64. سوره التغابن

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره التغابن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (1)

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (2)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3)

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (5)

ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (6)

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (7)

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (8)

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (10)

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (11)

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ

وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (12)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (14)

إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (15)

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16)

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ (17)

عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18)

آشنايي با سوره

64- تغابن [گول خوردگى و حسرت و خسران]

«روز تغابن يكى از نامهاى روز قيامت است كه در آيه 9 آمده است. چرا كه در قيامت، انسانها از اينكه براى حيات ابدى آن جهان، چندان كارى نكرده و عمل صالحى ذخيره نكرده اند و يا گناه و معصيت و فساد به همراه آورده اند، احساس ضرر و خسران مى كنند و حسرت و افسوس مى خورند. در آيه 9 از رستاخيز، با اين نام ياد مى كند و كلا در اين سوره، تشويق فراوانى به انفاق مى كند تا انسان مفتون «اموال و اولاد» نگردد و در قيامت، مغبون و زيانكار به حساب نيايد. با 18 آيه از سوره هاى مدنى قرآن محسوب مى گردد.

شان نزول

زن و فرزند، اسباب امتحان

شأن نزول آيه هاى 14 تا 15 سوره تغابن

هجرت به مدينه در ميان خشم و عصبانيت مشركان آسان نبود. مخالفت و كنترل شديد براى جلوگيرى از خروج مسلمانان از سويى و ابراز احساسات و عواطف همسر و فرزندان و تحريك آنان به ماندن در مكه از سوى ديگر، مسلمانان را متأثر مى كرد و به ترديد مى افكند تا اين كه عاقبت، به زندگى در كنار عزيزان خود رضايت مى دادند و در مكه مى ماندند، ولى عده اى كه جدى و مقاوم تر به نظر مى آمدند، بى اعتنا به اين امور زودگذر، در راهشان استوار بودند و براى راضى كردن خانواده، آنان را تهديد مى كردند و مى گفتند: اگر شما همراه ما نياييد و در مكه بمانيد و در اين انديشه باشيد كه بعد به ما بپيونديد، آن وقت دير شده و ما اعتنايى به شما نخواهيم كرد. پس بهتر است حالا همراه ما بياييد. آيه هاى 14 و 15 سوره تغابن

نازل شد و گروه نخست را از ترس و اثرپذيرى و اطاعت از زن و فرزند بر حذر داشت و از گروه دوم نيز خواست، خانواده را در فشار قرار ندهند؛ هر زمانى كه هجرت كردند و به مدينه آمدند، آنان را بپذيرند و گذشته را فراموش كنند:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حقيقت، برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمنان شمايند. از آنان برحذر باشيد و اگر ببخشاييد و در گذريد و بيامرزيد (خدا شما را مى بخشد). به راستى، خداوند بخشنده و مهربان است «». اموال شما و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ برجاست «». (1)

پاورقى:

(1) تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 342.

زن و فرزند، اسباب امتحان

شأن نزول آيه هاى 14 تا 15 سوره تغابن

هجرت به مدينه در ميان خشم و عصبانيت مشركان آسان نبود. مخالفت و كنترل شديد براى جلوگيرى از خروج مسلمانان از سويى و ابراز احساسات و عواطف همسر و فرزندان و تحريك آنان به ماندن در مكه از سوى ديگر، مسلمانان را متأثر مى كرد و به ترديد مى افكند تا اين كه عاقبت، به زندگى در كنار عزيزان خود رضايت مى دادند و در مكه مى ماندند، ولى عده اى كه جدى و مقاوم تر به نظر مى آمدند، بى اعتنا به اين امور زودگذر، در راهشان استوار بودند و براى راضى كردن خانواده، آنان را تهديد مى كردند و مى گفتند: اگر شما همراه ما نياييد و در مكه بمانيد و در اين انديشه باشيد كه بعد به ما بپيونديد، آن وقت دير شده و ما اعتنايى به شما نخواهيم كرد. پس بهتر است حالا همراه ما بياييد. آيه هاى 14 و

15 سوره تغابن نازل شد و گروه نخست را از ترس و اثرپذيرى و اطاعت از زن و فرزند بر حذر داشت و از گروه دوم نيز خواست، خانواده را در فشار قرار ندهند؛ هر زمانى كه هجرت كردند و به مدينه آمدند، آنان را بپذيرند و گذشته را فراموش كنند:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حقيقت، برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمنان شمايند. از آنان برحذر باشيد و اگر ببخشاييد و در گذريد و بيامرزيد (خدا شما را مى بخشد). به راستى، خداوند بخشنده و مهربان است «». اموال شما و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ برجاست «». (1)

پاورقى:

(1) تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 342.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{يُسَبِّحُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {لِلَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ما} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فِي} حرف جر {السَّماواتِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَما} (و) حرف عطف / معطوف تابع {فِي} حرف جر {الْأَرْضِ} اسم مجرور يا در محل جر {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {الْمُلْكُ} مبتدا مؤخّر {وَلَهُ} (و) حرف عطف / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {الْحَمْدُ} مبتدا مؤخّر {وَهُوَ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلى} حرف جر {كُلِّ} اسم مجرور يا در محل جر {شَيْءٍ} مضاف

اليه، مجرور يا در محل جر {قَدِيرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{هُوَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الَّذِي} خبر، مرفوع يا در محل رفع {خَلَقَكُمْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فَمِنْكُمْ} (ف) حرف عطف / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {كافِرٌ} مبتدا مؤخّر {وَمِنْكُمْ} (و) حرف عطف / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {مُؤْمِنٌ} مبتدا مؤخّر {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تَعْمَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بَصِيرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{خَلَقَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {السَّماواتِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَالْأَرْضَ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {بِالْحَقِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَصَوَّرَكُمْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فَأَحْسَنَ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {صُوَرَكُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَإِلَيْهِ} (و) حرف عطف / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم

محذوف {الْمَصِيرُ} مبتدا مؤخّر

{يَعْلَمُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {ما} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {فِي} حرف جر {السَّماواتِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَالْأَرْضِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَيَعْلَمُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {ما} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {تُسِرُّونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَما} (و) حرف عطف / معطوف تابع {تُعْلِنُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلِيمٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {بِذاتِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الصُّدُورِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{أَلَمْ} همزه (أ) حرف استفهام / حرف جزم {يَأْتِكُمْ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {نَبَأُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {الَّذِينَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {كَفَرُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {مِنْ} حرف جر {قَبْلُ} اسم مجرور يا در محل جر {فَذاقُوا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَبالَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَمْرِهِمْ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

{وَلَهُمْ} (و) حاليه / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {عَذابٌ} مبتدا مؤخّر {أَلِيمٌ} نعت تابع

{ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {بِأَنَّهُ} (ب) حرف جر / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم أنّ {كانَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / اسم كان، ضمير مستتر (هي) در تقدير {تَأْتِيهِمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {رُسُلُهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر كان، محذوف يا در تقدير / خبر أنَّ محذوف / خبر (ذلك) {بِالْبَيِّناتِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {فَقالُوا} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَبَشَرٌ} همزه (أ) حرف استفهام / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَهْدُونَنا} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (نا) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {فَكَفَرُوا} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَتَوَلَّوْا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَاسْتَغْنَى} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا،

مرفوع يا در محل رفع {غَنِيٌّ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {حَمِيدٌ} خبر ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{زَعَمَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {الَّذِينَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {كَفَرُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَنْ} حرف مشبه بالفعل (أن) مخففّه از مثقلّه / (ه) محذوف و اسم إنْ مخفّفه {لَنْ} حرف نصب {يُبْعَثُوا} فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر أنَّ محذوف {قُلْ} فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {بَلى} حرف جواب {وَرَبِّي} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر / (ي) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لَتُبْعَثُنَّ} (ل) حرف قسم / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) محذوف در محل رفع، نائب فاعل / نون تأكيد ثقليه {ثُمَّ} حرف عطف {لَتُنَبَّؤُنَّ} (ل) حرف قسم / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) محذوف در محل رفع، نائب فاعل / نون تأكيد ثقليه {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عَمِلْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {وَذلِكَ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلَى} حرف جر {اللَّهِ} اسم مجرور يا در محل جر {يَسِيرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{فَآمِنُوا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{وَرَسُولِهِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَالنُّورِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الَّذِي} نعت تابع {أَنْزَلْنا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تَعْمَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {خَبِيرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{يَوْمَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {يَجْمَعُكُمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {لِيَوْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْجَمْعِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَوْمُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {التَّغابُنِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يُؤْمِنْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَيَعْمَلْ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {صالِحاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يُكَفِّرْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَنْهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {سَيِّئاتِهِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل

نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَيُدْخِلْهُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {جَنَّاتٍ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {تَجْرِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {مِنْ} حرف جر {تَحْتِهَا} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الْأَنْهارُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {خالِدِينَ} حال، منصوب {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {أَبَداً} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْفَوْزُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْعَظِيمُ} نعت تابع

{وَالَّذِينَ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {كَفَرُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَكَذَّبُوا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِآياتِنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (نا) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {أُولئِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَصْحابُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {النَّارِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر براى (الذين) {خالِدِينَ} حال، منصوب {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَبِئْسَ} (و) حرف استيناف / فعل ماضى جامد براى انشاء ذم {الْمَصِيرُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{ما} حرف نفى غير عامل {أَصابَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {مِنْ} حرف جر زائد {مُصِيبَةٍ} فاعل،

مرفوع يا در محل رفع {إِلاَّ} حرف استثنا {بِإِذْنِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يُؤْمِنْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يَهْدِ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {قَلْبَهُ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {بِكُلِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {شَيْءٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {عَلِيمٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{وَأَطِيعُوا} (و) حرف استيناف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَأَطِيعُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الرَّسُولَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {فَإِنْ} (ف) حرف استيناف / حرف شرط جازم {تَوَلَّيْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {فَإِنَّما} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف مكفوف (كافّه و مكفوفه) {عَلى} حرف جر {رَسُولِنَا} اسم مجرور يا در محل جر / (نا) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر مقدّم محذوف {الْبَلاغُ} مبتدا مؤخّر {الْمُبِينُ} نعت

تابع

{اللَّهُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لا} (لا)ى نفى جنس {إِلهَ} اسم لاى نفى جنس، منصوب / خبر لاى نفى جنس، محذوف {إِلاَّ} حرف استثنا {هُوَ} بدل تابع / خبر، مرفوع يا در محل رفع {وَعَلَى} (و) حرف استيناف / حرف جر {اللَّهِ} اسم مجرور يا در محل جر {فَلْيَتَوَكَّلِ} (ف) رابط جواب براى شرط / (ل) امر / فعل مضارع، مجزوم به سكون {الْمُؤْمِنُونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {الَّذِينَ} عطف بيان تابع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {مِنْ} حرف جر {أَزْواجِكُمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر إنَّ محذوف {وَأَوْلادِكُمْ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {عَدُوًّا} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {فَاحْذَرُوهُمْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {وَإِنْ} (و) حرف استيناف / حرف شرط جازم {تَعْفُوا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَتَصْفَحُوا} (و) حرف عطف / فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَتَغْفِرُوا} (و) حرف عطف / فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{فَإِنَّ} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {غَفُورٌ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {رَحِيمٌ} خبر إنَّ ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{إِنَّما} حرف مكفوف (كافّه و مكفوفه) {أَمْوالُكُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَأَوْلادُكُمْ} (و) حرف عطف / معطوف تابع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فِتْنَةٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عِنْدَهُ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر مقدّم محذوف {أَجْرٌ} مبتدا مؤخّر / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {عَظِيمٌ} نعت تابع

{فَاتَّقُوا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {مَا} حرف مصدرى {اسْتَطَعْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {وَاسْمَعُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَأَطِيعُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَأَنْفِقُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {خَيْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل

نصب {لِأَنْفُسِكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يُوقَ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / نائب فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {شُحَّ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {نَفْسِهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَأُولئِكَ} (ف) رابط جواب براى شرط / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {هُمُ} ضمير فصل بدون محل {الْمُفْلِحُونَ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{إِنْ} حرف شرط جازم {تُقْرِضُوا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {قَرْضاً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {حَسَناً} نعت تابع {يُضاعِفْهُ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَيَغْفِرْ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {شَكُورٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {حَلِيمٌ} خبر ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{عالِمُ} مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل / خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْغَيْبِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَالشَّهادَةِ} (و) حرف عطف

/ معطوف تابع {الْعَزِيزُ} خبر ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع {الْحَكِيمُ} خبر ثالث (سوم)، مرفوع يا در محل رفع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Yusabbihu lillahi ma fee alssamawati wama fee al-ardi lahu almulku walahu alhamdu wahuwa AAala kulli shay-in qadeerun

2.Huwa allathee khalaqakum faminkum kafirun waminkum mu/minun waAllahu bima taAAmaloona baseerun

3.Khalaqa alssamawati waal-arda bialhaqqi wasawwarakum faahsana suwarakum wa-ilayhi almaseeru

4.YaAAlamu ma fee alssamawati waal-ardi wayaAAlamu ma tusirroona wama tuAAlinoona waAllahu AAaleemun bithati alssudoori

5.Alam ya/tikum nabao allatheena kafaroo min qablu fathaqoo wabala amrihim walahum AAathabun aleemun

6.Thalika bi-annahu kanat ta/teehim rusuluhum bialbayyinati faqaloo abasharun yahdoonana fakafaroo watawallaw waistaghna Allahu waAllahu ghaniyyun hameedun

7.ZaAAama allatheena kafaroo an lan yubAAathoo qul bala warabbee latubAAathunna thumma latunabbaonna bima AAamiltum wathalika AAala Allahi yaseerun

8.Faaminoo biAllahi warasoolihi waalnnoori allathee anzalna waAllahu bima taAAmaloona khabeerun

9.Yawma yajmaAAukum liyawmi aljamAAi thalika yawmu alttaghabuni waman yu/min biAllahi wayaAAmal salihan yukaffir AAanhu sayyi-atihi wayudkhilhu jannatin tajree min tahtiha al-anharu khalideena feeha abadan thalika alfawzu alAAatheemu

10.Waallatheena kafaroo wakaththaboo bi-ayatina ola-ika as-habu alnnari khalideena feeha wabi/sa almaseeru

11.Ma asaba min museebatin illa bi-ithni Allahi waman yu/min biAllahi yahdi qalbahu waAllahu bikulli shay-in AAaleemun

12.WaateeAAoo Allaha waateeAAoo alrrasoola fa-in tawallaytum fa-innama AAala rasoolina albalaghu almubeenu

13.Allahu la ilaha illa huwa waAAala Allahi falyatawakkali almu/minoona

14.Ya ayyuha allatheena amanoo inna min azwajikum waawladikum AAaduwwan lakum faihtharoohum wa-in taAAfoo watasfahoo wataghfiroo fa-inna Allaha ghafoorun raheemun

15.Innama amwalukum waawladukum fitnatun waAllahu AAindahu ajrun AAatheemun

16.Faittaqoo Allaha ma istataAAtum waismaAAoo waateeAAoo waanfiqoo khayran li-anfusikum waman yooqa shuhha nafsihi faola-ika humu almuflihoona

17.In tuqridoo Allaha qardan hasanan

yudaAAifhu lakum wayaghfir lakum waAllahu shakoorun haleemun

18.AAalimu alghaybi waalshshahadati alAAazeezu alhakeemu

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است خدا را تسبيح مى گويند. او راست فرمانروايى و او راست سپاس و او بر هر چيزى تواناست. (1)

اوست آن كس كه شما را آفريد؛ برخى از شما كافرند و برخى مؤمن و خدا به آنچه مى كنيد بيناست. (2)

آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را صورتگرى كرد و صورتهايتان را نيكوآراست، و فرجام به سوى اوست. (3)

آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى داند، و آنچه را كه پنهان مى كنيد و آنچه را كه آشكار مى داريد [نيز] مى داند، و خدا به راز دلها داناست. (4)

آيا خبر كسانى كه پيش از اين كفر ورزيدند، و فرجام بد كارشان را چشيدند و عذاب پر دردى خواهند داشت، به شما نرسيده است؟ (5)

اين [بدفرجامى از آن روى بود كه پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان مى آوردند و[لى آنان [مى گفتند: «آيا بشرى ما را هدايت مى كند؟» پس كافر شدند و روى گردانيدند و خدا بى نيازى نمود، و خدا بى نياز ستوده است. (6)

كسانى كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد. بگو: «آرى، سوگند به پروردگارم، حتماً برانگيخته خواهيد شد، سپس شما را به [حقيقت آنچه كرده ايد قطعاً واقف خواهند ساخت، و اين بر خدا آسان است.» (7)

پس به خدا و پيامبر او و آن نورى كه ما فرو فرستاديم ايمان آوريد، و خدا به آنچه مى كنيد آگاه است. (8)

روزى كه شما را براى روز گردآورى، گرد مى آورد، آن [روز]،

روز حسرت [خوردن است، و هر كس به خدا ايمان آورده، و كار شايسته اى كرده باشد، بديهايش را از او بسترد، و او را در بهشتهايى كه از زير [درختان آن جويبارها روان است درآورد. در آنجا بمانند. اين است همان كاميابى بزرگ. (9)

و كسانى كه كفر ورزيده، و آيات ما را تكذيب كرده اند، آنان اهل آتشند [و ] در آن ماندگار خواهند بود، و چه بد سرانجامى است. (10)

هيچ مصيبتى جز به اذن خدا نرسد، و كسى كه به خدا بگرود، دلش را به راه آورد، و خدا[ست كه به هر چيزى داناست. (11)

و خدا را فرمان بريد و پيامبر [او] را اطاعت نماييد، و اگر روى بگردانيد، بر پيامبر ما فقط پيام رسانى آشكار است. (12)

خدا[ست كه جز او معبودى نيست، و مؤمنان بايد تنها بر خدا اعتماد كنند. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حقيقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان بر حذر باشيد، و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است. (14)

اموال شما و فرزندانتان صرفاً [وسيله آزمايشى [براى شما]يند، و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است. (15)

پس تا مى توانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد، و مالى براى خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد، و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون مانند، آنان رستگارانند. (16)

اگر خدا را وامى نيكو دهيد، آن را براى شما دو چندان مى گرداند و بر شما مى بخشايد، و خدا[ست كه سپاس پذير بردبار است. (17)

داناى نهان و آشكار

[و] ارجمند سنجيده كار است. (18)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى گويند؛ مالكيت و حكومت از آن اوست و ستايش از آن او؛ و او بر همه چيز تواناست!

«2» او كسى است كه شما را آفريد [و به شما آزادى و اختيار داد]؛ گروهى از شما كافريد و گروهى مؤمن؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست!

«3» آسمانها و زمين را بحق آفريد؛ و شما را [در عالم جنين] تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير؛ و سرانجام [همه] بسوى اوست.

«4» آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند، و از آنچه پنهان يا آشكار مى كنيد با خبر است؛ و خداوند از آنچه در درون سينه هاست آگاه است.

«5» آيا خبر كسانى كه پيش از اين كافر شدند به شما نرسيده است؟! [آرى] آنها طعم كيفر گناهان بزرگ خود را چشيدند؛ و عذاب دردناك براى آنهاست!

«6» اين بخاطر آن است كه رسولان آنها [پيوسته] با دلايل روشن به سراغشان مى آمدند، ولى آنها [از روى كبر و غرور] گفتند: (آيا بشرهايى [مثل ما] مى خواهند ما را هدايت كنند؟!) از اين رو كافر شدند و روى برگرداندند؛ و خداوند [از ايمان و طاعتشان] بى نياز بود، و خدا غنى و شايسته ستايش است!

«7» كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد، بگو: (آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما [در قيامت] برانگيخته خواهيد شد، سپس آنچه را عمل مى كرديد به شما خبر داده مى شود، و اين براى خداوند آسان است!)

«8» حال كه چنين است، به خدا و رسول او و نورى كه

نازل كرده ايم ايمان بياوريد؛ و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است!

«9» اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در روز اجتماع [= روز رستاخيز] گردآورى مى كند؛ آن روز روز تغابن است [روز احساس خسارت و پشيمانى]! و هر كس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مى بخشد و او را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى كند، جاودانه در آن مى مانند؛ و اين پيروزى بزرگ است!

«10» اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و [سرانجام آنها] سرانجام بدى است!

«11» هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا! و هر كس به خدا ايمان آورد، خداوند قلبش را هدايت مى كند؛ و خدا به هر چيز داناست!

«12» اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را؛ و اگر روى گردان شويد، رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد!

«13» خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست، و مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند!

«14» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشيد؛ و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد، [خدا شما را مى بخشد]؛ چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است!

«15» اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند؛ و خداست كه پاداش عظيم نزد اوست!

«16» پس تا مى توانيد تقواى الهى پيشه كنيد و گوش دهيد و اطاعت نماييد و انفاق كنيد كه براى شما بهتر است؛ و كسانى كه از بخل و

حرص خويشتن مصون بمانند رستگارانند!

«17» اگر به خدا قرض الحسنه دهيد، آن را براى شما مضاعف مى سازد و شما را مى بخشد؛ و خداوند شكركننده و بردبار است!

«18» او داناى پنهان و آشكار است؛ و او عزيز و حكيم است!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى] مى ستايند. فرمانروايى ويژه اوست، همه ستايش ها مخصوص اوست، و او بر هر كارى تواناست. (1)

اوست كه شما را آفريد؛ گروهى از شما كافرند، و برخى مؤمن، و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست. (2)

آسمان ها و زمين را به حق آفريد، و شما را صورت گرى كرد و صورت هايتان را نيكو آراست، و بازگشت به سوى اوست. (3)

آنچه را كه در آسمان ها و زمين است مى داند، و [نيز] آنچه را پنهان مى كنيد و آنچه را آشكار مى نماييد، مى داند و خدا به نيّات و اسرار سينه ها داناست. (4)

آيا خبر كسانى كه پيش از اين كافر شدند، پس عقوبت كفرشان را چشيدند و براى آنان عذابى دردناك است، به شما نرسيده است؟ (5)

آن [عقوبت و عذاب دردناك] به سبب آن است كه پيامبرانشان همواره دلايل روشن براى آنان آوردند، ولى گفتند: آيا بشر[ى مانند خودمان] ما را راهنمايى مى كنند؟! پس كافر شدند و [از حق] روى گرداندند و خدا [از ايمان و طاعتشان] اظهار بى نيازى كرد، و خدا بى نياز و ستوده است. (6)

كافران پنداشتند [كه پس از مرگ] هرگز برانگيخته نخواهند شد. بگو: آرى سوگند به پروردگارم مسلماً برانگيخته خواهيد شد، سپس شما را

به آنچه انجام داده ايد، خبر خواهند داد، و اين بر خدا آسان است. (7)

پس به خدا و پيامبرش و نورى كه نازل كرديم، ايمان آوريد و خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است. (8)

[بى ترديد برانگيخته مى شويد در] روزى كه شما را در روز اجتماع [كه روز قيامت است] جمع مى كند، آن روز، روز غبن و خسارت است؛ و هركس به خدا ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد، خدا گناهانش را از او محو مى كند، و او را به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، درمى آورد، در آنها جاودانه و هميشگى اند. اين است كاميابى بزرگ. (9)

و آنان كه كافر شدند و آيات ما را انكار كردند، اهل آتش اند و در آن جاودانه اند، و بد بازگشت گاهى است! (10)

هيچ مصيبتى جز به فرمان خدا نرسد. و هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا قلبش را [به حقايق] راهنمايى مى كند؛ و خدا به همه چيز داناست. (11)

و از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر فرمان بريد، و اگر روى برگردانيد [بدانيد كه] بر عهده پيامبر فقط رساندن آشكار [پيام وحى] است. (12)

خداست كه هيچ معبودى جز او نيست، پس مؤمنان فقط بايد بر او توكّل كنند. (13)

اى اهل ايمان! به راستى برخى از همسران و فرزندانتان [به علت بازداشتن شما از اجراى فرمان هاى خدا و پيامبر] دشمن شمايند؛ بنابراين از [عمل به خواسته هاى بى جاى] آنان [كه مخالف احكام خداست] بپرهيزيد، و اگر [از آزار و رنجى كه به شما مى دهند] چشم پوشى كنيد و سرزنش كردن آنان را ترك نماييد و از آنان بگذريد [خدا هم شما

را مورد الطاف بى كرانش قرار مى دهد]؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (14)

اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش اند، و خداست كه پاداشى بزرگ نزد اوست. (15)

بنابراين به اندازه استطاعتى كه داريد از خدا پروا كنيد و [دعوت حق را] بشنويد و اطاعت نماييد و انفاق كنيد كه براى شما بهتر است؛ و كسانى كه خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند. (16)

اگر به خدا وام نيكو دهيد، آن را براى شما دو چندان مى كند و شما را مى آمرزد و خدا عطا كننده پاداش فراوان در برابر عمل اندك مى باشد و بردبار است. (17)

داناى نهان و آشكار و تواناى شكست ناپذير و حكيم است. (18)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

هر چه در زمين و آسمانهاست همه به زبان تكوين و منطق فطرت به تسبيح و ستايشخدا مشغولند كه ملك هستى و ستايش اهل عالم براى اوست كه او بر ايجاد هر چيز تواناست (1)

اوست خدائى كه شما آدميان را بدين خلقت نيكو آفريد تا آفريننده را شناخته و كافر نشويد باز شما بندگان فرقه اى كافر ناسپاس و بعضى مومن خدا شناس هستيد و خدا به هر چه كنيد كاملا آگاهست (2)

خدا زمين و آسمانها را به حق و به نظم احسن اتقن آفريد و شما آدميان را به زيباترين صورت برنگاشت و باز گشت همه خلايق به سوى اوست (3)

او آنچه را كه در آسمانها و زمين است و آنچه را كه شما پنهان و آشكار كنيدهمه را ميداند و خدا به اسرار دلهاى خلق هم آگاهست (4)

آيا حكايت حال پيشينيان كه به خدا

كافر شدند به شما نرسيد؟ كه هم در دنيابه كيفر كردارشان رسيدند و هم در آخرت عذاب دردناك بر آنان مهيا است (5)

اين عذاب براى آن بود كه رسولان آنها با ادله و معجزات به سويشان آمدند و آنها به تكذيب و طعن گفتند آيا بشرى مانند ما رهبرى بر ما تواند كرد؟ و به انبياء كافر شدند و از جهل روى از آنها گردانيدند و خدا از كفر و ايمان خلق البته بى نياز است كه او غنى بالذات و ستوده به جميع صفاتست (6)

كافران گمان كردند كه هرگز پس از مرگ برانگيخته نميشوند. اى رسول ما، به آنها بگو به خداى من سوگند كه البته برانگيخته ميشويد و سپس به نتيجه اعمالخود آگاه مى گرديد و اين كار بعث خلق بر خدا بسيار آسانست (7)

پس به خدا ايمان آريد و به رسول او و نور علم و حكمتى كه بندگان را در آيات قرآن فرستاده ايم بگرويد و بترسيد كه خدا به هر چه از نيك و بد كنيد آگاهست (8)

ياد آريد روزى را كه خدا همه شما را به عرصه محشر براى حساب جمع ميگرداند و آن روز روز غبن و پشيمانى بدكاران است و هر كه در دنيا به خدا ايمان آرد و نيكو كار شود خدا گناهانش بپوشد و در باغهاى بهشتى كه زير درختانش نهرها جاريست داخل گرداند كه در آن بهشت جاودان متنعم باشند و اين به حقيقت سعادت و رستگارى بزرگ خواهد بود (9)

و آنان كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها اهل آتش دوزخ و در آن جاودان

مخلدند و آنجا بسيار بد منزلگاهى است (10)

بدانيد كه هيچ رنج و مصيبتى و فقر و درد و غمى به شما نرسد مگر به فرمان خدا و به خير بندگان و هر كه به خدا ايمان آرد خدا دلش را به مقام عالى رضا و تسليم هدايت كند و خدا بر همه امور عالم آگاهست (11)

و هميشه فرمان خدا و هم اوامر رسول حق را اطاعت كنيد كه اگر روى از او بگردانيد و مخالفت وى كنيد بر رسول ما جز تبليغ رسالت و اتمام حجت با بيان روشن تكليفى نخواهد بود و عفو و مجازات خلق با خداست (12)

خداى يكتاست كه جز او خدائى نيست و تنها بر خدا در جميع امور اهل ايمان توكل بايد كنند (13)

الا اى اهل ايمان بدانيد كه آنان و فرزندان شما هم برخى كه شما را از طاعت و جهاد و هجرت در دين بازدارند و مخالفت كنند آنها دشمن شما هستند از آنان حذر كنيد و دل از محبتشان بركنيد و اگر از عقاب آنها پس از توبه آنان عفو و آمرزش و چشم پوشى كنيد خدا هم در حق همه شما بسيار آمرزنده و مهربانست (14)

به حقيقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند چندان به آنها دل نبنديد و بدانيد كه نزد خدا اجر عظيم بهشت ابد خواهد بود (15)

پس تا بتوانيد خداترس و پرهيزكار باشيد و سخن حق بشنويد و اطاعت كنيد و از مال خود براى ذخيره آخرت خويش به فقيران انفاق كنيد و كسانى كه از خوى لئامت و بخل نفس خود محفوظ

مانند آنها رستگاران عالمند (16)

و اگر به خدا يعنى بندگان محتاج خدا قرض نيكو يعنى قرض الحسنه يا صدقه دهيدخدا براى شما چندين برابر گرداند و هم از گناه شما درگذرد و خدا بر شكر و احسان خلق نيكو پاداش دهنده است و بر گناهشان بسيار بردبار است (17)

او داناى عوالم غيب و شهود و سلطان مقتدر ملك وجود و آگاه از صلاح نظام آفرينش است (18)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح مى گويند. فرمانروايى، مخصوص او و ستايش نيز مخصوص اوست و او بر همه چيز تواناست. (1)

اوست آن كه شما را آفريد، پس بعضى از شما) به اختيار خود) كافر و بعضى مؤمن شدند و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (2)

آسمان ها و زمين را به حق آفريد و شما را (در رحم مادر) صورت گرى كرد و صورت شما را نيكو قرار داد و بازگشت (همه) به سوى اوست. (3)

آنچه در آسمان ها و زمين است مى داند و آنچه را پنهان مى كنيد و آنچه را آشكار مى سازيد، مى داند و خداوند به آنچه در سينه هاست به خوبى آگاهى دارد. (4)

آيا خبر كسانى كه پيش از اين كفر ورزيدند به شما نرسيده است؟ پس عقوبت كار خود را (در دنيا) چشيدند و برايشان (در آخرت) عذابى دردناك است. (5)

اين (كيفر) به خاطر آن است كه پيامبرانشان همراه با دلايل روشن (و معجزات) به سراغ آنها آمده بودند، و آنان (به جاى پذيرش و ايمان آوردن به آنها) گفتند: آيا انسانى (مثل خودمان) ما را هدايت كند؟ از اين رو

كفر ورزيدند و (به پيامبران و دستورات الهى) پشت كردند و خداوند (از ايمان آنان) بى نياز است و خداوند بى نياز و ستوده است. (6)

كسانى كه كفر ورزيدند، گمان كردند كه هرگز مبعوث نخواهند شد. بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه همه شما مبعوث خواهيد شد، سپس به آنچه عمل كرده ايد، قطعاً خبر داده خواهيد شد و اين بر خداوند آسان است. (7)

پس، به خدا و رسولش و نورى (كتاب آسمانى قرآن) كه نازل كرديم، ايمان آوريد و (بدانيد كه) خداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است. (8)

(ياد كن) روزى كه خداوند شما را براى (حضور در) روز اجتماع گرد مى آورد آن، روزِ حسرت و پشيمانى است و هر كس به خداوند ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، بدى هايش را مى پوشاند و او را به بهشت هايى كه از زير (درختان) آنها نهرها جارى است وارد مى كند. در آنجا براى هميشه جاودانه هستند؛ اين است رستگارى بزرگ. (9)

و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند، همان ها اهل دوزخند در حالى هميشه در آن جا هستند و اين سرانجام بدى است. (10)

هيچ مصيبتى، جز با اذن خداوند به كسى نرسد و هر كس به خداوند ايمان آورد، خداوند قلب او را (به صبر و شكيبايى) هدايت كند و خداوند به همه چيز آگاه است. (11)

خداوند را (در اوامر و نواهى شريعت) اطاعت كنيد و پيامبر را (در دستورات حكومت و سنّت هايش) پيروى نماييد، پس اگر روى گردانيد، (بدانيد كه) همانا بر رسول ما جز پيام رسانى آشكار (وظيفه ديگرى) نيست. (12)

خداوند، معبودى جز او نيست؛ و مؤمنان

تنها بر او توكّل كنند. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! برخى از همسران و فرزندانتان براى شما دشمنند (كه شما را از راه خدا بازمى دارند)، پس از آنان بر حذر باشيد و اگر (آزار و خطايشان را) عفو كنيد و چشم بپوشيد و درگذريد، پس (بدانيد كه) خداوند آمرزنده مهربان است. (14)

همانا اموال و اولاد شما وسيله آزمايشند و خداوند است كه پاداش بزرگ نزد او است (و به كسانى پاداش مى دهد كه در اين امتحان پيروز شوند). (15)

پس هر قدر مى توانيد، از خداوند پروا كنيد و سخن او را بشنويد و اطاعت كنيد و انفاق كنيد كه براى شما بهتر است و هر كس از شرّ بخل نفس خويش درامان بماند، پس آنان همان رستگارانند. (16)

اگر به خداوند وام دهيد وامى نيكو، آن را براى شما زياد مى كند و شما را مى آمرزد و خداوند سپاسگزار بردبار است. (17)

او به پنهان و آشكار آگاه است، نفوذ ناپذير و حكيم است. (18)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است خداى را به پاكى مى ستايند، او راست پادشاهى - پادشاهى حقيقى و مطلق - و او راست سپاس و ستايش، و او بر هر چيزى تواناست. (1)

اوست كه شما را آفريد پس برخى از شما كافر و برخى از شما مومنايد، و خدا بدانچه مى كنيد بيناست. (2)

آسمانها و زمين را بحق آفريد و شما را صورت نگاشت پس صورتهاى شما را نيكو نگاشت، و بازگشت [همه] به سوى اوست. (3)

آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند، و آنچه را پنهان مى كنيد و

آنچه را آشكار مى كنيد مى داند، و خدا به آنچه در سينه هاست - نيتها و رازها - داناست. (4)

آيا خبر كسانى كه پيش از اين كافر شدند به شما نيامده است؟ كه سرانجام بد كار خويش چشيدند و آنان را عذابى است دردناك. (5)

آن [عذاب] از اين روست كه پيامبرانشان با حجتهاى روشن بديشان مى آمدند، ولى آنها مى گفتند: آيا آدميان ما را راه مى نمايند؟! پس كافر شدند و [از حق] برگشتند، و خداى [از ايمانشان] بى نيازى نمود، و خدا بى نياز است و ستوده. (6)

كسانى كه كافر شدند پنداشتند كه هرگز زنده و برانگيخته نمى شوند. بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه هرآينه زنده و برانگيخته مى شويد، سپس بدانچه كرده ايد خبر داده شويد، و اين بر خدا آسان است. (7)

پس به خدا و پيامبرش و نورى كه فرو فرستاده ايم - قرآن - ايمان بياوريد. و خدا بدانچه مى كنيد آگاه است. (8)

[زنده و برانگيخته مى شويد در] روزى كه شما را در روز فراهم آوردن - روز رستاخيز - فراهم آورد. آن روز، روز زيان [و حسرت و افسوس] - زيان كافران و سود مومنان - است و هر كه به خدا ايمان آرد و كار نيك و شايسته كند بدى هايش را از او بزدايد و او را به بهشتهايى درآرد كه جوى ها از زير آنها روان است، هميشه و جاودانه در آنجا خواهند بود، اين است رستگارى و كاميابى بزرگ. (9)

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را دروغ انگاشتند، اينانند دوزخيان كه در آن جاودانه اند، و بد بازگشت گاهى است. (10)

هيچ مصيبتى جز به خواست و فرمان خدا نرسد. و هر

كه به خدا ايمان آرد [خدا] دلش را راه نمايد - به خشنودى و شكيبايى -، و خدا به هر چيزى داناست. (11)

و خداى را فرمان بريد و پيامبر را فرمان بريد، پس اگر روى بگردانيد [بدانيد كه] بر پيامبر ما رساندن آشكار پيام است و بس. (12)

خداى يكتا جز او خدايى نيست، پس مومنان بايد بر او توكل كنند و بس. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همانا برخى از همسران و فرزندانتان دشمن شمايند، پس از آنها حذر كنيد، و اگر درگذريد و چشم بپوشيد و ببخشاييد، همانا خدا آمرزگار و مهربان است. (14)

جز اين نيست كه مالها و فرزندانتان [براى شما] آزموناند، و مزد بزرگ نزد خداوند است. (15)

پس هر چه توانيد از خدا پروا كنيد و بشنويد و فرمان بريد و انفاق كنيد كه براى خودتان بهتر است، و هر كه از بخل و آز خويش نگاه داشته شود پس ايشانند رستگاران. (16)

اگر خداى را وام دهيد وامى نيكو - در راه خدا هزينه كنيد - آن را براى شما افزون - يا دو چندان - كند و شما را بيامرزد، و خدا سپاسدار و بردبار است (17)

داننده نهان و آشكارا، تواناى بى همتا و داناى با حكمت است. (18)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

خدا را تسبيح مي گويند هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است. فرمانروايي از آن اوست و حمد سزاوار اوست و او بر هر چيزي تواناست. (1)

اوست كه شما را بيافريد. بعضي از شما كافر، و بعضي مومنند. و كارهايي را كه مي كنيد مي بيند. (2)

آسمانها و زمين را به حق بيافريد و شما را تصوير كرد و نيكو تصوير كرد. و سرانجام همه به سوي اوست. (3)

هر چه را در آسمانها و زمين است مي داند و به آنچه پنهان مي داريد يا آشكار مي سازيد آگاه است، و خدا به هر چه در دلها مي گذرد عالم است. (4)

آيا شما را خبر كساني كه از اين پيش كافر شده بودند نرسيده است؟ عقوبت عملشان را چشيدند و ايشان راست عذابي دردآور. (5)

اين به كيفر آن بود كه پيامبرانشان با دليلهاي روشن بر آنان مبعوث شدند. و آنها گفتند: آيا آدميان ما را هدايت مي كنند؟ پس انكار كردند و رويگردان گشتند و خدا بي نياز است، كه توانگر و در خور ستايش است. (6)

كافران پنداشتند كه آنها را زنده نمي كنند. بگو: آري ، به پروردگارم سوگند كه شما را زنده مي كنند تا به كارهايي كه كرده ايد آگاه سازند. و اين بر خدا آسان است. (7)

پس به خدا و پيامبرش و اين نور كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد. و خدا به كارهايي كه مي كنيد آگاه است. (8)

روزي كه همه شما را در محشر گرد آورد، آن روز روز مغبوني است. و هر كه به خدا ايمان بياورد و كار شايسته كند، گناهانش را مي ريزد و به بهشتهايي كه در آن نهرها جاري است داخل كند. آنجا جاودانه خواهند بود. اين كاميابي بزرگي است. (9)

و آنان كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند اهل آتشند. در آن جاودانه اند و جهنم بد سرانجامي است. (10)

هيچ مصيبتي جز به فرمان خدا به كسي نمي رسد. و هر كه به خدا ايمان بياورد، خدا قلبش را هدايت مي كند. و خدا به هر چيزي داناست. (11)

خدا را اطاعت كنيد، و پيامبر را اطاعت كنيد. پس اگر شما اعراض كنيد، بر فرستاده ما وظيفه اي جز رسانيدن پيام آشكار نيست. (12)

خداي يكتاست كه هيچ خدايي جز او نيست. مومنان البته بر خداي يكتا توكل كنند. (13)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، بعضي از زنان و فرزندانتان دشمن شما هستند. از آنها حذر كنيد. و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و گناهشان پوشيده داريد، خدا آمرزنده و مهربان است. (14)

جز اين نيست كه اموال و اولاد شما آزمايشي هستند. و حال آنكه مزد فراوان نزد خداست. (15)

تا توانيد از خدا بترسيد و گوش فرا داريد و اطاعت كنيد و به سود خود از مالتان انفاق كنيد. و آنان كه از حرص نفس خويش در امان مانده اند رستگارند. (16)

اگر به خدا قرضالحسنه دهيد برايتان دو برابرش خواهد كرد. و شما را مي آمرزد كه او شكر پذيرنده و بردبار است. (17)

داناي نهان و آشكار است، پيروزمند و حكيم است. (18)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، خداوند را نيايش كند، فرمانروايى او راست، و سپاس او راست، و او بر هر كارى تواناست (1)

و اوست كه شما را آفريده است، و بعضى از شما كافرند، و بعضى از شما مومناند، و خداوند به آنچه مى كنيد بيناست (2)

آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را

نقش و نگار كرد و پيكرهاى شما را بر آراست، و سير و سرانجام به سوى اوست (3)

آنچه در آسمانها و زمين است مى داند و آنچه پنهان مى داريد و آنچه آشكار مى داريد، مى داند، و خداوند به راز دلها داناست (4)

آيا خبر كسانى كه پيش از اين كفر ورزيدند به شما نرسيده است كه عقوبت كارشان را چشيدند و براى آنان عذابى دردناك [در پيش] است (5)

اين از آن است كه پيامبرانشان براى آنان پديده هاى شگرف آوردند، و گفتند آيا بشرى مى خواهد هدايتمان كند، پس كفر [و انكار] ورزيدند و روى بر تافتند و خداوند بى نيازى نمود و خداوند بى نياز ستوده است (6)

كافران پنداشته اند كه هرگز برانگيخته نمى شوند، بگو آرى سوگند به پروردگارم كه برانگيخته خواهيد شد، سپس از [حقيقت] آنچه كرده ايد، آگاهتان كنند، و اين بر خداوند آسان است (7)

پس به خداوند و پيامبر او و نورى كه فرو فرستاده ايم ايمان آوريد، و خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است (8)

روزى كه براى روز محشر گردتان آورد، آن روز تغابن است و هر كس به خداوند ايمان آورد و نيكوكارى كند، گناهانش را از او مى زدايد، و او را به بوستانهايى كه جويباران از فرودست آن جارى است، درآورد، كه جاودانه در آن باشند، اين رستگارى بزرگ است (9)

و كسانى كه به آيات ما كفر و انكار ورزيده اند، اينان دوزخيانند، جاودانه در آنند و بد سرانجامى است (10)

هيچ مصيبتى [به كسى] نرسد مگر به اذن الهى، و هر كس به خداوند ايمان آورد [او] دلش را هدايت كند، و خداوند به هر چيزى داناست (11)

و از خداوند

اطاعت كنيد، و از پيامبر [هم] اطاعت كنيد، و اگر روى برتابيد [بدانيد كه] بر پيامبر ما فقط پيام رسانى آشكار است (12)

خداوند است كه خدايى جز او نيست، و مومنان فقط بر خداوند بايد توكل كنند (13)

اى مومنان بى گمان از ميان همسران و فرزندانتان بعضى دشمن شما هستند، از آنان بر حذر باشيد، و اگر گذشت و بخشايش پيشه كنيد و درگذريد، خداوند هم آمرزگار مهربان است (14)

همانا اموال و اولاد شما مايه آزمون [و دردسر]اند، و پاداش بيكران فقط نزد خداوند است (15)

تا آنجا كه بتوانيد از خداوند پروا كنيد و [حق را] بشنويد و اطاعت پيشه كنيد و به انفاق بپردازيد كه به خير خودتان است، و كسانى كه از آزمندى نفس خويش در امان مانند رستگارند (16)

اگر در راه خداوند قرض الحسنه دهيد، براى شما [اجرش را] دو چندان كند و شما را بيامرزد، و خداوند قدردان بردبار است (17)

داناى پنهان و پيدا [و] پيروزمند فرزانه است (18)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

تسبيح گويد براى خدا آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است او را است پادشاهى و از آن وى است سپاس و او است بر همه چيز توانا (1)

او است آنكه آفريد شما را پس از شما است كافرى و از شما است مؤمنى و خدا بدانچه كنيد بينا است (2)

آفريد آسمانها و زمين را به حقّ و پيكر ساخت شما را پس نكو ساخت پيكرهاى شما را و بسوى او است بازگشت (3)

داند آنچه در آسمانها و زمين است و مى داند آنچه را نهان داريد و آنچه آشكار

كنيد و خدا دانا است بدانچه در سينه ها است (4)

آيا نيامد شما را داستان آنان كه كفر ورزيدند از پيش پس چشيدند بد فرجامى كار خود را و ايشان را است عذابى دردناك (5)

اين بدان است كه بودند مى آمدندشان پيامبرانشان به نشانى ها پس گفتند آيا بشرى ما را رهبرى كند پس كفر ورزيدند و پشت كردند و بى نيازى گرفت خدا و خدا است بى نياز ستوده (6)

پنداشتند آنان كه كفر ورزيدند كه هرگز برانگيخته نشوند بگو بلى سوگند به پروردگارم هر آينه برانگيخته شويد سپس آگاه شويد بدانچه كرديد و آن است بر خدا آسان (7)

پس ايمان آريد به خدا و پيمبرش و روشنائى كه فرستاديم و خدا است بدانچه كنيد آگاه (8)

روزى كه گردآورد شما را براى روز گردآوردن آن است روز تغابن (بى بهره گى) و آنكه ايمان آرد به خدا و بكند كردارى شايسته بزدايد از او بدى هايش را و درآردش باغهائى كه روان است زير آنها جوى ها جاودانان در آنها هميشه اين است آن رستگارى بزرگ (9)

و آنان كه كفر ورزيدند و تكذيب كردند آيتهاى ما را آنانند ياران آتش جاودانان در آن و چه زشت است آن جايگاه (10)

نرسد پيش آمدى جز به دستور خدا و آنكه ايمان آرد به خدا رهبرى كند دلش را و خدا است به همه چيز دانا (11)

و فرمان بريد خدا و فرمان بريد پيمبر را پس اگر روى برتابيد نباشد بر فرستاده ما جز رسانيدن آشكار (12)

خداوند نيست خدائى جز او و بر خدا بايد توكّل كنند مؤمنان (13)

اى آنان كه ايمان آورديد هر آينه از زنان شما

و فرزندان شما دشمنى است شما را پس بترسيدشان و اگر درگذريد و چشم پوشى كنيد و بيامرزيد همانا خدا است آمرزنده مهربان (14)

جز اين نيست كه خواسته هاى شما و فرزندان شما آزمايشى است و خدا نزد او است پاداشى بزرگ (15)

پس بترسيد خدا را هر آنچه بتوانيد و بشنويد و فرمانبردارى كنيد و بخشايش كنيد بهتر است براى شما و آنكو نگهداشته شود بخل ورزى خويش را همانا آنانند رستگاران (16)

اگر وام دهيد خدا را وامى نكو بيفزايدش براى شما و بيامرزد شما را و خدا است سپاسگزار بردبار (17)

داناى نهان و هويدا عزّتمند حكيم (18)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Whatever there is in the heavens glorifies Allah and whatever there is in the earth. To Him belongs all sover-eignty and to Him belongs all praise, and He has power over all things.

2 It is He who created you. Then some of you are faithless and some of you are faith-ful, and Allah sees best what you do.

3 He created the heavens and the earth with reason, and He formed you and perfected your forms, and toward Him is the destination.

4 He knows whatever there is in the heavens and the earth, and He knows whatever you hide and whatever you disclose, and Allah knows best what is in the breasts.

5 Has there not come to you the account of those who were faithless before? They tasted the evil consequences of their conduct, and there is a painful punishment for them.

6

That was because their apostles used to bring them manifest proofs, but they said, ‘Shall humans be our guides?!’ So they disbelieved and turned away, and Allah was in no need [of their faith] and Allah is all-sufficient, all-laudable.

7 The faithless claim that they will not be resurrected. Say, ‘Yes, by my Lord, you will surely be resurrected; then you will surely be informed of what you did, and that is easy for Allah.’

8 So have faith in Allah and His Apostle and the light which We have sent down, and Allah is well aware of what you do.

9 The day when He will gather you for the Day of Gathering, that will be a day of dispossession. And whoever has faith in Allah and acts righteously, He shall absolve him of his misdeeds and admit him into gardens with streams running in them, to remain in them forever. That is the great success.

10 But as for those who are faithless and deny Our signs,—they shall be the inmates of the Fire, to remain in it [forever], and it is an evil destination.

11 No affliction visits [anyone] except by Allah’s leave. Whoever has faith in Allah, He guides his heart, and Allah has knowledge of all things.

12 Obey Allah and obey the Apostle; but if you turn away, then Our Apostle’s duty is only to communicate in clear terms.

13 Allah—there is no god except Him—in Allah let all the faithful put their trust.

14 O you who have

faith! Indeed among your spouses and children you have enemies; so beware of them. And if you excuse, forbear and forgive, then Allah is indeed all-forgiving, all-merciful.

15 Rather your possessions and children are a trial, and Allah—with Him is a great reward!

16 So be wary of Allah, as far as you can, and listen and obey, and spend [in the way of Allah]; that is better for yourselves. Those who are saved from their own greed—it is they who are the felicitous.

17 If you lend Allah a good loan, He shall multiply it for you and forgive you, and Allah is all-appreciative, all-forbearing,

18 Knower of the sensible and the Unseen, the All-mighty, the All-wise.

ترجمه انگليسي شاكر

Whatever is in the heavens and whatever is in the earth declares the glory of Allah; to Him belongs the kingdom, and to Him is due (all) praise, and He has power over all things. (1)

He it is Who created you, but one of you is an unbeliever and another of you is a believer; and Allah sees what you do. (2)

He created the heavens and the earth with truth, and He formed you, then made goodly your forms, and to Him is the ultimate resort. (3)

He knows what is in the heavens and the earth, and He knows what you hide and what you manifest;and Allah is Cognizant of what is in the hearts. (4)

Has there not come to you the story of those who disbelieved before, then tasted the evil result

of their conduct, and they had a painful punishment? (5)

That is because there came to them their messengers with clear arguments, but they said: Shall mortals guide us? So they disbelieved and turned back, and Allah does not stand in need (of anything), and Allah is Self-sufficient, Praised. (6)

Those who disbelieve think that they shall never be raised. Say: Aye! by my Lord! you shall most certainly be raised, then you shall most certainly be informed of what you did; and that is easy to Allah. (7)

Therefore believe in Allah and His Messenger and the Light which We have revealed; and Allah is Aware of what you do. (8)

On the day that He will gather you for the day of gathering, that is the day of loss and gain; and whoever believes in Allah and does good, He will remove from him his evil and cause him to enter gardens beneath which rivers flow, to abide therein forever (9)

And (as for) those who disbelieve and reject Our communications, they are the inmates of the fire, to abide therein and evil is the resort. (10)

No affliction comes about but by Allah's permission; and whoever believes in Allah, He guides aright his heart; and Allah is Cognizant of all things. (11)

And obey Allah and obey the Messenger, but if you turn back, then upon Our Messenger devolves only the clear delivery (of the message). (12)

Allah, there is no god but He; and upon Allah, then, let the believers rely.

