منابع فقه شيعه جلد 1-22

مشخصات كتاب

سرشناسه : بروجردی، حسین، 1253 - 1340.

عنوان قراردادی : جامع احادیث الشیعه .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پديدآور : منابع فقه شیعه: ترجمه جامع احادیث الشیعه حضرت آیه الله العظمی سید حسین بروجردی رحمه الله جلد 24 معاملات (2) عاریه ،اجاره ،جعاله... چ/ مترجمان احمد اسماعیل تبار، احمدرضا حسینی، محمدحسین مهوری.

مشخصات نشر : تهران: فرهنگ سبز ، 1388.

مشخصات ظاهری : 955 ص.

شابک : دوره: 978-964-9906-45-4 ؛ 150000ریال: 978-964-9906-63-8

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : ص.ع. لاتینی شده: .... Sources of shi'ite jurisprudence

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14

موضوع : احادیث احکام

موضوع : معاملات (فقه) -- احادیث

شناسه افزوده : اسماعیل تبار، احمد، 1343 -، مترجم

شناسه افزوده : حسینی، احمدرضا، 1342 - ، مترجم

شناسه افزوده : مهوری، محمدحسین، 1340 - ، مترجم

رده بندی کنگره : BP136/9 /ب4ج2042117 1388

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 1795110

جلد يكم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 2، ص: 2

جلد دوم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 3، ص: 2

جلد سوم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 4، ص: 2

جلد چهارم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 5، ص: 2

جلد پنجم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 6، ص: 2

جلد ششم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 7، ص: 2

جلد هفتم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 8، ص: 2

جلد هشتم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 9، ص: 2

جلد نهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 10، ص: 2

جلد دهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 11، ص: 2

جلد يازدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 12، ص: 2

جلد دوازدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 13، ص: 2

جلد سيزدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 14، ص: 2

جلد چهاردهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 15، ص: 2

جلد پانزدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 16، ص: 2

جلد شانزدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 17، ص: 2

جلد هفدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 18، ص: 2

جلد هجدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 19، ص: 2

جلد نوزدهم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 20، ص: 3

جلد بيستم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 21، ص: 3

جلد بيست و يكم

اين كتاب در حال تصحيح است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 5

جلد بيست و دوم

سخن ناشر

نشر فرهنگ جهت باورسازى مردم در جوامع انسانى ضرورت انكارناپذير دارد. سيّال بودن فهم انسان همواره در جريان تاريخ، همراه با تكميل معارف قديمى و فرا گرفتن مفاهيم جديد جارى است و هرگز معارف انسانى و دستاوردهاى نوين آن در حوزۀ علوم رياضى، تجربى و علوم انسانى متوقف نيست. مهم ترين بخش معارف انسان ها به مفاهيم بايدها و نبايدها بر مى گردد، مفاهيمى كه اعتبارى هستند و به اعتبار كنندۀ اين مفاهيم بستگى دارند. مسلمانان بايدها ونبايدها را به كلام خداى بزرگ و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و جانشينان او مربوط مى دانند و شيعيان جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله را خاندان معصوم عليهم السلام آن فرستادۀ الهى مى دانند.

انتشارات فرهنگ سبز سعى دارد با ترجمۀ كلام امامان شيعه كه جانشينان معصوم آن رسول الهى هستند، قدمى در جهت نشر فرهنگ اسلام بر پايۀ انديشه هاى اهل بيت عليهم السلام بردارد. تبليغ و ترويج فرهنگ اسلام از طريق نشر آموزه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و جانشينان معصومش به منظور مواد انديشه و تحليل فكرى مردم از وظايف انتشارات است. اميد آن كه نشر فرهنگ سبز در انجام اين وظيفه موفق و مقبول باشد. در پايان از دست اندركاران نشر فرهنگ سبز آقايان حاج هرمز شجاعى مهر و حاج محمدرضا دارابى و برادران احمد و مهدى اسماعيل تبار نهايت سپاس و امتنان را داريم. باشد كه خداوند بزرگ به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و خانواده اش جزاى خير در دنيا و آخرت به آنها عنايت فرمايد.

انتشارات فرهنگ سبز

منابع فقه

شيعه، ج 22، ص: 7

مقدمه

اشاره

گزاره هاى دين اسلام كه در قلمرو انديشه و عمل انسان است، علاوه بر تفكر و انديشه، به منظور قانونمندى شخصى و اجتماعى انسان نيز به رسول اكرم صلى الله عليه و آله وحى شده است.

اصول دين، معارفى براى چگونه انديشيدن و معتقد بودن و فروع دين، معارفى براى چگونه زيستن خود و جامعه است. خورشيد نبوت اسلام با ارتحال پيامبر صلى الله عليه و آله غروب كرد و ماه تابناك ولايت بر انديشۀ شب زده بشر خاكى تابيد اما بسيارى خود را از نور ولايت اهل بيت خانواده نبوى صلى الله عليه و آله محروم ساختند و هرگز نخواستند از انوار هدايت آن ستارگان ولايت بهره ببرند و براى خود مبانى ديگر ساختند و طورى ديگر زندگى شخصى و اجتماعى خود را سامان دادند اما شيعيان از ميان صحابۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را كه منصوب رسول خدا صلى الله عليه و آله به خلافت بود، انتخاب كردند و از ميان تابعين، فرزندان معصوم او را برگزيدند و فقه اهل بيت عليهم السلام را براى چگونه زيستن شخصى و اجتماعى پذيرفتند و با توجه به نصوص آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام و قضاياى تحليلى و تركيبى عقل از كتاب و سنت، حقوق اسلام را بر پايۀ تفكر تشيع علوى بنا نهادند.

افتخار شيعه در اين روشمندى فقه رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين است كه در مرتبۀ اول از قرآن و سپس از سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابۀ بزرگش چون على عليه السلام و سرانجام

از فرزندان معصوم على عليه السلام در عصر تابعين بهره برده است و معيار درك صحيح معالم دين را در اين خط سير فكر نبوى و علوى مى داند. اولين دانشگاه علوم اسلامى در پايان حكومت امويان و آغاز حكومت عباسيان توسط امامين همامين امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در شهر

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 8

مدينه بنيان گذارى شده بود و اين در حالى بود كه مفاهيم بلند دين اسلام از معلم و امام اول حضرت على بن ابيطالب عليه السلام در قالب خطبه ها و نامه ها و كلمات حكيمانه و پاسخ به پرسش هاى طالبان علم بيان شده بود. و حتى نقل است كه حضرت ايشان كتابى از سنت و آموزه هاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله تدوين كرده بودند و نزد فرزندان معصوم ايشان نسل به نسل مطالعه و نگهدارى مى شد. و اكنون قريب به بيست و پنج مجلد مسند امام على عليه السلام از آن آثار ماندگار در اختيار جويندگان معرفت قرار دارد.

علم دين و زندگى انسان

مهمترين معرفت انسان، بخشى از معارف اوست كه رفتار و گفتار انسان را در روابط شخصى و اجتماعى تنظيم مى كند و انسان را از پيراستگى باطن تا آراستگى ظاهر، از رفتار در منزل تا كردار در جامعه، از تصميم هاى فردى تا راى گيرى هاى اجتماعى و ...

سمت و سو مى بخشد و انسان در اين حوزه ها آن گونه عمل مى كند كه مى انديشد؛ بنابراين معارفى چون حقوق و اخلاق كه سازندۀ قالب هاى ذهنى انسان براى اجرا و عمل در حوزۀ بايسته ها و شايسته ها هستند، بسيار حائز اهميت و داراى نقش بى بديلى در بين ساير معارف بشرى اند. معارف دين اسلام كه از

آيات قرآن و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله سرچشمه گرفته است علاوه بر معارف الهى، ماوراء فيزيك و معارف تاريخ اديان و انبيا و ... به سلسله اى از معارف بنيادين در حوزۀ عمل انسان مى پردازد كه انسان را جهت نيل عملى به كمال الهى به احكامى الزامى و غيرالزامى دعوت مى كند و از آنجايى كه خداوند، خالق انسان و خالق جهان تكوين است و بهترين و پايدارترين قوانين فيزيكى را بر جهان مادى حاكم ساخته و اديان و پيامبرانى را براى زندگى كامل انسان فرستاده است، همواره از طريق دين مى خواهد بهترين معيارهاى سعادت و عدالت را براى زندگى انسان بر پايۀ برداشت عقل وى از نصوص نبوى ارائه دهد. پس چگونه زيستن انسان متدين در طول تاريخ، تنها از طريق تشريع نبوى و تبيين جانشينان واقعى پيامبر ممكن است و علم فقه متكفل اين مهم در آخرين دين الهى است؛ لذا شناخت منابع فقه و تامل در آن براى رسيدن به مذاق شرع و روح دين، بسيار حائز اهميت است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 9

مبنا و منبع فقه

وجه التزام و مبناى انسان به قوانين شرعى، حق الطاعه الهى است كه حقى ذاتى و غيراعتبارى براى خدا بر انسان است و بر اساس اين حق كه مفهومى نفس الامرى است، انسان حتى در تنهاترين حالت، مسؤول رعايت احكام شرعى است و هرگز نمى تواند خود را از اين مسؤوليت خواه در زندگى شخصى يا زندگى اجتماعى مبرا سازد.

بنابراين مبناى قانونمندى فقهى مسلمان، حق ذاتى خداوند نسبت به انسان است كه پس از معرفت عقل نظرى از جهان آفرينش و آفريدگار، توسط عقل عملى درك مى شود.

عينيت يافتن

رعايت حق ذاتى خداوند نسبت به انسان با تبليغ انبيا و اولياى الهى و بيان گزاره ها به نحو قضيۀ حقيقيه از مفاهيم اعتبارى به تكليف انسان به فعل يا ترك فعل آنها انجام مى شود و انسان مسلمان منبع فرامين الهى را دو منبع اصلى كتاب خداوند و سنت رسول اسلام صلى الله عليه و آله مى داند و روايات صحابۀ پارساى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و روايت هاى فرزندان معصوم آن رسول گرامى صلى الله عليه و آله كاشف و بيانگر سنت و روش حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه براى همۀ مسلمانان به حكم قرآن، اسوه و الگوست.

بديهى است قانونمندى شخصى و اجتماعى انسان طبق قانونى است كه مورد تاييد اوست. قوانين الزام آور انسان ممكن است به آموزه هاى وحى الهى يا تنها به داده هاى عرفى و اعتبارهاى انسانى بازگردد و هيچ توجهى به ارادۀ خداوند و آموزه هاى وحى نشود؛ بنابراين قوانين به دو منبع دينى يا غيردينى قابل ارجاع است. كسانى كه به دين متدين هستند و آن را منبع استنباط قوانين مى دانند، لازم است به طور مشخص، مذهبى خاص را معتقد شوند و آموزه هاى آن را به عنوان منبع وضع و استنباط قوانين قرار دهند.

دين اسلام به عنوان آخرين دين الهى طى بيست و سه سال نبوت پيامبر اسلام به مردم ابلاغ شد و بعد از ارتحال پيامبر اسلام طى دويست و پنجاه سال (10- 260 ق) توسط اولياى الهى فرزندان و ذريۀ معصوم رسول خدا صلى الله عليه و آله تبيين و توسعه يافت. مفاهيم دين اسلام از طريق بيان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سنت ايشان در بيست

و سه سال شريعت به طور آشكار ابلاغ شد، اما اين كه چگونه آن مفاهيم پس از ارتحال پيامبر اسلام در سال دهم هجرى به بعد تا

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 10

عصر ما، توسعه و استمرار يافت يا اين كه چه كسانى يا چه نهادى به چه دليلى صلاحيت يافتند تا وصى و جانشين و نائب مناب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در امر رياست حكومت (قوۀ مجريه) و تشريع (قوۀ مقننه) و قضاء (قوۀ قضائيه) جهان اسلام شوند، بحثى جدا و مفصل را اقتضاء دارد كه از حوصلۀ اين مقدمه خارج است ولى در مكتب اماميه چنين امر خطيرى مطابق روايات شيعه و سنى و امارات تاريخى به جانشينان معصوم دوازده گانه كه ذريۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله هستند، واگذار شده است.

فقه و اجتهاد در عصر غيبت

فقه كه در لغت به معناى انديشيدن است، از آنجا مطرح شده است كه مسلمانان براى فهم و چگونه زيستن نياز داشتند در روايات وارده از سوى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و جانشينان معصومش در طول دويست و شصت سال حضور آنها انديشه كنند و با اين ابزار اصلى يعنى ابتدا بيان شرعى و سپس تحليل عقلى ربط بين مفاهيم شرعى را از ميان روايات به جاى مانده از معصومين عليهم السلام اجتهاد و استنباط كنند. آنجا كه نص صريح وجود داشت، تنها استظهار از بيان شرعى براى درك حكم الهى كافى بود ولى اكنون در عصر غيبت با توجه به تحول تاريخ بشريت و فقدان نصوص مرتبط با مسائل جديد، ضرورت انديشۀ بيشتر در متون روائى و استنباط احكام مسائل و موضوعات

جديد به روش فقيهان بزرگ سلف شيعه ضرورت انكارناپذير پيدا كرده است و در اين بين، حفظ ميراث گرانبهاى آسمانى كتاب خدا و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله براى جلوگيرى از تفرقه و لغزش امت اسلام ضرورت مى يابد، تا مسلمانان با انديشۀ عميق در كتاب و روايات معصومين عليهم السلام وحدت امت اسلام را حفظ كنند.

اسلام دينى است كه از فهم و معرفت حاصل مى شود و هرگز دانش و پذيرش، اكراه بردار نيست و معرفت دينى نياز به مطالعه و خواندن آنچه كه از پيام آور دين آسمانى و جانشينان واقعى اش به عنوان گزاره هاى دين اسلام براى چگونه زيستن بيان شده است، دارد و نكتۀ مهمتر، فهم صحيح از سقيم است؛ چرا كه جاعلان اخبار و بدخواهان دين اسلام به دروغ رواياتى را جعل كردند يا اين كه شرائط را به گونه اى پيش آوردند كه حقيقت دين مكتوم

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 11

بماند و تقيه رمز بقاى ميراث ماندگار باشد و اين خسارت سنگين در سايۀ حكومت هاى ظلم و ستم اموى و عباسى به وقوع پيوست و به همين جهت به علم روايت شناسى نياز شد. از سوى ديگر، تحليل هاى عقلى و زبانشناسى در فهم روايات، موجب نياز به علم اصول به عنوان منطق فقه شد؛ بنابراين در طول تاريخ معارف اسلام ابتدا به آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام و سپس به علوم مرتبط با آنها براى فهم بهتر و فقيه شدن روز به روز نياز بيشترى پيدا كرد و علومى چون علم فقه، رجال، علم درايه و علم اصول و ... براى فهم گزاره هاى معصومين در مواد درسى اسلام شناسى قرار گرفت و محقق

بدون داشتن اين علوم در حد نياز مربوطه نمى تواند فهم درستى از معارف اسلام داشته باشد.

هدف

ترجمه متون دست اول اسلام كه بيانگر سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و بعد از كتاب الهى قرآن، مهمترين منبع دين اسلام در شناخت شريعت و فهم طريقت است، بسيارى از فارسى زبان ها را به تفقه و تفكر دربارۀ مفاهيم رفيع الهى مى رساند. امروزه مردم ايران، افغانستان تاجيكستان و بسيارى از فارسى زبانان هند و پاكستان و حتى ترك زبانانى كه به جاى زبان عربى قديم آسان تر با زبان فارسى به مفاهيم مى رسند، مى توانند از اين ترجمه استفاده كنند. علاوه بر آن، بسيارى از پژوهشگران علم حقوق كه قانونمندى شخصى و اجتماعى انسان را بر پايۀ قوانين موضوعه تنظيم مى كنند، مى توانند از سلسله ترجمۀ منابع فقه شيعه در زمينه ها و گرايش هاى مختلف استفاده كنند. و همچنين واعظان علوم اسلامى با مراجعه به متون دست اول معصومين عليهم السلام مى توانند مردم را با مفاهيم متعالى اسلام بيشتر آشنا سازند.

آسان كردن دسترسى طبقات مختلف مردم به متون اصلى اسلام كه طى مجلدهاى متعدد، مدون و مبوب شده است، فاصلۀ فكر آنها را با مفاهيم اصيل اسلام ناب بسيار نزديك مى سازد. اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مفاهيمى را در عصر شان اراده كردند كه مردم آنها را بفهمند و در زندگى شخصى و اجتماعى خود به كار ببندند و همين مهم با تأمل و تفكر مستقيم مردم در ترجمۀ سخنان آن اولياى الهى تا حدودى تامين خواهد شد؛ گرچه

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 12

تفسير عميق و ربط وثيق بين مفاهيم رفيع احاديث اهل بيت عليهم السلام

نياز به تخصص و سال ها ممارست علمى و اجتهاد و استنباط دارد.

سرلوحۀ اين معارف، آشنايى با آيات قرآن و روايات معصومين در ابواب مختلف فقهى است تا انسان را به گزاره هاى دينى برساند و با به كارگيرى علوم مرتبط، فهم درستى از اسلام ناب بر طبق گزاره هاى قرآنى و سنت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و رويۀ جانشينان معصومين او عليهم السلام حاصل شود و مبانى محكم و قواعد متقن در زمينه هاى مختلف علم قانون از ديدگاه و روش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تنقيح و تبيين شود.

منابع شناسى جامع احاديث شيعه

جامع احاديث شيعه اثر ماندگار و جاودان آيت الله العظمى سيد الفقها و المجتهدين حاج حسين طباطبايى بروجردى است كه در يك طرح ابتكارى، بالغ بر صد كتاب و منبع روايى فقه شيعه را علاوه بر آيات الاحكام قرآنى در تمام مباحث و عناوين فقهى، تنظيم و تبويب كرده است. محققان و پژوهشگران با مطالعۀ جامع احاديث شيعه به منابع دست اول فقه شيعه مى رسند و تقريبا بدون هيچ كم و كاستى از متون قرن دوم تا قرن چهاردهم هجرى مطلع مى شوند و چنانچه ترديدى در نقل حديث براى خوانندۀ محترم پيدا شود به راحتى مى تواند با شناخته بودن منبع مورد مطالعه به آن مراجعه كند و اصل ضبط حديث را مورد مداقه قرار دهد. ترجمۀ متون جامع احاديث شيعه، تحت عنوان منابع فقه شيعه به همراه ترجمه و شرح حال مختصر نويسندگان آن منابع، حركتى در جهت نشر معارف حقوقى اسلام برپايۀ ديدگاه اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است تا تفسير و تحليل آن اوصياء حرم نبوى در

روند پيدايش مذاهب چهارگانۀ حنفى، مالكى، شافعى، حنبلى و همچنين مذاهب ديگر اسلامى به خوبى مشخص و متمايز شود. گرچه سال هاى تدوين دست اول اين منابع در عصر اختناق و خفقان امويان و عباسيان تا سال 260 ق، همراه با توريه، تقيه و پنهان كارى بوده و فهم صحيح از سقيم و قوى از ضعيف در اين جامع عظيم روايى، كارى تخصصى و كارشناسانه است، اما ارائۀ اصل معادن گرانقدر علوم اهل بيت به فارسى زبانان دنيا و معرفى كامل آن، حركتى مثبت به سوى كانون حقيقت نور است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 13

بى ترديد فهم مذاق شرع از ديدگاه اهل بيت عليهم السلام كه با برآيند روايات وارده و سنجش آن با آيات شريفۀ قرآنى حاصل مى شود، بدون سندشناسى روايات و ناقلان اخبار ممكن و ميسور نيست و اين مهم در درس هاى تخصصى اجتهاد و آموزش هاى عالى فقه مراجع تقليد، تامين خواهد شد. اما قدم اول، فهم كلى روايات و آشنايى با منابع فقه شيعه است كه اميد است ترجمۀ جامع احاديث شيعه، قدمى هر چند كوچك در اين حركت بزرگ دينى باشد.

در منبع شناسى جامع احاديث شيعه، كتاب هاى حديث از قرن دوم هجرى كه به طور مستقيم و غيرمستقيم مكتوب و مضبوط تاكنون باقيمانده است، مورد بررسى قرار گرفته و به ترتيب، براساس قرن هاى متوالى به نام مؤلفين و خوشه چينان علوم اهل بيت عليهم السلام تنظيم شده و شرح مختصرى از حيات درخشان آن فرزانگان به رشتۀ تحرير درآمده است و سرانجام، برخى از آثار علمى آن عزيزان به ويژه آن دسته كه در منابع جامع احاديث شيعه قرار گرفته، معرفى شده است.

راويان منابع جامع احاديث شيعه

قرن دوم
1- ابان بن تَغلِب (؟- 141 ق)

ابو سعيد/ ابوسعد

بن رُباح بَكرى جُريرى كِندى رَبعى كوفى. اديب، لغوى، نحوى، فقيه، قارى، محدث و مفسر بنام اماميه.

از زادگاه و زادروز وى اطلاعى در دست نيست. برخى وى را با كنيۀ ابن سعيد و ابو اميمه نيز ياد كردند. نسبت «جريرى» به سبب آن است كه وى مولاى بنى جرير بن عباده بود و نسبت وى به «بكر» به خاطر بكر بن وائل نياى بزرگ اين خاندان است.

وى از امامان همام، حضرت سجاد، باقر و صادق عليهم السلام روايت كرده است. گويند 30000 حديث از امام صادق عليه السلام از برداشت. امام باقر عليه السلام فرمود: «در مسجد مدينه بنشين و مردم را فتوا ده كه من دوست مى دارم در ميان شيعيانم چون تويى را ببينم».

استادانى كه وى نزد ايشان شاگردى كرد و بسيار آموخت، امامان حضرت سجاد، باقر

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 14

و صادق عليهم السلام و تابعين بودند. وى بيشتر سال هاى زندگانى خود را در كوفه گذراند و احتمالا همانجا نيز زاده شد. چون خبر درگذشت وى به امام صادق عليه السلام رسيد ايشان فرمود: «همانا مرگ ابان، دلم را به درد آورد!» از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

تأليفات وى:

1- كتاب صفّين؛

2- معانى القرآن؛

3- كتاب القراآت؛

4- الغريب فى القرآن؛

5- الفضايل.

2- محمد بن محمد بن اشعث (؟-؟)

ابوعلى محمد بن محمد اشعث كوفى. راوى ثقۀ شيعه.

وى در كوفه شهر شيعيان، دوستداران خاندان حضرت على عليه السلام و راويان بزرگ شيعه زاده شد. به مصر رفت و در محضر موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر شاگردى كرد و در همانجا بود كه به نگاشتن روايات از طريق موسى بن اسماعيل و نياكان پاك آن بزرگواران پرداخت.

نجاشى در رجال

مى گويد: «وى كتابى در احكام حج دارد»؛ كه تاكنون يافته نشده است.

تأليف وى:

1- الجعفريات.

قرن سوم
3- نصر بن مزاحم (ح 120- 212 ق)

ابوالفضل نصربن مزاحم بن سيار منقرى. تاريخ نگار توانا و راوى موثق شيعه.

در كوفه زاده شد و روزگار خود را در بغداد سپرى كرد و در محضر اساتيد آن دوره، سفيان ثورى، شعبه بن حجاج، حبيب بن حسان، عبدالعزيز بن سياه و ... دانش آموخت.

خطيب بغدادى در تاريخ بغداد، وى را به عنوان يكى از شخصيت هاى علمى بغداد نام

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 15

برده است. وى در بغداد درگذشت. تأليفات او بسيار است كه چند نمونه آورده شد.

تأليفات وى:

1- وقعة صفين؛

2- وثاقت و اعتبار؛

3- المناقب؛

4- مقتل حسين بن على عليه السلام و ...

4- حسن بن محبوب سراد (149- 224 ق)

راوى و محدث گرانقدر و موثق شيعه. از ياران امام كاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام.

وى از اركان اربعۀ روزگار خود بود. لقب: «سراد» يا «زرّاد» به معنى: زره ساز است كه پيشۀ نياى او وهب- غلام جرير بن عبداللّٰه بجلى- بوده است. از مشوقان به نگاشتن حديث، پدر وى محبوب بود.

تأليفات وى:

1- المشيخه؛

2- الحدود؛

3- الديات؛

4- الفرائض؛

5- التفسير؛

6- النوادر (حدود 1000 ورق).

5- محمد بن حسن بن فروخ صفار (؟- 290 ق)

از ياران با وفاى امام حسن عسكرى عليه السلام. چهره اى سرشناس و محدثى توانمند.

وى را مى توان از بزرگان روايت شيعه در قرن سوم هجرى دانست. در آن زمان كه خفقان و ظلم همه جاگير و امام حسن عسكرى عليه السلام در منطقۀ نظامى تحت نظارت و مراقبت بود، محمد بن حسن بن صفار از طريق نوشتن نامه هاى خصوصى و به شكل مخفيانه، خود را به حضرت امام عليه السلام نزديك كرد و بدين ترتيب شيعيان را از نور وجود ايشان عليه السلام بهره مند ساخت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 16

وى در قم يكى از چهره هاى نامور شيعه بود كه با حفظ و نقل روايت، خدمت بزرگى به جهان تشيع كرد و بزرگانى چون كلينى، شيخ طوسى، علامه حلّى و ... دربارۀ او بسيار گفته و نگاشته اند. محمد بن حسن صفار در شهر قم به خاك سپرده شده است.

تأليفات وى:

1- كتاب الصلوه؛

2- كتاب الوضوء؛

3- كتاب الجنائز؛

4- كتاب الصيام؛

5- كتاب الحج؛

6- كتاب النكاح؛

7- كتاب الطلاق؛

8- كتاب المزار؛

9- كتاب الردّ على الغلاه؛

10- بصائر الدرجات و ...

6- برقى (؟- 274 يا 280 ق)

ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على. عالم و محدث شيعه. اصالتاً كوفى بود و نياكانش در آن ديار زندگى مى كردند و چون يوسف بن على- والى عراق- محمد بن على جد اعلاى برقى را كه از هواداران زيد بن على بن الحسين عليه السلام بود، دستگير و به شهادت رسانيد، به ناچار عبدالرحمن و پسرش خالد به ايران گريختند و در برقه رود قم (ظاهرا رودخانه بيرقون) جايگير شدند.

از زادروز برقى اطلاعى در دست نيست اما احتمالا در قم زاده شده است. وى عصر چند تن

از ائمۀ اطهار عليهم السلام را درك كرده و از ايشان حديث آورده است.

شيخ طوسى وى را در شمار ياران امام جواد وهادى عليه السلام قرار داده؛ بنابراين مى توان گفت نخستين استادان وى، ايشان بودند.

چون از احاديث مرسل و ضعيف روايت مى كرد، چندى مورد طعن فقها قرار گرفت كه

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 17

يكى از آنها شيخ، رييس و فقيه قم احمد بن عيسى بود كه وى را از قم راند و پس از مدتى پشيمان شد و پوزش خواست و وى را بازگرداند.

شاگردانى كه در محضرش بودند، محمد بن حسن صفار، على بن حسين سعدآبادى، محمد بن جعفر بن بطه، على بن ابراهيم قمى، سعد بن عبدالله اشعرى و ...

وى تأليفات بسيارى داشته كه بيشتر آنها را نيز به المحاسن نامگذارى مى كرده و در حقيقت مجموعه اى از علوم قرآنى، حديث و فقه بوده و گزاف نيست كه آن را دايرة المعارف بدانيم كه تنها يك سوم آن باقى مانده است.

برقى در قم درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- المحاسن

2- الرجال

7- ابن قتيبه (213- 276 ق)

ابومحمد عبداللّٰه بن مسلم بن قتيبه دينورى بغدادى يا كوفى. فقيه، محدث، مفسر و از بزرگان ادب و منتقد شعر، عالم اخبارى، متكلم و دانشمند روزگار خود.

وى اصالتاً ايرانى بود اما در بغداد و به گفته اى در كوفه زاده شد. در بغداد جاى گرفت و حديث و نگاشتن آن را شروع كرد و به همين دليل هم نام آور است. البته به خاطر چيرگى و تسلطش برشعر، ادب و نقد علمى ادبيات عرب نيز مشهور است.

چندى در دينور به منصب قضاوت نشست و پس از آن در بغداد

به تأليفات خود پرداخت. استادانى كه ابن قتيبه در نزدشان در علوم مختلف از جمله حديث، لغت، كلام و ... بسيار آموخت و بهره ها برد، مى توان به ابوحاتم سجستانى، رياشى، جاحظ، ابوعبداللّٰه حمدانى، عبدالرحمن بن قريب معروف به اصمعى و ... اشاره كرد.

دربارۀ خاكجاى وى اختلاف است؛ اما قطع يقين يا در كوفه (احتمال كم) يا در بغداد (احتمال بسيار) بوده است.

تأليفات وى:

1- تفسير غريب القرآن؛

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 18

2- غريب الحديث؛

3- عيون الاخبار؛

4- الشعر و الشعراء؛

5- جامع الفقه و ...

قرن چهارم
8- عبدالله و حسين پسران بسطام (؟-؟)

ابوعتاب عبداللّٰه بن بسطام بن شاپور نيشابورى و برادرش حسين بن بسطام. دو راوى بزرگ شيعه در قرن چهارم هجرى.

آن دو فقيه ثقه، براى گسترش انديشه هاى بزرگان عصمت و طهارت عليهم السلام به قزوين سفر كردند و از راويان بزرگ آن ديار شدند. بجز آموختن در نزد پدر خود بسطام بن شاپور و عموهاى خود زكريا، زياد و حفص، در نزد استادان بزرگى چون:

محمد بن خلف، على بن ابراهيم واسطى، اسحاق بن ابراهيم، تميم بن احمد سيرافى و ...

شاگردى كردند.

تأليف آن دو:

طب الائمه.

9- حسين بن سعيد اهوازى (300 ق-؟)

ابو محمد حسين بن سعيد بن حماد بن مهران اهوازى. فقيه و محدث شيعى ايرانى.

در كوفه زاده شد و اصالتاً ايرانى بود. براى تعالى و نشر تعاليم اسلام و معارف خاندان رسول صلى الله عليه و آله همراه با برادر خود حسن بن سعيد به اهواز رهسپار شد و براى اعتلاى اسلام و شيعه بسيار كوشيد. پس از درگذشت برادرش، از آنجا به قم رفت و در خانۀ حسن بن ابان جاى گرفت و دانشمندان و شخصيت هاى بسيارى از وى روايت شنيدند.

روايات وى، در بسيارى از نام آورترين كتب شيعه چون: كافى، تهذيب، استبصار، من لايحضره الفقيه، وسائل الشيعه و ... نقل و به آن استناد شده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 19

به گفتۀ شيخ طوسى، وى و برادرش از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام بودند.

وى در قم درگذشت.

تأليفات وى و برادرش بيش از 30 جلد است كه برخى آورده شد.

تأليفات وى (و برادرش):

1- المناقب؛

2- كتاب الزيارات؛

3- كتاب التقية؛

4- الرد على الغلاه؛

5- المثالب و ...

10- ابن اعثم كوفى (؟- 314 ق)

ابومحمد احمد بن على، معروف به ابن اعثم كوفى الكندى. محدث، شاعر و تاريخ نگار بزرگ شيعى.

از زادگاه و زادروز وى هيچ اطلاعى در دست نيست و حتى در نام و نسب وى اختلاف است. برخى نام وى را احمد و برخى محمد آورده اند. همچنين لفظ «اعثم» را كه لقب پدر وى بود، گاهى دربارۀ خود وى «ابن اعثم» به كار بردند.

ياقوت حموى در معجم الادبا ابياتى از وى آورده است. نيز در ارشاد الاريب الى معرفه الاديب، حموى از وى چنين ياد مى كند:

«مورخ است و شيعى مذهب و نزد اهل حديث ضعيف شمرده مى شود»؛ كه

البته سخن حموى از جهت بغض و كينى است كه به تشيع دارد.

از خاكجاى وى هيچ گونه اطلاعى در دسترس نيست.

تأليفات وى:

1- الفتوح؛

2- كتاب التاريخ؛

3- كتاب المألوف.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 20

11- عبداللّٰه بن جعفر حميرى (320-؟)

ابوالعباس عبداللّٰه بن جعفر بن حسين بن مالك بن جامع حميرى قمى. راوى و فقيه برجستۀ شيعه در قرن چهارم هجرى.

وى با امام هادى و حسن عسكرى عليهما السلام نامه نگارى داشت و پس از ايشان از طريق محمد بن عثمان عمرى با امام عصر عليه السلام مرتبط بود.

تأليفات وى:

1- قرب الاسناد؛

2- العظمه و التوحيد؛

3- الامامه؛

4- الاستطاعه و المعرفه؛

5- الطب؛

6- الرسائل؛

7- فضل العرب؛

8- مسائل عن محمد بن عثمان العمرى و التوقيعات؛

9- كتاب الدلائل؛

10- الغيبه و الحيره.

12- محمد بن مسعود عياشى (؟- ح 320 ق)

ابونصر محمد بن مسعود بن محمد بن عياشى سلَمى سمرقندى كوفى، معروف به عياشى. از بزرگان فقهاى شيعۀ اماميه و نظريه پردازان انديشور اسلامى. يگانۀ روزگار خود در علوم گوناگون، فاضل، مفسر، محدث و اديب بود.

وى در 260 ق به عراق وارد شد و در آغاز از اهل سنت بود اما با مطالعۀ دقيق بر فقه جعفرى به تشيع روى آورد و از سرآمدان روزگار خود شد و تمام دارايى خود را صرف و وقف تشيع كرد.

عياشى همدورۀ شيخ كلينى بود. بيش از 200 جلد كتاب از وى به يادگار مانده است.

در طب، نجوم، قيافه شناسى و ... دست داشت و كتاب نگاشت. كشىّ از شاگردان وى بود.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 21

از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

تأليفات وى:

1- كتاب التفسير؛

2- المعاريض؛

3- الدعوات؛

4- كتاب الشعر؛

5- الانبياء و الاولياء و ...

13- فرات بن ابراهيم كوفى (؟-؟)

ابوالقاسم فرات بن ابراهيم كوفى. فاضل، انديشمند، كارشناس در علوم اجتماعى و فرهنگى. از راويان حديث و شخصيت هاى دوران غيبت صغرى و همروزگار ثقة الاسلام شيخ كلينى. در كوفه زاده شد و شايد به همين دليل نام او را «فرات» گذاشتند.

وى از شخصيت هاى زيدى مذهب يا دست كم علاقه مند به آنها بود.

تأليف وى:

1- تفسير فرات.

14- جعفر بن احمد بن على قمى (؟-؟)

ابومحمد جعفر بن احمد بن على قمى، مشهور به ابن رازى ايلاقى. محدث، فقيه شيعى در قرن چهارم هجرى. از زادروز وى اطلاعى در دست نيست. از آنجا كه دير زمانى در رى جاگير شده، به ابن رازى معروف است.

همروزگار شيخ صدوق و صاحب بن عباد بود و از هر دو آن بزرگان روايت كرده و شيخ صدوق نيز از وى.

وى نويسندۀ پركارى بود و آثارى نزديك به 220 كتاب نگاشته كه متأسفانه تنها برخى از آنها امروز در دسترس است.

اكثر رجال نويسان، وى را به فضل و دانش ستوده و ثقۀ تمام دانسته اند.

از زمان درگذشت و خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 22

تأليفات وى:

1- الاعمال المانعه من دخول الجنه (مانعات)؛

2- ادب الامام و الماموم؛

3- المسلسلات الاخبار؛

4- الغايات؛

5- العروس؛

6- جامع الاحاديث النبويه.

15- شيخ كلينى (؟- 329 ق)

ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى. فقيه، محدث بزرگ شيعه، يكى از مؤلّفان كتب اربعه.

وى در دهى (فشافويه) از كلين در 38 كيلومترى رى و در خانه اى روشن به نور محبت و معرفت اهل بيت عليهم السلام زاده شد. پدر وى يعقوب بن اسحاق، آموزش فرزند خود كلينى را از همان دوران كودكى برعهده گرفت و به علم و عمل آراست. آرامگاه پدر وى در روستاى كلين- نزديك حسن آباد شهررى- مدتهاست كه زيارتگاه شيعيان است.

دايى وى علّان كه خود محدث و دانشمند بزرگى بود، پس از پدر استادى كلينى را بر عهده گرفت و در تربيت وى نقش بسزايى داشت. علّان در سفر حج و در راه زيارت خانۀ خدا، به شهادت رسيد. پس از گذراندن نوجوانى، كلينى براى كسب دانش به رى رهسپار شد و آنجا

با انديشه ها و نظرات فرقه هايى چون اسماعيليه و مذاهبى چون شافعى، حنفى و شيعى مستقيما آشنا شد. در آنجا بود كه ضمن تحصيل پى برد حركت هايى، تشيع را از مسير خود منحرف كرده و درمان آن را بازگشت به فرموده هاى مبارك اهل بيت عليهم السلام دانست. اين شروعى بود براى ثبت و ضبط احاديث حضرات معصومين عليهم السلام كه در اين راستا ابوالحسن محمد بن اسدى كوفى نخستين استاد او در فراگيرى احاديث بود.

دورۀ كلينى را بايد «دورۀ حديث» ناميد؛ زيرا آغازگر جنبشى براى يافتن، شنيدن و نگاشتن احاديث و روايات شده بود.

وى براى گردآورى احاديث و روايات به قم رهسپار شد و در محضر استاد بافضل و

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 23

دانش احمد بن محمد بن عيسى اشعرى و پس از آن شاگرد امام حسن عسكرى عليه السلام، احمد بن ادريس قمى معروف به «معلم» شاگردى كرد و استاد گرانقدر عبدالله بن جعفر حميرى صاحب قرب الاسناد را نيز درك كرد و بهره برد و از آنجا به كوفه رفت و آنجا نيز به كسب دانش پرداخت.

وى در امانت، عدالت، تقوا، فضيلت و حفظ و ضبط احاديث آنچنان سرآمد روزگار خود شد كه شيعه و سنى در اخذ فتوا به وى مراجعه مى كردند و به اندازه اى مورد وثوق هر دو مذهب بود كه «ثقة الاسلام» و «شيخ المشايخ» لقب گرفت.

كلينى نخستين محدثى است كه در ميان اماميه به گردآورى و نظم و ترتيب احاديث شيعه پرداخت. پيش از اقدام وى، تنها اصول اربعمأه وجود داشت و شيعه بدان ها رجوع مى كردند؛ كه با اثر خود كافى (اصول، فروع و روضه)، نقش و ردپاى

شيعه را زيباتر و استوارتر كرد.

شاگردانى كه در نزد وى آموختند، ابن ابى رافع، احمد بن احمد كاتب كوفى، جعفر بن محمد قولويه قمى، محمد بن ابراهيم نعمانى، معروف به ابن زينب و ... بودند.

وى در سال «تناثر نجوم» سالى كه ستارگان فرو ريخت، درگذشت. دانشمند نامى بغداد ابوقيراط بر جنازۀ اين محدث بزرگ شيعه نماز گزارد و در «باب كوفۀ» بغداد به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- كافى؛

2- كتاب رجال؛

3- رد قرامطه؛

4- رسائل ائمه؛

5- تعبير الرويا.

16- ابن شعبه (؟-؟)

ابومحمد حسن بن على بن حسين بن شعبه حرانى، معروف به ابن شعبه. محدث، فقيه، رجالى و از شيوخ بزرگ علماى اماميه.

وى در حران- يكى از روستاهاى اطراف شهر حلب در سوريه- زاده شد. در حلب كه

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 24

يكى از شهرهاى بزرگ و مهم علمى شام بود، پرآوازه و از چهره هاى درخشان جهان اسلام به ويژه تشيع شد.

استاد وى ابوعلى محمد بن همام بغدادى و از مهم ترين شاگردان وى كه از پرفروغ ترين ستاره هاى جهان تشيع گرديد، شيخ مفيد بود.

علامه مجلسى دربارۀ وى مى گويد:

«كتاب ايشان- تحف العقول- خود بهترين شاهد بر فضل و دانش و عظمت شأن ايشان مى باشد».

خاكجاى وى آشكار نيست.

تأليفات وى:

1- تحف العقول عن آل الرسول؛

2- التمحيص فى ذكر اخبار ابتلاء المومن.

17- محمد بن همام اسكافى (258- 336 ق)

ابوعلى محمد بن همام بن سهيل اسكافى. از چهره هاى درخشان، بزرگان شيعه و ياران سفراى امام زمان عليه السلام.

وى در اسكاف- محلى ميان بصره و كوفه- زاده شد. در آن زمان كوفه و اطراف آن به عنوان سرزمين دوستداران به حضرات معصومين عليهم السلام شناخته مى شد.

محمد در خانواده اى تازه مسلمان كه اسلام را از شيعيان پذيرفته بودند، چشم گشود و پرورش يافت.

خود مى گويد:

«پيش از به دنيا آمدنم، پدرم نامه اى براى امام حسن عسكرى عليه السلام نوشت و از ايشان خواست تا دعا بفرمايد خداوند فرزند صالحى را به وى عطا فرمايد. امام در ذيل نامه مرقوم فرمود: خداوند خواستۀ تو را برآورده فرمود».

محمد اسكافى پس از تحصيلات مقدماتى، براى كسب دانش آن روزگار به بغداد كه آن زمان مركز دانش بود، رهسپار شد اما هدف مهم تر وى آن بود كه بدين طريق به نايب خاص قائم آل

رسول عليه السلام نزديك و نزديك تر شود و بتواند دستورهاى ايشان را اجرا كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 25

شيخ طوسى دربارۀ وى مى گويد:

«ابوعلى محمد بن همام اسكافى، شخصيتى جليل القدر و مورد اطمينان است و روايات فراوانى را روايت كرده است».

محمد اسكافى در 80 سالگى به سراى باقى شتافت.

تأليفات وى:

1- كتاب التّمحيص؛

2- الانوار فى تاريخ الائمه.

18- كشىّ (- ح 340 ق)

ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشىّ. فقيه، رجالى و عالم بزرگ شيعه.

انتساب كشىّ به منطقۀ «كش» از نواحى سمرقند بر مى گردد. وى از غلامان عياشى بود. در خانۀ عياشى كه كشتزار اهل دانش بود، شوريد و خروج كرد. كشىّ، آگاه به اخبار و رجال و بسيار گرانمايه و از دوستان صميمى شيخ كلينى بود و تقريبا استادان و شاگردان آن دو بزرگوار يكى بودند.

شاگردانى كه در نزد وى آموختند، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، صاحب كتاب كامل الزياره، هارون بن موسى تلعبكرى، ابواحمد عيسى بن حيان نخعى و حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندى بودند.

از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

تأليفات وى:

1- الرجال؛

2- معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين؛

3- كثير العلم.

19- على بن احمد كوفى (؟- 352 ق)

ابوالقاسم على بن احمد كوفى يا علوى. فقيه، متكلم، اصولى و توانا در علوم گوناگون.

در آغاز، كارش بر طريقى مستقيم بود و كتاب محكمى را تأليف كرد كه از آن، مى توان كتاب الاوصياء و كتاب در فقه را نام برد. سپس حال و مذهب وى تغيير كرد و به سوى غلوّ پيش رفت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 26

پسر وى ابومحمد، تأليفات وى را گردآورى كرد. احمد كوفى در «كرمى» منطقه اى در فسا نزديك شيراز درگذشت.

تأليفات وى:

1- الانبياء؛

2- الابتداء؛

3- فساد قول البراهمه؛

4- الآداب و مكارم الاخلاق؛

5- الاستدلال فى طلب الحق و ...

20- نعمان بن محمد تميمى (259- 363 ق)

ابوحنيفه نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حيون تميمى مغربى. دانشمند بزرگ اسماعيليه.

در مغرب زاده شد. در آغاز، پيرو مذهب مالكى بود ولى تغيير مذهب داد و شيعۀ اسماعيليه شد. او از بنيانگذاران مذهب اسماعيليه و قانونگذار آن بود. به بسيارى از خلفاى فاطمى خدمت كرد (المهدى بالله، القائم بامرالله.، المنصور بالله) و در دوران فخرالدين خليفۀ چهارم، به مقام قاضى القضات و داعى الدعات رسيد. مؤلفان شيعه به او «ابوحنيفۀ شيعى» مى گويند.

تأليفات وى:

1- دعائم الاسلام؛

2- شرح الاخبار؛

3- اساس التاويل؛

4- افتتاح الدعوه؛

5- التوحيد والامامه؛

6- مفاتيح النعمه؛

7- الايضاح؛

8- الينبوع؛

9- المجالس و المسامرات.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 27

21- شيخ صدوق (305- 381 ق)

ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق. فقيه گرانقدر و محدث دانشور بزرگ شيعه و از دنباله روان شيخ كلينى.

وى در خانواده اى اهل تقوا و دانش در قم زاده شد. پدر وى، على بن حسين بن بابويه قمى معروف به ابن بابويه، از برجسته ترين علما و فقهاى بزرگ زمان خود بود و شيخ صدوق نخست در دامان پر مهر پدر كسب فيض كرد. شيخ صدوق به خراسان و بغداد سفر كرد و پايان زندگانى خود را در رى گذراند. شيخ طوسى دربارۀ وى مى گويد:

«وى دانشمندى جليل القدر و حافظ احاديث بود. از احوال رجال، كاملا آگاه و در سلسلۀ احاديث، نقادى عالى مقام به شمار مى آمد. بين بزرگان قم از نظر حفظ احاديث و كثرت معلومات مانند نداشت و در حدود سيصد اثر از خود به جاى گذاشته است».

استادانى كه شيخ صدوق در نزد آنها كسب فيض كرد، عبارتند از: پدرش ابن بابويه، حمزه بن محمد بن احمد بن جعفر بن

محمد بن زيد بن على عليه السلام، ابومحمد قاسم بن محمد استرآبادى و ...

شاگردان وى نيز برادرش حسين بن على بن موسى بن بابويه قمى، شيخ مفيد، ابن غضائرى، شيخ ابوالبركات، ابوالقاسم على بن محمد بن على خزاز و ... بودند.

خاكجاى شيخ صدوق- اين عالم بزرگ شيعه- در رى، زيارتگاه عام و خاص است.

تأليفات وى:

1- من لايحضره الفقيه (دومين كتاب اربعۀ حديث شيعه)؛

2- مدينة العلم؛

3- كمال الدين و تمام النعمه؛

4- الخصال؛

5- توحيد؛

6- الامالى؛

7- المقنع فى الفقه و ...

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 28

قرن پنجم
22- سيد رضى (359- 406 ق)

ابوالحسن محمد بن الحسين موسوى، معروف به سيد رضى و شريف رضى. از بزرگان علماى شيعه، بلغا، شاعران نامدار و اشراف بغداد.

وى از فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام بود. در بغداد زاده شد. از سوى پدر و مادر، نسبى شريف داشت. در زمان پدر خود ابواحمد، نقابت طالبيان بغداد، سرپرستى همۀ آنان، قضاوت در مظالم و اميرى حاجيان را در حالى كه هفده سال بيش نداشت، بر عهده گرفت.

چندى بهاء الدوله بويه وى را به عنوان جانشين خود در بغداد برگزيد و لقب «الشريف الجليل» به وى خلعت داد. چندى پس از آن، لقب «الرضى ذوالحسبين» و پس از آن «الشريف الاجل» را به وى پيشكش كرد.

روزگار سيد رضى با فرمانروايى آل بويه و مقارن با دورۀ سوم خلافت عباسيان است كه به اين دوره از لحاظ تاريخى- فرهنگى «عصر زرين» مى گويند و از جهت تاريخ ادبيات عرب، عصر شاعران سه گانه: متنبى، سيد رضى و ابوالعلاء معرى است. به سيد رضى لقب «اشعر الطالبيين» يعنى شاعرترين طالبيان نيز داده اند.

استادانى كه وى در علوم گوناگون آن روزگار نزدشان شاگردى كرد

و بهره ها برد، عبارتند از:

ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبرى فقيه مالكى، ابوعلى فارسى نحوى، قاضى سيرافى، ابوالحسن قاضى عبدالجبار معتزلى، ابويحيى عبدالرحيم فارقى خطيب مصرى مشهور به ابن نباته، شيخ مفيد و ...

وى بسيار بذل الجود و باتقوا بود. به سپاس دانش اندوزى اش جهت پرداخت زكات دانش خود، مدرسه اى نزديكى خانۀ خود در كوى كرخ بغداد تأسيس كرد و آن را «دارالعلم» ناميد كه افزون بر تالارهاى تدريس، سخنرانى و جلسات، اتاق هايى براى زيست دانشجويان و كتابخانۀ بزرگى داشت كه ارزشمندترين و بهترين منابع و مراجع عربى و اسلامى در آن نگهدارى مى شد و شخصاً خود مديريت آن را بر عهده داشت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 29

شاگردان نام آورى كه در نزد وى آموختند، از جمله: فقيه عاليقدر ابوزيد كبايكى، ابوعبدالله شيخ محمد حلوانى، ابوعبدالله شيخ جعفر دوريستى، ابوالحسن بندار قاضى و ...

وى در محلۀ كرخ بغداد در سراى خود درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد. به قولى، برادر مهتر وى سيد مرتضى چندى بعد وى را به كاظمين و در جوار نياى شريفش امام موسى كاظم عليه السلام به خاك سپرد.

تأليفات وى:

1- نهج البلاغه؛

2- تلخيص البيان فى مجازات القرآن؛

3- مجازات الآثار النبويه؛

4- حقايق التاويل فى متشابة التنزيل؛

5- حضائص الائمه؛

6- ديوان اشعار.

23- خزّاز رازى (؟- ح 410 ق)

شيخ ابوالقاسم على بن محمد على خزّاز رازى قمى. ثقۀ معروف و محدث اماميه.

وى در سفرهاى بسيارى كه داشت، از بزرگان علماى شيعه استماع حديث كرد كه از جمله مشايخ وى: شيخ صدوق، ابى المفضل شيبانى، شيخ احمد عياشى و بزرگانى چون ابن شيوخ بودند. چندى در حوزه هاى قم و رى تدريس كرد. ابوالعباس نجاشى كه از همروزگاران وى بوده، او را

در رجال خويش، ثقۀ فقيه و اصحابنا خوانده است.

هم كتابى در كلام، هم در فقه دارد. در رى درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد.

تأليف وى:

1- كفايه الاثر فى النص على الائمه الاثنى عشر.

24- شيخ مفيد (336- 413 ق)

محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد. عالم، فقيه، متكلم و محدث نامى شيعه.

وى در حوالى بغداد زاده شد. پس از بلوغ و رشد فكرى، رهسپار بغداد شد و در آنجا در محضر استادان بنام و دانشمندان بزرگ آن روزگار به آموختن دانش، كلام، فقه و اصول

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 30

پرداخت. ابن نديم در الفهرست از وى به عنوان «ابن المعلم» ياد مى كند. شيخ طوسى نيز كه از شاگردان ارزشمند مكتب وى است، مى گويد: «وى از متكلمان اماميه است.

در روزگار خود، رياست و مرجعيت شيعه به او ختم مى گردد. حافظۀ خوب و ذهنى دقيق داشت. در پاسخ به پرسش ها، حاضر جواب بود. بيش از 200 جلد كتاب خرد و كلان دارد».

ابن حجر عسقلانى نيز مى گويد: «وى بسيار عباد، زاهد و اهل خشوع و تهجد بود و مداومت برعلم و دانش داشت». عماد حنبلى (يكى از دانشمندان اهل سنت) مى گويد:

«بزرگى از بزرگان اماميه و رييس بخش فقه و كلام و مباحثه بود. موقعيت شايان توجهى در تشكيلات دولت آل بويه داشت. وى صدقۀ فراوان مى داد».

استادانى كه وى در محضر آنها درس آموخت، عبارتند از: ابن قولويه قمى، شيخ صدوق، ابن جنيد اسكافى و ...

شاگردانى را كه تربيت كرد، از بهترين هاى جهان اسلام و تشيع هستند: سيد رضى، شيخ طوسى، نجاشى، ابوالفتوح كراجكى و ...

شيخ مفيد پس از 75 سال عمر مفيد، در بغداد و در حرم مطهر

امام جواد عليه السلام نزديك قبر استادش ابن قولويه قمى به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- المقنعه؛

2- الفرائض الشريعه؛

3- الامالى؛

4- الارشاد و ...

25- سيد مرتضى (355- 436 ق)

ابوالقاسم على بن حسين بن موسى، مشهور به سيد مرتضى علم الهدى. فقيه مبرز، عالم متكلم و اديب متبحر. داراى القاب ذوالثمانين و ذوالمجدين.

وى در بغداد زاده شد و از سوى پدر و مادر، نسبى بسيار شريف داشت. برادر وى سيد رضى بود. پس از شيخ بزرگوار مفيد، پيشواى فقهى شد. علامه حلّى وى را معلم شيعۀ

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 31

اماميه خوانده است. در علوم معقول و منقول و تفسير، سرآمد روزگار خود بود. از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

تأليفات وى:

1- تنزيه الانبياء؛

2- الانتصار فى ما انفردت به الامامية من المسائل الفقهية؛

3- الذريعه فى اصول الشريعه؛

4- المحكم و المتشابه؛

5- المختصر؛

6- الامالى؛

7- درر الفوائد و ...

26- احمد بن على نجاشى (372- 450 ق)

ابوالحسين احمد بن على بن عباس بن محمد بن عبدالله نجاشى. راوى ثقه، نسابۀ توانا و عالم بسيار بزرگ اماميه.

وى در شهر كوفه زاده شد. پدرش (على بن احمد) از محدثين و بزرگان شيعه بود.

سفرهاى دور و نزديكى داشته كه بيشتر به نيت زيارت عتبات عاليات بوده. چندى در بغداد، چندى در نجف اشرف و سامرا گذراند.

وى از اندك راويانى است كه تنها از موثقين و افراد معتبر روايت نقل كرده و به همين دليل هم كتاب رجال وى سرآمد كتب ديگر است.

استادانى كه در محضر آنها شاگردى كرد، عبارتند از: پدرش (كه از او ياد شد)، شيخ مفيد، احمد بن عبد الواحد بزاز معروف به ابن حاشر و ...

شاگردان وى نيز شيخ الطائفه طوسى، شيخ ابوالحسن صهرشتى و سيد عماد الدين بن معيد حسنى مروزى بودند.

نجاشى در 78 سالگى در مطيرآباد از نواحى سامرا چشم از جهان فروبست.

تأليفات وى:

1- رجال (فهرست اسماء مصنفى الشيعه)؛

منابع فقه

شيعه، ج 22، ص: 32

2- انساب بنى نصر بن قعين؛

3- كتاب الجمعه و ماورد فيه من الاعمال و ...

27- شيخ طوسى (385- 460 ق)

ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، معروف به «شيخ الطايفه». فقيه، اصولى، محدث، مفسر، متكلم و عالم الرجال بسيار درخشان بزرگ جهان اسلام به ويژه تشيع.

وى در خراسان زاده شد. خاندان شيخ تا چند نسل همه از علما و فقها بوده اند. در 23 سالگى به بغداد كوچ كرد و تا پايان عمر در عراق ماند و پس از استادش سيد مرتضى علم الهدى، رياست علمى و فتوايى شيعه به او منتقل شد.

شيخ بزرگوار مدت پنج سال نزد استاد نحرير شيخ مفيد درس آموخت و شاگردى كرد و چند سالى هم در نزد سيد مرتضى. به علت آشوب و هرج و مرج آن روزگار بغداد، وى از آنجا كوچيد و به نجف اشرف رهسپار شد و در آنجا جاى گرفت و خود حسن اتفاقى شد تا در آنجا حوزۀ علميۀ نجف را بنيان گزارد.

پس از درگذشت سيد مرتضى علم الهدى، رهبرى و پرچمدارى شيعه به وى رسيد و آن چنان آوازۀ علم، ورع و زهد و تقواى وى در دور و نزديك پيچيده شده بود كه القائم بامرالله خليفۀ عباسى با همكارى آل بويه از وى براى تدريس كلام در مركز خلافت دعوت كردند كه با فروپاشى آل بويه، وى از آنجا به نجف اشرف عزيمت كرد و تا پايان عمر خود در همانجا بود و در همان خاك پاك، خاك شد.

تأليفات وى:

1- الاستبصار (سومين كتاب از كتاب هاى اربعۀ شيعه)؛

2- تهذيب الاحكام (چهارمين كتاب از كتاب هاى اربعۀ شيعه)؛

3- النهايه؛

4- المبسوط؛

5- الخلاف؛

6- التبيان و ...

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 33

28- ابوالفتح كراجكى (؟- 499 ق)

شيخ ابوالفتح محمد بن على كراجكى طرابلسى. فقيه، اصولى، رياضيدان، ستاره شناس، اديب، مسلط به علوم حديث، فلسفه، كلام، نحو، اخلاق، تاريخ، رجال، تفسير و پزشكى.

وى در محضر استادان بزرگوارى چون شيخ مفيد، سيد مرتضى علم الهدى، شيخ طوسى و ... شاگردى كرد و از هر كدام توشه اى و بهره اى گرفت. سفرهاى بسيارى به كشورهاى مختلف از جمله فلسطين، سوريه، لبنان، مصر، بغداد و همچنين شهرهاى دور و كنار خود داشت. با مباحثات و تأليفات خود كه نزديك 80 اثر مى شود به بررسى مذاهب اسماعيليه، فرق اهل تسنن، يهوديت و مسيحيت پرداخت و برترى شيعه و مذهب اماميه را بر همگان آشكار كرد.

وى در لبنان و شهر صور درگذشت.

تأليفات وى:

1- كنز الفوائد؛

2- روضة العابدين و نزهة الزاهدين؛

3- الرسالة الناصريه؛

4- معدن الجواهر و ...

قرن ششم
29- فضل بن حسن طبرسى (عشر 480- 548 ق)

امام سعيد ابوالفضل بن حسن طبرسى. مفسر، فقيه، محدث، عالم به حساب، جبر، مقابله و نحو. ملقب به امين الدين يا امين الاسلام.

گويند وى در مشهد سناباد طوس متوطن بوده است. در 523 ق در سبزوار جايگير شد و به تعليم و تصنيف پرداخت. وى در تأليفاتش داراى اختيار بود؛ مثلا از كتاب مقتصد در نحو، اختيارى نيكو كرده است به غايت كمال؛ و از تفسير امام زمخشرى (كشّاف) اختيارى كرده است فى غايه الجوده.

فرزند وى (حسن بن فضل طبرسى) و فرزند زادگانش همگى از اكابر روزگار و فقهاى

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 34

بزرگوار بودند. وى در سبزوار درگذشت و پيكر پاكش را به مشهد مقدس منتقل كردند و در جوار حرم حضرت ثامن الائمه عليه السلام به خاك سپردند.

تأليفات وى:

1- مجمع البيان (تفسير سترگ شيعى)؛

2- الوسيط (يا تفسير جوامع الجامع)؛

3-

الآداب الدينية للخزانة المعينية؛

4- تفسير الكافى الشافى؛

5- نثر اللآلى؛

6- اسرار الامامه و ...

30- حسن بن فضل طبرسى (؟- 548 ق)

ابونصر رضى الدين حسن بن فضل طبرسى. عالم اخلاق و فقيه وارستۀ شيعه در قرن ششم هجرى. پدرش فضل بن حسن صاحب كتاب مستطاب تفسير مجمع البيان و فرزندش على بن حسن طبرسى صاحب متمم كتاب مشكاه الانوار فى غرر الاخبار.

تأليف وى:

1- مكارم الاخلاق.

31- عمادالدين طبرى- (؟- 553 ق)

ابوجعفر محمد بن على بن محمد بن على طبرى آملى كحى، ملقب به عمادالدين. عالم، رجالى و محدث بنام شيعى قرن ششم هجرى.

استادش شيخ ابوعلى بن شيخ طوسى بود و شاذان بن جبرئيل و قطب راوندى از وى روايت كردند.

بيش از اين از زندگانى وى چيزى يافته نشد.

تأليفات وى:

1- بشارة المصطفى لشيعة المرتضى؛

2- الزهد و التقوى؛

3- الفرج فى الاوقات والمخرج بالبينات.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 35

32- ابو على بن طاهر صورى (؟- 585 ق)

شيخ سديد الدين ابوعلى بن طاهر صورى عاملى. عالم، فاضل و فقيه اماميه در قرن ششم هجرى.

از زادروز و زادجاى وى اطلاعى در دست نيست. اما چون به عامل نسبت داده شده، برمى آيد از آنجا بلند شده و پرورش يافته. صاحب بحار الانوار كتاب قضاء حقوق المومنين را به وى منسوب مى داند و به كتاب وى اعتماد دارد و از آن نقل كرده است.

از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

تأليف وى:

1- قضاء حقوق المومنين.

33- تاج الدين شعيرى (؟-؟)

تاج الدين محمد بن محمد بن حيدر شعيرى. عالم و فقيه بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

وى در شهر بيهق براى آموختن و فراگرفتن دانش آن روزگار، به منزل حاكم، رييس و امام مجدالحكام ابومنصور على بن عبدالله زيادى مى رفت و بهره ها مى برد و همچنين در محضر فضل الله بن على راوندى درس مى گرفت.

تأليف وى:

1- جامع الاخبار.

34- احمد بن على طبرسى (؟-؟)

ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى. عالم، فاضل، فقيه، متكلم و نسابۀ ماهر بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

منسوب به طبريش (معرب تفرش) منطقه اى نزديك قم. استاد وى ابوجعفر مهدى بن ابى حرب حسينى و شاگرد وى ابن شهر آشوب مازندرانى.

تأليفات وى:

1- الاحتجاج على اهل اللجاج؛

2- تاريخ الائمه عليهم السلام؛

3- فضائل الزهراء عليها السلام؛

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 36

4- مفاخر الطالبية؛

5- الكافى فى الفقه.

35- عبدالواحد بن محمد تميمى آمُدى (510- 550 ق)

عالم بزرگ شيعه و محدث والامقام. در شهر آمُد منطقه اى در ديار بكر- حوالى رود دجله و فرات- زاده شد. تسلط بسيارى بر علوم اسلامى داشت. شاگرد ممتاز و شهرۀ او، محدث بزرگوار جهان تشيع ابن شهر آشوب بود.

تأليفات وى:

1- غرر الحكم و درر الكلم؛

2- الحكم و الاحكام من كلام سيد الانام.

36- سيد فضل الله راوندى (؟- 570 ق)

سيد ابوالرضا ضياء الدين فضل الله بن على بن عبيدالله حسينى راوندى. فاضل، عالم، رييس مذهب، اديب، شاعر و راوى ثقۀ قرن ششم هجرى.

در يكى از شهرهاى اطراف كاشان به نام راوند و در خانواده اى دوستدار خاندان رسول صلى الله عليه و آله زاده شد.

از وى پيوسته در كتاب هاى تراجم احوال و علم رجال به بزرگى ياد شده است؛ از جمله عماد كاتب مى گويد:

«سيد فضل الله راوندى شخصيتى كم نظير و داراى نسبى شريف و اخلاقى بزرگوار بود. واعظى بزرگ و داراى خطى خوش و تأليفات فراوان بوده ...»

سيد فضل الله راوندى از علماى بزرگى چون: شيخ ركن الدين على بن عبدالصمد بن محمد تميمى نيشابورى، احمد بن قافه كوفى، قاضى عماد الدين استرآبادى و ... اجازۀ روايت داشت. استادان وى، امام شهيد عبدالواحد بن اسماعيل رويانى، سيد ابوالبركات مشهدى، شيخ بارع عبدالوهاب بغدادى و ... بودند.

شاگردانى كه در نزد وى درس گرفتند و آموختند، جملگى از بزرگ ترين علماى شيعه بودند: ابن شهر آشوب مازندرانى، شيخ منتجب الدين بن بابويه قمى، شيخ محمد بن حسن طوسى (پدر خواجه نصير طوسى)، شيخ قوام الدين بحرانى و شيخ تاج الدين شعيرى.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 37

وى پس از عمرى خدمت به اسلام و علوم و معارف معصومين عليهم السلام، در كاشان درگذشت.

تأليفات وى:

1- النوادر؛

2-

ضوء الشهاب فى شرح الشهاب؛

3- التفسير و ...

37- قطب الدين راوندى (؟- 573 ق)

شيخ قطب الدين، ابوالحسن/ ابوالحسين سعيد بن عبدالله بن هبه الله بن حسن راوندى كاشانى. عالم بزرگ، محدث، مفسر، متكلم، فقيه، فيلسوف و تاريخ دان بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

وى در راوند كاشان زاده شد و پدر و پدر بزرگ وى از علماى بزرگ زمان خود بودند.

در آغاز، در نزد پدر خود تحصيلات ابتدايى را فراگرفت و به محضر اساتيد بنام آن دوره راه يافت و به كسب دانش پرداخت كه آن اساتيد عبارتند از: فضل بن حسن طبرسى صاحب مجمع البيان، عماد الدين محمد بن ابى القاسم طبرى، صفى الدين سيد مرتضى ابن داعى رازى و ...

چندى در شهر مقدس قم جايگير شد و از محضر اساتيد آنجا نيز فيض برد و چيزى نگذشت كه از چهره هاى سرشناس شيعه گرديد.

شاگردان او عبارتند از: نصيرالدين حسين راوندى و ظهيرالدين محمد راوندى (فرزندان وى)، قاضى احمد بن على بن عبدالجبار طوسى، فقيه على بن محمد مدائنى و ...

قطب راوندى در قم ديده از جهان فرو بست و در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- الخرائج و الجرائح؛

2- فقه القرآن؛

3- اسباب النّزول؛

4- تهافت الفلاسفه؛

5- الاغراب فى الاعراب و ...

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 38

38- ابن شاذان قمى (پس از 509- 584 ق)

ابوالحسن محمد بن احمد بن على قمى، معروف به ابن شاذان قمى. عالم بزرگوار و راوى ثقۀ شيعه.

وى از بزرگانى است كه از افراد بسيارى نقل روايت كرده و محضر بسيارى از علماى شيعه و سنى را درك نموده است. استادان وى پدرش احمد بن على (از علما و مولفان شيعه)؛ دايى اش ابوالقاسم بن قولويه صاحب كتاب كامل الزيارات، محمد بن على بن حسين بن بابويه

قمى و ...

از جمله شاگردان و راويان احاديث ابن شاذان نيز مى توان از: شيخ طوسى، نجاشى و كراجكى نام برد.

تأليفات وى:

1- مأه منقبه؛

2- بستان الكرام؛

3- البيان فى ردّ الشمس لاميرالمومنين عليه السلام؛

4- المناقب؛

5- ايضاح دفائن النواصب.

39- ابن شهر آشوب (489- 588 ق)

رشيد الدين محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى. فقيه، مفسر و محدث بزرگ شيعه.

وى در خطۀ زيباى مازندران زاده شد. وى در دوره اى زندگى مى كرد كه در بلاد اسلامى علم شكوفا و دانش رونق چشمگيرى گرفته بود.

دربارۀ وى، الوافى بالوفيات چنين مى گويد:

«وى يكى از بزرگان شيعه است كه بيشتر قرآن را در هشت سالگى حفظ كرد و در اصول شيعه به حد اعلاى خود رسيد؛ به طورى كه از شهرهاى مختلف براى درك محضر او به بغداد هجرت مى كردند ... وى زيبارو، راست گفتار، خوش مشرب، با علم گسترده و بسيار اهل خشوع، عبادت و شب زنده دار بود و هميشه باطهارت و وضو به سر مى برد».

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 39

از جمله نام آورترين اساتيدى كه وى در نزد آنها شاگردى كرده است، مى توان: جارالله زمخشرى، ابوعبدالله نظرى مؤلف كتاب الخصائص العلويه، سيد عبد الواحد آمدى، شيخ طبرسى صاحب احتجاج، قطب راوندى، فضل بن حسن طبرسى، شيخ ابوالفتوح رازى و ... را نام برد.

وى در حالى كه 99 سال از زندگانى پربارش را سپرى كرده بود، در شهر حلب سوريه به جانان پيوست و پيكرش را در كنار كوه جوشن به خاك سپردند.

تأليفات وى:

1- مناقب آل ابى طالب عليهم السلام؛

2- مثالب النواصب؛

3- المخزون المكنون فى عيون الفنون؛

4- مائدة الفائدة؛

5- المثال فى الامثال و ...

40- محمد بن ادريس (543- 598 ق)

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 39

ابوعبداللّه محمد بن احمد ادريس عجلى حلّى. از فحول علما و فقهاى شيعه.

وى در شهر حلّه زاده شد. شيخ

طوسى، نياى مادرى وى به شمار مى آيد. به حريت فكر معروف است.

ابن داود در رجال خود مى گويد: «ابن ادريس، پيشواى فقهاى حلّه، متقن در علوم و داراى تصنيفات بسيار است».

شهيد اول نيز او را با عبارات: شيخ، امام، علامه، شيخ العلماء، رييس مذهب ستوده است.

استادان وى كه در محضرشان آموخت، عبارتند از: دايى وى (ابن على طوسى)، شيخ عماد محمد بن ابى القاسم طبرى، حسن بن رطبه سوارى و ...

شاگردانش: شيخ نجيب الدين بن نما حلّى، شمس الدين فخار بن معد موسوى و ...

ابن ادريس- عالم بزرگوار جهان تشيع- در شهر حلّه جان به جان آفرين تسليم كرد و در همانجا به خاك سپرده شد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 40

تأليفات وى:

1- السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى؛

2- كتاب التعليقات؛

3- خلاصة الاستدلال و ...

قرن هفتم
41- ورام بن ابى فراس (؟- 605 ق)

عالم و فقيه بزرگ شيعه در قرن ششم و هفتم هجرى.

در شهر حلّه زاده شد. وى نياى مادرى سيد رضى الدين بن طاووس و از نسل مالك اشتر نخعى است. خاندان ورام از فقهاى جليل القدر بودند. در آغاز مانند خاندان خود، شغل نظامى داشت اما از آن كناره گرفت و به زهد و تقوى پرداخت و در گروه فقيهان بنام قرار گرفت. وى در همان شهر حلّه، چشم از جهان بربست.

تأليفات وى:

1- تنبيه الخواطر و نزهة النواظر؛

2- مسالة فى المواسعة والمضايقة.

42- ابن اثير (555- 630 ق)

ابوالحسن على بن ابى الكرام محمد بن عبدالكريم بن عبدالله شيبانى. تاريخ نگار، اديب، نسب شناش و محدث. ملقب به عزّالدين و مشهور به ابن اثير جزرى.

وى در جزيرۀ ابن عمر زاده شد و دورۀ جوانى خود را در موصل گذراند. در موصل، شام و بغداد نزد استادان بنامى چون ابومحمد عبدالله بن على بن سويده، ابوالقاسم يعيش بن صدقه، عبد المنعم بن كليب حرانى و ... دانش روزگار را فرا گرفت.

ابن خلّكان مى گويد: «ابن اثير، حافظ حديث بود و تواريخ را از برداشت و انساب عرب را نيك مى دانست و به اخبار عرب واقف بود».

وى در بغداد درگذشت و به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- اللباب فى تهذيب الانساب؛

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 41

2- اسد الغابة فى معرفة الصحابه؛

3- الكامل فى التاريخ؛

4- التاريخ الباهر فى الدوله الاتابكية و ...

43- ابن حاجب (570- 646 ق)

ابوعمرو جمال الدين عثمان بن عمر. نحوى و فقيه مالكى.

خاندان وى از كردان، ساكن دونه قريه اى در همدان بودند و پدر وى مردى سپاهى و از حاجبان دستگاه امير عزالدين موسك صلاحى بود و به همين خاطر وى را ابن حاجب گفتند و بر آن شهرت يافت.

ابن حاجب در استا- شهرى در منطقۀ صعيد مصر- زاده شد. وى در قاهره به فراگرفتن قرآن كريم پرداخت و سپس فقه مالكى آموخت.

استادانى كه در نزدشان شاگردى كرد، از جمله: ابوالجود غياث بن فارس لخمى، شاطبى، ابومنصور ابيارى، ابوالحسين بن جبير، امام شاذلى و ... بودند.

ابن خلدون از وى، نه تنها به نحوى و فقيه ارجمند ياد مى كند كه وى را اصولى بزرگ مى داند. از خاكجاى او اطلاعى در دست نيست.

تأليفات وى:

1- الكافية؛

2- الامالى النحويه؛

3- المختصر فى فروع/ جامع الامهات؛

4-

منتهى السؤال و الامل فى علمى الاصول و الجدل و ...

44- سيد على بن طاووس (589- 664 ق)

سيد رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس. فقيه نام آور، اديب گرانقدر و شاعرى چيره دست. از نوادگان امام حسن مجتبى و امام سجاد عليهما السلام.

وى در شهر حلّه زاده شد و در همانجا هم تحصيلات ابتدايى خود را گذراند.

موضوع تأليفات وى بيشتر در خصوص ادعيه و زيارات است. چندى نقابت علويان را پذيرفت تا بتواند به امور شيعيان بپردازد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 42

وى در 75 سالگى درگذشت و در حرم اميرالمومنين عليه السلام به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- المهمات و التتمات (10 جلد كه هر كدام با عنوان مستقل چاپ شده است: فلاح السائل، زهره للربيع، جمال الاسبوع، اقبال الاعمال و ...).

2- كشف المحجه لثمرة المهجه؛

3- مصباح الزائر و جناح المسافر؛

4- اللهوف على قتلى الطفوف؛

5- مهج الدعوات و منهج العنايات؛

6- فرج المهموم؛

7- الاستخارات و ...

45- محقق حلّى (602- 672 ق)

ابوالقاسم جعفر بن حسن يحيى بن حسين سعيد هذلى حلّى، ملقب به نجم الدين ومعروف به محقق حلّى.

فقيه گرانمايه، محدث ارجمند، اديب، شاعر، منشى و عالم اماميه و مرجع تقليد شيعه در دورۀ خود.

در حلّه زاده شد و نخست در نزد پدر خود حسن بن يحيى بن سعيد، مقدمات علوم روزگار را خواند و آن را پشت سر گذارد. پس از آن در نزد استادان آن دوره كه مشايخ وى در قرائت و روايت نيز بودند، بهره ها برد:

نجيب الدين محمد بن جعفر بن ابوالبقاء هبه الله. نما حلّى الربعى، سيد فخار بن معد موسوى، شيخ مفيد الدين محمد بن جهم حلّى و ...

در سرودن شعر، بسيار چيره دست بود و در نگاشتن نثر، نوآفرين. نگاشته هايش در نهايت فصاحت، بلاغت و جزالت بود.

شاگردانى كه در نزدش درس آموختند،

عبارتند از:

حسن بن يوسف بن مطهر حلّى- مشهور به علامه ذايع الصيت [/ پرآوازه]- حسن بن داود حلّى، سيد غياث الدين عبدالكريم صاحب فرحه الغرى، سيد جلال الدين محمد بن

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 43

على بن طاووس، جلال الدين محمد بن محمد كوفى هاشمى، نجم الدين طمان بن احمد عاملى شامى و ...

اعيان الشيعه و برخى كتب رجال، سال درگذشت وى را 676 ق گزارش كردند. وى در همان شهر حلّه درگذشت و به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام؛

2- النافع (مختصر الشرائع)؛

3- المعتبر فى شرح المختصر؛

4- اصول الدين؛

5- شرح نكت النهايه و ...

46- على بن عيسى اربِلى (؟- 693 ق)

ابوالحسن على بن عيسى بن ابى الفتح اربلى. سيره نويس، تاريخ نگار، شاعر، متكلم و عالم اماميۀ قرن هفتم هجرى.

وى در اربِل يكى از شهرهاى شمال عراق زاده شد. پدرش حاكم اربل بود. فرزندان و نوه هاى وى همه از علما و ادباى زمان خود بودند.

فضل بن روزبهان عالم متعصب اهل تسنن دربارۀ وى مى گويد:

«اماميه متنفق اند كه على بن عيسى اربلى از بزرگ ترين علماى آنهاست و آثارش هيچگاه كهنه و پوسيده نمى شود. او قابل اعتماد و مورد وثوق در نقل است».

وى در نزد اساتيد بنامى چون: سيد بن طاووس صاحب كتاب اقبال الاعمال، على بن فخار، ابن ساعى بغدادى و ... شاگردى كرد و آموخت و شاگردانى را چون: علامه حلّى، شيخ رضى الدين (برادر علامه حلّى) و ... تربيت كرد.

عيسى اربلى در بغداد درگذشت و در خانۀ مسكونى خود به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- كشف الغمة فى معرفه الائمة؛

2- المقامات؛

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 44

3- ديوان اشعار؛

4- كتاب الطيف.

قرن هشتم
47- سيد هبة الله موسوى (؟-؟)

ابو محمد سيد هبة الله حسن موسوى. فاضل، عالم كامل، محدث جليل القدر و فقيه اماميه.

وى همروزگار علامۀ بزرگوار حلّى بود.

تنها كتاب وى، المجموع الرائق من ازهار الحدائق است كه به اشتباه به شيخ صدوق نسبت داده شده و اين كتاب اخبار، كلام، فقه و ... را در بردارد و در دو جلد بزرگ است.

از زادروز، درگذشت و خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

48- شهيد اول (734- 786 ق)

شيخ شمس الدين ابو عبدالله محمد بن شيخ جمال الدين مكى، معروف به شهيد اول يا شهيد على الاطلاق. فقيه، عالم اماميه و از نوابغ اجتهاد.

وى در جزين از توابع جبل عامل زاده شد. نخست، نزد پدر و برخى از علماى جبل عامل به كسب دانش پرداخت و به دليل هوش سرشار و حافظۀ قوى، ديگر در آنجا تشنگى اش رفع نمى شد و اين شد كه در 16 سالگى عازم عراق گرديد.

نخست، در شهر حلّه، شاگردى فخرالمحققين فرزند علامه حلّى را كرد و پس از يك سال يعنى در سال 751 ق به دريافت اجازه نايل شد. از آن پس بود كه سفرهاى ديگر خود را به طور جدى براى كسب فيض بيشتر از علما آغاز كرد.

وى به مدرسۀ بزرگ كربلاى معلا و به حوزۀ درس سيد عميدالدين اعرجى حائرى، برادرش سيد ضياء الدين و سيد عالم الدين موسوى حائرى پيوست و بهره ها برد و از مشايخ ياد شده به دريافت اجازاتى نايل گرديد و در همانجا بود كه با تدريس و فتوا، آوازۀ بلندى يافت.

از آنجا راهى بغداد، مكۀ معظّمه، مدينۀ منوّره، فلسطين، شام و مصر شد و از علماى فريقين سنى و شيعى بهره مند گرديد و اجازات مفصلى را نيز

به دست آورد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 45

در دمشق بود كه زانوى ادب و شاگردى در نزد حكيم متألّه قطب الدين رازى بويهى گذارد و از او فيض برد و بسيار آموخت.

وى با دلى متّقى و علمى ناب به زادگاه خود جزين برگشت و در آنجا مدرسۀ فقهى بنيان كرد و سپس با همتى والا، حوزۀ اين مدرسه را تا شام گسترش داد كه در آن نوآورى هاى فقهى به ظهور گذاشت. آوازۀ شهيد اول چنان در گوشه و كنار پيچيد كه سلطان على بن المؤيد حاكم خراسان و رهبر و زعيم روحى سربداران خراسان به سوى وى نامه اى مبنى بر در دست گرفتن حكومت سربداران فرستاد.

از اينجا بود كه زندگى سياسى شهيد اول آغاز مى شود و با توجه به اين كه وى از زادگاهش جزين به شام كوچيده و در آنجا جايگير شده بود و در سراى خود تدريس و مجلس بحث و مناظره را ترتيب مى داد، حكومت وقت به دقت وى را تحت نظر داشت.

نخستين كارى كه بر خود فريضه مى دانست، وحدت بين مسلمانان سنى و شيعه و برانداختن مغولان و حكومت جور بود و در اين راستا، از هيچ كوششى دريغ نمى ورزيد.

اما شاگرد وى محمد مالوشى از علماى كرد شيعه با وى اختلاف نظر پيدا كرد و آن اين كه، صفات الهى را به حضرات معصومين عليهم السلام منسوب مى دانست كه شهيد اول وى را تكفير كرد و كار به كارزار و كشته شدن شيخ مالوشى كشيد. همين مسأله پس از چندى به دست و دسيسۀ جانشين شيخ مالوشى يعنى شيخ تقى الدين جبلّى خيامى و شهادت جمع كردن و امضا نمودن بسيارى

از شيعيان مرتد و اتباع مالوشيه، منجر به حكم تكفير وى از سوى قاضيان بيروت و صيدا و سرانجام قاضى شافعى شام شيخ عباد بن جماعه گرديد و پس از آن كه به شهيد اول توبه ارائه شد و وى از آن سرباز زد، وى را در قلعۀ رحيۀ دمشق زندانى و پس از آن سر وى را قطع كردند و پيكرش را به دار آويختند و سنگسار كردند و سپس سوزاندند- رضوان الله تعالى عليه.

شاگردانى كه در نزد وى آموختند و رويۀ او را عملًا دنبال كردند، سه فرزند او شيخ رضى الدين محمد، شيخ ضياء الدين على، شيخ ابومنصور الحسن و بسيار ديگر مانند حسن بن سليمان حلّى صاحب مختصر البصائر و شيخ شمس الدين محمد بن عبدالعلى كركى عاملى و ... بودند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 46

شهيد اول، آثار گرانقدرى را از خود به يادگار گذاشت كه بالغ بر بيست عنوان مى شود.

تأليفات وى:

1- اللمعة الدمشقية؛

2- غاية المراد فى شرح الارشاد؛

3- البيان فى الفقه؛

4- المزار؛

5- الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة؛

6- الدروس؛

7- الذّكرى و ...

قرن نهم
49- ابن فهد حلّى (757- 841 ق)

جمال الدين ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد اسدى حلّى. فقيه و عالم اماميه، جامع كمالات ظاهرى و باطنى.

وى در شهر حلّه زاده شد. در علوم گوناگون از جمله تاريخ، كلام، علوم غريبه و ...

دست داشت و تأليفاتى دارد.

آنچه اين عالم اماميه را از ديگر علما و فقها متماز مى كند، مشرب عرفانى، سير و سلوك و زهد و تقواى اوست و در ميان جميع علما و فقها نيز بدين خاطر مشهور است.

صاحب روضات الجنات دربارۀ وى مى نويسد:

«عالم عارف پر از اسرار، كاشف اسرار فضائل ... بى نياز از توصيف

و تعريف مى باشد.

وى جامع معقول و منقول، فروع و اصول ظاهرى و باطنى و علم و عمل است».

وى در مناظره و بحث، تسلط و اشرافى به كمال داشت. در بحثى و با حضور حاكم عراق دربارۀ امامت و ولايت، علماى اهل سنت را مجاب و برآنها چيره شد؛ به نحوى كه حاكم عراق مذهب تشيع را اختيار كرد و خطبه هاى خود را به نام اميرالمومنين على و فرزندان پاك ايشان عليهم السلام مى خواند.

استادانى كه ابن فهد حلّى در نزد آنها شاگردى كرد و آموخت، عبارتند از: شهيد اول،

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 47

فخرالمحققين، فاضل مقداد سيورى، شيخ على بن خازن فقيه حائرى و ...

از جمله شاگردانى كه در محضر وى درس آموختند: شيخ على بن هلال جزائرى، فقيه نامى شيعه ابن العشره كروانى عاملى، محمد نور بخش و ...

ابن فهد پس از عمرى مجاهده و مطالعه، در 84 سالگى در كربلاى معلّى درگذشت و خاكجاى وى كنار خيمه گاه قرار دارد.

تأليفات وى:

1- آداب الداعى؛

2- استخراج الحوادث؛

3- اسرار الصلاه؛

4- التحصين فى صفات العارفين؛

5- عدة الداعى ونجاح الساعى و ...

50- حسن بن سليمان حلّى (802-؟)

عزّالدين حسن بن سليمان حلّى. فقيه و محدث شيعى و از شاگردان ممتاز شهيد اول.

برخى وى را حلبى و برخى از مردم جبل عامل مى دانند. در نزد شهيد اول (شيخ شمس الدين محمد مكى) و سيد بهاء الدين على بن عبدالكريم نيلى شاگردى كرد، آموخت و از شهيد اول اجازۀ روايت گرفت.

حسين بن محمد بن حسن حمويانى و تاج الدين عبدالحميد بن احمد هاشمى زينى، از وى اجازۀ روايت داشتند.

خاكجاى وى مشخص نيست.

تأليفات وى:

1- مختصر البصائر لمنتخب البصائر؛

2- المختصر؛

3- الرجعه؛

4- تفضيل محمد صلى الله عليه و آله

وآله على الانبياء ...؛

5- احاديث الذّر.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 48

51- حسن بن ابى الحسن ديلمى (- ح 841 ق)

ابو محمد حسن بن ابى الحسن محمد ديلمى فقيه، محدث، عالم به عرفان در قرن نهم هجرى. علماى بزرگ و همچنين صاحبان بحار الانوار و وسائل الشيعه از وى به عنوان موثق و معتمد ياد مى كنند و از كتاب هايش بهره مى برند.

تأليفات وى:

1- ارشاد القلوب الى الصواب؛

2- اعلام الدين فى صفات المومنين؛

3- غرر الاخبار و درر الآثار؛

4- الاربعون حديثاً.

قرن دهم
52- ابراهيم بن على كفعمى (864- 905 ق)

ابراهيم بن على بن حسن بن محمد بن صالح عاملى كفعمى، ملقب به تقى الدين. عالم و فقيه بزرگ شيعه از مردم جبل عامل.

وى در روستاى كفر عيماى جبل عامل زاده شد. همانجا در نزد پدر خود على بن ابراهيم، درس هاى نخستين را فرا گرفت. پس از به پايان رساندن درس هاى نخستين، به كربلاى معلّى رهسپار شد و چندى در آنجا ماند و درس گرفت و آموخت.

مشايخى كه وى هم از آنها اجازۀ روايت گرفت و در نزدشان شاگردى كرد:

على بن ابراهيم صالح كفعمى (پدر وى)، حسين بن ساعد حسينى حائرى صاحب تحفة الابرار فى مناقب الائمة الاطهار، سيد على بن عبدالحسين بن سلطان موسوى حسينى صاحب رفع الملامه.

صاحب امل الامل وى را اديب، شاعر و ثقه مى نامد. صاحب تكلمة الرجال شيخ عبدالنبى كاظمى دربارۀ وى مى گويد:

«وى از فاضلان، محدثان، راست كرداران و پرهيزگاران بنام و حد ميان شهيد اول و ثانى بود و آثار بسيارى دارد.»

كفعمى در همان روستاى كفرعيما درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 49

تأليفات وى:

1- المصباح (الجنة الواقية والجنة الباقية)؛

2- مختصر؛

3- البلد الامين والدرع الحصين؛

4- نهايت الارب فى امثال العرب؛

5- النخبة و ...

53- ابن ابى جمهور احسائى (840- ب 912 ق)

ابوجعفر محمد بن زيد الدين ابى الحسن على بن حسام الدين بن ابى جمهور. عالم، فقيه، محدث، متكلم و عارف بزرگ شيعه.

وى در احساء واقع در عربستان شرقى در كنار خليج فارس زاده شد و در همانجا به تحصيل علوم شرعى و ادبى پرداخت. پدر و نياى بزرگ وى ابراهيم، از علماى بزرگ احساء بودند و در چنين فضايى ابى جمهور پرورش يافت؛ پس مى توان گفت نخستين استاد وى پدرش بود.

وى كه

گام هاى نخستين علوم را پشت سر گذارده بود، برآن شد تا براى رسيدن به كمال سفر كند؛ به همين خاطر به عراق رفت و در نجف جايگير شد و در نزد بزرگى چون: شيخ عبدالكريم فتال نيشابورى شاگردى كرد و درس آموخت. پس از چندى به خانۀ خدا رهسپار شد و حج گزارد و چندى در احساء ماند و سپس به كربلاى معلّا رفت و از آنجا به نجف اشرف بازگشت. پس از چندى به قصد زيارت ثامن الائمه به مشهد مقدس روانه شد و پس از ورود، سيد محسن رضوى كه از فضلاى بزرگوار مشهد بود به پيشواز وى رفت و در خانۀ خود ميهمانش كرد و اين زمانى بود كه سيد محسن رضوى در نزد چنين استادى زانوى ادب بر زمين زد و شاگردى كرد.

ابن ابى جمهور به چيره دستى در مناظره معروف است و يكى از همين مناظرات وى ميان خود و يك عالم اهل سنت هراتى بود كه طى سه جلسه سرانجام عالم هراتى شكست خورد و به درخواست شاگردان ابى جمهور، كتابى به نام مناظره بين الغروى و الهروى، كه همه مربوط به همين مناظره بود، نگاشته شد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 50

ابن ابى جمهور پس از پانزده سال ماندن در مشهد مقدس، سفر دوم خود به خانۀ خدا را آغاز كرد و پس از گزاردن حج به نجف اشرف رفت و دو سال در آنجا بود و سپس به مشهد مقدس بازگشت و تا پايان روزگار خود در آنجا ماند و زندگى كرد.

استادانى كه وى در نزد آنها آموخت، پدر بزرگوارش شيخ زين الدين على احسائى، سيد شمس الدين محمد موسوى

احسائى، شيح حسن بن عبد الكريم فتال غروى و شيخ على بن هلال جزائرى بودند.

شاگردانش نيز سيد محسن رضوى، شيخ ربيعه جزائرى، سيد شرف الدين طالقانى، شيخ على كركى معروف به محقّق ثانى و ... بودند.

ابن ابى جمهور، چون در محبت اهل بيت افراط كرد و مى كوشيد تا ميان عرفان، فلسفه و كلام را آشتى دهد و هماهنگى ايجاد كند، در ميان گروهى از علما و فقها جنجال برانگيز شده است! به هر روى در اين كه وى عالمى است عارف و شيعه، شك نيست. از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

تأليفات وى:

1- عوالى اللآلى [/ غوالى اللآلى]

2- الاقطاب الفقهية والوظايف الدينية على مذهب الامامية؛

3- درر اللئالى؛

4- زاد المسافرين فى اصول الدين؛

5- المجلى و ...

54- محقق كركى (؟- 937 تا 941 ق)

شيخ نورالدين على بن الحسين بنت عبد العالى كركى، معروف به محقق ثانى. عالم و فقيه اماميه در قرن دهم هجرى.

وى از علماى جبل عامل بود و تحصيلات خود را در شام و عراق تكميل كرد و پس از تكميل مراتب علمى و عملى، بنا به درخواست شاه تهماسب به ايران سفر كرد و شيخ الاسلام رسمى ايران شد. از زادروز وى اطلاعى در دست نيست.

استاد وى، شيخ على بن هلال جزائرى بود و از او بسيار آموخت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 51

شاگردانى كه در نزدش شاگردى كردند و درس گرفتند، عبارتند از:

شيخ زين الدين فقعانى، شيخ احمد بن محمد بن ابى جامع، شيخ نعمت الله بن شيخ جمال الدين، احمد بن الشيخ شمس الدين و ...

وى در نجف اشرف درگذشت.

تأليفات وى:

1- اثبات الرجعه؛

2- احكام الارضين؛

3- جامع المقاصد؛

4- نفحات اللاهوت؛

5- حاشية المختصر النافع و ...

55- شهيد ثانى (911- 966 ق)

شيخ زين الدين بن على بن احمد عاملى جبعى، معروف به شهيد ثانى. فقيه نامدار و عالم بزرگوار شيعه.

وى در جبع از شهرهاى جبل عامل و در خانواده اى از اهل علم و فقاهت زاده شد.

در آغاز، تحصيلات مقدماتى را نزد پدر خود نورالدين على بن احمد گذراند. سپس به شهر ميس كوچيد و در محضر شيخ على بن عبد العالى ميسى به تحصيلات خود ادامه داد و كتاب هاى شرايع الاحكام محقق حلّى و ارشاد و قواعد علامه حلّى را در نزد او خواند. پس از آن به كرك نوح رهسپار شد و نحو و اصول را نزد سيد جعفر كركى فرا گرفت و پس از سه سال اقامت در آنجا به دمشق سفر كرد و در محضر شيخ محمد

بن مكى، پاره اى از كتب طب، حكمت و هيأت را آموخت. سپس به مصر رفت و در درس شانزده استاد برجسته به آموختن علوم عربى، اصول فقه، هندسه، معانى و بيان، عروض، منطق، تفسير و ... همت گماشت.

وى سفرهاى بسيارى در دوران زندگانى خود داشت كه يكى از آنها و مؤثرترين آن، سفر به روم شرقى قسطنطنيه بود. در آنجا بود كه پس از ارائۀ رساله اى به قاضى عسكر محمد بن محمد بن قاضى زادۀ رومى كه دربارۀ ده علم بود، به اجازه و پيشنهاد وى به تدريس در «مدرسۀ نوريۀ» بعلبك مشغول شد و مديريت آنجا به او واگذار گرديد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 52

پس از جايگير شدن در بعلبك، در سايۀ آوازۀ علمى خود مرجعيت يافت و دانشمندان از دور دست ترين جاى ها براى استفاضۀ علمى نزد وى مى آمدند.

وى در اين شهر، تدريس جامع (تدريس پنج گانۀ جعفرى، حنفى، شافعى، مالكى، حنبلى) را آغاز كرد و در حقيقت فقه مقارن و عقايد تطبيقى را درس داد.

صاحب روضات الجنات آورده:

«تاكنون در جمع دانشمندان بزرگ و برجستۀ شيعه كسى را به ياد ندارم كه از لحاظ شكوه شخصيت، سعۀ صدر، خوش فهمى، حسن سليقه، داشتن نظم و برنامۀ تحصيلى، كثرت اساتيد، ظرافت طبع، معنويت سخن و پختگى، به پاى شهيد ثانى برسد ... وى در ردۀ پس از معصومان عليهم السلام قرار دارد».

شهيد ثانى در رؤيايى صادقه، شهادت خود را چنين ديده كه: «در عالم رؤيا سيد مرتضى علم الهدى را ديدم كه مجلس ضيافتى تشكيل داده و علماى اماميه و شيعه در آن شركت داشتند. وقتى وارد مجلس شدم، سيد مرتضى از جا برخاست و به

من تهنيت گفت و دستور داد در كنار استاد شهيد اول بنشينم».

شهيد ثانى به فتواى قاضى صيدا مبنى بر رافضى و شيعى بودن، به دستور حاكم تركان عثمانى سلطان سليم تحت پيگرد قرار گرفت تا وى را زنده به دربار بياورند اما وزير وى رستم پاشا كه مأمور به دستگير كردن شهيد ثانى بود، وى را در قسطنطنيه به شهادت رساند كه البته به همت سيد عبدالرحيم عباسى، رستم پاشا قصاص شد و به هلاكت رسيد و خون شهيد ثانى هدر نشد. پيكر شريف وى را پس از سه روز به دريا افكندند.

تأليفات وى بى شمار است؛ طورى كه در امل الامل آمده كه از شهيد ثانى دو هزار مجلد كتاب به جاى است كه دويست عدد آن به دستخط خود شهيد ثانى بوده است.

تأليفات وى:

1- منية المريد فى ادب المفيد و المستفيد؛

2- روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان؛

3- حقائق الايمان؛

4- البدايه فى علم الدرايه؛

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 53

5- الفوائد العلمية فى شرح النفلية؛

6- مسالك الافهام؛

7- الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية و ...

- قرن يازدهم
56- طُريحى (979- 1085 ق)

فخرالدين بن محمد على، معروف به شيخ طريحى. فقيه، فاضل، محدث، قرآن پژوه و شاعر شيعۀ اماميه.

انتساب وى به احمد بن طريح، جد عالى مقامش بود. دربارۀ زادگاه وى اطلاعى در دست نيست. وى از پرهيزگارترين و پارساترين مردم روزگار خويش بود. بسيارى وى را امام و پيشوا و عارف زمانۀ خويش مى دانستند. وى با شيخ حرّ عاملى و مجلسى اول و دوم همروزگار بود.

استادانى كه وى نزد آنها بهره ها برد و آموخت، شيخ محمد بن جابر عاملى مجفى، شيخ محمود بن حسام شرفى، شرف الدين على بن حجه الله

شوستانى و عمويش محمد حسين طريحى بودند.

شاگردان وى نيز، برادرزاده اش حسام الدين طريحى، فرزندش صفى الدين طريحى، سيد هاشم بحرانى صاحب تفسير البرهان، مير محمود كاظمى و شيخ محمد امين كاظمى بودند.

شيخ طريحى بيش از 40 جلد كتاب نگاشت كه درعلوم گوناگون بود. وى در رماحيۀ بغداد درگذشت و در پشت حرم علوى عليه السلام به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- مجمع البحرين و مطلع النيّرين؛

2- المستطرفات فى شرح نهج الهداه؛

3- الاحتجاج فى مسائل الاحتياج؛

4- ايضاح الحساب فى شرح خلاصة الحساب؛

5- تحفة الوارد و عقال و الشارد و ...

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 54

قرن دوازدهم
57- سيد ولى الله رضوى (؟-؟)

سيد ولى الله بن نعمة الله حسين رضوى حائرى. عالم، فاضل و فقيه اماميه. همروزگار شيخ بهايى. از زندگانى و درگذشت وى بيش از اين يافته نشد.

تأليفات وى:

1- مجمع البحرين فى فضائل السبطين؛

2- كنز المطالب فى فضائل على بن ابى طالب عليه السلام؛

3- منهاج الحق و اليقين.

58- حر عاملى (1033- 1104 ق)

محمد بن حسن بن على بن محمد بن حسين، معروف به شيخ حرّ عاملى و ملقب به شيخ الاسلام. فقيه، محدث، اديب، شاعر، ثقه و عالم بزرگ شيعه.

وى در روستاى مشغره در منطقۀ جبل عامل لبنان چشم به جهان گشود. منطقۀ جبل عامل به دست مبارك ابوذر غفارى شيعه شد و به جان و دل، محبت اهل بيت عليهم السلام را پذيرا گشت.

حرّ عاملى از نوادگان حر بن يزيد رياحى يار جانباز حسين بن على عليه السلام است و خانوادۀ او همه از بزرگان علم و معرفت شيعه بودند. وى سفرهاى متعددى به عتبات عاليات كرد و پس از آن به زيارت ثامن الائمه حضرت رضا عليه السلام مشرف شد و چندى در آنجا جاى گرفت و ماندگار شد.

از آنجا به خانۀ خدا و عتبات عاليات رفت و سپس به اصفهان رهسپار شد و به ديدار علامه مجلسى رسيد و هر دو به يكديگر اجازۀ روايت دادند و علماى آن شهر ترتيب ديدار وى را با شاه سليمان صفوى دادند و شاه با شيخ حر عاملى و نفوذ، جذبه و تأثير وى در نزد علماى شيعه آشنا شد و چنين شد كه وقتى به مشهد مقدس بازگشت، از سوى شاه ايران به قاضى القضاتى منصوب و پس از چندى از علماى بزرگ آن ديار گشت.

شيخ حر عاملى از

اندك كسانى است كه در سرودن شعر براى حضرات معصومين عليهم السلام با چيرگى و توانايى شگفت انگيز، از ديگران پيشى گرفته است و چكامه هاى (/ قصايد)

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 55

وى در ستايش آن بزرگواران بسيار است و بيست هزار بيت را شامل مى شود.

استادانى را كه وى در نزدشان شاگردى كرد، عبارتند از: پدر بزرگوارش حسن بن على، عمويش شيخ محمد بن على، نياى مادرى اش شيخ عبدالسلام بن محمد حر، دايى پدرش شيخ على بن محمود عاملى كه همه از روستاى مشغر بودند؛ شيخ زين الدين صاحب معالم فرزند شهيد ثانى، شيخ حسين ظهيرى در روستاى جبع؛ و در ديگر نقاط، مثل: سيد ميرزا جزايرى نجفى، آقا حسين خوانسارى، سيد هاشم توبلى بحرانى و ...

وى شاگردان بسيارى را نيز پرورش داد كه برخى از آنها عبارتند از: شيخ مصطفى بن عبدالواحد بن سيار حوبز، شيخ محمد رضا و حسن فرزندان شيخ مصطفى، مولى محمدتقى دهخوارقانى قزوينى و ...

شيخ حر عاملى در 72 سالگى و در جوار حضرت امام رضا عليه السلام، در كنار مدرسۀ ميرزا جعفر به خاك سپرده شد.

59- مجلسى ثانى (1037- 1111 ق)

محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود معروف به مجلسى ثانى. فقيه، محدث، رجالى و عالم عقلى بزرگ شيعه.

خاندان وى همگى از بزرگان علم و فضل بودند. پدر بزرگ وى، عالم نامدار ابونعيم اصفهانى صاحب حلية الاولياء و پدر وى، محمد تقى مجلسى معروف به مجلسى اول، صاحب اجتهاد و كرامات بودند و محمدباقر مجلسى، در چنين فضايى پرورش يافت و آموزش ديد.

علامه مجلسى، در علوم مختلف اسلامى همچون تفسير، اصول و درايت و علوم عقلى مانند فلسفه، منطق، رياضيات، طب، نجوم، ادبيات و ...

سرآمد و چيره دست بود.

وى همپاى مدارج علمى، به مدارج معنوى و كمالات روحى نيز پرداخت و آن را ملاك معرفت دانست. اساتيد وى پدرش مجلسى اول و آقا حسين خوانسارى بودند و مشايخ نقل وى: مولانا محمد صالح مازندرانى، فيض كاشانى، سيد على خان مدنى و شيخ حر عاملى.

شاگردانى هم كه در نزد وى درس گرفتند و آموختند، از جمله: سيد نعمت الله جزائرى، كمره اى اصفهانى، ماخورى بحرانى، محمد باقر بيابانكى و ... بودند.

مجلسى لقب «علامه» را از بزرگانى چون وحيد بهبهانى، علامه بحرالعلوم و شيخ

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 56

اعظم، انصارى دريافت كرد و از سوى شاه سليمان صفوى به «شيخ الاسلام» اصفهان منصوب شد كه بالاترين منصب دينى و اجرايى در آن روزگار بود و وى شخصاً و مستقيماً اهتمام به ادارۀ امور شرعى مسلمانان مى كرد.

66 اثر از وى به يادگار مانده است كه 13 اثر به عربى و 53 اثر آن به فارسى است.

اين عالم جليل القدر در مسجد عتيق اصفهان پس از 74 سال پربار، به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1- بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار عليهم السلام؛

2- مرآت العقول؛

3- حق اليقين؛

4- زاد المعاد؛

5- عين الحياه و ...

قرن چهاردهم
60- محدث نورى (1254- 1320 ق)

ميرزا حسين بن محمد تقى نورى طبرسى. محدث، رجالى بزرگ و فقيه شيعى.

وى در روستاى يالو از روستاهاى اطراف شهرستان نور، زاده شد. هشت سال بيش نداشت كه سايۀ پدر بزرگوارش كه از علماى آن سامان بود، از سرش برچيده شد. در همان كودكى به آموختن فقه نزد استاد جليل القدر محمد على محلاتى مى رفت. در دورۀ جوانى به تهران رهسپار شد تا از علماى بزرگ آنجا مستفيض شود و اين شد

كه در درس عالم نحرير، شيخ عبدالرحيم بروجردى حاضر شد و بهره ها برد و دختر همان استاد را نيز به ازدواج خود درآورد. در نوزده سالگى بود كه به عراق سفر كرد و براى كسب دانش چهار سال در حوزۀ علميۀ نجف اشرف ماند و آموخت و سپس به ايران بازگشت اما بيش از يك سال در آنجا نماند و دوباره به عراق برگشت و در كربلاى معلّى نزد شيخ عبدالحسين تهرانى شاگردى كرد و به دنبال وى دو سال نيز در كاظمين ماند.

در بيست و هشت سالگى به سفر حج و زيارت مدينه مشرف شد و پس از آن به نجف اشرف برگشت و در درس دانشمند فرزانه شيخ مرتضى انصارى حاضر شد و ديرى نپاييد

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 57

كه آن عالم به ديار باقى شتافت و وى نيز به مشهد مقدس رهسپار گرديد و دو سال بعد باز به عراق بازگشت و در همان موقع استاد بزرگ خود شيخ عبدالحسين تهرانى را نيز از دست داد؛ همان كه به وى اجازۀ روايت داده بود.

محدث نورى از سرشناس ترين چهره هاى علمى شيعى است كه اخبار و روايات گوناگون را گردآورد و احاديث مختلف را هماهنگ ساخت و آثار پراكنده را سامان بخشيد.

بجز استادانى كه از وى نام برده شد، وى در نزد استادان به نام ديگرى چون: ميرزاى شيرازى، فتح على سلطان آبادى، شيخ فضل الله نورى، شاگردى كرد و خود نيز شاگرد برجسته اى را به جهان شيعه يعنى شيخ آقا بزرگ تهرانى، شناساند كه آقا بزرگ تهرانى در الذريعۀ خود، وى را «شيخنا» معرفى مى كند.

تأليفات وى:

1- مستدرك الوسائل؛

2- نفس الرحمان؛

3- دارالسلام؛

4-

فصل الخطاب؛

5- جنّة المأوى و ...

61- حاج آقا حسين بروجردى (1292- 1380 ق)

آيت الله حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى. از اعاظم علما و مراجع بزرگ شيعه.

وى در يكى از خاندان با اصل و نسب شيعه در شهر بروجرد زاده شد. پدر و نياكان وى همه از علماى بنام بروجرد بودند و برخى از آنان مقام والاى مرجعيت و رهبرى مذهبى را برعهده داشتند؛ از جمله: علامه سيد مهدى بحرالعلوم طباطبايى، علامه سيد على طباطبايى مؤلف رياض المسائل و فرزند او سيد محمد مجاهد، سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى مؤلف العروة الوثقى و سيد محسن طباطبايى حكيم.

بروجردى در فضايى از علم و تقوا پرورش يافت. هفت سالش بود كه به مكتب فرستاده شد و قرائت قرآن، ادبيات و منطق را فرا گرفت. به هيجده سالگى كه رسيد، براى كسب دانش به اصفهان كه مركز مهم علمى آن دوره بود، رهسپار شد و در حوزۀ درسى

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 58

استادان بزرگ آن سامان درس آموخت؛ از جمله: ميرزا ابوالمعالى كلباسى، سيد محمد باقر درچه اى، ميرزا محمد تقى مدرس، آخوند ملا محمد كاشانى و جهانگير خان قشقايى.

در طى ده سال جايگير شدن در اصفهان و شاگردى كردن و آموختن، سرانجام در 28 سالگى از سوى سه تن استاد، اجازۀ اجتهاد برايش صادر شد. از آن تاريخ بود كه به تدريس فقه و اصول همت گماشت و جمعى از فضلا در جلسات درس وى حاضر شدند.

پس از مدتى كوتاه، به نجف اشرف رفت و به درس اساطين علم آنجا همچون آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، شيخ الشريعۀ اصفهانى و سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى حضور يافت و چيزى نگذشت در حوزۀ نجف

اشرف و در ميان استادان و طلاب، آوازه اش پيچيد.

پس از هشت سال پربار در نجف اشرف به اصرار پدر بزرگوار خود حاج سيد على به شهر و ديار خود بروجرد برگشت و ماندنش سى و شش سال به درازا كشيد و در اين دوران خدمات بسيار ارزنده اى كرد كه از جملۀ آن: تشكيل كلاس هاى درس و جمع آورى طلاب فاضل، تنظيم حاشيه اى بر العروة الوثقى اثر مرحوم سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى، مبارزۀ منطقى و جدى عليه فرقه ضالّۀ بهايى و ريشه كن كردن آنها از آن خطه بود.

بروجردى ديدى گسترده نسبت به جهان آن روز خود داشت و پيوسته براى گسترش انديشه هاى ناب اماميه كوشش بى دريغ مى كرد و موكداً طلاب را تشويق به آموختن زبان ديگر و ترجمۀ آثار انديشمندان خارجى مى نمود و نمايندگان متبحر و مبرزى را براى تبليغ شيعه به كشورهاى مسلمان نشين غير شيعى گسيل مى داشت كه از آن جمله اعزام شيخ محمدتقى قمى به مصر و شناساندن درست مذهب شيعه به علماى اهل سنت آن سامان بود و همين امر هم باعث شد تا شيخ محمد شلتوت رييس دانشگاه الازهر مصر، فتوايى مبنى بر صحت پيروى از مذهب شيعه صادر نمايد و روى همين اصل، كتاب هايى از آثار بنام شيعه در مصر منتشر شد و تأثير بسيارى بر علما و استادان آنجا گذاشت؛ طورى كه آنان روش معتدل ترى را در پيش گرفتند. يكى از كارنامه هاى درخشان مرحوم بروجردى كه ارزش بسيار والايى دارد، احياء، تصحيح و پانوشت بر كتاب هاى علماى پيشين بود كه با تلاشى بى وقفه و خستگى ناپذير به سرانجامى نيك رسيد كه آن كتب به قرار زير است:

الخلاف، تأليف شيخ الطائفه الطوسى؛

جامع الرواة، تأليف شيخ محمد بن على اردبيلى

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 59

حائرى؛ قرب الاسناد، تأليف عبدالله بن جعفر حميرى؛ جعفريات (اشعثيات)، منسوب به اسماعيل فرزند امام موسى كاظم عليه السلام؛ چند جلد از مفتاح الكرامه، تأليف سيد جواد عاملى؛ منتقى الجمان فى الاحاديث الصحاح و الحسان، تأليف شيخ حسن بن زين الدين عاملى.

وى پژوهنده اى سختكوش بود و در احوال راويان حديث، شناخت طبقات و تعداد روات هر يك از آنان، تحقيقات شايان توجهى كرد كه از آن جمله، مجردات اوست بر كتب ارزشمند تشيع: تجريد اسانيد الكافى (اين كتاب به همت حاج ميرزا مهدى صادقى- يكى از شاگردان وى- در 714 ص به تازگى در قم به چاپ رسيده است)؛ تجريد اسانيد الفقيه؛ تجريد اسانيد الامالى؛ تجريد اسانيد الخصال؛ تجريد اسانيد التهذيب؛ تجريد اسانيد الفهرست؛ تجريد اسانيد رجال النجاشى.

مرحوم بروجردى حواشى و تعليقه هايى نيز بر آثار مهم در فقه و اصول نگاشت كه عبارتند از: حاشية على العروة الوثقى؛ حاشية على خلاف الشيخ الطوسى؛ شرح كفايه الاصول (استاد وى آخوند خراسانى).

مرحوم بروجردى بجز كسب دانش و تعليم آن، خدمت به مردم را افضل كارهاى خود مى دانست؛ به نحوى كه پيش از رفتنش از اين سراى خاكى، براى خود باقيات الصالحات به جاى گزارد:

تأسيس مسجد اعظم قم در كنار آستانۀ حضرت معصومه (س)؛ كتابخانۀ مسجد اعظم؛ مدرسۀ علميۀ نجف كه يكى از نزديك ترين مدارس به حرم مطهر حضرت اميرالمومنين عليه السلام است؛ حسينيه و حمام سامرا؛ مسجد هامبورگ آلمان؛ بازسازى و مرمت چندين مدرسه؛ مسجد و كتابخانه در شهرها و كشورهاى مختلف؛ بيمارستان نكويى قم و ...

آيت الله بروجردى در شهر قم، چشم

از جهان فرو بست.

بزرگ ترين و ماندگارترين اثر مرحوم بروجردى كتاب مستطاب 31 جلدى جامع احاديث الشيعة است كه به ترتيب ابواب فقه و در مجلدات جداگانه توسط شاگردان مستعد وى كه هر كدام استادى تمام هستند، به پايان رسيده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 60

تشكر و اعتذار

اين بضاعت اندك بندۀ كمترين است كه خود را وام دار علوم اهل بيت عليهم السلام مى دانم و در اين جهاد علمى و مساعى جميل، لازم مى دانم از فضلا و سروران عزيزم حضرت حجة الاسلام و المسلمين سيد احمد رضا حسينى كه در امر ويراستارى و نظارت علمى بنده را يارى كردند و حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى مهورى كه در ترجمه اين مجلد سعى بليغ مبذول داشتند، نهايت سپاس و تشكر را كنم. همچنين از برادر فاضل و پژوهشگر آقاى كورش منصورى و حجة الاسلام والمسلمين نظرى كه در پژوهش و ويراستارى ادبى همكار بودند و آقاى على قربانى كه تايپ و صفحه آرائى اين مجلد را انجام دادند، بسيار سپاسگزارم. بر خود لازم مى دانم از همۀ محدثان و فقيهانى كه در تدوين اين اثر جاودان شيعى حضرت آية اللّٰه العظمى سيد حسين بروجردى طى سال ها ممارست و مجاهدت علمى يارى كردند ياد و تقديرى نمايم، بويژه حضرت آية اللّٰه حاج شيخ اسماعيل معزى ملايرى كه در ادامه و استمرار اين حركت فرهنگى مقاوم و نستوه به تعب نفس فراوان، كار را به اتمام رساندند. اجر و پاداش همۀ عزيزان را به دعاى حضرت بقية اللّه الاعظم روحى له الفداء از آستان ربوبى حضرت عالميان مسالت دارم و اميد دارم آن خورشيد پنهان ولايت و هدايت، تلاش همۀ عزيزان

را به ديدۀ منت، قبول فرمايند.

در پايان، از استادان عاليمقام علوم اسلامى و فرزانگان حوزه هاى علميه و فرهيختگان دانشگاه ها تقاضا دارم با ديدۀ عفو و ارشاد، خطاها و نقص ها را تذكر دهند تا در چاپ هاى بعدى از تذكرهاى عزيزان منتفع شويم و عذر اين كمترين را در ضعف و قصور ارائۀ بهتر آثار جاودان اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پذيرا باشند؛ چرا كه ان الهدية على قدر مهديها.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

احمد اسماعيل تبار

تهران، شهريور 1385 شمسى

برابر با شعبان 1427 قمرى

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 61

منابع و مآخذ تحقيق

1. اختيار معرفة الرجال المعروف ب رجال الكشّى. ابى جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى.

دانشگاه مشهد، ايران، 1348 ش.

2. اعيان الشيعه. امين، علامه سيد محسن. دارالتعارف المطبوعات، بيروت، 1403 ق.

3. تتمه المنتهى. قمى، شيخ عباس. انتشارات مؤمنين، چاپ اول، قم، 1380 ش.

4. تنقيح المقال فى علم الرجال. عبداللّٰه المامقانى. مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1424 ق.

5. جامع الرواة. محمد بن على الاردبيلى الغروى الحائرى. مكتبة آية اللّٰه العظمى المرعشى النجفى، ايران، 1403 ق.

6. خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال. العلّامة الحلّى. نشر الفقاهة، ايران، 1417 ق.

7. دانشنامۀ جهان اسلام. زير نظر حداد عادل. بنياد دايرة المعارف اسلامى، تهران، 1374 ش.

8. دايرة المعارف بزرگ اسلامى. مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، چاپ اول، تهران، 1381 ش.

9. دايرة المعارف تشيع. نشر شهيد سعيد محبى، چاپ اول، تهران، 1380 ش.

10. دايرة المعارف مصاحب. مصاحب، غلامحسين. شركت سهامى كتاب هاى جيبى، چاپ دوم، تهران، 1380 ش.

11. الذريعه الى تصانيف الشيعه. طهرانى، آقا بزرگ. دار الاضواء، بيروت، چاپ سوم، 1403 ق.

12. رجال السيّد بحر

العلوم المعروف ب الفوائد الرجاليّة. السيد محمد المهدى بحر العلوم الطباطبائى. مكتبة الصادق، ايران، 1363 ش.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 62

13. رجال النجاشى. ابوالعبّاس احمد بن على بن احمد بن العباس النجاشى. مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1418 ق.

14. رياض العلماء وحياض الفضلاء. الميرزا عبد اللّٰه الافندى الاصبهانى. مطبعه خيّام، ايران، 1401 ق.

15. رياض المحدّثين. محمّد على بن الحسين النائينى. مكتبة آية اللّٰه العظمى المرعشى النجفى، قم، 1381 ش/ 1423 ق/ 2003 م.

16. سيرة النبوية. ابن هشام. دار احياء التراث العربى، بيروت

17. الفتوح اعثم كوفى. احمد بن على اعثم كوفى. مترجم محمد بن احمد مستوفى هروى، مصحح طباطبايى مجد، غلامرضا، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، تهران، 1380 ش.

18. فرهنگ نامۀ دهخدا. دهخدا، على اكبر. موسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373 ش.

19. فرهنگ نامۀ معين. معين، محمد. انتشارات اميركبير، چاپ هيجدهم، تهران، 1380 ش.

20. فهرست كتب الشيعة واصولهم. شيخ طوسى، مكتبة المحقق الطباطبائى، قم، 1420 ق.

21. قاموس الرجال، محمدتقى التسترى. مؤسسة النشر الاسلامى، ايران، 1410 ق.

22. مجمع الرجال. على القهپائى. مؤسسۀ مطبوعاتى اسماعيليان، ايران، بى تا.

23. معجم المؤلفين. كحاله، عمر رضا. دار احياء التراث العربى، بيروت.

24. معجم رجال الحديث. خويى، ابوالقاسم موسوى. نشر آثار الشيعه، قم، 1409 ق.

25. معجم مؤلّفى الشيعة. على الفاضل القائنى النجفى. وزارة الإرشاد الإسلامى، ايران، 1405 ق.

26. موسوعة العظماء الشيعة. حكيمى، محمد. موسسه الاعلمى، بيروت، 1418 ق.

27. نقد الرجال. مصطفى الحسينى التفريشى. انتشارات آل المصطفى، ايران، بى تا.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 63

كتاب شغل ها، كسب ها، داد و ستدها، تجارت ها، صنعت ها، مناصب دولتى و آنچه مناسب با آن هاست

اشاره

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 65

فصل اول جستجوى روزى، اسباب و مناسبت هاى آن

اشاره

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 67

باب 1 آن چه دربارۀ جستجوى روزى و ترك آن و نكوهشِ سرزنشگر طالب معاش است

خداوند متعال مى فرمايد:

بر شما گناهى نيست كه از فضل پروردگارتان (روزى) بجوييد «1».

به يقين در زمين به شما قدرت و مُكنت داديم و در آن براى شما وسيلۀ زندگى قرار داديم.

بسيار اندك سپاسگزارى مى كنيد «2».

خداى يگانه كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آسمان آبى فرو فرستاد، آن گاه به وسيلۀ آن ميوه هايى را كه روزى شماست خارج كرد و كشتى ها را مسخر شما گردانيد، تا به فرمان او در دريا حركت كنند و رودها را مسخر شما گردانيد «3».

و زمين را گسترانديم و در آن كوه هاى استوار افكنديم و از هر چيز موزون در آن رويانديم و براى شما و هر كس كه شما روزى دهنده اش نيستيد، وسايل زندگى قرار داديم «4».

و او كسى است كه دريا را مسخر گردانيد تا از آن گوشت تازه بخوريد و از آن زينت هايى كه مى پوشيد، استخراج كنيد و كشتى ها را در آن شكافنده مى بينى، و تا از فضل (روزى) او بجوييد و شايد شكرگزار باشيد «5».

و نشانۀ روز را روشنى بخش قرار داديم تا فضلى (روزى) از پروردگارتان بجوييد، و تا شمارۀ سال ها و حساب را بدانيد «6».

پروردگارتان كسى است كه كشتى را در دريا برايتان به حركت درمى آورد، تا از فضلش بجوييد؛ چرا كه او همواره به شما مهربان است «7».

و از رحمت و مهربانى اش شب و روز را براى شما قرار داد، تا در آن آرامش يابيد و تا از فضلش جستجو كنيد. و باشد كه سپاس گزاريد «8».

______________________________

(1). بقره 2/ 198.

(2). اعراف 7/ 10.

(3). ابراهيم 14/ 32.

(4). حجر 15/ 19- 20.

(5). نحل 16/ 14.

(6). اسراء 17/ 12.

(7).

اسراء 17/ 66.

(8). قصص 28/ 73.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 69

پس از نزد خدا رزق بجوييد و او را بپرستيد و براى او سپاس گوييد. به سوى او باز گردانيده مى شويد «1».

و از نشانه هاى او فرستادن بادهاى بشارت گر است و تا از رحمت خود به شما بچشاند و تا كشتى به فرمان او حركت كند و تا از فضل او بجوييد و شايد شما شكر گوييد «2».

و دو دريا مساوى نيستند، اين شيرينِ گواراست، كه نوشيدنش تشنگى زداست و اين شورِ تلخ؛ و از هر يك گوشتِ تازه مى خوريد و زيورى كه مى پوشيد استخراج مى كنيد و كشتى را در آن شكافنده مى بينى، تا از فضل او بجوييد و شايد شما سپاسگزارى كنيد «3».

خداوند يكتا كسى است كه دريا را تسخير شما گردانيد، تا به فرمانش كشتى در آن حركت كند و تا از فضل (روزى) او بجوييد و باشد كه سپاسگزارى كنيد.

و همۀ آنچه در آسمان ها و زمين از جانب اوست، براى شما مسخر گردانيد. به يقين در آن نشانه هايى است براى گروهى كه مى انديشند «4».

هنگامى كه نماز به انجام رسيد، در زمين پراكنده گرديد و از فضل (روزى) خدا بجوييد و خداى را بسيار ياد كنيد. شايد رستگار شويد «5».

و گروهى ديگر در زمين مسافرت مى كنند، از فضل [روزى] خدا جستجو مى كنند «6».

و روز را زمان زندگى و معاش قرار داديم «7».

آياتى كه بر اين مطلب دلالت مى كند، بيش از اين هاست ولى همين اندازه بسنده است.

روايات

1- 31216- (1) امام صادق عليه السلام به هشام صيدلانى فرمود:

«اى هشام! (حتى) اگر مشاهده كردى دو سپاه رو در روى هم صف بسته اند، پس در آن روز [نيز]

طلب روزى را رها نكن!»

2- 31217- (2) شهاب بن عبد ربّه مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود:

[حتى] اگر يقين «8» كردى يا به تو خبر رسيد كه «اين امر» فردا تحقق خواهد يافت، پس طلب روزى را رها نكن! و اگر توانستى وبال و كَلّ (ديگران) نباشى، پس چنين كن!

مقصود از «اين امر» ظهور حضرت حجت (عج) يا مرگ يا قيامت است؛ پس تأمّل كن!» «9»

______________________________

(1). عنكبوت 29/ 17.

(2). روم 30/ 46.

(3). فاطر 35/ 12.

(4). جاثيه 45/ 12- 13.

(5). جمعه 62/ 10.

(6). مزمل 73/ 20.

(7). نباء 78/ 11.

(8). واژه «ظنّ» به معناى گمان كردن است و به معناى يقين نيز به كار مى رود.

(9). مرحوم علامۀ مجلسى قدس سره مقصود از «اين امر» را ظهور حضرت حجت (عج) مى داند و حمل آن را بر مرگ بعيد دانسته است. مرآت العقول 19/ 24.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 71

3- 31218- (3) معلى بن خُنَيس مى گويد: «در خدمت امام صادق عليه السلام حضور داشتم، كه آن حضرت دربارۀ شخصى سؤال كرد. به وى عرض شد: او نيازمند شده است!

امام عليه السلام پرسيد: اكنون چه مى كند؟

گفته شد: در خانه، پروردگارش را عبادت مى كند!

امام عليه السلام فرمود: پس قوت و غذايش از كجاست؟

پاسخ داده شد: از طرف برخى برادران دينى اش!

آن گاه امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! [به يقين] آن كس كه زندگى او را تأمين مى كند، عبادتش از وى بيشتر است».

4- 31219- (4) عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«مى پندارى اگر شخصى داخل خانه اش گردد و در خانه را بندد، آيا از آسمان چيزى بر او فرو مى بارد!»

5- 31220- (5)

عمر بن يزيد به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «شخصى گفت: به طور قطع خانه ام مى نشينم و به نماز و روزه و عبادت پروردگارم مى پردازم و روزى ام خودش خواهد رسيد!

امام صادق عليه السلام فرمود: او يكى از سه شخصى است كه دعايش اجابت نخواهد شد.».

6- 31221- (6) سه گروه دعا مى كنند ولى براى شان اجابت نمى شود:

شخصى كه از طلب روزى بازنشيند، سپس بگويد: خداوندا! به من روزى ده! خداوند متعال مى فرمايد: مگر برايت راهى به سوى طلب رزق قرار ندادم؟

و شخصى كه همسر بدى دارد، مى گويد: خدايا، مرا از [دست] او نجات بده! خداوند متعال مى فرمايد: مگر اختيارش را به دست تو قرار ندادم؟!

و مردى كه مال خود را به ديگرى دهد [/ قرض دهد] و بر اين مطلب بر او گواه نگيرد. آن گاه وى [تحويل گيرنده] انكار كند. پس صاحب مال، او را نفرين مى كند و خداوند متعال مى فرمايد: «من به طور قطع، گواه گرفتن را فرمان داده ام و تو انجام ندادى!»

7- 31222- (7) عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«من براى تأمين نيازى كه خداوند آن را برايم كفايت كرده است، خود را به زحمت مى اندازم. و من خود را در اين راه به زحمت نمى اندازم مگر به خاطر اين كه خداوند مرا در تابش خورشيد در حال جستجوى روزى حلال مشاهده كند. آيا سخن خداوند عز و جل را نشنيده اى كه مى فرمايد: پس وقتى نماز به انجام رسيد، در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا (روزى) جستجو كنيد.

اگر شخصى وارد خانه اى گردد و درِ آن را بر روى خود گِل بگيرد و بگويد: روزى ام بر من فرود مى آيد،

آيا مى پندارى اين گونه خواهد شد؟ آگاه باش كه وى يكى از سه گروهى است كه هيچ دعايى از آنان اجابت نخواهد شد!

عمر بن يزيد پرسيد: آنان كيانند؟

امام عليه السلام پاسخ داد: مردى كه همسرى دارد و به او نفرين مى كند، پس اجابت نخواهد شد؛ زيرا اختيار طلاق در دست اوست و اگر بخواهد، او را رها مى كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 73

و مردى كه بر ديگرى حقّى دارد و بر آن گواه نمى گيرد، آن گاه شخص بدهكار حق وى را انكار مى كند.

پس شخص طلبكار عليه او دعا مى كند ولى اجابت نمى شود؛ زيرا آنچه بدان مامور بود، ترك كرد.

و مردى كه مقدارى كالا دارد، آن گاه در خانه اش مى نشيند و حركت نمى كند و طلب نمى كند و به جستجوى روزى نمى پردازد، تا آنچه دارد، مصرف مى كند سپس براى رزق دعا مى كند، ولى اجابت نمى شود».

8- 31223- (8) امام صادق عليه السلام فرمود: «چهار گروه دعاى شان اجابت نمى شود: دعاى مردى كه در خانه اش نشسته مى گويد: پروردگارا، به من روزى ده! خداوند به او مى فرمايد: آيا به تو دستور كسب (جستجوى روزى) ندادم؟

و مردى كه همسرى دارد، آن گاه به وى نفرين مى كند. خداوند به وى مى فرمايد: آيا اختيارش را به دست تو قرار ندادم؟

و مردى كه مالى دارد و آن را تباه مى كند، پس مى گويد: پروردگارا، به من روزى ده! خداوند به وى مى فرمايد: آيا به تو دستور اعتدال ندادم؟ آيا به تو دستور اصلاح ندادم؟ آن گاه امام عليه السلام اين آيۀ قرآن را تلاوت فرمود:

(بندگان خداى رحمان) ... و كسانى هستند كه چون انفاق كنند، زياده روى و سختگيرى نمى كنند و ميان اين دو، اعتدال و ميانه روى را بر مى گزينند «1».

و

مردى كه صاحب مال است و بدون بيّنه و گواه آن را قرض مى دهد، پس خداوند مى فرمايد: آيا دستور گواه گرفتن به تو ندادم؟

9- 31224- (9) على بن عبد العزيز مى گويد: «امام صادق عليه السلام [به من] فرمود: عمر بن مسلم چه مى كند؟ پاسخ دادم:

فدايت شوم! به عبادت روى آورده و تجارت را رها كرده است!

امام عليه السلام فرمود: واى بر او؛ آيا نمى داند دعاى تارك كسب [روزى] اجابت نمى شود. وقتى كه اين آيه نازل گرديد: و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گشايش برايش قرار مى دهد و از جايى كه گمان نمى كند، به او روزى مى دهد «2». گروهى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله درها را بستند و به عبادت روى آوردند و گفتند: به تحقيق كفايت شده ايم! اين خبر وقتى به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد به دنبال آن ها فرستاد و فرمود:

چه چيز شما را به اين روش واداشت؟

گفتند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! خداوند روزى مان را براى ما ضمانت كرد، پس ما به عبادت روى آورديم!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس چنين كند، خداوند دعاى او را اجابت نمى كند؛ [پس] بر شما باد به كسب و طلب روزى.»

در نقل كتاب من لا يحضره الفقيه اين جمله به سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله افزوده شده است:

«به يقين من دشمن دارم كسى را كه دهانش را به سوى پروردگارش بگشايد و بگويد: به من روزى بده ولى با كار و تلاش آن را نجويد.»

10- 31225- (10) در حديث آمده است كه: «وقتى اين آيه نازل شد:

و هر

كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گشايش برايش قرار مى دهد و از جايى كه گمان نمى كند، به او روزى مى دهد «3».

گروهى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه هاى شان ماندند و هر تلاشى را رها كردند و به گمان اين كه روزى شان ضمانت شده است، به عبادت پروردگارشان مشغول شدند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وقتى از ماجرا آگاه شد، آنان را سرزنش كرد و فرمود: به يقين من دشمن دارم كسى را كه دهانش را به سوى پروردگارش بگشايد و بگويد: به من روزى بده ولى با كار و تلاش آن را نجويد.»

______________________________

(1). فرقان 25/ 67.

(2). طلاق 65/ 2- 3.

(3). طلاق 65/ 2- 3.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 75

11- 31226- (11) احمد بن محمد بن ابى نصر به امام رضا عليه السلام عرض كرد: «فدايت گردم! كوفه مرا هلاك كرده و زندگى در آنجا بسيار سخت و دشوار است و كسب و كار ما در بغداد است. از اين كوه درِ روزى به سوى مردم گشوده شده. امام فرمود: اگر تصميم به بيرون رفتن گرفته اى، بيرون رو؛ زيرا اين سالى پر اضطراب است و مردم راه گريزى از معاش ندارند. دست از كار و تلاش براى طلب روزى برندار.

احمد بن محمد بن ابى نصر گفت: فدايت شوم! آنان توانگرند و ما مى توانيم نسيه و مدت دار به آن ها بفروشيم. آيا يكساله به آن ها بفروشيم؟ امام عليه السلام فرمود: بفروش! راوى گفت: دو ساله چطور؟ امام عليه السلام فرمود: بفروش! راوى گفت: سه ساله چطور؟ امام عليه السلام فرمود: بيشتر از سه سال براى تو نفعى ندارد.»

12- 31227- (12) امام

باقر عليه السلام فرمود:

«من نسبت به شخصى كه هنگام بسته شدن راه هاى كسب درآمد، به پشت دراز مى كشد و مى گويد: خدايا، مرا روزى ده! و گردش در زمين [مسافرت] و پى جويى از فضل و روزى خدا را رها مى كند و حال آن كه مورچه به جستجوى رزق از لانه اش بيرون مى رود، احساس تنفّر مى كنم.»

13- 31228- (13) امير مؤمنان عليه السلام به امام مجتبى عليه السلام فرمود:

«انسانى را كه با كار و تلاش قوت و غذايش را مى جويد، نكوهش مكن؛ زيرا هر كسى كه قوتش را از دست دهد، خطاهايش زياد مى شود.»

14- 31229- (14) موسى بن بكر مى گويد: «امام موسى بن جعفر عليهما السلام به من فرمود:

هر كس با كار و تلاش از راه حلال به دنبال روزى باشد تا براى خود و خانواده اش سودى بياورد، همانند مجاهد در راه خداست. پس اگر در به دست آوردن روزى شكست خورد و موفّق به تحصيل آن نشد، به حساب خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله براى قوت و غذاى خانواده اش وام بگيرد، پس اگر آن را نپرداخت و مُرد، امام و پيشواى جامعه بايد آن را بپردازد و اگر نپردازد، او گناهكار است؛ زيرا خداوند عز و جل مى فرمايد:

همانا صدقات براى تهيدستان و بينوايان و كارگزاران آنان و جلب قلوب كافران و آزادى بردگان و بدهى وامداران است «1».

و اين شخص تهيدست، بينوا و بدهكار است.»

15- 31230- (15) ابن فضّال از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش عليهم السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس در جستجوى روزى حلال مسافرت كند، همانند جهادگر در راه

خداست.»

______________________________

(1). توبه 9/ 60.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 77

16- 31231- (16) ابو حمزه از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس در دنيا به منظور حفظ آبرو و رفاه خانواده اش و نيكى و مهربانى به همسايه اش به كسب و طلب رزق بپردازد، در روز رستاخيز با چهره اى بسان ماه شب چهارده با خداوند ديدار مى كند.»

17- 31231- (17) ابو خالد كوفى با واسطه از امام باقر عليه السلام از جدّ بزرگوارش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«عبادت هفتاد جزء دارد، كه برترين آن ها طلب [روزى] حلال است.»

18- 31232- (18) اسماعيل بن مسلم از امام صادق عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«عبادت هفتاد جزء دارد، كه برترين آن طلب [روزى] حلال است.»

اين حديث با سندهاى ديگرى نيز نقل شده است.

19- 31233- (19) امام كاظم عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«عبادت ده جزء دارد، كه نُه جزء آن در طلب [روزى] حلال است.»

20- 31234- (20) عبد الرحمان بن حجاج از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«محمد بن منكدر «1» همواره مى گفت كه: من تصور نمى كردم على بن الحسين عليه السلام جانشينى برتر از خود بر جاى گذارد. تا اين كه فرزندش محمد بن على عليه السلام را مشاهده كردم و تصميم گرفتم وى را پند و اندرز گويم ولى او مرا نصيحت كرد.»

ياران محمد بن منكدر از وى پرسيدند: مگر او به تو چه اندرزى داد؟

______________________________

(1). وى از بزرگان اهل سنت

بود كه علاقه و محبت زيادى به امامان شيعه داشت. قاموس الرجال 9/ 608، 7304- م.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 79

وى پاسخ داد: يك روز در اوج گرما به اطراف مدينه رفتم. در آنجا با ابو جعفر محمد بن على عليه السلام برخورد كردم. وى مردى درشت هيكل و سنگين بود. و [در آن هواى گرم و سوزان] با دو غلام سياه يا دو آزادشده اى كه قبلًا برده بوده اند، همراه بود. با خود گفتم: سبحان الله! بزرگى از بزرگان قريش در اين وقت روز با اين حال در پى دنياست! به خدا سوگند! حتماً او را نصيحت خواهم كرد! به وى نزديك شدم و سلام كردم.

امام با صداى بلند و تندى «1»- در حالى كه به شدت عرق مى ريخت- سلامم را پاسخ داد. به او گفتم: خداوند كارهايت را سامان دهد! بزرگى از بزرگان قريش، در اين ساعت و بر اين حالت در پى دنيا! به من بگو كه اگر در اين حال مرگت فرا رسد چه مى كنى؟

امام عليه السلام فرمود: اگر در اين حال مرگ به سراغم بيايد، در حال انجام طاعتى از طاعت هاى خداوند به سراغم آمده است كه به وسيلۀ آن خود و خانواده ام را از [نياز] به تو و به مردم باز مى دارم. من همواره اين نگرانى را داشته ام كه اگر مرگ به سراغم آمد، در حال انجام معصيتى از معصيت هاى خدا باشم.

محمد بن منكدر گفت: راست گفتى، خداوند ترا رحمت كند! تصميم گرفتم ترا اندرز گويم ولى تو به من پند دادى.»

21- 31235- (21) عبدالاعلى مولى آل سام مى گويد: «در يك روز بسيار گرم، در يكى از كوچه هاى

مدينه به استقبال امام صادق عليه السلام رفتم و به وى عرض كردم: فدايت شوم! مقامت نزد پروردگار و خويشاوندى ات با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله [اين گونه است]؛ با اين حال در چنين روزى براى خود تلاش مى كنى [و خود را به زحمت مى اندازى].

امام فرمود: اى عبدالاعلى! در پى روزى بيرون رفتم تا از مثل تو بى نياز شوم.»

22- 31236- (22) امير مؤمنان عليه السلام در گرم ترين وقت روز در پى نيازى كه خداوند آن را تضمين كرده است، بيرون مى رفت.

مى خواست خداوند وى را در اين حال مشاهده كند كه خود را براى طلب [روزى] حلال به زحمت مى اندازد.

23- 31237- (23) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «من در نيازى كه خداوند آن را تضمين كرده است، خود را به رنج و زحمت مى اندازم. خود را در اين راه به زحمت نمى اندازم مگر براى تحقق اين منظور كه خداوند مرا در تابش خورشيد در حال طلب [روزى] حلال مشاهده كند. آيا سخن خداوند متعال را نشنيده اى [كه مى فرمايد]:

پس آن گاه كه نماز به انجام رسيد، در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا كسب و جستجو كنيد» «2».

______________________________

(1). «نهر» در لغت به معناى راندن با صداى بلند است واين گونه پاسخ از امام عليه السلام يا به دليل خستگى و واماندگى از حركت بر اثر درشتى هيكل وى بوده است يا به دليل ادب كردن محمد بن منكدر به خاطر آگاهى امام عليه السلام از تصميم وى و انحراف در عقيده اش. اين واژه در حديث با «ب» خوانده شده است كه به معناى نفس نفس زدن است.

ملاذ الاخيار 10/ 261؛ مرآت العقول 19/ 17.

(2). جمعه 63/ 10.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 81

24- 31238- (24) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«روزى كه هيچ سايه اى جز سايۀ عرش نيست- در زير آن سايه- شخصى ايستاده است كه براى به دست آوردن چيزى از فضل خدا در زمين به سفر و كاسبى مى پردازد كه با آن نياز خود را برطرف سازد و با آن به خانواده اش بازگردد.»

25- 31239- (25) اسماعيل بن مسلم از امام صادق عليه السلام از نياكانش روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس بر اثر طلب [روزى] حلال، شب را خسته و رنجور سپرى كند، شب را با گناهان آمرزيده، به صبح رسانده است.»

26- 31240- (26) از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

«صبحگاهان بيرون رفتن شما [به سوى جهاد] در راه خدا برتر از صبحگاهان بيرون رفتن شما براى به دست آوردن چيزى كه با آن وضعيت فرزند و خانواده اش را سامان دهد، نيست.

و همچنين آن حضرت فرمود: كسى كه به قصد كسب حلال بيرون رود، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى كند.»

27- 31241- (27) خالد بن نجيح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«با هر يك از اصحاب تان [شيعيان] ديدار كرديد به وى سلام برسانيد و به آنان بگوييد: فلانى فرزند فلانى [امام صادق عليه السلام] به شما سلام مى رساند. و به آن ها بگوييد: بر شما باد به تقواى الهى و به آنچه به وسيلۀ آن بر آنچه نزد خداست، راه يافته مى شود. به خدا سوگند! من

به شما فرمان نمى دهم مگر به آنچه خودمان را به آن فرمان مى دهيم. پس بر شما باد به تلاش و كوشش. هنگامى كه نماز صبح را بجا آورديد و بازگشتيد، پس صبح زود [در نخستين زمان روز] به دنبال طلب روزى رويد و [رزق] حلال را بجوييد؛ زيرا خداوند شما را روزى خواهد داد و شما را بر آن يارى و كمك خواهد كرد.»

28- 31242- (28) روايت شده كه امام صادق عليه السلام به عمرو بن سيف ازدى فرمود:

«طلب روزى حلال را رها نكن؛ زيرا تو را بر دينت كمك مى كند. بر شترت پاى بند بزن و توكل كن.»

29- 31243- (29) ايوب برادر أديم پارچه فروش مى گويد: «در خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم كه علاء بن كامل آمد، در مقابل امام عليه السلام نشست و به وى عرض كرد:

«دعايم كن تا خداوند در رفاه و آسايش به من روزى دهد!

امام فرمود: من برايت دعا نمى كنم؛ آن گونه كه خداوند فرمان داده، طلب [روزى] كن!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 83

30- 31244- (30) كليب صيداوى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم: در پيشگاه خدا براى من در خصوص روزى دعا كن. به تحقيق در تنگنا و فشار قرار گرفته ام.

امام عليه السلام فوراً در پاسخ من فرمود: دعا نمى كنم؛ بيرون برو و طلب [روزى] كن.»

31- 31245- (31) علا از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آيا شما از مورچه ناتوان تريد؛ زيرا مورچه [غذايش] را به سوى لانه اش مى كشد.»

32- 31246- (32) سكونى از امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

روايت مى كند كه فرمود: «هنگامى كه يكى از شما تنگدست شد و در فشار قرار گرفت، [به دنبال روزى] بيرون رود و خود و خانواده اش را اندوهگين نسازد.»

33- 31247- (33) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«از كوچ كردن، مال به دست مى آيد.»

34- 31248- (34) قطب راوندى در كتاب دعوات از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «به تحقيق، مردى از شما مى آيد كه گناهى بر وى نوشته نمى شود؛ زيرا او درگير معاش و زندگى است.»

35- 31249- (35) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«برخى از گناهان است كه هيچ نماز و روزه اى آن ها را جبران نمى كند.

سؤال شد: اى رسول خدا! پس چه چيز آن ها را مى پوشاند؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اندوه ها و ناراحتى هاى طلب معاش و تأمين زندگى!»

36- 31250- (36) قاسم بن محمد با واسطه روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «ياران حضرت عيسى عليه السلام چگونه بودند كه بر روى آب راه مى رفتند؛ ولى چنين چيزى در ميان ياران پيامبر اكرم عليه السلام ديده نشده است.

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: معاش ياران عيسى عليه السلام كفايت شده بود؛ ولى اينها [ياران پيامبر صلى الله عليه و آله] درگير معاش و امر زندگى شده اند.»

«1» در روايت جعفر بن احمد گذشت كه: «امام صادق عليه السلام فرمود: مبغوض ترين بندگان نزد خداوند فردى است كه شب مانند مردار بخوابد و روز را به بطالت بگذراند».

در روايت سيف گذشت: «هر كس از طلب معاش شرم و حيا نكند، هزينه اش كاهش مى يابد، آسوده

خاطر مى شود و خانواده اش در آسايش و رفاه قرار مى گيرد.»

______________________________

(1). مرحوم علامه مجلسى قدس سره در توضيح اين حديث مى فرمايد: «شايد معناى حديث اين باشد كه درگير معاش و طلب آن، سبب عدم دست يابى به اين مقام شده است؛ هر چند در آخرت از آن برتر است. يا اين كه گرفتار شدن در معاش، سبب ارتكاب گناهان و شبهات و دورى از خداوند گرديده است؛ از اين رو از اين مقام محروم شده اند. احتمال نخست با احاديثى كه دربارۀ برترى اين امت بر ساير امت ها وارد شده است، موافق تر است.» مرآت العقول 19/ 13- 14.

مرحوم فيض كاشانى مى فرمايد: «شايد مقصود اين باشد، كه گرفتار شدن در معاش، تكاليف مشكل و شاقى را به دنبال دارد كه امكان بيرون آمدن از آن ها بسيار كم است؛ از اين رو در اين راه تقصيراتى سر مى زند كه انسان را از ساحت مقدس خداوند دور مى كند.» الوافى جلد و صفحات مشخص نيست!

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 85

در روايت هيثم گذشت: «هر كس در راه طلب معاش شرم و حيا را كنار گذارد، هزينه [زندگى] اش كاهش مى يابد و خانواده اش در رفاه و آسايش قرار مى گيرد.»

در روايت جعفر بن ابراهيم گذشت: «چهار دسته هستند كه دعاى آن ها اجابت نمى شود: كسى كه در خانه اش بنشيند و بگويد: خدايا! به من روزى بده. پس به او گفته مى شود: آيا دستور طلب [روزى] به تو ندادم؟»

و در بسيارى از احاديث اين باب، آنچه بر اين مطلب دلالت مى كند گذشت؛ كه هر كس طلب روزى را رها كند و در پيشگاه خداوند دعا نمايد كه او را روزى دهد، خداوند دعايش

را اجابت نمى كند.

و در احاديث باب هاى آينده از باب هاى طلب روزى- به ويژه باب (5)- جايز نبودن ترك دنيايى كه براى آخرت به آن نياز است- و همچنين در بسيارى از احاديث باب هاى- آنچه به وسيلۀ آن كسب مى شود و باب مبغوضيت طلاق نزد خداوند- مطالبى در اين باره خواهد آمد.

باب 2 زحمتكش براى خانواده، همانند مجاهد در راه خداست و ضايع كنندۀ حق خانواده، گناهكار است

37- 31251- (1) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«زحمتكش براى خانواده، همانند مجاهد در راه خداست.»

38- 31252- (2) از پيامبر اكرم عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر كس در راه تأمين نفقۀ خانواده، پدر و مادرش تلاش كند، همانند مجاهد در راه خداست.»

39- 31253- (3) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«بدان كه هزينه كردن براى خود و خانواده صدقه است و زحمتكش براى خانواده از راه حلال همانند مجاهد در راه خداست.»

40- 31254- (4) فضيل بن يسار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«وقتى شخص تنگدست و فقيرى به اندازۀ قوت و غذاى خود و خانواده اش كار كند و به دنبال حرام نباشد، همانند مجاهد در راه خداست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 87

41- 31255- (5) زكريا بن آدم از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آن كس كه از فضل و روزى خداوند چيزى را بجويد كه با آن خانواده اش را [از نيازمندى] به ديگران حفظ كند، پاداش وى بزرگ تر از مجاهد در راه خداست.»

42- 31256- (6) از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«صبحگاهان بيرون رفتن شما [به سوى جهاد] در راه خدا برتر از صبحگاهان بيرون رفتن شما براى به دست آوردن آنچه با آن وضعيت فرزند و خانواده اش

را سامان دهد، نيست.»

43- 31257- (7) ثوبان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«برترين دينار [مال] دينارى است كه انسان براى خانواده اش هزينه كند؛ دينارى كه براى مركبش در راه خدا مصرف كند و دينارى كه براى دوستانش در راه خدا خرج كند. آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

و چه كسى پاداشش بزرگ تر و ارزشمندتر از كسى است كه براى فرزندان صغيرش كار و تلاش كند تا خداوند به وسيلۀ او آن ها را از [احتياج به مردم] حفظ كند و بى نيازشان گرداند.»

44- 31258- (8) امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«امام سجاد عليه السلام- على بن الحسين عليه السلام- همواره صبحگاهان پيش از آفتاب به دنبال روزى مى رفت. از وى سؤال شد: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله [صبح به اين زودى] كجا مى روى؟

امام سجاد عليه السلام پاسخ گفت: به خانواده ام صدقه مى دهم!

گفته شد: آيا [به خانواده ات] صدقه مى دهى؟

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 87

امام عليه السلام فرمود: هر كس [روزى] حلال بجويد، پس آن صدقه اى است از جانب خدا بر او.»

45- 31259- (9) معاذ بن كثير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«از خوشبختى مرد اين است كه تأمين كننده و اداره كنندۀ خانواده اش باشد.»

46- 31260- (10) على بن غراب از امام صادق عليه السلام از جد بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«ملعون است! ملعون است! هر كس بار

زندگى خود را بر دوش ديگران قرار دهد. ملعون است! ملعون است! هر كس خانوادۀ خويش را تباه سازد.»

در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«ملعون است! ملعون است! هر كس خانوادۀ خويش را تباه مى سازد.»

47- 31261- (11) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در گناهكار بودن فرد همين بس كه خانوادۀ را تباه مى كند.»

در كتاب جعفريات، امام صادق عليه السلام اين حديث را از امير مؤمنان نقل كرده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 89

48- 31262- (12) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«طلب [روزى] حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»

49- 31263- (13) سكونى از امام صادق عليه السلام از نياكانش روايت مى كند كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

كسب و كار پس از [نماز] واجب است.»

در حديث حماد گذشت كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جبرئيل پرسيد: اين كاخ از آنِ كيست؟ جبرئيل پاسخ داد: از آنِ كسى كه سخن نيكو گويد و مدام روزه دارد و به ديگران غذا بخوراند.» تا آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على فرمود:

«آيا مى دانى مقصود از طعام خوراندن چيست؟ على عليه السلام عرض كرد:

خداوند و پيامبرش داناترند! پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

كسى كه براى خانواده اش آنچه را كه به وسيلۀ آن آبروى شان را [از درخواست] نزد مردم حفظ كند، طلب كند.»

در احاديث باب گذشته نيز مناسب با آن وجود داشت و در احاديث باب 5 و باب 25

آنچه بر مطلب مورد بحث دلالت مى كند، خواهد آمد. همچنين در باب وجوب تأمين خانواده از باب هاى نفقات، آيات و اخبارى مناسب با اين موضوع خواهد آمد.

باب 3 استحباب ميانه روى در طلب روزى و وجوب بسنده نمودن بر حلال و دورى كردن از حرام و استحباب ترك زياده روى و اطمينان به چيزى كه نزد خداوند- تبارك و تعالى- است

خداوند متعال مى فرمايد:

اى مردم، از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد «1».

و خدا به هر كه بخواهد، بى حساب روزى مى دهد «2».

[مريم] گفت: آن از جانب خداست، به تحقيق خداوند به هر كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد «3».

از آنچه خداوند به شما روزى داد، حلال و پاكيزه را بخوريد «4».

خداوند براى هر كه بخواهد، روزى را وسعت مى دهد [يا] تنگ مى گيرد «5».

و خداوند برخى از شما را بر برخى ديگر در روزى برترى مى دهد «6».

و از آنچه خداوند به شما روزى داد، حلال و پاكيزه را بخوريد و نعمت خدا را سپاس گوييد «7».

به درستى كه پروردگار تو براى هر كه بخواهد، روزى را وسعت مى دهد و اندازه مى كند «8».

______________________________

(1). بقره 2/ 168.

(2). بقره 2/ 212.

(3). آل عمران 3/ 37.

(4). مائده 5/ 88.

(5). رعد 13/ 26.

(6). نحل 16/ 71.

(7). نحل 16/ 114.

(8). اسراء 17/ 30.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 91

واى، گويا خداوند براى هر يك از بندگانش كه بخواهد، روزى را گسترده و [يا] تنگ مى گيرد «1».

خداوند براى هر يك از بندگانش كه بخواهد، روزى را گسترش مى دهد و [يا] تنگ مى گيرد «2».

و آيا نمى بينند كه خداوند روزى را براى هر كه بخواهد گسترش مى دهد و [يا] تنگ مى گيرد «3».

بگو: به درستى كه پروردگار من براى هر كه بخواهد بر روزى اش مى افزايد و [يا] از آن مى كاهد «4».

بگو: به تحقيق پروردگار من براى هر كه بخواهد بر روزى اش مى افزايد و [يا] برايش از آن مى كاهد «5».

و

آيا نمى دانند كه حتماً خداوند براى هر كه بخواهد، روزى را گسترده و [يا] تنگ قرار مى دهد «6».

و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند برايش راه برون رفت [از تنگناها] قرار مى دهد و او را از جايى كه نمى پندارد، روزى مى دهد «7».

آيه هاى قرآنِ مناسب با اين باب، بسيار زياد است.

50- 31264- (1) ابوحمزه ثُمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حجة الوداع فرمود:

«آگاه باشيد كه روح الامين [/ جبرئيل عليه السلام] در قلب من دميد، كه به يقين هيچ كس نمى ميرد تا به طور كامل روزى اش را مصرف كند. پس از خدا بترسيد و در طلب [روزى] ميانه روى و اعتدال پيشه كنيد. و تأخيربخشى از روزى، هرگز شما را به جستجوى آن به وسيلۀ برخى گناهان وادار نكند؛ زيرا به يقين خداوند- تبارك و تعالى- روزى را از راه حلال ميان خلق خويش تقسيم كرد و از راه حرام ميان شان تقسيم نكرد. پس هر كس از خدا پروا كند و بردبارى نمايد، خداوند روزى اش را از راه حلال به وى خواهد بخشيد و هر كس پردۀ حجاب را بدرد، شتاب كند و روزى اش را از غير حلال بردارد، به همان اندازه از روزى حلالش كاسته مى شود و در قيامت عليه او محاسبه مى شود.»

نظير اين حديث در كتاب المقنعه و كتاب التمحيص نيز آمده است؛ با اين تفاوت كه در كتاب المقنعه تا جملۀ: «و در طلب [روزى] ميانه روى و اعتدال پيشه كنيد»، گزارش شده است و در كتاب التمحيص پس از جملۀ: «و تأخيربخشى از روزى، هرگز شما را به جستجوى آن به وسيلۀ برخى

گناهان وادار نكند»، اين جمله افزوده شده است: «زيرا حتماً جز از راه اطاعت نمى توان به آنچه نزد خداوند است، دست يافت.»

51- 31265- (2) ابوحمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجة الوداع سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم، به خدا سوگند! هيچ چيز نيست كه شما را به بهشت نزديك و از آتش دور گرداند مگر آن كه شما را به آن فرمان دادم. و هيچ چيز نيست كه شما را به آتش نزديك و از بهشت دور گرداند، مگر آن كه شما را از آن بازداشتم. آگاه باشيد كه روح الامين در قلب من دميد

______________________________

(1). قصص 28/ 82.

(2). عنكبوت 29/ 62.

(3). روم 30/ 73.

(4). سبا 34/ 36.

(5). سبا 34/ 39.

(6). زُمَر 39/ 52.

(7). طلاق 65/ 3.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 93

كه به يقين هيچ كس نمى ميرد تا روزى اش را به طور كامل مصرف كند. پس تقواى الهى پيشه كنيد و در طلب روزى ميانه رو باشيد و تأخيربخشى از روزى، شما را وادار نكند تا آن را از راه غير حلال بجوييد؛ زيرا يقينا جز به وسيلۀ اطاعت خدا نمى توان به آنچه نزد اوست، دست يافت.»

52- 31266- (3) عبدالله بن عمر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هيچ چيز نيست كه شما را از آتش دور گرداند مگر آن كه براى تان بيان كردم و هيچ چيز نيست كه شما را به بهشت نزديك كند مگر آن كه شما را بر آن رهنمون شدم. همانا روح القدس در قلب من دميد كه هرگز هيچ يك از شما نمى ميرد تا اين كه

روزى اش را به طور كامل مصرف كند. پس در طلب [روزى] ميانه روى كنيد. تأخير روزى، شما را وادار نكند تا بخشى از فضل [و روزى] خدا را از راه نافرمانى وى بجوييد؛ زيرا جز با اطاعت خدا هرگز نمى توان به آنچه نزد اوست [پاداش] دست يافت. آگاه باشيد كه هر كس رزقى دارد كه حتماً به وى خواهد رسيد؛ پس هر كس بدان راضى باشد، برايش مبارك مى گردد و گسترش مى يابد و هركس از آن ناخشنود باشد، بركت از آن برداشته مى شود و گسترش نمى يابد. همانا روزى به دنبال انسان است؛ همان گونه كه مرگ در پى اوست.»

53- 31267- (4) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«روزى، سخت تر از مرگ در طلب انسان است.»

54- 31268- (5) از رسول خدا صلى الله عليه و آله گزارش شده كه فرمود:

«همانا روزى، بنده را مى جويد؛ همان گونه كه مرگش به دنبال اوست.»

55- 31269- (6) در كتاب اخلاق ابوالقاسم كوفى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه در سخنرانى خويش فرمود:

«اى مردم، چيزى را نمى شناسم كه شما را به بهشت نزديك و از دوزخ دور گرداند مگر آن كه شما را به آن فرمان دادم. و چيزى را نمى شناسم كه شما را به آتش نزديك و از بهشت دور سازد، مگر آن كه شما را از آن بازداشتم. آگاه باشيد، كه هيچ كس نمى ميرد مگر آن كه آنچه از روزى- كه خداوند برايش مقرر داشته- به طور كامل مصرف كند. پس از خدا بترسيد و در طلب [روزى] ميانه روى كنيد.

و تأخير روزى، هيچ فردى از شما را بر آن ندارد تا به آنچه

برايش حلال نيست دست دراز كند؛ زيرا هرگز به آنچه نزد خداست نمى توان دست يافت مگر با اطاعت وى و خوددارى از محرماتش.»

56- 31270- (7) ابوحمزه و محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام از پيامبر اكرم روايت مى كند كه فرمود: «به تحقيق روح الامين در قلب من دميد، كه هيچ كس نمى ميرد تا به طور كامل روزى اش را دريافت كند؛ پس در طلب [روزى] ميانه روى پيشه كنيد و تأخيربخشى از روزى، شما را وادار نكند تا با نافرمانى خدا جوياى آنچه نزد اوست گرديد؛ زيرا هرگز به آنچه نزد خداست راه پيدا نمى شود مگر با اطاعت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 95

57- 31271- (8) ابوالبلاد از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «اى مردم، به تحقيق روح القدس در قلب من دميد كه هرگز كسى نمى ميرد تا آن كه به طور كامل روزى اش را دريافت كند- هرچند بر او تأخير شود. پس تقواى الهى پيشه كنيد و در طلب [روزى] ميانه رو باشيد و تأخير بخشى از آنچه نزد خداست، شما را وادار نكند تا با نافرمانى او به آن دست يابيد؛ زيرا هرگز به آنچه نزد خداست نمى توان دست يافت مگر به وسيلۀ اطاعت.»

58- 31272- (9) مرازم بن حكيم از امام صادق عليه السلام از نياكانش روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«به تحقيق روح الامين- جبرئيل- از سوى پروردگارم به من خبر داد كه هرگز كسى نمى ميرد تا روزى اش را كامل كند. پس تقواى الهى پيشه كنيد و در طلب [روزى] ميانه رو

و معتدل باشيد! و بدانيد كه روزى دوگونه است: رزقى را طلب مى كنيد و رزقى شما را مى جويد. پس ارزاق تان را از راه حلال بجوييد. همانا اگر شما روزى هاى تان را از راه خودش [راه صحيح و مشروع] طلب كنيد، آن ها را به طور حلال مصرف مى كنيد و اگر از راه خودش نجوييد، آن ها را به گونۀ حرام مى خوريد. آن ها روزى هاى شماست و ناگزير از مصرف شان هستيد.»

59- 31273- (10) ابوالبلاد از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هيچ كس نيست مگر آن كه خداوند روزى اش را از راه حلال ثابت و معين كرده كه با عافيت آن را به دست آورد و از طرف ديگر آن را به وسيلۀ حرام [نيز] بر وى عرضه كرده است. پس اگر او چيزى از حرام به دست آورد، از [آن روزى] حلالى كه برايش مقرر شده، كاسته مى گردد. به جز اين دو، نزد خداوند فضل و بخشش بسيار است و اين [معناى] سخن خداوند است: از خداوند فضلش را درخواست كنيد» «1».

60- 31274- (11) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«آنچه براى تو تقسيم شده، از دستت بيرون نمى رود؛ پس در طلب [روزى] ميانه رو باش.»

______________________________

(1). نساء 4/ 32.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 97

61- 31275- (12) ابوخديجه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

« [حتى] اگر انسان در سوراخى باشد، خداوند روزى اش را به وى مى رساند؛ پس در طلب روزى ميانه روى كنيد.»

62- 31276- (13) به على عليه السلام گفته شد: «اگر كسى درِ خانه به رويش بسته و در آن زندانى گردد، از كجا روزى اش مى آيد.

امام عليه السلام فرمود: از جايى كه مرگ

به سراغش مى آيد.

63- 31277- (14) اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند خلايق را آفريد و به همراه شان روزى هاى شان را حلال و پاكيزه آفريد؛ پس هر كس بخشى از روزى اش را به گونۀ حرام به چنگ آورد، از روزى حلالش كاسته مى گردد.»

64- 31278- (15) اسماعيل بن كثير با واسطه گزارش مى كند كه: «وقتى آيۀ خداوند را از فضلش درخواست كنيد «1» نازل شد، ياران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به يكديگر گفتند:

اين فضل چيست؟ كدام يك از شما در اين باره از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال مى كند؟ على عليه السلام فرمود: من در اين باره از وى سؤال مى كنم! آن گاه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: اين فضل چيست؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ فرمود:

خداوند خلقش را آفريد و روزى هاى شان را از راه حلال ميان شان تقسيم كرد و از راه حرام [نيز] بر آنان عرضه كرد. پس هر كس در شكستن حرمتى جسارت به خرج دهد به اندازه اى كه هتك حرمت الهى كرده، از [روزى] حلالش كاسته مى گردد و از وى حسابرسى خواهد شد.»

65- 31279- (16) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«اگر بنده اى از روزى اش بگريزد، روزى به دنبالش حركت مى كند تا به وى دست يابد؛ همان گونه كه مرگ او را در آغوش مى گيرد.»

گزارش شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نظير اين جمله را به ابوذر فرمود و از امير مؤمنان عليه السلام نيز روايت شده كه فرمود:

«اگر يكى از شما

از روزى اش بگريزد، همان گونه كه مرگ به دنبالش مى رود، روزى در پى اش روان مى شود.»

66- 31280- (17) در كتاب جامع الاخبار نقل شده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر يكى از شما از روزى اش بگريزد، روزى در پى او روان خواهد شد؛ همان گونه كه مرگ به دنبال او مى رود.»

67- 31281- (18) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود: «اگر فرزند آدم از روزى اش فرار كند- آن گونه كه از مرگ فرار مى كند- روزى اش به وى خواهد رسيد؛ همان گونه كه مرگ او را درك خواهد كرد.»

68- 31282- (19) از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«به زودى مرگ به سراغت خواهد آمد؛ پس در طلب روزى، ميانه رو باش.»

69- 31283- (20) على عليه السلام مى فرمايد:

«هر كس روزى را طلب نكند، روزى او را طلب مى كند.»

70- 31284- (21) از على عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

«روزى ات تو را مى جويد؛ پس خود را از جستجوى آن راحت كن.»

______________________________

(1). نساء 4/ 32.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 99

71- 31285- (22) در كتاب المقنعه [شيخ مفيد قدس سره] آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«روزى به دوگونه تقسيم شده است: يك گونه به صاحبش مى رسد، هرچند آن را طلب نكند و نوع ديگر وابسته به طلب اوست. پس آنچه در هر حال براى بنده قرار داده شده، به سويش مى آيد؛ هر چند براى آن تلاش نكند و آنچه به [شرط] تلاش برايش مقرر شده است، سزاوار است كه از راه هاى خودش آن را بجويد و آن راه هايى است كه خداوند برايش حلال كرده، نه راه هاى ديگر. پس

اگر آن را از راه حرام طلب كند و بدان دست يابد، به حساب روزى اش گذاشته مى شود و [در قيامت] به حساب آن رسيدگى خواهد شد.»

72- 31286- (23) ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«اى مردم، به تحقيق رزق تقسيم شده و هيچ كس از آنچه برايش مقرر شده فراتر نمى رود؛ پس در طلب [روزى] اعتدال و ميانه روى پيشه كنيد. و به تحقيق عمر [انسان] محدود است و عمر هيچ كس از آنچه برايش مقرر شده تجاوز نمى كند؛ پس پيش از فرارسيدن مرگ [به سوى اعمال نيك] بشتابيد. و اعمال شمارش شده است.»

73- 31287- (24) از امام حسن عسكرى عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«تا زمانى كه تاب و توان دارى، [از ديگران] درخواست نكن؛ زيرا براى هر روز، روزى جديدى است و بدان كه پافشارى در تقاضا شكوه و ارزش [انسان] را سلب مى كند و رنج و زحمت در پى دارد؛ پس بردبارى پيشه كن تا خداوند درى به رويت گشايد كه ورود به آن آسان باشد.

چه نزديك است روزى «1» به [انسان] اندوهگين و امنيت به [انسان] متوارىِ ترسان؛ پس چه بسا نابسامان شدن اوضاع «2» نوعى سنت و روش خداوند است. بهره ها داراى مراتب است. پس [در چيدن] ميوۀ نارس شتاب نكن كه تنها تو در وقت خودش [مى توانى] به آن دست يابى. بدان كه تدبيركنندۀ تو به زمانى كه در آن اوضاعت را اصلاح كند، آگاه تر است. پس در همۀ كارهايت به خيرخواهى او اطمينان كن تا حالت را اصلاح كند و در نيازهايت- پيش از رسيدن زمان آن ها- شتاب نكن، كه در اين

صورت سينه و قلبت تنگ مى شود و نوميدى بر تو چيره مى گردد.»

74- 31288- (25) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب گزارش نموده، كه سه پرنده به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هديه شد، يكى از آن ها را به مصرف خانواده اش رساند. روز بعد همسرش يكى ديگر از آن ها را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آورد. حضرت فرمود:

«مگر تو را از ذخيره كردن چيزى براى روز بعد نهى نكردم!؛ زيرا خداوند همواره هر فردايى را روزى مى دهد.

رزق مقرر و معين شده است و به انسان به هر روشى كه بخواهد مى رسد. تقواى انسان پرهيزگار بر آن نمى افزايد و تباهكارى انسان فاجر از آن نمى كاهد و اگر انسان آزمند گردد و پرده ها را بِدَرَد، بيشتر از روزى اش نخواهد ديد.»

75- 31289- (26) از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر رزقى سببى دارد، پس در طلب [روزى] ميانه روى كنيد.»

76- 31290- (27) همچنين از آن حضرت گزارش شده كه فرمود:

«در شگفتم از كسى كه مى داند خداوند روزى ها را معين كرده و به عهده گرفته و تلاشش بر آنچه براى وى در نظر گرفته شده، نمى افزايد؛ با اين حال در طلب روزى آزمند و شتابگر است و خود را به زحمت مى اندازد!»

77- 31291- (28) در غرر الحكم از على عليه السلام نقل شده كه فرمود:

«روزى ها با حرص و كثرت طلب به دست نمى آيد.»

78- 31292- (29) در غرر الحكم از على عليه السلام نقل شده كه فرمود:

«روزى كسى را كه در پى آن نيست، طلب مى كند.»

______________________________

(1). «صنع» معانى گوناگونى دارد؛ ولى آنچه در اينجا مناسب به نظر مى رسد يكى

محلى است كه در آن آب ذخيره مى كردند (النهايه 3/ 56) و ديگرى به معناى نيكى و روزى (المنجد).

(2). «الغِيَر» به معناى تغيير حالت از صلاح به فساد است (مجمع البحرين 2/ 346).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 101

79- 31293- (30) از امام حسن عسكرى عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«با زور و غلبه، از حوادث مقدَّر جلوگيرى نمى شود و روزى هاى نوشته و ثابت شده، با حرص به دست نمى آيد و باخوددارى از دست نمى رود.»

80- 31294- (31) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«در طلب [روزى] ميانه روى كنيد؛ زيرا چه بسيار آزمندى كه نا اميد است و ميانه روى كه نا اميد نيست.»

81- 31295- (32) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«اگر شما بر خدا توكل كنيد- آن گونه كه شايستۀ توكل بر اوست- به يقين همان گونه كه پرندگان را روزى مى دهد، به شما روزى خواهد داد.»

82- 31296- (33) امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«نفس خود را با طاعت ها فروتن گردان و با قناعت آزاد ساز و در طلب [روزى] زياده روى مكن و در كسب، ميانه رو باش!»

83- 31297- (34) و نيز مى فرمايد:

«با شش چيز دين انسان سنجيده مى شود: قوى بودن ديندارى، راستى يقين، استحكام و شدت تقوى، غلبه بر هواىِ [نفس] و آرزوها، ميلِ اندك [به دنيا] و ميانه روى در طلب [روزى].»

84- 31298- (35) روايت شده كه امير مؤمنان عليه السلام در سفارش هاى خويش به فرزندش امام مجتبى عليه السلام فرمود:

«به يقين بدان كه تو [نمى توانى] به آرزوهايت دست يابى و از زمان مرگت فراتر روى. همانا تو در راه

پيشينيان خود هستى؛ پس در طلب [روزى] زياده روى مكن و در كسب ميانه روى كن؛ زيرا چه بسا طلبى كه به جنگ و ستيزه مى انجامد و هر جوينده اى كامياب نيست و هر ميانه روى نيازمند نيست. نفس خود را از هر پستى بزرگ دار؛ هر چند تو را به سوى خواسته ها و آرزوها بكشاند؛ زيرا هر چه به دست آورى- هر قدر هم كه بزرگ باشد- بهاى آنچه از دين و آبرويت از دست مى دهى، نخواهد بود. در خيرى كه جز از راه شرّ به دست نمى آيد و در آسايش و راحتى كه جز با رنج و سختى به دست نمى آيد، خير نيست.»

85- 31299- (36) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«آنچه از دنيا به سويت مى آيد، بگير و روى گردان از آنچه از تو روى مى گرداند؛ پس اگر چنين نمى كنى [دست كم] در طلب [دنيا] ميانه روى كن.»

86- 31300- (37) در كتاب فقه الرضا آمده است: «در طلبِ روزى پرهيزكارى پيشه كن، در جستجوى آن ميانه رو باش و در كسب و كارت زياده روى مكن. و بدان كه روزى بر دو گونه است: يكى روزى اى كه تو در جستجوى آنى و ديگرى روزى اى كه تو را مى جويد. آن را كه طلب مى كنى، پس از راه حلال طلب كن؛ زيرا در صورتى خوردنش حلال است كه از راهش بجويى و الّا تصرف در آن حرام است. و [به هر حال] آن روزى توست كه از مصرفش گريزى ندارى!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 103

87- 31301- (38) على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس دوست دارد كه دعايش مستجاب گردد،

بايد راه كسب درآمدش را حلال و پاكيزه گرداند.»

88- 31302- (39) على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گزارش مى كند كه فرمود:

«هركس به رزقى كه خداوند برايش مقرر و معين كرد، راضى نباشد و شكايت و نارضايتى اش را ابراز كند و بردبارى از كف بدهد و به حساب خدا نگذارد، نيكى و حسناتش بالا نمى رود و خداوند را به گونه اى ملاقات مى كند كه از وى به شدت خشمگين است، مگر توبه نمايد.»

89- 31303- (40) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «هر كس دنياى حلال را براى ثروت اندوزى، فخرفروشى و خودنمايى طلب كند، خداوند را درحالى كه به شدّت بر او خشمگين است، ملاقات خواهد كرد.»

90- 31304- (41) امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «چنين نيست كه هر ميانه رُوى محروم باشد.»

