سيري در انديشه دفاعي حضرت امام خميني(ره)

مشخصات كتاب

سرشناسه : منصوري لاريجاني، اسماعيل، - 1329

عنوان و نام پديدآور : سيري در انديشه دفاعي حضرت امام خميني(ره)/ اسماعيل منصوري لاريجاني

مشخصات نشر : تهران: بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس، مديريت انتشارات و ادبيات، 1377.

مشخصات ظاهري : ص 253

شابك : 964-6660-08-87000ريال ؛ 964-6660-08-87000ريال

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي

يادداشت : كتابنامه: ص. [251] - 253؛ همچنين به صورت زيرنويس

موضوع : خميني، روح الله، رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، 1368 - 1279 -- نظريه درباره دفاع

شناسه افزوده : بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس. مديريت انتشارات و ادبيات

رده بندي كنگره : DSR1574/5 /د7 س9 1377

رده بندي ديويي : 955/0842

شماره كتابشناسي ملي : م 78-4416

مقدمه

دنياي جديد و عصر كنوني، كه حامل تمدن و فرهنگي نوين در عرصه حيات بشري است، نتيجه تحول در نگرشها، و ظهور جهان بيني و انديشه هاي نويني است كه از رنسانس علمي و فرهنگي اروپا سرچشمه مي گيرند. دنياي جديد، حاصل بينشها و نگرشهاي جديد به خدا، هستي، انسان و روابط اجتماعي آدميان است. فرهنگ و تمدن جديد غرب، كه بسان بهمني غيرقابل كنترل، تمامي فرهنگهاي موجود را مورد تهديد قرار داده است، در آغاز جرقه اي بود كه در انديشه ي متفكران نوگراي غرب بوجود آمد، و اندك اندك صورتي اجتماعي به خود گرفت. اين امر در سير تحول تاريخي خود، با بهره مندي از زمينه هاي مناسب اجتماعي و فلسفي، از رشد و گسترش و بالندگي افزونتري بهره مند گرديد. بررسي تاريخ تمدنها، اين نكته را تأييد مي كند، كه هر تمدن جديد، با انديشه ها و نگرشهاي جديد آغاز مي شود. از اين رو، انقلاب اسلامي ايران، به دليل برخورداري از انديشه ها، آرمانها، نگرشها و ارزشهاي نوين خود - كه

براي فرهنگ و تمدن اومانيستي غرب، چندان قابل شناخت و هضم نيست - سرآغاز فرهنگ و تمدني نوين خواهد بود. انديشه ها و ارزشهاي انقلاب اسلامي، با سپري شدن زماني كوتاه - كه

[ صفحه 12]

در مقايسه با گامهاي تاريخي تحولات تمدنها، چون لحظه اي زودگذر مي نمايد - شكلي اجتماعي به خود گرفت و خيزشي همگاني را باعث گرديد، و سرانجام موجبات تحقق نظام سياسي - فرهنگي را فراهم ساخت.

بروز جنگ تحميلي دوم در راستاي تحولات انقلابي ملت ما به شمار مي رود، چرا كه انديشه حاكم در جنگ، حفظ انقلاب و پيشبرد اهداف آن بود. اين جنگ، از زاويه اي ديگر، تأثير و نقش مهم در روند تكوين تمدن اسلامي جديد داشت. در اين دوره ي تاريخي درخشان، ظرفيتهاي جديد و شگفت آور انقلابي معتقدان به انديشه ها و ارزشهاي انقلاب اسلامي، پديدار گرديد. در اين جنگ بينشها و ارزشهاي انقلاب، به رغم گستردگي عرصه ي نبرد و كثرت دشمنان و پيچيدگي روزافزون جنگ و سلاحهاي جنگي، به خوبي توانست از كيان اسلامي و ملي ما دفاع كند. اگر به اين حقيقت، كه دوران ما، دوران ظهور و بروز پيچيده ترين و مرموزترين انديشه ها، در باب جنگ و مخاصمات مسلحانه انسانهاست. توجه كنيم، و دريابيم كه امروزه كليه فنون و دانشهاي بشري به استخدام جنگ و امور دفاعي درآمده اند، عظمت و اقتدار انديشه و تفكري كه دفاع هشت ساله ي ما را، به عنوان بزرگترين نبرد كلاسيك قرن، هدايت كرد، بيشتر هويدا خواهد شد. بدون ترديد بايد اذعان داشت كه انديشه و اقتدار معنوي حضرت امام خميني (ره) به عنوان فرمانده كل قوا، مهمترين عامل هدايت گر اين

دفاع سرنوشت ساز و پيروز بود.

بازشناسي تفسير و تحليل انديشه هاي حضرت امام خميني (ره) بويژه انديشه هاي دفاعي ايشان، ضرورتي انكارناپذير و رسالتي مقدس در شرايط تاريخي معاصر است. انديشه ها افكار و سيره عملي ايشان، به عنوان قرائتي نوين از آموزه هاي ديني، از منظر دين شناسي و دين پژوهي، عرصه اي وسيع، لاجرم و ضروري، براي اين گونه پژوهشهاست. از جانب ديگر بازشناسي و تدقيق در آراء و نظرات امام خميني (ره)، به عنوان رهبير كبير انقلاب اسلامي، و به عنوان فردي كه بزرگترين نقش را در ايجاد، هدايت و بالندگي اين خيزش عظيم فرهنگي و تمدن ساز دارد، علاوه بر قدرداني و قدرشناسي، ضرورتي انكارناپذير در مطالعات تاريخي مربوط فرهنگها و تمدنهاست.

در حال حاضر، فرهنگ و تمدن غربي، با استفاده از مدرن ترين ابراز تبليغي در زمينه هاي سخت افزاري و نرم افزاري و حقوق بين الملل نوين - كه عمدتا ريشه در باورها و نگرشهاي فرهنگ غرب دارد - در تلاش است تا ارزشهاي خود را جهاني ساخته و

[ صفحه 13]

بدين وسيله، تك صدايي در عرصه ي فرهنگ و تمدن را، در گسترده ي گيتي تثبيت نمايد. بعد از جنگ جهاني اول، جامعه ي ملل با تصويب ميثاق آن جامعه، و بعد از جنگ جهاني دوم، سازمان ملل متحد با تصويب منشور ملل متحد، هدف اوليه و عمده خود را، به عنوان سازمانهايي بين الملل، در بسط و گسترش صلح و امنيت جهاني، از طريق مشاركت و همكاري كشورهاي عضو آن سازمانها اعلام كردند. اما خود به خوبي مي دانستند كه پديده ي تنازع، تخاصم و جنگ، همواره در حيات اجتماعي بشر وجود داشته و زدودن آن از زندگي او

امري ناممكن و محال مي باشد؛ اما به همان اندازه كه وجود جنگ و دفاع ثابت بوده، همواره ماهيت آن در حال تغيير و حركت به سوي پيچيدگيهاي روزافزون بوده است. از همين رو با تصويب اساسنامه اين دو سازمان و ديگر سازماني جهاني، و ديگر كنوانسيونهاي مربوط به جنگ، تلاش كرده اند، از عواقب وخامت بار جنگ كاسته و در برخي از موارد، صورت انساني تري به آن بدهند. بدين ترتيب، شاخه ي جديدي از مطالعات حقوقي، در عرصه روابط بين الملل موجوديت يافت كه در مراكز علمي، از آن به عنوان «حقوق مخاصمات مسلحانه»، يا «حقوق جنگ» ياد مي شود. به هر حال هدف از تدوين حقوق جنگ، اعم از حقوق قراردادي يا حقوق عرفي، منطبق ساختن جنگ با معيارهاي مدنيت امروزي است.

متأسفانه در تدوين قواعد بين المللي نوين جنگ، انديشه و فرهنگ اسلامي، نقشي نداشته است، هر چند كه در آموزه هاي صريح و كنايي و استنباطي ديني، پتانسيل بسياري براي جهاني شدن آنها، و ورود در قواعد حقوقي بين المللي به چشم مي خورد، آنچنان كه نخستين آثار علمي در زمينه حقوق بين الملل، نوشته ي مسلمانان بوده است. ما اگر بخواهيم روند آينده تمدن سازي خويش را به پيش ببريم، و در تعيين سرنوشت خود در عرصه روابط بين الملل مشاركت داشته باشيم، و گامي را در راستاي جهاني شدن ارزشها و باورهاي خود برداريم، راهي جز بازشناسي، تحليل و تفسير علمي و محققانه آراء و انديشه هاي عالمان نوانديش ديني نداريم. ما اگر بخواهيم در تعيين نگرش و محتويات حقوق مخاصمات مسلحانه، در سحطي جهاني دخالت و مشاركت داشته باشيم، اولين و گسترده ترين و مهم ترين منبع ما، انديشه ها و آراي دفاعي حضرت امام

خميني (ره) خواهد بود، چرا كه انديشه هاي آن حضرت در اين باب، علاوه بر اتكاء بر منابع وحياني، و متد و شيوه ي دقيق استنباط اجتهادي، از پيشتيباني هشت سال بكارگيري اين آراء موثر و كارساز، در عرصه عمل و اقدام و فرماندهي عالي جنگ نيز برخوردار است؛ و چنين

[ صفحه 14]

منبعي، با اين ويژگيها، تقريبا بي نظير است.

ضرورت ديگر اين امر، يعني؛ بازشناسي و تحليل انديشه هاي دفاعي حضرت امام خميني (ره)، ضرورت تدوين استراتژي دفاع ملي است.

متفكران علوم نظامي، استراتژي را، علم و فن توسعه و كاربرد قدرتهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي ملت، به هنگام صلح و جنگ، و به منظور تأمين حداكثر پشتيباني از سياستهاي ملي، و افزايش احتمال پيروزي، و تقليل احتمال شكست دانسته اند. با توجه به هدف بازدارندگي اقدامات و سازمانهاي نظامي، و اهميت فوق العاده استراتژي دفاعي در تضمين پيروزيها و مقابله با بحرانها، ضروري است كه به منظور دستيابي به استقلال و تدوين استراتژي دفاعي، به فرهنگ دفاعي خودي توجه و عنايتي تام به عمل آيد. در اين راستا و در عرصه فرهنگ دفاع خودي، آراء و انديشه هاي حضرت امام خميني (ره)، از اهميت بس والايي برخوردار است، چرا كه تجربه امام راحل (ره) در مديريت عالي يك نبرد بسيار مدرن و عظيم، در طول هشت سال دفاع مقدس، و توجه و اهتمام آن حضرت به ترسيم استراتژي دفاع همه جانبه، دلايل بسيار مستحكمي در اثبات اين امر به شمار مي رود.

اين اثر تلاشي آغازين، در راستاي تحقق اين رسالت عظيم است. اميدواريم كه با انتشار اين اثر و ديگر

آثار مربوط با موضوع آن، توانسته باشيم گامي هر چند كوچك، در راه احياي اين امر مهم، اما متأسفانه مغفول و متروك، برداشته باشيم. ضمن آنكه انتظار داريم كه نويسندگان، متفكران و پژوهشگران عرصه هاي مرتبط با امور دفاعي، و محقققان و كاوشگران انديشه هاي والا و راهگشاي حضرت امام خميني (ره) نيز، ضمن نقد علم و محتوايي اين اثر، خود نيز پاي در قلمرو تحقيق و تتبع، در موضوعات مرتبط با موضوع اين كتاب گذاشته و به بالندگي، پالايش و تعميق و استحكام و گسترش اين مباحث بيفزايند. ان شاء الله.

مديريت ادبيات و انتشارات

[ صفحه 15]

پيشگفتار

هشت سال دفاع مقدس، در همه ي زمينه ها براي كشور ما بركاتي داشته است و از آن جمله، انديشه ي دفاعي امام راحل (ره) را به منصه ظهور نهاد كه بررسي ابعاد آن در عصر جنگ هاي مدرن، حائز اهميت بسيار است مهمترين ابعاد اين انديشه عبارتند از:

الف: رعايت دقيق احكام فقهي بر اساس آيات و روايات و هدايت ساختار دفاع هشت ساله بر مبناي آن

ب: قدرت تهييج و ايجاد شور و حماسه در مردم، بويژه جوانان و جذب آنان به سوي ميدان هاي نبرد.

ج: شناخت عميق از استكبار، به سركردگي امريكا و تحليل و افشاي به هنگام نقشه هاي آنان در منطقه.

د: برخورد باصلابت و شجاعانه با حملات برون ميداني؛ نظير حمله به مناطق مسكوني و كاربرد سلاح هاي شميايي و تقويت انگيزه دفاعي رزمندگان، با استعانت از فرهنگ شهادت طلبي و خدامحوري در تمامي صحنه ها

البته بررسي باورهاي امام خميني (ره) نسبت به قيام خونبار عاشورا و پيوند هشت

سال دفاع مقدس با آن، از فرازهاي زيبا و ماندگار انديشه ي دفاعي امام راحل (ره) به حساب مي آيد؛ به گونه اي كه تفكيك بين حركت، احساس و هدف رزمنده اي كه امام راحل (ره) او را توصيف

[ صفحه 16]

مي كند، با ويژگيهاي رزمندگان روز عاشورا كار دشواري است؛ تنها زمان وقوع اين دو حادثه است كه بين آنها فاصله ايجاد كرده است.

هنر عظيم امام راحل (ره) حفظ ساختار دفاعي كشور، در اوج بيرحمانه ترين حملات دشمنان، در چارچوب اصول و مباني مكتب اسلام بوده است. تلفيق اين دو ارزش و تطبيق آن با شرايط دفاعي رزمندگان، از جهات اعجاز برانگيز فرماندهي امام راحل (ره) محسوب مي شود. از آنجا كه حفظ و تبيين انديشه ي دفاعي امام خميني (ره) نقش راهبردي مؤثري در تعيين سياست هاي دفاعي كشور داشته و دارد، بر آن شديم تا با سيري مختصر در فضاي انديشه ي آن بزرگوار و به قدر بضاعت خويش، به استخراج ديدگاهها و آراي ايشان بپردازيم.

كار تحقيق در اين زمينه، با جمع آوري بيانات و سخنرانيهاي امام خميني (ره) و با روش كتابخانه اي و تهيه فيش هاي حاوي اطلاعات شروع شد. بيانات امام راحل (ره) در سه مقطع زماني تقسيم گرديد كه عبارتند از:

الف: قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

ب: دوران پيروزي انقلاب و پيش از آغاز جنگ تحميلي

ج: سالهاي دفاع مقدس و پس از آن

همچنين سعي شده است تا به قسمتي از بيانات امام (ره) استناد شود كه بيشتر مربوط به دوران جنگ تحميلي باشد. ضمنا جهت رعايت اختصار از ميان فيش هاي جمع آوري شده از بيانات مشابه

در يك موضوع، به ذكر يك يا دو مورد اكتفا شده است.

پس از گردآوري اطلاعات، كار مهم بررسي و تدوين انجام گرفت. در ابتداي كار، تدوين مباحث مربوط به تعاريف، اهميت، اقسام و اهداف جهاد و دفاع به اجمال بررسي و در ادامه، به تبيين راهبردهايي چون دفاع سياسي، دفاع نظامي، دفاع اقتصادي، دفاع فرهنگي و سپس ساختار نظامي نيروهاي مسلح، فرهنگ دفاع و آفات آن پرداخته شد.

و همچنين فصل مستقلي به «امام و عاشورا» اختصاص يافت كه طي آن از تأثير قيام عاشورا بر دفاع هشت ساله و الگوپذيري امام راحل (ره) از سيد الشهداء «عليه السلام» و نيز راهبردها و شيوه هاي مشترك دفاعي آن دو بزرگوار بحث به عمل آمد.

به هر حال نتيجه بهره مندي از انديشه دفاعي امام راحل (ره) كتاب حاضر است كه در پيش رو داريد. در خاتمه لازم است از مساعدت و همكاري آقاي مهراد جان نثار حسيني و خانم ناهيد برنجي تشكر نماييم و از خوانندگان و گرامي نيز تقاضا دارم كمبودها و كاستي ها را با ديده ي لطف و بصيرت به ما تذكر دهند تا ان شاء الله در چاپهاي بعدي مورد توجه قرار گيرد.

والسلام

اسماعيل منصوري لاريجاني

[ صفحه 19]

اهميت دفاع

چرا دفاع؟

از ديرباز تاكنون و در جوامع مختلف، توجه به دفاع و تقويت انگيزه ي دفاعي در مردم، در رأس برنامه ريزيهاي هر حكومت و نظام بوده است. و به هر ميزان كه ارتباطات ميان كشورها توسعه يافت، بر ضرورت منافع ملي و اهميت دفاع افزوده شد. اگر چه دفاع، لازمه ي طبيعي حيات هر موجودي است، به طوري كه جهاد

و دفاع مستمر در زندگي گياهان، حيوانات و انسانها به انحاء و درجات مختلف وجود دارد؛ آن درخت و گياهي كه ريشه هايش را با سرسختي در خاك و صخره فرومي برد تا بتواند مواد غذايي لازم را به دست آورد يا اين كه تلاش مي كند علفهاي هرز و مزاحم را از سر راه بردارد و خود را در نقطه اي قرار دهد كه بهتر بتواند از نور خورشيد استفاده كند و نيز آن حيواني كه براي تهيه خوراك يا حفظ جان خود و فرزندانش در برابر حملات دشمنان، سرسختانه مقابله مي كند، جملگي در حال دفاع دائمند.

بنابراين، امر جهاد و دفاع در زندگي گياهان و حيوانات و حفظ حيات مادي و ادامه ي آن بسيار مهم است؛ ليكن اهميت و ارزش دفاع در زندگي انسان، علاوه بر غريزي بودن آن به ابعاد گوناگون اجتماعي و فرهنگي و سياسي حيات وي برمي گردد كه در اين كتاب به آن خواهيم پرداخت.

[ صفحه 20]

اهميت جهاد در آيات و روايات

در آيات قرآني، مطالب فراواني درباره ي اهميت جهاد وجود دارد كه برخي از آنها عبارتند از:

«ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض...» [1] .

«و اگر خدا بعضي مردم را در مقابل برخي ديگر برنمي انگيخت، فساد روي زمين را فرامي گرفت:

بنابراين يكي از دلايل اهميت و ارزشمندي جهاد در اسلام، قطع مفاسد در روي زمين است. در آيه ي ديگري از قرآن آمده است كه:

«قل ان كان اباؤكم و ابناؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد

في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين.». [2] .

«بگو اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، عشيرة و قبيله تان و اموالي كه گردآورده ايد و تجارتي كه از كسادي آن وحشت داريد و خانه ها و منازل مورد علاقه تان، در پيش شما محبوبتر از خدا و رسولش جهاد و در راهش مي باشد، صبر كنيد تا فرمان خداوند برسد و خداوند فاسقان را هدايت نمي كند.

به طوري كه ملاحظه مي شود. در اين آيه علائق و وابستگيهاي انسان در مقابل علاقه به خدا و پيامبر و جهاد في سبيل الله داده شده است و لذا كسي كه از محبت خدا و رسولش و جهاد در راه او دست بردارد، در گروه فاسقان خواهد بود. بدين ترتيب، همسويي جهاد با علاقه به خدا و رسول، خود اهميت آن را در اسلام مي رساند. بديهي ترين مزد جهاد در اسلام آن است كه رسول اكرم (ص) مجاهدين - يعني عمل كنندگان به جهاد - را بهشتي دانسته و مي فرمايند:

«للجنة باب يقال له باب المجاهدين يمشون اليه و إذا هو مفتوح و هم مقتلدون بسيوفهم و الجمع في الموقف و الملئكة ترحب بهم» [3] .

[ صفحه 21]

«بهشت در مخصوصي دارد كه به «باب المجاهدين» معروف است. مجاهدان به سوي آن در حركت مي كنند؛ در حالي كه شمشيرهاي خود بر دوش دارند. ناگهان اين در به روي آنان گشوده مي شود و فرشتگان به آنان آفرين و خوش آمد مي گويند؛ در حالي كه هنوز ديگر مردم، در صحنه محشر منتظر حساب هستند.»..

همچنين حضرت علي «عليه السلام» فرمودند:

«اما بعد فان

الجهاد باب من ابواب الجنة، فتحه الله لخاصة اوليائه، و هو لباس التقوي و درع الله الحصينة و جنته الوثيقة» [4] .

«اما، جهاد! دري است از درهاي بهشت كه خداوند آن را به روي دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئن خداوند است.»

بيان امام راحل در اهميت دفاع

دفاع از نظر امام راحل (ره) از جايگاه و اهميت ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه آن را پرورش دهنده ي جوهر انسانيت و مايه ي بروز شجاعت در انسان مي داند:

جنگ خيلي خوب است از يك جهت و آن اين است كه شجاعتي را كه در باطن انسان است، بروز مي دهد و تحرك براي انسان حاصل مي شود. انسان از آن خمودي بيرون مي آيد.» [5] .

همچنين امام راحل (ره) جنگ و دفاع را ابزاري مي داند كه با آن موانع از سر راه رشد و تكامل جوامع اسلامي برداشته مي شود: «اين يك رحمتي است، صورتش انسان فكر مي كند كه كشتار است، لكن واقعش بيرون كردن يك موانعي از سر راه انسانيت است.» [6] .

مخصوصا كشوري كه انقلاب اسلامي كرده است و اجراي احكام نوراني اسلام را در همه ي زمينه ها هدف قرار داده است، دفاع و جهاد براي او تكليفي شرعي و الهي مي شود و صرف نظر از تأثيرات فردي و اجتماعي، بايد آن را به عنوان يك تكليف شرعي مورد توجه قرار دهد. در همين باره نيز امام راحل (ره) چنين فرموده اند:

[ صفحه 22]

«آحاد مردم يكي يكي شان تكليف دارند براي حفظ جمهوري اسلامي؛ يك واجب عيني، اهم مسائل واجبات دنيا، اهم است و از نماز اهميتش

بيشتر است. براي اينكه اين حفظ اسلام است، نماز فرع اسلام است، اين تكليف براي همه ماست.» [7] .

به طوري كه ملاحظه مي شود، دفاع و جهاد در اسلام، اهميتي چند جانبه دارد كه اهم آن را به شرح زير مي توان خلاصه كرد:

الف: تقويت جوهره ي انسانيت و آبديده كردن روح انسان در حوادث و مشكلات

ب: بروز و ظهور عنصر شجاعت و مقاومت در انسان مؤمن و دفع رخوتها و سستيها.ج: دفع موانع از مسير تكامل و رشد جامعه ي اسلامي و قطع طمع دشمنان در حمله به كشوري مقاوم و آماده دفاع.

د: وجوب شرعي جهاد و دفاع در كنار ديگر واجبات ديني، به عنوان قويترين نمود انگيزه ي دفاعي در اقشار مختلف جامعه انساني

[ صفحه 25]

تعريف جهاد و دفاع

اشاره

واژه ي «جهاد» از ريشه ي جهد، به معناي تلاش همراه با تحمل مشقت و سختي براي نيل به هدف معين است. [8] .

جهاد در اصطلاح فقهاء عبارت است از نهايت تلاش با بذل مال و جان در راه مبارزه با دشمنان حق، براي اعلاي «كلمة الله» و از بين بردن آيين شرك و بت پرستي.

مرحوم مقداد در تعريف جهاد مي نويسد:

«و هو لغة فعال من الجهد و هو المشقة البالغة و الجهاد بكسر الجيم مصدر جاهد يجاهد جهادا و مجاهدة و بفتح جيم الأرض الصلبة و الجهد بفتح الجيم و ضمها الطاقة». [9] .

واژه ي دفاع نيز از ماده ي دفع، به معناي راندن و دور كردن است كه اغلب با بذل مال و جان تا دفع تجاوز همراه است.

اقسام جهاد

اشاره

اگر چه جهاد برحسب معني، اقسام مختلف دارد ولي در حوزه ي فقه اسلامي عمدتا

[ صفحه 26]

به دو نوع مهم تقسيم مي شود:

جهاد ابتدايي

شرط تحقق آيين الهي و دعوت انبياء «عليهم السلام» رفع موانع از سر راه هدايت و تبليغ است. مهمترين موانع اين راه، كفر و شرك و بت پرستي است. منطق ديني چون هويتي براي كفر و شرك قائل نيست. وجود آنها را در جامعه نوعي بيماري فكري و سياسي مي داند، لذا همه ي مسلمانان را موظف به قطع ريشه هاي كفر و شرك و نفاق مي داند تا مفاسد آن در جامعه فراگير نشود.لذا اين نوع جهاد را «جهاد ابتدايي» گويند كه داراي شرايط خاصي است و از جمله ي آن شرايط، دستور امام معصوم «عليهم السلام» است.

جهاد دفاعي

هنگامي كه مخالفان اسلام بر مسلمانان هجوم آورند و بيم آن باشد كه بر سرزمين مسلمانان استيلا يابند و موجوديت اسلام در معرض خطر قرار گيرد، بر همه مسلمانان فرض و واجب است كه با هر وسيله ي ممكن، براي دفع تجاوز و حفظ بلاد اسلامي جهاد كنند. اين نوع جهاد را «جهاد دفاعي» گويند كه داراي ابعاد مختلف، اقتصادي و سياسي و فرهنگي است كه ان شاء الله در بحث آينده به آن تفصيلا خواهيم پرداخت.

جهاد ابتدايي و دفاعي از ديدگان امام راحل

امام راحل (ره) در تعريف جهاد آن را به دو بخش تقسيم كرده و مي فرمايند:

«در اسلام دو گونه جنگ است كه يكي را جهاد مي گويند و آن كشورگيري است، با شرطهايي كه براي آن شده است. و ديگري جنگ براي استقلال كشور و دفع اجانب از آن است. جهاد كه عبارت از كشورگيري و فتح ممالك است، پس از آن است كه دولت اسلامي با وجود امام يا به امر تشكيل شود و در اين صورت اسلام بر تمام مردان كه به حد بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است نباشند، واجب كرده است كه براي

[ صفحه 27]

كشورگيري حاضر شوند». [10] .

«و اما قسم دوم از جنگ اسلامي كه به نام دفاع اسم برده شده و آن جنگيدن براي حفظ استقلال كشور و دفاع از جانب است. به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نائب امام نيست و كسي از مجهتدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است

به حكم اسلام از كشور اسلامي حفاظت كنند و استقلال آن را پا بر جا نمايند.» [11] .

شرايط جهاد ابتدايي

با توجه به بيانات امام راحل (ره) شرايط جهاد ابتدايي را به شرح زير مي توان خلاصه كرد:

الف - منظور از جهاد «كشورگيري» به مفهوم توسعه قلمرو پيام وحي و جهان شمولي دعوت اسلامي است.

ب - دولت اسلامي با وجود امام معصوم «عليه السلام» و به امر امام تشكيل شود.

ج - جهاد ابتدايي مشروط به اذن معصوم «عليه السلام «يا نايب امام است.

د - جهاد ابتدايي بر تمام مرداني كه به حد بلوغ رسيده باشند، واجب است.

ه - افراد عاجز، افتاده و مملوك از افراد جانب، از جهاد ابتدايي معاف هستند.

بنابراين جهاد ابتدايي با شرايط فوق به منظور اعلاي كلمه ي حق و توسعه ي دامنه ي هدايت و تبليغ اسلامي و به اذن امام آغاز مي شود. لذا برداشتن موانع از قبيل شرك و كفر و بت پرستي، از لوازم اوليه جهاد است. آيات زيادي از قرآن كريم براي قتال بي درنگ با كفار و مشركين دستور مي دهد كه به ذكر چند نمونه از آنها مي پردازيم:

1 - يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا منكم غلظة و اعلموا ان الله مع المتقين. [12] .

«اي اهل ايمان با كافران، هر كدام كه به شما نزديكتر است، شروع به جهاد كنيد و بايد كفار در شما درشتي و نيرومندي و پايداري حس كنند،

[ صفحه 28]

و بدانيد كه خداهميشه با پرهيزكاران است.»

«يلونكم» أي يقربون منكم، يعني بايد با همه ي

كفار قتال كرد و چون جنگ يكباره با همه ي آنها ممكن نيست، بايد از نزديكترين آنها به لحاظ سرزمين يا خطري كه وقوع آن قويتر است، شروع به قتال نمود. به طوري كه نبي اكرم «صلي الله عليه و آله» با يهود «بني قريظه» و «بني نضير» قبل از فتح مكه پيكار كرد و نيز فتح مكه را قبل از جنگ هوازن انجام داد و با اهل فارس پيكار نكرد؛ بخاطر دوري آنها را از بيضه ي اسلام و چون عبدالله بن عمر از قتال با ديلم سؤال نمود، رسول خدا «صلي الله عليه و آله» فرمودند:

عليكم بالروم [13] .

بدين ترتيب منظور امام (ره) از كشورگيري و فتح ممالك، بلاد كفار است كه بر حكم آيه ي فوق صراحت دارد.

2 - يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الأدبار [14] .

«اي اهل ايمان وقتي با كفار مواجه شديد، مبادا از بيم آنها، از جنگ بگريزيد.»

علت اين كه خدواند متعال با صراحت و شدت تمام امر به قتال با كفار مي دهد، آن است كه آنها نه تنها از قبول دعوت وحي رويگردان شدند، بلكه سد سبيل الله هم مي شوند، و آنان كه مانع راه خدا مي شوند، هيچ گونه هويتي نزد خداي متعال ندارند.

به همين دليل در مورد پيروزيهاي پيامبر اسلام «صلي الله عليه و آله» بر كفار مي فرمايد:

فلم تقتلوهم و لكن الله قتلهم [15] .

«اي مؤمنان! نه شما، بلكه خدا كافران را كشت.»

يعني مؤمنان و رسول خدا، تنها آرايش ظاهر آنها را درهم مي كوبند و الا در معنا و

باطن، كفار اصالتي نزد خدا ندارند و به دليل هويت گم شده، تمامي تلاش آنها نيز بي ثمر خواهد بود.

الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله اضل اعمالهم [16] .

«آنان كه به خدا كافر شدند و راه دين خدا را بر خلق بستند، اعمال

[ صفحه 29]

آنها باطل و تباه خواهد بود.»

3 - قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله و لا باليوم الاخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون. [17] .

«اي اهل ايمان با كساني كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و آنچه را خدا و رسولش حرام كرده، حرام نمي دانند و به دين حق (اسلام) روي نمي آورند، قتال كنيد؛ تا آنگاه كه با حقارت تمام جزيه ي پرداخت كنند.»

مرحوم مقداد معتقد است كه اين آيه، به قتال با اهل كتاب اشاره دارد و هر يك از اوصاف چهارگانه ي مذكور در آيه، به تنهايي عامل وجوب قتال با آنهاست. اول اين كه آنها در نفس الامر به خدا معتقد نيستند؛ زيرا آنها خداي متعال را به صفتي مي ستايند كه محال است خدا با آن صفت، توصيف شود. مثل يهود كه عزيز پيامبر را پسر خدا يا نصاري كه حضرت مسيح را پسر خدا مي دانند. [18] همچنين به روز قيامت بواقع معتقد نيستند؛ زيرا مي گويند: آتش جهنم براي مدتي معدود فروزان است. [19] سوم اين كه آنها حرام نمي دانند آنچه را خدا حرام كرده است؛ مثل شرب خمر و گوشت خوك، چهارم آن

كه از دين حق، كه اسلام باشد، اطاعت نمي كنند و ادعاي آنها در تحكيم مواضع ديني شان، به دليل تحريف كتاب آسماني شان، مطابق با حق نيست. [20] .

تنها تخفيف براي اهل كتاب، پرداخت جزيه، در صورت قبول شرايط ذمه است.

در اين جا چون در مقام تحليل و تفسير آيات جهاد نيستيم، وارد فلسفه احكام و جزييات آن نمي شويم. اين سه آيه در زمينه ي جهاد ابتدايي، به عنوان نمونه و براي تبيين و تأكيد موضع امام راحل (ره) كافي است.

شرايط جهاد دفاعي

جهاد دفاعي بر اساس موضوع و مفهوم، از حوزه ي وسيعتري برخوردار است كه اهم آن عبارتند از:

[ صفحه 30]

الف - حفظ كيان اسلام بر هر مسلماني واجب است؛ لذا دفاع در برابر كساني كه كيان اسلام با خطر مواجه نمايند، امري واجب است.

ب - دفاع از استقلال و تماميت ارضي كشور اسلامي، امري واجب است.

ج - وجود امام معصوم يا نايب او شرط نيست.

د - كسي از مجتهدين جهاد دفاعي را مشروط به وجود امام يا جانشين او نكرده است.

ه - بر همه ي افراد مسلمان جهاد دفاعي واجب است. (زيرا دفاع دفع تجاوز است، لذا به هنگام تجاوز نبايد به بهانه ي پيري يا عسر و حرج از دفاع سرپيچي كرد؛ «واجب عيني» مگر اينكه افراد نيروهاي دفاع كننده در برابر متجاوز به حد كفاف باشد. «واجب كفايي».

جهاد دفاعي در قرآن

آيات فراواني در قرآن كريم به حقيقت جهاد دفاعي اشاره دارند كه به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم:

1 - و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين [21] .

«با كساني كه با شما از در جنگ بيرون آمده اند، در راه خدا پيكار كنيد؛ ولي تعدي و تجاوز روا نداريد كه خداوند متجاوزان را دوست ندارد.»

2 - اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير. الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا. [22]

.