(13)

O you who believe! surely from among your wives and your children there is an enemy to you; therefore beware of them; and if you pardon and forbear and forgive, then surely Allah is Forgiving, Merciful. (14)

Your possessions and your children are only a trial, and Allah it is with Whom is a great reward. (15)

Therefore be careful of (your duty to) Allah as much as you can, and hear and obey and spend, it is better for your souls; and whoever is saved from the greediness of his soul, these it is that are the successful. (16)

If you set apart for Allah a goodly portion, He will double it for you and forgive you; and Allah is the Multiplier (of rewards), Forbearing, (17)

The Knower of the unseen and the seen, the Mighty, the Wise. (18)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Whatever is in Heaven and whatever is on Earth celebrates God. Control is His and praise is (also) His. He is Capable of everything!

(2) He is the One Who created you so that while one of you may be a disbeliever another of you is still a believer. God is Observant of anything you do.

(3) He created Heaven and Earth in [all] Truth, and shaped you and even improved on your shapes. Towards Him lies the Goal!

(4) He knows whatever is in Heaven and Earth, and knows anything you conceal as well as anything you disclose; God is Aware of what

is on one's mind.

(5) Has not news come to you (all) about those who have disbelieved previously? They tasted the effect of their action and [experienced] painful torment.

(6) That was because their messengers had brought them explanations and yet they said: "Will human beings ever guide us?" So they disbelieved and turned away. God has no need of such [people]; God is Transcendent, Praiseworthy.

(7) The ones who disbelieve claim they will never be raised up again. SAY: "Indeed, by my Lord, you will be raised again! Then you will be notified about whatever you have been doing. That will be easy for God to do!"

(8) Believe in God and His messenger, and the Light which We have sent down. God is Informed about anything you do.

(9) Some day He will gather you (all) in on the Day of Gathering; that will be the day for haggling! He will remit the misdeeds of anyone who believes in God and has acted honorably, and show him into gardens through which rivers flow, to live there for ever.That will be the supreme Achievement!

(10) Those who disbelieve and reject Our signs will become inhabitants of the Fire, to remain there. What an awful goal it is!

(11) No disaster has ever struck anyone unless it was with God's consent. Anyone who believes in God, has Him to guide his own heart. God is Aware of everything.

(12) Obey God and obey the Messenger; for if you should turn away, Our messenger needs only

to proclaim things clearly.

(13) God, there is no deity except Him; so on God [Alone] let believers rely!

(14) You who believe, some of your spouses and children may be your own enemies, so beware of them! Yet if you pardon, condone and forgive [them], God will (likewise) be Forgiving, Merciful.

(15) Your wealth and your children are simply a [means of] testing [you]. Yet God holds a splendid fee.

(16) Heed God however you can manage to; hear, obey and spend money on one another. Those who feel secure from their own soul's grasping, will be successful.

(17) If you will advance God a handsome loan He will compound it for you and forgive you. God is Appreciative, Lenient;

(18) Knowing the Unseen and the Visible, [He is] the Powerful, the Wise!

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

All that is in the heavens and the earth magnifies God. His is the Kingdom,and His is the praise, and He is powerful over everything. (1)

It is He who created you. One of you is an unbeliever, and one of you abeliever; and God sees the things you do. (2)

He created the heavens and the earth with the truth, and He shaped you, andshaped you well; and unto Him is the homecoming. (3)

He knows whatever is in the heavens and the earth, and He knows what youconceal and what you publish. God knows the thoughts within the breasts. (4)

Has there not come to you the tidings of those

that disbelieved before, thentasted the mischief of their action, and there yet awaits them a painfulchastisement? (5)

That is because their Messengers came to them with the clear signs, and thenthey said, `What, shall mortals be our guides?' Therefore they disbelieved,and turned away; and God was in no need of them. And God is All-sufficient,All-laudable. (6)

The unbelievers assert that they will never be raised up. Say: `Yes indeed,by my Lord! You shall be raised up, then you shall be told the things youdid. That is easy for God.' (7)

Therefore believe in God and His Messenger, and in the Light which We havesent down. And God is aware of the things you do. (8)

Upon the day when He shall gather you for the Day of Gathering; that shallbe the Day of Mutual Fraud. And whosoever believes in God, and doesrighteousness, God will acquit him of his evil deeds, and admit him intogardens underneath which rivers flow, therein to dwell for ever and ever;that is the mighty triumph. (9)

And those who disbelieved and cried lies to Our signs, those shall be theinhabitants of the Fire. therein to dwell forever--and evilhomecoming! (10)

No affliction befalls, except it be by the leave of God. Whosoever believesin God, He will guide his heart. And God has knowledge of everything. (11)

And obey God, and obey the Messenger; but if you turn your backs, it is onlyfor the Messenger to deliver the Manifest Message . (12)

God--there is no god but He. And in God let the

believers put their trust. (13)

O believers, among your wives and children there is an enemy to you; sobeware of them. But if you pardon, and overlook, and if you forgive, surelyGod is All-forgiving, All-compassionate. (14)

Your wealth and your children are only a trial; and with God is a mightywage. (15)

So fear God as far as you are able, and give ear, and obey, and expendwell for yourselves. And whosoever is guarded against the avariceof his own soul, those--they are the prosperers. (16)

If you lend to God a good loan, He will multiply it for you, and will forgiveyou. God is All-thankful, All-clement, (17)

Knower He of the Unseen and the Visible, the All-mighty, the All-wise. (18)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

All that is in the heavens and all that is in the earth glorifieth Allah; unto Him belongeth sovereignty and unto Him longeth praise, and He is Able to do all things. (1)

He it is Who created you, but one of you is a disbeliever and one of you is a believer, and Allah is Seer of what ye do. (2)

He created the heavens and the earth with truth, and He shaped you and made good your shapes, and unto Him is the journeying. (3)

He knoweth all that is in the heavens and all that is in the earth, and He knoweth what ye conceal and what ye publish. and Allah is Aware of what is in the breasts (of men). (4)

Hath

not the story reached you of those who disbelieved of old and so did taste the ill effects of their conduct, and theirs will be a painful doom. (5)

That was because their messengers (from Allah) kept coming unto them with clear proofs (of Allah's sovereignty), but they said: Shall mere mortals guide us? So they disbelieved and turned away, and Allah was independent (of them). Allah is Absolute, Owner of Praise. (6)

Those who disbelieve assert that they will not be raised again. Say (unto them, O Muhammad): Yea, verily, by my Lord! ye will be raised again and then ye will be informed of what ye did; and that is easy for Allah. (7)

So believe in Allah and His messenger and the light which We have revealed. And Allah is Aware of what ye do. (8)

The day when He shall gather you unto the Day of Assembling, that will be a day of mutual disillusion. And whoso believeth in Allah and doeth right, He will remit from him his evil deeds and will bring him into Gardens underneath which rivers flow, therein to abide for ever. That is the supreme triumph. (9)

But those who disbelieve and deny Our revelations, such are owners of the Fire; they will abide therein a hapless journey's end! (10)

No calamity befalleth save by Allah's leave. And whosoever believeth in Allah, He guideth his heart. And Allah is Knower of all things. (11)

Obey Allah and obey His messenger; but if ye turn away, then

the duty of Our messenger is only to convey (the message) plainly. (12)

Allah! There is no God save Him. In Allah, therefore, let believers put their trust. (13)

O ye who believe! Lo! among your wives and your children there are enemies for you, therefor beware of them. And if ye efface and overlook and forgive, then lo! Allah is Forgiving, Merciful. (14)

Your wealth and your children are only a temptation, whereas Allah! with Him is an immense reward. (15)

So keep your duty to Allah as best ye can, and listen, and obey, and spend; that is better for your souls. And whoso is saved from his own greed, such are the successful. (16)

If ye lend unto Allah a goodly loan, He will double it for you and will forgive you, for Allah is Responsive, Clement, (17)

Knower of the invisible and the visible, the Mighty, the Wise. (18)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Whatever is in the heavens and on earth doth declare the Praises and Glory of Allah: to Him belongs Dominion and to Him belongs Praise: and He has power over all things. (1)

It is He Who has created you; and of you are some that are Unbelievers and some that are Believers: and Allah sees well all that ye do. (2)

He has created the heavens and the earth in just proportions and has given you shape and made your shapes beautiful: and to Him is the final Goal. (3)

He knows

what is in the heavens and on earth: and He knows what ye conceal and what ye reveal: yes Allah knows well the (secrets) of (all) hearts. (4)

Has not the story reached you of those who rejected Faith aforetime? So they tasted the evil result of their conduct; and they had a grievous Penalty. (5)

That was because there came to them apostles with Clear Signs but they said: "Shall (mere) human beings direct us?" So they rejected (the Message) and turned away. But Allah can do without (them): and Allah is free of all needs worthy of all praise. (6)

The Unbelievers think that they will not be raised up (for Judgment). Say: "Yea by my Lord ye shall surely be raised up: then shall ye be told (the truth) of all that ye did. And that is easy for Allah." (7)

Believe therefore in Allah and His Apostle and in the Light which We have sent down. And Allah is well-acquainted with all that ye do. (8)

The Day that He assembles you (all) for a day of Assembly that will be a day of mutual loss and gain (among you). And those who believe in Allah and work righteousness He will remove from them their ills and He will admit them to gardens beneath which rivers flow to dwell therein forever: that will be the Supreme Achievement. (9)

But those who reject Faith and treat Our Signs as falsehoods they will be Companions of the Fire to dwell therein for aye:

and evil is that Goal. (10)

No kind of calamity can occur except by the leave of Allah: and if anyone believes in Allah (Allah) guides his heart (aright): for Allah knows all things. (11)

So obey Allah and obey His Apostle; but if ye turn back the duty of Our Apostle is but to proclaim (the Message) clearly and openly. (12)

Allah! there is no god but He: and on Allah therefore let the Believers put their trust. (13)

O ye who believe! truly among your wives and your children are (some that are) enemies to yourselves: so beware of them! But if ye forgive and overlook and cover up (their faults) verily Allah is Oft- Forgiving Most Merciful. (14)

Your riches and your children may be but a trial: but in the Presence of Allah is the highest Reward. (15)

So fear Allah as much as ye can; listen and obey; and spend in charity for the benefit of your own souls: and those saved from the covetousness of their own souls they are the ones that achieve prosperity. (16)

If ye loan to Allah a beautiful loan He will double it to your (credit) and He will grant you Forgiveness: for Allah is most Ready to appreciate (service) Most Forbearing (17)

Knower of what is hidden and what is open exalted in Might Full of Wisdom. (18)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Ce qui est dans les cieux et ce qui est sur la terre glorifient Allah.

A Lui la royauté et à Lui les louanges. Et Il est Omnipotent.

2. C'est Lui qui vous a créés. Parmi vous [il y a] mécréant et croyant. Allah observe parfaitement ce que vous faites.

3. Il a créé les cieux et la terre en toute vérité et vous a donné votre forme et quelle belle forme Il vous a donnée. Et vers Lui est le devenir.

4. Il sait ce qui est dans les cieux et la terre, et il sait ce que vous cachez ainsi que ce que vous divulguez. Et Allah connaît bien le contenu des poitrines.

5. Ne vous est-elle pas parvenue, la nouvelle de ceux qui auparavant ont mécru et qui ont goûté la conséquence néfaste de leur acte; ils auront en outre un châtiment douloureux.

6. il en est ainsi parce que leurs messagers leur venaient avec des preuves évidentes, et qu'ils ont dit: ‹Sont-ce des hommes qui nous guideront?› Ils mécrurent alors et se détournèrent et Allah Se passa [d'eux] et Allah Se suffit à Lui-même et Il est Digne de louange.

7. Ceux qui ont mécru prétendent qu'ils ne seront point ressuscités. Dis: ‹Mais si! Par mon Seigneur! Vous serez très certainement ressuscités; puis vous serez certes informés de ce que vous faisiez. Et cela est facile pour Allah›.

8. Croyez en Allah donc et en Son messager, ainsi qu'en la Lumière [le Coran] que Nous avons fait descendre. Et Allah est Parfaitement Connaisseur de ce que vous faites.

9. Le jour où Il vous réunira pour

le jour du Rassemblement, ce sera le jour de la grande perte. Et celui qui croit en Allah et accomplit les bonnes oeuvres, Il lui effacera ses mauvaises actions et fera entrer dans des Jardins sous lesquels coulent les ruisseaux où ils demeureront éternellement. Voilà l'énorme succès!

10. Et ceux qui ont mécru et traité de mensonges Nos versets, ceux-là sont les gens du Feu où ils demeureront éternellement. Et quelle mauvaise destination!

11. Nul malheur n'atteint [l'homme] que par la permission d'Allah. Et quiconque croit en Allah, [Allah] guide son coeur. Allah est Omniscient.

12. Obéissez à Allah et obéissez au Messager et si vous vous détournez... il n'incombe à Notre messager que de transmettre en claire (son message).

13. Allah, nulle autre divinité que Lui! Et c'est à Allah que les croyants [doivent] s'en remettre.

14. ش vous qui avez cru, vous avez de vos épouses et de vos enfants un ennemi [une tentation]. Prenez-y garde donc. Mais si vous [les] excusez passez sur [leurs] fautes et [leur] pardonnez, sachez qu'Allah est Pardonneur, Très Miséricordieux.

15. Vos biens et vos enfants ne sont qu'une tentation, alors qu'auprès d'Allah est une énorme récompense.

16. Craignez Allah, donc autant que vous pouvez, écoutez, obéissez et faites largesses. Ce sera un bien pour vous. Et quiconque a été protégé contre sa propre avidité... ceux-là sont ceux qui réussissent.

17. Si vous faites à Allah un prêt sincère, Il multipliera pour vous et vous pardonnera. Allah cependant est très Reconnaissant et Indulgent.

18. Il est le Connaisseur

du monde Invisible et visible, et Il est le Puissant, le Sage.

ترجمه اسپانيايي

1. Lo que está en los cielos y en la tierra glorifica a Alá. Suyo es el dominio, Suya la alabanza. Es omnipotente.

2. Él es Quien os ha creado. Entre vosotros, unos son infieles, otros son creyentes. Alá ve bien lo que hacéis.

3. Ha creado con un fin los cielos y la tierra y a vosotros os ha formado armoniosamente. ¡Es Él el fin de todo!

4. Conoce lo que está en los cielos y en la tierra, conoce lo que ocultáis y lo que manifestáis. Y Alá conoce bien lo que encierran los pechos.

5. ¿No os habéis enterado de lo que pasó a los que fueron antes infieles y gustaron la gravedad de su conducta? Tendrán un castigo doloroso.

6. Porque vinieron a ellos sus enviados con las pruebas claras y dijeron: «¿Es que van a dirigirnos unos mortales?» No creyeron y volvieron la espalda. Pero Alá no necesitaba de ellos. Alá Se basta a Sí mismo, es digno de alabanza.

7. Los infieles pretenden que no van a ser resucitados. Di: «¡Claro que sí, por mi Señor!, que habéis de ser resucitados y, luego, habéis de ser informados de lo que hicisteis. Es cosa fácil para Alá».

8. ¡Creed, pues, en Alá, en Su Enviado y en la Luz que Nosotros hemos revelado! Alá está bien informado de lo que hacéis.

9. El día que Él os reúna para el día de la Reunión, ése será el día

del Engaño Mutuo. Entonces, a quienes crean en Alá y obren bien, Él les borrará sus malas obras y les introducirá en jardines por cuyos bajos fluyen arroyos, en los que estarán eternamen

10. Pero quienes no crean y desmientan Nuestros signos, ésos morarán en el Fuego eternamente. ¡Qué mal fin...!

11. No sucede ninguna desgracia si Alá no lo permite. Él dirige el corazón de quien cree en Alá. Alá es omnisciente.

12. ¡Y obedeced a Alá, obedeced al Enviado! Si volvéis la espalda,... A Nuestro Enviado le incumbe sólo la transmisión clara.

13. ¡Alá! ¡No hay más dios que Él! ¡Que e los creyentes confíen en Alá!

14. ¡Creyentes! En algunas de vuestras esposas y en algunos de vuestros hijos tenéis un enemigo. ¡Cuidado con ellos! Pero, si sois indulgentes, si sois tolerantes, si perdonáis,... Alá es indulgente, misericordioso.

15. Vuestra hacienda y vuestros hijos no son más que tentación, mientras que Alá tiene junto a Sí una magnífica recompensa.

16. ¡Temed cuanto podáis a Alá! ¡Escuchad! ¡Obedeced! ¡Gastad! Es en vuestro propio beneficio. Los que se guardan de su propia codicia, ésos son los que prosperarán.

17. Si hacéis un préstamo generoso a Alá, Él os devolverá el doble y os perdonará. Alá es muy agradecido, benigno.

18. El Conocedor de lo oculto y de lo patente, el Poderoso, el Sabio.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Was in den Himmeln ist und was auf Erden, preist Allah; Sein ist das Kِnigreich und Sein das Lob, und Er vermag alle

Dinge zu tun.

2. Er ist es, Der euch erschaffen hat, aber einige unter euch sind Unglنubige und einige unter euch sind Glنubige; und Allah sieht, was ihr tut.

3. Er schuf die Himmel und die Erde in Weisheit, und Er gestaltete euch und machte eure Gestalt schِn, und zu Ihm ist die Heimkehr.

4. Er weiك, was in den Himmeln und auf Erden ist, und Er weiك, was ihr verhehlt und was ihr offenbart; und Allah kennt alles, was in den Herzen ist.

5. Ist nicht die Geschichte zu euch gedrungen von denen, die zuvor unglنubig waren? So kosteten sie die bِsen Folgen ihres Betragens, und ihnen wird qualvolle Strafe.

6. Dies, weil ihre Gesandten zu ihnen kamen mit klaren Beweisen. Sie aber sprachen: «Sollen Sterbliche uns den Weg weisen?» Also glaubten sie nicht und wandten sich ab, doch Allah bedurfte (ihrer) nicht; und Allah ist Sich Selbst genügend. preiswürdig.

7. Die da unglنubig sind, wنhnen, sie würden nicht auferweckt werden. Sprich: «Doch, bei meinem Herrn, ihr werdet gewiكlich auferweckt werden; dann wird euch gewiكlich verkündet werden, was ihr getan. Und das ist Allah ein leichtes.»

8. Drum glaubet an Allah und Seinen Gesandten und an das Licht, das Wir herniedergesandt haben. Und Allah kennt wohl, was ihr tut.

9. Der Zeitpunkt, da Er euch Versammeln wird am Tage der Versammlung, das wird der Tag gegenseitigen Verlustes (und Gewinns) sein. Und wer an Allah glaubt und das Rechte tut - Er wird seine _bel von ihm nehmen und wird ihn in Gنrten führen, durch

die Strِme flieكen, darin zu weilen auf immer. Das ist die hِchste Glückseligkeit.

10. Die aber unglنubig sind und Unsere Zeichen verwerfen, die sollen die Bewohner des Feuers sein, darin müssen sie bleiben; und eine schlimme Bestimmung ist das!

11. Kein Unglück trifft ein, auكer mit Allahs Erlaubnis. Und wer an Allah glaubt - Er leitet sein Herz. Und Allah weiك alle Dinge.

12. So gehorchet Allah und gehorchet dem Gesandten. Doch wenn ihr euch abkehrt, dann ist die Pflicht Unseres Gesandten nur die deutliche Verkündigung.

13. Allah! es gibt keinen Gott auكer Ihm; und in Allah sollen die Glنubigen Vertrauen haben.

14. O die ihr glaubt, wahrlich, unter euren Frauen und Kindern sind welche, die euch feind sind, so hütet euch vor ihnen. Und wenn ihr vergeكt und Nachsicht übt und verzeiht, dann ist Allah allverzeihend, barmherzig.

15. Eure Reichtümer und eure Kinder sind nur eine Versuchung; doch bei Allah ist groكer Lohn.

16. So fürchtet Allah, soviel ihr nur kِnnt, und hِret und gehorchet und spendet: es wird für euch selbst besser sein. Und wer vor seiner eignen Habsucht bewahrt ist - das sind die Erfolgreichen.

17. Wenn ihr Allah ein stattliches Darlehen gewنhrt, so wird Er es euch um ein Vielfaches vermehren und wird euch vergeben; denn Allah ist erkenntlich, langmütig,

18. Wisser des Verborgenen und des Sichtbaren, der Allmنchtige, der Allweise.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Glorifica Allah ciò che è nei cieli e sulla terra, Sua la Sovranità, Sua la Lode. Egli è onnipotente.

2. Egli

è Colui che vi ha creati. Fra di voi vi è chi non crede e chi crede e Allah osserva quello che fate.

3. Egli ha creato i cieli e la terra in tutta verità, e vi ha plasmati in una forma armoniosa. Verso di Lui è il divenire.

4. Egli conosce quel che è nei cieli e sulla terra e conosce quello che celate e quello che palesate. Allah ben conosce quello che c'è nei petti.

5. Non vi è giunta notizia di coloro che furono miscredenti in passato? Gustarono le conseguenze della loro condotta e avranno doloroso castigo.

6. E ciò in quanto vennero ad essi con le prove i loro messaggeri, ma dissero: «Sarà un uomo a guidarci?». Non credettero e voltarono le spalle, ma Allah non ha bisogno [di loro]. Allah basta a Se Stesso ed è il Degno di lode.

7. Coloro che non credono affermano che non saranno affatto resuscitati. Di': «Invece sì, per il mio Signore: sarete resuscitati, quindi sarete informati di quel che avrete fatto. Ciò è facile per Allah».

8. Credete dunque in Allah e nel Suo Messaggero e nella Luce che abbiamo fatta scendere. Allah è ben informato a proposito di quello che fate.

9. Il Giorno in cui sarete riuniti per il Giorno del Raduno, sarà il Giorno del reciproco inganno . A chi avrà creduto in Allah e avrà compiuto il bene, Egli cancellerà i peccati e lo introdurrà nei Giardini dove scorrono i ruscelli, in cui rimarrà in perpetuo e per sempre.

Ecco l' immenso successo.

10. Coloro invece che non credono e tacciano di menzogna i Nostri segni, saranno i compagni del Fuoco in cui rimarranno in perpetuo. Qual tristo avvenire!

11. Nessuna sventura colpisce [l'uomo] senza il permesso di Allah . Allah guida il cuore di chi crede in Lui. Allah è l'Onnisciente.

12. Obbedite dunque ad Allah e obbedite al Messaggero. Se poi volgerete le spalle, [sappiate che] al Nostro Messaggero [incombe] solo la trasmissione esplicita.

13. Allah, non v 'è dio all'infuori di Lui! Confidino dunque in Allah i credenti.

14. O voi che credete, nelle vostre spose e nei vostri figli c'è [talvolta] un nemico per voi. State in guardia. Se dimenticherete, lascerete cadere e perdonerete; in verità Allah è perdonatore, misericordioso

15. I vostri beni e i vostri figli non sono altro che tentazione , mentre presso Allah c'è ricompensa immensa.

16. Temete Allah per quello che potete, ascoltate, obbedite e siate generosi: ciò è un bene per voi stessi. Coloro che si saranno preservati dalla loro stessa avidità saranno quelli che prospereranno.

17. Se fate ad Allah un prestito bello, Egli ve lo raddoppierà e vi perdonerà. Allah è riconoscente, magnanimo,

18. Conoscitore dell'invisibile e del palese, l'Eccelso, il Saggio.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Bocxвaляeт Aллax тo, чтo в нeбecax, и тo, чтo нa зeмлe. Eмy пpинaдлeжит влacть, и eмy - cлaвa, и Oн нaд вcякoй вeщью мoщeн!

2. Oн - тoт, ктo coздaл вac; cpeди вac ecть и нe вepящий, cpeди вac ecть и вepyющий. Aллax видит

тo, чтo вы дeлaeтe!

3. Oн coтвopил нeбeca и зeмлю иcтинoй, дaл вaм oбpaз и пpeкpacнo ycтpoил вaши oбpaзы. И к Heмy вoзвpaщeниe!

4. Oн знaeт тo, чтo в нeбecax, и тo, чтo нa зeмлe, и знaeт, чтo вы cкpывaeтe и чтo oбнapyживaeтe. Aллax знaeт пpo тo, чтo в гpyди!

5. Paзвe нe дoшлa дo вac вecть o тex, кoтopыe нe yвepoвaли paньшe и вкycили вpeд cвoиx дeл, и для ниx - нaкaзaниe мyчитeльнoe?

6. Этo - зa тo, чтo к ним пpиxoдили Haши пocлaнники c яcными знaмeниями, a oни гoвopили: "Heyжeли люди пoвeдyт нac пpямым пyтeм?" - и нe yвepoвaли и oтвepнyлиcь, и Aллax oбoшeлcя бeз ниx: вeдь Aллax Бoгaт, Слaвeн!

7. Утвepждaют тe, кoтopыe не yвepoвaли, чтo oни никoгдa нe бyдyт вocкpeшeны. Cкaжи: "Дa, клянycь Гocпoдoм мoим, вы бyдeтe вocкpeшeны, пoтoм вaм бyдeт cooбщeнo тo, чтo вы coвepшили, и этo для Aллaxa лeгкo".

8. Увepyйтe жe в Aллaxa, и Eгo пocлaнникa, и в cвeт, кoтopый мы ниcпocлaли, a Aллax cвeдyщ в тoм, чтo вы дeлaeтe! -

9. в тoт дeнь, кoгдa Oн вac coбepeт для дня coбpaния, этo - дeнь взaимнoгo oбмaнывaния. И ecли ктo yвepoвaл в Aллaxa и твopил блaгoe, Oн cглaдит y тoгo eгo дypныe дeлa и ввeдeт в caды, гдe внизy тeкyт peки, - для вeчнoгo пpeбывaния тaм нaвceгдa. Этo - вeликaя пpибыль!

10. A тe, кoтopыe нe yвepoвaли, и cчитaли лoжью Haши знaмeния, - этo oбитeтeли oгня, вeчнo пpeбывaющиe в нeм. И cквepнo этo вoзвpaщeниe!

11. He пocтигaeт кaкoe-нибyдь пocтижeниe, инaчe кaк c дoзвoлeния Aллaxa. A ктo yвepoвaл в

Aллaxa, cepдцe тoгo Oн нaпpaвит нa вepный пyть. Aллax o вcякoй вeщи знaющ!

12. И пoвинyйтecь Aллaxy и пoвинyйтecь пocлaнникy! A ecли oтвepнeтecь, тo нa Haшeм пocлaнникe тoлькo яcнaя пepeдaчa.

13. Aллax - нeт бoжecтвa, кpoмe Heгo; нa Aллaxa пycть пoлaгaютcя вepyющиe!

14. O вы, кoтopыe yвepoвaли! Пoиcтинe, cpeди вaшиx жeн и вaшиx дeтeй ecть вpaги вaм, бepeгитecь жe иx! A ecли пpoпycтитe, и извинитe, и пpocтитe..., тo Aллax - Пpoщaющ, Милocepд!

15. Baшe имyщecтвo и дeти - тoлькo иcкyшeниe, и y Aллaxa вeликaя нaгpaдa.

16. Бoйтecь жe Aллaxa, кaк мoжeтe, cлyшaйтe, пoвинyйтecь и pacxoдyйтe нa блaгo для вaшиx дyш! A ктo бyдeт oбeзoпaшeн oт cкyпocти cвoeй дyши, - тe cчacтливы!

17. Ecли дaдитe Aллaxy xopoший зaeм, Oн yдвoит вaм и пpocтит вac. Aллax - Блaгoдapeн, Кpoтoк,

18. Знaющий coкpoвeннoe и явнoe, Вeлик, Мyдp!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Tenzîh eder Allah', ne varsa gِklerde ve ne varsa yeryüzünde, onundur saltanat ve tedbîr ve onadr hamd ve onun, her eye gücü yeter.

2- O, ِyle bir mâbuttur ki sizi yaratm tr da sizden kâfir olan da vardr, inanan da ve Allah, ne yapyorsanz gِrür.

3- Yaratm tr gِkleri ve yeryüzünü gerçek olarak ve size sûret vermi tir ve sûretinizi de en güzel bir tarzda meydana getirmi tir ve sonunda da dِnülüp gidilecek yer, onun tapsdr.

4- Bilir ne varsa gِklerde ve ne varsa yeryüzünde ve bilir neyi gizlerseniz ve neyi açًa vurursanz ve Allah, gِnüllerde olan da bilir.

5- Daha ِnce kâfir olanlarn haberi gelmedi mi size? Yaptklar i in vebâlini tattlar ve onlara elemli bir azap var.

6-

Bu da, peygamberlerinin, apaçk delillerle onlara geldikleri halde onlarn, bir insan m bize doًru yolu gِsterecek deyip de kâfir olmalarndan ve yüz çevirmelerindendir ve Allah da onlardan müstaًnî olduًunu gِstermi tir ve Allah, müstaًnîdir ve hamde lâyk, odur.

7- Kâfir olanlar, sanrlar ki ِldükten sonra dirilmeyecekler kesin olarak; de ki: Evet ve Rabbime andolsun ki elbette dirileceksiniz, sonra da ne yaptysanz size haber verilecek ve bu, Allah'a pek kolaydr.

8- Artk inann Allah'a ve Peygamberine ve indirdiًimiz nûra ve Allah, ne yapyorsanz hepsinden de haberdardr.

9- O gün, sizi toplant günü için bir araya getirecektir ve bugün, aldanann, aldatann, kâr ve ziyan edenin meydana çkacaً gündür ve kim inanrsa Allah'a ve iyi i lerde bulunursa onun kِtülüklerini ِrter ve kylarndan rmaklar akan cennetlere, ebedî kalmak üzere sokar onu; bu, pek büyük bir kurtulu kutluluk ve murâda eri tir.

10- Ve kâfir olan ve delillerimizi yalanlayanlarsa cehennemliklerdir, ebedî kalrlar orada ve oras, dِnüp varlacak ne kِtü yerdir.

11- Hiçbir felâket, Allah'n izni olmadkça gelip çatmaz ve kim inanrsa Allah'a, o da, onun gِnlüne doًru yolu ilhâm eder ve Allah, her eyi bilir.

12- Ve itâat edin Allah'a ve Peygambere; yüz çevirecek olursanz artk Peygamberimize dü en vazife, ancak apaçk tebliًden ibârettir.

13- Bir Allah'tr ki yoktur ondan ba ka tapacak ve artk Allah'a dayansn inananlar.

14- Ey inananlar, üphe yok ki e lerinizin ve evlâtlarnzn bâzs, dü mandr size, artk saknn onlardan ve baً lar ve yüzlerine vurmaz ve suçlarn ِrterseniz artk bilin ki Allah, suçlar ِrter, rahîmdir.

15- Mallarnz ve evlâtlarnz, bir snamadr size ancak ve Allah katndaysa pek büyük bir mükâfat

var.

16- Artk çekinin Allah'tan gücünüz yettiًi kadar ve dinleyin ve itâat edin ve mallarnz harcayn hayr yolunda, sizin için hayrldr ve kimler, nefsinin hrsndan, nekesliًinden korunursa artk onlardr kurtulanlarn, muratlarna erenlerin ta kendileri.

17- Eًer Allah'a güzel bir tarzda borç verirseniz o, verdiًinizi kat-kat arttrr size ve suçlarnz ِrter ve Allah, iyilik edenlere fazlasyla mükâfat verir, azaplandrmada da aceleci deًildir.

18- Gizliyi de bilir, gِrüneni de, üstündür, hüküm ve hikmet sâhibidir.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. Göylərdə və yerdə nə varsa, (hamısı) Allahı təqdis edib şə'ninə tə'riflər deyər. Hökm Onundur, həmd-səna da Ona məxsusdur. O, hər şeyə qadirdir!

2. Sizin yaradan Odur. Kiminiz kafirsiniz, kiminiz mö'min. Allah nə etdiklərinizi görəndir!

3. O, göyləri və yeri haqq-ədalətlə (yerli-yerində) xəlq etdi, sizə surət verdi, surətlərinizi də gözəl yaratdı. (İnsan bütün canlıların ən gözəli və ən kamilidir). Axır dönüş də Onun hüzurunadır!

4. O, göylərdə və yerdə olanları da, sizin gizlində və aşkar da nə etdiyinizi də bilir. Allah ürəklərdə olanları biləndir!

5. (Ey Məkkə müşrikləri!) Məgər sizdən əvvəl kafir olanların (əzaba düçar edilməsi) xəbəri sizə gəlib çatmadımı? Onlar öz gördükləri işlərin cəzasını dünyada daddılar. Onları (axirətdə) şiddətli bir əzab gözləyir!

6. Cünki peyğəmbərləri onlara açıq-aşkar mö'cüzələr gətirir, onlar isə: "Məgər bizi doğu yola (özümüz kimi adi) bir insanmı salacaqdır?!" - deyərək (o peyğəmbərləri) inkar edir və (haqdan) üz döndərirlər. Allahın (onların ibadətinə) ehtiyacı yoxdur. Allah heç bir şeyə möhtac deyildir. O, (hər cür) şükrə (tə'rifə) layiqdir!

7. Kafir olanlar (öldükdən sonra) əsla dirildilməyəcəklərini iddia edirlər. (Ya Peyğəmbər!) De: "Bəli, Rəbbimə and olsun ki, siz mütləq

dirildiləcəksiniz. Sonra da (dünyada) etdiyiniz əməllər sizə (bir-bir) xəbər veriləcəkdir. Bu, Allah üçün çox asandır!

8. Elə isə Allaha, Onun Peyğəmbərinə və nazil etdiyimiz nura (Qur'ana) iman gətirin! Allah etdiyimiz əməllərdən agahdır!

9. Allahın sizi (haqq-hesab üçün) toplanmış gününə cəm edəcəyi gün - məhz o gün qarşılıqlı aldanma günüdür! (Həmin gün kafirlərin dünyaya uyaraq axirəti əldən verdiklərinə görə, bə'zi mö'minlərin də dünyada bacardıqlarından az yaxşı əməllər etdiklərinə görə aldanmaları bəlli olacaqdır). Kim Allaha iman gətirib yaxşı əməllər etsə, (Allah) onun günahlarının üstünü örtər və onu (ağacları) altından çaylar axan cənnətlərə daxil edər. Belələri orada (Cənnətdə) əbədi qalacaqlar. Bu, böyük qurtuluşdur (uğurdur)!

10. Kafir olub ayələrimizi yalan sayanlara gəldikdə isə, onlar cəhənnəmlikdirlər. Onlar orada həmişəlik qalacaqlar. Ora necə də pis məskəndir!

11. Allahın izni olmadıqca (heç kəsə) heç bir müsibət üz verməz. Kim Allaha iman gətirsə, (Allah) onun qəlbini haqqa doğru yönəldər. (O, dünyada baş verən hər şeyin Allahın əzəli hökmü və izni ilə olduğunu bilər). Allah hər şeyi (keçmişi, indini və gələcəyi) biləndir!

12. Allaha itaət edin, Onun Peyğəmbərinə itaət edin; hər kəs (itaətdən) üz döndərsə, (bilsin ki) Peyğəmbərimizin öhdəsinə düşən yalnız açıq-aşkar təbliğdir! (O heç kəsi zorla iman gətirməyə məcbur edən deyildir).

13. Allahdan başqa heç bir tanrı (mə'bud) yoxdur. Buna görə də mö'minlər ancaq Allaha təvəkkül etsinlər!

14. Ey iman gətirənlər! Şübhəsiz ki, zövcələrinizdən və övladınızdan sizə düşmən olanlar vardır. (Onlar din və ya dünya işlərində sizin əleyhinizə çıxar, sizi ibadətdən, yaxşı əməllərdən yayındırarlar. Hətta siz bir dəfə Məkkədən Mədinəyə hicrət etmək istədiyiniz zaman onlar müxtəlif bəhanələrlə sizi bu fikrinizdən daşındırmışdılar). Onlardan özünüzü

gözləyin! Amma (tövbə edəcəkləri təqdirdə) onları əfv etsəniz, (təqsirlərindən) keçsəniz və bağışlasanız (daha yaxşı olar). Cünki Allah (günahları çox) bağışlayandır, rəhm edəndir!

15. Həqiqətən, mal-dövlətiniz və oğul-uşağınız (sizin üçün) ancaq bir imtahandır. Ən böyük mükafat (Cənnət) isə Allah dərgahındadır!

16. Allahdan (Allahın əzabından) bacardığınız qədər qorxun. (Sizə verilə öyüd-nəsihətə) qulaq asın; (Allaha və Peyğəmbərinə) itaət edin və (mal-dövlətinizdən Allah yolunda) xərcləyin. Bu sizin özünüz üçün xeyirli olar. (Allah tərəfindən) nəfsinin xəsisliyindən (tamahından) qorunub saxlanılan kimsələr - məhz onlar nicat tapıb səadətə qovuşanlardır!

17. Əgər Allaha (Allah yolunda) gözəl (könül xoşluğu ilə) bir borc versəniz, (Allah) sizin üçün onun əvəzini qat-qat artırar və sizi bağışlayar. Allah qədirbiləndir, həlimdir!

18. (Allah) gizlini də, aşkarı da biləndir, yenilməz qüdrət sahibi, hikmət sahibidir!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. جو چيز آسمانوں ميں ہے اور جو چيز زمين ميں ہے (سب) خدا كي تسبيح كرتي ہے۔ اسي كي سچي بادشاہي ہے اور اسي كي تعريف (لامتناہي) ہے اور وہ ہر چيز پر قادر ہے

2. وہي تو ہے جس نے تم كو پيدا كيا پھر كوئي تم ميں كافر ہے اور كوئي مومن۔ اور جو كچھ تم كرتے ہو خدا اس كو ديكھتا ہے

3. اسي نے آسمانوں اور زمين كو مبني برحكمت پيدا كيا اور اسي نے تمہاري صورتيں بنائيں اور صورتيں بھي پاكيزہ بنائيں۔ اور اسي كي طرف (تمہيں) لوٹ كر جانا ہے

4. جو كچھ آسمانوں اور زمين ميں ہے وہ سب جانتا ہے اور جو كچھ تم چھپا كر كرتے ہو اور جو كھلم كھلا كرتے ہو

اس سے بھي آگاہ ہے۔ اور خدا دل كے بھيدوں سے واقف ہے

5. كيا تم كو ان لوگوں كے حال كي خبر نہيں پہنچي جو پہلے كافر ہوئے تھے تو انہوں نے اپنے كاموں كي سزا كا مزہ چكھ ليا اور (ابھي) دكھ دينے والا عذاب (اور) ہونا ہے

6. يہ اس لئے كہ ان كے پاس پيغمبر كھلي نشانياں لے كر آئے تو يہ كہتے كہ كيا آدمي ہمارے ہادي بنتے ہيں؟ تو انہوں نے (ان كو) نہ مانا اور منہ پھير ليا اور خدا نے بھي بيپروائي كي۔ اور خدا بيپروا (اور) سزاوار حمد (وثنا) ہے

7. جو لوگ كافر ہيں ان كا اعتقاد ہے كہ وہ (دوبارہ) ہرگز نہيں اٹھائے جائيں گے۔ كہہ دو كہ ہاں ہاں ميرے پروردگار كي قسم تم ضرور اٹھائے جاؤ گے پھر جو كام تم كرتے رہے ہو وہ تمہيں بتائے جائيں گے اور يہ (بات) خدا كو آسان ہے

8. تو خدا پر اور اس كے رسول پر اور نور (قرآن) پر جو ہم نے نازل فرمايا ہے ايمان لاؤ۔ اور خدا تمہارے سب اعمال سے خبردار ہے

9. جس دن وہ تم كو اكھٹا ہونے (يعني قيامت) كے دن اكھٹا كرے گا وہ نقصان اٹھانے كا دن ہے۔ اور جو شخص خدا پر ايمان لائے اور نيك عمل كرے وہ اس سے اس كي برائياں دور كردے گا اور باغہائے بہشت ميں جن كے نيچے نہريں بہہ رہي ہيں داخل كرے گا۔ ہميشہ ان ميں رہيں گے۔ يہ بڑي كاميابي ہے

10. اور جنہوں نے كفر كيا اور ہماري آيتوں كو جھٹلايا وہي اہل

ذوزخ ہيں۔ ہميشہ اس ميں رہيں گے۔ اور وہ بري جگہ ہے

11. كوئي مصيبت نازل نہيں ہوتي مگر خدا كے حكم سے۔ اور جو شخص خدا پر ايمان لاتا ہے وہ اس كے دل كو ہدايت ديتا ہے۔ اور خدا ہر چيز سے باخبر ہے

12. اور خدا كي اطاعت كرو اور اس كے رسول كي اطاعت كرو۔ اگر تم منہ پھير لو گے تو ہمارے پيغمبر كے ذمے تو صرف پيغام كا كھول كھول كر پہنچا دينا ہے

13. خدا (جو معبود برحق ہے اس) كے سوا كوئي عبادت كے لائق نہيں تو مومنوں كو چاہيئے كہ خدا ہي پر بھروسا ركھيں

14. مومنو! تمہاري عورتيں اور اولاد ميں سے بعض تمہارے دشمن (بھي) ہيں سو ان سے بچتے رہو۔ اور اگر معاف كردو اور درگزر كرو اور بخش دو تو خدا بھي بخشنے والا مہربان ہے

15. تمہارا مال اور تمہاري اولاد تو آزمائش ہے۔ اور خدا كے ہاں بڑا اجر ہے

16. سو جہاں تك ہوسكے خدا سے ڈرو اور (اس كے احكام كو) سنو اور (اس كے) فرمانبردار رہو اور (اس كي راہ ميں) خرچ كرو (يہ) تمہارے حق ميں بہتر ہے۔ اور جو شخص طبعيت كے بخل سے بچايا گيا تو ايسے ہي لوگ راہ پانے والے ہيں

17. اگر تم خدا كو (اخلاص اور نيت) نيك (سے) قرض دو گے تو وہ تم كو اس كا دوچند دے گا اور تمہارے گناہ بھي معاف كردے گا۔ اور خدا قدر شناس اور بردبار ہے

18. پوشيدہ اور ظاہر كا جاننے والا غالب اور حكمت والا ہے

ترجمه پشتو

$ (1)

$

(2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

$ (15)

$ (16)

$ (17)

$ (18)

ترجمه كردي

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

$ (15)

$ (16)

$ (17)

$ (18)

ترجمه اندونزي

(Ingatlah) hari (yang di waktu itu) Allah mengumpulkan kamu pada hari pengumpulan (untuk dihisab), itulah hari (waktu itu) ditampakkan kesalahan- kesalahan. Dan barang siapa yang beriman kepada Allah dan mengerjakan amal saleh niscaya Allah akan menghapus kesalahan- kesalahannya dan memasukkannya ke dalam surga yang mengalir di bawahnya sungai- sungai, mereka kekal di dalamnya selama- lamanya. Itulah keberuntungan yang besar.(9)

Dan orang- orang yang kafir dan mendustakan ayat- ayat Kami, mereka itulah penghuni- penghuni neraka, mereka kekal di dalamnya. Dan itulah seburuk- buruk tempat kembali.(10)

Tidak ada sesuatu musibah pun yang menimpa seseorang kecuali dengan izin Allah; Dan barang siapa yang beriman kepada Allah, niscaya Dia akan memberi petunjuk kepada hatinya. Dan Allah Maha Mengetahui segala sesuatu.(11) (2)

Dan taatlah kepada Allah dan taatlah kepada Rasul, jika kamu berpaling maka sesungguhnya kewajiban Rasul Kami hanyalah menyampaikan (amanat Allah) dengan terang.(12) (3)

(Dia- lah) Allah, tidak ada Tuhan (yang berhak disembah) selain Dia. Dan hendaklah orang- orang mukmin bertawakal kepada Allah saja.(13) (4)

Hai orang- orang yang beriman, sesungguhnya di antara istri- istrimu dan anak- anakmu ada yang menjadi musuh bagimu, maka berhati- hatilah kamu terhadap mereka; dan jika kamu memaafkan dan tidak memarahi serta mengampuni (mereka) maka sesungguhnya Allah Maha Pengampun lagi Maha Penyayang.(14) (5)

Sesungguhnya hartamu dan anak- anakmu hanyalah cobaan (bagimu): di sisi Allah- lah pahala yang besar.(15)

(6)

Maka bertakwalah kamu kepada Allah menurut kesanggupanmu dan dengarlah serta taatlah; dan nafkahkanlah nafkah yang baik untuk dirimu. Dan barang siapa yang dipelihara dari kekikiran dirinya maka mereka itulah orang- orang yang beruntung.(16) (7)

Jika kamu meminjamkan kepada Allah pinjaman yang baik, niscaya Allah melipat gandakan) pembalasannya (kepadamu dan mengampuni kamu. Dan Allah Maha Pembalas Jasa lagi Maha Penyantun.(17) (8)

Yang Mengetahui yang gaib dan yang nyata, Yang Maha Perkasa lagi Maha Bijaksana.(18) (9)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (10)

Hai Nabi, apabila kamu menceraikan istri- istrimu maka hendaklah kamu ceraikan mereka pada waktu mereka dapat (menghadapi) idahnya (yang wajar) dan hitunglah waktu idah itu serta bertakwalah kepada Allah Tuhanmu. Janganlah kamu keluarkan mereka dari rumah mereka dan janganlah mereka (diizinkan) ke luar kecuali kalau mereka mengerjakan perbuatan keji yang terang. Itulah hukum- hukum Allah dan barang siapa yang melanggar hukum- hukum Allah, maka sesungguhnya dia telah berbuat lalim terhadap dirinya sendiri. Kamu tidak mengetahui barangkali Allah mengadakan sesudah itu suatu hal yang baru.(1) (11)

Apabila mereka telah mendekati akhir idahnya, maka rujukilah mereka dengan baik atau lepaskanlah mereka dengan baik dan persaksikanlah dengan dua orang saksi yang adil di antara kamu dan hendaklah kamu tegakkan kesaksian itu karena Allah. Demikianlah diberi pengajaran dengan itu orang yang beriman kepada Allah dan hari akhirat. Barang siapa yang bertakwa kepada Allah niscaya Dia akan mengadakan baginya jalan ke luar.(2) (12)

Dan memberinya rezeki dari arah yang tiada disangka- sangkanya. Dan barang siapa yang bertawakal kepada Allah niscaya Allah akan mencukupkan (keperluan)

nya. Sesungguhnya Allah melaksanakan urusan (yang dikehendaki) Nya. Sesungguhnya Allah telah mengadakan ketentuan bagi tiap- tiap sesuatu.(3) (13)

Dan perempuan- perempuan yang tidak haid lagi (monopause) di antara perempuan- perempuanmu jika kamu ragu- ragu (tentang masa idahnya) maka idah mereka adalah tiga bulan; dan begitu (pula) perempuan- perempuan yang tidak haid. Dan perempuan- perempuan yang hamil, waktu idah mereka itu ialah sampai mereka melahirkan kandungannya. Dan barang siapa yang bertakwa kepada Allah niscaya Allah menjadikan baginya kemudahan dalam urusannya.(4) (14)

Itulah perintah Allah yang diturunkan-Nya kepada kamu; dan barang siapa yang bertakwa kepada Allah niscaya Dia akan menghapus kesalahan- kesalahannya dan akan melipat gandakan pahala baginya.(5) (15)

Tempatkanlah mereka (para istri) di mana kamu bertempat tinggal menurut kemampuanmu dan janganlah kamu menyusahkan mereka untuk menyempitkan (hati) mereka. Dan jika mereka (istri- istri yang sudah ditalak) itu sedang hamil, maka berikanlah kepada mereka nafkahnya hingga mereka bersalin, kemudian jika mereka menyusukan (anak- anak) mu untukmu, maka berikanlah kepada mereka upahnya; dan musyawarahkanlah di antara kamu (segala sesuatu), dengan baik; dan jika kamu menemui kesulitan maka perempuan lain boleh menyusukan (anak itu) untuknya.(6) (16)

Hendaklah orang yang mampu memberi nafkah menurut kemampuannya. Dan orang yang disempitkan rezekinya hendaklah memberi nafkah dari harta yang diberikan Allah kepadanya. Allah tidak memikulkan beban kepada seseorang melainkan (sekedar) apa yang Allah berikan kepadanya. Allah kelak akan memberikan kelapangan sesudah kesempitan.(7) (17)

Dan berapalah banyaknya (penduduk) negeri yang mendurhakai perintah Tuhan mereka dan rasul- rasul-Nya, maka Kami hisab penduduk negeri itu dengan hisab yang keras, dan Kami azab mereka dengan azab yang

mengerikan.(8) (18)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Segala yang ada di langit dan yang ada di bumi sentiasa mengucap tasbih kepada Allah; bagiNyalah kuasa pemerintahan, dan bagiNyalah segala pujian; dan Ia Maha Kuasa atas tiap-tiap sesuatu. (1)

Dia lah yang mengaturkan kejadian kamu; maka ada sebahagian dari kamu yang kafir dan ada sebahagian dari kamu yang beriman; dan Allah Maha Melihat akan segala yang kamu kerjakan (serta membalas masing-masing). (2)

Ia menciptakan langit dan bumi dengan cara yang sungguh layak dan berhikmat, dan Ia menentukan bentuk rupa kamu serta memperelokkan rupa kamu; dan kepadaNyalah tempat kembali. (3)

Ia mengetahui segala yang ada di langit dan di bumi; dan Ia mengetahui segala yang kamu rahsiakan serta yang kamu zahirkan; dan Allah sentiasa Mengetahui segala (isi hati) yang terkandung di dalam dada; (4)

Bukankah telah sampai kepada kamu berita orang-orang kafir yang telah lalu? Lalu mereka merasai kesan yang buruk dari perbuatan kufur mereka; dan mereka (pada hari akhirat kelak) beroleh azab seksa yang tidak terperi sakitnya. (5)

(Balasan) yang demikian itu, kerana sesungguhnya mereka pernah didatangi Rasul-rasul (yang diutus kepada) mereka dengan membawa keterangan-keterangan yang jelas nyata, maka mereka berkata:" Patutkah manusia (yang seperti kami - menjadi Rasul untuk) memberi petunjuk kepada kami?" Lalu mereka kufur ingkar serta berpaling (dari kebenaran); dan Allah pun menyatakan tidak berhajatNya (kepada iman dan ketaatan mereka lalu membinasakan mereka); dan Allah sememangnya Maha Kaya, lagi tetap Terpuji. (6)

(Di antara sebab-sebab kufur) orang-orang yang kafir (ialah kerana mereka) mengatakan bahawa mereka tidak sekali-kali akan di bangkitkan

(sesudah mati). Katakanlah: "Bahkan, demi Tuhanku, kamu akan dibangkitkan, kemudian kamu akan diberitahu tentang segala yang kamu telah kerjakan. Dan yang demikian itu adalah mudah bagi Allah melaksanakannya. (7)

Oleh itu, berimanlah kamu kepada Allah dan kepada rasulNya serta kepada penerangan cahaya Al-Quran - yang Kami turunkan. Dan (ingatlah), Allah Amat Mendalam PengetahuanNya akan segala yang kamu kerjakan. (8)

(Ingatkanlah) masa Allah menghimpunkan kamu pada hari perhimpunan (untuk menerima balasan), - itulah hari masing-masing nampak kerugiannya. Dan (ingatlah), sesiapa yang beriman kepada Allah serta mengerjakan amal soleh, nescaya Allah mengampunkan dosa-dosanya dan memasukkannya ke dalam Syurga yang mengalir di bawahnya beberapa sungai, mereka kekal di dalamnya selama-lamanya; yang demikian itulah kemenangan yang besar. (9)

Dan orang-orang yang kafir serta mendustakan ayat-ayat keterangan Kami, merekalah ahli neraka, kekalah mereka di dalamnya; dan itulah seburuk-buruk tempat kembali. (10)

Tidak ada kesusahan (atau bala bencana) yang menimpa (seseorang) melainkan dengan izin Allah; dan sesiapa yang beriman kepada Allah, Allah akan memimpin hatinya (untuk menerima apa yang telah berlaku itu dengan tenang dan sabar); dan (ingatlah), Allah Maha Mengetahui akan tiap-tiap sesuatu. (11)

Dan taatlah kamu kepada Allah serta taatlah kepada Rasulullah; maka kalau kamu berpaling (enggan taat, kamulah yang akan menderita balasannya yang buruk), kerana sesungguhnya kewajipan Rasul Kami hanyalah menyampaikan (perintah-perintah) dengan jelas nyata. (12)

Allah, tiada Tuhan melainkan Dia; dan dengan yang demikian, kepada Allah jualah orang-orang yang beriman wajib berserah diri. (13)

Wahai orang-orang yang beriman! Sesungguhnya ada di antara isteri-isteri kamu dan anak-anak kamu yang menjadi musuh bagi kamu; oleh itu awaslah serta berjaga-jagalah

kamu terhadap mereka. Dan kalau kamu memaafkan dan tidak marahkan (mereka) serta mengampunkan kesalahan mereka (maka Allah akan berbuat demikian kepada kamu), kerana sesungguhnya Allah Maha Pengampun, lagi Maha Mengasihani. (14)

Sesungguhnya harta benda kamu dan anak-anak kamu itu hanyalah menjadi ujian, dan di sisi Allah jualah pahala yang besar. (15)

Oleh itu bertaqwalah kamu kepada Allah sedaya supaya kamu; dan dengarlah (akan pengajaran-pengajaranNya) serta taatlah (akan perintah-perintahNya); dan belanjakanlah harta kamu (serta buatlah) kebajikan untuk diri kamu. Dan (ingatlah), sesiapa yang menjaga serta memelihara dirinya daripada dipengaruhi oleh tabiat bakhilnya, maka merekalah orang-orang yang berjaya. (16)

Dan kalau kamu memberi pinjaman kepada Allah, sebagai pinjaman yang baik (ikhlas), nescaya Allah akan melipat gandakan balasanNya kepada kamu serta mengampunkan dosa-dosa kamu; dan Allah amat memberi penghargaan dan balasan kepada golongan yang berbuat baik, lagi Maha Penyabar (untuk memberi peluang kepada golongan yang bersalah supaya bertaubat). (17)

Dia lah yang mengetahui segala yang ghaib dan yang nyata, (dan Dia lah jua) yang Maha Kuasa, lagi Maha Bijaksana. (18)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Vinamtukuza Mwenyeezi Mungu vilivyomo mbinguni na vilivyomo ardhini, ufalme ni wake, na sifa njema ni zake, na yeye ni Mwenye uwezo juu ya kila kitu.