91- 31305- (42) و نيز فرمود: «چنين نيست كه هر طالب روزى، به آن برسد.»

92- 31306- (43) و نيز فرمود:

«دنيا ثبات و قرار ندارد [و هر روز به كام كسى مى گردد]؛ پس با ميانه روى، بهره ات را از آن بجوى.»

93- 31307- (44) جابر گزارش مى كند كه امام حسن مجتبى عليه السلام به شخصى فرمود:

«اى مرد! آن گونه كه با دشمن مى جنگى، روزى طلب مكن. و همانند انسان تسليم شده به تقدير تكيه مكن؛ زيرا ايجاد و طلب فضل و روزى سنت است و ميانه روى در طلب، از عفت است. عفت هيچ رزقى را دور نمى كند و آزمندى هيچ فضل و روزى را جذب نمى كند؛ زيرا روزى تقسيم و مقرّر شده است و به كارگيرى آز، مستلزم گناهان است.»

94- 31308- (45) على عليه السلام فرمود: «ايمان بنده اى حقيقت ندارد تا اين كه اعتماد وى به آنچه نزد خداست بيشتر از اعتمادش به آنچه نزد خود اوست، باشد.»

95- 31309- (46) و نيز مى فرمايد:

«هر آنچه بدان بسنده شود، كافى است.»

96- 31310- (47) همو مى فرمايد:

«آن را كه نصيب به آسانى به دست نيايد، با كوشش با آن برنيايد.»

«1» 97- 31311- (48) همچنين مى فرمايد:

«هر كه بسيار ياد مرگ كند، به اندك از دنيا خشنود است.»

98- 31312- (49) از امام صادق روايت شده كه فرمود:

«هنگام غروب خورشيد، خداوند به فرشته اى دستور مى دهد؛ ندا سر دهد: اى مردم، به سوى پروردگارتان روى آوريد؛ زيرا آنچه اندك و بسنده باشد بهتر است از آنچه بسيار و سرگرم كننده باشد.

و فرشتۀ عهده دار خورشيد، هنگام طلوع، ندا سر مى دهد: اى فرزندان آدم، براى مرگ بزاييد، براى ويرانى بسازيد و براى نابودى انباشته كنيد.»

______________________________

(1). اين عبارت، برگردانى است از ترجمۀ نهج البلاغۀ استاد شهيدى، ص 432.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 105

99- 31313- (50) ابوسعيد خدرى مى گويد: «هنگام بازگشت از نبرد احد، مسلمانان گِرد وجود مقدس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حلقه زده بودند. آن حضرت در حالى كه به درخت بزرگى تكيه كرده بود، فرمود:

اى مردم، به سوى انجام وظيفه اى كه دربارۀ اصلاح آخرت به شما محول شده، روى آوريد و از آنچه براى تان در مورد دنيا تضمين شده، روى گردانيد. اعضاى بدن تان را- كه با نعمت هاى خداوند پرورش يافته- با به كارگيرى در راه سرپيچى از دستوراتش، در معرض خشم او قرار ندهيد. اشتغال خود را در راه دست يابى به آمرزش خدا قرار دهيد. همت خود را

در راه نزديكى به اطاعت وى مصروف داريد. هر كس نخست به بهره اش از دنيا بپردازد، نصيب اخروى اش را از دست مى دهد و به خواسته هاى دنيوى اش نيز نمى رسد. و هر كس از نصيب اخروى اش آغاز كند، بهره اش از دنيا به وى مى رسد و به آنچه از آخرت مى خواست، دست مى يابد.»

100- 31314- (51) محمد بن هارون به امام هادى عليه السلام عرض كرد:

«ما از نياكانت روايت شده ايم؛ زمانى بر مردم خواهد آمد كه چيزى عزيزتر از برادرى همدم يا به دست آوردن درهمى از حلال نيست.

امام عليه السلام فرمود: اى ابومحمد، عزيز موجود است ولى تو در زمانى هستى كه چيزى تنگدست تر از درهمى حلال يا برادرى در راه خدا نيست.»

101- 31315- (52) سكونى از امام صادق عليه السلام پرسيد: «زهد در دنيا چيست؟ امام فرمود: واى بر تو! زهد، بى رغبتى به حرام دنياست تا از حرامش پرهيز كنى.»

102- 31316- (53) امام كاظم عليه السلام به هشام بن حكم فرمود: «اى هشام، خردمندان زوايد دنيا را رها كردند تا چه رسد به گناهانش! ترك دنيا، فضيلت است و ترك گناه، واجب.»

103- 31317- (54) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«... همچنين شخص مسلمانِ پاك از خيانت، يكى از دو پاداش و نيكى را از خدا انتظار دارد: يا دعوت كنندۀ خدا [يعنى عزرائيل] كه آنچه نزد خداست، برايش بهتر است يا روزى خدا كه در اين صورت وى داراى خانواده، مال، دين و شرافت خواهد بود. به تحقيق مال و فرزند، كِشت دنيا و عمل صالح، كِشت آخرت است كه گاهى خداوند براى گروه هايى ميان آن دو جمع مى كند.»

104- 31318- (55) ابراهيم بن محمد

از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه خداوند خير بنده اى را بخواهد، سى هزار [درهم] به او نمى بخشد.»

و نيز فرمود:

هرگز كسى ده هزار درهم از حلال نيندوخت و گاهى خداوند براى گروه هايى آن را گرد مى آورد.

هنگامى كه به اندازۀ قوت و غذا به كسى عنايت شود و به عمل صالح موفق گردد، به تحقيق خداوند دنيا و آخرت را براى وى جمع كرده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 107

105- 31319- (56) ابراهيم بن عمر از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه خداوند خير بنده اى را بخواهد، سى هزار [درهم] به وى نمى بخشد.

و نيز فرمود:

هرگز كسى ده هزار از حلال نيندوخت. به تحقيق خداوند آن دو [دنيا و آخرت] را براى گروهى جمع كرد، هنگامى كه به نزديكان ببخشند و موفق به عمل صالح گردند و به تحقيق خداوند دنيا و آخرت را براى گروهى جمع كرده است.»

«1» 106- 31320- (57) مفضل از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

« [حدّ] ثروت چهار هزار است. دوازده هزار كنز است. بيست هزار از حلال انباشته نمى شود.

صاحب سى هزار نابود و هلاك است و هر كس مالك يكصد هزار باشد، از شيعيان ما نيست.»

107- 31321- (58) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس مالى از غير حلال به دست آورد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود.»

108- 31322- (59) و نيز بيان داشت: «خداوند عز و جل مى فرمايد:

هر كس كه باك ندارد از چه راهى دينار و درهم به چنگ آورد، من [نيز] در روز قيامت باك ندارم كه وى را از چه درى وارد آتش

سازم.»

109- 31323- (60) سليم بن قيس هلالى از امير مؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«دو آزمند سير نمى شوند: طالب دنيا و طالب علم. پس هر كس به حلال دنيا بسنده كند، نجات مى يابد و هركس آن را از غير حلال به دست آورد، نابود مى گردد، مگر آن كه توبه كند و بازگردد. و هر كس دانش را از اهلش بياموزد و آن را به كار بندد، نجات مى يابد. و هر كس به وسيلۀ دانش دنيا را بجويد، بهره اش همان است.»

110- 31324- (61) ابوهاشم جعفرى از امام هادى عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند در زمين، مكان هايى را قرار داد كه «رحمت شده» نام گذارى شده اند. خداوند دوست دارد در آن جا دعا شود تا اجابت كند. و خداوند در زمين، مكان هايى به نام انتقام گيرنده قرار داد. هنگامى كه شخصى از غير حلال مالى به دست آورد، خدا يكى از آن مكان ها را بر وى چيره مى گرداند تا در آن هزينه كند.»

______________________________

(1). متن اين حديث خالى از نوعى آشفتگى و بهم ريختگى نيست.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 109

111- 31325- (62) هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس مالى از راه حرام به دست آورد، خداوند ساختمان و آب و گِل را بر وى چيره مى گرداند.»

112- 31326- (63) امير مؤمنان عليه السلام در تشييع جنازه اى، شخصى را خندان مشاهده كرد و فرمود:

«گويا مرگ براى ديگران مقرر گرديده. اى مردم، خوشا به حال كسى كه نفسش را فروتن و كسبش را پاك گردانيد.»

113- 31327- (64) از پيامبر اكرم صلى الله عليه

و آله روايت شده كه فرمود:

«هرگاه بنده اى مال حرامى به چنگ آورد- اگر از آن صدقه دهد- پاداش نمى گيرد. اگر مصرف كند، در آن بركت نمى بيند و اگر پس از مرگ آن را باقى گذارد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود.»

114- 31328- (65) ابوبرده اسلمى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گزارش مى كند كه فرمود:

«در قيامت هيچ بنده اى گام برنمى دارد تا دربارۀ چهار چيز از وى سؤال شود: از جسمش كه آن را در چه راهى فرسوده كرده است؛ از عمرش كه آن را در چه چيز گذرانده است؛ از مالش كه آن را از چه راهى به دست آورده و در كجا مصرف كرده است و از دوستى ما اهل بيت.»

115- 31329- (66) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«به يقين بازگرداندن يك ششم درهم حرامى [به صاحبش] نزد خداوند، برابر با هفتاد هزار حج مبرور [/ خالى از هر گناهى] است.»

116- 31330- (67) و نيز از آن حضرت گزارش شده كه فرمود:

«عبادت با حرام خوارى همانند ساختمان بر روى رمل [/ ريگزار] است.» و گفته شده: «مانند بناى بر آب است.»

117- 31331- (68) و همو فرمود:

«خداوند فرشته اى دارد كه هر شب بر فراز بيت المقدس ندا سر مى دهد: هر كس حرامى مصرف كند، خداوند هيچ عمل واجب و مستحبى را از وى نمى پذيرد.»

118- 31332- (69) حفص بن غياث از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در ميان بنى اسرائيل مرد نيازمندى بود. همسرش براى طلب روزى وى را تحت فشار قرار داد.

در خواب از آن مرد سؤال شد كه: آيا دو

درهم حلال را بيشتر دوست دارد يا دو هزار درهم از حرام را؟

وى پاسخ داد: دو درهم حلال را بيشتر دوست دارم!

به او گفته شد: آن ها زير سرت است!

وقتى آن مرد بيدار شد، دو درهم زير سرش يافت. آن ها را برداشت و با درهمى يك ماهى خريد

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 111

و به خانه آورد. همسرش با مشاهدۀ آن وضع، با قيافۀ نكوهش گرانه به سويش آمد و سوگند ياد كرد كه به آن دست نزند. [ناچار] آن مرد شخصاً به آن پرداخت. وقتى شكمش را پاره كرد، ناگهان دو گوهر در آن يافت و آنها را به چهل هزار درهم فروخت.»

در حديث ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «هر كس مال حرامى به دست آورد، خداوند هيچ صدقه و آزاد كردن برده و حج و عمره اى را از وى نمى پذيرد و به تعداد پاداش اين كارها برايش گناه مى نويسد و آنچه از آن مال پس از مرگش باقى بماند، توشۀ وى به سوى آتش خواهد بود.»

«1» ساير احاديث آن باب، مناسب با بحث است.

و در احاديث باب 47 و 56 از باب هاى مبارزه با نفس، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث ثابت از (حديث 1 همين باب) گذشت: «و حق شكمت اين است كه آن را ظرفِ حرام قرار ندهى.» «2»

و در حديث سكونى (حديث 32، باب 77، ج 18) گذشت: «براى خدا زوايدى از روزى است كه به هر كس از بندگانش بخواهد، مى بخشد.» «3»

و در بسيارى از احاديث باب 24 از باب هاى دعا، مطالبى بر لزوم پاكيزه كردن درآمد و دورى از

حرام آمده است.

و در حديث مرازم خواهد آمد: «اگر هر يك از شما از روزى اش فرار كند، او را دنبال مى كند تا به وى دست يابد؛ همان گونه كه اگر از مرگش فرار كند، دنبالش مى كند تا او را بگيرد.» «4»

باب 4 استحباب ميانه روى در طلب روزى و طلب اندك و كراهت كم شمردن و ترك آن

119- 31333- (1) ابن فضال از شخصى كه وى را نام برد، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «طلب روزى از جانب تو بايد بيشتر از كسب كسى باشد كه دنياى خود را تباه نموده است و كمتر از طلب انسان آزمندى باشد كه از دنيا راضى و به آن اعتماد كرده است. نفس خود را از اين مرحله فرود آور و در رتبۀ انسان منصفِ بزرگوار و با مناعت طبع قرار بده و [نيز] نفست را از مرتبۀ انسان سستِ ضعيف بالا ببر و ضروريات زندگى را كسب كن. به تحقيق، كسانى كه به ايشان مال بخشيده شد و شكر آن را به جاى نياوردند، مال ندارند.»

______________________________

(1). باب 10 از باب هاى وجوب حج، حديث 4.

(2). باب 56 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 1.

(3). باب 77 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 32.

(4). باب 6 از باب هاى وكالت، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 113

120- 31334- (2) روايت شده كه امام حسين عليه السلام به شخصى فرمود:

«اى مرد، در طلب روزى آن گونه نكوش كه پيكارگر پيروزمند جهاد مى كند و مانند انسان تسليم، آن را به تقدير واگذار نكن؛ زيرا به دنبال روزى رفتن از سنت است و ميانه روى در طلب از عفت است. عفت از هيچ رزقى جلوگيرى نمى كند و حرص، هيچ فضلى را به دنبال نمى آورد؛ زيرا روزى

تقسيم و مقرر شده و مرگ دربرگيرنده است و به كار گرفتن حرص، پى جويى گناهان است.»

در كتاب التمحيص نظير اين حديث از امام حسن عليه السلام گزارش شده؛ با اين تفاوت كه در آن آمده است: «ايجاد روزى از سنت است» و جملۀ: «مرگ دربرگيرنده است»، در آن نيامده است.

121- 31335- (3) در تفسير عياشى از امير مؤمنان گزارش نموده كه فرمود:

«اى فرزند آدم، بيشترين همّت و تلاش خود را صرف روزت نكن؛ كه اگر از دستت رفت، از عمرت نبوده است. پس اگر روزى تو را به اهتمام واداشت، به درستى كه هر روزى را كه تو در آن حضور يابى، خداوند رزقت را مى رساند. بدان هر چه بيش از قوت و غذايت به دست آرى، خزانه دار ديگران خواهى بود كه در دنيا رنج و زحمت تو را زياد مى كند و در قيامت حسابت را طولانى و وارثت از آن بهره بردارى مى نمايد. پس با مال و ثروتت در زندگانى سعادتمند باش و براى معادت پيشاپيش توشه اى تهيه كن؛ چرا كه سفر، دور و دراز است و وعده گاه، قيامت و قرارگاه، بهشت يا دوزخ است.»

122- 31336- (4) عبدالله بن سليمان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند متعال روزى احمقان را وسيع و گسترده قرار داد تا انديشمندان از آن پند گيرند و بدانند با كار و تلاش و چاره انديشى و برنامه، آنچه در دنياست، دست نايافتنى است.»

123- 31337- (5) نظير حديث سابق با اين تفاوت كه به جاى «چاره انديشى»، «عقل» آمده است.

124- 31338- (6) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه لقمان در سفارش هايش به فرزندش گفت:

«اى پسر

عزيزم، آن كس كه يقينش كوتاه و رنج و تلاشش در طلب رزق اندك است، بايد از اين كه خداوند او را در سه مرحله از خلقتش بدون تلاش و كسب و چاره انديشى و برنامه ريزى روزى داد، پند گيرد و بداند كه خداوند او را در مرحلۀ چهارم [نيز] روزى خواهد داد.

مرحلۀ نخست؛ رحم مادر- قرارگاه رفيع و با منزلت كه هيچ سردى و گرمى او را نمى آزارد- خداوند در اين مرحله او را روزى داد.

آن گاه او را از آنجا خارج كرد و از شير مادرش براى وى غذايى را جارى ساخت كه بدون تحرك و صرف نيرو، او را پرورش داد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 115

آن گاه كه از شير گرفته شد، خداوند از دسترنج پدر و مادرش با رأفت و مهربانى از سوى آنان نسبت به فرزندان شان، روزى وى را قرار داد.

تا اين كه عاقل و بالغ شد و در پى كسب [روزى] براى خويش روان شد. در اين زمان امر بر وى تنگ شد. [بينش وى به امور محدود گرديد] و به پروردگارش گمان هاى ناروا برد و، حقوق ديگران را در اموالش انكار كرد و بر خود و خانواده اش از ترس فقر و تنگدستى سخت گرفت.»

125- 31339- (7) امام صادق عليه السلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«دور را بر خود نزديك بدانيد و مشكلات را آسان شماريد و بدانيد بنده هرچند در چاره انديشى ناتوان و نقشه اش سست باشد، سبب كاهش آنچه خداوند برايش مقرر و معين كرده نمى شود و هر چند در چاره انديشى توانا و نقشه اش نيرومند باشد، بر آنچه خداوند برايش مقرر و معين كرده، هرگز افزوده نمى شود.»

126- 31340- (8) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه امير مؤمنان بسيار اين سخن را مى فرمود:

«به يقين بدانيد، هرچند تلاش بنده اى شدت گيرد و چاره انديشى وى بزرگ گردد و مكر و حيله اش (رنج و زحمتش) فزونى يابد، خداوند برايش قرار نداده كه از آنچه در لوح محفوظ براى وى مقرر و معين كرده، پيشى گيرد. و ناتوانى و كمى چاره انديشى بنده سبب تغيير در رسيدن وى به آنچه در لوح محفوظ برايش مقرر شده، نمى گردد.

اى مردم، به تحقيق هيچ كس به دليل زيركى و مهارت به اندازۀ شكاف هستۀ خرما توشه نمى گيرد و به خاطر حماقت به اندازۀ شكاف هسته خرما چيزى را از دست نمى دهد. كسى كه از اين مطلب آگاه باشد و آن را به كار بندد، سود برده و از بيشترين آسايش بهره مند است و آن كس كه بداند و در عمل ترك كند، همراه با بيشترين درگيرى زيان بيند. بسا نيكى به نعمت يافته اى، دامى است فراروى وى و بسا غافلى [از نظر مردم] كه روزى براى او ساخته و آماده مى شود.

پس اى تلاشگر! از تلاشت بكاه، از شتابت كم كن، از خواب غفلت بيدار شو، در آنچه خداوند بر زبان پيامبرش جارى ساخته، بينديش. اين هفت سخن را حفظ كنيد؛ زيرا از سخنان خردمندان و از امور راسخ و واجب در ذكر حكيم [/ لوح محفوظ] است، كه هيچ كس از طريق آن ها خدا را با دوستى ديدار نمى كند:

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 117

شرك به خدا در آنچه بر او واجب كرده است، ارضاى كينه توزى به بهاى نابودى خود، اقرار به امرى كه غير او انجام مى دهد، اظهار بدعت در

دين به منظور رستگار شدن در نزد مردم، شادمانى از ستايش مردم به آنچه انجام نمى دهد، خودستاى فخرفروش و صاحب و بزرگى و دروغ و تحقير. اى مردم، اهتمام درندگان به تجاوز است، اهتمام چهارپايان به شكم شان است. زنان اهتمام شان به مردان است و مؤمنان دلسوز، ترسان هستند. خداوند ما و شما را از آنان قرار دهد.»

127- 31341- (9) اصبغ بن نباته از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه به يارانش فرمود:

«به يقين بدانيد، هر چند چاره انديشى بنده اى بزرگ و طلبش شديد و نقشه هايش قوى و دقيق باشد، خداوند بيش از آنچه در ذكر حكيم [/ لوح محفوظ] مقرر و معين كرده، برايش قرار نداده است.

پس هر كس اين نكته را بشناسد و آن را درك كند، آسوده ترين مردم است؛ افزون بر آن كه به منافعش خواهد رسيد.

و ترك كنندۀ آن، درگيرترين مردم است و زيان خواهد ديد و ستايش مخصوص خداست كه پروردگار جهانيان است.

چه بسا بهره مند از نعمتى كه نعمت دامى است فراروى او، و چه بسا گرفتارى نزد مردم كه برايش ساخته و آماده مى گردد. پس اى شنونده، بر تلاشت باقى بمان و از شتابت بكاه و قبر و معادت را به ياد آور؛ چرا كه بازگشت تو به سوى خداست و هرگونه عمل كنيد، پاداش مى گيريد.»

128- 31342- (10) و نيز از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«به يقين بدانيد، هر چند چاره انديشى بنده اى بزرگ و طلبلش افزون و نقشه اش قوى و محكم باشد، خداوند بيش از آنچه در ذكر حكيم [/ لوح محفوظ] مقرر و معين كرده، برايش قرار نداده است و بندۀ ناتوان و بيچاره اش را از

رسيدن به آنچه در ذكر حكيم [/ لوح محفوظ] برايش مقرر كرده، جلوگيرى نكرده است.

آگاه از اين نكته و عمل كنندۀ به آن، آسوده ترين مردم و بهره مند است. و ترك كنندۀ آن، درگيرترين مردم و در زيان است.

چه بسا بهره مند از نعمتى كه نعمت، دامى است فرارويش؛ و چه بسا فرد مبتلائى كه امور به وسيلۀ گرفتارى برايش ساخته و آماده مى شود.

پس اى شنونده، بر سپاست بيفزا و از شتابت بكاه و در منتهاى روزى است بايست.»

129- 31343- (11) همچنين از آن حضرت گزارش شده كه فرمود:

«چه بسا كسى كه خود را به زحمت مى اندازد و بر وى سخت گرفته شده است. و چه بسا كسى كه در طلب، ميانه رو است و تقدير به وى كمك مى كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 119

130- 31344- (12) امام باقر عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«دنيا در تغيير و تحول و هر روز به كام كسى است. پس آنچه از دنيا كه به نفع توست، در ناتوانى به سراغت مى آيد و آنچه از دنيا به زيان توست، با نيرو و توانت نمى توانى آن را دور سازى. هر كس از آنچه از دست رفته قطع اميد كند، بدنش در آسايش است. هر كس به آنچه خداوند روزى اش دهد خشنود باشد، چشمش روشن مى گردد.»

131- 31345- (13) امير مؤمنان عليه السلام در سفارش خود به فرزندش محمد حنفيه فرمود:

«اى پسر عزيزم، بپرهيز از تكيه بر آرزوها! اى پسر عزيزم، روزى بر دوگونه است: رزقى كه آن را مى جويى و رزقى كه تو را مى جويد و اگر تو به سراغش نروى، آن

به سراغت مى آيد. پس اندوه سال خود را بر اندوه روزت نيفزا. هر روز آنچه در آن است، براى تو بسنده است. اگر سال از عمر توست، همانا خداوند هر روز آن تو را روزىِ تازه مقرّر و معين مى بخشد و اگر سال از عمرت نيست، پس چرا بر آنچه از آنِ تو نيست، غم و اندوه مى خورى! بدان هيچ جوينده اى به روزى ات بر تو پيشى نمى گيرد و هيچ نيرومندى نسبت به آن بر تو چيره نمى شود و آنچه برايت مقدر شده، از تو پنهان نمى شود.

چه بسيار انسان زحمتكش و كوشايى را مشاهده كردى كه روزى بر او تنگ گرفته شده و انسانى كه در طلب، ميانه رو و تقدير با او همكارى كرده است. همه چيز با نيستى هم آغوش است. امروز براى توست و تو از رسيدن به فردا مطمئن نيستى.»

اين حديث تا جملۀ: «آنچه برايت مقدر شده از تو پنهان نمى شود»، در نهج البلاغه و تا جملۀ: «و اگر تو به سراغش نروى، آن به سراغت مى آيد»، در كنز الفوائد نيز آمده است.

132- 31346- (14) از حضرت على عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد:

«روزى بر دو گونه است: روزى اى كه به دنبال توست و روزى اى كه تو در پى آنى. پس هر كه دنيا را بجويد، مرگ او را مى جويد تا از دنيا بيرونش كند و هر كه آخرت را بجويد، دنيا به جستجويش مى پردازد تا روزى اش را به طور كامل پرداخت نمايد.»

133- 31347- (15) امام كاظم عليه السلام به هشام بن حكم فرمود:

«اى هشام، خردمندان در دنيا زاهدند و به آخرت تمايل دارند؛ زيرا آنان مى دانند كه دنيا هم طالب

است و هم مطلوب و آخرت [نيز] هم طالب است و هم مطلوب. پس هر كس آخرت را بجويد، دنيا به جستجويش مى پردازد، تا روزى اش را به طور كامل دريافت كند.

و هر كس دنيا را بجويد، آخرت به جستجوى او مى پردازد تا مرگ به سراغش آيد و دنيا و آخرتش را تباه سازد.

اى هشام، هر كس بى نيازىِ بدون مال آسايش قلب از حسادت و سلامت در دين را خواهان است، پس با حال تضرع از خداوند درخواست كند تا عقلش را كامل كند. پس هر كس تعقل كند به آنچه كفايتش مى كند، قناعت مى ورزد و هر كس به آنچه وى را كفايت مى كند قناعت ورزد، بى نياز مى شود و هر كس به آنچه برايش كافى است قناعت نورزد، هرگز بى نيازى را درك نمى كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 121

134- 31348- (16) رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس به روزى اندك خشنود شود، خداوند به عمل اندك از وى خشنود خواهد شد.»

135- 31349- (17) امير مؤمنان عليه السلام كه فرمود:

«حرص بر دنيا را واگذار، در زندگى طمع نورز، مال و ثروت انباشته نكن؛ چرا كه تو نمى دانى براى چه كسى جمع مى كنى و نمى دانى در سرزمين خودت يا جاى ديگر جان مى دهى.

همانا روزى، تقسيم و معين شده و تلاش انسان سودى ندارد. نيازمند است، هر كس كه طمع ورزد و بى نياز است، هر كس كه قانع باشد.»

136- 31350- (18) امام صادق عليه السلام فرمود:

«هر گاه خداوند بنده اى را دوست بدارد، اطاعتش را به وى الهام مى كند، قناعت را ملازمش مى گرداند، در دين انديشمندش مى نمايد و با يقين نيرومندش مى كند. پس

به آنچه كفايتش مى كند، بسنده مى كند و با عفت خود را مى پوشاند. و هر گاه خداوند بنده اى را دشمن دارد، مال و ثروت را محبوب وى مى گرداند، آن را برايش گسترش مى دهد، دنيايش را به وى الهام مى كند و به هواى نفس و آرزوهايش واگذارش مى كند. پس بر مركب عناد و سركشى سوار مى گردد، فساد و تباهى را گسترش مى دهد و به بندگان ستم روا مى دارد.»

137- 31351- (19) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام دربارۀ تفسير اين آيه پرسيد:

«هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه برون رفت برايش قرار مى دهد و از جايى كه گمان نمى كند، وى را روزى مى دهد. امام فرمود: در دنيايش [چنين مى كند].»

138- 31352- (20) اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس روزى اندك را بجويد، همان او را به گردآورى روزى بسيار مى كشاند (و هر كس روزى اندك را واگذارد، همان او را به از دست دادن روزى فراوان مى كشاند.»

139- 31353- (21) حسن بن بسام مى گويد:

«اسحاق بن عمار، درِ مغازه اش را بسته و كيسۀ پولش را مهر كرده و آمادۀ رفتن بود كه شخصى يك دينار غلّه درخواست نمود. اسحاق درِ مغازه را گشود و يك دينار حبوبات به وى داد.

حسن بن بسام مى گويد: به وى گفتم: اى بيچاره! اى اسحاق، كشتى براى تو هزار هزار [ميليون] درهم جنس مى آورد [و تو خود را سرگرم معاملۀ يك دينارى مى كنى]!

اسحاق بن عمار پاسخ داد: آيا گمان مى كنى من آزمند هستم؟

از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: هر كس روزى اندك را ناچيز بشمارد، از روزى بسيار محروم مى شود.

آن گاه امام عليه

السلام به من رو كرد و فرمود: اى اسحاق، روزى اندك را ناچيز نشمار كه از روزى فراوان محروم مى شوى.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 123

140- 31354- (22) حسين جمّال مى گويد:

«روزى نزد اسحاق بن عمار حاضر بود. او كيسه اش را بسته و آماده رفتن بود، كه مردى به سراغش آمد و از وى درخواست كرد چند درهم را با دينار معاوضه كند. اسحاق درِ كيسه اش را گشود، چند درهم به وى داد و دينارش را گرفت.

حسين جمال مى گويد: به وى گفتم: سبحان الله! سود اين دينار چقدر است؟

اسحاق پاسخ داد: من اين كار را به دليل سود و ارزش اضافى دينار انجام ندادم، بلكه از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: هر كس روزى اندك را ناچيز شمارد، از [روزى] فراوان محروم مى شود.»

در حديث زراره سخن معصوم عليه السلام گذشت كه فرمود: «تقدير نيمى از زندگى است، هرگز تهيدست نشود شخصى كه ميانه روى پيشه كند.»

«1» در حديث ابوخالد سخن معصوم گذشت كه فرمود: «از گناهانى كه روزى را دور مى كند، اظهار تهيدستى و كوچك شمردن نعمت هاست.» «2»

همچنين باب 47 و 49 از باب هاى جهاد نفس، ملاحظه گردد.

در حديث ابن سنان آمده است: «به يقين حرص آزمند، روزى به دنبال نمى آورد و ناخوشآيندى بى ميل از آن جلوگيرى نمى كند. اگر كسى از روزى اش بگريزد- آن گونه كه از مرگ مى گريزد- پيش از مرگ روزى به وى خواهد رسيد؛ همان گونه كه مرگ وى را در بر خواهد گرفت.» «3»

در حديث احمد بن عمر آمده است: «هر كس به اندك از روزى خشنود باشد، خداوند عمل اندك را از وى مى پذيرد و هر كس به ناچيز

از حلال خشنود باشد، هزينه اش كاهش مى يابد و خانواده اش بهره مند مى گردد و خداوند وى را به درد دنيا و درمان آن آگاه مى گرداند و به سلامت به سوى دار السلام بيرونش مى برد.» «4»

در حديث هيثم گذشت: «و هر كس به اندك روزى خشنود باشد، خداوند از عمل ناچيز وى خشنود مى گردد.»

و در احاديث باب 3 ميانه روى در طلب روزى، از باب هاى طلب روزى مناسب با اين بحث وجود دارد.

و در احاديث باب 10 كراهة اهتمام زياد به روزى و باب 20 استحباب ميانه روى در هزينه مناسب با اين بحث خواهد آمد.

و در حديثى خواهد آمد: «بيرون رو و هيزم جمع كن و هيچ خار و تر و خشكى را كوچك نشمار.»

______________________________

(1). باب 7 از باب هاى فضايل حج، حديث 29.

(2). باب 12 از باب هاى جهاد نفس، حديث 26.

(3). باب 58 از باب هاى جهاد نفس، حديث 53.

(4). باب 60 از باب هاى جهاد با نفس، حديث 77.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 125

باب 5 عدم جواز ترك دنيا كه براى رسيدن آخرت است و عدم جواز ترك آخرت براى دنيا

141- 31355- (1) معصوم عليه السلام فرمود:

«از ما نيست هر كس دنيايش را براى آخرت خود و آخرتش را براى دنياى خود ترك گويد.»

142- 31356- (2) ابراهيم بن عبد الحميد از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه لقمان به فرزندش فرمود: «اى پسركم، دنيا دريايى است كه نسل هاى فراوانى در آن غرق شده اند ....»

اى پسركم، از دنيا به اندازۀ كفايت بردار و به گونه اى در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان زند و آن را ترك نكن تا سربار مردم شوى.»

143- 31357- (3) از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«براى دنيايت كار كن كه گويا زندگى

جاودان دارى و براى آخرتت آن گونه كار كن كه گويا فردا مرگت فرا خواهد رسيد.»

اين حديث از امام حسن مجتبى عليه السلام نيز روايت شده است.

144- 31358- (4) از امام باقر عليه السلام روايت شده كه آن حضرت همواره مى فرمود:

«دنيا چه خوب ياورى براى آخرت است.»

145- 31359- (5) حفص از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه عيسى عليه السلام فرمود:

«تهيۀ آنچه براى دنيا و آخرت لازم است، هر دو سخت و دشوار است. خرج دنيا به اين دليل است كه تو دست به چيزى دراز نمى كنى مگر آن كه تبهكارى پيش از تو بر آن دست انداخته است و تهيۀ خرج آخرت به اين دليل مشكل است، كه تو يارانى نمى يابى كه در اين راه يارى ات كنند.»

اين حديث از امام كاظم عليه السلام نيز گزارش شده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 127

146- 31360- (6) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«به يقين، خداوند دنيا را با عمل اخروى مى بخشد؛ ولى آخرت را با عمل دنيوى نمى بخشد.»

پيشتر گذشت آنچه بر عدم جواز تأخير نماز از زمان خود براى كارهاى دنيوى، دلالت مى كرد.

«1» و نيز در باب 17 و 23 از همين ابواب و باب 18 از باب هاى آنچه براى تاجر مستحب است، متناسب با اين موضوع خواهد آمد.

باب 6 دعا براى طلب روزى و اميد به روزى بدون حساب و فهم آنچه روزى را مى افزايد و آنچه فقر را ارث مى گذارد

خداوند متعال مى فرمايد:

پروردگارا! اين [سرزمين] را شهر امنى قرار ده و اهلش را از فرآورده ها روزى ده «2».

اى پروردگار ما! در دنيا به ما نيكى و در آخرت نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش حفظ كن «3».

عيسى فرزند مريم گفت: خدايا، پروردگار ما! بر ما غذايى از آسمان فرو

فرست تا عيدى براى اول و آخر ما و نشانه اى از جانب تو باشد و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى «4».

پروردگارا، همانا من نسل خود را در بيابان بى كشت، نزد خانۀ محترم تو ساكن كردم.

پروردگارا! تا نماز را به پا دارند، پس قلب هايى از مردم را به آنان مشتاق كن و آنان را از فرآورده ها روزى ده، باشد كه سپاس گزارند «5».

از نزد خدا روزى بجوييد و او را پرستش كنيد و براى وى سپاس گوييد «6».

هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه برون رفت برايش قرار مى دهد و او را از جايى بى گمان روزى مى دهد «7».

147- 31361- (1) در تفسير آيۀ: پروردگارا، در دنيا به ما نيكى و در آخرت نيكى عطا كن،

______________________________

(1). ج 4، باب 4 از باب هاى وجوب نماز و فضيلت آن.

(2). بقره 2/ 126.

(3). بقره 2/ 201.

(4). مائده 5/ 114.

(5). ابراهيم 14/ 37.

(6). عنكبوت 29/ 17.

(7). طلاق 65/ 3.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 129

جميل بن صالح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خشنودى خداوند و بهشت در آخرت و (روزى وسيع) و معاش و اخلاق نيكو در دنيا [مقصود است].»

اين حديث با سندهاى گوناگون با اندكى تفاوت روايت شده است.

148- 31362- (2) و نيز عبدالاعلى در تفسير همان آيه از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «خشنودى خداوند، وسعت و رفاه در زندگى و معاش و همنشينى نيكو و در آخرت بهشت [مقصود است].»

149- 31363- (3) سكونى از امام صدق عليه السلام از نياكانش از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه خداوند به كسى رزقى عنايت كند كه گامى

براى تحصيل آن بر نداشته، دست به سويش دراز نكرده، با زبان درباره اش سخن نگفته، در طلب آن لباسى بر تن محكم نكرده و خود را در معرض آن قرار نداده، اين شخص از كسانى است كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

و هر كس كه تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه گريز [از تنگناها] برايش قرار مى دهد و او را از جايى كه گُمان نمى برد روزى اش مى دهد».

«لباس بر تن محكم نكرده» يعنى آماده نشده يا مسافرت نرفته است.

نظير اين حديث با اندكى اختلاف از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز روايت شده است.

150- 31364- (4) على بن سرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند- تبارك و تعالى- روزى مؤمنان را از راه هايى كه گمان نمى كنند، قرار داد؛ زيرا به يقين هر گاه بنده راه رسيدن روزى اش را نداند، بسيار دعا مى كند.»

از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«خداوند خوددارى مى كند از اين كه بنده اى را روزى دهد مگر از جايى كه نمى داند؛ زيرا ...»

ادامۀ اين حديث همانند حديث پيشين است.

151- 31365- (5) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند خوددارى مى كند مگر آن كه روزى مؤمنان را از راه هايى قرار دهد كه گمان نمى كنند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 131

152- 31366- (6) حسين بن علوان از امام صادق عليه السلام از پدرش از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«به تحقيق، روزى به تعداد قطره هاى باران از آسمان بر زمين مى بارد و به هر كس به اندازه اى كه برايش مقدر و معين شده مى رسد؛ ولى خداوند

فضل و بخشش هايى افزون بر آن دارد، پس از خداوند بخشش هايش را درخواست كنيد.»

153- 31367- (7) ابن هذيل از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«به تحقيق، خداوند روزى ها را ميان بندگانش تقسيم كرد و بخشش هاى فراوانى را باقى گذارد و ميان كسى تقسيم نكرد. خداوند يگانه مى فرمايد: از خداوند فضل و بخشش هايش را درخواست كنيد.»

154- 31368- (8) امام صادق عليه السلام از پدرانش روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس از فضل خدا درخواست نكند، فقير مى شود.»

و از دعاهاى پيشوايان معصوم عليه السلام چنين است:

«خدايا، همانا من از فضل و بخشش گسترده، فراوان و برتر تو روزى وسيع، حلال، پاك، رساننده به [نيازهاى] آخرت و دنيا درخواست مى كنم، كه به آسانى و گوارايى پى درپى فروريزد. بدون منت از كسى جز از فضل گسترده و روزى پاك و طيّب و حلال از قدرتت تا به وسيلۀ آن مرا بى نياز سازى. از بخشش تو درخواست مى كنم و از دست پرنعمتت درخواست مى كنم و از خيرخواهى تو درخواست مى كنم، اى كسى كه خير و نيكى در اختيار اوست و او بر هر چيز تواناست.»

155- 31369- (9) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه پدرم- امام باقر عليه السلام- به من فرمود:

«هنگامى كه تصميم دارى صبح زود به دنبال روزى و نيازهايت بروى، پس از تشهد نماز صبح اين دعا را سه مرتبه بخوان:

«خدايا! آن گونه كه به من فرمان دادى، پيش از آفتاب براى درخواست فضل و بخشش تو حركت كردم، پس از فضل و بخشش خود به من روزى ده؛ روزى حلال و پاكيزه و در آنچه به من روزى مى دهى تندرستى عنايت

فرما.»

156- 31370- (10) دعاى طلب روزى از امام صادق عليه السلام:

«خدايا، خدايا، خدايا! از تو درخواست مى كنم به حق كسى كه حقش بر تو بزرگ است، كه درود فرستى بر محمد و خاندان محمد و مرا موفق كنى تا آنچه دربارۀ حق شناسى از خودت به من آموخته اى، به كار بندم و روزى هايى را كه مرا از آن ها محروم كرده اى، بر من بگشايى.»

157- 31371- (11) دعاى ديگرى از امام صادق عليه السلام در طلب روزى:

«خدايا! اگر روزى من در آسمان است، آن را فرود آور. اگر در زمين است، آن را آشكار كن. اگر دور است، نزديك گردان. اگر نزديك است، آن را به من عطا كن. اگر آن را به من عنايت كرده اى، پس در آن براى من بركت ده و از گناهان و هلاك شدنِ به وسيلۀ آن دور گردان!»

158- 31372- (12) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر كس روزى اش بر او تنگ گرفته شود و راه هاى جستجوى معاش بر وى بسته گردد و اين دعا را بر پوست آهو يا تكه اى از پوست ديگرى بنويسد و به خود بياويزد يا در جايى از لباسى كه

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 133

مى پوشد قرار دهد و از خود جدا نگرداند، خداوند روزى اش را بر او مى گستراند و درهاى جستجوى معاش را از راه هايى كه گمان نمى برد، بر وى مى گشايد:

«خدايا، فلانى فرزند فلانى طاقت سختى و بردبارى بر گرفتارى و نيروى تحمل فقر و تنگدستى را ندارد! خدايا، بر محمد و آل محمد درود فرست. روزى ات را از فلانى فرزند فلانى باز ندار. رزق گسترده ات را بر او تنگ

مگير. از فضل و بخشش خويش محرومش نساز. از قسمت بزرگت او را باز ندار.

او را به خلقت و به خودش وانگذار تا از آن عاجز گردد و از پرداختن به آنچه سبب سامان بخشى به امور گذشته و حالش مى شود، ناتوان شود. بلكه خود به تنهايى اوضاعش را سامان بخش. كفايتش را خود عهده دار شو و در همۀ كارها به وى نظر كن؛ زيرا اگر تو او را به خلقت واگذارى، به او سود نمى رسانند.

اگر به سوى خويشاوندانش برانى، محرومش مى كنند و اگر به وى ببخشند، چيز بسيار ناچيز و اندكى به وى مى بخشند و اگر از او باز دارند، فراوان از او باز مى دارند و اگر بخل ورزند، آنان شايستۀ بخل ورزى اند.

خدايا! فلانى فرزند فلانى را از فضل و بخشش خويش بى نياز كن و او را رها نكن! زيرا او سخت بيچارۀ توست و نيازمند به آنچه در اختيار توست و تو بى نياز از او و آگاه و داناى به او هستى.

و هر كس بر خدا توكل كند پس خدا او را بس است. البته خداوند كارش را به مقصد مى رساند. حتماً خداوند براى هر چيز اندازه اى قرار داده است.

همانا با سختى، آسانى است. همانا با همان سختى، آسانى ديگرى است و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه برون رفت [از تنگناها] برايش قرار مى دهد و او را از جائى كه گمان نمى برد روزى مى دهد.

159- 31373- (13) مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت:

«اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! من بى نياز و ثروتمند بودم و تهيدست شدم. سالم بودم، بيمار گرديدم. محبوب مردم بودم، مورد خشم آنان قرار

گرفتم. مردم از من احساس ناراحتى نمى كردند، بر قلب هاى شان سنگين شدم. خوشحال و شادمان بودم، همۀ غم و اندوه ها مرا فراگرفت. زمين با همۀ پهناورى اش بر من تنگ گرديده است. در تمام طول روز به جستجوى روزى مى پردازم ولى قوت و غذايى نمى يابم. گويا نام من از دفتر روزى پاك گرديده است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: تقواى الهى پيشه كن، نهانت را خالص گردان و اين دعا را كه دعاى گشايش است، بخوان:

به نام خداوند بخشنده و مهربان، خدايا! آرزوهاى بلند- جز [آرزوى] به تو- ناكام مانده اند.

تكيه گاه تصميم ها و همت ها از هم متلاشى شده است، جز تكيه و اعتماد بر تو. راه انديشه ها- جز به سوى تو- مسدود شده است. پس تنها به تو اميد است و تنها تو پناهگاهى. اى بزرگوارترين مقصودِ [نيازمندان] و اى بخشنده ترين درخواست شدگان. اى پناهگاه فراريان، تنها با بارهاى گناه بر پشت به سوى تو گريختم و نزدت شفاعت گرى نمى يابم جز اين كه مى دانم تو نزديكترين كسى هستى كه جويندگان به وى اميد دارند و بيچارگان به وى پناه مى برند و مشتاقان به آنچه نزد اوست، آرزومندند.

اى كسى كه انديشه ها را به معرفت خويش شكافت و زبان را به ستايش خود گويا كرد. شمارش و يادآورى نعمت هايى را كه به بندگانش ارزانى كرد، كافى از اداى حقش قرار داد. درود فرست بر محمد و خاندانش. غم و اندوه را بر انديشه ام چيره نگردان. باطل را راهنماى كارهايم قرار مده.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 135

[راه رسيدن به] خير دنيا (و آخرت) را برايم بگشا! اى عهده دار نيكى. وقتى آن مرد با نيت خالص با اين دعا خدا را

خواند به اجابت نيكو [به بهترين حالاتش] رسيد.»

160- 31374- (14) جابر از امام باقر عليه السلام روايت مى كند:

«مردى بيابان نشين خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و به وى عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! من داراى دختر، پسر، برادر، خواهر، نوۀ دخترى و پسرى، برادرزاده و خواهرزاده هستم و زندگى بر ما سخت است.

پس اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! اگر مصلحت مى دانيد از خدا بخواهيد تا خداوند به ما وسعت [روزى] دهد.»

آن مرد با گريه از پيامبر صلى الله عليه و آله اين درخواست را نمود و مسلمانان را به دلسوزى و ترحم بر خود واداشت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود:

هيچ جنبنده اى نيست، مگر آن كه روزى اش بر خداست و خداوند قرارگاه و محل زندگى آن ها را مى شناسد. همۀ اين ها در كتاب روشنى است.

آن گاه فرمود: هر كس اين دهان هايى- كه روزى شان را خداوند به عهده گرفته- تأمين كند، خداوند همانند آب روان بر وى ببارد- كم در مقابل كم و فراوان در مقابل فراوان. آن گاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دعا كرد و مسلمانان «آمين» گفتند.

امام باقر عليه السلام از يكى از كسانى كه آن مرد را در زمان عمر ديده بود، از وضع زندگى اش سؤال كرد.

وى گفت: آن مرد يكى از بهترين و ثروتمندترين كسانى بود كه مورد لطف و عنايت خداوند قرار گرفته بود.»

161- 31375- (15) در حديث آمده است كه فردى از كمى روزى اش به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شكوه و شكايت كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و

آله به وى فرمود:

«همواره با طهارت و وضو باش تا پيوسته روزى بر تو ببارد. آن مرد به اين دستور عمل كرد و روزى اش گسترش يافت.»

162- 31376- (16) عبدالله سلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند:

«هر كس پس از هر حَدَثى وضو بگيرد و در خانه ها بسيار بر زنان وارد نشود و مال ناحقى را به دست نياورد، از دنيا روزى بى حساب داده مى شود.»

163- 31377- (17) عبدالله بن قاسم از امام صادق عليه السلام از امير مؤمنان روايت مى كند:

«به آنچه اميد ندارى، اميدوارتر باش نسبت به آنچه اميدوارى؛ زيرا موسى بن عمران عليه السلام تنها به انگيزۀ آوردن آتش براى خانواده اش رفت، پس خداوند با وى سخن گفت و پيامبر بازگشت. ملكۀ سبا بيرون رفت و همراه سليمان مسلمان گرديد. جادوگران فرعون به انگيزۀ عزت و سربلندى فرعون بيرون رفتند ولى مؤمن بازگشتند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 137

164- 31378- (18) ابوجميله از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:

«بر آنچه اميد ندارى، نسبت به آنچه اميد دارى، اميدوارتر باش؛ چرا كه موسى به انگيزۀ آوردن آتش براى همسرش رفت، پس در حالى كه پيامبر مرسل بود، به سوى آنان بازگشت.»

165- 31379- (19) شخصى به امام كاظم عليه السلام گفت: «به من وعده بده! امام عليه السلام فرمود: چگونه به تو وعده دهم در حالى كه من به آنچه اميد ندارم، اميدوارترم تا آنچه به آن اميد دارم!»

166- 31380- (20) عمر بن يزيد مى گويد: «من حضور داشتم كه شخصى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و از وى درخواست [كمك] كرد. امام عليه السلام فرمود: امروز چيزى

نداريم ولى قرار است مقدارى خِطر [/ گياهى كه با آن خضاب كنند] و وسمه [/ گياهان آرايشى] براى ما برسد. اگر خدا بخواهد، آن ها به فروش مى رسد و به تو مى بخشيم. آن مرد گفت: به من قول بده!

امام فرمود: چگونه به تو قول دهم و حال آن كه من به آنچه اميد ندارم، اميدوارترم نسبت به آنچه بدان اميدوارم!»

167- 31381- (21) جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:

«خداوند هرگز درى از روزى را بر مؤمنى نبست، مگر آن كه درِ بهترى بر رويش گشود.»

168- 31382- (22) عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:

«خداوند رزقى را كه از راهى به مؤمنان مى رسد، هرگز آن را مسدود نمى كند مگر آن كه از راه ديگرى آن را بگشايد تا به وى برسد- هر چند در حساب او آن رزق از وى نباشد.»

169- 31383- (23) از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است:

«هر مؤمنى درى دارد، كه از آن عملش بالا مى رود و درى دارد كه از آن روزى اش فرو مى آيد.

پس اگر وى بميرد، آن دو برايش مى گريند و اين است [تفسير] سخن خداوند: پس بر آنان آسمان و زمين نگريستند و از مهلت داده شدگان نبودند».

170- 31384- (24) سعيد بن علاقه از امير مؤمنان روايت مى كند كه آن حضرت اين موارد را برشمرد كه سبب فقر و تنگدستى است:

1- رها كردن تار عنكبوت در خانه؛ 2- ادرار كردن در حمام؛ 3- خوردن در حال جنابت؛ 4- خلال كردن با چوب طرفاء [/ درخت گز]؛ 5- ايستاده شانه كردن؛ 6- باقى گذاشتن خاكروبه در خانه؛ 7- سوگند دروغ؛ 8-

زنا؛ 9- آشكار كردن حرص؛ 10- خوابيدن ميان نماز مغرب و عشا؛ 11- خوابيدن پيش از آفتاب؛ 12- اندازه گيرى نكردن در زندگى؛ 13- قطع ارتباط با خويشاوندان؛ 14- عادت به دروغ؛ 15- زياد گوش دادن به غنا؛ 16- بازگرداندن گدا در شب.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 139

سپس امام عليه السلام فرمود: آيا پس از اين به آنچه بر روزى مى افزايد، آگاه تان نكنم ياران گفتند:

بفرماييد اى امير مؤمنان عليه السلام.

آن گاه امام عليه السلام افزاينده هاى روزى را اين گونه برشمرد:

1- جمع كردن ميان دو نماز؛ 2- تعقيب پس از نماز صبح و عصر؛ 3- ارتباط با خويشان؛ 4- جارو كردن مقابل خانه؛ 5- يارى و غمخوارى با برادران دينى؛ 6- صبح زود به دنبال روزى رفتن؛ 7- استغفار كردن؛ 8- اداى امانت؛ 9- سخن حق گفتن؛ 10- پاسخ دادن به اذان گو؛ 11- سخن نگفتن در مستراح؛ 12- ترك حرص و آز؛ 13- سپاسگزارى از منعم [كسى كه به انسان نعمت مى دهد]؛ 14- پرهيز از سوگند دروغ؛ 15- وضو پيش از غذا خوردن؛ 16- خوردن ريزه هاى غذا كه از سفره مى ريزد.

آن گاه امام عليه السلام فرمود: هر كس هر روز سى مرتبه خداوند را تسبيح گويد، خداوند هفتاد نوع بلا و گرفتارى را از وى دور مى كند، كه كوچك ترين آن ها تنگدستى است.»

171- 31385- (25) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«بيست خصلت، فقر در پى دارد: نخستين آن ها برهنه از رختخواب برخاستن براى دفع ادرار، خوردن در حال جنابت، نشستن دست ها هنگام غذا، اهانت به ريزه هاى نان، سوزاندن سير و پياز، نشستن در آستانۀ در، جارو كردن خانه در شب و به وسيلۀ لباس، شستن اعضاى بدن

در مستراح، پاك كردن اعضاى شسته شدۀ بدن با دستمال و حوله و آستين، نشستن كاسه ها و ظروف، ظرف آب را بدون سرپوش گذاشتن، ترك تارهاى عنكبوت در خانه، سبك شمردن نماز، باشتاب بيرون رفتن از مسجد، صبح زود به بازار رفتن و تأخير بازگشت از آن هنگام شب، خريدن نان از فقرا، لعنت كردن بر فرزندان، دروغگويى، دوختن لباس بر بدن و با فوت خاموش كردن چراغ.»

172- 31386- (26) در حديث ديگرى آمده است:

«دفع ادرار در حمام، غذا خوردن روى قبرها، خلال با چوب طرفاء، خوابيدن ميان نماز مغرب و عشا، خوابيدن پيش از آفتاب، بازگرداندن گدا در شب، گوش دادن زياد به غنا، عادت بر دروغگويى، ترك اندازه گيرى زندگى، ايستاده شانه كردن، سوگند دروغ، قطع ارتباط با خويشان. آن گاه فرمود: آيا افزاينده هاى روزى را براى شما بيان نكنم؟ ياران گفتند: «بفرماييد، اى امير مؤمنان عليه السلام» سپس حضرت نظير آنچه در حديث 23 گذشت، با تقديم و تأخير برشمرد با اين تفاوت كه به جاى استعمال امانت، اداى امانت آمده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 141

173- 31387- (27) بكر بن محمد ازدى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«به يقين، مؤمن تصميم بر گناه مى گيرد و از روزى محروم مى شود.»

174- 31388- (28) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«بسيار استغفار كنيد؛ چرا كه روزى به دنبال مى آورد.»

175- 31389- (29) يحيى بن علا و اسحاق عمار مى گويند: «هرگز امام صادق عليه السلام با ما خداحافظى نكرد، مگر آن كه ما را به دو خصلت سفارش نمود و مى فرمود:

بر شما باد به راستگويى و بازگرداندن

امانت به نيكوكار و تبهكار؛ زيرا اين دو، كليد روزى است.»

در حديث وليد، اين سخن معصوم عليه السلام گذشت: «تعقيب نماز در كسب روزى مؤثرتر از مسافرت در شهرهاست» «1».

در حديث ابوبصير آمده است: «هر گاه يكى از شما نمازش پايان يافت، دستانش را به سوى آسمان بلند كند ... آيا روزى را جز از محل خودش از جايى ديگر طلب كند، در حالى كه محل روزى و آنچه خداوند وعده داده است، آسمان است» «2»؟

در بسيارى از احاديث تعقيب، مطالب مناسب با بحث ما آمده است.

در حديث جابر آمده است: «زكات بر روزى مى افزايد» «3».

در حديث حفص و بريد، جمله اى است كه دلالت مى كند بر اين كه: «غذا دادن بر روزى مى افزايد» «4».

در احاديث باب 10 «وجوب اجتناب از گناهان» از باب هاى جهاد با نفس» گذشت، آنچه دلالت مى كند بر اين كه ارتكاب گناهان، مانع روزى است.

در حديث صيقل، اين سخن گذشت كه: «هر كس نيتش نيكو باشد، بر روزى اش افزوده مى گردد.» «5»

______________________________

(1). ج 6 باب 1 از باب هاى تعقيب، حديث 15.

(2). ج 6 باب 3 از باب هاى تعقيب، حديث 1.

(3). ج ص باب 2 از باب هاى فضيلت زكات، حديث 15.

(4). ج ص باب 33 از باب هاى حقوق مالى كه استجباب شان موكد است، حديث 13 و 14.

(5). ج 9 ص باب 38 از باب هاى جهاد با نفس، حديث 9.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 143

ابو عمرو مى گويد: «اوضاعم نابسامان شد. در اين مورد نامه اى به امام باقر عليه السلام نوشتم. آن حضرت در پاسخ نوشت: بر تلاوت سورۀ «انا ارسلنا نوحاً الى قومه» مداومت كن!

ابوعمرو مى گويد: من يكسال آن سوره را تلاوت كردم ولى تغييرى

در زندگى ام حاصل نشد. بار ديگر به امام عليه السلام نامه نوشتم و از اوضاع نابسامانم به آن حضرت خبر دادم و به امام عليه السلام گفتم كه بر اساس دستور وى به مدت يكسال سورۀ نوح را تلاوت كردم ولى تغييرى در زندگى ام حاصل نشد.

امام عليه السلام در پاسخ نامۀ من نوشت:

مدت يكسال تو كامل گرديد، بعد از آن به سراغ تلاوت سوره «انا انزلناه» برو.

ابوعمرو مى گويد به اين دستور عمل كردم، اندكى گذشت كه ابن ابى داود به دنبال من فرستاد و قرضم را ادا كرد» «1».

و در احاديث باب 1 و 2 و 3 و 32 از باب هاى دعا، مناسب با موضوع مورد بحث وجود دارد.

در حديث كميل آمده است: «هر گاه روزى بر تو تأخير كرد، پس استغفار كن تا رزقت وسعت يابد» «2».

در حديث سكونى آمده است: «هر كس تنگدستى بر وى فشار آورد، پس بسيار «لا حول و لا قوة الا بالله» بگويد؛ خداوند فقر را از او دور مى كند» «3».

در حديث ابراهيم بن عبد الصمد خواهد آمد: «خداوند خوددارى كرده مگر اين كه روزى پرهيزگاران را از راهى قرار دهد كه گمان نمى برند.» «4»

در حديث عبدالاعلى خواهد آمد: «... از خداوند بى نيازى در دنيا و عافيت درخواست كنيد.» «5»

و در احاديث باب 26 از ابواب دين، آنچه بر موضوع محل بحث دلالت مى كند؛ خواهد آمد.

باب 7 بركت، در طعامِ پيمانه شده است

176- 31390- (1) حفص بن عمر از امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«مواد خوراكى تان را پيمانه كنيد [بسنجيد]؛ زيرا بركت در طعام پيمانه شده است.»

______________________________

(1). ج ص باب 22 از باب هاى فضايل سوره هاى

قرآن، حديث 221.

(2). ج ص باب 15 از باب هاى ذكر، حديث 8.

(3). ج ص باب 39 از باب هاى ذكر، حديث 13.

(4). ج ص باب 10 از باب هاى طلب روزى و اسباب آن، حديث 1.

(5). ج ص باب 17 از باب هاى انفاق، حديث 2.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 145

177- 31391- (2) يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«گروهى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شكايت كردند كه مواد غذايى شان به سرعت تمام مى شود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آنان پرسيد: [چگونه آن ها را مصرف مى كنيد؟] آيا آن ها را پيمانه مى كنيد [مى سنجيد] يا بدون سنجش استفاده مى كنيد؟

آنان گفتند: بدون سنجش استفاده مى كنيم، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: پيمانه كنيد (و بدون سنجش استفاده نكنيد)؛ زيرا آن بركت بيشترى دارد.»

178- 31392- (3) امام صادق عليه السلام به مسمع فرمود:

«اى ابوسيّار! به خدمتگزارت دستور بده هنگام پختن غذا، مواد غذايى را پيمانه كند؛ زيرا بركت در چيزى است كه سنجيده و پيمانه شود.»

باب 8 بر هر كسى است كه مكانى را براى طلب روزى اختصاص دهد و درش را بگشايد و مقابلش را آب و جارو نمايد و بساط كسب را بگستراند

179- 31393- (1) سدير از امام صادق عليه السلام پرسيد:

«انسان در طلب روزى چه وظيفه اى بر عهده دارد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: (اى سدير!) هنگامى كه درِ [مغازه ات] را گشودى و وسايل كسبت را گستردى، حتماً به وظيفه ات عمل كرده اى.»

180- 31394- (2) امام باقر عليه السلام به طيار گفت:

«به چه كارى اشتغال دارى؟ چه چيزى مى سازى؟

طيار گفت: بيكارم!

امام عليه السلام فرمود: اتاقكى را [به عنوان مغازه] آماده كن، مقابلش را آب و جارو كن و بساط [شغلى] را در آنجا بگستران. هنگامى

كه چنين كردى، به وظيفه ات [دربارۀ طلب روزى] عمل كرده اى.

طيار مى گويد: به دستور امام عليه السلام عمل كردم و روزى ام رسيد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 147

181- 31395- (3) ابوعماره طيار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم:

ثروتم از دست رفت و عيال وارم [چه كنم]؟

امام فرمود: وقتى به كوفه بازگشتى، درِ مغازه ات را باز كن، بساط كارت را بگستران و ترازويت را [در جاى مناسب] بگذار و خود را در معرض روزى پروردگارت قرار بده!

ابوعماره وقتى به كوفه بازگشت، بر اساس دستور امام عليه السلام درِ مغازه اش را گشود، ترازويش را قرار داد و بساط كارش را پهن كرد. همسايه ها از اين كار وى شگفت زده شدند؛ چراكه هيچ سرمايه اى براى تجارت و كالايى براى خريد و فروش نداشت.

پس از آن كه ابوعماره درِ مغازه اش را گشود، شخصى به وى مراجعه كرد و گفت: لباسى براى من بخر! ابوعماره لباسى نسيه برايش خريد، به وى تحويل داد و پولش را گرفت. آن پول در دستش باقى ماند. پس از آن شخص ديگرى چنين درخواستى كرد و پول آن نيز در اختيار ابوعماره قرار گرفت.

آن گاه فرد ديگرى مراجعه كرد و به وى گفت: من يك طاقه كتان دارم، آيا حاضرى آن را از من بخرى و قيمتش را يكسال ديگر پرداخت كنى؟

ابوعماره اظهار آمادگى كرد و پارچه را يكساله از وى خريد و تحويل گرفت. پس از رفتن آن مرد، شخص ديگرى از اهل بازار وقتى چشمش به آن پارچۀ كتانى افتاد، از ابوعماره درخواست كرد نصفش را به او بفروشد و قيمتش را نقداً تحويل بگيرد. ابوعماره پذيرفت، نصف طاقۀ پارچۀ كتانى را به او

فروخت و پولش را گرفت. آن پول تا يكسال در اختيارش بود و با آن كار مى كرد.

از آن پس ابوعماره با آن پول شروع به خريد و فروش يكدست و دو دست لباس كرد تا كارش رونق گرفت و به تاجرى ثروتمند، معروف و آبرومند تبديل شد.»

182- 31396- (4) عبدالرحمن بن حجاج مى گويد:

«يكى از شيعيان و دوستان ما از اهل مدينه به شدت تنگدست و تهيدست شد و اوضاعش نابسامان گرديد. امام صادق عليه السلام به وى فرمود:

برو در بازار مغازه اى بگير. بساط شغلى بگستران. كوزۀ آبى با خود بردار و داخل مغازه ات بنشين!

آن مرد چنين كرد. مدتى گذشت تا اين كه كاروانى از مصر به مدينه آمد. هر يك از اهل كاروان اجناس خود را براى فروش داخل مغازۀ دوست و رفيق و هر كس كه مى شناخت، قرار داد. در اين ميان يكى از اهل كاروان براى فروش و عرضۀ اجناسش مغازه اى نيافت. همان گونه كه وى به دنبال يافتن مغازه اى بود، بازاريان به او گفتند: در اينجا مردى است كه موردى ندارد و داخل مغازه اش جنسى وجود ندارد. اى كاش اجناست را در مغازۀ او براى فروش عرضه مى كردى!

مرد تاجر به سراغ دوست ما رفت و از وى خواست اجناسش را داخل مغازۀ وى بفروشد و او نيز پذيرفت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 149

تاجر مصرى اجناسش را به مغازۀ دوست ما منتقل و شروع به فروش آن ها كرد. تا اين كه زمان حركت كاروان فرارسيد و هنوز مقدار اندكى از اجناس وى به فروش نرسيده بود. براى مرد مصرى مشكل بود به خاطر فروش اجناس باقى مانده از كاروان عقب بماند؛ از اين رو

به مرد شيعه گفت: اين اجناس را نزد تو مى گذارم، آن ها را براى من بفروش و پولش را برايم بفرست.

مرد شيعه پذيرفت. تاجر مصرى اجناسش را نزد وى گذاشت و خود، همراه كاروان از مدينه رفت.

مرد شيعه اجناس وى را فروخت و پولش را برايش فرستاد. گذشت، تا اين كه كاروان ديگرى از مصر به سوى مدينه حركت كرد. آن مرد مصرى همراه آن كاروان مقدارى جنس نزد آن مرد شيعه براى فروش فرستاد. وى نيز آن ها را فروخت و پولش را فرستاد. مرد مصرى با مشاهدۀ اين وضع، از آن پس در مصر ماندگار شد و براى آن مرد شيعه جنس مى فرستاد و او نيز در مدينه آن ها را مى فروخت.

به تدريج آن مرد شيعه ثروتمند و معروف گرديد.»

در حديث فضيل خواهد آمد كه معصوم عليه السلام مى فرمايد:

«درِ [مغازه ات] را بگشا، بساط [شغلت] را بگستران و از خداوند،- پروردگارت- روزى بخواه!» «1»

باب 9 استحباب دورى از وطن و مسافرت در طلب روزى و در سايه راه رفتن

183- 31397- (1) عمر بن اذينه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند- تبارك و تعالى- غربت براى طلب روزى را دوست دارد.»

184- 31398- (2) و نيز فرمود: «مسافرت كن تا روزى به سويت فرستاده شود.»

185- 31399- (3) از امام صادق عليه السلام از نياكانش از على عليه السلام روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هرگاه يكى از شما تنگدست شد، پس بايد از خانه اش خارج شود و در جستجوى فضل خدا در زمين مسافرت كند و خود و خانواده اش را اندوهگين نسازد.»

186- 31400- (4) امير مؤمنان عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه يكى از

شما تنگدست شد، بايد بيرون رود و خود و خانواده اش را اندوهگين نسازد.»

187- 31401- (5) على بن عبدالعزيز از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«من دوست دارم مرد پيشه ور را در طلب روزى ببينم! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدايا، براى امت من در صبح زود به دنبال روزى رفتن بركت قرار ده.»

______________________________

(1). ج ص ب 23 از باب هاى طلب روزى، حديث 34.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 151

188- 31402- (6) و نيز فرمود:

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 151

«هر گاه يكى از شما حاجت و نيازى داشت، پس صبح زود- اول وقت- به دنبال آن برود؛ زيرا من از پروردگارم درخواست كرده ام براى امت من در سحرخيزى بركت قرار دهد.»

189- 31403- (7) همچنين از آن حضرت روايت شده كه فرمود:

«خداوندا! در سحرخيزى شنبه و پنج شنبه براى امت من بركت قرار ده.»

190- 31404- (8) و نيز از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«خداوند براى امت من در روز شنبه و پنج شنبه به خاطر روز جمعه بركت داد.»

191- 31405- (9) محمد بن هلال مذحجى به اسحاق بن جعفر گفت: «پدرت- امام صادق عليه السلام- به من فرمود:

هنگامى كه حاجت و نيازى دارى، صبح زود- پيش از آفتاب- به دنبال آن برو؛ زيرا روزى ها پيش از طلوع آفتاب تقسيم مى شود و خداوند در صبح زود براى اين امت بركت قرار داده است و

صبحگاهان مقدارى صدقه بده؛ چرا كه بلا و گرفتارى از صدقه گامى فراتر نمى گذارد.»

192- 31406- (10) دارم بن قبيصه و نعيم بن صالح طبرى مى گويند: «امام رضا عليه السلام از پدرش امام كاظم عليه السلام، از پدرش امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام، از پدرش امام سجاد عليه السلام، از پدرش امام حسين عليه السلام، از پدرش على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرد كه فرمود:

صبح زود به دنبال نيازهاى تان برويد؛ به درستى كه آنها آسان شده اند. و نوشتن را بكار گيريد؛ چرا كه آن سبب گشايش نياز است و نيكى را از معتمدان و خيران بجوييد.»

193- 31407- (11) امام صادق عليه السلام فرمود:

«هرگاه يكى از شما حاجتى را اراده كرد، پس بايد صبح زود به دنبال آن رود و در راه رفتن به سوى آن شتاب كند.»

194- 31408- (12) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شخصى را در پى كارى فرستاد. او در آفتاب حركت مى كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «در سايه حركت كن؛ زيرا سايه مبارك است.»

در بسيارى از احاديث باب 1 از باب هاى تعقيب، گذشت آنچه دلالت مى كند كه مسافرت در زمين سبب تحصيل روزى است.

و در روايت سليمان و مرسله صدوق، اين سخن خواهد آمد: «سه خصلت را از كلاغ بياموزيد:

پنهان كردنش به هنگام جفت گيرى و صبح زود رفتنش به دنبال روزى ...»

«1»

______________________________

(1). ج ص باب من ابواب نزديكى با همسر، حديث 7.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 153

باب 10 كراهت زيادى اهتمام در روزى؛ زيرا كه آن در قدرت خداوند- تبارك و تعالى- است

خداوند متعال مى فرمايد:

و از آسمان آبى فرو فرستاد، پس به

وسيلۀ آن براى شما از ميوه ها رزقى بيرون آورد «1».

و خداوند به هر كه بخواهد، بى حساب روزى مى دهد «2».

[مريم] گفت: آن از جانب خداست. به تحقيق خداوند به هر كه بخواهد، بى حساب روزى مى دهد «3».

و به ما روزى ده، كه تو بهترين روزى دهندگانى! «4»

فرزندان تان را از روى تنگدستى نكشيد. ما شما و آن ها را روزى مى دهيم «5».

فرزندان تان را از بيم تنگدستى نكشيد. ما آن ها و شما را روزى مى دهيم «6».

ما از تو درخواست روزى نمى كنيم [بلكه] ما تو را روزى مى دهيم «7».

و از فضل و بخشش خويش بر آنان مى افزايد و خداوند به هر كه بخواهد، بى حساب روزى مى دهد «8».

البته اين روزى ماست. براى آن پايانى نيست «9».

خداوند به بندگانش مهربان است. به هر كه بخواهد، روزى مى دهد و او نيرومند و شكست ناپذير است «10».

و روزى شما و آنچه وعده داده شده ايد، در آسمان است «11».

همانا خداوند خود روزى دهندۀ نيرومندِ استوار است «12».

آيات بسيار زيادى از قرآن دلالت مى كند، كه روزى در اختيار خداوند است.

195- 31409- (1) از امام صادق عليه السلام روايت شده، كه فرمود:

«هر كس غم و اندوه روزى داشته باشد، گناهى براى او ثبت مى گردد. دانيال در زمان حاكم ستمگر و سركشى زندگى مى كرد. آن حاكم وى را گرفت و همراه درندگان در چاهى انداخت ولى درندگان به دانيال نزديك نشدند و زيانى به وى نرساندند. آن گاه خداوند متعال به يكى از پيامبرانش وحى فرستاد كه غذايى براى دانيال ببرد. آن پيامبر گفت: پروردگارا! دانيال كجاست؟ خداوند فرمود: از آبادى خارج مى شوى، در آنجا كفتارى به سوى تو مى آيد. به دنبالش برو، تو را نزد دانيال مى برد.

آن پيامبر از آبادى

خارج شد، كفتارى به سراغش آمد و او را نزديك آن چاهى كه دانيال در آن بود برد. آن پيامبر با دلو غذا را به دانيال رساند. دانيال با مشاهدۀ غذا گفت:

______________________________

(1). بقره 2/ 22.

(2). بقره 2/ 212.

(3). آل عمران 3/ 37.

(4). مائده 5/ 114.

(5). انعام 6/ 151.

(6). اسراء 17/ 31.

(7). طه 20/ 132.

(8). نور 24/ 38.

(9). ص 38/ 54.

(10). شورى 42/ 19.

(11). ذاريات 51/ 22.

(12). ذاريات 51/ 58.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 155

سپاس مخصوص خداوندى است كه يادآور خويش را فراموش نمى كند. سپاس مخصوص خداوندى است كه درخواست كننده اش را نااميد نمى كند. سپاس مخصوص خداوندى كه توكل كننده بر خود را كفايت و بى نياز مى كند. سپاس مخصوص خداوندى است كه اعتمادكننده بر خود را به ديگرى واگذار نمى كند. سپاس مخصوص خداوندى است كه نيكى را با نيكى پاداش مى دهد و بردبارى را با نجات جبران مى كند.

آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: به تحقيق، خداوند روزى پرهيزگاران را از راه هايى كه گمان نمى برند قرار داده است و كمترين حضورى را براى اولياى خويش در حكومت ستمگران نمى پذيرد.»

196- 31410- (2) حديث فوق با سند ديگرى نيز از امام صادق عليه السلام گزارش شده، با اين تفاوت كه در آن جملۀ «سپاس مخصوص خداوندى است كه توكل كننده بر خود را ... به ديگرى واگذار نمى كند»، نيامده است.

197- 31411- (3) در حديث اندرزهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابن مسعود آمده است:

«اى ابن مسعود! براى روزى اندوه نخور؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد:

و هيچ جنبنده اى در زمين نيست، مگر آن كه روزى اش بر خداست. و مى فرمايد: روزى شما و آنچه وعده داده شده ايد، در آسمان

است. و مى فرمايد: اگر خداوند به تو زيانى رساند، جز او برطرف كننده اى ندارد و اگر خير و نيكى به تو رساند، پس او بر هر چيز تواناست.»

198- 31412- (4) ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«سه گروه بدون حساب وارد بهشت مى شوند: كسى كه پيراهنش را بشويد و جايگزينى براى آن نداشته باشد و كسى كه در يك آشپزخانه دو ظرف غذا نپزد و كسى كه غذاى يك روزش را داشته باشد و براى فردايش اندوه نخورد.»

199- 31413- (5) على عليه السلام فرمود:

«اى فرزند آدم! اندوه فردا را بر اندوه امروز نيفزا؛ چرا كه اگر فردا [نيز] از عمر توست، خداوند روزى ات را در آن خواهد رساند.»

200- 31414- (6) ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «هر كس روز و شب را سپرى كند و بيشترين اندوه و اهتمامش دربارۀ آخرت باشد، خداوند در قلبش بى نيازى قرار مى دهد و كارش را سامان مى بخشد و از دنيا بيرون نمى رود تا روزى اش را كامل كند.

و هر كس روز و شب را سپرى كند و دنيا بزرگ ترين اندوه و دل نگرانى اش باشد، خداوند فقر را در مقابل چشمانش قرار مى دهد و كارهايش را پراكنده و نابسامان مى كند و به مال دنيانمى رسد اگر آنچه برايش مقرر شده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 157

201- 31415- (7) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«زيان كارترين سوداگران و ناكام ترين تلاشگران كسى است كه جسمش را در رسيدن به آرزوهايش فرسوده نمايد ولى تقدير در رسيدن به خواسته هايش با وى همكارى ننمايد،

پس با حسرت از دنيا بيرون رود و با سختى به صحنۀ آخرت گام نهد.»

202- 31416- (8) و نيز فرمود:

«تا وقتى كه روزگار رامِ توست، با آن آسان گير و به اميد به دست آوردن بيشتر، خود را به مخاطره نينداز.»

203- 31417- (9) در كتاب دعوات راوندى آمده است:

«گفته اند حضرت سليمان در ساحل دريا نشسته بود. مورچه اى را مشاهده كرد كه دانۀ گندمى را به سوى دريا مى برد. حضرت سليمان آن را زير نظر گرفت. مورچه دانۀ گندم را برد تا به آب رسيد.

ناگهان غوكى سر از آب بيرون آورد و دهانش را گشود. مورچه با دانۀ گندم وارد دهان غوك شد و به زير آب رفت. سليمان از مشاهدۀ اين صحنه شگفت زده شد و به فكر فرو رفت، تا اين كه پس از مدت طولانى بار ديگر غوك سر از آب بيرون آورد، دهانش را گشود و اين بار مورچه بدون دانۀ گندم از دهانش خارج شد. سليمان مورچه را فراخواند و ماجرا را از وى پرسيد. مورچه پاسخ داد:

اى پيامبر خدا، در عمق اين دريا كه مشاهده مى كنى صخرۀ توخالى وجود دارد و در وسط آن كرم كورى است كه خداوند آن را آنجا آفريده است. آن كرم قدرت بيرون آمدن از آنجا و جستجوى غذاى خود را ندارد. خداوند مرا مامور روزى آن كرم كرده است و اين قورباقه را مامور كرده تا مرا به قعر دريا برساند و آب به من زيانى نرساند. اين قورباغه مرا به نزديك سوراخ كرم مى رساند، دهانش را روى سوراخ مى گذارد. من از داخل دهان او وارد سوراخ مى شوم و پس از آن كه غذاى كرم

را به آن رساندم بار ديگر وارد دهان اين قورباغه مى شوم و مرا از دريا بيرون مى آورد.

حضرت سليمان عليه السلام پرسيد: آيا ذكر و تسبيحى از آن كرم شنيده اى؟

مورچه پاسخ داد: آرى! آن كرم مى گويد: اى كسى كه در اين حفرۀ صخرۀ زير اين موج آب روزى مرا فراموش نكرده اى، بندگان مؤمنت را از رحمت خويش فراموش نكن.»

در حديث زراره گذشت كه: «نگرانى و اندوه، نيمى از پيرى است.»

«1» در حديث سكونى آمده بود: «هر كس اهتمامش به آخرت باشد، خداوند اندوه و نگرانى دنيايش را كفايت مى كند.» «2»

در حديث ابان گذشت: «اگر خداوند روزى را ضمانت كرده، پس اهتمام و نگرانى تو براى چيست؟»

در احاديث باب آينده، مطالبى مناسب با موضوع اين باب خواهد آمد.

______________________________

(1). ج ص ب 7 از ابواب فضايل حج، حديث 29.

(2). ج ص ب 3 جهاد با نفس، حديث 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 159

باب 11 نكوهش سستى و تنبلى در معاش و آرزوى خواب و بيكارى زياد

خداوند متعال مى فرمايد:

و حتماً آن ها را گمراه خواهم كرد، به آرزو سرگرم شان مى كنم و به آنان دستور مى دهم تا گوش چارپايان را بشكافند.

به آنان وعده مى دهد و به آرزو سرگرم شان مى كند و شيطان جز فريب و نيرنگ به آنها وعده نمى دهد.

آنان جايگاه شان دوزخ است و از آن راه گريزى نمى يابند «1».

[پاداش الهى] به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست. هر كس كار بدى انجام دهد، به آن پاداش داده خواهد شد و غير از خدا براى وى سرپرست و ياورى نمى يابى «2».

و ما پيش از تو هيچ رسول و پيام آورى را نفرستاديم مگر آن كه هر گاه آرزو مى كرد شيطان در آرزوهاى وى القا مى كرد، پس خداوند القائات شيطان را از

ميان برمى داشت سپس نشانه هاى خود را محكم و استوار مى كرد و خداوند دانا و با حكمت است «3».

204- 31418- (1) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«من كسى را كه در كار دنيايش تنبل باشد، دشمن دارم. هر كس در كار دنيايش كسل و بى حال باشد، در كار آخرتش بى حال تر خواهد بود.»

205- 31419- (2) مسعده بن صدقه مى گويد: «امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش نوشت: پس از حمد و ثناى خدا.

با دانشمندان جدال و بحث بيهوده نكن؛ با سبك مغزان نزاع نكن كه دانشمندان با تو دشمن شوند و سفيهان ناسزايت گويند و در طلب معاش سستى و تنبلى نكن تا سربار ديگران (يا خانواده ات) نشوى».

206- 31420- (3) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«سستى و تنبلى، آخرت را تباه مى كند.»

207- 31421- (4) و نيز فرمود:

«هر كس تنبلى و سستى اش مداومت يابد، آرزويش ناكام و عملش زشت خواهد شد.»

208- 31422- (5) ابن قداح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«تنبلى و سستى، دشمن كار و عمل است».

209- 31423- (6) حمادِ قصاب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در طلب معاش، تنبلى و سستى نكنيد؛ زيرا پدران ما در جستجوى روزى مى دويدند و تلاش مى كردند.»

______________________________

(1). نساء 4/ 119- 121.

(2). نساء 4/ 123.

(3). حج 22/ 52.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 161

210- 31424- (7) حسن بن عبدالله از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«از تنبل و كسل، كمك نخواه و با عاجز و ناتوان مشورت نكن.»

211- 31425- (8) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«از كوتاهى و سستى، تنبلى زاده مى شود.»

212- 31426-

(9) على بن محمد با واسطه از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه اشيا دو به دو با هم ازدواج كردند، تنبلى و ناتوانى با هم ازدواج كردند و از آن ها فقر به دنيا آمد.»

213- 31427- (10) امام كاظم عليه السلام به سماعة بن مهران فرمود:

«از تنبلى و دلتنگى و افسردگى بپرهيز؛ چرا كه اگر تنبلى كنى، كار نمى كنى و اگر دلتنگ و افسرده شوى، حق را بجاى نمى آورى.»

214- 31428- (11) ابوصالح مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود:

با مردم با انصاف رفتار كن [حق مردم را به طور كامل پرداخت كن]؛ در اموالت با ديگران مثل خودت رفتار كن. آنچه براى خود مى پسندى، براى ديگران بپسند؛ خدا را بسيار ياد كن و از تنبلى و دلتنگى بپرهيز. همانا پدرم اين گونه به من سفارش مى كرد و پدرش نيز به وى به اين مطلب و به نماز شب سفارش مى كرد.

هر گاه تو تنبلى كنى، حق خداوند را بجا نمى آورى و اگر دلتنگ و افسرده گردى، حق كسى را نمى پردازى.

و بر تو باد به راستى و دورى از گناه و پرداخت امانت و خلف وعده نكردن.»

215- 31429- (12) عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«بپرهيز از تنبلى و دلتنگى؛ زيرا آن دو، كليد هر بدى و زشتى است. به تحقيق، هر كس تنبلى را پيشۀ خود سازد، حقّى را پرداخت نمى كند و هر كس دلتنگى نمايد، بر هيچ حقّى شكيبايى نمى كند».

216- 31430- (13) ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«از آرزوها دورى كنيد؛ چرا كه لذت و شادمانى امكانات موجودتان

را مى برد و سبب كوچك شمردن نعمت هاى خدا بر شما مى گردد و نسبت به تخيلات و پندارهاى تان گرفتار حسرت و اندوه مى گرديد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 163

217- 31431- (14) امير مؤمنان عليه السلام در سفارش خود به فرزندش- محمد حنفيه- فرمود:

«اى فرزند محبوبم! بپرهيز از تكيه و اعتماد به آرزوها؛ چرا كه آن، سرمايۀ احمقان و بازدارنده از آخرت است ... شريف ترين بى نيازى، ترك آرزوست.»

عمرو بن ابى مقدام از امام باقر عليه السلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه در سفارش خود به فرزندش- امام حسن مجتبى عليه السلام- فرمود:

«بپرهيز از تكيه و اعتماد بر آرزو؛ چرا كه آن، سرمايۀ احمقان و بازدارنده از آخرت و دنياست.»

218- 31432- (15) حضرت على عليه السلام فرمود: «بپرهيز از تكيه و اعتماد بر آرزو؛ چرا كه آن، سرمايۀ احمقان است.»

219- 31433- (16) و نيز فرمود: «آرزوها، خلق و خوى احمقان است.»

220- 31434- (17) و همو فرمود: «آرزوها، فريب دهندۀ احمقان است.»

221- 31435- (18) همچنين فرمود: «آرزوها، مورد توجه و اهتمام جاهلان است.»

222- 31436- (19) و نيز فرمود: «آرزوها، تو را فريب مى دهد و در صحنۀ حقيقت و واقعيت تو را وامى گذارد.»

223- 31437- (20) از على عليه السلام روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«آرزو كردن خوب نيست مگر در انجام كارهاى خير و نيك.»

224- 31438- (21) مردى به نام ابو اميه از قبيله بنى تميم به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و به آن حضرت عرض كرد:

«اى محمد صلى الله عليه و آله! مردم را به چه چيز فرا

مى خوانى؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ... و افسرده و دلتنگ نشو؛ چرا كه دلتنگى تو را از آخرت و دنيا باز مى دارد ...»

225- 31439- (22) از على عليه السلام گزارش شده كه فرمود:

«هر گاه يكى از شما آرزو كند، پس بايد آرزويش دربارۀ خير و خوبى باشد و بسيار آرزوى خير كند؛ چرا كه خداوند [رحمتش] گسترده و بزرگوار و بخشنده است.»

226- 31440- (23) در سفارش هاى امام صادق عليه السلام به عبدالله بن جندب آمده است:

«اى عبدالله! و جز به آنچه در اختيار دارى، نگاه نكن و آنچه توان دسترسى به آن را ندارى، آرزو نكن؛ زيرا هر كس قناعت ورزد، سير مى شود و هر كس قناعت نورزد، سير نمى شود.»

227- 31441- (24) على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس چيزى را آرزو كند كه خشنودى خدا در آن است، از دنيا نمى رود تا به وى عطا شود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 165

228- 31442- (25) از امير مؤمنان عليه السلام رسيده كه فرمود:

«هر كس چيزى از زوايد و تشريفات دنيا را آرزو كند- مانند مركب ها، كاخ ها و اسباب و وسايل تجملى و گرانقيمت- خود را به رنج و زحمت گرفتار كرده است، اندوه و ناراحتى اش درمان نكرده و با حسرت جان مى دهد.»

229- 31443- (26) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«همانا خداوند، پرخوابى و بيكارىِ زياد را دشمن دارد.»

230- 31444- (27) بشير الدهان از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود:

«همانا خداوند، بندۀ پرخواب و بيكار را دشمن مى دارد.»

231-

31445- (28) امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود:

«خداوند بندۀ پرخواب را بسيار دشمن دارد؛ خداوند بندۀ بيكار را بسيار دشمن دارد.»

232- 31446- (29) يونس بن يعقوب با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پرخوابى، دين و دنيا را از بين مى برد.»

233- 31447- (30) در نهج البلاغه از امير مؤمنان عليه السلام آمده است: «چقدر خواب تصميم هاى روز را بر هم مى زند!»

234- 31448- (31) على عليه السلام فرمود:

«واى بر انسان پرخواب! چه زيانكار است! عمرش كوتاه و پاداشش اندك و ناچيز گرديد.»

235- 31449- (32) و نيز فرمود:

«چه بد طلبكارى است خواب! عمر كوتاه را نابود مى سازد و پاداش فراوان را بر باد مى دهد.»

236- 31450- (33) على بن ابى حمزه مى گويد: «به امام كاظم عليه السلام عرض كردم:

«همانا پدرت جانشين پس از خود را به ما معرفى كرد. اى كاش شما نيز جانشين خويش را معرفى مى كرديد. امام عليه السلام دستم را گرفت، آن را حركت داد و اين آيه را تلاوت فرمود:

چنين نبوده است كه خداوند گروهى را پس از هدايت نمودن شان گمراه گرداند تا كه بايد نسبت به آن تقوا پيشه كنند، براى شان بيان كند.

على بن ابى حمزه مى گويد: در اين هنگام من اندكى چرت زدم. امام عليه السلام به من فرمود: خوددارى كن! چشمانت را به پرخوابى عادت نده؛ زيرا سپاس نعمت چشم نسبت به ديگر اعضاى بدن كمتر به جا آورده مى شود.»

در حديث زراره گذشت: «هر كس نسبت به آنچه كار زندگى اش را سامان مى دهد سستى و تنبلى كند، در او خيرى براى امر دنيايش نيست!» «1»

______________________________

(1). ج ص ب 4 كيفيت

نماز، حديث 84.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 167

و در احاديث باب 52 جهاد با نفس، مناسب با موضوع مورد بحث مطالبى گذشت. به ويژه روايت ابى خلف كه در آن آمد:

«اى فرزندم! بپرهيز از تنبلى و دلتنگى؛ چرا كه اين، دو تو را از بهرۀ دنيا و آخرتت باز مى دارند.»

«1» و بنگر پايان آن باب را كه در آن مطالبى بر موضوع مورد بحث دلالت مى كند.

باب 12 كراهت خواب بين طلوع فجر و طلوع شمس و بين نماز شب و طلوع فجر

237- 31451- (1) محمدبن مسلم از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ خواب پس از نماز صبح پرسيد.

امام عليه السلام فرمود: «همانا روزى در آن زمان پراكنده مى شود؛ پس من خوش ندارم كسى در آن زمان بخوابد.»

238- 31452- (2) امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود:

«خوابيدن پيش از آفتاب شوم است، روزى را باز مى دارد و رنگ [رخسار] را زرد مى كند. منّ و سلوى «2» پس از اذان صبح تا طلوع آفتاب بر بنى اسرائيل فرو مى آمد، پس هر كس در آن زمان مى خوابيد، نصيبش فرو نمى آمد و پس از بيدار شدن هنگامى كه نصيبش را نمى يافت، مجبور به درخواست از ديگران و جستجو مى گرديد.»

239- 31453- (3) امام صادق عليه السلام فرمود:

«خوابيدن پيش از آفتاب، شوم و نامبارك است، روزى را دور مى كند، رنگ [رخسار] را زرد، زشت، و دگرگون مى سازد و آن خواب هر انسان شومى است. خداوند روزى ها را پس از اذان صبح تا طلوع آفتاب تقسيم مى كند (بپرهيزيد از آن خواب).»

در تهذيب در ذيل حديث به نزول منّ و سلوى بر بنى اسرائيل- همانند حديث پيشين- اشاره شده است.

240- 31454- (4) امام صادق عليه السلام در تفسير آيۀ: سوگند

به تقسيم كنندگان امور، «3» فرمود: «فرشتگان روزى فرزندان آدم را پس از طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسيم مى كنند؛ پس هر كس در آن زمان بخوابد، از [رسيدن] به روزى اش خواب مانده است.»

نظير اين حديث از امام رضا عليه السلام نيز رسيده است.

______________________________

(1). ج ص ب 52 جهاد با نفس حديث 1.

(2). نام دو نوع غذا كه در دوران سرگردانى از آسمان بر بنى اسرائيل فرومى آمد و در قرآن به آن اشاره شده است.

(3). ذاريات 51/ 4.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 169

241- 31455- (5) امام باقر عليه السلام فرمود: «خواب اول روز جهالت است؛ خواب نيمروز [قيلوله] نعمت است؛ خواب پس از عصر حماقت است؛ خواب ميان نماز مغرب و عشا رزق را باز مى دارد و خواب بر چهار گونه است:

خواب پيامبران به پشت براى نجوا و دريافت وحى و خواب مؤمنان به طرف راست و خواب كافران (منافقان) به طرف چپ و خواب شيطان ها بر صورت».

اين حديث از على عليه السلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز تا جملۀ «رزق را باز مى دارد» گزارش شده است و ادامۀ آن در سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام آمده است.

242- 31456- (6) مرحوم مجلسى از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«خوابيدن پيش از آفتاب و پيش از نماز عشا، سبب فقر و نابسامانى كارها مى شود.»

243- 31457- (7) طريحى در مجمع البحرين مى گويد: «در حديث آمده است كه قيلوله، سبب فقر است» و آن را به خواب پس از نماز صبح تفسير كرده است.

244- 31458- (8) امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلى

الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«در سه مورد زمين [از شدت ناراحتى] به گونه اى نزد پروردگارش فرياد سر مى دهد كه هرگز همانند آن فرياد سر نداده است: از خونى كه بناحق بر آن ريخته شود، غسل كردن از زنا و خواب پيش از آفتاب».

245- 31459- (9) امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:

«اى على! آيا نمى دانى زمين از خواب عالم پيش از آفتاب بر روى آن، نزد خداوند فرياد برمى آورد.»

246- 31460- (10) ابوحمزه مى گويد: «در خدمت امام سجاد عليه السلام بودم و گنجشك ها بر روى ديوار مقابل حضرت جيك جيك مى كردند. امام عليه السلام فرمود: «اى ابوحمزه، آيا مى دانى چه مى گويند؟ آن ها مى گويند:

براى شان زمانى است كه در آن قوت و غذاى شان را درخواست مى كنند. اى ابوحمزه! پيش از آفتاب هرگز نخواب؛ زيرا من آن را براى تو خوش ندارم. خداوند در آن زمان روزى بندگان را تقسيم مى كند و به دست ما آن را به جريان مى اندازد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 171

247- 31461- (11) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم- موسى بن جعفر عليهما السلام- دربارۀ تفسير اين آيه خداى را بسيار ياد كنيد. پرسيدم: آيا دويست بار ذكر خدا، ذكر بسيار است؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

و نيز دربارۀ خوابيدن پيش از آفتاب پرسيدم. امام عليه السلام فرمود: نه [روا نيست] تا خورشيد طلوع كند.»

248- 31462- (12) معمر بن خلاد مى گويد: «امام رضا عليه السلام براى كارى به دنبال من فرستاد. وقتى به حضور امام عليه السلام رسيدم، فرمود: برو، فردا بيا! و پيش از آفتاب نيا! چرا

كه من پس از نماز صبح مى خوابم.»

249- 31463- (13) سالم بن ابى خديجه مى گويد: «شنيدم كه شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: من پس از نماز صبح ذكر خدا را مى گويم، به هر ذكرى كه بخواهم از آن ذكرهايى كه خداوند بر من لازم كرده است.

آن گاه مايلم پيش از آفتاب بر پهلو بخوابم ولى از اين كار ناراحتم. امام عليه السلام از علت آن پرسيد و آن مرد ادامه داد: ناراحتم از اين كه خورشيد از غير مشرق طلوع كند.

امام عليه السلام فرمود: اين چيز پوشيده اى نيست. نگاه كن از همانجايى كه فجر طلوع مى كند، خورشيد [نيز] طلوع مى كند. هنگامى كه ذكر خدا را گفتى، بر تو باكى نيست كه بخوابى.»

مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد: «اين دو روايت، بر گونه اى از رخصت و اجازه حمل مى شود.»

250- 31464- (14) جابر بن عبدالله انصارى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«مادر سليمان بن داوود به وى گفت: بپرهيز از پرخوابى در شب؛ چرا كه پرخوابى در شب در قيامت انسان را فقير مى كند.»

251- 31465- (15) در سفارش هاى امام صادق عليه السلام به فرزند جندب آمده است: «اى فرزند جندب! در شب از خواب و در روز از سخن بكاه؛ زيرا سپاس نعمت چشم نسبت به ديگر اعضاى بدن كمتر به جا آورده مى شود. همانا مادر سليمان به وى گفت: اى فرزندم! بپرهيز از خواب [زياد]؛ زيرا در روزى كه مردم به اعمال شان نيازمندند، خواب تو را فقير و تهيدست مى گرداند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 173

252- 31466- (16) امام صادق عليه السلام فرمود:

«سه چيز خشم خداى را بر

مى انگيزد: خوابيدن بدون شب زنده دارى، خنديدن بدون شگفتى و خوردن در حال سيرى!»

253- 31467- (17) عبدالله از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«سخن گفتن [و شب نشينى] پس از نماز عشا [روا] نيست مگر براى دو كس: نمازگزار يا مسافر.»

254- 31468- (18) على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«شب بيدارى [روا] نيست مگر در سه مورد: شب زنده دارى با تلاوت قرآن يا فراگيرى دانش يا عروسى كه به خانۀ شوهر برده مى شود.»

255- 31469- (19) يونس بن يعقوب با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پرخوابى، برباددهندۀ دين و دنياست.»

256- 31470- (20) صالح با سند خود روايت مى كند:

«چهار چيز اندك آن ها بسيار است: آتش، اندك آن بسيار است؛ خواب، اندك آن بسيار است؛ بيمارى، اندك آن بسيار است؛ دشمنى، اندك آن بسيار است.»

257- 31471- (21) على عليه السلام مى فرمايد:

«واى بر [انسان] پرخواب؛ چه زيانكار است! عمرش كوتاه و پاداشش اندك است.»

258- 31472- (22) و نيز فرمود: «هر كس در شب بسيار بخوابد، مقدارى از عمل را از دست مى دهد كه در روز جبرانش ممكن نيست.»

259- 31473- (23) همو فرمود: «خواب و خوراك زياد، نفس را تباه مى كند و زيان به دنبال دارد.»

260- 31474- (24) همچنين از آن حضرت روايت شده كه فرمود:

«پس از اذان صبح تا طلوع آفتاب روزى را بجوييد؛ چرا كه آن، در طلب روزى مؤثرتر از مسافرت در زمين است و آن زمانى است كه خداوند روزى ها را ميان بندگانش تقسيم مى كند.»

در حديث سليمان اين سخن گذشت: «بپرهيز

از خواب پس از نماز شب تا اذان صبح ولى بدون خوابيدن دراز بكش.»

«1»

______________________________

(1). باب 20 باب هاى تعقيب، حديث 6.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 175

در حديث زراره گذشت: «همانا بر هر يك از شماست كه هنگام نيمه شب برخيزد و تمام نماز [شبش]- سيزده ركعت- را با هم بجا آورد، سپس اگر مايل بود بنشيند و دعا كند و اگر بخواهد، بخوابد» «1».

در حديث ابى حمزه گذشت: «منافق، شب را در حالى سپرى مى كند كه همتش خواب است و شب بيدارى ندارد.» «2»

در حديث سعيد گذشت: «خواب ميان نماز مغرب و عشا، سبب فقر و تنگدستى است و خواب پيش از طلوع فجر، موجب فقر است.» «3»

باب 13 چگونگى خوابيدن و پاره اى از احكام خواب

261- 31475- (1) احمد بن اسحاق مى گويد: «بر امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شدم و از حضرت درخواست نمودم مقدارى بنويسد تا خطش را مشاهده كنم تا هر گاه به دستم رسيد، آن را بشناسم. امام عليه السلام پذيرفت و فرمود: اى احمد! البته خط با قلم كلفت و قلم نازك بر تو مختلف مى شود پس هرگز شك نكن! آن گاه دستور داد، مركب آوردند. آن گاه قلم را به عمق مركب برد و تا دهانۀ آن كشيد و شروع به نوشتن فرمود. همين طور كه مى نوشت، با خود گفتم: از امام عليه السلام مى خواهم قلمى را كه با آن نوشت به من هديه كند! وقتى امام عليه السلام از نوشتن فراغت يافت، شروع به سخن گفتن با من نمود و در همين حال مدتى قلم را با دستمال [مخصوص] مركب تميز مى كرد. آن گاه آن را به سوى من دراز كرد و فرمود: بگير، اى احمد! و قلم را به

من داد. به امام عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم! بلايى بر من وارد شده كه از آن بسيار اندوهگين هستم. مى خواستم آن را از پدرت بپرسم ولى فرصت به دست نيامد. امام عليه السلام فرمود: آن چيست؟ اى احمد!

گفتم: اى سرورم، از نياكانت به ما رسيده كه خواب پيامبران بر پشت است و خواب مؤمنان بر طرف راست و خواب منافقان بر سمت چپ و خواب شيطان ها بر صورت.

امام عليه السلام فرمود: آرى، چنين است!

گفتم: اى سرورم! من بسيار تلاش مى كنم بر طرف راست بخوابم ولى نمى توانم و در آن حالت خوابم نمى برد. امام عليه السلام مدتى ساكت شد و سپس فرمود: اى احمد! به من نزديك شو! نزديك شدم.

امام عليه السلام فرمود: دست هايت را از آستين هاى لباست خارج كن و زير لباست ببر. چنين كردم. امام عليه السلام نيز دستانش را از آستين خارج و زير لباس من كرد. آن گاه با دست راست، پهلوى چپ و با دست چپ، پهلوى راست مرا سه بار دست كشيد. از وقتى كه امام عليه السلام با من چنين كرد، ديگر نمى توانستم به طرف چپ بخوابم و به اين صورت هرگز خوابم نمى برد.»

______________________________

(1). باب 15 باب هاى نوافل، حديث 10.

(2). باب 15 باب هاى جهاد با نفس، حديث 2.

(3). ج ص ب 6 از باب هاى طلب روزى، حديث 23.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 177

262- 31476- (2) امام رضا عليه السلام از نياكانش عليه السلام از امام حسين عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«امير مؤمنان عليه السلام در مسجد جامع كوفه بود كه مردى از اهل شام بپاخاست و از امام عليه السلام پرسش هايى نمود. در ضمن آن ها

پرسيد: دربارۀ خواب برايم بفرماييد كه آن بر چند گونه است؟

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: خواب بر چهار گونه است: پيامبران بر روى پشت درازكش مى خوابند و چشمان شان در انتظار وحى خدا به خواب نمى رود. و مؤمن بر طرف راست در مقابل قبله مى خوابد و پادشاهان و شاهزادگان بر طرف چپ مى خوابند تا آنچه خورده اند، بدون گلوگير شدن به خوبى هضم و گوارا شود و ابليس و برادرانش و هر ديوانه و كسى كه درد مى كشد، درازكش بر روى مى خوابد.»

263- 31477- (3) با همان سند سابق از على عليه السلام روايت شده كه در حديث چهارصدگانه فرمود:

«مسلمان در حال جنابت نمى خوابد و با طهارت مى خوابد. پس اگر آب نيافت، بايد با خاك تيمم كند؛ زيرا روح مؤمن به سوى خداوند- تبارك و تعالى- بالا مى رود و خداوند آن را مى پذيرد و به آن بركت مى دهد. آن گاه اگر مرگش فرا رسيده باشد، آن را در گنج هاى رحمتش قرار مى دهد و اگر عمرش به پايان نرسيده باشد، آن را همراه فرشتگان امينش مى فرستد و به جسمش باز مى گردانند.»

و فرمود: «انسان در وسط جاده نمى خوابد.»

و فرمود: «انسان بر روى نمى خوابد و هر كس را مشاهده كرديد بر روى خوابيده، بيدارش كنيد و [به آن حال] رهايش نكنيد.»

264- 31478- (4) و نيز فرمود: «عضوى از بدن كم سپاس تر از چشم نيست، پس خواسته اش را به وى ندهيد، كه در اين صورت شما را از ذكر خدا باز مى دارد.»

همچنين فرمود: «هرگاه يكى از شما تصميم بر خوابيدن گرفت، پس بايد دست راست را به زير گونه راستش بگذارد و بگويد: به نام خداوند يگانه. پهلويم را

براى خدا و بر آيين ابراهيم و محمد صلى الله عليه و آله و ولايت كسانى كه خدا اطاعتشان را واجب كرده است، [بر زمين] قرار دادم. آنچه خدا بخواهد، تحقق يافته و آنچه نخواهد، تحقق نمى يابد. هر كس هنگام خواب اين را بگويد، از دزد و غارتگر و ويرانى محفوظ خواهد ماند و فرشتگان برايش استغفار خواهند كرد. و هر كس سورۀ قل هو الله احد را هنگام خوابيدن بخواند، خداوند پنجاه هزار فرشته را عهده دار وى مى گرداند تا در آن شب از او پاسدارى كنند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 179

265- 31479- (5) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس را مشاهده كرديد بر روى خوابيده، بيدارش كنيد!»

266- 31480- (6) در رسالۀ ذهبيه امام رضا عليه السلام «1» آمده است:

«هنگامى كه تصميم به خوابيدن گرفتى، نخست بر طرف راست بخواب. سپس به طرف چپ منتقل شو و به همين صورت هنگام بيدار شدن از سمت راست برخيز، همان گونه كه شروع به خواب نمودى.»

و نيز در آن كتاب آمده است: «هر كس بخواهد گوش هايش او را آزار ندهد، پس بايد هنگام خواب پنبه اى در آن ها بگذارد.»

267- 31481- (7) عمر بن على عليه السلام از پدرش امير مؤمنان عليه السلام در مدينه روايت مى كند كه فرمود:

«برادرم عيسى عليه السلام از شهرى گذر كرد. مردم آنجا را با چهره هاى زرد و چشمان كبود مشاهده كرد.

آنان [با ديدن عيسى عليه السلام] نزد وى از دردهاى خود فرياد برآوردند و زبان به شكايت گشودند. عيسى عليه السلام فرمود: داروى شما همراه تان است. شما گوشت را نشسته مى پزيد و مى خوريد و هيچ موجودى از دنيا

نمى رود مگر با حال جنابت. از آن پس مردم آن شهر گوشت هاى شان را شستند و بيمارى هاى شان برطرف گرديد.

امير مؤمنان عليه السلام در ادامه فرمود: برادرم از شهر [ديگرى] عبور كرد كه مردم آنجا دندان هاى شان ريخته و رخسارشان ورم كرده بود. آنان نزد عيسى عليه السلام شكايت كردند. وى به آنان فرمود: شما هنگام خواب، دهان هاى تان را مى بنديد. پس هوا در سينه هاى تان مى جوشد تا به دهان تان مى رسد و چون راه خروجى نمى يابد به ريشه هاى دندان ها مى زند و چهره را فاسد مى كند. هنگام خواب لب هاى تان را بگشاييد و بر اين كار خود را عادت دهيد. آنان به سخن عيسى عليه السلام عمل كردند و بيمارى شان برطرف گرديد.»

268- 31482- (8) ابوالحسن بكرى سخنى بلند دربارۀ شهادت امير مؤمنان عليه السلام دارد كه در بخشى از آن آمده است: «از بزرگوارى اخلاقش اين بود كه از خوابيدگان در مسجد كوفه دلجويى مى كرد و به آنان مى فرمود: نماز؛ خداوند تو را رحمت كند. برخيز به سوى نمازى كه بر تو واجب گرديده است. آن گاه اين آيۀ قرآن را تلاوت مى كرد: همانا نماز از گناهان و منكرات باز مى دارد.

در شب شهادتش نيز بر حسب عادت، هر شب با خوابيدگان در مسجد همان گونه عمل كرد تا به آن ملعون- ابن ملجم- رسيد. مشاهده كرد وى بر روى خوابيده است. فرمود: اى مرد! از خواب برخيز! اين خوابى است كه خداوند به شدت با آن دشمن است. اين خواب شيطان و خواب اهل آتش است.

بر طرف راستت بخواب كه آن خواب دانشمندان است يا بر طرف چپ بخواب كه آن شيوۀ خوابيدن حكيمان است و بر پشت نخواب كه آن خواب پيامبران

است.»

______________________________

(1). اين نامه اى است كه امام رضا عليه السلام به درخواست مأمون دربارۀ رعايت اصول سلامت و بهداشت نوشت و پس از رسيدن به دست مأمون، دستور داد آن را با آب طلا نوشتند؛ از اين رو به الرساله الذهبية- نامۀ زرين- و طب الامام الرضا عليه السلام معروف شد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 181

269- 31483- (9) حسين بن على علوى مى گويد: «از امام هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

براى ما خاندان [عصمت و طهارت] هنگام خواب ده خصلت است: با وضو و طهارت بودن؛ زير سر قرار دادن [دست] راست؛ سى و سه بار «سبحان الله» گفتن؛ سى و سه بار «الحمد لله» گفتن؛ سى و چهار بار «الله اكبر» گفتن؛ صورت به سمت قبله كردن؛ تلاوت سورۀ «فاتحة الكتاب» و آية الكرسى و شهد الله انه لا اله الا هو تا آخر؛ هر كس اين گونه عمل كند، در آن شب بهره اش را گرفته است.»

270- 31484- (10) در مكارم الاخلاق آمده است:

«رسول خدا صلى الله عليه و آله، هنگامى كه به رختخواب پناه مى برد، بر طرف راست بدن مى خوابيد و دست راستش را زير گونۀ راست قرار مى داد. آن گاه مى فرمود: «خدايا، روزى كه بندگانت را برمى انگيزى، مرا از عذابت نگهدار!»

271- 31485- (11) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پنج دسته خواب ندارند: كسى كه تصميم بر ريختن خونى دارد؛ ثروتمندى كه امينى ندارد؛ كسى كه به انگيزۀ دست يابى به غرض دنيوى دربارۀ مردم سخنان ناروا و دروغ بگويد و به آنان بهتان زند؛ تهى دستى كه در مقابل مال بسيارى بازخواست شده و دوستدارى كه در انتظار

جدايى محبوبش بسر مى برد.»

در احاديث باب 2 از باب هاى وضو، گذشت آنچه بر استحباب وضو هنگام خواب دلالت مى كرد.

در حديث فرزند يقطين گذشت: «هر كس با زلزله رو به رو شود، اين دعا را بخواند: اى كسى كه آسمان ها و زمين را از افتادن نگه مى دارى و اگر بيفتند، پس از او هيچ كس آن ها را نگه نمى دارد.

همانا او بردبار و بسيار بخشنده است. درود فرست بر محمد و خاندان محمد و بدى را از ما نگه دار؛ زيرا تو بر هر چيز توانايى.»

و فرمود: «هر كس اين دعا را هنگام خواب بخواند- انشاء الله- خانه بر او خراب نمى شود.»

«1» و در احاديث باب 6 و 13 و 14 و 15 از باب هاى مساكن، گذشت مطالبى كه متناسب با موضوع مورد بحث است.

و در حديث اصبغ اين سخن معصوم عليه السلام خواهد آمد: «پيش از خواب به مستراح برو.» «2»

______________________________

(1). ج ص ب 13 از باب هاى نماز آيات، حديث 2.

(2). ج ص ب 197 از باب هاى غذاها، حديث 68.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 183

باب 14 استحباب خواب نيمروز

272- 31486- (1) روايت شده: «خواب نيمروز كنيد؛ چرا كه شيطان نيمروز نمى خوابد.»

273- 31487- (2) عرب بيابانگردى حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: «اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

حافظۀ من بسيار قوى بود ولى اكنون به فراموشى گرفتار شده ام.

رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا نيمروز مى خوابيدى؟

مرد عرب پاسخ داد: آرى!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا آن را ترك كردى؟

مرد عرب گفت: آرى!

پيامبر فرمود: [به همان روش سابق] بازگرد. مرد عرب به روش گذشته

بازگشت و حافظه اش را بازيافت.»

مسعده بن صدقه از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«عرب بيابانگردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: مرد بسيار خوش حافظه اى بودم و به فراموشى دچار گرديدم. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: شايد عادت به استراحت نيمروز داشته اى و آن را ترك كرده اى. مرد عرب گفت: آرى!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: [به روش گذشته ات] بازگرد- انشاءالله- حافظه ات به تو باز مى گردد.»

274- 31488- (3) عبدالله بن منصور به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «از حوادث شهادت فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله برايم تعريف كن!

امام فرمود: «پدرم از پدرش به من خبر داد كه وقتى مرگ معاويه فرا رسيد، فرزندش يزيد را- كه لعنت خدا بر او باد- فراخواند ... سپس امام حسين عليه السلام حركت كرد تا به عذيب رسيد. در آنجا به استراحت نيمروز پرداخت. آن گاه گريان از خواب بيدار شد. فرزندش از وى پرسيد: پدر جان! چرا مى گريى؟

امام حسين عليه السلام پاسخ داد: اى فرزند عزيزم! اين زمان، زمانى است كه در آن رؤيا دروغ نمى شود.

همانا در خواب شخصى براى من آشكار شد و گفت: شتابان حركت مى كنيد و حال آن كه مرگ شما را به سوى بهشت مى برد ...»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 185

در باب 32 از باب هاى آنچه خوددارى از آن واجب است، متناسب با مطالب اين باب گذشت.

در حديث رفاعه اين سخن گذشت: «براى شب زنده دارى، از خواب نيمروز كمك بخواهيد.»

«1» و در مرسلۀ فقيه گذشت: «خواب آغاز روز، جهالت است و خواب نيمروز، نعمت

است.» «2»

باب 15 استحباب تسبيح حضرت زهرا عليها السلام و دعا و استغفار و ذكر و صلوات و تلاوت قرآن هنگام خواب

275- 31489- (1) محمد بن مسلم مى گويد: «امام باقر عليه السلام به من فرمود:

هنگامى كه انسان دست [راستش] را زير سر گذاشت، پس بگويد: به نام خداى يكتا. خدايا، من خودم را تسليم تو كردم، رو به سوى تو نمودم، كارم را به تو واگذاشتم، پشتم را به تو تكيه دادم و بر تو توكل كردم، به خاطر ترس از تو و ميل و اشتياق به تو. پناهگاه و راه نجاتى از تو نيست مگر به سوى خودت. به كتابت- كه فرو فرستادى- و به پيامبرت- كه ارسال نمودى- ايمان آوردم.

آن گاه تسبيح حضرت فاطمۀ زهرا عليها السلام را بگويد و هر كس در خواب وحشت مى كند، هنگامى كه به رختخواب مى رود، سورۀ «قل اعوذ برب الناس» و «قل اعوذ برب الفلق» و آية الكرسى را بخواند.»

مرحوم سيد بن طاووس در كتاب فلاح السائل اين حديث را تا جملۀ: «آن گاه تسبيح حضرت فاطمۀ زهرا عليها السلام را بگويد» نقل كرده است.

276- 31490- (2) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه به رختخواب رفتى، بر طرف راستت بخواب و بگو: به نام خدا و با كمك خدا و در راه خدا و بر آيين رسول خدا صلى الله عليه و آله [مى خوابم]. خدايا، من خودم را به تو تسليم كردم ...» ادامۀ حديث نظير دعاى مذكور در حديث گذشته با اندكى اختلاف است.

______________________________

(1). ج ص ب 33 آنچه خوددارى از آن واجب است، حديث 33.

(2). ج ص ب 12 طلب روزى، حديث 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 187

277- 31491- (3) روايت شده كه امير مؤمنان عليه السلام به مردى

از خاندان بنى سعد فرمود:

«آيا مايل نيستى دربارۀ [زندگى] خودم و فاطمه برايت تعريف كنم؟ فاطمه عليها السلام در خانۀ من آنقدر با مشك آب آورد كه اثر آن بر سينه اش باقى ماند و آنقدر آسيا كرد كه دستانش پينه بست و آنقدر خانه را جارو كرد كه لباس هايش غبارآلود و به رنگ خاك درآمد و آنقدر زير ديگ آتش روشن كرد كه لباس هايش تيره و دوده اندود شد. وى در كارِ خانه رنج و سختى بسيارى متحمل شد. به او گفتم: اى كاش به حضور پدرت شرفياب مى شدى و خدمتگزارى از وى درخواست مى كردى تا از شدت كارهايت قدرى بكاهد! فاطمه عليها السلام به سوى پدر حركت كرد. هنگامى كه نزديك پدر رسيد، گروهى را گِرد وجود پيامبر صلى الله عليه و آله مشاهده كرد. فاطمه خجالت كشيد خواستۀ خود را در ميان جمع با پدر در ميان گزارد؛ از اين رو بدون آن كه با پدر سخنى بگويد، بازگشت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه از حضور دخترش باخبر شد، دانست كه وى براى عرض حاجتى آمده است. فرداى آن روز پس از نماز صبح، پيش از آفتاب، زمانى كه ما در حال درازكش ملحفه اى بر روى خود كشيده بوديم، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سراغ مان آمد و فرمود: سلام بر شما. به دليل وضعيتى كه در آن قرار داشتيم، از شرم و حيا سكوت كرديم. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بار ديگر فرمود: سلام بر شما. اين بار نيز سكوت كرديم. رسول خدا صلى الله عليه و آله سومين بار سلام كرد و ما ترسيديم كه اگر

اين بار سكوت كنيم، باز گردد؛ زيرا آن حضرت چنين مى كرد. سه مرتبه سلام مى كرد، اگر اجازۀ ورود به وى داده مى شد، وارد مى شد و در غير اين صورت باز مى گشت. ناچار سلام وى را پاسخ داديم و گفتيم: و بر شما سلام باد، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! بفرماييد! رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل شد، بالاى سر ما نشست و فرمود: اى فاطمه! ديروز با محمد صلى الله عليه و آله چه كار داشتى؟ ترسيدم اگر به وى پاسخ نگوييم، آن حضرت بپا خيزد. بناچار سرم را از زير ملحفه خارج كردم و گفتم: «به خدا سوگند! من به شما مى گويم؛ اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! فاطمه آنقدر با مشك آب آورد تا اثر آن بر سينه اش باقى ماند. آنقدر آسيا را به حركت درآورد تا دستانش پينه بست. آنقدر خانه را جارو كرد، تا لباس هايش به رنگ خاك درآمد. آنقدر زير ديگ آتش افروخت تا لباس هايش تيره و سياه شد. پس من به وى گفتم: اى كاش به حضور پدرت مى رفتى و از وى خدمتگزارى تقاضا مى كردى تا از فشار كارهايت بكاهد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: آيا دوست نداريد به شما چيزى آموزش دهم كه براى تان بهتر از خدمتگزار است؟ هنگامى كه تصميم به خوابيدن گرفتيد، سى و چهار مرتبه «الله اكبر»، سى و سه مرتبه «سبحان الله» و سى و سه مرتبه «الحمد الله» بگوييد.

فاطمه كه تا آن زمان ملحفه بر سر كشيده بود، سرش را بيرون آورد و گفت: از خدا و از پيامبرش راضى شدم! از خدا و

از پيامبرش راضى شدم!»

مرحوم صدوق در كتاب علل الشرايع نيز اين حديث را با اندكى تفاوت آورده است.

278- 31492- (4) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «هر كس با تسبيح فاطمه عليها السلام شب را سپرى كند، از زنان و مردانى خواهد بود كه فراوان خداى را ياد مى كنند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 189

279- 31493- (5) شيخ جعفر بن سليمان در كتاب ثواب الاعمال آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«هنگامى كه يكى از شما به رختخواب مى رود، فرشتۀ بزرگوارى و شيطان سركشى به سويش مى شتابند. فرشته به وى مى گويد: روزت را با خير و خوبى به انجام رسان و شبت را نيز با خير و خوبى آغاز گردان!

پس اگر از فرشتۀ بزرگوار پيروى كند و روزش را با ذكر خدا به پايان رساند و شبش را- هنگام به رختخواب- با ذكر خدا شروع نمايد و سى و چهار مرتبه «الله اكبر»، سى و سه مرتبه «سبحان الله» و سى و سه مرتبه «الحمد لله» بگويد، فرشته آن شيطان را از وى مى راند و خود به مراقبت و نگهبانى از وى مى پردازد تا از خواب بيدار شود ...»

280- 31494- (6) برادر داوود بن فرقد مى گويد:

«شهاب بن عبد ربّه از من خواست به امام صادق عليه السلام بگويم كه در هنگام خوابِ شب، زنى او را به وحشت مى اندازد. امام صادق عليه السلام در پاسخ وى فرمود: به او بگو: تسبيحى قرار داده و سى و چهار مرتبه «الله اكبر» و سى و سه مرتبه «سبحان الله» و سى و سه مرتبه «الحمد لله» بگو و ده مرتبه

بگو: معبودى نيست جز خداى يكتا، شريكى ندارد، فرمانروايى در اختيار اوست و سپاس مخصوص اوست. زنده مى كند و مى ميراند و مى ميراند و زنده مى كند. خير و نيكى در دست اوست و آمد و شد شب و روز براى اوست و او بر هر چيزى تواناست.»

281- 31495- (7) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر گاه كسى به هراس و وحشت مى افتد، ده مرتبه هنگام خواب بگويد: معبودى جز خداى يكتا نيست، يگانه است، شريكى ندارد، (فرمانروايى براى اوست)، زنده مى كند و مى ميراند و مى ميراند و زنده مى كند و او زنده است و نمى ميرد. و تسبيح حضرت زهرا عليها السلام را نيز بگويد؛ پس به درستى كه آن را از بين مى برد.»

282- 31496- (8) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«تسبيح فاطمۀ زهرا عليها السلام [اين گونه است]: هنگامى كه به رختخواب رفتى، پس سى و چهار مرتبه «الله اكبر» و سى و سه مرتبه «الحمد لله» و سى و سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آية الكرسى و سورۀ «قل اعوذ برب الناس» و «قل اعوذ برب الفلق» و ده آيه از ابتدا و ده آيه از آخر سورۀ صافات را بخوان.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 191

283- 31497- (9) عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگام خوابيدن سورۀ «قل هو الله احد» و سورۀ «قل يا ايها الكافرون» را بخوان؛ چرا كه آن بيزارى و دورى از شرك است و «قل هو الله احد» شناسنامۀ پروردگار است.»

284- 31498- (10) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام يا

امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«انسان هنگام خواب، خواندن اين دعا را ترك نكند: خودم را و فرزندانم را و خانواده ام را و مالم را در پناه كلمات كامل خداوند «1» قرار مى دهم از شر هر شيطانى و هر حيوان گزنده اى و هر چشم زننده اى. و اين همان دعايى است كه جبرئيل امام حسين عليه السلام (حسن عليه السلام) را در پناه آن قرار داد.»

285- 31499- (11) بكر بن محمد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس هنگام خوابيدن سه مرتبه بگويد: ستايش ويژۀ خداوندى است كه بلندمرتبه و عالى است، سپس غلبه كرد و ستايش ويژۀ خداوندى است كه به باطن موجودات راه يافت، آن گاه خبر داد و ستايش ويژۀ خداوندى است كه مالك شد، آن گاه قدرت يافت و ستايش ويژۀ خداوندى است كه مردگان را زنده مى كند و زندگان را مى ميراند و او بر هر چيزى تواناست، از گناهانش بيرون مى آيد همانند روزى كه از مادر متولد گرديد.»

286- 31500- (12) عباس بن هلال از امام رضا عليه السلام از پدرش امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس هنگام خوابيدن اين آيه را بخواند، هرگز خانه بر سرش فرو نمى ريزد:

«همانا خداوند، آسمان ها و زمين را از فروريختن نگه مى دارد و اگر آن ها فروريزند، پس از خدا احدى آن ها رانگه نمى دارد، به يقين او بردبار و بسيار بخشنده است.»

287- 31501- (13) سلام بن غانم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس- هنگام رفتن به رختخواب- صد مرتبه «لا اله الا الله» (معبودى جز خداى يكتا نيست) بگويد، خداوند براى وى خانه اى در بهشت

بنا مى كند.

______________________________

(1). مرحوم علامه مجلسى مصداق آن را نام هاى خداوند يا صفات وى يا امامان دانسته است. ملاذ الاخيار 3/ 639.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 193

و هر كس- هنگام رفتن به رختخواب- صد مرتبه «استغفر الله ربى و اتوب اليه» (از خداوند- پروردگارم- درخواست آمرزش مى كنم و به سويش بازمى گردم) بگويد، گناهانش فرو مى ريزد؛ همان گونه كه برگ درختان مى ريزد.»

و در گزارش ديگرى اين جمله افزوده شده است: «و شب را در حالى سپرى مى كند كه گناهى بر او نيست.»

288- 31502- (14) احمد بن محمد با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه يكى از شما به رختخواب پناه برد، پس بگويد: خدايا، من نفس و روحم را نزد تو محصور و محبوس مى كنم، پس آن را در محل خشنودى و آمرزشت نگهدارى كن و اگر آن را به بدنم بازگرداندى، آن را مؤمن و عارف به حق اولياى خودت بازگردان تا آن را به همين گونه بميرانى و دريافت كنى.»

289- 31503- (15) يحيى بن ابى علا مى گويد: «امام صادق عليه السلام هنگام خوابيدن مى فرمود: به خداوند يگانه ايمان آوردم و به طاغوت كفر ورزيدم! خدايا، مرا در خواب و بيدارى نگهدارى كن!»

290- 31504- (16) محمد بن مروان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آيا دوست نداريد به شما خبر دهم آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام رفتن به رختخواب مى گفت؟

محمد بن مروان گفت: بفرماييد.

امام فرمود: آن حضرت آية الكرسى را تلاوت مى كرد و مى گفت: به نام خدا ... در ادامه، امام عليه السلام دعاى سابق را ذكر كرد.»

291- 31505- (17)

معاويه بن وهب مى گويد: «يك شب يكى از فرزندان امام صادق عليه السلام نزد پدر آمد و عرض كرد:

پدر جان، مى خواهم بخوابم! امام فرمود:

فرزند عزيزم، بگو: گواهى مى دهم كه معبودى نيست جز خداى يكتا و اين كه محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستادۀ اوست. به بزرگى خدا پناه مى برم و به عزّت و شكست ناپذيرى خدا پناه مى برم و به قدرت خدا پناه مى برم و به جلال و شكوه خدا پناه مى برم و به سلطنت و فرمانروايى خدا پناه مى برم. البته خداوند بر هر چيز توانا و نيرومند است. به عفو و بخشش خدا پناه مى برم و به آمرزش خدا پناه مى برم و به رحمت و مهربانى خدا پناه مى برم از شرّ حيوان گزنده، كشنده و غير كشنده و از شرّ هر جنبندۀ كوچك و بزرگ در شب و روز و از شرّ تبهكاران جن و انس و از شرّ تبهكاران عرب و غير عرب و از شرّ صاعقه ها و سرما. خدايا درود فرست بر محمد بنده ات و فرستاده ات.

معاويه بن وهب مى گويد: فرزند امام عليه السلام [كه به دنبال پدر دعا را تكرار مى كرد]، وقتى به نام «محمد صلى الله عليه و آله» رسيد به دنبال آن صفت «پاكيزۀ مبارك» را افزود. امام عليه السلام [در واكنش به فرزندش] فرمود: آرى، فرزند عزيزم پاكيزۀ مبارك!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 195

292- 31506- (18) خالد بن نجيح مى گويد: «امام صادق عليه السلام مى فرمود: هنگامى كه به رختخوابت پناه بردى، بگو:

به نام خدا و (براى خدا) پهلوى راستم را [بر زمين] قرار دادم و بر آيين ابراهيم؛ در حالى كه مايل به حق و تسليم

خدا هستم و از مشركان نيستم.»

293- 31507- (19) ابن قداح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله به رختخوابش پناه مى برد، مى گفت: «خدايا، با نامت زندگى مى كنم و با نامت مى ميرم.

و هنگامى كه از خواب برمى خاست، مى گفت:

ستايش ويژۀ خداوندى است كه مرا زنده كرد، پس از آن كه مى راند و زنده شدن مردگان به سوى اوست.»

و نيز از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس هنگام خواب سه مرتبه آية الكرسى را بخواند، همچنين آيۀ: شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا العلم قائماً بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم، «1» و آيۀ تسخير: [ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى سته ايام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين]، «2»

و آيۀ سجده: [سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتّٰى يتبين لهم انه الحق او لم يكف بربك انه على كل شى شهيد. الا انهم فى مرية من لقاء ربهم الا انه بكل شى ء محيط]، «3» را بخواند خداوند، دو شيطان را «4»- بخواهند يا نخواهند- مامور حفاظت و نگهدارى وى از شيطان هاى سركش مى كند و همراه آن دو شيطان از جانب خدا سى فرشته ستايش و تسبيح و تهليل و تكبير خداى را بجا مى آورند و براى آن بنده استغفار مى كنند تا وى از خواب بيدار شود و پاداش همۀ اعمال آن فرشتگان از براى اوست.»

294- 31508- (20) محمد بن ابى عمير با واسطه

روايت مى كند: «هنگامى كه تصميم به خوابيدن گرفتى، مى گويى:

«خدايا، اگر روح و نفس مرا گرفتى، پس به آن رحم كن و اگر آن را فرستادى، از آن نگهدارى كن!»

295- 31509- (21) معاويه بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه از احتلام و جنابت بيمناك بودى، هنگام خواب بگو: خدايا! به تو پناه مى برم، از احتلام و رؤياهاى زشت و بد و از اين كه در خواب و بيدارى بازيچۀ دست شيطان باشم.»

نظير اين دعا با اندكى تفاوت از امير مؤمنان نيز گزارش شده است.

296- 31510- (22) سعد اسكاف از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس اين كلمات را بگويد، من تضمين مى كنم كه تا صبح عقرب و حيوان گزنده اى به وى آسيب نرساند:

به كلمات كامل و تمام خداوند- كه هيچ نيكوكار و تبهكارى از آن ها نمى گذرد- پناه مى برم از شرّ و زيان آنچه آفريد و از زيان آن چه ايجاد كرد و از شرّ هر جنبنده اى كه اختيارش در دست اوست. البته پروردگار من بر راه راست است.»

______________________________

(1). آل عمران 13/ 18.

(2). اعراف 7/ 54.

(3). فصلت 41/ 54- 53 مرحوم علامه مجلسى مى فرمايد: «بر اساس نظر مشهور آيه سجده آيات مذكور است و گفته شده كه مقصود آيه پس از آيه سجده در سوره سجده است: «تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون» (سجده 32/ 16) و احتياط در اين است كه هر دو خوانده شود.» (مرآت العقول 12/ 317).

(4). مرحوم علامه مجلسى مى فرمايد: «اين نهايت لطف و مهربانى خداست كه دشمن را نگهبان و پاسدار وى قرار مى دهد.» مرآت العقول

12/ 317.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 197

297- 31511- (23) مفضل بن عمر مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود:

اگر مى توانى هيچ شبى نخواب تا اين كه به يازده حرف [جمله] پناه ببرى!

مفضل عرض كرد: مرا از آن ها آگاه فرماييد!»

امام فرمود: بگو: به عزت و شكست ناپذيرى خدا پناه مى برم و به قدرت خدا پناه مى برم و به شكوه و جلال خدا پناه مى برم و به سلطنت و فرمانروايى خدا پناه مى برم و به جمال و زيبايى خدا پناه مى برم و به دفاع خدا پناه مى برم و به جلوگيرى خدا پناه مى برم و به گردآورى خدا پناه مى برم و به فرمانروايى و حكومت خدا پناه مى برم و به وجه خدا پناه مى برم و به رسول خدا صلى الله عليه و آله پناه مى برم از زيان و شرّ آنچه آفريد و پديد آورد و ايجاد كرد.» و هر گاه خواستى مى توانى به آن ها پناه ببرى.»

298- 31512- (24) على بن عثمان با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس هنگام رفتن به رختخواب اين دعا را بخواند و در آن شب بميرد، وارد بهشت مى شود:

خدايا! من تو را گواه مى گيرم كه پيروى على بن ابى طالب و امامان از نسل وى را بر من واجب كردى.

آن گاه امامان خويش را به ترتيب نام ببرد تا به امام زمان (عج) خود برسد. پس اگر در آن شب بميرد، به بهشت رود.»

299- 31513- (25) ابوحمزه ثمالى از امام سجاد عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس هنگام خوابيدن اين دعا را بخواند، خداوند فقر و تهيدستى را از وى دور مى كند و زيان هر

جنبنده اى را از او برطرف مى كند:

خدايا! تو آغازى و هيچ چيز پيش از تو نيست. و تو آشكارى و هيچ چيز بالاتر از تو نيست. و تو باطن و پوشيده اى و هيچ چيز پايين تر از تو نيست. و تو پايانى و هيچ چيز پس از تو نيست. خدايا!- اى پروردگار آسمان هاى هفتگانه و پروردگار زمين هاى هفتگانه و پروردگار تو رات و انجيل و زبور و قرآنِ حكيم، به تو پناه مى برم از زيان و شرّ هر جنبنده اى كه اختيارش به دست توست. همانا تو بر راه راستى.»

300- 31514- (26) در كتاب مكارم الاخلاق آمده است: «براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دعاهاى گوناگونى بود كه هنگام خوابيدن به آن ها دعا مى كرد. يكى از آنها اين است:

خدايا! همانا من از عذابت به عافيتت پناه مى برم و از خشمت به خشنودى ات پناه مى برم و از خودت به خودت پناه مى برم. خدايا! من نمى توانم به [نهايت] ثناى بر تو دست يابم، هر چند در اين كار حريص و آزمند باشم. تو آن گونه اى كه خود مدح و ثناى خويش گفته اى.»

301- 31515- (27) و نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگام خواب مى فرمود:

«با نام خدا مى ميرم و زنده مى شوم و تحول و دگرگونى ام به سوى خداست. خدايا! وحشتم را ايمن و آرام گردان و عيب هايم را بپوشان و از جانب من امانتم را ادا گردان.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 199

302- 31516- (28) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هرگاه يكى از شما تصميم به خوابيدن گرفت، دست راستش را زير گونه راست گذارد و بگويد:

به نام خدا، پهلويم را

[بر زمين] قرار دادم، براى خدا و بر كيش ابراهيم و آيين محمد صلى الله عليه و آله و ولايت كسى كه خداوند اطاعتش را واجب كرده است. آنچه خدا بخواهد، هست و آنچه خدا نخواهد، تحقق نمى يابد.

هركس هنگام خواب اين دعا را بخواند، از دزد و غارتگر و ويرانى محفوظ است. و فرشتگان برايش طلب آمرزش مى كنند.

هر كس هنگام خوابيدن، سورۀ «قل هو الله احد» را بخواند، خداوند پنجاه هزار فرشته بر وى مى گمارد كه در آن شب از او پاسدارى كنند.

و هر گاه يكى از شما تصميم به خوابيدن گرفت، پهلويش را بر زمين نگذارد تا اين دعا را بخواند:

دين، خانواده، فرزندان، مال، آخرين اعمال و آنچه خداوند به من روزى كرده و بخشيده، همه را قرار مى دهم در پناهِ عزت و شكست ناپذيرى خدا و بزرگى خدا و جبروت خدا و سلطنت و تسلط خدا و رحمت و مهربانى خدا و رأفت و عطوفت خدا و آمرزش خدا و نيرومندى خدا و قدرت خدا و جلال و شكوه خدا و صنع خدا و اركان خدا و جمع آورى خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله و قدرت خدا بر آنچه بخواهد، از گزند حيوانات گزندۀ كشنده و غير كشنده و شرّ جن و انس و از گزند آنچه بر روى زمين حركت مى كند و آنچه از زمين خارج مى شود و آنچه از آسمان فرود مى آيد و آنچه به سوى آسمان بالا مى رود و از شرّ هر جنبنده اى كه موهاى مقابل سرش در دست توست. همانا پروردگار من بر راه راست است و او بر هر چيز تواناست و هيچ حركت و تحول و

نيرويى نيست مگر به وسيلۀ خداوند بلندمرتبۀ بزرگ.

همانا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وسيلۀ اين دعا امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام را پناه مى داد و [خواندن] آن را به ما دستور داد.»

303- 31517- (29) اويس قرنى از على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند در ضمن حديثى كه فرمود:

«هر كس هنگام خوابيدن اين دعا را بخواند و هنگام خواندن آن خواب از چشمانش برود، در مقابل هر حرف آن خداوند هفتاد هزار فرشته از [عالم] روحانى با چهره هايى كه هر يك هفتاد هزار بار زيباتر از خورشيدند، برمى انگيزد كه براى وى درخواست آمرزش و دعا مى كنند و برايش نيكى مى نويسند ...

و آن دعا اين است:

اى سالم از هر عيب و ظلم، ايمنى بخش، مراقب و نگهبان، عزيز و شكست ناپذير، اصلاحگر و جبران كننده، صاحب كبريا و عظمت، پاك و پاك كننده، (غالب و چيره)، توانا و نيرومند. اى كسى كه از هر مكان دوردست با زبان هاى گوناگون و واژه هاى مختلف و نيازهاى متفاوت خوانده مى شود. اى كسى كه كارى او را از كار ديگر باز نمى دارد. تو كسى هستى كه گذشت زمان دگرگونت نمى كند و

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 201

مكان ها به تو احاطه ندارد و چرت و خواب تو را نمى گيرد. براى من آسان كن آنچه را بيم دشوارى اش را دارم و گره گشايى كن از كارى كه بيم اندوه دارم و آسان كن از آنچه از سختى اش ترسانم.

پيراسته اى تو، معبودى جز تو نيست، به يقين من از ستمگران بودم. بد كردم و به خود ستم نمودم، پس مرا بيامرز، كه

گناهان را جز تو كسى نمى آمرزد و ستايش ويژۀ خداوند يگانه- پروردگار جهانيان- است و هيچ حركت و نيرويى نيست مگر به دست خداوند بلندمرتبۀ بزرگ و خداوند درود فرستاد بر پيامبرش- محمد- و خاندانش.»

304- 31518- (30) روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از على عليه السلام پرسيد: «اى ابوالحسن! ديشب چه كردى؟

على عليه السلام گفت: پيش از خواب هزار ركعت نماز بجا آوردم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: و چگونه ممكن است؟

على عليه السلام گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! از شما شنيدم كه فرمودى: هر كس هنگام خواب سه مرتبه بگويد:

«خداوند با قدرتش، آنچه بخواهد، انجام مى دهد و با عزتش آنچه اراده كند، استوار مى كند، البته هزار ركعت نماز خوانده است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: راست گفتى! اى على!»

305- 31519- (31) قطب راوندى در كتاب الدعوات از امير مؤمنان روايت كرده كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا فراخواند و فرمود: اى على! هنگامى كه تصميم به خوابيدن گرفتى، پس بر تو باد به استغفار و درود بر من و بگو:

پيراسته است خدا و ستايش ويژۀ خداست و معبودى جز خداى يكتا نيست و بزرگ تر است خدا و هيچ حركت و نيرويى نيست مگر به دست خداى بلند مرتبه و بزرگ.

و سورۀ «قل هو الله احد» را بسيار تلاوت كن، كه آن نور قرآن است و بر تو باد به خواندن آية الكرسى؛ چرا كه در هر حرف آن هزار بركت و هزار رحمت است.»

در احاديث باب 23 باب هاى فضايل قرآن، گذشت آنچه بر بخش پايانى

اين باب دلالت مى كند.

و در حديث ابوخديجه گذشت: «هرگاه يكى از شما پس از نماز پهلويش را بر رختخواب گذارد، تسبيح فاطمۀ زهرا عليها السلام را بگويد و سپس آية الكرسى را تلاوت كند، پس حتماً تا هنگام صبح از هر چيز محفوظ خواهد بود.»

«1» و در حديث مكارم گذشت: «... و دست راستش را زير گونۀ راست قرار دهد، سپس بگويد: خدايا! در روزى كه بندگانت را بر مى انگيزى، مرا از عذابت نگهدار.» «2»

______________________________

(1). ج ص باب 20 از باب هاى مسافرت، حديث 5.

(2). ج ص باب 13 از باب هاى طلب روزى، حديث 10.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 203

باب 16 كارهاى مستحب كسى كه خواب هاى بد مى بيند

306- 31520- (1) معاويه بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه كسى خواب ناخوشايندى ديد، از آن طرف كه بر آن خوابيده بود، تغيير حالت دهد و بگويد:

همانا درِ گوشى سخن گفتن از شيطان است تا مؤمنان را اندوهگين سازد و هيچ گزندى به آنان نمى رساند، مگر با اجازۀ خدا.

آن گاه بگويد: پناه مى برم به آنچه فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل و بندگان شايسته بدان پناه مى برند، از شرّ آنچه ديدم و از شرّ شيطان رانده شده.»

307- 31521- (2) ابوالورد از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ خواب [ناخوشايندى] كه فاطمه عليها السلام ديده بود، به وى فرمود:

بگو: پناه مى برم به آنچه فرشتگان مقرب خدا و پيامبران مرسلش و بندگان شايسته اش بدان پناه مى برند، از شرّ هر آنچه امشب در خواب ديدم- از هر گزند يا چيز ناخوشايندى كه به من رسد.

سپس سه مرتبه از سمت چپت روى گردان.»

ظاهراً صحيح

[جملۀ اخير]- همان گونه كه در حديث آينده خواهد آمد- اين است: «سپس در سمت چپ، آب دهان بينداز.»

308- 31522- (3) ابوجعفر روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«فاطمه عليها السلام دربارۀ خوابى كه ديده بود، به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به وى فرمود:

هرگاه خوابى اين گونه ديدى، بگو:

پناه مى برم به آنچه فرشتگان مقرب خدا و پيامبران مرسلش و بندگان شايسته اش بدان پناه مى برند، از شرّ رؤيايى كه مشاهده كردم و از اين كه به دين و دنياى من زيان رساند. و سه مرتبه در سمت چپت، آب دهان بينداز.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 205

309- 31523- (4) ابوبصير روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«هرگاه خواب ناخوشايندى ديدى، پس از بيدار شدن بگو:

پناه مى برم به آنچه فرشتگان مقرب خدا و پيامبران مرسل وى و بندگان شايسته اش و امامان رستگار و رهنمون شده بدان پناه مى برند، از شرّ آنچه ديدم و از شرّ رويايم، كه به من آسيب رساند و از شرّ شيطان رانده شده. آن گاه سه مرتبه سمت چپت، آب دهان بينداز.»

310- 31524- (5) ابوقتاده حرث بن ربعى روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«رؤياى نيك از جانب خداست. پس هر گاه يكى از شما آنچه دوست دارد در خواب ديد، آن را جز براى محبوبش بازگو نكند و هر گاه خواب ناخوشايندى ديد، پس (سه مرتبه) سمت چپش آب دهان بيندازد و از شرّ شيطان و شرّ رويايش [به خدا] پناه ببرد و آن را براى احدى بازگو نكند كه در اين صورت زيانى به وى

نمى رساند.»

311- 31525- (6) در كتاب عدة الداعى آمده است:

«براى برطرف كردن پى آمدهاى روياى ناخوشايند، پس از بيدار شدن بلافاصله به سجده مى روى و هرگونه كه مى توانى خدا را ثنا مى گويى، سپس بر محمد و خاندانش درود مى فرستى و در پيشگاه خداوند تضرع مى كنى و از وى برطرف نمودن آن و سلامت فرجامش را درخواست مى كنى كه در اين صورت با فضل و رحمت خداوند گزندى از آن مشاهده نمى كنى!»

312- 31526- (7) ابوبصير روايت مى كند كه امام صادق فرمود:

«شأن نزول آيۀ: همانا سخن در گوشى از شيطان است، تا مؤمنان را اندوهگين سازد، ولى او جز با اجازۀ خدا، به آنان گزند و آسيبى نمى تواند برساند و مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند، چنين است كه فاطمه عليها السلام خواب ديد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همراه وى و على و حسن و حسين عليهم السلام تصميم به بيرون رفتن از مدينه گرفته است. آن گاه رفتند تا از خانه هاى شهر گذشتند. در آنجا بر سر دوراهى رسيدند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مسير سمت راست را انتخاب كرد و رفتند تا به آب و نخلستانى رسيدند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گوسفندى خريد كه در يكى از گوش هايش خال هاى سفيدى بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور ذبح كردن آن را داد [و غذايى آماده كردند]؛ ولى پس از خوردن آن، همگى بلافاصله مردند. فاطمه عليها السلام گريان و ترسان از خواب بيدار شد و در مورد رؤيايش سخنى با پيامبر صلى الله عليه و آله نگفت.

فردا صبح، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله الاغى

آورد، فاطمه عليها السلام را بر آن سوار كرد و به على عليه السلام، حسن و حسين عليهما السلام دستور داد از مدينه به همان شكل كه فاطمه عليها السلام در خواب ديده بود، حركت كنند. هنگامى كه آنان از خانه هاى مدينه دور شدند، بر سر دوراهى رسيدند و پيامبر صلى الله عليه و آله- همانند خواب فاطمه عليها السلام- راه سمت راست را برگزيد. رفتند تا به محل آب و نخلستانى رسيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله گوسفندى با همان نشانى كه فاطمه ديده بود خريد، آن گاه دستور داد گوسفند را سر بريدند و كباب كردند. وقتى تصميم به خوردن گرفتند، فاطمه عليها السلام از ترس اين كه مبادا بميرند، برخاست و در گوشه اى دور از چشم ديگران شروع به گريستن كرد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 207

پس از غيبت فاطمه عليها السلام، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به جستجوى وى پرداخت، تا سرانجام او را با چشمان گريان يافت و از او پرسيد: اى دختر عزيزم! چه اتفاقى افتاده است؟

فاطمه عليها السلام پاسخ داد: ديشب در خواب چنين و چنان ديدم و امروز شما همۀ آن كارها را انجام داديد، به همين دليل از شما فاصله گرفتم تا شاهد مرگ تان نباشم!

رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست، دو ركعت نماز بجا آورد و با پروردگارش به مناجات پرداخت، پس جبرئيل بر وى فرود آمد و گفت:

«اى محمد صلى الله عليه و آله! اين شيطانى است به نام «زها» كه اين رويا را به فاطمه عليها السلام نشان داده است و مؤمنان را به آنچه ناراحت شان مى كند، در خواب مى آزارد. آن گاه

جبرئيل دستور داد زها را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر كردند و به او گفت: تو بودى كه اين رويا را به فاطمه نشان دادى؟ زها گفت: آرى، اى محمد صلى الله عليه و آله! پس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سه بار به وى آب دهان انداخت و سه جاى سر او را مجروح كرد. آن گاه جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت:

«اى محمد! هر گاه در خوابت چيز ناخوشايندى ديدى يا يكى از مؤمنان [خواب ناخوشايندى] ديد، بگوييد:

«پناه مى برم به آنچه فرشتگان مقرب خدا و پيامبران مرسلش و بندگان شايسته اش به آن پناه مى برند، از شرّ رويايى كه ديدم. و سورۀ حمد و «قل اعوذ برب الناس» و «قل اعوذ برب الفلق» و «قل هو الله احد» را بخواند و در سمت چپ خود سه بار آب دهان بيندازد، پس آن خواب زيانى به وى نمى رساند.

آن گاه خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل كرد: همانا سخن درِ گوشى از شيطان است ....»

313- 31527- (8) معمّر بن خلاد روايت مى كند كه امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود:

«چه بسا خوابى مى بينم، پس آن را [به صورت خوب] تعبير مى كنم و رويا به همان صورتى است كه تعبير مى شود.»

314- 31528- (9) حسن بن جهم روايت مى كند كه امام كاظم عليه السلام فرمود:

«رويا به همان گونه اى است كه تعبير شود!

حسن بن جهم گفت: برخى از شيعيان روايت مى كنند كه روياى پادشاه مصر از نوع خواب هاى آشفته و پريشان بود.

امام عليه السلام فرمود: در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زنى كه شوهرش در سفر بود،

در خواب ديد ستون خانه اش شكست. به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و رويايش را براى حضرت بازگفت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

شوهرت به خوبى و سلامت از سفر بازمى گردد.

پس از مدتى همان گونه شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود. آن گاه بار ديگر شوهر آن زن به مسافرت رفت و او در خواب ديد كه گويا ستون خانه اش در هم شكست. آن زن اين بار نيز خدمت پيامبر اكرم رسيد و خوابش را بازگو كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

شوهرت به خوبى و سلامت از سفر بازمى گردد. اين بار نيز شوهرش همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 209

فرموده بود، از سفر بازگشت. پس از مدتى شوهرش براى بار سوم به مسافرت رفت و آن زن در خواب ديد ستون خانه اش در هم شكست. پس با مرد شومى برخورد كرد و رويايش را براى وى بازگفت. مرد بدسرشت به آن زن گفت: شوهرت مى ميرد! وقتى اين ماجرا به گوش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود:

چرا آن مرد، خواب آن زن را خوب تعبير نكرد!»

315- 31529- (10) جابر بن يزيد از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمود: «روياى مؤمن ميان آسمان و زمين گِرد سر صاحبش پرواز مى كند، تا اين كه آن را براى خود تعبير يا ديگرى آن را برايش تعبير كند. وقتى كه تعبير شد، بر زمين مى نشيند. پس رؤياى تان را جز براى شخص خردمند بازگو نكنيد.»

باب 17 جمع كردن مال حلال براى خانواده و طاعت خدا و صيانت آبرو و يارى رساندن به آخرت براى اين كه نان خور مردم نباشد

خداوند متعال مى فرمايد:

كسانى كه به

غيب ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از آنچه روزى شان داديم، انفاق مى كنند «1».

اى كسانى كه ايمان آورديد، پيش از آن كه روزى فرارسد كه در آن از سوداگرى، دوستى هاى صميمى و وساطت خبرى نيست، از آنچه به شما روزى داديم، انفاق كنيد «2».

كسانى كه اموال شان را در راه خدا انفاق مى كنند سپس به دنبال آن منت نمى گزارند و آزار نمى رسانند، پاداش آن ها نزد پروردگارشان است و بيم و اندوهى ندارند «3».

چه مى شد اگر به خدا و روز واپسين ايمان آورده بودند و از آنچه به ايشان روزى داديم، انفاق كرده بودند و خداوند به آنان آگاه است «4».

مؤمنانِ نشستۀ غير بيمار با تلاشگران در راه خدا با مال و جان مساوى نيستند. خداوند جهادگران با مال و جان را بر نشستگان [درجه اى بزرگ] برترى داد «5».

كسانى كه ايمان آوردند، هجرت كردند و در راه خدا با مال و جان شان جهاد كردند، نزد خدا مرتبۀ بزرگ ترى دارند و آنان- خودشان- رستگارند.

پروردگارشان به آنان بشارت مى دهد، به رحمتى [ويژه] از جانب خودش و خشنودى و بهشت هايى براى ايشان، كه در آن ها نعمت هاى جاودانى است «6».

ولى پيامبر و كسانى كه با او ايمان آوردند، با مال و جان شان جهاد كردند و آنان براى شان خوبى هاست و آنان خود رستگارند.

______________________________

(1). بقره 2/ 3.

(2). بقره 2/ 254.

(3). بقره 2/ 262.

(4). نساء 4/ 39.

(5). نساء 4/ 95.

(6). توبه 9/ 20 و 21.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 211

خداوند براى شان باغ هايى با نهرهاى جارى در زيرشان آماده كرده است، در آن ها جاودان هستند، آن رستگارى بزرگى است «1».

خداوند از مؤمنان جان و مال شان را خريده است، به اين كه براى شان بهشت باشد

... «2».

اين گونه نيست كه مال ها و فرزندان تان مقام شما را به ما نزديك كند، مگر كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پس آنان به خاطر اعمال شان پاداشى دوچندان دارند و آنان در بناهاى عالى و رفيع در ايمنى و آرامش هستند «3».

آيه هاى بسيارى از قرآن دلالت مى كنند كه انفاق مال و ثروت در راه خدا موجب بهشت است و از همۀ آن ها استفاده مى شود كه مال اندوزى براى انفاق، كارى پسنديده است.

316- 31530- (1) عمرو بن جميع روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«كسى كه براى حفظ آبرو، پرداخت بدهى و نيكى به خويشانش دوستدار مال اندوزى از راه حلال نباشد، در او هيچ خير و خوبى نيست.»

اين حديث با سندهاى مختلف روايت شده و در كتاب ثواب الاعمال نيكى به خويشان ذكر نشده است.

317- 31531- (2) عبدالاعلى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«از خدا در دنيا بى نيازى و عافيت [سلامتى بدن و روح] و در آخرت آمرزش و بهشت درخواست كنيد.»

318- 31532- (3) عمرو بن سيف ازُدى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام به او فرمود:

«طلب روزى از راه حلال را رها نكن؛ زيرا آن در دينت بيشتر به تو كمك مى كند. و بر شترت پاى بند بزن و توكل كن.»

319- 31533- (4) در يك حديث طولانى از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه در شب معراج، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از پروردگارش پرسيد: «اى پروردگار من! كدامين اعمال برتر است؟ ... خداوند متعال فرمود:

اى احمد! عبادت ده بخش است، نُه بخش آن در طلب [روزى] حلال است. پس اگر آب و غذايت

پاك شد، تو در حفظ و پناه من خواهى بود.»

______________________________

(1). توبه 9/ 88- 89.

(2). توبه 9/ 111.

(3). سبا 37/ 34.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 213

320- 31534- (5) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«انفاق اين مال در راه اطاعت خدا، بزرگ ترين نعمت است و هزينه كردن آن در راه معصيت و نافرمانى خدا، بزرگ ترين رنج و محنت است.»

321- 31535- (6) و نيز آن حضرت فرمود:

«بدانيد كه يكى از نعمت ها مال و ثروت فراوان است و برتر از مال فراوان، تندرستى بدن است و برتر از تندرستى بدن، تقواى قلب است.»

322- 31536- (7) عبدالله ابن ابى يعفور مى گويد:

«شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد:

به خدا سوگند! ما دنياطلب هستيم و دوست داريم به آن دست يابيم!

امام عليه السلام پرسيد: دوست دارى با آن چه كنى؟

آن مرد پاسخ داد: خرج خود و خانواده ام كنم، صلۀ رحم و نيكى به خويشانم نمايم، با آن صدقه دهم و حج و عمره بجا آورم!

امام صادق عليه السلام فرمود: اين دنياطلبى نيست بلكه طلب آخرت است!»

323- 31537- (8) عبدالله بن ابى يعفور روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام شنيدم فرمود: «البته ما دنيا را دوست داريم؛ ولى اگر به ما عنايت نشود، براى مان بهتر است. چيزى از دنيا به احدى بخشيده نشد مگر اين كه از بهره اش در آخرت كاسته گرديد.

در اين هنگام شخصى به امام عرض كرد: به خدا سوگند! ما دنياطلب هستيم!

امام پرسيد: با آن چه مى كنيد؟» ... ادامۀ اين حديث، همانند حديث گذشته است.

ابن ادريس نظير اين حديث را در كتاب سرائر آورده است، با اين تفاوت كه پاسخ آن مرد به امام

عليه السلام را اين گونه گزارش كرده است:

«با آن ازدواج مى كنم، حج مى گزارم، خرج خانواده ام مى كنم، به برادران دينى ام مى بخشم و صدقه مى دهم.»

324- 31538- (9) ابوبصير مى گويد: «در حضور امام باقر عليه السلام از ثروتمندان شيعه بدگويى كرديم. گويا امام عليه السلام از سخنان ما ناخشنود شد و فرمود:

اى ابومحمد! وقتى مؤمن ثروتمند، مهربان و بسيار نيكوكار باشد و به هم كيشانش نيكى كند،

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 215

خداوند پاداش آنچه در راه خير مصرف كرده، دوبار دوچندان مى دهد؛ زيرا خداوند در كتابش مى فرمايد:

اينگونه نيست كه مال و فرزندان تان مقام شما را به ما نزديك كند، مگر كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پس آنان به خاطر اعمال شان پاداش دوچندان دارند و آنان در بناهاى عالى و رفيع در ايمنى و آرامش هستند.»

نظير اين حديث، پيشتر از تفسير على بن ابراهيم گذشت.

«1» 325- 31539- (10) زياد قندى مى گويد: «هرگاه امام صادق عليه السلام اسحاق و اسماعيل- فرزندان عمار- را مشاهده مى كرد، مى فرمود: گروهى دنيا و آخرت را با هم جمع كرده اند.»

326- 31540- (11) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«قبر بهتر از فقر است.»

327- 31541- (12) ابوسعيد خدرى روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«ثروتمندان هلاك شدند!

ابوسعيد مى گويد: به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتم: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! چه كسى از اين استثناست؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سه بار ديگر فرمود: ثروتمندان هلاك شدند. آن گاه افزود: مگر كسانى كه [سرمايه را در راه خيرات و مبرات صرف كنند] اين گونه و اين گونه باشند و آنان بسيار اندكند!»

328- 31542- (13)

عبدالله بن عمر روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«امت من در دنيا سه طبقه اند: طبقۀ اول دوستدار مال اندوزى و جمع آورى آن نيستند و در ذخيره نمودن و انباشته كردن آن تلاش نمى كنند و همانا از دنيا به اندازۀ رفع گرسنگى و پوشاندن بدن راضى و خشنود هستند و آنچه آنان را به آخرت مى رساند، از دنيا بى نيازشان كرده است. پس آن ها در ايمنى و آرامش هستند و ترس و اندوهى بر ايشان نيست.

طبقۀ دوم دوستداران مال اندوزى از پاك ترين و نيكوترين راه ها هستند، تا به وسيلۀ آن صلۀ رحم، نيكى به برادران دينى و كمك به نيازمندان نمايند. و به يقين در دهان گذاشتن سنگ گداخته براى آنان آسان تر از به دست آوردن درهمى از راه حرام يا نپرداختن حقوق آن يا اندوختن آن تا هنگام مرگ است. آنان كسانى هستند كه اگر بادقت حسابرسى شوند، عذاب مى شوند و اگر بخشيده شوند، سالم مى مانند.

طبقۀ سوم دوستداران مال اندوزى هستند از حرام و حلال و نپرداختن حقوقى كه خدا فرض و واجب كرده است. هزينه كردن شان از روى اسراف و شتابزدگى است و خوددارى نمودن شان از صرف مال به

______________________________

(1). ج ص باب 14 از باب هاى حقوق مالىِ مستحب مؤكد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 217

دليل بخل و براى انباشته نمودن است. آنان كسانى هستند كه دنيا اختيار دل هاى شان را به دست گرفته تا به خاطر گناهان شان، آنان را داخل در آتش نمايد.»

اين حديث بدون جملۀ آخر در كتاب اعلام الدين نيز آمده است.

329- 31543- (14) مسعده بن صدقه مى گويد: «سفيان ثورى وارد مجلس امام صادق عليه السلام گرديد و مشاهده كرد امام

عليه السلام لباس سفيد لطيفى همانند پوستۀ نازك داخلى تخم مرغ پوشيده است، پس گفت:

«اين لباس، لباس تو نيست!

امام عليه السلام به وى فرمود: از من بشنو و درك كن و به خاطر بسپار آنچه به تو مى گويم؛ زيرا خير دنيا و آخرت تو در آن است، در صورتى كه بر روش [پيامبر] و حق بميرى و بر بدعت نميرى. به تو مى گويم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمان قحطى و تنگدستى مى زيست. ولى هنگامى كه دنيا رو كند، پس سزاوارترين اهل دنيا به نعمت هاى آن نيكوكاران هستند، نه تبهكاران؛ مؤمنان هستند، نه منافقان؛ مسلمانان هستند، نه كافران.

اى ثورى! آنچه براى من زشت و ناپسند دانستى، پس به خدا سوگند- من با همين وضعى كه تو مرا مشاهده مى كنى- از وقتى به مرحلۀ درك و عقل رسيده ام، هرگز شب و روزى را سپرى نكرده ام كه خداوند در مال من حقى داشته باشد و دستور داده باشد آن را در جايى مصرف كنم مگر آن كه در آن راه مصرف كرده ام.

مسعده مى گويد: در اين هنگام گروهى از زهدفروشان و دعوت كنندگان مردم به ترك دنيا و ژوليدگى ظاهر و ترك نظافت و پوشيدن لباس وصله دار و ... وارد مجلس شدند و به دفاع از پيشواى شان سفيان ثورى پرداختند. آنان گفتند: پيشواى ما در جواب تو درماند و ادلۀ خود را فراموش كرد!

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 217

امام عليه السلام فرمود: شما دليل هاى خود را بيان كنيد!

ياران سفيان گفتند:

دليل ما از قرآن است!

امام عليه السلام فرمود: آن را بيان كنيد! زيرا قرآن شايسته ترين چيزى است كه بايد از آن پيروى گردد و به آن عمل شود!

ياران سفيان گفتند: خداوند- تبارك و تعالى- دربارۀ وضعيت گروهى از ياران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

[ديگران] را بر خود مقدم مى دارند، هرچند خود نيازمندند و هركس از خِست خويش مصون ماند، پس آنان خود رستگارند «1».

و در جاى ديگر مى فرمايد: و به خاطر دوستى خدا به بينوا و يتيم و اسير غذا مى دادند «2».

و ما به همين بسنده مى كنيم.

در اين هنگام يكى از حاضران در مجلس گفت: ما با چشم خود ديده ايم كه شما به غذاهاى لذيذ تمايل داريد و مردم را به زهد و ترك دنيا دعوت مى كنيد تا خود از آن بهره مند شويد.

امام صادق عليه السلام فرمود: سخنانى را كه سودى به حال تان ندارد، رها كنيد!

آن گاه به ياران سفيان فرمود: اى گروه! به من بگوييد: آيا شما ناسخ قرآن را از منسوخش و محكمات قرآن را از متشابهش باز مى شناسيد، كه از همين جا اين امت گمراه شدند، آنان كه گمراه شدند و هلاك گرديدند، آنان كه هلاك گرديدند؟

______________________________

(1). حشر 59/ 9.

(2). دهر 76/ 8.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 219

ياران سفيان گفتند: تمام موارد آن را نه!

امام عليه السلام فرمود: از همين جا هلاك شديد و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله نيز همين گونه است!

ولى آنچه شما از قرآن بيان كرديد، آن ها اخبارى است كه خداوند در كتابش دربارۀ كار نيك گروهى به ما خبر مى دهد و آن كار براى ايشان مباح و روا بود و از آن بازداشته نشده بودند و پاداش شان

از آن كار نيز بر خداست. ولى [پس از آن] خداوند بر خلاف كار آن ها دستور داد و دستور خداوند ناسخ كار آنان گرديد. نهى خداوند از اين كار، رحمت و نظر لطفى از جانب او بود براى مؤمنان، براى اين كه آنان به خود و خانواده شان زيان نرسانند؛ خانواده اى كه در ميان شان كودكان ضعيف، فرزندان، پيرمرد و پيرزن ناتوان و ازكارافتاده وجود داشت.

كسانى كه قدرت تحمل گرسنگى نداشتند؛ زيرا در صورتى كه من بيش از يك گرده نان در اختيار نداشته باشم و آن را هم صدقه بدهم، آنان از گرسنگى هلاك و تباه خواهند شد. از همين جاست كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اگر انسان پنج دانه خرما يا پنج گرده نان يا پنج دينار يا پنج درهم داشته باشد و تصميم به مصرف نمودن آن ها گرفته باشد، پس از آن برترين آن ها، آن چيزى كه براى پدر و مادرش مصرف كند و سپس برترين آن ها چيزى است كه براى خود و خانواده اش صرف مى كند، در مرتبۀ سوم آنچه به خويشان فقيرش مى پردازد، در مرتبۀ چهارم آنچه به همسايگان فقيرش انفاق مى كند و در مرتبۀ پنجم آنچه در راه خدا صرف مى كند و آن از همه پاداشش كمتر است.

در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از انصار هنگام مرگ پنج يا شش بنده اش را آزاد كرد. او هيچ ثروتى غير از آن ها نداشت و فرزندان صغيرى داشت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ وى فرمود: اگر از كار وى مرا باخبر كرده بوديد، به شما اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد! كودكان

صغيرى از خود باقى مى گذارد كه براى مشتى طعام دست به سوى مردم دراز كنند!

امام صادق عليه السلام در ادامۀ سخنانش فرمود: پدرم براى من گزارش كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از افراد تحت تكفل و سرپرستى خود، به ترتيب از نزديك و نزديك تر آغاز كن!

سپس اين قرآن است كه به سخنان شما پاسخ مى دهد و نهى لازمى است از طرف خداوند عزيز و حكيم كه مى فرمايد:

[بندگان خداوند رحمان] ... و كسانى هستند، كه هر گاه انفاق مى كنند، زياده روى نمى كنند و تنگ نمى گيرند و ميان اين دو روش، ميانه رو هستند.

آيا نمى نگريد آنچه مردم را بدان فرامى خوانيد، كه آن ايثار و مقدم داشتن بر خود است خداوند- تبارك و تعالى- بر خلاف آن سخن مى گويد و كارى را كه مردم را به آن دعوت مى كنيد، اسراف مى نامد و در آيات متعددى از قرآن مى فرمايد: خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد. پس خداوند آنان را از اسراف و زياده رَوى و از تنگ گرفتن نهى كرد و به امرى ميان اين دو [دستور داد.] نه آن كه همۀ آنچه دارد، ببخشد و آن گاه دعا كند كه خداوند به وى روزى دهد و دعايش- براساس حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله- مستجاب نگردد. از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است:

گروه هايى از امت من دعاى شان مستجاب نمى گردد: شخصى كه پدر و مادرش را نفرين كند و شخصى كه به بدهكارى كه مالش را خورده است و از او رسيد و شاهدى نگرفته، نفرين كند و شخصى كه همسرش را نفرين كند- در حالى كه خداوند طلاقش را در اختيار او

قرار داده است و شخصى كه در خانه اش بنشيند و بگويد: پروردگارا، به من روزى بده!

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 221

و از خانه بيرون نرود و روزى طلب نكند! پس خداوند به او مى فرمايد: اى بندۀ من! آيا براى تو راهى به سوى طلب [روزى] و مسافرت در زمين با اعضاى سالم قرار ندادم تا در طلب [روزى] به پيروى از دستور من و سربار نبودن بر خانواده ات ميان من و خود عذر را تمام كنى؟ پس اگر خواستم به تو روزى مى دهم و اگر بخواهم بر تو سخت مى گيرم. ولى تو [با نشستن در خانه] نزد من معذور نيستى! و مردى كه خداوند مال بسيارى به او روزى مى دهد، پس او آن ها را انفاق مى كند، سپس به خدا روى مى آورد و دعا مى كند: پروردگارا، به من روزى بده!

و خداوند مى فرمايد: مگر روزى گسترده اى به تو ندادم؛ چرا- براساس دستور من به تو- ميانه روى نكردى؟ و چرا اسراف كردى در حالى كه من تو را از زياده روى باز داشته بودم؟ و شخصى كه دربارۀ قطع رحم دعا كند.

آن گاه خداوند متعال به پيامبرش صلى الله عليه و آله شيوۀ انفاق كردن را آموزش داد و آن در زمانى بود كه پيامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت با آن حال شب را سپرى كند. از اين رو همۀ آن ها را صدقه داد و شب را در حالى سپرى كرد كه هيچ چيز نداشت. فرداى آن روز شخصى از وى درخواست كمك كرد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه چيزى نداشت به او ببخشد، مورد ملامت و نكوهش سائل قرار گرفت. پيامبر

صلى الله عليه و آله كه بسيار مهربان و نازك دل بود، از اين كه نتوانسته بود چيزى به آن سائل دهد، بسيار اندوهگين شد. پس خداوند متعال با دستورش به پيامبر ادب [انفاق] آموخت و فرمود:

دستت را به گردنت زنجير مكن و آن را به طور كامل [نيز] نگشا، تا ملامت شده و حسرت زده بر جاى مانى «1».

مى فرمايد: مردم از تو درخواست بخشش مى كنند و عذرى را از تو نمى پذيرند، پس اگر تو همۀ اموالى را كه در اختيار دارى ببخشى، بر مال حسرت مى خورى!

اين ها احاديث رسول خداست كه قرآن آن را تصديق و تأييد مى كند و [عمل] مؤمنان از اهل قرآن، قرآن را تأييد مى كند. هنگامى كه مرگ ابوبكر فرارسيد، به وى گفته شد وصيت كن! وى گفت: به يك پنجم مالم وصيت مى كنم و يك پنجم بسيار است؛ زيرا خداوند به خمس راضى شد!

پس ابوبكر با اين كه خداوند اختيار يك سوم مالش را به او داده بود، به خمس وصيت كرد و اگر مى دانست كه يك سوم براى او بهتر است، به آن وصيت مى كرد.

آن گاه كسانى را كه شما در فضيلت و زهد پس از ابوبكر مى دانيد، سلمان و ابوذرند- كه خداوند از

آنان خشنود باد. پس سلمان هر گاه حقوقش را [از بيت المال] دريافت مى كرد، غذاى يك سالش را از آن كنار مى گذاشت، تا سال آينده حقوقش به دستش رسد. به وى گفته شد: اى ابوعبدالله! تو با اين زهد اين گونه عمل مى كنى، در حالى كه نمى دانى شايد امروز يا فردا بميرى؟ پاسخ سلمان به آن ها اين بود كه گفت: چرا به زنده بودن من اميدوار نيستيد، آن گونه كه از مرگ من

بيمناكيد؟ اى بى خردان! آيا نمى دانيد وقتى انسان از ضروريات زندگى خود برخوردار نيست، [در عبادت و اطاعت خدا] نفس از وى حرف شنوى ندارد و تنبلى و سستى مى ورزد و هنگامى كه از ضروريات زندگى بهره مند باشد، آرامش و اطمينان مى يابد.

و ابوذر چند ناقه و گوسفند شيرده داشت كه از شير آن ها استفاده مى كرد و هر گاه خانواده اش تمايل به گوشت پيدا مى كرد يا ميهمانى به آن ها مى رسيد يا در ميان افراد همراهش از اهل آب نيازى مشاهده مى كرد، يك شتر يا تعدادى گوسفند- به مقدارى كه از ميل آن ها به گوشت بكاهد- ذبح و ميان شان تقسيم مى كرد و خود نيز سهمى به اندازۀ يكى از آن ها بر مى داشت و خود را بر آنان ترجيح نمى داد.

______________________________

(1). اسراء 17/ 29.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 223

و چه كسى زاهدتر از اين هاست- در حالى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره شان آن گونه سخن فرموده است- با اين حال چنين نبود كه سلمان و ابوذر هيچ چيز نداشته باشند- آن گونه كه شما به مردم دستور مى دهيد- به اين كه آنان از همه چيز و وسايل شان بگذرند و ديگران را بر خود و خانواده شان مقدم دارند.

و بدانيد! اى گروه، من از پدرم شنيدم از پدرانش عليهم السلام روايت مى كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى فرمود:

آن گونه كه من از مؤمن در شگفتم، از هيچ چيز در شگفت نيستم! همانا اگر بدنش را با قيچى تكه تكه كنند، برايش خير است و اگر مالك تمام دنيا گردد، برايش خير است و هرچه خداوند با وى كند، برايش خير است.

پس اى كاش مى دانستم آنچه امروز براى تان شرح دادم،

آيا در شما اثر بخشيد يا اين كه براى تان بر آن بيفزايم؟ آيا مى دانيد خداوند در آغاز امر بر مؤمنان واجب كرد هر يك از آنان با ده نفر از مشركان بجنگند و حق نداشت روى از آنان برتابد و هر كس در آن زمان به دشمن پشت مى كرد جايگاهش از آتش پر مى شد. سپس به خاطر رحمت و مهربانى خدا بر مؤمنان، آنان را از آن حالت تغيير داد و هر يك از آنان موظف به جنگ با دو نفر از مشركان گرديد، به دليل تخفيف خداوند براى مؤمنان. پس دو نفر، ناسخ ده نفر گرديد.

دربارۀ قاضيان به من بگوييد كه هر گاه شخصى بگويد من زاهدم و چيزى ندارم و او را محكوم به پرداخت نفقۀ همسرش نمايند، آيا قاضيان با اين حكم خود به او ستم روا داشته اند؟ اگر بگوييد آنان از قاضيانِ جور هستند، اهل اسلام به شما نسبت ظلم و بى عدالتى مى دهند. و اگر بگوييد آنان عادلند، عليه خود سخن گفته ايد. و [و به همين صورت است] آنجا كه اگر كسى هنگام مرگ بيش از يك سوم مالش را صدقه دهد، صدقاتش را بازمى گردانيد. به من بگوييد كه اگر همۀ مردم آن گونه كه شما مى خواهيد زاهد باشند و نيازمند چيزى به ديگران نباشند، در اين صورت كفاره هاى سوگند و نذر و زكات واجب طلا و نقره و خرما و كشمش و شتر و گاو و گوسفند و غير آن را، به چه كسى بايد پرداخت كرد. اگر آن گونه باشد كه شما مى گوييد، براى احدى شايسته نيست كه چيزى از كالاى دنيا نگه دارد مگر آن كه آن را به ديگران تقديم كند-

هرچند خود به آن شديدا نيازمند باشد. [پس در اين صورت زكات بر چه كسى واجب خواهد شد؟] پس چه زشت است، آنچه مى گوييد و مردم را بدان وا مى داريد و اين ها همه از جهل به كتاب خدا و روش پيامبر صلى الله عليه و آله و احاديث وى سرچشمه مى گيرد. احاديثى كه قرآن آن ها را تأييد مى كند و شما از روى جهالت و دقت نكردن در مفاهيم بلند قرآن با- توجه نكردن به ناسخ به جاى منسوخ- و توجه نكردن به محكم و متشابه و امر و نهى، آن احاديث را كنار مى گذاريد.

