رساله توضيح المسائل با تجديد نظر و اضافات
نويسنده: موسوی اردبیلی، عبد الکریم
زبان: فارسی
ناشر: نجات - قم - ایران
سال نشر: 1388 هجری شمسی
سال نشر: 1431 هجری قمری
کد کنگره: BP 183/9 /م86 ر5
ص: 1
بسم اللّه الرحمن الرحيم
رساله توضيح المسائل به شيوه مرسوم، ابتدا بر اساس فتاواى زعيم بزرگوار شيعه حضرت آية اللّه العظمى برجرودى قدس سره به دقت و با زبانى ساده تهيه و چاپ گرديد و در معرض استفاده مقلدان و انديشمندان قرار گرفت و به سبب دقت و سلاست و انتساب به آن مرجع بزرگوار و استاد مسلم فقه، سالها توسط فقيهان متأخر حاشيه و تعليقه زده شد و سپس با مزج حواشى در متن اصلى، رساله هاى بعدى تدوين گرديد.
حضرت آية اللّه العظمى موسوى اردبيلى نيز ابتدا نظرات و فتاواى خود را به صورت حاشيه اى بر رساله مزبور نگاشتند و پس از رحلت امام خمينى قدس سره به علت اين كه رساله معظم له در دست بسيارى از مقلدان و فارسى زبانان موجود بود، حواشى خود را به اختصار به رساله مزبور اضافه نمودند كه چندين بار مورد چاپ و تجديد نظر قرار گرفت و در اختيار علاقمندان گذاشته شد.
اما بازبينى و بازنگرى رساله توضيح المسائل، ظهور مسائل جديد و مورد ابتلا، حذف مسائل غير مورد ابتلا، تغيير در ساختار شكلى، جملات و ترتيب مسائل و برخى ابواب و توجه به نوآوريها و دقائق و كثرت تغييرات رساله پيشين، باعث گرديد كه رساله اى مستقل با ساختار فعلى تدوين شود تا به شيوه اى مناسب تر، در عين حفظ چهارچوب قبلى، پاسخگوى نياز مراجعين و فرزانگان گردد. لذا در اين توضيح المسائل علاوه بر ذكر مسائل و نظرات جديد معظم له، متون مسائل تا اندازه اى روان تر و ترتيب ابواب فقهى و مسائل مناسب تر شده و ابواب و مسائلى كه مورد نياز بوده، اضافه گرديده
ص: 1
است، و نيز مقدمه اى كوتاه و مناسب بر بيشتر ابواب فقهى نوشته شده است. البته بديهى است كه تدوين رساله اى كه جامع بسيارى از احتياجات و مسائل باشد، به چندين جلد مى انجامد، لذا رعايت اختصار نيز باعث حذف برخى از مسائل و احاله آنان به كتاب ها و رساله هاى موضوعى و مستقل گرديده است كه اميد است در آينده اى نزديك در حد توان در اختيار علاقمندان قرار گيرد.
در خاتمه لازم است از حضرات حجج اسلام آقايان سعيد رهايى، احمد صادقى اردستانى، رضا قبادلو و مجيد رضايى كه در ترتيب و تهيه و مقابله اين رساله مجدانه تلاش نموده اند سپاسگزارى گردد. اميد است اين اثر مورد قبول خداوند متعال و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به ويژه امام عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) قرار گيرد.
دفتر حضرت آية اللّه العظمى موسوى اردبيلى
ربيع الأول 1422 ه ق
ص: 2
ص: 3
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيٖم
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى خَيْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ، وَلَعْنَةُ اللّهِ عَلى أعْدائِهم أجْمَعينَ إلى يَوْمِ الدّينِ
ص: 4
«مسألۀ 1» بر هر مكلفى واجب است تكاليف شريعت اسلام را آن چنانكه متوجه او مى باشد انجام دهد. شرايط تكليف چند چيز است:
الف - «بلوغ»؛ نشانۀ بالغ شدن دختر يا پسر يكى از سه چيز است:
اوّل: روييدن موى زبر و درشت زير شكم و بالاى عورت. دوم: بيرون آمدن منى در خواب يا بيدارى. سوم: براى پسر تمام شدن پانزده سال قمرى - هر چند وقتى سيزده سال او تمام شد، خوب است بنابر احتياط مستحب واجبات را بجا آورد و از كارهاى حرام اجتناب كند و زنهاى نامحرم نيز خودشان را از او بپوشانند - و براى دختر تمام شدن نه سال قمرى، و اگر سن دختر معلوم نباشد و آبستن شود يا خونى ببيند كه صفات حيض را داشته باشد، حكم مى شود كه قبلاً بالغ شده است.
ب - «عقل»؛ پس ديوانه تكليفى ندارد.
ج - «توانايى انجام تكليف و اختيار»؛ پس شخصى كه به طور كلّى از انجام وظايف خود عاجز است، تكليفى ندارد.
«مسألۀ 2» روييدن موى درشت در صورت، پشت لب، سينه و زير بغل و نيز درشت شدن صدا و مانند اينها نشانۀ بالغ شدن نيست مگر اين كه، انسان به واسطۀ اينها به بالغ شدن خود اطمينان يابد.
«مسألۀ 3» اگر پسرى به گمان اين كه فقط تمام شدن پانزده سال علامت بلوغ است به تكاليف خود عمل نكرده باشد، و بعد بفهمد كه قبل از پانزده سالگى يكى از علائم بلوغ در او وجود داشته است، بايد هر مقدار از نمازها و روزه ها و اعمالى را كه
ص: 5
مى داند بر او واجب بوده و بجا نياورده، قضا نمايد و يا بجا آورد؛ ولى مقدارى را كه شك دارد لازم نيست قضا كند، هر چند خوب است به مقدارى قضا نمايد كه اطمينان پيدا كند قضاى آنچه را كه ترك شده بجا آورده است.
«مسألۀ 4» مسلمان بايد به اصول دين يقين حاصل كند و يقين از هر راهى آمده باشد كفايت مى كند، ولى در احكام غير ضرورى و غير يقينى دين بايد يا خود مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل به دست آورد يا از مجتهد تقليد كند - يعنى به دستور او عمل نمايد - يا از راه احتياط به گونه اى به وظيفۀ خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام بدانند و عده اى ديگر بگويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب بدانند آن را بجا آورد، پس بر كسانى كه مجتهد نيستند و نمى توانند به احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد جامع الشرايط تقليد نمايند.
«مسألۀ 5» مرد يا زنى كه به درجۀ اجتهاد رسيده - يعنى مى تواند احكام شرعى را از روى ادلۀ آن استنباط نمايد - جايز نيست از ديگرى تقليد نمايد، ولى اگر فقط در بعضى از مسائل مجتهد باشد، بايد در بقيۀ مسائل از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند و يا به احتياط عمل نمايد. همچنين كسى كه هنوز به درجۀ اجتهاد نرسيده، نبايد در مسائل شرعى فتوا دهد و چنانچه بدون داشتن قدرت استنباط در مسأله اى فتوا دهد، مسئول اعمال خود و تمام كسانى است كه ناآگاهانه به گفتۀ او عمل مى كنند.
«مسألۀ 6» تقليد در احكام، اين است كه در حين عمل تصميم و التزام داشته باشد به احكامى كه مجتهد از ادله شرعى استنباط كرده است عمل نمايد و تقليد به اين معنا، موضوع جواز يا وجوب بقاء بر تقليد ميت وعدم جواز عدول از تقليد مجتهد زنده به مجتهد زنده ديگر است. و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامى، حلال زاده، زنده، عادل و اعلم باشد (يعنى در فهميدن حكم خدا از ادله شرعى و درك موضوعات از تمام مجتهدين زمان خود استادتر باشد) و دنيا طلب نباشد - به طورى كه منافات با عدالت داشته باشد - و همچنين بنابر مشهور مرد باشد.
ص: 6
«مسألۀ 7» با توجه به گستردگى رشته هاى فقه و تخصصى بودن آنها، اگر در بين چند مجتهد هر كدام در يك يا چند رشته از مسائل فقهى از ديگران اعلم باشند، وجوب تقليد از آنها در همان رشته يا رشته ها، متعيّن است.
«مسألۀ 8» عدالت، ملكه انجام واجبات و ترك محرمات است، و به وسيله حسن ظاهر شناخته مى شود، و با شهادت دو مرد عادل يا شياعى كه موجب وثوق و اطمينان شود و يا هر طريق عقلايى كه اطمينان آور باشد، ثابت مى شود.
«مسألۀ 9» مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت:
اوّل: خود انسان اطمينان كند، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را تشخيص دهد و يا از خبر دادن شخص مورد اعتماد و آگاهى، به اعلم بودن او اطمينان يابد.
دوم: دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفتۀ آنان مخالفت ننمايند.
سوم: عدّه اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفتۀ آنان اطمينان پيدا مى شود، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
«مسألۀ 10» اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال هم بدهد كه كسى اعلم است و بداند ديگرى از او اعلم نيست، بايد از او تقليد نمايد. و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند و احتياط مستحب آن است كه از پرهيزكارترين و با تقواترين آنها تقليد كند.
«مسألۀ 11» به دست آوردن فتوا (يعنى حكمى كه مجتهد از ادله استنباط كرده است) به يكى از سه راه ذيل امكان پذير است:
اوّل: شنيدن از خود مجتهد. دوم: شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل مى كنند. سوم: ديدن در رسالۀ مجتهد در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد و يا ملاحظۀ دست خط او و يا هر راه عقلايى ديگر كه انسان به آن اعتماد و اطمينان داشته باشد، مانند شنيدن از كسى كه مورد اطمينان و راستگو است.
ص: 7
«مسألۀ 12» تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مى تواند به آنچه در رساله او نوشته شده عمل نمايد و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده، جستجو لازم نيست.
«مسألۀ 13» اگر مجتهد اعلم در مسأله اى فتوا دهد، مُقلّدِ آن مجتهد (يعنى كسى كه از آن مجتهد تقليد مى كند) نمى تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، ولى اگر فتوا ندهد و بفرمايد: «احتياط آن است كه فلان طور عمل شود» مثلاً بفرمايد:
«احتياط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه (يعنى:
سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ للّهِ وَ لا إلهَ إلّااللّهُ وَ اللّهُ أكْبَرُ) را بگويند»، مقلد بايد يا به اين احتياط - كه آن را احتياط واجب مى گويند - عمل كند و سه مرتبه بگويد، يا به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل نمايد؛ پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند مى تواند يك مرتبه بگويد، و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد:
«مسأله محلّ تأمّل» يا «محلّ اشكال است».
«مسألۀ 14» اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله اى فتوا داده احتياط كند - مثلاً بفرمايد: «اگر ظرف نجس را يك مرتبه در آب كُر بشويند پاك مى شود، اگرچه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند» - مقلد او نمى تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند بلكه، بايد يا به فتوا عمل كند يا به احتياط بعد از فتوا كه آن را احتياط مستحب مى گويند عمل نمايد، مگر آن كه فتواى مجتهد ديگر نزديك تر به احتياط باشد.
«مسألۀ 15» تقليد از ميّت ابتداءً جايز نيست ولى باقى ماندن بر تقليد ميّت چنانچه مجتهد ميّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوى مجتهد زنده و ميت در علم، بين بقاء بر تقليد ميت و رجوع به زنده مخير است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتياط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد ميّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقليد ميّت جايز نيست. و بايد بقاء بر تقليد ميّت به فتواى مجتهد زنده باشد. و اگر كسى در هنگام عمل التزام و تصميم به عمل به فتواى مجتهد داشته است، براى بقاء در آن مسأله كافى است.
ص: 8
«مسألۀ 16» اگر مقلد در مسأله اى به فتواى مجتهدى عمل كند و بعد از مردن او در همان مسأله به فتواى مجتهد زنده عمل كند، نمى تواند دوباره آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد؛ مگر اين كه مجتهد ميت اعلم باشد كه در اين صورت رجوع واجب است؛ ولى اگر مجتهد زنده در مسأله اى فتوا ندهد و احتياط نمايد و مقلد مدتى به آن احتياط عمل نمايد و از عزم و تصميم بر تقليد از مجتهد ميّت در اين مسأله بر نگشته باشد، دوباره مى تواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته عمل نمايد؛ مثلاً اگر مجتهدى گفتن يك مرتبه «سُبْحانَ اللّه وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا إلهَ إلّااللّهُ وَاللّهُ أَكْبَرُ» را در ركعت سوم و چهارم نماز كافى بداند، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدّتى به اين احتياط عمل كند و سه مرتبه بگويد، در صورتى كه از عزم و تصميم بر تقليد از مجتهد ميت در اين مسأله برنگشته باشد، دوباره مى تواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد.
«مسألۀ 17» بنابر احتياط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده ديگر جايز نيست، مگر اين كه مجتهد دوم اعلم باشد كه در اين صورت عدول واجب است.
«مسألۀ 18» واجب است انسان مسايلى را كه غالباً به آنها احتياج دارد ياد بگيرد.
«مسألۀ 19» اگر براى انسان مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند، اگر مى تواند صبر كند تا فتواى مجتهد اعلم را به دست آورد، بايد صبر كند و يا اين كه به احتياط عمل نمايد و اگر نمى تواند صبر كند، بايد يا به احتياط عمل نمايد و يا با مراعات الأعلم فالأعلم از مجتهد ديگر تقليد نمايد و در هر حال چنانچه از انجام عمل محذورى لازم نيايد، مى تواند عمل را بجا آورد، امّا اگر معلوم شد كه عمل او مخالف واقع يا فتواى مجتهد اعلم بوده، بايد دوباره آن را انجام دهد.
«مسألۀ 20» اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد و بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه كرده، بايد اشتباه را برطرف كند و چنانچه فتواى آن مجتهد تغيير كند نيز بنابر احتياط بايد به او خبر دهد كه فتوا تغيير كرده، خصوصاً اگر كسى كه فتوا براى او نقل شده در اعمال خود به گفته ناقل فتوا اعتماد مى نمايد.
ص: 9
«مسألۀ 21» اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در صورتى اعمال او صحيح است كه بفهمد يا احتمال دهد به وظيفۀ واقعى خود رفتار كرده است، يا اين كه عمل او با فتواى مجتهدى مطابق باشد كه فعلاً بايد از او تقليد كند، يا مطابق با فتواى مجتهدى باشد كه در حين عمل وظيفه اش تقليد از او بوده، و يا عمل او مطابق با احتياط باشد، وگرنه بايد هر مقدار از عباداتى را كه مى داند درست به جا نياورده قضا كند، هرچند احتياط مستحب اين است كه به قدرى قضا نمايد كه يقين كند چيزى بر عهده اش باقى نمانده است.
«مسألۀ 22» در صورتى كه رأى مجتهد تغيير كند، مقلد نمى تواند بر رأى قبلى مجتهد باقى بماند، و اگر شك كند كه رأى مجتهد تغيير كرده است يا نه، مى تواند تا مشخص شدن آن بر رأى قبلى باقى بماند.
ص: 10
«مسألۀ 23» آب يا مطلق است يا مضاف؛ آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند - مثل آب هندوانه و گلاب - يا با چيزى مخلوط شده باشد كه ديگر به آن آب نگويند - مثل آبى كه با گِل و مانند آن مخلوط شود - و غير اينها آب مطلق است كه بر پنج قسم است:
اوّل: آب كُر. دوم: آب قليل. سوم: آب جارى. چهارم: آب باران. پنجم: آب چاه.
«مسألۀ 24» آب كُر بنابر احتياط مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و عمق آن هر يك سه وجب و نيم است بريزند، آن ظرف را پُر كند، گرچه گنجايش ظرفى كه درازا و پهنا و عمق آن هر يك سه وجب باشد كافى است و وزن آن بيست مثقال كمتراز صد و بيست و هشت من تبريز است و به حسب كيلوى متعارف، تقريباً 384 كيلوگرم مى شود.
«مسألۀ 25» كُر بودن آب به سه طريق ثابت مى شود:
اوّل: خود انسان به كر بودن آن اطمينان پيدا كند. دوم: دو مرد عادل به كر بودن آن خبر دهند، گرچه خبر دادن يك نفر نيز چنانچه موجب اطمينان شود، كفايت مى كند.
سوم: گفتن «ذو اليد» (يعنى كسى كه آب در اختيار اوست)، مثلاً اگر صاحب خانه خبر دهد كه آب به قدر كُر است، كُر بودن آن ثابت مى شود.
ص: 11
«مسألۀ 26» اگر عين نجس مانند ادرار و خون به آب كُر برسد، چنانچه به واسطه آن بو يا رنگ يا مزۀ آب تغيير كند، آب كُر نجس مى شود و اگر تغيير نكند نجس نمى شود.
«مسألۀ 27» اگر بوى آب كُر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود.
«مسألۀ 28» اگر عين نجس مانند ادرار، به آبى كه بيشتر از كُر است برسد و بو يا رنگ يا مزۀ قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كُر باشد، تمام آب نجس مى شود و اگر به اندازه كُر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه بو يا رنگ يا مزۀ آن تغيير كرده نجس مى شود.
«مسألۀ 29» آب فوّاره اگر متصل به كُر باشد، بنابر احتياط آب نجس را در صورتى پاك مى كند كه با آن مخلوط شود، ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد، آن را پاك نمى كند، مگر اين كه فواصل قطرات كم باشد و آب با فشار به گونه اى بريزد كه متصل به حساب آيد و با آب نجس مخلوط شود كه در اين صورت كفايت مى كند.
«مسألۀ 30» اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كُر است بشويند، آبى كه از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كُر باشد و بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگرفته باشد و پس از بستن شير اجزاى نجس در آن نباشد پاك، وگرنه نجس است.
«مسألۀ 31» اگر مقدارى از آب كُر يخ ببندد و باقى آن بقدر كُر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد، نجس مى شود و هر مقدار از يخ كه آب شود نيز نجس است.
«مسألۀ 32» آبى كه قبلاً به اندازه كُر بوده و انسان شك دارد كه از كُر كمتر شده يا نه، مثل آب كُر است، يعنى چيز نجس شده را پاك مى كند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود، ولى آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد كه به مقدار كُر شده يا نه، حكم آب كُر را ندارد.
«مسألۀ 33» اگر انسان نداند كه آبى به اندازۀ كُر هست يا نه و نيز نداند كه قبلاً كُر بوده يا قليل، چنانچه به واسطۀ ملاقات با نجاست، بو يا رنگ و يا مزۀ آن تغيير نكند، نجس نمى شود و براى پاك كردن چيزى كه نجس شده، حكم آب قليل را دارد.
ص: 12
«مسألۀ 34» آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از مقدار كُر كمتر باشد.
«مسألۀ 35» اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد، نجس مى شود، ولى اگر از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مى باشد، و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در صورتى كه نجاست به بالا برسد پايين نجس نمى شود، ولى اگر نجاست به پايين برسد بالا نجس مى شود.
«مسألۀ 36» آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجسى ريخته شده و از آن جدا مى گردد، نجس است. همچنين بايد از آب قليلى هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مى ريزند و از آن جدا مى شود، اجتناب كرد؛ ولى آبى كه با آن مخرج ادرار و مدفوع شسته شده با پنج شرط پاك است:
اوّل: آن كه بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگرفته باشد. دوم: نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. سوم: نجاست ديگرى مثل خون، همراه ادرار يا مدفوع بيرون نيامده باشد. چهارم: ذرّه هاى مدفوع در آب پيدا نباشد. پنجم: بيشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
«مسألۀ 37» آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد - مانند:
آب چشمه و قنات - و يا متصل به ماده اى - مانند برف - باشد كه عرفاً باعث استمرار جريان آن شود.
«مسألۀ 38» آب جارى اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكرده، پاك است.
«مسألۀ 39» اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا مزه اش
ص: 13
به واسطۀ نجاست تغيير كرده، نجس است و طرفى كه متصل به چشمه است، اگرچه كمتر از كُر باشد پاك است و آبهاى ديگر نهر، اگر به اندازه كُر بوده يا به واسطۀ آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشند، پاك وگرنه نجس اند.
«مسألۀ 40» آب چشمه اى كه جارى نيست ولى به گونه اى است كه اگر از آن بردارند باز مى جوشد، حكم آب جارى را دارد، يعنى اگر نجاست به آن برسد، تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكرده، پاك است؛ ولى اگر جوشش آن ضعيف و غير محسوس باشد، بنابر احتياط حكم آب راكد را دارد.
«مسألۀ 41» آب راكد كنار نهر كه متصل به آب جارى است، در نجس نشدن حكم آب جارى را دارد.
«مسألۀ 42» چشمه اى كه مثلاً در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد، فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى را دارد.
«مسألۀ 43» آب حوض حمام و مانند آن اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه به خزينه اى كه آب آن به اندازۀ كُر است متصل باشد، مثل آب جارى است.
«مسألۀ 44» آب لوله هاى حمام كه از شيرها و دوشها مى ريزد و همچنين آب لوله هاى ساختمان ها اگر متصل به كُر باشند، در حكم آب كُر است.
«مسألۀ 45» آبى كه روى زمين جريان دارد، ولى از زمين نمى جوشد و متصل به ماده اى مانند برف كه عرفاً موجب استمرار جريان آن شود نيز نمى باشد، چنانچه كمتر از كُر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى شود؛ اما اگر با فشار جريان داشته باشد و قسمتى از آن با نجاست تماس پيدا كند، قسمت هاى قبل از آن نجس نمى شود.
«مسألۀ 46» اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد، هر جايى كه باران به آن برسد پاك مى شود، ولى باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بايد به گونه اى باشد كه بگويند باران مى آيد و در زمين سخت مانند آسفالت آب جارى
ص: 14
شود، و در فرش و لباس و مانند اينها بايد آب نفوذ كند، ولى فشار دادن لازم نيست.
«مسألۀ 47» اگر باران به عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشّح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگرفته باشد پاك است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشّح كند، چنانچه ذرّه اى خون در آن باشد يا بو، رنگ يا مزۀ خون گرفته باشد، نجس مى باشد.
«مسألۀ 48» اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا وقتى باران به بام مى بارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مى ريزد پاك است و بعد از قطع شدن باران، اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد به چيز نجس رسيده است، نجس مى باشد.
«مسألۀ 49» اگر بر زمين نجسى باران ببارد پاك مى شود و اگر باران بر زمين جارى شود و در حال اتصال به آبى كه باران بر آن مى بارد، به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مى كند.
«مسألۀ 50» خاك نجسى كه به واسطۀ باران گِل شده و آب آن را فراگرفته است، پاك است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمى شود.
«مسألۀ 51» اگر آب باران در جايى جمع شود - اگرچه كمتر از كُر باشد - مادامى كه باران بر آن مى بارد، چنانچه چيز نجسى را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مى شود.
«مسألۀ 52» اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد و آب باران به زمين نجس نيز برسد، فرش نجس نمى شود و زمين هم پاك مى گردد، ولى چنانچه فرش با زمين فاصله داشته باشد و آب باران از فرش عبور كرده و بر روى زمين بچكد، بنابر احتياط زمين پاك نمى شود.
«مسألۀ 53» اگر آب باران يا آب ديگر در گودالى جمع شود و كمتر از كُر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران نجاست به آن برسد، نجس مى شود.
«مسألۀ 54» اگر آب حوض نجس باشد و باران بر آن ببارد، بنابر احتياط به شرطى
ص: 15
پاك مى شود كه آب حوض با آب باران مخلوط شود.
«مسألۀ 55» اگر نجاست به آب چاهى كه از زمين مى جوشد - اگرچه كمتر از كُر باشد - برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكرده پاك است، ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، به مقدارى كه در كتابهاى مفصل نوشته شده، از آن آب بكشند.
«مسألۀ 56» اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزۀ آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، بنابر احتياط وقتى پاك مى شود كه با آبى كه از چاه مى جوشد مخلوط گردد.
«مسألۀ 57» آب مضاف، چيز نجس را پاك نمى كند و وضو و غسل نيز با آن باطل است.
«مسألۀ 58» اگر چيز نجس به آب مضاف برسد آن را نجس مى كند، ولى چنانچه آب مضاف از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى از آن كه به چيز نجس رسيده، نجس و مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مى باشد؛ مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه به دست رسيده نجس و آنچه به دست نرسيده پاك است و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا برود، اگر نجاست به بالا برسد، پايين نجس نمى شود.
«مسألۀ 59» اگر آب مضاف نجس، به گونه اى با آب كُر يا جارى مخلوط شود كه ديگر به آن آب مضاف نگويند، پاك مى شود.
«مسألۀ 60» آبهاى معدنى و آب برخى درياچه ها كه با نمك مخلوط شده اند و نيز آب لوله كشى كه در آن كُلر ريخته اند، حكم آب مطلق را دارند، مگر اين كه مقدار چيز
ص: 16
مخلوط شده به قدرى زياد باشد كه به آن «آب مطلق» نگويند.
«مسألۀ 61» آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مى كند و وضو و غسل نيز با آن صحيح است، ولى آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه، مثل آب مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمى كند و وضو و غسل نيز با آن باطل است.
«مسألۀ 62» آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلاً مطلق بوده يا مضاف، نجاست را پاك نمى كند و وضو و غسل نيز با آن باطل است، ولى اگر به اندازۀ كُر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجس بودن آن نمى شود.
«مسألۀ 63» اگر نجاست به آب كُر يا جارى و مانند آنها برسد و بو، رنگ يا طعم آن را تغيير ندهد ولى پس از مدتى بو يا رنگ يا طعم آن آب تغيير كند، چنانچه معلوم شود اين تغيير به سبب آن نجاست بوده، بنابر احتياط آن آب نجس مى شود.
«مسألۀ 64» آبى كه به واسطۀ نجاست، بو يا رنگ يا طعم آن تغيير كرده، چنانچه به خودى خود و بدون اتصال به آب كُر يا جارى و مانند آنها تغيير آن از بين برود، پاك نمى شود.
«مسألۀ 65» آبى كه عين نجاست، مثل خون و ادرار به آن برسد و بو يا رنگ يا مزۀ آن را تغيير دهد، اگرچه كُر يا جارى باشد نجس مى شود، ولى اگر بو يا رنگ يا مزۀ آب به واسطۀ نجاستى كه بيرون آن است عوض شود - مثلاً مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد - نجس نمى شود.
«مسألۀ 66» آبى كه عين نجاست مثل خون و ادرار در آن ريخته شده و بو يا رنگ يا مزۀ آن را تغيير داده، چنانچه به كُر يا جارى متصل شود يا باران بر آن ببارد يا باد باران را در آن بريزد يا آب باران در هنگام باريدن، از ناودان در آن جارى شود و تغيير آن از بين برود، بنابر احتياط به شرطى پاك مى شود كه با آب باران يا كُر يا جارى مخلوط شود.
«مسألۀ 67» به آبى كه هنگام برطرف كردن نجاست از چيز نجس جدا مى شود «غُساله» مى گويند. اگر چيز نجس را در آب كُر يا جارى فرو برند، چنانچه عين نجاست
ص: 17
برطرف شده باشد، غسالۀ آن پاك است؛ ولى اگر بخواهند با آب قليل چيز نجسى را آب بكشند، غسالۀ اوّل آن كه به خودى خود يا به وسيلۀ فشار از آن خارج مى شود نجس است و اگر از چيزهايى است كه دو مرتبه بايد شسته شود، از غسالۀ دوم نيز بايد اجتناب نمايند.
«مسألۀ 68» آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه، پاك است و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه، نجس است.
«مسألۀ 69» نيم خوردۀ سگ و خوك و كافر غير كتابى، نجس و خوردن آن حرام است و نيم خوردۀ حيوانات حرام گوشت پاك است، ولى خوردن آن مكروه مى باشد.
«مسألۀ 70» نجاسات يازده چيز هستند:
اوّل: ادرار، دوم: مدفوع، سوم: منى، چهارم: مردار، پنچم: خون، ششم و هفتم:
سگ و خوك، هشتم: كافر، نهم: شراب، دهم: فقّاع، يازدهم: عرق شتر نجاستخوار.
«مسألۀ 71» ادرار و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد (يعنى اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مى كند) نجس است و اگر خون جهنده نداشته باشد نيز بنابر احتياط واجب بايد از ادرار و مدفوع آن اجتناب كرد، ولى فضلۀ حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.
«مسألۀ 72» فضلۀ پرندگان حرام گوشت نجس نيست گرچه احتياط آن است كه از آن اجتناب شود.
«مسألۀ 73» ادرار و مدفوع حيوان نجاستخوار و حيوانى كه انسان آن را وطى كرده (يعنى با آن نزديكى نموده) و همچنين ادرار و مدفوع گوسفندى كه با خوردن شير خوك گوشت آن محكم شده باشد، بنابر احتياط نجس است.
ص: 18
«مسألۀ 74» منى حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد، نجس است و بنابر احتياط بايد از منى حيوان حلال گوشتى كه خون جهنده دارد نيز اجتناب كرد.
«مسألۀ 75» مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، چه حلال گوشت باشد و چه حرام گوشت، و چه خودش مرده باشد و چه به صورتى كه شرع دستور داده، كشته نشده باشد، و ماهى چون خون جهنده ندارد - اگرچه در آب بميرد - پاك است.
«مسألۀ 76» برخى از اجزاء مردار انسان و حيوان (به غير از سگ، خوك، و كافر غير كتابى) كه روح ندارند، يعنى اگر آسيبى به آنها برسد ايجاد ناراحتى نمى كند، مثل پشم، مو، كرك، و قسمتى از دندان، پاك مى باشند.
«مسألۀ 77» اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است، گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند، نجس است، ولى گوشت، پوست يا عضوى كه از انسان جدا و به قسمت ديگر بدن يا به انسان ديگرى متصل مى گردد، در صورتى كه جزء بدن وى محسوب شود، پاك است.
«مسألۀ 78» پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه هنگام افتادن آنها رسيده، اگرچه آن را بكنند پاك است، ولى بنابر احتياط مستحب، بايد از پوست مختصرى كه موقع افتادن آن نرسيده و آن را كنده اند اجتناب نمايند.
«مسألۀ 79» تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد، اگر پوست روى آن بسته شده باشد، پاك است ولى، ظاهر آن را بايد آب كشيد.
«مسألۀ 80» اگر بره و بزغاله و مانند آنها پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنيرمايه اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
«مسألۀ 81» داروهاى روان، عطر، روغن، واكس، صابون، مواد خوراكى و مانند آنها كه از كشورهاى غير اسلامى مى آورند، اگر انسان نداند نجس شده اند، پاك هستند.
ص: 19
«مسألۀ 82» گوشت، پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مى شود و يا در دست مسلمان مى باشد، پاك است، ولى اگر بدانند آن مسلمان آنها را از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، نجس مى باشد.
«مسألۀ 83» خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند) نجس است، پس خون حيواناتى مانند ماهى و پشه كه خون جهنده ندارند، پاك است.
«مسألۀ 84» اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خونى كه در بدنش مى ماند پاك است، اما خوردن آن حرام است مگر اين كه در عضو مستهلك باشد؛ ولى خونى كه به علت نفس كشيدن يا به واسطۀ قرار داشتن سر حيوان در جاى بلند، به داخل بدن حيوان برمى گردد، نجس است.
«مسألۀ 85» بنابر احتياط واجب بايد از خونى كه در تخم مرغ است اجتناب كرد و خوردن آن نيز حرام است، اگرچه خون را با زرده تخم مرغ چنان به هم بزنند كه از بين برود؛ ولى اگر خون را به نحوى از زرده جدا كنند كه پوست نازك روى آن پاره نشود، خوردن زرده و سفيده اشكال ندارد.
«مسألۀ 86» خونى كه گاهى هنگام دوشيدن شير ديده مى شود، نجس است و شير را نجس مى كند.
«مسألۀ 87» اگر خونى كه از لاى دندانها بيرون مى آيد به واسطۀ مخلوط شدن با آب دهان از بين برود، پاك است ولى احتياطاً نبايد آب دهان را فرو ببرد.
«مسألۀ 88» خونى كه به واسطۀ كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مى ميرد، اگر به گونه اى شود كه ديگر به آن خون نگويند، پاك است و اگر به آن خون بگويند، در صورتى كه ناخن يا پوست سوراخ شود و خارج كردن آن مشقت نداشته باشد، بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت داشته باشد، بايد اطراف آن را به گونه اى
ص: 20
كه نجاست زياد نشود، بشويند و بنابر احتياط مستحب پارچه يا چيزى مثل پارچه، بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند.
«مسألۀ 89» اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت به واسطۀ كوبيده شدن به آن حالت در آمده، پاك است.
«مسألۀ 90» اگر هنگام جوشيدن غذا ذرّه اى خون در آن بيفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس مى شود و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
«مسألۀ 91» زردابه اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مى شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است يا نه، پاك مى باشد.
«مسألۀ 92» سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند، حتى مو، استخوان، پنجه، ناخن و رطوبت هاى آنها، نجس است؛ ولى سگ و خوك دريايى پاك هستند.
«مسألۀ 93» كافر (يعنى كسى كه منكر خدا است و يا براى خدا شريك قرار مى دهد يا پيامبرى حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلم را قبول ندارد و همچنين كسى كه در يكى از اينها شك داشته باشد) نجس است ولى بنابر اقوى اهل كتاب (يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان) پاك هستند؛ و كسى كه ضرورى دين (يعنى چيزى مثل نماز و روزه كه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند) را منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است و انكار آن چيز به انكار خدا، توحيد يا نبوت بازگشت داشته باشد، كافر ونجس مى باشد و در غير اين صورت نجس نيست.
«مسألۀ 94» تمام بدن كافر، حتى مو و ناخن و رطوبت هاى او نجس است.
«مسألۀ 95» اگر پدر و مادر بچّه غير مميز، كافر غير كتابى باشند، بنابر احتياط واجب بايد از آن بچّه نيز اجتناب شود واگر بچّه مميز بوده و اظهار كفر كند، نجس
ص: 21
مى باشد؛ ولى اگر يكى از والدين مسلمان يا اهل كتاب باشند، بچّه نيز پاك است و اگر پدر و مادر كافر بوده ولى پدر بزرگ يا مادر بزرگ او مسلمان باشند، پاك بودن بچّه منوط بر اين است كه آنها كفالت وى را بر عهده داشته باشند، امّا بچّه اى كه پدر و مادر او بعد از تولد او مرتد شده اند، پاك است.
«مسألۀ 96» كسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه، پاك مى باشد ولى احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمى تواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود، مگر اين كه بچّه باشد و در مناطق اسلامى پيدا شود.
«مسألۀ 97» اگر مسلمانى به يكى از چهارده معصوم عليهم السلام در حال اختيار و سلامت عقل دشنام دهد يا با آنان دشمنى داشته باشد، نجس است.
«مسألۀ 98» شراب و هر چيزى كه انسان را مست مى كند، چنانچه بخودى خود روان باشد، نجس است اگرچه به وسايطى جامد شده باشد، و اگر مثل بنگ و حشيش، روان نباشد، اگرچه چيزى در آن بريزند كه روان شود، پاك است.
«مسألۀ 99» استفاده از عطرها يا ادكلن ها در صورتى كه انسان نداند از چيز مست كنندۀ روان ساخته شده اند اشكال ندارد.
«مسألۀ 100» الكل صنعتى كه براى رنگ كردن در، ميز، صندلى و مانند اينها به كار مى رود، اگر انسان نداند كه از مايع مست كننده درست كرده اند يا نه، پاك مى باشد.
«مسألۀ 101» اگر از نفت كه ماده اى مايع و روان است الكل به دست آورند، در صورتى كه مست كننده نباشد پاك است.
«مسألۀ 102» اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بيايد، تا قبل از آن كه سركه شود، چنانچه مست كننده باشد، حرام و نجس است، و اگر معلوم نباشد كه مست كننده است يا نه، حرام بوده و بنابر احتياط واجب نجس است، و چنانچه به واسطه پختن جوش بيايد، تا قبل از كم شدن دو ثلث آن خوردن آن حرام است ولى نجس نمى باشد،
ص: 22
مگر آن كه معلوم شود مست كننده است كه در اين صورت نجس هم مى باشد.
«مسألۀ 103» اگر خرما، مويز، كشمش و آب آنها جوش بيايند، بنابر احتياط حكم انگور و آب آن را دارند، خصوصاً در كشمش.
«مسألۀ 104» هر مايعى كه مست كننده باشد، مقدار كم آن نيز حرام و نجس است، ولو اين كه به جهت كم بودن، مست كننده نباشد.
«مسألۀ 105» فُقّاع كه از جو گرفته مى شود و به آن آبجو مى گويند، نجس است؛ ولى آبى كه به دستور پزشك از جو مى گيرند و مست كننده نيست و به آن «ماءالشعير» مى گويند، پاك است.
«مسألۀ 106» عرق شتر نجاستخوار (يعنى شترى كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده) بنابر احتياط نجس است، ولى اگر حيوانات ديگر نجاستخوار شوند، اجتناب از عرق آنها لازم نيست. ادرار و مدفوع هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است.
«مسألۀ 107» گوشت، شير و تخم حيوان نجاستخوار نجس نيست، ولى خوردن آن حرام مى باشد.
«مسألۀ 108» عرق جنب از حرام، خواه جنابت به واسطه زنا، لواط، استمناء و يا غير آن باشد، نجس نيست و مى توان با لباس يا بدن آلوده به آن نماز خواند.
«مسألۀ 109» نجاست هر چيزى از سه راه ثابت مى شود:
ص: 23
اوّل: خود انسان از هر راهى وثوق و اطمينان پيدا كند چيزى نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد؛ بنابر اين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هايى كه مردمان بى پروا و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات نمى كنند در آنها غذا مى خورند، اگر انسان اطمينان نداشته باشد غذايى كه براى او آورده اند نجس است، اشكال ندارد. دوم: گفتن «ذو اليد» - يعنى كسى كه چيزى در اختيار او است - مثلاً همسر يا خدمتكار انسان بگويد كه ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار او است، نجس مى باشد، مشروط بر اين كه متهم به دروغگويى نباشد. سوم: دو مرد عادل بگويند كه چيزى نجس است.
«مسألۀ 110» اگر به واسطه ندانستن مسأله، نجس يا پاك بودن چيزى را نداند، مثلاً نداند عرقِ جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر با اين كه مسأله را مى داند در پاكى چيزى شك كند، مثلاً شك كند كه آن چيز خون است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، آن چيز پاك مى باشد، مگر در مورد آب مشكوكى كه بعد از ادرار و قبل از استبراء و يا بعد از خروج منى و قبل از ادرار كردن خارج مى شود كه محكوم به نجاست است.
«مسألۀ 111» چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است و اگر شك كند چيز پاكى نجس شده يا نه، پاك است و حتى اگر بتواند نجس يا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نيست وارسى كند.
«مسألۀ 112» كسى كه در طهارت و نجاست دچار وسواس است، لازم نيست به برطرف شدن نجاست اطمينان پيدا كند، بلكه بايد بدون توجه به وسوسه هاى نفسانى خود به متعارف مردم نگاه كرده و ببيند آنها در چه مواردى اطمينان به طهارت و نجاست پيدا مى كنند و همانند آنان عمل نمايد. همچنين اگر در مسائل وضو، غسل و ساير عبادات نيز وسواس داشته باشد، بايد به همين ترتيب عمل نمايد. اگر چنين شخصى به وسوسه هاى نفسانى خود اعتنا نمايد، شيطان در او طمع كرده و به تدريج در اعتقادات و امور روزمرۀ او نيز شك و ترديد ايجاد مى نمايد.
ص: 24
«مسألۀ 113» اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده مى كند نجس شده و نداند كدام يك از آنها نجس است، بايد از هر دو اجتناب كند؛ ولى اگر مثلاً نمى داند لباس خود او نجس شده يا لباسى كه هيچ از آن استفاده نمى كند و از آنِ ديگرى است، اجتناب از آن لازم نيست.
«مسألۀ 114» اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به گونه اى تر باشد كه رطوبت يكى به ديگرى سرايت كند، چيز پاك نجس مى شود و اگر رطوبت به قدرى كم باشد كه به ديگرى سرايت نكند، چيزى كه پاك بوده نجس نمى شود.
«مسألۀ 115» اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه و يا شك كند كه رطوبت يكى از آنها به ديگرى سرايت كرده يا نه، آن چيز پاك، نجس نمى شود.
«مسألۀ 116» اگر عين نجس با چيزى ملاقات كند و آن را نجس نمايد، چنانچه آن چيز با چيز دوم ملاقات كند، آن نيز نجس مى شود و همچنين اگر آن چيز دوم با چيز سومى ملاقات كند، و اگر آن چيز سوم با چيز چهارمى ملاقات كند نيز بنابر احتياط واجب حكم به نجاست آن چيز چهارم مى شود، ولى اگر چيزى با آن چيز چهارم ملاقات كند، نجس نمى شود. اين حكم در جايى است كه عين رطوبت چيز اول به چيزهاى بعدى منتقل نشود، وگرنه همۀ آنها نجس مى شوند هر چند تعداد واسطه ها زياد باشد.
«مسألۀ 117» اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از دو چيزى كه انسان نمى داند كدام پاك و كدام نجس است برسد، نجس نمى شود، ولى اگر چيزى قبلاً نجس بوده و انسان نداند پاك شده يا نه، چنانچه چيز پاكى به آن برسد نجس مى شود.
«مسألۀ 118» اگر زمين، پارچه و مانند آن رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مى شود و جاهاى ديگر آن پاك است؛ و همچنين است خيار و خربزه و مانند آن.
ص: 25
«مسألۀ 119» اگر شيره يا روغن و مانند آن روان باشد، به محض اين كه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مى شود ولى اگر روان نباشد، فقط نقطه اى كه نجاست به آن رسيده نجس مى شود.
«مسألۀ 120» اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن نيز تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مى شود و اگر نداند، پاك است.
«مسألۀ 121» اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق ازآنجا به جاى ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مى شود. و اگر عرق به جاى ديگر نرود، جاهاى ديگر بدن پاك است.
«مسألۀ 122» اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد، اگر خون داشته باشد، جايى كه خون دارد نجس و بقيۀ آن پاك است؛ پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد، مقدارى كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است، و محلى كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه، پاك مى باشد.
«مسألۀ 123» اگر آفتابه اى را كه زير آن سوراخ است روى زمين نجس بگذارند، چنانچه آب به گونه اى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود و آب با فشار از آفتابه خارج نشود، آب آفتابه نجس مى شود، ولى اگر آبى كه از زير آفتابه خارج مى شود در زمين فرو رود يا جارى شود به نحوى كه با آب داخل آن يكى حساب نشود يا آب با فشار از آفتابه خارج شود، آب آفتابه نجس نمى شود.
«مسألۀ 124» اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى كه بعد از بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج مدفوع وارد شود يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن به نجاست آلوده نباشد، نجس نيست.
«مسألۀ 125» اگر آب دهان و بينى در داخل دهان يا بينى به خون برسد و بعد از خارج شدن به خون آلوده نباشد پاك است.
ص: 26
«مسألۀ 126» خوردن و آشاميدن چيز نجس، حرام است؛ و نيز خوراندن عين نجس به اطفال در صورتى كه ضرر داشته باشد حرام مى باشد، بلكه اگر ضرر نيز نداشته باشد، نبايد به آنان خورانده شود؛ ولى غذاهايى را كه نجس شده اند، در صورتى كه به واسطه سرايت نجاست از دست خود طفل نجس شده باشند، مى توان به طفل خوراند، وگرنه بنابر احتياط نبايد به او بخورانند.
«مسألۀ 127» فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مى شود آن را آب كشيد اگرچه نجس بودن آن را به خريدار يا عاريه گيرنده نگويند، اشكال ندارد، ولى چنانچه انسان بداند كه عاريه گيرنده يا خريدار، آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مى كند، بنابر احتياط بايد نجس بودن آن را به او بگويد.
«مسألۀ 128» اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مى خورد يا با لباس نجس نماز مى خواند، لازم نيست به او بگويد.
«مسألۀ 129» اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا لوازم كسانى كه وارد خانه او مى شوند، با رطوبت به جاى نجس رسيده و نجس شده است، لازم نيست به آنان بگويد، مگر آن كه صاحب خانه باعث نجس شدن آنها شده باشد.
«مسألۀ 130» اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمان ها بگويد، امّا اگر يكى از مهمان ها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولى چنانچه به گونه اى با آنان معاشرت داشته باشد كه بداند به واسطۀ نگفتن، خود او نيز نجس مى شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
«مسألۀ 131» اگر چيزى كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه بداند كه صاحب آن چيز، آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مى كند، واجب است به او بگويد و اگر نداند نيز بنابر احتياط واجب بايد به او بگويد.
«مسألۀ 132» بچۀ مميزى كه خوب و بد را مى فهمد، اگر بگويد چيزى را آب
ص: 27
كشيدم، بنابر احتياط دوباره بايد آن را آب كشيد و اگر بگويد چيزى كه در دست اوست نجس است، احتياط آن است كه از آن اجتناب كنند.
«مسألۀ 133» نجس كردن خط و ورق قرآن و زمين، بنا و فرش مسجد، حرام است و اگر نجس شوند بايد فوراً آنها را پاك كنند و نجس كردن حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام حرام است و اگر نجس شوند، چنانچه جزئى از مسجد باشند و يا بى احترامى محسوب شود بايد فوراً تطهير شوند و چنانچه بى احترامى نيز نباشد احتياط آن است كه آن را پاك كنند.
«مسألۀ 134» اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد، بايد آن را آب بكشند.
«مسألۀ 135» گذاشتن قرآن روى عين نجس - مانند خون و مردار - اگرچه آن عين نجس خشك باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روى آن واجب مى باشد.
«مسألۀ 136» نوشتن قرآن با مُركب نجس - اگرچه يك حرف آن باشد - حرام است و اگر نوشته شود، بايد به واسطه تراشيدن و مانند آن، كارى كنند كه نوشته از بين برود.
«مسألۀ 137» احتياط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خوددارى كنند و اگر قرآن در دست اوست، در صورت امكان از او بگيرند.
«مسألۀ 138» دادن قرآن به دست كفار و اهل كتاب به اميد هدايت آنان و به منظور مطالعه و بررسى و درك آيات آن، در صورتى كه در معرض نجس شدن و هتك و اهانت نباشد و واقعاً بخواهند از آن استفاده كنند، مانعى ندارد.
«مسألۀ 139» اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است - مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يا امام عليه السلام بر آن نوشته شده - در محل نجسى چون مستراح بيفتد، بيرون آوردن و آب كشيدن آن، اگرچه خرج داشته باشد، واجب است، و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است؛ و نيز اگر تربتى كه از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يا ائمه عليهم السلام است در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد تا وقتى كه يقين نكرده اند آن تربت به كلى از بين رفته، به آن مستراح نروند.
ص: 28
«مسألۀ 140» يازده چيز نجاست را پاك مى كند و آنها را «مُطَهِرّات» مى گويند:
اوّل: آب، دوم: زمين، سوم: آفتاب، چهارم: استحاله، پنجم: كم شدن دو سوم آب انگورى كه جوش آمده، ششم: انتقال هفتم: اسلام، هشتم: تبعيّت، نهم: برطرف شدن عين نجاست، دهم: استبراء حيوان نجاستخوار، يازدهم: غائب شدن مسلمان؛ و احكام آنها به تفصيل در مسائل آينده گفته مى شود.
«مسألۀ 141» آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند:
اوّل: مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بيد، چيز نجس را پاك نمى كند.
دوم: پاك باشد. سوم: هنگام شستن چيز نجس آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكند. چهارم: بعد از آب كشيدن چيز نجس، عين نجاست در آن نباشد. پاك شدن چيز نجس با آب قليل، شرطهاى ديگرى نيز دارد كه بعداً گفته مى شود.
«مسألۀ 142» ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، بلكه در آب كُر و جارى نيز احتياط سه مرتبه شستن است، اگرچه يك مرتبه شستن در كُر و جارى كافى است، ولى براى تطهير ظرفى كه سگ از آن ظرف آب يا چيز روان ديگرى خورده، بايد مقدارى آب با خاك پاك مخلوط كنند - به حدّى كه از خاك بودن خارج نشود - و ظرف را با آن خاك مال كنند و بعد آن را با آب قليل دو مرتبه بشويند و احتياط واجب آن است كه اگر با آب كُر يا جارى نيز آن را مى شويند، دو مرتبه بشويند و ظرفى را كه سگ ليسيده يا آب دهانش در آن ريخته شده، بنابر احتياط واجب بايد ابتدا خاك مال كرد و سپس سه مرتبه با آب قليل و يا دو مرتبه با آب كر يا جارى شست.
«مسألۀ 143» اگر دهانۀ ظرفى كه سگ دهن زده تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، بايد مقدارى آب با خاك مخلوط كنند - به حدّى كه از خاك بودن خارج نشود - و آن را داخل ظرف بريزند و ظرف را به شدت حركت دهند تا خاك به تمام اطراف آن برسد.
ص: 29
«مسألۀ 144» ظرفى را كه خوك از آن چيز روانى بخورد، بايد هفت مرتبه با آب قليل شست؛ بلكه بنابر احتياط واجب در كُر و جارى نيز بايد هفت مرتبه شسته شود و احتياط مستحب آن است كه خاك مال نيز شود. ظرفى كه خوك آن را بليسد و يا آب دهانش در آن بريزد نيز بنابر احتياط همين حكم را دارد.
«مسألۀ 145» اگر بخواهند ظرفى را كه با شراب نجس شده آب بكشند، بهتر است هفت مرتبه بشويند، اگرچه سه بار شستن با آب قليل و يا يك بار شستن با آب كُر يا جارى كفايت مى كند.
«مسألۀ 146» اگر كوزه اى را كه از گِل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن نفوذ كرده، در آب كُر يا جارى بگذارند، به هر جاى آن كه آب برسد پاك مى شود و اگر بخواهند باطن آن نيز پاك شود، بايد به قدرى در آب كُر يا جارى بماند كه آب به تمام آن فرو رود و نفوذ رطوبت كافى نيست.
«مسألۀ 147» ظرف نجس را به دو نوع مى توان با آب قليل آب كشيد: يكى آن كه آن را سه مرتبه پركنند وخالى كنند، ديگر آن كه سه مرتبه قدرى آب در آن بريزند و در هر مرتبه آب را به گونه اى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بعد بيرون بريزند.
«مسألۀ 148» اگر ظرف بزرگى، مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه بخواهند با آب قليل آن را پاك كنند بايد سه مرتبه آن را از آب پر و خالى كنند و يا سه مرتبه آب را به گونه اى در آن بريزند كه تمام اطراف آن شسته شود و يا سه مرتبه مقدارى آب در آن بريزند و در هر مرتبه آن آب را به گونه اى در آن بگردانند كه آب به تمام اطراف آن برسد، و در هر مرتبه آبى را كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند، و احتياط واجب آن است كه در هر مرتبه، ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند آب بكشند و اگر ظرف بزرگ را با آب كُر مى خواهند آب بكشند، يك بار شستن كافى است.
«مسألۀ 149» اگر مِس نجس و مانند آن را ذوب كنند و وسيله اى با آن بسازند و آن را آب بكشند، ظاهر آن پاك مى شود.
«مسألۀ 150» اگر تنورى با ادرار نجس شود، چنانچه دو مرتبه آب قليل را از بالا به
ص: 30
گونه اى در آن بريزند كه تمام اطراف آن را فرا بگيرد، پاك مى شود و اگر به همين صورت آب كُر در آن بريزند، يك مرتبه كافى است و در غير ادرار، اگر بعد از برطرف شدن نجاست، يك مرتبه به دستورى كه گفته شد آب در آن بريزند، كافى است و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بعد آنها را بيرون بياورند و سپس آن گودال را با خاكِ پاك پر كنند.
«مسألۀ 151» اگر چيز نجسى را بعد از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كُر يا جارى به گونه اى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود.
«مسألۀ 152» اگر بخواهند چيزى غير از ظروف را كه با ادرار نجس شده با آب قليل آب بكشند، بايد يك مرتبه آب روى آن بريزند و پس از آن كه آب از آن جدا شد و چيزى از ادرار در آن باقى نماند، يك مرتبۀ ديگر آب روى آن بريزند تا پاك شود، ولى در لباس و فرش و مانند آنها، بايد بعد از هر دفعه آن را فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد. (غُساله آبى است كه معمولاً در وقت شستن و بعد از آن، از چيزى كه شسته شده خود بخود يا به وسيلۀ فشار خارج مى شود.)
«مسألۀ 153» اگر چيزى با ادرار بچّۀ شيرخوارى كه غذاخور نشده نجس شود، چنانچه يك مرتبه به گونه اى روى آن آب بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود، ولى احتياط مستحب آن است كه يك مرتبۀ ديگر نيز آب روى آن بريزند، و در لباس و فرش و مانند آنها، چنانچه با آب قليل آب كشيده شوند، بنابر احتياط فشار دادن لازم است.
«مسألۀ 154» اگر چيزى غير از ظروف با غير ادرار نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود، پاك مى گردد؛ و نيز اگر در مرتبه اوّل كه آب روى آن مى ريزند، نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست نيز آب روى آن بيايد، پاك مى شود، ولى در هر صورت، لباس و مانند آن را چنانچه با آب قليل آب بكشند، بايد فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد.
«مسألۀ 155» اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كُر يا جارى فرو برند،
ص: 31
بعد از برطرف شدن عين نجاست پاك مى شود.
«مسألۀ 156» اگر ظاهر گندم، برنج، صابون و مانند آنها نجس شود، با فرو بردن در كُر و جارى پاك مى گردد.
«مسألۀ 157» اگر گندم، برنج، صابون و مانند آنها مدتى در آب نجس قرار داده شوند و باطن آنها نيز نمنماك شود، نجس شدن باطن آنها مشكل است، زيرا احتمال اين كه آب به صورت روان ومايع به داخل آنها نفوذ نكرده بلكه فقط به صورت رطوبت جذب شده باشد، قوى است.
«مسألۀ 158» اگر ظاهر برنج، گوشت يا چيزى مانند آنها با ادرار نجس شده باشد و بخواهند با آب قليل آن را آب بكشند، چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و دو مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند، پاك مى شود و ظرف آن نيز پاك مى گردد و اگر با غير ادرار نجس شده باشد، يك مرتبه آب ريختن كفايت مى كند مگر اين كه خود ظرف نيز قبل از ريختن آب نجس شده باشد كه در اين صورت سه مرتبه شستن لازم است، ولى اگر بخواهند لباس و مانند آن را كه براى پاك شدن بايد فشار داده شود در ظرفى بگذارند و آب بكشند، بايد هر مرتبه كه آب روى آن مى ريزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غُساله اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.
«مسألۀ 159» لباس نجسى را كه با نيل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كُر يا جارى فرو برند و آب پيش از آن كه به واسطۀ رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد، آن لباس پاك مى شود، حتى اگر هنگام فشار دادن، آب مضاف از آن بيرون آيد.
«مسألۀ 160» ماشين هاى لباسشويى در صورتى كه اطمينان پيدا شود آب لوله كشى شهر به لباسها متصل و بر همۀ آنها مسلط شده، پاك كننده اند، اگرچه غُسالۀ آن به تدريج خارج گردد، ولى شستن به وسيلۀ ماشين هايى كه تماس آب به تمام لباس به تدريج و پس از قطع آب و به وسيلۀ دَوَران انجام مى شود، حكم شستن با آب قليل را دارد.
«مسألۀ 161» اگر لباسى را در آب كُر يا جارى آب بكشند و بعد مثلاً لجن در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه آن لجن از رسيدن آب به لباس جلوگيرى كرده، آن لباس
ص: 32
پاك است.
«مسألۀ 162» اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خوردۀ گِل يا اشنان يا پودر و صابون لباسشويى در آن ديده شود، در صورتى كه بدانند كه خوردۀ گِل يا اشنان يا پودر و صابون با آب شسته شده، پاك است ولى اگر آب نجس به باطن گِل يا اشنان يا پودر و صابون رسيده باشد، ظاهر گِل و اشنان يا پودر و صابون پاك و باطن آنها نجس است.
«مسألۀ 163» هر چيز نجس تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمى شود، ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند، پاك مى باشد، اما چنانچه به واسطۀ بو يا رنگ، احتمال عرفى داده شود كه ذرّه هاى نجاست در آن چيز باقى مانده، آن چيز پاك نيست.
«مسألۀ 164» اگر نجاست بدن را در آب كُر يا جارى برطرف كنند، بدن پاك مى شود و بيرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نيست.
«مسألۀ 165» اگر آب را در دهان بگردانند و آن را به تمام غذاى نجسى كه بين دندانها مانده برسانند، آن غذا پاك مى شود.
«مسألۀ 166» اگر موى سر و صورت زياد باشد و آن را با آب قليل آب بكشند، پاك مى شود و فشار دادن لازم نيست.
«مسألۀ 167» اگر جايى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً هنگام آب كشيدن آب به آن جا مى رسد، چنانچه آبى كه براى پاك شدن محل نجس مى ريزند به آن اطراف جارى شود، با پاك شدن جاى نجس آنجا نيز پاك مى شود. همچنين اگر چيز پاكى را كنار چيز نجس بگذارند و روى هر دو آب بريزند، هر دو پاك مى شوند. پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس، روى همه انگشتان آب بريزند، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتان پاك مى شوند.
«مسألۀ 168» گوشت و دنبه اى كه نجس شده اند و همچنين بدن يا لباسى كه چربىِ كمى دارند و آن چربى از رسيدن آب به آنها جلوگيرى نمى كند، مثل چيزهاى ديگر آب
ص: 33
كشيده مى شوند.
«مسألۀ 169» اگر ظرف يا بدن نجس باشد و بعد به گونه اى چرب شود كه از رسيدن آب به آنها جلوگيرى كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، بايد اوّل چربى را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.
«مسألۀ 170» اگر چيز نجسى را كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه زير شيرى كه متصل به كُر است بشويند، پاك مى شود؛ و نيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا به وسيلۀ ديگر برطرف شود و آبى كه از آن چيز مى ريزد، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست به خود نگرفته باشد، با همان مقدار آب شير پاك مى گردد؛ اما اگر آبى كه از آن مى ريزد، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست گرفته باشد، بايد به قدرى آب از شير روى آن بريزند تا آبى كه از آن جدا مى شود، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نداشته باشد.
«مسألۀ 171» اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه عين نجاست را از آن برطرف كرده يا نه، چنانچه هنگام آب كشيدن متوجه برطرف كردن عين نجاست بوده باشد، آن چيز پاك است.
«مسألۀ 172» زمينى كه آب روى آن جارى نمى شود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمى گردد، ولى زمينى كه سطح آن از شن يا ريگ است - چون آبى كه روى آن مى ريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مى رود - با آب قليل پاك مى شود، امّا زير ريگها نجس مى ماند.
«مسألۀ 173» اگر زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن فرو نمى رود نجس شود، در صورتى با آب قليل پاك مى گردد كه به قدرى آب روى آن بريزند كه جارى شود، و چنانچه آبى كه روى آن ريخته اند از سوراخى بيرون رود، همۀ زمين پاك مى شود، و اگر بيرون نرود، جايى كه آبها جمع مى شوند نجس مى ماند و براى پاك شدن آنجا، بايد گودالى بكنند كه آب در آن جمع شود و بعداً آب را بيرون بياورند و گودال را با خاك پاك پر كنند.
«مسألۀ 174» اگر ظاهر سنگ نمك و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كُر نيز
ص: 34
پاك مى شود.
«مسألۀ 175» اگر از شكر آب شدۀ نجس، قند يا نبات بسازند و در آب كُر يا جارى بگذارند، پاك نمى شود.
«مسألۀ 176» كف پا و تهِ كفش نجس با راه رفتن يا ماليدن آن بر روى زمين، با پنج شرط پاك مى شود:
اوّل: زمين پاك باشد. دوم: خشك باشد، ولى چنانچه رطوبت كمى داشته باشد كه سرايت نكند، اشكال ندارد. سوم: اگر عين نجس - مثل خون و ادرار - يا چيز متنجس - مثل گِلى كه نجس شده - در كف پا و زير كفش باشد، به واسطۀ راه رفتن يا ماليدن پا به زمين و يا عامل ديگرى برطرف شود. چهارم: زمين بايد خاك، سنگ، آجر فرش و مانند آنها باشد، و با راه رفتن روى فرش و حصير، كف پا و زير كفشِ نجس پاك نمى شود، ولى با راه رفتن روى سبزه پاك مى شود. پنجم: نجاست كف پا يا كفش از زمين به پا يا كفش سرايت كرده باشد، هرچند با غير راه رفتن حاصل شده باشد.
«مسألۀ 177» كف پا و زير كفشِ نجس به واسطۀ راه رفتن روى آسفالت پاك مى شود؛ ولى با راه رفتن روى زمينى كه با چوب فرش شده است، پاك شدن آن محلّ اشكال است.
«مسألۀ 178» براى پاك شدن كف پا و زير كفش، بهتر است پانزده ذراع يا بيشتر راه بروند، اگرچه با كمتر از پانزده ذراع يا با ماليدن پا به زمين نيز نجاست برطرف شود.
«مسألۀ 179» لازم نيست كف پا و زير كفشِ نجس، تر باشد، بلكه اگر خشك نيز باشد با راه رفتن پاك مى شود.
«مسألۀ 180» هنگامى كه كف پا يا زير كفش نجس با راه رفتن پاك شد، مقدارى از اطراف آن نيز كه معمولاً با گِل آلوده مى شود، اگر به زمين برسد يا خاك به آن اطراف برسد، پاك مى گردد.
«مسألۀ 181» كسى كه با دست و زانو راه مى رود، اگر كف دست يا زانوى او نجس
ص: 35
شود، به وسيلۀ راه رفتن پاك مى شود؛ و همچنين است زير عصا، زير پاى مصنوعى، نعل چهار پايان، چرخ اتومبيل، درشكه و مانند آنها.
«مسألۀ 182» اگر بعد از راه رفتن، عين نجاست از كف پا يا زير كفش بر طرف شود، پاك مى شوند، اگرچه بو يا رنگ آن باقى مانده باشد؛ و بنابر احتياط بايد ذره هاى كوچك نجاست نيز برطرف شود، ولى باقى ماندن ذرات ريزى كه معمولاً با راه رفتن برطرف نمى شوند مانعى ندارد.
«مسألۀ 183» داخل كفش و مقدارى از كف پا كه به زمين نمى رسد، به واسطۀ راه رفتن پاك نمى شود، و پاك شدن كف جوراب به واسطۀ راه رفتن محل اشكال است؛ ولى اگر كف جوراب از پوست باشد، به وسيلۀ راه رفتن پاك مى شود.
«مسألۀ 184» آفتاب، زمين و ساختمان و چيزهايى را كه مانند در و پنجره در ساختمان به كار برده مى شوند و همچنين ميخى را كه به ديوار كوبيده اند، با چهار شرط پاك مى كند:
اوّل: چيز نجس مرطوب باشد، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اى آن را مرطوب كنند تا آفتاب آن را خشك كند. دوم: اگر عين نجاست در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب آن را برطرف كنند. سوم: چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمى شود؛ ولى اگر ابر و مانند آن به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال ندارد؛ و اگر از پشت شيشه بتابد، پاك شدن آن محل اشكال است؛ و انعكاس آفتاب به وسيلۀ آينه چيز نجس را پاك نمى كند. چهارم: آفتاب به تنهايى چيز نجس را خشك كند، پس اگر چيز نجس به واسطۀ باد و آفتاب خشك شود، پاك نمى گردد، ولى اگر باد به قدرى كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده، اشكال ندارد.
«مسألۀ 185» همان گونه كه ظاهر ساختمان، زمين، ديوار و مانند آنها با تابش آفتاب
ص: 36
پاك مى شود، باطن آنها كه به آنها متصل است نيز پاك مى شود، به شرط آن كه ظاهر و باطن در يك مرتبه تابش آفتاب با هم خشك شوند، پس اگر يك مرتبه آفتاب بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و مرتبۀ ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روى آن پاك مى شود و زير آن نجس مى ماند؛ همچنين بايد ما بين سطح زمين يا ساختمان كه آفتاب به آن مى تابد با داخل آن، هوا يا جسم پاك ديگرى فاصله نباشد، وگرنه قسمت داخل آن پاك نمى شود.
«مسألۀ 186» گياهان و درختان و برگ و ميوۀ آنها مادامى كه قطع نشده اند به واسطۀ آفتاب پاك مى شوند، ولى حصير نجس بنابر احتياط به واسطۀ آفتاب پاك نمى شود.
«مسألۀ 187» اگر آفتاب به زمين نجس بتابد سپس انسان شك كند كه زمين هنگام تابيدن آفتاب مرطوب بوده يا نه يا رطوبت آن به واسطۀ آفتاب خشك شده يا نه و همچنين اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب، عين نجاست از آن برطرف شده يا نه يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه، آن زمين پاك نمى شود.
«مسألۀ 188» اگر دو طرف ديوار نجس باشد و آفتاب به يك طرف آن بتابد، طرفى كه آفتاب به آن نتابيده پاك نمى شود.
«مسألۀ 189» اگر جنس چيزى به گونه اى تغيير كند كه تبديل به جنس ديگرى گردد، مى گويند «استحاله» شده است و اگر جنس چيز نجس يا متنجسى به گونه اى تغيير كند كه به صورت چيز پاكى در آيد، به سبب استحاله پاك مى شود؛ مثل آن كه سگ در نمكزار فرو رود و تبديل به نمك شود يا چوب نجسى بسوزد و خاكستر گردد؛ ولى اگر جنس آن عوض نشود - مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند يا با آرد نجس نان بپزند - پاك نمى شود.
«مسألۀ 190» كوزه گِلى و مانند آن كه از گِل نجس ساخته شده، نجس است و بايد از ذغالى كه از چوب نجس درست شده اجتناب نمايند.
«مسألۀ 191» چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
ص: 37
«مسألۀ 192» اگر شراب بخودى خود يا به واسطۀ آن كه چيزى مثل سركه و نمك در آن ريخته اند سركه شود، پاك مى گردد.
«مسألۀ 193» شرابى كه از انگور نجس درست مى كنند، بنابر احتياط با سركه شدن پاك نمى شود، بلكه اگر نجاستى نيز از خارج به شراب برسد، احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن نيز از آن اجتناب نمايند.
«مسألۀ 194» سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست مى كنند، نجس است و اگر پيش از تبديل شدن به سركه، به شراب تبديل شوند نيز بنابر احتياط با سركه شدن پاك نمى شوند.
«مسألۀ 195» اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و از آنها سركه بريزند، اشكالى ندارد؛ ولى احتياط آن است كه پيش از آن كه خرما و كشمش و انگور سركه شوند، خيار و بادنجان و مانند آن را در آنها نريزند.
«مسألۀ 196» آب انگورى كه به وسيلۀ آتش و مانند آن - مثل وسايل برقى - جوشيده، پيش از آن كه ثلثان شود (يعنى دو قسمت آن تبخير شود و يك قسمت آن باقى بماند) نجس نيست، ولى خوردن آن حرام است و با ثلثان شدن، خوردن آن حلال مى شود؛ ولى اگر ثابت شود كه مست كننده است، حرام و نجس مى باشد؛ و اگر خود بخود جوش آمده باشد، خوردن آن حرام بوده و بنابر احتياط واجب نجس است و فقط با سركه شدن پاك و حلال مى شود.
«مسألۀ 197» اگر در يك خوشۀ غوره يك يا دو دانۀ انگور باشد، چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مى شود آبغوره بگويند و اثرى از شيرينى در آن نباشد و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است.
«مسألۀ 198» اگر چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور جوش بيايد، حرام نمى شود.
ص: 38
«مسألۀ 199» اگر خون بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى حيوانى كه وقتى رگ آن را مى برند، خون از آن جستن مى كند) به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد منتقل شود و خون آن حيوان حساب شود، پاك مى گردد، و اين را «انتقال» مى گويند؛ اما خونى كه زالو از انسان مى مكد، چون به آن خون زالو گفته نمى شود و خون انسان محسوب مى شود، نجس مى باشد.
«مسألۀ 200» اگر كسى پشه اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از پشه بيرون آمده، از او مكيده يا از خود پشه مى باشد و همچنين اگر بداند از او مكيده، ولى جزء بدن پشه حساب شود، آن خون پاك است؛ اما اگر فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه به قدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است، نجس است.
«مسألۀ 201» اگر كافر شهادتين، يعنى «أَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلّا اللّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» بگويد، مسلمان مى شود و از آن پس، بدن، آب دهان، آب بينى و عرق او پاك است؛ ولى اگر هنگام مسلمان شدن عين نجاست به بدن او بوده باشد، بايد آن را برطرف كند و جاى آن را آب بكشد و اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست برطرف شده باشد، احتياط واجب آن است كه جاى آن را آب بكشد.
«مسألۀ 202» اگر هنگامى كه كافر بوده، لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد وآن لباس در هنگام مسلمان شدن در بدن او نباشد، آن لباس نجس است، بلكه اگر در بدن او باشد نيز بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كند.
«مسألۀ 203» اگر كافر شهادتين بگويد و انسان نداند قلباً مسلمان شده يا نه، و يا اين كه بداند قلباً مسلمان نشده ولى چيزى كه منافى اظهار شهادتين باشد از او سر نزده باشد، مسلمان و پاك است.
ص: 39
«مسألۀ 204» تبعيّت آن است كه چيز نجسى به واسطۀ پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود.
«مسألۀ 205» اگر شراب سركه شود، ظرف آن نيز تا جايى كه شراب به هنگام جوش آمدن به آنجا رسيده بوده، پاك مى شود و پارچه و چيزى هم كه معمولاً روى آن مى گذارند، اگر با رطوبت شراب نجس شده باشد، پاك مى گردد، بلكه اگر هنگام جوشيدن، سر ريز شده و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن، پشت ظرف نيز پاك مى شود.
«مسألۀ 206» تخته يا سنگى كه روى آن ميّت را غسل مى دهند و پارچه اى كه با آن عورت ميّت را مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل مى دهد و همينطور كيسه و صابونى كه با آن ميّت شسته مى شود و تا انتهاى غسل هاى سه گانه به كار برده مى شوند، بعد از تمام شدن غسل پاك مى شوند.
«مسألۀ 207» كسى كه چيزى را با دست خود آب مى كشد، اگر دست و آن چيز با هم آب كشيده شوند، بعد از پاك شدن آن چيز، دست او هم پاك مى شود.
«مسألۀ 208» فرزندان نابالغ كفار، پس از اسلام آوردن پدر يا مادر خود، محكوم به اسلام بوده و به تبعيّت آنان پاك مى شوند، ولى قبل از اسلام آوردن پدر يا مادر حكم كافر را دارند؛ مگر اين كه خود آنها مميّز و اهل فكر و تشخيص بوده و در اين جهت تابع پدر و مادر نباشند.
«مسألۀ 209» اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود، رطوبتى كه در آن مى ماند پاك است.
«مسألۀ 210» قطره هاى آبى كه پس از آب كشيدن ظرف نجس با آب قليل و بعد از جدا شدن آبى كه براى پاك شدن روى آن ريخته اند، در آن باقى مى ماند پاك است.
ص: 40
«مسألۀ 211» اگر بدن حيوان با عين نجس - مثل خون - يا متنجس - مثل آب نجس - آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شوند، بدن آن حيوان نيز پاك مى شود.
«مسألۀ 212» اگر باطن بدن انسان مانند داخل دهان و بينى با عين نجاست و يا چيز متنجس آلوده شود، بر طرف كردن آن چيز نجس يا متنجّس كافى است و آب كشيدن باطن بدن لازم نيست؛ ولى چنانچه قسمتى از آنها كه معمولاً ديده مى شود، آلوده شده باشد، بنابر احتياط واجب بايد پس از بر طرف كردن آن چيز نجس يا متنجّس آن قسمت آب كشيده شود.
«مسألۀ 213» اگر چيزى مانند انگشتان دست، دندان مصنوعى، موادى كه دندان را با آن پر مى كنند، باقى ماندۀ غذا و يا هر جسم خارجى ديگر، در باطن بدن (مانند داخل دهان يا بينى) با نجاست تماس پيدا كند، چنانچه برخورد با نجاست در قسمت هايى از باطن باشد كه معمولاً ديده مى شود، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب كشيد و چنانچه در قسمت هايى باشد كه معمولاً ديده نمى شود - مانند انتهاى دهان - در صورتى كه عين نجاست در آن جسم خارجى نباشد، آب كشيدن آن لازم نيست.
«مسألۀ 214» اگر جايى كه انسان نمى داند ظاهر بدن است يا باطن آن با نجاست تماس پيدا كند، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب بكشد؛ ولى اگر نداند قسمتى كه جزء باطن بدن است، از قسمت هايى است كه معمولاً ديده نمى شود يا نه، آب كشيدن آن لازم نيست.