2. Yeye ndiye aliyekuumbeni. na wengine wenu ni makafiri na wengine wenu ni Waumini, na Mwenyeezi Mungu anaona mnayoyafanya.

3. Ameumba mbingu na ardhi kwa haki, na akafanya sura zenu, kisha sura zenu akazifanya vizuri, na marejeo ni kwake.

4. (Mwenyeezi Mungu) anajua vilivyomo mbinguni na ardhini, na anajua mnayoyaficha na mnayoyatangaza, na

Mwenyeezi Mungu ni Mjuzi wa yaliyomo vifuani.

5. Je. haikukufikieni khabari ya wale waliokufuru zamani na wakaonja ubaya wa mambo yao na wao wana adhabu yenye kuumiza.

6. Hayo ni kwa sababu Mitume wao walikuwa wakiwafikia kwa hoja wazi wazi lakini wakasema: Je, watu (wenzetu) watatuongoza? kwa hiyo wakakataa na wakageuka upande, na Mwenyeezi Mungu si mhitaji, bali Mwenyeezi Mungu ni Mwenye kujitosha, Mwenye kusifiwa.

7. Waliokufuru wanadai kuwa hawatafufuliwa sema: Naam, kwa hakika ya Mola wangu nyinyi lazima mtafufuliwa, kisha lazima mtajulishwa mliyoyatenda na hayo ni rahisi kwa Mwenyeezi Mungu.

8. Basi mwaminini Mwenyeezi Mungu na Mtume wake, na nuru ambayo tumeiteremsha, na Mwenyeezi Mungu anazo khabari za mnayoyatenda.

9. (Kumbukeni) siku atakayowakusanya nyinyi kwa ajili ya siku ya Mkusanyiko, hiyo ni siku ya khasara. Na anayemwamini Mwenyeezi Mungu na akafanya mema atamfutia maovu yake na atamwingiza bustanini zipitazo mito chini yake, watakaa humo milele, huko ndiko kufaulu kukubwa.

10. Na wale waliokufuru na wakakadhibisha Aya zetu, hao ndio watu wa Motoni watakaa humo milele, nayo ni marejeo mabaya.

11. Haufiki msiba wowote ila kwa idhini ya Mwenveezi Mungu, na anayemwamini Mwenyeezi Mungu huuongoza moyo wake, na Mwenyeezi Mungu ni Mjuzi wa kila kitu.

12. Na mtiini Mwenyeezi Mungu na mtiini Mtume, lakini mkikataa, basi ni juu ya Mtume wetu kufikisha wazi wazi tu.

13. Mwenyeezi Mungu, hakuna aabudiwaye ila Yeye tu, na Waumini wamtegemee Mwenyeezi Mungu tu.

14. Enyi mlioamini kwa hakika baadhi ya wake zenu na watoto wenu ni maadui zenu, basi jihadharini nao, na kama mkisamehe na kuvumilia na kuyafuta, basi

hakika Mwenyeezi Mungu ni Mwingi wa kusamehe, Mwenye kurehemu.

15. Bila shaka mali zenu na watoto wenu ni jaribio, na kwa Mwenveezi. Mungu kuna malipo makubwa.

16. Kwa hiyo mcheni Mwenyeezi Mungu muwezavyo, na sikilizeni na tiini na toeni, itakuwa kheri kwa nafsi zenu, na aepushwaye na ubakhili wa nafsi yake, basi hao ndio wenye kufaulu.

17. Mkimkatia Mwenyeezi Mungu sehemu nzuri atakuzidishieni na atakusameheni, na Mwenyeezi Mungu ndiye atoaye thawabu nyingi, Mpole.

18. Ajuaye siri na dhahiri, Mwenve nguvu, mwenye hekima.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 493

(64) سوره تغابن مدنى است و هجده آيه دارد (18)

[سوره التغابن (64): آيات 1 تا 10] ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

تسبيح مى گويد هر آنچه در آسمانها و زمين است خداى را و ملك _____________________________________________________ صفحه ى 494

همه اش از او و حمد نيز همه اش براى او است و او بر هر چيز توانا است (1).

او كسى است كه شما را بيافريد، بعضى از شما كافر و بعضى مؤمنند و خدا بدانچه مى كنيد بينا است (2).

آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را صورتگرى كرد و صورتهايتان را زيبا كرد و بازگشت به سوى او است (3).

او آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى داند و نيز آنچه را كه شما پنهان كنيد و آنچه را آشكار سازيد مى داند و خدا داناى به درون دلها است (4).

مگر خبر آن كسانى كه قبل از اين كافر شدند به شما نرسيده كه چگونه در دنيا وبال كفر خود را چشيدند و در آخرت هم عذابى اليم دارند (5).

و اين بدان جهت بود كه همواره پيامبرانشان با آيات و معجزات روشن مى آمدند

ولى آنها مى گفتند آيا يك فرد انسان، ما را هدايت كند؟ در نتيجه اين تكبر كافر شدند و از پذيرفتن حق اعراض نمودند خدا هم از آنان و از ايمان آوردنشان اظهار بى نيازى كرد و خدا بى نيازى ستوده است (6).

كسانى كه كافر شدند پنداشتند كه مبعوث نمى شوند، بگو چرا، به پروردگارم سوگند كه به طور قطع مبعوث مى شويد و بدانچه كه كرده ايد خبرتان خواهند داد و اين براى خدا آسان است (7).

پس به خدا و رسول او و نورى كه ما نازل كرده ايم ايمان بياوريد و خدا بدانچه مى كنيد با خبر است (8).

روزى كه شما را جمع مى كند براى" يوم الجمع"، آن روز روز تغابن است و كسى كه به خدا ايمان آورده عمل صالح كرده باشد خدا گناهانش را مى آمرزد و در جناتى داخلش مى كند كه از زير درختانش نهرها روان است و در آن جنات تا ابد جاودانه خواهد بود و اين خود رستگارى عظيمى است (9).

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنان اهل آتش و در آتش خالدند و چه سرانجامى است (10).

بيان آيات [ذكر پاره اى از اسماء حسنى و صفات علياى خداى تعالى كه وجود قيامت و بعث و جزا را اقتضاء دارند]

اين سوره از نظر سياق و نظم شبيه به سوره حديد است، و گويى خلاصه اى از آن است، و غرض سوره اين است كه مؤمنين را تشويق و تحريك كند به اينكه در راه خدا انفاق كنند، و غرض ديگرش اين است كه ناراحتى ها و تاسف هايى كه در اثر هجوم مصائب در دلهاشان نشسته برطرف سازد، و نويد دهد كه اگر در راه ايمان

به خدا و جهاد در راه او و انفاق ______________________________________________________ صفحه ى 495

در آن راه مشقاتى را متحمل مى شوند، همه به اذن خدا است.

و آياتى كه در صدر سوره واقع شده جنبه مقدمه و زمينه چينى براى بيان اين غرض را دارد، در آن آيات بيان مى كند كه اسماى حسنى و صفات علياى خدا اقتضا مى كند كه براى بشر بعث و بازگشتى فراهم سازد، تا همه به سويش برگردند و در آن بازگشت اهل ايمان و عمل صالح به سوى بهشت جاودان هدايت شوند، و اهل كفر و تكذيب به سوى آتش ابدى رانده شوند، پس اين مطالب مقدمه چينى است براى آيات بعد كه مى فرمايد: بايد خدا و رسول را اطاعت كنيد و بر مصائب و نيز در برابر انفاق در راه خدا خويشتن دار باشيد، بدون اينكه از منع موانع متاثر و از ملامت شماتتگران بيمى به خود راه دهيد. و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مدينه نازل شده.

" يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ".

گفتار در معناى تسبيح و معناى ملك و حمد و قدرت، و نيز اينكه مراد از آنچه در آسمانها و زمين است شامل خود آسمان ها و زمين نيز مى شود، در سوره جمعه گذشت.

اطلاق در جمله" لَهُ الْمُلْكُ" بر اطلاق ملك خدا، و عدم محدوديت آن به هيچ حد و قيدى و هيچ شرطى دلالت دارد پس هيچ حكم نافذى غير حكم او نيست، و او هيچ حكمى ندارد مگر آنكه طبق اراده اش نافذ است.

و همچنين اطلاق در جمله" وَ لَهُ الْحَمْدُ" مى فهماند كه تمامى حمدهايى كه

از هر حامدى سر مى زند به او برمى گردد، براى اينكه حمد عبارت است از ثناى در برابر عمل نيكى كه به اختيار از كسى سر زده باشد، و وقتى خلائق همه از خداست، و امر و تدبير خلائق هم از او است، پس هيچ ذاتى جميل و صفتى جميل و عملى جميل از هيچ محمودى سرنمى زند، مگر آنكه از خدا سرزده است، همه آفرين و مرحبا و متشكرم ها نيز ثناى خدا است.

و همچنين جمله" وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ" كه آن نيز كليت دارد، بر عموميت متعلق قدرت او دلالت مى كند، و مى فهماند قدرت او محدود به هيچ حد، و مقيد به هيچ قيد و شرطى نيست.

و وقتى آيات همانطور كه اشاره كرديم در مقام اثبات معاد است قهرا آيه مورد بحث به منزله مقدمه اول براى اثبات معاد مى شود، و مى فهماند خداى عز و جل منزه از هر نقصى و هر نقطه ضعفى در ذات و صفات و افعالش است، او مالك حكم بر هر چيز و تصرف در آن است، هر طور كه بخواهد و اراده كند، و معلوم است كه به جز جميل اراده نمى كند، و قدرت ______________________________________________________ صفحه ى 496

او هر چيزى را فرا گرفته، پس او مى تواند در خلقش تصرف نموده و دوباره زنده اش سازد، همانطور كه در آغاز تصرف كرد و ايجادش نمود، پس او مى تواند مردگان را مبعوث كند، هر طورى كه اراده اش تعلق گرفته باشد، كه البته جز به حكمت تعلق نمى گيرد." هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ" حرف" فاء" در كلمه" فمنكم" صرف ترتب كفر و ايمان بر خلقت

را مى رساند، يعنى تنها مى فهماند اگر خلقتى نبود كفر و ايمانى هم نبود، پس حرف مذكور نمى خواهد بفهماند كفر و ايمان هم دو مخلوق خداى تعالى هستند و يا نيستند از اين جهت ساكت است، تنها مى خواهد بفهماند مردم بعد از آنكه خلق شدند دو دسته شدند، بعضى كافر و بعضى مؤمن، و اگر كافر را اول ذكر كرد براى اينكه هميشه اكثريت با كافران است.

و حرف" من" در دو كلمه" فمنكم" و" و منكم" براى تبعيض است و چنين معنا مى دهد كه بعضى از شما كافر و بعضى مؤمنند و با جمله" وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ" توجه داد كه تقسيم شدن مردم به دو قسم همانطور كه گفتيم حق است، و آن دو نزد خدا از يكديگر متمايزند، چون ملاك كفر و ايمان ظاهر و باطن اعمال است، كه خدا به آن بينا است، نه چيزى از آن بر او پوشيده است، و نه به يكديگر مشتبه مى شوند.

اين آيه مقدمه دوم براى اثبات معاد و حتميت آن است، مى فرمايد: مردم مخلوق خدايند، و از نظر كفر و ايمان و اعمال خوب و بد براى او متمايزند.

" خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ" مراد از" حق" معنايى خلاف معناى باطل است، و باطل اين است كه آسمانها و زمين را بدون هدف و غرضى ثابت خلق كرده باشد، هم چنان كه در جاى ديگر در نفى چنين خلقتى باطل فرمود:" لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا" «1» و نيز فرمود:" وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ

أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ" «2».

و در جمله" وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ" منظور از" تصوير" قلم به دست گرفتن و نقشه كشيدن نيست، بلكه منظور، اعطاى صورت است، و صورت هر چيز قوام و نحوه وجود آن _______________

(1) اگر مى خواستيم اسباب بازى درست كنيم و براى خود سرگرمى فراهم سازيم، از پيش خود درستش مى كرديم. سوره انبياء، آيه 17.

(2) ما آسمانها و زمين را به بازى خلق نكرديم، و آن دو را جز به حق نيافريديم، ولى بيشتر مردم نمى دانند. سوره دخان، آيه 38 و 39. ______________________________________________________ صفحه ى 497

است، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ" «1».

و" حسن صورت" عبارت است از تناسب تجهيزات آن نسبت به يكديگر، و تناسب مجموع آنها با آن غرضى كه به خاطر آن غرض ايجاد شده، اين است معناى حسن، نه خوشگلى و زيبايى منظر و يا نمكين بودن، چون حسن يك معناى عامى است كه در تمامى موجودات جارى است هم چنان كه فرمود:" الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ" «2».

و اگر در آيه مورد بحث تنها حسن صورت انسانها را نام برد، شايد براى اين بوده كه مردم را توجه دهد به اينكه خلقت انسانها طورى شده كه با بازگشت آنان به سوى خدا سازگار است، براى اينكه وقتى خداى تعالى ملكى قادر على الاطلاق است، مى تواند به آنچه مى خواهد حكم كند، و به هر طور كه مى خواهد در آن تصرف نمايد. و او در افعالش منزه از هر نقص و عيب، و بلكه محمود و ستايش شده است، از سوى ديگر مردم از نظر كفر و ايمان مختلفند، و او به اعمال آنان

بينا است، و خلقت هم لغو نيست، بلكه براى آن غايت و هدفى است، پس بر او واجب است كه مردم را بعد از نشاه دنيا براى نشاه ديگر مبعوث كند، براى نشاه جاودانه و فناناپذير، تا در آن نشاه به مقتضاى اختلافى كه از نظر كفر و ايمان داشتند زندگى كنند، و اين همان جزا است كه مؤمن با آن سعادتمند، و كافر شقى مى شود.

و جمله" وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ" اشاره به همين نتيجه است.

" يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" در اين آيه شريفه شبهه منكرين معاد را كه به جز استبعاد اساسى ندارد دفع مى كند، شبهه آنان اين است كه چطور ممكن است موجودات فانى و متلاشى شده در عالم، دوباره برگردند؟ با اينكه حوادث عالم و اعمال و صفات قابل شمار نيست؟ بعضى ظاهر و علنى، و بعضى باطن و سرى است، بعضى به چشم ديده مى شود و بعضى جزو غيب به شمار مى رود؟

آيه شريفه جواب مى دهد كه خدا آنچه در آسمانها و زمين است- كه آن نيز قابل شمار نيست- مى داند، و آنچه شما در باطن خود پنهان مى كنيد و آنچه علنى مى سازيد همه را مى داند.

و جمله" وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" به گفته بعضى اعتراضى است كه به عنوان دنباله سخن آورده شد، تا شمول علم خدا به" ما تُسِرُّونَ" و به" ما تُعْلِنُونَ" را كاملا روشن _______________

(1) انسان را در نيكوترين تقويم آفريديم. سوره تين، آيه 4.

(2) خدايى كه خلقت هر چيزى را نيكو كرد. سوره سجده، آيه 7. ______________________________________________________ صفحه ى 498

سازد، و معنايش اين است كه

وقتى خداى تعالى محيط به مضمرات و اسرار نهفته در سينه هاى مردم است، اسرارى كه خودشان هم توجهى به آنها ندارند، آن وقت چگونه ممكن است" ما تُسِرُّونَ" وَ" ما تُعْلِنُونَ" بر او پوشيده بماند.

و در جمله" وَ اللَّهُ عَلِيمٌ ..."، با اينكه مى توانست بفرمايد:" و هو عليم"، اگر به جاى ضمير، اسم ظاهر را آورد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كرده و فهمانده باشد اگر عالم به اسرار و آشكار شما است، براى اين است كه اللَّه است، و نيز براى اين بود كه قاعده اى كلى باشد تا نظير مثلى معروف همه به آن تمسك كنند.

" أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ" منظور از" وبال امر" آثار سوء كفر و فسق آنان است، و منظور از" امر" همان كفر و آثار كفر يعنى فسق است.

از آنجا كه مقتضاى اسماى حسنى و صفات علياى مذكور در آيات قبلى اين بود كه خداى عز و جل براى مردم معادى برقرار كند، و آنان را دوباره به سوى خود برگرداند، لذا لازم بود اين مقتضا را اعلام نمايد، و نيز آنچه كه بر مردم لازم است انجام دهند، و آنچه را كه واجب است اجتناب كنند، و خلاصه شرع و دينى را كه لازم است براى تامين سعادت معادشان داشته باشند، اعلام بدارد، و چون طرق اين شرع رسالت است لذا لازم بود رسولانى بر اساس انذار از عقاب آخرت و تبشير به ثواب آن و يا بگو بر اساس انذار از خشم خدا و تبشير به رضاى او، گسيل بدارد.

در آيه مورد بحث به

منظور اشاره به اين معنا سرگذشت اقوامى را به ياد مى آورد كه در زمانهاى پيش زندگى مى كردند، و نسبت به دين خدا كفر ورزيدند، و به همين جهت وبال امر خود را چشيدند، و در آخرت عذابى دردناك دارند، آن گاه از اين يادآورى منتقل مى شود به اينكه چرا كفر ورزيدند؟ و مى فرمايد: سبب كفرشان تكذيب رسالت بود، و سبب اين تكذيبشان هم انكار بعث و معاد بود.

و در آخر نتيجه مى گيرد كه پس بر مردم حاضر واجب است به خدا و رسولش و دينى كه بر آن رسول نازل فرموده ايمان بياورند. و مقدمه چينى هاى مذكور را با تبشير و انذار ختم فرمود، البته به طور اشاره به آنچه براى مؤمنين تهيه ديده كه همان بهشت جاودانه است، و آنچه براى كفار تكذيب گر مهيا نموده كه همان آتش ابدى است.

پس اينكه فرمود:" أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ" خطابش به مشركين است، و منظورش از" خبر آنهايى كه قبلا كافر شدند" داستانهاى اقوام گذشته است، چون قوم نوح و ______________________________________________________ صفحه ى 499

عاد و ثمود و ديگران است كه خدا به كيفر گناهان هلاكشان كرده بود، و جمله" فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ" اشاره است به آن عذاب بنيانكن كه خدا بر آنان نازل كرد و منصرفشان فرمود، و جمله" وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ" اشاره است به عذاب اخروى آنان.

" ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا ..."

اين آيه علت آن عذاب انقراض و عذاب آخرت را بيان مى كند، و به همين جهت آيه را بدون عطف آورد تا به منزله جوابى از سؤالى فرضى باشد، گويا سائلى پرسيده: چرا آن عذابها

بر سر آن اقوام نازل شد؟ در جواب فرموده باشد:" ذلك"، اين نزول عذاب براى آن بود كه آنها چنين و چنان كردند، پس كلمه" ذلك" اشاره به عذابهايى است كه در آيه قبل ذكر شده بود.

و اگر از مساله آمدن رسولان و دعوت آنان تعبير كرد به جمله" كانت تاتيهم- هميشه به سوى آنان مى آمدند"، و نيز از كفر كفار و سخنان ايشان تعبير كرد به" فقالوا" و" كفروا"، و" تولوا"، كه به مقابله دلالت بر نداشتن استمرار دارد، بدين جهت بود كه بفهماند كلمه و بهانه كفار در همه اعصار يك چيز بوده و بر سر همان يك كلمه پافشارى هم داشتند، و آن كلمه عبارت بود از عناد و لجبازى، و بنا بر اين، آيه شريفه در معناى آيه زير است كه مى فرمايد:" تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ" «1».

و نيز در معناى آيه شريفه زير است كه مى فرمايد:" ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ" «2».

" فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا"- كلمه" بشر" هم به يك نفر اطلاق مى شود و هم بر جمع، و مراد از آن در اينجا معناى دوم است، به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد:" يهدوننا- ما را هدايت كنند" و اگر كلمه" بشر" را نكره (بدون الف و لام) آوردند، به منظور تحقير هدايتگران بوده، و استفهام در آيه انكارى است، مى فرمايد از در انكار پرسيدند: آيا افرادى از

_______________

(1) اين قريه ها را- كه نام برديم- داستانهايش

را برايت شرح داديم، رسولانشان با آيات روشن به سويشان آمدند، ولى آنچه را كه قبلا تكذيب كرده بودند، به هيچ وجه نسبت به آن ايمان آور نبودند، آرى خدا اين چنين بر دلهاى كفار مهر مى زند. سوره اعراف، آيه 101.

(2) ما بعد از او يعنى بعد از نوح رسولانى به سوى قوم او فرستاديم، پس اين رسولان به سوى قوم خود آمدند، و آيات بينات برايشان آوردند، ولى به هيچ وجه نسبت به چيزى كه قبلا تكذيبش كرده بودند ايمان آور نبودند. و خدا اين چنين بر دلهاى تجاوزگران مهر مى زند. سوره يونس، آيه 74. ______________________________________________________ صفحه ى 500

بشر كه هيچ برترى بر ما ندارند ما را هدايت كنند؟

و اين سخن از ايشان به جز كبرورزى منشا ديگرى نداشته، علاوه بر اين، اكثر اين امت ها كه هلاك شدند، وثنى مذهب بودند، و منكر نبوت (و معاد)، كه اساس دعوت انبيا است، و به همين جهت خداى تعالى جمله" فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا" را متفرع كرد بر جمله" أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا"، و فهماند كه كفر و اعراض خود را بر اساس تكبر خود بنا كردند.

[معناى جمله:" وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ" و مراد از استغناى خداى سبحان

" وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ"- كلمه" استغناء" به معناى طلب بى نيازى است، و استعمال آن در مورد خداى تعالى به اين معنا نيست، چون خداى عز و جل غنى بالذات است، بلكه به معناى اظهار بى نيازى است، و بدين جهت اظهار بى نيازى كرده كه بت پرستان علم و نيرو و استطاعت را خاص خود دانسته، مى پنداشتند كه همين كمالات جمع آنان را از فنا نگه مى دارد، و بقا را براى آنان تضمين مى كند گويا عالم

وجود بى نياز از ايشان نيست، هم چنان كه در جاى ديگر قرآن از آنان حكايت كرده كه گفتند:" ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً" «1» و نيز فرموده:" وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً" «2».

و مال اين اعتقاد در حقيقت به اين است كه خدا به آنان احتياج دارد، و احتياجى كه دارد در دست اينان است، و بنا بر اين، مراد از جمله" وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ" همان بلاى انقراض كفار خواهد بود، كه جمله" فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ" نيز بر آن دلالت مى كرد.

علاوه بر اين، انسان طبعا خودپسند است، و پيش خود چنين مى پندارد كه خداى تعالى رهين منت اوست، و او حق حرمتى نزد خدا دارد، و بر خدا واجب است وى را هر جا كه باشد مورد احسان قرار دهد، مثل اينكه خداى تعالى احتياج دارد به اينكه سعادت او را تامين نموده و به وى احسان كند، هم چنان كه آيه زير نيز به اين پندار باطنى انسان اشاره نموده مى فرمايد:" وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً" «3»، و نيز فرموده:" وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى «4».

_______________

(1) من گمان نمى كنم اينها كه دارم تا ابد از بين برود. سوره كهف، آيه 35.

(2) و قطعا اگر رحمتى از خود را به او بچشانيم، با اينكه دچار بلا شده، باز مى گويد: اين از خود من بود، و من معتقد نيستم كه قيامتى برپا شود. سوره سجده، آيه 50.

(3) من كه هيچ احتمال نمى دهم قيامت بپا

شود، و بر فرض هم كه دوباره به سوى پروردگارم برگردانند، آنجا هم منزلگاهى بهتر از اينجا خواهم يافت. سوره كهف، آيه 36.

(4) من كه فكر نمى كنم قيامتى بپا شود، و اگر هم كه بشود و مرا به سوى پروردگارم برگردانند، نزد او بهتر از اين را خواهم داشت. سوره حم سجده، آيه 50. ______________________________________________________ صفحه ى 501

و مال اين پندار در حقيقت به اين است كه سعادتمند كردن آنان به هر طريق كه خودشان بخواهند وظيفه خداست، مثل اينكه العياذ باللَّه دست خدا زير سنگ ايشان است، و در دنيا چشاندن وبال اين پندار، و در آخرت عذاب كردنشان در حقيقت اظهار بى نيازى او از ايشان است، بنا بر اين، مراد از استغناى خداى تعالى از ايشان همان مجموعى است كه از جمله" فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ" استفاده مى شود.

پس دو وجه در معناى استغناى خداى تعالى آورديم، و معناى دوم عمومى تر است، به هر حال چه آن مراد باشد و چه اين، از جمله مورد بحث عظمت و قدرتى استفاده مى شود كه بر هيچ كس پوشيده نيست، و اين جمله در معناى آيه شريفه زير است كه مى فرمايد:" ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ"«1».

و بعضى «2» از مفسرين گفته اند: مراد از جمله مورد بحث اين است كه خداى تعالى بى نياز از استدلال و اقامه برهان است و در نتيجه اتمام حجت بر آنان به بيشتر از اين است كه آنان را ارشاد نموده به سوى ايمان رهنمون شود.

بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه خداى تعالى از اطاعت

و عبادت آنان از ازل تا ابد بى نياز است، براى اين كه او غنى بالذات است. ولى اين دو وجه به طورى كه ملاحظه مى كنيد چندان دلچسب نيست.

" وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ"- اين جمله جاى تعليل مضمون آيه را گرفته، و آيه را چنين معنا مى دهد: خداى تعالى در ذاتش غنى و در افعالش محمود است پس آنچه بر سر كفار بياورد، يعنى چشاندن وبال امر آنان، و تعذيبشان به عذاب اليم در مقابل كفر و اعراضشان، همه از مقتضاى غناى او و عدل او است، چون به جز مقتضاى عمل خود آنان را به آنان برنگردانيده.

[اشاره به آياتى كه در آنها براى وقوع و تحقق قيامت قسم ياد شده است

" زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ" در اين آيه ركنى ديگر از اركان كفر بت پرستان را بيان مى كند، و آن اين است كه بت پرستان با انكار معاد، اديان آسمانى را منكرند، چون وقتى معاد را كه اثر دين است، و امر

_______________

(1) سپس پيام آوران خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم، اما هر امتى كه پيامبرش به سويش آمد، تكذيبش كرد، و ما آن امت ها را يكى پس از ديگرى هلاك كرده، به صورت سرگذشت درآورديم، پس دور باشند مردمى كه ايمان نمى آورند. سوره مؤمنون، آيه 44.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 298. ______________________________________________________ صفحه ى 502

و نهى و حساب و جزاى دين بر پايه آن استوار است، منكر شدند خود دين را هم منكر گشته اند، تنها انكار معاد است كه مى تواند بهانه و علت انكار رسالت باشد، چون با انكار

معاد، ديگر تبليغ و انذار و تبشير معنا ندارد.

و در آيه مورد بحث منظور از" الَّذِينَ كَفَرُوا" عموم بت پرستان است كه يك دسته آنان معاصر رسول خدا (ص) بودند، و از آن ميان نيز جمعى در مكه و اطراف آن زندگى مى كردند. ولى بعضى «1» از مفسرين گفته اند: منظور تنها مشركين اهل مكه است.

و در جمله" قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ" به رسول خدا (ص) دستور فرموده از پندار مشركين پاسخ دهد، و در جواب اينكه پنداشتند" أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا" بفرمايد" بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ- به پروردگارم سوگند كه به طور يقين مبعوث خواهيد شد" و در اين جمله مطلب به چند وسيله تاكيد شده، يكى كلمه" بلى" يكى سوگند" ربى" يكى لام تاكيد، و چهارم نون تاكيد ثقيله.

و كلمه" ثم" در جمله" ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ" تراخى و بعديت را مى رساند، البته بعديت بر حسب رتبه كلام، و در اين جمله اشاره اى هم به غرض بعث شده، و آن غرض رسيدگى به حساب خلق است، و معناى جمله" وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ" اين است كه مبعوث كردن مردم و خبر اعمالشان را به ايشان دادن، براى خداى تعالى آسان است، و هيچ دشوارى ندارد، و اين رد اعتقاد مشركين است كه مساله بعث را محال دانسته مى گفتند: ممكن نيست خداى تعالى چنين كارى بكند، و دليلى به جز استبعاد نداشتند. و در جاى ديگر قرآن از اين آسانى بعث به مثل" وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ" «2» تعبير آورده، فرموده: او كسى است كه خلق را بدون سابقه و از هيچ بيافريد، و سپس دوباره

او را برمى گرداند، و برگرداندنش بر او آسان تر است.

و دليل بر اينكه معاد براى خداى تعالى دشوارى ندارد، همان اسماء و صفاتى است كه در صدر آيات نام برد، يعنى خلق، ملك، علم، محموديت، و منزه بودن، كه جامع همه آن اسماء و صفات كلمه" اللَّه" است، كه معنايش دارنده تمامى صفات كمال است.

از اينجا روشن مى شود كه چرا در جمله مورد بحث نفرمود" و ذلك عليه يسير"، و چرا

_______________

(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 548.

(2) سوره روم، آيه 27. ______________________________________________________ صفحه ى 503

نام جلاله را آورد؟ خواست تا به علت حكم اشاره كرده باشد، و فرموده باشد اگر گفتيم: معاد براى خدا آسان است، براى اين بود كه او اللَّه است، پس جمله مورد بحث يك حجت برهانى است، نه صرف ادعا.

مفسرين گفته اند: آيه مورد بحث سومين آيه اى است كه پيغمبر گراميش را براى وقوع معاد وادار به سوگند به پروردگار خود كرده، يكى ديگر از آن موارد آيه زير است كه مى فرمايد:

" وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي" «1» و يكى ديگرش اين است كه مى فرمايد:" وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ" «2»، و سومى آنها آيه مورد بحث ما است.

" فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ" اين جمله نتيجه گيرى از مضمون آيه قبلى است، به دليل اينكه حرف" فاء" در اولش آمده، مى فرمايد: وقتى مسلم شد كه شما به طور يقين مبعوث خواهيد شد، و شما را به ريز و درشت آنچه كرده ايد خبر خواهند داد، پس واجب است بر شما كه به خدا و رسولش ايمان

بياوريد و نيز به آن نورى كه بر رسولش نازل كرده كه همان قرآن باشد كه با نور ساطع خود شما را به سوى صراط مستقيم هدايت نموده و شرايع دين را بيان مى كند، ايمان بياوريد.

در جمله" وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا"، التفاتى از غيبت" فَآمِنُوا بِاللَّهِ" به تكلم با غير" أنزلنا" بكار رفته، و شايد نكته اين التفات تكميل حجت باشد، و بخواهد حجت قبلى را از راه شهادت كه بهتر عذر را قطع مى كند تكميل نمايد، چون خيلى فرق هست بين اينكه بگوييم" و النور الذى انزل" كه يك جمله خبرى است، و اينكه بفرمايد:" وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا" كه ديگر جمله خبرى نيست بلكه شهادتى است از خداى تعالى بر اينكه قرآن كتابى است آسمانى و نازل از ناحيه او، و معلوم است كه شهادت تاكيدش از صرف خبر بيشتر است.

ممكن است در اينجا بپرسى كه: چه فايده اى در اين شهادت است با اينكه مشركين منكر اين هستند كه قرآن كلام خداى تعالى است و از ناحيه او نازل شده و اگر كفار اين معنا را قبول داشتند همان حجت گذشته براى اثبات معاد كافى بود، و احتياجى به اين التفات نداشت؟

_______________

(1) از تو خبر مى پرسند كه آيا قيامت حق است؟ بگو آرى به پروردگارم سوگند. سوره يونس، آيه 53.

(2) آنها كه كافر شدند گفتند قيامت هرگز به سراغ ما نمى آيد بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه به طور قطع و بدون شك خواهد آمد. سوره سبأ، آيه 3. ______________________________________________________ صفحه ى 504

در پاسخ مى گوييم: قبل از اين آيات خداى تعالى چند نوبت به وسيله تحدى انكار مشركين را باطل كرده و فرموده بود:

اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خداست، و احتمال مى دهيد خود محمد كه يك فرد بشر است آن را ساخته و پرداخته باشد، شما مشركين هم بشريد، و عرب هم هستيد، يك سوره و حد اقل يك آيه به مثل آن بياوريد، پس در مقام آيه چنين بهانه اى در كار نيست، و براى اقامه حجت شهادت مؤكدتر از صرف خبر است و حتى از خبرى كه مدلل است، نيز مؤكدتر است.

" وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ"- اين جمله علم خداى تعالى را به ياد آنان مى آورد، علمش به دقائق اعمال آنان، مى خواهد دستور" فامنوا" را به اين وسيله تاكيد كند، و معناى آن اين است كه: ايمان بياوريد، و در ايمان آوردن خود كوشش هم بكنيد، براى اينكه خدا به دقائق اعمالتان عالم است، هرگز از هيچ يك از آن اعمال غافل نمى ماند، و او به طور قطع جزاى اعمالتان را مى دهد.

[آياتى كه بر جمع شدن مردم در قيامت براى فصل قضاء دلالت مى كنند]

" يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ ..."

كلمه" يوم" ظرف است براى جمله قبلى كه مى فرمود:" به طور قطع مبعوث مى شويد ..." و منظور از" يوم جمع" روز قيامت است كه مردم همگى جمع مى شوند، تا خداى تعالى بينشان فصل قضا كند، هم چنان كه فرمود:" وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً" «1».

و مساله جمع شدن براى روز قيامت در قرآن كريم مكرر آمده، و امثال آيه زير آن را تفسير مى كند و مى فرمايد:" إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ" «2» و نيز مى فرمايد:" فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ" «3» و

مى فرمايد:" إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ" «4»، كه همه اين آيات اشاره دارند به اينكه جمع شدن مردم در قيامت به منظور فصل القضاء و داورى است.

" ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ"- راغب مى گويد: كلمه" غبن" (كه تغابن مصدر باب تفاعل آن _______________

(1) و در صور دميده مى شود و ما همه را جمع مى كنيم. سوره كهف، آيه 99.

(2) پروردگارت در روز قيامت در بين آنان و آنچه مورد اختلافشان بود داورى مى كند. سوره جاثيه، آيه 17.

(3) خداى تعالى در روز قيامت بين آنان در آنچه اختلاف داشتند حكم مى كند. سوره بقره، آيه 113.

(4) محققا خود پروردگارت در روز قيامت بين آنان در آنچه همواره اختلاف مى كردند داورى خواهد نمود. سوره سجده، آيه 25. ______________________________________________________ صفحه ى 505

است) به معناى اين است كه وقتى با كسى معامله مى كنى از راهى كه او متوجه نشود كلاه سر او بگذارى، (اگر مى خرى پول كمترى بدهى، و اگر مى فروشى پول بيشترى بگيرى)، آن گاه مى گويد: منظور از" يوم التغابن" كه در قرآن آمده روز قيامت است، چون در آن روز براى همه مردم كشف مى شود كه در معامله اى كه آيات زير بدان اشاره نموده مغبون شده اند، و اينكه آن آيات:" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ- بعضى از مردمند كه جان خود را در برابر خوشنوديهاى خدا مى فروشند"،" إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ ...- خدا از مؤمنين جانهايشان را خريدارى كرده ..." و" الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا- آنهايى كه با عهد خدا و سوگندهاشان بهاى اندكى به دست مى آورند".

در روز قيامت براى همه اين معامله گران كشف مى شود كه

مغبون شده اند، آن كس كه معامله نكرده مى فهمد كه از معامله نكردن مغبون شده، و آن كس كه در معامله اش بهاى اندك دنيا به دست آورده مى فهمد كه از معامله كردنش مغبون شده، پس همه مردم در آن روز مغبون خواهند بود.

[چند وجه درباره وجه تسميه روز قيامت به" يوم التغابن"]

و از بعضى از مفسرين وقتى سؤال شده كه" يوم التغابن" به چه معنا است؟ گفته اند: به اين معنا است كه در آن روز تمام اشياء بر خلاف معيارها و مقادير دنيايى ظهور مى كنند «1».

و اينكه در آغاز كلامش گفت تغابن به معناى كلاه گذارى است، وقتى درست است كه تغابن در آيه را به اين معنا بگيريم كه كفار معامله سودبخش را رها نموده معامله زيان آور را اختيار كردند، و هر چند اين معنا معناى خوبى است، ولى با كلمه" تغابن" نمى سازد، چون اين كلمه از باب مفاعله است، و مغبون كردن هر دو طرف يكديگر را مى رساند.

و آن وجه دوم كه از بعضى نقل كرد وجه دقيق ترى است، و آيات زير هم آن را تاييد مى كند:" فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ" «2»،" لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ" «3»،" وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ" «4».

_______________

(1) مفردات راغب، ماده" غبن".

(2) هيچ كس نمى تواند بفهمد كه چه قرة العين ها برايشان تهيه ديده شده. سوره سجده، آيه 17.

(3) ايشان در بهشت هر چه بخواهند در اختيار دارند و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى هست (كه به فكر هيچ كس نمى رسد). سوره ق، آيه 35.

(4) از ناحيه خدا چيزهايى برايشان پيدا مى شود كه به هيچ وجه نمى توانستند احتمالش

را بدهند.

سوره زمر، آيه 47. ______________________________________________________ صفحه ى 506

و مقتضاى اين وجه عموميت تغابن است، يعنى بنا بر اين وجه بايد گفت كه: هم كفار در قيامت تغابن دارند و هم مؤمنين، تغابن مؤمنين براى آن است كه وقتى آن قرة العين هاى در جوار رحمت حق را مى بينند، ناراحت مى شوند كه چرا بيشتر عمل نكردند، و اما كفار تغابنشان براى اين است كه چرا اصلا عمل نكردند، و وجهى كه بين دو طايفه مشترك است، اين است كه چرا در دنيا آن طور كه بايد روز قيامت را نشناختند.

ولى اين وجه هم مثل وجه قبلى با معناى تغابن نمى سازد، براى اينكه معناى تغابن مغبون كردن يكديگر است.

البته در اين ميان وجه سومى هم هست، و آن اين است كه تغابن را تنها مخصوص گمراهان بدانيم و بگوييم: اين دسته دو طايفه هستند كه هر يك به دست ديگرى مغبون مى شوند، يكى طايفه گمراه كننده، ديگرى گمراه شونده، طايفه گمراه كننده غابن هستند، زيرا پيروان خود را وادار به دنياپرستى و ترك آخرت و در نتيجه وادار به گمراهى نموده، آنان را مغبون مى سازند، و مغبون هستند، براى اينكه همان پيروان ضعيف، ايشان را با پيروى كوركورانه خود كمك نموده، استكبارشان را بيشتر مى كنند، پس هر دو طايفه هم غابن اند و هم مغبون.

وجه چهارمى هم هست كه طبق آن روايت هم وارد شده، و آن اين است كه بگوييم تمامى بندگان خدا چه خوب و چه بد در بهشت سهم و منزلى و در دوزخ هم منزلى دارند، بنده اگر اطاعت خدا كند به منزلى كه در بهشت برايش فراهم شده داخل مى شود، و اگر نافرمانى خدا

را بكند، داخل منزلى كه در آتش دارد مى شود، و روز قيامت منزلهاى بهشتى اهل دوزخ را به اهل بهشت مى دهند، و منزل دوزخى اهل بهشت را به اهل دوزخ مى دهند، پس در قيامت اهل بهشت دوزخيان را مغبون نموده، مؤمنين غابن و كفار مغبون مى شوند.

بعضى «1» از مفسرين بعد از ايراد اين وجه گفته اند: تغابن در خود آيه با جمله" وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ ... وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ" تفسير شده، ولى ما آن طور كه بايد ظهورى در آيه نديديم، كه چگونه آيه تغابن را تفسير نموده است «2».

_______________

(1) روح المعانى، ج 28، ص 123 و 124.

(2) علاوه بر اين كه بنا بر وجه چهارم هم باب تفاعل معنا نشد چون تنها مؤمنين غابن كفار و كفار مغبون مؤمنين شدند در حالى كه بنا بر معناى تغابن بايد كفار هم غابن مؤمنين و مؤمنين مغبون كفار باشند مترجم. ______________________________________________________ صفحه ى 507

و اما جمله" وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً ... وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ" از آنجا كه در طول اين تفسير مكرر معنا شده، ديگر به معنايش نمى پردازيم.

بحث روايتى [(چند روايت در باره نام هاى روز قيامت و" يوم التغابن" بودن آن و ...]

در صحيح بخارى از ابو هريره از رسول خدا (ص) روايت آورده كه فرمود: هيچ بنده اى داخل بهشت نمى شود مگر آنكه منزلى را كه در دوزخ دارد مى بيند منزلى را كه اگر نافرمانى كرده بود بدانجا مى رفت، و براى اين مى بيند تا شكرش بيشتر شود، و هيچ بنده اى داخل آتش نمى شود، مگر آنكه آن منزلى كه در بهشت دارد، و اگر خوبى مى كرد بدانجا منتقل مى شد، مى بيند تا حسرتش بيشتر شود «1».

مؤلف:

در اين معنا روايات بسيارى از طرق عامه و خاصه وارد شده كه بعضى از آنها در تفسير اوائل سوره مؤمنون گذشت.

و در تفسير برهان از ابن بابويه به سند خود از حفص بن غياث از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: منظور از" يوم التلاق" روزى است كه اهل آسمان و زمين به هم بر مى خورند، و منظور از" يوم التناد" روزى است كه اهل دوزخ اهل بهشت را نداء مى كنند كه:" أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ- كمى از آن آب و يا از آنچه خدا روزيتان كرده به ما افاضه كنيد"، و منظور از" يوم التغابن" روزى است كه اهل بهشت اهل آتش را مغبون مى كنند، و منظور از" يوم الحسرة" روزى است كه مرگ را مى آورند و ذبح مى كنند، ديگر كسى دچار مرگ نمى شود «2».

مؤلف: و در ذيل آيات اول سوره مورد بحث عده اى از روايات وارد شده كه آيات را مربوط به شؤون ولايت دانسته، مانند روايتى كه مى گويد: منظور از ايمان و كفر ايمان به ولايت و كفر به آن در روز اخذ ميثاق است «3»، و روايتى كه مى گويد: مراد از بينات ائمه هدى (ع) هستند «4»، و رواياتى كه مى گويد: مراد از نور، امام است «5»، و بايد دانست كه همه اين روايات به باطن آيات نظر دارند، و به هيچ وجه جنبه تفسير الفاظ آيه را ندارند.

_______________

(1) صحيح بخارى، ج 8، ص 146.

(2) تفسير برهان، ج 4، ص 342، ح 1.

(3) نور الثقلين، ج 5، ص 338.

(4 و 5) نور الثقلين، ج 5، ص 341.

ترجمه آيات هيچ مصيبتى نمى رسد مگر به اذن خدا

و كسى كه به خدا ايمان آورد خدا دلش را هدايت مى كند و خدا به هر چيزى دانا است (11).

و خداى را اطاعت كنيد و رسول را هم در هر فرمانى كه مى دهد اطاعت كنيد كه اگر اعراض كنيد او مسئول نيست، زيرا به عهده رسول ما بيش از اين نيست كه پيام مرا به روشنى به شما برساند (12).

اللَّه معبودى است كه جز او معبود به حقى نيست و بايد مؤمنان تنها بر اللَّه توكل كنند (13).

هان اى كسانى كه ايمان آورديد! بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شمايند از آنان بر حذر

______________________________________________________ صفحه ى 509

باشيد و اگر عفو كنيد و از خطاهايشان بگذريد و بديهايشان را نديده بگيريد كارى خدايى كرده ايد چون خداى تعالى هم غفور و رحيم است (14).

جز اين نيست كه اموال و اولاد شما فتنه و مايه آزمايش شمايند و نزد خدا اجرى عظيم هست (15).

پس تا آنجا كه مى توانيد از خدا بترسيد و بشنويد و اطاعت كنيد و اگر انفاق كنيد براى خودتان بهتر است و كسانى كه موفق شده باشند از بخل نفسانى خويشتن را حفظ كنند چنين كسانى رستگاراند (16).

اگر به خدا قرضى نيكو بدهيد خدا آن را برايتان چند برابر مى كند و شما را مى آمرزد كه خدا شكرگزار و حليم است (17).

عالم غيب و شهادت و عزيز و حكيم است (18).

بيان آيات در اين آيات به بيان غرض سوره شروع نموده است، چون آياتى كه گذشت گفتيم همه جنبه مقدمه و زمينه چينى را دارد، و غرض سوره وادارى مردم به انفاق در راه خدا، و صبر در برابر مصائبى است كه در خلال مجاهدات در راه

او مى بينند.

و در ميان همه اين اغراض اول مساله مصيبت ها، و صبر در برابر آنها را ذكر فرموده تا ذهن شنونده براى تاثر از سفارشات بعدى به انفاق آماده تر و صاف تر گردد، و ديگر عذرى باقى نماند.

[مقصود از اذن كه فرمود هيچ مصيبتى نمى رسد مگر به اذن خدا، اذن تكوينى است نه اذن لفظى و نه اذن تشريعى

" ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ" كلمه" مصيبت" به معناى صفت و حالتى است در انسان كه در اثر برخورد به هر حادثه به او دست مى دهد، چيزى كه هست بيشتر در مورد حوادث ناگوار استعمال مى شود، حوادثى كه با خود ضرر مى آورد و كلمه" اذن" به معناى اعلام رخصت و عدم مانع است، و همواره ملازم با آگهى اذن دهنده نسبت به عملى است كه اجازه آن را صادر مى كند، و اينكه بعضى «1» اين كلمه را به معناى علم گرفته اند صحيح نيست.

پس از آنچه گفته شد چند نكته روشن گرديد:

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 300. ______________________________________________________ صفحه ى 510

نكته اول اينكه: اذن در آيه اذن لفظى نيست، بلكه اذن تكوينى است، كه عبارت است از بكار انداختن اسباب، و يا به عبارت ديگر برداشتن موانعى كه سر راه سببى از اسباب است، چون اگر آن مانع را بر ندارد سبب نمى تواند اقتضاى خود را در مسبب بكار گيرد، مثلا آتش، اقتضاى حرارت و سوزاندن را دارد، و مى تواند مثلا پنبه را بسوزاند، ولى به شرطى كه رطوبت بين آن و بين پنبه فاصله نباشد، پس برطرف كردن رطوبت از بين پنبه و

آتش با علم به اينكه رطوبت مانع است و برطرف كردنش باعث سوختن پنبه است، اذنى است در عمل كردن آتش در پنبه و به كرسى نشاندن اقتضايى كه در ذات خود دارد، يعنى سوزاندن.