و به من بگوييد كه دربارۀ سليمان بن داود عليهما السلام چه نظرى داريد؟ آنجا كه وى از خداوند چنان

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 225

حكومت و فرمانروايى درخواست كرد كه سزاوار احدى پس از وى نباشد و خداوند آن را به سليمان عليه السلام عنايت كرد و او سخن حق مى گفت و به آن عمل مى كرد. سپس ما نيافتيم كه خداوند يا يكى از مؤمنان حكومت را بر سليمان و پيش از او بر داود پيامبر عليه السلام با آن فرمانروايى و سلطنت عظيم عيب گرفته باشد و سپس يوسف آنجا كه به پادشاه مصر گفت: مرا بر خزائن زمين بگمار، زيرا من نگهبان و آگاهم، يكى از كارهاى او اين بود كه مملكت پادشاه و اطرافش را تا يمن در اختيار گرفت و به دليل قحطى كه به مردم رسيده بود، از نزد او مواد غذايى به اطراف مى بردند و او حق مى گفت و به حق عمل مى كرد و ما احدى را نديديم اين كار را بر يوسف عيب

بگيرد.

سپس ذوالقرنين بنده اى بود كه خدا را دوست داشت و خداوند [نيز] او را دوست داشت، همۀ اسباب را در اختيار وى نهاد و او را بر همۀ جهان حاكم كرد. ذوالقرنين حق مى گفت وبه حق عمل مى كرد و ما احدى را نيافتيم كه اين كار را بر او عيب بداند.

پس اى گروه! به آداب خدا براى مؤمنان آراسته گرديد و به امر و نهى خدا بسنده كنيد! چيزهايى كه از آن آگاهى نداريد و بر شما مشتبه گرديد، از سوى خود رها كنيد و علم آن را به اهلش واگذار كنيد تا نزد خداوند مأجور و معذور باشيد. به دنبال شناخت ناسخ قرآن از منسوخش و محكم آن از متشابهش و آنچه حلال كرده از آنچه حرام نموده، باشيد؛ زيرا اين شما را بيشتر به خدا نزديك و از نادانى دور مى گرداند. جهالت و نادانى را به اهلش واگذاريد؛ چرا كه اهل جهالت بسيارند و اهل علم اندكند و خداوند متعال فرمود: فوق هر صاحب علمى، عالمى است.»

330- 31544- (15) امام صادق عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«بى نيازى چه خوب ياورى است بر تقواى الهى.»

331- 31545- (16) ذريح محاربى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«دنيا چه خوب ياورى است بر آخرت.»

332- 31546- (17) ذريح محاربى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«دنيا چه خوب ياورى است بر آخرت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 227

333- 31547- (18) على احمسى از شخصى روايت مى كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:

«دنيا چه خوب ياورى است براى طلب آخرت.»

334-

31548- (19) قاسم بن ربيع در وصيتش به مفضل بن عمر گفت: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:

به وسيلۀ بخشى از اين [دنيا] بر اين [آخرت] يارى بجوييد و سربار مردم نباشيد.»

335- 31549- (20) ابوالبخترى با واسطه روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

« (خداوندا!) براى ما در نان بركت قرار ده و ميان ما و آن جدايى نيفكن، پس اگر نان نبود، ما نماز نمى خوانديم، روزه نمى گرفتيم و واجبات پروردگارمان را انجام نمى داديم.»

336- 31550- (21) به سلمان- كه رحمت خدا بر او باد- گفته شد: «كدامين عمل برتر است؟ وى پاسخ داد:

ايمان به خدا و نان حلال.» (يعنى به دست آوردن نان حلال).

337- 31551- (22) احمد بن محمد بن خالد با واسطه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«بى نيازى كه تو را از ستم كردن باز دارد، بهتر است از فقرى كه تو را به گناه وادارد!»

338- 31552- (23) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «هر كس دنياى حلال را طلب كند- به خاطر خوددارى از درخواست [از مردم] و به خاطر تلاش براى خانواده اش و به خاطر عطوفت و مهربانى به همسايه اش- با چهره اى همانند ماه شب چهاردهم، با خدا ديدار مى كند.»

در حديث ديگرى آمده است: «هر كس دنيا را به خاطر بى نيازى از مردم و عطوفت و مهربانى به همسايه بجويد، با چهره اى همانند ماه شب چهاردهم، با خدا ديدار مى كند.»

339- 31553- (24) ابن مسكان روايت مى كند: «كه امام باقر عليه السلام آيه: و البته چه خوب است

خانه پرهيزكاران! را به دنيا تفسير كرده است.»

340- 31554- (25) ابراهيم بن عبدالحميد روايت مى كند كه امام كاظم عليه السلام فرمود:

«لقمان همواره به فرزندش مى گفت: اى فرزند عزيزم! البته دنيا دريايى است كه نسل هاى بسيارى در آن غرق شده اند ... اى فرزند محبوبم! از دنيا به اندازۀ كفايت بردار، نه بيشتر و در آن آن گونه داخل نشو كه به آخرتت آسيب رساند و آن را [به طور كلى] رها مكن كه نان خور مردم مى شوى ...»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 229

341- 31555- (26) حماد مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ لقمان و سخنان حكمت آميز وى پرسيدم. امام فرمود:

«... از دنيا به اندازۀ كفايت بردار و آن را رها نكن تا نان خور مردم باشى و در آن به گونه اى وارد نشو كه به آخرتت آسيب رساند.»

342- 31556- (27) از على عليه السلام روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«براى امت من فقر بهتر از بى نيازى است، مگر براى آن كسى كه [با مال خود هزينه] درمانده اى را بر دوش كشد و در گرفتارى [ديگران] ببخشد.»

343- 31557- (28) عبدالله بن سنان از گروهى از شيعيان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«مؤمن شب يا روز را در سوگ عزيزانش سپرى كند براى او بهتر است از اين كه غارت زده، دست خالى بماند. پس پناه مى بريم به خدا از اين كه همۀ اموال مان گرفته شود.»

344- 31558- (29) على بن غراب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«ملعون است (ملعون است) هر كس

سربار مردم شود.»

345- 31559- (30) على بن غراب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«ملعون است، ملعون است، هر كس سربار مردم شود. ملعون است، ملعون است، هر كس افراد تحت تكفل و سرپرستى خويش را تباه كند.»

346- 31560- (31) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«تنگدستى، انسان فهميدۀ خوش بيان را در بيان دليلش لال مى كند و انسان فقير در شهر خويش غريب است و هر كس درى از درخواست از ديگران را به روى خويش گشايد، خداوند درى از فقر و نياز به رويش مى گشايد.»

و نيز فرمود:

«خوددارى از درخواست از مردم، زيور تنگدستى است و سپاسگزارى، زيور بى نيازى است.»

همچنين فرمود:

«هر كس بى نيازى او را بپوشاند، عيبش از چشم ها پوشيده گردد.»

و همو فرمود:

«هر كس سختى هاى خود را بر مردم آشكار كند، به تحقيق خود را رسوا كرده است و بهترين بى نيازى، درخواست نكردن از مردم است و بدترين نياز، خوارى پيوسته است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 231

347- 31561- (32) همچنين امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «از هر كه خواستى، بى نيازى بجوى تا همسانش شوى و به هر كه خواستى، نيازمند شو تا اسيرش گردى و به هر كه خواستى، ببخش تا اميرش شوى.»

و نيز فرمود: «هيچ ثروتى [پادشاهى] همانند خشنودى از قناعت، فقر را از بين نمى برد.»

348- 31562- (33) روايت شده: «بر اثر ريزش آب بر صخره اى، اين جمله بر آن پديدار گرديد: همانا بى نيازى و تنگدستى پس از عرضه [اعمال] بر خداوند آشكار مى گردد!»

349- 31563- (34) شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «مرا اندرز گو!

امام

عليه السلام فرمود: فقر و طول عمر را به خود تلقين نكن!»

350- 31564- (35) گفته شده: «هيچ كس به خدا بسنده نكرد مگر آن كه مردم به او نيازمند شدند.»

و گفته شده: «نيازمند كسى است كه طمع ورزد و بى نياز كسى است كه قناعت كند.»

و اين اشعار به امير مؤمنان نسبت داده شده است:

«دنيا را دور كن به آنچه دور مى شود و دنيا را قطع كن به آنچه قطع مى شود

انسان بيهوده بى نيازى مى جويد و حال آن كه اگر قانع شود، بى نيازى در نفس اوست.»

351- 31565- (36) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بى نيازى در زيادى كالا نيست و همانا بى نيازى، بى نيازىِ نفس است.»

و فرمود: «سه ويژگى از ويژگى هاى اولياى خداست: اعتماد به خدا در هر چيز و بسندگى به او از هر چيز و احساس نياز به او در هر چيز.»

و فرمود: «آيا نمى خواهيد شما را از بدبخت ترين بدبخت ها آگاه گردانم؟

گفتند: بله، اى رسول خدا!

فرمود: آن كس كه فقر دنيا و عذاب آخرت در او گرد آمده است. از آن به خدا پناه مى بريم!»

352- 31566- (37) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس حلال بخورد، فرشته اى بالاى سرش مى ايستد و برايش آمرزش طلب مى كند تا از خوردن آن فراغت يابد.»

353- 31567- (38) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس چهل روز حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانى مى گرداند!»

354- 31568- (39) حضرت على عليه السلام در يكى از سخنرانى هايش فرمود: «بهترين كارها حفظ آبرو با مال است!»

355- 31569- (40) در كشف الغمّه آمده است كه: «امام حسن عليه السلام خطاب

به امام حسين عليه السلام نامه اى نوشت و آن حضرت را بابت دادن صله به شعرا بازخواست كرد. امام حسين عليه السلام در پاسخ نوشت: خودت بهتر از من مى دانى كه بهترين مال مالى است كه آبروى انسان را حفظ كند.

356- 31570- (41) در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«سپس همۀ نيكى ها پس از آن، چيزى است كه آبروى تان را با آن حفظ مى كنيد و از زبان سگان مردم نگه مى داريد؛ همانند شاعرانى كه غيبت مردم مى كنند. از آنان خود را حفظ كنيد. [آنچه در اين راه مصرف مى كنيد] آن از صدقات به شمار مى آيد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 233

357- 31571- (42) جابر بن عبدالله انصارى روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر نيكى صدقه است و هرآنچه مؤمن براى خود، خانواده و افراد تحت تكفلش صرف كند، برايش صدقه ثبت مى شود و آنچه انسان با آن آبرويش را حفظ كند، برايش صدقه نوشته مى شود.

جابر پرسيد: مقصود از آنچه انسان آبرويش را حفظ مى كند، چيست؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: آنچه به شاعر و صاحب زبانى- كه از آن پرهيز مى شود- مى دهد و هر چه انسان هزينه كند، خداوند ضامن جبران آن است مگر آنچه در ساختمان يا نافرمانى خدا مصرف كند.»

358- 31572- (43) على عليه السلام مى فرمايد: «به وسيلۀ اموال، آبروها را در دژ قرار دهيد.»

359- 31573- (44) و مى فرمايد: «بهترين مال ها، مالى است كه آبرويت را حفظ كند.»

360- 31574- (45) و مى فرمايد: «مالى كه آبرويت را حفظ كند، از دست

نرفته است.»

361- 31575- (46) و مى فرمايد: «از بزرگوارى است كه انسان جان «1» دهد و آبرويش را حفظ كند و از فرومايگى است كه انسان مالش را نگه دارد و آبرويش را بريزد.»

362- 31576- (47) و مى فرمايد: «با بخشيدن اموال تان، آبروى تان را حفظ كنيد. افزايش اموال با كاهش آبرو، پستى است.»

363- 31577- (48) و مى فرمايد: «با مالت بر آبرويت بيفزا تا بزرگى يابى و ببخش تا خدمت شوى و بردبارى كن تا جلودار قرار داده شوى.»

364- 31578- (49) و مى فرمايد: «با بى ارزش نمودن مال، بر آبرو بيفزاييد.»

365- 31579- (50) در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است كه به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد: «چه كسى از مردم بيش از همه حسرت مى خورد؟

امام عليه السلام فرمود: كسى كه مال خود را در ميزان ديگرى مشاهده كند، پس خداوند او را به خاطر آن مال داخل آتش كند و وارث او را به خاطر آن، وارد بهشت نمايد!

گفته شد: اين چگونه است؟

امام عليه السلام فرمود: آن گونه كه برخى از برادران مان براى من گفتند. شخصى واپسين لحظات زندگى خود را مى گذراند كه اين برادر ما به ديدار وى رفت. شخص محتضر به وى گفت: در اين صندوق يكصد هزار [درهم يا دينار] وجود دارد كه هرگز زكات آن ها را نپرداخته ام و با آن به خويشانم نيكى نكرده ام! نظر تو درباره آن ها چيست؟ [با اين همه پول چه كنم؟]

برادر ما پرسيد: به چه انگيزه اى آن ها را جمع كرده اى؟

مرد محتضر پاسخ داد: براى [نجات] از جفاى حكومت و فخرفروشى بر عشيره و خاندان و ترس از فقر بر خانواده و

فرزندان و ترس از روزگار!

على عليه السلام فرمود: برادر ما از نزد وى خارج نشد تا اين كه روح از بدن آن مرد جدا شد!

______________________________

(1). صحيح آن «مال» است؛ چنانچه در نسخۀ مستدرك الوسائل آمده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 235

آن گاه على عليه السلام ادامه داد: ستايش ويژۀ خداوندى است كه او را از دنيا خارج كرد، در حالى كه به خاطر باطلى كه جمع كرد و حقوقى كه از آن ها جلوگيرى كرد، نكوهيده بود. او جمع كرد و انباشت و درِ آن را محكم بست.

براى به دست آوردن اين اموال، بيابان هاى خشك و بى آب و علف و درياهاى وسيع و عميق را پيمود. اى كسى كه [در اين دنيا] مانده اى! فريب نخور آن گونه كه ديروز دوستت فريب خورد. همانا در روز قيامت كسى بيش از همه حسرت مى خورد كه مالش را در ميزان ديگرى مشاهده كند و خداوند شخص ديگر را به خاطر آن مال وارد بهشت كند و صاحب مال را به خاطر آن، وارد آتش نمايد.»

366- 31580- (51) در نهج البلاغه آمده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «بزرگ ترين حسرت ها در روز قيامت، حسرت كسى است كه از راه حرام مالى به چنگ آورد و وارث او آن را در راه اطاعت خداوند مصرف كند. پس وارث به خاطر آن مال وارد بهشت شود و شخص اول به خاطر آن داخل آتش گردد.»

367- 31581- (52) در كتاب عدة الداعى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است:

«بپرهيزيد از ثروت؛ زيرا در گذشته شخصى مال و فرزندان زيادى داشت. او تنها به خود و خانواده اش پرداخت و

ثروت زيادى براى آن ها انباشت. تا اين كه روزى فرشتۀ مرگ- به صورت شخص بينوايى- درِ خانه اش را زد. خدمتكاران در را گشودند. فرشتۀ مرگ به آنان گفت: سرورتان را نزد من فراخوانيد!

خدمتكاران گفتند: آيا [انتظار دارى] سرور ما براى مثل تو بيرون آيد؟

آن گاه او را به شدت و تندى از درِ خانه راندند. سپس فرشتۀ مرگ با همان قيافه به سوى آنان بازگشت و گفت: سرورتان را به سوى من فراخوانيد و به وى بگوييد من فرشتۀ مرگ هستم!

وقتى اين سخن به گوش مرد ثروتمند رسيد، از شدت ترس نشست و به افرادش گفت: با او به نرمى و ملايمت سخن بگوييد و به او بگوييد: خداوند تو را فرخنده و مبارك گرداند! شايد به دنبال شخص ديگرى هستى!

[وقتى پيام مرد ثروتمند به فرشتۀ مرگ رسيد] پاسخ داد: نه [اين گونه نيست] آن گاه بر مرد ثروتمند وارد شد و به وى گفت: برخيز! و هر چه مى خواهى وصيت كن؛ زيرا من پيش از بيرون رفتن از اين خانه جانت را خواهم گرفت!

صداى شيون و زارى فضاى خانه را پر كرد. مرد ثروتمند دستور داد صندوق ها را گشودند و زر و سيم آن ها را بر زمين ريختند (زر و سيم آن ها را بنويسند)، سپس روى به آن اموال كرد و شروع به ناسزاگويى به آن ها نمود. او مى گفت: اى مال! خداوند تو را لعنت كند! مرا از ياد پروردگارم بردى و از كار آخرتم غافل كردى تا مرگ به سراغم آمد!

[در اين هنگام] خداوند مال را به زبان آورد و گفت: چرا به من ناسزا مى گويى! حال آن كه تو پست تر از منى. آيا در نظر مردم حقير

نبودى پس وقتى آثار مرا بر تو ديدند، تو را بالا بردند؟ آيا تو و انسان هاى شايسته بر درِ خانۀ پادشاهان و بزرگان حاضر نمى شديد و تو پيش از آنان وارد مى شدى و آن ها مؤخر مى شدند؟

آيا از دختران پادشاهان و بزرگان خواستگارى نكردى و انسان هاى صالح نيز خواستگارى مى كردند؛ ولى تو با آنان ازدواج كردى و شايستگان پاسخ منفى مى شنيدند؟ اگر مرا در راه خير و نيكى انفاق مى كردى، من از خود مقاومتى نشان نمى دادم! اگر مرا در راه خدا انفاق مى كردى، من از تو كاسته نمى شدم! پس چرا به من ناسزا- مى گويى و حال آن كه خود پست تر از منى! من و تو هر دو از خاك آفريده شده ايم. پس من مى روم (در حالى خاك پاكى هستم) و تو گناه مرا با خود مى برى! مال با صاحبش اين گونه سخن مى گويد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 237

368- 31582- (53) عثمان بن عيسى در تفسير آيۀ: اين گونه خداوند اعمال شان را حسرت بر آنان قرار داد «1»،

با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «آن شخصى است كه از خود مال باقى مى گذارد و به دليل بخل در راه اطاعت خدا انفاق نمى كند. سپس مى ميرد و آن مال را براى كسى مى گذراد كه در اطاعت يا نافرمانى خدا مصرف مى كند. پس اگر در پيروى دستور خدا مصرف كند، صاحب مال، آن را در ميزان ديگرى مشاهده مى كند و بر اندوه و حسرتش مى افزايد؛ چرا كه مال متعلق به وى بود.

او اگر در راه نافرمانى خدا صرف كند، صاحب مال او را با آن مال تقويت كرده است تا در راه نافرمانى خدا مصرف كند.

[و اين مطلب بر حسرتش مى افزايد].»

369- 31583- (54) على عليه السلام فرمود: «مال روزىِ كسى نيست كه آن را مصرف نكند.»

370- 31584- (55) حسين بن عثمان بن شريك در كتابش آورده است: «امام صادق عليه السلام پرسيد: تهيدست نزد شما كيست؟

گفته شد: كسى كه هيچ چيز ندارد!

امام عليه السلام فرمود: نه! بلكه تهيدست ثروتمندى است كه با چيزى از مالش به خدا نزديك نمى شود!»

371- 31585- (56) حسين بن مختار روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«خداوند، ثروتمند ستمگر و پيرمرد تبهكار و تهيدست نيرنگباز را دشمن دارد.

راوى پرسيد: [آيا مقصود از تهيدست] انسان كم بضاعت است؟

امام عليه السلام فرمود: نه! بلكه ثروتمندى است كه با چيزى از مالش به خدا نزديك نمى شود!»

372- 31586- (57) محمد بن احمد مى گويد: «گروهى از اهل خراسان به ديدار امام صادق عليه السلام آمدند. امام عليه السلام بدون پرسش، لب به سخن گشود و فرمود:

هر كس از راه غارت مال به دست آورد، خداوند آن مال را در مهلكه ها نابود مى كند.

آنان گفتند: فدايت گرديم! ما اين سخن را نمى فهميم!

امام عليه السلام به زبان فارسى فرمود: هر مال كه اباذر آيد، بِدَم شود.» «2»

در حديث ميسر گذشت: «هر كس حق را توصيف مى كند، با سه ويژگى شناخته مى شود ... و اگر مالدار است، بايد ملاحظه كرد مالش را كجا مصرف مى كند.» «3»

و در حديث جعفريات گذشت: « [بخشنده] كسى است كه مال را از حلال به دست آورد و در حلال مصرف كند.» «4»

و در حديث حريز گذشت: «بخشندۀ بزرگوار كسى است كه مالش را در راه حق مصرف مى كند.» «5»

______________________________

(1). بقره 2/ 167.

(2). اين حديث را

ابن شهرآشوب اين گونه نقل كرده است: «از باد آيد، بِدَم شود» (بحار الانوار 47/ 84/ 77) و با جستجويى كه در كتاب هاى لغت انجام شد، واژۀ «اباذر» جز به صورت نام براى صحابى بزرگوار پيامبر صلى الله عليه و آله در فارسى به كار نرفته است؛ از اين رو به نظر مى رسد گزارش ابن شهرآشوب صحيح باشد.

(3). ج ص ب 4 باب هاى فضيلت نماز، حديث 56.

(4). ج ص ب 43 باب هاى جهاد با نفس، حديث 63.

(5). ج ص ب 43 باب هاى جهاد با نفس، حديث 64.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 239

و در حديث ازدى گذشت: «بخشندگى اين است كه نفس انسان از طلب حرام بازايستد و هنگامى كه به حلال دست يافت، با خرسندى كامل آن را در اطاعت خدا انفاق كند.»

«1» و در حديث ابوالقاسم گذشت: « [بخشندگى] آن است كه اگر تمام دنيا مال او باشد و آن را در حقوقى [كه بر عهده دارد] انفاق كند، پيش خود اين گونه احساس كند كه هنوز حقوقى بر عهده دارد.» «2»

و بنگر ديگر احاديث آن باب را؛ زيرا با موضوع بحث تناسب دارد.

و در حديث حماد سخن لقمان به فرزندش گذشت كه فرمود: «اى فرزند عزيزم! همۀ تلخى ها را چشيدم ولى تلخ تر از فقر چيزى را نيافتم!» «3»

و در حديث وليد گذشت: «اصالت، كار است و شرافت، مال.» «4»

و در حديث عثمان گذشت: «اگر هريك از شما از راه حلال مال به دست آورد و در راه حلال هزينه كند، درهمى هزينه نمى كند مگر آن كه جايگزين مى شود.» «5»

در احاديث باب 1 و 3 و 5 از باب هاى طلب روزى، متناسب با موضوع مورد

بحث گذشت.

باب 18 مال با پنج ويژگى جمع مى شود. و حلال قوت را تأمين مى كند

373- 31587- (1) محمد بن اسماعيل بن بزيع مى گويد: «از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: ثروت انباشته نمى شود مگر با پنج ويژگى: با بخل شديد، آرزوى دراز، حرص غالب، قطع رحم و برگزيدن دنيا بر آخرت.»

(مقصود از اين حديث و نظايرش اين است كه غالبا اين گونه است؛ زيرا فرمانروايى در اختيار خداست و گنجينه هاى تمام چيزها نزد اوست به هر كه بخواهد، هر چه بخواهد، مى بخشد.)

374- 31588- (2) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب مى نويسد: «در حديث آمده است: روزى حلال تنها به اندازۀ قوت و غذا به دست مى آيد و مال حرام بسيار بسيار مى آيد.»

______________________________

(1). ج ص ب 43 باب هاى جهاد با نفس، حديث 65.

(2). ج ص ب 43 باب هاى جهاد با نفس، حديث 66.

(3). ج ص ب 60 باب هاى جهاد با نفس، حديث 61.

(4). ج ص ب 67 باب هاى جهاد با نفس، حديث 31.

(5). ج ص ب 8 باب هاى دعا، حديث 15.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 241

باب 19 استحباب ترميم معاش و اصلاح مال و حكم تباه كردن مال

375- 31589- (1) محمد بن مروان روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«در حكمت آل داود آمده است: شايسته است كه مسلمانِ خردمند جز در سه مورد مسافرت نكند:

اصلاح معيشت و توشه اندوزى براى معاد و لذتى حلال. و براى مسلمان خردمند شايسته است، زمانى را معين كند كه در آن ميان خود و خدا به اعمالش رسيدگى كند و ساعتى را براى ديدار با برادرانى قرار دهد كه با يكديگر دربارۀ آخرت گفتگو كنند و مدتى را براى لذت هاى حلالش تعيين كند؛ زيرا اين مدت، در دو زمان ديگر به وى نيرو مى دهد.»

بخش نخست اين حديث پيشتر در

حديث عمرو گذشت.

«1» 376- 31590- (2) ابوحمزه سعدى از پدرش روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام در سفارش هايش به امام مجتبى عليه السلام فرمود:

«اى فرزند عزيزم! هيچ نادارى بدتر از نادانى نيست ... مؤمن ناگزير است كه براى سه چيز مسافرت كند: سامان بخشيدن به معيشت يا گام برداشتن براى معاد يا لذتى حلال.»

377- 31591- (3) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«بكوشيد تا زمان تان چهار بخش باشد: بخشى از آن براى مناجات با خدا؛ ساعتى براى امر معاش؛ ساعتى براى انس و الفت با برادران مورد اعتماد- كسانى كه عيب هاى تان را به شما معرفى مى كنند و در باطن خيرخواه تان هستند- و ساعتى كه براى لذت بردن خلوت مى كنيد و با اين ساعت براى سه ساعت ديگر نيرو مى گيريد.»

______________________________

(1). ج ص ب 1 باب هاى آداب سفر، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 243

378- 31592- (4) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«سامان بخشيدن به وضع مالى، از ايمان است.»

379- 31593- (5) صالح بن حمزه از برخى از شيعيان روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «بر تو باد به سامان دادن به وضع مالى؛ چرا كه آن شرافت كريم و بى نيازى از فرومايگان را به دنبال دارد!»

380- 31594- (6) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «سامان بخشى به وضع مالى، از مردانگى است.»

381- 31595- (7) حارث اعور مى گويد: «امير مؤمنان عليه السلام از فرزندش امام مجتبى عليه السلام پرسيد: اى فرزندم! مردانگى چيست؟ امام مجتبى عليه السلام پاسخ داد: عفاف و سامان دهى به وضع مالى.»

382- 31596- (8) هشام بن حكم مى گويد: «امام موسى بن

جعفر عليه السلام به من فرمود: امام سجاد عليه السلام فرمود:

بهره گيرى ازمال، كامل كننده مردانگى است.»

383- 31597- (9) معاويه از امام مجتبى عليه السلام دربارۀ مردانگى پرسيد: «امام عليه السلام فرمود: بخيل بودن انسان نسبت به دينش، سامان دادن به مالش و پرداختن حقوق ديگران.»

معاويه گفت: آفرين اى ابومحمد! آفرين اى ابومحمد! پس از اين گفتگو، معاويه همواره مى گفت:

دوست داشتم يزيد كور بود و اين سخن را بر زبان مى آورد.»

384- 31598- (10) در نهج البلاغه در سفارش على عليه السلام به امام مجتبى عليه السلام آمده است: «و نگهدارى از آنچه در دست دارى، براى من محبوب تر است از طلب آنچه در اختيار ديگران است.»

385- 31599- (11) خلّاد- ابوعلى- روايت مى كند كه شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «اى جعفر! مردى ثروتى دارد؛ ولى آن را تباه مى كند و بر باد مى رود.

امام عليه السلام فرمود: از مالت نگهدارى كن؛ زيرا آن برپاى دارندۀ دينت است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 245

آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود:

و اموالتان را- كه خداوند سبب پايدارى شما قرار داد- به سبك مغزان ندهيد.»

در حديث ابوالفتوح گذشت: «خداوند سه چيز را براى شما ناپسند مى داند ... و تباه ساختن مال.»

«1» و در حديث وشاء گذشت: «خداوند تباه ساختن مال و قيل و قال را دشمن دارد.» «2»

و احاديث متعددى از باب 1 از باب هاى مسافرت بر استحباب سامان بخشى به مال دلالت مى كند و در باب 4 طلب روزى و باب آينده مطالب مناسب با موضوع بحث وجود دارد.

باب 20 استحباب ميانه روى در هزينه و اندازۀ زندگى و عدم جواز اسراف و سخت گيرى و بيان حدّ هر دو

خداوند متعال مى فرمايد:

در راه خدا انفاق كنيد و با دستان تان خود را به هلاكت نيفكنيد و

نيكى كنيد، همانا خداوند نيكوكاران را دوست دارد «3».

از تو مى پرسند: چه چيز را انفاق كنند؟ بگو: مازاد [بر نياز] را «4».

و آنان را بهره مند سازيد، توانگر به اندازۀ قدرتش و تنگدست در حدّ توانش «5».

از آنان امتى ميانه روست و بسيارى از آنان زشت عمل مى كنند «6».

از ميوۀ آن- هنگامى كه ثمر داد- بخوريد و در روز برداشت حقوق آن را بپردازيد و زياده روى نكنيد، كه البته خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد «7».

اى فرزندان آدم! زيورهاى تان را در هر مسجدى برگيريد و بخوريد و بياشاميد و زياده روى نكنيد، كه البته خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد «8».

______________________________

(1). ج ص ب 36 باب هاى حقوق مالى، حديث 34.

(2). ج ص ب 36 باب هاى حقوق مالى، حديث 36.

(3). بقره 2/ 195.

(4). بقره 2/ 219.

(5). بقره 2/ 236.

(6). مائده 5/ 66.

(7). انعام 6/ 141.

(8). اعراف 7/ 31.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 247

و حق خويشان و بينوا و در راه مانده را بپرداز و از هدر دادن به شدت بپرهيز. به يقين به هدر دهندگان برادر و همسان شيطان هستند و شيطان به پروردگارش بسيار ناسپاس است «1».

اگر شما گنجينه هاى رحمت پروردگار مرا در اختيار داشتيد، در آن هنگام نيز از بيم تمام شدن بخل مى ورزيديد و انسان همواره بخيل است «2».

[بندگان خداى رحمان] ... و كسانى هستند، كه هر گاه انفاق كنند، زياده روى و سخت گيرى نمى كنند و ميان اين دو روش ميانه رو هستند «3».

386- 31600- (1) عبداللّٰه بن سنان روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيۀ: و دستت را به گردنت زنجير نكن، دستش را بست و فرمود: « [مقصود] اين گونه است. و در توضيح: و

آن را به طور كامل نگشا، كف دستش را گشود و فرمود: [مقصود] اين گونه است.»

387- 31601- (2) ابوالقاسم كوفى در كتاب اخلاق از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «مؤمن ادبى را از خدا فرا مى گيرد؛ هنگامى كه [روزى را] بر وى توسعه دهد، ميانه روى و هنگامى كه بر او سخت گيرد، [به آن] بسنده مى كند.»

388- 31602- (3) داود بن سرحان مى گويد: «مشاهده كردم امام صادق عليه السلام با دست، خرما وزن مى كرد. به وى گفتم: فدايت گردم! اى كاش دستور مى داديد يكى از فرزندان يا يكى از خدمتكارانت اين كار را انجام مى داد.

امام عليه السلام پاسخ داد: اى داود! كار شخص مسلمان سامان نمى يابد مگر به سه چيز: فهم عميق دين، بردبارى بر بلا و اندازۀ در معيشت.»

ربعى بن عبداللّٰه با واسطه شخصى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«كمال- همه كمال- فهم عميق و دقيق دين است ...» ادامۀ اين حديث، نظير حديث پيشين است. اين حديث با سندهاى گوناگون روايت شده است.

389- 31603- (4) ربعى با واسطه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«كمال- تمام كمال- در سه چيز است ...» و در ميان آن سه چيز، اندازۀ در معيشت را بر شمرد.

390- 31604- (5) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«كمال- همۀ كمالات- فهم عميق دين، بردبارى در بلا و اندازۀ در معيشت است.»

______________________________

(1). اسراء 17/ 26- 27.

(2). اسراء 17/ 100.

(3). فرقان 25/ 67.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 249

391- 31605- (6) سدير از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«از نشانه هاى مؤمن

سه چيز است: اندازه گيرى نيكو در زندگى، بردبارى بر بلا و فهم عميق دين.

و فرمود: كسى كه در زندگى اندازه گيرى و برنامه ريزى نمى كند، در او خيرى نيست. نه دنيايش را اصلاح مى كند و نه آخرتش را.»

392- 31606- (7) ذريح محاربى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه خداوند خير و نيكى اهل خانه اى را بخواهد به آنان ميانه روى و مدارا در امر معيشت عنايت مى كند.»

393- 31607- (8) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر گاه خداوند خير اهل بيتى را بخواهد، به آنان فهم عميق در دين، ميانه روى در معيشت و زندگى و اعتدال در كارها عنايت مى كند و كودكان به بزرگان احترام مى گزارند و هر گاه غير آن را براى آن ها بخواهد، بيهوده رهاى شان مى كند.»

در كتاب دعائم از پيامبر اكرم عليه السلام تا جملۀ: «اعتدال در كارها عنايت مى كند»، گزارش شده است.

394- 31608- (9) حماد بن عيسى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«لقمان به فرزندش گفت: ... ميانه رو باش و بسيار بخيل نباش و در بخشش اسراف نكن.»

395- 31609- (10) امام صادق عليه السلام به عيسى بن موسى فرمود:

«اى عيسى! اموال متعلق به خداست كه آن را نزد انسان ها به امانت سپرده و به آنان دستور داده با ميانه روى بخورند، بنوشند، بپوشند، ازدواج كنند و بر رهوار سوار شوند. و افزون بر آن را به مؤمنان تنگدست انفاق كنند. پس هر كس گام از اين فراتر نهد، خوردن، نوشيدن، پوشيدن، ازدواج و مركبش حرام خواهد بود.»

396- 31610- (11) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«ميانه روى،

اندك را رشد مى دهد.»

397- 31611- (12) و فرمود: «ميانه روى، اندك را به بار مى نشاند.»

398- 31612- (13) و فرمود: «هر كس با ميانه روى همنشين شود، بى نيازى همواره همنشينش خواهد بود و ميانه روى نيازها و كمبودهايش را برطرف مى كند.»

399- 31613- (14) امام صادق عليه السلام به عبيد فرمود:

«اى عبيد! اسراف فقر به دنبال دارد و ميانه روى بى نيازى برجاى مى گذارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 251

400- 31614- (15) على عليه السلام فرمود: «ميانه روى، نيمى از هزينه است.»

401- 31615- (16) و فرمود: «هر كس ميانه روى كند، هلاك نمى شود.»

402- 31616- (17) و فرمود: «در ميانه روى تلف نيست.»

403- 31617- (18) و فرمود: «هر كس ميانه روى، كند هزينه هايش كاهش مى يابد.»

404- 31618- (19) و فرمود: «هر كس در حال بى نيازى و فقر ميانه روى پيشه كند، براى بلاهاى روزگار آماده شده است.»

405- 31619- (20) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«و براى خود و خانواده ات در حدّ اعتدال هزينه كن؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: از تو مى پرسند: چه چيز انفاق كنند؟ بگو: ميانه روى، و «عفو» به معناى ميانه روى است و خداوند تعالى مى فرمايد: [بندگان رحمان] ... و كسانى هستند كه هر گاه انفاق كنند، اسراف نمى كنند و سخت نمى گيرند و ميان اين دو روش ميانه رو هستند.»

406- 31620- (21) امام صادق عليه السلام «1» فرمود: «براى ميانه رو تضمين كرده ام كه نيازمند نگردد.»

407- 31621- (22) ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«هيچ هزينه اى نزد خداوند محبوب تر از هزينۀ ميانه نيست و خداوند با اسراف دشمن است مگر در حج و عمره. پس خداوند مؤمنى

را رحمت كند كه از راه پاك و حلال به دست آورد و با اعتدال مصرف كند و مازاد را پيش فرستد.» «2»

408- 31622- (23) على عليه السلام فرمود: «عقل اين است كه ميانه روى پيشه كنى و اسراف نكنى و [هر گاه] وعده دهى، با آن مخالفت نكنى و هر گاه خشمگين شدى، بردبارى نمايى.»

409- 31623- (24) و فرمود: «از مردانگى اين است كه ميانه روى كنى و اسراف را رها نمايى و [هر گاه] وعده دهى، مخالفت نكنى!»

410- 31624- (25) و فرمود: «هركس به خوبى ميانه روى نكند، زياده روى او را از پاى درمى آورد.»

411- 31625- (26) امام سجاد عليه السلام فرمود: «همانا كسى مالش را در راه حق مصرف مى كند و با اين حال اسراف كننده است.»

در كتاب الوافى در توضيح حديث مى فرمايد: «يعنى در انفاق در راه حق از مقدار ضرورت مى گذرد.»

412- 31626- (27) على بن جذاعه در تفسير آيۀ: و به شدت از ولخرجى بپرهيز، روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«از خدا بترس و اسراف و سخت گيرى نكن و ميان اين دو، راه ميانه را در پيش گير. همانا ولخرجى از اسراف است و خداوند مى فرمايد: به شدت از ولخرجى بپرهيز. البته خداوند كسى را به دليل ميانه روى عذاب نمى كند.»

413- 31627- (28) بريد بن معاويه از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه امام سجاد عليه السلام فرمود:

«انسان بايد در حد ميانه و به مقدار نياز هزينه كند و بخشى از مازاد مالش را براى آخرتش پيش فرستد، زيرا اين روش نعمت را پايدارتر مى كند و به افزايش نعمت از جانب خدا نزديك تر است و براى تندرستى

و دورى از بلا سودمندتر است.»

______________________________

(1). در حديث «العالم» آمده است و مرحوم مجلسى اول آن را بر امام صادق منطبق كرده است. روضة المتقين 6/ 452.

(2). مرحوم مجلسى اول، حديث را بر اساس: «وانفق قصداً» شرح كرده است؛ روضة المتقين 6/ 452 و بر همين اساس ترجمه شد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 253

414- 31628- (29) داود رقى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«ميانه روى، كارى است كه خداوند آن را دوست دارد و اسراف، كارى است كه خداوند دشمن دارد، حتى [مثل] دور انداختن هستۀ خرما؛ چرا كه به درد چيزى مى خورد و حتى [مثل] ريختن ته ماندۀ آبى كه نوشيده اى!»

415- 31629- (30) مدرك بن ابى هزهاز روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«من ضمانت كرده ام كه شخص ميانه رو فقير نشود.»

416- 31630- (31) ابوحمزه از امام سجاد عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«سه چيز نجات بخش است ... و ميانه روى در بى نيازى و تنگدستى.»

417- 31631- (32) على بن محمد با واسطه روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«ميانه روى، فزايندۀ مال و اسراف، برباددهندۀ آن است.»

418- 31632- (33) حماد بن واقد قصاب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اگر شخصى همۀ اموالش را در راهى از راه هاى خدا انفاق كند، نيكو نيست و موفق نگرديده است. آيا خداوند تعالى نمى فرمايد: و با دستان تان خود را به هلاكت نيفكنيد و نيكى كنيد، كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد مقصود [از نيكوكاران] ميانه روها هستند.»

419- 31633- (34) موسى بن بكر از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود:

«مدارا

و ميانه روى نيمى از زندگى است و هرگز انسان با ميانه روى فقير نگشت.»

نظير اين حديث در باب 4 از باب هاى معاشرت، حديث 3 گذشت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 255

420- 31634- (35) موسى بن بكر روايت مى كند كه امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود:

«هرگز انسان با ميانه روى نيازمند نگرديد!»

421- 31635- (36) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس اسراف و تبذير كند، خداوند او را نيازمند مى كند.»

و فرمود: «هرگز ميانه رو، فقير نشد.»

422- 31636- (37) ابن ابى عمير با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «در آيۀ: از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند، بگو عفو. مقصود از «عفو»، ميانه روى است.»

423- 31637- (38) عبدالرحمن از امام صادق عليه السلام دربارۀ تفسير اين آيه پرسيد: «از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند؛ بگو ميانه روى. امام عليه السلام در پاسخ، اين آيه را تلاوت فرمود: و كسانى هستند كه هر گاه انفاق كنند، اسراف و سخت گيرى نمى كنند و ميان اين دو روش معتدل هستند. آن گاه افزود:

اين آيه پس از آن آيه است و [مقصود] حدّ وسط است.»

424- 31638- (39) يوسف از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام روايت كرده كه «عفو» را به مقدار نياز تفسير كرده اند.

425- 31639- (40) در روايت ابوبصير، «عفو» به ميانه روى تفسير شده است.

426- 31640- (41) رفاعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:

«هرگاه خداوند- تبارك و تعالى- بر شما بخشيد، پس شما [نيز] ببخشيد و هر گاه از شما بازداشت، امساك كنيد و در بخشش با خداوند به رقابت نپردازيد؛ چرا كه او بخشنده تر است.»

«1» 427- 31641-

(42) ابن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس در معيشت ميانه روى كند، خداوند به او روزى مى دهد و هر كس زياده روى كند، خداوند محرومش مى كند.»

428- 31642- (43) عبدالله بن ابان مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ نفقۀ خانواده پرسيدم.

امام عليه السلام فرمود:

مابين دو امر ناپسند؛ اسراف و سخت گيرى.»

429- 31643- (44) عياشى مى گويد: «دربارۀ نفقۀ خانواده ام، از امام رضا عليه السلام درخواست اجازه كردم.

امام عليه السلام فرمود: بين دو امر ناپسند!

______________________________

(1). مرحوم فيض در توضيح حديث مى فرمايد: «و [نخواهيد] با زحمت خداوند را به بخشندگى وادار كنيد؛ چرا كه او به شما و آنچه به صلاح شماست، آگاهتر است؛ پس منع او از شما بخششى از خداست فوق ديگر بخشش ها.» الوافى 10/ 499.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 257

عياشى گفت: فدايت گردم! نه، به خدا سوگند! دو چيز ناپسند را نمى شناسم!

امام عليه السلام فرمود: آرى، خداوند تو را رحمت كند. آيا نمى دانى خداوند اسراف را ناپسند شمرده و سخت گيرى را ناپسند دانسته و فرموده:

[بندگان رحمان] ... و كسانى هستند، كه هر گاه انفاق مى كنند، زياده روى و سخت گيرى نمى كنند و ميان اين دو روش ميانه رو هستند.»

430- 31645- (45) ابن ابى يعفور و يوسف بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود: «همانا اسراف از بركت مى كاهد.»

431- 31646- (46) محمد بن سنان روايت مى كند كه: «امام موسى بن جعفر عليهما السلام در تفسير آيۀ: و ميان اين دو روش ميانه رو هستند، فرمود: قوام يعنى متعارف و شناخته شده. و در تفسير آيۀ:

توانگر به اندازۀ توانش و

تنگدست در حدّ قدرتش، كالايى در حدّ متعارف و اين بر نيكوكاران ثابت و لازم است.

امام فرمود: به اندازۀ خانواده اش و هزينۀ آنان؛ آن مقدارى كه مصلحت او و خانواده اش در آن است.

خداوند كسى را مكلف نمى كند مگر به اندازه اى كه به وى بخشيده.»

432- 31647- (47) عمار بن ابى عاصم روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«چهار گروه دعاى شان مستجاب نمى شود: يكى از آن ها كسى است كه مالى دارد و آن را تباه مى كند، آن گاه مى گويد: پرودگارا! به من روزى بده!

خداوند مى فرمايد: آيا دستور ميانه روى به تو ندادم!»

433- 31648- (48) على عليه السلام فرمود: «هدر دادن مال، عين نيازمندى است.»

434- 31649- (49) و فرمود: «هر گاه خداوند خير و خوبى بنده اى را بخواهد، ميانه روى و تدبير نيكو را به او الهام مى كند و از تدبير بد و اسراف، او را دور مى دارد.»

435- 31650- (50) و فرمود: «خود را به بى نيازى از مردم بياراييد و از اسراف و به هدر دادن دورى كنيد.»

436- 31651- (51) و فرمود: «زياده روى را واگذار! زيرا بخشش اسراف كننده ستايش نمى شود و فقرش مورد ترحم قرار نمى گيرد.»

437- 31652- (52) و فرمود: «اسراف، سبب فقر است.»

438- 31653- (53) و فرمود: «از برترين شرافت، خوددارى از هدر دادن و اسراف است.»

439- 31654- (54) و فرمود: «بيچاره اسراف كننده! چه دور است از اصلاح نفس خويش و جبران كارهايش.»

440- 31655- (55) در كتاب العوالى آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «نه خوددارى [از انفاق] و نه اسراف، نه بخل و نه به اتلاف.»

441- 31656- (56) در كتاب اعلام

الدين آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «برترين مردم بنده اى است كه از دنيا به اندازۀ نياز برگيرد و با عفاف همراه گردد و براى مسافرت توشه برگيرد و آمادۀ حركت شود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 259

442- 31657- (57) و نيز در همان كتاب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«و بپرهيزيد از پرخورى؛ چرا كه پرخورى با سخت كردن دل، قلب را مسموم، عضوها را در اطاعت خدا كُند و بى حال و اميال را از شنيدن پند و اندرز كر مى كند. و بپرهيزيد از نگاه هاى غير ضرور؛ زيرا تمايلات را پراكنده مى كند و غفلت و بى خبرى مى زايد. و بپرهيزيد از اين كه طمع را شعار دل هاى تان قرار دهيد؛ زيرا قلب را به حرص و آز شديد در هم مى آميزد و با مُهر دوستى دنيا قلب را مُهر مى زند، و دوستى دنيا كليد هر پليدى و سرچشمۀ هر گناه و سبب نابودى هر نيكى است.»

443- 31658- (58) عبدالله بن سنان در تفسير آيۀ:

[و بندگان رحمان] ... و كسانى هستند كه هر گاه انفاق مى كنند، زياده روى و سخت گيرى نمى كنند و ميان اين دو روش ميانه رو هستند، دستش را گشود و انگشتانش را از يكديگر باز و اندكى خم كرد و در تفسير اين سخن خداوند: و دستت را به طور كامل نگشا، دستش را گشود و گفت: «اين گونه [مقصود است] و گفت: قوام، آن چيزى است كه از ميان انگشتان فرو مى ريزد و در كف دست مقدارى از آن باقى مى ماند.»

444- 31659- (59) عبدالملك بن عمرو احول مى گويد: «امام صادق عليه السلام اين

آيه را تلاوت فرمود:

[بندگان خداى رحمان] ... و كسانى هستند كه هر گاه انفاق مى كنند، زياده روى و سخت گيرى نمى كنند و ميان اين دو ميانه رو هستند.

آن گاه مشتى سنگ ريزه برداشت و آن ها را با دستش گرفت و فرمود: اين تنگ گرفتن است كه خداوند در قرآن فرموده. سپس مشت ديگرى سنگ ريزه برداشت و با دستش همۀ آن ها را رها كرد و فرمود: اين اسراف است. سپس مشت ديگرى سنگ ريزه برداشت و مقدارى از آن ها را رها كرد و مقدارى را نگه داشت و فرمود: اين ميانه روى است.»

445- 31661- (60) در آيۀ: و دستت را به گردنت زنجير نكن و آن را به طور كامل نگشا، كه در اين صورت نكوهيده و محسور مى مانى.

عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «آن حضرت «احسار» را نيازمندى تفسير نموده است.»

446- 31662- (61) محمد بن يزيد از امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم عليه السلام روايت مى كند كه آن: «حضرت «احسار» را در آيۀ فوق به تنگ گرفتن تفسير كرده است.»

«1» 447- 31663- (62) هشام بن مثنى مى گويد: «مردى از امام صادق عليه السلام دربارۀ اين آيه سؤال كرد: و در روز برداشت، حق آن را بپردازيد و زياده روى نكنيد؛ چرا كه خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد.

امام عليه السلام يكى از انصار را نام برد و فرمود: فلانى كشاورزى داشت و هر گاه محصولش را برداشت مى كرد، همۀ آن را صدقه مى داد و خود و خانواده اش دست خالى مى ماندند. پس خداوند اين روش را اسراف قرار داد.»

______________________________

(1). بنا بر اين معناى «محسوراً» در آيه، در فشار قرار داده شده مى شود؛ كه

با تفسيرى كه حديث پيشين ارايه داد، تطابق كامل دارد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 261

448- 31664- (63) ابوبصير روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«چه بسا تهيدستى اسرافكارتر از توانگر است؛ زيرا توانگر از آنچه به وى عنايت شده انفاق مى كند و تهيدست از غير آنچه به وى بخشيده شده» «1».

449- 31665- (64) حسين بن عثمان بن شريك با واسطه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «چه بسا تهيدستى اسرافكارتر از توانگرى است؛ زيرا توانگر از آنچه خداوند به وى بخشيده انفاق مى كند و تهيدست از آنچه در اختيارش نيست.»

450- 31666- (65) در كتاب العوالى آمده است: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

در اسراف هيچ خيرى نيست و در خير، هيچ اسرافى نيست.»

451- 31667- (66) بشر بن مروان مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتيم. امام عليه السلام دستور داد مقدارى خرما آوردند.

يكى از حاضران پس از خوردن خرما، خواست هسته اش را به كنارى پرتاب كند، ناگهان امام عليه السلام دستش را گرفت و فرمود:

چنين نكن؛ زيرا اين كار هدر دادن است و البته خداوند فساد و تباهى را دوست ندارد.»

452- 31668- (67) عبدالرحمان بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ اين سخن خداوند سؤال كردم: و به شدت از زياده روى و هدردادن بپرهيز! امام عليه السلام فرمود: هر كس چيزى را در غير پيروى خدا مصرف كند، او هدردهنده و مسرف است و هر كس در راه خير انفاق كند، او ميانه روست.»

453- 31669- (68) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ اين سخن خداوند سؤال كردم: و به شدت از زياده روى

و هدر دادن بپرهيز! امام عليه السلام فرمود:

شخصى دارايى اش را مى بخشد و اين كار، او را دست خالى باقى مى گذارد.

ابوبصير گفت: پس اسراف در حلال نيز هست؟ امام عليه السلام فرمود: آرى!»

454- 31670- (69) ابواسحاق باواسطه از امام سجاد عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان فرمود: «اسراف كننده سه نشانه دارد: غذايى بالاتر از شأنش مى خورد، لباسى بالاتر از موقعيتش مى پوشد و آنچه به وى تعلق ندارد، مى خرد.»

حماد بن عيسى از امام صادق عليه السلام نظير اين حديث را- با اختلاف در ترتيب- در سفارش هاى لقمان به فرزندش آورده است.

455- 31671- (70) در كتاب دعائم الاسلام در تفسير اين سخن خداوند: و به شدت از هدردادن و زياده روى بپرهيز! از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «در پيروى خدا هدر دادن نيست.»

456- 31672- (71) در كتاب غرر الحكم و درر الكلم آمده است كه على عليه السلام فرمود:

«اسراف در هر چيز نكوهيده است مگر در كارهاى نيك.»

______________________________

(1). شايد مقصود از حديث اين باشد كه توانگر به دليل پرداخت نفقۀ خانوده اش، اختيار ساير اموالش را دارد ولى تهيدست به دليل عدم پرداخت نفقۀ خانواده اش، اختيار اموالش را ندارد و هر چه انفاق كند از اموال ديگران است- م.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 263

457- 31673- (72) و فرمود: «بدانيد، كه بخشش اين مال در ناحق هدردادن و اسراف است.»

458- 31674- (73) و فرمود: «نيازمندترين مردم كسى است كه در حال توانگرى و وسعت مال بر خود سخت گيرد و براى ديگران باقى گذارد.»

459- 31675- (74) و فرمود: «اسراف در هر چيز نكوهيده است، مگر در كارهاى نيك و نهايت

تلاش در پيروى خدا.»

460- 31676- (75) و فرمود: «هر چه از ميانه روى بگذرد، اسراف است.»

461- 31677- (76) و فرمود: «بيش از نياز، اسراف است.»

462- 31678- (77) در كتاب عدة الداعى آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس به هدر دهد، خداوند او را نيازمند مى كند.»

463- 31679- (78) در كتاب مكارم الاخلاق آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«اگر كسى هزار درهم براى غذايى بپردازد و يك مؤمن از آن بخورد، اسراف به شمار نمى آيد.»

464- 31680- (79) روايت شده: «اگر غذايى يكصد هزار درهم تمام شود و سپس يك نفر مؤمن از آن بخورد، اسراف به شمار نمى آيد.»

465- 31681- (80) امام حسن عليه السلام فرمود: «اگر همۀ دنيا به صورت يك لقمه شود و سپس براى كسى كه با اخلاص خداوند را مى پرستد، بخورانم، خود را دربارۀ او مقصر مى دانم و اگر همه چيز را از كافر بازدارم تا از گرسنگى و تشنگى در آستانۀ مرگ قرار گيرد و در اين حال جرعه آبى به وى بنوشانم، خود را اسرافكار به شمار مى آورم.»

466- 31682- (81) از على عليه السلام روايت شده كه فرمود: «اندازه گيرى و برنامه ريزى نيمى از زندگى و اندوه نيمى از پيرى است. شخص ميانه رو نيازمند نمى شود.»

467- 31683- (82) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«ميانه روى نيمى از زندگى است و شخص ميانه رو نيازمند نمى شود.»

در حديث سماعه گذشت: «هر كس- بدون اسراف- غله اش براى خوراك، پوشاك و ساير نيازهاى خود و خانواده اش كافى نباشد، البته زكات برايش حلال است.»

«1» در حديث عامر گذشت: «...

آن گاه امام عليه السلام دستور داد كيسه اى از درهم آوردند. دستش را داخل آن كرد و مشتى درهم به او داد و فرمود: از خدا بترس و اسراف و سخت گيرى نكن و ميان اين دو روش ميانه رو باش. همانا ولخرجى و به هدر دادن از اسراف است. خداوند متعال مى فرمايد: به شدت از زياده روى و به هدر دادن بپرهيز. «2»

______________________________

(1). ب 3 مستحقان زكات، حديث 6.

(2). ب 1 حقوق مستحب مالى، حديث 13.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 265

در احاديث متعددى از باب 42 راندن درخواست كمك كننده متناسب با مطالب مورد بحث گذشت.

در حديث زراره گذشت: «اندازه گيرى و برنامه ريزى، نيمى از زندگى است و شخص ميانه رو هرگز فقير نمى شود!» «1»

و در احاديث باب 10 فضايل حج، مناسب با موضوع بحث گذشت.

در حديث ابن ابى يعفور گذشت: «هيچ هزينه اى از هزينۀ ميانه و متعادل، نزد خداوند محبوب تر نيست و او اسراف را دشمن دارد مگر در حج و عمره.» «2»

در حديث اسحاق گذشت: «اگر هر يك از شما- هنگام سود بردن- بخشى از آن را كنار بگذارد و بگويد اين براى حج و هنگامى كه چنين كرد و زمان حج فرارسيد و هزينۀ سفرش آماده گرديد و خدا خواست، پس خارج مى شود.» «3»

در حديث ابومخنف گذشت: «هر كس در ميان شما مالى دارد، پس بپرهيزد از فساد و تباهى؛ زيرا بخشيدن آن در راه ناحق اسراف و هدردادن است.» «4»

در حديث ابوخالد گذشت: «گناهانى كه پرده را بر مى دارد، گرفتن وام بدون تصميم پرداخت و هدر دادن مال در راه باطل است.» «5»

در حديث اسحاق گذشت: «مؤمن، كم هزينه و برنامه ريزِ خوبى براى زندگى است.» «6»

در حديث

زهرى گذشت: «محبوب ترين چيزها نزد خداوند سه چيز است: ميانه روى در حال توانگرى ....» «7»

و بنگر باب 33 از باب هاى دعا؛ چرا كه در آن باب متناسب با اين بحث مطالبى وجود دارد.

و در حديث ابن حفص گذشت: «اندازه گيرى و برنامه ريزى نيكو در زندگى از مردانگى است.» «8»

و در حديث فضل گذشت: «هركس اندازه گيرى و برنامه ريزى ندارد، مال ندارد.» «9»

______________________________

(1). ب 7 فضايل حج، حديث 28.

(2). ب 10 فضايل حج، حديث 7.

(3). ب 13 فضايل حج، حديث 1.

(4). ب 68 جهاد با نفس دشمن، حديث 2.

(5). ب 12 جهاد با نفس، حديث 27.

(6). ب 64 جهاد با نفس، حديث 44.

(7). ب 11 امر به معروف، حديث 11.

(8). ب 36 مسافرت، حديث 7.

(9). ب 8 پوشاك، حديث 11.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 267

و بنگر ساير احاديث باب 8 و باب 20 از باب هاى پوشاك و باب 18 از باب هاى حيوانات را كه با موضوع بحث تناسب دارد؛ به ويژه حديث ابان كه در آن آمده است: «ولى مال متعلق به خداست، كه نزد اشخاص به امانت مى گذارد و به آنان اجازه مى دهد در حدّ متوسط بخورند، بياشامند، بپوشند، ازدواج كنند و مركب سوار شوند ....»

«1» و در حديث مسعده از امام صادق عليه السلام گذشت: «... آنان را از اسراف و سخت گيرى بازداشت بلكه حد متوسط ميان اين دو [را به آنان دستور داد]، نه اين كه همۀ اموالش را ببخشد و آن گاه دعا كند كه خداوند به او روزى دهد؛ كه دعايش مستجاب نمى شود ... و كسى كه خداوند مال بسيارى به او ارزانى كرده، پس آن ها را مصرف كند و آن گاه به درگاه

خداوند روى آورد و دعا كند كه پروردگارا به من روزى بده! پس خداوند مى فرمايد: «آيا روزى گسترده به تو ندادم، پس چرا ميانه روى نكردى، آن گونه كه به تو دستور دادم؟» «2»

در باب آينده، مطالب مناسب با اين بحث خواهد آمد.

و در حديث معتب خواهد آمد: «اى معتب! نيمى از غذاى خانوادۀ مرا از جو و نيم ديگر از گندم قرار بده. البته خداوند تعالى مى داند كه من مى توانم به خانواده ام از گندم مرغوب غذا دهم ولى دوست دارم خداوند مشاهده كند كه من در زندگى به خوبى اندازه گيرى و برنامه ريزى مى كنم.» «3»

و در حديث علوان خواهد آمد: «اندازه گيرى و برنامه ريزى، نيمى از زندگى است.» «4»

باب 21 در آنچه بدن را اصلاح مى كند، اسراف نيست

468- 31684- (1) اسحاق بن عبد العزيز از برخى شيعيان روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «ما در راه مكه بوديم كه تصميم به احرام گرفتيم. پس داروى حمام استفاده كرديم، ولى از نخاله هاى آرد چيزى همراه نداشتيم، تا پس از استفاده از نوره، به بدن مان بماليم، از اين رو ناچار آرد به بدن مان ماليديم.

راوى مى گويد: از اين سخن امام عليه السلام حالتى به من دست داد كه خداوند به آن آگاه است. امام عليه السلام [با مشاهدۀ اين حالت در من] پرسيد: آيا از اسراف بيمناكى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: در آنچه كه بدن را اصلاح مى كند، اسراف نيست. چه بسا من دستور مى دهم آرد الك شده را با روغن زيتون مخلوط كنند و آن را به بدنم مى مالم. همانا اسراف در چيزى است كه

______________________________

(1). ب 18 حيوانات، حديث 4.

(2). 22/ ب 17 طلب روزى، حديث 14 (31543).

(3). 23/ ب 48 مستحبات تجارت، حديث 6.

(4).

ب 9 ازدواج، حديث 30.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 269

مال را تباه كند و به بدن زيان برساند.

راوى پرسيد: سخت گيرى چيست؟

امام عليه السلام فرمود: خوردن نان و نمك، در حالى كه قدرت بر چيز ديگر دارى!

راوى گفت: پس ميانه روى چسيت؟

امام عليه السلام فرمود: [خوردن] نان و گوشت و شير و سركه و روغن؛ يكبار اين و يكبار آن.»

در حديث اسحاق بن عبدالعزيز از نظير اين حديث تا جملۀ «به بدن زيان برساند»، پيشتر گذشت.

«1» و ساير احاديث باب 25 از باب هاى آداب حمام و باب 4 از باب هاى عطر را بنگر.

باب 22 ثواب كسى كه ميوه و مانند آن را ببيند و قادر بر خريد آن نباشد و صبر كند

469- 31685- (1) محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى با واسطه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام به برخى يارانش فرمود: «آيا وارد بازار نمى شوى؟ آيا مشاهده نمى كنى ميوه و ديگر چيزهاى مورد علاقه ات فروخته مى شود؟ [و تو قدرت بر خريد آن ها ندارى]؟

راوى گفت: آرى، به خدا سوگند!

امام عليه السلام فرمود: آگاه باش آنچه مى بينى و توان خريدش را ندارى و بر آن بردبارى مى كنى، در برابر آن برايت حسنه اى است.»

470- 31686- (2) روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى دربارۀ ويژگى برادرانش كه پس از وى خواهند آمد، فرمود:

«اى ابوذر! اگر يكى از آنان به يكى از لذت هاى دنيا تمايل پيدا كند آن گاه خويشتن دارى كند و آن را نجويد، پاداش وى در برابر تذكر خانواده اش و اندوه و آه وى اين است كه در مقابل هر نَفَس دو هزار هزار [/ دو ميليون] حسنه خداوند به وى پاداش مى دهد و دو هزار هزار [/ دو ميليون] گناه از وى مى زدايد و دو

هزار هزار [/ دو ميليون] درجه اش [مقامش] را بالا مى برد ...»

______________________________

(1). ب 25 آداب حمام، حديث 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 271

باب 23 استحباب انتخاب تجارت از اسباب رزق، با رعايت واجبات واين كه نه دهم رزق در تجارت است. و ترك تجارت مكروه است. و خريد مستحب است اگر چه گران باشد. و اين كه تاجر ترسو، محروم و تاجر جسور، مرزوق است

خداوند متعال مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورديد، هر گاه تا سررسيد معين به يكديگر وام داديد، پس آن را بنويسيد ... مگر آن كه داد و ستدى نقدى باشد كه ميان خود دست به دست مى كنيد ...

«1». اى كسانى كه ايمان آورديد، در اموال تان بيهوده و ناروا تصرف نكنيد مگر آن كه بر اساس تجارتى با رضايت شما باشد «2».

بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندان تان و اموالى كه گرد آورده ايد و تجارتى كه از بى رونقى آن بيمناكيد و مسكن هاى مورد پسندتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راه او نزد شما دوستدارتر است، پس منتظر باشيد تا دستور خدا فرارسد و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمى كند «3».

مردانى كه هيچ تجارت و سوداگرى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زكات به خود مشغول نمى كند. از روزى بيمناكند كه در آن دل ها و چشم ها زير و رو مى شود «4».

و هنگامى كه تجارت يا سرگرمى را ديدند به سوى آن شتافتند و تو را ايستاده رها كردند. بگو:

آنچه نزد خداست، بهتر از سرگرمى و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است «5».

471- 31687- (1) معلى بن خنيس مى گويد: «امام صادق عليه السلام مرا مشاهده كرد كه دير به بازار مى روم. امام فرمود:

«بامداد به سوى سربلندى ات بشتاب.»

472- 31688- (2) هشام بن احمر مى گويد: «امام موسى بن جعفر عليه السلام به مصادف فرمود: بامداد به سوى سربلندى ات بشتاب.» مقصود امام عليه السلام بازار است.

473- 31689- (3)

على بن عقبه مى گويد: «امام صادق عليه السلام به يكى از دوستدارانش فرمود: اى بندۀ خدا! سربلندى ات را حفظ كن.

وى پرسيد: سربلندى من در چيست؟

امام عليه السلام فرمود: بامداد به بازار رفتن و نفس خود را بزرگ داشتن!»

و نيز به يكى ديگر از دوستدارانش فرمود: «چه شده است كه بامداد رفتن به سوى سربلندى ات را رها كرده اى؟

وى پاسخ داد: مى خواهم در تشييع جنازه اى شركت كنم!

امام عليه السلام فرمود: پس رفتن به سوى سربلندى ات را بعدازظهر رها نكن!»

______________________________

(1). بقره 2/ 282.

(2). نساء 4/ 29.

(3). توبه 9/ 24.

(4). نور 24/ 37.

(5). جمعه 62/ 11.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 273

474- 31690- (4) روح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«نُه دهم روزى در تجارت است.»

475- 31691- (5) زيد بن على از پدرش امام سجاد عليه السلام از پدرش امام حسين عليه السلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حديث پيشين را با اضافۀ اين جمله روايت كرده است: «و بقيۀ آن در گوسفنددارى است.»

476- 31692- (6) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «روزى، ده بخش است؛ نُه تاى آن در تجارت است (و يكى در غير آن).»

477- 31693- (7) عبدالمؤمن انصارى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بركت ده بخش است؛ نُه دهم آن در تجارت و يك دهم ديگر در پوست هاست.»

«1» 478- 31694- (8) فضل بن ابى قرّه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: «گروهى از مسلمانان غير عرب خدمت على عليه السلام آمدند و

گفتند: «ما از اين اعراب نزد شما شكايت مى كنيم. همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله بخشش ها را ميان ما و آن ها به طور مساوى تقسيم مى كرده و سلمان و بلال و صهيب را به ازدواج درآورد ولى اين ها دربارۀ ما از اين كار خوددارى مى كنند و مى گويند ما چنين نمى كنيم.

على عليه السلام به سوى اعراب رفت و دربارۀ مسلمانان غير عرب با آن ها سخن گفت ولى عرب ها فرياد برآوردند: اى ابوالحسن عليه السلام، ما از اين كار خوددارى مى كنيم! ما از اين كار خوددارى مى كنيم!

على عليه السلام [از ميان آنان] بيرون رفت، درحالى كه از شدت خشم، عبايش را بر زمين مى كشيد و به [غير اعراب] مى گفت: اى گروه غير عرب! اين ها با شما همانند يهوديان و مسيحيان رفتار مى كنند. با زنان تان ازدواج مى كنند ولى به شما زن نمى دهند و مثل آنچه مى گيرند به شما نمى دهند. پس به تجارت روى آوريد، خداوند به شما بركت دهد، همانا من از رسول خدا عليه السلام شنيدم كه فرمود:

روزى ده بخش است؛ نه بخش آن در تجارت و يكى در غير آن است.»

بخش پايانى حديث از جمله: «به تجارت روى آوريد ...» در كتاب من لا يحضر الفقيه نيز آمده است.

______________________________

(1). مرحوم صدوق پس از بيان اين حديث مى فرمايد: «مقصود از پوست ها گوسفند است و حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه نه دهم روزى در تجارت و بخش ديگر در گوسفند است»، اين مطلب را تأييد مى كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 275

479- 31695- (9) ابوامامه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«خير و

خوبى ده بخش است؛ برترين آن ها تجارت است، هنگامى كه حق بگيرد و حق بدهد!»

480- 31696- (10) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «به تجارت بپردازيد؛ زيرا تجارت شما را از اموال مردم بى نياز مى كند.»

481- 31697- (11) محمد زعفرانى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس به دنبال تجارت رود، از مردم بى نياز مى شود.

راوى گفت: هر چند عيالوار باشد؟

امام عليه السلام فرمود: هر چند عيالوار باشد؛ همانا نه دهم روزى در تجارت است.»

482- 31698- (12) امام صادق عليه السلام فرمود:

«هر كس با تجارت همراه شود، از مردم بى نياز مى شود.»

483- 31699- (13) عبدالله بن عباس روايت مى كند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«بايد تلاش و كوشش كنيد؛ زيرا آزادشدگان تان در تجارت از شما پيشى مى گيرند!

اى گروه قريش! همانا بركت در تجارت است و خداوند دمساز با آن را تهيدست نمى كند مگر تاجر قَسَم خورده را.»

484- 31700- (14) ابوالفتوح رازى در تفسيرش از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «پاك ترين چيزى كه انسان و فرزندان شان مى خورند، از دست رنج شان است.»

485- 31701- (15) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از على عليه السلام روايت كرده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هر گاه يكى از شما تنگدست گرديد، پس بايد از خانه اش بيرون رود و در جستجوى فضل خدا و روزى در زمين به گردش و مسافرت بپردازد و خود و خانواده اش را اندوهگين نسازد.»

486- 31702- (16) شخصى از امام صادق عليه السلام درخواست كرد در پيشگاه

خدا براى وى دعا كند تا خدا در آسايش به وى روزى دهد. امام عليه السلام فرمود: «من براى تو دعا نمى كنم. آن گونه كه به تو دستور داده شده، به جستجوى روزى بپرداز!»

و فرمود: «شايسته است در طلب روزى، گرماى تابش خورشيد بر بدن شخص مسلمان برسد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 277

487- 31703- (17) در كتاب دعائم الاسلام آمده است: «در نبرد تبوك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به جوان چالاكى برخورد كرد كه تعداد معدودى شتر فربه را به جلو هدايت مى كرد. ياران پيامبر صلى الله عليه و آله با مشاهدۀ آن جوان به آن حضرت گفتند:

بهتر و مناسب تر بود كه چالاكى اين جوان و فربهى شترانش در راه خدا به كار گرفته مى شد!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آن جوان را فراخواند و فرمود: به من بگو با اين شترانت چه كار مى كنى؟

آن جوان گفت: «اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! من خانواده و همسر دارم و با اين شتران نفقۀ آنان را به دست مى آورم و از كمك خواستن از مردم بى نيازشان مى كنم و بدهكارى هاى خود را مى پردازم!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: با كار ديگرى چطورى؟

جوان گفت: نه! وقتى آن جوان رفت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

اگر راست گفته باشد، پاداشى همانند پاداش رزمنده [در راه خدا] و پاداش حج گزار و پاداش عمره گزار خواهد داشت.»

488- 31704- (18) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود: «افتخار كننده به خود، بهتر از افتخار كننده به پدرش است؛ البته من بهتر از پدرم هستم و پيامبر اكرم صلى

الله عليه و آله از پدرش شريف تر است و ابراهيم عليه السلام از [پدرش] تارخ شريف تر بود.

از امام عليه السلام سؤال شد: افتخار به چيست؟

امام عليه السلام فرمود: به يكى از سه چيز: ثروتى آشكار يا ادبى برتر يا حرفه و صنعتى كه انسان از آن شرمگين نباشد.»

489- 31705- (19) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش فرمود: «به من رسيده كه تو از خويشانت بسيار غيبت مى كنى؟

آن مرد گفت: آرى، فدايت گردم!

امام عليه السلام پرسيد: آن ها كجا هستند؟

آن مرد گفت: در اهواز و فارس!

امام عليه السلام پرسيد: به چه كارى مشغولند؟

وى پاسخ داد: در پى تجارت و دنيا هستند!

امام فرمود: بنگر، هر گاه چيزى از دنيا را طلب كردى و به آن دست نيافتى پس به ياد آور كه خداوند از ميان آنان دينش را مخصوص تو گردانيد و ولايت ما را بر تو منت نهاد و به ياد آور بلاهايى را كه از تو دور گردانيد؛ چرا كه گذران عمر و جان در اين ها شايسته تر است تا آنچه از دنيا از دست داده اى.»

490- 31706- (20) ابن بكير با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «تجارت بر عقل مى افزايد.»

491- 31707- (21) در تفسير على بن ابراهيم آمده است: «... سپس خداوند ماجراى مريم عليها السلام را بازگو كرد ... آن گاه جبرئيل به مريم ندا داد: درخت خرما را به شدت به سوى خود تكان ده «1». يعنى درخت خرماى خشك را تكان بده! پس مريم آن را تكان داد. [پس از صدور اين دستور، مريم از محل آن درخت

بى خبر بود و براى يافتن آن به پرس وجو افتاد] در آن روز بازار برپا بود. بافندگان به سوى مريم عليها السلام آمدند. در آن زمان بافندگى بهترين و شريف ترين شغل ها بود. آنان سوار بر قاطرهاى سياه و سفيد به آن سوى آمدند. مريم عليها السلام از آنان پرسيد: درخت خرماى خشك كجاست؟

بافندگان مريم عليها السلام را مسخره كردند و از خود راندند. مريم عليها السلام به آنان گفت: خداوند كارتان را كساد و بى رونق نمايد و شما را در ميان مردم ننگ و عار قرار دهد. پس از آن گروهى تاجر به آنجا آمدند. [مريم عليها السلام از آنان محل درخت را پرسيد.] تاجران او را به محل درخت خرماى خشك راهنمايى كردند. مريم عليها السلام به آنان گفت: خداوند به كارتان بركت دهد و مردم را به شما نيازمند كند.»

______________________________

(1). مريم 19/ 25.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 279

492- 31708- (22) از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه در بيان راه هاى معيشت مردم فرموده است: «... و روش تجارت در اين سخن خداوند بيان شده است: اى كسانى كه ايمان آورديد، هر گاه تا زمان معين به يكديگر وامى داديد آن را بنويسيد ...

«1». پس خداوند سبحان چگونگى خريد كالا را در سفر و وطن و چگونگى تجارت را به آنان آموزش داد؛ چرا كه تجارت از راه هاى معاش و گذران زندگانى است.»

493- 31709- (23) حماد بن عثمان روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «ترك تجارت از عقل مى كاهد.»

494- 31710- (24) معاذ بن كثير به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «من توانگر شده ام؛ آيا تجارت را رها

كنم؟

امام عليه السلام فرمود:

اگر چنين كنى، عقلت كاهش مى يابد.» يا سخنى شبيه به اين فرمود.

495- 31711- (25) اسباط بن سالم مى گويد: «روزى نزد امام صادق عليه السلام بودم كه وى سراغ معاذِ كرباس فروش را گرفت. به امام عليه السلام گفته شد: تجارت را رها كرده است.

امام عليه السلام فرمود: كار شيطان است! كار شيطان است! به درستى كه هر كس تجارت را رها كند، دو سوم عقلش كاهش مى يابد. آيا نمى داند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از يكى از كاروان هاى شام [جنسى] خريد، با آن تجارت كرد و سود برد و بدهى خود را پرداخت كرد؟»

496- 31712- (26) اسباط بن سالم مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتم. امام عليه السلام پرسيد: عمر بن مسلم چه كرد؟ من گفتم: خوب است ولى تجارت را رها كرده است. امام عليه السلام سه مرتبه فرمود: كار شيطان است! آيا نمى داند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از كاروان شام خريد كرد و از آن به مقدارى سود برد كه بدهى اش را پرداخت و در ميان خويشاوندانش تقسيم كرد. خداوند مى فرمايد: مردانى كه هيچ تجارت و سوداگرى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز باز نمى دارد ...

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 279

افسانه سرايان مى گويند: گروهى [كه قرآن را ستوده] تجارت نمى كردند. دروغ مى گويند بلكه آنان نماز را در وقت خود ترك نمى كردند و اين برتر است از كسى كه در نماز حاضر مى شود

و تجارت نمى كند.»

______________________________

(1). بقره 2/ 282.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 281

497- 31713- (27) معاذ لباس فروش مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى معاذ! در تجارت سست شدى بلكه از آن كناره گرفته اى!

معاذ گفت: در تجارت سست نشده ام و از آن كناره گيرى نكرده ام.

امام عليه السلام فرمود: پس تو را چه شده است؟

گفتم: منتظر قيام شما هستم [يا منتظر دستور مجدد شما براى تجارت هستم]- اين ماجرا مربوط به زمان كشته شدن وليد بن عبدالملك بود- و من مال بسيارى دارم كه در اختيارم هست و به احدى بدهكار نيستم و گمان نمى كنم كه تا پايان عمرم نيز تمام شود.»

امام عليه السلام فرمود: تجارت را رها نكن؛ زيرا ترك آن عقل را از بين مى برد. براى خانواده ات تلاش كن و بپرهيز از اين كه آنان براى تو كار و تلاش كنند.

سخن امام عليه السلام در پايان حديث در كتاب مقنع نيز آمده است؛ با اين تفاوت كه به جاى «براى خانواده ات تلاش كن»، «بر خانواده ات توسعه بده و رفاه بيشتر آنان را فراهم كن»، آمده است.

498- 31714- (28) امام صادق عليه السلام فرمود: «ترك تجارت عقل را از بين مى برد.»

499- 31715- (29) معاذ بن كثيرِ لباس فروش به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «اموالى در اختيار دارم و تصميم گرفته ام بازار را رها كنم. امام عليه السلام فرمود: در اين صورت نظرت از ارزش و اعتبار ساقط مى شود و در هيچ موردى از تو درخواست كمك نمى شود.»

500- 31716- (30) امام صادق عليه السلام به فضيل بن يسار فرمود: «به چه كارى مشغولى؟

فضيل پاسخ داد: امروز [اين روزها] به كارى مشغول نيستم!

امام

عليه السلام فرمود: اين گونه است كه اموال تان از بين مى رود و اوضاع بر شما سخت مى شود.»

501- 31717- (31) فضيل بن يسار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم: من از تجارت كناره گرفته ام و از آن دست برداشته ام!

امام عليه السلام فرمود: چرا؟ آيا ناتوانى؟ اين گونه است كه اموال تان از ميان مى رود. از تجارت دست برنداريد و فضل خدا را بجوييد.»

502- 31718- (32) فضل بن ابى قرّه مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه آن حضرت دربارۀ شخصى سؤال كرد و فرمود: چه چيز مانع وى از برگزارى حج شده است؟

پاسخ داده شد: رها كردن تجارت و تنگدستى (كم كارى).

امام عليه السلام كه تا آن زمان تكيه داده بود [با شنيدن اين سخن] به طور مستقيم نشست و فرمود:

تجارت را رها نكنيد كه حقير و بى ارزش مى شويد. تجارت كنيد تا خداوند به شما بركت دهد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 283

503- 31719- (33) بريد عِجلى به پدرزنش محمد بن مسلم گفت: «تصميم به انجام كارى گرفته ام. از امام صادق عليه السلام براى من دربارۀ آن بپرس! مردم نزد من اموالى دارند و من با آن ها تجارت مى كنم. تصميم گرفته ام از دنيا ببرم و همۀ آن اموال را به صاحبانش تحويل دهم.

محمد بن مسلم ماجرا را براى امام صادق بازگو كرد و پرسيد: درباره او چه نظرى داريد؟

امام عليه السلام فرمود: اى محمد! آيا مى خواهد با دستانش به غارت اموالش بپردازد. [آيا خود مى خواهد به جنگ با خويش رود] نه [چنين اجازه اى به وى نمى دهم] بلكه با توكل بر خدا، داد و ستد نمايد.»

504- 31720- (34) فضيل بن يسار به امام صادق

عليه السلام عرض كرد: «من تجارت را رها كرده ام! امام عليه السلام فرمود:

چنين نكن. درِ مغازه ات را باز كن، بساط كارت را بگستران و از خدا- پروردگارت- درخواست روزى كن!»

505- 31721- (35) امام صادق عليه السلام از يكى از يارانش دربارۀ كسب و كارش پرسيد. وى پاسخ داد: «فدايت گردم! از تجارت دست برداشتم!

امام عليه السلام پرسيد: و چرا؟

آن مرد گفت: به خاطر انتظار قيام و حكومت شما!

امام عليه السلام فرمود: اين از شما شگفت آورتر است! اموال تان نابود مى شود. از تجارت دست برندار و فضل و بخشش خداى را بجوى. درِ مغازه ات را باز كن، بساط كارت را بگستران و از پروردگارت درخواست روزى كن!»

506- 31722- (36) روح بن عبدالرحيم روايت مى كند كه در تفسير آيۀ: مردانى كه هيچ تجارت و سوداگرى آنان را از ياد خدا باز نمى دارد، امام صادق عليه السلام فرمود: آنان تاجران هستند كه هر گاه وقت نماز فرامى رسد، تجارت را رها مى كنند و به سوى نماز مى روند. پاداش آنان بزرگ تر از كسى است كه تجارت نكند.»

507- 31723- (37) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«و هنگامى كه مشغول تجارت بودى و وقت نماز فرارسيد، پس تجارت تو را از نماز بازندارد؛ زيرا خداوند در توصيف و ستايش گروهى فرمود:

مردانى كه هيچ تجارت و سوداگرى آنان را از ياد خدا باز نمى دارد.

آن گروه تجارت مى كنند و آن هنگام كه وقت نماز فرارسد، تجارت را رها مى كنند و نماز را برپاى مى دارند. پاداش اين ها بزرگ تر از پاداش كسى است كه تجارت نمى كند و نماز مى گزارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 285

508- 31724- (38) على بن عقبه مى گويد: «ابوخطاب- پيش

از انحراف- پرسش هاى شيعيان را خدمت امام عليه السلام مى برد و پاسخ آن ها را به ايشان مى رساند. وى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: بخريد هرچند با قيمت گران؛ زيرا روزى. با خريد [و فروش] فرود مى آيد.»

509- 31725- (39) محمد بن سلامه قضاعى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «تاجر ترسو، محروم است و تاجر بى باك، مرزوق.»

باب 24 استحباب سرمايه دادن به ديگران براى تجارت

510- 31726- (1) محمد بن عذافر مى گويد: «امام صادق عليه السلام هزار و هفتصد دينار به پدرم داد و فرمود: با اين پول براى من تجارت كن! سپس افزود:

آگاه باش كه من به سود آن رغبتى ندارم- هرچند سود نيز چيز دوست داشتنى است- بلكه من دوست دارم خداوند مرا در معرض فايده هايش مشاهده كند.

پدرم گفت: صد دينار سود بردم، آن گاه با امام عليه السلام ديدار كردم و گفتم: «صد دينار براى تو سود بردم. امام عليه السلام از اين خبر بسيار خوشحال شد و فرمود:

آن را بر سرمايه ام بيفزا!

محمد مى گويد: پدرم مرد و پول امام صادق عليه السلام در دستش باقى بود. پس امام عليه السلام طى نامه اى به من نوشت: خداوند ما و تو را عافيت دهد! من نزد ابومحمد هزار و هشتصد دينار دارم. اين پول را به وى دادم تا با آن تجارت كند. آن را به عمر بن يزيد تحويل بده!

محمد مى گويد: وقتى در نوشته هاى پدرم نگاه كردم، مشاهده كردم در آن نوشته است هزار هفتصد دينار از ابوموسى «1» نزد من است كه براى وى يكصد دينار تجارت شده و سود داشته است.

عبدالله بن سنان و عمر بن يزيد او را

مى شناسند.»

511- 31727- (2) محمد بن عذافر از پدرش روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام هفتصد دينار به وى داد و فرمود:

«اى عذافر! اين پول را در كارى مصرف كن و من اين كار را از روى حرص انجام نمى دهم؛ بلكه دوست دارم خداوند مرا در معرض فايده هايش مشاهده كند.

عذافر مى گويد: من صد دينار از آن سود بردم و در حال طواف به امام عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم! خداوند از آن پول صد دينار روزى كرد!

امام عليه السلام فرمود: آن را بر سرمايه ام بيفزا!»

______________________________

(1). مقصود امام صادق عليه السلام است؛ زيرا يكى از فرزندان وى موسى است. شايد از روى تقيه اين گونه نوشته باشد. مرآت العقول 19/ 20.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 287

باب 25 استحباب انتخاب شغل و كار با دست و خوردن و انفاق از دسترنج

خداوند تعالى مى فرمايد:

به راستى از جانب خويش هديه اى به داود بخشيديم [و گفتيم] اى كوه ها و پرندگان با وى همصدا شويد و آهن را براى وى نرم كرديم؛

كه زره هاى فراخ بساز و حلقه ها را درست اندازه گيرى كن و كارهاى شايسته انجام دهيد؛ زيرا من به آنچه انجام مى دهيد، آگاهم «1».

و در آن باغ هايى از خرما و انگور قرار داديم و در آن چشمه ها را جارى ساختيم.

تا از ميوه هاى آن و دسترنج شان بخورند. پس آيا سپاسگزارى نمى كنند «2»؟

و همانا او بى نياز و خشنود مى كند «3».

512- 31728- (1) زيد شحّام روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«به تحقيق، امير مؤمنان عليه السلام هزار برده از دسترنج خويش آزاد كرد.»

513- 31729- (2) فضل بن ابى قرّه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«امير مؤمنان عليه السلام پيوسته بيل مى زد و زمين ها را آباد مى كرد. و پيامبر

اكرم صلى الله عليه و آله هسته ها را با دهان مى مكيد و مى كاشت. پس در همان زمان [رشد مى كرد] و خرما بر آن آشكار مى شد و همانا امير مؤمنان عليه السلام هزار برده از مال و دسترنج خويش آزاد كرد.»

514- 31730- (3) در كتاب دعائم الاسلام آمده است:

«امير مؤمنان عليه السلام با دست كار مى كرد و در راه خدا جهاد مى نمود و سهم خود را از غنايم دريافت مى كرد. به تحقيق [روزى] آن حضرت همراه قطار شترى با بار هستۀ خرما مشاهده شد. از امام عليه السلام سؤال شد: اى ابوالحسن، اين ها چيست؟ على عليه السلام پاسخ داد: اگر خدا بخواهد، درخت خرماست! پس آن ها را كاشت و [حتى] يكى از آن ها به هدر نرفت. و در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و [نيز] از وقتى كه ادارۀ امور مردم را در اختيار گرفت تا پايان عمر، پيوسته در حال جهاد و نبرد در راه خدا بود. و در فواصل ميان آن در مزرعه ها و نخلستان هاى خويش كار مى كرد، تا اين كه هزار برده، همه را از دسترنج خويش آزاد كرد.»

______________________________

(1). سبا 34/ 11- 10.

(2). يس 36/ 35- 34.

(3). نجم 53/ 48.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 289

515- 31731- (4) محمد بن عبدالله بن حسن مثنى به امام صادق عليه السلام گفت: «من داناتر، بخشنده تر و دليرتر از تو هستم!

امام عليه السلام فرمود: اين كه گفتى داناتر از من هستى، به تحقيق جدّ من و جدّ تو هزار برده از دسترنج خويش آزاد كرد. پس آن ها را براى من نام ببر و اگر مايل باشى من آن ها را تا آدم براى تو

نام ببرم، اين كار را انجام دهم ...».

516- 31732- (5) روايت شده كه «هر گاه امير مؤمنان از جهاد و نبرد در راه خدا آسوده مى شد به آموزش مردم و داورى ميان آنان مى پرداخت و هر گاه از اين كار نيز فراغت مى يافت، در باغى كه داشت مشغول كار كردن با دست مى شد و با اين حال ذكر خدا نيز بر زبانش جارى بود.»

517- 31733- (6) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«امير مؤمنان عليه السلام هيزم جمع مى كرد و آب مى آورد و جاروب مى كرد و فاطمه آسيا مى كرد و خمير مى نمود و نان مى پخت.»

518- 31734- (7) نجم از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«فاطمه عليها السلام كارِ خانه، خمير كردن، نان پختن و جار و كردن را براى على عليه السلام تضمين كرد و على عليه السلام كارهاى بيرون خانه از هيزم آوردن و نان و غذا آوردن را براى فاطمه عليها السلام به عهده گرفت.»

519- 31735- (8) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«هر كس از دسترنج خويش نان خورد، بسان برق جهنده از صراط مى گذرد.»

520- 31736- (9) و فرمود:

«هر كس از دسترنج حلال خويش نان خورد، درهاى بهشت بر رويش گشوده مى شود و از هر يك كه بخواهد، وارد مى شود.»

521- 31737- (10) و فرمود:

«هر كس از دسترنج خويش خورد، خداوند با رحمت و مهربانى به وى نگاه مى كند و سپس هرگز او را عذاب نمى كند.»

522- 31738- (11) و فرمود:

«هر كس از دسترنج خويش خورد، در روز قيامت در شمار پيامبران خواهد بود و پاداش

پيامبران را دريافت خواهد نمود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 291

523- 31739- (12) عامر از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هنگامى كه خداوند آدم عليه السلام را از بهشت فرود آورد، به وى دستور داد با دست كشاورزى كند و پس از نعمت هاى بهشتى از دسترنج خويش بخورد ...».

524- 31740- (13) امير مؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد:

«بى گمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عنوان الگو و راهنماى تو بر نكوهيدگى، عيب ها، رسوايى ها و زشتى هاى دنيا كافى است؛ چرا كه دنيا از هر سو از وى گرفته شد و براى غير او گسترده و آماده گرديد. پيامبر صلى الله عليه و آله را از خوردن شير دنيا باز داشتند و از زيورهاى آن منع كردند و اگر خواهى موسى- همسخن خدا- را دومين الگو و راهنما معرفى كنم! آنجا كه گفت: پروردگارا! همانا من به خيرى كه تو به سويم فرو فرستى، نيازمندم «1».

به خدا سوگند! وى جز نانى براى خوردن از خدا درخواست نكرد! چرا كه او [مدت ها] علف مى خورد؛ به طورى كه- از شدت لاغرى و آب شدن گوشت بدنش- رنگ سبز علف از زير پوست نازك شكمش آشكار بود.

و اگر بخواهى داود عليه السلام- نى نواز و خوانندۀ اهل بهشت- را به عنوان سومين الگو و سرمشق معرفى كنم! بى گمان وى با دست خويش از برگ خرما زنبيل مى بافت و از همنشينانش مى پرسيد:

كدامتان عهده دار فروش آن مى شويد؟

و از بهاى آن، نان جوينى مى خورد ...».

525- 31741- (14) روايت شده كه حواريون عيسى عليه السلام به دنبال وى مى رفتند و هر

گاه گرسنه مى شدند، مى گفتند: «اى روح خدا! گرسنه ايم!

عيسى عليه السلام نيز در هر كجا كه بودند- كوه يا دشت- با دست به زمين مى زد و براى هر كدام دو قرص نان بيرون مى آورد و آنان مى خوردند.

و هر گاه احساس تشنگى مى كردند، مى گفتند: اى روح خدا! تشنه ايم! عيسى عليه السلام نيز در هر كجا كه بودند- كوه يا دشت- با دست به زمين مى زد و آب بيرون مى آورد و حواريون مى نوشيدند.

حواريون به عيسى عليه السلام گفتند: چه كسى از ما برتر است؟ هر گاه بخواهيم به ما غذا مى دهى و هر گاه بخواهيم سيراب مان مى كنى- در حالى كه به تو ايمان آورده ايم و از تو پيروى مى كنيم!

عيسى عليه السلام فرمود: برتر از شما كسى است كه با دستانش كار كند و از كسب خويش خورد. از آن پس حواريون رختشويى را در قبال مزد، انجام مى دادند.»

______________________________

(1). قصص 28/ 24.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 293

526- 31742- (15) فضل بن ابى قرّه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «خداوند به داود عليه السلام وحى فرستاد كه اى داود! اگر تو با دستانت كار مى كردى و از بيت المال نمى خوردى، بندۀ خوبى بودى!

داود عليه السلام چهل روز گريست تا خداوند به آهن وحى كرد كه براى بندۀ من داود عليه السلام نرم شو. پس خداوند آهن را براى وى نرم كرد و او در هر روز زره اى مى ساخت و به هزار درهم مى فروخت. داود عليه السلام سيصد و شصت زره ساخت و به سيصد و شصت هزار فروخت و از بيت المال بى نياز گشت!»

527- 31743- (16) عمار سجستانى از امام صادق عليه السلام از

پدرش- امام باقر عليه السلام- روايت مى كند كه فرمود:

«همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله سنگى را در راه قرار داد تا آب را از زمينش بازگرداند. به خدا سوگند! تاكنون هيچ شتر يا انسانى با آن برخورد نكرده است.»

528- 31744- (17) زراره مى گويد: «شخصى نزد امام صادق آمد و گفت: من با دستانم نمى توانم كارى را به خوبى انجام دهم و تجارت را نيز به خوبى انجام نمى دهم. من انسانى محروم و نيازمند هستم.

امام عليه السلام فرمود: با سرت باربرى كن و از مردم بى نياز شو! به تحقيق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سنگى بر روى شانه حمل كرد و آن را در ديوار يكى از باغ هايش قرار داد. آن سنگ هنوز در محل خود باقى است و ارتفاع آن معلوم نيست مگر اين كه (با معجزۀ پيامبر صلى الله عليه و آله) آنجا قرار دارد.»

529- 31745- (18) ابوعمرو شيبانى مى گويد: «امام صادق عليه السلام را بيل به دست با لباس خشنى مشاهده كردم كه در يكى از باغ هايش كار مى كرد و عرق از پشتش مى ريخت. به امام عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! [بيل] را به من بده تا به جاى تو كار كنم! امام فرمود:

من دوست دارم كه انسان در طلب روزى از گرماى تابش خورشيد آزار ببيند.»

530- 31746- (19) فضل بن ابى قرّه مى گويد: «در حالى نزد امام صادق عليه السلام رفتيم كه وى در يكى از باغ هايش كار مى كرد. به امام عليه السلام گفتيم: فدايت گرديم؛ بگذار ما يا غلامان به جاى تو كار كنيم! امام عليه السلام فرمود:

نه! مرا به حال خود واگذاريد! من

دوست دارم خداوند مرا در حال كار كردن با دست و طلب روزى حلال، با آزردن [نفس] خويش، مشاهده كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 295

531- 31747- (20) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «براى شخص مسلمان شايسته است در جستجوى روزى، گرماى تابش خورشيد بر او بتابد.»

532- 31748- (21) ابو بصير روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«با اين كه من كسانى را دارم كه به جاى من كار كنند، با اين حال در برخى مزارع خود به قدرى كار مى كنم تا عرق كنم؛ براى اين كه خداوند بداند من روزى حلال طلب مى كنم.»

533- 31749- (22) اسماعيل بن جابر مى گويد: «در يكى از باغ هاى امام صادق عليه السلام نزد وى رفتم. امام عليه السلام لباس شبيه كرباس بر تن داشت كه از شدت تنگى گويا بر بدنش دوخته شده بود و در آن حال بيلى به دست گرفته بود و راه آب را باز مى كرد.»

534- 31750- (23) على بن ابى حمزه مى گويد: «امام موسى بن جعفر عليهما السلام را مشاهده كردم كه در زمينش كار مى كرد و پاهايش در آب فرو رفته بود. به امام عليه السلام عرض كردم:

فدايت گردم! مردان كجا هستند؟ امام فرمود:

اى على! كسى كه از من و پدرم بهتر بود، با دست در زمينش كار مى كرد!

على بن ابى حمزه پرسيد: او كيست؟

امام عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام و همۀ پدرانم با دستان خود كار مى كردند و اين روش پيامبران، رسولان و شايستگان است.»

535- 31751- (24) سكونى از امام صادق

عليه السلام از نياكانش روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام در تفسير اين سخن خدا: و به تحقيق او بى نياز و خشنود مى كند، فرمود: «هركس را به معيشت خود بى نياز و با دسترنجش خشنود مى كند.»

536- 31752- (25) سعيد بن جبير مى گويد: «از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال شد: كدام كسب و درآمد انسان پاك تر است؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

كار كردن انسان با دست و هر معاملۀ نيك و پسنديده [به دور از شبهه، دروغ و خيانت.]»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 297

537- 31753- (26) حسين بن علوان از امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان پيوسته مى فرمود:

«هركس آب و خاك داشته باشد و نيازمند شود، پس خداوند او را [از رحمتش] دور گردانيده است [يا دور گرداند].»

538- 31754- (27) ابو عمر مى گويد: «سلمان در زمانى كه حاكم مداين بود، زنبيل مى بافت، مى فروخت و مى خورد و مى گفت: من دوست ندارم مگر اين كه از دسترنج خويش روزى خورم. وى زنبيل بافى را از مدينه فراگرفته بود.»

539- 31755- (28) سلمان در نامه اى در پاسخ به اعتراضات عمر به وى اين گونه نوشت: «از سلمان آزاد شده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عمر بن خطاب ... و اين كه گفتى من به زنبيل بافى و خوردن نان جوين روى آورده ام، اين ها از چيزهايى نيست كه بر مؤمن عيب گرفته شود و به آن نكوهش گردد. به خدا سوگند! اى عمر! بى گمان خوردن نان جوين و زنبيل بافى و بركنارى از غذاها و نوشيدنى هاى لذيذ و گوارا و دورى از غصب حق مؤمن

و ادعاى ناحق، نزد خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله برتر و محبوب تر است و به پرهيزگارى نزديك تر. همانا شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشاهده كردم كه هرگاه نان جوينى مى يافت، با شادمانى آن را مى خورد و ناراحت و خشمگين نمى شد ...»

540- 31756- (29) خالد طيالسى مى گويد: «محمد بن مسلم از توانگران كوفه و بزرگان و بلندپايگان آن شهر بود.

وى نزد امام باقر عليه السلام مى رفت. امام عليه السلام به وى فرمود: بشارت باد بر فروتنان! تواضع و فروتنى پيشه كن!

محمد بن مسلم با آن موقعيت اجتماعى [پس از بازگشت به كوفه] طبق خرمايى برداشت و در كنار مسجد مشغول خرما فروشى شد. خويشاوندان وى [پس از آگاهى از اين موضوع] نزد او آمدند و گفتند: ما را رسوا و بى آبرو كردى!

محمد بن مسلم پاسخ داد: سرورم به من دستورى داده است و من از جاى خود حركت نمى كنم تا اين طبق خرما را بفروشم.

آنان گفتند: اگر از اين كار خود دست بردار نيستى، دست كم در بازار آسياب گران بنشين! سپس آسيابى به وى دادند و محمد بن مسلم بر در مغازه اش مى نشست و آسياب مى كرد.»

541- 31757- (30) ابن عباس مى گويد: «هرگاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شخصى را مشاهده مى كرد كه از او خوشش مى آمد، مى پرسيد: آيا اين مرد شغل و حرفه اى دارد؟ و اگر پاسخ منفى مى شنيد، مى فرمود: از چشمم افتاد!

و وقتى دليل آن پرسيده مى شد، پاسخ مى داد: براى اين كه وقتى مؤمن حرفه و شغلى نداشته باشد، از دينش روزى مى خورد.»

در احاديث باب 1 از باب هاى طلب روزى، مناسب با اين

بحث گذشت و در احاديث باب 1 و 5 از باب هاى مزارعه، مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 299

باب 26 كراهت فروش زمين [عقار]، مگر اين كه از پول آن، مثل آن را بخرد و استحباب خريد زمين

542- 31758- (1) ابان بن عثمان مى گويد: «امام صادق عليه السلام مرا فرا خواند و پرسيد: آيا فلانى زمينش را فروخت؟

گفتم: آرى! امام عليه السلام فرمود:

«در تورات ثبت است كه هركس زمين يا آبى را بفروشد و [پول آن را] در زمين يا آب مصرف نكند، پول آن نابود مى شود.»

543- 31759- (2) مسمع مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: زمينى دارم كه درخواست خريدش از من مى شود و مرا به فروش آن ترغيب و تشويق مى كنند.

امام فرمود: اى ابو سيار! آيا نمى دانى كه هركس آب و خاك را بفروشد (و پولش را در آب و خاك مصرف نكند) آن پول بر باد مى رود؟

مسمع گفت: فدايت گردم! من آن را به قيمت زيادى مى فروشم و با آن زمين بزرگ ترى خريدارى مى كنم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

544- 31760- (3) هشام بن احمد از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «بهاى عقار نابود مى شود مگر آن كه در ملك ديگر مثل آن مصرف شود.»

545- 31761- (4) امام كاظم عليه السلام از پدرش از جدش روايت فرمود:

«فروشندۀ مزرعه محروم است و خريدار آن روزى داده شده است.»

546- 31762- (5) وهب حريرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خريدار زمين كشاورزى و عقار، روزى داده مى شود و فروشنده اش محروم است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 301

547- 31763- (6) امام صادق عليه السلام فرمود:

«خريدار مزرعه و عقار، روزى داده مى شود و فروشندۀ آن محروم است.»

548- 31764-

(7) زراره روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«انسان چيزى بى فايده تر از طلا و نقره براى وارثش باقى نمى گذارد.

زراره پرسيد: در چهار ديوارى- باغ و خانه- آن را مصرف كند.»

549- 31765- (8) مزارم مى گويد: «امام صادق عليه السلام به مصادف- بردۀ آزاد شده اش- فرمود: مزرعه و عقار بگير؛ زيرا هر گاه بلا و مصيبتى بر انسان فرود آيد و به ياد چيزى كه خانواده اش را تأمين كند افتد، راحت تر جان مى دهد.»

550- 31766- (9) معاويه بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد، با پا [ى مبارك شان] دور خانه هاى آن را علامت گذاشت و گفت: خدايا! هركس بخشى از آن را بفروشد، برايش مبارك نگردان!»

551- 31767- (10) معمد بن خلاد از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«شخصى با قيافۀ خيرخواهانه و نصيحت گرانه نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: اى بو عبد اللّٰه! چرا اموال و املاك خود را تكه تكه و پراكنده قرار داده اى و حال آن كه اگر در يك محل بود، كم هزينه تر و پرسودتر بود؟ امام صادق عليه السلام فرمود:

من آن ها را پراكنده و پاره پاره قرار دادم كه اگر به اين مال آسيبى رسد، ديگرى سالم بماند و كيسۀ پول همۀ آن ها در يك جا جمع باشد.»

در احاديث باب 1 از باب هاى مزارعه، مطالبى مناسب اين بحث خواهد آمد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 303

باب 27 استحباب انجام كارهاى بزرگ بدون نيابت؛ مانند خريدن زمين، بردگان و شتر و نيابت گرفتن غير آن ها و اختيار گرفتن كارهاى شريف و اجتناب از كارهاى پست

552- 31768- (1) يونس با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«كارهاى بزرگ را شخصاً به عهده بگير و كارهاى كوچك را

به ديگران واگذار! راوى پرسيد: نظير خريد املاك و مشابه آن!»

553- 31769- (2) داود بن نعمان مى گويد: «كميت نزد امام صادق عليه السلام رفت و اين شعر را براى امام عليه السلام خواند:

«خداوند اميال مرا خالص گرداند تا با تمام نيرو زه كمان را نكشم و تيرهايم به خطا نرود. [بدون آن كه همۀ تلاش و كوشش خود را به كار گيرم، به آرزوهايم دست يابم.]

امام صادق عليه السلام فرمود: اين گونه نگو، بلكه بگو: با تمام نيرو زه كمان را بكشم و تيرهايم خطا نرود.

[همۀ تلاش و كوشش خود را به كار گيرم و به آرزوهايم دست يابم.]

آن گاه امام عليه السلام فرمود: بى گمان خداوند كارهاى شريف و بزرگ را دوست دارد و كارهاى پست و دون را ناخوشنود دارد ...»

554- 31770- (3) امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«خداوند بخشنده است و بخشندگى و كارهاىِ شريف و بزرگ را دوست دارد و كارهاى پست و حقير را ناخشنود دارد. و بيشترين بزرگداشت و احترام به خداوند سه چيز است: احترام و بزرگداشت سپيدموى در اسلام، پيشواى عادل و عامل به قرآن بدون آن كه وى از قرآن عدول و آن را تهى كند.»

555- 31771- (4) امام صادق عليه السلام به ارقط فرمود:

«بسيار در بازار نگرد و خريد چيزهاى خرد و ناچيز را شخصا به عهده نگير! زيرا براى شخص مسلمانِ شريف و ديندار شايسته نيست كه خريد چيزهاى خرد و كوچك را شخصا به عهده بگيرد، مگر سه چيز كه شايسته است انسان ديندار و شريف شخصاً آن را معامله كند: املاك، بردگان و شتر.»

منابع

فقه شيعه، ج 22، ص: 305

556- 31772- (5) امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش سفارش كرد و فرمود:

«بسيار در بازار نگرد ...» ادامۀ حديث مانند حديث پيشين است تا جملۀ «مگر سه چيز». آن گاه فرمود: «گوسفند و شتر و برده.» و امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش- كه مقدارى سبزى در دست گرفته بود و به خانه مى برد، فرمود:

«براى انسان شريف شايسته نيست كه چيز كم ارزشى را حمل كند؛ براى اين كه ديگران نسبت به وى جرأت و جسارت مى يابند!»

باب 28 استحباب كار در خانه براى مرد و زن

557- 31773- (1) معاذ لباس فروش روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پيوسته بز خانواده اش را مى دوشيد.»

558- 31774- (2) على عليه السلام مى فرمايد: «روزى فاطمه عليها السلام نزديك اجاق نشسته بود و من عدس پاك مى كردم. در اين حال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نزد ما آمد و فرمود:

اى ابوالحسن! پاسخ دادم: لبيك! اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از من بشنو- و من جز به دستور پروردگارم سخن نمى گويم- هيچ مردى در خانه به همسرش كمك نمى كند مگر آن كه در برابر هريك از موهاى بدنش يك سال عبادت- روزه دارى روزهايش و شب زنده دارى شب هايش- براى اوست و خداوند پاداشى همانند پاداش صابران- داود پيامبر و يعقوب و عيسى- به وى عنايت مى كند.

اى على عليه السلام! هركس در خانه- با خوشرويى- در خدمت اهل خانه اش باشد، خداوند تعالى نامش را در ديوان شهيدان ثبت مى كند و در برابر هر شب و روز پاداش هزار شهيد براى وى مى نويسد و در

برابر هر گام، پاداش يك حج و عمره برايش مقرر مى كند و خداوند در برابر هريك از رگ هاى بدنش، شهرى در بهشت به وى مى بخشد.

اى على! يك ساعت خدمت به خانواده بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره است و بهتر از آزاد كردن هزار برده و هزار بار جهاد و عيادت هزار مريض و هزار نماز جمعه و هزار تشييع جنازه و سير كردن هزار گرسنه و پوشاندن هزار برهنه و اعزام هزار اسب در راه خداست و براى او بهتر از هزار دينار صدقه به بينوايان است و براى او بهتر از تلاوت تورات و انجيل و زبور و قرآن و خريد هزار اسير و آزاد كردن آن هاست و برايش بهتر از بخشيدن هزار شتر به بينوايان است و از دنيا نمى رود تا جايگاهش را در بهشت را مشاهده كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 307

اى على! هركس در خدمتگزارى خانواده ترشرويى نكند، بدون حساب وارد بهشت مى گردد.

اى على! خدمت به خانواده، كفارۀ گناهان كبيره، خاموش كنندۀ آتش خشم پروردگار، مهريۀ حورالعين، افزايندۀ نيكى ها و درجات است.

اى على! به خانواده خدمت نمى كند مگر صدّيق [همواره راست گفتار و راست كردار] يا شهيد يا كسى كه خداوند خير دنيا و آخرتش را بخواهد.»

559- 31775- (3) ابو حمزه از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در ميان بنى اسرائيل مرد عابد و عارفى بود و همسرش هزينۀ زندگى او را تأمين مى كرد. آن مرد روزى نزد همسرش رفت و او مقدارى نخ رشته شده به شوهرش داد. مرد عابد آن را به بازار برد ولى نتوانست با آن چيزى

بخرد. پس به سوى دريا رفت. در آنجا ماهيگيرى را ديد كه ماهى هاى بسيارى گرفته است. مرد عابد نخ ها را به او داد و گفت: در تور ماهيگيرى ات از اين ها استفاده كن! مرد ماهيگير نيز يك ماهى به او داد. مرد عابد ماهى را گرفت و نزد همسرش برد. وقتى شكم آن را شكافت مرواريدى در آن يافت و آن را به بيست هزار درهم فروخت.»

در حديث هشام بن سالم گذشت: «امير مؤمنان عليه السلام هيزم جمع مى كرد و خانه را جارو مى كرد و فاطمه آرد آسيا مى كرد، خمير مى نمود و نان مى پخت.»

«1» و در احاديث باب 29 از باب هاى نزديكى با زنان، مطالبى كه بر اين بحث دلالت مى كند؛ خواهد آمد.

باب 29 استحباب معامله با كسى كه در خير و نعمت بزرگ شده و اين كه هركس در فقر به دنيا آيد، توانگرى او را سركش مى كند

560- 31776- (1) ظريف بن ناصح روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«جز با كسى كه در نعمت بزرگ شده، معاشرت و معامله نكنيد!»

______________________________

(1). 22/ 169 ب 25 از باب هاى طلب روزى حديث 6.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 309

561- 31777- (2) مرحوم شهيد اول در كتاب الدرة الباهرة از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هركس فقر و تنگدستى او را به دنيا آورد، توانگرى او را به سركشى و تكبر وا مى دارد.»

باب 30 استحباب رفع نيازها در روز و كراهت آن در شب

562- 31778- (1) عبد اللّٰه بن فضل نوفلى با واسطه از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هرگاه خواستيد به دنبال نيازها و كارهاى تان برويد، پس در روز آن ها را بجوييد؛ زيرا خداوند شرم را در چشمان قرار داد و هر گاه خواستيد ازدواج كنيد، پس در شب ازدواج كنيد؛ زيرا خداوند مى فرمايد: شب را مايۀ آرامش قرار داد.»

در حديث ميسر «1» اين سخن خواهد آمد:

«و هيچ نيازى را در شب نجوى؛ زيرا شب تاريك است. سپس فرمود:

«براى كه آن كس آيد، حق بزرگى است و براى دوست هم حق بزرگى است.»

باب 31 استحباب تغيير مسير بازگشت از رفت

گذشت كه ابن بزيع به امام رضا عليه السلام عرض كرد: «روايت مى كنند كه هر گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله در راهى گام بر مى داشت، از آن به راه ديگرى باز مى گشت. آيا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين گونه عمل مى كرد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى! من هم فراوان اين چنين مى كنم! تو [نيز] اين گونه عمل كن. آن گاه امام عليه السلام فرمود: بدان كه اين كار، روزى تو را زياد مى كند.» «2»

بخش پايانى باب 47 را بنگر؛ زيرا با اين بحث مناسبت دارد.

______________________________

(1). باب 47 از باب هاى مسافرت، حديث 1.

(2). باب 47 از باب هاى مسافرت، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 311

باب 32 استحباب طلب روزى در مصر و كراهت ماندن در آن

563- 31779- (1) على بن اسباط از شخصى روايت مى كند كه: «نزد امام صادق عليه السلام نام مصر را به ميان آوردم.

امام عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرد كه فرمود:

در آنجا روزى بجوييد و در پى ماندن نباشيد. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: مصر، شهر مرگ است.

كوتاهى عمر براى آن مقدّر شده است.»

564- 31780- (2) ابو ابراهيم موصلى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «دلم هواى مصر كرده است.

امام عليه السلام فرمود: تو را با مصر چه كار؟ آيا نمى دانى كه مصر شهر مرگ است؟ ابو ابراهيم مى گويد:

گمان نمى كنم امام عليه السلام سخن ديگرى فرموده باشد، مگر اين جمله كه فرمود: كوتاه ترين مردم از نظر عمر به مصر رانده مى شوند.»

565- 31781- (3) يحيى بن عبداللّٰه بن حسن با واسطه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «به مصر برويد و به دنبال ماندن

در آنجا نباشيد.»

راوى مى گويد: «گمان نمى كنم پيامبر صلى الله عليه و آله سخن ديگرى فرموده باشد مگر اين جمله: ماندن در آنجا سبب بى غيرتى نسبت به ناموس مى شود.»

566- 31782- (4) داود رقى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امام باقر عليه السلام پيوسته مى فرمود: «چه خوب سرزمينى است شام! و اهل آن در اين زمان چه بد مردمى هستند! و چه بد شهرى است مصر! بدان كه، آنجا زندان قوم بنى اسرائيل است كه خداوند بر ايشان خشم گرفت و بنى اسرائيل تنها به دليل خشم خدا از نافرمانى او وارد مصر شدند؛ زيرا خداوند به آنان فرمود: به سرزمين مقدسى كه خداوند براى تان مقرر كرد، وارد شويد.

مقصود سرزمين شام است، ولى بنى اسرائيل از ورود به شام خوددارى و نافرمانى كردند؛ پس چهل سال در زمين سرگردان بودند و تنها پس از توبۀ بنى اسرائيل و خشنودى خداوند از ايشان از سرزمين مصر بيرون رفتند و وارد سرزمين شام شدند ...»

567- 31783- (5) داود رقى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امام باقر عليه السلام همواره مى فرمود: «چه خوب سرزمينى است شام! ...»

ادامۀ اين حديث، همانند حديث پيشين است و در ادامۀ آن مى افزايد:

«براى من ناخوشايند است از غذايى بخورم كه در ظروف سفالى مصر پخته شده است و دوست ندارم سرم را با گِل مصر بشويم؛ از بيم آن كه خاك آن مرا خوار و ذليل كند و غيرتم را نابود كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 313

فصل دوم كسب هاى حلال و حرام

اشاره

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 315

باب 1 وجوب اجتناب از حرام و حرمت كسب با محرّمات و جواز كسب با مباحات و مباح بودن صنايع و حرفه ها و رعايت تقوا و امانت

568- 31784- (1) ابو عبداللّٰه با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«ترسناك ترين چيزى كه پس از خود بر امتم از آن بيمناكم، اين كسب هاى حرام، اميال و شهوت هاى پوشيده و رباخوارى «1» است.»

مرحوم فيض كاشانى به جاى واژه «الربا»، «الرياء» آورده است و در لسان العرب مى گويد: «در حديث آمده است: «ان اخوف ما اخاف عليكم الرياء و الشهوة الخفية». ابو عبيد مى گويد: «برخى از مردم آن را به شهوت جنسى و ديگر اميال تفسير كرده اند و نظر من اين است كه اختصاص به مورد مشخصى ندارد و هرگونه گناهى را كه انجام دهنده اش آن را مخفى كند و بر آن اصرار ورزد، شامل مى شود. پس مقصود از آن پافشارى است؛ هرچند آن را انجام ندهد.» آن گاه در اين باره نظرات ديگرى را بيان مى كند.

569- 31785- (2) خداوند متعال مى فرمايد: به سوى كارهايى كه انجام داده اند روى مى آوريم و آن ها را به گرد و غبارى پراكنده در هوا تبديل مى كنيم.

ابن ابى عمير از برخى دوستانش از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه در تفسير اين آيه فرمود:

«حتى اگر كارهاى ايشان سفيدتر از پارچه هاى مصرى باشد، خداوند به آن ها مى گويد: غبار شويد! و اين به دليل آن است كه هر گاه معاملۀ حرامى مرسوم و متداول مى شود، به سوى آن روى مى آورند.»

______________________________

(1). علامه مجلسى بدون اشاره به نسخه ديگرى از آن، «والرياء» نقل كرده است؛ مرآت العقول 19/ 88.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 317

570- 31786- (3) حذيفه بن يمان با واسطه از رسول خدا صلى

الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«در روز قيامت گروهى آورده مى شوند كه كارهاى نيك شان بسان كوه هاست. پس خداوند آن اعمال را به گرد و غبارى پراكنده در هوا تبديل مى كند و دستور مى دهد آن ها را به سوى آتش ببرند!

سلمان گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين افراد را براى ما توصيف كن!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بدان كه، آنان روزه مى گيرند و نماز مى خوانند و از شب [با عبادت] نيرو و توشه بر مى گيرند ولى وقتى چيز حرامى بر آنان عرضه مى شود به سويش شتاب مى كنند.»

571- 31787- (4) سماعه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«كسى كه مال مؤمنى را از راه حرام بخورد، دوستدار من نيست!»

572- 31788- (5) عبداللّٰه بن قاسم جعفرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«دنيا- تنها از راه حلال خالص- خود را براى گروهى آراست؛ ولى آن ها بدان اعتنايى نكردند و به راه خود رفتند. سپس دنيا- از راه حلال و شبهه- خود را براى گروهى ديگر آراست و آنان گفتند:

«ما نيازى به شبهه نداريم!» و از حلال بر خود گسترش دادند. سپس براى گروه سومى- از راه حرام و شبهه- خود را زينت داد و آنان گفتند: «ما نيازى به حرام نداريم!» و از شبهه بر هم انباشتند. سپس دنيا خود را- تنها از راه حرام- براى گروهى زيور كرد و آنان به جستجوى آن پرداختند ولى نيافتند. و مؤمن در دنيا بسان انسان مضطرّ مصرف مى كند.»

573- 31789- (6) عبيد بن زراره روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

« [آثار] كسب حرام در نسل

آشكار مى شود.»

574- 31790- (7) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«خوشا به حال كسى كه درآمدش پاك است، نهادش صالح، ظاهرش نيكو و سرشتش درست.

خوشا به حال كسى كه بدون نافرمانى، مالى را از مؤمنان به دست آورد و بدون گناه مصرف كند و با آن بر بينوايان انفاق نمايد.»

نظير اين حديث در روايت ابو مريم گذشت.

«1» 575- 31791- (8) امام كاظم عليه السلام به داود صرمى فرمود:

«اى داود! همانا حرام زياد نمى شود و اگر زياد شود، در آن بركت نيست و آنچه از آن انفاق كند، پاداش نمى برد و آنچه پس از خود بر جاى گذارد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود.»

______________________________

(1). باب 44 از باب هاى جهاد با نفس، حديث 24.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 319

576- 31792- (9) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هركس مال حرامى به دست آورد، او را به سوى آتش مى برد (توشۀ وى به سوى آتش خواهد بود.)

577- 31793- (10) ابو قلابه روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«... هركس مالى از راه حرام به دست آورد، خداوند او را نيازمند مى گرداند.» اين حديث در باب 6 از باب هاى بيمارى، گذشت.

578- 31794- (11) امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«فروشنده و خريدار ناپاكى ها، در گناه يكسان هستند.»

579- 31795- (12) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه خداوند متعال فرمود:

«هركس باكى نداشته باشد كه از چه راهى درهم و دينار به چنگ آورد، من [نيز] در روز قيامت باك ندارم كه از كدامين درهاى دوزخ واردش كنم.»

580- 31796- (13) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

فرمود:

هيچ گاه حرام و حلال با هم گرد نيامد جز آن كه حرام بر حلال غالب آمد.»

581- 31797- (14) على عليه السلام فرمود:

«هركس مالى از حرام به دست آورد، در راه باطل مصرف مى كند.»

582- 31798- (15) و فرمود: «هركس مالى از حرام به دست آورد، به آخرتش زيان رسانده است.»

583- 31799- (16) شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: «جهات زندگانى مردم كه از آن ها درآمد به دست مى آورند و با يكديگر داد و ستد مى كنند و جهات هزينۀ آن ها، بر چند جهت است؟

امام عليه السلام فرمود:

همۀ جهات زندگى از روش هاى داد و ستد ميان مردم كه شغل و درآمد آنان در آن هاست، بر چهار جهت معامله است.

پرسيد: آيا همۀ اين چهار جهت حلالند يا همۀ آن ها حرام، يا برخى حلال و پاره اى حرامند؟

امام عليه السلام فرمود: اين چهار جهت گاهى از يك جهت حلالند و از جهت ديگر حرامند! اين چهار جهت نامگذارى و جهات شان شناخته شده است.

نخستين حاكميت [/ ولايت] براى اولياست و سپس واليان اوليا؛ و به همين ترتيب تا پايين ترين رتبۀ آنها و به صورت درى از درهاى ولايت، بر كسى كه بر او نيز ولايت است.

سپس تجارت است در همه خريد و فروش ها از يكديگر. سپس صنعت هاست با تمام گونه هايش، سپس اجير شدن و عهده دار انجام كارى شدن در آنچه نياز به اجير گرفتن و كارگر گرفتن داشته باشد.

و همۀ اين انواع از جهتى حلالند و از جهتى حرام و در اين معاملات از جانب خدا بر بندگان واجب است كه در جهات حلال آن ها وارد شوند و به آن عمل و از جهات حرام آن ها دورى كنند.

منابع فقه

شيعه، ج 22، ص: 321

(تفسير معناى حاكميت) و آن دو جهت است: يكى از جهات حاكميت، ولايت واليان عدل است كه خداوند به ولايت آنان و پذيرش ولايت آنان بر مردم دستور داده است و ولايت كارگزاران آن ها و كارگزارانِ كارگزاران شان تا پايين ترين مرتبه كه هريك از اين ها درى از درهاى ولايت بر كسى كه او والى بر اوست.

و جهت ديگر ولايت، حكومت حاكمان ستمگر و كارگزارانِ كارگزاران شان تا پايين مرتبۀ آن هاست و هريك از آن ها درى از درهاى ولايت جور بر كسى كه او والى جور بر اوست.

پس جهت حلال از حاكميت، ولايت حاكم عادلى است كه خداوند به شناخت و پذيرش حكومت وى دستور داده است و نيز دستور داده كه در محدودۀ حكمرانى حاكم عادل و ولايت كارگزارانش و كارگزارانِ كارگزارانش براى وى كار كنند و كار كردن براى وى بايد در همان جهت و راهى باشد كه خداوند به حاكم عادل فرمان داده است؛ بدون آن كه بر آنچه خداوند بر وى فرو فرستاده، چيزى بيفزايد يا از آن بكاهد يا سخن خدا را تحريف نمايد يا از محدودۀ دستورش گام فراتر نهد. پس وقتى حاكم به اين صورت دادگر گرديد، پذيرش حكومت وى و كار كردن با او و هميارى با وى در حكمرانى اش و تقويت نمودنش، حلالِ حلال است و كسب در آمد از آن ها حلال است؛ براى اين كه در پرتو حكومتِ حاكم عادل و كارگزارانش هر حق و دادى زنده مى شود و هر ظلم و جور و فسادى نابود مى گردد. به همين دليل تلاشگر در راه تقويت حكومت وى و كمك كننده به او در حكمرانى اش، در راه پيروى از

دستورهاى خدا تلاش و دين خدا را تقويت كرده است.

و جهت حرام از حاكميت، ولايت حاكم ستمگر و ولايت كارگزاران اوست. از رئيس آن ها و اطرافيان حاكم تا پايين ترين سطوح از كارگزارانِ كارگزاران، هريك درى از درهاى ولايت جور بر كسى كه او والى جور بر اوست. حاكميت كار كردن براى آنان و كسب درآمد با آن ها به جهت ولايت آنان حرامِ حرام است. هركس چنين كارى كند- كم باشد يا زياد- عذاب خواهد شد. براى اين كه هر كارى در جهت كمك به آنان گناه كبيره اى از گناهان كبيره است؛ چرا كه در حكومت حاكم ستمگر هر حقى پايمال مى شود، هر باطلى زنده مى گردد، ظلم و جور و تباهى آشكار مى شود، كتاب هاى [آسمانى] نابود مى شوند، پيامبران و مؤمنان كشته مى شوند، مسجدها ويران مى گردند و سنت ها و احكام الهى دگرگون مى گردند. به همين دليل كار كردن با آنان، يارى رساندن به ايشان و كسب درآمد با آن ها حرام است، مگر به خاطر ناچارى، بسان ناچارى به خوردن خون و مردار.

تفسير تجارت ها؛ در همه خريد و فروش ها و جهات حلال از تجارت هايى كه فروش آن ها براى فروشنده رواست از آنچه برايش روا نيست. و همچنين آنچه خريدش براى خريدار رواست از آنچه روا نيست. پس آنچه بدان دستور داده شده است از غذاى مردم و آنچه گذران زندگى شان از راه هاى صحيح بر آن استوار است و براى آن جايگزينى نيست، از خوراك، آشاميدنى، پوشاك، ازدواج، املاك و آنچه از املاك شان به طور صحيح و جايز در جهت منافع خود به كار مى گيرند و جايگزينى براى آن نيست، هرآنچه از جهتى از جهات صلاح شان در آن است. پس

همۀ اين ها خريد، فروش، نگهدارى، به كارگيرى، بخشش و عاريه دادنش حلال است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 323

جهات حرام از خريد و فروش؛ هر آنچه در آن فساد است، از چيزهايى كه از جهت خوردن، نوشيدن، كسب درآمد، ازدواج، تملّك، نگهدارى بخشش يا عاريه دادن مورد نهى قرار گرفته يا چيزى كه در آن جهتى از جهات فساد و تباهى در آن وجود داشته باشد، مانند خريد و فروش با ربا- چون در آن فساد است- يا خريد و فروش مردار يا خون يا گوشت خوك و گوشت درندگان- از درندگان وحشى زمينى و پرندگان- يا پوست آن ها يا شراب يا چيزى از انواع نجس، پس همۀ اين ها حرامِ حرام است. و از خوردن، آشاميدن، پوشيدن، مالك شدن، نگهدارى و هرگونه تصرفى در همۀ آن ها باز داشته شده است؛ زيرا در آن فساد است، پس هرگونه تصرفى در آن حرام است.

و همچنين خريد و فروش آلات لهو و هرآنچه از آن نهى شده، از چيزهايى كه به وسيلۀ آن ها به غير خدا نزديك مى شود يا با آن كفر و شرك تقويت مى گردد؛ از هرگونه گناه و نافرمانى يا راهى از راه هاى تقويت يكى از اقسام گمراهى يا يكى از اقسام باطل يا راهى كه بدان حق ضعيف شود، پس حرامِ حرام است. خريد و فروش و نگهدارى و مالك شدن و بخشش و عاريه و هرگونه تصرفى در آن حرام است، مگر در صورتى كه ضرورت انسان را به سوى آن فراخواند.

و تفسير اجاره ها؛ پس اجاره دادن انسان خود يا برده يا كسى از خويشاوندان كه ولايت دارد. يا چهارپايان يا لباس به صورت حلال

از انواع اجاره به اين صورت است كه خود يا خانه يا زمين يا مِلكش را براى بهره بردارى در يكى از گونه هاى منافع يا براى انجام كارى، خود يا فرزند يا برده يا مزدورش را اجاره دهد، بدون آن كه از طرف حاكم يا كارگزار وى وكيل باشد. پس باكى نيست كه اجير باشد و خود يا فرزند يا خويشاوند يا برده يا كسى را- كه در اجاره دادنش وكالت دارد- اجاره دهد. چون اين ها از جانب خودِ اجير وكالت دارند و كارگزاران حاكم نيستند؛ مانند باربرى كه قرارداد بردن بارى را تا محل مشخص با اجرت معين مى بندد و آن گاه بارى كه به مقصد رساندنش شخصاً يا به وسيلۀ برده يا چهارپايش براى وى جايز است، به مقصد برساند. يا اين كه خودش را براى انجام كارى اجير مى كند كه آن كار را شخصاً يا به وسيلۀ برده يا يكى از خويشاوندان يا مزدورش انجام دهد. اين ها جهاتى از انواع اجاره هاى حلال است براى هريك از مردم؛ پادشاه باشد يا رعيت، كافر باشد يا مؤمن.

پس حلال است اجارۀ او و حلال است كسب او از اين جهات.

و اما جهات حرام از جهات اجارات؛ مانند آن است كه شخصى خودش را براى بردن چيزى كه خوردن يا نوشيدن يا پوشيدن آن حرام است، اجاره دهد. يا خودش را براى ساختن يا نگهدارى يا پوشيدن آن چيز اجاره دهد يا خودش را اجاره دهد براى ويرانى مسجدها ضراراً، يا كشتن كسى بناحق يا حمل تصويرها و بت ها و نى ها و عودها و شراب و خوك ها و مردار و خون يا چيزى از جهات

منابع فقه شيعه، ج 22، ص:

325

فساد كه بدون در نظر گرفتن جنبۀ اجاره بر وى حرام است و هركارى كه به جهتى از جهات مورد نهى است؛ پس حرام است كه انسان خودش را در آن يا براى آن يا چيزى از آن يا چيزى براى آن اجاره دهد مگر آن كه براى كسى كه او را اجاره كرده، نفع [حلالى] در بر داشته باشد. مثل اين كه شخصى، فردى را براى بردن مردارى اجير كند تا خودش يا ديگران را از آزار آن مردار نجات بخشد و آنچه نظير اين است.

و تفاوت ميان معناى مسئوليت پذيرى و اجاره با اين كه هر دو براى مزد كار مى كنند، اين است كه معناى ولايت، مسئوليت پذيرى انسان از سوى والى كل يا واليانِ واليان است؛ پس در اين صورت انسان عهده دار كارهاى مردم مى شود از جهت سرپرستى و تسلط بر آنان و نفوذ امر و نهى و قرار گرفتن به جاى مسئول ما فوق، تا برسد به حاكم و رئيس حكومت يا قرار گرفتن به جاى وكلاى حاكم در كارهاى وى و نيرو رساندن به حاكم و استحكام پايه هاى حكومتش- هرچند در پايين ترين مرتبه ولايت قرار داشته باشد. پس او والى كسى است كه بر او ولايت دارد و نايب مناب واليان بزرگ است؛ كسانى كه در كشتن مردمى كه قتل و اظهار ظلم و فساد كرده اند، ولايت دارند.

ولى معناى اجاره- بنابر آنچه در اجارۀ خود و مايملك خود پيشتر توضيح داديم- اين است كه چيزى را به ديگرى اجاره دهد. پس او مالك آنچه در اختيار دارد است؛ زيرا او پيش از اجاره دادن ولىّ و اختياردار امر خود و مايملك خود است «1».

ولى حاكم و والى، مالك و اختياردار امور مردم نيست مگر پس از آن كه عهده دار كارهاى آنان گردد و سرپرستى مردم را در اختيار گيرد.

و هركس خود يا مايملك يا افراد تحت اختيارش را به كافر يا مؤمن يا پادشاه يا شهروند عادلى، به صورت اجارۀ صحيح- كه توضيح داديم- اجاره دهد، پس اجاره اش حلال است و كارش و درآمدش [نيز] حلال است.

تفسير صنعت ها؛ هرگونه صنعتى را كه بندگان فراگيرند يا به ديگران آموزش دهند، مانند نويسندگى، حسابدارى، بازرگانى، زرگرى، زين سازى، بنايى، بافندگى، لباس شويى، دوزندگى، نقاشىِ اجسام بى روح، ساختن ابزارهايى كه مردم در منافع شان به آن ها نياز دارند و كارهاى شان به آن ها استوار است و به وسيلۀ آن ها به نيازهاى شان دست مى يابند. پس ساختن و آموزش و كار كردن با آن ها و در آن ها براى خود و ديگران حلال است. هر چند آن صنعت و آن ابزار گاهى در جهت فساد و گناه به كار گرفته مى شود و به حق و باطل كمك مى كند، پس ساختن و آموزش آن اشكالى ندارد؛ مانند نويسندگى كه در يكى از جهات فساد به كار مى آيد و آن تقويت كمك به واليانِ واليان جور و ستم است و همچنين كارد و

______________________________

(1). اين ترجمه بنابراين است كه واژۀ «لا» در «لانه لايلى» اضافى باشد، آن گونه كه برخى از بزرگان احتمال داده اند- م.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 327

شمشير و نيزه و كمان و مانند آن از ابزارهاى گوناگونى كه در جهات صلاح و فساد از آن ها استفاده مى شود و ابزار و كمك كار هر دو است. پس اشكالى نيست در آموزش و آموختن آن و مزد گرفتن بر

آن و كار كردن با آن و در آن براى كسى كه براى وى سودمند است از همۀ مردم. و به كار گرفتن آن در جهات فساد و زيان آور، بر همۀ مردم حرام است. و بر عالم و متعلّم، گناه و وزرى نيست؛ چرا كه منافع و مصلحت و دوام و پايدارى [زندگى] مردم برترى دارد و همانا وزر و گناه آن بر كسى است كه آن را در جهات فساد و حرام به كار مى گيرد؛ براى اين كه خداوند تنها صنعتى را حرام كرده كه از هر جهت حرام است و فساد محض از آن پديد مى آيد؛ مانند عود و نى و شطرنج و هر آلت لهو و صليب و بت و آنچه شبيه آن است از ساختن نوشيدنى هاى حرام و آنچه از آن و در آن فساد محض خيزد و در آن و از آن هيچ سود و مصلحتى نباشد. پس آموزش و فراگيرى و كار كردن با آن و مزد گرفتن بر آن و همۀ تصرفات در آن از تمام گونه هاى حركات، حرام است. مگر آن كه صنعتى باشد كه گاهى در جهت صنايع ديگر به كار مى آيد، هر چند گاهى نيز در جهت يكى از گناهان به كار گرفته و مصرف مى شود. پس شايد به دليل مصلحتى كه در آن است، فراگيرى و آموزش و كار كردن با آن حلال باشد. و بر كسى كه در جهات نا حق و فساد آن را به كار مى گيرد، حرام است. اين است شرح بيان جهت به دست آوردن ضروريات زندگى بندگان و آموزش آنان در تمامى راه هاى كسب درآمد.

جهات هزينه و انفاق اموال

تمام جهات

پرداخت [/ هزينه كردن] اموال از واجب و مستحب، حلالِ، بيست و چهار جهت است:

هفت جهت آن مخصوص خود اوست؛ پنج جهت براى كسانى كه بر او لازم است؛ سه جهت براى دين بر او لازم است؛ پنج جهت آن مربوط به ارتباط و نيكى به ديگران بر او لازم است و چهار جهت در كارهاى نيك و مصروف بر وى لازم است.

جهاتى كه در آن ها هزينه كردن براى شخص خودش لازم است، عبارت است از: خوراك و نوشيدنى و پوشاك و ازدواج و خدمتكار و اجرت هايى كه در موارد مورد نياز مى پردازد؛ مانند اجرت تعمير وسايل يا حمل يا نگهدارى آن و ساير چيزهايى كه به آن ها نياز دارد؛ مانند خانه و ابزارى كه در احتياجاتش از آن استفاده مى كند.

وجوه پنجگانه اى كه واجب است نفقه بر كسانى كه بر شخص او لازم است: پس [نفقه] فرزند و پدر و مادر و همسر و برده اش بر او لازم است- در حال تنگدستى و توانگرى.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 329

وجوه سه گانه اى كه از وجوه دين واجب است: زكات واجبى كه در هر سال پرداخت آن واجب است و حج واجب و جهاد در زمان مناسب.

وجوه پنج گانه از وجوه نيك مستحب: نيكى به ما فوق و نيكى به خويشان و نيكى به مؤمنان و بخشيدن در راه صدقه و نيكى و آزاد كردن بردگان.

وجوه چهارگانه: پرداخت بدهى و عاريه و قرض دادن و پذيرايى از ميهمان در سال، واجب است.

آنچه خوردنش براى انسان حلال است

سه گونه خوردنى از آنچه از زمين مى رويد، خوردنش براى انسان حلال و رواست: يكى از آن ها تمام دانه ها و حبوبات

است؛ مانند گندم و جو و برنج و نخود و غير آن از انواع حبوبات و گونه هاى كنجد و غير آن. هر دانه اى كه قوت و غذاى بدن انسان را تأمين كند، خوردنش حلال است و هر چيزى كه براى بدن انسان زيان آور باشد، خوردنش حرام است مگر در حال ناچارى.

نوع دوم از آنچه از زمين مى رويد، همۀ اقسام ميوه هاست كه قوت غذاى انسان را تأمين مى كند و براى وى سود و نفع دارد، پس خوردنش حلال است و آنچه خوردنش براى انسان زيان آور است، خوردنش حرام است.

نوع سوم، همۀ اقسام سبزى ها و گياهان و هر چيزى كه زمين مى روياند از تمامى سبزى ها و صيفى هاى خوراكى و سودمند براى انسان، پس خوردنش حلال است. و سبزى ها و صيفى هايى كه خوردنش به زيان انسان است، نظير سبزى هاى سمىِ كشنده و مانند خرزهره و غير آن از انواع سم كشنده پس خوردنش حرام است.

آنچه از گوشت هاى حيوانات خوردنش حلال است

گوشت گاو و گوسفند و شتر و حيوانات وحشى حلال گوشت و هر حيوان بدون نيش و چنگال و پرندگان حلال گوشتِ داراى سنگدان، پس خوردنش حلال است و هر پرنده اى كه سنگدان ندارد خوردنش حرام است و خوردن هرگونه ملخ اشكال ندارد.

و تخم هايى كه خوردنش جايز است

هر تخمى كه دو سويش با هم فرق داشته باشد، پس خوردنش حلال است و هر تخمى كه دو سويش يكسان باشد، خوردنش حرام است.

صيدهاى دريايى كه خوردنش حلال است از انواع ماهى ها

آنچه پولك دارد، خوردنش حلال است و آنچه پولك ندارد، خوردنش حرام است.

نوشيدنى هاى حلال از تمام انواع آن

پس آنچه بسيارش عقل را دگرگون نكند، نوشيدنش

اشكال ندارد و هرآنچه بسيارش عقل را دگرگون سازد، اندك آن [نيز] حرام است.

پوشاك حلال

هر چه زمين روياند، پوشيدنش و نماز خواندن در آن اشكال ندارد و هر حيوانى كه گوشتش حلال است، پوشيدن پوست ذبح شده و پشم و مو و كركش اشكال ندارد، هر چند پشم و مو و پر و كرك

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 331

آن از مردار يا غير مردار ذبح شده باشد، پس پوشيدن آن و نماز خواندن در آن اشكال ندارد.

و هر چه غذاى انسان است در خوراك و نوشيدنى يا پوشاك، نماز خواندن و سجده كردن بر آن جايز نيست مگر از گياهان بدون ميوۀ زمين پيش از آن كه رشته و بافته شود، پس وقتى كه رشته شد، نماز خواندن بر آن جايز نيست مگر در حال ناچارى.

نزديكى كردن حلال با زنان، چهار جهت است: نزديكى كردن از راه ارث، نزديكى كردن از راه غير ارث، نزديكى از راه مالكيت و نزديكى از راه حلال كردن از طرف كسى كه براى او حلال كند. و آنچه از راه مالكيت و خدمتگزارى جايز است، شش وجه است: ملك غنيمت و ملك خريد و ملك ميراث و ملك بخشش و ملك عاريه و ملك اجاره. پس اين ها جهات حلال است و آنچه براى انسان هزينه كردن و انفاق آن در جهات حلال آن، جايز است و آنچه تصرف و دگرگونى در آن جايز است از وجوه واجب و مستحب.

584- 31800- (17) اسماعيل بن جابر از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام در بخشى از يك حديث طولانى فرمود: «... آنچه در قرآن

دربارۀ ذكر ضروريات و وسايل زندگى مردم آمده است، پس به تحقيق خداوند ما را آگاه كرد كه آن از پنج جهت است: جهت اشاره، جهت عمران و آبادانى و جهت اجاره و جهت بازرگانى و جهت صدقات ... جهت آبادانى سخن خداوند در قرآن است، كه فرمود:

او شما را از زمين پديد آورد و آبادانى آن را از شما خواست.

پس خداوند ما را آگاه كرد كه آبادانى زمين را به مردم دستور داده است تا به وسيلۀ آنچه از زمين به دست مى آيد- از حبوبات و ميوه ها و شبيه آن، آنچه خداوند براى معيشت مردم قرار داده- سبب زندگانى مردم گردد ....»

585- 31801- (18) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خريد و فروش هاى حلال [خريد و فروش]، هر چيز حلال است؛ از خوردنى و نوشيدنى و غير آن، از هر چه پايه هاى زندگانى مردم بر آن استوار است و استفاده از آن بر ايشان مباح و به مصلحت است و آنچه اصلش حرام و مورد نهى است، خريد و فروشش جايز نيست.»

586- 31802- (19) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«بدان كه- خداى تو را رحمت كند- هرآنچه بندگان از گونه هاى صنعت ها مى آموزند، مثل نويسندگى و حسابدارى و بازرگانى و نجوم و پزشكى و ساير صنعت ها و بنايى و مهندسى و نقاشىِ اجسام بى روح و ساختن انواع ابزار و آلاتى كه مردم به آن ها نياز دارند- از آنچه

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 333

سودمند و سبب استوارى پايه هاى زندگانى و كسب درآمد است- پس آموزش و كار كردن و مزد گرفتن بر همۀ آن ها حلال است؛

هر چند گاهى نيز در جهات گناه به كار گرفته شوند. مثل ساختن آنچه براى حلال قرار داده شده است و سپس در جهات حرام- مثل كمك به ستمگران و جهات ديگر گناه- مصرف مى شود؛ مانند كاسه و قدح شبيه به آن. و به دليل- منافع آن- آموزش و ساختن آن جايز است و بر كسى كه آن را در غير راه هاى حق و صلاح به كار مى برد- كه خداوند به آن ها دستور داده است- حرام است، نه در جهات ديگر. مگر آن كه صنعت حرام و مورد نهى باشد؛ مانند غنا و ساختن وسايلش و ساختن كليسا و كنيسه و آتشخانه و نقاشى موجودِ با روح- مثل حيوان و روحانى- و مثل ساختن دف و عود و مانند آن و ساختن شراب و مست كننده و وسايلى كه شايستگى هيچ كار حلالى را ندارد، پس ساختن و آموزش آن حرام است و جايز نيست و توفيق از خداست».

587- 31803- (20) در جاى ديگر كتاب فقه الرضا آمده است:

«بدان كه- خداوند تو را رحمت كند- هرآنچه بدان دستور داده شده كه به مصلحت مردم است و پايه هاى كارهاى شان بر آن استوار- از جهات مصلحتِ بدون جايگزين- از خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى و ازدواج و مالك شدن و به كار گرفتن، پس همۀ اين ها خريد و فروش و بخشش و عاريۀ آن حلال است.

و هرآنچه در آن تباهى است و از جهت خوردن و نوشيدن و پوشيدن و ازدواج و نگهدارى براى جهت فساد، مورد نهى قرار گرفته است؛ مانند مردار و خون و گوشت خوك و رباخوارى و تمامى زشتى ها و فواحش و گوشت درندگان

و شراب و شبيه به آن، پس حرام است و به جسم زيان مى رساند و نقش انسانى را تباه مى كند.»

588- 31804- (21) در سفارش هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر آمده است:

«اى ابوذر! هركس باك نداشته باشد كه از چه راهى مال به دست آورد، خداوند [نيز] باك ندارد از كجا او را وارد آتش كند.»

«1» 589- 31805- (22) محمد بن فضيل روايت مى كند كه امام كاظم عليه السلام فرمود:

«هر چيز كه انسان [طلب] روزى اش را با آن آغاز كند، آن تجارت است.»

______________________________

(1). اين عبارت در سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوذر در كتاب الامالى شيخ طوسى يافت نشد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 335

590- 31806- (23) ابن فضال مى گويد: «شنيدم مردى از امام رضا عليه السلام مى پرسيد: من آرد را [با الك كردن] اصلاح مى كنم و مى فروشم و مردم مى گويند اين كار روا نيست! امام عليه السلام فرمود: چه اشكال دارد؟ هر چيزى كه خريد و فروش مى شود، هنگامى كه انسان پرواى از خدا داشته باشد، اشكالى ندارد.»

591- 31807- (24) وشّا از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«راه چارۀ انسان در كار و كسب اوست.»

592- 31808- (25) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «به راستى خداوند انسان شاغلِ امين را دوست دارد.»

و در حديث ديگرى فرمود: «به راستى خداوند تعالى، مؤمن شاغل را دوست دارد.»

593- 31809- (26) شخصى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت: «اى رسول خدا صلى الله عليه و آله من به هيچ كارى

رو نمى آورم، مگر اين كه در آن كار [موفّق نمى شوم و] به هدف نمى رسم و درآمد كافى به دست نمى آورم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بنگر كارى را كه يكبار درست انجام دادى، پس همان را ادامه بده! آن مرد گفت: دباغى!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: پس دباغى را ادامه بده!»

در حديث ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «هركس مال حرامى به دست آورد، خداوند هيچ صدقه و برده آزاد كردن و حج و عمره اى را از وى نمى پذيرد و به تعداد پاداش اين ها برايش گناه مى نويسد و هرآنچه از آن مال پس از مرگش باقى بماند، توشۀ وى به سوى آتش خواهد بود. و هركس بتواند مال حرامى به دست آورد و از بيم خداوند آن را رها كند، در محبت و مهربانى خداوند خواهد بود و دستور داده مى شود او را به بهشت ببرند.»

«1» و ساير احاديث آن باب را نيز بنگر كه با موضوع بحث ما مناسبت دارد.

و در حديث ثابت گذشت: «... و حق مالت اين است كه آن را جز از راه حلال به دست نياورى و جز در راه [صحيح] خودش مصرف نكنى.» «2»

در حديث آدم گذشت: «مؤمن كسى است كه راه كسب درآمدش پاك باشد.» «3»

و در احاديث باب 3 از باب هاى طلب روزى، مناسب با اين بحث گذشت و در احاديث باب آينده و بسيارى از باب هاى آينده مطالبى كه بر اين بحث دلالت مى كند، خواهد آمد.

______________________________

(1). باب 10 از باب هاى وجوب حج، حديث 4.

(2). باب 56 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 1.

(3). باب 64 از

باب هاى مبارزه با نفس، حديث 42.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 337

باب 2 حلال نبودن آنچه با كسب حرام خريده شده و عدم جواز صدقه و انفاق آن و حكم اختلاط آن با مال حلال

خداوند متعال مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورديد، از بخشش هاى پاك و خوب درآمدهاى تان و از آنچه از زمين براى شما بيرون آورديم، انفاق كنيد! و براى انفاق، پليد و ناپاك را بر نگزينيد و حال آن كه خود نيز با ميل و بدون چشم پوشى، آن را نمى گيريد. و بدانيد خداوند بى نياز و ستوده است.

«1» 594- 31810- (1) محمد بن حسن صفار به امام هادى عليه السلام نوشت: «شخصى با پول راهزنى يا دزدى، مزرعه يا كنيزى مى خرد. آيا محصولات آن مزرعه و نزديكى با آن كنيزى كه با پول راهزنى و دزدى خريده، بر وى حلال است؟

امام عليه السلام در پاسخ مرقوم فرمود:

در چيزى كه اصل و ريشه اش حرام است، خيرى نيست و به كار بردنش [نيز] جايز نيست.»

595- 31811- (2) اسماعيل سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اگر مردى هزار درهم سرقت كند و با آن كنيزى بخرد يا مهريۀ همسرش قرار دهد، آميزش با آن براى وى حلال است و مسؤوليت آن مال بر اوست.»

در حديث ديگرى از حضرت على عليه السلام نظير حديث گذشته آمده است و در پايان اين جمله افزوده شده است: «و او گناهكار است.»

596- 31812- (3) على عليه السلام در نهج البلاغه- در مورد بازگرداندن بخشش هاى عثمان- فرمود: «به خدا سوگند! حتى اگر آن [مال ها] را در حالى بيابم كه به وسيلۀ آن ها با زنان ازدواج شده و كنيزان تصاحب گرديده، آن ها را باز مى گردانم؛ زيرا در عدالت گسترش و آرامش است و هركس عدالت

او را در تنگنا قرار دهد، ظلم بر او سخت تر و تنگ تر است.»

______________________________

(1). بقره 2/ 267.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 339

597- 31813- (4) در تفسير اين آيه: و پليد و ناپاك را براى انفاق بر نگزينيد، از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«اين آيه دربارۀ گروه هايى نازل شد كه اموالى از رباى زمان جاهليت در اختيار داشتند و از آن ها صدقه مى دادند؛ پس خداوند آنان را از اين كار باز داشت و دستور داد از مال پاك و حلال صدقه دهند.»

598- 31814- (5) ابو عبيده حذّا از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در بخشى از يك حديث فرمود:

«تو را به شگفتى و تحسين وا ندارد، كسى كه از راه حرام مالى به دست مى آورد؛ زيرا اگر از آن انفاق كند، از وى پذيرفته نيست و آنچه باقى گذارد، توشۀ وى به سوى آتش خواهد بود.»

599- 31815- (6) جابر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند شراب و نوشنده و افشرنده و ساقى و فروشنده و خورندۀ پولش را لعنت كند. (لعنت كرد).

عرب بيابانگردى به پا خاست و گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! من كسى بودم كه شراب تجارتم بود و از فروش آن مالى به دست آوردم. اگر اين مال را در راه اطاعت خدا مصرف كنم، آيا به حال من سودمند است؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: [حتى] اگر آن را در راه حج و جهاد مصرف كنى به ا ندازۀ بال پشه اى نزد خداوند ارزش ندارد؛ زيرا

خداوند جز پاكيزه را نمى پذيرد!»

در احاديث باب 4 از باب هاى زكات غلات و باب 30 از باب هاى حقوق مالى مستحب موكد و باب 10 از باب هاى وجوب حج، مطالبى گذشت كه بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث عبد الاعلى گذشت: «به راستى بخيل كسى است كه مالى را از راه غير حلال به دست آورد و در ناحق مصرف كند.»

«1» و در حديث اسماعيل گذشت: «و اگر اموال مورد نهى خداوند را بگيرند و در راه دستورهاى خداوند مصرف كنند، از آنان نمى پذيرد، تا اين كه [مال را] از راه حق به دست آورند و در راه حق انفاق كنند.» «2»

و در احاديث باب پيشين، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث حديد از امام صادق عليه السلام خواهد آمد: «كسى كه بخشى از مال به دست آمده از ستمگران را در راه حج و برده آزاد كردن و نيكى انفاق كند، خداوند او را پاداشى نمى دهد.» «3»

و در حديث عبدالله بن سليمان از امام صادق عليه السلام خواهد آمد:

«جايزه ها و بخشش ها و ... و هديه اى كه به سوى خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله تقديم مى كنى، بايد از پاك ترين درآمدهايت باشد.» «4»

______________________________

(1). باب 42 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 38.

(2). باب 3 از باب هاى انجام كارهاى پسنديده، حديث 18.

(3). 22/ 328 باب 39 از باب هاى كسب روا و ناروا، حديث 7.

(4). 22/ 368 باب 41 از باب هاى كسب روا و ناروا، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 341

و باب 42 را بنگر «1» و در حديث دعائم آمده است: «هركس مالى را سرقت كند و آن را

مهريه زنى قرار دهد يا با آن كنيزى بخرد، آميزش با آن برايش حلال است و مسؤوليت مال و گناهش بر اوست.» «2»

باب 3 حرمت خريد و فروش و ثمن و كاشتن و آبگيرى و حمل و نقل، به جهت خمر

خداوند متعال مى فرمايد:

از تو دربارۀ شراب و قمار مى پرسند. بگو: گناه بزرگى در آن هاست و براى مردم سودمند است و گناه شان از سودشان بزرگ تر است. «3»

اى كسانى كه ايمان آورديد، همانا شراب و قمار و بت ها و تيرهاى قمار پليد و از كار شيطان هستند، پس از آن ها دورى كنيد، باشد كه رستگار شويد!

همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار ميان شما كينه و دشمنى ايجاد كند و از ياد خدا و از نماز بازتان دارد، پس آيا شما پايان نمى دهيد؟ «4»

600- 31816- (1) شخصى يكى از غلامانش را در تاكستانش گذاشت تا انگور يا آب انگور بفروشد. غلام انگور را به شراب تبديل كرد و فروخت. دربارۀ اين ماجرا محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پول آن شايسته نيست! آن گاه امام عليه السلام فرمود:

«پس از حرمت شراب، مردى از قبيلۀ ثقيف دو مشك شراب براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هديه آورد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد آن ها را ريختند و فرمود: آن كسى كه شراب را حرام كرده، البته ثمن آن را [نيز] حرام كرده است.

سپس امام عليه السلام فرمود: بى گمان برترين كار با آنچه غلام فروخته اين است كه ثمن آن را صدقه دهد.»

601- 31817- (2) ابو ايوب به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «شخصى به غلامش دستور داد انگورهايش را بفشارد و آب آن ها را بفروشد. غلام آن ها را به شراب تبديل كرد و فروخت. آن گاه

ثمن آن را نزد صاحبش آورد.

امام عليه السلام فرمود: محبوب ترين كار نزد من اين است كه ثمن آن را صدقه بدهد.»

______________________________

(1). 22/ 408.

(2). باب 32 ازدواج بردگان، حديث 1.

(3). بقره 2/ 219.

(4). مائده 5/ 90- 91.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 343

602- 31818- (3) تميم دارى مشك شرابى براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هديه آورد. آن حضرت فرمود: «شراب حرام است!

تميم گفت: آيا آن را نفروشم و از ثمن آن بهره مند شوم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند يهود را لعنت كند! آنان به سوى پيه هاى گاو و گوسفند كه خداوند بر ايشان حرام كرده بود- روى آوردند و آن ها را ذوب و به روغن تبديل كردند، آن گاه آن را فروختند و با ثمن آن مواد خوراكى خريدند. به راستى شراب حرام است و ثمن آن [نيز] حرام است!»

603- 31819- (4) امير مؤمنان عليه السلام- در حديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله- روايت مى كند:

«و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروش نرد و خريد (و فروش) شراب و نوشاندن شراب نهى كرد و فرمود:

خداوند شراب و نشانندۀ [درختِ] آن و سازنده و نوشنده و ساقى و فروشنده و خريدار و خورندۀ ثمن آن و حمل كننده و حمل شده به سويش را لعنت كند (يا لعنت كرد).»

«1» امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش عليهم السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«شراب حرام است و خداوند به طور ويژه شراب را لعنت كرد و سازندۀ آن و كسى كه برايش ساخته شده است ...» ادامۀ اين حديث، همانند

حديث پيشين است.

604- 31820- (5) مرحوم صدوق مى گويد: «پدرم در نامه اى به من نوشت: بدان كه اصل شراب از انگور است ...

و خداوند- تبارك و تعالى- تنها شراب را حرام كرد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هر نوشيدنى مست كننده اى را حرام كرد و شراب و نشانندۀ [درخت] آن و نگهبان و حمل كننده و حمل شده به سويش و فروشنده و خريدار و خورندۀ ثمن آن و سازنده و نوشاننده و نوشنده اش را لعنت كرد.»

605- 31821- (6) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند شراب و افشرنده و فشرده شده برايش [و سازنده و ساخته شده برايش] و نوشاننده [/ ساقى] و نوشنده و حمل كننده و حمل شده به سويش را لعنت كند (لعنت كرد).»

606- 31822- (7) جابر از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ شراب ده [گروه] را لعنت كرد: نشانندۀ [درخت] آن، نگهبان آن، فروشنده، خريدار، نوشنده، خورندۀ ثمن آن، افشرنده، حمل كننده، حمل شده به سويش و نوشانندۀ آن.»

______________________________

(1). اين حديث در باب 45 از باب هاى اوقات نماز آمده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 345

607- 31823- (8) زيد بن على عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شراب و افشرنده و فشرده شده برايش [سازنده و ساخته شده برايش] و فروشنده و خريدار و نوشاننده و خورندۀ ثمن آن و نوشنده و حمل كننده و حمل شده به سويش را لعنت كرد.»

608- 31824- (9) در

كتاب فقه الرضا آمده است:

«بدان كه- خداوند تو را رحمت كند- خداوند- تبارك و تعالى- تنها شراب را حرام كرد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هر نوشابۀ مستى آورى را. و پيامبر صلى الله عليه و آله شراب و نشاننده و سازنده و ... تصرف كننده در آن را لعنت كرد؛ پس شراب ملعون است، نوشابه ملعون است و نوشندگانش لعنت شدگانند.»

بخش ميانى حديث، همانند حديث پيشين است.

609- 31825- (10) در كتاب المقنع آمده است:

«بدان كه- خداوند تبارك و تعالى- تنها شراب را حرام كرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله هر نوشابۀ مستى آورى را. و فروشنده و خريدار و خورندۀ ثمن آن و نوشاننده و نوشنده اش را لعنت كرد.»

610- 31826- (11) در كتاب جامع الاخبار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«هركس در دنيا شراب نوشد، خداوند تعالى در قيامت از زهر مارهاى سياه و كژدم ها شربتى به او مى نوشاند كه پيش از نوشيدن، گوشت هاى چهره اش در ظرف مى ريزد و پس از نوشيدن گوشت وپوستش- همانند مردار- از هم مى پاشد [و بوى تعفن وى] اهل قيامت را مى آزارد، آن گاه دستور داده مى شود او را در آتش افكنند.

آگاه باش كه نوشنده و نوشاننده و افشرنده و فشرده شده برايش [سازنده و ساخته شده برايش] و فروشنده و خريدار و حمل كننده و حمل شده به سويش و خورندۀ ثمن آن در ننگ و رسوايى و گناه يكسان است و خداوند هيچ نماز و روزه و حج و عمره اى را از آنان نمى پذيرد تا توبه كند و حق خداوند است كه در برابر هر جرعۀ

شراب در دنيا، شربتى از صديد [/ چرك] دوزخ بنوشاند ...

بدان كه خداوند از فروشنده و خريدار آن براى ديگران و سازندۀ شراب، هيچ نماز و حج و عمره و روزه اى را نمى پذيرد تا اين كه از آن توبه كند و باز گردد ...»

در احاديث باب 7 از باب هاى نجاسات و احاديث باب 77 از باب هاى جهاد و احاديث متعددى از باب 11 از باب هاى مبارزه با نفس و احاديث باب 1 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مناسب با اين بحث گذشت.

و در احاديث باب 7 و 10 از همين ابواب و باب 5 از باب هاى مهريه و باب حرمت نوشيدن شراب از باب هاى نوشابه ها، مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 347

باب 4 حرمت خريد و فروش آبجو

611- 31827- (1) سليمان بن جعفر به امام رضا عليه السلام عرض كرد: «نظرتان دربارۀ آبجو چيست؟

امام عليه السلام فرمود: آن شرابى است ناشناخته! اى سليمان، آن را ننوش. آگاه باش، اى سليمان! كه اگر حكومت و خانه [كشور] در اختيار من بود، نوشنده اش را تازيانه مى زدم و فروشنده اش را مى كشتم.»

612- 31828- (2) سليمان بن جعفر جعفرى از امام رضا عليه السلام دربارۀ فقاع پرسيد. امام عليه السلام فرمود: آن شرابى است ناشناخته! پس آن را ننوش! اى سليمان! اگر خانه [كشور] يا حكومت در اختيار من بود، فروشنده اش را مى كشتم و نوشنده اش را تازيانه مى زدم.»

613- 31829- (3) وشّا مى گويد: «به وسيلۀ نامه اى از امام رضا عليه السلام درباره آبجو سؤال كردم. امام عليه السلام در پاسخ نوشت:

حرام است و آن شراب است و هر كس آن را بنوشد، همانند شرابخوار است.

و نيز وشّا

مى گويد كه: «امام رضا عليه السلام به من فرمود: اگر خانه [كشور] در اختيار من بود، فروشنده اش را مى كشتم و نوشنده اش را تازيانه مى زدم.»

614- 31830- (4) زاذان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اگر من بر بازارهاى مسلمانان تسلط داشتم، اين شراب- يعنى آبجو- را از آن برمى چيدم.»

در احاديث باب 7 از باب هاى نجاسات و احاديث باب 1 درآمدهاى روا و ناروا مناسب با اين بحث گذشت.

و در احاديث باب 43 از باب هاى نوشابه ها مطالبى كه بر اين بحث دلالت مى كند، خواهد آمد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 349

باب 5 جواز فروختن آب انگور و انگور و خرما به كسى كه خمر مى سازد و كراهت فروش آن ها به طور نسيه و حرمت فروش آب انگور هنگامى كه به جوش آيد و دوسوم آن تبخير نشود

615- 31830- (1) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ پول آب انگور نجوشيده اى كه براى پختن يا تبديل به شراب خريده مى شود، سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

هر گاه پيش از تبديل شدن به شراب و در حال حلال بودن آن را بفروشى، اشكالى ندارد.»

616- 31831- (2) ابومعزا مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه يعقوب احمر از امام عليه السلام پرسيد: خداوند كارهايت را سامان دهد! برادرى داشتم كه مُرد و كودك يتيمى در دامن من باقى گذارد. مزرعه و باغى داريم كه برادر ديگرم عهده دار كارهاى آن است. وى آب انگور به كسى مى فروشد كه با آن شراب مى سازد و زمين را در مقابل گندم اجاره مى دهد. من سهم خودم را نمى گيرم ولى با سهم يتيم چه كنم؟

امام عليه السلام فرمود: سهم يتيم از اجارۀ زمين در برابر گندم را از او نگير، مگر آن كه به يك چهارم و يك سوم و نصف اجاره دهد. ولى فروش آب انگور به كسى كه با آن شراب مى سازد

اشكالى ندارد، سهم يتيم را از آن بگير.»

617- 31832- (3) رفاعه مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه از آن حضرت دربارۀ فروش آب انگور به كسى كه با آن شراب مى سازد، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: حلال است؛ مگر ما خرماى مان را به كسى كه با آن شراب پليد مى سازد نمى فروشيم؟»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 351

618- 31833- (4) ابوكهمس روايت مى كند كه شخصى به امام صادق عليه السلام گفت: «من درخت انگور دارم. هر سال انگورهاى آن را مى فشارم، در خمره هايى مى ريزم و پيش از به جوش آمدن آن را مى فروشم.

امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد. پس اگر بجوشد، فروش آن حلال نيست. آن گاه امام عليه السلام فرمود: ما نيز خرماى خود را به كسى مى فروشيم كه مى دانيم با آن شراب مى سازد.»

619- 31834- (5) عمر بن اذينه مى گويد: «به امام صادق عليه السلام نامه اى نوشتم و از وى دربارۀ شخصى كه درخت انگورى دارد پرسيدم كه: آيا فروش انگور و خرما به كسى كه مى داند با آن شراب يا نوشابۀ مست كننده مى سازد، جايز است؟ امام فرمود:

همانا آن را به صورت حلال و در زمانى كه خوردن و آشاميدنش حلال بود، فروخت پس فروش آن اشكالى ندارد.»

620- 31835- (6) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فروش انگور، خرما، كشمش و آب انگور به كسى كه از آن شراب مى سازد، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

اشكال ندارد، هر گاه به صورت حلال بفروشد و ربطى به او ندارد كه مشترى آن را به حرام تبديل كند.»

621- 31836- (7) محمد حلبى از

امام صادق عليه السلام دربارۀ فروش آب انگور به كسى كه آن را به حرام تبديل مى كند، سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود:

«اشكال ندارد. تو به صورت حلال مى فروشى و او به حرام تبديل مى كند، پس خداوند او را از رحمت خويش دور گرداند و نابودش كند.»

622- 31837- (8) يزيد بن خليفه حارثى مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه شخصى به امام عليه السلام گفت: من درخت انگور دارم.

امام عليه السلام فرمود: آن را به صورت انگور بفروش!

آن مرد گفت: شراب ساز آن را مى خرد!

امام عليه السلام فرمود: بنابراين آن را به صورت آب انگور بفروش.

آن مرد گفت: آب انگور را از من مى خرد و در همان مشك من تبديل به شراب مى كند.

امام عليه السلام فرمود: تو به صورت حلال فروخته اى و او آن را به حرام تبديل كرده است، پس خداوند او را از رحمت خويش دور گرداند. امام عليه السلام لختى سكوت كرد، آن گاه فرمود: پولش را تا زمان شراب شدن باقى نگذار؛ كه در اين صورت ثمن شراب را دريافت مى كنى.»

623- 31838- (9) حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فروش آب انگور به كسى كه با آن شراب مى سازد، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

به كسى بفروش كه آن را مى پزد يا سركه مى سازد. اين را بيشتر دوست دارم و دربارۀ اولى نيز اشكالى نمى بينم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 353

624- 31839- (10) احمد بن محمد بن ابى نصر مى گويد: «از امام كاظم عليه السلام دربارۀ فروش آب انگور و تبديلش به شراب [به وسيلۀ مشترى] پيش از دريافت پول آن سؤال كردم. امام عليه السلام

فرمود: اگر ميوه اش را به كسى بفروشد كه مى داند آن را به شراب حرام تبديل مى كند، اشكال ندارد. ولى اگر آب انگور باشد، تنها به صورت نقدى بفروشد.»

625- 31840- (11) يزيد بن خليفه حارثى مى گويد: «امام صادق عليه السلام فروش آب انگور را به صورت نسيه ناپسند مى شمرد.»

مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد: «توضيح اين حديث اين است كه امام عليه السلام به اين دليل فروش نسيه اى آن را ناخوشآيند مى داند كه ايمن نيست در حال دريافت ثمن از اين كه به شراب تبديل شده باشد، هرچند اين كار حرام نيست.»

در حديث فرزند عيسى از خواهد آمد: «و فروش آب انگور به كسى كه آن را به شراب تبديل مى كند، اشكال ندارد.»

«1» و در حديث يعقوب از امام صادق عليه السلام خواهد آمد: «و فروش آب انگور به كسى كه با آن شراب مى سازد، اشكال ندارد. سهم يتيم را از آن بگير.» «2»

باب 6 دريافت طلب از ثمن خمر و خوك

626- 31841- (1) زراره به امام صادق عليه السلام گفت: «من از كسى مقدارى درهم طلبكارم. وى به مقدار طلب من، شراب و خوك مى فروشد و آن را مى پردازد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد. يا فرمود: آن را بگير!»

627- 31842- (2) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ كسى پرسيدم كه از شخص ديگرى پول طلبكار است. شخص بدهكار در مقابل ديدگان طلبكار شراب و خوك مى فروشد. آيا طلبكار از آن پول طلب خويش را دريافت كند؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

______________________________

(1). باب 8 از باب هاى مزارعه، حديث 3.

(2). باب 12 از باب هاى مزارعه، حديث 6؛ اين حديث در حديث دوّم همين باب گذشت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص:

355

628- 31843- (3) محمد بن يحياى خثعمى از امام صادق عليه السلام پرسيد: «ما از شخصى طلبكار هستيم. وى شراب و خوك مى فروشد و بدهى ما را مى پردازد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد! از گناه آن چيزى بر تو نيست.»

629- 31844- (4) يعقوب بن منصور به امام صادق عليه السلام گفت: «من از يك شخص ذمّى [غير مسلمان] مقدارى درهم طلبكارم و او در برابر ديدگان من شراب و خوك مى فروشد. آيا گرفتن آن بر من حلال است؟

امام عليه السلام فرمود: تو تنها درهم از او طلبكار هستى و او آن را به تو پرداخت مى كند.»

630- 31845- (5) محمد بن مسلم به امام باقر عليه السلام گفت: «شخصى از ديگرى مقدارى درهم طلبكار است. بدهكار- در برابر ديدگان طلبكار- شراب يا خوك مى فروشد و به او پرداخت مى كند.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد! براى طلبكار حلال و براى فروشنده حرام است.»

باب 7 چنانچه كافر خمر و خوك بفروشد و مسلمان شود، گرفتن ثمن آنها جايز است

631- 31846- (1) على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام پرسيد: «يكى از دو مرد مسيحى (به ديگرى) شراب يا خوك به صورت نسيه مى فروشد. آن گاه پيش از دريافت ثمن آن، هر دو مسلمان مى شوند.

آيا پس از اسلام، آن پول برايش حلال است؟

امام عليه السلام فرمود: همانا براى او ثمن طلبكار است و اشكال ندارد آن را دريافت كند.»

در حديث يونس- حديث دوم از باب آينده- دربارۀ شخص زرتشتى كه شراب يا خوك به صورت نسيه مى فروشد و پيش از دريافت ثمن آن مسلمان مى شود، خواهد آمد:

«درهم هايش مالِ اوست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 357

باب 8 حرمت فروش خوك و حكم كسب با موى خوك و حكم كسى كه اسلام آورد و خوك و خمر دارد و حكم كسى كه اسلام آورد و خوك و خمر دارد و سپس فوت مى كند

632- 31847- (1) ابن ابى عمير با واسطۀ برخى از شيعيان روايت مى كند كه از امام رضا عليه السلام پرسيد: «شخص مسيحى كه مقدارى بدهى و شراب و تعدادى خوك دارد، مسلمان مى شود. آيا مى تواند شراب و خوكانش را بفروشد و بدهى اش را بپردازد؟

امام عليه السلام فرمود: نه!»

633- 31848- (2) اسماعيل بن مرار از يونس پرسيد: «شخص زرتشتى شراب يا خوك را نسيه تا سررسيدى مى فروشد، آن گاه پيش از دريافت ثمن آن، مسلمان مى شود.

يونس گفت: درهم هايش مال اوست.

و پرسيد: مردى كه خمر و تعدادى خوك دارد، مسلمان مى شود و آن گاه مى ميرد و از خود مقدارى بدهى و آن شراب و خوك ها را باقى مى گذارد.

يونس گفت: طلبكاران يا يكى از اولياى غير مسلمانش شراب و خوك هايش را مى فروشد و بدهى اش را مى پردازد. و خودش در حال حيات، حق فروختن و نگهداشتن آن ها را ندارد!»

در احاديث باب 11 از باب هاى نجاسات، مطالبى بر حرمت فروش خوك و حكم استفاده از مويش دلالت مى كند؛ پس مراجعه

كن!

و در احاديث باب 6 از ابواب كسب هاى روا و ناروا و باب پيشين و باب 2 از باب هاى خوراكى ها نيز مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 9 حرمت اجرت هاى بدكاره ها

634- 31849- (1) در كتاب فقه الرضا آمده است: «و بدان كه مزد زانيه و ثمن سگ- جز سگ شكارى- پليد و حرام است.»

در حديث عمار از امام باقر عليه السلام در باب آينده خواهد آمد: «سحت [حرام و پليد] انواع بسيارى است، كه اجرت بدكاره ها از آن هاست.»

و ساير احاديث باب آينده را بنگر؛ زيرا در آن مطالبى است كه بر پليدى اجرت بدكاره ها دلالت مى كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 359

باب 10 انواع مال نامشروع

خداوند تعالى مى فرمايد:

آنان بسيار گوش دهنده براى دروغ بستن [به تو] و بسيار خورندۀ مال پليد و حرام هستند «1».

مى بينى بسيارى از آنان در گناه و تجاوز و خوردن مال پليد و حرام مى شتابند؛ چه بسيار بد است، آنچه انجام مى دهند.

چرا دانشمندان مسيحى و يهودى آنان را از سخنان گناه و خوردن پليد و حرام بازنمى دارند، چه بسيار زشت است آنچه انجام مى دهند «2».

635- 31850- (1) عمار بن مروان مى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ خيانت پرسيدم. امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

آن هر چيزى است كه به امام خيانت شود و نامشروع است و تصرف مال يتيم و مانند آن نامشروع است و مال نامشروع انواع بسيارى است كه از آن هاست: اجرت بدكاره ها، ثمن شراب و نوشابه هاى مستى آور و ربا پس از دانستن حرمت آن. و اما رشوه گرفتن در قضاوت، به تحقيق آن كفر به خداى بزرگ و پيامبرش است.»

636- 31851- (2) عمار بن مروان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ خيانت پرسيدم. امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

آن هر چيزى است كه به امام خيانت شود و نامشروع است و تصرف مال يتيم، نامشروع است و

مال نامشروع انواع بسيارى است كه از آن جمله است: آنچه از كارهاى كارگزاران ستمگر به دست مى آيد و اجرت قاضيان و اجرت بدكاره ها ....»

ادامۀ اين حديث، همانند حديث پيشين است.

637- 31852- (3) سماعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«غلول هر چيزى است كه به امام خيانت شود و تصرف مال يتيم، شبهه ناك (مانند آن) و تصرف مال نامشروع، شبهه ناك (مانند آن) است.»

______________________________

(1). مائده 5/ 42.

(2). مائده 5/ 62- 63.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 361

638- 31853- (4) سماعه مى گويد: «از وى [امام صادق عليه السلام] دربارۀ غلول سؤال كردم. فرمود: غلول هر چيزى است كه به امام خيانت شود و تصرف مال يتيم و مانند آن است و مال نامشروع انواع بسيارى دارد، كه از آن جمله است: درآمد حجامت كننده و اجرت زانيه و ثمن شراب؛ ولى رشوه در قضاوت، كفر به خداوند است.»