«مسألۀ 215» اگر گرد و خاك نجس به لباس، فرش و مانند آن بنشيند، چنانچه هر دو خشك باشند نجس نمى شوند و بر طرف كردن گرد و خاك كافى است و شستن لازم نيست؛ ولى اگر گرد و خاك يا لباس، فرش و مانند آن مرطوب باشد، بايد محل نشستن گرد و خاك را آب بكشند.
«مسألۀ 216» ادرار و مدفوع حيوانى كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده نجس
ص: 41
است و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند، يعنى تا مدتى كه بعد از آن مدّت ديگر به آن نجاستخوار نمى گويند، نگذارند نجاست بخورد و بنابر احتياط واجب بايد شتر نجاستخوار را چهل روز، گاو را بيست روز، گوسفند را ده روز، مرغابى را پنج روز و مرغ خانگى را سه روز از خوردن نجاست باز دارند.
«مسألۀ 217» اگر شخصى بداند كه بدن يا لباس مسلمانى يا چيز ديگرى مانند ظرف و فرش كه در اختيار آن مسلمان است نجس شده و سپس آن مسلمان غايب گردد و آن شخص احتمال بدهد كه او آن چيز را آب كشيده، آن چيز براى آن شخص پاك است؛ ولى احتياط واجب اين است كه چهار شرط ذيل نيز مراعات شود:
اول: آن كه آن مسلمان بداند كه آن چيز با چيزى كه در نظر آن شخص نجس است، برخورد كرده است.
دوم: آن كه آن مسلمان نيز آن چيز را نجس بداند.
سوم: آن كه آن مسلمان آن چيز را در موردى كه طهارت شرط آن است به كار ببرد، مثل اين كه با آن لباس نماز بخواند و يا در آن ظرف غذا بخورد.
چهارم: آن كه آن مسلمان بداند موردى كه آن چيز را در آن به كار مى برد، مشروط به طهارت آن چيز است، مثلاً بداند كه نماز را بايد در لباس پاك بخواند.
«مسألۀ 218» پاك شدن چيز نجس با چند راه ثابت مى شود:
اول: اين كه خود انسان يقين يا اطمينان پيدا كند چيزى كه نجس بوده، پاك شده است.
دوم: اين كه دو نفر عادل خبر دهند كه آن را تطهير كرده اند و يا خبر از امرى دهند كه به واسطۀ آن امر، چيز نجس در نظر انسان پاك مى شود، مثل اين كه خبر از ريزش باران بر روى چيز نجس بدهند.
ص: 42
سوم: اين كه كسى كه آن چيز نجس در دست او بوده، بگويد: «آن چيز را آب كشيدم يا آن چيز پاك شده» و لازم نيست كه آن شخص عادل باشد، ولى نبايد متهم به بى مبالاتى در مورد طهارت و نجاست باشد.
چهارم: اين كه مسلمانى آن را آب بكشد، اگرچه معلوم نباشد كه درست آب كشيده يا نه.
پنجم: اين كه مسلمانى كه آن چيز متعلّق به او بوده، با شرايطى كه گفته شد، غايب شود.
«مسألۀ 219» اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نمى كند، نبايد به حال خود اعتنا كند و بايد مانند مردم معمولى رفتار نمايد؛ يعنى چيزى را كه آنها پاك مى دانند، پاك بداند.
«مسألۀ 220» خوردن و آشاميدن از ظرفى كه از پوست سگ، خوك يا مردار ساخته شده، حرام است و نبايد آن ظرف را در وضو گرفتن و غسل كردن و نيز در كارهايى كه بايد با چيز پاك انجام داد به كار برند؛ بلكه احتياط مستحب آن است كه از چرم سگ، خوك و مردار در هيچ كارى استفاده نكنند.
«مسألۀ 221» استفاده كردن از ظرف طلا و نقره در خوردن، آشاميدن، وضو گرفتن، غسل كردن، تطهير نجاسات و امثال آنها حرام است و احتياط واجب اين است كه از آنها در زينت اطاق نيز استفاده نشود، و نگاه داشتن آنها نيز خالى از اشكال نيست.
«مسألۀ 222» ساختن ظرف طلا و نقره و مزدى كه براى آن مى گيرند احتياطاً حرام است.
«مسألۀ 223» خريد و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضى كه فروشنده مى گيرد احتياطاً حرام است.
«مسألۀ 224» اگر گيرۀ استكان از طلا يا نقره ساخته شده باشد و بعد از برداشتن استكان به آن ظرف گفته شود، استعمال آن چه به تنهايى و چه با استكان حرام است و
ص: 43
اگر به آن ظرف گفته نشود، استعمال آن مانعى ندارد.
«مسألۀ 225» استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند، اشكال ندارد؛ اگرچه استعمال ظرفى كه روى آن را آب نقره داده اند، مكروه است؛ بلكه بنابر احتياط واجب آب خوردن از آن با دهان نهادن بر جايى كه با نقره پوشانده شده، جايز نيست.
«مسألۀ 226» اگر فلزّى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدرى زياد باشد كه به آن ظرف، ظرف طلا يا نقره نگويند، استعمال آن مانعى ندارد.
«مسألۀ 227» اگر غذايى را كه در ظرف طلا و نقره است به منظور پرهيز از حرام در ظرف ديگرى بريزند، اين استعمال اشكال ندارد؛ ولى اگر بخواهند در ظرف دوم غذا بخورند، چنانچه خالى كردن ظرف طلا و نقره به اين خاطر نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا و نقره جايز نيست، اين استعمال حرام مى باشد.
«مسألۀ 228» استعمال بادگير قليان، غلاف شمشير و كارد، اگر از طلا يا نقره باشند، اشكال ندارد؛ ولى احتياط واجب اين است كه چيزهايى مثل عطردان، سرمه دان، قاب قرآن و مانند آنها، از طلا و نقره نباشند.
«مسألۀ 229» استعمال ظرف طلا يا نقره براى خوردن و آشامدن و يا استعمالات ديگر، در حال ناچارى اشكال ندارد؛ بلكه در صورتى كه ناچار شود كه دست يا صورت يا بدن خود را با آبى كه در ظرف طلا يا نقره است بشويد، مى تواند آنها را به نيّت وضو يا غسل بشويد؛ ولى اگر اضطرارى به شستن اعضاى وضو يا غسل با آن آب نداشته باشد، نمى تواند با آن وضو گرفته و يا غسل كند، بلكه بايد تيمّم نمايد.
«مسألۀ 230» استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا و نقره است يا از چيز ديگر، اشكال ندارد.
(دفع ادرار و مدفوع)
«مسألۀ 231» واجب است انسان هنگام تخَلّى و مواقع ديگر، عورت خود را از
ص: 44
مردان و زنانى كه مكلّفند، اگرچه مثل خواهر، برادر و يا مادر به او محرم باشند و همچنين از ديوانه مميّز و بچّه هاى مميّز كه خوب و بد را مى فهمند، بپوشاند ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
«مسألۀ 232» لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند و اگر مثلاً با دست نيز آن را بپوشاند، كافى است.
«مسألۀ 233» انسان نبايد در حال تخَلّى به گونه اى بنشيند كه بگويند رو يا پشت به قبله نشسته است.
«مسألۀ 234» اگر هنگام تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قبله برگرداند، بنابر احتياط كفايت نمى كند؛ و اگر رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت خود را رو يا پشت به قبله ننمايد.
«مسألۀ 235» در هنگام استبراء و تطهيرِ مخرجِ ادرار و مدفوع، رو يا پشت به قبله بودن اشكالى ندارد، هرچند بهتر است كه در اين حالت نيز رو يا پشت به قبله ننشيند.
«مسألۀ 236» اگر براى آن كه نامحرم او را نبيند مجبور شود رو يا پشت به قبله بنشيند، بايد رو يا پشت به قبله بنشيند؛ و نيز اگر به دليل ديگرى ناچار باشد كه رو يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.
«مسألۀ 237» احتياط مستحب آن است كه بچّه را در وقت تخلّى رو يا پشت به قبله ننشانند و اگر خود بچّه بنشيند نيز جلوگيرى از او واجب نيست.
«مسألۀ 238» در چهار جا تخلّى حرام است:
اوّل: در كوچه هاى بن بست و مانند آن در صورتى كه صاحبان آن اجازه نداده باشند.
دوم: در ملك كسى كه اجازه تخلّى نداده است. سوم: در جايى كه براى عدۀ مخصوصى وقف شده است، مثل بعضى از مدرسه ها. چهارم: روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد؛ و يا در هر جايى كه موجب بى احترامى به مقدسات دينى گردد.
«مسألۀ 239» در سه صورت، مخرج مدفوع فقط با آب پاك مى شود:
ص: 45
اوّل: آن كه همراه مدفوع، نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد. دوم: آن كه نجاستى از خارج به مخرج مدفوع رسيده باشد. سوم: آن كه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. در غير اين سه صورت مى شود مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعداً گفته مى شود، با پارچه و سنگ و مانند آنها پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.
«مسألۀ 240» مخرج ادرار با غير آب پاك نمى شود و اگر با آب جارى يا كُر، يك مرتبه بشويند كافى است؛ ولى احتياط واجب آن است كه با آب قليل، دو مرتبه بشويند و چنانچه بول كسى از غير مجراى طبيعى خارج شود، اگر بخواهد محلّ خروج ادرار را با آب قليل بشويد، بايد دو مرتبه آن را بشويد.
«مسألۀ 241» اگر مخرج مدفوع را با آب بشويند، بايد چيزى از مدفوع در آن نماند، ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر در مرتبۀ اوّل به گونه اى شسته شود كه ذرّه اى از مدفوع در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
«مسألۀ 242» هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اينها مدفوع را از مخرج برطرف كنند، محل پاك مى شود و باقى ماندن اثرى از آن كه معمولاً جز با آب پاك نمى شود، اشكال ندارد.
«مسألۀ 243» لازم نيست با سه سنگ يا پارچه مخرج را پاك كنند، بلكه با اطراف يك سنگ يا يك پارچه هم كافى است، امّا مراعات سه مرتبه احتياطاً لازم است هرچند با كمتر از آن نيز محل پاك شود و اگر با سه مرتبه پاك نشود، بايد به قدرى ادامه دهد كه محل پاك شود و اگر با استخوان و سرگين محل را پاك كند، پاك شدن آن، محلّ اشكال است؛ و اگر با چيزهايى كه احترام آنها لازم است خود را پاك كند، معصيت كرده است و حتى گاهى موجب كفر مى شود، ولى مخرج پاك مى گردد.
«مسألۀ 244» اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه - اگرچه هميشه بعد از ادرار يا مدفوع فوراً تطهير مى كرده - بايد خود را تطهير نمايد.
«مسألۀ 245» اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهير كرده يا نه، نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند.
ص: 46
«مسألۀ 246» استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرون آمدن ادرار انجام مى دهند و هدف از انجام آن خارج كردن ادرار باقى مانده در مجراى ادرار و اطمينان از پاكى آن مى باشد؛ و داراى اقسامى است، بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن ادرار، اگر مخرج مدفوع نجس شده، اوّل آن را تطهير كنند و بعد سه دفعه با انگشت ميانۀ دست چپ از مخرج مدفوع تا بيخ آلت بكشند و بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن، سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
«مسألۀ 247» آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و تحريك شهوت جنسى از انسان خارج مى شود و به آن «مَذْى» مى گويند، پاك است و نيز آبى كه گاهى بعد از خروج منى بيرون مى آيد و به آن «وَذْى» گفته مى شود و آبى كه گاهى بعد از ادرار بيرون مى آيد و به آن «وَدْى» مى گويند، پاك است و چنانچه انسان بعد از ادرار استبراء كند و بعد از آن آبى از او خارج شود و شك كند كه ادرار است يا يكى از اينها، پاك مى باشد.
«مسألۀ 248» اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مى باشد و چنانچه وضو گرفته باشد، وضويش باطل مى شود؛ ولى اگر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك مى باشد و وضو را نيز باطل نمى كند.
«مسألۀ 249» كسى كه استبراء نكرده، اگر به واسطۀ آن كه مدتى از ادرار كردن او گذشته، يقين كند كه ادرار در مجرا نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مى باشد و وضو را نيز باطل نمى كند.
«مسألۀ 250» اگر انسان بعد از ادرار استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا ادرار است يا منى، واجب است غسل كرده و وضو نيز بگيرد، ولى اگر وضو نگرفته باشد، فقط گرفتن وضو كافى است.
«مسألۀ 251» براى زن استبراء از ادرار نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك
ص: 47
است يا نه، پاك مى باشد و وضو و غسل او نيز باطل نمى شود.
«مسألۀ 252» ادرار كردن پس از خارج شدن منى كه به آن استبراى از منى مى گويند، موجب پاكسازى مجراى ادرار از منى مى شود و اگر كسى بدون استبراء از منى غسل كند و پس از غسل رطوبتى مشكوك در خود بيابد و احتمال دهد كه منى باشد، بايد دوباره غسل نمايد.
«مسألۀ 253» مستحب است در هنگام تخلّى (دفع ادرار و مدفوع) جايى بنشيند كه كسى او را نبيند و هنگام وارد شدن به مكان تخلى، اوّل پاى چپ و هنگام بيرون آمدن، اوّل پاى راست را بگذارد. همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند و سنگينى بدن را بر روى پاى چپ بيندازد.
«مسألۀ 254» نشستن روبروى خورشيد و ماه در حال تخلى مكروه است، ولى اگر عورت خود را به وسيله اى - حتى با دست - بپوشاند مكروه نيست. همچنين در حال تخلّى نشستن روبروى باد و در جاده، خيابان، كوچه، درِ خانه و هر جايى كه محل عبور و مرور باشد مكروه است، بلكه در بعضى از شرايط حرام مى باشد. همچنين تخلى در زير درختى كه ميوه مى دهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست و حرف زدن در حال تخلى، مكروه مى باشد، ولى اگر ذكر خدا بگويد يا ناچار باشد كه صحبت كند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 255» ايستاده ادرار كردن و ادرار كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب، خصوصاً آب راكد و بالاخصّ به هنگام شب، مكروه است.
«مسألۀ 256» خوددارى كردن از دفع ادرار و مدفوع، مكروه است و اگر ضرر قابل توجهى داشته باشد، حرام است.
«مسألۀ 257» مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى، ادرار كند.
ص: 48
«مسألة 258» وضو عملى است شامل شستن و مسح كردن برخى از اعضاى بدن كه انسان به دستور خداوند متعال و براى تقرّب به او انجام مى دهد و خود به تنهايى عبادت و مستحب و موجب تطهير قلب است و طهارت حاصل از وضو از شرايط صحت نماز و طواف است.
«مسألۀ 259» در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر و روى پاها را مسح كنند.
«مسألة 260» وضو را مى توان به صورت ترتيبى يا ارتماسى انجام داد. وضوى ترتيبى آن است كه آب را روى صورت و هر يك از دستها بريزد و به ترتيبى كه گفته خواهد شد از بالا به پايين بشويد؛ ولى وضوى ارتماسى به نحوى كه در مسألۀ 286 خواهد آمد، انجام مى شود.
«مسألۀ 261» درازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى - جايى كه معمولاً موى سر مى رويد - تا آخر چانه شست و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شست قرار مى گيرد، بايد شسته شود و اگر مختصرى از اين مقدار را نيز نشويد، وضو باطل است و براى آن كه يقين كند اين مقدار كاملاً شسته شده، بايد كمى از اطراف آن را نيز بشويد.
«مسألۀ 262» اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگ تر از معمول مردم باشد، به طورى كه فاصلۀ بين انگشت وسط و شست او بيشتر و يا كمتر از مقدار معمول را بر روى صورت او فرا بگيرد، بايد ملاحظه كند كه افراد معمولى چه مقدار از صورت خود را مى شويند و او نيز همان مقدار را بشويد. همچنين اگر در پيشانى او مو روييده يا جلوى سر او مو نداشته باشد، بايد به اندازۀ معمول پيشانى را بشويد.
«مسألۀ 263» اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست كه نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد،
ص: 49
بايد پيش از وضو وارسى كند كه اگر مانعى هست برطرف نمايد.
«مسألۀ 264» اگر پوست صورت از بين مو پيدا باشد، بايد آب را به پوست برساند و اگر پيدا نباشد، شستن ظاهر مو كافى است و رساندن آب به زير آن لازم نيست.
«مسألۀ 265» اگر شك كند كه پوست صورت از بين موها پيدا است يا نه، بايد آب را به پوست صورت برساند و بنابر احتياط واجب مو را هم بشويد.
«مسألۀ 266» شستن داخل بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شوند واجب نيست، ولى براى آن كه يقين كند از جاهايى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را نيز بشويد و كسى كه نمى دانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر نداند در وضوهايى كه گرفته اين مقدار را شسته يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته باشد، نمازهايى كه خوانده صحيح است، امّا اگر وقت باقى باشد، بايد وضو بگيرد و نماز را اعاده كند و نمازهاى بعدى را نيز نمى تواند با اين وضو بخواند و بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 267» براى شستن صورت بايد آب را از بالا به سمت پايين بر روى آن جارى كرد و احتياط واجب آن است كه شستن صورت را از پيشانى شروع و در چانه تمام نمايد. براى شستن دست ها نيز بايد آنها را از آرنج به سمت سر انگشتان بشويد و اگر صورت يا دست ها را از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.
«مسألۀ 268» اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه رطوبت دست به قدرى باشد كه به واسطۀ كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود و عرفاً بگويند كه دست يا صورت را شسته است، كافى است.
«مسألۀ 269» بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتان بشويد.
«مسألۀ 270» براى آن كه يقين كند آرنج را كاملاً شسته، بايد مقدارى بالاتر از آرنج را نيز بشويد.
«مسألۀ 271» كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را از مچ تا سر انگشتان
ص: 50
شسته، در هنگام وضو بايد دستها را تا سر انگشتان بشويد و اگر فقط تا مچ بشويد، وضوى او باطل است.
«مسألۀ 272» در وضو، شستن صورت و دستها در مرتبۀ اوّل واجب، در مرتبۀ دوم جايز و در مرتبۀ سوم و بيشتر از آن حرام مى باشد و مقصود از يك بار شستن اين است كه يك بار تمام عضو به قصد وضو شسته شود و اگر با يك مشت آب، تمام عضو شسته شود و آن را به قصد وضو بريزد، يك مرتبه حساب مى شود، چه قصد بكند كه با آن آب يك مرتبه عضو را بشويد و چه قصد نكند.
«مسألۀ 273» بعد از شستن هر دو دست، بايد جلوى سر را با كف دست مسح كند و بنابر احتياط واجب بايد مسح سر با دست راست باشد و بنابر احتياط مستحب بايد دست را از بالا به پايين بكشد.
«مسألۀ 274» يك قسمت از چهار قسمت سر كه بالاى پيشانى و روى سر است جاى مسح مى باشد و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافى است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه از درازا به اندازۀ درازاى يك انگشت و از پهنا به اندازۀ پهناى سه انگشت بسته، مسح نمايد.
«مسألۀ 275» لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر نيز صحيح است؛ ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مى ريزد يا به جاهاى ديگر سر مى رسد، بايد بيخ موها را مسح كند يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد و اگر موهايى را كه به صورت مى ريزند يا به جاهاى ديگر سر مى رسند جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد يا بر موى جاهاى ديگر سر كه جلوى آن آمده مسح كند، مسح او باطل است.
«مسألۀ 276» بعد از مسح سر بايد با رطوبت آب وضو كه در دست مانده، روى پاها را از سر انگشتان تا برآمدگى روى پا مسح كند و احتياط مستحب آن است كه تا مفصل پا
ص: 51
را مسح نمايد.
«مسألۀ 277» پهناى مسح پا بنابر احتياط بايد به اندازه سه انگشت بسته باشد، ولى بهتر آن است كه با تمام كف دست، تمام روى پا را مسح كنند.
«مسألۀ 278» اگر براى مسح پا همۀ دست را روى پا بگذارد و كمى بكشد صحيح است.
«مسألۀ 279» در مسح سر و روى پاها بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را نگهداشته و سر يا پا را به آن بكشد، وضوى او باطل است؛ ولى اگر هنگامى كه دست را مى كشد سر يا پا مختصرى حركت كند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 280» جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى مرطوب باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است؛ ولى اگر رطوبت آن به قدرى كم باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مى شود را فقط از رطوبت كف دست بدانند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 281» بعد از تمام شدن شستن دست چپ، نبايد آبى از خارج به كف دست ها برسد و مسح بايد با رطوبت باقى مانده در كف دست انجام گيرد و احتياط واجب اين است كه از بقيۀ اعضاى وضو نيز رطوبتى به كف دست ها نرسد و اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده باشد، احتياط واجب آن است كه از ريش و ابرو و مژگانى كه داخل در حدّ صورتند رطوبت گرفته و با آن مسح نمايد.
«مسألۀ 282» اگر رطوبت كف دست فقط به اندازۀ مسح سر باشد، مى تواند سر را با همان رطوبت مسح كند و براى مسح پاها از ريش و ابرو و مژگانى كه داخل در حدّ صورتند، رطوبت بگيرد.
«مسألۀ 283» اگر پس از مسح، شك كند كه مسح را صحيح انجام داده يا نه، مى تواند جاى مسح را خشك كرده و دوباره مسح نمايد.
«مسألۀ 284» مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است، ولى اگر به واسطۀ سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد،
ص: 52
مسح كردن بر آنها اشكال ندارد و اگر روى كفش نجس باشد، بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.
«مسألۀ 285» اگر بر روى پا نجاستى كه از ناحيه جراحت محلّ مسح نيست، وجود داشته باشد و نتواند براى مسح آن را آب بكشد، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 286» در وضوى ارتماسى، انسان مى تواند تنها صورت را به قصد وضو با مراعات شستن از بالا از طرف پيشانى در آب فرو برد، ولى مسح سر و پاها با رطوبت دست در وضوى ارتماسى اشكال دارد، بنابر اين مى توان در شستن دست راست آن را به قصد وضوى ارتماسى از طرف آرنج در آب فرو برد و در شستن دست چپ، آن را نيز به نحو ارتماسى در آب فرو برد ولى قسمتى از كف دست را باقى گذاشت و آن را با دست راست به صورت ترتيبى شست و در اين صورت مسح با رطوبت باقى مانده در دست اشكال ندارد. در وضوى ارتماسى از ابتداى فرو بردن صورت و دست ها در آب تا خروج آنها، بايد قصد شستن به نيّت وضو داشته باشد و كفايت قصد وضوى ارتماسى در حال بيرون آوردن صورت و دست محلّ اشكال است.
«مسألۀ 287» اگر برخى از اعضاى وضو را به نحوى كه گفته شد با وضوى ارتماسى و برخى ديگر را با وضوى ترتيبى بشويد، اشكالى ندارد.
«مسألۀ 288» كسى كه وضو مى گيرد، مستحب است هنگامى كه نگاهش به آب مى افتد، بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ الَّذى جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً ولَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً» يعنى:
«با نام خدا آغاز مى كنم و با كمك از او وضو مى گيرم، همۀ حمد و سپاس از آنِ خدايى است كه آب را پاكيزه قرار داده و آن را نجس قرار نداده است» و هنگامى كه پيش از وضو دست خود را مى شويد، بگويد: «أَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّرينَ» يعنى:
ص: 53
«خدايا مرا از توبه كنندگان و پاك شوندگان قرار بده» و در وقت مضمضه كردن (يعنى آب در دهان گرداندن) بگويد: «أَللّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى يَوْمَ أَلْقاكَ وَأَطْلِقْ لِسانى بِذِكْرِكَ» يعنى: «خدايا روزى كه با تو ديدار مى كنم، دليلم را به من تلقين كن و زبانم را به ياد خود بگشا» و در وقت استنشاق (يعنى آب در بينى كردن) بگويد: «أَللّهُمَّ لاتُحَرِّمْ عَلَىَّ ريٖحَ الجَنَّةِ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ يَشُمُّ ريٖحَهَا وَرَوْحَها وَطيٖبَها» يعنى: «خدايا بوى بهشت را بر من حرام مگردان، و از كسانى قرارم ده كه نسيم و عطر بهشت را مى بويند» و در هنگام شستن صورت بگويد: «أَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّ فيهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهى يَوْمَ تَبْيَضُّ فيهِ الْوُجُوهُ» يعنى: «خدايا رويم را در آن روز كه چهره ها سياه مى گردند سپيد گردان، و در آن روزى كه چهره ها سپيد مى شوند، رويم را سياه مگردان» و در وقت شستن دست راست بخواند: «أَللّهُمَّ أَعْطِنى كِتابى بِيَميٖنى وَالْخُلْدَ فى الْجِنَانِ بِيَسارى وَحاسِبْنى حِسابَاً يَسيٖراً» يعنى: «خدايا نامۀ كردارم را به دست راستم بده، و جاودانى در بهشت را به دست چپم، و حساب مرا آسان فرما» و هنگام شستن دست چپ بگويد: «أَللّهُمَّ لاتُعْطِنى كِتابى بِشِمالى وَلا مِنْ وَراءِ ظَهْرى ولا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً إِلى عُنُقى، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيٖرانِ» يعنى: «خدايا نامۀ كردارم را به دست چپ و از پشت سر به من مده، و دستم را به گردنم مبند، و من از پاره هاى آتش سوزان جهنم به تو پناه مى برم» و هنگامى كه سر را مسح مى كند، بگويد: «أَللّهُمَ غَشِّنى بِرَحْمَتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَعَفْوِكَ» يعنى: «خدايا مرا با رحمت و بركتها و بخشايش خود در بر گير» و در وقت مسح پا بخواند: «أَللّهُمَ ثَبِّتْنى عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فيٖهِ الأَقْدامُ وَاجْعَلْ سَعْيى فى ما يُرْضيٖكَ عَنّى يَا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرامِ» يعنى: «خدايا آن روز كه گامها بر صراط مى لغزند، گام مرا ثابت و استوار بدار، و كوششم را در آنچه از من خرسند مى شوى قرار ده، اى دارنده شكوه و بزرگوارى».
شرايط صحيح بودن وضو سيزده چيز است:
* شرط اوّل: آب وضو پاك باشد.
ص: 54
* شرط دوم: آب وضو مطلق باشد.
«مسألۀ 289» وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگرچه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد و اگر با آن وضو نمازى نيز خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
«مسألۀ 290» اگر غير از آب گِل آلود مضاف، آب ديگرى براى وضو در اختيار نداشته باشد، چنانچه وقت نماز تنگ باشد، بايد تيمّم كند و اگر وقت داشته باشد، بايد صبر كند تا آب صاف شود و وضو بگيرد.
* شرط سوم: آب وضو و همچنين فضايى كه در آن وضو مى گيرد، مباح باشد.
«مسألۀ 291» وضو با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه (مگر از نهرهاى بزرگ به ترتيبى كه در مسألۀ 295 مى آيد) حرام و باطل است؛ ولى اگر سابقاً راضى بوده و انسان نمى داند كه از رضايت خود برگشته يا نه، وضو صحيح است و نيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بريزد، اگر محل منحصر باشد - يعنى غير از مكان غصبى مكان ديگرى نداشته باشد - و وضو موجب ريزش آب به محل غصبى باشد، وضو باطل و حرام است و بايد تيمّم كند و نماز بخواند.
«مسألۀ 292» وضو گرفتن از حوض مدرسه اى كه انسان نمى داند آن حوض را براى همۀ مردم وقف كرده اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتى كه معمولاً مردم از آب آن وضو بگيرند و وضو گرفتن آنان نشانۀ رضايت متولّى باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 293» كسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را براى همۀ مردم وقف كرده اند يا براى كسانى كه درآنجا نماز مى خوانند، نمى تواند از حوض آن وضو بگيرد؛ ولى اگر معمولاً كسانى هم كه نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضو بگيرند و وضو گرفتن آنان نشانۀ رضايت متولّى باشد، مى تواند از حوض آن وضو بگيرد.
«مسألۀ 294» وضو گرفتن از حوض پاساژها و مسافرخانه ها و مانند آنها، براى كسانى كه ساكن آن اماكن نيستند، در صورتى صحيح است كه معمولاً كسانى هم كه
ص: 55
ساكن آن جاها نيستند، با آب آنها وضو بگيرند و وضو گرفتن آنان نشانۀ رضايت صاحبان آن محل باشد.
«مسألۀ 295» وضو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگرچه انسان نداند كه صاحبان آنها راضى هستند يا نه، اشكال ندارد؛ ولى اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهى كنند، احتياط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگيرد.
«مسألۀ 296» اگر فراموش كند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد، وضوى او صحيح است.
* شرط چهارم: ظرف آب وضو مباح باشد.
* شرط پنجم: ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.
«مسألۀ 297» اگر آب در ظرف غصبى باشد و غير از آن، آب ديگرى براى وضو نداشته باشد، بايد تيمّم كند و چنانچه با آن آب وضو بگيرد، وضوى او باطل است؛ ولى اگر بتواند آب را در ظرف مباح خالى كند و بعد از آب آن ظرف وضو بگيرد، وضوى او صحيح است بلكه اگر آب متعلّق به خود او باشد، بايد اين كار را انجام دهد و سپس با آن آب وضو بگيرد و اگر آب مباح ديگرى در اختيار داشته باشد، چنانچه در آن ظرف غصبى وضوى ارتماسى بگيرد و يا با آن ظرف آب به صورت و دستها بريزد، وضوى او باطل است، ولى اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به صورت و دستها بريزد، وضوى او صحيح است، اگرچه از جهت تصرّف در ظرف غصبى، مرتكب فعل حرام شده است.
«مسألۀ 298» اگر آب در ظرف طلا يا نقره باشد و غير از آن آب ديگرى براى وضو نداشته باشد، چنانچه ظرف ديگرى كه از طلا و نقره نباشد، در اختيار داشته باشد، بايد آب را در آن ظرف ريخته و با آن وضو بگيرد و چنانچه ظرف ديگرى در اختيار نداشته باشد، بايد تيمّم كند و چنانچه با آب آن ظرف وضو بگيرد، وضويش صحيح نيست و اگر غير از آبى كه در ظرف طلا يا نقره است، آب ديگرى در اختيار داشته باشد، چنانچه در آن ظرف طلا يا نقره وضوى ارتماسى بگيرد و يا با آن ظرف آب به صورت و دستها بريزد، وضوى او باطل است، ولى اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به
ص: 56
صورت و دستها بريزد، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 299» اگر در حوضى كه مثلاً يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است وضو بگيرد، وضوى او صحيح است، مگر اين كه وضوى او تصرّف در غصب حساب شود؛ ولى غالباً با وضو گرفتن از آن حوض، تصرف در آجر يا سنگ غصبى صدق نمى كند.
«مسألۀ 300» اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
* شرط ششم: اعضاى وضو هنگام شستن و مسح كردن، پاك باشند.
«مسألۀ 301» اگر پيش از تمام شدن وضو، جايى كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضو صحيح است.
«مسألۀ 302» اگر غير از اعضاى وضو جاى ديگرى از بدن نجس باشد، وضو صحيح است؛ ولى اگر مخرج ادرار يا مدفوع را تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آن است كه اوّل آن را تطهير كند و بعد وضو بگيرد.
«مسألۀ 303» اگر يكى از اعضاى وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در هنگام وضو متوجه پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده، وضوى او باطل است و اگر مى داند كه متوجه بوده يا شك دارد كه متوجه بوده يا نه، وضوى او صحيح است و در هر صورت براى اعمال بعدى بايد جايى را كه نجس بوده، آب بكشد.
«مسألۀ 304» اگر بريدگى يا زخمى در صورت يا دست باشد كه خون آن بند نمى آيد و آب براى آن ضرر نداشته باشد، بايد آن را در آب كُر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد و بعد به دستورى كه گفته شد، وضوى ارتماسى بگيرد.
* شرط هفتم: وقت براى وضو و نماز كافى باشد.
«مسألۀ 305» هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد، كمتر از يك ركعت از نماز را مى تواند در وقت آن بخواند، بايد تيمّم كند و اگر يك ركعت يا بيشتر را بتواند
ص: 57
داخل وقت بجا آورد، ولى مقدارى از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بين تيمم و وضو مخير است، اگرچه بعيد نيست كه تيمم موافق با احتياط باشد؛ ولى اگر براى وضو و تيمّم به يك اندازه وقت لازم باشد، بايد وضو بگيرد.
«مسألۀ 306» كسى كه در تنگى وقتِ نماز بايد تيمّم كند، اگر براى خواندن نمازى كه وقتش تنگ شده وضو بگيرد، وضوى او باطل است و اگر به قصد ديگرى مثل دست زدن به قرآن و يا با طهارت بودن وضو بگيرد نيز وضويش خالى از اشكال نيست.
* شرط هشتم: به قصد قربت (يعنى براى انجام فرمان خداوند) وضو بگيرد و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد، باطل است.
«مسألۀ 307» لازم نيست نيّت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، ولى بايد در تمام مدّت وضو گرفتن، متوجه باشد كه وضو مى گيرد، به گونه اى كه اگر از او بپرسند: چه مى كنى؟ بگويد: وضو مى گيرم.
* شرط نهم: وضو را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد؛ يعنى اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد و احتياطاً بايد پاى راست را پيش از پاى چپ مسح كند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد، وضوى او باطل است.
* شرط دهم: كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.
«مسألۀ 308» اگر بين كارهاى وضو به قدرى فاصله شود كه عرفاً يك عمل واحد به حساب نيايد و نگويند كه اين شخص در حال وضو گرفتن است، وضوى او باطل است و خشك شدن اعضاى سابق وضو نيز اگر بيانگر اين حالت باشد، وضو را باطل مى كند.
«مسألۀ 309» اگر كارهاى وضو را پشت سر هم بجا آورد، ولى به واسطۀ گرماى هوا يا حرارت زياد بدن و مانند آن اعضاى وضو خشك شوند، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 310» راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوى او صحيح است.
* شرط يازدهم: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد
ص: 58
و اگر ديگرى او را وضو دهد، وضويش باطل است و نيز اگر در ريختن آب به صورت و دستها او را يارى كند، اگرچه پس از آن خود وى آن آب را به قصد وضو بر آن عضو جارى كند، صحّت وضوى او محلّ اشكال است.
«مسألۀ 311» آوردن آب، باز كردن شير آب و ريختن آب در كف دست كسى كه مى خواهد وضو بگيرد، اشكال ندارد. همچنين اگر كسى به جهتى ديگر آب را مثلاً از مكان بلندى بريزد و شخص ديگر اعضاى وضو را به قصد وضو در زير آن آب بشويد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 312» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد، بايد در قسمتهايى كه نمى تواند، نايب بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد نيز بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد، ولى بايد خود او نيّت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمى تواند، بايد نايب دستش را بگيرد و به محل مسح او بكشد و اگر اين نيز ممكن نباشد، بايد از دستش رطوبت بگيرند و با آن رطوبت، سر و پاى او را مسح كنند.
«مسألۀ 313» براى اعمالى از وضو كه خود مى تواند آنها را به تنهايى انجام دهد، نبايد كمك بگيرد.
* شرط دوازدهم: استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
«مسألۀ 314» كسى كه مى ترسد در صورت وضو گرفتن مريض شود، يا بيمارى او شدت يابد، يا زمان بهبودى او طولانى تر شود، يا درمان بيمارى مشكل گردد به طورى كه تحمّل آن براى وى سخت باشد و همچنين كسى كه مى ترسد در صورتى كه آب را به مصرف وضو برساند، دچار تشنگى شديد شود، مى تواند تيمّم كند؛ ولى اگر بترسد كه تشنگى شديد براى وى ضرر قابل توجهى داشته باشد، بايد تيمّم كند و اگر نداند كه آب براى او ضرر دارد و وضو بگيرد و بعد بفهمد كه ضرر شديدى كه از نظر شرع حرام است داشته، وضوى او بنا بر احتياط باطل است و در غير اين صورت صحيح مى باشد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با آن وضو نماز نخواند و تيمّم كند.
«مسألۀ 315» اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه وضو با آن صحيح
ص: 59
است، ضرر نداشته و بيشتر از آن ضرر داشته باشد، بايد با همان مقدار كم وضو بگيرد.
* شرط سيزدهم: در اعضاى وضو، چيزى مانع از رسيدن آب به عضو نباشد.
«مسألۀ 316» اگر بداند چيزى به اعضاى وضو چسبيده، ولى شك داشته باشد كه از رسيدن آب به پوست جلوگيرى مى كند يا نه، بايد آن را برطرف كند يا آب را به زير آن برساند.
«مسألۀ 317» رنگ موهايى كه افراد براى رنگ كردن مو يا ابروى خود به كار مى برند و نيز رنگ جوهر خودكار يا خودنويس كه بر دست مى ماند، چنانچه جرم نداشته و تنها رنگ باشند، براى وضو اشكال ندارند.
«مسألۀ 318» اگر زير ناخن چرك باشد، در صورتى كه چرك مانع از رسيدن آب به ظاهر بدن شود، بايد برطرف شود. بنابراين چنانچه زير ناخنِ كوتاه كه جزء ظاهر بدن محسوب نمى شود، چرك باشد، وضو اشكال ندارد؛ ولى اگر ناخن را بگيرند، در صورتى كه چرك مانع از رسيدن آب به پوست باشد، بايد براى وضو آن چرك را برطرف كنند و نيز اگر ناخن بيشتر از حدّ معمول بلند باشد، بايد چرك زير مقدارى از ناخن را كه از حدّ معمول بلندتر است برطرف نمايند تا آب به ظاهر بدن برسد.
«مسألۀ 319» اگر در صورت، دستها، جلوى سر و يا روى پاها به واسطۀ سوختن يا چيز ديگرى برآمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافى است و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن نيز كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند؛ ولى چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن چسبيده و گاهى بلند شود، در صورتى كه مشقّت نداشته باشد، بايد آن را قطع كند يا آب را به زير آن برساند.
«مسألۀ 320» اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، مثل آن كه بعد از گِل كارى شك كند كه گِل به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند يا با دست ماليدن يا به نحو ديگرى اطمينان پيدا كند كه اگر مانعى بوده، برطرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
ص: 60
«مسألۀ 321» اگر جايى كه بايد آن را شست و مسح كرد چرك باشد، در صورتى كه چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد، لازم نيست براى وضو آن را برطرف كند و همچنين اگر بعد از گچ كارى و مانند آن، چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمى نمايد بر دست باقى بماند، اشكال ندارد، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مى رسد يا نه، بايد آنها را برطرف كند.
«مسألۀ 322» اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاى وضو مانعى براى رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در هنگام وضو آب را به آن جا رسانده يا نه، وضوى او صحيح است، ولى اگر بداند كه هنگام وضو متوجه آن مانع نبوده، بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 323» اگر در بعضى از اعضاى وضو مانعى باشد كه گاهى آب بخودى خود زير آن رسيده و گاهى نمى رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه، وضوى او صحيح است؛ ولى چنانچه بداند هنگام وضو متوجه رسيدن آب به زير آن نبوده، بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 324» اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاى وضو ببيند و نداند هنگام وضو وجود داشته يا بعد پيدا شده، وضوى او صحيح است؛ ولى اگر بداند كه در وقت وضو توجهى به بودن يا نبودن آن مانع نداشته، احتياط واجب آن است كه دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 325» اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در اعضاى وضو بوده يا نه، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 326» كسى كه در كارهاى وضو و شرايط آن مثل پاك بودن آب و غصبى نبودن آن خيلى شك مى كند، نبايد به شك خود اعتنا كند و بايد مطابق معمول مردم رفتار
ص: 61
كند.
«مسألۀ 327» اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه، بنا را بر اين مى گذارد كه وضوى او باقى است، ولى اگر بعد از ادرار استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو، رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند ادرار است يا رطوبت پاك، وضوى او باطل است.
«مسألۀ 328» كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه، بايد وضو بگيرد.
«مسألۀ 329» كسى كه مى داند وضو گرفته و حَدَثى (يعنى چيزى كه باعث باطل شدن وضو است) هم از او سر زده - مثلاً ادرار كرده - اگر نداند كدام جلوتر بوده، چه زمان يكى را بداند و چه نداند، چنانچه هنوز نماز نخوانده است، بايد وضو بگيرد و اگر در بين نماز است، بايد نماز را قطع كند و وضو بگيرد و اگر نماز را خوانده است، بايد وضو بگيرد و نمازى را كه خوانده دوباره بخواند.
«مسألۀ 330» اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است ولى بايد براى نمازهاى بعدى وضو بگيرد.
«مسألۀ 331» اگر در بين نماز شك كند و نداند كه وضو گرفته يا نه، نماز او باطل است و بايد وضو بگيرد و نماز را از سر بگيرد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه آن نماز را با همان حالت به پايان رسانده و سپس وضو گرفته و آن را اعاده كند.
«مسألۀ 332» اگر بعد از نماز بداند كه وضوى او باطل شده است ولى شك كند كه قبل از نماز وضوى او باطل شده يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.
«مسألۀ 333» اگر انسان مرضى داشته باشد كه ادرار او قطره قطره بريزد يا نتواند از بيرون آمدن مدفوع خوددارى كند، چنانچه يقين داشته باشد كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مى كند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مى كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار اعمال واجب نماز باشد، بايد در وقتى كه مهلت دارد فقط اعمال واجب نماز را بجا آورد و اعمال مستحب آن مانند اذان، اقامه،
ص: 62
قنوت و اذكار مستحب آن را ترك نمايد.
«مسألۀ 334» اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نكند و در بين نماز چند دفعه قطرات ادرار از او خارج شود، وضوى اوّل كافى است، ولى چنانچه مرضى داشته باشد كه در بين نماز چند مرتبه مدفوع از او خارج شود و وضو گرفتن بعد از هر دفعه براى او مشكل نباشد، بايد ظرف آبى كنار خود بگذارد و هر بار مدفوع از او خارج شد، بنابر احتياط واجب وضو بگيرد و بقيّه نماز را بخواند.
«مسألۀ 335» كسى كه ادرار پى در پى از او خارج مى شود، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضو بخواند، مى تواند نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء را با يك وضو بخواند و قطراتى كه در بين نماز و يا بين دو نماز خارج مى شود، اشكال ندارد؛ ولى براى نمازهاى ديگر بايد وضو بگيرد و اگر ادرار به گونه اى پى در پى از او خارج شود كه نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند نيز مى تواند نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء را با يك وضو بخواند؛ ولى احتياط واجب اين است كه براى بقيۀ نمازها وضو بگيرد و در هر دو صورت مى تواند با همان وضويى كه نمازش را با آن مى خواند، نافله هاى يوميۀ همان نماز را نيز بخواند و وضوى ديگرى لازم نيست.
«مسألۀ 336» كسى كه مدفوع به گونه اى پى در پى از او خارج مى شود كه وضو گرفتن بعد از هر مرتبه براى او مشكل است، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضو بخواند، بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد بلكه اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را نيز با وضو بخواند، احتياط واجب آن است كه براى هر نماز يك وضو بگيرد و در هر دو صورت مى تواند با همان وضويى كه نمازش را با آن مى خواند، نافله هاى يوميۀ همان نماز را نيز بخواند و وضوى ديگرى لازم نيست.
«مسألۀ 337» كسى كه ادرار يا مدفوع پى در پى از او خارج مى شود، اگر در بين دو نماز حدث ديگرى از او سر بزند و يا با اختيار ادرار يا مدفوع كند، بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 338» كسى كه مدفوع يا ادرار پى در پى از او خارج مى شود، بايد پس از
ص: 63
وضو فوراً مشغول نماز شود و براى بجا آوردن سجده و تشهّد فراموش شده و نماز احتياط در صورتى كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست.
«مسألۀ 339» كسى كه ادرار او قطره قطره مى ريزد، بايد براى نماز توسط وسيله اى - مثلاً كيسه اى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن ادرار به جاهاى ديگر جلوگيرى مى كند - خود را حفظ نمايد، و احتياط واجب آن است كه پيش از وضو، مخرج ادرار را كه نجس شده آب بكشد و نيز كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن مدفوع خوددارى كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن مدفوع به جاهاى ديگر جلوگيرى نمايد و احتياط واجب آن است كه اگر مشقت نداشته باشد، پيش از وضو مخرج مدفوع را آب بكشد.
«مسألۀ 340» كسى كه ادرار يا مدفوع از او خارج مى شود، در صورتى كه ممكن باشد و مشقّت و زحمت و خوفِ ضرر نداشته باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن آن جلوگيرى نمايد و در صورتى كه براى او مشقّت نداشته باشد، بايد خود را معالجه نمايد اگر چه خرج داشته باشد.
«مسألۀ 341» كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع خوددارى كند، بعد از آن كه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايى را كه هنگام بيمارى مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد، ولى اگر در حالى كه وقت نماز باقى است مرض او خوب شود، بنابر احتياط واجب بايد نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
«مسألۀ 342» اگر مرضى داشته باشد كه نتواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند، بايد به وظيفۀ كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن مدفوع خوددارى كند عمل نمايد.
«مسألۀ 343» در شش مورد وضو گرفتن واجب است:
اوّل: براى نمازهاى واجب غير از نماز ميّت و در نمازهاى مستحب، وضو شرط صحت آن است. دوم: براى انجام دادن سجده و تشهّد فراموش شده اى كه بين آنها و
ص: 64
نماز كارى كه وضو را باطل مى كند انجام داده، مثلاً ادرار كرده است. سوم: براى طواف واجب خانۀ كعبه هرچند اصل حجّ و عمره مستحب باشد. چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد. پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند - و بنابر احتياط واجب اسامى و صفات مخصوص خداوند نيز همين حكم را دارند - و يا نذر كرده باشد كارى را انجام دهد كه وضو شرط جواز يا صحّت آن است. ششم: براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند؛ ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بى احترامى به قرآن باشد، بايد بدون اين كه وضو بگيرد قرآن را از مستراح و مانند آن بيرون آورد يا اگر نجس شده، آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خوددارى كند و بنابر احتياط واجب اسامى و صفات مخصوص خداوند نيز همين حكم را دارند.
«مسألۀ 344» لمس خط قرآن با هر قسمت از بدن براى كسى كه وضو ندارد، حرام است، ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگرى ترجمه كنند، لمس آن اشكال ندارد.
«مسألۀ 345» بازداشتن بچّه و ديوانه از لمس خط قرآن واجب نيست، ولى اگر لمس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد، بايد از آن جلوگيرى كنند.
«مسألۀ 346» هنگام تلاوت قرآن شايسته است انسان به آن گوش دهد و از صحبت كردن پرهيز كند؛ بلكه در صورتى كه بى احترامى و هتك به قرآن باشد صحبت كردن جايز نيست، ولى اگر كسى چيزى بپرسد مى تواند جواب او را بدهد.
«مسألۀ 347» كسى كه وضو ندارد، بنابر احتياط واجب نبايد اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را به هر زبانى نوشته شده باشد لمس نمايد و همچنين بنابر احتياط مستحب، نبايد اسم مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام و حضرت زهرا عليها السلام را بدون وضو لمس كند، ولى اگر اسامى معصومين عليهم السلام در نامگذارى اشخاص ديگر به كار رفته باشند، لمس آنها بدون وضو اشكال ندارد.
ص: 65
«مسألۀ 348» از انگشتر يا گردنبندى كه روى آنها اسم خدا نقش بسته است، نبايد در حال جنابت، حيض يا نفاس استفاده كرد و بنابر احتياط واجب بدون وضو نيز نبايد از آن استفاده نمود و بنابر احتياط واجب اسماء و صفات مخصوص خداوند نيز همين حكم را دارند. همچنين بنابر احتياط واجب نبايد از انگشتر يا گردنبندى كه روى آنها اسم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و يا يكى ديگر از معصومين عليهم السلام وجود دارد، در حال جنابت، حيض يا نفاس استفاده كرد، ولى اگر به گونه اى باشد كه بدن با اسم آنان تماس پيدا نكند اشكال ندارد.
«مسألۀ 349» اگر نزديك وقت نماز به قصد آمادگى براى نماز وضو بگيرد، اشكال ندارد و با آن وضو مى تواند نماز بخواند و اگر به قصد طهارت وضو گرفته باشد، هر وقت وضو بگيرد مى تواند با آن نماز بخواند.
«مسألۀ 350» كسى كه يقين دارد وقت نماز داخل شده، اگر نيّت وضوى واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 351» مستحب است انسان براى نماز ميّت، زيارت اهل قبور، رفتن به مسجد و حرم امامان عليهم السلام، همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن و لمس حاشيۀ آن و براى خوابيدن، وضو بگيرد و نيز مستحب است كسى كه وضو دارد، دوباره وضو بگيرد و اگر براى يكى از اين اعمال وضو بگيرد، مى تواند هر عملى را كه انجام دادن آن احتياج به وضو دارد بجا آورد، مثلاً مى تواند با آن وضو نماز بخواند.
«مسألۀ 352» هفت چيز وضو را باطل مى كند:
اوّل و دوم: بيرون آمدن ادرار و مدفوع، سوم: خروج باد معده و روده از مخرج مدفوع، چهارم: خوابى كه به واسطۀ آن چشم نبيند و گوش نشنود، و اگر چشم نبيند ولى گوش بشنود وضو باطل نمى شود، پنجم: بنابر احتياط واجب چيزهايى كه عقل را از بين مى برند، مانند ديوانگى، مستى و بى هوشى، ششم: استحاضه زنان كه توضيح آن بعد گفته مى شود، هفتم: كارى كه براى آن بايد غسل كرد؛ مانند جنابت، حيض و نفاس.
ص: 66
چيزى كه با آن زخم، دمل و يا عضو شكسته را مى بندند و دارويى كه روى زخم و مانند آن مى گذارند، جبيره ناميده مى شود.
«مسألۀ 353» اگر در يكى از اعضاى وضو، زخم يا دمل يا شكستگى باشد، چنانچه روى آن باز بوده و آب براى آن ضرر نداشته باشد، بايد به نحو معمول وضو گرفت.
«مسألۀ 354» در صورتى كه زخم، دمل يا شكستگى در صورت و دستها بوده و روى آن باز باشد و آب ريختن روى آن ضرر داشته باشد، بايد اطراف آن را بشويد و چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر نداشته باشد و محل هم نجس نباشد، بايد دست تر بر آن بكشد و اگر اين مقدار نيز ضرر داشته يا زخم نجس باشد و نتوان آن را آب كشيد، بايد اطراف زخم را به گونه اى كه در وضو گفته شد، از بالا به پايين بشويد و بنابر احتياط مستحب پارچۀ پاكى روى زخم بگذارد و دست تر روى آن بكشد و تيمّم لازم نيست، ولى اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، اطراف زخم را به گونه اى كه در وضو گفته شد از بالا به پايين بشويد و بنابر احتياط مستحب، تيمّم نيز بنمايد.
«مسألۀ 355» اگر زخم يا دمل يا شكستگى در محل مسح يعنى در جلوى سر يا روى پاها بوده و روى آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، بايد وضو بگيرد و مستحب است كه در وضو پارچۀ پاكى روى محلّ مسح بگذارد و روى پارچه را مسح كند و بنابر احتياط واجب پس از اين وضو تيمّم نيز بنمايد.
«مسألۀ 356» اگر روى دمل، زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن بوده و زحمت و مشقّت نيز نداشته و آب نيز براى آن ضرر نداشته باشد، بايد روى آن را باز كند و وضو بگيرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد و چه جلوى سر و روى پاها.
«مسألۀ 357» اگر نتوان روى زخم را باز كرد ولى زخم و چيزى كه روى آن گذاشته شده پاك باشد و رساندن آب به زخم ممكن باشد و ضرر، زحمت و مشقّت نيز نداشته باشد، بايد آب را به روى زخم برساند و اگر زخم يا چيزى كه روى آن
ص: 67
گذاشته شده نجس باشد، چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روى زخم بدون زحمت و مشقّت ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و هنگام وضو آب را به زخم برساند.
«مسألۀ 358» اگر روى دمل، زخم يا شكستگى كه در دستها و صورت است، بسته باشد و ريختن آب روى آن ضرر داشته باشد، در صورتى كه روى جبيره پاك باشد يا اگر نجس است، بتوان آن را تطهير كرد، بايد اطراف جبيره را با مراعات شرايطى كه در وضو گذشت بشويد و با دست تر روى جبيره مسح كند و لازم نيست جبيره را باز نمايد و بر روى زخم يا دمل يا شكستگى دست تر بكشد هرچند مشقّت نيز نداشته باشد، و اگر جبيره نجس باشد يا نتوان دست تر روى آن كشيد - مثلاً دارويى باشد كه به دست مى چسبد - شستن اطراف جبيره كفايت مى كند اگر چه بهتر است كه تيمّم نيز بنمايد.
«مسألۀ 359» اگر زخم يا دمل يا شكستگى در محل مسح بوده و روى آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، چنانچه جبيره پاك باشد و بتوان روى آن را مسح نمود، بايد روى جبيره مسح كند، وگرنه پارچۀ پاكى روى آن بگذارد و بر روى آن مسح كند.
«مسألۀ 360» اگر جبيره، تمام صورت يا تمام يكى از دستها را فراگرفته باشد، باز احكام جبيره جارى و وضوى جبيره اى كافى است، ولى اگر تمام يا اكثر اعضاى وضو را فرا گرفته باشد، بنابر احتياط بايد علاوه بر وضوى جبيره اى تيمّم نيز بنمايد و اگر وضوى جبيره اى براى او مشقّت داشته باشد، تيمّم كفايت مى كند.
«مسألۀ 361» كسى كه در كف دست و انگشتان جبيره دارد و در هنگام وضو دست تر روى آن كشيده است، احتياط آن است كه با جبيره كف دست و همچنين با پشت دست كه جبيره ندارد، سر و پا را مسح كند.
«مسألۀ 362» اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا باز باشد، بايد در جايى كه باز است روى پا و در جايى كه جبيره است، روى جبيره را مسح كند.
«مسألۀ 363» اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روى پاها باشند، بايد بين آنها را مسح كند و در جاهايى كه جبيره
ص: 68
است، بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
«مسألۀ 364» اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم و مانند آن را فرا گرفته و برداشتن آن ممكن نباشد، بايد به دستور جبيره عمل كند و بنابر احتياط واجب تيمّم نيز بنمايد و اگر برداشتن مقدار زيادى جبيره ممكن باشد، بايد آن را بردارد و اگر زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روى پاها باشد، اطراف آن را مسح كند و براى جاى زخم به دستور جبيره عمل كند.
«مسألۀ 365» اگر در جاى وضو، زخم، جراحت و شكستگى نباشد ولى به جهت ديگرى آب براى دست و صورت ضرر داشته باشد، بايد تيمّم كند و احتياط مستحب آن است كه وضوى جبيره اى نيز بگيرد.
«مسألۀ 366» اگر به جهت بيمارى، آب براى چشم انسان ضرر داشته باشد و نتواند هنگام وضو آن را بشويد، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 367» اگر جايى از اعضاى وضو را رگ زده باشد و نتواند آن را آب بكشد يا آب براى آن ضرر داشته باشد، در صورتى كه روى آن بسته باشد، بايد به دستور جبيره عمل كند و اگر باز باشد، شستن اطراف آن كافى است.
«مسألۀ 368» اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده باشد كه برداشتن آن ممكن نباشد يا به قدرى مشقّت داشته باشد كه نتوان تحمل كرد، اگر در عضو تيمّم نباشد، بايد تيمّم كند و اگر در عضو تيمّم باشد، بايد علاوه بر تيمّم وضو نيز بگيرد.
«مسألۀ 369» احكام غسل جبيره اى مانند وضوى جبيره اى است، ولى انجام دادن آن به صورت ارتماسى احتياطاً جايز نيست.
«مسألۀ 370» كسى كه وظيفۀ او تيمّم است، اگر در بعضى از اعضاى تيمّم او زخم، دمل يا شكستگى وجود داشته باشد، بايد به دستور وضوى جبيره اى، تيمّم جبيره اى نمايد.
«مسألۀ 371» كسى كه نمى داند وظيفه اش تيمّم است يا وضوى جبيره اى، بايد هر دو را بجا آورد.
«مسألۀ 372» كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره اى نماز بخواند، مى تواند در اوّل
ص: 69
وقت نماز بخواند، هرچند احتمال بدهد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، ولى در اين فرض بهتر است نماز را به تأخير بيندازد.
«مسألۀ 373» اگر عذر صاحب جبيره برطرف شود، لازم نيست نمازى را كه با وضوى جبيره اى خوانده اعاده كند، هرچند وقت باقى باشد؛ ولى بعد از آن كه عذرش برطرف شد، براى نمازهاى بعدى احتياطاً بايد وضو بگيرد و همچنين اگر براى آن كه نمى دانسته تكليفش جبيره است يا تيمّم، هر دو را انجام داده باشد، بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
غسل به معناى شستشوى تمام بدن به قصد تقرّب به خداوند متعال است كه با كيفيت مخصوص و در شرايط خاصى انجام مى شود. غسل يا واجب است و يا مستحب و مى توان آن را به صورت ترتيبى يا ارتماسى انجام داد.
«مسألۀ 374» در غسل ترتيبى بايد به نيّت غسل، اوّل سر و گردن را بشويد و سپس بنابر احتياط، اوّل طرف راست و بعد طرف چپ بدن را بشويد و اگر عمداً يا از روى فراموشى يا به واسطۀ ندانستن مسأله، به اين ترتيب عمل نكند، غسل او باطل است.
«مسألۀ 375» در غسل ترتيبى بايد نصف راست ناف و نصف راست عورت را با طرف راست بدن و نصف ديگر را با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.
«مسألۀ 376» براى آن كه يقين كند هر سه قسمت، يعنى سر و گردن، طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مى شويد، مقدارى از قسمت هاى ديگر را نيز با آن قسمت بشويد، بلكه احتياط مستحب آن است كه بعد از شستشوى سر و گردن، دوباره تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را
ص: 70
با طرف چپ بدن بشويد.
«مسألۀ 377» اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه آن مقدار از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافى است و اگر از طرف راست باشد، احتياطاً بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد، بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.
«مسألۀ 378» اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافى است و اگر بعد از آغاز به شستن طرف چپ، در شستن طرف راست يا مقدارى از آن شك كند يا بعد از اشتغال به شستن طرف راست، در شستن سر و گردن يا مقدارى از آن شك نمايد، به شك خود اعتنا نكند.
«مسألۀ 379» اگر به نيّت غسل ارتماسى به تدريج در آب فرو رود تا تمام بدن در يك لحظه زير آب قرار گيرد، غسل او صحيح است.
«مسألۀ 380» اگر همۀ بدن زير آب باشد و بعد به نيّت غسل بدن را حركت دهد، صدق غسل ارتماسى خالى از اشكال نيست؛ ولى اگر قسمتى از اعضاى بدن خارج از آب باشد و سپس به نيّت غسل ارتماسى آن را نيز زير آب فرو ببرد، غسل او صحيح است.
«مسألۀ 381» اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد آب به مقدارى از بدن نرسيده، چه جاى آن را بداند و چه نداند، بايد دوباره غسل كند.
«مسألۀ 382» اگر براى غسل ترتيبى وقت نداشته ولى براى غسل ارتماسى وقت داشته باشد، بايد غسل ارتماسى كند.
«مسألۀ 383» كسى كه روزۀ واجب گرفته - در صورتى كه روزۀ او مانند روزۀ ماه رمضان واجب معين باشد - يا براى حجّ يا عمره احرام بسته، نمى تواند غسل ارتماسى كند، ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند، غسل او صحيح است.
ص: 71
«مسألۀ 384» براى انجام غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد، ولى در صورتى كه غسل ارتماسى را در آب جارى يا كُر انجام دهد و تطهير موضع با يك بار شستن حاصل شود، يك مرتبه شستن براى تطهير بدن و غسل كافى است، اما در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتى را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد، كافى است.
«مسألۀ 385» اگر در غسل اندكى از بدن نَشُسته باقى بماند، غسل صحيح نيست ولى شستن جاهايى از بدن، مانند داخل گوش و بينى كه ديده نمى شوند يا ديده مى شوند ولى جزء باطن محسوب مى شوند، واجب نيست.
«مسألۀ 386» بنابر احتياط واجب بايد جايى از بدن را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، بشويد.
«مسألۀ 387» اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن به قدرى گشاد باشد كه داخل آن ديده شود، بايد آن را شست و اگر ديده نشود و از ظاهر حساب نشود، شستن داخل آن لازم نيست.
«مسألۀ 388» چيزى را كه مانع از رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف كند و اگر پيش از آن كه اطمينان حاصل كند كه مانع برطرف شده غسل نمايد، غسل او صحيح نيست.
«مسألۀ 389» اگر هنگام غسل شك كند چيزى كه مانع از رسيدن آب است در بدن او هست يا نه، چنانچه شك او منشأ عقلايى داشته باشد، بايد بررسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست.
«مسألۀ 390» در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مى شوند، بشويد و بنابر احتياط شستن موهاى بلند نيز لازم مى باشد.
«مسألۀ 391» تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد (مثل پاك بودن آب و غصبى نبودن آن) در صحيح بودن غسل نيز شرط مى باشند، ولى در غسل لازم
ص: 72
نيست بدن را از بالا به پايين بشويد و نيز در غسلِ ترتيبى، لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقدارى صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتى طرف چپ را بشويد اشكال ندارد، ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع و باد خوددارى كند، اگر به اندازه اى كه غسل كند و نماز بخواند، ادرار و مدفوع و باد از او بيرون نيايد، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد هر قسمت را فوراً بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل نيز فوراً نماز بخواند؛ حكم زن مستحاضه نيز كه بعداً گفته مى شود به همين ترتيب است.
«مسألۀ 392» كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد، اگر رضايت حمامى محرز باشد و يا اين كه بداند مى تواند بعداً رضايت او را به دست آورد و حمامى نيز بعداً راضى شود، غسل او صحيح است و تفاوت نمى كند كه قصد او اين باشد كه اصلاً پول را ندهد يا با تأخير بدهد؛ و اگر بداند حمامى راضى نيست يا در رضايت او شك داشته باشد، غسل او باطل است، گرچه بعداً نيز او را راضى كند.
«مسألۀ 393» اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند، ولى كسى كه غسل مى كند قصد داشته باشد كه طلب او را ندهد يا از مال حرام بدهد، در صحت غسل او اشكال وجود دارد.
«مسألۀ 394» اگر پول حرام به حمامى بدهد، غسل او صحيح است ولى اگر به حمامى بگويد كه در مقابل عين اين پول (كه حرام است) غسل مى كنم، غسل او باطل است و اگر بخواهد پولى كه خمس آن را نداده به او بدهد، غسل صحيح است و فقط ذمّه دهنده مشغول به مستحقين خمس است؛ اما چنانچه اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد، در صورتى كه به حمامى بگويد در مقابل اين پول غسل مى كنم، غسلش اشكال دارد.
«مسألۀ 395» اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند، ولى اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او صحيح بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
«مسألۀ 396» اگر در بين غسل، حدث اصغر (يعنى كارى كه وضو را باطل مى كند) از
ص: 73
او سر زند، غسل او صحيح است، ولى پس از آن بايد براى نماز وضو نيز بگيرد.
«مسألۀ 397» اگر به گمان اين كه به اندازۀ غسل و نماز وقت دارد براى نماز غسل كند و بعد از غسل بفهمد كه به اندازۀ غسل وقت نداشته، غسل او باطل است.
«مسألۀ 398» كسى كه بايد براى انجام نماز غسل كند - مانند جنب - اگر بعد از خواندن نماز شك كند غسل كرده يا نه، چنانچه بعد از نماز كارى كه وضو را باطل مى كند از او سر نزده باشد، نمازهايى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعدى بايد غسل كند و اگر بعد از نماز كارى كه وضو را باطل مى كند از او سر زده باشد، بايد بعد از غسل وضو نيز بگيرد و نمازهايى را كه خوانده ولى وقت آنها هنوز باقى است، اعاده كند.
«مسألۀ 399» كسى كه چند غسل بر او واجب است يا مى خواهد هم غسل واجب و هم غسل مستحب بجا آورد، مى تواند به نيّت همۀ آنها يك غسل بجا آورد يا آنها را جداگانه انجام دهد.
«مسألۀ 400» اگر غسل مسّ ميّت يا غسل ديگرى بر كسى واجب بوده و انجام نداده باشد، در صورتى كه پس از آن جنب شده و غسل جنابت كرده باشد، غسل جنابت او كفايت از ساير غسل ها مى كند، هر چند به آنها توجه نداشته باشد.
غسل هاى واجب هفت موردند:
اوّل: غسل جنابت، دوم: غسل حيض، سوم: غسل نفاس، چهارم: غسل استحاضه، پنجم: غسل مسّ ميّت، ششم: غسل ميّت، هفتم: غسلى كه به واسطۀ نذر و قسم و مانند آنها واجب مى شود.
«مسألۀ 401» با دو چيز انسان جُنُب مى شود:
اوّل: جماع، دوم: بيرون آمدن منى، در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با
ص: 74
شهوت باشد يا بدون شهوت، با اختيار باشد يا بدون اختيار.
«مسألۀ 402» اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا ادرار يا غير آنها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده باشد و پس از خروج آن، بدن سست شود، حكم منى را دارد، هرچند بعيد نيست در مرد سالم احساس شهوت و خروج با جستن و در مرد مريض احساس شهوت با احتمال هر چند ضعيفِ خروج با جستن، كافى باشد كه حكم منى بر آن رطوبت جارى شود و در غير اين صورت، حكم منى را ندارد؛ ولى چنانچه از زن رطوبتى با شهوت خارج شود و بعد از بيرون آمدن آن، بدن او سست شود، بنابر احتياط واجب بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد.
«مسألۀ 403» اگر از انسان رطوبتى خارج شود و نداند كه منى است يا بول يا غير آن دو، چنانچه پيش از بيرون آمدن آن وضو نداشته، بايد براى نماز وضو بگيرد و اگر وضو داشته، چيزى بر او نيست.
«مسألۀ 404» اگر از انسان رطوبتى خارج شود و نداند كه منى است يا بول و احتمال ديگرى در آن رطوبت ندهد، چنانچه قبل از خروج آن وضو داشته، بايد هم وضو بگيرد و هم غسل كند و اگر وضو نداشته، تنها وضو كافى است.
«مسألۀ 405» مستحب است مرد بعد از بيرون آمدن منى ادرار كند و اگر ادرار نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم منى را دارد و اگر ادرار كرده باشد، ولى بعد از آن استبراء نكرده باشد، آن رطوبت حكم ادرار را دارد و بايد وضو بگيرد.
«مسألۀ 406» خروج منى مرد از زن موجب غسل نمى شود و اگر قبل از غسل يا بعد از آن رطوبتى از او خارج شود، در صورتى كه بداند منى مرد است نجس است و اگر مشكوك باشد، محكوم به طهارت است.
«مسألۀ 407» اگر انسان در قُبُل (جلو) زن جماع كند و به اندازۀ ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، بالغ باشند يا نابالغ، اگرچه منى نيز بيرون نيايد، هر دو جنب مى شوند.
«مسألۀ 408» اگر در دُبُر (عقب) زن يا - نعوذ باللّه - مرد جماع كند و به اندازه ختنه گاه
ص: 75
يا بيشتر داخل شود و منى خارج نشود، هر كدام از آنها كه پيش از جماع وضو داشته، تنها بايد غسل نمايد و اگر وضو نداشته، احتياط واجب آن است كه علاوه بر غسل وضو نيز بگيرد و اگر از هر كدام آنها منى خارج شود، تنها غسل براى او كفايت مى كند.
«مسألۀ 409» اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
«مسألۀ 410» اگر - نَعُوذُ بِاللّه - حيوانى را وطى كند (يعنى با او نزديكى نمايد) و منى از او بيرون آيد، تنها غسل كافى است و اگر منى بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطى وضو داشته، باز هم تنها غسل كافى است و اگر وضو نداشته، احتياط واجب آن است كه غسل كند و وضو نيز بگيرد.
«مسألۀ 411» اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد يا انسان شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
«مسألۀ 412» كسى كه نمى تواند غسل كند ولى تيمّم برايش ممكن است، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز بدون جهت با همسر خود نزديكى كند، اشكال دارد، ولى اگر براى لذت بردن يا ترس از براى خودش باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 413» اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود او است و براى آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد بعد از بيرون آمدن منى خوانده قضا كند، ولى نمازهايى را كه احتمال مى دهد بعد از بيرون آمدن آن منى خوانده است، لازم نيست قضا نمايد.
«مسألۀ 414» اگر در حين انجام غسل جنابت از او منى خارج شود و يا جماع نمايد، بايد غسل را از سر بگيرد.
«مسألۀ 415» پنج چيز بر جنب حرام است:
اوّل: رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا و نيز بنابر احتياط واجب، به
ص: 76
اسامى مباركۀ پيامبران و امامان عليهم السلام و حضرت زهرا عليها السلام. دوم: رفتن در مسجدالحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم، اگرچه از يك در داخل و بدون توقف از در ديگر خارج شود.
سوم: توقف در مساجد ديگر، ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر بدون توقف خارج شود، مانعى ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان عليهم السلام نيز توقف نكند.
چهارم: ورود به مسجد به قصد گذاشتن چيزى در آن و احتياط واجب آن است كه از گذاشتن چيزى در مسجد بدون وارد شدن به آن نيز اجتناب كند. پنجم: خواندن بعض يا تمام سوره اى كه سجدۀ واجب دارد و آنها چهار سوره اند: 1 - سوره «سجده» يعنى سوره سى و دوم قرآن (الم تنزيل)، 2 - سوره «فصّلت» يعنى سوره چهل و يكم قرآن (حم سجده)، 3 - سوره «نجم» يعنى سوره پنجاه و سوم قرآن (و النجم)، 4 - سوره «علق» يعنى سوره نود و ششم قرآن (اقرء) و خواندن يك حرف از اين چهار سوره نيز حرام است.
«مسألۀ 416» اگر بر بدن كسى كه جنب است آيۀ قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند، بايد آب را به گونه اى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد و اسامى مبارك پيامبران و امامان و حضرت زهرا عليهم السلام به احتياط واجب حكم اسم خدا را دارند.
«مسألۀ 417» جنب وقتى كه دعاى كميل مى خواند، نبايد آيۀ «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» را كه آيۀ هجدهم سوره سجده مى باشد، بخواند؛ ولى اگر آن را به قصد قرآن نخواند، اشكال ندارد، اگرچه نخواندن آن بهتر است.
«مسألۀ 418» بنابر احتياط واجب بايد از داخل كردن جُنب در مسجد خوددارى نمود، اگرچه بچه يا ديوانه باشد و يا خود نداند كه جُنب است.
«مسألۀ 419» در حرمت داخل شدن جُنب به مسجد، فرقى نمى كند كه مسجد آباد باشد و يا خراب، اگرچه هيچ كس در آن نماز نخواند و يا آثار مسجد باقى نمانده باشد و حتى اگر از عنوان مسجد نيز خارج شده باشد، بنابر احتياط واجب جُنب نبايد به آن داخل شود.
ص: 77
«مسألۀ 420» نُه چيز بر جنب مكروه است:
اوّل و دوم: خوردن و آشاميدن، ولى اگر وضو بگيرد يا دستهايش را بشويد، مكروه نيست. سوم: خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هايى كه سجده واجب ندارند. چهارم: رساندن جايى از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاى قرآن.
پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابيدن، ولى اگر وضو بگيرد يا به واسطۀ نداشتن آب، به جاى غسل تيمّم كند، مكروه نيست. هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن.
هشتم: ماليدن روغن به بدن. نهم: جماع كردن بعد از آن كه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده است.
«مسألۀ 421» غسل جنابت به خودى خود مستحب است، امّا براى خواندن نماز و مانند آن بايد غسل نمايد، ولى براى نماز ميّت و سجدۀ شكر و سجده هاى واجب قرآن، غسل جنابت لازم نيست.
«مسألۀ 422» لازم نيست در وقت غسل نيّت كند كه غسل واجب يا مستحب مى كند و اگر فقط به قصد قربت، يعنى براى انجام فرمان خداوند غسل كند، كافى است.
«مسألۀ 423» اگر يقين كند وقت نماز شده و نيّت غسل واجب كند امّا بعد معلوم شود كه پيش از وقت، غسل كرده، غسل او صحيح است.
«مسألۀ 424» عرق جنب از حرام نجس نيست و كسى كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند، صحيح است.
«مسألۀ 425» غسل جنابت كفايت از وضو مى كند؛ بنابر اين كسى كه غسل جنابت كرده، اگر كارى كه موجب بطلان وضو است از او سر نزده باشد، نبايد براى نماز وضو بگيرد، ولى با غسل هاى ديگر نمى توان نماز خواند بلكه بنابر احتياط بايد وضو نيز گرفت.
ص: 78
حيض خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مى شود و زن را در هنگام ديدن خون حيض، حائض مى گويند.
«مسألۀ 426» خون حيض در بيشتر اوقات غليظ و گرم و رنگ آن سرخ يا سرخ مايل به سياهى است و با فشار و كمى سوزش بيرون مى آيد.