و در عرف عام معمول بود كه كلمه" اذن" را مختص به مواردى مى دانستند كه ماذون له (كسى كه ديگرى به او اذن داده) از عقلا باشد. چون عامه، معناى اعلام را در مفهوم اذن شرط مى دانستند، مثلا مى گفتند:" من به فلانى اذن دادم كه چنين و چنان كند" و هرگز نمى گفتند:" من به آتش اذن دادم كه پنبه را بسوزاند"، چون فكر مى كردند آتش شعور ندارد، و نمى شود چيزى را به آن اعلام نمود، و نيز نمى گفتند:" من به اسب اجازه دادم بدود".

ولى قرآن كريم در اين موارد نيز استعمال كرده، در مورد عقلا فرموده:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ" «1»، و در مورد غير عقلا فرموده:" وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ" «2» و بعيد نيست اين تعميم بر اين اساس باشد كه قرآن كريم علم و ادراك را مختص ذوى العقول نمى داند، بلكه چنين افاده مى كند كه علم و ادراك در تمامى موجودات جريان دارد، هم چنان كه در تفسير آيه شريفه" قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ" گفته شد «3».

و به هر حال عمل از هيچ عامل و اثر از هيچ مؤثرى بدون اذن خداى سبحان تمام نمى شود، پس هر سببى را كه فرض كنى موانعى دارد كه نمى گذارد در مسبب خود اثر كند، و اذن خداى تعالى به عمل كردن آن همين است كه آن موانع را بردارد، و هر سببى

را فرض كنى كه در سببيت تمام باشد، يعنى هيچ مانعى جلوگير عملش نباشد، باز عملكردش به اذن خدا است و اذن خدا در آن اين است كه مانعى بر سر راهش نگذاشته باشد، پس تاثير چنين سببى هم ملازم با اذن خدا است، در نتيجه هيچ سببى بدون اذن او در مسبب خود اثر نمى گذارد.

_______________

(1) هيچ رسولى را نفرستاديم مگر براى اينكه به اذن خدا اطاعت شود. سوره نساء، آيه 64.

(2) سرزمين پاك گياهش به اذن پروردگارش مى رويد. سوره اعراف، آيه 58.

(3) گفتند: همان خدايى ما را به زبان آورد كه تمامى اشياء را به زبان آورده است. سوره حم سجده، آيه 21. ______________________________________________________ صفحه ى 511

نكته دوم اينكه: مصائب عبارت است از حوادثى كه آدمى با آن مواجه بشود، و در آدمى آثار سوء و ناخوشايندى بجاى گذارد، و اينكه اين گونه حوادث مانند حوادث خوب به اذن خدا مى رسد، براى اينكه اذن خداى تعالى تمامى مؤثرها را فرا گرفته، هر اثرى به اذن او از مؤثرش صادر مى شود.

نكته سوم اينكه: اين اذن، اذن تشريعى و لفظى يعنى حكم به جواز نيست، بلكه اذنى است تكوينى، پس اصابه مصيبت همواره با اذن خدا واقع مى شود، هر چند كه اين مصيبت ظلمى باشد كه از ظالمى به مظلومى برسد، و هر چند كه ظلم از نظر تشريع ممنوع است، و شرع به آن اذن نداده است.

و به همين جهت است كه بعضى از مصائب را نبايد تحمل كرد، و صبر در برابر آنها جائز نيست، بلكه واجب است آدمى در برابرش تا بتواند مقاومت كند، مثل ظلمهايى كه به عرض و ناموس آدمى و يا

جان آدمى متوجه مى شود.

و از اينجا روشن مى شود كه آن مصائب كه قرآن مردم را به صبر در برابرش خوانده، مصائبى نيست كه دستور مقاومت در برابرش را داده و از تحمل آن نهى فرموده، بلكه مصائبى است كه خود انسان در آن اختيارى ندارد، نظير مصائب عمومى عالمى، از قبيل مرگ و ميرها و بيماريها، و اما مصائبى كه اختيار انسانها در آن مدخليت دارد، از قبيل ظلمهايى كه به نحوى با اختيار سر و كار دارد، در صورتى كه به عرض و ناموس و جان آدمى متوجه شود، بايد به مقدار توانايى در دفع آن كوشيد.

[مفاد جمله:" وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ" و رابطه بين اعتقاد به عموميت علم و مشيت خدا با سكون و آرامش قلبى

" وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ"- از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله" ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ" مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى به حوادثى كه براى انسان ناخوش آيند و مكروه است، هم علم دارد و هم مشيت، پس هيچ يك از اين حوادث به آدمى نمى رسد، مگر بعد از علم خدا و مشيت او، پس هيچ سببى از اسباب طبيعى عالمى مستقل در تاثير نيست، چون هر سببى كه فرض كنى جزو نظام خلقت است كه غير از خالقش ربى ندارد، و هيچ حادثه و واقعه اى رخ نمى دهد مگر به علم و مشيت ربش، آنچه او بخواهد برسد ممكن نيست نرسد، و آنچه او نخواهد برسد ممكن نيست برسد.

و اين حقيقتى است كه قرآن كريم آن را به لسانى ديگر بيان نموده و فرموده:" ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا

فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ" «1».

_______________

(1) هيچ مصيبتى در زمين و در خود شما نمى رسد، مگر آنكه قبل از آنكه حتمى اش كنيم در كتابى بوده، و اين بر خدا آسان است. سوره حديد، آيه 22. ______________________________________________________ صفحه ى 512

پس خداى سبحان كه رب العالمين است لازمه ربوبيت عامه اش اين است كه او به تنهايى مالك هر چيز باشد، و مالك حقيقى ديگرى غير او نباشد، و نظام جارى در عالم هستى مجموعى از انحاى تصرفات او در خلقش مى باشد، پس هيچ متحركى و هيچ چيز ساكنى بدون اذن او حركت و سكون ندارد، و هيچ صاحب فعلى و هيچ قابل فعلى جز با سابقه علم و مشيت او فاعليت و قابليت ندارد، و علم و مشيت او خطاء نمى كند، و قضايش ردخور ندارد.

پس اعتقاد به اينكه خداى تعالى اللَّه يگانه است، اعتقادات مذكور را به دنبال دارد، و انسان را به آن حقايق رهنمون شده، قلب را آرامش مى بخشد، به طورى كه ديگر دچار اضطراب نمى شود، چون مى داند اسباب ظاهرى مستقل در پديد آوردن آن حوادث نيستند، زمام همه آنها به دست خداى حكيم است، كه بدون مصلحت هيچ حادثه ناگوارى پديد نمى آورد، و همين است معناى جمله" وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ".

ولى بعضى «1» از مفسرين گفته اند: معناى آن اين است كه هر كس به توحيد خدا ايمان آورد و در برابر دستوراتش صبر كند، خداى تعالى قلبش را به گفتن" إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" هدايت مى كند. ولى اين وجه درست نيست، براى اينكه صبر را در معناى ايمان اخذ كرده.

بعضى «2» ديگر

گفته اند: معنايش اين است كه هر كس به خدا ايمان آورد، خدا قلبش را به سوى آنچه كه بايد بكند هدايت مى كند، در نتيجه در موارد ابتلا به گرفتاريها صبر مى كند، و در موارد عطايا شكر مى كند، و اگر ستمى به او برود طرف را مى بخشد. و اين وجه قريب به همان معنايى است كه ما براى جمله كرديم.

" وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ"- اين جمله تاكيد استثناى گذشته است، ممكن هم هست اشاره باشد به آنچه آيه سوره حديد افاده مى كرد، و مى فرمود:" ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها" «3».

[اطاعت رسول (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اطاعت خدا و نافرمانيش نافرمانى او است

" وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ" از ظاهر اينكه كلمه" اطيعوا" را دو بار آورد، و نفرمود:" اطيعوا اللَّه و الرسول"، بر مى آيد كه منظور از اطاعت خدا با اطاعت رسول دو چيز است، و با هم اختلاف دارند، و از

_______________

(1 و 2) مجمع البيان، ج 10، ص 300.

(3) سوره حديد، آيه 22. ______________________________________________________ صفحه ى 513

اين مى فهميم كه مراد از" اطاعت خدا" منقاد شدن براى او است، در آنچه از شرايع دين كه تشريع كرده، و پذيرفتن آن بدون چون و چرا است، و مراد از" اطاعت رسول" انقياد و امتثال دستوراتى است كه او به حسب ولايتى كه بر امت دارد مى دهد، ولايتى كه خدا به او داده است.

و كلمه" تولى" در جمله" فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ"، به معناى اعراض، و كلمه" بلاغ" به معناى تبليغ است.

و معناى

جمله اين است: كه اگر شما از اطاعت خدا در آنچه از دين تشريع كرده، و يا از اطاعت رسول بدان جهت كه ولى امر شما است در آنچه به شما دستور مى دهد اعراض كنيد، رسول ما نمى تواند شما را مجبور بر اطاعت كند، براى اينكه او مامور به اين رفتار نشده بلكه تنها مامور شده كه رسالت خدا را به شما برساند، كه رسانيد.

از اينجا روشن مى شود كه آنچه رسول خدا (ص) زايد بر احكام و شرايع قرآن دستور داده، چه اوامرش و چه نواهيش، رسالت خداى تعالى است، و در حقيقت اوامر و نواهى خدا را رسانده، و اطاعت مردم در آن اوامر و نواهى نيز مانند اطاعت اوامر و نواهى قرآن اطاعت خدا است، هم چنان كه اطلاق آيه زير نيز بر اين معنا دلالت مى كند، چون مى فرمايد:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ" «1»، و ظاهرش اين است كه اطاعت رسول در آنچه امر و يا نهى مى كند، به طور مطلق لازم است، چون آن جناب در آن اوامر و نواهى ماذون به اذن خدا، و اذن خدا در اطاعت رسول مستلزم علم و مشيت خدا به اطاعت اوست، و وقتى اطاعت اوامر و نواهى او را اراده كرده باشد، قهرا خود آن أوامر و نواهى را هم اراده كرده است، پس معلوم مى شود امر و نهى رسول خدا (ص) از مصاديق أمر و نهى خود خدا است، هر چند كه در مورد غير أحكام و شرايعى باشد كه خود خدا جعل كرده است.

و به خاطر همين كه گفتيم برگشت اطاعت رسول به اطاعت خداى تعالى است، در

آيه شريفه از غيبت به خطاب التفات شده با اينكه قبلا خدا را غايب فرض كرده، فرموده بود:

" خدا را اطاعت كنيد" دنبالش خدا را متكلم به حساب آورده، مى فرمايد:" رسول ما"، تا بفهماند گفته ها و دستورات رسول هم دستورات ما است، و مع ذلك در ضمن سخن تهديدى هم كرده باشد، و به طور اشاره فهمانده باشد كه نافرمانى او نافرمانى ما است.

_______________

(1) سوره نساء، آيه 64. ______________________________________________________ صفحه ى 514

[بيان اينكه اطاعت يك نحوه عبوديت است و فقط بايد از خدا و فرستاده اش اطاعت شود، و ايمان به خدا و اطاعت او يك نوع توكل بر او است

" اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ" اين آيه در مقام بيان علت وجوب اطاعت خداست، و علت اينكه چرا اطاعت رسول از مصاديق اطاعت خداست. توضيح اينكه اطاعت كه عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهى مولى، خود يكى از شؤون عبوديت و بردگى براى مولى است، زيرا اگر مولى برده اى را مالك مى شود، هيچ منظورى ندارد جز اينكه مالك اراده و عمل برده باشد، به طورى كه برده اش اراده نكند مگر آنچه را كه مولى اراده مى كند و هيچ عملى را انجام ندهد مگر آنچه را كه مولايش از او بخواهد انجام دهد، پس طاعت مولى نحوه اى از عبوديت عبد است، هم چنان كه در آيه زير هم بدان اشاره نموده مى فرمايد:" أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ" «1» با اينكه هيچ كس شيطان را به عنوان خدايى نپرستيده، پس منظور از پرستش شيطان همان اطاعت كردن اوست.

پس معلوم شد اطاعت كردن

يك مطيع از مطاع خود عبادت آن مطاع است، و چون به جز خداى عز و جل معبودى نيست، پس طاعتى جز براى خدا، و يا هر كسى كه خدا اطاعتش را واجب كرده باشد صحيح نيست. در نتيجه معناى آيه مورد بحث چنين مى شود: خداى سبحان را اطاعت كنيد، زيرا به جز معبود كسى نبايد اطاعت شود، و معبود به حق هم به جز خدا كسى نيست، پس بر شما واجب است كه او را عبادت كنيد، و با اطاعت غير او آن غير را كه يا شيطان است يا هواى نفس شريك خدا نسازيد. و به اين بيان روشن شد كه چگونه جمله مورد بحث در مقام تعليل است.

با آنچه كه تا اينجا گفتيم وجه و نكته اينكه چرا نفرمود:" لا رب غيره"، و خصوص الوهيت را انتخاب نمود نيز روشن مى شود.

" وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ"- اين جمله معناى جمله قبلى را كه مى فرمود:" اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" تاكيد مى كند. توضيح اينكه" توكيل" كه با" توكل" از يك ماده مشتقند، به معناى آن است كه انسان شخص غير خودش را قائم مقام خود كند تا او امور انسان را اداره نمايد، و لازمه اين وكيل گيرى اين است كه اراده وكيل قائم مقام اراده موكل، و فعل او فعل اين باشد، و اين به وجهى با معناى اطاعت منطبق است، چون مطيع هم اراده و عمل خود را تابع اراده و عمل مطاع مى داند، و اراده مطاع قائم مقام اراده مطيع، و عمل مطيع متعلق اراده _______________

(1) اى فرزندان آدم! آيا با شما عهد نكردم كه زنهار، شيطان را عبادت مكنيد؟. سوره

يس، آيه 60. ______________________________________________________ صفحه ى 515

مطاع مى شود، گويى عمل از خود مطاع صادر شده، و بنا بر اين، اطاعت به وجهى به توكيل برگشت مى كند، و توكيل به وجهى اطاعت است.

پس اطاعت بنده از پروردگار خود اين است كه اراده خود را تابع اراده پروردگارش كند، و عملى هم كه مى كند همين جنبه را داشته باشد. و به عبارتى ديگر بنده اراده خود را و آنچه را كه متعلق اراده او است همه را فداى اراده و عمل پروردگارش نموده، و چنين ايثارى در راه او بكند.

پس اطاعت خداى تعالى در آنچه براى بندگانش تشريع كرده، و در متعلقات آن، خود نوعى از توكل بر خدا است، و چون اطاعت خدا براى هر خداشناس و مؤمن به خدا واجب است، پس توكل بر او نيز بر مؤمنين لازم است، و مؤمنين هم بايد بر او توكل كنند و هم اطاعتش را گردن نهند، و اما كسى كه او را نمى شناسد، و به او ايمان ندارد، اطاعت هم ندارد.

پس از آنچه گذشت روشن شد كه ايمان و عمل صالح نوعى از توكل بر خدا است.

[مقصود از اينكه خطاب به مؤمنين فرمود: برخى از همسران و فرزندانتان دشمن شمايند، از آنان بر حذر باشيد و ...]

" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ..."

كلمه" من" در جمله" من ازواجكم" تبعيضى است، و معناى" بعضى از همسران شما" را مى دهد، و سياق خطاب به تعبير" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا" و نيز وابسته كردن دشمنى همسران را به مؤمنين مجموعا علت حكم را مى رساند و مى فهماند كه بعضى از همسران مؤمنين كه با آنان

دشمنى مى ورزند بدان علت مى ورزند كه شوهرانشان ايمان دارند، و عداوت به خاطر ايمان جز اين نمى تواند علت داشته باشد كه اين زنان بى ايمان مى خواهند شوهران خود را از اصل ايمان، و يا از اعمال صالحه اى كه مقتضاى ايمان است، از قبيل انفاق در راه خدا و هجرت از دار الكفر، برگردانند و منصرف كنند، و شوهران زير بار نمى روند، قهرا زنان با آنان دشمنى مى كنند، و يا مى خواهند كفر و معصيت هاى بزرگ از قبيل بخل و خوددارى از انفاق در راه خدا را بر آنان تحميل كنند، چون دوست مى دارند شوهران بجاى علاقه مندى به راه خدا و پيشرفت دين خدا و مواسات با بندگان خدا، به اولاد و همسران خود علاقه مند باشند، و براى تامين آسايش آنان به دزدى و غصب مال مردم دست بزنند.

پس خداى سبحان بعضى از فرزندان و همسران را دشمن مؤمنين شمرده، البته دشمن ايمان ايشان، و از اين جهت كه دشمن ايمان ايشانند شوهران و پدران را وادار مى كنند دست از ايمان به خدا بردارند، و پاره اى اعمال صالحه را انجام ندهند، و يا بعضى از گناهان كبيره و مهلكه را مرتكب شوند، و چه بسا مؤمنين در بعضى از خواسته هاى زن و فرزند به خاطر محبتى ______________________________________________________ صفحه ى 516

كه به آنان دارند اطاعتشان بكنند، و لذا در آيه شريفه مى فرمايد: از اين گونه زنان و فرزندان حذر كنيد، و رضاى آنها را مقدم بر رضاى خدا نگيريد.

" وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ"- راغب در مفردات مى گويد كلمه" عفو" به معناى قصد براى گرفتن چيزى است، مثلا وقتى گفته مى شود:" عفاه"، و يا"

اعتفاه"، معنايش اين است كه: قصد فلان چيز را كرد، در حالى كه آنچه را نزد خود داشت، به دست گرفته بود- تا آنجا كه مى گويد- و چون گفته شود:" عفوت عنه" معنايش اين است كه من گناه او را زايل كردم و از او چشم پوشيدم «1». آن گاه مى گويد: و كلمه" صفح" به معناى ترك ملامت است، و فرقش با عفو اين است كه از عفو بليغ تر است، و به همين جهت خداى تعالى در يك جمله هر دو را ذكر كرده و فرموده:" فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ"، چون گاهى مى شود كه انسان عفو مى كند، ولى صفح نمى كند «2». و سپس گفته: و كلمه" مغفرت" كه از ماده" غفر" است، به معناى آن است كه جامه اى در تن كسى بپوشانى كه تن او را از آلودگى نگه بدارد، و از همين باب است كه مى بينى يكى به ديگرى مى گويد" اغفر ثوبك فى الوعاء" يعنى جامه ات را در خم رنگ بينداز و آن را رنگ كن تا چركتاب شود، و ديرتر چرك را نشان دهد و غفران و مغفرت از ناحيه خداى تعالى به اين است كه بنده را از اينكه عذاب به او برسد حفظ فرمايد و در قرآن فرموده:" غُفْرانَكَ رَبَّنا"، و" مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ"، و" وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ" «3».

پس سه جمله" تَعْفُوا"، وَ" تَصْفَحُوا" وَ" تَغْفِرُوا" مى خواهند مؤمنين را تشويق كنند به اينكه اگر زن و فرزندانشان آثار دشمنى مذكور را از خود بروز دادند، صرفنظر كنند، و در عين حال بر حذر باشند كه فريب آنان را نخورند.

" فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ"- اگر منظور

از مغفرت و رحمت مغفرت و رحمت خاصه الهى باشد آن مغفرت و رحمتى كه تنها به مؤمنين مى رسد به همانهايى كه در آيه مورد بحث مخاطب به خطابهاى" تعفوا" و" تصفحوا" و" تغفروا" هستند و معنا اين باشد كه اگر شما مؤمنين از خطا و دشمنى زنان و فرزندان خود چشم پوشى كنيد، خداى تعالى هم با شما به مغفرت و رحمت خود معامله مى كند، در اين صورت جمله مورد بحث وعده جميلى به مؤمنين است در برابر رفتار صالحى كه كرده اند، هم چنان كه در آيه زير همين وعده را به مؤمنين صاحب عفو و صفح داده _______________

(1) مفردات راغب، ماده" عفا".

(2) مفردات راغب، ماده" صفح".

(3) مفردات راغب، ماده" غفر". ______________________________________________________ صفحه ى 517

مى فرمايد:" وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ" «1».

و اگر منظور مغفرت و رحمت عام الهى باشد، بدون اينكه مقيد به مورد خطاب باشد، در اين صورت ديگر جمله مورد بحث وعده نخواهد بود، بلكه مى خواهد بفرمايد: اگر مؤمنين چنين كنند خود را به صفات خدا متصف و به اخلاق خدايى متخلق كرده اند، چون خدا هم غفور و رحيم است.

" إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ" كلمه" فتنه" به معناى گرفتاريهايى است كه جنبه آزمايش دارد، و آزمايش بودن اموال و فرزندان به خاطر اين است كه اين دو نعمت دنيوى از زينت هاى جذاب زندگى دنيا است، نفس آدمى به سوى آن دو آن چنان جذب مى شود كه از نظر اهميت همپايه آخرت و اطاعت پروردگارش قرار داده، رسما در سر دو راهى قرار مى گيرد، و بلكه جانب آن دو را مى چرباند، و از

آخرت غافل مى شود، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا" «2».

و تعبير آيه مورد بحث كنايه از نهى است، مى خواهد از غفلت از خدا به وسيله مال و اولاد نهى كند، و بفرمايد: با شيفتگى در برابر مال و اولاد جانب خدا را رها نكنيد، با اينكه نزد او اجرى عظيم هست.

[معناى اينكه فرمود:" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ" و جمع آن با آيه" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ"]

" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ..."

يعنى به مقدار استطاعتى كه داريد از خدا پروا كنيد- چون سياق جمله سياق دعوت و تشويق به اطاعت خدا و انفاق و مجاهده در راه او است- و جمله مورد بحث به خاطر حرف" فاء" تفريع شده بر جمله" إِنَّما أَمْوالُكُمْ ..." در نتيجه معناى آن چنين مى شود كه: به مقدار استطاعتتان از خدا بترسيد و از ذره اى از آن مقدار را از تقوا و ترس خدا كوتاه نياييد. در نتيجه آيه شريفه همان مطلبى را مى رساند كه آيه شريفه" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ" «3» در مقام افاده آن است نه اينكه بخواهد بفرمايد هر چه توانستيد رعايت تقوى را بكنيد و هر مقدار كه نتوانستيد تقوى را رها كنيد چون خداى تعالى به حكم آيه" وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ" «4» به بيش از مقدار طاقت از

_______________

(1) آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟. سوره نور، آيه 22.

(2) مال و فرزندان زينتى براى زندگى دنيا هستند. سوره كهف، آيه 46.

(3) آن چنان كه حق تقوى و پرهيزكارى است از خدا بترسيد. سوره آل عمران، آيه 102.

(4)

(پروردگارا) مجازاتهايى كه طاقت تحمل آن را نداريم بر ما مقرر مدار. سوره بقره، آيه 286. ______________________________________________________ صفحه ى 518

از ما نخواسته آرى هر چند اين معنا در جاى خود صحيح است، ليكن آيه مورد بحث ناظر به آن نيست. از آنچه گذشت دو نكته روشن گرديد.

نكته اول اينكه: ميان آيه" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ" و آيه" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ" هيچ منافاتى نيست، و اختلافى كه بين آن دو هست چيزى نظير اختلاف به مقدار و كيفيت است، در جمله اولى دستور مى دهد تقواى شما همه مواردى را كه در سعه و قدرت شما است فرا بگيرد، و در دومى دستور مى دهد تقواى شما در همه موارد متصف به حقيقت باشد، تقواى صورى و ظاهرى نباشد، اولى راجع به كميت و مقدار تقوا است، دومى مربوط به كيفيت آن است.

نكته دوم اينكه: سخن بعضى «1» از مفسرين كه گفته اند: جمله" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ" ناسخ جمله" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ" است، سخن درستى نيست، و فسادش روشن گرديد.

[معناى جمله:" وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ" و وجه منصوب بودن كلمه" خيرا"]

" وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ"- اين قسمت از آيه جمله" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ" را تاكيد مى كند، و كلمه" سمع" به معناى استجابت و قبول پيشنهاد و دعوت است، كه مربوط به مقام التزام قلبى است، به خلاف طاعت كه انقياد در مقام عمل است، و كلمه" انفاق" به معناى بذل مال در راه خدا است (نه هر بذلى ديگر)، و كلمه" خيرا" اگر منصوب آمده به گفته صاحب كشاف «2» به خاطر عاملى است كه حذف شده، و تقدير آن" و انفقوا

و امنوا خيرا لانفسكم- انفاق كنيد و ايمان آوريد به چيزى كه براى خودتان خير است" مى باشد. احتمال هم دارد كلمه" انفقوا" در عين دلالت بر انفاق، متضمن معناى" قدموا" و يا نظير آن هم باشد، و معنا چنين باشد" وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ- انفاق كنيد و با انفاق خيرى را براى خود از پيش بفرستيد" كه در عبارت داخل گيومه كلمه" انفاق" متضمن معناى" از پيش بفرستيد" شده، شما مى توانيد چيز ديگرى را فرض كنيد كه مقام آيه بر آن دلالت كند.

و اگر فرمود:" لانفسكم" و نفرمود:" لكم"، براى اين بود كه مؤمنين را بيشتر خوشدل سازد، و بفهماند اگر انفاق كنيد خيرش مال شما است، و به جز خود شما كسى از آن بهره مند نمى شود، چون انفاق دست و دل شما را باز مى كند، و در هنگام رفع نيازهاى جامعه خود

_______________

(1) روح المعانى، ج 28، ص 127.

(2) تفسير كشاف، ج 4، ص 551. ______________________________________________________ صفحه ى 519

دست و دلتان نمى لرزد «1».

" وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ"- تفسير اين جمله در تفسير سوره حشر گذشت.

" إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ" منظور از" اقراض خداى تعالى" انفاق در راه خدا است، و اگر اين عمل را قرض دادن به خدا، و آن مال انفاق شده را قرض حسن خوانده، به اين منظور بوده كه مسلمين را به انفاق ترغيب كرده باشد.

جمله" يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ" اشاره است به حسن جزايى كه خداى تعالى در دنيا و آخرت به انفاق گران مى دهد، و اسمهاى" شكور"،" حليم"،" عالم غيب و شهادت"،" عزيز" و" حكيم" پنج نام

از اسماى حسناى الهى هستند، كه شرحش و وجه مناسبتش با سمع و طاعت و انفاق كه در آيه بدان سفارش شده است روشن است.

بحث روايتى [روايتى در باره دشمن بودن بعضى از همسران و فرزندان مؤمنين و نزول آيه:" إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ ..."]

در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) روايت شده كه در ذيل آيه" إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ" فرموده: اين آيه راجع به مسلمانانى است كه وقتى مى خواستند از وطن كافرنشين خود به دار هجرت مهاجرت كنند، زن و فرزندشان دست به دامنشان انداخته، از رفتن بازشان مى داشتند، و مى گفتند: تو را به خدا سوگند مى دهيم كه از ما دست بر مدار كه بعد از رفتنت از بين خواهيم رفت، بعضى از مسلمانان تسليم خواسته زن و فرزند خود مى شدند، و در دار الكفر مى ماندند، و آيه شريفه آنان را از چنين زن و فرزندانى بر حذر داشته، از اطاعت آنان نهى مى فرمايد، بعضى ديگر از مسلمانان تسليم نمى شدند، و راه خدا را پيش گرفته از زن و فرزند دست بر مى داشتند، و مى گفتند: به خدا سوگند اگر شما با من هجرت نكنيد، و خداى تعالى روزى بين من و شما در دار الهجرة جمع كرد، ديگر كارى به كارتان نخواهم داشت، و تا ابد سودى به شما نخواهم رساند «2».

_______________

(1) خلاصه: انفاق در راه خدا كه اسلام بدان سفارش كرده تنها براى اين نيست كه اختلاف طبقاتى از بين برود بلكه رژيم تربيتى و تمرينى است كه با ممارست در آن فضيلت سخا و كرامت نفس در شما ورزيده مى شود.

مترجم.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 372. ______________________________________________________ صفحه ى 520

ولى خداى تعالى دستور داد بعد از آنكه در دار هجرت به زن و فرزند خود رسيدند از سوگند خود صرفنظر نموده، به بهترين وجهى با آنان برخورد نمايند، و صله رحم را رعايت كنند.

" وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ".

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از عده اى از صاحبان كتب حديث از ابن عباس روايت شده «1».

و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از عبادة بن صامت و عبد اللَّه بن ابى أوفى، از رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه در تفسير جمله" إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ" فرموده اند: براى هر امتى، فتنه اى است، و فتنه امت من كه به وسيله آن آزمايش مى شوند مال است «2».

[اشكال وارد بر چند روايت حاكى از اينكه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) راجع به حب خود حسنين را آيه" إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ" را قرائت نموده است

مؤلف: نظير اين روايت را نيز از ابن مردويه از كعب بن عياض از رسول خدا (ص) نقل كرده «3».

و باز در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه، احمد، ابو داوود، ترمذى، نسايى، ابن ماجه، حاكم و ابن مردويه، همگى از بريد روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) مشغول خطابه بود كه حسن و حسين با پيراهنى قرمز وارد شدند، و (به طرف آن جناب) مى رفتند و مى افتادند رسول خدا (ص) از منبر پايين آمد و هر دو را بغل كرد يكى را به اين طرف و يكى را به آن طرف و به منبر بالا رفت، و سپس فرمود:

خداى تعالى

درست فرموده:" إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ"، من وقتى چشمم به اين دو پسر افتاد كه مى آيند و مى افتند، نتوانستم طاقت بياورم، و كلامم را قطع نكنم، بناچار براى گرفتن آن دو پايين آمدم «4».

مؤلف: اين روايت بى اشكال نيست، براى اينكه درست است كه اموال و اولاد فتنه است، اما نه حتى براى رسول خدا (ص)، كه سيد انبيا و سرآمد مخلصين و معصوم و مؤيد به روح القدس است.

روايت ديگرى هست كه لحنش از اين هم شنيع تر است، و آن روايتى است كه باز الدر المنثور از ابن مردويه، از عبد اللَّه عمر، نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص) در حالى كه داشت بالاى منبر براى مردم ايراد خطبه مى كرد چشمش به حسين بن على افتاد كه داشت مى آمد، پا بر دامن خود نهاد و افتاد و گريه كرد، ناگزير رسول خدا

_______________

(1 و 2 و 3 و 4) الدر المنثور، ج 6، ص 228. ______________________________________________________ صفحه ى 521

(ص) از منبر پايين آمد، مردم وقتى چنين ديدند، دويدند و حسين را برداشتند، و او را دست به دست گردانيده تا به رسول خدا رساندند، رسول خدا (ص) آن گاه فرمود: خدا شيطان را بكشد كه فرزند چه فتنه اى است، به آن خدايى كه جانم به دست اوست، من متوجه نشدم كه از منبر پايين آمده ام «1».

نظير اين روايت در شناعت لحن روايتى است كه از ابن منذر، از يحيى بن ابى كثير نقل شده كه گفت: وقتى رسول خدا (ص) صداى گريه حسن و حسين را شنيد، فرمود: اولاد فتنه است، براى اينكه گريه اين دو كودك آن چنان مرا بى خود كرد كه برخاستم در

حالى كه عقل از من سلب شده بود «2». بنا بر اين يا بايد اين روايات را طرد نموده قبولش نكرد، و يا آنكه تاويل و توجيهش كرد.

[روايتى در ذيل آيه:" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ" و" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ" و روايتى در باره بخل ورزيدن

و در تفسير برهان از ابن شهرآشوب از تفسير وكيع روايت شده كه گفت: سفيان بن مره همدانى از عبد خير برايمان نقل كرد كه گفته بود، من از على بن ابى طالب از اين كلام خداى تعالى پرسيدم كه مى فرمايد:" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ"، فرمود: به خدا سوگند غير از اهل بيت كسى به اين دستور عمل نكرده، اين ماييم كه همواره به ياد خداييم، و هرگز فراموشش نمى كنيم، و ماييم كه شكرش را به جاى آورده، هرگز كفرانش نمى كنيم، و ماييم كه او را اطاعت نموده، هرگز نافرمانيش نكرده ايم.

و چون اين آيه نازل شد اصحاب گفتند ما توانايى چنين تقوايى را نداريم، خداى تعالى آيه" فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ" را نازل فرمود، (تا آخر حديث) «3».

و در تفسير قمى آمده كه پدرم از فضل بن ابى مره برايم حديث كرد كه: من امام صادق (ع) را ديدم كه از اول شب تا صبح طواف مى كرد و مى گفت: بار الها مرا از شر بخل نفسم نگه بدار. عرضه داشتم: فدايت شوم من امشب از شما به غير از اين دعا را نشنيدم. فرمود: چه بلايى بالاتر از بخل نفس سراغ دارى؟ خداى تعالى مى فرمايد:" وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ" «4».

_______________

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 228.

(3) تفسير برهان، ج 4، ص 343.

(4) تفسير

قمى، ج 2، ص 372.

تفسير نمونه

سوره تغابن

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و 18 آيه است

محتواى سوره تغابن

در اينكه اين سوره در مدينه نازل شده يا در مكه ؟ در ميان مفسران ، سخت گفتگو است ، هر چند مشهور مدنى بودن آن است ، در حالى كه بعضى آن را كلا، مكى ، و بعضى ، تنها سه آيه آخر را مدنى دانسته ، و باقى را، مكى مى دانند.

البته لحن آيات اخير اين سوره ، با سوره هاى مدنى هماهنگ است ، ولى صدر آن ، با سوره هاى مكى موافقتر است ، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور، مدنى ، تلقى مى كنيم .

((ابو عبدالله )) زنجانى در كتاب نفيس ((تاريخ القرآن ))، از فهرست ((ابن نديم ))، نقل مى كند كه سوره تغابن بيست و سومين سوره اى است كه در مدينه نازل شده است ، و با توجه به اينكه سوره هاى مدنى كلا 28 سوره است ، لذا بايد گفت اين سوره از آخرين سوره هائى است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده ). <1>

اما از نظر محتوى ، اين سوره را مى توان به چند بخش تقسيم كرد:

1 - آغاز سوره كه از توحيد و صفات و افعال خدا بحث مى كند.

2 - به دنبال آن ، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى دهد كه مراقب اعمال پنهان و آشكار خود باشند، و سرنوشت ، اقوام پيشين را فراموش نكنند.

3 - در بخش ديگرى از سوره ، سخن از معاد است .

و اينكه

روز قيامت روز ((تغابن )) و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه

ديگر است (نام سوره نيز از همين گرفته شده ).

4 - در بخشى ديگر دستور به اطاعت خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده و پايه هاى اصل نبوت را تحكيم مى بخشد.

5 - آخرين بخش سوره ، مردم را به انفاق در راه خدا تشويق مى كند و از اينكه فريفته اموال و اولاد و همسران شوند برحذر مى دارد، و سوره را با نام و صفات خدا پايان مى دهد همانگونه كه آغاز كرده بود.

فضيلت تلاوت سوره

در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة التغابن دفع عنه موت الفجاة : ((هر كس سوره تغابن را بخواند مرگ ناگهانى از او دفع مى شود)). <2>

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قرء سورة التغابن فى فريضته ، كانت شفيعة له يوم القيامة و شاهد عدل عند من يجيز شهادتها ثم لا تفارقه حتى يدخل الجنة : ((كسى كه سوره تغابن را در نماز فريضهاى بخواند شفيع او روز قيامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزد كسى كه شفاعت او را اجازه مى دهد، سپس از او جدا نمى شود تا داخل بهشت گردد)). <3>

بديهى است اين تلاوت بايد تواءم با انديشه باشد انديشه اى كه محتواى آنرا در عمل منعكس كند، تا اين همه آثار و بركات بر آن مترتب گردد.

تفسير :

او از اسرار نهفته درون سينه ها آگاه است

اين سوره نيز با تسبيح خداوند

آغاز مى شود، خداوندى كه مالك و حاكم بر كل جهان هستى ، و قادر بر همه چيز است ، مى فرمايد: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى گويند)) (يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ).

سپس مى افزايد: ((مالكيت و حاكميت از آن او است )) (له الملك ).

((و (به همين دليل ) تمام حمد و ستايش نيز به ذات پاك او برمى گردد)) (و له الحمد).

((و او بر هر چيز توانا است )) (و هو على كل شى ء قدير).

چون كرارا درباره تسبيح عمومى موجودات جهان سخن گفته ايم و تفسيرهاى متعددى كه براى اين موضوع بيان شده آورده ايم نياز به تكرار نيست .

اين تسبيح و حمد در حقيقت لازمه قدرت او بر همه چيز، و مالكيت او نسبت به هر چيز است ، زيرا تمام اوصاف جمال و جلالش در اين دو امر نهفته است .

سپس به امر خلقت و آفرينش كه لازمه قدرت است اشاره كرده ، مى فرمايد: ((او كسى است كه شما را آفريد)) (هو الذى خلقكم ).

و به شما نعمت آزادى و اختيار داد، لذا ((گروهى از شما كافر و گروهى مؤ من شدند)) (فمنكم كافر و منكم مؤ من ). <4>

و به اين ترتيب بازار امتحان و آزمايش الهى داغ شد و در اين ميان ((خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بينا است )) (و الله بما تعملون بصير).

سپس مساءله ((خلقت )) را با توضيح بيشتر، و با اشاره به هدف آفرينش در آيه بعد ادامه داده مى فرمايد: ((خداوند آسمانها و زمين را به حق

آفريد)) (خلق السماوات و الارض بالحق ).

هم در آفرينش آن ، نظام حق و دقيقى است ، و هم داراى هدف حكيمانه و مصالح حقى است ، چنانكه در آيه 27 سوره ((ص )) نيز فرمود: و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا: ((ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم ، اين گمان كافران است )).

بعد به آفرينش ((انسان )) پرداخته و ما را از سير آفاقى به سير انفسى دعوت كرده ، مى افزايد: ((شما را تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير)) (و صوركم فاحسن صوركم ).

به انسان ، ظاهرى آراسته ، و باطنى پيراسته ، عقلى فروزان و خردى نيرومند داد، و از آنچه در كل جهان هستى است ، نمونههائى در وجود او آفريد، آنچنانكه عالم كبير در اين ((جرم صغير)) خلاصه شده است .

ولى همان گونه كه در پايان آيه مى فرمايد: ((سرانجام بازگشت همه چيز به سوى او است )) (و اليه المصير).

آرى انسان كه جزئى از مجموعه عالم هستى است ، از نظر آفرينش با هدفدار بودن كل جهان هماهنگ است ، از پستترين مراحل ، شروع به حركت كرده و به سوى بى نهايت كه وجود بى پايان حق و قرب به خدا است ، پيش مى رود.

تعبير به ((فاحسن صوركم )) (صورت شما را نيكو آفريد) هم صورت ظاهر را شامل مى شود، و هم صورت باطن را، هم از نظر جسم و هم از نظر جان ، و به راستى يك نظر اجمالى در آفرينش جسم و جان انسان ، نشان مى

دهد كه زيباترين پديده عالم هستى او است ، و خدا در آفرينش اين موجود، قدرت نمائى عجيبى كرده و سنگ تمام گذارده است !

و از آنجا كه انسان براى هدف بزرگى آفريده شده بايد دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پروردگارى كه ، از درون و برون او باخبر است ، لذا در آيه بعد مى فرمايد: ((خداوند، آنچه را در آسمانها و زمين است مى داند، و از آنچه شما پنهان يا آشكار مى كنيد باخبر است ، و از عقائد و نياتى كه در درون سينه ها است ، آگاه است )) (يعلم ما فى السماوات و الارض و يعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله عليم بذات الصدور).

اين آيه ترسيمى است از علم بى پايان خداوند، در سه مرحله : نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمين ، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى دارند يا آشكار مى سازند، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نيتها و آنچه بر قلب و جان انسان ، حاكم است ، تكيه مى كند.

معرفت به اين علم گسترده الهى ، اثر تربيتى فوق العاده هاى در انسان دارد، و به او هشدار مى دهد كه هر كه باشى و به هر جا برسى ، و هر عقيده اى در سر و هر نيتى در دل و هر اخلاقى در درون جان تو باشد، همه در پيشگاه علم بى پايان حق آشكار است ، مسلما توجه به اين حقيقت در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤ ثر است ، و اينها تعليماتى

است كه انسان را براى وصول به هدف آفرينش و قانون تكامل آماده مى سازد.

و از آنجا كه يكى از مؤ ثرترين وسائل تربيت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پيشين است ، آيه بعد، يك نگاه اجمالى به زندگى آنها افكنده ، سپس انسانها را مخاطب ساخته ، مى گويد: ((آيا خبر كافرانى كه قبل از شما بودند، به شما نرسيده است كه چگونه طعم تلخ گناهان بزرگ خود را چشيدند و در آخرت نيز عذاب دردناك از آن آنها است ))؟! (ا لم ياتكم نبؤ ا الذين كفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم و لهم عذاب اليم ). <5>

شما از كنار شهرهاى بلا ديده و ويران شده آنها، در مسير خود به سوى شام و مناطق ديگر عبور مى كنيد، نتيجه كفر و ظلم و عصيانگرى آنها را با چشم مى بينيد، و اخبار آنها را در تاريخ مى خوانيد، همانها كه طومار زندگانيشان با طوفان و سيلاب درهم پيچيده شد، و يا صاعقه ها خرمن عمرشان را آتش زد، و يا زلزله هاى ويرانگر آنها را به كام زمين فرو كشيد، و يا تندباد سنگينى اجسام آنها را چون پر كاه به هر سو پرتاب كرد، اين عذاب دنياى آنها بود، در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است .

آيه بعد به منشا اصلى اين سرنوشت دردناك اشاره كرده مى افزايد: ((اين به خاطر آن بود كه رسولان آنها با دلائل روشن و معجزات به سراغشان مى آمدند ولى آنها از روى كبر و غرور مى گفتند: ((آيا انسانهائى مى خواهند ما را هدايت كنند))؟ مگر

چنين چيزى ممكن است ؟ (ذلك بانه كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ا بشر يهدوننا).

و با اين منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند ((و كافر شدند و از قبول حق سر برتافتند)) (فكفروا و تولوا).

((در حالى كه خداوند هم از ايمان آنها بى نياز بود و هم از طاعاتشان )) (واستغنى الله ).

و اگر آنها را موظف به ايمان و اطاعت و پرهيز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در اين جهان و جهان ديگر بود.

آرى خداوند بى نياز است و شايسته هرگونه حمد و ستايش (و الله غنى حميد).

اگر جمله كائنات كافر شوند بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند، همانگونه كه اگر همه مخلوقات مؤ من و مطيع فرمان او باشند چيزى بر جلالش افزوده نمى شود، اين مائيم كه نيازمند به اين برنامه هاى تربيتى و سازنده و تكامل بخش هستيم .

تعبير به ((واستغنى الله )) (خداوند بى نياز بود) آنچنان مطلق است كه بى نيازى او از همه چيز حتى از ايمان و اطاعت انسانها را بيان مى كند، تا تصور نشود كه اينهمه تاءكيد و اصرار به خاطر اين است كه سود اين طاعت به خدا باز مى گردد، او هرگز آفريدگان را نيافريد تا سودى كند او مى خواست بر بندگانش جودى كند.

بعضى براى جمله واستغنى الله تفسير ديگرى ذكر كرده اند، و آن اينكه خداوند آنقدر آيات و دلائل روشن و موعظه و اندرز كافى براى آنها فرستاد كه از غير آن بى نياز بود. روز تغابن و آشكار شدن غبن ها

در تعقيب بحثهائى كه در آيات قبل ، پيرامون هدف دار بودن

آفرينش آمده در اين آيات ، مساءله معاد و رستاخيز را كه تكميلى است بر بحث هدف آفرينش انسان ، مطرح مى كند.

نخست از ادعاى بى دليل ، منكران رستاخيز، شروع كرده ، مى فرمايد: ((كافران پنداشتند كه هرگز مبعوث نخواهند شد)) (زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا).

((زعم )) از ماده ((زعم )) (بر وزن طعم ) به معنى سخنى است كه احتمال يا يقين دروغ در آن است ، و گاه به پندار باطل نيز اطلاق مى شود، و در آيه

مورد بحث منظور همان معنى اول است .

از بعضى از كلمات لغويين نيز استفاده مى شود كه اين ماده به معنى اخبار به طور مطلق نيز آمده است <6> هر چند از موارد استعمال اين لغت و كلمات مفسران ، استفاده مى شود كه اين واژه با مفهوم دروغ آميخته است ، و لذا گفته اند ((هر چيز كنيه اى دارد و ((زعم )) كنيه دروغ است )).

به هر حال قرآن در تعقيب اين سخن ، به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: ((بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما برانگيخته خواهيد شد، سپس آنچه را عمل كرديد به شما خبر مى دهند، و اين براى خداوند آسان است )) (قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤ ن بما عملتم و ذلك على الله يسير).

در حقيقت ، نخست با لحن قاطع ، ادعاى بى دليل منكران قيامت را نفى مى كند، لحنى مؤ كد و آميخته با قسم ، كه حكايت از اعتقاد راسخ گوينده يعنى پيامبر دارد، سپس با جمله و ذلك على الله يسير

بر آن استدلال مى كند، زيرا مى دانيم مهمترين شبهه منكران معاد، اين بود كه چگونه استخوانهاى پوسيده و خاك شده به حيات مجدد بازمى گردد، آيه فوق مى گويد: وقتى كه كار دست خداوند قادر متعال است مشكلى در ميان نخواهد بود، چرا كه در آغاز آنها را از عدم به وجود آورد و احياى مردگان نسبت به آن ساده تر است بلكه به عقيده بعضى همان سوگند ((و ربى )) خود اشاره لطيفى به دليل معاد است ، زيرا ((ربوبيت )) خداوند، ايجاب مى كند كه اين حركت تكاملى انسان را در محدوده زندگى بى ارزش دنيا، عقيم نگذارد، به تعبير ديگر تا مساءله معاد را نپذيريم ربوبيت خداوند در مورد انسان و تربيت و تكامل او، مفهوم نخواهد داشت .

بعضى از مفسران ، جمله و ذلك على الله يسير را مربوط به خصوص اخبار

خداوند از اعمال انسانها در قيامت كه در جمله قبل آمده است مى دانند، ولى ظاهر اين است كه به كل محتواى آيه برمى گردد (اصل رستاخيز و فرع آن كه مساءله اخبار به اعمال است ، اخبارى كه مقدمه حساب و جزا است ).

در آيه بعد چنين نتيجه گيرى مى كند: ((اكنون كه قطعا معادى در كار است ، همه شما به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد)) (فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا).

و بدانيد ((خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (والله بما تعملون خبير).

به اين ترتيب دستور مى دهد كه خود را براى رستاخيز از طريق ايمان و عمل صالح آماده كنند، ايمان به سه

اصل به ((خدا)) و ((پيامبر)) و ((قرآن )) كه اصول ديگر نيز در آن درج است .

تعبير از قرآن به عنوان ((نور)) در آيات متعددى وارد شده و تعبير به ((انزلنا)) (نازل كرديم ) شاهد ديگرى بر آن است ، هر چند در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده ((نور)) در آيه مورد بحث به وجود امام (عليه السلام ) تفسير شده ، اين تفسير ممكن است از اين نظر باشد كه وجود امام (عليه السلام ) تجسم عملى كتاب الله محسوب مى شود، و لذا گاه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امام (عليه السلام ) به قرآن ناطق ياد مى شود، در ذيل يكى از اين روايات از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه درباره امامان مى گويد: و هم الذين ينورون قلوب المؤ منين : ((آنها كسانى هستند كه دلهاى مؤ منان را نور و روشنائى مى بخشند)). <7>

آيه بعد به توصيف روز قيامت پرداخته چنين مى گويد: ((اين بعث و نشور و حساب و جزا در روزى خواهد بود كه شما را در آن روز اجتماع ، گردآورى مى كند)) (يوم يجمعكم ليوم الجمع ). <8>

آرى يكى از نامهاى قيامت ((يوم الجمع )) است كه در آيات قرآن با تعبيرهاى مختلف كرارا به آن اشاره شده است ، از جمله در آيه 49 و 50 سوره واقعه مى خوانيم : قل ان الاولين و الاخرين لمجموعون الى ميقات يوم معلوم : ((بگو تمام اولين و آخرين در ميعاد روز معينى جمع مى شوند)) و از آن به

خوبى استفاده مى شود كه رستاخيز همه انسانها در يك روز است .

سپس مى افزايد: ((آن روز، روز تغابن است )) (ذلك يوم التغابن ).

روزى است كه ((غابن )) (برنده ) و ((مغبون )) (بازنده ) شناخته مى شوند، روزى كه روشن مى شود چه كسانى در تجارت خود در عالم دنيا گرفتار غبن و زيان و خسران شده اند؟

روزى است كه جهنميان جايگاه خالى خود را در بهشت مى بينند، و تاءسف مى خورند، و بهشتيان جاى خالى خود را در دوزخ مى بينند و خوشحال مى شوند، زيرا در حديث آمده است كه هر انسانى جايگاهى در بهشت ، و جايگاهى در دوزخ دارد، هر گاه به بهشت برود جايگاه دوزخيش به دوزخيان واگذار مى شود، و هر گاه به جهنم برود جايگاه بهشتيش به بهشتيان <9> و تعبير به ارث در آيات قرآن در اين مورد احتمالا ناظر به همين مطلب است .

به اين ترتيب يكى ديگر از نامهاى قيامت ((يوم التغابن )) روز ظهور

غبن هاست <10> سپس به بيان حال مؤ منان در آن روز پرداخته مى افزايد.

كسى كه ايمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد، خداوند سيئات او را مى پوشاند و از بين مى برد، و او را در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، جاودانه تا ابد در آن مى مانند، و اين پيروزى بزرگى است )) (و من يؤ من بالله و يعمل صالحا يكفر عنه سيئاته و يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم ).

به اين ترتيب هنگامى كه دو شرط

اصلى ، يعنى ايمان و عمل صالح ، حاصل شود، اين مواهب عظيم ، پشت سر آن خواهد بود: بخشودگى گناهان كه بيش از همه چيز فكر انسان را به خود مشغول مى دارد، و بعد از پاك شدن از گناه ورود به بهشت جاودان ، و نيل به فوز عظيم ، بنابراين همه چيز بر محور ايمان و عمل صالح دور مى زند و سرمايه هاى اصلى همينها است ، اينها كسانى هستند كه در آن ((يوم التغابن )) نه تنها مغبون نيستند، بلكه به پيروزى بزرگ و فوز عظيم رسيده اند.

سپس مى افزايد: ((اما كسانى كه كافر شدند، و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند و جاودانه در آن مى مانند، و سرانجام آنها سرانجام بدى است )) (و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار خالدين فيها و بئس المصير).

در اينجا نيز، عامل بدبختى دو چيز شمرده شده است : ((كفر)) و ((تكذيب آيات الهى )) كه ضد ((ايمان )) و ((عمل صالح )) است ، و در نتيجه در آنجا سخن از بهشت جاويدان است و در اينجا از دوزخ هميشگى ، آنجا فوز عظيم است و اينجا بئس المصير و سرانجام مرگبار!

