليبراليسم غرب واقعيتي است كه حتي خود سياستمداران و انديشمندان غربي بدان اذعان دارند؛ به اعتقاد برژينسكي، سكولاريسم عنان گسيخته حاكم بر نيمكره غربي در درون خود نطفه ويراني فرهنگ غرب را مي پرورد. از ديدگاه او آنچه ابرقدرتي آمريكا را در معرض زوال قرار مي دهد... فساد دروني نظام غربي و دوري از معنويات است كه نه تنها رهبري آمريكا بلكه مآلا فرهنگ آمريكا را به عنوان الگو و معياري براي ديگران از

بين مي برد (سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، منوچهر محمدي، نشر دادگستر 1377، ص 186).

دست كشيدن از اصول و آموزه هاي ليبراليسم كلاسيم و اتخاذ بعضي راهكارهاي سوسياليستي نظير تشكيل دولت هاي رفاهي همگي بيانگر اين واقعيت است. انديشمندان مكاتب محافظه گرايي، ماركسيسم، فرانكفورت، پست مدرنيسم و منتقدان مذهبي، انتقادات و ايرادات اساسي بر ليبراليسم گرفته و به بررسي بحران هاي عظيم آن پرداخته اند.

جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

1. آربلاستر، ظهور و سقوط ليبراليسم

2. فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات

3. عصر امام خميني، مير احمد رضا حاجتي

4. آمريكا پيشتاز انحطاط، روژه گارودي

نتيجه آن كه هر چند ليبراليسم غرب مي كوشد با ارائه نظريات و راه حل هاي جديد خود را از خطر انحطاط حتمي نجات دهد، اما از آنجا كه اين راه حل ها بدون شناخت اساسي و صحيح از انسان و نيازهاي روحي و معنوي او و تنها بر پايه ماديات شكل مي گيرد، نه تنها راه به جايي نمي برد. بلكه بر سرعت اين انحطاط خواهد افزود و آينده اي جز سرانجام اتحاد جماهير شوروي نخواهد داشت.

واقعه ميدان تيان آن من چين چيست و علت آن چه بود؟

پرسش

واقعه ميدان تيان آن من چين چيست و علت آن چه بود؟

پاسخ

اين واقعه مربوط به سال 1989 مي شود كه موج جنش دموكراسي در ميدان «تيان آن من» (صلح آسماني» پكن توسط نيروهاي ارتش و پليس چين با شدت هر چه تمام تر سركوب شد. هر چند دولت چين تعداد كشته شدگان را هيچ وقت اعلام نكرد اما منابع غربي تعداد آن را بين 300 تا 400 نفر تخمين زده بودند.

متعاقب اين حادثه اسفناك، رهبر حزب «دموكراتيك چين» به سرعت و براي سال هاي طولاني روانه زندان شد. شبكه بزرگي از اردوگاه هاي كار اجباري در كشور احياء شد و فعالان مسيحي، بودايي و مسلمان مورد تعقيب قرار گرفتند و دادگاه ها مجرمان را به اندك دليلي به اعدام محكوم كردند.

از سوي ديگر اين قبيل اقدامات باعث ايجاد فشارهاي بين المللي بر چين شد؛ نخست وزير وقت اين كشور از سوي محافل مطبوعاتي و تبليغاتي غرب به «قصاب پكن» ملقب شد و در مجموع رهبران چين مورد نكوهش ساير كشورها قرار گرفتند و چين از نظر سياسي، اقتصادي، تسليحاتي و.. در جامعه بين المللي در تنگناي سختي قرار گرفت و اما مهمترين علت اين قضيه مربوط به مباني فكري و انحصارگرايي حزب كمونيست چين باز مي گردد زيرا اين حزب هر آن چه را كه ثبات و امنيتش را تهديد مي كرد مستوجب سركوب مي دانست (روزنامه ايران، 26 خرداد 1382).

در مورد كشمير و چچن مطلب بنويسيد كه علت درگيري ها در اين مناطق چگونه است.

پرسش

در مورد كشمير و چچن مطلب بنويسيد كه علت درگيري ها در اين مناطق چگونه است.

پاسخ(قسمت اول)

الف كشمير:

(نگاهي به روند مناقشات كشمير .مترجم: رضا ثابتي .به نقل از سايت باشگاه انديشه.منبع: روزنامه شرق 11/9/82 )

چرا كشمير محل دعواي هند و پاكستان است؟

مناقشه بر سر كشمير موضوع جديدي نيست. حتي قبل از استقلال هند و پاكستان از بريتانيا در آگوست 1947، اين منطقه مورد مناقشه بوده است. طبق طرح جدايي لحاظ شده در قانون استقلال هند مصوب سال 1947، كشمير مختار شد كه براي الحاق به هند يا پاكستان آزادانه تصميم بگيرد. «مهاراجه هاري سينگ» كه در آن زمان براي استقلال كشمير تلاش مي كرد، نهايتا تصميم گرفت كه به هند بپيوندند. او قدرت منطقه را در اختيار هند قرارداد و در عوض از دولت آن كشور قول كمك هاي نظامي و برگزاري همه پرسي در منطقه را گرفت. از آن زمان، كشمير محل دو جنگ از سه درگيري بين هند و پاكستان بوده است: اولي در سال هاي 1948 _ 1947 و دومي سال 1965.

در سال 1999 نيز درگيري كوتاه اما تلخي بين ارتش هند و نيروهايي كه از جانب پاكستان حمايت مي شدند و مخفيانه وارد منطقه تحت كنترل هند شده بودند رخ داد. علاوه بر ادعاهاي هند و پاكستان بر سر تصاحب منطقه، گروه هاي جدايي طلب نيز كه با حاكميت هند بر منطقه مخالف هستند از سال 1989 با نظاميان هند درگير هستند. اين جنبش ها در حال رشد و گسترش هستند.

ادعاهاي دو كشور چيست؟

اسلام آباد اعتقاد دارد كه كشمير از همان سال 1947 بايد به خاك پاكستان اضافه مي شد،

چرا كه مسلمانان غالب جمعيت منطقه را تشكيل مي دهند. پاكستان همچنين معتقد است كه كشميري ها بايد اين حق را داشته باشند كه در يك رفراندوم بي طرف براي تصميم گيري درباره آينده شان شركت كنند و در اين باره به چندين قطعنامه مصوب سازمان ملل استناد مي كنند. اما دهلي علاقه اي به دخالت هاي بين المللي در منطقه ندارد. هند به پيمان جدايي كه در سال 1947 با هاري سينگ، مهاراجه منطقه، امضا كرده استناد مي كند. در عين حال هر دو كشور «راه سوم» يعني استقلال كشمير را به شدت رد مي كنند.

«خط كنترل» چيست؟

خط مرزي دو كشور با عنوان خط آتش بس اولين بار در سال 1949 بعد از اتمام جنگ اول كشمير مشخص شد. در ماه ژولاي سال 1972، بعد از درگيري دوم، خط مرزي جديد با عنوان «خط كنترل» (LOC) با تغييرات اندكي نسبت به مرزبندي اوليه و طي «توافقنامه سيملا» بين دو كشور شكل گرفت. خط كنترل از منطقه اي كوهستاني با ارتفاع 5000 متر مي گذرد. شرايط به شكلي است كه ادعاهاي مكرر و جدال هاي مقطعي خيلي بيشتر از درگيري هاي نظامي پراكنده بين دو كشور است.

در شمال خط كنترل، نيروهاي رقيب از سال 1984 در مرتفع ترين منطقه جنگي جهان يعني يخچال هاي طبيعي سياچن (با ارتفاع بيش از 6000 متر) سنگربندي كرده اند. خط كنترل، منطقه كشمير را به نسبت تقريبي دو به يك تقسيم مي كند. منطقه تحت كنترل هند قسمت شرقي و جنوبي كشمير را با جمعيت حدود 9 ميليون شامل مي شود كه به ايالت جاموو كشمير هند متصل است.

قسمت هاي غربي و شمالي نيز با 3 ميليون جمعيت در منطقه تحت كنترل پاكستان است كه پاكستان آن را «كشمير آزاد» ناميده است. چين هم بخش كوچكي از منطقه را در اختيار دارد.

نقش سازمان ملل چيست؟

سازمان ملل از سال 1949 در منطقه حضور دارد. در حال حاضر نيز خط كنترل توسط «گروه ناظران نظامي سازمان ملل در هند و پاكستان» (Unmogip) نظارت مي شود. بنا به گفته سازمان ملل ماموريت آنها اين است كه «تا حد امكان بر اجراي آتش بس دسامبر 1971 و پيشرفت آن نظارت كند.»

دليل افزايش تنش بين دو كشور در سال 2001 چه بود؟

پس از اينكه هند، گروه هاي تحت حمايت پاكستان را به دست داشتن در حمله به مجلس دهلي در دسامبر سال 2001 متهم كرد، دو كشور نيروهاي خود را در منطقه مرزي پياده كردند. هند ادعا كرد كه سرويس هاي اطلاعاتي پاكستان به سازماندهي حمله كمك كرده اند. اين اتهام به شدت از سوي اسلام آباد تكذيب شد و پاكستان مدعي شد كه حمايت معنوي و ديپلماتيك از اين گروه ها تنها كاري است كه انجام مي دهد.

وقوع حمله ديگري در ماه مه منجر به استقرار حدود يك ميليون نيروي نظامي در منطقه شد و جامعه جهاني را از جهت وقوع يك جنگ تمام عيار نگران كرد. طرفين در اثر فشار همه جانبه بين المللي به رهبري آمريكا عقب نشيني كردند.