«مسألۀ 427» زنهايى كه قُرَشيّه(1) نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند (يعنى ديگر خون حيض نمى بينند) و زنهاى قرشيه كه سنّ آنها بين پنجاه و شصت سال است، احتياطاً بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كنند و پس از شصت سالگى يائسه هستند.
«مسألۀ 428» زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه حيض است و يائسه نشده است.
«مسألۀ 429» خونى كه دختر پيش از تمام شدن نُه سال و زن بعد از يائسه شدن مى بينند، خون حيض نيست.
«مسألۀ 430» دخترى كه نمى داند نُه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد و اطمينان به حيض بودن آن پيدا كند، حيض است و معلوم مى شود بالغ شده است.
«مسألۀ 431» زن حامله و زنى كه بچّه شير مى دهد، ممكن است خون حيض ببينند.
«مسألۀ 432» مدّت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود و اگر مختصرى از سه روز كمتر باشد ولى عرفاً بگويند كه سه روز خون ديده، كافى است.
«مسألۀ 433» بايد سه روز اوّل حيض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند، حيض نيست ولى پس از سه روز اوّل، پشت سر هم بودن خون شرط نيست.
ص: 79
«مسألۀ 434» لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در مجراى فرج خون باشد كافى است و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود و مدّت پاك شدن به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حيض است.
«مسألۀ 435» لازم نيست شب اوّل و شب چهارم را خون ببيند، ولى بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود؛ پس اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بيايد و در شب دوم و سوم هم خون قطع نشود حيض است و همچنين اگر خون در اواسط روز اوّل شروع شود و در همان هنگام از روز چهارم قطع شود، حيض مى باشد.
«مسألۀ 436» اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و سپس سه روز ديگر يا بيشتر خون ببيند، چنانچه خون دوم داراى صفات حيض بوده و يا در ايام عادت باشد، حيض است و خون اوّل اگرچه در روزهاى عادتش باشد و يا داراى صفات حيض باشد، حيض نيست.
«مسألۀ 437» زنى كه معمولاً ماهى يك مرتبه خون مى بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و هر دو نشانه هاى حيض را داشته باشند و كمتر از سه و بيشتر از ده روز نباشند، چنانچه تعداد روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
«مسألۀ 438» اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانۀ حيض را داشته باشد و بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانۀ استحاضه را داشته باشد و دوباره سه روز يا بيشتر خونى به نشانه هاى حيض ببيند، بايد خون اوّل و خون آخر را كه نشانه هاى حيض را داشته اند، حيض قرار دهد.
«مسألۀ 439» اگر سه روز پشت سرهم خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند و مجموع روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، چنانچه هر دو خون در ايام عادت باشند و يا صفات حيض را داشته باشند و يا يكى از آنها در ايام عادت بوده و ديگرى داراى صفات حيض باشد، مجموع آن دو خون و روزهايى را كه در بين
ص: 80
پاك بوده، حيض قرار مى دهد و در غير اين صورت هر كدام از آنها كه خارج از ايام عادت بوده و داراى صفات حيض نباشد، استحاضه و هر كدام كه در ايام عادت بوده و يا داراى صفات حيض باشد، حيض است، به شرط اين كه كمتر از سه روز نباشد.
«مسألۀ 440» اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دُمَل و زخم است يا خون حيض، در صورتى كه بداند خون سابق حيض بوده، آن را حيض قرار دهد و اگر دمل بوده، خون دمل قرار دهد و اگر نداند خون سابق حيض بوده يا دمل، طبق وظيفه زنى كه پاك است عمل مى كند.
«مسألۀ 441» اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا استحاضه، چنانچه در ايام عادت او باشد و يا صفات حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.
«مسألۀ 442» زنى كه با استعمال دارو از عادت ماهانۀ خود جلوگيرى كرده است، چنانچه در ايام عادت يا غير آن خونى ببيند و شك كند كه حيض است يا نه، در صورتى كه از سه روز كمتر باشد حيض نيست.
«مسألۀ 443» اگر خونى ببيند و نداند خون حيض است يا بكارت، خود را وارسى مى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج مى نمايد و كمى صبر مى كند و بعد بيرون مى آورد؛ پس اگر اطراف آن آلوده باشد خون بكارت است و اگر خون به همۀ آن رسيده باشد، حيض مى باشد.
«مسألۀ 444» زنهاى حائض دو دسته اند:
اوّل: زنهايى كه در حيض داراى عادت هستند، يعنى در دو ماه متوالى به گونه اى كه گفته مى شود در وقت معيّن يا در چند روز معيّن خون مى بينند كه خود سه قسم مى باشند:
الف - صاحب عادت وقتيّه و عدديّه. ب - صاحب عادت وقتيّه. ج - صاحب عادت عدديّه، و اين سه قسم هر يك به سه دسته تقسيم مى شوند كه گفته خواهد شد.
دوم: زنهايى كه در حيض داراى عادت نيستند و آنها نيز سه دسته مى باشند:
ص: 81
الف - مُضطربه: و او زنى است كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده يا عادت او به هم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده است. ب - مبتدئه: و او زنى است كه براى اولين مرتبه حائض مى شود. ج - ناسيه: و او زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است.
«مسألۀ 445» مقصود از يك ماه در مسائل زير، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه.
«مسألۀ 446» در مسايلى كه گفته مى شود: «زن بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند»، مقصود آن است كه غير از عبادات بقيّۀ اعمالى را كه بر حائض حرام است ترك كند و عبادات خود را به تفصيلى كه در استحاضه بيان خواهد شد، بجا آورد.
«مسألۀ 447» زنهايى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين نيز پاك شود؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اوّل تا هفتم ماه است.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معيّن - مثلاً از اوّل تا هشتم ماه - خونى مى ببيند كه نشانه هاى حيض را دارد (يعنى غليظ و سرخ يا تيره و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد) و بقيّۀ خونهاى او نشانه هاى استحاضه را دارد (يعنى نشانه هاى حيض را ندارد، مثلاً زرد رنگ است) كه عادت او از اوّل تا هشتم ماه است.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از سه روز يا بيشتر خون ديدن، يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون حيض ببيند، و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه مجموع روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده، به يك اندازه باشد، كه در اين
ص: 82
صورت عادت او به اندازۀ مجموع روزهايى است كه خون ديده و در وسط پاك بوده و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد؛ مثلاً اگر در ماه اوّل از روز اوّل تا سوم ماه خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از آن كه سه روز اول ماه را خون ديد، سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و در مجموع نه روز شود، عادت اين زن نه روز مى شود.
«مسألۀ 448» زنهايى كه عادت وقتيّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود، ولى شمارۀ روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اوّل ماه خون ببيند ولى ماه اوّل در روز هفتم و ماه دوم در روز هشتم از خون پاك شود كه اين زن بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانه هاى حيض را دارد (يعنى گرم، غليظ و سرخ يا تيره است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد) و بقيۀ خونهاى او نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست، مثلاً در ماه اوّل، از اوّل تا هفتم ماه و در ماه دوم از اوّل تا هشتم ماه خون او نشانه هاى حيض و در بقيّه آن نشانۀ استحاضه را دارد كه اين زن نيز بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، ولى اين مدّت در ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اوّل باشد، مثلاً در ماه اوّل هشت روز و در ماه دوم نُه روز باشد و در هر دو ماه خون در اوّل ماه بيايد كه اين زن نيز بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
«مسألۀ 449» زنهايى كه عادت عدديّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت تعداد روزهايى كه خون ديده عادت او
ص: 83
محسوب مى شود؛ مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مى شود.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مى بيند نشانۀ حيض و بقيّه نشانه استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايى كه در آنها خون نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه است امّا وقت آن يكى نيست كه در اين صورت تعداد روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد، عادت او مى شود؛ مثلاً اگر يك ماه از اوّل تا پنجم ماه و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم ماه خون او نشانۀ حيض و در بقيّه ماه نشانۀ استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اوّل با ماه دوم فرق داشته باشد كه در اين صورت اگر مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود و مجموع روزهاى آن نيز در هر دو ماه به يك اندازه باشد، بايد روزهايى را كه خون ديده و روزهاى وسط را كه پاك بوده حيض قرار دهد و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشند؛ مثلاً اگر ماه اوّل، از روز اوّل ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم هشت روز شود، عادت او هشت روز مى شود.
«مسألۀ 450» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شمارۀ روزهاى حيض خود خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت خون ديده باشد و چه بعد از آن.
«مسألۀ 451» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده، اگرچه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده، اگرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد، استحاضه است؛ مثلاً اگر زنى كه عادت حيض او از اوّل تا هفتم ماه است از اوّل تا دوازدهم خون
ص: 84
ببيند، هفت روز اوّل آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 452» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در همۀ روزهاى عادت و دو سه روز پيش از آن خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه آنها خون حيض است و اگر در همۀ روزهاى عادت با چند روز پس از آن خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، چنانچه خونهايى كه بعد از عادت ديده، داراى صفات حيض باشد، همه آنها خون حيض است وگرنه فقط ايام عادت حيض است و در بقيه بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند و اگر در همۀ روزهاى عادت و مقدارى بعد و مقدارى قبل از عادت خون ببيند و مجموع آنها از ده روز بيشتر نشده باشد، چنانچه خونهايى كه پس از ايام عادت ديده است، اوصاف حيض را داشته باشد، همه ايام عادت و قبل و بعد از آن حيض است وگرنه خونهايى را كه در ايام عادت و قبل از آن ديده حيض قرار دهد و در بقيه بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند و در تمامى صورتهايى كه در بالا گفته شد، اگر مجموع خونى كه مى بيند از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض بوده و خونى كه جلوتر يا پس از آن ديده، خون استحاضه مى باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده، بايد آنها را قضا نمايد.
«مسألۀ 453» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد، در مقدارى از روزهاى عادت و مقدارى پيش از عادت خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز پيش از آن را كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شود، حيض و روزهاى قبل از آن را استحاضه قرار دهد و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند، چنانچه خونى كه بعد از ايام عادت ديده داراى صفات حيض نباشد و دو خون روى هم از ده روز بيشتر نشود، خونى را كه در عادت ديده، حيض قرار دهد و در بقيه بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع نمايد، به شرط آن كه خونى، كه در عادت ديده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است؛ و اگر دو خون روى هم از ده روز بيشتر شود، چنانچه خونى كه در ايام
ص: 85
عادت ديده كمتر از سه روز نباشد، بايد آن را حيض قرار دهد و در بقيه به مقدارى كه به اندازۀ باقى ماندۀ عدد عادت او تكميل شود، بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع كند و مابقى آن را تا آخرِ خون، استحاضه قرار دهد و چنانچه خونى كه در ايام عادت ديده كمتر از سه روز باشد، تمام خون را استحاضه قرار دهد؛ اگر خونى كه بعد از عادت ديده داراى صفات حيض باشد و مجموع خونى كه ديده از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز بعد از آن را كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شود، حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 454» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در وقت عادت خود خون ببيند، ولى شمارۀ روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شمارۀ روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند، بايد خون اول را حيض قرار دهد، حتى اگر تعداد روزهاى آن بيشتر از تعداد روزهاى عادت او باشد، به شرط آن كه خون در روزهايى كه بيشتر از ايام عادت اوست، داراى صفات حيض باشد وگرنه خون در آن روزها استحاضه محسوب مى شود و خون دوم نيز چنانچه با خون اول به اندازۀ ده روز يا بيشتر فاصله داشته باشد و داراى صفات حيض باشد، حيض است و اگر داراى صفات حيض نباشد، استحاضه محسوب مى شود و اگر با خون اول كمتر از ده روز فاصله داشته باشد و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده كمتر از ده روز باشد، چنانچه خون دوم داراى صفات حيض باشد، بايد مجموع خون هايى را كه ديده به همراه روزهايى كه در وسط پاك بوده، حيض قرار دهد و چنانچه خون دوم داراى صفات حيض نباشد، استحاضه است؛ و اگر مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، بيشتر از ده روز باشد، بايد طبق مسألۀ شمارۀ 462 عمل نمايد.
«مسألۀ 455» اگر زنى كه عادت وقتيّه دارد در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - اگرچه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به مجرد ديدن خون به احكامى كه براى زن حائض گفته شد، عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده (مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود) بايد
ص: 86
عبادت هايى را كه بجا نياورده، قضا نمايد و اگر دو سه روز بعد از وقت عادت خون شروع شود، اگر واجد صفات حيض باشد، حيض وگرنه استحاضه است.
«مسألۀ 456» زنى كه عادت وقتيّه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، چنانچه مقدارى از خون داراى صفات حيض بوده و بقيه داراى صفات حيض نباشد، بايد خونى را كه داراى صفات حيض است، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، به شرط آن كه اولاً:
خونى كه داراى صفات حيض است، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و ثانياً:
خون ديگرى با آن تعارض نكند؛ يعنى قبل از گذشتن ده روز از پايان خون اول كه داراى صفات حيض است، خون ديگرى نبيند كه داراى صفات حيض بوده و مجموع آن و خون اول و روزهايى كه در بين آنها واقع شده، بيشتر از ده روز باشد.
«مسألۀ 457» اگر زنى كه عادت وقتيّه دارد بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا هيچ مقدار از آن صفات حيض را نداشته باشد و يا دو شرطى را كه در مسألۀ قبل گفته شد، نداشته باشد، چنانچه تعداد روزهاى عادت خويشان پدرى يا مادرى او - زنده باشند يا مرده - به يك اندازه باشد و يا تعداد كسانى كه عادتشان با بقيّه فرق مى كند، بسيار كم باشد، در صورتى كه عادتشان كمتر از هفت روز باشد، بايد آن را حيض قرار دهد و اگر بيشتر از هفت روز باشد، هفت روز را حيض قرار دهد و در هر دو صورت در اختلاف روزهاى عادت خويشان و هفت روز، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد، مثلاً اگر عادت خويشان او چهار روز باشد، بايد تا چهار روز را حيض قرار داده و سپس تا سه روز بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر عادت خويشان او هشت روز باشد، بايد تا هفت روز را حيض قرار داده و سپس يك روز بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر خويشاوندى نداشت يا تعداد روزهاى عادت آنان يك اندازه نبود، مثلاً عادت بعضى پنج روز و عادت بعضى ديگر سه روز بود، بنابر احتياط واجب هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 458» زنى كه عادت وقتيّه دارد و شمارۀ عادت خويشان خود و يا هفت روز
ص: 87
را عادت حيض خود قرار مى دهد، بايد روزى را كه در هر ماه اوّل عادت او بوده، اوّل حيض خود قرار دهد، مثلاً زنى كه هر ماه در روز اوّل ماه خون مى ديده ولى گاهى روز هفتم و گاهى روز هشتم پاك مى شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و عادت خويشان او هفت روز باشد، بايد هفت روز اوّل ماه را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 459» زنى كه عادت عدديّه دارد، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را داشته باشد، بايد عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده، بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده قضا نمايد و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند، پس اگر خون به اندازۀ عادت او استمرار بيابد و سپس قطع شود، معلوم مى شود كه حيض بوده و اگر روزهايى كه در آنها خون مى بيند كمتر از شمارۀ عادت او و يا بيشتر از آن شود، معلوم مى شود كه استحاضه بوده است.
«مسألۀ 460» اگر زنى كه عادت عدديه دارد كمتر از عادت خود خون ببيند و يا بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند ولى از ده روز بيشتر نشود، روزهايى را كه داراى صفات حيض بوده، حيض و بقيه را استحاضه قرار مى دهد، به شرط آن كه روزهايى كه خون داراى صفات حيض بوده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است.
«مسألۀ 461» اگر زنى كه عادت عدديّه دارد بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند و از ده روز نيز بيشتر شود، چنانچه همۀ خونهايى كه ديده مثل هم باشند، بايد براى تعيين روز شروع حيض، به وقت شروع عادت خويشان خود مراجعه كند و از آن وقت به تعداد روزهاى عادت خود را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشاوندى نداشت و يا وقت شروع عادت آنان يكسان نبود، بايد از هنگام ديدن خون، به تعداد روزهاى عادت خود را حيض قرار دهد و اگر همۀ خونهايى كه ديده يك جور نباشند بلكه چند روز از آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايى كه خون نشانه حيض را دارد با شمارۀ روزهاى عادت او يك اندازه باشد، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهايى كه خون نشانۀ حيض را دارد از تعداد روزهاى عادت او بيشتر باشد، فقط به اندازۀ روزهاى عادت خود را حيض و
ص: 88
بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهايى كه خون نشانۀ حيض را دارد از تعداد روزهاى عادت او كمتر باشد، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شوند، حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 462» اگر زنى كه داراى عادت است بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره سه روز يا بيشتر خون ببيند و فاصلۀ پاكى بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همۀ روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد؛ مثل آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، سه صورت دارد:
الف - آن كه تمام يا قسمتى از يكى از خونهايى كه ديده، در روزهاى عادت باشد وخون ديگر در روزهاى عادت نباشد كه در اين صورت چنانچه تعداد روزهاى خونى كه در عادت ديده با عدد عادت او برابر و يا بيشتر از آن باشد و يا مجموع ايام عادت و ايام پاكى او بيشتر از ده روز باشد، بايد همۀ خونى را كه در عادت ديده حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد و در غير اين صورت، به تعدادى كه خونِ در ايام عادت از روزهاى عادت كمتر دارد، از خون ديگر تكميل مى كند و مجموع آنها را با ايامى كه در وسط پاك بوده، حيض قرار مى دهد و بقيۀ خون خارج عادت را استحاضه قرار مى دهد؛ مثلاً اگر عادت او از دوم تا ششم ماه باشد و يك ماه از اوّل تا سوم ماه خون ببيند و بعد چهار روز پاك شود و دوباره از هشتم تا دوازدهم ماه خون ببيند، بايد از اوّل تا نهم ماه را حيض و از دهم تا دوازدهم را استحاضه قرار دهد، ولى اگر از اوّل ماه تا پنجم يا بيشتر از آن خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند، خون اوّل را حيض و خون ديگر را استحاضه قرار مى دهد. همچنين اگر از اوّل تا سوم ماه خون ببيند و بعد شش روز يا بيشتر پاك شود و سپس دوباره خون ببيند، بايد خون اوّل را حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد.
ب - آن كه هيچ يك از دو خون در ايام عادت نباشد كه در اين صورت اگر داراى عادت عدديّه بوده و يكى از آنها به تعداد ايام عادت باشد، آن را حيض و ديگرى را استحاضه قرار مى دهد، وگرنه خونى كه داراى صفات حيض است، حيض و ديگرى
ص: 89
استحاضه است و اگر هر دو داراى صفات حيض باشند، بنابر احتياط واجب خون اوّل را حيض و دومى را استحاضه قرار مى دهد و اگر هيچ يك داراى صفات حيض نباشند، هر دو استحاضه مى باشند.
ج - آن كه مقدارى از خون اوّل و دوم در روزهاى عادت باشد كه در اين صورت خون هايى كه در ايام عادت واقع شده اند به همراه ايام پاكى بين آنها حيض و بقيّۀ خون دوم كه خارج از ايام عادت بوده، استحاضه مى باشد و بقيّۀ خون اوّل كه پيش از ايام عادت بوده، اگر مجموع آن و ايام عادت بيشتر از ده روز شود، آن نيز استحاضه مى باشد وگرنه حيض است؛ مثلاً اگر عادت او از سوم تا دهم ماه بوده، در صورتى كه از اوّل تا ششم ماه خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از اوّل تا دهم حيض است و از يازدهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 463» زنى كه در حيض داراى عادت است، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شمارۀ روزهاى آن يا هم وقت و هم شمارۀ روزهاى آن يكى باشند، عادت او به آنچه در اين دو ماه ديده است برمى گردد؛ مثلاً اگر از روز اوّل تا هفتم ماه خون مى ديده و پاك مى شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، عادت او از دهم تا هفدهم مى شود و اگر دو بار بر خلاف عادت خون ببيند، ولى آن دو بار نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، بنابر احتياط بايد ميان احكام عادتى كه داشته و احكام مضطربه جمع كند و اگر چند بار بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، حكم زن مضطربه را دارد.
«مسألۀ 464» مبتدئه، مضطربه و ناسيه، به محض ديدن خونى كه نشانه هاى حيض را دارد، بايد عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده - مثل اين كه قبل از سه روز خون قطع شود و يا نشانه هاى حيض را از دست بدهد - بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده اند، قضا نمايند و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، آن را استحاضه قرار
ص: 90
مى دهند، حتى اگر تا سه روز ادامه پيدا كند.
«مسألۀ 465» اگر مضطربه، مبتدئه و يا ناسيه، بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى را كه داراى صفات حيض است، حيض و خونى را كه داراى صفات استحاضه است، استحاضه قرار مى دهد، به شرط آن كه اوّلاً: خون داراى صفات حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و ثانياً: خون ديگرى با آن تعارض نكند، يعنى قبل از گذشتن ده روز از پايان خونى كه داراى صفات حيض است، خون ديگرى نبيند كه داراى صفات حيض بوده و مجموع آن و خون اول كه داراى صفات حيض است و روزهايى كه در بين آنها واقع شده، بيشتر از ده روز باشد، مثل آن كه پنج روز خون سرخ يا تيره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ يا تيره ببيند.
«مسألۀ 466» اگر مضطربه، مبتدئه و يا ناسيه، بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن فاقد صفات حيض باشد و يا خونى كه داراى صفات حيض است كمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
«مسألۀ 467» اگر مضطربه و يا مبتدئه، بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا قسمتى از آن داراى صفات حيض باشد، ولى خونى كه داراى صفات حيض است بيشتر از ده روز باشد و يا خون ديگرى با آن تعارض كند، بايد در عدد روزهاى حيض به عادت خويشان خود مراجعه كند، پس اگر عادت آنان كمتر از هفت روز باشد، از ابتداى ديدن خون به اندازۀ عادت آنان را حيض قرار مى دهد و اگر عادت آنان بيشتر از هفت روز باشد، از ابتداى ديدن خون به اندازۀ هفت روز را حيض قرار مى دهد و در هر دو صورت، در اختلاف روزهاى عادت خويشان و هفت روز، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع مى كند و اگر خويشاوندى نداشت يا شمارۀ روزهاى عادت آنان يك اندازه نبود، بنابر احتياط واجب بايد از ابتداى ديدن خون تا هفت روز را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 468» اگر ناسيه بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا خونى كه داراى صفات حيض است بيشتر از ده روز باشد و يا خون ديگرى با
ص: 91
آن تعارض كند، بنابر احتياط واجب بايد از ابتداى ديدن خون تا هفت روز را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 469» چند چيز بر حائض حرام است:
اوّل: عبادت هايى كه مانند نماز، بايد با وضو، غسل يا تيمّم بجا آورده شوند؛ ولى بجا آوردن عبادت هايى كه وضو، غسل و تيمّم براى آنها لازم نيست - مانند نماز ميّت - مانعى ندارد. دوم: تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوم: وطى در قُبُل (جلو) كه هم براى مرد و هم براى زن حرام است، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را نيز داخل نكند و همچنين احتياط، ترك وطى در دُبُر (عقب) زن در حال حيض است؛ بلكه اگر زن راضى نباشد، در غير حال حيض نيز وطى در دُبُر زن جايز نيست.
«مسألۀ 470» جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعاً بايد آن را حيض قرار دهد حرام است، پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به دستورى كه گفته شد روزهاى عادت خود را طبق روزهاى عادت خويشان خود حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.
«مسألۀ 471» اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود.
«مسألۀ 472» اگر زن بگويد: «حيض هستم» يا «از حيض پاك شده ام»، بايد حرف او را قبول كرد.
«مسألۀ 473» براى جماع با زن حائض كفاره واجب نمى شود، اگرچه دادن كفاره بر مرد مستحب است.
«مسألۀ 474» اگر شمارۀ روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اوّل آن از روى علم و عمد با زن خود جماع كند، مستحب است هجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع كند، نُه نخود، و اگر در قسمت سوم جماع
ص: 92
كند، چهار نخود و نيم بدهد؛ مثلاً زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اوّل و دوم با او جماع كند، هيجده نخود طلا و در شب يا روز سوم و چهارم نُه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم چهار نخود و نيم طلا مى دهد.
«مسألۀ 475» اگر كسى هم در قسمت اوّل و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم دوران حيض با زن خود جماع كند، مستحب است هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم مى شود بدهد.
«مسألۀ 476» كسى كه نمى تواند كفاره مذكور را بدهد، بهتر آن است كه صدقه اى به فقير بدهد و اگر نمى تواند صدقه بدهد، استغفار كند و هر وقت توانست كفاره بدهد.
«مسألۀ 477» طلاق دادن زن در حال حيض به تفصيلى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، باطل است.
«مسألۀ 478» اگر زن در بين نماز يا روزه حائض شود، نماز يا روزه او باطل است.
«مسألۀ 479» اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه خوانده باطل است.
«مسألۀ 480» بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و اعمال ديگرى كه بايد با وضو، غسل يا تيمّم بجا آورده شوند، غسل كند ولى احتياطاً اين غسل كفايت از وضو نمى كند و بايد پيش از غسل يا بعد از آن وضو نيز بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است.
«مسألۀ 481» اگر حائض، جُنب باشد و هنگامى كه پاك مى شود غسل جنابت را انجام دهد، لازم نيست براى حيض نيز جداگانه غسل نمايد، هر چند خوب است در غسل خود هر دو را نيّت كند و اين غسل كفايت از وضو مى كند؛ پس براى انجام عباداتى مانند نماز كه طهارت در آنها شرط است، لازم نيست وضو بگيرد.
«مسألۀ 482» بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است، ولى احتياط واجب آن است كه همسرش پيش از غسل از جماع با
ص: 93
او خوددارى نمايد و همچنين بنابر احتياط بايد از قرائت سوره هاى سجده دار و توقف در مساجد و قرار دادن چيزى در آنها پيش از غسل خوددارى نمايد و بايد از بقيۀ اعمالى هم كه بر حائض حرام است تا غسل نكرده اجتناب كند.
«مسألۀ 483» اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه بتواند يا غسل كند و يا وضو بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند و به عوض وضو تيمّم نمايد و اگر فقط براى وضو كافى باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و به عوض غسل تيمّم نمايد و اگر براى هيچ يك از آنها آب نداشته باشد، بايد يك تيمّم به عوض غسل به جا آورد و بنابر احتياط تيمّم ديگرى به عوض وضو نيز انجام دهد.
«مسألۀ 484» نمازهاى واجب روزانه كه زن در حال حيض نمى خواند، قضا ندارند، ولى روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد.
«مسألۀ 485» هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود، بايد فوراً نماز بخواند.
«مسألۀ 486» اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازۀ انجام واجباتِ يك نماز بگذرد و حائض شود، بنابر احتياط قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى در تند خواندن و كُنْد خواندن و چيزهاى ديگر، بايد حال خود را ملاحظه بكند؛ مثلاً زنى كه مسافر نيست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستورى كه گفته شد از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود و براى كسى كه مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافى است و نيز بايد ملاحظۀ تهيۀ شرايطى را كه دارا نيست بنمايد؛ پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز وقت بگذرد و حائض شود، قضا واجب است و گرنه واجب نيست.
«مسألۀ 487» اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازۀ غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز، مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز (يعنى تا پايان ذكر سجدۀ دوم از ركعت اول) يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاى آن را بجا آورد و اگر فقط به اندازۀ خواندن
ص: 94
يك ركعت نماز با طهارت وقت داشته باشد، ولى براى بقيۀ مقدمات مانند تهيه كردن و يا آب كشيدن لباس و مانند آن وقت نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه در اين صورت نيز قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 488» اگر زنى كه از خون حيض پاك شده به اندازۀ غسل و وضو وقت نداشته باشد، ولى بتواند با تيمّم يك ركعت از نماز را در وقت بخواند، احتياط مستحب آن است كه نماز را با تيمم بخواند و اگر گذشته از تنگى وقت، تكليفش تيمّم باشد - مثل آن كه آب براى او ضرر داشته باشد - بايد تيمّم كند و آن نماز را بخواند.
«مسألۀ 489» اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
«مسألۀ 490» اگر به گمان اين كه به اندازۀ تهيۀ مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد كه وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 491» اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادت هاى خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، ولى اگر يقين يا اطمينان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، بايد فعلاً در ايام پاكى به وظيفۀ حائض عمل نمايد.
«مسألۀ 492» اگر زن پيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مقدارى پنبه داخل فرج مى نمايد و كمى صبر مى كند و بيرون مى آورد، پس اگر پاك بود غسل مى كند و عبادت هاى خود را بجا مى آورد و اگر آلوده به خون داراى صفات حيض بود، چنانچه در حيض عادت نداشته باشد يا عادت او ده روز باشد، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند و اگر در پايان ده روز پاك شد يا خون او از ده روز گذشت، آخر روز دهم غسل نمايد و اگر عادتش كمتر از ده روز باشد، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا در پايان ده روز پاك مى شود، نبايد غسل كند و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز بگذرد، احتياط واجب آن است كه تا دو روز عبادت را ترك كند و بعد از آن تا تكميل ده روز اعمالى را كه بر حائض حرام است ترك كند و اعمال مستحاضه را
ص: 95
انجام دهد؛ پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا در پايان ده روز از خون پاك شد، تمام آن مدّت حيض است و اگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و عبادت هايى را كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد و اگر پنبه اى كه داخل مى كند آلوده به آب زرد رنگى شود، چنانچه در روزهاى عادتش باشد، مانند آلودگى به خون حيض است و احكامى كه گذشت بر آن جارى است وگرنه استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 493» اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند و بعد بفهمد كه حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد و اگر چند روز به گمان اين كه حيض نيست عبادت كند و بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه در آن روزها روزۀ واجب گرفته، بايد آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 494» مستحب است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد، به اميد درك ثواب تيمّم نمايد و در جاى نماز خويش رو به قبله بنشيند و مشغول قرائت قرآن، ذكر، دعا و صلوات شود، اگرچه در غير اين اوقات، خواندن قرآن بر حائض مكروه است.
«مسألۀ 495» خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به حاشيه و بين خطهاى قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براى حائض مكروه است.
«مسألۀ 496» غسل هاى مستحبى مثل غسل جمعه، غسل احرام، غسل توبه و غير آن و همچنين وضوهاى مستحبى، براى حائض نيز مستحب است.
يكى از خونهايى كه از زن خارج مى شود يا فضاى داخل فرج را آلوده مى كند، خون استحاضه است و زن را در حال استحاضه، مستحاضه مى گويند.
«مسألۀ 497» خون استحاضه غالباً زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد و غليظ نيز نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
ص: 96
«مسألۀ 498» خون استحاضه سه قسم است: قليله، متوسطه و كثيره. استحاضۀ قليله آن است كه خون، پنبه اى را كه زن معمولاً بر محل مى گذارد آلوده كند، ولى به داخل آن نفوذ نكند. استحاضۀ متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو برود، ولى بر دستمال و مانند آن كه معمولاً زنها براى جلوگيرى از خون مى بندند، جارى نشود. استحاضۀ كثيره آن است كه خون از پنبه گذشته و بر دستمال نيز جارى شود.
«مسألۀ 499» در استحاضۀ قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد و ظاهر فرج را نيز اگر خون به آن رسيده، آب بكشد و بنابر احتياط واجب، پنبه را عوض كند يا آب بكشد.
«مسألۀ 500» در استحاضۀ متوسطه زن علاوه بر انجام دادن اعمال استحاضه قليله بايد يك غسل نيز در شبانه روز به تفصيل ذيل انجام دهد:
اگر استحاضه قبل از نماز صبح يا در بين آن حادث شود، بايد براى نماز صبح غسل كند و اگر بعد از خواندن نماز صبح تا قبل از نماز ظهر يا بين آن حادث شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و به همين ترتيب قبل از هر نماز يا بين هر نمازى كه استحاضه متوسطه حادث شود، بايد براى آن غسل نمايد و تا صبح ديگر براى نمازهاى خود اعمال استحاضۀ قليله را كه در مساله پيش گفته شد انجام دهد و پس از آن تا وقتى كه خون ادامه دارد، هر روز قبل از نماز صبح يك غسل انجام دهد و اگر عمداً يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل نمايد، چه خون بيايد و چه قطع شده باشد.
«مسألۀ 501» زن در استحاضۀ كثيره علاوه بر اين كه بايد احتياطاً براى هر نماز پنبه و دستمالى را كه بسته است عوض كند يا تطهير نمايد، بايد يك غسل براى نماز صبح و يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يك غسل براى نماز مغرب و عشاء بجا آورد و بين نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشاء فاصله نيندازد و اگر بين نماز ظهر و عصر
ص: 97
فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشاء فاصله بيندازد، بايد براى نماز عشاء دوباره غسل نمايد، ولى در استحاضه كثيره براى خواندن نماز، وضو لازم نيست.
«مسألۀ 502» غسل و يا وضوى استحاضه بايد در داخل وقت نماز انجام شود؛ بنابر اين اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز نيز بيايد، اگرچه زن براى آن خون وضو و غسل را انجام داده باشد، بنابر احتياط واجب بايد در هنگام نماز نيز وضو و غسل را بجا آورد، بلكه اگر نزديك اذان صبح براى نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند، احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را بجا آورد.
«مسألۀ 503» مستحاضۀ متوسطه كه وظيفه اش وضو گرفتن و غسل كردن است، مى تواند هر كدام را كه بخواهد اوّل بجا آورد، ولى بهتر است اوّل وضو بگيرد.
«مسألۀ 504» اگر استحاضۀ قليله زن بعد از خواندن نماز صبح متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
«مسألۀ 505» اگر استحاضۀ قليله يا متوسطۀ زن بعد از خواندن نماز صبح كثيره شود، بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشاء غسل ديگرى بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
«مسألۀ 506» زن مستحاضه اى كه وظيفۀ او وضو گرفتن و يا تطهير ظاهر فرج و يا تبديل و تطهير پنبه و دستمالى است كه بسته، بايد اين اعمال را براى هر نماز، چه واجب و چه مستحب، انجام دهد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند يا نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد.
«مسألۀ 507» زن مستحاضه براى خواندن نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده و سجدۀ سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
ص: 98
«مسألۀ 508» زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى نماز اوّلى كه مى خواند بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد انجام اعمال استحاضه لازم نيست.
«مسألۀ 509» اگر زن نداند استحاضۀ او از كدام قسم است، بايد هنگامى كه مى خواهد نماز بخواند، وضعيت خود را بررسى كند، به اين ترتيب كه مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد و بعد از آن كه فهميد استحاضۀ او كدام يك از آن سه قسم است، اعمالى را كه براى آن نوع عنوان شد انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز بخواند استحاضۀ او تغيير نخواهد كرد، پيش از داخل شدن وقت نيز مى تواند خود را وارسى نمايد.
«مسألۀ 510» زن مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفۀ خود عمل كرده باشد، مثلاً استحاضۀ او قليله بوده و به وظيفۀ استحاضۀ قليله يا متوسطه عمل نموده، نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده، مثل آن كه استحاضۀ او متوسطه بوده و به وظيفۀ قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.
«مسألۀ 511» زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه مسلماً وظيفۀ اوست عمل كند، مثلاً اگر نمى داند استحاضۀ او قليله است يا متوسطه، بايد اعمال استحاضۀ قليله را انجام دهد و اگر نمى داند استحاضۀ او متوسطه است يا كثيره، بايد اعمال استحاضۀ متوسطه را انجام دهد، ولى اگر بداند استحاضۀ او سابقاً از كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفۀ همان قسم رفتار نمايد.
«مسألۀ 512» براى آن كه زن مستحاضه شود، بايد خون از فرج خارج شود و چنانچه خون استحاضه به فضاى فرج برسد، ولى بيرون نيايد، حكم استحاضه بر آن جارى نمى شود؛ اما پس از خارج شدن خون و مستحاضه شدن زن، مادامى كه خون در باطن وجود دارد، زن مستحاضه است، حتى اگر ديگر خونى از او خارج نشود و وقتى پاك مى شود كه خون در باطن نيز موجود نباشد.
ص: 99
«مسألۀ 513» اگر زن مستحاضه بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده و در داخل فرج نيز خونى نبوده و اگر نماز را با تأخير بخواند نيز تا آخر نماز به همين وضعيت باقى خواهد ماند، مى تواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.
«مسألۀ 514» اگر خون استحاضه قبل از نماز قطع شود و در باطن نيز وجود نداشته باشد و مستحاضه به وظيفۀ خود عمل نمايد و نمازش را بخواند، چنانچه تا زمان نماز بعدى خون از وى خارج نشود و در فضاى فرج نيز خون وجود نداشته باشد، لازم نيست براى نماز بعدى وظايف استحاضه را به جا آورد، بلكه مى تواند با همان وضو يا غسل نماز بعدى را بخواند، هرچند بداند كه دوباره خون استحاضه خواهد آمد.
«مسألۀ 515» اگر زن مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلّى پاك مى شود يا به اندازۀ خواندن نماز، پاك خواهد شد، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
«مسألۀ 516» اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه پيش از گذشتن وقت نماز بتواند وضو، غسل و نماز را بجا آورد، كاملاً پاك مى شود، بايد نماز را تأخير بيندازد و هنگامى كه كاملاً پاك شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورده و نماز را بخواند و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه اگر وقت براى تيمّم كافى باشد، احتياطاً به جاى وضو و غسل تيمّم كند.
«مسألۀ 517» وقتى مستحاضۀ كثيره و متوسطه كاملاً از خون پاك شد، بايد غسل كند و احتياطاً براى نماز وضو نيز بگيرد، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز قبلى مشغول غسل شده ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
«مسألۀ 518» مستحاضۀ قليله بعد از وضو و مستحاضۀ متوسطه بعد از غسل و وضو و مستحاضۀ كثيره بعد از غسل، بايد فوراً مشغول نماز شوند، ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز نيز مى توانند اعمال مستحب مثل قنوت و غير آن را بجا آورند.
ص: 100
«مسألۀ 519» اگر زن مستحاضه بين غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولى اگر از هنگام شروع به غسل، خون به فضاى فرج نيايد، غسل مجدد لازم نيست و حكم وضو نيز به همين ترتيب است.
«مسألۀ 520» زن مستحاضه چنانچه براى او ضرر نداشته باشد، بايد بعد از غسل و وضو به وسيله اى مانند پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون بيايد، نمازى را كه خوانده، بايد دوباره بخواند، بلكه بنابر احتياط واجب بايد غسل را نيز اعاده كند.
«مسألۀ 521» اگر در هنگام غسل خون قطع نشود، غسل صحيح است و اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود، لازم نيست غسل را از سر بگيرد.
«مسألۀ 522» لازم نيست زن مستحاضه در هنگام روزه، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
«مسألۀ 523» روزۀ زن مستحاضه اى كه غسل بر او واجب مى باشد، بنابر احتياط در صورتى صحيح است كه غسل هايى را كه براى خواندن نمازهاى روز بر وى واجب است، در روز انجام دهد؛ بنابر اين چنانچه قبل از خواندن نماز صبح يا ظهر و عصر مستحاضه شود و استحاضۀ وى متوسطه يا كثيره باشد و براى نماز غسل نكند، روزۀ آن روز او باطل است و بنابر احتياط واجب، غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مى خواهد فرداى آن را روزه بگيرد نيز شرط صحّت روزۀ فردا مى باشد؛ ولى چنانچه براى نماز مغرب و عشاء غسل نكند، اگر پيش از طلوع فجر به جهتى (مثل نماز شب) غسل كند، براى صحّت روزۀ فردا كافى است.
«مسألۀ 524» اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود، صحّت روزۀ آن روز او منوط به غسل نيست.
«مسألۀ 525» اگر استحاضۀ قليلۀ زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد اعمال استحاضۀ متوسطه يا كثيره را كه بيان شد انجام دهد و اگر استحاضۀ متوسطه، كثيره شود، بايد اعمال استحاضۀ كثيره را انجام دهد، ولى چنانچه پيش از همان نماز براى
ص: 101
استحاضۀ متوسطه غسل كرده باشد، لازم نيست دوباره براى كثيره نيز غسل كند.
«مسألۀ 526» اگر در بين نماز استحاضۀ متوسطه زن كثيره شود، چنانچه پيش از آن نماز غسل انجام داده باشد، نمازش را ادامه مى دهد وگرنه بايد نمازش را رها كند و پس از غسل كردن و انجام دادن بقيۀ اعمال استحاضۀ كثيره، نماز را از سر بگيرد و اگر استحاضۀ قليلۀ او متوسطه و يا كثيره شود، بايد نماز را رها كند و براى متوسطه غسل كند و وضو بگيرد و براى كثيره غسل انجام دهد و اعمال ديگر آن را نيز بجا آورد و همان نماز را بخواند و اگر براى غسل يا وضو وقت نداشته باشد، بايد بدل از هر كدام آنها كه وقت انجام دادن آن را ندارد، تيمّم كند و اگر براى تيمّم نيز وقت نداشته باشد، نمى تواند نماز را رها كند بلكه بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و پس از آن بايد قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 527» اگر در بين نماز خون متوقف شود و مستحاضه نداند كه در باطن نيز قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه خون در باطن نيز قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.
«مسألۀ 528» اگر استحاضۀ كثيرۀ زن، متوسطه شود، بايد براى نماز اوّل عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد؛ مثلاً اگر پيش از نماز ظهر استحاضۀ كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز عصر، مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد، ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براى نماز عصر غسل نمايد و اگر براى نماز عصر نيز غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند و اگر براى آن نيز غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، بايد براى نماز عشاء غسل نمايد و همچنين اگر استحاضۀ كثيره قليله شود، بايد براى نماز اوّل عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضۀ متوسطه قليله شود، بايد براى نماز اوّل عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد.
«مسألۀ 529» اگر پيش از هر نماز، خون مستحاضۀ كثيره قطع شود و دوباره جريان يابد، بايد براى هر نماز يك غسل بجا آورد، ولى اگر بعد از غسل و پيش از نماز خون قطع
ص: 102
شود، چنانچه وقت به گونه اى تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت بخواند، مى تواند با همان غسل نماز را بخواند، ولى اگر شك كند كه براى اعاده غسل وقت دارد يا نه، بايد غسل را اعاده كند حكم وضو نيز در اين مسأله مانند غسل است.
«مسألۀ 530» اگر مستحاضه يكى از كارهايى را كه براى او واجب مى باشد (حتّى مانند عوض كردن پنبه) ترك كند، نمازش باطل است.
«مسألۀ 531» اگر مستحاضۀ قليله بخواهد عملى غير از نماز را كه شرط آن داشتن وضو است، انجام دهد (مثلاً بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند) بايد وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب وضويى كه براى نماز گرفته كافى نيست.
«مسألۀ 532» زن مستحاضه كثيره و متوسطه بنابر احتياط مستحب بايد از رفتن به داخل مسجد مكّه (مسجدالحرام) و مدينه (مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله و سلم) و توقّف در ساير مساجد و خواندن سوره اى كه سجدۀ واجب دارد بدون غسل خوددارى كند، و چنانچه شوهرش بخواهد با او نزديكى كند، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند.
«مسألۀ 533» زن در استحاضۀ كثيره و متوسطه بنابر احتياط واجب نمى تواند جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، حتى اگر وظايف خود را انجام داده باشد.
«مسألۀ 534» نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بنابر احتياط واجب بايد براى نماز آيات نيز اعمالى را كه براى نمازهاى واجب روزانه گفته شد، انجام دهد و اگر در وقت نماز واجب روزانه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، گرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، احتياط واجب آن است كه براى نماز آيات نيز تمام اعمالى را كه براى نماز روزانه بر او واجب است انجام دهد و هر دو را با يك غسل و وضو بجا نياورد.
«مسألۀ 535» زن مستحاضه احتياطاً بايد نماز قضا نخواند تا پاك شود، مگر اين كه وقت نماز قضا تنگ باشد كه در اين صورت بايد براى هر نماز قضا اعمالى را كه براى نماز ادا بر او واجب است انجام دهد.
«مسألۀ 536» اگر زن بداند خونى كه از رحم او خارج مى شود، خون زخم يا غده نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را نيز ندارد، بايد به دستور استحاضه عمل كند، بلكه
ص: 103
اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانۀ آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد اعمال استحاضه را انجام دهد.
«مسألۀ 537» از وقتى كه اولين جزء بچّه از بدن مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، «نُفَساء» مى گويند، ولى اگر بين تولد بچه و خروج خون فاصله زيادى باشد، در صورتى حكم نفاس بر آن جارى مى شود كه عرفاً به آن خون زايمان بگويند و اگر عرفاً به آن خون زايمان نگويند، مثل اين كه پس از گذشت ده روز از زايمان از زن خون خارج شود، خون نفاس نيست.
«مسألۀ 538» خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچّه مى بيند، نفاس نيست.
«مسألۀ 539» اگر خونى كه پيش از تولد بچّه از زن خارج مى شود، سه روز يا بيشتر باشد و در ايام عادت بوده و يا داراى صفات حيض باشد و بين آن و خون نفاس كمتر از ده روز فاصله شود، بنابر احتياط واجب بايد در روزهايى كه آن خون را مى بيند، بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند.
«مسألۀ 540» لازم نيست كه خلقت بچّه تمام باشد، اما اگر خون بسته اى از رحم زن خارج شود و خود زن بداند يا چهار نفر قابله يا متخصص مورد وثوق بگويند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد، در صورتى خون نفاس است كه عرفاً به آن خون زاييدن گفته شود و اگر عرفاً به آن خون زاييدن گفته نشود، حكم نفاس بر آن جارى نمى شود و اگر شك كند كه به آن خون زاييدن گفته مى شود يا نه، بايد وظايف مستحاضه را انجام دهد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
«مسألۀ 541» ممكن است خون نفاس بيشتر از يك لحظه نيايد، ولى بيشتر از ده روز نيز نمى شود.
«مسألۀ 542» هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر
ص: 104
مى ماند انسان مى شد يا نه، لازم نيست وارسى كند و خونى كه از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نيست.
«مسألۀ 543» وظيفه نفساء در امور واجب و حرام مانند حائض است؛ همچنين اعمالى كه براى حائض مستحب و مكروه است، براى نفساء نيز مستحب و مكروه مى باشد.
«مسألۀ 544» طلاق دادن زنى كه در حال نفاس مى باشد، باطل و نزديكى كردن با او حرام مى باشد.
«مسألۀ 545» زن پس از پاك شدن از خون نفاس، براى اين كه عبادات خود را به جا آورد، بنابر احتياط بايد غسل كند و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر در روزهايى كه پاك بوده روزه واجب گرفته باشد، بايد قضا نمايد.
«مسألۀ 546» اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مى تواند مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و آن را بررسى نمايد و اگر معلوم شود كه پاك شده، براى عبادت هاى خود غسل مى كند.
«مسألۀ 547» زنى كه عادت حيض او كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادت خود خون نفاس ببيند، بايد به اندازۀ روزهاى عادت خود را نفاس قرار دهد و بعد از آن تا دو روز عبادت را ترك نمايد و مستحب است تا روز دهم عبادت را ترك كند، اگرچه پس از دو روز مى تواند با اعمال استحاضه عبادات خود را بجا آورد، پس اگر خون از ده روز بگذرد، روزهاى عادت او نفاس و بقيّه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده، بايد آن را قضا كند.
«مسألۀ 548» زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زايمان خون ببيند و از ده روز بيشتر شود و استمرار پيدا كند، به اندازۀ روزهاى عادت او نفاس است و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مى بيند، اگرچه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زاييد
ص: 105
و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از هفدهم تا ده روز - حتى در روزهاى عادت او كه از بيستم تا بيست و هفتم است - استحاضه مى باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى كه مى بيند در روزهاى عادت او باشد، خون حيض است، چه نشانه هاى حيض را داشته باشد و چه نداشته باشد و اگر در روزهاى عادت او نباشد، اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض وگرنه استحاضه است.
«مسألۀ 549» زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان خون ببيند و از ده روز بيشتر شود و استمرار پيدا كند، بنابر احتياط واجب به عدد عادت خويشان خود مراجعه مى كند و از ابتداى ديدن خون به عدد عادت آنان را نفاس قرار مى دهد و پس از آن تا تكميل ده روز بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع مى كند و اگر خويشاوندى نداشته باشد يا عادت آنان يكسان نباشد، بايد ده روز اوّل خون را نفاس قرار دهد و ده روز دوم آن استحاضه است و خونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض و گرنه آن نيز استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 550» اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و او را غسل نداده اند مس كند (يعنى جايى از بدن خود را به بدن او برساند)، بايد غسل «مسّ ميّت» نمايد، خواه در خواب مس كند يا در بيدارى، با اختيار باشد يا بى اختيار، حتى اگر باطن ميّت را نيز مس كرده باشد، بايد غسل كند بلكه بنابر احتياط واجب، مسّ بدن مرده اى كه او را به جاى غسل تيمّم داده اند و يا هر سه غسل او با آب خالص و بدون سِدر و كافور انجام شده است نيز همين حكم را دارد.
«مسألۀ 551» براى مسّ مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نيست، اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد.
«مسألۀ 552» رساندن ناخن و استخوان به ناخن واستخوان ميّت، باعث واجب شدن غسل است و همچنين اگر موى خود را به بدن ميّت يا بدن خود را به موى ميّت يا
ص: 106
موى خود را به موى ميّت برساند، اگر عرفاً مسّ ميّت به آن صدق كند، غسل واجب است.
«مسألۀ 553» براى مسّ بچۀ مرده، حتى بچّۀ سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلكه بهتر است براى مسّ بچّه سقط شده اى كه از چهار ماه كمتر دارد نيز غسل كند.
«مسألۀ 554» اگر بچّۀ چهار ماهه اى مرده به دنيا بيايد و بدن او سرد شده باشد و عرفاً بر تماس بدن مادر با بدن او در حين تولد، مسّ ميّت صدق كند، مادر او بنابر احتياط واجب بايد غسل مسّ ميّت كند.
«مسألۀ 555» بچّه اى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدن او به دنيا مى آيد، اگر عرفاً بر تماس بدن او با بدن مادرش در حين تولد، مسّ ميت صدق كند، وقتى بالغ شد احتياط واجب آن است كه غسل مسّ ميّت كند.
«مسألۀ 556» اگر انسان ميّتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمى شود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم او تمام شود جايى از بدن او را مس كند، اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مسّ ميّت نمايد.
«مسألۀ 557» اگر ديوانه يا بچۀ نابالغى ميّت را مس كند، بعد از آن كه ديوانه، عاقل يا بچّه، بالغ شد بايد غسل مسّ ميّت نمايد، اگرچه غسل بچّه غير بالغ مميز نيز بنابر اقوى صحيح است.
«مسألۀ 558» اگر از بدن انسان زنده و يا مرده قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده استخوان نداشته باشد، چنانچه از بدن انسان زنده جدا شده باشد، براى مسّ آن غسل واجب نيست، ولى اگر از بدن مرده اى كه او را غسل نداده اند جدا شده باشد، بنابر احتياط واجب مسّ آن موجب غسل مى شود.
«مسألۀ 559» براى مسّ استخوان و دندانى كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند، بنابر احتياط واجب بايد غسل كرد، ولى براى مسّ استخوان و يا دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل لازم نيست.
ص: 107
«مسألۀ 560» اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميّت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافى است.
«مسألۀ 561» بنابر احتياط واجب براى مسّ بدن شهيدى كه او را غسل ميّت نمى دهند و همچنين براى مسّ بدن كسى كه پيش از اجراى قصاص يا حد، غسل ميّت انجام داده است، بايد غسل مسّ ميّت انجام داد.
«مسألۀ 562» مسّ ناف بچه بعد از افتادن آن موجب غسل نمى شود.
«مسألۀ 563» براى كسى كه بعد از مسّ ميّت غسل نكرده است، توقف در مسجد وجماع و خواندن سوره هايى كه سجده واجب دارند، مانعى ندارد، ولى بنابر احتياط واجب بايد براى انجام نماز و عبادات ديگرى كه صحّت آنها منوط به وضو مى باشد، غسل مسّ ميّت انجام دهد.
«مسألۀ 564» اگر كسى كه غسل مسّ ميّت كرده بخواهد نماز بخواند، چنانچه قبلاً وضو نداشته، احتياطاً بايد وضو نيز بگيرد. حكم عبادات ديگرى كه صحت آنها منوط به وضو مى باشد نيز همين است.
«مسألۀ 565» حدث اصغر و اكبر در اثناى غسل مسّ ميّت ضررى به صحت آن نمى رساند، ولى اگر در اثناى آن دوباره ميّتى را مس كند، بايد غسل را از سر بگيرد.
«مسألۀ 566» اگر كسى براى زيارت يا براى اعمالى كه غسل براى انجام دادن آنها مستحب است نذر يا عهد كند يا سوگند ياد كند كه غسلى را انجام دهد، در صورت رعايت احكام نذر، عهد و سوگند، غسل بر او واجب مى شود.
«مسألۀ 567» غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است كه برخى از آنان در ذيل و در مسألۀ بعدى مى آيد:
ص: 108
الف - غسل جمعه؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است و بهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است كه بدون نيّت ادا و قضا تا غروب جمعه آن را بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد و كسى كه مى ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند، مى تواند روز پنجشنبه و يا شب جمعه غسل را بجا آورد و مستحب است انسان در هنگام غسل جمعه بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوّابيٖنَ وَاجْعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّريٖنَ».
ب - غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهاى «فرد» آن؛ مثل شب سوم، پنجم و هفتم، ولى از شب بيست و يكم مستحب است همۀ شب ها غسل كند و براى غسل شب هاى پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يكم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم، بيشتر سفارش شده است و وقت غسل شب هاى ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است غسل مقارن غروب آفتاب بجا آورده شود، ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اوّل شب، يك غسل نيز در آخر شب انجام دهد.
ج - غسل روز عيد فطر و عيد قربان؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر است و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورد و اگر بخواهد آن را از ظهر تا غروب بجا آورد، احتياط آن است كه به قصد رجاء (يعنى به اميد اين كه مطلوب خداوند باشد) انجام دهد.
د - غسل شب عيد فطر؛ و وقت آن از اوّل مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در اوّل شب بجا آورده شود.
ه - غسل روزهاى هشتم و نهم ذى حَجّه كه وقت آن تمام روز مى باشد؛ و در روز نهم، بهتر است آن را نزديك ظهر بجا آورد.
و - غسل روز اوّل، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
ز - غسل روز عيد غدير؛ و بهتر است آن را قبل از ظهر انجام دهد.
ح - غسل روز مباهله كه بنا بر اقوى بيست و چهارم ذى حَجّه است.
ص: 109
ط - غسل شب پانزدهم شعبان، روز عيد نوروز، نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذى قعده (دحو الارض)؛ و روز پانزدهم شعبان نيز مى تواند به قصد رجاء غسل نمايد.
ى - غسل دادن نوزادى كه تازه به دنيا آمده.
ك - غسل زنى كه براى غير شوهر خود بوى خوش استعمال كرده است.
ل - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
م - غسل كسى كه جايى از بدن خود را به بدن ميّتى كه غسل داده اند رسانده است.
ن - غسل كسى كه براى تماشاى به دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش به او بيفتد يا مثلاً براى اداى شهادت رفته باشد، غسل مستحب نيست.
س - غسل احرام و آن غسلى است كه پيش از احرام در ميقات انجام مى دهند و اين غسل براى زن حائض و نفساء نيز مستحب است.
«مسألۀ 568» براى داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، خانۀ كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مستحب است انسان غسل كند و براى صِرف داخل شدن در مسجدالحرام و حرم امامان عليهم السلام نيز مى تواند به قصد رجاء غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود، يك غسل كافى است و كسى كه مى خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجدالحرام و خانۀ كعبه شود، اگر به نيّت همه يك غسل كند كافى است و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شود، يك غسل براى همه كفايت مى كند و براى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام از دور يا نزديك و براى حاجت خواستن از خداوند و همچنين براى توبه و براى نشاط به جهت عبادت و براى به سفر رفتن، خصوصاً سفر زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام، مستحب است انسان غسل كند و اگر يكى از غسل هايى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد و بعد كارى كند كه وضو را باطل مى كند - مثلاً بخوابد - غسل او باطل مى شود.
ص: 110
«مسألۀ 569» به احتياط واجب انسان نمى تواند با غسل مستحبّى عملى را كه مانند نماز احتياج به وضو دارد انجام دهد و بايد براى انجام آنها وضو بگيرد.
«مسألۀ 570» اگر انجام چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل بجا آورد، كافى است؛ بلكه مى توان يك غسل را به نيّت چند غسل واجب و مستحب بجا آورد.
«مسألۀ 571» مسلمانى را كه محتضر است (يعنى در حال جان دادن است، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، احتياطاً بايد به پشت بخوابانند به گونه اى كه كف پاهاى او به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او به اين روش ممكن نباشد، بنابر احتياط واجب تا اندازه اى كه ممكن باشد بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به اين روش به هيچ قسم ممكن نباشد، احتياطاً او را رو به قبله بنشانند و يا به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
«مسألۀ 572» احتياط واجب آن است كه تا وقتى ميّت را از محل احتضار حركت نداده اند، رو به قبله باشد؛ ولى پس از حركت دادن او از محل احتضار، رو به قبله بودن وى واجب نيست.
«مسألۀ 573» رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است.
«مسألۀ 574» مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و ساير عقايد حقّه را به كسى كه در حال جان دادن است، به نحوى تلقين كنند كه بفهمد و نيز مستحب است مطالبى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
«مسألۀ 575» مستحب است اين دعاها را به گونه اى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:
«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْكَثيٖرَ مِنْ مَعاصيٖكَ وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيٖرَ مِنْ طاعَتِكَ، يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيٖرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثيٖرِ إقْبَلْ مِنِّى الْيَسيٖرَ وَاعْفُ عَنِّى الْكَثيٖرَ إنَّكَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ أَللّهُمَّ ارْحَمْنى فَإنَّكَ رَحيٖمٌ».
ص: 111
«مسألۀ 576» مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود، به جايى كه نماز مى خوانده ببرند.
«مسألۀ 577» مستحب است براى راحت جان دادن محتضر، بر بالين او سوره هاى مباركۀ يس، صافّات و احزاب و آية الكرسى و آيۀ پنجاه و چهارم سورۀ اعراف و سه آيۀ آخر سورۀ بقره و بلكه هر چه از قرآن ممكن است را بخوانند.
«مسألۀ 578» تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روى شكم او و بودن شخص جُنُب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
«مسألۀ 579» مستحب است بعد از مرگ دهان، چشمها و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاى او را دراز كنند و پارچه اى روى او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايى كه مرده چراغ روشن كنند و براى تشييع جنازۀ او مؤمنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا مرگ او معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، بايد تدفين را به قدرى عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
«مسألۀ 580» غسل، كفن، نماز و دفن مسلمان، بر هر مكلّفى واجب است و اگر بعضى آن را انجام دهند، از ديگران ساقط مى شود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند.
«مسألۀ 581» اگر كسى مشغول كارهاى ميّت شود، بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را ناتمام بگذارد، بايد ديگران آن را تمام كنند.
«مسألۀ 582» اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميّت شده، واجب
ص: 112
نيست به كارهاى ميّت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان داشته باشد، بايد اقدام نمايد.
«مسألۀ 583» اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام داده اند، بايد آن را دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان داشته باشد كه باطل بوده يا شك داشته باشد كه صحيح بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد. همچنين اگر مسلمان غير امامى را هم مذهبان او طبق مذهب خود تجهيز و دفن كرده باشند، كافى است.
«مسألۀ 584» براى غسل، كفن، نماز و دفن ميّت، لازم نيست از ولىّ او اجازه بگيرند اگرچه بهتر است از او اجازه بگيرند، اما در صورتى كه ولى خود اقدام به اين كارها كرد و يا كسى را جهت انجام آن معين نمود، مخالفت با او جايز نيست.
«مسألۀ 585» ولىّ زن كه در غسل، كفن، نماز و دفن او دخالت مى كند، شوهر اوست و اگر شوهر نداشته باشد، كسى كه در زمان حيات او سرپرستى او را به عهده داشته بر ديگران در اين امر مقدم است.
«مسألۀ 586» اگر كسى بگويد من وصى يا ولىّ ميّت هستم يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه غسل، كفن و دفن او را انجام دهم، چنانچه اطمينان به اين ادعاى او حاصل شود و شخص ديگرى نيز چنين ادعايى نكند، انجام كارهاى ميّت با اوست؛ اما اگر شخص ديگرى نيز چنين ادعايى بكند، اگر به ادعاى يكى اطمينان حاصل شود، او مقدم است وگرنه هر كدام بينّه داشته باشند، مقدم هستند.
«مسألۀ 587» اگر ميّت براى غسل، كفن، دفن و نماز خود غير از ولىّ كس ديگرى را معين كند، اجازۀ آن شخص كافى است و كسى كه ميّت او را براى انجام اين اعمال معيّن كرده، واجب نيست اين وصيّت را قبول كند، ولى اگر قبول كند بايد به آن عمل نمايد.
«مسألۀ 588» پس از پاك كردن ميت از نجاست ظاهرى، واجب است ميّت را سه غسل بدهند؛ بار اوّل با آبى كه با سِدر مخلوط باشد، بار دوم با آبى كه با كافور مخلوط باشد و بار سوم با آب خالص.
ص: 113
«مسألۀ 589» سِدر و كافور نبايد به اندازه اى زياد باشند كه آب را مضاف كنند و همچنين نبايد به اندازه اى كم باشند كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
«مسألۀ 590» اگر سِدر و كافور به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى را كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند و او را با آن غسل دهند و بدل از آن او را تيمّم نيز بدهند.
«مسألۀ 591» اگر سدر و كافور يا يكى از آنها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آن كه غصبى باشد - بنا بر احتياط واجب بايد به جاى هر كدام كه موجود نيست، ميّت را با آب خالص غسل داده و بدل از آن او را تيمم نيز بدهند.
«مسألۀ 592» اگر كسى كه براى حجّ احرام بسته است پيش از تمام كردن سعىِ بين صفا و مَروه، بميرد و همچنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو يا ناخن فوت كند، نبايد او را با آب كافور غسل دهند، بلكه به جاى آن بايد با آب خالص او را غسل بدهند.
«مسألۀ 593» كسى كه ميّت را غسل مى دهد، بايد مسلمان، عاقل و بالغ باشد، اگرچه غسل دادن توسط كودك مميز نيز كفايت مى كند و بايد مسائل غسل را نيز بداند يا ديگرى در حين غسل به او آموزش بدهد و بنابر احتياط واجب، بايد دوازده امامى نيز باشد.
«مسألۀ 594» كسى كه ميّت را غسل مى دهد، بايد قصد قربت داشته باشد، يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند بجا آورد و اگر به همين نيّت تا آخر غسلِ سوم باقى باشد، كافى است و تجديد نيّت لازم نيست.
«مسألۀ 595» غسل بچّه مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، كفن و دفن كافر و اولاد او جايز نيست و كسى كه از كودكى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد و اگر هيچ كدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست.
«مسألۀ 596» اگر بچۀ سقط شده چهار ماه يا بيشتر داشته باشد، بايد او را غسل
ص: 114
بدهند و اگر چهار ماه نداشته باشد و خلقت او نيز كامل نباشد، بايد او را در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
«مسألۀ 597» اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد، غسل باطل است، ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر نيز مى تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.
«مسألۀ 598» مرد مى تواند دختر بچّه اى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست غسل دهد و زن نيز مى تواند پسر بچّه اى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
«مسألۀ 599» مردانى كه با ميت زن نسبت دارند و با او محرمند و يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتياط نمى توانند او را غسل دهند، مگر اين كه زنى براى غسل دادن او يافت نشود؛ همچنين زنانى كه با ميت مرد نسبت دارند و با او محرمند و يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتياط نمى توانند او را غسل دهند، مگر اين كه مردى براى غسل دادن او يافت نشود و در هر دو صورت بنا بر احتياط واجب، غسل بايد از روى لباس صورت گيرد و اگر براى غسل دادن ميت، نه همچنس او يافت شود و نه محرم او، احتياطاً بايد او را بدون غسل و با لباس خودش دفن كنند.
«مسألۀ 600» اگر ميّت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جايز است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد.
«مسألۀ 601» نگاه كردن به عورت ميّت حرام است و كسى كه او را غسل مى دهد، اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمى شود.
«مسألۀ 602» اگر جايى از بدن ميّت نجس باشد، بايد آن جا را پيش از آن كه غسل بدهند آب بكشند و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميّت پيش از شروع به غسل پاك باشد.
«مسألۀ 603» احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است، ميّت را غسل ارتماسى ندهند؛ ولى جايز است كه در غسل ترتيبى هر يك از سه قسمت بدن را با مراعات ترتيب در آب فرو برند.
ص: 115
«مسألۀ 604» لازم نيست كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براى او كافى است.
«مسألۀ 605» بنا بر احتياط جايز نيست كه براى غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل (مثل شستشو و تطهير) حرام نيست.
«مسألۀ 606» اگر آب پيدا نشود يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد به عوض هر غسل، يك بار ميّت را تيمّم دهند.
«مسألۀ 607» كسى كه ميّت را تيمّم مى دهد، بايد با دستان خود او را تيمم دهد و احتياط واجب آن است كه در صورت امكان دست ميت را نيز بر زمين بزند و به صورت و پشت دستهاى او بكشد.
«مسألۀ 608» شهيدى كه در ميدان جنگ و در معركه، پيش از آن كه به سراغ او بيايند به شهادت رسيده و جان داده است، غسل و كفن ندارد و بايد او را با لباسهاى خود بدون غسل دفن كنند، چه جنگ در زمان امام عليه السلام و به اذن و اجازۀ امام عليه السلام باشد و چه براى دفاع از اسلام و كشور اسلامى به شهادت رسيده باشد.
«مسألۀ 609» واجب است بعد از غسل، مواضع سجده ميّت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند و مستحب است بر سر بينى ميّت نيز كافور بمالند و بايد كافور ساييده و تازه باشد و اگر به واسطۀ كهنه بودن، عطر آن از بين رفته باشد، كفايت نمى كند.
«مسألۀ 610» در حنوط ميّت، بنا بر احتياط واجب بايد ابتدا كافور را به پيشانى ميّت بمالند، ولى مراعات ترتيب در بقيه اعضاى سجده لازم نيست.
«مسألۀ 611» بهتر آن است كه ميّت را پيش از كفن كردن حنوط نمايند، اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن نيز حنوط كردن مانعى ندارد.
«مسألۀ 612» اگر كسى كه براى حجّ احرام بسته است، پيش از تمام كردن سعىِ بين
ص: 116
صفا و مروه بميرد، حنوط كردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آن كه مو يا ناخن خود را كوتاه كند بميرد، نبايد او را حنوط كنند.
«مسألۀ 613» زنى كه شوهر او مرده و هنوز عدّۀ او تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
«مسألۀ 614» مكروه است ميّت را با مُشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو كنند يا براى حنوط، آنها را با كافور مخلوط نمايند.
«مسألۀ 615» مستحب است قدرى از تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را با كافور مخلوط كنند، ولى بايد آن كافور را به جاهايى كه موجب بى احترامى به تربت مقدّس مى شود نرسانند و نيز تربت نبايد به قدرى زياد باشد كه وقتى با كافور مخلوط شد، ديگر به آن كافور نگويند.
«مسألۀ 616» اگر كافور به اندازۀ غسل و حنوط نباشد، بنابر احتياط واجب بايد غسل را مقدّم دارند و اگر كافور براى هفت عضو كفايت نكند، بنابر احتياط واجب بايد پيشانى را مقدّم بدارند.
«مسألۀ 617» مستحب است دو چوب تَر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
«مسألۀ 618» ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ، پيراهن و سرتاسرى مى گويند كفن نمايند.
«مسألۀ 619» لنگ بايد اطراف بدن را از ناف تا زانو بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روى قدم برسد و بنابر احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا را كاملاً بپوشاند و درازى سرتاسرى بنا بر احتياط واجب بايد به قدرى باشد كه بستن دو سرِ آن ممكن باشد و پهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر قرار گيرد.
«مسألۀ 620» هر مقدار از هزينه كفن - چه واجب و چه مستحب - كه در شأن ميّت
ص: 117
باشد، از اصل تركه او برداشته مى شود و احتياج به اجازه ورثه ندارد.
«مسألۀ 621» اگر ميّت وصيّت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند، هر مقدار از هزينه كفن را كه بيشتر از شأن اوست با اجازه ورثه بالغ او مى توان از سهم آنان برداشت.
«مسألۀ 622» اگر كسى وصيّت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند يا وصيّت كرده باشد كه ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
«مسألۀ 623» كفن زن بر عهدۀ شوهر است، اگرچه خود زن داراى اموال باشد و همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، بنابر احتياط واجب شوهر بايد كفن او را بدهد، و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولىّ شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
«مسألۀ 624» كفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه مخارج او در حال حيات بر آنان واجب باشد، بلكه از مال خودش برداشته مى شود، ولى اگر مالى نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه كسى كه مخارج ميت در حال حيات بر او واجب بوده، كفن او را بدهد وگرنه دادن كفن او بر مسلمين واجب كفايى است.
«مسألۀ 625» اگر مجموع سه قطعه كفن به گونه اى باشد كه بدن ميت از زير آن پيدا نباشد، كافى است، ولى بهتر است كه هر يك از سه پارچۀ كفن به قدرى نازك نباشند كه بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
«مسألۀ 626» كفن كردن با مال غصبى هر چند كفن ديگرى نيز پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه كفن ميّت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد، بايد آن را از تن ميّت بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و همچنين جايز نيست با پوست مردار او را كفن كنند.
«مسألۀ 627» كفن كردن ميّت با چيز نجس و با پارچۀ ابريشمى خالص، جايز نيست و در حال ناچارى نيز كفن كردن با آنها خالى از اشكال نيست و احتياط واجب آن است كه
ص: 118
با پارچۀ طلا باف نيز مگر در حال ناچارى، ميّت را كفن نكنند.
«مسألۀ 628» كفن كردن با پارچه اى كه از پشم، پوست يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست، ولى اگر پوست حيوان حلال گوشت را به نحوى درست كنند كه به آن جامه گفته شود، مى توان ميّت را با آن كفن كرد و همچنين اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد، اشكال ندارد، اگرچه احتياط آن است كه با اين دو نيز كفن نكنند.
«مسألۀ 629» اگر كفن ميّت با نجاست خود او يا با نجاست ديگرى نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمى شود، بايد مقدار نجس شده را بشويند يا ببُرند و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نباشد، در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.
«مسألۀ 630» اگر كسى كه براى حجّ يا عمره احرام بسته بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورت او - كه در حال احرام بايد برهنه باشند - اشكال ندارد.
«مسألۀ 631» نماز خواندن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچّه باشد، واجب است، به شرط اين كه پدر و مادر آن بچّه يا يكى از آنان، مسلمان باشند و شش سال بچّه تمام شده باشد.
«مسألۀ 632» نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پيش از آنها يا در بين آنها بخوانند، اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد، كافى نيست.
«مسألۀ 633» كسى كه مى خواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و بدن و لباس او پاك باشد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است، رعايت كند و احتياط واجب آن است كه عورت او پوشيده باشد و لباس او نيز غصبى نباشد.
«مسألۀ 634» كسى كه بر ميّت نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميّت را مقابل او به گونه اى به پشت بخوابانند كه سر ميّت به طرف راست و پاى او
ص: 119
به طرف چپ نمازگزار باشد.
«مسألۀ 635» مكان نمازگزار بايد از جاى ميّت پايين تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد. همچنين مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد.
«مسألۀ 636» نمازگزار نبايد از ميّت به قدرى دور باشد كه نگويند در كنار ميّت ايستاده؛ ولى كسى كه نماز ميّت را به جماعت مى خواند، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 637» نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميّت نيستند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 638» نبايد بين ميّت و نمازگزار پرده و ديوار يا چيز ديگرى مانند اينها فاصله باشد، ولى اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 639» در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نباشد، بايد عورت او را حتّى با تخته و آجر و مانند اينها بپوشانند.
«مسألۀ 640» نماز ميّت را بايد ايستاده و به قصد قربت خواند و هنگام نيّت، بايد ميّت را معين كرد، مثلاً نيّت كند: «بر اين ميّت نماز مى خوانم قربةً الى اللّه».
«مسألۀ 641» اگر كسى نباشد كه بتواند ايستاده نماز ميّت را بخواند، مى توان نشسته بر او نماز خواند.
«مسألۀ 642» مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوى باشد، اين عمل مكروه نيست.