«به آنان كه مورد تهاجم و جنگ تحميلي ظالمانه قرار گرفته اند، اجازه ي دفاع داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند و خداوند بر نصرت آنها قادر است. همانها كه بنا حق از خانه ي خود (مكه) اخراج شدند و جز اين كه مي گفتند: پروردگار ما الله است، جرمي نداشتند و اگر خداوند

[ صفحه 31]

بعضي از آنها را به وسيله ي بعضي ديگر دفع نكند، صومعه ها و معابد (يهود و نصاري) و مساجدي كه «نام خدا» در آنها بسيار برده مي شود. ويران مي گردد.»

اين دو آيه ي اگر چه در واقعه ي جنگ بدر نازل شدند، اما طلاق دارد و شامل همه ي مواردي مي شود كه مسلمانان مورد تجاوز دشمن قرار مي گيرند.

جهاد دفاعي در روايات

در زمينه ي جهاد دفاعي روايات بسياري وجود دارد كه اهميت آن را بخوبي نشان مي دهد. در اينجا تنها به چند نمونه از آنها اشاره مي شود.

1 - رسول گرامي اسلام «صلي الله عليه و آله» فرمودند:

الخير كله في السيف و تحت ظل السيف و لا يقيم الناس الا السيف و السيوف مقاليد الجنة و النار. [23] .

«همه خوبيها در شمشيرها و زير سايه ي شمشير است و قوام جامعه بر شمشير تكيه دارد، و شمشيرها كليد بهشت و دوزخ اند.»

به طوري كه ملاحظه مي شود، شمشير مظهر جهاد دفاعي است. ثبات و استحكام جامعه به قدرت دفاعي آن جامعه بستگي دارد. البته توان دفاعي افراد بايد در راه خدا و اعتلاي كلمه ي حق باشد كه حاصل آن جنت گشايي و فتح باب بهشت است؛ در غير اين صورت كليد دوزخ خواهد بود.

2 - اميرالمؤمنين علي «عليه السلام» در اهميت جهاد فرمودند:

«و الله الله في الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم في سبيل الله و عليكم بالتواصل و التباذل. [24] .

خدا را، خدا را درباره ي جهاد با اموال، جانها و زبانهايتان! و بر شما باد كه پيوندها را محكم كنيد و از بذل و بخشش به يكديگر (بويژه در راه جهاد) هيچ فروگذاري نكنيد.»

و همچنين درباره ي ويژگيهايي اصحاب رسول خدا «صلي الله عليه و آله» فرمودند:

«لم يمنوا علي الله و لم يستعظموا بذل انفسهم في الحق حملوا

[ صفحه 32]

بصائرهمم علي اسيافهم» [25] .

به دليل صبر بر سختيها بر خدا منتي نمي نهادند و بذل جان در راه خدا را بزرگ نمي دانستند و بينش و آگاهي خود را بر شمشيرهايشان حمل مي كردند.».

يعني جهاد و دفاع در راه خدا را يك تكليف مي دانستند و تحقق اهداف ديني را بدون توان و قدرت دفاعي ناممكن تلقي مي كردند.

3 - حضرت زهرا «عليهماالسلام» درباره ي جهاد فرمودند:

جعل الله تعالي الجهاد عز للاسلام. [26] .

«خداوند جهاد را مايه ي عزت اسلام قرار داده است.»

4 - شخصي از امام رضا «عليه السلام» مي پرسد: «يكي از ياران شما ندانسته به مزدوري تحت پرچم سلطان جائر رفته است.» امام اين كار را نمي پسندد. سؤال كننده مي پرسد: «اگر دشمن به نقطه مرزي كه او در آن پاسداري مي كند رسيد، چه كند؟»

امام رضا «عليه السلام» مي فرمايد: يقاتل عن بيضه الاسلام [27] .

«براي دفاع از كيان اسلام، با دشمن مي جنگد».

يعني دفاع از كيان

اسلام، اگر در سايه ي حكومت سلطان ستمگر باشد، بر مسلمانان واجب است و اين امر هيچ گاه به منزله ي تأييد دستگاه حاكم نيست؛ بلكه صرفا به منظور دفاع از موجوديت اسلام است كه در خطر واقع شده است.

نظريه ي فقهاي عظام درباره ي «دفاع»

درباره ي جهاد دفاعي، تقريبا همه ي علماي شيعه اتفاق نظر دارند و معتقدند كه دفاع از اقسام جهاد است و آيات و روايات جهاد ابتدايي، شامل دفاع نيز مي شود. ذكر چند نمونه از نظرات فقهاي عظام حقيقت مطلب را بيشتر روشن مي كند.

مرحوم «علامه حلي» مي گويد:

«آن گاه كه دشمنانا به مسلمين هجوم آوردند، العياذ بالله، دشمني باشد كه از تهاجم او بيم نابودي اسلام برود، در اين صورت بر هر مسلمان واجب است كه بپا خيزد و بر دشمن، يورش برد. و او را سر.

[ صفحه 33]

جاي خود بنشاند، در اين جا آن كسي كه مسلمانان را در اين قيام مقدس رهبري مي كند، خواه انسان شايسته اي باشد يا فرد گناهكار فاسقي، در ضرورت دفاع تغييري ايجاد نمي شود؛ زيرا دفع چنين خطر عظيمي كه به جهان اسلام رو آورده است، جز به اتخاذ اين روش، ممكن نيست. پس اگر شرايط چنين بود كه فرمانده مسلمانان، فرد نالايقي نيز بود (و ضرورت چنين اقتضا مي كرد) بر آن دفاع واجب بايد اقدام كرد.» [28] .

همچنين محقق حلي در كتاب «مختصر نافع» و شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسي در جلد دوم كتاب «مبسوط» مشابه اين مطالب را درباره ي دفاع مطرح فرموده اند و نيز صاحب جواهر در كتاب «جواهر الكلام» مي گويد: «اجماع و انفاق رأي علما به هر دو آن

وجود دارد كه «دفاع» از اقسام جهاد است. اگر چه شرايط جهاد ابتدايي را ندارد.» [29] .

شهيد اول (رحمة الله عليه) نيز در كتاب «الجهاد»، ضمن آن كه دعوت امام عادل يا نائب آن حضرت را شرط وجوب جهاد مي داند، به موضوع دفاع در وضعيت اضطرار و موقع خطر توجه نموده و مي نويسد:

و لا يجوز مع الجائر اختيارا الا ان يخاف علي بيضه الاسلام و هي اصله و مجتمعه، من الاصطلام او يخاف اصطلام قوم من المسلمين فيجب علي من يلبهم الدفاع منهم [30] .

«جهاد به همراه حاكم ستمگر در حالت اختيار جايز نيست، مگر آن كه براي اساس اسلام و جامعه مسلمين احساس خطر شود يا خطر ريشه كن شدن قومي از مسلمانان پيش آيد. در اين صورت، بر مسلماناني كه به آن قوم نزديك هستند و امكان حمايت دارند، واجب است از آنها دفاع كنند.

به طوري كه ملاحظه مي شود، نكته مهم دفاع از اساس اسلام و مسلمانان تحت ستم است كه حتي همراهي با حاكم ستمگر، علي رغم مشروعيت حاكميت او،

[ صفحه 34]

براي رفع ستم نه تنها جايز، بلكه واجب است.

نظر فقهي امام راحل

امام راحل (ره) در زمينه «دفاع» مي فرمايد:

«هر گاه دشمن بر سرزمين مسلمانان يا مرزهاي آنان حمله آورد، به طوري كه ترس از بين بردن اصل اسلام و جامعه ي اسلامي از آن مي رود، بر همه ي مسلمين واجب است با هر وسيله ي ممكن به دفاع برخيزند و در اين راه، از بذل جان و مال دريغ نكنند» [31] .

و نيز در مسأله ي بعدي مي فرمايد:

«در اين

مورد حضور امام و اذن او يا اذن نايب خاصش يا نائب عام آن حضرت شرط نيست، بلكه بر هر مكلفي با هر وسيله اي و بدون قيد و شرط، دفاع واجب است.» [32] .

دفاع همه جانبه

دفاع در بينش فقهي حضرت امام خميني (ره) حوزه ي وسيع تري دارد؛ زيرا جهاد دفاعي، اختصاص به حمله نظامي دشمن ندارد؛ بلكه هر نوع حمله اي كه به مسلمانان بشود، اعم از اقتصادي و سياسي يا فرهنگي، در همه ي اين موارد دفاع واجب است. چرا كه حمله هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي، در واقع حمله به اصل اسلام است. به همين دليل امام راحل (ره) فتوا داده اند:

لو خيف علي حوزة الاسلام من الاستيلاء السياسي و الاقتصادي المنجر الي اسرهم السياسي و الاقتصادي و وهن الاسلام و المسلمين و ضعفهم يجب الدفاع بالوسائل المشابهة و المقاومات المنفيه؛ كترك شراء امتعتهم ترك استعمالها و ترك المراودة و المعاملة معهم مطلقا. [33] .

«اگر بر حوزه اسلام ترس از استيلاي سياسي و اقتصادي وجود

[ صفحه 35]

داشته باشد؛ به طوري كه به اسارت سياسي و اقتصادي مسلمين و موجب وهن اسلام و مسلمين و عاجز شدن آنها منجر شود، دفاع با ابزارهاي مشابه و مبارزه ي منفي واجب است؛ مثل عدم خريد كالاهاي آنها و ترك استفاده ي از آن و قطع روابط و معامله با آنان به طور مطلق.»

بدين ترتيب جواز رابطه ي سياسي دولت اسلامي با كشورهاي غير اسلامي، بايد بر اصل عدم استيلاي اجانب بر نظام سياسي و اقتصادي مسلمين استوار باشد؛ در غير اين صورت، رابطه با كشورهاي غير اسلامي حرام است. امام راحل (ره)

بر مسلمانان واجب مي داند كه دولتمردان را ملزم به قطع روابط كنند و در صورت عدم تمكين، آنها را از مناصبشان بركنار نمايند. [34] .

اين فرابيني امام راحل (ره)، ناشي از آن است كه معظم له بيش از هر چيز، به عزت و آبروي اسلام و كشورهاي اسلامي بها مي دهند. در سياست دفاعي ايشان اين شاخص مهم، آشكار و روشن به چشم مي خورد كه:

«مسأله، مسأله اي نيست كه ما مي خواهيم جنگ بكنيم يا مي خواهيم دفاع بكنيم. ما دفاع مقدس مي خواهيم بكنيم؛ يعني ما مي خواهيم از آبروي اسلام، از آبروي كشور اسلامي دفاع بكنيم. اين يك دفاعي است كه عقل و اسلام، هر دو با آن موافقند.» [35] .

[ صفحه 39]

اهداف جهاد دفاعي

اشاره

اهميت و شرايط جهاد دفاعي در رابطه با اهدافي كه دنبال مي كند، مشخص مي شود. عمده ترين هدفها در جهاد دفاعي از ديدگاه حضرت امام خميني (ره) را به شرح بيان مي توان بيان نمود:

حفظ اسلام

از اهداف مهم جهاد دفاعي، حفظ موجوديت اسلام است؛ بدون انگيزه و توان دفاعي،حفظ اسلام عملا ممكن نيست. چنان كه اميرمؤمنان علي «عليه السلام» مي فرمايد:

الخير كله في السيف و ما قام هذا الدين الا بالسيف. [36] .

«همه خوبيها در شمشير است و اين دين (اسلام) جز با شمشير استوار نگرديده است».

بديهي است شمشير نماد توان دفاعي جامعه اسلامي است. در صدر اسلام با قدرت گرفتن مسلمانان در مدينه، حقيت دين آشكار گرديد؛ اما در دوراني كه

[ صفحه 40]

رسول خدا «صلي الله عليه و آله» در مكه بود، علي رغم سختي و مشكلاتي كه متحمل شد، به دليل عدم قدرت دفاعي در نشر رسالت توفيق چنداني نداشته است. پس قوام اسلام بر توان دفاعي مسلمانان استوار است.

بينش امام راحل (ره) كه مبتني بر آيات و روايات است، در امور دفاع از اسلام، از سياست و تدبير ائمه معصومين «عليهم السلام» پيروي مي كند و در همين راستا مي فرمايد:

«آن چيزي كه براي ما ارزش دارد، اولا اسلام است كه در آن همه چيز هست. ما براي شكممان قيام نكرديم كه اگر شكممان را يك وقتي جلويش را بگيرند، ما بنشينيم سر جايمان. ما براي اسلام قيام كرديم، همان طوري كه در صدر اسلام پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله» براي اسلام قيام كرد.» [37] .

و همچنين در جاي ديگر

مي فرمايد:

«آنچه من به ملت خودمان مي خواهم بگويم، اين است كه ملت ما بايد متوجه باشد كه اسلام است و قضاياي اسلام در كار است و ما تبع اسلام داريم جنگ مي كنيم، دفاع مي كنيم و به واسطه ي اسلام داريم دفاع مي كنيم.» [38] .

از آنجا كه اسلام در نظام جمهوري اسلامي تبلور يافت، امام راحل (ره) حفظ نظام را براي آحاد مسلمانان واجب عيني مي داند:

«آحاد مردم يكي يكي شان تكليف دارند براي حفظ جمهوري اسلامي، يك واجب عيني، اهم مسائل واجبات دنيا، اهم است و از نماز اهميتش بيشتر است.» [39] .

بنابراين حفظ نظام جمهوري اسلامي، فراتر از حوزه ي نظامي است و همه ي مسلمانان به عنوان يك تكليف شرعي، بايد در قلمرو فرهنگي، سياسي و اقتصادي به دفاع از اسلام برخيزند و اين امر از مصاديق دفاع همه جانبه است.

[ صفحه 41]

دفاع در دو جبهه

با توجه به بيانات امام راحل (ره) مشخص مي شود كه جبهه ي دفاعي مسلمانان تنها به حدود و ثغور جغرافيايي محدود نمي شود. حدود مرزها و قلمرو جغرافيايي را بايد با دفاع نظامي حفظ كرد؛ اما دفاع مهمتر و عظيم تر، دفاع از مرزهاي عقيدتي اسلام است كه قلمرو آن به شعاع انديشه ي نوراني اسلام و نفوس مسلمين است؛ يعني در هر كجاي جهان، اگر عليه السلام توطئه مي شود يا دشمنان براي بدنام كردن اسلام و رهبران آن شيطنت مي كنند، وظيفه هر مسلمان است كه دفاع كند و با هر وسيله ي ممكن، ريشه ي توطئه را بخشكاند. لازمه ي اين دفاع، رفع موانع و ارائه ي چهره ي حقيقي اسلام و اعتلاي «كلمة الله» است. لذا امام راحل (ره) مي فرمايد:

«ما

الآن كه با قدرتهاي بزرگ دنيا مواجه هستيم، حال دفاعي داريم؛ يعني ما مدافع از آن چيزهايي كه نهضت ما و قيام ما براي ما هديه آورده است و از اهداف اسلامي و از كشور اسلامي خودمان و از تمام چيزهايي كه مربوط به اسلام و مربوط به كشور است، در حال دفاع هستيم». [40] .

همچنين ايشان از اشغال فلسطين به عنوان مصداق عيني تجلي وظيفه ي همگاني مسلمين ياد مي كند و دفاع از مردم مظلوم فلسطين را وظيفه ي همه ي مسلمانان مي داند:

هنگامي كه مي بينيد خونهاي برادران و خواهران بي گناه شما در سرزمينهاي مقدس فلسطين جاري است و هنگامي كه مشاهده مي كنيد سرزمينهاي ما به دست صهيونيست هاي تبهكار ويران گشته، در اين شرايط هيچ راهي جز ادامه ي جهاد نمي ماند و بر همه ي مسلمانان واجب است كه كمك هاي مادي و معنوي خود را در اين جهاد مقدس صرف كنند.» [41] .

بدين ترتيب دفاع از اسلام و مسلمين مرز جغرافيايي نمي شناسد و از نظر حضرت امام (ره) وظيفه يك مسلمان در دورترين نقاط جهان، همانند وظيفه اي است كه يك مسلمان فلسطيني در شهر بيت المقدس دارد:

«در حالي كه اسلام و اماكن مقدسه ي آن مورد تهديد و تجاوز قرار

[ صفحه 42]

گرفته، هيچ فرد مسلماني نمي تواند در مقابل آن بي تفاوت باشد.» [42] .

بنابراين از ديدگاه حضرت امام (ره)، مرز جغرافيايي فرع از مرز عقيده است و مسلمانان بايد در همه ي نقاط جهان از موجوديت اسلام و منافع مسلمين دفاع كنند.دفاع در سنگر عقيده، تكليفي دائمي است و به مرز جغرافيايي محدود نمي شود؛ به طوري كه امام

راحل (ره) حكيمانه ترين و زيباترين عبارت را در اين باره بيان فرمودند:

«جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي شناسد». [43] .

دفاع از مسلمين

هدف ديگر جهاد دفاعي، دفع تجاوز و ستم از مسلمانان است؛ خواه متجاوز كافر باشد و خواه مسلمان. اگر متجاوز كافر و غير مسلمان باشد، بر همه ي مسلمانان فرض است كه براي دفاع از مظلوم به دفع تجاوز قيام كنند. به طوري كه دفاع از مسلمانان در فلسطين اشغالي، از سوي امام راحل (ره) به عنوان يك استراتژي ثابت و پايدار براي مسلمانان تبيين شده است.

اما اگر متجاوز يك طايفه يا يك ملت مسلمان باشد، در اينجا بر همه ي مسلمين لازم است نخست به اصلاح بين دو گروه مسلمان بپردازند و چنانچه اصلاح ممكن نشد، بايد با گروهي جهاد كنند كه تجاوز را آغاز كرده است. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفي الي امر الله. [44] .

«هر گاه دو طائفه از مؤمنان با يكديگر به جنگ پرداختند، آنها را با هم آشتي دهيد، اما اگر يكي از آن دو گروه، بر ديگري به ظلم و ستم تاختن آورد، با گروهي باغي مقاتله كنيد تا به فرمان خداوند بازگردد و تسليم شود.»

بنابراين باغي كسي است كه تجاوز را عليه مسلمانان آغاز كند و نصيحتها و وساطتها، در منع او از تجاوز مؤثر واقع نشود. در اين صورت مسلمانان بايد با او مقاتله كنند تا تسليم امر حق شود و دست از تجاوز بردارد امام راحل

(ره) بر اساس

[ صفحه 43]

همين آيه ي قرآن در رابطه ي با جنگ تحميلي رژيم عراق عليه ايران اسلامي فرمودند:

«بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است كه اين معنا كه صدام به ما بغي كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است..... در عين حالي كه مي بينند كه او طغيان كرده است و هجوم كرده است بر يك مملكت اسلامي، بدون جهت، بدون يك حجت، با او اعلام موافقت مي كنند يا بعضي پشتيباني مي كنند... بر همه ي دولتهاي اسلامي به نص قرآن واجب است كه مقابله كنند با دولت عراق تا برگردد به ذكر خدا و امر خدا.» [45] .

موضع اميرالمؤمنين علي «عليه السلام» در جنگ صفين، شاهد ديگري بر اين مطلب است.وقتي از امام درباره تأخير حمله در جنگ صفين سئوال مي شود، مي فرمايد:

فو الله ما دفعت الحرب يوما الا و انا اطمع ان تلحق بي طائفة فتهتدي بي و تعشوا الي ضوئي و ذلك احب الي من ان اقتلها علي ضلالها و ان كانت تبوء باثامها. [46] .

«سوگند به خدا! من حمله را هيچ روز به تأخير نيانداختم، مگر اين كه طمع داشتم گروهي به من ملحق گردند و به وسيله ي من هدايت شوند و در پرتور نور من، بينايي يابند و اين وضعيت پيش من، محبوبتر است تا اين كه آنها را بر گمراهيشان بكشم، گرچه كشته شدنشان نتيجه ي گناه خودشان باشد.»

البته اين مهلت در صورتي جايز است كه باغيان براي ضربه زدن به سپاه اسلام تجديد قوا نكنند؛ در اين صورت تأخير جايز نيست. اما مهلت

براي انديشيدن، همانگونه كه مولاي متقيان «عليه السلام» فرمودند، كار پسنديده اي است.

دفاع از مظلومان و مستضعفاني كه دست ياري به سوي ما دراز مي كنند

يكي از اهداف جهاد دفاعي، دادرسي و حمايت از مستضعفين است. مسلمانان تنها در برابر حقوق مسلمانان مسؤول نيستند، بلكه دفاع از مستضعفان و نجات آنها از چنگال ظلم و ستم از وظايف مهم آنان است. چنانچه قرآن كريم مي فرمايد:

[ صفحه 44]

و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا و اجعل لنا من لدنك نصيرا [47] .

«چرا در راه خدا جهاد نمي كنيد و چرا براي آزادي مردان و زنان و كودكان مستضعفي كه مي گويند: «خداوندا! ما را از اين وادي ستمگران خارج ساز و براي ما از جانب خود ولي و ياوري قرار ده، تلاش و كوشش نمي نماييد؟»

امام راحل (ره) با استشهاد به اين آيه مي فرمايد:

«شما مسلمانها نبايد از اين مردم بي دفاع «عراق» دفاع كنيد؟ شما اسلام شناسان نبايد دفاع از حق مسلمين كنيد؟ ديوار دور اسلام مي كشيد؟ در اقصي بلاد دنيا اگر يك كسي به ما بگويد كه «يا للمسلين» ما موظفيم كه به درد آنها برسيم.». [48] .

البته هدف از حمايت و دادخواهي مستضعفان دعوت آنها به حوزه ي اسلام است؛ زيرا قلمرو اسلام و همه عالم و مخاطبين آن همه انسانها در جهان هستند. چنانچه در قرآن كريم آمده است:

ان الحكم الا للله امر الا تعبدوا إلا إياه ذلك الدين القيم و لكن أكثر الناس لا يعلمون [49] .

«حكم و دستور

تنها مربوط به خداست، او فرمان داده كه جز وي را نپرستيد. اين است دين استوار ولي اكثر مردم نمي دانند.»

دفاع تا رفع فتنه در عالم

هدف ديگر جهاد دفاعي، مقابله با فتنه انگيزان در عالم است، يعني، تا زماني كه كانون فساد و فتنه انگيزي در جهان فعال است و آتش افروزان شيعه بر خرمن هستي انسانهاي بي دفاع مي كوبند، دفاع در برابر آنها وظيفه ي هر انسان آزاده، بويژه مسلمانان است. هشدار بزرگ قرآن كريم در اين باره چنين است:

[ صفحه 45]

قاتلوهم حتي لا تكون فتنه و يكون الدين لله [50] .

«با آنها بجنگيد و تا فتنه و شركي باقي نماند و آيين همه، آيين خدا باشد.»

بر اساس اين آيه، امام راحل (ره) فرمودند:

«قرآن مي فرمايد «و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه»، همه ي بشر را دعوت مي كند به مقاتله براي رفع فتنه؛ يعني، جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم». [51] .

همچنين در قرآن كريم هشدار مي دهد كه اگر به رفع فتنه در عالم قيام نشود، و آتش آن دامنگير همه خواهد شد. از اين جهت، تنها پيروزي كفايت نمي كند؛ بلكه بايد ريشه ي فتنه و فساد خشكانده شود:

الا تفعلوه تكن فتنة في الارض و فساد كبير [52] .

«اگر چنين نكنيد، روي زمين را فتنه خواهد گرفت و فساد بزرگي به راه خواهد افتاد.»

از اين رو امام راحل (ره) دفاع را تا رفع كامل فتنه ضروري مي داند:

«آنچه قرآن مي گويد، تنها «جنگ جنگ تا پيروزي» نيست؛ بلكه «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» است.» [53] .

دفاع در برابر استيلاي سياسي بيگانگان

هدف ديگر جهاد دفاعي، ايستادگي در برابر استثمار و باج خواهي قدرتهاي بيگانه است. زيرا نفوذ و سلطه ي بيگانگان، عزت و شرف كشورهاي تحت سلطه را پايمال مي كند

و به هيچ روي، هويت ملي و استقلال سياسي براي آنان قائل نيست.

نگاهي به وضعيت سياسي كشورهاي وابسته، همواره اين واقعيت را آشكار مي سازد. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

و لا يزالون يقاتلونكم حتي يردوكم عن دينكم ان استطاعوا [54] .

[ صفحه 46]

«(دشمنان) همواره با شما مقاتله مي كنند تا اگر بتوانند شما را از دينتان بازگردانند».

امام راحل (ره) نيز بر اساس اين آيه ي شريف فرمودند:

«آنان مرزي جز عدول از همه ي هويتها و ارزشهاي معنوي و الهي مان نمي شناسند. به گفته ي قرآن كريم هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما برنمي دارند، مگر اين كه شما را از دينتتان برگردانند. ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، صهيونيستها و آمريكا و شوروي در تعقيب مان خواهند بود تا هويت ديني و شرافت مكتبي مان را لكه دار نمايند.» [55] .

از اين رو امام راحل(ره) مبارزه ي دائمي و همه جانبه با كفر و استكبار جهاني را از اهداف استراتژيك نظام جمهوري اسلامي در سياست خارجي دانسته، سازش با آنان را از محالات مي داند:

«كسي تصور نكند كه ما راه سازش با جهان خواران را نمي دانيم؛ ولي هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند. آن چيزي كه در سرشت و روحانيت واقعي نيست، سازش و تسليم شدن در برابر كفر و شرك است كه اگر بند بند استخوانهايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاي دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاي آتش مان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستي مان را در جلوي ديدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه ي كفر و شرك را امضا

نمي كنيم». [56] .

دفاع از وحدت كشورهاي اسلامي

حضرت امام (ره) همواره خواهان تشكيل جبهه ي واحد عليه دشمنان مشترك اسلام و كشورهاي اسلامي است. ايشان وحدت واقعي بين دولتهاي اسلامي را، ضامن بقاي اسلام و عزت و شرف مسلمانان مي داند و ريشه ي همه ي نابسامانيها و سوء استفاده ي قدرتهاي بيگانه در بلاد اسلامي را، ناشي از اختلاف و عدم اتحاد مسلمانان

[ صفحه 47]

ارزيابي نموده، مي فرمايد:

«براي چندين بار به دولتهاي اسلامي، خصوصا دولتهاي منطقه روي كرده و از آنان مي خواهيم و قاطعانه به آنان تذكر مي دهيم كه براي حفظ شرف و جان و ناموس و مال ملتهاي اسلامي به پا خيزند و با ما و دولت سوريه و فلسطينيها متحد شده و در صف واحد، از عزت و شرف اسلام و عرب دفاع كنند و براي هميشه دست اين جنايتكاران را از كشورهاي زرخيز خود قطع نمايند». [57] .

البته منظور امام راحل (ره) از تشكيل جبهه ي واحد بين دولتهاي اسلامي، وحدت صوري و ظاهري نيست؛ بلكه نيل به يك احساس مشترك قلبي و درد و داغ واقعي دفاع از حقوق مسلمين است كه قوام و جوهر جبهه متحد اسلامي خواهد بود. مولاي متقيان علي «عليه السلام» مي فرمايد:

انه لا غناء في كثرة عددكم مع قلة اجتماع قلوبكم [58] .

«بدانيد كه هرگز تعداد بسيار شما در صورتي كه همدلي و پيوستگي قبلهايتان اندك باشد، سودي به حال شما نمي بخشد.

بدين ترتيب اگر دولتهاي اسلامي همدل و همدرد بودند، فلسطين مظلوم اين گونه در چنگال اسرائيل غاصب گرفتار نبود، و اگر درد و رنج آوارگي و ضجه زنان و كودكان

فلسطيني را با دل احساسي مي كردند و بدين حد در برابر جنايات اسرائيل بي تفاوت نبودند، تاكنون بارها اسرائيل را از صحنه ي گيتي و محو و نابود كرده بودند.

دفاع از حق و عدالت

دين اسلام طبيعتي جهاني دارد و مخاطبين آن، همه ي انسان هاي جهانند. اين جهان شمولي به دليل مؤلفه هايي است كه موجوديت اسلام را تشكيل مي دهند. از جمله ي اين مؤلفه ها، دعوت عمومي به حق و عدالت است. ممكن نيست كه بنيان نظامي، اسلامي باشد، اما از حق و عدالت دم برنياورد. بنابراين وظيفه مسلمانان سراسر جهان، دعوت عمومي به حق و عدالت و نيز دفاع از حريم حق و عدالت است. چنانچه مولاي متقيان علي «عليه السلام» مي فرمايد:

[ صفحه 48]

فان جهاد من صرف عن الحق رغبة عنه وهب في نعاس العمي و الضلال إختيارا فريضة علي العارفين و انا قو هممنا بالمسير [59] «جهاد با كسي كه از راه حق دوري گرفته و به اختيار خود به سراشيبي نابينايي و گمراهي فروافتاده، بر پيروان حق لازم است. ما براي اين كار كمر همت بسته ايم.

به طوريكه ملاحظه مي شود، علي «عليه السلام» جهاد را براي هدايت مردم از ضلالت و گمراهي به سوي حق و عدالت، كاري پسنديده مي داند. لازمه ي اين كار نيز مقابله با ظلم و جور و سرنگوني پرچم جهل و ضلالت است.

از اين جهت، آنچه كه در خلال هشت سال دفاع مقدس براي امام راحل (ره) و ملت شهيدپرور ايران مهم بود، شناسايي و تنبيه متجاوز بوده است. مسامحه در اين كار، به وجهه ي حق خواهي و عدالت طلبي نظام جمهوري اسلامي لطمه مي زد. چگونه از نظامي كه پرچم حق و عدالتخواهي

را به دوش مي كشد، انتظار مي رفت كه در مقابل تجاوز آشكار رژيم عراق بي تفاوت باشد؟ در حالي كه هويت اين نظام، به حق و عدل اسلامي وابسته است و صلح واقعي هم در پرتو اين دو عنصر محقق مي شود. از اين رو امام راحل (ره) درباره ي تجاوز رژيم عراق به جمهوري اسلامي ايران فرمودند:

ملت ما در مقابل حق و عدالت تسليم است؛ چنانچه در مقابل ظلم و جور ايستاده است؛ ما انتظار داريم تا هيأتي به تجاوزات و جنايات رسيدگي كامل نمايد و ظالم و متجاوز را معرفي نموده و با آن طوري عمل كنند تا عبرتي براي متجاوزان به حقوق بشر گردد و با اين شيوه نيز مي توان صلح و آرامش را به جهان برگرداند.» [60] .

دفاع از منافع بين المللي جهان اسلام

امام راحل (ره)، دفاع از منافع بين المللي ملتهاي مسلمان را در رأس اهداف دفاعي قرار مي دهد و براي آن اهميت خاصي قائل است. ايشان مهمترين منافع بين المللي جهان اسلام را موارد زير مي داند:

الف - دفاع از ملل مسلمان در برابر ظلم و تجاوز

[ صفحه 49]

ب - دفاع از ذخاير زميني و اقتصادي و قطع زياده خواهي و طمع كشورهاي سلطه گر ج - دفاع از دعوت جهاني مبارزه عليه دشمنان مشترك اسلام

د - دفاع از آزادي و استقلال سياسي و فرهنگي كشورهاي اسلامي

ه - دفاع از وحدت و همبستگي كشورهاي اسلامي

و - دفاع از مراسم ديني - سياسي حج، به عنوان مظهر قدرت ديني جهان اسلام و انزجار از استكبار جهاني در قالب «فرياد برائت از مشركين»

به همين دليل امام

راحل (ره) در فرمان برائت فرمودند:

«فرياد برائت ما، فرياد برائت همه ي مردماني است كه ديگر تحمل تفرعن آمريكا و حضور سلطه طلبانه ي آن را از دست داده اند و نمي خواهند صداي خشم و نفرتشان، براي ابد در گلوهايشان خاموش و افسرده بماند و اراده كرده اند كه آزاد زندگي كنند و آزاد بميرند و فريادگر نسلها باشند.» [61] .

همچنين امام راحل (ره) راه حفظ منافع بين المللي جهان اسلام و قطع دستهاي سلطه گر را، عمل به قرآن كريم و احكام نوراني اسلام و الگوگيري از شيوه ي پيشوايان دين مي داند:

«آيا براي علماي كشورهاي اسلامي ننگ آور نيست كه با داشتن قرآن كريم و نوراني اسلام و سنت پيامبر و ائمه معصومين (عليهم السلام)، احكام و مقررات كفر و در ممالك اسلامي تحت نفوذ آنان پياده شود و تصميمات ديكته شده ي صاحبان زر و زور و تزوير و مخالفان واقعي اسلام اجرا گردد و سياست گذران كرملين و يا واشنگتن، دستورالعمل براي ممالك اسلامي صادر كنند؟» [62] .

[ صفحه 53]

دفاع و استراتژي

رابطه ي دفاع و استراتژي

استراتژي دفاعي، به شيوه هاي راهبردي در دفاع اطلاق مي شود. با نظر به اين كه هر نوع دفاع، استراتژي خاص خود را مي طلبد، روش مطلوب آن است كه با بيان انواع دفاع، استراتژي مربوط به هر يك را تعريف كنيم. دفاع انواع مختلفي دارد كه مهمترين آنها عبارتند از:

الف - دفاع سياسي

ب - دفاع نظامي

ج - دفاع فرهنگي

د - دفاع اقتصادي

بر اساس اين تقسيم، استراتژي هم به انواع سياسي، نظامي، فرهنگي و اقتصادي تقسيم مي گردد كه به بررسي هر كدام از آنها مي پردازيم:

دفاع سياسي

پيشتر گفتيم كه دفاع به خودي خود هدف نيست؛ بلكه به منظور نيل به هدف يا اهدافي خاص صورت مي پذيرد. انقلاب اسلامي نيز كه اهداف و آرمانهاي بلندي را در ابعاد مختلف، بويژه بعد سياسي، تعقيب مي كند، از اين قاعده مستثني نيست.