تنها تفاوتى كه در ميان بهشتيان ، و دوزخيان در اين دو آيه ديده مى شود، يكى اين است كه در مورد بهشتيان ، عفو از گناهان ، قبل از هر چيز ذكر شده كه در مورد دوزخيان مطرح نيست ، ديگر اينكه در آنجا خلود در بهشت با كلمه ابدا نيز تاءكيد شده ، ولى در مورد دوزخيان تنها به مساءله خلود و جاودانگى اكتفا گرديده

است .

اين تفاوت تعبير ممكن است از اين جهت باشد كه در ميان دوزخيان كافرانى باشند كه مساءله ايمان و كفر را به هم آميخته اند و به خاطر ايمانشان سرانجام از عذاب رهائى يابند، يا اشاره به غلبه رحمت او بر غضب است .

ولى بعضى از مفسران معتقدند كه ابدا در جمله دوم حذف شده به خاطر اينكه در جمله اول آمده است . همه مصائب به فرمان او است !

در نخستين آيه مورد بحث به يك اصل كلى در مورد مصائب و حوادث دردناك اين جهان اشاره مى كند، شايد از اين جهت كه هميشه وجود مصائب دستاويزى براى كفار در مورد نفى عدالت در اين جهان بوده است ، و يا از اين نظر كه در راه تحقق ايمان و عمل صالح هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بدون مقاومت

در برابر آنها مؤ من به جائى نمى رسد، و به اين ترتيب رابطه اين آيات با آيات گذشته روشن مى شود.

نخست مى فرمايد: ((هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا)) (ما اصاب من مصيبة الا باذن الله ).

بدون شك همه حوادث اين عالم به اذن خدا است ، چرا كه به مقتضاى ((توحيد افعالى )) در تمام عالم هستى چيزى بدون اراده حق تحقق نمى يابد، ولى از آنجا كه مصائب هميشه به صورت يك علامت استفهام در اذهان جاى داشته بالخصوص روى آن تكيه شده است .

البته منظور از اذن در اينجا همان اراده تكوينى خداوند است ، نه اراده تشريعى .

در اينجا سؤ ال مهمى مطرح است و آن اينكه : بسيارى از اين مصائب به وسيله ظلم ظالمان

و اراده جباران رخ مى دهد، و يا اينكه خود انسان بر اثر كوتاهى و ندانم كارى ، و يا ارتكاب خلاف ، گرفتار آن مى شود، آيا اينها همه به اذن خدا است ؟!

در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت از مجموع آياتى كه درباره مصائب در قرآن مجيد آمده است برمى آيد كه مصائب بر دوگونه است : مصائبى كه با طبيعت زندگى انسان سرشته شده ، و اراده بشر كمترين تاثيرى در آن ندارد، مانند مرگ و مير و قسمتى از حوادث دردناك طبيعى .

دوم مصائبى كه انسان به نحوى در آن نقشى داشته است .

قرآن درباره دسته اول مى گويد همه به اذن خدا روى مى دهد، و درباره قسم دوم مى گويد به خاطر اعمال خودتان دامانتان را مى گيرد! <11>

بنابراين كسى نمى تواند به اين بهانه كه تمام مصائب از سوى خدا است در مقابل ظالمان سكوت كرده ، به مبارزه برنخيزد، و نيز نمى تواند به اين بهانه دست از مبارزه با بيماريها و آفات و مبارزه با فقر و جهل بردارد.

البته در اينجا نكته ديگرى نيز وجود دارد و آن اينكه حتى در مصائبى كه خود انسان در آن نقشى دارد تاءثير اين اسباب از ناحيه خداوند و به اذن و فرمان او است كه اگر او اراده كند هر سببى بى رنگ و بى اثر مى شود.

سپس در دنباله آيه به مؤ منان بشارت مى دهد كه ((هر كس به خدا ايمان آورد، خدا قلبش را هدايت مى كند)) (آنچنانكه در برابر مصائب زانو نزند، ماءيوس نشود جزع و بيتابى نكند) (و من يؤ من

بالله يهد قلبه ).

اين هدايت الهى هنگامى كه به سراغ انسان آيد در نعمتها شاكر باشد و در مصيبتها صابر، و در برابر قضاى الهى تسليم .

البته هدايت قلبى معنى وسيعى دارد كه ((صبر)) و ((شكر)) و ((رضا)) و ((تسليم )) و ((گفتن انالله و انااليه راجعون )) هر كدام يكى از شاخه هاى آن است ، و اينكه بعضى از مفسران خصوص يكى از اين موضوعات را نقل كرده اند در حقيقت تمام مفهوم آيه نيست بلكه بيان مصداق روشن است ، و در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند به همه چيز دانا است )) (و الله بكل شى ء عليم ).

اين تعبير مى تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد كه خداوند روى علم و آگاهى بى پايانش براى تربيت بندگان و اعلام بيدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زندگانى آنها مصائبى ايجاد مى كند، تا به خواب فرو نروند و موقعيت خويش را در دنيا فراموش نكنند، و دست به طغيان و سركشى نزنند.

و از آنجا كه معرفت مبدء و معاد كه در آيات قبل ، پايه ريزى شده ، اثر حتمى آن ، تلاش در راستاى اطاعت خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، در آيه بعد مى افزايد: ((و اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را)) (و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ).

ناگفته پيدا است كه اطاعت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز شعبه اى از اطاعت خداوند است ، چرا كه او از خود چيزى نمى گويد، و تكرار

((اطيعوا)) در اينجا اشاره به همين است كه اين دو در عرض هم نيست ، بلكه يكى از ديگرى سرچشمه مى گيرد، از اين گذشته اطاعت خداوند، مربوط به اصول قوانين و تشريع الهى است ، و اطاعت رسول مربوط به تفسيرها و مسائل اجرائى مى باشد، بنابراين يكى اصل و ديگرى فرع است .

سپس مى فرمايد: ((اگر شما رويگردان شويد و اطاعت نكنيد، او هرگز مامور به اجبار شما نيست ، وظيفه رسول ما تنها ابلاغ آشكار است )) (فان توليتم فانما على رسولنا البلاغ المبين ). <12>

آرى او موظف به رساندن پيام حق است ، بعدا سر و كار شما با خدا است ، و اين تعبير يكنوع تهديد جدى و سربسته است .

در آيه بعد، اشاره به مساءله توحيد در عبوديت مى كند كه به منزله دليلى براى وجوب اطاعت است ، مى فرمايد: ((خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست )) (الله لا اله الا هو).

((و چون چنين است ، مؤ منان بايد فقط بر او تكيه كنند)) (و على الله فليتوكل المؤ منون ).

غير از او هيچكس شايسته عبوديت نيست ، چرا كه مالكيت و قدرت و علم و غنى ، همه از آن او است ، و ديگران هر چه دارند، از او دارند، و به همين دليل نبايد در برابر غير او سر تسليم و تعظيم فرود آورند و نيز به همين دليل براى حل هرگونه مشكل بايد از او مدد گيرند و فقط بر او توكل كنند. در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در مورد آيه ((ان

من ازواجكم …)) فرمود: منظور اين است كه وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت كنند پسر و همسرش دامن او را گرفتند و مى گفتند: تو را به خدا سوگند كه هجرت نكن ، زيرا اگر بروى ما بعد از تو بى سرپرست خواهيم شد، بعضى مى پذيرفتند و مى ماندند، آيه فوق نازل شد و آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه ها برحذر داشت ، اما بعضى ديگر اعتنا نمى كردند و مى رفتند ولى به خانواده خود مى گفتند به خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعدا در (دار الهجرة ) مدينه نزد ما آئيد ما مطلقا به شما اعتنا نخواهيم كرد، ولى به آنها دستور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنها پيوستند گذشته را فراموش كنند و جمله و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم ناظر به همين معنى است . <13>

اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند

از آنجا كه در آيات گذشته فرمان به اطاعت بى قيد و شرط خدا و رسولش آمده بود، و از آنجا كه يكى از موانع مهم اين راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در آيات مورد بحث به مسلمان در اين زمينه هشدار مى دهد.

نخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشيد)) (يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم ).

البته نشانه هاى اين عداوت كم نيست گاه مى خواهيد اقدام به كار مثبتى همچون

هجرت كنيد دامان شما را مى گيرند و مانع اين فيض عظيم مى شوند، و گاه انتظار مرگ شما را مى كشند تا ثروت شما را تملك كنند، و مانند اينها.

بدون شك نه همه فرزندان چنينند، و نه همه همسران ، و لذا در آيه با تعبير ((من )) تبعيضيه ، به همين معنى اشاره مى كند كه تنها بعضى از آنها چنينند، مراقب آنها باشيد.

البته اين دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است ، و گاه به راستى با نيت سوء و قصد عداوت انجام مى گيرد، و يا به قصد منافع خويشتن .

مهم اين است كه وقتى انسان بر سر دوراهى قرار مى گيرد كه راهى به سوى خدا مى رود و راهى به سوى زن و فرزند، و اين دو احيانا از هم جدا شده اند، بايد در تصميم گيرى ترديد به خود راه ندهد كه رضاى حق را بر همه چيز مقدم بشمارد زيرا نجات دنيا و آخرت در آن است .

لذا در آيه 23 سوره توبه مى خوانيم : يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولهم منكم

فاولئك هم الظالمون : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادرانتان را دوستان خود قرار ندهيد اگر آنها كفر را بر ايمان مقدم بشمرند، و هر كس از شما آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است )).

ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور بهانه اى براى خشونت و انتقامجوئى و افراط از ناحيه پدران و همسران گردد بلا فاصله در ذيل آيه براى تعديل آنها

مى فرمايد: ((و اگر عفو كنيد و صرفنظر نمائيد و ببخشيد خداوند نيز شما را مشمول عفو و رحمتش قرار مى دهد چرا كه خدا غفور و رحيم است )) (و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم ).

بنابراين اگر آنها از كار خود پشيمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و يا بعد از هجرت به شما پيوستند آنها را از خود نرانيد، عفو و گذشت پيشه كنيد، همانطور كه انتظار داريد خدا هم با شما چنين كند.

در داستان افك ((عايشه )) در تفسير سوره نور مى خوانيم : هنگامى كه كار شايعه سازان در مدينه بالا گرفت بعضى از مؤ منان كه بستگانشان در صف شايعه - سازان بودند سوگند ياد كردند كه هرگونه كمك مالى را از آنها قطع كنند، آيه 22 همان سوره نازل شد و گفت : ((آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند)): الا تحبون ان يغفر الله لكم : ((آيا دوست نداريد خداوند شما را ببخشد))؟!

در اينكه فرق ميان ((عفو)) و ((صفح )) و ((غفران )) چيست ؟ با توجه به مفهوم لغوى آنها روشن مى شود كه سلسله مراتب بخشش گناه را بيان مى كند، زيرا ((عفو)) به معنى صرفنظر كردن از مجازات است ، و ((صفح )) مرتبه بالاترى است يعنى ترك هرگونه سرزنش ، و ((غفران )) به معنى پوشاندن گناه و به فراموشى سپردن آن است .

به اين ترتيب افراد با ايمان

در عين قاطعيت در حفظ اصول اعتقادى خويش ، و عدم تسليم در مقابل زن و فرزندانى كه آنها را به راه خطا دعوت مى كنند، بايد تا آنجا كه مى توانند در تمام مراحل از محبت و عفو و گذشت دريغ ندارند كه همه اينها وسيله اى است براى تربيت و باز گرداندن آنان به خط اطاعت خداوند.

در آيه بعد به يك اصل كلى ديگر در مورد اموال و فرزندان اشاره كرده ، مى فرمايد: ((اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش شما هستند)) (انما اموالكم و اولادكم فتنة ).

و اگر در اين ميدان آزمايش ، از عهده برآئيد، ((اجر و پاداش عظيم نزد خداوند (از آن شما) خواهد بود)) (و الله عنده اجر عظيم ).

در آيه گذشته تنها سخن از عداوت ((بعضى )) از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود كه او را از راه اطاعت خدا منحرف ساخته ، به گناه ، و گاهى به كفر مى كشانند، ولى در اينجا سخن از همه فرزندان و اموال است كه وسيله آزمايش انسانند.

در واقع خداوند براى تربيت انسان ، دائما او را در كوره هاى داغ امتحان قرار مى دهد، و با امور مختلفى او را مى آزمايد، اما اين دو (اموال و فرزندان ) از مهمترين وسائل امتحان او را تشكيل مى دهند، چرا كه جاذبه اموال از يكسو و عشق و علاقه به فرزندان از سوى ديگر، چنان كشش نيرومندى در انسان ايجاد مى كند كه در مواردى كه رضاى خدا از رضاى آنها جدا مى شود، انسان سخت در فشار قرار مى گيرد.

تعبير به ((انما)) كه معمولا براى حصر آورده

مى شود نشان مى دهد كه اين دو موضوع ، بيش از هر چيز ديگر وسيله امتحان است ، و به همين دليل در روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود:

لا يقولن احدكم : ((اللهم انى اعوذ بك من الفتنة لانه ليس احد الا و هو مشتمل على فتنة ، و لكن من استعاذ فليستعذ من مضلات الفتن ، فان الله سبحانه يقول : و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنة )): ((هيچكس از شما نگويد خداوندا، من به تو پناه مى برم ، از امتحان و آزمايش ، چرا كه هر كس داراى وسيله آزمايشى است (و حداقل مال و فرزندى دارد و اصولا طبيعت زندگى دنيا، طبيعت آزمايش و بوته امتحان است ) و لكن كسى كه مى خواهد به خدا پناه برد، از امتحانات گمراه كننده پناه برد چه اينكه خداوند مى گويد: ((بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمون است . <14>

همين معنى با مختصر تفاوتى در آيه 28 سوره انفال ديده مى شود (آنچه در ذيل كلام امير مؤ منان على (عليه السلام ) و روايت فوق ذكر شده تعبيرى است كه در سوره انفال آمده است ، دقت كنيد).

در اينجا بسيارى از مفسران و محدثان نقل كرده اند كه روزى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر فراز منبر مشغول خطبه بود، حسن و حسين (عليهماالسلام ) كه آن روز دو كودك بودند وارد شدند در حالى كه پيراهنهاى سرخى به تن داشتند، گاه به هنگام راه رفتن لغزش پيدا كرده مى افتادند، همينكه چشم رسول خدا (صلى

اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها افتاد خطبه خود را قطع كرد و از منبر فرود آمد و آنها را در بغل گرفت ، و بر فراز منبر برد، و بر دامان خود نشانيد و بعد فرمود: ((خداوند عز و جل درست فرموده است كه مى گويد: انما اموالكم و اولادكم فتنة من هنگامى كه نظر به اين دو كودك كردم كه راه مى روند و مى لغزند، شكيبائى نكردم تا گفتارم را قطع نمودم و آنها را برداشتم ، و بعد از آن به خطبه خود ادامه داد. <15>

بايد توجه داشت كه ((فتنه )) و آزمايش ، گاه آزمون خير است و گاه آزمون شر، و در اينجا مى تواند آزمون خير باشد به اين معنى كه خدا مى خواهد پيامبرش را بيازمايد كه به هنگام اشتغال به خطبه آنهم بر فراز منبر آيا ممكن است از حال اين دو فرزند كه جگر گوشه هاى زهرا (عليهاالسلام ) هستند و هر كدام در آينده مقام والائى خواهند داشت غافل گردد، يا ابهت و شكوه خطبه مانع از ابراز عاطفه و محبت نخواهد گشت ، و گرنه مسلم است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ياد خدا و انجام مسؤ ليت سنگين تبليغ و هدايت به خاطر محبت فرزندان هرگز غافل نمى شد.

و به هر حال اين عمل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدارى بود به همه مسلمانان تا موقعيت اين دو فرزند على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) را بشناسند.

لذا در حديثى كه در منابع معروف اهل سنت نقل

شده مى خوانيم كه ((براء ابن عازب )) (صحابى معروف ) مى گويد: راءيت الحسن بن على على عاتق النبى صلى الله عليه و آله و هو يقول : اللهم انى احبه فاحبه : ((حسن بن على را بر شانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديدم در حالى كه مى فرمود: خدايا من او را دوست مى دارم تو هم او را دوست بدار)). <16>

در روايات ديگر آمده كه گاه حسين (عليه السلام ) مى آمد و به هنگام سجده بر دوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى رفت و حضرت مانع او نمى شد! <17> و اينها همه بيانگر عظمت مقام اين دو امام بزرگ است .

در آيه بعد به عنوان نتيجه گيرى مى فرمايد، ((اكنون كه چنين است تقواى الهى پيشه كنيد آنقدر كه در توان داريد، و فرمانهاى او را بشنويد و اطاعت كنيد، و در راه او انفاق نمائيد كه براى شما بهتر است )) (فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم ).

نخست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد (چرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيز از گناه است ) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنى كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات بخصوص روى مساءله انفاق كه از مهمترين آزمايشهاى الهى است تكيه مى كند و سرانجام هم مى گويد سود تمام اينها عائد خود شما مى شود.

بعضى از مفسران ((خيرا)) را به معنى ((مال )) تفسير كرده اند كه وسيله نيل به كارهاى مثبت است همانگونه كه در آيه وصيت

نيز به همين معنى آمده است : كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف : ((بر شما مقرر شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذاشته وصيت به طور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند)) (بقره - 180).

جمعى نيز خير را به معنى گسترده اى تفسير كرده ، و آن را قيد ((انفاق )) ندانسته ، بلكه به كل آيه مربوط مى دانند و مى گويند: منظور اين است اطاعت تمام اين اوامر به سود شما است ، (اين تفسير مناسبتر به نظر مى رسد). <18>

ذكر اين نكته نيز لازم است كه دستور به تقوا به مقدار توانائى هيچ منافاتى با آيه 102 سوره آل عمران ندارد كه مى گويد: اتقوا الله حق تقاته : ((آنگونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است از خدا بپرهيزيد)) بلكه اين

هر دو مكمل يكديگرند، چرا كه در يكجا مى گويد: ((تا آنجا كه در توان داريد تقوا پيشه كنيد)) و در جاى ديگر مى گويد: ((حق تقوا را اداء كنيد)) مسلم است ادا كردن حق تقوا به مقدار قدرت و توانائى انسان است ، زيرا تكليف ما لا يطاق معنى ندارد، هدف اين است كه انسان آخرين كوشش خود را در اين طريق به كار گيرد.

بنابراين كسانى كه آيه مورد بحث را ناسخ آيه سوره آل عمران دانسته اند در اشتباهند.

و در پايان آيه به عنوان تاءكيدى بر مساءله انفاق مى فرمايد: ((و آنها كه از بخل و حرص خويش مصون بمانند رستگار و پيروزند)) (و من يوق شح نفسه فاولئك

هم المفلحون ).

((شح )) به معنى بخل تواءم با حرص است ، و مى دانيم اين دو صفت رذيله از بزرگترين موانع رستگارى انسان ، و بزرگترين سد راه انفاق و كارهاى خير است ، اگر انسان دست به دامن لطف الهى زند و با تمام وجودش از او تقاضا كند و در خودسازى و تهذيب نفس بكوشد و از اين دو رذيله نجات يابد سعادت خود را تضمين كرده است .

گرچه در بعضى از روايات از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : من ادى الزكاة فقد وقى شح نفسه : ((كسى كه زكات را بپردازد از بخل و حرص رهائى يافته )) <19> ولى روشن است كه اين يكى از مصداقهاى زنده ترك بخل و حرص است ، نه تمام مفهوم آن .

در حديث ديگرى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) از شب تا صبح طواف خانه خدا بجا مى آورد و پيوسته مى فرمود: اللهم ق شح نفسى : ((خداوندا! مرا

از حرص و بخل خودم نگاه دار)) يكى از يارانش عرض مى كند: فدايت شوم ، امشب نشنيدم غير از اين دعا، دعاى ديگرى كنى فرمود: چه چيز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى كه خداوند مى فرمايد: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون . <20>

سپس براى تشويق به انفاق و جلوگيرى از بخل و شح نفس مى فرمايد: ((اگر شما به خدا، قرض الحسنه دهيد، آن را براى شما مضاعف مى سازد، و شما را مشمول آمرزش خويش مى گرداند، و خدا شكرگزار و بردبار است ) (ان تقرضوا الله قرضا حسنا

يضاعفه لكم و يغفر لكم و الله شكور حليم ).

چه تعبير عجيبى كه بارها در قرآن مجيد در مورد ((انفاق فى سبيل الله )) تكرار شده ، خدائى كه آفريننده اصل و فرع وجود ما، و بخشنده تمام نعمتها، و مالك اصلى همه ملكها است ، از ما وام مى طلبد! و در برابر آن وعده ((اجر مضاعف )) و آمرزش مى دهد، و نيز از ما تشكر مى كند، لطف و محبت بالاتر از اين تصور نمى شود، و بزرگوارى و رحمت فراتر از اين ممكن نيست ، ما چه هستيم و چه داريم كه به او وام دهيم ؟ و تازه چرا اينهمه پاداش عظيم بگيريم ؟!

اينها همه نشانه اهميت مساءله انفاق از يكسو و لطف بى پايان خدا درباره بندگان از سوى ديگر نيست ؟

((قرض )) در اصل به معنى قطع كردن و بريدن است ، و چون با واژه ((حسن )) همراه شود، اشاره به جدا كردن مال از خويشتن و دادن آن در راه خير است .

((يضاعفه )) از ماده ((ضعف )) (بر وزن شعر) چنانكه قبلا هم گفته ايم ،

تنها به معنى دو برابر نيست ، بلكه چندين برابر را نيز شامل مى شود كه در مورد ((انفاق )) تا هفتصد برابر، و بيش از آن ، در قرآن آمده است ! (بقره - 261).

ضمنا جمله ((يغفر لكم )) دليل بر اين است كه انفاق ، يكى از عوامل آمرزش گناه است .

تعبير به ((شكور)) كه يكى از اوصاف خدا است ، دليل بر اين است كه خداوند از بندگانش به وسيله پاداشهاى عظيم تشكر مى كند، و ((حليم

)) بودن او اشاره به مساءله آمرزش گناهان ، و عدم تعجيل در عقوبت بندگان است .

و بالاخره در آخرين آيه مى فرمايد: ((او آگاه از پنهان و آشكار است و قدرتمند و حكيم است )) (عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم ).

از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنها، در نهان و آشكار، با خبر است ، و اگر از آنها تقاضاى وامى مى كند، نه به خاطر نياز و عدم قدرت است بلكه به خاطر كمال لطف و محبت است ، و اگر اين همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مى دهد، اين نيز مقتضاى حكمت او است .

و به اين ترتيب اوصاف پنجگانه خداوند كه در اين آيه و آيه قبل به آن اشاره شده ، همگى نوعى ارتباط با مساءله انفاق در راه او دارد، ولى توجه به اين صفات پنجگانه خداوند علاوه بر مساءله تشويق به انفاق ، انسان را در مساءله اطاعت پروردگار به طور كلى و خوددارى از هرگونه گناه مصممتر مى كند و به او قوت قلب و نيروى اراده و روح تقوا مى بخشد.

يك حديث پر معنى

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است : ما من مولود يولد الا فى شبابيك راءسه مكتوب خمس آيات من سورة التغابن : ((هيچ نوزادى متولد نمى شود مگر اينكه در مشبكهاى سرش پنج آيه از سوره تغابن نوشته شده !)) <21>

ممكن است منظور همين پنج آيه آخر سوره باشد كه در مورد اموال و اولاد سخن مى گويد، و نوشته شدن اين پنج آيه در شبكه هاى سر اشاره به حتمى بودن اين مساءله است ، يعنى

محتواى اين آيات درباره همه فرزندان آدم بدون استثناء صادق است .

تعبير به ((شبابيك )) جمع ((شباك )) بر وزن (خفاش ) به معنى (مشبك ) ممكن است اشاره به استخوانهاى سر باشد كه قطعات آن درهم فرورفته و يا اشاره به شبكه هاى مغزى است ، و در هر حال دليل بر وجود اين روحيات در انسانها است .

خداوندا! ما را در اين آزمون بزرگ به اموال ، اولاد، و همسر يارى فرما.

پروردگارا! ما را از بخل و حرص و شح نفس دور دار كه هر كس را از آن دور دارى اهل نجات و رستگارى است .

بارالها! در روز قيامت روزى كه غبن و زيان بندگان گنهكار ظاهر مى شود ما را در كنف لطفت از اين ((تغابن )) بركنار فرما آمين يا رب العالمين . در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در مورد آيه ((ان من ازواجكم ...)) فرمود: منظور اين است كه وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت كنند پسر و همسرش دامن او را گرفتند و مى گفتند: تو را به خدا سوگند كه هجرت نكن ، زيرا اگر بروى ما بعد از تو بى سرپرست خواهيم شد، بعضى مى پذيرفتند و مى ماندند، آيه فوق نازل شد و آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه ها برحذر داشت ، اما بعضى ديگر اعتنا نمى كردند و مى رفتند ولى به خانواده خود مى گفتند به خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعدا در (دار الهجرة ) مدينه نزد ما آئيد ما مطلقا به

شما اعتنا نخواهيم كرد، ولى به آنها دستور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنها پيوستند گذشته را فراموش كنند و جمله و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم ناظر به همين معنى است .

اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند

از آنجا كه در آيات گذشته فرمان به اطاعت بى قيد و شرط خدا و رسولش آمده بود، و از آنجا كه يكى از موانع مهم اين راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در آيات مورد بحث به مسلمان در اين زمينه هشدار مى دهد.

نخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشيد)) (يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم ).

البته نشانه هاى اين عداوت كم نيست گاه مى خواهيد اقدام به كار مثبتى همچون هجرت كنيد دامان شما را مى گيرند و مانع اين فيض عظيم مى شوند، و گاه انتظار مرگ شما را مى كشند تا ثروت شما را تملك كنند، و مانند اينها.

بدون شك نه همه فرزندان چنينند، و نه همه همسران ، و لذا در آيه با تعبير ((من )) تبعيضيه ، به همين معنى اشاره مى كند كه تنها بعضى از آنها چنينند، مراقب آنها باشيد.

البته اين دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است ، و گاه به راستى با نيت سوء و قصد عداوت انجام مى گيرد، و يا به قصد منافع خويشتن .

مهم اين است كه وقتى انسان بر سر دوراهى قرار مى گيرد كه راهى

به سوى خدا مى رود و راهى به سوى زن و فرزند، و اين دو احيانا از هم جدا شده اند، بايد در تصميم گيرى ترديد به خود راه ندهد كه رضاى حق را بر همه چيز مقدم بشمارد زيرا نجات دنيا و آخرت در آن است .

لذا در آيه 23 سوره توبه مى خوانيم : يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولهم منكم

فاولئك هم الظالمون : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادرانتان را دوستان خود قرار ندهيد اگر آنها كفر را بر ايمان مقدم بشمرند، و هر كس از شما آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است )).

ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور بهانه اى براى خشونت و انتقامجوئى و افراط از ناحيه پدران و همسران گردد بلا فاصله در ذيل آيه براى تعديل آنها مى فرمايد: ((و اگر عفو كنيد و صرفنظر نمائيد و ببخشيد خداوند نيز شما را مشمول عفو و رحمتش قرار مى دهد چرا كه خدا غفور و رحيم است )) (و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم ).

بنابراين اگر آنها از كار خود پشيمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و يا بعد از هجرت به شما پيوستند آنها را از خود نرانيد، عفو و گذشت پيشه كنيد، همانطور كه انتظار داريد خدا هم با شما چنين كند.

در داستان افك ((عايشه )) در تفسير سوره نور مى خوانيم : هنگامى كه كار شايعه سازان در مدينه بالا گرفت بعضى از مؤ منان كه بستگانشان در صف شايعه -

سازان بودند سوگند ياد كردند كه هرگونه كمك مالى را از آنها قطع كنند، آيه 22 همان سوره نازل شد و گفت : ((آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند)): الا تحبون ان يغفر الله لكم : ((آيا دوست نداريد خداوند شما را ببخشد))؟!

در اينكه فرق ميان ((عفو)) و ((صفح )) و ((غفران )) چيست ؟ با توجه به مفهوم لغوى آنها روشن مى شود كه سلسله مراتب بخشش گناه را بيان مى كند، زيرا ((عفو)) به معنى صرفنظر كردن از مجازات است ، و ((صفح )) مرتبه بالاترى است يعنى ترك هرگونه سرزنش ، و ((غفران )) به معنى پوشاندن گناه و به فراموشى سپردن آن است .

به اين ترتيب افراد با ايمان در عين قاطعيت در حفظ اصول اعتقادى خويش ، و عدم تسليم در مقابل زن و فرزندانى كه آنها را به راه خطا دعوت مى كنند، بايد تا آنجا كه مى توانند در تمام مراحل از محبت و عفو و گذشت دريغ ندارند كه همه اينها وسيله اى است براى تربيت و باز گرداندن آنان به خط اطاعت خداوند.

در آيه بعد به يك اصل كلى ديگر در مورد اموال و فرزندان اشاره كرده ، مى فرمايد: ((اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش شما هستند)) (انما اموالكم و اولادكم فتنة ).

و اگر در اين ميدان آزمايش ، از عهده برآئيد، ((اجر و پاداش عظيم نزد خداوند (از آن شما) خواهد بود)) (و الله

عنده اجر عظيم ).

در آيه گذشته تنها سخن از عداوت ((بعضى )) از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود كه او را از راه اطاعت خدا منحرف ساخته ، به گناه ، و گاهى به كفر مى كشانند، ولى در اينجا سخن از همه فرزندان و اموال است كه وسيله آزمايش انسانند.

در واقع خداوند براى تربيت انسان ، دائما او را در كوره هاى داغ امتحان قرار مى دهد، و با امور مختلفى او را مى آزمايد، اما اين دو (اموال و فرزندان ) از مهمترين وسائل امتحان او را تشكيل مى دهند، چرا كه جاذبه اموال از يكسو و عشق و علاقه به فرزندان از سوى ديگر، چنان كشش نيرومندى در انسان ايجاد مى كند كه در مواردى كه رضاى خدا از رضاى آنها جدا مى شود، انسان سخت در فشار قرار مى گيرد.

تعبير به ((انما)) كه معمولا براى حصر آورده مى شود نشان مى دهد كه اين دو موضوع ، بيش از هر چيز ديگر وسيله امتحان است ، و به همين دليل در روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود:

لا يقولن احدكم : ((اللهم انى اعوذ بك من الفتنة لانه ليس احد الا و هو مشتمل على فتنة ، و لكن من استعاذ فليستعذ من مضلات الفتن ، فان الله سبحانه يقول : و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنة )): ((هيچكس از شما نگويد خداوندا، من به تو پناه مى برم ، از امتحان و آزمايش ، چرا كه هر كس داراى وسيله آزمايشى است (و حداقل مال و فرزندى دارد و اصولا طبيعت

زندگى دنيا، طبيعت آزمايش و بوته امتحان است ) و لكن كسى كه مى خواهد به خدا پناه برد، از امتحانات گمراه كننده پناه برد چه اينكه خداوند مى گويد: ((بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمون است .

همين معنى با مختصر تفاوتى در آيه 28 سوره انفال ديده مى شود (آنچه در ذيل كلام امير مؤ منان على (عليه السلام ) و روايت فوق ذكر شده تعبيرى است كه در سوره انفال آمده است ، دقت كنيد).

در اينجا بسيارى از مفسران و محدثان نقل كرده اند كه روزى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر فراز منبر مشغول خطبه بود، حسن و حسين (عليهماالسلام ) كه آن روز دو كودك بودند وارد شدند در حالى كه پيراهنهاى سرخى به تن داشتند، گاه به هنگام راه رفتن لغزش پيدا كرده مى افتادند، همينكه چشم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها افتاد خطبه خود را قطع كرد و از منبر فرود آمد و آنها را در بغل گرفت ، و بر فراز منبر برد، و بر دامان خود نشانيد و بعد فرمود: ((خداوند عز و جل درست فرموده است كه مى گويد: انما اموالكم و اولادكم فتنة من هنگامى كه نظر به اين دو كودك كردم كه راه مى روند و مى لغزند، شكيبائى نكردم تا گفتارم را قطع نمودم و آنها را برداشتم ، و بعد از آن به خطبه خود ادامه داد.

بايد توجه داشت كه ((فتنه )) و آزمايش ، گاه آزمون خير است و گاه آزمون شر، و در اينجا مى تواند آزمون

خير باشد به اين معنى كه خدا مى خواهد پيامبرش را بيازمايد كه به هنگام اشتغال به خطبه آنهم بر فراز منبر آيا ممكن است از حال اين دو فرزند كه جگر گوشه هاى زهرا (عليهاالسلام ) هستند و هر كدام در آينده مقام والائى خواهند داشت غافل گردد، يا ابهت و شكوه خطبه مانع از ابراز عاطفه و محبت نخواهد گشت ، و گرنه مسلم است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ياد خدا و انجام مسؤ ليت سنگين تبليغ و هدايت به خاطر محبت فرزندان هرگز غافل نمى شد.

و به هر حال اين عمل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدارى بود به همه مسلمانان تا موقعيت اين دو فرزند على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) را بشناسند.

لذا در حديثى كه در منابع معروف اهل سنت نقل شده مى خوانيم كه ((براء ابن عازب )) (صحابى معروف ) مى گويد: راءيت الحسن بن على على عاتق النبى صلى الله عليه و آله و هو يقول : اللهم انى احبه فاحبه : ((حسن بن على را بر شانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديدم در حالى كه مى فرمود: خدايا من او را دوست مى دارم تو هم او را دوست بدار)).

در روايات ديگر آمده كه گاه حسين (عليه السلام ) مى آمد و به هنگام سجده بر دوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى رفت و حضرت مانع او نمى شد! و اينها همه بيانگر عظمت مقام اين دو امام بزرگ است .

در آيه بعد

به عنوان نتيجه گيرى مى فرمايد، ((اكنون كه چنين است تقواى الهى پيشه كنيد آنقدر كه در توان داريد، و فرمانهاى او را بشنويد و اطاعت كنيد، و در راه او انفاق نمائيد كه براى شما بهتر است )) (فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم ).

نخست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد (چرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيز از گناه است ) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنى كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات بخصوص روى مساءله انفاق كه از مهمترين آزمايشهاى الهى است تكيه مى كند و سرانجام هم مى گويد سود تمام اينها عائد خود شما مى شود.

بعضى از مفسران ((خيرا)) را به معنى ((مال )) تفسير كرده اند كه وسيله نيل به كارهاى مثبت است همانگونه كه در آيه وصيت نيز به همين معنى آمده است : كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف : ((بر شما مقرر شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذاشته وصيت به طور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند)) (بقره - 180).

جمعى نيز خير را به معنى گسترده اى تفسير كرده ، و آن را قيد ((انفاق )) ندانسته ، بلكه به كل آيه مربوط مى دانند و مى گويند: منظور اين است اطاعت تمام اين اوامر به سود شما است ، (اين تفسير مناسبتر به نظر مى رسد).

ذكر اين نكته نيز لازم است كه دستور به تقوا به مقدار توانائى هيچ منافاتى با آيه 102

سوره آل عمران ندارد كه مى گويد: اتقوا الله حق تقاته : ((آنگونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است از خدا بپرهيزيد)) بلكه اين

هر دو مكمل يكديگرند، چرا كه در يكجا مى گويد: ((تا آنجا كه در توان داريد تقوا پيشه كنيد)) و در جاى ديگر مى گويد: ((حق تقوا را اداء كنيد)) مسلم است ادا كردن حق تقوا به مقدار قدرت و توانائى انسان است ، زيرا تكليف ما لا يطاق معنى ندارد، هدف اين است كه انسان آخرين كوشش خود را در اين طريق به كار گيرد.

بنابراين كسانى كه آيه مورد بحث را ناسخ آيه سوره آل عمران دانسته اند در اشتباهند.

و در پايان آيه به عنوان تاءكيدى بر مساءله انفاق مى فرمايد: ((و آنها كه از بخل و حرص خويش مصون بمانند رستگار و پيروزند)) (و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ).

((شح )) به معنى بخل تواءم با حرص است ، و مى دانيم اين دو صفت رذيله از بزرگترين موانع رستگارى انسان ، و بزرگترين سد راه انفاق و كارهاى خير است ، اگر انسان دست به دامن لطف الهى زند و با تمام وجودش از او تقاضا كند و در خودسازى و تهذيب نفس بكوشد و از اين دو رذيله نجات يابد سعادت خود را تضمين كرده است .

گرچه در بعضى از روايات از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : من ادى الزكاة فقد وقى شح نفسه : ((كسى كه زكات را بپردازد از بخل و حرص رهائى يافته )) ولى روشن است كه اين يكى از مصداقهاى زنده ترك بخل و حرص است ، نه

تمام مفهوم آن .

در حديث ديگرى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) از شب تا صبح طواف خانه خدا بجا مى آورد و پيوسته مى فرمود: اللهم ق شح نفسى : ((خداوندا! مرا

از حرص و بخل خودم نگاه دار)) يكى از يارانش عرض مى كند: فدايت شوم ، امشب نشنيدم غير از اين دعا، دعاى ديگرى كنى فرمود: چه چيز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى كه خداوند مى فرمايد: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون .

سپس براى تشويق به انفاق و جلوگيرى از بخل و شح نفس مى فرمايد: ((اگر شما به خدا، قرض الحسنه دهيد، آن را براى شما مضاعف مى سازد، و شما را مشمول آمرزش خويش مى گرداند، و خدا شكرگزار و بردبار است ) (ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفر لكم و الله شكور حليم ).

چه تعبير عجيبى كه بارها در قرآن مجيد در مورد ((انفاق فى سبيل الله )) تكرار شده ، خدائى كه آفريننده اصل و فرع وجود ما، و بخشنده تمام نعمتها، و مالك اصلى همه ملكها است ، از ما وام مى طلبد! و در برابر آن وعده ((اجر مضاعف )) و آمرزش مى دهد، و نيز از ما تشكر مى كند، لطف و محبت بالاتر از اين تصور نمى شود، و بزرگوارى و رحمت فراتر از اين ممكن نيست ، ما چه هستيم و چه داريم كه به او وام دهيم ؟ و تازه چرا اينهمه پاداش عظيم بگيريم ؟!

اينها همه نشانه اهميت مساءله انفاق از يكسو و لطف بى پايان خدا درباره بندگان از

سوى ديگر نيست ؟

((قرض )) در اصل به معنى قطع كردن و بريدن است ، و چون با واژه ((حسن )) همراه شود، اشاره به جدا كردن مال از خويشتن و دادن آن در راه خير است .

((يضاعفه )) از ماده ((ضعف )) (بر وزن شعر) چنانكه قبلا هم گفته ايم ،

تنها به معنى دو برابر نيست ، بلكه چندين برابر را نيز شامل مى شود كه در مورد ((انفاق )) تا هفتصد برابر، و بيش از آن ، در قرآن آمده است ! (بقره - 261).

ضمنا جمله ((يغفر لكم )) دليل بر اين است كه انفاق ، يكى از عوامل آمرزش گناه است .

تعبير به ((شكور)) كه يكى از اوصاف خدا است ، دليل بر اين است كه خداوند از بندگانش به وسيله پاداشهاى عظيم تشكر مى كند، و ((حليم )) بودن او اشاره به مساءله آمرزش گناهان ، و عدم تعجيل در عقوبت بندگان است .

و بالاخره در آخرين آيه مى فرمايد: ((او آگاه از پنهان و آشكار است و قدرتمند و حكيم است )) (عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم ).

از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنها، در نهان و آشكار، با خبر است ، و اگر از آنها تقاضاى وامى مى كند، نه به خاطر نياز و عدم قدرت است بلكه به خاطر كمال لطف و محبت است ، و اگر اين همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مى دهد، اين نيز مقتضاى حكمت او است .

و به اين ترتيب اوصاف پنجگانه خداوند كه در اين آيه و آيه قبل به آن اشاره شده ، همگى نوعى ارتباط با مساءله

انفاق در راه او دارد، ولى توجه به اين صفات پنجگانه خداوند علاوه بر مساءله تشويق به انفاق ، انسان را در مساءله اطاعت پروردگار به طور كلى و خوددارى از هرگونه گناه مصممتر مى كند و به او قوت قلب و نيروى اراده و روح تقوا مى بخشد.

يك حديث پر معنى

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است : ما من مولود يولد الا فى شبابيك راءسه مكتوب خمس آيات من سورة التغابن : ((هيچ نوزادى متولد نمى شود مگر اينكه در مشبكهاى سرش پنج آيه از سوره تغابن نوشته شده !))

ممكن است منظور همين پنج آيه آخر سوره باشد كه در مورد اموال و اولاد سخن مى گويد، و نوشته شدن اين پنج آيه در شبكه هاى سر اشاره به حتمى بودن اين مساءله است ، يعنى محتواى اين آيات درباره همه فرزندان آدم بدون استثناء صادق است .

تعبير به ((شبابيك )) جمع ((شباك )) بر وزن (خفاش ) به معنى (مشبك ) ممكن است اشاره به استخوانهاى سر باشد كه قطعات آن درهم فرورفته و يا اشاره به شبكه هاى مغزى است ، و در هر حال دليل بر وجود اين روحيات در انسانها است .

خداوندا! ما را در اين آزمون بزرگ به اموال ، اولاد، و همسر يارى فرما.

پروردگارا! ما را از بخل و حرص و شح نفس دور دار كه هر كس را از آن دور دارى اهل نجات و رستگارى است .

بارالها! در روز قيامت روزى كه غبن و زيان بندگان گنهكار ظاهر مى شود ما را در كنف لطفت از اين ((تغابن )) بركنار فرما آمين يا رب

العالمين .

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره اين سوره، شصت و چهارمين سوره از سوره هاى يكصد و چهارده گانه قرآن شريف را تشكيل مى دهد. پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن، به نكاتى از شناسنامه اش مى نگريم تا با ويژگى هاى آن آشنا گرديم:

1 - نام اين سوره واژه «تغابن» نام اين سوره مباركه است كه از آيه نهم برگرفته شده است.

اين واژه به مفهوم گول خوردن، زيان ديدن و باختن و بازنده شدنِ در زندگى آمده و يكى از نام هاى روز رستاخيز است، چرا كه در آن روز دشوار برخى برنده مى شوند و برخى بازنده و زيانكار؛ گروهى بدان دليل كه در زندگى درست نينديشدند و كار شايسته اى براى سراى باقى و جهان ماندگار و زندگى پاينده آن انجام نداده اند و توشه اى نيندوخته اند احساس زيان كارى و باختن مى كنند و گروهى بدتر از آن ها به خاطر به همراه آوردن بار گرانى از ستم و حق كشى و شرارت و پايمال ساختن حقوق انسان ها.

2 - فرودگاه آن در اين مورد ديدگاه ها اندكى متفاوت است:

1 - به باور بيشتر مفسران و محدثان اين سوره در مدينه فرود آمده است.(413)

2 - امّا از ديدگاه «ابن عباس»، جز سه آيه آخر اين سوره، ديگر آيات در مدينه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمده است.

3 - پاره اى نيز بر آنند كه همه آيات اين سوره در مكه و در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا بر جان نورانى محمد (ص) فرود آمده است.

3 - شمار آيات و واژه هاى آن از ديدگاه همه مفسران و محدثان اين سوره از هجده آيه

تشكيل شده است. شمار واژه هايى كه اين سوره را ساخته است 241 واژه مى باشد و حرف هايى كه در ساختن آن به كار رفته، 1070 حرف مى باشد.

4 - پاداش تلاوت شايسته و بايسته آن 1 - از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

و مَنْ قرأ سورة التغابن، دفع عنه موت الفجأة.(414)

هر كس سوره «تغابن» را تلاوت كند و در معارف و مفاهيم آن براى راهيابى به سوى حق و درست انديشى و عملكرد شايسته بينديشد، مرگ ناگهانى از او دور مى گردد.

2 - و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

مَنْ قرأ سورة التغابن فى فريضته، كان شفيعة له يوم القيامة و شاهد عدل عند من يجيز شهادتها ثم لاتفارقه حتى يدخل الجنة.(415)

كسى كه سوره «تغابن» را در نماز فريضه اش بخواند، اين سوره در روز رستاخيز شفيع او خواهد شد، و در نزد كسى كه شفاعت او را مى پذيرد و به آن اجازه شفاعت مى دهد، گواه عادلى به سود او خواهد بود و از او جدا نمى گردد تا به بهشت درآيد.

5 - دورنمايى از مفاهيم آن در آيات هجده گانه اين سوره پس از ياد بلند و نام باعظمت پديدآورنده هستى، به اين معارف انسان ساز و اين مفاهيم الهام بخش توجه داده شده است:

1 - به يكتايى و بى همتايى خدا و درس توحيدگرايى و يكتاپرستى،

2 - به موهبت آزادى پس از آفرينش انسان،

3 - به شناخت صفات خدا،

4 - به برخى از كارهاى شگرف او درآفرينش و تدبير جهان،

5 - به هشدار براى درس آموزى و عبرت گرفتن از سرنوشت جامعه هاى پيشين،

6 - به هشدار

از قانون شكنى و گناه در آشكار و نهان، چرا كه عالم محضر خداست و چيزى از او پوشيده نخواهد ماند.

7 - به معاد و جهان پس از مرگ و پاداش و كيفر آن،

8 - به روز زيان كارى و افسوس و يا برنده شدن وبازنده شدن انسان ها به خاطر انديشه و عملكردشان در دنيا،

9 - به فرمانبردارى از خدا و پيامبر يا توجه دادن به وحى و رسالت،

10 - به انفاق در راه حق و دست گيرى از محرومان و آبرومندان براى تقرب به خدا،

11 - به هشدار از «فتنه» ثروت ها و فرزندان،

12 - به يكى از رازهاى رستگارى و نجات،

13 - به تشويق به قرض الحسنه،

14 - به چهار وصف و ويژگى انديشاننده از اوصاف خدا،

و نكات ظريف و دقيق و درس آموز ديگرى كه خواهد آمد.

1 - آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خدا را به پاكى مى ستايند؛ فرمانروايى [بر كران تا كران هستى تنها از آنِ او و ستايش ويژه اوست و او بر هر چيزى تواناست.

2 - اوست آن كسى كه شما را آفريد؛ پس برخى از شما كفرگرا هستند و برخى از شما [كمال طلب و] باايمان؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

3 - آسمان ها و زمين را به حق آفريد و به شما [چهره و] صورت [انسانى ]بخشيد، و چهره هايتان را نيكو آراست؛ و فرجام [كارها] تنها به سوى اوست.

4 - آنچه را كه در آسمان ها و زمين است مى داند، و آنچه را كه پنهان مى داريد و آنچه را كه آشكار مى سازد، مى داند؛ و

خدا به [راز نهفته در] ژرفاى سينه ها داناست.

5 - آيا خبرِ كسانى به شما نرسيده است كه پيش از اين كفر ورزيدند و [طعم تلخ پيامد كارشان را چشيدند و [در روز رستاخيز] عذابى دردانگيز خواهند داشت؟!

تفسير

موهبت آزادى اراده و گزينش پس از آفرينش آخرين آيات سوره منافقين با تشويق به فرمانبردارى از خدا و هشدار از نافرمانى و قانون شكنى پايان يافت و اينك اين سوره مباركه با توجّه دادن به حال و روز فرمانبرداران وگناهكاران آغاز مى گردد.

در نخستين آيه از آيات اين سوره پس از ياد بلند و نام الهام بخش خدا مى فرمايد:

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، همه و همه خدا را به پاكى مى ستايند.

ستايش خردمندان و خردورزان به وسيله ذكرهايى چون «سبحان الله» است، و ستايش سنگ و چوب و گل و گياه و كوه و دشت و ديگر پديده هاى فاقد خرد و آزادى و اختيار به آفرينش و نشانه هاى قدرت و علم و حكمت خدا در آن هاست، كه با وجود پراسرار خويش، آفريدگار خود را به پاكى مى ستايند.

لَهُ الْمُلْكُ فرمانروايى بر كران تا كران هستى تنها از آنِ اوست و تنها ذات بى همتاى اوست كه امور و شئون همه پديده ها را تدبير مى كند و آن ها را بر اساس حكمت اداره مى نمايد.

وَ لَهُ الْحَمْدُ

و بدان دليل كه آفرينش همه پديده هاى آسمانى و زمينى، احسانِ به آفريده ها و نعمت بخشى و سود رساندن به آن هاست، خداى ارزانى دارنده حيات و نعمت هاى گوناگون در خور ستايش و سپاس مى گردد و به همين

دليل مردم، خداشناس و توحيدگرا تنها او را ستايش مى كنند.

وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ

و او بر هر چيزى تواناست.

آرى، او پديده ها را پديد مى آورد و از ميان مى برد، و حال آن ها را چنان كه بخواهد دگرگون مى سازد.

آن گاه در اشاره به پرتوى از قدرت بى كران او مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ اوست آن خدايى كه شما را به خواست خويش از هيچ جامه هستى و حيات پوشانيد.

به باور پاره اى از مفسران پيشين، نظير «جبايى»، روى سخن در آيه شريفه با انسان هاى خردمند و خردورز است.

امّا به باور پاره اى ديگر، روى سخن در آيه با همه پديده هاى هستى است.

فَمِنْكُمْ كافِرٌ

و به شما نعمتِ گران اختيار و آزادىِ در گزينشِ راه زندگى را ارزانى داشت؛ به همين دليل پاره اى از شما راه حق ناپذيرى و كفر را برگزيده ايد و كفرگرا هستيد،

وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ و برخى از شما نيز به يكتايى خدا و صفات او ايمان آورده و راه توحيدگرايى و يكتاپرستى را برگزيده ايد.

«ضحاك» مى گويد: پس از شما مردمى كه خدا آفريد، پاره اى آن مردمى هستند كه در درون حق ستيز و اصلاح ناپذيرند و در برون و ظاهر از ايمان سخن مى گويند؛ نظير منافقان و دوچهرگان كه زبان و دل آنان با هم ناسازگار است و كسانى نيز هستند كه بسان «عمار» و همفكرانش در نهان و قلب ايمان دارند، امّا در ظاهر و زبان زير فشار استبداد و خشونت و زورمدارى به ناگزير از اعلام كفر مى گردند.

«عطا» بر آن است كه: پاره اى از شما به خداى يكتا كفر ورزيده و به ستارگان ايمان آورده است؛ و

پاره اى ديگر به خداى يكتا ايمان آورده و به ستارگان كفر ورزيده اند.