639- 31854- (5) سماعه روايت مى كند كه [امام صادق عليه السلام] فرمود:

«مال نامشروع انواع بسيارى است كه از آن جمله است: درآمد حجامتگر و اجرت زانيه و ثمن شراب.»

مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد: «اين حديث نادر است و با اخبار گذشته اى كه پيشتر آورديم، در تعارض نيست؛ به دليل كثرت آن اخبار و نادر بودن اين حديث. علاوه بر آن كه پيشتر گفتيم كه درآمد حجامت گر هرچند حرام نيست ولى مكروه و دورى از آن شايسته است.»

640- 31855- (6) سماعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«مال نامشروع انواع بسيارى است كه از آن جمله است: درآمد حجامتگر هنگامى كه شرط كند، اجرت زانيه و ثمن شراب؛ ولى رشوه در داورى، آن

كفر به خداى بزرگ است.»

در تفسير عياشى سماعه از امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام روايت كرده كه فرمودند:

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 361

«مال نامشروع گونه هاى فراوانى است كه از آن جمله است: درآمد حجامتگر (كسب گناهان) و اجرت زانيه و ...» ادامۀ اين حديث، همانند حديث پيشين است.

641- 31856- (7) در تفسير مجمع البيان آمده است، كه از امام صادق عليه السلام روايت شده: «همانا مال نامشروع انواع زيادى دارد؛ ولى رشوه در داورى، آن كفرورزى به خداوند است.»

642- 31857- (8) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه (امام صادق عليه السلام) فرمود: «اجرت زن زانيه نامشروع است، بهاى سگ- غير از سگ شكارى- نامشروع است، ثمن شراب نامشروع است، اجرت پيشگو نامشروع است و بهاى مردار نامشروع است؛ ولى رشوه در داورى، پس آن كفر ورزيدن به خداوند بزرگ است.»

643- 31858- (9) در همان كتاب آمده است: «و روايت شده كه اجرت مرد و زن آوازخوان [/ خواننده] نامشروع است.»

644- 31859- (10) اصبغ بن نباته از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر حاكم و زمامدارى كه خود را از دسترس ارباب رجوع براى عرض حال، دور نگاه دارد، خداوند در روز قيامت خود را از (او و) از نيازهايش مى پوشاند و اگر هديه اى بگيرد، خيانتكار است و اگر رشوه بگيرد، وى مشرك است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 363

645- 31860- (11) سكونى از امام

صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«مال نامشروع، بهاى مردار و بهاى سگ و ثمن شراب (خوك) و مهريۀ زن زناكار و رشوه در داورى و اجرت فال گير.»

اين حديث با سندهاى گوناگون گزارش شده است و در تفسير على بن ابراهيم جملۀ «ثمن شراب» در آن نيامده است.

646- 31861- (12) در كتاب الجعفريات از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«از مال نامشروع: بهاى مردار، بهاى بارور كردن ستور، مهريۀ زن زناكار، درآمد حجامتگر، اجرت پيشگو، اجرت كيل، اجرت فرطون «1» و ترازو مگر اين كه خود صاحب پيمانه و صاحب ترازو آن را پيمانه و وزن كند [كه بابت عمل خود اجرتى بگيرد نه بابت خود پيمانه و ترازو]. بهاى شطرنج، بهاى نرد، بهاى ميمون و پوست درندگان و پوست مردار- پيش از دباغى شدن- بهاى سگ، اجرت پاسبان و نگهبانى كه جز با پاداش تو را يارى نمى كند، اجرت زندانبان و اجرت قيافه شناس و ثمن خوك و اجرت قاضى و اجرت جادوگر، اجرت حسابرس ميان قوم كه جز با پاداش به حساب آنان نمى رسد، اجرت قارى قرآن كه جز با مزد و اجرت، قرآن نمى خواند، ولى اشكال ندارد كه از بيت المال به آنان مستمرى داده شود، هديه اى كه با انگيزۀ بازپس گرفتن هديۀ بهترى داده مى شود. و اين است [تفسير] سخن خداوند: با انگيزۀ بيشتر گرفتن [به كسى] احسان مكن «2» و سخن خداوند: و آنچه ربا مى دهيد تا در اموال مردم افزون گردد، نزد خداوند زياد نمى گردد. و آن هديه اى است كه با آن از ميراث دنيا بيش از خودش طلب مى شود. رشوه در داورى، نطفۀ حيوان نر- هديه كردن

علف به آن اشكال ندارد- اجرت قاضى- مگر قاضى كه از بيت المال حقوق بگيرد- و اجرت اذان گو- مگر كسى كه از بيت المال مستمرى دريافت كند.»

______________________________

(1). در كتاب هاى لغت معناى واژۀ «فرطون» را نيافتيم. در پاورقى مستدرك الوسائل آمده است: «فرطون در آنچه به دست ماست ازكتاب هاى لغت: فراط به معناى مسابقۀ اسب سوارى و شتر و غير آن هاست. شايد مقصود جايزه اى باشد كه براى برنده قرار داده مى شود؛ مستدرك الوسائل 13/ 69. ولى اين احتمال با حديث سازگار نيست؛ زيرا واژۀ اجرت بر سر آن آمده است. احتمال دارد فرطون معرب فرغون فارسى باشد- م.

(2). مدثر 74/ 6.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 365

647- 31862- (13) عبدالله بن طلحه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هفت چيز از خوردن مال نامشروع است: رشوه در داورى، مهريۀ زن زناكار، اجرت پيشگو، بهاى سگ، [اجرت] مقبره سازان، [اجرت] مجسّمه سازان و از چادرنشين و صحرانشين بابت پيدا كردن گمشده اش اجرت گرفتن.»

648- 31863- (14) يزيد بن فرقد مى گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مال نامشروع سؤال كردم. امام فرمود: آن رشوه در داورى است.»

649- 31864- (15) از ابن مسعود و امام حسن عليه السلام روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«مال نامشروع، آن رشوه در داورى است.»

650- 31865- (16) در كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام از امير مؤمنان عليه السلام در تفسير سخن خداوند: بسيار مال حرام مى خورند، آمده است كه فرمود:

« [مقصود] كسى است كه نياز برادر دينى اش را برآورده مى كند و آن گاه هديه اش را مى پذيرد.»

651- 31866- (17) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه

السلام دربارۀ ثمن شراب سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: پس از حرمت شراب، مشك شرابى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هديه شد. پيامبر صلى الله عليه و آله [نخست] دستور فروش آن را صادر فرمود ولى وقتى كه هديه كننده براى فروش گام برداشت، آن حضرت از پشت سر او را ندا داد:

اى صاحب مشك شراب، آن كس كه نوشيدنش را حرام كرد، ثمن آن را [نيز] حرام كرد. آن گاه دستور داد آن را روى زمين ريختند و فرمود:

بهاى شراب، مهريۀ زن زناكار و بهاى سگ غير شكارى، از مال نامشروع است.»

652- 31867- (18) قاسم بن عبدالرحمن انصارى از امام باقر عليه السلام از پدرش- امام سجاد عليه السلام- از امام حسين عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خيبر را فتح كرد، كمانش را درخواست نمود و به آن تكيه كرد. آن گاه

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 367

خداى را سپاس گفت و ثنايش را بجاى آورد و پيروزى را كه خداوند به وى عنايت كرده بود و با آن وى را يارى نموده بود، يادآور شد و از نُه چيز نهى كرد: از مهريۀ زن زناكار و از درآمد چهارپايان- يعنى نطفۀ حيوان نر- و از انگشتر طلا و از بهاى سگ و از تشكى كه زير شترسوار مى انداختند (ابوعربه- يكى از گزارشگران حديث مى گويد: و از پارچه حريرى كه بر روى الاغ مى انداختند) و از پوشيدن لباس قسى- لباسى كه در شام بافته مى شد و از خوردن گوشت درندگان و از معاملۀ طلا با طلا و نقره و با نقره كه

ميان شان افزوده اى باشد و از نگريستن در ستارگان [پيشگويى كردن از اوضاع ستارگان].»

ابن فضال از امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين درآمد، بهاى سگ و مهريۀ زن زناكار و كسب حجامتگر است.»

در حديث دعائم الاسلام (باب 14 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا حديث 6) و بسيارى از احاديث باب 15 از همين باب ها مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث يعقوب خواهد آمد كه دلالت مى كند: «بهاى سگ و كنيز خواننده، پليد و حرام است.»

و در حديث ابن سنان كه روايت مى كند از امام صادق عليه السلام دربارۀ قاضىِ در ميان دو قريه كه از حاكم براى داورى روزى مى گيرد، سؤال شد. امام فرمود: «آن، نامشروع است.»«1»

باب 11 جواز فروش روغن مايع و جامد نجس براى روشنايى با اعلام به مشترى و عدم فروش پيه و دنبه هاى جدا شده از گوسفند و امكان استفادۀ از روشنايى

653- 31868- (1) معاويه بن وهب گفت: «گفتم به امام صادق عليه السلام: «موشى در روغن جامد يا روغن مايع يا عسل مى ميرد.

امام عليه السلام فرمود: از عسل و روغن جامد، موش و اطرافش گرفته مى شود [و باقيمانده خورده مى شود] ولى روغن مايع براى روشنايى استفاده مى شود.»

و دربارۀ فروش اين روغن مايع فرمود: «آن را مى فروشى و به خريدار اعلام مى كنى تا از آن براى روشنايى استفاده كند.»

______________________________

(1). باب 15 از باب هاى قضاوت، حديث 4.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 369

654- 31869- (2) معاويه بن وهب و ديگران روايت مى كنند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «دربارۀ فروش روغن مايع كه در آن موش مرده است، چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام پاسخ داد: آن را بفروش و

به خريدار اعلام كن تا براى روشنايى استفاده كند!»

655- 31870- (3) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ روغن جامد يا روغن مايع كه در آن موش مرده است، سؤال كردم، امام عليه السلام فرمود:

اگر روغن جامد است، موش و اطراف آن دور ريخته و باقى ماندۀ آن خورده مى شود و اگر روان و مايع است، آن را براى روشنايى استفاده و هنگام فروش به خريداران اعلام كن.»

656- 31871- (4) اسماعيل بن عبدالخالق مى گويد: «سعيد اعرجِ روغن فروش در حضور من از امام صادق عليه السلام دربارۀ روغن مايع و روغن جامد و عسل كه موش در آن ها مرده، سؤال كرد كه با آن ها چه كند؟

امام عليه السلام فرمود: روغن مايع را تنها به كسى بفروش كه برايش بيان كنى تا براى روشنايى بخرد؛ ولى خوردن نه! و روغن نيز- اگر مايع باشد- همينطور است و اگر جامد است و موش در بالاى آن قرار دارد، روغن هاى اطراف و زير آن برداشته مى شود و سپس اشكالى در آن نيست و عسل موم دار نيز همينطور است.»

657- 31872- (5) زراره از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه موش در روغن جامد بيفتد و بميرد، پس اگر جامد، است موش و روغن هاى اطرافش را دور بريز و باقيمانده را بخور و اگر مايع است، آن را نخور و براى روشنايى استفاده كن و روغن مايع [نيز] مثل آن است.»

658- 31873- (6) در كتاب الجعفريات از امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام- دربارۀ روغن مايع و روغنى كه حيوان خون جهنده دارى در آن

بيفتد و بميرد- فرمود:

«از آن براى روشنايى استفاده كنيد و هر كس با آن تماس حاصل كرد، بايد دستش را بشويد و هر گاه با لباس تماس پيدا كرد يا دستش را با لباس پاك كرد يا مقدارى از آن به لباس ريخت، پس بايد بخشى از لباس را كه روغن به آن ريخته يا دستش را با آن پاك كرده، تنها آن قسمت را بشويد!»

659- 31874- (7) در كتاب دعائم الاسلام آمده است:

«از امام صادق عليه السلام دربارۀ روغنى كه موش در آن افتاده، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

«اگر روغن جامد است، موش و روغن هاى اطرافش دور ريخته و باقيمانده خورده مى شود و اگر مايع است، تمام آن تباه و از آن براى روشنايى استفاده مى شود.»

و فرمود: «از امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ روغن، عسل، شير، و روغن مايع كه حيوانات در آن ها مى ميرند، سؤال شد. على عليه السلام فرمود:

اگر مايع باشد، شير ريخته و روغن زيتون و روغن براى روشنايى استفاده مى شود.»

و دربارۀ سوسك سياه و عقرب و مگس و جيرجيرك و هر حيوانى كه خون جهنده ندارد، فرمود:

«اگر در غذا بميرد، آن را فاسد نمى كند.»

و دربارۀ روغن مايع فرمود: «اگر بخواهد، مى تواند با آن صابون بسازد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 371

660- 31875- (8) در همان كتاب از امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام روايت شده كه امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ غذايى كه سوسك سياه و عقرب و گنجشك خوار «1» در آن بميرد، فرمود: «خوردنش اشكال ندارد.»

و فرمود: «اگر حيوان خون جهنده دارى در خورش- در عسل يا در روغن مايع

يا در روغن- بميرد و جامد باشد، از قسمت بالا و پايين آن دورى و باقيمانده خورده مى شود و اگر مايع باشد، خورده نمى شود و براى روشنايى استفاده مى شود و فروخته نمى شود.»

661- 31876- (9) در كتاب الجعفريات آمده است: «از امير مؤمنان عليه السلام درباره روغن مايعى كه حيوان خون جهنده دارى در آن مى ميرد، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

روغن مايع را به خصوص به كسى مى فروشد تا با آن صابون بسازد.»

اين حديث در نوادر راوندى نيز آمده است؛ با اين تفاوت كه «به خصوص» در آن نيست.

662- 31877- (10) بزنطى مى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ شخص گوسفنددارى كه دنبه هاى گوسفندانش را در حال زنده بودن شان مى بريد، سؤال كردم كه آيا از دنبه هاى بريده شده مى تواند استفاده كند؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، آن ها را ذوب و براى روشنايى استفاده مى كند ولى آن ها را نمى خورد و نمى فروشد.»

663- 31878- (11) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام و امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

«آنچه از حيوان بريده شود و پيش از ذبح شدن حيوان، از آن جدا گردد، پس آن مردار است و خورده نمى شود و حيوان ذبح مى گردد و، اگر به تذكيه آن برسد، باقيماندۀ آن خورده مى شود.»

664- 31879- (12) در همان كتاب آمده است:

پيشوايان معصوم عليهم السلام مى گويند: «اگر حيوانى در غذا بيفتد و آن را زنده بيرون آورى و در غذا نميرد، آن غذا نجس نمى شود و خورده مى شود و اگر بميرد، خورده و خريد (و فروش) نمى شود.»

665- 31880- (13) در كتاب العوالى آمده است:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «به راستى

هر گاه خداوند چيزى را حرام كند، بهايش را [نيز] حرام مى كند.»

666- 31881- (14) و نيز فرمود: «خداوند يهود را لعنت كند، پيه ها بر آنان حرام گرديد ولى آن را فروختند و بهايش را خوردند.»

و اين سخن امام صادق عليه السلام در حديث تحف العقول گذشت: «و هر آنچه از جهتى از جهات مصلحت مردم در آن است، پس همۀ اين ها خريد و فروش و به كار بردنش حلال است.» «2»

و در احاديث دو باب آينده مطالبى مناسب با اين بحث وجود دارد.

و در باب 10 و 29 از باب هاى خوراكى ها نيز مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

______________________________

(1). شايد صحيح آن صرار به معناى جيرجيرك باشد چون صرد خون جهنده دارد- م.

(2). 22/ 188 باب 1 از باب هاى كسب روا و ناروا، حديث 16.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 373

باب 12 حرمت فروش مردار و حكم فروش حيوان ذبح شدۀ مخلوط با مردار و حكم آرد خمير شده با آب نجس

667- 31882- (1) در كتاب دعائم الاسلام آمده است:

«از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش عليهم السلام از امير مؤمنان عليه السلام به ما رسيده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروش انسان هاى آزاد و از فروش مردار و خون و خوك و بت ها و نطفۀ حيوان نر و از ثمن شراب و از فروش فضولات حيوانات نهى كرد و فرمود: اين ها مردار است.»

668- 31883- (2) در تفسير ابوالفتوح از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

« [حتى] از پوست و عصب مردار [نيز] استفاده نكنيد!»

669- 31884- (3) در كتاب بحار الانوار آمده است:

«حرمت خريد و فروش و نماز خواندن در مردار، از پيشوايان معصوم عليهم السلام به ما رسيده است

و استفاده از آن را اجازه فرموده اند- همان گونه كه انسان لباس نجس را بر روى لباس هايش به خود مى پيچد (و گرم مى شود)- ولى در آن نماز خوانده نمى شود. و دباغى كردن و شستن و كارهاى ديگر، چيزى از مردار را پاك نمى كند.»

670- 31885- (4) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هرگاه حيوان ذبح شده و مردارى مخلوط شود، آن را به حلال شمارندۀ مردار مى فروشد و بهايش را مى خورد.»

671- 31886- (5) حلبى مى گويد:

«از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخص گاو و گوسفنددارى سؤال شد كه حيوان ذبح شده و مردار را جدا مى گذارد ولى آن ها با هم مخلوط مى شوند، با آن ها چه كند؟ امام عليه السلام فرمود:

به حلال شمارندۀ مردار مى فروشد و بهايش را مى خورد. پس اشكالى ندارد!»

672- 31887- (6) در كتاب الجعفريات آمده است:

«از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: پوست گوسفندى كنده شده و گوسفند ديگرى سر بريده شده و آن دو بر چوپان يا صاحبانش اشتباه شده است و ذبح شده را از مردار بازنمى شناسد.

امام عليه السلام فرمود: هر دو را نزد سگ ها بينداز.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 375

673- 31888- (7) در كتاب دعائم الاسلام آمده است:

«از امام صادق عليه السلام سؤال شد: پوست گوسفند ذبح شده و مردار با هم مخلوط و از آن ها پوستين ساخته مى شود.

امام عليه السلام فرمود: اگر آن ها را پوشيدى، در آن نماز نخوان و اگر دانستى كه آن مردار است، پس آن را خريد و فروش نكن و اگر ندانستى، بخر و بفروش.»

در احاديث باب 8 و 38 از باب هاى نجاسات و حديث تحف العقول (باب 1 از

باب هاى كسب هاى روا و ناروا حديث 16) مطالبى بر اين بحث دلالت مى كرد.

و بسيارى از احاديث باب 10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا بر حرمت بهاى مردار دلالت مى كند.

باب 13 فروش روغنى كه موش در آن افتاده است

674- 31889- (1) على بن جعفر مى گويد:

«از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام درباره خُمرۀ روغنى كه در آن موش مرده است، سؤال كردم.

امام عليه السلام فرمود: با آن روغن مالى نكن و به مسلمان [نيز] نفروش.»

در حديث ديگرى از على بن جعفر از امام كاظم عليه السلام پرسيد: «موشى كه در خُمرۀ روغن مى افتد و پيش از مردن بيرون آورده مى شود، آيا مى توان آن را به مسلمان فروخت؟

امام عليه السلام فرمود: آرى و از آن روغن مالى كن!» «1»

باب 14 جواز فروش پوست حيوان حرام گوشت آن گاه كه ذبح شود و جواز استفاده از پوست ماهى

675- 31890- (1) ابومخلد زين ساز مى گويد:

«نزد امام صادق عليه السلام بودم كه معتب وارد شد و گفت: دو نفر در كنار خانه هستند! امام عليه السلام فرمود:

آن ها را داخل كن! آن دو مرد داخل شدند. يكى از آنان گفت: من مردى زين ساز هستم و پوست پلنگ مى فروشم.

امام عليه السلام پرسيد: آيا آن ها دباغى شده اند؟

آن مرد گفت: آرى!

امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد.»

______________________________

(1). باب 12 از باب هاى نجاسات، حديث 10.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 377

676- 31891- (2) ذريح محاربى مى گويد:

«از امام صادق عليه السلام دربارۀ پوست درندگانى كه بر روى آن ها مى نشينند، سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

آن ها را دباغى كنيد، پس در آن ها اجازه داده شده است.»

677- 31892- (3) عبدالرحمان بن حجاج مى گويد:

«از امام صادق عليه السلام دربارۀ خريدن پوستين از كسى كه زياد به او اعتماد ندارم و به شرط ذبح بودن به من مى فروشد، سؤال كردم كه آيا من نيز مى توانم به همين شرط آن را بفروشم؟

امام عليه السلام فرمود: اگر به ذبح بودن وثوق ندارى، نفروش مگر آن كه بگويى: به من گفته شده اين ذبح شده است.»

678- 31893-

(4) ابوالقاسم صيقل مى گويد: «به امام عليه السلام نوشتم: دسته شمشير را كه سفن ناميده مى شود، از پوست ماهى [حيوان آبزى] مى سازم. آيا كار كردن با آن جايز است با اين كه از نظر ما حرام گوشت است؟ امام عليه السلام در پاسخ نوشت: اشكال ندارد!»

نظير اين حديث پيشتر در باب 8 از باب هاى نجاسات حديث 8 گذشت.

679- 31894- (5) على بن جعفر مى گويد:

«از برادرم امام كاظم عليه السلام پرسيدم: برخى از گاو و گوسفند و شتران شخصى مى ميرند. آيا فروختن پوست آن ها و دباغى كردن و پوشيدن آن ها جايز است؟ امام عليه السلام فرمود: نه! و اگر پوشيد، در آن نماز نخواند.»

680- 31895- (6) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«از مال نامشروع، بهاى پوست درندگان است.»

در حديث كتاب الجعفريات از امير مؤمنان عليه السلام گذشت: «از مال نامشروع، بهاى مردار ... و بهاى ميمون و پوست درندگان و پوست مردار است.»

«1» و در احاديث باب 12 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مناسب با اين بحث گذشت.

باب 15 حرمت فروش سگ ها غير از موارد استثنا و جواز فروش گربه و چهارپايان

681- 31896- (1) جراح مداينى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«از مال نامشروع، ثمن شراب است.»

همچنين امام عليه السلام از بهاى سگ نهى كرد.

______________________________

(1). 22/ 214 باب 10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 12.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 379

682- 31897- (2) على بن قاسانى از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه در ضمن حديثى فرمود: «... و بهاى سگ نامشروع است.»

683- 31898- (3) حسن بن على وشا مى گويد: «از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: بهاى سگ نامشروع است

و نامشروع در آتش جهنم است.»

684- 31899- (4) ابوعبدالله عامرى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ بهاى سگ غير شكارى پرسيدم. امام عليه السلام فرمود: نامشروع است ولى سگ هاى شكارى اشكال ندارد!»

685- 31900- (5) محمد بن مسلم و عبدالرحمن بن ابى عبدالله از امام صادق عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود:

«بهاى سگ غيرشكارى نامشروع است و بهاى گربه اشكال ندارد.»

686- 31901- (6) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ بهاى سگ شكارى سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

بهايش اشكال ندارد ولى غير شكارى بهايش نامشروع است.»

687- 31902- (7) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«و بدان كه اجرت زن زانيه و بهاى سگ نامشروع است، مگر سگ شكارى.»

688- 31903- (8) در كتاب دعائم الاسلام آمده است:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از بهاى سگ گزنده نهى كرد!» و على عليه السلام فرمود: «بهاى سگ شكارى اشكال ندارد.»

689- 31904- (9) در كتاب المبسوط آمده است:

«فروش سگ شكارى جايز است و روايت شده كه سگ گله و سگ خانه همينطور است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 381

690- 31905- (10) در كتاب العوالى در ضمن حديثى آمده است:

«جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، بيرون خانه ايستاد و درخواست اجازه كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وى اجازه داد ولى جبرئيل داخل نشد. پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و گفت: چه شده است؟ جبرئيل گفت: ما گروه فرشتگان در خانه اى كه در آن سگ و تصوير باشد، داخل نمى شويم!

جستجو كردند، ناگهان در يكى از اتاق ها سگى يافتند. پيامبر اكرم صلى

الله عليه و آله فرمود: در مدينه سگى را رها نخواهم كرد مگر آن كه آن را بكشم. سگ ها به قسمت بالاى مدينه فرار كردند. به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفته شد: چگونه با سگ ها شكار كنيم در حالى كه شما دستور كشتن آن ها را صادر فرموديد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت شد تا دربارۀ نگهداشتن سگ هايى كه از آن ها استفاده مى شود، وحى نازل شد.

آن گاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سگ هاى شكارى و سگ هاى گله و سگ هاى مزرعه را استثنا كرد و نگهدارى آن ها را اجازه داد.»

691- 31906- (11) ابورافع در ضمن حديثى روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نگهدارى سگ شكارى و هر سگى كه در آن نفع است مثل سگ گله و سگ خانه و بستان و مزرعه را به مسلمانان اجازه داد».

در حديث تحف العقول حديث 16 باب 1 و احاديث متعددى از باب 10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مطالبى بر حرمت بهاى سگ گذشت.

و در حديث 8 باب 10 گذشت: «بهاى سگ غيرشكارى نامشروع است.»

«1» و در حديث ابوبصير از امام صادق عليه السلام گذشت: «بهاى سگ غير شكارى از مال نامشروع است.» «2»

و در حديث ابراهيم از امام كاظم عليه السلام خواهد آمد: «بهاى سگ و كنيز آوازه خوان، نامشروع است.» «3»

و در حديث وشا از امام رضا عليه السلام خواهد آمد: «بهاى سگ نامشروع در آتش جهنم است.» «4»

باب 16 جواز فروش پلنگ و پرندگان شكارى و استخوان هاى فيل و عدم جواز فروش ميمون

692- 31907- (1) عيص بن قاسم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا تجارت پلنگ و پرندگان شكارى جايز است؟ امام فرمود: آرى!»

______________________________

(1). 22/ 213 باب

10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 8.

(2). 22/ 216 باب 10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 17.

(3). 22/ 242 باب 20 از كسب هاى روا و ناروا، حديث 10.

(4). 22/ 242 باب 20 از كسب هاى روا و ناروا، حديث 11.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 383

693- 31908- (2) عبدالحميد بن سعد مى گويد: «از امام كاظم عليه السلام پرسيدم: آيا خريد و فروش استخوان هاى فيل كه با آن شانه مى سازند، جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد! پدر من شانه يا شانه هايى از آن داشت.»

694- 31909- (3) على بن جعفر مى گويد:

«از برادرم امام كاظم پرسيدم: آيا فروختن و سوار شدن بر پوست حيوانات درنده جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد، تا وقتى كه سجده بر آن نشود.»

695- 31910- (4) مسمع از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از خريد و فروش بوزينگان نهى كرد.

در احاديث باب 17 از باب هاى موى سر و ريش، مطالبى گذشت كه بر جواز فروش استخوان هاى فيل و به كار بردنش دلالت مى كند.

باب 17 حكم فروش مدفوع انسان و غير انسان

696- 31911- (1) محمد بن مضارب روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«فروش مدفوع، اشكال ندارد.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره اين حديث را بر مدفوع چهارپايان از گاو و گوسفند و شتر حمل كرده است.

697- 31912- (2) در توحيد مفضل به گزارش محمد بن سنان از مفضل روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«پس پند و عبرت گير از انواع نيازها كه در مخلوقات كوچك و بزرگ مشاهده مى كنى و [عبرت گير] از چيزهاى ارزشمند و بى ارزش. پست ترين و بى ارزش ترين چيزها سرگين

و مدفوعاتى است كه فرومايگى و نجاست با هم در آن جمع شده است. با اين حال جايگاه آن نسبت به همۀ كشت ها و سبزى ها و گياهان، جايگاهى است كه هيچ چيز جايگزين آن نمى شود؛ به طورى كه هيچ يك از گياهان بدون سرگين و كود حيوانى، سبز نمى شود و رشد نمى كند. همان مدفوعاتى كه انسان آن ها را پليد مى شمارد و از نزديك شدن به آن ها ناخشنود است. و بدان كه جايگاه و موقعيت چيزها بر اساس

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 385

قيمت مادى آن ها نيست بلكه آن دو، دو قيمت متفاوت در دو بازار هستند و چه بسا چيز كم ارزشى در بازار كسب كه در بازار دانش ارزشمند است؛ پس اعتبار چيزى را به دليل بهاى اندك آن در بازار معمولى كوچك نشمار. پس اگر جويندگان كيميا، از آنچه در مدفوعات است آگاه گردند، آن را به گران ترين بها خواهند خريد و بر قيمت آن خواهند افزود».

698- 31913- (3) سماعه بن مهران مى گويد:

«نزد امام صادق عليه السلام بودم كه شخصى به امام عليه السلام گفت: من مدفوعات مى فروشم، در اين باره چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام فرمود: فروختن آن و بهايش حرام است.

و فرمود: فروختن مدفوعات، اشكال ندارد.»

699- 31914- (4) يعقوب بن شعيب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «بهاى مدفوعات از مال نامشروع است.»

مرحوم شيخ اين حديث را بر مدفوعات انسان حمل كرده است.

باب 18 حكم فروش چوب به كسى كه صليب و ساز بربط مى سازد

700- 31915- (1) عمر بن اذينه مى گويد:

«نامه اى به امام صادق عليه السلام نوشتم و در آن دربارۀ كسى كه چوب به بربط ساز مى فروشد، سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!

[و نيز] دربارۀ

كسى كه چوب به صليب ساز مى فروشد، سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: نه!»

701- 31916- (2) در كتاب المقنع آمده است:

«فروش چوب به سازندۀ بربط اشكال ندارد و به سازندۀ صليب جايز نيست.»

702- 31917- (3) عمرو بن جرير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا جايز است چوب توت (توز) را به صليب ساز و بت ساز بفروشم؟ امام فرمود: نه!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 387

در حديث عمر بن على عليه السلام خواهد آمد: «روزى به حضرت ابراهيم عليه السلام ميهمان رسيد و او چيزى كه از ميهمان پذيرايى كند، نداشت. با خود گفت به سراغ سقف اتاق مى روم، يكى از تيرهايش را بيرون مى آورم و به نجار مى فروشم تا با آن بت بسازد [و از ميهمان پذيرايى مى كنم] ولى [به سرعت] از اين فكر منصرف شد. آن گاه يكى از لباس هايش را برداشت، به محلى رفت و دو ركعت نماز بجاى آورد.

پس از نماز، فرشته اى آمد و از سنگ ماسه مقدارى در لباس ابراهيم ريخت و به شكل انسانى آن را به درِ خانۀ ابراهيم آورد و به همسر وى گفت: اين لباس ابراهيم است، آن را بگير! خانوادۀ حضرت ابراهيم عليه السلام آن را گرفتند و وقتى گشودند، پس ناگهان ديدند كه ماسه به ذرّت تبديل يافته است ....»«1»

باب 19 حرمت غنا حتى در قرآن

خداوند تعالى مى فرمايد:

از آنچه بدان علم ندارى پيروى نكن؛ زيرا گوش و چشم و دل، هر يك از آن ها مسئول هستند «2».

و ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن هاست، به بازى نيافريديم.

اگر مى خواستيم سرگرم شويم، از نزد خود سرگرمى برمى گزيديم، اگر انجام دهنده بوديم بلكه حق را بر باطل مى كوبيم

تا مغز سرش را بشكند، پس در اين هنگام باطل نابود مى شود و واى بر شماست به خاطر آنچه توصيف مى كنيد «3».

از پليدى- از بت ها- دورى كنيد و از سخن باطل دورى كنيد «4».

[بندگان رحمان] ... و آنان كه شهادت به ناحق و گواهى به دروغ نمى دهند و هنگامى كه با كار بيهوده اى روبه رو مى شوند، بزرگوارانه مى گذرند «5».

و برخى از مردم كسانى هستند كه گفتار سرگرم كننده مى خرند تا بدون آگاهى [مردم را] از راه خدا منحرف كنند و راه خدا را به مسخره مى گيرند. آنان براى شان عذاب خواركننده اى است «6».

703- 31918- (1) زيد شحام مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ اين سخن خدا سؤال كردم: از پليدى- از بت ها- دورى كنيد و از سخن ناحق دورى كنيد.

______________________________

(1). باب 140 از باب هاى خوراكى ها، حديث 6.

(2). اسراء 17/ 36.

(3). انبياء 21/ 18- 16.

(4). حج 22/ 30.

(5). فرقان 25/ 72.

(6). لقمان 31/ 6.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 389

امام عليه السلام فرمود: الرجس من الاوثان، شطرنج است و قول الزور، غناست.»

اين حديث با سندهاى گوناگون روايت شده است.

704- 31919- (2) ابو بصير از امام صادق عليه السلام دربارۀ آيۀ فوق سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود: « [مقصود] غناست!»

705- 31920- (3) زيد نرسى در تفسير اين سخن خداوند: و از سخن ناحق دورى كنيد! روايت مى كند كه فرمود:

« [مقصود] غناست و مؤمن از همۀ آن ها بيزار است ....»

706- 31921- (4) محمد بن عمر بن حزم در ضمن حديثى مى گويد:

«وارد بر امام صادق عليه السلام شدم. امام عليه السلام فرمود: غنا، از غنا دورى كنيد، از سخن ناحق دورى كنيد.

امام عليه السلام پيوسته مى گفت: از

غنا دورى كنيد، دورى كنيد. تا اين كه مجلس بر من تنگ شد و دانستم كه مقصودش من هستم.»

707- 31922- (5) عبد الاعلى مى گويد:

«از امام صادق عليه السلام دربارۀ تفسير اين آيه سؤال كردم: پس از پليدى- از بت ها- دورى كنيد و از سخن باطل دورى كنيد.

امام عليه السلام فرمود: الرجس من الاوثان، شطرنج است و قول الزور، غناست.

گفتم: [تفسير] اين سخن خدا [چيست]؟:

و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند.

امام فرمود: غنا از آن است.»

708- 31923- (6) در كتاب العوالى از ابن عباس و ابن مسعود دربارۀ تفسير اين سخن خداوند: و از سخن باطل دورى كنيد. و و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند،

روايت شده كه گفتند: مقصود غناست.»

709- 31924- (7) هشام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «الرجس من الاوثان، شطرنج است و قول الزور، غناست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 391

710- 31925- (8) ابو الصباح در تفسير اين سخن خداوند: و كسانى هستند كه در مجلس باطل حاضر نمى شوند، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

« [مقصود] غناست.»

711- 31926- (9) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ تفسير اين آيه سؤال شد:

[بندگان خداى رحمان] ... و كسانى هستند كه در [مجالس] باطل حضور نمى يابند و هر گاه با كار بيهوده اى روبرو مى شوند، بزرگوارانه مى گذرند.

امام عليه السلام فرمود: «از مصاديق آن، غنا و شطرنج است.»

712- 31927- (10) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

غنا از چيزهايى است كه خداوند وعدۀ آتش بر آن داده است. آن گاه

اين آيه را تلاوت فرمود: و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند تا [مردم را] بدون آگاهى از راه خدا گمراه كنند و راه خدا را به مسخره مى گيرند، آنان بر اى شان عذاب خواركننده اى است.»

در كتاب فقه الرضا نيز نظير اين حديث آمده است.

713- 31928- (11) در كتاب المقنع آمده است:

«از غنا بپرهيز؛ زيرا خداوند آن را تهديد به آتش كرده است و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: بدترين صداها غناست. و خداوند مى فرمايد: از سخن باطل دورى كنيد. و آن غناست و [نيز] مى فرمايد: و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند تا [مردم را] بدون آگاهى از راه خدا گمراه كنند و راه خدا را به مسخره مى گيرند. آنان براى شان عذاب خوار كننده اى است. و سخن بيهوده، در تفسير غناست.»

714- 31929- (12) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه تفسير اين آيه از امام صادق عليه السلام سؤال شد: و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند تا [مردم را] از راه خدا گمراه كنند ....

امام عليه السلام فرمود: آن غناست؛ به تحقيق خداوند بر آن وعدۀ آتش داده است.»

715- 31930- (13) وشا مى گويد: «از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى گفت: از امام صادق عليه السلام دربارۀ غنا سؤال شد.

امام صادق عليه السلام فرمود: آن [مصداق اين] سخن خداوند است:

و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند تا [مردم را] از راه خدا گمراه كنند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 393

716- 31931- (14) مهران بن محمد مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

غنا از چيزهايى است كه

خداوند مى فرمايد:

و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند، تا [با آن مردم را] از راه خدا گمراه كنند.»

717- 31932- (15) در تفسير مجمع البيان در تفسير سخن خدا: ... كسانى كه سخن بيهوده مى خرند ...، آمده است:

«بيشتر مفسران بر اين باور هستند كه مقصود از سخن بيهوده غناست و اين نظر ابن عباس و ابن مسعود و ديگران است و آن از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام روايت شده كه مى فرمايند:

غنا از [مصاديق] آن است.»

718- 31933- (16) حسن بن هارون مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

غنا مجلسى است كه خداوند به آن نظر [رحمت] نمى كند و آن از چيزهايى است كه خداوند مى فرمايد: و برخى از مردم، كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند تا [با آن مردم را] از راه خدا گمراه كنند.»

719- 31934- (17) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «غنا مجلسى است كه خداوند [با رحمت] به اهلش نمى نگرد و غنا پليدترين مخلوقات خداست و غنا دورويى نتيجه مى دهد و تنگدستى به دنبال مى آورد.»

720- 31935- (18) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«پنج گروه هستند كه خداوند در روز قيامت به آنان [با رحمت] نظر نمى كند ... و آواز خوان.»

721- 31936- (19) در كتاب الجعفريات از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«در يك شب بر گروهى از بنى اسرائيل عذاب وارد شد. هنگام صبح چهار گروه را در ميان خود نيافتند: طبل نوازان،

غنا خوانان، محتكرانِ مواد خوراكى و صرافان رباخوار. اين حديث با سندهاى ديگرى نيز گزارش شده است و در كتاب دعائم الاسلام به جاى طبل نوازان، كيل كنندگان آمده است.»

722- 31937- (20) محمد بن مدينى از شخصى كه وى را نام مى برد، روايت مى كند كه آن شخص مى گويد: «در حضور من از امام صادق عليه السلام دربارۀ غنا سؤال شد. امام فرمود: وارد خانه هايى نشويد كه خداوند از اهل آن ها روى گردانيده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 395

723- 31938- (21) زيد شحام روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«خانۀ غنا ايمن از بلا و مصيبت نيست و دعا در آن اجابت نمى شود و فرشته وارد آن نمى گردد»

724- 31939- (22) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«غنا در دل نفاق مى روياند، همان گونه كه نخل شكوفه مى دهد.»

725- 31940- (23) در كتاب العوالى آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «غنا در دل دورويى مى روياند، همان گونه كه آب سبزى مى روياند.»

726- 31941- (24) ابو اسامه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«غنا لانۀ نفاق است.»

727- 31942- (25) حسن بن هارون از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«غنا نفاق بر جاى مى گذارد و تنگدستى در پى دارد.»

728- 31943- (26) در كتاب جامع الاخبار آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«غنا پل ارتباطى انسان با زناست.»

729- 31944- (27) يونس مى گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: عباسى- ابراهيم بن هاشم- مى گويد: شما غنا را اجازه داده ايد. امام عليه السلام فرمود: زنديق دروغ مى گويد. من اين گونه به او

نگفتم. از من دربارۀ غنا پرسيد، به وى گفتم: مردى به حضور امام باقر عليه السلام رسيد و از او دربارۀ غنا سؤال كرد. امام باقر عليه السلام فرمود: اى مرد، هنگامى كه حق و باطل از هم جدا گردد، غنا كجا خواهد بود؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 397

آن مرد گفت: با باطل. امام باقر عليه السلام فرمود: به تحقيق [به حق] داورى كردى.»

اين حديث با اندكى تفاوت با سندهاى گوناگون گزارش شده است و در پايان يكى از آن ها اين جمله از امام رضا عليه السلام اضافه شده است:

«سخن من با او اين گونه بود.»

730- 31945- (28) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ غنا سؤال شد. امام عليه السلام به سؤال كننده فرمود:

«اى بيچاره! هنگامى كه ميان حق و باطل جدا مى شود، غنا را در كجا مى بينى؟ آن مرد گفت:

فدايت شوم، به خدا سوگند! همراه باطل است!

امام عليه السلام فرمود: همين مطلب برايت كافى است!»

731- 31946- (29) سليمان پوستين ساز از امام رضا عليه السلام از پدرانش از على عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «به تحقيق من از سبك شمردن دين و فروختن داورى و بريدن پيوند خويشاوندى و قرآن را به صورت غنا خواندن و مقدم داشتن كسى كه در دين برترين تان نيست، بر شما بيمناكم.»

732- 31947- (30) در كتاب ارشاد القلوب ديلمى آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«در ميان امت من، فرو رفتن در زمين و نزول بلا آشكار مى شود!

ياران گفتند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

اين در چه زمانى خواهد بود؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هنگامى كه آلات موسيقى و زنان آوازه خوان و شراب خوارى آشكار و شايع گردد. به خدا سوگند گروهى از امت من سرمست از شادى و غرور و خود بينى و در حال بازى شب را سپرى مى كنند و صبحگاهان بوزينه و خوك مى شوند، به دليل حلال شمردن حرام و پرداختن به زنان آوازه خوان و شرابخوارى و رباخوارى و پوشيدن حرير.»

733- 31948- (31) ابو امامه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هيچ كس صدايش را به صورت غنا بلند نكرد مگر آن كه خداوند بر دو شانه اش دو شيطان برمى انگيزد كه پيوسته با پشت پا به سينۀ او مى كوبند تا اين كه دست بردارد.»

734- 31949- (32) جابر ابن عبدالله روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«ابليس نخستين غناخوان، نوحه گر و سرود خوان بود. هنگامى كه آدم عليه السلام از درخت خورد، غنا خواند و وقتى هبوط كرد، سرود خواند. و وقتى روى زمين پنهان شد به دليل يادآورى نعمت هاى بهشت، نوحه كرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 399

735- 31950- (33) على بن جعفر از برادرش امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كرد: «آيا جايز است انسان غنا را قصد كند و پاى آن بنشيند؟

امام عليه السلام فرمود: نه!»

736- 31951- (34) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب مى گويد: «در خبر آمده است كه خداوند روز قيامت مى فرمايد: «اى فرشتگان من، هركس گوش و زبانش را از غنا حفظ كرده است، پس ستايش و ثناى بر من را به وى بشنوانيد.»

737- 31952- (35)

حماد بن عثمان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ قول الزور [/ سخن باطل] سؤال كردم.

امام عليه السلام فرمود: از [مصاديق] آن، آفرين گفتن انسان به آوازخوان است.»

738- 31953- (36) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است:

«روايت شده كه اجرت زن و مرد آواز خوان، نامشروع است.»

739- 31954- (37) معمر بن خلاد روايت مى كند كه امام رضا عليه السلام فرمود:

«در حالى كه دو لباس خشن به تن داشتم، براى ديدار با داود بن عيسى بن على از منزل بيرون آمدم.

داود در بئر ميمون سكونت داشت. در ميان راه به پيرزنى همراه دو كنيز برخورد كردم. به وى گفتم:

اى پيرزن، آيا اين دو كنيز را مى فروشى؟ پيرزن پاسخ داد: آرى، ولى امثال تو خريدار آن ها نيست!

پرسيدم: چرا؟

پيرزن گفت: براى آن كه يكى از آن ها خواننده و ديگرى نوازندۀ نى است. از آنجا گذشتم تا بر داود بن عيسى وارد شدم. وى به من احترام كرد و مرا در بالاى مجلس و جايگاه [شايسته] خودم جاى داد. هنگامى كه از نزد داود بيرون آمدم، وى به يارانش گفت: آيا اين شخص را مى شناسيد، او على بن موسى، كسى است كه اهل عراق وى را واجب الاطاعة مى پندارند.»

740- 31955- (38) عبدالاعلى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ غنا سؤال كردم و به حضرت گفتم: اهل سنت مى پندارند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اجازه داده است كه گفته شود:

آمديم نزدتان، آمديم نزدتان، بر ما درود فرستيد! بر ما درود فرستيد! بر شما درود مى فرستيم!

امام عليه السلام فرمود: دروغ مى گويند، خداوند مى فرمايد:

و ما آسمان و زمين و آنچه ميان آن هاست، در حال بازى

كردن نيافريديم. اگر مى خواستيم سرگرم شويم، از نزد خود سرگرمى برمى گزيديم، اگر انجام دهنده بوديم. بلكه حق را بر باطل مى كوبيم تا مغز سرش را بشكند و در آن هنگام باطل نابود مى شود و واى بر شماست، به خاطر آنچه توصيف مى كنيد!

آن گاه امام عليه السلام فرمود: واى بر فلانى از آنچه توصيف مى كند! مقصود امام عليه السلام شخصى بود كه در مجلس حضور نداشت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 401

741- 31956- (39) محمد بن ابى عباد در غنا و نوشيدن نبيذ معروف بود. وى مى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ غنا سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

اهل حجاز دربارۀ آن نظر [مثبتى] دارند، ولى آن از مصاديق باطل و لهو و سرگرمى است. آيا نشينده اى كه خداوند مى فرمايد: و هنگامى كه با كار بيهوده روبه رو مى شوند، بزرگوارانه مى گذرند.»

742- 31957- (40) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «خريد و فروش غنا جايز نيست و گوش دادن به آن نفاق و آموزش آن كفر است.»

743- 31958- (41) در كتاب العوالى در ضمن حديثى آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از غنا و خريدن كنيزان آوازه خوان نهى كرد و فرمود: «اجرت كنيزان خواننده از [مصاديق] نامشروع است. و آن حضرت غنا را جز در نوحه سرايى اجازه نداد، به شرط آن كه سخن باطلى بر زبان نياورى و نيز آن حضرت غنا را در سرود خواندن براى كاروان و در عروسى ها اجازه داد به شرط آن كه مردان نامحرم آن را نشنوند و سخن باطلى بر زبان نياورند.»

744- 31959- (42) على بن جعفر مى گويد: «از

برادرم- امام موسى بن جعفر عليهما السلام- دربارۀ غنا سؤال كردم كه آيا در عيد فطر و قربان و مراسم شادى جايز است؟ امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد تا وقتى كه با آن گناهى سر نزند.»

اين حديث در كتاب على بن جعفر نيز آمده است، با اين تفاوت كه بخش پايانى آن اين است: «تا وقتى كه به آن دستور داده نشود.»

745- 31960- (43) در كتاب دعائم الاسلام آمده است:

«يكى از شيعيان نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت: «اى زادۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله! به مدينه رفتم و بر يكى از آشنايانم كه او را به هيچ يك از كارهاى لهو نمى شناختم، وارد شدم. در اين زمان تمام آلات لهو را در خانه اش ديدم و از مشاهدۀ آن به بهت و حيرتى گرفتار شدم كه تاكنون به آن دچار نشده بودم.

امام عليه السلام به وى فرمود: تا وقتى با دوستانت هستى، با آنان به نيكى رفتار كن!

آن مرد گفت: اى فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله! نظرتان دربارۀ اين كار چيست؟

امام عليه السلام فرمود: قرار دادن كنيزانى براى اين كار حرام است ولى آنچه در مراسم عروسى و مانند آن است، اشكال ندارد.»

در احاديث متعددى از باب 8 باب هاى عزادارى، مطالبى گذشت كه بر حرمت غنا دلالت مى كند.

در حديث محمد بن حنفيه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «... هنگامى غنيمت ها [و مال و ثروت در دست افراد معدودى] دست به دست مى گردد ... و كنيزانى را براى خوانندگى قرار مى دهند و آلات موسيقى و طنبور مى نوازند و آيندگان، گذشتگان اين امت

را لعنت مى كنند، پس در اين هنگام بايد

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 403

منتظر بادهاى سرخ يا فرورفتن در زمين يا مسخ شدن انسان به حيوان بود.»

«1» حديث يحيى بن سعيد و مرسله ارشاد القلوب نظير آن است؛ تنها به جاى «القينات» المغنيات آمده است.

و در حديث اعمش گذشت: «سرگرمى هايى كه از ياد خدا بازمى دارد، ناپسند است؛ مانند غنا و نواختن تار.» «2»

و در حديث ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «... در آن هنگام گروهى براى غير خدا قرآن مى آموزند و آن را آهنگين قرار مى دهند و با قرآن غنا مى خوانند، پس لعنت خدا از امت من بر آن ها باد.» «3»

و در احاديث باب 14 از باب هاى فضايل قرآن، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث سعيد از امير مؤمنان گذشت: «... وبسيار گوش دادن به غنا تنگدستى مى آورد.» «4»

و در حديث تحف العقول از امام صادق عليه السلام گذشت: «... و جهات حرام اجاره نظير اين است كه شخصى خود را براى بردن چيزى كه بر وى حرام است، اجاره دهد ... يا بردن تصويرها، بت ها، نى ها، بربطها و شراب ....»

و اين سخن: «همانا خداوند صنعتى را حرام كرد كه كل حرام است و تنها فساد از آن بر مى خيزد؛ مانند بربطها، نى ها، شطرنج و هر آلت لهو ديگر.» «5»

و در حديث رضوى گذشت: «... مگر آن كه صنعت حرام يا مورد نهى باشد؛ مانند غنا و ساختن دف و عود». «6»

و در احاديث باب آينده و باب 21 و 22 مطالبى كه بر اين بحث دلالت مى كند، خواهد آمد. و در حديث ابى ربيع

از امام صادق عليه السلام اين سخن خواهد آمد: «در غنا خيرى نيست پس انجام ندهيد (نزديك آن نشو)!» «7»

و در حديث دعائم الاسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواهد آمد: «دو صدا ملعونند و خداوند با آن ها دشمن است ...

نوحه سرايى و غنا.» «8»

و در حديث ابى ربيع خواهد آمد: «همانا خداوند مرا رحمتى براى جهانيان برانگيخت و براى اين كه آلات لهو و طنبور و نى ها و امور جاهليت و بت ها را نابود كنم.» «9»

و در حديث دعائم الاسلام خواهد آمد: «شهادت شخص مورد اتهام و شهادت زنازاده ... و شهادت آوازخوانان، جايز نيست.» «10»

______________________________

(1). باب 32 از باب هاى مساجد، حديث 12.

(2). باب 11 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 11.

(3). باب 12 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 12.

(4). 22/ 71 باب 6 از باب هاى طلب روزى، حديث 23.

(5). 22/ 189- 190 باب 1 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 16.

(6). 22/ 195 باب 1 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 19.

(7). 22/ 257 باب 23 كسب هاى روا و ناروا، حديث 2.

(8). 22/ 437 باب 48 كسب هاى روا و ناروا، حديث 15 (34429).

(9). باب 35 نوشابه ها، حديث 1.

(10). باب 24 شهادت ها، حديث 15.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 405

باب 20 حرمت كسب زن آوازه خوان و موارد استثناى آن، و حرمت آموزش و خريد و فروش آنها مگر براى كسى كه آنها را به آوازخوانى امر نمى كند بلكه باز مى دارد

خداوند متعال مى فرمايد:

برخى از مردم كسانى هستند كه سخن سرگرم كننده مى خرند تا [با آن مردم را] بدون آگاهى از راه خدا گمراه كنند و راه خدا را به مسخره مى گيرند، آنان براى شان عذاب خواركننده اى است «1».

746- 31961- (1) ابوبصير مى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ درآمد كنيزان خواننده سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

آنهايى از كه مردان در مجلس شان

وارد مى شوند، حرام است و آنهايى كه به مجالس عروسى دعوت مى شوند، اشكال ندارد و آن [تفسير] سخن خداوند است: و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده مى خرند تا [با آن مردم را] از راه خدا منحرف كنند».

747- 31962- (2) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اجرت كنيز خواننده اى كه مراسم عروسى برگزار مى كنند و مردان در مجلس او وارد نمى شوند اشكال ندارد.»

748- 31963- (3) ابوبصير از امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اجرت زن نوحه گرى كه براى مرده نوحه گرى مى كند و اجرت كنيز خواننده اى كه ...

اشكال ندارد.»

ادامۀ اين حديث، مانند حديث پيشين است.

749- 31964- (4) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«زن خواننده اى كه مراسم عروسى برگزار مى كند، درآمدش اشكال ندارد.»

750- 31965- (5) نصر بن قابوس از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«كنيز خواننده، ملعون است و كسى كه از درآمدش بخورد ملعون است.»

______________________________

(1). لقمان 31/ 6.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 407

751- 31966- (6) نصر بن قابوس از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«منجم، ملعون است و پيشگو [/ كاهن]، ملعون است و جادوگر، ملعون است و آوازه خوان، ملعون است و هر كس كه او را پناه دهد و از درآمدش بهره بردارى كند، ملعون است.»

و فرمود: «منجم، مانند كاهن است و كاهن، مانند جادوگر است و جادوگر، مانند كافر است و كافر، در آتش است.»

752- 31967- (7) در كتاب المقنع آمده است:

«بدان كه، درآمد زن خواننده حرام است.»

753- 31968- (8) ابراهيم بن ابى البلاد مى گويد: «اسحاق بن عمر

هنگام مرگ وصيت كرد: كنيزان خواننده اش را بفروشيم و پول شان را نزد امام كاظم عليه السلام ببريم. پس از مرگ اسحاق، كنيزانش را سيصد هزار درهم فروختم و آن را خدمت امام كاظم عليه السلام بردم و به وى گفتم: يكى از دوستداران شما به نام اسحاق بن عمر هنگام مرگ وصيت كرد، كنيزان خواننده اش فروخته شوند و پول آن ها به شما تحويل داده شود.

و من آن ها را فروختم و اين سيصد هزار درهم پول آن هاست.

امام عليه السلام فرمود: من نيازى به اين پول ندارم. به راستى اين حرام است و آموزش كنيزان كفر است و گوش دادن به آن ها دورويى است و بهاى شان حرام است.»

754- 31969- (9) اسحاق بن يعقوب مى گويد: «از محمد بن عثمان عمرى، درخواست نمودم كه نامه ام را به دست مبارك امام زمان (عج) برساند. در آن نامه از مسايلى سؤال كرده بودم كه بر من مشكل گرديده بود. پس نامه اى با خط مولاى مان صاحب الزمان عليه السلام به اين مضمون به دستم رسيد: آنچه دربارۀ آن پرسيدى ... و بهاى كنيز آوازه خوان حرام است.»

755- 31970- (10) ابراهيم بن ابى البلاد مى گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: فدايت گردم! مردى از دوستداران شما تعدادى كنيز خواننده دارد كه قيمت شان چهارده هزار دينار است و ثلث آن ها را براى شما وصيت كرده است.

امام عليه السلام فرمود: من نيازى به آن ندارم؛ بهاى سگ و كنيز خواننده، نامشروع است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 409

756- 31971- (11) حسن بن على وشّا مى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ خريدن كنيز خواننده سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: گاهى شخصى

كنيزى دارد كه او را سرگرم مى كند. بهاى چنين كنيزى همانند بهاى سگ است و بهاى سگ، نامشروع است و حرام در آتش است.»

757- 31972- (12) (سعيد بن) محمد طاطرى مى گويد: «مردى از امام صادق عليه السلام دربارۀ فروختن كنيزان خواننده سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود:

خريد و فروش آن ها حرام است و آموزش آن ها كفر است و گوش دادن به آوازشان نفاق آور است.»

758- 31973- (13) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «خريد و فروش كنيزان خواننده حلال نيست و بهاى شان حرام است.»

759- 31974- (14) در كتاب العوالى آمده است:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از خريد و فروش و تجارت و بهره بردارى از بهاى كنيزان خواننده نهى كرد.»

760- 31975- (15) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است:

«مردى از امام سجاد عليه السلام دربارۀ خريدن كنيز خوش صدا سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود: چيزى بر تو نيست اگر آن را بخرى تا تو را به ياد بهشت بيندازد؛ يعنى به وسيله تلاوت قرآن و بيان زهد و فضايلى كه غنا نيست؛ ولى غنا حرام است.»

761- 31976- (16) عبدالله بن حسن دينورى مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم: فدايت گردم، دربارۀ خريد و فروش كنيز مسيحى از مسيحيان چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام فرمود: خريد و فروش كن!

گفتم: آيا نزديكى نيز نمايم! امام عليه السلام اندكى سكوت كرد، آن گاه به من نگاه كرد و به صورت مخفى فرمود: برايت حلال است.

گفتم: فدايت گردم! كنيز خواننده يا كنيزى را كه خوب غنا مى خواند، خريدارى كنم؟ هدف

من از اين كار طلب روزى است و هدف ديگرى ندارم.

امام عليه السلام فرمود: بخر و بفروش!»

در حديث ديلمى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «هرگاه امت من پانزده كار را انجام دهند، بلا بر آنان فرود مى آيد ... و كنيزان خواننده بگيرند.»

«1»

______________________________

(1). باب 32 باب هاى مساجد، حديث 12.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 411

در حديث سعيد گذشت كه گفت: «برادرم كنيز خواننده ى زيبا و چيره دستى داشت. هنگام مرگ به من وصيت كرد و آن را به كعبه هديه كرد. امام عليه السلام فرمود: ... كنيز را بفروش و نزد حجرالاسود بايست و ندا سر ده: آيا در راه مانده اى هست؟ آيا نيازمندى در ميان زائران كعبه هست؟ پس هر كس نزد تو آمد، از آنان سؤال كن و ببخش.»

«1» و بنگر باب 1 باب هاى كسب هاى روا و ناروا و در احاديث باب گذشته و به ويژه حديث معمر (37) و باب آينده، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث سماعه خواهد آمد كه از امام عليه السلام دربارۀ درآمد كنيزخواننده و نوحه سرا سؤال كردم.

امام عليه السلام آن را ناپسند شمرد. «2»

باب 21 حرمت به كار بردن انواع آلات لهو و خريد و فروش آنها

خداوند متعال مى فرمايد:

و ما آسمان و زمين و آنچه ميان آن هاست، در حال بازى كردن نيافريديم. اگر مى خواستيم سرگرم شويم، از نزد خود سرگرمى بر مى گزيديم. اگر انجام دهنده بوديم. «3»

762- 31977- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«شما را از رقص و نى و تنبك ها و طبل ها باز مى دارم.»

763- 31978- (2) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت شده كه رسول خدا

صلى الله عليه و آله فرمود: «امت خودم را از نى و نى نوازى و تنبك ها و طبل ها باز مى دارم.»

764- 31979- (3) در كتاب دعائم الاسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: «امتم را از رقص و نى و تنبك و تار باز مى دارم.»

______________________________

(1). باب 19 باب هاى بدؤ المشاعر، حديث 3.

(2). 22/ 436 باب 48 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 7 (32421).

(3). انبيا 21/ 16- 17.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 413

765- 31980- (4) در كتاب العوالى در حديثى آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دف زدن و رقصيدن و از هرگونه بازى و حضور يافتن و گوش دادن به آن نهى كرد و دف زدن جايز نيست مگر در عقد و عروسى به شرط آن كه عروس باكره باشد و مردان در مجلس زنان داخل نشوند.»

766- 31981- (5) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «به راستى خداوند دف و تنبك و نى و هر بازيچه اى را حرام كرد.»

767- 31982- (6) و فرمود: «ما از دو صداى احمق و تباهكار نهى شده ايم: صدايى هنگام مصيبت با خراشيدن چهره ها و دريدن گريبان ها و صدايى در نعمت همراه با لهو و لعب با نى ها و آن دو، نى هاى شيطان هستند.»

اين حديث با سند ديگرى نيز روايت شده است؛ با اين تفاوت كه به جاى نعمت، نغمه آمده است كه معناى آن اين گونه مى شود: «و صدايى هنگام نغمۀ لهو و لعب ...»

768- 31983- (7) ابو امامه از پيامبر اكرم صلى

الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«به تحقيق، خداوند مرا براى هدايت و رحمت براى جهانيان بر انگيخت و به من دستور داد نى ها و معازف [/ آلات طرب] و تارها و بت ها و امور جاهليت را نابود كنم ... همانا خريد و فروش و قيمت و تجارت با آلت هاى موسيقى، حرام است ...»

769- 31984- (8) نوف مى گويد: «شبى را نزد امير مؤمنان على عليه السلام سپرى كردم. آن حضرت تمام شب را نماز مى خواند و ساعت به ساعت بيرون مى رفت، به آسمان مى نگريست و قرآن تلاوت مى كرد. پس از آرامش شب و به خواب رفتن چشم ها به سراغ من آمد و فرمود: اى نوف! خوابى يا بيدار!

پاسخ گفتم: بيدارم و با چشمانم شما را زير نظر دارم، اى امير مؤمنان عليه السلام!

على عليه السلام فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنيا و مشتاقان به آخرت. آنان كسانى هستند كه زمين را فرش و خاكش را رختخواب و آبش را بوى خوش و قرآن را لباس زير و دعا را لباس رو قرار دادند و از دنيا همانند عيسى بن مريم عليه السلام به كلى بريدند. به تحقيق، خداوند به عيسى عليه السلام وحى فرستاد كه به اشراف بنى اسرائيل بگو: وارد خانه اى از خانه هاى من نشوند مگر با قلب هاى پاك و چشمان خاشع و دستان پاك. و به آنان بگو: بدانيد كه من دعايى از احدى از شما و از احدى از خلقم كه ظلمى بر او باشد، مستجاب نخواهم كرد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 415

اى نوف! بپرهيز از اين كه مامور وصول ماليات [/ يك دهم گير] يا شاعر

يا پاسبان يا كارگزار و مامور اطلاعاتى حكومت در ميان مردم يا نوازندۀ طنبور يا طبل باشى؛ زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شبى بيرون آمد و به آسمان نگريست، آن گاه فرمود:

اين زمانى است كه در آن هيچ دعايى رد نمى شود مگر دعاى مامور اطلاعاتى حكومت در ميان مردم يا دعاى شاعر يا دعاى مامور وصول ماليات يا پاسبان يا نوازندۀ طنبور يا طبل نواز.»

مرحوم مفيد روايت كرده كه نوف مى گويد:

«شبى را نزد امير مؤمنان على عليه السلام سپرى كردم. پس مشاهده كردم آن حضرت زياد از منزلش رفت و آمد مى كند ...»

ادامۀ اين حديث همانند حديث پيشين است تا اين كه على عليه السلام به نوف فرمود:

«اى نوف! اگر مى توانى كه نماينده و جاسوس حكومت در ميان مردم و شاعر و طبل نواز و طنبورنواز نباشى، چنين كن؛ زيرا داود عليه السلام- فرستادۀ پروردگار جهانيان- شبى از شب ها بيرون آمد و به اطراف آسمان نگريست، سپس گفت: به خدايى- كه پروردگار داود است- سوگند! اين زمان، زمانى است كه بندۀ مسلمانى موفق به درخواست از خداوند در آن نمى شود مگر آن كه خداوند خواسته اش را به وى عنايت مى كند، جز مأمور اطلاعاتى حكومت يا شاعر يا طبل نواز يا طنبورنواز.»

770- 31985- (9) در كتاب دعائم الاسلام روايت شده كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ لهو در غير مراسم ازدواج سؤال شد. امام عليه السلام آن را زشت و ناپسند دانست و اين سخن خدا را تلاوت كرد:

«و ما آسمان و زمين و آنچه ميان آن هاست، در حال بازى كردن نيافريديم. اگر مى خواستيم سرگرم شويم، از نزد خود سرگرمى برمى گزيديم. اگر انجام دهنده بوديم؛

بلكه حق را بر باطل مى كوبيم تا مغزش را بشكند و در آن هنگام باطل نابود مى شود. و واى بر شماست به خاطر آنچه توصيف مى كنيد.»

771- 31986- (10) در كتاب جامع الاخبار آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«طنبورنواز در قيامت با چهرۀ سياه و طنبورى از آتش در دست محشور مى شود و بالاى سرش هفتاد هزار فرشته گرز به دست هستند كه با گرزهاى شان بر سر و صورتش مى زنند و غناخوان كور و گنگ و كر از قبرش محشور مى شود و زناكار [نيز] همان گونه محشور مى شود و نى نواز همان گونه و دف زن مثل آن.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 417

772- 31987- (11) اسحاق بن جرير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه در خانۀ شخصى چهل روز بربط نواخته شود و مردان داخل آن شوند، شيطانى به نام «قفندر» هريك از عضوهايش را بر مثل آن عضو از بدن صاحبخانه قرار مى دهد و در آن يك بار مى دمد. با اين كار غيرت از وى رخت بر مى بندد؛ به طورى كه به زنانش تجاوز مى شود و او دگرگون نمى شود.»

773- 31988- (12) ابو داود از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هركس چهل روز در خانه اش بربط نواخته شود، خداوند شيطانى به نام «قفندر» را بر وى مسلط مى كند؛ پس هيچ عضوى از اعضاى بدنش را باقى نمى گذارد مگر آن كه روى آن مى نشيند. هنگامى كه اين اتفاق افتاد، شرم و حيا از او گرفته مى شود و از آنچه مى گويد و آنچه به او گفته مى شود، هيچ باكى ندارد.»

774- 31989- (13) موسى بن حبيب از امام سجاد

عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند امتى را كه در ميان شان بربط صدا مى كند و متكبر گريه و زارى سر مى دهد، «1» پاك و سرافراز نمى كند».

775- 31990- (14) در كتاب الجعفريات آمده است كه: «نزد امير مؤمنان عليه السلام از مردى شكايت شد كه بربطى را شكسته بود. آن حضرت اين دعوى را باطل كرد.»

در كتاب دعائم الاسلام اين جمله افزوده شده است: «و آن مرد را به پرداخت چيزى محكوم نكرد.»

776- 31991- (15) سيد صدر الدين دشتكى در رسالة قبايح الخمر از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «گوش دادن به تارها، از گناهان كبيره است.»

و گزارش شده كه امير مؤمنان عليه السلام شنيد شخصى با طنبور، طرب و شادى مى كند. امام عليه السلام او را از اين بازداشت و طنبورش را شكست. آن گاه از وى خواست توبه كند و آن مرد توبه كرد.

سپس على عليه السلام به آن مرد گفت: آيا مى دانى طنبور وقتى نواخته مى شود، چه مى گويد؟

آن مرد گفت: جانشين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آگاه تر است.

امام عليه السلام فرمود: طنبور مى گويد: بزودى پشيمان خواهى شد! بزودى پشيمان خواهى شد! اى همنشين با من. به زودى داخل دوزخ خواهى شد! اى نوازندۀ من.»

777- 31992- (16) كليب صيداوى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«نواختن عود در دل نفاق مى روياند، همان گونه كه آب سبزى مى روياند.»

______________________________

(1). مرحوم فيض در وافى مى فرمايد: «گويا به تفاخر در ميان زنان نوحه گر اشاره دارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 419

778- 31993- (17) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«و روايت مى كنيم كه هر كس چهل روز در خانه اش

طنبور يا عود يا يكى از آلات لهو همانند معزف و شطرنج و امثال آن نگهدارى كند، بى گمان با خشمى از جانب خدا همراه گرديده است. پس اگر در اين چهل روز بميرد، تبهكار و فاسق مرده است و جايگاهش آتش است و چه بد جايگاهى است!»

779- 31994- (18) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«قيامت براى گروهى برپا مى شود كه بدون آن كه از آنان درخواست شهادت شود، شهادت مى دهند و عليه كسانى كه عمل قوم لوط را انجام مى دهند و عليه كسانى كه دايره و آلات لهو مى نوازند.»

780- 31995- (19) در كتاب المقنع آمده است:

«و از تمام آلات لهو و بازى با انگشترها و اربعۀ عشر و هر قمارى دورى كن؛ زيرا پيشوايان معصوم عليهم السلام از همۀ اين ها نهى كرده اند.»

781- 31996- (20) سماعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پس از درگذشت آدم عليه السلام ابليس و قابيل در فقدان وى شادمان شدند. آن ها با هم در مكانى جمع شدند و ابليس به جهت شادمانى در درگذشت آدم عليه السلام شروع به نواختن معازف و آلات لهو كرد. پس هر گونه لهوى كه در زمين انسان از آن لذت مى برد، از آنجاست.»

782- 31997- (21) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«وقتى كودك خردسالى بودم، يك روز در كنار نوازندگان و طبل نوازان و بازيگران ايستاده بودم و به آنان گوش مى دادم. در اين حال پدرم با من برخورد كرد و با ديدن من، دستم را گرفت و گفت: برو! شايد تو از كسانى هستى كه آدم را مسخره

و شماتت كردند.

به پدرم عرض كردم: اى پدر جان! ماجراى آن چيست؟

پدرم فرمود: همۀ اين لهو و لعب و غنا را كه مى بينى، همانا شيطان براى مسخره كردن و شماتت دادن به آدم هنگام بيرون شدن از بهشت ساخته است.»

783- 31998- (22) عامر طايى از امام رضا عليه السلام از امام موسى بن جعفر عليهما السلام از امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام از امام سجاد عليه السلام از امام حسين عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«يك روز وقتى امير مؤمنان عليه السلام در مسجد جامع كوفه بود، مردى از اهل شام بپا خاست و گفت:

اى امير مؤمنان عليه السلام، من از شما پرسش هايى دارم!

امام عليه السلام فرمود: براى يادگيرى بپرس ...

آن شخص در خلال پرسش هاى خود، از معناى آواز كبوتر راعبيه پرسيد. امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

به اهل آلات لهو و موسيقى و كنيزان خواننده و نى ها و عودها، نفرين مى كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 421

784- 31999- (23) سيارى با واسطه روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرومايگان سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: «كسى كه شراب بنوشد و طنبور بنوازد.»

785- 32000- (24) على بن جعفر از برادرش امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ بازى كردن با اربعۀ عشر و مانند آن سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود:

«هيچ بازى جز مسابقۀ اسب سوارى و تيراندازى، پسنديده و دوست داشتنى نيست.»

786- 32001- (25) زيد نرسى روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى دربارۀ كسى كه براى سرگرمى و خوشگذرانى به شكار مى رود، فرمود:

«مؤمن از اين كارها بركنار است. طلب

آخرت او را از لهو باز داشته است .... و به تحقيق، مؤمن از همۀ اين ها بركنار است. او را با لهو و سرگرمى چه كار! بى گمان لهو قساوت قلب و نفاق به دنبال مى آورد. هنگامى كه چوگان بازى مى كنى، شيطان همراهت مى دود و فرشتگان از تو مى گريزند و اگر در اين راه به تو صدمه اى وارد شود، پاداش ندارى. و هر كه را اسبش بر زمين اندازد و بميرد، وارد آتش مى شود.»

787- 32002- (26) در كتاب غرر الحكم و درر الكلم از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«مؤمن لهو را رها مى كند و با جدّ مأنوس است.»

788- 32003- (27) و فرمود: «كسى كه عاشق و سرگردان بازى و آزمند به سرگرمى و لهو و خوشگذرانى باشد، عاقل و انديشمند نيست.»

789- 32004- (28) ورّام در كتابش از معصوم عليه السلام روايت كرده كه مى فرمايد:

«در آن خانه اى كه شراب يا دف يا طنبور يا نرد باشد، فرشتگان وارد نمى شوند و دعاى شان اجابت نمى گردد و بركت از آنان برداشته مى شود.»

790- 32005- (29) عبداللّٰه بن على از امام رضا عليه السلام از پدرش از جدش از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«هر آنچه از ياد خدا باز دارد، پس آن، از [مصاديق] قمار است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 423

791- 32006- (30) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «بازى كردن با كعب [/ طاس] و سوت زدن براى كبوتر [كبوتر بازى] و رباخوارى يكسان است.»

در حديث شريف از پيامبر اكرم صلى الله عليه و

آله گذشت: «ولى من از دو صداى احمق و تبهكار باز مى دارم:

صدايى هنگام نغمه و آواز لهو و لعب و نالۀ شيطان.»

«1» حديث جابر نيز نظير اين حديث بود؛ با اين تفاوت كه به جاى نالۀ شيطان، «نى هاى شيطان» آمده است. «2»

در حديث محمد بن على از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «هنگامى كه امت من پانزده كار را انجام دهند، بلا بر آنان فرود مى آيد ... و آلات لهو و موسيقى بنوازند و آيندگان اين امت، گذشتگان خود را لعنت كنند، در اين هنگام بايد منتظر بادهاى سرخ يا فرو رفتن در زمين يا مسخ شدن به صورت حيوان باشند.» «3»

و در حديث اعمش گذشت: «و گناهان كبيره حرام است و آن ها شرك به خداوند ... و آلات لهو و موسيقى كه از ذكر خدا باز مى دارند، مكروه و ناپسند هستند.» «4»

و در حديث فضل بن شاذان گذشت: «و آن ها (گناهان كبيره) كشتن انسان ... و پرداختن به آلات لهو و موسيقى است.» «5»

و در حديث ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «و تنبك و كنيزان خواننده و آلات لهو و موسيقى و گرايش به نوازندگان طنبور و دف و نى و ساير آلات موسيقى آشكار و شايع مى شود. آگاه باش كه هركس يكى از آنان را با دينار و درهم و خوراكى و پوشاك و ديگر چيزها كمك و حمايت كند، گويا در داخل كعبه هفتاد مرتبه با مادرش زنا كرده است. در آن هنگام بدان، امت من عهده دار كارها مى گردند و حرمت ها شكسته مى شود و گناهان انجام مى شود و اشرار بر خوبان مسلط

مى شوند و در پوشاك بر يكديگر مباهات مى كنند و نوازندگان آلات لهو و موسيقى را نيك مى شمارند ....»

و در حديث حمران از اين سخن گذشت: «... و مى بينى آلات لهو و موسيقى شايع و آشكار مى شود. [در همه جا] مشاهده مى گردد ولى احدى، احدى از آن ها را باز نمى دارد و احدى جرأت و جسارت جلوگيرى از آن ها را ندارد.»

و همچنين اين سخن گذشت: «و مى بينى آلات لهو و موسيقى در مكه و مدينه آشكار و شايع مى شود ... پس بر حذر باش و از خداوند درخواست نجات كن.» «6»

در حديث اصبغ از اين سخن گذشت: «سلام كردن به شش گروه شايسته نيست ... پس كسانى كه سلام كردن بر آن ها شايسته نيست: يهود و نصارى و بازى كنندگان با نرد و شطرنج و شراب خواران و نوازندگان با دف و نى هستند.»

______________________________

(1). باب 8 باب هاى عزادارى، حديث 14 و 15.

(2). باب 8 باب هاى عزادارى، حديث 14 و 15.

(3). باب 38 باب هاى مساجد، حديث 12.

(4). باب 11 مبارزه با نفس، حديث 11 و 13.

(5). باب 11 مبارزه با نفس، حديث 11 و 13.

(6). باب 12 مبارزه با نفس، حديث 12 و 33.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 425

و در حديث تحف العقول «1» و باب 19 و 22 و 23 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مطالبى مناسب با اين بحث وجود دارد.

در حديث زعفرانى از اين سخن خواهد آمد: «خداوند به هركس نعمتى دهد و در زمان آن نعمت به نى روى آورد به تحقيق، آن نعمت را ناسپاسى كرده است و به هركس مصيبتى رسد و در آن مصيبت نوحه سرا آورد به تحقيق، آن

را ناسپاسى كرده است.» «2»

و در حديث على بن اسماعيل از اين سخن خواهد آمد: «هر لهو و سرگرمى مؤمن باطل است مگر در سه چيز: تربيت اسب و تيراندازى با كمان و بازى كردن با همسرش.» «3»

باب 22 حرمت گوش دادن به غنا و لهوها

خداوند متعال مى فرمايد:

بى گمان گوش و چشم و قلب، همۀ آن ها مسئول هستند. «4»

و كسانى كه شهادت به ناحق و گواهى به باطل نمى دهند و هنگامى كه با كار بيهوده رو به رو مى شوند، بزرگوارانه مى گذرند. «5»

792- 32007- (1) عنبسه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«گوش دادن به غنا و لهو [و موسيقى] در دل نفاق مى روياند، همان گونه كه آب گياه مى روياند.»

793- 32008- (2) در حديث سفارش هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام آمده است كه فرمود:

«اى على عليه السلام! سه چيز قساوت قلب مى آورد: گوش دادن به لهو و جستجوى شكار و رفتن به بارگاه سلطان.»

794- 32009- (3) ابو ايوب خزاز مى گويد: «يكبار در مدينه اقامت كرديم و در آنجا نزد امام صادق عليه السلام رفتيم. امام عليه السلام پرسيد: كجا منزل كرديد؟

گفتيم: نزد فلانى صاحب كنيزان خواننده!

امام عليه السلام فرمود: بزرگوار باشيد! ابو ايوب مى گويد: [از نزد امام عليه السلام بيرون رفتيم ولى] به خدا سوگند! ما از اين سخن متوجه مقصود امام عليه السلام نشديم و گمان كرديم كه مى فرمايد: به وى نيكى كنيد! از اين رو بار ديگر به سوى امام عليه السلام بازگشتيم و به حضرت گفتيم: ما از اين كه فرموديد: بزرگوار باشيد، متوجه منظورتان نشديم!

امام عليه السلام فرمود: آيا سخن خداوند را نشنيده ايد كه در قرآن مى فرمايد: و هر گاه با بيهوده

روبه رو مى شوند، بزرگوارانه مى گذرند.

______________________________

(1). 22/ 186 باب 1 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 16 (31799).

(2). باب 48 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 12.

(3). باب 1 باب هاى اسب دوانى و تيراندازى، حديث 7.

(4). اسراء 17/ 36.

(5). فرقان 25/ 72.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 427

795- 32010- (4) در كتاب دعائم الاسلام روايت شده كه امام صادق عليه السلام خبردار شد كه گروهى از كوفه به مدينه آمده اند و در خانۀ غناخوانى سكنى گزيده اند. امام عليه السلام به آنان فرمود: «چگونه اين چنين كرديد؟

آنان گفتند: اى فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله! جاى ديگرى نيافتيم؛ علاوه بر آن كه پس از اقامت در آنجا به اين موضوع پى برديم!

امام عليه السلام فرمود: آگاه باشيد! اگر جريان از اين قرار است، پس بزرگوار باشيد؛ زيرا خداوند مى فرمايد:

و هرگاه با بيهوده روبه رو مى شوند، بزرگوارانه مى گذرند.»

796- 32011- (5) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه مردى از امام صادق عليه السلام دربارۀ گوش دادن به غنا سؤال كرد. امام عليه السلام وى را از اين كار باز داشت و اين آيه را تلاوت كرد: بى گمان گوش و چشم و دل، همۀ آن ها مسئول هستند. آن گاه فرمود: گوش از آنچه شنيده و دل از آنچه بدان دل بسته و چشم از آنچه ديده، مورد سؤال قرار خواهد گرفت.»

797- 32012- (6) مسعده بن زياد مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه شخصى به حضرت عرض كرد: پدر و مادرم فدايت! برخى از همسايه هاى ما كنيزهاى غناخوان دارند و وقتى من به توالت مى روم، صداى نواختن عود و آواز آن كنيزان را مى شنوم و به همين دليل گاهى براى

شنيدن صداى آنان نشستن در توالت را طول مى دهم!

امام عليه السلام فرمود: چنين نكن!

آن شخص گفت: به خدا سوگند! من نزد آن كنيزان نمى روم و تنها صداى آن ها را با گوش هايم مى شنوم!

امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهاد، آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: البته گوش و چشم و دل، همۀ آن ها مسئول هستند.

آن شخص گفت: آرى، به خدا سوگند! گويا هرگز اين آيۀ قرآن را از احدى- عرب و غير عرب- نشنيده ام. بناچار، اگر خدا بخواهد، تكرار نخواهم كرد و البته توبه خواهم كرد.

امام عليه السلام به وى فرمود: بپا خيز، غسل كن و به مقدارى كه به دلت افتاد، نماز بخوان؛ زيرا تو بى گمان گناه بزرگى انجام مى دادى. و چقدر وضعيت بدى داشتى اگر با اين حال مرده بودى. خداى را سپاس گوى و از آنچه ناخوشايند اوست، درخواست توبه كن؛ زيرا تنها زشتى ها ناخوشايند خداست.

پس زشتى ها را به اهلش واگذار؛ چرا كه هر چيزى اهلى دارد.»

اين حديث با سندهاى ديگر و اندك تفاوتى نيز روايت شده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 429

798- 32013- (7) شخصى به نام حسن از ياران امام صادق عليه السلام مى گويد: «من نشستن در توالت را طول مى دادم تا صداى غناى برخى از همسايگانم را بشنوم. تا اين كه يك روز وقتى نزد امام صادق عليه السلام رفتم، امام عليه السلام به من فرمود: اى حسن؛ بى گمان گوش و چشم و دل، همۀ آن ها مسئول هستند. گوش آنچه مى شنود، چشم آنچه مى بيند، دل آنچه بدان دل مى بندد.»

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات

فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 429

799- 32014- (8) ياسر خادم از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در بهشت درختى است كه به فرمان خدا بادها آن را به حركت در مى آورند. هر كه [در دنيا] نفس خويش را از غنا پاك گرداند، از آن درخت صدايى مى شنود كه هرگز نظير آن را نشينده است و هركس از غنا دورى نكرده باشد، آن صدا را نمى شنود.»

800- 32015- (9) جهم بن حميد مى گويد: «امام صادق عليه السلام از من پرسيد: كجا بودى؟ من اين گونه گمان كردم كه امام عليه السلام از محل رفتنم آگاه است، از اين رو به وى گفتم:

فدايت گردم! من با فلانى برخورد نمودم. او به زور مرا به خانه اش برد و من به كنيزانش نگاه كردم. امام عليه السلام به من فرمود: آن مجلسى است كه خداوند [با رحمت] با اهلش نگاه نمى كند. آيا بر خانواده و دارايى خود از سوى خدا در امان هستى»؟

اين حديث در كتاب دعائم الاسلام نيز از زبان يكى از ياران امام عليه السلام بدون ذكر نام نيز آمده و پاسخ آن شخص به امام عليه السلام را اين گونه گزارش كرده است: «با فلانى برخورد كردم. او به من چسبيد و مرا به خانه اش برد، آن گاه دستور داد يكى از كنيزانش نزد من آمد و غنا خواند ....»

801- 32016- (10) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه امام صادق عليه السلام حال يكى از بستگانش را پرسيد. آن شخص پاسخ داد: «فدايت گردم! ديروز فلانى با من برخورد كرد، دستم را گرفت و

به خانه اش برد. در آنجا كنيزش مى زد و غنا مى خواند و من تا شب را در خانۀ وى سپرى كردم.

امام عليه السلام فرمود: واى بر تو! آيا نترسيدى دستور خدا درباره ات [مرگ] فرا رسد و در آن حال باشى؟

همانا آن مجلسى است كه خداوند به اهلش [با رحمت] نگام نمى كند. غنا پليدترين چيزى است كه خدا آفريده است. غنا بدترين مخلوقات است. غنا تنگدستى و نفاق به دنبال مى آورد.»

802- 32017- (11) حسن بن على بن يقطين از امام جواد عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هركس به گوينده اى گوش كند، به تحقيق او را پرستيده است. پس اگر آن گوينده از جانب خدا مى رساند، بى گمان خدا را پرستيده و اگر از طرف شيطان ابلاغ مى كند، به راستى شيطان را پرستيده است.»

در احاديث باب 56 از باب هاى مبارزه با نفس و باب 19 و 20 و 21 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مطالبى با اين بحث گذشت.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 431

باب 23 حرمت بازى با شطرنج و نرد و آلات قمار؛ مثل طاس، گردو، تخم مرغ و خريد و فروش و تصرف آنها و حرمت حضور بر بازى شطرنج و نرد و حكم اسلام بر بازيگر شطرنج و خريد و فروش آن ها

خداوند متعال مى فرمايد:

در اموال تان، ميان خود به صورت باطل تصرف نكنيد.

«1» از تو دربارۀ شراب و قمار مى پرسند، بگو در آن ها گناه بزرگ و منافعى براى مردم هست؛ ولى گناه آن ها از سودشان بيشتر است. «2»

... و تقسيم گوشت شتر بر اساس چوبه هاى تير بر شما حرام شده است، اين ها فسق است. «3»

همانا شراب و قمار و بتان و ازلام پليدى از كار شيطان است. پس از آن ها دورى كنيد شايد رستگار شويد.

همانا شيطان مى خواهد به وسيلۀ شراب و قمار، دشمنى و كينه توزى در ميان شما ايجاد كند و از ياد خدا شما را باز دارد. «4»

[به ياد آور] زمانى

را كه ابراهيم به پدر و قومش گفت: اين مجسمه ها چيست كه شما آن ها را مى پرستيد. «5»

803- 32018- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم از بازى كردن با نرد و شطرنج نهى كرد.»

804- 32019- (2) ابو ربيع شامى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ نرد و شطرنج سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: به آن ها نزديك نشو!

ابوربيع آن گاه از غنا پرسيد، امام عليه السلام فرمود: خيرى در آن نيست، انجام ندهيد! سپس از نبيذ پرسيد، امام عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از هر مست كننده اى نهى كرد و هر مست كننده اى حرام است.

ابو ربيع آن گاه از ظرف هايى كه در آن ها شراب و نبيذ ساخته مى شود، سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دبا و مزفت و حنتم و نقير نهى كرد.

ابو ربيع پرسيد: اين ها چيست؟

______________________________

(1). بقره 2/ 188.

(2). بقره 2/ 219.

(3). مائده 5/ 3.

(4). مائده 5/ 91- 90.

(5). انبيا 21/ 52.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 433

امام عليه السلام فرمود: «دبا، كدوست و مزفّت، خمره است و حنتم، سبوى اردن (ارزن) است و به آن سبوى سبز [نيز گفته مى شود] و نقير [ظرف] چوبى است. اهل جاهليت چوب را سوراخ مى كردند تا داخل آن تهى شود و آن گاه درون آن شراب مى انداختند.»

805- 32020- (3) زيد نرسى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه در ضمن حديثى فرمود:

«و شطرنج چيزى است كه خداوند [درباره اش] فرمود: از پليدى، از بت ها دورى كنيد.»

806- 32021- (4) در كتاب المقنع مى گويد: «پليدى از بت ها، شطرنج است و سخن باطل،

غناست.»

807- 32022- (5) در تفسير آيۀ: اى كسانى كه ايمان آورديد، همانا شراب و قمار و بت ها و ازلام ... ابوجارود از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اما شراب، پس هر نوشابۀ مست كننده شراب است ... و ميسر، پس نرد و شطرنج و هر قمارى ميسر است و انصاب، بت هايى است كه مشركان مى پرستيدند و ازلام، تيرهايى است كه مشركان عرب در زمان جاهليت [شتر] را بر اساس آن تقسيم مى كردند. همۀ اين ها و خريد و فروش و بهره بردارى از آن ها از جانب خدا حرامِ حرام است و اين ها پليدى از كار شيطان است. پس خداوند شراب و قمار را در كنار بت ها بيان كرده است.»

808- 32023- (6) عبداللّٰه بن جندب با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «شطرنج، ميسر [/ قمار] است و نرد، ميسر [/ قمار] است.»

809- 32024- (7) اسماعيل جعفى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«شطرنج و نرد، ميسر [/ قمار] است.»

810- 32025- (8) عبدالله بن مسعود روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از كنار گروهى گذشت كه شطرنج بازى مى كردند. در اين هنگام اين آيه را تلاوت فرمود: اين مجسمه ها چيست كه شما آن ها را مى پرستيد؟»

811- 32026- (9) در تفسير ابوالفتوح آمده است كه امير مؤمنان عليه السلام به گروهى برخورد كرد كه شطرنج بازى مى كردند. امام عليه السلام فرمود: «اين مجسمه ها چيست كه شما آن را مى پرستيد؟

آن گاه مقدارى خاك برداشت و بر صفحۀ شطرنج پاشيد.

شيخ ابوالفتوح مى گويد: كسانى كه پيوسته با شطرنج بازى مى كنند، مى گويند: هر وقت صفحۀ شطرنج گشوده مى شود،

مقدارى خاك در آن ديده مى شود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 435

812- 32027- (10) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«ملعون است كسى كه بازى را به شطرنج بكشاند.»

813- 32028- (11) مسعده بن زياد روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ شطرنج سؤال شد، امام عليه السلام فرمود:

« [كارهاى] مجوسيت را به اهل آن واگذار كنيد. خداوند آن را لعنت كند.»

814- 32029- (12) حفص بن بخترى با واسطه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«شطرنج از [كارهاى] باطل است.»

815- 32030- (13) يعقوب بن يزيد از يكى از شيعيان روايت مى كند كه مى گويد:

«از امام صادق عليه السلام دربارۀ بازى با شطرنج سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: شطرنج، از باطل است.»

816- 32031- (14) زراره مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شطرنج و بازى شبيب [/ بازى جوان] كه به آن بازى امير گفته مى شود و بازى سه تايى، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

به من بگو كه وقتى حق و باطل از هم جدا مى شوند، اين ها با كدام يك هستند؟

زراره گفت: با باطل هستند!

امام عليه السلام فرمود: پس خيرى در آن ها نيست.»

817- 32032- (15) محمد بن على بن جعفر از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه شخصى نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت:

«اى ابو جعفر عليه السلام، دربارۀ شطرنج كه مردم با آن بازى مى كنند، چه مى گويى؟ امام باقر عليه السلام فرمود: امام سجاد عليه السلام از امام حسين عليه السلام از امير مؤمنان عليه السلام به من خبر داد كه پيامبر

اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هركس سخن گويد و سخنش براى غير ذكر خدا باشد، كارى لغو و بيهوده انجام مى دهد و هركس ساكت است و سكوتش براى غير ذكر خدا باشد، غافل است.

آن گاه امام باقر عليه السلام ساكت شده و آن مرد بپا خاست و رفت.»

818- 32033- (16) عبدالواحد بن مختار مى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ بازى با شطرنج سؤال كردم. امام فرمود:

«به تحقيق، مؤمن از بازى بر كنار است.»

بكير مى گويد از امام صادق عليه السلام دربارۀ بازى با شطرنج سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

«به تحقيق، مؤمن از بازى بركنار است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 437

819- 32034- (17) ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان فرمود:

«شطرنج و نرد، هر دو ميسر و قمار است.»

820- 32035- (18) على بن جعفر از برادرش امام موسى بن جعفر از پدرش امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «نرد و شطرنج، از ميسر و قمار هستند.»

821- 32036- (19) عبد الملك قمى مى گويد: «من و برادرم ادريس، نزد امام صادق عليه السلام بوديم. ادريس به امام گفت: فدايت گرديم! ميسر چيست؟

امام عليه السلام فرمود: آن شطرنج است!

عبد الملك مى گويد: من گفتم: آنان مى گويند ميسر، نرد است!

امام عليه السلام فرمود: و نرد نيز هست.»

822- 32037- (20) معمر بن خلاد از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «نرد و شطرنج و اربعۀ عشر همانند يكديگرند و هر چه با آن قمار بازى شود، از ميسر است.»

823- 32038- (21) محمد بن عيسى مى گويد: «ابراهيم بن عنبسه به امام هادى عليه السلام

نوشت:

اى سرور و مولاى من! اگر صلاح مى دانيد، دربارۀ اين آيه براى من توضيح دهيد. از تو دربارۀ خمر و ميسر مى پرسند.

فدايت گردم! ميسر چيست؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: هر آنچه با آن قمار شود، ميسر است و هر مستى آورى حرام است.»

824- 32039- (22) در حديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از بازى با نرد و شطرنج و تنبك و طبل و طنبور و عود، نهى كرد.»

825- 32040- (23) در كتاب المقنع آمده است: «بپرهيز از بازى با نرد؛ زيرا معصوم عليه السلام از آن نهى كرده است.»

826- 32041- (24) در كتاب دعائم الاسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«هر كس با نرد بازى كند، بى گمان نافرمانى خدا را كرده است.

و فرمود: و بپرهيز از آيين دو كعب رايج شده؛ زيرا آن دو از قمار غير عرب است.»

827- 32042- (25) در كتاب عوالى آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس با نرد بازى كند، بى گمان خداوند و پيامبرش را نافرمانى كرده است.»

در تفسير ابوالفتوح رازى نيز اين حديث آمده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 439

828- 32043- (26) در كتاب عوالى آمده است، كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس با نرد بازى كند، مانند كسى است كه دستش را در گوشت و خون خوك فرو برده است.»

در تفسير ابوالفتوح رازى نيز اين حديث آمده است.

829- 32044- (27) در همان كتاب از معصوم عليه السلام روايت شده كه فرمود: «كسى كه با نرد

شير بازى [؟] كند، گويا دستش را در گوشت خوك فرو برده است.»

830- 32045- (28) در كتاب جامع الاخبار آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه با نرد و شطرنج بازى كند، گويا دستش را به گوشت و خون خوك آلوده است.»

831- 32046- (29) در تفسير على بن ابراهيم ذيل آيۀ: «... و تقسيم گوشت شتر بر اساس چوبه هاى تير بر شما حرام شده است، اين ها فسق است.» اعراب زمان جاهليت شتر پروايى را قربانى و گوشت آن را به ده بخش تقسيم مى كردند. آن گاه دور آن جمع مى شدند و چوبه هاى تير را به شخصى مى دادند.

چوبه هاى تير ده عدد بود، هفت تاى آن از گوشت آن شتر سهم داشت و سه تاى آن سهم نمى برد. هفت تيرى كه از گوشت شتر سهم داشت، فذ، توام، مسبل، نافس، حلس، رقيب و معلى ناميده مى شدند. فذ يك سهم، توأم دو سهم و مسبل سه سهم، نافس چهار سهم، حلس پنج سهم، رقيب شش سهم و معلى هفت سهم داشت. تيرهايى كه سهمى از گوشت شتر نداشت، سفح و منيح و وغد ناميده مى شدند. بهاى شتر به عهدۀ كسانى بود كه تيرهاى بدون سهم (پوچ) به نام شان بيرون مى آمد و اين قمار است؛ پس خداوند آن را حرام كرد.»

832- 32047- (30) حماد بن عيسى مى گويد: «شخصى از اهل بصره نزد امام كاظم عليه السلام آمد و گفت: فدايت گردم! من با گروهى مى نشينم كه شطرنج بازى مى كنند؛ ولى خودم بازى نمى كنم بلكه آن ها را تماشا مى كنم.

امام عليه السلام فرمود: مجلسى كه خداوند به اهلش [با رحمت] نگاه نمى كند، براى تو

چه فايده اى دارد؟»

833- 32048- (31) سليمان جعفرى از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«حضور در بازى شطرنج، همانند حضور در آتش است.»

834- 32049- (32) ابن رئاب مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتم و به امام عليه السلام گفتم: فدايت گردم! دربارۀ شطرنج چه مى فرماييد؟ امام عليه السلام فرمود: حركت دهندۀ مهره هاى آن، همانند زير و رو كنندۀ گوشت خوك است!

پرسيدم: چه چيزى بر زير و رو كنندۀ گوشت خوك است؟

امام فرمود: دستش را مى شويد!»

835- 32050- (33) در تفسير ابوالفتوح رازى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:

«بازى كننده با شطرنج ملعون است و تماشاگر آن، همانند خورندۀ گوشت خوك است.»

در كتاب جامع الاخبار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«بازى كننده با شطرنج ملعون است و تماشاگر آن، همانند تماشگر فرج مادرش است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 441

836- 32051- (34) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«فروختن شطرنج حرام است و خوردن پولش حرام است و نگهداشتن آن كفر است و بازى با آن شرك است و سلام كردن به شطرنج باز، گناه و گناه كبيرۀ هلاك كننده است. وكسى كه دستش با آن تماس پيدا كند، همانند كسى است كه دستش را در گوشت خوك فرو برد و براى وى نمازى نيست تا آن كه دستش را بشويد؛ همان گونه كه آن را بر اثر تماس با گوشت خوك مى شويد. و تماشاگر آن، مانند تماشاگر فرج مادرش است. و شطرنج باز و نگاه كننده به شطرنج در حال بازى با آن و سلام كردن به شطرنج باز در حال بازى همگى

در گناه يكسان هستند و هر كس بر بازى آن بنشيند، بى گمان نشيمنگاهش از آتش پر شده است و گذران عمرش در اين راه، در قيامت مايۀ حسرت و اندوه بر او خواهد بود. و بپرهيز از همنشينى با شطرنج باز، كسى كه فريب بازى با آن را خورده است؛ زيرا آن از جلساتى است كه اهلش در خشم و غضب خدا فرورفته اند و هر لحظه در انتظار فرود آمدن خشم خدا بسر مى برند. [و اگر تو با آن همنشينى كنى]، خشم خدا تو را نيز همراه آنان در بر خواهد گرفت.»

837- 32052- (35) در كتاب العوالى آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«شطرنج باز مشرك است و سلام كردن به شخصى كه سرگرم به شطرنج است، گناه است.»

838- 32053- (36) در حديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه آن حضرت از فروختن نرد نهى كرد.

839- 32054- (37) ابوعبيده حذّاء مى گويد: «راجع به تفسير آيۀ: و در اموال تان در ميان خود به طور باطل تصرف نكنيد. از امام صادق عليه السلام سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: قريش با ديگران بر سر اموال و همسران شان قمار مى كردند، پس خداوند آنان را از اين كار بازداشت.»

در تفسير عياشى نيز از امام صادق عليه السلام در تفسير آيۀ فوق آمده است كه فرمود:

«خداوند از قمار نهى كرد ...» ادامۀ اين حديث، همانند حديث پيشين است.

840- 32055- (38) در كتاب النوادر آمده است كه امام صادق عليه السلام در تفسير سخن خداوند: در اموال تان در ميان خود به طور باطل تصرف نكنيد فرمود: «آن قمار است.»

841- 32056- (39) اسباط بن

سالم مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى آمد و به امام عليه السلام عرض كرد: مرا از [تفسير] اين آيه آگاه گردان: اى كسانى كه ايمان آورديد! در اموال تان در ميان خود به صورت باطل تصرف نكنيد.

امام عليه السلام فرمود: خداوند از اين سخن، قمار را قصد كرد.»

842- 32057- (40) جابر از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «وقتى خداوند اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله فروفرستاد:

همانا شراب و ميسر و انصاب و ازلام از كارهاى پليد شيطان است، پس از آن ها اجتناب كنيد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 443

به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفته شد: ميسر چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر آنچه با آن قمار شود حتى كعب [/ استخوان] و گردو.

گفته شد: انصاب چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آنچه براى خدايان شان ذبح مى كردند.

پرسيده شد: ازلام چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چوبه هاى تيرى كه با آن ها تقسيم مى كردند.»

843- 32058- (41) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«بدان كه (خداوند تو را رحمت كند) به تحقيق، خداوند از همۀ انواع قمار نهى كرد و بندگان را موظف به دورى از آنان كرد و آن ها را پليد و خبيث ناميد. پس فرمود: از كارهاى پليد شيطان است، پس از آن دورى كنيد! مانند شطرنج و نرد و ديگر قمارها و نرد بدتر از شطرنج است؛ چون كه نگهداشتن آن كفر به خداوند بزرگ است و بازى با آن شرك است و حركت دادن و زير و رو كردنش گناه كبيرۀ نابودكننده است و سلام كردن بر

كسى كه با آن بازى مى كند، كفر است و حركت دهندۀ آن همانند تماشاگر فرج مادرش است و بازى كننده با نرد، مانند گوشت خوك خوار است و مَثَل بازى كننده با آن بدون قمار، مَثَل كسى است كه دستش را در خون و گوشت خوك مى گذارد. و مَثَل كسى كه با يكى از اين ها بازى مى كند، مَثَل كسى است كه بر زنا پافشارى مى كند. و خود را از بازى با انگشترها و اربعۀ عشر و هر قمارى حتى [مثل] بازى كردن كودكان با گردو و بادام و كعب، حفظ كن. و بپرهيز از چوگان بازى؛ زيرا شيطان همراه تو مى دود و فرشتگان از تو مى گريزند و هر كسى اسبش بلغزد و بميرد، وارد آتش مى شود.»

844- 32059- (42) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است: «تفسير اين سخن خداوند: پس از پليدى از بت ها دورى كنيد و از سخن باطل دورى كنيد. از امام صادق عليه السلام سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

پليدى از بت ها، شطرنج است و سخن باطل، غناست.

و نرد، شديدتر از شطرنج است. نگهداشتن شطرنج كفر است و بازى با آن شرك است و آموزش آن گناه كبيرۀ نابودكننده است و سلام كردن بر سرگرم به بازى با آن گناه است و زير و رو كنندۀ آن، همانند زير و رو كنندۀ گوشت خوك است و نگاه كننده به آن، همانند تماشاگر فرج مادرش است و مَثَل نردباز به صورت قمار، مَثَل گوشت خوك خوار است و مَثَل نردباز بدون برد و باخت، مَثَل كسى است كه دستش را در گوشت يا خون خوك مى گذارد و بازى با انگشترها و اربعۀ عشر جايز نيست و همۀ

اين ها و نظايرشان حتى بازى كودكان با گردو، قمار است و از زدن سنج بپرهيز؛ زيرا شيطان همراهت مى دود و فرشتگان از تو مى گريزند و هر كس چهل روز در خانه اش طنبور باقى بماند، بى گمان خشم خداوند او را فرا گرفته است.»

اين قسمت را به اين دليل آورديم كه احتمال دارد بخشى از حديث پيشين باشد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 445

845- 32060- (43) وشّا از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود: «ميسر، همان قمار است.»

نظير اين حديث در تفسير عياشى از امام رضا عليه السلام آمده است.

846- 32061- (44) در تفسير عياشى از امام رضا عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«همانا شطرنج و نرد و اربعۀ عشر و هر آنچه با آن قمار شود، پس آن ميسر است.»

847- 32062- (45) محمد بن عيسى مى گويد: «ابراهيم بن عنبسه به امام هادى عليه السلام نوشت:

«اى سرور و مولاى من اگر صلاح مى دانيد، مرا از [تفسير] اين سخن خداوند آگاه گردانيد: از تو دربارۀ شراب و ميسر سؤال مى كنند.

فدايت گردم! ميسر چيست؟»

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: هر آنچه با آن قمار بازى شود پس آن ميسر است و هر مست كننده اى حرام است.»

«1» 848- 32063- (46) اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: كودكان با گردو و تخم مرغ بازى و برد و باخت مى كنند. امام عليه السلام فرمود:

از آن نخور؛ زيرا آن حرام است!»

849- 32064- (47) سكونى از امام صادق عليه السلام (از پدرش) روايت مى كند كه: «وى از خوردن گردويى كه كودكان از راه قماربازى مى آورند، نهى كرد و فرمود: آن حرام است.»

850- 32065- (48) عبدالحميد بن سعيد مى گويد: «امام كاظم عليه السلام يكى از غلامانش را فرستاد تا براى وى تخم مرغ بخرد. غلام يك يا دو تخم مرغ گرفت و با آن ها قمار كرد. آن گاه آن ها را نزد امام عليه السلام آورد و امام عليه السلام خورد. پس از خوردن يكى از غلامانش گفت: اين تخم مرغ ها از قماربازى بود. امام عليه السلام تشتى خواست و تخم مرغ را در آن استفراغ كرد.»

851- 32066- (49) در كتاب المقنع آمده است:

«از بازى با نرد دورى كن؛ زيرا امام صادق عليه السلام از آن نهى كرده است. همانا مَثَل بازى كننده با نرد به صورت قمار، مَثَل گوشت خوك خوار است و مَثَل بازى كننده با آن بدون قمار مَثَل كسى است كه دستش را در گوشت يا خون خوك مى گذارد. و بدان كه دربارۀ شطرنج دو گونه نهى وارد شده است:

نهى [به صورت فى الجمله] و [نهى] مطلق؛ ولى من از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده ام كه فرمود: هرگاه دو حديث مختلف به شما رسيد، آن ها را با كتاب خدا بسنجيد، پس آنچه موافق با قرآن است، بگيريد و آنچه مخالف با كتاب خداست، آن را رها كنيد.

آن گاه ما مى يابيم كه خداوند در قرآن مى فرمايد: از پليدى بت ها دورى كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد.

______________________________

(1). اين حديث در شماره 21 نيز تكرار شده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 447

و در تفسير آمده است كه [مقصود] از پليدى از بت ها شطرنج است و سخن باطل غناست. پس نظر مطابق با واقع و احتياط در اين باره بازداشتن خويش از آن است و بازى با آن گناه است.

و چوگان بازى

نكن؛ زيرا شيطان همراهت مى دود و فرشتگان از تو مى گريزند. و روايت شده كه هركس اسبش بلغزد و بميرد، وارد آتش مى شود.

و از همۀ آلات لهو و بازى با انگشترها و اربعۀ عشر و هر گونه قمارى دورى كن! زيرا پيشوايان معصوم عليهم السلام از همۀ اين ها نهى كرده اند.»

852- 32067- (50) در تفسير ابوالفتوح رازى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«از اين دو كعب شوم بپرهيزيد؛ زيرا اين دو از قمار عجم است.»

853- 32068- (51) ياسر خادم مى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ ميسر سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: «آن «ثقل» از هر چيزى است.

و فرمود: نان و «الثقل» آن درهم ها و غير درهم هايى است كه از گروگذاران- قماربازان- به دست مى آيد.»

در حاشيۀ بحار الانوار واژۀ «نان» وجود ندارد و در وسائل الشيعه به جاى واژۀ «الثقل» واژۀ «التفل» [كف و دور افتاده] آمده است و در جاى ديگر وسائل الشيعه آمده است: «از امام عليه السلام دربارۀ ميسر سؤال كردم.

امام عليه السلام فرمود: آن «ثقل» از هر چيزى است. و گفت: و ثقل آن درهم هايى است كه از گروگذاران [قماربازان] به دست مى آيد.»

در پاورقى كتاب بحار الانوار آمده است: «ظاهراً «التفل» و «الثقل»، اشتباه و صحيح آن «شتل» است و آن چيزى است كه بر آن قماربازى مى شود و بخشى از آن به عنوان ماليات به رئيس و داورشان داده مى شود.»

854- 32069- (52) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «قمار باختن و غارتگرى «1»، شايسته و سزاوار نيست.»

855- 32070-

(53) هشام از شخص مورد اعتمادى با واسطه روايت مى كند كه به امام صادق عليه السلام گفته شد:

«از شما رسيده كه مقصود از شراب و ميسر و انصاب و ازلام، انسان ها هستند. امام عليه السلام فرمود: روش خداوند اين گونه نيست كه خلقش را به چيزى كه درك نمى كنند، خطاب كند.»

گذشت كه زيد به امام عليه السلام گفت: «من مردى هستم، كه با شكار، چوگان بازى و شطرنج بازى سرگرمى و خوشگذرانى مى كنم ....

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: ... هر كس براى سرگرمى، خوشگذرانى و خودنمايى به دنبال شكار رود، همانا تلاش باطل و سفر باطلى است و بايد نمازش را تمام بخواند و روزه اش را بگيرد. و همانا مؤمن از اين ها بركنار است و آخرت جويى او را از لهو و سرگرمى بازداشته است.» «2»

______________________________

(1). آنگونه كه در احاديث آينده خواهد آمد، مقصود از غارتگرى ربودن چيزهايى است كه بر سر عروس و داماد ريخته مى شود- م.

(2). باب 13 نماز مسافر، حديث 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 449

و در حديث عمر گذشت: «همانا در هر شبِ ماه رمضان خداوند گروهى را از آتش آزاد مى كند، مگر كسى كه روزه اش را با مست كننده افطار كند يا كينه توز يا صاحب شاهين باشد. راوى پرسيد: صاحب شاهين چيست؟

امام عليه السلام فرمود: شطرنج.» «1»

و در احاديث متعددى از باب 11 مبارزه با نفس، مطالبى بر كبيره بودن قمار دلالت مى كند.

و در حديث ابوخالد اين سخن گذشت: «و گناهانى كه موانع ساير گناهان را برمى دارد [و زمينۀ ارتكاب ساير گناهان را فراهم مى سازد] شرابخوارى و قماربازى است.» «2»

و در حديث حمران اين سخن گذشت: «... و [هنگامى كه] ديدى قمار

آشكار و شايع شد و ديدى شراب آشكارا فروخته مى شود ...» 3

و در حديث ابن مسعود از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «... آنان دورويان اين امت در آخر الزمان هستند؛ شرابخواران و كعب بازان [قماربازان].» «4»

و در حديث محمد بن احمد گذشت كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از سلام كردن به چهار گروه نهى كرد ... و بر بازى كننده با نرد.»

و همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله: «شما را از سلام كردن به شطرنج بازان بازمى دارم.» «5»

و در حديث اصبغ اين سخن گذشت: «شش گروه سلام كردن به آنان سزاوار نيست ... و همنشينان با نرد و شطرنج.» 6

و در حديث مسعده گذشت: «بر همنشين شطرنج و نرد سلام نكنيد.» 7

و در حديث تحف العقول از امام صادق عليه السلام گذشت: «همانا خداوند صنعت و حرفه اى را حرام كرد كه همۀ آن حرام است و تنها فساد از آن برمى خيزد؛ مانند برابط و نى ها و شطرنج و هر آلت لهو و سرگرمى.» «8»

و در حديث شحام از امام صادق عليه السلام گذشت: «پليدى از بت ها شطرنج است.» «9»

و در حديث عبدالاعلى 10 و هشام 11 نيز نظير آن گذشت.

و در حديث دعائم از امام صادق عليه السلام در تفسير آيۀ: و كسانى كه در [مجلس] باطل حاضر نمى شوند، امام عليه السلام فرمود: « [مقصود] غنا و شطرنج است.» «12»

و بنگر باب 21 از كسب هاى روا و ناروا.

و از كتاب فقه الرضا گذشت: «هر كس چهل روز در خانه اش طنبور يا عود يا يكى از آلات لهو مانند معزفه و شبيه به آن ها را نگهدارد، به تحقيق در

خشم خدا فرورفته، پس اگر در مدت چهل روز بميرد، تبهكار و فاسق مرده است و جايگاهش آتش است و چه بد دگرگونى و تحولى است.» «13»

و در كتاب المقنع اين سخن از معصوم عليه السلام گذشت: «و از همۀ آلات لهو و بازى با انگشترها و اربعۀ عشر دورى كن.» 14

______________________________

(1). باب 1 فضيلت ماه رمضان، حديث 12.

(2) 2 و 3. باب 12 مبارزه با نفس، حديث 27 و 33.

(4). باب 12 مبارزه با نفس حديث 36.

(5) 5 و 6 و 7. باب 18 معاشرت، حديث 15 و 17 و 18.

(8). 22/ 191 باب 1 كسب هاى روا و ناروا، حديث 16 (31799).

(9) 9 و 10 و 11. 22/ 229- 231 باب 19 كسب هاى روا و ناروا، حديث 1 و 5 و 7.

(12). 22/ 231 باب 19 از كسب هاى روا و ناروا، حديث 9 (31926).

(13) 13 و 14. 22/ 249- 251 باب 21 از كسب هاى روا و ناروا، حديث 17- 19- 24- 28- 31993- 31995- 32000- 32004.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 451

و گذشت كه على بن جعفر از امام كاظم عليه السلام دربارۀ بازى با اربعۀ عشر و شبيه به آن سؤال كرد و امام عليه السلام فرمود: «هيچ يك از بازى ها دوست داشتنى و پسنديده نيست مگر مسابقۀ اسب سوارى و تيراندازى.»

«1» و در حديث ورام و العوالى اين سخن گذشت: «فرشتگان وارد خانه اى نمى شوند كه در آن شراب يا دايره يا نرد باشد و دعاى شان مستجاب نمى شود و بركت از آنان برداشته مى شود.» 2

و در احاديث باب 3 از مسابقۀ اسب دوانى و تيراندازى مطالبى است كه مى توان بر اين بحث استدلال كرد.

و در

حديث فضل خواهد آمد: «... و يزيد- ملعون- بر بازى شطرنج نشست ... پس هر كس شيعه ماست بايد از نوشيدن آبجو و بازى با شطرنج دورى كند و هر كس به آبجو و شطرنج نگاه كند، بايد حسين عليه السلام را به ياد آورد و يزيد و خاندان زياد را لعنت كند. به اين وسيله خداوند گناهانش را پاك مى كند، هر چند به تعداد ستارگان باشد.» «3»

و در برخى احاديث باب 24 از شهادت ها، مناسب با اين باب خواهد آمد و در حديث ابن سيابه خواهد آمد كه امام عليه السلام پيوسته مى فرمود: «فرشتگان در گروگذارى در مسابقۀ اسب داونى و شترسوارى و تيراندازى حضور مى يابند و غير اين ها قمار و حرام است.» «4»

باب 24 حكم كسى كه بربط و مثل آن را كه كسب با آنها حلال نيست، بشكند

856- 32071- (1) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از نياكانش روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«هر كس بر يكى از چيزهايى كه كاركردن با آن حرام است، يورش برد و آن را نابود گرداند، در اين باره چيزى بر او نيست.»

و به آن حضرت دربارۀ مردى كه بربطى را شكسته بود، شكايت گرديد. على عليه السلام آن شكايت را باطل كرد.

857- 32072- (2) در همان كتاب از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر كس بربط يا يكى از وسايل بازى يا برخى از آلات لهو را بشكند يا مَشك مادۀ مست كننده يا شراب را سوراخ كند، به تحقيق كار پسنديده اى انجام داده است و چيزى بدهكار نيست.»

و در احاديث باب 18 از موجبات ضمان، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

______________________________

(1) 1 و 2. 22/ 249- 251 باب 21 از كسب هاى روا

و ناروا، حديث 17- 19؛ 24- 28؛ 31993- 31995؛ 32000- 32004.

(3). باب 43 از نوشابه ها، حديث 13.

(4). باب 42 از شهادت ها، حديث 3.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 453

باب 25 حرمت كشيدن عكس ها و مجسمه سازى جانداران، بازى با آنها و جواز فرش قرار دادن آنها و كشيدن عكس هاى درخت و ماه و خورشيد

خداوند متعال مى فرمايد:

[به ياد آور] هنگامى را كه ابراهيم به پدر و قوم خويش گفت: اين مجسمه هايى كه شما آن را مى پرستيد، چيست؟

«1» [جنيان] آنچه را [سليمان] مى خواست از عبادتگاه ها و مجسمه ها و كاسه هاى بزرگ بسان حوض و ديگ هاى ثابت، براى وى مى ساختند «2».

858- 32073- (1) حسين بن منذر روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«سه گروه در قيامت در عذاب هستند: دروغگو در بازگو كردن رؤيا؛ او موظف به گره زدن دو جو مى شود در حالى كه توان چنين كارى را ندارد.

و نقاش؛ وى مكلف به دميدن [روح] در آن تصويرها مى شود، در حالى كه قدرت بر دميدن ندارد.»

و در كتاب محاسن اين جمله اضافه گرديده: «و گوش دهنده به سخنان گروهى كه آنان از شنيدن وى ناخرسندند. در گوش چنين شخصى سرب ريخته مى شود.»

859- 32074- (2) در احاديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است. و پيامبر صلى الله عليه و آله از نقاشى صورت ها نهى كرد و فرمود:

«هر كس تصويرى بكشد، خداوند در قيامت وى را مكلف به دميدن [روح] در آن مى كند، در حالى كه قدرت بر دميدن روح را ندارد.»

و پيامبر صلى الله عليه و آله از كندن تصوير حيوانات بر روى انگشتر نهى كرد.

860- 32075- (3) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى محمد صلى الله عليه و آله، همانا پروردگارت

از مجسمه ها نهى مى كند.»

861- 32076- (4) ابن ابى عمير با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر كس مجسمه اى بسازد، در قيامت موظف به دميدن روح در آن مى شود.»

______________________________

(1). انبيا 21/ 52.

(2). سبا 34/ 13.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 455

862- 32077- (5) در تفسير آيۀ: همانا كسانى كه خداوند و پيامبرش را مى آزارند ... سعد بن طريف از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «آنان تصويرگران هستند. در روز قيامت موظف به دميدن روح در آن ها مى شوند.»

863- 32078- (6) ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس تصويرى را بكشد، عذاب مى شود و وادار به دميدن روح در آن مى گردد، در حالى كه توان انجام آن را ندارد. و هر كس در رويايش دروغ گويد، عذاب مى شود و وادار به گره زدن دو جو مى گردد، ولى از عهدۀ آن بر نمى آيد. و هر كس بدون رضايت گروهى به سخنان شان گوش فرادهد، در روز قيامت در گوش وى سرب ريخته مى شود.»

اين حديث با سندهاى مختلف و اندكى تفاوت روايت شده است.

864- 32079- (7) ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس بدون رضايت گروهى به سخنان آنان گوش فرادهد، در گوش وى سرب ريخته مى شود و هر كس روياى غير واقعى براى خود بازگو كند، عذاب مى شود تا دانۀ جوى را گره زند و او از عهدۀ چنين كارى بر نمى آيد و هر كس تصويرى را بكشد، عذاب مى شود تا در آن روح بدمد و او قدرت بر دميدن ندارد.»

865-

32080- (8) در كتاب العوالى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«تصويرگران و مجسمه سازان در روز قيامت عذاب مى شوند و به آن ها گفته مى شود:

«آفريده هايتان را زنده كنيد.»

866- 32081- (9) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب آورده است كه: «روايت شده [در روز قيامت] گردنى از آتش بيرون مى آيد و مى گويد: كجايند دروغگويان بر خداوند؟ و كجايند ضديت كنندگان با خداوند؟ و كجايند تحقيركنندگان خداوند؟ مى گويند: اين سه گروه چه كسانى هستند؟

پاسخ مى دهد: هر كس افسون كند، به تحقيق به خدا دروغ بسته است و هر كس مجسمه سازد، به تحقيق با خدا ضدّيت كرده است و هر كس در كارهايش ريا نمايد، خدا را كوچك كرده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 457

867- 32082- (10) مرحوم شهيد ثانى در كتاب منية المريد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه مى فرمايد:

«معذَّب ترين مردم در روز قيامت كسى است كه پيامبرى را بكشد يا به دست پيامبرى كشته شود يا مردم را بدون آگاهى گمراه سازد يا مجسمه سازى و تصويرگرى كند.»

868- 32083- (11) در كتاب الخصال از امير مؤمنان عليه السلام در حديث چهارصدگانه روايت شده كه فرمود: «بپرهيزيد از تصويرگرى و مجسمه سازى كه در قيامت دربارۀ آن ها مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت.»

869- 32084- (12) عبدالله بن طلحه روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«مال نامشروع هفت چيز است ... و تصويرگران و مجسمه سازان ...»

870- 32085- (13) در تفسير آيۀ: [جنيان] آنچه را [سليمان] مى خواست از عبادتگاه ها و مجسمه ها و تصويرها ... مى ساختند.

ابوالعباس از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «آن ها مجسمه

و تصوير مردان و زنان نبود، بلكه تصوير و مجسمۀ درخت و مانند آن بود.»

ابوالعباس نظير اين حديث را از امام باقر عليه السلام نيز روايت كرده است.

871- 32086- (14) زراره از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«مجسمه و تصوير درخت، اشكال ندارد.»

872- 32087- (15) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مجسمه و تصوير درخت و خورشيد و ماه سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: تا وقتى كه يكى از حيوانات نباشد، اشكال ندارد.»

873- 32088- (16) على بن جعفر روايت مى كند كه برادرش موسى بن جعفر عليه السلام از پدرش دربارۀ مجسمه و تصويرها سؤال كرد. امام صادق عليه السلام فرمود:

«بازى كردن با آن ها شايسته نيست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 459

874- 32089- (17) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم- امام كاظم عليه السلام- دربارۀ مجسمه ها و تصويرها سؤال كردم كه: آيا بازى كردن با آن ها شايسته است؟ امام عليه السلام فرمود: نه!»

875- 32090- (18) ابوبصير مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: ما پشتى ها و فرش هايى داريم كه بر روى آن ها تصوير است و از آن ها استفاده مى كنيم. امام عليه السلام فرمود:

آنچه گسترده و پهن مى شود و زير پا قرار مى گيرد، اشكال ندارد. آنهايى كه روى ديوار يا بر روى تخت نصب مى شود، ناپسند است.»

876- 32091- (19) ابوحمزه مى گويد: «نزد امام سجاد عليه السلام رفتم. آن حضرت به متكّايى تكيه داده بود. با مشاهدۀ من فرمود: اى كنيز، متكّايى بياور!»

در احاديث باب 7 از احكام مساكن، مطالبى گذشت كه بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 26 نهى از فروش و بخشش ولاء [سرپرستى]

877- 32092- (1) در كتاب دعائم

الاسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه آن حضرت از فروش و بخشش ولاء [/ سرپرستى] نهى كرد و فرمود: «ولاء، شعبه اى از نسب است؛ فروخته و بخشيده نمى شود.»

باب 27 آموزش علم ستارگان و كار با آن و مطالعۀ در آن

«1» خداوند متعال مى فرمايد:

و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم و تا از يقين كنندگان باشد «2».

و او كسى است كه ستارگان را بر شما قرار داد تا در تاريكى هاى خشكى و دريا به وسيلۀ آن ها راه يابيد. بى گمان نشانه ها را براى عالمان تفصيل داديم و از هم جدا كرديم «3».

______________________________

(1). مقصود از علم نجوم، پيشگويى حوادث آينده بر اساس حركت ستارگان است؛ نه علم ستاره شناسى كه امروزه متداول است- م.

(2). انعام 6/ 75.

(3). انعام 6/ 97.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 461

و نشانه هايى [قرار داد] و آنان به وسيلۀ ستاره راه مى يابند «1».

[ابراهيم] يك نگاه به ستارگان افكند. پس گفت من بيمارم! «2»

پس به جايگاه ستارگان سوگند نمى خورم و اگر بدانيد، بى گمان آن سوگند بزرگى است «3».

پس سوگند به تدبيركنندگان كارى! «4»

878- 32093- (1) هشام بن خفاف مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: مهارت تو در نجوم به چه ميزان است؟

هشام گفت: در عراق كسى ماهرتر از من در نجوم نيست!

امام عليه السلام فرمود: حركت فلك نزد شما چگونه است؟

هشام مى گويد: كلاه از سر برداشتم و آن را چرخاندم.

امام عليه السلام فرمود: اگر واقعيت اين گونه است كه مى گويى، پس چرا هرگز ديده نشده كه بنات نعش و جُدَىّ و فرقدان حتى يك روز در قبله دور بزنند؟

هشام مى گويد: پاسخ دادم: به خدا سوگند! اين مطلبى است كه من نمى دانم و نشنيده ام كه يكى از

اهل حساب متذكر آن گردد.

امام عليه السلام فرمود: نور ستاره سكينه چه نسبتى با نور زهره دارد؟

گفتم: «به خدا سوگند! اين ستاره اى است كه تاكنون نام آن را نشنيده ام و نشنيده ام كه احدى از مردم آن را ذكر كرده باشد.

امام عليه السلام فرمود: سبحان الله! يك ستاره را به طور كلى از قلم مى اندازيد، پس بر چه اساسى محاسبه مى كنيد؟

آن گاه ادامه داد: نور زهره چه بخشى از نور ماه است؟

گفتم: اين چيزى است كه جز خدا نمى داند.

امام عليه السلام فرمود: نور ماه چه بخشى از نور خورشيد است؟

گفتم: من اين را نمى دانم!

امام عليه السلام فرمود: راست گفتى! سپس افزود: چگونه است كه دو سپاه رودرروى هم قرار مى گيرند و يكى ديگرى را شكست مى دهد، در حالى كه هر يك از آن ها منجم و پيشگويى دارند و هر كدام از منجمان پيروزى سپاه خويش را پيش بينى مى كنند. پس در اين ميان نحوست كجاست؟

گفتم: نه، به خدا سوگند اين را نمى دانم!

امام عليه السلام فرمود: راست گفتى! اصل حساب [حوادث بر اساس حركت ستارگان] حق است ولى آن را نمى داند مگر كسى كه به همۀ ويژگى هاى تمام مواليد خلق آگاه باشد.»

879- 32094- (2) سيد على بن طاووس در كتاب فرج الهموم مى گويد: «در يك كتاب قديمى از عطا يافتم كه به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد: آيا علم نجوم ريشه و اصالت دارد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى! قوم يكى از پيامبران به وى گفتند: ما به تو ايمان نمى آوريم تا آغاز و فرجام همۀ موجودات را به ما بنمايانى.

______________________________

(1). نحل 16/ 16.

(2). صافات 37/ 89.

(3). واقعه 56/ 76- 75.

(4). نازعات 79/ 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص:

463

پس خداوند به پاره ابرى وحى كرد كه بر آنان ببارد. از بارش آن، آب زلال و صافى اطراف كوه را فراگرفت. آن گاه خداوند به خورشيد و ماه و ستارگان وحى كرد كه در آن آب جريان يابند. و سپس خداوند به آن پيامبر وحى كرد كه همراه قومش به بالاى كوه رود. آنان به بالاى كوه رفتند و بر آب ايستادند و از حركت خورشيد و ماه و ساعت هاى شبانه روز، آغاز و فرجام موجودات را دانستند؛ به طورى كه هر يك از آنان مى دانست چه وقت مى ميرد و چه وقت بيمار مى شود و چه كسى صاحب فرزند مى شود و چه كسى داراى فرزند نمى شود. آنان به اين صورت در برهه اى از زمان زيستند. تا اين كه داود عليه السلام به خاطر كفر به جنگ آنان آمد. آن ها افرادى را كه هنوز مرگ شان فرا نرسيده بود، به جنگ داود آوردند و كسانى را كه مرگ شان فرا رسيده بود، در خانه ها بر جاى گذاردند. از اين رو از ياران داود كشته مى شدند؛ ولى احدى از اين ها كشته نمى شد. پس داود عليه السلام به خدا گفت: پروردگارا! من براى اطاعت تو مى جنگم و اين ها براى نافرمانى و معصيت تو؛ با اين حال از ياران من كشته مى شود ولى احدى از آنان كشته نمى شوند.

خداوند به داود عليه السلام وحى فرستاد: من آغاز و فرجام آفرينش را به اين ها آموزش داده ام و بر اين اساس كسانى را به جنگ با تو مى آورند كه مرگ شان هنوز فرانرسيده است و كسانى را كه مرگ شان فرا رسيده است در خانه هاى شان باقى مى گذارند. از اين رو از ياران تو كشته مى شوند، ولى

احدى از آنان كشته نمى شود.

داود عليه السلام گفت: بر چه اساسى به آن ها ياد دادى؟

خداوند فرمود: بر اساس حركت خورشيد و ماه و ستارگان و ساعت هاى شبانه روز.

داود عليه السلام در پيشگاه خداوند دعا كرد. پس از آمدن خورشيد براى آنان جلوگيرى شد و بر روز افزوده گرديد و آن زياده در شب و روز اشتباه شد و مقدار آن را ندانستند و از اينجا محاسبات شان در هم ريخت.

على عليه السلام [پس از نقل اين ماجرا] فرمود: به همين دليل مطالعه در علم نجوم، ناپسند است.»

880- 32095- (3) ريان بن صلت ماجراى گردآمدن دانشمندان را در حضور مأمون و پيروزى امام رضا عليه السلام را بر همۀ آن ها گزارش كرده است كه بخشى از آن، حضور صباح بن نصر هندى نزد امام رضا عليه السلام و پرسش هاى وى دربارۀ مسائل گوناگون از امام عليه السلام است. يكى از پرسش هاى وى دربارۀ دانش نجوم است كه امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:

«علم نجوم در اصل صحيح است و گفته اند نخستين كسى كه دربارۀ نجوم سخن گفت، ادريس عليه السلام بود و ذوالقرنين به آن مهارت داشت. اصل و ريشۀ اين دانش از جانب خداست و گفته مى شود خداوند ستاره اى- به نام مشترى- را به شكل مردى- برانگيخت. وى به ديار عجم رفت و علم نجوم را در ضمن گفتگوى طولانى به آنان آموزش داد ولى آنان به طور دقيق و كامل آن را فرانگرفتند. ستارۀ مشترى از آنجا به ديار هند رفت و به يكى از آنان علم نجوم را آموزش داد. از اينجا اين دانش در هند به وجود آمد.

گروهى مى گويند: دانش نجوم،

علمى است كه- به ادلۀ گوناگونى- خداوند آن را ويژۀ پيامبران نمود، پس منجمان به علم نجوم به طور دقيق و كامل دست نمى يابند و حق و دروغ را با هم در هم مى آميزند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 465

881- 32096- (4) معلى بن خنيس مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ علم نجوم سؤال كردم كه آيا آن واقعيت دارد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، خداوند مشترى را به شكل مردى به زمين فرستاد. وى شخصى از اهل عجم را گرفت و به او علم نجوم ياد داد تا اين كه آن مرد عجمى پنداشت كه همه چيز را دربارۀ نجوم مى داند. آن گاه مشترى به آن مرد گفت: ببين مشترى كجاست؟

آن مرد گفت: آن را در فلك نمى بينم و نمى دانم كجاست! مشترى آن مرد را از نزد خود راند و دست مردى از هند را گرفت و به او نجوم آموزش داد. تا اين كه مرد هندى گمان كرد به همۀ رموز علم نجوم آگاه است. در اين هنگام مشترى به وى گفت: به مشترى نگاه كن و ببين در كجاست؟ مرد هندى گفت: محاسبات من اين گونه نشان مى دهد كه تو مشترى هستى! آن گاه نالۀ جانسوز سرداد و مرد. پس از وى فرزندانش علم او را به ارث بردند. پس علم نجوم در آنجاست.»

882- 32097- (5) جميل بن صالح با واسطه روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ علم نجوم سؤال شد.

امام عليه السلام فرمود: «جز خاندانى از عرب و خاندانى از هند، كسى آن را نمى داند.»

883- 32098- (6) معاويه بن حكيم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در آسمان

چهار ستاره است كه كسى از آن ها باخبر نيست. تنها خاندانى از عرب و خاندانى از هند يكى از آن ها را مى شناسند و محاسبات شان بر آن استوار است.»

884- 32099- (7) بياع سابرى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من از نگريستن در دانش نجوم لذت مى برم و اين كار نزد مردم عيب است. اگر گناهى در آن است، آن را رها كنم. ولى اگر گناه ندارد، من از اين كار لذت مى برم.

امام عليه السلام فرمود: «آيا مى توانى ستارگان طلوع كننده را بر شمارى؟»

گفتم: آرى. آن گاه آن ها را برشمردم.

امام عليه السلام فرمود: خورشيد چه مقدار از نورش را به ماه مى تاباند؟

گفتم: اين چيزى است كه تاكنون هرگز آن را نشنيده ام!

امام عليه السلام فرمود: خورشيد چه ميزان از نورش را به زهره مى تاباند؟

گفتم: اين را نيز تاكنون هرگز نشنيده ام!

امام عليه السلام فرمود: چه ميزان از نور لوح محفوظ به خورشيد تابيده مى شود؟

گفتم: و اين نيز چيزى است كه تا كنون هرگز به گوشم نخورده است!

امام عليه السلام فرمود: اين چيزى است كه هر گاه كسى آن را بداند، نى وسط يك نيزار را تشخيص مى دهد. آن گاه امام عليه السلام افزود: جز خانواده اى از عرب و خاندانى از هند، كسى به علم نجوم آگاهى ندارد.»

885- 32100- (8) حفص بن بخترى مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام سخن از علم نجوم به ميان آوردم. امام عليه السلام فرمود: جز خاندانى از هند و خاندانى از عرب، كسى به آن آگاهى ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 467

886- 32101- (9) محمد و هارون فرزندان سهل به امام صادق عليه السلام نوشتند: «پدر و پدربزرگ ما در

علم نجوم نظر مى كرد. آيا نگريستن در آن جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!»

887- 32102- (10) محمد و هارون پس از آن نامه، در نامۀ ديگرى به امام عليه السلام نوشتند: «ما فرزندان خاندان نوبخت منجم هستيم (و پيشتر به شما نوشتيم كه آيا نظر در علم نجوم جايز است و شما در پاسخ نوشتيد: آرى ولى منجمان) در ويژگى هاى فلك با هم اختلاف دارند ....

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: آرى، تا وقتى كه از مرز توحيد خارج نشود.»

888- 32103- (11) محمد بن يحياى خثعمى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ نجوم سؤال كردم كه آيا آن واقعيت دارد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

گفتم: در زمين كسى آن را مى داند؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، در زمين كسى هست كه آن را بداند!»

889- 32104- (12) در كتاب نزهه الكرام و بستان العوام تاليف محمد بن حسين بن حسن رازى آمده است كه هارون الرشيد در پى امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرستاد و او را احضار كرد. وقتى امام عليه السلام در مجلس هارون حاضر شد، هارون به وى گفت: «مردم به شما- فرزندان فاطمه- علم نجوم را نسبت مى دهند و مى گويند آگاهى شما از آن بسيار زياد است و فقيهان اهل سنت مى گويند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود كه: وقتى سخن از ياران من به ميان آمد، سكوت كنيد و هر گاه سخن از قضا و قدر به ميان آمد سكوت كنيد و هر گاه سخن از نجوم به ميان آمد، ساكت شويد. و [اين در حالى است] كه امير مؤمنان عليه السلام آگاه ترين مردم به علم

نجوم بود و فرزندان وى- كه شيعۀ آنان را امام مى دانند- از علم نجوم آگاه هستند.

امام كاظم عليه السلام به هارون فرمود: اين حديث ضعيفى است و سندش مورد اشكال قرار گرفته است و خداوند- تبارك و تعالى- قطعاً نجوم را ستايش كرده است و اگر نجوم صحيح نبود، خداوند آن را نمى ستود و پيامبران به آن عالم بودند و به تحقيق خداوند- تبارك و تعالى- دربارۀ ابراهيم- دوست خداى مهربان، كه درود خدا بر او باد- مى فرمايد: و آن گونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان مى دهيم تا از يقين كنندگان باشد.

و در جاى ديگر مى فرمايد: پس [ابراهيم] نظرى به ستارگان افكند، آن گاه گفت: من بيمار هستم.

پس اگر از علم نجوم آگاهى نداشت، در ستارگان نمى نگريست و نمى گفت: من بيمار هستم.

و ادريس عليه السلام آگاه ترين مردم زمان خويش به دانش نجوم بود. و خداوند- تبارك و تعالى- بى گمان به ستارگان سوگند ياد كرده است و گفته است: پس به جايگاه ستارگان سوگند نمى خورم و قطعاً آن سوگند بزرگى است اگر بدانيد.

و در جاى ديگر مى فرمايد: سوگند به جداكنندگان با شدت ... آن گاه تدبيركنندگان كارها.

خداوند در اين آيات، دوازده برج فلكى و هفت سياره و آنچه را در شب و روز با فرمان وى آشكار مى شود، قصد كرده است و پس از علم و آگاهى به قرآن هيچ دانشى از علم نجوم برتر نيست و آن دانش پيامبران و جانشينان و وارثان پيامبران است؛ كسانى كه خداوند [دربارۀ ايشان] مى فرمايد:

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 469

و نشانه هايى [قرار داد] و به وسيلۀ ستاره آنان راه مى يابند. و ما اين علم را مى شناسيم و آن را

بيان نمى كنيم (و آن را انكار نمى كنيم يا آن را زشت نمى شماريم).

هارون به امام گفت: اى موسى تو را به خدا سوگند مى دهم كه اين را نزد نادانان و عوام مردم آشكار نكنيد تا بر تو عيب نگيرند و از آگاه كردن عوام به اين علم بخل بورز و اين علم را پوشيده و پنهان نگاه دار و به حرم جدّت باز گرد يا مردم را به حرم جدّت ارجاع ده.

آن گاه هارون به امام عليه السلام گفت: «مسالۀ ديگرى باقى مانده است. تو را به خدا سوگند مرا از آن آگاه گردان!

امام عليه السلام فرمود: بپرس!

هارون گفت: «به مرقد و منبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و به حق خويشاوندى ات با آن حضرت، تو را سوگند مى دهم كه به من بگويى تو پيش از من مى ميرى يا من پيش از تو مى ميرم؛ زيرا تو اين مطلب را از راه علم نجوم مى دانى.

امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: به من امان بده تا به تو خبر دهم.

هارون گفت: تو در امانى!

امام عليه السلام فرمود: من پيش از تو مى ميرم و به من دروغ گفته نشد و من نيز دروغ نمى گويم و وفات من نزديك است.»

890- 32105- (13) ابوالفتح كراجكى در كتاب معدن الجواهر از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «علوم چهار دسته اند: علم فقه، براى دين شناسى و علم پزشكى، براى جسم انسان و علم نحو، براى زبان و علم نجوم، براى شناخت زمان ها.»

891- 32106- (14) وليد بن جميع مى گويد: «مردى از وى دربارۀ محاسبات نجوم سؤال كرد. او در پاسخ به آن مرد به اضطراب و تكاپو افتاد

[و به خوبى از عهدۀ پاسخ به آن برنيامد]. عكرمه [با مشاهدۀ اين صحنه] گفت: از ابن عباس شنيدم كه مى گفت: دوست دارم دانشى را فراگيرم كه ديگران از فراگرفتن آن ناتوان هستند.»

892- 32107- (15) عبدالرحمان بن سيابه مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت گردم! مردم مى گويند نگريستن در نجوم حلال نيست ولى علم نجوم براى من جالب و خوشآيند است. پس اگر به دينم زيان مى رساند، من به چيزى كه به دينم آسيب مى رساند، نياز ندارم. و اگر به دينم زيان نمى رساند، پس به خدا سوگند من عاشق علم نجوم و عاشق نگريستن در آن هستم!

امام عليه السلام فرمود: آن گونه كه مى گويند، نيست؛ به دينت آسيب نمى رساند!

آن گاه امام عليه السلام ادامه داد: قطعاً شما در چيزى مى نگريد كه زيادش قابل دسترسى نيست و اندكش سودى ندارد. شما بر اساس طالع ماه، محاسبه مى كنيد.

آن گاه امام عليه السلام فرمود: آيا مى دانى ميان مشترى و زهره چند دقيقه است؟

گفتم: به خدا سوگند!

امام عليه السلام فرمود: آيا مى دانى ميان زهره و ماه چند دقيقه است؟

گفتم: نه!

امام عليه السلام فرمود: آيا مى دانى ميان خورشيد و سنبله چند دقيقه است؟

گفتم: نه، به خدا سوگند! هرگز اين مطلب را از منجمان نشنيده ام!

امام عليه السلام پرسيد: آيا مى دانى ميان سنبله و لوح محفوظ چند دقيقه است؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 471

گفتم: نه، به خدا سوگند! هرگز اين مطلب را از منجمى نشنيده ام!

امام عليه السلام فرمود: ميان هر يك از اين دو تا همسايه اش، شصت يا هفتاد دقيقه است.»

ترديد ميان شصت يا هفتاد، از عبدالرحمان است.

آن گاه امام عليه السلام فرمود: «اى عبدالرحمان، اين حسابى است كه هر

گاه كسى محاسبه كند و بر آن آگاه شود، نى وسط نيستان و تعداد نى هايى را كه سمت راست و سمت چپ و پشت و مقابل آن قرار دارد، مى شناسد، به طورى كه هيچ يك از نى هاى آن نيستان بر او پوشيده نمى ماند.»

893- 32108- (16) در كتاب الاستخارات على بن موسى بن طاووس، در دعاى استخاره اى كه امام صادق عليه السلام با آن دعا مى كرد، آمده است:

«... خدايا، تو گروه هايى را به گونه اى آفريدى كه به بخت و اقبال ستارگان در وقت حركت و سكون آن ها پناه مى برند و مرا به گونه اى آفريدى كه از پناه بردن به بخت و اقبال ستارگان و طلب خيرخواهى از آنان بيزارى جويم و تنها به تو پناه ببرم و يقين كنم كه تو از موقعيت ستارگان احدى را بر غيب خود آگاه نكردى و راه دستيابى به كارهاى ستارگان را براى كسى هموار نكردى و تو مى توانى ستارگان را در مدارهاى شان از حالت سعد فراگيرى و خاص به حالت نحس منتقل كنى و از حالت نحس فراگيرِ زيان آور به موقعيت سعد منتقل نمايى؛ زيرا قطعاً تو آنچه بخواهى محو و اثبات مى كنى و ام الكتاب نزد توست. كسى را كه به آفريده اى همانند خود اعتماد كرد و در رسيدن به خير تنها به خويش تكيه نمود، خوشبخت نكردى و كسى را كه بر آفريننده اى همچون تو تكيه نمود، بدبخت ننمودى. معبودى جز تو نيست، يكتايى و شريكى برايت نيست ....»

894- 32109- (17) در كتاب العوالى آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس بخشى از علم نجوم را فراگيرد، شعبه اى از افسونگرى

را برگزيده است و هرچه بر علم نجومش بيفزايد بر ساحرى اش افزوده است.»

895- 32110- (18) در كتاب المعتبر آمده است:

«اعتماد بر سخن منجم جايز نيست؛ به دليل آن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

هر كس كاهن يا منجمى را راستگو انگارد، وى به آنچه بر محمد صلى الله عليه و آله فروفرستاده شده، كفر ورزيده است.»

896- 32111- (19) ناصح بن ابى الحصين از امام صادق عليه السلام روايت مى كند، كه: «از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ زمان قيامت سؤال شد، وى فرمود:

هنگام باور كردن نجوم و دروغ انگاشتن قضا و قدر [قيامت بر پا مى شود].»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 473

897- 32112- (20) حسن بن عمر از پدرش از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه در تفسير اين سخن خداوند: در روز شوم پياپى فرمود:

«ماه به وسيلۀ زحل، شوم و نامبارك است.»

898- 32113- (21) در حديث نهى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است:

«و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از رفتن نزد منجم و غيب گو نهى كرد و فرمود: هركس نزد وى رود و او را راستگو انگارد، قطعاً از آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله فروفرستاده، بيزارى نموده است.»

899- 32114- (22) عبدالملك بن اعين مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من گرفتار علم نجوم شده ام، هر گاه انجام كارى را قصد مى كنم و به بخت و اقبال نگاه مى كنم، اگر آن شرّ بود مى نشينم و به دنبال آن كار نمى روم و هر گاه طالع را خير ديدم به دنبال آن مى روم. امام عليه السلام فرمود:

آيا

چنين كارى مى كنى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: كتاب هايت را بسوزان.»

900- 32115- (23) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت مى كند، كه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود: «به سخن منجم و پيشگو و قيافه شناس و دزد، ترتيب اثر نمى دهم و شهادت فاسق را جز عليه خودش نمى پذيرم.»

901- 32116- (24) در كتاب احتجاج آمده است كه شخص زنديقى از امام صادق عليه السلام پرسيد: «چگونه خلق، خداى ناديده را مى پرستند ... تا رسيد به اين پرسش: اى حكيم! دربارۀ كسانى كه مى پندارند تدبير اين جهان در اختيار ستارگان هفتگانه است، چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام فرمود: نياز به دليل دارند تا اثبات كنند اين جهان بزرگ و جهان كوچك نتيجۀ تدبير ستارگان شناور در فلك است كه به دنبال فلك مى چرخند، بدون سستى كردن خود را به رنج و زحمت مى اندازند و بدون توقف گردش مى كنند.

آن گاه امام عليه السلام فرمود: بى گمان براى هر ستاره اى تدبير كننده و موكلّى است. پس ستارگان بسان بردگان، امر و نهى مى شوند. اگر آن ها قديم و ازلى بودند، از حالتى به حالت ديگر دگرگون نمى شدند ...

مرد زنديق در ادامه پرسيد: دربارۀ علم نجوم چه مى گويى؟

امام عليه السلام فرمود: آن، دانش كم سود و پرزيانى است؛ زيرا به وسيلۀ آن تقديرى برطرف و از حادثۀ زيانبارى جلوگيرى نمى شود. اگر منجم از بلايى خبر دهد، پرهيز از قضا او را نجات نمى دهد و اگر از خيرى خبر دهد، نمى تواند زمان آن را جلو اندازد و اگر حادثۀ ناگوارى برايش پيش آمد كند، قدرت بر طرف كردن آن را ندارد. منجم با اين پندار كه قضاى الهى را از خلق وى باز مى گرداند،

با علم خدا مبارزه مى كند ...»

902- 32117- (25) مفضل بن عمر مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ اين سخن خداوند سؤال كردم: و [به ياد آر] هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به كلماتى آزمود، مقصود از اين كلمات چيست؟ ...

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 475

امام عليه السلام فرمود: ... برخى از كلمات آن است كه بيان كرديم و يقين يكى از آن هاست به دليل سخن خداوند عز و جل: و آن گونه ملكوت [فرمانروايى و نظم] آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از يقين كنندگان باشد.

و از آن كلمات، معرفت و شناخت به قديم بودن آفريدگارش و يگانه دانستن وى و منزه نمودن خدا از تشبيه است؛ به طورى كه به ستارگان و ماه و خورشيد نگريست و به وسيلۀ غروب كردن هر كدام بر حدوث آن و به وسيلۀ حادث بودنش بر پديدآورنده اش استدلال كرد. سپس خداوند به ابراهيم آموخت كه داورى بر اساس نجوم اشتباه است؛ آنجا كه فرمود: يك نگاه به ستارگان افكند، آن گاه گفت: من بيمارم!

همانا خداوند استدلال به نجوم را به يك نگاه مقيد كرد؛ زيرا يك نگاه، موجب اشتباه نيست مگر پس از دومين نگاه به دليل سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه به على عليه السلام فرمود:

اى على! نخستين نگاه به سود تو و دومين نگاه به زيان تو- نه به سودت- است ....»

903- 32118- (26) محمد بن بسام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند، كه فرمود:

«گروهى مى گويند نجوم از رؤيا صحيح تر است. نجوم هنگامى صحيح بود كه براى يوشع بن نون و امير مؤمنان عليه السلام خورشيد بازگردانده

نشده بود. پس آن هنگام كه خداوند براى اين دو خورشيد را بازگرداند، دانشمندان نجوم در آن گمراه شدند، برخى به واقع مى رسند و برخى به خطا مى روند.»

904- 32119- (27) يعقوب بن شعيب مى گويد: «تفسير اين آيه را از امام صادق عليه السلام پرسيدم: و بيشتر آنان به خدا ايمان نمى آورند، مگر در حالى كه شرك مى ورزند.

امام عليه السلام فرمود: آنان مى گفتند: به خاطر غروب فلان ستاره و طلوع فلان ستاره بر ما باران مى بارد و برخى از آنان نزد كاهنان مى رفتند و آن ها را در گفتارشان تصديق مى كردند.»

905- 32120- (28) عبدالرحمان سلمى مى گويد: «على- كه درود خدا بر او باد- در عيد قربان براى ما اين گونه تلاوت كرد: هرگاه باران بر شما مى بارد، با تكذيب كردن [خداوند] از وى سپاسگزارى مى كنيد.

و پس از آن كه [از ميان مردم] رفت، فرمود: قطعاً مى دانم كه برخى از آنان مى گويند: چرا اين را تلاوت كرد؟ به اين دليل آن را خواندم كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم اين گونه مى خواند: همانا هر گاه باران بر آنان مى باريد، مى گفتند: به خاطر غروب فلان ستاره و طلوع فلان ستاره بر ما باران فرستاد، پس خداوند نازل كرد: هرگاه باران بر شما مى بارد با تكذيب كردن [خداوند] از آن سپاسگزارى مى كنيد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 477

906- 32121- (29) قطب راوندى در كتاب خرائج گزارش كرده كه: «در نبرد تبوك مسلمانان به تشنگى و بى آبى گرفتار شدند و به پيامبر اكرم عليه السلام گفتند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! اى كاش خدا را مى خواندى تا ما را سيراب كند!

پيامبر صلى الله عليه

و آله فرمود: اگر در پيشگاه خدا دعا كنم، قطعاً شما را سيراب مى كند!

گفتند: اى رسول خدا! براى ما در پيشگاه خدا دعا كن تا ما را سيراب كند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دعا كرد، پس [باران شروع به باريدن گرفت] و آب گودال ها و دره ها به جريان افتاد. در آن هنگام گروهى كه بر لب دره بودند، گفتند: به خاطر ستاره «ذراع» و فلان ستاره بر ما باران باريد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى نگريد؟

خالد گفت: آيا گردن هايشان را بزنم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه، آن ها اين گونه سخن مى گويند ولى مى دانند كه خداوند آن را فروفرستاد!»

907- 32122- (30) زيد بن خالد جهنى مى گويد: «پس از آن بارش شبانه در حديبيه، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نماز صبح را براى ما برگزار كرد و آن گاه كه مردم رفتند، فرمود: آيا مى دانيد پروردگارتان چه گفت؟

گفتند: خدا و پيامبرش آگاه تر است!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پروردگارتان مى گويد: برخى از بندگانم به من ايمان دارند و به ستارگان كافر هستند و [برخى ديگر] به من كافرند و به ستارگان ايمان دارند. پس هر كس بگويد: باريدن باران بر ما به خاطر بخشش و رحمت خداست، وى به من ايمان دارد و به ستارگان كافر است و هر كس بگويد: بارش بر ما به خاطر فلان ستاره و فلان ستاره است، وى به من كافر است و به ستارگان ايمان دارد.»

مرحوم شهيد اول مى فرمايد: «اين حديث بر اعتقاد به موثر بودن ستارگان حمل مى شود. و «نوء» به معناى غروب ستاره اى در مغرب و طلوع رقيب

آن در مشرق است.»

908- 32123- (31) عبدالله بن عوف بن احمر مى گويد:

«هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام تصميم به رفتن به نهروان گرفت، منجمى نزد آن حضرت آمد و گفت: اى امير مؤمنان عليه السلام در اين ساعت حركت نكن و سه ساعت از روز گذشته حركت كن!

امير مؤمنان عليه السلام پرسيد: دليل آن چيست؟

منجم گفت: براى اين كه اگر در اين ساعت حركت كنى به تو و يارانت آزار و آسيب فراوان خواهد رسيد و اگر در آن ساعتى كه من به تو دستور مى دهم حركت كنى، پيروزمند و غالب مى گردى و به آنچه مى خواهى، دست مى يابى!

امير مؤمنان عليه السلام به وى فرمود: آيا مى دانى در شكم اين حيوان چيست؟ آيا مذكر است يا مؤنث؟

منجم گفت: اگر محاسبه كنم، مى دانم!

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «هر كس در اين گفتار تو را راستگو پندارد، اين سخن قرآن را تكذيب كرده است:

تو را قطعاً علم به قيامت نزد خداست و باران فرو مى فرستد و به آنچه در رحم هاست، آگاه است و هيچ كس نمى داند فردا چه چيز به دست مى آورد و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد، به يقين خداوند داناى آگاه است.

محمد صلى الله عليه و آله اين گونه نبود كه آنچه را تو ادعا مى كنى، اداعا كند. آيا مى پندارى، تو به ساعتى رهنمون مى شوى كه هر كس در آن حركت كند، بدى از وى دور مى شود و به ساعتى راهنمايى مى كنى كه هر كس در آن حركت كند، آزار و اذيت وى را فرامى گيرد؟ هر كس تو را راستگو پندارد، با سخن تو خود را

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 479

از كمك خواستن از خدا

در آن جهت بى نياز احساس مى كند و در برطرف كردن حوادث ناخوشآيند از خود، نيازمند روى آوردن به تو مى گردد. و براى وى شايسته است كه تو را ستايش گويد، نه پروردگارش را. پس هر كس در اين مطلب به تو ايمان آورد، قطعاً براى خدا همتا و مخالفى قرار داده است.

آن گاه امام عليه السلام گفت: خدايا، شوم و نحوستى نيست مگر آنچه از جانب توست و زيانى نيست مگر زيان تو و خيرى نيست مگر خير تو و معبودى غير تو نيست.

آن گاه امام عليه السلام به منجم رو كرد و گفت: بلكه ما تو را تكذيب مى كنيم و با تو مخالفت مى كنيم و در همان ساعتى كه نهى كردى، حركت مى كنيم.»

909- 32124- (32) در نهج البلاغه آمده است: «هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام تصميم گرفت براى نبرد با خوارج حركت كند، يكى از يارانش به وى گفت: اى امير مؤمنان عليه السلام! از راه علم نجوم به دست آورده ام كه اگر در اين ساعت حركت كنى، به مقصودت دست نخواهى يافت.

امام عليه السلام فرمود: آيا مى پندارى به ساعتى رهنمون مى شوى، كه هر كس در آن حركت كند، بدى از او بازداشته مى شود و از زمانى مى ترسانى كه هر كس در آن حركت كند، زيان او را فرا مى گيرد؟ پس هر كس در اين سخن تو را راستگو انگارد، قرآن را تكذيب كرده است و در رسيدن به محبوب و دورى از حوادث ناخوشآيندش از يارى خواستن از خدا خود را بى نياز احساس مى كند و براى عمل كننده به دستور تو شايسته است تو را ستايش كند، نه پروردگارش را؛ زيرا تو به

گمان خود، او را به زمانى رهنمون شده اى كه در آن به سودش رسيده و از زيان و آسيب در امان مانده است.

آن گاه امام عليه السلام رو به سوى مردم نمود و فرمود: اى مردم! از فراگيرى نجوم بپرهيزيد مگر آنچه را كه با آن در خشكى و دريا راه مى يابيد؛ زيرا نجوم به كهانت و غيب گويى فرا مى خواند و منجم همانند كاهن و كاهن همانند افسونگر و جادوگر بسان كافر و كافر در آتش است. با نام خدا حركت كنيد.»

910- 32125- (33) ابوبصير مى گويد: «شخصى را ديدم كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ نجوم مى پرسيد. پس وقتى از نزد امام عليه السلام خارج شد به وى گفتم: آيا علم نجوم اصل و ريشه دارد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

گفتم: درباره آن براى من سخن بفرماييد!

امام عليه السلام فرمود: دربارۀ [ساعات] سعد براى تو سخن مى گويم و دربارۀ نحوست سخنى نمى گويم.

همانا خداوند- كه نامش باشكوه است- نماز صبح را در نخستين ساعت [روز] واجب كرد، پس آن واجب است و [زمان] سعد است و نماز ظهر را در هفتمين ساعت روز قرار داد و آن واجب است و آن [زمان] سعد است و نماز عصر را در نهمين ساعت روز قرار داد و آن واجب است و آن [زمان] سعد است و نماز مغرب را در نخستين ساعت شب قرار داد و آن واجب است و آن [زمان] سعد است و نماز عشا را سه ساعت از شب قرار داد و آن واجب است و آن [زمان] سعد است.»

در روايت محمد بن على اين سخن گذشت: «پس از پايان نماز استخاره [خيرخواهى از

خدا] مى گويى: خدايا، به تحقيق تو اقوامى را آفريدى كه به بخت و اقبال ستارگان در زمان حركت و سكون و تصرف و بسته شدن و گشوده شدن آن ها پناه مى برند و مرا آن گونه آفريدى كه از پناه بردن

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 481

و خيرخواهى از آن ها بيزارى جويم و به سوى تو روى آورم. و يقين كنم كه تو هيچ كس را بر غيب خود آگاه نكرده اى ...»

«1» در حديث ابوخالد اين سخن گذشت: «گناهانى كه هوا را تاريك مى كند، جادوگرى و كهانت [/ غيب گويى] و اعتقاد به [علم] نجوم و تكذيب به قضا و قدر و عاق والدين است.» «2»

و در حديث قاسم بن عبدالرحمان گذشت كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نگريستن در علم نجوم نهى كرد.» «3»

و در حديث نصر بن قابوس اين سخن گذشت: «منجم، ملعون است و كاهن [/ غيب گو] ملعون است.»

و نيز گذشت: «منجم مانند كاهن و كاهن [/ غيب گو] بسان ساحر و ساحر همانند كافر و كافر در آتش است.» «4»

و باب آينده را نيز بنگر.

باب 28 حرمت جادو، آموزش و اجرت آن و به كارگيرى آن در عقد و بازكردن گره ها

خداوند متعال مى فرمايد:

سليمان كافر نشد بلكه شيطان ها كافر شدند؛ به مردم افسونگرى آموزش مى دادند ... «5».

موسى گفت: هر گاه حقّ نزدتان مى آيد، آيا دربارۀ آن مى گوييد: آيا اين جادوست؟ و افسونگران رستگار نمى شوند «6».

آنچه در دست راست دارى بينداز، ساخته ها يشان را مى بلعد، بى گمان آنچه مى سازند نيرنگ جادوگر است و جادوگر هر كجا آيد، رستگار نمى شود.

جادوگران به سجده انداخته شدند، گفتند: به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم «7».

911- 32126- (1) عيسى بن شفقى جادوگر بود، مردم نزد وى مى آمدند و او از آنان اجرت

مى گرفت. عيسى روزى نزد امام صادق عليه السلام رفت و گفت:

«فدايت گردم! من مردى هستم كه حرفه ام جادوگرى است. براى اين كار، مزد مى گيرم [و زندگى ام را تأمين مى كنم]. تا اين كه حج بجا آوردم و خداوند زيارت تو را بر من منت نهاد. من از اين كار خود توبه كرده ام. آيا براى من در اين كار راه گريزى هست؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، بگشا و نبندد.»

______________________________

(1). باب 1 باب هاى استخاره، حديث 27.

(2). باب 12 باب هاى مبارزه با نفس، حديث 27.

(3). 22/ 216 باب 10 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 18 (31867).

(4). 22/ 241 باب 20 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 6 (31966).

(5). بقره 2/ 102.

(6). يونس 10/ 77.

(7). طه 20/ 70- 69.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 483

در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است كه: «عيسى بن شفقى جادوگر بود. مردم به وى مراجعه مى كردند و او از آنان مزد مى گرفت. وى مى گويد: حج بجا آوردم. آن گاه با امام صادق عليه السلام در منى ديدار كردم و به وى گفتم: فدايت گردم! من مردى ....» ادامه حديث، همانند حديث پيشين است.

912- 32127- (2) على بن محمد بن جهم روايت مى كند كه: «مأمون از امام رضا عليه السلام دربارۀ اين كه مردم مى گويند: زهره زنى بوده كه هاروت و ماروت فريفتۀ او شدند و سهيل، مامور اخذ ماليات در يمن بوده است، سؤال كرد. امام رضا عليه السلام در پاسخ وى فرمود:

آنان در اين سخن كه مى گويند آن دو [آن زن و مامور مالياتى] ستاره هستند، دروغ مى گويند بلكه آن دو، به دو حيوان دريايى تبديل شدند و مردم اشتباه كردند و پنداشتند آن

دو، دو ستاره هستند. سنت و روش خداوند اين گونه نيست كه دشمنان خود را به نورهاى روشنگر تبديل نمايد و سپس تا وقتى كه آسمان ها و زمين پايدار است، آن ها را پايدار كند. به يقين انسان هاى مسخ شده بيش از سه روز زنده نمى مانند و توليد نسل نمى كنند. امروز بر روى زمين انسان مسخ شده اى وجود ندارد و حيواناتى همانند بوزينه، خوك، خرس و امثال آن كه مسخ شده ناميده مى شوند، تنها به اين دليل است كه خداوند قومى را- به خاطر انكار توحيد و تكذيب پيامبرانش- مورد خشم و لعنت خويش قرار داد و آنان را به صورت حيواناتى شبيه آن حيوانات مسخ كرد.

و هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه به مردم جادوگرى آموزش مى دادند تا از افسون افسونگران خود را حفظ كنند و به اين وسيله نقشه هاى شان را نقش بر آب نمايند. آن دو به احدى افسونگرى آموزش ندادند مگر آن كه به وى مى گفتند: ما وسيلۀ آزمايش هستيم، پس كفر نورز. ولى گروهى با به كارگيرى جادوگرى- كه دستور داشتند خود را از آن حفظ كنند- كافر شدند. و با آنچه آموخته بودند، شروع به جدايى ميان زن و شوهر كردند. خداوند عز و جل مى فرمايد:

آنان به احدى زيان نمى رساندند، مگر با اجازۀ خداوند؛ يعنى با آگاهى خدا.»

913- 32128- (3) زياد و محمد بن سيار از امام حسن عسكرى عليه السلام، از امام هادى عليه السلام، از امام جواد عليه السلام، از امام رضا عليه السلام، از امام كاظم عليه السلام، از امام صادق عليه السلام روايت مى كنند كه: «در تفسير اين سخن خداوند: و از آنچه شيطان ها بر حكومت سليمان [به دروغ] مى بستند،

پيروى كردند؛ ولى سليمان كفر نورزيد.

فرمود: از افسون ها و نيرنگ هايى پيروى كردند كه شيطان هاى كافر به دروغ بر حكومت سليمان بستند. همان كسانى كه مى پندارند سليمان از راه افسونگرى به حكومت رسيد و ما نيز از همان راه كارهاى شگفت انگيز مى كنيم، تا مردم فرمانبردارمان شوند. آن ها گفتند: سليمان كافر و

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 485

جادوگر ماهرى بود و با افسونگرى به آن همه قدرت و فرمانروايى رسيد. پس خداوند سخنان شان را ردّ كرد و فرمود: سليمان كفر نورزيد. و جادوگرى نكرد، همان كارى كه به وى نسبت دادند و بر آن دو فرشته- هاروت و ماروت- در بابل فروفرستاده شده بود.

پس از نوح عليه السلام افسونگران و نيرنگبازان فراوان شدند، از اين رو خداوند دو فرشته را- براى بيان افسون هاى افسونگران و بيان باطل كنندگان آن ها و برهم زدن نقشه هاى آنان- به سوى پيامبر آن زمان فرستاد. آن پيامبر اين ها را از آن دو فرشته آموخت و به دستور خداوند به بندگان خدا آموزش داد. آن گاه به آنان دستور داد به وسيلۀ آنچه آموخته اند به دنبال سحر ديگران روند و آن را باطل كنند و آن ها را از به كارگيرى جادو دربارۀ مردم بازداشت. اين مطلب همانند آن است كه حقيقت سم و پادزهر آن معرفى شود. آن گاه خداوند فرمود:

آن دو فرشته به احدى آموزش ندادند تا اين كه به وى مى گفتند: همانا ما وسيلۀ آزمايش هستيم، پس كافر نشو.

يعنى آن پيامبر به آن دو فرشته دستور داد به صورت دو انسان براى مردم آشكار شوند و آنچه را خداوند به آنان آموزش داده است، به مردم آموزش دهند. آن گاه خداوند فرمود: آن ها به احدى آموزش ندادند

آن جادوگرى و راه باطل كردنش را تا اين كه به فراگيرنده مى گفتند: همانا ما آزمايش هستيم. و امتحان براى بندگان تا در آنچه دربارۀ جادوگرى آموخته اند، از خداوند اطاعت كنند و به وسيلۀ آن نقشه هاى جادوگران را باطل كنند و آنان را جادو نكنند. پس كفر نَوَرز. با به كارگرفتن اين جادو و آسيب رساندن با آن و فراخواندن مردم به اين باور كه تو به وسيلۀ آن زنده مى كنى و مى ميرانى و كارهايى انجام مى دهد كه جز خداوند كسى قدرت بر آن ندارد؛ زيرا همۀ اين ها كفر است.

خداوند مى فرمايد: آن گاه آنان آموختند؛ يعنى جويندگان سحر از آن دو فرشته آموختند. يعنى نيرنگ هايى كه شيطان ها به دروغ بر حكومت سليمان بسته بودند و از آنچه بر آن دو فرشته در بابل- هاروت و ماروت- فرستاده شده بود، آنان از اين دو نوع چيزهايى آموختند كه ميان زن و شوهر جدايى افكند. اين چيزى است كه براى زيان رساندن به مردم آموخته شد.

آنان به كارگرفتن انواع حيله ها و ابزارهاى جادوگرى و به اشتباه انداختن را آموختند. همانا چيزى در محلى دفن مى شد و فلان كار انجام مى شد تا زن محبوب مرد و مرد محبوب زن گردد و به جدايى ميان آن ها انجامد. آن گاه خداوند فرمود: و آنان به وسيلۀ آن به احدى آسيب نمى رساندند مگر با اجازۀ خدا.

يعنى افسون آموختگان به احدى زيان نمى رساندند مگر با اجازۀ خدا. يعنى با عدم ايجاد مانع ميان او و كارش؛ زيرا اگر خدا مى خواست، با اجبار و غلبه مانع آنان مى گرديد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 487

سپس فرمود: و آنچه را به زيان شان بود و سودى براى شان نداشت، مى آموختند؛ زيرا وقتى

كه آنان براى افسونگرى و آسيب رسانى جادو را بياموزند، قطعاً چيزى را آموخته اند كه به دين شان زيان مى رساند و سودى به دين شان ندارد بلكه به اين وسيله از دين خدا جدا مى شوند. و قطعاً آن فراگيرندگان مى دانستند كه هر كس به بهاى دين خود اين را خريدارى كند و با آموزش آن از دينش جدا شود، در آخرت بهره و نصيبى براى وى نخواهد بود. يعنى بهره و نصيبى در پاداش بهشت [نخواهد داشت].

آن گاه فرمود چه بد است آن بهايى كه خودشان را به آن فروختند! و خود را در گروِ عذاب قرار دادند، اگر مى دانستند كه آخرت شان را فروختند و بهره و نصيب شان از بهشت را رها كرده اند؛ زيرا فراگيرندگان اين جادوگرى كسانى هستند كه به پيامبر و خدا و زنده شدن مردگان و جمع شدن آنان اعتقاد و باور ندارند. از اين رو فرمود: و به تحقيق مى دانستند كه هر كس آن را خريدارى كند، در آخرت بهره و نصيبى ندارد؛ زيرا آنان معتقد بودند. كه آخرتى وجود ندارد و بر اساس اعتقاد آنان كه آخرتى وجود ندارد، نصيبى براى آنان پس از دنيا نخواهد بود و اگر پس از دنيا آخرتى باشد، آنان به دليل كفر ورزيدن به آن، بهره اى از آن نخواهند داشت.

سپس خداوند فرمود: و قطعاً چه بد است بهايى كه خود را به آن فروختند! [خود را] به عذاب [فروختند]؛ زيرا آخرت را به دنيا فروختند و خود را در گرو عذاب هميشگى قرار دادند، اگر مى دانستند كه خود را به عذاب فروخته اند ولى به دليل كفرورزى اين را نمى دانند. پس وقتى كه انديشيدن و تفكر در حجت ها و براهين

الهى را رها كردند و آگاهى به دست نياوردند، خداوند به خاطر اعتقادات باطل و انكار نمودن حق، آنان را عذاب كرد.

زياد و محمد بن سيار- گزارشگران اين حديث- مى گويند: به امام حسن عسكرى عليه السلام گفتيم: گروهى نزد ما مى پندارند هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه وقتى گناهان انسان ها زياد گرديد، خداوند هاروت و ماروت را از ميان فرشتگان برگزيد و با فرشتۀ ديگرى به دنيا فرستاد، ولى آن دو فريفتۀ زهره شدند و تصميم به زناى با او را گرفتند و [همچنين] به شراب خوارى و آدم كشى آلوده گرديدند. و خداوند آن ها را در بابل عذاب كرد و جادوگران از آن ها جادوگرى آموختند. و خداوند آن زن را به صورت ستارۀ زهره مسخ كرد.

امام عليه السلام فرمود: پناه مى برم به خدا از اين سخنان! همانا فرشتگان خدا- با لطف و عنايت او- معصوم و محفوظ از كفر و زشتى ها هستند. خداوند تعالى مى فرمايد: پس آنان از دستورهاى خدا سرپيچى نمى كنند و هر فرمانى به آن ها داده شود، انجام مى دهند.»

914- 32129- (4) ابوبصير از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه سليمان وفات كرد، ابليس جادوگرى را اختراع كرد. سپس آن را در نامه اى نوشت، آن را مهر كرد و پشت آن نوشت: اين چيزى است كه آصف بن برخيا براى فرمانروا- سليمان بن داود عليه السلام- از گنجينه هاى دانش اختراع كرد. هر كس فلان و فلان مى خواهد، پس اين چنين و آن چنان بگويد.

آن گاه آن را در زير تخت دفن و سپس آن را براى مردم آشكار كرد. كافران گفتند: سليمان تنها به وسيلۀ اين بر ما پيروز شد.» و

مؤمنان گفتند: او بنده و پيامبر خدا بود. آن گاه خداوند در قرآن فرمود: از آنچه شيطان ها بر فرمانروايى سليمان به دروغ بستند، پيروى كردند. يعنى افسونگرى.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 489

915- 32130- (5) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از تميمه ها و تول نهى كرد. تميمه، آن نوشته ها و، مهره ها و چيزهاى ديگرى است كه به خود مى آويزند و تول، آن چيزهايى است كه زنان خود را به وسيلۀ آن ها محبوب شوهران شان مى نمايند؛ مانند كهانت و شبيه به آن و پيامبر از افسونگرى [نيز] نهى كرد.»

916- 32131- (6) ابوالبخترى از امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «هر كس چيزى از افسونگرى بياموزد- كم باشد يا زياد- قطعاً كافر شده است و آن آخرين عهد و پيمانش با خداوند خواهد بود و حدّ او كشته شدن است مگر آن كه توبه نمايد.»

917- 32132- (7) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«جادوگر مسلمان كشته مى شود و جادوگر كافر كشته نمى شود!

گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! چرا جادوگر كافر كشته نمى شود؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: براى اين كه كفر بزرگ تر از جادوگرى است و براى اين كه جادوگرى و شرك همراه يكديگرند.»

اين حديث با سندهاى گوناگون گزارش شده است و در كتاب جعفريات جملۀ پايانى حديث به اين صورت آمده است: «براى اين كه شرك و جادوگرى دو پرنده همراه هستند.»

918- 32133- (8) در كتاب دعائم الاسلام حديث پيشين را

على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده است و پس از پايان سخن پيامبر صلى الله عليه و آله، على عليه السلام مى فرمايد:

«به همين دليل، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابن عاصم يهودى را كه او را افسون كرد، نكشت. و على عليه السلام فرمود: پس هنگامى كه دو مرد عادل به زيان يكى از مسلمانان گواهى دهند كه او جادو كرده است، وى كشته مى شود؛ زيرا او كافر شده است. جادوگرى كفر است و به تحقيق خداوند در كتاب خود آن را بيان كرده است و فرمود:

و از آنچه شيطان ها به دروغ بر فرمانروايى سليمان بستند، پيروى كردند و سليمان كافر نشد، بلكه شيطان ها كافر شدند. آن ها جادوگرى و آنچه بر دو فرشته در بابل- هاروت و ماروت- نازل گرديد، به مردم آموزش مى دادند. آن دو فرشته به احدى آموزش نمى دادند تا اين كه مى گفتند: همانا ما آزمايش هستيم، پس كفر نورز ....