گروه هاي نظامي منطقه چه كساني هستند؟

چندين گروه در كشمير فعال هستند، همه آنها مسلح نيستند، اما از زمان شروع شورش مسلمانان در سال 1989 تعداد جدايي طلبان مسلح از چند صد نفر به هزاران تن

افزايش يافته است. «حزب المجاهدين» شاخص ترين گروه منطقه و طرفدار پاكستان است. اسلام آباد فراهم كردن تجهيزات و تسليحات براي اين گروه ها را تكذيب مي كند. «جبهه آزادي بخش جامو و كشمير» (Jklf) نيز بزرگ ترين گروه طرفدار استقلال منطقه بود كه نفوذ آنها در سال هاي اخير كمرنگ شده است.

بقيه گروه ها زير چتر «كنفرانس حريت» كه به صورت مسالمت آميز براي پايان بخشيدن به سلطه هند بر كشمير مبارزه مي كند، فعاليت مي كنند. نوامبر سال 2000 نيروهاي هندي آتش بس يك جانبه اي را با گروه هاي نظامي اعلام كردند، اما خشونت ها ادامه يافت.

تلاش براي ادامه مذاكرات بين دولت هند و گروه هاي جدايي طلب با درخواست اين گروه ها مبني بر لزوم حضور پاكستان در اين مذاكرات، با شكست مواجه شد. هند اعتقاد دارد هيچ جايي براي حضور پاكستان در نشست ها وجود ندارد چرا كه اين كشور حامي خشونت در كشمير است. سال 2001 در نشست شهر آگرا در هند نيز طرفين در كاهش مناقشه و رسيدن به توافق بر سر اين منطقه شكست خوردند.

از آن به بعد نيز دهلي و اسلام آباد مرتبا يكديگر را به دامن زدن به خشونت و بحران در كشمير متهم مي كنند.

اخيرا همزمان با عيد فطر و پس از يك دوره كوتاه افزايش درگيري، پاكستان آتش بس يك طرفه اعلام كرد و هند نيز با اين پيشنهاد موافقت كرد. انتظار مي رود در آينده نزديك گفت وگوهايي بين سران دو كشور براي كاهش بحران و مناقشه بر سر منطقه كشمير انجام شود.

ب _چچن: در اين زمينه جهت

آشنايي با اوضاع داخلي چچن و علت درگيري ها، دو مقاله آورده مي شود:

يكم: (جنگ و روند عادي سازي در چچن،نويسنده: Gween ROCHE ،منبع: لوموند ديپلماتيك ژوئن 2003 به نقل از سايت باشگاه انديشه)

علي رغم عمليات انتحاري كه در طي چند روز 75 كشته به جا گذاشت، ولاديمير پوتين در نامه اي خطاب به مردم روسيه در 16 ما مه 2003 خطوط سياست خود را در چچني، چنين ترسيم ميكند: انتقال مسئوليت برقراري نظم به نيروهاي انتظامي محلي، انجام انتخابات رياست جمهوري و مجلس، امضاي معاهده اي براي تنظيم حدود قدرت فدراسيون روسيه و جمهوري قفقاز و عفو عمومي. اما اوهيچ اشاره اي به رفتارافراطي سربازان روسي نكرد، كه فجايع ناشي از آن عطش انتفام جوئي را در نسلهاي تازه چچني بر مي انگيزد. هنگام ورود به گروسني، پايتخت چچني ، اين پاسگاهاي كنترل و ارتشيان صورت پوشيده روي تانكها نيستند، كه تكان دهنده اند؛ حتي شليك مسلسل، تپه ويرانه ها، جاده هاي خراب شده ، درختان سوخته ، ساختمانهاي درب و داغان ، نماهاي تكه پاره شده، غافلگير كننده نيستند. چون همه اينها، به نوعي، جزو تصاوير عادي جنگي اند، و چندان هم غير منتظره نيستند. آنچه شگفت آور است حضور زندگي است. اين رد پاي حيات است، نشانه هاي كار انساني و سرريز شدن زندگان در شهر ارواح است كه آدم را منقلب مي كند. هر چقدر هم كه اين غافلگيري به نظر حيرت آور برسد، ديدن بعضي چيزها در اين ميان پوچ مي نمايد مثل : رختهاي آويزان كه در حفره ي ديوارها خشك مي شوند يا ملافه هاي كه جاي پنجره

ها را گرفته اند و دكه هاي نوشيدني و دستفروشي هايي كه كنار خيابان اند....

حدود سه سال پيش، در فاصله سپتامبر 92 تا مارس 2000 ، گروسني1 به شدت بمباران شد. اكثر اهالي اين شهر، فرار كردند اما بقيه ماندند، عده اي هم بازگشته اند؛ و در قلب اين ويرانه ها ، زندگي همچنان ادامه يافته است. در بعضي نقاط ، زندگي جريان دارد و حتي شكوفا است. اين زندگي، مثل خود اين ويرانه ها ، متلاشي و از هم گسيخته است.

براي اين سرزمين كوچك ، اين دومين جنگ در مدت ده سال است : اولين درگيري، از سال 94 تا 96 ، خسارات شديدي به بار آورد كه به نابودي بنياد هاي مدني و كشته شدن صد هزار نفر منجر شد. در تلاقي واقعيت هاي همزمان ، چچني، شايد، در شرف چرخش بزرگي است. اگر از بهار 2000 عمليات نظامي وسيع ( بمباران هاي شديد شهر ها و دهات ) در دشت ها قطع شده اند ، ولي در مناطق كوهستاني ( آبادي هاي شاتويي ، ايتوم كالنسكي و ودنسكس ) همچنان ادامه دارد. و در عين حال ، اين كشور متحمل عمليات شوم پاكسازي شده است كه هدفش جستجوي تروريستها در ميان مردم غير نظامي است. عملياتي كه با غارت ، بد رفتاري ، دستگيري هاي خود سرانه ، شكنجه و اعدامهاي سريع همراه بوده است .... تعداد قربانيان غير نظامي، از سال 99 تا به امروز، هفت هزار نفر تخمين زده شده است. اما اينها مانع از اين نمي شوند كه مسئولين روسي، عادي شدن موقعيت را اعلان نكنند. و

اين در حالي است كه مي كوشند تا جهانيان و افكار عمومي روس ها را به بر حق بودن عمليات ضد تروريستي متقاعد كنند. در يازده فوريه 2003 ، ولاديمير پوتين، در برنامه اخبار كانال يك فرانسه، اعلان كرد كه : " همه بنياد هاي تشكيلاتي مبارزان چچن نابود شده است و امروز ديگر فقط چند گروه منزوي، كه اعمال تروريستي انجام مي دهند، باقي مانده اند؛ يعني تنها كاري كه از دستشان بر مي آيد. و وظيفه ما، از بين بردن آنها است."

معهذا، فشار و خشونت عليه مردم عادي، همچنان ادامه دارد: در ماههاي اخير، بخصوص از زمان گروگان گيري تئاتر " دوبروكا " در مسكو، در اكتبر 2002 ، ارتش فدرال " عمليات هدفمند" را شدت داده است . اين دستگيري هاي خود سرانه كه به ناپديد شدن يا اعدام سريع منجر مي شوند ، در شب و به وسيله گروههاي مرداني با صورتهاي پوشيده انجام مي گيرد. اينها، اغلب، خود را معرفي نمي كنند اما مي دانند كه دنبال چه كساني آمده اند. بهمين علت، انجمن دفاع از حقوق بشر روس، " مموريال " ، عقيده دارد كه اين جنايات توسط تشكيلات سازمان يافته اي انجام مي شود كه اعضا واحدهاي مختلف را در يك گروه جمع كرده و به مثابه جوخه هاي مرگ عمل مي كنند.

پاسخ(قسمت دوم)

" ك " در روستايي از ناحيه اوروس مارتان ( جنوب غربي گروسني ) زندگي مي كند، مي گويد : " من پنج پسر دارم . در شب بيست تا بيست و يك اكتبر 2002 ، ارتشي ها با يك ماشين ضد گلوله

وارد باغ من شدند. آنها مسلح بودند و صورتهايشان نيز پوشيده بود. و اعلام كردند كه عضو "ژ. ر. يو." ( سرويس اطلاعات ارتش ) هستند؛ بدون آنكه حتي فرصت لباس پوشيدن به چهار پسر من ( بين 22 تا 28 ساله ) بدهند، آنها را با خود بردند. از آن تاريخ، پسرها ناپديد شده اند و عليرغم همه تلاشها و اقداماتي كه از طريق نهادها انجام دادم ( " ف. اس. ب. " كه جانشين كا. گ . ب. است. پليس ، دادسرا و ارتش ) هيچ اطلاعي از محل زنداني شدن آنها به دست نياورده ام."

در حال حاضر، هزاران نفر كه بيشتر مردها هستند، ناپديد شده اند. حتي، گاهي پيش مي آيد كه اجسادي در گورهاي جمعي كشف مي شوند كه دخالت نيروهاي فدرال را افشا مي كند؛ زيرا، در آنجا اجساد كساني كه به وسيله واحدهاي مسلح پليس يا اف اس پ. دستگير شده اند، پيدا مي شوند. ارتش روسيه در چچني، در كمال مصونيت از هر مجازاتي، مشغول ارتكاب به جنايات خود است : از آغاز جنگ ، تنها پنجاه ارتشي، به جرمهاي مختلف عليه مردم عادي محاكمه شده اند. اما تا به امروز، هيچ پيگرد قانوني، مثلا عليه مسئولان عمليات "پاكسازي" يعني آل خان لورت و نووي آلدي ( دسامبر 99 و فوريه 2000 ) انجام نگرفته است؛ عملياتي كه به علت تعداد بالاي قربانيان غير مسلح، متاسفانه، شهرت يافته اند.