با اين بيان، پيام و منظور آيه روشن و آشكار است و نيازى به تفسير و تأويل هاى پيچيده نيست، چرا كه مفهوم آيه اين است كه: مردم خردمند و خردورز دو گروه و دو دسته اند:

گروهى با خردورزى و نگرش بر نشانه هاى قدرت خدا و دانش و حكمت او و نظام دقيق و انديشاننده حاكم بر كران تا كران هستى راه ايمان را برگزيده اند و گروهى نيز با چشم بستن بر روى حقايق راه كفرگرايى و اصلاح ناپذيرى را.

پاره اى بر آنند كه گويى خداى فرزانه دو گروه از انسان ها را پديد آورده است؛ باايمان و كفرگرا، و اين كار خود اوست و نه گزينش و اختيار و انتخاب مردم؛ امّا اين پندار، پندارى بى اساس است، چرا كه قرآن در آيه مورد بحث نمى فرمايد كه خدا مردم باايمان و كفرگرا را آفريد، بلكه مى فرمايد: او شما انسان ها را آفريد، آن گاه اين شما هستيد كه در پرتو فهم و شعور و اراده و اختيار خويش و نعمت گران آزادى در گزينش و انتخاب پس از درك و مقايسه، گروهى راه ايمان را برگزيديد و گروهى راه اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى را؛ و درست با اين بينش است كه امر و نهى و پاداش و كيفر و فرود كتاب هاى آسمانى و آمدن پيام آوران خدا مفهوم درست پيدا مى كند و كارى هدفدار و حكيمانه جلوه مى يابد وگرنه همه اينها بيهوده خواهد بود!

افزون بر اين، اگر آفرينش انسان ها به صورت باايمان و كفرگرا درست باشد، بايد آمدن پيامبرانى كه مردم را به زشت كارى و گناه و ستم

و حق كشى فرا خوانند و از ايمان و پروا و درستكارى و عدالت باز دارند نيز كارى درست و روا باشد! خدا آنان را در اين راه به معجزه ها نيز مجهز نمايد، آيا چنين چيزى خردمندانه است؟

روشن است كه هرگز، و ذات بى همتاى او از اين پندارها پاك و منزه است، چرا كه او همگان را بر فطرت خداگرايانه و حق طلبانه آفريد، آن گاه به آنان گوهر آزادى را ارزانى داشت تا خود به راه فطرت گام سپارند و يا به راه كفر و بيداد. فطرت الله التى فطر الناس عليها(416)

پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:

كلّ مولود يولد على الفطرة...(417)

هر نوزادى بر فطرت خداجويى و توحيدگرايى ولادت مى يابد و اين پدر و مادر و خانه و خانواده و مربيان و آموزگاران و فرهنگ و محيط و جامعه و حكومت است كه آنان را به راه مطلوب و شايسته فرامى خوانند و ترغيب مى كنند و يا به سوى كفر و گناه...

و نيز آن حضرت از خداى فرزانه آورده است كه فرمود:

خلقت عبادى كلهم حنفاء(418)

من همه بندگان خود را بر اساس حق گرايى و يكتاپرستى آفريدم.

روايات و آيات بيانگر اين واقعيت بسيار است كه خدا انسان را حق طلب و كمال جو و خداخواه آفريده است و پس از آفرينش است كه انسان ها با اثرگذارى عوامل گوناگون تربيتى و فرهنگى و اجتماعى و سياسى، سرانجام با اراده و اختيار راه خود را به سوى برازندگى و كمال يا انحطاط و سقوط بر مى گزينند.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

و خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

آرى، او انسان ها را آفريد

و در همان حال آگاه و داناست كه كدامين آنان راه كفر را بر مى گزينند و كدامين شان راه توحيد و آزادى و عدالت را؛ و به هر كدام از آنان نيز سرانجام هماهنگ با انديشه و عملكردشان پاداش مى دهد.

سپس در اشاره به هدفمندى و هدفدارى آفرينش مى فرمايد:

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ اوست كه آسمان ها و زمين را بر اساس حق و عدالت و با نظام بديع و دقيق و اندازه گيرى تحسين برانگيز و شگفت آورى پديد آورد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا آسمان ها و زمين را بر اساس حق آفريد؛ به همين دليل است كه ذات بى همتاى او خردمندان و خردوزران را پديد آورد و آنان را در ميدان بزرگ آزمون براى رسيدن به پاداش و يا سعادت دنيا و آخرت به نعمت آزادى و انتخاب مجهّز ساخت.

و آن گاه ديگر پديده ها را براى آنان آفريد.

وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ و به شما انسان ها چهره و صورت بخشيد و چهره هايتان را نيكو آراست و زيبا و پرجاذبه و دلپذير ساخت.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و صورت ها و چهره هايتان را به خاطر ارزانى داشتن خرد و حكمت بر شما آراست و نيكو آراست. با اين بيان منظور زيبايى سيرت است و نه صورت تنها، چرا كه در ميان انسان ها كسانى هستند كه از چهره و سيماى زيبا بهره ور نيستند.

اما به باور پاره اى منظور زيبايى چهره هاست، چرا كه از ظاهر كلام چنين دريافت مى گردد. اين آيه بسان آن آيه شريفه است كه مى فرمايد:

لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم(419)

به راستى كه ما انسان را

در نيكوترين سيما و زيباترين اعتدال آفريديم.

و اين در حالى است كه مى دانيم در ميان انسان ها چهره هاى نازيبا نيز وجود دارد، امّا اين چهره هاى معدود در خور توجه نيستند و به آن پيام كلى آسيب نمى رسانند.

با اين بيان، منظور اين است كه: خدا انسان را در ميان همه جانداران و حيوانات در بهترين چهره و زيباترين سيما و قامت آفريد، چرا كه منظور از صورت عبارت از سازمان و ساختمان جسم انسان است.

وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

و فرجام كارها به سوى اوست، و در روز رستاخيز همگان به سوى او باز مى گردند.

در آيه بعد در اشاره اى روشنگر و هشداردهنده به اصل مراقبت از سوى خدا و آگاهى ذات پاك او از انديشه ها و عملكردها مى فرمايد:

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداى فرزانه، آنچه را كه در آسمان ها و زمين است مى داند.

وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ و آنچه را در سينه ها و ژرفاى دل ها از ديگران نهان مى داريد و يا آشكار مى سازيد، و برخى با برخى ديگر در ميان مى گذاريد، همه را مى داند.

گفتنى است كه تفاوت ميان «اخفاء» و «اسرار» اين است كه واژه نخست اعم از نهان شدن، فرد و يا نهان داشتن مفهوم و مطلب در دل است، امّا در واژه دوم منظور نهان داشتن معنا و مفهوم مورد نظر در سينه است و نه شخص رازدار.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

و خدا به راز نهفته در ژرفاى سينه ها، از انديشه ها و نيت ها و باورها گرفته تا ديگر اسرار و رازها آگاه است.

در آخرين آيه مورد بحث ضمن توجّه

دادن به عصرها و نسل هاى گذشته و پاداش و كيفر عملكردهاى آنان و راز صعود و سقوطشان مى افزايد:

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ آيا خبر كفرگرايانى كه پيش از شما بودند، به شما مردم نرسيده است كه چگونه طعم تلخ كيفر بيداد و گناه و زشت كارى هاى خود را چشيدند و ثمره انديشه ها و عملكردهايشان دامانشان را گرفت و عذاب مرگبار و نابودكننده اى بر آنان باريدن گرفت؟

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ و در سراى آخرت نيز عذابى دردناك و دردانگيز خواهند داشت. 6 - اين [عذاب و سقوط آن جامعه ها] به خاطر آن است كه پيامبران آنان دليل هاى روشن [و روشنگرى برايشان مى آوردند، امّا آنان [به جاى اصلاح پذيرى و كمال جويى مى گفتند: آيا انسان هايى [همانند خودمان ما را راهنمايى مى كنند؟! از اين رو كفر ورزيدند و از [حق و عدالت و انديشه ها و برنامه هاى رشدبخش آنان روى برتافتند؛ و خدا از [حق پذيرى و ايمان آنان ]بى نياز بود؛ و خدا بى نياز و ستوده است.

7 - آنان كه كفر ورزيدند [چنين پنداشتند كه هرگز [رستاخيزى در كار نخواهد بود و] برانگيخته نخواهند شد؛ [هان اى پيامبر! ]بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه برانگيخته خواهيد شد، آن گاه از آنچه انجام داده ايد به شما خبر خواهند داد؛ و اين [كارها ]براى خدا آسان است.

8 - پس به خدا و پيام آورش و نورى كه فرو فرستاده ايم ايمان بياوريد؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

9 - روزى را [به ياد آوريد] كه [خدا همه شما را براى [حضور در ]روز گردآورى [و گرد

آمدن آفريدگان گرد مى آورد؛ [آرى ]آن [روز،] روزِ [بازندگى و] زيان است؛ و هر كس به خدا ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، [ذات بى همتاى او] بدى هاى او را از وى دور مى سازد و او را به باغ هايى [از بهشت وارد مى كند كه از زير [درختان آن جويبارها روان است، هماره در آن جا جاودانه خواهند بود؛ [و] اين است آن كاميابى پرشكوه.

10 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار؛ و [راستى كه چه بدفرجامى است!

نگرشى بر واژه ها

زَعَمَ: از ريشه «زعم» بسان «طعم» به مفهوم گفتارى است كه احتمال داده مى شود دروغ و بى اساس باشد، و گاه اين احتمال دروغ تا يقين به دروغ هم پيش مى رود. و نيز به مفهوم گمان و پندار بى اساس وپوچ نيز آمده است كه در آيه شريفه اين مفهوم مورد نظر است.

تغابن: اين واژه از ريشه «غبن» به مفهوم آشكار شدن زيان و خسران است، امّا در قالب باب تفاعل، اگر نه هميشه، بيشتر موارد در كارهايى به كار مى رود كه دو جانبه است، نظير تزاحم و تعارض؛ با اين بيان ممكن است منظور از روز «تغابن» اين باشد كه: آن روز، روزى است كه ثمره كشمكش و درگيرى طولانى ميان حق طلبان و توحيدگرايان با اصلاح ناپذيران و حق ستيزان آشكار مى گردد.

امّا به باور پاره اى در آيه شريفه منظور ظهور و آشكار شدن زيان و زيان كارى است.

تفسير

حق ناپذيرى و بيداد اساسى ترين راز سقوط

در آيات پيش، سخن از پيشرفت و نابودى جامعه هاى باطل گرا

و بيدادپيشه و حق ناپذير بود، اينك خداى فرزانه در اشاره به علل اين انحطاط و هلاكت برخى جامعه هاى پيشين مى فرمايد:

ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ اين كيفر و عذاب دردناكى كه در اين جهان و سراى آخرت گريبان ستمكاران و اصلاح ناپذيران را مى گيرد و سرنوشت آنان آن گونه شوم و عبرت انگيز رقم مى خورد به سبب آن است كه پيام آورانشان از سوى خدا دليل هاى روشن و روشنگرى به همراه معجزه هاى آشكار براى هدايت و ارشاد آنان آوردند، امّا آنان حق را نپذيرفتند و راه هدايت و رستگارى را گام نسپردند.

فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا

و با غرور و سركشى گفتند كه آيا انسان هايى همانند خود ما و از جنس همين آدميان مى خواهند ما را به راه هدايت و رستگارى برند؟ آيا آنان بر آنند كه ما را از راه پدرانمان بازگردانند و به راه جديد و دين و آيين تازه اى رهنمون گردند؟

واژه «بشر» گرچه به صورت مفرد آمده، امّا به قرينه فعل «يهدوننا» منظور جمع مى باشد و همه پيامبران را شامل مى شود؛ و كفرگرايان با اين گفتار مى خواستند پيامبران خدا را تحقير كنند و با اهانت به آنان آن برگزيدگان بارگاه خدا را از دعوت اصلاح طلبانه و نجات بخش خويش باز دارند و انگيزه آنان در اين كار غرور و بدمستى و سركشى و اصلاح ناپذيرى آنان بود.

فَكَفَرُوا

از اين رو آن حق ناپذيران كفر ورزيدند و دعوت پيامبران را سرسختانه انكار كردند.

وَ تَوَلَّوْا

و از شنيدن و پذيرفتن دعوت پيامبران و منطق جانبخش و سازنده آنان روى برتافتند و حاضر نشدند تا بينديشند و انتخاب كنند.

وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ و

اگر خدا براى مردم پيام و پيام آورانى مى فرستد و رواها و ناروا و حلال و حرام و نيك رفتارى و زشت كردارى را ترسيم و روشن مى سازد و از آنان مى خواهد تا خداپسندانه رفتار كنند، همه اين ها به خاطر سودرسانى به مردم و هدايت آنان است، وگرنه خدا از عبادت و اطاعت آنان بى نياز مى باشد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى فرزانه دليل و برهان روشن و روشنگر به اندازه كافى براى هدايت آنان آورد و از آوردن و فرستادن پيام و پيامبر و يا معجزه و دليل و برهان بى نياز است.

وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ

و خداى فرزانه از هر كس و هر چيزى بى نياز و ستوده است.

آرى، ذات بى همتاى او پديدآورنده و گرداننده هستى است و از عبادت و شايسته كردارى شما بندگان و سپاسگزاريتان در برابر نعمت هاى گوناگونش بى نياز است.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: و خدا در همه كارهايش ستوده شده است، چرا كه هر آنچه به شما ارزانى داشته، از روى مهر و لطف و احسان است. با اين بيان واژه «حميد» را در اين ديدگاه به مفهوم «محمود» گرفته اند.

روز آشكار شدن بازندگى و زيان كارى جبران ناپذير

در ادامه آيات به بحث معاد و جهان پس از مرگ مى پردازد و مى فرمايد:

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا

آن كسانى كه در زندگى كفر ورزيدند و حق را نپذيرفتند، چنين پنداشتند كه هرگز رستاخيزى در كار نيست و هرگز برانگيخته نخواهند شد.

واژه «زعم» به باور «ابن عمر» به مفهوم دروغ مى باشد؛ امّا از ديدگاه «شريح» كنايه از دروغ است.

در ادامه آيه، قرآن شريف در ترسيم

پاره اى از راز حق ناپذيرى كفرگرايان و پافشارى بر شرك و بيداد از سوى آنان و نپذيرفتن ايمان و توحيد مى فرمايد:

قُلْ بَلى وَ رَبِّي هان اى پيامبر! به آنان بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه برانگيخته خواهيد شد. بدين سان روشنگرى مى كند كه آنان به دليل باور نداشتن معاد و فرا رسيدن روز پاداش و كيفر بود كه دعوت پيامبران را با يكدندگى و لجاجت انكار كرده و بر اصلاح ناپذيرى خويش پاى مى فشردند.

لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ آن گاه از آنچه انجام داده ايد شما را آگاه خواهند ساخت و پس از حسابرسى در برابر عملكردتان به پاداش و كيفر كارهايى كه كرده ايد خواهيد رسيد.

وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ

و اين برانگيختن انسان ها و گردآوريشان براى حسابرسى و دادن پاداش و كيفر عملكردها براى خدا سهل و آسان است.

آن گاه مى فرمايد:

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا

اينك كه رستاخيز در كار است و همگان به پاداش و كيفر عملكردها خواهند رسيد، پس همه شما به خدا و پيامبرش و به قرآن پرشكوهى كه كران تا كران آن نور و روشنگرى است و ما آن را فرو فرستاده ايم، ايمان بياوريد.

بدان دليل خداى فرزانه قرآن را «نور» ناميد كه در آن دليل ها و برهان ها براى هدايت انسان ها بسيار است و اگر كسى به راستى بنگرد و بينديشد، به راه نجات و رستگارى رهنمون مى گردد. و تشبيه آن به «نور» نيز به خاطر آن است كه «نور» راه را از بيراهه نشان مى دهد و انسان را از سقوط به چاله ها باز داشته و به شاهراه، هدايت مى كند.

وَ اللَّهُ

بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ

و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

در چهارمين آيه مورد بحث در بيان برخى از ويژگى ها و اوصاف روز رستاخيز مى فرمايد:

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ روزى را به ياد آوريد كه خدا همه شما انسان ها را در آن روز اجتماع بزرگ گرد خواهد آورد. روشن است كه منظور از «روز گردآورى بزرگ انسان ها» روز رستاخيز همگانى است؛ همان روزى كه تمامى انسان ها از آدم تا آخرين فرزندش برانگيخته خواهند شد.

ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ آن روز، روز آشكار شدن زيان و زيان كارى بزرگ و جبران ناپذير است.

آن روز، روزى است كه برنده و بازنده، زيان كار و به زمين خورده، سعادتمند و تيره بخت شناخته شده و صف ها مشخص مى گردد.

واژه «تغابن» از باب «تفاعل» است و از ماده «غبن» برگرفته شده، و منظور اين است كه آن روز روشن مى گردد كه چه كسى در زندگى خير و نيكى را پيشه ساخته و اينك به پاداش آن نايل آمده و چه كسى بدى و گناه را ترك كرده و از عذاب و كيفر سهمگين قيامت در امان مانده است. و نيز آشكار مى شود كه چه كسى زشتى و اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى را پاى فشرده و شايسته كردارى و دادگرى و كارهاى خداپسندانه را وا نهاده و اينك گرفتار است.

ممكن است منظور اين باشد كه: آن روز روشن مى شود كه انسان باايمان بهره خويش از لذت هاى دنيا را به اميد رسيدن به نجات و نيك بختى آخرت ترك كرده و در سراى آخرت به پاداش خود رسيده است و احساس مى كند كه برنده است، و در برابر آن انسان كفرگرا و

گناه پيشه است كه در زندگى نيكوكارى و بزرگمنشى را وا نهاده و به زشتى و ستم روى آورده و آنجا درمى يابد كه بازنده اى تيره بخت است.

با اين بيان آن روز، روز «غابن» و «مغبون» يا برنده و بازنده است، و اين نام ديگر روز رستاخيز مى باشد.

به باور «مجاهد» و «قتاده»، «يوم التغابن» روزى است كه هم بهشتيان احساس باختن و زيانديدگى مى كنند و هم دوزخيان؛ چرا كه آنان درمى يابند كه اگر كارهاى شايسته بيشترى انجام مى دادند و در دادگسترى و بشردوستى و قانون گرايى دقت و جهاد بزرگترى مى كردند، جايگاه والاترى را به دست مى آوردند و گروه تيره بخت نيز با نگاه به همنوعان و همدينان خويش در بهشت، با همه وجود احساس زيانكارى مى كنند كه خود را گرفتار آتش و عذاب كرده اند.

از پيامبر گرامى آورده اند كه در تفسير آيه فرمود:

ما من عبد مؤمن يدخل الجنة الاّ ارى مقعده من النّار لو اساء ليزداد شكراً، و ما من عبد يدخل النار الاّ ارى مقعده من الجنة لو احسن ليزداد حسرة.(420)

هيچ انسان باايمانى وارد بهشت پرنعمت و زيباى خدا نمى گردد، جز اين كه جايگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ به او نشان مى دهند، تا دريابد كه اگر به گناه و ستم دست مى يازيد، جايش آنجا بود نه بهشت زيبا و پرطراوت و پرنعمت، تا خداى ارزانى دارنده نعمت ها را بيشتر سپاس گويد. و نيز هيچ انسان كفرگرا و ستمكارى به آتش دوزخ نمى افتد، جز اين كه مكان او را در آنجا به او نشان مى دهند تا دريابد كه اگر به راه حق و عدالت گام سپرده بود، چه موقعيت پرشكوهى داشت تا بر دريغ

و حسرت او افزون گردد.

وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ و كسى كه به خدا ايمان آورد و كارهاى شايسته انجام دهد، خدا گناهان او را از پرونده اش مى زدايد و او را مورد آمرزش و بخشايش قرار مى دهد؛

وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

و او را در بوستان هاى پرطراوت و زيبا كه از زير درختان آن جويبارها روان است، درمى آورد.

خالِدِينَ فِيها أَبَداً

آنان در آن جا براى هميشه ماندگار خواهند بود و از نعمت هاى فناناپذير و جاودانه آنجا بهره ور مى گردد.

ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ

اين همان كاميابى پرشكوه است، همان كاميابى و رستگارى بزرگى كه همانندى براى آن نيست.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِ آياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ

امّا آن كسانى كه كفر ورزيده و آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت خدا را دروغ شمردند، آنان اهل آتش دوزخند،

خالِدِينَ فِيها

در آنجا هماره ماندگار خواهند بود،

وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ

و راستى كه فرجام كار و سرانجام آنان سرانجام بدى است و به بد جايگاهى باز مى گردند.

پرتوى از آيات پس از ترجمه و تفسير آيات روشنگرى كه گذشت، اين نكات در خور تعمق و تدبر است:

1 - اساسى ترين راز عقب ماندگى فرد و جامعه از اين آيات اين نكته حساس دريافت مى گردد كه ترقى و پيشرفت فرد و جامعه هرگز شانسى و اتفاقى و تصادفى نيست، بلكه قانونمند و حساب شده است، و دليل درستى دارد؛ همان گونه كه عقب ماندگى و پسرفت و انحطاط فرد و خانواده و فروپاشى پيوندهاى يك جامعه نيز

براى خود راز و رمزى دارد.

اين بحث يك بحث اساسى و پيچيده و دامنه دارى است، امّا از اين آيات چنين دريافت مى گردد كه اساسى ترين راز انحطاط و عقب ماندگى و سقوط يك جامعه و نيز فرد و خانواده اين هاست:

1 - اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى و قانون گريزى،

2 - ناآگاهى و پافشارى در تعصب و لجاجت و خمودى،

3 - تعصب كور و دنباله روى احمقانه از پيشينيان،

4 - در افتادن با پيام آسمانى و پيامبران و برخورد خشونت بار با اصلاحگران و فراخوانان به سوى رشد و رستگارى،

5 - بى نياز پنداشتن خويش از خدا و مردم و مست و مغرور شدن به ثروت و سلطه و سركوب و قدرت بادآورده.(421)

2 - راز حق ستيزى و اصلاح ناپذيرى در اين فرصت نمى توان راز حق ستيزى و اصلاح ناپذيرى سرمداران ستم و استبداد را به طور كامل برشمرد و انگيزه هاى متنوع آنان را نمايان و آشكار ساخت، امّا به گونه اى كه از آيات گذشته دريافت مى گردد يكى از علل اين حق ناپذيرى اين پندار است كه آنان خود را از همگان بى نياز مى پنداشتند و چنين فكر مى كردند كه نه حساب و حسابرسى از آنان در كار خواهد بود و نه چون و چرا و نه پاداش و كيفر؛ و همين احساس بى نيازى و احساس عدم نقد و نظارت و چون و چرا و محاسبه كافى است كه حكومت ها و جامعه ها را به تباهى كشد.(422)

3 - چگونه مى توان برنده بود و نه بازنده؟

گذشت كه روز رستاخيز، روز آشكار شدن برنده و بازنده ونيك بخت و تيره بخت و اهل بهشت و دوزخ است، اينك قرآن روشنگرى مى كند

كه براى در امان ماندن از زيانكارى و بازندگى در آن روز بزرگ بايد اين كارها را انجام داد:

1 - حق پذيرى و ايمان راستين به خدا،

2 - الگوگيرى از پيامبر،

3 - تمسك به پيام قرآن و خرد ملى و اصلاح پذيرى در پرتو آن ها،

4 - هماره و هميشه به ياد داشتن روز حساب و كتاب،

5 - و تلاش و جهاد و انجام كارهاى شايسته در زندگى.(423)

4 - دو عامل نگون سارى و تيره بختى دوزخيان و آخرين درس از آيات روشنگر و درس آموزى كه گذشت اين است كه قرآن روشنگرى مى كند كه عامل بدبختى و نگون سارى دوزخيان و سقوط آنان به دوزخ زندگى و آتش آخرت در حقيقت دو عامل است؛ يكى كفرگرايى و حق ستيزى و قانون گريزى و اصلاح ناپذيرى، و ديگر دروغ انگاشتن پيام و پيامبران خدا كه انگيزه اى براى تلاش و جهاد سازنده و بشردوستانه و عادلانه براى چنين مردمى نمى ماند.(424)

با اين بيان اساسى ترين عامل سقوط تيره بختان به دوزخ دو عامل است؛ درست همان گونه كه راز رستگارى و نجات ايمان آوردگان و كمال طلبان و اوج گرفتن آنان به سوى بهشت پرنعمت نيز دو عامل است: يكى حق پذيرى و حق طلبى و كمال جويى، و ديگرى تلاش و كوشش بى امان در راه هاى خردمندانه و خداپسندانه، يا ايمان و عمل صالح كه در انبوهى از آيات قرآن، همگان بدان ها ترغيب شده اند.

11 - هيچ مصيبتى جز به اذن خدا [به هيچ فرد و جامعه اى نمى رسد؛ و كسى كه به خدا ايمان آورد [ذات پاك او] قلب وى را راه مى نمايد، و خدا به هر [كار و هر ]چيزى داناست.

12 - و خدا را فرمان بريد و از پيام آور [او] اطاعت نماييد؛ پس اگر [آنان از حق و عدالت روى برتافتند، [بدانيد كه برعهده پيامبر ما تنها پيام رسانى آشكار است.

13 - خداست كه هيچ خدايى جز او نيست؛ و ايمان آوردگان بايد تنها بر خدا توكل [و اعتماد] نمايند.

14 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به يقين پاره اى از همسران شما و فرزندانتان دشمن شمايند؛ از اين رو از آنان برحذر باشيد، واگر درگذريد و چشم بپوشيد و ببخشاييد [خدا از شما درمى گذرد، چراكه بى گمان خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

15 - جز اين نيست كه دارايى هاى شما و فرزندانتان [وسيله آزمونى [براى شما] هستند؛ و خداست كه پاداشى پرشكوه نزد اوست.

16 - بنابراين آنچه در توان داريد، از خدا پروا نماييد و [سخن او را ]بشنويد و فرمان بريد و ثروتى براى خودتان [در راه خدا و براى دست گيرى از محرومان ]هزينه كنيد و كسانى كه از بخل و آز نفس خود [در امان نگاه داشته شوند، چنين كسانى همان رستگارانند.

17 - اگر به خدا [و در راه خشنودى او وامى نيكو دهيد، آن را براى شما چند برابر مى گرداند، و بر شما مى بخشايد، و خداست كه قدرشناس و بردبار است.

18 - داناى نهان و آشكار [و] پيروزمند و فرزانه است.

شأن نزول در شأن نزول و داستان فرود چهارمين آيه مورد بحث، برخى از مفسران و محدثان آورده اند كه: اين آيه درباره مردمى فرود آمد كه خود پس از انديشه در آيات قرآن و پيام خدا،

بر آن بودند تا از قلمرو استبداد و انحصار به سوى مدينه دست به هجرت زنند، امّا همسران و فرزندان آنان به دلايل رنگارنگى آنان را از هجرت هشدار داده و به ماندن در مكه و تحمل ستم و استبداد حاكم بر آن ترغيب مى نمودند؛ آرى، آن گاه بود كه اين آيه بر قلب مصفاى پيامبر مهر و عدالت فرود آمد و به آنان هشدار داد كه:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ...(425)

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به يقين پاره اى از همسران شما و فرزندانتان دشمن شمايند؛ از اين رو از آنان برحذر باشيد...(426)

تفسير

يك قانون كلى درباره رويدادهاى دردناك و فاجعه بار

در آيات پيش سخن از روز رستاخيز يا روز سرنوشت سازى بود كه گروهى برنده مى شوند و گروهى بازنده، اينك در ترسيم يك قانون كلى در جهان آفرينش مى فرمايد:

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ هيچ مصيبت و رويداد دردناك و فاجعه بارى بر سر هيچ فرد و جامعه اى نمى بارد، مگر به اذن خدا..

آرى، تمام رويدادها و حوادث اين جهان به اذن خدا و خواست او و آگاهى ذات توانا و داناى او روى مى دهد و چيزى بدون خواست او تحقق نمى يابد.

بايد ديد مصيبت چيست؟

واژه «مصيبت» در مورد زيان و صدمه اى به كار مى رود كه بسان «تير» بر انسان فرود مى آيد و او را مصيبت زده و اندوهگين مى سازد.

با تعبير كلى و جهان شمول اين آيه - كه هيچ مصيبت و رويدادى جز به اذن خدا به سراغ كسى نمى رود - ممكن است اين پندار در ذهن پاره اى پديد آيد

كه آيا اين آيه با عدل خدا سازگار است؟

مگر قرآن بارها و بارها روشنگرى نمى كند كه: ذات بى همتاى او ذره اى ستم نمى كند، تا چه رسد كه فرمان و يا اجازه كارى ظالمانه دهد.

و ما ربك بطلام للعبيد(427)

در پاسخ اين پرسش و اين پندار بايد به خاطر داشت كه: آرى، درست است كه همه رويدادهاى دردناك به اذن خدا فرود مى آيد، امّا اين اذن به اين مفهوم نيست كه او بدون سبب و دليل آن را بر فرد و جامعه اى اجازه فرود مى دهد، نه هرگز، بلكه منظور اين است كه: جهان بر اساس قانونمندى و حساب اداره مى شود و هر معلولى داراى علتى است، و هيچ كارى خارج از قلمرو قدرت و فرمانروايى و خواست او انجام نمى پذيرد و اوست كه به همگان قدرت انجام كار نيك و سعادتمندانه و يا كار زشت و فاجعه بار را داده است و هنگامى كه او قدرت پديد آوردن علت و سبب را به مردم داد، معلول نيز به ناگزير در پى آن خواهد آمد؛ بنابراين هر مصيبت و فاجعه اى به اذن او و يا با قدرت دادن بر انسان ها فرود مى آيد، امّا اين پيدايش ثمره كار و نتيجه عملكرد انسان است كه با آگاهى و اراده و اختيار و آزادى چنين كرده است و نه بر اساس اجبار از سوى خدا.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: هيچ رويداد مصيبت بارى جز با رها كردن ستمكار و ستمديده و آزاد گذاردن آن دو به كسى نمى رسد.

امابه باور پاره اى ديگر منظور آن كارهايى است كه ذات پاك خدا انجام مى دهد و يا فرمان انجام آن را

صادر مى كند و آيه يك قانون كلّى را ترسيم نمى نمايد.

و از ديدگاه برخى منظور اين است كه: و هيچ رويداد دردناكى به شما نمى رسد مگر اين كه خدا به آن دانا و از فرود آن آگاه است.

وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ و هر كس به خدا ايمان آورد، او قلبش را به سوى نجات و رستگارى راه مى نمايد، و آن گاه درمى يابد كه آنچه به او مى رسد، به اذن خداست؛ به همين دليل هم شكيبايى و پايدارى پيشه مى سازد و بى تابى نمى كند تا به پاداش و پيروزى نايل آيد.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: و هر كس به يكتايى خدا و عدل و حكمت او ايمان بياورد و در رويدادهاى زندگى شكيبايى ورزد، خدا قلب او را به سوى ياد خويش راه مى نمايد تا در شرايط سخت به او اعتماد كند و بگويد: انا لله و انّا اليه راجعون و متزلزل نشود.

امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: هر كس ايمان آورد، خدا قلب او را به هنگام گرفتارى، به شكيبايى و پايدارى رهنمون مى گردد و به هنگام ارزانى شدن نعمت ها به سپاسگزارى؛ و آن گاه كه به او ستمى رسد، او را به گذشت و كرامت و بخشايش هدايت مى كند.

و از ديدگاه پاره اى از مفسران منظور اين است كه: كسى كه به هنگام نعمت و آسايش ايمان داشته باشد، درمى يابد كه همه نعمت ها از سوى اوست، به همين جهت قلب او به سوى حق رهنمون مى گردد و سپاس او را مى گذارد. و نيز كسى كه در گرفتارى و بلا داراى گوهر ايمان باشد،

مى داند كه ذات بى همتاى او عادل است و به كسى ذره اى ستم نمى كند، از اين رو دلش براى شكيبايى هدايت مى گردد؛ و كسى كه به هنگام فرود حكم خدا داراى ايمان باشد، قلبش به سوى خشنودى و فروتنى در برابر حق هدايت مى شود و از هيچ رويدادى - كه از سوى او باشد - ناخشنود نمى گردد.

وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ و خدا به هر كار و هر چيزى داناست، و به همين دليل پاداش شايسته كرداران و زشتكاران را مى دهد و چيزى از او پوشيده نمى ماند.

تلاش در راستاى فرمانبردارى از خدا

آن گاه همگان را به تلاش و كوشش در راستاى فرمانبردارى از خدا و رعايت مقررات دادآفرين و بشردوستانه او و الگوگيرى و درس آموزى از پيامبرش مى دهد و مى فرمايد:

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ و خدا را در كران تا كران زندگى و آنچه به آن فرمان داده است، فرمان بريد؛

وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ و نيز پيام آور او را در آنچه از سوى خدا براى شما آورد و شما را به سوى آن فرا خواند و يا هشدار داد، فرمان بريد و هشدار پذيريد.

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ و اگر تاريك انديشى پيشه سازيد و از حق روى برتابيد، به زيان خود رفتار كرده ايد نه به زيان او. او شما را به هدايت پذيرى و شايسته رفتارى اجبار نخواهد كرد، چرا كه آنچه بر عهده اوست، پيام رسانى آشكار و روشنگر است و ديگر هيچ.

در آيه بعد در اشاره به يكتايى و بى همتايى خدا مى فرمايد:

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ

خداى يكتاست كه خدايى جز او نيست، و

به همين دليل هم عبادت و پرستش ويژه اوست؛

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ و مردم باايمان بايد كارها را، تنها به ذات پاك او واگذارند و به اندازه گيرى و خواست او خشنود گردند و به تدبير او اعتماد كنند و تنهابه او توكل نمايند. آرى، خدا بندگانش را به اين مفاهيم بلند و اين حقايق ظريف رهنمون گرديده است، به همين جهت زيبنده است كه آنان اين حقايق را هماره و در همه حالات دريابند و هميشه به او اعتماد كنند.

در چهارمين آيه مورد بحث در هشدارى تكاندهنده مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بى گمان پاره اى از همسران و فرزندان شما دشمن شمايند، به همين جهت از آنان برحذر باشيد.

از آيه چنين دريافت مى گردد كه پاره اى از همسران و فرزندان اين گونه اند، نه همه آنان و به همين دليل هم «مَن» تبعيض به كار رفته است.

امّا اين كه چرا پاره اى از آنان دشمن هستند، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى بدان دليل كه برخى از همسران و فرزندان انسان، آرزوى مرگ او را مى كنند تا ثروت او را به ارث برند؛ و روشن است كه هيچ دشمنى براى انسان بدتر از آن كسى نيست كه آرزوى مرگ او را برد تا ثروت اش را بخورد.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر، برخى از همسران و فرزندان به منظور سودجويى شخصى، پدر را وسوسه مى كنند تا دست به گناه و ستم زند و در جهت هواهاى آنان مقررات خدا را پايمال سازد؛ و

روشن است كه دشمنى براى انسان بدتر از آن كسى نيست كه در جهت هواها و منافع خويش او را به گناه و بيداد سوق دهد.

«عطاء» آورده است كه اين آيه در اشاره به مردمى است كه آهنگ جهاد در راه حق نمودند، امّا زن و فرزند آنان سر راهشان قرار گرفتند و آنان را بازداشتند.

و «مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه: مردمى كمر بستند تا در زندگى فرمانبردارى خدا و آزادگى و پارسايى را پيشه سازند، امّا از سوى همسران و فرزندانشان بازداشته شدند.

در ادامه آيه مى افزايد:

وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا

و اگر شما مردم باايمان گذشت كنيد و از كيفر لغزش هاى آنان بگذريد و ناديده بگيريد و ببخشاييد، خدا نيز از لغزش هاى شما مى گذرد...

هنگامى كه پاره اى از اين توحيدگرايان و كمال طلبان با وجود مخالفت همسر و فرزندانشان دست به هجرت مى زدند و مى رفتند، و آن گاه مى ديدند كه سبقت گرفتگان به ايمان و هجرت در خودسازى و پالايش جان و آراستگى روح به دانش و بينش، از آنان پيش افتاده اند، تصميم مى گرفتند كه وقتى به زن و فرزندان خود رسيدند، آنان را به خاطر مانع تراشى در راه هجرت - كه باعث عقب ماندگى پدرشان شده است - كيفر كنند و يا ديگر به آنان روى خوش نشان ندهند كه اين آيه به آنان هشدار داد كه: نه، هرگز، بلكه مرد گذشت و كرامت باشيد تا خدا هم از لغزش هاى شما بگذرد، و بدانيد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «جبايى» بر اين باور است كه: پيام آيه شريفه همگانى و جهان شمول

است و روشنگرى مى كند كه: اگر كسى بر شما ستمى روا داشت و شما از او به جا و خردمندانه گذشتيد و او را بخشيديد، خدا هم از لغزش هاى شما مى گذرد.

در ادامه آيات در اين راستا، به يكى از سنت هاى جهان شمول خدا در زندگى انسان ها - كه موضوع آزمون و امتحان است - مى پردازد و در هشدارى الهام بخش مى فرمايد:

إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

جز اين نيست كه ثروت ها و فرزندان شما وسيله اى براى آزمون و امتحان هستند، و باعث گرفتارى و سرگرمى و بازماندن از كار آخرت و ساختن آباد آن سرا؛ درست به همين دليل است كه بسيارى به وسيله ثروت ها و فرزندان خويش، از انجام وظايف ملى و دينى و انسانى بازمانده و به گناه و ستم درغلطيده و در آزمون زندگى مردود مى شوند.

«ابن عباس» در اشاره به اين نكته مى گويد: هيچ يك از شما در دعاهاى خويش نگويد كه: بارخدايا، از فتنه به تو پناه مى برم «اللهم انّى اعوذ بك من الفتنه»؛ چرا كه اين «فتنه» سايه گستر است و هر ثروتمند و خانواده دار را شامل مى شود؛ به همين جهت بگوييد: بارخدايا، از گمراهگرى ها و گمشدگى هاى «فتنه» به تو پناه مى برم.(428)

گفتنى است كه واژه «فتنه» در آيه به مفهوم آزمون و آزمايش است و بر اين باور منظور اين است كه: هيچ كس نگويد كه بارخدايا، من از آزمون و امتحان به تو پناه مى برم، چرا كه همه انسان ها به نوعى داراى وسيله آزمون هستند، بلكه در دعاها بگويد: بارخدايا، از آزمون هاى گمراهگرانه به تو پناه مى برم.

پاره اى از ياران پيامبر آورده اند كه: آن حضرت روزى بر

فراز منبر بود و مردم را پند و اندرز مى داد كه دو نور ديده اش، حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد، در حالى كه جامه هايى گلرنگ و زيبا بر تن داشتند و به خاطر خردسالى مى افتادند و برمى خاستند، وارد مسجد شدند.

پيامبر با ديدن آن منظره، بى درنگ از منبر فرود آمد و آن دو را در آغوش كشيد و دگرباره بر منبر رفت و در حالى كه آنان را بر دامان نشانده بود، فرمود: راستى كه خداى فرزانه چه زيبا فرموده است كه: «انّما اموالكم و اولادكم فتنة»؛ جز اين نيست كه دارايى ها و فرزندان شما وسيله آزمونى براى شمايند؛ آن گاه افزود: هنگامى كه از فراز منبر ديده ام به اين دو كودك ارجمند روشن شد كه راه مى روند و مى لغزند، گويى نتوانستم شكيبايى كنم تا گفتارم به پايان رسد، به همين جهت سخن را وانهادم و به سوى آنان فرود آمدم و آن گاه به ادامه گفتارم پرداختم...(429)

وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ و خداست كه پاداشى پرشكوه نزد اوست.

آرى، پاداش پرشكوه كه بهشت پرطرات و زيباست، نزد اوست، بنابراين براى خوشايند زن و فرزند و يا به وسوسه آنان مقررات خدا را زير پا نگذاريد و آنان را به جاى بهشت پرنعمت و خشنودى خدا برنگزينيد.

آن گاه مى فرمايد:

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ اينك كه چنين است، تا سرحد توان و امكان خويش از خدا بترسيد و پروا پيشه سازيد.

واژه «اتقاء» به مفهوم پروا نمودن و دورى جستن از نارواهاو پستى ها و هواپرستى هاست.

با اين بيان، ميان آيه مورد بحث با اين آيه ناسازگارى و ناهماهنگى

نيست كه مى فرمايد:

يا ايها الّذين آمنوا اتقوالله حق تقاته...(430)

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا آن گونه كه حق پروا نمودن از اوست پروا كنيد.

آرى، ميان اين دو آيه ناهماهنگى نيست، چرا كه هر دو به ترك گناه و توجّه به پاكى و درستى ترغيب مى كند، و كسى كه چنين كرد، در حقيقت به نعمت هاى خدا راه گشوده و از كيفر و عذاب او دورى گزيده است.

«قتاده» مى گويد: ميان اين دو آيه سازش نيست و در حقيقت آيه مورد بحث مفهوم آيه مورد اشاره را نسخ مى كند، چرا كه اين آيه مواردى مانند حالت «تقيه» را كه رعايت پروا با تحمل رنج و سختى ممكن است قطعى نمى نگرد.

وَ اسْمَعُوا

و فرمان هاى خدا را كه پيامبر برايتان بيان مى كند بشنويد و پند و اندرز و امر و نهى او را به جان بخريد.

وَ أَطِيعُوا

و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد؛

وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ و از ثروت هاى خود در راه خدا به سود خودتان انفاق كنيد.

«زجاج» مى گويد: و از ثروت هاى خويش براى سراى آخرت از پيش بفرستيد كه برايتان بهتر است.

وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و كسى كه از بخل و آز نفس خويش در امان نگاه داشته شود و حقوق مالى خود را بپردازد، چنين كسانى همان رستگارانند.

آن گاه در تشويق ثروتمندان به نيكوكارى و دست گيرى از محرومان، طرح وام دادن خداپسندانه و بدون سود و بهره را مى دهد و مى فرمايد:

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ اگر در راه خشنودى خدا وامى نيكو دهيد،

آن را براى شما دوچندان بازمى گرداند.

تعبير وام در آيه نوعى ظرافت در تشويق به صدقه و انفاق و دست گيرى از محرومان است؛ به همين دليل هم روشنگرى مى كند كه هر كس چنين وام نيكويى بدهد خدا چندين و چند برابر آن را برمى گرداند و پاداشى بى نهايت نيز به وام دهنده ارزانى مى دارد.

وَ يَغْفِرْ لَكُمْ و گناهان و لغزش هاى شما را نيز مى آمرزد.

وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ و خدا قدرشناس و بردبار است.

آرى، او پاداش سپاسگزاران و فرمانبرداران را مى دهد و در كيفر بندگان گناهكار شتاب نمى ورزد تا شايد توبه كنند و اشتباهات خويش را جبران نمايند، و اين اوج كرامت و بزرگوارى اوست.

و در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه اين سوره نيز مى باشد، مى فرمايد:

عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ

او داناى نهان و آشكار است و چيزى بر او پوشيده نخواهد ماند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: او داناى به موجود و معدوم و بود و نبود است.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: او داناى به پديده هاى ديده شدنى و محسوس و نامحسوس و ناديدنى است.

الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و شكست ناپذير و فرزانه است.

به باور پاره اى منظور اين است كه او توانا و فرزانه است و كارهايش استوار و محكم است.

انسان در بوته آزمون از معارف انسان پرور قرآن، اصل مترقى و رشدبخش و سازنده «آزمون» و امتحان در زندگى انسان هاست.

از انبوه آيات و روايات رسيده به روشنى دريافت مى گردد كه كران تا كران زندگى انسان صحنه بزرگ آزمون و ميدان عظيم آزمايش است و خداى فرزانه، نه

براى شناخت انسان و يا كسب آگاهى، بلكه به منظور تحقق يافتن نيت ها وانديشه ها، وعينيت بخشيدن به صفات و ويژگى هاى باطنى انسان در ميدان عمل، و در جهت شكوفايى توانايى ها و به گل و ميوه و برگ و بار نشاندن و سايه افكن و سايه گستر ساختن استعدادهاى دنياى پيچيده وجود انسان و تربيت و پرورش اين موجود پراسرار، همه انسان ها را در ميدان هاى گوناگون زندگى در بوته آزمون قرار مى دهد و در چهره هاى مختلف و با وسايل متنوع همه را مى آزمايد؛ چراكه نظام حكيمانه حيات، نظامى است كه به سوى رشد و تكامل در جريان است و همه پديده هاى زنده در راه رشد و كمال خويش در حركت هستند و برآنند تا توانمندى ها واستعدادهاى نهفته در دنياى وجود خود را شكوفا و بارور سازند، و انسان از راه همين آزمون و امتحان ساخته مى شود، واين طرح ونقش، بخشى از مفهوم «ربوبيت» يا پروردگارى و تدبيرگرى خدا در مورد انسان، پس از آفرينش اوست.

از اين روست كه قرآن شريف اصل رشدبخش و حكيمانه «امتحان» و «آزمون الهى» را، اصلى جهان شمول و همگانى اعلام مى دارد.(431)

تا آنجايى كه اين قانون و اين سنت، پيامبران رانيز در بر مى گيرد،(432)

و در اين راه تمامى نعمت ها و نقمت ها، خير و شر، امور خوشايند و ناخوشايند، دوست و دشمن، آشنا و بيگانه، و هر چيز هر كس وسيله آزمون مى شود.(433) هدف هاى متنوع و حكمت ها و فلسفه اين آزمون در منابع اصيل دينى ترسيم مى گردد،(434) و چهره هاى گوناگون اين آزمون و امتحان به تابلو مى رود، و ضمن نشان داده شدن رازهاى موفقيت و سرفرازى در اين آزمون بزرگ

و سرنوشت ساز نمونه هايى از رستگاران و كاميابان و پيشتازان و برندگان(435)، و نيز چهره هاى متنوعى از بازندگان و سرافكندگان و زيانكاران و مردودشدگان در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار داده مى شوند،(436) تا انسان ها براى يك زندگى شايسته و بايسته، و اوج گرفتن به پرفرازترين قله كمال و جمال آماده شوند، تا از بدانديشى و بيداد و زشتى و زشتكارى وافشاندن بذرهاى خار و خس خودسرى و خودكامگى و شقاوت در مزرعه زندگى، سخت دورى جويند و بر حذر باشند و خويشتن رابه بايسته ها و ارزش ها و عوامل پيروزى و سرفرازى در اين آزمون بزرگ نزديك و مجهز سازند.

در همين راستاست كه در اصيل ترين منابع دينى، دنيا به مزرعه، دانشگاه، آموزشگاه زندگى، ميدان مسابقه، بازاربزرگ، سراى آزمون تجارتخانه دوستان، مقدمه و نردبان اوج، وسيله تكامل و رسيدن به هدف هاى بلند، و عرصه رشد و پرورش و فرصت شكوفايى وكمال تعبير و تشبيه مى گردد و فرد و جامعه و زمامداران و نظام ها به سرمايه دارانى كه به يك بازار بزرگ و پرزرق و برق و تماشايى گام مى نهند تا در فرصت عمر و دوران جوانى و قدرت و زيبايى و داشتن امكانات و ... خويشتن را بپرورند و شكوفا سازند و نشان دهند و در برابر اين كالاهاى فناپذير و زودگذر، سرمايه هاى ماندگار و جاودانه و ارجدار و ارجمند به دست آورند.

و نيز در همين راستاست كه همه انسان ها به اين مسابقه بزرگ و اين آزمون جهان شمول براى اوج گرفتن به سعادت و نيك بختى جاودانه و بهشت دنيا و آخرت و ساختن سرنوشت زيبا و تماشايى و شكوهبار براى خود و جامعه و عصر و

نسل خويش و كسب موفقيت و سرفرازى و سربلندى در اين آزمون سازنده تشويق و ترغيب مى گردند.

در اين راستاست كه قرآن واژه «تجارت» رابه كار مى برد و به مردم حق طلب مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(437)

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتى سودبخش و ماندگار راه ننمايم كه شما را از عذابى بزرگ نجات مى دهد؟ به خدا و پيام آور او ايمان آوريد و در راه حق با دارايى ها و جان هايتان تلاش و جهاد كنيد، كه اگر بدانيد اين كار براى شما بهتر است؛ آرى، چنين كنيد تا خدا گناهانتان را بر شما ببخشايد و شما را در بوستان هايى از بهشت پر طراوت و زيبا كه از زير كاخ هاى آن جويبارها روان است، و نيز در سراهاى خوش و در بهشت هاى جاودانه در آورد كه اين است آن كاميابى و سرفرازى شكو هبار.

و نيز در همين راستاست كه واژه «شراء» را به كار مى برد و از سودايى بزرگ و معامله اى معنوى و شكوهبار خبر مى دهد و مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(438)

به يقين خدا

از مردم با ايمان، جان ها و دارايى هايشان را به بهاى اين كه بهشت پرطراوت و زيبا براى آنان باشد خريده است و... پس به اين سودايى كه با او كرده ايد شادمان باشيد كه اين همان موفقيت و كاميابى پر شكوه است.

و از خسران و زيانكارى در تجارتخانه دنيا هشدار مى دهد و بابه كاربردن اين واژه مى فرمايد:

وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ(439)

سوگند به روزگار پيروزى حق بر باطل و داد بر بيداد و آزادى بر استبداد، كه انسان دستخوش زيان و زيانكارى است، مگر آن كسانى كه ايمان آورند و كارهاى شايسته در اين سراى آزمون انجام دهند و يكديگر را به حق و رعايت حقوق انسان ها سفارش نمايند و به شكيبايى در برابر نارواها و مشكلات و موانع موفقيت و پيروزى توصيه كنند.

و نيز در يادآورى و هشدار در همين راستاست كه سوره اى را با نام «تغابن»، به مفهوم بازى خوردن و باختن و زيان ديدن فرو مى فرستد و همگان را به راز موفقيت در اين آزمون بزرگ رهنمون مى گردد.(440)

اميرمؤمنان در توضيح اين واقعيت مى فرمايد:

إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.(441)

براى سرمايه گرانبهاى وجود و عمر و جوانى شما، بهايى جز بهشت پر نعمت و زيباى خدا هيچ و پوچ است؛ بنابراين مباد آن را در برابر چيزى جز بهشت بفروشيد.

و روشنگرى مى كند كه مى توان در اين آزمون بزرگ سرفراز و پيروز جلوه كرد، چرا كه اين جهان در حقيقت سراى راستى و درستى براى راستگويان و درست انديشان، و خانه سلامت و تندرستى

براى دنياشناسان، سراى بى نيازى و سرفرازى براى توشه گيران ازآن، و خانه پندپذيرى براى پندآموزان است.