پس خداوند- كه يادش باشكوه است- خبر داد كه جادوگرى كفر است. پس هر كس جادوگرى كند، كافر شده است. بنابراين جادوگرِ مسلمان كشته مى شود، چون كافر شده است و جادوگر مشرك كشته نمى شود؛ زيرا هنوز به آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده، كافر است.

على عليه السلام- كه درود خدا بر او باد- فرمود: و اين شاهدى از قرآن است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 491

919- 32134- (9) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از نياكانش از على عليه السلام روايت شده كه فرمود: «لبيد بن اعصم و ام عبدالله يهودى، پيامبر اكرم عليه السلام را جادو كردند. آن ها

نخ هاى سرخ و زرد را يازده گرده زدند و آن ها را در غلاف شكوفۀ خرما قرار دادند. سپس آن را در چاهى قرار دادند. آن گاه آن را در پله هاى چاهى در مدينه گذاشتند. با اين كار آن ها، قدرت بر شنيدن، ديدن، درك كردن، سخن گفتن، خوردن و نوشيدن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گرفته شد. پس جبرئيل تعويذاتى بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آورد و از وى پرسيد:

حالت چطور است؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نمى دانم! من در حالى هستم كه مى بينى!

جبرئيل گفت: لبيد بن اعصم و ام عبدالله يهودى تو را افسون كرده اند. و پيامبر صلى الله عليه و آله را از محل جادوى آنان باخبر كرد. آن گاه جبرئيل براى پيامبر خواند:

به نام خداوند بخشندۀ مهربان: بگو به پروردگار سپيده دم پناه مى برم. پس پيامبر صلى الله عليه و آله آن را خواند و يك گره گشوده شد. سپس بار ديگر خواند و گره ديگرى گشوده شد، تا اين كه يازده مرتبۀ آن را تلاوت كرد و يازده گره گشوده شد و پيامبر صلى الله عليه و آله نشست. آن گاه جبرئيل ماجرا را براى وى بازگو كرد.

على عليه السلام مى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به من فرمود: برو و جادو را براى من بياور! من رفتم و آن را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم. سپس لبيد و ام عبدالله را فراخواند و فرمود: از اين كار چه انگيزه اى داشتيد؟ و به لبيد گفت: خداوند تو را سالم از اين دنيا بيرون نبرد.

لبيد مرد توانگرى بود و اموال بسيارى داشت. روزى كودكى كه در

گوشش گوشواره داشت، از كنار او گذشت. لبيد گوشوارۀ او را گرفت و گوش آن كودك پاره شد. به همين دليل لبيد را گرفتند و دستش را قطع كردند. براى مداواى دست لبيد آن را داغ نهادند و او بر اثر آن وفات كرد.»

در تفسير فرات اين حديث آمده است؛ با اين تفاوت كه اين جمله در آن اين گونه گزارش شده است: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سه روز را در حالى سپرى كرد كه نمى خورد، نمى آشاميد، نمى شنويد و نمى ديد و با زنان آميزش نداشت. پس جبرئيل بر وى نازل شد ....»

920- 32135- (10) در كتاب طب الائمه نوشتۀ فرزندان بسطام، گزارش شده كه: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ سورۀ «قل اعوذ برب الفلق» و «قل اعوذ برب الناس» سؤال شد كه: آيا آن ها از قرآن است؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:

«آن دو از قرآن است ... [تا آنجا كه فرمود] و آيا معناى اين دو سوره و شأن نزول آن ها را مى دانى؟ لبيد بن عاصم (اعصم) يهودى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را جادو كرد!

ابوبصير به امام عليه السلام گفت: آن جادو چه بود و با آن چه كرد؟

امام فرمود: آرى! پيامبر صلى الله عليه و آله مى پنداشت نزديكى مى كند، در حالى كه چنين نمى كرد. مى خواست به سوى در برود ولى آن را نمى ديد و با دست لمس مى كرد و جادو حق است و جادو جز بر چشم و آلت تناسلى مسلط نمى شود ...»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 493

921- 32136- (11) مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «امير

مؤمنان عليه السلام فرمود: همانا جبرئيل نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: لبيك!

جبرئيل گفت: فلان يهودى تو را افسون كرده است و آن را در چاه بنى فلان قرار داده است ... و ماجرا را بازگو كرد.»

922- 32137- (12) ابوموسى اشعرى روايت كرده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«سه گروه داخل بهشت نمى شوند: دائم الخمر، دائم السحر و قطع كنندۀ صلۀ رحم. هر كس در حالى كه دائم الخمر است بميرد، خداوند از نهر غوطه به او مى نوشاند.

گفته شد: نهر غوطه چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آن نهرى است كه از فروج زنان روسپى جريان مى يابد و از بوى خود، اهل دوزخ را مى آزارد.»

923- 32138- (13) عبدالرحمان بن محمد بن حسن تيمى بزاز با واسطه از امام صادق عليه السلام از پدرش از جدش روايت مى كند، كه امير مؤمنان عليه السلام بر فراز منبر كوفه سخنرانى كرد و در ضمن سخنانش فرمود: «به خدا سوگند! من حسابگر و پاداش دهنده مردم- در روز پاداش و تقسيم كنندۀ بهشت و دوزخ هستم.

هيچ كس وارد بهشت و دوزخ نمى گردد مگر بنا بر آنچه من تقسيم نموده ام و به تحقيق، من فاروق اكبر [/ بزرگ ترين جداكنندۀ حق و باطل] هستم و همانا همۀ پيامبران و فرشتگان و ارواح به خاطر آفرينش ما آفريده شده اند و به تحقيق به من نُه چيز عنايت شده كه در آن ها هيچ كس بر من پيشى نگرفته است. فصل خطاب [/ سخن جداكنندۀ حق و باطل] به من آموزش داده شده است و به راه كتاب بينا

شده ام و در ميان ستارگان شناور در فضا وارد شده ام و علم مرگ ها و بلاها و داورى ها به من آموزش داده شده است. به وسيلۀ من دين كامل گرديد و من نعمتى هستم كه خداوند به بندگانش عنايت فرمود. همۀ اين ها منت خداوند بر من است و مراقب بر خلق از ماست و ما قسمت و حجت خدا در ميان بندگان هستيم؛ زيرا خداوند مى فرمايد: از خدايى كه به وسيلۀ او از يكديگر درخواست مى كنيد و از [قطع پيوند با] خويشان پروا كنيد، قطعاً خداوند مراقب شماست.

ما خاندانى هستيم كه خداوند ما را از اين كه فتنه گر يا دروغگو يا جادوگر يا متكبر و خودپسند باشيم، حفظ كرد. هر كس يكى از اين ويژگى ها در وى باشد، از ما نيست و ما نيز از وى نيستيم. ما خاندانى هستيم كه خداوند ما را از هر نجاست و پليدى پاك گردانيد. ما هنگام سخن گفتن راستگو هستيم و هر گاه از ما سؤال شود، آگاه هستيم.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 495

خداوند ده ويژگى به ما عنايت فرمود كه احدى پيش از ما و پس از ما از آن ها بهره مند نيست.

آن ده ويژگى: بردبارى، دانش، عقل، پيامبرى، شجاعت، سخاوت، صبر، عفت و پاكى است.

پس ما كلمۀ تقوى و راه هدايت و مثال برتر و حجت بزرگ و دستگيرۀ محكم و حقى كه خداوند ثابت گردانيده هستيم. بنابراين پس از حق، جز گمراهى چه هست [يا چيزى نيست]؟ پس به كجا روى برمى تابيد؟»

924- 32139- (14) اسماعيل بن مسلم از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش روايت مى كند، كه زنى به پيامبر اكرم صلى الله عليه

و آله گفت: «شوهرم با من تند و خشن است و من كارى كردم تا او را با خودم مهربان كنم.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وى فرمود: اف بر تو! درياها و خاك را تيره و كدر كردى و فرشتگان برگزيده و فرشتگان آسمان ها و زمين تو را لعنت كردند.

آن زن سرش را تراشيد و لباس زبر و خشن پوشيد و روزها به روزه دارى و شب ها به عبادت پرداخت. وقتى اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود: از او پذيرفته نيست!»

در كتاب جعفريات اين حديث را از حضرت على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گزارش كرده است با اين تفاوت كه به جاى: «درياها و خاك را تيره كردى»، آمده است: «به دينت كفر ورزيدى.»

925- 32140- (15) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «قطعاً در شب قدر، خداوند به تعداد موهاى گوسفندان قبيلۀ بنى كلب و ربيعه و مضر از گناهكاران امت مرا رحمت مى كند و گناهان شان را مى آمرزد مگر هشت گروه: مشرك، كاهن [/ غيب گو]، جادوگر، عاق والدين، رباخوار و انسان دائم الخمر، زناكار و انسان پررو و بى حيايى كه از آنچه مى گويد و آنچه درباره اش گفته مى شود، باكى ندارد.»

926- 32141- (16) روايت شده كه [در روز قيامت] گردنى از آتش بيرون مى آيد و مى گويد: «كجاست كسى كه به خدا دروغ بست؟ كجاست كسى كه با خداوند ضديت و رقابت كرد؟ و كجاست كسى كه خدا را سبك و كوچك شمرد؟

مى گويند: اين سه گروه چه كسانى هستند؟

مى گويد:

جادوگر به خدا دروغ بسته است و تصويرگر با خدا ضديت و رقابت نموده است و رياكار خداوند را كوچك شمرده است.»

927- 32142- (17) در كتاب علل الشرايع آمده است:

«روايت شده كه توبۀ جادوگر اين است كه بگشايد و نبندد.»

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 495

928- 32143- (18) حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ دعانويسى براى افسون شده سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: پدرم آن را بى اشكال مى دانست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 497

929- 32144- (19) در كتاب الاحتجاج در ضمن پرسش هاى زنديق از امام صادق عليه السلام آمده است:

«مرد زنديق گفت: از جادوگرى به من خبر ده كه اصل آن چيست و چگونه جادوگر بر كارهاى شگفت آورى كه گفته مى شود و انجام مى دهد، قدرت دارد؟

امام عليه السلام فرمود: جادوگرى انواع گوناگونى دارد. يك نوع آن همانند علم پزشكى است، همان گونه كه پزشكان براى هر دردى دارويى قرار داده اند به همين گونه جادوگرى براى هر صحتى آفتى و براى هر تندرستى بيمارى و براى هر معنايى حيله اى انديشيده است؛ گونۀ ديگر جادوگرى شتاب و سرعت و نوعى بازى و سبكى است؛ نوع ديگر آن چيزهايى است كه دوستان شيطان ها [جنيان] از آن ها مى گيرند. مرد زنديق پرسيد: شيطان ها [جنيان] از كجا جادوگرى مى دانند؟

امام عليه السلام فرمود: از همان راهى كه پزشكان، علم طب مى دانند. بخشى از آن تجربه است و برخى مهارت و ممارست است.

زنديق گفت: دربارۀ دو فرشته- هاروت و ماروت- و دربارۀ

سخن مردم كه آن ها به مردم جادوگرى آموزش دادند، چه مى گويى؟

امام عليه السلام فرمود: آن دو محل آزمايش وجايگاه فريفتن هستند. تسبيح آنان امروز اين است: اگر انسان فلان كار را انجام دهد، فلان نتيجه را مى گيرد. و اگر فلان چيز را به كارگيرد، فلان طور مى شود و به همين صورت همۀ گونه هاى جادوگرى را ذكر مى كنند، پس آنچه را مى گويند مردم از آن ها مى آموزند. آن گاه آن ها به مردم مى گويند، همانا ما آزمايش هستيم، پس آنچه به زيان شماست و سودى به حال تان ندارد، از ما نياموزيد.

زنديق گفت: آيا جادوگر مى تواند با جادوگرى، شخصى را به شكل سگ يا الاغ يا حيوان ديگرى درآورد؟

امام عليه السلام فرمود: او ناتوان تر و ضعيف تر از آن است كه آفرينش خداوند را تغيير دهد. قطعاً كسى كه تركيب و تصوير و تغييراتى را كه خداوند ايجاد كرده است باطل كند، شريك او در آفرينش خواهد بود. خداوند بسيار بزرگ تر و بلندمرتبه تر از آن خواهد بود كه شريكى داشته باشد. اگر جادوگر توان كارهايى را كه گفتى داشته باشد، پيرى، آفت و بيمارى را از خود دور و از سفيد شدن موهاى سرش جلوگيرى و فقر و تنگدستى را از خانه اش بيرون مى كرد.

و به تحقيق از بزرگ ترين افسونگرى، سخن چينى است كه با آن ميان دوستداران جدايى افكنده و ميان دوستان مخلص و صميمى دشمنى ايجاد و به وسيلۀ آن خون ها ريخته مى شود و خانه ها ويران مى گردد و پرده ها برداشته مى شود و سخن چين، بدترين كسى است كه بر زمين گام برمى دارد.

صحيح ترين سخن دربارۀ جادوگرى اين است كه آن همانند پزشكى است. همانا بر اثر افسون، جادوگر، شخصى از آميزش با زنان

ناتوان مى شود. آن گاه پزشك او را به شيوۀ ديگرى معالجه مى كند و او بهبود مى يابد.»

در حديث سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام گذشت: «اى على! ده گروه از اين امت به خداى بزرگ كافر شدند: سخن چين و جادوگر ....»

«1» در حديث عبدالعظيم گذشت: «بزرگ ترين گناه كبيره شرك به خدا ... و جادوگرى است؛ زيرا خداوند عز و جل مى فرمايد: و قطعاً دانستند كه هر كس آن را بخرد، در آخرت بهره و نصيبى ندارد.» «2»

______________________________

(1). باب 4 باب هاى فضيلت زكات، حديث 3.

(2). باب 11 باب هاى مبارزه با نفس حديث، 12 و 16.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 499

در حديث العوالى و كنز الفوائد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ به اين پرسش كه: گناهان كبيره كدام است؟ گذشت: «آن ها نُه تاست كه بزرگ ترينشان شرك به خدا و جادوگرى است.»

«1» در حديث ابوهريره از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «از هفت گناه نابود كننده دورى كنيد! گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله آن ها كدام است؟ فرمود: شرك به خدا و جادوگرى.» «2»

و در حديث ابوخالد گذشت: «و گناهانى كه هوا را تاريك مى كند، جادوگرى و كهانت [/ غيب گويى] و اعتقاد به نجوم و تكذيب قضا و قدر است.» «3»

و در حديث يونس گذشت: «تصديق كنندۀ جادوگرى، ملعون است! ملعون است!» 4

و در حديث دعائم الاسلام گذشت: «و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جادوگرى نهى كرد.» «5»

ديگر احاديث آن باب را نيز بنگر؛ زيرا با اين بحث مناسبت دارد.

در حديث ابوسعيد از پيامبر اكرم صلى الله

عليه و آله گذشت: «معتقد به جادوگرى، وارد بهشت نمى شود.» «6»

و در حديث ديگر ابوسعيد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «چهار گروه داخل بهشت نمى شوند كه يكى از آنها كاهن [/ غيب گو] است.» «7»

احاديث متعددى از باب 10 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، دلالت مى كند كه مزد كاهن نامشروع است. «8»

و در حديث نصر گذشت: «و كاهن، ملعون است و جادوگر، ملعون است.» «9»

و در احاديث باب گذشته مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند و در روايت نهج البلاغه گذشت:

«منجم، همانند كاهن و كاهن، مانند جادوگر و جادوگر، بسان كافر و كافر، در آتش است.» «10»

و در احاديث باب آيندۀ مطالب مناسب با اين بحث خواهد آمد و در احاديث متعددى از باب 2 باب هاى خوراكى ها، مطالبى بر حرام بودن جادوگرى دلالت مى كند.

و در احاديث باب 12 باب هاى حد محارب و مرتد، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 29 حرمت فالگيرى، غيب گويى، تصديق فالگير، غيب گو و ساحر و حكم قيافه شناسى

خداوند متعال مى فرمايد:

پس تذكر ده، تو به لطف پروردگارت كاهن و ديوانه نيستى «11».

و [قرآن] سخن كاهن نيست، چه بسيار اندك متذكر مى شويد «12».

______________________________

(1). باب 11 باب هاى مبارزه با نفس حديث، 16.

(2). باب 11 باب هاى مبارزه با نفس، حديث 23.

(3) 3 و 4. باب 12 باب هاى مبارزه با نفس، حديث 27 و 32.

(5). باب 34 باب هاى فضايل قرآن، حديث 12.

(6). باب 112 باب هاى معاشرت، حديث 19 و 20.

(7). باب 133 باب هاى معاشرت، حديث 11.

(8). 22/ 211.

(9). 22/ 241 باب 20 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 6 (31966).

(10). 22/ 288 باب 27 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 32 (32124).

(11). طور 52/ 29.

(12). حاقة 69/ 42.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 501

و ما

آسمان را جستجو كرديم، پس آن را پر از نگهبانان نيرومند و شهاب ها يافتيم. و همانا در گذشته ما در مكان هايى از آسمان براى شنيدن مى نشستيم، ولى اكنون هر كس گوش فرادهد، شهابى در كمين خود مى يابد «1».

930- 32144- (1) در حديث نهى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: «و پيامبر صلى الله عليه و آله از رفتن نزد عرّاف [/ منجم و پيشگو] نهى كرد و فرمود:

هر كس نزد وى برود و او را راستگو انگارد، قطعاً از آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله فرستاده، بيزارى جسته است.»

931- 32145- (2) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر كس نزد عرّاف [/ منجم و پيشگو] رود و از او پرسش نمايد و او را در آنچه مى گويد راستگو انگارد، قطعاً به آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله فروفرستاده، كافر گرديده است.

و آن حضرت پيوسته مى فرمود: همانا بسيارى از رقيه ها [/ نوشته هاى شفابخش] و آويختن مهره ها و چيزهاى ديگر، شعبه اى از شرك است.»

932- 32146- (3) هيثم بن واقد مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: در جزيره نزد ما مردى است كه گاهى دربارۀ چيزهاى دزدى شده و مانند آن از وى سؤال مى شود. آيا ما نيز از او سؤال كنيم؟

امام عليه السلام گفت: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس نزد جادوگر يا كاهن [/ غيب گو] يا بسيار دروغگو رود، آن گاه او را در آنچه مى گويد راستگو انگارد، قطعاً به تمام كتاب هايى كه خداوند فرو فرستاده، كافر شده است.»

933- 32147- (4) قطب راوندى در كتاب

لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «هر كس كاهنى [/ غيب گويى] را راستگو انگارد، قطعاً به آنچه بر محمد صلى الله عليه و آله نازل گرديده، كافر شده است.»

934- 32148- (5) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند، كه فرمود:

«هر كس غيب گويى كند يا برايش غيب گويى شود، به تحقيق از آيين محمد صلى الله عليه و آله بيزارى جسته است.

ابوبصير گفت: قيافه شناسى چطور؟

امام عليه السلام فرمود: دوست ندارم نزد آنان روى! و بيشتر گفته هاى آنان نزديك به كهانت است.

و فرمود: قيافه شناسى، ته مانده اى از پيامبرى است كه به ميان مردم راه يافته است.»

935- 32149- (6) ابوسعيد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هيچ عاق پدر و مادر، بسيار منت گزار، ديوث و كاهنى وارد بهشت نمى شود و هر كس نزد كاهنى رود و او را در سخنانش راستگو انگارد، به تحقيق از آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله فرستاده، بيزارى جسته است ...»

936- 32150- (7) ابن مسكان و حديد با واسطه از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود: «همانا خداوند به پيامبرى- در زمان پيامبرى اش- وحى فرستاد: قوم خويش را آگاه كن كه آنان اطاعت مرا سبك شمرده اند و زشتى مخالفت با مرا زدودند ... و قومت را آگاه كن كه از من نيست، هر كس غيب گويى كند يا برايش غيب گويى كنند، جادوگرى كند يا براى جادوگرى شود ...».

______________________________

(1). جن 72/ 8- 9.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 503

937- 32151- (8) عبدالله بن طلحه در ضمن حديثى از امام صادق عليه السلام مزد كاهن را

به عنوان يكى از درآمدهاى حرام برمى شمارد.

938- 32152- (9) در كتاب جعفريات از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«گريزى از عريف [/ مامور اطلاعاتى حكومت] نيست و عريف در آتش است و گريزى از حاكم و امير- نيكوكار يا تبهكار نيست.»

939- 32153- (10) در نهج البلاغه از نوف بكالى گزارش شده كه گفت:

«در يك شب امير مؤمنان عليه السلام را ديدم كه از رختخوابش خارج شد و به ستارگان نگريست. آن گاه فرمود: اى نوف، خوابى يا بيدار؟ ... اى نوف، همانا داود در مثل چنين ساعتى از شب برخاست و گفت:

اين زمانى است كه هيچ بنده اى در آن دعا نمى كند مگر آن كه دعايش اجابت مى شود بجز؛ مامور دريافت ماليات يا مامور اطلاعاتى يا پاسبان ...»

940- 32154- (11) عقبه بن بشير اسدى مى گويد: «نزد امام باقر عليه السلام رفتم و به وى گفتم: من از اشراف و بزرگان قوم خويش هستم. عريف و نمايندۀ حكومت در ميان قوم ما فوت كرده است و آن ها مى خواهند مرا به عنوان عريف و نماينده انتخاب كنند. نظر شما در اين باره چيست؟

امام عليه السلام فرمود: به خاطر حَسَب و نسب خويش بر ما منت مى گزارى. همانا خداوند اشخاص پست و فرومايه را در نظر مردم به وسيلۀ ايمان بالا برد و اشخاص شريف را در نظر مردم به وسيلۀ كفر به زير آورد. پس احدى بر احدى برترى ندارد مگر با رعايت تقواى الهى. و اين كه گفتى مامور اطلاعاتى و نمايندۀ حكومت در ميان قوم من فوت كرده و آن ها مى خواهند مرا به عنوان عريف و نماينده برگزينند، پس اگر بهشت براى تو ناخوشآيند است و

با آن دشمنى دارى، اين كار را بپذير. حاكم ستمگر، شخص مسلمانى را دستگير مى كند و خونش را مى ريزد و تو هم در ريختن خون وى با آن ها شريك هستى و چه بسا از دنياى آن ها چيزى به تو نرسد.»

941- 32155- (12) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام گزارش نموده كه گفت: «يك شب همراه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم كه ناگاه ستاره اى طلوع و [آسمان را] روشن كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به يارانش گفت: در زمان جاهليت وقتى نظير اين حادثه اتفاق مى افتاد، شما چه مى گفتيد؟

آنان گفتند: ما مى گفتيم يكى از بزرگان مُرد يا بزرگى متولد گرديد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خاطر مرگ و زندگى كسى، ستاره طلوع نمى كند بلكه هر گاه پروردگار ما كارى انجام دهد، حاملان عرش تسبيح مى گويند و مى گويند: پروردگار ما چنين حكمى كرد. اين سخن به گوش اهل آسمان مجاور آنان مى رسد. آن ها نيز آن را تكرار مى كنند تا به اهل آسمان اين دنيا مى رسد. پس شيطان ها استراق سمع مى كنند و گاهى مقدارى از آن را مى فهمند و به كاهنان و غيب گويان منتقل مى كنند. آنان نيز آن را كم و زياد مى كنند. به همين دليل گاهى كاهنان واقعيت را مى گويند و گاهى نيز اشتباه مى كنند. سپس خداوند به وسيلۀ اين ستارگان آسمان را حفظ كرد و

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 505

كهانت پايان يافت. پس كهانت و غيب گويى وجود ندارد. آن گاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود:

مگر كسى كه استراق سمع كند، كه شهاب آشكارى او را تعقيب مى كند.

و همچنين اين آيه را تلاوت فرمود: و همانا ما در مكان هايى از آسمان براى استراق سمع مى نشستيم، ولى هر كس اكنون گوش فرادهد، شهابى آماده و در كمين خود مى يابد.»

942- 32156- (13) در كتاب الاحتجاج در ضمن پرسش هاى مرد زنديقى از امام صادق عليه السلام آمده است:

«زنديق پرسيد: اصل و ريشۀ كهانت از كجاست؟ و از كجا از آينده به مردم خبر داده مى شود؟

امام فرمود: در جاهليت در دوران فترت پيامبران، كهانت پديد مى آمد. كاهن به منزلۀ داور و قاضى بود كه مردم امورى را كه در ميان شان اشتباه مى شد [و در آن ها اختلاف نظر داشتند] به وى مراجعه مى كردند و او از حوادث آينده به آن ها خبر مى داد. اين كار از راه هاى گوناگونى انجام مى گرفت؛ تيزبينى چشم، سرعت انتقال، تيزهوشى، وسوسۀ نفس و بلاها و رياضت هاى روح همراه با القائات قلبى. براى اين كه شيطان به حوادث آشكار در زمين آگاه است و آن ها را به كاهن گزارش مى دهد و به او مى گويد در زمين- در خانه ها و اطراف آن- چه حوادثى اتفاق خواهد افتاد. ولى دربارۀ اخبار آسمانى، شيطان ها در مكان هاى استراق سمع مى نشستند؛ زيرا در آن زمان ها از آنان جلوگيرى نمى شد و به وسيلۀ ستارگان رانده نمى شدند و تنها از استراق سمع آن ها جلوگيرى مى شد تا در زمين راهى به اخبار آسمانى نظير وحى تحقق نيابد و آنچه از جانب خدا براى اثبات حجت [و نبوت] و برطرف كردن شبهات به سوى اهل زمين آمده است، براى آنان اشتباه نگردد.

و شيطان [گاهى] يك كلمه از خبرهاى آسمانى دربارۀ حوادثى كه خداوند اراده كرده در ميان آفريده ها و مخلوقاتش پديد آورد، مى شنيد،

آن گاه آن را به سرعت مى ربود، به زمين مى آورد و به كاهن القا مى كرد. وى نيز كلماتى از جانب خود بر آن ها مى افزود و حق و باطل را در هم مى آميخت.

پس آن خبرهاى كاهن كه مطابق با حق است، از آن خبرهايى است كه شيطان شنيده و به وى رسانده است و آنچه را در آن به خطا و اشتباه مى رفت، باطلى است كه خود بر آن افزوده است.

آن گاه از زمانى كه شيطان ها از استراق سمع جلوگيرى شدند، كهانت و غيب گويى پايان يافت.

و امروز شيطان ها اخبارى كه مردم در ميان خود گفتگو مى كنند و به هم مى گويند، به كاهنان خود مى رسانند.

و شيطان ها اخبار حوادث دوردست را به يكديگر مى رسانند؛ مثل خبر دزدى، قتل و پنهان شدن.

و آن ها همانند مردم، راستگو و دروغگو هستند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 507

در حديث دعائم الاسلام گذشت: «و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از تميمه ها «1» و تول نهى كرد ... و تول آن چيزى است كه با آن زنان خود را محبوب همسران شان مى گردانند؛ مثل كهانت و مانند آن و از جادوگرى [نيز] نهى كرد.» «2»

در حديث ابوسعيد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «چهار گروه داخل بهشت نمى شوند: كاهن [/ پيشگو] ....» «3»

و در حديث تحف العقول مطالبى گذشت كه بر اين بحث دلالت مى كند. «4»

و در حديث جعفريات اين سخن گذشت: «مزد كاهن [/ پيشگو] و مزد قيافه شناس نامشروع است.» «5»

و در حديث نوف از اميرمؤمنان عليه السلام گذشت: «اى نوف! بپرهيز از اين كه نمايندۀ حكومت در ميان مردم [مأمور اطلاعاتى] يا طنبورنواز يا طبل نواز باشى؛ زيرا پيامبر خدا صلى

الله عليه و آله شبى بيرون آمد و به آسمان نگريست، آن گاه فرمود: اين زمانى است كه در آن دعايى بدون پاسخ نمى ماند، مگر دعاى نمايندۀ حكومت يا طنبورنواز يا طبل زن.» «6»

در گزارش مفيد نيز شبيه آن آمده است.

و احاديث باب 27 و 28 باب هاى كسب هاى روا و ناروا را [نيز] بنگر.

باب 30 آنچه از علوم، سزاوار آموزش و فراگيرى است

خداوند متعال مى فرمايد:

پروردگارا! در ميان آنان فرستاده اى از خودشان برانگيز تا آيه هاى تو را بر ايشان تلاوت كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و آنان را پاك گرداند به درستى كه تو خود عزيز و حكيم هستى «7».

ولى به خاطر آن كه كتاب را آموزش مى داديد و درس مى خوانديد، تربيت كننده باشيد «8».

به تحقيق خداوند بر مؤمنان منت نهاد زمانى كه در ميان آنان از خودشان پيامبرى برانگيخت تا آيه هايش را براى آنان تلاوت كند و آن ها را پرورش دهد و به ايشان كتاب و حكمت آموزش دهد و به تحقيق آنان پيشتر در گمراهى آشكارى بسر مى بردند «9».

و [به ياد آور] زمانى را كه به تو كتاب و حكمت و تورات و انجيل ياد دادم و زمانى را كه با اجازه من از گِل شبيه پرنده مى آفريدى ... «10».

او كسى است كه در ميان بى سوادان پيامبرى از خودشان فرستاد تا آيه هايش را براى آنان تلاوت كند و كتاب و حكمت به آن ها ياد دهد و به تحقيق آنان پيشتر در گمراهى آشكارى بسر مى بردند «11».

______________________________

(1). مهره هايى كه براى دفع چشم به گردن مى آويزند.

(2). باب 34 باب هاى فضائل قرآن، حديث 12.

(3). باب 133 باب هاى معاشرت، حديث 11.

(4). 22/ 186 باب 1 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 16 (31799).

(5). 22/ 214 باب 10

باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 12 (31861).

(6). 22/ 246 باب 21 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 8 (31984).

(7). بقره 2/ 129.

(8). آل عمران 3/ 79.

(9). آل عمران 3/ 164.

(10). مائده 5/ 110.

(11). جمعه 62/ 2.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 509

943- 32156- (1) ابراهيم بن عبدالحميد از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روزى پس از ورود به مسجد مشاهده كرد گروهى گرد مردى حلقه زده اند. پرسيد: اين چيست؟

گفتند: علامه است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: [در چه موضوعى] علامه است؟

گفتند: آگاه ترين مردم است به نسب هاى اعراب و حوادث مربوط به آنان و روزهاى [تاريخى] دوران جاهليت و اشعار عربى.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: آن دانشى است كه بى خبر از آن زيان نمى كند و آگاه از آن سود نمى برد. آن گاه فرمود: همانا علم منحصراً سه چيز است: نشانۀ قرص و استوار [كه مربوط به اعتقادات است كه بر براهين و ادلّۀ قطعى عقلى استوار است]، واجب متعادل [كه مربوط به اخلاق است كه بر تعادل قوا استوار است به گونه اى كه هر قوّه اى حقّش داده شود تا نه محروم بماند و نه زياده بر حقّش داده شود] و روش عملى بر پا ايستاده [كه مربوط به اعمال است] «1» و غير از اين ها فضيلت است.»

اين حديث بدون جمله اخير، در كتاب السرائر نيز آمده است.

944- 32157- (2) اصبغ بن نباته از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه عثمان بن عفان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ تفسير ابجد پرسيد. پيامبر اكرم صلى

الله عليه و آله فرمود: «تفسير ابجد را بياموزيد كه همه شگفتى ها در آن است. واى بر دانشمندى كه از تفسير آن بى خبر باشد!

گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله تفسير ابجد چيست؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اما «ابجد»؛ «الف» نعمت هاى خداست، حرفى از نام هاى خدا؛ «ب» زيبايى خداست؛ «جيم» بهشت خدا و جلال و جمال خداست؛ «دال» دين خداست؛ اما «هوز» پس «ه» دوزخ و هاويه است و واى بر آن كس كه در آتش سقوط كند! و «واو» پس واى بر اهل آتش و «ز» گوشه و زاويه اى در آتش است، پس پناه مى بريم از آنچه در گوشه هاست؛ يعنى گوشه هاى دوزخ؛ اما «حطى»؛ پس «ح» ريزش گناهان از استغفاركنندگان در شب قدر است و آنچه جبرئيل عليه السلام همراه فرشتگان تا طلوع فجر فرو مى آورد؛ «ط» پس خوشا به حال آنان و بازگشت نيكو بر آن هاست. و طوبى درختى است كه خداوند آن را نشانده و از روح خود در

______________________________

(1). انسان داراى سه لايۀ وجودى است كه هر يك از اين سه علم به يكى از آنها مربوط مى شود:

1- عقل كه كارش انديشيدن و تشخيص و تميز دادن حق از باطل و خوب از بد است كه «آية محكمة» به آن اشاره دارد.

2- دل كه مركز محبّت و نفرت است و گرايش ها و تمايلات، از آن سرچشمه مى گيرد كه علم اخلاق متكفّل اصلاح آن است و «فريضة عادله» به آن اشاره مى كند؛ زيرا فريضه به معناى سهميۀ تعيين يافته است و هر قوّه اى از قواى انسانى مثل قوّۀ شهويّه و قوّۀ غضبيّه تقاضايى دارد كه اگر

بجا و متعادل سهمش پرداخت گردد، اخلاق تعديل يافته و ثمره اش تكامل انسان است، چنان چه خدا فرموده است: «وآتِ كلَّ ذى حقّ حقَّه» حق هر مستحقّى را به او بده و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله: «وفريضةٌ عادله» به آن اشاره دارد و اگر فريضه به معناى واجب آمده به خاطر اين است كه اندازه و همۀ اجزا و ابعادش از نظر زمان و مكان و غيره از طرف شارع تعيين شده است. همانند همۀ واجبات.

3- اعضا و جوارح كه همچون قوّۀ مجريه اجراكنندۀ فرامين دل هستند كه در سخن پيامبر صلى الله عليه و آله از آن به «سنّة قائمة» تعبير شده است و سنّت به معناى شيوۀ عملى است و قائمه به معناى سرپا و ايستاده است كه اگر سنّتى در عمل، اجرا نشود، آن سنّت مى خوابد، بلكه مى ميرد و با عمل است كه سنّت، زنده و قائم مى شود. و از همين روست كه خداوند دربارۀ نماز كه يك وظيفۀ عملى است، فرموده: «أقيموا الصلاة»؛ نماز را به پا داريد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 511

آن دميده است. شاخه هايش از پشت ديوار بهشت ديده مى شود و زيورآلات بار مى دهد و زيورها بر دهان آن ها آويزان است؛ و مقصود از «ى»، يدِ قدرت و دست توانمند خداست كه بر بالاى سر آفريده هايش گسترده است [آرى] پاك و برتر است خداوند از همۀ شريك هايى كه براى او قائل مى شوند؛ اما «كَلِمن»؛ يعنى: خدا [با حضرت آدم عليه السلام] سخن گفت. پس «كاف» سخن خداست كه براى كلمات خدا جايگزينى نيست و به جز او پناهگاهى نمى يابى؛ «لام» اجتماع اهل بهشت در ديدار و

تحيت و سلام و نكوهش اهل دوزخ نسبت به يكديگر است؛ «ميم» پس فرمانروايى زوال ناپذير خدا و دوام فناناپذير اوست؛ «نون» پس نون و القلم و آنچه مى نويسند، است و قلم، قلمى از نور و كتابى از نور در لوح محفوظ است كه مقربان آن را مشاهده مى كنند و شهادت خدا كافى است؛ اما «سعفص» پس مقصود از «صاد» صاع «1» در مقابل صاع و فصّ «2» در برابر فصّ است؛ يعنى پاداش در برابر پاداش و هرگونه رفتار كنى، پاداش مى گيرى؛ زيرا خداوند ظلم به بندگان را اراده نمى كند؛ اما «قرشت» يعنى گرد آمدن آنان، پس حشر و نشر آنان در قيامت مقصود است. آن گاه ميان آن ها بحق داورى مى كند و به آنان ستم نمى شود.»

ابان از انس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «تفسير ابى جاد را فراگيريد؛ زيرا همۀ شگفتى ها در آن است ....»

ادامۀ اين حديث بدون كم ترين تفاوتى، همانند حديث پيشين است.

945- 32158- (3) در كتاب المعانى روايت شده كه شمعون به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: «به من خبر بده كه ابوجاد و هوز و حطى و كلمن و سعفص و قرشت و كتب چيست؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ابوجاد، كنيۀ آدم عليه السلام است كه از خوردن ميوۀ درخت خوددارى كرد، آن گاه شيفتۀ آن گرديد و خورد.

و «هوز»، از آسمان سقوط كرد و به زمين فرود آمد.

و «حطى»، گناه او را فرا گرفت.

و «كلمن»، سخن خداست.

و «سعفص»، خداوند مى فرمايد: صاع در برابر صاع و هرگونه رفتار كنى، پاداش مى بينى.

و «قرشت»، به گناهانش اعتراف كرد. آن گاه

برايش آمرزيده شد.

و «كتب»، پس خداوند دو هزار سال پيش از آفريدن آدم عليه السلام در لوح محفوظ (نزد خود) نوشت كه آدم عليه السلام از خاك و عيسى عليه السلام بدون پدر آفريده شده اند و در تأييد آن [اين آيه را] نازل فرمود: همانا مَثَل عيسى نزد خداوند همانند مَثَل آدم است كه او را از خاك آفريد.

شمعون گفت: راست گفتى اى محمد!»

946- 32159- (4) جميل بن دراج و (ديگران) از امام صادق عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود: «پيش از آن كه مرجئه در مورد فرزندان تان (جوانان تان) از شما پيشى گيرند، در آموزش حديث به آنان شتاب كنيد.»

______________________________

(1). صاع، واحد وزن برابر سه كيلوگرم است.

(2). فص به معناى نگين انگشتر و رشحات آب و ... آمده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 513

947- 32160- (5) على بن احمد بن مسعده بن صدقه از عمويش روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان عليه السلام از نقل اشعار ابوطالب و تدوين آن ها بسيار خوشش مى آمد و مى فرمود: آن ها را فراگيريد و به فرزندان تان آموزش دهيد؛ زيرا قطعاً وى بر دين خدا بود و در اشعارش دانش فراوان وجود دارد!»

948- 32161- (6) يعقوب بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«كودك هفت سال بازى مى كند و هفت سال [خواندن و] نوشتن فرامى گيرد و هفت سال حلال و حرام مى آموزد.»

949- 32162- (7) جميل از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خداوند بر مردم نيكوكار و تبهكار با حساب و كتاب منت نهاد؛ در غير اين صورت اشتباه مى شدند.»

950- 32163- (8) يعقوب بن سالم با واسطه از

امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «به فرزندان تان شنا و تيراندازى آموزش دهيد.»

951- 32164- (9) ابوابراهيم از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس در فراگيرى علم نحو غور كند، خشوع از او سلب مى شود.»

در احاديث باب 1 باب هاى مقدمات عبادات، مطالبى گذشت كه دلالت مى كرد بر لزوم فراگيرى علوم دينى و آموزش دادن آن ها و اين كه علوم حقيقى، آيۀ محكم [غير متشابه و منسوخ] و واجبات متعادل و سنت پايدار است. و اين كه علم انساب و حوادث ايام و اشعار و عربيت، فضيلت است.

و در باب 2 باب هاى فضائل قرآن، احاديثى دلالت مى كند بر فراگيرى قرآن و عربى و فقه، براى دين ها و پزشكى، براى بدن ها و نحو، براى زبان و نجوم، براى شناخت زمان ها.

و در احاديث باب 8 و 9 متناسب با اين بحث، مطالبى وجود دارد.

و حديث تحف العقول [16/ 1] و باب 27 و 28 باب هاى كسب روا و ناروا را نيز بنگر.

و در احاديث باب 62 باب هاى احكام فرزند، مطالبى بر بخشى از مقصود ما دلالت مى كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 515

باب 31 حكم رقا «1» و دميدن در آن

952- 32165- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«رقيه [دعانويسى روا] نيست مگر در سه مورد: تب يا چشم زخم يا خونريزى كه بند نمى آيد.»

953- 32166- (2) در كتاب جعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از چهار دميدن نهى كرد:

« [دميدن] در محل سجده و رقيه و

خوراكى و نوشيدنى.»

954- 32167- (3) حسين بن مصعب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«دميدن در رقيه ها و خوراكى و محل سجده، ناخوشآيند است.»

955- 32168- (4) در كتاب دعائم الاسلام از پيامبر اكرم عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت از رقيه به غير كتاب خدا و غير معروف نهى كرد و فرمود: «اين رقيه ها از آن هايى است كه سليمان بن داود بر انس و جن و حيوانات سمى گرفت.»

956- 32169- (5) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هرگاه خواستى براى جراحت، رقيه و دعا بخوانى يعنى براى جلوگيرى از درد و خونريزى و خطرات ديگرى كه از آن بيم دارى، پس دستت را روى زخم قرار بده و سه مرتبه بگو: به نام خدا پناه مى برم از تو، به نام خداى بزرگ تر از برندگى و آهن و سنگ رقيه و دندان فاسد و رگ پيوستۀ خونريز و چشم بى خواب.»

______________________________

(1). اذكار و اورادى كه براى رفع بلا و گرفتارى خوانده يا نوشته مى شود- م.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 517

957- 32170- (6) در همان كتاب روايت شده كه: «از پيامبر اكرم عليه السلام دربارۀ مردى سؤال شده كه سوره اى از قرآن را براى شخص گزيده اى رقيه قرار داد و بر اثر آن، وى شفا يافت. براى اين كار مزدى به وى پرداخت كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى اين كار اجازه داد.»

958- 32171- (7) خارجة بن صلت برجمى مى گويد: «همراه عمويم از نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله باز مى گشتيم كه در راه گذرمان به يكى

از قبيله هاى عرب افتاد. آنان گفتند: گمان مى كنيم كه شما از نزد اين مردِ مدعى نبوت مى آييد.

نزد ما مرد ديوانه اى است كه او را در بند كرده ايم. آيا نزد شما چيزى هست كه او را از اين وضع نجات بخشد؟

عمويم گفت: آرى. آن گاه آنان ما را نزد شخص جنّ زده بردند و عمويم سورۀ فاتحه الكتاب را چندين مرتبه تلاوت كرد و در هنگام تلاوت آب دهانش را در دهان جمع مى كرد و پس از پايان تلاوت آن را در دهان شخص ديوانه مى ريخت. اين كار را به مدت سه روز انجام داد تا با اجازۀ خدا وى بهبود يافت.

آنان [براى اين كار] چيزى به ما دادند ولى ما گفتيم: در آن تصرف نمى كنيم تا از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ حلال بودن آن سؤال كنيم. وقتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كرديم، فرمود: هر كس به وسيلۀ رقيه باطل چيزى بخورد [حرام است] ولى اين به وسيلۀ رقيه حق است.»

ابن اثير در اسد الغابه اين ماجرا را به طور مختصر گزارش كرده و مى گويد:

«خارجه بن صلت مى گويد: عمويش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را درك كرد و مسلمان شد. هنگام بازگشت با عرب بيابانگردى كه ديوانه زنجيرى بود، برخورد نمود. برخى از خويشان آن ديوانه به وى گفتند: آيا نزد تو چيزى است كه او را معالجه كند؟ زيرا پيامبر شما خير و نيكى آورده است.

وى گفت: آرى. آن گاه روزى دوبار سورۀ فاتحه الكتاب را بر وى خواند و او بهبود يافت. آنان صد گوسفند به وى بخشيدند ولى وى از گرفتن آن ها خوددارى نمود

تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ماجرا را براى آن حضرت بازگو نمود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا غير از اين [سورۀ حمد] چيز ديگرى گفتى؟

وى گفت: نه!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با نام خدا آن را بخور! به جانم سوگند هر كس به وسيلۀ رقيه باطلى بخورد [حرام است] به تحقيق تو به وسيلۀ رقيه حق مى خورى!»

959- 32172- (8) ابوالصباح كنانى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«ابوخالد كابلى روزگارى از عمرش را به امام سجاد عليه السلام خدمت كرد. سپس تصميم به بازگشت به سوى خانواده اش را گرفت. براى اين كار نزد امام سجاد عليه السلام رفت و از علاقۀ شديد خود به پدر و مادرش به حضرت شكوه كرد. امام عليه السلام به وى فرمود:

اى ابوخالد! فردا مرد باشخصيت و توانگرى به اينجا مى آيد كه يكى از دخترانش ديوانه است و به دنبال شخصى مى گردند تا او را معالجه كند. هنگامى كه از آمدن وى باخبر شدى، نزد وى برو و به او بگو: به شرط آن كه به مقدار ديۀ او- ده هزار درهم- به من بپردازى، من او را معالجه خواهم كرد، ولى به آنان اطمينان نكن [كه بار اول اين مبلغ را به تو بپردازند] و به زودى آنچه درخواست نموده اى به تو خواهند بخشيد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 519

صبح روز بعد آن مرد و اطرافيانش از شام به مدينه آمدند. او يكى از بزرگان، ثروتمندان و شخصيت هاى اهل شام بود. پس از ورود به مدينه منادى ندا داد: آيا كسى هست كه دختر اين مرد

را معالجه كند؟ ابوخالد گفت: من به شرط پرداخت ده هزار درهم او را معالجه خواهم كرد. اگر شما به اين شرط وفا كنيد، من نيز تعهد مى كنم كه هرگز اين بيمارى به او بازنگردد.

آنان تعهد كردند كه ده هزار درهم به وى بپردازند. سپس ابوخالد نزد امام سجاد عليه السلام رفت و ماجرا را براى وى بازگو كرد. امام عليه السلام فرمود: من به يقين مى دانم كه آنان با تو نيرنگ خواهند كرد و به تو وفا نخواهند نمود [با اين حال] اى ابوخالد، برو و گوش چپ دختر را بگير و سپس بگو: اى پليد! على بن الحسين عليه السلام به تو مى گويد: از [بدن] اين دختر بيرون رو و بازنگرد!

ابوخالد آنچه امام عليه السلام دستور داده بود، انجام داد و آن شيطان پليد از بدن دختر خارج شد و بهوش آمد. آن گاه ابوخالد آنچه كه تعهد كرده بودند، درخواست نمود ولى آن ها به وى ندادند و ابوخالد غمگين و ناراحت بازگشت. امام سجاد عليه السلام به وى فرمود:

اى ابوخالد! چرا تو را ناراحت مشاهده مى كنم؟ مگر به تو نگفتم كه با تو نيرنگ خواهند نمود.

آن ها را رها كن كه به زودى به سويت خواهند آمد. هنگامى كه با تو ديدار كردند به آنان بگو: من او را معالجه نمى كنم تا مال را در دست على بن الحسين عليه السلام قرار دهيد.

(طولى نكشيد كه آنان نزد ابوخالد بازگشتند و از وى مداواى مجدد آن دختر را درخواست نمودند.

ابوخالد به آنان گفت: من او را معالجه نمى كنم تا اين كه مال را در اختيار على بن الحسين عليه السلام قرار دهيد.) زيرا او مورد اعتماد

من و شماست. آنان پذيرفتند و مال را در اختيار على بن الحسين عليه السلام قرار دادند. آن گاه ابوخالد نزد آن دختر رفت و گوش چپش را گرفت و گفت: اى پليد! على بن الحسين عليه السلام به تو مى گويد از بدن اين دختر بيرون رو و متعرض او نگرد مگر از راه خير و خوبى. پس اگر بازگردى، حتما تو را با آتش فروزان خداوند كه بر دل ها چيره مى شود، خواهم سوزاند.

پس آن شيطان از بدن دختر خارج شد و هرگز به سوى او بازنگشت و آن مرد مال را به ابوخالد پرداخت و به شهر و ديار خود بازگشت.»

960- 32173- (9) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود:

«بسيارى از رقيه ها و آويختن تميمه ها، شعبه اى از شرك است.»

باب 34 باب هاى فضائل قرآن را بنگر.

باب 32 حكم خريد و فروش تربت امام حسين عليه السلام

961- 32174- (1) يعقوب بن يزيد با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هركس خاك قبر امام حسين عليه السلام را بفروشد، همانا گوشت بدن آن حضرت را خريد و فروش كرده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 521

باب 33 عدم جواز فروش قرآن و جواز فروش كاغذ و جلد آن، و جواز گرفتن اجرت براى نوشتن آن

962- 32175- (1) سماعة بن مهران از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«قرآن را نفروشيد؛ زيرا فروختن آن حرام است!

سماعه گفت: دربارۀ خريد آن چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام فرمود: دو جلد و آهن و غلافِ آن را بخر و از خريدن ورق كه قرآن در آن نوشته شده، بپرهيز كه بر تو و بر فروشندۀ آن حرام است.»

963- 32176- (2) سماعه مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ خريد و فروش قرآن سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

كتاب خدا را نخر بلكه آهن و كاغذ (پوست) و دو جلد آن را بخر و بگو اين را از تو به فلان مقدار مى خرم!»

964- 32177- (3) عبدالرحمان بن سليمان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: قرآن خريده نمى شود پس هر گاه [خواستى] قرآن بخرى، بگو: همانا من از تو كاغذ و مركب و زيورهاى آن و دسترنج تو را به فلان مبلغ مى خرم.»

965- 32178- (4) ابوعبدالله بن سليمان مى گويد: «از وى [امام عليه السلام] دربارۀ خريدن قرآن سؤال كردم. فرمود:

هرگاه خواستى قرآن بخرى، بگو: «كاغذ و جلد و دسترنج تو را به فلان مبلغ مى خرم.»

966- 32179- (5) جراح مداينى از امام صادق عليه السلام دربارۀ فروختن قرآن روايت مى كند كه فرمود: «كتاب خدا را خريد و فروش نكن و كاغذ و جلد و آهن

آن را بفروش.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 523

967- 32180- (6) روح بن عبدالرحيم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ خريد و فروش قرآن سؤال كردم.

امام عليه السلام فرمود: ميان منبر [پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله] و ديوار به اندازه گذر برّه يا انسانى به صورت كج فاصله بود و در اين فاصله اوراق قرآن گذاشته مى شد؛ پس هر كس [مى خواست] مى آمد و از روى آن مى نوشت، ولى به تدريج آنان شروع به خريدن آن كردند.

گفتم: نظرتان دربارۀ آن چيست؟

امام عليه السلام فرمود: خريدن قرآن را از فروختنش بيشتر دوست دارم.

گفتم: نظرتان دربارۀ پرداخت مزد به نويسندۀ آن چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد ولى آنان آن گونه عمل مى كردند.»

968- 32181- (7) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ خريد و فروش قرآن سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

«ميان منبر و ديوار به اندازۀ گذر برّه يا انسانى به صورت كج فاصله بود و قرآن را در كنار ديوار مى گذاشتند. پس شخصى مى آمد و سورۀ بقره را از روى آن مى نوشت و ديگرى مى آمد و سورۀ [ديگرى] را مى نوشت و به همين صورت ادامه داشت. سپس آنان پس از اين مرحلۀ قرآن را مى خريدند.

گفتم: نظرتان در اين باره چيست؟

امام عليه السلام فرمود: خريدن آن را بيشتر از فروختنش دوست دارم!»

نظير اين حديث از روح بن عبدالرحيم از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است؛ با اين تفاوت كه در پايان آن، اين جمله افزوده شده است:

«گفتم: نظرتان دربارۀ پرداخت مزد به نويسندۀ قرآن چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد ولى آنان آن گونه عمل مى كردند.»

969- 32182- (8)

عبدالرحمان بن ابى عبدالله از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «مادر عبدالله بن حارث تصميم به نوشتن قرآنى نمود. وى شخصاً اوراقى خريد و مردى را بدون قرارداد براى انجام اين كار دعوت كرد. آن گاه پس از انجام كار، پنجاه دينار به وى عطا كرد. قرآن فقط جديداً فروخته مى شود.»

970- 32183- (9) عنبسه وراق مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من مردى هستم كه قرآن مى فروشم. پس اگر مرا بازدارى، نمى فروشم. امام فرمود: مگر تو ورق نمى خرى و در آن نمى نويسى؟

گفتم: آرى و آن را مرتب و درست مى كنم!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

971- 32184- (10) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود «اشكال ندارد كه قرآن در مقابل اجرت نوشته شود و خريدن [نبايد] بر كتاب خدا واقع شود بلكه بر پوست ها [اوراق] و دو جلد واقع شود. مى گويد: اين را به فلان مقدار به تو مى فروشم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 525

972- 32185- (11) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت كرده كه مى فرمايد: «خريد و فروش قرآن اشكال ندارد.»

973- 32186- (12) على بن جعفر از برادرش- موسى بن جعفر عليه السلام- پرسيد: «آيا رواست كه كسى براى مزد قرآن بنويسد؟ امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

باب 34 كراهت اجرت گرفتن، براى آموزش قرآن با شرط اجرت، و حكم گرفتن اجرت براى قرائت قرآن

974- 32187- (1) حسانِ معلم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آموزش [قرآن] سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

براى آموزش [قرآن] هيچ مزدى نگير!

گفتم: آيا براى [آموزش] شعر و نامه نگارى و مشابه آن ها قرارداد ببندم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، پس از آن كه همۀ كودكان در آموزش نزد تو

يكسان باشند و برخى را بر برخى ديگر برترى ندهى.»

975- 32188- (2) جرّاح مداينى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آموزگار براى اجرت آموزش نمى دهد و هر گاه به او هديه اى اهدا شد، مى پذيرد.»

976- 32189- (3) اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم: ما همسايه اى داريم كه خواندن و نوشتن را مى آموزد و از من خواسته كه دربارۀ كارش از شما سؤال كنم. امام عليه السلام فرمود: به او دستور بده كه هر گاه كودكى را به وى تحويل دادند به خانواده اش بگويد: من نوشتن و حساب به وى مى آموزم و براى پاداش الهى به وى قرآن ياد مى دهم تا درآمدش حلال باشد.»

977- 32190- (4) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «هر كس براى آموزش قرآن مزد دريافت كند، همان بهره اش در قيامت خواهد بود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 527

978- 32191- (5) در كتاب فقه الرضا آمده است كه: «روايت شده عبدالله بن مسعود نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! فلان عرب بيابانگرد شترى را با فرزندش به من بخشيد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت: براى چه؟ اى ابن مسعود!

وى گفت: براى اين كه من چهار سوره از قرآن را به وى آموزش داده بودم.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «آن را به وى بازگردان، اى فرزند مسعود! زيرا اجرت بر قرآن حرام است.»

979- 32192- (6) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«و بدان كه اجرت آموزگار در صورتى

كه براى آموزش قرآن قرارداد ببندد، حرام است؛ و آموزگارى كه تنها قرآن آموزش مى دهد اجرتش حرام است- شرط كند يا شرط نكند.»

980- 32193- (7) همچنين در كتاب فقه الرضا آمده است: «در تفسير آيۀ: بسيار حرام خوارند، از ابن عباس روايت شده كه گفت: [مقصود] اجرت آموزگارانى است كه براى آموزش قرآن قرارداد مى بندند.»

981- 32194- (8) فضل بن ابى قره مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: اينها مى گويند درآمد آموزگار حرام است.

امام عليه السلام فرمود: دشمنان خدا دروغ مى گويند؛ همانا آن ها مى خواهند قرآن را آموزش ندهند. اگر شخصى ديۀ فرزندش را به آموزگار [قرآن] بدهد، براى وى حلال است.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره اين حديث را بر صورتى كه اجرت معينى را شرط نكنند، حمل كرده است.

در كتاب من لا يحضره الفقيه نيز از فضل بن ابى قرّة روايت شده كه به امام صادق عليه السلام گفتم: «اينها مى گويند درآمد معلم حرام است! امام عليه السلام فرمود: دشمنان خدا دروغ مى گويند؛ همانا آن ها مى خواهند كه به فرزندان شان قرآن نياموزند. اگر كسى ديۀ فرزندش را به معلم دهد، براى معلم حلال است.»

982- 32195- (9) در كتاب مناقب ابن شهرآشوب آمده است كه: «گفته شده عبدالرحمان سلمى به يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام سورۀ حمد را آموزش داد. وقتى آن كودك سورۀ حمد را براى امام عليه السلام خواند، وى به آموزگارش هزار دينار و هزار حلّه بخشيد و دهانش را پر از درّ كرد و وقتى در اين باره به امام عليه السلام اعتراض شد، فرمود: اينها كجا به پاى تعليم وى مى رسد!»

983- 32196- (10) در كتاب عوالى

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«شايسته ترين چيزى كه براى آن اجرت مى گيريد، كتاب خداست.»

984- 32197- (11) قتيبه اعشى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من قرآن تلاوت مى كنم، پس هديه برايم آورده مى شود، آيا آن را بپذيرم؟

امام عليه السلام فرمود: نه!

گفتم: من شرط نمى كنم!

امام عليه السلام فرمود: به من بگو اگر قرآن نمى خواندى، آيا برايت هديه آورده مى شد؟

گفتم: نه.

امام عليه السلام فرمود: پس آن را نپذير!»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره اين حديث را بر كراهت، حمل كرده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 529

985- 32198- (12) جراح مداينى مى گويد: «امام صادق عليه السلام از اجرت قارى قرآن كه بدون قرارداد اجرت تلاوت نمى كند، نهى كرد.»

986- 32199- (13) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه: «پيامبر اكرم از اجرت قارى قرآن كه بدون قرارداد مزد قرآن تلاوت نمى كند، نهى كرد.»

در حديث زيد بن على اين سخن گذشت: «ولى من براى خدا خشم و كينه تو را در دل دارم.

پرسيد: براى چه؟

امام عليه السلام فرمود: براى اين كه تو براى آموزش قرآن مزد دريافت مى كنى و از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «هر كس براى آموزش قرآن مزد بگيرد، همان پاداش وى در قيامت خواهد بود.»

«1» و حديث تحف العقول را بنگر. «2»

و در حديث جعفريات از امام امير مؤمنان عليه السلام گذشت: «اجرت قارى قرآن كه بدون مزد نمى خواند، حرام است و اشكال ندارد روزى او از بيت المال داده شود.» «3»

و در بسيارى از احاديث باب 1 و 22 باب هاى مهريه، مطالبى خواهد آمد كه بر جواز

تعيين تعليم قرآن به عنوان مهريه دلالت مى كند.

باب 35 عدم جواز اجرت گرفتن براى انجام واجبات، مانند: اذان و اقامه گفتن، امامت نماز جماعت، قضاوت، غسل، كفن ميت و ...

در احاديث باب 31 باب هاى اذان، حكم مزدگرفتن براى اذان گذشت.

و در باب 12 باب هاى نماز جماعت، حكم نماز پشت سر كسى كه براى اذان گفتن درخواست مزد مى كند، گذشت.

و روايت تحف العقول را بنگر. 4

و در باب 14 و 15 باب هاى قضاوت، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

______________________________

(1). باب 31 باب هاى اذان، حديث 1.

(2) 2 و 4. باب 1 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 16 (31799).

(3). 22/ 214 باب 10 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 12 (31861).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 531

باب 36 حكم خوردن و گرفتن آنچه در عروسى ها ريخته و نثار مى شود

987- 32200- (1) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم- امام موسى بن جعفر عليهما السلام- دربارۀ بادام و شيرينى و چيزهاى ديگرى كه بر سر عروس و داماد ريخته مى شود، سؤال كردم.

امام عليه السلام فرمود: خوردن آنچه ريخته مى شود، مكروه است.»

988- 32201- (2) اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: در مراسم عقد و عروسى چيزهايى در ميان مردم مى پاشند.

امام عليه السلام فرمود: حرام است، ولى آنچه به تو مى دهند، بخور.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره اين حديث را بر كراهت حمل كرده است.

989- 32202- (3) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «امام صادق عليه السلام از قمار و غارت و نثار نهى كرد و مقصود امام عليه السلام از نثار، آن چيزهايى است كه در ميان مردم پراكنده مى شود و به آن دعوت نمى كنند و پراكنده كننده از رسيدن آن به دست كسى كه به دستش مى افتد، خشنود نيست و آن ربوده مى شود پس آن شبيه غارت است.»

990- 32203- (4) ابوجارود از امام باقر عليه السلام روايت مى كند، كه پيامبر

اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«زناكار در هنگام زنا كردن، مؤمن نيست و سارق در هنگام سرقت، مؤمن نيست و انسان شريف هنگام ربودن غنيمت و هديه، مؤمن نيست.»

ابن سنان مى گويد: «به ابوجارود گفتم: ربودن انسان شريف چيست؟

وى گفت: مانند كارى كه حاتم انجام داد و گفت: هر كس چيزى بردارد، از آنِ خود اوست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 533

991- 32204- (5) حسين بن ابى العلاء از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش از امير مؤمنان روايت مى كند كه فرمود: «ام ايمن نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد، در حالى كه چيزى در گوشۀ چادرش بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از وى پرسيد: چه همراه دارى، اى ام ايمن؟

او پاسخ داد: مراسم ازدواج فلان زن بود و چيزهايى را بر سر عروس مى ريختند. من مقدارى از آن ها را برداشتم. آن گاه ام ايمن گريست و گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج درآوردى و چيزى نثارش نكردى!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى ام ايمن! چرا دروغ مى گويى؟ هنگامى كه فاطمه را به ازدواج على عليه السلام در آوردم، همانا خداوند- تبارك و تعالى- به درختان بهشت دستور داد كه از زيورها و حلّه ها و درّها و ياقوت ها و زمردها و حريرهاى بهشت نثار آنان نمايد، پس از آن به مقدارى كه نمى دانستند، برداشتند و به تحقيق، خداوند طوبى را در مهريۀ فاطمه بخشيد و آن را در خانۀ على عليه السلام قرار داد.»

992- 32205- (6) وهب از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه

السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «نثار كردن گردو و شيرينى، اشكال ندارد.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «اين حديث جواز نثار كردن را مى رساند و بر جواز برداشتن و ربودن آن دلالت نمى كند.»

در حديث ابن مسلم از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام گذشت: «قمار باختن و ربودن، جايز نيست.»«1»

باب 37 حكم فروش زين ها، سلاح ها و غير آنها به دشمنان دين

993- 32206- (1) ابوبكر حضرمى مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتيم. شخصى به امام عليه السلام گفت: نظرتان دربارۀ كسى كه زين و وسايل آن را به شام صادر مى كند، چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد! شما اكنون همانند ياران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هستيد. شما در حال صلح بسر مى بريد، پس هر گاه ميان شما جدايى و دشمنى ايجاد شود، صدور زين و اسلحه به آن ها بر شما حرام است.»

______________________________

(1). 22/ 268 باب 23 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 52 (32069).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 535

994- 32207- (2) هند زين ساز مى گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: خداوند كارهايت را سامان بخشد! من اسلحه به شام صادر مى كردم و به آنان مى فروختم. از وقتى كه خداوند ولايت شما را به من شناساند، من از اين كار ناراحت و دلتنگ شدم و با خود گفتم: از اين پس اسلحه به دشمنان خدا صادر نمى كنم. نظرتان در اين باره چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اسلحه به سوى آنان ببر و به آنان بفروش؛ زيرا خداوند دشمنان ما و شما يعنى روم را به وسيلۀ آنان دفع مى كند. پس هر گاه ميان ما و آنان جنگ در گرفت (اسلحه به آنان

ندهيد) و هر كس به دشمن ما اسلحه دهد تا آن را عليه ما بكار گيرند، پس او مشرك است.»

995- 32208- (3) سراد (از مردى) نقل مى كند كه به امام صادق گفتم: «من اسلحه مى فروشم.

امام عليه السلام فرمود: در حال فتنه و آشوب نفروش!»

996- 32209- (4) على بن جعفر در كتاب خود آورده كه: «از برادرش- امام موسى بن جعفر عليهما السلام- دربارۀ صادرات كالا از سوى مسلمانان به مشركان پرسيد.

امام عليه السلام فرمود: در صورتى كه اسلحه صادر نكنند، اشكال ندارد.»

997- 32210- (5) در حديث سفارش هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام آمده است:

«اى على عليه السلام! ده گروه از اين امت به خداى بزرگ كافر شدند ... و فروشنده سلاح به اهل حرب.»

998- 32211- (6) محمد بن قيس مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فروختن سلاح به دو گروه باطل كه با هم در جنگند، سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

آنچه آنان را حفظ مى كند- همانند زره و چكمه و ...- به آنان بفروش.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 537

999- 32212- (7) ابوالقاسم صيقل مى گويد: به وى [امام عليه السلام] نوشتم: من مردى صيقل [/ براق و تيزكنندۀ شمشير] هستم. شمشير مى خرم و به حاكم مى فروشم. آيا فروختن آن براى من جايز است؟

امام عليه السلام نوشت: اشكال ندارد!»

باب 38 حرمت اجارۀ مسكن ها و كشتى ها براى امور حرام

1000- 32213- (1) جابر مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى سؤال كردم كه خانه اش را براى شراب فروشى اجاره مى دهد. امام عليه السلام فرمود:

«اجرت آن حرام است.»

1001- 32214- (2) عمر بن اذينه مى گويد: «طى نامه اى از امام صادق عليه السلام دربارۀ

مردى سؤال كردم كه كشتى و حيوان باركش خود را براى حمل شراب و خوك اجاره مى دهد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره اين دو حديث را به يكى از دو وجه زير جمع كرده است:

الف) اين كه حديث اول بر صورت علم به فروش شراب در آن حمل شود و حديث دوم بر صورت جهل از حمل شراب با حيوان يا كشتى او.

ب) همانا اجاره خانه به شراب فروش حرام است؛ چون شراب فروشى حرام است و اجاره كشتى براى حمل شراب جايز است؛ چون حمل شراب جايز است چون احتمال دارد براى تبديل به سركه آن را حمل مى كند.

1002- 32215- (3) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «هر كس حيوان يا كشتى اى را اجاره كند و با آن شراب و خوك و آنچه خدا حرام كرده است حمل كند، بر صاحب حيوان گناهى نيست و اگر براى حمل آن با هم قرارداد ببندند، آن قرارداد باطل است و اجرت آن حرام است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 539

باب 39 حرمت همنشينى با پادشاهان و كمك به ستمگران و ستودن آنان و ميل به بقاى آنها به طمع رسيدن آنچه در قدرت شان است

خداوند متعال مى فرمايد:

همديگر را بر گناه و ظلم و تجاوز يارى نرسانيد ...

«1». هر يك از شما آنان را به دوستى گيرد، پس وى از آنان است. قطعاً خداوند گروه ستمكار را هدايت نمى كند «2».

... پس از توجه با گروه ستمكاران منشين «3».

... و در ميان شما بسيار گوش دهندگان به آن ها هستند و خداوند به ستمگران آگاه است «4».

به ستمگران متمايل نگرديد كه در اين صورت آتش به شما مى رسد و جز خدا دوست و ياورى نخواهيد داشت، سپس يارى نمى شويد «5».

اى كسانى كه ايمان آورديد،

دشمنان من و خود را دوست و ياور نگيريد و به آنان اظهار دوستى كنيد و حال آن كه آنان به حقايقى كه به سوى شما آمد، كفر ورزيدند «6».

1003- 32216- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بپرهيزيد از [رفتن به] درگاه پادشاهان و اطراف آن، زيرا نزديك ترين شما به درگاه پادشاهان و اطراف آن، دورترين شما از خداوند است و هر كس پادشاه را بر خدا برگزيند، خداوند نيروى پرهيز از گناه را از او مى گيرد و او را سرگردان مى كند.»

1004- 32217- (2) فضل الله راوندى در كتاب نوادر با سند صحيح از امام موسى بن جعفر عليهما السلام از نياكانش روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«از [رفتن] به درگاه پادشاهان و اطراف آن بپرهيزيد و دورترين شما از خدا كسى است كه پادشاهى را بر خدا برگزيند. خداوند حالت مرگ را در ظاهر و باطن قلبش قرار مى دهد و نيروى پرهيز از گناه را از وى مى گيرد و او را سرگردان مى كند.»

1005- 32218- (3) در كتاب ثواب الاعمال از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «هيچ بنده اى به سلطان نزديك نشد مگر آن كه از خداوند دور گرديد و بر مالش افزوده نگرديد مگر آن كه حسابرسى اش سخت گرديد و پيروانش زياد نگرديد مگر آن كه شيطان هايش زياد شد.»

______________________________

(1). مائده 5/ 2.

(2). مائده 5/ 51.

(3). انعام 6/ 68.

(4). توبه 9/ 47.

(5). هود 11/ 113.

(6). ممتحنه 60/ 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 541

1006- 32219- (4) فضل الله راوندى

از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«سه چيز است كه هر كس بر آن ها مراقبت كند، از شيطان رانده شده و از هر بلايى در امان خواهد بود: هر كس با زنى كه هيچ ارتباطى با او ندارد خلوت نكند و كسى كه نزد سلطانى نرود و كسى كه بدعتگزارى را در بدعتش يارى نرساند.»

1007- 32220- (5) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «هيچ عالمى نيست كه با اختيار خود به درگاه پادشاهى رود مگر آن كه در همۀ انواع عذاب آن پادشاه در دوزخ شريك خواهد بود.»

1008- 32221- (6) و فرمود: «هر كس قرآن بياموزد و پس در دين تفقه كند، آن گاه نزد قدرتمندى- به انگيزۀ تملق و چاپلوسى و به طمع اموالش رود، به اندازه گام هايى كه بر مى دارد، در آتش دوزخ فرو مى رود.»

1009- 32222- (7) حديد (حريز) مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از خدا بترسيد و دين تان را با ورع [پرهيز از كارهاى حرام] حفظ كنيد و با تقيه و بى نيازى جستن به خدا (از درخواست نياز به قدرتمندان) تقويت كنيد. (و بدان) كه هر كس براى قدرتمند و مخالف در دينش به انگيزۀ دستيابى به دنيايش كرنش كند، خداوند او را از شرافت و شخصيت ساقط مى كند و بر وى خشم مى گيرد و به خودش واگذارش مى كند. پس اگر بر چيزى از دنياى شخص قدرتمند دست يابد و چيزى از آن به وى رسد، خداوند بركت را از آن سلب مى كند و آنچه در راه حج و آزاد كردن بنده و

نيكى به ديگران هزينه كند، خداوند به وى پاداش نمى دهد.»

نظير اين حديث در روايت حديد باب 1 ابواب تقيه حديث 41 گذشت و در كتاب ثواب الاعمال، حديد مداينى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«دين خود را با ورع و نيروى تقوى و بى نيازى جستن از خدا حفظ كنيد ...»

ادامۀ حديث، همانند حديث پيشين است؛ با اين تفاوت كه در پايان آن «عمره» نيز افزوده شده است.

1010- 32223- (8) سيد فضل الله راوندى در كتاب نوادر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «هر كس قدرتمندى را با خشمگين كردن خداوند خشنود كند، از دين اسلام خارج شده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 543

1011- 32224- (9) در كتاب العوالى در ضمن حديثى آمده است كه: «شخصى نزد امام صادق عليه السلام آمد و به دين و ايمانش سوگند ياد كرد كه وى از دوستداران امام عليه السلام است ولى امام عليه السلام چهره از وى برگرداند. آن شخص بار ديگر در برابر امام عليه السلام رفت و سوگند خود را تكرار كرد. امام عليه السلام نيز براى بار دوم چهره از وى برگرداند. آن شخص براى بار سوم سوگند ياد كرد. آن گاه امام عليه السلام به وى فرمود: (اى مرد گذران زندگى ات از كجاست؟)

آن مرد گفت: من به حكومت خدمت مى كنم و من به خدا سوگند دوستدار تو هستم!

امام عليه السلام فرمود: «پدرم از پدرش از جدش از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرد كه فرمود: در روز قيامت منادى از آسمان از سوى خداوند ندا مى دهد كه ستمگران كجايند؟

[همكاران ستمگران كجايند؟] همكارانِ همكاران ستمگران كجايند؟ كجايند كسانى كه قلمى براى آنان تراشيدند؟ كجايند آنان كه در دوات شان ليقه نهادند؟ كجايند آن هايى كه ساعتى با آن ها نشستند؟ پس همۀ آن ها آورده مى شوند و دستور داده مى شود ديوارى از آتش به دورشان كشيده شود و آن ها در آن هستند تا مردم از حساب فارغ شوند. سپس در آتش افكنده مى شوند.»

1012- 32225- (10) يونس بن يعقوب مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در ضمن حديثى مى فرمود: ملعون است! ملعون است! هر كه همسايه اش را بيازارد. ملعون است! ملعون است! كسى كه برادرش براى صلح و آشتى پيشقدم گردد و او با وى آشتى نكند. معلون است! معلون است! حامل قرآنى كه بر شراب خوارى مداومت كند. معلون است! ملعون است! عالمى كه از حاكم ستمگرى پيروى كند و او را در ظلمش يارى رساند. معلون است! ملعون است! كسى كه كينۀ على بن ابى طالب را به دل دارد؛ زيرا تا كسى دشمن رسول خدا صلى الله عليه و آله نباشد، دشمن على عليه السلام نيست و هر كس دشمن رسول خدا صلى الله عليه و آله باشد، خداوند در دنيا و آخرت او را لعنت مى كند. ملعون است! ملعون است! هر كس به مؤمنى نسبت كفر دهد و هر كس به مؤمنى نسبت كفر دهد پس مانند كشتن اوست.

معلون است! معلون است! زنى كه همسرش را بيازارد و او را اندوهگين سازد. و خوشبخت است! خوشبخت است! زنى كه شوهرش را احترام كند و او را نيازارد و در همه احوال از او پيروى كند. اى يونس! جدّم رسول خدا صلى الله عليه

و آله فرمود: ملعون است! ملعون است! كسى كه پس از من به دخترم- فاطمه- ستم روا دارد و حقش را غصب كند و او را به قتل رساند. سپس فرمود: اى فاطمه! بشارت بر تو باد! زيرا براى تو نزد خداوند مقام پسنديده اى است كه در آن براى دوستدارانت و شيعيانت شفاعت مى كنى و شفاعتت پذيرفته مى شود. اى فاطمه! اگر همۀ پيامبرانى كه خداوند مبعوث كرده است و همۀ فرشتگان مقرّب درباره هر كس كه بغض و كينه تو را به دل دارد و حقّت را غصب كرده است شفاعت كنند، خداوند هرگز او را از آتش بيرون نمى آورد.

ملعون است! ملعون است! قطع كنندۀ پيوند خويشاوندى.

ملعون است! ملعون است! تصديق كنندۀ افسونگرى. ملعون است! ملعون است! هر كس بدون عمل، سخن از ايمان بر زبان آورد. ملعون است! ملعون است! كسى كه خداوند به او مال بخشيده و از آن چيزى صدقه نمى دهد. آيا نشنيدى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: يك درهم صدقه، برتر از ده شب نماز است؟

ملعون است! ملعون است! كسى كه پدر يا مادرش را بزند. ملعون است! ملعون است! كسى كه از پدر و مادرش را از سرپيچى كند و آنان را بيازارد ...»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 545

1013- 32226- (11) حفص بن غياث نخعى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«به تحقيق، من براى اشخاصى از اين امت كه حق ما را بشناسند، اميد نجات دارم مگر براى سه گروه: همنشين حاكم ستمگر، صاحب هواى نفس و فاسق آشكاركنندۀ فسق.»

1014- 32227- (12) سيد فضل الله راوندى از پيامبر اكرم صلى الله عليه

و آله روايت كرده كه فرمود: «فقيهان، امانت داران پيامبران هستند تا وقتى كه داخل در دنيا نشوند.

گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! ورود آنان به دنيا چگونه است؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «پيروى از سلطان. پس آن گاه كه چنين كردند، از آنان بر دين تان بر حذر باشيد!»

1015- 32228- (13) فرزند دختر وليد بن صبيح كابلى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر كس نامش را در ديوان فرزند سابع (بنى عباس) ثبت كند، خداوند در روز قيامت او را به صورت خوك محشور مى كند.»

و در نسخۀ ديگر آمده است: «خداوند در قيامت او را سرگردان و حيران محشور مى كند.»

1016- 32229- (14) وليد بن صبيح كابلى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس نامش را در ديوان فرزندان شيصبان «1» ثبت كند، خداوند در روز قيامت او را سياهرو محشور مى كند ....»

1017- 32230- (15) جهم بن حميد مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: آيا در دستگاه قدرت اينها نمى روى؟

گفتم: نه!

امام عليه السلام فرمود: براى چه؟

گفتم: براى نجات دينم!

امام عليه السلام فرمود: آيا بر اين تصميم استوارى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: اكنون دينت براى تو سالم مى ماند.»

1018- 32231- (16) محمد بن عذافر مى گويد: «امام صادق عليه السلام به پدرم فرمود: اى عذافر! تو با ابوايوب و ربيع معامله مى كنى، چه حالى خواهى داشت وقتى در ميان همكاران ستمگران از تو نام برده شود؟»

پدرم از شدت اندوه زبانش بند آمد. وقتى امام صادق عليه السلام اين حالت را در وى مشاهده كرد، فرمود:

اى عذافر! همانا من تو

را از چيزى ترساندم كه خداوند مرا از آن ترساند.

محمد مى گويد: پدرم پس از اين سخن امام عليه السلام همواره ناراحت و غمگين بود تا مرگش فرا رسيد.»

______________________________

(1). يكى از نام هاى شيطان است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 547

1019- 32232- (17) سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرش روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «در روز قيامت منادى ندا سر مى دهد: ستمگران و همكاران شان كجايند؟ و هر كس يك بار در دوات شان ليقه گذارده يا سركسيه اى از آنان را بسته يا يك بار قلم شان را به مركب آغشته نموده، پس آنان را با ستمگران و همكاران شان محشور نماييد.»

1020- 32233- (18) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «در روز قيامت منادى ندا سر مى دهد: ستمگران و همكاران شان كجايند؟ حتى كسى كه دواتى از آنان را ليقه گذارده يا قلمى را براى شان تراشيده است. هم آن ها را در تابوتى گرد مى آورند و در آتش مى افكنند.»

در كتاب تنبيه الخواطر از برخى آمده است كه: «وقتى ابن هبيره از وى درخواست پذيرش قضاوت را نمود، او گفت: پس از آنچه ابراهيم براى من گزارش كرد، من هرگز از سوى تو منصبى را نخواهم پذيرفت. ابن هبيره پرسيد: وى براى تو چه حديثى را گزارش كرد.

او گفت: ابراهيم از علقمه از ابن مسعود براى من گزارش كرد كه پيامبر اكرم عليه السلام فرمود:

در روز قيامت منادى ندا مى دهد: ستمگران و همكاران شان و شبيه به ستمگران كجايند؟»

ادامۀ حديث، همانند حديث پيشين است؛ با اين تفاوت كه جملۀ پايانى آن

چنين است:

«... همۀ آنان را در تابوتى آهنين گرد مى آورند سپس آنان را در آتش دوزخ مى افكنند.»

1021- 32234- (19) ابوبصير مى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ كارهاى آنان [همكارى با حكومت] سؤال كردم.

امام عليه السلام به من فرمود: اى ابومحمد! نه و حتى به اندازۀ آغشته كردن قلمى به مركب [با آنان همكارى نكن] هيچ كس به چيزى از دنياى آنان نمى رسد مگر آن كه (يا تا آن كه) آنان به همان اندازه از دينش را بربايند.»

ترديد در حديث از جانب ابن عمير، يكى از راويان آن است.

1022- 32235- (20) ابن ابى يعفور مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه يكى از شيعيان وارد شد و به امام عليه السلام گفت: خداوند كارهايت را سامان بخشد! چه بسا يكى از ما در فشار و تنگنا قرار مى گيرد و براى ساختن ساختمانى يا حفر كردن نهرى يا اصلاح سدى فراخوانده مى شود. نظرتان در اين باره چيست؟

امام عليه السلام فرمود: من دوست ندارم گره اى براى آنان بزنم يا سر مشكى را ببندم و در مقابل آن همۀ شهر مدينه از آنِ من باشد و نه قلمى را آغشته به مركب كنم. به تحقيق، همكاران ستمگران در روز قيامت در سراپرده اى از آتش بسر مى برند تا خداوند ميان بندگانش داورى كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 549

1023- 32236- (21) يونس بن يعقوب مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: آن ها را در ساختن مسجدى [نيز] يارى و كمك نكن.»

1024- 32237- (22) در كتاب تنبيه الخواطر از اوس بن شرحبيل روايت شده: «هر كس همراه ستمگرى راه رود تا به وى يارى رساند در حالى

كه مى داند او ستمكار است، قطعاً از اسلام خارج شده است.»

1025- 32238- (23) در كتاب كنز الفوائد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: «هر كس از ترس خدا از او نافرمانى نكند، خداوند در قيامت او را خشنود خواهد كرد. و هر كس براى كمك به ستمگرى همراهش رود در حالى كه مى داند او ستمكار است، حتماً از ايمان خارج شده است.»

1026- 32239- (24) سيد فضل الله راوندى در كتاب نوادرش از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «هر كس بيعتى را بشكند يا پرچم گمراهى را برافرازد يا دانشى را بپوشاند يا مالى را از روى ستم نگه دارد يا ستمكارى را- با آن كه مى داند ستمكار است- يارى رساند، به تحقيق از اسلام جدا شده است.»

1027- 32240- (25) عبدالله بن مسعود از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله- در حديث معراج و آنچه آن حضرت مشاهده كرد كه بر درهاى بهشت و دوزخ نوشته شده است- روايت مى كند كه فرمود: «و مشاهده كردم بر درهاى دوزخ نوشته شده است، بر در اول ... بر درِ چهارم سه كلمه نوشته شده است: هر كس به اسلام اهانت كند، خداوند وى را ذليل مى كند؛ هر كس به اهل بيت اهانت كند، خداوند وى را ذليل مى كند؛ هر كس به ستمكاران در ظلم به مردم يارى رساند، خداوند او را ذليل مى كند. و بر در پنجم سه كلمه نوشته شده است: از خواسته هاى نفسانى پيروى نكنيد؛ زيرا هواى نفس، مخالف ايمان است؛ زياد سخنان بيهوده نگو كه از رحمت خدا ساقط مى شوى

و ياور ستمگران نباش.»

1028- 32241- (26) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كعب بن عجره فرمود:

«خداوند تو را از حكومت سبك مغزان در پناه گيرد؛ زيرا هر كس در ميان آنان وارد شود و دروغ هاى شان را تصديق كند و در ستمكارى يارى شان رساند، پس او از من نيست و من از وى نيستم و هرگز در قيامت بر سر حوض كوثر با من ديدار نخواهد كرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 551

1029- 32242- (27) در كتاب جامع الاخبار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: «هر كس همراه ستمكارى گام بردارد به تحقيق جرم كرده است.»

1030- 32243- (28) در كتاب غرر الحكم و درر الكلم از على عليه السلام روايت شده، كه فرمود: «بدترين مردم كسى است كه عليه مظلوم يارى رساند.»

1031- 32244- (29) در كتاب جامع الاخبار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: «بدترين مردم مثلث [/ سه گانه] است!

گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله انسان سه گانه چيست؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه نزد حاكم از برادرش بدگويى و سخن چينى كند، پس خودش و برادرش را و حاكم را هلاك مى كند.»

در كتاب الاختلاص نظير اين حديث آمده است؛ با اين تفاوت كه بخش پايانى آن اين گونه است: «كسى كه نزد امام از برادرش بدگويى مى كند تا او را به قتل برساند، خودش، برادرش و امامش را هلاك مى گرداند.»

1032- 32245- (30) ابوهريره و عبدالله بن عباس مى گويند: «پيامبر اكرم صلى الله

عليه و آله در آخرين سخنرانى خود در مدينه پيش از وفاتش فرمود:

... هر كس عهده دار خصومتى از طرف ستمكارى گردد يا او را در آن يارى و كمك كند، فرشتۀ مرگ همراه بشارت به لعنت خدا و آتش جاودانگى دوزخ بر او فرود مى آيد و چه بد جايگاه و تحولى است!

و هر كس در انجام كارى براى سلطان ستمگرى شتاب كند، همنشين او در آتش خواهد بود.

و هر كس سلطانى را در انجام ستم راهنمايى كند، با هامان همنشين خواهد بود و او و سلطان در آتش، سخت ترين عذاب را خواهند داشت.

و هر كس به توانگرى به طمع دنيايش تعظيم كند و او را دوست بدارد، خداوند بر او خشم مى گيرد و در درجه اى با قارون در تابوت زيرين از آتش خواهد بود ...

و هر كس در برابر حاكم ستمگرى تازيانه اى را آويخته نگهدارد، خداوند آن را به مار شصت هزار ذراعى [/ سى هزار مترى] تبديل مى كند و در آتش دوزخ- كه هميشه و جاودانه در آن است- بر وى مسلط مى كند ...

و هر كس نزد قدرتمندى از برادرى- كه وى بدى و ناخوشآيندى از آن قدرتمند مشاهده نكرده است- بدگويى كند، خداوند هر عملى را كه انجام داده، حبط مى كند. پس اگر بدى يا ناخوشآيندى يا آزارى از سلطان به برادرش رسد، خداوند او را در طبقه اى همراه هامان در دوزخ قرار خواهد داد.»

1033- 32246- (31) على بن ابى حمزه مى گويد: «من دوستى از نويسندگان بنى اميه داشتم. وى به من گفت: از امام صادق عليه السلام براى من اجازۀ ملاقات بگير! از امام عليه السلام براى وى اجازۀ ملاقات گرفتم

و امام عليه السلام اجازه فرمود.

وقتى بر امام عليه السلام وارد شد، سلام كرد و نشست و سپس گفت: فدايت گردم! من در ديوان اين قوم نويسنده بودم و از دنياى آن ها مال فراوانى به چنگ آوردم و در جمع آورى آن رعايت حلال و حرام را نكردم.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 553

امام عليه السلام فرمود: اگر بنى اميه كسانى را نمى يافتند كه براى شان بنويسند و ماليات بگيرند و از سوى آنان بجنگند و در اجتماعات شان حضور يابند، حق ما را از ما نمى گرفتند. و اگر مردم آنان را به آنچه داشتند رها مى كردند، جز آنچه در اختيار داشتند، چيزى به دست نمى آوردند.

آن جوان گفت: فدايت گردم! آيا براى من راه نجاتى از اين وضع هست؟

امام عليه السلام فرمود: اگر به تو بگويم، انجام مى دهى؟

جوان گفت: انجام مى دهم!

امام عليه السلام فرمود: از همۀ آنچه در ديوان بنى اميه به دست آورده اى، خود را نجات ده. هر كس را مى شناسى، مالش را به وى باز مى گردانى و هر كس را نمى شناسى، صدقه مى دهى و من براى تو از جانب خدا بهشت را ضمانت مى كنم.»

على بن ابى حمزه مى گويد: آن جوان مدت طولانى سكوت كرد و سپس گفت: حتماً انجام مى دهم، فدايت گردم!

على بن ابى حمزه مى گويد: «ن جوان همراه ما به كوفه بازگشت و هر چه روى زمين داشت، از خود جدا كرد، حتى لباسى را كه پوشيده بود پرداخت كرد. ما نيز هزينۀ زندگى او را ميان خود تقسيم كرديم و لباسى براى وى خريديم و همراه نفقه اش برايش فرستاديم. چند ماه بيشتر از اين وضعيت نگذشت كه بيمار شد و ما به عيادت

او مى رفتيم تا اين كه يك روز پيش وى رفتم در حالى كه او در حال جان كندن بود. با ديدن من چشمانش را باز كرد و به من گفت: اى على! به خدا سوگند! مولايت به پيمان خود با من وفا كرد و سپس جان سپرد. ما او را به خاك سپرديم. آن گاه من نزد امام صادق عليه السلام رفتم. وقتى كه چشم امام عليه السلام به من افتاد، فرمود: اى على! به خدا سوگند! ما به پيمان خود با دوستت وفا كرديم!

به امام عليه السلام گفتم: راست مى گويى،! فدايت شوم! به خدا سوگند! وى نيز هنگام مرگ از اين موضوع خبر داد.»

1034- 32247- (32) از على عليه السلام در حديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه آن حضرت از ستايش نهى كرد و فرمود: «به صورت ستايشگران خاك بپاشيد!

و فرمود: هر كس عهده دار خصومتى براى ظالمى گردد يا در آن وى را يارى رساند، آن گاه كه فرشتۀ مرگ بر او فرود آيد به وى مى گويد: بشارت بر تو باد به لعنت خدا و آتش دوزخ و چه بد جايگاه و تحولى است!

و فرمود: هر كس به خاطر چشم داشت به قدرتمند ظالمى وى را ستايش كند و براى [انجام دستورهايش] بشتابد و در برابرش كرنش كند، در آتش همنشين وى خواهد بود.

و فرمود: خداوند مى فرمايد: به ستمگران تمايل نشان ندهيد كه با آتش در تماس خواهيد بود.

و فرمود: هر كس شخص ظالمى را براى انجام ستمى بگمارد، در دوزخ همنشين هامان خواهد بود ...

و فرمود: بدانيد كه هر كس در برابر قدرتمند ستمگرى تازيانه اى را برافراشته نگه دارد، خداوند در

قيامت آن تازيانه را به اژدهاى هفتاد ذراعى تبديل مى كند و در آتش دوزخ بر وى مسلط مى گرداند و چه بد فرجامى است!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 555

1035- 32248- (33) محمد بن هشام از شخصى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «گروهى از گروندگان به موسى عليه السلام گفتند: وارد در سپاه فرعون مى شويم، در آنجا مى مانيم و از دنياى وى به نوايى مى رسيم.

پس آن هنگام كه موسى عليه السلام- كه به ظهورش اميد بسته ايم- ظهور كرد، به سوى وى مى رويم. آنان [با اين انديشه] به فرعون پيوستند. پس وقتى كه موسى عليه السلام و يارانش از فرعونيان گريختند و رو به سوى دريا نهادند، آنان سوار بر اسب شدند و با شتاب تاختند تا به موسى عليه السلام و سپاهش بپيوندند و با آنان باشند. پس خداوند فرشته اى را برانگيخت تا به صورت مركب هاى شان بزند و آنان را به سوى سپاه فرعون بازگرداند. سرانجام آن ها همراه فرعون و در ميان غرق شدگان بودند.»

اين حديث با سند ديگرى از امام صادق عليه السلام با اين جملۀ اضافه در پايان گزارش شده است: «بر خداوند لازم است كه با هر كس كه در دنيا با وى زيسته ايد، محشور گرديد.»

1036- 32249- (34) ابن حمدون مى گويد: «منصور به امام صادق عليه السلام نوشت: چرا همانند ديگر مردم نزد ما نمى آيى؟

امام عليه السلام پاسخ داد: ما چيزى نداريم كه به خاطر آن از تو بترسيم و نزد تو از امر آخرت چيزى نيست كه ما به آن اميد بسته باشيم و تو در نعمتى نيستى كه بخواهيم به تو تهنيت و شادباش گوييم

و تو آن را [فرمانروايى را] عذاب و مصيبت نمى دانى تا به خاطر آن به تو تسليت گوييم، پس ما نزد تو چه كنيم؟

منصور نوشت: با ما همنشينى مى كنى تا ما را نصيحت كنى!

امام عليه السلام پاسخ داد: هر كس دنيا را بخواهد، تو را نصيحت و خيرخواهى نمى كند و هر كس آخرت را بخواهد، با تو همنشينى نمى كند.

منصور گفت: به خدا سوگند! به تحقيق امام عليه السلام درجات مردم را نزد من از هم جدا كرد- آن هايى را كه خواستار دنيا هستند از كسانى كه خواستار آخرت هستند- و اين كه امام عليه السلام خواهان آخرت است نه دنيا.»

1037- 32250- (35) محمد بن ابى نصر از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هيچ جبار و ستمگرى نيست مگر آن كه همراه وى مومنى است كه خداوند به وسيلۀ آن مؤمن [شرّ] آن ستمگر را از مؤمنان برطرف مى كند. با اين حال، آن مؤمن- به دليل همنشينى با ستمگر- كم بهره ترين مؤمنان در آخرت خواهد بود.»

1038- 32251- (36) در تفسير آيۀ: و به ستمگران تمايل نشان ندهيد كه آتش با شما تماس پيدا مى كند.

سهل بن زياد با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

« [مقصود] كسى است كه نزد حاكم مى رود و دوست دارد زنده بماند تا حاكم دستش را در كيسه كند و به او ببخشد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 557

1039- 32252- (37) عثمان بن عيسى از مردى از امام صادق عليه السلام در تفسير آيۀ به ستمگران تمايل نشان ندهيد كه آتش با شما تماس پيدا مى كند.

روايت مى كند كه فرمود: «بدانيد كه آتش را جاودانه قرار نداده

است بلكه آتش با شما تماس پيدا مى كند، پس به آن ها تمايل نشان ندهيد.»

1040- 32253- (38) در كتاب تحف العقول در سفارش امير مؤمنان عليه السلام به كميل آمده است كه فرمود: «اى كميل! درگاه ظالمان را براى نشست و برخاست و كسب و كار با آنان نكوب! و بپرهيز از اين كه آنان را بزرگ دارى و در مجلس هاى شان حضور يابى به گونه اى كه خداوند بر تو خشم گيرد. و اگر ناچار به حضور در مجلس آنان شدى پس پيوسته خداى را ياد كن و بر وى توكل نما و از شرورشان به خدا پناه ببر و از آنان فاصله بگير و با قلبت كارهاى شان را زشت و ناپسند شمار و با صداى بلند خداى را با عظمت ياد كن تا آنان بشنوند؛ زيرا تو به اين وسيله يارى مى شوى و از زيان شان در امان مى مانى.»

در كتاب بشارة المصطفى آمده است:

«زيد بن ارطاه مى گويد: با كميل بن زياد ديدار كردم و از وى دربارۀ فضيلت و برترى امير مؤمنان عليه السلام پرسيدم. كميل گفت: آيا مايل نيستى كه تو را از سفارشى كه آن حضرت به من نمود، آگاه سازم كه آن براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در آن است؟

گفتم: آرى.

كميل گفت: على عليه السلام به من فرمود: اى كميل بن زياد! هر روز را با نام خدا نامگذارى كن ... اى كميل، بپرهيز! بپرهيز! از كوبيدن درهاى ظالمان ....»

ادامۀ حديث، همانند حديث پيشين است.

در حديث مروزى گذشت: «چهار چيز قلب را فاسد مى كند و نفاق و دورويى در قلب مى روياند؛ همان گونه كه آب، درخت مى روياند: رفتن به درگاه قدرتمندان

....»

«1» و در احاديث باب 5 باب هاى مبارزه با نفس، مناسب با اين بحث گذشت.

و در حديث نوف گذشت: «اگر دوست دارى در قيامت با من باشى پس ياور و همكار ستمگران نباش.» «2»

و در حديث اعمش گذشت: «و گناهان كبيره حرام گرديده اند و آن ها شرك به خدا و تمايل به ستمگران و ... است.» «3»

و در حديث فضل بن شاذان آمده است: «و كباير، كشتن انسان و يارى ستمگران و ... است.» 4

______________________________

(1). باب 13 باب هاى نماز مسافر، حديث 13.

(2). باب 10 باب هاى مبارزه با نفس، حديث 50.

(3) 3 و 4. باب 11 باب هاى مبارزه با نفس، حديث 11 و 13.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 559

و در احاديث باب 18 و 19 و 20 باب هاى مبارزه با نفس، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث زهرى گذشت: «يارى كردن قوم خويش در ستم، از عصبيت است.»

«1» و در حديث ابوحمزه گذشت: «و بپرهيزيد از همنشينى با گناهكاران و يارى كردن ستمگران و همسايگى فاسقان. از فتنۀ آنان بر حذر باشيد و از ميدان تاخت و تاز آنان دور شويد.»

و در حديث فضيل گذشت: «هر كس دوست دارد نافرمانى خدا كند، به تحقيق با خدا دشمنى كرده است و هر كس بقاء و پايدارى ستمگران را دوست بدارد، به تحقيق دوست دارد كه نافرمانى خدا كند؛ زيرا خداوند تعالى بر نابود كردن ستمگران خود را ستوده است و مى فرمايد: پس ريشۀ قوم ستمگر قطع گرديد و ستايش ويژۀ خداوند- پروردگار جهانيان- است.» «2»

و در حديث حارث گذشت: «بى خردى، پيروى از فرومايگان و همنشينى با گمراهان است.» «3»

و در حديث صفوان

از امام كاظم عليه السلام گذشت: «اى صفوان، همه چيز تو زيبا و نيكوست به جز يك چيز. گفتم:

فدايت گردم! آن چيست؟ فرمود: كرايه دادن شترانت به اين مرد ... آيا بقاى آنان را تا پرداخت كرايه ات دوست دارى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: هر كس بقاى آنان را دوست دارد، از آنان است و هر كس از آنان باشد، داخل آتش مى گردد.» «4»

ديگر احاديث آن باب را نيز بنگر؛ چرا كه با بحث تناسب دارد.

و در حديث زيد گذشت: «و از همنشينى با پادشاهان و فرزندان دنيا بپرهيزيد كه در آن نابودى دين تان است ....» «5»

و ديگر احاديث باب را نيز بنگر.

و در حديث ابراهيم گذشت: «هر كس گناهكارى را دوست بدارد، گناهكار است و هر كس اطاعت كننده اى را دوست بدارد، اهل اطاعت است و هر كس ستمگرى را يارى كند، ستمكار است و هر كس يارى عادلى را ترك گويد، ظالم است.» «6»

و در حديث حماد گذشت: «و براى ظالم سه نشانه است: ظالمان را يارى مى كند.» «7»

و در حديث جميل گذشت: «و ستمكار را در ظلمش يارى نكنيد كه فضل و برترى تان را از ميان مى برد.» «8»

و در حديث تحف العقول «9»، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث سفارش هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «سه چيز قساوت قلب مى آورد: رفتن به درگاه قدرتمندان.» «10»

و در احاديث باب هاى آينده مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

______________________________

(1). باب 24 باب هاى مبارزه با نفس، حديث 8.

(2). باب 1 باب هاى امر به معروف، حديث 36.

(3). باب 8 باب هاى امر به معروف، حديث 10 و 18.

(4). باب 8 باب هاى امر به معروف،

حديث 18.

(5). باب 60 ابواب معاشرت، حديث 21.

(6). باب 101 ابواب معاشرت، حديث 4.

(7). باب 102 ابواب معاشرت، حديث 39.

(8). باب 111 ابواب معاشرت، حديث 16.

(9). 22/ 186 باب 1 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 16 (31799).

(10). 22/ 253 باب 22 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 2 (322008).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 561

باب 40 حرمت سرپرستى از طرف ستمگر و جواز آن به نفع مؤمنين و عمل بحق در حد امكان و ضرورت و جواز عمل بر پايۀ تقيه، مگر در مورد كشتن انسان محترم

خداوند متعال مى فرمايد:

و در راه خدا انفاق كنيد و با دستان تان خود را به هلاكت نيندازيد و نيكى كنيد؛ زيرا خداوند نيكوكاران را دوست دارد «1».

مؤمنان نبايد كافران را- به جاى مؤمنان- دوست خود قرار دهند. و هر كس چنين كند، در هيچ چيز از خدا نيست مگر آن كه از كافران به نوعى تقيه كنيد «2».

پس آن هنگام كه با او صحبت كرد، گفت: قطعاً تو امروز نزد ما نيرومند و امانتدار هستى.

[يوسف] گفت: مرا بر خزانه هاى زمين بگمار؛ چرا كه من نگهبان و آگاه هستم «3».

1041- 32254- (1) محمد بن مسلم مى گويد: «در كنار درِ خانۀ امام باقر عليه السلام در مدينه نزد وى نشسته بوديم. مردم گروه گروه از مقابل امام عليه السلام مى گذشتند. امام عليه السلام نگاهى به مردم افكند و از يكى از حاضران پرسيد: آيا در مدينه اتفاقى افتاده است؟

وى پاسخ داد: فدايت گردم! شخصى به حكومت مدينه منصوب گرديده و مردم براى شادباش گويى نزد وى مى روند.

امام عليه السلام فرمود: همانا شخصى براى تهنيت و تبريك فرماندارى نزدش رفت و آمد مى شود، در حالى كه وى درى از درهاى آتش است.»

1042- 32255- (2) صفوان از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه در ضمن حديثى فرمود:

«... همانا خداوند هشدار داده كه هر كس

مسئوليتى از سوى آنان [حاكمان ستمگر/ بنى عبّاس] به گردن گيرد، سراپرده اى از آتش بر وى نصب كند تا از حسابرسى خلايق فارغ شود.»

1043- 32256- (3) يحيى بن ابراهيم بن مهاجر مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: فلانى و فلانى و فلانى به شما سلام مى رسانند. امام عليه السلام فرمود: بر آنان سلام باد!

گفتم: آنان درخواست دعا دارند!

امام عليه السلام پرسيد: چه مشكلى دارند؟

گفتم: منصور آنان را زندانى كرده است.

امام عليه السلام پرسيد: آنان را به منصور چه كار؟

گفتم: منصور آنان را به كار گمارد سپس روانۀ زندان كرد.

امام عليه السلام فرمود: آنان را با منصور چه كار؟ آيا من آنان را بازنداشتم؟ آيا من آنان را بازنداشتم؟ آيا من آنان را بازنداشتم؟ آن ها آتشند! آن ها آتشند! آن ها آتشند! سپس امام عليه السلام اين گونه دعا كرد: خدايا، سيطرۀ آنان را از اين ها برطرف كن.

يحيى مى گويد: وقتى از مكه بازگشتم، سراغ آنان را گرفتم. پس خبردار شدم كه سه روز پس از دعاى امام عليه السلام آزاد شده اند.»

______________________________

(1). بقره 2/ 195.

(2). آل عمران 3/ 28.

(3). يوسف 12/ 54- 55.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 563

1044- 32257- (4) سليمان جعفرى مى گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: نظرتان دربارۀ كارهاى حكومتى چيست؟»

امام عليه السلام فرمود: ورود در كارهاى شان و يارى و كمك به آنان و تلاش در رفع نيازهاى شان مانند كفر است و نگاه عمدى به آنان، از گناهان كبيره اى است كه سزاوار آتش است.»

1045- 32258- (5) مسعده بن صدقه مى گويد: «مردى از امام صادق عليه السلام دربارۀ گروهى از شيعيان سؤال كرد كه در كارهاى حكومتى وارد مى شوند و براى شان كار

مى كنند و آنان را دوست دارند و با ايشان ارتباط برقرار مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: آنان شيعه نيستند؛ بلكه از ايشان هستند! آن گاه امام عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود:

كسانى كه از بنى اسرائيل كفر ورزيدند از زبان داود و عيسى فرزند مريم لعنت شدند ... ولى بسيارى از آنان فاسق هستند.

و فرمود: آنان به زبان داود خوك و به زبان عيسى بوزينه هستند.

آن ها از كارهاى ناپسندشان دست بر نمى داشتند. چه زشت است آنچه انجام مى دادند!

امام عليه السلام فرمود: آن ها گوشت خوك مى خوردند وشراب مى نوشيدند و با همسران شان در زمان عادت نزديكى مى كردند. سپس خداوند به زيان مؤمنان دوستدار و مرتبط با كافران احتجاج كرد [و فرمود]:

بسيارى از آنان را مى بينى با كافران ارتباط و دوستى برقرار مى كنند. چه زشت است آنچه براى خودشان پيش مى فرستند ... ولى بسيارى از آنان فاسق هستند.

پس خداوند نهى كرد از اين كه مؤمن با كافر ارتباط و دوستى برقرار كند، مگر هنگام تقيه.»

1046- 32259- (6) وليد بن صبيح مى گويد: «وارد بر امام صادق عليه السلام شدم و در همان هنگام زراره از نزد امام عليه السلام خارج شد. امام عليه السلام به من فرمود:

اى وليد! آيا از زراره تعجب نمى كنى؟ از من دربارۀ مناصب و پست هاى اين ها [سردمداران حكومت بنى عباس كه به افراد واگذار مى كنند] سؤال كرد. از اين پرسش چه مقصودى دارد؟ آيا مى خواهد به وى جواب منفى دهم تا از من روايت كند؟ سپس امام عليه السلام فرمود: اى وليد! كى شيعه از منصب هاى حكومتى [اين ستم پيشگان] مى پرسد [حرمت آنها در نزد شيعه بديهى است و جاى سؤال نيست] فقط در اين حدّ، شيعه

مى پرسد كه آيا مى شود از غذاى آنها خورد و از آب آنها نوشيد [يا اين كه حرام است] و آيا مى شود در سايۀ [درخت يا خانۀ] آنها نشست؟ ولى كى شيعه از منصب هاى دولتى آنها مى پرسد [اين كه سؤال ندارد].

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 565

1047- 32260- (7) صفوان مى گويد: «مردى بر مولاى من وارد شد. امام عليه السلام به وى فرمود: آيا از سوى آنان عهده دار كارى شده اى؟

آن مرد گفت: آرى! اى سرورم!

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 565

امام عليه السلام پرسيد: براى چه؟

آن مرد گفت: براى اين كه من مردى عيالوار هستم و مال و ثروتى ندارم!

امام عليه السلام رو به يارانش كرد و فرمود: كسى كه دوست دارد به مردى بنگرد كه اين گونه پيش خود مى سنجد كه هرگاه نافرمانى خدا را كند به وى روزى مى دهد و هر گاه از خدا اطاعت كند وى را محروم مى كند به اين مرد بنگرد.»

1048- 32261- (8) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «امام منصوب ازطرف خداوند و واليان عدالت منصوب از سوى وى از هر كس يارى خواستند، واجب است يارى اش كند و هر كه را به كار گماردند، بر وى واجب است عهده دار مسئوليت گردد. و كار كردن با وى و براى وى به آنچه دستور دهد و يارى رساندن وى در حكومتش، اطاعتى از اطاعت هاى خداوند است. و كسب درآمد از وى از راه صحيح حلال، حلال است و كار كردن

براى پيشوايان ستمگر و كارگزاران شان و كسب درآمد با آنان، حرام و نافرمانى خداست.»

1049- 32262- (9) در همان كتاب از امام صادق عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى فرمود:

«حاكمان اهل ستم، پيروان شان و كارگزاران شان، در معصيت و نافرمانى خدا هستند. و براى كسى كه وى را به خدمت و همكارى و يارى رسانى و پذيرفتن مسئوليت از سوى خود فراخوانند، كار كردن با آنان جايز نيست.»

1050- 32263- (10) محمد بن على بن عيسى مى گويد: «در طى نامه اى از امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ كار كردن براى بنى عباس و اموالى- كه بتوانم از آنان بگيرم- سؤال كردم كه: آيا براى اين كار اجازه دارم و راه صحيح در اين مورد چيست؟

امام عليه السلام فرمود: هر كس با زور و اجبار وارد كارهاى شان شود، خداوند عذرپذير است و غير آن ناپسند است و ناچار اندكش بهتر از زيادش خواهد بود. و آنچه سبب سرپوش نهادن بر اعمال خلاف وى در اين راه مى شود، روزى رسانى به شخصى يا انجام كارهاى شادكننده دربارۀ ما و دوستداران مان است.

محمد بن على عليه السلام مى گويد: بار ديگر در پاسخ نامۀ امام عليه السلام نوشتم تا وى را آگاه كنم كه نظر من دربارۀ وارد شدن در كارهاى حكومتى اين است كه بتوانم به دشمنان امام عليه السلام ضربه بزنم و دستم در انتقام گرفتن از آنان باز باشد.

امام عليه السلام فرمود: هر كس اين گونه عمل كند، وارد شدنش در كارهاى حكومتى حرام نيست بلكه از اجر و ثواب برخوردار است.»

1051- 32264- (11) داود بن زربى

مى گويد: «يكى از دوستداران امام سجاد عليه السلام به من خبر داد كه من در كوفه بودم كه امام صادق عليه السلام به حيره آمد. پس من نزد وى رفتم و گفتم: فدايت گردم! اى كاش با داود بن على يا يكى ديگر از رجال بنى عباس صحبت مى كردى تا مرا به حكومت محلى بگمارند. امام عليه السلام فرمود: من چنين كارى نخواهم كرد!

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 567

وى گفت: وقتى به خانه رفتم، انديشيدم و با خود گفتم: گمان نمى كنم جز به خاطر آلوده شدن به ظلم و ستم به دليل ديگرى مرا باز دارد. به خدا سوگند! نزد وى خواهم رفت و بر طلاق همسر و آزاد كردن بردگان با وى پيمان مى بندم و سوگندهاى شديد ياد مى كنم كه به احدى ظلم و ستم نكنم و به عدالت رفتار نمايم. فردا نزد امام عليه السلام رفتم و گفتم: فدايت گردم! من دربارۀ علت خوددارى شما از پذيرفتن درخواست خود انديشيدم و گمان كردم كه شما از ترس آلوده شدن من به ظلم و جور مرا بازداشتى و آن را براى من ناپسند شمردى. همانا همۀ همسرانم طلاق باشند و همۀ بردگانم آزاد باشند و بر من است و بر من است اگر به احدى ظلم و جور كنم و به عدالت رفتار ننمايم.

امام عليه السلام فرمود: چه گفتى؟ من بار ديگر سوگندهايم را تكرار كردم. امام عليه السلام سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: رسيدن به آسمان براى تو آسان تر از آن است!»

1052- 32265- (12) حميد مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من عهده دار كار حكومتى شده ام. آيا

از اين كار راه نجاتى براى من وجود دارد؟

امام عليه السلام فرمود: چه بسيارند كسانى كه راه نجاتى از آن مى جويند ولى به نتيجه نمى رسند.

گفتم: پس چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام فرمود: معتقدم كه تقواى الهى پيشه كنى و با آن خو نگيرى!»

1053- 32266- (13) زياد بن ابى سلمه مى گويد: «نزد امام موسى بن جعفر عليهما السلام رفتم. امام عليه السلام به من فرمود: اى زياد! تو براى حكومت كار مى كنى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: چرا؟

گفتم: من مردى باشخصيت و عيالوار هستم و اندوخته اى ندارم!

امام عليه السلام فرمود: اى زياد! اگر بر اثر سقوط از كوه بلندى تكه تكه شوم، نزد من محبوب تر است از اين كه از سوى يكى از آن ها عهده دار مسئوليتى گردم يا بر بساطش گام گذارم مگر براى چه چيز؟

گفتم: نمى دانم فدايت شوم!

امام فرمود: مگر براى برطرف كردن اندوه مؤمنى يا آزادى در بندى يا پرداخت بدهى مؤمنى! اى زياد! به تحقيق كم ترين كارى كه خداوند با عهده داران مسئوليت از جانب آنان مى كند، اين است كه سراپرده اى از آتش بر آنان مى زند تا از حسابرسى خلايق فارغ شود. اى زياد! اگر عهده دار مسئوليتى از سوى آن ها شدى پس به برادرانت نيكى كن، يكى در برابر يكى و خداوند در پس آن است. اى زياد! هر يك از شما مسئوليتى از سوى يكى از آنان بپذيرد و سپس ميان شما و آنان يكسان رفتار كند، به وى بگوييد: تو به دروغ خود را به تشيع بسته اى!

اى زياد! هنگامى كه به ياد قدرت خود بر مردم افتادى، ياد كن از قدرت خدا بر خود در قيامت و به ياد آور كه كارهاى تو با

آنان از ميان مى رود و آثارش براى تو باقى مى ماند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 569

1054- 32267- (14) صفوان بن مهران شتردار مى گويد: «زياد بن مروان عبدى نزد سرورم موسى بن جعفر عليهما السلام آمد. امام عليه السلام به زياد فرمود: آيا عهده دار مسئوليتى از جانب آنان شده اى؟ زياد پاسخ داد:

آرى، اى سرورم!

امام عليه السلام پرسيد: چرا؟

زياد گفت: سرورم! من مردى باشخصيت و عيالوار و تنگدست هستم!

امام عليه السلام فرمود: اى زياد، به خدا سوگند! از آسمان بر زمين افتادن و تكه تكه شدن و ريز ريز شدن به وسيلۀ منقار پرندگان براى من، محبوب تر از عهده دار شدن مسئوليتى از سوى آنان است.

صفوان مى گويد: گفتم مگر براى چه؟

امام عليه السلام فرمود: مگر براى يارى كردن مؤمنى يا گشودن بندش. به تحقيق، خداوند به كسى كه از سوى آنان عهده دار مسئوليتى گردد، وعده كرده است كه سراپرده اى از آتش بر او نصب كند تا از حسابرسى خلايق فارغ شود. پس برو و يكى از برادرانت را [هم كه شده] يارى كن و گذشته از همۀ اين حرف ها اين خداوند است كه هر كارى را كه بخواهد انجام مى دهد.»

1055- 32268- (15) على بن رئاب مى گويد: «مردى از امام موسى بن جعفر عليهما السلام براى ورود به كارهاى حكومتى درخواست اجازه كرد. امام عليه السلام فرمود: نه، حتى به اندازۀ تراشيدن يك قلم هم اجازه نمى دهم مگر براى عزت بخشيدن به مؤمنى يا گشودن بندهايش.

سپس فرمود: كفارۀ ورودتان به كارهاى حكومتى، نيكوكارى به برادران تان است.»

1056- 32269- (16) ابوبصير مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام سخن از يكى از شيعيان به ميان آمد كه به حكومت

محلى منصوب شده بود. امام عليه السلام فرمود: رفتارش با برادرانش چگونه است؟ گفتم: خيرى در او نيست!

امام فرمود: اوف! در كارهايى كه براى شان شايسته نيست وارد مى شوند و به برادران شان خيرى نمى رسانند.»

1057- 32270- (17) يونس بن حماد مى گويد: «براى امام صادق عليه السلام كسانى را توصيف كردم كه معتقد به ولايت و عهده دار مسئوليت حكومتى هستند. امام عليه السلام فرمود: آيا هنگامى كه بر شما ولايت مى يابند، با مدارا با شما رفتار مى كنند و در رفع نيازهاى تان به شما سود مى رسانند؟

گفتم: برخى اين گونه رفتار مى كنند و برخى نه!

امام عليه السلام فرمود: هر يك از آنان اين گونه عمل نكند، از وى بيزارى بجوييد كه خداوند از او بيزار است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 571

1058- 32271- (18) معاويه بن عمار مى گويد: «گروهى نزد امام صادق عليه السلام بودند. امام عليه السلام از آنان پرسيد: آيا در ميان شما كسى هست كه به خاطر برادرانش و سودرسانى به آنان در كارهاى حكومتى وارد شود؟

گفت: چنين چيزى را [در آنان] سراغ نداريم!

امام عليه السلام فرمود: هر گاه اين گونه بودند [كه پذيرش مسئوليت به خاطر ديگران نباشد] پس از آنان بيزارى بجوييد.

1059- 32272- (19) عمار مى گويد: گروهى نزد امام صادق عليه السلام بودند. امام عليه السلام پرسيد: آيا در ميان شما كسى هست كه در كارهاى حكومتى وارد شود؟

گفتند: گه گاه يكى از ما در آن وارد مى شود!

امام عليه السلام فرمود: رسيدگى و سودرسانى عهده داران مسئوليت حكومتى به برادران شان چگونه است؟

گفتند: ما چنين چيزى از آنان سراغ نداريم!

امام عليه السلام فرمود: هر گاه چنين باشند، پس از آنان بيزارى جوييد!»

1060- 32273- (20) ابوجارود مى گويد: «از

امام باقر عليه السلام دربارۀ كارهاى حكومتى و وارد شدن با آنان سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: هر گاه با برادرانت نيكى كنى و به شيعيانى كه مثل تو اهل ولايت هستند يارى رسانى، اشكال ندارد.»

1061- 32274- (21) ابوجارود مى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ كارهاى حكومتى و وارد شدن همراه آنان در كارهاى شان سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

هرگاه به برادرانت نيكى كنى و به شيعيان معتقد به ولايت نيكى كنى، اشكال ندارد.»

1062- 32275- (22) عبيد بن زراره مى گويد: «امام صادق عليه السلام شخصى را نزد زياد بن عبيدالله فرستاد و فرمود: و كاستى عملت را جبران كن!»

1063- 32276- (23) سيد هبة الله در كتاب المجموع الرائق آورده است كه: «شخصى نزد امام موسى بن جعفر عليهما السلام شكايت كرد. امام عليه السلام فرمود: پيروان فرزند حسين- برادرت- از شما ثروتمندتر و شما از فقر و نياز شكايت مى كنيد؟

وى گفت: آنان به كارهاى حكومتى مى پردازند ولى ما وارد آن نمى شويم.

امام عليه السلام فرمود: هنگامى كه وارد كارهاى حكومتى شديد، آيا به برادران تان نيكى مى كنيد و خطرات را از آنان دور مى گردانيد؟

وى گفت: برخى از ما اين گونه هستند.

امام عليه السلام فرمود: هنگامى كه از برادران تان دفاع كنيد و به آنان نيكى نماييد و به آنان كمك كنيد و با آن ها همكارى كنيد، اشكال ندارد و اگر اين گونه رفتار نكنيد، جايز نيست و در آن كرامتى نيست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 573

1064- 32277- (24) محمد بن سنان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ كارهاى حكومتى و وارد شدن در ميان آنان و دربارۀ آنچه بر آنان است به

خاطر اعمال شان سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: هنگامى كه به برادرانش رسيدگى و كمك و به ستمديده خدمت كند و به فرياد بيچارگان و غمديدگان حوزۀ فرماندارى اش برسد، اشكال ندارد.»

1065- 32278- (25) حلبى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: يكى از برادران ما در ديوان حكومت كار مى كند. پس به برخى مناطق مى روند و غنايمى به دست مى آورند. امام عليه السلام فرمود: حقوق برادرانش را از آن بپردازد!»

1066- 32279- (26) احمد بن زكرياى صيدلانى از يكى از افراد بنى حنيفه از اهل بست و سجستان نقل مى كند كه گفت: «در آغاز خلافت معتصم عباسى سالى كه امام جواد عليه السلام در آن حج بجا آورد، با امام عليه السلام همراه شدم. يك روز هنگام غذا خوردن كه گروهى از نزديكان خليفه حاضر بودند، به حضرت گفتم: والى و حاكم ما مردى از دوستداران و محبان شما اهل بيت است و من مقدارى ماليات به وى بدهكار هستم. فدايت گردم! اگر مصلحت مى دانيد، نامه اى به وى بنويسيد و سفارش كنيد با نيكى با من رفتار كند!

امام عليه السلام فرمود: من او را نمى شناسم!

گفتم: «فدايت گردم! همان گونه كه گفتم، وى از دوستداران شما اهل بيت است و نامۀ شما نزد وى براى من سودمند است.

امام عليه السلام كاغذى برداشت و نوشت: به نام خداوند بخشندۀ مهربان. رسانندۀ نامۀ من براى تو، ديدگاه زيبايى بيان كرده است. همانا كارهاى نيكت تنها براى توست؛ پس به برادرانت نيكى كن و بدان كه خداوند از وزن خردل و ذرات پراكنده در هوا از تو سؤال خواهد كرد.

آن مرد مى گويد: وقتى به سجستان رفتم، خبر آمدنم زودتر

رسيده بود و حسين بن عبدالله نيشابورى- حاكم سجستان- تا دو فرسخى شهر به پيشواز من آمد. وقتى او را ديدم، نامۀ امام عليه السلام را به وى دادم. عبدالله نامه را بوسيد و بر چشمانش گذارد. سپس به من گفت: چه خواسته اى دارى؟

پاسخ گفتم: در ديوان تو مالياتى براى من نوشته شده است!

وى دستور داد آن را حذف كردند و گفت: تا وقتى من حاكم هستم ماليات نپرداز!

سپس دربارۀ خانواده ام پرسيد، تعدادشان را به وى گفتم. آن گاه او براى من و خانواده ام مقررى بيش از قوت و غذاى مان معين كرد. از آن پس تا وى زنده بود، در حكومتش ماليات نپرداختم و بخشش خود را از من قطع نكرد تا مرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 575

1067- 32280- (27) ابن جمهور مى گويد: «نجاشى- يكى از كدخدايان و دهبانان- كارگزار و فرماندار اهواز و فارس بود. يكى از مردم تحت حكومتش به امام صادق عليه السلام گفت: من در ديوان نجاشى مقدارى ماليات بدهكارم. و او شخص مؤمن و معتقد به پيروى از شماست. اگر صلاح مى دانيد، نامه اى به وى بنويسيد.

امام عليه السلام نامه اى به اين شرح به نجاشى نوشت: به نام خداوند بخشندۀ مهربان. برادرت را خوشحال كن تا خداوند تو را خوشحال كند.

آن مرد همراه نامۀ امام عليه السلام به مجلس نجاشى رفت. پس از آن كه خلوت شد، نامه را به وى داد و گفت: اين نامۀ امام صادق عليه السلام است! نجاشى نامه را بوسيد و بر چشمانش گذارد. آن گاه از آن مرد پرسيد: چه خواسته اى دارى؟

آن مرد گفت: در ديوان تو مقدارى ماليات بدهكارم!

نجاشى پرسيد: مبلغ آن چقدر است؟

آن مرد

گفت: ده هزار درهم! نجاشى حسابدار خويش را فراخواند و دستور داد آن مبلغ را از سوى وى بپردازد. آن گاه آن مبلغ را برداشت و دستور داد براى سال آينده او بنويسد. سپس به وى گفت: آيا تو را خوشحال كردم؟

آن مرد پاسخ داد: آرى! فدايت گردم.

آن گاه دستور داد ده هزار درهم ديگر به وى پرداخت و پرسيد: آيا تو را خوشحال كردم؟

آن مرد پاسخ داد: آرى! فدايت گردم!

آن گاه دستور داد مركب و كنيز و غلام و صندوق لباسى به وى دادند و هر بار از وى مى پرسيد: آيا تو را خوشحال كردم؟ و آن مرد پاسخ مى داد: آرى، فدايت گردم! و هر بار آن مرد به سؤال نجاشى پاسخ مثبت مى داد، بر بخشش خود مى افزود. در پايان نجاشى به آن مرد گفت: اين فرش را كه هنگام تحويل نامۀ سرورم بر روى آن نشسته بودم، با خود ببر! و از اين پس همۀ نيازهايت را با من در ميان بگذار!

آن مرد با عطاياى فراوان از نزد نجاشى خارج شد. پس از مدتى نزد امام صادق عليه السلام رفت و ماجرا را به طور كامل براى امام عليه السلام بازگو كرد و هر چه مى گفت، امام عليه السلام از كارهاى نجاشى اظهار شادى و رضايت مى كرد. آن مرد به امام گفت: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! گويا از رفتارى كه نجاشى با من داشت، خوشحال شديد!

امام عليه السلام فرمود: آرى، به خدا سوگند! يقيناً خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله را شاد كرد.»

1068- 32281- (28) صفوان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس هنگام قدرت

و مسئوليت به برادر مؤمنش نيكى كند يا مشكلى را از پيش پاى وى بردارد، در روزى كه گام ها بر صراط مى لغزد، براى عبور از آن يارى مى شود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 577

1069- 32282- (29) در كتاب قضاء الحقوق ابوعلى بن طاهر صورى آمده است: «شخصى از اهالى رىّ مى گويد: يكى از نويسندگان يحيى بن خالد حاكم و والى ما شد. و از حساب من مقدارى مانده بود كه مى ترسيدم به خاطر پرداخت آن زندگى بر من سخت شود. به من گفته شد كه وى معتقد به مذهب تشيع است؛ ولى من مى ترسيدم نزد او بروم و با اظهار عقيدۀ خود از وى كمك بخواهم كه مبادا آنچه شنيده ام، درست نباشد و در وضعيت نامطلوبى قرار گيرم.

سرانجام تصميم گرفتم به سوى خدا بگريزم. آن سال در مراسم حج حضور يافتم و پس از آن با سرورم صابر- امام موسى بن جعفر عليهما السلام- ديدار كردم و از وضعيت خود نزد وى شكايت كردم. امام عليه السلام نامه اى براى حاكم رى به من داد كه در آن نوشته شده بود: به نام خداوند بخشندۀ مهربان. بدان! خداوند در زير عرش خود سايه اى دارد كه در آن ساكن نمى كند، مگر كسى را كه به برادرش نيكى كند يا اندوهش را بزدايد يا دلش را شاد كند و اين برادر توست. والسلام.

آن مرد مى گويد: پس از مراجعت به وطن، شبانه به سوى حاكم شهرمان رفتم و از وى اجازۀ ورود گرفتم و گفتم: فرستادۀ صابر با تو كار دارد.

حاكم رى با شنيدن اين جمله با پاى برهنه آمد. در را باز كرد و مرا پذيرفت. آن گاه

مرا در بغل گرفت و چشمان مرا بوسيد و مرتب از ديدار من با امام عليه السلام مى پرسيد و چشمانم را مى بوسيد. هر چه از تندرستى و شادابى امام عليه السلام به وى خبر مى دادم، خوشحال مى شد و شكر خدا را بجا مى آورد. سپس مرا به خانه اش برد، در بالاى مجلس نشاند و خود در برابرم نشست. در اين هنگام نامۀ امام عليه السلام را به وى دادم. او هنگام گرفتن، نامه سراپا ايستاد و پس از گرفتن آن را بوسيد و خواند. آن گاه دستور داد تمام اموال و لباس هايش را حاضر كردند و هر چه از درهم و دينار و لباس داشت با من تقسيم كرد و آنچه قابل تقسيم نبود، بهاى نيمى از آن را به من بخشيد و هر بار كه چيزى به من مى داد، مى گفت: اى برادر، آيا تو را خوشحال كردم؟ و من پاسخ مى دادم: آرى به خدا سوگند! خوشحالى مرا به نهايت رساندى.

سپس حسابدار خويش را فراخواند و دستور داد آنچه بدهكار بودم، حذف كند و همۀ آنچه به وى بدهكار بودم به من بخشيد. من با وى خداحافظى كردم و رفتم. آن گاه با خود گفتم من قدرت بر تلافى اين مرد را ندارم مگر آن كه در سال آينده به حج مشرف شوم و براى وى دعا كنم. سپس با صابر عليه السلام ديدار كنم و او را از كارهاى وى باخبر سازم. همين كار را كردم و در ملاقات با سرورم صابر عليه السلام شروع به بازگو كردن كارهاى وى نمودم. هر چه براى امام عليه السلام تعريف مى كردم، چهره اش از شادى شكفته تر مى شد. سپس به امام عليه

السلام گفتم: اى سرورم! آيا كارهاى وى شما را خوشحال كرد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، به خدا سوگند! يقيناً مرا و امير مؤمنان عليه السلام را خوشحال كرد! به خدا سوگند! حتماً جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله را خوشحال كرد! به خدا سوگند! حتماً خداوند تعالى را شادمان كرد.»

1070- 32283- (30) سيد هبة الله معاصر با علامه در كتاب المجموع الرائق از كتاب الاربعين تأليف محمد بن سعيد از حسن بن على يقطين از جدش اين ماجرا را با اختلاف آورده است كه اين امر ما را به تكرار آن واداشت. وى مى گويد:

«يكى از نويسندگانِ يحيى بن خالد در اهواز حاكم ما شد و من مقدارى ماليات بدهكار بودم كه پرداخت آن سبب سلب رفاه و نعمت از من و بيرون رفتن املاكم از دستم مى شد. به من گفته شد

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 579

كه وى معتقد به ولايت است؛ ولى من از ديدار با وى بيمناك بودم؛ از اين كه مبادا خبرهاى رسيده به من نادرست باشد و به مشكلاتى گرفتار شوم كه نجات از آن برايم غير ممكن باشد. از اين رو به مكه گريختم و پس از انجام مراسم حج به مدينه رفته، با امام صادق عليه السلام ديدار كرم. به امام عليه السلام گفتم: اى سرورم! فلانى حاكم شهر ما گرديده است و به من خبر رسيده كه وى پيرو و دوستدار شما اهل بيت است، ولى من از ديدار با وى بيم داشتم كه مبادا اين خبر خلاف واقع باشد و سبب از دست رفتن دارايى و سلب نعمت از من گردد. از اين رو

از وى به سوى خدا و شما گريختم. امام عليه السلام فرمود: مشكلى بر تو نيست! آن گاه نامۀ كوچكى به اين مضمون نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند زير عرش خود سايه هايى دارد كه كسى را از آن ها بهره مند نمى گرداند، مگر آن كه اندوهى را از برادرش برطرف سازد يا با جان و مال او را يارى رساند، يا به وى نيكى كند، هر چند با بخشى از يك دانۀ خرما باشد و اين برادر توست؛ والسلام.

آن گاه نامه را به وسيلۀ انگشتر خويش مهر كرد، به من داد و دستور داد آن را به وى برسانم. پس از بازگشت به وطن، شبانه به در منزلش رفتم و از وى اجازۀ ورود گرفتم و به وى گفتم: فرستادۀ امام صادق عليه السلام پشت در منتظر است! وقتى اين جمله را بر زبان آوردم، ناگهان مشاهده كردم كه وى شخصاً با پاى برهنه پشت در آمد و تا چشمش به من افتاد، سلام كرد و ميان چشمانم را بوسيد. آن گاه به من گفت: اى سرور من! تو فرستادۀ مولاى من هستى؟ گفتم: آرى!

گفت: اگر راست بگويى، چشمانم فدايت باد! آن گاه دست مرا گرفت و گفت: سرورم! مولاى مرا در چه حالى ترك كردى؟

گفتم: وى خوب و سالم بود!

گفت: تو را به خدا سوگند! راست مى گويى؟

گفتم: آرى به خدا سوگند! او سه مرتبه اين پرسش را تكرار كرد. سپس نامۀ امام عليه السلام را به وى دادم. او نامه را خواند، بوسيد و بر چشمانش نهاد. آن گاه به من گفت: هر دستورى دارى بفرما!

گفتم: من در دفتر و ديوان تو چندين هزار درهم ماليات بدهكار هستم كه پرداخت آن

مرا نابود و بى خانمان مى كند.

وى دستور داد دفتر ماليات را آوردند و تمام بدهكارى هايم را پاك كرد و نوشته اى كه گوياى عدم بدهكارى من بود، به من داد. سپس دستور داد، صندوق هاى پول را آوردند و همۀ آن را با من تقسيم كرد. آن گاه به سراغ چهارپايانش رفت و شروع كرد يكى را به من بدهد و يكى را براى خودش بردارد. پس از آن نوبت به لباس هايش رسيد و آن ها را نيز تقسيم كرد. به همين ترتيب همۀ اموالش را به طور مساوى با من تقسيم كرد و گفت: اى برادر! آيا خوشحال شدى؟

و من مى گفتم: آرى به خدا سوگند! خوشحالى مرا به نهايت رساندى!

وقتى ايام حج فرارسيد، با خود گفتم: با چيزى بهتر و محبوب تر نزد خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله از انجام حج و دعا در حق اين برادر و ديدار با سرورم و تشكر از او نزد امام و درخواست دعا از حضرت براى وى نمى توانم نيكى و لطف اين برادر را جبران كنم. از اين رو آن سال به مكه رفتم، و از مسير مدينه بازگشتم. در مدينه به ديدار سرور و مولايم امام صادق عليه السلام شتافتم. وقتى نزد امام عليه السلام رفتم، آثار سرور و شادمانى را در چهرۀ وى مشاهده كردم. امام عليه السلام به من فرمود: اى فلانى ميان تو و آن مرد چه اتفاق افتاد؟ شروع كردم ماجراى خود را با حاكم شهرمان براى امام عليه السلام بازگو كنم. هر چه بازگو مى كردم، چهرۀ امام عليه السلام شكفته تر مى شد و آثار شادى در آن آشكار مى گرديد. سؤال كردم: اى سرورم! آيا بخشش هاى

وى به من- كه خداوند در همه كارها خوشحالش كند- شما را خوشحال كرد؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 581

امام عليه السلام فرمود: آرى به خدا سوگند! به تحقيق مرا خوشحال كرد! به خدا سوگند! قطعاً پدرانم را خوشحال كرد! به خدا سوگند! حتماً امير مؤمنان عليه السلام را خوشحال كرد! به خدا سوگند يقيناً رسول خدا صلى الله عليه و آله را شادمان كرد! به خدا سوگند! به يقين خداوند را در عرش خود شادمان نمود!»

1071- 32284- (31) على بن جعفر مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام نوشتم: گروهى از دوستدارانت در كارهاى حكومتى وارد مى شوند و احدى را بر برادران شان ترجيح نمى دهند و اگر براى يكى از شيعيان حادثۀ ناگوار و مشكلى پيش آيد، براى برطرف كردن آن كمر همت مى بندند.

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: آنان مؤمنان حقيقى هستند. آنان آمرزش و رحمت ويژه اى نزد پروردگارشان دارند و آنان به يقين راه يافتگان هستند.»

1072- 32285- (322) سيد هبة الله در كتاب المجموع الرائق به نقل از كتاب الاربعين ابوالفضل محمد بن سعيد از على بن جعفر حديث پيشين را آورده است و اين جمله در آن اضافه آمده است: «درود از پرودرگارشان [بر آنان است].»

1073- 32286- (33) محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود: «همانا خداوند گروهى از اولياى خويش را با همكاران ستمگران و حاكمان جور آفريد تا به وسيلۀ آنان از ناتوان دفاع كند و خون ها را حفظ كند.»

1074- 32287- (34) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «همانا

براى خداوند همراه حاكمان جور اوليايى است كه به وسيلۀ آنان از اولياى خويش دفاع مى كند. آنان مؤمنان حقيقى هستند.»

1075- 32288- (35) مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هيچ حاكم و قدرتمندى نيست مگر آن كه همراه وى كسانى هستند كه خداوند به وسيلۀ آنان از مؤمنان دفاع مى كند. آنان بيشترين بهره را در قيامت دارند.»

1076- 32289- (36) حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هيچ قدرتى- از قدرت هايى كه دست به دست مى گردد- نيست مگر آن كه در آن براى ما و دوستداران مان ياورى است كه نيازهايشان را نزد وى مى برند. پس اگر او در برطرف كردن آن ها شتاب كند، دوستدار ما و بيزار از حاكم خواهد بود و اگر در برآورده كردن آن ها سستى كند، از ما بيزار و دوستدار حاكم خواهد بود.»

1077- 32290- (37) سدير مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: آيا نمى خواهى مژده اى به تو بدهم؟ گفتم: چرا، خداوند مرا فدايت گرداند! امام عليه السلام فرمود:

آگاه باش كه در گذشته هيچ قدرتمند ستمگرى نبوده است و در آينده [نيز] حاكم ستمگرى نخواهد آمد مگر آن كه همراه وى از جانب خدا ياورى است كه شرّ آنان را از اولياى خودش برطرف مى كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 583

1078- 32291- (38) على بن يقطين مى گويد: «امام موسى بن جعفر عليهما السلام به من فرمود: خداوند حتماً همراه قدرتمندان اوليايى دارد كه به وسيلۀ آنان از اولياى خودش دفاع مى كند.»

1079- 32292- (39) در كتاب من لا يحضره الفقيه در روايت ديگرى اين جمله به حديث پيشين افزوده شده است:

«آنان

آزادشدگان خداوند از آتش هستند.»

در كتاب المقنع نظير حديث پيشين از امام رضا عليه السلام آمده است.

1080- 32293- (40) ابراهيم بن ابى محمود از على بن يقطين مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم: نظرتان دربارۀ كارهاى حكومتى چيست؟ امام عليه السلام فرمود: اگر ناگزير از انجام آن هستى، از اموال شيعيان بپرهيز.

ابراهيم مى گويد: على بن يقطين به من خبر داد كه وى آشكارا اموال شيعيان را [به عنوان ماليات] مى گرفت و مخفيانه به آن ها بازمى گرداند.»

1081- 32294- (41) على بن يقطين وزير هارون الرشيد بود. وى مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام نوشتم: دلم از كارهاى حكومتى گرفته است. خداوند مرا فدايت گرداند! اگر به من اجازه دهيد، از اين كار بگريزم!

امام عليه السلام در پاسخ وى نوشت: اجازۀ بيرون آمدن از كارهاى آنان را به تو نمى دهم و از خدا بترس.»

يا اين كه امام عليه السلام سخنى شبيه به اين فرمود.

1082- 32295- (42) محمد بن عيسى بن يقطين مى گويد: «على بن يقطين دربارۀ بيرون آمدن از كارهاى حكومتى به امام موسى بن جعفر عليهما السلام نامه اى نوشت. امام عليه السلام نامۀ وى را اينگونه پاسخ داد: من بيرون آمدن از كارهاى حكومتى را به مصلحت تو نمى بينم؛ زيرا خداوند در درگاه ستمگران كسانى را دارد كه به وسيلۀ آن ها از اولياى خويش دفاع مى كنند و آنان آزادشدگان خداوند از آتش هستند. پس دربارۀ برادرانت از خدا بترس.» يا سخنى شبيه به اين.

1083- 32296- (43) على بن يقطين مى گويد: «امام موسى بن جعفر عليه السلام به من فرمود: تو يك چيز را براى من ضمانت كن تا من سه

چيز را براى تو تضمين كنم. براى من تضمين كن كه هيچ يك از دوستداران ما به دارالخلافه نيايد مگر آن كه براى برآوردن نيازش اقدام كنى.

براى تو ضمانت مى كنم كه هرگز گرمى و برندگى شمشير به تو نرسد و هرگز سقف زندانى بر تو سايه نيفكند و هرگز فقر و تنگدستى وارد خانه ات نگردد.

حسن مى گويد: به مولايم گفتم: شيعيان زيادى عهده دار كارهاى حكومتى مى شوند و با قدرتمندان آميخته مى گردند. امام عليه السلام پرسيد: رفتارشان با برادران شان چگونه است؟ گفتم: برخى [در كمك به آنان و رفع نيازهاى شان] كوشا هستند و برخى كوتاهى مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: هر كس برادرِ خدايى اش را عزيز گرداند و دشمن خدايى اش را حقير و كوچك نمايد و كارى را كه مى تواند با خيرخواهى انجام دهد به عهده گيرد، در رحمت خدا غوطه ور مى شود.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 585

آنان همانند پرندۀ مهاجرى هستند كه هر تابستان به سرزمين حبشه كوچ مى كند، در آنجا تخم گذارى مى نمايد و تخم هايش به جوجه تبديل مى شوند. هنگامى كه فصل زمستان فرارسيد، جوجه هايش را فرامى خواند. همۀ آن ها گِردش جمع مى شوند و همگى از حبشه كوچ مى كنند. پس هنگامى كه قائم ما (عج) ظهور مى كند، دوستداران مان از هر مكانى گرد مى آيند. آن گاه امام عليه السلام به اين شعر حضرت عبدالمطلب تمثل جست:

«هنگامى كه روزگار به پايان خود رسيد، پرندۀ مهاجر همراه كتابى كه آيه هايش از يكديگر جدا و همراه بيان كننده سرنوشت امت هاست، خواهد آمد.»

1084- 32297- (44) در كتاب المقنع آمده است كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ مرد مسلمانِ دوستدار آل محمد صلى الله عليه و آله سؤال شد كه در ديوان حكومت بنى عباس

كار مى كند و در زير پرچم آنان كشته مى شود. امام عليه السلام فرمود:

«خداوند او را بر اساس انگيزه و نيتش برمى انگيزد.»

1085- 32298- (45) حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مرد مسلمانِ دوستدار آل محمد صلى الله عليه و آله سؤال شد كه در ديوان حكومت كار مى كند، همراه آنان به جنگ مى رود و در زير پرچم شان كشته مى شود.

امام عليه السلام فرمود: خداوند او را بر اساس نيتش برمى انگيزد.

همچنين حلبى مى گويد: از امام عليه السلام دربارۀ شخص بينوايى سؤال كردم كه به اميد دستيابى به غنيمت و توانگرى همراه آنان به جنگ مى رود و كشته مى شود. امام عليه السلام فرمود:

وى همانند شخص مزدورى است. همانا خداوند به بندگان بر اساس انگيزه هاى شان مى بخشد.»

1086- 32299- (46) محمد بن عيسى عبيدى مى گويد: «ابوعمر [يا ابوعمرو] حذّا به امام موسى بن جعفر عليهما السلام نامه اى نوشت و امام به نامۀ وى پاسخ داد كه من اصل نامه و پاسخ آن را به خط امام عليه السلام مشاهده كردم. وى در آن نامه به امام عليه السلام گفته بود كه با برخى از قاضيان بنى عباس رفت و آمد داشته است و برخى از موقوفات بنى عباس- زنده و مرده- به او سپرده شده بود و در برابر به وى حقوق مى دادند. او نيز امانت هاى آنان را به صاحبانشان تحويل مى داد. ولى پس از مدتى با خداوند پيمان مى بندد كه در هيچ يك از كارهاى آنان وارد نشود و خداوند زندگى وى را تأمين كند. در اين مدت بيشتر اموالش از دست مى رود. اكنون بيم آن دارد به گونه اى ناخوشآيند نزد بنى عباس آشكار گردد. وى منتظر

دستور شما است تا چه دستور دهيد. امام عليه السلام در پاسخ نوشت:

چيزى بر تو نيست، اگر در كارهاى شان وارد شوى. خدا و ما مى دانيم كه تو بر چه عقيده و انگيزه اى هستى!»

1087- 32300- (47) صفوان بن مهران مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه يكى از شيعيان وارد شد و از فقر و تنگدستى شكايت كرد. امام عليه السلام فرمود: چه مانعى دارد كه سراغ حكومت روى و عهده دار يكى از كارهاى شان گردى؟

آن شخص گفت: شما اين كار را بر ما حرام كرده ايد.

امام عليه السلام فرمود: به من بگو كه آيا حكومت حق ماست يا حق آن هاست؟

آن مرد گفت: بلكه حق شماست.

امام عليه السلام فرمود: آيا آن ها وارد كارهاى ما شده اند يا ما در كار آن ها وارد شده ايم؟

وى گفت: آنان در كارهاى شما وارد شده اند!

امام عليه السلام فرمود: همانا آنان گروهى هستند كه شما را به بيچارگى كشاندند و شما در بخشى از حق خود وارد شديد و به آن رسيديد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 587

آن مرد گفت: آنان روش و قوانين مخصوص به خود را دارند!

امام عليه السلام فرمود: مگر مردم با همان روش با آنان رفتار نمى كنند؟

آن مرد گفت: آرى!

امام عليه السلام فرمود: با همان روش و قوانين با آنان در ديوان شان رفتار كنيد و از ستم كردن به مؤمنى بپرهيزيد.»

1088- 32301- (48) ابوحمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«درآمد هر كس را كه ما از كارهاى حكومتى برايش حلال كنيم، برايش حلال است و آنچه حرام كنيم، حرام است.»

1089- 32302- (49) ابوحمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«درآمد

هر كس را كه ما از كارهاى ستمگران برايش حلال كنيم، براى وى حلال است؛ چون كارها به ما امامان واگذار شده است. پس آنچه حلال كنيم، حلال است و آنچه حرام كنيم، حرام است.»

1090- 32303- (50) زيد شحام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس كارى از كارهاى مسلمانان را به عهده گيرد، پس به عدالت رفتار كند- درهايش را بگشايد و حجاب هايش را بردارد و به كارهاى مردم بپردازد بر خداوند شايسته است كه در روز قيامت ترسش را ايمنى بخشد و وارد بهشتش نمايد.»

1091- 32304- (51) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است، كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«كفارۀ كارهاى حكومتى، برآوردن نيازهاى برادران است.»

1092- 32305- (52) فضل بن عبدالرحمان هاشمى مى گويد: «نامه اى به امام موسى بن جعفر عليهما السلام نوشتم و از وى درخواست اجازه براى كارهاى حكومتى نمودم. امام عليه السلام فرمود:

تا وقتى كه حكمى را تغيير ندهد و حدّى را باطل نكند، اشكال ندارد و كفارۀ آن برآوردن نيازهاى برادران تان است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 589

1093- 32306- (53) حسن بن حسين انبارى مى گويد: «مدت چهارده سال به امام رضا عليه السلام نامه مى نوشتم و از وى براى كارى حكومتى اجازه مى خواستم. در آخرين نامه ام به امام عليه السلام يادآور شدم كه من بر جانم بيمناكم و حاكم به من مى گويد: تو رافضى هستى و ما شك نداريم كه تو به همين دليل كارهاى حكومتى را رها كرده اى.

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: از مضمون نامه ات و اين كه گفتى بر جان خود بيمناكى، آگاه شدم. پس اگر مى دانى كه وقتى عهده دار

مسئوليتى شدى به دستورهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله عمل مى كنى و همكارانت و نويسندگانت را از همكيشانت برمى گزينى و هر گاه از اين راه مالى به دست آوردى تهيدستان مؤمن را در آن شريك مى كنى- به طورى كه خود همانند يكى از آنان باشى- اين كارها در مقابل آن [پذيرش مسئوليت] خواهد بود؛ در غير اين صورت اجازه ندارى.»

1094- 32307- (54) حسن بن موسى مى گويد: «شيعيان از امام رضا عليه السلام روايت كرده اند: شخصى كه گويا پذيرش ولايت عهدى را از سوى امام رضا عليه السلام ناپسند مى دانست به امام عليه السلام گفت: خداوند كارهايت را سامان بخشد! چگونه ولايت عهدى را از سوى مأمون پذيرفتى؟

امام عليه السلام فرمود: اى مرد! پيامبر برتر است يا جانشين پيامبر؟

آن مرد گفت: بلكه پيامبر صلى الله عليه و آله برتر است!

امام عليه السلام فرمود: مسلمان برتر است يا مشرك؟

وى گفت: بلكه مسلمان برتر است!

امام عليه السلام فرمود: عزيز مصر مشرك بود و يوسف پيامبر. مأمون مسلمان است و من جانشين پيامبر.

با اين حال يوسف از عزيز مصر درخواست كرد كه او را به كار گمارد، وقتى كه گفت: مرا بر خزانه هاى زمين بگمار، زيرا من امانتدار و آگاه هستم. ولى مأمون مرا بر پذيرش اين سمت مجبور ساخت.»

امام عليه السلام در تفسير آيۀ: مرا بر گنجينه هاى زمين بگمار، به درستى كه من حافظ و آگاه هستم، فرمود: «يعنى از آنچه در اختيار دارم نگهدارى مى كنم و به هر زبانى آگاهم».

1095- 32308- (55) محمد بن زيد رزامى مى گويد: «هنگامى كه مأمون امام رضا عليه السلام را به ولايت عهدى برگزيد، من خدمتگزار امام عليه

السلام بودم. در آن هنگام يكى از خوارج دشنۀ بزرگِ آغشته به سمى را در آستين لباسش مخفى كرد و به دوستانش گفت: به خدا سوگند! اين مردى كه خود را فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله مى داند و با اين حال ولايت عهدى طاغوت را پذيرفته است، نزدش خواهم رفت و از دليلش براى اين كار سؤال مى كنم و اگر براى كار خود دليل قانع كننده اى نداشت، مردم را از دست وى آسوده مى كنم.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 591

مرد خارجى به در خانۀ امام عليه السلام آمد و از وى اجازۀ ورود خواست. امام عليه السلام به وى اجازه داد. آن گاه به وى فرمود: به يك شرط- كه به آن عمل كنى- به پرسشت پاسخ خواهم گفت.

مرد خارجى پرسيد: اين شرط چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اگر پاسخ قانع كننده و پسنديده اى به تو دادم، آنچه در آستين دارى بشكنى و به دور افكنى!

مرد خارجى از اين سخن امام عليه السلام حيران شد. دشنه را بيرون آورد و آن را شكست سپس به امام عليه السلام گفت: دليل ورودت به كارهاى اين طاغوت چيست، در حالى كه آنان در نظر تو كافر هستند و تو فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله هستى؟ از اين كار چه انگيزه اى داشتى؟

امام عليه السلام به وى فرمود: به من بگو كه آيا اين ها نزد تو كافرترند يا عزيز مصر و اهل حكومتش؟ مگر اين ها به گمان خود يكتاپرست نيستند، ولى آن ها خداى را به يگانگى نمى شناختند و نمى پرستيدند؟

و مگر يوسف بن يعقوب- كه پيامبر فرزند پيامبر و فرزند فرزند پيامبر بود- از عزيزِ كافر درخواست نكرد

و نگفت: مرا بر گنجينه هاى زمين بگمار به درستى كه من امانتدار و آگاه هستم؟ مگر وى در جايگاه فرعون ها نمى نشست؟ همانا من مردى از فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله هستم كه مرا به اين كار مجبور كرد و واداشت. چه چيز را ناپسند مى شماريد و بر من خشم مى گيريد؟

مرد خارجى گفت: نكوهشى بر تو نيست. همانا من گواهى مى دهم كه تو فرزند پيامبر و راستگو هستى!»

1096- 32309- (56) محمد بن عرفه مى گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: اى فرزند رسول خدا! چه چيز تو را وادار به پذيرش ولايت عهدى نمود؟

امام عليه السلام فرمود: همان چيزى كه جدّم امير مؤمنان عليه السلام را به وارد شدن در شورا واداشت!

1097- 32310- (57) ريان بن صلت مى گويد: «نزد امام رضا عليه السلام رفتم و به وى گفتم: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! مردم مى گويند: تو با اين حالت زهد، در دنيا ولايت عهدى را پذيرفتى!»

امام عليه السلام فرمود: خداوند از ناخوشنودى من از اين كار آگاه است. پس وقتى مجبور به پذيرش ولايت عهدى يا كشته شدن گرديدم، ولايت عهدى را بر كشته شدن برگزيدم. واى برآنان! آيا نمى دانند يوسف، پيامبر و فرستادۀ خدا بود ولى هنگامى كه ضرورت او را به پذيرش مسئوليت گنجينه هاى عزيز وادار كرد، گفت: مرا بر گنجينه هاى زمين بگمار به درستى كه من امانتدار و آگاه هستم؟

و من بر اساس ضرورت و اجبار و اكراه، پس از آن كه در آستانۀ هلاكت قرار گرفتم، وادار به پذيرش اين كار شدم؛ با اين شرط كه در حكومت تنها بسان فردى كه هيچ مسئوليتى ندارد، دخالت

كنم. پس به خداوند شكايت مى كنم و از او درخواست كمك مى نمايم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 593

1098- 32311- (58) ابوصلت هروى مى گويد: «مأمون به امام رضا عليه السلام گفت: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله من برترى و دانش و زهد و ورع و عبادت تو را مى شناسم و تو را براى خلافت از خود شايسته تر مى دانم.

امام عليه السلام فرمود: من به بندگى و عبادت خدا افتخار مى كنم و با زهد و بى رغبتى در دنيا اميدوار به نجات از شر دنيا هستم و به ورع و پرهيز از گناهان اميد دستيابى به غنيمت ها را دارم و با فروتنى در دنيا به سربلندى و عزت نزد خداوند اميد بسته ام.

مأمون گفت: به درستى كه من تصميم گرفته ام خود را از خلافت بر كنار كنم و تو را به خلافت منصوب كنم و با تو بيعت نمايم.

امام عليه السلام فرمود: اگر اين خلافت حق توست و خداوند براى تو قرار داده است، پس جايز نيست لباسى را كه خداوند بر قامت تو پوشانده، بيرون آورى و به ديگرى بپوشانى. و اگر خلافت حق تو نيست پس براى تو جايز نيست آنچه از آن تو نيست، براى من قرار دهى!

مأمون گفت: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! چاره اى جز پذيرش خلافت ندارى!

امام عليه السلام فرمود: با ميل و رضايت خود هرگز چنين كارى نخواهم كرد!

مأمون چند روز تلاش كرد تا امام عليه السلام خلافت را بپذيرد تا اين كه از پذيرش امام عليه السلام نااميد شد.

آن گاه گفت: اگر خلافت را نمى پذيرى و دوستدار بيعت نمودن من با خود نيستى، پس ولى عهد من

باش تا پس از من تو خليفه شوى!

امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! پدرم از پدرانش از امير مؤمنان عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من روايت كرد كه فرمود: يقيناً من پيش از تو به وسيلۀ سم مظلومانه كشته خواهم شد و فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين بر من خواهند گريست و در سرزمين غربت در كنار هارون الرشيد به خاك سپرده خواهم شد.

پس مأمون گريست. سپس گفت: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! چه كسى تو را مى كشد يا قدرت بر ناراحت كردن و بى احترامى به شما را دارد، با اين كه من زنده ام!

امام رضا عليه السلام فرمود: بدان كه اگر بخواهم قاتل خود را معرفى كنم، مى گويم!

مأمون گفت: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! همانا تو با اين سخنان مى خواهى از بار مسئوليت خويش بكاهى و ولايت عهدى را از سر خود بگردانى تا مردم بگويند او زاهد و بى رغبت به دنياست!

امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! از وقتى پروردگارم مرا آفريده است، هرگز دروغ نگفته ام و هرگز به خاطر دنيا زهد پيشه نكرده ام و به يقين مى دانم كه تو چه مقصودى دارى.

مأمون گفت: من چه مقصودى دارم؟

امام عليه السلام فرمود: به من امان بده تا راستش را بگويم!

مأمون گفت: تو در امانى!

امام عليه السلام فرمود: هدف تو از اين كار اين است كه مردم بگويند: همانا على بن موسى از دنيا كناره گيرى نكرده است بلكه اين دنياست كه به وى روى خوش نشان نمى دهد. آيا نمى بينيد كه به طمع خلافت چگونه ولايت عهدى را پذيرفت؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص:

595

مأمون خشمگين شد و گفت: به دليل آن كه تو از خشم و گزند من در امانى، همواره با من رفتار ناخوشآيند دارى! به خداوند سوگند مى خورم كه يا با ميل خود ولايت عهدى را خواهى پذيرفت يا تو را بر پذيرش آن مجبور خواهم كرد و در صورت نپذيرفتن، گردنت را مى زنم!

امام رضا عليه السلام فرمود: خداوند مرا از اين كه خودم را با دست خود به هلاكت اندازم، نهى كرده است.

اگر كار به اين صورت است كه مى گويى، هر چه در نظر دارى انجام بده و من آن را مى پذيرم؛ به شرط آن كه احدى را به كار نگمارم و احدى را از كار بركنار نكنم و هيچ روش و سنتى را نقض ننمايم و از دور مشاور حكومت باشم.

مأمون با اين شرط موافقت كرد و امام عليه السلام را به ولايت عهدى منصوب كرد با اين كه امام عليه السلام از آن ناراحت بود.»

1099- 32312- (59) موسى بن سلمه مى گويد: «من با محمد بن جعفر در خراسان بودم كه شنيدم ذوالرياستين- فضل بن سهل- يك روز بيرون آمد و مى گفت: «شگفتا، به راستى چيز شگفت آورى ديدم! از من بپرسيد كه چه ديدى؟

گفتند: خداوند كارهايت را سامان بخشد؛ مگر چه ديدى؟

فضل گفت: امير المؤمنين- مأمون- را ديدم كه به على بن موسى الرضا مى گفت: من به اين نتيجه و نظر رسيده ام كه خلافت مسلمانان را به عهدۀ شما بگذارم و از گردن خود باز كنم و بر گردن شما بگذارم! و على بن موسى عليه السلام را مشاهده كردم كه مى گفت: به خدا سوگند! به خدا سوگند! من توان و قدرت آن را ندارم. آيا هرگز

حكومت و خلافتى را بى ارزش تر از اين ديده ايد كه امير مؤمنان- مأمون- از آن مى گريزد و به على بن موسى پيشنهاد مى كند و على بن موسى از پذيرش آن خوددارى مى كند و آن را به كنارى مى اندازد؟»

1100- 32313- (60) در كتاب العيون آمده است: «مأمون به دنبال گروهى از خاندان ابوطالب- كه امام رضا عليه السلام نيز در ميان آنان بود- فرستاد و آنان را از مدينه به سوى خويش فراخواند. شخصى معروف به جلودى مسئول حركت آنان بود. جلودى آن ها را از بصره نزد مأمون آورد. پس از رسيدن آنان، مأمون آن ها را در خانه اى سكونت داد و خانۀ مستقلى در اختيار على بن موسى عليه السلام قرار داد و به او احترام كرد و او را بزرگ داشت. سپس به امام عليه السلام پيام فرستاد كه من مى خواهم خودم را از خلافت بر كنار كنم و آن را به گردن شما بيندازم. نظرتان در اين باره چيست؟

امام رضا عليه السلام اين امر را ناپسند شمرد و به مأمون گفت: «اى امير مؤمنان! تو را به خدا پناه مى دهم از اين سخن و اين كه كسى آن را بشنود.

مأمون بار ديگر به امام عليه السلام پيام فرستاد: اكنون كه از پذيرش پيشنهاد من سرباز زدى، ناچار بايد ولايت عهدى را پس از من بپذيرى.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 597

امام رضا عليه السلام از پذيرش ولايت عهدى نيز به شدت خوددارى كرد. سپس مأمون امام رضا عليه السلام را فراخواند و در مجلس خصوصى كه تنها امام عليه السلام و مأمون و فضل بن سهل- ذوالرياستين- حضور داشتند، به امام عليه السلام گفت: من تصميم گرفته ام

خلافت مسلمانان را به تو بسپارم و اين مسئوليت را از گردن خود باز كنم و به گردن شما بيندازم!

امام رضا عليه السلام به مأمون فرمود: تو را به خدا سوگند! تو را به خدا سوگند! من توان و قدرت اين كار را ندارم!

مأمون گفت: پس من تو را به عنوان ولى عهد خود برمى گزينم!

امام عليه السلام به وى فرمود: من را از اين كار عفو كن، اى امير مؤمنان!

مأمون سخن تهديدآميزى به امام عليه السلام گفت و ادامه داد: عمر بن خطاب خلافت را پس از خود در ميان شوراى شش نفرى قرار داد كه جدّ تو امير مؤمنان على بن ابى طالب يكى از آن ها بود و شرط كرد كه هر كس با آن ها مخالفت كرد گردنش را بزنند. تو نيز بجز پذيرش آنچه من از تو مى خواهم، چاره اى ندارى؛ چرا كه من راه گريزى از آن نمى يابم.

امام رضا عليه السلام به وى فرمود: من درخواست ولايت عهدى تو را مى پذيرم به اين شرط كه من نه دستور دهم و نه بازدارم و نه فتوى دهم و نه قضاوت كنم و نه به كار گمارم و نه از كار بر كنار كنم و نه آنچه مرسوم و متداول است، تغيير دهم.

مأمون همه اين ها را از امام عليه السلام پذيرفت.»

1101- 32314- (61) عبدالسلام بن صالح هروى مى گويد: «به خدا سوگند! امام رضا عليه السلام با اختيار خود و رضايت خاطر وارد اين امر نشد و به تحقيق وى را با اكراه به كوفه بردند و از راه بصره و فارس به مرو مسافرت نمود.»

1102- 32315- (62) اسحاق بن عمار مى گويد: «شخصى از امام

صادق عليه السلام دربارۀ پذيرفتن كارهاى حكومتى سؤال كرد.

امام عليه السلام فرمود: آيا آنان در كارهاى شما وارد مى شوند يا شما در كارهاى آنان وارد مى شويد؟

آن مرد گفت: بلكه آنان در كارهاى ما وارد مى شوند!

امام عليه السلام فرمود: اين اشكال ندارد!»

1103- 32316- (63) در كتاب مناقب ابن شهرآشوب آمده است كه محمد بن سعيد از امام صادق عليه السلام درخواست كه در مورد تأخير پرداخت ماليات از سوى وى نامه اى به محمد بن سمالى بنويسد. امام صادق عليه السلام به وى فرمود: به محمد بن سمالى بگو: از جعفر بن محمد عليهما السلام شنيدم كه مى فرمود: هر كس يكى از دوستداران ما را اكرام كند، پس نخست خداوند را اكرام كرده است و هر كس به وى اهانت كند، خود را در معرض خشم خداوند قرار داده است و هر كس به شيعۀ ما نيكى كند، به تحقيق به امير مؤمنان عليه السلام نيكى و احسان كرده است. و هر كس به امير مؤمنان عليه السلام نيكى كند به تحقيق به رسول خدا صلى الله عليه و آله احسان كرده است و هر كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله نيكى كند، پس يقيناً به خداوند تعالى احسان كرده است و هر كس به خداوند تعالى نيكى كند، به خدا سوگند! در رفيع اعلى با ما خواهد بود.

محمد بن سعيد مى گويد: نزد محمد بن سمالى رفتم و سخنان امام صادق عليه السلام را براى وى بازگو كردم. او گفت: تو را به خدا سوگند! آيا اين حديث را از امام صادق شنيدى؟

گفتم: آرى!

او گفت: بنشين! سپس به غلام خود گفت: اى غلام!

محمد بن سعيد چقدر ماليات بدهكار است؟

غلام گفت: شصت هزار درهم!

محمد بن سمالى گفت: نامش را از ديوان پاك كن! آن گاه يك كيسه زر و يك كنيز و قاطرى با زين و لجام به من بخشيد. پس از آن نزد امام صادق عليه السلام رفتم. امام عليه السلام وقتى چشمش به من افتاد، تبسم كرد و فرمود: اى ابو محمد، تو ماجرا را بازگو مى كنى يا من براى تو تعريف كنم؟

گفتم: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! شما بازگو كنيد، زيباتر است! به خدا سوگند! ماجرا را آن چنان بازگو كرد، كه گويا همراه من بوده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 599

در حديث مروزى گذشت: «چهار چيز قلب را فاسد مى كند و در دل دورويى مى روياند ... و رفتن به درگاه قدرتمندان.»

«1» در حديث سماعه گذشت كه شخصى از اهل جبال از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى سؤال كرد كه از كارهاى حكومتى اموالى به دست آورده است و از آن ها صدقه مى دهد و به خويشانش نيكى مى كند و حج انجام مى دهد تا گناهانى كه در راه كسب درآمد مرتكب شدۀ آمرزيده شود و مى گويد: قطعاً نيكى ها گناهان را از بين خواهد برد.

امام صادق عليه السلام فرمود: گناه، گناه را نمى پوشاند بلكه نيكى گناه را مى پوشاند.» «2»

و در حديث عمار دربارۀ كارهاى حكومتى سؤال شد كه: «آيا كسى حق ورود به آن ها را دارد؟

امام عليه السلام فرمود: نه، مگر آن كه قدرت بر هيچ چيز نداشته باشد و غذا و نوشيدنى نداشته باشد و هيچ چاره اى نداشته باشد.» «3»

و در حديث مسترق گذشت: «هنگامى كه به سوى محل مورد نظر

حركت كردى و توانستى بدون جنگ و خونريزى وارد آن شوى و اموالى به دست آورى، خمس آن را به مستحقانش برسان. گفتم:

با جان و دل اطاعت خواهم كرد ...

اهل آنجا به سوى من آمدند و گفتند: ما با كسانى كه پيشتر مى آمدند به دليل اختلاف در عقيده مى جنگيديم، اما اكنون كه تو آمده اى ما با هم اختلافى در عقيده نداريم. وارد شهر شو و آن گونه كه صلاح مى دانى آن را اداره كن.» «4»

و در حديث عمر بن يزيد گذشت كه: «وى به امام عليه السلام گفت: من در بحرين به كار غواصى اشتغال داشتم و از اين راه چهارصد هزار درهم به دست آوردم و خمس آن را نزد شما آورده ام.» «5»

و در حديث ابوبصير آمده است كه: «علبا اسدى حاكم بحرين شد و از اين راه هفتصد هزار دينار و تعدادى برده و چهارپا به دست آورد. آن گاه همۀ آن ها را نزد امام صادق عليه السلام آورد و به امام عليه السلام گفت: من از سوى بنى اميه به حكومت بحرين منصوب شدم و از اين راه فلان مبلغ به دست آوردم كه همۀ آن ها را نزد شما آورده ام و مى دانم كه خداوند چيزى از اين ها را براى بنى اميه قرار نداده است و همۀ آن ها متعلق به شماست.» 6

______________________________

(1). باب 13 باب هاى نماز مسافر، حديث 13.

(2). باب 30 باب هاى حقوق مالى مستحب، حديث 12.

(3). باب 11 باب هاى فرض خمس، حديث 1.

(4). باب 12 باب هاى فرض خمس، حديث 13.

(5) 5 و 6. باب 7 باب هاى مستحقان خمس، حديث 18 و 19.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 601

و احاديث باب 26 از باب هاى مبارزه

با نفس و باب 1 و 3 و 9 از باب هاى تقيه را بنگر و در بسيارى از احاديث باب هاى معاشرت، مانند باب 87 و 89 و 90 و 91 و 92 مطالبى است كه بر بخشى از هدف ما دلالت مى كند.

و در حديث تحف العقول نيز مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

«1» و در حديث عمار از امام صادق عليه السلام گذشت: «سحت و حرام، گونه هاى بسيارى است؛ بخشى از آن ها اموالى است كه از كارهاى حاكمان ستمگر به دست مى آيد.» «2»

و در حديث سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام گذشت: «سه چيز سنگدلى مى آورد: رفتن به درگاه قدرتمندان.» «3»

و احاديث باب 39 از باب هاى كسب روا و ناروا را بنگر. «4»

و در حديث مفضل بن مزيد خواهد آمد كه: «وى به امام صادق عليه السلام گفت: فدايت گردم! تو موقعيت مرا در ميان اين ها مى دانى. امام عليه السلام فرمود: آنچه به دست آوردى، در نظر بگير و با آن به برادرانت نيكى كن؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: يقيناً نيكى ها گناهان را از ميان مى برد.» «5»

باب 41 عمل شايستۀ حاكم براى خودش، كارگزارانش و مردمش

1104- 32317- (1) عبدالله بن سليمان نوفلى مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه يكى از ياران عبدالله بن نجاشى وارد شد و پس از سلام، نامه وى را تقديم امام عليه السلام كرده، امام عليه السلام نامه را گشود و آن را خواند.

نامه با «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع شده بود و در ادامۀ آن آمده بود: من به حكمرانى اهواز گرفتار شده ام. پس اگر سرور و مولايم صلاح مى دانند، حدّ و مرزى براى من مشخص كنند يا الگويى ارائه دهند

كه به وسيلۀ آن به كارهايى راهنمايى شوم كه مرا به خدا و پيامبرش نزديك گرداند و در نامۀ خود كارهايى كه انجام شان را به مصلحت من مى دانند به طور خلاصه بيان كنند و به من بگويند كه از چه كسانى زكات بگيرم و در چه راه هايى مصرف كنم و با چه كسى مونس شوم و آرامش يابم و به كه اعتماد و باور داشته باشم و رازهايم را با وى در ميان گذارم. اميد است كه خداوند با راهنمايى شما مرا نجات بخشد؛ زيرا شما حجت خدا بر خلقش و امين خداوند در شهرهايش هستى. نعمت هاى خداوند بر شما مستدام باد!

______________________________

(1). 22/ 186 باب 1 باب هاى كسب روا و ناروا، حديث 16 (31799).

(2). 22/ 211 باب 10 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 2 (31851).

(3). 22/ 253 باب 22 باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 2 (32008).

(4). 22/ 327.

(5). 22/ 420 باب 42 باب هاى كسب روا و ناروا، حديث 33 (32365).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 603

عبدالله بن سليمان مى گويد: امام صادق عليه السلام به نامۀ نجاشى اين گونه پاسخ داد:

به نام خداوند بخشندۀ مهربان. خداوند تو را به نيكى اش در برگيرد و به منت خويش به تو لطف كند و با مراقبت خويش تو را حفظ كند؛ چرا كه خداوند عهده دار آن است.

اما بعد، پس به تحقيق فرستادۀ تو نامه ات را به دستم رساند. آن را خواندم و به همۀ آنچه گفته بودى و سؤال كرده بودى، آگاه شدم. گمان كرده اى كه گرفتار حكمرانى اهواز شده اى. اين مطلب مرا هم شادمان كرد و هم ناراحت. و انشاءالله به تو خواهم گفت كه چه چيز

آن مرا ناراحت كرد و از چه چيز آن شادمان شدم.

شادمانى من از حكمرانى تو به اين دليل است كه با خود گفتم اميد است خداوند به وسيلۀ تو به فرياد پريشان ترسان از آل محمد صلى الله عليه و آله برسد و به وسيلۀ تو به ذليل آنان عزت بخشد و برهنه اى از آنان را بپوشاند و ناتوان شان را نيرومند كند و به وسيلۀ تو آتش خشم مخالفان را نسبت به آنان فرونشاند.

و آن چيزى كه مرا از اين موضوع ناراحت ساخت، همانا كم ترين چيزى كه از آن بر تو بيمناكم اين است كه در مورد يكى از دوستداران ما بدگويى كنى [و آبرويش را بريزى] پس هرگز بوى بهشت را احساس نكنى. پس من همۀ پرسش هايت را به طور خلاصه پاسخ مى گويم؛ به گونه اى كه اگر آن را به كار بندى و از آن گام فراتر ننهى، اميدوارم كه انشاءالله از زيان ها و خطرات آن جان سالم به در برى.

1105- 32318- (2) اى عبدالله، پدرم از پدرانش از على بن ابى طالب عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله به من خبر داد كه فرمود: هر كس با برادر مؤمنش مشورت كند ولى او به خيرخواهى محض و خالص براى او نپردازد، خداوند عقلش را از او مى گيرد. و بدان كه من به زودى نظرم را به تو اعلان مى كنم كه اگر آن را به كار بندى، از آنچه بيمناكى نجات خواهى يافت. و بدان كه نجات تو در اين كار، حفظ خون ها و خوددارى از آزار به اولياى خدا و مهربانى با مردم و دورى از شتابزدگى و معاشرت

و برخورد نيك همراه با نرمى خالى از ضعف و ناتوانى و شدت و سختگيرى بدون اجبار و زور و مدارا با خليفه و فرستادگانش است.

و با تسليم كردن مردم در برابر حق و عدالت، شكاف هاى موجود در ميان شان را بردار و كارهاى شان را سامان ده- انشاءالله.

و بپرهيز از بدگويان و سخن چينان، پس به هيچ وجه نبايد يكى از آنان به تو نزديك شوند و در هيچ شب و روزى خداوند تو را در حالى مشاهده نكند كه از آنان پوزش يا فديه اى را بپذيرى كه در اين صورت خداوند بر تو خشم مى گيرد و پرده ات را مى درد [رازهايت را فاش مى كند] و از نيرنگ خوز اهواز بر حذر باش.

1106- 32319- (3) همانا پدرم از پدرانش عليهم السلام از امير مؤمنان عليه السلام به من خبر داد كه فرمود: «ايمان هرگز در قلب يهودى و خوزستانى ثابت نمى ماند.