در چچني، دو دولت موازي با هم وجود دارد: " اصلان مسكادوف" در ژانويه 97 ، در انتخاباتي كه تحت نظر سازمان او. اس. ث. اي. انجام شد،

به رياست جمهوري انتخاب شد. و رهبري مقاومت را در مقابل كساني كه او آنها را متجاوزين روسي مي نامد، به دست گرفت. و از ژوئن 2000 احمد كادريف، مفتي چچني، نيز از طرف كرملين به رياست تشكيلات چچن طرفدار روس گمارده شد؛ مليشياي تحت فرماندهي مستقيم مفتي هم، از چند ماه پيش، دست به دستگيري هاي خودسرانه دست زده و ترس و وحشت را بر مردم حاكم كرده است . و شايد با اين كار مي خواهد، به نوعي، لشكر فدرال روس را از بخشي از عمليات معموليش معاف كند. اما بدون شك، اين هجوم و غارتها، به دليل انتقامجويي هاي شخصي و حتي با اهداف كاملا جنايتكارانه انجام مي شود.

جنبش مقاومت چچن ها، در موقعيت حساسي قرار گرفته است : فعاليت نظامي روسها، كه از يازده سپتامبر 2001 شدت گرفته، بخشي از اين مقاومت را در هم شكسته است . به علاوه، فعاليت شبكه هاي تجهيزاتي داخلي كاهش يافته است. كمك منابع تركي و سعودي، كه قبلا اين جريان مقاومت را، از لحاظ مالي و تجهيزاتي، حمايت مي كرد، قطع شده است. علاوه بر اين ، مردم بعد از سه سال و نيم جنگ، به زانو درآمده اند و حاضر به قبول صلح ظاهري مسئولين روسيه شده اند؛ تا جايي كه، عضوگيري براي جنبش مقاومت بسيار مشكل شده است.

جنبش مقاومت بي جان چچن كه دچار پراكندگي و گروهك گرايي است ، و گاه دچار مواضع افراطي مي شود؛ همچنان به اعمال چريكي خود عليه اهداف نظامي ادامه مي دهد. آخرين حمله هايي كه به نيروهاي روسي شد، گواه بر اين امر

است . منزوي شدن اين جنبش مقاومت ، ماسكادوف را كه هميشه بين دور و يا نزديك شدن به اسلام گرا ها در نوسان بود، بالاخره به راه دوم كشاند. و از تابستان 2002 تظاهر به اسلام گرايي كرد: او كاميل باسايف را به رياست مركز فرماندهي چچن در مجلس شورا انتخاب كرد و از اينجاست كه روساي سابق اسلامگراي افراطي، مثل مولادي اودوگف يا زليم خان لانداربيف دوباره مورد لطف و عنايت قرار گرفتند. وانگهي، ماسكادوف كه هميشه ادعادي لائيك بودن داشت، از ماهها پيش ، به ويژه وقتي كه در برنامه هاي راديو و تلويزيون شركت مي كند، از سمبل هاي اسلام گرايان استفاده مي كند.

از قرار، اين تمايل، نزد مبارزان چچن رايج است ( همانطور كه در رفتار گروگانگيرهاي تئاتر مسكو مشهود بود.) و بنظر مي رسد كه بيشتر از آنكه افراطي شدن واقعي مواضع آنها باشد، تظاهر به آن است. بنا به تحليلشان، آنها ديگر هيچ انتظاري از غرب ندارند و اميد وارند از اين سمبل ها بهره برداري كنند. و در حقيقت، اين لغزشي تدريجي است در ارائه تصويري كه از خود مي سازند و به دنيا ارائه مي دهند؛ و بهمين سبب كار آنهايي كه سعي دارند مبارزين چچن را دنباله جريان بن لادن معرفي كنند، آسان مي كند. ( آيا ديگر براي آنها اهميتي دارد؟ )

گروگانگيري اكتبر 2002 در تئاتر دوبروفكا كه به وسيله كماندوهاي چچني انجام شد، بهترين دستاويز را به دولت روس داد كه هميشه ، به ويژه بعد از 11 سپتامبر، پرچم خطر تروريسم چچن را علم مي كند. اين گروگانگيري ، هم

به بركناري ماسكادوف كمك كرد كه با استدلال روسها، او ديگر به اردوگاه بن لادن رانده شده است ؛ و هم اينكه هر گونه دورنماي مذاكره سياسي با چچن ها را از بين برد؛ تا جايي كه براي عده اي، درباره ارتباطات سيرويس هاي مخفي روسي با گروگانگيرها سئولاتي طرح شده است. " آنا پوليتكو سكايا" مورد بسيار نگران كننده اي را، در هفته نامه " نوايا گازتا" ، آشكار كرد. 2 : يكي از گروگانگيرها كه نماينده سابق ماسكادوف در اردن بود، و در جريان گروگانگيري زنده ماند، در بخش مطبوعاتي ولاديمير پوتين به كار مشغول است. وانگهي، همه از كشف حقيقت راضي نيستند : 17 آوريل، سرگئي يوشنكف كه يكي از اعضاي هيات تحقيق در مورد اين گروگانگيري بود، به دست افراد ناشناسي به قتل رسيد.

هم چنين، در مورد بمب گذاري هاي 1999 در ساختمانهاي مسكوني مسكو و " ولگودونوسك " كه به مبارزين چچن نسبت داده شده، و پوتين براي توجيه از سرگيري عمليات نظامي در چچن، به آن استناد كرده است؛ شك و ترديد بسيار وجود دارد: تا اينجا، هيچ يك از چچن هاي دستگير شده مجرم شناخته نشده اند، و اين در حالي است كه شهادتهاي متعددي، سرويس مخفي " اف. اس. ب. " را متهم مي كند.

همه مي دانند كه بوريس برزوسكي، متنفذ روسي، كه در آن زمان با خانواده يلسين نزديك بود، از سال 99 ببعد كه به لندن پناهنده شد، سركرده جنگجويان چچن "كاميل باسايف" و يا "مولادي ادوگف" اسلامگرا را از لحاظ مالي تامين مي كرده است....

دولت روس. كه مصمم بود تا از

هر گونه مصالحه اي امتناع بورزد، راه ديگري نداشت؛ يعني تصور روندي سياسي، بدون مذاكره با طرف مقابل. و در راستاي همين هدف بود كه در مارس 2003 ، همه پرسي عمومي بر سر مسئله قبول قانون اساسي جديد ( كه بنا به اولين ماده آن : سرزمين چچن بخش جدا نشدني از فدراسيون روسيه مي باشد ) و برگزاري انتخابات مجلس و رياست جمهوري در پايان 2003 برنامه ريزي شد. بر اساس شواهدي كه در دست است ، مي توان گفت كه اين همه پرسي در شرايطي غير دموكراتيك انجام شده است. روز 23 مارس ، در خيابانهاي گروسني پرنده پر نمي زد. تنها فرياد باندرول هاي رنگي آويزان بر ويرانها بود كه مردم را گاه با جملاتي تهديد آميز دعوت به شركت در اين همه پرسي مي كرد: ( همه پرسي شانسي براي ادامه حيات . ... اگر مي خواهي سرنوشت خود را تعيين كني در همه پرسي شركت كن ... قانون ضعيف بهتر از فقدان آن است. ) تنها عده كمي، دور از چشم ديگران ، خود را به حوزه هاي راي رساندند.

در طول خيابان خالي و غمگيني كه نام مضحك " خيابان پيروزي " را دارد ، دهها تظاهر كننده ي با جرات، با حمل پلاكاردهايي كه رويشان عكس هاي نزديكان كشته يا مفقود شده بود ، مخالفت خود را با اين همه پرسي بيان مي كردند. فضاي عجيبي بود ، آميزه اي از تنش ، ترس و تهديد از يك سو ؛ و از سمت ديگر، تعطيلي پاسگاهاي پليس و كاهش ظاهري كنترل از طرف سرويس هاي امنيتي بود.

ميان سرمستي اعلام شده توسط وسائل ارتباط جمعي روسي ( چچن ها، در حال رقص و پايكوبي و موسيقي و فعاليت شديد ) و شهر خالي گروسني، كه هر از گاهي، در اينجا يا در آنجا، صداي انفجار يا رگبار مسلسل به گوش مي رسيد، چه تضاد غريبي وجود داشت ......

يگ روز پيش از همه پرسي، تعداد زيادي از مردم عادي قرباني انفجار مين و يا خمپاره شدند. در روز 22 مارس، كاركنان يك واحد درماني غير دولتي " پزشكان جهان" در گروسني ، براي معالجه دختر جواني كه، براثر اصابت خمپاره اي به حياط خانه اش، زخمي شده بود، به حومه گروسني رفتند. همان روز، چهار نفر نيز ، كه به علت انفجار تانكي بر روي يك مين زخمي شده بودند، در بيمارستان شماره 9 بستري شدند. و بالاخره در روزهاي قبل از همه پرسي، چندين حوزه راي گيري هدف بمب گذاري هاي مبارزين چچني قرار گرفتند.