[ صفحه 54]

اهداف دفاع سياسي

اشاره

مهمترين اهدافي كه امام خميني (ره) به عنوان رهبر و بنيانگذار نظام مقدس جمهوري اسلامي، در زمينه ي سياسي ترسيم فرمودند، عبارتند از:

تثبيت اقتدار نظام جمهوري اسلامي

امام راحل (ره) با سقوط رژيم ستمشاهي، قطع سلطه ي امريكا، دفع شرارتهاي گروهكهاي منحرف داخل كشور و حذف شعارهاي انحرافي از اذهان مردم و ترويج اسلام و ارزشهاي متعالي آن را، به عنوان اساس و شالوده ي تثبيت شده ي انقلاب اعلام كردند و همه ي كساني را كه در مرحله ي تثبيت نظام فداكاري كرده بودند، مورد تقدير و تشكر قرار داده اند:

«من از همه ي قواي مسلح...و سايرين بايد تشكر كنم كه با قدرت خود؛ اين جمهوري اسلامي را تثبيت كردند و دشمنان چه در داخل و چه در خارج، بايد بدانند كه جمهوري اسلامي به كوري چشم ابرقدرتها و به كوري چشم امثال منافقين و مخالفين با جمهوري اسلامي، تثبيت شده است و خللي ان شاء الله در او وارد نخواهد شد.» [63] .

صدور و انقلاب و انتقال ارزشهاي آن به كشورهاي اسلامي و جهان

امام خميني (ره) با اعتقاد راسخ به اين كه مردم جهان، خصوصا ملل اسلامي، تشنه ي فرهنگ اسلامي ناب محمدي (صلي الله عليه و آله) هستند، مصمم بودند به هر وسيله ي ممكن، پيام انقلاب و داستان رشادت و حماسه ي ملت ايران در سرنگوني رژيم ستمشاهي و بازگشت به مقام عزت و شرافت را، به گوش جهانيان برسانند تا آنان نيز با تأسي به ملت ايران، عليه حاكمان ستمگر و دست نشاندگان استكبار جهاني به پا خيزند:

«مسأله ي ديگر، صدور انقلاب است كه بارها گفته ام ما با كسي جنگي نداريم، امروز انقلاب ما صادر شده است؛ در همه جا اسم اسلام است و مستضعفين به اسلام چشم دوخته اند؛ بايد با تبليغات

[ صفحه 55]

صحيح، اسلام، را آن گونه كه هست، به دنيا معرفي نماييد. وقتي ملتها اسلام را

شناختند، قهرا به آن روي مي آورند و ما چيزي جز پياده شدن احكام اسلام در جهان نمي خواهيم.» [64] .

همچنين امام (ره) كساني را كه با برداشت غلط از صدور انقلاب، ايران اسلامي را به كشورگشايي متهم مي سازند، خصوصا دشمنان انقلاب را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايند:

«مايي كه مي خواهيم اسلام در همه جا باشد و اسلام صادر بشود، ما كه نمي گوييم كه مي خواهيم با سر نيزه صادر بكنيم. ما مي خواهيم يك الگويي از اسلام در عالم، ولو يك الگوي ناقصي باشد، نشان دهيم كه همه ي عقلاي عالم... همه ي ملتهاي مظلوم بفهمند كه اسلام چي آورده و در دنيا چه مي خواهد بكند.» [65] .

بدين ترتيب هدف از صدور انقلاب اسلامي، ارائه الگوي زندگي و كشورداري، بر اساس موازين اسلام است، نه كشورگشايي و لشكركشي كه استكبار جهاني و عوامل او،از روي كينه و دشمني با اسلام، به تبليغ آن مي پردازند.

مبارزه ي دائمي با ظلم و استكبار جهاني و قطع سلطه ي آن

انقلاب اسلامي داراي ماهيتي است كه با منافع و اهداف سلطه گران و ستم پيشگان جهان در تضاد است؛ لذا هيچ گاه سردمداران كفر و استكبار، ظهور انقلاب اسلامي را در عرصه ي بين المللي تحمل نكرده، با تمام وسايل و امكاناتي كه در اختيار دارند، به مقابله ي با آن برمي خيزند و تا نابودي انقلاب يا عدول از ماهيت اصلي آن، دست از ضديت و شيطنت بر نخواهد داشت. حضرت امام (ره) با علم به اين مطلب، همواره به مسلمانان مي فرمود كه ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، دشمن با ما در ستيز دائمي خواهد بود، جه بهتر آن كه ما با آمادگي و تجهيزات كامل در صحنه ي مبارزه حاضر باشيم و موقعيت

دشمن را در هر شرايطي به خطر انداخته و آرامش خاطر را از آنان سلب نماييم:

«من باز مي گويم همه مسؤولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه

[ صفحه 56]

غرب و شرق، تا شما را از هويت اسلاميتان، به خيال خام خودشان، بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. هميشه با بصيرت و چشماني باز، به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد، لحظه اي آرامتان نمي گذراند.» [66] .

همچنين امام راحل (ره) مبارزه دائمي با قدرتهاي فاسد جهان را از اهداف ثابت و پايدار سياست خارجي ايران اسلامي دانسته، پيروزي انقلاب اسلامي و قطع سلطه ي اجانب را آغاز راه مبارزه قلمداد نموده اند:

«من بار ديگر از مسؤولان نظام جمهوري اسلامي مي خواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز، جز خداي بزرگ، نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشا و سرمايه داري غرب و پوچي و تجاوز كمونسيم نكشند. ما هنوز در قدمهاي اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم.» [67] .

بيداري ملتها

از جمله اهداف سياسي حضرت امام خميني (ره)، بيداري ملتهاي دربند و محروم، بر اساس افشاي نقشه هاي پليد دشمنان و شكستن باور كاذب ملتها از قدرتهاي استكباري و تقويت اراده ي عمومي براي دفاع همه جانبه از منافع ملتهاست. به طوري كه تعميق آگاهي و هشياري دائمي ملتها را وظيفه اوليه انقلاب اسلامي مي داند:

«انقلاب اسلامي ما تاكنون كمينگاه شيطان و دام صيادان را به ملتها نشان

داده است. جهانخوران و سرمايه داران و وابستگان آنان توقع دارند كه ما شكسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره كنيم و هشدار ندهيم و حال آنكه اين وظيفه ي اوليه ما و انقلاب اسلامي ماست كه در سراسر جهان صدا زنيم كه اي خواب رفتگان! اي غفلت زدگان! بيدار شويد و به اطراف خود نگاه كنيد كه در كنار

[ صفحه 57]

لانه هاي گرگ منزل گرفته ايد.... آمريكا و شوروي در كمين نشسته اند و تا نابودي كاملتان از شما دست بر نخواهند داشت... و امروز همه ي مصيبت و عزاي امريكا و شوروي و غرب در اين است كه نه تنها ملت ايران از تحت الحمايگي آنان خارج شده است كه ديگران را هم به خروج از سلطه ي جباران دعوت مي كند.» [68] .

احياي اقتدار و عزت مسلمين

امام راحل (ره)، احياي اقتدار و عزت مسلمين را از اهداف مهم انقلاب اسلامي دانسته، مي فرمايد:

«من به صراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران، با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد.» [69] .

حمايت از محرومان و مستضعفان

حضرت امام (ره) رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از محرومان جهان را، از اصول مهم سياست خارجي جمهوري اسلامي مي داند:

«ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجي خود بدانيم.» [70] .

قطع ريشه هاي فساد

حضرت امام (ره)، سه عنصر صهيونيسم، سرمايه داري و كمونيسم را، ريشه هاي اصلي فساد در جهان بشريت دانسته و نابودي آنها را از اهداف مهم سياسي انقلاب

[ صفحه 58]

اسلامي مي داند:

«ما درصدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيسم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظامهايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند، نابود كنيم و نظام اسلام رسول الله «صلي الله عليه و آله» را در جهان استكبار ترويج نماييم و دير يا زود، ملتهاي دربند شاهد آن خواهند بود.» [71] .

استراتژي دفاع سياسي

اشاره

پس از بيان اهداف سياسي، امام راحل (ره) راههاي دستيابي به آن را نيز مشخص فرمودند كه اصطلاحا مي توان آن را «استراتژي دفاع سياسي» ناميد. البته اين شيوه هاي راهبردي كه منبعث از بينش فقهي و قرآني امام راحل (ره) است، درخور توجه و اهميت بسيار مي باشد كه اهم اين شيوه ها عبارتند از:

ايجاد تشكل در حركتهاي اسلامي

امام راحل (ره) به منظور حفظ منافع مشترك ملل اسلامي، حركت و مبارزه ي هدفدار و حساب شده را مدنظر داشته و تحقق حقوق ملتهاي ضعيف و رهايي از اسارت را، تنها در سايه ي تشكيل حكومت اسلامي، امكان پذير مي داند و در اين رابطه مي فرمايد:

«شما اي مستضفان جهان! و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان! بپا خيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عمال سرسپرده ي آنان نترسيد و حكام جنايتكار را كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مي كنند، از كشور خود برانيد و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام، مجمتع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزند و به سوي يك دولت

[ صفحه 59]

اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن، همه ي مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همه ي مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند.» [72] .

ايجاد توازن قوا

حضرت امام (ره) معقتد بودند كه كشورهاي اسلامي بايد از نظر قدرت و آمادگي دفاعي، حداقل در رديف قدرتهاي بزرگ قرار گيرند؛ زيرا موازنه ي قوا موجب ترس دشمن از توان و قدرت دفاعي مسلمانان مي شود. اگر تعادل قوا در جهان به نفع سلطه گران جهانخوارباشد، لحظه اي در حمله به منافع مسلمانان و غارت سرمايه هاي آنان دريغ نخواهند كرد. امام راحل (ره) توجه مسلمانان به توان مادي و معنوي خود و بهره گيري بهينه از آن را، شرط ايجاد موازنه ي قوا مي داند:

«خداي تبارك

و تعالي آن قدر مقدورات به اين كشورهاي اسلامي داده است. چه از جهات معنوي و چه از جهات مادي، كه اگر بفهمند اين حكومتها و توجه به مسائل پيدا بكنند، قدرتي هستند كه در مقابل آنها قدرت ديگري اندك است.» [73] .

عدم پذيرش سيادت كفر و شرك جهاني

بديهي است كه مسلمانان در راه مبارزه طولاني خويش، بايد بر مظلومين خود و سبعيت و درندگي دشمنان يقين داشته باشند. ذره اي اميد به دشمن، ممكن است شور و حركت و مجاهده مسلمانان را ضعيف كند. به همين دليل امام راحل (ره) عدم پذيرش سيادت كفر جهاني را شرطي مهم در تحقق اهداف سياسي مي داند:

«از آن جا كه شما در سلطه بيگانگان گرفتار مرگ تدريجي شده ايد، بايد بر وحشت از مرگ غلبه كنيد و از وجود جوانان پرشور و شهادت طلبي كه حاضرند خطوط جبهه ي كفر را بكشنند، استفاده نماييد. به فكر نگهداشتن وضع موجود نباشيد؛ دبلكه به فكر فرار از اسارت و رهايي از بردگي و يورش به دشمنان اسلام باشيد كه عزت

[ صفحه 60]

و حيات در سايه ي مبارزه است و اولين گام در مبارزه، اراده است و پس از آن تصميم بر اين كه سيادت كفر و شرك جهاني، خصوصا آمريكا را بر خود حرام كنيد.» [74] .

قيام ملتها

يكي از راههاي مهم تحقق اهداف سياسي، قيام ملتهاست. ملتها نبايد سرنوشت خود را به دست حكام مستبد و دست نشانده ي بيگانگان بسپارند. لذا امام راحل (ره)، راه نجات ملتها را قيام آنها مي داند:

«اين ملتها هستند كه بايد نهضت كنند، قيام كنند و خودشان را از دست اشرار نجات بدهند. نبايد ملتها بنشينند تا اين كه از جاي ديگر و كسان ديگر، آنها را نجات بدهند. مبدأ نجات، از خود ملت است.» [75] .

رعايت و حفظ هميشگي سياست بين المللي اسلام

امام راحل (ره) بخوبي آگاه بود كه ترسيم خطوط استراتژيك كلي براي نظام جمهوري اسلامي، از اهم مسائل است. از اين رو دستورالعملي را تدوين فرمودند كه ايجاد خدشه در آن را، از سوي هر كس و هر مقامي جايز ندانسته، و رعايت دقيق و حفظ آن را ضروري قلمداد نمودند:

«شعار نه شرقي و نه غربي ما، شعار اصولي انقلاب اسلامي در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده و ترسيم كننده ي سياست واقعي عدم تعهد كشورهاي اسلامي و كشورهايي است كه در آينده نزديك و به ياري خدا، اسلام را به عنوان تنها مكتب و نجات بخش بشريت مي پذيرند و ذره اي هم از اين سياست عدول نخواهد شد... پشت كردن به اين سياست بين المللي اسلام، پشت كردن به آرمان مكتب اسلام و خيانت به رسول خدا (ص) و ائمه هدي (ع) است و نهايتا مرگ كشور و ملت ما و تمامي كشورهاي اسلامي است و كسي گمان نكند كه اين شعار، شعار مقطعي است؛ كه اين سياست، ملاك عمل

[ صفحه 61]

ابدي مردم ما و جمهوري اسلامي ما و همه مسلمانان سر تا سر

عالم است.» [76] .

همچنين امام راحل (ره) مبارزه با ابرقدرتها را در جهت تحقق سياست بين المللي اسلام، امري ضروري دانسته، معتقدند كه شرط اعتلاي كلمة الله، پايه ريزي حكومت بر اساس سياست، «نه شرقي و نه غربي» است:

«بايد تمامي قدرتها و ابرقدرتها بدانند كه ما تا آخرين نفر و تا آخرين منزل و تا آخرين قطره ي خون براي اعلاي كلمة الله ايستاده ايم و بر خلاف ميل تمامي آنان، حكومت نه شرقي و نه غربي را در اكثر كشورهاي جهان پايه ريزي خواهيم نمود.» [77] .

نهراسيدن از دشمن

يكي از شيوه هاي معمول دشمن براي تطميع ملتها، بزرگ جلوه دادن قدرت كاذب خود به منظور ايجاد خوف و ترس در دل آنان است؛ به طوري كه با احساس ترس از قهر و غضب قدرتهاي بزرگ، فكر مبارزه و جنگ با آنان را در سر نپرورانند.البته اين شيوه تاكنون به همراه جنگ تبليغاتي شديد محافل وابسته به بيگانگان، كارساز بوده است. امام راحل (ره) نترسيدن از دشمن، همراه با تقويت انگيزه ي خداگرايي را يكي از شيوه هاي مؤثر در تحقق اهداف سياسي مي داند:

3 ما از جنگ نبايد بترسيم، پيغمبر اكرم جنگ كرده است براي اسلام؛ حضرت امير جنگ كرده است براي اسلام؛ صدر اسلام در چند سال، چندين جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شده؛ ما بايد مهيا بشويم براي جنگها، و ما قدرت داريم؛ ما جوانها را داريم. يك ملتي هستيم كه با وحدت كلمه و با اتكال به خداي تبارك و تعالي، همه چيز را ما مي توانيم پيش ببريم. هيچ خوف از اين مسائل نداريم.اينها كه ايجاد خوف مي خواهند بكنند در شما، همانهايي هستند

كه در زمان شاه مخلوع هم ايجاد خوف كرده بودند و آن، به واسطه ي همان ايجاد خوف سر جاي خودش نشسته بود و به خيال خودش سلطنت

[ صفحه 62]

مي كرد. وقتي اين خوف شكسته شد، ديديم كه تو خالي بود؛ واقعيت آن طوري كه مي گفتند، نداشت. قدرتهاي ديگر هم همين طور است. خيال نكنيد كه اينها شاخ و دم خيلي بزرگي دارند؛ اينها هم همين طورهاست.» [78] .

نترسيدن از انزوا

يكي از حربه هايي كه قدرتهاي استكباري از آن عليه حركتهاي آزاديخواهانه و ضد ستم استفاده مي كنند، تحريم اقتصادي و انزواي سياسي است، ولي حضرت امام (ره)درست در جهت عكس قضيه، مسأله انزواي سياسي را در راستاي اهداف سياسي، امري مؤثر دانسته و آن را موجب خودباوري و اتكال به خلاقيتهاي خود مي داند

«منزوي نبودن، يعني متكي بودن به غير؛ يعني اسير بودن؛ منزوي هستيم، يعني ارتباط با ديگران قطع است و ما نوكر ديگران نيستيم. آنها هي مي آيند به ما مي گويند كه بيايد روابط را درست كنيم... ما از اين انزوا نمي ترسيم؛ ما استقبال مي كنيم، از چنين انزوايي كه ما را وادار مي كند كه خودمان به فكر خودمان بيفتيم... ملتي كه منزوي نيست، نمي تواند در راه ترقي گام بردارد. ملت غير منزوي، يعني ملتي كه اتكايش به ديگران است.» [79] .

[ صفحه 65]

دفاع نظامي

تعريف دفاع نظامي

دشمنان در عرصه ي پيكار با موجوديت، استقلال و آزادي يك ملت، از روش هاي مختلفي استفاده مي كنند؛ گاه با تحريم اقتصادي و گاهي با محاصره ي سياسي و جنگ رواني و تبليغاتي و گاهي هم با حمله ي نظامي، اهداف خود را پي مي گيرند؛ اما دشمنان انقلاب اسلامي دقيقا همه اين راهها و حربه ها را عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي به كار گرفتند. حضرت امام (ره)، به عنوان رهبر و هدايتگر نظام، شيوه هاي مبارزه و اهداف ان را در هر عرصه اي مشخص فرمودند:

در حوزه ي حمله ي نظامي، ازسوي امام راحل (ره) اهداف و روش هاي مقابله دقيقا مشخص شده است، كه همانند دفاع سياسي، در دو بخش اهداف و استراتژي، به آن مي پردازيم:

اهداف دفاع نظامي

اشاره

شمار اهداف دفاع نظامي بسيار است كه مي توان در موارد زير آنها را خلاصه كرد:

دفع تجاوز دشمن

در انديشه ي اسلامي جنگ اصالت ندارد؛ دعوت به صلح و آرامش، هويت اصلي

[ صفحه 66]

دين است؛ اما اگر كسي يا دولتي اقدام به تجاوز كند، وظيفه ي همه ي مسلمانان است كه براي دفع تجاوز قيام كنند. امام راحل (ره) بر اساس همين بينش و انديشه مي فرمايند:

«ما به تبع اسلام، با جنگ هميشه مخالفيم و ميل داريم كه بين همه كشورها آرامش و صلح باشد؛ و صلح باشد؛ لكن اگر جنگ را بر ما تحميل كنند. تمام ملتمان جنگجو است.» [80] .

حفظ اسلام

امام راحل (ره) وقوع جنگ در هر شرايطي را شبيخون جبهه كفر عليه السلام مي دانستند و معتقد بودند كه مجاهدان و رزمندگان از حيثيت اسلام و نظام اسلامي دفاع مي كنند.

«شما براي حفظ اسلام داريد جنگ مي كنيد» [81] .

دفاع از مرز جغرافيايي و تماميت ارضي كشور

در انديشه ي دفاعي امام راحل (ره)، اشغال حتي يك وجب از خاك ميهن اسلامي غير قابل تصور است. از اين جهت در بيان انتظار خود از نيروهاي مسلح و مدافعان سلحشور فرمودند:

«امروز، روزي است كه ملت ما بايد دست در دست سپاه و ارتش نجيب و دلير گذاشته و به دشمنان بفهمانند كه بر فرض محال اگر وارد شهري شدند، تازه با مردمي مسلح و جنگجو مواجه خواهند شد كه از وجب به وجب شهرشان دفاع مي نمايند.» [82] .

همچنين امام (ره)، خواهان دفاع از ميهن اسلامي، به عنوان كشور امام زمان (عج) است:

«از دين خدا دفاع كنيد و نگهبان كشور ولي الله الاعظم (اروحنا لمقدمه الفدا) باشيد.» [83] .

و نيز در وجوب دفاع از مملكت اسلامي فرمودند:

[ صفحه 67]

«دفاع از مملكت اسلامي، دفاع از نواميس مسلمين، از واجبات شرعيه ي الهيه اي است كه بر همه ي ما واجب است.» [84] .

دفاع از استقلال و شرف ملت

به اعتقاد امام راحل (ره)، وقتي تجاوزي عليه يك ملت انجام مي شود، دفاع و پايداري همه ي آحاد ملت بايد در حدي باشد كه به استقلال و عزت آنان لطمه اي وارد نگردد. جنگ فرصتي است كه مسلمانان بايد اقتدار و شجاعت باطني خود را در آن ظاهر كنند و آنچنان عرصه را بر دشمنان تنگ نمايند كه به عذرخواهي و تسليم وادار شوند. امام راحل (ره)معتقدند كه عزت و دين و دين باوران در جنگ شناخته مي شود:

«جنگ جنگ است و عزت و شرف ميهن و دين ما در گروي همين مبارزات است.» [85] .

تنبيه متجاوز و جبران خسارت

يكي از اهداف مهم در دفاع نظامي، تضمين امنيت و صلح شرافتمدانه است كه بدون تنبيه متجاوز و پرداخت غرامت و تأمين ضرر و زيان ناشي از تجاوز محقق نخواهد شد؛ امام راحل (ره) فرمودند:

«تا از خانه ي ما بيرون نرويد و تا جرمهايي كه كرديد معلوم نشود كه شما مجرم هستيد و تا ضررهايي كه به ايران زديد، جبران نشود، صلح معنا ندارد.» [86] .

استراتژي دفاع نظامي

اشاره

شيوه هاي مورد نظر در دفاع نظامي، شيوه هاي عام دفاعي است و شيوه ها و تاكتيك هاي خاص ميدانهاي نبرد، در اين جا بحث نمي شود. بدين ترتيب اگر عنوان «سياست دفاعي» را به كار ببريم. مناسب تر است؛ اما به دليل هماهنگي با بقيه ي مباحث دفاعي، ناچارا، تحت عنوان استراتژي (شيوه هاي راهبردي) بحث را ادامه مي دهيم؛

[ صفحه 68]

فلذا عمده ترين روشها در دفاع نظامي را مي توان به شرح زير بيان كرد:

آمادگي رزمي

اشاره

ملتي كه داراي اهداف بلند و مقدس بوده و در نظامي اسلامي زندگي مي كند، بايد بداند كه همواره مورد تهديد دشمنان داخلي و خارجي است؛ لذا آمادگي رزمي و دفاع نظامي از ضروريات اوليه ي مسلمانان است. امام راحل (ره) با توجه به اين نكته فرمودند:

«من مجددا به همه ي ملت بزگوار ايران و مسؤولين عرض مي كنم چه در جنگ و چه در صلح، بزرگترين ساده انديشي اين است كه تصور كنيم جهانخواران خصوصا آمريكا و شوروي، از ما و اسلام عزير دست برداشته اند. لحظه اي نبايد از كيد دشمنان غافل بمانيم.» [87] .

بر اين اساس بايد همه ي آحاد ملت، خصوصا جوانان در آمادگي كامل دفاع باشند تا دشمنان در هيچ شرايطي نتوانند ما را غافلگير كنند. اين آمادگي بايد در دو بخش جسمي و روحي حاصل گردد:

آمادگي جسمي

همه ي اقشار ملت، بويژه جوانان عزيز ما، علاوه بر آموزشهاي علمي و فني بايد، از مهارتهاي مختلف جسمي كه امروزه در جنگها كاربرد دارند، برخوردار باشند. آيه ي شريفه ي «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل..» [88] به ما حكم مي كند كه يك مسلمان رزمنده بايد در زمين و هوا و دريا، از نيروي دشمن برتر باشد و اين مطلب به همان اندازه كه در ابعاد فني و فن آوري اهميت دارد، در زمينه توانايي جسمي نيز ضرورت دارد.

آمادگي روحي

حفظ انگيزه ي دفاعي و آمادگي مقابله با دشمن در هر شرايطي، تا آن جا اهميت دارد

[ صفحه 69]

كه بعضي از كارشناسان جنگ، نقش روحيه را در تعيين سرنوشت جنگ و جبهه ي پيروز ميدان بسيار مهم توصيف كردند، از اينجاست كه زندگي در چشم انداز دين و معاد معني پيدا مي كند. حفظ روحيه ي دفاع در اقشار ملت، تنها با استحكام نيرويي خارج از معادلات مادي و سنگين نمودن كفه ي معاد در محاسبات تحقق مي يابد.

با آميختگي آمادگي روحي و توان جسمي، مجاهداني در عرصه جامعه پا مي گذارند كه صلابت و شجاعت آنان، دشمن را در فتنه انگيزي و تهاجم مأيوس مي سازد؛ زيرا در فضاي درخشش آن شيردلان، جايي براي خودنمايي پيدا نمي كنند. در زمانه ي ما نيز ياران واقعي اسلام و سربازان منتظر فرج آقا امام زمان (عج)، كساني هستند كه با صلابت و جاذبه ي معنوي خود، نه تنها مجال توطئه و تجاوز را از دشمنان سلب مي كنند، بلكه دشمنان از آمادگي روحي و توان جسمي آنان همواره در ترس و اضطراب زندگي مي كنند و سعي مي نمايند هرگز به آتش

قهر آنان گرفتار نشوند. ايشان از ياران حضرت مهدي «عليه السلام» هستند از ائمه معصومين «عليهم السلام» نقل شده است:

ولو مرو بجبال الحديد لقطعوها، لا يكفون سيوفهم حتي يرضي الله عزوجل [89] .

«اگر اين ياران، به كوههايي از آهن و فولاد عبور كنند، آن را خرد مي كنند اسلحه هايشان را بر زمين نمي گذارند تا آن هنگام كه خدا راضي شود.»

بر همين اساس امام راحل (ره) نيز فرمودند:

«ما مأمور به وظيفه هستيم، نه مأمور به نتيجه» [90] .

تقويت بنيه ي دفاعي

از مصاديق روشن آيه ي «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة...» تقويت بنيه ي دفاعي كشور است؛ لذا امام راحل (ره)در لزوم توجه كامل به آن فرمودند:

«مطمئنا غفلت از تقويت بنيه دفاعي كشور، طمع تهاجم و تجاوز بيگانگان و نهايتا تحميل جنگها و توطئه ها را به دنبال

[ صفحه 70]

مي آورد.»

از آن جا كه مديريت دفاعي كشور و سازماندهي نيروها و توسعه ي صنايع نظامي از اجزاي مهم بنيه دفاعي هر كشور به حساب مي آيند؛ لذا امام راحل (ره) توسعه و تكامل صنايع تسليحاتي رادر اولويت دوران بازسازي قرار داده اند:

«با قبول و اجراي صلح، كسي تصور نكند كه ما از تقويت بنيه دفاعي و نظامي كشور و توسعه و گسترش صنايع تسليحاتي بي نياز شده ايم بلكه توسعه و تكامل صنايع و ابراز مربوط به قدرت دفاعي كشور، از اهداف اصولي و اوليه ي بازسازي است و ما با توجه به ماهيت انقلابمان، در هر زمان و هر ساعت، احتمال تجاوز را مجددا از سوي ابرقدرتها و نوكرانشان بايد جدي بگيرم.» [91] .

بسيج همگاني

از نظر امام راحل (ره) نيروهاي مسلح اعم از ارتش و سپاه پاسداران، بازوان اصلي قدرت دفاعي كشور به حساب مي آيند؛ با اين حال ايشان حضور فعال عامه ي مردم در كنار نيروهاي مسلح را، از بزرگترين منابع استراتژي دفاعي مي دانند و با توجه به اهداف فراگير انقلاب اسلامي، آمادگي همه جانبه و در عين حال سازمان يافته نيروهاي مردمي در قالب بسيج را از اولويت بازسازي نيروهاي مسلح قلمداد مي نمايند:

«در شرايط بازسازي نيروهاي مسلح، بايد بزرگترين توجه ما به بازسازي نيروها و استعدادها و

انتقال تجارب نظامي و دفاعي به كليه ي آحاد ملت و مدافعان انقلاب باشد.» [92] .

همچنين امام راحل (ره)فرمودند:

«مملكت اسلامي بايد همه اش نظامي باشد و... همه جا بايد اين طور بشود كه يك مملكتي كه 20 ميليون جوان دارد، بايد 20 ميليون تفنگدار داشته باشد و 20 ميليون ارتش داشته باشد و يك

[ صفحه 71]

چنين مملكتي، آسيب پذير نيست». [93] .

در نگاه امام راحل (ره)، بعد از خداي متعال اتكاء به نيروي مقاومت مردمي، يكي از منابع مهم دفاع همه جانبه به حساب مي آيد. همجوشي و اتحاد ملت با مسؤولان قواي مسلح، توان دفاعي شكست ناپذيري را در مقابل حملات دشمن ايجاد مي نمايد. امام (ره) اراده ي عمومي ملت را خلل ناپذير دانسته و مي فرمايد: «وقتي ملت يك چيزي را اراده بكند، همه با هم، مصمم، ملت يك كاري را بخواهد،هيچ قوه اي نمي تواند جلويش بايستد. همه ي قوا شكست خوردند و در مقابل ملت.» [94] .

بدون شك يكي از ابعاد انقلاب اسلامي كه در پيروزي آن سهم بسزايي داشته، حضور يكپارچه ي مردم در صحنه بوده است. امام راحل (ره)نيز با اتكاء بر همين مردم توانست نظام ستمشاهي را سرنگون كند و سپس در برابر گروهكهاي تجزيه طلب و شيطنت هاي منافقين و مهمتر از همه، در جنگ تحميلي به پيروزيهاي بزرگ نايل گردد.

رمز فراخواني و بسيج ميليوني توده ها را بايد در دم ملكوتي و روح مسيحيايي امام بزرگوار جستجو كرد و به عنوان نظريه ي نوين در فلسفه سياسي و به بحث و تحليل درباره ي آن پرداخت. مهم آن كه در اين منظر، هويت صنفي نيروها مدنظر

نيست، بلكه؛ اتحاد همه نيروها، اعم از سپاه و ارتش، در بستر اراده ي عمومي ملت مورد نظر و تأكيد امام خميني (ره) بوده است.

امام راحل (ره)با انتخاب استراتژي بسيج همگاني در جنگ تحميلي، توانست معادلات نظامي دشمنان انقلاب اسلامي را بر هم زند و سر فصلي نوين در فرايند مقابله نظامي ايجاد كند و بهره ي مناسب را از هشت سال دفاع مقدس برگيرد. اطمينان معظم له به مردم در حدي است كه اراده ي خدا را در اراده ي مردان مؤمن و خداجو متبلور مي داند و آمادگي همه جانبه ي آنان در سنگرهاي دفاع از اسلام و ارزش هاي انساني را در هر شرايطي ضروري مي داند:

«.....واجب است كه پيشكوستان جهاد و شهادت در همه صحنه ها

[ صفحه 72]

حاضر و آماده باشند.» [95] .

بنابراين، امام (ره) با همه عشق و علاقه اي كه به مردم داشتند، گذشته از فداكاري و ايثار آنان در راه اسلام و نظام جمهوري اسلامي، آمادگي دفاعي و استقامت آنان را مهمترين سد و حصار تسخير ناپذير در برابر تهاجمات بيگانه مي دانستند و معتقد بودند كه اين اولين و مهمترين گام دفاع همه جانبه است:

«ارتش بيست ميليوني و بسيج عمومي كه با سازماندهي خود ملت مجهز مي شود، آماده ي فداكاري در راه اسلام و كشور است.. امروز ملت ما در كمك به اداره ي كشور و سازماندهي آن مهيا و فعالند.» [96] .

بدين ترتيب، بسيج همگاني در سياست دفاعي امام راحل (ره)بسيار مهم است و نياز به بحث و تحليل در نوشتاري جداگانه دارد؛ به طوري كه هويت انديشه ي دفاعي امام راحل (ره)، بدون

توجه به آن روشن نخواهد شد.

خودكفايي نظامي

امام راحل (ره)، با تأكيد فراوان بر خودكفايي در همه ي ابعاد، خودكفايي نظامي را ركن دفاع همه جانبه مي داند. در انديشه ي معظم له، قطع وابستگي به قدرتهاي استكباري، تنها با توسعه ي تكنولوژي دفاعي و خودكفايي كامل در اين زمينه امكان پذير است و غفلت از اين امر حياتي، موجب طمع بيگانگان در حمله به كشور مي گردد:

«من به عنوان فرمانده ي كل قوا به مسؤولين و تصميم گيرندگان نيز دستور مي دهم كه در هيچ شرايطي، از تقويت نيروهاي مسلح و بالا بردن آموزشهاي عقيدتي و نظامي و توسعه ي تخصصهاي لازم و خصوصا حركت به طرف خودكفايي نظامي غفلت نكنند و اين كشور را براي دفاع از ارزشهاي اسلام ناب و محرومين و مستضعفين جهان در آمادگي كامل نگهدارند و مبادا توجه به برنامه هاي ديگر، موجب غفلت از اين امر حياتي گردد كه مطمئنا غفلت از تقويت بنيه ي دفاعي

[ صفحه 73]

كشور، طمع تهاجم و تجاوز بيگانگان و نهايتا تحميل جنگها و توطئه ها را به دنبال مي آورد.» [97] .