اما كسى كه به او انس مى گيرى و آرامش مى يابى و در كارهايت به او پناه مى برى، پس او انسان آزموده، بينا، امانتدار و موافق با تو در دينت است. و تودۀ مردم را جدا كن و هر دو گروه را بيازما. پس اگر در آنان رشدى مشاهده كردى، كارهايت را به وى بسپار. و بپرهيز از اين كه در غير راه خدا به شاعر يا دلقك يا مزاح كننده اى درهم يا مركبى ببخشى يا لباسى خلعت دهى مگر آن كه مشابه آن را در راه خدا ببخشى. جايزه ها، ببخشش ها و خلعت هاى تو بايد به فرماندهان، نمايندگان، سپاهيان، نامه رسانان، نيروهاى انتظامى و ماموران مالياتى باشد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 605

اموالى را كه مى خواهى در كارهاى نيك و رستگارى و جوانمردى

و صدقه و حج و نوشيدنى و پوشاكِ نماز و جايزه و هديه به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله هزينه كنى، بايد از پاك ترين درآمدهاى تو باشد. اى عبدالله، بكوش كه طلا و نقره را اندوخته نكنى و آن ها را به گنج تبديل نكنى كه از مصاديق اين آيه خواهى بود: همانا كسانى كه با طلا و نقره گنج مى سازند و آن ها را در راه خدا انفاق نمى كنند، پس آنان را به عذاب دردناكى بشارت ده.

و هيچ شيرينى و باقيماندۀ غذايى را كه در شكم هاى خالى وارد مى كنى، كوچك نشمار كه با آن خشم پروردگار- تبارك و تعالى- را فرومى نشانى.»

1107- 32320- (4) و بدان كه من از پدرم عليه السلام شنيدم از پدرانش عليهم السلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كرد كه: «وى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيد روزى به يارانش فرمود: به خدا و روز واپسين ايمان نياورد كسى كه شب را با شكم سير سپرى كند و همسايه اش گرسنه باشد.

گفتيم: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! ما هلاك شديم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از باقيماندۀ غذاى تان و از خرما و روزى اضافى و لباس هاى كهنه تان [به آن ها بدهيد] كه به وسيلۀ آن خشم پروردگار را فرومى نشانيد و از پستى دنيا و پستى شرافت هاى آن نزد گذشتگان و تابعان به تو خبر خواهم داد. آن گاه داستان زهد امير مؤمنان عليه السلام را در دنيا و طلاق گفتن دنيا از سوى آن حضرت را بيان كرد و اين گونه سخن خود را ادامه داد: و به تحقيق، همۀ مكارم دنيا و آخرت را

از راستگوى تصديق شده- رسول خدا صلى الله عليه و آله- براى تو بازگو كردم. پس اگر تو خيرخواهى هاى من نسبت به خود را در اين نامه ام به كار بندى و گناهانت هموزن كوه ها و موج هاى درياها باشد، اميدوارم كه خداوند با قدرت خويش از تو بگذرد. اى عبد الله، بپرهيز از ترساندن مؤمن.

1108- 32321- (5) زيرا پدرم- محمد بن على عليهما السلام- از پدرش از جدش على بن ابى طالب عليهم السلام براى من روايت كرد كه فرمود: هر كس با نگاه خود مؤمنى را بترساند، خداوند در روزى كه سايه اى جز سايۀ او نيست [پناهى جز پناه خدا نيست] وى را خواهد ترساند و گوشت و بدن و همۀ اعضاى او را به صورت مورچه اى محشور خواهد كرد تا وى را وارد جايگاهش نمايد.

1109- 32322- (6) و پدرم عليه السلام از پدرانش عليهم السلام از على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى من روايت كرد كه فرمود: هر كس به فرياد مؤمن اندوهگين و سرگردانى برسد، خداوند در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست [پناهگاهى جز پناه او نيست] به فرياد او مى رسد و در ترسناك ترين روز، او را امنيت و آرامش مى بخشد و او را از بدى جايگاه ايمن مى كند و هر كس نيازى از برادر مؤمنش را برآورده سازد، خداوند نيازهاى زيادى از وى را برآورده مى سازد كه يكى از آن هابهشت است. و هر كس برادر مؤمنش را از برهنگى بپوشاند، خداوند او را از سندس و استبرق و حرير بهشتى مى پوشاند و تا وقتى كه نخى از آن لباس بر بدن آن فرد پوشيده

شده است، پوشاننده همواره در رضوان و خشنودى خداوند فرو مى رود.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 607

و هر كس برادرش را از گرسنگى غذا دهد، خداوند به او از غذاهاى پاكيزۀ بهشتى مى خوراند و هر كس برادرش را از تشنگى سيراب كند، خداوند از رحيق مختوم [/ شراب ناب] به او مى نوشاند و سيراب مى كند. و هر كس به برادرش خدمتى كند، خداوند غلامان جاودانه را به خدمتگزارى وى مى گمارد و با اولياى پاكش او را سكونت مى دهد. و هر كس پياده برادر مؤمنش را به دوش كشد، خداوند او را بر ناقه اى از ناقه هاى بهشتى سوار مى كند و در روز قيامت نزد فرشتگان مقرب به وى افتخار مى كند و هر كس به برادر مؤمنش همسرى دهد كه به آن انس گيرد و بازويش را قوى گرداند و با آن آرامش يابد، خداوند حور العين را به ازدواج او در مى آورد و با هر كس از صديقين از خاندان پيامبرش و برادرانش كه بخواهد، او را مأنوس مى كند و آنان را نيز با وى مأنوس مى گرداند. و هر كس برادر مؤمنش را در مقابل حاكم ستمگرى يارى كند، خداوند او را در گذشتن از صراط- هنگام لغزيدن گام ها بر آن- يارى مى كند. و هر كس با برادرش در خانۀ وى- بدون نياز به او- ديدار كند، از ديداركنندگان خدا نوشته مى شود و بر خداوند شايسته است كه ديداركننده اش را اكرام نمايد.

1110- 32323- (7) اى عبدالله! پدرم از پدرانش عليهم السلام از على عليه السلام براى من روايت كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى به يارانش فرمود: اى گروه مردم! كسى كه

با زبانش ايمان بياورد و با قلبش ايمان نياورد، مؤمن نيست.

پس لغزش هاى مؤمنان را جستجو نكنيد؛ چرا كه هر كس گناه مؤمنى را پى جويى كند، خداوند در روز قيامت لغزش هايش را جستجو مى كند و در كنج خانه اش او را رسوا مى گرداند.

1111- 32324- (8) و پدرم از پدرانش از على عليه السلام براى من روايت كرد كه فرمود: خداوند براى مؤمن اين پيمان را قرار داد كه در گفتارش تصديق نگردد و از دشمنش انتقام گرفته نشود و كينه اش شفا نيابد مگر به رسوايى خودش؛ براى اين كه هر مؤمنى بر دهانش لجام دارد. و اين در مدتى كوتاه همراه با آسايش طولانى است.

و خداوند از مؤمن بر چيزهايى پيمان گرفت. آسان ترين آن ها در مورد مومنى است همانند او كه سخنش را از روى دشمنى و حسادت بازگو مى كند و شيطان او را گمراه و منحرف مى كند و حاكم كه او را تعقيب مى نمايد و لغزش هايش را پى جويى مى نمايد و كافر به خداوندى- كه او به وى ايمان دارد- ريختن خون مؤمن را آيين خود مى داند و مباح شمردن حريمش را براى خود غنيمت مى شمارد. بقاى مؤمن در اين دنيا چه سودى خواهد داشت؟

1112- 32324- (9) اى عبدالله! و پدرم از پدرانش عليهم السلام از على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند، كه فرمود: جبرئيل بر من فرود آمد و گفت: اى محمد صلى الله عليه و آله! خداوند به تو سلام مى رساند و مى گويد: نامى از نام هايم را براى مؤمن جدا كردم و او را مؤمن ناميدم پس مؤمن از من است و من از او. هر كس مؤمنى را تحقير

كند، به جنگ با من مى آيد.

1113- 32325- (10) اى عبدالله! و پدرم عليه السلام از پدرانش عليهم السلام از على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه يك روز فرمود:

اى على! با كسى مناظره و جدال نكن تا اين كه باطنش را بنگرى؛ پس اگر باطنش نيكوست، خداوند دست از يارى ولىّ خويش برنمى دارد و اگر باطنش پست است، پس به تحقيق گناهانش براى وى كافى است.

اگر بكوشى با او كارى كنى كه بزرگ تر از بلايى باشد كه گناهان بر سر او آورده است، نخواهى توانست.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 609

1114- 32326- (11) اى عبد الله و پدرم از پدرانش عليهم السلام از على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرد كه فرمود: كم ترين كفر اين است كه شخصى از برادرش كلمه اى بشنود و به انگيزۀ رسوا نمودن وى، آن را به خاطر بسپارد. آنان بهره اى ندارند.

1115- 32327- (12) اى عبدالله! و پدرم از پدرانش عليهم السلام از على عليه السلام براى من روايت كرد كه فرمود: هر كس دربارۀ مومنى چيزى را بازگو كند كه با چشمانش ديده و با گوش هايش شنيده است و از اين راه چهرۀ او را زشت گرداند و شخصيتش را ويران كند، وى از كسانى است كه خداوند مى فرمايد: قطعاً كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مؤمنان آشكار گردد، براى شان عذاب دردناكى است.

1116- 32328- (13) اى عبدالله! و پدرم از نياكانش عليهم السلام از على عليه السلام برايم روايت كرد كه فرمود: هر كس به انگيزۀ در هم كوبيدن شخصيت برادر مؤمنش و عيب جويى از او سخنى را

از وى نقل كند، خداوند او را به گناهش هلاك مى گرداند تا از آنچه گفتۀ راه نجاتى يابد و هرگز از آن راه گريزى نخواهد يافت.

و هر كس برادر مؤمنش را خوشحال كند، به تحقيق اهل بيت عليهم السلام را شادمان كرده است و هر كس اهل بيت را خوشحال كند، رسول خدا صلى الله عليه و آله را مسرور كرده است و هر كس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را خوشحال كند، خدا را شادمان كرده است و هر كس خدا را خوشحال كند، پس بر خداوند حق دارد كه او را وارد بهشت خود نمايد.

سپس من تو را به تقواى الهى و برگزيدن اطاعتش و چنگ زدن به ريسمان او سفارش مى كنم؛ زيرا هر كس به ريسمان خدا چنگ زند، به تحقيق به صراط مستقيم هدايت شده است. پس تقواى الهى پيشه كن و احدى را بر خشنودى و خواست خدا ترجيح نده. به تحقيق، اين سفارش خدا به بندگانش است كه غير از آن چيزى از بندگانش نمى پذيرد و بزرگ نمى دارد. و بدان كه بندگان به چيزى بزرگ تر از تقوى واگذار نشده اند. به درستى كه آن سفارش ما اهل بيت است. پس اگر توانستى كه از دنيا به چيزى دست نيابى كه فردا دربارۀ آن از تو سؤال شود، پس چنين كن.

عبد الله بن سليمان مى گويد: وقتى كه نامۀ امام صادق عليه السلام به نجاشى رسيد، در آن نگريست و گفت: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست! مولايم راست گفت. پس احدى به آن چه در اين نامه است عمل نمى كند مگر آن كه نجات مى يابد.

عبدالله در طول زندگانى

خويش همواره به اين نامه عمل مى كرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 611

1117- 32329- (14) در كتاب دعائم الاسلام آمده است: «از على عليه السلام براى ما روايت شده است كه فرمود: در يكى از سريه ها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از انصار را به فرماندهى گروهى منصوب كرد و به آنان دستور داد از وى پيروى كنند. در يكى از روزها فرماندۀ گروه از آنان خشمگين شد و گفت: مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله به شما دستور نداد كه از من پيروى كنيد؟

آنان گفتند: آرى!

فرمانده گفت: براى من مقدارى هيزم جمع كنيد! آنان هيزم جمع كردند. آن گاه فرمانده گفت: هيزم ها را آتش بزنيد! وقتى هيزم ها را آتش زدند به آنان گفت: وارد آتش شويد! برخى تصميم گرفتند وارد آتش شوند ولى برخى ديگر جلو آنان را گرفتند و گفتند: ما از آتش به سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گريختيم. به همين صورت آنان با هم درگير بودند تا شعله هاى آتش فرونشست و از سوى ديگر آتش خشم فرمانده نيز فروكش نمود. وقتى اين ماجرا به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود: اگر داخل آتش شده بودند، تا روز قيامت از آن بيرون نمى آمدند. همانا اطاعت، در كار نيك است.»

1118- 32330- (15) در كتاب دعائم الاسلام آمده است: «از على عليه السلام روايت شده كه آن حضرت دستور العمل و عهدنامه اى بيان كرده است. گزارشگر آن مى گويد: گمان مى كنم آن از سخنان على عليه السلام است ولى ما از وى روايت كرده ايم كه سند را به حضرت على عليه السلام رسانده

كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور العمل و سفارش نامه اى صادر فرمود كه پس از بيان مطالبى در آن آمده است:

وجوب محاسبۀ امير نفس خودش را

اى فرمانروايى كه خود در اختيار ديگرى هستى! به ياد آور موقعيتى را كه در آن قرار داشتى و بنگر وضعيتى را كه به سوى آن متحول مى شوى. چيزى را براى خود بدان كه هميشگى است و گذشته را راهنماى آينده قرار ده و از نصيحت و خيرخواهى براى خويش آغاز كن و در كار نزديكانت و شناخت آنچه به سود و زيان توست، دقت كن. هيچ چيز همانند اعمال انسان مقامش را نزد خداوند به وى نشان نمى دهد و هيچ چيز همانند آثارش وى را به ارزشش نزد مردم راهنمايى نمى كند و در كارهاى مربوط به خود و در درونت تقواى الهى را پيشه كن و دربارۀ آنچه بر عهده ات نهاده است، از خدا بترس و با فروتنى خداى را عبادت كن، كه تو را رفيع و بلند مرتبه نمود؛ چرا كه فروتنى، طبيعت بندگى است و تكبر، از ويژگى هاى ربوبيت، تصميم به رسيدن به مقامى كه شايستگى آن را ندارى، تو را از ميانه روى خارج نسازد و نعمت هاى خدا بر تو، سبب تكبرت از بزرگداشت حق او نگردد؛ زيرا حق او جز بزرگى بر تو نمى افزايد. آن گونه مباش كه هر كرامتى كه خداوند به تو عنايت كند، گمان كنى يكى از واجباتش را از تو برمى دارد و تو شايستگى آن را يافته اى كه سختى ها از تو برداشته شود و در درياى شهوات فرو روى؛ زيرا در اين صورت، زنگار آن بر قلبت افزوده مى گردد

و به خاطر آن چه از دست داده اى، نكوهش خواهى شد.

پس قدر خويش و مقصدى را كه به سويش در حركتى، بشناس! و آن را به طور شايسته به ياد داشته باش و لباس تلاش و همت را دربارۀ آن بر قلبت بپوشان؛ زيرا هر كس به چيزى همت گمارد، زياد آن را ياد مى كند. و در اعمال خود و شريكانِ اندوخته هايت بسيار بينديش؛ چرا كه ميزان عمر تو از عمر يكى از خويشاوندانت تجاوز نخواهد كرد و در پس آن قيامت به سراغت خواهد آمد. و اموالى كه با آن مى توانى حقوق مالى خود را پرداخت كنى، چيزى از لذت هاى حلالت جلوگيرى نخواهد كرد

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 613

تا وقتى كه دربارۀ آن ها از حالت اعتدالى كه تو را كفايت مى كند، گام فراتر ننهى و به زوايدى- كه جز احساس بى نيازى از آن ها- سودى به حال تو ندارد رو نياورى و بر آنچه جز نگريستن به آن ها بهرۀ ديگرى ندارى به دوش نگيرى و افزون بر ميزان كفاف، براى ديگران است؛ پس دربارۀ آن آرزويت را كوتاه كن و از پى آمدهايش ترسناك تر باش.

اندرز فرماندۀ سپاه با توجه به عاقبت فرماندهان پيشين

اى فرمانروايى كه خود مملوك هستى! بينديش كه پدرانت كجايند؟ كجايند شاهان و شاهزادگان دشمن تو؟ كسانى كه دنيا را از همان آغاز پيدايش به كام خود فروبردند و تو تنها نيم خوردۀ آنان را مى خورى و راه شان را ادامه مى دهى. كجاست گنج هايى كه اندوختند و بدن هايى كه در ناز و نعمت پروردند و فرزندانى كه اكرام كردند؟ آيا هرگز كسى را كم دودمان تر و ناشناخته تر از آنان ديده اى؟ اگر خداوند به تو نعمتى

عنايت فرمود به ياد آر كه زمانى به آن اميد بسته بودى و هوشيار باش كه اميالت بر بهره ات پيروز نگردد و دلسوزى ات بر فرزند، تو را به اندوختن ثروتى براى آنان وادار نكند كه سبب تغيير تقدير و ارادۀ خداوند در مورد آنان مى گردد. و خود را براى ديگران به هلاكت مى اندازى و براى نعمت كسى كه به تو نگاه نمى كند و لذت هاى كسى كه از درد تو دردمند نمى شود، خود را به شقاوت و بدبختى مى اندازى.

مرگ و فرارسيدن ناگهانى سختى هاى هلاك كننده اش را به ياد آور و از فرارسيدن شتابان آن در امان نباش و زياد به ياد نابودى كار دنيا و دگرگونى روزگار و تغيير حالت هايى كه در مورد خود و ديگران مشاهده مى كنى، باش. همانا تو كمى پيش از اين جزو مردم عادى بودى و پيشتر از اين ويژگى هاى پادشاهان عيب جويى مى كردى؛ از غرور و خودبزرگ بينى و زورگويى و تكبر نسبت به مردم و رعايت و شتاب در انتقام و زياده روى در عقوبت و خوددارى از بخشش و مهربانى و زشتى اخلاق و پستى غلبه و پيروزى آنان و جفاى به زيردستان و كم انديشيدن در معاد و طولانى بودن غفلت شان از مرگ و طولانى بودن شهوت پرستى و يادآورى اندك نيكى ها و كم تر انديشيدن در خشم و عذاب خداوند جبّار و بهره بردارى اندك از هشدارها و اندرزها و احساس آرامش طولانى از ديگران و كم تر پندگرفتن از آنچه بر آنان مى گذرد و از انواع تجربه ها و تمايل به گرفتن و كمى پرداخت واجبات و طولانى بودن ظلم و بى رحمى آنان بر ضعيفان و خود را بر ديگران ترجيح دادن و استبداد و سهل انگارى

و پافشارى [بر خلاف] و غفلت شان از آنچه به خاطرش آفريده شده اند و كوچك شمردن كارهاى خلاف شان و تباه كردن مسئوليت هاى شان. آيا عيب جويى تو به دليل خيرخواهى براى آنان بود؛ زيرا انجام اين كارها را تنها از سوى آنان عيب و زشت مى شمردى يا به دليل بخل ورزى به مقام و موقعيت شان از آنان عيب جويى مى كردى؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 615

اگر آن ها نصيحت و خيرخواهى بود، تو امروز به دلسوزى براى خود سزاوارترى و اگر از جهت بخل و رقابت بود، پس آيا تو از انتقام خداوند در امانى؟ يا نزد تو قدرتى است كه با آن از خود در مقابل عذاب الهى دفاع كنى؟ يا به خاطر نعمت هاى خدا از جلب رضايت وى بى نيازى؟ يا به وسيلۀ كرامت خداوند به خود، از آشكار شدن در برابر خشم خداوند و اصرار بر نافرمانى اش نيرومند شده اى؟

يا راه گريزى دارى كه تو را از خداوند حفظ مى كند؟ يا تو پروردگارى جز او دارى كه به وى پناه مى برى؟ يا اين كه قدرت تحمل عذاب وى را دارى؟ يا اميدوارى كه حادثه اى از حوادث روزگار تو را از حيطۀ قدرت وى بيرون كند و به حيطۀ قدرت ديگرى وارد كند؟ پس براى خود در اين ها نيكو بنگر و عقل و همت خويش را به كار انداز و آن را زياد بر قلبت بگذران.

و بدان كه، مردم آن گونه به كار تو مى نگرند كه تو پيشتر در كار فرمانروايان پيش از خود مى نگريستى و همان گونه دربارۀ تو سخن مى گويند كه تو دربارۀ آنان سخن مى گفتى. بينديش كه پادشاهان كجايند؟ و كجاست اندوخته هاى شان- كه سبب عيب جويى و بدگويى از آنان مى گرديد؟

از اندوخته هاى شان

چه چيزى را با خود بردند و چه چيزى را براى آيندگان باقى گذاردند؟ و به ياد آور حال خود و حال كسى را كه پيش از تو در موقعيت تو قرار داشت و آنچه اندوخت و با آن گنج ها ساخت. آيا وقتى خداوند خواست آن گنج ها را از وى جدا كند، چيزى برايش باقى ماند؟ و هنگامى كه خدا خواست حكومت را به تو منتقل كند، آيا نداشتن گنج به تو زيان رساند؟ پس باور نكن كه گنج ها به تو سود مى رساند و براى روزى كه در آينده به نفعش اميد بسته اى به آن ها دل نبند. بلكه بيمناك ترين و ترسناك ترين چيزها از نظر فرجام نزد تو گنج ها بايد باشد و محبوب ترين و مطمئن ترين گنج ها از نظر بهره و سودرسانى نزد تو بايد افزون خواهى اعمال شايسته و اعتقاد به آثار صالح باشد. به تحقيق، اگر تو اميالت را در اين راه به كارگيرى و از راه هاى ديگر بر كنار دارى، اندوهت كاهش مى يابد و زندگانى ات گوارا مى شود و انديشه ات آسوده مى گردد.

و بايد شادمانى ات در زهد باشد و آثار صالح، برتر از شادمانى اندوخته گران به اندوخته هاى شان است. بر تو باد به ميانه روى در اندوختن و انفاق كردن. انباشتن زياد از حرام را نيرومندى به شمار نياور و بخشش فراوان از غير حق را سخاوت نپندار؛ زيرا برخى از آن ها برخى ديگر را از بين مى برد. بلكه نيرومندى و سخاوت به در اختيار گرفتن تمايلات و بخل نفسانى ات است به اين كه به دنبال چيزى باشى كه براى تو حلال است و نفست را در پرداخت حقوق واجب خود سخاوتمند كنى. در اين راه از دانشت بهره مند شو

و از مشاهدۀ كارهاى ديگران پندگير. و در هنگام وارد شدن و خارج شدن در هر كارى، با نفس خويش دشمنى كن، همانند دشمنى كسى كه با تمام توان به حق عمل مى كند و دشمنى كسى كه حق خدا و مردم را از نفسش باز مى ستاند و هيچ پوزشى را از آن نمى پذيرد؛ زيرا كه جاى هيچ عذر و بهانه اى نيست و در ورطه هاى نابودى، جاى اطاعت از هوى و هوس نيست؛ همانا هوس در آغاز لذت بخش است و فرجام وخيمى دارد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 617

دستور اميران به رعايت عدالت و انصاف در ميان مردم

بر قلبت لباس مهربانى، دوستى و لطف به مردم را بپوشان و نسبت به آنان درنده نباش كه خطاها و لغزش هاى شان را غنيمت شمارى؛ چرا كه آنان برادران نسبى تو و مشابهان تو در آفرينش هستند.

ناخواسته گرفتار لغزش و آفات روحى و كاستى مى شوند و در عمد و خطاى شان حاكم زيان مى بيند.

پس آن گونه از آنان بگذر و چشم پوشى كن كه دوست دارى آن كس كه مافوق تو و آن هاست از تو بگذرد و از خطايت چشم پوشى كند. خداوند تو را با آنان آزمود و عهده دار حكومت شان كرد و خداوند با شناساندن محبت عدالت و بخشش و رحمت به تو، بر زيانت احتجاج كرد. پس خود را سزاوار ترك محبت خدا نكن و خود را در حال نبرد با خدا قرار نده؛ زيرا در برابر خشم و انتقام الهى هيچ قدرتى ندارى و از عفو و بخشش و رحمت وى بى نياز نيستى. و در هيچ مجازاتى شتاب نكن و تا مى توانى خشمت را فرونشانى به كار شتاب زده اى اقدام نكن.

و نگو: من اميرم هر كارى كه بخواهم انجام مى دهم؛ زيرا آن به سرعت كار را نابود مى كند و هر گاه به مقام و موقعيت خود مغرور و خودبين شدى و به بزرگى و عظمت ياد شدى و شكوه و ابهتى در خود احساس كردى كه سبب خودبزرگ بينى تو گرديد و بر زيردستانت قدرت يافتى، به ياد آر بزرگى قدرت خدا را بر خود و در مرگ و پس از آن بينديش؛ چرا كه آن از كبر و غرور تو مى كاهد و از خودپسندى ات بازمى دارد و آنچه از خود بزرگ دانستى در پيش چشمانت حقير و كوچك مى گرداند. و بپرهيز از اين كه در عظمت و بزرگى بر خداوند مباهات و فخرفروشى كنى و در شكوه و جبروت، خود را مشابه خدا گردانى و در فرمانروايى خدا بر او تكبر ورزى؛ چرا كه خداوند خواركنندۀ هر قدرتمند و زورگو و متكبرى است. در مورد خود و خانواده و نزديكانت، حق مردم را رعايت كن و با انصاف با آنان برخورد كن؛ زيرا اگر چنين نكنى، ستم كرده اى و هر كس به بندگان خدا ستم كند، خداوند به جاى بندگانش با وى مى ستيزد و هر كس حريفش خدا باشد، با خدا در جنگ است تا ريشه كن گردد و هيچ چيز در دگرگون ساختن نعمت هاى خدا و شتاب در انتقام و عذاب او مؤثرتر از پافشارى بر ستم نيست؛ زيرا خداوند دعاى هر ستمديده اى را مى شنود و دشمن ستمكاران است و هر كس خداوند دشمنش باشد، در دنيا و آخرت در گِرو هلاكت و نابودى است.

و محبوب ترين كارها نزد تو معتدل ترين آن ها از نظر حق و جامع ترين آن ها

در پيروى خدا و خشنودى تودۀ مردم بايد باشد؛ چرا كه خشم تودۀ خشنودى خواص را بى اثر مى كند و نارضايتى خواص، با رضايت عموم مردم قابل تحمّل است. و خشنودى خواص براى حاكم بيشترين هزينه را دارد و هنگام بلا كم ترين بهره و كمك را مى رساند. خواص، دشمن ترين افراد نسبت به انصاف و پافشارترين مردم در درخواست و كم سپاس ترين آنان هنگام بخشش و كم عذرخواه ترين مردم هنگام سستى و كوتاهى و كم تحمل ترين آنان در مشكلات و ناگوارى ها هستند. و همانا سامان دهنده به كارهاى حاكمان و

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 619

قدرت حكومت و خشم دشمن تودۀ مردم هستند. پس تا وقتى كه از تو پيروى مى كنند به آنان گوش سپار نه به ديگران. و بايد منفورترين رعيت نزد تو عيب جوترين آنان باشند؛ چرا كه مردم عيب هايى دارند كه تو شايسته ترين اشخاص به پوشاندن آن ها و ناخرسند شدن از آشكار گرديدن عيب هاى مخفى هستى. همانا تو تنها دربارۀ عيب هاى آشكار وظيفه صدور حكم دارى و دربارۀ عيب هايى كه از تو پوشيده است، خداوند حكم مى كند. آنچه براى خود ناپسند مى شمارى، براى مردم نيز ناپسند شمار.

تا مى توانى عيب پوشى كن تا آنچه دوست دارى پوشيده بماند، خداوند از تو پوشيده دارد. گره هر كينه اى را از مردم باز كن و رشتۀ هر گونه ستم و انتقامى را از آنان ببر و هيچ كار شبهه ناكى انجام نده و در تصديق هيچ بدگويى، شتاب نكن؛ زيرا بدگو خيانت كار است هر چند سخن خيرخواهانه بگويد. و در مشورت خود اين اشخاص را وارد نكن؛ بخيل كه از نهايت بخشش جلوگيرى مى كند و آزمند كه تو را به فقر و تنگدستى تهديد

مى كند و آز را براى تو مى آرايد و ترسو كه كارها را بر تو تنگ مى كند. به تحقيق، بخل و ترس و آز، طبيعت واحدى هستند كه بدگمانى به خدا آن ها را گرد مى آورد. بدان كه، بدترين نزديكانت و وزرايت كسى است كه همنشين اشرار و ياور گناهكاران باشد و در هر جايگاهى آنان را قرار دهد. پس آنان را در كار خويش وارد نساز و در دولت خويش آن گونه كه در دولت ديگران شركت داشتند شريك نگردان. و شاهدى كه نزدت حاضر مى كنند تو را به شگفتى واندارد؛ زيرا آنان برادران ستمگران و همكاران گناهكاران و گرگ هاى هر طعمه اى هستند و تو در ميان مردم براى آنان جايگزينانى با شناخت و معرفت بيشتر و خيرخواه تر مى يابى؛ كسانى كه به خوبى در كارها انديشيده و به عيب هاى آن بينا گرديده اند و به كارهايى كه به آنان واگذار مى شود، همت مى گمارند كسانى كه براى تو خرج شان كم تر و بهره و يارى شان نيكوتر و عطوفت شان به تو بيشتر و الفت شان به ديگران كمتر است. كسانى كه هيچ ستمگرى را در ستم يارى و هيچ گناهكارى را در گناه كمك نكرده اند.

پس نزديكان و خواص خويش را از آنان برگزين تا در تنهايى با آنان مجالست كنى و در پيش چشم مردم نزدت حضور يابند. سپس بايد حق گوترين و باانصاف ترين آن ها نسبت به مردم و كم مناظره كننده ترين شان در بيان امور ناپسند در نظر تو، گرامى ترين آن ها نزد تو باشند. و با اهل ورع و راستى و انديشمندان و شرافتمندان، همنشين و نزديك شو. و بايد منفورترين همكاران و افرادت نزد تو كسانى باشند كه تو را بر

كارهايى كه انجام داده اى، بيش از ديگران مى ستايند و به كارهايى كه انجام نداده اى، مى آرايند و هر چه انجام دهى، در برابر آن بيش از ديگران سكوت مى كنند [و لب به اعتراض نمى گشايند]. همانا مدح و ستايش بيش از حدّ سبب افزايش خودپسندى و خودبزرگ بينى و غفلت مى گردد و سخنى كه بيشترين دروغ در آن گفته مى شود، ستايش حاكم و سلطان است؛ زيرا در آن، حدود حق رعايت نمى شود و زياده روى مى گردد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 621

نيكوكار و بدكار را نزد خود در يك درجه و مقام يكسان قرار نده؛ زيرا اين كار سبب بى ميلى نيكوكاران به نيكوكارى و عادت نمودن بدكاران به بدكارى مى گردد. و بدان كه، هيچ چيز بيش از نيكى زمامدار به مردم و كاهش هزينه ها و كارهاى ناخوشآيند از آنان سبب خوش بينى حاكم نسبت به مردم نمى گردد، پس در اين كارها بكوش تا به مردم خوش بين شوى؛ چرا كه گمان نيكو به مردم، اندوه هاى بسيارى را از تو مى زدايد و شايسته ترين شخص به خوش بينى تو نيكوكارى است كه عملكردت نزد وى نيكو باشد و سزاوارترين شخص به بدبينى كسى است كه عملكردت نزد وى بد باشد، پس جايگاه هر يك را بشناس. و با سنت شايسته صالحان پيش از خود كه سبب الفت و سامان كارهاى تودۀ مردم مى شود، مخالفت نكن و سنتى را پايه گذارى نكن كه به يكى از سنت هاى عدالت گستر پيش از تو زيان وارد كند؛ كه در اين صورت پايه گذار آن سنت پاداش مى برد و به مقدارى كه آن را نقض كنى، گناهش بر توست. و در تثبيت سنت هاى عدالت در جايگاه مناسب و بر پاى داشتن

آن ها- آن گونه كه مردم اصلاح شوند- با دانشمندان بسيار مذاكره كن و با حكيمان بسيار به مناظره و گفتگو بپرداز؛ چرا كه آن حق را زنده مى گرداند و باطل را مى ميراند و براى راهنمايى مردم به صلاح و خوبى كافى است؛ چرا كه سنت شايسته و صالح از ابزارهاى شناخت حق و راهنماى اهل حق به راه پيروى و اطاعت از خداست.

شناخت طبقه هاى مردم

بدان كه، مردم پنج طبقه اند كه برخى از اين طبقه ها جز به وسيلۀ برخى ديگر اصلاح نمى گردند. از آن طبقات: 1- نظاميان، 2- همكاران حاكم- از قاضيان، كارگزاران، نويسندگان و همانند آنان-، 3- خراج دهندگان از اهل زمين و ديگران، 4- بازرگانان و صنعتگران 5- طبقۀ پايين كه نيازمندان و بيچارگان هستند.

نظاميان- با اجازۀ خدا- نگهبان رعيت، زيور حكومت، عزت اسلام، سبب امنيت و حفاظت ملت هستند و پايدارى ارتش تنها به وسيلۀ سهمى است كه خداوند از ماليات و غنايم براى آنان قرار داده است، كه با آن بر نبرد با دشمنان نيرومند مى شوند و در سامان بخشيدن به وضع خود و خانواده شان به آن تكيه مى كنند.

و لشكريان و ماليات دهندگان جز با قاضيان، كارگزاران و ثبت كنندگان ماليات پايدار نخواهد ماند، كه به كارهاى شان همت گمارند و منافع شان را گردآورى كنند و امنيت عوام و خواص شان را برقرار سازند. و قوام همه آن ها به بازرگانان و صنعتگران است كه آن ها را از صنايع خويش بهره مند مى سازند و با بازارشان زندگى آنان را سامان مى دهند و از انجام كارها و ساختن صنايع به دست خود، آنان را بى نياز مى كنند؛ صنايعى كه گروه هاى شان به دست آنان نمى رسانند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 623

و

طبقۀ پايين از نيازمندان و بيچارگان به همۀ مردم نيازمندند و در راه خدا آسايش همۀ آن ها تأمين است و همۀ مردم بر امير حق دارند به همان اندازه اى كه وى حق دارد و امير از عهدۀ حقى كه خدا بر او لازم كرده است، بيرون نمى آيد مگر با اهتمام بدان و درخواست كمك از خداوند و آماده نمودن خويش بر التزام به حق- خواه موافق ميلش باشد يا مخالف آن.

آنچه براى حاكم شايسته است دربارۀ نظاميان تأمل كند

بردبارترين، دانشمندترين، سياستمدارترين و خوش اخلاق ترين نظاميان را از نظر خود به فرماندهى آنان برگزين. كسى كه بسيار دير خشمگين مى شود، به سرعت پوزش مى پذيرد و با ناتوانان مهربان است و در درخواست از نيرومندان پافشارى نمى كند. كسى كه زورگويى او را خوشحال نمى كند و ناتوانى او را باز نمى دارد. و به سراغ صاحبان فهم و دين و با پيشينۀ نيكو برو و پس از آن، شجاعان آن ها را برگزين. اين گونه افراد در بردارندۀ بزرگى و شعبه اى از عزت و راهنمايى كننده بر خوش بينى به خداوند و ايمان به وى هستند.

سپس در نبودشان به كارهاى شان بپرداز؛ آن كارهايى را كه پدر در نبود فرزندش به عهده مى گيرد. و هرگز بخشش هايت به آنان را پيش خود بزرگ نشمار و انجام هيچ لطفى به آنان را كوچك به شمار نياور؛ زيرا آنچه از تو به آنان رسد، از آن بهره مند مى شوند- هر چند اندك باشد. و پرداختن به كارهاى بزرگ شان تو را از پرداختن به كارهاى كوچك شان بازندارد؛ زيرا كار كوچك جايگاهى دارد كه از آن بهره برده مى شود و كار بزرگ جايگاهى دارد كه از آن بى نياز نمى شود.

و آنان

بايد برگزيده ترين و بلندمرتبه ترين رعيت نزد تو باشند و در يارى آنان فرونگذار و در عطاى آنان به مقدارى بيفزا كه خود و خانواده شان در رفاه و آسايش باشند تا تمام همت شان در جهاد با دشمنان تو به كار گرفته شود و جز آن همتى نداشته باشند. و با احسان و نيكى و مراقبت زيبا، بسيار خود را به آنان عرضه و با آثار نيك دربارۀ آنان، آن را ثابت و استوار و با مهربانى قلب هاى شان را به خود مهربان كن؛ زيرا برترين روشنى چشم براى حاكمان، برقرارى امنيت در شهرها و آشكار شدن دوستى سپاهيان است. پس هنگامى كه سپاهيان اين گونه شدند، سينه هاى شان سالم، چشمان شان پاك و تعهدشان نسبت به فرماندهان شان افزايش مى يابد.

نظاميان را تنها به غنيمت هاى شان واگذار نكن بلكه پس از هر غنيمتى از طرف خود بخششى به آنان هديه كن تا به وسيلۀ آن، آنان را وام دار گردانى و آن ها را به مثل آن فراخوان باشى و هيچ نيرو و قدرتى نيست مگر به وسيلۀ خدا. و شجاعان و دلاوران را به هر جايزه و بخششى مخصوص گردان

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 625

و با ستايش نيكو از آنان و پرسش مكرر دربارۀ يكايك آنان و دلاورى هاى شان در هر صحنه و بازگوكردن آن، شخصاً چشمان شان را به اهداف بلندى كه در پيش رو دارند، خيره نگه دار؛ چرا كه اين كار شجاعت آنان را بر مى انگيزد و ديگران را تشويق مى كند. سپس با اين همه از گماردن مراقبان و چشمانى- از اهل امانت و راستى- بر آنان غافل نشو كه هنگام رويارويى با دشمن، در كنار آنان حضور يابند و رشادت هاى

هر يك را به ثبت رسانند؛ به طورى كه گويا تو خود شاهد كارهاى شان هستى!

سپس كارهاى هر يك از آنان را بشناس و رشادت هاى كسى را به حساب ديگرى نگذار و او را در رتبه اى كم تر از آن قرار نده و هر كس را به اندازۀ كارش پاداش ده و با نامه اى ويژه از سوى خود او را تشويق كن و او را از آنچه از وى به تو رسيده، آگاه كن. و شرافت شخصى تو را بر آن ندارد كه كار كوچك وى را بزرگ شمارى و حقارت و ناتوانى كسى سبب نگردد تا كار بزرگ او را كوچك شمارى.

بيمارى يا عدم موفقيت و كاميابى رشادتمندان صحنه هاى گذشته سبب افتادن آنان از چشم تو نگردد؛ چرا كه عزت به دست خداست. هر گاه بخواهد، مى بخشد و هر گاه بخواهد، بازمى دارد. و اگر شجاعت در اختيار انسان بود، بيشتر مردم آن را پديد مى آوردند بلكه سرشت ها و تقدير كارهاى دوست داشتنى آنان در اختيار خداست.

و اگر يكى از سلحشوران و پيروزمندان معروفت در نبرد با دشمن جان باخت، با مهربانى به خانواده اش و سرپرستى نيكو از آنان- بهتر از وصى مورد اعتماد- جاى وى را در ميان خانواده اش پر كن؛ به طورى كه آنان فقدان او را احساس نكنند و در نبودش غمگين نشوند؛ زيرا اين كار دل هاى سلحشورانت را با تو مهربان مى گرداند و بر بزرگداشت پيروى از تو مى افزايد و در اجراى دستوراهاى تو آمادگى از خودگذشتگى را مى يابند و نيرويى جز به وسيلۀ خداوند نيست.

آنچه براى حاكم شايسته است كه در امر قضاوت تأمل كند

با شناخت جايگاه قضاوت ميان مردم، نزد خداوند

به آن بنگر. قضاوت همانا ميزان عدالت خداست كه براى دادخواهى مظلوم از ظالم، گرفتن حق ضعيف از قوى و برپاداشتن حدود الهى بر روش و راهى- كه بندگان و شهرها بدون آن سامان نمى يابند- قرار داده شده است. پس براى قضاوت در ميان مردم، برترين رعيت خود را در نظرت برگزين؛ كسى كه دانشمندترين، بردبارترين و باورع ترين مردم باشد. كسى كه كارها وى را در تنگنا قرار ندهد و افراد درگير او را خشمگين نسازد و ناتوانى ناتوانان او را ناراحت و دلتنگ نكند و جور ستمگران وى را به زياده روى واندارد و نزديك طمع نشود و خودبينى به

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 627

وى راه نيابد و به فهم سطحى به جاى فهم عميق بسنده نكند. در شبهات، محتاطترين مردم باشد و بيش از همه به دنبال حجت براى خويش باشد و از رد و بدل شدن دليل ها كمتر از همه خسته و دلتنگ گردد و در روشن شدن امور، پايدارترين مردم باشد و روشن بودن دليل طرفين نزاع او را به خودبينى واندارد و نيرنگ ها او را فريب ندهد و به شايعات و سفارش ها گوش فراندهد به اين كه گفته شود: فلانى گفت و فلانى گفت. پس چنين شخصى را به قضاوت بگمار.

سپس كار و قضاوت او را بسيار زير نظر بگير و به اندازه اى بر وى ببخش كه از طمع ورزى بى نياز شود و نيازش به مردم اندك گردد و براى وى منزلتى نزد خود قرار ده كه ديگران در آن طمع نكنند تا از اين كه ديگران نزد تو از وى غيبت كنند، در امان باشد و براى اميدوارى بر خلاف عدالت

به كسى متمايل نگردد و براى جلب مدح و ثنا به سازش نپردازد و در مجلس خويش به خوبى او را احترام كن و وى را به خود نزديك گردان و قضاوت هاى او را اجرا و امضا كن و- با انتخاب خودش- از اهل علم و ورع براى وى دستيارانى قرار ده و براى اطراف خود قاضيانى انتخاب كن كه به همان مقدار دربارۀ آنان تلاش كنى.

سپس كارها و قضاوت ها، حكم هاى شان را زير نظر بگير و در حكم آنان نبايد اختلاف باشد؛ زيرا اختلاف، عدالت را تباه مى كند و در دين كاستى و عيب به شمار مى آيد و موجب تفرقه مى گردد. و همانا سرچشمۀ اختلاف قاضيان اين است كه هر يك بدون مراجعه به امام به نظر خويش بسنده مى كند. پس هر گاه دو قاضى اختلاف كردند، حق ندارند بدون رفع مورد اختلاف با مراجعه به امام حكم صادر كنند و تمام اختلاف مردم به امام بازمى گردد و نيرويى جز به خداوند نيست.

آنچه براى حاكم شايسته است كه در امور كارگزاران تأمل كند

در امور كارگزارانى كه به كار مى گمارى، دقت كن. بايد به كارگيرى آنان بر اساس ارزيابى باشد، نه بر اساس گرايش و روابط؛ چرا كه واگذارى مسئوليت ها بر اساس گرايش و رابطه تمام شعبه هاى جور را در بر دارد و سبب خيانت به خدا و رساندن زيان به مردم است و كارهاى مردم و حاكمان اصلاح نمى شود مگر با صالح بودن كسانى كه در كارها از آنان كمك مى گيرند و براى انجام كارهاى دور از دسترس، آنان را انتخاب مى كنند. پس براى به عهده گذاشتن مسئوليت ها، اهل ورع و

منابع فقه شيعه، ج 22،

ص: 629

فهم و دانش و سياست را انتخاب كن و از صاحبان تجربه و عقل و حيا به خانواده هاى شايسته و ديندار و با ورع نزديك شو؛ زيرا آنان اخلاق شان گرامى تر و خويشتن دارتر و شايسته تر و كم طمع تر است و دورانديش تر از ديگران هستند. پس كارگزارانت و دستيارانت اين گونه بايد باشند و از ميان آنان جز پيروانت را به كار نگمار.

آن گاه حقوق آنان را به طور كامل و تمام بپرداز و روزى را بر آنان وسعت ده و آسان گير؛ چرا كه اين كار آنان را بر اصلاح خويش نيرومند مى سازد و از آنچه- از بيت المال- در اختيار دارند، بى نياز مى كند؛ افزون بر آن كه، در صورت مخالفت با دستورهاى تو و دستيازى به امانت تو، عذر و بهانه اى براى آنان باقى نمى گذارد و حجت را بر آنان تمام مى كند.

سپس با همۀ اين احوال، كارهاى شان را زير نظر بگير و ناظران و مراقبانى امانتدار و راستگو بر آنان بگمار؛ زيرا اين كار بر جديت آنان در آبادانى و عمران و مدارا و مهربانى شان با مردم و خويشتن دارى آنان از ستم و جلوگيرى آنان از خيانت همكاران شان مى افزايد؛ افزون بر آن كه، اين كار سبب نيرومند شدن مردم مى گردد.

و بپرهيز از اين كه متكبران، زورگويان، خودبينان، دوستداران مدح و ثنا و چاپلوسى و طالبان شرافت را به كار گمارى- در حالى كه هيچ شرافتى وجود ندارد مگر به تقوى. و اگر يكى از كارگزارانت را يافتى كه دستش را به خيانت آلوده يا مرتكب كار زشتى گرديده است و در اين باره گزارش ناظرانت و بدگويى مردم با هم عليه وى جمع شد، از نظر گواهى به آن

بسنده مى كنى و او را مجازات بدنى مى نمايى و از كار بر كنار مى كنى. سپس در ميان ديدگان مردم مهر خيانت بر او مى زنى و گردنبند ننگين تهمت به گردنش مى آويزى؛ چرا كه اين كار باز دارنده وى و اندرزى براى ديگران خواهد بود- ان شاء الله تعالى.

آنچه براى حاكم شايسته است كه با خراج دهندگان قرارداد بندد

به خراج دهندگان رسيدگى كن و در آنچه سبب اصلاح شان مى گردد، بنگر؛ زيرا اصلاح آنان سبب اصلاح ديگران مى گردد و بدون اصلاح آنان، ديگران اصلاح نخواهند شد؛ چرا كه آنان- نه ديگران- پناهگاه و سامان دهندۀ مردم هستند و مردم نان خور آن هايند. پس بايد نگاهت به آبادانى سرزمين آن ها و اصلاح زندگى شان بيش از نگاهت به گرفتن خراج از ايشان باشد؛ چرا كه گرفتن ماليات بدون آبادانى ممكن نيست و هر كس بدون آبادانى به دنبال ماليات گرفتن باشد، شهرها را ويران و مردم را نابود مى كند و اين كار مدت طولانى دوام نمى يابد. بلكه خراج دهندگان هر شهرى را جمع كن (و دربارۀ صلاح شهرشان به آنان تأكيد كن) سپس به آنان دستور ده تا دربارۀ وضعيت شهرشان و آنچه سبب سامان كارهاى شان مى گردد و وضعيت زمين شان و پرداخت خراج به تو گزارش دهند. سپس دربارۀ آنچه به تو گفتند، از ديگر آگاهان سؤال كن.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 631

پس اگر از سنگينى خراج يا زيان ديگر حوادث وارد بر خود شكايت كردند، همانند قطع آب يا تباهى زمين بر اثر آبگرفتگى يا تشنگى يا آفت خسارت بار تا وقتى كه اميدوارى خداوند آن زيان را از آن ها برطرف سازد، به آنان تخفيف ده.

و فرمان بده تا در مواردى كه

قدرت بر اصلاح امورشان ندارند، به آن ها كمك شود؛ چرا كه خداوند در فرجام اصلاح، مصلحت و پاداش قرار داده است- اگر خدا بخواهد- پس هزينه آن را براى شان تأمين كن و آنچه براى آن ها هزينه كردى و به آنان تخفيف دادى، ذخيره اى است براى تو نزد آنان كه با آن براى آبادانى شهرهايت و زيور حكمرانى ات نيرو مى گيرند؛ افزون بر آن كه، خداوند نامت را نيكو مى كند و براى فردايت پس انداز مى گرداند.

آن گاه علاوه بر آن كه آثارى- همانند آبادانى سرزمين شان و جمع آورى خراج شان و آشكار شدن دوستى شان و ثناى زيباى شان و گسترش خير در ميان شان- مشاهده مى كنى، براى تو سبب روشنى چشم و افزوده تر شدن بهره و ذخيره اى نيكوتر از آنچه با زحمت و اجحاف از آنان دريافت مى كردى، در پى خواهد داشت. پس اگر حادثه اى براى تو پيش آمد كند- كه نيازمند تكيه به آنان شوى- مى بينى كه با قوتى بيش از خويش، در آنچه بخواهى به خاطر آسايشى كه در ميان شان فراهم كردى به تو كمك مى كنند. دوستى و خوش بينى و اعتماد به عدالت تو- كه به آن عادت شان داده اى- و مهربانى و مدارايت با شناختى كه از عذر تو در حوادث دارند، براى آنان نيرويى خواهد بود كه با آن وظايفى كه بر عهده شان نهاده اى، تحمل مى كنند و با آن نسبت به آنچه بر دوش شان نهاده اى، راضى و خشنود مى شوند؛ چرا كه با اجازۀ خدا، عدالت سبب مى شود تا آنچه بر دوش شان مى نهى، تحمل كنند.

و آبادانى شهرها سودمندتر از آبادانى خزينه هاست؛ چرا كه آبادانى گنجينه ها از آبادانى شهرهاست. پس هر گاه شهرها ويران گردد، سرچشمۀ خزينه ها خشك مى گردد. پس با خرابى زمين خزاين ويران

مى گردد. و همانا ويرانى زمين و نابودى اهل آن، از زياده روى حاكمان در اندوختن و بدگمانى شان به زمان و كم سود بردن شان از پندها و عبرت هاست.

آنان نمى توانند بفهمند كه تخفيف و تأخير انداختن آن از امسال به سال آينده و انفاق در موارد شايسته در جمع آورى خراج مؤثرتر و اثرش در آن نيكوتر است «1» بلكه آنان مى گويند و ديگران نيز به آنان مى گويند: «جمع آورى خراج امسال را به سال ديگر واگذار نكنيد؛ گويا شما به زنده بودن تا سال آينده مطمئن هستيد!

نظر آنان و نظر زيور دهندگان براى آنان، براى تعجب و شگفتى كافى است. حاكم و فرمانروا از يكى از اين دو حال بيرون نيست؛ يا تا سال آينده زنده است كه در اين صورت سرزمين و رعيت

______________________________

(1). اين ترجمه بر اساس نسخۀ ديگر حديث است كه در پاورقى به آن اشاره شده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 633

خويش را اصلاح كرده است و از فرجام كار خويش آن چنان نيكى مى بيند كه با آن چشمانش روشن، شادمانى ش افزون، اندوهش كاهش خواهد يافت و شايسته دريافت پاداش نيكوىِ پروردگارش خواهد گرديد.

يا پيش از فرارسيدن سال آينده عمرش به پايان خواهد رسيد. در اين صورت وى به [پاداش] اصلاح و نيكى كه انجام داده، نيازمندتر و مدح و ثناى وى نيكوتر و دعا برايش بيشتر و پاداشش نزد پروردگار برتر خواهد بود. و اگر در خزائن خويش اموالى را بيندوزد، كه با آن شهرها را ويران و مردم را نابود كرده است، آن اموال در اختيار ديگران خواهد بود و گناه آن بر اوست. و از كارهاى حاكمان جز يادشان باقى نمى ماند و

آنان جز به رفتار و آثار برجاى گذارده از سوى خود ياد نخواهند شد- زشت باشد يا زيبا. ولى اموال- خواه ناخواه- به مصرف خواهد رسيد و سودش براى ديگران خواهد بود يا بلايى از بلاهاى روزگار آن را نابود خواهد كرد و براى صاحبانش حسرت به بار خواهد آورد.

و اگر مايلى سرانجام نيكى و سرگردانى انديشه ها را در اين ميان بدانى، در كارهاى پيشينيان- از حاكمان صالح و ناصالح- بينديش كه آيا در ميان آنان احدى را مى يابى كه رفتارش با مردم نيكو، هزينه اش بر آنان اندك بوده و نفس خويش را براى پرداخت حق سخاوتمند نموده است و اين كار به استحكام حكومتش يا لذت هاى بدنى اش يا به نام نيكش در ميان مردم آسيب رسانده باشد؟

و آيا احدى را مى يابى كه رفتارش با مردم زشت و هزينه اش بر آنان سنگين باشد، نزد مردم در حكمرانى اش عزيز شود، همان گونه كه در دنيا و آخرت او نيز نقص وارد مى شود. پس به اموالى كه روى هم انباشته مى كنى ننگر بلكه به خيراتى كه مى اندوزى و كارهاى نيكى كه انجام مى دهى بنگر؛ چرا كه نيكوكار يارى و كمك مى شود و خداوند عهده دار توفيق و راهنمايى كنندۀ به [راه] صحيح (و ارشادكننده به راه است).

آنچه براى حاكم شايسته است در امور دبيران تأمل كند

دبيران و نويسندگانت را بنگر و در حال هر يك از آنچه به وى نيازمندى، دقت كن؛ زيرا براى نويسندگان درجاتى است و هر درجه اى حقى از ادب لازم دارد كه غير آن را تحمل نمى كند. پس براى سرپرستى كارهاى بزرگ خود رؤسايى قرار داده و آنان را بر اساس ميزان توان شان نسبت به مسئوليت شان

برگزين. پس نوشتن نامه هاى ويژه ات را كه در آن ها به بيان نقشه ها و رازهاى نهفته ات مى پردازى به بزرگان ادب شايسته (و آگاهان روش هاى دقيق عرب) و كمك كننده ترين آنان به خود در كارهاى بزرگ و صاحب نيكوترين نظر در كارها و ديندارترين و خيرخواه ترين و رازدارترين آنان واگذار كن؛ به كسانى كه بزرگى و كرامت، آنان را به تكبر و لطف و مهربانى، آنان را به خودبينى وانمى دارد و راهنمايى اش سبب منت نهادن بر تو در خلوت يا آشكار نمودن آن در ميان مردم و بازگرداندن نامه هاى رسيده بدون تكميل راه هاى صحيح آنچه براى تو يا از تو گرفته مى شود، نگردد و

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 635

قراردادى را كه براى تو تنظيم مى كند، ضعيف تنظيم نكند و از نقض قراردادى كه به زيان توست، ناتوان نباشد. و با همه اين ها، از شناخت خويش و اندازۀ مقام و جايگاه خويش نادان نباشد؛ چرا كه هر كس به اندازه و منزلت خويش جاهل باشد به جايگاه ديگران نادان تر است.

و براى نامه هاى در مرتبۀ پايين تر- از نامه هاى نمايندگانت و نامه هاى خراج و ديوان نظاميان- نويسندگانى منصوب كن كه خود در انتخاب شان تلاش كرده اى؛ چرا كه آن كارها مهم ترين و سودمندترين كارها براى تو و رعيت توست. پس نبايد شناخت خود از ظاهرشان و خوش بينى به آنان را ملاك گزينش آنان قرار دهى؛ زيرا چيزى بيشتر از شناخت حاكمان از ظاهر و خوش بينى آنان به بيشتر مردم مخالف با واقعيت نيست، بلكه آنان را بر اساس عملكردشان در مسئوليت هاى پيش از خود گزينش كن؛ زيرا اين شايسته ترين راهى است كه برخى از مردم از امور برخى ديگر

آگاهى مى يابند.

و در رأس هر يك از اين كارها، رئيسى امانتدار (و ديندار) و صاحب نظر قرار ده؛ از كسانى كه كارهاى بزرگ بر وى غلبه نمى كند و كارهاى كوچك در نظرش از بين نمى رود. آن گاه پس از اين همه، رسيدگى و مراقبت از كارهاى شان را فراموش نكن و در عملكردشان بنگر و (با پرسش و تحقيق از احوال شان كه از تو پوشيده مانده است.) تا از رفتارشان با مردم در مسئوليتى كه به آنان سپرده اى آگاه شوى؛ چرا كه در بسيارى از نويسندگان شعبه اى از سرسختى و غرور و خودبينى (و پرخاشگرى) نسبت به مردم و خشم در هنگام درگيرى و دلتنگى هنگام مراجعه وجود دارد. و مردم ناچار به درخواست نيازهاى شان از آنان هستند. پس هرگاه همۀ كارگزاران در رفع نيازهاى مردم به كندى و تندخويى روآوردند، عيب آن را بر دوش تو نهاده و هزينه اش را بر تو وارد كرده اند و رسيدگى به آن، سبب سامان يافتن كارهايت مى شود؛ افزون بر آن كه، نزد خداوند پاداش بزرگى خواهى داشت- اگر خدا بخواهد و قدرت و نيرو به كمك خداست.

آنچه براى حاكم شايسته است كه در امور بازرگانان و صنعتگران تأمل كند

به بازرگانان و صنعتگران بنگر و به آنان به خير سفارش كن؛ زيرا آنان براى مردم سرچشمه اند. مردم از صنايع و اجناس و وسايلى كه از راه دريا و خشكى از قلۀ كوه ها و شهرهاى كشور دشمن به سوى شان مى آورند، بهره مند مى گردند و چون كه بيشتر مردم محل اجناس مورد نياز خود را نمى شناسند و قدرت آوردن و ساختن آن ها را ندارند، پس بازرگانان و صنعتگران براى اين كار حقّ و احترامى

دارند كه حفظ آن واجب است. از اين رو به كارهاى شان رسيدگى كن و به كارگزارانت دربارۀ آنان بنويس.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 637

با اين حال بدان كه در بسيارى از بازرگانان و صنعتگران، بخلى زشت و آزى شديد است و به انگيزه و انتظار گرانى اجناس و فشار بر مردم و زورگويى به آنان به احتكار مى پردازند كه در آن، زيان بزرگى بر مردم و عيبى بر حاكمان است. پس آنان را از اين كار بازدار و در اين باره دستورهاى لازم را صادر كن آن گاه هر كس از دستورهايت سرپيچى كرد، او را به عقوبت دردناكى مجازات كن- اگر خدا بخواهد.

آنچه براى حاكم شايسته است كه در امور تهيدستان تأمل كند

امور طايفۀ ديگر- بيچارگان (و تهيدستان) و نيازمندان- را تباه نكن و بخشى از مال خدا را افزون بر حق واجبى كه خداوند از صدقات در كتاب خويش براى شان قرار داده، در ميان شان تقسيم كن و آن را در تمام محدودۀ حكومتت تقسيم كن و مردم هيچ مكانى سزاوارتر از مردم جاى ديگرى نيستند بلكه دورترين آنان بسان نزديك ترين شان حق دارند. و رسيدگى به كار گروهى، تو را از رسيدگى به كار ديگران بازندارد؛ زيرا هر يك از آنان، نصيبى از تو دارند كه در تضييع آن عذرى ندارى. و به نيازهاى مردم بيچاره و نيازمند رسيدگى كن؛ كسانى كه نيازشان به تو گزارش نمى شود و چشم ها تحقيرشان مى كند و مردم آنان را كوچك تر از آن مى شمارند كه نيازهاى شان را به تو گزارش كنند. و مطمئن ترين افراد در خيرخواهى نزد خود و بيمناك ترين افراد در كارهاى خير و فروتن ترين افراد در

برابر خدا را براى رسيدگى به امور آنان بگمار؛ از كسانى كه ناتوانان را حقير نمى شمارند و بزرگان را باشرافت نمى دانند و به وى دستور بده امورشان را به تو گزارش كند و آن گاه نيك در آن بنگر؛ زيرا رعيت ضعيف، بيشتر نيازمند انصاف و حمايت هستند. و به افراد ضعيف و زمينگير و اهل بلا و ناتوان و يتيم و تهيدستان پرده پوش كه در درخواست شان تكيه و پافشارى نمى كنند، رسيدگى كن و باانگيزۀ درخواست خشنودى خدا و نزديكى وى، از مال خدا براى آنان نصيبى قرار ده؛ چرا كه كارها تنها با صدق نيت ها خالص مى شود.

آنچه براى حاكم شايسته است كه از ادب و روش نيكو برخوردار باشد

به هر اندازه كه در انجام حقّ هر حقدارى تلاش كنى، باز هم لازم است افراد گروه هاى گوناگون رودررو نيازهاى شان را به اطلاع تو برسانند و اين كار بر فرمانروايان سنگين و گران است- و حقّ سنگين است مگر بر كسى كه خداوند آن را بر وى سبك گرداند- و به همين گونه پاداش آن در ميزان نيز گران است. پس بخشى از وجود و وقت خود را به نيازمندان اختصاص ده، كه در آن زمان به آن ها بار دهى و به سخنان شان گوش فرادهى و بال هايت را براى شان بگشايى و خشونت و تندى انسان هاى خشن و لكنت انسان هاى ناتوان را تحمل كنى- بدون هيچ گونه اظهار ناراحتى و دلتنگى. پس به هر

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 639

كه خواستى عطا كنى، با روى خوش و گوارا به وى عطا كن و هر كه را كه محروم كردى، به زيبايى و پاسخ نيكو محروم كن.

و هيچ

چيز همانند سستى و غنيمت شمردن تأخير كار از روزى به روزى ديگر و از ساعتى به ساعت ديگر و سرگرم شدن به كارهاى غير ضرورى و غفلت از كارهاى لازم، امور فرمانروايان را تباه نمى كند.

پس براى هر چيزى كه بايد در آن بنگرى، زمانى را قرار ده كه در آن زمان از آن كار كوتاهى نكنى و تمام تلاش و كوششت را در آن عمل بندى. و كار هر روز را مشخص كن و سهم هر ساعت را براى آن قرار ده.

و براى ارتباط ميان خود و خدا بهترين زمان ها را قرار ده؛ هر چند هر گاه نيت و انگيزه ات صحيح باشد، همۀ زمان ها براى خداست. و در هيچ شب و روزى، چيزى را بر فرايض دينى ات مقدم ندار تا اين كه آن ها را به طور تمام و كامل انجام دهى.

و پرده نشينى را طولانى نكن؛ چرا كه آن يكى از درهاى بدبينى به توست و سبب تباهى و فساد امور به زيان تو مى شود. مردم انسان هايى هستند كه از آنچه از پيش چشمان شان به دور است، بى خبرند. و دربان و پرده دارانت را گزينش كن و هر يك از آنان كه خود را بر مردم ترجيح مى دهد و متكبر و كم انصاف است، از خود دور كن.

و به احدى از خانواده و نزديكانت ملكى را نبخش و هر گاه به مردم اطراف خود زيان مى رساند و اجازۀ گرفتن ملكى را نده.

و هيچ صلح و آشتى را كه دشمن تو را بدان فرامى خواند، ردّ نكن؛ زيرا صلح سبب آسايش سپاهيان و برطرف كنندۀ اندوه ها و موجب امنيت شهرهاست. پس هر گاه قدرت و فرصت نسبت به دشمن يافتى، عهد و

پيمانش را به خودش بازگردان و عليه او از خدا درخواست يارى كن و هنگام دعوت دشمن به صلح، بيشترين آمادگى و احتياط را داشته باش؛ زيرا چه بسا دعوت به صلح مكر و نيرنگى بيش نباشد. و هر گاه پيمان بستى، ديوار وفا در اطرافش بكش و تعهدت را با امانتدارى و راستى رعايت كن.

و از نيرنگ به پيمان خدا و شكستن عهدش بپرهيز؛ چرا كه خداوند عهد و پيمان خود را امانى قرار داد كه با رحمتش آن را در ميان بندگان امضا كرده است. و پايدارى بر تنگنا و فشارى كه اميد به گشايش آن دارى، بهتر از نيرنگى است كه از عذاب و فرجام بدى كه از آن بيمناكى.

و از شتاب در ريختن به ناحق خون ها بپرهيز؛ زيرا هيچ چيز داراى عذابى بزرگ تر از آن نيست. و به قيمت نابودى و هلاكت خويش و قرار گرفتن در معرض خشم خداوند، تقويت فرمانراويى گذرا را مجوى كه نمى دانى بهره ات از بقاى آن و بقاى خود براى آن چيست؟ و از خودبزرگ بينى و اطمينان به خويش بپرهيز؛ چرا كه آن از مطمئن ترين فرصت هاى شيطانِ در نزد اوست. و از شتاب در كارها پيش از زمان شان و كوتاهى در آن ها در وقت و امكان شان و پافشارى در آن ها هنگام ناشناخته بودن و سستى در آن ها هنگام آشكار شدن بپرهيز؛ زيرا هر كار محلى دارد و هر حالتى، زمان و حالى دارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 641

1119- 32331- (16) در نهج البلاغه از على عليه السلام آمده است:

«اين است دستور العمل و سفارش نامه اى كه امير مؤمنان عليه السلام براى مالك اشتر نخعى نوشت. آن

گاه كه كار براى حاكم مصر- محمد بن ابى بكر- آشفته شد و على عليه السلام مالك را به حكمرانى مصر و تصدى كارهاى آن منصوب كرد. اين سفارش نامه از نظر حجم طولانى ترين و از نظر مطالب زيبا و جامع ترين دستور العملى است كه به دست على عليه السلام نوشته شد:

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

اين فرمان بندۀ خدا- على- امير مؤمنان است به مالك فرزند حارث، در دستور خود به وى، آن هنگام كه ادارۀ امور مصر از جمع آورى خراج آن، نبرد با دشمنانش، اصلاح به امور مردمش و آبادانى شهرهايش را به وى سپرد.

على عليه السلام انجام اين كارها را به مالك فرمان مى دهد: تقواى الهى، ترجيح اطاعت خدا [بر ديگر كارها]، پيروى دستورهاى خدا در كتابش- از واجبات و مستحباتى كه بدون پيروى از آن ها هيچ كس خوشبخت نمى گردد و جز با انكار و تباه ساختن شان بدبخت نمى شود- و اگر خدا را با قلب و دست و زبان خود يارى كند، خداوند يارىِ يارى كنندگانش و عزت بخشيدن به عزيزكنندگانش را بر عهده گرفته است.

و به او دستور مى دهد كه نفسش را هنگام شهوت ها بشكند و هنگام چموشى آن را مهار كند؛ چرا كه نفس پيوسته به بدى فرمان مى دهد مگر آن كه خداوند رحم كند.

سپس، اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو حكومت هاى دادگستر و ستمگر بر آن حكومت كرده اند و همان گونه كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى، مردم در كارهاى تو مى نگرند و آنچه تو دربارۀ آنان مى گفتى، آنان دربارۀ تو مى گويند و شايستگان تنها به وسيلۀ آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى

مى سازد، شناخته مى شوند. پس بايد محبوب ترين ذخاير نزد تو ذخيرۀ عمل صالح باشد. از اين رو، تمايلات خود را در اختيار بگير و از كارهاى حرام نسبت به نفس خويش به شدت بخيل باش و بخل ورزيدن به نفس اين گونه است كه در آنچه دوست دارد و آنچه ناخوشآيند دارد، جانب انصاف را رعايت كنى.

و بر قلبت لباس مهربانى، دوستى و لطف به مردم را بپوشان و نسبت به آنان درنده اى خون آشام نباش كه خوردن شان را غنيمت بشمارى؛ زيرا مردم دو گروهند: يا برادر دينى ات يا همانندت در آفرينش، كه ناخواسته گرفتار لغزش مى شوند وگرفتار آفات روحى مى گردند و در عمد و خطاى شان حاكم زيان مى بيند، پس آنان را از چشم پوشى و گذشت آن گونه بهره مند ساز كه دوست دارى خداوند از چشم پوشى و بخشش خويش بهره مندت سازد؛ زيرا تو بالاتر از آنان و ولى امر بالاتر از تو و خداوند

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 643

مافوق مسئوليت دهنده به توست كه تو را عهده دار كارهاى مردم كرده و به وسيلۀ آنان آزمايشت نموده است.

و خود را در حال نبرد با خدا قرار نده؛ چرا كه تو در برابر انتقام و عذاب خدا قدرتى ندارى و از بخشش و مهربانى او بى نياز نيستى.

از هيچ بخششى پشيمان مشو و از مجازاتى شادمان نگرد و در هيچ اقدام تند و خشنى- كه راه گريزى برايش مى يابى- شتاب نكن و هرگز نگو: من فرمانروايم، دستور مى دهم و بايد انجام شود؛ چرا كه اين تباه كنندۀ دل، كاهندۀ دين و نزديك شدن به دگرگونى صلاح به فساد و تباهى است.

و هر گاه قدرت و رياست تو را به خودبزرگ بينى و غرور

واداشت، پس در عظمت فرمانروايى خداوند بر فرازت و قدرتش نسبت به تو در آنچه خود نيز به آن قدرت ندارى، بينديش؛ كه آن چموشى و غرورت را مهار مى كند و تُندى ات را بازمى دارد و عقل از دست رفته ات را به تو بازمى گرداند.

بپرهيز از همآوردى با خدا در بزرگى اش و همانندى با وى در شكوهش؛ چرا كه خداوند هر سلطه گرى را زبون و هر متكبرى را خوار مى كند.

نسبت به خود و خويشان نزديك و محبوبانت از مردم در ارتباط با خدا و مردم انصاف را رعايت كن، وگرنه ستم نموده اى و هر كس به بندگان خدا ستم كند، خداوند به جاى بندگانش با وى مى ستيزد و خدا با هر كه در ستيزد، دليلش را در هم مى كوبد و با خدا در حال نبرد است تا اين كه دست بردارد و توبه كند. و چيزى همانند پافشارى و مداومت بر ستم، سبب دگرگونى نعمت خدا و شتاب در انتقام و عذاب الهى نمى گردد؛ چرا كه خداوند به نالۀ ستمديدگان و بيچارگان گوش فرا مى دهد و در كمين ستمگران است.

بايد محبوب ترين كارها نزد تو، ميانه ترين آن ها در حق، گسترده ترين شان در عدل و دربردارنده ترين آن ها در خشنودى مردم باشد؛ زيرا خشم تودۀ مردم، خشنودى خواص را بى اثر مى كند و خشم خواص، با خشنودى توده پوشيده مى گردد. خواص در شرايط آسان، پرهزينه ترين مردم براى حاكم و در بلا و گرفتارى، كم كمك ترين و ناخشنودترين از رعايت انصاف و پافشارترين در درخواست و كم سپاس ترين هنگام گرفتن و هنگام محروميت، كم عذرپذيرترين و هنگام بلا و گرفتارى، ناشكيب ترينِ مردم هستند. و پايۀ دين و آوردگاه مسلمانان و نيروى آماده عليه دشمنان تنها تودۀ مردم

هستند. پس بايد ميل و علاقه ات به آنان باشد.

و بايد دورترين و منفورترين مردم نزد تو عيب جوترين آنان از مردم باشد؛ زيرا مردم كاستى هايى دارند كه حاكم به پوشاندن آن سزاوارترين است. پس هرگز از عيب هاى پوشيدۀ مردم بر خود جستجو و پرده بردارى نكن؛ زيرا تنها پاك كردن عيب هاى آشكار بر توست و خداوند دربارۀ عيب هاى پوشيده از تو داورى مى كند.

پس تا مى توانى عيب پوشى كن تا خداوند آنچه مى خواهى از مردم پوشيده بماند، بپوشاند.

كينه و دشمنىِ مردم را گره بگشاى و رشتۀ دشمنى و كينۀ خود را قطع كن! و از آنچه شايستۀ تو نيست، كناره بگير و خود را به بى خبرى بزن. و در تصديق بدگويان شتاب نكن كه بدگويان هر چند خود را شبيه خيرخواهان كنند، خيانتكارند.

و اين اشخاص را در و رايزنى خود وارد نكن؛ بخيل را كه با تهديد به تنگدستى تو را از نيكى و احسان بازمى دارد. و ترسو را كه در انجام كارها ناتوانت مى كند و آزمندى را كه افزون طلبى ستمگرانه را در نظرت مى آرايد. به تحقيق، بخل و ترس و آز، غريزه هاى گوناگون هستند كه ريشۀ همۀ آن ها بدگمانى به خداست.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 645

بدترين همكارانت، همكاران پيشين اشرار و شركاى جرم شان هستند. پس نبايد آنان از نزديكان و مقربان درگاهت باشند؛ چرا كه آنان ياران جنايتكاران و برادران ستمگران هستند، در حالى كه تو جايگزينان صالح براى آنان مى يابى كه در راى و نظر و قدرت اجرايى همانند آن ها هستند؛ ولى به سان آنان پيشينۀ ظلم و جنايت ندارند. كسانى كه با ستمگرى در ستم و جنايت كارى در جنايت همكارى نكرده اند، اين چنين اشخاصى براى

تو كم هزينه تر، پركارتر و مهربان تر هستند و به ديگران كمتر وابسته اند. پس آنان را براى نشست هاى سرى و مجالس خصوصى برگزين. آن گاه برگزيده ترين آن ها نزد تو بايد حق گوترين آنان- با همۀ تلخى اش- و كسانى باشند كه كم ترين حمايت را از تو در كارى نمايند كه مايل به انجام آن هستى و خداوند آن را براى اولياى خويش ناپسند مى شمارد.

و خود را به اهل ورع و راستى نزديك كن. آن گاه آنان را آن چنان تربيت كن كه مديحه سراى تو نباشند و با برشمردن كارهاى ناكرده تو را شادمان نكنند؛ چرا كه ثناگويى فراوان، كبر و غرور مى آفريند و به پيروزى شيطان و نفس اماره مى انجامد.

و هرگز نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو جايگاهى يكسان داشته باشند؛ چرا كه اين كار مايۀ دلسردى نيكوكاران از نيكى و تشويق بدكاران به بدى است. هر يك را در جايگاهى قرار ده كه خود برمى گزيند.

و بدان كه، در خوش بين نمودن زمامدار نسبت به مردمش چيزى كارسازتر از نيكى به آنان، كاهش هزينه ها از ايشان و حذف تحميل هاى ناحق نيست. پس تا مى توانى بايد بر خوش بينى خود نسبت به ملتت بيفزايى؛ چرا كه خوش بينى، رنج و اندوه فراوان را از تو برمى دارد. سزاوارترين افراد به خوش بينى تو كسى است كه به خيرخواهى و فداكارى ات ايمان داشته باشد. و سزاوارترين افراد به بدبينىِ تو كسى است كه به خيرخواهى ات با ديدۀ ترديد بنگرد.

و هيچ سنت شايسته اى را كه مورد عمل پيشگامان اين امت و محور همبستگى و الفت آنان و سامان بخش كارشان بوده است- نشكن و هيچ سنت جديدى را پايه گذارى نكن كه به اين گونه روش هاى پيشين آسيب رساند، كه در

اين صورت پاداش آن براى بنيان گذار آن است و وزر و وبال آن- به دليل سنت شكنى- بر توست.

و در تثبيت سامان بخشى به شهرهايت و برپاداشتن و استمرار آنچه پيشتر كار مردم بر آن استوار بود، بسيار با دانشمندان مذاكره كن و با حكيمان گفتگو.

و بدان كه، ملت طبقات گوناگونى دارد كه جز با كمك يكديگر سامان نمى يابند و بى نياز از هم نيستند. از آن هاست: سپاهيان خدا، نويسندگان عمومى و خصوصى، قاضيان عدالت گستر، كارگزاران با انصاف و رفق و مدارا، جزيه و خراج پردازان از اهل ذمه و مسلمانان، بازرگانان و صنعتگران و طبقۀ پايين جامعه از نيازمندان و بيچارگان. و خداوند سهم هر يك از اين ها را در كتابش يا سنت پيامبرش صلى الله عليه و آله معين كرده و در جايگاه مناسبش قرار داده است و رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را نزد ما به وديعه نهاده كه محفوظ است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 647

پس لشكريان- با اجازۀ خداوند- دژهاى مردم، زيور حاكمان، عزت دين و راه هاى امنيت هستند و بدون آنان، ملت استوار و پابرجاى نيست. آن گاه سپاهيان بدون آنچه خداوند از خراج بر ايشان معين نموده، استوار نخواهند بود. خراج نيروبخش آنان در نبرد با دشمنان شان، تكيه گاه سامان بخشيدن به كارهاى شان و پشتوانه رفع نيازهاى شان است.

سپس اين دو گروه- ملت و سپاهيان- جز با كمك قاضيان، كارگزاران و نويسندگان استوار نخواهند بود؛ زيرا بستن قراردادها و جمع آورى منافع از طريق آنان است و در انجام هر كار خصوصى و عمومى به آنان اعتماد مى شود.

و كار همۀ اين ها جز به بازرگانان و صنعتگران سامان نمى يابد؛ با تلاشى كه آنان در

جهت رفع نيازها و بر پا داشتن بازار و بى نياز كردن مردم از انجام كارهايى كه ديگران به آن ها نمى پردازند انجام مى دهند.

آن گاه طبقه پايين تر از نيازمندان و بيچارگانى كه خداوند بخشش و كمك به آنان را واجب كرده است و براى هر يك به اندازۀ سامان زندگى اش حقى است و زمامدار از عهدۀ حقوقى كه خداوند در اين راستا بر دوش او نهاده به شايستگى بيرون نمى آيد، مگر با تلاش، يارى خواستن از خدا و آماده نمودن خويش بر پيروى از حق و پايدارى بر آن در تمامى موارد كوچك و بزرگ.

آن گاه خيرخواه ترين افراد براى خدا و پيامبرش و امام تو و پاكدامن ترين و بردبارترين آنان در نزد خود را به فرماندهى سپاهيانت بگمار؛ كسانى كه به كندى خشمگين مى شوند، با پوزش آرامش مى يابند، با ناتوانان مهربان و بر نيرومندان مسلط است و كسى كه تندى و خشونت او را برنمى انگيزد و ناتوانى وى را بازنمى دارد. سپس شرافتمندان و برخورداران از خانواده هاى شايسته و پيشينه درخشان و در مرتبه بعد دلاوران، شجاعان، سخاوتمندان و بزرگ منشان را به خود نزديك گردان؛ چرا كه آنان مجموعه اى از بزرگوارى و شعبه اى از نيكى ها هستند.

آن گاه چون پدر و مادر كه به فرزندان شان مى رسند، در نبود آن ها به كارهاى شان رسيدگى كن و هرگز آنچه براى تقويت شان انجام مى دهى، بزرگ نشمار و هيچ مهربانى و لطفى- هر چند اندك- را كه براى سامان امورشان انجام مى دهى، ناچيز ندان؛ زيرا آن ها را به خيرخواهى و خوش بينى نسبت به تو وامى دارد. و رسيدگى به نيازهاى خُردشان را با تكيه بر نيازهاى اساسى رها نكن؛ زيرا مهربانى اندكت جايگاهى دارد كه از آن سود

مى برند و نيازهاى بزرگ و اساسى محلى دارد كه از آن بى نياز نمى شوند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 649

و بايد برگزيده ترين سران سپاهت نزد تو كسى باشد كه سربازان را يارى رساند و از امكانات خويش به حدى به آنان ببخشد كه خود و خانواده شان در رفاه و آسايش زندگى كنند؛ به طورى همۀ همت و تلاش شان را در نبرد با دشمن به كار گيرند؛ چرا كه عطوفت و مهربانى تو به آنان قلب هاى شان را به تو متمايل مى كند.

و قطعاً برترين روشنى چشم زمامداران، برپايى عدالت در شهرها و گسترش دوستى ملت است و بدون شك دوستى ميان آنان به وجود نمى آيد مگر با پاكى دل ها و سينه هاى شان و خيرخواهى آنان رنگ واقعيت به خود نمى گيرد مگر با در بر گرفتن زمامداران و احساس سنگينى نكردن از حكومت شان و خستگى و دلتنگى ننمودن. پس به آرمان هاى شان ميدان بده و پيوسته ثناگوى شان باش و همواره رشادت هاى دلاوران شان را شماره كن؛ چرا كه ياد بسيار از كارهاى پسنديده شان، شجاعان را برمى انگيزد و واماندگان شان را تشويق مى كند- اگر خدا بخواهد.

آن گاه رشادت هاى هر كس را بشناس و رشادت كسى را به ديگرى نسبت نده و در بها دادن به آن كوتاهى نكن و شرافت كسى تو را بر آن ندارد كه رشادت كوچكش را بزرگ جلوه دهى و پايين بودن كسى سبب نشود تا دلاورى بزرگش را كوچك شمارى. مشكلات پيچيده و شبهه ناك را به خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله بازگردان. به تحقيق، خداوند- پاك و منزه- به گروهى كه دوستدار راهنمايى شان بوده، مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورديد، از خدا پيروى كنيد و از رسول و

اولى الامر- از خود- پيروى نماييد، آن گاه اگر در چيزى نزاع كرديد، آن را به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله ارجاع دهيد.

رجوع به خدا عمل، به محكمات قرآن است و مراجعه به پيامبر صلى الله عليه و آله تمسك، به سنت و روش همگراى غير واگراى اوست.

آن گاه براى داورى ميان مردم، برترين مردم نزد خويش را برگزين؛ از كسانى كه كارها به آنان فشار نمى آورد و در تنگناى شان قرار نمى دهد و شاكيان او را خشمگين نمى كنند و بر اشتباه و لغزش خويش پافشارى نمى كنند و پس از شناخت حق، بازگشت به آن براى شان دشوار نيست. و نفس خويش را به طمع نزديك نمى كنند و به جاى فهم عميق به درك سطحى بسنده نمى كنند و در شبهات ايستاترند و به دليل و برهان، چنگ زننده ترين و از مراجعۀ شاكيان، كم تر از همه احساس ناراحتى و دلتنگى مى كنند و در كشف حقايق پايدارترند و هنگام روشن شدن حكم، قاطع ترين اند. از كسانى كه تملق و چاپلوسى آنان را فريب نمى دهد و تشويق او را متمايل نمى كند و آنان اندكند.

سپس به داورى هاى او رسيدگى كن و در بخشش، آنچنان بر او توسعه بده كه كمبودهايش را برطرف كند و از نيازش به مردم بكاهد و نزد خود چنان جايگاه و مقامى به وى عطا كن كه هيچ يك از نزديكانت با چشم طمع در آن ننگرند تا از بدگويى و سخن چينى اشخاص نزد تو احساس امنيت كند. در آنچه گفته شد، بادقت بينديش؛ كه اين دين در دست اشرار اسير بود، بر اساس هوس در آن عمل مى كردند و با آن، دنيا طلب مى نمودند.

منابع فقه شيعه، ج 22،

ص: 651

سپس در امور كارگزارانت بينديش و آنان را بر اساس ارزيابى به كار گمار، نه بر اساس قرابت و علاقۀ شخصى؛ كه اين دو همه شاخه هاى ستم و خيانت را در بردارند و افراد باتجربه و باحيا از خانواده هاى شايسته و پيشگام در اسلام را انتخاب كن؛ چرا كه آنان اخلاق شان پسنديده تر، آبروى شان سالم تر، در ماديات كم حرص تر و در حوادث دورانديش ترند. آن گاه آنان را از نظر معيشت در رفاه و آسايش قرار ده، كه اين كار آن ها را در اصلاح نفس شان نيرومند مى سازد و از دست يازى به آنچه- از بيت المال- در اختيار دارند، بى نيازشان مى كند و در سرپيچى از دستوراهايت و خيانت در امانتت، راه عذر را بر آن ها مى بندد و حجت را براى شان تمام مى كند. سپس به كارهاى شان رسيدگى كن و مراقبانى راستگو و وفادار به سوى شان اعزام كن؛ چرا كه بازرسى مخفيانۀ كارهاى شان، سبب امانتدارى آنان و مداراى شان با مردم و جلوگيرى آن ها از خيانت دستياران شان مى شود. پس اگر يكى از آنان به خيانت دست يازيد و گزارش مراقبانت در اين باره به تو رسيد، بدون نياز به گواهى شاهدان او را مجازات بدنى مى نمايى و به اندازۀ خطايش او را بازخواست مى كنى. آن گاه در جايگاه خوارى قرارش مى دهى و مهر خيانت بر او مى نهى و ننگ اتهام بر گردنش مى آويزى.

و به امر خراج به گونه اى رسيدگى كن كه اهلش سامان يابند؛ چرا كه در سايۀ صلاح خراج و صلاح اهل آن، كار ديگران سامان مى يابد و بدون آن سامان نمى يابد. براى اين كه همۀ مردم نان خور خراج و خراج دهندگان هستند. و بايد به آبادانى زمين بيشتر توجه كنى تا به

جمع آورى خراج؛ چرا كه خراج بدون آبادانى به دست نمى آيد و هر كه بدون آبادانى در پى خراج باشد، شهرها را ويران و بندگان را نابود مى كند و حكومتش زمان كوتاهى دوام مى آورد. پس اگر از سنگينى خراج يا حادثۀ ناگوارى يا كمبود آب از زمين يا آسمان يا دگرگونى زمين بر اثر آب گرفتگى يا خشكسالى شكايت كردند، به مقدارى كه اميد به اصلاح كارشان دارى، به آنان تخفيف بده. و تخفيف به آنان بر تو سنگين نيايد، كه آن اندوخته اى است كه در آبادانى شهرها و آراستن حكومتت، سودش را به تو بازمى گردانند؛ افزون بر آن كه، ثناى زيباى آنان و شادمانى تو را به دليل گسترش عدالت در ميان آنان به دنبال دارد و به خاطر آسايشى كه براى شان فراهم كردى، بر مازاد غذاى روزانه شان تكيه دارى و به خاطر عادت دادن آنان به عدالت خود و رفق و مداراى با آن ها از اطمينان شان بهره مندى. از آن پس هر گاه در حوادث ناگوار احتمالى بر آنان تكيه كنى، با رضايت خاطر آن را عهده دار خواهند شد؛ چرا كه هر چه بر آبادانى بار كنى، تحمل خواهند كرد.

و همانا ويرانى سرزمين ها از تنگدستى مردمانش سرچشمه مى گيرد و تهيدستى مردم از آز زمامداران به مال اندوزى و بدبينى آنان به پايدارى- حكومت شان- و كم تر پند و اندرز گرفتن از عبرت ها، ناشى مى شود.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 653

سپس در حال نويسندگانت بنگر و كارهايت را به بهترين شان بسپار و نوشتن نامه هايى كه در آن ها نقشه ها و رازهايت را مى نويسى، به جامع ترين آن ها در ويژگى هاى شايستۀ اخلاقى اختصاص ده؛ از كسانى كه احترام و بزرگوارى، آنان را به

تكبر و سركشى وانمى دارد تا در حضور مردم جرأت مخالفت با تو را پيدا كند و از ارجاع نامه هاى كارگزارانت به تو و صدور پاسخ هاى درستى از تو و نيز در آنچه به نمايندگى از تو مى دهد و مى گيرد، بر اثر غفلت كوتاهى نكند. و هيچ پيمان نامه اى را ضعيف تنظيم نكند و در حل قراردادهايى كه به زيان تو تنظيم شده، در نماند و در كارها قدر و منزلت خويش را بشناسد كه بى خبر از قدر خويش، در شناخت قدر ديگران ناتوان تر است.

آن گاه گزينش آنان نبايد بر اساس اطمينان و شناخت ظاهرى و خوش بينى تو انجام پذيرد، كه مردمان با خوش خدمتى و ظاهرسازى- آن گونه كه زمامداران مى خواهند- خود را جلوه مى دهند، در حالى كه در پس پرده ظاهر از خيرخواهى و امانتدارى خبرى نيست؛ بلكه آنان را بر اساس عملكردشان براى صالحان پيش از خود ارزيابى و گزينش كن و به كسى تكيه كن كه در ميان مردم نيكوترين اثر را از خود بر جاى گذاشته باشد و بيش از ديگران به امانتدارى شناخته شده باشد، كه اين كار خيرخواهى تو را براى خداوند و براى كسى كه از سويش مسئوليت پذيرفته اى به اثبات مى رساند.

و در رأس هر يك از كارهايت رئيس و مسئولى را بگمار كه كارهاى بزرگ بر او چيره نگردد و كثرت كار وى را به آشفتگى و سردرگمى دچار نگرداند. و هر چه خود را از كاستى ها و كمبودهاى نويسندگان و كارمندانت به بى خبرى زنى و از آن ها چشم پوشى نمايى، پى آمدش دامنگيرت خواهد شد.

سپس سفارش مرا دربارۀ بازرگانان و صنعتگران بپذير و به آنان نيز به نيكى سفارش كن!- كسبۀ

درون شهرى و تاجران برون شهرى و صنعتگران بهره رسان با نيروى بدنى را- چرا كه آنان سرچشمۀ تمام بهره مندى ها و تأمين كنندۀ وسائل زندگى و فراهم كنندۀ آن ها از مكان هاى دوردست و دورافتاده- در خشكى و دريا، كوه و دشت و جاهايى كه نه مردم با آن ها سازگارند و نه جرأت بر آن ها را دارند- هستند. آن ها سازشكارانى هستند كه از شر و زيان شان بيم نيست و اهل آشتى اند كه از آشوب شان ترسى نيست. و در مركز حكومت و در شهرهاى اطراف به كارهاى شان رسيدگى كن. با اين حال بدان كه، در بسيارى از آنان تنگ نظرى آشكار و بخل زننده و احتكار مايحتاج مردم و سيطره بر قيمت ها در خريد و فروش ها وجود دارد و اين زيان و فشارى بر تودۀ مردم و ننگى بر زمامداران است. پس از احتكار جلوگيرى كن كه يقيناً رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن جلوگيرى كرد. و خريد و فروش بايد آسان و راحت بر اساس عدالت انجام پذيرد و قيمت ها اجحاف به خريدار و فروشنده نباشد. آن گاه پس از نهى تو، هر كس به احتكار نزديك شد- بدون زياده روى- او را مجازات كن و مايۀ عبرت ديگران قرار بده.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 655

آن گاه خداى را، خداى را در نظر بگير دربارۀ طبقۀ پايين- ناتوان از چاره انديشى- از بيچارگان، نيازمندان، گرفتاران، زمينگيران؛ كه در ميان اين طبقه، قناعت پيشگان به آنچه به آن ها مى رسد و درخواست كنندگان ديده مى شود و پاسدار حقى براى آنان باش كه خداوند تو را پاسدار آن قرار داده است. و از بيت المال و غلات زمين هاى بدون مالكِ متعلق به اسلام در هر شهر سهمى براى

آنان قرار بده؛ چرا كه دورترين آنان با نزديك ترين شان يكسان حق دارند و تو مسئول رعايت حق همۀ آن ها هستى. پس غرور و سرمستى تو را از رسيدگى به آنان بازندارد؛ چرا كه استحكام بخشيدن به كارهاى زيربنايى و فراوان، عذر و بهانه اى براى ترك كارهاى كوچك و پيش پا افتاده نيست. پس همت و تلاشت را از آن ها برندار و باغرور و تكبر با آنان رفتار نكن و به كارهاى كسانى كه گزارشى از ايشان به تو نمى رسد، رسيدگى كن؛ كسانى كه چشم ها آنان را كوچك مى شمارند و مردم تحقيرشان مى كنند. پس گروهى از افرادِ خداترس، فروتن و مورد اعتماد خويش را براى رسيدگى به آنان اختصاص ده تا وضعيت شان را به تو گزارش كنند. سپس با آنان به گونه اى رفتار كن كه روز ديدار با خدا عذرت پذيرفته شود؛ زيرا در ميان ملت اينان بيش از ديگران نيازمند انصاف و پرداخت حقوق شان هستند. و در پرداخت حقوق تمام مردم به گونه اى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرت پذيرفته شود. و از يتيمان و سالمندانِ نيازمند مهربانى و عطوفت- كه راه چاره انديشى بر آنان بسته و زبان درخواست شان خاموش است- رسيدگى و دلجويى كن و اين كار بر زمامداران سنگين است و هر حقى گران است ولى به يقين، خداوند آن را براى عاقبت جويان سبك و آسان مى كند؛ كسانى كه نفس خويش را به پايدارى بردبارى وامى دارند و به درستى وعدۀ خدا دربارۀ خويش اطمينان دارند.

و براى نيازمندان به خود، بخشى از زمان خويش را اختصاص ده كه در آن شخصاً به كارهاى شان رسيدگى كنى و در مجلسى عمومى براى پاسخگويى به آنان

بنشينى. در آن مجلس براى خداوند آفريدگارت فروتنى نمايى و لشكريان، نگهبانان و نيروهاى انتظامى را از دخالت در آن بازدارى. تا گويندۀ آنان بدون لكنت زبان [/ ترس و نگرانى] با تو سخن گويد؛ زيرا من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه بارها مى فرمود: هيچ امتى كه در ميان آنان حق ضعيف از قوى بدون لكنت گرفته نشود، از كاستى ها و عيب ها پاك نخواهد گرديد.

سپس نادانى و ناتوانى آنان را تحمل كن و سخت گيرى و فشار و برخوردهاى متكبرانه را از آنان دور كن، تا خداوند به اين وسيله آغوش رحمتش را بر تو بگشايد و پاداش اطاعتش را برايت لازم گرداند.

هر چه مى بخشى- با روى باز- بدون منت و آزار ببخش و به زيبايى و با پوزش خواهى محروم كن.

سپس كارهايى است كه ناچار شخصاً بايد به آن ها بپردازى: يكى پاسخ كارگزارانت در مواردى كه مشاوران و معاونانت از آن ناتوانند و رسيدگى به نيازهاى مردم كه ديگران از انجامش عاجزند و به تو روى مى آورند. و هر روز كار همان روز را انجام بده، كه هر روز كارى مخصوص به خود دارد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 657

در ارتباط خود با خدا بهترين و بيشترين زمان را براى خويش قرار بده- هر چند هر گاه انگيزه و نيت، خالص و شايسته باشد و ملت در امنيت و آسايش و رفاه باشند، همۀ زمان ها براى خداست- ولى بايد در ميان آنچه به انگيزۀ خالص براى خداوند انجام مى دهى، برپاداشتن واجباتى را كه مخصوص خداست، بجاى آورى.

پس در بخشى از شبانه روز بدنت را براى بندگى خدا به كارگير و كارى را

كه با آن به خدا نزديك مى شوى، كامل، تمام و بى نقص انجام ده- هر چند در اين راه بدنت را به رنج و زحمت اندازى.

و هر گاه براى مردم نماز جماعت برگزار كردى، نه مردم را فرارى بده و نه نماز را ضايع كن؛ زيرا در ميان مردم افراد بيمار و ناتوان و گرفتار وجود دارد. هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا به يمن فرستاد، از وى پرسيدم: چگونه با آنان نماز برگزار كنم؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پاسخ داد: همانند ناتوان ترين شان با آنان نماز برگزار كن و با مؤمنان مهربان باش!

و پس از اين همه، غيبت و پرده پوشى ات از مردم را طولانى نكن؛ چرا كه پرده پوشى زمامداران، ريشه در بخل و تنگ نظرى آنان دارد و سبب كاهش آگاهى آنان از امور مى گردد و پرده نشينى زمامداران، آنان را از رويدادهاى پس پرده بى خبر نگه مى دارد و از اين رو در نظرشان مسائل بزرگ، كوچك و مسائل كوچك، بزرگ و ماجراهاى زيبا، زشت و حوادث زشت، زيبا جلوه مى كند و حق و باطل در هم مى آميزد. زمامدار نيز تنها انسانى بيش نيست كه آنچه مردم از وى پوشيده نگه مى دارند، نمى داند و حق نشانه اى ندارد كه بتوان با آن انواع راست و دروغ را از هم بازشناخت. تو از اين دو حال بيرون نيستى؛ يا كسى هستى كه براى بخشيدن در راه حق، سخاوتمندى. پس پرده نشينى ات براى چيست؟ آيا به دليل پرداخت حقوق واجب است يا به دليل انجام كار بزرگوارانه اى؟

يا شخص بخيلى هستى؛ كه در اين صورت وقتى مردم از بخشش تو نوميد شدند، بسيار زود از درخواست نمودن

از تو خوددارى مى كنند. افزون بر آن، بيشتر نيازهاى مردم هزينه اى بر تو تحميل نمى كند؛ مانند شكايت از آنچه به ستم از آنان گرفته شده يا درخواست حق خويش در معامله اى.

سپس براى حاكم، خواص و نزديكانى است كه به خودكامگى و چپاولگرى و كم انصافى در داد و ستد گرفتارند. پس با قطع اسباب اين ويژگى ها، ريشۀ آنان را بخشكان و به احدى از نزديكان و خويشانت، مِلكى را واگذار نكن و مبادا در احداث باغ يا كشتزارى طمع كنند كه در سهم آب به صاحبان زمين هاى مجاور زيان رسانند يا هزينۀ كار مشتركى را بر ديگران تحميل كنند و عيش كه نوشش براى آنان باشد، نه براى تو. و ننگ و عار آن در دنيا و آخرت براى تو باشد. دربارۀ هر دور و نزديكِ پايبند به حق، حق را اجرا كن و در اين باره براى خدا به اميد پاداش وى پايدار باش؛ هرچند اجراى حق به خويشان و نزديكانت، زيان و آسيب برساند. و در برابر سنگينى كه اجراى حق بر تو دارد، جوياى فرجام نيك و پسنديده اش باش. و اگر مردم دربارۀ تو گمان انحراف از حق نمودند، پوزشت را براى آنان آشكار كن و با بيان دليلت، گمان هاى شان را از خود برطرف كن؛ چرا كه اين كار رياضتى است براى نفس و مهربانى براى مردمت و پوزشى در جهت هدفت كه استوار داشتن مردم بر حق است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 659

و پيشنهاد هيچ صلحى را از سوى دشمن كه خشنودى خدا در آن است، بازنگردان؛ چرا كه صلح و آشتى، آسايش سپاهيانت و برطرف شدن اندوه هايت و برقرارى امنيت

در شهرهايت را به دنبال دارد. ولى پس از صلح با دشمن، تمام جوانب هوشيارى و احتياط را رعايت كن؛ چرا كه دشمن چه بسا براى غافلگير كردن نزديك مى شود. پس كاملًا هوشيار و آماده باش و به خوش بينى با ديدۀ اتهام بنگر و اگر با دشمن خود پيمانى بستى يا او را در پناه خود گرفتى، پس به پيمانت وفا كن و در پيمانت امانتدار باش و جانت را سپر تعهدت قرار بده؛ چرا كه وفاى به عهد، تنها واجبى در ميان واجبات الهى است كه مردم با همۀ پراكندگى گرايش ها و اختلاف آرا، بيشترين توافق و وحدت نظر را بر بزرگداشت آن دارند. و به تحقيق، مشركان در ميان خود پيش از مسلمانان به آن پايبند بودند؛ چرا كه آنان به پى آمدهاى وخيم پيمان شكنى آگاه بودند. پس پيمانت را نشكن و به تعهدت خيانت نكن و به دشمنت نيرنگ نزن، كه جز نادان بدبخت بر خدا جسارت نمى كند. به يقين خداوند- با مهربانى خويش- عهد و پيمانش را فضا و حريم امنى قرار داده است كه در سايۀ قدرت وى، آرامش گيرند و به وى پناه آورند؛ پس نيرنگ و دغل و خيانت در آن راه ندارد. و قراردادى نبند كه به صورت هاى گوناگون بتوانى آن را تفسير و تأويل كنى. و پس از بستن و محكم كردن قرارداد [براى مخالفت با آن] بر توريه و توجيهات مخالف ظاهر تكيه نكن و تحمل تنگنا و فشار از جانب تعهدى كه به خداوند سپردى، سبب درخواست فسخ آن به ناحق نگردد؛ چرا كه پايدارى بر تحمل سختى- كه اميد به گشايش و فرجام برترش

دارى- بهتر از نيرنگى است كه از انجامش بيمناكى و از اين كه در دنيا و آخرت چنان مورد مؤاخذه و بازخواست خداوند قرارگيرى، كه راه نجاتى براى تو نباشد- ترسناكى.

و از خون و خونريزى به ناحق بپرهيز؛ چرا كه ريختن خون ناحق بيشترين خشم و عذاب خدا را به دنبال دارد و سزاوارترين چيز در زوال نعمت و پايان بخشيدن [به عمر حكومت] است و خداوند- پاك و منزه- در روز قيامت بدون درخواست، به داورى دربارۀ خون هاى ريخته شده در ميان مردم مى پردازد. پس قدرت و حكومت خويش را با ريختن خون حرامى تقويت نكن كه آن را سست و ضعيف مى كند بلكه آن را نابود و منتقل مى سازد و هيچ عذرى نزد خدا و نزد من دربارۀ قتل عمد پذيرفته نيست؛ زيرا مجازات آن قصاص است. و اگر تازيانه يا شمشير يا دستت در مجازات بر تو پيشى گرفت [و آنچه نمى خواستى اتفاق افتاد] و به خطا مرتكب قتل شدى- چرا كه در ضربۀ مشت و بالاتر از آن احتمال قتل است- مبادا غرور قدرت و رياست تو را از پرداخت ديه به اولياى مقتول بازدارد.

و از خودبزرگ بينى و تكيه بر كبر خويش و دوست داشتن تملق و ثناى خود بپرهيز، كه اين ها از محكم ترين فرصت هاى شيطان، در نظر اوست تا آثار نيكى نيكوكاران را با آن نابود كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 661

و بپرهيز از منت نهادن بر مردم پس از نيكى يا گزافه گويى در عملكرد يا وعده دادن و خلاف آن عمل كردن؛ چرا كه منت، نيكى را نابود مى كند و گزافه گويى، نور حق را مى برد و خلف وعده، نزد

خدا و مردم كينه ايجاد مى كند. خداوند تعالى مى فرمايد: گفتن آنچه بدان عمل نمى كنيد، نزد خداوند كار بسيار زشت و زننده اى است.

و بپرهيز از شتاب در كارها پيش از فرارسيدن زمان شان يا سستى در كارها هنگام امكان انجام شان يا لجاجت و عناد هنگام ناشناخته بودن شان يا كوتاهى و ناتوانى در آن ها پس از روشن شدن. پس هر امرى را در جايگاه خويش قرار ده و هر كارى را در وقت خود انجام ده.

و بپرهيز از افزون طلبى در آنچه مردم در آن برابرند و اظهار بى خبرى از آنچه تو مسئول آن هستى و براى ديگران آشكار است؛ كه تو به كار ديگران مؤاخذه مى شوى و به زودى پردۀ امور بالا خواهد رفت و حق مظلوم از تو بازستانده خواهد شد.

غرور و خودخواهى ات و فوران خشمت و قدرت دستانت و زبان برنده ات را در اختيار داشته باش و از همه اين ها با خوددارى از شتابزدگى و تأخير، حمله خود را حفظ كن تا خشمت فرونشيند و اختيار خويش را به دست گيرى. و به چنين حكومت و تسلطى بر نفس خويش دست نمى يابى مگر آن كه ياد بازگشت به پروردگارت بسيار تو را به خود مشغول دارد. و بر تو واجب است براى آينده، همواره گذشته را به ياد داشته باشى و آن عبارت است از: حكومت هاى دادگستر پيشين و روش هاى پسنديده و آثار پيامبر بزرگوارمان صلى الله عليه و آله و واجبات كتاب خدا. و از كارهايى كه از ما مشاهده كردى، پيروى كنى. و در پيروى از اين دستورالعمل كه در آن براى تو حجت را تمام كردم، تا در صورت هجوم نفست به هوا و هوس

بهانه اى نداشته باشى، سخت تلاش و كوشش كن كه هيچ كس جز خدا از بدى حفظ نمى كند و به خير و نيكى موفق نمى گرداند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفارش هايش به من همواره به نماز و زكات و نيكى به بردگان تشويق مى كرد و من نيز دستورالعمل خود را با آن به پايان مى رسانم.

هيچ قدرت و نيرويى نيست مگر به وسيلۀ خداوند بلندمرتبه و بزرگ.»

بخش پايانى اين دستور العمل

«از خداوند با رحمت گسترده و قدرت بزرگش در برآوردن هر آرزويى، درخواست مى كنم كه من و تو را موفق كند به هر آنچه خشنودى اش در آن است؛ و آن پايدارى بر راهى است كه نزد خدا و مردم همراه با نام نيك در ميان بندگان و يادگار و آثارى زيبا در شهرها و بهره مندى از تمام نعمت ها و افزايش بزرگوارى و كرامت عذرى روشن داشته باشيم. و درخواست مى كنم كه زندگى مان را با سعادت و شهادت به فرجام رساند. ما به سوى او باز مى گرديم و سلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و خاندان پاك و پاكيزه اش.»

اين دستور العمل با اختلاف اندكى در كتاب تحف العقول نيز آمده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 663

1120- 32332- (17) در نهج البلاغه نامه اى از على عليه السلام به قُثَم بن عباس- فرماندارش در شهر مكه- به اين صورت آمده است:

«اما بعد، براى مردم حج را برگزار كن و روزهاى خدا را به يادشان آر و بامداد و شامگاه در ميان مردم بنشين و پرسش هاى مردم را پاسخ گو و نادانان را آموزش ده و با دانشمندان گفتگو كن. نبايد سخنگويى جز زبانت

و پرده اى جز چهره ات ميان تو و مردم باشد، و هيچ نيازمندى را از ديدارت دربارۀ نيازش باز ندار؛ چرا كه اگر در آغاز ورودش رانده شود، پس از آن بر انجامش ستايش نخواهى شد. و در اموال گرد آمده در نزدت- از اموال خداوند- بنگر و آن را در ميان عيالواران و گرسنگان محدودۀ حكومتت مصرف كن و در محل هاى نياز و احتياج قرار داده و زيادۀ آن را به سوى ما بفرست تا در ميان مردم اين ديار تقسيم كنيم.

و به اهل مكه دستور بده كه از ساكنان در خانه هاى شان اجرتى نگيرند؛ چرا كه خداوند- پاك و منزه- مى فرمايد: عاكف و بادى در مكه برابرند.

مقصود از عاكف، ساكنان مكه اند و منظور از بادى، حج گزاران از غير اهل مكه اند. خداوند ما و شما را به كارهاى محبوبش موفق گرداند- والسلام.»

باب 42 جايزه ها و غذاهاى كارگزاران سلطان، مادامى كه حرمت آنها معلوم نباشد، حلال است. اما خوددارى از آنها مستحب است

1121- 32333- (1) ابو ولاد مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى عهده دار كارهاى حكومتى است و درآمدى جز از اين راه ندارد. دربارۀ وى چه مى فرماييد؟ و من بر وى مى گذرم و وارد خانه اش مى شوم. او نيز از من پذيرايى مى كند و به من نيكى مى نمايد و بسا دستور مى دهد درهم ها و لباسى به من بدهند. من از اين كار ناراحت و دلتنگم. امام عليه السلام به من فرمود: بخور و از وى بگير. عيش و نوش آن براى توست و گناه آن بر اوست.»

1122- 32334- (2) ابوالمعزا مى گويد: «در حضور من شخصى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد و گفت: خداوند به كارهايت سامان دهد! بر حاكم و فرمانروا مى گذرم و وى مقدارى درهم به من هديه مى دهد،

آيا از او بپذيرم؟ امام عليه السلام فرمود: آرى.

من گفتم: با آن مى توانم حج گزارم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى (و با آن حج گزار).»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 665

1123- 32335- (3) ابوالمعزا از محمد بن هشام يا شخص ديگرى روايت مى كند كه به امام صادق عليه السلام گفت: «بر حاكم مى گذرم و وى هديه اى به من مى بخشد، آيا آن را بپذيرم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

راوى گفت: و با آن مى توانم حج گزارم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى و از آن حج انجام بده.»

1124- 32336- (4) محمد بن مسلم و زراره از امام عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود:

«هداياى حكمرانان اشكالى ندارد.»

1125- 32337- (5) احمد بن محمد بن عيسى از پدرش روايت مى كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:

«هداياى سلطان اشكالى ندارد.»

1126- 32338- (6) يحيى ابن ابى العلاء از امام صادق عليه السلام از پدرش- امام باقر عليه السلام- روايت مى كند كه فرمود: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام هداياى معاويه را مى پذيرفتند.»

1127- 32339- (7) حسين ابن علوان از امام صادق عليه السلام از پدرش- امام باقر عليه السلام- روايت مى كند كه فرمود: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام از معاويه عيب جويى مى كردند و به وى اعتراض و اشكال مى نمودند و درباره اش سخن مى گفتند و هدايايش را مى پذيرفتند.»

1128- 32340- (8) در كتاب دعائم الاسلام روايت شده كه از امام باقر عليه السلام دربارۀ هداياى حاكمان جور سؤال شد.

امام عليه السلام فرمود: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام هداياى حاكمان جور همانند معاويه را مى پذيرفتند؛ زيرا آن دو امام عليه السلام سزاوار مالى بودند كه از اين راه

به آنان مى رسيد. و حاكمان جور آنچه در اختيار دارند براى خودشان حرام است و براى مردم- در صورتى كه از راه خير و نيكى به آنان رسد و از راه حق دريافت كنند- حلال است.»

1129- 32341- (9) امام صادق عليه السلام فرمود: «و هداياى حاكمان جور براى كسانى كه در راه گناه به آنان خدمت مى كنند، حرام و سحت است.»

1130- 32342- (10) در كتاب دعوات راوندى آمده است كه از امام رضا عليه السلام دربارۀ اموال بنى اميه سؤال شد.

امام عليه السلام فرمود: «و آيا بنى اميه مالى دارند؟»

1131- 32343- (11) در كتاب علل الشرايع آمده است: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام- فرزندان على عليه السلام- از معاويه اموال را مى گرفتند ولى حتى به اندازۀ مقدارى كه در دهان حيوانى (مگسى) جاى مى گيرد، آن را براى خود و خانواده شان هزينه نمى كردند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 667

1132- 32344- (12) يوسف بن مازن راشى مى گويد: «امام حسن مجتبى عليه السلام به اين شرط با معاويه بيعت كرد كه وى را امير المؤمنين ننامد و نزدش اقامۀ شهادت نكند و معاويه هرگز شيعيان على عليه السلام را تعقيب نكند و يك ميليون درهم از خراج سرزمين ابجرد را ميان فرزندانِ شهداى نبرد جمل و صفين از ياران على عليه السلام تقسيم كند.» (سرزمين ابجرد: ولايتى است در فارس و آبادى اى از آبادى هاى كوره).

1133- 32345- (13) در كتاب احتجاج آمده است كه: «امام حسين عليه السلام در پاسخ نامه اى از معاويه- كه در آن با امام عليه السلام مناظره كرده بود- نوشت: اما بعد، به تحقيق نامه ات به دستم رسيد كه

در آن نوشته بودى كه دربارۀ من امورى به تو گزارش شده است. به درستى كه من از آن امور بى نياز هستم ...

پس وقتى كه معاويه نامۀ امام حسين عليه السلام را مطالعه كرد، گفت: آن گونه كه من احساس مى كنم، وى كينه و دشمنى ما را به دل دارد.

فرزندش- يزيد- و عبد الله بن ابى عمير بن جعفر به معاويه گفتند: پاسخ دندان شكنى به وى بده ....

ولى معاويه نه چيز ناخوشآيندى به امام عليه السلام نوشت و نه از بخشش ها و هدايايش به امام چيزى كاست. معاويه در هر سال يك ميليون درهم پول نقد افزون بر كالاها و هداياى گوناگون ديگر به امام تقديم مى كرد.»

1134- 32346- (14) زُهْرى مى گويد: «همراه امام سجاد عليه السلام نزد عبدالملك مروان رفتيم. عبدالملك آثار سجده بر پيشانى امام عليه السلام را بزرگ داشت ... آن گاه عبدالملك شروع كرد از نيازهاى امام عليه السلام و اهدافى كه به خاطرش با وى ديدار كرده است، بپرسد. پس امام عليه السلام دربارۀ هر كس شفاعت كرد، شفاعتش را پذيرفت و مالى به امام عليه السلام بخشيد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 669

1135- 32347- (15) در كتاب دلائل الامامه تأليف محمد بن جرير طبرىِ شيعه در باب معجزات امام باقر عليه السلام آمده است كه: «امام صادق عليه السلام در يك حديث طولانى ماجراى دستور هشام به مسافرت وى و پدرش- امام باقر عليه السلام- را به شام و ماجراهايى را كه ميان آنان رخداد، بيان كرد تا رسيد به اينجا كه فرمود:

... آن گاه هشام هديه اى براى ما فرستاد و دستور داد به مدينه بازگرديم ....»

1136- 32348- (16) مفضل

بن قيس بن رمانه مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتم و برخى از مشكلاتم را بازگو كردم.

امام عليه السلام به كنيزش دستور داد كيسه اى را آورد و فرمود: اين چهارصد دينار است كه منصور دوانيقى به من هديه كرده است. آن را بگير و مشكلاتت را حل كن.

گفتم: نه، فدايت گردم! به خدا سوگند! من به اين كار عادت ندارم. بلكه دوست دارم در پيشگاه خدا برايم دعا كنيد.

امام عليه السلام فرمود: حتماً به زودى دعا خواهم كرد؛ ولى مبادا كه همۀ مشكلاتت را به مردم بگويى كه نزدشان خوار و زبون خواهى شد.»

1137- 32349- (17) حسن بن فضل- ابومحمد از وابستگان بنى هاشم- از امام رضا عليه السلام از پدرش- امام موسى بن جعفر عليهما السلام- روايت مى كند كه فرمود:

«ابوجعفر- منصور دوانيقى- به قصد كشتن امام صادق عليه السلام سفرۀ چرمى و شمشير را آماده كرد و به دنبال امام عليه السلام فرستاد و به ربيع گفت: در حال سخن گفتن من با وى هر وقت دستانم را بر هم كوبيدم، گردنش را بزن!

هنگامى كه امام صادق عليه السلام وارد شد و از دور نگاهش به منصور افتاد، لبانش را به حركت درآورد.

منصور همان گونه كه بر جايگاهش تكيه داده بود، گفت: خوش آمديد، آفرين بر شما اى اباعبدالله! ما به دنبال شما نفرستاديم مگر براى پرداخت بدهى هايت و انجام تعهداتت. سپس دربارۀ خانواده امام عليه السلام لطيفه هايى پرسيد و گفت: خداوند بدهى هايت را پرداخت (و نيازهايت را برآورده كرد) و هديه ات را پرداخت نمود. اى ربيع! تا وقتى جعفر بن محمد اينجاست، هيچ كس حق ورود ندارد.

وقتى امام عليه السلام بيرون رفت، ربيع

به وى گفت: اى اباعبدالله، آيا شمشير و سفرۀ چرمى را ديدى؟ همانا آن ها را براى تو آماده كرده بود. وقتى لبانت را حركت مى دادى، چه چيزى زير لب زمزمه مى كردى؟

امام عليه السلام فرمود: آرى اى ربيع! وقتى آثار شر را در چهره اش مشاهده كردم، گفتم: پروردگار از پرورش يافتگان مرا كفايت و بى نياز مى كند و خالق مرا از مخلوقان كفايت مى كند و روزى دهنده مرا از روزى داده شدگان كفايت مى كند و خداوند- پروردگار جهانيان- براى من كافى است. كافى است مرا آن كس كه مرا كافى است. كافى است مرا آن كس كه همواره مرا كفايت كرده است. كافى است براى من خداى يگانه كه خدايى جز او نيست. بر او توكل مى كنم و او پروردگار عرش بزرگ است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 671

1138- 32350- (18) ربيع- از نزديكان منصور- مى گويد: «همراه ابوجعفر- منصور- حج گزاردم. آن گاه ادامه مى دهد تا به ماجراى ورود به مدينه پس از مراسم حج و فرمان احضار امام صادق عليه السلام توسط منصور مى رسد و مى گويد: هنگامى كه امام صادق عليه السلام به منصور نزديك شد، چهرۀ منصور از شادمانى برافروخت و به امام عليه السلام گفت: نزديك من بيا! اى پسر عمو! آن گاه امام عليه السلام را آن قدر به خود نزديك كرد تا اين كه در كنار خود بر تخت نشاند و به غلامش دستور داد جعبه اى را بياورد. غلام وقتى آن را آورد، پر بود از رنگ موى خوشبو. منصور با دست خود محاسن امام را رنگ كرد. آن گاه كيسه اى از زر و خلعتى به وى داد، او را سوار بر قاطر نمود و دستور به بازگشت

داد.»

1139- 32351- (19) در مجموعۀ شهيد اول به نقل از كتاب الاستدراكِ برخى از علماى معاصر مرحوم مفيد در ضمن دعاهاى امام صادق عليه السلام هنگام ورود بر منصور، مى گويد: «دعاى امام عليه السلام در آخرين ديدار با منصور است كه دستور كشتن امام عليه السلام را صادر كرده بود. پس منصور با امام عليه السلام ديدار كرد. پيش پاى امام عليه السلام برخاست و در برابرش نشست، آن گاه دستور داد سى بَدره زر به امام عليه السلام دادند ....»

1140- 32352- (20) ربيع مى گويد: «منصور ابراهيم بن جبله را براى احضار امام عليه السلام فرستاد» تا به ماجراى ورود امام عليه السلام بر منصور مى رسد، مى گويد: «منصور به غلامش دستور داد رنگ موى معطر را بياورد و شروع كرد با دستان خود محاسن امام عليه السلام را رنگ كند. سپس چهار هزار دينار به امام عليه السلام داد و دستور داد مركب خودش را بياورند. وقتى مركب را آوردند به آورندۀ آن مرتب مى گفت: جلو بيا، جلو بيا! تا آن را نزديك تخت منصور آورد. آن گاه امام عليه السلام سوار شد ....»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 673

1141- 32353- (21) ربيع حاجب مى گويد: «به امام صادق عليه السلام خبر دادم كه منصور خطاب به امام عليه السلام مى گفت: «تو را و خانواده ات را خواهم كشت تا بر روى زمين قامت استوارى از شما باقى نگذارم. و حتماً مدينه را خراب خواهم كرد تا ديوار پابرجايى نگذارم! امام عليه السلام فرمود: از سخنانش نترس! و او را در سركشى اش رها كن!

وقتى امام ميان دو پرده رسيد، شنيدم كه منصور مى گفت: وى را به

سرعت نزد من آوريد! امام عليه السلام را وارد كردم. منصور با ديدن امام عليه السلام گفت: آفرين به عموزاده نَسَبى و سرورِ خويشاوند و نزديك! آن گاه دست امام عليه السلام را گرفت، او را بر تخت خويش نشاند و رو به امام عليه السلام كرد و گفت: آيا مى دانى چرا به دنبالت فرستادم؟

امام عليه السلام فرمود: چگونه غيب بدانم؟

منصور گفت: به دنبالت فرستادم تا اين سكه هاى طلا- كه ده هزار دينار است- در ميان خاندانت تقسيم كنى!

امام عليه السلام فرمود: ديگران براى اين كار هستند.

منصور گفت: تو را سوگند مى دهم- اى اباعبدالله!- كه حتماً اين ها را در ميان نيازمندان خاندان خود تقسيم كنى. آن گاه دست به گردن امام عليه السلام كرد و هديه و خلعت به وى بخشيد ....»

1142- 32354- (22) محمد بن ربيع حاجب مى گويد: «يك روز منصور در قصر بلند سبزش نشست .... و در ادامه ماجراى فرستادن به دنبال امام صادق عليه السلام را در پايان شب و آمدن امام عليه السلام و تندى و نكوهش منصور و پوزش امام عليه السلام را ذكر كرد تا به اينجا رسيد، كه منصور گفت: اى ربيع، جعبه را از فلان محل بياور! آن جعبه پر از رنگ موى معطر بود. وقتى آن را آوردم، منصور گفت: دستت را داخل آن كن و بر محاسن امام عليه السلام قرار ده!

محاسن امام عليه السلام سفيد بود. با كشيدن دست بر آن، سياه شد. آن گاه به من گفت: امام را بر آن اسب تندرو و چابك كه خود بر آن سوار مى شوم، سوار كن و ده هزار درهم به وى بده و تا منزلش با

احترام او را بدرقه كن ....»

1143- 32355- (23) فضل بن ربيع در ضمن حديثى مى گويد: «هارون الرشيد به من گفت: برو موسى بن جعفر را از زندان بيرون بياور، سى هزار درهم و پنج خلعت و سه مركب به وى بده و او را ميان ماندن در كنار ما يا كوچ كردن از نزد ما آزاد گذار! تا آنجا كه فضل بن ربيع مى گويد: از نزد هارون به سراغ موسى بن جعفر عليهما السلام به زندان رفتم. وى را در حال نماز مشاهده كردم. نشستم تا نمازش را سلام داد. آن گاه سلام امير مؤمنان- هارون- را به وى رساندم و دستورهاى هارون دربارۀ وى را به اطلاعش رساندم و به او

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 675

گفتم: هدايا و بخشش هاى هارون را حاضر كرده ام!

امام عليه السلام فرمود: اگر مأموريتى جز اين دارى، به انجام رسان!

گفتم: نه سوگند به حق جدت، رسول خدا! مأموريتى جز اين ندارم!

امام عليه السلام فرمود: من به خلعت ها، مركب ها و مالى كه حقوق امت در آن است، نيازى ندارم.

فضل گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم كه آن را برنگردانى كه هارون خشمگين مى شود.

امام عليه السلام فرمود: هر طور دوست دارى با آن عمل كن! ...»

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 675

1144- 32356- (24) فضل مى گويد: «من نگهبان هارون الرشيد بودم. يك روز هارون با حالت خشم در حالى كه شمشيرش را در دست حركت مى داد، به سوى من آمد و گفت:

به خويشاوندى ام به رسول خدا صلى الله عليه و آله سوگند! كه اگر عموزاده ام را اكنون نزد من نياورى، سرت را از بدن جدا خواهم كرد!

گفتم: چه كسى را نزد تو بياورم؟

هارون گفت: اين مرد حجازى را!

گفتم: كدامين شخص حجازى؟

هارون گفت: موسى بن جعفر. فضل ادامه مى دهد تا رسيد به آنجا كه هارون گفت: آيا عموزاده ام را آوردى؟

گفتم: آرى!

هارون گفت: او را كه با تندى و ناراحتى نياوردى؟

گفتم: نه!

هارون گفت: به وى نگفتى كه من از او خشمگين بودم؛ چرا كه من در حال خشم و اضطراب دست به كارى زدم كه نمى خواستم. به او اجازه ورود بده.

فضل مى گويد: به امام عليه السلام اجازۀ ورود دادم. همين كه هارون او را ديد، از جا پريد و ايستاد و امام را در آغوش كشيد، گفت: آفرين بر عموزاده و برادر و وارث نعمت هاى من! آن گاه او را روى پاهاى خود نشاند و گفت: چه چيز تو را از ديدار با ما جدا كرده است؟

امام عليه السلام فرمود: وسعت قلمرو حكومت تو و دنيادوستى ات.

آن گاه هارون دستور داد جعبۀ رنگ موى معطر را آوردند و با دست خود محاسن امام عليه السلام را رنگ كرد. سپس دستور داد تعدادى خلعت و دو كيسه زر همراه امام عليه السلام به منزلش ببرند. امام فرمود: به خدا سوگند! اگر به مصلحت نمى دانستم كه با اين پول جوانان مجرد خاندان ابوطالب را به ازدواج درآورم تا نسل او قطع نشود، آن را نمى پذيرفتم ....»

1145- 32357- (25) سفيان بن نزار مى گويد: «يك روز كه بالاى سر مأمون بودم، وى گفت: آيا مى دانيد چه كسى تشيع را به من آموزش داد؟

منابع فقه

شيعه، ج 22، ص: 677

همه حاضران گفتند: نه، به خدا سوگند! ما نمى دانيم!

مأمون گفت: هارون الرشيد به من آموخت!

گفته شد: چگونه چنين چيزى ممكن است در حالى كه رشيد اهل اين خاندان را مى كشت!

مأمون گفت: آنان را به خاطر فرمانروايى مى كشت؛ چرا كه فرمانروايى ناز است. به تحقيق، يك سال همراه هارون عازم سفر حج شدم. وقتى به مدينه رسيد ... پس وقتى كه تصميم به ترك مدينه به سوى مكه گرفت، دستور داد كيسۀ سياهى كه در آن دويست دينار بود آوردند. سپس رو به فضل بن ربيع كرد و گفت: اين را براى موسى بن جعفر ببر ....»

1146- 32358- (26) محمد بن عيسى از امام رضا عليه السلام از موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود: «يكبار كه منصور امام صادق عليه السلام را احضار كرد و تصميم به كشتن وى گرفت، حاكم مدينه امام عليه السلام را دستگير كرد و به سوى منصور فرستاد ... تا آنجا كه ورود امام عليه السلام بر منصور را بيان مى كند و ادامه مى دهد: ... سپس منصور هدايا و بخشش هايى به امام عليه السلام داد و به وى دستور بازگشت داد.

امام عليه السلام هيچ يك از آن ها را نپذيرفت و فرمود: اى امير المؤمنين! من در بى نيازى و كفاف و خير

فراوانى هستم. هر گاه تصميم به نيكى با من گرفتى، بر تو باد نيكى كردن به افرادى از خاندان من كه مخالف حكومت تو بودند و حكم قتل را از آنها بردار!

منصور گفت: پذيرفتم اى اباعبدالله! و دستور دادم يكصد هزار درهم به تو بدهند، آن را در ميانشان تقسيم كن!

امام عليه السلام

فرمود: صله رحم انجام دادى، اى امير المومنين! ...»

1147- 32359- (27) محمد بن زبرقان دامغانى- الشيخ- روايت مى كند كه امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود:

«هنگامى كه هارون الرشيد به مأمورانش دستور داد مرا نزد وى ببرند، بر وى وارد شدم و سلام كردم.

هارون پاسخ سلامم را نداد .... تا آنجا كه مى فرمايد: پس هارون دستور داد يكصد هزار درهم و لباس به من بدهند و مرا سوار كنند و با احترام نزد خانواده ام بازگردانند.»

1148- 32360- (28) فضل بن ربيع مى گويد: «يك روز هارون الرشيد پس از خوردن صبحانه به نگهبانش گفت:

برو على بن موسى عليه السلام را از زندان خارج كن و او را پيش درندگان بينداز! ... تا آنجا كه دستور هارون به بيرون آوردن امام عليه السلام و بردنش را نزد خود بازگو مى كند و ادامه مى دهد: وقتى امام عليه السلام در مقابل هارون حاضر شد، هارون او را در آغوش كشيد و او را بر تخت خويش نشاند و گفت: اى عموزاده! اگر تصميم به ماندن نزد ما دارى پس در آسايش و امنيت بمان و ما دستور داديم مقدارى پول و لباس در اختيار تو و خانواده ات بگذارند!

امام عليه السلام فرمود: من نيازى به پول و لباسِ تو ندارم؛ ولى در ميان قريش گروهى هستند كه اين مال در ميان شان تقسيم مى شود. آن گاه گروهى را نام برد و هارون دستور داد به آنان هديه و لباس بدهند ....»

سيد مى گويد: «احتمال دارد اين ماجرا مربوط به امام موسى بن جعفر عليهما السلام باشد؛ زيرا وى زندانى هارون بود ولى من حديث را آن گونه كه يافتم، بازگو كردم.»

منابع

فقه شيعه، ج 22، ص: 679

1149- 32361- (29) حكيمه دختر امام جواد عليه السلام و عمۀ امام حسن عسكرى عليه السلام ماجراى طولانى اى كه ميان پدرش- امام جواد عليه السلام- با همسرش- امّ الفضل دختر مأمون- اتفاق افتاد نقل مى كند كه در آن از حرز معروف امام جواد عليه السلام ياد مى شود. تا آنجا كه حكيمه مى فرمايد:

«مأمون به ياسر گفت: به نزد فرزند رضا برو، سلام مرا به وى برسان و بيست هزار دينار و اسبى را- كه ديشب بر آن سوار بودم- به وى تقديم كن. پس از آن به بنى هاشم دستور بده براى عرض سلام به حضورش شرفياب شوند!

ياسر مى گويد: دستور مأمون را به بنى هاشم رساندم و خود نيز همراه آنان نزد امام عليه السلام رفتم، سلام كردم و سلام مأمون را به وى رساندم. آن گاه اموال را در برابرش نهادم و اسب مأمون را به وى عرضه كردم. امام عليه السلام مدتى به آن نگريست و تبسم كرد ....»

1150- 32362- (30) ابن نعيم بن محمد طاهرى مى گويد: «متوكل مريض شد ... مادرش نذر كرد كه اگر شفا يابد، مال فراوانى به امام هادى عليه السلام بدهد ... پس ده هزار دينار در كيسه اى با مهر انگشترى خود نزد امام هادى عليه السلام برد. متوكل نيز از بيمارى بهبود يافت و خود ادارۀ امور را در اختيار گرفت. پس از چند روز، بطحايى نزد متوكل از امام هادى عليه السلام سعايت و بدگويى كرد و گفت: او پول و اسلحه نزد خود انباشته است.

متوكل به سعيد حاجب دستور داد شبانه به خانۀ امام هادى عليه السلام يورش برد و هر

چه پول و اسلحه يافت، نزد متوكل بياورد.

ابراهيم بن محمد مى گويد: سعيد حاجب به من گفت شبانه به خانۀ ابوالحسن رفتم ... ولى در آنجا چيزى جز كيسه زرى با مهر انگشترى مادر متوكل و كيسۀ مهر شده ديگرى نيافتم ... آن ها را برداشتم و نزد متوكل آوردم ... آن گاه متوكل دستور داد كيسۀ زر ديگرى بر آن كيسۀ اول بيفزايند و به من گفت:

آن را نزد ابوالحسن ببر و شمشير و كيسه را همراه محتوياتش به وى بازگردان. من نيز آن ها را نزد امام عليه السلام بردم ....»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 681

1151- 32363- (31) مسعودى در كتاب مروج الذهب مى گويد: «نزد متوكل از امام هادى عليه السلام سعايت و بدگويى شد.

آن گاه ماجراى اعزام گروهى از تركان و يورش شبانۀ آنان به خانۀ امام عليه السلام و آوردنش نزد متوكل را ذكر كرده است و در ادامه مى گويد:

«... متوكل مدت طولانى گريست؛ به طورى كه اشك چشمانش موهاى صورتش را تر كرد و حاضران نيز گريستند. آن گاه چهارهزار دينار به امام عليه السلام داد و او را با احترام به منزلش بازگرداند.»

1152- 32364- (32) ابوبكر حضرمى مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتم. فرزندش اسماعيل نيز آنجا بود. امام عليه السلام فرمود:

چه چيزى جلودار فرزند ابوسماك است كه جوانان شيعه را بيرون آورد و همانند ديگر مردم آنان را بى نياز كند و آنچه به ديگران مى دهد به آنان نيز بدهد؟» آن گاه به من گفت: چرا عطاى خود را ترك كردى؟

گفتم: از ترس دينم!

امام عليه السلام فرمود: چه چيز جلودار فرزند ابوسماك است كه عطاى تو را به سويت بفرستد؟ آيا نمى داند

تو نيز در بيت المال سهم دارى؟»

1153- 32365- (33) مفضل بن مزيدِ نويسنده مى گويد: «من دستور داده بودم كه هدايايى به بنى هاشم بپردازند.

يك روز همان گونه كه مشغول نوشتن و ثبت در دفتر بودم، ناگهان امام صادق عليه السلام را بالاى سرم مشاهده كردم. با مشاهدۀ امام عليه السلام از جا پريدم. امام عليه السلام دربارۀ آنچه براى شان دستور داده بودم، از من سؤال كرد.

من نوشته را به وى دادم. امام عليه السلام نگاهى به آن كرد و فرمود: چرا در اينجا چيزى براى اسماعيل نمى بينم؟

گفتم: اين فهرستى است كه براى ما تهيه شده است. آن گاه افزودم: فدايت گردم! تو خود از موقعيت من نزد اين گروه [بنى عباس] آگاه هستى.

امام عليه السلام فرمود: آنچه به دست آوردى، در نظر بگير و با آن به برادرانت نيكى كن! چرا كه خداوند مى فرمايد: همانا نيكى ها بدى ها را از ميان مى برد.»

1154- 32366- (34) عمر برادر عذافر مى گويد: «شخصى ششصد يا هفتصد درهم به من داد تا به امام صادق عليه السلام برسانم. آن را در خورجين خود گذاشتم و به حركت پرداختم. وقتى به حفيره رسيدم، خورجينم پاره شد و هر چه در آن بود، از دست رفت. در ميان راه با حاكم مدينه همراه شدم. او به من گفت: آيا تو همان كسى هستى كه بار شترت پاره شد و هر چه داشتى از دست رفت؟

گفتم: آرى!

او گفت: وقتى به مدينه رسيديم نزد ما بيا تا آن را برايت جبران كنيم!

پس از رسيدن به مدينه نزد امام صادق عليه السلام رفتم. امام عليه السلام فرمود: اى عمر! بار شترت پاره شد و آنچه داشتى

از دست رفت؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: آنچه خداوند به تو عنايت كرد، بهتر از آن چيزى است كه از تو گرفت. يك بار شتر

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 683

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گم شد. مردم گفتند: از آسمان به ما خبر مى دهد ولى از شترش نمى تواند به ما خبر دهد! جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت: اى محمد! شترت در فلان وادى است و افسارش به فلان درخت بسته شده است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را بجا آورد و فرمود: اى مردم، در ماجراى شتر زياد دربارۀ من سخن گفتيد. بدانيد كه آنچه خداوند به من بخشيد، بهتر از چيزى است كه از من گرفت. بدانيد كه شتر من در فلان وادى است و افسارش به فلان درخت بسته شده است. مردم به سرعت به آنجا رفتند و شتر را همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله گفته بود، يافتند.

آن گاه امام عليه السلام گفت: نزد حاكم مدينه برو و از وى وفاى به وعده اش را خواستار شو؛ چرا كه آن، چيزى است كه خداوند تو را به آن فراخوانده است و تو آن را طلب نكرده اى.»

1155- 32367- (35) محمد بن عبدالله حميرى به وسيلۀ نامه اى از امام زمان (عج) پرسيد: «يكى از متوليان وقف، آنچه در اختيار دارد براى خود حلال مى شمارد و از برداشتن از آن باكى ندارد. چه بسا اتفاق مى افتد كه من به محل وى يا منزلش مى روم. وقت غذا فرامى رسد و مرا به آن فرامى خواند. اگر از

غذايش نخورم با من دشمن مى شود و مى گويد: فلانى خوردن غذاى ما را حلال نمى داند! پس آيا رواست كه از غذايش بخورم و صدقه اى بدهم؟ و در صورت جواز، مقدار آن صدقه چقدر باشد؟ و اگر اين وكيل وقف، هديه اى به شخص ديگرى بپردازد و من در آن هنگام حاضر شوم و هديه گيرنده از من بخواهد كه مقدارى از آن را بردارم، در صورت گرفتن، آيا چيزى بر من هست؟ در حالى كه مى دانم وكيل از گرفتن آنچه در اختيار دارد، باكى ندارد.

پاسخ: اگر اين مرد مال يا معاش ديگرى غير از مال وقف دارد، غذايش را بخور و نيكى اش را بپذير و در غير اين صورت نه!»

در كتاب غيبة شيخ طوسى نيز اين ماجرا آمده است.

در حديث داود گذشت كه منصور به وى گفت: «من از دور وضو گرفتن تو را زير نظر گرفتم.

وضويت همانند وضوى رافضيان نبود؛ مرا حلال كن. آن گاه دستور داد يكصد هزار درهم به وى بدهند.

«1»» و در حديث ابى همام گذشت كه به امام گفت: «مال از ناحيۀ حكومت داده مى شود.

امام عليه السلام فرمود: براى شما اشكال ندارد.» «2»

______________________________

(1). 2/ باب 17 از باب هاى وضو، حديث 16.

(2). 12/ باب 7 از باب هاى وجوب الحج، حديث 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 685

و در احاديث باب 40 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا «1»، مناسب با اين بحث گذشت و در احاديث باب آينده، مطالبى بر اين بحث اشاره دارد. و در حديث ابى بصير اين سخن امام خواهد آمد: «مال سرقتى مشخص خريدش جايز نيست مگر آن كه از وسايل حاكم سرقت شده باشد، كه اشكال ندارد.» «2»

باب 43 جواز خريد آنچه عامل حكومت از غلّات، اموال و خراج مى گيرد

1156-

32368- (1) معاويه بن وهب مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا از كارگزار حكومت چيزى بخرم در حالى كه مى دانم ظلم مى كند؟

امام عليه السلام فرمود: از وى بخر!»

1157- 32369- (2) محمد بن ابى حمزه روايت مى كند كه: «شخصى به امام صادق عليه السلام گفت: مواد خوراكى را مى خرم.

پس شخص مورد ستم نزد من مى آيد و مى گويد: اين ها به من ستم كردند. امام عليه السلام فرمود: آن را بخر!»

1158- 32370- (3) زراره مى گويد: «ضريس بن عبدالملك و برادرش، مقدارى برنج از هبيره به سيصد هزار خريد. من به هبيره گفتم: اى بيچاره (يا واى بر تو) خمس اين مال را براى امام عليه السلام بفرست و بقيه را نگهدار «3»؛ ولى او از اين كار خوددارى كرد و مال را پرداخت. بنى اميه منقرض شدند و بنى عباس روى كار آمدند. من اين ماجرا را براى امام صادق عليه السلام بازگو كردم. امام عليه السلام بدون معطلى فرمود: آن پول، مال اوست؛ آن پول، مال اوست!

به امام عليه السلام گفتم: او پول را پرداخت كرد! امام عليه السلام [از شدت تأسف] انگشتش را گاز گرفت.»

1159- 32371- (4) در كتاب المقنع آمده است: «خريدن مواد خوراكى و پوشاك از حكومت اشكال ندارد.»

1160- 32372- (5) عبد الرحمن بن حجاج مى گويد: «امام موسى بن جعفر عليه السلام به من فرمود: «تو را چه شده است كه با على در خريد مواد خوراكى همكارى نمى كنى و من گمان مى كنم كه تو در فشار و تنگنا هستى؟

گفتم: آرى، اگر مى خواهى بر من توسعه بده!

امام عليه السلام فرمود: آن را بخر!»

1161- 32373- (6) ابوعبيده مى گويد:

«از امام باقر عليه السلام دربارۀ يكى از شيعيان كه شتر و گوسفند زكات را از حكومت مى خرد- در حالى كه مى داند برخى از آنان بيش از حق خود مى گيرند- سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: شتر و گوسفند مثل گندم و جو و ديگر چيزهاست؛ اشكال ندارد تا اين كه حرام را به طور مشخص بشناسى.

______________________________

(1). 22/ 341.

(2). 22/ 507 باب 1 از باب هاى بيع، حديث 6 (32657).

(3). چون اين ماجرا در زمان انقراض بنى اميه اتفاق افتاده، او مى توانست پول را به هبيره ندهد؛ ملاذ الاخيار، 10/ 289.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 687

به امام گفته شد: مأمور جمع آورى زكات نزد ما مى آيد و زكات گوسفندان مان را دريافت مى كند. ما به وى مى گوييم به ما بفروش، پس به ما مى فروشد. نظرتان دربارۀ خريدن آن ها از وى چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اگر آن را گرفته و جدا كرده است، اشكال ندارد!

از امام عليه السلام سؤال شد: مأمور تقسيم گندم و جو مى آيد و سهم ما را براى ما جدا مى كند و سهم خود را كنار مى گذارد، پس نظرتان دربارۀ خريد آن گندم و جو از او چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اگر با حضور شما آن را با پيمانه تحويل گرفته است پس خريدن آن بدون پيمانه اشكال ندارد.»

1162- 32374- (7) احمد بن محمد بن عيسى مى گويد پدرم گفت: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ خريدن مال خيانت و سرقتى سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: هرگاه آن را بشناسى، پس آن را نخر مگر از كارگزاران حكومت.»

1163- 32375- (8) جميل بن صالح مى گويد: «خرماى چشمه ابى زياد را به معرض فروش گذاشتند. من

تصميم گرفتم آن را بخرم ولى با خود گفتم: دست نگه مى دارم تا با امام صادق عليه السلام مشورت كنم. آن گاه از معاذ خواستم تا از امام عليه السلام بپرسد. وى در پاسخ گفت:

به او بگو بخرد؛ چرا كه اگر او نخرد، ديگرى آن را مى خرد.»

1164- 32376- (9) عبد الرحمن بن ابى عبداللّٰه مى گويد: «از وى دربارۀ شخصى سؤال كردم كه از كارگزارى مى خرد كه ستم مى كند. پاسخ داد: از او بخرد.»

1165- 32377- (10) اسحاق بن عمار مى گويد: «از وى دربارۀ شخصى سؤال كردم كه از كارگزارى مى خريد كه ستم مى كند. پاسخ داد: تا وقتى كه نمى داند آن مال به ستم از كسى گرفته شده، مى تواند آن را بخرد.»

در احاديث باب گذشته مناسب با اين بحث گذشت و در حديث سماعه خواهد آمد كه مى گويد: «از امام دربارۀ خريدن مال خيانت و سرقتى پرسيدم. امام عليه السلام فرمود: هرگاه بدانى كه آن مال خيانت و سرقتى است، جايز نيست مگر آن كه چيزى باشد كه از كارگزار خريدارى مى كنى.»

«1»

______________________________

(1). 22/ 507 باب 1 از باب هاى خريد و فروش، حديث 7 (32658).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 689

باب 44 عدم جواز صلح با سلطان دربارۀ چيزهايى كه بابت جزيه بيشتر از اهالى يك محل مى گيرد. و حكم قبالۀ زمين براى صاحبانش

1166- 32378- (1) ابراهيم كرخى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى سؤال كردم كه قريۀ بزرگى دارد و كافران ذمى در آنجا براى وى كار مى كنند كه حكومت از آنان جزيه مى گيرد و صاحب قريه [يا سلطان] زمين را به كافران اجاره مى دهد. حكومت از برخى از آنان پنجاه و از برخى ديگر سى و كم تر يا زيادتر جزيه دريافت مى كند. آن گاه صاحب قريه با سلطان در مورد جزيۀ آنان به مبلغى مصالحه

مى كند و از آن ها بيشتر از آن مبلغ مى گيرد.

امام عليه السلام فرمود: اين حرام است.»

اين حديث به سند ديگرى با اندكى اختلاف نيز روايت شده است.

1167- 32379- (2) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه دربارۀ پذيرش زمين [اجاره زمين براى كشاورزى] فرمود: «قباله اين است كه شخصى زمين ويرانى را از صاحبانش به مدت بيست سال بپذيرد و اگر زمين آبادى باشد كه غير مسلمان در آن ساكن هستند، پذيرش آن زمين جايز نيست مگر آن كه زمين را بپذيرد و از صاحبانش اجاره كند و غير مسلمانان در هيچ قرارداد پذيرش زمين داخل نيستند؛ زيرا آن جايز نيست.

و از امام عليه السلام سؤال كرد: شخصى به سرزمين مرده اى مى رود، آب آن را استخراج مى كند، جدول بندى مى نمايد و آن را آباد و كشت مى كند. چه چيزى بايد بپردازد؟

امام عليه السلام فرمود: زكات!

حلبى سؤال كرد: اگر صاحبش را مى شناسد؟

امام عليه السلام فرمود: بايد حقش را به او بپردازد.

و فرمود: اشكال ندارد كه شخصى زمين و اهلش را از حاكم اجاره و تقبل كند.

و از امام عليه السلام دربارۀ قرارداد مزارعه با خراج دهندگان بر يك چهارم و نصف و يك سوم سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: آرى، اشكال ندارد! پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از فتح خيبر آن را به اهلش به نصف واگذار كرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 691

1168- 32380- (3) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اشكال ندارد، زمين را از اهلش به مدت بيست سال يا كم تر يا بيشتر بپذيرد و آن را آباد كند و خراجش را بپردازد. و غير مسلمانان

در هيچ پذيرش زمينى داخل نمى شوند، چون حلال نيست.»

باب 45 حرمت غشّ [اظهار به غير واقع]

1169- 32381- (1) هشام بن سالم روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «از ما نيست هر كس به ما غش كند.»

1170- 32382- (2) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از پدرش از پدرانش روايت مى كند، كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نيرنگ با زبان و فريب و غشّ نهى كرد و فرمود: «هر كس به ما غش كند، از ما نيست.»

1171- 32383- (3) ابو هريره و ابن عباس مى گويند: «در آخرين سخنرانى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه براى ما ايراد فرمود، آمده است: و هر كس در خريد و فروش به مسلمانى غش كند، از ما نيست و در قيامت با يهود محشور مى شود؛ زيرا هر كس به مردم غش كند، مسلمان نيست .... و هر كس شب را در انديشۀ غش به برادر مسلمانش سپرى كند، شب را تا به صبح در خشم خدا بسر برده است و او پيوسته در خشم خدا بسر مى برد تا توبه كند و بازگردد. و اگر بر اين حالت بميرد، بر غير دين اسلام مرده است.

سپس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سه مرتبه فرمود: بدانيد كه هر كس به مسلمانى غش كند، از ما نيست ... و هر كس به برادر مسلمانش غش كند، خداوند بركت را از روزى اش برمى دارد و زندگى اش را بر او تباه مى كند و او رابه خودش واگذار مى كند.»

1172- 32384- (4) در حديث نهى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به گزارش امير مؤمنان عليه

السلام آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «و هر كس در خريد و فروش به مسلمانى غش كند، از ما نيست و در روز قيامت با يهود محشور مى شود؛ زيرا يهود غش كارترين مردم به مسلمانان هستند ... و هر كس شب را در انديشۀ غش به برادر مسلمانش سپرى كند، شب را تا به صبح در خشم خدا بسر مى برد تا توبه كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 693

1173- 32385- (5) در كتاب من لا يحضره الفقيه از امام عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر كس به مسلمانى غش كند، از ما نيست.

و فرمود: هر كس به مسلمانان غش كند، روز قيامت با يهودى محشور مى شود؛ زيرا آنان غش كارترين مردم به مسلمانان هستند.»

1174- 32386- (6) در كتاب عيون اخبار الرضا از على عليه السلام روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس به مسلمانى غش كند يا به وى زيان رساند يا نيرنگ كند، از ما نيست.»

1175- 32387- (7) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به مرد خرمافروشى فرمود:

«اى فلانى! آيا نمى دانى كه هر كس به مسلمانان غش كند از آنان نيست؟»

1176- 32388- (8) هشام بن حكم مى گويد: «من در سايه مشغول فروختن سابرى «1» بودم. پس امام موسى بن جعفر عليهما السلام (سوار بر مركب) بر من گذشت و فرمود: اى هشام، فروختن در سايه غش است و غش حلال نيست.»

1177- 32389- (9) سيد راوندى در كتاب نوادر از امام موسى بن جعفر عليهما السلام از نياكانش روايت

مى كند كه فرمود:

«ملعون است كسى كه به مسلمانى غش كند يا او را فريب دهد يا نيرنگ كند.»

1178- 32390- (10) موسى بن بكر مى گويد: «نزد امام موسى بن جعفر عليهما السلام بوديم، چند دينار در مقابل امام عليه السلام بر روى زمين افتاده بود. امام عليه السلام به يكى از آن ها نگاه كرد. آن گاه آن را با دست برداشت، دو نيم كرد و فرمود: آن را در فاضلاب بينداز تا چيز ناخالص و فريبنده فروخته نشود.»

1179- 32391- (11) عبيس بن هشام (از يكى از شيعيان) روايت مى كند كه: «آردفروشى نزد امام صادق عليه السلام آمد.

امام عليه السلام به وى فرمود: از غش بپرهيز؛ چرا كه هر كس غش كند، در اموالش به او غش مى شود. پس اگر مال نداشته باشد، نسبت به خانواده اش به وى غش مى شود.»

______________________________

(1). پارچه نازك گرانبهايى بوده است كه در شاپور تهيه مى شده. و از آنجا كه در گذشته برخى پارچه ها بر اساس وزن معامله مى شده وچون پارچه در سايه، معايبش همچون نازكى و ضخامت و رنگ آن كاملًا ديده نمى شود، ولى در پرتو نور آفتاب كاملًا ديده مى شود، امام عليه السلام فروختن آن را در سايه، خيانت و غش به شمار آورده است- م.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 695

1180- 32392- (12) حسين بن زيد هاشمى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «همسران و دختران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از زنى به نام زينب عطرفروشِ حولاء عطر مى خريدند. يك روز وقتى زينب نزد همسران بود، پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. رسول خدا صلى الله عليه و آله با ديدن

وى فرمود: وقتى تو نزد ما بيايى، خانه هاى مان خوشبو مى شود!

زينب پاسخ داد: خانه هاى تان با بوى شما خوشبوتر است، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: هنگام فروختن، احسان و نيكى كن و غش نكن؛ چرا كه نيكى در رعايت تقواى الهى و ماندگارى مال مؤثرتر است.»

1181- 32393- (13) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به زينب عطرفروش لوچ فرمود:

هنگام فروختن ...» ادامۀ اين حديث، همانند حديث پيشين است.

1182- 32394- (14) اسماعيل بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آميختن شير با آب براى فروش نهى كرد.»

1183- 32395- (15) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آميختن شير با آب هنگام فروش نهى كرد؛ زيرا آن غش و نيرنگ است. ولى كسى كه براى نوشيدن شير را با آب درآميزد، در آميختن وى گناهى نيست.»

1184- 32396- (16) سعد اسكاف از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در بازار مدينه بر مواد خوراكى گذشت. به صاحبش فرمود: هيچ عيب و نقصى در مواد خوراكى تو نمى بينم. و از نرخ آن سؤال كرد. [در اين هنگام] خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله وحى فرستاد كه دستش را در زير آن فروكند.

پيامبر صلى الله عليه و آله چنين كرد و جنس پست و نامرغوبى بيرون آورد. آن گاه به صاحبش فرمود: تو را اين گونه مى بينم كه فقط غش

و فريبندگى براى مسلمانان انباشته اى.»

1185- 32397- (17) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آميختن مواد خوراكى كه بخشى از آن مرغوب تر از بخش ديگر است، سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: آن غش و فريب است. و امام عليه السلام آن را ناخوشآيند داشت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 697

1186- 32398- (18) حسين بن مختار قلانسى به امام صادق عليه السلام گفت: «ما در ميان كلاه هايى كه مى سازيم، پنبۀ كهنه مى گذاريم و مى فروشيم و اين مطلب را به خريداران نمى گوييم. امام عليه السلام فرمود: من براى تو دوست تر دارم آنچه در ميان كلاه به كار رفته به خريداران بگويى.»

1187- 32399- (19) عداء بن خالد مى گويد: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله [قرارداد معامله را اين گونه تنظيم كرد و] نوشت: اين چيزى است كه محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله از عداء بن خالد به صورت معاملۀ مسلمان با مسلمان، بدون عيب و ناخالصى و فريب خريد.»

در حديث ابن اسباط اين سخن امام گذشت: «همانا خداوند شش گروه را به خاطر شش كار عذاب مى كند و بازرگانان را به خاطر غش.»

«1» و در احاديث باب 37 مطالبى مناسب اين بحث وجود دارد.

و باب 1 از باب هاى مستحبات تاجر و باب 9 از ابواب احكام عيب ها، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث رازى اين سخن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواهد آمد: «براى مسلمان حلال نيست كه به مسلمانى غش كند.» «2»

باب 46 كراهت كسب حجامتگر با شرط اجرت و استحباب هزينه كردن آن در علوفۀ دام و اباحۀ اجرت رگزنى

1188- 32400- (1) معاويه بن عمار مى گويد: «از امام صادق عليه السلام

دربارۀ درآمد حجامتگر سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود:

اشكال ندارد.

گفتم: اجرت جفت گيرى بز نر، چه حكمى دارد؟

امام عليه السلام فرمود: هر چند عرب آن را ننگ و عار مى شمارد ولى اشكال ندارد.»

بخش نخست اين حديث، در كتاب من لا يحضره الفقيه نيز آمده است.

______________________________

(1). باب 24 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 5.

(2). باب 1 از باب هاى خيار، حديث 16.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 699

1189- 32401- (2) حنان بن سدير مى گويد: «همراه گروهى كه فرقد حجامتگر در ميان آنان بود، نزد امام صادق عليه السلام رفتيم. فرقد به امام گفت: فدايت گردم! من شغلى دارم و از افراد بسيارى دربارۀ آن سؤال كرده ام و آنان مى پندارند اين شغل ناپسندى است و من دوست دارم از شما نيز بپرسم. اگر اين شغل ناپسند است، از آن دست بردارم و شغل ديگرى انتخاب كنم. حتماً در اين رابطه به سخن شما عمل خواهم كرد.

امام عليه السلام فرمود: شغلت چيست؟

فرقد گفت: حجامتگرى.

امام عليه السلام فرمود: اى برادرزاده! از درآمدت بخور، صدقه بده، حج گزار و ازدواج كن؛ چرا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حجامت كرد و به حجامتگر مزد داد. اگر حرام بود، وى مزد نمى داد!

فرقد گفت: خداوند مرا فدايت گرداند! من بز نرى دارم كه آن را براى جفت گيرى كرايه مى دهم.

دربارۀ درآمد آن چه مى فرمايى؟

امام عليه السلام فرمود: از درآمدش بخور؛ زيرا آن براى تو حلال است؛ ولى مردم [اهل سنت] آن را ناپسند مى شمارند.

حنان گفت: اگر حلال است، چرا آن را ناپسند مى شمارند؟

امام عليه السلام فرمود: براى اين كه مردم اين كار را بر يكديگر ننگ مى دانند.»

1190- 32402- (3) در كتاب

دعائم الاسلام آمده است:

«گروهى از ياران امام صادق عليه السلام و از جمله فرقد نزد وى بودند. امام عليه السلام مقدارى خرما آورد و آنان را به خوردن دعوت كرد. همه جلو آمدند مگر فرقد. امام عليه السلام به وى فرمود: فرزندم! چرا تو جلو نمى آيى؟

فرقد گفت: فدايت گردم! من حجامتگرم.

امام عليه السلام به كنيزش دستور داد آب بياورد و به فرقد گفت دستانش را بشويد، آن گاه او را جلو آورد، در كنار خودش نشاند و فرمود: بخور! فرقد خورد. پس از فراغت از خوردن، فرقد به امام عليه السلام گفت: فدايت گردم! من حجامتگرم و بسيارى از مردم شغلم را بر من عيب مى گيرند و مى گويند: درآمد تو حرام است!

امام عليه السلام فرمود: آن گونه نيست كه آن ها مى گويند. از درآمدت بخور و صدقه بده و حج گزار و ازدواج كن!»

1191- 32403- (4) جابر از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حجامت كرد. آن حضرت را يكى از وابستگان خاندان بنى بياضه حجامت كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله به وى مزد داد. و اگر حرام بود، آن حضرت مزد نمى داد.

پس از پايان حجامت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از وى پرسيد: خون كجاست؟

حجامتگر گفت: آن را نوشيدم، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين كار براى تو شايسته نبود؛ ولى خداوند آن را مانعى از آتش براى تو قرار داد.

(از اين پس اين كار را تكرار نكن!)»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 701

1192- 32404- (5) اسماعيل از امام صادق عليه السلام

از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هرگز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دردى آزرده نشد مگر آن كه به حجامت پناه مى برد!

و ابوطيبه مى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را حجامت كردم و يك دينار به من داد و خون آن حضرت را نوشيدم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خون را نوشيدى؟

گفتم: آرى!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از اين كار چه انگيزه اى داشتى؟

گفتم: به آن تبرك مى جويم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از دردها، بيمارى ها، تنگدستى و نيازمندى ايمن شدى و به خدا سوگند! هرگز آتش با بدنت تماس پيدا نمى كند!»

1193- 32405- (6) حسين بن علوان از امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسط سرش را حجامت كرد. ابن ابى طيبه با تيغ مسى وى را حجامت كرد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سه كيلوگرم خرما به او داد.»

1194- 32406- (7) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از پدرانش روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حجامت كرد و مزد حجامتگر را پرداخت كرد. حجامتگر برده بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از صاحبش خواست تا به وى در كار تخفيف دهد.

«1»» 1195- 32407- (8) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه از امام باقر عليه السلام درباره شغل و درآمد حجامتگر سؤال شد.

امام عليه السلام فرمود: دوست داشتم در ميان آل محمد صلى الله عليه و آله فلان تعداد حجامتگر وجود داشت. و تعداد زيادى را بيان

كرد.»

1196- 32408- (9) ابوبصير از امام باقر عليه السلام دربارۀ درآمد حجامتگر سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود: «تا وقتى كه شرط نكند، اشكال ندارد.»

1197- 32409- (10) زراره از امام باقر دربارۀ درآمد حجامتگر سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود: «براى او ناپسند است كه شرط كند ولى براى تو اشكال ندارد كه با وى شرط كنى و چانه بزنى. همانا براى او مكروه است و براى تو بى اشكال.»

1198- 32410- (11) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه شخصى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ درآمد حجامتگر پرسيد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شتر آب كش دارى؟

آن مرد گفت: آرى!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از درآمد حجامت به شترت علوفه بده ولى خود از آن نخور.»

______________________________

(1). جملۀ پايانى حديث را به شكل هاى گوناگون مى توان معنا كرد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 703

1199- 32411- (12) على بن جعفر در كتابش مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ درآمد حجامتگر سؤال كردم. امام فرمود: شخصى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و اين سؤال را پرسيد. پيامبر فرمود: آيا شتر آب كش دارى؟

آن مرد گفت: آرى!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از درآمد حجامت به آن علوفه بده.»

1200- 32412- (13) رفاعه مى گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ درآمد حجامتگر سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: يكى از انصار كه غلام حجامتگرى داشت، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين مطلب را پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: آيا شتر آب كش دارى؟

مرد

انصارى گفت: آرى!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: درآمد حجامت را صرف علوفۀ شترت كن!»

1201- 32413- (14) مرحوم سيد مرتضى در كتاب تنزيه الانبياء آورده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از درآمد حجامتگر نهى كرد. وقتى در اين باره به وى زياد مراجعه شد به مراجعه كننده دستور داد آن را در غذاى برده و علوفۀ شتر آب كشش مصرف كند.»

در احاديث باب 34 و 35 از باب هاى حمام، مناسب با اين بحث مطالبى گذشت.

و در احاديث باب 10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مطالبى گذشت كه دلالت مى كند بر اين كه درآمد حجامتگر با شرط، سحت و پليد است.

و در حديث طلحه اين سخن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواهد آمد: «من غلامى به خاله ام دادم و او را نهى كردم از اين كه آن غلام را قصاب يا حجامتگر يا زرگر قرار دهد.»

باب 47 حكم درآمد از جفت گيرى حيوان نر

1202- 32414- (1) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از اجرت جفت گيرى حيوانات نر نهى كرد.»

در كتاب العوالى در حديثى آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مزد جفت گيرى حيوانات نر نهى كرد.»

در حديث معاويه گذشت كه: «امام عليه السلام در پاسخ راوى دربارۀ مزد بزهاى نر فرمود: عرب آن را ننگ و عار مى شمارد ولى اشكال ندارد.»

و در حديث حنان گذشت، آنچه بر اين مطلب دلالت مى كند.

«1»

______________________________

(1). 22/ 431- 430 باب 46 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 1 و 2 (324401- 324400).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 705

باب 48 حكم كسب نوحه گر

1203- 32415- (1) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه: «از امام عليه السلام درباره مزد زن نوحه گر سؤال شد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد. براى رسول خدا صلى الله عليه و آله نوحه سرايى شد.»

1204- 32416- (2) يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «بيان داشت: پدرم، به من فرمود: اى جعفر، فلان مال را برايم وقف كن تا گريه كنندگان ده سال در منى در مراسم حج بر من گريه كنند.»

1205- 32417- (3) حنان بن سدير مى گويد: «در محلۀ ما زنى بود كه كنيز نوحه گرى داشت. يك روز آن زن نزد پدرم آمد و گفت: اى عمو، تو مى دانى كه روزىِ من از خداست و بعد از خدا به وسيلۀ اين كنيز نوحه گر تأمين مى شود و من دوست دارم كه اين مسأله را از امام صادق عليه السلام بپرسى. پس اگر حلال است [كه به اين وضع ادامه مى دهم]

در غير اين صورت كنيز را مى فروشم و قيمتش را مصرف مى كنم تا خداوند گشايشى برساند. پدرم گفت: به خدا سوگند! من امام صادق عليه السلام را بزرگ تر از آن مى دانم كه اين مسأله را از وى بپرسم.

حنان مى گويد: وقتى نزد امام صادق عليه السلام رفتيم، من خودم ماجرا را براى امام عليه السلام بازگو كردم!

امام عليه السلام فرمود: آيا شرط مى كند؟

گفتم: به خدا سوگند نمى دانم نرخ تعيين مى كند يا نه!

امام عليه السلام فرمود: به آن زن بگو نرخ تعيين نكن و هر چه به تو دادند، بپذير!»

1206- 32418- (4) در كتاب فقه الرضا آمده است: «كار و درآمد زن نوحه گر اشكال ندارد، اگر راست بگويد.»

در كتاب من لا يحضره الفقيه مطلب پيشين را از امام صادق عليه السلام روايت كرده است و سپس مى گويد: «در خبر ديگرى آمده است كه فرمود: با زدن يك دست بر دست ديگر، آن را حلال كند.»

1207- 32419- (5) عذافر مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ درآمد زن نوحه گر سؤال شد. امام عليه السلام فرمود: با زدن يك دست بر دست ديگر، آن را حلال كند.»

1208- 32420- (6) ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «مزد زن نوحه گر كه براى مرده نوحه گرى مى كند، اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 707

1209- 32421- (7) سماعه مى گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ درآمد زن غناخوان و نوحه گر سؤال كردم. امام عليه السلام آن را ناپسند شمرد.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره در استبصار كراهت را بر صورت تعيين نرخ و ذكر سخنان باطل حمل كرده است.

1210- 32422- (8) جابر در حديث وفات

ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه: «عبدالرحمن به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: آيا مى گريى، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله؟ مگر خود از گريستن نهى نكردى؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه؛ بلكه از نوحه سرايى نهى كردم ...»

1211- 32423- (9) از امير مؤمنان عليه السلام در حديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه: «آن حضرت از گريستن با صداى بلند هنگام مصيبت نهى كرد و از نوحه گرى و گوش دادن به آن نهى كرد و از سيلى صدادار به صورت زدن نهى كرد.»

1212- 32424- (10) حسين بن زيد بن على از امام صادق عليه السلام از نياكانش عليهم السلام از على عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: چهار چيز است كه تا قيامت در ميان امت من وجود دارد: افتخار به دودمان و تبار، مسخره كردن نَسَب يكديگر، طلب باران از ستارگان و نوحه سرايى. به يقين اگر زن نوحه گر پيش از مرگ توبه نكند، روز قيامت در حالى محشور مى شود كه شلوارى از مس گداخته و لباسى از آبله بر تن دارد.»

1213- 32425- (11) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: سه چيز از كارهاى زمان جاهليت است كه تا قيامت مردم از آن ها جدا نمى شوند: طلب باران از ستارگان، مسخره كردن نسب يكديگر و نوحه سرايى بر مردگان.»

1214- 32426- (12) عمران زعفرانى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «خداوند به هر كس نعمتى داد

و او در آن نعمت به نوازندگى پرداخت، يقيناً آن نعمت را ناسپاسى كرده است و به هر كس مصيبتى وارد شد و در آن مصيبت نوحه گر آورد به تحقيق آن را ناسپاسى كرده است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 709

1215- 32427- (13) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «على عليه السلام به رفاعه بن شداد قاضى خود در اهواز نوشت:

در شهرى كه بر آن سيطره و حكومت دارى، از نوحه سرايى بر مردگان جلوگيرى كن!»

1216- 32428- (14) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب آورده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چهار گروه را لعنت كرد: زنى كه در مال همسرش يا در مورد خودش به همسرش خيانت كند، زن نوحه گر و زن نافرمان همسرش و فرزند حق ناشناس.»

1217- 32429- (15) در كتاب دعائم الاسلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دو صدا لعنت شده اند و خداوند با آن ها دشمن است: گريستن با صداى بلند هنگام مصيبت و صدايى هنگام نعمت يعنى نوحه سرايى و غناخوانى.»

در حديث ابوحمزه اين سخن امام عليه السلام گذشت: «پس ام سلمه در حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى عموزاده اش ندبه و گريه و زارى كرد.»

«1» و در احاديث باب 8 از ابواب عزادارى مناسب با اين بحث گذشت.

باب 49 جواز كسب آرايشگر و بيان آنچه براى او جايز است و جايز نيست

1218- 32430- (1) ابن ابى عمير از مردى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «فرمود: زن آرايشگرى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله از وى پرسيد: آيا شغلت را رها

كردى يا به آن ادامه مى دهى؟

زن آرايشگر پاسخ داد: اى رسول خدا! آن را ادامه مى دهم مگر آن كه شما مرا از آن بازدارى، در اين صورت از آن دست برمى دارم.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وى فرمود: انجام بده ولى هنگام آرايش چهره را با پارچه جلا نده؛ زيرا آن طراوت و شادابى صورت را از بين مى برد و مو را به مو وصل نكن.»

1219- 32431- (2) قاسم بن محمد مى گويد: «از على عليه السلام دربارۀ زن مسلمانى سؤال كردم كه عروس آرايش مى كند و گذران زندگى اش از اين راه است، ولى از اين كار احساس ناراحتى مى كند. امام عليه السلام فرمود:

اشكال ندارد ولى مو را به مو وصل نكند.»

1220- 32432- (3) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه امام عليه السلام فرمود: درآمد زن آرايشگر اشكال ندارد، اگر نرخ معين نكند و هر چه به وى داده شد، بپذيرد و موى زنى را به موى زن ديگرى وصل نكند؛ ولى اشكال ندارد موى بز را به موى زن وصل كند و درآمد زن نوحه گر اشكال ندارد، هر گاه راست بگويد.»

______________________________

(1). باب 5 از ابواب عزادارى، حديث 3.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 711

1221- 32433- (4) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«به تحقيق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هفت گروه را لعنت كرد: وصل كنندۀ موى ديگرى به موى خودش، زنانى كه خود را شبيه مردان گردانند، مردانى كه خود را شبيه زنان نمايند، فاصله اندازنده ميان دندان هايش، خال كوبى كننده به بدنش، برده اى كه به غير صاحبش نسبت داده شود و كسى كه خود را از همسرش به بى خبرى

مى زند و او ديوث است.»

1222- 32434- (5) عبدالله بن الحسن مى گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ قرامل سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: قرامل چيست؟

گفتم: پشمى كه زنان روى سرشان مى گذارند.

امام عليه السلام فرمود: اگر پشم است، اشكال ندارد ولى اگر مو است، در وصل كننده و وصل شده اش خيرى نيست!»

1223- 32435- (6) على بن غراب از امام صادق عليه السلام از پدرش- امام باقر عليه السلام- از پدرش- امام سجاد عليه السلام- از پدرش- امام حسين عليه السلام- از پدرش- حضرت على عليه السلام- روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، نامصه، منتمصه، واشره، مستوشره، واصله، مستوصله، واشمه و مستوشمه را لعنت كرد.

على بن غراب مى گويد: نامصه، زنى است كه موهاى صورت را مى كَنَد و منتمصه، زنى است كه موهاى صورتش كنده مى شود.

و واشره، زنى است كه ميان داندان هاى زنان فاصله ايجاد مى كند و آن ها را مرتب مى نمايد و مستوشره، زنى است كه اين كار با او انجام مى شود.

و واصله، زنى است كه موهاى زنى را به موهاى زن ديگرى وصل مى كند و مستوصله، زنى است كه موهاى زن ديگرى به موهايش وصل مى شود.

واشمه، زنى است كه بر روى دست و يا محل ديگرى از بدن زن ديگرى خال كوبى مى كند و آن به اين صورت است كه در دستان يا پشت دست يا جاى ديگرى از بدن او سوزن را فرو مى برد تا اثرش بر جاى بماند سپس آن را با سرمه يا آهك پر مى كند تا سبز و تيره شود و مستوشمه، زنى است كه روى بدنش را خال كوبى مى كند.»

در حديث محمد بن مسلم اين سخن پيامبر صلى الله

عليه و آله خواهد آمد: «هنگامى كه دخترى را آرايش مى كنى، صورتش را با پارچه نشوى؛ زيرا پارچه آب صورت را مى نوشد [و طراوت و شادابى آن را از ميان مى برد].

«1» و در حديث سعد اسكاف و على بن جعفر مناسب با اين بحث خواهد آمد. «2»

______________________________

(1). 22/ 440 باب 50 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا.

(2). باب 34 از باب هاى آميزش با زنان، حديث 2 و 8.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 713

باب 50 جواز ختنۀ دختران و آداب آن

1224- 32436- (1) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه زنان به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله هجرت كردند، در ميان آنان زنى به نام ام حبيب بود كه دختران را ختنه مى كرد. وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله او را مشاهده كرد، به وى فرمود: اى ام حبيب! كارى را كه در گذشته انجام مى دادى، اكنون نيز انجام مى دهى؟

ام حبيب گفت: آرى؛ اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! مگر آن كه حرام باشد و مرا از آن باز دارى!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه، بلكه حلال است. نزد من بيا تا به تو بياموزم! ام حبيب نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و آن حضرت به وى فرمود: وقتى آن كار را انجام دادى، آن را عميق نَبُر و از ريشه قطع نكن، بلكه اندك ببر، چرا كه آن چهره را روشن تر مى كند و براى شوهر لذت بخش تر است.»

ام حبيب خواهرى به نام ام عطيه داشت كه آرايشگر بود. ام حبيب وقتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جدا شد به نزد خواهرش

رفت و سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را براى وى بازگو كرد. ام عطيه نيز نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و آنچه خواهرش به وى گفته بود، براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بازگو كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وى فرمود:

نزد من بيا اى ام عطيه! وقتى دخترى را آرايش كردى، صورتش را با پارچه نشوى؛ زيرا پارچه شادابى و طراوت صورت را از ميان مى برد.»

1225- 32438- (2) عمرو بن ثابت از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله زنى به نام ام طيبه دختران را ختنه مى كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله او را فراخواند و به وى فرمود: اى ام طيبه، هرگاه دختران را ختنه كردى، آن را اندك ببر و زياده روى نكن؛ چرا كه آن چهره را باصفاتر مى كند و نزد شوهر لذت بخش تر است.»

1226- 32439- (3) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اى گروه زنان، هنگامى كه دختران تان را ختنه كرديد، پس مقدارى از آن را باقى گذاريد، چرا كه آن رنگ [رخسارشان] را شفاف تر مى كند و آنان را نزد شوهران شان لذت بخش تر مى نمايد.»

1227- 32440- (4) قطب راوندى در كتاب دعوات از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «ختنه در مردان سنت است و براى زنان كرامت است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 715

1228- 32441- (5) وهب بن جعفر از پدرش از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«دختر تا سن هفت سالگى ختنه نمى شود.»

باب 51 استحباب نخ ريسى براى زنان

1229- 32442- (1)

امّ حسن مى گويد: «امير مؤمنان عليه السلام بر من گذشت و فرمود: اى امّ حسن، چه كار مى كنى؟

گفتم: نخ مى ريسم!

على عليه السلام فرمود: بدان كه، آن حلال ترين شغل هاست.»