بنابراين، همه پرسي، بر زمينه جنگي بي پايان انجام گرفت. و براي سازمانهاي غير دولتي و خبرنگاران مستقل، چچني سرزميني است كه دسترسي به آن بسيار محدود است . حضور پاسگاه هاي نظامي متعدد كه همه جاده ها و خيابانها را زير كنترل دارند، رفت و آمد را در آنجا غير ممكن ساخته است. وانگهي، در مدت سه سال جنگ ، مردم آموخته اند كه از حضور در خيابانها بترسند. با اينكه روز 23 مارس ، به وضوح ديده مي شد كه به ارتشي ها دستور داده اند تا كمتر كنترل كنند ، ولي مردم ترجيح دادند كه در خانه هايشان بمانند، در حاليكه اتوبوسها، خالي

و بي سرنشين، در خيابانها حركت مي كردند.

آخرين نشانه آلت دست قرار دادن مردم، فشارهايي است كه به راي دهندگان، براي رفتن به پاي صندوق هاي راي، وارد شد. مثل تهديد به اقدامات تلافي جويانه جمعي ، در صورت پايين بودن سطح مشاركت مردم در حوزه هاي راي گيري؛ و ارعاب فردي، كه با قول و قرار هاي گوناگون همراه بود.

در چنين شرايط خطرناكي، و در فضاي بسته فشار و تهديد، چه كسي مي تواند جرات كند كه از آزادي بيان سخن بگويد؟

همه اينها، مانع از اين نشد كه مقامات روسي، از سر صبح، رضايت خود را به طور علني از استقبال وسيع مردم در حوزه هاي راي گيري بيان نكنند. همان شب، ارقام رسمي اعلان شده، حاكي از مشاركت حدود هشتاد و پنج در صد و تائيد راي همگاني در قانون اساسي جديد ( حدود نود و شش در صد) بود. اما اين ارقام، خلاف واقعيت است. در گروسني، مردم وحشتزده، خيابانها و حوزه هاي راي گيري را كاملا خالي گذاشتند. همانطور كه " ك " عضو هيات انتخابات در يكي از مراكز راي گيري محل " استارو پرو ميسلوسكي" گواهي مي دهد، تقلبات بزرگي رخ داده است : " به من گفتند در جاي خود بنشينم و با هيچكس صحبت نكنم. من هم چون كاري نداشتم ، تعداد آدمهايي كه براي راي دادن آمده بودند را مي شمردم. در ساعت سه بعد از ظهر حدود 243 نفر را شمردم ، در حاليكه در ساعت 11 صبح، مامورين حوزه راي گيري اعلام كردند كه تا اين ساعت 1457 نفر به پاي

صندوق راي آمده اند. پس از ساعت سه بعد از ظهر، فقط 20 نفر راي دادند ، اما آخر وقت، هيات ، رقم 2185 راي دهنده را اعلام كرد. بعضي، چندين بار راي دادند و من شاهد بودم كه افرادي با يك دسته كارت شناسايي آمده بودند و براي 15 تا 20 نفري راي مي دادند. در هر صورت، برگه هاي راي با علامت آري از پيش آماده شده بود . "

پاسخ(قسمت سوم)

سازمانهاي غير دولتي چچن و بين المللي، در صد مشاركت اين همه پرسي را، حدود سي در صد تخمين مي زنند. اما جداي از اين كلك و تزوير، چيزي كه از طرف بسياري از چچن ها به صورت تحقير و حتي نوعي اقدام جنگي تلقي شد ، همانا نفي اراده مردم در روندي بود كه بعنوان مردم سالاري معرفي شده بود.

اين گفتار هاي رسمي روسها ست كه از همه بي شرمانه تر به نظر مي رسد. فرداي اين همه پرسي، پوتين ، مشاركت گسترده مردم را تبريك گفت و اعلام كرد كه چچن ها ميل خود را براي ماندن در آغوش فدراسيون روسيه به وضوح تصريح كرده اند. و مسئله تماميت ارضي روسيه ، به شكل قطعي حل شده است . از نظر رهبر كرملين ، اين همه پرسي ، اجازه مي دهد كه به طور رسمي به رياست جمهوري ماسكادوف پايان داده شود . او گفت : " آنهايي كه هنوز سلاح بر زمين نگذاشته اند، عليه مردم خود و براي ايده آل هاي پوچ مي جنگند." 3

"راه حل " پوتين، در حقيقت ، نفي هرگونه حاكميت مردمي در

تمام سطوح آن است : پوتين از اينكه مردم را در بيان دموكراتيك خود آزاد بگذارد ، سر باز مي زند ، همچنان كه از مذاكره و گفتگو با نمايندگان انتخابي آنها امتناع مي ورزد. اين امر، براي او هيچ اهميتي ندارد : او در تصويري كه از خود به افكار روس مي دهد ، مي خواهد خود را به عنوان مدافع منافع استعماري روسيه در قفقاز و مبتكر "راه حل سياسي" اين نزاع ، بدون قبول مذاكره با كساني كه او آنها را تروريست مي نامند، معرفي كند.

به همين دليل، هرگز به طرحهاي مختلف صلح كه از طرف وزراي تبعيدي كابينه "اصلان ماسكادوف" پيشنهاد شد اعتنايي نكرد . به ويژه طرحي كه پيشنهادش استقرار تشكيلاتي در چچني، تحت سرپرستي انتقالي بين المللي بود.

همه پرسي 23 مارس، در زمينه تحولي كه از چند ماه پيش آغاز شده است، انجام مي شود. با روي كار آوردن دولت چچن طرفدار روس، و اعلام هاي متعددي كه در جهت عادي سازي بيان شد، دو دنياي مختلف در چچني همزيستي مي كنند. از يك سو، شرايط واقعي جنگي است و ارتش اشغالگر به عمليات چريكي عليه اهداف نظامي ، با ضد حمله هاي گسترده عليه مردم بي سلاح جواب مي دهد و از طرف ديگر كفتمان رسمي روس هاست كه به نظر سوررآليستي مي آيد؛ اما در عين حال، در حال ريشه دواندن در زندگي روزمره چچن هاست.

آيا اين عادي سازي ، بالاخره شكل خواهد گرفت؟ مشكل بتوان به آن جواب داد . در هر صورت مقامات روسي، همه پرسي را به عنوان يكي از مراحل

تحولات در محل، تلقي مي كنند . به اين ترتيب، همانطور كه معاون وزير داخله، در 22 آوريل 2003 اعلان كرد: " رهيري عمليات چچن كه تا ژانويه 2001 به اف. اس. ب. محول شده بود ، از اين پس ، به وزارت داخله انتقال خواهد يافت." بدون شك، تصميم كنار گذاشتن تدريجي ارتش فدرال از عمليات، تبلور اراده چچني كردن اين جنگ است. در اين صورت ، در راستاي روندي كه از چند ماه پيش به اين سو در حال انجام است، عمليات به دست پليس محلي خواهد افتاد. خطري كه وجود دارد، ركود و گنديده شدن موقعيت است. يعني از يك طرف، جنايتكار جلوه دادن گروه هاي مسلحي است كه نماينده قدرت چچن هستند، و از طرف ديگر ادامه عمليات پراكنده مقاومتي است كه شايد ديگر قدرت سازمان دهي اش از دست داده و بدون امكانات مانده است، و فقط چند گروه فعال مانده اند. و همه اينها بر زمينه عادي سازي ظاهري صورت مي گيرد.

اين استراتژي، مسلما، روي سكوت جامعه بين المللي حساب مي كند كه هيچ اقدامي براي تشكيل جلسه يا مذاكره و آشتي دادن انجام نداده است. البته، جامعه بين الملل، از خلال ماموريت هاي مختلف، واقعيت جامعه چچن را زير نظر دارد؛ ولي از لحاظ سياسي، هيچ اقدامي نمي كند. بنا به خواست مقامات روسي، سازمان همكاري و امنيت اروپا مجبور به ترك چچني در مارس 2003 شد. سازمان ملل نمي تواند هيچ فشاري بر دولت روس اعمال كند و مراكز مربوط به آن در محل ( كميسارياي عالي پناهندگان ، برنامه تغذيه جهاني و سازمان جهاني بهداشت

) تنها به فعاليت هاي بشر دوستانه بسنده مي كنند. حتي سازمان حقوق بشر ، در پنجاه و نهمين نشست خود ، در آوريل 2003 ، براي دومين سال متوالي، از صدور قطعنامه براي محكوم كردن روسيه ، به علت جناياتش در چچني، سر باز زد.

و اما مجمع پارلمان شوراي اروپا، بعد از سرزنش هاي مودبانه ( روسيه از آوريل 2000 تا ژانويه 2001 از حق راي محروم شد. ) به مدت دو سال سكوت كرد. در آخرين نشست، قطعنامه اي را تصويب كرد كه در آن، خواستار به وجود آوردن دادگاه جزاي بين الملل براي رسيدگي به جنايات مرتكب شده در چچني شده بود. اين ، بيشتر تصميمي نمادين است : زيرا ، برپايي چنين دادگاهي، فقط، مي تواند توسط شوراي امنيت سازمان ملل تصويب شود كه در آنجا، روسيه عضو دائمي است و از حق " وتو " برخوردار است. و بالاخره اينكه ، چه زماني اين كميسيون بين المللي مستقل تحقيق ، كه بعضي از نمايندگان پارلمان اروپا درخواست مي كنند، تشگيل خواهد شد؟ جامعه بين المللي ، دست كم ، مي تواند از مقامات روسي بخواهد كه به شكل واقعي، عليه مصونيت مسئولين جنايتهاي ضد مردم غير نظامي، كه نخستين قربانيان اين جنگ هستند، مبارزه كند.

?? سال درگيري

اول نوامبر ???? - اعلاميه استقلال چچن.