سلاح و صلاح

از نظر امام راحل (ره)، داشتن اسلحه و ذخاير دفاعي، نه تنها مطلوب است، بلكه معتقدند كه اسلحه بايد در دست افراد صالح باشد؛ زيرا ريشه ي تمامي مفاسد در اسلحه دار بودن غير صلاح است كه جنگهاي بزرگ و كوچك را براي تحميل سلطه و غارت منابع ملتها به راه مي اندازند و به زور اسحله، بر مقدرات ملتها چيره مي شوند.

ايشان ادعاي دولتهاي بزرگ مبني بر خلع سلاح هسته اي و ميكروبي را، مشكوك و عاري از صداقت مي دانستند و در مجموع اعتقاد داشتند و كه افراد و دولتهاي بي ريشه و ضد

بشريت، صلاحيت تسليح شدن را ندارند؛ بلكه اسلحه بايد در دست افراد صالح و شايسته باشد:

«صلحا بايد اسلحه داشته باشند.» [98] .

دشمن شناسي

لازمه ي مقابله ي صحيح و منطقي با دشمن، شناخت ماهيت و شيوه هاي تهاجم و تجاوز اوست. دفاع نامناسب با تهاجم دشمن، به تنها بي ثمر است، بلكه گاهي موجب تقويت نقشه هاي دشمن شده و مدافع را در دامهاي آشكار و پنهان او غافلگير مي كند. بنابراين شناخت ماهيت و شيوه ي تهاجم دشمن از ضروريات مقابله و دفاع است. به همين دليل امام راحل (ره)، بر معرفي ماهيت دشمن و شيوه ي تجاوز او تأكيد دارد. مثلا درباره ي امريكا، به عنوان دشمن اصلي ملتها مي فرمايد:

«دنيا بداند هر گرفتاريي كه ملت ايران و ملل مسلمان دارند، از اجانب است؛ از امريكاست. ملل اسلام از اجانب عموما و از امريكا خصوصا متنفر است. بدبختي دول اسلامي، از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست.» [99] .

[ صفحه 74]

همچنين ايشان در افشاي شيوه هاي توطئه امريكا عليه انقلاب اسلامي مي فرمايد:

«امريكا به تصور اينكه ملي گراها و منافقين و ديگر وابستگان چپ و راست او، بزودي پاشنه ي سياست انقلاب و حاكميت نظام و اداره ي كشور را به نفع او به حركت درمي آورند، چند روزي سياست خوف و رجاء را در پيش گرفت و به طرح و اجراي كودتا و اعمال سياست فشار و ترويج چهره هاي وابسته ي خود و نيز به ترور شخصيت انقلاب و انقلابيون واقعي كشور پرداخت كه خداوند مجددا بر ما منت نهاد و در صحنه ي حماسي تسخير لانه ي جاسوسان، مردم ايران برائت مجدد خويش را از آمريكا و اذناب آن

اعلام نمودند؛ كه دوباره امريكا همان تيغي كه به دست محمدرضا خان سپرده بود، در كف صدام، اين زنگي مست نهاد...» [100] .

به طوري كه ملاحظه مي شود، امام راحل (ره) در اين عبارات موجز و در عين حال كامل، شيوه ي مبارزه ي امريكا با انقلاب اسلامي را از آغاز تا جنگ تحميلي بيان مي نمايند.

[ صفحه 77]

دفاع اقتصادي

تعريف دفاع اقتصادي

نقش اقتصادي در حفظ تعادل و پيشرفت جامعه، امري است كه از نظر انديشمندان و مديران جامعه بسيار حائز اهميت است. امروزه امور اقتصادي هر جامعه، چنان با مبادي فرهنگي و اجتماعي پيوند خورده است كه بدون توجه به آن، ساختار فرهنگي و نظام اجتماعي، شكل نخواهد گرفت. از اين جهت امام راحل (ره)، حفظ منافع ملي، رشد و صنعت فن آوري و تأمين امنيت مالي جامعه را در پيشرفت اهداف كلي انقلاب اسلامي بسيار مؤثر دانسته، همواره بر هدايت و تقويت بنيه هاي اقتصادي تأكيد داشته اند. در اينجا در دو بخش هدف و استراتژي به موضوع دفاع اقتصادي مي پردازيم:

اهداف دفاع اقتصادي

اشاره

مهمترين هدفهاي دفاع اقتصادي از نظر امام راحل (ره) را مي توان به شرح زير خلاصه كرد:

حفظ منافع ملي و ذخاير ارضي

امام راحل (ره)ضمن بااهميت توصيف كردن نفت در معادلات جهاني و اقتصاد

[ صفحه 78]

بين الملل و نيز نقش عظيم صنعت نفت و انرژي در كشورها و سياستها، در حفظ اين منافع و ذخاير ملي فرمودند:

«ان شاء الله مسؤولين امر با توجه كافي و بصيرت و دقت از اين گنجها و ذخاير خدادادي پاسداري نمايند و در توسعه و استفاده ي هر چه بيشتر و بهتر از آنها تلاش نمايند و در تأمين نيازهاي جامعه و پابرهنگان و اولويت دادن به مناطق محروم موفق باشند.» [101] .

تحقق قسط و عدالت اجتماعي

نقش اقتصاد در تحقق قسط و عدالت اجتماعي، به قدري مهم است كه بسياري از صاحبنظران، اقامه ي قسط و عدل را منحصرا در نظام اقتصادي جامعه جستجو مي كنند. البته ترديدي هم وجود ندارد كه تأمين نيازهاي اقتصادي مردم، نظير درآمد سالم و مكفي، مسكن، تسهيلات آموزشي و بهداشتي و... زير ساخت عدالت اجتماعي را تشكيل مي دهد. لذا امام راحل (ره) در پيام خود به مناسبت گشايش مجلس دوم، ضمن توجه به مسائل اقتصادي، بويژه اقشار محروم جامعه، فرمودند:

«مجلس محترم دوره ي اول، اگر چه كارهاي بسيار ارزنده، انجام داد و با كوشش و مشكلات فراوان، از عهده ي وظايف خود به درآمد؛ لكن تراكم مشكلات پس از انقلاب و خيانتهاي رژيم سابق، آنچنان زياد بود كه قهرا بسياري از مشكلات به عهده ي مجلس حاضر است؛ از آن جمله حل مسائل بسيار مهم اقتصادي و مبارزه با تورم و حل مسأله ي مسكن و زمين است و رسيدگي هر چه بيشتر به امور محرومان و قشرهاي كم درآمد و از آن جمله افراد محترمي

مي باشند كه در دستگاههاي دولتي با حقوق محدود، مشغول خدمت هستند. اين كارمندان زحمتكش، اكثر قريب باتفاقشان، درآمد ديگري ندارند و به حقيقت از قشر محروم هستند» [102] .

[ صفحه 79]

خودكفايي صنعتي و فن آوري

پيوند بنياني اقتصاد كشور با رشد صنعتي و فن آوري، از مباحث مهمي است كه توجه امام راحل (ره)را به خود جلب نموده است؛ به طوري كه خودكفايي در بخش صنعت و قطع وابستگي از خارج را همواره به مردم و مسؤولين گوشزد مي نمودند:

«بر دولتها و دست اندركاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده كه از متخصصين خود قدرداني كنند و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند، بسازند. تا خود همه چيز بسازند.» [103] .

خودكفايي كشور براي امام (ره) آن اندازه مهم است كه مخلصانه بر دست و بازوي كساني كه براي خودكفايي كشور تلاش مي كنند، بوسه مي زند:

3 من دست و بازوي همه كساني را كه بي ادعا و مخلصانه درصدد استقلال و خودكفايي كشورند، مي بوسم». [104] .

تأمين امنيت مالي و اقتصادي جامعه

بديهي است اگر مردم يك جامعه، امنيت مالي و اقتصادي نداشته باشند، درگير مشكلاتي مي شوند كه از مسؤوليت اصلي خود باز مي مانند. امام راحل (ره) خطاب به بازاريان كشور، ضمن منع آنان از انحرافات اقتصادي، پيامد كارهايي نظير منفعت پرستي و گرانفروشي را موجب فلج شدن مردم و ناراحتي آنان دانسته اند.

انصاف نيست در بازار گرانفروشي باشد. در موقعي كه مردم ايران، زن و بچه ي مردم ايران براي جنگ زده ها دارند از منافع خودشان مي گذرند و آن چيزي كه دارند، هديه مي كنند؛ مبادا در يك همچو موقعي در بازار اشخاصي پيدا بشوند كه گرانفروشي كنند كه موجب فلج مردم و ناراحتي مردم بشوند.» [105] .

البته تأمين نيازهاي مالي،

در حد متعارف و معقول آن خوب است. آنچه مذموم

[ صفحه 80]

است، زياده خواهي و تلاش براي كسب درآمده هاي مازاد بر نياز است كه از نظر امام راحل (ره) پسنديده نيست؛ بلكه آن را عاملي مهم در غفلت مردم و مسؤلان از اهداف انقلاب اسلامي مي داند:

«مسائل اقتصادي و مادي، اگر لحظه اي مسؤولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي، تمامي سعي و توان خود را در اداره ي هر جه بهتر بنمايد؛ ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند.» [106] .

قطع سلطه ي بيگانگان

امام راحل (ره) قطع كامل وابستگي به بيگانگان را پايه و اساس استقلال و عزت و شكوفايي كشور مي دانستند و حساسيت خاصي به اين مسأله داشتند؛ لذا فرمودند: «مسلمين نبايد تحت سلطه ي كفار باشند؛ خداي تبارك و تعالي، براي هيچ يك از كفار، سلطه بر مسلمين قرار نداده است و نبايد مسلمين اين سلطه ي كفار را قبول بكنند.» [107] .

و بر همين اساس معتقد بودند كه:

«من اعتقادم اين است كه انسان اگر با هر زحمت و مرارتي زندگي كند و زندگيش مال خودش باشد، مستقل باشد... و نان جو خودش را بخورد، آن ارزشش، صدها مقابل اين است كه انسان در آپارتمانهاي عظيم بنشيند و دستش پيش ديگران دراز باشد.» [108] .

مصرف گرايي: مغاير استقلال و عزت

امام راحل (ره) رفاه طلبي و مصرف گرايي را عامل وابستگي به دشمنان و مغاير روح استقلال و عزت مسلمين قلمداد مي نمودند؛ از اين رو تحمل سختيها و

[ صفحه 81]

مشكلات را لازمه ي دستيابي به استقلال و شرافت دانسته اند:

«باز سفارش مي كنم كه به خدا متكي باشيد و براي هميشه زير بار شرق و غرب نرويد. مردم بايد تصميم خود را بگيرند يا رفاه و مصرف گرايي يا تحمل سختي و استقلال و اين مسأله ممكن است چند سالي طول بكشد؛ ولي مردم يقينا دومين راه را كه استقلال و شرافت و كرامت است، انتخاب خواهند كرد.» [109] .

وابستگي يا مرگ استعدادها

امام راحل (ره)خودباختگي و مرگ استعدادهاي خلاق را از آفات بزرگ وابستگي مي دانسته، معتقد بودند تا وابستگي از بيگانگان قطع نشود، استعدادها و مغزها به كار نمي افتند:

«مهم اين است كه ايرانيها بفهمند كه خودشان مي توانند كار بكنند. در طول زمان اين معنا را همچو كرده بودند كه ايرانيها چيزي نيستند و بايد همه، همه چيز را بروند از خارج بياورند، از اروپا بياورند، از آمريكا بياورند؛ اين شد كه اسباب اين شد كه مغزهاي ايراني به كار نيفتاد و نگذاشتند و به كار بيفند.» [110] .

استراتژي دفاع اقتصادي

اشاره

شيوه هايي كه امام راحل (ره)براي دستيابي به اهداف اقتصادي ترسيم نمودند، بسيار در خور توجه و اهميت است و به كارگيري آنها، قطعا مقاصد كشور را تأمين مي كند لذا ضروري است در برنامه ريزيهاي كلان اقتصادي به آن توجه گردد. عمده ترين شيوه هاي راهبردي از نظر امام راحل (ره) را مي توان به شرح زير خلاصه كرد:

اتكال به خدا

اتكال به خدا در هر زمينه اي، رمز موفقيت انسان است؛ به طوري كه امام

[ صفحه 82]

راحل (ره) ره آورده هاي عظيم انقلاب اسلامي را مرهون عنايت خداي متعال مي داند و معتقد است كه راه هدايت در هر كاري را، خداوند به انسان باايمان الهام مي كند و اعتماد به نفس و خودباوري از بركات اوليه ي آن است:

«عمده ي اين است كه شما دو جهت را در نظر بگيريد... يكي اعتماد به خداي تبارك و تعالي كه وقتي كه براي او بخواهيد كار كنيد، به شما كمك مي كند؛ راه را براي شما باز مي كند؛ در هر رشته كه هستيد، راه هاي هدايت را به شما الهام مي كند و يكي اتكال به نفس؛ اعتماد به خودتان.» [111] .

خودباوري و پشتكار

امام راحل (ره)، خودباوري و پشتكار را دو عامل مهم در قطع وابستگي و تحقق استقلال صنعتي و اقتصادي مي دانند و معتقدند وقتي خودباوري آمد، پشتكار را نيز با خود مي آورد. امام راحل (ره)يكي از بركات و نتايج جنگ تحميلي را، خودباوري و شخصيت يافتن ملت مي داند:

شما ديديد كه در اين جنگ تحميلي كه پيش آمد و محاصره ي اقتصادي شديم، خود ايرانيها، خود ارتشيها اين قطعات را درست كردند. اگر قبل از اين بود، يكي از قطعات را نمي توانستند درست كنند؛ از باب اين كه شخصيتشان را گم كرده بودند، مي گفتند بايد متخصص بيايد. من اعتقادم اين است كه اگر ما در محاصره ي اقتصادي يك ده سال، پانزده سال واقع بشويم، شخصيت خودمان را پيدا مي كنيم» [112] .

تلاش براي دستيابي به دانش فني و فن آوري

يكي از راههاي رسيدن به اهداف اقتصادي، كوشش براي فراگيري دانش فني و فن آوري در هر زمينه است. بر همين اساس، امام راحل (ره) فرمودند:

«احتياج ما، پس از اين همه عقب ماندگي مصنوعي، به صنعتهاي

[ صفحه 83]

بزرگ كشورهاي خارجي، حقيتي است انكارناپذير؛ و اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم. دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را به كشورهايي كه صنايع بزرگ و پيشرفته دارند و استعمار و استثمارگر نيستند، بفرستند». [113] .

نفي وابستگي و خودباختگي

امام راحل (ره)، وابستگي به قدرتهاي بزرگ را آفت رشد ملتها، سركوبي استعدادها و نهايتا عامل عقب نگهداشتن كشورهاي جهان سوم مي داند و معتقد است كه از آثار مخرب وابستگي، خودباختگي و عدم اعتماد به نفس همه ي آحاد ملت است. لذا ضمن هشدار به متخصصان متعهد كشور، مي فرمودند:

«امروز پدر پير شما، خميني، از تمامي شما كارگران و صنعتگران و متخصصان مي خواهد كه با تمام قدرت مواظب باشيد كه دوباره مردم ما گرفتار ابرقدرتها و قدرتها نشوند». [114] .

حتي امام راحل (ره)توجيه نياز به تخصصها و متخصصين را نپذيرفتند و صراحتا هر گونه تخصص وابسته را نفي فرمودند:

«تخصصي كه ما را به دامن امريكا بكشد يا انگشتان، يا به دامن شوروي بكشد يا چين، اين تخصص، تخصص مهلك است نه تخصص سازنده». [115] .

همچنين قطع وابستگي و مبارزه با خودباختگي را به عنوان عامل شكوفايي استعدادها و قدرت ابتكار و نوآوري در آحاد ملت بر مي شمارند:

«بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع

پيشرفته، دست خود را پيش ديگران دراز كنيد و به دريوزگي عمر بگذارنيد، قدرت ابتكار و پيشرفت در اختراعات، در شما شكوفا نخواهد شد.» [116] .

[ صفحه 84]

«بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگي كنند، مي توانند،» [117] .

صبر و قناعت

لازمه ي تحقق برنامه هاي اقتصادي، صبر و قناعت است. ملت انقلابي بايد به آنچه كه خود مي سازد. قناعت كند و تا به ثمر رسيدن، طرحهاي كلان خود، صبر و استقامت را پيشه سازد. به همين دليل امام راحل (ره) خطاب به ملت انقلابي فرمودند:

«به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.» [118] .

همچنين ايشان لازمه ي حفظ استقلال و آزادي را صبر و استقامت مي دانند:

«ملتي كه براي به دست آوردن آزادي و استقلال، كشته مي دهد؛ براي حفظ و پاسداري از آن، صبر و استقامت و رنج را مي پذيرد». [119] .

حمايت از مبتكران و فن آوران

امام راحل (ره) مهمترين عامل در كسب خودكفايي و استقلال صنعتي را توجه كامل به مبتكران و استعدادهاي درخشان و توسعه ي مراكز علمي و تخصصي مي داند؛ به طوري كه مي فرمايد:

«مهمترين عامل در كسب خودكفايي و بازسازي، توسعه ي مراكز علمي و تحقيقات و تمركز و هدايت امكانات و تشويق كامل و همه حانبه ي مخترعين و مكتشفين و نيروهاي متهعد و متخصصي است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاك نگرش انحصاري علم به غرب و شرق به درآمده و نشان داده اند كه مي توانند كشور را روي پاي خود نگهدارند. ان شاء الله اين استعدادها در پيچ و خم كوچه هاي اداره ها خسته و ناتوان نشود.» [120] .

[ صفحه 85]

اداره ي عمومي و عمل

امام راحل (ره) با اعتقاد به اين كه اگر يك ملت چيزي را بخواهد به انجام آن قادر خواهد بود، بر قدرت اراده ي عمومي تأكيد ورزيده، فرموده اند:

«به خودمان اميدوار باشيم؛ تكيه به اراده ي خودمان بكنيم؛ تبع اراده ي ديگران نباشيم؛ لكن همه با هم مجتعما اين اراده را بكنيم تا كار انجام بگيرد.». [121] .

فراخواني جوانان

آنچه را كه امام راحل (ره)در همه ي عرصه هاي انقلاب به آن چشم دوخته اند، حضور پرشور و مشاركت همه جانبه ي جوانان است كه پرداختن به آن، نوشتار جداگانه اي را مي طلبد؛ اما در عرصه ي صنعت و نوآوري، چشم اميد امام (ره) به جوانان بوده است. از اين جهت در سفارش آنان به مسؤولان فرمودند:

«به همه ي مسؤولين و دست اندكاران سفارش مي كنم كه به هر شكل ممكن وسايل ارتقاء اخلاقي و اعتمادي و علمي و هنري جوانان را فراهم سازيد. آنان را تا مرز رسيدن به بهترين ارزشها و نوآوريها همراهي كنيد و روح استقلال و خودكفايي را در آنان زنده نگهداريد». [122] .

استقبال از تحريم اقتصادي و انزوا

امام راحل (ره)، عامل رشد و جهش آحاد ملت در همه ي ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي را قطع اميد از ديگران و فهم اين نكته مي داند كه همه چيزمان را خودمان بايد تهيه كنيم. فلذا يكي از بركات جنگ را فهم همين مطلب دانسته و فرمودند:

«ما در جنگ به اين نتيجه رسيده ايم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم.» [123] .

به همين دليل تحريم اقتصادي از سوي بيگانگان را هديه اي الهي قلمداد كرده،

[ صفحه 86]

فرموده اند:

«اين جنگ و تحريم اقتصادي و اخراج كارشناسان خارجي، تحفه اي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم.» [124] .

بنابراين تحريم اقتصادي و انزوايي كه حاصل آن خودباوري، خودجوشي و شكوفا مغزها و نهايتا استقلال و خودكفايي است يقينا از بركات الهي است. از همين رو امام راحل (ره) با استقبال از انزواي سياسي و اقتصادي فرمودند:

«ما انزوايي كه اين آقايان خيال مي كنند،

با آغوش باز اين انزوا را مي پذيريم، تا انزوا نباشد، افكار شما به راه نمي افتد، مغزهاي شما، از مغز آمريكايي كوچكتر نيست؛ لكن شما را از انزوا بيرون آوردند و مرتبط كردند، تا آخر قيامت شما بايد منزوي آنوقف باشيد، وابسته، افكارتان اصلا به راه نيفتد، مغزهايتان بخشكد آنجا و هيچ راه عمل نكنيد.» [125] .

تحمل و سختيها و مشكلات

لازمه ي رسيدن به زندگي مستقل و شرافتمندانه تحمل سختيها و مشكلات است. از نظر امام خميني (ره) حجم مشكلات، متناسب با هدفي است كه يك جامعه تعقيب مي كند؛ يعني هر چه هدف، بزرگتر و مقدس تر باشد، بديهي است كه حجم مشكلات و فداكاريها براي آن بايد بيشتر باشد؛ به طوري كه فرمودند:

«در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها، مناسب حجم بزرگي مقصود و ارزشمندي و علو مرتبه ي آن است.» [126] .

به همين دليل، ضمن خطاب به ملت شريف ايران، فرمودند:

«زندگي انساني شرافتمدانه را، ولو با مشكلات، بر زندگاني ننگين بردگي اجانب، ولو با رفاه حيواني، ترجيح دهيد.» [127] .

[ صفحه 89]

اهداف دفاع فرهنگي

دفاع فرهنگي

اشاره

در انديشه ي امام راحل (ره)، فرهنگ از گسترده اي عميق برخوردار است كه در حوزه ي آن، همه رفتارها و نگرشها تعريف مي شوند. اگر چه فرهنگ در اصطلاح خود، به مجموعه ي سنن و آداب و رسوم يك جامعه اطلاق مي شود؛ اما در نگرش امام راحل (ره) فرهنگ اسلامي فراتر از تعاريفي است كه تاكنون از سوي دانشمندان علما بيان شده است. امام (ره) فرهنگ را كارخانه آدم سازي مي داند:

«فرهنگ يك كارخانه آدم سازي است... فرهنگ سايه اي است از نبوت». [128] .

بدين ترتيب امام راحل (ره)با اين نگرش عميق از فرهنگ اسلامي، اهدافي را براي آن ترسيم فرمودند كه در نوع خود قابل توجه و اهميت است:

تضمين استقلال جامعه

امام راحل (ره)مهمترين راه تضمين استقلال يك ملت و رهايي كامل آن را دام شيطنت دشمنان را، اصلاح و استقلال فرهنگ آن ملت مي داند:

[ صفحه 90]

«قضيه ي تربيت يك ملت به اين است كه فرهنگ آن ملت، فرهنگ صحيح باشد».

«ملت عزيز ايران و ساير كشورهاي مستضعف جهان، اگر بخواهند از دام شينطت آميز قدرتهاي بزرگ تا آخر نجات پيدا كنند، چاره اي جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند». [129] .

به طوري كه ملاحظه مي شود، تربيت صحيح از نظر امام راحل (ره)، بدون توجه جدي به فرهنگ اسلامي و شناسايي خطر هجوم فرهنگ بيگانه و انحرافات ناشي از آن امكان پذير نيست.، فلذا تا وقتي كه يك ملت ويژگيهاي استعمار و فرهنگهاي وارداتي را نشناسد، هرگز از دام شياطين رها نخواهد شد. لذا آنچه كه نظام تربيتي صحيح را تضمين مي كند و در نهايت راه نفوذ سلطه گران را مي بندد، فرهنگ سالم و

آدم ساز اسلام است.

معرفي صحيح احكام اسلام

يكي از اهداف مهم در دفاع فرهنگي، ايجاد زمينه هاي سالم و مساعد به منظور عرضه و معرفي احكام اسلام است تا انسانها در جوامع مختلف بتوانند بدون ابهام و پيرايه هاي غرض آلود اسلام را بشناسند:

«ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام به وجود آورده اند، برطرف سازيم، تا اين ابهام را از اذهان نزداييم، هيچ كاري نمي توانيم انجام بدهيم. ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم و به آنها سفارش كنيم كه نسل آتيه ي خويش را نيز مأمور كنند اين ابهامي را كه بر اثر تبليغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتي بسياري از تحصيل كرده هاي ما پيدا شده، رفع كنند.... شما بايد خودتان را، اسلامتان را، نمونه هاي رهبري و حكومت اسلامي را، به مردم دنيا معرفي كنيد؛ مخصوصا به گروه دانشگاهي و طبقه ي تحصيل كرده.». [130] .

بايد اين واقعيت را پذيرفت كه يكي از عوامل گرايش جوانان، بويژه دانشگاهيان،

[ صفحه 91]

به فرهنگ بيگانه و افكار انحرافي، بي جواب ماندن سؤالات و شبهاتي است كه در ذهن آنان ايجاد مي شود. امام راحل (ره)، اعتقاد راسخ دارند كه اگر احكام اسلام به طور منطقي و درست عرضه شوند، دانشگاهيان با آغوش باز از آن استقبال خواهند كرد:

«دانشجويان چشمشان باز است. شما مطمئن باشيد اگر اين مكتب را عرضه نماييد و حكومت اسلامي را، چنانكه هست، به دانشگاهها معرفي كنيد، دانشجويان از آن استقبال خواهند كرد.» [131] .

مبارزه تا نفي كامل فرهنگ كفر

اشاره

بنا به شواهد مستدل قرآني و روايي و تجربه ي تاريخ، تقابل بين فرهنگ و كفر و ايمان، امري بديهي و آشكار است.

مسلمانان چه بخواهند و چه نخواهند، در ميدان مبارزه حضور دارند و اگر به خود نيايند و ضربه به جبهه كفر وارد نكنند، قهرا بايد ضربات پي درپي جبهه ي كفر را دريافت كنند و اين واقعيتي است كه جاي هيچ انكار و حتي ترديد در آن وجود ندارد. به همين دليل، امام راحل (ره) معتقد بودند كه در عرصه فرهنگ، ما بايد به جاي قبول ضربه از دشمن، نخستين ضربه را وارد كنيم و از طرفي اعتقاد داشتند كه اسلام به دليل غناي فرهنگي، سرانجام پيروز ميدان است. به طور كلي امام راحل (ره) در زمينه ي تقابل فرهنگي عميقا به مباني زير پايبند بودند:

جهان تشنه ي فرهنگ اسلام است

امام راحل (ره) معتقدند كه اسلام به دليل غناي ذاتي و هماهنگي با فطرت انسانها، مورد توجه همه ي جوامع بشري است؛ به عبارت ديگر همگان تشنه ي اسلام ناب هستند و اين احساس نياز، زماني مشخص تر ظاهر مي شود كه حركتي فراگير عليه قدرتهاي باطل از سوي مسلمانان آغاز شود؛ به طوري كه فرمودند:

«امروز جهان تشنه ي فرهنگ اسلام ناب محمدي (ص) است و مسلمانان در يك تشكيلات بزرگ اسلامي، رونق و زرق و برق كاخهاي سفيد و سرخ را از بين خواهند برد. جنگ ما، جنگ عقيده

[ صفحه 92]

است و جغرافيا و مرز نمي شناسد و ما بايد در جنگ اعتقاديمان، بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.» [132] .

انتقال تجربه انقلاب اسلامي به جهان

امام راحل (ره)با اعتقاد به اين كه جهان امروز تشنه ي فرهنگ اسلام است. انتقال تجربه ي انقلاب اسلامي و شيوه ي مبارزه با دشمن را براي ملتهاي دربند، شكوفه هاي پيروزي قلمداد كرده و فرمودند:

«ما به تمام جهان، تجربه هايمان را صادر مي كنيم، و نتيجه مبارزه و دفاع با ستمگران را، بدون كوچكترين چشمداشتي، به مبارزان راه حق انتقال مي دهيم و مسلما محصول صدور اين تجربه ها، جز شكوفه هاي پيروزي و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براي ملتهاي دربند نيست. روشنفكران اسلامي همگي با علم و آگاهي بايد راه پرفراز و نشيب دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيزم را بپمايند و تمام آزاديخواهان بايد با روشن بيني و روشنگري، راه سيلي زدن بر گونه ي ابرقدرتها، و قدرتها، خصوصا آمريكا را بر مردم سيلي خورده ي كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم كنند». [133] .

قدرت برتر اسلام

امام راحل (ره) اعتقاد دارند در تقابل كفر و ايمان، قدرت برتر، اسلام است، و در اين توانايي هيچ ترديد به خود راه نمي دهند. به همين دليل در كمال صراحت اطمينان فرمودند:

«من با اطمينان مي گويم اسلام، ابرقدرتها را به خاك مذلت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده ي خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.» [134] .

[ صفحه 93]

احياي هويت مسلمين و محرومين جهان

امام راحل (ره)با علم به توانايي اسلام در اداره ي جوامع بشري، احياي هويت اسلامي دانسته و سرمايه گذاري در اين زمينه را از وظايف جمهوري اسلامي ايران مي داند:

«من به صراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران با تمام وجود، براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد.» [135] .

بدين ترتيب امام خميني (ره) در جنگ عقيده، معتقد به مرز جغرافيايي نيست و مبارزه را لازمه عرضه و ظهور اسلام در صحنه هاي بين المللي مي داند. فلذا يكي از اهداف برائت از مشركين در مراسم سياسي عبادي حج را تبلور قدرت متراكم جهان اسلام مي داند و به پيروزي اسلام بر فرهنگ كفر و شرك اميدوار است:

«ما با اعلام برائت از مشركين، تصميم بر آزادي انرژي متراكم جهان اسلام داشته و داريم و به ياري خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزي اين كار صورت خواهد گرفت.» [136] .

امام راحل (ره) به هنگام

ترسيم اهداف عالي اسلام، آنچه را كه وظيفه ي خود مي داند، با صراحت عمل مي كند و در اين رهگذر به واكنشهاي منفي يا تعبيرهاي نادرست دشمنان اعتنايي ندارد؛ به طوري كه فرمودند:

«در سياست خارجي و بين المللي اسلامي مان بارها اعلام كرده ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه ي جهانخواران بوده و هستيم؛ حال اگر نوكران آمريكا، نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراتوري بزرگ مي گذارند، از آن باك نداريم و استقبال مي كنيم.» [137] .

[ صفحه 94]

عدم سازش با ظالمان

از آن جا كه هدفگيريهاي امام راحل (ره) در همه ي زمينه ها، منبعث از قرآن و سيره ي انبياء و ائمه معصومين «عليهم السلام» است، لذا ايشان سازش ناپذيري با ظلم و ابرقدرتهاي فاسد را ميراث گرانبهاي انبياء دانسته و مي فرمايد:

«آنهايي كه به ما اشكال مي كنند كه شما چرا سازش نمي كنيد با اين قدرتهاي فاسد، آنها از باب اين كه همه چيز را با چشم مادي ملاحظه مي كنند.... آنها نمي دانند انبياي خدا چه رويه اي داشتند، با ظالم چطور برخورد مي كردند، يا مي دانند و خودشان را به كري و كوري مي زدند. سازش با ظالم، ظلم بر مظلومين است؛ سازش با ابرقدرتها، ظلم بر بشر است. آنهايي كه به ما مي گويند سازش كنيد يا جاهل هستند يا مزدور.» [138] .

امام (ره) معتقدند كه مسلمانان و محرومان جهان يا بايد سيلي از ابرقدرتها دريافت كنند يا اين كه بايد به آنان سيلي بزنند و راه سيلي زدن به ابرقدرتها را نيز به ديگران بياموزند. بر اين اساس، امام راحل (ره)در همين باره فرمودند:

«من به تمام دينا با قاطعيت

اعلام مي كنم كه اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه ي دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمام آنان، از پاي نخواهيم نشست؛ يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگتري (كه شهادت است) مي رسيم. در هر حال پيروزي و موفقيت با ماست.» [139] .

امام راحل (ره)كه همواره عشق به اسلام و شور حماسه و فداكاري در قلب و روح آسماني اش مي جوشيد، درباره ي خود چنين فرمود:

«من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه ي دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است، ادامه مي دهد و به ياري خدا در كنار

[ صفحه 95]

بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه هاي مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مي نمايند، سلب خواهد كرد.» [140] .

خودباوري در سايه ي فرهنگ

اصولا خصيصه ي خودباوري و اعتماد به نفس، كه اساس استقلال كشور را تشكيل مي دهد،در حوزه ي فرهنگ يك جامعه تبلور مي يابد. انسان تا خود را باور نكند، هرگز به استعداد و توانمنديهاي ذاتي خود اطمينان پيدا نمي كند و به دليل عدم اعتماد به خود، جرأت و جسارت دست يازي به كارهاي عظيم را ندارد و ادامه زندگي و پيشرفت را، تنها با تكيه بر ديگران ممكن مي داند.

كشورهاي استكباري نيز به منظور غارت منافع كشورهاي جهان سوم، همواره با تبلغيات گسترده به

آنان القا كرده اند كه بدون وابستگي و كمك كشورهاي قدرتمند، قادر به ادامه ي حيات نيستند. در واقع اين كشورها روحيه ي اعتماد به نفس را از كشورهاي عقب نگهداشته شده گرفته، آنها را مرعوب فرهنگ و تمدن خويش ساخته اند. اگر فرهنگ يك جامعه نتواند هويت از دست رفته و حس اعتماد و خودباوري را در دل و جان مردم خود بدمد، هيچ گاه هيبت و نخوت قدرتهاي بزرگ درهم شكسته نخواهد شد و وابستگي و اسارت، همواره ميراث ملي و فرهنگي كشورهاي ضعيف را به يغما خواهد برد. امام راحل (ره) فرمودند:

«فرهنگ اساس ملت است: اساس مليت يك ملت است؛ اساس استقلال يك ملت است و لهذا آنها كوشش كرده اند كه فرهنگ ما را استعماري كنند. با تبلغيات خودشان ماها را ترساندند كه از خودمان مي ترسيديم؛ به خودمان اعتماد نداشتيم. اگر يك كسي مريضي مي شد، مي گفتيم بايد برود خارج؛ در صورتي كه طبيب داشتيم... بايد ارتش ما را خارجيها اداره كنند، بايد نفت مان را خارجيها بيايند اداره كنند.... مغزهاي ما را شستشو كردند. اعتماد به نفس را از بين بردند». [141] .