«مسألۀ 643» اگر ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است تا وقتى كه جسد او از هم نپاشيده با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد، به قبر او نماز بخوانند؛ ولى چنانچه پس از دفن معلوم شود كه به هنگام نماز سر ميّت به طرف چپ نمازگزار و پاى او به سمت راست وى بوده، نماز خواندن بر قبر او واجب نيست.
ص: 120
«مسألۀ 644» نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است:
بعد از نيّت و گفتن تكبير اوّل بگويد: «اَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلَّا اللّهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» و بعد از تكبير دوم بگويد: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» و بعد از تكبير سوم بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنيٖنَ وَالْمُؤْمِناتِ» و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد است بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ» و اگر زن است بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَيِّتِ» و بعد تكبير پنجم را بگويد.
و بهتر است بعد از تكبير اوّل بگويد: «اَشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيٖراً وَنَذيٖراً بَيْنَ يَدَى السَّاعَةِ» و بعد از تكبير دوم بگويد: «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ كَأفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى إبْراهيٖمَ وَآلِ إبْراهيٖمَ إنَّكَ حَميٖدٌ مَجيٖدٌ وَصَلِّ عَلى جَميٖعِ الأنْبياءِ وَالْمُرْسَليٖنَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّيٖقيٖنَ وَجَميٖعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحيٖنَ» و بعد از تكبير سوم بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنيٖنَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِميٖنَ وَالْمُسْلِماتِ الأحْياءِ مِنْهُمْ وَالأمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ إنَّكَ مُجيٖبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَديٖرٌ» و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد باشد بگويد: «اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَأنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لانَعْلَمُ مِنْهُ إلّاخَيْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا أللّهُمَّ إنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى إحْسانِهِ وَإنْ كانَ مُسيٖئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ أللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى أعْلى عِلّيّٖيٖنَ واخْلُفْ عَلى أهْلِهِ فى الْغابِرينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِميٖنَ» و بعد تكبير پنجم را بگويد؛ ولى اگر ميّت زن باشد، بعد از تكبير چهارم بگويد: «اَللّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ أمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَأنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لانَعْلَمُ مِنْها إلّاخَيْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا أللّهُمَّ إنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فى إحْسانِها وَإنْ كانَتْ مُسيٖئَةً فَتَجَاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها أللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فى أعْلى عِلّيّٖيٖنَ واخْلُفْ عَلى أهْلِها فى الْغابِرينَ وَارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِميٖنَ».
«مسألۀ 645» بايد تكبيرها و دعاها را به گونه اى پشت سر هم بخوانند كه نماز از
ص: 121
صورت خود خارج نشود.
«مسألۀ 646» كسى كه نماز ميّت را به جماعت مى خواند نيز بايد تكبيرها و دعاهاى آن را بخواند.
«مسألۀ 647» چند چيز در نماز ميّت مستحب است:
اوّل: كسى كه نماز ميّت مى خواند، داراى وضو، غسل يا تيمّم باشد و احتياط مستحب آن است كه در صورتى تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، به نماز ميّت نرسد. دوم: اگر ميّت مرد باشد، امام جماعت يا كسى كه به طور فُرادى به او نماز مى خواند مقابل وسط قامت او بايستد واگر زن باشد، مقابل سينه او بايستد. سوم: با پاى برهنه نماز بخواند. چهارم: در هر تكبير دست ها را تا مقابل گوش بلند كند. پنجم: فاصله او با ميّت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباس او را حركت دهد، به جنازه برسد. ششم: نماز ميّت را به جماعت بخواند. هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مى خوانند آهسته بخوانند. هشتم: در جماعت، مأموم اگرچه يك نفر باشد، پشت سر امام بايستد. نهم: نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند. دهم: پيش از نماز سه مرتبه بگويد: «اَلصَّلاة». يازدهم: نماز را در جايى بخواند كه مردم براى نماز ميّت بيشتر به آن جا مى روند. دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مى خواند، در صفى تنها بايستد.
«مسألۀ 648» خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است، ولى در مسجدالحرام مكروه نيست.
«مسألۀ 649» واجب است ميّت را به گونه اى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان نيز نتوانند بدن او را بيرون آورند و در صورتى كه ترس از درنده و نزديك شدن
ص: 122
انسانى كه از بوى ميّت اذيت شود در بين نباشد، عنوان دفن در زمين كافى است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه گودى قبر به همان اندازۀ مذكور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
«مسألۀ 650» اگر دفن ميّت در زمين ممكن نباشد، بايد او را به جاى دفن، در بنا يا تابوت بگذارند.
«مسألۀ 651» ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست به گونه اى بخوابانند كه جلوى بدن او به طرف قبله باشد.
«مسألۀ 652» اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نشود و بودن او در كشتى نيز مانعى نداشته باشد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين دفن كنند وگرنه بايد او را در كشتى غسل بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميّت، چيز سنگينى به پاى او ببندند و به دريا بيندازند يا او را در خمره گذاشته و در آن را ببندند و به دريا بيندازند.
«مسألۀ 653» اگر بترسند كه دشمن، قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد به نحوى كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
«مسألۀ 654» هزينه انداختن در دريا و هزينه محكم كردن قبر ميّت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
«مسألۀ 655» اگر زن كافر بميرد و بچّه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچّه مسلمان باشد، احتياطاً بايد زن را در قبر به پهلوى چپ و پشت به قبله بخوابانند تا روى بچّه به طرف قبله باشد، بلكه اگر هنوز روح نيز به بدن طفل داخل نشده باشد، بنابر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند.
«مسألۀ 656» دفن مسلمان در قبرستان كفار چنانچه اهانت به وى باشد و دفن كفار در قبرستان مسلمانان چنانچه اهانت به مسلمين باشد، جايز نيست و احتياط واجب آن است كه اگر اهانت نيز نباشد، مسلمان را در قبرستان كفار و كافر را در قبرستان مسلمانان
ص: 123
دفن نكنند.
«مسألۀ 657» اگر ناچار شوند كه مسلمان را در قبرستان غير مسلمانان دفن كنند - مانند برخى كشورهاى غير اسلامى - دفن او در آنجا جايز است، مخصوصاً اگر موجب اهانت بر او نباشد.
«مسألۀ 658» دفن مسلمان در جايى كه بى احترامى به او باشد، مانند جايى كه خاكروبه و كثافات در آن مى ريزند، جايز نيست.
«مسألۀ 659» ميّت را نبايد در جاى غصبى دفن كنند و دفن كردن او نيز در جايى كه براى غير دفن كردن وقف شده، مثل مدارس موقوفه، جايز نيست.
«مسألۀ 660» دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر، اگر موجب نبش قبر شود جايز نيست.
«مسألۀ 661» چيزى كه از ميّت جدا مى شود، اگرچه مو، ناخن و دندان او باشد، بايد دفن شود و اگر موجب نبش نشود، احتياط واجب آن است كه با خود او دفن شود و نيز دفن ناخن و دندانى كه در حال حيات از انسان جدا مى شود مستحب است.
«مسألۀ 662» اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردن او ممكن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتى كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوى او را راضى كنند.
«مسألۀ 663» اگر بچّه در رحم مادر بميرد و ماندن او در رحم براى مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند، اشكال ندارد، ولى بايد شوهرش اگر اهل فن است يا زنى كه اهل فن باشد و اگر ممكن نيست مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود، مرد نامحرمى كه اهل فن باشد، بچّه را بيرون بياورد و در صورتى كه آن نيز پيدا نشود، كسى كه اهل فن نباشد، با رعايت ترتيب ذكر شده مى تواند بچّه را بيرون آورد.
«مسألۀ 664» هرگاه مادر بميرد و بچّه در شكم او زنده باشد، اگرچه اميد به زنده ماندن طفل نداشته باشند، بايد به وسيلۀ كسانى كه در مسألۀ پيش گفته شد، به هر ترتيبى كه بچّه سالم بيرون مى آيد، بچّه را بيرون آورند و دوباره آن جا را بدوزند.
ص: 124
«مسألۀ 665» خوب است به اميد آن كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را به اندازۀ قامت انسان متوسط گود كنند و ميّت را در نزديك ترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد؛ مثل آن كه افراد خوب در آن جا دفن شده باشند يا مردم براى فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آن جا بروند و نيز بهتر است جنازه را در چند مترى قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك قبر ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر ميّت مرد است، در دفعۀ سوم به گونه اى او را زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد و در دفعۀ چهارم او را از طرف سر وارد قبر نمايند و اگر زن است، در دفعۀ سوم به طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و هنگام وارد كردن زن در قبر، پارچه اى روى قبر بگيرند و نيز جنازه ميت را به آرامى از تابوت بيرون آورند و وارد قبر كنند و دعاهايى را كه دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه ميّت را در قبر گذاشتند، گره هاى كفن را باز كنند و صورت ميّت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك زير سر او بسازند و پشت ميّت، خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميّت به پشت برنگردد و پيش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانۀ راست ميّت بزنند و دست چپ را با قوت بر شانۀ چپ ميّت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ إفْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاى فلان، اسم ميّت و پدر او را بگويند؛ مثلاً اگر اسم ميّت محمد و اسم پدر او على است، سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ إفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلى» و پس از آن بگويند: «هَلْ أنْتَ عَلى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَيهِ مِنْ شَهادَةِ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيِّدُ النَّبيّيٖنَ وَخاتَمُ الْمُرْسَليٖنَ وَأنَّ عَليّاً عليه السلام أميٖرُالْمُؤْمِنيٖنَ وَسَيِّدُ الْوَصيّيٖنَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَميٖنَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلىٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِىَّ بْنَ مُوسى وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلىٍّ وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ المَهْدىَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنيٖنَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَى الْخَلْقِ أجْمَعيٖنَ وَأئِمَّتُكَ أئِمَّةُ هُدىً بِكَ أبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ
ص: 125
فُلانٍ» و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و بعد ادامه دهد: «إذا أتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَتَعالى وَسَألاكَ عَنْ رَبِّكَ وَعَنْ نَبِيِّكَ وَعَنْ ديٖنِكَ وَعَنْ كِتابِكَ وَعَنْ قِبْلَتِكَ وَعَنْ أئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فى جَوابِهِما: اللّهُ رَبّى وَمُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم نَبيّى وَالْإسْلامُ ديٖنى وَالْقُرْآنُ كِتابى وَالْكَعْبَةُ قِبْلَتى وَأميٖرُالْمُؤْمِنيٖنَ عَلِىُّ بْنُ أبى طالِبٍ عليه السلام إمامى وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ الْمُجْتَبى عليه السلام إمامى وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ الْشَّهيٖدُ بِكَرْبَلاءِ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ زَيْنُ الْعابِديٖنَ عليه السلام إمامى وَمُحَمَّدٌ الْباقِرُ عليه السلام إمامى وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ عليه السلام إمامى وَمُوسَى الْكاظِمُ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ الرِّضا عليه السلام إمامى وَمُحَمَّدٌ الْجَوادُ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ الْهادى عليه السلام إمامى وَالْحَسَنُ الْعَسْكَرىُّ عليه السلام إمامى وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ عليه السلام إمامى هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أجْمَعيٖنَ أئِمَّتى وَسادَتى وَقادَتى وَشُفَعائى بِهِمْ أتَوَلّى وَمِنْ أعْدائِهِمْ أتَبَرَّءُ فى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و سپس ادامه دهد: «أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مَحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِىَّ بْنَ أبى طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُوميٖنَ الْاَئِمَّةَ الْإثْنَىْ عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم حَقٌّ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْكَرٍ وَنَكيٖرٍ فى الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالْنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْميٖزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيٖها وَأنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فى الْقُبُورِ» سپس بگويد: «أ فَهِمْتَ يا فُلانُ» و به جاى فلان اسم ميّت را بگويد، و پس از آن بگويد: «ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَولِ الثّابِتِ وَهَداكَ اللّهُ إلى صِراطٍ مُسْتَقيٖمٍ عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ أوْلِيائِكَ فى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتَهِ» پس بگويد: «اَللّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَيْكَ وَلَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً أللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».
«مسألۀ 666» خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد، كسى كه ميّت را در قبر مى گذارد، با طهارت و سر و پاى برهنه باشد و از طرف پاى ميّت از قبر بيرون بيايد وغير از خويشان ميّت، كسانى كه حاضرند با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و اگر ميّت زن باشد، كسى كه با او محرم مى باشد و اگر محرمى نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند.
«مسألۀ 667» مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سِدر و كافور خود را
ص: 126
تهيّه كند.
«مسألۀ 668» خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب، كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتان را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركۀ «انا أنزلناه» را بخوانند و براى ميّت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ جافِ الْأرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ إلَيْكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَأسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنيٖهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ».
«مسألۀ 669» مستحب است پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند، وَلىّ ميّت يا كسى كه از طرف ولىّ اجازه دارد، دعاهايى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كند.
«مسألۀ 670» بعد از دفن ميّت، مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتى دهند، ولى اگر مدّتى از دفن گذشته باشد كه به واسطۀ سرسلامتى دادن، مصيبت به خاطر آنان بيايد، ترك آن بهتر است و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانۀ ميّت غذا بفرستند وغذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
«مسألۀ 671» مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت ميّت را ياد مى كند،«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براى ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.
«مسألۀ 672» بنا بر احتياط واجب جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد و يا موى خود را بكند و به خود لطمه بزند.
«مسألۀ 673» پاره كردن يقه در مرگ كسى غير از پدر و برادر بنابر احتياط جايز نيست.
«مسألۀ 674» اگر مرد در مرگ زن يا فرزند، يقه يا لباس خود را پاره كند يا اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را به گونه اى بخراشد كه خون بيايد يا موى خود را بكند، بنابر احتياط واجب بايد يك بنده آزاد كند يا ده فقير را غذا دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر
ص: 127
نتواند، بايد سه روز روزه بگيرد.
«مسألۀ 675» احتياط واجب آن است كه در گريۀ بر ميّت صدا را خيلى بلند نكند.
«مسألۀ 676» مستحب است در شب اوّل قبر، دو ركعت نماز براى ميّت بخوانند و ثواب آن را به وى هديه كنند و دستور آن اين است كه در ركعت اوّل بعد از حمد يك مرتبه «آية الكرسى» و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره «انا أنزلناه» (قدر) بخوانند و بعد از سلام بگويند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَهَا إلَى قَبْرِ فُلانٍ» و به جاى كلمه فلان، اسم ميّت را بگويند و نيز مى تواند پس از حمد در ركعت اول دو مرتبه «قل هو الله أحد» و در ركعت دوم ده بارألهاكم التكاثر» (سوره تكاثر) را بخواند.
«مسألۀ 677» نماز شب دفن را در هر موقع از شب اوّل قبر مى توان خواند، ولى بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
«مسألۀ 678» اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند يا به جهت ديگرى دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز شب دفن را تا شب اوّل قبر او تأخير بيندازند.
«مسألۀ 679» نبش قبر مسلمان (يعنى شكافتن قبر او به گونه اى كه جنازه او آشكار شود) اگرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 680» نبش قبر امام زاده ها، شهدا، علماء و صُلَحا، اگرچه سالها بر آن گذشته باشد، حرام است مخصوصاً اگر زيارتگاه باشد.
«مسألۀ 681» شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اوّل: آن كه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آن جا بماند. دوم: آن كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده، غصبى باشد و صاحب آن
ص: 128
راضى نشود كه در قبر بماند و يا چيزى از مال خود ميّت كه به ورثۀ او رسيده، با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند و اگر وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، در صورتى كه وصيّتش بيشتر از يك سوم مال او نباشد، براى بيرون آوردن آنها نمى توانند قبر را بشكافند. سوم: آن كه ميّت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد يا بفهمند كه غسل او باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته باشند. چهارم: آن كه براى ثابت شدن حقّى بخواهند بدن ميّت را ببينند. پنجم: آن كه ميّت را در جايى كه بى احترامى به اوست، مثل قبرستان كفار يا جايى كه كثافات و خاكروبه مى ريزند، دفن كرده باشند. ششم: آن كه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند؛ مثلاً بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حامله اى كه او را دفن كرده اند بيرون آورند. هفتم: آن كه بترسند درنده اى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا دشمن او را بيرون آورد. هشتم: آن كه وصيت كرده باشد او را در مكان معينى دفن نمايند و به خاطر ندانستن يا فراموشى و يا عمداً او را در جاى ديگرى دفن كرده باشند.
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:
* اوّل: آن كه تهيۀ آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
«مسألۀ 682» اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيۀ آب وضو و غسل، به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نااميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند باشد و يا به واسطۀ درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل باشد، بايد در دايره اى كه مركز آن محل نماز خواندن اوست و شعاع آن به اندازۀ پرتاب يك تير قديمى است كه با كمان پرتاب مى كردند(1) ، در جستجوى آب برود و اگر زمين آن اين گونه نباشد،
ص: 129
بايد در دايره اى كه شعاع آن به اندازۀ پرتاب دو تير است جستجو نمايد.
«مسألۀ 683» اگر بعضى از اطراف، هموار و بعضى ديگر پست و بلند بوده يا عبور در آن مشكل باشد، بايد در طرفى كه هموار است به اندازۀ پرتاب دو تير و در طرفى كه اين طور نيست، به اندازۀ پرتاب يك تير جستجو كند.
«مسألۀ 684» در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، لازم نيست جستجو كند.
«مسألۀ 685» كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيۀ آب وقت دارد، اگر يقين داشته باشد در محلّى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، در صورتى كه مانعى نباشد و مشقّت نيز نداشته باشد، بايد براى تهيۀ آب برود و اگر گمان داشته باشد كه آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست، لكن اگر گمان او نزديك به يقين باشد، بايد براى تهيۀ آب به آن محل برود.
«مسألۀ 686» لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود بلكه مى تواند كسى را كه به گفتۀ او اطمينان دارد، بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافى است.
«مسألۀ 687» اگر احتمال دهد داخل بار سفر او يا در منزل يا در قافله آب هست، بايد به قدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند يا از پيدا كردن آن نااميد شود.
«مسألۀ 688» اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوى آب برود، ولى اگر احتمال عقلايى بدهد كه در اين مدت آبى در آنجا پيدا شده باشد، احتياطاً بايد دوباره جستجو كند.
«مسألۀ 689» اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همان جا بماند، جستجو لازم نيست، ولى اگر احتمال عقلايى بدهد كه در اين مدت آبى در آنجا پيدا شده باشد، احتياطاً بايد دوباره جستجو كند.
«مسألۀ 690» اگر از درنده بترسد يا جستجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند يا وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم
ص: 130
نيست؛ ولى اگر بتواند مقدارى جستجو كند، جستجو به همان مقدار لازم است و اگر از دزد بر جان يا مال خود بترسد، نبايد در جستجوى آب برود؛ ولى اگر مالى كه احتمال مى دهد از بين برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس ديگرى نيز نداشته باشد، جستجوى آب واجب است.
«مسألۀ 691» اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است.
«مسألۀ 692» كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه به دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 693» اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جايى كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 694» اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند، نمى تواند وضو بگيرد يا آب پيدا نمى كند، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را مگر با جِماع - به تفصيلى كه در مسألۀ 412 گذشت - باطل كند.
«مسألۀ 695» اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيۀ آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.
«مسألۀ 696» كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد، در صورتى كه بداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز نيز آن را نريزد.
«مسألۀ 697» اگر كسى بداند كه آب پيدا نمى كند، در صورتى كه وضوى خود را باطل كند يا آبى را كه دارد بريزد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
ص: 131
* دوم: اگر به واسطه پيرى يا ترس از دزد و جانور و مانند آنها يا نداشتن وسيله اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد.
«مسألۀ 698» اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم داشته باشد و مجبور باشد آنها را بخرد يا كرايه نمايد، اگرچه قيمت آنها چند برابر معمول باشد، بايد تهيّه كند و همچنين اگر آب را به چندين برابر قيمت آن بفروشند، بايد آن را بخرد، ولى اگر تهيۀ آنها به قدرى پول بخواهد كه نسبت به حال او ضرر يا مشقت داشته باشد، واجب نيست تهيّه نمايد.
«مسألۀ 699» اگر ناچار شود كه براى تهيۀ آب پول قرض كند، بايد قرض نمايد، ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند، بلكه نبايد قرض كند.
«مسألۀ 700» اگر كندن چاه مشقّت نداشته باشد، بايد براى تهيۀ آب چاه بكند.
«مسألۀ 701» اگر كسى بدون منّت و خوارى مقدارى آب به او ببخشد، بايد آن را قبول كند.
* سوم: اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد يا بترسد كه به واسطۀ استعمال آن، مرض يا عيبى در او پيدا شود يا مرض او طولانى شود يا شدّت پيدا كند يا به سختى معالجه شود، بايد تيمّم نمايد؛ ولى اگر آب گرم براى او ضرر نداشته باشد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.
«مسألۀ 702» لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر نيز بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 703» اگر به واسطۀ يقين يا ترس ضرر، تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب براى او ضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد نيز بنا بر احتياط واجب، نماز او باطل است.
«مسألۀ 704» كسى كه نمى داند آب براى او ضرر دارد، چنانچه غسل كند يا وضو
ص: 132
بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضررى داشته كه از نظر شرع تحمل آن حرام است، وضو يا غسل او احتياطاً باطل است و اگر ضرر آن به اين حد نباشد، وضو يا غسل او صحيح مى باشد.
* چهارم: هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خود يا همسر يا اولاد يا رفيق او و يا كسانى كه با او مربوط هستند، مانند خدمتكاران، از تشنگى بميرند يا مريض شوند يا به قدرى تشنه شوند كه تحمّل آن مشقّت داشته باشد، بايد به جاى وضو و غسل تيمّم نمايد و نيز اگر حيوانى داشته باشد كه معمولاً آن را براى خوردن ذبح نمى كنند - مانند اسب و قاطر - و بترسد كه از تشنگى تلف شود، بايد آب را به آن بدهد و تيمّم نمايد و همچنين اگر كسى كه حفظ جان او واجب است و يا حتى كسى كه كشتن او فعلاً واجب نيست، به گونه اى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود، بايد آب را به او بدهد.
«مسألۀ 705» اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد، آب نجسى نيز به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوط هستند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بخواند؛ ولى چنانچه آب را براى حيوان خود بخواهد، بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.
* پنجم: كسى كه بدن يا لباس او نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او آبى باقى نمى ماند، چنانچه بتواند غساله وضو يا غسل را جمع كرده و با آن لباس يا بدن را تطهير كند، بايد همين كار را انجام دهد، وگرنه بنابر احتياط واجب بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند؛ ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند.
* ششم: اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگرى نداشته باشد، مثلاً آب يا ظرف او غصبى بوده و غير از آن، آب و ظرف ديگرى نداشته باشد، بايد به جاى وضو و غسل، تيمّم كند.
* هفتم: هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند كمتر از يك
ص: 133
ركعت از نماز در وقت خوانده شود، بايد تيمّم كند و اگر يك ركعت يا بيشتر در وقت خوانده شود، ولى مقدارى از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بين تيمّم و وضو مخيّر است، اگرچه بعيد نيست كه تيمّم موافق احتياط باشد، اما اگر براى وضو و تيمّم يا براى غسل و تيمّم به يك اندازه وقت لازم باشد، بايد وضو يا غسل به جا آورد.
«مسألۀ 706» اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت براى وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده و بايد نماز را با تيمّم بخواند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 707» كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، وقت براى نماز او باقى مى ماند يا نه، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 708» اگر كسى گمان كند كه براى وضو يا غسل وقت ندارد و با تيمّم نماز خود را بجا آورد و بعد بفهمد وقت داشته است، بايد پس از به جا آوردن وضو يا غسل، نماز خود را دوباره بخواند.
«مسألۀ 709» اگر كسى كه آب دارد به واسطۀ تنگى وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در بين نماز، آبى را كه داشته از دست بدهد و تا نمازهاى بعدى آب به دست نياورد، چنانچه تيمّم خود را باطل نكرده باشد، مى تواند نمازهاى بعدى را با همان تيمّم بخواند، ولى اگر آب بعد از نماز از دست برود، اگرچه تيمّم خود را باطل نكرده باشد - در صورتى كه وظيفۀ او تيمّم باشد - بايد دوباره تيمّم نمايد.
«مسألۀ 710» اگر به قدرى وقت داشته باشد كه بتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون اعمال مستحبّى آن (مثل اقامه و قنوت) بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون اعمال مستحبّى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازۀ سوره نيز وقت نداشته باشد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
«مسألۀ 711» تيمّم بر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ، اگر پاك باشند صحيح است، ولى
ص: 134
بنا بر احتياط واجب با بودن خاك و يا چيزهاى ديگرى كه تيمم بر آنها صحيح است، بر گل پخته مثل آجر و كوزه نمى توان تيمم كرد.
«مسألۀ 712» تيمّم بر سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ مرمر و ساير اقسام سنگها صحيح است، ولى تيمّم بر جواهر، مثل سنگ عقيق و فيروزه، باطل مى باشد و بنا بر احتياط واجب با بودن خاك يا چيزهاى ديگرى كه تيمّم بر آنها صحيح است، نمى توان بر گچ و آهك پخته تيمّم كرد.
«مسألۀ 713» اگر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد بر گرد و غبارى كه روى فرش و لباس و مانند آنهاست، تيمّم نمايد و اگر غبار در لاى لباس و فرش باشد، تيمّم بر آن صحيح نيست، مگر آن كه اوّل كارى كند كه غبار به سطح آن بيايد و بعد بر آن تيمّم كند و چنانچه گرد و غبار پيدا نشود، بايد بر گِل تيمّم كند و اگر گِل نيز پيدا نشود، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 714» در صورتى كه خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، ولى گل پخته يا گچ و آهك پخته وجود داشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد علاوه بر تيمّم بر گرد و غبار يا گل، بر آنها نيز تيمّم كند و اگر گرد و غبار و گل نيز وجود نداشته باشد، بنابر احتياط بايد بر آنها تيمّم كرده و نماز بخواند و بعد از وقت نيز نماز را اعاده كند.
«مسألۀ 715» اگر بتواند با تكان دادن فرش و مانند آن خاك تهيّه نمايد، تيمّم بر گرد و غبار باطل است و اگر بتواند گِل را خشك كند و از آن خاك تهيّه نمايد، تيمّم بر گِل باطل مى باشد.
«مسألۀ 716» اگر كسى كه آب ندارد برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن باشد بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نباشد و چيزى هم كه تيمّم بر آن صحيح است نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بعداً آن را قضا كند.
«مسألۀ 717» اگر چيزى مانند كاه كه تيمّم بر آن باطل است با خاك و ريگ مخلوط شود، نمى تواند بر آن تيمّم كند؛ ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از
ص: 135
بين رفته حساب شود، تيمّم بر آن خاك و ريگ صحيح است.
«مسألۀ 718» اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، چنانچه ممكن باشد بايد آن را با خريدن و مانند آن تهيّه نمايد.
«مسألۀ 719» تيمّم بر ديوار گِلى صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، بر زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.
«مسألۀ 720» چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى كه تيمّم بر آن صحيح است نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد آن نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 721» اگر يقين داشته باشد كه تيمّم بر چيزى صحيح است و بر آن تيمّم نمايد و بعد بفهمد كه تيمّم بر آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.
«مسألۀ 722» چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بايد غصبى نباشد.
«مسألۀ 723» تيمم در فضاى غصبى باطل است، بنابر اين اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بدون اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد، بايد دوباره تيمم كند.
«مسألۀ 724» اگر نداند محل تيمّم غصبى است و يا فراموش كرده باشد، تيمّم او صحيح است؛ ولى اگر خود وى آن محل را غصب كرده باشد و سپس فراموش نموده باشد، تيمّم او در آن جا صحيح نيست.
«مسألۀ 725» كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آن محل غصبى باشد، چنانچه ناچار به استفاده از آب آن محل باشد، با آن وضو نيز مى تواند بگيرد و نبايد تيمم كند.
«مسألۀ 726» مستحب است چيزى كه بر آن تيمّم مى كند، گردى داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را تكان دهد تا گرد آن بريزد.
«مسألۀ 727» تيمّم بر زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روى آن را نگرفته، مكروه است و اگر نمك روى آن را گرفته باشد، باطل است.
ص: 136
«مسألۀ 728» تيمم آن است كه به قصد بدل از وضو يا غسل، كف دو دست را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و آنها را به صورت و پشت دستها بكشد، بنابر اين در تيمم چهار چيز واجب است:
اوّل: نيّت؛ يعنى قصد كند به جهت فرمانبردارى از دستور خداوند به جاى وضو و يا غسل تيمم كند. دوم: زدن كف هر دو دست بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است.
سوم: كشيدن كف هر دو دست بر تمام پيشانى و دو طرف آن، از جايى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى، و بنابر احتياط واجب، بايد دستها روى ابروها نيز كشيده شود. چهارم: كشيدن كف دست چپ بر تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست بر تمام پشت دست چپ، و احتياط واجب آن است كه پس از مسح پيشانى و پيش از كشيدن كف دست ها بر پشت يكديگر، يك بار ديگر دستها را بر زمين بزند.
«مسألۀ 729» تيمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقى ندارند.
«مسألۀ 730» كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم نمايد.
«مسألۀ 731» در هنگام نيّت بايد معيّن كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را و لو اجمالاً معيّن نمايد؛ ولى چنانچه اشتباهاً به جاى بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاى بدل از غسل، بدل از وضو نيّت كند يا مثلاً در تيمّم بدل از غسل جنابت، نيّت بدل از غسل مسّ ميّت نمايد، تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 732» اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را نيز مسح نكند، تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند و چه مسأله را نداند يا فراموش كرده باشد، ولى دقت زياد
ص: 137
نيز لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح شده كافى است.
«مسألۀ 733» براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدارى بالاتر از مچ را نيز مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
«مسألۀ 734» پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پايين مسح نمايد و اعمال آن را بايد پشت سر هم بجا آورد و اگر بين آنها به قدرى فاصله بيندازد كه نگويند تيمّم مى كند، تيمّم او باطل است.
«مسألۀ 735» در تيمّم بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك باشند و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، احتياط واجب آن است كه دو تيمّم كند، يكى با كف دست و ديگرى با پشت دست.
«مسألۀ 736» بايد براى تيمّم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد آن را برطرف كرد.
«مسألۀ 737» اگر پيشانى يا پشت دستها زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و پشت دستها بكشد.
«مسألۀ 738» اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد، ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آن را عقب بزند.
«مسألۀ 739» اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى وجود داشته باشد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستجو نمايد تا يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعى نيست.
«مسألۀ 740» اگر وظيفۀ او تيمّم باشد و نتواند تيمّم كند، بايد نائب بگيرد و كسى كه نائب مى شود، بايد دستهاى آن شخص را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و با آنها او را تيمّم دهد و اگر نتواند دست هاى او را بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است
ص: 138
بزند، چنانچه بتواند دست هاى او را بر آن چيز بگذارد و سپس او را با دست هاى خودش تيمّم دهد، بايد همين كار را بكند و اگر اين نيز ممكن نبود، بايد دست خود را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
«مسألۀ 741» اگر بعد از آن كه مشغول بخشى از اعمال تيمّم شد، شك كند كه قسمت پيش از آن را فراموش كرده يا نه و يا شك كند كه آن را درست به جا آورده يا نه، اگر احتمال بدهد در حال عمل متوجه بوده، نبايد اعتنا كند و تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 742» اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، چنانچه احتمال بدهد كه در حال عمل متوجه بوده، تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 743» كسى كه وظيفۀ او تيمّم است، بنابر احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز براى نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگرى يا عمل مستحبّى تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تيمّم نماز بخواند.
«مسألۀ 744» اگر كسى كه وظيفۀ او تيمّم است بداند يا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تيمّم نماز بخواند؛ بنابر اين با احتمال برطرف شدن عذر نيز تيمم در وسعت وقت جايز است، ولى اگر بداند يا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند يا در تنگى وقت با تيمّم نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 745» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، مى تواند نمازهاى قضاى خود را با تيمّم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه بزودى عذر او برطرف مى شود، ولى در صورتى كه بداند و يا گمان داشته باشد كه عذر او به زودى برطرف مى شود، بايد منتظر بماند.
«مسألۀ 746» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبّى مثل نافله هاى شبانه روزى را كه وقت معيّنى دارند، حتى در اوّل وقت - به شرط آن كه علم و يا گمان به برطرف شدن عذر تا آخر وقت نداشته باشد - با تيمّم بخواند.
«مسألۀ 747» كسى كه احتياطاً بايد بين غسل جبيره اى و تيمّم جمع نمايد، اگر بعد از
ص: 139
غسل و تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز حَدَث اصغرى از او سر زند - مثلاً ادرار كند - بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد و احتياطاً تيمّم بدل از غسل نيز بكند.
«مسألۀ 748» اگر به واسطۀ نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل مى شود.
«مسألۀ 749» چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند، تيمّم بدل از وضو را نيز باطل مى كنند و چيزهايى كه غسل را باطل مى نمايند، تيمّم بدل از غسل را نيز باطل مى نمايند.
«مسألۀ 750» اگر بر كسى كه نمى تواند غسل كند چند غسل واجب باشد، احتياط واجب آن است كه بدل هر يك از آنها يك تيمّم نمايد.
«مسألۀ 751» اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد، ولى اگر بدل از غسل هاى ديگر تيمّم كند، احتياطاً براى نماز بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگرى نيز بدل از وضو بنمايد.
«مسألۀ 752» اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل مى كند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب، تيمّم بدل از غسل نيز بكند و اگر وضو نيز نتواند بگيرد، مى تواند يك تيمّم به نيّت ما فى الذمّه (اعم از وضو و غسل جنابت) به جا آورد و كافى است.
«مسألۀ 753» اگر كسى كه وظيفۀ او تيمّم است براى كارى تيمّم كند، تا تيمّم و عذر او باقى است، مى تواند اعمالى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد بجا آورد، ولى اگر با داشتن آب براى نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم كرده باشد، فقط كارى را كه براى آن تيمّم نموده مى تواند انجام دهد و چنانچه به خاطر تنگى وقت تيمم كرده باشد، به احتياط واجب نبايد ساير اعمالى را كه احتياج به وضو يا غسل دارند انجام دهد.
«مسألۀ 754» در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه انسان با تيمّم خوانده ْدوباره بخواند:
اوّل: آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده باشد. دوم: آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند و عمداً خود را
ص: 140
جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده باشد. سوم: آن كه تا آخر وقت عمداً در جستجوى آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مى كرد، آب پيدا مى شد.
چهارم: آن كه عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز خوانده باشد.
پنجم: آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى شود و آبى را كه داشته ريخته و با تيمّم نماز خوانده است.
ص: 141
نماز مهم ترين اعمال دين است كه اگر مورد قبول درگاه خداوند متعال واقع شود، عبادت هاى ديگر نيز قبول مى شوند و اگر نماز پذيرفته نشود، اعمال ديگر نيز قبول نمى شوند. همان گونه كه اگر انسان هر شبانه روز پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند چركى در بدن او باقى نمى ماند، نمازهاى پنجگانه نيز انسان را از گناهان و پليدى ها پاك مى كنند. سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسى كه نماز را كم ارزش و سبك مى شمارد، مانند كسى است كه نماز نمى خواند. خداوند در ابتداى سورۀ بقره نماز را از ويژگى هاى پرهيزگاران و سبب برخوردارى از هدايت قرآنى و در سورۀ مؤمنون مراقبت بر انجام نماز و خشوع در هنگام نماز را از ويژگى هاى مؤمنان بر شمرده است و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده: كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند؛ مردى وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجود خود را به طور كامل بجا نياورد. حضرت فرمودند: اگر اين مرد در حالى كه نمازش به اين نحو است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است! پس انسان بايد مراقب باشد كه با عجله و شتابزدگى نماز نخواند و در حال نماز به ياد خدا و با خضوع، خشوع و وقار باشد و متوجه باشد كه با چه كسى سخن مى گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند متعال بسيار كوچك و ناچيز ببيند. همچنين نمازگزار بايد توبه و استغفار نمايد و گناهانى را كه مانع قبول شدن نمازند، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن مال حرام، آشاميدن مسكرات و ندادن خمس و زكات، بلكه هر معصيتى را ترك كند. همچنين سزاوار است اعمالى را كه ثواب نماز را كم مى كند،
ص: 142
بجا نياورد، مثلاً در حال خواب آلودگى و خوددارى از ادرار به نماز نايستد و در هنگام نماز به آسمان نگاه نكند و نيز اعمالى را كه ثواب نماز را زياد مى كند بجا آورد، مثلاً انگشترى عقيق به دست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد.
نمازهاى واجب هفت موردند:
اوّل: نمازهاى يوميّه كه نماز جمعه نيز جزء آن است، دوم: نماز آيات، سوم: نماز ميّت، چهارم: نماز طواف واجب خانه كعبه، پنجم: نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگ تر واجب است، ششم: نمازى كه به واسطۀ اجاره، نذر، قسم و عهد واجب مى شود، هفتم: نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام معصوم عليه السلام.
نمازهاى واجب يوميّه (در شبانه روز) پنج موردند: صبح دو ركعت، ظهر چهار ركعت، عصر چهار ركعت، مغرب سه ركعت و عشاء چهار ركعت.
«مسألۀ 755» در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را - با شرايطى كه گفته مى شود - دو ركعت خواند.
«مسألۀ 756» هر يك از نمازهاى ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشاء، داراى وقت مخصوص و وقت مشتركى مى باشند كه در مسائل بعدى بيان خواهد شد. وقت مخصوص و مشترك براى اشخاص فرق مى كند، مثلاً اگر به اندازۀ خواندن دو ركعت نماز از اوّل ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسى كه مسافر است، تمام شده و داخل وقت مشترك مى شود و براى كسى كه مسافر نيست، بايد به اندازۀ خواندن چهار ركعت نماز بگذرد.
«مسألۀ 757» نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سپيده اى رو به بالا حركت مى كند
ص: 143
كه آن را «فجر اوّل» مى گويند. هنگامى كه آن سپيده پهن شد، «فجر دوم» و اوّل وقت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح هنگامى است كه آفتاب بيرون مى آيد.
«مسألۀ 758» در شب هاى مهتابى، اگر وقت طلوع صبح را به علم و يقين بداند، لازم نيست صبر كند تا سپيده صبح در افق ظاهر شود و بر روشنايى مهتاب غلبه كند و اگر وقت طلوع صبح را نداند، بايد صبر كند تا اطمينان به طلوع فجر پيدا كند و احتياط مستحب آن است كه براى نماز صبح صبر كند تا سپيده صبح بر افق ظاهر شود، ولى براى روزه بايد از زمانى جلوتر - يعنى مطابق ساعت و به وقت شرعى - از انجام كارى كه روزه را باطل مى كند، خوددارى نمايد.
«مسألۀ 759» اگر چوب يا چيزى مانند آن را كه به آن شاخص مى گويند، به طور عمودى در زمين هموار فرو برند، هنگام صبح كه خورشيد طلوع مى كند، سايۀ آن در سمت غرب مى افتد و هر چه آفتاب بالا مى آيد، اين سايه كم مى شود و در بيشتر شهرها، در اوّل ظهر شرعى به كمترين حدّ خود مى رسد و وقتى ظهر گذشت، سايه آن به طرف شرق برمى گردد و هر چه خورشيد رو به مغرب مى رود، سايه بيشتر به طرف شرق مى چرخد و بلندتر مى شود؛ بنابر اين وقتى سايه به كمترين حدّ خود رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مى شود ظهر شرعى شده است؛ ولى در بعضى شهرها - مثل مكه - كه گاهى هنگام ظهر سايه به كلّى از بين مى رود، بعد از آن كه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مى شود ظهر شده است.
«مسألۀ 760» وقت نماز ظهر و عصر از اول ظهر شرعى آغاز مى شود و بنا بر احتياط واجب در هنگام غروب آفتاب به پايان مى رسد و اگر تا اين هنگام نماز ظهر و عصر را نخواند، در فاصلۀ بين غروب آفتاب و مغرب شرعى بايد بدون نيّت ادا و قضا و به قصد ما فى الذمّه آنها را بجا آورد. هر كدام از نماز ظهر و عصر وقت مخصوص و وقت مشتركى دارند. وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر تا وقتى است كه از ظهر به اندازۀ
ص: 144
خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر هنگامى است كه به اندازۀ خواندن نماز عصر، از وقت نماز ظهر و عصر باقى مانده باشد و ما بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است و اگر كسى عمداً نماز ظهر يا عصر را در وقت مخصوص ديگرى بخواند، بايد آن را اعاده كند.
«مسألۀ 761» اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده است، بايد نيّت را به نماز ظهر برگرداند، يعنى نيّت كند كه «آنچه تا حال خوانده ام و آنچه اكنون مشغول خواندن آن هستم و آنچه بعد مى خوانم همه نماز ظهر باشد» و بعد از آن كه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر پس از نماز بفهمد، آنچه خوانده ظهر واقع شده و بايد نماز عصر را بخواند.
«مسألۀ 762» انسان مى تواند در روز جمعه به جاى نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه خواند، نماز ظهر را نيز بخواند.
«مسألۀ 763» احتياط واجب آن است كه نماز جمعه را از هنگامى كه عرفاً آن را اوّل ظهر مى گويند تأخير نيندازد و اگر از اوائل ظهر تأخير افتاد، به جاى نماز جمعه نماز ظهر بخواند.
«مسألۀ 764» مغرب هنگامى است كه سرخى طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مى شود، از بين برود؛ ولى احتياط واجب آن است كه نماز ظهر و عصر از غروب آفتاب تأخير نيفتد و نماز مغرب پيش از محو شدن سرخى طرف مشرق شروع نگردد.
«مسألۀ 765» نماز مغرب و عشاء هر كدام وقت مخصوص و وقت مشتركى دارند.
وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب تا وقتى است كه از مغرب به اندازۀ خواندن سه ركعت نماز بگذرد و وقت مخصوص نماز عشاء هنگامى است كه به اندازۀ خواندن نماز عشاء، به نيمه شب مانده باشد و اگر كسى تا اين هنگام نماز مغرب را نخوانده باشد، احتياطاً بايد اوّل نماز عشاء را بجا آورد و بعد از آن تا طلوع فجر نماز مغرب را به قصد
ص: 145
ما فى الذمّه بخواند و سپس بنا بر احتياط واجب نماز عشاء را نيز دوباره به قصد ما فى الذمّه بجا آورد و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشاء، وقت مشترك نماز مغرب و عشاء است.
«مسألۀ 766» اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول خواندن نماز عشاء شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته باشد، بايد نيّت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشاء را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته باشد، احتياطاً بايد نماز را به قصد رجاء تمام كند سپس نماز مغرب را بخواند و بعد از آن نماز عشاء را احتياطاً اعاده نمايد و اگر پس از نماز متوجّه شود، نماز عشاى او صحيح است و بايد نماز مغرب را بجا آورد.
«مسألۀ 767» آخر وقت نماز عشاء نيمه شب است و احتياط واجب آن است كه براى محاسبه نيمه شب در مورد نماز مغرب و عشاء و مانند آنها، شب را از اوّل غروب تا اذان صبح حساب كند(1) و براى نماز شب و مانند آن، تا اوّل آفتاب حساب نمايد.
«مسألۀ 768» اگر از روى معصيت يا به واسطۀ عذرى نماز مغرب يا نماز عشاء را تا نصف شب نخواند، بنابر احتياط واجب بايد تا قبل از اذان صبح بدون اين كه نيّت ادا و قضا كند آن را بجا آورد.
«مسألۀ 769» انسان هنگامى مى تواند مشغول نماز شود كه يقين يا اطمينان كند وقت آن فرا رسيده است يا دو مرد عادل از داخل شدن وقت خبر دهند.
«مسألۀ 770» شخص نابينا و زندانى و مانند آنها، بنابر احتياط واجب تا وقتى كه به فرا رسيدن وقت يقين پيدا كنند، نبايد مشغول نماز شوند؛ ولى اگر انسان به واسطۀ وجود موانعى مثل ابر، غبار و مانند آنها كه در غالب افراد مانع از حصول يقين و اطمينان به دخول وقت مى شود، نتواند در اوّل وقت نماز به فرا رسيدن وقت يقين يا اطمينان پيدا
ص: 146
كند، چنانچه گمان داشته باشد كه وقت فرا رسيده، مى تواند مشغول نماز شود.
«مسألۀ 771» اگر براى شخص ثابت شود كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت فرا نرسيده و يا بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده، نماز او باطل است؛ ولى اگر در بين نماز يا بعد از آن بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 772» اگر انسان متوجه نباشد كه بايد پس از ثابت شدن دخول وقت، مشغول نماز شود و بدون آن كه دخول وقت براى او ثابت شود، نماز بخواند، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت آن خوانده، نماز او صحيح است و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت آن خوانده يا بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده است، نماز او باطل است.
«مسألۀ 773» اگر اطمينان كند وقت نماز فرا رسيده و مشغول نماز شود و در بين نماز شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز او صحيح نيست؛ ولى اگر در بين نماز اطمينان داشته باشد كه وقت فرا رسيده و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 774» اگر وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه به واسطۀ بجا آوردن بعضى از اعمال مستحب نماز، مقدارى از آن بعد از وقت خوانده شود، بايد آن اعمال مستحب را بجا نياورد؛ مثلاً اگر به واسطۀ خواندن قنوت مقدارى از نماز بعد از وقت خوانده شود، نبايد قنوت را بخواند.
«مسألۀ 775» كسى كه به اندازۀ خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيّت ادا بخواند، ولى نبايد عمداً نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.
«مسألۀ 776» كسى كه مسافر نيست اگر تا غروب آفتاب به اندازۀ خواندن پنج ركعت نماز وقت داشته باشد، بايد هر دو نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر به اندازۀ پنج ركعت وقت نداشته باشد، بايد احتياطاً يك نماز چهار ركعتى به قصد ادا و به نيّت ما فى الذمّه (بدون قصد ظهر و عصر) بخواند و پس از آن يك نماز چهار ركعتى ديگر بدون قصد ادا و قضا و به نيّت ما فى الذمّه بجا آورد و اگر تا مغرب به اندازۀ خواندن پنج ركعت نماز وقت
ص: 147
داشته باشد، بايد هر دو نماز ظهر و عصر را احتياطاً بدون قصد ادا و قضا بخواند و اگر به اندازۀ پنج ركعت وقت نداشته باشد، بايد نماز عصر را احتياطاً بدون نيّت ادا و قضا بخواند و سپس نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نيمه شب به اندازۀ خواندن پنج ركعت نماز وقت داشته باشد، بايد نماز مغرب و عشاء را بخواند و اگر كمتر وقت داشته باشد، بايد نماز عشاء را به نيّت ادا خوانده و بعد نماز مغرب را بخواند و احتياط واجب اين است كه نيّت ادا و قضا ننمايد و سپس نماز عشاء را احتياطاً بدون نيّت ادا و قضا اعاده نمايد.
«مسألۀ 777» اگر مسافر تا غروب آفتاب به اندازۀ خواندن سه ركعت نماز وقت داشته باشد، بايد نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر كمتر وقت داشته باشد، بايد احتياطاً يك نماز دو ركعتى به قصد ادا و به نيّت ما فى الذمّه (بدون قصد ظهر و عصر) بخواند و پس از آن يك نماز دو ركعتى ديگر بدون قصد ادا و قضا و به نيّت ما فى الذمّه بجا آورد و اگر تا مغرب به اندازۀ خواندن سه ركعت نماز وقت داشته باشد، بايد هر دو نماز ظهر و عصر را احتياطاً بدون قصد ادا و قضا بخواند و اگر به اندازۀ سه ركعت وقت نداشته باشد، بايد نماز عصر را احتياطاً بدون نيّت ادا و قضا بخواند و سپس نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نيمه شب به اندازۀ خواندن چهار ركعت نماز وقت داشته باشد، بايد نماز مغرب و عشاء را بخواند و اگر كمتر وقت داشته باشد، بايد فقط نماز عشاء را بخواند و بعد نماز مغرب را احتياطاً بدون نيّت ادا و قضا بجا آورد و سپس احتياطاً نماز عشاء را نيز بدون نيّت ادا و قضا اعاده كند و چنانچه بعد از خواندن نماز عشاء معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نيمه شب باقى مانده است، بايد فوراً نماز مغرب را به نيّت ادا بخواند - اگرچه احتياط مستحب اين است كه آن را به قصد ما فى الذمّه بجا آورد - و سپس بنابر احتياط واجب نماز عشاء را بدون نيت ادا و قضا، اعاده نمايد.
«مسألۀ 778» مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند و دربارۀ آن سفارش بسيارى شده است و هر چه به اوّل وقت نزديك تر باشد بهتر است، مگر آن كه تأخير آن از جهتى بهتر باشد، مثل اين كه مقدارى صبر كند تا نماز را به جماعت بخواند.
«مسألۀ 779» هرگاه انسان عذرى داشته باشد كه اگر بخواهد در اوّل وقت نماز
ص: 148
بخواند، ناچار باشد با تيمّم نماز بخواند و يا اين كه لباس او نجس باشد و يا عذر ديگرى داشته باشد، چنانچه بداند يا گمان داشته باشد كه عذر او تا آخر وقت برطرف خواهد شد، نمى تواند در اوّل وقت نماز بخواند، بلكه بايد صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشود، در آخر وقت نماز بخواند و لازم نيست به قدرى صبر كند كه فقط بتواند كارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر براى مستحبات نماز، مانند اذان، اقامه و قنوت نيز وقت داشته باشد، مى تواند نماز را با آن مستحبات بجا آورد.
«مسألۀ 780» كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمى داند و احتمال مى دهد كه يكى از آنها در نماز پيش آيد، بايد براى ياد گرفتن آنها نماز را از اوّل وقت تأخير بيندازد؛ ولى اگر اطمينان داشته باشد كه نماز را به نحو صحيح تمام مى كند، مى تواند در اوّل وقت مشغول نماز شود؛ پس اگر در نماز مساله اى كه حكم آن را نمى داند پيش نيايد، نماز او صحيح است و اگر مسأله اى كه حكم آن را نمى داند پيش آيد، مى تواند به احتمالى كه در نظرش صحيح تر است عمل نمايد و نماز را تمام كند، ولى بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد و اگر نماز او باطل بوده، دوباره آن را بخواند.
«مسألۀ 781» اگر وقت نماز وسعت داشته باشد و طلبكار نيز طلب خود را مطالبه كند، در صورتى كه ممكن باشد بايد اوّل قرض خود را بدهد و بعد نماز بخواند و همچنين اگر كار واجب ديگرى كه بايد آن را فوراً بجا آورد پيش آيد - مثلاً ببيند مسجد نجس است - بايد اوّل آن كار را انجام دهد - مثلاً مسجد را تطهير كند - و بعد نماز بخواند و چنانچه اوّل نماز بخواند، معصيت كرده و صحّت نماز او خالى از اشكال نيست.
«مسألۀ 782» بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخوانند و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشاء را پيش از نماز مغرب بخوانند، باطل است.
«مسألۀ 783» اگر به نيّت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز به خاطر آورد كه
ص: 149
نماز ظهر را خوانده است، نمى تواند نيّت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد آن نماز را رها كند و نماز عصر را بخواند. حكم نماز مغرب و عشاء نيز به همين ترتيب است.
«مسألۀ 784» اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نيّت را به نماز ظهر برگرداند و بعد به خاطر آورد كه نماز ظهر را خوانده بوده، بنابر احتياط واجب بايد نيّت را به نماز عصر برگرداند و پس از اتمام نماز آن را دوباره بجا آورد.
«مسألۀ 785» اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيّت را به نماز ظهر برگرداند، ولى اگر وقت به قدرى كم باشد كه بعد از تمام شدن نماز، كمتر از يك ركعت به پايان وقت باقى بماند، بايد به نيّت نماز عصر، نماز را تمام كند و سپس نماز ظهر را قضا كند.
«مسألۀ 786» اگر در نماز عشاء پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت به قدرى كم باشد كه بعد از تمام شدن نماز، نيمه شب شود، بايد به نيّت عشاء نماز را تمام كند و سپس به قصد ما فى الذمّه نماز مغرب را بجا آورد و احتياطاً نماز عشاء را نيز به قصد ما فى الذمّه اعاده كند و اگر بيشتر وقت داشته باشد، بايد نيّت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را در سه ركعت تمام كند و بعد نماز عشاء را بخواند.
«مسألۀ 787» اگر در نماز عشاء بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام كند و بعد نماز مغرب را بخواند و پس از آن نماز عشاء را احتياطاً اعاده كند.
«مسألۀ 788» اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند و در بين نماز به خاطر آورد كه نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نمى تواند نيّت را به آن نماز برگرداند، مثلاً اگر هنگامى كه نماز عصر را احتياطاً مى خواند به خاطر آورد كه نماز ظهر را نخوانده است، نمى تواند نيّت را به نماز ظهر برگرداند.
«مسألۀ 789» برگرداندن نيّت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جايز نيست.
ص: 150
«مسألۀ 790» اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، مى تواند در بين نماز نيّت را به نماز قضا برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيّت به نماز قضا ممكن باشد، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مى تواند نيّت را به قضاى صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.
«مسألۀ 791» تعداد نمازهاى مستحبّى زياد است و آنها را «نافله» مى گويند و از ميان نمازهاى مستحبّى، خواندن نافله هاى شبانه روزى بيشتر سفارش شده و تعداد آنها در غير روز جمعه، سى و چهار ركعت است كه دو ركعت آن نافلۀ صبح، هشت ركعت نافلۀ ظهر، هشت ركعت نافلۀ عصر، چهار ركعت نافلۀ مغرب، دو ركعت نافلۀ عشاء و يازده ركعت نافلۀ شب مى باشد و چون دو ركعت نافلۀ عشاء را بنابر احتياط واجب بايد نشسته خواند، يك ركعت حساب مى شود، ولى در روز جمعه بر شانزده ركعت نافلۀ ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه مى شود.
«مسألۀ 792» از يازده ركعت نافلۀ شب، هشت ركعت آن بايد به نيّت نافلۀ شب، دو ركعت به نيّت نماز شَفْع و يك ركعت به نيّت نماز وَتْر خوانده شود. دستور كامل نافلۀ شب در كتابهاى ادعيه گفته شده است.
«مسألۀ 793» نمازهاى نافله را بجز نماز وَتْر كه يك ركعت مى باشد، بايد دو ركعتى بجا آورد و مستحب است در ركعت دوم نمازهاى نافله و نيز در نماز وتر قنوت را بخوانند، ولى در نماز شفع اگر بخواهند قنوت را بجا آورند، احتياطاً آن را به اميد ثواب انجام دهند.
«مسألۀ 794» نمازهاى نافله را مى توان نشسته خواند، ولى بهتر است دو ركعت نماز نافلۀ نشسته را يك ركعت حساب كند؛ مثلاً كسى كه مى خواهد نافلۀ ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر بخواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتى نشسته بخواند.
«مسألۀ 795» نافلۀ ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند، ولى نافلۀ عشاء را به نيّت اين
ص: 151
كه شايد مطلوب خداوند باشد، مى توان بجا آورد.
«مسألۀ 796» نافلۀ نماز ظهر، پيش از نماز ظهر خوانده مى شود و وقت آن از اوّل ظهر تا هنگامى است كه طول سايۀ شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به اندازۀ دو هفتم آن شود؛ مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سايه اى كه بعد از ظهر پيدا مى شود به دو وجب رسيد، آخر وقت نافلۀ ظهر است.
«مسألۀ 797» نافلۀ عصر پيش از نماز عصر خوانده مى شود و وقت آن تا هنگامى است كه طول آن مقدار از سايۀ شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافلۀ ظهر يا نافلۀ عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافلۀ ظهر را بعد از نماز ظهر و نافلۀ عصر را بعد از نماز عصر و بدون نيّت ادا و قضا بخواند.
«مسألۀ 798» وقت نافلۀ مغرب، پس از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مى شود، از بين برود و چنانچه بخواهد پس از اين هنگام آن را بخواند، بنا بر احتياط واجب بايد بدون نيّت ادا و قضا آن را بجا آورد.
«مسألۀ 799» وقت نافلۀ عشاء تا پايان وقت نماز عشاء است و بهتر است بلافاصله بعد از نماز عشاء خوانده شود.
«مسألۀ 800» نافلۀ صبح پيش از نماز صبح خوانده مى شود و وقت آن از 16 آخر شب شروع مى شود و اگر نافلۀ شب را به جا آورد، مى تواند نافلۀ صبح را متّصل به نافلۀ شب پس از نيمۀ شب بخواند و اگر از كسانى باشد كه تقديم نافلۀ شب بر نيمۀ شب براى آنان جايز است، مى تواند نافلۀ صبح را همراه نافلۀ شب قبل از نيمۀ شب بجا آورد.
«مسألۀ 801» وقت نافله شب از نيمه شب(1) تا اذان صبح است و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود.
ص: 152
«مسألۀ 802» مسافر و كسى كه خواندن نافلۀ شب بعد از نيمه شب براى او دشوار است، مى تواند آن را قبل از نيمۀ شب بجا آورد.
«مسألۀ 803» نماز غفيله نمازى است كه بين نماز مغرب و عشاء خوانده مى شود و بنابر احتياط بايد به قصد قربت مطلقه خوانده شود و ابتداى وقت آن بعد از نماز مغرب و انتهاى آن بنابر احتياط وقتى است كه سرخى طرف مغرب از بين برود. در ركعت اوّل آن، بعد از حمد بايد به جاى سوره اين آيات را بخوانند:«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»(1) و در ركعت دوم بعد از حمد به جاى سوره، اين آيه را بخوانند:«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ»(2) و در قنوت آن بگويند: «اَللّهُمَّ إنّى أَسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَيْبِ الَّتِى لايَعْلَمُها إِلّا أنْتَ أنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَكَذا» و به جاى كلمۀ «كذا و كذا»، حاجتهاى خود را بگويند، و بعد ادامه دهند: «اَللّهُمَّ أنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَالْقادِرُ عَلى طَلِبَتِى تَعْلَمُ حاجَتِى فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ لَمّا قَضَيْتَها لِى».
«مسألۀ 804» خانۀ كعبه كه در مكۀ معظّمه مى باشد قبله است و بايد روبروى آن نماز خواند، ولى كسى كه از آن دور است، اگر به نحوى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مى خواند، كافى است. اعمال ديگرى مانند سربريدن حيوانات كه بايد رو به قبله انجام گيرند نيز همين حكم را دارند.
ص: 153
«مسألۀ 805» كسى كه نماز واجب را ايستاده مى خواند، بايد به گونه اى بايستد كه بگويند رو به قبله ايستاده و لازم نيست زانوها و انگشتان پاى او نيز رو به قبله باشند.
«مسألۀ 806» كسى كه بايد نشسته نماز بخواند، بايد به گونه اى بنشيند كه صورت، سينه و شكم او رو به قبله باشد، ولى لازم نيست زانوهاى خود را به سمت قبله قرار دهد، ولى اگر نتواند به نحو معمول بنشيند و هنگام نشستن، كف پاها را به زمين بگذارد، بايد به نحوى بنشيند كه پاهاى او نيز رو به قبله باشد.
«مسألۀ 807» كسى كه نمى تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به گونه اى به پهلوى راست بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نباشد، بايد به نحوى به پهلوى چپ بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر به اين نحو نيز نتواند قرار گيرد، بايد به گونه اى به پشت بخوابد كه كف پاى او رو به قبله باشد.
«مسألۀ 808» نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا آورد و سجدۀ سهو نيز بنا بر احتياط واجب بايد رو به قبله بجا آورده شود.
«مسألۀ 809» نماز مستحبّى را مى توان در حال راه رفتن و سواره خواند و اگر انسان در اين دو حال نماز مستحبّى بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد؛ ولى اگر در حال استقرار نماز مى خواند، بنا بر احتياط بايد رو به قبله باشد.
«مسألۀ 810» كسى كه مى خواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله كوشش نمايد تا يقين يا اطمينان كند كه قبله كدام طرف است و اگر علم يا اطمينان به قبله براى او حاصل نشود، مى تواند به گفتۀ دو شاهد عادل كه از روى نشانه هاى حسّى شهادت مى دهند يا به قول كسى كه از روى قاعدۀ علمى قبله را مى شناسد و مورد اطمينان است، عمل كند و اگر از اين راه ها ممكن نشد، بايد به گمانى كه به وسيله محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا مى شود، عمل نمايد و حتّى اگر از گفتۀ فاسق يا كافرى هم كه به واسطۀ قواعد علمى قبله را مى شناسد گمان به قبله پيدا كند، كافى است.
«مسألۀ 811» اگر كسى كه گمان به قبله دارد بتواند گمان قوى ترى پيدا كند، نمى تواند به گمان خود عمل نمايد؛ مثلاً اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پيدا كند ولى
ص: 154
بتواند از راه ديگر گمان قوى ترى پيدا نمايد، نبايد به حرف او عمل كند.
«مسألۀ 812» اگر براى پيدا كردن قبله وسيله اى نداشته باشد يا با اين كه كوشش كرده گمان او به هيچ جهتى تمايل پيدا نكرده باشد، بنابر احتياط چهار نماز به چهار طرف مى خواند، اگرچه بعيد نيست خواندن يك نماز به هر جهتى كه خواست، كافى باشد.
«مسألۀ 813» اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است، بايد به هر دو طرف نماز بخواند.
«مسألۀ 814» كسى كه به چند طرف نماز مى خواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء را بخواند، مى تواند نماز اوّل را به تمام جهات بخواند و بعد نماز دوم را شروع كند و يا آن كه هر دو نماز را به يك جهت بخواند و سپس هر دو را در جهات ديگر تكرار كند، اگرچه روش اول بهتر است.
«مسألۀ 815» اگر كسى كه يقين به قبله ندارد بخواهد غير از نماز عملى انجام دهد كه بايد رو به قبله صورت گيرد، مثلاً بخواهد سر حيوانى را ببرد، در صورت ضرورت، مى تواند به گمان عمل نمايد وگرنه در صورت امكان بايد آن عمل را به تأخير اندازد و پس از حصول اطمينان به جهت قبله آن را به جا آورد.
«مسألۀ 816» مرد بايد در حال نماز - اگرچه كسى او را نبيند - عورتين خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را نيز بپوشاند.
«مسألۀ 817» زن بايد در هنگام نماز تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشاند و همچنين بنابر احتياط بايد كف پاى خود را نيز بپوشاند، ولى پوشاندن صورت به مقدارى كه در وضو شسته مى شود و دستها و روى پاها تا مچ لازم نيست، امّا براى آن كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از مچ را نيز بپوشاند.
«مسألۀ 818» زن در برابر نامحرم بايد تمام بدن خود، غير از مقدارى از صورت كه
ص: 155
در وضو شسته مى شود و دست ها تا مچ را بپوشاند. بنابراين چنانچه زنى در محلّى نماز بخواند كه مرد نامحرمى او را ببيند، بايد در حال نماز روى پا و كف پاى خود را نيز بپوشاند و چنانچه روى پاى خود تا مچ آن را نپوشاند و نگاه مرد نامحرم به آن بيفتد، گناه كرده، ولى نمازش صحيح است.
«مسألۀ 819» هنگامى كه انسان قضاى سجدۀ فراموش شده يا تشهّد فراموش شده را بجا مى آورد و بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجدۀ سهو نيز بايد خود را مانند هنگام نماز بپوشاند.
«مسألۀ 820» اگر انسان در نماز عمداً عورتش را نپوشاند، نماز او باطل است، بلكه اگر نپوشاندن عورت از روى ندانستن مسأله نيز باشد وجهل او ناشى از كوتاهى در يادگيرى مسأله باشد، بايد نماز خود را دوباره بخواند.
«مسألۀ 821» اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيداست، بايد آن را بپوشاند و بنابر احتياط واجب نماز را تمام كرده و دوباره آن را بخواند، خصوصاً اگر پوشاندن عورت زياد طول بكشد، ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 822» اگر لباس نمازگزار در حال ايستاده عورت او را بپوشاند، ولى امكان داشته باشد كه در حال ديگر - مثلاً در حال ركوع و سجود - نپوشاند، چنانچه قبل از آشكار شدن عورت به وسيله اى آن را بپوشاند، نماز او صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.
«مسألۀ 823» انسان مى تواند در نماز خود را با علف و برگ درختان و يا با پنبه و پشم بافته نشده بپوشاند، ولى بهتر است در غير ضرورت، از پوشاندن عورت با موارد فوق خوددارى كند و آن را با لباس هاى متعارف بپوشاند.
«مسألۀ 824» بنابر احتياط واجب در حال اختيار نمازگزار نمى تواند با گِل عورت خود را بپوشاند، ولى در حال اضطرار پوشاندن آن با گِل كافى است.
«مسألۀ 825» اگر چيزى نداشته باشد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه
ص: 156
احتمال دهد كه چيزى پيدا كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تأخير بيندازد و اگر چيزى پيدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظيفه خود (برهنه) نماز بخواند.
«مسألۀ 826» اگر كسى كه مى خواهد نماز بخواند براى پوشاندن خود حتّى گِل نيز نداشته باشد و احتمال ندهد كه تا آخر وقت چيزى پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند و يا تا آخر وقت صبر كند و چيزى پيدا نكند، در صورتى كه نامحرم او را ببيند بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند و براى ركوع و سجده به مقدارى خم شود كه عورت او ظاهر نگردد و اگر امكان نداشت، با سر خود براى ركوع و سجده اشاره كند و براى سجده بيشتر از ركوع خم شود و يا سر را خم كند و بايد چيزى را كه بر آن سجده مى كند از زمين بلند كند و بر آن سجده نمايد و احتياط واجب آن است كه پيشانى را بر آن بگذارد نه اين كه فقط آن را به پيشانى بچسباند و اگر كسى او را نبيند، بايد ايستاده نماز بخواند و بنابر احتياط جلوى خود را با دست بپوشاند و در هر صورت ركوع وسجود را با اشاره انجام دهد و براى سجود سر را قدرى پايين تر آورد و چيزى را كه سجده بر آن صحيح است از زمين بردارد و هنگامى كه براى سجده اشاره مى كند، بنابر احتياط پيشانى را بر آن بگذارد، نه اين كه فقط آن را به پيشانى بچسباند.
«مسألۀ 827» لباس نمازگزار شش شرط دارد:
اوّل: آن كه پاك باشد. دوم: آن كه مباح باشد. سوم: آن كه از اجزاى مردار نباشد. چهارم: آن كه از اجزاى حيوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم: آن كه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص و طلاباف نباشد. تفصيل اين شروط در مسائل آينده بيان مى شود.
* شرط اوّل: لباس نمازگزار بايد پاك باشد و اگر كسى عمداً با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.
«مسألۀ 828» كسى كه نمى داند نماز با بدن و لباس نجس، باطل است، اگر در ندانستن
ص: 157
حكم مسأله مقصّر باشد و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل مى باشد.
«مسألۀ 829» اگر به واسطۀ تقصير در ندانستن مسأله، نجاست چيز نجسى را نداند - مثلاً نداند عرق كافر غير كتابى نجس است - و با بدن يا لباس آلوده به آن نماز بخواند، نمازش باطل است.
«مسألۀ 830» اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نماز او صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر وقت دارد دوباره آن نماز را بخواند.
«مسألۀ 831» اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن به خاطر آورد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
«مسألۀ 832» اگر بدن يا لباس كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است در بين نماز نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، متوجّه اين موضوع شود يا بفهمد كه بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از قبل نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نزند، بايد در بين نماز بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض نمايد يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد، ولى اگر به نحوى باشد كه در صورت آب كشيدن بدن يا لباس يا تعويض يا بيرون آوردن لباس، نماز به هم بخورد، بايد نماز را رها كند و دوباره با بدن و لباس پاك نماز بخواند.
«مسألۀ 833» اگر لباس كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، در بين نماز نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه نجس شده يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس نماز را به هم نزند و بتواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده باشد و لباس را نيز نتواند آب بكشد يا عوض كند، بايد لباس را بيرون آورد و به
ص: 158
دستورى كه براى برهنگان گفته شد، نماز را تمام كند و احتياطاً آن را با لباس و بدن پاك قضا نيز بنمايد، ولى چنانچه به گونه اى باشد كه اگر لباس را آب بكشد يا عوض كند، نماز به هم بخورد و به واسطۀ سرما و مانند آن نيز نتواند لباس را بيرون آورد، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحيح است.
«مسألۀ 834» اگر بدن كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، در بين نماز نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند متوجّه اين موضوع شود يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نزند، بايد آن را آب بكشد و اگر نماز را به هم بزند، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحيح است.
«مسألۀ 835» كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، اگر پيش از آن كه شك كند، علم به نجاست آن نداشته، بايد آن را جستجو كند و اگر اثرى از نجاست در آن نيافت و پس از نماز فهميد كه نجس بوده، نمازش صحيح است، ولى اگر پيش از نماز جستجو نكند، احتياطاً بايد نمازش را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نمايد و اگر پيش از آن كه شك كند، مى دانسته كه لباس يا بدنش نجس است و سپس شك كرد و پس از نماز فهميد كه در حال نماز نجس بوده، احتياطاً بايد نماز خود را اعاده كند و اگر وقت گذشته باشد، آن را قضا نمايد، چه قبل از نماز جستجو كرده باشد و چه نكرده باشد.
«مسألۀ 836» اگر لباس را آب بكشد و اطمينان يابد يا يقين كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، احتياطاً بايد نماز را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 837» اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين يا اطمينان يابد كه از خونهاى نجس نيست، مثلاً اطمينان يابد كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خون هايى بوده كه نمى شود با آن نماز خواند، احتياطاً بايد نماز را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نمايد.
ص: 159
«مسألۀ 838» اگر اطمينان يابد خونى كه در بدن يا لباس اوست، خون نجسى است كه نماز با آن صحيح است، مثلاً اطمينان يابد خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، احتياطاً بايد نماز را اعاده كند و اگر وقت آن گذشته باشد، آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 839» اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز به خاطر آورد، نماز او صحيح است؛ ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون اين كه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نماز او باطل است، مگر اين كه غسل او به گونه اى باشد كه بدن قبل از غسل پاك شود و نيز اگر جايى از اعضاى وضو با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آن كه آنجا را آب بكشد، وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل مى باشد، مگر اين كه وضوى او به گونه اى باشد كه قبل از وضو اعضاى وضو پاك شود.
«مسألۀ 840» اگر بدن و لباس كسى كه يك لباس دارد نجس شود و به اندازۀ آب كشيدن يكى از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد بدن را آب بكشد و نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد، بجا آورد و احتياطاً با آن لباس نجس نيز نماز را اعاده نمايد و اگر به واسطۀ سرما يا عذر ديگرى نتواند لباسش را بيرون آورد، در صورتى كه نجاست هر دو مساوى باشد، مثلاً هر دو ادرار يا خون باشد يا نجاست بدن شديدتر باشد، مثلاً نجاست آن ادرار باشد كه بايد دو مرتبه آن را آب كشيد، بعيد نيست كه آب كشيدن بدن مقدم باشد و اگر نجاست لباس بيشتر يا شديدتر باشد، هر كدام از بدن يا لباس را كه بخواهد، مى تواند آب بكشد.
«مسألۀ 841» كسى كه غير از لباس نجس لباس ديگرى ندارد و احتمال نمى دهد كه لباس پاك پيدا كند، اگر به واسطۀ سرما يا عذر ديگرى نتواند لباس را بيرون بياورد، بايد در همان لباس نماز بخواند و نماز او صحيح است؛ ولى چنانچه بتواند لباس را بيرون آورد، بايد نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد و احتياطاً نماز را با
ص: 160
همان لباس نجس تكرار نمايد.
«مسألۀ 842» اگر كسى كه دو لباس دارد بداند يكى از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام يك از آنها نجس است، چنانچه وقت داشته باشد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند، مثلاً اگر بخواهد نماز ظهر و عصر بخواند، بايد با هر كدام يك نماز ظهر و يك نماز عصر بخواند، ولى اگر وقت تنگ باشد، بايد نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد و احتياطاً آن نماز را با لباس پاك قضا نيز بنمايد.
* شرط دوم: آن قسمت از لباس نمازگزار كه عورت او را مى پوشاند، بايد مباح باشد و حكم قسمتهايى كه عورت را نمى پوشاند نيز بنابر احتياط واجب همين است و كسى كه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، اگر عمداً در لباس غصبى يا در لباسى كه نخ يا دگمه يا چيز ديگر آن غصبى است نماز بخواند، بايد آن نماز را با لباس غير غصبى اعاده نمايد.
«مسألۀ 843» اگر كسى كه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، ولى نمى داند نماز را باطل مى كند، عمداً با لباس غصبى نماز بخواند، بايد آن نماز را با لباس غير غصبى اعاده كند.