دنيا وعده گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان او، فرودگاه وحى خدا و تجارتخانه دوستان اوست كه درآن مهر و رحمت خدا را به دست مى آورند و بهشت پر نعمت را به سود مى برند...

إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ.(442)

و نيز هشدارمى دهد كه:

الدنيا سوق الخسران.(443)

به هوش باشيد كه دنيا بازار زيانكارى و زيان ديدگى است.

و آن را براى كسانى كه در آزمون زندگى خردمند و خردورز نباشند وبذر پاكى و پروا و عدالت و آزادگى نيفشاند «مزرعه بدى ها» عنوان مى دهد:

الدنيا مزرعة الشر.(444)

و همين گونه امام هادى در همين ارزيابى و هشدار از آزمون زندگى است كه مى فرمايد:

الدنيا سوق، ربح فيها قوم و خسر آخرون.(445)

اين جهان، ميدان آزمون و بازار بزرگى است كه گروهى در آن سود مى برند و برنده مى شوند و گروهى ديگر زيان مى بينند و مى بازند.

در مورد اصل سازنده و بيدارگر «آزمون الهى» بحث و نكات ظريف و انسان پرورى در خور طرح و پژوهش و درس آموختن و عبرت گرفتن و مشعل زندگى افروختن است، كه مهم ترين آن ها بدين صورت طرح مى گردد:

1 - اصل آزمون يا سنّت جهان شمول خدا در موردانسان،

2 - چرا امتحان و آزمون؟

3 - هدف هاى پنج گانه آزمون،

4 - وسايل گوناگون

آزمون،

5 - راه ها و چهره هاى متنوع آزمون،

6 - راز موفقيت و سرفرازى در اين آزمون بزرگ،

7 - نقش دگرگون ساز و ره آورد اين آزمون در زندگى انسان،

8 - نمونه هايى چند از برندگان و بازندگان در اين آزمون بزرگ.

و اينك طرح پاره اى از اين نكات و بحث ها با الهام از آيات و روايات رسيده از پيشوايان راستين و مربيان نمونه آسمانى.

1 - اصل آزمون يا سنت جهان شمول خدا در مورد انسان از انبوه آيات و روايات رسيده چنين دريافت مى گردد كه سراسر جهان هستى ميدان بزرگ آزمون است و خداى جهان آفرين بر اساس سنت جهان شمول خويش همه بندگان خود را به گونه اى مورد امتحان و آزمايش قرار مى دهد.

اين بدان دليل است كه نظام حيات، نظامى خردمندانه و حكيمانه و هدفدار و رو به سوى رشد و تكامل است و تمامى پديده ها، به ويژه موجودات زنده در راه رشد و كمال در حركت هستند و همه بر آنند كه توانايى ها و استعدادها و سرمايه هاى خام و نهفته دنياى وجود خويشتن را ظهور و بروز دهند و آن ها را شكوفا سازند و بارور گردانند؛ و انسان نيز از راه همين آزمون پرورده مى شود و دنياى پراسرار و پيچيده وجودش به برگ و بار و گل و ميوه مى نشيند.

قرآن اصل آزمون را در زندگى انسان، يك اصل همگانى و جهان شمول اعلام مى دارد و مى فرمايد:

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ.(446)

آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند: ما ايمان آورديم

به حال خود رها مى شوند و مورد آزمون قرار نمى گيرند؟ نه، اين گونه نيست، بلكه بى گمان ما كسانى را كه پيش از اينان بودند همه را آزموديم، تا خدا آنان را كه راست مى گويند و به راستى اهل ايمان و عمل و رعايت حقوق خدا و مردم هستند معلوم دارد، و درغگويان و مدعيان دروغ پرداز را نيز مشخص سازد.

جالب است به اين نكته اشاره گردد كه واژه «فتنه» در اصل به مفهوم قراردادن «طلا» در آتش، براى ارزيابى و شناخت ميزان خالص و ناب بودن آن از ناخالصى آمده است، و آن گاه به هر آزمون ظاهرى و باطنى و علمى و فرهنگى و اخلاقى و انسانى نيز به همين تناسب در فرهنگ قرآن و روايات به كار رفته است.

به هر حال قرآن روشنگرى مى كند كه اصل آزمون و امتحان در زندگى انسان يك اصل هماره و همگانى و جهان شمول است و براى همه جامعه ها و تمدن ها و حكومت ها و چهره هاى تاريخ ساز و ويرانگر خواهد بود؛ به گونه اى كه پيام آوران بزرگ و پراخلاص و معنويت آفرينى چون: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، اسماعيل، يوسف، زكريا، ادريس، يحيى، هود، لوط، يونس، و... نيز مورد آزمون قرار خواهند گرفت؛ براى نمونه:

قرآن در مورد آزمون ابراهيم مى فرمايد:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.(447)

و هنگامى را به ياد آور كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و او آن همه را به انجام رسانيد، خدا به او فرمود: اينك من تو را پيشواى مردم قرار دادم...

و سليمانِ

پيامبر در اشاره به قدرت و موهبت خدا بر او مى فرمايد:

هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي(448)

اين از فضل و فزون بخشى پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى كنم؟ و هر كس سپاس گزارد و در آزمون زندگى پيروز گردد، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد، و هر كس ناسپاسى كند و ببازد، به زيان و تباهى خويش عمل كرده است؛ چرا كه پروردگار من بى نياز و گرانمايه است.

قرآن هدف آفرينش را آزمون و امتحان انسان ها عنوان مى سازد و مى فرمايد:

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً(449)

و اوست آن كسى كه آسمان ها و زمين را در شش هنگام آفريد... تا شما را امتحان كند و بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد.

و اين بدان جهت است كه هدف از آفرينش، پرستش خالصانه و عاشقانه خدا، يا رشد و تكامل و تخلّق به اخلاق و رفتار و گفتار و انديشه هاى خدا پسندانه و بشردوستانه و عادلانه است؛ و اصل آزمون و امتحان در زندگى، گرانبهاترين فرصت و برانگيزاننده ترين چيزى است كه انسان آگاه و درست انديش و كمال جو را براى اوج گرفتن به سوى اين هدف بلند و پرفراز به حركت در مى آورد، و همين گونه جامعه و نظام و حكومت ترقى خواه و آزادمنش و مردم سالار را؛ چرا كه با ايمان به اصل آزمونِ هماره و همگانى و جهان شمول، حال و روز هر فرد و گروهى، حال و روز كسى است كه براى پذيرفته شدن در اين آزمون بزرگ، هماره در جهاد و تلاش و خود

سازى و نقدپذيرى و حساب پس دادن است.

با اين بيان آيا عاملى شورانگيزتر و شعورآفرين تر و سازنده تر و برانگيزاننده تر از اين ممكن است؟!

2 - چرا آزمون و امتحان؟

از ميان انبوه پرسش ها در اين مورد مهم ترين و اساسى ترين پرسش اين است كه آزمون و امتحان انسان ها چرا؟ و هدف از آن چيست؟

آيا نه اين است كه آزمون و آزمايش از آن روى انجام مى شود كه در پرتو آن به چيزهاى نامعلوم و پرابهام آگاه شده، يا انسان هاى ناشناخته را بشناسيم، و در نتيجه از ناآگاهى خويش در مورد ديگران بكاهيم و بر آگاهى هاى خويش بيفزاييم؟!

هنگامى كه هدف از آزمون در ميان جامعه ها اين است، و از آن سو ما بر اساس انبوه آيات و روايات رسيده نيك مى دانيم كه خداى فرزانه، آگاه و دانا و بيناست و اسرار نهفته در ژرفاى دل ها، و نهان آسمان ها و زمين، و هر آنچه روى داده و در حال روى دادن است و روى خواهد داد، همه و همه براى او آشكار است و به همه چيز احاطه دارد، منظور از اين آزمون چيست؟! مگر آن ذات بى همتا نيز بر آن است كه بر آگاهى و دانايى خويش بيفزايد و يا چيزى بر او نهان است و مى خواهد آن را دريابد و آشكار سازد؟ راستى آزمون چرا؟ و هدف از آن چيست؟

در پاسخ به اين چرا، بايد به اين نكته دقيق و ظريف توجه داد كه هدف از آزمون در جهان انسان، اگر نه هماره بيشتر وقت ها براى شناخت بيشتر و آگاهى بهتر و زدودن غبار ناآگاهى و نادانى و جهل است؛ امّا

گاه اين آزمون در ميان انسان هاى مترقى و كمال جو و با برنامه، هدف ديگرى را نيز مى تواند پى گيرد.

براى نمونه:

1 - يك مربّى آگاه و هدفدار گاه براى دانش پژوهان و افراد تحت برنامه و تربيت خويش يك آزمون مى گذارد، امّا نه براى شناخت و آگاهى از توانايى افراد شركت كننده، بلكه براى شورآفرينى و شوق انگيزى و خلق تلاش و تحرك و ايجاد انگيزه رشد و كمال و به فعليت در آوردن استعدادها و آمادگى هاى دنياى وجود آنان كه به صورت «قوه» و نيروى خام در وجود هر كدام نهفته است.

2 - گاه يك فرد يا گروه و يا نظام خردمند و هدفدار يك مسابقه همگانى در كارخير و برنامه نيك مى گذارد و انبوهى را در آن شركت مى دهد، امّا هدف از اين مسابقه، نه كسب آگاهى و شناخت، بلكه مى تواند رواج دادن يك انديشه و برنامه مترقى يا جا انداختن يك فرهنگ و يا راه و رسم كمال طلبانه باشد.

3 - گاه يك فرمانده آگاه و متخصص نظامى براى ارتش و يا گروهى از سربازان خويش «مانور» يا پيكار مصنوعى در برابر دشمن فرضى و مشكلات و فشارهايى نظير: گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما، عبور از موانع طبيعى و ساختگى و... آنان را ورزيده و آبديده و آماده رويارويى دليرانه و موفقيت آميز با رويدادها و بحران ها و يورش ناگهانى و غافلگير كننده دشمن سازد.

اينك كه روشن شد حتى در آزمون هاى بشرى نيز مى تواند هدف امتحان كننده و آزمونگر چيزى جز كسب آگاهى و شناخت باشد، اكنون بايد به ياد داشته باشيم كه آزمون هاى خداى فرزانه و آگاه و دانا و بينا

- نه براى كسب آگاهى و دانايى و شناخت ماهيت افراد، جامعه ها، زمامداران و نظام ها، بلكه - براى «پرورش» و «تربيت» و رشد و شكوفايى دنياى وجود انسان است؛ براى اين است كه توانايى ها و استعدادها و مواد خام نهفته در دنياى پراسرار وجود انسان به فعليت درآيد و به گل و ميوه نشيند و شكوفا گردد و لاله زار پديد آيد.

3 - هدف هاى پنج گانه آزمون هاى خدا

از آيات و روايات در اين مورد مى توان به فلسفه آزمون هاى خدا و هدف هاى حكيمانه و متنوع آن ها راه يافت؛ براى نمونه:

الف - پرورش و تربيت به گونه اى كه گذشت هدف از آزمون هاى بشرى نيز مى تواند چيزى فراتر از شناخت و آگاهى باشد؛ درست به همين دليل يكى از هدف هاى آزمون هاى الهى «پرورش و تربيت» انسان هاست؛ هدف اين است كه توانايى ها و استعدادها و موادخامِ نهفته در دنياى پيچيده و پراسرار وجود انسان جوانه زند، رشد كند، ساقه و شاخه و برگ بر آورد، شكوفا گردد و به سايه و گل و ميوه بنشيند.

ب - استوارى و آبديدگى افزون بر اين، گاه هدف از آزمون، نه تربيت و پرورش و شكوفايى تنها كه رسيدن به آبديدگى و مقاومت و استوارى و شكست ناپذيرى است؛ درست بسان فولاد كه به كوره سپرده مى شود تا آبديده شود و به استحكام بيشترى نايل آيد؛ و انسان نيز به كوره رويدادها و حوادث سپرده مى شود و آزمون مى گردد تا آبديده و مقاوم گردد و به چيزى فراتر از تربيت و توانايى و شكوفايى و رشد اوج گيرد؛ درست نظير آزمون انسان هاى والا و تاريخ سازى، چون: ابراهيم،

اسماعيل، موسى، عيسى و ... چرا كه انسان در پرتو آزمون به اوج و فرازى مى رسد كه بدون آن نخواهد رسيد.

ان فى الجنة منزلة لا يبلغها عبد الاّ بالابتلاء.(450)

در بهشت پرطراوت و زيباى خدا مقام شكوهبارى است كه كسى جز در پرتو آزمون و قرارگرفتن دركوران حوادث و رويدادهاى گوناگون به آن اوج نمى گيرد.

نيز مى فرمايد:

ان اشدّ النّاس بلاء الانبياء، ثم الذى يلونهم، الامثل فالامثل.(451)

پيام آوران خدا بيشتر از همه مردم گرفتار حوادث مى گردند و در كوره آزمون زندگى قرار مى گيرند؛ آن گاه كسانى كه در راه و روش آزادى بخش و نجات دهنده آنان - به تناسب موفقيت معنوى - گام مى سپارند.

ج - زدايش زنگارهاو ناخالصى ها

نكته سوم در مورد آزمون هاى خدا اين است كه هدف از آزمون مى تواند نفى ناخالصى ها و زنگارها و اوج گرفتن انسان ها به پر فرازترين قله «اخلاص» باشد، درست همان سان كه طلا درآتش خالص مى شود.

قرآن در اشاره به اين نكته ظريف مى فرمايد:

وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ...(452)

خداى فرزانه آنچه را در سينه هاى شما نهفته است مى آزمايد تا دل هاى شمارا پاك و پاكيزه و خالص و ناب سازد.

امام صادق مى فرمايد:

يفتنون كما يفتن الذهب، ثم يخلصون كما يخلص الذهب.(453)

انسان ها بر اساس سنت خدا آزمون مى گردند، درست همان سان كه طلا در كوره، آزمايش مى گردد؛ درست همان گونه كه طلا در برابر فشار آتش از ناخالصى ها پاك مى شود.

د - پديدار شدن ميوه عمل در شاخسار زندگى نكته چهارم در اين مورد آن است كه فلسفه و حكمت و هدف ديگرى

نيز مى تواند براى آزمون هاى خدا مورد توجه قرار گيرد و آن اين است كه هدف از آزمون هااين است كه صفات و ويژگى هاى درون و انديشه و نيت و هدف قلبى بندگان نوانديش و تاريك انديش خدا در ميدان آزمون و امتحان به صورت رفتار و كردار زشت و زيبا و ميوه هاى تلخ و شيرين جلوه گر شود و انسان ها به تناسب آن در خور پاداش و كيفر گردند.

اميرمؤمنان مى فرمايد:

وَ إِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَكِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ.(454)

اگر چه خداى دانا و آگاه به نيت و انديشه بندگانش آگاه تر است، اما آنان را مى آزمايد تا كارهاى شايسته و ناشايسته از آنان سر زند و آشكار گردد، تا در خور پاداش و كيفر گردند؛ چرا كه اگر اصل آزمون نبود، نه استعدادها به فعليت مى رسيد، و نه درخت وجود انسان به ميوه هاى تلخ و شيرين مى نشست؛ نه ماهيت شفاف و روشن و زيباى عدالت خواهان، كمال جويان، آزادمنشان، تساوى انديشان، پرواپيشگان، بشردوستان، آزادى خواهان و اصلاح طلبان و اصلاحگران در كران تا كران تاريخ به تابلو مى رفت و الهام بخش عصرها و نسل ها مى گرديد، و نه باطن زشت و ظالمانه و پليد خودكامگان و حق ستيزان و مرگ انديشان و اصلاح ناپذيران قرون و اعصار و فرجام رسوا و رسوايى برانگيز آنان تا مايه عبرت هوشمندان گردد.

ه - و آخرين فلسفه آزمون

و آخرين فلسفه آزمون خدا، به گونه اى كه از آيات و روايات دريافت مى گردد، پديدارشدن بهترين و زيباترين و جالب ترين ميوه هاى انديشه و گفتار و كردار شايسته بر شاخسار وجود انسان هاست.

قرآن در اين مورد مى فرمايد:

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.(455)

و او خدايى است كه آسمان ها و زمين ... را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتر و شايسته رفتاريد.

از اين هدف والا و بلند در مورد آزمون بندگان خدا، به اين راز انسان ساز پى مى بريم كه چرا در آيات و روايات از دنيا به «دانشگاه»، «ميدان مبارزه»، «سراى عمل»، «بازار بزرگ»، «بوستان زندگى»، و «ميدان مبارزه» تعبير شده است.

مگر نه اين است كه دانشگاه مركز شكوفايى استعدادها و نبوغ ها و هوشمندى هاست؟

و مگر نه اين است كه ميدان پيكار و عمل فرصت و مجال برچيدن موانع و پيروزى بر دشمنان و رسيدن به آزادى و آزادگى و نيك بختى است؟

و مگر نه اين است كه مزرعه و بوستان جايى است كه بذرها را در آنجا مى افشانند و آن بذرِ آماده و مستعد با بهرورى از مواهب طبيعى جوانه مى زند، به رشد و شكوفايى مى پردازد و به تدريج استحكام مى يابد و در برابر طوفان حوادث و مشكلات و سرما و گرما مقاومت مى كند و به بار مى نشيند و بوستان بوستان گل و لاله و خرمن خرمن دانه و دنيا دنيا ميوه هاى متنوع و زيبا مى دهد.

و كار خدا را در اين مورد مى توان به يك مهندس آگاه و كارآمد كشاورزى، يا يك باغبان متخصص و پر تجربه، يا يك مربى هدفدار و انديشمند تشبيه كرد؛ و از اين نكات ظريف در مى يابيم كه آزمون هاى خدا و فلسفه آن ها - نه براى شناخت فرد و جامعه و حكومت بلكه - براى هدف هاى

والاى ديگرى است كه به پنج مورد از آن ها اشاره رفت، و اگر درست و انديشمندانه بينديشيم نظام هستى جز بر اين اساس به هدف نهايى خويش - كه رشد و كمال و شكوفايى استعدادها و توانمندى هاى همه پديده ها به ويژه انسان است - نخواهد رسيد.

انديشمند بزرگ شيعه مرحوم «صدوق» در تحليل فلسفه آزمون هاى خدا، از جمله چنين مى نويسد: آزمون بر دو نوع است:

1) نوع نخست آزمونى است كه به منظور كشف حقيقت و پى بردن به فرجام كار انجام مى شود؛ چرا كه امتحان كننده از حقيقتِ كار و فرجام آن، بى خبر است. چنين آزمونى از جانب خدا غيرممكن است؛ چرا كه او آگاه به نهان ها و داناى به فرجام كارهاست و همه پوشيده ها براى او روشن و عيان است.

2) نوع دوّم، آزمونى است كه به منظور بروز استعدادها و شكوفايى توانمندى ها براى فرد و جامعه پيش مى آيد؛ تا بدين وسيله حقيقت انسانها مشخص شود. آن گاه كسانى كه در برابر اين رويدادها كه براى آزمون آنها رخ مى دهد، پايدارى ورزند و به وظيفه خود آن گونه كه شايسته است، عمل كنند، به كمال بال مى گشايند و در خور پاداش مى شوند.

با اين بيان، حوادث روزگار كه بر اساس سنت الهى براى آزمون انسانها روى مى دهد، در همان حال كه سنگ محك است، نردبان رشد و ترقى نيز هست.

وسايل آزمون در آزمايشگاه بزرگ زندگى از انبوه آيات روشنگر قرآن و روايات الهام بخش پيشوايان معصوم در اين مورد چنين دريافت مى گردد كه خداى فرزانه بندگان خويش را با وسايل گوناگون مادى و معنوى و ظاهرى و باطنى مى آزمايد.

ذات پاك

او، يكى را با ثروت امتحان مى كند و او را غرق در نعمتِ مال و منال مى سازد و به گونه اى بادآورده به او دارايى مى بخشد، و يكى را با جاه و مقام و نعمت قدرت و حكومت. يكى را به وسيله زن و زندگى، و ديگرى را با ارزانى داشتن فرزند.

يكى را با زيبايى و جوانى و تناسب ظاهرى و دلفريبى چهره و سيما، و ديگرى را با جاذبه علمى و فكرى و فرهنگى و وجاهت شخصى يا خانوادگى و ...

يكى را با زبان گويا و بيان رسا و منطق محكم و درهم كوبنده، و ديگرى را با هوش سرشار و نبوغ وصف ناپذير و سرعت عمل و حضور ذهن و قدرت بر واكنش سريع و به جا در برابر رويدادهاى ناگهانى.

يكى را با خانه مجلل، مركب پر شكوه، لباس فاخر، و زرق و برق زندگى، و ديگرى را با فقر و فلاكت و گرفتارى هاى گوناگون.

يكى را با ارزانى داشتن خيروخوبى، و ديگرى رابا فرود بلاها و ناگوارى ها.

فردى رابا سلامتى، فرصت، جوانى، نشاط، طراوت، طول عمر، پذيرفتگى اجتماعى، امنيت، امكانات متنوع، مهرومحبت در دل ها به بوته آزمون مى سپارد، و ديگرى را با كاهش و يا فقدان اين نعمت هاى ارزشمند و ارجدار.

يكى را با مقرارت و فرمان ها و رعايت حلال ها و بايسته ها، و ديگرى را با هشدارها و موظف ساختن حرمت ها و دورى گزيدن از نارواها و رعايت حقوق و حرمت انسان ها و مرزهاى قوانين خدا.

يكى را به وسيله جامعه و مردم و ديگرى را با حكومت و قدرت؛ آرى، وسايل آزمون خدا در زندگى اين جهان -

كه سراى آزمون است - بسيار فراوان و بى شمار و عبرت انگيز و عبرت آموز و سخت انديشاننده است، به جاست كه به نمونه هايى از آيات و روايات بنگريم:

1 - قرآن در اين مورد مى فرمايد:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ(456)

و به يقين شما را به پديده هايى هم چون ترس، گرسنگى و كاهش درمال ها و جان ها و فرآورده هاى كشاورزى و دامى مى آزماييم، و شكيبايان را مژده ده.

هم چنان كه مى نگريد در اين آيه، از جمله اين پديده ها وسيله آزمون قرار گرفته اند:

ترس و ناامنى ناخواسته،

گرسنگى و قحطى،

كاهش اموال و ثروت ها،

كاهش جان ها و مرگ و ميرها، و كاهش در فرآوردهاى كشاورزى و دامى و ...

2 - و نيز مى فرمايد:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً(457)

آن گاه را به يادآور كه پروردگارت ابراهيم را با كلماتى آزمود...

اين «كلمات» يا مفاهيم بلندى كه خداى فرزانه ابراهيم را به وسيله آن ها آزمود تا شخصيت والا و شكوهبار او را با شكوفا ساختن استعدادها و توانايى ها و آمادگى هاى وصف ناپذير او در ميدان هاى پرفراز و نشيب زندگى و بهره ورى حكيمانه آن حضرت از نعمت ها و فرصت ها و عمر و جوانى و خرد و وجدان بزرگ و تلاش و جديت خستگى ناپذيرش تجلى بخشد و به تابلو برد و او را مقتدا و نمونه و الگوى توحيدگرايان و اصلاح طلبان عصرها و نسل ها سازد، بسيار است؛ نظير:

ولادت در يك جامعه استبدادزده و بسته و خرافه پذير و شرك گرا،

دورى اجبارى از پدر و مادر و

خانواده و زندگى در غار،

رويارويى با يك حكومت خودكامه و بى رحم و خردستيز و اصلاح ناپذير،

با دريافت فرمان خدا براى رعايت دقيق اصول بهداشت جسم و روان براى سلامتى جسم و جان و روان و دعوت مردم به آن ها،

با ايمان، يقين، توكّل، پروا، و تلاش و هجرت،

با قراردادن همسر و فرزند در بيابانى خشك و سوزان و فاقد آب و گياه به فرمان خدا،

با محروميت از نعمت فرزند در جوانى و ميان سالى،

با ارزانى شدن فرزند به او در كهن سالى،

با دريافت دستور براى قربانى اسماعيل،

با دعوت جهانيان به سوى توحيدگرايى و آزادى و آزادگى،

با انجام شايسته و بايسته آداب و مراسم شكوهبار و پرمعنويت حجّ، و با دعوت ها و هشدارهاى چهل گانه اى كه به منظور آراستگى به ارزش هاى والاى فكرى، عقيدتى، اخلاقى، انسانى، معنوى، اجتماعى، و وارستگى از نارواها و صفات ناپسند و رفتار و كردار و گفتار ظالمانه و خشونت بار و خودسرانه - در آياتى از سوره هاى توبه،(458) مؤمنون،(459) احزاب،(460) و معارج(461) - آمده است.(462)

و نيز مى فرمايد:

وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(463)

و آنان را به وسيله خوشى ها و ناخوشى ها آزموديم.

3 - و نيز مى فرمايد:

... وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً(464)

و شما را از راه آزمايش به وسيله بد و نيك خواهيم آزمود و به سوى ما بازگردانيده خواهيد شد.

4 - و مى فرمايد:

... بَلْ هِىَ فِتْنَة(465)

و هنگامى كه به انسان آسيبى رسد، ما را مى خواند، آن گاه هنگامى كه نعمتى از سوى خود به او ارزانى داريم، مى گويد: آن را تنها به وسيله دانش خود به

دست آورده ام؛ نه، اين گونه نيست، بلكه نعمت ها وسيله آزمونى است، امّا بيشتر مردم نمى دانند.

5 - و مى فرمايد:

أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ...(466)

ثروت ها و فرزان شما تنها وسيله آزمونى براى شما هستند و خداست كه نزد او پاداشى پرشكوه است.

6 - و مى فرمايد:

هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي...(467)

اين قدرت ظاهرى و معنوى و اين فرمانروايى گسترده از فضل و فزون بخشى پروردگارم بر من است، تا بدين وسيله مرا بيازمايد كه آيا سپاس اين نعمت ها را مى گزارم و از آن ها براى نجات و آزادى و آزادگى و تربيت شايسته بندگان او و رعايت حقوق و تضمين امنيت آن ها بهره مى گيرم يا ناسپاسى مى كنم و اين قدرت و امكانات را وسيله سركوب و اسارت آنان و تحميل اختناق و استبداد خواهم ساخت.

7 - اميرمؤمنان در اين راستا به «مالك» مى نويسد:

وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ.(468)

و كران تا كران قلب خويش را لبريز از مهر مردم ساز، و نسبت به آنان محبت ورز، و با همه دوست باش و در حق آنان از هيچ مهربانى و لطفى دريغ مدار.

مباد كه بسان درنده اى شكارافكن

به جان آنان بيفتى و خوردنشان را غنيمت شمارى؛ چرا كه آنان دو گروه بيشتر نيستند: يا در دين با تو برادرند و يا در آفرينش برابر. اگر از برخى آنان گناهى سرزد، يا علت هايى بر آنان عارض گرديد و خواسته يا ناخواسته به اشتباهى دست يازيدند، آنان را ببخشاى و بر آنان سخت مگير؛ درست همان گونه كه دوست مى دارى خدا بر تو ببخشايد و آسان گيرد.

و به هوش باش كه خدا اداره امور آنان را از تو خواسته و آنان را وسيله آزمون و امتحان تو قرار داده است.

آرى، خداى فرزانه انسان ها را با وسايل متنوع در بوته آزمون قرار مى دهد؛ يكى را با فقر و تنگدستى، و ديگرى را با ثروت بادآورده. يكى را با گرفتار آمدن به زندان هاى رنگارنگ و نشاندار و بى نشان دژخيمان، و ديگرى را با قرار گرفتن در كرسى قدرت. يكى را با انسان هاى آبرومند و با كرامت و آزادمنش و ديگرى را با عناصر شرور و ذليل و بى اصل و تبار، و گاه يكى را با همه اين وسايل! تا براى فرد و جامعه و خردمندان و خردورزان روشن شود كه چه كسانى به هنگامه فشار فقر و گرفتارى، امانتدارى و عزت نفس و بلندى طبع را فداى هيچ و پوچ نمى كنند و سپاس خدارا به جاى مى آورند، و يا به هنگامه بى نيازى و احساس قدرت به بدمستى وپستى و فرومايگى و درنده خويى در نمى غلطند و حقوق و آزادى و امنيت مردم را پاس مى دارند. ونيز براى هوشمندان روشن گردد كه بر خلاف پندار عوام زدگان و عوام زادگان، نه فقر و حرمان مادى و زندان و

كند و زنجير استبداد نشان محروميت از سعادت است و نه ثروت و قدرت و چاپلوسى ظالمان و بگير و ببند و تاخت و تاز دژخيمان نشان سعادت، بلكه چه بسيار كه محرومان بامحروميت آزمون مى گردند و به برترين مرحله اوج و كمال پر مى كشند و چه بسيار حاكمان و صاحبان قدرت و ثروت هاى بادآورده، كه همه چيز بلاى جان آنان مى شود و در آزمون خدا مردود مى شوند.

با اين بيان در يك نگرش كوتاه به آياتى كه ترسيم شد، روشن مى شود كه خداى فرزانه بندگانش را از جمله با اين وسايل در بوته آزمون قرار مى دهد:

1 - به وسيله ترس و ناامنى،

2 - گرسنگى و قحطى و كمبود مواد حياتى،

3 - فقر و محروميت در ابعاد گوناگون،

4 - مرگ و به پايان رسيدن عمرها و فرصت ها،

5 - بيمارى ها،

6 - با سفارش به خودسازى و آراستگى به ارزش ها و زيبايى ها،

7 - با هشدار از نزديك شدن به ستم و گناه و حق كشى و ضد ارزش ها،

8 - بادعوت به فداكارى شگرفى،چون:كارهايى كه به ابراهيم پيشنهاد شد،

9 - با خوبى ها و رويدادهاى خوشايند و دوست داشتنى،

10 - با بدى ها و رويدادهاى ناخوشايند،

11 - با شرور و شرارت پيشگان،

12 - با شايستگى و شايستگان،

13 - با ارزانى شدن نعمت ها،

14 - با قدرت و شكوهى نظير فرمانروايى سليمان،

15 - به وسيله ثروت ها و دارايى ها،

16 - به وسيله نزديكان و دوستان،

17- به وسيله فرزندان و خاندان،

18 - به وسيله همسر و شريك زندگى،

19 - به وسيله دشمنان و بيگانگان،

20 - با ارزانى شدن

مديريت و حكومت،

21 - آزمون انسان ها و چهره هاو نظام ها از راه چگونگى بيان اخبار و تحليل رويدادها و چگونگى بهره ورى از رسانه ها،

22 - و گاه با همه اين ها...

در اين مورد افزون بر آيات الهام بخشى كه ترسيم گرديد، اين آيات نيز براى پژوهشگران روشنگر راه است:

آيه 4 از سوره 47؛- آيه 17، از سوره 72؛ - آيه 163، از سوره 7؛ آيه 186، از سوره 3.

تفسير اطيب البيان

سوره تغابن ، غرض سوره :برانگيختن مردم به انفاق ، نزول طمأنينه و آرامش بر قلبهاي مؤمنان ورجوع بسوي حق .

(1)(يسبح لله ما في السموات و ما في الارض له الملك و له الحمد و هو علي كل شي ء قدير):(هر آنچه در آسمانها و زمين است خداي را تسبيح مي گويد، و ملك وحمد به تمامه از آن اوست و او بر هر چيز تواناست )گفتيم كه همه موجودات آسمانها و زمين به زبان و با وجود خويش خداوند را از هرچه لايق ساحت او نيست منزه مي شمارند و ملك و تسلط نامحدود از آن خداست ، لذادر سراسر عوالم فقط حكم او نافذ است و تمامي ستايشها از هر ستايش كننده اي درنهايت بسوي او باز مي گردد، چون او مبدأ و منتهاي همه هستي است و قدرت او نيزنامحدود است و قهرا او مي تواند خلائق را در قيامت مبعوث كند.

(2)(هو الذي خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤمن و الله بما تعملون بصير):(اوست آنكه شما را بيافريد، پس بعضي از شما كافرند و بعضي مؤمن و خدا به آنچه انجام مي دهيد، بيناست )يعني خداوند ابناء بشر را آفريد

و بعضي از آنها به اختيار خود كفر را برگزيده وبرخي ديگر ايمان را اختيار كردند و دو فرقه را تشكيل دادند،(كفر و ايمان )، اما ملاك كفر و ايمان مردم ، ظاهر و باطن اعمال آنهاست و خدا نسبت به همه اعمال آگاه است وهيچ چيز از او پوشيده و مخفي نيست ، لذا افراد مؤمن و كافر را مطابق اعمالشان متمايزنموده و جزا مي دهد و هرگز امر بر او مشتبه نمي شود.

(3)(خلق السموات و الارض بالحق و صوركم فاحسن صوركم و اليه المصير):(آسمانها و زمين را به حق بيافريد و شما را صورتگري كرد و صورت شما رازيبا نمود و بازگشت بسوي اوست )يعني آفرينش آسمانها و زمين بر اساس غرض و هدف ثابت بوده است وخداوندانسانها را صورت بخشيده ،(صورت هر چيز قوام و نحوه وجود اوست ) در ادامه مي فرمايد: خداوند صورت شما را نيكو نموده ، يعني تجهيزات ساختماني انسان بايكديگر تناسب دارد و مجموع آنها با غرضي كه به جهت آن ايجاد شده اند هماهنگي دارند، لذا انسان جمال و كمال را توأما داراست .در آخر مي فرمايد: بازگشت بسوي خداست ، يعني حال كه خلقت بشر لغو و بيهوده نيست و خداوند او را به بهترين وجهي آفريده ، بر خدا واجب است كه مردم را بعد ازنشأت دنيا براي نشأت آخرت مبعوث كند و همه خلائق در نهايت بسوي او باز گردند وجزا داده شوند.

(4)(يعلم ما في السموات و الارض و يعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله عليم بذات الصدور):(خدا آنچه را در آسمانها و زمين است و آنچه را كه پنهان نموده

ياآشكار كنيد، مي داند و او داناي به درون سينه هاست )در اين آيه از راه مطلق و نامحدود بودن علم خدا، شبهه منكرين معاد را رد مي كند،چون آنها ممكن است بگويند، چگونه ممكن است معادي باشد، با اينكه حوادث عالم و اعمال و صفات قابل شمار نيست ، و بعضي ظاهر و بعضي مخفي است ؟آيه شريفه مي فرمايد: خدا به همه موجودات غير قابل شمار آسمانها و زمين و آنچه باطن خود پنهان و يا آشكار مي سازيد و حتي به درون سينه هاي شما آگاه است ، لذا هرگزاعمال و اقوال شما بر او مشتبه نمي شود و شما را بر اساس آن جزا خواهد داد.

(5)(الم ياتكم نبؤا الذين كفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم و لهم عذاب اليم ):(آيا خبر آن كساني كه قبل از اين كافر شدند، به شما نرسيده كه چگونه در دنيا وبال كفرخود را چشيدند و در آخرت نيز عذابي دردناك دارند؟)منظور از (وبال امر) عاقبت و آثار سوء كفر و فسق آنهاست .خطاب به مشركين مي فرمايد: آيا خبر و سرگذشت اقوامي كه پيش از شما كفرورزيدند به شما نرسيده و نشنيده ايد كه چگونه بواسطه كفر و فسق دچار عذاب استيصال شدند و در آخرت هم عذابي دردناك اضافه بر عذاب (دنيوي )در انتظار آنهاست ؟ پس شما نيز عبرت بگيريد و دست از كفر و فسق برداريد و خود را دچار عذاب دنيا وآخرت نسازيد.

(6)(ذلك بانه كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ابشر يهدوننا فكفروا و تولواواستغني الله و الله غني حميد):(اين به جهت آن بود كه همواره پيامبرانشان با آيات ومعجزات روشن

مي آمدند، ولي آنها مي گفتند: آيا يك فرد انسان ما را هدايت كند؟ درنتيجه كافر شدند و اعراض كردند، خدا هم از آنها اظهار بي نيازي نمود و خدا بي نيازي ستوده است )يعني علت عذاب دنيوي و اخروي آن اقوام سابق اين بود كه آنان همواره در برابردعوت انبياء الهي و با وجود مشاهده معجزات آشكار، به جاي آنكه ايمان بياورند،تكبر مي ورزيدند و مي گفتند: چگونه ممكن است بشري مانند ما بتواند رسول خدا باشد وما را هدايت كند؟€ پس به كفر و اعراض گرايش يافتند و خداوند هم در برابر اين اعمال آنها اظهار غنا و بي نيازي نمود، چون بت پرستان كافر همه علم و نيرو و استطاعت راخاص خود مي دانستند و گمان مي كردند اين اسباب مي تواند آنها را از فناء حفظ كند ودر واقع خود را از ايمان بي خدا به نياز مي ديدند، اما خدا بي نيازي مطلق خود را ظاهرنمود، يعني آنها را به عذاب انقراض دچار فرمود و بدين وسيله عاقبت بد اعمالشان رادرك نمودند و در آخرت نيز خداوند آنان را عذاب مي كند.و در آخر مي فرمايد: خداوند بي نياز مطلق و ستوده است ، پس آنچه بر سر كفاربياورد به مقتضاي غناء و عدل اوست ، چون خدا فقط مقتضي عملشان را به آنها بازگردانيده .

(7)(زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلي و ربي لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم وذلك علي الله يسير):(كافران پنداشتند كه هرگز مبعوث نمي شوند، بگو: بله سوگند به پروردگارم ، هر آينه قطعا شما مبعوث مي شويد و سپس بدانچه عمل كرده ايد آگاهي

داده شويد و اين امر بر خدا آسان است )بت پرستان معاد را منكرند و مي پندارند كه هرگز مبعوث نمي شوند و از آنجا كه معاداثر دين و پايه آن است ، انكار معاد برابر با انكار دين است ، پس به همين جهت آنان راكافر ناميده .به هر جهت به رسولخدا ص دستور فرموده تا پندار مشركين را پاسخ دهد و باسخني آكنده از ادات تأكيد، وقوع بعث را اثبات نمايد و بفرمايد: بله سوگند به پروردگارم كه يقينا شما مبعوث خواهيد شد و سپس در روز حساب شما را از حقيقت اعمالتان آگاهي مي دهند و اين امر براي خدا بسيار آسان و سهل است و هيچ دشواري ندارد، چون خداوند ذات مستجمع جميع صفات كمال و جمال و او (الله ) است ، پس دارنده چنين صفاتي (علم و قدرت و... نامحدود و مطلق )هرگز از اعاده خلق وحسابرسي ايشان عاجز نيست

(8)(فامنوا بالله و رسوله والنور الذي انزلنا و الله بما تعملون خبير):(پس به خدا و رسول او و نوري كه فرستاده ايم ايمان بياوريد و خدا از آنچه انجام مي دهيدباخبر است )يعني حالا كه فهميديد قطعا و به طور يقين مبعوث شده و از اعمالتان آگاهي داده مي شويد، پس بر شما واجب است كه به خدا و رسول او نيز قرآني كه نور هدايت است وما آن را نازل كرده ايم تا شما را به صراط مستقيم هدايت كند ايمان بياوريد.و كوتاهي نكنيد، چون خدا به دقايق اعمالتان عالم است و هيچ عملي از او مخفي نيست و به طور قطع شما را مطابق اعمالتان جزا مي

دهد.

(9)(يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن و من يؤمن بالله و يعمل صالحايكفر عنه سيئاته و يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم ):(روزي كه شما را براي روز جمع گردآوري مي كند و آن روز، روزتغابن و خسران است ، و هر كس كه به خدا ايمان آورده و عمل صالح كرده باشد، خداگناهانش را مي آمرزد و او را در بهشتهايي وارد مي كند كه نهرها در دامنه آن جاريست وتا ابد در آن جاودانه خواهند بود و اين رستگاري عظيم است )

(10)(و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك ا صحاب النار خالدين فيها و بئس المصير):(و كسانيكه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنان اهل آتش بوده و درآن جاودانه خواهند بود و چه بد سرانجام و بازگشتي است )(غبن )يعني اينكه انسان در معامله متضرر شود و فريب بخورد.و روز قيامت را به اين جهت (يوم التغابن ) مي گويند كه در آن روز تمام اشياء برخلاف معيارها و مقادير دنيوي ظهور مي كنند و همه مردم در مي يابند كه در معامله نفس خود در برابر رضاي الهي مغبون شده اند و سرمايه نفس را از كف داده اند و به جاي آن سخط و ناخشنودي پروردگار را كسب كرده اند.و در آن روز كسي كه جانش را در برابر رضاي خدا معامله نكرده مي فهمد كه ازعدم معامله مغبون شده و آنكس كه در معامله اش به فكر بدست آوردن وجهه و مقام اندك دنيوي بوده نيز متوجه مي شود كه مغبون شده ، پس همه مردم در آنروز مغبون خواهند

بود، چون هيچ يك آنطور كه بايد حق اين معامله را ادا نكرده اند و قدر وارزش روز قيامت را درك ننموده اند و شايد هم تغابن به معناي اين باشد كه كفار معامله سودبخش را رها نموده و معامله زيان آور را برگزيده اند و يا مؤمنين بواسطه اعمالشان اهل بهشت شده و آن را بدست مي آورند، اما كافران به آن نايل نمي شوند، پس اهل بهشت غابن ، و اهل جهنم مغبون مي باشند.به هر جهت مي فرمايد: خداوند شما را براي حضور در صحنه محشر و وقوع چنين روزي گردآوري مي كند و در آنروز كساني كه به خدا ايمان آورده و اعمال صالح بجاآورده باشند، خداوند بديها و سيئات ايشان را مي پوشاند و آنها را شايسته ورود دربهشتهاي جاويد مي سازد و البته نيل به چنين درجاتي ، رستگاري و فوز عظيم است .اما كافران و كساني كه آيات الهي را تكذيب كرده اند اهل آتش و ملازم آن هستند وهمواره در آن جاودانه خواهند بود كه مسلما آنجا جايگاه بسيار بديست .

(11)(ما اصاب من مصيبه الا باذن الله و من يؤمن بالله يهد قلبه والله بكل شي ء عليم ):(هيچ مصيبتي نمي رسد مگر به اذن خدا و كسي كه به خدا ايمان آورد، خداقلبش را هدايت مي كند و خدا به هر چيز داناست )(مصيبت ) يعني صفت و حالتي كه در اثر برخورد حادثه به انسان دست مي دهد ولي اغلب در مورد حوادث ناگوار بكار مي رود.و(اذن )به معناي اعلام رخصت و عدم مانع است و ملازم با آگهي اذن دهنده نسبت به عملي است

كه اجازه آن را صادر مي كند و در اينجا به معناي اذن تكويني مي باشد،(يعني بكار انداختن اسباب يا برداشتن موانعي كه بر سر راه تأثير سببي از اسباب است )،مثلا آتش پنبه را مي سوزاند به شرطي كه رطوبت بين آن و بين پنبه فاصله نباشد و در اين مثال رفع رطوبت و رفع فاصله موجب سوختن پنبه توسط آتش مي شود و اين همان اذن تكويني است كه غير از اذن تشريعي مي باشد، لذا در حقيقت آيه شريفه مي خواهدبفرمايد: هيچ سببي بدون اذن خدا در مسبب خود اثر نمي كند و هيچ حادثه و واقعه اي رخ نمي دهد مگر به علم و مشيت الهي ، پس هر مصيبت و حادثه ناگواري كه به انسان برسد، به اذن خداست ، اما اذن تكويني نه تشريعي ، بنابراين اذن خدا در باره وقوع بلايا به معناي جواز آن نيست ، مثلا ممكن است مصيبتي كه به انسان مي رسد ظلمي ازناحيه يك ظالم باشد و اين ظلم هر چند كه به قدرت الهي و به اذن تكويني او واقع شده ، يقينا از نظرتشريعي ممنوع است و شرع به آن اذن نداده است ، به همين دليل است كه صبر در برابربعضي از مصائب جائز نيست ، بلكه واجب است انسان در برابر آن مقاومت كند، مثل ظلمهايي كه در عرض و ناموس و يا جان آدمي واقع مي شود، پس آن مصائبي كه قرآن مردم را به صبر در برابر آن دعوت نموده ، مصائبي است عمومي از قبيل مرگ و مير وبيماري و... اما ساير مصائبي كه اختيار انسانها

را در آن مدخليت دارد، واجب است كه فرد به مقدار توانايي در دفع آن بكوشد.در ادامه مي فرمايد: هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا دلش را هدايت و راهنمايي مي كند، يعني اقرار و اعتراف به اينكه الله تعالي خالق و مدبر و يگانه معبود هستي است ،موجب مي شود كه نفس انسان بسوي اين حقايق متوجه شود و دريابد كه همه اسباب عالم در تأثير خود محتاج به اذن الهي هستند و هيچ حادثه اي رخ نمي دهد مگر به علم ومشيت پروردگار، پس آنچه او بخواهد برسد، ممكن نيست كه دفع شود و آنچه اونخواهد، ممكن نيست كه واقع شود و همين اعتقادات قلب و نفس انسان را آرامش وطمأنينه مي بخشد بطوريكه ديگر دچار اضطراب نمي شود، چون مي داند كه اسباب ظاهري استقلالي در تأثير ندارند، وخدا به همه چيز آگاه است ، لذا بدون مصلحت هيچ حادثه ناگواري را پديد نمي آورد.

(12)(و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول فان توليتم فانما علي رسولنا البلاغ المبين ):(خداي را اطاعت كنيد و رسول را نيز اطاعت كنيد، پس اگر ا عراض كنيد، همانابر عهده رسول ما فقط ابلاغ آشكار است )از تكرار لفظ اطاعت كردن استفاده مي شود، كه منظور از اطاعت خدا و اطاعت رسول دو امر متفاوت است ، اطاعت از خدا يعني منقاد شدن بر او در آنچه از شرايع ديني تشريع كرده و تسليم بدون قيد و شرط است ، ولي مراد از (اطاعت رسول )انقياد وامتثال از دستوراتي است كه او به حسب ولايتي كه بر امت دارد، مي دهد و اين ولايت راخدا به رسول

تفويض نموده .مي فرمايد: از خدا در امر دين و از رسول در اوامر ولايي اطاعت كنيد و اگر از اطاعت آنها اعراض كنيد، رسول ما نمي تواند شما را مجبور به اطاعت كند، چون او فقط مأمورابلاغ رسالت است و مأمور به وادار نمودن شما نيست .

(13)(الله لااله الا هو و علي الله فليتوكل المؤمنون ):(الله خدايي است كه هيچ معبودي جز او نيست و مؤمنان بايد فقط بر خدا توكل كنند)يعني علت وجوب اطاعت از خدا و اينكه اطاعت رسول از مصاديق اطاعت خداست ، اين است كه هيچ معبود و ربي غير از خدا نيست ، زيرا اطاعت يك مطيع ازمطاع خود عبادت اوست و چون هيچ معبودي جز الله نيست ، پس طاعتي جز براي خداو يا هر كسي كه خدا اطاعتش را واجب كرده باشد صحيح نيست ،(و نبايد انسان اطاعت شيطان يا هواي نفس را بنمايد و آنها را در عبادت شريك خدا سازد)و اطاعت از خدادر آنچه براي بندگانش تشريع كرده و در متعلقات آن خود نوعي ازتوكل بر خداست ،لذا شايسته است كه مؤمنان امور خود را به خدا واگذار كرده و او را قائم مقام خودبگيرند و از او اطاعت كنند.

(14)(يا ايها الذين امنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم وان تعفواوتصفحواوتغفروا فان الله غفور رحيم ):(اي كسانيكه ايمان آورده ايد،بعضي از همسران و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان برحذر باشيد و اگر عفو كنيد وازخطاهايشان بگذريد و بديهاي آنها را ناديده بگيريد، عملي خدا پسندانه كرده ايد، چون خداوند غفور و رحيم است )يعني بعضي از همسران و فرزندان مؤمنين دشمن ايشان

هستند و قصد دارند آنها را ازايمان منصرف كرده و از انفاق يا هجرت باز دارند و يا آنها را وادار به كفر و معصيت نمايند، پس بايد مؤمنان از چنين همسران و فرزنداني برحذر باشند تا مبادا آنها را دچارهلاكت سازند و هرگز نبايد مؤمنين رضاي آنها را بر رضاي خدا مقدم كنند، آنگاه سفارش مي نمايد كه مؤمنان در صورتي كه اين دشمنيها را از فرزند يا همسرانشان ديدنداز گناهشان چشم پوشي كنند و ايشان را ملامت نكنند و نقائص آنها را مستور و مخفي بدارند (و در عين حال از فريب آنها برحذر باشند) و در آخر مي فرمايد: خداوندآمرزنده و مهربان است ، يعني شما مؤمنين نيز بكوشيد به اين صفات الهي خود رابياراييدو گناه آنها را عفو و غفران نماييد تا به اين وسيله به مغفرت و رحمت الهي نايل شويد.همچنانكه در جاي ديگر مي فرمايد:(و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ا ن يغفر الله لكم (89) آنها بايد عفو كنند و صرف نظر نمايند، آيا دوست نمي داريد كه خدا شما راببخشايد؟).

(15)(انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله عنده اجر عظيم ):(همانا منحصرا اموال وفرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند و اجر عظيم فقط در نزد خداست )(فتنه ) به معناي گرفتاريهايي است كه جنبه آزمايش دارد، مي فرمايد: اموال وفرزندان وسيله آزمايش شما هستند، چون اين دو نعمت از زينتهاي جذاب زندگي دنياست و نفس آدمي به سوي آن دو آنقدر تمايل مي يابد كه بكلي از آخرت و يادپروردگارش غافل مي شود، در حاليكه اجر عظيم در نزد خداست ، پس مبادا در اثرشيفتگي به مال و واولاد

در جانب خدا كوتاهي كنيد و از او غافل شويد.

(16)(فاتقوا الله مااستطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ):(پس تا آنجا كه مي توانيد از خدا پروا داشته باشيد و بشنويد و اطاعت كنيد و اگر انفاق كنيد براي خودتان بهتر است و كسانيكه موفق شده باشند خود را از بخل نفساني خود راحفظ كنند، چنين افرادي رستگارانند)يعني به مقدار استطاعت و توانايي خود، از خدا پروا كنيد و جانب او را مراعات نماييد و از او بترسيد و از تقواي او كوتاهي نكنيد و دعوت الهي را اجابت كرده و قلبابپذيريد و در مقام عمل نيز مطيع و منقاد خدا باشيد و در راه خدا انفاق كنيد، چون به نفع خود شماست و خير شما در آن است و يا انفاق كنيد و به اين وسيله خيري براي خود ازپيش بفرستيد،والبته هركس بتواندازبخل نفساني خودجلوگيري كند،اينچنين افرادي رستگارند.