1230- 32443- (2) ابراهيم نخعى يك روز صبح بر زنى به نام امّ بكر، گذشت كه در كنار درِ خانه اش نشسته بود و با چرخ نخ ريسى نخ مى رشت. ابراهيم به وى گفت: «اى ام بكر آيا پير نشده اى؟ آيا زمان آن نرسيده كه اين چرخ نخ ريسى را به كنارى گذارى؟

ام بكر گفت: چگونه آن را كنار بگذارم در حالى كه از امير مؤمنان- على عليه السلام- شنيدم كه فرمود:

آن، از كسب هاى پاك و پاكيزه است.»

1231- 32444- (3) در كتاب دعائم الاسلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «نخ ريسى چه خوب شغلى است براى زن مؤمن!»

1232- 32445- (4) در كتاب جعفريات از امام صادق عليه السلام از پدرش از پدرانش روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«نخ ريسى چه خوب شغلى است براى زن مؤمن!

و فرمود: به پسران تان تيراندازى و شنا بيآموزيد.»

1233- 32446- (5) سيد بن طاووس در كتاب اللهوف آورده است كه يزيد به امام سجاد عليه السلام گفت: «سه حاجتى را كه وعده به برآوردن شان كردم، بيان كن ....»

تا آنجا كه امام سجاد عليه السلام فرمود: «... و دوم اين كه آنچه از ما گرفته شده به ما برگردانى ...»

و تا آنجا كه امام سجاد عليه السلام فرمود: «همانا چيزهاى گرفته شده از خودمان را درخواست كردم براى اين كه در ميان آن ها رشته شده به دست فاطمه عليها السلام دختر محمد صلى الله عليه و آله است

...»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 717

1234- 32447- (6) فرات بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام از پدرش از جدش عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام به شدت بيمار شدند ... وقتى خداوند آن دو را شفا داد، على عليه السلام نزد همسايه يهودى اش به نام- شمعون بن حارا- رفت و به وى گفت: اى شمعون، سه صاع [/ نُه كيلوگرم] جو و دسته اى پشم به من بده تا دختر محمد صلى الله عليه و آله براى تو بريسد. مرد يهودى جو و پشم را به وى داد و على عليه السلام آن ها را به منزل فاطمه آورد و گفت: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله! اين جوها را بخور و اين پشم ها را رشته كن ...»

1235- 32448- (7) مسلمه بن خالد از امام صادق عليه السلام از پدرش در تفسير آيۀ: و به نذرشان وفا مى كنند. روايت مى كند كه فرمود: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام كه دو كودك خردسال بود، بيمار شدند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همراه دو نفر ديگر از آنان عيادت كرد. يكى از آن دو نفر به على عليه السلام گفت: اى ابوالحسن! اى كاش براى فرزندانت نذرى مى كردى تا خداوند آن ها را بهبودى بخشد!

على عليه السلام گفت: براى سپاسگزارى از خداوند، سه روز روزه خواهم گرفت! فاطمه عليها السلام و حسن و حسين عليهما السلام گفتند: ما نيز سه روز روزه خواهيم گرفت! كنيز آنان فضه نيز همين را گفت. خداوند حسن و حسين عليهما السلام را شفا داد و همگى روزه

گرفتند؛ ولى هيچ غذايى در خانه براى افطار نداشتند. على عليه السلام نزد يكى از همسايگان يهودى اش- به نام شمعون- كه در كار پشم بود، رفت و به وى گفت: آيا مى خواهى دختر محمد صلى الله عليه و آله يك دسته پشم برايت رشته كند و در برابر آن سه صاع [/ نه كيلوگرم] جو به من بدهى؟

شمعون گفت: آرى!

على عليه السلام جو و پشم را گرفت، به خانه آمد و ماجرا را براى فاطمه عليها السلام بازگو كرد. فاطمه عليها السلام پذيرفت و اطاعت كرد. آن گاه به سراغ پشم ها رفت و يك سوم آن را رشته كرد و پس از آن يك صاع جو برداشت، آن را آسيا و سپس خمير كرد و پنج قرص نان پخت، براى هر كدام يك قرص نان ...

سپس به سراغ ثلث دوم پشم رفت و آن ها را رشته كرد و پس از آن يك صاع جو برداشت، آسيا و سپس خمير نمود و پنج قرص نان پخت ...

فاطمه به سراغ ثلث سوم پشم رفت، آن ها را رشته كرد و سپس باقيماندۀ جو را آسيا كرد ...»

در حديث يعقوب اين سخن امام گذشت: «چه خوب سرگرمى است براى زن صالح، نخ رشتن!» «1»

در حديث تنبيه الخواطر در باب آينده اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد آمد: «كار زنان نيكوكار، نخ رِشتن است.» «2»

______________________________

(1). باب 11 از باب هاى مساكن، حديث 3.

(2). 22/ 444 باب 52 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 2 (32450).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 719

باب 52 فضيلت خياطى

1236- 32449- (1) ابوحسين بلخى مى گويد: «على عليه السلام از بازار كوفه مى گذشت. پيراهنش به كرسى

گير كرد و پاره شد. آن را به دست گرفت، نزد دوزندگان رفت و گفت: اين را براى من بدوزيد، خداوند به شما بركت دهد.»

1237- 32450- (2) در كتاب تنبيه الخواطر آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «شغل مردان نيكوكار، دوزندگى است و شغل زنان نيكوكار، ريسندگى.»

و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همواره لباسش را مى دوخت و كفشش را وصله مى زد و بيشترين كار آن حضرت در خانه، دوزندگى بود.

باب 53 كراهت بافندگى و استحباب صيقل كارى

1238- 32451- (1) ابواسماعيل صيقل رازى مى گويد: «همراه دو لباس نزد امام صادق عليه السلام رفتم. امام عليه السلام فرمود:

«اى ابواسماعيل! از منطقۀ شما لباس هاى زيادى براى ما مى آيد ولى هيچ يك از آن ها مثل اين دو لباسى نيست كه در دست توست!

گفتم: فدايت گردم! مادر اسماعيل مى ريسد و من مى بافم!

امام عليه السلام فرمود: بافنده هستى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: بافنده نباش!

گفتم: چه كاره باشم؟

امام عليه السلام فرمود: صيقل دهندۀ شمشير باش!

ابواسماعيل مى گويد: دويست درهم داشتم با آن تعدادى شمشير و آينه (و غلاف) قديمى خريدم، آن ها را به رى بردم و با سود بسيارى فروختم!»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «مقصود از اين حديث، نوعى كراهت است نه حرمت.»

«1»

______________________________

(1). به نظر مى رسد امام در اين حديث، در مقام بيان حكم شرعى نيست تا حرمت يا كراهت از آن استفاده شود؛ بلكه امام بر اساس شرايط آن زمان درصدد راهنمايى يارانش است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 721

1239- 32452- (2) در تفسير على بن ابراهيم در ضمن ماجراى مريم و ولادت عيسى آمده است: «سپس جبرئيل به مريم ندا داد: و درخت خرما را به سوى

خود حركت بده! يعنى درخت خرماى خشكيده را حركت بده، پس مريم حركت داد. آن روز بازار برپا بود. بافندگان از كنار مريم مى گذشتند. در آن زمان، بافندگى شريف ترين شغل ها بود. آنان سوار بر قاطرهاى سفيد و سياه آمدند. مريم از آنان پرسيد:

درخت خرماى خشكيده كجاست؟ آنان مريم را مسخره كردند و او را از خود راندند. مريم به آنان گفت: خداوند شغل تان را بى رونق و كساد و خودتان را مايۀ ننگ و عار در ميان مردم قرار دهد.»

1240- 32453- (3) در شرح نهج البلاغه ابن ميثم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «عقل چهل معلم به اندازۀ عقل يك بافنده است و عقل بافنده به اندازۀ عقل زن است و زن عقل ندارد.»

1241- 32454- (4) در همان كتاب از موسى بن جعفر عليهما السلام روايت شده كه فرمود:

«با معلمان و بافندگان مشورت نكنيد؛ زيرا خداوند عقل هايشان را گرفته است.»

1242- 32455- (5) در همان كتاب روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مقدارى نخ رشته شده به بافنده اى از بنى نجار داد تا پارچۀ پشمى براى وى ببافد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مرتب براى گرفتن پارچه به او سر مى زد و نزديك درِ مغازه اش مى ايستاد و مى فرمود: «پارچۀ ما را به ما تحويل دهيد تا با آن خود را در ميان مردم بياراييم!

و آن بافنده پيوسته امروز و فردا مى كرد تا اين كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رحلت كرد.»

1243- 32456- (6) در نهج البلاغه آمده است:

«روزى على عليه السلام بر فراز منبر كوفه براى مردم سخنرانى مى كرد. در اين ميان

سخنى گفت كه مورد اعتراض اشعث بن قيس قرار گرفت و به امام گفت: اى امير مؤمنان عليه السلام اين سخن به زيان توست نه به سود تو!

على عليه السلام چشمانش را به سوى اشعث به پايين دوخت و فرمود: تو چه مى دانى چه چيز به زيان من است و چه چيز به سود من! لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان بر تو باد! بافنده فرزند بافنده، منافق فرزند كافر ...»

در حديث جعفر بن احمد، اين سخن از پيامبر صلى الله عليه و آله گذشت: «پشت سر بافنده نماز نخوانيد هر چند عالم باشد.»

«1» و در حديث فرزند عيسى گذشت كه: «نزد امام صادق عليه السلام گفته شد: بافنده ملعون است! امام عليه السلام فرمود: همانا مقصود از آن كسى است كه بر خدا و پيامبرش دروغ مى بافد.» «2»

______________________________

(1). باب 20 از باب هاى جماعت، حديث 1.

(2). باب 39 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 723

باب 54 كراهت صرافى، فروش كفن، غذا، برده، زرگرى و ذبح حيوان

1244- 32457- (1) اسحاق بن عمار مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتم و به امام خبر دادم كه پسرى براى من به دنيا آمد. امام عليه السلام فرمود: آيا او را محمد نناميدى؟

گفتم: چرا چنين كردم!

امام عليه السلام فرمود: پس محمد را نزن و به او ناسزا نگو. خداوند او را روشنى چشم تو در زندگى ات و جانشين راست گفتار و راست كردارى پس از مرگت قرار داد.

گفتم: فدايت گردم! او را به چه كارى گمارم؟

امام عليه السلام فرمود: هرگاه او را از پنج شغل دور نگه داشتى، پس هر كجا كه خواستى او را بگمارى، به صرافى نسپار؛ چرا كه صراف از ربا

سالم نمى ماند. و او را به كفن فروش نسپار؛ چرا كه از شيوع وبا خوشحال مى شود و او را به مواد خوراكى فروش نسپار؛ زيرا از احتكار سالم نمى ماند و او را به كسى كه زياد حيوانات را ذبح مى كند، نسپار؛ چرا كه مهربانى از وى سلب مى شود و او را به برده فروش نسپار؛ چرا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين مردم، انسان فروش است.»

1245- 32458- (2) ابراهيم بن عبدالحميد از امام موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند كه فرمود: «شخصى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و گفت: اى رسول خدا! به تحقيق من قرآن (يا نوشتن) را به اين فرزندم آموزش دادم.

او را در چه شغلى بگمارم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خدا پدرت را جزاى خير دهاد، به هر شغلى او را مى گمارى بگمار؛ ولى به پنج شغل او را مگمار: به سباء [/ كفن فروش]، زرگر، قصاب، گندم فروش و برده فروش.

آن مرد گفت: اى رسول خدا، سباء چيست؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 725

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: كفن فروش. وى مرگ امت مرا آرزو مى كند، درحالى كه مولودى از امتم نزد من محبوب تر است از آنچه خورشيد بر آن مى تابد. و زرگر [دنيا دوستى] براى امت من به ارمغان مى آورد و قصاب ذبح مى كند تا مهربانى از دلش بيرون رود. و گندم فروش غذاى امت مرا احتكار مى كند و انسان هنگام ديدار با خدا دزد باشد نزد من محبوب تر است از اين كه چهل روز مواد خوراكى را احتكار كرده باشد و با خدا ديدار كند. و برده فروش، پس جبرئيل نزد من آمد و گفت: يا

محمد صلى الله عليه و آله بدترين امت تو انسان فروشان هستند.»

1246- 32459- (3) در كتاب جعفريات از على عليه السلام روايت شده كه فرمود: «شبانه بر گروهى از بنى اسرائيل عذاب فرود آمد، پس صبحگاهان چهار گروه را [بر اثر عذاب] از دست دادند: طبل نوازان، غناخوانان، احتكاركنندگان غذا و صرافان رباخوار.»

در كتاب جامع الاحاديث نظير اين حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است.

1247- 32460- (4) طلحه بن زيد از امام صادق عليه السلام (از پدرش عليه السلام) روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من غلامى به خاله ام بخشيدم و او را بازداشتم از اين كه آن غلام را به قصابى يا حجامتگرى يا زرگرى بگمارد.»

1248- 32461- (5) در كتاب جعفريات از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام از جدش- امام سجاد عليه السلام- از پدرش از على عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين مردم، انسان فروشان هستند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 727

1249- 32462- (6) على بن حكم از برخى از شيعيان روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى روغن زيتون فروش بود و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را بسيار دوست مى داشت، به طورى كه هيچ گاه بدون ديدن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر سر كارش نمى رفت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز از اين موضوع آگاه بود. از اين رو هر گاه آن شخص مى آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله سرش را بالا مى آورد تا به وى نگاه كند.

يك روز مثل هميشه پيش

از رفتن به كار، نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رفت. آن حضرت نيز سرش را بالا گرفت تا به وى نگاه كند، آن گاه به دنبال كارش رفت ولى آن روز به سرعت بازگشت. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله اين كار را از او مشاهده كرد، با دست به وى اشاره كرد تا بنشيند. آن مرد در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله نشست.

رسول خدا صلى الله عليه و آله از وى پرسيد: امروز تو را چه مى شود، كه كارى كردى كه پيش از آن انجام نمى دادى؟

آن مرد گفت: سوگند به آن كس كه تو را به حق به پيامبرى برانگيخت! ياد تو تمام قلب مرا فراگرفت به طورى كه نتوانستم به سر كارم روم و بازگشتم.

پيامبر صلى الله عليه و آله براى وى دعا كرد و درخواست خير و نيكى نمود. چند روز از اين ماجرا گذشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله ديگر آن مرد را نديد. از اصحاب سراغ او را گرفت، آنان گفتند: چند روز است كه ما نيز او را نديده ايم!. پيامبر صلى الله عليه و آله كفش هايش را پوشيد، اصحاب نيز كفش هايشان را پوشيدند و به جستجوى آن مرد حركت كردند تا به بازار روغن زيتون فروشان و مغازه آن شخص رسيدند. ولى هيچ كس را در مغازه وى نيافتند. از همسايگانش سراغ او را گرفتند. آنان گفتند: او مُرد و نزد ما انسان امانتدار و راستگويى بود و تنها يك عيب داشت!

پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: چه عيبى داشت؟

گفتند: به دنبال زنان مى رفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند رحمتش كند،

به خدا سوگند! مرا آن گونه دوست مى داشت كه حتى اگر برده فروش بود، بدون شك خداوند او را مى آمرزيد!»

1250- 32463- (7) در كتاب جامع الاحاديث آمده است، كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين مردم، حيوان فروشان هستند.»

1251- 32464- (8) درست مى گويد: «امام صادق عليه السلام از اصحاب كهف ياد كرد و فرمود: آنان سخن شناس و صرّاف سخن بودند و صرّاف درهم نبودند.»

1252- 32465- (9) حارث از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر كس مواد خوراكى بفروشد، مهربانى از دلش بيرون مى رود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 729

1253- 32466- (10) سدير صيرفى مى گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: از حسن بصرى حديثى شنيده ام كه اگر راست باشد، فاتحۀ ما خوانده شده است!

امام عليه السلام پرسيد: آن حديث چيست؟

گفتم: شنيده ام كه حسن بصرى مى گفت، حتى اگر تابش خورشيد مغزش را به جوش آورد، از سايۀ ديوار صرّاف استفاده نخواهد كرد و اگر تشنگى جگرش را پاره پاره كند، از خانۀ صراف درخواست آب نمى كند. و اين در حالى است كه شغل و تجارت من اين است و گوشت و خونم در اين شغل روييده شده است و حج و عمره ام از درآمد اين كار است.

امام عليه السلام با شنيدن اين مطلب نشست، آن گاه فرمود: حسن دروغ گفت، مساوى بگير و مساوى بده. هنگام نماز هر چه در دست دارى، رها كن و به نماز بايست. آيا نمى دانى كه اصحاب كهف صراف بودند؟»

مرحوم صدوق مى فرمايد: «مقصود امام عليه السلام اين است كه اصحاب كهف صراف سخن بودند و منظور او اين نيست كه صراف درهم بودند.»

در احاديث باب 11

از باب هاى معامله بردگان، مطالبى مناسب اين بحث خواهد آمد.

باب 55 استخراج نقره از مس

1254- 32467- (1) ثمالى مى گويد: «همراه امام صادق عليه السلام از بازار مسگران مى گذشتيم. به امام عليه السلام گفتم: فدايت گردم! مس از چيست؟

امام عليه السلام فرمود: از نقره؛ ولى زمين آن را فاسد كرده است. هر كس بتواند فساد آن را از بين ببرد، از آن سود مى برد.»

1255- 32468- (2) در توحيد مفضل آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«اى مفضل! در اين معدن ها و گوهرهاى گوناگونى كه از آن ها به دست مى آيد، بينديش! گوهرهايى همانند گچ، ساروج [/ بتون]، قلع، سرمه، جيوه، مس، سرب، نقره، طلا، زبرجد، ياقوت، زمرد و سنگ هاى گوناگون و همچنين موادى مانند قير، موميا، گوگرد، نفت و چيزهاى ديگرى كه مردم در نيازهاى شان استفاده مى كنند. پس آيا بر انسان انديشمندى پوشيده است كه همۀ اينها گنجينه هايى است كه در زمين براى انسان ذخيره شده است، تا آن ها را استخراج كند و هنگام نياز

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 731

به كار گيرد. ولى با همۀ حرص و تلاشى كه انسان در اين راه به كار مى برد، چاره انديشى وى در ساختن آن ها ناچيز است. اگر انسان در صنعت به آنچه مى خواهد دست يابد- كه به زودى پيروز خواهد شد- و اين دانش در جهان گسترش يابد به طورى كه طلا و نقره در جهان زياد گردد و ارزش آن ها نزد مردم سقوط كند، ديگر طلا و نقره قيمتى نخواهند داشت و در معاملات از آن ها استفاده نخواهد شد و حكومت ها به انباشته كردن اموال نمى پردازند و هيچ كس براى فرزندانش ذخيره نمى كند.

و از اين صنايع، صنعت ساختن مس زرد

از مس و شيشه از ماسه و نقره از سرب و طلا از نقره و مانند آن به انسان عنايت شده است. صنعت هايى كه در آن زيان نيست، پس بنگر كه چگونه خواست شان در موارد بى زيان برآورده شده است و در موارد زيانبار ممنوع گرديده اند.»

باب 56 حكم افسانه سرايان، ماليات گيران، دباغان، نقيبان، عريفان [مأموران امنيت] و نامه رسانان

خداوند متعال مى فرمايد:

و هر گاه كسانى را ديدى كه به انگيزۀ باطل در آيات ما فرومى روند، از آنان روى برتاب تا به سخن ديگرى بپردازند. و اگر شيطان تو را به فراموشى واداشت، پس از يادآورى با گروه ستمگر منشين «1».

و شاعران، گمراهان از آنان پيروى مى كنند «2».

1256- 32469- (1) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: «كه امير مؤمنان عليه السلام شخص افسانه سرايى را در مسجد مشاهده كرد، او را با تازيانه زد و دور كرد.»

1257- 32470- (2) مرحوم صدوق در كتاب الاعتقادات مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام سخن از افسانه سرايان به ميان آمد. امام عليه السلام فرمود: خداوند لعنت شان كند. آنان ما را زشت جلوه مى دهند.»

1258- 32471- (3) از امام صادق عليه السلام تفسير اين آيه سؤال شد: و شاعران، گمراهان از آنان پيروى مى كنند! امام عليه السلام فرمود: «آنان، افسانه سرايان هستند.»

______________________________

(1). انعام 6/ 68.

(2). شعرا 26/ 224.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 733

1259- 32472- (4) ربعى بن عبدالله از شخصى كه نام برد، در تفسير آيۀ: و هر گاه كسانى را ديدى كه به انگيزۀ باطل در آيات ما غور مى كنند ...

از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «مقصود، سخن باطل گفتن دربارۀ خداوند و جدال دربارۀ قرآن است. پس از آنان روى برتاب تا

به سخن ديگرى بپردازند.

و فرمود: افسانه سرا از آن هاست.»

1260- 32473- (5) عبدالسلام صالح هروى از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «خداوند رحمت كند بنده اى كه امر ما را زنده نگه دارد.

گفتم: چگونه امر شما را زنده مى كند؟

امام عليه السلام فرمود: علوم ما را مى آموزد و به مردم ياد مى دهد؛ زيرا اگر مردم زيبايى هاى سخن ما را درك كنند، حتماً از ما پيروى خواهند كرد!

گفتم: اى زادۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله! از امام صادق عليه السلام براى ما روايت شده كه فرمود: هر كس دانشى را فرا گيرد تا با سبك مغزان جدال كند يا به دشمنان افتخار و مباهات كند يا چهره هاى مردم را متوجه خويش كند، او در آتش است.

امام رضا عليه السلام فرمود: جدّم راست گفت! آيا مى دانى سبك مغزان كيانند؟

گفتم: نه، اى فرزند رسول خدا!

امام عليه السلام فرمود: آنان افسانه سرايانِ مخالف ما هستند. آيا مى دانى دانشمندان كيانند؟

گفتم: نه، اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله!

امام عليه السلام فرمود: آنان عالمان آل محمد صلى الله عليه و آله هستند، كسانى كه خداوند پيروى از آنان را واجب و دوستى شان را لازم كرده است. آن گاه امام عليه السلام فرمود: آيا معناى: چهره هاى مردم را متوجه خويش كند، مى دانى؟

گفتم: نه!

امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! مقصود امام صادق عليه السلام از اين جمله ادعاى امامت و رهبرى ناحق است و هر كس چنين كند، در آتش است.»

1261- 32474- (6) مرحوم شيخ صدوق در كتاب الاعتقادات آورده است: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «آيا گوش دادن به افسانه سرايان جايز است؟ امام عليه السلام فرمود: نه!

1262- 32475-

(7) و نيز در همان كتاب آورده است: «و فرمود: هر كس به گوينده اى گوش سپارد، به تحقيق او را عبادت كرده است. پس اگر وى از خدا بگويد، خدا را عبادت كرده است و اگر گوينده از ابليس باشد، به يقين ابليس را پرستيده است.»

در حديث جعفر بن احمد اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله گذشت: «پشت سر دباغ نماز نخوانيد، هر چند عابد باشد.»

«1» و در حديث نوف اين سخن على عليه السلام گذشت: «اى نوف، سفارش مرا بپذير. هرگز نقيب، عريف «2»، ماليات گير، فرستاده و پيك نباش.» «3»

______________________________

(1). باب 20 از باب هاى نماز جماعت، حديث 1.

(2). نقيب و عريف سرپرست مردم از سوى حكومت كه به كارهاى آنان رسيدگى مى كردند و وضعيت مردم را به حكومت گزارش مى دادند.

(3). باب 10 از ابواب مبارزه با نفس، حديث 50.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 735

باب 57 نهى از كسب كنيزان و غلامان

1263- 32476- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از درآمد كنيزان نهى كرد؛ چرا كه اگر درآمدى به دست نياورد، زنا مى دهد مگر آن كنيزى كه صاحب حرفه و هنر دستى است و نيز از درآمد برده اى كه صاحب حرفه اى نيست نهى كرد، چرا كه اگر آن درآمد را به دست نياورد، سرقت مى كند.»

باب 58 حكم كسب كسانى كه با شب بيدارى كار مى كنند

1264- 32477- (1) شعيرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر كس شب را به بيدارى در حال كسب و كار سپرى كند و بهرۀ چشمش را از خواب نپردازد، پس آن كسبش حرام است.»

1265- 32478- (2) مسمع بن عبدالملك از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«صنعتگران هر گاه تمام شب را به بيدارى سپرى كنند، پس [درآمدشان] سحت و ناپسند است.»

باب 59 جواز جفت گيرى انواع حيوانات

1266- 32479- (1) هشام بن ابراهيم مى گويد: «از امام رضا عليه السلام سؤال كردم، الاغ را با ماده اسب جفت مى كنيم تا قاطر به وجود آيد، آيا اين كار جايز است.؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، آن ها را جفت كن!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 737

1267- 32480- (2) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر: «اكرم صلى الله عليه و آله از كشوف نهى كرد و آن آبستن نمودن شتر ماده اى است كه بچه اش شيرخوار است مگر آن كه بچه اش صدقه داده شود يا ذبح گردد.

و از جفت كردن الاغ با ماده اسب نجيب، نهى كرد.»

1268- 32481- (3) سكونى از امام صادق عليه السلام از على عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جفت كردن الاغ با ماده اسب نجيب، نهى كرد.»

در حديث داود بن سليمان و صحيفة الرضا گذشت: «ما اهل بيتى هستيم كه الاغ را با ماده اسب نجيب، جفت نمى كنيم.»

1269- 32482

1270- 32483 1271- 32484

1272- 32485

1273- 32486

1274- 32487

1275- 32488.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 741

باب 61 جواز فروش حرير و ديبا

در حديث محمد بن مسلم و سماعه اين سخن امام گذشت: « [پوشيدن] لباس حرير و ديبا [براى مردان] جايز نيست ولى فروختن آن ها اشكال ندارد.» «1»

باب 62 جواز بر تجويز دارو و تخليه و خريد مسكن

1276- 32489- (1) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى سؤال كرد كه: «براى مردم دارو مى سازد و در مقابل آن مزد مى گيرد. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

______________________________

(1). باب 7 از ابواب لباس نمازگزار، حديث 4 و 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 743

1277- 32490- (2) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى به ديگرى پول مى دهد تا از منزلش نقل مكان كند و او به جايش ساكن شود. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1278- 32491- (3) عبدالله بن سنان مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم: شخصى قصد خريد خانه يا زمين يا برده اى را دارد و براى هر كس كه آن را برايش خريدارى كند، پاداشى مى گذارد. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

1279- 32492- (4) عبدالله بن سنان مى گويد: «در حضور من شخصى به امام صادق عليه السلام گفت: ما از فردى مى خواهيم كه زمين، خانه، برده و كنيز براى ما بخرد و پاداشى براى وى قرار مى دهيم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

اين حديث با سندهاى ديگر و اندكى اختلاف نيز روايت شده است.

باب 63 حرمت تصرف عدوانى مال يتيم و جواز تصرف مال يتيم با پرداخت عوض آن

خداوند متعال مى فرمايد:

دربارۀ يتيمان از تو مى پرسند. بگو: سامان بخشيدن به كارهاى شان نيكى است و اگر زندگى تان را با آنان درآميزيد، پس آنان برادران تان هستند و خداوند تباهكار را از اصلاحگر بازمى شناسد «1».

پس اگر احساس كرديد، به رشد رسيده اند، اموال شان را به آنان تحويل دهيد و آن را با اسراف و شتابان نخوريد «2».

كسانى كه در صورت بر جاى گذاشتن فرزندان ناتوان پس از خود بر آنان بيمناكند، بايد بترسند پس تقواى الهى را پيشه كنند

و سخن استوار و حق بگويند.

به راستى كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده مى شوند «3».

______________________________

(1). بقره 2/ 220.

(2). نساء 4/ 6.

(3). نساء 4/ 10- 9.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 745

1280- 32493- (1) عجلان ابى صالح مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ تصرف مال يتيم سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: آن همان گونه است كه خداوند مى فرمايد:

به راستى كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكم هايشان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده مى شوند.

سپس امام عليه السلام- بدون سؤال از وى- افزود: هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا يتيمى اش از بين رود يا از ديگران بى نياز شود، خداوند بهشت را بر او واجب مى گرداند، همان گونه كه آتش را بر مال يتيم خوار واجب كرد.»

1281- 32494- (2) سماعه مى گويد: «از امام صادق عليه السلام يا امام كاظم عليه السلام سؤال كردم: آيا براى مال يتيم خور توبه اى است؟

امام عليه السلام فرمود: بايد آن مال را به صاحبش بازگرداند. آن گاه فرمود: دليل آن اين است كه خداوند مى فرمايد: به راستى كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده مى شوند.»

1282- 32495- (3) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«روايت شده كه تصرف مال يتيم از گناهان كبيره اى است كه خداوند آن را تهديد به آتش كرده است چرا كه خداوند مى فرمايد: به راستى كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده خواهند

شد.»

1283- 32496- (4) سماعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «خداوند دربارۀ مال يتيم تهديد به دو مجازات كرد، يكى مجازات آخرت كه آتش است و مجازات دنيا، كه در اين سخن خداوند است:

كسانى كه در صورت بر جاى گذاشتن فرزندان ناتوان پس از خود بر آنان بيمناكند، بايد بترسند، پس تقواى الهى را پيشه كنند و سخن استوار و حق بگويند.

يعنى بايد بترسند از اين كه همان گونه با فرزندان شان رفتار شود كه آنان با اين يتيمان رفتار كردند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 747

1284- 32497- (5) در كتاب من لا يحضر الفقيه آمده است كه امام رضا عليه السلام در پاسخِ پرسش هاى محمد بن سنان نوشت: «تصرف مال يتيم از روى ظلم به علت هاى فراوانى از جهات فساد و تباهى حرام شد.

نخستين آن، اين كه تصرف مال يتيم از روى ظلم همكارى در كشتن اوست؛ زيرا يتيم بى نياز نيست و نمى تواند خود را اداره كند و كارهايش را سامان دهد و كسى را نيز ندارد كه همانند پدر و مادر به كارهايش بپردازد و بى نيازش كند. از اين رو هر گاه كسى از مالش بخورد، گويا او را كشته است و به فقر و درماندگى كشانده است. افزون بر آن كه خداوند نيز بر او حرام كرده است و در اين سخن خود براى آن مجازات قرار داده است: كسانى كه در صورت بر جاى گذاشتن فرزندان ناتوان پس از خود بر آن ها بيمناكند، بايد بترسند، پس تقواى الهى پيشه كنند و سخن استوار و حق بگويند.

و به دليل سخن امام باقر عليه السلام كه فرمود: خداوند تصرف مال يتيم را به

دو مجازات تهديد كرد، مجازاتى در دنيا و مجازاتى در آخرت. پس حرام نمودن مال يتيم سبب زنده ماندن و بى نيازى وى از ديگران مى گردد و سبب مى شود. فرزندان انسان از آنچه بر سر يتيم مى آيد،- به خاطر تهديد خداوند به مجازات سالم بمانند- افزون بر آن كه، يتيم پس از رسيدن به بلوغ در صدد انتقام جويى و گرفتن حق خويش برمى آيد و كينه و دشمنى و عداوت ايجاد مى شود و همديگر را نابود مى كنند.»

1285- 32498- (6) در همان كتاب آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«مال يتيم خور، در دنيا و آخرت به وبال عملش گرفتار مى شود. در دنيا خداوند مى فرمايد: كسانى كه در صورت بر جاى گذاشتن فرزندان ناتوان پس از خود بر آنان بيمناكند، بايد بترسند، پس تقواى الهى پيشه كنند.

و در آخرت خداوند مى فرمايد: به راستى كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده خواهند شد.

حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: در كتاب على عليه السلام آمده است: حتماً فرزندان مال يتيم خور- به ستم- پس از مرگ وى به سرعت به نتيجه كار او در دنيا گرفتار مى شوند و در آخرت نيز خود به كيفر عملش خواهد رسيد ...» ادامۀ حديث، همانند حديث پيشين است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 749

1286- 32499- (7) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «وقتى شبانه مرا در آسمان سير دادند، گروهى را ديدم كه آتش را به درون شان وارد مى كردند و از پشت آنان خارج مى شد.

گفتم: اى جبرئيل، اينها كيانند؟

گفت: اينها مال يتيم خوران از روى ستم هستند.»

1287- 32500- (8) ابوجارود از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «روز قيامت گروهى از قبر در حالى برانگيخته مى شوند كه آتش از دهان شان شعله مى كشد.

به پيامبر صلى الله عليه و آله گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله اينها كيانند؟

پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود: به راستى كسانى كه از روى ستم اموال يتيمان را مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده خواهند شد.»

1288- 32501- (9) در كتاب فقه الرضا اين گونه روايت مى كند: «و بپرهيزيد از اموال يتيمان و به آن دست اندازى نكنيد و آلوده به آن نشويد؛ زيرا هر كس به مال يتيم دست اندازى كند و حتى مقدارى اندكى از آن را بخورد، گويا تكه اى از آتش خورده است.»

1289- 32502- (10) و در همان كتاب از امام عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر كس تنها يك درهم از مال يتيم به ستم و ناحق بخورد، خداوند او را در آتش جاودانه مى كند.»

1290- 32503- (11) و نيز در آن كتاب آمده است كه به امام عليه السلام گفته شد: «كم ترين چيزى كه بنده را وارد آتش مى كند، چيست؟

امام عليه السلام فرمود: خوردن درهمى از مال يتيم. و ما يتيم هستيم.»

1291- 32504- (12) معلى بن خنيس مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام رفتيم. امام عليه السلام بدون مقدمه آغاز به سخن كرد و فرمود: هر كس مال يتيم بخورد، خداوند كسى را بر او چيره مى كند

كه به وى يا به فرزندانش ستم كند؛ زيرا خداوند مى فرمايد:

كسانى كه در صورت بر جاى گذاشتن فرزندان ناتوان پس از خود بر آن ها بيمناكند، بايد بترسند، پس تقواى الهى پيشه كنند و سخن استوار و حق بگويند.»

1292- 32505- (13) عبدالاعلى مولى آل سام مى گويد: «امام صادق عليه السلام بدون مقدمه فرمود: هر كس به يتيمى ستم كند، خداوند كسى را بر او چيره مى كند كه به او يا فرزندانش يا فرزندان فرزندانش ستم كند.

با خود گفتم: او ستم كرده است و خداوند بر فرزندان و نوادگانش ستمگرى را مسلط مى كند. تا اين فكر از ذهنم گذشت- پيش از آن كه سخنى بر زبان آورم- امام به من فرمود: خداوند مى فرمايد:

كسانى كه در صورت بر جاى گذاشتن فرزندان ناتوان پس از خود بر آنان بيمناكند، بايد بترسند، پس تقواى الهى پيشه كنند و سخن استوار و حق بگويند.»

1293- 32506- (14) در كتاب غرر الحكم و درر الكلم از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هر كس به يتيمى ستم كند، از فرزندانش آزار مى بيند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 751

1294- 32507- (15) عبيد بن زراره از امام صادق عليه السلام دربارۀ گناهان كبيره پرسيد. امام عليه السلام فرمود: «خوردن مال يتيم به ستم يكى از آن هاست.»

و در ميان علماى شيعه، اختلافى در اين باره نيست و ستايش مخصوص خداوند است.

«1» 1295- 32508- (16) در كتاب فقه الرضا آمده است كه روايت شده: «از خدا بترسيد و كسى از شما به مال يتيم تجاوز نكند؛ زيرا خداوندى كه ثنايش بزرگ است، شخصاً به حساب وى رسيدگى مى كند- آمرزيده باشد يا معذب.»

1296- 32509-

(17) عبدالله بن يحيى كاهلى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفته شد: ما در خانۀ يتيمان نزد برادرمان مى رويم. روى فرش يتيمان مى نشينيم، از آب شان مى خوريم و خدمتگزارشان به ما خدمت مى كند و چه بسا نزد برادرمان غذا مى خوريم كه با غذاى يتيمان مشترك است. در اين باره چه مى فرماييد؟

امام فرمود:

اگر رفتن شما به خانۀ آنان به سود يتيمان است، اشكال ندارد و اگر به زيان آنان است، جايز نيست. واين آيه را تلاوت فرمود: بلكه انسان، آگاه به نفس خويش است.

پس بر شما پوشيده نيست و خداوند مى فرمايد: اگر با آنان معاشرت كنيد، برادران تان (در دين) هستند و خداوند، تباهكار را از اصلاحگر بازمى شناسد.»

اين حديث با اندكى اختلاف در تفسير عياشى نيز آمده است.

1297- 32510- (18) ابوحمزه از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«شخصى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! برادرم مُرد و كودكان يتيمى برجا گذاشت.

آنان گله اى دارند. چه مقدار از آن ها براى من حلال است؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر حوض شان را تعمير مى كنى، وامانده شان را برمى گردانى و آن ها را به چرا مى برى- بدون آن كه زياده روى كنى و به فرزندان شان زيان رسانى- از شيرشان استفاده كن. و خداوند تباهكار را از اصلاحگر بازمى شناسد.»

1298- 32511- (19) على بن مغيره مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: دختر برادر يتيمى دارم. چه بسا هديه اى براى او مى آورند. من از آن مى خورم و سپس از مال خود به او غذا مى دهم و مى گويم: خدايا، اين به جاى آن!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

در حديث سكونى

اين سخن پيامبر گذشت: «هنگامى كه فرشتۀ مرگ براى قبض روح كافر فرود

______________________________

(1). ظاهراً اين جمله از مرحوم عياشى است، نه از امام عليه السلام و نه از راوى.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 753

مى آيد، همراه خود سيخ هايى از آتش مى آورد و با آن ها به گونه اى جانش را مى گيرد كه دوزخ صيحه مى زند ....

على عليه السلام گفت: آيا به فردى از امت تو اين عذاب مى رسد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آرى؛ به زمامدار ستمگر و مال يتيم خور!» «1»

در احاديث باب 11 از باب هاى مبارزه با نفس، مطالبى گذشت كه دلالت مى كند تصرف مال يتيم به ستم، از گناهان كبيره است.

و در حديث ابوخالد، اين سخن امام گذشت: «و گناهانى كه مانع بارش آسمان مى گردد، ظلم زمامداران ... و ظلم به يتيم و زنان بى سرپرست است.» «2»

و در حديث حمران، اين سخن امام عليه السلام گذشت: «و هرگز ديده اى كه مال يتيم خور به خاطر خوبى اش ستايش شود؟» 3

و در حديث اسحاق، اين سخن امام گذشت: «هر كس در حالى شب را سپرى كند كه قصد ظلم به ديگران را نداشته باشد، خداوند گناهان آن روزش را مى آمرزد، تا وقتى كه خونى نريزد يا مال يتيمى را به حرام نخورد.» «4»

و در احاديث باب 10 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مطالبى دلالت مى كند بر اين كه خوردن مال يتيم، سحت و خيانت است.

و در باب 65 و 67 و 68 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 64 جواز تصرف قيّم و وصى در مال يتيم به اندازۀ اجرت مثل

خداوند متعال مى فرمايد:

و يتيمان را بيازماييد تا وقتى كه به سن ازدواج رسيدند، پس اگر احساس كرديد رشد يافته اند، اموال شان را

به ايشان تحويل دهيد و با اسراف و شتابان از ترس اين كه بزرگ شوند، اموال شان را نخوريد. و هر كس بى نياز است، پس بايد مناعت و خويشتندارى پيشه كند و هر كس نيازمند است پس به اندازۀ پسنديده بخورد «5».

1299- 32512- (1) عبدالله بن سنان در تفسير آيۀ: پس بايد به اندازۀ پسنديده بخورد. از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پسنديده، غذا و خوراك است و همانا وصى و سرپرست اموال يتيمان و آنچه سبب سامان بخشيدن به زندگى آنان است، مقصود خداوند است.»

______________________________

(1). باب 6 از ابواب بيمارى، حديث 55.

(2) 2 و 3. باب 12 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 27 و 33.

(4). باب 18 از باب هاى مبارزه با نفس، 78.

(5). نساء 4/ 6.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 755

1300- 32513- (2) ابواسامه در تفسير: پس بايد به اندازۀ پسنديده بخورد. از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه مى فرمايد: «مقصود از آن مردى است كه خود را وقف اموال يتيمان كرده است- براى آنان از اموال شان نگهدارى مى كند و به آن ها سامان مى دهد- به طورى كه او را از طلب معاش و روزى بازداشته است، پس هنگامى كه اموال شان راسامان مى دهد، اشكالى ندارد كه به اندازۀ پسنديده بخورد؛ ولى اگر مال اندك است، چيزى از آن نخورد.»

1301- 32514- (3) در تفسير اين سخن خداوند: و هر كس بى نياز است، خويشتندارى كند و هر كس فقير است پس بايد به اندازۀ پسنديده بخورد.

ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «اين شخصى است كه خود را وقف كارهاى يتيم كرده است، براى كشاورزى يا دامدارى و خود

را مشغول اين كارها كرده است. پس بايد به اندازۀ پسنديده از آن بخورد و اين، دربارۀ دينار و درهم هايى نيست كه نزدش گذاشته شده است.»

1302- 32515- (4) زراره از امام باقر عليه السلام تفسير اين سخن خدا را پرسيد: و هر كس نيازمند است پس بايد به اندازۀ پسنديده بخورد.

امام عليه السلام فرمود: «اين وقتى است كه خود را وقف رسيدگى به اموال يتيم نمايد، پس براى خود كشاورزى نكند (حرفه اى نداشته باشد)، پس بايد از اموال آنان به اندازۀ پسنديده بخورد.»

1303- 32516- (5) در تفسير اين سخن خداوند: و هر كس نيازمند است پس بايد به اندازۀ پسنديده بخورد.

سماعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر نيازمندى كه عهده دار كارى براى يتيمان گردد و چيزى كه با آن زندگى اش را اداره نكند نداشته باشد، در اين صورت مى تواند از اموال يتيمان بردارد و در مزرعۀ آنان كار كند، ولى بايد به اندازه بخورد و اسراف نكند و اگر كار در مزرعۀ يتيمان، او را از رسيدگى به كارهاى خودش باز ندارد، نبايد از اموال يتيمان چيزى بردارد.»

1304- 32517- (6) حنان بن سدير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 755

«عيسى بن موسى دربارۀ سرپرست شتران يتيمان از من پرسيد كه: به چه ميزان براى او حلال است؟ من پاسخ دادم: هرگاه حوض آبخورى شان را تعمير كند و به دنبال گمشده هاى شان بگردد و گرى آن ها

را مداوا و روغن مالى كند، پس حق دارد از شيرشان استفاده كند- بدون آن كه در دوشيدن پستان زياده روى كند و نسل آن ها را تباه سازد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 757

1305- 32518- (7) حنان بن سدير از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «عيسى بن موسى دربارۀ گوسفندان و شتران فراوان يتيمان از من پرسيد كه: چه ميزان براى وى حلال است؟ پاسخ گفتم: ابن عباس مى گفت: هنگامى كه حوض آبخورى آن ها را تعمير كند و به دنبال گمشده هاى شان بگردد و بيمارى گرى آن ها را مداوا و روغن مالى كند، پس حق دارد از شيرشان- بدون زياده روى در دوشيدن پستان و بدون تباه كردن نسل آن ها- استفاده كند.»

1306- 32519- (8) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كرد كه برادرزادۀ يتيمش در دامن او زندگى مى كند و گله اش نيز در اختيار اوست. آيا مى تواند امور مربوط به گلۀ او را با امور مربوط به گلۀ خودش در هم آميزد؟ امام عليه السلام فرمود: اگر حوض آن ها را تعمير مى كند و به كارهاى شان رسيدگى مى نمايد و فراريان آن ها را باز مى گرداند، پس مى تواند از شيرشان- بدون زياده روى در دوشيدن و زيان رساندن به بچه هاى شان- بنوشد.»

در تفسير عياشى آمده است كه: «امام عليه السلام در ادامۀ حديث، اين آيه را تلاوت فرمود: و هر كس بى نياز است پس خويشتندارى پيشه كند و هر كس نيازمند است، پس بايد در حدّ پسنديده بخورد.»

1307- 32520- (9) در كتاب العوالى از ابن عباس روايت مى كند كه: «سرپرست يتيمى به پيامبر صلى الله عليه و آله

گفت: آيا از شير شتر يتيم بنوشم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر به دنبال گمشدگان شان مى گردى و حوض شان را تعمير مى نمايى و به تشنگان شان آب مى دهى، پس بنوش- بدون آن كه به نسلش زيان بزنى و در دوشيدن زياده روى نمايى.»

1308- 32521- (10) در همان كتاب آمده است كه: «مردى به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: در دامن من يتيمى است. آيا از مالش بخورم؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: در حدّ پسنديده، بدون آن كه چيزى را به خود اختصاص دهى و مال خود را به وسيلۀ مال او حفظ كنى!

آن مرد گفت: آيا من اين يتيم را مى توانم كتك بزنم؟

حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: فقط در صورتى كه بچّه هايت از طرف او مورد ضرب و شتم قرار گرفته باشند.»

1309- 32522- (11) هشام بن حكم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى سرپرستى مال يتيم را به عهده دارد، چه ميزان حق دارد از آن مصرف كند؟» امام فرمود: بنگرد كه ديگران با چه اجرتى اين كار را انجام مى دهند، پس به همان مقدار از آن بخورد.»

1310- 32523- (12) در تفسير مجمع البيان در توضيح اين سخن خداوند: و هر كس نيازمند است پس بايد در حد پسنديده بخورد، آمده است: «معناى آن اين است كه هر كس نيازمند است، بايد از مال يتيم به مقدار نياز و كفايت به عنوان قرض بردارد، سپس هنگام توانگرى، آنچه برداشته بازگرداند. اين مطلب از سعيد بن جبير، مجاهد، ابوالعاليه، زهرى و عبيدة سلمانى رسيده و از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است

و گفته شده معناى آيه اين است كه به اندازۀ رفع گرسنگى و پوشاك بردارد، نه به عنوان قرض.

عطا بن ابى رباح، قتاده و گروهى اين گونه نظر داده اند و اينها اجرت المثل را لازم نمى دانند؛ چرا كه اجرت المثل چه بسا بيش از اندازۀ نياز است. و ظاهر احاديث شيعيان اين است كه او به اندازۀ اجرت المثل حق دارد- چه به اندازۀ نيازش باشد يا نباشد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 759

1311- 32524- (13) در تفسير: پس بايد در حدّ پسنديده بخورد،

رفاعه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پدرم مى گفت: اين آيه نسخ شده است.»

در احاديث باب پيشين و در احاديث باب آينده و باب 67، مطالبى است كه بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 65 جواز همخرج شدن با يتيم به شرط عدم تصرف مال يتيم بدون عوض

خداوند متعال مى فرمايد:

و دربارۀ يتيمان از تو مى پرسند. بگو: سامان دادن به كارهاى شان نيكى است. و اگر زندگى خودرا با آنان در هم آميزيد، پس آنان برادران تان هستند و خداوند تباهكار را از اصلاحگر بازمى شناسد «1».

1312- 32525- (1) در تفسير آيۀ: و هر كس نيازمند است، پس بايد در حدّ پسنديده بخورد، ابوصباح كنانى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «مقصود كسى است كه خودش را از طلب معاش باز دارد، پس هر گاه به اموال يتيمان سامان دهد، براى وى اشكال ندارد به اندازه پسنديده از آن بخورد. ولى اگر مال يتيم اندك است، چيزى از آن نخورد!

ابوصباح گفت: تفسير اين سخن خدا را براى من بيان كن: و اگر زندگى خود را با آنان درهم آميزيد، پس آنان برادران تان هستند.

امام عليه السلام فرمود: از اموال يتيمان به اندازه اى كه براى شان

كافى است و از مال خود نيز به مقدارى كه برايت كافى است، برمى دارى و هزينه مى كنى.

ابوصباح گفت: براى من بيان كن كه اگر يتيمان بزرگ و كوچكند و لباس برخى گران تر از ديگران است و برخى پرخورتر از بعضى ديگرند و مال شان با هم است.

امام عليه السلام فرمود: بهاى لباس هر كس بر خود اوست ولى غذا را به صورت مشترك و گروهى قرار دهيد؛ زيرا بعيد نيست كه كوچك نيز همانند فرد بزرگ غذا بخورد.»

نظير اين حديث را با اندكى اختلاف، زراره از امام باقر عليه السلام روايت كرده است.

______________________________

(1). بقره 2/ 220.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 761

1313- 32526- (2) سماعه مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ تفسير اين سخن خداوند سؤال كردم: و اگر زندگى خود را با آنان در هم آميزيد، پس برادرانتان هستند.

امام عليه السلام فرمود: مقصود يتيمان هستند. هر گاه كسى سرپرستى يتيمانى را در دامنش به عهده گيرد، پس از مال خود (به مقدار نيازش) به مقدارى كه براى هر يك از آنان بر مى دارد، بردارد و با آنان درهم آميزد و همگى بخورند و از اموال يتيمان چيزى براى خود بر ندارد، كه آن فقط آتش است.»

1314- 32527- (3) على تفسير اين سخن خدا را از امام صادق عليه السلام پرسيد:

و اگر در زندگى با آنان در هم آميزيد، پس برادران تان هستند.

امام عليه السلام فرمود: خرما و شير به اندازۀ هم از هر كدام برمى دارى، به مقدارى كه براى همه كافى باشد و تباهكار و اصلاحگر بر خداوند پوشيده نيست.»

1315- 32528- (4) عبدالله بن مسكان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند

كه فرمود: «هنگامى كه اين آيه نازل شد:

به راستى كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند و به زودى در آتش افكنده خواهند شد.

سرپرستان يتيمان، آن ها را از نزد خود بيرون و از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارۀ بيرون كردن شان سؤال كردند، كه اين آيه نازل شد: دربارۀ يتيمان از تو مى پرسند ...».

1316- 32529- (5) عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: من سرپرستى يتيمى را به عهده دارم و اموالى از وى در اختيار من است كه از آن ها برايش هزينه مى كنم. چه بسا از غذاى او مى خورم، ولى در مقابل بيشتر از غذاى خود به او مى دهم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد، قطعاً خداوند تباهكار را از اصلاحگر بازمى شناسد.»

1317- 32530- (6) در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اشكال ندارد كه غذاى تو با غذاى يتيم مشترك باشد؛ چرا كه بعيد نيست انسان كوچك به اندازۀ انسان بزرگ بخورد ولى در پوشاك و وسايل ديگر، احتياجات هر كس- صغير و كيبر- بر خودش واجب است.»

باب 66 مقدار هزينه بر يتيم از مالش

1318- 32531- (1) عيص بن قاسم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: يتيمى درآمد غله اش ماهانه بيست درهم است. چگونه براى وى هزينه شود؟

امام عليه السلام فرمود: به اندازۀ خوراكش از نان و خرما!

و پرسيدم: آيا يك سوم آن برايش هزينه شود؟

امام عليه السلام فرمود: آرى بلكه نصف آن!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 763

باب 67 تجارت با مال يتيم

1319- 32532- (1) اسباط بن سالم مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: يكى از برادرانم مرد و برادر بزرگ تر از من را وصى خود قرار داد و مرا نيز در كارها با او شريك كرد. از برادر درگذشته مان فرزند يتيم و اموالى بر جاى مانده است. برادرم با ضمانت خويش با مال برادرزاده مان تجارت مى كند و سود آن را به وى مى دهد.

امام عليه السلام فرمود: اگر برادرت به اندازۀ يتيم مال دارد كه در صورت تلف شدن مال يتيم بتواند آن را جبران كند، اشكال ندارد. و اگر مال ندارد به مال يتيم دست نزند.»

1320- 32533- (2) اسباط بن سالم مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: برادرم از من خواسته كه از شما دربارۀ تجارت با مال يتيم تحت سرپرستى اش، سؤال كنم. امام عليه السلام فرمود:

اگر برادرت به اندازۀ مال يتيم، مال دارد كه در صورت تلف شدن تمام يا بخشى از مال يتيم بتواند آن را جبران كند [اشكال ندارد] و الّا به مال يتيم دست نزند.»

1321- 32534- (3) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام دربارۀ مال يتيم روايت مى كند كه فرمود: «تجارت كننده با مال يتيم ضامن است و سود آن هر گاه تجارت كننده مالى نداشته باشد، براى يتيم است.»

و فرمود:

اگر مال يتيم تلف شد، آن را مى پردازد.»

1322- 32535- (4) ربعى بن عبدالله از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه دربارۀ شخصى كه مال يتيم نزد اوست، فرمود: اگر نيازمند و بدون مال است به مال يتيم دست نزند و اگر با آن تجارت كرد، سودش براى يتيم و او ضامن است.»

1323- 32536- (5) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«وصى، حق تجارت با مال يتيم را ندارد و اگر تجارت كرد، ضامن زيان آن و سودش براى يتيم است.»

1324- 32537- (6) در همان كتاب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه وصى با مال يتيم تجارت كند و در وصيت چنين اجازه اى به او داده نشده باشد، در اين صورت ضامن زيانِ مال و سود آن براى يتيم است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 765

1325- 32538- (7) زراره و محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود: «اگر كسى كه مال يتيم را در اختيار دارد با آن تجارت كند، ضامن و سودش براى يتيم است.

زراره و محمد بن مسلم مى گويند: به امام گفتيم: مقصود از اين آيه چيست؟: و هر كس نيازمند باشد پس بايد در حد پسنديده بخورد.

امام عليه السلام فرمود: اين در صورتى است كه خود را وقف رسيدگى به اموال آنان نمايد و براى خودش به كارى نپردازد، پس بايد از مال شان در حدّ پسنديده بخورد.»

1326- 32539- (8) منصور صيقل مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ تجارت با مال يتيم سؤال كردم، امام عليه السلام فرمود: هرگاه مال داشتى

و مال يتيم را ضمانت كردى، سود براى توست و ضامن مال هستى و اگر مال نداشتى و با اين حال تجارت كردى، سودش براى يتيم است و تو ضامن مال هستى.»

1327- 32540- (9) ابوربيع مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: مردى اموال برادر يتيمش در اختيار اوست و او وصى اوست، آيا جايز است با آن اموال كار كند؟

امام عليه السلام فرمود: آرى! با آن همانند اموال ديگران كار مى كند و سود براى هر دوى آن هاست.

گفتم: آيا او ضامن است؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه مصلحت او را در نظر بگيرد، ضامن نيست.»

در احاديث باب 2 از ابواب زكات دهندگان مناسب با اين بحث مطالبى گذشت و در حديث اسماعيل خواهد آمد كه: «امام عليه السلام در پاسخ به اين پرسش كه آيا وصى مى تواند مال يتيم را مشخص كند يا با آن تجارت نمايد، امام فرمود: اگر چنين كرد، او ضامن است.» «1»

باب 68 قرض گرفتن از مال يتيم

1328- 32541- (1) منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: «آيا سرپرست مال يتيم مى تواند از آن قرض بگيرد؟ امام عليه السلام فرمود: على بن الحسين عليهما السلام از مال يتيمانى كه تحت سرپرستى وى بودند، قرض مى گرفت. پس اين كار اشكال ندارد!»

______________________________

(1). باب 63 از باب هاى وصيت، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 767

1329- 32542- (2) منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: «آيا سرپرست مال يتيم مى تواند از آن قرض بگيرد؟

امام عليه السلام فرمود: على بن الحسين عليهما السلام از مال يتيمى كه در دامنش بود، قرض مى گرفت.»

1330- 32543- (3) ابوربيع مى گويد: «از امام صادق عليه

السلام دربارۀ قرض گرفتن سرپرست يتيم از مال وى سؤال شد.

امام عليه السلام فرمود: على بن الحسين عليهما السلام از مال يتيمانى كه در دامنش پرورش مى يافتند، قرض گرفت.»

1331- 32544- (4) احمد بن محمد بن ابى نصر مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ مردى سؤال كردم كه اموال يتيمان را در اختيار دارد و نيازمند به آن مى شود. پس دست دراز مى كند و با تصميم بازپرداخت، از آن برمى دارد.

امام عليه السلام فرمود: جز ميانه روى در هزينه و زياده روى نكردن براى وى سزاوار نيست. پس اگر تصميم به عدم پرداخت داشته باشد، از كسانى خواهد بود كه خداوند مى فرمايد:

به راستى كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، همانا در شكم هاى شان آتش مى خورند».

1332- 32545- (5) احمد بن محمد مى گويد: «از امام كاظم عليه السلام دربارۀ مردى سؤال كردم كه اموال يتيمان را در اختيار دارد و نيازمند مى شود، پس دست دراز مى كند و با تصميم به بازپرداخت از آن براى خود و خانواده اش هزينه مى كند. آيا او از مصاديق اين سخن خداوند است: به راستى كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند ...

امام عليه السلام فرمود: نه؛ ولى براى وى شايسته است كه جز با ميانه روى هزينه نكند و زياده روى ننمايد!

به امام عليه السلام گفتم: كم ترين مقدار مال يتيم خوردن كه بدون نيت بازپرداخت در شكمش آتش مى خورد، چيست؟

امام عليه السلام فرمود: وقتى قصد بازپرداخت نداشته باشد، كم و زياد آن يكسان است.»

1333- 32546- (6) محمد بن مسلم به امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام گفت: «چه مقدار از مال يتيم خوردن سبب آتش مى شود؟

امام

عليه السلام فرمود: دو درهم!»

در حديث سماعه اين سخن از امام گذشت: «هر كس عهده دار كارى براى يتيمان گردد و نيازمند باشد به طورى كه براى اداره زندگى چيزى نداشته باشد، پس وى از اموال شان برمى دارد و در مزرعه شان كار مى كند و بايد به اندازه بخورد و زياده روى نكند و اگر كار در مزرعۀ يتيمان او را از رسيدگى به كارهاى خودش باز ندارد، پس از اموال آنان چيزى بر نمى دارد.»

«1»

______________________________

(1). 22/ 466 باب 64 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 5 (32516).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 769

باب 69 بازپرداخت مال يتيم

1334- 32547- (1) عبدالرحمان بن حجاج از امام كاظم عليه السلام سؤال كرد:

«نزد يكى از بستگان، مال يتيمان وجود دارد. سرپرست، اموال آن ها را به آن شخص مى دهد. او نيز به خاطر نياز- بدون آگاهى سرپرست اموال- چند درهم از آن برمى دارد. پس از بالغ شدن يتيم، او توانگر مى شود. كدام يك از اين راه ها براى بازپرداخت مال يتيم بهتر است، آيا آن را به سرپرست پيشين اموال تحويل دهد يا به خود يتيم- كه اكنون بالغ شده- بپردازد؟ و در صورت پرداخت به شخص صاحب مال، آيا مى تواند آن را به صورت هديه اى به او بدهد و به او نگويد كه چيزى از اموالش برداشته است؟

امام عليه السلام فرمود: در صورت رساندن به دست صاحبش همۀ اين ها جايز است؛ زيرا اين كار از امور پوشيده و نهان است. هر گاه تصميم به بازپرداخت داشته باشد- در صورت بالغ شدن يتيم- مى تواند به هر شكلى كه بخواهد به او تحويل دهد، هر چند به وى نگويد كه از اموالش چيزى برداشته است و اگر

بخواهد، مى تواند به سرپرست پيشين وى نيز تحويل دهد.

و فرمود: در صورت غايب بودن صاحب مال، بايد به سرپرست پيشين وى تحويل دهد.»

1335- 32548- (2) عبدالرحمن بن حجاج و داود بن فرقد از امام صادق عليه السلام پرسيدند:

«نزد شخصى مال يتيمان وجود دارد و به آن ها نمى دهد تا آنان هلاك مى شوند. پس از مردن آنان، وارثان شان يا وكيل آنان نزد وى مى آيند و با وى مصالحه مى كنند كه بخشى از آن را بگيرند و بخشى را ببخشند و او را از اموالى كه در اختيار داشت، پاك گردانند. آيا او نسبت به آن پاك مى شود؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 771

1336- 32549- (3) عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه مال يتيمان را در اختيار دارد و به آن ها نمى دهد تا هلاك مى شوند. آن گاه وارثان شان يا وكيل آنان نزد وى مى آيند و با وى مصالحه مى كنند كه بخشى از آن را بپردازد و از بخشى بگذرند و او را پاك گردانند، آيا از آن پاك مى شود؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

و از مردى سؤال كردم كه به سبب معامله يا قرض به ديگرى مالى بدهكار است. پيش از پرداخت آن شخص طلبكار مى ميرد و كودكان يتيمى بر جاى مى گذارد. اكنون اين يتيمان از آن مرد طلبكار هستند و به آنان نمى پردازد. آيا او از مال يتيم خوران به ستم به شمار مى آيد؟

امام عليه السلام فرمود: هرگاه قصد پرداخت به آنان را داشته باشد، نه.»

اين حديث با سند ديگرى از امام كاظم عليه السلام نيز گزارش شده است؛ با اين تفاوت كه در پايان

آن اين پرسش نيز آمده است:

احول از امام كاظم عليه السلام پرسيد: «آيا كسى كه مال را مى خورد و تصميم بر بازپرداخت ندارد، از مال يتيم خوران است؟

امام عليه السلام فرمود: آرى.»

باب 70 برداشت از مال فرزند و پدر

خداوند متعال مى فرمايد:

آنچه بخواهد مى آفريند، به هر كه بخواهد دختر مى دهد و به هر كه بخواهد پسر مى دهد «1».

1337- 32550- (1) ابوحمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شخصى فرمود: تو و مالت متعلق به پدرت هستى! سپس امام باقر عليه السلام فرمود:

دوست ندارم پدر از مال فرزندش بردارد مگر به مقدار نياز به آنچه گريزى از آن نيست. خداوند فساد را دوست ندارد.»

1338- 32551- (2) ابوالقاسم كوفى در كتاب الاخلاق آورده است كه: «شخصى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت: پدرم براى خوردن از مال من بر مى دارد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو و مالت، متعلق به پدرت هستى!»

1339- 32552- (3) در همان كتاب آمده است كه: «شخصى به امير مؤمنان عليه السلام گفت: من برده اى داشتم كه پدرم بدون دستور و رضايت من آن را آزاد كرده است. امام عليه السلام فرمود: «پدرت نسبت به تو و مالت از خودت بيشتر اختيار دارد؛ زيرا تو و مالت از بخشش هاى خدا به پدرت هستى.»

______________________________

(1). شورى 42/ 49.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 773

1340- 32553- (4) محمد بن سنان روايت مى كند كه: «امام رضا عليه السلام در پاسخ پرسش هايش نوشت دليل حلال بودن مال فرزند براى پدر- بدون اجازۀ وى- در حالى كه فرزند چنين اختيارى ندارد، اين است كه فرزند- در اين سخن

خداوند- از بخشش هاى او به پدر است: به هر كه بخواهد دختر مى بخشد و به هر كه بخواهد پسر مى بخشد. افزون بر آن كه، پدر در مقابل هزينۀ فرزند- كوچك و بزرگ- بازخواست مى شود و فرزند به او نسبت داده مى شود و به نام وى خوانده مى گردد. به دليل اين سخن خداوند:

آنان را به پدران شان نسبت دهيد. آن نزد خداوند به عدالت نزديك تر است. و به دليل اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله: تو و مالت، متعلق به پدرت هستى. ولى مادر، اين گونه نيست. از مال فرزندش بدون اجازۀ وى يا اجازۀ پدر نبايد بردارد؛ چرا كه پدر در برابر نفقۀ فرزند مواخذه مى گردد؛ ولى زن در برابر نفقۀ فرزند مؤاخذه نمى شود.»

1341- 32554- (5) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شخصى فرمود: تو و مالت، متعلق به پدرت هستى.»

1342- 32555- (6) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه به مال فرزندش نيازمند مى شود. امام عليه السلام فرمود: هر چه بخواهد- بدون زياده روى- از آن مى خورد.

و فرمود: در كتاب على عليه السلام آمده است: فرزند- بدون اجازه- چيزى از مال پدرش برنمى دارد؛ ولى پدر هر چه بخواهد از مال فرزندش برمى دارد و مى تواند با كنيز پسرش آميزش كند در صورتى كه پسر با آن آميزش نكرده باشد.

و فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شخصى گفت: تو و مالت، متعلق به پدرت هستى!»

1343- 32556- (7) محمد بن مسلم مى گويد: از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى سؤال كردم كه فرزندش

مال دارد و او به آن نيازمند مى شود. امام فرمود: از آن مى خورد ولى مادر حق ندارد از آن بخورد مگر به عنوان قرض بر خود.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «اين احاديث دلالت مى كنند كه براى پدر جايز است- در صورت نياز- از مال فرزندش بردارد. پس اگر در اخبار مطلبى وارد شد كه بر جواز برداشتن مال فرزند توسط پدر به طور مطلق و بدون قيد دلالت مى كند، سزاوار است بر اين قيد- در صورت نياز- حمل شود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 775

1344- 32557- (8) ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «درباره كسى دوست دارد از مال فرزندش بردارد. [امام] فرمود: پس بايد [مى تواند] از آن بردارد؛ ولى اگر مادرش زنده است، دوست ندارم از مال فرزندش چيزى بردارد مگر به عنوان قرض بر خود.»

1345- 32558- (9) ابوالقاسم كوفى در كتاب الاخلاق از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «دستان پدر و مادر در صورت نياز نسبت به مال فرزندشان- به طور پسنديده- باز است.»

1346- 32559- (10) در كتاب فقه الرضا آمده است:

«و بدان كه، براى پدر جايز است بدون اجازۀ فرزندش از مال وى بردارد؛ ولى براى فرزند جايز نيست از مال پدرش بردارد مگر با اجازۀ وى ... و براى مادر جايز نيست از مال فرزندش بردارد مگر آن كه خود را بدهكار قيمت آن براى فرزندش گرداند، تا به وى بازگرداند.»

1347- 32560- (11) و در همان كتاب آمده است:

«اگر شخصى بدهكار و بدون مال باشد و فرزندش مال داشته باشد، جايز است از مال فرزندش

بردارد و بدهكارى اش را پرداخت نمايد.»

1348- 32561- (12) على بن جعفر در كتابش مى گويد: «از برادرم امام كاظم عليه السلام پرسيدم: آيا انسان مى تواند با كنيز فرزندش آميزش كند؟

امام عليه السلام فرمود: اگر دوست داشته باشد! و اگر فرزندش مال داشته و دوست داشته باشد از آن بردارد، مى تواند از آن بردارد؛ ولى اگر مادر زنده است پس دوست ندارم چيزى از فرزندش بردارد مگر به عنوان قرض.»

1349- 32562- (13) على بن جعفر از برادرش امام كاظم عليه السلام پرسيد: «آيا انسان مى تواند از مال فرزندش استفاده كند؟ امام عليه السلام فرمود: نه، مگر اين كه ناچار به آن گردد كه در اين صورت به طور پسنديده از آن مى خورد و براى فرزند جايز نيست از مال پدرش چيزى بردارد مگر با اجازۀ وى.»

در كتاب قرب الاسناد روايت شده كه: «على بن جعفر از برادرش پرسيد: آيا جايز است انسان از مال فرزندش بردارد؟

امام عليه السلام فرمود: نه، مگر با اجازۀ وى يا از روى ناچارى؛ كه در اين صورت به طور پسنديده مصرف مى كند يا به عنوان قرض از او برمى دارد تا هنگام توانگرى به وى پرداخت كند و براى فرزند جايز نيست از مال پدرش چيزى بردارد مگر با اجازۀ وى.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 777

1350- 32563- (14) در كتاب دعائم الاسلام روايت شده كه: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا پدر مى تواند با كنيز فرزندش آميزش كند؟

امام عليه السلام فرمود: چنين حقى ندارد مگر آن كه آن را عادلانه قيمت كند و خود را بدهكار قيمتش نمايد. سپس آن را بردارد و در اين صورت فرزند از

پدرش قيمت آن را طلبكار است.

و فرمود: براى انسان از مال فرزندش چيزى جز با رضايت وى حلال نيست، مگر اين كه ناچار بدان گردد كه در اين صورت به اندازۀ غذايش به نيكى- بدون لذت- مى خورد.»

1351- 32564- (15) حسين بن ابى العلاء مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: از مال فرزند براى پدر چه چيزى حلال است؟

امام عليه السلام فرمود: غذايش در حال ناچارى و بدون اسراف.

گفتم: «پس معناى سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چيست كه به مردى كه پدرش را نزد آن حضرت آورد، فرمود: تو و مالت متعلق به پدرت هستى؟

امام عليه السلام فرمود: همانا آن شخص پدرش را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورده بود و مى گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين پدرم دربارۀ ميراث مادرم به من ستم كرده است. و پدر به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد كه آن را براى خود و فرزندش هزينه كرده است. از اين رو آن حضرت فرمود: تو و مالت، متعلق به پدرت هستى! و آن مرد چيزى نداشت. آيا بايد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پدر را به خاطر فرزند زندانى مى كرد؟»

1352- 32565- (16) ابن سنان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: براى پدر چه ميزان از مال فرزندش جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه فرزند به نيكوترين وجه براى پدر هزينه كند، براى پدر جايز نيست هيچ چيز از مال فرزندش بردارد. پس اگر پدر كنيزى دارد كه فرزندش با وى در آن شريك است، پدر حق آميزش با آن را ندارد،

مگر آن كه كنيز را قيمت كند كه در اين صورت فرزند آن قيمت را از وى طلبكار شود.

و فرمود: بايد اين موضوع را آشكار كند.

و سؤال كردم: آيا پدر چيزى از مال فرزند مى تواند بردارد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، ولى فرزند از مال پدرش چيزى برنمى دارد مگر با اجازه. پس اگر شخصى فرزندان كوچكى دارد كه آنان كنيزى دارند و بخواهد با آن كنيز آميزش كند پس بايد قيمت آن را به عهده بگيرد و سپس هر كار كه مى خواهد با آن بكند؛ اگر مى خواهد با آن آميزش كند و اگر مى خواهد، بفروشد.»

1353- 32566- (17) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «در كتاب على عليه السلام آمده است كه: فرزند بدون اجازه از مال پدرش برنمى دارد و پدر مى تواند آنچه مى خواهد، از مال فرزندش بردارد ...»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 779

1354- 32567- (18) ابن محبوب مى گويد: «از امام رضا عليه السلام سؤال كردم: من به دخترم هنگام ازدواج كنيزى بخشيدم. آن كنيز هميشه نزد دخترم و در خانۀ شوهرش بود، تا اين كه شوهرش مُرد و دخترم همراه كنيزش به خانۀ من بازگشت. آيا جايز است با آن كنيز آميزش كنم؟

امام عليه السلام فرمود: آن را عادلانه قيمت كن و بر آن شاهد بگير سپس اگر خواستى، با آن آميزش كن!»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «توجيه اين روايت اين است كه با رضايت دختر آن را قيمت كند؛ براى اين كه دختر مانند پسر نيست كه كنيزش در مواردى بر پدر حرام باشد- آن هنگامى است كه پسر با آن آميزش كند يا به جاهايى از

بدنش نگاه كند كه براى غير مالك جايز نيست- براى اين كه اين موارد در مورد دختر نيست، بلكه هر وقت دختر راضى شد، آميزش با كنيزش جايز است.»

1355- 32568- (19) اسحاق بن عمار مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: آيا مال فرزند براى پدر هنگام نياز حلال است؟

امام عليه السلام فرمود: آرى و اگر فرزند كنيزى داشته باشد و پدر بخواهد با آن آميزش كند، قيمتش را بر عهده مى گيرد و آن را آشكار مى كند.

و فرمود: هرگاه شخصى كنيزى داشته باشد، پدرش نسبت به آميزش با آن اختيار بيشترى دارد، تا وقتى كه فرزند با آن آميزش نكرده باشد.»

1356- 32569- (20) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه: «در بخشى از يك حديث فرمود: پدر مى تواند با كنيز پسرش آميزش كند؛ در صورتى كه فرزند با آن آميزش نكرده باشد.»

1357- 32570- (21) عروة حناط- گندم فروش- مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: چرا كنيز پسر بر پدر حرام است- هر چند پسر صغير باشد- و كنيز دخترش بر وى حلال است؟

امام عليه السلام فرمود: چون دختر با كنيز آميزش نمى كند و پسر آميزش مى كند و تو نمى دانى شايد پدر با وى آميزش كند و اين مسأله بر پسر پوشيده بماند و پس از بلوغ و جوانى او نيز با كنيز آميزش كند، پس گناهش بر گردن پدر مى باشد.»

1358- 32571- (22) على بن جعفر از برادرش- امام كاظم عليه السلام- پرسيد: «مردى به فرزندش صدقه اى مى دهد سپس تصميم مى گيرد ديگرى را در آن صدقه با فرزندش شريك كند، آيا اين كار جايز است؟

منابع فقه شيعه،

ج 22، ص: 781

امام عليه السلام فرمود: آرى! پدر با مال فرزند هر كار كه بخواهد، انجام مى دهد و بخشش به فرزند همانند صدقه به ديگران است.»

در حديث سعيد گذشت آنچه دلالت مى كرد بر اين كه مال فرزند متعلق به پدر است.«1»

باب 71 جواز نفقه دادن به شوهر از مال زوجه به شرط رضايت او

خداوند متعال مى فرمايد:

و مهريۀ زنان را به عنوان هديه اى به آنان پرداخت كنيد و اگر با رضايت خاطر بخشى از آن را به شما واگذار كردند، پس آن را گوارا و با لذت بخوريد «2».

1359- 32572- (1) سعيد بن يسار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت گردم! زنى بخشى از ثروتش را به شوهرش مى دهد تا با آن تجارت كند و هنگام تحويل به او مى گويد: از آن خرج كن پس اگر حادثۀ ناگوارى براى تو پيش آمد، هر چقدر از آن را هزينه كردى، حلال و پاكيزه است و اگر حادثۀ ناگوارى براى من پيش آمد كرد، هر چقدر از آن را هزينه كردى، حلال و پاك است.

امام فرمود: اى سعيد! بار ديگر آن را تكرار كن! وقتى كه خواستم آن را تكرار كنم، خود آن شخص كه حاضر بود، وارد ميدان شد و مسأله را همان گونه كه گفته بودم، تكرار كرد. و وقتى سخن وى پايان يافت، امام عليه السلام با انگشت به آن مرد اشاره كرد و سه مرتبه فرمود: اى مرد! اگر مى دانى كه همسرت ميان تو و خودش و خدا چنين سفارشى به تو كرده، پس پاك و حلال است. آن گاه افزود:

«خداوند تعالى در كتاب خويش مى فرمايد: پس اگر با رضايت خاطر براى شما از چيزى گذشتند، پس آن را گوارا و با شادكامى بخوريد».

1360- 32573- (2)

سماعه مى گويد: «از امام عليه السلام تفسير اين آيه را سؤال كردم:

پس اگر با رضايت خاطر براى شما از چيزى گذشتند، پس آن را گوارا و با شادكامى بخوريد.

امام عليه السلام فرمود: مقصود اموالى است كه در اختيار زنان است و آنچه مالك آن هستند.»

______________________________

(1). باب 8 از باب هاى وجوب حج و عمره، حديث 1 و 2.

(2). النساء 4/ 4.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 783

1361- 32574

1362- 32575

1363- 32576

باب 73 جواز صدقه دادن با مال شوهر، با رضايت او

1364- 32577- (1) على بن جعفر از برادرش امام كاظم عليه السلام سؤال كرد: «آيا زن حق دارد بدون اجازۀ شوهر ببخشد؟

امام عليه السلام فرمود: نه، مگر آن كه او را حلال كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 785

1365- 32578- (2) در حديث سفارش هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام آمده است:

«و زن از خانۀ شوهرش نبايد چيزى ببخشد مگر با اجازۀ وى.»

1366- 32579- (3) حولاء عطاره- عطرفروش- از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه: «در بخشى از يك حديث طولانى كه- انشاءالله- در كتاب نكاح خواهد آمد، فرمود: اى حولاء! سوگند به كسى كه مرا به حق به نبوت و رسالت مبعوث كرد! براى زن سزاوار نيست كه از خانۀ شوهرش چيزى صدقه دهد مگر با اجازۀ وى. پس اگر چنين كرد، پاداش آن براى شوهرش است و گناهش بر او ...»

1367- 32580- (4) در كتاب دعائم الاسلام روايت شده كه: «زنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! حق شوهر بر زن چيست؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و

آله فرمود: اين كه از خانۀ او صدقه ندهد مگر با اجازۀ او ...»

1368- 32581- (5) ابن بكير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آنچه زن مى تواند از خانه شوهر بدون اجازه اش صدقه دهد، سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: خورش [آنچه با نان مى خورند].»

1369- 32582- (6) در كتاب المقنع آمده است: «و زن اختيار دارد از خانۀ شوهرش بدون اجازه، خورش را انفاق كند نه چيز ديگرى را.»

1370- 32583- (7) محمد بن على حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ بستانى سؤال كردم كه برده يا كارگرى در آن است كه در مورد آن اختيارى ندارد، آيا كسى مى تواند از ميوه هاى آن استفاده كند؟

امام عليه السلام فرمود: اگر به اين صورت است كه هيچ اختيارى در مورد آن ندارد، پس من دوست ندارم كه چيزى از آن بردارد!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 787

1371- 32584- (8) جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «زن حق دارد بخورد و صدقه دهد و دوست حق دارد از منزل برادرش بخورد و صدقه دهد.»

در حديث ابن ابى جمهور اين سخن امام عليه السلام گذشت: «صدقۀ زن از خانۀ شوهرش بدون زياده روى و زيان زدن با آگاهى از رضايت وى، داراى پاداش است.»

«1» و در حديث محمد بن مسلم اين سخن امام عليه السلام خواهد آمد: «و زن از خانۀ شوهر صدقه نمى دهد مگر با اجازۀ شوهر.» «2»

و در حديث ابوبصيراين سخن امام عليه السلام خواهد آمد: «و زن چيزى نمى بخشد مگر با اجازۀ شوهر.» 3

و احاديث باب 51 از باب هاى خوراكى ها را بنگر.

باب 74 تقاص از مال بدهكار

1372- 32585-

(1) جميل بن دراج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه از ديگرى طلبكار است و او انكار مى كند. به همان اندازه از مال بدهكار به دست طلبكار مى افتد. آيا مى تواند آن را به جاى طلب خويش بردارد، هر چند بدهكار از آن بى خبر باشد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!»

1373- 32586- (2) على بن سليمان مى گويد: «شخصى به امام نوشت: فردى مال يا كنيز ديگرى را غصب مى كند، سپس مالى از غاصب به سبب امانت يا قرض مثل مال غصب شده به دست مال باخته مى افتد. آيا براى وى جايز است آن مال را به غاصب ندهد؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: آرى، اين كار براى وى جايز است اگر به اندازۀ حقش باشد و اگر بيشتر باشد به اندازۀ حقش برمى دارد و بقيه را به وى تحويل مى دهد- ان شاء الله.»

______________________________

(1). باب 26 از باب هاى حقوق مستحب مؤكد، حديث 10.

(2) 2 و 3. باب 29 از باب هاى آميزش با زنان، حديث 2 و 4.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 789

1374- 32587- (3) موسى بن عبدالملك طى نامه اى به امام باقر عليه السلام نوشت: «شخصى مالى به من داده تا در كار خيرى مصرف كنم ولى من موفق به اين كار نشدم و به اندازۀ اين مال از صاحبش طلبكار هستم. آيا براى من جايز است مالم را از آن بردارم يا آن را به صاحبش بازگردانم و از وى مالم را درخواست كنم؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: از آنچه در اختيار دارى، مالت را بردار!»

1375- 32588- (4) ابوالعباس بقباق مى گويد: «شخصى هزار درهم از شهاب برده بود و

پس از آن هزار درهم نزد وى به امانت گذارده بود. من با شهاب دربارۀ اين موضوع بحث و جدال مى كرديم. من مى گفتم:

اين هزار درهم را به جاى آن هزار درهم كه از تو برداشته است، بردار و شهاب از اين كار خوددارى مى كرد. تا اين كه شهاب نزد امام صادق عليه السلام رفت و اين موضوع را با وى در ميان گذاشت.

امام عليه السلام فرمود:

ولى من دوست دارم آن را بردارى و سوگند ياد كنى [كه پولى به تو نداده است].»

1376- 32589- (5) ابوبكر حضرمى مى گويد: «به امام عليه السلام گفتم: من تعدادى درهم از شخصى طلبكارم و او انكار مى كند و بر آن سوگند مى خورد. اگر پولى از وى به دست من افتاد، آيا براى من جايز است به مقدار حقم از آن بردارم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى (ولى) آن سخن و ذكرى دارد!

گفتم: آن چيست؟

امام عليه السلام فرمود: مى گويى: خدايا، من آن را به ستم و خيانت برنداشتم بلكه به جاى مالى برداشتم كه از من گرفت و بر آن چيزى نيفزودم!»

1377- 32590- (6) ابوبكر حضرمى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من از شخصى پول طلبكار بودم ولى وى انكار كرد و آن را خورد. پس از آن مالى از او به دستم افتاد. آيا به جاى پولى كه از من خورده است، بردارم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى ولى اين ذكرى دارد. مى گويد: خدايا! من اين مال را تنها به جاى مالى كه از من خورده است برمى دارم (و به ستم و خيانت از او بر نمى دارم).»

اين حديث با سند ديگرى نيز روايت شده و در پايان آن

اين جمله افزوده گرديده است: «بلكه به جاى حقم برمى دارم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 791

و در خبر ديگرى آمده است: «پس از برداشتن اگر صاحب مال او را سوگند داد، در صورتى كه اين ذكر را گفته باشد، مى تواند سوگند ياد كند!»

1378- 32591- (7) در كتاب المقنع آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس به خدا سوگند خورد، بايد راست بگويد و هر كس برايش سوگند خورده شود، بايد راضى شود و هر كس راضى نشود، رابطه اش با خدا بريده مى شود و تو نمى توانى از كسى كه وى را سوگند دادى چيزى بگيرى. و اگر كسى حق تو را انكار كرد آن گاه مالى از وى به دست تو افتاد، پس تنها حق خود را و به همان اندازه اى كه از تو برداشته، از وى بردار و مى گويى:

خدايا، به درستى كه من آنچه برداشتم، از روى خيانت و ستم برنداشتم بلكه به جاى حقم برداشتم.

پس اگر بر آنچه برداشته اى تو را سوگند داد- در صورتى كه اين ذكر را گفته باشى- براى تو رواست كه سوگند ياد كنى.»

1379- 32592- (8) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام كاظم عليه السلام سؤال كردم: كسى كه ديگرى حقش را انكار كرده است، آيا براى وى جايز است او نيز به همان اندازه از حق وى را انكار كند؟

امام عليه السلام فرمود: آرى ولى نيفزايد!»

1380- 32593- (9) داود بن زربى مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم: من با حكومتيان معاشرت دارم.

آنان كنيز و اسب نجيب مرا مى گيرند. سپس از آن ها مالى به دست من مى افتد.

آيا براى من جايز است آن را بردارم؟

امام عليه السلام فرمود: مثل آن را بردار و چيزى بر آن نيفزا.»

با سند ديگرى از داود بن زربى روايت شده كه: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفت:

من با گروهى معامله مى كنم. چه بسا كسى را به سوى من مى فرستند و كنيز و اسب مرا مى گيرند و در آن تصرف مى كنند سپس مالى از آنان به دست من مى افتد. آيا به همان اندازه كه از من برداشته اند از آنان بردارم؟

امام عليه السلام فرمود: به همان اندازه كه از تو برداشته اند، از آنان بردار و بر آن نيفزا.»

1381- 32594- (10) برادرزارده فضيل بن يسار مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه زنى وارد شد و چون من از همه به امام عليه السلام نزديك تر بودم، از من خواست كه از امام عليه السلام برايش مسأله اى را بپرسم. آن زن به من گفت: فرزندم مُرد و اموالش در اختيار برادرم بود. او اموال فرزندم را نابود كرد. پس از آن، خود اموال به دست آورد و نزد من به امانت گذارد. آيا من مى توانم به اندازۀ مال فرزندم كه تلف كرده، از وى بردارم؟ وقتى اين سؤال را از امام عليه السلام نمودم، فرمود: نه، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: امانت را به كسى كه تو را امين دانسته بازگردان و به كسى كه به تو خيانت كرده، خيانت نكن!»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره اين حديث را بر كراهت حمل كرده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 793

1382- 32595- (11) مرحوم شيخ طوسى قدس سره در تهذيب مى گويد: «از پيامبر اكرم صلى

الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: هر كس به خدا سوگند ياد كند، بايد راست بگويد و هر كس براى وى سوگند ياد شود، بايد راضى شود و هر كس راضى نشود، رابطه اش با خداوند بريده مى شود.»

1383- 32596- (12) زيد شحام مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: هر كس تو را دربارۀ چيزى امين دانست، آن را به وى بازگردان و هر كس به تو خيانت كرد، به وى خيانت نكن!»

1384- 32597- (13) سليمان بن خالد مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مالى از من به دست شخصى مى افتد. او آن را انكار مى كند و بر آن سوگند مى خورد. پس از آن مالى از وى به دست من مى افتد. آيا مى توانم آن را به جاى مالى كه از من برداشت، بردارم و همانند او سوگند ياد كنم؟

امام عليه السلام فرمود: اگر او به تو خيانت كرد، تو به وى خيانت نكن و كارى را كه بر او عيب مى گرفتى، انجام نده!»

1385- 32598- (14) معاويه بن عمار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من از شخصى طلبكارم و او انكار مى كند.

پس از آن مالى نزد من امانت مى گذارد. آيا جايز است مالم را از آن بردارم؟

امام عليه السلام فرمود: نه، اين خيانت است.»

در احاديث باب 12 از ابواب زكات گيرندگان، مطالبى بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث بريد خواهد آمد كه: «از امام عليه السلام سؤال شد: آيا براى وصى حلال است از مال ميت كه در اختيار اوست، طلب خود را از ميت بردارد؟

امام عليه السلام فرمود: نه!

بريد گفت: چگونه است كه اگر شخصى به

او تعدى كرده و مالش را برده بود، آن گاه وى مى توانست از مال آن شخص به اندازۀ مال خويش بردارد، اين كار براى وى جايز بود؟

امام عليه السلام فرمود: اين مثل آن نيست!» «1»

و در احاديث باب 40 و 41 از باب هاى سوگندها و باب 24 از باب هاى قضاوت، مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

______________________________

(1). باب 68 از ابواب وصايا، حديث 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 795

باب 75 كراهت خوردن آنچه مورچه حمل مى كند

1386- 32599- (1) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله از خوردن آنچه مورچه با دهان و پاهايش حمل مى كند، نهى كرد.»

1387- 32600- (2) در نهج البلاغه آمده است كه على عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند! اگر اقليم هاى هفتگانۀ زمين و آنچه در زير آسمان شان هست، به من بدهند تا به اندازۀ گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى خدا را انجام دهم، چنين نخواهم كرد.»

باب 76 جواز ورود بر اهل ذمّه

1388- 32601- (1) مسعدة بن زياد از امام صادق عليه السلام از پدرش روايت مى كند كه فرمود: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور داد سه روز بر اهل ذمّه وارد شوند.

و فرمود: هنگامى كه قائم ما (عج) قيام مى كند، زمين هاى واگذار شده به ديگران از بين مى رود.

پس زمين واگذارشده اى وجود نخواهد داشت.»

1389- 32602- (2) و نيز مسعدة بن زياد از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «از پدرم شنيدم كه مى گفت: من زمينى از زمين هاى خراج در اختيار دارم و از آن ناراحتم.»

1390- 32603- (3) ابوالبخترى از امام صادق عليه السلام از پدرش روايت مى كند كه فرمود:

«مسلمانان در مسافرت هاى شان و نيازهاى شان مى توانند بر اهل ذمه وارد شوند ولى مسلمانان بر مسلمانى- بدون اجازه- وارد نمى شود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 797

باب 77 استحباب هديه دادن و قبول هديه ...

خداوند متعال مى فرمايد:

و من حتماً هديه اى به سوى آنان خواهم فرستاد، تا بنگرم فرستادگان با چه چيز باز مى گردند. پس وقتى نزد سليمان آمد، وى گفت: آيا با مال مرا يارى مى رسانيد؟ آنچه خداوند به من عنايت كرده بهتر است از آنچه به شما داده، بلكه شما به هديۀ خويش شادمانيد «1».

1391- 32604- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «به يكديگر هديه دهيد تا همديگر را دوست بداريد؛ زيرا هديه كينه ها را نابود مى كند.»

و امام صادق عليه السلام فرمود: «به يكديگر هديه دهيد تا همديگر را دوست بداريد!»

1392- 32605- (2) حسين بن زيد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم عليه السلام فرمود: «به يكديگر نِبق

«2» هديه دهيد كه دوستى و محبت را زنده مى كند.»

1393- 32606- (3) ابوالقاسم كوفى در كتاب الاخلاق از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «به يكديگر هديه دهيد تا همديگر را دوست بداريد!»

و فرمود: اگر پاچه اى به من هديه شود، آن را مى پذيرم. و اگر به پاچه اى فراخوانده شوم، آن را مى خورم.

و فرمود: هديه، دشمنى و كينه را از دل ها بيرون مى برد.

و فرمود: چه خوب است هديه پيش از درخواست نياز!»

حديث آخر از امام صادق عليه السلام نيز رسيده است.

1394- 32607- (4) جابر از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله هديه را مى خورد و صدقه نمى خورد و مى فرمود: به يكديگر هديه دهيد؛ زيرا هديه كينه ها را به آرامى ريشه كن و بغض و دشمنى و حسد را بيرون مى كند.»

امام صادق عليه السلام فرمود: «هديه به آرامى كينه ها را ريشه كن مى كند.»

______________________________

(1). نمل 27/ 35- 36.

(2). ميوه درخت سدر و آردى كه از شيره درخت خرما مى گيرند و با آن غذايى مى ساختند. شايد مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله اين باشد كه هديه دهيد هر چند چيز كم ارزشى باشد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 799

1395- 32608- (5) انس بن مالك از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «اى گروه توانگر! به يكديگر هديه دهيد؛ زيرا هديه كينه را نابود مى كند و اگر من به پاچه يا كتفى فراخوانده شوم، آن را اجابت خواهم كرد و اگر پاچه يا كتفى به من هديه شود، آن را خواهم پذيرفت.»

در اين حديث، ترديد ميان پاچه و

كتف از عائذ بن شريح است كه حديث را از انس گزارش كرده است.

1396- 32609- (6) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«اى خويشاوندان! ديدار كنيد ولى همسايه نشويد و به يكديگر هديه دهيد؛ چرا كه هديه كينه را به آرامى ريشه كن و ديدار دوستى را ثابت و استوار مى كند.»

1397- 32610- (7) در كتاب دعائم الاسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «اى خويشاوندان! ديدار كنيد و بحث و مجادله نكنيد و به يكديگر هديه دهيد؛ زيرا ديدار بر دوستى مى افزايد و بحث و مجادله سبب جدايى مى گردد و هديه كينه ها را مى زدايد.»

1398- 32611- (8) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«به يكديگر دست دهيد؛ چرا كه دست دادن بر دوستى مى افزايد و هديه، كينه را از ميان مى برد.»

در كتاب دعائم الاسلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «به يكديگر دست دهيد و به همديگر هديه دهيد ....» ادامۀ اين حديث، همانند حديث پيشين است.

1399- 32612- (9) در كتاب غرر الحكم و درر الكلم از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هديه، محبت و دوستى مى آورد.»

1400- 32613- (10) در كتاب من لا يحضره الفقيه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«در كتاب تورات هديه، ريشه كن كنندۀ فساد است.»

1401- 32614- (11) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «چه خوب چيزى است هديه دادن پيش از درخواست نياز!

و فرمود: به يكديگر هديه دهيد تا

همديگر را دوست بداريد؛ زيرا هديه كينه ها را نابود مى كند.»

1402- 32615- (12) نعيم بن صالح طبرى از امام رضا عليه السلام از پدرش از پدرانش از على عليهم السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «چه خوب چيزى است هديه؛ آن كليد نيازهاست!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 801

1403- 32616- (13) و به همان سند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هديه، كينه ها را از سينه ها پاك مى كند.»

1404- 32617- (14) در كتاب غرر الحكم و درر الكلم از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«سه چيز است كه عقل صاحبش را راهنمايى مى كند: فرستاده، نامه و هديه.»

1405- 32618- (15) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هديه بر سه گونه است:

هديۀ جبران كننده، هديه، با انتظار نيكى و هديه براى خدا.»

اين حديث، با سندهاى گوناگون روايت شده است.

1406- 32619- (16) در كتاب من لا يحضره الفقيه روايت مى كند كه امام عليه السلام فرمود:

«نيكى كن به كسى كه به تو نيكى نمى كند و هديه بده به كسى كه به تو هديه نمى دهد.»

1407- 32620- (17) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اگر به برادر مسلمانم هديه اى دهم كه از آن بهره مند شود، براى من محبوب تر است از آن كه به همان اندازه صدقه دهم.»

1408- 32621- (18) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«يكى از راه هاى احترام و بزرگداشت برادر مسلمان، پذيرش هديۀ وى و هديه دادن به اوست،

از آنچه برايش فراهم است- بدون آن كه براى تهيۀ چيزى خود را به زحمت اندازد.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كسانى را كه خود را به زحمت مى اندازند، دوست ندارم.»

در كتاب الجعفريات و دعائم الاسلام اين حديث از على عليه السلام روايت شده است، با اين تفاوت كه در كتاب دعائم الاسلام جملۀ پايانى آن اين گونه است: «خداوند كسانى را كه خود را به زحمت مى اندازند، دوست ندارد.»

1409- 32622- (19) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هرگاه يكى از شما با هديه اى برادرش را احترام كرد و بزرگ داشت، بايد آن را بپذيرد. آن گاه اگر خود به آن نياز دارد، در نيازش مصرف كند و اگر خود به آن نياز ندارد، به نيازمند آن ببخشد تا صاحبش از پاداش معنوى آن بهره مند گردد. و هر كس جايگزينى براى آن دارد، آن را تلافى كند و هر كس جايگزينى براى آن ندارد، پس او را به نيكى ستايد و در حقش دعا كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 803

1410- 32623- (20) ابوجرير قمى از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ يكى از حاكمان كه به انگيزۀ ثواب به خويشاوندانش هديه مى دهد، فرمود: آنچه براى خدا و براى نيكى به خويشان هديه مى كند، حلال است و در صورتى كه به انگيزۀ ثواب باشد، مى تواند آن را بگيرد.»

1411- 32624- (21) در كتاب العوالى آمده است: «هديه، روزى خداست. به هر كس هديه شد، بايد آن را بپذيرد.»

1412- 32625- (22) على بن مهزيار از پدرش از كسى كه از وى نام برد، روايت مى كند

كه: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفت: اى زادۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله، آيا ما را از كيفيت اسلام سلمان فارسى آگاه نمى كنى؟

امام عليه السلام فرمود: پدرم- كه درود خدا بر او باد- به من خبر داد كه امير مؤمنان عليه السلام و سلمان و ابوذر و گروهى از قريش نزد قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گرد آمده بودند. پس امير مؤمنان عليه السلام به سلمان گفت: اى ابوعبدالله! آيا ما را از آغاز كار خويش باخبر نمى كنى؟

سلمان گفت: به خدا سوگند! اى امير مؤمنان عليه السلام! اگر ديگرى از من سؤال كرده بود به وى پاسخ نمى دادم. من يكى از فرزندان دهقانان اهل شيراز بودم ... پس نزد زنى كه صاحبم بود رفتم و به وى گفتم: اى خانم! يك طبق رطب به من ببخش! او گفت: به جاى يك طبق، شش طبق خرما مال تو! طبق خرمايى برداشتم و با خود گفتم: اگر پيامبر در ميان آنان باشد، حتماً صدقه نمى خورد و از هديه مى خورد! آن گاه طبق خرما را آوردم، در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله گذاشتم و به وى گفتم: اين صدقه است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اصحاب فرمود: بخوريد! ولى خودش و امير مؤمنان عليه السلام و عقيل و حمزه به آن دست نزدند و به زيد فرمود: دست دراز كن و بخور! با خود گفتم: اين يك نشانه!

آن گاه بار ديگر نزد صاحبم رفتم و به وى گفتم: يك طبق ديگر خرما به من ببخش!

وى گفت: به جاى يك طبق، شش طبق خرما مال تو! يك طبق

ديگر خرما آوردم، در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله نهادم و گفتم: اين هديه است. پيامبر صلى الله عليه و آله دست دراز كرد و فرمود: با نام خدا بخوريد. آن گاه همۀ ياران دست دراز كردند و خوردند ...»

1413- 32626- (23) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«اگر پاچه اى به من هديه گردد، مى پذيرم.»

1414- 32627- (24) در كتاب من لا يحضره الفقيه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«اگر به پاچۀ گوسفندى دعوت شوم، مى پذيرم و اگر پاچه اى به من هديه شود، قبول مى كنم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 805

1415- 32628- (25) در كتاب دعائم الاسلام از على عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«اگر به كتف گوسفندى فراخوانده شوم، مى پذيرم و اگر پاچه اى به من هديه گردد، قبول مى كنم.»

1416- 32629- (26) حسن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «انسان هديه اى را باز نمى گرداند. پس اگر آن را پذيرفت، بايد جبران كند. سوگند به كسى كه جانم در اختيار اوست! اگر به كتفى فراخوانده شوم، مى پذيرم و اگر پاچه اى به من هديه گردد، قبول مى كنم.»

1417- 32630- (27) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه: «براى امير مؤمنان عليه السلام هديۀ نوروز آورده شد.

امام عليه السلام پرسيد: اين چيست؟

گفتند: اى امير مؤمنان عليه السلام، امروز نوروز است!

امام عليه السلام فرمود: هر روز را براى ما نوروز كنيد!»

1418- 32631- (28) در همان كتاب از على عليه السلام روايت شده كه

فرمود: «نوروز ما هر روز است.»

1419- 32632- (29) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «مقدارى پالوده به حضرت على عليه السلام هديه شد. امام پرسيد: اين چيست؟

گفتند: نوروز است!

امام عليه السلام فرمود: اگر بتوانيد، هر روز نوروز است.

مقصود امام عليه السلام اين بود كه براى خدا به يكديگر هديه دهيد و نيكى كنيد.»

1420- 32633- (30) مصعب بن عبدالله نوفلى از شخصى گزارش مى كند كه: «در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عرب بيابانگردى تعدادى شتر به مدينه آورد و به پيامبر گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين شتران را براى من بفروش!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: من فروشندۀ بازارى نيستم!

آن مرد گفت: مرا راهنمايى كن!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اين شتر نر را به اين قيمت بفروش و اين شتر ماده را به اين مبلغ بفروش! تا اين كه تك تك شترانش را براى وى نرخ گذارى كرد. اعرابى به بازار رفت و شترانش را فروخت.

آن گاه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: سوگند به خدايى كه تو را به حق مبعوث فرمود، بر آنچه گفتى، نه درهمى افزوده شد و نه درهمى كاسته گرديد. از من هديه اى درخواست كن اى رسول خدا صلى الله عليه و آله!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه! و او پافشارى كرد تا سرانجام پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شتر ماده اى به ما هديه كن و بچه اش را هم از آن جدا نكن!»

1421- 32634- (31) ابوفاخته از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «كسرى هديه اى براى پيامبر صلى

الله عليه و آله فرستاد و وى پذيرفت و قيصر هديه اى براى پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و او پذيرفت و پادشاهان هر كدام براى پيامبر صلى الله عليه و آله هديه فرستادند و آن حضرت از آنان پذيرفت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 807

1422- 32635- (32) ابراهيم بن مهزيار مى گويد: «به خيران نوشتم: از طرطوس هشت درهم از درهم هاى خودشان به من هديه كرده اند و من دوست نداشتم آن ها را به صاحبش بازگردانم يا بدون دستور شما در آن تصرف كنم. از اين رو آن ها را به سوى شما فرستادم. در اين باره چه دستور مى دهيد، آيا امثال چنين هدايايى را بپذيرم يا نه؟ بفرماييد تا حكم آن را بدانم و به دستورتان عمل كنم- انشاءاللّٰه.

امام عليه السلام نوشت و من خود آن را مطالعه نمودم: هرگاه درهم يا چيز ديگرى به تو هديه كردند، از آنان بپذير؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ هديه اى را باز نگرداند- نه بر يهودى و نه بر نصرانى.»

1423- 32636- (33) در مناقب ابن شهر آشوب آمده است:

«مقوقس، دُلدُل را كه قاطر سياه و سفيدى بود به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هديه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از خود آن را به على داد و سپس در اختيار امام حسن عليه السلام قرار گرفت و پس از وى به امام حسين عليه السلام رسيد.

و به پيرى و كورى رسيد. و آن نخستين قاطرى بود كه در اسلام سوار بر آن شدند.

تاريخى مى گويد: فروة بن عمرو جذامى قاطرى به پيامبر صلى الله عليه و آله هديه

كرد كه فضه ناميده مى شد.»

1424- 32637- (34) و در همان كتاب آمده است: «اسب هاى پيامبر صلى الله عليه و آله عبارت بودند از: ورد، كه تميم دارى به حضرت هديه كرد. طرب، به اين دليل به اين نام ناميده شد كه بسيار به [صاحبش] علاقه مند بود و صداى زيبايى داشت و به آن ظرب نيز گفته مى شد. و لزاز كه مقوقس آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله هديه كرد؛ به اين دليل به اين نام ناميده شد كه بسيار محكم و توپر بود.»

1425- 32638- (35) ابوبكر حضرمى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«عرب در جاهليت به دو گروه تقسيم مى شدند: حلّ و حمس. حمس، قريش بودند و حلّ، ساير اعراب. هريك از افراد حلّ، شخصى از اهل حَرَم- از حمس- براى خود داشتند و هركس از اهل حَرَم- از حمس- كسى را نداشت و مجبور بود برهنه اطراف كعبه طواف كند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حَرَمى عياض بن حمار مجاشعى بود. عياض، مرد بسيار بزرگ و شريفى بود و در جاهليت قاضى اهل عكاظ بود. عياض هنگامى كه وارد مكه مى شد، لباس گناه و پليدى را از خود دور مى كرد و لباس هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را- به خاطر پاكى اش- مى گرفت و بر تن مى كرد. آن گاه دور خانۀ خدا طواف مى كرد و پس از پايان طواف، لباس هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را باز مى گرداند. پس از ظهور اسلام، عياض هديه اى براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد ولى آن حضرت از پذيرش آن خوددارى كرد و فرمود:

«اى عياض، اگر مسلمان شوى

هديه ات را مى پذيرم. خداوند تحفۀ مشركان را از من باز داشته است.

سپس عياض مسلمان شد و اسلامش نيكو گرديد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله هديه مى آورد و آن حضرت مى پذيرفت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 809

1426- 32639- (36) سيد ولى اللّٰه رضوى در كتاب مجمع البحرين در فضائل السبطين روايت مى كند كه: «يك نفر مسيحى به عنوان نمايندۀ پادشاه روم به سوى يزيد آمد ... ادامه مى دهد تا آنجا كه وى به يزيد گفت:

اى يزيد! بدان كه من در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله براى تجارت به مدينه آمدم و مى خواستم هديه اى براى پيامبر صلى الله عليه و آله ببرم. از ياران حضرت پرسيدم كه وى چه هديه اى را بيشتر دوست دارد؟ پاسخ گفتند: عطر را بيش از هداياى ديگر دوست دارد!

دو ظرف مشك و مقدارى عنبر برداشتم و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم. آن روز وى در خانۀ ام سلمه بود.

با مشاهدۀ جمال پيامبر صلى الله عليه و آله نور چشمانم افزايش يافت و بر سرور و شادمان ايم افزوده گرديد و قلبم وابستۀ محبت و دوستى او گرديد. سلام كردم و عطرها را در برابرش بر زمين گذاردم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين چيست؟

گفتم: هديۀ ناچيزى كه به حضورت آورده ام!

پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: نامت چيست؟

گفتم: عبد الشمس [بنده خورشيد].

فرمود: من تو را عبدالوهاب [بندۀ خداوند بخشنده] مى نامم. اگر اسلام را از من بپذيرى، هديه ات را مى پذيرم ...»

1427- 32640- (37) ابراهيم كرخى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى مزرعۀ بزرگى دارد در روز مهرگان يا نوروز كاركنانش براى

وى هديه اى مى آورند كه از وظايف شان نيست و از اين راه مى خواهند خود را به وى نزديك كنند.

امام عليه السلام فرمود: مگر نمازگزار [مسلمان] نيستند؟

گفتم: بلى!

فرمود: بايد هديه شان را بپذيرد و آن را جبران كند؛ چرا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اگر پاچه اى به من هديه شود، آن را مى پذيرم و آن از دين است و اگر كافر يا منافقى يك وسق «1» به من هديه كند، نمى پذيرم و اين نيز از دين است. خداوند عطا و بخشش و غذاى مشركان و منافقان را براى من نمى خواهد.»

1428- 32641- (38) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از بخشش هاى مشركان نهى كرد؛ مقصود آن حضرت هداياى اهل جنگ با مسلمانان است.»

1429- 32642- (39) عبدالله بن مغيره مى گويد: «محمد بن عبدالله قمى به امام كاظم عليه السلام گفت: ما مزارع و باغ هايى داريم كه درآن آتشكده هايى است؛ زردشتيان گاو و گوسفند و درهم به آن ها هديه مى كنند.

______________________________

(1). وَسَق شصت صاع و برابر صد و هشتاد كيلوگرم است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 811

آيا صاحبان آن قريه ها مى توانند آن ها را از آنان بگيرند؟ آتشكده هاى آنان متوليانى دارد كه به كارهاى آن ها رسيدگى مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: بايد صاحب قريه آن را بگيرد و اشكالى ندارد.»

نظير اين حديث از امام رضا عليه السلام نيز روايت شده است.

1430- 32643- (40) حبّه العرنى مى گويد: «... على عليه السلام آمد تا به انبار رسيد. در آنجا كدخدايان و بزرگان بنى خشنوشك «1» در حالى كه اسب هايى به همراه آورده و آن ها را در مسير

بسته بودند به استقبال امام عليه السلام آمدند. آنان در مراسم استقبال از امام عليه السلام از اسب هاى شان پياده شدند و شروع كردند همراه امام و پيشاپيش وى به سرعت بِدَوند.

امام عليه السلام فرمود: اين اسب ها چيست كه همراه آورده ايد؟ و از اين كارها چه هدفى داريد؟

گفتند: اين كارى كه انجام مى دهيم يكى از آيين هاى ماست كه به وسيلۀ آن زمامداران مان را احترام مى كنيم و اين اسب ها هديه اى است به تو. افزون بر آن، براى تو و مسلمانان غذا و براى اسب هاى تان علوفه زيادى تهيه كرده ايم!

امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اين كارى كه از آيين خود براى احترام به زمامداران مى دانيد، هيچ سودى براى اميران ندارد و شما با اين كار، خود و بدن هاى تان را به زحمت مى اندازيد! از اين پس هرگز چنين كارى انجام ندهيد. و اين اسب هايى كه آورده ايد، اگر دوست داريد كه آن ها را از شما بگيريم و به حساب خراج تان بگذاريم، اين كار را مى كنيم. و غذايى كه براى ما آماده كرده ايد، پس ما دوست نداريم از اموال شما چيزى بخوريم مگر در برابر پرداخت پول آن.

گفتند: اى امير مؤمنان عليه السلام! ما آن را قيمت مى كنيم و سپس بهايش را مى پذيريم!

امام عليه السلام فرمود: پس بر آن قيمتى نگذاريد كه ما به كمتر از آن بى نياز مى شويم!

گفتند: اى امير مؤمنان عليه السلام! ما در ميان اعراب دوستان و وابستگانى داريم، آيا ما را از هديه دادن به آنان و آن ها را از پذيرش هداياى ما بازمى دارى؟

امام عليه السلام فرمود: همۀ اعراب وابستگان و دوستداران شمايند و سزاوار نيست كه يكى از مسلمانان از شما هديه بپذيرد. و اگر

كسى چيزى از شما غصب كرد، ما را در جريان بگذاريد!

گفتند: اى امير مؤمنان! ما دوست داريم كه هديه و بخشش ما را بپذيرى!

امام عليه السلام فرمود: اى بيچارگان، ما از شما بى نيازتريم!

على عليه السلام آنان را ترك كرد و به راه خود ادامه داد.»

1431- 32644- (41) در كتاب من لا يحضره الفقيه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «در بازگرداندن ظرف هاى هديه شتاب كنيد؛ چرا كه آن به استمرار و پى در پى بودن آن سرعت بيشترى مى دهد.»

______________________________

(1). خشنوشك واژۀ فارسى است كه از دو كلمۀ خوش و نوشك تركيب يافته است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 813

1432- 32645- (42) ابوقتاده قمى مى گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى ابوقتاده! آيا به يكديگر هديه مى دهيد؟

گفتم: آرى! اى زاده رسول خدا صلى الله عليه و آله!

امام عليه السلام فرمود: با بازگرداندن ظرف ها به صاحبانش به هدايا دوام و استمرار بخشيد!»

1433- 32646- (43) در كتاب من لا يحضره الفقيه روايت شده كه: «امام صادق عليه السلام عطر و حلوا را بازنمى گرداند.»

در حديث شفيق اين سخن از پيامبر صلى الله عليه و آله گذشت: «و هديه را بپذيريد!» «1»

در حديث عبدالاعلى اين سخن امام عليه السلام گذشت: «همانا نافله همانند هديه است. هر زمان انجام شود، پذيرفته مى شود.» «2»

و در حديث داود بن سليمان، اين سخن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «امت من پيوسته در خير و نيكى هستند تا وقتى كه يكديگر را دوست بدارند و به هم هديه دهند و امانت را به صاحبانش بازگردانند ... پس آن هنگام كه چنين نكنند،

گرفتار قحطى و خشكسالى مى شوند.» «3»

و در احاديث دو باب آينده مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 78 جواز قبول هديۀ معاوضى

1434- 32647- (1) اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام عليه السلام گفتم: شخص تنگدستى با چشم داشت به مال من، برايم هديه مى آورد. من هم آن را مى گيرم و چيزى به وى نمى دهم، آيا براى من حلال است؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، براى تو حلال است ولى چيزى به او بده!»

______________________________

(1). باب 6 از باب هاى احكام بيمارى، حديث 33.

(2). باب 34 از باب هاى زمان نافله، حديث 6.

(3). باب 10 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 3.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 815

1435- 32648- (2) عيسى بن اعين مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى به اميد جبران به ديگرى هديه مى دهد ولى هديه گيرنده آن را جبران نمى كند تا مى ميرد. و هديه دهنده عين هديه اش را مى يابد. آيا براى وى جايز است اگر بتواند آن را بازگرداند؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد آن را بردارد!»

باب 79 همنشينان، شريكان در هديه

1436- 32649- (1) محمد بن مسلم روايت مى كند كه امام عليه السلام فرمود:

«همنشينان شخص، در هديه با او شريك هستند!»

1437- 32650- (2) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هديه اى براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آورده شد و نزد وى افرادى نشسته بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شما با من در اين هديه شريك هستيد.»

1438- 32651- (3) عثمان بن عيسى از امام عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «هر گاه غذا و ميوه اى به شخصى هديه شود و گروهى نزد وى باشند، آنان با وى شريك هستند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 817

فصل سوم قرارداد، عقد بيع، شرايط و اقسام و احكام آن

اشاره

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 819

باب 1 اشتراط ملكيت در بيع مگر در موارد استثنا

1439- 32652- (1) اسحاق بن عمّار از بندۀ صالح خدا امام موسى بن جعفر عليهما السلام نقل مى كند كه: «از آن حضرت پرسيدم: اگر كسى در خانه اى ساكن باشد و پيش از او پدران و نياكان او در آن خانه ساكن بوده و همگى به فرزندان خود اطلاع داده اند كه مالك اين خانه نمى باشند و مالك آن را نمى شناسند، آيا اين كسى كه الآن خانه را متصرف است، مى تواند خانه را بفروشد و بهاى آن را دريافت كند؟

امام عليه السلام فرمود: من دوست نمى دارم مؤمن چيزى را بفروشد كه مالك آن نيست.

من گفتم: با آن كه صاحب خانه را نمى شناسد و نام و نشان او را نمى داند و تصور نمى كند مالكى براى خانه پيدا شود، نمى تواند خانه را بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: من دوست نمى دارم مؤمن خانه اى را بفروشد كه مالك آن نيست.

من گفتم: آيا مى تواند حق سكناى خود را به ديگران بفروشد و بگويد: من حق سكونت خود را به تو مى فروشم ولى بايد اين خانه را به صورت عاريه و امانت تصرف كنى، آن چنان كه در تصرف من بوده است؟

امام موسى بن جعفر عليهما السلام پاسخ داد: بلى، با اين شرط مى تواند حق سكناى خود را بفروشد.»

1440- 32653- (2) در كتاب العوالى آمده است كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خريد و فروشى نيست مگر در آنچه مالك آن هستى.»

1441- 32654- (3) عمر بن شبيب از پدرش از نيايش نقل مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: طلاق، عتق و خريد و فروش واقع نمى شود مگر در آنچه مالك

آن هستى.»

1442- 32655- (4) محمد بن عبدالله حميرى در نامه اى از امام زمان (عج) سؤال كرد:

«يكى از برادران ما در كنار مزرعۀ مخروبه اى از حاكم، مزرعۀ جديدى دارد. تعدادى آن مزرعه را از وى اجاره كرده اند و او در آنجا نصيب و سهم دارد. مزرعۀ حاكم از بيست سال پيش تاكنون بدون كشت رها شده و مخروبۀ آن ارزشى ندارد ولى با اين حال مأموران حكومت با كاركنان مزرعۀ برادر ما بر سر محدودۀ آن به اختلاف مى پردازند، آنها را اذيت مى كنند و به همۀ غلات شان دست درازى مى كنند.

خريد آن مزرعه از حاكم، منافع بسيارى براى برادر ما به دنبال دارد؛ زيرا سبب آبادانى مزرعۀ

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 821

وى مى گردد و مى تواند آن را با مازاد آب مزرعۀ خودش كشت كند. افزون بر آن، دندان طمع كارگزاران حاكم از آنجا كنده مى شود. با اين حال برادر ما براى خريد مزرعۀ حاكم از خود تمايل نشان نمى دهد؛ زيرا گفته مى شود: اين قسمت از اين مزرعه در گذشته وقف بوده است كه به دست حاكم افتاده است.

بر اساس آنچه گفته شد، آيا خريدن مزرعۀ حاكم جايز است؟ در صورتى كه خريدن آن جايز باشد براى برادر ما منافع زيادى دارد كه به آن اشاره شد. و اگر خريد آن جايز نباشد به دستور شما عمل خواهد كرد- ان شاء الله.

امام عليه السلام در پاسخ وى مرقوم فرمود: خريد مزرعه جايز نيست مگر از مالك آن يا به دستور او يا با رضايت وى.»

1443- 32656- (5) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد:

«يكى از كارگزاران حاكم درگذشت

و يكى از فرزندانش را در برابر بدهى پدرش مؤاخذه كردند. او نيز خانه اى از تركۀ پدرش را فروخت و پولش را به حاكم داد و وارثان ديگر با اين كه حاضر بودند، نفروختند. آيا در اين خانه بر آنان چيزى است؟ [آيا اين خانه از سهم آنان نيز خارج مى شود]؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

اگر آن مرد آن خانه را از راه كاركردن براى حكومت به دست آورده و در همان راه نيز آن را بدهكار شده است، بر همۀ آنان خواهد بود و در غير اين صورت هر يك از وارثان كه آن را نفروخته اند مى توانند براى گرفتن حق خويش اقدام كنند و گرفتن مال مسلمان بدون رضايت خاطرش جايز نيست.»

1444- 32657- (6) ابن محبوب از ابى بصير نقل مى كند كه: «از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا خريد مالى كه از راه خيانت و سرقت به دست آمده، جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: جايز نيست مگر آن كه با مال ديگرى مخلوط شده باشد. ولى خريد عين مال سرقت جايز نيست مگر آن كه از اموال سلطان باشد كه در اين صورت اشكالى ندارد.»

1445- 32658- (7) سماعة روايت مى كند كه از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام پرسيدم: «آيا انسان مى تواند مالى را كه از راه خيانت يا دزدى به دست آمده است خريدارى كند؟ امام عليه السلام فرمود: اگر مى دانى كه مال از راه خيانت يا سرقت به دست آمده است، خريدارى آن جايز نيست مگر آن كه از والى ستمگر خريدارى كند.»

1446- 32659- (8) در كتاب من لا يحضره الفقيه و امالى شيخ صدوق

رحمه الله آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«كسى كه مالى را خريدارى كند كه مى داند از راه خيانت به دست آمده است، مانند همان فردى است كه خيانت كرده است.»

1447- 32660- (9) جرّاح از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «خريد و فروش كالايى كه از راه سرقت و خيانت به دست آمده است، روا نيست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 823

1448- 32661- (10) از امام جعفر صادق عليه السلام سؤال شد كه: «آيا خريد كالا از فردى كه مى دانيم خيانت يا سرقت يا ظلم مى كند، جايز است؟ امام عليه السلام فرمود: در صورتى كه معلوم نباشد مال خريدارى شده از راه خيانت يا ظلم يا سرقت به دست آمده است، خريد كالا از او اشكالى ندارد. ولى اگر معلوم باشد كه آن كالا را از راه خيانت يا ظلم يا سرقت به دست آورده است، خريد و فروش جايز نيست. كسى كه مال حرامى را خريدارى كند، خداوند عذر او را نمى پذيرد؛ زيرا مالى را خريدارى كرده كه براى او حلال نبوده است.»

1449- 32662- (11) على بن جعفر از برادرش امام موسى بن جعفر عليهما السلام نقل مى كند كه از آن حضرت پرسيدم:

«مردى كنيزى را ربوده و آن را فروخته است. آيا كسى كه كنيز را مى خرد، مى تواند با او نزديكى كند؟

امام عليه السلام فرمود: اگر خبر دهد كه آن كنيز ربوده شده است، نزديكى با او براى خريدار جايز نيست، ولى اگر معلوم نباشد اشكالى ندارد.»

1450- 32663- (12) ابن ابى نجران از بعضى از اصحابش از امام صادق عليه السلام نقل مى كند

كه آن حضرت فرمود:

«كسى كه مالى را كه مى داند سرقتى است خريدارى كند، در ننگ و گناه آن شريك است.»

1451- 32664- (13) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «كسى كه از گروهى طعام خريدارى كند در حالى كه آنان رضايت ندارند، در روز قيامت مقدارى از گوشت بدن او چيده خواهد شد.»

1452- 32665- (14) مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «شنيدم آن حضرت مى گويد: هر چيزى براى تو حلال است مگر آن كه علم به حرمت آن پيدا كنى. در اين صورت آن را ترك كن- مانند لباسى كه آن را خريده اى- در حالى كه احتمال دارد سرقتى باشد. يا عبدى در اختيار توست ولى احتمال مى دهى آزاد باشد و خود را فروخته يا خدعه زده و فروخته شده يا قهر كرده است، يا زنى در اختيار توست و احتمال مى دهى خواهرت يا دختر رضاعى تو باشد. همۀ اشيا به همين صورت هستند مگر آن كه خلاف آن براى تو آشكار شود يا بيّنه بر آن اقامه گردد.»

در احاديث باب (86) ابواب جهاد (ج 16)، احاديثى مناسب اين روايت گذشت.

و در احاديث باب (3) حرمت خريد و فروش خمر و باب (12) حرمت خريد و فروش مردار (ج 22) رواياتى ذكر شد كه دلالت بر عدم جواز خريد و فروش كالايى كه ملك انسان نيست، داشتند.

و همچنين در احاديث باب 3 و 4 همين بخش، رواياتى به همين مضمون خواهد آمد. و در روايت محمد بن قاسم (حديث 47 از باب 7 از ابواب كتاب وديعه) باب وجوب ردّ امانت به صاحب آن-

اعم از اين كه فاجر باشد يا نيكوكار- خواهد آمد كه امام عليه السلام از فروش امانت منع مى كند؛ زيرا انسان مالى را فروخته است كه مالك آن نيست.

و در برخى از روايات باب (1) از ابواب احياء موات ج 23، رواياتى وجود دارد كه بر همين مطلب دلالت دارد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 825

باب 2 مسؤوليت خريدار مال سرقتى چنان چه شاهدى بر خريدش اقامه نكند

1453- 32666- (1) ابو عمر سراج از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: «نزد شخصى، مال سرقتى يافت شد. امام فرمود:

اگر بر فروشندۀ آن گواه نياورد، مسؤول آن است.»

باب 3 هر كسى ملك خود و ملك ديگرى را بفروشد، بيع در ملك وى صحيح است

1454- 32667- (1) محمد بن الحسن صفار در نامه اى از امام حسن عسكرى عليه السلام سؤال كرد:

«شخصى مزرعۀ خود را كه از زمين هاى واگذارشدۀ حكومت است، به ديگرى فروخت و در زمان شاهد گرفتن بر معامله، حدود آن را نمى دانست. از اين رو به خريدار گفت: وقتى حدود آن را براى تو آوردند، بر آن شاهد بگير! آيا اين معامله صحيح است يا نه؟

امام عليه السلام در جواب مرقوم فرمود: آرى و سپاس ويژه خداوند است!

و به امام عليه السلام نوشت: شخصى مالك زمين هاى واگذار شده از سوى حكومت است. آن زمين چند مرحله از محل سكونتش دور است و محدودۀ آن زمين برايش نيامده است. و تنها محدودۀ قريه را مى داند. از سوى ديگر، وى تصميم به حركت براى حج دارد و مى خواهد آن زمين را بفروشد. از اين رو در وقت معامله به گواهان مى گويد: شاهد باشيد كه من تمام قريه اى را كه حدود چهارگانه اش از اين قرار است به اين شخص فروختم. آيا اين معامله جايز است با اين كه فروشندۀ مالك بخشى از آن قريه است و با اين حال به تمام آن براى مشترى اقرار مى كند؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: فروختن غير ملك جايز نيست و لازم است از فروشنده چيزى خريدارى شود كه مالك آن است.

و نوشت: آيا براى گواهى كه بر همۀ قريه شاهد گرفته شده است، جايز است كه بر بخش هاى آن شهادت دهد- در صورتى كه حدود

آن را به وسيلۀ گروهى از افراد عادل آن قريه بشناسد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، بر چيزى كه فهميده و شناخته شده است، شهادت مى دهند- ان شاء الله.

و نوشت: شخصى به ديگرى مى گويد: گواهى مى دهم كه همۀ خانه اى كه در فلان محل قرار دارد، با تمام حدودش و تمام كالاى درون آن متعلق به فلانى است. (آيا كالاى درون خانه كه متعلق به مشترى است) چه چيزى است؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: براى اوست هر آنچه خريدار به آن احاطه دارد- ان شاء الله.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 827

دو نفر گواهى مى دهند كه همۀ خانۀ فلان محل با تمامى محدوده اش و همۀ كالاى درون آن متعلق به فلانى است در حالى كه بيّنه نمى داند چه كالايى درون خانه است.

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: در صورتى كه خريد همۀ آن را شامل شود، جايز است.»

و در حديث ديگرى آمده است كه محمد بن الحسن صفار به امام حسن عسكرى عليه السلام نوشت:

«شخصى، ديگرى را گواه مى گيرد كه مزرعۀ خود را به فلان كس فروخته است و آن از زمين هاى واگذارشدۀ حكومتى است ولى محدودۀ آن زمين را در زمان شاهد گرفتن نمى داند و به او مى گويد: هر وقت محدوده آن را به تو خبر دادند به آن شهادت بده. آيا اين كار براى او جايز است يا جايز نيست؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: آرى؛ جايز است و ستايش مخصوص خداوند است.

و نوشت: در صورتى كه گروهى از اهل قريه براى او شهادت دهند كه محدودۀ زمينى كه فلان مرد فروخته است كجاست، آيا براى او جايز است به محدودۀ زمين گواهى

دهند؟ آيا جايز است براى آن شاهدانى كه آنان را بر زمين شاهد گرفته و حدود آن را براى آن ها معين نكرده است، بر اساس سخن آن گروه كه آن زمين را مى شناسد و براى آن ها شهادت مى دهند، به حدود زمين گواهى دهند يا جايز نيست شهادت دهند؟ در حالى كه فروشنده به آنها گفته است وقتى به محدودۀ زمين آگاه شديد به آن گواهى دهيد.

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: شهادت ندهد مگر عليه صاحب آن چيز و بر اساس گفته اش- ان شاء الله.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 829

1455- 32668- (2) مرحوم شيخ طوسى قدس سره در كتاب النهايه روايت مى كند: «شخصى كه مالك زمين هاى واگذارى حاكم در قريه اى بود و شاهد گرفته بود كه همۀ آن قريه را فروخته است، به امام حسن عسكرى عليه السلام نوشت كه: آيا اين كار جايز است يا نه؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: فروختن غير ملك جايز نيست و لازم است كالايى از فروشنده خريده شود كه ملك اوست.»

در احاديث باب 1، مطالبى مناسب با اين بحث گذشت.

باب 4 احكام خريد از غير مالك در صورت عدم اجازۀ مالك

1456- 32669- (1) رزيق مى گويد: «روزى نزد امام صادق عليه السلام بودم كه دو نفر از شيعيان كوفه وارد شدند. امام صادق عليه السلام به من فرمود: آيا اين ها را مى شناسى؟

گفتم: آرى! آن ها از دوستداران شما هستند!

امام عليه السلام فرمود: آرى و سپاس خداوندى را كه بزرگان دوستان مرا در عراق قرار داد.

آن گاه يكى از آن دو نفر گفت: فدايت گردم! من در كوفه به شخصى از بنى عمار صيارف مالى بدهكار بودم و او در برابر طلب خود نوشته و شاهد داشت. تا اين كه

مال را از من گرفت و من از اعتمادى كه به وى داشتم، به او گفتم: نوشتۀ مرا پاره كن. و نه آن نوشته را از وى گرفتم و نه نوشتۀ ديگرى مبنى بر پرداخت بدهى خود از وى درخواست نمودم. ولى او در پاره كردن رسيد من سهل انگارى كرد تا مُرد. آن گاه فرزندان وى بر اساس نوشته از من شكايت كردند و گواهان عادل نيز نزد قاضى به آن گواهى دادند. قاضى مرا به آن مال مؤاخذه كرد و چون مبلغ آن زياد بود، متوارى شدم. قاضى كوفه نيز زمين مرا فروخت و پولش را به آنان پرداخت نمود.

اين مرد كه از شيعيان است، از قاضى زمين مرا خريد. پس از آن وارثان ميت اعتراف كردند كه پدرشان طلب خود را از من گرفته بود و از اين مرد خواستند تا مزرعۀ مرا به من بازگرداند و آنان در زمان معين پولش را به وى تحويل دهند؛ ولى اين مرد گفت: من دوست دارم در اين باره از امام صادق عليه السلام بپرسم!

در اين هنگام شخص ديگر آغاز به سخن كرد و گفت: فدايت گردم! چه كنم؟

امام عليه السلام فرمود: مال خود را از وارثان ميت درخواست كن و مزرعه را به صاحبش بازگردان و دست از آن بردار!

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 831

آن مرد گفت: در صورتى كه مزرعه را به وى تحويل دهم، آيا او مى تواند چيز ديگرى از من درخواست كند؟

امام عليه السلام فرمود: آرى! او حق دارد تمام محصولات كشت خودش و آنچه هنگام خريد تو در آنجا بوده، ازتو بگيرد و تو بايد همۀ آن ها را به وى

بپردازى. مگر آنچه خود كشت كرده اى كه يا بايد قيمت آن به تو پرداخت شود يا تا هنگام برداشت آن به تو مهلت دهد ولى مى تواند به تو مهلت ندهد و قيمت آن را به تو بپردازد و كشت، مال خودش باشد.

رزيق گفت: فدايت گردم! اگر اين مرد در زمين درخت كاشته يا ساختمان ساخته باشد؟

امام عليه السلام فرمود: يا قيمت آن را مى گيرد يا آنچه احداث كرده، از جا مى كَنَد و برمى دارد.

گفتم: فدايت گردم! اگر در آن زمين ساختمان يا درختى بوده است و اين مرد ساختمان را خراب كرده يا درخت را كنده باشد. در اين صورت چه بايد بكند؟

امام عليه السلام فرمود: آن را به صورت نخست بازمى گرداند يا قيمت آن را به صاحب زمين مى پردازد، وقتى كه همۀ غلاتى را كه از زمين برداشت نمود، به صاحبش بازگرداند و ساختمان و درخت و هر تغييرى را به حالت نخست بازگرداند يا قيمتش را پرداخت نمود، بر صاحب زمين واجب است تمام اموالى را كه براى اصلاح زمين هزينه كرده به او بپردازد؛ همانند قيمت درخت يا ساختمان و هزينه هاى اصلاح مزرعه و دفع آفات از آن همه به وى پرداخت مى شود.»

1457- 32670- (2) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «شخصى دختر بچه كنيزى از پدرش را فروخت و پدرش معامله را نپذيرفت. على عليه السلام در اين باره حكم كرد كه كنيزك به صاحبش تحويل شود و فروشنده پول دريافتى را بازگرداند.»

باب 5 خريد و فروش اموال يتيم توسط ولىّ

1458- 32671- (1) ابن رئاب مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

يكى از خويشاوندان من بدون وصيت درگذشت و از خود كودكان صغير

و تعدادى كنيز و غلام بر جاى گذاشت. نظرتان دربارۀ خريدن كنيزهاى آنان و صاحب فرزند شدن از آن كنيزان و فروش آن ها چيست؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 833

امام عليه السلام فرمود: اگر فرزندان وى سرپرستى دارند كه به كارشان رسيدگى كند، با رعايت مصلحت آنان براى شان مى فروشد و از ثواب و پاداش بهره مند خواهد گرديد.

گفتم: نظرتان دربارۀ خريد كنيز از آنان و صاحب فرزند شدن از آن چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اگر سرپرستى كه مصلحت آنان را در نظر مى گيرد، براى شان بفروشد، آنان حق ندارند معاملات سرپرست خيرخواه خويش را فسخ نمايند.»

در احاديث باب آينده و باب 75 از باب هاى وصيت و باب 51 از باب هاى ازدواج، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 6 خريد و فروش اموال يتيمان توسط مؤمنان عادل در صورت عدم وصى و ولّى بر يتيم

1459- 32672- (1) اسماعيل بن سعد اشعرى مى گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم:

مردى بدون وصيت مى ميرد و از خود دختران و پسران خردسال و كنيزانى بر جاى مى گذارد. آيا مى توان كنيزهاى آنان را فروخت؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

و سؤال كردم: در مسافرت، همسفر شخصى بدون وصيت مى ميرد و فرزندان بزرگ و كوچكى از خود بر جاى مى گذارد. با اموالش چه بايد بكند؟ آيا مى تواند حيوانات و اجناسش را به فرزندان بزرگش يا به قاضى تحويل دهد؟ و اگر در شهرى است كه قاضى وجود ندارد، چه بايد كند؟ و اگر اموالش را به فرزندان بزرگش تحويل دهد و بر آن شاهد نگيرد (يا از حكم آن ناآگاه باشد) و آنان مال را بخورند و او قدرت بر بازگرداندن مال نداشته باشد، چه بايد بكند؟

امام عليه السلام فرمود: پس از بلوغ فرزندان خردسال و درخواست اموال،

چاره اى از تحويل اموال نيست مگر آن كه به دستور حاكم باشد.

و سؤال كردم: شخصى بدون وصيت مى ميرد و وارثان كوچك و بزرگى از خود بر جاى مى گذارد.

آيا خريدن بردگان و اجناس شان بدون آن كه قاضى عهده دار فروش آن ها باشد، جايز است؟ اگر يك قاضى بارضايت آنان و بدون نصب خليفه عهده دار آن گردد، آيا خريدن از وى جايز است؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 835

امام عليه السلام فرمود: هر گاه فرزندان بزرگش در فروش با او باشند، اشكالى ندارد؛ در صورتى كه وارثان راضى به فروش باشند و شخص عادلى اقدام به اين كار نمايد.»

1460- 32673- (2) محمد بن اسماعيل مى گويد:

«يكى از شيعيان بدون وصيت درگذشت و از خود فرزندان خردسال و اجناس و كنيزانى برجاى گذاشت. ماجراى او را نزد قاضى كوفه مطرح كردند و عبدالحميد بن سالم سرپرست اموالش گرديد.

وى اجناس را فروخت ولى وقتى نوبت كنيزان شد، اراده اش دربارۀ فروش آن ها سست شد؛ چرا كه ميت به وى وصيت نكرده بود و او به دستور قاضى به اين كار اقدام مى كرد و مسألۀ ناموس مطرح بود. من اين ماجرا را با امام باقر عليه السلام در ميان گذاشتم و به وى گفتم:

يكى از شيعيان بدون وصيت مى ميرد و از خود تعدادى كنيز بر جاى مى گذارد. قاضى يكى از شيعيان را سرپرست اموالش مى كند، تا آن ها را بفروشد ولى وى در فروش كنيزان به دليل مسألۀ ناموسى اراده اش سست مى شود. در اين باره چه مى فرماييد؟

امام عليه السلام فرمود: وقتى سرپرست مانند تو و عبدالحميد باشد، اشكال ندارد.»

در احاديث باب 75 از باب هاى وصيت، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 7 جواز حصار چراگاه ها و فروش آن ها به غير از زمين هاى بيت المال

1461- 32674- (1) ادريس بن زيد مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم:

قربانت گردم، ما مزرعه اى داريم كه در محدودۀ آن چراگاهى است. يكى از ما كه داراى گوسفند و شتر است، نياز به آن چراگاه دارد. آيا مى تواند براى استفادۀ خود از بهره بردارى ديگران از آن چراگاه جلوگيرى كند؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 837

امام عليه السلام فرمود: اگر زمين ملك اوست، مى تواند ديگران را از آن بازدارد و در نياز خود به كار گيرد.

و به امام عليه السلام گفتم: شخصى چراگاه ها را مى فروشد.

امام عليه السلام فرمود: اگر زمين ملك اوست، اشكال ندارد.»

1462- 32675- (2) در كتاب من لا يحضره الفقيه روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم عليه السلام دربارۀ بيابان گردان حكم كرد كه از مازاد آب جلوگيرى نكنند و مازاد چراگاه را نفروشند.»

1463- 32676- (3) يونس از برخى شيعيان روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

«شخص مسلمانى مزرعه اى دارد كه در آن كوهى «1» واقع شده است كه خريد و فروش مى شود.

برادر مسلمان دامدارش كه نياز به كوه دارد، نزد او مى آيد. آيا براى وى جايز است كوه را به او بفروشد همان گونه كه به ديگران مى فروشد و اگر مجاناً از وى خواست، از او بازدارد؟ مزرعه دار و آنچه در اين مورد مى گيرد چه حكمى دارد؟

امام عليه السلام فرمود: فروختن كوهش به برادر مسلمانش جايز نيست؛ چون كوه متعلق به او نيست و تنها فروش آن به غير مسلمانان جايز است.»

1464- 32677- (4) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروختن آب و چراگاه و آتش نهى كرد.»

1465- 32678- (5) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: جلوگيرى از پنج چيز جايز نيست: آب، نمك، چراگاه، آتش و دانش. و برترى دانش، بهتر از برترى عبادت است و كامل كنندۀ دين، ورع و پرهيز از گناه است.»

احاديث باب آينده را بنگر كه با اين بحث مناسب است.

و در احاديث باب 5 از كتاب احياء الموات، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

______________________________

(1). در متن حديث واژۀ «جبل» آمده است كه به معناى كوه است و در برخى نسخه ها به جاى آن «جلّ» آمده است كه به معناى علف هاى باقيمانده در زمين پس از برداشت محصول است. يقيناً «جل» درست است!

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 839

باب 8 جواز فروش آبى كه ملك بايع است

1466- 32679- (1) سعيد اعرج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

گروهى در آب يك قنات با هم شريك هستند. يكى از آنان از سهم آب خويش بى نياز مى شود، آيا مى تواند آن را بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى! اگر بخواهد در برابر درهم [پول] بفروشد و اگر بخواهد در برابر پيمانۀ گندم بفروشد.»

1467- 32680- (2) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام پرسيد: «شخصى آب شراكتى دارد، آيا مى تواند آن را بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: مى تواند آن را در برابر درهم يا جو يا گندم، يا هر چه بخواهد، بفروشد.»

1468- 32681- (3) عبدالله كاهلى مى گويد: «شخصى در حضور من از امام صادق عليه السلام دربارۀ قناتى سؤال كرد كه گروهى در آن شريك هستند و هر يك سهم معينى از آن دارند. يكى از آنان از سهم آب خويش بى نياز مى شود، آيا مى تواند

آن را در برابر گندم يا جو بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: در برابر هر چه مى خواهد، بفروشد. اين از چيزهايى است كه هيچ اشكالى ندارد.»

1469- 32682- (4) در كتاب المقنع آمده است: «فروختن آب، اشكال ندارد!»

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 839

1470- 32683- (5) على بن جعفر از برادرش امام كاظم عليه السلام سؤال كرد: «گروهى در يك قنات آب با هم شريك هستند و هر يك سهم آب معينى دارند. يكى از آنان سهم خويش را در برابر درهم يا گندم مى فروشد، آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، اشكال ندارد!»

1471- 32684- (6) ابومخنف از جلودى گزارش مى كند:

«هنگام شهادت امام حسين عليه السلام امام سجاد عليه السلام خواب بود و شخصى در برابر كسانى كه قصد آسيب رساندن به امام سجاد عليه السلام را داشتند، از وى دفاع مى كرد. امام حسين عليه السلام در حالى به شهادت رسيد كه بيش از هفتاد هزار دينار بدهكار بود.

امام سجاد عليه السلام پس از شهادت پدر، تمام تلاش و همت خود را در پرداخت بدهى وى به كار گرفت؛

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 841

به طورى كه در بيشتر شب ها و روزها از خوردن و آشاميدن و خوابيدن خوددارى مى كرد. تا اين كه شخصى به خواب امام عليه السلام آمد و به وى گفت: ناراحت بدهى پدرت نباش؛ خداوند آن را با مال بَجْنِس پرداخت كرد. امام عليه السلام پس از بيدار شدن با خود گفت: به

خدا سوگند! من در ميان اموال پدرم مالى به نام بَجْنِس نمى شناسم! شب دوم نيز وقتى همان خواب را ديد، از خانواده اش دربارۀ آن سؤال كرد.

يكى از زنان خاندانش گفت: پدرت برده اى رومى به نام بَجْنِس داشت كه چشمه اى در ذوخشب جارى ساخت. امام عليه السلام سراغ آنجا را گرفت تا آن را يافت. از اين ماجرا بيش از چند روز نگذشت كه وليد بن عتبه بن ابى سفيان به امام سجاد عليه السلام پيام فرستاد و گفت: نزد من دربارۀ چشمه اى از پدرت در ذوخشب معروف به بَجْنِس سخن به ميان آمده است. هر گاه مايل به فروش آن باشى، آن را از تو مى خرم!

امام عليه السلام فرمود: آن را- به استثناى آبيارى شب شنبه براى سكينه- در برابر بدهى پدرم به تو مى فروشم. و مبلغ بدهى امام حسين عليه السلام را بيان كرد، وليد نيز پذيرفت.»

1472- 32685- (7) ابان (از ابوبصير) از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروختن نطاف و اربعا نهى كرد. امام عليه السلام فرمود: اربعا اين است كه به وسيلۀ جدولى، آب نهر را حمل كنى و زمين خود را آبيارى نمايى. سپس از آن بى نياز شوى. پس فرمود: آن را نفروش بلكه به همسايه ات عاريه بده.»

نطاف اين است كه چشمه اى داشته باشد و از آن بى نياز شود. پس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: آن را نفروش بلكه به برادرت يا همسايه ات عاريه بده.»

1473- 32686- (8) در كتاب الجعفريات از على عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر

كس مازاد آب را بفروشد، خداوند بخشش را از وى در قيامت بازمى دارد.»

1474- 32687- (9) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«روز قيامت خداوند به سه گروه [با مهربانى] نگاه نمى كند و آنان را پاك نمى گرداند و براى شان عذاب دردناكى است: كسى كه با پيشوايى بيعت كند، آن گاه اگر چيزى از دنيا را به او ببخشد، به بيعتش وفا مى كند و اگر چيزى به وى نبخشيد به بيعتش وفا نمى كند. و كسى كه در مسير مردم آب دارد و رهگذران را از آن بازمى دارد و كسى كه پس از عصر به دروغ سوگند ياد كند كه كالايش را فلان مبلغ خريده اند [يا كالايش را فلان مبلغ خريده است] و ديگرى او را تصديق كند و به اعتماد سخن وى آن را بخرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 843

باب 9 حرمت تملك راه و خريد و فروش آن، مگر اين كه ملك اختصاصى بايع باشد

1475- 32688- (1) ابوالعباس بقباق به امام صادق عليه السلام گفت:

«جاده وسيع است. آيا مى توان بخشى از آن را گرفت به طورى كه به آن زيان نزند؟

امام عليه السلام فرمود: نه!»

1476- 32689- (2) حسن بن على احمرى از امام باقر عليه السلام سؤال كرد:

«در كنار خانۀ من- ميان دو ديوار- ميدانى است كه نمى دانم متعلق به كسى باشد! آيا مى توانم آن را در خانه ام داخل كنم؟

امام عليه السلام فرمود: آگاه باش كه هر كس يك وجب زمين به ناحق بگيرد، روز قيامت در حالى محشور مى شود كه آن قسمت تا زمين هاى هفتگانه به گردنش آويخته است.»

1477- 32690- (3) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم

كه خانه اى خريده كه بخشى از راه در آن است.

امام عليه السلام فرمود: اگر آن داخل در خانه اى است كه خريده، اشكال ندارد!»

1478- 32691- (4) عبدالله ابن ابى اميه به امام صادق عليه السلام گفت: «خانه اى خريده ام كه بخشى از جاده در آن است.

امام عليه السلام فرمود: اگر آن قسمت داخل در آنچه برايش مشخص كرده اند هست، اشكال ندارد.»

1479- 32692- (5) منصور بن حازم مى گويد: «به امام صادق گفتم:

چند نفر كه با هم در خانه اى شريك بودند، آن را تقسيم كردند و در وسط فضايى را براى رفت و آمد بازگذاشتند. شخصى سهم يكى از آنان را خريد. آيا اين معامله صحيح است.

امام عليه السلام فرمود: آرى ولى درِ خود را ببندد و درِ ديگر به طرف راه باز كند يا از روى بام رفت و آمد كند و هر گاه شريك آنان بخواهد محل رفت و آمد خود را بفروشد، آنان به آن سزاوارترند و اگر بيايد و پشت درِ بسته اى كه فروخته بنشيند، آنان نمى توانند او را از اين كار بازدارند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 845

1480- 32693- (6) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «خانۀ مشتركى- كه راهى دارد- تقسيم مى شود و آن راه در حق يكى از آنان قرار مى گيرد و به ديگران حق عبور از آن داده مى شود.

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكال ندارد و مسأله اى نيست انسان تنها راه گذر خويش را كه در خانه يا زمين ديگرى است، بدون ساير قسمت ها، بخرد.»

باب 10 جواز خريد خاك طلاى معدن

1481- 32694- (1) مصدّق مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ

خريدن طلاى مخلوط با خاك معدن سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

باب 11 شرط بلوغ، عقل و رشد متعاقدين در عقد بيع

خداوند متعال مى فرمايد:

اموال تان را- كه خداوند زندگى تان را بر اساس آن استوار نموده- به سبك مغزان ندهيد و به آنان از آن خوراك و پوشاك دهيد و با آن ها به نيكى سخن گوييد. يتيمان را بيازماييد، تا وقتى به مرحلۀ ازدواج رسيدند، پس اگر احساس كرديد كه رشد يافته اند، اموال شان را به ايشان تحويل دهيد «1».

1482- 32695- (1) هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«يتيمى كودك با احتلام پايان مى پذيرد و آن نيرومندى است و اگر محتلم شد ولى رشد فكرى از او مشاهده نگرديد، وى سفيه يا ضعيف است و سرپرستش بايد اموال او را نگه دارد.»

1483- 32696- (2) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه كودك يتيم قرآن را آموخت و محتلم شد و رشد فكرى در وى مشاهده گرديد، سرپرستش اموالش را به او تحويل مى دهد. و اگر محتلم شد ولى عقل قابل اعتمادى نداشت، اموالش را به وى تحويل نمى دهد و به طور پسنديده او را تأمين مى كند.»

______________________________

(1). نساء 4/ 6- 5.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 847

1484- 32697- (3) در كتاب الجعفريات از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام از جدش عليه السلام روايت مى كند كه: «از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: مستى كه بايد دربارۀ او حدّ اجرا شود، چگونه است؟

امام عليه السلام فرمود: از نظر ما كسى مست است كه لباسش را از لباس ديگران نمى شناسد، آسمان و زمين را از يكديگر تشخيص نمى دهد و خواهر و

همسر براى او تفاوت نمى كند.

امام صادق عليه السلام فرمود: مقصود اين است كه چنين كسى خريد و فروش، طلاق و آزاد كردنش صحيح نيست.»

1485- 32698- (4) ابوجارود از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه در تفسير اين سخن خداوند:

و اموال تان را به سبك مغزان ندهيد، فرمود: «سبك مغزان زنان و فرزندان هستند. هر گاه شخصى بداند كه همسر و فرزندش سفيه و تباه كننده است، شايسته نيست كه يكى از آنان را بر مال خود مسلط گرداند كه خداوند زندگى او را بر آن استوار كرده است.»

1486- 32699- (5) ابوهاشم جعفرى مى گويد: «از امام حسن عسكرى عليه السلام دربارۀ ديوانه سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

اگر آزار رسان است، در حكم درندگان است و در غير اين صورت همانند چهارپايان است.»

در حديث حمزه اين سخن امام عليه السلام گذشت: «دختر نه ساله اى كه ازدواج كند و با او آميزش شود، يتيمى اش پايان مى يابد و اموالش به او تحويل مى گردد و خريد و فروشش صحيح است. ولى خريد و فروش پسر صحيح نيست و از يتيمى خارج نمى شود تا به پانزده سالگى برسد.»

«1» و در بسيارى از احاديث آن باب آمده است كه پس از بلوغ، كارهايش صحيح است.

در حديث سكونى گذشت كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از كسب و درآمد پسر نابالغى كه به خوبى از عهده كارى برنمى آيد، نهى كرد؛ چرا كه اگر آن را به دست نياورد، سرقت مى كند.» «2»

و در احاديث باب 1 از كتاب حجر و باب 64 و 73 از باب هاى وصيت، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

و احاديث باب 20 از

باب هاى طلاق را نيز بنگر.

______________________________

(1). باب 12 از باب هاى مقدمات عبادات، حديث 2.

(2). 22/ 454 باب 57 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 1 (32476).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 849

باب 12 عدم جواز بيع مكيل، موزون و معدود بدون اندازه و شمارش

خداوند متعال مى فرمايد:

برادرمان را همراه ما روانه ساز تا پيمانه بگيريم و ما نگهدار وى هستيم «1».

1487- 32700- (1) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آن مواد خوراكى كه پيمانه اى در آن قرار گرفته، معاملۀ آن به طور گزاف جايز نيست و آن از معاملات ناپسند مواد خوراكى است.»

1488- 32701- (2) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آن مواد خوراكى كه در آن پيمانه اى قرار گرفته، معامله اش به طور گزاف جايز نيست.»

1489- 32702- (3) حلبى روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد:

«شخصى يك لنگه بار شترى از مواد خوراكى را با پيمانه كردن مى خرد. فروشنده مى گويد: لنگۀ ديگر به همان اندازه است. آن را بدون پيمانه كردن از من بخر. آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: جايز نيست مگر با پيمانه كردن.

و فرمود: آن مواد خوراكى كه پيمانه اى بر آن معين شده است، معاملۀ آن به طور گزاف جايز نيست. اين از معاملات ناپسند مواد خوراكى است.»

1490- 32703- (4) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس مواد خوراكى بخرد و بخواهد آن را بفروشد، اگر از اجناس پيمانه اى و وزن كردنى است، پس بدون پيمانه يا وزن كردن نفروشد. ولى اگر آن را به قيمت خريد بفروشد، جايز است پيش از پيمانه و وزن كردن، بفروشد.

و فروختن كالاهاى ديگر پيش از تحويل و

پرداخت پول آن اشكال ندارد. و اگر شخصى مواد خوراكى بخرد و فروشنده بگويد آن را پيمانه كرده است و مشترى سخن او را بپذيرد و به همان پيمانه بگيرد، اشكال ندارد.»

______________________________

(1). يوسف 12/ 63.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 851

1491- 32704- (5) عبدالرحمن بن ابى عبدالله از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: «شخصى كالايى را با وزن و پيمانۀ معلوم مى خرد و آن را معيار قرار مى دهد و چيزهاى ديگر را با آن مى سنجد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1492- 32705- (6) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «دو نفر هر يك سهم خود را از خانه اى با سهم ديگرى معامله مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: هرگاه بدانند كه چه چيزى مى خرند و مى فروشند، جايز است. ولى اگر هر دو يا يكى از آنان ندانند، معامله باطل است.»

در احاديث دو باب آينده و باب 14 و 15 و 52، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 13 جواز خريد با پيمانۀ بايع آن گاه كه مشترى آن را تأييد كند ...

1493- 32706- (1) محمد بن حمران مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: «مقدارى مواد خوراكى مى خريم.

فروشنده مى گويد آن را پيمانه كرده است و ما سخن وى را مى پذيريم و بر اساس همان معامله مى كنيم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.

آن گاه گفتم: آيا مى توانم همان گونه كه آن را خريده ام، بدون پيمانه كردن بفروشم؟

امام عليه السلام فرمود: نه، تو بدون پيمانه كردن آن را نفروش!»

1494- 32707- (2) ابوعطارد مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مقدارى گندم مى خرم و در فروختن آن ابتدا زيان مى كنم و در پايان سود مى برم. از اين رو از فروشنده درخواست مى كنم كه در هر

كرّ، فلان مقدار به من تخفيف دهد.

امام عليه السلام فرمود: در اين كار خيرى نيست! بلكه از او بخواه در مجموع به تو تخفيف دهد.

گفتم: اگر بيش از آنچه زيان كرده ام به من تخفيف داد؟

امام فرمود: اشكال ندارد.

گفتم: يك يا دو كرّ آن را جدا مى كنم و مشترى مى گويد بر اساس پيمانۀ خود به من بفروش.

امام عليه السلام فرمود: هرگاه به تو اطمينان داشته باشد، اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 853

1495- 32708- (3) سماعه مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم كه: آيا خريد مواد خوراكى پيمودنى و وزنى را مى توان بدون پيمودن و وزن كردن خريد؟ امام عليه السلام فرمود:

اگر نزد كسى بروى و مواد خوراكىِ پيمانه شده را بدون پيمانه كردن به صورت مرابحه خريدارى كنى، اشكال ندارد. در صورتى كه خريدار اول [فروشنده] آن را با پيمانه گرفته باشد و هنگام معامله به وى بگويى من فلان مقدار به تو سود مى دهم و به پيمانۀ تو راضى هستم، اشكال ندارد.»

1496- 32709- (4) عبدالرحمان ابن ابى عبدالله مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: با تأييد فروشنده و بر اساس پيمانۀ او مواد خوراكى مى خرم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد ولى بدون پيمودن نفروش!»

1497- 32710- (5) ابن بكير با واسطه روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

«شخصى در خريد گچ مقدارى از آن را پيمانه مى كند و بقيه را بدون پيمانه تحويل مى گيرد.

امام عليه السلام فرمود: يا همۀ آن را براساس سخن فروشنده بگيرد يا همۀ آن را پيمانه كند.»

1498- 32711- (6) عبدالملك بن عمرو مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: صد مشك

روغن زيتون مى خرم. از ميان آن ها يكى دو تا را انتخاب و پيمانه مى كنم و بقيه را به همان اندازه تحويل مى گيرم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1499- 32712- (7) عبدالملك بن عمرو مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مواد خوراكى را پيمانه مى كنم و مى خرم. آن گاه كسى كه شاهد پيمانه كردن من بود، بر اساس همان پيمانه از من مى خرد. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

در حديث دعائم الاسلام از باب پيشين گذشت: «و اگر شخصى مواد خوراكى را كه فروشنده آن را پيمانه كرده است بر اساس اعتماد به سخن وى بخرد، اشكال ندارد.»

«1»

______________________________

(1). 22/ 524 باب 12 از باب هاى خريد و فروش و شرايط آن، حديث 4 (32703).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 855

و در حديث خالد خواهد آمد كه: «به امام گفت: مقدارى گندم مى خرم و پيش از تحويل گرفتن به ديگرى مى فروشم. آن گاه به خريدار مى گويم: وكيل خود را روانه كن تا هنگام تحويل گرفتن من شاهد پيمانه كردن آن باشد.

امام فرمود: اشكال ندارد.» «1»

باب 14 حرمت كم فروشى با پيمانه و ترازو

خداوند تعالى مى فرمايد:

پيمانه و وزن را به عدالت بپردازيد «2».

پيمانه و وزن را به طور كامل بپردازيد و از اجناس مردم كم نگذاريد «3».

هنگام پيمودن، پيمانه را كامل بپردازيد و با ترازوى درست وزن كنيد «4».

واى بر كم فروشان! كسانى كه هنگام تحويل از مردم، پيمانه را كامل مى گيرند و هنگام پيمودن و وزن كردن براى مردم به آنان زيان مى زنند. آيا آنان گمان نمى كنند كه براى روز بزرگى برانگيخته خواهند شد؟ «5»

1500- 32713- (1) سعد بن سعد مى گويد: «از امام كاظم عليه السلام دربارۀ كسانى سؤال كردم كه ابزار اندازه گيرى طول خود

را كوتاه مى كنند و با آن مى فروشند. امام عليه السلام فرمود:

آنان كسانى هستند كه اجناس مردم را كم مى گذارند.»

1501- 32714- (2) در تفسير على بن ابراهيم در تفسير آيه: وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ آمده است: «كسانى كه در پيمانه و وزن كم مى گذارند.»

و در حديث ابوجارود از امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمود: «اين آيه پس از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه بر وى نازل شد. مردم مدينه در آن زمان بدترين مردم از نظر پيمانه كردن بودند، از آن پس آن را به خوبى انجام دادند.»

و «ويل» بر اساس آنچه به ما رسيده، چاهى در دوزخ است- خداوند داناتر است.

1502- 32715- (3) حذيفه بن يمان مى گويد: «در كنار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم كه فرمود: «خداوند- تبارك و تعالى- از فرزندان آدم، دوازده گروه را مسخ كرد. پس آنان را به بوزينه، خوك، سهيل، زهره، عقرب، فيل، مارماهى- نوعى ماهى حرام گوشت- كرم سياه آبزى، خرس، سوسمار، عنكبوت و جوجه تيغى درآورد.

______________________________

(1). 22/ 571 باب 41 از باب هاى خريد و فروش و شرايط آن، حديث 5 (32836).

(2). انعام 6/ 152.

(3). اعراف 7/ 85.

(4). اسراء 17/ 35.

(5). مطففين 83/ 5- 1.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 857

حذيفه گفت: «پدر و مادرم فدايت، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! براى ما بيان كن كه چگونه مسخ شدند؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بسيار خوب! به اين دليل به بوزينه تبديل شدند كه در زمان داود روز شنبه ماهى صيد مى كردند.

و به اين دليل به خوك تبديل شدند كه به غذايى كه از آسمان بر

عيسى فروآمد، كافر شدند.

سهيل، يكى از مأموران مالياتى بود كه با يكى از عابدان زمان خود ديدار كرد و به وى گفت:

مرا به آن نام خدا راهنمايى كن كه به وسيلۀ آن بر روى آب مى توان راه و به آسمان بالا رفت. آن عابد به وى آموخت. شخص ماليات گير با خود گفت: شايسته نيست كسى كه اين نام را مى داند در زمين باشد، بلكه بايد به آسمان برود. خداوند نيز اورا مسخ كرد و نشانه اى بر جهانيان قرار داد.

زهره، زنى بود كه دو فرشته- هاروت و ماروت- را فريفت و به اين دليل مسخ شد.

عقرب، مرد سخن چينى بود كه در ميان مردم سخن چينى مى كرد و آنان را دشمن يكديگر مى نمود و به همين خاطر به عقرب تبديل شد.

فيل، مرد زيبايى بود كه به جاى آميزش با زنان با حيواناتى نظير گاو و گوسفند آميزش مى كرد.

مارماهى، تاجرى بود كه در پيمانه و وزن براى مردم كم مى گذاشت و به اين دليل مسخ شد.

كرم سياه آبزيى، مردى بود كه پس از آميزش با زنان، از ترس سرما غسل جنابت نمى كرد و نمازش را ترك مى كرد. از اين رو خداوند تا روز قيامت، جايگاه آن را در آب قرار داد.

خرس، مردى راهزن بود كه به ثروتمند و فقير رحم نمى كرد، مگر آن كه وى را برهنه مى كرد. به اين دليل به خرس تبديل شد.

سوسمار، يكى از اعراب بيابانگرد بود كه در كنار جاده چادر داشت و هر گاه كاروانى از آنجا مى گذشتند و از او سؤال مى كردند، اگر مسيرشان به طرف مشرق بود، آنان را به مغرب راهنمايى مى كرد و اگر مسيرشان به طرف مغرب بود، آنان را به

سمت مشرق راهنمايى مى كرد و آنان را حيران و سرگردان مى نمود و به راه صحيح راهنمايى نمى كرد.

عنكبوت، زنى بود كه به شوهرش خيانت مى كرد و ديگران را به خود راه مى داد؛ به همين خاطر مسخ شد.

جوجه تيغى، يكى از بزرگان عرب بود و به اين دليل مسخ شد كه هر گاه ميهمانى به وى مى رسيد، در را بر رويش مى بست و به كنيزش مى گفت كه به وى بگويد: صاحبم خانه نيست. از اين رو ميهمان گرسنه، پشت در خانه شب را سپرى مى كرد و اهل خانه سير و راحت و آسوده شب را مى گذراندند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 859

1503- 32716- (4) صفوان بن مهران جمّال از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «در ميان شما دو چيز است كه در ارتباط با آن دو، امت هايى پيش از شما هلاك گرديدند!

گفتند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! آن دو چيست؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: پيمانه و ترازو!»

1504- 32717- (5) در تفسير آيۀ: كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مى گيرند، آن را پر مى كنند و هر گاه براى مردم مى پيمايند يا وزن مى كنند، زيان مى زنند.

از ابن عباس روايت شده كه گفت: «آنان هر گاه مى خريدند، با پيمانۀ برتر تحويل مى گرفتند و هر گاه مى فروختند، در پيمانه و وزن كم مى گذاشتند و اين روش آنان بود تا از آن دست برداشتند.»

على بن ابراهيم در تفسير آيه مى گويد: «كسانى كه هر گاه براى خود از مردم پيمانه مى گرفتند، به طور كامل تحويل مى گرفتند و هر گاه به مردم پيمانه مى دادند يا براى شان

وزن مى كردند، كم مى گذاشتند. پس خداوند فرمود: آيا آنان گمان نمى كنند؟ يعنى آيا نمى دانند كه روز قيامت عليه آنان محاسبه مى گردد.»

1505- 32718- (6) سيد فضل الله راوندى در كتاب نوادرش با سند صحيح از امام موسى بن جعفر عليهما السلام از پدرانش روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر گاه امت من در پيمانه و وزن كم فروشى كنند و به يكديگر خيانت و پيمان شكنى و با عمل آخرت دنياطلبى نمايند، در اين هنگام خود تعريف مى كنند و ديگران از آنان پرهيز مى نمايند.»

در كتاب دعائم الاسلام نيز از اين حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده؛ با اين تفاوت كه پايان آن، اين چنين است: «در اين هنگام خود را پاك نمى كنند.»

1506- 32719- (7) قطب راوندى در كتاب الدعوات از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «پنج چيز است كه اگر به آن رسيديد، از آن ها به خداوند پناه ببريد: گناه و كارهاى ناپسند هرگز در ميان قومى رايج و آشكار نمى شود مگر آن كه طاعون و دردهاى بى سابقه در ميان شان شايع و آشكار مى شود؛ در پيمانه و وزن كم نمى گذارند، مگر آن كه به قحطى و هزينه هاى سنگين و ستم حكومت گرفتار مى شوند و از زكات جلوگيرى نمى كنند، مگر آن كه بارش باران از آنان بازداشته مى شود و اگر حيوانات نبودند، باران نمى باريد؛ پيمان خداوند و پيامبرش صلى الله عليه و آله را نمى شكنند مگر آن كه خداوند دشمنان شان را بر آنان مسلط مى گرداند و بخشى از آنچه در اختيار دارند از آنان مى گيرد؛ و به غير آنچه خدا فرستاده، حكم نمى كنند مگر آن كه

نيروهاى شان عليه يكديگر مصرف مى شود.»

1507- 32720- (8) در كتاب العوالى روايت مى كند كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله به اهل پيمانه و وزن مى فرمود: شما به دو كارى مشغول شديد كه امت هاى پيش از شما در ارتباط با آن ها نابود شدند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 861

1508- 32721- (9) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «على عليه السلام تازيانه به دست در بازارها گردش مى كرد و كم فروشان و خيانتكاران در معامله با مسلمانان را با آن مى زد. اصبغ بن نباته مى گويد: يك روز به امام عليه السلام گفتم: اى امير مؤمنان عليه السلام! من اين كار را به جاى شما انجام مى دهم. تو در خانه بنشين!

امام عليه السلام فرمود: تو براى من خيرخواهى نكردى؛ اى اصبغ!

امير مؤمنان عليه السلام بر شهبا- قاطر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله- سوار مى شد و در تك تك بازارها گردش مى كرد.

يك روز به بازار گوشت فروشان رفت و فرمود: اى گروه قصابان! در گرفتن جان حيوانات پيش از آن كه خود آن ها جان دهند، شتاب نكنيد و بپرهيزيد از دميدن در گوشت!

سپس به بازار خرمافروشان رفت و فرمود: جنس نامرغوب را آشكار كنيد، آن گونه كه جنس مرغوب را آشكار مى كنيد.

آن گاه به بازار ماهى فروشان رفت و فرمود: جز ماهى پاك و حلال را نفروشيد و از آنچه در آب مى ميرد و بر روى آب مى آيد، بپرهيزيد!

سپس به كناسه رفت. در آنجا انواع تجارت از برده فروشى، گهواره سازى، شترفروشى، صرافى، پارچه فروشى و دوزندگى وجود داشت. امام عليه السلام با صداى بلند ندا داد: اى گروه تاجران! در اين بازارهاى تان سوگند ياد مى شود، پس سوگندهاى تان را با صدقه در هم آميزيد

و از سوگند دست برداريد، زيرا خداوند كسى را كه به نامش سوگند دروغ ياد كند، پاك نمى گرداند.»

1509- 32722- (10) ابن عباس مى گويد: «هرگز ظلم و ستم در ميان قومى آشكار و شايع نشد مگر آن كه دو گونه مرگ در ميان آنان پديدار گرديد. و كم فروشى در ميزان رايج نگرديد، مگر آن كه زيان و تنگدستى آشكار گرديد.»

ابوخليفه از ابوكثير نقل مى كند كه گفت: «كم فروشى در ميزان آشكار نگرديد مگر آن كه به قحطى و خشكسالى گرفتار شدند و پيمان شكنى در ميان قومى رواج نيافت، مگر آن كه دشمنان شان بر آنان پيروز گرديدند.»

1510- 32723- (11) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«براى انسان جايز نيست كه با صاعى [/ پيمانه] غير از صاع آن شهر معامله كند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 863

1511- 32724- (12) محمد حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«براى انسان جايز نيست كه با صاعى [/ پيمانه اى] غير از صاع شهر معامله كند. همانا شخصى شتردارى را كرايه مى كند و كرايۀ او را با مدّ [/ معيار] خانه خودش پيمانه مى كند تا شايد از مدّ بازار كوچك تر باشد و اگر بگويد: اين از مدّ بازار كوچك تر است، آن را نخواهد گرفت ولى آن را حمل مى كند و در امانت او قرار مى دهد.

و فرمود: جز يك مدّ [/ معيار] واحد جايز نيست و مَنْ ها نيز همين گونه است.»

1512- 32725- (13) على بن ابراهيم در تفسير آيه: و آن گاه كه مى پيماييد، پيمانه را به طور كامل بپردازيد و با ميزان مستقيم وزن كنيد. مى گويد: «يعنى ميزان مساوى.»

و در حديث ابوجارود از امام باقر عليه

السلام آمده است: «ميزان مستقيم، ترازويى است كه زبانه دارد.»

1513- 32726- (14) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از معاملۀ مواد خوراكى با مواد خوراكى به طور گزاف نهى كرد.»

1514- 32727- (15) محمد بن سالم از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه: «در بخشى از يك حديث طولانى فرمود:

و دربارۀ پيمانه، خداوند آيۀ: واى بر كم فروشان را نازل كرد و خداوند «ويل» را براى كسى قرار نمى دهد تا اين كه او را كافر بنامد. خداوند مى فرمايد: پس واى بر كافران از حضور در روزى بزرگ.»

در حديث احمد بن محمد اين سخن امام عليه السلام گذشت: «براى مردم نپسند مگر آنچه براى خود مى پسندى و حق را بده و حق را بگير.»

«1» و در حديث اعمش و ابن شاذان اين سخن امام عليه السلام گذشت: «گناهان كبيره، شريك قرار دادن براى خدا ... و كم دادن در وزن و پيمانه است.» «2»

و در حديث ابوحمزه اين سخن امام گذشت: «و هنگامى كه در پيمانه و وزن كم گذاشته شود، خداوند آنان را به قحطى و كاستى گرفتار مى كند.» «3»

در حديث ابوالقاسم همانند سخن پيشين آمده است؛ با اين تفاوت كه پايان آن اين گونه است:

«... و در كاستى در بدن ها و اموال و محصولات گرفتار مى كند.» 4

و در حديث ابان اين سخن گذشت: «و در پيمانه و وزن كم نگذاشتند، مگر آن كه به قحطى و سختى و زيادى هزينه و ستم حكومت مجازات شدند.» 5

______________________________

(1). باب 5 از باب هاى درخواست خير، حديث 8.

(2). باب 11 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 11 و 13.

(3) 3-

5. باب 12 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 22 و 23 و 29 و 33 و 37.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 865

و در حديث حمران اين سخن امام عليه السلام گذشت: «... و مشاهده كردى كه درآمد انسان از كم دادن در پيمانه و وزن است ... و مشاهده كردى كه هر گاه يك روز بر انسان بگذرد و در آن روز گناه بزرگى همانند فجور يا كم دادن پيمانه و وزن يا انجام حرام يا شرابخوارى انجام نداده باشد، ناراحت و غمگين است.»

«1» و در حديث معاويه به امام عليه السلام گفت: «خداوند تو را رحمت كند! ما را از اين كارها آگاه كن، تا نابودى دنيا و روى آوردن آخرت مان را بشناسيم. امام عليه السلام فرمود: بسيار خوب! هنگامى كه مردان تان به مردان بسنده مى كنند ... و پيمانه كم داده مى شود.» 2

و در احاديث باب 12 از باب هاى خريد و فروش و شرايط آن، مناسب با اين بحث گذشت.

و در حديث اصبغ، اين سخن از امام خواهد آمد: «تاجر تبهكار است و تبهكار در آتش است مگر آن كس كه حق بگيرد و حق بدهد.» «3»

و در احاديث باب 11 از باب هاى مستحبات تاجر مناسب با اين بحث خواهد آمد.

و در حديث من لا يحضره الفقيه اين سخن از امام عليه السلام گذشت: «بدترين مكان هاى زمين، بازارهاست؛ زيرا برخى در پيمانه كم مى گذارند يا وزن را سبك مى كنند يا در ذرع كم مى دهند.» «4»

و در حديث اصبغ اين سخن امام عليه السلام گذشت: «زمانى بر مردم خواهد آمد كه كارهاى ناپسند برداشته مى شود ... در پيمانه ها و وزن ها كم گذاشته

مى شود.» «5»

باب 15 پيمانه كردن گردو براى فروش

1515- 32728- (1) حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: گردو را نمى توان شمارش نمود. آيا مى توان يك پيمانه از آن را شمرد و بقيه را بر اساس آن محاسبه نمود؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

______________________________

(1) 1 و 2. باب 12 از باب هاى مبارزه با نفس، حديث 22 و 23 و 29 و 33 و 37.

(3). 23/ 40 باب 1 از باب هاى مستحبات تاجر، حديث 1 (32939).

(4). 23/ 100 باب 36 از باب هاى مستحبات تاجر، حديث 1 (33123).

(5). 23/ 179 باب 1 از باب هاى رباخوارى حديث 48 (33405).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 867

باب 16 جواز فروش شير در پستان با ضميمۀ معلوم [بطلان بيع مجهول]

1516- 32729- (1) سماعه مى گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ خريدن شير در پستان سؤال كردم. امام فرمود: صحيح نيست، مگر آن كه مقدارى از آن را در ظرفى بدوشد و بگويد: اين شير موجود در اين ظرف را با شير موجود در پستان از من به مبلغ معينى بخر! در اين صورت اگر در پستان شيرى نباشد، مورد معامله شير موجود در ظرف خواهد بود.»

1517- 32730- (2) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «از امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ فروختن ماهى آبگيرها، شير در پستان و پشم چيده نشدۀ گوسفندان سؤال شد. امام عليه السلام فرمود:

تمام اين معاملات جايز نيست؛ چرا كه مجهول و ناشناخته است، كم و زياد مى شود و آن گول زننده است.»

1518- 32731- (3) در همان كتاب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه در بركه و آبگير ماهى هاى انباشته اى باشد كه بدون صيد كردن بتوان به آن ها دست يافت يا همراه شير در پستان، مقدارى شير دوشيده شده يا

چيز ديگرى باشد، معاملۀ آن جايز است.

ولى اگر بدون صيد كردن نمى توان به ماهى دست يافت، معامله باطل است.»