?? دسامبر ???? - دخالت نظامي نيروهاي روسيه و اولين جنگ.

?? اوت ???? - موافقت نامه خاساويورت ميان الكساندر ليد، رييس وقت شوراي امنيت روسيه و آقاي اسلان مسخادوف، رهبر جدايي طلبان چچن به اولين جنگ پايان داد.

?? ژانويه ???? - آقاي

مسخادوف در اولين انتخابات آزاد تحت نظارت ناظران سازمان امنيت و همكاري اروپا به عنوان رييس جمهور چچن برگزيده شد.

? اوت ???? - حمله به داغستان به رهبري رييس اسلامگراي چچم شميل باسايف.

?? اوت ???? - نيروي هوايي روسيه مواضع اسلامگرايان در داغستان و روستاهاي چچن نزديك به مرز را بمباران كردند.

اول اكتبر ???? - سربازان و تانكهاي روسيه وارد شمال چچن شدند.

??-?? نوامبر ???? - طي نشست سازمان امنيت و همكاري اروپا در استانبول، كشورهاي اروپايي به انتقادات خود عليه حمله نظامي روسيه شدت بخشيدند.

?? مارس ???? - مسكو پايان عمليات نظامي در چچن را اعلام كرد. با اين وجود، تعداد عمليات تروريستي عليه ارتش روسيه افزايش يافت.

ژوئن ???? - رييس جمهور جديد روسيه، ولاديمير پوتين، چچن را "تحت اداره مستقيم رياست جمهوري" قرار داد.

? آوريل ???? - نخستين تظاهرات ضد جنگ در چچن انجام شد و طي آن بيش از ???? نفر خواستار انجام مذاكرات با مسخادوف رييس جدايي طلبان و آزادي زندانيان غير نظامي شدند.

??-?? اكتبر ???? - يك كماندوي چچن ??? تماشاچي را در داخل تئاتر دوبروكاي مسكو به گروگان گرفتند. حمله نيروهاي ويژه به مرگ ??? روس و تقريبا تمامي چچنها انجاميد.

?? نوامبر ???? - طي نشستي غير رسمي، جرج دبليو بوش و همتاي روس وي اختلاف نظرهاي خود درمورد چچن را بنا بر ملاحظات مربوط به اتحاد عليه تروريسم كنار گذاشتند.

?? مارس ???? - رفراندم در مورد قانون اساسي جديد تعلق چچن را به فدراسيون روسيه تاييد كرد. طبق نتايج رسمي، ?? درصد چچنها به پاي صندوقها رفتند و

?? درصد راي مثبت دادند.

دوم: (دردسرهاي قفقاز براي پوتين، نويسنده: جفري توماس، مترجم: مجيد مختاري، منبع: باشگاه انديشه 22/1/1383):

ادامه بحران در چچن نشان مي دهد كه خشونت هاي مذهبي و قومي در كنار يكديگر چگونه به سرعت و با شدت زياد به بحران هاي موجود گسترش يافته است. عامل قوميت در جنگ سال 1994 - 1996 نقش مهمي داشت و بيشتر مردم چچن از رهبر ملي گراي خود، دودايف، براي مقابله با دخالت هاي ارتش روسيه حمايت مي كردند. رهبر چچن، بعد از دست يابي اين كشور به استقلال غيررسمي در سال 1996، نتوانست قدرت خود را تثبيت كند و رهبران گروه هاي چريكي از پذيرش قدرت دولت مركزي اجتناب ورزيدند.

پس از اين كه قدرت اصلان مسخدوف، رئيس جمهور منتخب چچن، در سال 1997 تضعيف شد، مسلمانان تندرو پايگاه هايي در مناطق مختلف اين جمهوري تأسيس كردند. اسلام گرايان در اوت و سپتامبر سال 1999، حمله هايي به داغستان كردند تا نيروهاي روسي را از منطقه خارج كنند و دولت اسلامي تأسيس نمايند. اين حمله ها در كنار بمب گذاري در مسكو و ساير شهرهاي روسيه، ارتش روسيه را به چچن بازگرداند و آتش جنگ تجزيه طلبي را شعله ور ساخت.

جنگ دوم چچن، جنگجويان تجزيه طلب را كه براي استقلال ملي و تعهدهاي مذهبي و سياسي مي جنگيدند، رو در روي ارتش روسيه قرار داد و هيچ نشانه اي از توقف اين عمليات ديده نمي شود. اگرچه ارتش روسيه شهر گروزني را در اوايل سال 2000 تسخير كرد و تقريبا بر همه مناطق شهري و روستايي چچن كنترل كامل داشت، ولي نتوانست از حمله هاي جنگ و گريز چريك ها به مواضع روس ها جلوگيري كند.

فرماندهي ستاد مشترك ارتش روسيه در گزارشي تعداد تلفات ارتش روسيه

را از اكتبر سال 1999 در حدود 2728 كشته و 7971 زخمي اعلام كرد. حمله هاي چريكي در چچن، با اقدام هاي تروريستي توأم بود. در اواخر ژوئن سال 2000 بمب گذاري مهيبي در مواضع پليس و ارتش روسيه صورت گرفت و به جان شخصيت هاي سياسي نيز سوء قصدهايي شد.

مسكو استراتژي نظامي جديدي اعمال نمود و پوتين اعلام كرد كه فرماندهي نيروهاي نظامي در چچن را از وزارت دفاع به نيروهاي امنيت داخلي انتقال داده و نيكولاي پاتروشف، فرمانده اين نيرو، مسئوليت هماهنگي عمليات هاي نظامي را در اين جمهوري به عهده گرفته است. سخنگوي اين نيرو تأكيد كرد هدف عمده در چچن نابودي كامل رهبران چريك هاست. اين تغييرها در فرماندهي و استراتژي با خروج تعداد نامعلومي از نيروهاي نظامي روسيه از منطقه همراه خواهد شد؛ اگرچه تيپ موتوري پياده نظام 42 (15 هزار نيروي نظامي) و بيش از 7 هزار نيروي وزارت كشور، مدام در اين جمهوري مستقر خواهند بود. تعداد نيروهاي روسي در چچن در حال حاضر در حدود 80 هزار نفر است.

روشن نيست تغييراتي كه در استراتژي اعلام شده است، تغيير تاكتيك ها در صحنه جنگي است، يا تغيير مسئوليت ها خواهد بود. به هر صورت، اگر نيروهاي امنيتي بتوانند رهبران چريك ها را قلع و قمع كنند، روسيه شايد بتواند در پايان دادن يا كاهش مقاوت چريك ها موفق شود. در حقيقت، دو قيام تاريخي عمده در چچن، يكي به رهبري شيخ منصور و ديگري امام شميل، در قرن هاي 18 و 19، پس از دستگيري رهبران آن سركوب شد.

مقاومت چريك ها در حال حاضر با قيام هاي گذشته متفاوت و بسيار غيرمتمركز است. رهبران گروه هاي مستقل، از فرماندهان مختلف

حمايت مي كنند و هدف ها نيز متفاوت است. اگرچه ماهيت غيرمتمركز، هماهنگي بين چريك ها را دشوار ساخته است، ولي وظيفه نيروهاي امنيتي را نيز براي دستگيري و نابودي رهبران گروه هاي پراكنده در سطح جمهوري مشكل كرده است. در اين شرايط، مخالفت چچن با حاكميت روسيه، كه در نتيجه ملي گرايي چچني و انگيزه هاي تندروي اسلامي شعله ور شده است، به احتمال زياد در آينده به عنوان مشكلي جدي و غيرقابل مهار در قفقاز شمالي براي پوتين باقي خواهد ماند.

در برخي دانشگاهها كلاسهاي بخش معارف به جاي اينكه محلي براي تبليغ دين اسلام و رفع شبهات باشد جولانگاه افرادي با مقاصد سوء گرديده كه براي دانشجويان ايجاد شبهه مي كنند و آنان را در عقايدشان به انحراف مي كشانند. من جمله در كلاسي يكي از دانشجويان در حمايت از ص

پرسش

در برخي دانشگاهها كلاسهاي بخش معارف به جاي اينكه محلي براي تبليغ دين اسلام و رفع شبهات باشد جولانگاه افرادي با مقاصد سوء گرديده كه براي دانشجويان ايجاد شبهه مي كنند و آنان را در عقايدشان به انحراف مي كشانند. من جمله در كلاسي يكي از دانشجويان در حمايت از صهيونيسم و جنايات آنان در فلسطين كنفرانسي ارائه دادند كه ابتدا تاريخچه اي از يهود و مظلوميت آنان خصوصاً در جنگ جهاني دوم ارائه نموده و سپس از اشغال فلسطين به دست اسرائيل و رسيدن آنان به سرزمين موعود كه خداوند به آنان وعده داده حمايت نموده و آنان را به حق دانستند كه متأسفانه نه استاد و نه هيچ يك از دانشجويان به مسئله اعتراض نكردند. البته براي بنده اين كه اسرائيل يك تروريسم جهاني بوده و غاصب سرزمين هاي مسلمانان در فلسطين عزيز است واضح و آشكار است اما آن جا دلايل كافي و محكمي در رد مطالب آن دانشجو نداشتم و بعد از كلاس كه با تعدادي از دانشجويان كه صحبت كردم آنان نيز دلايل كافي نداشتند و براي برخي ايجاد شبهه شده بود.