[ صفحه 96]

اصلاح ساختار نظام ترتبتي

يكي از اهداف مهم انقلاب اسلامي در حوزه ي فرهنگ، اصلاح نظام تربيتي بر اساس مباني و اصول اعتقادي اسلام است؛ زيرا برنامه ريزي در محيط بسته ي خانواده يا مدرسه، به هر ميزان كه خوب و مفيد باشد، در صورت بروز ناهنجاريهاي فرهنگي يا نفوذپذير بودن فرهنگ جامعه در برابر هجوم فساد و ابتذال اخلاقي، از داخل و خارج، همه ي تلاشهاي ترتبتي به هدر خواهد رفت. فرهنگ، گستره ي همه اعتقادات و نگرشها و رفتار فردي و جمعي

افراد يك ملت است. و به همين دليل، در جهان كنوني دشمنان براي تهاجم به كشوري، فرهنگ آن كشور را بهترين بستر براي اجراي اهداف خود مي دانند و پيش از هر اقدام نظامي در مرزهاي جغرافيايي آن كشور، مرزهاي فرهنگي آن را مورد يورش قرار مي دهند.

بدين ترتيب، فرهنگ همانند رودخانه اي است كه آب آن از مجاري مختلف به حوض منازل افراد مي رود. اگر آب اين رودخانه گل آلود شد، تنها با تصفيه و پالايش آب حوضچه هاي منازل، مشكل حل نمي شود. بايد علت آلوده شدن آب روخانه را پيدا كرد و درصدد رفع آن برآمد.

هر انساني دوست دارد كه فرزندان جوان و نوجوانش درست تربيت شوند و از لغزشها و خطاهاي فاحش به دور باشند. تحقق اين امر تنها به اين نيست كه در همه حال مراقب فرزندان باشيم؛ كه اين كار نه ممكن است و نه مفيد. بايد ريشه هاي فساد را قطع كرد و راه نفوذ انديشه هاي ناصواب و ويرانگر را بست و اين مأموريت بزرگ به عهده ي فرهنگ جامعه است كه با تقويت مباني اعتقاد و اخلاقي جوانان سد محكمي در برابر امواج تهاجم دشمن برپا سازد. بنابراين تنها با فراگير كردن مباني اعتقادي و ارزشهاي اخلاقي در فرهنگ جامعه مي توان سلامت افراد آن، بويژه جوانان را تضمين كرده و و از اسارت انواع وابستگيها رهايشان ساخت. درد امروز جوامع، وابستگي روحي و خودباختگي در برابر بيگانگان است، و تنها دين باوري است كه انسان را از وابستگي به غير خدا و خودباختگي نجات مي دهد. امام راحل (ره) در همين باره فرمودند:

«ما يك وابستگي روحي پيدا كرديم، اين وابستگي روحي

از همه ي

[ صفحه 97]

چيزها براي ما بدتر است.» [142] .

همچنين ايشان اولين گام در راه احياي فرهنگ، اصلاح نظام تربيتي جامعه و تضمين تحقق برنامه هاي اسلامي را ريشه كن كردن همه ي عوامل فساد مي داند:

«اولين اقدام اين است كه همه ي عوامل فساد و مهمتر اين كه همه ي انگيزه هاي فساد در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي و ساير زمينه ها با كمال جديث بايد ريشه كن شود.» [143] .

مقابله با تهاجم فرهنگي

ملتها را از تبادل و تعاطي فرهنگي بين يكديگر، گريزي نيست و هيچ كشوري نمي تواند مرزهاي كشورش را به روي كشورها و ملتها ديگر ببندد؛ اما امروزه به دليل انحصار وسايل ارتباطات و فن آوري در كشورهاي پيشرفته، اين روند، به جرياني يكسو بدل شده است. استكبار جهاني به قصد نابودي هويت ملي و فرهنگي و استقلال كشورهاي جهان سوم، بويژه جهان اسلام، وارد ميدان شده است و با در اختيار داشتن ابزارهايي نظير ماهواره، حملات بي امان خويش را، هر آن توسعه ي بيشتر مي دهد. چاره انديشي براي دفع اين خطر، خصوصا براي جمهوري اسلامي كه در نوك پيكان حمله ي دشمنان قرار دارد، امري ضروري و حياتي است. در جوهره ي تفكر امام خميني (ره)، كار اصلي مقابله با تهاجم نيست؛ حمله ي مستمر و مداوم به همه ي اركان وجودي استكبار جهاني، ويژگي اصلي و برجسته ي اين انديشه است. آن بزرگوار خود در دوران عمر گرانمايه اش چنين عمل كرد و قدرت افسانه اي استكبار جهاني را در هم شكست و شجاعانه مي فرمود:

«دست امريكا و ساير ابرقدرتها تا مرفق به خون جوانان ما و ساير مردم مظلوم و رزمنده فرو رفته است. ما تا آخرين قطره ي

خون خويش با آنان شديدا مي جنگيم؛ چرا كه ما مرد جنگيم. ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم؛ چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست، ما

[ صفحه 98]

هستيم» [144] .

مصلحت گرايي و مماشات، يا نرمش از موضع ضعف، هيچ گاه در تفكر فرهنگي امام راحل (ره) جايي پيدا نكرد و ايشان همواره با لحن عتاب آميز و نهيب ملكوتي خويش، زلزله بر كاخهاي ستمگران و جهانخواران مي افكند:

«قدرتها و ابرقدرتها بدانند كه ما تا آخرين نفر و تا آخرين منزل و تا آخرين قطره ي خون، براي اعلاي كلمة الله ايستاده ايم و بر خلاف ميل تمامي آنان، حكومت نه شرقي و نه غربي را در اكثر كشورهاي جهان پايه ريزي خواهيم نمود.» [145] .

امام راحل (ره) با اعلام روشن اهداف انقلاب اسلامي و هجوم به دنياي كفر و استكبار آنان را در لاك خود فرو برد. عدم درك بيانات پيامبر گونه ي امام راحل (ره) و ندانستن شيوه ي مقابله با آن، ابرقدرتها را در موضع انفعال و سردرگمي قرار داد؛ به طوري كه با همه ي امكانات مادي و تكنولوژي، در برابر حملات فرهنگي امام راحل (ره) ايستادند؛ غافل از اين كه مرز نفوذ پيام الهي امام (ره)، دلهاي تشنه ي حق و عدالت است.

استراتژي دفاع فرهنگي

اشاره

راهبردها و شيوه هاي تحقق اهداف فرهنگي از ديدگاه حضرت امام (ره)، بايد به عنوان يك دستورالعمل مستمر و دائمي به كار گرفته شود. تعلل در هر زمينه اي

مي تواند بر اهداف فرهنگي جامعه خدشه وارد نمايد. از اين جهت، هدف فرهنگي منهاي راهبرد فرهنگي، قابل تعقيب و دسترسي نخواهد بود. مهمترين راهبردهاي فرهنگي از نظر امام خميني (ره) را مي توان به شرح زير خلاصه كرد:

قطع وابستگي فرهنگي

راهبرد فرهنگي، مسأله بسيار مهم و حيات در بقاء و قوام يك جامعه است؛ بويژه اگر آن جامعه مبتني بر ارزشهاي ديني شكل گرفته باشد. از اين جهت امام راحل (ره)، حفظ اصول و ارزشهاي اسلامي را تنها با سياست فرهنگي مستقل امكان پذير دانسته،

[ صفحه 99]

تضمين استقلال در ساير جهات را با وجود وابستگي فرهنگي، نوعي ساده انديشي دانسته اند:

«ساده انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يا يكي از آنها امكان پذير است.» [146] .

دفاع همه جانبه از ارزشهاي ديني

از راههاي مهم دستيابي به اهداف فرهنگي، پايبندي و دفاع همه جانبه ي آحاد ملت از ارزشهاي الهي و اسلامي است. تعهد و احساس مسؤوليت در اين امر، مجال سوة استفاده و توطئه چيني را از دشمنان سلب مي نمايد. عامل اصلي كه دشمنان اسلام و ارزشهاي ديني را به جسارت و خيانت دلير مي كند، بي توجهي مسلمانان به قدرت بالقوه خود و عدم مقابله جدي آنان با دشمنان كمين نشسته اسلام است. از اين رو امام راحل (ره) مي فرمايد:

«مسلمانان بايد با همه ي امكانات و وسايل لازم، به مقابله ي جدي در دفاع از ارزشهاي الهي و منافع مسلمين، برخيزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خويش را محكم و مستحكم نمايند و به اين بي خبران و دل مردگان و پيروان شياطين، بيش از اين مجال حمله را به صفوف عقيده و عزت مسلمانان ندهند.» [147] .

تحول فرهنگي

در انديشه ي امام راحل (ره)، هويت و موجوديت واقعي يك جامعه را فرهنگ آن جامعه تشكيل مي دهد و انحراف آن، جامعه را اگر چه در ابعاد سياسي، اقتصادي و صنعتي و نظامي قدرتمند باشد، پوچ و ميان تهي مي سازد. از اين جهت، امام راحل (ره) عزت و قدرت و يك ملت را، تنها در سايه تحول فرهنگي آن ملت مي دانستند:

«بزرگترين تحولي كه بايد بشود، در فرهنگ بايد بشود. براي اين كه بزرگترين مؤسسه اي است كه ملت را يا به تباهي مي كشد يا به

[ صفحه 100]

اوج عظمت و قدرت مي كشد.» [148] .

حضور مؤثر حوزه ي علميه و روحانيت

معمولا آثار بارز وابستگي فرهنگي در هر كشوري، با مرعوب شدن قشر روشنفكر در برابر تهاجم فرهنگ غرب همراه بوده است كه گاه با تمارض يا با اظهار نظرهاي غرب پسندانه با مهاجمين نيز همنوايي مي كردند. ما در انقلاب اسلامي نيز شاهد امواج انديشه هاي چپ و راست، اعم از ماركسيسم و ليبراليسم، بوده ايم؛ لكن قشري كه همواره خطر تهاجم غرب را جدي گرفته است و به جاي همزباني، به مقابله ي با آن پرداخته، قشر متعهد روحانيت بوده است. از اين جهت، امام راحل (ره) براي استحكام مباني فرهنگي و تربيتي در جامعه، حضور فعال روحانيت و بهره مندي بهينه از علوم حوزوي را ضروري دانسته، مي فرمودند:

«اسلام عميق تر از همه جا و از همه ي مكتبها، راجع به امور انساني و راجع به امور تربيتي مطلب دارد، كه در رأس مسائل اسلام است... متخصص لازم است و در اين امر بايد از حوزه هاي علميه متخصص بياورند». [149] .

توجه به مراكز آموزشي و تبليغي

اهتمام به برنامه ريزي صحيح و هدفدار در نظام آموزشي و تبليغي كشور، نقش اصلي را در تحقق اهداف فرهنگي جامعه ايفا مي كند. دشمنان نيز براي نفوذ در اين مراكز، بيشتر از جاهاي ديگر، تلاش مي كنند. از اين جهت امام راحل (ره) فرمودند:

«و اما در دانشگاه، نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاي خودي منحرف كنند و به سوي شرق يا غرب بكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند و به دست آنها هر چه مي خواهند، انجام دهند.» [150] .

بنابراين با ايجاد زمينه هاي مناسب سياسي و اجتماعي هر چه بيشتر براي

[ صفحه 101]

دانشجويان عزيز، بايد درك و شناخت آنان را نسبت به شگردهاي دشمنان انقلاب اسلامي ارتقا داد، تا با عناصر فاسد و مروجين فرهنگ بيگانه و در محيط دانشگاه مبارزه كنند.

امام راحل (ره)ريشه ي توطئه ي و نقشه دشمنان را از دبستان تا دانشگاه دانسته و هدف عمده ي آنان را، ايجاد بدبيني نسبت به اسلام و روحانيت ترسيم فرمودند:

در گذشته از يك طرف از دبستانها تا دانشگاهها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاهها از بين غربزدگان يا شرق زدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه حكومت را به دست مي گيرند، از كودكي تا نوجواني و جواني طوري تربيت كنند كه از اديان مطلقا و اسلام بخصوص و از وابستگان به اديان، خصوصا روحانيون و مبلغان متنفر باشند.» [151] .

بر اين اساس، تبليغ و تعليم براي جوانان و تلاش براي سلامت محيطهاي آموزشي و فرهنگي، هويتي ملي و شرعي پيدا مي كند، چنانچه امام راحل (ره) فرمودند: «الآن حجت بر ما بيشتر است و اهميت تبليغات هم زيادتر. نتيجه اين كه تبليغ يك حرفه نيست؛ منبع درآمد نيست. مراسمهاي بي روح و بي محتوا نيست؛ يك وظيفه ي الهي است.» [152] .

همچنين امام راحل (ره) براي وسايل ارتباط جمعي، بويژه راديو و تلويزيون نقش تبليغي مؤثري قائل بودند:

«مي تواند اين دستگاه با اندك انحرافي، ميليونها مردم را منحرف كند و با اندك اشتباهي، مردم را به اشتباه بيندازد... دستگاهي است كه با صحت

آن، بسياري از مردم در داخل و خارج صحيح مي شوند و با فساد آن، فاسد مي شوند.» [153] .

مشاركت فعال زنان

زنان از اركان مهم نظام سياسي و فرهنگي جامعه به شمار مي آيند. نگرش امام راحل (ره) به زن و نقش او در عرصه هاي مختلف سياسي و اجتماعي از شگفتيهاي روزگار ماست. امام (ره) در عظمت مقام زن فرمودند:

«زن نقش بزرگي در اجتماع دارد. زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش ده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن، مرد به معراج مي رود. دامن زن، محل تربيت بزرگ زنان و بزرگ مردان است.» [154] .

البته زنان شجاع و متعهد ايران اسلامي با مشاركت فعال و غرورآفرين خود در صحنه هاي پيروزي انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس، شايستگيها و قابليتهاي خود را نشان داده اند، و امام راحل (ره) با علم به فداكاريها و خدمات بي شائبه زنان مؤمن و متعهد، تعريفي درخور شأن و منزلت آنان ارائه فرمودند: «ثمرات ارزشمند حضور زنان ايران اسلامي در همه ي عرصه هاي، از صفحات خواندني تاريخ انقلاب اسلامي است كه آيندگان در مورد آن قضاوت خواهند كرد.»

توجه به جوانان و مشكلات آنان

توجه مستمر به نيازهاي جوانان و فراهم كردن زمينه هاي لازم براي رشد و تعالي آنان، همواره مورد توجه امام راحل (ره) بوده است.امام راحل (ره)بين مشكلات اقتصادي جوانان و حفظ دين، رابطه ي مستقيم برقرار مي نمايند:

«اين جوان... فردا كه فارغ التحصيل مي شود. سرگردان است. اگر معاشش فراهم نشود، نمي تواند دين خود را حفظ كند.» [155] بدين ترتيب، بهترين راه براي حفظ جوانان و هدايت استعدادها و توانمنديهاي آنان در مسير اعتلاي اهداف فرهنگي و سياسي جامعه، درك درست و منطقي جوان، آشنايي كامل به نيازهاي او و سپس برنامه ريزي بر اساس اين دو عنصر است كه مي تواند

جوانان ما را از مضرات و تأثيرات تهاجم فرهنگي حفظ كند و نيروي خلاق و كارآمد آنها را به استخدام جامعه و اهداف ملي و ديني آن درآورد. آنچه به عنوان

[ صفحه 103]

فرهنگ بسيجي امروز در جامعه ي ما موضوعيت پيدا كرده، بهترين راه نجات و هدايت جوانان است كه بايد با همت و پشتكار و مسؤولان و دلتمردان به اجرا درآيد.

مبارزه با رفاه طلبي

مأموريت اصلي فرهنگ هر جامعه، تقويت عوامل مؤثر در دفاع همه جانبه است و آنچه كه آفت بزرگ عوامل دفاع در همه ي زمينه ها به حساب مي آيد، گرايش جامعه به رفاه طلبي و دنياگرايي است. از اين جهت، فرهنگ يك جامعه در تقابل دائمي با اين رويكرد خطرناك است. امام راحل (ره) با عنايت به اين مطلب مبارزه را با رفاه طلبي قابل جمع نمي داند و گسترش چنين انديشه اي را مغاير استقلال، آزادي و اهداف الهي حكومت اسلامي مي داند:

«ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، بخوبي دريافته اند كه مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست و آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان، با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند و آنهايي هم كه تصور مي كنند سرمايه داران و مرفهان بي درد، با نصحيت و پند و اندرز متنبه مي شوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك مي كنند، آب در هاون مي كوبند. بحث مبارزه و رفاه، بحث قيام و و راحت طلبي، بحث دنياخواهي و آخرت جويي، دو مقوله ايست كه هرگز با هم جمع نمي شوند و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد

فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند. فقرا و متدينين بي بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلابها هستند» [156] .

تحليل محتواي اين فراز از بيانات گهربار امام راحل (ره) به قدري عميق و پرجاذبه است كه از جهتي مي توان آن را عصاره ي راهبرد و ملخص سياست دفاعي معظم له و منشور حفظ ارزشها و دستاوردهاي هشت سال دفاع مقدس به شمار آورد كه بي شك عدول از اين شيوه پيامدهاي مرگباري را به دنبال خواهد داشت. اگر به

[ صفحه 104]

جاي تقويت انگيزه هاي دفاعي جامعه، به رفاه و دنياخواهي رو آوريم يا به جاي حمايت از محرومين، ناخواسته سرمايه داران را تقويت كنيم،آن روز نه تنها از خط مبارزه عدول كرده ايم، بلكه بايد شاهد مرگ تدريجي ارزشهاي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس نيز باشيم؛ چنانچه امام راحل (ره) فرمودند:

«خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسؤولين كشور ما، پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار بيشتري برخوردار شوند.» [157] .

مروري كوتاه در تاريخ صدر اسلام و بررسي سير حوادث، پس از عروج ملكوتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، گواه اين واقعيت است كه آفت بزرگ اسلام و جامعه ي اسلامي، توسعه ي فرهنگ رفاه طلبي و تكاثر بوده است. بسياري از بزرگان قوم با سوء استفاده از موقعيتها، كاسب منشي و حرامخواري، به زراندوزان و ملاكان بزرگ مبدل گشتند و آن چنان فرهنگ جامعه را تحت تأثير قرار دادند كه ملاك ارزش در همه جا دينار و زر سرخ بوده است؛

به گونه اي كه حتي فرياد مظلومانه ي مولاي متقيان علي «عليه السلام» و دفاع وي از عدالت و زهد اسلامي نيز نتوانست مانع تهاجم فرهنگ تكاثر و ثروت اندوزي شود. امام راحل (ره)با عنايت به اين پيشينه ي تاريخي و با صراحت تمام، رفاه طلبي را به سان عدول از خط حمايت از محرومان و تبديل جامعه به ميدان عيش و نوش ثروت اندوزان و نشانه ي شكاف عميق در خط مبارزه و دفاع از ارزشهاي اسلامي معرفي مي كرد.

[ صفحه 107]

ساختار دفاعي نيروهاي مسلح

اشاره

اجراي اهداف و راهبردهاي دفاعي امام راحل (ره)، به طور عام شامل همه ي سازمانها و نهادها و اقشار آحاد مختلف كشور مي شود. مثلا سازمانهاي فرهنگي بايد اهداف فرهنگي را تعقيب كنند و مراكز سياسي كشور، بايد تحقق اهداف سياسي نظام را بر عهده بگيرند و سازمانهاي اقتصادي نيز بايد به دنبال اجراي اهداف اقتصادي و تأمين راهكارهاي اجرايي آن باشند و...

اما مأموريت دفاعي به طور خاص به نيروهاي مسلح نظام جمهوري اسلامي مربوط مي شود كه مسؤوليت حفظ اقتدار و امنيت كشور را بر عهده دارند. همچنين تقويت بنيه هاي دفاعي، تأمين نيازهاي تخصصي و فني دفاعي و حتي طراحي الگوهاي دفاعي، از وظايف مهم آن به شمار مي رود كه نمونه ي مشخص آن، بسيج نيروهاي مردمي است كه نيروي مسلح غير متمركز، با تجارب لازم آموزش نظامي و دفاعي است.

سازمان نيروهاي مسلح

اشاره

ماهيت نيروهاي مسلح در نظر امام راحل (ره)، تنها، در تسليح گروهي از افراد با تشكل نظامي خلاصه نمي شود؛ بلكه امام (ره) براي تجهيزات و تسليحات نقش

[ صفحه 108]

ابزاري و وسيله اي قائل بوده است و حتي تكيه صرف نيروهاي مسلح به ابزاهاي نظامي را موجب شكست نظام و ناكامي در دستيابي به اهداف عاليه آن مي دانستند:«اگر ما يك روز، اتكاي خودمان را از خدا برداشتيم و روي نفت گذاشتيم يا روي سلاح گذاشتيم، بدانيد كه آن روز، روزي است كه ما رو به شكست خواهيم رفت.» [158] .

از اين جهت سازمان نيروهاي مسلح از ديدگاه امام راحل (ره)بر اساس ملاكهاي زير تعريف مي شود:

مديريت ديني در فرماندهي

فرماندهي، از اركان مهم در سازمان نيروهاي مسلح است. فرمانده ي موفق كسي است كه ساختار وجودي حوزه ي فرماندهي خود را با موازين و معيارهاي اسلامي سازمان دهد و دغدغه ي اصلي او، اجراي احكام ديني و فرامين امامت و ولايت باشد و در برخورد با نيروهاي تحت امر خويش، طعم شيرين اخلاق و فضايل اسلامي را به آنان بچشاند؛ به طوري كه همگان او را به عنوان فردي ملتزم به احكام شريعت، الگوي خود قرار دهند. چنانچه يكي از اسرار موفقيت سپاهيان در صدر اسلام همين نكته بوده است. بين فرمانده و افراد تحت امر، رابطه ي اسلامي حاكم بود و مديريت و هدايت فرماندهان در نفوذ معنوي در قلب و روح نيروها استوار بوده است. در چنين فضايي، نيروها صادقانه از فرماندهان خويش اطاعت مي كردند؛ به تعبير امام راحل (ره) فرماندهان جنگهاي مسلمانان در صدر اسلام، هم امام محراب بودند و هم فرمانده ي ميدان

حرب:

«سردارهاي جنگهاي اسلامي، امام جماعت هم بودند. همان سرداري كه مي فرستادند، حاكم كذا بود، يا مي فرستادند، رئيس لشكر كذا بود، امام جماعت هم بود، آنها صالح بودند.» [159] .

بدين ترتيب فرمانده ي نيروهاي مسلح اسلام بايد مؤمن و معتقد به ارزشهاي اسلامي باشد؛ اگر چنين نباشد، نمي تواند ارتشي مكتبي و الهي را سازماندهي كند. مولاي متقيان علي «عليه السلام» وقتي مالك اشتر را به عنوان حاكم و فرمانده سپاه مصر

[ صفحه 109]

گسيل مي داشت: طي نامه اي به مردم آن سامان چنين فرمودند:

اما بعد بعثت اليكم عبدا من عباد الله لا ينام ايام الخوف و لا ينكل عن الاعداء ساعات الروع. [160] .

«اما بعد، من يكي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم كه به هنگام خوف، خواب به چشم راه نمي دهد و در ساعات ترس و وحشت، از دشمن هراسي ندارد.»

ساختار مكتبي

از نظر امام راحل (ره)ساختار نيروهاي مسلح بر مبناي ارزشهاي مكتبي و معنوي پي ريزي مي شود. در اين ديدگاه، خدا محوري و اتكال به خدا لازمه ي نيروهايي است كه همواره بايد با خطرات و حملات دشمن مواجه شوند؛ هر قوايي كه ايمان و توكل او به خدا بيشتر باشد، نصرت و پيروزي آنها نيز بيشتر است: «اگر ارتش و ساير قواي مسلح از نصرت معنوي الهي برخوردار نبودند، پس اين امر خارق العاده، چگونه تحقق يافت؟ آري فرق بسيار است بين جواناني كه شب را با مناجات و قرائت قرآن و نماز و نيايش به سر مي بردند و حمله را با ذكر خدا و الله اكبر شروع مي كنند، با آنان كه شب را با

معصيت خدا و روز را در جنگ با خدا آغاز مي كنند.» [161] .

مولاي متقيان علي «عليه السلام» نيز هر گاه فرمان نبرد را صادر مي كرد، به نيروهايش مي فرمود:

فسر إلي بركة الله. [162] .

«با لطف و بركت خداوند متعال و براي اجراي فرمان او حركت كن!»

مأموريت اصلي نيروهاي مسلح، حفظ اسلام در هر شرايط است. بطوريكه امام راحل (ره) فرمودند:

«شما (ارتش و سپاه) يك وضعي داريد؛ هر دو يك وضع داريد؛

[ صفحه 110]

هر دو يك تكليف داريد و آن حفظ اسلام است». [163] .

بديهي است قواي مسلح اگر خودش اسلامي نباشد و ساختار وجودي اش با موازين اخلاقي شكل نگيرد، هرگز نمي تواند حافظ اسلام باشد و اگر هم دفاع كند، به ضرر اسلام تمام مي شود.

استقلال

استقلال نظامي

نيروهاي مسلح بايد در مديريت فرماندهي مستقل باشند. دخالت غير مسؤولانه در حوزه ي فرماندهي، موجب اختلال و بي نظمي در امور محوله شده و در نهايت قوام دفاعي كشور را ضعيف و ضربه پذير خواهد كرد. از اين جهت امام راحل (ره) فرمودند:

«بايد اشخاص و مقامات غير مسؤول، از دخالت در امر فرماندهي خودداري كنند.» [164] .

همچنين نيروهاي مسلح بايد از نظر تجهيزات نظامي و دانش فني نظامي خودكفا و مستقل باشد. امام راحل (ره)تقويت سلاح و صلاح را به طور هماهنگ مورد نظر داشته و با جديت درباره ي آن فرمودند:

«به عنوان فرمانده ي كل قوا به مسؤولين و تصميم گيرندگان نيز دستور مي دهم كه در هيچ شرايطي از تقويت نيروهاي مسلح و بالا بردن آموزشهاي عقيدتي و نظامي و توسعه ي

تخصصهاي لازم و خصوصا حركت به طرف خودكفايي نظامي غفلت نكنند.» [165] .

استقلال سياسي

منظور از استقلال سياسي آن است كه افراد نيروهاي مسلح هم بايد از وابستگي

[ صفحه 111]

سياسي به احزاب و گروههاي داخلي نظام بپرهيزند و هم اين كه نبايد از نظر تفكر نظامي و طراحي سيستم دفاعي به بيگانگان وابسته باشند. اسلام مكتبي است كه براي سازماندهي نيروهاي نظامي خود، الگوهاي مشخص و تجربه شده ي تاريخي دارد. اگر افرادي بخواهند بر اساس تفكر و انديشه هاي برخاسته از الگوهاي بيگانه نيروهاي مسلح را هدايت كنند، قهرا آن را به وابستگي خواهند كشاند و سرانجام مستشاران بيگانه بر نيروهاي مسلح ما سلطه خواهند يافت. اگر چه حضور فيزيكي نداشته باشند؛ زيرا مهم وابسته كردن و حاكميت انديشه و برنامه هاي استعماري است كه اگر تحقق يابد، هدف دشمنان تأمين مي شود. از اين جهت، استقلال نيروهاي مسلح بسيار مهم است تا خطر وابستگي به طور كلي مرتفع گردد. امام راحل (ره) در آستانه ي انقلاب اسلامي در اين باره مي فرمايد:

«اگر ما يك ارتش انگلي نداشتيم و يك ارتش مستقلي داشتيم، اجازه نمي داد كه مستشارها بيايند همه ي چيزها در تحت دستور آنها باشد.» [166] .

همچنين امام راحل (ره)، گرايش سياسي به احزاب داخلي را نيز براي قواي مسلح مضر دانسته، با قاطعيت و صراحت مي فرمودند:

«از امور مهمي كه بايد تمام نيروهاي مسلح از آن پيروي كنند و اغماض از آن به هيچ وجه نمي توان كرد و باز هم تذكر داده ام، آن است كه هيچ يك از افراد نيروهاي مسلح، چه رده هاي بالا يا پايين، در حزب

و گروهي، با هر اسم و عنوان نبايد وارد شوند.» [167] .

آفات گرايشات سياسي و تحزب گرايي

اشاره

منع صريح نيروهاي مسلح از ورود در جناح بنديهاي سياسي توسط امام راحل (ره)، به دليل آفات خطرناكي است كه مهمترين آنها به شرح زير است:

اختلاف و رويارويي

وارد شدن افراد قواي مسلح در تشكيلات حزبي، موجب آن مي شود كه هر كس

[ صفحه 112]

به سود منافع حزب خود وارد عمل شود و در مقابل ديگري قرار بگيرد. نتيجه ي اين وضعيت، دو دستگي و از هم پاشيدن شيرازه ي نظام ارتش و سپاه است. امام راحل (ره)در اين باره فرموده اند:

«اصل حزب وارد شدن، براي ارتش، براي سپاه پاسداران، براي قواي نظامي و انتظامي، وارد شدنش جايز نيست، به فساد مي كشند اينها را... اگر وارد بشويد، بالاخره به هم خواهيد زد خودتان را و بالاخره در مقابل هم خواهيد ايستاد و نظام را به هم خواهيد زد و اسلام را تضعيف خواهيد كرد. تكليف همه ي شما اين است كه با هم باشيد، بدون اين كه در يك حزب يا در گروهي وارد شده باشيد.» [168] .

غفلت از وظيفه اصلي

وظيفه ي اصلي نيروهاي مسلح، حفظ اسلام و خدمت به ميهن اسلامي است. امام راحل (ره) ورود به بازيهاي سياسي را، موجب غفلت از مأموريت اصلي مي داند: «شما اي قواي مسلح عزيز كه عازم خدمت به ميهن خود هستيد! با ورود در بازيهاي سياسي، ناچار از خدمت به ميهن عزيز خود بازمانده و به سوي شرق و غرب كشيده خواهد شد. بازيهاي سياسي است كه شما را به يك گروه نزديك و از يك گروه دور مي سازد و شما را نسبت به يك قشر ملت بدبين مي كند و پس از اختلاف، ضربه ي خود را مي زند.» [169] .

اسارت كشور اسلامي

امام راحل (ره)، نتيجه ي بازيهاي سياسي در نيروهاي مسلح را انهدام اساس و شيرازه ي آن مي داند. زماني كه قواي مسلح كشوري از هم بپاشد، بنيه ي دفاعي آن كشور تضعيف مي شود و دشمنان با شكست يك چنين نيرويي، سرانجام كشور را به اسارت خود خواهند گرفت:

«قواي مسلح از هر قشري كه هستند، در حالي كه بايد داراي ديد

[ صفحه 113]

سياسي باشند و هرگز كوركورانه عمل نكنند، نبايد در اموري كه سياست بازان در آن دخالت دارند، داخل شوند؛ زيرا اگر در امور سياسي وارد شوند، ناچار كساني كه در فن سياست ورزيده شده اند، بين آنان اختلاف ايجاد كرده و هر گروه از آنان را به يك طرف كشيده و شيرازه ي ارتش را، كه تنها با انسجام كامل است كه مي توانند به كشور خود خدمت نمايند، از بنيان به هم مي زنند و نتيجه ي نهايي خود را كه اسارت كشور است، به دست مي آورند». [170] .

امام راحل (ره)، علاوه بر اين

كه نيروهاي مسلح را از ورود به دستجات سياسي و حزبي بازمي دارد، گروهها و دستجات سياسي و حتي گروههاي اسلامي را، از دخالت در امور ارتش و سپاه بر حذر داشته است:

«گروههاي مختلفي كه اسلامي هستند، اين گروههاي اسلامي هم نبايد دخالت در امور ارتش كنند و نبايد در آنجا افراد داشته باشند تا بتوانيد يك عضو صالح و يك ارتش و سپاه پاسداران منسجم و صالح و قدرتمند باشيد. [171] .

البته عدم دخالت نيروهاي مسلح در امور سياسي، به معناي نداشتن دانش سياسي نيست؛ يك استراتژيست نظامي بايد از مسائل سياسي كشور و جهان مطلع باشد؛ در غير اين صورت وي نمي تواند يك نيروي كارآمد و مؤثر به شمار آيد. امام راحل (ره)نيز بر ارتقاي دانش عقيدتي و سياسي نيروهاي مسلح تأكيد فراوان داشتند. حمايت از مواضع سياسي نظام و درك رهنمودهاي مقام ولايت، مستلزم دانش و اطلاعات وسيع سياسي است كه هر فرد نظامي بايد از آن بهره مند باشد.