«مسألۀ 844» اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است؛ ولى اگر خودش آن لباس را غصب كرده باشد و بعد فراموش كرده و با آن نماز بخواند، بايد آن نماز را اعاده كند.
«مسألۀ 845» اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگرى عورت او را پوشانده باشد و بتواند فوراً و بدون اين كه موالات - يعنى پى درپى بودن نماز - به هم بخورد لباس غصبى را بيرون آورد، بنابر احتياط واجب بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است و اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده باشد يا نتواند لباس غصبى را فوراً بيرون آورد و در صورت بيرون آوردن، پى درپى بودن نماز به هم بخورد، در صورتى كه به مقدار يك ركعت نيز وقت داشته باشد، بايد نماز را رها كند و با لباس غير غصبى نماز بخواند و اگر اين مقدار نيز وقت نداشته باشد، بايد در حال نماز
ص: 161
لباس را بيرون آورد و مانند نماز برهنگان، نماز را تمام نمايد.
«مسألۀ 846» اگر كسى براى حفظ جان خود و يا مثلاً براى اين كه دزد لباس غصبى را نبرد ناچار شود آن را بپوشد و با آن نماز بخواند، چنانچه خود او لباس را غصب نكرده باشد، نمازش صحيح است، ولى اگر خود او لباس را غصب كرده باشد و لباس نيز عورت او را بپوشاند، صحت نمازش خالى از اشكال نيست مگر آن كه به قصد بازگرداندن به صاحبش آن را بپوشد تا به سرقت نرود.
«مسألۀ 847» اگر با عين پولى كه خمس به آن تعلّق گرفته، لباس بخرد، مى تواند با آن نماز بخواند؛ ولى بايد فوراً خمس آن پول را بپردازد. البته چنانچه اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد و معامله را به نحو شخصى انجام داده باشد (يعنى اين كه در هنگام معامله به فروشنده بگويد كه اين لباس را با عين همين پول خريدارى مى كنم)، نماز در آن لباس باطل است و اگر با عين پولى كه زكات آن را نداده لباس بخرد، چنانچه قصد داشته باشد كه از مال ديگرى زكات را بپردازد، نماز او در آن لباس صحيح است وگرنه نماز در آن لباس باطل است و اگر به ذمّه بخرد و در هنگام معامله قصدش اين باشد كه از پولى كه خمس يا زكات آن را نداده، پول لباس را بدهد، در اين صورت نمازش باطل نيست، اگرچه احتياط مستحب اعاده اين نماز است.
* شرط سوم: لباس نمازگزار بايد از اجزاى حيوان مرده اى كه خون جهنده دارد - يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند - نباشد و اگر از اجزاى حيوان مردۀ حلال گوشتى كه خون جهنده ندارد - مانند ماهى فلس دار - لباس تهيّه كند، احتياط مستحب آن است كه با آن نماز نخواند.
«مسألۀ 848» حيوان حلال گوشتى كه خون جهنده دارد، چنانچه مردار شود، بنابر احتياط واجب نبايد چيزى از آن كه روح داشته - مانند گوشت و پوست - همراه نمازگزار باشد، اگرچه لباس او نيز نباشد.
«مسألۀ 849» اگر چيزى از مردار حلال گوشت كه روح ندارد - مانند مو و پشم - همراه نمازگزار باشد يا با لباسى كه از آنها تهيّه كرده اند نماز بخواند، نماز او صحيح است.
ص: 162
* شرط چهارم: لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد نباشد و اگر مويى از آن هم همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است و بنابر احتياط حكم حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد نيز همين است.
«مسألۀ 850» اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت - مانند گربه - بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه مرطوب باشد، نماز باطل و اگر خشك شده و عين آن برطرف شده باشد، نماز صحيح است.
«مسألۀ 851» اگر مو، عرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار باشد و يا مرواريد و موم و عسل همراه او باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 852» اگر شك داشته باشد لباسى از حيوان حلال گوشت است يا از حيوان حرام گوشت، مى تواند با آن نماز بخواند.
«مسألۀ 853» اگر انسان احتمال دهد دگمۀ صدفى و مانند آن از حيوان است، نماز خواندن با آن مانعى ندارد، ولى اگر بداند صدف است، بنابر احتياط نمى تواند با آن نماز بخواند.
«مسألۀ 854» نماز خواندن با پوست خز اشكال ندارد؛ ولى بنابر احتياط از نماز خواندن در پوست سنجاب اجتناب شود.
«مسألۀ 855» اگر با لباسى كه نمى داند از حيوان حرام گوشت است نماز بخواند، نمازش صحيح است و همچنين است اگر فراموش كرده باشد و يا جاهل به مسأله باشد؛ ولى اگر جهل او به خاطر كوتاهى در يادگيرى مسأله باشد، نمازش باطل است.
«مسألۀ 856» اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيّه شده لباس ديگرى نداشته باشد، چنانچه در حال نماز ناچار به پوشيدن لباس باشد، مى تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد و بنابر احتياط واجب، يك نماز ديگر نيز با همان لباس بخواند.
* شرط پنجم: پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولى براى زن در نماز و غير آن اشكال ندارد.
ص: 163
«مسألۀ 857» زينت كردن با طلا، مثل آويختن زنجير طلا به سينه و به دست كردن انگشتر طلا و بستن ساعت مچى طلا به دست، براى مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا نيز خوددارى كند؛ اما اگر از آنها در حال نماز استفاده نكند بلكه فقط همراه داشته باشد - مثلاً در جيب خود بگذارد - نماز صحيح است، ولى زينت كردن با طلا، براى زن در نماز و غير آن اشكال ندارد.
«مسألۀ 858» زينت كردن با انگشتر پلاتين و امثال آن كه از طلا نمى باشد و همچنين گذاشتن دندان طلا براى مرد اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.
«مسألۀ 859» اگر مردى نداند يا فراموش كند كه مثلاً انگشتر او از طلاست و با آن نماز بخواند و يا آن كه نداند نماز با انگشتر طلا باطل است و در آموختن مسأله نيز كوتاهى نكرده باشد، نماز او صحيح است.
* شرط ششم: لباس مرد نمازگزار بايد از ابريشم خالص نباشد و نماز خواندن با آن باطل است، فرقى نمى كند كه آن لباس عورت او را پوشانده باشد و يا عورتش با لباس ديگرى پوشانده شده باشد و فرقى نمى كند كه امكان پوشاندن عورت با آن باشد يا مثل بند شلوار و عرقچين امكان پوشاندن عورت با آن وجود نداشته باشد و در غير نماز نيز پوشيدن لباس ابريشم خالص براى مرد حرام است.
«مسألۀ 860» اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن ابريشم خالص باشد، پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن باطل است.
«مسألۀ 861» پوشيدن لباسى كه نمى داند از ابريشم خالص است يا از چيزى ديگر، اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.
«مسألۀ 862» اگر دستمال ابريشمى و مانند آن در جيب مرد باشد، اشكال ندارد و نماز را باطل نمى كند.
«مسألۀ 863» پوشيدن لباس ابريشمى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
«مسألۀ 864» پوشيدن لباس ابريشمى خالص و طلاباف، در حال ناچارى مانعى ندارد و نيز كسى كه ناچار است در حال نماز لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها و يا
ص: 164
غير از لباسى كه از مردار تهيه شده در اختيار ندارد و احتمال نيز نمى دهد كه تا آخر وقت بتواند در لباس داراى شرايط نماز بخواند، مى تواند با آن لباسها نماز بخواند.
«مسألۀ 865» اگر غير از لباس غصبى يا لباسى كه از مردار و يا اجزاى حيوان حرام گوشت تهيّه شده يا لباس ابريشمى خالص يا طلاباف، لباس ديگرى نداشته باشد و ناچار نباشد لباس بپوشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد، نماز بخواند و در مورد لباسى كه از مردار يا اجزاى حيوان حرام گوشت تهيّه شده، احتياطاً نماز را با همان لباس اعاده يا قضا نيز بنمايد.
«مسألۀ 866» اگر چيزى نداشته باشد كه عورت خود را در نماز با آن بپوشاند، واجب است آن را - اگرچه با كرايه يا خريدارى باشد - تهيّه نمايد، ولى اگر تهيۀ آن به قدرى پول لازم داشته باشد كه نسبت به دارايى او زياد باشد يا به نحوى باشد كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر داشته باشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
«مسألۀ 867» اگر به كسى كه لباس ندارد لباس ببخشند يا عاريه دهند، چنانچه قبول كردن آن براى او مشقّت نداشته باشد، بايد قبول كند، بلكه اگر عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نباشد، بايد از كسى كه لباس دارد، طلب بخشش يا عاريه نمايد.
«مسألۀ 868» پوشيدن لباس شهرت - كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه مى خواهد آن را بپوشد معمول نيست - در صورتى كه موجب وهن و هتك انسان شود جايز نيست، ولى اگر با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 869» چنانچه پوشيدن لباس زنانه براى مرد و يا لباس مردانه براى زن موجب وهن و هتك وى شود، بايد از آن خوددارى كند، ولى اگر با آن لباس نماز بخواند نمازش صحيح است.
«مسألۀ 870» اگر كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند برهنه باشد و لحاف يا تشك او نجس يا از ابريشم خالص يا از اجزاى حيوان حرام گوشت باشد، احتياط واجب آن است كه در نماز عورت خود را با چيزى كه نماز در آن صحيح است بپوشاند، بلكه بنابر احتياط
ص: 165
واجب در حال نماز نبايد لحافى كه از اجزاى حيوان حرام گوشت درست شده، به روى خود بيندازد.
«مسألۀ 871» در سه صورت - كه تفصيل آنها خواهد آمد - اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است:
اوّل: به واسطۀ زخم يا جراحت يا دملى كه در بدن اوست، لباس يا بدن او به خون آلوده شده باشد. دوم: بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقريباً به اندازۀ بند سر انگشت سبّابه است) به خون آلوده باشد. سوم: ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
در دو صورت نيز اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است:
اوّل: لباسهاى كوچك او، مانند جوراب و عرقچين، نجس شده باشند. دوم: لباس مادرى كه پرستار بچّه است نجس شده باشد و احكام اين پنج صورت به تفصيل در مسائل بعد گفته مى شود.
«مسألۀ 872» اگر در بدن يا لباس نمازگزار خون زخم يا جراحت يا دمل باشد و همچنين اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا عرق متّصل به زخم يا دوايى كه روى زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن يا لباس او باشد، چنانچه به نحوى باشد كه آب كشيدن بدن يا لباس يا تعويض لباس در آن شرايط براى بيشتر مردم سخت باشد، تا وقتى كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده است، مى تواند با آن خون نماز بخواند.
«مسألۀ 873» اگر خونِ بريدگى، دمل و زخمى كه بزودى خوب مى شود و شستن آن آسان است، در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 874» اگر جايى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، با رطوبت زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند، ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس كه معمولاً به رطوبت زخم آلوده مى شود، با رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
«مسألۀ 875» اگر در قسمتى از داخل دهان و بينى و مانند آنها كه معمولاً ديده
ص: 166
مى شود، زخمى وجود داشته باشد و از آن زخم خونى به بدن يا لباس برسد، مى توان با آن نماز خواند و نيز با خون بَواسيرى كه دانه هاى آن بيرون است، مى توان نماز خواند؛ امّا در صورتى كه زخمِ داخل دهان و بينى در قسمتى باشد كه معمولاً ديده نمى شود و يا دانه هاى بواسير در باطن باشند، احتياط واجب آن است كه با لباس يا بدنى كه به اين خون آلوده است، نماز خوانده نشود.
«مسألۀ 876» اگر كسى كه بدنش زخم است، در بدن يا لباس خود خونى ببيند و نداند خون زخم است يا خون ديگر، احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند.
«مسألۀ 877» اگر چند زخم در بدن باشد و به گونه اى نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود، تا وقتى همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد؛ ولى اگر به قدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شوند، هر يك كه خوب شد، بايد براى نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
«مسألۀ 878» اگر سر سوزنى خونِ حيض يا نفاس در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است و بنابر احتياط واجب خون استحاضه و خون سگ، خوك، كافرِ غير كتابى، مردار و حيوان حرام گوشت نيز همين حكم را دارند؛ ولى نماز خواندن با خون هاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت، اگرچه در چند جاى بدن و لباس باشند، در صورتى كه روى هم كمتر از درهم باشند، اشكال ندارد و اگر بيشتر از درهم باشد، نماز با آن باطل است و اگر به مقدار درهم باشد نيز بنابر احتياط واجب نمى توان با آن نماز خواند.
«مسألۀ 879» اگر خونى به لباس بى آستر بريزد و به پشت آن برسد، احتياط واجب آن است كه دو لكۀ خون حساب شود، مگر اين كه لباس به قدرى نازك باشد كه يك لكه به حساب آيد و ملاك در مسأله عرف است و اگر پشت آن جداگانه خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود؛ پس اگر خون هايى كه در پشت و روى لباسند روى هم كمتر از يك درهم باشند، نماز با آن لباس صحيح است و اگر بيشتر باشند، نماز با آن باطل است.
«مسألۀ 880» اگر روى لباسى كه آستر دارد خون بريزد و به آستر آن برسد و يا به
ص: 167
آستر بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود؛ پس اگر مجموع خون روى لباس و آستر كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح است و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است.
«مسألۀ 881» اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى از خارج به آن برسد، در صورتى كه خون و رطوبتى كه به آن رسيده به اندازۀ درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است و اگر رطوبت و خون به اندازۀ درهم نشود ولى اطراف را آلوده كند، احتياطاً نمى توان با آن نماز خواند، ولى اگر اطراف را آلوده نكند، نماز خواندن با آن بى اشكال است. همچنين اگر رطوبت با خون مخلوط شود و از بين برود، نماز صحيح است.
«مسألۀ 882» اگر بدن يا لباس خونى نشود، ولى به واسطۀ رسيدن به خون، متنجّس شود، اگرچه مقدارى كه متنجس شده كمتر از درهم باشد، نمى توان با آن نماز خواند.
«مسألۀ 883» اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگرى به آن برسد، مثلاً يك قطره ادرار روى آن بريزد، نماز خواندن با آن صحيح نيست.
«مسألۀ 884» اگر لباسهاى كوچك نمازگزار، مثل عرقچين و جوراب كه نمى توان با آنها عورت را پوشاند، نجس باشند، چنانچه از اجزاى مردار - به تفصيلى كه گذشت - يا از اجزاى حيوان حرام گوشت درست نشده باشند، نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشترى نجس نماز بخواند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 885» چيزهاى كوچكى كه پوشش نمازگزار محسوب نمى شوند - مثل چاقو، پول و مانند آن - اگر نجس باشند و به هنگام نماز همراه نمازگزار باشند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 886» احتياط آن است كه چيز نجسى كه با آن مى توان عورت را پوشاند همراه نمازگزار نباشد، ولى كسى كه اين مسأله را نمى دانسته و به اين نحو نماز خوانده، لازم نيست آن نمازها را قضا كند.
«مسألۀ 887» اگر مادرى كه پرستار بچّه است و بيشتر از يك لباس ندارد، در هر شبانه روز يك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگرچه تا روز ديگر لباس او به ادرار بچّه
ص: 168
نجس شود، مى تواند با آن لباس نماز بخواند؛ ولى احتياط مستحب آن است كه لباس خود را در آخر روز آب بكشد تا بتواند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با لباس پاك يا با نجاست كم ترى بجا آورد و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار است كه همۀ آنها را با هم بپوشد، چنانچه در شبانه روز يك مرتبه همۀ آنها را آب بكشد، كافى است؛ ولى زنى كه مادر آن بچّه نيست، اگرچه يك لباس بيشتر نداشته باشد، احتياطاً براى هر نماز اگر لباسش نجس شد، بايد آن را آب بكشد و با لباس پاك نماز بخواند.
«مسألۀ 888» چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله اند: عمامه با تَحتُ الحَنَك، پوشيدن عبا و لباس سفيد و پاكيزه ترين لباسها و استعمال بوى خوش و به دست كردن انگشتر عقيق.
«مسألۀ 889» چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است كه از آن جمله اند: پوشيدن لباس سياه مگر براى عزاى اهل بيت عليهم السلام و همچنين لباس چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسى كه از نجاست پرهيز نمى كند و پوشيدن لباسى كه نقش صورت دارد و نيز باز بودن دكمه هاى لباس و به دست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد.
مكان نمازگزار چند شرط دارد:
* شرط اوّل: مكان نمازگزار بايد مباح باشد.
«مسألۀ 890» نماز كسى كه در ملك غصبى نماز مى خواند - اگرچه روى فرش و تخت و مانند آنها باشد - باطل است و همچنين نماز خواندن در زير خيمه غصبى باطل است، ولى نماز خواندن در زير سقف غصبى چنانچه ديوارهاى آن غصبى نباشد، مانعى ندارد.
ص: 169
«مسألۀ 891» نماز در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است، بدون اجازۀ او باطل است؛ مثلاً اگر در خانۀ اجاره اى، صاحب خانه يا ديگرى بدون اجازۀ كسى كه آن خانه را اجاره كرده، نماز بخواند، نمازش باطل است و همچنين نمى توان در ملكى كه ديگرى در آن حقّى دارد نماز خواند؛ مثلاً اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند، تا وقتى ثلث را جدا نكرده اند، نمى توان در ملك او نماز خواند.
«مسألۀ 892» اگر كسى جاى شخص ديگرى را كه در مسجد نشسته غصب كند و در آن جا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد دوباره نماز خود را در محل ديگرى اعاده كند.
«مسألۀ 893» اگر در جايى كه نمى داند غصبى است، نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، نماز او صحيح است و همچنين اگر در جايى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده، نماز بخواند و بعد از نماز به خاطر آورد، نماز او صحيح است، مگر آن كه خودش غصب كرده باشد كه در اين صورت نمازش باطل است.
«مسألۀ 894» اگر بداند جايى غصبى است ولى نداند كه در جاى غصبى نماز باطل است و در آن جا نماز بخواند، چنانچه در يادگيرى مسأله كوتاهى كرده باشد نماز او باطل است.
«مسألۀ 895» اگر كسى ناچار باشد نماز واجب را سواره بخواند و يا بخواهد نماز مستحبّى را سواره بخواند، چنانچه وسيله سوارى يا چيزى كه روى آن نشسته غصبى باشد، بعيد نيست نماز او صحيح باشد.
«مسألۀ 896» اگر سهم كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است، از سهم شريكش جدا نباشد، بدون اجازۀ شريك خود نمى تواند در آن ملك تصرّف كند و نماز بخواند.
«مسألۀ 897» اگر با عين پولى كه خمس آن را نداده، ملكى بخرد، مى تواند در آن نماز بخواند؛ ولى بايد فوراً خمس آن پول را بپردازد. البته اگر اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد و معامله را به نحو شخصى انجام داده باشد، نماز در آن ملك باطل است و اگر با عين پولى كه زكات آن را نداده ملكى بخرد، تصرّف او در آن ملك حرام و نماز او نيز در آن باطل است، مگر آن كه قصد جدى داشته باشد كه زكات آن را از مال ديگر خود
ص: 170
بپردازد و اگر به ذمّه بخرد و در موقع خريدن قصد او اين باشد كه از مالى كه خمس يا زكات آن را نداده پول ملك را بدهد، تصرّف و نماز در آن صحيح است ولى احتياط مستحب آن است كه در آن نماز نخواند.
«مسألۀ 898» اگر صاحب ملك اجازۀ نماز خواندن بدهد، ولى انسان بداند كه قلباً راضى نيست، نماز خواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان يقين كند كه قلباً راضى است، نماز صحيح است.
«مسألۀ 899» تصرّف در ملك كسى كه مرده و خمس يا زكات بدهكار بوده است، حرام و نماز در آن باطل است، مگر آن كه بدهى او را بدهند يا بنا داشته باشند بدون مسامحه بپردازند.
«مسألۀ 900» تصرّف در ملك كسى كه مرده و به مردم بدهكار بوده است، حرام و نماز در آن باطل است؛ ولى تصرّفات جزيى كه براى برداشتن جنازۀ مرده معمول است، اشكال ندارد و نيز اگر بدهكارى او كمتر از مالش باشد و ورثه نيز تصميم داشته باشند كه بدون مسامحه بدهى او را بپردازند، تصرّف در آن با رضايت ورثه و طلبكاران اشكال ندارد.
«مسألۀ 901» اگر كسى كه مرده قرض نداشته باشد، ولى بعضى از ورثۀ او صغير يا ديوانه يا غايب باشند، تصرّف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است؛ ولى تصرّفات جزيى كه براى برداشتن جنازۀ مرده معمول است، اشكال ندارد.
«مسألۀ 902» نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند آن كه براى واردين آماده است، در صورتى كه نمازگزار به عنوان مهمان يا مسافر و يا براى انجام كارى آنجا باشد، اشكال ندارد، امّا اگر فقط براى خواندن نماز به آنجا برود، اشكال دارد، مگر اين كه به رضايت مالك آن اطمينان داشته يا اجازه داشته باشد؛ ولى در غير اين قبيل مكانها، در صورتى مى توان نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد يا حرفى بزند كه معلوم شود براى نماز خواندن اذن داده است، مثل اين كه به كسى اجازه دهد در ملك او بنشيند و بخوابد كه از اينها فهميده مى شود براى نماز خواندن نيز اجازه داده است.
«مسألۀ 903» نماز خواندن در زمين هاى بسيار بزرگى كه مردم ناچارند در آنها
ص: 171
تصرّفاتى مانند رفت و آمد انجام دهند و در صورت تصرّف نكردن به زحمت و مشقّت مى افتند، اشكال ندارد، حتّى اگر رضايت صاحبان آنها معلوم نباشد و يا در بين آنها صغير و يا مجنون وجود داشته باشد؛ ولى چنانچه بدانند كه صاحبان آنها راضى نيستند، نمى توانند در آن جا نماز بخوانند.
* شرط دوم: مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد و اگر به واسطۀ تنگى وقت يا جهت ديگرى ناچار باشد در جايى كه حركت دارد - مانند اتومبيل، كشتى و قطار - نماز بخواند، به قدرى كه ممكن است بايد در حال حركت چيزى نخواند و اگر آن وسايل از سمت قبله به طرف ديگر حركت كنند، نمازگزار بايد به طرف قبله برگردد.
«مسألۀ 904» نماز خواندن در اتومبيل، كشتى، قطار و مانند آنها در حال توقف مانعى ندارد.
«مسألۀ 905» نماز روى خرمن گندم و جو و مانند آنها كه نمى توان روى آن بى حركت ماند، باطل است.
«مسألۀ 906» در جايى كه به واسطۀ احتمال باد، باران، تراكم جمعيت و مانند آن اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، اگر نماز را به اميد تمام كردنِ آن شروع كند، اشكال ندارد و اگر به مانعى برخورد نكند، نماز او صحيح است.
* شرط سوم: مكان نمازگزار نبايد از جاهايى باشد كه ماندن در آن حرام است؛ بنابر اين نبايد در محلى كه باقى ماندن در آن براى انسان خطر جانى دارد - مانند محلى كه نزديك است سقف آن خراب شود - نماز خواند.
«مسألۀ 907» بودن مرد و زن نامحرم در جاى خلوت جايز نيست؛ ولى چنانچه در چنين محلّى نماز بخواند، نمازش اشكال ندارد.
«مسألۀ 908» نماز خواندن در جايى كه صداى آلات لهو و لعب شنيده مى شود باطل نيست، ولى گوش دادن به آنها حرام است.
* شرط چهارم: نبايد در جايى كه سقف آن كوتاه است و نمى توان در آن جا راست ايستاد يا به اندازه اى كوچك است كه جاى ركوع و سجود ندارد، نماز خواند و اگر ناچار
ص: 172
شود كه در چنين جايى نماز بخواند، بايد به قدرى كه ممكن است، قيام، ركوع و سجود را بجا آورد.
* شرط پنجم: در مكانهايى نباشد كه ماندن، نشستن يا ايستادن روى آن حرام است.
بنابر اين نماز خواندن روى چيزى كه ايستادن و يا نشستن روى آن موجب بى احترامى و هتك حرمت به چيزى مى شود كه هتك حرمت آن حرام است - مثل فرشى كه اسم خداوند متعال و يا آيات قرآن يا اسامى معصومين عليهم السلام بر آن نوشته شده است - جايز نيست.
* شرط ششم: مكان نمازگزار نبايد جلوتر از قبر معصومين عليهم السلام باشد.
«مسألۀ 909» اگر در نماز چيزى مانند ديوار بين او و قبر مطهّر فاصله باشد كه بى احترامى نشود، اشكال ندارد، ولى فاصله شدن صندوق شريف و ضريح و پارچه هايى كه روى آن افتاده كافى نيست.
* شرط هفتم: مكان نمازگزار اگر نجس است، به گونه اى مرطوب نباشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد؛ ولى اگر جايى كه پيشانى را بر آن مى گذارد نجس باشد، حتّى در صورتى كه خشك نيز باشد، نماز باطل است و احتياط مستحب آن است كه در مكان نجس نماز خوانده نشود، مخصوصاً اگر عين نجاست در آن وجود داشته باشد.
* شرط هشتم: جاى پيشانى نمازگزار از جاى قدم ها و زانوهاى او بيش از چهار انگشت بسته، پست تر يا بلندتر نباشد.
* شرط نهم: اگر زن و مردى در يك مكان نماز مى خوانند، بنابر احتياط واجب مكان نماز زن بايد به گونه اى باشد كه عرفاً عقب تر از مكان نماز مرد قلمداد شود، اگرچه بهتر است كه در تمام حالات نماز، زن عقب تر از مرد باشد، به اين معنى كه جاى سجدۀ او از جاى ايستادن مرد عقب تر باشد.
«مسألۀ 910» اگر بين مرد و زن به اندازۀ ده ذراع فاصله باشد و يا آن كه ما بين آنها ديوار يا پرده يا چيز ديگرى وجود داشته باشد، جلوتر بودن زن از مرد در نماز اشكالى ندارد.
«مسألۀ 911» شرط مذكور مربوط به موردى است كه هر دو نمازگزار بالغ باشند
ص: 173
ولى در آن تفاوتى بين نماز واجب و مستحب نيست. البته براى كسانى كه در مسجدالحرام نماز مى خوانند مراعات اين شرط لازم نيست.
«مسألۀ 912» خواندن نماز واجب در خانۀ كعبه و بر بام آن بنابر احتياط جايز نيست، ولى در حال ناچارى مانعى ندارد.
«مسألۀ 913» خواندن نماز مستحب در خانۀ كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركن دو ركعت نماز بخوانند.
«مسألۀ 914» در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همۀ مسجدها، مسجدالحرام و بعد از آن مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بعد از آن مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدس و بعد از آن مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محلّه و بعد از آن مسجد بازار است.
«مسألۀ 915» براى زنها نماز خواندن در خانه بهتر است، ولى اگر بتوانند كاملاً خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند.
«مسألۀ 916» نماز خواندن در حرم امامان عليهم السلام مستحب و بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام برابر با دويست هزار نماز است.
«مسألۀ 917» زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد، مستحب است و همسايه هاى مسجد اگر عذرى نداشته باشند، مكروه است در غير مسجد نماز بخوانند.
«مسألۀ 918» مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضرنمى شود غذا نخورد، در كارها با او مشورت نكند، همسايه او نشود، از او زن نگيرد و به او زن ندهد.
«مسألۀ 919» نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: حمام، زمين
ص: 174
نمكزار، مقابل انسان، مقابل درى كه باز است، در جاده، خيابان و كوچه - اگر براى كسانى كه عبور مى كنند ايجاد مزاحمت نكند، و چنانچه ايجاد مزاحمت كند، حرام و نماز باطل است - مقابل آتش و چراغ، آشپزخانه و هر جا كه كورۀ آتش باشد، مقابل چاه و چاله اى كه محل ادرار باشد، روبروى تصوير يا مجسمۀ انسان يا حيوان مگر آن كه روى آن چيزى مانند پرده بكشند، در اتاقى كه جُنب در آن باشد، در جايى كه تصويرى از جاندار باشد اگرچه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روى قبر، بين دو قبر و يا در قبرستان.
«مسألۀ 920» كسى كه در محلّ عبور مردم يا روبروى كسى نماز مى خواند، مستحب است چيزى مقابل خود بگذارد، و اگر چوب يا ريسمانى هم باشد كافى است.
«مسألۀ 921» نجس كردن زمين، سقف، بام و طرف داخل ديوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه اين مكانها نجس شده است، بايد فوراً نجاست آن را برطرف كند و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را نيز نجس نكنند و اگر نجس شود، نجاست آن را برطرف نمايند، مگر آن كه واقف، آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.
«مسألۀ 922» اگر نتواند مسجد را پاك نمايد يا كمك لازم داشته باشد و پيدا نكند، پاك كردن مسجد بر او واجب نيست؛ ولى اگر بى احترامى به مسجد باشد، بايد به كسى كه مى تواند آن را پاك كند، اطلاع دهد.
«مسألۀ 923» اگر جايى از مسجد نجس شود كه پاك كردن آن بدون كندن يا كمى خراب كردن ممكن نباشد، بايد آنجا را بكنند يا خراب نمايند و پر كردن چاله و تعمير خرابى بر عهدۀ كسى است كه مسجد را نجس كرده است؛ ولى چنانچه پاك كردن مسجد احتياج به خراب كردن زيادى داشته باشد به نحوى كه موجب ضرر رساندن به مسجد شود، تطهير آن واجب نيست.
«مسألۀ 924» اگر مسجدى را غصب كنند و به جاى آن خانه و مانند آن بسازند به صورتى كه ديگر به آن مسجد نگويند، باز هم بنابر احتياط واجب نجس كردن آن حرام
ص: 175
است، ولى وجوب پاك كردن آن محلّ اشكال است.
«مسألۀ 925» نجس كردن حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام حرام است و اگر يكى از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بى احترامى باشد، پاك كردن آن واجب است، بلكه احتياط مستحب آن است كه اگر بى احترامى نيز نباشد، آن را تطهير كنند.
«مسألۀ 926» اگر حصير يا فرش مسجد نجس شود، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب بكشند و بنابر احتياط واجب نبايد محل نجس آن را ببرند.
«مسألۀ 927» بردن عين نجس - مانند خون - و يا چيزى كه نجس شده به مسجد، اگر موجب سرايت نجاست به مسجد نشود، اشكال ندارد؛ اما چنانچه موجب بى احترامى به مسجد باشد، حرام است.
«مسألۀ 928» اگر گذاشتن جسد ميّت در مسجد پيش از غسل دادن آن موجب سرايت نجاست به مسجد و يا هتك احترام نباشد، مانعى ندارد، گرچه احوط ترك آن است؛ ولى اگر ميّت را غسل داده باشند، گذاشتن آن در مسجد اشكال ندارد.
«مسألۀ 929» اگر در مسجد براى روضه خوانى چادر بزنند و سياهى بكوبند و آن را فرش كنند و اسباب چاى در آن ببرند و همچنين برگزارى مراسم گوناگون در مسجد از قبيل عروسى و مجلس ختم اگر موجب ضرر به مسجد و هتك حرمت آن و مانع نماز خواندن نشود، با رعايت مصلحت وقف و اذن متولّى اشكال ندارد.
«مسألۀ 930» بنابر احتياط واجب نبايد مسجد را با طلا زينت نمايند و همچنين نبايد صورت چيزهايى را كه مثل انسان و حيوان روح دارند، در مسجد نقش كنند و نقاشى چيزهايى كه روح ندارند، مثل گُل و بوته مكروه است.
«مسألۀ 931» حتى اگر مسجد خراب شود، نمى توانند آن را بفروشند يا داخل ملك و جاده نمايند.
«مسألۀ 932» فروختن در و پنجره و چيزهاى ديگر مسجد، حرام است و اگر مسجد خراب شود، بايد آنها را صرف تعمير همان مسجد كنند و چنانچه در همان مسجد قابل استفاده نباشند، بايد در مسجد ديگر مصرف شوند، ولى اگر قابل استفاده در ساير
ص: 176
مساجد نيز نباشند، مى توانند آنها را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد وگرنه صرف تعمير مسجد ديگرى نمايند.
«مسألۀ 933» ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مى باشد، مستحب است و اگر مسجد به گونه اى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مى توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه مى توانند مسجدى را كه خراب نشده ولى جا براى نمازگزاران در آن كم مى باشد، خراب كنند و مسجد بزرگ ترى بسازند.
«مسألۀ 934» تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است و كسى كه مى خواهد به مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه و قيمتى بپوشد و زير كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد و هنگام داخل شدن به مسجد، اوّل پاى راست و هنگام بيرون آمدن، اوّل پاى چپ را بگذارد و همچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر از مسجد بيرون رود.
«مسألۀ 935» هنگامى كه انسان وارد مسجد مى شود، مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحيّت و احترام به مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگرى نيز بخواند، كافى است.
«مسألۀ 936» خوابيدن در مسجد - اگر انسان ناچار نباشد - و صحبت كردن راجع به كارهاى دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعرى كه نصيحت و مانند آن نباشد، مكروه است و نيز مكروه است آب دهان و بينى و اخلاط سينه را در مسجد بيندازد و اگر اين اعمال موجب هتك حرمت مسجد يا باعث انزجار و تنفر مردم شود و يا بر خلاف بهداشت نمازگزاران باشد، حرام است و همچنين مكروه است گمشده اى را طلب كند و صداى خود را بلند كند، ولى بلند كردن صدا براى اذان مانعى ندارد.
«مسألۀ 937» داخل شدن كافر در مسجد اشكال دارد و اگر خواستند جهت شنيدن مطالب اسلامى داخل مسجد شوند، بايد محلّى را در كنار مسجد تهيّه نمود كه عنوان «مسجد» نداشته باشد.
«مسألۀ 938» راه دادن بچّه و ديوانه به مسجد مكروه است؛ ولى راه دادن بچّه اگر
ص: 177
براى آموختن احكام اسلام و آشنايى با مسجد باشد، اشكال ندارد و كسى كه پياز و سير و مانند آنها خورده و بوى دهانش مردم را اذيّت مى كند، مكروه است به مسجد برود.
«مسألۀ 939» براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب شبانه روزى اذان و اقامه بگويند، ولى پيش از نماز عيد فطر و قربان - اگر به جماعت خوانده شوند - مستحب است سه مرتبه بگويند: «الصلاة» و در نمازهاى واجب ديگر و همچنين نماز عيد فطر و قربان اگر فرادى خوانده شوند، سه مرتبه الصلاة» را به اميد ثواب بگويند.
«مسألۀ 940» مستحب است در روز اوّلى كه بچّه به دنيا مى آيد يا پيش از آن كه بند ناف او بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
«مسألۀ 941» اذان داراى هيجده جمله است كه به ترتيب عبارتند از: «الله أكبر»(1) چهار مرتبه و «أَشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ (2) ، أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ (3) ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ (4) ، حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ (5) ، حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ (6) ، اللّهُ أكْبَرُ، لاإلهَ إلَّااللّهُ (7)» هر يك دو مرتبه و اقامه داراى هفده جمله است، يعنى دو مرتبه «اَللّهُ أكْبَرُ» از اوّل اذان و يك مرتبه «لا إلهَ إلَّااللّهُ» از آخر آن كم مى شود و بعد از گفتن «حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» بايد دو مرتبه «قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ»(8) به آن اضافه نمود.
«مسألۀ 942» «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً أميٖرَالْمُؤْمِنيٖنَ وَلِىُّ اللّهِ»(9) جزء اذان و اقامه نيست، ولى خوبست بعد از «أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» به قصد قربت مطلقه گفته شود.
ص: 178
«مسألۀ 943» بين جمله هاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصله نشود و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.
«مسألۀ 944» اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد، چنانچه غنا شود - يعنى به نحو آوازه خوانى كه در مجالس لهو و بازيگرى معمول است، اذان و اقامه را بگويد - حرام است.
«مسألۀ 945» اگر نمازگزار نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء را بدون فاصله يا با فاصلۀ كمى از هم بخواند، در نماز عصر يا عشاء اذان ساقط مى شود و خواندن نافله و تعقيبات نماز، موجب فاصله شدن بين دو نماز و عدم سقوط اذان از نماز دوم نمى گردد.
همچنين در نماز عصر روز جمعه چنانچه آن را پس از نماز جمعه و بدون فاصله با آن بخواند، اذان ساقط مى شود.
«مسألۀ 946» اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، كسى كه با آن جماعت نماز مى خواند، نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد.
«مسألۀ 947» اگر براى خواندن نماز به جايى برود كه در آن نماز جماعت بر پاست ولى با آنها نماز نخواند و يا آن كه ببيند جماعت تمام شده ولى صفها به هم نخورده و جمعيّت متفرّق نشده است، چه نماز خود را فرادى بخواند و چه به جماعت، بنابراحتياط واجب با وجود سه شرط ذيل نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد:
اوّل: آن كه براى آن نماز، اذان و اقامه گفته باشند. دوم: آن كه نماز جماعت باطل نباشد.
سوم: آن كه نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشند، پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد بر بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگويد.
«مسألۀ 948» اگر در شرط دوم از شرطهايى كه در مسألۀ پيش گفته شده شك كند، يعنى شك كند كه نماز جماعت صحيح بوده يا نه، اذان و اقامه از او ساقط است، ولى اگر در يكى از دو شرط ديگر شك كند، مى تواند به اميد ثواب اذان و اقامه بگويد.
«مسألۀ 949» كسى كه اذان شخص ديگرى را مى شنود، مستحب است هر قسمتى را كه مى شنود تكرار كند، ولى در بازگويى اقامه اى كه از ديگرى مى شنود، بايد قصد ذكر
ص: 179
مطلق نمايد نه قصد اقامه و از «حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ» تا «حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» را به اميد ثواب بگويد.
«مسألۀ 950» كسى كه اذان و اقامه ديگرى را به طور كامل شنيده، چه با او گفته باشد و چه نگفته باشد، در صورتى كه بين آن اذان و اقامه و نمازى كه مى خواهد بخواند، زياد فاصله نشده باشد، مى تواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
«مسألۀ 951» اگر مرد اذان زن را بشنود، اذان از او ساقط نمى شود، چه آن را به قصد لذّت بشنود و چه بدون قصد لذت.
«مسألۀ 952» اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد؛ ولى چنانچه زنى با جماعت مردان محرم باشد، اذان او براى آن جماعت كافى است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه به آن اكتفا نشود.
«مسألۀ 953» اقامه بايد بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگويند، صحيح نيست.
«مسألۀ 954» اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلاً «حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ» را پيش از (حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ» بگويد، بايد از جايى كه ترتيب به هم خورده، دوباره بگويد.
«مسألۀ 955» بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه اذانى كه گفته، اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز به قدرى فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشوند، مستحب است دوباره براى آن نماز اذان و اقامه بگويد.
«مسألۀ 956» اذان و اقامه بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر كسى به عربى غلط بگويد يا به جاى يك حرف، حرف ديگرى را بگويد يا مثلاً ترجمۀ آن را بگويد، صحيح نيست.
«مسألۀ 957» اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد، باطل است.
«مسألۀ 958» اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، بايد اذان را بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن اذان لازم نيست.
ص: 180
«مسألۀ 959» اگر در بين اذان يا اقامه، پيش از آن كه قسمتى را بگويد، شك كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده، بگويد و اگر بعد از اين كه شروع به گفتن قسمتى از اذان يا اقامه كرد، شك كند كه آنچه پيش از آن است را گفته يا نه، بنابر احتياط قسمت قبل را بايد بگويد.
«مسألۀ 960» مستحب است انسان در هنگام گفتن اذان رو به قبله بايستد، با وضو يا غسل باشد، دستها را به گوش بگذارد، صدا را بلند نمايد و بكشد و بين جمله هاى اذان كمى فاصله دهد و بين آنها حرف نزند.
«مسألۀ 961» لازم است انسان هنگام گفتن اقامه، با طهارت باشد و اقامه را در حال ايستاده بگويد.
«مسألۀ 962» مستحب است بدن انسان در هنگام گفتن اقامه آرام باشد، آن را از اذان آهسته تر بگويد و جمله هاى آن را به هم نچسباند، ولى به اندازه اى كه بين جمله هاى اذان فاصله مى دهد، بين جمله هاى اقامه فاصله ندهد.
«مسألۀ 963» انسان مى تواند به اميد كسب ثواب بين اذان و اقامه يك قدم بردارد يا قدرى بنشيند يا سجده كند يا ذكر بگويد يا دعا بخواند يا قدرى ساكت باشد يا حرفى بزند يا دو ركعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بين اذان و اقامۀ نماز صبح مكروه است و بهتر است دو ركعت نماز را بين اذان و اقامۀ نماز مغرب، بجا نياورد.
«مسألۀ 964» مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معيّن مى كنند، عادل و آگاه به اوقات نماز بوده و صداى او بلند باشد و اذان را در جاى بلندى بگويد.
واجبات نماز يازده چيز است:
اوّل: نيّت، دوم: تكبيرةُ الاِحرام (يعنى گفتن «اَللّهُ اكْبَر» در اوّل نماز)، سوم: قيام (يعنى ايستادن)، چهارم: قرائت، پنجم: ذكر ركوع و سجود و ركعتهاى سوم و چهارم، ششم:
ركوع، هفتم: سجود، هشتم: تشهّد، نهم: سلام، دهم: ترتيب، يازدهم: موالات (يعنى پى
ص: 181
در پى بودن اجزاى نماز).
«مسألۀ 965» بعضى از واجبات نماز ركن هستند؛ يعنى اگر انسان آنها را عمداً يا سهواً بجا نياورد يا در نماز اضافه كند، نماز باطل مى شود، ولى زيادى سهوى تكبيرة الاحرام موجب بطلان نماز نمى شود و بعضى ديگر ركن نيستند؛ يعنى اگر عمداً كم يا زياد شوند، نماز باطل مى شود و چنانچه سهواً كم يا زياد گردند، نماز باطل نمى شود. پنج چيز ركن نماز هستند:
اوّل: نيّت. دوم: تكبيرةُ الاِحرام. سوم: قيام در هنگام گفتن تكبيرةُ الاِحرام وقيام متّصل به ركوع (يعنى ايستادن پيش از ركوع). چهارم: ركوع. پنجم: دو سجده.
«مسألۀ 966» انسان بايد نماز را به نيّت قربت، يعنى براى انجام فرمان خداوند بجا آورد و لازم نيست نيّت را از قلب خود بگذراند يا مثلاً به زبان بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مى خوانم قربةً إلى اللّه.
«مسألۀ 967» لازم نيست نمازگزار به هنگام نيت شمارۀ ركعت هاى نمازى را كه مى خواند تعيين كند؛ ولى بايد متوجه باشد نمازى كه مى خواند، مثلاً نماز ظهر است يا عصر و همچنين بايد بداند كه نماز ادا مى خواند يا قضا؛ ولى لازم نيست قصد وجوب يا استحباب نمايد، مگر در مثل نماز صبح و نافلۀ آن كه تعيين هر كدام متوقّف بر قصد وجوب يا استحباب مى باشد.
«مسألۀ 968» انسان بايد از اوّل تا آخر نماز به نيّت خود باقى باشد؛ پس اگر در بين نماز به گونه اى غافل شود كه اگر بپرسند: «چه مى كنى؟» نداند چه بگويد، نمازش باطل است.
«مسألۀ 969» انسان فقط بايد براى انجام دستور خداوند يكتا نماز بخواند، پس نماز كسى كه ريا كند، يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، باطل است، خواه فقط براى مردم باشد يا هم خدا و هم مردم را در نظر بگيرد.
ص: 182
«مسألۀ 970» اگر قسمتى از نماز را براى غير خدا بجا آورد، چنانچه آن قسمت مثل حمد و سوره واجب باشد و محل تدارك آن باقى باشد (مثل اين كه هنوز وارد ركوع نشده باشد)، بنابر احتياط واجب بايد آن را دوباره به قصد قربت تكرار كرده و نماز را تمام كند و سپس دوباره نماز را بخواند، و اگر نتواند آن را دوباره بگويد؛ يعنى محل تدارك آن گذشته باشد، نمازش باطل است؛ و اگر آن قسمت مانند قنوت مستحب باشد، بنابر احتياط واجب نماز را تمام كند و سپس آن را دوباره بخواند، بلكه اگر تمام نماز را براى خدا بجا آورد، ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوصى مثل مسجد يا در وقت مخصوصى مثل اوّل وقت يا به طرز مخصوصى مثلاً با جماعت نماز بخواند، نماز او باطل است.
«مسألۀ 971» گفتن «الله اكبر» در اوّل هر نماز، واجب و «ركن» است و بايد حروف «الله» و «اكبر»: و دو كلمه «الله اكبر» را پشت سر هم بگويد و نيز بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شوند و اگر به عربى غلط بگويد يا مثلاً ترجمۀ آن را به فارسى بگويد، صحيح نيست.
«مسألۀ 972» احتياط واجب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه پيش از آن مى خواند - مثلاً به اقامه يا به دعايى كه پيش از تكبير مى خواند - و همچنين به چيزى كه پس از آن مى خواند، نچسباند.
«مسألۀ 973» هنگام گفتن تكبيرة الاحرام، بدن بايد آرام باشد و اگر عمداً در حالى كه بدن او حركت دارد تكبيرة الاحرام را بگويد، احتياطاً بايد نماز را پس از اتمام آن اعاده كند، ولى چنانچه سهواً حركت كند، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 974» نمازگزار بايد تكبير، حمد، سوره، ذكر و دعا را به گونه اى بخواند كه خودش بشنود و اگر به واسطۀ سنگينى يا ناشنوايى گوش يا سر و صداى زياد نمى شنود، بايد به نحوى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
«مسألۀ 975» كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمى تواند «الله اكبر» را
ص: 183
درست بگويد، بايد به هر نحو كه مى تواند بگويد و اگر هيچ نمى تواند بگويد، بايد در قلب خود بگذراند و براى تكبير اشاره كند و اگر مى تواند، بنابر احتياط واجب زبانش را نيز حركت دهد.
«مسألۀ 976» مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد: «يا مُحْسِنُ قَدْ أتاكَ الْمُسىءُ وَقَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ يَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسىءِ، أنْتَ الْمُحْسِنُ وَأنَا الْمُسىءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَجاوَزْ عَنْ قَبيٖحِ ما تَعْلَمُ مِنّى» يعنى: «اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى، بندۀ گنهكار به در خانۀ تو آمده و تو امر كرده اى كه نيكوكار از گنهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من گناهكار، به حقّ محمّد و آل محمّد صلى الله عليه و آله و سلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدى هايى كه مى دانى از من سر زده درگذر.»
«مسألۀ 977» مستحب است هنگام گفتن تكبير اوّل نماز و تكبيرهاى بين نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.
«مسألۀ 978» اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه بعد از آن مشغول خواندن چيزى شده باشد، به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزى نخوانده باشد، بايد تكبير را بگويد.
«مسألۀ 979» اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
«مسألۀ 980» مستحب است انسان علاوه بر تكبيرة الاحرام شش تكبير ديگر نيز بگويد و مى تواند هر كدام از آنها را كه خواست به عنوان تكبيرة الاحرام تعيين كند.
«مسألۀ 981» قيام در هنگام گفتن تَكبيرةُ الاِحرام و قيام متّصل به ركوع - به اين معنا كه از حالت قيام به ركوع برود - ركن است، ولى قيام در هنگام خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست و اگر كسى آن را از روى فراموشى ترك كند، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 982» واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقدارى بايستد تا يقين
ص: 184
كند كه در حال ايستادن، تكبير گفته است.
«مسألۀ 983» اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و به خاطر آورد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اين كه بايستد، به حال خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورده، نماز او باطل است.
«مسألۀ 984» نبايد هنگامى كه ايستاده است بدن را حركت دهد و به طرفى خم شود و بنابر احتياط به جايى تكيه نيز نبايد بكند؛ ولى اگر از روى ناچارى باشد يا در حال خم شدن براى ركوع پاها را حركت دهد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 985» اگر هنگامى كه ايستاده از روى فراموشى بدن را حركت دهد يا به طرفى خم شود يا به جايى تكيه كند، اشكال ندارد، ولى اگر در قيام به هنگام گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع از روى فراموشى به طرفى خم شود، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
«مسألۀ 986» هنگام ايستادن بنابر احتياط بايد هر دو پا روى زمين باشد، ولى لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا باشد و اگر روى يك پا نيز باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 987» اگر كسى كه مى تواند درست بايستد، پاها را به قدرى از هم فاصله دهد كه به حال ايستادن معمولى نباشد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 988» اگر انسان در نماز بخواهد كمى جلو يا عقب رود يا كمى بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد، نبايد چيزى بگويد، ولى «بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ أَقُومُ وَأَقْعُدُ» را بايد در حال برخاستن بگويد و در هنگام گفتن ذكرهاى واجب نيز بدن بايد بى حركت باشد؛ بلكه احتياط واجب آن است كه در هنگام گفتن ذكرهاى مستحبّى نماز نيز بدنش آرام باشد.
«مسألۀ 989» اگر عمداً در حال حركت بدن ذكر بگويد، مثلاً هنگام رفتن به ركوع يا سجده تكبير بگويد، چنانچه آن را به قصد ذكرى كه در نماز دستور داده اند بگويد، احتياطاً بايد نماز را دوباره بخواند و اگر به اين قصد نگويد بلكه بخواهد ذكرى گفته باشد، نماز صحيح است.
ص: 185
«مسألۀ 990» حركت دادن دست و انگشتان در هنگام خواندن حمد اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه آنها را نيز حركت ندهد.
«مسألۀ 991» اگر هنگام خواندن حمد و سوره يا تسبيحات، بى اختيار به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده، دوباره بخواند.
«مسألۀ 992» اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از نشستن نيز عاجز شود، بايد بخوابد، ولى تا بدن آرام نگرفته، نبايد چيزى بخواند.
«مسألۀ 993» انسان تا مى تواند ايستاده نماز بخواند نبايد بنشيند، مثلاً كسى كه در هنگام ايستادن، بدنش حركت مى كند يا مجبور است به چيزى تكيه دهد يا بدنش را كج كند يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول از هم فاصله دهد، بايد به هر نحوى كه مى تواند ايستاده نماز بخواند، ولى اگر به هيچ صورت، حتّى مثل حال ركوع نيز نتواند بايستد، بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
«مسألۀ 994» انسان تا مى تواند بنشيند، نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشيند، بايد به هر نحو كه مى تواند بنشيند و اگر به هيچ صورت نتواند بنشيند، بايد به گونه اى كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوى راست بخوابد و اگر نتواند، به پهلوى چپ بخوابد و اگر آن نيز ممكن نباشد، به گونه اى به پشت بخوابد كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
«مسألۀ 995» اگر كسى كه نشسته نماز مى خواند، بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد و ركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع رود و اگر نتواند، بايد ركوع را نيز نشسته بجا آورد.
«مسألۀ 996» اگر كسى كه خوابيده نماز مى خواند، در بين نماز بتواند بنشيند، بايد مقدارى را كه مى تواند نشسته بخواند و نيز اگر مى تواند بايستد، بايد مقدارى را كه مى تواند ايستاده بخواند، ولى تا بدن آرام نگرفته، نبايد چيزى بخواند.
«مسألۀ 997» اگر كسى كه نشسته نماز مى خواند، در بين نماز بتواند بايستد، بايد
ص: 186
مقدارى را كه مى تواند، ايستاده بخواند، ولى تا بدن آرام نگرفته، نبايد چيزى بخواند.
«مسألۀ 998» كسى كه مى تواند بايستد، اگر بترسد كه به واسطۀ ايستادن مريض شود يا ضررى به او برسد، بايد نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن نيز بترسد، بايد خوابيده نماز بخواند.
«مسألۀ 999» اگر انسان گمان داشته باشد كه تا آخر وقت مى تواند ايستاده نماز بخواند، بايد نماز را به تأخير بيندازد، ولى اگر احتمال دهد، لازم نيست آن را به تأخير بيندازد.
«مسألۀ 1000» مستحب است نمازگزار در حال ايستادن، ستون فقرات و گردن خود را صاف نگهدارد، شانه ها و دست ها را پايين بيندازد و كف دستها را روى رانها بگذارد، انگشتان را به هم بچسباند، جاى سجده را نگاه كند، سنگينى بدن را به طور مساوى روى دو پا بيندازد، با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پيش نگذارد و پاها را سه انگشتِ باز تا يك وجب از هم فاصله دهد.
«مسألۀ 1001» در ركعت اوّل و دوم نمازهاى واجب شبانه روزى، انسان بايد نخست سوره حمد و بعد از آن بنابر احتياط يك سورۀ كامل بخواند.
«مسألۀ 1002» اگر وقت نماز تنگ باشد يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلاً بترسد كه اگر سوره را بخواند دزد يا درنده يا چيز ديگرى به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند و در حال بيمارى و همچنين اگر در كارى عجله داشته باشد، مى تواند سوره را نخواند.
«مسألۀ 1003» اگر عمداً سوره را پيش از حمد بخواند، نماز او باطل است و اگر سهواً سوره را پيش از حمد بخواند، چنانچه در بين آن به خاطر آورد، بايد سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد، سوره را از اوّل بخواند و اگر بعد از اتمام سوره و قبل از خواندن حمد يا در بين حمد يا پس از تمام كردن حمد و پيش از رفتن به ركوع به خاطر
ص: 187
آورد، پس از حمد همان سوره يا سورۀ ديگرى را به قصد رجا بخواند.
«مسألۀ 1004» اگر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند و بعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1005» اگر پيش از آن كه براى ركوع خم شود بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده، بايد بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده، بايد فقط سوره را بخواند؛ ولى اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، بايد اوّل حمد و بعد از آن سوره را به قصد رجا بخواند و نيز اگر خم شود و پيش از آن كه به حدّ ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره يا سورۀ تنها يا حمد تنها را نخوانده، بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد.
«مسألۀ 1006» اگر يكى از چهار سوره اى را كه آيۀ سجده دارد - يعنى سوره هاى:
سجده، فصّلت، نجم و علق - عمداً در نماز بخواند، چنانچه آيۀ سجده دار را در ضمن آن بخواند، نمازش باطل است، بلكه بنابر احتياط با قرائت عمدى جزئى از اين سوره ها نيز نماز باطل مى شود.
«مسألۀ 1007» اگر سهواً مشغول خواندن سوره اى شود كه سجده واجب دارد، چنانچه پيش از رسيدن به آيۀ سجده بفهمد، بايد آن سوره را رها كند و سورۀ ديگرى را بخواند و اگر بعد از خواندن آيۀ سجده بفهمد، بايد در بين نماز با اشاره، سجدۀ آن را بجا آورد و همان سوره را تمام كند و پس از نماز به جهت آيۀ سجده يك سجده بجا آورد.
«مسألۀ 1008» اگر در نماز آيۀ سجده را بشنود، نماز او صحيح است و انجام سجده لازم نيست، ولى اگر به آن گوش كند، مانند كسى است كه آيۀ سجده را بخواند.
«مسألۀ 1009» در نماز مستحبّى خواندن سوره لازم نيست، اگرچه آن نماز به واسطۀ نذر كردن واجب شده باشد؛ ولى در بعضى از نمازهاى مستحبّى مثل نماز شب دفن كه سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را بخواند.
«مسألۀ 1010» در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه، مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد، سورۀ جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سورۀ منافقين را بخواند
ص: 188
و اگر مشغول يكى از آنها شود، بنابر احتياط واجب نمى تواند آن را رها كند و سورۀ ديگرى بخواند.
«مسألۀ 1011» اگر بعد از حمد مشغول خواندن سورۀ توحيد -«قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» - يا سورۀ كافرون -«قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» - شود، نمى تواند آن را رها كند و سورۀ ديگرى بخواند، ولى اگر در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه از روى فراموشى به جاى سورۀ جمعه يا منافقين يكى از اين دو سوره را بخواند، تا دو ثلث آن را نخوانده، مى تواند آن را رها كند و سورۀ «جمعه» يا «منافقين» را بخواند.
«مسألۀ 1012» اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمداً سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»
يا سورۀ «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» را بخواند، بنابر احتياط واجب نمى تواند آن را رها كند و سورۀ جمعه و منافقين را بخواند.
«مسألۀ 1013» اگر در نماز، غير از سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» و «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ»
سورۀ ديگرى بخواند، تا به دو ثلث سوره نرسيده، مى تواند آن را رها كند و سورۀ ديگرى بخواند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه پس از گذشتن از نصف سوره، به سورۀ ديگر عدول نكند.
«مسألۀ 1014» دو سورۀ «فيل» و «قريش» و نيز دو سورۀ «الضّحى» و «انشراح» با هم در نماز يك سوره محسوب مى شوند و بايد با همان ترتيبى كه در قرآن آمده و با گفتن «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» براى هر كدام خوانده شوند.
«مسألۀ 1015» هر سوره اى را كه نمازگزار بخواهد بخواند، بايد «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آن را به نيّت همان سوره بگويد، پس نمى تواند اوّل «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را بگويد و بعد سوره را انتخاب نمايد و يا آن را به قصد سوره اى بگويد و سورۀ ديگرى را بخواند.
«مسألۀ 1016» اگر مقدارى از سوره را فراموش كند يا از روى ناچارى، مثلاً به واسطۀ تنگى وقت يا جهت ديگرى نتواند آن را تمام نمايد، مى تواند آن سوره را رها كند و سورۀ ديگرى را بخواند، اگرچه از دو ثلث آن گذشته باشد يا سوره اى كه مى خوانده،
ص: 189
«قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» يا «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» باشد.
«مسألۀ 1017» بر مرد واجب است حمد و سورۀ نمازهاى صبح، مغرب و عشاء را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سورۀ نمازهاى ظهر و عصر را آهسته بخوانند.
«مسألۀ 1018» مرد بايد در نمازهاى صبح، مغرب و عشاء مراقب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتى بنابر احتياط حرف آخر آنها را بلند بخواند.
«مسألۀ 1019» ملاك در بلند و آهسته بودن صدا، تشخيص عرف است؛ بنابر اين اگر صدا به اندازه اى آهسته باشد كه تنها خود او بشنود و به نظر مردم بلند به حساب نيايد - هر چند جوهره داشته باشد - كافى نيست.
«مسألۀ 1020» زن مى تواند حمد و سورۀ نمازهاى صبح، مغرب و عشاء را بلند يا آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم صداى او را بشنود، بنابر احتياط واجب بايد آهسته بخواند.
«مسألۀ 1021» اگر نمازگزار در جايى كه بايد نماز را بلند خواند، عمداً آهسته بخواند يا در جايى كه بايد آهسته خواند، عمداً بلند بخواند، نماز او باطل است؛ ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد، صحيح است و اگر در بين خواندن حمد و سوره نيز بفهمد كه اشتباه كرده، لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره بخواند.
«مسألۀ 1022» اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صداى خود را بلند كند، مثل آن كه آن را با فرياد بخواند، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1023» انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسى كه به هيچ صورت نمى تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد به هر نحوى كه مى تواند بخواند، گرچه احتياط مستحب آن است كه نماز خود را به جماعت بخواند.
«مسألۀ 1024» كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را به خوبى نمى داند و مى تواند ياد بگيرد، چنانچه وقت نماز وسعت داشته باشد، بايد يا نماز را به جماعت بخواند و يا آن را به نحو صحيح ياد بگيرد و اگر وقت تنگ باشد، بنابر احتياط واجب در صورتى كه ممكن باشد، بايد نماز خود را به جماعت بخواند.
«مسألۀ 1025» براى ياد دادن واجبات يا مستحبات نماز مى توان مزد گرفت.
ص: 190
«مسألۀ 1026» اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را عمداً نگويد يا عمداً به جاى يك حرف، حرف ديگرى بگويد، مثلاً به جاى حرف «ض» حرف «ظ» بگويد يا جايى كه بايد بدون كسره و فتحه خوانده شود، كسره و فتحه بدهد يا تشديد را نگويد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1027» اگر انسان كلمه اى را صحيح بداند و در نماز به همان نحو بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، لازم نيست دوباره نماز را بخواند و يا اگر وقت گذشته، آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 1028» اگر كسره و فتحه كلمه اى را نداند، بايد ياد بگيرد؛ ولى اگر كلمه اى را كه وقف كردن آخر آن جايز است هميشه وقف كند، ياد گرفتن كسره و فتحه آن لازم نيست و نيز اگر نداند مثلاً كلمه اى با «س» است يا با «ص»، بايد ياد بگيرد و چنانچه دو نوع يا بيشتر بخواند - مثل آن كه در «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» ، مستقيم را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند - نماز او باطل است، مگر آن كه در كلمه اى هر دو نوع قرائت شده باشد - مانند كلمۀ «صراط» كه «سراط» نيز قرائت شده - كه در اين صورت اگر هر دو را بگويد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1029» اگر در كلمه اى «واو» باشد و حرف قبل از «واو» در آن كلمه ضمّه داشته باشد و حرف بعد از «واو» در آن كلمه «همزه» باشد - مثل كلمۀ «سُوْء» - بايد آن «واو» را مدّ بدهد، يعنى آن را بكشد و همچنين اگر در كلمه اى «الف» باشد و حرف قبل از «الف» در آن كلمه فتحه داشته باشد و حرف بعد از «الف» در آن كلمه «همزه» باشد - مثل كلمۀ «جاءَ» - احتياطاً بايد «الف» آن را بكشد و نيز اگر در كلمه اى «ياء» باشد و حرف پيش از «ياء» در آن كلمه كسره داشته باشد و حرف بعد از «ياء» در آن كلمه همزه باشد - مثل كلمۀ «جِىْ ءَ» - بايد «ياء» را با مدّ بخواند و اگر بعد از اين «واو» و «الف» و «ياء»، به جاى «همزه» حرف ساكنى - يعنى حرفى كه كسره و فتحه و ضمّه ندارد - باشد، بايد اين سه حرف را با مدّ بخواند، مثلاً در «ولاَ الضّالّيٖن» كه بعد از «الف» حرف «لام» ساكن است، بايد «الف» را با مدّ بخواند.
ص: 191
«مسألۀ 1030» بهتر است كه در نماز «وقف به حركت» و «وصل به سكون» ننمايد و معنى وقف به حركت آن است كه فتحه، كسره يا ضمۀ آخر كلمه اى را بگويد و بين آن كلمه و كلمۀ بعد آن فاصله دهد، مثلاً بگويد:«اَلرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و ميم «اَلرَّحِيمِ» را كسره بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگويد:«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» و معنى وصل به سكون آن است كه كسره، فتحه يا ضمۀ آخر كلمه اى را نگويد و آن كلمه را به كلمۀ بعد بچسباند، مثل آن كه بگويد: «الرحمن الرحيم» و ميم «الرحيم» را كسره ندهد و فوراً «مالك يوم الدين» را بگويد.
«مسألۀ 1031» هرگاه شك كند كه آيه يا كلمه اى را درست گفته يا نه، اگر به خواندن چيزى كه بعد از آن است مشغول نشده باشد، بايد آن آيه يا كلمه را به نحو صحيح بخواند و اگر به چيزى كه بعد از آن است مشغول شده باشد، چنانچه آن چيز ركن باشد، مثل آن كه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره را درست گفته يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند و اگر ركن نباشد، مثلاً هنگام گفتن «اَللّهُ الصَّمَدُ» شك كند كه «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را درست گفته يا نه، لازم نيست به شك خود اعتنا كند، ولى اگر براى مراعات احتياط برگردد و آن را به نحو صحيح بگويد، اشكال ندارد و اگر چند مرتبه نيز شك كند، مى تواند چند بار بگويد، اما اگر به حدّ وسواس برسد، ديگر نبايد تكرار كند و چنانچه باز هم بگويد، بنابر احتياط واجب بايد نماز خود را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1032» مستحب است در ركعت اوّل پيش از خواندن حمد بگويد: «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيٖمِ» و در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
را بلند بگويد و مستحب است حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقف كند؛ يعنى آن را به آيۀ بعد نچسباند و در حال خواندن حمد و سوره، به معناى آيه توجه داشته باشد. اگر نماز را به جماعت مى خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادى مى خواند، بعد از آن كه حمد خود او تمام شد بگويد:«اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» و بعد از خواندن سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» ، يك يا دو يا سه مرتبه «كَذلِكَ اللّهُ رَبِّى» يا سه مرتبه «كَذلِكَ اللّهُ رَبُّنا» بگويد و بعد از خواندن سوره كمى صبر كند، بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد يا قنوت را بخواند.
ص: 192
«مسألۀ 1033» مستحب است در تمام نمازها، در ركعت اوّل، سوره «إنا أنزلناه» و در ركعت دوم، سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را بخواند.
«مسألۀ 1034» مكروه است كه انسان در هيچ يك از نمازهاى يك شبانه روز، سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را نخواند.
«مسألۀ 1035» خواندن سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» به يك نفس مكروه است.
«مسألۀ 1036» مكروه است سوره اى را كه در ركعت اوّل خوانده در ركعت دوم نيز بخواند، ولى اگر سورۀ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را در هر دو ركعت بخواند، مكروه نيست.
بر نمازگزار واجب است كه در حال ركوع و سجود و همچنين در ركعت هاى سوم و چهارم نمازهاى سه ركعتى و چهار ركعتى ذكر بگويد. احكام ذكر ركوع و سجود در مسائل آينده خواهد آمد.
«مسألۀ 1037» نمازگزار مى تواند در ركعت سوم و چهارم نماز، فقط سورۀ حمد بخواند و يا يك مرتبه «تسبيحات اربعه» را بگويد، يعنى بگويد: «سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا إلهَ إلَّااللّهُ وَاللّهُ أَكْبَرُ» و احتياط مستحب آن است كه كمتر از سه مرتبه نگويد و مى تواند در يك ركعت، حمد و در ركعت ديگر، تسبيحات را بگويد.
«مسألۀ 1038» بنابر احتياط بر مرد و زن، واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات اربعه را آهسته بخوانند.
«مسألۀ 1039» اگر در ركعت سوم يا چهارم عمداً حمد يا تسبيحات را بلند بخواند، بنابر احتياط نمازش باطل است، ولى اگر به علت ندانستن حكم مسأله يا فراموشى بلند بخواند، نمازش صحيح است و نيازى به اعادۀ حمد يا تسبيحات نيست.
«مسألۀ 1040» اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتياط واجب بايد «بسم اللّه» آن را نيز آهسته بگويد.
«مسألۀ 1041» كسى كه نمى تواند تسبيحات اربعه را ياد بگيرد يا درست بخواند، بايد
ص: 193
در ركعت سوم و چهارم سوره حمد را بخواند.
«مسألۀ 1042» اگر در دو ركعت اوّل نماز به گمان اين كه دو ركعت آخر است تسبيحات اربعه را بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1043» اگر در دو ركعت آخر نماز به گمان اين كه در دو ركعت اوّل است، حمد بخواند يا در دو ركعت اوّل نماز با اين كه گمان مى كرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1044» اگر در ركعت سوم يا چهارم بخواهد حمد بخواند، ولى تسبيحات به زبانش بيايد يا بخواهد تسبيحات بخواند، ولى حمد به زبانش بيايد، چنانچه كاملاً غافل بوده و بدون قصد مشغول خواندن آن شده، بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند، ولى اگر عادت او خواندن چيزى بوده كه به زبانش آمده و در خزانه قلبش آن را قصد داشته، مى تواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1045» در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات اربعه استغفار كند، مثلاً بگويد: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّى وَأَتُوبُ إلَيْهِ» يا بگويد: «أَللّهُمَّ اغْفِرْ لِى» و اگر به گمان آن كه حمد يا تسبيحات را گفته، مشغول گفتن استغفار شود و شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا نمايد؛ ولى اگر استغفار نكند و پيش از آن كه به ركوع برود، شك كند حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد حمد يا تسبيحات اربعه را بخواند. همچنين اگر بدون گفتن استغفار براى ركوع خم شود و پيش از آن كه به حدّ ركوع برسد، شك كند، بايد برگردد و حمد يا تسبيحات را بخواند.
«مسألۀ 1046» نمازگزار در هر ركعت بعد از قرائت يا گفتن تسبيحات اربعه و يا قنوت، بايد به اندازه اى خم شود كه بتواند كف دست ها را به زانو بگذارد و اين عمل را «ركوع» مى گويند.
ص: 194
«مسألۀ 1047» بنابر احتياط واجب نمازگزار در هنگام ركوع بايد كف دست هاى خود را روى زانوها قرار دهد.
«مسألۀ 1048» چنانچه ركوع را به نحو غير معمول بجا آورد، مثلاً به چپ يا راست خم شود، اگرچه دستهاى او به زانو برسند، صحيح نيست.
«مسألۀ 1049» خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگرى، مثلاً براى كشتن حيوانى خم شود، نمى تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و دوباره براى ركوع خم شود و به واسطۀ اين عمل، ركن زياد نشده و نماز باطل نمى شود.
«مسألۀ 1050» كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق دارد، مثلاً دست او به قدرى بلند است كه اگر كمى خم شود، به زانو مى رسد يا زانوى او به قدرى پايين تر از حدّ معمول است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد به اندازۀ معمول افراد عادى خم شود.
«مسألۀ 1051» كسى كه نشسته ركوع مى كند، بايد به قدرى خم شود كه عرفاً بگويند ركوع كرده و بهتر است به قدرى خم شود كه صورت نزديك جاى سجده برسد.
«مسألۀ 1052» در حال ركوع، گفتن ذكر واجب است و ذكر ركوع «سبحان الله» و يا «سُبْحانَ رَبّىِ َ الْعَظيٖمِ وَبِحَمْدِهِ» مى باشد و چنانچه در ركوع ذكر «سُبْحانَ اللّهِ» بگويد، بنابر احتياط واجب بايد آن را سه مرتبه تكرار كند؛ ولى در صورت ضرورت و تنگى وقت، گفتن يك «سُبْحانَ اللّهِ» نيز كافى است و چنانچه ذكر «سُبْحانَ رَبّىِ َ الْعَظيٖمِ وَبِحَمْدِهِ» را بگويد، يك بار كافى است. گفتن ذكرهاى ديگر، مثل «اَلْحَمْدُ للّهِ» يا «اللّهُ اكْبَرُ» به جاى دو ذكر فوق نيز در ركوع جايز است، به شرط آن كه به اندازۀ سه بار «سُبْحانَ اللّهِ» باشد.
«مسألۀ 1053» ذكر ركوع بايد به دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود و مستحب است «سُبْحانَ رَبّىِ َ الْعَظيٖمِ وَبِحَمْدِهِ» را سه يا پنج يا هفت مرتبه و بلكه بيشتر بگويند.
«مسألۀ 1054» بايد بدن در ركوع به مقدار ذكر واجب آرام باشد و در ذكر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذكرى كه براى ركوع دستور داده اند بگويد، بنابر احتياط واجب آرام بودن بدن لازم است.
ص: 195
«مسألۀ 1055» اگر هنگامى كه ذكر ركوع را مى گويد، بى اختيار به قدرى حركت كند كه بدن از حال آرام بودن خارج شود، نمازش صحيح است، ولى چنانچه در حال گفتن ذكر واجب، بى اختيار حركت كرده باشد، احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر را بگويد و اگر كمى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود يا انگشتان را حركت دهد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1056» اگر پيش از آن كه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد، عمداً ذكر واجب ركوع را بگويد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1057» اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد، نماز او باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود به خاطر آورد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال ركوع و با آرامش بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد به خاطر آورد، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1058» اگر نتواند به مقدار ذكر واجب در ركوع بماند، در صورتى كه بتواند پيش از آن كه از حدّ ركوع خارج شود، ذكر را بگويد، بايد در آن حال تمام كند و اگر نتواند، چنانچه به مقدار يك «سبحان اللّه» هم بتواند در حال ركوع بماند، بايد در حال ركوع آن را بگويد و اگر به اين مقدار هم نتواند، بنابر احتياط ذكر را در حال برخاستن به قصد قربت مطلقه بگويد.
«مسألۀ 1059» اگر به واسطۀ بيمارى و مانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز صحيح است، ولى بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود، به مقدار ذكر واجب، يعنى «سُبْحانَ رَبّىِ َ الْعَظيٖمِ وَبِحَمْدِهِ» يا سه مرتبه «سُبْحانَ اللّه» ذكر بگويد.
«مسألۀ 1060» اگر نتواند به اندازۀ ركوع خم شود، بايد به چيزى تكيه دهد و ركوع كند و اگر هنگامى كه تكيه داده نيز نتواند به نحو معمول ركوع كند، بايد به هر اندازه كه مى تواند خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود، بايد هنگام ركوع بنشيند و نشسته ركوع كند و احتياط واجب آن است كه نماز ديگرى نيز بخواند و براى ركوع آن با سر اشاره نمايد.
«مسألۀ 1061» اگر كسى كه مى تواند ايستاده نماز بخواند، در حال ايستاده يا نشسته
ص: 196
نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، بايد به نيّت ركوع چشمها را ببندد و ذكر آن را بگويد و به نيّت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از اين عمل نيز عاجز باشد، بايد در قلب خود نيّت ركوع كند و ذكر آن را بگويد.