در آياتي از قرآن نيز خداوند به بني

اسرائيل و قوم يهود مي فرمايند كه من شما را بر تمامي جهانيان برتري دادم و همچنين در مواردي نيز از سرزمين موعود ياد شده است. بنده مي خواهم كه مرا در اين دو مورد راهنمايي كنيد:

با اين معضل موجود در جامعه چگونه برخورد كنيم با توجه به اينكه عده اي با استناد به همين آيات قرآن اسرائيل را - با در نظر گرفتن يهودي بودن آنان - به حق مي دانند. خواهشمند است كه دلايل قانع كننده و مستندي در محكوم بودن اين جنايات و اعمال اسرائيل ارائه نماييد.

پاسخ(قسمت اول)

سرزمين تاريخ و سرنوشت

فلسطين به لحاظ تاريخي، سرزمين اعراب فلسطين است. قبايل عرب كنعاني، پيش از هفت هزار سال قبل از ميلاد از منطقه مجاور (شبه جزيره العرب) به اين سرزمين آمده و در آن سكني گزيدند. پيش از آنكه پاليستي Palest(قبايل درياي مديترانه) به اين منطقه بيايند و با كنعاني ها هم زيستي و در هم آميزند و نام «فلسطيني» بر اهالي آن غالب گردد، قبايل عربي نظير يبوسي ها و فينيقي ها در اين سرزمين مي زيسته اند.

موقعيت جغرافيايي فلسطين

مساحت فلسطين - كه در اشغال دشمن صهيونيستي است - 27027 كيلومتر مربع مي باشد. فلسطين بخشي از بلاد شام (سوريه، اردن و لبنان) به شمار مي رود كه از طرف شرق به اردن، از غرب به درياي مديترانه، از شمال و شمال شرقي به لبنان و سوريه و از جنوب به خليج عقبه و صحراي سيناي مصر محدود مي شود.

در فلسطين سه منطقه كوهستاني، دشتي و ساحلي وجود دارد كه زمين هاي حاصل خيز كشاورزي را تشكيل مي دهد. صحراي نقب در بخش جنوبي واقع شده و يك سوم مساحت فلسطين را تشكيل مي دهد.

فلسطين كنوني

فلسطين فعلي

به سه بخش تقسيم مي شود:

1. سرزمين اشغالي 1948 كه يك ميليون و يكصد هزار فلسطيني را در خود جاي داده است.

2. كرانه باختري كه مساحتي بالغ بر 5650 كيلومتر مربع داشته و شهر قدس را در برمي گيرد، جمعيت فلسطيني آن قريب به يك ميليون و نيم نفر مي باشد.

3. نوار غزه با مساحتي بيش از 350 كيلومتر مربع، داراي جمعيت فلسطيني آن حدود يك ميليون و سيصد هزار نفر است.

ناگفته نماند كه قريب به 4-5 ميليون فلسطيني، كه پس از اشغال فلسطين به وسيله صهيونيست ها آواره شده اند و در كشورهاي اردن، سوريه و لبنان زندگي مي كنند.

تاريخچه فلسطين

فلسطين به لحاظ جايگاه ممتاز جغرافيايي، حاصلخيزي زمين و قداستي كه از آن برخوردار است، در طول تاريخ عرصه كشمكش ها و درگيري امپراتوري ها بر سر تصاحب آن بوده و مردم اين ديار پيوسته و در حد توان خود، به پايداري و مقاومت در برابر مهاجمان پرداخته اند. از طرفي هم خود اشغالگران هر از چند گاهي بر سر تصاحب زمين فلسطين و از صحنه به در كردن رقيبان خويش، به درگيري مي پرداختند.

حضور يهود در فلسطين

حضرت ابراهيم(ع) حوالي 1900 سال ق.م به همراه برادرزاده اش (لوط) از عراق گريخته و در فلسطين رحل اقامت گزيد و مردمان اين سامان را به توحيد فراخواند. پس از آن عبراني ها (يهوديان راستين) در قالب عشاير دامپرور و در جست وجوي آب و غذا به اين منطقه آمده و در ميان مردمان اين ديار - كه از روي نوع دوستي و مهمان نوازي آنها را پذيرفته بودند - اقامت گزيدند. اما وقتي تعدادشان فزوني يافت، شروع به درگيري با ميزبان كرده و كوشيدند بر پاره اي از

مناطق و اماكن مقدس چيره شوند. در همين راستا سليمان (يكي از پادشاهان يهود) توانست پيروزي هايي را در برابر فلسطيني ها به دست آورد و يهوديان در بخش هايي از كرانه باختري (نابلس، الخليل و مناطقي از قدس) كه توسط يبوسيان عرب بنا شده بود و آنان به پرستش الهه خود مي پرداختند، صاحب دو دولت يهودا و سامره شدند.

حكومت هاي غاصب يهودي - كه در محدوده اي تنگ و مدتي كوتاه به عنوان استعمارگر بر پا شده بودند - چند سالي بيش دوام نيافتند و خيلي زود توسط اشغالگر جديدي (بخت النصر بابلي) از ميان رفتند و بيشتر آنها به اسيري گرفته شدند؛ گرچه بعدها جمعي از آنان به وسيله كوروش به فلسطين بازگردانيده شدند.

در تورات از نبردهاي بسياري كه فلسطيني ها در رويارويي با يهوديان غاصب داشته اند، سخن به ميان رفته است. در مقطعي ديگر روميان با پذيرش مسيحيت، با يهوديان درگير شده و شمار كثيري از آنها را كشتند و بدين سان حضور يهوديان پايان يافت و آنان در گوشه و كنار جهان پراكنده شدند.

اسراء نبي اكرم(ص)

ده سال پس از مبعث نبي اكرم(ص)، پروردگار يكتا پيامبر خود را شبانه به مسجدالاقصي در فلسطين برد و از آنجا به آسمان عروج داد و قدس نخستين قبله گاه مسلمانان گشت. در سال 16ه مسلمانان فلسطين را فتح كردند. و اغلب مردم اين ديار اسلام آورده و در فتوحات اسلامي در شام، مصر و مغرب شركت جستند. اصالت عربي و فتوحات مسلمانان عرب، اثر به سزايي در همسازي مردم اين ديار با اسلام داشت. در زمان فتح قدس، هيچ يهودي در شهر وجود نداشت؛ چرا كه به وسيله مسيحيان از ورود به

آن منع شده بودند و از سويي آنان با مسلمانان شرط كرده بودند كه از ورود آنها (يهوديان) به قدس جلوگيري كنند.

بدين ترتيب مسجدالاقصي، سومين حرم شريف گشت و فلسطين به استثناي دوره اشغال به وسيله صليبي هاي قرون وسطي (1099 م) - كه سرانجام به دست سردار رشيد اسلام صلاح الدين ايوبي (1187 م / 583ه ) آزاد شد - پيوسته بخشي از خلافت اسلامي بود. فلسطين و قدس دگر بار و به دنبال اشغال فرانسوي ها به رهبري ناپلئون - كه توانسته بود براي مدتي كوتاه چند شهر فلسطيني را به اشغال درآورد - به آغوش مسلمانان بازگشت.

احمد پاشا الجزار فرمانده شهر عكا و نيروهاي (فلسطيني) تحت امر خود، توانستند در سال 1799 م ناپلئون را شكست داده و او را وادار به فرار كنند. ناپلئون در زمان خروج از فلسطين، اين جمله را بر زبان راند: آرزوهايم (برپايي امپراتوري در اين منطقه عربي) را پاي ديوارهاي عكا به خاك سپردم. گفتني است ناپلئون از يهوديان جهان و بقاياي آنها در فلسطين خواسته بود، در كنارش بجنگند و در مقابل برايشان دولتي در فلسطين داير كند كه حامي منافع فرانسه در منطقه باشد.

يهود - صهيونيسم و فلسطين

از آنجايي كه بريتانيا قصد سيطره و چنگ اندازي بر منطقه عربي اطراف كانال سوئز را داشت، مصر را اشغال و يهوديان را ترغيب كرد تا ادعاي بي اساس خود را مبني بر داشتن حق بازگشت به كوه كذايي «صهيون» در قدس و برپايي دولت در فلسطين، مجدداً مطرح كرده و به جريان بيندازند؛ دولتي كه حامي منافع بريتانيا در منطقه بوده و از كمك هاي همه جانبه اين كشور برخوردار باشد.

بريتانيا

در همين زمينه، مشوق تئودور هرتزل خبرنگار يهودي تبار اتريشي در امر دعوت از يهوديان جهان به تلاش در جهت تأسيس دولت صهيونيستي در فلسطين گرديد و عملاً نخستين كنگره صهيونيستي به سال 1897 م در شهر پازل سوئيس با حضور صدها تن از شخصيت هاي برجسته يهودي سراسر جهان برگزار شد. در اين اجلاس شركت كنندگان موافقت كردند براي بازگرداندن يهوديان جهان به فلسطين و برپايي دولت به زيان ملت و صاحبان راستين آن، تلاش كنند و در همين راستا مؤسسات مالي چندي براي تحقق اين هدف شوم داير كردند. هرتزل هم به نوبه خود كوشيد سلطان عثماني (عبدالحميد دوم) را در مقابل پرداخت چند ميليون سكه طلا، اغوا نمايد و با تسليم فلسطين به يهوديان موافقت كند. سلطان عبدالحميد اين پيشنهاد را رد كرد و تأكيد نمود كه سرزمين فلسطين، متعلق به مسلمانان بوده و حتي با پول همه يهوديان آن را نخواهد فروخت. بدين جهت يهوديان وي را در سال 1908 م سرنگون ساختند. هرتزل كه از اين نيرنگ طرفي نبسته بود، راهي آلمان، ايتاليا و روسيه شد تا يهوديان را در اشغال فلسطين ياري رسانند؛ امّا آنها از اين كار سرباز زدند، زيرا فلسطين سرزميني است كه مردم خودش را داشته و تحت حاكميت امپراتوري عثماني بود. هرتزل كه دست خالي از كشورها بازگشته بود، به مشوق اصلي و مروج ايده صهيونيستي (بريتانيا) روي آورد اين كشور تعهد داد از طرح صهيونيستي حمايت كند.