رعايت سلسله مراتب نظامي

از اصول متداول در سازمان نيروهاي مسلح، رعايت سلسله مراتب نظامي است. قدرت دفاعي و ثبات ارتش و سپاه تا حدود زيادي رهين نظم و انضباط است. به همين دليل، رعايت مراتب نظامي از امهات قانون نيروهاي مسلح است. امام راحل (ره) نيز با عنايت به اين مطلب فرمودند:

[ صفحه 114]

«لازم است كه در ارتش و ساير قواي مسلح، حفظ نظام و سلسله مراتب را كه قانون داخلي قواي مسلح است. بيش از پيش مراعات نمايند تا ارتش و ساير قواي اسلامي، قدرتمندتر و هر چه بيشتر منسجم بمانند. تخلف از اين امور،

تخلف از قانون است و من اميدوارم با برادري و حفظ نظام و حذف خشونت، قواي مسلح اسلامي آسيب ناپذير شود.» [172] .

وحدت رويه

اگر چه اهداف و آرمانهاي همه ي اركان نيروهاي مسلح واحد است، لكن در عمل بايد از راهبردهاي مشخص تبعيت كنند. اگر اجزاي نيروهاي مسلح به طور هماهنگ عمل نكنند، نه تنها موجب اتلاف سرمايه هاي معنوي و مادي مي شود؛ بلكه قدرت دفاعي و ملي كشور نيز تضعيف خواهد شد. به همين دليل، امام راحل (ره) فرمودند:

«مي دانيد كه پيروزيها در اثر انسجام تمام قواي مسلح، با نقشه ي واحد و فكر واحد نصيب شما شد. بايد اين انسجام و اين وحدت حفظ شود كه تزلزل در اين امر الهي، از بزرگترين اسباب فشل و خداي ناخواسته، شكست است.» [173] .

پايگاه مردمي

نيروهاي مسلح درنظام جمهوري اسلامي، با وجود هدف و مأموريت مشخص و هويتي جداي از مردم ندارند. برخلاف كشورهاي بسياري كه نيروهاي رزمي خود را در فضاهاي نظامي خاصي پرورش مي دهند و ارتباط و همجوشي آنان را با مردم خلاف مأموريتهاي محوله مي دانند، در نظام جمهوري اسلامي، يكي از ويژگيهاي مهم نيروهاي مسلح، مردمي بودن آن است. توانمندي دفاعي اين نيروها، پس از توكل و ايمان به خدا، از حمايت و قدرت مردم تغذيه مي شود. لذا امام راحل (ره) مي فرمايد:

«اينجانب به ارتش عزيز و ساير عزيزان، نصيحت مي كنم كه قدر

[ صفحه 115]

اين نعمت الهي را بدانيد و با تمام قوا بكوشيد كه اين حضور عمومي ملت را در صحنه و اين پشتيباني بزرگ را حفظ كنيد.» [174] .

البته حمايت و همدلي مردم و نيروهاي مسلح بايد دو جانبه باشد؛ يعني، هم نيروهاي مسلح در حفظ امنيت و رفاه مردم و دفاع از تماميت ارضي كشور

بايد صادقانه تلاش كنند و هم اين كه مردم بايد در سپاسگزاري و حمايت اجتماعي و فرهنگي، نيروهاي مسلح را در اولويت قرار دهند تا آنان در هر شرايطي، با طيب خاطر، براي فداكاري و مجاهدت آماده باشند.

[ صفحه 119]

اوصاف مدافعان

اشاره

پس از تبيين ساختار سازماني نيروهاي مسلح، آنچه كه بحث آن ضرورت پيدا مي كند، اوصاف مدافعان و جان بركفاني است كه به عضويت لشكر اسلام درمي آيند.

بديهي است تحقق اهداف و رشد و پويايي ارتش اسلام، به افرادي بستگي دارد كه عاشقانه لباس دفاع از اسلام و موجوديت نظام جمهوري اسلامي را بر تن مي كنند. از اين جهت شناخت اوصاف مدافعان، امري لازم و ضروري است؛ تا كساني كه راه دفاع از اسلام و ميهن اسلامي را به عنوان وظيفه ي ديني و اجتماعي انتخاب مي كنند، بدانند با چه عزيزاني همرزم و همسنگر مي شوند.

مهمترين اوصافي كه مي توان براي مدافعان اسلام ذكر كرد، عبارتند از:

ايمان به خدا

مهمترين عامل قدرت و تحريك يك رزمنده و مدافع اسلام، ايمان به خداست؛ زيرا خداوند متعال مبدأ و منشأ قدرت است و به هر كاري كه اراده كند، تواناست. لذا وقتي يك مدافع خود را به منبع اصلي قدرت و حيات متصل مي كند، از هيچ قدرتي جزا و ترس و وحشت به خود راه نمي دهد و اين سرمايه بزرگي است كه تنها مجاهد في سبيل الله و مدافع معتقد به خدا، از آن بهره مند است و تكيه گاه اصلي رزمندگان ما

[ صفحه 120]

نيز طي هشت سال دفاع مقدس، همين قدرت لايزال بوده است؛ به طوري كه امام راحل (ره) فرمودند:

«مطمئن باشيد از قدرتها كاري ساخته نيست. هيچ نگراني به خود راه ندهيد. شما جنود خدا هستيد و پيروزيد. آنهايي كه در ابتدا حركت خودشان را شروع كردند، با طمأنينه قلبي شروع كردند و از هيچ نترسيدند. قدرتهاي بزرگ از آن جهتي

كه در شما هست، كه آن ايمان به خداست، خبر ندارند، لذا دائم مي گويند «ما داراي موشك هستيم.». آنها داراي موشك هستند، و ايمان ندارند؛ شما ايمان داريد. قلبهايتان با مبدأ نور و قدرت پيوند خورده است؛ پيوندي ناگسستي.» [175] .

اين فرمايش امام راحل (ره) در واقع تحقق آيه ي ذيل است كه در نبرد دليرانه ي رزمندگان ما مصداق عيني پيدا كرد:

ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون. [176] .

«محققا آناني كه گفتند پروردگار ما خداي يكتا است و بر اين پيمان استوار ماندند، فرشتگان رحمت الهي بر آنها نازل شوند و گويند دگير هيچ ترس و اندوهي از گذشته ي خود نداشته باشيد و شما را به آن بهشتي كه وعده داده شده ايد، بشارت باد.

بينش و آگاهي

ايمان همواره بايد با بينش و آگاهي توأم باشد، درك موقعيت سياسي و اجتماعي و آگاهي به مصالح اسلام، افق روشني را پيش روي مدافعان اسلام مي گشايد تا نيرو و توان خود را به طور مؤثر و به موقع ارائه دهند. علاوه بر اين، آگاهي و هوشياري، انگيزه ي دفاعي مدافعان ر ا تقويت مي كند، به طوري كه تا پاي مرگ و شهادت حاضر نيستند دست از راه و هدف خود بردارند و عزت اسلام و استقلال كشور را با هيچ چيز معامله نمي كنند و قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

[ صفحه 121]

و كأين من نبي قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله

يحب الصابرين [177] .

«چه بسيار پيش آمده كه پيامبري جمع كثيري از پيروانش در جنگ كشته شده است و با اين حال، اهل ايمان با سختيهاي كه در راه خدا به آنها رسيد، مقاومت كردند و هرگز بيمناك و زبون نشدند و سر به زير بار دشمن فرود نياوردند و راه صبر و ثبات و پيش گرفتند كه خداوند صابران را دوست مي دارد.»

بنابراين لازمه ي سرافرازي و استقلال و تسليم نشدن در برابر دشمن، مقاومت و پايداري آگاهانه است، از اين رو امت پيامبر «صلي الله عليه و آله» سختيها و فشارهاي دشمن را تحمل كردند؛ لكن تن به سازش ذلت بار ندادند و حفظ استقلال و شرف و آزادي ملت براي آنها از هر چيزي مهمتر بود. از اين جهت امام راحل (ره)فرمودند:

«اگر ما تسليم امريكا و ابرقدرتها مي شديم، ممكن بود امنيت و رفاه ظاهري درست مي شد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز ما نمي گرديد؛ ولي مسلما استقلال و آزادي و شرافتمان از بين مي رفت» [178] .

بدين ترتيب بينش و آگاهي لازمه ي مدافعان و جنگجويان در حوزه ي اسلام است. آگاهي و بصيرت نه تنها بازوي ايمان است، بلكه توان دفاعي مدافعان را نيز افزايش مي دهد، به همين دليل مولاي متقيان علي «عليه السلام» در توصيف رزمندگان اسلام مي فرمايد:

حملوا بصائرهم علي اسيافهم. [179] .

«بينش و آگاهي خود را بر شمشيرهايشان حمل مي كردند.»

صبر و پايداري

از اوصاف ديگر مدافعان، صبر و پايداري است. صبر و استقامت در برابر سختيها و تهديدات دشمنان، مآلا اراده ي رزمندگان را براي ادامه ي نبرد و غافلگير كردن دشمن

[ صفحه

122]

مصمم تر و قويتر مي سازد. صبر، صرفا تحمل فشارهاي دشمن، بدون توجه به عوامل فشار و تهديد نيست؛ بلكه صبر به معناي تصميم گيري عاقلانه و حساب شده بر اساس شناخت مواضع و توانمنديهاي دشمن و همچنين با ادامه ي نبرد، دشمن را به استيصال و درماندگي كشاندن است.

بنابراين صبر و استقامت بايد با كوشش آگاهانه و تقويت اراده و انگيزه ي همگاني همراه باشد. چنانچه قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:

ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم.» [180] .

«همانا پروردگار تو با مؤمناني است كه وقتي به فتنه كفار مبتلا شدند، ناگزير از شهر و ديار خود هجرت كردند و در راه دين كوشش مستمر و صبر بسيار نمودند. از اين پس نيز پروردگارت بر آنان بسيار غفور و مهربان خواهد بود.»

بدين ترتيب، زماني كه مجاهدان و مدافعان با هجرت و تلاش آگاهانه و صبر و استقامت و عزم ثابت، پا در ميدان مبارزه مي گذارند، خداوند متعال عزت و قدرت دفاعي آنان را تضمين خواهد كرد. اين اوصاف اخلاقي و روحي مدافعان بايد با طهارت نفس و تصفيه ي باطن تحصيل گردد. امام صادق «عليه السلام» درباره ثبات قدم مؤمن چنين فرمودند:

ان المؤمن اشد من زبر الحديده اذا دخل النار لان و ان المؤمن لو قتل و نشر ثم قتل لم يتغير قلبه. [181] .

«شخص مؤمن از آهن آبديده، محكمتر است؛ زيرا هنگامي كه آهن وارد آتش مي شود، نرم مي گردد؛ اما مؤمن اگر كشته شود و زنده گردد و دوباره به قتل برسد،

قلبش هيچ تغييري نمي كند.».

بنابراين استقامت و عزم ثابت در هر شرايطي، مؤمن را مشمول الطاف الهي مي كند و او را در رسيدن به اهدافش ياري مي دهد، از اين رو جهاد بدون استقامت و پايداري، مدافعان را در دستيابي به هدف ناكام مي گذارد. پس استقامت و اراده ي قوي،

[ صفحه 123]

جوهر و جهاد و مبارزه است. امام راحل (ره)در اين باره فرمودند:

«ملتي كه بخواهد شرافت خودش را حفظ كند، اسلام را كه مبدأ همه شرافتهاست، بخواهد حفظ كند، اين ملت بايد علاوه بر جهاد استقامت در جهاد هم داشته باشد» [182] .

همچنين ايشان در وصف ملت سلحشور و شهيدپرور ايران، كه جهاد را با استقامت و پايداري به هم آميختند، فرمودند:

«و ما ايستاده ايم براب دفاع از كشور خودمان و دفاع از اسلام عزيز در مقابل هر مهاجم، مهاجم مي خواهد ابر قدرت باشد، مي خواهد قدرت كم....» [183] .

قرآن كريم نيز درباره ي ثابت قدمي مدافعان اسلام مي فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا و الله كثيرا لعلكم تفلحون [184] .

«اي كساني كه ايمان آورده ايد! هر گاه با گروهي از دشمنان رو به رو شديد، محكم و استوار بايستيد و فراوان خداوند را ياد كنيد؛ نشايد رستگار گرديد.»

اطاعت پذيري

از ديگر اوصاف مهم مدافعان، اطاعت پذيري از دستورات فرمانده يا مقام مافوق است؛ زيرا بخوبي مي داند؛

الف - نظم پذيري و رعايت انضباط لازمه ي تحقق اهداف مقدس اوست كه براي آن، راه جهاد و دفاع را به عنوان وظيفه انتخاب كرده است.

ب - تحقق نظم و

انسجام نيروها، بدون اطاعت از فرمانده يا مقام مافوق امكان پذير نيست.

ج - فرمانده يا مقام مسؤول از برجسته ترين افراد مجموعه است كه خيرخواهي و امانت داري و ايثار و از خودگذشتگي او بيش از ديگران است.

[ صفحه 124]

د - از جهات شرعي و قانوني، دستورالعملهايي را متعهد شده است كه اطاعت از مافوق را ضروري دانسته است.

ه - شخص مافوق، الگوي تمام عياري است كه از جهت معنوي و اخلاقي، او را تسليم خود كرده است. بر اساس اين موارد، يك مدافع اسلامي خود را ملزم مي بيند كه در تمامي جهات از مافوق خود اطاعت كند؛ مگر آن كه خلاف بين و آشكاري از او سر بزند كه قاعدتا شرايط را براي تعويض فرمانده فراهم مي كند؛ ولي در شرايط عادي بايد در چارچوب وظايف قانوني و شرعي، تسليم دستورات مافوق باشد. همان گونه كه در دوران دفاع مقدس امام خميني (س) كليه ي امور جنگ را به شوراي عالي دفاع واگذار كرده و فرمودند:

«كليه ي امور مربوط به جنگ، در تحت نظر شوراي عالي دفاع، به اضافه ي يك نفر از نمايندگان از قبل مجلس شوراي اسلامي بايد اداره شود و اين شورا موظف است تمام قواي مسلح را هماهنگ نمايد و هيچ گروه يا شخصي، تخلف از اوامر شوراي مذكور نبايد بكند...» [185] .

حتي امام راحل (ره) فرماندهان را به تعبيري «اولي الامر» دانسته، اطاعت از آنان را واجب قلمداد كرده است:

«اطاعت از يك فرماندهي كه فرمانده ي اسلام است، واجب است به حسب حكم اسلام؛ تخلف حرام است....» [186] .

بنابراين، اطاعت از فرماندهان در اسلام كوركوانه يا بر اساس تهديد و زور نيست؛ بلكه بر اساس معيارهاي ياد شده است؛ ضمن اين كه اسلام حد و مرز اطاعت و تبعيت را مشخص كرده است و هيچ فرماندهي حق ندارد خارج از ضوابط شرعي و قانوني، فرماني صادر كند يا بر اساس ميل و هواي خود، زيردستان را به اطاعت مجبور سازد.

اطاعت از رهبري

اطاعت از رهبري جامعه ي اسلامي، حوزه اي وسيع تر از نظام دفاعي دارد. اين اطاعت بايد صادقانه و همراه با حب قلبي باشد؛ زيرا رهبري از مصاديق بارز

[ صفحه 125]

«اولي الامر» است كه وجوب اطاعت صادقانه از آن، همرديف اطاعت از خدا و رسول اوست:

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم. [187] .

در اين آيه به وجوب اطاعت از امامان معصوم «عليهم السلام» و جانشينان به حق آنان تصريح شده است؛ به طوري كه سرپيچي از اوامر آنان، گناه و معصيت بزرگ به شمار مي آيد. مولاي متقيان علي «عليه السلام» در خصوص حق ولي امر بر امت و حق امت بر امام فرمودند:

ايها الناس ان لي عليكم حقا و لكم علي حق فأما حقكم علي فالنصيحة لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تأديبكم كيما تعلموا فأما حقي عليكم فالوفاء بالبيعة و النصيحة في المشهد و المغيب و الاجابة حين ادعوكم و الطاعة حين امركم. [188] .

«اي مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقي است؛ اما حق شما بر من آن است كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم، بيت المال شما را در راه شما

مصرف كنم و شما را تعليم دهم تا از جهل و ناداني نجات يابيد و ترتبيتتان كنم تا فراگيريد؛ اما حق من بر شما اين است كه در بيعت خود با من وفادار باشيد در آشكار و نهان خيرخواهي خود را از دست ندهيد. هر زمان شما را خواستم، به خواسته ي من پاسخ مثبت دهيد و هر گاه فرمان دادم، اطاعت كنيد.»

به طوري كه ملاحظه مي شود، در گستره ي حكومت رهبر الهي، همه اقشار ملت بايد حقوق رهبري را رعايت كنند كه بزرگترين حق او، اطاعت آگاهانه و صادقانه است و اين حق، هرگز به حوزه ي سازمان يا نهاد خاصي محدود نمي شود؛ بلكه هر مسلمان متعهدي بايد در هر شرايط و موقعيتي كه هست، از رهبرش صادقانه اطاعت كند؛ مگر اين كه از حوزه ي اسلام و كشور مسلمين خارج شود.

اما كساني كه در كسوت مدافعان اسلام درمي آيند، بايد فدايي رهبر خود باشند؛ زيرا يك مدافع هوشيار مي داند كه اطاعت و حفظ رهبري، حفاظت از اسلام و بقاي توحيد و آيين حق است؛ چنانچه وقتي در جنگ «احد» جان پيامبر گرامي

[ صفحه 126]

اسلام «صلي الله عليه و آله» در معرض خطر قرار مي گيرد، حضرت علي «عليه السلام» و عده اي ديگر از مجاهدان، گرد وجود پيامبر حلقه مي زنند تا مبادا به آن حضرت آسيبي وارد شود. [189] .

همچنين مولاي متقيان علي «عليه السلام» درباره ي اطاعت خود از رسول گرامي اسلام «صلي الله عليه و آله» مي فرمايد:

و لقد كنا مع رسول الله نقتل ابائنا و ابنائنا و إخواننا و اعمامنا ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما.

[190] .

«ما در ركاب پيامبر «صلي الله عليه و آله» آن چنان مخلصانه مي جنگيديم و براي پيشبرد حق از هيچ چيز باك نداشتيم كه حاضر بوديم پدران، فرزندان، برادران و عموهاي خويش را در اين راه بكشيم، اين كار، جز بر تسليم و ايمان ما نمي افزود.»

بدين ترتيب، جبهه گيري در برابر فرمان مقام رهبري حرام است و هر مسلمان بويژه مدافع اسلام كه در لباس نظامي خدمت مي كند، بايد آگاهانه تسليم فرامين رهبري باشد. البته اين اطاعت به منزله ي نفي مشورت يا ارائه ي نظرات به مقام رهبري نيست؛ چنانچه حضرت علي «عليه السلام» به «ابن عباس» مي فرمايد:

لك ان تشير علي و اري فان عصيتك فأطعني [191] .

«تو حق داري نظر مشورتي خود را به من بگويي و من روي آن بينديشم و تصميم گيري كنم؛ اما اگر بر خلاف نظر تو حكم دادم، بايد از من اطاعت كني.»

شهادت طلبي

از ديگر ويژگيهاي مدافعان، روحيه ي شهادت طلبي است؛ زيرا يك مدافع، بر اساس ايمان و عشق عميق خود به خدا، همواره آرزوي شهادت و لقاي او را مي كند، هيجان عشق و اشتياق لقاي حق، گاهي به جايي مي رسد كه دلداگان، توان كتمان كردن آن را از دست مي دهند و بي صبرانه به ميدان نبرد مي شتابند.

[ صفحه 127]

داستان «عمرو بن جموح» مثال بسيار خوبي در اين باره است. هنگامي كه جنگ «احد» آغاز شد، همه ي مجاهدان و ياران رسول خدا «صلي الله عليه و آله» آماده ي نبرد شدند. «عمرو بن جموح» كه پيرمردي ناتوان بود، با پاي لنگ در صحنه ي اعزام حاضر شده. فرزندان و خويشانش او را از

جهاد منع كردند؛ ولي او همچنان بر جهاد پافشاري مي كرد. تا اين كه ايشان را نزد رسول خدا «صلي الله عليه و آله» بردند تا مگر آن حضرت او را منصرف كند. وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله» شور و اشتياق «عمرو» را ديد، به فرزندانش فرمود: «مانع او نشويد؛ زيرا او اشتياق شديدي به جهاد دارد، شديد خداوند نعمت شهادت را نصيبش كرده باشد.» «عمرو بن جموح» خوشحال و خندان آماده ي جهاد شد و هنگامي كه از شهر بيرون آمد، چنين دعا مي كرد:

اللهم ارزقني الشهادة و لا تردني الي اهلي

«خداوندا! شهادت را روزي من كن و مرا به خانواده ام بازمگردان.» [192] .

يك مدافع مسلمان مي داند كه هدف از جهاد، اعتلاي كلمه ي حق در جهان است و پاداش اين مجاهدت، جلب رضاي خدا و بهشت جاويدان است. فلذا اگر بر دشمن پيروز شوند، به سعادت و پاداش بزرگي دست يافته اند و اگر شهيد شوند، به جوار رحمت حق نايل خواهند آمد؛ يعني، در هر دو صورت پيروزي و سعادت را نصيب خود خواهند كرد. روشن است كه چنين منطقي، شكست ناپذير است و پيروزي مجاهدان و شكست دشمنان را رقم مي زند.

قرآن كريم نيز با تعبيري زيبا از روحيه ي شهادت طلبي، آن را هنر مرداني مي داند كه زندگي آخرت و رضايت و خشنودي حق تعالي را، بر زندگي محدود و ناپايدار دنيا برگزيدند:

فليقاتل في سبيل الله الذين يشرون الحيوة الدنيا بالاخرة و من يقاتل في سبيل الهل فيقتل او يغلب فسوف نوتيه اجرا عظيما [193] كساني كه حيات دنيا را با آخرت معامله مي كنند، بايد

در راه خدا بجنگند و كسي كه در راه خدا بجگند، كشته شود و يا پيروز گردد، بزودي پاداش عظيمي به او عنايت خواهيم كرد.

امام راحل (ره) نيز با بهره گيري از اين منطق مقدس و جاودانه، يك ملت را به

[ صفحه 128]

صحنه ي معامله با خدا آورد؛ بويژه در دوران دفاع مقدس اين منطق را اتكاي انديشه ي جوانان غيور و بااخلاص قرار داد؛ به طوري كه همه ي آحاد ملت با آشنايي به مكتب سرخ شهادت، رمز بقا و حيات ابدي را دريافته، سيل آسا صحنه هاي نبرد را پر كردند و براي جانفشاني در راه اسلام و قرآن، سر از پا نمي شناختند. تا آن جا كه امام راحل (ره) با استناد به همين روحيه، خطاب به دشمنان انقلاب اسلامي فرمودند:

«اين كوردلان نمي بينند كه در هر شهادتي و در هر جنايتي، ملت متعهد به اسلام و كشور، مصمم تر و در صحنه حاضرترند؟ اينان پس از بمباران شهرها در جنوب و غرب و قتل عامهاي فجيع مردم بي پناه، فرياد جنگ جنگ تا پيروزي را نشنيدند كه ملت وفادار، شهادت را در راه خداوند با آغوش باز پذيرا هستند؟» [194] .

امام راحل (ره) با اشاعه ي فرهنگ شهادت طلبي در مقابل زرق و برق سلاحهاي مدرن و تجهيزات موشكي دشمنان اسلام، به خلق استراتژي روشني دست زد و شكست ناپذيري آن را طي هشت سال دفاع مقدس به اثبات رسانيد. بديهي است منطقي كه در آن مرگ و حيات، هر دو به منزله ي پيروزي است، هرگز شكست نمي پذيرد:

«اگر ما نايل بشويم به فوز شهادت، باكي از اين نداريم كه در

اين صورت درياي پرخروش عالم ما شكست بخوريم؛ شكست صوري، يا پيروز بشويم؛ پيروزي صوري. اگر ما در آن مرحله از سيري كه داريم، پيروز از كار درآييم، مرگ ما پيروزي است و حيات ما نيز پيروزي است.» [195] .

اخلاص

از اوصاف برجسته ي مدافعان اسلام، اخلاص است. اخلاص؛ يعني، هر كاري را صرفا براي رضاي خداوند متعال انجام دادن پاداش از او طلبيدن. اخلاص مراتب سه گانه دارد: نيت، عمل و انجام. اگر كسي خلوص نيت داشته باشد، ولي در عمل اخلاص نشان ندهد، او را مدافع مخلص نخوانند و اگر خلوص در نيت و عمل داشته باشد، اما نتيجه كاري را كه با اخلاص به دست آورده است، حفظ نكند و آن را به رخ

[ صفحه 129]

ديگران بكشد و به خود ببالد، قطعا عمل و نتيجه ي زحمات خود را ضايع كرده است به همين دليل، حفظ اخلاص مهمتر از تحصيل اخلاص است. ايمان و دينداري و دين باوري، تنها در سايه ي اخلاص ثمر مي دهد. نتيجه ي و ثمره را نيز بايد با اخلاص حفظ كرد. از اين جهت، امام سجاد «عليه السلام» در ضمن دعاي خود به مجاهدان في سبيل الله مي فرمايد:

و اعزل عنه الرياء و خلصه من السعة و اجعل فكره و ذكره و ظعنه و إقامته فيك و لك... [196] .

«خداوندا! تظاهر و ريا را از مجاهد راهت دور ساز و او را از دلبستگي به نام و آوازه خالص فرما. فكر و ذكر و حركت و اقامتش را در راه خودت قرار ده.»

بنابراين هر چه انگيزه و عمل براي جلب رضايت

خداوند متعال خالص شود، عيار خلوص در نتيجه نيز بالا رفته و آثار و بركات آن نيز فراگير مي شود. امام راحل (ره)نيز درباره خدايي بودن انگيزه ي مدافعان اسلام چنين فرمودند:

«آن انگيزه اي كه در ارتش و در قواي مسحله ما و پاسدارها و همه ي نيروهايي كه هست؛ نيروي دريايي، نيروي زميني، نيروي هوايي و ساير نيروها كه در ايران هستند؛ انگيزه ي آنها يكي است و اين كه ما براي خدا داريم كار مي كنيم». [197] .

همچنين امام راحل (ره)، با نفي انگيزه هاي مادي و منافع شخصي و كشورگيري و توسعه طلبي در هشت سال دفاع مقدس، انگيزه ي رزمندگان و مدافعان اسلام را تنها خدا دانسته مي فرمود:

«انگيزه ي قدرتهايي كه ما داريم، انگيزه ي اين است كه ما براي خدا جنگ مي كنيم. خدا به ما همه چيز داده؛ ما از او هستيم، و به او هم تحويل مي دهيم.» [198] .

[ صفحه 133]

فرهنگ دفاع و آفات آن

فرهنگ دفاع

فرهنگ دفاع به مجموعه ي عوامل و ابزارهايي اطلاق مي شود كه بر اساس راهكارهاي تعريف شده، هويت دفاعي كشور را حفظ مي كند. با توجه به اين تعريف، فرهنگ دفاع از سه جزء تشكيل شده است:

الف: راهكار

ب: ابراز

ج: محرك يا مولد

فرهنگ دفاع، بر اساس نوع راهكار، ابزار خاص خود را مي طلبد؛ مثلا اگر راهكار سياسي باشد، قطعا عوامل و ابراز سياسي را به كار مي گيرد كه در نتيجه آن را، فرهنگ سياسي دفاع مي گويند و اگر ابزار مورد استفاده، اقتصادي باشد، آن را فرهنگ اقتصادي دفاع مي نامند؛ اما بايد توجه داشت كه محرك و مولد اصلي در همه ي صحنه ها، انسان است. ما

در بخش گذشته، اوصاف انسان مدافع اسلام و ارزشها را بيان كرده ايم. حال اگر انسان بتواند اوصاف مدافعان از قبيل ايمان و آگاهي، صبر و اطاعت پذيري و... را براحتي تحصيل كند و بسهولت آن را به ديگران منتقل كند،

انساني محرك و مولد خواهد بود.

اگر اين تحرك و تولد همگاني شود؛ يعني، افراد يك جامعه در تحصيل اوصاف

[ صفحه 134]

مدافعان و ايثارگران از يكديگر سبقت بگيرند و بار ارزشهاي ديني و اخلاقي را آگاهانه به دوش بكشند و هويت اجتماعي خود را با جهاد و شهادت طلبي معنا كنند، رفتار جمعي آنان، جو غالب جامعه خواهد شد كه آن را حاكميت فرهنگ دفاع مي گويند. فرهنگ، يك موضوع اجتماعي و فراگير است؛ مثلا عوامل دفاع اگر با هم تركيب شوند و فضاي جامعه را تسخير كنند، به طوري كه اغلب افراد، عشق به جهاد و مبارزه در راه خدا را آمال خود بدانند، جلوه ي زيبايي از فرهنگ دفاع را به نمايش خواهند گذاشت و افرادي كه از اين حلقه خارجند، به دليل حاكميت ارزش دفاعي، خود را به صحنه مي رسانند و پوشيدن لباس دفاع و نشستن در سنگرهاي مبارزه عليه دشمنان را براي خود افتخار مي دانند و اين رمز بقاي يك جامعه ي ديني و انقلابي و حفظ حضور مستمر ملت در صحنه است. امام راحل (ره) نيز در اين باره فرمودند:

«ملتي كه عشق شهادت، در دل زن و مرد، كوچك و بزرگش جوش مي زند و براي شهادت، هر يك بر ديگري سبقت مي گيرد و از شهوت حيواني و دنيايي گريزان بوده و عالم غيب و رفيق

اعلي را باور كرده است، با اين خسارات، هر چند بزرگ باشد، از صحنه خارج نمي شود.» [199] .

به طوري كه ملاحظه مي شود، بر اساس همين رهنمود كوتاه امام (ره)، مي توان عناصر اصلي فرهنگ دفاع را استخراج كرد:

الف: عشق به شهادت

ب: سبقت در ميدان مبارزه براي شهادت

ج: ايمان قلبي به خدا و رفيق اعلي

د: رويگرداني از ظواهر دنياي فريبنده

ه: پرهيز از شهوات حيواني و هواهاي نفساني

و: تحمل خسارات بزرگ در راه مبارزه

اين موارد در بحث اوصاف مدافعان، به طور مبسوط توضيح داده شده است. اگر اين ويژگيهاي شاخص، سرمشق ما در زندگي قرار نگيرد، عنصر اصلي فرهنگ را كه انسان محرك و مولد است، نخواهيم داشت و در صورت فقدان انسان محرك و

[ صفحه 135]

مبارز، راهكارها و ابزارهاي فرهنگي سودي نخواهند بخشيد. آناني كه به جاي ترتيب انسانهاي مدافع و مولد، به حجم ابزارهاي فرهنگي فكر مي كنند. با الفباي فرهنگ دفاع بيگانه اند؛ جوهر فرهنگ دفاع، انسان مجاهد و ايثارگر است.

آفات فرهنگ دفاع

اشاره

از آن جا جوهر اصلي فرهنگ دفاع، انسان مجاهد و فداكار است، طبعا عواملي كه روح جهاد و فداكاري را از انسان سلب كنند، آفات فرهنگ دفاع به شمار مي آيند كه مهمترين آنها عبارتند از:

دلبستگي به دنيا

مهمترين آفت فرهنگ دفاع، دلبستگي به دنيا و زخارف آن است. اگر دنيا و مظاهر آن پيش روي انسان جلوه كند. قطعا به آن دل مي بندد و اين دلبستگي موجب مي شود كه تدريجا محبت خدا را فراموش كند و نهايتا انگيزه ي الهي و خداجويي او تبديل به انگيزه ي مادي و دنياخواهي مي شود و كارش به جايي مي رسد كه نه تنها روحيه ي جهاد و ايثار را از دست مي دهد؛ بلكه حفظ منافع مادي و ماندن در دنيا براي او يك اصل حياتي مي شوذ. در نتيجه از معركه جنگ و دفاع فرار مي كند و خوش ندارد كه در حوادثي كه پيش مي آيد، منافع خود را به خطر بياندازد. خداوند متعال، كساني را كه به غير او دل بسته اند و به دليل وابستگي به خاطر اميال دنيايي و زن و فرزند و خويشان، حاضر نيستند تن به طوفان بلا بسپارند، افرادي فاسق و گمراه قلمداد مي كند:

قل إن كان ابائكم و ابناكم و إخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب إليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين. [200] .

[ صفحه 136]

«اي رسول! به مردم بگو! اگر شما پدران، پسران، برادران، زنان و خويشاوندان خود را و اموالي را كه جمع آورده ايد و تجارتي

را كه از كسادي آن بيم داريد و منازلي كه به آن دل خوش نموديد، بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست مي داريد، پس منتظر باشيد تا قضاي حتمي خدا جاري گردد. خداوند قوم فاسق بدكار را هدايت نخواهد كرد.»

البته مال و زن و فرزند و دارييهاي دنيا، تا آنجا خوب و ارزشمند هستند كه مانع راه خدا و رسول و جهاد در راه او نشوند؛ در غير اين صورت، آفات هدايت و دينداري به حساب مي آيند و كساني كه در بند دنيا و دودمان خود گرفتار شدند، از بزرگترين زيانكاران به شمار مي آيند. يك مجاهد فداكار، همواره اميال و منافع مادي خود را فداي منافع اسلام و خداي تعالي مي كند و نه تنها سرمايه هاي دنيايي، بلكه سرمايه ي معنوي خود؛ يعني، جان را نيز تقديم خدا مي كند. امام راحل (ره) نيز در اين باره چنين فرمودند:

«بايد انسان تمام اميال خودش را فداي ميل اسلام، حكم و احكام اسلام بكند. همان طور كه شما و همه ي رزمندگان ما، واقعا يك چهره هايي هستند كه انسان از خودش خجالت مي كشد كه با آنها مواجه بشود. كساني كه جان خودشان را، كه سرمايه ي همه چيز است براي انسان، اين را فدا دارند مي كنند براي اسلام.» [201] .