«مسألۀ 1062» كسى كه نمى تواند ايستاده يا نشسته ركوع كند و براى ركوع فقط مى تواند در حالى كه نشسته است، كمى خم شود يا در حالى كه ايستاده است با سر اشاره كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره نمايد و احتياط واجب آن است كه نماز ديگرى نيز بخواند و هنگام ركوع آن بنشيند و هر اندازه كه مى تواند براى ركوع خم شود.
«مسألۀ 1063» اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن، سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازۀ ركوع خم شود، نماز او باطل است؛ بلكه چنانچه قبل از آرام گرفتن بدن نيز از ركوع سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازۀ ركوع خم شود، بنابر احتياط واجب بايد نماز را از سر بگيرد و نيز اگر بعد از آن كه به اندازۀ ركوع خم شد و بدن آرام گرفت، به قصد ركوع به قدرى خم شود كه از اندازۀ ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، به صورتى كه گفته شود ركوع اضافى انجام داده، نمازش باطل است و بهتر آن است كه نماز را تمام كند و دوباره از سر بخواند.
«مسألۀ 1064» بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد و بعد از آن كه بدن آرام گرفت، به سجده رود و اگر عمداً پيش از ايستادن يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1065» اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آن كه به سجده برسد به خاطر آورد، بايد بايستد و بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خميدگى به ركوع برگردد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1066» اگر نمازگزار بعد از آن كه پيشانيش به زمين رسيد به خاطر آورد كه ركوع نكرده، نمازش باطل است.
ص: 197
«مسألۀ 1067» مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده، تكبير بگويد و در ركوع زانوها را به طرف عقب دهد، پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوى پشت نگهدارد، بين دو قدم را نگاه كند، پيش از ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ايستاد، در حال آرامش بدن بگويد:
«سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».
«مسألۀ 1068» نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده بجا آورد و در سجده لازم است كه پيشانى و كف دو دست و سر دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد.
«مسألۀ 1069» لازم نيست تمام پيشانى روى زمين قرار گيرد، بلكه به اندازه اى كه عرفاً سجده گفته شود، كفايت مى كند و بنابر احتياط جاى سجده نبايد از مقدار يك درهم كمتر باشد و اگر همين مقدار متفرق بوده ولى مثل دانه هاى تسبيح به هم اتصال داشته باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1070» دو سجده روى هم يك «ركن» است و اگر كسى در نماز واجب عمداً يا از روى فراموشى هر دو را ترك كند يا دو سجدۀ ديگر به آنها اضافه نمايد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1071» اگر عمداً يك سجده را كم يا زياد كند، نماز باطل مى شود و اگر سهواً در يك ركعت يك سجده زيادى به جا آورد، نمازش صحيح است و چنانچه سهواً يك سجده را به جا نياورد، حكم آن در مسائل بعدى گفته خواهد شد.
«مسألۀ 1072» اگر پيشانى را عمداً يا سهواً به زمين نگذارد، سجده نكرده است، اگرچه اعضاى ديگر سجده به زمين برسند، ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهواً اعضاى ديگر را به زمين نرساند يا سهواً ذكر نگويد، سجده صحيح است.
«مسألۀ 1073» حكم ذكر سجده مانند حكم ذكر ركوع است كه در مسألۀ 1052
ص: 198
بيان شد، با اين تفاوت كه در سجده به جاى ذكر «سُبْحانَ رَبّىِ َ الْعَظيٖمِ وَبِحَمْدِهِ» ذكر «سُبْحانَ رَبّىِ َ الاَعْلى وَبِحَمْدِهِ» گفته مى شود.
«مسألۀ 1074» بايد بدن در سجده به مقدار ذكر واجب آرام باشد و هنگام گفتن ذكر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذكرى كه براى سجده دستور داده اند بگويد، بنابر احتياط آرام بودن بدن لازم است.
«مسألۀ 1075» اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام بگيرد، عمداً ذكر واجب سجده را بگويد يا پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است.
«مسألۀ 1076» اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد، سهواً ذكر سجده را بگويد و پيش از آن كه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده، بايد دوباره ذكر را بگويد و بنابر احتياط واجب اگر قبل از آرام گرفتن بدن نيز سهواً ذكر سجده را بگويد، بايد پس از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر سجده را بگويد.
«مسألۀ 1077» اگر بعد از آن كه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از آرام گرفتن بدن ذكر راگفته يا پيش از آن كه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1078» اگر به واسطۀ بيمارى و مانند آن نتواند در سجده آرام بگيرد، نماز او صحيح است، ولى بايد پيش از آن كه از حالت سجده خارج شود، ذكر واجب را بگويد.
«مسألۀ 1079» اگر هنگامى كه ذكر سجده را مى گويد يكى از هفت عضو سجده را عمداً از زمين بردارد، احتياطاً بايد نماز را از سر بگيرد، ولى اگر هنگامى كه مشغول گفتن ذكر نيست غير از پيشانى اعضاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1080» اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پيشانى را از زمين بردارد، نمى تواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند، ولى اگر اعضاى ديگر را سهواً از زمين بردارد، بايد احتياطاً دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را بگويد.
«مسألۀ 1081» بعد از تمام شدن ذكر سجدۀ اوّل، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره به سجده رود.
ص: 199
«مسألۀ 1082» اگر در سجده اوّل مهر به پيشانى بچسبد، بايد قبل از سجدۀ دوم آن را از پيشانى جدا كند و سپس به سجده برود و چنانچه بدون اين كه مهر را بردارد، عمداً دوباره به سجده رود، نمازش باطل است و بايد آن را اعاده كند.
«مسألۀ 1083» جاى پيشانى نمازگزار بايد از محل ايستادن و همچنين از محل زانوهاى او بيش از چهار انگشت بسته پست تر يا بلندتر نباشد.
«مسألۀ 1084» در زمين سراشيبى كه شيب آن كم است، اگر جاى پيشانى نمازگزار از جاى ايستادن و سر زانوهاى او بيش از چهار انگشت بسته، بالاتر يا پايين تر باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1085» اگر پيشانى را سهواً بر چيزى بگذارد كه از جاى انگشتان پا و سر زانوهاى او بلندتر از چهار انگشت بسته است، چنانچه بلندى آن به قدرى باشد كه نگويند در حال سجده است، بنابر احتياط واجب بايد سر را بردارد و به چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد و احتياط اين است كه سر را از روى آن به روى چيزى كه بلندى آن به اندازۀ چهار انگشت بسته يا كمتر است نكشد و اگر بلندى آن به قدرى باشد كه بگويند در حال سجده است، احتياط واجب آن است كه پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه بلندى آن به اندازۀ چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد و اگر كشيدن پيشانى ممكن نباشد، بنابر احتياط واجب بايد پيشانى را بلند كند و بر موضعى كه بلندى زايدى ندارد بگذارد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
«مسألۀ 1086» نبايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مى كند چيزى فاصله باشد، پس اگر مهر به قدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است، ولى اگر مثلاً رنگ مهر تغيير كرده باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1087» اگر در حال سجده بفهمد چيزى مانند موى سر بين پيشانى و مهر فاصله شده، نبايد پيشانى را بلند كند، بلكه بايد به هر شكل ممكن چيزى را كه فاصله شده برطرف نمايد، مگر اين كه به قدرى كم باشد (مانند يك يا دو تار مو) كه مانع از تحقق سجده نباشد.
ص: 200
«مسألۀ 1088» در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد، ولى در حال ناچارى، گذاشتن پشت دست نيز مانعى ندارد و اگر پشت دست نيز ممكن نباشد، بنابر احتياط بايد مچ دست را بر زمين بگذارد و چنانچه آن را نيز نتواند، احتياطاً بايد تا آرنج هر جا را كه مى تواند بر زمين بگذارد و اگر آن نيز ممكن نباشد، احتياطاً بايد بازو را بر زمين بگذارد.
«مسألۀ 1089» در سجده بايد سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارد و گذاشتن پشت شست يا داخل آن نيز كفايت مى كند و اگر انگشتان ديگر پا يا روى پا را به زمين بگذارد يا به واسطۀ بلند بودن ناخن، سر شست به زمين نرسد، نماز باطل است.
«مسألۀ 1090» كسى كه مقدارى از شست پاى او بريده شده، بايد بقيۀ آن را به زمين بگذارد و اگر چيزى از آن نمانده باشد يا اگر مانده خيلى كوتاه باشد، بنابر احتياط بايد بقيۀ انگشتان را بگذارد و اگر هيچ انگشتى در پا نداشته باشد، بنابر احتياط بايد هر مقدارى از پا را كه باقى مانده به زمين بگذارد.
«مسألۀ 1091» بنابر احتياط واجب سجده بايد به نحو معمول و متعارف صورت بگيرد، بنابر اين چسباندن سينه و شكم به زمين و يا دراز كردن پاها در سجده، بنابر احتياط واجب جايز نيست، اگرچه تمام اعضاى سجده بر زمين قرار گرفته باشد.
«مسألۀ 1092» مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مى كند بايد پاك باشد، ولى اگر مثلاً مهر را روى فرش نجس بگذارد يا يك طرف مهر نجس باشد و پيشانى را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1093» اگر در پيشانى دُمَل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن باشد بايد با جاى سالم پيشانى سجده كند و اگر ممكن نباشد، بايد چيزى كه سجده بر آن صحيح است را گود كند و دمل را در گودال و جاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد، بر آن بگذارد.
«مسألۀ 1094» اگر دُمَل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد، بايد به يكى از دو طرف پيشانى سجده كند و احتياط واجب اين است كه در صورت امكان به طرف راست پيشانى سجده كند و اگر سجده بر پيشانى ممكن نباشد، به چانه سجده كند و اگر به چانه نيز ممكن
ص: 201
نباشد، بنابر احتياط بايد به هر جايى از صورت كه ممكن باشد سجده كند.
«مسألۀ 1095» كسى كه نمى تواند پيشانى را به زمين برساند، بايد تا اندازه اى كه مى تواند خم شود و مهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است روى چيز بلندى گذاشته و به گونه اى پيشانى را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است، ولى بايد كف دستها و زانوها و انگشتان پاها را به نحو معمول به زمين بگذارد.
«مسألۀ 1096» كسى كه هيچ نمى تواند خم شود، بايد براى سجده بنشيند و با سر اشاره كند و اگر نتواند، بايد با چشمها اشاره نمايد و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه اگر مى تواند قدرى مهر را بلند كند و پيشانى را بر آن بگذارد و اگر با سر يا چشمها نيز نمى تواند اشاره كند، بايد در قلب نيّت سجده كند و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن، براى سجده اشاره نمايد.
«مسألۀ 1097» كسى كه نمى تواند بنشيند، بايد ايستاده نيّت سجده كند و چنانچه بتواند، بايد براى سجده با سر اشاره كند و اگر نتواند، بايد با چشمها اشاره نمايد و اگر اين را نيز نتواند، در قلب نيّت سجده كند و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن براى سجده اشاره نمايد.
«مسألۀ 1098» اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد بايد نگذارد دوباره به جاى سجده برسد و اين يك سجده حساب مى شود، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختيار دوباره به جاى سجده برسد، روى هم يك سجده حساب مى شود و اگر ذكر نگفته باشد، بايد بگويد.
«مسألۀ 1099» انسان مى تواند در جايى كه بايد تقيّه كند، بر فرش و مانند آن سجده نمايد و لازم نيست براى فرار از تقيه به مكان ديگر برود، ولى اگر در آن جا چيزى مثل حصير يا سنگ كه سجده بر آن صحيح است وجود داشته باشد و سجده بر آن نيز محذورى نداشته باشد، بايد بر آن سجده كند.
«مسألۀ 1100» اگر روى چيزى كه بدن روى آن آرام نمى گيرد سجده كند، سجده او باطل است، ولى اگر روى تشك پَر يا چيز ديگرى كه بعد از گذاشتن سر و مقدارى پايين
ص: 202
رفتن آرام مى گيرد سجده كند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1101» اگر انسان ناچار شود كه در زمين گِل نماز بخواند، در صورتى كه آلوده شدن بدن يا لباس براى او مشقّت داشته باشد، مى تواند در حالى كه ايستاده است براى سجده با سر اشاره كند و تشهّد و سلام را ايستاده بخواند وگرنه بايد سجده و تشهّد و سلام را به نحو معمول بجا آورد.
«مسألۀ 1102» در ركعت اوّل و ركعت سومى كه تشهّد ندارد - مثل ركعت سوم نماز ظهر، عصر و عشاء - بهتر است بعد از سجده دوم مقدارى بنشيند و سپس براى ركعت بعد برخيزد.
«مسألۀ 1103» سجده بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى و غير پوشاكى كه از زمين مى رويند - مانند چوب و برگ درخت - باشد و سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى صحيح نيست و نيز سجده كردن بر چيزهايى مانند طلا، نقره و عقيق، باطل است و سجده بر فيروزه خالى از اشكال نيست، امّا سجده كردن بر سنگهاى معدنى مانند سنگ مرمر و سنگهاى سياه، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1104» احتياط واجب آن است كه بر برگ درخت مو (انگور) سجده نكنند.
«مسألۀ 1105» سجده بر چيزهايى مثل علف و كاه كه از زمين روييده و خوراك حيوان هستند، صحيح است.
«مسألۀ 1106» سجده بر گُلهايى كه خوراكى نيستند صحيح است، ولى سجده بر گلها و گياهان دارويى كه از زمين مى رويند، مانند گُل بنفشه و گل گاوزبان، بنابر احتياط صحيح نيست.
«مسألۀ 1107» سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول است و در شهرهاى ديگر معمول نيست و نيز سجده بر ميوه نارس صحيح نيست.
«مسألۀ 1108» سجده بر آجر و كوزۀ گِلى در حال اختيار جايز نيست و احتياط واجب
ص: 203
در ترك سجده بر گچ و آهك پخته است، ولى سجده بر گچ و آهك پخته نشده اشكال ندارد.
«مسألۀ 1109» اگر كاغذ را از چيزى كه سجده بر آن صحيح است، مثلاً از كاه ساخته باشند، مى شود بر آن سجده كرد و سجده بر كاغذى كه از پنبه ساخته شده، خالى از اشكال نيست.
«مسألۀ 1110» براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيدالشهدا عليه السلام و بعد از آن خاك و بعد از آن سنگ و بعد از سنگ، گياه است.
«مسألۀ 1111» اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است، نداشته باشد يا اگر دارد به واسطۀ سرما يا گرماى زياد و مانند آنها نتواند بر آن سجده كند، بايد به لباس خود سجده كند و اگر نتواند، بايد بر پشت دست خود و چنانچه آن نيز ممكن نباشد، بر چيزهاى معدنى مانند انگشتر عقيق سجده نمايد.
«مسألۀ 1112» اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مى كند گم شود و چيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت داشته باشد، بايد نماز را رها كند و اگر وقت تنگ باشد، بايد به لباس خود سجده كند و اگر ممكن نباشد، بر پشت دست و اگر آن نيز نشود، بر چيز معدنى مانند انگشتر عقيق سجده نمايد.
«مسألۀ 1113» هرگاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد بايد پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر ممكن نباشد، بنابر احتياط بايد سر را از آن بردارد و بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و سپس نماز را اعاده نمايد.
«مسألۀ 1114» اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، احتياط واجب تكرار سجده و اتمام نماز و اعادۀ آن است.
«مسألۀ 1115» سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام است و بعضى از مردم عوام كه مقابل قبر امامان عليهم السلام پيشانى را به زمين مى گذارند، اگر براى شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد و گرنه حرام است و در هر صورت اجتناب از اين امور بهتر است.
ص: 204
«مسألۀ 1116» در سجده چند چيز مستحب است:
الف - كسى كه ايستاده نماز مى خواند، پس از آن كه سر از ركوع برداشت و كاملاً ايستاد و كسى كه نشسته نماز مى خواند، پس از آن كه كاملاً نشست، براى رفتن به سجده تكبير بگويد.
ب - هنگامى كه مرد مى خواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمين بگذارد.
ج - بينى را بر مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است، بگذارد.
د - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و به گونه اى برابر گوش بگذارد كه سر آنها رو به قبله باشد.
ه - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و مستحب است اين دعا را بخواند:
«يا خَيْرَ الْمَسْؤُوليٖنَ وَيا خَيْرَ الْمُعْطيٖنَ ارْزُقْنى وَارْزُقْ عِيالى مِنْ فَضْلِكَ فَإنَّكَ ذُوالفَضْلِ الْعَظيٖمِ» يعنى: «اى بهترين كسى كه از او حاجت خواسته مى شود و اى بهترين عطا كنندگان، به من و عيال من از فضل خودت روزى بده، پس به درستى كه تو داراى فضل بزرگى هستى».
و - بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد.
ز - بعد از هر سجده، هنگامى كه نشست و بدن آرام گرفت تكبير بگويد.
ح - بعد از سجدۀ اوّل كه بدن آرام گرفت، بگويد: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّى وَأَتُوبُ إلَيْهِ».
ط - سجده را طولانى كند و هنگام نشستن دستها را روى رانها بگذارد.
ى - براى رفتن به سجدۀ دوم، در حال آرامش بدن «اَللّهُ اكْبَر» بگويد.
ك - در سجده ها، صلوات بفرستد و اگر صلوات را به قصد ذكرى كه در سجده دستور داده اند بگويد، اشكال ندارد.
ل - هنگام بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
م - مردها بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنج ها و شكم را بر زمين بگذارند و
ص: 205
اعضاى بدن را به يكديگر بچسبانند.
مستحبّات ديگر سجده در كتابهاى مفصّل گفته شده است.
«مسألۀ 1117» قرآن خواندن در سجده مكروه است و نيز مكروه است براى برطرف كردن گرد و غبار، جاى سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، حرفى از دهان خارج شود، نماز باطل است و غير از اينها مكروهات ديگرى نيز در كتابهاى مفصّل بيان شده است.
«مسألۀ 1118» در هر يك از چهار سورۀ «و النجم (نجم)، اقرء (علق)، الم تنزيل (سجده) و حم تنزيل (فصّلت)»، يك آيۀ سجده وجود دارد كه اگر انسان آن را بخواند يا به آن گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آيه بايد فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت به خاطر آورد، بايد سجده نمايد.
«مسألۀ 1119» اگر انسان هم زمان با اين كه آيۀ سجده را مى خواند همان آيه را از ديگرى نيز بشنود، يك سجده كافى است، چه به آن گوش داده باشد و چه به گوش او خورده باشد و همچنين است اگر به صداى گروهى كه با هم آن آيه را مى خوانند، گوش كند؛ ولى چنانچه يك بار آيۀ سجده را بخواند و يا به آن گوش كند و سپس دوباره آن را بخواند يا به آن گوش كند، بايد دو سجده به جا آورد.
«مسألۀ 1120» اگر در غير نماز در حال سجده آيۀ سجده را بخواند يا به آن گوش بدهد، بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
«مسألۀ 1121» اگر ديوانه و يا كودك غير بالغ آيۀ سجده را به قصد قرآن بخواند، چنانچه كسى به آن آيه گوش كند، بايد سجده نمايد؛ ولى اگر كسى آيۀ سجده را بدون آن كه قصد خواندن قرآن داشته باشد، بخواند (مثل كسى كه در خواب آن را مى خواند)، با گوش دادن به آن، سجده واجب نمى شود؛ ولى اگر از چيزى مثل ضبط صوت و راديو به آيۀ سجده گوش كند، احتياطاً لازم است سجده نمايد و اگر از وسيله اى كه صداى قارى
ص: 206
را هم زمان با قرائت او پخش مى كند به آيۀ سجده گوش كند، واجب است سجده كند.
«مسألۀ 1122» در سجدۀ واجب قرآن بايد نيت كند و پيشانى را بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و محلى كه در آن سجده مى كند، نبايد غصبى باشد؛ ولى ساير شرايطى را كه در سجدۀ نماز وجود دارد، لازم نيست مراعات كند.
«مسألۀ 1123» سجدۀ واجب قرآن را بايد به نحوى انجام دهد كه بگويند سجده كرده است.
«مسألۀ 1124» چنانچه در سجدۀ واجب قرآن پيشانى را به قصد سجده به زمين بگذارد - اگرچه ذكر نگويد - كافى است و گفتن ذكر مستحب است و بهتر است بگويد:
«لا إلهَ إلَّااللّهُ حَقّاً حَقّاً لاإلهَ إلَّااللّهُ إيماناً وَتَصْديٖقاً لاإلهَ إلَّااللّهُ عُبُودِيَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لامُسْتَنْكِفاً وَلا مُسْتَكْبِراً بَلْ أنَا عَبْدٌ ذَليٖلٌ ضَعيٖفٌ خائِفٌ مُسْتَجيٖرٌ».
«مسألۀ 1125» نمازگزار بايد در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و مستحب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نمازهاى ظهر، عصر و عشاء، بعد از سجدۀ دوم بنشيند و در حال آرام بودن بدن تشهّد بخواند، يعنى بگويد: «أَشْهَدُ أن لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لا شَريٖكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.»
«مسألۀ 1126» كلمات تشهّد بايد به عربى صحيح و به نحوى كه معمول است پشت سر هم گفته شوند.
«مسألۀ 1127» اگر نمازگزار تشهّد را عمداً ترك كند، نمازش باطل است و اگر تشهّد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع به خاطر آورد كه تشهّد را نخوانده، بايد بنشيند وتشهّد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده شود را بخواند و نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب، براى ايستادن بى جا دو سجدۀ سهو به جا آورد و اگر در ركوع يا بعد از آن يا پس از سلام نماز به خاطر آورد، مسأله داراى تفصيلى است كه
ص: 207
خواهد آمد(1).
«مسألۀ 1128» مستحب است در حال تشهّد روى ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهّد بگويد: «أَلْحَمْدُ للّهِ» يا بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَخَيْرُ الْأَسْماءِ للّهِ» و نيز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتان را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهّد بگويد: «وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ».
«مسألۀ 1129» مستحب است زنها در وقت خواندن تشهّد، رانها را به هم بچسبانند.
«مسألۀ 1130» بعد از تشهّد ركعت آخر نماز، نمازگزار در حالى كه نشسته و بدنش آرام است بايد به عربى صحيح بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ» و احوط استحبابى آن است كه «وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ» را نيز اضافه نمايد و يا بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحيٖنَ» گرچه در اين صورت، گفتن: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ» نيز احتياطاً واجب است و مستحب است پيش از گفتن سلام واجب بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ».
«مسألۀ 1131» اگر سلام نماز را عمداً ترك كند، نمازش باطل است و اگر آن را فراموش كند و هنگامى به خاطر آورد كه موالات و صورت نماز به هم نخورده و كارى هم كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نماز او صحيح است و چنانچه حرف زده باشد، سلام نماز را بگويد و دو سجده سهو نيز انجام دهد.
«مسألۀ 1132» اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامى به خاطر آورد كه فاصلۀ زيادى شده و موالات از بين رفته باشد، چنانچه پيش از آن كه موالات از بين برود، كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده باشد، لازم
ص: 208
نيست سلام را بگويد و نمازش صحيح است و اگر پيش از آن كه موالات از بين برود، كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند انجام داده باشد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1133» نمازگزار بايد اجزاء و واجبات نماز را به همان ترتيبى كه گفته شده بجا آورد و اگر عمداً ترتيب نماز را به هم بزند، مثلاً سوره را پيش از حمد بخواند يا سجده را پيش از ركوع بجا آورد، نمازش باطل مى شود.
«مسألۀ 1134» اگر ركنى از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً پيش از آن كه ركوع كند، به سجده برود، نماز باطل است.
«مسألۀ 1135» اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است و ركن نيست بجا آورد، مثلاً پيش از آن كه دو سجده كند، تشهّد بخواند، بايد ركن را بجا آورد و آنچه را سهواً پيش از آن خوانده، دوباره بخواند.
«مسألۀ 1136» اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1137» اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است و آن نيز ركن نيست بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و سوره را بخواند، چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلاً در ركوع به خاطر آورد كه حمد را نخوانده، بايد بگذرد و نماز او صحيح است و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش كرده - مثلاً حمد را - بجا آورد و بعد از آن چيزى را كه سهواً جلوتر خوانده - مثلاً سوره را - دوباره بخواند.
«مسألۀ 1138» اگر سجدۀ اوّل را به گمان اين كه سجدۀ دوم است يا سجدۀ دوم را به گمان اين كه سجدۀ اوّل است بجا آورد، نماز صحيح است و سجدۀ اوّل او سجدۀ اوّل و سجدۀ دوم او سجدۀ دوم حساب مى شود.
«مسألۀ 1139» انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعنى اعمال نماز مانند ركوع،
ص: 209
سجده و تشهّد را پشت سر هم بجا آورد و چيزهايى را كه در نماز مى خواند، به گونه اى كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدرى بين آنها فاصله بيندازد كه نگويند نماز مى خواند، نمازش باطل است.
«مسألۀ 1140» اگر در نماز سهواً بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله به قدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن حرفها يا كلمات را به نحو معمول دوباره بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1141» طولانى كردن ركوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ، موالات را به هم نمى زند.
«مسألۀ 1142» در تمام نمازهاى واجب و مستحب، پيش از ركوع ركعت دوم، مستحب است قنوت بخوانند و در نماز «وتر» با آن كه يك ركعت مى باشد، خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد و نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.
«مسألۀ 1143» اگر بخواهد قنوت بخواند، به احتياط واجب بايد دستها را بلند كند و مستحب است دستها را تا مقابل صورت بلند نمايد و كف دستها را رو به آسمان قرار دهد و به قصد رجاء، انگشتان دستها - به جز شست - را به هم بچسباند و هر دو كف دست را پهلوى هم و متّصل به يكديگر قرار دهد و نگاهش هنگام قنوت به كف دستهايش باشد.
«مسألۀ 1144» در قنوت هر ذكرى بگويد، اگرچه يك «سبحان الله» باشد، كافى است و بهتر است بگويد: «لا إلهَ إلَّااللّهُ الْحَليٖمُ الْكَريٖمُ، لاإلهَ إلَّااللّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيٖمُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْأرَضيٖنِ السَّبْعِ وَما فيٖهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيٖمِ، وَالْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَميٖنَ».
«مسألۀ 1145» مستحب است نمازگزار قنوت را بلند بخواند، ولى براى كسى كه
ص: 210
نماز را به جماعت مى خواند، اگر امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نيست.
«مسألۀ 1146» اگر عمداً قنوت نخواند، قضا ندارد، ولى اگر فراموش كند و پيش از آن كه به اندازۀ ركوع خم شود، به خاطر آورد، مستحب است بايستد و آن را بخواند و اگر در ركوع به خاطر آورد، مستحب است بعد از ركوع آن را قضا كند و اگر در سجده به خاطر آورد، مستحب است بعد از سلام نماز آن را قضا نمايد.
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» يعنى: «آغاز مى كنم به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مى نمايد.»«اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» يعنى: «ثنا و ستايش مخصوص خداوندى است كه پرورش دهندۀ همه موجودات است.»«اَلرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
يعنى: «در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مى كند.»«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» يعنى:
«صاحب اختيار روز قيامت است.»«إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ» يعنى: «فقط تو را عبادت مى كنيم و فقط از تو كمك مى خواهيم.»«اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» يعنى: «ما را به راه راست (دين اسلام) هدايت كن.»«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» يعنى: «به راه كسانى كه به آنان نعمت دادى (راه پيامبران و جانشينان آنان و شهداء و صديقان).»«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضّالِّينَ» يعنى: «نه به راه كسانى كه بر آنان غضب كرده اى و نه آنانى كه گمراهند.»
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» يعنى: «آغاز مى كنم به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مى نمايد.» «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» يعنى: «بگو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه خداوند، يگانه است.»«اَللّهُ الصَّمَدُ» يعنى: «خدا از تمام موجودات بى نياز است و همه به او نيازمندند.»«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» يعنى: «فرزند ندارد و فرزند كسى نيست.» «وَ لَمْ يَكُنْ
ص: 211
لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» يعنى: «و هيچ كس مثل او نيست.»
«سُبْحانَ رَبّىِ َ الْعَظيٖمِ وَبِحَمْدِهِ» يعنى: «پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم.» «سُبْحانَ رَبّىِ َ الْأعْلى وَبِحَمْدِهِ» يعنى: «پروردگار برتر من كه از همه كس بالاتر مى باشد از هر عيب و نقصى پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم.» «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» يعنى: «خدا ثناى كسى كه او را ستايش مى كند مى شنود و مى پذيرد.» «أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّى وَأتُوبُ إلَيْهِ» يعنى: «طلب آمرزش و مغفرت مى كنم از خداوندى كه پرورش دهندۀ من است و من به سوى او بازگشت مى نمايم.» «بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ أقُومُ وَأقْعُدُ» يعنى: «به يارى خداى متعال وقوّت او برمى خيزم و مى نشينم.»
«لا إلهَ إلَّااللّهُ الْحَليٖمُ الْكَريٖمُ» يعنى: «هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست مگر خداى يكتاى بى همتايى كه بردبار و كريم است.» «لا إلهَ إلَّااللّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيٖمُ» يعنى: «هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست مگر خداى يكتاى بى همتايى كه بلند مرتبه و بزرگ است.» «سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْأرَضيٖنِ السَّبْعِ» يعنى: «پاك و منزه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است.» «وَ ما فيٖهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيٖمِ» يعنى: «و پروردگار هر چيزى است كه در آسمانها و زمينها و ما بين آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است.» «وَالْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَميٖنَ» يعنى: «حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه پرورش دهندۀ تمام موجودات است.»
«سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا إلهَ إلَّااللّهُ وَاللّهُ أكْبَرُ» يعنى: «پاك و منزه است خداوند تعالى و ثنا مخصوص اوست و هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست مگر خداى بى همتا و
ص: 212
بزرگ تر است از آن كه توصيف شود.»
«اَشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ» يعنى: «شهادت مى دهم كه هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست مگر خدايى كه يگانه است و شريك ندارد.» «وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» يعنى: «شهادت مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بندۀ خدا و فرستادۀ اوست.» «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» يعنى: «خدايا بر محمد و آل محمد رحمت فرست.» «وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ» يعنى: «و شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را قبول كن و مقام آن حضرت را نزد خود بلند فرما.» «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ» يعنى: «سلام بر تو اى پيامبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد.» «اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحيٖنَ» يعنى:
«سلام خداوند بر ما نمازگزاران و تمام بندگان نيكوكار او باد.» «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ» يعنى: «سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد.»
«مسألۀ 1147» مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب، يعنى خواندن ذكر و دعا و قرآن شود و بهتر است پيش از آن كه از جاى خود حركت كند و وضو، غسل يا تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند و لازم نيست تعقيب به عربى باشد، ولى بهتر است چيزهايى را كه در كتابهاى دعا دستور داده اند بخواند و از تعقيب هايى كه خيلى سفارش شده است، تسبيح حضرت زهرا عليها السلام است كه بايد به اين ترتيب گفته شود:
34 مرتبه «اَللّهُ اكْبَر»، 33 مرتبه «اَلْحَمْدُ للّهِ» و 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» و مى توان «سُبْحانَ اللّهِ» را پيش از «اَلْحَمْدُ للّهِ» گفت، ولى بهتر است بعد از «اَلْحَمْدُ للّهِ» گفته شود.
«مسألۀ 1148» مستحب است بعد از نماز، سجدۀ شكر نمايد و همين اندازه كه پيشانى را به قصد شكر بر زمين بگذارد، كافى است، ولى بهتر است صد مرتبه يا سه مرتبه يا يك مرتبه، «شُكْراً للّهِ» يا «شُكْراً» يا «عَفْواً» بگويد و نيز مستحب است هر وقت
ص: 213
نعمتى به انسان مى رسد يا بلايى از او دور مى شود، سجدۀ شكر بجا آورد.
«مسألۀ 1149» هر گاه انسان اسامى مبارك حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مانند محمّد صلى الله عليه و آله و سلم و احمد صلى الله عليه و آله و سلم يا لقب و كنيۀ آن جناب مثل مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و ابوالقاسم صلى الله عليه و آله و سلم را بگويد يا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
«مسألۀ 1150» هنگام نوشتن اسم مبارك حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، مستحب است صلوات را نيز بنويسد و همچنين بهتر است هر گاه آن حضرت را ياد مى كند، صلوات بفرستد.
دوازده چيز نماز را باطل مى كند و آنها را «مُبطِلات نماز» مى گويند:
* اوّل: آن كه در بين نماز يكى از شرطهاى صحّت آن از بين برود، مثلاً در بين نماز بفهمد كه مكان نماز او غصبى است.
* دوم: آن كه در بين نماز عمداً يا سهواً يا از روى ناچارى، چيزى كه وضو يا غسل را باطل مى كند پيش آيد، مثلاً ادرار از او بيرون آيد؛ ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خوددارى كند، اگر در بين نماز ادرار يا مدفوع از او خارج شود، چنانچه به دستورى كه در احكام وضو گفته شد رفتار نمايد، نمازش باطل نمى شود و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتى كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1151» كسى كه بى اختيار خوابش برده و نمى داند در بين نماز خوابش برده يا بعد از آن، بايد نماز را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1152» اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از نماز بوده يا در بين نماز فراموش كرده كه مشغول نماز است و خوابيده، نماز او صحيح است.
ص: 214
«مسألۀ 1153» اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در سجدۀ آخر نماز است يا در سجدۀ شكر بعد از نماز، بايد آن نماز را دوباره بخواند.
* سوم: آن كه مانند بعض كسانى كه شيعه نيستند، دستهارا روى هم بگذارد كه به اين عمل «تَكَتُّف» مى گويند و اين عمل در حال نماز حرام است و بنابر احتياط، موجب باطل شدن نماز مى شود.
«مسألۀ 1154» هرگاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد، اگرچه مثل آنها نباشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند، ولى اگر از روى فراموشى يا ناچارى يا براى كار ديگرى، مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روى هم بگذارد، اشكال ندارد.
* چهارم: آن كه بعد از خواندن حمد، «آمين» بگويد، ولى اگر سهواً يا از روى تقيّه بگويد، نماز او باطل نمى شود.
* پنجم: آن كه عمداً پشت به قبله كند يا به طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمداً به قدرى برگردد كه نگويند رو به قبله است، اگرچه به طرف راست يا چپ نرسد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1155» اگر عمداً يا سهواً همۀ صورت را به طرف راست يا چپ قبله برگرداند، نماز او باطل است و لازم نيست كه نماز اوّل را تمام كند، ولى اگر سر را كمى بگرداند، عمداً باشد يا سهواً، نماز او باطل نمى شود.
* ششم: آن كه عمداً يك حرف يا بيشتر بگويد، اگرچه معنى نداشته باشد، چه از آن قصد معنى بكند و چه نكند، ولى اگر سهواً بگويد نماز باطل نمى شود.
«مسألۀ 1156» اگر از روى ناچارى عمداً يك حرف يا بيشتر بگويد نيز بنابر احتياط نمازش باطل است.
«مسألۀ 1157» سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد، ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها اگر عمدى باشد نماز را باطل مى كند.
«مسألۀ 1158» اگر كلمه اى را به قصد ذكر بگويد، مثلاً به قصد ذكر بگويد: «اَللّهُ اكْبَر» و در هنگام گفتن آن صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند، اشكال ندارد، ولى
ص: 215
چنانچه به قصد اين كه چيزى را به كسى بفهماند بگويد، اگر قصد ذكر نداشته باشد، نماز او باطل است، بلكه اگر قصد ذكر نيز داشته باشد بنابر احتياط بايد نماز را اعاده كند.
«مسألۀ 1159» خواندن قرآن در نماز به قصد قرائت قرآن، غير از چهار سوره اى كه سجدۀ واجب دارند و در احكام جنابت گفته شد، اشكال ندارد و همچنين دعا كردن در نماز جايز است، اگرچه به فارسى يا زبان ديگر باشد.
«مسألۀ 1160» اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمداً يا احتياطاً چند مرتبه بگويد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1161» انسان نبايد در حال نماز به ديگرى سلام كند و اگر ديگرى به او سلام كند، بايد به گونه اى پاسخ دهد كه سلام مقدّم باشد، مثلاً بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ» و نبايد «عَلَيْكُمُ السَّلامْ» بگويد و احتياط واجب آن است كه اجزاى جواب سلام، مانند اجزاى خود سلام باشد، مثلاً در جواب «عليكم السلام» بايد بگويد: «السلام عليكم» و نمى تواند در جواب آن بگويد: «سلامٌ عليكم» و يا «السلام عليك».
«مسألۀ 1162» انسان بايد جواب سلام را در نماز يا غير آن فوراً بگويد و اگر در حال نماز عمداً يا از روى فراموشى جواب سلام را به قدرى تاخير اندازد كه اگر جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، نبايد جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست.
«مسألۀ 1163» بايد جواب سلام را به گونه اى بگويد كه سلام كننده بشنود، ولى اگر سلام كننده ناشنوا باشد، چنانچه انسان به نحو معمول جواب او را بدهد كافى است؛ ولى چنانچه نتواند جواب سلام را ولو با اشاره به او بفهماند، جواب سلام او واجب نيست.
«مسألۀ 1164» نمازگزار بايد جواب سلام را به قصد جواب بگويد نه به قصد قرائت قرآن، ولى گفتن جواب سلام به قصد دعا به معناى طلب سلامت از خدا براى گويندۀ سلام، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1165» اگر زن يا مرد نامحرم يا بچّۀ مميّز، يعنى بچّه اى كه خوب و بد را
ص: 216
مى فهمد، به نمازگزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب او را بدهد.
«مسألۀ 1166» اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد، معصيت كرده، ولى نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1167» اگر كسى به نمازگزار به نحوى غلط سلام كند كه سلام حساب نشود، جواب او واجب نيست.
«مسألۀ 1168» جواب سلام كسى كه از روى تمسخر يا شوخى سلام مى كند، واجب نيست و احتياط واجب آن است كه در جواب سلام مرد و زن غير مسلمان فقط بگويد:
«سَلام» يا «عَلَيك».
«مسألۀ 1169» اگر كسى به عدّه اى سلام كند، جواب سلام او بر همۀ آنان واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است.
«مسألۀ 1170» اگر كسى به عدّه اى سلام كند و كسى كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عدّه واجب است.
«مسألۀ 1171» اگر به عدّه اى سلام كند و كسى كه بين آنان مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را نيز داشته يا نه و همچنين اگر بداند قصد او را نيز داشته، ولى ديگرى جواب سلام را بدهد، نبايد پاسخ بدهد، امّا اگر بداند كه قصد او را نيز داشته و ديگرى جواب ندهد، بايد جواب او را بگويد.
* هفتم: از مبطلات نماز، خندۀ با صدا و عمدى است و چنانچه لبخند بزند يا سهواً با صدا بخندد به گونه اى كه صورت نماز به هم نخورد، نماز او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1172» اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حال او تغيير كند، مثلاً رنگش سرخ شود، چنانچه از صورت نمازگزار بيرون رود، بايد نماز را دوباره بخواند.
* هشتم: آن كه براى كار دنيا عمداً با صدا گريه كند، ولى اگر براى كار دنيا بى صدا گريه كند، اشكال ندارد و همچنين اگر از ترس خدا يا براى آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند، اشكال ندارد، بلكه از بهترين اعمال است.
* نهم: آن كه كارى مثل دست زدن و به هوا پريدن و مانند آنها، انجام دهد كه صورت
ص: 217
نماز را به هم بزند، كم باشد يا زياد، عمداً باشد يا از روى فراموشى؛ ولى انجام عملى مثل اشاره كردن با دست كه صورت نماز را به هم نمى زند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1173» اگر در بين نماز به قدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مى خواند، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1174» اگر در بين نماز عملى انجام دهد يا مدّتى ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده يا نه، نماز او صحيح است.
* دهم: آن كه به گونه اى بخورد و بياشامد كه صورت نماز را به هم زند.
«مسألۀ 1175» احتياط واجب آن است كه در نماز از خوردن و آشاميدنى كه موجب به هم خوردن موالات عرفيه مى شود، اجتناب كنند.
«مسألۀ 1176» اگر در بين نماز غذايى را كه لاى دندانها مانده فرو ببرد، نماز باطل نمى شود و اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود، نماز اشكال پيدا نمى كند.
* يازدهم: از مبطلات نماز، شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى يا سه ركعتى يا شك در دو ركعت اوّل نمازهاى چهار ركعتى است و تفصيل آن خواهد آمد.
* دوازدهم: از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً يا سهواً كم يا زياد كند يا چيزى را كه ركن نيست، عمداً كم يا زياد كند.
«مسألۀ 1177» اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز عملى كه نماز را باطل مى كند انجام داده يا نه، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1178» مكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ بگرداند، چشمها را ببندد - ولى بستن چشم در ركوع اشكال ندارد - يا به طرف راست و چپ بگرداند، با ريش و دست خود بازى كند، انگشتان را داخل هم نمايد، آب دهان بيندازد و به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشترى نگاه كند و نيز مكروه است هنگام
ص: 218
خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، بلكه هر كارى كه خضوع و خشوع را از بين ببرد، مكروه مى باشد.
«مسألۀ 1179» هنگامى كه انسان خوابش مى آيد و نيز هنگام خوددارى كردن از دفع ادرار و مدفوع، مكروه است نماز بخواند و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه مى باشد و غير از اينها مكروهات ديگرى در كتابهاى مفصّل عنوان شده است.
«مسألۀ 1180» شكستن نماز واجب از روى اختيار بنابر احتياط جايز نيست، ولى براى حفظ مال و جان و جلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى مانعى ندارد.
«مسألۀ 1181» اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب است يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مى باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند، ولى شكستن نماز براى مالى كه اهميت ندارد، مكروه است.
«مسألۀ 1182» اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند و طلب او را بدهد و بعد نماز را بخواند.
«مسألۀ 1183» اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت داشته باشد، چنانچه بتواند در بين نماز مسجد را تطهير كند و تطهير مسجد نماز را به هم نزند، بايد در بين نماز تطهير كند و اگر تطهير مسجد نماز را به هم بزند، چنانچه نجس بودن مسجد موجب هتك آن و يا موجب سرايت نجاست به جاهاى ديگر شود و يا تطهير پس از اتمام نماز با فوريّت تطهير منافات داشته باشد، بايد نماز را بشكند و مسجد را تطهير كند و بعد نماز را بخواند وگرنه مى تواند نماز را بشكند و مسجد را تطهير كند و بعد نماز را بخواند، اگرچه واجب نيست.
ص: 219
«مسألۀ 1184» كسى كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت كرده و صحّت نماز او محلّ اشكال است.
«مسألۀ 1185» اگر پيش از آن كه به اندازۀ ركوع خم شود، به خاطر آورد كه اذان و اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت داشته باشد، مستحب است براى گفتن آنها نماز را بشكند و اگر فقط اقامه را فراموش كرده و قبل از قرائت حمد يادش بيايد، مى تواند نماز را بشكند و اقامه را بگويد، ولى در صورتى كه اقامه را گفته ولى اذان را فراموش كرده باشد، شكستن نماز، خلاف احتياط است.
شكّيات نماز 23 قسم است كه هشت قسم آن شكهايى هستند كه نماز را باطل مى كنند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نُه قسم ديگر آن صحيح است.
«مسألۀ 1186» شك هايى كه نماز را باطل مى كنند از اين قرارند:
اوّل: شك در شمارۀ ركعت هاى نماز دو ركعتى، مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولى شك در شمارۀ ركعت هاى نماز مستحب دو ركعتى و بعضى از نمازهاى احتياط، نماز را باطل نمى كند. دوم: شك در شمارۀ ركعت هاى نماز سه ركعتى. سوم: آن كه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر. چهارم: آن كه در نماز چهار ركعتى پيش از سر برداشتن از سجدۀ دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر پنجم: شك بين دو و پنج، يا دو و بيشتر از پنج. ششم: شك بين سه و شش، يا سه و بيشتر از شش.
هفتم: شك بين چهار و شش، يا چهار و بيشتر از شش. هشتم: شك در ركعت هاى نماز به صورتى كه اصلاً نداند چند ركعت خوانده است.
«مسألۀ 1187» اگر يكى از شك هاى باطل كننده براى انسان پيش آيد، مى تواند نماز را به هم بزند، ولى بهتر است قدرى فكر كند و اگر شك پابرجا شد، نماز را به هم بزند.
ص: 220
«مسألۀ 1188» شك هايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرارند:
اوّل: شك در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذشته باشد، مثل آن كه در حال خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه. دوم: شك بعد از سلام واجب نماز. سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز. چهارم: شك كثيرالشّك؛ يعنى كسى كه زياد شك مى كند.
پنجم: شك امام در شمارۀ ركعت هاى نماز در صورتى كه مأموم شمارۀ آنها را بداند و همچنين شك مأموم در صورتى كه امام شمارۀ ركعت هاى نماز را بداند و شك در افعال نماز نيز همين حكم را دارد. ششم: شك در نماز مستحبّى؛ و توضيح آنها، بدين قرار است:
«مسألۀ 1189» اگر بين نماز شك كند كه يكى از اعمال واجب آن را انجام داده يا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول عملى كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده باشد، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد و اگر مشغول عملى كه بايد بعد از آن انجام دهد، شده باشد، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1190» اگر در بين خواندن آيه اى شك كند كه آيۀ پيش از آن را خوانده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند؛ ولى اگر وقتى كه آخر آيه را مى خواند شك كند كه اوّل آن را خوانده يا نه، بنابر احتياط واجب بايد آن را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1191» اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه اعمال واجب آن، مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1192» اگر در حالى كه به سجده مى رود شك كند كه ركوع كرده يا نه، در صورتى كه به سجده نرسيده باشد، بايد برگردد و قيام و ركوع را بجا آورد و اگر در حالى كه به سجده مى رود شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه، بايد برگردد و بايستد و بعد به سجده برود.
«مسألۀ 1193» اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهّد يا سجده را بجا آورده يا نه،
ص: 221
بايد برگردد و آن را بجا آورد.
«مسألۀ 1194» اگر كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند، هنگامى كه حمد يا تسبيحات را مى خواند، شك كند كه سجده يا تشهّد را بجا آورده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند و اگر پيش از آن كه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا تشهّد را بجا آورده يا نه، بايد آن را بجا آورد.
«مسألۀ 1195» اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول عملى كه بعد از آن است نشده باشد، بايد آن را بجا آورد؛ مثلاً اگر پيش از خواندن تشهّد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد آنها را بجا آورد و چنانچه بعد به خاطر آورد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد شده، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1196» اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول عملى كه بعد از آن است نشده باشد، بايد آن را بجا آورد؛ مثلاً اگر پيش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن به خاطر آورد كه آن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد نشده، نماز صحيح است.
«مسألۀ 1197» اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول عمل پس از آن شده باشد - مثل اين كه مشغول تشهّد باشد و شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه - نبايد به شك خود اعتنا كند و اگر به خاطر آورد كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن را بجا آورد و اعمالى را كه پس از آن است نيز انجام دهد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او باطل است؛ مثلاً اگر پس از گفتن تسبيحات اربعه و پيش از ركوع ركعت سوم به خاطر آورد كه دو سجده ركعت دوم را بجا نياورده، بايد آنها را بجا آورد و سپس تشهد و تسبيحات اربعه را تكرار نمايد و اگر در ركوع يا بعد از آن به خاطر آورد كه آن را بجا نياورده، نمازش باطل است.
«مسألۀ 1198» اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است شده باشد، نبايد به شك خود اعتنا كند؛ مثلاً اگر هنگامى كه مشغول خواندن سوره است، شك كند كه حمد را خوانده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا
ص: 222
كند و اگر بعد به خاطر آورد كه آن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او صحيح است؛ بنابر اين اگر مثلاً در قنوت به خاطر آورد كه حمد را نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع به خاطر آورد، وظيفه اى ندارد و نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1199» اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه يا شك كند آن را درست گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده باشد يا به كارى مشغول شود كه عرفاً بگويند از نماز خارج شده و به كار ديگرى مشغول شده، نبايد به شك خود اعتنا كند و اگر پيش از آنها شك كند، بايد سلام را بگويد.
«مسألۀ 1200» اگر بعد از سلام واجب نماز شك كند كه نماز او صحيح بوده يا نه، مثلاً شك كند ركوع كرده يا نه يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى، شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، نبايد به شك خود اعتنا كند؛ ولى اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلاً بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1201» اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده يا نه يا گمان كند كه نماز نخوانده، خواندن آن لازم نيست؛ ولى اگر پيش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده يا نه يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند؛ بلكه اگر گمان كند كه خوانده نيز، بايد آن را بجا آورد.
«مسألۀ 1202» اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1203» اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز
ص: 223
خوانده، ولى نداند به نيّت ظهر خوانده يا به نيّت عصر، بايد چهار ركعت نماز قضا بخواند و بنابر احتياط آن را بايد به نيّت نمازى كه بر او واجب است به جا آورد.
«مسألۀ 1204» اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشاء بداند يك نماز خوانده، ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى، بايد قضاى نماز مغرب و عشاء را بخواند.
«مسألۀ 1205» اگر كسى در سه نماز متوالى كه بجا مى آورد، به طور مداوم حداقل در يكى از آنها شك كند، «كثيرالشك» است و چنانچه زياد شك كردن او از روى غضب يا ترس يا پريشانى حواس نباشد، نبايد به شك خود اعتنا كند و چنانچه كثيرالشك در سه نماز متوالى شك نكند، حكم كثيرالشك از او برطرف مى شود.
«مسألۀ 1206» اگر كثيرالشّك در بجا آوردن چيزى شك كند، چنانچه بجا آوردن آن نماز را باطل نكند، بايد بنا بگذارد كه آن را بجا آورده؛ مثلاً اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است و اگر بجا آوردن آن، نماز را باطل كند، بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده؛ مثلاً اگر شك كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع انجام نداده است.
«مسألۀ 1207» كسى كه در يك قسمت از نماز زياد شك مى كند، چنانچه در قسمت هاى ديگر نماز شك كند، بايد به دستور آن عمل نمايد، مثلاً كسى كه زياد شك مى كند كه سجده كرده يا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، بايد به دستور آن رفتار نمايد، يعنى اگر ايستاده، ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته، به شك خود اعتنا نكند.
«مسألۀ 1208» كسى كه در نماز مخصوصى - مثلاً در نماز ظهر - زياد شك مى كند، اگر در نماز ديگرى - مثلاً در نماز عصر - شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد.
«مسألۀ 1209» كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مى خواند زياد شك مى كند، اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكى براى او پيش آيد، بايد به دستور شك رفتار نمايد.
«مسألۀ 1210» اگر انسان شك كند كه كثيرالشك شده يا نه، بايد به دستور شك
ص: 224
عمل نمايد و كثيرالشّك تا وقتى يقين نكند كه به حال مردم عادى برگشته، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1211» اگر كسى كه زياد شك مى كند، شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه و اعتنا نكند، ولى بعد به خاطر آورد كه آن را بجا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نماز او باطل است؛ مثلاً اگر شك كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده به خاطر آورد كه ركوع نكرده، بايد ركوع كند و اگر در سجده به خاطر آورد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1212» اگر كسى كه زياد شك مى كند، شك كند چيزى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه و اعتنا نكند و بعد به خاطر آورد كه آن را بجا نياورده، چنانچه وارد ركن بعدى نشده باشد، بايد آن را بجا آورد و اگر وارد ركن بعدى شده باشد، نماز او صحيح است؛ مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت به خاطر آورد كه حمد نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع به خاطر آورد، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1213» اگر امام جماعت در شمارۀ ركعت هاى نماز شك كند، مثلاً شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين يا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست و نيز اگر امام يقين يا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم در شمارۀ ركعتهاى نماز شك كند، نبايد به شك خود اعتنا نمايد و اين حكم در افعال نماز، مثل تعداد سجده ها نيز جارى است.
«مسألۀ 1214» اگر در شمارۀ ركعتهاى نماز مستحبّى شك كند، چنانچه طرف بيشترِ شك نماز را باطل كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد؛ مثلاً اگر در نافلۀ صبح شك كند كه دو
ص: 225
ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نكند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت، به هر طرف شك عمل كند نماز او صحيح است، ولى بهتر است بنا را بر كمتر بگذارد.
«مسألۀ 1215» كم شدن ركن، نماز مستحب را باطل مى كند، ولى زياد شدن ركن آن را باطل نمى كند؛ پس اگر يكى از اعمال نماز مستحب را فراموش كند و هنگامى به خاطر آورد كه مشغول ركن بعد از آن شده، بايد آن عمل را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد، مثلاً اگر در بين ركوع به خاطر آورد كه حمد را نخوانده، بايد برگردد و حمد را بخواند و دوباره به ركوع رود.
«مسألۀ 1216» اگر در يكى از اعمال نافله شك كند، خواه ركن باشد يا غير ركن، چنانچه وارد جزء بعدى نشده باشد، بايد آن را بجا آورد و اگر وارد جزء بعدى شده باشد، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1217» اگر در نماز مستحبّى دو ركعتى گمان به تعداد ركعت ها پيدا كند، بايد به آن عمل كند، مگر آن كه عمل به گمان موجب بطلان نماز شود كه در اين صورت گمان حكم شك را دارد، مثلاً اگر گمان او به يك ركعت برود، بايد يك ركعت ديگر بخواند و اگر احتمال بدهد كه ركعت دوم است، ولى گمان او به ركعت سوم باشد، نماز را در همان ركعت تمام مى كند و نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1218» اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن در نماز واجب سجدۀ سهو واجب مى شود يا يك سجده يا تشهّد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز سجدۀ سهو يا قضاى سجده و تشهّد را بجا آورد.
«مسألۀ 1219» اگر شك كند كه نماز مستحبّى را خوانده يا نه، چنانچه آن نماز مانند نماز جعفر طيّار وقت معيّنى نداشته باشد، بايد بنا بگذارد كه آن نماز را نخوانده است و همچنين در مانند نافلۀ يوميّه كه وقت معيّنى دارد، اگر پيش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نخوانده است؛ ولى اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند.
ص: 226
«مسألۀ 1220» اگر به جا آوردن نماز مستحبى به سبب نذر، عهد و مانند آن بر كسى واجب شود، چنانچه در اثناى آن نماز شكى براى نمازگزار پيش بيايد، احكام شك در نماز مستحبى در آن جارى است.
«مسألۀ 1221» اگر كسى در نماز وتر (كه نماز مستحبى يك ركعتى است) شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر، بنابر احتياط آن را اعاده نمايد.
«مسألۀ 1222» در نُه صورت اگر در شمارۀ ركعتهاى نماز چهار ركعتى شك كند، چنانچه يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد، همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند؛ وگرنه به دستورهايى كه گفته مى شود عمل نمايد و آن نُه صورت از اين قرارند:
اوّل: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز، بلافاصله نماز احتياط - به دستورى كه بعداً گفته مى شود - بخواند و احتياط واجب اين است كه اين نماز احتياط را به صورت يك ركعت ايستاده بجا آورد.
دوم: آن كه بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوم، بين ركعت دوم و چهارم شك كند كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز، بلافاصله دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.
سوم: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، بين ركعت دوم و سوم و چهارم شك كند كه بايد بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، بلافاصله دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نماز احتياط نشسته بجا آورد.
چهارم: آن كه بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوم، بين ركعت چهارم و پنجم شك كند كه بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو سجده سهو بجا آورد.
در صورت هاى اول، دوم، سوم و چهارم، اگر بعد از تمام شدن ذكر و قبل از سر برداشتن از سجده، شك كند، نمازش باطل است، اگرچه احتياط مستحب اين است كه به دستور
ص: 227
ذكر شده در هر يك عمل كند و سپس نماز را اعاده نمايد.
پنجم: شك بين سه و چهار كه در هر جاى نماز باشد، بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد، هرچند احتياط مستحب اين است كه نماز احتياط را نشسته بخواند.
ششم: شك بين چهار و پنج در حال ايستاده قبل از ركوع كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و سلام نماز را بدهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد و سپس بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو نيز بجا آورد.
هفتم: شك بين سه و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و سلام نماز را بگويد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد و سپس بنابر احتياط واجب، دو سجدۀ سهو نيز بجا آورد.
هشتم: شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و بعد از سلام نماز، دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد و سپس بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو نيز بجا آورد.
نهم: شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و سلام نماز را بگويد و دو سجدۀ سهو بجا آورد و سپس بنابر احتياط واجب، دو سجدۀ سهو ديگر نيز بجا آورد.
«مسألۀ 1223» اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، بنابر احتياط نبايد نماز را رها كند و چنانچه نماز را رها كند، معصيت كرده است؛ پس اگر پيش از انجام عملى مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل مى كند نماز را از سر گيرد، نماز دوم او نيز باطل است و اگر بعد از انجام عملى كه نماز را باطل مى كند مشغول نماز شود، نماز دوم او صحيح است.
«مسألۀ 1224» اگر يكى از شكهايى كه نماز احتياط براى آنها واجب است، در نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتياط نماز را از سر بگيرد، معصيت كرده است. پس اگر پيش از انجام عملى كه نماز را باطل مى كند نماز را از سر بگيرد، نماز دوم او نيز باطل است و اگر بعد از انجام عملى كه نماز را باطل
ص: 228
مى كند، مشغول نماز شود، نماز دوم او صحيح است.
«مسألۀ 1225» اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، چنانچه پس از اندكى تأمّل نتواند در مورد هيچ يك از دو طرف شك تصميم بگيرد، مى تواند فكر كردن را تا كمى بعد نيز ادامه دهد، مثلاً اگر در سجده اول شك كند، مى تواند تا بعد از سجده دوم فكر كردن را ادامه دهد.
«مسألۀ 1226» اگر گمان او ابتدا به يك طرف بيشتر باشد و بعد دو طرف در نظر او مساوى شوند، بايد به دستور شك عمل نمايد و اگر اوّل دو طرف در نظر او مساوى باشند و به طرفى كه وظيفۀ اوست بنا بگذارد و بعد گمان او به طرف ديگر تمايل پيدا كند، بايد همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند.
«مسألۀ 1227» اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حالت ترديدى داشته كه مثلاً دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته، ولى نداند كه گمان او به خواندن سه ركعت بوده يا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده اند، بايد نماز احتياط را بخواند.
«مسألۀ 1228» اگر هنگامى كه تشهّد مى خواند يا بعد از ايستادن، شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه و در همان هنگام بين ركعت دو و سه يا دو و چهار يا دو و سه و چهار شك كند، به احتياط واجب بايد به دستور آن شك عمل كند و نمازش را نيز دوباره بخواند.
«مسألۀ 1229» اگر پيش از آن كه مشغول تشهّد شود شك كند كه دو سجده بجا آورده يا نه يا در ركعت هايى كه تشهّد ندارند، پيش از ايستادن، اين شك براى او پيش آيد و در همان هنگام شك بين ركعت دو و سه يا دو و چهار يا دو و سه و چهار براى او پيش آيد، نمازش باطل است.
«مسألۀ 1230» اگر هنگامى كه ايستاده، بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنج شك كند و به خاطر آورد كه دو سجده يا يك سجده از ركعت پيش را بجا نياورده، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1231» اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد، مثلاً اوّل
ص: 229
شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.
«مسألۀ 1232» اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلاً بين دو و چهار شك كرده يا بين سه و چهار، بايد به دستور هر دو عمل كند و نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1233» اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكى براى او پيش آمده، ولى نداند از شكهاى باطل بوده يا از شكهاى صحيح و اگر از شكهاى صحيح بوده كدام قسم آن بوده است، لازم نيست به دستورات شك عمل كند، بلكه نماز را دوباره مى خواند.
«مسألۀ 1234» اگر كسى كه نشسته نماز مى خواند، شكى برايش حاصل شود كه بايد براى آن، يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نشسته بجا آورد و اگر شكى برايش حاصل شود كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد.
«مسألۀ 1235» اگر كسى كه ايستاده نماز مى خواند، هنگام خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مى خواند و حكم آن در مسألۀ پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد.
«مسألۀ 1236» اگر كسى كه نشسته نماز مى خواند، هنگام خواندن نماز احتياط بتواند بايستد، بايد به وظيفۀ كسى كه نماز را ايستاده مى خواند، عمل كند.
«مسألۀ 1237» اگر در يكى از محلهايى كه مسافر مى تواند نماز را شكسته يا تمام بخواند (و تفصيل آن در مسألۀ 1390 آمده است) قصد كند كه نماز را شكسته بخواند و پس از سربرداشتن از سجدۀ دوم بين ركعت دوم و سوم شك كند، مى تواند بنا را بر ركعت سوم بگذارد و نماز را چهار ركعتى تمام كرده و سپس به دستور شك عمل كند.
«مسألۀ 1238» كسى كه نماز احتياط بر او واجب است، بايد بعد از سلام نماز فوراً نيّت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد؛
ص: 230
پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب باشد، بايد بعد از دو سجده، تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب باشد، بايد بعد از دو سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اوّل بجا آورد و بعد تشهّد بخواند و سلام دهد.
«مسألۀ 1239» نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و نبايد نيّت آن را به زبان آورند و احتياط واجب آن است كه سورۀ «حمد» و حتى «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آن را نيز آهسته بخوانند.
«مسألۀ 1240» اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد نمازى كه خوانده درست بوده، لازم نيست نماز احتياط بخواند و اگر در بين نماز احتياط بفهمد، لازم نيست آن را تمام نمايد.
«مسألۀ 1241» اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعت هاى نماز او كم بوده، چنانچه عملى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد آنچه را از نماز نخوانده بخواند و براى سلام بى جا، احتياطاً دو سجدۀ سهو بنمايد و اگر عملى را كه نماز را باطل مى كند انجام داده باشد، مثلاً پشت به قبله كرده باشد، بايد نماز را دوباره بجا آورد.
«مسألۀ 1242» اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نماز او به مقدار نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين سه و چهار، يك ركعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1243» اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين دو و چهار دو ركعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1244» اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتياط عملى كه نماز را باطل مى كند انجام داده باشد، مثلاً پشت به قبله كرده باشد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر عملى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد بنابر احتياط دو ركعت كسرى نماز خود را بجا آورد و
ص: 231
پس از انجام دو سجده سهو براى سلام اضافى، نماز را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1245» اگر بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده، به خاطر آورد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند.
«مسألۀ 1246» اگر بين سه و چهار شك كند و هنگامى كه يك ركعت نماز احتياط ايستاده را مى خواند، به خاطر آورد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد آن ركعت را تمام كند و پس از نماز بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو بجا آورد و اگر نماز احتياط را نشسته مى خواند، چنانچه هنوز به ركوع ركعت اول وارد نشده، بايد نماز احتياط را رها كند و بايستد و نماز خود را تكميل كند و پس از نماز، بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو بجا آورد و اگر پس از ورود به ركوع ركعت اول متوجه شود، نمازش باطل است.
«مسألۀ 1247» اگر بين دو و چهار يا بين دو و سه و چهار شك كند و هنگامى كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده را مى خواند، پيش از ركوع ركعت دوم به خاطر آورد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد بنشيند و پس از تشهّد و سلام، نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو براى سلام بى جا و دو سجدۀ سهو براى قيام اضافى انجام دهد.
«مسألۀ 1248» اگر بين دو و سه شك كند و هنگامى كه يك ركعت نماز احتياط ايستاده را مى خواند بفهمد كه نمازش را دو ركعتى يا سه ركعتى تمام كرده، ركعتى را كه مشغول خواندن آن است به عنوان تكميل نماز اصلى قرار داده و نماز را تمام كرده و سپس براى سلام اضافى، بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو بجا مى آورد.
«مسألۀ 1249» اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته باشد، به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت نماز نگذشته باشد، در صورتى كه مشغول كار ديگرى نشده و از جاى نماز برنخاسته و عملى مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل مى كند نيز انجام نداده باشد، بايد نماز احتياط را بخواند و اگر مشغول عمل ديگرى شده يا عملى كه نماز را باطل مى كند، بجا آورده يا بين نماز و شك او زياد فاصله شده باشد، بنا مى گذارد كه نماز احتياط را بجا آورده و نماز او صحيح است.
ص: 232
«مسألۀ 1250» اگر در نماز احتياط ركنى را زياد كند يا مثلاً به جاى يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط او باطل است و بنابر احتياط واجب بايد نماز احتياط را دوباره بخواند و سپس اصل نماز را دوباره بجا آورد.
«مسألۀ 1251» اگر هنگامى كه مشغول نماز احتياط است، در يكى از اعمال آن شك كند، چنانچه وارد جزء بعدى نشده باشد، بايد آن را بجا آورد و اگر وارد جزء بعدى شده باشد، نبايد به شك خود اعتنا كند؛ مثلاً اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، چنانچه به ركوع نرفته باشد، بايد بخواند و اگر به ركوع رفته باشد، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1252» اگر در شمارۀ ركعتهاى نماز احتياط شك كند، بنابر احتياط بايد بنا را بر بيشتر بگذارد و سپس اصل نماز را اعاده كند، ولى چنانچه طرف بيشترِ شك، نماز احتياط را باطل كند، اعاده اصل نماز كافى است.
«مسألۀ 1253» اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهواً كم يا زياد شود، چنانچه از مواردى باشد كه در اصل نماز موجب سجدۀ سهو مى شود، بنابر احتياط سجدۀ سهو دارد.
«مسألۀ 1254» اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا شرايط آن را بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
«مسألۀ 1255» اگر در نماز احتياط، تشهّد يا يك سجده را فراموش كند، بنابر احتياط واجب بايد بعد از سلام آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 1256» اگر نماز احتياط و دو سجدۀ سهو بر او واجب شود، ابتدا بايد نماز احتياط و سپس دو سجدۀ سهو را انجام دهد و چنانچه نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى تشهد بر او واجب شود، بايد اوّل نماز احتياط را بجا آورد، مگر اين كه سجدۀ ركعت آخر و يا تشهد آخر نماز را فراموش كرده باشد كه در اين صورت بنابر احتياط واجب بايد سجده يا تشهد فراموش شده را به جا آورد و سپس اعمال نماز را كه بعد از آنها واقع مى شود انجام دهد و پس از آن نماز احتياط را بخواند.
«مسألۀ 1257» حكم گمان در ركعتهاى نماز حكم يقين است، مثلاً اگر در نماز
ص: 233
چهار ركعتى گمان داشته باشد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند و حكم گمان در اجزاى نماز نيز مانند حكم يقين است.
«مسألۀ 1258» حكم سهو، شك و گمان در نمازهاى واجب يوميّه و نمازهاى واجب ديگر فرق ندارد، مثلاً اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتى است، نماز او باطل است.
«مسألۀ 1259» در سه مورد بعد از سلام نماز، انسان بايد به دستورى كه بعداً گفته مى شود، دو سجدۀ سهو بجا آورد:
اوّل: آن كه در بين نماز، سهواً حرف بزند. دوم: آن كه تشهّد را فراموش كند. سوم: آن كه در نماز چهار ركعتى، بعد از سجدۀ دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت.
در سه مورد نيز احتياط واجب آن است كه سجدۀ سهو بنمايد:
اوّل: در جايى كه نبايد سلام نماز را بگويد؛ مثلاً در ركعت اوّل، سهواً سلام بدهد.
دوم: آن كه يك سجده را فراموش كند. سوم: براى ايستادن در جايى كه بايد بنشيند و نشستن در جايى كه بايد بايستد.
«مسألۀ 1260» اگر انسان سهواً يا به گمان اين كه نمازش تمام شده، حرف بزند، بايد دو سجدۀ سهو بجا آورد.
«مسألۀ 1261» اگر آه بكشد و يا سرفه كند، سجدۀ سهو واجب نيست، ولى اگر مثلاً سهواً «آخ» يا «آه» بگويد، بايد سجدۀ سهو نمايد.
«مسألۀ 1262» اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره به نحو صحيح بخواند، براى دوباره خواندن آن سجدۀ سهو واجب نيست.
«مسألۀ 1263» اگر در نماز سهواً مدّتى حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه حساب شوند، دو سجدۀ سهو بعد از سلام نماز كافى است.
«مسألۀ 1264» اگر در جايى كه نبايد سلام نماز را بگويد، سهواً بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ
ص: 234
عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحيٖنَ» يا بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُه»، بنابر احتياط بايد دو سجدۀ سهو بجا آورد؛ ولى اگر سهواً مقدارى از اين دو سلام را بگويد يا بگويد: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّها النَّبىُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُه»، احتياط مستحب آن است كه دو سجدۀ سهو بجا آورد.
«مسألۀ 1265» اگر در جايى كه نبايد سلام دهد، سهواً هر سه سلام را بگويد، دو سجدۀ سهو كافى است.
«مسألۀ 1266» اگر يك سجده يا تشهّد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت بعد به خاطر آورد، بايد برگردد و آن را بجا آورد و بنابر احتياط واجب دو سجدۀ سهو نيز براى ايستادن بى جا انجام دهد.
«مسألۀ 1267» اگر در ركوع يا بعد از آن به خاطر آورد كه يك سجده يا تشهّد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز، سجده يا تشهّد را قضا نمايد و بعد از آن همان گونه كه در مسألۀ 1259 گذشت دو سجدۀ سهو بجا آورد.
«مسألۀ 1268» بنابر احتياط واجب بايد سجدۀ سهو را پس از نماز فوراً بجا آورد و اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نياورد، واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نياورد، هر گاه به خاطر آورد بايد فوراً انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1269» اگر شك داشته باشد كه يكى از موارد سجدۀ سهو براى او پيش آمده و سجدۀ سهو بر او واجب شده يا نه، لازم نيست آن را بجا آورد، ولى اگر احتياطاً آن را بجا آورد اشكال ندارد.
«مسألۀ 1270» كسى كه شك دارد مثلاً دو سجدۀ سهو بر او واجب شده يا چهار سجده، اگر دو سجده بنمايد كافى است.
«مسألۀ 1271» اگر بداند يكى از دو سجدۀ سهو را بجا نياورده، بايد دو سجدۀ سهو بجا آورد و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، بايد دوباره دو سجدۀ سهو بنمايد.
«مسألۀ 1272» احتياط مستحب آن است كه در غير موارد گفته شده، هرگاه جزيى از اجزاء نماز كم يا زياد شود، دو سجدۀ سهو بجا آورد.
ص: 235
«مسألۀ 1273» دستور سجدۀ سهو اين است كه بعد از سلام نماز فوراً نيّت سجدۀ سهو كند و پيشانى را بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ» يا «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» و بهتر است كه بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ ألسَّلامُ عَلَيْكَ أيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ» و بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و يكى از ذكرهايى را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بعد از خواندن تشهّد سلام دهد.
«مسألۀ 1274» بنابر احتياط واجب آنچه در سجدۀ نماز معتبر است - مانند:
وضوداشتن، پاك بودن بدن و لباس، پوشش بدن، رو به قبله بودن، گذاشتن هفت موضع بدن بر زمين، نهادن پيشانى بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است و نشستن ميان دو سجده - بايد در سجدۀ سهو نيز رعايت شود.
«مسألۀ 1275» هنگامى كه پس از سلام نماز قصد سجدۀ سهو مى كند، لازم نيست نيّت سجدۀ سهو را به زبان جارى كند و تنها توجّه به انجام آن كافى است.
سجده يا تشهد فراموش شده چند صورت دارد: 1 - از ركعت آخر نباشد. 2 - مربوط به ركعت آخر باشد. 3 - يكى مربوط به ركعت آخر و ديگرى مربوط به ركعت ديگر باشد.
«مسألۀ 1276» اگر انسان پيش از ركوع سجده و تشهّدى را كه فراموش كرده به خاطر آورد، بايد بنشيند و آن را انجام دهد؛ ولى اگر پس از ركوع به خاطر آورد، بايد بعد از نماز قضاى آن را بجا آورد، و تمام شرايط نماز - مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاى ديگر - را بايد داشته باشد.
«مسألۀ 1277» اگر سجده را چند مرتبه فراموش كند، مثلاً يك سجده از ركعت
ص: 236
اوّل و يك سجده از ركعت دوم را فراموش نمايد، بايد بعد از نماز، قضاى هر دو را با سجده هاى سهوى كه براى آنها لازم است بجا آورد و لازم نيست در هر يك معيّن كند كه قضاى كدام يك از آنهاست.
«مسألۀ 1278» اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهّد را، بايد هر دو را قضا نمايد و هر كدام را اوّل بجا آورد، اشكال ندارد و بايد دو سجده سهو نيز بجا آورد.