به دنبال شروع جنگ اول جهاني (1914 م)، بريتانيا در سال 1917 م با موافقت فرانسه، امريكا و ديگر كشورهاي غربي، بيانيه اي را صادر كرد و بالفور (وزير خارجه

وقت اين كشور) نزد روچيلد (سرمايه دار يهودي) رفته و به وي قول داد: وطن قومي براي يهوديان در فلسطين ايجاد كند. اين وعده به بيانيه بالفور موسوم شد. در سال 1918م (هم زمان با شكست تركيه و اشغال فلسطين به وسيله بريتانيا)، كشورهاي ياد شده تلاش كردند زمينه و بستر برپايي دولت يهودي را در فلسطين مهيا سازند. در همين رابطه جامعه ملل با قيوميت بريتانيا بر فلسطين به منظور برپايي دولت يهودي در آن (فلسطين) موافقت كرد. بريتانيا نيز نماينده اي يهودي تبار (هربرت صاموئيل) را در سال 1920 م به فلسطين گسيل داشت تا مقدمات كوچ يهوديان سراسر جهان به فلسطين را فراهم آورد. بريتانياي استعمارگر به موازات اين اقدام، شروع به تجهيز و آموزش نظامي يهوديان پرداخت و مساحت هاي وسيعي از زمين هاي دولتي را در اختيار آنان قرار داد تا شهرك هايي را احداث كنند.

ايستادگي فلسطينيان در برابر توطئه

فلسطينيان از همان ابتدا در برابر قيوميت بريتانيا و باندهاي صهيونيستي پايداري و مقاومت كرده و براي دفاع از زمين و پاسداري از مقدسات، گروه هاي جهادي تشكيل داده و تظاهرات و اعتصاب هاي عمومي به راه انداختند. قيام هاي 1920، 1923 و 1929 (معروف به انقلاب براق) از آن جمله است. انگليسي ها قيام هاي فلسطينيان را سركوب و هزاران تن را كشتند يا به زندان انداختند تا از اين رهگذر خدمتي به باندهاي صهيونيستي انجام داده باشند. شيخ عزالدين قسام با تشكيل گروه هاي اسلامي - جهادي، به نبرد با انگليس ها و صهيونيست ها پرداخت و سرانجام در سال 1935 م به شهادت رسيد. در پي شهادت عزالدين قسام، فلسطين به رهبري حاج امين حسيني (مفتي اعظم قدس) يكپارچه

قيام شد و حسن سلامه، عبدالرحيم الحاج محمد و عبدالرحيم مسعود و ... از شاگردان مجاهد قسامي، عمليات متعددي را بر ضد ارتش انگليس و صهيونيست ها به مورد اجرا گذاشتند؛ به طوري كه بريتانيا براي سركوب انقلاب مردم فلسطين، ژنرال مونت كوري جنايتكار را فراخواند. نامبرده در سركوب مردم مبارز فلسطين، نهايت قساوت را به كار برد؛ به طوري كه زندان ها مملو از زندانيان، خانه ها ويران، زمين هاي بسياري مصادره و معيشت مردم بسيار سخت گرديد.

قيام ها و انقلاب مردم فلسطين تداوم داشته و به موازات آن كوچ يهوديان سراسر جهان با هدف اشغال فلسطين نيز ادامه يافت تا اينكه پس از پايان جنگ دوم جهاني (1945 م)، بريتانيا و امريكا توانستند در سال 1947 از طريق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسيم فلسطين را صادر كنند. به موجب اين قطعنامه جائرانه، فلسطين بين يهوديان اشغالگر - كه تعدادشان از 15% جمعيت ساكن فلسطين فراتر نمي رفت و تنها 7% از سرزمين فلسطين را كه آن هم عمدتاً توسط دولت اشغالگر انگليسي به آنان اعطا شده بود، تقسيم گرديد. البته فلسطينيان، عربها و مسلمانان با تقسيم فلسطين مخالفت كردند. فلسطينيان به جهاد و مبارزه خويش ادامه دادند و شهيد عبدالقادر الحسيني (رهبر مجاهدان) سرانجام در سال 1948 م در جريان نبرد (القسطل) به شهادت رسيد.

پاسخ(قسمت دوم)

غصب فلسطين در سال 1948 م

بريتانيا پس از اطمينان از توان باندهاي صهيونيستي در فلسطين و حمايت و پشتيباني امريكا، جهان غرب و شوروي از برپايي كشوري براي يهوديان، اعلام داشت كه از فلسطين بيرون خواهد رفت و چنين هم شد. ارتش انگليس در تاريخ 14/5/1948 پس از واگذاري مراكز و تسليحات نظامي

خود به باندهاي صهيونيستي و ابقاي برخي از فرماندهان در خدمت اهداف يهوديان، خاك فلسطين را ترك كرد. بن گوريون رهبر باندهاي صهيونيستي، از اين وضعيت سوء استفاده كرد و تأسيس كشور «اسرائيل» در سرزمين هاي اشغالي 1948 م را اعلام نمود. مدتي بعد آمريكا، دولت صهيونيستي را به رسميت شناخت و به دنبال آن اتحاد جماهير شوروي هم چنين كرد. كشورهاي اروپايي يكي پس از ديگري و بعد سازمان ملل متحد اين دولت غاصب را به رسميت شناختند.

فلسطينيان اين جور و ناروايي را نپذيرفته و به نبرد با صهيونيست ها پرداختند. در اين نبردها نيروهايي از ارتش هاي كشورهاي مصر، اردن، سوريه، لبنان، عراق و ... و نيز نيروهاي داوطلب اخوان المسلمين شركت جستند؛ ليكن به دليل ضعف تداركاتي و تسليحاتي آنان و حضور استعماري بريتانيا و فرانسه در اغلب كشورهاي منطقه و خيانت برخي از رهبران - علاوه بر حمايت آمريكاييان و انگليسيان از صهيونيست ها - منجر به شكست اين نيروها و آوارگي صدها هزار فلسطيني به خارج گشت. به دنبال اين جنگ، كرانه باختري، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطينيان و به دور از اشغالگري صهيونيست ها باقي ماند؛ ليكن كرانه باختري و قدس تابع اردن و نوار غزه تابع مصر گشت.

پس از جنگ 1948 م كشورهاي امريكا، فرانسه و انگليس دولت غاصب صهيونيستي را به سلاح هاي پيشرفته (هسته اي، ميكروبي و شيميايي) مجهز ساختند. به رغم ناكامي، فلسطينيان دست از مقاومت و پايداري برنداشته و گروه هاي چريكي تشكيل دادند. اين نيروها حمله به شهرها و شهرك هاي صهيونيستي را داخل فلسطين در دستور كار خود قرار دادند.

تجاوز سه جانبه سال 1956 م و نبردهاي متعاقب

آن

در سال 1956 م انگليس، فرانسه و اسرائيل در توطئه اي مشترك عليه مصر، تجاوز سه جانبه اي را عليه اين كشور تدارك ديدند و صهيونيست ها نوار غزه و بخشي از سينا را اشغال كردند اما بر اثر فشارهاي جهاني و عمليات مقاومت، ناگزير از خروج از اين مناطق شدند. در سال 1963 م سازمان آزادي بخش فلسطين به رهبري احمد شقيري شكل گرفت و صاحب ارتش در نوار غزه شد. كما اينكه جنبش هاي چريكي نظير جنبش فتح، جبهه خلق و غيره تشكيل شدند و توانستند عمليات چريكي بسياري را از خاك سوريه عليه صهيونيست ها به مورد اجرا بگذارند و تلفات و ضايعات قابل توجهي به آنان وارد سازند. در سال 1967 م «اسرائيل» با حمايت امريكا، جنگي را عليه مصر و سوريه به راه انداخت و سيناي مصر و ارتفاعات جولان سوريه را - علاوه بر ساير بخش هاي فلسطيني - به اشغال خود درآورد. اما ملت فلسطين همچنان به مقاومت خود در برابر اشغالگري صهيونيستي - كه سرتاسر فلسطين را به اشغال درآورده بود - ادامه داد. پس از شكست 1967 م عمليات نظامي چريكي - فلسطيني از خاك اردن عليه صهيونيست ها گسترش يافت و خطر و تهديدي بالقوه براي يهوديان غاصب گرديد. به دنبال اين تحولات امريكا و صهيونيست ها، اردن را تحت فشار قرار دادند و اين كشور در سپتامبر 1970 م فعاليت چريكي فلسطينيان را درهم كوبيد. فعاليت چريكي از اين پس به سوريه و لبنان انتقال يافت.