بنابراين تا زماني كه انسان از دلبستگي به دنيا اجتناب كند و آنچه را هم كه دارد، فداي منافع اسلام نمايد. انگيزه ي دفاع در او قوت مي گيرد و فرهنگ دفاع نيز در مدار خود استوار مي ماند؛ اما اگر به دنيا و رفاه طلبي رو آورد، نه تنها انگيزه ي دفاع از اسلام و ارزشها در او

كشته مي شود، بلكه دلبستگيها و تعلقات دنيايي، او را در مواضع دشمني با مدافعان اسلام قرار مي دهد. بدين ترتيب، نتيجه مي گيريم كه فرهنگ دفاع با فرهنگ رفاه طلبي قابل جمع نيستند و هر يك ديگري را دفع مي كند، امام راحل (ره)در بياني بسيار زيبا فرمودند: «بحث مبارزه و رفاه، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنياخواهي و آخرت جويي، دو مقوله اي است كه هرگز با هم جمع نمي شوند و

[ صفحه 137]

تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند. فقرا و متدينين بي بضاعت، گردانندگان و برپا دارندگان واقعي انقلابها هستند.» [202] .

بدين ترتيب، لازمه ي حفظ روحيه ي دفاع و انگيزه ي مبارزه ي دائمي با دشمنان اسلام، قناعت و بي اعتنايي به دنياست. آنان كه فكر مي كنند با دشمن سرمايه و رفاه مي توانند مبارز صحنه هاي دفاع از اسلام هم به حساب آيند، به فرموده ي امام راحل (ره)سخت در اشتباه هستند. به همين دليل، مولاي متقيان علي «عليه السلام» از «خباب ابن ارت» به عنوان الگوي عيني مدافعان اسلام ياد مي كند كه در طول عمر هفتاد ساله ي خويش، با قناعت و ساده زيستي به سر برد و همواره مرد پيروز ميدان دفاع از اسلام و حريم ارزشهاي الهي به شمار مي آيد.

يرحم الله خباب ابن الأرت فلقد أسلم راغبا و هاجر طائعا و قنع بالكفاف و رضي عن الله و عاش مجاهدا طوبي لمن ذكر المعاد و عمل للحساب و قنع بالكفاف و رضي عن الله. [203] .

«خدا خباب ابن ارت را بيامرزد كه از روي ميل و علاقه اسلام را قبول كرده و از روي فرمانبرداري از

وطن هجرت نمود و از دنيا به اندازه كفاف قانع بود.از خدا راضي و خشنود بود و در زندگي همواره اهل جهاد و مقاومت بود. خوشا به حال كسي كه به ياد معاد باشد و براي روز واپسين كار كند و به اندازه روزي خود قناعت كند و از خدا خوشنود باشد!»

حب نفس

از عوارض دلبستگي به دنيا، حب نفس است. البته انسان بايد خود را دوست داشته باشد و از حوادث و امراض روحي و جسمي خود را حفط كند. حتي دفاع از نفس در برابر تجاوز بر او واجب شده است. تأكيد فراوان اسلام بر حفظ نفس، به آن دليل است كه مسلمانان در اداي تكليف و خدمت به اسلام و مسلمين، افرادي توانا و پراستقامت باشند. پس حفظ نفس تا جايي خوب است كه مصالح اسلام اقتضاء مي كند. حال اگر مصالح اسلام، بر ايثار و جان و مال مسلمانان قرار گرفت، همه بايد

[ صفحه 138]

پيشقدم شوند؛ اگر كسي تعلل كند و در ايثار جان و مال، شك و ترديد به خود راه دهد، بي شك او گرفتار حب نفس شده است. حب نفس موجب لغزش انسان از صراط مستقيم ايمان مي شود و سرانجام او را بر لبه ي پرتگاه سقوط قرار مي دهد. انساني كه اسير نفس است، از فرصتها سوء استفاده مي كند و در همه حال، منافع خود را بر اسلام و مسلمين ترجيح مي دهد. انساني كه اسير نفس است، دو چيز بر او غلبه دارد:

1 - هواهاي نفساني

2 - شيطان

امام راحل (ره)، ضمن گوشزد كردن خطر هواي نفس و شيطان، انگيزه ي

دفاع در رزمندگان را عنايتي الهي دانسته و براي حفظ آن فرمودند:

«اين عنايات الهي را براي خودتان و براي ملت حفظ كنيد و راه آن اين است كه به تعهد خويش عمل كرده و در پيشگاه حق تعالي براي اسلام و جمهوري اسلامي، تا حد توانايي فداكاري نماييد و براي رضاي خداوند تعالي، نه هواهاي نفساني و شيطاني، براي دفاع از اسلام و ميهن خودتان در صحنه حاضر باشيد.» [204] .

بدين ترتيب ملاحظه مي شود كه اگر انگيزه و هدف دفاع، خداي متعال نباشد، در دنيا و آخرت، خير و بركت در پي نخواهد داشت؛ زيرا قرآن كريم مي فرمايد كه عمل هر كسي كه در راه هواي نفس و شيطان باشد، گم خواهد شد:

افرأيت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوة. [205] .

«آيا مي نگري آن را كه هواي نفس را خداي خود قرار داده و خداوند نيز او را دانسته در گمراهيش رها ساخته، مهر برگوش و دل او نهاده و بر چشم وي پرده ي ظلمت كشيده است.»

بنابراين، چه بسا كار نيك و پسنديده به ظاهر از انسان سر مي زند، ولي به دليل آن كه براي ارضاي هواهاي نفساني است، نزد خدا و مردم گم خواهد شد و اثري از خود بر جا نخواهد گذاشت. به همين دليل در مكتب انسان ساز اسلام، تزكيه و تأديب نفس مهمترين برنامه ي رسالت و حكومت اسلامي به شمار مي آيد و حتي پيكار با هواهاي.

[ صفحه 139]

نفساني در لسان نبي اكرم «صلي

الله عليه و آله» «جهاد اكبر» ناميده مي شود؛ هنگامي كه گروهي از ياران خويش را به جنگ گسيل مي دارد، پس از بازگشت پيروزمندانه ي آنان، مي فرمايد: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقي عليهم الجهاد الأكبر. قيل يا رسول الله! ما الجهاد الأكبر؟ قال: جهاد النفس [206] .

«مرحبا به گروهي كه جهاد اصغر را به پايان آوردند اما بر آنان جهاد اكبر باقي مانده است. عرضه داشتند: يا رسول الله! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس.»

بر اين اساس مولوي گفته است: [207] .

اي شهان كشتيم ما خصم برون

ماند خصمي زو بتر اندر درون

كشتن اين كار عقل و هوش نيست

شير باطن سخره ي خرگوش نيست

قد رجعنا من جهاد الاصغريم

با بتي اندر جهاد اكبريم

قوتي خواهم ز حق دريا شكاف

تا بناخن بركنم اين كوه قاف

سهل شيري دان كه صفها بشكند

شير آن را دان كه خود را بشكند.

امام راحل (ره) نيز مغرور شدن به پيروزيها در ميادين نبرد را، راه غلبه ي هواي نفس دانسته اند و خطر فريب شيطان را به رزمندگان گوشزد فرموده اند:

«همه بايد بدانيم كه تمام امور و از آن جمله فتح و نصر، به دست خداوند متعال است و ما النصر الا من عند الله العزيز الحكيم بايد توجه داشتيم باشيم كه در اين فتح مبين و ساير فتوحات، غرور به قدرت خويش پيدا نكنيم و شيطان نفس بر ما غلبه نكند كه غرور، موجب سردي و سستي مي شود.» [208] .

از اين

جهت، در تعريف پيروزي بزرگ انسان فرمودند:

«پيروزي بزرگ اين است كه انسان بر نفس خويش پيروز باشد و بر شيطان خودش غلبه كند.» [209] .

[ صفحه 140]

ترس از مرگ

يكي از عوارض زيانبار دنياخواهي و حب نفس در انسان فرار از مرگ است؛ زيرا شجاعت و فداكاري كه جوهر دفاع را تشكيل مي دهد، در سايه ي خدامحوري و شهادت طلبي به دست مي آيد؛ اما زماني كه به جاي خدا، دنيا و جاي شهادت طلبي، خودخواهي در دل انسان بنشيند، طبعا استقبال از مرگ را كه لازمه ي فرهنگ دفاع است، به پديده اي شوم و هول انگيز مبدل مي كند.

دشمنان اسلام همواره با استفاده از حربه ي دنياخواهي و رفاه طلبي، انگيزه ي دفاع از اسلام و ارزشها را در مدافعان و انقلابيون تضعيف كرده، در نهايت، جبهه ي فرهنگي دفاع را به طور كلي متلاشي نموده اند. تاريخ مجاهدت مسلمانان در جبهه ي مولاي متقيان علي «عليه السلام» و ترغيب معاويه و عمالش به رفاه و آسايش و فريب مردم با طلا و دينار، تجربه ي روشني را در دسترس ما قرار مي دهد تا با هوشياري ملت شهيدپرور، بويژه مدافعان اصلي نظام جمهوري اسلامي، از تكرار آن جلوگيري به عمل آيد.

در اين جا تنها به ذكر يك نمونه از آنچه كه آفت فرهنگ دفاع در عصر مولاي متقيان بوده است، بسنده مي كنيم.

حضرت علي «عليه السلام» پس از جنگ با خوارج در نهروان، ياران خود را به جنگ با مردم شام امر فرمود و دستور داد كه در «نخيله»، بيرون شهر كوفه، گرد آمده، خود را براي جنگ آماده كنند و كمتر به ملاقات زن و فرزندانشان بروند. آنان سخنان

حضرت را پيروي نكرده و پنهاني داخل كوفه شدند و آن بزرگوار را با تعدادي از يارانش در آنجا تنها گذاشته، پايگاه نظامي را خالي كردند. آنان كه به كوفه رفتند، برنگشتند و آنان كه مانده بودند، تابع فرمان حضرت نبوده، براي جنگ آمادگي نداشتند. از اين جهت، علي «عليه السلام» به كوفه مراجعت كرد. براي مردم خطبه خواند و آنها را به جهاد ترغيب نمود؛ اما مردم اطاعت نكردند. چند روي بدين منوال گذشت تا اين كه آن حضرت، مردم را گرد آورد و پس از حمد و ثناي خداي متعال فرمود:

«من از شما دلتنگ و نگران مي باشم و از ملامت كردن شما رنجيده گشته ام. آيا در عوض زندگاني ابدي، به زندگاني موقت دنيا خوشنود هستيد و به جاي عزت و بزرگي، تن به ذلت و خواري داده ايد؟ وقتي شما را به جنگ با دشمن فرامي خوانم، چشمهايتان در

[ صفحه 141]

حدقه دور مي زند؛ گويا به سختي مرگ و رنج مبتلا شده ايد كه راه گفت و شنود شما با من بسته و در پاسخ به سخنانم، حيران و سرگردانيد؛ مانند آن كه عقل از شما زائل گشته و ديوانه شده ايد. هچ وقت شما براي من نه امين و درستكار هستيد و نه سپاهي قابل اعتماد و نه ياران توانايي كه نيازمند شما گردم. مثل شما همانند شترهايي است كه ساربانهايشان ناپيدا هستند. چون از طرفي گرد آيند، از طرف ديگر پراكنده شوند.

به خدا سوگند! شما به هنگام برافروخته شدن آتش جنگ بد مردمي هستيد. با شما مكر و حيله مي كنند؛ اما شما حيله نمي كنيد. شهرهاي شما را

تصرف مي نمايند و شما خشمگين نمي شويد. دشمن به خواب نمي رود و شما را خواب غفلت ربوده و فراموشكار هستيد. سوگند به خدا! مغلوبند كساني كه براي جلوگيري از دشمن، با يكديگر همراهي نمي كنند. سوگند به خدا! گمان مي كنم اگر جنگ شدت يابد و آتش مرگ و قتل افروخته شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن، از پسر ابوطالب جدا خواهيد شد. سوگند به خدا! آن كه دشمن را به طوري بر خود مسلط كند كه گوشش را بدون اين كه چيزي بر استخوان باقي بماند، بخورد و استخوان را شكسته و پوست از تنش جدا سازد، مردي است ناتوان و زبون».

تا اين كه در ادامه ي خطبه فرمودند:

فأما أنا فو الله دون أن أعطي ذلك ضرب بالمشرقية تطير منه فراش الهام و تطيح السواعد و الأقدام و يفعل الله بعد ذلك ما يشاء [210] .

«و اما من، به خدا سوگند! پيش از آن كه به دشمن فرصت و توانايي دهم، با شمشير مشرفي [211] چنان به او خوهم زد كه ريزه استخوانهاي سر او بپرد و بازوها و قدمهايش قطع شود و پس از كوشش من، اختيار فتح و پيروزي با خداست.»

[ صفحه 142]

به طوري كه در اين خطبه ملاحظه مي شود، مولاي متقيان علي «عليه السلام» علت روي گرداني مردم از دفاع و جهاد با دشمن را، در چند چيز مي داند كه عبارتند از:

1 - دلبستگي به دنياي ناپايدار و فراموشي زندگاني ابدي و پايدار

2 - ترس از مرگ كه موجب فرار آنان از صحنه هاي خطر مي شود؛ زيرا جوهر جهاد

و مبارزه، در كف اخلاص نهادن مال و جان و تقديم آن به خداي متعال است.

3 - بيزاري از رنج و سختيهاي ناشي از جنگ و علاقمندي به رفاه و آسايش؛ اگر چه با خواري سازش همراه باشد.

4 - عدم تشخيص مصالح فردي و اجتماعي، به ليل تأثير سوء دنياگرايي در عقل و انديشه ي افراد جامعه.

5 - امين و صادق نبودن به فرامين امام و رهبري جامعه و لوث شدن اطلاعات و رابطه ي رهبري و مردم؛ و به دليل تأثير ناصواب اميال دنيايي و نفساني و عدم درك و تحليل درست قضاياي اجتماعي و سياسي.

و اما آثار سوء و آفات فقدان انگيزه ي دفاعي از ديدگاه مولاي متقيان علي «عليه السلام» را مي توان به شرح زير خلاصه كرد:

الف: طمع دشمن در حمله به فرهنگ و موجوديت جامعه را تقويت مي كند.

ب: به صورت فزاينده اي گستاخي و طرح نقشه هاي خائنانه و شيوع شايعات را از سوي دشمنان افزايش مي دهد.

ج: وحدت و استحكام جامعه را متزلزل كرده، مردم را نسبت به پيامد توطئه هاي دشمن بي تفاوت مي سازد.

د: صداقت و امانت و درستكاري از بين مي رود و مردم نسبت به يكديگر بي اعتماد مي شوند؛ بويژه نظرات و قضاوتها در مورد مسؤولان و نيروهاي نظامي متفاوت مي شود.

ه. امنيت و ثبات سياسي و رواني در جامعه ضعيف مي شود و در نهايت، ضربه پذيري آن در برابر حملات دشمنان افزايش مي يابد.

و: توان دفاعي كشور ضعيف گشته، مردم نسبت به سرنوشت جامعه ي خود بي اعتنا مي شوند. هر كسي براي حفظ موقعيت خود ديگري را مورد تهديد قرار مي دهد و

هنگامي كه افراد يك جامعه، تهديد عليه يكديگر به حساب آيند، دشمن خود را براي وارد ساختن ضربه نهايي آماده مي كند.

[ صفحه 143]

نتيجه

اشاره

در اثر فقدان انگيزه ي دفاع و شيوع آفات آن، پيامدهاي شومي نصيب جامعه مي شود كه به شرح زير مي توان آنها را خلاصه نمود:

تنها ماندن رهبري جامعه

عدم اطاعت به موقع از فرامين امام و رهبري جامعه و در نهايت فرار از معركه و تنها نهادن امام در اوج بحران. مولاي متقيان خود در اين باره فرمود «مانند جدا شدن سر از بدن، از اطراف پسر ابوطالب پراكنده خواهند شد.»

حكومت شايعه

زمان كه رابطه ي امام و امت از مسير طبيعي خود خارج شود و در مردم جرأت نافرماني از دستورات رهبري جامعه ايجاد شود، در واقع دشمن به اهداف خود نزديك شده است و با جديت تمام سعي مي كند نسبت به تدبير موقعيت رهبري، ذهن مردم را آشفته كند. اگر دشمن عكس العمل مردم را مثبت ديد، بر حجم تبليغات و شايعات خود عليه جايگاه رهبري مي افزايد و تا آن جا پيش مي رود كه مردم را نسبت به تغيير رهبري مصمم مي سازد و اقدام نهايي؛ يعني، حذف رهبري يا ترور او را با دست خود مردم انجام مي دهد.

با نگاهي به تاريخ زندگي ائمه معصومين «عليهم السلام»، درمي يابيم كه عموما در حكومت شايعه يا از صحنه ي سياست حذف يا به شهادت رسيده اند. براي نمونه حضرت علي «عليه السلام» با ياراني كه مرد شمشير و جهاد بودند و صادقانه از او اطاعت مي كردند؛ در قلع و قمع دشمنان اسلام سخت مي كوشيد؛ اما وقتي همين اصحاب و ياران، انگيزه ي دفاع را از دست مي دهند و تحت تأثير حكومت شايعه (كه از سه جريان مهم قاسطين، ناكثين و مارقين تغذيه مي شد) قرار مي گيرند، در فاصله ي كوتاهي علي؛ عليه السلام»، را تنها مي گذارند و سرانجام به دست شقي ترين مرد روزگار، او را به شهادت مي رسانند.

همچنين امام حسن «عليه السلام» در يك قدمي اسارت و مرگ به دست ياران

خودي، با معاويه صلح مي كند و نيز امام حسين «عليه السلام» به دست مرداني شهيد مي شود كه سابقه ي پيروي از مولاي متقيان علي «عليه السلام» را با خود همراه داشتند.

[ صفحه 144]

ذلت و خواري

وقتي دشمن توانست جايگاه اصلي و محوري نظام؛ يعني، رهبري را در جامعه متزلزل كند، براحتي در سايه ي حكومت شايعه، همه ي مراكز كليدي را فتح مي كند و در نهايت خود را بر مردم تحميل مي كند و در صورت احراز قدرت، آنچه را كه براي او مفهوم ندارد، مردم و آزاديهاي مشروع آنان است. دشمن جهل و بي خبري مردم را عامل ثبات حكومت خود مي داند؛ از اين رو سعي مي كند و با دور نگه داشتن مردم از واقعيتهاي زندگي، همواره بر گرده ي آنان سوار باشد و آگاهان معترض را با دست همين مردم جاهل، به قتل برساند. مردم پيوسته در قعر ذلت و خواري دست و پا مي زنند؛ اما نمي دانند عذابي كه مي كشند، نتيجه اعمال جاهلانه خودشان است.

تاريخ اسلام بخوبي گواهي مي دهد، كه اسارت و ذلتي كه مردم پس از كناره گيري از اهل بيت «عليهم السلام» گرفتار آن شدند، سايه ي شوم خود را سالياني دراز بر فضاي ملل مسلمان گسترده است. امروز نيز مشكلات جهان اسلام، ناشي از بقاياي جهالت پيشينياني است كه چراغ فروزان امامت و ولايت را با تحريك دشمنان اسلام خاموش كرده اند. چوب جناياتي كه در آن ظلمت اتفاق افتاد، همچنان بايد بر فرق وارثان حال و آينده فرود آيد و لباس ذلت و خواري كه در اثر جهل و بي اعتنايي به فرامين امامت و ولايت بر تن كرده اند، پيوسته بايد بر تن فرزندانشان زيبنده باشد.

مولاي متقيان، علي «عليه السلام» وقتي مردم را در برابر فرامين خود سست و بي انگيزه يافت، فرار از جهاد و مبارزه را خطري بزرگ قلمداد كرده، فرمودند: انفروا رحمكم الله الي قتال عدوكم و لا تثاقلوا إلي الارض فتقروا بالخسف و تبؤوا بالذل و يكون نصيبكم الأخس. [212] .

«خدا شما را بيامرزد! به جنگ با دشمن خود برويد و خود را به زمين گران مسازيد كه به خواري تن دهيد و به پيچارگي و ذلت برگرديد و پست ترين چيز، بهره ي شما شود.»

بدين ترتيب، آنچه يك جامعه ي مسلمان و انقلابي را از ذلت و خواري حفظ مي كند و انسان را در پيروي از رهبر جامعه توانا مي سازد و زمينه ي توطئه و شايعه سازي دشمنان را درهم مي كوبد، روحيه ي دفاع و مجاهدت است. اگر فرهنگ

[ صفحه 145]

دفاع و روحيه ي ايثار و مجاهدت در جامعه فراگير شود، دشمن نه تنها اميد خود را از دست مي دهد؛ بلكه از ترس آن كه در كمند دلاورمردان جبهه ي، حق گرفتار شود، فرار را بر قرار ترجيح مي دهد امام راحل (ره)نيز شكست ناپذيري ملت ما را در برابر توطئه ي دشمنان ناشي از، روحيه ي مجاهدت و رزمندگي مي داند:

«آنهايي كه توطئه گر هستند و با توطئه ي خودشان مي خواهند بين ملت نفاق ايجاد كنند و گمان كردند كه مي توانند بين ملت يكپارچه ي اسلامي ايران نفاق ايجاد كنند و گروهها را در مقابل هم قرار بدهند، آنها در اشتباهند. آنها ملت ايران را نشناختند. آنها نمي دانند كه ملت ايران، يكپارچه مجاهد است و يكپارچه رزمنده است و يكپارچه مؤمن است و دست تبهكاران را به واسطه ي ايمان خودشان

از كشورشان قطع مي كنند» [213] .

[ صفحه 149]

عرفان موجد انگيزه دفاع

عرفان و دفاع

آنچه تاكنون درباره ي دفاع و ابعاد آن گفته شد، ما را به طرح اين سؤال برمي انگيزاند كه منشأ و بستر تكوين انگيزه ي دفاعي كجاست و انسان چگونه مي تواند آن را تحصيل كند؟

قبل از پاسخ به اين سؤال، داشتن تعريفي مشخص از انگيزه ي دفاعي نيز ضروري است؛ يعني، ما در چه صورتي خود را «مرد دفاع» بناميم و علائم و آثار آن كدامند؟ بدين ترتيب، ما در اين فصل در پي تحليل و تبيين موارد ذيل، بر اساس ديدگاهها و نظرات امام خميني (ره) هستيم:

الف: تعريف انگيزه ي دفاعي

ب: بستر تكوين انگيزه ي دفاعي

ج: راههاي تحكيم فرهنگ دفاع

البته بحث و تبيين موارد فوق، با عنايت به تجارب ارزشمند دوران دفاع مقدس، زمينه هاي مطمئن و كاربردهاي مشخصي را پيش روي ما قرار مي دهد تا همواره انديشه دفاعي امام خميني (ره) در كنار مكتب خونبار عاشورا، به عنوان الگوي دفاع در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه بماند.

[ صفحه 150]

تعريف انگيزه ي دفاعي

اعتقاد به دين و ارزشهاي الهي تا مرز عشق و فداكاري در راه آن را، انگيزه ي دفاعي گويند. واژه ي عشق در اين تعريف، جهت انگيزه ي دفاع به معشوق را نشان مي دهد؛ به طوري كه يك مدافع به دليل مقام و منزلتي كه در نزد معشوق خود پيدا مي كند، حاضر به فداكاري مي شود. بدين ترتيب، فداكاري هم نوعي تبدل و تحول است؛ تحول از مقامي ادني به عالي و نيز انتقال از درجه ي عالي به اعلاست.

بنابراين انگيزه ي دفاع از سه عنصر: اعتقاد، عشق وفداكاري تشكيل شده است كه ثبوت آن را در قلب و اراده، اصطلاحا

حماسه مي گويند. مظهر اين حماسه، شجاعت و چالاكي و لازمه ي اين شجاعت، نترسيدن از غير خداست.

بستر تكوين انگيزه ي دفاعي

آنچه كه بعد از تعريف انگيزه ي دفاعي، دانستن و شناخت آن ضرورت دارد، منشأ و كيفيت پيدايش انگيزه ي دفاعي است. به عبارت ديگر، اين سؤال مطرح مي شد كه روح حماسه و شجاعت، چگونه در انسان به وجود مي آيد؟

اصولا سه جزء تشكيل دهنده ي انگيزه ي دفاعي (اعتقاد، عشق، فداكاري)، در سايه ي ايمان عميق و خالصانه به خداي متعال به وجود مي آيد؛ زيرا يك مجاهد في سبيل الله، در انديشه ي توحيدي خود به آن جا مي رسد كه خود را مظهر خدا و همه چيز را در محضر او مي بيند؛ لذا اگر اين مظهر، ظهور داشته باشد يا نداشته باشد، در هر حال فارغ از محضر خدا نيست و همواره او را شهود مي كند. منتهي فرق مشاهده و شهود در آن است كه شهيد، بي حجاب محضر را شهود مي كند؛ لكن مجاهدي كه شهيد نشده است، از پرده ي مظاهر نظرانداز محضر ربوبي حق است و اين همان دو جهتي است كه در آيه ي زير آمده است:

قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين [214] .

«بگو به جز از دو نيكويي (شهادت يا پيروزي) مي توانيد بر ما انتظار بريد؟»

بدين ترتيب، اعتقاد به محضر خدا، انسان را مؤمن مي گرداند و عشق، انسان را به

[ صفحه 151]

محضر خدا مي رساند و هنگامي كه انسان عاشق محضر و شد و خود را در محضر خدا ديد، حجاب تن را مي درد و خود را وصل به محضر مي گرداند؛ فلذا شجاعت و فداكاري و نترسيدن از غير

حق، لازمه ي روحيه ي بلند و خداجوي انسان مجاهد مي شود و فداكاري را همراه با رقص مستانه و قهقهه ي عارفانه، زيبنده ي رجعت به محضر خدا مي داند. امام راحل (ره) نيز درباره ي جوانان عاشق و خداجوي جبهه هاي دفاع مقدس فرمودند:

«جوانهاي ما از خدا هستند و در راه خدا فداكاري كردند و به خدا مراجعت مي كنند.» [215] .

جلال الدين مولوي هم در اين باره چه زيبا گفته است:

رفتن و جولان سر ميدان كنند

رقص اندر خون خود مردان كنند

چون رهند از دست خود دستي زنند

چون جهند از نقص خود رقصي كنند

مطربانشان از درون دف مي زنند

بحرها در شورشان كف مي زنند

هين دهان بربند از هزل اي عمو

جز حديث روي او چيزي مگو

يعني راز اين همه دلدادگي و هنرنمايي و حماسه آفريني ديدن روي دلبر و ورود به محضر و بارگاه ربوبي اوست؛ تا جايي كه خدا بر اراده و بازوان انسان مجاهد مي نشيند و او، مظهر قدرت خدا در خارج مي شود. بنابراين اين جوهر مقاومت و حماسه، قدرت خداست كه در وجود انسان عاشق و فداكار تجلي مي كند و در اولين تجلي خود، ترس و اضطراب از غير خدا را در او از بين مي برد. چنانچه خداي سبحان در قرآن كريم مي فرمايد:

فلا تهنوا و تدعوا إلي السلم و انتم الاعلون و الله معكم و لن يتركم اعمالكم [216] .

«در راه دين، سستي به خود راه ندهيد و داعيان صلح و دشمن جنگ افروزان باشيد. شما مقام والا داريد و خدا با شماست

و از اعمال شما هيچ نمي كاهد.» همه ي اقتدار و توانمندي شما مؤمنان، براي آن است كه خداي متعال با شماست، و چون قدرت خدا در اعمال شما جلوه گر است، شكست و زبوني، در شما كارگر

[ صفحه 152]

نيست. امام راحل (ره)نيز با تأكيد بر اين مطلب فرمودند:

«اين ملت را خداي تبارك و تعالي با دست عنايت خودش و با قدرت كامله ي خودش،قدرتمند كرد و متحول كرد به انسانهاي الهي، انسانهايي كه براي خود قيام كردند و براي خدا ادامه مي دهند. براي خدا در جبهه ها جنگ مي كنند و براي خدا در خارج جبهه ها خدمت مي كنند.» [217] .

بنابراين روح و حقيقت دفاع، تجلي قدرت خداي متعال در انسان مجاهد و مبارز است كه در سايه ي معرفت و عشق خالصانه به خدا، آن را تحصيل مي كند. به عبارت ديگر، عرفان حقيقي موجد انگيزه ي دفاع و روحيه ي سلحشوري است و هر كس كه شناخت و عشق او به خدا بيشتر باشد، روح حماسه و جهاد در او قويتر است؛ چنانچه مولاي موحدان علي «عليه السلام» فرمود:

إني و الله لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الارض كلها، ما باليت و لا استوحشت، و إني في ضلالهم الذي هم فيه و الهدي الذي انا عليه لعلي بصيرة من نفسي و يقين من ربي. [218] .

«به خدا سوگند! اگر من تنها با ايشان (دشمنان) روبه رو شوم و آنان همه ي روي زمين را پر كرده باشند. باكي به خود راه نمي دهم و از آنان نمي هراسم. من درباره ي گرفتاري آنان كه گمراهي است و هدايت خودم، نيك آگاهم و از جانب

پروردگارم نيز يقين و باور دارم.»

به طوري كه ملاحظه مي شود، علت خوف نداشتن مولاي متقيان علي «عليه السلام» از دشمنان، يقين و باور قلبي او به خداست و همين امر موجب وحشت دشمنان از انسان موحد و عارف به خدا مي گردد؛ چنانچه امام صادق «عليه السلام» فرمودند:

من خاف الله اخاف الله منه كل شي ء و من لم يخف الله اخافه الله من كل شي ء [219] .

«هر كه از خدا بترسد، خدا همه چيز را از او بترساند و هر كه از خدا نترسد، خدا او را از همه چيز بترساند.»

[ صفحه 153]

بدين ترتيب، موحدان مبارزي كه خوف و تقواي الهي را در دل دارند، همواره دشمنان را در هول و هراس قرار مي دهند؛ اما در هيچ شرايطي تسليم ارعاب دشمن نمي شوند؛ زيرا در سايه ي ايمان و عشق به خدا، ترس در وجود آنان راه پيدا نمي كند. امام راحل (ره)نيز در اين باره فرمودند:

«ملتي كه براي خدا قيام كند، از هيچ چيز نمي ترسد.» [220] .

امام راحل (ره) شخصيت بزرگي است كه قدرت الهي در وجود مباركش تجلي كرده بود؛ به طوري كه به غير از خدا، از هيچ قدرتي خوف و هراس به خود راه نمي داد. امام راحل (ره)با همين روحيه، طلسم شكست ناپذيري ابرقدرتها را درهم كوبيد و بارقه ي اميد وانگيزه ي مبارزه را در قلوب ملل تحت ستم تاباند؛ تا جايي كه بايد آغاز فصل نوين در روابط بين المللي و حضور دين در صحنه زندگي و سياست جهاني را، مرهون انديشه ي تابناك و بلند امام خميني (ره) دانست.

ايمان قوي و

عشق سرشار امام راحل (ره)، به خداي متعال، از او قدرتي ساخت كه همه ي دشمنان اسلام و بشريت از نهيب او دچار ترس و دلهره مي شدند؛ گويا مضمون اين كلام كه: «هر كس از خدا بترسد، همه از او خواهند ترسيد»، در كلام و رفتار او عينيت يافته بود و چون شيري شرزه [221] ، به گرگان مال و جان بشريت حمله ور مي شد. مولوي در مثنوي، تمثيل زيبايي دارد و آن اين كه وقتي يك شير به گله گورخرها حمله مي كند. تماما پراكنده مي شوند. شايد زور و قدرت دو گورخر براي از پاي درآوردن شير كافي باشد؛ اما چون صفت نترسيدن از غير، در وجود شير ملكه شده است، موجب ترس همه ي جانوران با قدرت بدني زياد مي شود:

نيست جمعيت به بسياري جسم

جسم را بر باد قائم دان چون اسم

مالك الملك است جمعيت دهد

شير را تا بر گله ي گوران جهد

صد هزاران گور ده شاخ و دلير

چون عدم باشد به پيش صول شير [222] .

[ صفحه 154]

نتيجه

آنچه كه از اين مبحث مي توان نتيجه گرفت، از يك سو اصول بنيادين ما را در انديشه ي دفاعي تشكيل مي دهند و از سوي ديگر، پيوند فراگير آنها را با جهان بيني انسان نشان مي دهد؛ به طوري كه اعتقاد و ايمان انسان در زندگي، بدون آنها كامل نمي شود. اصول ياد شده عبارتند از:

الف: انگيزه ي دفاعي از سه عنصر: اعتقاد، عشق و فداكاري تشكيل مي شود عنصر اعتقاد، انسان را به سوي محضر حق تعالي جهت مي دهد. عشق انسان را به

محضر مي رساند و فداكاري، هنر اتصال و وصل به لقاء الله را به انسان مي آموزد.

ب: جوهر و مقاومت و حماسه، تبلور و قدرت خداي متعال در وجود انسان مجاهد است. در واقع، اين خشم و قدرت خداست كه در صحنه هاي نبرد و دفاع با دشمنان مي جنگد.

ج: منشأ و مبدأ انتقال قدرت خدا در اراده و بازوان انسان جهادگر، عرفان و معرفت حقيقي او نسبت به خداي متعال است؛ به هر ميزان كه معرفت و عشق به خدا، خالص تر باشد، ظهور قدرت خدا نيز بيشتر خواهد بود.