(17)(ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم ويغفرلكم و الله شكورحليم ):(اگر به خدا قرضي نيكو بدهيد خدا آن را برايتان چند برابر مي كند و شما رامي آمرزد، و خدا شكرگزار و بردبار است )

(18)(عالم الغيب و الشهاده العزيز الحكيم ):(داناي به غيب و شهود و عزيز وحكيم است )يعني اگر در راه خدا انفاق كنيد، مانند اين است كه به خدا قرض داده باشيد و اين قرضي حسن و نيكوست ، پس در انجام آن كوتاهي نكنيد، چون خدا آن قرض را برايتان چند برابر مي كند و نقائص شما را مي پوشاند و بواسطه آنكه شكر گزار و حليم است ،لذابهترين جزا را در

دنيا و آخرت به شما مي دهد و باانواع نعمات شما را جزا داده و دربرابر كوتاهي شما بردبار است و نيز داناي غيب و شهود مي باشد، لذا هيچ امري از اومخفي نمي ماند و او در امرنمودن شما به انفاق عزيز است ، چون او مالك شما و مالك همه مايملك شماست و نيز حكيمي است كه همه افعال و دستوراتش مطابق مصلحت وبراساس غايت حكيمانه است ، پس دستوراتش را به گوش جان بشنويد و اطاعت كنيد ودر راه او انفاق نماييد.

تفسير نور

حاكمان دنيوى براى كسب و حفظ قدرت خود، مرتكب خلافكارى هايى مى شوند، ولى خداوند فرمانروايى است كه همه هستى او را تقديس و تنزيه مى كنند و هيچ ظلمى از او صادر نمى شود.

حمد و ستايش، حقّ كسى است كه از عيب و نقص به دور باشد، لذا اوّل تسبيح خداوند مطرح شده است و سپس ستايش او. در نماز نيز تسبيح و حمد، در ركوع و سجود در كنار هم آمده است.

1- تمام موجودات هستى نوعى شعور دارند و طبق همان شعور، به تسبيح الهى مشغولند. (دريغ كه بعضى انسان ها به خاطر ترك عبادت و تسبيح، وصله ناهمرنگ هستى هستند). <<يسبح للّه ما فى السموات و ما فى الارض>>

2- حكومت خداوند مطلق است و هيچ محدوديتى ندارد. <<له الملك >>(حكومت الهى حقيقى است نه مجازى، نه عاريه اى، نه اعتبارى و نه موقّت)

3- در دنيا بسيارى از افرادى كه حكومت و قدرت دارند، مورد انتقادند ولى خداوند هم قدرت و حكومت دارد و هم مورد ستايش است. <<له الملك و له الحمد>>

4- سرچشمه تمام كمالات اوست و لذا تمام ستايش ها براى اوست. <<له

الحمد>>

5 - در دنيا بسيارى از فرمانروايان از حل مشكلات و انجام اصلاحات عاجزند، ولى خداوند، فرمانروايى است كه بر هر كارى قادر است. <<له الملك... و هو على كلّ شى ء قدير>>

6- قدرت خداوند نسبت به همه هستى يكسان است. (آفريدن يك قطعه سنگ با آفريدن يك سلسله كوه براى او يكسان است، همان گونه كه براى چشم ما، ديدن يك ميخ و ديدن يك كوه يكسان است). <<و هو على كلّ شى ء قدير>>

اگر انسان، مقدارى خاك را در خيابان ببيند، مى پرسد: چه شخصى اين خاك ها را ريخته است؟ اگر روى اين خاك ها جدول بندى و طراحى شود، سؤال مى كند كه اين طرح از كيست؟ اگر خاك طراحى شده، همراه با حكمت و صنعت به صورت كاشى درآيد، از ويژگى ها و هنر طرّاح سؤال مى د.

خداوند، انسان را آفريد: <<خلقكم>> اما آفرينش بسيار شگفت كه به خاطر آن خداوند به خود تبريك گفت، زيرا همه گونه هنرنمايى و ظرافت و طرّاحى در آن به كار رفته است، چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: <<لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم>><158> ما انسان را در ب

رين قالب آفريديم. آرى، آفريده نشانه آفريدگار است و هر چه روى آن هنرنمايى عالمانه و حكيمانه شود، نشانه علم و حكمت و قدرت آن آفريدگار است.

آيه پيش به تسبيح همه موجودات اشاره كرد و اين آيه به كفر و كفران برخى انسان ها اشاره مى كند، تا كافران گمان نكنند كه خداوند، نيازمند عبادت آنهاست و يا كفر آنها به خداوند زيانى مى رساند.

آيه قبل، به تسبيح همه موجودات اشاره داشت كه به نوعى بيانگر آن بود كه آنان از نوعى شعور برخوردارند و در

اين آيه، به امتياز انسان بر ديگر موجودات اشاره مى كند كه داشتن اراده و اختيار است. انسان با اين موهبت ممتاز الهى، مى تواند همان راهى را كه بقيه موج

ات مى روند، بپيمايد يا آنكه به راهى خلاف آن رود. شايد آيه به نوعى انتقاد از انسان باشد كه تو على رغم توجّه بيشتر خداوند و گل سرسبد موجودات بودن، بر خلاف مسير آب شنا كرده و به كفران نعمت ها و ناسپاسى خداوند روى مى آورى.

1- آفرينش انسان، جلوه اى از قدرت خداوند است. <<هو على كلّ شى ء قدير - هو الّذى خلقكم>>

2- انسان، موجودى مختار و انتخابگر است نه مجبور. <<فمنكم كافر و منكم مؤمن>>

3- عمل انسان، بيانگر عقيده اوست. (به جاى آن كه بگويد: خداوند به كفر و ايمان شما آگاه است، مى فرمايد: خداوند به عملكرد شما آگاه است.) <<واللّه بما تعملون بصير>>

منظور از حُسن صورت <<فاحسن صوركم>> آن است كه خداوند، انسان را مجهز نمود به چيزهايى كه در راه رسيدن به هدف، او را كمك مى كند.

اعضاى بدن انسان هر كدام در جاى مناسب قرار گرفته و تركيب و تناسب آنها موجب زيبايى اندام انسان و به ويژه صورت او گرديده است. مژه، پلك و ابرو كه وظيفه حفاظت از چشم را به عهده دارند، زيبايى خاصّى به چهره انسان بخشيده اند. لب ها كه دربان دهان و نگهبان زبا

و دندان هستند، تنها به هنگام خوردن يا گفتن، آن هم به مقدار مورد نياز باز و بسته مى شوند و در كودكى كه حيات نوزاد به شير مادر وابسته است، كار مكيدن را به عهده دارند و در بزرگسالى، احساسات عاطفى را با بوسيدن اظهار مى دارند.

خداوند، برترين آفريده خود

يعنى انسان را از آبى ناچيز آفريده، <<ماء مَهين>><159> و در كارگاهى تاريك و ظلمانى، <<فى الارحام>><160> و بر روى آن بهترين و زيباترين صورت گرى را قرار است. <<فاحسن صوركم>>

تفاوت آفريده هاى خداوند با توليدات انسان:

1- توليدات انسان محدود و در بعضى زمينه ها توليد دارد، امّا خداوند همه چيز را مى آفريند. <<خلق كلّ شى ء>><161>

2- توليدات انسان گاهى لغو است، امّا خداوند همه چيز را هدفمند آفريده است. <<خلق اللّه السموات و الارض بالحق>><162>

3- در توليدات انسان افراط و تفريط است، امّا آفرينش خداوند به اندازه است. <<انا كل شى ء خلقناه بقدر>><163>

4- توليدگران معمولاً پس از توليد نظارتى بر توليد ندارد، امّا خداوند هرگز از آفرينش عاجز نمى شود. <<و لم يعى بخلقهن>><164>

5 - توليدگر معمولاً پس از توليد نظارتى از توليد ندارد، امّا خداوند هرگز از مخلوقاتش غافل نمى شود. <<و ما كنا عن الخلق غافلين>><165>

6- انسان گاهى از توليد خسته و كسل مى شود، امّا خداوند هرگز از آفرينش خسته نمى شود. <<ما مسّنا من لغوب>><166>

7- خداوند، از طريق زوجيت، بقاى موجودات را تضمين نموده است. <<و من كل شى ءٍ خلقنا زوجين>><167>

8 - خدا، همه آفريده هاى خود را هدايت تكوينى مى كند. <<اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى>><168>

9- همه آفريده ها، در نهايت به سوى او بازمى گردند. <<خلق السموات و الارض... اليه المصير>><169>

تمام كارهاى خداوند بهترين است:

آفرينش او بهترين است: <<فتبارك اللّه احسن الخالقين>><170>

كتاب قرآن او بهترين است: <<نزّل احسن الحديث>><171>

قصه هاى او بهترين است: <<احسن القصص>><172>

نام هاى او بهترين است: <<وللّه الاسماء الحسنى ><173>

پاداش هاى بر بهترين است: <<فله جزاء الحسنى ><174>

وعده هاى او بهترين وعده هاست: <<وعداللّه الحسنى ><175>

حكم او بهترين حكم ها است: <<و من احسن من اللّه حكماً>><176>

خداوند كه چنين از ما نيز

خواسته است كه در تمام كارها، بهترين ها را انتخاب كنيم. مثلاً:

در گفتار، بهترين سخن را بگوئيم: <<يقولوا الّتى هى احسن>><177>

در عمل، بهترين را انجام دهيم: <<احسن عملاً>><178>

در برخورد، بهترين رفتار را داشته باشيم: <<ادفع باللتى هى احسن>><179>

در مجادله و گفتگو، بهترين شيوه را انتخاب كنيم: <<جادلهم بالتى هى احسن>><180>

در سپاسگزارى و تشكر، بهترين روش را داشته باشيم: <<فحيّوا باحسن>><181>

در ميان شنيده ها بهترين را انتخاب و عمل كنيم: <<يستمعون القول فيتبعون احسنة>><182>

در تصرّف در مال يتيم، با بهترين شيوه عمل كنيم: <<لا تقربوا مال اليتيم الاّ باللتى هى احسن>><183>

در انگيزه، با بهترين نيت كه اخلاص و قصد قربت است، عمل خود را رنگى الهى دهيم: <<و من احسن من اللّه صبغة>><184>

1- آفرينش آسمان ها و زمين از روى برنامه و هدف بوده است. <<خلق السموات و الارض بالحق>>

2- خداوند، صورت گرى انسان را به خود نسبت داده است. <<صوّركم>>

3- انسان در مقايسه با ديگر موجودات، زيباتر و كامل تر است. <<فاحسن صوركم>>

4- جهان آفرينش در حال حركت به سوى مقصدى الهى است. <<اليه المصير>>

5 - مبدء و معاد هستى، خداوند است. <<خلق... اليه المصير>>

6- لازمه ى آفرينش به حق و هدفمند، وجود معاد و بازگشت انسان ها به سوى خداوند براى كيفر و پاداش است. <<خلق... بالحق... و اليه المصير>>

در اين آيه سه مرتبه از علم خداوند سخن به ميان آمده است: علم به تمام موجودات هستى <<ما فى السموات و الارض>>، علم به آشكار و نهان انسان ها <<ما تسرّون و ما تعلنون>>، علم به افكار و نيّت ها <<ذات الصدور>>. آن هم علم دائمى كه از قالب فعل مضارع <<يعلم>> ا

فاده مى شود و علم عميق كه از قالب <<عليم>> استفاده

مى شود.

ايمان به اينكه خداوند ناظر بر اعمال ما مى باشد و همه چيز را مى داند، بهترين وسيله براى دورى از گناه و حفظ تقوا است.

با توجه به اينكه در آيه قبل فرمود: <<و اليه المصير>> بازگشت همه به سوى اوست، اين آيه به منزله پاسخ از يك سؤال مقدّر است و آن اينكه: انسان هايى كه بعد از مردن، پوسيده و متلاشى و پراكنده مى شوند چگونه به سوى خدا بازمى گردند؟! آيه پاسخ مى دهد: خداوند به

مام ذرّات متلاشى و پراكنده شده آگاه است و مخلوط شدن اجزاى مردگان، سبب گم شدن و از بين رفتن آنها نمى شود.

1- علم خداوند، محدود به زمان و مكان و اشيا يا امور خاص نيست. هم به آسمان ها و زمين علم دارد و هم به آنچه پنهانى يا علنى انجام شود، آگاه است. <<يعلم ما فى السموات... يعلم ما تسرّون...>>

2- انسان، رها نيست، بلكه زير نظر خداست. <<يعلم ما تسرّون و ما تعلنون>>

3- پنهان و آشكار براى خداوند يكسان است. <<تسرّون... تعلنون>>

4- خداوند، هم به كارهاى مخفيانه انسان آگاه است و هم به افكار و انگيزه ها و اسرار نهفته در سينه او. <<تسرّون... ذات الصدور>>

«وبال» به معناى سنگينى است؛ به غذايى كه معده را سنگين كند «وبيل» و به باران سنگين «وابل» گويند، آنگاه به هر امر سنگينى كه مايه ضرر و زيان شود، «وبال» گفته شده است. اين كلمه چهار مرتبه 185> در قرآن آمده و در تمام موارد مراد از آن، گرفتارى و سختى دن

ى است.

كيفر الهى اختصاص به قيامت ندارد، در برخى موارد خداوند هم در دنيا كيفر داده است و هم در قيامت كيفر مى دهد مانند قوم نوح كه غرق

شدند و قوم هود كه بوسيله باد و قوم صالح كه با صيحه و صداى وحشتناك و قوم لوط كه با سنگباران و اصحاب فيل كه با سجّيل و سنگ هاى

تشين، كيفر كارشان را در دنيا چشيدند.

1- مردم عصر پيامبر، از اخبار اقوام هلاك شده گذشته آگاه بودند. <<اَلَم يأتكم>>

2- مطالعه تاريخ اقوام پيشين، مورد سفارش اسلام است و كسى كه از تاريخ عبرت نگيرد قابل سرزنش و توبيخ است. <<الم يأتكم نبؤا الذين كفروا>>

3- آنچه دانستنش لازم است، خبرهاى مهم و عبرت انگيز است نه هر اطلاعات ساده و بى فايده. <<نبؤا الّذين كفروا>> (<<نبأ>> به اخبار مهم گفته مى شود).

4- خداوند حليم است، امّا بعضى از كارها به قدرى نارواست كه كيفر فورى را به دنبال دارد. (حرف فاء بيانگر آن است كه زمان زيادى سپرى نشد). <<فذاقوا...>>

5 - دليل بدبختى ها رفتار خود انسان است. <<وبال امرهم>>

6- كيفر الهى در دنيا تنها در حدّ چشيدن است و كيفر كامل مخصوص قيامت است. <<فذاقوا وبال امرهم - و لهم عذاب اليم>>

تبليغ انواعى دارد و بهترين نوع آن تبليغ عملى است. خداوند، پيامبران را از جنس بشر قرار داد تا تمام تلخ و شيرينى هاى زندگى را هم چون مردم بچشند و در عمل راهنماى آنان باشند ولى برخى كوته فكران اين بشر بودن را نقص مى پنداشتند و مى گفتند: <<أ بشر يهدوننا>

آيا بشرى مثل خود ما راهنماى ما باشد؟!

<<استغنى>> از ريشه «غنى» به معناى بى نيازى است. اين امر براى خداوند به جا و به حق است. <<و استغنى اللّه و اللّه غنىّ>>، امّا براى انسانى كه سر تا پا نياز است، بدترين صفت بى نياز پنداشتن خود است، چنانكه قرآن در سه

مورد به آن اشاره كرده است:

<<امّا من استغنى فانت له تصدّى>><186> آيا كسى كه خود را مستغنى مى پندارد، تو متصدّى او مى شوى؟

<<امّا من بخل و استغنى و كذّب بالحُسنى فسينسّره للعسرى>><187>، امّا كسى كه بخل ورزد و بى نيازى جويد و پاداش برتر الهى را تكذيب كند، بزودى او را در دشوارى قرار مى دهيم.

<<انّ الانسان ليطغى أن راهُ استغنى ><188>، انسانى كه خود را بى نياز پندارد، دست به طغيان خواهد زد.

شبهه افكنى و ايجاد شك و ترديد ميان مؤمنان، شيوه كافران متكبّر است. در اين آيه مى گويند: آيا بشرى مثل ما هدايت گر ما باشد؟ <<أبشر يهدوننا>>؛ در جاى ديگر مى گفتند: از كجا مى دانيد كه صالح فرستاده خداست؟! <<أتعلمون انّ صالحاً مرسل من ربه>><189>؛ و در

رد ديگر گفتند: چگونه يك فقير، فرمانده و حاكم شود؟! <<انّى يكون له الملك>><190>

كفّار دليل ندارند فقط استبعاد مى كنند. درباره نبوّت مى گويند: چگونه يك بشر مى تواند راهنماى جامعه بشرى شود؟ <<أبشرٌ يهدوننا>>

در مورد معاد نيز مى گويند: چگونه بعد از آن كه جسم ما پوسيد و در زمين محو شد، دوباره زنده مى شويم؟ <<ءاذا ضللنا فى الارض ءانّا لفى خلق جديد>><191>

خداوند به ايمان و توجه مردم نيازى ندارد. <<فكفروا و تولّوا و استغنى اللّه>> چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: <<ان تكفروا انتم و مَن فى الارض جميعاً فانّ اللّه لغنىّ حميد>><192> اگر شما و تمام مردم زمين كافر شويد، همانا خداوند بى نياز و ستوده است. آرى

ر همه مردم رو به خورشيد يا پشت به خورشيد خانه بسازند در خورشيد اثرى ندارد.

و در آيه اى ديگر مى خوانيم: <<و من كفر فان اللّه غنىّ عن العالمين>><193> هر كس كافر شود، بداند كه خداوند از تمام هستى

بى نياز است.

1- تاريخ گذشتگان را تحليل وبررسى كنيد. <<فذوقوا وبال امرهم - ذلك بانه كانت...>>

2- قهر الهى بعد از اتمام حجت است. <<عذاب اليم - ذلك بانه كانت تأتيهم رسلهم>>

3- خداوند براى هدايت بشر در طول تاريخ بشريّت، پيامبران متعددى را پياپى فرستاده است. <<كانت تأتيهم>> (كلمه «كانت»، بيانگر استمرار در گذشته است).

4- تمام انبيا، دلائل روشن و معجزه داشته اند. <<تأتيهم رسلهم بالبينات>>

5 - كفار، بدون تأمل در دلايل پيامبران، در حقانيت آنها ايجاد شك و ترديد مى كردند. <<فقالوا...>> (حرف فاء، بيانگر عدم تأمّل است.)

6- از ديد كافران، بشر بودن براى پيامبران نقطه ضعف است. <<فقالوا أبشرٌ يهدوننا>>

7- خداوند در ذات، بى نياز و در افعال، حميد و شايسته ستايش است. <<غنى حميد>>

«زعم» به ظنّ و گمانى گفته مى شود كه بى پايه و بدون دليل باشد و هر كجا در قرآن آمده، با نوعى انتقاد همراه است. امام صادق عليه السلام فرمود: كلمه «زعم» در تمام قرآن به معناى دروغ است. «اما علمتَ ان كلّ زعم فى القرآن كذب»<194>

در آيه دوم اين سوره، گروهى خدا را منكر شدند. <<خلقكم فمنكم كافر>>

در آيه ششم نبوت را منكر شدند. <<أ بشر يهدوننا فكفروا>>

و در اين آيه معاد را منكر مى شوند. <<زعم الّذين كفروا ان لن يبعثوا>>

در برابر انكار معاد از سوى كافران، قرآن بارها با سوگند به وقوع آن تصريح كرده است چنانكه در اين آيه مى فرمايد: <<بلى و ربّى لتبعثنّ>> و در جاى ديگر مى فرمايد: <<بلى و ربّى لتأتينّكم>><195> و در پاسخ به سؤال ترديدآميز آنها مى فرمايد: <<اى و ربّى انّه

حقّ>><196> و جالب آنكه قرآن در پاسخ كفار، همان لغاتى را به كار مى برد كه آنها به كار

مى بردند. آنجا كه مى پرسند: <<اَحَقّ>> مى فرمايد: <<انّه لحقّ>> آنجا كه مى گويند: <<لا تأتينا السّاعة>> مى فرمايد: <<لتأتينكم>> و آنجا كه مى گويند: <<لن يبعثوا >>م

مايد: <<لتبعثنّ>>

دليل بر اينكه زنده كردن مردگان و آگاه كردن مردم از كارهايشان، بر خداوند آسان است، <<على اللّه يسير>> صفاتى است كه از ابتداى اين سوره تا كنون براى خداوند مطرح شده است: <<له الملك، خلقكم، خلق السموات و الارض، صوركم فاحسن صوركم، يعلم ما فى السموات و الا

- يعلم ما تسرون و ما تعلنون - و اللّه عليم بذات الصدور>>

چنانكه بارها در قرآن مطرح شده است از جمله:

<<هو الّذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه>><197> او خدايى است كه آفرينش را آغاز كرد، سپس آن را اعاده مى كند و آن بر او آسان تر است.

<<كما بدءَكم تعودون>><198> آن گونه كه اول آفريد، دوباره برمى گرديد.

1- كفار با اين كه استدلال ندارند و بر اساس خيال و پندار چيزى مى گويند، ولى محكم شعار مى دهند. <<زعم... لن يبعثوا>>

2- در تعليم و تربيت لازم است سخنان ديگران طرح و سپس پاسخ داده شود. <<زعم... قل>>

3- سوگند خوردن به نام پروردگار، براى رفع شك و ترديد از ديگران در امور اعتقادى جايز است. <<قل بلى و ربّى لتبعثنّ>>

4- شبهات و ترديدها را با تأكيد جواب دهيد. <<لن يبعثوا... لتبعثنّ>>

5 - دليل قيامت، كيفر و پاداش است. <<لتنبئنّ بما عملتم>>

6- ريشه انكار و استبعاد كفار، ناممكن شمردن حيات دوباره انسان است. لذا قرآن مى فرمايد: آنچه را شما سخت مى دانيد، براى خداوند آسان است. <<و ذلك على اللّه يسير>>

مراد از نور در اين آيه، قرآن كريم است. چنانكه در آغاز سوره ابراهيم مى خوانيم: <<كتاب انزلناه اليك لتخرج

الناس من الظلمات الى النور>> كتابى به سوى تو فرستاديم كه مردم را از ظلمات (شرك و جهل و تفرقه) خارج و به نور (توحيد و علم و وحدت) هدايت كنى.

در آيات قبل، سخن از كفر و ايمان نياوردن به خدا و رسول و معاد بود كه امت هاى قبلى را گرفتار عذاب كرد. اين آيه مى فرمايد: پس شما راه آنان را نرويد و ايمان آوريد.

در روايات مى خوانيم: نور، همان امامان معصومند، زيرا آنان قرآنِ مجسّم و ناطقند. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: آنان هستند كه قلوب اهل ايمان را نورافشانى مى كنند. «هم الّذين ينوّرون قلوب المؤمنين»<199>

1- ايمانى ارزش دارد كه جامع باشد؛ ايمان به خدا و پيامبر و كتاب آسمانى. <<آمنوا باللّه و رسوله و النور الّذى انزلنا>>

2- خداوند، نور است: <<اللّه نور السموات و الارض>><200> و آنچه از سوى او نازل شود، نور است. <<النّور الذى انزلنا>>

3- ايمان بايد همراه عمل باشد. <<آمنوا... تعملون>>

كلمه <<تغابن>> به معناى آن است كه غبن ها جلوه مى كند،يعنى وز قيامت، كافران به خاطر ايمان نياوردن و فاسقان به خاطر نداشتن عمل صالح و مؤمنين به خاطر آن كه مى توانستند عمل بيشترى انجام دهند، همه به نوعى احساس خسارت، حسرت و غبن دارند، و شايد بدين معنى با

د كه در آن روز هر كس به فكر آن است كه چگونه بار خود را به دوش ديگرى اندازد، همان گونه كه در قرآن صحنه هايى در اين زمينه مطرح است كه شيطان مى گويد: «مرا ملامت نكنيد، مقصّر خودتان هستيد» يا مجرم دوست دارد كه به جاى خود فرزند و تمام بستگان بلكه تمام مرد

جاى او به دوزخ رفته و او نجات يابد.

شايد

تغابن به اين معنا باشد كه رهبران فاسد پيروان خود را مغبون كردند و پيروان نيز به خاطر اطاعت كوركورانه به رهبران فاسد فرصت فساد بيشترى داده و آنان را مغبون كردند كه اگر اطاعت آنان نمى شد، فساد آن ها اين همه توسعه نمى يافت.<201>

<<يوم الجمع>>، يكى از نام هاى قيامت است. چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: <<و نفخ فى الصور فجمعناهم جمعاً>><202> در صور دميده شود و همه را يك جا جمع مى كنيم.

مغبون كيست؟

در روايات مصاديقى براى مغبون مشخص شده كه به آن اشاره مى كنيم:

- هر كس دو روزش يكسان باشد مغبون است. «من استوى يوماه فهو مغبون»<203>

- تكبّر و غرور، در دنيا سبب فقر و در آخرت موجب غبن است. «المغرور فى الدنيا مسكين و فى الاخرة مغبون»<204>

- كسى كه از نماز شب محروم شود، مغبون است. «فان المغبون من حرم قيام الليل»<205>

- در قيامت براى هر روز از ايام عمر، 24 خزينه و انبار باز مى شود و ساعاتى را كه انسان در آن كار خير نكرده به صورت خزينه خالى مى بيند و تأسفى غير قابل وصف مى خورد. «فيناله من الغبن و الاسف على فواتها حيث كان متمكّناً من ان يملأها حسنات ما لا يوصف»<206

- كسى كه جهاد در راه خدا را ترك كند، مغبون است. «من ترك الجهاد فى اللّه كان كالمغبون»<207>

در قيامت، دو گروه در برابر يكديگرند: گروه مغبون، <<يوم التغابن>> و گروه رستگار. <<ذلك الفوز العظيم>>

در تربيت، بشارت و هشدار در كنار هم لازم است، آيه 9 بشارت به بهشت جاودان است و آيه 10، خطر دوزخ جاودان براى كافران.

1- قيامت، روز ياد كردنى است. (كلمات «اذ»، «اذا» و «يوم» در آغاز جمله،

معمولاً به معناى آن است كه «ياد كن زمانى را كه») <<يوم يجمعكم>>

2- راه نجات از غبن، ايمان و عمل صالح است. <<ذلك يوم التغابن و من يؤمن باللّه و يعمل صالحاً>>

3- ايمان، از عمل صالح جدا نيست. <<يؤمن... يعمل صالحاً>>

4- عمل صالح، كفاره بدى هاست. <<يكفر عنه سيّئاته>>

5 - تا پاك نشويم به بهشت نمى رويم. ابتدا بايد گناهان محو شود، سپس داخل بهشت شد. <<يكفّر... يدخله>>

6- باغ ها و نهرهاى بهشتى، هم متعدّد است، هم دائمى و ابدى. <<جنّات... الانهار خالدين فيها ابدا>>

7- بزرگ ترين رستگارى آن است كه انسان با ايمان و عمل صالح وارد بهشت شود. <<ذلك الفوز العظيم>>

انسان مؤمن، چون به علم و حكمت و رحمت خداوند ايمان دارد، مى داند كه بدون دليل و حكمت و عدالت، به كسى مصيبتى نمى رسد و هر مصيبتى، يا نتيجه عمل خود انسان است <<ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم>><208> و يا اسباب آزمايش و امتحان براى رشد و كمال. <<فا

ذناهم بالبأساء و الضرّاء لعلّهم يتضرعون>><209>

كلمه «اذن» در قرآن، هم به معناى اذن تكوينى الهى آمده است، مانند رويش گياهان در زمين هاى آماده، كه با اذن الهى صورت مى گيرد: <<والبلد الطيّب يخرج نباته باذن ربّه>><210> و هم به معناى اذن تشريعى، نظير آيه <<اُذن للذين يقاتلون بانّهم ظلموا>><211> يع

به مظلومان اجازه دفاع داده شده است. در اينجا مقصود از اذن، همان اذن تكوينى الهى است، يعنى تمام حوادث در مدار علم و اراده اوست و خداوند از هيچ چيز غافل نيست، خداوند اسباب و وسايلى را براى رسيدن به خير يا شر فراهم كرده و هر موجودى، از هر يك از اسباب اس

ده كند نتيجه اش را خواهد

گرفت.

نمونه هدايت قلب كه مايه آرامش مؤمنان مصيبت زده مى شود، در سوره بقره آمده است: <<الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون>><212> كسانى كه هنگام برخورد با مصيبت مى گويند: ما براى

دا هستيم و به سوى او بازمى گرديم، انان علاوه بر دريافت صلوات ورحمت الهى، هدايت يافتگان واقعى هستند.

ايمان كه يك امر درونى است، اگر در انسان جاى بگيرد باعث هدايت يابى قلب مى شود و اگر روح و قلب انسان هدايت شود، رفتار و گفتارش نيز هدايت شده است. <<يهد قلبه...>>

1- مصيبت ها در مدار اذن الهى است، نه تصادف و اتفاق. خداوند مانع تأثير حوادث نمى شود. <<ما اصابكم من مصيبة الاّ باذن الله>>

2- ايمان، سبب جلب رحمت و هدايت ويژه الهى، در برابر مصيبت ها مى گردد. <<ما اصاب من مصيبة... و من يؤمن باللّه يهد قلبه>>

3- خداوند، به مؤمنان مصيبت زده راه علاج و درمان يا تحمل و تكليف و صبر را الهام مى كند. <<و من يؤمن باللّه يهد قلبه>>

4- كسى كه به علم و اراده خداوند ايمان دارد، در برابر حوادث، صبر و توكّل و اميد را از دست نمى دهد. <<و من يؤمن باللّه يهد قلبه>>

5 - دريافت الطاف الهى بر اساس گامى است كه خود انسان برمى دارد. <<من يؤمن باللّه يهد قلبه>>

6- خداوند مى داند كه ايمان ما واقعى است يا منافقانه. <<و من يؤمن باللّه... و اللّه بكلّ شى ء عليم>>

7- مصيبت ها با اذن و علم الهى است و در آنها اسرارى نهفته است كه خداوند مى داند. <<ما اصاب من مصيبة الاّ باذن اللّه... و اللّه بكلّ شى ءٍ عليم>>

8 - توجّه انسان

به احاطه علمى خداوند، سبب تحمل مصيبت ها و پايدارى در برابر مشكلات است. <<ما اصاب من مصيبة... و اللّه بكلّ شى ء عليم>>

در اين آيه به جاى آنكه بفرمايد: «اطيعوا اللّه و الرسول»، مى فرمايد: <<اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول>>، يعنى كلمه اطاعت تكرار مى شود. زيرا بين اين دو اطاعت تفاوت است، اطاعت از خداوند در فرمان هاى ثابت است و اطاعت از رسول، در امورى است كه به عنوان حاكم

سلامى صادر مى كند.

پيامبر معصوم است، چون فرمان به اطاعت بى قيد و شرط از غير معصوم، در حقيقت فرمان به انجام گناه است.

عبارت <<لا اله الا هو>> را هم مى توان به معناى نفى وجود هر معبودى جز خداوند و هم نفى شايستگى هر معبودى جز او دانست.

1- اطاعت از خداوند بايد همراه با اطاعت از رهبر آسمانى باشد. <<اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول>>

2- انسان، آزاد آفريده شده است، هم قدرت دارد سرپيچى كند و هم مى تواند اطاعت كند. <<اطيعوا اللّه... فاِن تولّيتم>>

3- مُبلّغ نبايد انتظار پذيرش و پيروى همه مردم را داشته باشد. <<فان تولّيتم...>>

4- گرچه بعضى سرپيچى كنند، اما پيامبر وابسته به خداست و خداوند حامى اوست. <<رسولنا>>

5 - پيامبران الهى، حق اجبار مردم را ندارند، فقط مسئول ابلاغ هستند. <<فانّما على رسولنا البلاغ المبين>>

6- اگر انسان به وظيفه خود عمل كند، نبايد روى گردانى مردم سبب دلسردى يا نگرانى او شود. <<فان تولّيتم فانّما على رسولنا البلاغ المبين>>

7- تبليغ دين بايد آشكار و شفاف باشد. <<البلاغ المبين>>

8 - اطاعت، تنها شايسته معبود حقيقى است. <<اطيعوا اللّه... اللّه لا اله الا هو>>

9- لازمه ى يكتاپرستى، توكّل به خداوند يكتاست. <<اللّه لااله الا هو و على اللّه فليتوكّل...>>

10- نشانه

ايمان واقعى، توكّل بر خداست. <<و على اللّه فليتوكّل المؤمنون>>

11- در همه امور بايد به خداوند توكّل نمود. <<فليتوكّل المؤمنون>> به صورت مطلق آمده است.

«عفو» به معناى گذشت و «صفح» به معناى ترك سرزنش و «مغفرت» به معناى از ياد بردن و به فراموشى سپردن است و اين سه امر (عفو و صفح و مغفرت) سه گام در برخورد با خطاهاى ديگران و از جمله همسر و فرزند است.

امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامى كه مسلمانان مكه بناى هجرت را گذاشتند، بعضى همسران و فرزندان، مانع آنها شده و با سوگند مى گفتند: تو را به خدا هجرت نكن و عده اى مى پذيرفتند و مى ماندند.<213> لذا اين آيه نازل شد و مردان را از پذيرش اين خواستِ همسر

و فرزندان كه محالف فرمان رسول خدا بوده برحذر داشت.

همسر و فرزندى كه مانع انجام وظيفه شوند، آخرت و بهشت انسان را مى گيرند و لذا اين گونه همسران و فرزندان دشمن شمرده شده اند.

در تمام قرآن، هيچ كجا كلمات عفو و صفح و مغفرت، پشت سر هم نيامده است، جز در مورد زندگى خانوادگى با همسر و فرزند. يعنى حتى در موردى كه هم فكرى نيست و بايد از آنان بر حذر بود، باز هم عفو و صفح و مغفرت را بايد مراعات كرد.

با توجه به شأن نزول، معيار شناخت دوست از دشمن، تشويق به كارهاى خير يا مانع تراشى در برابر انجام عمل خير است. كسى كه به خاطر منافع خود، ديگرى را از انجام وظيفه اش باز مى دارد، دشمن اوست.

بعضى از مهاجران، به همسر و فرزند خود مى گفتند: ما هجرت مى كنيم و اگر شما پشيمان شديد و هجرت كرديد، ما

در مدينه شما را تحويل نخواهيم گرفت. لذا ادامه آيه مى فرمايد: گرچه آنان در مكه مانع هجرت شما بودند، ولى اكنون كه به شما ملحق شده اند، گذشته آنان را ب

شيد و سرزنش نكنيد.<214>

مشابه اين آيه را در سوره نور آيه 22 نيز مى خوانيم: <<و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبّون ان يغفر اللّه لكم و اللّه غفور رحيم>> مردم بايد عفو و گذشت كنند، آيا دوست نداريد كه خدا شما را ببخشد و خداوند بخشنده و مهربان است. (آرى اگر ما ديگران را بخشيديم، خداون

نيز ما را مى بخشد)

گرچه عفو كردن <<تعفوا>> و سرزنش نكردن <<تصفحوا>> مهم است، ولى به كلى ناديده گرفتن خطا <<تغفروا>> مهم تر است؛ لذا اولاً كلمه <<تغفروا>> بعد از آن دو آمده است كه نشان دهنده مرحله بالاترى از عفو و صفح است. ثانياً در پايان آيه خداوند به <<غفور>> توصيف شد

است، با اين كه خداوند به دو صفت ديگر نيز متّصف شده است: <<كان اللّه عفوّاً غفوراً>><215> و يا در دعا مى خوانيم: «يا كريم الصَّفح».

در رهبرى امت نيز قرآن به پيامبرش سه دستور مى دهد: <<فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فى الامر>><216> يعنى علاوه بر گذشت و به كلى صرف نظر كردن لغزشها و بالاتر از همه مشورت كردن و شخصيت دادن به مردم لازم است.

از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل شده است: زمانى خواهد آمد كه هلاك مرد به دست همسر و فرزندش خواهد بود. زيرا آنان مرد را به خاطر فقرش سرزنش مى كنند و او براى تأمين خواسته هاى آنان، به هر كارى دست مى زند و هلاك مى شود. «يسخرانه بالفقر فيركب مراكب ا

وء فيهلك»<217>

1- لازمه ايمان واقعى، مقاومت در

برابر خواسته هاى عاطفى و به ناحق همسر و فرزند است، گرچه ممكن است دشمنى آنان را به همراه داشته باشد. <<يا ايّها الّذين آمنوا انّ من ازواجكم و اولادكم عدواً لكم>>

2- تنها بعضى از همسران و فرزندان، مانع تراشى مى كنند، نه همه. <<من ازواجكم>>

3- بايد مراقب بوده و فريب همسران و فرزندان نااهل را نخورد. <<فاحذروهم>>

4- گرچه نبايد تسليم خواسته هاى نابجايى همسر و فرزندان شد، ولى رابطه عفو و گذشت و بخشش را مراعات كنيد. <<فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا>>

5 - در مسير خطاپوشى، تا آخرين مرحله پيش رويد؛ ببخشيد، سرزنش نكنيد و به ياد خودتان هم نياوريد. <<تعفوا و تصفحوا و تغفروا>>

6- تعادل ميان وظيفه و غريزه در زندگى خانوادگى لازم است، نه به خاطر عواطف و غرايز، دست از وظيفه و هجرت و جهاد برداريد و نه به خاطر انجام وظيفه، عواطف خانوادگى را ناديده بگيريد. <<فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا>>

7- به دنبال عفو و مغفرت شما، عفو و مغفرت الهى است. <<تغفروا فان اللّه غفور رحيم>>

8 - مغفرت الهى، همراه با رحمت و الطاف ويژه است. اگر شما ديگران را ببخشيد، خداوند هم شما را مى بخشد و هم مورد لطف ويژه قرار مى دهد. <<فانّ اللّه غفور رحيم>>

مشابه اين آيه، آيه 28 سوره انفال است. <<واعلموا انّما اموالكم و اولادكم فتنة و انّ اللّه عنده اجر عظيم>>

«فتنه» هم به معناى رنج ها و مشكلات و مصيبت ها و امورى است كه انسان گرفتار آنها مى شود و سبب آزمايش است و هم به معناى توطئه و افساد دشمنان است كه قرآن براى جلوگيرى از آن مى فرمايد: <<و قاتلوهم حتى لا تكون

فتنة>><218> با آنان بجنگيد تا ديگر فسادى نبا

. جالب آن كه همين مال و فرزند كه سبب آزمايشند، زينت دنيا نيز هستند. <<المال و البنون زينة الحياة الدنيا>><219>

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: از گرفتار شدن به فتنه به خدا پناه نبريد كه آن حتمى است، بلكه از انحراف و گمراه شدن به وسيله فتنه ها به خدا پناه ببريد. «لا يقولنّ احدكم اللّهم انّى اعوذ بك من الفتنة... فليستعذ من مضلات الفتن»، سپس حضرت اين آيه را تلاو

كردند.<220>

اگر باور كنيم كه دارايى و ثروت، ابزار آزمايش و فتنه است، از كمى مال رنج نخواهيم برد. زيرا امتحانش آسان تر خواهد بود.

مال، سبب آزمايش است، زيرا بايد از راه حلال بدست آيد، بايد به مصرف حلال برسد، بايد حقوق واجب آن پرداخت شود، بايد شكر آن ادا شود.

فرزند، سبب آزمايش است زيرا والدين بايد در انتخاب همسر، در پرداخت مهريه حلال به همسر، در تغذيه سالم فرزند، در محبت و نظارت بر تعليم و تربيت، در ازدواج، در اشتغال، در گرايش هاى گوناگون او كمال دقت را داشته باشند كه عبور از تمام اين مراحل امتحانى سخت اس

البته اگر والدين وظيفه خود را به خوبى انجام دهند و از عهده آزمايش برآيند، در تمام كارهاى خوب فرزند شريك خواهند بود.

اگر دشمنى همسر و فرزند در آيه قبل، مربوط به بعضى از آنهاست، اما وسيله فتنه و آزمايش شدن مربوط به همه آنهاست.

1- دلبستگى و وابستگى به مال و فرزند، زمينه لغزش و انحراف است. لذا خداوند هشدار مى دهد. <<انّما اموالكم و اولادكم فتنة>>

2- گذشتن از دلبستگى به مال و فرزند براى انجام وظايف الهى، كارى بزرگ است، لذا خداوند

پاداش بزرگ مقرر كرده است. <<اجر عظيم>>

3- هر چه آزمايش كننده بزرگ تر باشد، جايزه اش برجسته تر است، خداى عظيم پاداش عظيم مى دهد. <<و اللّه عنده اجر عظيم>>

4- توجه به پاداش بزرگ الهى، سبب نجات از وابستگى به اموال و اولاد است. <<و اللّه عنده اجر عظيم>>

«يوق» به معناى حفظ و نگهدارى و «شُحّ» به معناى بخل و تمايل نفسانى است.

در حديث مى خوانيم كه امام صادق عليه السلام پيوسته دعا مى كرد: «الّلهم قِ شحّ نفسى» خدايا مرا از بخل نفس حفظ كن، هنگامى كه سؤال كردند چرا دائماً اين دعا را مى خوانيد؟ حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: <<و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون>><221>

امام صادق عليه السلام فرمود: «من ادّى الزكاة فقد وقِىَ شحّ نفسه»<222> هر كس زكات مال خود را بپردازد، از بخل نفس خويش حفظ شده است.

در آيه 102 سوره آل عمران مى خوانيم: <<اتّقوا اللّه حقّ تقاته>> از خدا پروا كنيد حق پروا و در اين آيه مى فرمايد: <<فاتّقوا اللّه ما استطعتم>>، مراد از اين دو آيه چيست؟ پاسخ: شايد معناى <<ما استطعتم>> آن باشد كه در همه موارد فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصا

و خانوادگى، تقوا را مراعات كنيد كه اشاره به كمّيت و جامعيت دارد و مراد از <<حقّ تقاته>> كيفيت تقوا باشد، يعنى بالاترين درجه تقوا را كه ورع است داشته باشيد.<223>

در آيه قبل، اموال به عنوان وسيله امتحان الهى معرّفى شد، در اين آيه، راه پيروزى در آزمايش مال، انفاق و دورى از بخل معرفى شده است.

هم در مبارزه با نفس و خواسته هاى نفسانى بايد در حد توان تلاش نمود: <<فاتقوا اللّه ما استطعتم>>، هم در مبارزه با دشمن بيرونى بايد

در حدّ توان، سلاح و امكانات تهيه نمود. <<و اعدّوا لهم ما استطعتم>><224>

1- براى موفقيت در آزمايش هاى الهى، از اهرم تقوا استفاده كنيد. <<انّما اموالكم و اولادكم فتنة... فاتّقوا اللّه>>

2- در اسلام، تكليف فوق توان و طاقت وجود ندارد. <<ما استطعتم>>

3- تقواى الهى، يعنى شنيدن سخن حق، عمل كردن به آن و رسيدگى به فقرا. <<اتقوا، اسمعوا، اطيعوا، انفقوا>>

4- اگر طالب خير هستيد، موانع را كنار بزنيد و به فرمان خداوند گوش كنيد و از مال خود به فقرا بدهيد. <<انفقوا خيراً لانفسكم>>

5 - تنها حفظ جسم از خطرات كافى نيست، حفاظت روح از اعمال و صفات بد نيز لازم است. <<يوقَ شحّ نفسه>>

6- راه رستگارى، انفاق در راه خدا است. <<و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون>>

7- مال دوستى و بخل، با نفس انسان عجين شده است. <<شح نفسه>>

موضوع قرض الحسنه، در آيات متعدّدى از قرآن 225> آمده و پيرامون آن مباحثى مطرح شده است كه براى جلوگيرى از تكرار، از طرح آن در ذيل اين آيه خوددارى مى كنيم.

خداوندى كه تمام هستى را آفريده، از انسانى كه هستى و اموالش را خودش به او داده مى خواهد كه به ديگران كمك كند و فرموده وام دادن به ديگران، وام دادن به خداوند است و وعده ها و پاداش هاى چندين برابر مى دهد، اين به خاطر رشد انسان و دل كندن او از دنيا و رسي

ى به فقرا و خدمت به مردم و گره گشايى از آنان و شكستن بت دلبستگى به ماديت و پرواز به سوى خدا و شكوفايى روح سخاوت و عاطفه است.

البته وام دادن، زمانى ارزش دارد كه نيكو باشد، فورى باشد، بى منّت باشد،

با احترام باشد، براى مصرف حقّى باشد، مبلغ و مقدار آن مشكل گشا باشد، براى خدا و بدون چشم داشت از مردم باشد و موجب غرور قرض دهنده نشود.

در قرآن كفاره گناهان چند چيز بيان شده است؛ از جمله: توبه، نماز، جهاد و قرض الحسنه.

1- يا انفاق كنيد و ببخشيد، يا لااقل قرض الحسنه بدهيد. <<انفقوا... تقرضوا>>

2- وام دادن به خلق خدا، وام دادن به خداست. <<تقرضوا اللّه>>

3- يكى از راه هاى حفظ نفس از بخل، قرض الحسنه است. <<يوق شُحّ نفسه... تقرضوا اللّه>>

4- وام گيرنده را تحقير نكنيد، زيرا طرف حساب شما خداوند است و در واقع شما به خدا وام داده ايد. <<تقرضوا اللّه>>

5 - قرضِ نيكو، پاداش نيكو را به دنبال دارد. <<قرضاً حسناً يضاعفه لكم>>

6- وام دادن و حل مشكلات مردم، سبب گذشت خداوند از گناهان است. <<تقرضوا اللّه... يغفر لكم>>

7- براى ايجاد انگيزه در كارهاى خير، پاداش ها و بركات آن را بيان كنيد. <<يضاعفه لكم و يغفر لكم>>

8 - خداوند، از كسانى كه قرض الحسنه مى دهند، سپاسگزار است، پس افراد قرض گيرنده نيز از قرض دهندگان تشكر كنند. <<و اللّه شكور>>

9- خداوند، حليم است، پس اگر به ما قرض الحسنه ندادند، ما نيز حليم و بردبار باشيم. <<شكور حليم>>

10- علم خداوند نسبت به پيدا و پنهان يكسان است. <<عالم الغيب و الشهادة>>

11- گمان نكنيم خدا به وام ما نياز دارد. <<العزيز>>

12- دستورات، تشويقات و پاداش هاى الهى، حكيمانه است. <<العزيز الحكيم>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Refer to the commentary of Hadid: 1; Hashr: 1 and Bani Israil: 44.

Refer to the commentary of Araf: 11.

Allah created man pure and good, but because of the freedom of action granted to him

evil crept in. He gave the free-will to man to distinguish those who not only remain pure and good but also rise higher and ever higher.

Refer to the commentary of Araf: 11; Sad: 72 to 74; and Mumin: 64.

In addition to symmetry and pleasing physical charm, Allah has given man special aptitudes, faculties and capacities which raise him at his best to the level of perfection whereat he is chosen by Allah as His vicegerent.

All fact, thoughts, motives, feelings, ideas and events are known to Allah.

The consequences of evil manifest themselves in this very life, either in external events, or in internal agonies of conscience; but in the grievous punishment of the hereafter the evil will find its final destination.

Aqa Mahdi Puya says:

This verse refers to the sufferings of the infidels before the advent of Islam, and verse 15 of Hashr refers to the sufferings of the infidels after the advent of Islam as the word qariban implies.

Refer to the commentary of Ibrahim: 9 to 11.

Humanness of the divinely commissioned messengers of Allah has always been the stumbling-block of polytheistic people. It is incomprehensible to them that a "servant of Allah", who is neither a demi-god nor an incarnation, nor even an angel, is chosen by Allah as His prophet to make known and convey the message of Allah and guide mankind to the right path.

Refer to the commentary of Nahl: 38, 39; Bani Israil: 49 to 52; Maryam: 66 to 72; Hajj: 5; Ahqaf: 33 and 34; Qaf: 3, 20 to 29, and 41

to 44

Refer to the commentary of Baqarah: 2 and Ya Sin: 12, according to which "the light which We have sent down" refers to the Quran as well as to the Ahl ul Bayt, duly confirmed by hadith al thaqalayn (see on page 6). Also refer to the commentary of Nur: 35 to 38; Fatir: 32; Ali Imran: 101 to 115; Saff: 8.

The day of judgement will be a day of gain to the righteous and loss to the stiff-necked evildoers and oppressors.

Those who collected riches by wrong doing will find themselves paupers, all their efforts wasted, see commentary of Kahf: 104. On the other hand those believers who are considered meek and described as have-nots in this world will acquire honour, dignity and eternal happiness. See commentary of Furqan: 70. Allah will blot out their faults, mistakes and shortcomings and remove their sorrows, sufferings and disappointments. When a sinner turns repentant to Allah and resolves to amend and do good and does so, his past is forgiven and he is transferred from the abyss of degradation to the height of honour.

The word taghabun is derived from ghaban which means overcoming in selling or buying. Here it is used to compare the worth of gains the righteous will obtain and the loss the evildoers will suffer. It is said that every believer will enter paradise after he sees the place he would have been allotted in hell if he had not believed and done good deeds; and every disbeliever will see the place in paradise

he would have been given if he had believed and done good deeds before going to hell.

Aqa Mahdi Puya says:

Every man is judged in view of his deeds concerning his self as soon as he dies, receiving rewards for good deeds or punishment for evil deeds; but for his deeds affecting social and collective life the final and abiding judgement will be made after the resurrection. He who has been commanded for his individual shortcomings may be forgiven on the day of judgement in the light of his obedience to divine laws in his social and collective life. Since the abiding loss or gain the day of judgement is described as the day of mutual loss or gain-yawmut taghabun.

(no commentary available for this verse)

The laws made by Allah are governing the universe by His permission. The system of working of His laws is such that if any law is broken a disturbance or calamity takes place as a consequence which itself is a law made by Him and operates by His leave. Therefore in all circumstances man should hold firmly to the fact that nothing happens without Allahs knowledge and leave and strictly in compliance with His just and wise universal plan. Allah guides those who obey and follow His laws.

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

Aqa Mahdi Puya says:

Man must guard against the vain desires of his wives, children and relatives which, if complied with, lead to deviation and disobedience of Allah and His Prophet (strictly prohibited in verse 12).

It is recommended that they must not be harshly treated for their misguided promptings.

(no commentary available for this verse)

Charity like mercy is twice blessed. It blesses him who gives and him who takes.

For taqwa see commentary of Baqarah: 2 and Ali Imran: 31, 102.

Refer to the commentary of Baqarah: 245.

(no commentary available for this verse)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109