در سال 1973 م سوريه و مصر به توافق رسيدند براي آزادسازي خاك اشغال شده خويش با صهيونيست ها بجنگند و اگر دخالت مستقيم امريكا در جنگ نبود،

شكست كامل صهيونيست ها رقم مي خورد. در پي اين حوادث، مذاكرات آتش بس ميان مصر و رژيم صهيونيستي زير نظر امريكا آغاز و كار به جايي رسيد كه انور سادات رئيس جمهور وقت مصر، در سال 1987 به طور يكجانبه و در كمپ ديويد امريكا، صلحي را با صهيونيست ها به امضا رساند. مصر با امضاي اين قرارداد، عملاً از گردونه درگيري با دشمن صهيونيستي خارج گرديد؛ ليكن خداوند سبحان خروج مصر را به واسطه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني(ره) جبران نمود. رهبر عظيم الشأن ايران سفارت «اسرائيل» را تعطيل و سفارت فلسطين را به جاي آن داير فرمودند و اعلام داشت: «اسرائيل» غده اي سرطاني است و بايد ريشه كن شود. همچنين روز جهاني قدس را اعلام و ارتش قدس را تأسيس نمود. اين خط مشي و سياست حكيمانه و حمايت از مبارزات بحق مردم مسلمان فلسطين، به وسيله جانشين شايسته ايشان مقام معظم رهبري و مسؤولان نظام اسلامي، همچنان با همان قوت ادامه دارد.

تجاوز به لبنان و درهم كوبيدن فعاليت چريكي - فلسطيني

عمليات چريكي فلسطينيان - كه از لبنان بر ضد صهيونيست ها شدت يافته و كيان غاصب آنها را به خطر انداخته بود - صهيونيست ها، امريكائيان و فالانژيست هاي مسيحي لبنان را به تدارك توطئه اي مشترك عليه فعاليت چريكي آنان واداشت؛ به طوري كه در سال 1982 م ارتش صهيونيستي به فرماندهي شارون جنايت پيشه و با حمايت امريكا و اروپا، با تجاوز به خاك لبنان، بيروت را اشغال كرد و هزاران چريك و غيرنظامي فلسطيني را به قتل رساند. اين تجاوز به خروج رزمندگان فلسطيني از لبنان (1983 م) به ديگر كشورهاي

عرب دور از صحنه نبرد انجاميد. رژيم صهيونيستي در سال 1978 م با مصر قرارداد صلح امضا كرد. در سال 1987 م مردم فلسطين در كرانه غربي و نوار غزه، عليه صهيونيست ها يكپارچه قيام شدند و جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) - كه در اين سال اعلام موجوديت كرده بود - در كنار مردم فعالانه در انتفاضه شركت جستند و تلفات و ضايعات هنگفتي به صهيونيست ها وارد و تحميل كنند. همين امر امريكا را بر آن داشت تا در سال 1991 م به هدف تحميل صلح در منطقه، كنفرانسي را در مادريد برگزار كند. نتيجه اين كنفرانس توافق ساف (سازمان آزاديبخش فلسطين) با صهيونيست ها و امضاي موافقت نامه اسلو (1993 م) بود. ساف، دولت غاصب (اسرائيل) را به رسميت شناخت تا در مقابل، صهيونيست ها اين سازمان (ساف) را به رسميت بشناسد. متعاقب آن، مذاكرات بدون هيچ ثمري آغاز گشت و به موازات آن مقاومت مردم فلسطين ادامه يافت. در سال 1994 م اردن نيز در منطقه «وادي عربا» موافقت نامه اي با رژيم صهيونيستي به امضا رساند. ملت فلسطين به مقاومت خود در برابر اشغالگر ادامه مي داد تا اينكه انتفاضه اقصي در سال 2000 م شروع شد و تاكنون صدها كشته و هزاران زخمي را - كه حاصل عمليات جهادي و شهادت طلبانه و مقاومت مسلحانه است - بر دشمن صهيونيستي تحميل كرده است. بي شك انتفاضه ادامه يافته و تا آزادسازي فلسطين تداوم خواهد يافت:

«و يَقُولُونَ مَتي هُوَ قُلْ عَسي أَنْ يَكُونَ قَرِيباً»؛ «از تو مي پرسند چه زمان خواهد بود، بگو كه نزديك است».

در وجه فضيلت بني اسرائيل بر عالمين , با اين كه مسلم است كه

پيغمبر اكرم (ص ) افضل انبيا و اوصيا و كتاب و دين او افضل كتاب و اديان و امت او افضل امت ها مي باشد, چند وجه گفته اند:

1. بعضي گفته اند مراد, عالمين زمان خودشان مي باشد نه همه ي زمان ها; زيرا الف و لام در ((العالمين )) براي عموم عرفي است نه عموم حقيقي . از اين رو, مقصود برتري آن ها نسبت به افراد عصر خودشان است نه تمام اعصار. (ر.ك : طبرسي , مجمع البيان , ج 1, ص 198).

2. برخي گفته اند, اطلاق افضليت با يك فضيلت هم سازش دارد و بني اسرائيلي در يك يا چند فضيلت از ديگران افضل بوده اند اگر چه در بسياري از فضايل , ديگران از آن ها افضل بوده اند. خواه در زمان خود و خواه در تمام زمان ها; به اين سبب نمي توان گفت كه بني اسرائيل از تمام جهات برتري دارند. (ر.ك : محمدجواد مغنيه , الكاشف , ج 1, ص 95). و روشن است كه فضيلت داشتن در يك جهت , بر فضيلت اطلاقي و عمومي دلالت نمي كند.

3. بعضي هم ذكر كرده اند كه طبق مفاد آيه ي 137 سوره ي اعراف (ما اين قوم مستضعف (بني اسرائيل ) را وارث شرق و مغرب زمين كرديم ), روشن است كه بني اسرائيل در آن زمان وارث تمام جهان نشدند پس مقصود اين است كه وارث شرق و غرب منطقه ي خودشان گشتند; بنابراين فضيلت آن ها بر جهانيان نيز, برتري نسبت به افراد همان محيط است . (ر.ك : مكارم شيرازي , تفسير نمونه

, ج 1, ص 221).

4. برخي هم گفته اند كه تفضيل بني اسرائيل , مقيد به زمان استخلاف و اختيار آن ها بود; اما بعد از اين كه از امر پروردگار تمرد كردند و بر پيامبرانشان عصيان نمودند و نعمت هاي خدا را انكار كردند و از عهد و پيمان خود شانه خالي كردند, خداوند نسبت به آن ها حكم لعن و غضب و ذلت و مسكنت را اعلان نمود. (ر.ك : سيد قطب , في ظلال القرآن , ج 1, ص 69)

5. اما تحقيق اين است كه افضليت به معناي دارا بودن فضايل اخلاقي , اعتقادي , عبادي , جاه و منزلت , قرب به مقام ربوبي و مانند اين ها نيست ; بلكه مراد اتمام حجت به ادله ي واضح و براهين متقن , معجزات باهره , نعمت هاي دنيوي (مال , ثروت , رياست و سلطنت ) و امثال اين هاست . (طيب , اطيب البيان , ج 1, ص 23). نكته ي قابل توجه و با اهميت در اين جا, اين است كه بايستي مسئله ي تفضل الهي در ارائه نعمت ها كه خود نوعي آزمون الهي به حساب مي آيد و مسئله ي فضيلت نفساني و شخصيتي را از هم جدا بكنيم ; زيرا اين كه تفضل و به دنبال آن اظهار لعن و نفرين خداوند بر آن قوم (سوره ي مائده , آيه 78 تا 80) دليل روشني بر بدطينتي و زشتي كردار ايشان مي باشد. افزون بر آن , خداوند خود در آيه ي 18 از سوره ي مائده , درباره ي نفي فضيلت يهود, تأكيد

كرده , به آنان مي گويد: اي جماعت يهود! اگر آن گونه كه مي پنداريد شما بر توده ي بشر ارجحيت داريد, پس چگونه خداوند شما را به كيفر و عذاب هاي دردناكي كه به آن دچار گشتيد, مبتلا كرد و به علت عصياني كه داريد, شما را پراكنده ساخت و از نظر بدكرداري , ضرب المثل عالم بشريت شديد. اوصافي كه قرآن براي قوم يهود مي شمارد, عبارت است از:

الف . ماده پرستي (آيه ي 96 بقره و آيه ي 160 و 161 نساء);

ب . غرور يهود به برتري نژاد (آيه ي 18 مائده );

ج . داشتن آرزوهاي دور و دراز (آيه ي 168 و 169 اعراف و آيه ي 122 و 133 نساء);

د. بيدلي و ترسو بودن يهود (آيه ي 112 آل عمران );

ه. جنايات يهود (آيه ي 70 مائده و آيه ي 23 آل عمران و آيه ي 10 بقره );

و. تبهكاران زميني (آيه ي 64 مائده );

ز. جادوگري و سحرانگيزي يهود (آيه ي 102 بقره );

ح. زشت كرداري يهود (آيه ي 78 تا 80 مائده );

ط . پيمان شكني (آيه ي 12 و 13 مائده و آيه ي 154 نساء);

ي . سرپيچي از شريعت الهي (آيه ي 59 و 60 مائده );

ك. پنهان كردن تعاليم خدا (آيه 159 بقره );

ل . بي بهره بودن از هدايت الهي (آيه ي 5 جمعه );

م . قساوت و سنگدلي (آيه ي 76 بقره ).

براي توضيح بيشتر ر.ك :

- انتشارات سپاه پاسداران , جهان زير سلطه ي صهيونيزم

- چهره يهود در قرآن , ترجمه ي سيد مهدي

آيت اللهي , سال 55

- سيد محمد شيرازي , دنيا بازيچه ي يهود, ترجمه ي محمدهادي مدرسي

- سياست و حكومت رژيم صهيونيستي، مؤسسه مطالعات فلسطيني

- ارتباط صهيونيستي، آلفرد.م.ليليانتال، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي

- بررسي سير تحول دولت در سرزمين فلسطين، اسدالله رضايي، نشر گنج معرفت

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109