1519- 32732- (4) عيص بن قاسم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى داراى گوسفندانى است و شير آنها را بدون پيمانه كردن مى فروشد. [آيا صحيح است؟] حضرت فرمود: بله، در صورتى كه تمام يا بخشى از آن دوشيده شده باشد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 869

باب 17 حكم قرارداد گاو و گوسفنددارى

1520- 32733- (1) ابومعزا مى گويد: «ابراهيم بن ميمون در حضور من از امام صادق عليه السلام پرسيد: گوسفندان مان را به چوپان واگذار مى كنيم تا آن ها را در كوه بچراند و پشم و شير آن ها مال او باشد و در برابر هر گوسفند چند درهم به ما بدهد. [آيا اين كار اشكال دارد]؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!

ابراهيم گفت: اهل مسجد مى گويند: اين كار جايز نيست چون برخى گوسفندان نه شير دارند و نه پشم!

امام عليه السلام فرمود: وى با وجود اين حالت راضى شده است، بعضى از دست مى رود و برخى مى ماند.»

1521- 32734- (2) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ شخصى كه گوسفندانش را در برابر مقدارى معين روغن يا تعدادى درهم- در برابر هر گوسفند فلان مقدار- به چوپان واگذار مى كند، سؤال كردم.

امام عليه السلام فرمود:

در برابر درهم اشكال ندارد ولى من در برابر روغن دوست ندارم.»

1522- 32735- (3) عبدالله بن سنان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه گوسفندانش را در برابر روغن و تعداد معينى درهم واگذار مى كند؛ هر گوسفند در هر ماه مقدار معينى روغن و درهم.

امام عليه السلام فرمود:

در برابر درهم اشكال

ندارد ولى در برابر روغن را من دوست ندارم مگر آن كه گوسفندان وى شيرده باشند كه در اين صورت اشكال ندارد!»

1523- 32736- (4) مدرك بن هزهاز مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى گوسفندانش را در مقابل مقدار معينى از پشم يا روغن يا درهم به چوپان واگذار مى كند. امام عليه السلام فرمود:

درهم اشكال ندارد. ولى روغن براى وى ناخوشآيند بود.»

مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد: «ناخوشآيندى امام عليه السلام در خصوص عوض دادن گوسفنددارى به روغن تنها در صورتى است كه گوسفندان شيرده نباشند.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 871

1524- 32737- (5) اسماعيل بن فضل مى گويد: «به امام صادق گفتم: شخصى به ديگرى مى گويد: گوسفندان و شترانت را براى چرانيدن به من واگذار كن و در برابر آن، بچه هاى شان را براى تو عوض مى كنم- ماده ها را با نر يا نرها را با ماده- هرطور كه بخواهى.

امام عليه السلام فرمود: اين كار ناپسندى است، مگر آن كه پس از تولد عوض كند و آن ها را جدا نمايد.»

در حديث ديگرى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى گاو و گوسفندانش را به چوپانى واگذار مى كند تا هر سال از شير و بچه هاى آن ها فلان مقدار به وى تحويل دهد.

امام عليه السلام فرمود: همۀ اين ها ناپسند است.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «دليل مكروه بودن آن اين است كه براى وى معين كرده كه از شير و بچه هاى آن ها به او بدهد و اگر چنين قرارى نگذارد، جايز است. اين قرارداد همانند آن است كه شخصى زمينى را در برابر مقدارى از محصولات آن اجاره كند كه جايز نيست ولى جايز است كه

آن را در برابر مقدارى مواد خوراكى به طور مطلق اجاره كند.»

باب 18 حكم فروش جنين و نطفۀ حيوانات

1525- 32738- (1) ابراهيم كرخى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: نظرتان دربارۀ شخصى كه پشم صد ميش و آنچه در شكم آنهاست و غيره در برابر فلان مقدار درهم مى خرد، چيست؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد! اگر در شكم آن ها حملى نبود، سرمايه اش در برابر پشم خواهد بود!»

1526- 32739- (2) قاسم بن سلام با سند پيوسته روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از «مجر» نهى كرد. و آن معاملۀ شتر يا چيزى ديگرى است در برابر آنچه در شكم ماده شتر است. و از «ملاقيح» و «مضامين» نهى كرد.

ملاقيح، جنين هاى موجود در شكم هاست و مفرد آن «ملقوحه» است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 873

مضامين، معاملۀ نطفه هاى موجود در پشت حيوانات نر است. آنان جنين را در شكم ماده شتر و نوزادانى كه از حيوان نر در آن سال يا چند سال بوجود مى آمد، مى فروختند.

و از معاملۀ «حبل الحبله» نهى كرد.

و معناى آن معاملۀ بچۀ جنين موجود در شكم ماده شتر بود و ديگران مى گويند: آن معاملۀ بچه هاىِ بچه شتر است و آن معامله، غررى است.»

1527- 32740- (3) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از معاملۀ مضامين و ملاقيح نهى كرد.

مضامين، معاملۀ نطفه هاى موجود در پشت حيوانات نر است. اعراب، نوزادان حاصل از جفت گيرى حيوان نر را در يك سال يا چند سال، يك يا دو مرتبه و بيشتر مى فروختند.

ملاقيح، جنين هاى موجود در شكم مادران شان است. اعراب آن ها را پيش از تولد مى فروختند.»

1528- 32741- (4) در همان كتاب روايت

مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از معاملۀ «حبل الحبله» نهى كرد.

در معناى اين معامله اختلاف است. گروهى مى گويند: در جاهليت شتر گوشتى را نسيه مى خريدند و سررسيد آن را بچه دارشدن شتر ماده قرار مى دادند. و به اين معامله «حبل الحبله» مى گفتند.

و برخى ديگر مى گويند: آن معاملۀ بچه هاى شتر ماده است، پيش از آن كه متولد شوند.

هر دو صورت اين معامله باطل است.»

1529- 32742- (5) در كتاب العوالى روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از معاملۀ «حبل الحبله» نهى كرد. و آن خريدن شتر گوشتى تا بچه دارشدن شتر ماده و بچه دارشدن جنين آن بود. پس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آنان را از اين كار بازداشت.

1530- 32743- (6) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«يك شتر باربر را نقداً در برابر ده جنين شترى در آينده نمى فروشد (نفروش).»

1531- 32744

1532- 32745

1533- 32746

1534- 32747

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 877

باب 20 حكم بيع مجهولات و غير مقدور و تسليم

1535- 32748- (1) مسمع از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «امير مؤمنان عليه السلام از خريدن آنچه در تور صياد مى افتد، نهى كرد. به اين صورت كه بگويد، تورت را بينداز. پس هر آنچه بيرون آمد، در برابر فلان مقدار از اموال من، متعلق به من باشد.»

1536- 32749- (2) احمد بن محمد بن ابى نصر با واسطه از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر گاه در تالابى نى وجود نداشته باشد، مقدارى ماهى گرفته مى شود و با ماهى هاى موجود در آن فروخته مى شود.»

1537- 32750- (3) معاويه بن عمار از امام صادق

عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«خريدن تالاب در صورتى كه در آن نى باشد، اشكال ندارد.»

1538- 32751- (4) ابوبصير دربارۀ خريدن بركه اى كه در آن نى نيست و فقط آب است، روايت مى كند كه: «امام صادق عليه السلام فرمود: مشتى ماهى صيد مى كند و مى گويد: اين ماهى ها را همراه آنچه در بركه است، در برابر فلان مبلغ از تو مى خرم!»

1539- 32752- (5) اسماعيل بن فضل هاشمى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى جزيۀ مردم و ماليات نخل ها و آبگيرها و پرندگان را در برابر مبلغى مى پذيرد؛ در حالى كه نمى داند چيزى از آن ها وجود دارد يا نه. [آيا اين كار جايز است]؟

امام عليه السلام فرمود: اگر بداند كه از ميان آن ها به يك چيز دست يافته شده، آن را خريدارى كن و بپذير.»

و با سند ديگرى اسماعيل بن فضل مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 879

شخصى خراج مردم و جزيۀ آنان و ماليات نخل و درختان و آبگيرها و وسايل شكار و ماهى و پرنده را از حاكم در برابر مبلغى عهده دار مى شود؛ در حالى كه نمى داند شايد از اين ها چيزى وجود نداشته باشد. آيا آن را بخرد و در چه زمانى بخرد و عهده دار آن شود؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه بدانى كه تنها به يكى از آن ها دست يافته شده، بخر و عهده دار شو.»

1540- 32753- (6) منهال قصاب مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من گوسفند مى خرم يا گروهى گوسفند مى خرند [و براى تقسيم آن ها] شخصى در كنار درِ خانه اى مى ايستد و گوسفندان را وارد خانه مى كنند و

آن شخص مى شمارد: يك، دو، سه، چهار و پنج. آن گاه نام يكى از شريكان را بيرون مى آورند. نام هر كس بيرون آمد، آن ها متعلق به اوست!

امام عليه السلام فرمود: اين كار شايسته (جايز) نيست. وقتى اين كار براى [تعيين] سهم ها شايسته است كه تقسيم عادلانه باشد.»

1541- 32754- (7) زيد شحام مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه: سهم قصابان را پيش از تقسيم مى خرد. امام عليه السلام فرمود: (چيزى را نخرد تا وقتى كه بداند آن سهم از كجا سر در مى آورد). پس اگر چيزى را خريد، هنگام بيرون آمدن آن اختيار دارد.»

1542- 32755- (8) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «دو نفر نزد على عليه السلام از يكديگر شكايت كردند. يكى از آنان گفت: من تمام اين سبدها را بجز پنج تاى آن ها را خريدم كه آن پنج تا هنگام معامله مشخص نبود و برخى از سبدها بهتر از سبدهاى ديگر است.

على عليه السلام فرمود: اين معامله باطل است؛ چون استثناء به چيز مجهولى تعلق گرفته است.»

1543- 32756- (9) محمد بن حباب مى گويد: «از امام رضا عليه السلام درباره، شخصى سؤال كردم كه صد گوسفند مى خرد به اين شرط كه تعدادى از آن ها را عوض كند (بازگرداند). امام عليه السلام فرمود: جايز نيست.»

1544- 32757- (10) در حديث نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده كه: «آن حضرت از معامله اى كه همراه با يك معاملۀ سلفى ديگر با هم انجام بگيرد نهى كرده و از دو معامله در يك معامله [كه چيزى را به كسى نسيه به قيمتى بفروشى و در همانجا از او به

قيمت كمترى نقد بخرى و اين دو معامله را يك جا و با يك قصد و نيّت و يك عقد انجام دهى] نيز نهى كرده است و هم چنين از فروختن چيزى كه مالك آن نيستى نهى كرده است.

و از فروختن چيزى كه ضامن آن نيست، نهى كرد؛ [به اين كه هنوز آن را تحويل نگرفته و در ضمانت فروشنده است].»

در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروختن يك جنس با دو نرخ- يكى نقد و ديگرى نسيه- در يك معامله نهى كرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 881

1545- 32758- (11) قاسم بن سلام با سندهاى پيوسته روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از منابذه و ملامسه و بيع الحصاة نهى كرد. دربارۀ هر يك از اين ها دو نظر وجود دارد:

دربارۀ منابذه گفته مى شود كه آن به اين صورت است كه شخصى به ديگرى مى گويد: لباس يا كالاى ديگرى را به سوى من بينداز يا من به سوى تو مى اندازم و معامله به فلان مبلغ تمام مى شود.

و نيز گفته مى شود كه آن به اين صورت است كه شخصى به ديگرى مى گويد: هنگامى كه سنگريزه را انداختم، به تحقيق معامله لازم مى شود. و اين معنا با بيع حصاه سازگار است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن نهى كرد.

ملامسه به اين صورت است كه مى گويى: وقتى لباسم را لمس كردم يا لباست را لمس كردى، معامله در برابر فلان مبلغ لازم مى شود. و گفته مى شود كه آن به اين صورت است كه بدون نگاه كردن از روى لباس چيزى را لمس مى كند و معامله

بر همان واقع مى شود و اين معاملات در زمان جاهليت متداول بود، سپس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آن ها جلوگيرى كرد؛ چون همۀ آن ها فريب دهنده است.»

1546- 32759- (12) غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام روايت مى كند كه: «على عليه السلام فروش برگۀ حواله «1» (كالابرگ) را ناپسند مى شمرد تا اين كه وصول شود.»

1547- 32760- (13) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «امام صادق عليه السلام فروش كالابرگ را به فلان مبلغ درهم ناپسند مى شمرد.»

1548- 32761- (14) در همان كتاب روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از بيع ملامسه و منابذه و انداختن سنگريزه نهى كرد.

در معناى ملامسه اختلاف است؛ گروهى مى گويند: آن معاملۀ پارچه و لباس پيچيده شده است كه بدون بازكردن آن و مشاهدۀ داخلش با دست لمس و معامله مى شود.

برخى ديگر مى گويند: آن به اين صورت است كه فروشنده مى گويد: اين لباس را به تو مى فروشم به اين شرط كه لمس كردن آن به جاى مشاهدۀ آن باشد و اختيار بر هم زدن آن را نداشته باشى.

گروه سوم مى گويند: آن به اين صورت است كه فروشنده مى گويد: وقتى لباسم را لمس كردم، معاملۀ ميان من و تو لازم مى شود.

دستۀ چهارم مى گويند: آن لمس كردن كالا از روى مانع است.

همۀ اين معنا به يكديگر نزديك است و معامله به هر يك از اين صورت ها باطل است.

در معناى منابذه نيز اختلاف است؛ گروهى مى گويند: آن به اين صورت است كه شخصى به سوى ديگرى لباسى را پرتاب مى كند و شخص دوم بدون نگاه و زير و رو كردن

آن، لباس ديگرى به سوى وى پرتاب مى كند و مى گويد: اين در مقابل آن.

______________________________

(1). حاكمان، نوشته هايى دربارۀ ارزاق مردم به آنان مى دادند و آنان با ارائۀ آن ها جنس مورد نظر را تحويل مى گرفتند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 883

برخى مى گويند: آن به اين صورت است كه شخصى لباس پيچيده شده اى را در دست ديگرى مى بيند و مى گويد: اين را به فلان مبلغ از تو خريدم، وقتى به سوى من پرتاب كردى، معامله ميان ما تمام مى شود و كسى اختيار بر هم زدن آن را ندارد.

گروه سوم مى گويند: منابذه و سنگريزه انداختن به يك معنى است و آن معامله اى است در زمان جاهليت كه بدون سخن گفتن و تنها با پرتاب سنگريزه از سوى فروشنده و خريدار، معامله انجام مى گرفت. و همۀ اين گونه معامله ها باطل است.»

در احاديث باب 65 از باب هاى جهاد و احاديث باب 12 از باب هاى خريد و فروش و حديث دعائم الاسلام «1»، مناسب با اين بحث گذشت.

در حديث عيون، خواهد آمد كه: «پيامبر اكرم از معامله فريبنده نهى كرد. «2»»

و در حديث ابومخلد نيز مناسب با اين بحث خواهد آمد. «3»

باب 21 جواز خريد كاه

1549- 32762- (1) جميل بن دراج مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى كاه خرمنى را (پيش از كوبيدن آن) هر كرّ آن را به مبلغ معينى مى خرد. آن گاه كاه را پيش از پيمانه كردن گندم، تحويل مى گيرد و مى فروشد. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

باب 22 شرط طلق بودن مبيع

در احاديث باب 8 از باب هاى وقف، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

______________________________

(1). 22/ 535 باب 16 از باب هاى خريد و فروش، حديث 2 (32730).

(2). 23/ 104 باب 38 از باب هاى مستحبات تاجر، حديث 4 (33138).

(3). 23/ 313 باب 3 از باب هاى پيش فروش، حديث 3 (33819).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 885

باب 23 شروط معين بودن ثمن

1552- 32765- (1) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس كالايى را تا مدت نامعين يا قيمت نامشخص بفروشد، معاملۀ او صحيح نخواهد بود.»

از احاديث باب 50 از باب هاى خريد و فروش، اين مطلب را مى توان استفاده كرد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 887

باب 24 كيفيت ايجاب و قبول بيع

1553- 32766- (1) بريد بن معاويه مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى از ديگرى ده هزار دسته نى از انبارى كه در آن سى هزار دسته نى از يك نيزار وجود دارد، مى خرد و فروشنده مى گويد: از اين نى ها ده هزار دسته به تو فروختم. و مشترى مى گويد: پذيرفتم و خريدم و راضى شدم. آن گاه هزار درهم از قيمت آن مى پردازد و شخصى را مى گمارد تا آن ها را تحويل بگيرد. هنگام صبح مشاهده مى كنند كه آتش در آن افتاده و بيست هزار دسته از آن سوخته و ده هزار دسته باقى مانده است.

امام عليه السلام فرمود: ده هزار دسته اى كه باقى مانده مال مشترى است و بيست هزار دسته اى كه سوخته از مال فروشنده است.»

احاديث باب 25 از باب هاى قرائت، بر چگونگى معامله كردن شخص گنگ دلالت مى كند.

باب 25 ارزش گزارى بر ظرف هاى روغن با رضايت طرفين، هنگام فروش آن

1554- 32767- (1) على بن ابى حمزه مى گويد: «شنيدم كه معمرزيّات به امام صادق عليه السلام مى گفت:

فدايت شوم! من مردى روغن زيتون فروش هستم. از شام براى من روغن زيتون مى آيد تا من آن را بفروشم و من مقدارى از آن را كه مى فروشم، براى مصرف خودم برمى دارم.

امام عليه السلام فرمود: من اين كار را براى تو دوست ندارم.

معمر گفت: من از مبلغى كه به ديگران مى فروشم كم نمى كنم.

امام عليه السلام فرمود: به غير خودت بفروش و از آن چيزى برندار! به من بگو كه اگر به تو بگويد هر رطل آن را به تو كم تر از يك دينار نمى فروشم، چه كار خواهى كرد؟ به آن نزديك نشو!

معمر گفت: فدايت گردم! براى هر ظرف روغن زيتون و روغن، فلان مقدار كاسته مى شود و

اين مقدار گاهى زيادتر است و گاهى كم تر.

امام عليه السلام فرمود: هر گاه بارضايت شما انجام شود، اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 889

1555- 32768- (2) حنان مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه معمر زيّات به امام عليه السلام گفت:

ما روغن زيتون را در مشك هايى مى خريم و براى ظرف آن مقدارى كم مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: اگر آن مقدار گاهى زياد و گاهى كم مى آيد، اشكال ندارد و اگر همواره زياد است و كم نمى آيد، به آن نزديك نشو.»

1556- 32769- (3) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم: شخصى كالايى را با ظرف بر اساس وزن مى خرد و مى گويد: براى ظرف آن يك رطل يا كم تر يا بيشتر كم كن! آيا اين معامله صحيح است؟

امام عليه السلام فرمود: اگر وزن ظرف را نمى داند، در صورت رضايت دو طرف اشكال ندارد.»

باب 26 جواز چشيدن مشترى كالاى چشيدنى را

1557- 32770- (1) محمد بن عيص مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم: مردى چيز چشيدنى را مى خرد، آيا پيش از خريدن مى تواند آن را بچشد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى، آن را بچشد و چيزى را كه نمى خواهد بخرد، هرگز نچشد.»

1558- 32771- (2) عبدالاعلى بن اعين مى گويد: «از امام باقر عليه السلام به من خبر رسيد كه آن حضرت خريدن كالايى را بدون مشاهده، خوش ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 891

1559- 32772- (3) عبدالاعلى بن اعين مى گويد: «از امام باقر عليه السلام به من خبر رسيد كه آن حضرت دوگونه معامله را ناپسند مى شمرد: بينداز و بدون بررسى بگير و خريدن جنس ديده نشده.»

باب 27 حكم فروش روغن گاوميش

1560- 32773- (1) عبدالحميد بن مفضّل سمّان- روغن فروش- مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ روغن گاوميش سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: آن را خريد و فروش نكن!»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «اين حديث با مذهب واقفيه موافق است؛ زيرا آنان معتقدند كه گوشت گاوميش حرام است، از اين رو روغن آن را نيز به آن ملحق نموده اند و اين نزد ما باطل و غير قابل توجه است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 893

باب 29 جواز بيع نسيه

1562- 32775- (1) احمد بن محمد مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم: من تصميم گرفته ام به برخى مناطق كوهستانى مسافرت كنم.

امام عليه السلام فرمود: مردم چاره اى ندارند كه در اين سال مسافرت كنند.

گفتم: فدايت گردم! اگر ما نسيه بفروشيم، سود بيشترى مى بريم!

امام عليه السلام فرمود: به آن ها تا زمان يكسال بفروش!

گفتم: تا دو ساله چطور؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!

گفتم: تا سه سال چطور؟

امام عليه السلام فرمود: نه!

احمد بن محمد ابن ابى نصر در بخشى از يك حديث مى گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: فدايت گردم! كوفه مرا نابود كرده است و ما از نظر معيشت در فشار هستيم و روزى ما در بغداد است و اين كوه درِ روزى را بر مردم گشوده است!

امام عليه السلام فرمود: اگر قصد مسافرت به آنجا را دارى، برو! زيرا سال سخت و پرآشوبى است و مردم از معاش خود راه گريزى ندارند، پس طلب روزى را رها نكن!

گفتم: فدايت گردم! آن ها گروهى توانگر و خوشگذران هستند و ما مى توانيم صبر كنيم. آيا اجناس مان را به مدت يكسال به آن ها بفروشيم؟

امام عليه السلام فرمود: به آنان

بفروش!

گفتم: تا دو سال چطور؟

امام عليه السلام فرمود: به آنان بفروش!

گفتم: سه سال چطور؟

امام عليه السلام فرمود: براى تو چيزى بيش از سه سال نيست!

1563- 32776- (2) قطب راوندى در كتاب لبّ اللباب روايت مى كند كه: «امير مؤمنان عليه السلام روزى با پنج درهم از خانه بيرون آمد. نيازمندى به وى برخورد كرد و امام عليه السلام پنج درهم را به وى داد و به راه خود ادامه داد، تا به عرب بيابانگردى سوار بر شتر برخورد نمود. مرد عرب به امام عليه السلام گفت: اين شتر را از من بخر!

امام عليه السلام فرمود: پول آن را ندارم!

مرد عرب گفت: نسيه بخر!

على عليه السلام شتر را به صد درهم خريد. پس از آن شخص ديگرى با امام عليه السلام برخورد كرد و شتر را صد و پنجاه درهم نقد خريد. امام عليه السلام صد درهم از آن را به صاحب شتر پرداخت و با پنجاه درهم به خانه آمد. فاطمه عليها السلام از وى دربارۀ آن پول سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود: با خدا معامله كردم. من يكى دادم و خداوند به جاى آن ده تا به من داد!»

1564- 32777- (3) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «على عليه السلام در ربذه يك شتر را با چهار شتر با ضمانت معامله كرد و شترى به نام عصيفير را در برابر بيست شتر نسيۀ مدت دار فروخت.»

1565- 32778- (4) در كتاب العوالى از ابن عباس روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

تا زمان دِرو و خرمن كوب معامله نكنيد بلكه تا ماه معلوم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 895

1566-

32779- (5) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از پدرش از نياكانش روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس كالايى را تا مدت نامشخص يا به قيمت نامعلوم بفروشد، معامله اش معامله نيست!»

در احاديث دو باب آينده، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

در حديث خالد، اين سخن امير مؤمنان عليه السلام خواهد آمد: «من پول آن را همراه ندارم!

مرد عرب گفت: من تا وقتى به دست آورى به تو مهلت مى دهم!

على عليه السلام فرمود: به چه مبلغى اى مرد عرب؟

اعرابى گفت: به صد درهم!

على عليه السلام فرمود: آن را بگير، اى حسن!» «1»

در حديث عمار، اين سخن امام خواهد آمد: «هرگاه خريدار و فروشنده با هم شرط نكنند، قيمت آن نقد است.» «2»

باب 30 جواز خريد همان كالاى فروخته شدۀ نقدى يا نسيه اى

1567- 32780- (1) بشار بن يسار مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: مردى كالايى را نسيه مى فروشد. آيا مى تواند همان را از خريدار دوباره بخرد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى! اشكال ندارد.

گفتم: آيا كالاى خودم را بخرم؟

امام عليه السلام فرمود: آن كالاى تو و گاو تو و گوسفند تو نيست!»

1568- 32781- (2) حسين بن منذر مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و از من درخواست عينه «3» مى كند. من كالايى را با سود برايش مى خرم، سپس آن را به وى مى فروشم و آن گاه آن را در همان جا از وى مى خرم.

امام عليه السلام فرمود: هر گاه او بخواهد بفروشد و بخواهد نفروشد، مختار است و تو نيز اگر بخواهى بخرى و اگر بخواهى نخرى، مختارى و اشكال ندارد.

گفتم: اهل مسجد مى پندارند اين معامله باطل است و

مى گويد اگر خريدار پس از (چهار) ماه آن را به تو فروخت، جايز است.

______________________________

(1). 22/ 569 باب 40 از باب هاى خريد و فروش و شرايط آن، حديث 2 (32831).

(2). 23/ 130 باب 1 از باب هاى خيار، حديث 14 (33230).

(3). فروختن كالايى به ديگرى و خريدن آن از وى مجدداً يا خريدن كالاى مورد نياز كسى نقداً و فروختن آن به وى به صورت نسيه- م.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 897

امام عليه السلام فرمود: اين تنها زودتر و ديرتر است [و موجب تفاوت در ماهيت آن نمى شود] اشكال ندارد.»

1569- 32782- (3) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه لباسى را نسيه به ده درهم مى فروشد، سپس آن را پنج درهم مى خرد. آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه شرط نكند و هر دو راضى باشند، اشكال ندارد.»

1570- 32783- (4) على بن جعفر حديث پيشين را با اندكى تفاوت در كتاب خود نيز آورده است.

1571- 32784- (5) يونس شيبانى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى كالايى را به قيمتى مى فروشد و فروشنده و خريدار هر دو مى دانند كه آن كالا ارزش آن قيمت را ندارد؛ با اين حال انجام چنين معامله اى به اين دليل است كه فروشنده مى داند كه به زودى آن را از خريدار خواهد خريد.

امام عليه السلام فرمود: اى يونس! همانا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به جابر فرمود: چگونه خواهى بود هنگامى كه ستم فراگير و آشكار گردد و ذلت و خوارى براى تان بر جاى ماند؟

جابر گفت: اى كاش در چنين زمانى زنده نباشم!

پدر و مادرم فدايت! چه وقت آن زمان فرا خواهد رسيد؟

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هنگامى كه رباخوارى فراگير و آشكار گردد.

آن گاه امام عليه السلام فرمود: اى يونس! و اين رباست و آيا اگر از آن نخرى به تو بازمى گرداند؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: هرگز به آن نزديك نشو! هرگز به آن نزديك نشو!»

1572- 32785- (6) يونس بن عبدالرحمن از گروهى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه دربارۀ شخصى كه با ديگرى چيزى را مى فروشند، «1» فرمود:

«هر گاه اصل آن چيز حلال باشد، اشكالى ندارد.»

در احاديث باب 42 مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 31 حكم فروش نقدى كالا به يك مبلغ و فروش نسيۀ آن به مبلغ بيشتر

1573- 32786- (1) سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرش از پدرانش روايت مى كند كه: «شخصى در زمان امير مؤمنان عليه السلام كالايى را با دو شرط فروخت، نقد به فلان قيمت و نسيه به قيمت ديگرى و خريدار كالا را به آن شرط گرفت. على عليه السلام در اين باره فرمود:

آن معامله با قيمت كم تر و مدت طولانى تر واقع مى شود؛ يعنى مى فرمايد: براى فروشنده نيست مگر قيمت كم تر و مدتى كه براى نسيه معين كرده است.»

______________________________

(1). در متن حديث «يبايع» آمده است كه به معناى بيعت است و بر اين اساس معناى حديث اين مى شود كه شخصى با ديگرى بر انجام كارى بيعت مى كند ....

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 899

1574- 32787- (2) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«هر كس كالايى را بفروشد و بگويد: بهاى آن نقداً فلان مبلغ و با مهلت فلان مبلغ است و آن را يك

معامله قرار دهد، آن را به هر قيمتى [از آن دو قيمت] كه خواستى بگير، آن گاه تنها حداقل آن دو قيمت بر عهدۀ فروشنده است، هر چند با مهلت و نسيه باشد.

و فرمود: هر كس كالايى را با دو بها يكى نقد و ديگرى نسيه براى فروش عرضه كند، بايد پيش از دست دادن و قطعى شدن معامله يكى را مشخص نمايد.»

1575- 32788- (3) ابن ابى جمهور در كتاب درر اللئالى روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«دو معامله در يكى جايز نيست.»

1576- 32789- (4) عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از يارانش را به عنوان حاكم اعزام كرد و فرمود: من تو را به سوى اهل خدا- يعنى اهل مكه- مى فرستم، آن ها را از فروختن آنچه تحويل نگرفته اند و از دو شرط [دو بها] در يك معامله و از سود بردن از آنچه ضامن آن نيستند، بازدار.»

1577- 32790- (5) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام از نياكانش عليهم السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دو شرط [ذكر دو بها يكى نقد و ديگرى نسيه] در يك معامله نهى كرد.»

1578- 32791- (6) سليمان بن صالح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروش نقد و نسيه در يك معامله و از دو معامله [نسيه با دو مدت] در يك معامله و از فروختن آنچه مالك آن نيستى و از سود بردن در آنچه ضامن

آن نيستى، نهى كرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 901

باب 32 حكم كسى كه به ديگرى دستور مى دهد تا جنسى را نقداً بخرد، و او از آن شخص بيشتر از آن مبلغ نسيه اى همان جنس را مى گيرد

1579- 32792- (1) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«گروهى از شخصى خواستند كه شترى را براى آنان به طور نقد بخرد و آنان با مهلت بيشتر به او بپردازند. او نيز به همراهى يكى از آنان شترى خريد. اميرمؤمنان عليه السلام او را از گرفتن بيش از بهايى كه پرداخته است، بازداشت.»

1580- 32793- (2) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

امير مؤمنان عليه السلام از اين كه سه نفر يك معامله را انجام دهند، جلوگيرى كرد؛ به اين صورت كه شخصى به ديگرى مى گويد: اين كالا را از شخص سوم بخر و من با مهلت بيشتر پول آن را به تو مى پردازم؛ كه هر سه شخص يك معامله را منعقد كنند. على عليه السلام فرمود: بيش از بهايى كه به طور نقد پرداخته، با مهلت به او نپردازد.

و فرمود: هر كس معامله اش لازم و تمام گردد- پيش از آن كه براى ديگرى معامله را تمام كند- مى تواند آن را به هر مقدار كه بخواهد، بفروشد.»

باب 33 جواز كوتاه كردن مدت ديْن و كاستن آن، و عدم جواز طولانى كردن مدت ديْن با افزايش آن

1581- 32794- (1) زراره مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه: كنيزى را به مبلغ مشخصى مى خرد و پيش از پرداخت بهايش آن را با سود مى فروشد. آن گاه صاحب اول كنيز، پول خود را درخواست مى كند و آن شخص به خريداران كنيز مى گويد: بدهى مرا به اين شخص بپردازيد و آنچه از شما سود برده ام، مال خودتان. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 903

1582- 32795- (2) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «از امام صادق عليه السلام

دربارۀ شخصى سؤال شد كه تا سررسيد معين از ديگرى مالى طلبكار است. آن گاه نزد بدهكار مى رود و مى گويد: فلان مبلغ به من نقد بپرداز و بقيه را به تو مى بخشم يا براى تو بر مدت آن مى افزايم. امام عليه السلام فرمود:

اشكال ندارد اگر بر طلبش نيفزايد و اشكال ندارد كه شخصى از طلب مدت دار خود بكاهد و آن را نقد تحويل بگيرد.»

باب 34 جواز فروش كالايى كه نزد بايع نيست

1583- 32796- (1) عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه از كسى كه گندم ندارد، آن را بدون مدت مى خرد. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!

گفتم: آنان [اهل سنت] نزد ما آن را باطل مى دانند.

امام عليه السلام فرمود: دربارۀ پيش خريد چه مى گويند؟

گفتم: آن را بى اشكال مى دانند، مى گويند: آن مدت دار است، ولى اگر بدون مدت شد و آن جنس نزد فروشنده حاضر نبود، جايز نيست!

امام عليه السلام فرمود: وقتى بدون مدت باشد، بهتر است. سپس امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد كه شخصى گندم (بدون مدت) و با مدت بخرد و فروشنده آن را نداشته باشد.

و فرمود: براى معامله مدت ذكر نمى كند مگر آن كه كالايى باشد كه يافت نمى شود؛ مثل انگور و خربزه و مانند آن در غير فصل خودش. پس خريدن آن بدون مدت شايسته نيست.»

1584- 32797- (2) عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و كالايى را درخواست مى كند و من بر سر سود آن با وى گفتگو مى كنم، سپس آن را مى خرم و به او مى فروشم.

امام عليه السلام فرمود:

آيا اين گونه نيست كه اگر بخواهد آن را بگيرد و اگر نخواست، رها كند؟

گفتم: آرى!

امام عليه

السلام فرمود: اشكالى ندارد!

گفتم: فقهاى اهل سنت آن را باطل مى دانند!

امام عليه السلام فرمود: به چه دليل؟

گفتم: او چيزى را كه نداشته، فروخته است!

امام عليه السلام فرمود: دربارۀ سَلَم- پيش فروش- كه فروشنده آنچه نداشته فروخته است، چه مى گويند؟

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 905

گفتم: آرى! آن را صحيح مى دانند.

امام عليه السلام فرمود: تنها به اين دليل جايز است، كه آن ها آن را سَلَم- پيش فروش- مى نامند. پدرم پيوسته مى فرمود: فروختن هر كالايى كه در زمان فروش مى توانى آن را بيابى، اشكال ندارد.»

1585- 32798- (3) زيد شحام مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى صد من مس خالص از ديگرى مى خرد كه چيزى از آن نزد فروشنده موجود نيست. امام عليه السلام فرمود: هر گاه آن را در زمانى كه قرار گذاشته تحويل دهد، اشكال ندارد.»

1586- 32799- (4) ابوصباح كنانى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: «شخصى صد من مس خالص از ديگرى به فلان مبلغ مى خرد و چيزى از آن نزد فروشنده موجود نيست.

امام عليه السلام فرمود: هر گاه مقدارى را كه قرار گذاشته اند به خريدار تحويل دهد، اشكال ندارد.»

در حديث سليمان بن صالح گذشت كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروختن نقد و نسيه در يك معامله و از انجام دو معامله [با دو مدت] در يك معامله و از فروختن آنچه مالك نيستى، نهى كرد.»

«1» و در احاديث باب 1 و 3 از باب هاى سَلَم، مطالبى مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 35 جواز بيع مساومه [چانه زنى براى بالا بردن قيمت]

1587- 32800- (1) عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اشكال ندارد، كالايى را كه ندارى به ديگرى

بفروشى به اين صورت كه نخست با او دربارۀ معاملۀ آن چانه زنى، سپس آنچه او مى خواهد بخرى و معامله را بر خود لازم و حتمى گردانى و آن گاه كالا را به وى بفروشى!»

______________________________

(1). 22/ 555 باب 32 از باب هاى خريد و فروش، حديث 6 (32791).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 907

1588- 32801- (2) ابن سنان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى نزد من مى آيد و خريد گندم يا كالاى ديگرى را به طور نسيه درخواست مى كند و آن جنس نزد من موجود نيست. آيا جايز است به او بفروشم و قيمت آن را تمام كنم و سپس آن را از جاى ديگرى بخرم و به او تحويل دهم؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

1589- 32802- (3) عبدالحميد بن سعد مى گويد: «به امام موسى بن جعفر عليهما السلام گفتم: ما با اين گونه معامله سر و كار داريم كه شخصى نزد ما مى آيد و كالايى را درخواست مى كند كه نزد ما موجود نيست و ما پيش از خريد آن بر سر معاملۀ آن با وى چانه مى زنيم و قيمت آن را تمام مى كنيم. سپس كالا را مى خريم و به همان قيمت بدون كم و زياد، به او مى فروشيم. امام عليه السلام فرمود:

اشكال ندارد!»

1590- 32803- (4) خالد بن نجيح مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و مى گويد: اين لباس را بخر و فلان مبلغ به تو سود مى دهم!

امام عليه السلام فرمود: آيا اين گونه نيست كه اگر بخواهد، مى گيرد و اگر نخواست، نمى گيرد؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد! همانا سخن گفتن حلال و سخن گفتن حرام مى كند.»

1591-

32804- (5) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام باقر عليه السلام سؤال كردم: شخصى نزد فروشنده اى مى رود و مى گويد: فلان كالا را براى من بخر؛ باشد كه نقد يا نسيه آن را از تو بخرم! او نيز كالا را براى وى مى خرد.

امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد؛ همانا وى پس از آن كه فروشنده مالك كالا شده است، آن را از او مى خرد.»

1592- 32805- (6) عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ معامله «عينه» سؤال كردم و گفتم:

شخصى نزد من مى آيد و مى گويد: فلان كالا را براى من بخر و فلان مبلغ سود ببر. بر سر سود با او چانه مى زنم تا او را به مبلغى راضى مى كنم. سپس آن جنس را براى او مى خرم كه اگر درخواست وى نبود، آن را نمى خريدم. سپس جنس را نزد او مى برم و به وى مى فروشم.

امام عليه السلام فرمود: من در اين اشكالى نمى بينم! اگر آن جنس پيش از فروختن به او نابود شود، از مال تو خواهد بود و او در مورد تو اختيار دارد. اگر بخواهد، پس از رفتن نزد او از تو مى خرد و اگر نخواهد، آن را باز مى گرداند؛ بنابراين من در آن مشكلى نمى بينم!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 909

1593- 32806- (7) معاويه بن عمار مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و درخواست پارچۀ حرير از من مى كند كه چيزى از آن نزد من موجود نيست. پس دربارۀ سررسيد و سود آن با هم گفتگو مى كنيم تا به توافق مى رسيم. سپس حرير را مى خرم و او را فرامى خوانم.

امام عليه السلام فرمود: به من بگو

كه اگر كالايى بهتر از آنچه تو دارى بيابد، آيا مى تواند تو را رها كند و به سوى آن برود يا اگر تو خريدار بهترى يافتى، مى توانى به سوى او بروى و شخص اول را ترك كنى؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

1594- 32807- (8) يحيى بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى لباس و اسبى را مشخص مى كند و به من مى گويد: اين را براى من بخر و فلان مبلغ به تو سود مى دهم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1595- 32808- (9) در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: شخصى به ديگرى مى گويد: فلان كالا را براى من بخر تا من نسيه از تو بخرم. او نيز براى وى مى خرد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد، همانا پس از آن كه فروشنده مالك آن شده است، آن را از وى مى خرد!

به امام عليه السلام گفته شد: اگر شخصى نزد ديگرى بيايد و از او خريد گندم يا كالاى ديگرى را به طور نسيه درخواست كند، آيا جايز است قيمت را با او تمام كند و سپس از جاى ديگرى بخرد؟

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكالى ندارد!»

1596- 32809- (10) منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ شخصى كه از ديگرى مى خواهد كالايى براى او بخرد و آن گاه از وى مى خرد، فرمود: اين كار اشكال ندارد؛ چرا كه معاملۀ آنان پس از خريدن فروشنده انجام مى گيرد.»

1597- 32810- (11) منصور بن حازم مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى مى خواهد با ديگرى به صورت «عينه» معامله كند. به

او مى گويد: من از تو به نيازمندى هاى خودم آگاه ترم. به من پول بده تا خريد كنم. پس از او درهم مى گيرد و نيازهاى خود را مى خرد. سپس آن ها را نزد صاحب پول مى آورد و به او مى دهد.

امام عليه السلام فرمود: آيا اين گونه نيست كه اگر بخواهد، مى خرد و اگر نخواهد، نمى خرد و اگر فروشنده بخواهد، مى فروشد و اگر نخواهد، نمى فروشد؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 911

1598- 32811- (12) منصور بن حازم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

شخصى از ديگرى درخواست خريد لباسى را به صورت «عينه» مى نمايد. فروشنده مى گويد: آن نزد من موجود نيست. اين درهم ها را بگير و آن را بخر. وى درهم ها را مى گيرد و لباسى را كه مى خواهد، مى خرد. سپس آن را نزد صاحب پول مى آورد تا آن را از وى بخرد.

امام عليه السلام فرمود: آيا اين گونه نيست كه اگر لباس از ميان برود، از مال صاحب پول خواهد بود؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: اگر بخواهد، بخرد و اگر نخواهد، نخرد؛ اشكال ندارد.»

1599- 32812- (13) اسماعيل بن عبدالخالق مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ «عينه» سؤال كردم و گفتم: بيشتر تاجران ما «عينه» مى دهند. من براى شما توضيح مى دهم كه چگونه عمل مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: بگو!

گفتم: شخصى چانه زن كه به دنبال كالايى است، نزد ما مى آيد- در حالى كه كالاى درخواستى وى نزد ما موجود نيست. پس با ما دربارۀ آن چانه مى زند و مى گويد ده- يازده به تو سود مى دهم و من مى گويم: ده- دوازده. به همين صورت با يكديگر چانه مى زنيم تا با هم به توافق

برسيم. آن گاه به وى مى گويم: چه كالايى مى خواهى برايت بخرم؟ مى گويد: حرير؛ چون حرير كم ترين زيان را دارد.

پس با همين گفتگو بدون آن كه معامله اى انجام پذيرد به دنبال خريد كالا مى روم.

امام عليه السلام فرمود: آيا اين گونه نيست كه اگر نخواستى، به او ندهى و اگر او نخواهد، از تو نگيرد؟

گفتم: آرى! پس مى روم و براى وى آن حرير را مى خرم و به اندازۀ توانم قيمت آن را مى شكنم، آن گاه او را به خانۀ خود مى آورم و با وى معامله مى كنم. گاهى بر مبلغ توافقى پيشين اندكى مى افزايم و گاهى با همان مبلغ با وى معامله مى كنم و زمانى سخت گيرى مى كنيم و معامله اى سر نمى گيرد.

وقتى از من خريد، هيچ كس آن را از وى از كسى كه به من فروخته، گران تر نمى خرد، از اين رو به او مى فروشد. او نيز نزد من مى آيد و درهم ها را مى گيرد و به خريدار مى دهد و گاهى نيز مى آيد و خريدار را به من حواله مى كند.

امام عليه السلام فرمود: پول را جز به صاحب حرير به كسى نده!

گفتم: و گاهى ميان من و او معامله اى سر نمى گيرد. پس از صاحب حرير درخواست مى كنم و او از من مى پذيرد.

امام عليه السلام فرمود: آيا اين گونه نيست كه اگر نخواهد، نمى پذيرد و اگر تو نخواهى، پس نمى دهى؟

گفتم: آرى! اگر آن نابود شود، از مال من رفته است.

امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 913

1600- 32813- (14) عبدالرحمن بن ابى عبدالله مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و از من معاملۀ نسيه اى تا يك سال را درخواست مى كند، ولى كالايى كه وى مى خواهد، نزد من

موجود نيست. آيا جايز است به وى وعده بدهم تا آن جنس را بخرم و به او بفروشم؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!»

1601- 32814- (15) حديد بن حكيم ازدى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و ده هزار درهم- يا كم تر يا بيش تر- كالايى را درخواست مى كند و من بيش از هزار درهم از آن را ندارم؛ از اين رو از همسايه اش و طرف هاى معامله اش قرض مى كنم و به او مى فروشم. آن گاه از او مى خرم «1» يا به كسى مى گويم برايم بخرد و به صاحبانش تحويل مى دهم.

امام فرمود: اشكال ندارد.»

1602- 32815- (16) در كتاب نوادر احمد بن محمد آمده است كه: «به امام صادق عليه السلام گفته شد: شخصى از فروشنده اى ده هزار درهم كالا درخواست مى كند ولى او بيش از هزار درهم از آن كالا را ندارد؛ از اين رو از همسايه ها و طرف هاى معامله اش مى خرد يا عاريه مى گيرد و به آن شخص مى فروشد، سپس از وى يا از خريداران او مى خرد و به صاحبانش تحويل مى دهد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

در احاديث باب 30 و 34 از باب هاى خريد و فروش، مطالبى مناسب با اين بحث گذشت.

و در حديث عمار، اين سخن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشت: «آنان را از فروختن جنس تحويل نگرفته و از دو شرط [دو نرخ] در يك معامله و از سود بردن از كالايى كه ضمانت آن به عهده اش نيست، باز دارد.» «2»

باب 36 جواز بيع مرابحه «3»

1603- 32816- (1) على بن سعيد مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: شخصى هنگام خريد، لباسى از فروشنده مى خواهد كه به صورت

مرابحه با او معامله كند. آيا در بيع مرابحه اشكالى مى بينى اگر راست بگويد و دو ششم يا نصف درهم سود تعيين كند؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!

و سؤال شد: شخصى كالاهاى مختلف را به صورت عمده و يكجا مى خرد، به همين دليل از

______________________________

(1). مرحوم علامه مجلسى مى فرمايد: «يعنى با آن پول يا از آن جنس مى خرم.» ولى اين توضيح خلاف ظاهر حديث است و ظاهر آن اين است كه از خريدار مجدداً مى خرد كه يكى از انواع عينه است و حديث نوادر آن را تأييد مى كند.

(2). 22/ 555 باب 32 از باب هاى خريد و فروش، حديث 4 (32789).

(3). بيع مرابحه به اين صورت است كه فروشنده قيمت خريد جنس را مى گويد و با توافق مشترى درصدى سود از او دريافت مى كند.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 915

وى مى خواهند تا به صورت مرابحه معامله كند [چون خريد عمده ارزان تر است]. آن گاه خريداران به وى مى گويند: چگونه بر روى كالاهاى مختلف قيمت گذارى مى كنى؟ و او مى گويد: اين را فلان مبلغ قيمت گذارى مى كنم و آن را فلان مبلغ و ...

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!

گفتم: آنان بر قيمت او مى افزايند!

امام عليه السلام فرمود: مگر در صورتى كه بر مبلغ او بيفزايند!»

1604- 32817- (2) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم: شخصى نصف كالايى را به صورت مرابحه مى فروشد، آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1605- 32818- (3) عبدالله بن بكير از يكى از شيعيان روايت مى كند كه: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شخصى سؤال كردم كه: كالايى را بيش از قيمت خريد مى فروشد. امام

عليه السلام فرمود: جايز است.»

در حديث سماعه، اين سخن امام عليه السلام گذشت: «در صورتى كه نزد شخصى بروى كه مواد خوراكى را پيمانه و وزن كرده و از وى به صورت مرابحه بخرى، اشكال ندارد.»

«1» و در احاديث دو باب آينده و باب 39، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

و در حديث منصور، خواهد آمد كه: «از امام عليه السلام سؤال مى كند: آيا پيش از تحويل گرفتن مى تواند آن را به صورت مرابحه بفروشد و سود آن را دريافت كند؟

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكال ندارد تا وقتى كه پيمانه اى و وزن كردنى نباشد.» «2»

و باب 49 و 51 را نيز بنگر، كه با اين بحث مناسب است.

1606

______________________________

(1). 22/ 526 باب 13 از باب هاى خريد و فروش، حديث 3 (32708).

(2). 22/ 573 باب 41 از باب هاى خريد و فروش، حديث 15 (32846).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 917

باب 38 مدت زمان خريد مدت دار، براى مشترى در بيع مرابحه اى

1607- 32820- (1) ميسّر مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: ما اجناس را نسيه و مدت دار مى خريم. آن گاه شخصى نزد من مى آيد و مى پرسد: اين كالا براى تو چقدر تمام شده است؟

و من مى گويم: به فلان مبلغ. سپس آن را با مقدارى سود به او مى فروشم.

امام عليه السلام فرمود: هر گاه آن را به صورت مرابحه به او بفروشى، به همان اندازه كه تو براى پرداخت پول آن مهلت دارى، خريدار نيز مهلت دارد.

با شنيدن اين سخن امام عليه السلام گفتم: انا لله و انا اليه راجعون! نابود شديم!

امام عليه السلام پرسيد: به چه دليل؟

گفتم: بر روى زمين هر پارچه و لباسى را به صورت مرابحه بفروشم، از من

مى خرند؛ حتى اگر قيمت آن از قيمت خريد نيز كاسته شده باشد.

وقتى امام عليه السلام مشكل مرا دانست، فرمود: آيا نمى خواهى درى را بر روى تو باز كنم كه گشايشت در آن باشد؟

گفتم: آرى!

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 917

امام عليه السلام فرمود: بگو: فلان مبلغ بر من تمام شده است و من با فلان مقدار افزوده به تو مى فروشم.

و نگو: با فلان مقدار سود.»

1608- 32821- (2) هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ شخصى كه كالايى را مدت دار خريده است، فرمود:

او نمى تواند به صورت مرابحه بفروشد مگر تا همان مدتى كه آن را خريده است و اگر به صورت مرابحه بفروشد و به او نگويد، براى خريدار به همان اندازه مهلت هست.»

1609- 32822- (3) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس كالايى را مدت دار بخرد، نمى تواند آن را به صورت مرابحه بفروشد؛ مگر آن كه آن را بيان كند. و اگر آن را پوشيده نگه داشت، معامله باطل است؛ مگر در صورتى كه خريدار راضى شود يا به اندازۀ فروشنده براى وى مهلت باشد.»

1610- 32823- (4) ابومحمد وابشى مى گويد: «شنيدم شخصى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

«شخصى كالايى را نسيه به مدت يكسال خريد و سپس به صورت مرابحه به ديگرى فروخت.

آيا مى تواند قيمت و سود آن را به صورت نقد دريافت كند؟

امام عليه السلام فرمود: او تنها به همان صورتى كه خريده،

حق دارد. اگر نقداً چيزى پرداخت كرده، به اندازه آن را مى تواند نقد بگيرد و اگر نقداً چيزى نپرداخته، تا همان سررسيد خريد بايد صبر كند.

گفتم: اگر خريدار وى مانند خودش از پشتوانۀ مالى برخوردار نباشد؟

امام عليه السلام فرمود: بايد براى حق خويش تا سررسيد خريدش وثيقه بگيرد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 919

باب 39 استحباب بيع مساومه

1611- 32824- (1) عبيدالله بن على حلبى و محمد حلبى هر دو از امام صادق عليه السلام روايت مى كنند كه فرمود:

«از مصر براى پدرم كالايى آمد. با آن مواد خوراكى ساخت و تاجران را براى خريد آن كالا فرا خواند. آنان گفتند: ما آن را به ده- دوازده مى خريم. پدرم پرسيد: و آن چه مقدار است؟

آنان گفتند: در هر ده هزار، دو هزار.

پدرم به آنان گفت: من اين كالا را به دوازده هزار مى فروشم.

پس بدون بيان قيمت خريد به آنان فروخت.»

1612- 32825- (2) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«كالايى از مصر براى پدرم آمد. وى مواد خوراكى با آن ساخت و بازرگانان را فراخواند. آنان گفتند:

آن را به ده- دوازده از تو مى گيريم!

پدرم به آنان فرمود: من اين كالا را به دوازده هزار به شما مى فروشم! و قيمت خريد آن ده هزار بود.»

1613- 32826- (3) ابان از محمد روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«فروختن ده به يازده و ده به دوازده و معاملات همانند آن، براى من ناخوشآيند است. بلكه به فلان مبلغ بدون بيان قيمت خريد مى فروشم. آن گاه فرمود:

از مصر كالايى براى من آمد و دوست نداشتم آن را به اين صورت بفروشم و بر من سنگين بود؛

از اين رو بدون بيان قيمت خريد، آن را فروختم.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 921

1614- 32827- (4) حنان بن سدير مى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه جعفر بن حنان به امام عليه السلام گفت: دربارۀ «عينه» چه مى گويى؟ دربارۀ شخصى كه با ديگرى معامله مى كند و به وى مى گويد: به ده- دوازده و ده- يازده به تو مى فروشم؟

امام عليه السلام فرمود: اين باطل است بلكه بايد بگويد: در همۀ درهم ها [قيمت آن] فلان مبلغ به تو سود مى دهم و بر آن مبلغ با وى معامله كند. اين اشكالى ندارد.

جعفر گفت: با او بر سر معامله چانه مى زنم در حالى كه جنس نزد من موجود نيست!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1615- 32828- (5) علا مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: «شخصى مى خواهد كالايى را بفروشد. پس مى گويد:

«آن را به ده- دوازده يا ده- يازده مى فروشم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد، همانا اين چانه زنى پيش از معامله است. پس وقتى تصميم به معامله گرفت، آن را به صورت يك جمله قرار مى دهد.»

1616- 32829- (6) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «امام صادق عليه السلام اجازه فرمود مزد شستشوى كالا و كرايۀ حمل و نقل و ديگر هزينه هاى كالا به بهاى آن افزوده و به صورت مرابحه معامله گردد.»

باب 40 جواز فروش مشترى مبيع را قبل از پرداخت ثمن آن

1617- 32830- (1) ابراهيم كرخى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من خرماى فلان تعداد نخل را به فلان مبلغ درهم مى فروشم. خريدار، پيش پرداخت پول آن به من و تحويل خرماى آن ها را با سود مى فروشد.

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكال ندارد. مگر بهاى آن را براى تو

به عهده نگرفته است؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: پس سود براى اوست!»

1618- 32831- (2) خالد بن ربعى در بخشى از يك حديث بلند مى گويد:

«... آن گاه امير مؤمنان عليه السلام براى گرفتن وام به سوى خانۀ شخصى حركت كرد. در ميان راه با عرب بيابانگردى برخورد كرد. مرد عرب كه ماده شترى همراه داشت، با ديدن على عليه السلام به وى گفت: اى على عليه السلام! اين شتر را از من بخر!

على عليه السلام گفت: من پول ندارم!

مرد عرب گفت: من تا به دست آوردن آن به تو مهلت مى دهم!

امام عليه السلام پرسيد: اى مرد عرب! آن را به چه قيمتى مى فروشى؟

مرد عرب گفت: به يكصد درهم!

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 923

على عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود: اى حسن! آن را تحويل بگير!

امام حسن عليه السلام شتر را گرفت و على عليه السلام به راه افتاد. آن گاه عرب بيابانگرد ديگرى با همان قيافه و لباس متفاوت با امام عليه السلام برخورد كرد و به وى گفت: اى على! آيا اين شتر را مى فروشى؟

على عليه السلام فرمود: با آن چه كار مى كنى؟

مرد عرب گفت: در نخستين نبردى كه براى پسر عمويت رخ مى دهد، با اين شتر خواهم جنگيد.

على عليه السلام فرمود: اگر بپذيرى، اين شتر به رايگان مال تو!

مرد عرب گفت: من پول آن را دارم و آن را در برابر پول مى خرم. آن را به چه مبلغى خريده اى؟

على عليه السلام گفت: به صد درهم.

مرد عرب گفت: صد و هفتاد درهم مال تو.

على عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود: صد و هفتاد درهم را بگير و شتر را تحويل بده. صد

درهم از اين پول مال فروشندۀ شتر و هفتاد درهم مال ما تا با آن چيزى بخريم.

امام حسن عليه السلام درهم را گرفت و شتر را تحويل داد ....»

در احاديث باب 35، مناسب با اين بحث گذشت.

در حديث دعائم الاسلام، اين سخن امام عليه السلام خواهد آمد: «فروش ديگر كالاها پيش از پرداخت بهاى آن ها اشكال ندارد.»

«1» و در احاديث باب 9 از باب هاى معاملۀ ميوه ها، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 41 حكم بيع مبيع قبل از قبض آن

1619- 32832- (1) عبدالرحمن بن ابى عبدالله مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى يك كرّ گندم بدهكار است. يكى كرّ گندم از فرد ديگرى مى خرد و به طلبكار مى گويد: بيا گندم خود را تحويل بگير. امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد.»

1620- 32833- (2) جميل بن دراج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى مواد خوراكى مى خرد و پيش از تحويل، آن را مى فروشد. امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.

و گفتم: و آن مرد [كه گندم را پيش از قبض آن فروخته] كسى را كه از او [اين گندم را] خريده، براى تحويل گرفتن و پيمانه كردن آن گندم وكيل مى كند.

امام عليه السلام فرمود: اشكالى در آن نيست.»

______________________________

(1). 22/ 574 باب 42 از باب هاى خريد و فروش، حديث 19 (32850).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 925

1621- 32834- (3) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

شخصى كالايى را نسيه مى فروشد. سررسيد آن فرا مى رسد و هنوز آن كالا نزد خريدار است.

فروشنده نزد خريدار مى رود و مى گويد: جنسى را كه از من خريدى به مبلغى كم تر به خودم بفروش و قيمت

خود را از بدهى ات كم كن. آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه هر دو راضى باشند، اشكال ندارد!»

1622- 32835- (4) و نيز مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم: شخصى كه از ديگرى ده درهم طلبكار است به وى مى گويد: [با پولى كه از تو طلبكار هستم] لباسى [نسيه] براى من بخر. آن گاه آن را [نقد] بفروش و پولش را تحويل بگير. آنچه زيان كردى، بر عهدۀ من. آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه هر دو راضى باشند، اشكال ندارد!»

1623- 32836- (5) خالد بن حجاج كرخى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مقدارى گندم را تا وقت مشخصى پيش خريد مى كنم. پس از خريد و پيش از تحويل بازرگانان از من خريد آن را درخواست مى كنند.

امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد كه آن را تا زمانى كه خريده اى بفروشى و تو نمى توانى آن را پيش از تحويل گرفتن، تحويل دهى!

گفتم: فدايت گردم! پس از تحويل گرفتن آيا مى توانم بر اساس همان پيمانه كردن تحويل دهم؟

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكالى ندارد؛ در صورتى كه خريداران راضى شوند.

و فرمود: هر طعامى كه از خرمنگاه يا مكانى خريدى و به وسيلۀ حوادث طبيعى نابود شد، سرمايۀ مشترى محفوظ است. و هر كس طعامى را با بيان ويژگى هايش بخرد و معين نكند كه از محل و قريۀ خاصى باشد، فروشنده بايد آن را تحويل دهد.

به امام صادق عليه السلام گفتم: از شخصى طعامى مى خرم و پيش از تحويل آن به ديگرى مى فروشم.

آن گاه به خريدار مى گويم: وكيل خود را روانه كن تا شاهد پيمانه كردن آن، هنگام تحويل

من باشد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1624- 32837- (6) در كتاب دعائم الاسلام از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«اشكال ندارد كه خريدار ميوه را پيش از تحويل گرفتن آن بفروشد و آن مثل گندم نيست كه پيمانه مى شود و از موارد نهى از فروش پيش از تحويل نيست.»

1625- 32838- (7) ابوحمزه مى گويد: «از امام باقر عليه السلام سؤال كردم: شخصى كالايى را مى خرد كه بدون پيمانه و وزن كردن معامله مى شود. آيا پيش از تحويل آن را بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 927

1626- 32839- (8) حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: گروهى به طور مشترك لباسى را مى خرند و آن را تقسيم نكرده اند. آيا يكى از آنان مى تواند سهم خود را پيش از تحويل گرفتن بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد. و فرمود: آن مثل مواد خوراكى نيست؛ زيرا مواد خوراكى پيمانه اى است.»

1627- 32840- (9) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ شخصى كه مواد خوراكى مى خرد و پيش از پيمانه نمودنش آن را مى فروشد، فرمود: اين كار براى وى شايسته نيست.»

عبدالرحمن بن ابى عبدالله و ابوصالح نيز اين حديث را روايت كرده اند و در پايان آن امام صادق عليه السلام فرمود: «آن را نفروش تا پيمانه كنى.»

1628- 32841- (10) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم: شخصى كالايى را با پيمانه يا وزن مى خرد. آيا فروش آن به صورت مرابحه شايسته است؟

امام عليه السلام فرمود: هرگاه فروشنده و خريدار راضى باشند، اشكال ندارد. و اگر پيمانه و

وزن آن را مشخص كرده اند، فروش آن پيش از پيمانه و وزن كردن شايسته نيست.»

1629- 32842- (11) و نيز على بن جعفر از برادرش پرسيد: «شخصى گندم مى خرد، آيا فروش آن پيش از تحويل گرفتن شايسته است؟

امام عليه السلام فرمود: هرگاه در معامله سود ببرد، فروش پيش از تحويل شايسته نيست. ولى اگر به همان صورت خريد و قيمت آن بفروشد، اشكال ندارد!

و همچنين سؤال كرد كه: آيا فروش مواد خوراكى به قيمت خريد پيش از تحويل جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: اگر سودى دريافت نكند، اشكال ندارد و اگر سود دريافت كند، فروش آن پيش از تحويل شايسته نيست.»

1630- 32843- (12) على بن جعفر مى گويد: «از برادرم امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

شخصى مواد خوراكى مى خرد. آيا شايسته است پيش از تحويل آن را به قيمت خريد بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه سود دريافت كند، پيش از تحويل گرفتن فروش آن شايسته نيست و اگر به همان صورت خريد و قيمت آن بفروشد، اشكال ندارد!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 929

1631- 32844- (13) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى مواد خوراكى مى خرد و پيش از پيمانه كردن آن را مى فروشد. امام فرمود: من خوش ندارم، جنس پيمانه اى و وزن كردنى را پيش از پيمانه و وزن كردن، بفروشد! مگر آن كه به همان صورت خريد بفروشد كه اشكال ندارد بدون سود يا با زيان بفروشد. و اجناسى كه بدون پيمانه و وزن معامله مى شوند، فروش آن ها پيش از تحويل اشكال ندارد.»

1632- 32845- (14) منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه

فرمود:

«هرگاه كالاى پيمانه اى و وزن كردنى را خريدى، پيش از تحويل گرفتن آن را نفروش، مگر آن كه به قيمت خريد بفروشى و اگر با پيمانه و وزن معامله نمى شود، آن را بفروش (يعنى او خريدار را در تحويل آن وكيل نمايد).»

1633- 32846- (15) منصور مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى جنسى را كه بدون پيمانه و وزن معامله مى شود، مى خرد. آيا بدون پيمانه و وزن كردن پيش از تحويل مى تواند آن را به صورت مرابحه بفروشد و سودش را دريافت كند؟

امام عليه السلام فرمود: در صورتى كه با پيمانه و وزن معامله نمى شود اين كار اشكال ندارد. ولى اگر آن را تحويل بگيرد، از بدهى است.»

1634- 32847- (16) معاويه بن وهب مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى پيش از تحويل گرفتن كالا آن را مى فروشد.

امام عليه السلام فرمود: پيش از پيمانه و وزن كردن آن را نفروش تا آن را پيمانه و وزن كنى، مگر آن كه به قيمت خريد بفروشد.»

1635- 32848- (17) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«هر كس مواد غذايى يا علوفه را انبار كند يا بدون انبار كردن بخرد و بخواهد آن ها را بفروشد، پس نفروشد تا تحويل بگيرد و پيمانه كند.»

1636- 32849- (18) حزام بن حكيم بن حزام از پدرش نقل مى كند كه گفت:

«مقدارى مواد غذايى از مواد غذايى زكات خريدم و خواستم پيش از تحويل آن ها را با سود بفروشم. پس، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين باره سؤال كردم. آن حضرت فرمود: نفروش تا آن كه تحويل بگيرى!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 931

1637- 32850- (19) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس براى فروش مواد خوراكى بخرد، پس اگر از اجناسى است كه با پيمانه و وزن معامله مى شود، پيش از پيمانه و وزن كردن آن را نفروشد. و اگر به قيمت خريد بفروشد- پيش از پيمانه و وزن كردن- اشكال ندارد. و فروختن كالاهاى ديگر پيش از تحويل گرفتن و پيش از پرداخت بهاى آن اشكال ندارد.

و اگر شخصى مواد خوراكى بخرد و فروشنده بگويد آن را پيمانه كرده است و خريدار او را تصديق كند و به همان پيمانه كردن بگيرد، اشكالى در آن نيست.»

1638- 32851- (20) در كتاب العوالى آمده است: «هر كس مواد خوراكى بخرد، آن را پيش از تحويل گرفتن نفروشد.»

1639- 32852- (21) در كتاب المقنع آمده است:

«جايز نيست مواد خوراكى بخرى و سپس پيش از تحويل گرفتن آن با پيمانه آن را بفروشى و اجناسى كه با پيمانه و وزن معامله نمى شود، اشكال ندارد كه پيش از تحويل، آن ها را بفروشى و روايت شده كه اشكال ندارد شخصى مواد خوراكى بخرد سپس پيش از تحويل آن را بفروشد و خريدار را در تحويل آن وكيل نمايد.»

1640- 32853- (22) سماعه مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم: شخصى مواد خوراكى و ميوه را مى خرد و پيش از تحويل مى فروشد.

امام عليه السلام فرمود: نه! تا اين كه آن را تحويل بگيرد. مگر آن كه گروهى به طور مشترك كالايى را بخرند. آن گاه برخى از آن ها سهم يكى از خود را با سود بخرد يا او سهم خود را بدون

سود بفروشد كه در اين صورت اشكال ندارد.»

1641- 32854- (23) غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام از پدرش روايت مى كند كه: «امير مؤمنان عليه السلام فروش برگۀ حواله [كالابرگ] را پيش از تحويل جنس ناپسند مى شمرد.»

1642- 32855- (24) اسحاق مداينى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

گروهى براى خريد مواد غذايى وارد كشتى مى شوند و به گفتگو مى پردازند. سرانجام يكى از آن ها همۀ بار كشتى را مى خرد. ديگران از وى درخواست خريد مى كنند و او نيز به هر كدام هر چه مى خواهند، مى دهد. آن گاه صاحب مواد خوراكى، اجناس را به هر يك از آن ها تحويل مى دهد و پولش را دريافت مى كند.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد. آن ها را نمى بينم مگر آن كه با خريدار شريك شده اند.

گفتم: صاحب مواد خوراكى پيمانه كننده اى را فرامى خواند و براى ما پيمانه مى كند، در حالى كه ما خود كارگرانى داريم كه در پيمانه كردن به او ايراد مى گيرند و او كم و زياد پيمانه مى كند.

امام عليه السلام فرمود: تا وقتى بسيار اشتباه نباشد، اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 933

1643- 32856- (25) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از سود بردن بر كالايى كه تحويل نگرفته، نهى كرد.

در احاديث باب 34 و 35، مناسب با اين بحث گذشت و در احاديث باب 9 از باب هاى فروش ميوه، مطالبى خواهد آمد كه بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 42 جواز تعيين ديْن بدهكار و پرداخت آن

1644- 32857- (1) ابوبكر حضرمى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من از شخصى مقدارى درهم طلبكارم. او مى گويد: چيزى به من بفروش تا طلبت را بپردازم. پس كالايى [به

صورت نسيه] به او مى فروشم، سپس آن را از او [با قيمت كم تر] مى خرم و طلبم را دريافت مى كنم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1645- 32858- (2) ابوبكر حضرمى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى با ديگرى به صورت عينه معامله مى كند. سپس زمان پرداخت بدهى اش فرامى رسد و او قدرت بر پرداخت ندارد. آيا جايز است با همان شخص بار ديگر به صورت عينه معامله كند و به اين صورت بدهى اش را بپردازد؟

امام عليه السلام فرمود: آرى!»

1646- 32859- (3) هارون بن خارجه مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: با شخصى به صورت عينه معامله كردم و سررسيد بدهى اش فرارسيد. به او گفتم: بدهى ات را پرداخت كن. او گفت: چيزى ندارم. بار ديگر به صورت عينه با من معامله كن تا به تو بپردازم.

امام عليه السلام فرمود: با او به صورت عينه معامله كن تا به تو بپردازد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 935

1647- 32860- (4) ليث مرادى روايت مى كند كه: «يكى از دوستان عمر بن حنظله از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

شخصى با ديگرى معاملۀ عينه انجام مى دهد. وقتى زمان پرداخت بدهى اش فرامى رسد، طلبكار از او درخواست پرداخت آن را مى نمايد. شخص بدهكار مى گويد: به خدا سوگند چيزى ندارم! بار ديگر با من به صورت عينه معامله كن تا آن را به تو پرداخت كنم.

امام عليه السلام فرمود: معاملۀ او اشكال ندارد.»

1648- 32861- (5) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد:

«گروهى با يكديگر به صورت «عينه» معامله مى كنند- وقتى با هم توافق كردند، در ميان خود معامله انجام مى دهند. امام عليه

السلام پرسيد: براى چه اين كار را مى كنند؟ گفته شد: حرام را ناپسند مى شمارند.

امام عليه السلام فرمود: هر كس خواستار حلال است، اشكال ندارد؛ حتى اگر شخصى با زنى زنا كند و سپس تصميم به ازدواج بگيرند و به طور صحيح با هم ازدواج كند، عمل آنان حلال است.»

1649- 32862- (6) عبدالرحمن بن ابى عبدالله از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«آنچه به صورت عينه فروختى، تحويل نگير. امام عليه السلام مى فرمايد: با او معاملۀ عينه انجام نده و سپس آنچه از وى طلبكار هستى، از او تحويل بگير.

«1»» مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «اين حديث بر نوعى كراهت حمل مى شود؛ زيرا ما گفتيم: جايز است انسان آنچه به صورت عينه فروخته، تحويل بگيرد.»

1650- 32863- (7) عبدالله بن سنان مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

من از شخصى طلبكارم و او تنگدست است؛ از اين رو كالايى را از شخصى به صورت نسيه مى خرد. بنا بر اين كه من ضامن وى شوم و بدهى اش را به من پرداخت كند.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1651- 32864- (8) بكار بن ابوبكر مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

شخصى از ديگرى طلبكار است. هنگام سررسيد، بدهكار مى گويد: كالايى [نسيه] به من بفروش تا آن را بفروشم و بدهى ات را پرداخت كنم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

______________________________

(1). وقتى انسان از راه معاملۀ عينه از ديگرى طلبكار است، اگر جنسى را كه به او مى فروشد بار ديگر بخرد، قيمت آن از بدهى وى كم مى شود.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 937

1652- 32865- (9) منصور بن حازم مى گويد: «از امام صادق عليه السلام

سؤال كردم:

شخصى از ديگرى گندم يا گاو يا گوسفند يا كالاى ديگرى طلبكار است. بدهكار نزد طلبكار مى آيد تا از وى چيزى خريدارى كند.

امام فرمود: نسيه به او نفروشد ولى نقد هر چه مى خواهد به او بفروشد.»

1653- 32866- (10) معمر زيّات مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصى نزد من مى آيد و به من مى گويد: چند دينار به من قرض بده تا با آن روغن زيتون بخرم و به تو بفروشم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

در احاديث باب 35 و باب پيشين به ويژه حديث على بن جعفر، مناسب با اين بحث گذشت.

باب 43 جواز فروش كالا به چند برابر قيمت

1654- 32867- (1) محمد بن اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: از شخصى مقدارى درهم طلبكارم. او به من مى گويد: به من مهلت بده و من به تو سود مى دهم. من جبّه اى كه هزار درهم براى من تمام شده به ده هزار درهم يا بيست هزار درهم به او مى فروشم و طلبم را به عقب مى اندازم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1655- 32868- (2) محمد بن اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: زنى به نام سلسبيل، صد هزار درهم از من درخواست وام كرد، بنابر اين كه ده هزار درهم به من سود بدهد. من نود هزار درهم به او وام دادم و لباس وشى را كه هزار درهم براى من تمام شده بود، به ده هزار درهم به او فروختم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

و در حديث ديگرى آمده است كه امام عليه السلام فرمود: «اين كار اشكالى ندارد. يكصد هزار درهم به او بده و لباس را به ده

هزار درهم به او بفروش و دو نوشتۀ جداگانه عليه او بنويس.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 939

1656- 32869- (3) محمد بن اسحاق بن عمار مى گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: «شخصى از ديگرى پول طلب دارد كه سررسيد آن فرارسيده است. از اين رو مرواريدى كه صد درهم ارزش دارد به هزار درهم به او مى فروشد و طلب خود را به تأخير مى اندازد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد. من نيز به دستور پدرم اين كار را انجام داده ام.»

محمد بن اسحاق معتقد است از امام كاظم عليه السلام نيز اين مسأله را پرسيد و آن حضرت به همين صورت پاسخ داد.

1657- 32870- (4) مسعده بن صدقه مى گويد: «شخصى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

من سر معاملۀ «عينه» از فردى پول طلب دارم و او هنگام سررسيد، قدرت پرداخت آن را ندارد.

پس مى خواهد بدهى اش را به تأخير بيندازم و او به من سود دهد. آيا مرواريد يا چيز ديگرى كه صد درهم ارزش دارد به هزار درهم به او بفروشم و سررسيد وامش را به تأخير بيندازم؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد. پدرم اين گونه انجام داد و به من نيز دستور داد دربارۀ بدهى اش به همين صورت عمل كنم.»

1658- 32871- (5) عبدالملك بن عتبه مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم:

از شخصى مالى طلبكارم و مى خواهم پول ديگرى به صورت عينه به او بدهم. آيا جايز است پولى به او بدهم و مرواريدى كه ارزش آن صد درهم است به هزار درهم به او بفروشم؟ و به او بگويم: اين مرواريد را به هزار درهم به تو مى فروشم به اين شرط

كه بهاى آن و بدهى ات را چند ماه به تأخير اندازم.

امام فرمود: اشكال ندارد.»

1659- 32872- (6) در كتاب فقه الرضا روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد:

«شخصى پولى طلبكار است كه سررسيد آن فرارسيده است. بدهكار مى گويد: به من مهلت بده تا به تو سود بدهم. از اين رو طلبكار دانه مرواريدى به ارزش هزار درهم را به ده هزار درهم يا بيست هزار درهم به او مى فروشد.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

در حديث ديگرى مثل آن روايت شده و در پايان آن اين سخن از امام عليه السلام افزوده شده است: «و به تحقيق پدرم به من دستور داد، مثل اين معامله را انجام دادم.»

1660- 32873- (7) در همان كتاب آمده است:

«اگر لباس ده درهمى را به بيست درهم بفروشد يا انگشترى را كه يك درهم ارزش ندارد- تا وقتى نگين بى ارزشى روى آن است- به ده درهم بفروشد، ربا نخواهد بود.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 941

1661- 32874- (8) سليمان بن ديلمى مى گويد: «شخصى به امام كاظم عليه السلام نامه نوشت و از او سؤال كرد: من به گروهى آرد به صورت نسيه مى فروشم و در هر قفيز تا سررسيد معين دو درهم سود مى برم. و آنان از من درخواست مى كنند كه از نصف آرد مقدارى درهم به آن ها بدهم. آيا چاره اى هست كه من در حرام نيفتم؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: به آن ها مقدارى درهم قرض بده و در قيمت نصف قفيز به مقدار سودت از آن ها بيفزا.»

باب 44 حكم خريد طعامى كه قبل از قبض، قيمت آن تغيير كرد

1662- 32875- (1) حلبى مى گويد: «شخصى مقدارى مواد خوراكى از ديگرى خريد و نصف آن

را تحويل گرفت.

وقتى براى تحويل نصف دوم آن آمد، قيمت آن افزايش يا كاهش يافته بود. امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود: اگر در روز خريد با فروشنده بر سر نرخ توافق نموده اند، پس نرخ همان است و اگر بر سر نرخ با هم توافق نكرده اند، نرخ روز بر عهدۀ اوست!»

1663- 32876- (2) حلبى مى گويد: «شخصى مقدارى مواد خوراكى خريد و نصف آن را تحويل گرفت، پس از مدتى براى تحويل نصف ديگر آمد ولى نرخ افزايش يا كاهش يافته بود. امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود: اگر در روز خريد بر سر نرخ با هم توافق كرده اند، همانا همان نرخ براى وى محفوظ است. و اگر بدون تعيين نرخ بخشى را تحويل گرفته و بخشى را گذاشته است، نرخ روزى كه باقيمانده را در آن تحويل مى گيرد، به عهدۀ اوست.»

1664- 32877- (3) در كتاب المقنع حديث پيش را روايت كرده و در پايان آن اين جمله را از امام عليه السلام افزوده است: «و اگر كسى مواد خوراكى بخرد و پيش از تحويل نرخش تغيير كند، براى وى نرخ خريد محفوظ است.»

1665- 32878- (4) جميل مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: شخصى مقدارى مواد خوراكى- هر كرّ به نرخ معينى- خريدارى مى كند. و بخشى از آن را تحويل مى گيرد. سپس قيمت كاهش يا افزايش مى يابد و فروشنده از تحويل بقيه خوددارى مى كند و مى گويد: تو تنها همان را كه تحويل گرفتى، حق داشتى.

امام عليه السلام فرمود: اگر در روز خريد بر سر نرخ آن توافق كرده اند، بقيۀ آن مالِ خريدار است و اگر بدون شرط

كردن قيمت تنها خريده است، به اندازه اى كه پول پرداخت كرده حق دارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 943

1666- 32879- (5) محمد بن الحسن نامه اى به اين مضمون به امام حسن عسكرى عليه السلام نوشت:

«شخصى كسى را اجير مى كند تا ساختمانى براى او بسازد يا كار ديگرى انجام دهد و شروع مى كند مواد خوراكى و پنبه و اجناس ديگر به او بدهد. سپس مواد خوراكى و پنبه افزايش يا كاهش نرخ پيدا مى كند. آيا آن را به قيمت روزى كه تحويل داده حساب كند يا به قيمت روز حسابرسى؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: آن را به قيمت روزى كه با او قرارداد بسته محاسبه مى كند- ان شاء الله.

و سؤال كرد: سررسيد بدهى شخصى فرامى رسد و بدهكار مقدارى گندم در برابر آن مى پردازد و با وى قطعى نمى كند. سپس نرخ تغيير مى كند.

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: نرخ روزى كه گندم را تحويل داده، براى او محاسبه مى شود.»

1667- 32880- (6) محمد بن الحسن صفار مى گويد: «نامه اى به اين مضمون به امام عليه السلام نوشتم: شخصى از ديگرى مالى طلب دارد. هنگام سررسيد، بدهكار در برابر آن گندم يا پنبه يا زعفران مى پردازد و نرخ آن را قطعى نمى كند. پس از دو سه ماه قيمت زعفران و گندم و پنبه افزايش يا كاهش مى يابد. به كدام يك از دو نرخ با او محاسبه كند؟

امام عليه السلام فرمود: او تنها بر اساس قيمت روز پرداخت گندم حق دارد- ان شاء الله.

و به امام عليه السلام نوشتم: شخصى فردى را بر ساختن ساختمان يا كار ديگرى اجير مى كند و به او گندم يا پنبه يا اجناس

ديگرى مى دهد. سپس نرخ گندم و پنبه افزايش يا كاهش مى يابد. آيا آن را به نرخ روز تحويل محاسبه كند يا به نرخ روز حسابرسى؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: به قيمت روزى كه با وى قرارداد بسته، محاسبه كند- ان شاء الله.»

1668- 32881- (7) ابوعطارد مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مقدارى گندم مى خرم و پيش از تحويل گرفتن، قيمت آن تغيير مى كند.

امام عليه السلام فرمود: من دوست دارم به طور كامل به وى بپردازى؛ همان گونه كه اگر در آن افزوده اى بود، آن را مى گرفتى.»

1669- 32882- (8) در كتاب فقه الرضا آمده است: «در هر معاملۀ نسيه، قيمت روز معامله معتبر است تا وقتى كه قيمت كاهش نيافته است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 945

باب 45 نمايندگى در فروش كالاى مالك

1670- 32883- (1) محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ شخصى كه به ديگرى گفت: اين لباس را ده درهم بفروش و مازاد آن مالِ خودت. فرمود: اشكالى ندارد!»

1671- 32884- (2) زراره مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: به شخصى كالايى براى فروش داده و به وى گفته مى شود: افزون بر فلان مبلغ براى خودت.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1672- 32885- (3) زراره مى گويد: «از امام باقر عليه السلام سؤال كردم: به شخصى كالايى براى فروش داده و به وى گفته مى شود: افزون بر فلان مبلغ براى خودت.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

در كتاب دعائم الاسلام، اين حديث از امام صادق عليه السلام روايت شده است.

1673- 32886- (4) ابوصباح كنانى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: اهل بازار، كالاهاى خود را نزد شخصى مى گذارند و

براى وى نرخى معين مى كنند و مى گويند: هر چه بيشتر فروختى، مال خودت.

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكال ندارد ولى به صورت مرابحه نفروشد.»

در حديث مناهى گذشت كه: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از فروختن چيزى كه در ضمانت انسان نيست، نهى كرد.»

«1» در حديث عمار، اين سخن از امام عليه السلام گذشت: «آنان را از فروختن چيزى كه در ضمانت آنان نيست، نهى كن.» «2»

و در حديث سليمان، گذشت كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله از سود جنسى كه در ضمانت انسان نيست، نهى كرد. 3»

______________________________

(1). 22/ 543 باب 20 از باب هاى خريد و فروش، حديث 10 (32757).

(2) 2 و 3. 22/ 555 باب 31 از باب هاى خريد و فروش، حديث 4 (32789) و 6 (32791).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 947

باب 46 امين بودن نماينده

1674- 32887- (1) على بن محمد قاسانى مى گويد: «در سال 231 ق، از مدينه به امام هادى عليه السلام نوشتم: فدايت گردم! شخصى به ديگرى دستور مى دهد كالا يا چيز ديگرى بخرد. وقتى جنس را مى خرد، از او سرقت مى شود يا راهزن آن را مى ربايد. آن كالا از مال چه كسى مى رود؛ از مال دستور دهنده يا از مال خريدار؟

امام عليه السلام نوشت: از مال دستور دهنده!»

1675- 32888- (2) يعقوب بن شعيب مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى در برابر اجرت براى ديگران مى فروشد. و ضمانت اموال آنان را بر عهده مى گيرد [آيا اين كار صحيح است]؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه با رضايت خاطر اين كار را انجام دهد [براى او لازم است] ولى من از اين بيمناكم كه بيش

از آنچه به دست مى آورد، بدهكار شود. با اين حال هر گاه با رضايت خاطر اين كار را انجام دهد، اشكال ندارد.»

باب 47 جواز اجرت سمسار و دلّال

1676- 32889- (1) ابوولّاد از امام صادق و ديگران از امام باقر عليه السلام روايت مى كنند كه فرمودند: «اجرت سمسار و دلّال اشكال ندارد؛ زيرا او با قيمت معين، روز به روز براى مردم خريد مى كند. همانا او همانند اجير است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 949

1677- 32890- (2) عبدالرحمن بن ابى عبدالله مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: سمسار در برابر مزد خريد مى كند به اين صورت كه فهرستى براى خريد به وى داده و با او قرار گذاشته مى شود كه از آنچه خريدى، هر چه بخواهم، برمى دارم و هر چه بخواهم، رها مى كنم.

او نيز اجناسى را كه خريده مى آورد و مى گويد هر چه را مى خواهى، بردار و آنچه دوست ندارى، رها كن.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1678- 32891- (3) در كتاب نوادر احمد بن محمد مى گويد: «از امام باقر عليه السلام سؤال شد: سمسار در برابر مزد براى انسان خريد مى كند و مى گويد: هر چه مى خواهى، بردار و هر چه نمى خواهى، رها كن! امام فرمود:

اشكال ندارد.»

1679- 32892- (4) عبدالرحمان بن حجاج مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

«شخصى به فروشنده اى مى گويد: من اين مواد خوراكى و اجناس ديگر را از تو مى خرم به اين شرط كه سودى در آن براى من قرار دهى يا چيزى به من دهى كه از تو خريد كنم.

امام عليه السلام آن را ناپسند شمرد.

عبدالرحمان بن حجاج مى گويد: از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

شخصى كه

براى ديگران خريد مى كند به فروشنده مى گويد: من به اين شرط از تو خريد مى كنم كه در هر لباسى كه از تو مى خرم، فلان مبلغ به من بدهى. و مى گويد: براى اين كه از تو خريد كنم، سودى براى من قرار ده.

امام عليه السلام آن را ناپسند شمرد.»

1680- 32893- (5) ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: شخصى به ديگرى مى گويد: كالايى را براى من بخر [و بفروش] هر چه سود برديم، ميان يكديگر تقسيم مى كنيم.

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد!»

1681- 32894- (6) حسين بن بشار از امام كاظم عليه السلام روايت مى كند كه: «دربارۀ دلّال خانه و زمين كه براى كارش مزد مى گيرد، فرمود:

اين اجرت است و اشكالى ندارد!»

1682- 32895- (7) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه: «شخصى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: فردى از ديگرى مى خواهد برايش زمين يا خانه يا برده يا چهارپا يا مانند آن بخرد و براى او اجرتى قرار مى دهد.

امام عليه السلام فرمود: اين كار اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 951

1683- 32896- (8) محمد بن ابى عمير از يكى از برده فروشان روايت مى كند كه مى گويد:

«كنيزى براى امام صادق عليه السلام خريدم و آن حضرت چهار دينار به من داد. من از گرفتن آن خوددارى كردم. امام عليه السلام فرمود: حتماً بايد آن را بگيرى؛ از اين رو آن را گرفتم. آن گاه امام عليه السلام فرمود: از فروشنده چيزى نگير!»

در حديث عبدالله بن سنان «1» و حديث يعقوب «2»، مناسب با اين بحث گذشت.

در احاديث باب 1 از باب هاى جعاله نيز مناسب با اين بحث خواهد آمد.

باب 48 عدم فروش جواز كالاهاى متعدد توسط دلّال در يك بيع

1684- 32897-

(1) يعقوب بن شعيب مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم:

شخصى براى ديگران اجناس شان را مى فروشد و هر كس جنسى براى فروش نزد او مى آورد كه از نظر كيفيت يكسان نيستند. آن گاه فردى خريد همۀ آن ها را با هم درخواست مى كند.

امام عليه السلام فرمود: من از اين معامله خوشم نمى آيد.»

1685- 32898- (2) يعقوب بن شعيب مى گويد: «از امام عليه السلام سؤال كردم:

شخصى براى ديگران اجناس شان را مى فروشد و هر كس يك كالا يا بيشتر براى فروش نزد وى مى گذارد كه از نظر كيفيت يكسان نيستند. آن گاه فردى خريد همۀ آن ها را با هم درخواست مى كند.

امام عليه السلام فرمود: من از اين معامله خوشم نمى آيد.»

______________________________

(1). 22/ 458 باب 62 از باب هاى كسب هاى روا و ناروا، حديث 4 (32492).

(2). 22/ 584 باب 46 از باب هاى خريد و فروش، حديث 2 (32888).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 953

باب 49 عدم جواز بيع مرابحه اى بخشى از كالاى خريدارى شده

1686- 32899- (1) محمد بن مسلم مى گويد: «از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

شخصى مجموعه اى از لباس را به قيمتى مى خرد. آن گاه قيمت كلّ را بر اساس ارزش هر كدام ميان آن ها تقسيم مى كند. آيا جايز است تك تك آن ها را به صورت مرابحه بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: نه، تا اين كه به خريدار بگويد خودش بر آن قيمت نهاده است.

و سؤال كردم: شخصى مجموعه اى از كالا را مى خرد. آيا هر يك از لباس ها را مى تواند به صورت مرابحه بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: نه، تا اين كه به خريدار بگويد خودش بر آن قيمت نهاده است.»

1687- 32900- (2) ابوحمزه مى گويد: «از امام باقر عليه السلام سؤال كردم:

شخصى مجموعه اى از لباس

را به مبلغى مى خرد، سپس بر هر لباس قيمتى مى گذارد؛ به طورى كه مجموع آن ها با قيمت پرداختى برابر شود. آيا مى تواند هر كدام را به صورت مرابحه بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: نه، تا اين كه اعلام كند خودش بر آن قيمت گذارده است.»

1688- 32901- (3) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد:

«شخصى لباس هاى بسيار مى خرد، سپس براساس قيمت كل بر هر لباس قيمت مى گذارد. آيا مى تواند آن را به همان قيمت به صورت مرابحه بفروشد؟

امام عليه السلام فرمود: نه مگر اين كه به خريدار اعلام كند، كه خودش بر آن نرخ گذاشته است.»

1689- 32902- (4) معاويه بن عمار مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

شخصى لباس هاى هراتى و قوهى مى خرد. فردى ده لباس از آن ها را به شرط آن كه از ديگر لباس ها مرغوب تر باشد، با سود پنج يا كم تر يا بيشتر مى خرد.

امام عليه السلام فرمود: من اين معامله را دوست ندارم، به من بگو كه اگر تنها پنج لباس مرغوب بيابد و بقيه يكسان باشد [چه خواهد كرد؟]»

اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام گفت: «آنان با او شرط كرده اند كه ده لباس بردارد، پس به صورت مكرر لباس ها را بر او عرضه مى كنند [تا ده لباس را انتخاب كند].

امام عليه السلام فرمود: همانا او شرط كرده است كه بهترين آن ها را انتخاب كند. به من بگو كه اگر تنها پنج لباس بهتر باشد و بقيه مثل هم باشند [چه بايد كرد] من اين معامله را دوست ندارم.

امام عليه السلام اين معامله را به دليل فريبندگى و غبن آن، ناپسند دانست.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص:

955

1690- 32903- (5) عيسى ابن ابى منصور مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم:

گروهى لباس هاى هراتى يا كروى يا مروى يا قوهى مى خرند. شخصى ده لباس از بهترين آن ها را با سود پنج درهم يا كم تر يا بيشتر مى خرد.

امام عليه السلام فرمود: من اين معامله را دوست ندارم. به من بگو كه اگر تنها پنج لباس بهتر از بقيه يافتى و لباس هاى ديگر همه يكسان بودند [چه مى كردى؟]»

اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام گفت: «آن ها با او شرط كرده اند كه ده لباس انتخاب كند، پس لباس را مكرر بر او عرضه مى كنند [تا ده لباس را انتخاب كند].

امام عليه السلام فرمود: همانا او شرط كرده است كه بهترين آن ها را انتخاب كند. به من بگو كه اگر بيشتر از پنج لباسِ بهتر نيافت و لباس هاى ديگر يكسان بودند [چه بايد انجام دهد؟].

سپس فرمود: من اين معامله را دوست ندارم.»

1691- 32904- (6) اسباط بن سالم مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم:

ما يك عدل لباس شامل صد لباس مرغوب و نامرغوب مى خريم. شخصى مى آيد و نود (هفتاد) لباس را با سود يك درهم در هر درهم مى خرد. آيا براى ما سزاوار است كه بقيه را نيز همين گونه بفروشيم؟

امام عليه السلام فرمود: نه مگر اين كه يك لباس را به تنهايى [به طور معين] بخرد.»

در حديث على بن سعيد، مناسب با اين بحث گذشت.«1»

باب 50 فساد خريد كالا به دينارى كه يك درهم از آن استثنا شود

1692- 32905- (1) حلبى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «خريدن لباس به يك دينار به استثناى يك درهم ناپسند است؛ چون نسبت دينار به درهم معلوم نيست.»

______________________________

(1). 22/ 564 باب 36 از باب هاى خريد

و فروش، حديث 1 (32816).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 957

1693- 32906- (2) حماد بن ميسر از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «امام باقر عليه السلام خريدن لباس را به يك دينار به استثناى يك درهم، ناپسند مى شمرد؛ چون نسبت دينار به درهم معلوم نيست.»

1694- 32907- (3) وهب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «پدرش امام باقر عليه السلام خريدن به يك دينار به استثناى يك درهم يا دو درهم را به طور نسيه ناپسند مى شمرد بلكه آن را به صورت دينارى به استثناى يك سوم و يك چهارم و يك ششم و ديگر اجزاى دينار قرار مى داد.»

1695- 32908- (4) سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام از امير مؤمنان روايت مى كند كه: «دربارۀ خريد كالا به يك دينار به استثناى يك درهم به صورت نسيه فرمود:

اين معامله باطل است؛ زيرا شايد دينار با درهم برابر شود.»

در احاديث باب 12 و 23 و 25، مطالبى مناسب با اين بحث گذشت.

باب 51 لزوم بيان نوع درهم در بيع مرابحه

1696- 32909- (1) اسماعيل بن عبدالخالق مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: ما تعدادى درهم براى خريد كالا به اهواز مى فرستيم كه آن ها با هم متفاوت و برخى برتر از برخى ديگر است. پس از آن كه با آن ها براى ما كالايى خريد، صبر مى كنيم (نوشته مى شود). هنگام فروش، نوع درهمى كه با آن كالا خريدارى شده، روى آن نصب مى شود. در معامله به صورت مرابحه بايد نوع درهم بيان شود. آيا نصب آن نوشته بر روى كالا ما را از بيان نوع درهم بى نياز مى كند؟

امام عليه السلام فرمود: نه، بلكه هر گاه به صورت

مرابحه معامله شود، خريدار را از آن باخبر كن و اگر بدون ذكر قيمت خريد معامله مى شود، اشكال ندارد.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 959

1697- 32910- (2) اسماعيل بن عبدالخالق مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: ما مقدارى درهم به اهواز مى فرستيم كه با هم متفاوت است و با آن ها جنس مى خريم. سپس نوع درهمى را كه با آن جنس خريدارى شده مى نويسيم و بر روى آن نصب مى كنيم، در فروختن به صورت مرابحه ما بايد نوع درهم را براى خريدار بيان كنيم. آيا نصب نوشته بر روى اجناس، ما را از بيان نوع درهم بى نياز مى كند؟

امام عليه السلام فرمود: هر گاه به صورت مرابحه معامله كردى، آن را براى خريدار بيان كن و اگر بدون ذكر قيمت معامله كرد، اشكال ندارد.»

باب 52 حكم زياده بر پيمانه و وزن

1698- 32911- (1) على بن عطيه مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم:

ما از كشتى مواد خوراكى مى خريم. سپس آن را پيمانه مى كنيم و مقدارى اضافه مى آيد.

امام عليه السلام فرمود: آيا گاهى نيز كم مى آيد؟

گفتم: آرى!

امام عليه السلام فرمود: هر گاه كم بيايد، آن را به شما مى دهند؟

گفتم: نه!

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

1699- 32912- (2) عبدالرحمان بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زيادى هاى پيمانه و ترازو سؤال كردم. امام عليه السلام فرمود: اگر از حدّ معمول بيشتر نيست، اشكال ندارد.»

1700- 32913- (3) عبدالرحمان بن حجاج مى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زيادى وزن گوشت، علوفه و كالاهاى ديگر سؤال كردم و به امام عليه السلام گفتم: آنان چند وزنه را به ده درهم و چند رطل گوشت را به چند درهم مى خرند و

همواره بيشتر وزن مى كنند و براى آن زيادى مقدار مشخصى نيست كه بتوان آن را شناخت.

امام عليه السلام فرمود: هر گاه شيوۀ معاملۀ اهل شهر اين گونه است، حدّ وسط را بگير و از آن تجاوز نكن.»

1701- 32914- (4) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد:

«شخصى مواد خوراكى كه با پيمانه و وزن معامله مى شود، مى خرد و آن را بيشتر از پيمانه و وزنى كه خريده مى يابد.

امام عليه السلام فرمود: اگر زيادى به مقدارى است كه مردم از آن چشم پوشى مى كنند، اشكال ندارد. ولى اگر با آن اختلاف زيادى دارد، در آن خيرى نيست و بازمى گرداند؛ زيرا گاهى اشتباه يا ظلم از سوى كسى است كه برايش تحويل گرفته است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 961

1702- 32915- (5) علاء بن رزين مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من با شخصى ديدار مى كنم كه گندم، براى فروش بر من عرضه مى كند و مى گويد: گندمى كه مى خواستى به دست آوردم! به او مى گويم: آن ها را بياور و در كرّ فلان مبلغ به تو سود مى دهم. وقتى گندم را مى آورد، اگر مايل بودم آن را مى گيرم و اگر به دردم نخورد، آن را رها مى كنم.

امام عليه السلام فرمود: اين گفتگوى پيش از معامله است، اشكال ندارد.

گفتم: به او مى گويم پنجاه كرّ يا كم تر و بيشتر از آن را جدا كن. وقتى آن را تحويل مى دهد، مقدارى كم يا زياد مى آيد و بيشتر زياد مى آيد. آن مقدار از آنِ كيست؟

امام عليه السلام فرمود: مال توست! آن گاه امام عليه السلام فرمود:

من معتب يا سلام را روانه مى كنم تا گندم بخرد. پس

به اندازۀ دو دينار از آن زياد مى آيد و ما با پيمانه اى كه مى شناسيم، آن را غذاى خانواده مان قرار مى دهيم.

گفتم: صاحب آن را مى شناسى؟

امام عليه السلام فرمود: آرى و آن را به صاحبش باز مى گردانيم!

گفتم: خداوند تو را رحمت كند. به من فتوا مى دهى كه مقدارى زيادى مال من است و تو آن را بازمى گردانى. پس من فهميدم كه آن مال فروشنده است!

امام عليه السلام فرمود: آرى! آن از اشتباهات مردم است؛ زيرا ما به اندازۀ هشت يا نه درهم خريده ايم. سپس فرمود: ولى من پيمانۀ آن را حساب مى كنم.»

1703- 32916- (6) اسحاق بن عمار و ديگران مى گويند: «به امام صادق عليه السلام گفتيم:

از شخصى درهم را به صورت وزن تحويل مى گيرم و پس از شمارش آن را بيشتر از تعداد حق خود مى يابم. امام عليه السلام فرمود: آيا دقيق وزن نكرده است؟

گفتم: بله!

امام فرمود: اشكال ندارد!»

در حديث اسحاق مداينى «1» مطالبى گذشت كه بر اين بحث دلالت مى كند.

باب 53 حكم عَرَبون «2» [پيش پرداخت] در بيع

1704- 32917- (1) وهب از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام همواره مى فرمود:

«عَرَبون [پرداخت چيزى به فروشنده] جايز نيست مگر آن كه به عنوان پرداخت بهاى كالا باشد.»

______________________________

(1). 22/ 575 باب 41 از باب هاى خريد و فروش، حديث 24 (32855).

(2). عَرَبون به اين معناست كه خريدار چيزى به فروشنده مى دهد كه اگر معامله انجام شود، آن از بهاى كالا به شمار آيد و اگر معامله به هم خورد، خريدار آن را پس نگيرد و در مقابل استفاده اى باشد كه از كالا برده است.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 963

باب 54 حكم بيع زمين و آنچه در آن است

1705- 32918- (1) محمد بن الحسن صفار در نامه اى از امام حسن عسكرى عليه السلام سؤال كرد:

«شخصى از ديگرى زمينى را با حدود چهارگانه اش خريد. در آن، زمين زراعت، درخت خرما و درختان ديگر وجود دارد كه در قرارداد آن ها نامى از آن به ميان نيامده است بلكه در قرارداد آن آمده است كه خريدار آن، زمين را با همۀ حقوقى كه در داخل و خارج آن است، خريده است. آيا زراعت و درخت خرما و ديگر درختان در حقوق زمين داخل است يا نه؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: وقتى زمين را با تمام حدودش و هر آنچه درش بر روى آن بسته مى شود بخرد، هر چه داخل آن است، مالِ خريدار است- ان شاء الله.»

باب 55 حكم خريد سقف و كف منزل

1706- 32919- (1) محمد بن الحسن صفار در نامه اى از امام حسن عسكرى عليه السلام پرسيد:

«شخصى يك اتاق از خانۀ ديگرى را با همۀ حقوقش مى خرد. بالاى آن اتاق، اتاق ديگرى است.

آيا اتاق بالا، در حقوق اتاق پايين داخل مى شود يا نه؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: غير از آنچه با نام خريده است و محل آن، چيز ديگرى براى او نيست.»

1707- 32920- (2) محمد بن الحسن صفار در نامه اى از امام حسن عسكرى عليه السلام سؤال كرد:

«شخصى اتاق يا محل سكونتى را از خانه اى با تمام حقوقش مى خرد. آيا اتاق و محل سكونت روى آن از حقوق اتاق و محل سكونت پايين به شمار مى آيد، يا نه؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: غير از حقى كه از آن خريده است، چيز ديگرى براى او نيست- ان شاء الله.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 965

باب 56 مالكيت محصول خرما

1708- 32921- (1) عقبه بن خالد از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حكم كرد كه ميوۀ درخت خرما [در معاملۀ آن] متعلق به تلقيح كننده است مگر آن كه خريدار شرط كند.»

1709- 32922- (2) غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«هر كس درخت خرمايى را بفروشد كه آن را تلقيح كرده است، ميوه اش متعلق به فروشنده است مگر آن كه خريدار شرط كند. سپس على عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين گونه حكم كرد.»

در كتاب العوالى روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس درخت خرمايى را بفروشد كه آن را تلقيح كرده،

ميوۀ آن متعلق به فروشنده است مگر آن كه خريدار شرط كند. و هر كس برده اى را بخرد كه مالى دارد، مال وى متعلق به فروشنده است مگر آن كه خريدار آن را شرط كند.»

1710- 32923- (3) يحيى بن ابى علاء از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس درخت خرمايى را بفروشد كه آن را تلقيح كرده، ميوۀ آن متعلق به فروشنده است مگر آن كه خريدار شرط كند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين گونه حكم كرد.»

باب 57 حكم فروش باغ و استثناء چند درخت

1711- 32924- (1) محمد بن الحسن صفار در نامه اى از امام عليه السلام [حسن عسكرى] سؤال كرد:

«شخصى باغى كه در آن درخت و درخت انگور وجود دارد، مى فروشد و از آن باغ يك درخت را براى خود نگه مى دارد. آيا راه گذر به درخت از آن باغ متعلق به اوست؟ و چه مقدار از زمين متعلق به آن درخت است؟ آيا به اندازۀ شاخه هاى آن يا به اندازه اى كه در آن روييده است؟»

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: به هر گونه كه باغ را فروخته و درخت را براى خود نگه داشته، حقّ دارد پس از حق خود در آن تجاوز نكند- ان شاء الله.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 967

1712- 32925- (2) سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«شخصى نخلستانى را فروخت و يك نخل را براى خود نگه داشت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله راه ورود و خروج و به اندازۀ شاخه هاى آن درخت را براى او حكم كرد [و قرار داد].»

در حديث عقبه، اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد آمد:

«براى هر درخت خرمايى از آن ها به اندازه اى از زمين است كه يكى از شاخه هايش در بلندترين حالت به آن برسد.»

باب 58 حكم اختلاف بايع و مشترى در مقدار ثمن

1713- 32926- (1) احمد بن محمد ابن ابى نصر با واسطه از امام صادق عليه السلام دربارۀ اختلاف خريدار و فروشنده بر سر قيمت فرمود:

«سخن فروشنده همراه با سوگند وى پذيرفته است، هر گاه كالا به همان صورت موجود باشد.»

در حديث حسين بن عمر، اين سخن از امام عليه السلام خواهد آمد: «پس اگر با هم اختلاف نمودند، سخن صاحب كالا پذيرفته است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 969

باب 59 حكم اختلاف بايع و مشترى در پرداخت ثمن

1714- 32927- (1) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امام عليه السلام سؤال شد:

«شخصى خوراك و پوشاك و اجناسى مانند آن را- كه مردم درباره آن قرارداد نمى نويسند- مى خرد و جنس را تحويل مى گيرد. مشترى معتقد است كه بهاى آن را پرداخته و فروشنده منكر گرفتن آن است. امام عليه السلام فرمود:

اگر جنس در دست مشترى است، سخن او همراه با سوگندش پذيرفته است. ولى اگر جنس از دست فروشنده خارج نشده است، سخن فروشنده پذيرفته مى شود و بايد سوگند ياد كند كه بهاى آن را دريافت نكرده است، مگر آن كه خريدار بينّه بر پرداخت داشته باشد.

و اگر كالا از اجناسى است كه مردم دربارۀ امثال آن وثيقه مى نويسند و شاهد مى گيرند؛ مانند حيوان و شتر و نظير آن و فروشنده و خريدار در پرداخت قيمت آن اختلاف كنند و خريدار بگويد: به تو پرداخت كردم! و فروشنده بگويد: پرداخت نكردى! چه خريدار جنس را تحويل گرفته باشد يا تحويل نگرفته باشد، بايد براى پرداخت آن بينّه بياورد آن گونه كه ادعا مى كند و فروشنده بايد بر تحويل نگرفتن سوگند ياد كند، همان گونه كه انكار مى كند.

به امام عليه السلام گفته شد: اگر كالا

در دست هر دوى آن هاست و هنوز مشترى تسلط كامل نيافته و فروشنده نيز جدا نشده است؟

امام عليه السلام فرمود: سخن فروشنده همراه با سوگندش پذيرفته است و خريدار بايد بينّه براى ادعاى خود در مورد پرداخت قيمت بياورد.»

باب 60 حكم اقاله با كم كردن ثمن

1715- 32928- (1) حلبى مى گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم:

«شخصى بدون هيچ شرطى با فروشنده لباسى مى خرد ولى از آن خوشش نمى آيد. از اين رو آن را نزد فروشنده بازمى گرداند و او نيز از پذيرفتن آن خوددارى مى كند مگر با كاهش قيمت.

امام عليه السلام فرمود: شايسته نيست آن را با كاهش قيمت پس بردارد. اگر از اين مسأله بى خبر بود و آن را گرفت و به قيمت بيشترى فروخت، مازاد بر آن را بايد به خريدار نخست بازگرداند.»

در احاديث باب 27 از باب هاى مستحبات تاجر، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 971

باب 61 عدم جواز خريد نمايندۀ خريد، براى خودش

1716- 32929- (1) على بن سليمان مى گويد: «به امام عليه السلام نوشتم:

شخصى به من مى گويد: براى من لباسى به يك دينار يا كم تر يا بيشتر بخر. من نيز به همان قيمت، لباس را مى خرم ولى قيمت خريد را به او بيشتر مى گويم و از اين كه در اين معامله من سود مى برم، او را آگاه نمى كنم و با او شرط مى كنم كه آن مبلغ را بپردازد؛ در غير اين صورت آن را بازمى گردانم. آيا شرط و سود جايز يا چيزى از آن براى من حلال است؟ و آيا در صورتى كه معامله را با فروشنده قطعى و لازم كنم، براى من حلال است كه از آن سود ببرم؟

امام عليه السلام در پاسخ نوشت: هيچ يك از اين كارها براى تو حلال نيست، پس آن را انجام نده!»

باب 62 جواز خريد از مشترى براى كسى كه از طرف مشترى پرداخت كرده است

1717- 32930- (1) حلبى مى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم:

دو نفر صراف مقدارى درهم را به دينار مى خرند. يكى از آنان- با آن كه توانگر است و اگر بخواهد مى تواند سهم خود را بپردازد- به ديگرى مى گويد: از جانب من نيز بپرداز!

او نيز آن را مى پردازد. سپس كسى كه سهم رفيقش را پرداخته، تصميم مى گيرد آن را با سود از وى بخرد. آيا اين كار جايز است؟

امام عليه السلام فرمود: اشكال ندارد.»

باب 63 حكم شرط كردن مشترى به اين كه زيان متوجه او نباشد

1718- 32931- (1) عبدالملك بن عتبه مى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

مواد خوراكى يا كالاى ديگرى را از شخصى با اين شرط مى خرم كه زيان آن بر من نباشد. آيا اين معامله صحيح و راه آن چگونه است؟

امام عليه السلام فرمود: شايسته نيست.»

مرحوم شيخ طوسى قدس سره مى فرمايد: «توجيه اين حديث اين است كه آن را بر نوعى كراهت حمل كنيم، نه حرمت.»

در احاديث باب 6 از باب هاى خيار، مناسب با اين بحث خواهد آمد.

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 973

باب 64 انصراف معامله به پول رايج مگر در صورت شرط

1719- 32932- (1) على بن راشد مى گويد: «به امام گفتم: فدايت گردم! شخصى مقدارى مواد خوراكى را به هزار درهم و مانند آن مى خرد و نوع درهم را معين نمى كند كه درهم صحيح باشد يا درهم ديگرى.

امام عليه السلام فرمود: اگر [نوع خاصى از درهم] را شرط كرده است، بايد به همان شرط عمل كند و در غير اين صورت درهم هاى رايج ميان مردم بر عهدۀ اوست.

على بن راشد مى گويد: با اين پرسش مى خواستم بدانم در پرداخت مهريه، چه وظيفه اى دارم! چون آنان مى گويند: غير از درهم صحيح نمى گيريم و همانا من بنا بر درهم هاى رايج ازدواج كرده ام و نه نامى از درهم صحيح به ميان آورده ام و نه درهم هاى ديگر.»

باب 65 جواز پرداخت رشوه به وكيل مشترى براى جلوگيرى از ظلم

1720- 32933- (1) حكم بن حكيم صيرفى مى گويد: «شنيدم كه حفص اعور از امام صادق عليه السلام سؤال كرد:

حاكم از ما مشك و آفتابه مى خرد و شخصى را براى تحويل گرفتن اجناس وكيل مى كند. ما به وى رشوه مى دهيم تا به ما ستم نكند.

امام عليه السلام فرمود: آنچه به وسيلۀ آن به اموالت سامان بخشى، اشكال ندارد. سپس امام عليه السلام مدتى سكوت كرد و گفت: به من بگو: اگر به او رشوه دهى، كم تر از قرارداد دريافت مى كند؟

حفص گفت: آرى!

امام عليه السلام فرمود: رشوه ات فاسد است.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 975

باب 66 عدم جواز اشتباه در فروش

1721- 32934- (1) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه فرمود:

«براى مسلمان، اشتباه در فروش جايز نيست.»

در حديث دعائم الاسلام خواهد آمد كه: «به امام عليه السلام گفته مى شود: شخصى، كالايى به ديگرى فروخت. آن گاه ادعا كرد كه در قيمت آن اشتباه كرده است و گفت: به دفتر خود مراجعه كردم، ديدم مقدارى از بهاى آن را در نظر نگرفته و به مقدار زيادى زيان ديده ام.

امام فرمود: در كيفيت كالا دقت مى كند ....» «1»

باب 67 حكم خريد كالا توسط دو نفر و آوردن پول كالا توسط يكى از آن دو

1722- 32935- (1) در كتاب دعائم الاسلام روايت مى كند كه از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد:

«دو نفر كالايى را مى خرند و براى آوردن پول آن مى روند. آن گاه يكى از آن دو با پول مى آيد.

امام عليه السلام فرمود: هر گاه بهاى آن را به طور كامل پرداخت كند، مى تواند كالا را تحويل بگيرد و اگر پس از آن شريك وى آن را درخواست كند، تنها در صورتى حق دارد كه نيمى از بهاى آن را به شريك خود پرداخت كند.»

باب 68 حكم بيع مرابحه اى جنسى كه به دينار خريدارى شده و به درهم پرداخت شود و بالعكس

1723- 32936- (1) در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«هر كس لباسى را به دينار بخرد و درهم بپردازد، مى تواند آن را به صورت مرابحه بر خريد به دينار معامله كند و همچنين اگر به درهم بخرد و دينار بپردازد، مى تواند به صورت مرابحه بر خريد به درهم آن را معامله كند.»

______________________________

(1). 23/ 149 باب 11 از باب هاى خيار، حديث 6 (33293).

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 977

باب 69 حكم بيع مال به عوض هيچ

1724- 32937- (1) سماعه مى گويد: «محمد بن الحسن از ابوحنيفه دربارۀ شى ء و لاشى ء و آنچه خداوند غير آن را نمى پذيرد، سؤال كرد. ابوحنيفه «شى ء» را توضيح داد ولى در پاسخ به «لاشى ء» درماند و گفت: با اين قاطر به سوى پيشواى رافضيان حركت كن و آن را به وى به «لاشى» بفروش و بهايش را دريافت كن. محمد افسار قاطر را گرفت و نزد امام صادق عليه السلام آمد.

امام صادق عليه السلام به او فرمود: از ابوحنيفه دستور فروش اين قاطر را بگير!

محمد گفت: ابوحنيفه دستور فروش آن را به من صادر كرده است.

امام عليه السلام پرسيد: به چه مبلغى؟

محمد گفت: به «لاشى ء».

امام عليه السلام فرمود: چه مى گويى؟

محمد گفت: حقيقت را مى گويم.

امام عليه السلام فرمود: آن را به «لاشى ء» از تو خريدم. و به غلامش دستور داد آن را به اصطبل ببرد.

محمد بن الحسن مدتى منتظر بهاى قاطر ماند، وقتى طول كشيد به امام گفت: فدايت گردم! بهايش كو؟

امام عليه السلام فرمود: وعدۀ ما فردا صبح!

محمد به سوى ابوحنيفه بازگشت و ماجرا را براى وى بازگو كرد. ابوحنيفه از اين خبر خوشحال شد و از او اظهار رضايت كرد.

صبح فردا ابوحنيفه نزد امام عليه السلام رفت. امام صادق عليه السلام به وى فرمود:

آمده اى تا «لاشى ء»- بهاى قاطر- را دريافت كنى؟

ابوحنيفه گفت: آرى! و بهاى آن لاشى ء است.

امام عليه السلام فرمود: آرى!

آن گاه امام عليه السلام سوار بر قاطر شد و ابوحنيفه نيز سوار مركب ديگرى شد و با هم به صحرا رفتند.

وقتى روز بالا آمد، امام عليه السلام به سراب نگريست كه همانند آب جارى بالا آمده بود. آن گاه به ابوحنيفه گفت: اى ابوحنيفه! در آن دوردست چه چيزى هست كه گويا جريان دارد؟

ابوحنيفه گفت: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! آن آب است.

با هم به سوى آن رفتند، وقتى به آنجا رسيدند، باز هم سراب را برابر خود در دوردست ديدند.

امام عليه السلام فرمود: بهاى قاطر را دريافت كن! خداوند تعالى مى فرمايد: همانند سرابى در بيابان هموار كه تشنه آن را آب مى پندارد تا اين كه نزد آن مى رود، آن را چيزى نمى يابد و خداوند را نزد آن مى يابد ....

از آنجا ابوحنيفه ناراحت و غمگين نزد يارانش رفت. به وى گفتند: اى ابوحنيفه! تو را چه شده است؟

ابوحنيفه گفت: قاطرى- كه ده هزار درهم پول برايش پرداخته بودم- بيهوده از چنگم رفت.»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 979

باب 70 حكم بيع مركبى كه شرط وسايل و زين آن نشده باشد

1725- 32938- (1) انس مى گويد: «در منى همراه عمر بودم كه عرب بيابانگردى به آنجا آمد و تعدادى شتر باركش و سوارى همراه خويش داشت. عمر به من گفت: «از وى بپرس كه آيا آن ها را نمى فروشد؟

من نزد وى رفتم و از او سؤال كردم. آن مرد براى فروش شترانش اعلام آمادگى كرد.

آن گاه عمر نزد وى آمد و چهارده شتر از وى

خريد. سپس به من گفت: اى انس! شتران را تحويل بگير!

مرد عرب گفت: روانداز و رحل آن را بگذار و شتران را به صورت برهنه تحويل بگير!

عمر گفت: من آن ها را با روانداز و رحل شان خريدم.

در اين باره، ميان آنان نزاع در گرفت و على عليه السلام را به داورى ميان خود فراخواندند.

امام عليه السلام به عمر گفت: آيا تو روانداز و رحل آن ها را در معامله شرط كردى؟

عمر گفت: نه!

على عليه السلام فرمود: پس آن ها را از هر چه دارند جدا كن، تنها شتران متعلق به تو هستند!

عمر گفت: اى انس! شتران را برهنه كن و روانداز و رحل آن ها را به مرد عرب تحويل بده و آن ها را به ديگر شتران مان ملحق كن!»

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 981

مآخذ و منابع جامع احاديث شيعه

قرن دوم

1. الرسالة الذهبية. للرضا عليه السلام معروف به طب الإمام الرضا عليه السلام (؟-؟)

2. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام. (؟-؟)

3. الفقه، معروف به فقه الرضا عليه السلام. منسوب به امام رضا عليه السلام (؟-؟)

4. كتاب الصّفين. ابان بن تغلب (؟- 141 ق)

5. الفضايل. ابان بن تغلب (؟- 141 ق)

6. الجعفريات. محمد بن محمد اشعث (؟-؟)

7. توحيد مفضّل. على المفضل بن عمر الجعفى (؟-؟)

قرن سوم

8. الغارات. ابراهيم بن محمد الثقفى الكوفى (؟- 283 ق)

9. المناقب. نصر بن مزاحم (120- 212 ق)

10. وقعة الصفين. نصر بن مزاحم (120- 212 ق)

11. المشيخة. حسن بن محبوب سراد (149- 224 ق)

12. النوادر. حسن بن محبوب سراد (149- 224 ق)

13. جامع الفقه. ابن قتيبه (213- 276 ق)

14. عيون الاخبار. ابن قتيبه (213- 276 ق)

15. المحاسن. برقى (؟- 274 يا 280 ق)

16. بصائر الدرجات. محمدبن حسن بن فروخ صفار (؟- 290 ق)

17. جامع الاحاديث النبوية. ابو محمد جعفر بن احمد بن على بن القمى (؟-؟)

18. المزار. محمدبن حسن بن فروخ صفار (؟- 290 ق)

قرن چهارم

19. طب الائمه. عبدالله و حسين ابنا بسطام (؟-؟)

20. كتاب الزيارات. حسين بن سعيد اهوازى 300 (ق-؟)

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 982

21. المناقب. حسين بن سعيد اهوازى 300 (ق-؟)

22. كتاب التاريخ. ابن اعثم كوفى (؟- 314 ق)

23. الفتوح. ابن اعثم كوفى (؟- 314 ق)

24. كتاب التفسير. محمد بن مسعود عياشى (؟- ح 320 ق)

25. كتاب الدلائل. عبدالله بن جعفر حميرى (320-؟)

26. قرب الاسناد. عبدالله بن جعفر حميرى (320-؟)

27. تفسير فرات. فرات بن ابراهيم كوفى (؟-؟)

28. تفسير النعمانى. ابوعبداللّٰه محمد بن ابراهيم بن جعفر الكاتب النعمانى (؟-؟)

29. الغايات. جعفر بن احمد بن على قمى (؟-؟)

30. المانعات. جعفر بن احمد بن على قمى (؟-؟)

31. تفسير القمى. ابوالحسن على بن ابراهيم القمى (307-؟)

32. كافى. شيخ كلينى (؟- 329 ق)

33. تحف العقول. ابن شعبه (؟-؟)

34. التمحيص. ابن شعبه (؟-؟)

35. كتاب التمحيص. محمد بن همام اسكافى (258- 336 ق)

36. مروج الذهب و معادن الجواهر. ابوالحسن على بن الحسين بن على الموسوى (364-؟)

37. الابتداء. على بن احمد كوفى (؟- 352 ق)

38. الانبياء. على بن احمد كوفى

(؟- 352 ق)

39. كتاب الاخلاق. ابن القاسم الكوفى (352-؟)

40. الايضاح. نعمان بن محمد تميمى (259- 363 ق)

41. دعائم الاسلام. نعمان بن محمد تميمى (259- 363 ق)

42. كامل الزيارات. جعفر بن محمد بن قولويه (؟- 367 ق)

43. علل الشرايع. شيخ صدوق (305- 381 ق)

44. عيون اخبار الرضا عليه السلام. شيخ صدوق (305- 381 ق)

45. كمال الدين وتمام النعمة. شيخ صدوق (305- 381 ق)

46. الهداية. شيخ صدوق (305- 381 ق)

47. الامالى. شيخ صدوق (305- 381 ق)

48. معانى الاخبار. شيخ صدوق (305- 381 ق)

49. توحيد. شيخ صدوق (305- 381 ق)

50. الخصال. شيخ صدوق (305- 381 ق)

51. ثواب الاعمال. شيخ صدوق (305- 381 ق)

52. المقنع. شيخ صدوق (305- 381 ق)

53. من لا يحضره الفقيه. شيخ صدوق (305- 381 ق)

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 983

54. دلائل الامامة. ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم الطبرى (385-؟)

قرن پنجم

55. نهج البلاغه. سيد رضى (359- 406 ق)

56. كفايه الاثر. خزاز رازى (؟- ح 410 ق)

57. الارشاد. شيخ مفيد (336- 413 ق)

58. الامالى. شيخ مفيد (336- 413 ق)

59. الاختصاص. شيخ مفيد (336- 413 ق)

60. الفرائض الشريعة. شيخ مفيد (336- 413 ق)

61. المقنعه. شيخ مفيد (336- 413 ق)

62. تنزيه الانبياء. سيد مرتضى (355- 436 ق)

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 983

63. درر الفوائد. سيد مرتضى (355- 436 ق)

64. المختصر. سيد مرتضى (355- 436 ق)

65. انساب. احمد بن على نجاشى (372- 450 ق)

66. رجال. احمد بن على نجاشى (372- 450 ق)

67. الاستبصار. شيخ طوسى (385- 460 ق)

68. التبيان. شيخ طوسى

(385- 460 ق)

69. اختيار معرفة الرجال معروف به رجال الكشى. شيخ طوسى (385- 460 ق)

70. تهذيب الاحكام. شيخ طوسى (385- 460 ق)

71. الامالى. شيخ طوسى (385- 460 ق)

72. الخلاف. شيخ طوسى (385- 460 ق)

73. الغيبة. شيخ طوسى (385- 460 ق)

74. المبسوط. شيخ طوسى (385- 460 ق)

75. النهاية. شيخ طوسى (385- 460 ق)

76. كنز الفوائد. ابوالفتح كراجكى (؟- 499 ق)

قرن ششم

77. مجمع البيان. فضل بن حسن طبرسى (عشر 480- 548 ق)

78. اعلام الورى باعلام الهدى. فضل بن حسن طبرسى (عشر 480- 548 ق)

79. نثر اللآلى. فضل بن حسن طبرسى (عشر 480- 548 ق)

80. الوسيط. فضل بن حسن طبرسى (عشر 480- 548 ق)

81. مكارم الاخلاق. حسن بن فضل طبرسى (؟- 548 ق)

82. غرر الحكم و درر الكلم. عبدالواحد بن محمد تميمى (510- 550 ق)

83. بشارة المصطفى. عماد الدين طبرى (؟- 553 ق)

84. الدعوات. السيد فضل الله راوندى (؟- 570 ق)

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 984

85. النوادر. السيد فضل الله راوندى (؟- 570 ق)

86. قصص الانبياء. السيد فضل الله راوندى (؟- 570 ق)

87. لبّ اللّباب. السيد فضل الله راوندى (؟- 570 ق)

88. الخرائج و الجرائح. قطب الدين راوندى (؟- 573 ق)

89. اسباب النزول. قطب الدين راوندى (؟- 573 ق)

90. تهافت الفلاسفه. قطب الدين راوندى (؟- 573 ق)

91. المناقب. ابن شاذان قمى (پس از 509- 584 ق)

92. قضاء حقوق المؤمنين. ابوعلى بن طاهر صورى (؟- 585 ق)

93. جامع الاخبار. تاج الدين شعيرى (؟-؟)

94. تفسير روح الجنان. ابوالفتوح الرازى (ح 470- نزديك به 554 ق)

95. الاحتجاج. احمد بن على طبرسى (620 ق-؟)

96. مناقب آل ابى طالب عليهم السلام. ابن شهر آشوب (489- 588 ق)

97. السرائر. محمد بن ادريس (543-

598 ق)

قرن هفتم

98. تنبيه الخواطر. ورام بن ابى فراس (؟- 605 ق)

99. اسدالغابه. ابن اثير (555- 630 ق)

100. الكامل. ابن اثير (555- 630 ق)

101. اللباب. ابن اثير (555- 630 ق)

102. المختصر. ابن حاجب (570- 646 ق)

103. اللهوف. سيد على بن طاووس (589- 664 ق)

104. فلاح السائل. سيد على بن طاووس (589- 664 ق)

105. مهج الدعوات. سيد على بن طاووس (589- 664 ق)

106. فرج المهموم. سيد على بن طاووس (589- 664 ق)

107. امان من اخطار الاسفار والازمان. سيد على بن طاووس (589- 664 ق)

108. شرائع الاسلام. محقق حلى (602- 672 ق)

109. المعتبر. محقق حلى (602- 672 ق)

110. مشكاة الانوار فى غرر الاخبار. ابوالفضل على الطبرسى (اوائل قرن هفتم)

111. كشف الغمه. على بن عيسى اربلى (؟- 693 ق)

112. شرح نهج البلاغة. كمال الدين ميثم بن على بن ميثم البحرانى (؟- 699 ق)

قرن هشتم

113. المجموع الرائق. سيد هبة الله موسوى (؟-؟)

114. الدره الباهره. شهيد اول (734- 786 ق)

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 985

115. المزار. شهيد اول (734- 786 ق)

قرن نهم

116. التحصين. ابن فهد حلى (757- 841 ق)

117. عدة الداعى ونجاح الساعى. ابن فهد حلى (757- 841 ق)

118. اسرار الصلوه. ابن فهد حلّى (757- 841 ق)

119. مختصر البصائر. حسن بن سليمان حلى (802-؟)

120. ارشاد القلوب. حسن بن ابى الحسن ديلمى (؟- ح 841 ق)

121. اعلام الدين. حسن بن ابى الحسن ديلمى (؟- ح 841 ق)

قرن دهم

122. مختصر. ابراهيم بن على كفعمى (864- 905)

123. المصباح. ابراهيم بن على كفعمى (864- 905)

124. غوالى اللآلى/ عوالى اللآلى. ابن ابى جمهور احسائى (840- ب 912 ق)

125. جامع المقاصد. محقق كركى (؟- 937 تا 941 ق)

126. روض الجنان. شهيد ثانى (911- 966 ق)

127. منيه المريد. شهيد ثانى (911- 966 ق)

128. حديقة الشيعة. احمد بن محمد المقدس الاردبيلى (993 ق)

قرن يازدهم

129. مجمع البحرين. طريحى (979- 1085 ق)

130. مجمع البحرين فى فضائل السبطين. سيد ولى الله رضوى (؟-؟)

131. كتاب الوافى. محمد محسن الفيض الكاشانى (1091 ق)

قرن دوازدهم

132. امل الامل. حر عاملى (1033- 1104 ق)

133. بحارالانوار. مجلسى ثانى (1037- 1111 ق)

134. حق اليقين. مجلسى ثانى (1037- 1111 ق)

135. مرآت العقول. مجلسى ثانى (1037- 1111 ق)

136. وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة. محمد بن الحسن الحرّ العاملى (1033- 1104 ق)

قرن چهاردهم

137. مستدرك الوسائل. محدث نورى (1320- 1254 ق)

138. جامع احاديث الشيعه. حاج آقا حسين بروجردى (1380- 1292)

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 987

فهرست مطالب

سخن ناشر 5

مقدمه 7

منابع شناسى جامع احاديث شيعه 12

راويان منابع جامع احاديث شيعه 13

1- ابان بن تَغلِب (؟- 141 ق) 13

2- محمد بن محمد بن اشعث (؟-؟) 14

3- نصر بن مزاحم (ح 120- 212 ق) 14

4- حسن بن محبوب سراد (149- 224 ق) 15

5- محمد بن حسن بن فروخ صفار (؟- 290 ق) 15

6- برقى (؟- 274 يا 280 ق) 16

7- ابن قتيبه (213- 276 ق) 17

8- عبدالله و حسين ابنا بسطام (؟-؟) 18

9- حسين بن سعيد اهوازى (300 ق-؟) 18

10- ابن اعثم كوفى (؟- 314 ق) 19

11- عبدالله بن جعفر حميرى (320-؟) 20

12- محمد بن مسعود عياشى (؟- ح 320 ق) 20

13- فرات بن ابراهيم كوفى (؟-؟) 21

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 988

14- جعفر بن احمد بن على قمى (؟-؟) 21

15- شيخ كلينى (؟- 329 ق) 22

16- ابن شعبه (؟-؟) 23

17- محمد بن همام اسكافى (258- 336 ق) 24

18- كشى (- ح 340 ق) 25

19- على بن احمد كوفى (؟- 352 ق) 25

20- نعمان بن محمد تميمى (259- 363 ق) 26

21- شيخ صدوق (305- 381 ق) 27

22- سيد رضى (359- 406 ق) 28

23- خزّاز رازى (؟- ح 410 ق) 29

24- شيخ مفيد (336- 413 ق) 29

25- سيد مرتضى (355- 436 ق) 30

26- احمد بن على نجاشى (372- 450 ق) 31

27- شيخ

طوسى (385- 460 ق) 32

28- ابوالفتح كراجكى (؟- 499 ق) 33

29- فضل بن حسن طبرسى (عشر 480- 548 ق) 33

30- حسن بن فضل طبرسى (؟- 548 ق) 34

31- عمادالدين طبرى- 32- (؟- 553 ق) 34

32- ابو على بن طاهر صورى (؟- 585 ق) 35

33- تاج الدين شعيرى (؟-؟) 35

34- احمد بن على طبرسى (؟-؟) 35

35- عبدالواحد بن محمد تميمى آمُدى (510- 550 ق) 36

36- سيد فضل الله راوندى (؟- 570 ق) 36

37- قطب الدين راوندى (؟- 573 ق) 37

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 989

38- ابن شاذان قمى (پس از 509- 584 ق) 38

39- ابن شهر آشوب (489- 588 ق) 38

40- محمد بن ادريس (543- 598 ق) 39

41- ورام بن ابى فراس (؟- 605 ق) 40

42- ابن اثير (555- 630 ق) 40

43- ابن حاجب (570- 646 ق) 41

44- سيد على بن طاووس (589- 664 ق) 41

45- محقق حلّى (602- 672 ق) 42

46- على بن عيسى اربِلى (؟- 693 ق) 43

47- سيد هبة الله موسوى (؟-؟) 44

48- شهيد اول (734- 786 ق) 44

49- ابن فهد حلّى (757- 841 ق) 46

50- حسن بن سليمان حلّى (802-؟) 47

51- حسن بن ابى الحسن ديلمى (- ح 841 ق) 48

52- ابراهيم بن على كفعمى (864- 905 ق) 48

53- ابن ابى جمهور احسائى (840- ب 912 ق) 49

54- محقق كركى (؟- 937 تا 941 ق) 50

55- شهيد ثانى (911- 966 ق) 51

56- طُريحى (979- 1085 ق) 53

57- سيد ولى الله رضوى

(؟-؟) 54

58- حر عاملى (1033- 1104 ق) 54

59- مجلسى ثانى (1037- 1111 ق) 55

60- محدث نورى (1254- 1320 ق) 56

61- حاج آقا حسين بروجردى (1292- 1380 ق) 57

منابع و مآخذ تحقيق 61

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 990

أبواب

طلب الرّزق وأسبابه وما يناسبه

1. باب ما ورد فى طلب الرّزق وتركه ومذمّة من يلوم طالب قوته 66

2. باب ماورد فى أنّ الكادّ على العيال من الحلال كالمجاهد فى سبيل اللّٰه وانّ من ضيّع من يعول فهو آثم 84

3. باب استحباب الإجمال فى طلب الرزق ووجوب الإقتصار على الحلال والزّهد فى الحرام و استحباب ترك الفضول والوثوق بما عند اللّٰه تبارك و تعالى 88

4. باب استحباب الإقتصاد فى طلب الرزق وطلب قليله وكراهة استقلاله وتركه 110

5. باب عدم جواز ترك الدنيا الّتى لابدّ منها للآخرة وعدم جواز ترك الآخرة للدّنيا 124

6. باب ماورد من الدّعاء لطلب الرّزق ورجائه من حيث لا يحتسب وما يزيده وما يورث الفقر 126

7. باب أنّ البركة فى الطّعام المكيل 142

8. باب ماورد فى أنّ على الرّجل فى طلب الرزق أن يأخذ بيتاً ويفتح بابه ويكنس فناه ويرشّه و يبسط بساطه 144

9. باب استحباب الإغتراب والضّرب فى الأرض فى طلب الرزق والمشى فى الضّلّ 148

10. باب كراهة زيادة الإهتمام بالرّزق فإنّه بيد اللّٰه تبارك وتعالى 152

11. باب ماورد فى ذمّ الضّجر والكسل فى أمر المعيشة والمنى وكثرة النّوم وكثرة الفراغ 158

12. باب كراهة النّوم مابين طلوع الفجر وطلوع الشمس وبين صلوة اللّيل والفجر 166

13. باب كيفيّة النّوم وجملة من أحكامه وما يناسبها 174

14.

باب استحباب القيلولة 182

15. باب استحباب تسبيح فاطمة الزّهراء عليها السلام عند النّوم وماورد من الدّعاء والإستغفار والذّكر والصّلوات وقرائة القرآن 184

16. باب ما يستحبّ أن يعمل من رأى في منامه ما يكره 202

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 991

فصل اول

جستجوى روزى، اسباب و مناسبت هاى آن

باب 1: آن چه دربارۀ جستجوى روزى و ترك آن و نكوهشِ سرزنشگر طالب معاش است 67

باب 2: زحمتكش براى خانواده، همانند مجاهد در راه خداست و ضايع كنندۀ حق خانواده، گناهكار است 85

باب 3: استحباب ميانه روى در طلب روزى و وجوب بسنده نمودن بر حلال و دورى كردن از حرام و استحباب ترك زياده روى و اطمينان به چيزى كه نزد خداوند- تبارك و تعالى- است 89

باب 4: استحباب ميانه روى در طلب روزى و طلب اندك و كراهت كم شمردن و ترك آن 111

باب 5: عدم جواز ترك دنيا كه براى رسيدن آخرت است و عدم جواز ترك آخرت براى دنيا 125

باب 6: دعا براى طلب روزى و اميد به روزى بدون حساب و فهم آنچه روزى را مى افزايد و آنچه فقر را ارث مى گذارد 127

باب 7: بركت، در طعامِ پيمانه شده است 143

باب 8: بر هر كسى است كه مكانى را براى طلب روزى اختصاص دهد و درش را بگشايد و مقابلش را آب و جارو نمايد و بساط كسب را بگستراند 145

باب 9: استحباب دورى از وطن و مسافرت در طلب روزى و در سايه راه رفتن 149

باب 10: كراهت زيادى اهتمام در روزى؛ زيرا كه آن در قدرت خداوند- تبارك و تعالى- است 153

باب 11: نكوهش سستى و تنبلى در معاش و آرزوى خواب و بيكارى زياد 159

باب 12: كراهت خواب بين طلوع فجر و طلوع شمس و بين نماز شب و طلوع فجر 167

باب 13: چگونگى خوابيدن و پاره اى از احكام خواب 175

باب 14: استحباب خواب نيمروز 183

باب 15: استحباب تسبيح حضرت زهرا عليها السلام و دعا و استغفار و ذكر و صلوات و تلاوت قرآن هنگام خواب 185

باب 16: كارهاى مستحب كسى كه خواب هاى بد مى بيند 203

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 992

17. باب ماورد فى جمع المال من الحلال للإنفاق على العيال وفى الطّاعات وصيانة العرض والإستعانة به على الآخرة ولئلّا يكون عيالًا على النّاس 208

18. باب ماورد فى انّ المال لايجتمع إلّابخصال خمس وانّ الحلال لا يأتى إلّاقوتاً 238

19. باب استحباب مرمّة المعاش وإصلاح المال وحكم تضييعه 240

20. باب استحباب الإقتصاد فى النّفقة وتقدير المعيشة وعدم جواز الإسراف والإقتار وبيان حدّهما 244

21. باب انّه ليس فيما أصلح البدن إسراف 266

22. باب ماورد فى ثواب من رأى الفاكهة ونحوها ولا يقدر على شراءها ويصبر عليها 268

23. باب استحباب إختيار التّجارة من أسباب الرّزق مع المحافظة على الواجبات فإنّ تسعة أعشار الرّزق فيها وكراهة تركها وإستحباب الشراء وإن كان غالياً وأنّ التاجر الجبان محروم والجسور مرزوق 270

24. باب استحباب إعطاء الدينار الى الغير ليتّجر لصاحبها 284

25. باب استحباب إتّخاذ الحرفة والعمل باليد والأكل والإنفاق من كدّها 286

26. باب كراهة بيع العقار إلّاأن يشترى بثمنه مثله وإستحباب شرائه وكون العقارات متفرّقة 298

27. باب استحباب مباشرة كبار الأمور كشراء العقار والرقيق والإبل

والإستنابة فيما سواها وإختيار معالى الأمور وإجتناب محقّراتها 302

28. باب استحباب العمل فى البيت للرّجل والمرأة 304

29. باب إستحباب الإقتصار على معاملة من نشأ فى الخير وأنّ من ولّده الفقر أبطره الغنى 306

30. باب استحباب طلب الحوائج بالنّهار وكراهة طلبها بالليل 308

31. باب ما ورد فى انّ من أخذ فى طريق ثمّ رجع فى غيره فهو أرزق له 308

32. باب إستحباب طلب الرّزق بمصر وكراهة المكث بها 310

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 993

باب 17: جمع كردن مال حلال براى خانواده و طاعت خدا و صيانت آبرو و يارى رساندن به آخرت براى اين كه نان خور مردم نباشد 209

باب 18: مال با پنج ويژگى جمع مى شود. و حلال قوت را تأمين مى كند 239

باب 19: استحباب ترميم معاش و اصلاح مال و حكم تباه كردن مال 241

باب 20: استحباب ميانه روى در هزينه و اندازۀ زندگى و عدم جواز اسراف و سخت گيرى و بيان حدّ هر دو 245

باب 21: در آنچه بدن را اصلاح مى كند، اسراف نيست 267

باب 22: ثواب كسى كه ميوه و مانند آن را ببيند و قادر بر خريد آن نباشد و صبر كند 269

باب 23: استحباب انتخاب تجارت از اسباب رزق، با رعايت واجبات واين كه نه دهم رزق در تجارت است. و ترك تجارت مكروه است. و خريد مستحب است اگر چه گران باشد. و اين كه تاجر ترسو، محروم و تاجر جسور، مرزوق است 271

باب 24: استحباب سرمايه دادن به ديگران براى تجارت 285

باب 25: استحباب انتخاب شغل و كار با دست و خوردن و انفاق از دسترنج 287

باب 26: كراهت فروش زمين [عقار]، مگر اين كه از پول آن، مثل آن را بخرد و استحباب خريد زمين 299

باب 27: استحباب انجام كارهاى بزرگ بدون نيابت؛ مانند خريدن زمين، بردگان و شتر و نيابت گرفتن غير آن ها و اختيار گرفتن كارهاى شريف و اجتناب از كارهاى پست 303

باب 28: استحباب كار در خانه براى مرد و زن 305

باب 29: استحباب معامله با كسى كه در خير و نعمت بزرگ شده و اين كه هركس در فقر به دنيا آيد، توانگرى او را سركش مى كند 307

باب 30: استحباب رفع نيازها در روز و كراهت آن در شب 309

باب 31: استحباب تغيير مسير بازگشت از رفت 309

باب 32: استحباب طلب روزى در مصر و كراهت ماندن در آن 311

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 994

أبواب

ما يكتسب به وما لا يكتسب به وما يناسبه

1. باب وجوب الإجتناب عن الحرام وتحريم التكسّب بأنواع المحرّمات وجوازه بالمباحات وإباحة الصناعات والحِرف مع رعاية التّقوى والأمانة 314

2. باب عدم حلّيّة ما يشترى بالمكاسب المحرّمة إذا اشترى بعين المال وعدم جواز الصّدقة والإنفاق منها فى النّفقات والطّاعات وحكم إختلاطه بالحلال وإشتباهه 336

3. باب تحريم بيع الخمر وثمنه وشرائه وغرسه وعصره وحمله وحكم ثمنه إذا عصره الغلام خمراً ثمّ باعه 340

4. باب تحريم بيع الفقّاع 346

5. باب جواز بيع العصير والعنب والتّمر ممّن يصنعه خمراً وكراهة بيعها نسية وتحريم بيع العصير إذا غلى قبل ذهاب ثلثيه 348

6. باب جواز أخذ الدَّين من ثمن الخمر والخنزير 352

7. باب انّ الكافر إذا باع خمراً أو خنزيراً فأسلم جاز له قبض الثّمن

354

8. باب تحريم بيع الخنزير و حكم العمل بشعره وحكم من أسلم وعنده خمر أو خنزير ومن أسلم وله خمر أو خنزير ثمّ مات 356

9. باب تحريم أجور الفواجر 356

10. باب ماورد فى أنواع السحت 358

11. باب جواز بيع الزّيت والسّمن النّجسين للاستصباح بهما مع اعلام المشتري وعدم جواز بيع الشّحوم وما قطع من أليات الغنم ولكن يستصبح بها 366

12. باب تحريم بيع الميتة وحكم بيع الذّكىّ المختلط بها وحكم العجين بالماء النجس 372

13. باب حكم بيع الدّهن إذا وقعت فيه فأرة 374

14. باب جواز بيع جلد غير مأكول اللّحم إذا كان مذكّىً دون الميتة وجواز إتّخاذ قوائم السّيوف من جلود السّمك وجواز العمل بها 374

15. باب تحريم بيع الكلاب عدا ما استثنى وجواز بيع الهرّ والدّوابّ 376

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 995

فصل دوم

كسب هاى حلال و حرام

باب 1: وجوب اجتناب از حرام و حرمت كسب با محرّمات و جواز كسب با مباحات و مباح بودن صنايع و حرفه ها و رعايت تقوا و امانت 315

باب 2: حلال نبودن آنچه با كسب حرام خريده شده و عدم جواز صدقه و انفاق آن و حكم اختلاط آن با مال حلال 337

باب 3: حرمت خريد و فروش و ثمن و كاشتن و آبگيرى و حمل و نقل، به جهت خمر 341

باب 4: حرمت خريد و فروش آبجو 347

باب 5: جواز فروختن آب انگور و انگور و خرما به كسى كه خمر مى سازد و كراهت فروش آن ها به طور نسيه و حرمت فروش آب انگورى كه به جوش آيد و دوسوم آن تبخير نشود

349

باب 6: دريافت طلب از ثمن خمر و خوك 353

باب 7: چنانچه كافر خمر و خوك بفروشد و مسلمان شود، گرفتن ثمن آنها جايز است 355

باب 8: حرمت فروش خوك و حكم كسب با موى خوك و حكم كسى كه اسلام آورد و خوك و خمر دارد و حكم كسى كه اسلام آورد و خوك و خمر دارد و سپس فوت مى كند 357

باب 9: حرمت اجرت هاى بدكاره ها 357

باب 10: انواع مال نامشروع 359

باب 11: جواز فروش روغن مايع و جامد نجس براى روشنايى با اعلام به مشترى و عدم فروش پيه و دنبه هاى جدا شده از گوسفند و امكان استفادۀ از روشنايى 367

باب 12: حرمت فروش مردار و حكم فروش حيوان ذبح شدۀ مخلوط با مردار و حكم آرد خمير شده با آب نجس 373

باب 13: فروش روغنى كه موش در آن افتاده است 375

باب 14: جواز فروش پوست حيوان حرام گوشت آن گاه كه ذبح شود و جواز استفاده از پوست ماهى 375

باب 15: حرمت فروش سگ ها غير از موارد استثنا و جواز فروش گربه و چهارپايان 377

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 996

16. باب جواز بيع الفهد وسباع الطّير وعظام الفيل واستعمالها وعدم جواز بيع القرد وشرائها 380

17. باب حكم بيع عذرة الإنسان وغيره وحكم الأبوال 382

18. باب حكم بيع الخشب ممّن يتّخذه صليباً أو برابط 384

19. باب تحريم الغناء حتّى فى القرآن وتعليمه واجرته 386

20. باب تحريم كسب المغنّية عدا ما استثنى وتحريم تعليمها وبيعها وشرائها إلّالمن لا يأمرها بالغناء بل يمنعها عنه 404

21. باب تحريم إستعمال الملاهى

بجميع أصنافها وتحريم بيعها وشرائها 410

22. باب تحريم إستماع الغناء والملاهى 424

23. باب تحريم اللّعب بالشّطْرَنج والنّرد وغيرهما من آلات القِمار حتّىٰ الكعاب والجوز والبيض وتحريم بيع الشّطرنج والنّرد وشرائهما وأكل ثمنهما وإتّخاذهما وتقليبهما وتحريم الحضور عند اللّاعب بهما وحكم الاسلام عليه 430

24. باب حكم من كسر بربطاً ونحوه ممّا لايحل كسبه 450

25. باب تحريم تصوير تماثيل ذوات الأرواح واللعب بها وجواز افتراشها ولابأس بتصوير غيرها من الشّجر والقمر والشّمس وأمثلها 452

26. باب ماورد فى النّهى عن بيع الولاء وهبته 458

27. باب ما ورد فى تعلّم النّجوم والعمل بها والنظر فيها 458

28. باب تحريم السحر وتعلّمه وأجره وإستعماله فى العقد وجوازه فى الحلّ 480

29. باب حرمة العرافة والكهانة وحرمة تصديق العرّاف والكاهن والسّاحر وحكم القيافة 498

30. باب ما ينبغى تعلّمه وتعليمه من العلوم وما لا ينبغى 506

31. باب حكم الرّقىٰ والنفخ فيها 514

32. باب حكم بيع تربة الحسين عليه السلام 518

33. باب عدم جواز بيع المصحف وجواز بيع الورق والجلد ونحوهما وأخذ الاجرة على كتابته 520

34. باب كراهة الاجرة علىٰ تعليم القرآن مع الشرط دون تعليم غيره و إستحباب التّسوية بين الصبيان وحكم اجرة القراءة 524

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 997

باب 16: جواز فروش پلنگ و پرندگان شكارى و استخوان هاى فيل و عدم جواز فروش ميمون 381

باب 17: حكم فروش مدفوع انسان و غير انسان 383

باب 18: حكم فروش چوب به كسى كه صليب و ساز بربط مى سازد 385

باب 19: حرمت غنا حتى در قرآن 387

باب 20: حرمت كسب زن آوازه خوان و موارد استثناى آن، و

حرمت آموزش و خريد و فروش آنها مگر براى كسى كه آنها را به آوازخوانى امر نمى كند بلكه باز مى دارد 405

باب 21: حرمت به كار بردن انواع آلات لهو و خريد و فروش آنها 411

باب 22: حرمت گوش دادن به غنا و لهوها 425

باب 23: حرمت بازى با شطرنج و نرد و آلات قمار؛ مثل طاس، گردو، تخم مرغ و خريد و فروش و تصرف آنها و حرمت حضور بر بازى شطرنج و نرد و حكم اسلام بر بازيگر شطرنج و خريد و فروش آن ها 431

باب 24: حكم كسى كه بربط و مثل آن را كه كسب با آنها حلال نيست، بشكند 451

باب 25: حرمت كشيدن عكس ها و مجسمه سازى جانداران، بازى با آنها و جواز فرش قرار دادن آنها و كشيدن عكس هاى درخت و ماه و خورشيد 453

باب 26: نهى از فروش و بخشش ولاء [/ سرپرستى] 459

باب 27: آموزش علم ستارگان و كار با آن و مطالعۀ در آن 459

باب 28: حرمت جادو، آموزش و اجرت آن و به كارگيرى آن در عقد و بازكردن گره ها 481

باب 29: حرمت فالگيرى، غيب گويى، تصديق فالگير، غيب گو و ساحر و حكم قيافه شناسى 499

باب 30: آنچه از علوم، سزاوار آموزش و فراگيرى است 507

باب 31: حكم رقا و دميدن در آن 515

باب 32: حكم خريد و فروش تربت امام حسين عليه السلام 519

باب 33: عدم جواز فروش قرآن و جواز فروش كاغذ و جلد آن، و جواز گرفتن اجرت براى نوشتن آن 521

باب 34: كراهت اجرت گرفتن، براى آموزش قرآن با شرط اجرت، و حكم گرفتن

اجرت براى قرائت قرآن 525

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 998

35. باب عدم جواز أخذ الاجرة على الأذان والصّلوة بالنّاس والقضاء وساير الواجبات كتغسيل الأموات وتكفينهم 528

36. باب حكم أكل ما ينهب وأخذ ما ينثر فى الأعراس 530

37. باب حكم بيع السّروج والسّلاح وغير هما من الأعداء 532

38. باب تحريم إجارة المساكن والسّفن للمحرّمات 536

39. باب تحريم صحبة السّلاطين وإعانة الظّالمين ومدحهم ومحبّة بقائهم طمعاً لما فى أيديهم 538

40. باب تحريم الولاية من قبل الجائر وجوازها لنفع المؤمنين والعمل بالحقّ بقدر الإمكان ومع الضّرورة والخوف وجواز إنفاذ أمره بحسب التقيّة إلّافى القتل المحرّم 560

41. باب ما ينبغى للوالىٖ العمل به فى نفسه ومع أصحابه ومع رعيّته 600

42. باب انّ جوائز عمّال السلطان وطعامهم حلال مالم يعلم انّها حرام بعينها ولٰكن يستحبّ الإجتناب عنها 662

43. باب جواز شراء ما يأخذه العامل من الغلّات والأموال والخراج 684

44. باب انّه لا يجوز لصاحب القرية أن يصالح السّلطان بشى ء عمّا يأخذ من أهلها من الجزية ويأخذ منهم أكثر من ذٰلك وحكم قبالة الأرض من أهلها 688

45. باب تحريم الغشّ 690

46. باب كراهة كسب الحجّام مع الشّرط وإستحباب صرفه فى علف الدّوابّ وإباحة اجرة الفصد 696

47. باب حكم عسيب الفحل وأجر التّيوس 702

48. باب حكم كسب النّائحة 702

49. باب جواز كسب الماشطة وبيان ما يجوز لها وما لا يجوز 708

50. باب جواز خفض الجواري وآدابه 712

51. باب استحباب الغزل للمرأة 714

52. باب ما ورد في فضل الخياطة 718

53. باب كراهة كون الإنسان حائكاً واستحباب كونه صيقلًا 718

منابع فقه شيعه، ج 22،

ص: 999

باب 35: عدم جواز اجرت گرفتن براى انجام واجبات، مانند: اذان و اقامه گفتن، امامت نماز جماعت، قضاوت، غسل، كفن ميت و ... 529

باب 36: حكم خوردن و گرفتن آنچه در عروسى ها ريخته و نثار مى شود 531

باب 37: حكم فروش زين ها، سلاح ها و غير آنها به دشمنان دين 533

باب 38: حرمت اجارۀ مسكن ها و كشتى ها براى امور حرام 537

باب 39: حرمت همنشينى با پادشاهان و كمك به ستمگران و ستودن آنان و ميل به بقاى آنها به طمع رسيدن آنچه در قدرت شان است 539

باب 40: حرمت سرپرستى از طرف ستمگر و جواز آن به نفع مؤمنين و عمل بحق در حد امكان و ضرورت و جواز عمل بر پايۀ تقيه، مگر در مورد كشتن انسان محترم 561

باب 41: عمل شايستۀ حاكم براى خودش، كارگزارانش و مردمش 601

باب 42: جايزه ها و غذاهاى كارگزاران سلطان، مادامى كه حرمت آنها معلوم نباشد، حلال است. اما خوددارى از آنها مستحب است 663

باب 43: جواز خريد آنچه عامل حكومت از غلّات، اموال و خراج مى گيرد 685

باب 44: عدم جواز صلح با سلطان دربارۀ چيزهايى كه بابت جزيه بيشتر از اهالى يك محل مى گيرد. و حكم قبالۀ زمين براى صاحبانش 689

باب 45: حرمت غشّ [/ اظهار به غير واقع] 691

باب 46: كراهت كسب حجامتگر با شرط اجرت و استحباب هزينه كردن آن در علوفۀ دام و اباحۀ اجرت رگزنى 697

باب 47: حكم درآمد از جفت گيرى حيوان نر 703

باب 48: حكم كسب نوحه گر 705

باب 49: جواز كسب آرايشگر و بيان آنچه براى او جايز است و

جايز نيست 709

باب 50: جواز ختنۀ دختران و آداب آن 713

باب 51: استحباب نخ ريسى براى زنان 715

باب 52: فضيلت خياطى 719

باب 53: كراهت بافندگى و استحباب صيقل كارى 719

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1000

54. باب كراهة الصّرف وبيع الأكفان والطّعام والرّقيق والصّياغة وكثرة الذّبح 722

55. باب استخراج الفضّة من النّحاس 728

56. باب حكم القصّاص والعشّار والدبّاغ والنقيب والعريف والبريد 730

57. باب ماورد من النّهى عن كسب الإماء والغلام 734

58. باب ماورد فى انّ من بات ساهراً فى كسب ولم يعط العين حظّها من النّوم فكسبه حرام 734

59. باب انّه يجوز أن ينزى الحمير على الرّمك ويكره أن ينزى على عتيقة ويكره أن تضرب النّاقة ... 734

60. باب جواز بيع المملوك المولود من الزّنا وشرائه واسترقاقه على كراهيّة وعدم جواز بيع ... 736

61. باب جواز بيع الحرير والديباج 740

62. باب جواز أخذ الجعل على معالجة الدّواء وجعله على التحوّل من المسكن ليسكنه ... 740

63. باب تحريم أكل مال اليتيم ظلماً وجوازه مع ردّ العوض أو إذا كان لليتيم فى مقابله نفع 742

64. باب انّه يجوز لقيّم مال اليتيم والوصىّ أن يتناول منه اجرة مثله مع الحاجة 752

65. باب جواز مخالطة اليتيم ومؤاكلته إذا لم يستلزم أكل ماله بغير عوض 758

66. باب ماورد فى مقدار الإنفاق على اليتيم من ماله 760

67. باب ماورد فى التّجارة بمال اليتيم 762

68. باب جواز القرض من مال اليتيم بنيّة الأداء مع ضرورة المقترض أو مصلحة اليتيم 764

69. باب انّ من أخذ من مال اليتيم شيئاً ثمّ أدرك اليتيم جاز له دفعه

إليه ولو علىٰ وجه الصّلة ... 768

70. باب حكم الأخذ من مال الولد والأب وجواز تقويم الأب جارية البنت والإبن ... 770

71. باب جواز إنفاق الزّوج وأكله من مال زوجته مع طيبة نفسها 780

72. باب انّ المرأة إذا دفعت من مالها لزوجها ليعمل به ماشاء فليس له أن يشترى منه جارية يطأها 782

73. باب عدم جواز صدقة المرأة من بيت زوجها إلّابإذنه وكذا المملوك من مال سيّده 782

74. باب جواز استيفاء الدّين من مال الغريم الممتنع من الأداء بغير إذنه وجواز الإقتصاص ... 786

75. باب كراهة أكل ماتحمله النملة 794

76. باب جواز النّزول على أهل الذّمّة وأهل الخراج ثلٰثة أيّام ولا ينزل على المسلم إلّابإذنه 794

77. باب استحباب الإهداء الى المسلم ولو نبقاً وقبول هديّته وجواز قبول هديّة الكافر ... 796

78. باب جواز قبول الهديّة الّتى يراد بها العوض واستحباب التّعويض عنها ... 812

79. باب ماورد فى انّ جلساء الرّجل شركاؤه فى الهديّة 814

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1001

باب 54: كراهت صرافى، فروش كفن، غذا، برده، زرگرى و ذبح حيوان 723

باب 55: استخراج نقره از مس 729

باب 56: حكم افسانه سرايان، ماليات گيران، دباغان، نقيبان، عريفان [/ مأموران امنيت] و نامه رسانان 731

باب 57: نهى از كسب كنيزان و غلامان 735

باب 58: حرمت كسانى كه با شب بيدارى كار مى كنند 735

باب 59: جواز جفت گيرى انواع حيوانات 735

باب 61: جواز فروش حرير و ديبا 741

باب 62: جواز بر تجويز دارو و تخليه و خريد مسكن 741

باب 63: حرمت تصرف عدوانى مال يتيم و جواز تصرف مال يتيم با پرداخت عوض

آن 743

باب 64: جواز تصرف قيّم و وصى در مال يتيم به اندازۀ اجرت مثل 753

باب 65: جواز همخرج شدن با يتيم به شرط عدم تصرف مال يتيم بدون عوض 759

باب 66: مقدار هزينه بر يتيم از مالش 761

باب 67: تجارت با مال يتيم 763

باب 68: قرض گرفتن از مال يتيم 765

باب 69: بازپرداخت مال يتيم 769

باب 70: برداشت از مال فرزند و پدر 771

باب 71: جواز نفقه دادن به شوهر از مال زوجه به شرط رضايت او 781

باب 73: جواز صدقه دادن با مال شوهر، با رضايت او 783

باب 74: تقاص از مال بدهكار 787

باب 75: كراهت خوردن آنچه مورچه حمل مى كند 795

باب 76: جواز ورود بر اهل ذمّه 795

باب 77: استحباب هديه دادن و قبول هديه ... 797

باب 78: جواز قبول هديۀ معاوضى 813

باب 79: همنشينان، شريكان در هديه 815

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1002

أبواب

البيع وشروطه وأحكامه وأقسامه وما يناسبه

1. باب انّه لا بيع إلّاعن ملك عدا ما استثنى 818

2. باب انّ من وجد عنده السّرقة فهو غارم إذا لم يأت بالشهود على بايعها 824

3. باب انّ من باع ما يملك ومالايملك صحّ البيع فيما يملك خاصّة 824

4. باب أحكام الشّراء من غير المالك مع عدم إجازته 828

5. باب جواز بيع الولىّ مال اليتيم وجواريه مع المصلحة وجواز الشّراء منه 830

6. باب انّ الأيتام إذا لم يكن لهم وصىّ ولا ولىّ جاز أن يبيع مالهم ورقيقهم بعض العدول ... 832

7. باب انّ لمالك الأرض أن يحمى المراعى لحاجته

ويبيعها ولا يجوز ذٰلك فى الأراضى المشتركة 834

8. باب جواز بيع الماء إذا كان ملكاً للبايع واستحباب بذله للمسلم تبرّعاً 838

9. باب تحريم تملّك الطّريق وشرائه إلّاأن يكون ملكاً للبايع خاصّة 842

10. باب جواز شراء الذّهب بترابه من المعدن 844

11. باب اشتراط البلوغ والعقل والرشد فى جواز البيع والشراء 844

12. باب انّه لا يصلح بيع المكيل والموزون والمعدود مجازفة 848

13. باب جواز الشّراء بكيل البايع إذا صدّقه المشترى إلّاأنّه لا يبيعه حتّىٰ يكيله 850

14. باب حرمة بخس المكيال والميزان وحكم البيع بمكيال مجهول أو بغير مكيال البلد 854

15. باب انّ صاحب الجوز إذا لا يستطيع عدّه فله أن يكيله بمكيال فيعدّ ما فيه ثمّ يكيل ... 864

16. باب جواز بيع اللّبن فى الضّرع إذا ضمّ إليه شى ء معلوم 866

17. باب حكم إعطاء البقر والغنم بالضّريبة 868

18. باب حكم بيع ما في بطون الأنعام وجعله ثمناً وما فى الأصلاب 870

19. باب عدم جواز بيع الآبق منفرداً وجواز بيعه منضمّاً الى معلوم 874

20. باب أنّه لا يجوز بيع ما يضرب الصيّاد بشبكته ولا ما فى الآجام من القصب والسمك ... 876

21. باب جواز شراء التّبن بنسبة مقدار الطّعام وبيعه قبل أن يكال الطّعام 882

22. باب اشتراط كون المبيع طلقاً وحكم بيع الوقف 882

23. باب اشتراط تقدير الثّمن وحكم من اشترى جارية بحكمه فوطئها فأبىٰ أن يقبل مالكها 884

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1003

فصل سوم

قرارداد، عقد بيع، شرايط و اقسام و احكام آن

باب 1: اشتراط ملكيت در بيع مگر در موارد استثنا 819

باب 2: مسؤوليت خريدار مال

سرقتى چنان چه شاهدى بر خريدش اقامه نكند 825

باب 3: هر كسى ملك خود و ملك ديگرى را بفروشد، بيع در ملك وى صحيح است 825

باب 4: احكام خريد از غير مالك در صورت عدم اجازۀ مالك 829

باب 5: خريد و فروش اموال يتيم توسط ولىّ 831

باب 6: خريد و فروش اموال يتيمان توسط مؤمنان عادل در صورت عدم وصى و ولىّ بر يتيم 833

باب 7: جواز حصار چراگاه ها و فروش آن ها به غير از زمين هاى بيت المال 835

باب 8: جواز فروش آبى كه ملك بايع است 839

باب 9: حرمت تملك راه و خريد و فروش آن، مگر اين كه ملك اختصاصى بايع باشد 843

باب 10: جواز خريد خاك طلاى معدن 845

باب 11: شرط بلوغ، عقل و رشد متعاقدين در عقد بيع 845

باب 12: عدم جواز بيع مكيل، موزون و معدود بدون اندازه و شمارش 849

باب 13: جواز خريد با پيمانۀ بايع آن گاه كه مشترى آن را تأييد كند ... 851

باب 14: حرمت كم فروشى با پيمانه و ترازو 855

باب 15: پيمانه كردن گردو براى فروش 865

باب 16: جواز فروش شير در پستان با ضميمۀ معلوم [بطلان بيع مجهول] 867

باب 17: حكم قرارداد گاو و گوسفنددارى 869

باب 18: حكم فروش جنين و نطفۀ حيوانات 871

باب 20: حكم بيع مجهولات و غير مقدور و تسليم 877

باب 21: جواز خريد كاه 883

باب 22: شرط طلق بودن مبيع 883

باب 23: شروط معين بودن ثمن 885

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1004

24. باب جواز بيع شى ء مقدّر من جملة معلومة متساوية

الأجزاء وحكم تلف بعضها ... 886

25. باب أنّه يجوز أن يطرح لظروف السّمن والزّيت ما يحتمل الزّيادة والنّقصان لا ما يحتمل ... 886

26. باب انّه يجوز للمشترى أن يذوق ما يذاق قبل أن يشترى ويكره أن يذوق مالا يريد ... 888

27. باب حكم بيع سمن الجواميس وشرائه 890

28. باب انّ عبدالكافر إذا أسلم يباع من المسلمين ويدفع ثمنه إلى صاحبه 890

29. باب جواز بيع النّسيئة بتأخير الثّمن سنة أو سنتين وحكم كون الأجل ثلاث سنين ... 892

30. باب أنّ من باع شيئاً نسيئة وغير نسيئة جاز أن يشتريه من صاحبه حالًا بزيادة ونقيصة ... 894

31. باب حكم من باع سلعته بثمن حالّاً وبأزيد منه مؤجّلًا 896

32. باب حكم من أمر الغير أن يشترى له بنقد ويزيده فوق ذٰلك نظرة 900

33. باب جواز تعجيل الحقّ بنقص منه وعدم جواز تأجيله بزيادة فيه 900

34. باب انّه يجوز أن يبيع ما ليس عنده حالّا إذا كان يوجد 902

35. باب انّه يجوز للرّجل أن يساوم على ما ليس عنده ويشتريه فيبيعه بربح وغيره ... 904

36. باب جواز بيع المرابحة 912

37. باب جواز بيع الأمة مرابحة وإن وطأها 914

38. باب انّ من اشترى المتاع الىٰ أجل فباعه مرابحة كان للمشترى من الأجل مثل ماله 916

39. باب استحباب اختيار بيع المساومة على غيرها وكراهة نسبة الرّبح الى المال ... 918

40. باب انّ للمشترى أن يبيع المتاع بربح قبل أن يؤدّى ثمنه 920

41. باب حكم بيع المبيع قبل قبضه 922

42. باب انّه يجوز لمن عليه الدَّين أن يتعيّن من صاحبه ويقضيه على كراهيّة ...

932

43. باب جواز بيع الشّى ء بأضعاف قيمته واشتراط قرض أو تأجيل دين 936

44. باب حكم من اشترى طعاماً فتغيّر سعره قبل أن يقبضه أو دفع طعاماً ونحوه عن اجرة ... 940

45. باب أنّ الرجل إذا قال لآخر بع هٰذا بكذا وكذا وما ازددت عليه فهو لك فلا بأس به ولٰكن لا يبيعه مرابحة 944

46. باب عدم ثبوت الضمان على المأمور أو الّذى يبيع للقوم بالأجر إلّامع التّفريط ... 946

47. باب جواز أخذ السّمسار والدلّال الاجرة على البيع والشراء 946

48. باب أنّه لا يجوز للدّلّال أن يبيع أمتعة مختلفة لأقوام شتّى صفقة واحدة 950

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1005

باب 24: كيفيت ايجاب و قبول بيع 887

باب 25: ارزش گزارى بر ظرف هاى روغن با رضايت طرفين، هنگام فروش آن 887

باب 26: جواز چشيدن مشترى كالاى چشيدنى را 889

باب 27: حكم فروش روغن گاوميش 891

باب 29: جواز بيع نسيه 893

باب 30: جواز خريد همان كالاى فروخته شدۀ نقدى يا نسيه اى 895

باب 31: حكم فروش نقدى كالا به يك مبلغ و فروش نسيۀ آن به مبلغ بيشتر 897

باب 32: حكم كسى كه به ديگرى دستور مى دهد تا جنسى را نقداً بخرد، و او از آن شخص بيشتر از آن مبلغ نسيه اى همان جنس را مى گيرد 901

باب 33: جواز كوتاه كردن مدت ديْن و كاستن آن، و عدم جواز طولانى كردن مدت دين با افزايش آن 901

باب 34: جواز فروش كالايى كه نزد بايع نيست 903

باب 35: جواز بيع مساومه [/ چانه زنى براى بالا بردن قيمت] 905

باب 36: جواز بيع مرابحه 913

باب 38: مدت زمان خريد مدت دار، براى مشترى در بيع مرابحه اى 917

باب 39: استحباب بيع مساومه 919

باب 40: جواز فروش مشترى مبيع را قبل از پرداخت ثمن آن 921

باب 41: حكم بيع مبيع قبل از قبض آن 923

باب 42: جواز تعيين ديْن بدهكار و پرداخت آن 933

باب 43: جواز فروش كالا به چند برابر قيمت 937

باب 44: حكم خريد طعامى كه قبل از قبض، قيمت آن تغيير كرد 941

باب 45: نمايندگى در فروش كالاى مالك 945

باب 46: امين بودن نماينده 947

باب 47: جواز اجرت سمسار و دلّال 947

باب 48: عدم فروش جواز كالاهاى متعدد توسط دلّال در يك بيع 951

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1006

49. باب انّ من اشترى المتاع صفقة لا يجوز له بيع بعضها مرابحة وإن قوّمه حتّى يبيّن للمشترى وحكم من اشترى العدل من الثياب فيريد المشترى شراء خياره 952

50. باب أن شراء السّلعة بدينار غير درهم الىٰ أجل يوجب فساد البيع ولٰكن شرائها بدينار إلّا الثّلث أو الرّبع لا بأس به 954

51. باب لزوم ذكر صرف الدّراهم فى بيع المرابحة 956

52. باب حكم فضول المكاييل والموازين 958

53. باب انّه لا يجوز العَرَبون إلّاأن يكون نقداً من الثمن 960

54. باب انّ من ابتاع الأرض بحدودها وما اغلق عليها بابها فله جميع مافيها 962

55. باب أنّ من اشترىٰ بيتاً فى دار بجميع حقوقه هل يدخل الأعلىٰ والأسفل أم لا 962

56. باب أنّ ثمرة النّخل للّذى أبرّها إلّاأن يشترط المبتاع 964

57. باب انّ من باع بستاناً واستثنى نخلة أو نخلات فله المدخل إليها والمخرج

منها ... 964

58. باب حكم اختلاف البايع والمشترى فى قدر الثّمن 966

59. باب حكم ما إذا اختلف المتبايعان فى دفع الثمن 968

60. باب حكم الإقالة بوضيعة من الثمن 968

61. باب أنّ من قال لأحد اشترلي متاعاً بكذا وكذا ليس له أن يشتري لنفسه ثمّ يبيعه إيّاه بربح ولا يعلمه 970

62. باب أنّ من نقد عن المشترى الثّمن جاز له الشراء منه بربح 970

63. باب حكم اشتراط المشترى على انْ لا يكون عليه الوضيعة 970

64. باب انّ من شرط نقداً خاصّاً فله شرطه وإلّا انصرف الىٰ نقد البلد 972

65. باب انّه يجوز للبايع أن يرشو وكيل المشترى حتّى لا يظلمه ولا يجوز أن يرشوه ... 972

66. باب انّه لا يجوز على مسلم غلط فى بيع 974

67. باب انّه إذا اشترى رجلان سلعة فذهبا أن يأتيا بالثمن فأتى به أحدهما كاملًا هل له أن يقبض السلعة أم لا 974

68. باب انّ من اشترى شيئاً بدينار فنقد فيه دراهم فله أن يبيعه مرابحة على الدينار ... 974

69. باب ماورد فى بيع المال بلا شى ء 976

70. باب انّ من اشترى الظَّهر ولم يشترط الأحلاس والأقتاب فله الظَّهر مجرّدة منها 978

منابع فقه شيعه، ج 22، ص: 1007

باب 49: عدم جواز بيع مرابحه اى بخشى از كالاى خريدارى شده 953

باب 50: فساد خريد كالا به دينارى كه يك درهم از آن استثنا شود 955

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران - ايران، اول، 1429 ه ق

منابع فقه شيعه؛ ج 22، ص: 1007

باب

51: لزوم بيان نوع درهم در بيع مرابحه 957

باب 52: حكم زياده بر پيمانه و وزن 959

باب 53: حكم عَرَبون [/ پيش پرداخت] در بيع 961

باب 54: حكم بيع زمين و آنچه در آن است 963

باب 55: حكم خريد سقف و كف منزل 963

باب 56: مالكيت محصول خرما 965

باب 57: حكم فروش باغ و استثناء چند درخت 965

باب 58: حكم اختلاف بايع و مشترى در مقدار ثمن 967

باب 59: حكم اختلاف بايع و مشترى در پرداخت ثمن 969

باب 60: حكم اقاله با كم كردن ثمن 969

باب 61: عدم جواز خريد نمايندۀ خريد، براى خودش 971

باب 62: جواز خريد از مشترى براى كسى كه از طرف مشترى پرداخت كرده است 971

باب 63: حكم شرط كردن مشترى به اين كه زيان متوجه او نباشد 971

باب 64: انصراف معامله به پول رايج مگر در صورت شرط 973

باب 65: جواز پرداخت رشوه به وكيل مشترى براى جلوگيرى از ظلم 973

باب 66: عدم جواز اشتباه در فروش 975

باب 67: حكم خريد كالا توسط دو نفر و آوردن پول كالا توسط يكى از آن دو 975

باب 68: حكم بيع مرابحه اى جنسى كه به دينار خريدارى شده و به درهم پرداخت شود و بالعكس 975

باب 69: حكم بيع مال به عوض هيچ 977

باب 70: حكم بيع مركبى كه شرط وسايل و زين آن نشده باشد 979

مآخذ و منابع جامع احاديث شيعه 981

________________________________________

بروجرى، آقا حسين طباطبايى - مترجمان: حسينيان قمى، مهدى - صبورى، م، منابع فقه شيعه، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران -

ايران، اول، 1429 ه ق

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109