«مسألۀ 1279» اگر بعد از سلام نماز به خاطر آورد كه يك سجده از ركعت آخر يا تشهّد ركعت آخر را فراموش كرده است، چنانچه عملى را كه سهوى و عمدى آن نماز را باطل مى كند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده باشد و موالات هم به هم نخورده باشد، بنابر احتياط واجب بايد سجده يا تشهّد را به قصد اين كه وظيفۀ خود را انجام مى دهد، بجا آورد و بعد اجزاى نماز را تا آخر به قصد رجاء بخواند و سپس سجدۀ سهو را بجا آورد و اگر عملى كه نماز را باطل مى كند انجام داده باشد و يا موالات به هم خورده باشد، بايد قضاى سجده يا تشهّد را بجا آورد و بعد سجده سهو را نيز انجام دهد و چنانچه هم يك سجده و هم تشهّد ركعت آخر را فراموش كرده باشد نيز حكم همين است.
«مسألۀ 1280» اگر يك سجده يا تشهّد از ركعت آخر و يك سجده يا تشهّد از ركعت ديگر را فراموش كند، چنانچه پس از سلام، موالات به هم نخورده باشد و عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند انجام نداده باشد، احتياط واجب آن است كه اول سجده يا تشهّد فراموش شده ركعت آخر را به قصد ما فى الذّمه بجا آورد و سپس بقيه اجزاى نماز را تا آخر سلام به قصد رجاء انجام دهد و پس از آن سجده يا تشهّد فراموش شده ركعت ديگر را بجا آورد و سپس دو سجدۀ سهو براى تشهد فراموش شده و احتياطاً دو سجدۀ سهو براى سجدۀ فراموش شده انجام دهد و اگر موالات به هم خورده
ص: 237
باشد و يا عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند انجام داده باشد، لازم نيست پس از قضاى سجده يا تشهّد ركعت آخر، اجزاى ديگر نماز را بجا آورد، بلكه به جا آوردن قضاى آنها كافى است و مراعات ترتيب بين قضاى آن و قضاى تشهّد يا سجده فراموش شده ركعت هاى قبل لازم نيست.
«مسألۀ 1281» اگر يك سجده و تشهّد را فراموش كند و نداند هر يك از كدام ركعت بوده است، چنانچه احتمال دهد يكى يا هر دو از ركعت آخر باشد، در صورتى كه موالات به هم نخورده باشد و عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند بجا نياورده باشد، بنابر احتياط واجب بايد يك سجده و تشهّد و سلام را به قصد ما فى الذّمه بخواند و پس از آن يك سجده و تشهّد بجا آورد و مراعات ترتيب بين اين سجده و تشهّد لازم نيست و سپس دو سجده سهو براى تشهّد فراموش شده و احتياطاً دو سجده سهو براى سجده فراموش شده بجا آورد و چنانچه موالات به هم خورده باشد و يا عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند بجا آورده باشد، سجده و تشهّد فراموش شده را قضا كرده و سجده هاى سهو را انجام دهد و مراعات ترتيب بين قضاى سجده و قضاى تشهّد لازم نيست.
«مسألۀ 1282» اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهّد را و احتمال دهد كه از ركعت آخر باشد، در صورت به هم نخوردن موالات و انجام ندادن عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند، بنابر احتياط واجب بايد سجده و تشهّد و سلام را به قصد ما فى الذّمه بجا آورد و سپس دو سجده سهو انجام دهد و اگر بداند كه از ركعت آخر نيست، قضاى يك سجده و تشهّد را بدون لزوم مراعات ترتيب بجا آورد و سپس دو سجده سهو انجام دهد.
«مسألۀ 1283» اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهّد، عملى انجام دهد كه براى آن سجده سهو واجب مى شود، مثلاً سهواً حرف بزند، بايد علاوه بر به جا آوردن
ص: 238
قضاى سجده يا تشهّد فراموش شده و انجام دادن دو سجدۀ سهو براى آن، بنابر احتياط دو سجده سهو ديگر نيز براى آن عمل بجا آورد.
«مسألۀ 1284» اگر فراموش كند كه قضاى سجده يا تشهد بر عهدۀ اوست و بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهّد عملى - مانند پشت به قبله كردن - انجام دهد كه اگر عمداً يا سهواً در نماز اتّفاق بيفتد، نماز باطل مى شود، بايد قضاى سجده و تشهّد را بجا آورد و پس از بجا آوردن سجدۀ سهو، بنابر احتياط مستحب نماز را اعاده كند؛ ولى اگر در حالى كه به خاطر دارد قضاى سجده يا تشهّد بر عهدۀ اوست، عمداً عمل فوق را انجام دهد، بنابر احتياط واجب بايد پس از قضاى سجده يا تشهّد و انجام سجدۀ سهو براى آن، نماز را اعاده كند.
«مسألۀ 1285» اگر شك داشته باشد كه سجده يا تشهّد را فراموش كرده يا نه، واجب نيست قضا نمايد.
«مسألۀ 1286» اگر بداند سجده يا تشهّد را فراموش كرده و شك كند كه پيش از ركوع ركعت بعد يا قبل از سلام آن را بجا آورده يا نه، بايد آن را به تفصيلى كه گذشت قضا نمايد.
«مسألۀ 1287» اگر بر كسى كه بايد سجده يا تشهّد را قضا نمايد، براى عمل ديگرى نيز سجدۀ سهو واجب شود، بايد بعد از نماز بنابر احتياط ابتدا سجده يا تشهد فراموش شده را به جا آورد و پس از آن سجدۀ سهو مربوط به سجده يا تشهد فراموش شده و سجدۀ سهو مربوط به آن عمل را انجام دهد.
«مسألۀ 1288» اگر شك داشته باشد كه بعد از نماز قضاى سجده يا تشهّد فراموش شده را بجا آورده يا نه، چه وقت نماز گذشته باشد و چه نگذشته باشد، بايد سجده يا تشهّد را قضا نمايد.
«مسألۀ 1289» هرگاه چيزى از واجبات نماز را عمداً كم يا زياد كند، اگرچه يك حرف آن باشد، نماز باطل است و اگر به واسطۀ ندانستن مسأله چيزى از اجزاء نماز را كم يا
ص: 239
زياد كند و در ياد گرفتن مسأله نيز كوتاهى نكرده و آن جزء نيز از اركان نماز نباشد، نمازش صحيح است، وگرنه نماز باطل است.
«مسألۀ 1290» اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسل وى باطل بوده يا بدون وضو يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضو يا غسل نماز بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته باشد، آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 1291» اگر بعد از رسيدن به ركوع به خاطر آورد كه دو سجده از ركعت پيش را فراموش كرده، نماز او باطل است و اگر پيش از رسيدن به ركوع به خاطر آورد، بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب براى ايستادن بى جا دو سجدۀ سهو بجا آورد.
«مسألۀ 1292» اگر پيش از گفتن «اَلسَّلامُ عَلَيْنا» و «اَلسَّلامُ عَلَيْكُم» به خاطر آورد كه دو سجدۀ ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و اگر پس از آن به خاطر آورد، چنانچه عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند انجام نداده باشد و موالات نيز به هم نخورده باشد، بايد به همان ترتيب عمل كند و پس از سلام، بنابر احتياط دو سجده سهو براى سلام اضافى بجا آورد و اگر عملى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند، انجام داده باشد و يا موالات به هم خورده باشد، نمازش باطل است.
«مسألۀ 1293» اگر پيش از سلام نماز به خاطر آورد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.
«مسألۀ 1294» اگر بعد از سلام نماز به خاطر آورد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه عملى انجام داده باشد كه اگر در نماز عمداً يا سهواً اتّفاق بيفتد نماز را باطل مى كند، مثلاً پشت به قبله كرده باشد، نمازش باطل است و اگر عملى كه عمد و سهو آن نماز را باطل مى كند، انجام نداده باشد، بايد فوراً مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد و بنابر احتياط دو سجدۀ سهو نيز براى زياد شدن سلام بجا آورد.
ص: 240
«مسألۀ 1295» اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده يا آن را پشت به قبله يا به طرف راست يا چپ قبله بجا آورده، بايد دوباره آن را بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نمايد و اگر با وجود اين كه مى توانسته قبله را جستجو كند، بدون جستجو نماز بخواند و سپس متوجه شود كه به جهت قبله نماز نخوانده، نمازش باطل است، حتى اگر انحراف از قبله كمتر از حدّ راست يا چپ باشد.
مسافر بايد در صورت وجود هشت شرط نماز ظهر و عصر و عشاء را شكسته (يعنى دو ركعتى) بجا آورد و روزۀ او نيز صحيح نيست:
* شرط اوّل: آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد.
«مسألۀ 1296» كسى كه مجموع مسافت رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگر هيچكدام از رفتن و برگشتن او كمتر از چهار فرسخ(1) نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر مجموع مسافت رفتن و برگشتن او هشت فرسخ بوده ولى رفت يا برگشت او كمتر از چهار فرسخ باشد، بنابر احتياط واجب نماز را بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1297» اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، در صورتى كه تحقيق كردن براى او مشقّت داشته باشد، بايد نماز را تمام بخواند و اگر مشقّت نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد تحقيق كند و اگر بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است و براى او يقين يا اطمينان حاصل شود و يا دو عادل بگويند كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1298» اگر يك نفر خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، عادل باشد يا نباشد، چنانچه از گفتۀ او اطمينان پيدا كند، در اين صورت بايد نمازش را شكسته بخواند وگرنه نمازش تمام است.
ص: 241
«مسألۀ 1299» اگر كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن نماز را چهار ركعتى بجا آورد و اگر وقت گذشته، قضا نمايد.
«مسألۀ 1300» كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست يا شك دارد كه هشت فرسخ است يا نه، چنانچه در بين راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگرچه كمى از راه باقى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از تمام خواندن نماز بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده، بايد نماز را دوباره شكسته اعاده نمايد، ولى در صورتى كه بعد از وقت متوجه شود، لازم نيست نماز را قضا نمايد.
«مسألۀ 1301» اگر بين دو محلّى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگرچه رفت و آمد او روى هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1302» اگر محلّى دو راه داشته باشد كه يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود، بايد تمام بخواند.
«مسألۀ 1303» مبدأ محاسبه هشت فرسخ، آخرين ساختمانهاى شهر است و فرقى در اين جهت بين بلاد صغيره و كبيره (شهرهاى كوچك و بزرگ) نيست، مگر آن كه محلّه هاى يك شهر بزرگ به گونه اى از يكديگر دور و جدا باشند كه عرفاً چند محل حساب شوند، به گونه اى كه اگر شخصى از يك محلّه به محلّۀ ديگر برود، بگويند:
«مسافرت كرده است» كه در اين صورت مبدأ محاسبۀ هشت فرسخ از آخر محله اى است كه وطن او محسوب مى شود.
* شرط دوم: آن كه از اوّل مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد؛ پس اگر به جايى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند به جايى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اوّل قصد هشت فرسخ را
ص: 242
نداشته، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود يا حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1304» كسى كه نمى داند سفرش چند فرسخ است، مثلاً براى پيدا كردن گمشده اى مسافرت مى كند و نمى داند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند، ولى در برگشتن چنانچه تا وطن خود يا جايى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند هشت فرسخ يا بيشتر فاصله باشد، بايد نماز را شكسته بخواند و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه از آنجا هشت فرسخ برود يا حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1305» مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مى رود و مثلاً قصد او اين است كه اگر رفيق پيدا كند سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان داشته باشد كه رفيق پيدا مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان نداشته باشد، بايد تمام بخواند.
«مسألۀ 1306» كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگرچه در هر روز مقدار كمى راه برود، وقتى به جايى برسد كه ديوارهاى شهر را نبيند و اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند؛ ولى اگر در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود كه نگويند مسافر است، بايد نماز خود را تمام بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1307» كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند خدمتگزارى كه با كارفرماى خود مسافرت مى كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر نداند، بايد نماز خود را تمام بخواند.
«مسألۀ 1308» كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود و سفر نمى كند، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1309» كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر شك داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود يا نه، بايد نماز را تمام بخواند، بلكه اگر
ص: 243
احتمال جدايى نيز بدهد، حكم همين است؛ ولى اگر شك او از اين جهت باشد كه احتمال دهد مانعى براى سفر او پيش آيد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز خود را شكسته بخواند.
* شرط سوم: آن كه در بين راه از قصد خود برنگردد؛ پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد يا مردّد شود، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1310» اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد يا در برگشتن و ماندن مردّد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1311» اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه پيش از ده روز برگردد و مسير بازگشت او نيز كمتر از چهار فرسخ نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1312» اگر براى رفتن به محلّى حركت كند و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محلّ اوّلى كه حركت كرده تا جايى كه اكنون مى خواهد برود به اندازۀ مسافت شرعى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1313» اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردّد شود كه بقيّۀ راه را برود يا نه و هنگامى كه مردّد است، راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيّۀ راه را برود، بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1314» اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردّد شود كه بقيّۀ راه را برود يا نه و هنگامى كه مردّد است، مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه هشت فرسخ ديگر برود يا حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، تا آخر مسافرت بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1315» اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردّد شود كه بقيّۀ راه را برود يا نه و هنگامى كه مردّد است، مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيّۀ راه را برود، چنانچه بقيّۀ سفر او به اندازۀ مسافت شرعى نباشد، بايد نماز را تمام بخواند، ولى
ص: 244
اگر مجموع مسافتى كه پيش از مردّد شدن و بعد از تصميمِ دوباره مى رود، هشت فرسخ باشند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1316» اگر پيش از آن كه از قصد خود برگردد، نماز شكسته خوانده باشد، احتياط واجب آن است كه دوباره آن را تمام بخواند و اگر وقت گذشته، آن را به صورت تمام قضا كند.
* شرط چهارم: آن كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد يا ده روز يا بيشتر در جايى بماند؛ پس كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد يا ده روز در محلّى بماند، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1317» كسى كه نمى داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود مى گذرد يا ده روز در محلى مى ماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1318» كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد يا ده روز در محلّى بماند و نيز كسى كه مردّد است كه از وطن خود بگذرد يا ده روز در محلّى بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد نماز را تمام بخواند، مگر اين كه بقيّۀ راه هشت فرسخ باشد يا بخواهد از آن محل حداقل چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد كه در اين صورت بايد نماز را شكسته بخواند.
* شرط پنجم: آن كه براى كار حرامى سفر نكند، پس اگر براى كار حرامى - مانند دزدى - سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر خودِ سفر حرام باشد، مثل آن كه سفر براى او ضرر داشته باشد يا زن بدون اجازۀ شوهر به سفرى برود كه بر او واجب نباشد و منافات با وظايف همسرى او داشته باشد، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر مثل سفر حجّ واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخواند، هرچند بدون اجازۀ شوهر رفته باشد.
«مسألۀ 1319» سفرى كه واجب نباشد و موجب اذيّت پدر و مادر باشد، حرام است و انسان بايد در آن سفر، نماز را تمام بخواند و روزه اش نيز صحيح است.
«مسألۀ 1320» كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام نيز سفر نمى كند، اگرچه در سفر معصيتى انجام دهد، مثلاً غيبت كند يا دزدى كند، بايد نماز را
ص: 245
شكسته بخواند.
«مسألۀ 1321» اگر مخصوصاً براى آن كه كار واجبى را ترك كند مسافرت نمايد، نمازش تمام است؛ مثلاً كسى كه بدهكار است، اگر بتواند بدهى خود را بدهد و طلبكار نيز آن را مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد و مخصوصاً براى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر مسافرت او براى ترك واجب نباشد، اما در مسافرت يكى از واجبات را ترك كند، بايد نماز را شكسته بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1322» اگر سفر او سفر حرام نباشد ولى حيوان سوارى يا مركب ديگرى كه سوار آن است غصبى باشد، نمازش شكسته است و چنانچه در زمين غصبى مسافرت كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته وهم تمام بخواند.
«مسألۀ 1323» اگر كسى كه با ظالم مسافرت مى كند، ناچار به مسافرت با او نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد يا موجب تقويت و سلطۀ او شود، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر ناچار باشد يا مثلاً براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.
«مسألۀ 1324» اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند، حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1325» اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود، نمازش تمام است و چنانچه براى تهيّۀ معاش يا براى كسب و زياد كردن مال به شكار برود، نمازش شكسته است، هرچند احتياط مستحب آن است كه اگر شكار براى كسب و زياد كردن مال باشد، نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولى نبايد روزه بگيرد.
«مسألۀ 1326» اگر كسى كه براى معصيت سفر كرده، هنگامى كه از سفر برمى گردد توبه كرده باشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر توبه نكرده باشد، بايد تمام بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1327» اگر كسى كه سفر او سفر معصيت است، در بين راه از قصد معصيت
ص: 246
برگردد، چنانچه بقيّۀ راه به اندازۀ مسافت شرعى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند، وگرنه بايد آن را تمام بخواند.
«مسألۀ 1328» اگر كسى كه براى معصيت سفر نكرده، در بين راه قصد كند كه بقيّۀ راه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند و نمازهايى كه شكسته خوانده را بنابر احتياط واجب بايد دوباره تمام بخواند و اگر وقت آنها گذشته، به صورت تمام آنها را قضا نمايد.
* شرط ششم: آن كه مانند صحرانشين هايى نباشد كه در بيابان ها گردش مى كنند و هر جا آب و خوراك براى خود و حيواناتشان پيدا شود، مى مانند و بعد از چندى به جاى ديگر مى روند، چون صحرانشين ها در اين مسافرت ها بايد نماز را تمام بخوانند.
«مسألۀ 1329» اگر يكى از صحرانشين ها براى پيدا كردن منزل و چراگاه براى حيوانات خود سفر كند، چنانچه سفر او به اندازۀ مسافت شرعى باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1330» اگر صحرانشين براى زيارت يا حجّ يا تجارت و مانند اينها از خانه و زندگى خود جدا شده و مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند.
* شرط هفتم: آن كه شغل او مسافرت نباشد، بنابر اين شتردار و راننده و چوبدار و كشتيبان و مانند اينها، اگرچه براى بردن اثاثيّۀ منزل خود مسافرت كنند، در غير سفر اوّل بايد نماز را تمام بخوانند.
«مسألۀ 1331» بازرگانان و پيشه وران سيّار، فرماندهان نيروهاى نظامى و انتظامى يا معلّمانى كه محلّ كار آنها ثابت نيست، مأموران گشت مانند سيم بانان و راه بانان، مهمانداران هواپيما وقطار و كشتى و نيز كسانى كه محلّ كار آنها در چند شهر است و همواره در بين آن شهرها رفت و آمد مى كنند، بايد نماز خود را تمام خوانده و روزه بگيرند، بلكه همۀ افرادى كه بيشتر اوقات در حال سفر هستند و تعداد روزهايى كه در وطن هستند، كمتر از تعداد روزهايى است كه در حال سفر هستند، بايد نماز خود را در حال سفر تمام بخوانند و روزه نيز بگيرند و همچنين كسانى كه در هر سه روز حداقل يك بار و يا هر شش
ص: 247
روز دو بار و يا در هر نه روز سه بار و مانند آن مسافرت مى كنند، بايد در سفر نماز را كامل بخوانند و روزه نيز بگيرند. بنابر اين اساتيد و يا دانشجويانى كه محل تدريس يا تحصيل آنها به اندازۀ مسافت شرعى از وطنشان فاصله دارد، چنانچه در هر سه روز يك بار يا هر شش روز دو بار و مانند آن از وطن خود به محل تدريس يا تحصيل خود بروند و يا اين كه بيشتر روزهاى هفته را در محل تحصيل يا تدريس باشند، بايد در سفرى كه براى تحصيل يا تدريس به آن شهر انجام مى دهند، نمازشان را تمام بخوانند و روزه نيز بگيرند.
«مسألۀ 1332» نماز چوپان ها - چه محلّ مخصوصى را براى چرانيدن گوسفندان انتخاب كرده باشند و چه نكرده باشند - تمام است.
«مسألۀ 1333» مهمانداران هواپيما، قطار يا كشتى كه نوعاً در مسافرتند و نيز ساير كسانى كه شغل آنان مسافرت است، چنانچه ده روز را در يك مكان با قصد اقامت بمانند و پس از آن دوباره مسافرت كنند، در سفر اوّلِ پس از ده روز، بايد نماز خود را شكسته بخوانند، ولى در بقيّۀ سفرها نماز آنان تمام است و اگر بدون قصد اقامت ده روز بمانند، چنانچه در وطن خود بمانند، حكم همين است و اگر در محل ديگرى مانده باشند، بنابر احتياط واجب در سفر اول نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانند.
«مسألۀ 1334» منظور از سفر اول، سفرى است كه پس از ده روز اقامت در وطن و يا محلّى كه قصد ماندن ده روز در آن را كرده، آغاز مى شود و با بازگشت به وطن پايان مى يابد. البته چنانچه سفر اول طولانى شود، بايد در آن سفر نيز نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1335» اگر كسى كه شغل او مسافرت است، شك كند كه در وطن خود يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1336» كسى كه در هر هفته معمولاً چند روز در وطن خود مشغول به كار است و چند روز هم در خارج از شهر مشغول رانندگى است و حداقل به مقدار مسافت شرعى سفر مى كند، چنانچه بيشتر روزهاى هفته را در خارج از شهر و مشغول رانندگى باشد، نماز او تمام و روزه بر او واجب مى باشد.
«مسألۀ 1337» اگر راننده اى كه در مسير معيّنى سفر مى كند، اتّفاقاً مسير خود را
ص: 248
براى كارش تغيير دهد - اگرچه يك مرتبه هم باشد - نمازش در آن مسير تمام است.
«مسألۀ 1338» اگر كسى كه شغل او مسافرت است، براى كار ديگرى مثل زيارت يا حجّ مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند؛ ولى اگر مثلاً راننده اى اتومبيل خود را براى زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش نيز زيارت كند، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1339» حمله دار - يعنى كسى كه براى رساندن حاجيها به مكّه مسافرت مى كند - چنانچه در بيشتر ايام سال مشغول اين كار باشد، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر فقط در ايام حجّ يا در ايام مخصوصى از سال به اين كار مبادرت ورزد، بايد نماز را در سفر شكسته بخواند.
«مسألۀ 1340» كسى كه مثلاً فقط در تابستان يا زمستان شغل او مسافرت است، مثل راننده اى كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مى دهد، بايد در سفرى كه شغل او مى باشد، نماز را تمام بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1341» راننده و دوره گردى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد مى كنند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخى بروند، بايد نماز را شكسته بخوانند.
«مسألۀ 1342» كسى كه در شهرها سياحت مى كند و براى خود وطنى اختيار نكرده، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1343» كسى كه شغل او مسافرت نيست، اگر مثلاً در شهر يا در روستا جنسى داشته باشد كه براى حمل و نقل آن مسافرت هاى پى درپى بكند، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1344» كسى كه از وطن خود صرف نظر كرده و مى خواهد وطن ديگرى براى خود اختيار كند، اگر شغل او مسافرت نباشد، بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند؛ ولى چنانچه قصد او اين باشد كه وطنى براى خود اختيار نكند و يا اين كه مردّد باشد كه وطن اختيار كند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1345» كسى كه دو وطن دارد، نمازش در هر دو وطن تمام است و
ص: 249
روزه اش را نيز در آن دو وطن بايد بگيرد و چنانچه در هر سه روز يك بار يا در هر شش روز دو بار و يا به همين ترتيب در بين آن دو وطن به خاطر شغل خود رفت و آمد كند، در بين راه نيز نمازش تمام و روزه اش صحيح است.
* شرط هشتم: آن كه به حَدّ تَرَخُّص برسد، يعنى از وطن خود به قدرى دور شود كه در هواى صاف و بدون گرد و غبار، ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آن را هم نشود و لازم نيست به قدرى دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبيند يا ديوارها هيچ پيدا نباشند، بلكه همين اندازه كه ديوارها كاملاً معلوم نباشند، كافى است.
«مسألۀ 1346» اگر كسى كه به سفر مى رود، به جايى برسد كه اذان را نشنود ولى ديوار شهر را ببيند يا ديوار را نبيند ولى صداى اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1347» مسافرى كه به وطن خود برمى گردد، وقتى ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند
«مسألۀ 1348» هرگاه شهر در مكان بلندى باشد كه از دور ديده شود يا به قدرى گود باشد كه اگر انسان كمى دور شود، ديوار آن را نبيند، كسى كه از آن شهر مسافرت مى كند، وقتى به اندازه اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود ديوارش از آنجا ديده نمى شد، بايد نماز خود را شكسته بخواند و نيز اگر پستى و بلندى خانه ها بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظۀ معمول را بنمايد.
«مسألۀ 1349» اگر از محلّى مسافرت كند كه خانه و ديوار ندارد، وقتى به جايى برسد كه اگر آن محل ديوار داشت از آنجا ديده نمى شد، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1350» اگر به قدرى از محل دور شود كه نداند صدايى كه مى شنود صداى اذان است يا صداى ديگرى، بايد نماز را شكسته بخواند؛ ولى اگر بفهمد اذان مى گويند و كلمات آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند.
«مسألۀ 1351» اگر به قدرى از محل دور شود كه اذان خانه ها را نشنود، ولى اذان شهر را كه معمولاً در جاى بلندى مى گويند بشنود، بايد نماز را تمام بخواند.
ص: 250
«مسألۀ 1352» اگر به جايى برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جاى بلندى مى گويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مى گويند بشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1353» اگر چشم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد، در محلّى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسّط ديوار خانه ها را نبيند و گوش متوسّط صداى اذان معمولى را نشنود.
«مسألۀ 1354» اگر بخواهد در جايى نماز بخواند كه شك دارد به حدّ ترخّص رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند و هنگام برگشتن اگر شك كند كه به حدّ ترخّص رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند؛ ولى اگر هم به هنگام رفتن و هم به هنگام بازگشتن بخواهد در جايى كه شك دارد به حد ترخص هست يا نه، نماز چهار ركعتى بخواند، يا بايد در آن جا نماز نخواند و يا اين كه در آن محل، نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
«مسألۀ 1355» حكم حدّ ترخّص مخصوص وطن است و در مورد محلّى كه با قصد ده روز در آنجا اقامت كرده و يا بدون قصد، سى روز در حال ترديد در آنجا مانده است، حكم حد ترخّص جارى نيست؛ بنابر اين كسى كه به قصد مسافرت از محل اقامت خود و يا محلى كه سى روز بدون قصد اقامت در آنجا مانده است خارج شود، به محض خارج شدن بايد نماز را شكسته بخواند و در حال رفتن به محلى كه قصد اقامت ده روز در آنجا را دارد، تا قبل از رسيدن به آن محل، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1356» مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مى كند، وقتى به جايى برسد كه ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1357» اگر مسافرى در بين سفر به وطن خود برسد، بايد تا وقتى كه در آنجاست نماز را تمام بخواند؛ ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود يا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، وقتى به جايى برسد كه ديوار وطن را نبيند و صداى اذان آن
ص: 251
را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1358» محلّى كه انسان آن را براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده، وطن اوست، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادر او باشد و چه خود آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد، چه در آنجا ملك شخصى داشته يا نداشته باشد و لازم نيست قصد اقامت دائمى در محل را داشته باشد، بلكه چنانچه عرفاً محلى را مقر و محل زندگى او بدانند و در آنجا مسافر محسوب نشود، آن محل براى او حكم وطن را دارد.
«مسألۀ 1359» كسى كه مى خواهد جايى را به عنوان وطن انتخاب كند و در آن جا زندگى كند، وقتى مى تواند نماز خود را در آن جا تمام بخواند كه به اندازه اى در آن جا بماند كه ديگر در آن جا مسافر محسوب نشود و اگر بخواهد پيش از گذشتن اين مدت در آن جا نمازش را تمام بخواند، بايد قصد اقامت ده روز نمايد.
«مسألۀ 1360» اگر شخصى در يك محل ملكى داشته باشد، چنانچه آن جا را محلّ زندگى خود قرار نداده باشد و عرفاً در آن محل مسافر محسوب شود، بايد نماز خود را در آن جا شكسته بخواند.
«مسألۀ 1361» زن در توطّن (انتخاب وطن) به طور مطلق تابعيّت شوهر را ندارد، بلكه در صورتى كه زن و شوهر بنا داشته باشند با هم زندگى كنند، محلّى كه زن به همراه شوهرش در آن زندگى مى كند براى وى وطن محسوب مى شود، ولى اگر از روى نافرمانى و نُشوز يا با توافق شوهر نخواهد در وطن شوهر زندگى كند، هر جا را كه براى خود وطن قرار دهد، وطن او مى باشد؛ همچنين «اولاد» در صورتى كه بالغ و رشيد باشند - يعنى خودشان اهل درك و تشخيص باشند - مى توانند در انتخاب وطن و محلّ زندگى مستقل بوده و از تابعيّت پدر و مادر خارج شوند.
«مسألۀ 1362» محل تولّد انسان در صورتى كه قبلاً در آنجا سكونت و اقامت نداشته و در حال حاضر نيز ساكن آنجا نباشد، حكم وطن را ندارد و چنانچه قبلاً در آن جا ساكن بوده ولى در حال حاضر ساكن آن جا نباشد و عملاً از آن جا اعراض كرده باشد نيز وطن وى محسوب نمى شود.
ص: 252
«مسألۀ 1363» دانشجويانى كه براى تحصيل در شهرى غير از وطن خود قصد دارند مدت زيادى بمانند و همچنين اساتيد دانشگاه ها، معلمان، طلاب، كاركنان دولت و مانند آنها كه قصد دارند جهت كار خود مدت زيادى در محلّى غير از وطن خود اقامت كنند، اگر مدتى از اقامت آنها در آن محل بگذرد كه ديگر عرفاً در آنجا مسافر محسوب نشوند، آن محل براى آنها حكم وطن را پيدا مى كند. بنابر اين پس از گذشت مدت مذكور، چنانچه از آنجا به سفر بروند، پس از بازگشت لازم نيست براى تمام خواندن نماز و روزه گرفتن، قصد اقامت ده روز كنند.
«مسألۀ 1364» افرادى كه در مسألۀ قبل ذكر شدند، در مدتى كه شك دارند در آن محل عرفاً به آنها مسافر مى گويند يا نه، چنانچه قصد اقامت ده روز در آن محل نداشته باشند و بين وطن خود و آن محل نيز رفت و آمد دائمى - با شرايطى كه در مسألۀ 1331 گفته شد - نداشته باشند، بايد بنابر احتياط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانند.
«مسألۀ 1365» «اِعراض از وطن» به معناى انصراف از سكونت در آنجاست و تنها به قصد و نيّت حاصل نمى شود، بلكه بايد عملاً به گونه اى اعراض كرده باشد كه محل سكونت فعلى او حساب نشود.
«مسألۀ 1366» اگر كسى در دو محل زندگى كند و مثلاً شش ماه در شهرى و شش ماه در شهر ديگرى بماند، هر دو وطن او مى باشند و اگر بيشتر از دو محل را براى زندگى خود اختيار كرده باشد، در صورتى كه در هيچ كدام مسافر محسوب نشود، بايد در همۀ محل ها نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1367» اگر به جايى برسد كه وطن او بوده و از آنجا اعراض كرده، نبايد نماز را تمام بخواند، اگرچه وطن ديگرى نيز براى خود اختيار نكرده باشد.
«مسألۀ 1368» مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلّى بماند يا مى داند كه بدون اختيار ده روز در محلّى مى ماند، بايد در آن محل نماز را تمام بخواند.
ص: 253
«مسألۀ 1369» مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلّى بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اوّل يا شب يازدهم را داشته باشد و همين كه قصد كند از اذان صبحِ روز اوّل تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر مثلاً قصد او اين باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1370» مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلّى بماند، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند؛ پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه يا در تهران و رى بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1371» در وحدت يا تعدّد محل، نظر عرف تعيين كننده است؛ پس اگر در يك شهر قصد ده روز كند، رفت و آمد او به محلّه هاى آن شهر مانعى ندارد، هر چند آن شهر بزرگ باشد، مگر آن كه محلّه هاى آن شهر به گونه اى از يكديگر دور و جدا باشند كه چند محل حساب شوند و شخصى را كه از يك محلّه به محلّۀ ديگر رفته، مسافر حساب كنند.
«مسألۀ 1372» اگر مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلّى بماند، از اوّل قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آن محل برود، چنانچه جايى كه مى خواهد برود جزء اطراف محل اقامت يا از بستان ها و مزارع و باغات اطراف آن باشد به گونه اى كه رفتن به آنجا منافى با صدق اقامت در بلد نباشد، بايد در تمام ده روز نماز را تمام بخواند و اگر بخواهد تا كمتر از چهار فرسخ برود، چنانچه در نيّت او باشد كه در بين ده روز فقط يك مرتبه برود و رفتن و برگشتن بيش از دو ساعت زمان نبرد، ضررى به قصد اقامت اونمى زند.
«مسألۀ 1373» مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در جايى بماند، مثلاً قصد او اين است كه اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبى پيدا كند ده روز بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1374» كسى كه تصميم دارد ده روز در محلّى بماند، اگر احتمال بدهد كه براى ماندن او مانعى پيش آيد، در صورتى كه مردم به احتمال او اعتنايى نكنند، بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1375» اگر مسافر بداند كه مثلاً ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در جايى بماند، بايد نماز را تمام بخواند؛ ولى اگر نداند تا آخر ماه چند روز
ص: 254
مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1376» اگر مسافر قصد كند ده روز در محلّى بماند، چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود يا مردّد شود كه در آنجا بماند يا به جاى ديگرى برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف يا مردّد شود، تا وقتى در آنجاست بايد نماز را تمام بخواند و روزه نيز بگيرد.
«مسألۀ 1377» مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، اگر روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتىِ اداء خوانده باشد، روزۀ او صحيح است و تا وقتى در آنجاست بايد نمازهاى خود را تمام بخواند و اگر يك نماز چهار ركعتى نخوانده باشد نيز روزۀ آن روز او صحيح است، امّا نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و روزهاى بعد نيز نمى تواند روزه بگيرد.
«مسألۀ 1378» اگر مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، از ماندن منصرف شود و شك كند پيش از آن كه از قصد ماندن منصرف شود، يك نماز چهار ركعتى خوانده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1379» اگر مسافر به نيّت اين كه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتى تمام نمايد.
«مسألۀ 1380» اگر مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، در بين نماز چهار ركعتى از قصد خود برگردد، چنانچه وارد ركوع ركعت سوم نشده باشد، بايد نماز را دو ركعتى تمام نمايد و بقيّۀ نمازهاى خود را شكسته بخواند و اگر وارد ركوع ركعت سوم شده باشد، نماز او باطل است و تا وقتى در آنجاست، بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1381» مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده، بايد نماز خود را تمام بخواند و لازم نيست پس از گذشتن ده روز اوّل، دوباره قصد ماندن ده روز كند.
«مسألۀ 1382» مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، بايد روزۀ واجب را بگيرد و مى تواند روزۀ مستحبّى را نيز بجا آورد و امامت نماز جمعه را به عهده بگيرد و
ص: 255
نافلۀ ظهر و عصر و عشاء را نيز بخواند.
«مسألۀ 1383» مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از گذشتن ده روز يا خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و سپس به محل اقامت خود برگردد، بايد در رفت و برگشت نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1384» مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از گذشتن ده روز يا خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ فاصله دارد برود و ده روز در آنجا بماند، بايد در مسير رفتن و در جايى كه قصد ماندن ده روز كرده نمازهاى خود را تمام بخواند؛ ولى اگر جايى كه مى خواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر فاصله داشته باشد، بايد هنگام رفتن نمازهاى خود را شكسته بخواند و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كرده، نماز خود را در آن محل تمام بخواند.
«مسألۀ 1385» مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، اگر بعد از گذشتن ده روز يا خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ فاصله دارد برود، چنانچه مردّد باشد كه به محل اوّل خود برگردد يا نه يا به كلّى از برگشتن به آنجا غافل باشد يا بخواهد برگردد ولى مردّد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه يا آن كه از ده روز ماندن و مسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتى كه مى رود تا هنگامى كه برمى گردد و بعد از برگشتن، نمازهاى خود را تمام بخواند.
«مسألۀ 1386» اگر به گمان اين كه رفقاى او مى خواهند ده روز در محلّى بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگرچه خود نيز از ماندن منصرف شود، تا مدّتى كه در آنجاست بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1387» اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ، سى روز در محلّى بماند و در تمام سى روز در مورد رفتن يا ماندن مردّد باشد، بعد از گذشتن سى روز، اگرچه
ص: 256
مقدار كمى در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند؛ ولى اگر پيش از رسيدن به هشت فرسخ در رفتن بقيّۀ راه مردّد شود، از وقتى كه مردّد مى شود بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1388» مسافرى كه مى خواهد نُه روز يا كمتر در محلّى بماند، اگر بعد از آن كه نُه روز يا كمتر در آنجا ماند بخواهد دوباره نُه روز ديگر يا كمتر بماند و به همين ترتيب تا سى روز ادامه يابد، روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند.
«مسألۀ 1389» مسافرى كه سى روز مردّد بوده، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه سى روز را در يك جا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جايى و مقدارى را در جاى ديگر بماند، بعد از سى روز نيز بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1390» مسافر مى تواند در مسجدالحرام و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسجد كوفه نماز خود را تمام بخواند، ولى اگر بخواهد در جايى كه اوّل جزء اين مساجد نبوده و بعد به اين مساجد اضافه شده نماز بخواند، احتياط مستحب آن است كه نماز را شكسته بخواند، اگرچه اقوى صحّت تمام است و نيز مسافر مى تواند در حرم و رواق حضرت سيدالشهداء عليه السلام بلكه در مسجد متّصل به حرم نيز نماز را تمام بخواند. اين حكم براى هر نماز چهار ركعتى جارى است؛ بنابر اين مى تواند مثلاً نماز ظهر را تمام و نماز عصر را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1391» حكم مذكور مربوط به نماز است و مسافر نمى تواند در اين مكانها روزه بگيرد.
«مسألۀ 1392» اگر مسافر در يكى از اين چهار مكان، نماز چهار ركعتى را به نيت شكسته شروع كند، مى تواند تا قبل از سلام نماز، نيت خود را به نماز تمام برگرداند و نماز را چهار ركعتى تمام كند. همچنين اگر نماز مذكور را به نيت تمام شروع كند، مى تواند قبل از ورود به ركوع ركعت سوم، نيّت خود را به نماز شكسته برگرداند و نماز را دو ركعتى تمام كند.
ص: 257
«مسألۀ 1393» كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر در غير چهار مكانى كه گفته شد عمداً تمام بخواند، نماز او باطل است و نيز اگر فراموش كند كه مسافر است يا فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند، بايد نماز را دوباره به صورت شكسته بخواند؛ ولى اگر بعد از وقت به خاطر آورد، واجب نيست قضا نمايد.
«مسألۀ 1394» در هر موردى كه وظيفۀ انسان است كه نماز خود را هم تمام و هم شكسته بخواند، بايد روزه خود را نيز بگيرد و قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 1395» كسى كه به خاطر دارد مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر بدون توجّه و به طور عادت تمام بخواند، نمازش باطل است و بايد آن را اعاده و يا قضا نمايد.
«مسألۀ 1396» مسافرى كه نمى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1397» مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر بعضى از خصوصيّات آن را نداند، مثلاً نداند كه پس از گذشتن از حدّ ترخّص بايد نمازش را شكسته بخواند و يا اين كه نداند در صورتى كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ بازگردد، نمازش شكسته است، چنانچه تمام بخواند، در صورتى كه وقت باقى باشد، بنابر احتياط بايد نماز را دوباره شكسته بخواند، ولى اگر پس از گذشتن وقت بفهمد، قضا بر او واجب نيست.
«مسألۀ 1398» مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اين كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، بايد نمازى را كه تمام خوانده دوباره شكسته بخواند، ولى اگر پس از گذشتن وقت بفهمد، قضا لازم نيست.
«مسألۀ 1399» كسى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر آن را شكسته بجا آورد، در هر صورت نمازش باطل است و بايد آن را اعاده و يا قضا نمايد؛ ولى اين حكم در مورد كسى كه ده روز در جايى اقامت كرده و به علت ندانستن مسأله نماز را شكسته
ص: 258
خوانده است، مبنى بر احتياط است.
«مسألۀ 1400» اگر فراموش كند كه مسافر است و مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز به خاطر آورد كه مسافر است يا متوجّه شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته باشد، بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته باشد، نماز او باطل است و در صورتى كه به مقدار خواندن يك ركعت نيز وقت داشته باشد، بايد نماز را دوباره به صورت شكسته بخواند و چنانچه به اندازۀ خواندن يك ركعت وقت نداشته باشد، بايد قضاى آن را به جا آورد.
«مسألۀ 1401» اگر مسافر بعضى از خصوصيّات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن برگردد بايد شكسته بخواند، چنانچه به نيّت نماز چهار ركعتى مشغول نماز شود و پيش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد، بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته باشد، نماز او باطل است و در صورتى كه به مقدار يك ركعت نيز از وقت باقى مانده باشد، بايد نماز را به صورت شكسته بخواند و چنانچه به اندازۀ خواندن يك ركعت نيز وقت نداشته باشد، بايد قضاى آن را در خارج وقت به جا آورد.
«مسألۀ 1402» اگر مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند، به واسطۀ ندانستن مسأله به نيّت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود و در بين نماز مسأله را بفهمد، بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند و احتياط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز، دوباره آن نماز را چهار ركعتى بخواند.
«مسألۀ 1403» اگر مسافرى كه نماز نخوانده پيش از تمام شدن وقت به حدّ ترخّص وطن خود يا به جايى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند و كسى كه مسافر نيست، اگر در اوّل وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.
«مسألۀ 1404» اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا عشاء قضا شود، بايد آن را دو ركعتى قضا نمايد، اگرچه در غير سفر بخواهد قضاى آن را
ص: 259
بجا آورد و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از سه نماز قضا شود، بايد آن را چهار ركعتى قضا نمايد، اگرچه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 1405» كسى كه قسمتى از وقت نماز چهار ركعتى را در سفر و قسمتى از آن را در وطن مى باشد، چنانچه آن نماز قضا شود، اگر در آخر وقت در سفر بوده، بايد نماز را دو ركعتى قضا كند و اگر در وطن بوده، بايد آن را چهار ركعتى قضا كند.
«مسألۀ 1406» اگر در سفرى كه وظيفۀ او در آن سفر جمع بين نماز تمام و شكسته است، نماز ظهر، عصر يا عشاى او قضا شود، قضاى آن را بايد هم به صورت شكسته و هم به صورت تمام به جا آورد.
«مسألۀ 1407» اگر در يكى از چهار مكانى كه مسافر مى تواند نماز خود را در آن جا تمام يا شكسته بخواند و در مسألۀ 1390 بيان شد، نماز ظهر، عصر يا عشاى او قضا شود، چنانچه بخواهد در مكان ديگرى آن را قضا نمايد، بايد به صورت شكسته آن را به جا آورد؛ ولى اگر بخواهد در همان چهار محل قضاى آن نماز را به جا آورد، مى تواند آن را به صورت شكسته يا تمام بخواند.
«مسألۀ 1408» مستحب است انسان بعد از هر نمازى كه مى خواند سى مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا إِلهَ إِلَّا اللّهُ وَاللّهُ أَكْبَرُ»، ولى اين ذكر در تعقيب نمازهايى كه مسافر به صورت شكسته مى خواند بيشتر سفارش شده است، بلكه بهتر است مسافر بعد از اين نمازها شصت مرتبه اين ذكر را بگويد.
«مسألۀ 1409» كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده، بايد قضاى آن را بجا آورد، اگرچه در تمام وقت نماز خواب مانده يا به واسطۀ مستى نماز نخوانده باشد.
«مسألۀ 1410» نمازهاى واجب شبانه روزى كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارند، همچنين نمازهاى واجبى كه از انسان در حال كفر يا جنون يا بى هوشى كه به اختيار خود نبوده ترك شده - در صورتى كه كفر يا جنون يا بى هوشى در همۀ وقت نماز
ص: 260
بوده باشد - قضا ندارند، ولى اگر در وقت نماز، مسلمان يا عاقل شود يا به هوش آيد و يا پاك گردد، بايد نماز خود را بجا آورد، هر چند تنها به مقدار يك ركعت از وقت باقى مانده باشد.
«مسألۀ 1411» اگر در مقدارى از وقت نماز عذر داشته باشد و نتواند نماز بخواند، ولى در بخشى از وقت، به مقدار خواندن نماز (پس از انجام دادن مقدمات آن) وقت داشته باشد و نماز را بجا نياورد، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 1412» اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى كه خوانده باطل بوده، بايد قضاى آن را بخواند.
«مسألۀ 1413» كسى كه نماز قضا دارد، نبايد در خواندن آن كوتاهى كند، ولى واجب نيست فوراً آن را بجا آورد.
«مسألۀ 1414» كسى كه نماز قضا دارد مى تواند نماز مستحبّى بخواند.
«مسألۀ 1415» اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضايى دارد يا نمازهايى كه خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطاً قضاى آن را بجا آورد.
«مسألۀ 1416» در بجا آوردن قضاى نمازهاى واجب شبانه روزى مراعات ترتيب لازم نيست، مگر در قضاى نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء از يك روز؛ بنابر اين كسى كه مثلاً يك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر را نخوانده، لازم نيست اوّل نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد.
«مسألۀ 1417» اگر بخواهد قضاى چند نماز غير از نمازهاى شبانه روزى مانند نماز آيات را بخواند يا مثلاً بخواهد قضاى يك نماز شبانه روزى و چند نماز غير آن را بخواند، لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد.
«مسألۀ 1418» اگر كسى نداند كدام يك از نمازهايى كه از او قضا شده مقدم بوده، لازم نيست به نحوى بخواند كه ترتيب حاصل شود بلكه مى تواند هر يك را مقدّم بدارد.
«مسألۀ 1419» اگر كسى كه نمازهايى از او قضا شده بداند كدام يك جلوتر قضا شده، احتياط مستحب آن است كه به ترتيب قضا كند و آنچه اوّل قضا شده را اوّل و دومى را
ص: 261
بعد و به همين نحو بخواند.
«مسألۀ 1420» كسى كه چند نماز از او قضا شده و شمارۀ آنها را نمى داند، مثلاً نمى داند چهار نماز بوده يا پنج نماز، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافى است و همچنين اگر شمارۀ آنها را مى دانسته و فراموش كرده، اگر مقدار كمتر را بخواند كفايت مى كند.
«مسألۀ 1421» كسى كه نماز قضايى از روزهاى پيش دارد، مى تواند قبل از خواندن نمازى كه قضا شده نماز ادا بخواند و لازم نيست نماز قضا را مقدم بدارد، ولى اگر نماز قضا از همان روز باشد - مثل اين كه نماز صبح او قضا شده و بخواهد نماز ظهر بخواند - و وقت نيز براى خواندن آن داشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز قضا را پيش از نماز ادا بخواند و اگر سهواً مشغول نماز ادا شده باشد، چنانچه قبل از گذشتن از محل عدول متوجّه شود، بنابر احتياط واجب بايد نيّت خود را به نماز قضا برگرداند و آن را بخواند.
«مسألۀ 1422» كسى كه مى داند يك نماز چهار ركعتى نخوانده و نمى داند نماز ظهر است يا عصر يا عشاء، اگر به نيّت قضاى نمازى كه نخوانده يك نماز چهار ركعتى بخواند، كافى است و در بلند يا آهسته خواندن اين نماز مخيّر است.
«مسألۀ 1423» كسى كه نماز قضا به عهده دارد و نمى تواند نمازهاى خود را به طور كامل و با رعايت همۀ شرايط آن بخواند، اگر بداند و يا گمان داشته باشد كه در مدت كوتاهى عذر او برطرف خواهد شد، بايد انجام نماز قضا را تا برطرف شدن عذر به تأخير اندازد، وگرنه مى تواند در حال عذر نمازهاى قضاى خود را بجا آورد و اگر بعد از آن عذر او برطرف شد، لازم نيست آنها را اعاده نمايد.
«مسألۀ 1424» تا انسان زنده است، اگرچه از خواندن نمازهاى قضاى خود عاجز باشد، ديگرى نمى تواند نمازهاى او را قضا كند.
«مسألۀ 1425» نماز قضا را با جماعت مى شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا - به شرط اين كه نماز قضاى امام يقينى باشد نه احتياطى - و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند؛ مثلاً اگر نماز قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1426» كسى كه هنگام نماز، آب براى وضو يا غسل ندارد و چيزى هم كه
ص: 262
تيمّم بر آن صحيح است در اختيارش نيست، بايد پس از وقت هرگاه توانست وضو يا غسل يا تيمّم كند و آن را قضا نمايد و احتياط واجب آن است كه در وقت نيز آن نماز را بدون طهارت به جا آورد.
«مسألۀ 1427» كسى كه تا نصف شب خواب مانده و نماز عشاى او قضا شده، مستحب است علاوه بر قضاى نماز، فرداى آن روز را نيز روزه بگيرد و در صورتى كه بيدار بوده و در اثر فراموشى يا به علّت ديگر نماز عشاى او قضا شده باشد، اين حكم جارى نمى شود و فقط قضاى نماز كفايت مى كند.
«مسألۀ 1428» مستحب است بچّۀ مميّز (يعنى بچّه اى كه خوب و بد را مى فهمد) را به نماز خواندن و عبادت هاى ديگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را با رعايت اعتدال و بدون اين كه باعث انزجار وى گردند، به قضاى نمازها نيز وادار نمايند.
«مسألۀ 1429» اگر پدر نماز خود را بجا نياورده باشد، چنانچه از روى نافرمانى ترك نكرده باشد و مى توانسته قضا كند، بر پسر بزرگ تر واجب است كه بعد از مرگ او قضاى نمازهايش را بجا آورد يا براى آنها اجير بگيرد، بلكه اگر از روى نافرمانى نيز ترك كرده باشد، واجب است به همين نحو عمل كند، مگر اين كه از روى عناد و انكار ترك كرده باشد و يا اين كه در مدت نسبتاً زيادى نماز را به جهت كوتاهى و سستى نخوانده باشد و نيز روزه اى را كه در سفر نگرفته - اگرچه نمى توانسته آن را قضا كند - واجب است كه پسر بزرگ تر قضا نمايد يا براى انجام دادن آن اجير بگيرد و اگر پدر به جهت عذر ديگر (مثل مريضى) روزه نگرفته باشد، چنانچه در حال حيات مى توانسته آن را قضا كند و قضا نكرده، پسر بزرگ تر بايد قضاى آن را به جا آورد، و گرنه قضاى آن بر او واجب نيست.
«مسألۀ 1430» منظور از پسر بزرگ، بزرگ ترين پسر در حال مرگ پدر است و اگر كسى در حال مرگ، پسر نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بزرگ ترين مرد كه در نزديك ترين طبقۀ ارث به او قرار دارد، بايد قضاى نمازهاى او را بجا آورد.
ص: 263
«مسألۀ 1431» اگر پدر بعد از داخل شدن وقت نماز و گذشتن مقدارى از آن كه مى توانسته در آن مدّت نماز بخواند بميرد، بر پسر بزرگ تر لازم است آن نماز را بدون نيّت ادا و قضا و به قصد ما فى الذمّه از طرف پدر بجا آورد.
«مسألۀ 1432» اگر پسر بزرگ تر براى انجام قضاى نماز و روزۀ پدر شخصى را اجير كند، اجير بايد نماز و روزه را به نيابت از ميّت بجا آورد نه به نيابت از پسر.
«مسألۀ 1433» اگر پسر بزرگ تر شك داشته باشد كه پدر نماز و روزۀ قضا داشته يا نه، چيزى بر او واجب نيست.
«مسألۀ 1434» اگر پسر بزرگ تر بداند كه پدر او نماز قضا داشته و شك كند كه بجا آورده يا نه، بايد آنها را قضا نمايد.
«مسألۀ 1435» اگر معلوم نباشد پسر بزرگ تر كدام است، قضاى نماز و روزۀ پدر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست؛ ولى احتياط مستحب آن است كه نماز و روزۀ او را بين خود قسمت كنند يا براى انجام آنها قرعه بزنند.
«مسألۀ 1436» كسى كه قضاى نماز پدر به عهدۀ اوست، لازم نيست فوراً آنها را بجا آورد، اگرچه بهتر است به تأخير نيندازد.
«مسألۀ 1437» اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه براى نماز و روزۀ او اجير بگيرند، بعد از آن كه اجير نماز و روزۀ او را به نحو صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگ تر چيزى واجب نيست.
«مسألۀ 1438» اگر پسر بزرگ تر بخواهد قضاى نماز پدر را بخواند، بايد در اجزا و شرايط نماز و احكام شك و سهو، بر طبق تكليف خود عمل كند.
«مسألۀ 1439» كسى كه خودش نماز و روزۀ قضا دارد، اگر نماز و روزۀ پدر هم بر او واجب شود، هر كدام را اوّل بجا آورد صحيح است.
«مسألۀ 1440» پسرى كه مكلّف نشده ولى خوب و بد را تشخيص مى دهد و نماز و روزۀ خود را به نحو صحيح به جا مى آورد، مى تواند قضاى نماز و روزۀ پدر خود را بجا آورد.
«مسألۀ 1441» اگر پسر بزرگ تر پيش از آن كه نماز و روزۀ پدر را قضا كند بميرد، بر پسر دوم چيزى واجب نيست، مگر اين كه قبل از گذشتن زمانى كه در آن مدّت
ص: 264
مى توانسته قضاى نماز و روزه را به جا آورد، بميرد كه در اين صورت بر پسر بزرگ تر بعدى واجب است همان مقدار از نماز و روزه پدر را كه پسر اول وقت قضا كردن آنها را نداشته، قضا نمايد.
«مسألۀ 1442» قضاى نماز و روزۀ مادر بر پسر بزرگ تر واجب نيست، اگرچه بهتر است آنها را بجا آورد.
«مسألۀ 1443» بعد از مرگِ انسان، مى توان براى نماز و عبادت هاى ديگر او كه در زندگى بجا نياورده، شخص ديگرى را نايب گرفت، يعنى به او مزد داد تا آنها را به نيابت از ميّت بجا آورد و اگر كسى بدون مزد نيز آنها را انجام دهد، صحيح است.
«مسألۀ 1444» انسان مى تواند براى بعضى از كارهاى مستحبّى، مثل حج، عمره، طواف از طرف كسى كه در مكه نيست، قرائت قرآن، زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام و توابع آن مثل نماز زيارت، از طرف زندگان اجير شود و ظاهراً نيابت تبرّعى (مجانى) در جميع مستحبات از طرف افراد زنده اگر به قصد رجا باشد اشكال ندارد؛ اما صحّت اجير شدن براى غير از مثل مستحبات ذكر شده، محلّ تأمّل است و نيز انسان مى تواند كار مستحبّى را انجام دهد و ثواب آن را به مردگان يا زندگان هديه نمايد.
«مسألۀ 1445» كسى كه براى نماز قضاى ميّت اجير شده، بايد يا مجتهد باشد يا مسائل مورد ابتلاى نماز را از روى تقليد به نحو صحيح بداند.
«مسألۀ 1446» اجير بايد هنگام نيّت، ميّت را معيّن نمايد، ولى لازم نيست اسم او را بداند؛ پس اگر نيّت كند: «از طرف كسى نماز مى خوانم كه براى او اجير شده ام» كافى است.
«مسألۀ 1447» اجير بايد خود را به جاى ميّت فرض كند و عبادت هاى او را قضا نمايد و يا اين كه عمل خود را به منزلۀ عمل او قرار دهد و اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را به او هديه كند، كافى نيست.
«مسألۀ 1448» بايد كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند كه نماز را بجا مى آورد
ص: 265
و لازم نيست اطمينان داشته باشند كه به صورت صحيح انجام داده است، بلكه اگر علم به بطلان عمل او نداشته باشند، كافى است.
«مسألۀ 1449» اگر كسى كه ديگرى را براى نمازهاى ميّت اجير كرده، بفهمد كه اجير عمل را بجا نياورده يا باطل انجام داده، بايد دوباره اجير بگيرد.
«مسألۀ 1450» هرگاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه، اگر اجير بگويد:
«انجام داده ام»، انجام دادن مجدّد لازم نيست و همچنين اگر شك كند كه عمل او صحيح بوده يا نه، گرفتن اجير لازم نيست.
«مسألۀ 1451» بنابر احتياط واجب نمى توان كسى را كه عذرى دارد - مثلاً نشسته و يا با تيمّم و يا با وضوى جبيره اى نماز مى خواند - براى نمازهاى ميّت اجير كرد.
«مسألۀ 1452» مرد براى زن و زن براى مرد مى تواند اجير شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز، بايد به تكليف خود عمل نمايد.
«مسألۀ 1453» كسى كه براى نماز اجير شده، بايد طبق وظيفۀ خود عمل كند، ولى اگر كيفيّت مخصوصى براى خواندن نماز شرط شده باشد و به نظر اجير آن كيفيّت موجب بطلان نماز نباشد، بايد بر طبق آن عمل كند.
«مسألۀ 1454» اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبّات آن بخواند، بايد مقدارى از مستحبّات نماز را كه معمول است بجا آورد.
«مسألۀ 1455» لازم نيست قضاى نمازهاى ميّت به ترتيب خوانده شود، مگر نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاى قضا شده از يك روز.
«مسألۀ 1456» اگر بخواهند براى ميّت چند نفر را اجير كنند كه نماز بخوانند، لازم نيست براى آنها وقت مرتّب معيّن كنند كه با هم شروع در عمل نكنند، مگر در مورد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاى قضا شده از يك روز.
«مسألۀ 1457» اگر كسى اجير شود كه مثلاً در مدت يك سال نمازهاى ميّت را بخواند، ولى پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براى نمازهايى كه مى دانند بجا نياورده، شخص ديگرى را اجير نمايند، بلكه براى نمازهايى هم كه احتمال مى دهند بجا نياورده،
ص: 266
بنابر احتياط واجب بايد اجير بگيرند.
«مسألۀ 1458» اگر كسى كه براى نمازهاى ميّت اجير كرده اند پيش از تمام كردن نمازها بميرد و اجرت همۀ آنها را گرفته باشد، چنانچه قيد شده باشد كه تمام نمازها را خودش بخواند و مدّتى كه مى توانسته در خلال آن، عمل را انجام دهد نگذشته باشد، اجاره باطل است و در غير اين صورت موجر از خيار فسخ برخوردار است، يعنى مى تواند اجاره را فسخ كند و پولى را كه داده پس بگيرد يا از ورثۀ اجير بخواهد كه از مال او براى انجام دادن آن نمازها اجير بگيرند، ولى اگر اجير مال نداشته باشد، بر ورثۀ او چيزى واجب نيست.
«مسألۀ 1459» اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميّت بميرد و خودش نيز نماز قضا داشته باشد، بايد از مال او براى نمازهايى كه اجير بوده، شخص ديگرى را اجير نمايند و اگر چيزى زياد آمد، در صورتى كه وصيّت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند، براى تمام نمازهاى او اجير بگيرند و اگر اجازه ندهند، ثلث آن را به مصرف نماز خود او برسانند.
«مسألۀ 1460» مستحب است نمازهاى واجب شبانه روزى و نماز ميّت و نماز آيات را به جماعت بخوانند و در نمازهاى شبانه روزى به ويژه نمازهاى صبح، مغرب و عشاء مخصوصاً براى همسايۀ مسجد و كسى كه صداى اذان را مى شنود، بيشتر سفارش شده است.
«مسألۀ 1461» در روايتى وارد شده است كه اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز را دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعتى ثواب ششصد نماز را دارد و هر چه بيشتر شوند، ثواب نمازشان بيشتر مى شود تا به ده نفر برسند و عدّۀ آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركّب و درختها قلم و جنّ و انس و ملائكه نويسنده شوند، نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند(1).
ص: 267
«مسألۀ 1462» حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنايى جايز نيست و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
«مسألۀ 1463» مستحب است انسان كمى صبر كند تا نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت در وقت فضيلت از نماز اوّل وقتى كه فرادى (يعنى تنها) خوانده شود، بهتر است و نيز نماز جماعتى كه مختصر بخوانند، از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر مى باشد.
«مسألۀ 1464» وقتى كه جماعت بر پا مى شود، مستحب است كسى كه نماز خود را فرادى خوانده، دوباره با جماعت بخواند و اگر بفهمد كه نماز اوّل او باطل بوده، نماز دوم او كافى است.
«مسألۀ 1465» كسى كه نماز را به جماعت خوانده، چه در آن نماز امام بوده باشد و چه مأموم، مستحبّ است همان نماز را دوباره به عنوان امام جماعت بخواند، ولى اگر بخواهد به عنوان مأموم دوباره در جماعت شركت كند، بايد به قصد رجاء نماز را بخواند.
«مسألۀ 1466» كسى كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مى شود، اگر وسواس او به حدّى باشد كه نماز را باطل كند، بايد نماز را با جماعت بخواند.
«مسألۀ 1467» اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند، چون مخالفت با امر آنان موجب ناراحتى و اذيت آنان مى شود، بايد نماز را به جماعت بخواند.
«مسألۀ 1468» نماز عيد فطر و قربان و همچنين نماز استسقاء - كه براى آمدن باران مى خوانند - را در زمان غيبت امام عليه السلام مى شود با جماعت خواند، امّا نمازهاى مستحبّى را نمى شود با جماعت خواند.
«مسألۀ 1469» هنگامى كه امام جماعت، نماز واجب شبانه روزى را مى خواند، هر يك از نمازهاى واجب شبانه روزى را مى توان به او اقتدا كرد، ولى اگر امام جماعت نماز خود را احتياطاً دوباره بخواند، فقط در صورتى كه احتياط مأموم با احتياط امام از يك جهت باشد - به نحوى كه اگر نماز امام درست بوده، نماز مأموم نيز صحيح بوده
ص: 268
است و اگر نماز امام اشكال داشته، نماز مأموم نيز داراى اشكال بوده است - مى تواند به او اقتدا كند.
«مسألۀ 1470» اگر امام جماعت قضاى نماز واجب روزانۀ خود را بخواند، مى توان به او اقتدا كرد، ولى اگر نماز خود را احتياطاً قضا كند يا قضاى احتياطى نماز شخص ديگرى را بخواند، اگرچه براى آن پول نگرفته باشد، اقتداى به او اشكال دارد؛ ولى اگر انسان بداند كه از شخصى كه امام جماعت براى او نماز قضا مى خواند نماز فوت شده است، اقتداى به امام جماعت اشكال ندارد.
«مسألۀ 1471» اگر انسان نداند نمازى كه شخصى مى خواند نماز واجب شبانه روزى است يا نماز مستحب، نمى تواند به او اقتدا كند.
«مسألۀ 1472» اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه در آن حال با قصد اقتدا مشغول انجام وظيفۀ مأموم باشد، نماز او به جماعت صحيح است، وگرنه بايد نماز را به نيّت فرادى تمام نمايد.
«مسألۀ 1473» انسان در بين نماز جماعت مى تواند نيّت فرادى كند؛ ولى چنانچه از اول قصد او اين باشد كه در وسط نماز، نيّت فرادى كند، بنابر احتياط واجب نمى تواند نماز را به جماعت اقتدا كند.
«مسألۀ 1474» اگر مأموم در اثناء حمد يا سورۀ امام نيّت فرادى كند، بايد حمد و سوره را به قصد قربت مطلقه بخواند، بلكه بنابر احتياط اگر بعد از حمد و سوره و قبل از رفتن به ركوع نيز نيت فرادى كند، بايد حمد و سوره را به قصد قربت مطلقه بخواند.
«مسألۀ 1475» اگر در بين نماز جماعت نيّت فرادى نمايد، بنابر احتياط واجب نمى تواند دوباره نيّت جماعت كند؛ ولى اگر مردّد شود كه نيّت فرادى كند يا نه و بعد تصميم بگيرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1476» اگر شك كند كه نيّت فرادى كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نيّت فرادى نكرده است.
«مسألۀ 1477» اگر هنگامى كه امام در ركوع است، اقتدا كند و به ركوع امام برسد،
ص: 269
اگرچه ذكر امام تمام شده باشد، نماز او به نحو جماعت صحيح است و يك ركعت حساب مى شود؛ امّا اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد، نماز او فرادى مى شود.
«مسألۀ 1478» اگر هنگامى كه امام در ركوع است، اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه، نماز او فرادى مى شود.
«مسألۀ 1479» اگر هنگامى كه امام در ركوع است، اقتدا كند و پيش از آن كه به اندازۀ ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، احتياط مستحب آن است كه در صورت امكان در حالت ايستاده صبر كند تا امام براى ركعت بعد برخيزد و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند؛ ولى اگر برخاستن امام به قدرى طول بكشد كه نگويند اين شخص نماز جماعت مى خواند، بايد نيّت فرادى نمايد.
«مسألۀ 1480» اگر از اوّل نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آن كه به ركوع رود امام سر از ركوع بردارد، بنابر احتياط واجب بايد نيت فرادى نموده و نماز را تمام كند.
«مسألۀ 1481» اگر هنگامى برسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيّت و گفتن تكبيرة الاحرام بنشيند و تشهّد را به قصد قربت مطلقه و به تبعيّت از امام بخواند، ولى سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد و بدون آن كه دوباره نيّت كند و تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.
«مسألۀ 1482» هنگامى كه مأموم نيّت مى كند، بايد امام را معيّن نمايد، ولى دانستن اسم او لازم نيست؛ مثلاً اگر نيّت كند: «به امام حاضر اقتدا مى كنم»، نماز او صحيح است.
* شرط اوّل: نبودن مانع بين امام و مأموم.
«مسألۀ 1483» در نماز جماعت نبايد بين مأموم و امام و همچنين بين انسان و مأموم ديگرى كه انسان به واسطۀ او به امام متّصل شده است، مانعى كه پشت آن ديده نمى شود فاصله باشد؛ بلكه چنانچه مانعى مثل شيشه كه پشت آن ديده مى شود نيز وجود
ص: 270
داشته باشد، نماز جماعت صحيح نيست؛ ولى اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و مأموم ديگرى كه مرد است و زن به واسطۀ او به امام متّصل شده است، پرده و مانند آن باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1484» اگر بر روى چيزى كه مانع از اتصال در صفوف جماعت است سوراخ هايى ايجاد كنند نيز اتصال در جماعت برقرار نمى شود و نماز افرادى كه به واسطۀ اين مانع از جماعت جدا شده اند، به جماعت صحيح نيست.
«مسألۀ 1485» اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم و امام يا بين مأموم و كسى كه مأموم به واسطۀ او متّصل به امام است، چيزى كه مانع از اتصال صفوف مى شود ايجاد شود، نماز او فرادى مى شود و بايد به وظيفۀ فرادى عمل كند.
«مسألۀ 1486» اگر امام در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتدا نكرده باشد، كسانى كه دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطۀ ديوار محراب امام را نمى بينند، نمى توانند اقتدا كنند، بلكه اگر كسى هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن كسانى كه دو طرف او ايستاده اند و به واسطۀ ديوار محراب امام را نمى بينند، خالى از اشكال نيست.
«مسألۀ 1487» اگر كسانى كه دو طرف صف ايستاده اند، به واسطۀ طولانى بودن صف اوّل امام را نبينند، مى توانند اقتدا كنند و نيز اگر به واسطۀ طولانى بودن يكى از صف هاى ديگر، كسانى كه دو طرف آن ايستاده اند صف جلوى خود را نبينند، مى توانند اقتدا نمايند.
«مسألۀ 1488» اگر صف هاى جماعت تا در مسجد برسند، نماز كسى كه مقابل در پشت صف ايستاده صحيح است و نيز نماز كسانى كه پشت سر او اقتدا مى كنند صحيح مى باشد، ولى نماز كسانى كه دو طرف او ايستاده اند و به سبب وجود ديوار، او را نمى بينند، خالى از اشكال نيست.
«مسألۀ 1489» اگر كسى كه پشت ستون ايستاده از طرف راست يا چپ به واسطۀ مأموم ديگر به امام متّصل نباشد، نمى تواند اقتدا كند، ولى اگر از دو طرف متّصل باشد، چنانچه از صف جلو كسى را ببيند، جماعت او صحيح است، وگرنه نماز او به جماعت
ص: 271
خالى از اشكال نيست.
* شرط دوم: بلندتر نبودن مكان امام از مكان مأموم.
«مسألۀ 1490» جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلندتر نباشد، ولى اگر مكان امام مقدار كمى بلندتر باشد، اشكال ندارد و نيز اگر زمين سراشيب باشد و امام در طرفى كه بلندتر است بايستد، در صورتى كه سراشيبى آن به قدرى كم باشد كه به آن «زمين مسطّح» بگويند، مانعى ندارد.
«مسألۀ 1491» اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد، اشكال ندارد، مگر آن كه بلندى به مقدارى باشد كه عرفاً يك جماعت به حساب نيايند.
* شرط سوم: نبودن فاصلۀ زياد بين امام و مأموم و بين مأمومين.
«مسألۀ 1492» بنابر احتياط واجب بايد بين جاى سجدۀ مأموم و جاى ايستادن امام و نيز بين محل سجدۀ مأموم و محل ايستادن مأموم صف جلو بيشتر از يك گام معمولى فاصله نباشد و احتياط مستحب آن است كه جاى سجدۀ مأموم با جاى كسى كه جلوى او ايستاده، هيچ فاصله نداشته باشد.
«مسألۀ 1493» اگر مأموم به واسطۀ كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده به امام متّصل باشد و از طرف جلو به امام متّصل نباشد، چنانچه كمتر از يك گام بزرگ با مأموم طرف راست يا چپ خود فاصله داشته باشند، نماز او صحيح است، ولى اگر بيشتر از يك قدم بزرگ فاصله پيدا شود، نماز او فرادى مى شود.
«مسألۀ 1494» اگر نماز همۀ كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود يا همه نيّت فرادى نمايند، نماز صف هاى بعد به نحو جماعت صحيح نمى باشد، مگر آن كه كسانى كه نمازشان تمام شده، بلافاصله به همان جماعت اقتدا كنند.
«مسألۀ 1495» اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند، بچّه اى فاصله شود، هرچند نماز او صحيح نباشد، مى توانند اقتدا كنند و فاصله يك بچّه ضرر نمى زند.
«مسألۀ 1496» اگر بعد از تكبير امام، صف جلو آمادۀ نماز شده و تكبير گفتن آنان نزديك باشد، كسى كه در صف بعد ايستاده، مى تواند تكبير بگويد.
ص: 272
«مسألۀ 1497» اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است، نمى تواند اقتدا كند، ولى اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مى تواند اقتدا نمايد.
«مسألۀ 1498» هرگاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگرچه خود امام متوجّه نباشد، نمى تواند به او اقتدا كند.
«مسألۀ 1499» اگر مأموم در صحّت قرائت امام جماعت شك كند، در صورتى كه شك او به گونه اى باشد كه بتواند حمل بر صحّت نمايد، مى تواند به او اقتدا كند.
* شرط چهارم: جلوتر نبودن مأموم از امام.
«مسألۀ 1500» مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد و به احتياط واجب بايد كمى عقب تر از امام بايستد؛ ولى اگر مأموم فقط يك مرد باشد، بنابر احتياط واجب بايد در سمت راست امام بايستد و مى تواند مساوى با امام بايستد و چنانچه قدّ مأموم بلندتر از امام باشد و در ركوع و سجود سر او جلوتر از امام باشد، اشكالى ندارد.
«مسألۀ 1501» مأموم بايد غير از حمد و سوره، همه ذكرهاى نماز را خودش بخواند، ولى اگر ركعت اوّل يا دوم مأموم ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و سوره را بخواند.
«مسألۀ 1502» اگر مأموم در ركعت اوّل و دوم نماز صبح، مغرب و عشاء صداى حمد و سورۀ امام را بشنود، نبايد حمد و سوره را بخواند و بنابر احتياط واجب بايد به قرائت امام گوش دهد، بلكه اگر كلمات امام را تشخيص ندهد نيز احتياطاً حكم همين است و اگر صداى امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره را بخواند، ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1503» اگر مأموم بعضى از كلمات حمد و سورۀ امام را بشنود، احتياط واجب آن است كه حمد و سوره را نخواند.
«مسألۀ 1504» اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند يا گمان كند صدايى كه
ص: 273
مى شنود صداى امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1505» اگر شك كند كه صداى امام را مى شنود يا نه يا صدايى بشنود و نداند صداى امام است يا صداى شخص ديگر، مى تواند به قصد قربت مطلقه حمد و سوره را بخواند، اگرچه بهتر است آن را نخواند.
«مسألۀ 1506» بنابر احتياط واجب مأموم نبايد در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر، حمد و سوره را به عنوان جزء واجب نماز بخواند، ولى خواندن حمد و سوره به قصد قربت مطلقه اشكال ندارد و اگر حمد و سوره نخواند، مستحب است به جاى آن ذكر بگويد.
«مسألۀ 1507» مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد، بلكه احتياط واجب آن است كه تا تكبير امام تمام نشده، تكبير نگويد.
«مسألۀ 1508» اگر مأموم پيش از امام عمداً نيز سلام دهد، نماز او صحيح است؛ ولى احتياط مستحب آن است كه اگر سلام امام را مى شنود، پيش از امام سلام ندهد.
«مسألۀ 1509» اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرام، ذكرهاى ديگر نماز را پيش از امام بگويد، اشكال ندارد؛ ولى اگر آنها را بشنود يا بداند امام چه هنگام ذكرهاى نماز را مى گويد، احتياط مستحب آن است كه پيش از امام نگويد.
«مسألۀ 1510» مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مى شود، اعمال ديگر آن مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد و اگر عمداً پيش از امام عملى را انجام دهد، نماز او فرادى مى شود؛ اما اگر در حال قرائت امام عمداً به ركوع رود، نمازش باطل مى شود و اگر عمداً عملى را مدت زيادى پس از امام انجام دهد و يا اين كه در يك ركن عمداً امام را درك نكند - مثل اين كه امام سر از ركوع بردارد و مأموم هنوز به ركوع نرفته باشد - نماز او فرادى مى شود، بلكه اگر سهواً نيز امام را در يك ركن درك نكند، بنابر احتياط نمازش فرادى مى شود.
«مسألۀ 1511» اگر سهواً پيش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در ركوع باشد، بايد به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن ركوع كه ركن
ص: 274
است، نماز را باطل نمى كند و اگر برنگردد، نماز او فرادى مى شود و اگر به ركوع برگردد و پيش از آن كه به ركوع برسد امام سر بردارد، نماز او صحيح است هرچند احتياط مستحب آن است كه نماز را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1512» اگر سهواً سر بردارد و ببيند امام در سجده است، بايد به سجده برگردد و چنانچه برنگردد، نمازش فرادى مى شود و چنانچه در هر دو سجده اين اتّفاق بيفتد و برگردد، براى زياد شدن دو سجده كه ركن است، نماز باطل نمى شود.
«مسألۀ 1513» اگر كسى سهواً پيش از امام سر از سجده بردارد و دوباره به سجده برود، چنانچه امام قبل از رسيدن او به سجده سر بردارد، نماز او صحيح است؛ ولى اگر در هر دو سجده اين اتّفاق بيفتد، احتياط مستحب اين است كه نماز را تمام كند و سپس آن را دوباره بخواند.
«مسألۀ 1514» اگر سهواً سر از ركوع يا سجده بردارد و سهواً يا به گمان اين كه به امام نمى رسد به ركوع يا سجده نرود، نماز او به جماعت صحيح است.
«مسألۀ 1515» اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است، چنانچه به گمان اين كه سجدۀ اوّل امام است و به قصد اين كه با امام سجده كند، به سجده برود و بفهمد سجدۀ دوم امام بوده و يا به گمان اين كه سجدۀ دوم امام است به سجده برود و بفهمد سجدۀ اوّل امام بوده، احتياط واجب آن است كه نماز را تمام كرده و دوباره آن را بخواند.
«مسألۀ 1516» اگر سهواً پيش از امام به ركوع برود، بايد سر بردارد و با امام به ركوع برود و نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1517» اگر سهواً پيش از امام به ركوع برود و به گونه اى باشد كه اگر برگردد به چيزى از قرائت امام نرسد، چنانچه برنگردد، نماز او فرادى مى شود؛ ولى اگر به گونه اى باشد كه با برگشتن مقدارى از قرائت امام را درك كند، چنانچه برنگردد نمازش باطل است.
«مسألۀ 1518» اگر پيش از امام به سجده برود، واجب است كه سر بردارد و با امام به سجده رود و نماز او صحيح است و اگر عمداً سر بر نداشت، نماز او فرادى مى شود.
«مسألۀ 1519» اگر قبل از امام به ركوع يا سجده برود، در مواردى كه لازم است
ص: 275
برگردد - و در مسائل قبل گفته شد - بنابر احتياط بايد قبل از سر برداشتن ذكر ركوع يا سجده را حتى به مقدار يك «سبحان اللّه» بگويد و اگر با گفتن يك «سبحان اللّه» نيز به امام نمى رسد، مى تواند ذكر نگويد و از امام متابعت نمايد و يا نيّت فرادى كند و ذكر بگويد و نماز را تمام كند.
«مسألۀ 1520» اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند يا در ركعتى كه تشهّد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهّد شود، مأموم نبايد قنوت و تشهّد را بخواند، ولى نمى تواند پيش از امام به ركوع رود يا پيش از ايستادن امام بايستد، بلكه بايد صبر كند تا قنوت يا تشهّد امام تمام شود و بقيّۀ نماز را با او بخواند.
«مسألۀ 1521» اگر مأموم در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهّد را با امام مى خواند و احتياط آن است كه هنگام خواندن تشهّد، انگشتان دست و سينۀ پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند و بايد بعد از تشهّد با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت نداشته باشد، حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند و اگر با خواندن حمد به ركوع امام نرسد، بنابر احتياط بايد نيّت فرادى كند و نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1522» اگر هنگامى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است اقتدا كند، بايد در ركعت دوم نماز خود كه ركعت سوم امام است، بعد از دو سجده بنشيند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و قبل از ركوع خود را به امام برساند و تسبيحات اربعه را بگويد و در ركوع نيز خود را به امام برساند و اگر قبل از ركوع يا در ركوع به امام نرسد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را فرادى تمام كند.
«مسألۀ 1523» اگر امام در حال قيام ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمى رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود و بعد اقتدا نمايد.
«مسألۀ 1524» اگر در حال قيام ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت نداشته باشد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند و اگر در ركوع به امام نرسد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را فرادى تمام كند.
ص: 276
«مسألۀ 1525» كسى كه مى داند اگر سوره را بخواند در ركوع به امام نمى رسد، بايد سوره را نخواند و اگر بخواند و در ركوع به امام نرسد، نماز او به صورت فرادى صحيح است.
«مسألۀ 1526» كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد به ركوع امام مى رسد، احتياط واجب آن است كه سوره را شروع كند يا اگر شروع كرده تمام نمايد.
«مسألۀ 1527» كسى كه اطمينان دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام مى رسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد، بنابر احتياط واجب نماز او فرادى مى شود.
«مسألۀ 1528» اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است، مى تواند اقتدا كند، ولى بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر بعد بفهمد كه امام در ركعت اوّل يا دوم بوده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1529» اگر به گمان اين كه امام در ركعت اوّل يا دوم است حمد و سوره را نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است؛ ولى اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت نداشته باشد، فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند.
«مسألۀ 1530» اگر به گمان اين كه امام در ركعت سوم يا چهارم است، حمد و سوره را بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اوّل يا دوم بوده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 1531» اگر هنگامى كه مشغول نماز مستحبّى است جماعت بر پا شود، چنانچه اطمينان نداشته باشد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت مى رسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود، بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به ركعت اوّل مى رسد، مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.
«مسألۀ 1532» اگر هنگامى كه مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است جماعت برپا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان نداشته باشد كه اگر نماز را تمام
ص: 277
كند به جماعت مى رسد، مستحب است به نيّت نماز مستحبّى نماز را دو ركعتى تمام كند و خود را به جماعت برساند.
«مسألۀ 1533» اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهّد يا سلام اوّل باشد، لازم نيست نيّت فرادى كند.
«مسألۀ 1534» كسى كه در ركعت دوم به امام اقتدا كرده، مى تواند هنگامى كه امام تشهّد ركعت آخر را مى خواند، برخيزد و نماز را تمام كند و يا انگشتان دست و سينۀ پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد.
«مسألۀ 1535» اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده يا كافر بوده يا بدون وضو نماز خوانده، نماز جماعت او صحيح است.
«مسألۀ 1536» اگر پس از نماز معلوم شود كه امام ركنى را ترك كرده يا به واسطۀ فراموشى با بدن يا لباس نجس نماز خوانده، نماز مأموم صحيح است به شرط آنكه خللى در اركان نماز فرادى وارد نشده باشد، مثلاً به جهت متابعت از امام ركن زياد نكرده باشد.
«مسألۀ 1537» بنابر احتياط واجب اگر مأموم يك مرد باشد، بايد طرف راست امام بايستد و اگر چند مرد باشند، بايد پشت سر امام بايستند و اگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند، بايد مرد طرف راست امام و زنها پشت سر امام بايستند و اگر چند زن باشند، بايد پشت سر امام بايستند و اگر چند مرد و چند زن باشند، بايد مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بايستند و اگر يك زن باشد، مى تواند در پشت سر امام و يا طرف راست او به نحوى بايستد كه جاى سجده او مساوى با زانو يا محل ايستادن امام باشد.
«مسألۀ 1538» امام جماعت بايد عاقل، شيعۀ دوازده امامى، عادل و حلال زاده و بنابر احتياط بالغ باشد و نماز را به نحو صحيح بخواند و نيز اگر مأموم مرد باشد، امام او نيز بايد مرد باشد و احتياط واجب آن است كه امام زنان نيز مرد باشد و اقتدا كردن بچّۀ
ص: 278
ممّيز كه خوب و بد را مى فهمد به بچّۀ ممّيز ديگر بنابر احتياط صحيح نيست.
«مسألۀ 1539» عدالت امام جماعت از چند راه ثابت مى شود:
اوّل: انسان به عدالت امام جماعت وثوق و اطمينان پيدا كند و فرقى نمى كند كه اطمينان از چه راهى حاصل شود، به شرط اين كه انسان از افراد آشنا به مسائل باشد و از افرادى نباشد كه با كمترين چيز به امرى اطمينان كند.
دوم: شهادت دو مرد عادل به شرط آن كه دو مرد عادل ديگر برخلاف آن شهادت ندهند و حتّى اگر يك مرد عادل كه گفتۀ او موجب وثوق است، بر خلاف آن شهادت دهد، نمى توان به شهادت آنها اكتفا كرد.
سوم: حسن ظاهر امام جماعت كه از رفتار او در اجتماع حاصل مى شود.
«مسألۀ 1540» اگر شك كند امامى كه عادل مى دانسته به عدالت خود باقى است يا نه، مى تواند به او اقتدا نمايد.
«مسألۀ 1541» كسى كه ايستاده نماز مى خواند، نمى تواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند اقتدا كند و كسى كه نشسته نماز مى خواند، بنابر احتياط واجب نمى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد.
«مسألۀ 1542» كسى كه نشسته نماز مى خواند، مى تواند به كسى كه نشسته نماز مى خواند اقتدا كند و همچنين كسى كه خوابيده است، مى تواند به كسى كه نشسته نماز مى خواند اقتدا كند.
«مسألۀ 1543» اگر امام جماعت به واسطۀ عذرى با تيمّم يا با وضوى جبيره اى نماز بخواند، مى شود به او اقتدا كرد، ولى اگر به واسطۀ عذرى با لباس نجس نماز بخواند، بنابر احتياط واجب نبايد به او اقتدا كرد.
«مسألۀ 1544» اگر شخصى مرضى داشته باشد كه نتواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خوددارى كند، بنابر احتياط واجب نمى توان به او اقتدا كرد.
«مسألۀ 1545» بنابر احتياط واجب كسى كه بيمارى خوره يا پيسى دارد يا كسى كه حدّ شرعى خورده، نبايد امام جماعت شود.
ص: 279
«مسألۀ 1546» مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال و تقوا در صف اوّل بايستند.
«مسألۀ 1547» مستحب است صف هاى جماعت منظّم باشند و بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند، فاصله نباشد و شانۀ آنان در رديف يكديگر باشد.
«مسألۀ 1548» مستحب است بعد از گفتن «قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ»، مأمومين برخيزند.
«مسألۀ 1549» مستحب است امام جماعت، حال مأمومى را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند و نيز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طولانى نكند، مگر اين كه بداند همۀ كسانى كه به او اقتدا كرده اند، به اين عمل مايلند.
«مسألۀ 1550» مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهايى كه بلند مى خواند، صداى خود را به قدرى بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى نبايد بيش از اندازه صدا را بلند كند.
«مسألۀ 1551» اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مى خواهد اقتدا كند، مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد برخيزد، اگرچه بفهمد فرد ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.
«مسألۀ 1552» اگر در صف هاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بايستد.
«مسألۀ 1553» مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را به گونه اى بگويد كه امام بشنود.
«مسألۀ 1554» اقتدا نمودن مسافر به غير مسافر و يا غير مسافر به مسافر مكروه است.
«مسألۀ 1555» نماز آيات كه دستور آن بعداً گفته خواهد شد، به واسطۀ
ص: 280
چهار چيز واجب مى شود:
اوّل و دوم: گرفتن خورشيد و گرفتن ماه، اگرچه مقدار كمى از آنها گرفته شود و كسى هم از آن نترسد. سوم: زلزله، اگرچه كسى هم نترسد. چهارم: رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و هر پديدۀ آسمانى در صورتى كه بيشتر مردم از آن بترسند و بنابر احتياط واجب براى پديده هاى زمينى مانند رانش يا فرو رفتن زمين نيز در صورتى كه بيشتر مردم از آن بترسند، بايد نماز آيات بخوانند.
«مسألۀ 1556» اگر بيشتر از يك مورد از چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است اتّفاق بيفتد، انسان بايد براى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلاً اگر خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند.
«مسألۀ 1557» كسى كه چند نماز آيات بر او واجب است، اگر همۀ آنها براى يك چيز بر او واجب شده باشند، مثلاً سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها را نخوانده باشد، هنگامى كه قضاى آنها را مى خواند، لازم نيست معيّن كند كه براى كدام مرتبۀ آنها است، ولى اگر براى گرفتن خورشيد و ماه و زلزله يا براى دو تاى اينها نمازهايى بر او واجب شده باشد، بنابر احتياط واجب بايد هنگام نيّت ولو اجمالاً، معيّن كند نماز آياتى كه مى خواند براى كدام يك از آنهاست، ولى در غير از گرفتن خورشيد و ماه و زلزله، لازم نيست تعيين كند كه نماز آيات را به چه سببى مى خواند، اگرچه تعيين آن بهتر است.
«مسألۀ 1558» چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است، در هر محلّى اتّفاق بيفتند، فقط مردم همان محل بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاى ديگر حتى اگر مكان آنها به قدرى نزديك باشد كه با آن محل يكى حساب شود، نماز آيات واجب نيست.
«مسألۀ 1559» وقت نماز آيات در خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى از وقتى است كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مى كند و بنابر احتياط واجب، نبايد نماز آيات را به قدرى تأخير بيندازد كه خورشيد يا ماه شروع به باز شدن كند.
«مسألۀ 1560» اگر خواندن نماز آيات را به قدرى تأخير بيندازد كه خورشيد يا ماه شروع به باز شدن كند، بنابر احتياط واجب نبايد نيّت ادا و قضا كند، ولى اگر بعد از باز
ص: 281
شدن تمام آن نماز بخواند، بايد نيّت قضا نمايد.
«مسألۀ 1561» اگر خواندن نماز آيات را به قدرى تأخير بيندازد كه تا باز شدن خورشيد يا ماه به اندازۀ يك ركعت وقت باقى مانده باشد، بايد نيّت ادا كند؛ ولى اگر كمتر از يك ركعت به شروع باز شدن باقى مانده باشد، بنابر احتياط واجب نبايد نيّت ادا و قضا كند.
«مسألۀ 1562» هنگامى كه زلزله، رعد، برق و مانند آنها اتّفاق مى افتد، بنابر احتياط واجب بايد فوراً نماز آيات را بخواند و به هنگام خواندن آن بايد نيّت ادا كند و اگر نخواند، تا آخر عمر بر او واجب است، ولى بنابر احتياط واجب نبايد نيّت ادا و قضا كند.
«مسألۀ 1563» اگر از گرفتن خورشيد يا ماه باخبر نشود و بعد از باز شدن كامل خورشيد يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، بايد قضاى نماز آيات را بخواند، ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نيست.
«مسألۀ 1564» اگر عدّه اى بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفتۀ آنان اطمينان پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد از باز شدن خورشيد يا ماه معلوم شود راست گفته اند، در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته بوده، بايد نماز آيات را بخواند و اگر قسمتى از آنها گرفته بوده، لازم نيست نماز آيات را بخواند و اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست بگويند خورشيد يا ماه گرفته و بعد معلوم شود كه عادل بوده اند، چنانچه تمام خورشيد يا ماه گرفته بوده، بايد نماز آيات را بخواند، بلكه اگر معلوم شود كه مقدارى از آن نيز گرفته بوده، احتياط واجب آن است كه نماز آيات را بخواند.
«مسألۀ 1565» اگر انسان به گفتۀ كسانى كه از روى قاعدۀ علمى وقت گرفتن خورشيد و ماه را مى دانند اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مى گيرد وفلان مقدار طول مى كشد و انسان به گفتۀ آنان اطمينان پيدا كند، بايد به حرف آنان عمل نمايد، مثلاً اگر بگويند خورشيد فلان ساعت شروع به باز شدن مى كند، احتياطاً نبايد نماز را تا آن وقت تأخير بيندازد.
«مسألۀ 1566» اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره آن را بخواند
ص: 282
و اگر وقت گذشته، قضا نمايد.
«مسألۀ 1567» اگر در وقت نماز واجب شبانه روزى، نماز آيات نيز بر انسان واجب شود، چنانچه براى هر دو نماز وقت داشته باشد، هر كدام را اوّل بخواند اشكال ندارد، هرچند بهتر است اوّل نماز واجب شبانه روزى را بخواند و اگر وقت يكى از آن دو تنگ باشد، بايد اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اوّل نماز واجب شبانه روزى را بخواند.
«مسألۀ 1568» اگر در بين نماز واجب شبانه روزى بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است، چنانچه وقت نماز واجب شبانه روزى هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند و بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز واجب شبانه روزى تنگ نباشد، بايد آن را رها كند و اوّل نماز آيات و بعد نماز واجب شبانه روزى را بجا آورد.
«مسألۀ 1569» اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز واجب شبانه روزى تنگ است، بايد نماز آيات را رها كند و مشغول نماز شبانه روزى شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد، پيش از انجام عملى كه نماز را به هم مى زند، بقيّه نماز آيات را از همان جا كه رها كرده بخواند.
«مسألۀ 1570» اگر كسى هنگام گرفتن خورشيد يا ماه جنب باشد، چنانچه وقت داشته باشد و متمكّن از غسل كردن باشد، بايد فوراً غسل نمايد و نماز آيات را بخواند و اگر نتواند غسل كند يا وقت آن را نداشته باشد، بايد با تيمّم نماز آيات را بجا آورد.
«مسألۀ 1571» اگر در حال حيض يا نفاس زن، يكى از اسباب وجوب نماز آيات رخ دهد، بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن را بعد از پاك شدن بجا آورد.
«مسألۀ 1572» در صورتى كه تمام ماه بگيرد و از روى عمد نماز آيات را نخواند، مستحب است پيش از به جا آوردن قضاى آن غسل كند.
«مسألۀ 1573» نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن،
ص: 283
اين است كه انسان بعد از نيّت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سورۀ تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد و دوباره يك حمد و يك سوره بخواند و باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم، به سجده برود و دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوم را نيز مانند ركعت اوّل بجا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد.
«مسألۀ 1574» در نماز آيات انسان مى تواند بعد از نيّت و تكبير و خواندن حمد، آيه هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر از آن بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اين كه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همين طور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد؛ مثلاً به قصد سورۀ توحيد،«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بگويد و به ركوع رود، بعد بايستد و بگويد:«قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» و دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد:«اَللّهُ الصَّمَدُ» و باز به ركوع رود و بايستد و بگويد:
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» و به ركوع رود و باز هم سر بردارد و بگويد:«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، به سجده رفته و دو سجده كند و ركعت دوم را نيز مثل ركعت اوّل بجا آورد و بعد از سجدۀ دوم، تشهّد بخواند و سلام نماز را بگويد.
«مسألۀ 1575» اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند، مانعى ندارد.
«مسألۀ 1576» چيزهايى كه در نمازهاى شبانه روزى واجب و مستحب اند، در نماز آيات نيز واجب و مستحب مى باشند، ولى نماز آيات اذان و اقامه ندارد و مى تواند قبل از نماز سه مرتبه به قصد و اميد ثواب بگويد: «اَلصَّلاة».
«مسألۀ 1577» مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه» و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن، تكبير بگويد، ولى بعد از ركوع پنجم و دهم، گفتن تكبير مستحب نيست.
«مسألۀ 1578» مستحب است پيش از ركوع دوم، چهارم، ششم، هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند، كافى است.
«مسألۀ 1579» اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكر او به جايى
ص: 284
نرسد، نماز باطل است.
«مسألۀ 1580» اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اوّل است يا در ركوع اوّل ركعت دوم و فكر او به جايى نرسد، نماز باطل است، ولى اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه به سجده نرفته باشد، بايد ركوعى را كه شك دارد بجا آورده يا نه، بجا آورد و اگر به سجده رفته باشد، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1581» هر يك از ركوع هاى نماز آيات ركن است و اگر عمداً يا اشتباهاً كم يا زياد شود، نماز باطل است.
«مسألۀ 1582» مستحب است نماز آيات به جماعت بجا آورده شود و كيفيّت جماعت آن مانند نمازهاى واجب شبانه روزى است كه به جماعت خوانده مى شوند.
«مسألۀ 1583» نماز جمعه در صورت فراهم بودن شرايط آن، يك واجب تخييرى است؛ يعنى نمازگزار مى تواند در روزهاى جمعه يكى از نمازهاى ظهر و يا نماز جمعه را به جا بياورد، اگرچه نماز جمعه افضل است و در قرآن و روايات در مورد آن بسيار سفارش شده است.
«مسألۀ 1584» نماز جمعه قضا ندارد و اگر كسى آن را ترك كند، بايد به جاى آن نماز ظهر را بجا آورد و اگر وقت نماز ظهر هم گذشته باشد، بايد نماز ظهر را قضا نمايد.
«مسألۀ 1585» در نماز جمعه علاوه بر شرايطى كه براى صحّت نماز گفته شده است، پنج شرط ديگر نيز وجود دارد:
1 - نماز جمعه بايد به جماعت خوانده شود.
2 - حداقل تعداد نمازگزاران با امام جمعه بايد پنج نفر مرد عاقل و بالغ و بنابر احتياط غير مسافر باشند.
3 - امام جمعه قبل از نماز دو خطبه بخواند.
4 - بين دو محلّى كه نماز جمعه برگزار مى شود، حداقل يك فرسخ شرعى فاصله باشد.
ص: 285
5 - امام جمعه واجد شرايط باشد.
«مسألۀ 1586» امام جمعه بايد بالغ، عاقل، مرد، شيعه دوازده امامى و عادل باشد و توانايى خواندن خطبه ها را در حال ايستاده داشته باشد و بنابر احتياط واجب بيمارى خوره و يا پيسى نمايان نداشته و نيز حدّ شرعى نخورده باشد و بايد امام جمعه از طرف مجتهد جامع الشرايط منصوب باشد و اگر چند مجتهد واجد الشرايط باشند، هر كدام قبلاً اجازه داده باشند كافى است و در صورت تعارض، نظر مجتهد اعلم و اعدل مقدّم است.
«مسألۀ 1587» اگر نماز جمعه با شرايط لازم برگزار شود، كسى كه هنگام خواندن خطبه ها - هرچند از روى عمد - حضور نداشته باشد، مى تواند در نماز شركت كند، بلكه كسى هم كه به ركوع ركعت دوم رسيده، مى تواند اقتدا نمايد و پس از سلام امام، ركعت دوم را خودش بخواند.
«مسألۀ 1588» بنابر احتياط بايد شروع نماز جمعه را از وقتى كه عرفاً آن را اول ظهر مى گويند، تأخير نيندازد و بايد احتياطاً مقدارى از خطبه ها در وقت خوانده شود و شروع خواندن خطبه پيش از ظهر، خلاف احتياط مستحب است.
«مسألۀ 1589» بنابر احتياط واجب بايد حدود يك ساعت بعد از ظهر شرعى نماز جمعه تمام شده باشد و اگر تا اين زمان تمام نشده باشد، احتياطاً نماز ظهر را هم بخوانند.
«مسألۀ 1590» اگر شك كنند كه وقت نماز هنوز باقى است يا نه، نماز جمعه صحيح است.
«مسألۀ 1591» نماز جمعه مانند نماز صبح دو ركعت است و مستحب مؤكّد است در ركعت اوّل پس از حمد «سوره جمعه» و در ركعت دوم پس از حمد «سوره منافقين» خوانده شود و نيز در ركعت اوّل پيش از رفتن به ركوع يك قنوت و در ركعت دوم پس از
ص: 286
بلند شدن از ركوع يك قنوت بخوانند و همچنين واجب است امام جمعه پيش از شروع در نماز به تفصيلى كه گفته مى شود دو خطبه بخواند.
«مسألۀ 1592» نمازگزار بايد توجه داشته باشد كه در ركعت دوم پس از قنوت به ركوع نرود و اگر به ركوع برود، نماز باطل مى شود.
«مسألۀ 1593» بنابر احتياط واجب امام جمعه بايد حمد و سورۀ نماز جمعه را بلند بخواند.
«مسألۀ 1594» شك در تعداد ركعت هاى نماز جمعه موجب بطلان آن است و در ساير احكام حكم نماز دو ركعتى را دارد.
«مسألۀ 1595» بنابر احتياط واجب هر يك از دو خطبۀ نماز جمعه بايد مشتمل بر حمد و ثناى پروردگار، صلوات بر پيامبر اكرم و آل پيامبر عليهم السلام، دعوت مردم به پرهيزكارى و تقوا و نيز خواندن يك سورۀ كامل باشد و خطبۀ دوم بايد علاوه بر آن مشتمل بر ذكر نام ائمۀ معصومين عليهم السلام و طلب آمرزش براى مؤمنان باشد.
«مسألۀ 1596» بنابر احتياط حمد و ثناى پروردگار و صلوات بر پيامبر اكرم و آل پيامبر عليهم السلام بايد به عربى گفته شود و در حمد و ثناى خداوند و صلوات بر پيامبر اكرم و آل پيامبر عليهم السلام و دعوت مردم به تقوا و خواندن يك سورۀ كامل در دو خطبه، بايد ترتيب مراعات شود.
«مسألۀ 1597» خطبه هاى نماز جمعه را بايد شخص امام جمعه در حال ايستاده و با صداى رسا بخواند و ميان دو خطبه - هرچند با اندكى نشستن - فاصله شود.
«مسألۀ 1598» بنابر احتياط واجب امام جمعه بايد در حال خطبه با وضو باشد و مستحب است در حال خطبه عمامه بر سر نهاده و به عصا و اسلحه تكيه نمايد و هنگام اذان روى منبر بنشيند و پيش از شروع خطبه به حاضرين سلام كند و بر حاضرين واجب كفايى است كه جواب سلام امام را بدهند.
«مسألۀ 1599» بنابر احتياط واجب حاضرين بايد به خطبه ها گوش دهند و سكوت نمايند و از خواندن نماز در حال خطبه بپرهيزند. همچنين بنابر احتياط به طرف خطيب
ص: 287
نشسته و مثل حال نماز باشند و به راست و چپ نگاه نكنند و جابجا نشوند، ولى پس از پايان خطبه ها صحبت كردن و جابجا شدن و نگاه به چپ و راست كردن اشكال ندارد و اگر نكاتى كه گفته شد رعايت نكنند، خلاف احتياط عمل كرده اند، ولى نماز جمعۀ آنان صحيح است.
«مسألۀ 1600» شعار و تكبير در بين خطبه ها خلاف احتياط است، ولى به صحّت نماز ضررى نمى رساند.
«مسألۀ 1601» نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام واجب است و بايد به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام عليه السلام غايب است، مستحب است و مى توان آن را به جماعت يا فرادى خواند.
«مسألۀ 1602» وقت نماز عيد فطر و قربان از اوّل طلوع آفتاب روز عيد تا ظهر است.
«مسألۀ 1603» مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عيد فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را نيز بدهند و بعد نماز عيد را بخوانند.
«مسألۀ 1604» نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره، بايد پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم، تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخيزد و در ركعت دوم بعد از خواندن حمد و سوره، چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع، دو سجده و تشهّد بجا آورد و نماز را سلام دهد.
«مسألۀ 1605» در قنوت نماز عيد فطر و قربان، هر دعا و ذكرى بخوانند كافى است، ولى بهتر است اين دعا را بخوانند: «اَللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرياءِ وَالْعَظَمَةِ وَأَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَأَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَأَهْلَ التَّقْوى وَالمَغْفِرَةِ أسْألُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَوْمِ الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِميٖنَ
ص: 288
عيٖداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ذُخْراً وَشَرَفاً وَكَرامَةً وَمَزيٖداً أنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تُدْخِلَنى فى كُلِّ خَيْرٍ أدْخَلْتَ فيٖهِ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ وَأنْ تُخْرِجَنى مِنْ كُلِّ سُوءٍ أخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ إنّى أسْألُكَ خَيْرَ ما سَألَكَ بِهِ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَأعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلَصُونَ».
«مسألۀ 1606» مستحب است در نماز عيد فطر و قربان قرائت را بلند بخوانند.
«مسألۀ 1607» نماز عيد سورۀ مخصوصى ندارد، ولى بهتر است كه در ركعت اوّل آن سورۀ «شمس» (سورۀ 91) و در ركعت دوم سورۀ «غاشيه» (سورۀ 88) را بخوانند، يا در ركعت اوّل سورۀ «أعلى» (سورۀ 87) و در ركعت دوم سورۀ «شمس» را بخوانند.
«مسألۀ 1608» مستحب است روز عيد فطر قبل از نماز عيد، با خرما افطار كند و در عيد قربان بعد از نماز، قدرى از گوشت قربانى بخورد.
«مسألۀ 1609» مستحب است پيش از نماز عيد غسل كنند و دعاهايى را كه پيش از نماز و بعد از آن در كتاب هاى دعا ذكر شده، به اميد ثواب بخوانند.
«مسألۀ 1610» مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن تكبيرها دست ها را بلند كنند.
«مسألۀ 1611» بعد از نماز مغرب و عشاى شب عيد فطر و بعد از نماز صبح روز عيد و بعد از نماز عيد فطر، مستحب است اين تكبيرها را بگويد: «اَللّهُ اكْبَرُ، اللّهُ اكْبَرُ، لاإلهَ إلَّا اللّهُ وَاللّهُ اكْبَرُ، اللّهُ اكْبَرُ وَللّهِ الْحَمْدُ، اللّهُ اكْبَرُ عَلى ما هَدانا».
«مسألۀ 1612» مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم ذى حجّه است، تكبيرهايى را كه در مسألۀ پيش گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد: «اَللّهُ اكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهيٖمَةِ الْأنْعامِ وَالْحَمْدُ للّهِ عَلى ما أبْلانا»، ولى اگر عيد قربان در مِنى باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذى حجّه است، اين تكبيرها را بگويد.
«مسألۀ 1613» مأموم بايد در نماز عيد - همچون نمازهاى ديگر - بجز حمد و
ص: 289
سوره، ذكرهاى ديگر نماز را خودش بگويد.
«مسألۀ 1614» اگر مأموم هنگامى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها و قنوتها را گفته، بايد بعد از آن كه امام به ركوع رفت، آنچه را از تكبيرها و قنوتها كه با امام نگفته، خودش بگويد و سپس خود را در ركوع به امام برساند و چنانچه در هر قنوت يك بار «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ للّهِ» بگويد كافى است و اگر در ركوع به امام نرسيد، بنابر احتياط واجب نيّت فرادى كند و خودش نماز را تمام نمايد.
«مسألۀ 1615» اگر مأموم امام جماعت را در ركوع نماز عيد درك كند، مى تواند اقتدا نمايد و به ركوع برود و اگر در ركعت دوم برسد، مى تواند اقتدا نمايد و پس از چهار قنوت امام، قنوت پنجم و تكبير آن را خودش بخواند و در ركوع به امام برسد و پس از سلام امام، برخيزد و ركعت دوم را خودش بجا آورد.
«مسألۀ 1616» خواندن نماز عيد در زير سقف كراهت دارد.
«مسألۀ 1617» اگر در حال خواندن قنوت در گفتن تكبيرها و يا خواندن قنوت هاى قبلى شك كند و يا در حال گفتن تكبير در خواندن قنوت ها و يا گفتن تكبيرهاى قبلى شك نمايد، نبايد به شك خود اعتنا كند.
«مسألۀ 1618» اگر پيش از خواندن قنوت شك كند كه تكبير قبل از آن را گفته يا نه و يا پيش از گفتن تكبير شك كند كه قنوت قبل از آن را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نمايد و آن قنوت يا تكبيرى را كه شك در به جا آوردن آن دارد، به جا آورد.
«مسألۀ 1619» اگر پيش از رفتن به ركوع در تعداد تكبيرهاى نماز يا قنوت هاى آن شك كند، مثلاً شك كند كه سه تكبير گفته يا بيشتر، بنا را بر كمتر بگذارد و بقيۀ قنوتها و تكبيرها را به جا آورد و اگر بعد معلوم شود كه گفته بوده، اشكال ندارد و اگر پس از رفتن به ركوع شك كند، به شك خود اعتنا ننمايد.
«مسألۀ 1620» اگر قرائت يا تكبيرها يا قنوت ها را فراموش كند و بجا نياورد، نمازش صحيح است.
«مسألۀ 1621» اگر ركوع يا دو سجده يا تكبيرة الاحرام را فراموش كند، نمازش
ص: 290
باطل است.
«مسألۀ 1622» اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهّد را فراموش كند، احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز آن را به قصد رجاء و اميد ثواب بجا آورد و اگر عملى انجام دهد كه براى انجام آن، سجدۀ سهو در نمازهاى شبانه روزى لازم مى شود، احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز به قصد رجاء و اميد ثواب، دو سجدۀ سهو براى آن بجا آورد.
«مسألۀ 1623» اگر نماز عيد در وقت خود خوانده نشود، قضا ندارد، ولى اگر ماه تا ظهر روز عيد فطر ثابت نشود، بر حسب اخبار وارده، اقامۀ نماز عيد در صبح روز بعد مانعى ندارد، ولى خوب است اين عمل به قصد رجاء و اميد ثواب انجام شود.
ص: 291
روزه از جمله عباداتى است كه در اديان توحيدى به آن امر شده است و روزۀ ماه رمضان هديه اى است الهى كه خداوند به امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم عطا فرموده است تا به وسيله آن بتوانند پليدى را از روح و جسم خويش دور سازند و جان خويش را به زيور تقوى آراسته كنند و با چشيدن طعم گرسنگى و تشنگى، رنج و محروميت فقرا را با تمام وجود درك نمايند و در صدد دستگيرى از آنان برآيند و بر مؤمنان است كه از بركات روزه و ماه رمضان بهره مند گردند.
امام سجاد عليه السلام در دعاى چهل و چهارم صحيفۀ سجاديه مى فرمايد: «خداوندا، ماه رمضان را از عبادت ما سرشار كن و اوقات آن را به توفيق عبادتت مزيّن گردان و ما را در اين ماه به روزه دارى و در شب آن به نماز، تضرع، خشوع و تواضع به درگاهت يارى فرما چنانكه هيچ روز آن گواه بر غفلت ما و هيچ شب آن شاهد تقصير ما نگردد.»
«روزه» آن است كه انسان براى انجام فرمان خداوند از اذان صبح تا مغرب از انجام دادن چيزهايى كه روزه را باطل مى كند - و شرح آنها بعداً گفته مى شود - خوددارى نمايد.
«مسألۀ 1624» لازم نيست انسان نيّت روزه را از قلب خود بگذراند يا مثلاً بگويد:
«فردا روزه مى گيرم»، بلكه همين مقدار كه براى انجام فرمان خداوند از اذان صبح تا مغرب عملى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد، كافى است و براى آن كه يقين كند تمام اين مدّت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح و مقدارى نيز بعد از مغرب، از
ص: 292
انجام اعمالى كه روزه را باطل مى كنند خوددارى نمايد.
«مسألۀ 1625» انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزۀ فرداى آن نيّت كند و بهتر است كه شب اوّل ماه، نيّت روزۀ همۀ ماه را نيز بنمايد.
«مسألۀ 1626» آخرين وقتى كه مى توان براى روزۀ رمضان و يا هر روزۀ واجب معيّن ديگر نيّت نمود، هنگام اذان صبح است.
«مسألۀ 1627» چنانچه در روزۀ ماه رمضان و يا هر روزۀ معيّن ديگرى كه بر انسان واجب شده است - مثل اين كه نذر كرده باشد كه روز معيّنى را روزه بگيرد - عمداً تا اذان صبح نيّت نكند، روزه اش باطل است و اگر به جهت ندانستن و يا فراموشى تا اذان صبح نيّت نكند، چنانچه پيش از ظهر متوجه شود و تا آن هنگام عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد احتياط واجب اين است كه نيت كند و آن روز را روزه بگيرد و بعداً قضاى آن را نيز به جا آورد.
«مسألۀ 1628» اگر كسى در روزۀ رمضان و يا روزۀ واجب معيّن ديگر، پيش از اذان صبح بدون نيّت روزه بخوابد و پيش از ظهر بيدار شود، بنابر احتياط واجب بايد نيّت كند و آن روز را روزه بگيرد و بعداً قضاى آن را نيز به جا آورد و اگر بعد از ظهر بيدار شود، روزۀ آن روز او باطل است.
«مسألۀ 1629» اگر براى روزۀ واجب غير معيّنى مثل روزۀ كفّاره، عمداً تا نزديك ظهر نيّت نكند، اشكال ندارد بلكه اگر پيش از نيّت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه و يا قصد كند عملى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد يا مردّد شود كه آن عمل را بجا آورد يا نه، چنانچه عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيّت كند، روزۀ او صحيح است و چنانچه تا پيش از ظهر نيّت نكند، بنابر احتياط واجب ديگر نمى تواند آن روز را به نيّت روزۀ واجب غير معيّن روزه بگيرد.
«مسألۀ 1630» آخرين وقتى كه مى توان براى روزۀ مستحبّى نيّت نمود، هنگامى است كه به اندازۀ نيّت كردن به مغرب وقت باقى مانده باشد، بنابراين اگر تا اين هنگام عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و نيّت روزۀ مستحبّى كند، روزۀ او صحيح است.
ص: 293
«مسألۀ 1631» اگر بخواهد غير از روزۀ رمضان، روزۀ ديگرى بگيرد، بايد آن را معيّن نمايد، مثلاً نيّت كند كه روزۀ قضا يا روزۀ كفّاره مى گيرد، ولى در ماه رمضان لازم نيست نيّت كند كه روزۀ رمضان مى گيرد و اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزۀ ديگرى را نيّت كند، روزۀ ماه رمضان محسوب مى شود.
«مسألۀ 1632» اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نيّت روزۀ غير رمضان كند، نه روزۀ ماه رمضان حساب مى شود و نه روزه اى كه قصد كرده است.
«مسألۀ 1633» اگر مثلاً به نيّت روز اوّل ماه روزه بگيرد بعد بفهمد روز دوم يا سوم بوده، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1634» اگر پيش از اذان صبح نيّت كند و بى هوش شود و در بين روز به هوش آيد، بنابر احتياط واجب بايد روزۀ آن روز را تمام نمايد و بعداً قضاى آن را نيز بنابر احتياط واجب بجا آورد و اگر آن را تمام نكند، بايد قضاى آن روز را به جا آورد.
«مسألۀ 1635» اگر پيش از اذان صبح نيّت كند و مست شود و در بين روز از مستى خارج شود، احتياط واجب آن است كه روزۀ آن روز را تمام كند و قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 1636» اگر پيش از اذان صبح نيّت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1637» اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر متوجّه شود، چنانچه عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد نيّت كند و روزۀ او صحيح است و اگر عملى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد يا بعد از ظهر متوجّه شود كه ماه رمضان است، روزۀ او باطل مى باشد؛ ولى بايد تا مغرب عملى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد و بعد از رمضان نيز آن روزه را قضا نمايد.
«مسألۀ 1638» اگر بچّه اى پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزۀ آن روز بر او واجب نيست.
«مسألۀ 1639» روزه و ساير عبادات بچّۀ نابالغى كه خوب و بد را تشخيص مى دهد صحيح است.
ص: 294
«مسألۀ 1640» اگر كسى كه براى بجا آوردن روزۀ ميّتى اجير شده، روزۀ مستحبّى بگيرد، اشكال ندارد؛ ولى كسى كه روزۀ قضاى رمضان به ذمّه دارد، نمى تواند روزۀ مستحبّى بگيرد و اگر روزۀ واجب غير معيّن ديگرى نيز به ذمّه داشته باشد، بنابر احتياط واجب همين حكم را دارد و چنانچه فراموش كند و روزۀ مستحبّى بگيرد، در صورتى كه پيش از ظهر به خاطر آورد، روزۀ مستحبّى او به هم مى خورد و مى تواند نيّت خود را به روزۀ واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر متوجّه شود، روزۀ او باطل است و اگر بعد از مغرب به خاطر آورد، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1641» كسى كه روزۀ قضا دارد، چنانچه وقت آن وسعت داشته باشد، مى تواند روزۀ استيجارى بگيرد.
«مسألۀ 1642» اگر كافر در ماه رمضان پيش از ظهر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن هنگام نيز عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، نمى تواند روزه بگيرد و قضا نيز ندارد.
«مسألۀ 1643» اگر بيمار بعد از ظهر ماه رمضان بهبود يابد، اگرچه از اذان صبح تا آن وقت عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، روزۀ آن روز بر او واجب نيست و اگر پيش از ظهر بهبود يابد، چنانچه از اذان صبح تا آن هنگام عملى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بنابر احتياط واجب بايد آن روز را روزه بگيرد و بعداً قضاى آن را نيز به جا آورد.
«مسألۀ 1644» واجب نيست انسان روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اوّل رمضان، روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد، نمى تواند نيّت روزۀ رمضان كند؛ ولى اگر نيّت روزۀ قضا و مانند آن را بنمايد، چنانچه بعد معلوم شود اوّل رمضان بوده، روزۀ رمضان حساب مى شود.
«مسألۀ 1645» اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اوّل رمضان به نيّت روزۀ قضا يا روزۀ مستحبّى و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است، بايد نيّت روزۀ رمضان كند.
ص: 295
«مسألۀ 1646» اگر در روزۀ واجب معيّنى، مثل روزۀ رمضان، از نيّت روزه گرفتن برگردد، روزۀ او باطل است و همچنين اگر نيّت كند چيزى را كه روزه را باطل مى كند بجا آورد، اگرچه آن را انجام ندهد روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1647» نُه چيز روزه را باطل مى كند:
اوّل: خوردن و آشاميدن. دوم: جِماع. سوم: استمناء، (استمناء آن است كه انسان با خود عملى انجام دهد كه منى از او بيرون آيد.) چهارم: دروغ بستن به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و جانشينان ايشان عليهم السلام. پنجم: رساندن غبار غليظ به حلق. ششم: فرو بردن تمام سر در آب.
هفتم: باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح. هشتم: اماله كردن با چيزهاى روان. نهم: قى كردن؛ واحكام آنها در مسائل آينده بيان مى شود.
«مسألۀ 1648» اگر روزه دار عمداً چيزى بخورد يا بياشامد، روزۀ او باطل مى شود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز مثل نان و آب، معمول باشد يا مثل خاك و شيرۀ درخت، معمول نباشد، چه كم باشد و چه زياد، حتّى اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزۀ او باطل مى شود، مگر آن كه رطوبت مسواك در آب دهان به گونه اى از بين برود كه به آن رطوبت خارج گفته نشود.
«مسألۀ 1649» اگر هنگامى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد فوراً لقمه را از دهان بيرون آورد و چنانچه عمداً فرو ببرد، روزۀ او باطل مى شود و به دستورى كه بعداً گفته خواهد شد، كفّاره نيز بر او واجب است.
«مسألۀ 1650» اگر روزه دار سهواً چيزى را بخورد يا بياشامد، روزۀ او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1651» احتياط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپول دارويى و آمپولى كه به جاى غذا به كار مى رود، خوددارى كند؛ ولى تزريق آمپولى كه عضوى را
ص: 296
بى حس مى كند و آمپولى كه مانند برخى واكسن ها زير پوست تزريق مى شود، اشكال ندارد؛ بنابر اين اگر انسان بيماريى داشته باشد كه روزه براى او ضرر نداشته ولى به آمپول دارويى نياز داشته باشد و ناچار باشد آن را در روز تزريق كند، بايد پس از تزريق آمپول، روزۀ آن روز را بگيرد و بنابر احتياط واجب قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 1652» اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان او مانده است عمداً فرو ببرد، روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1653» كسى كه مى خواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان صبح دندان هاى خود را خلال كند؛ ولى اگر بداند غذايى كه لاى دندان مانده در روز فرو مى رود، چنانچه خلال نكند و چيزى از آن فرو رود، روزۀ او باطل مى شود بلكه اگر فرو نيز نرود، بايد روزۀ آن روز را قضا كند.
«مسألۀ 1654» فرو بردن آب دهان، اگرچه به واسطۀ تصوّر كردن مزۀ ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى كند.
«مسألۀ 1655» فرو بردن اخلاط سر و سينه، اگر به فضاى دهان نرسيده باشند، روزه را باطل نمى كند؛ ولى اگر داخل فضاى دهان شود، نبايد آن را فرو برد.
«مسألۀ 1656» اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد، واجب است به اندازه اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد، ولى روزۀ او باطل مى شود و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيّۀ روز از بجا آوردن عملى كه روزه را باطل مى كند، خوددارى نمايد و نيز اگر بترسد كه در اثر نخوردن آب، به او ضرر قابل توجهى برسد يا نخوردن آب براى او موجب مشقّتى باشد كه قابل تحمّل نيست، مى تواند به اندازۀ رفع ضرر و مشقّت آب بياشامد و در هر صورت بايد روزۀ آن روز را قضا نمايد.
«مسألۀ 1657» جويدن غذا براى بچّه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند آنها كه معمولاً از حلق پايين نمى رود، اگرچه اتّفاقاً پايين رود، روزه را باطل نمى كند؛ ولى اگر انسان از اوّل بداند كه از حلق پايين مى رود، چنانچه پايين رود، روزه اش باطل مى شود و بايد قضاى آن را بگيرد و كفّاره نيز بر او واجب است و اگر پايين نرود نيز روزه اش
ص: 297
باطل است، ولى كفّاره ندارد.
«مسألۀ 1658» انسان نمى تواند براى ضعف، روزه را بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى باشد كه نتواند آن را تحمّل كند، خوردن روزه اشكال ندارد.
«مسألۀ 1659» اگر روزه براى انسان ضرر داشته باشد، نبايد روزه بگيرد و اگر با وجود ضرر روزه گرفت، روزۀ او باطل است و بايد قضاى آن را بجا آورد و همچنين اگر احتمال بدهد كه روزه براى او ضرر دارد و احتمال او در نظر مردم عقلايى و بجا باشد، نبايد روزه بگيرد و اگر روزه گرفت، باطل است و قضا دارد.
«مسألۀ 1660» جماع روزه را باطل مى كند، اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى نيز بيرون نيايد.
«مسألۀ 1661» اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منى نيز بيرون نيايد، روزه باطل نمى شود، ولى كسى كه آلتش را بريده اند، اگر كمتر از ختنه گاه را نيز داخل كند، بنابر احتياط روزه اش باطل مى شود.
«مسألۀ 1662» اگر شك كند كه به اندازۀ ختنه گاه داخل شده يا نه و يا كسى كه آلتش را بريده اند، شك كند كه دخول صورت گرفته يا نه، چنانچه قصد دخول نداشته، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1663» در صورتى كه تصميم به جماع و دخول گرفته و توجّه داشته باشد كه روزۀ او باطل مى شود - هر چند جماع انجام نگرفته يا به اندازۀ ختنه گاه داخل نشده و منى نيز بيرون نيامده باشد - روزۀ او اشكال دارد و بايد قضاى آن را بجا آورد.
«مسألۀ 1664» اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد يا او را به جماع مجبور نمايند به طورى كه از خود اختيار نداشته باشد، روزۀ او باطل نمى شود؛ ولى چنانچه در بين جماع به خاطر آورد يا ديگر مجبور نباشد، بايد فوراً از حال جماع خارج شود و اگر خارج نشود، روزۀ او باطل است و چنانچه مثلاً او را تهديد نمايند كه در صورت
ص: 298
جماع نكردن، ضرر جانى قابل توجه به وى وارد خواهند كرد و به همين جهت ناچار به جماع گردد، اگرچه معصيت نكرده و معذور بوده است، ولى بايد روزه آن روز را قضا نمايد.
«مسألۀ 1665» اگر روزه دار استمناء كند، يعنى با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد، روزه او باطل مى شود.
«مسألۀ 1666» هرگاه روزه دار بداند كه اگر در حال روزه بخوابد محتلم مى شود، يعنى در خواب منى از او بيرون مى آيد، اگر موجب حرج و مشقت نباشد، بنابر احتياط نبايد بخوابد.
«مسألۀ 1667» اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
«مسألۀ 1668» روزه دارى كه محتلم شده، مى تواند ادرار كند و به دستورى كه در مسألۀ 246 گفته شد استبراء نمايد، ولى در صورتى كه بداند به واسطۀ بول يا استبراء كردن، منى از مجراى ادرار بيرون مى آيد، چنانچه غسل نكرده باشد، مى تواند استبراء كند و اگر غسل كرده باشد، بنابر احتياط جايز نيست.
«مسألۀ 1669» روزه دارى كه محتلم شده، اگر بداند منى در مجرا مانده و چنانچه پيش از غسل ادرار نكند، بعد از غسل منى از او بيرون مى آيد، بنابر احتياط واجب بايد پيش از غسل ادرار كند.
«مسألۀ 1670» اگر به قصد بيرون آمدن منى عملى انجام دهد، چنانچه بداند بيرون آوردن منى باطل كنندۀ روزه است، اگرچه منى هم از او خارج نشود، روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1671» اگر بى اختيار منى از روزه دار بيرون آيد، روزه او باطل نمى شود، ولى اگر عملى انجام دهد كه به حسب عادت با آن عمل منى از او خارج مى شود و يا احتمال دهد كه با آن عمل منى از او خارج شود، روزه اش باطل است، هرچند منى از او خارج نشود.
ص: 299
«مسألۀ 1672» اگر روزه دار بدون قصد بيرون آوردن منى با كسى بازى و شوخى كند، در صورتى كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازى و شوخى منى از او خارج شود، بلكه اطمينان داشته باشد كه خارج نخواهد شد، اگرچه اتفاقاً منى بيرون آيد، روزۀ او صحيح است، ولى اگر شوخى را تا آنجا ادامه دهد كه نزديك باشد منى خارج شود و خوددارى نكند تا خارج گردد، روزۀ او باطل است.
«مسألۀ 1673» اگر روزه دار با گفتن يا با نوشتن يا با اشاره و مانند آنها به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و جانشينان آن حضرت عليهم السلام عمداً نسبت دروغ بدهد، اگرچه فوراً بگويد:
«دروغ گفتم» يا توبه كند، روزۀ او بنابر احتياط واجب باطل است و اگر دروغ بستن به حضرت زهرا عليها السلام و ساير پيامبران و جانشينان آنان عليهم السلام موجب دروغ بستن به خدا يا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يا جانشينان آن حضرت عليهم السلام گردد نيز همين حكم را دارند.
«مسألۀ 1674» اگر بخواهد خبرى را كه نمى داند راست است يا دروغ نقل كند، بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه خبر را گفته يا از كتابى كه آن چيز در آن نوشته شده نقل نمايد، لكن اگر خودش نيز خبر بدهد، روزۀ او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1675» اگر چيزى را با اعتقاد به اين كه راست است از قول خدا يا معصومان عليهم السلام نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمى شود.
«مسألۀ 1676» اگر بداند دروغ بستن به خدا و معصومان عليهم السلام روزه را باطل مى كند و چيزى را كه مى داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعد بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، به احتياط واجب بايد آن روز را امساك كند و سپس روزه را قضا نمايد.
«مسألۀ 1677» اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمداً به خدا و معصومان عليهم السلام نسبت دهد، روزۀ او بنابر احتياط باطل مى شود؛ ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1678» اگر از روزه دار بپرسند: «آيا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنين مطلبى فرموده اند؟»
ص: 300
و او جايى كه در جواب بايد بگويد: «نه»، عمداً بگويد: «بلى»، يا جايى كه بايد بگويد:
«بلى»، عمداً بگويد: «نه»، بنابر احتياط روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1679» اگر از قول خدا يا معصومان عليهم السلام حرف راستى را بگويد و بعد بگويد: «آنچه گفتم دروغ بود» يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد و فرداى آن روز كه روزه مى باشد بگويد: «آنچه ديشب گفتم راست است»، بنابر احتياط روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1680» نسبت دادن دروغ به خدا و معصومان عليهم السلام از روى شوخى، به نحوى كه به هيچ وجه معناى آن را قصد نكند و شوخى بودن آن براى شنونده و گوينده معلوم باشد، هر چند بى ادبى است ولى روزه را باطل نمى كند.
«مسألۀ 1681» رساندن غبار غليظ به حلق بنابر احتياط روزه را باطل مى كند، چه غبار چيزى مثل آرد باشد كه خوردن آن حلال است، يا غبار چيزى مانند خاك باشد كه خوردن آن حرام است.
«مسألۀ 1682» اگر به واسطۀ باد، غبار غليظى پيدا شود و انسان با اين كه متوجّه است، مواظبت نكند و به حلق برسد، بنابر احتياط روزه اش باطل مى شود.
«مسألۀ 1683» احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ، دود سيگار و تنباكو و مانند آنها را نيز به حلق نرساند و اگر بخار غليظ در دهان به صورت آب درآيد و آن را فرو برد، روزه اش باطل مى شود.
«مسألۀ 1684» اشخاصى كه به خاطر بيمارى تنگى نفس، به دستور پزشك از وسيله اى استفاده مى كنند كه توسط آن از راه دهان يا بينى استنشاق مى نمايند، چنانچه بدون آن نتوانند روزه بگيرند، استفادۀ آنان از آن وسيله اشكال ندارد؛ ولى بنابر احتياط بايد هر وقت توانستند روزۀ خود را قضا كنند.
«مسألۀ 1685» اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند آنها داخل حلق شود، چنانچه يقين داشته كه به حلق نمى رسد، روزۀ او صحيح است.
ص: 301
«مسألۀ 1686» اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند يا بى اختيار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزۀ او باطل نمى شود و چنانچه ممكن باشد بايد آن را از حلق بيرون آورد.
«مسألۀ 1687» حرام است كه روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقى بدن او از آب بيرون باشد و چنانچه عمداً تمام سر را در آب فرو برد، بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن روزه را بگيرد، ولى اگر تمام بدن را زير آب ببرد و مقدارى از سر بيرون باشد، روزۀ او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1688» اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعۀ ديگر در آب فرو برد، روزۀ او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1689» اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه، روزۀ او صحيح است؛ ولى اگر قصد داشته كه تمام سر را زير آب فرو برد، بنابر احتياط روزه اش باطل است.
«مسألۀ 1690» اگر تمام سر زير آب برود ولى مقدارى از موها بيرون بماند، بنابر احتياط روزه باطل مى شود.
«مسألۀ 1691» احتياط واجب آن است كه سر را در گلاب و آب هاى مضاف ديگر فرو نبرد، ولى فرو بردن سر در چيزهاى ديگرى كه روان هستند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 1692» اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب فرا بگيرد يا فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو ببرد، روزۀ او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1693» اگر عادتاً با افتادن در آب سرش زير آب مى رود، چنانچه با توجّه به اين مطلب خود را در آب بيندازد، بنابر احتياط روزه اش باطل مى شود.
«مسألۀ 1694» اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد يا شخص ديگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب به خاطر آورد كه روزه است يا آن كس دست خود را بردارد، بايد فوراً سر را بيرون آورد و چنانچه بيرون نياورد، بنابر
ص: 302
احتياط روزه اش باطل مى شود.
«مسألۀ 1695» اگر فراموش كند كه روزه است و به نيّت غسل، سر خود را در آب فرو ببرد، روزه و غسل او صحيح است.
«مسألۀ 1696» اگر بداند كه روزه است و عمداً براى غسل سر خود را در آب فرو برد، چنانچه روزۀ او روزۀ مستحبى و يا روزۀ واجب غير رمضان باشد، غسل او صحيح و بنابر احتياط روزۀ او باطل مى باشد و اگر روزۀ ماه رمضان باشد، بنابر احتياط هم غسل و هم روزۀ او باطل است.
«مسألۀ 1697» اگر براى آن كه كسى را از غرق شدن نجات دهد سر خود را در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب باشد، روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1698» ريختن آب روى سر اشكال ندارد، ولى اگر مثل آب لوله هاى بزرگ يا آبشار باشد كه يك مرتبه تمام سر را مى پوشاند، اشكال دارد.
«مسألۀ 1699» اگر روزه دار سر خود را در محفظه اى مانند كلاه غواصى قرار دهد و زير آب برود، روزه اش باطل نمى شود.
«مسألۀ 1700» در روزۀ رمضان و قضاى آن اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند يا اگر وظيفۀ او تيمّم است عمداً تيمّم ننمايد، روزۀ او باطل است و بنابر احتياط واجب، حكم بقيۀ روزه هاى واجب نيز همين است.
«مسألۀ 1701» كسى كه جنب است و مى خواهد روزۀ واجبى بگيرد كه مثل روزۀ رمضان وقت آن معيّن است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، معصيت كرده و بايد تيمّم كرده و آن روز را روزه بگيرد و سپس بنابر احتياط قضاى آن را نيز به جا آورد.
«مسألۀ 1702» اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از اذان صبح به خاطر آورد، بايد روزۀ آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز به خاطر آورد، بايد روزۀ تمام روزهايى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد، پس اگر نمى داند سه روز جنب
ص: 303
بوده يا چهار روز، بايد روزۀ سه روز را قضا كند.
«مسألۀ 1703» كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمّم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزۀ او باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب مى شود؛ امّا اگر براى تيمّم وقت داشته باشد، چنانچه خود را جنب كند گناهكار است و بايد تيمم كند و علاوه بر روزۀ آن روز، احتياطاً قضاى آن را نيز بگيرد.
«مسألۀ 1704» اگر گمان كند كه به اندازۀ غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه با بررسى كردن و توجه به وقت، اين گمان براى او حاصل شده باشد، بايد تيمّم كند و روزۀ او صحيح است، وگرنه بايد تيمّم كند و آن روز را روزه بگيرد و سپس احتياطاً قضاى آن روزه را نيز به جا آورد.
«مسألۀ 1705» كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند كه اگر بخوابد تا صبح بيدار نمى شود، قبل از غسل كردن نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود، روزۀ او باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب مى شود.
«مسألۀ 1706» هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود، چنانچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد براى غسل بيدار مى شود، مى تواند بخوابد.
«مسألۀ 1707» كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان خواب بماند، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1708» كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، بايد روزۀ آن روز را بگيرد و بنابر احتياط آن را قضا نيز بنمايد، ولى كفّاره ندارد.
«مسألۀ 1709» كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد و بيدار نشود، روزۀ او
ص: 304
باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب است.
«مسألۀ 1710» اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود و تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد روزۀ آن روز را قضا كند، ولى كفّاره ندارد و اگر از خواب دوم بيدار شود و با احتمال بيدار شدن براى مرتبۀ سوم بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، علاوه بر قضا احتياطاً كفّاره نيز بر او واجب مى شود و خواب هاى بعد از خواب سوم كه تا اذان صبح ادامه پيدا مى كنند نيز حكم خواب سوم را دارند.
«مسألۀ 1711» احكامى كه در مورد خوابيدن پس از جنابت در روزۀ رمضان در چند مسألۀ قبل گفته شد، بنابر احتياط واجب در بقيۀ روزه هاى واجب معيّن، مثل روزۀ نذر معيّن نيز جارى است.
«مسألۀ 1712» خوابى كه در آن محتلم شده، خواب اوّل محسوب نمى شود، بلكه اگر از آن خواب بيدار شود و دوباره بخوابد، خواب اوّل حساب مى شود.
«مسألۀ 1713» اگر روزه دار در روز رمضان محتلم شود، واجب نيست فوراً غسل كند.
«مسألۀ 1714» هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده، اگرچه بداند پيش از اذان محتلم شده، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1715» باقى ماندن بر جنابت در روزۀ رمضان و بقيۀ روزه هاى واجب معيّن، چنانچه از روى عمد نباشد، باعث باطل شدن روزه نمى شود؛ ولى كسى كه مى خواهد قضاى روزۀ رمضان را بگيرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگرچه از روى عمد نيز نباشد، روزۀ او باطل است و بنابر احتياط واجب حكم بقيۀ روزه هاى واجب غير معيّن (مثل روزۀ كفّاره) نيز مثل قضاى روزۀ رمضان است.
«مسألۀ 1716» كسى كه مى خواهد قضاى روزۀ رمضان را بگيرد، اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضاى روزه تنگ باشد، مثلاً پنج روز روزۀ قضاى رمضان داشته باشد و پنج روز نيز به
ص: 305
رمضان مانده باشد، بايد بعد از رمضان عوض آن را بجا آورد و اگر وقت قضاى روزه تنگ نباشد، بايد روز ديگرى روزه بگيرد و در هر صورت لازم نيست اين روز را روزه بگيرد.
«مسألۀ 1717» باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبح در روزۀ مستحبى باعث باطل شدن روزه نمى شود.
«مسألۀ 1718» اگر زن در روزۀ رمضان پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند يا اگر وظيفۀ او تيمّم است عمداً تيمّم نكند، روزۀ او باطل است و بنابر احتياط واجب حكم قضاى روزۀ رمضان و بقيۀ روزه هاى واجب نيز همين است.
«مسألۀ 1719» اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و تا اذان صبح غسل نكند، چنانچه غسل نكردن او از روى عمد نباشد، روزه اش صحيح است و در روزۀ مستحبى چنانچه عمداً نيز غسل نكند، اشكالى به روزۀ او وارد نمى شود.
«مسألۀ 1720» اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود، ولى به اندازۀ غسل كردن وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزۀ رمضان و يا روزۀ واجب معين ديگرى را بگيرد، بايد تيمم كند و روزۀ او صحيح است و همچنين اگر براى هيچ كدام از غسل و تيمّم وقت نداشته باشد يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، مى تواند روزۀ رمضان و يا روزۀ واجب معيّن ديگرى را بگيرد و روزۀ او صحيح است؛ ولى بنابر احتياط واجب در هيچ يك از دو صورتى كه گفته شد، نمى تواند روزۀ واجب غير معيّن مثل روزۀ قضاى رمضان را بگيرد.
«مسألۀ 1721» اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگرچه نزديك مغرب باشد، روزۀ او باطل است.
«مسألۀ 1722» اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك يا چند روز به خاطر آورد، روزه هايى كه گرفته صحيح است.
«مسألۀ 1723» خواب دوم و سوم حائض يا نفساء در شب ماه رمضان پس از پاك شدن، حكم خواب دوم و سوم جنب را ندارد، بلكه اگر براى بيدار شدن و غسل كردن كوتاهى نكرده باشد، خواب سوم او نيز اشكال ندارد؛ وچنانچه تا اذان صبح بيدار نشود،
ص: 306
روزۀ او صحيح است و در صورتى كه كوتاهى كرده باشد، خواب اوّل او نيز اشكال دارد و چنانچه تا اذان صبح بيدار نشود، روزۀ او باطل است.
«مسألۀ 1724» اگر زن پيش از اذان صبح در ماه رمضان از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهى كند تا وقت تنگ شود، معصيت كرده و بايد تيمّم كند و آن روز را روزه بگيرد و بنابر احتياط واجب بعداً قضاى آن را نيز به جا آورد و اگر تيمّم نيز نكند، روزۀ او باطل است؛ ولى چنانچه كوتاهى نكند مثلاً منتظر باشد كه حمّام زنانه شود يا آب آن گرم شود و وقت براى غسل كردن تنگ شود، بايد تيمّم كند و روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1725» كسى كه بايد بدل از غسل جنابت، حيض يا نفاس براى روزه، تيمّم كند، بنابر احتياط واجب پس از تيمّم نبايد تا اذان صبح بخوابد و حدث ديگرى نيز نبايد از او سر بزند.
«مسألۀ 1726» اگر زنى كه در حال استحاضه است غسل هاى خود را به تفصيلى كه در مسألۀ 523 گفته شد بجا آورد، روزۀ او صحيح است.
«مسألۀ 1727» كسى كه مسّ ميّت كرده، يعنى جايى از بدن خود را به بدن ميّت رسانده، مى تواند بدون غسل مسّ ميّت روزه بگيرد و اگر در حال روزه ميّت را مس نمايد، روزۀ او باطل نمى شود.
«مسألۀ 1728» اماله كردن با مايعات اگرچه از روى ناچارى و براى معالجه باشد، روزه را باطل مى كند؛ ولى استعمال شياف، چه براى معالجه و چه براى غير آن اشكال ندارد.
«مسألۀ 1729» اگر روزه دار عمداً قى (استفراغ) كند - اگرچه به واسطۀ بيمارى و مانند آن ناچار به اين عمل باشد - روزۀ او باطل مى شود، ولى اگر سهواً يا بى اختيار قى كند، اشكال ندارد.
ص: 307
«مسألۀ 1730» اگر در شب چيزى بخورد كه مى داند به واسطۀ خوردن آن در روز بى اختيار قى مى كند، احتياط واجب آن است كه روزۀ آن روز را قضا نمايد.
«مسألۀ 1731» اگر روزه دار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه براى او ضرر و مشقّت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.
«مسألۀ 1732» اگر حشره اى در گلوى روزه دار برود، چنانچه به قدرى پايين رود كه ديگر به فرو بردن آن، خوردن نگويند، اگرچه آن را فرو برد، روزۀ او صحيح است هر چند بنابر احتياط در صورت امكان بايد آن را خارج كند، مگر آن كه خارج كردن آن باعث قى كردن شود كه در اين صورت نبايد قى كند و اگر به اين مقدار پايين نرود، بايد آن را بيرون آورد، اگرچه موجب شود كه قى كند و روزۀ او باطل شود كه در اين صورت بايد آن را قضا كند و چنانچه فرو ببرد روزۀ او باطل مى شود و علاوه بر قضاى روزه، بنابر احتياط واجب بايد كفّارۀ جمع بدهد.
«مسألۀ 1733» اگر سهواً چيزى را فرو ببرد و پيش از آن كه كاملاً پايين رود، به خاطر آورد كه روزه است، چنانچه به قدرى پايين رفته باشد كه ديگر به فرو بردن آن خوردن نگويند، مى تواند آن را فرو برد و روزۀ او باطل نمى شود و اگر به اين حد نرسيده باشد، بايد در صورت امكان آن را خارج كند، مگر اين كه خارج كردن آن موجب قى كردن شود.
«مسألۀ 1734» اگر يقين داشته باشد كه به واسطۀ آروغ زدن چيزى از گلو بيرون مى آيد، بنابر احتياط واجب نبايد عمداً آروغ بزند؛ ولى اگر احتمال بدهد، آروغ زدن اشكال ندارد.
«مسألۀ 1735» اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزى در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون بريزد؛ ولى اگر بى اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است.
«مسألۀ 1736» اگر انسان عمداً و از روى اختيار عملى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، روزۀ او باطل مى شود و چنانچه از روى عمد نباشد، اشكال ندارد، ولى جنب اگر
ص: 308
بخوابد و به تفصيلى كه در مسألۀ 1710 گفته شد، تا اذان صبح غسل نكند، روزۀ او باطل است.
«مسألۀ 1737» اگر روزه دار سهواً يكى از اعمالى را كه روزه را باطل مى كنند، انجام دهد و به گمان اين كه روزه اش باطل شده، دوباره عمداً يكى از آنها را بجا آورد، روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1738» اگر به واسطۀ ندانستن مسأله، يكى از اعمالى را كه روزه را باطل مى كنند انجام دهد، چنانچه در آموختن مسأله كوتاهى كرده باشد، روزۀ او باطل است و اگر كوتاهى نكرده باشد نيز بنابر احتياط روزه اش باطل است.
«مسألۀ 1739» اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند به صورتى كه در فرو رفتن آن اختيار نداشته باشد يا سر او را به زور در آب فرو برند، روزۀ او باطل نمى شود، ولى اگر او را مجبور كنند كه روزۀ خود را باطل كند، مثلاً به او بگويند: «اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مى زنيم» و خود او براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد، روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1740» روزه دار نبايد به جايى برود كه مى داند در آنجا چيزى در گلوى او مى ريزند يا او را مجبور مى كنند كه خودش روزۀ خود را باطل كند و اگر قصد رفتن كند، گرچه نرود يا بعد از رفتن چيزى به خوردش ندهند، روزۀ او باطل مى شود و همچنين اگر از روى ناچارى عملى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، روزۀ او باطل مى شود.
«مسألۀ 1741» چند چيز براى روزه دار مكروه است و از آن جمله است: دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد؛ انجام دادن هر كارى كه مانند خون گرفتن و حمّام رفتن باعث ضعف شود؛ انفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مى رسد و اگر بداند به حلق مى رسد، جايز نيست؛ بو كردن گياههاى معطر؛ استعمال شياف؛ تر كردن لباسى كه در بدن است؛ كشيدن دندان و هر عملى كه به واسطۀ
ص: 309
آن از دهان خون بيايد؛ مسواك كردن با مسواكِ تر و نيز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن منى، زن خود را ببوسد يا عملى انجام دهد كه شهوت خود را تحريك كند؛ ولى اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد و يا احتمال دهد كه منى خارج شود، گرچه منى نيز خارج نشود، روزۀ او باطل مى شود. همچنين نشستن زن روزه دار در آب مكروه است بلكه احتياط مستحب اين است كه در آب ننشيند.
«مسألۀ 1742» چنانچه در روزۀ ماه رمضان، روزه دار از روى عمد و اختيار چيزى بخورد يا بياشامد يا جماع كند و يا استمنا نمايد، بايد علاوه بر قضاى آن روز، كفّاره نيز بپردازد و اگر از روى عمد و اختيار دود، گرد و غبار و بخار غليظ به حلق خود برساند و يا سر را در آب فرو برد و يا نسبت دروغ به خدا، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و جانشينان آن حضرت عليهم السلام بدهد، بنابر احتياط واجب بايد روزۀ خود را قضا كرده و كفاره نيز بپردازد و چنانچه عمداً تا اذان صبح بر جنابت باقى بماند، بايد روزۀ خود را قضا كرده و كفّاره بپردازد؛ ولى اگر كسى پس از جنابت و قبل از غسل كردن بخوابد، بايد به تفصيلى كه در مسائل 1707 تا 1710 گفته شد، عمل نمايد.
«مسألۀ 1743» اگر به واسطۀ ندانستن مسأله، عملى را انجام دهد كه روزه را باطل مى كند، كفّاره بر او واجب نيست، مگر اين كه در يادگيرى مسأله كوتاهى كرده باشد و در هنگام انجام دادن عمل، احتمال باطل شدن روزه را بدهد.
«مسألۀ 1744» علاوه بر روزۀ رمضان، باطل كردن روزۀ قضاى ماه رمضان در بعد از ظهر و باطل كردن روزۀ نذر معيّن نيز به تفصيلى كه خواهد آمد، كفّاره دارد.
«مسألۀ 1745» كسى كه كفارۀ روزۀ رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند يا به دستورى كه در مسألۀ 1747 گفته مى شود، دو ماه روزه بگيرد يا شصت فقير را سير
ص: 310
كند يا به هر كدام يك مُد طعام بدهد و چنانچه انجام دادن هيچ كدام از اينها برايش ممكن نباشد، هرچند مُد كه مى تواند به فقرا طعام بدهد و بنابر احتياط واجب استغفار نيز بكند، اگرچه مثلاً يك مرتبه بگويد:«اِسْتَغْفِرِ اللّهَ» و به احتياط واجب هر وقت بتواند كفّاره را بدهد.
«مسألۀ 1746» يك مد تقريباً برابر با 750 گرم است و احتياط مستحب آن است كه در كفارۀ روزه، گندم، آرد يا نان به فقير بدهد.
«مسألۀ 1747» كسى كه مى خواهد دو ماه كفارۀ روزۀ رمضان را بگيرد، بايد سى و يك روز آن را پى درپى بگيرد و اگر به سبب پيش آمدن امرى كه عرفاً عذر محسوب مى شود، پس از سى و يك روز پشت سر هم بودن روزه ها به هم بخورد، اشكال ندارد و لازم نيست پس از آن بقيۀ روزه ها را پى در پى بگيرد.
«مسألۀ 1748» كسى كه مى خواهد دو ماه كفارۀ روزۀ رمضان را بگيرد، نبايد هنگامى آغاز كند كه در بين سى و يك روز، روزى مانند عيد قربان باشد كه روزۀ آن حرام است و اگر با توجه به اين مطلب روزۀ كفاره را در اين هنگام آغاز كند، ب