د: آثار معرفت و توكل به خدا، در خارج شجاعت و نترسيدن از دشمنان و از جهتي ترس و وحشت را بر قلب دشمن مستولي كردن است. بطوري كه همواره دشمنان از مردان موحد و خداجو در هراس و اضطرابند.

ه: امام خميني (ره)، در عصر خود مظهر توحيد و حماسه به شمار مي آيد و رمز اصلي رهبري و پيروزي انقلاب اسلامي را بايد در شخصيت ايشان جستجو كرد. روح بلند او، جز به كيمياي عشق تأثير نمي پذيرد.

من فداي آن مس همت پرست

كو به غير كيميا نارد شكست

[ صفحه 157]

راههاي ظهور قدرت الهي

ظهور قدرت الهي

جلوه در قلب و روح انسان

آنچه كه در پرتو شناخت و عرفان واقعي به دست مي آيد، آن است كه انسان عارف، در همه حال خود را مظهر اسماء الهي مي بيند و آنچه در او اصالت دارد، خداست؛ اراده و قدرت الهي آن چنان در او جلوه مي كند كه جز خدا، كسي يا چيزي را احساس نمي كند. اين اوج خدامداري در زندگي انسان عارف و وارسته است كه در وجود

مبارك امام راحل (ره) جلوه گر شده است؛ آن گاه كه فرمودند:

«اگر عنايات او نبود، ما هيچ بوديم؛ چنانچه از ازل هم هيچ بوديم و بعدها هم از حيث حيثيت خودمان هيچيم. منتهي ما «هيچ» ها اشتباه داريم؛ خيال مي كنيم ما هم يك چيزي هستيم و اين يك حجابي است بين ما كه اميدورام خداي تبارك و تعالي، اين حجاب را بردارد و ما بفهميم كي هستيم.» [223] .

بنابراين، انسان عارفي چون امام راحل (ره)، در سير باطني خود به بارگاه قرب الهي مي رسد؛ قربي كه كوي يار نازنين است و عاشق دلداده، بي هيچ حجابي به تماشاي

[ صفحه 158]

دلبر مي نشيند. و در اين مرحله است كه خداوند متعال، چشم و گوش و دست او مي شود:

در آنجا هر كه با من مي نشيند

شوم چشمش كه تا با من ببيند

شوم گوشش كه تا آواز غيبي

نمايد استماع بي هيچ عيبي

بر اين اساس، خداوند متعال به رسول گرامي اش «صلي الله عليه و آله»، زماني كه تير انداخت، فرمود:

و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي [224] .

«تو تيراندازي نكردي، آن گاه كه تير انداختي؛ بلكه اين خدا بود كه تير انداخت.»

و همچنين زماني كه مولاي متقيان علي «عليه السلام» در قلعه خيبر را از جا كند، فرمود: «من به نيروي جسماني آن را از جا درنياوردم؛ بلكه به قوت روحاني آن را برافراشتم.»

نبي را گفته بوديم اذ رميت

كه الله رمي و ما رميت

نبي را هر

كجا مرآت ما بين

فناي قرب او در ذات ما بين

بود قرب فرائض شأن احمد

ز بعد او علي آمد سرآمد

اگر خيبر گشا دست علي بود

يد الله هم به پيوست علي بود

به طوري كه از اين مصاديق ملاحظه مي شود، اصالت قدرت از آن خداست و هر كسي از نبي يا ولي الله و ديگر اولياي خدا، به حسب استعدد خود آن را ظاهر مي كند. هر چه اخلاص و بندگي و توجه انسان بيشتر باشد، ظهور قدرت الهي در او قويتر است؛ چنانچه امام راحل (ره) فرمودند:

«مادامي كه اين مطلب در بين شما باقي است - توجه به خدا و ياري خواستن از مبدأ قدرت - شما قدرتمند هستيد.» [225] .

خداي متعال نيز در قرآن كريم مي فرمايد:

كان حقا علينا نصر المؤمنين [226] .

«برنامه ي مشخص ما اين است كه مؤمنين را ياري كنيم.»

بدين ترتيب، يكي از راههاي ظهور قدرت الهي، جلوه در قلب و روح انسان مؤمن است كه به ميزان ظرفيت خود مي تواند از آن بهره ببرد و در سركوبي دشمنان

[ صفحه 159]

اسلام، با قوت و قدرت ظاهر گردد.

امدادهاي غيبي

اشاره

امدادهاي غيبي خداوند متعال، كه قدرت او را بر جن و انس ظاهر مي كنند، اگر چه فراوانند، اما عمده ترين آنها را مي توان به شرح زير خلاصه كرد:

نزول ملائكه

از حمله ي جنود غيبيه ي الهي، فرستادن ملائكه براي ياري رزمندگان اسلام است؛ چنانچه خداوند متعال آنان را در جنگ بدر ياري كرد:

و لقد نصركم الله ببدر و أنتم اذلة فاتقوا الله لعلكم تشكرون. اذ تقول للمؤمنين الن يكفيكم ان يمدكم ربكم بثلاثه الاف من الملائكة منزلين. بلي إن تصبروا و تتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم بخمسة الاف من الملائكة مسومين [227] .

«بي هيچ ترديد، خداوند شما را در جنگ بدر ياري كرد؛ در حالي كه شما در مقابل دشمن ضعيف بوديد. پس تقوا پيشه گيريد؛ باشد كه شكر نعمتهاي او را به جاي آورديد. اي رسول! به ياد آر آن گاه كه به مؤمنين گفتي آيا خداوند به شما مدد نفرمود كه سه هزار فرشته به ياري شما فرستاد. بلي اگر صبر در جهاد پيشه كنيد و پرهيزكار باشيد، چون دشمنانتان بر سر شما شتابان و خشمگين بيايند، خداوند براي حفظ و نصرت شما، پنج هزار فرشته را با پرچمي كه نشان سپاه اسلام است، به مدد شما مي فرستد».

در اين آيات، خداوند متعال مؤمنان را از نصرت و ياري خود آگاه ساخت و يادآور شد كه هر چه تقوا و توكل رزمندگان به خدا بيشتر باشد، امدادهاي غيبي به مراتب بيشتر خواهد شد. نكته ي مهم اوج خدامداري در متن زندگي مردم است؛ زيرا تنها جايي كه انسان مؤمن با همه ي توان و نيروي خود به حركت درمي آيد، ميدان جنگ و

جهاد است. در اين جا هم خداوند متعال مي فرمايد پيروزي يا شكست را ما مي دهيم تا انسان در هيچ شرايطي، حتي جنگ، هم خود را فارغ از اراده و قدرت خدا

[ صفحه 160]

نداند. علامت و نشان نصرت خدا، اطمينان و آرامشي است كه به هنگام نبرد، به قلب مجاهد في سبيل الله وارد مي شود:

و ما جعله الله إلا بشري لكم و لتطمن قلوبكم به و ما النصر إلا من عند الله العزيز الحكيم. [228] .

«و خدا آن فرشتگان را نفرستاد، مگر براي اينكه به شما مژده ي فتح دهند و دل شما را به نصرت خدا مطمئن كنند. ياري و پيروزي نصيب شما نگشت، مگر از جانب خداوند و توانا و دانا».

همچنين خدواند متعال، علت شكست سپاه اسلام در بعضي از جنگها را، ناشي از عدم توكل و توجه به نصرت خدا مي داند؛ چنانچه علت پراكندگي و ضعف سپاه اسلام در آغاز جنگ حنين را، غرور و اعتماد به كثرت نفرات و عدم اتكال جدي به خداي متعال دانست:

لقد نصركم في مواطن كثيرة و يوم حنين إذا اعجبتكم كثرتكم

فلم تغن عنكم شيئا و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين [229] .

«خداوند شما مسلمانان را در مواقع بسياري ياري كرد و نيز در جنگ حنين، كه فريفته و مغرور بسياري لشكر اسلام شديد؛ در حالي كه آن لشكر زياد، اصلا به كار شما نيامد و زمين بدان فراخي، بر شما تنگ شد؛ تا اين كه همه رو به فرار نهاديد.»

بدين ترتيب و با ملاحظه آيات

فوق، اين حقيقت بر ما آشكار مي گردد كه خداي متعال در همه حال فاعل تام الاختيار است؛ اما هر كاري را با فعل بندگانش انجام مي دهد.بندگان هم اگر از روي اخلاص و عرفان صادق، خود به اين حقيقت واقف گردند، همواره خود را مظهر اسماء فعلي خدا دانسته و شعار مرتبه و مقامشان اين است كه: «و ما تشاؤن الا ان يشاء الله»

ايجاد رعب و ترس در دل دشمنان

از مصاديق امدادهاي غيبي، ايجاد ترس و وحشت در دل دشمنان است. خداوند

[ صفحه 161]

متعال، وقتي اخلاص و توكل رزمندگان اسلام و عزم جزم آنان را براي پيروزي ملاحظه كرد،. علاوه بر نزول رحمت و آرامش در قلوب آنان، ترس و وحشت را بر دلهاي دشمنان غلبه مي دهد؛ چنانچه فرمود:

و قذف في قلوبهم لرعب فريقا تقتلون و تأسرون فريقا [230] .

«در دلهاي آنها رعب و هراس افكند و تا آن كه گروهي از آنها را كشتيد و گروهي را به اسارت گرفتيد.»

امام راحل (ره) نيز در اين باره مي فرمايد:

«امروز هر چه مي بينيد، امور غير عادي است. تمام كارهايي كه در داخل شهرها و در جبهه ها مي شود، از اموري است كه خداوند متعال بر ما منت گذاشت است. شما ببيند چگونه لشكريان كفر با آن سلاحها و آن همه افراد، از تعداد اندك ما شكست مي خورند. اين همان نصر به واسطه ي رعب است كه خدا در دل دشمنان ما رعب ايجاد كرده است.» [231] .

عوامل طبيعي

از موارد امدادهاي غيبي، عوامل طبيعي نظير باد، آب، آتش و... است. به طوري كه در جنگ بدر، خداوند متعال به منظور استواري سپاه اسلام، باران نازل كرد:

و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به و يذهب عنكم رجز الشيطان و ليربط علي قلوبكم و يثبت به الاقدام [232] .

«خداوند از آسمان بر شما آبي فرومي فرستد تا به وسيله ي آن، شما را پاكيزه ي كند، پليدي شيطان را از شما بزداديد، قلبهايتان را محكم و قدمهايتان را بدين وسيله، استوار سازد.»

همچنين

خدواند متعال به علامت امداد غيبي در جنگ خندق (احزاب)، باد را فرستاد و بساط دشمنان را به واسطه ي آن درهم ريخت:

يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمت الله عليكم اذ جائتكم جنود فارسلنا

[ صفحه 162]

عليهم ريحا و جنودا لم تروها و كان الله بما تعلمون بصيرا [233] .

«اي كساني كه ايمان آورده ايد! نعمتهاي خدا بر خويش را به ياد آوريد، آن زمان كه سپاهي از دشمن بر شما حمله آورده بود و ما باد و سپاهي كه آن را نمي ديديد، به سويشان فرستاديم تا آنها را درهم بشكنند. خداوند به آنچه انجام مي دهيد، بصير و بيناست.»

امام راحل (ره) نيز در رابطه با واقعه ي طبس فرمودند:

«يك دست غيبي در كار است! نبايد بيدار بشوند آنهايي كه توجه به معنويات ندارند و به اين غيب ايمان نياورده اند؟ نبايد بيدار بشوند؟ كي اين هليكوپترهاي آقاي كارتر را كه مي خواستند به ايران بيايند، ساقط كرد؟ ما ساقط كرديم؟ شنها ساقط كردند. شنها مأمور خدا بودند. باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بين برد. اين باد مأمور خداست. اين شنها همه مأمورند.» [234] .

انسان در شرايط عادي گمان مي كند كه عوامل طبيعي در اختيار اويند. غافل از اين كه همه ي موجودات عالم، به امر خداي متعال مسخر او هستند و در روز امتحان، همه ي ذرات لشكر حق تعالي هستند و آنچه خدا امر كند، مأمور اجراي آن مي شوند؛ به طوريكه به واسطه ي باد قوم عاد را عذاب كرد و بواسطه ي آب، قوم نوح را در توفان غرق نمود و به واسطه ي صاعقه ي

آسماني قوم ثمود را نابود كرد. جلال الدين مولوي در اين باره زيبا گفته است:

جمله ذرات زمين و آسمان

لشكر حقند گاه امتحان

باد را ديدي كه با عادان چه كرد

آب را ديدي كه در توفان چه كرد

آنچه بر فرعون زد آن بحر كين

و آنچه با قارون نموده است اين زمين

و آنچه بابيل با آن پيل كرد

و آنچه پشه كله نمرود خورد

و آنگه لنگ انداخت داودي به دست

گشت سيصد پاره و لشكر شكست

سنگ مي باريد بر اعداي لوط

تا كه در آن سيه خوردند غوط

گر بگويم از جمادات جهان

عاقلانه ياري پيغمبران

مثنوي چندان شود كه چل شتر

گر كشد عاجز شود از بار پر

[ صفحه 165]

راههاي تحكيم فرهنگ دفاع

فرهنگ دفاع

اشاره

پس از شناخت و بررسي انگيزه و فرهنگ دفاع، لازم است راههاي حفظ و تحكيم فرهنگ دفاع را نيز بدانيم؛ چرا كه بدون تحكيم و تثبيت فرهنگ دفاع، انگيزه و اهداف دفاع تحقق پيدا نمي كند. از اين جهت، راهكارهاي تحكيم فرهنگ دفاع را، از نظر امام راحل (ره) پي جويي مي كنيم تا آموزه ها و مصاديق روشني از آن، حاصل تلاش ما باشد.

پس هدف مشخص ما در اين بحث، شناخت راهبردهايي است كه انگيزه ي دفاعي ما را به فرهنگ دفاعي تبديل مي كند. اصطلاح «فرهنگ» را نيز تعريف نموده ايم كه هر گاه انگيزه اي فردي، عمومي شود؛ يعني، همگان در آن انگيزه يا هدف مشترك شوند، آن شرايط عمومي و مشترك

را فرهنگ آن انگيزه يا هدف گويند. حال ببينيم چه راههايي انگيزه ي دفاعي را عموميت مي بخشد و آن را به فرهنگ مشترك و عمومي مبدل مي سازند؟ مهمترين راههاي تحكيم فرهنگ دفاع عبارتند از:

خدامداري يا خداگرايي

با عنايت به اين كه انگيزه ي دفاعي در پرتو اعتقاد و عشق صادق به خداي متعال بارور مي شود، و جوهر مقاومت و حماسه نيز با تجلي قدرت خدا در اراده و قلب

[ صفحه 166]

انسان مجاهد و مدافع تكون مي يابد، بايد بپذيريم كه هويت دفاعي در فرهنگ جامعه نيز تنها در مدار خداباوري تحقق پيدا مي كند. آنچه را كه خداوند متعال از بندگانش به عنوان مظهر اسماء فعلي خود انتظار دارد، تبلور حضور خدا در زندگي فردي و اجتماعي است. آناني كه دين را مقوله اي فردي تصور مي كنند و اداره ي جامعه را با پيش فرضها و اقتضائات جمعي به دست تجربه ها و فهمهاي نوظهور در هر عصري مي سپارند، با الفباي خداشناسي بيگانه اند. خداوند متعال انسان را به عنوان خليفه برگزيد تا معرف حضور خدا در همه ي ابعاد زندگي باشد و نه تنها خود صبغه ي الهي بگيرد، بلكه بايد همه چيز را رنگ و بوي خدايي بخشد و همگان در رفتار و كردار او، خدا را ببينند. مأموريت اصلي انبياء و سفراي الهي، خدايي ساختن جامعه و بشريت بوده است. آناني كه به بهانه ي علمي كردن سازمان زندگي بشر، قصد حذف خدا يا كم رنگ كردن حضور او را در زندگي فردي و اجتماعي دارند، در واقع قافله ي بشري را به قهقرا سوق مي دهند. اگر دين زدايي با حربه ي علم و تمدن ادامه يابد، روزي فراخواهد رسيد كه انسان

تهديدي جدي عليه انسان خواهد شد و با دست خود، جامعه بشري را با بمبهاي «ايسم» متلاشي خواهد كرد.

متأسفانه روشنفكران جوامع ديني نيز با طرح مسائلي انحرافي نظير: «دين در تعارض با علم و تمدن است»، دوران حكومت ديني به پايان رسيده است» و مسائلي از اين قبيل، از درون جوامع ديني به تخريب مباني و پايه هاي دين برآمده اند و تئوري شكست خورده ي «سكولاريسم» و «پلوراليسم» را با آب و رنگي تازه به جوامع خود عرضه مي كنند.

خطر ديگري كه از اين نيز مهمتر است، عملكرد دين داران بي عملي است كه عافيت طلبي و دنياخواهي را در پرتو تظاهر ديني جستجو مي كنند؛ نه در دعوي، انسانهايي صادقند و نه در دليل، تحقيق. اسم دين را به صد زبان مي آورند؛ اما رسم دين را نابود مي كنند.

صاحبان دليل هم آن چنان دين و خداشناسي را پيچيده كرده اند كه دست يافتن به معرفت حقيقي، بزودي براي هر كسي ممكن نيست. طرح مسائل غامض فلسفي و براهين عقلي، بسياري از ذهنها را از حوزه معرت ديني دور كرده است. تا به دام تسامح گراياني گرفتار آيند كه دين را در دو كلمه ي «پذيرش» و «تحمل» خلاصه كرده اند.

[ صفحه 167]

اينك وظيفه ي ما در برابر اين جريانات گوناگون كه يك هدف را نشانه ي گرفته اند و تنها به «حذف خدا از زندگي مردم» مي انديشند، آن است كه خداباوري را در جوامع عينيت بخشيم، بويژه ي در نظام جمهوري اسلامي كه اساس و محور آن. خدا و ارزشهاي متعالي اسلام است.

ما بايد خداي «قريب»، «مجيب»، «شهيد» و «شاهد» رابا همان اوصافي بشناسيم كه خود را

معرفي كرده است و باور كنيم كه عالم محضر اوست و ما همه از مظاهر اوييم؛ او همه جا هست و هيچ چيز را نمي يابي كه از دايره ي علم و قدرت خداي متعال خارج باشد. در اين ميان، تكليف ما، كشف خويش در اين محضر است. خداوند متعال در قرآن كريم خود را «گواه و شاهد هستي» ناميده است. و اصالت حضور را به خود اختصاص داده است كه نمونه هايي از آن عبارتند از:

قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب. [235] .

و نيز:

و اتقين الله إن الله كان علي كل شي ء شهيدا [236] .

و همچنين فرمود:

أو لم يكف بربك أنه علي كل شي ء شهيد [237] .

به طوري كه ملاحظه مي شود، خداوند متعال به رسولش مي فرمايد:

«آيا گواهي من شما مردم را كفايت از دليل نمي كند؟»

ما بايد معرفت شناسي را از خدا آغاز كنيم و او را به عنوان واقعيت هستي، مبناي معرفت شناسي قرار دهيم. به عبارت ديگر، بايد از علت به معلول برسيم؛ معلولي كه خود مظهر خدا و عين وابستگي به علت است. مظهر خود جلوه ي ظهور حق است و لذا هيچ گاه از حق دليل حضور مطالبه نمي كند. زيرا جلوه خود دليل بر وجود ذي جلوه است. جلال الدين مولوي، اين واقعيت را در قالب تمثيلي زيبا بيان كرده است: وقتي مادر به طفلش مي گويد بيا تا شيرت دهم، طفل از او دليل نمي خواهد؛ زيرا طفل بودن، خود داشتن مادر و نوشيدن شير را ايجاب مي كند:

يا به طفل شير مادر بانگ زد

كه بيا من مادرم هان اي ولد

[ صفحه 168]

طفل گويد مادرا حجت بيار

تا كه با شيرت بگيرم من قرار

البته ي رابطه ي ما با خدا، فراتر از رابطه ي طفل با مادر است. ما عين وابستگي به خدا و ظهور او هستيم. و خداوند هيچ گاه براي وجود خود، از بشر تقاضاي دليل نكرده است؛ زيرا خود دليل بر وجود خويش است. مولاي موحدان علي «عليه السلام» در دعاي شريف صباح مي فرمايد:

يا من دل علي ذاته بذاته

«اي كسي كه خود گواه بر خويشتن است.»

آفتاب آمد دليل آفتاب

گر دليلت بايد از وي روي متاب

همچنين امام سجاد «عليه السلام» در دعاي شريف ابوحمزه ي ثمالي مي فرمايد:

بك عرفتك و انت دللتني عليك و دعوتني اليك لو لا انت لم ادر ما انت

«ترا با تو شناختم و تو دليل و راهنماي من بر خورد هستي و تو مرا به سوي خود دعوت كردي. اگر تو نبودي. نمي دانستم تو كيستي.»

محقق را كه وحدت در شهود است

نخستين نظره بر نور وجود است

دلي كز معرفت نور صفا ديد

به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد

بنابراين، ما بايد خدامدار زندگي كنيم؛ در غير اين صورت، اعتقاد صرف و شعار مسلماني منهاي عمل، مقبول اسلام نيست، به طوري كه خداوند متعال اين شيوه از مسلماني را در قرآن كريم محكوم مي كند و مي فرمايد:

و من الناس من يعبد الله علي حرف، فإن اصابه خير اطمان به

و ان اصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين. [238] .

«و كساني از مردم هستند كه تنها با حرف، خدا را بنده اند و اگر خيري از اين بندگي به آنها برسد، خود را دين داري مطمئن مي بينند و اگر فتنه اي به آنها رو كند، منقلب مي شوند و خسران دنيا و آخرت نصيب چنين بندگاني است.» براستي كه قرآن حال و روز ما را چه زيبا ترسيم مي كند. عده اي دين و خداخواهي

[ صفحه 169]

را براي دنيا و تأمين آسايش خود مي خواهند. ديني كه عافيت و رفاه بياورد. به دور آن گردش مي كنند؛ اما وقتي تهاجم انديشه هاي ضد ديني را مي بينند، نه تنها مرد مبارزه و ميدان نيستند؛ بلكه تغيير چهره مي دهند تا شايد قافله جديد براي آنها ارمغان دنيوي بهتري بياورد. آنها دين را براي زندگي مي خواهند؛ نه زندگي را براي دين.

بدين ترتيب، ما بايد براي تحكيم فرهنگ و ارزشهاي ديني، عرفان و معرفت شهودي را به متن زندگي خود وارد كنيم و هويت ملي و ديني خود را در خدامداري و خدايي ساختن جامعه شكل دهيم؛ به گونه اي كه رفتار و كردار و معاشرت و مشورت ما با ديگران، رنگ و بويي خدايي داشته باشد و مردم از ديدن ما و رفتار ما به ياد خدا بيفتند و آثار عبوديت و بندگي را در ما مشاهده كنند. اين اولين و مهمترين ركن فرهنگ سازي در جامعه ي ديني است. به عبارت ديگر، خداسالاري بايد جايگزين خودسالاري و دنياسالاري شود؛ در غير اين صورت، مصداق روشن آيه ي فوق خواهيم بود كه خداپرستي و

دينداري، تنها لقلقه ي زبان است نه حضور خدا در روح و جان.

امام راحل (ره)، به دليل آن كه خداباوري با روح و جانش آميخته شد، آن گونه در عصر مخوف دين زدايي درخشيد و چون خود را در محضر ربوبيت مي ديد، فرمود: «عالم محضر خداست؛ در محضر خدا، معصيت نكنيد.» حدود اين محضر از خدا به سوي خداست و كساني كه در اين محدوده سير مي كنند، منطقي استوار و بنياني مرصوص دارند و هيچ قدرتي، ياراي مقابله با آنان را ندارد؛ چنانچه امام راحل (ره) فرمودند:

«منطق ما، منطق ملت ما، منطق مؤمنين، منطق قرآن است. انا لله و انا اليه راجعون» با اين منطق، هيچ قدرتي نمي تواند مقابله كند.» [239] .

فرهنگ شهادت طلبي

تأثير فرهنگ شهادت طلبي در تربيت انسانها و اصلاح جامعه، مقوله اي اعجازآفرين است كه در پرتو خداباوري و بندگي و طاعت خالصانه تحقق مي يابد اين حقيت جاريه، متعلق به فرهنگ اسلامي است و طي هشت سال دفاع مقدس، توسط جوانان پرشور و عاشق ميهن اسلامي، ابوابي از آن به روي ما گشوده شده.

[ صفحه 170]

است؛ اما متأسفانه به دليل عدم درك درست و غفلت از فتوحات روشن آن، گرد و عبار غربت و بي كسي، بر چهره ي فرهنگ شهادت طلبي نشسته است و علي رغم تأثير شگرف و اعجازگر آن در تحول انسانها، در فرهنگ عمومي و نظام آموزشي و اداري جامعه، جايگاه واقعي خود را پيدا نكرده است. شايد اين بي اعتنايي و عدم بهره گيري درست از فرهنگ شهادت، معلول ظرفيت ضعيف و كم حجم ما باشد. به فرموده ي امام راحل (ره)، ما بايد آثار پربركت

خون شهيدان را درگذر تاريخ جستجو كنيم:

«ما براي درك كامل ارزش و راه شهيدانمان، فاصله اي طولاني را بايد بپيماييم و در گذر زمان و تاريخ انقلاب و آيندگان، آن را جستجو نماييم.» [240] .

شهادت در واقع شهر و محضر خداست؛ به طوري كه اولياي خدا از نور مشهود او ارتزاق مي كنند و از چشمه ي قرب الهي شراب مي نوشند. چنانچه مولاي متقيان علي «عليه السلام» فرمودند:

ان لله شرابا لاوليائه اذا شربوا منه سكروا و إذا سكروا طربوا، و اذا طربوا طلبوا و اذا طلبوا وجدو و اذا وجدو و صلوا و اذا وصلوا اتصلوا، و اذا التصلوا لا فرق بينهم و بين حبيبهم. [241] .

«خداوند متعال شراب مخصوصي براي اولياي خود دارد كه وقتي از او بياشامند، از خود بيخود شوند و چون مست شوند، به طرب درآيند و چون به طرب درآيند، طالب مي شوند و چون طلب كنند، مي يابند و چون بيايند، به وصال او برسند و چون به وصال او رسند، به او متصل گردند و چون متصل شوند، فرقي بين آنان و حبيبشان نخواهد بود.»

البته نوع شرابي كه خداوند به اولياي خويش مي نوشاند، بر حسب مقامات آنان متفاوت است. كساني كه به بارگاه خداي متعال رسيدند، از گروه «ابرار» هستند و مزاج شراب آنان «كافوري» است؛ چنانچه در قرآن كريم آمده است:

ان الابرار يشربون من كأس مزاجها كافورا [242] .

«همانا ابرار از شرابي مي نوشد كه تركيب آن كافوري است.»

[ صفحه 171]

اما آناني كه وارد بارگاه قرب الهي شدند، از گروه «مقربان» هستند و از

شرابي مي نوشند كه مزاج آن «تسنيم» است؛ يعني، از مواد و تركيب آن، كسي جز خداوند متعال با خبر نيست و «ختام مسكي» است كه از طرف خدا مهر و موم شده است:

ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون و مزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقربون. [243] .

«شراب نابي كه به مشك مهر كرده اند و تشنگانش با شوق و رغبت، براي رسيدن به آن مي كوشند. تركيب آن شراب از عالم اعلا است. سرچشمه اي كه تنها مقربان از آن مي نوشند.»

به طوري كه ملاحظه مي شود، اولياي خدا تشنه شراب الهي هستند و در هر مرحله اي از سلوك عرفاني و معنوي، شراب مخصوص آن مرحله و مقام را مي نوشند؛ لذا تا مقام قرب الهي و فناي في الله «شراب كافوري» مي نوشند؛ اما؛ ختام مسك» شراب كساني است كه به شهود باطني نائل آمده اند.

رزمنده ي مجاهدي كه به ميدان جهاد مي شتابد و شوق لقاي حق، او را به قرباني كردن جان و مال وا مي دارد، در واقع به حسب مراتب باطني خود، از رزق نور و شراب كافور بهره مند شده است. به تعبير ديگر، او وصل به بارگاه است؛ اگر چه به ظاهر در قالب تن خاكي هويداست؛ لذا شكستن قالب جسماني در ميدان نبرد، جز برداشتن مانع و حجاب از ديد ما خاكيان نيست. در معنا آنان به رزق دائمي و شراب دائمي حق، حيات ابدي و زندگي پايدار را تحصيل كرده اند. امام راحل (ره)بسيار زيبا و به طرز هنرمندانه اي، اين لطايف را با لسان قلم به صحيفه ي طبع آراستند:

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا

بل احياء عند ربهم يرزقون

«اگر نبود در شأن و عظمت شهداي في سبيل الله اين آيه ي كريمه كه با قلم قدرت غيب بر قلب مبارك نوراني سيد رسل «صلي الله عليه و آله» نگاشته و پس از تنزل مراحلي، به ما خاكيان صورت كتبي آن رسيده است، كافي بود كه قلمهاي ملكوتي و ملكي شكسته شود و قلبهاي ماوراء اصفياء الله، از جولان در حول آن فروبسته شود. ما خاكيان

[ صفحه 172]

محجوب يا افلاكيان چه دانيم كه اين ارتزاق عند رب الشهداء چي است؟ چه بسا مقامي باشد كه خاص مقربان درگاه او (جل و علاء) و وارستگان از خود و ملك هستي باشد. پس مثل من وابسته به علايق و وامانده از حقايق، چه گويم و چه نويسم....» [244] .

بنابراين، مقام شهيد و شاهد فراتر از آن است كه با معيارهاي مادي و دنياي سنجيده شود؛ بلكه اين مقام احرازي باطني است كه ساكنان ملك و ملكوت را در آن راهي نيست و تنها مردان الهي و سالكان رياضت ديده اي به اين مقام رسيده اند كه كام جان را از هوسهاي دنيوي و لذايذ مادي بسته اند. امام راحل (ره) نيز در اين باره چنين فرمودند:

«اذناب امريكا بايد بدانند كه شهادت در راه خدا، مسأله اي نيست كه بشود با پيروزي يا شكست در صحنه هاي نبرد مقايسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگي و سير و سلوك در عالم معنويت است. نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهاي ديگر آزاد شد.

تمامي اينها خيالات باطل ملي گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است.» [245] .

بنابراين، آثار شهيد و شهادت تنها در ميدان رزم نمود پيدا نمي كند؛ بلكه مهمتر از آن، روح شهادت طلبي است كه شهيد را به شهادت تشويق مي كند و همه اعجاز معنوي از اين روحيه ي بلند و انديشه ي خداباور مردان فداكار و عاشق مي تراود؛ چه اگر جنگي هم پيش نيايد، اين روحيه آثار و بركات فرهنگ شهادت را در عرصه ي فرهنگ جامعه و باورهاي مردم به نمايس مي گذارد. به عبارت روشنتر، اگر روحيه ي مجاهدات و شهادت طلبي نباشد، به روز حادثه، مردان از خود گذشته و جهادگر اندك خواهند بود.

اما روحيه شهادت طلبي تنها با شهود محضر ربوبي حق تعالي و خدامداري همه جانبه در جامعه گسترش مي يابد. اصلا شهادت با خدا زندگي كردن و از دست او رزق نور و شراب طهور نوشيدن است. شهيد كسي است كه با خدا در آميخته است و به اين اعتبار انبياي الهي و ائمه معصومين «عليهم السلام» جملگي شهيدند. به طوري كه

[ صفحه 173]

پيامبر گرامي اسلام «صلي الله عليه و آله» فرمود من حتي در عالم خواب هم نزد خدا هستم. او به من مي نوشاند و مي خورداند:

ابيت عند ربي يطعمني و يسقيني [246] .

«شبها را نزد خدايم به بيداري سحر مي كنم. او به من مي خوراند و مي نوشاند.»

به قول مولوي:

امت احمد! كه هستيد از كرام

تا قيامت هست باقي آن طعام

چون ابيت عند ربي فاش شد

يطعم و يسقي كفايت زاش شد.

بدين ترتيب، شهدا حتي با حيات جسماني خود هم شهيدند؛ اما نور حضور آنان در حصار جسم خاكي پنهان است و تنها كساني كه در شهادت اتحاد دارند، از نور حضور يكديگر گر باخبرند. وقتي اين حصار خاكي در ميدان نبرد مي شكند، نور وجود شهيدان شعله اي آشكار مي يابد و شمع محفل دوستان مي شود. البته شهيدان در حيات خود هم شمع محفل دوستانند؛ زيرا اگر آنان سوخته دل نبودند؛ نمي توانستند آتش به خرمن جان دشمن بزنند:

سوختم من سوخته خواهد كسي

تا ز من آتش زند اندر خسي

اگر آنان اهل داغ نبودند، امروز به باغ مبدل نمي شدند و اگر تنور سينه ي آنان گدازان نبود. امروز لاله هاي سرخ از خاك پاكشان نمي روييد. غرض اين است كه شهادت خونين، در استمرار حيات عارفانه و معنوي شهيد است. طهارت نفس و تزكيه ي باطن، آنچنان عشقي را در آنان مي آفريند كه درخشندگي و صفاي حضور آنان در زندگي فردي و اجتماعي احساس مي شود و نيز در نزد پروردگار متعال به محبوبيتي مي رسد كه مصداق «ارجعي الي ربك» مي گردد؛ همان طور كه او مشتاق خداي خويش است، خدا نيز مشتاق ديدار اوست. اين گونه نيست كه عشق يكطرفه باشد؛ بلكه عشق طرفيني است. عاشق طالب معشوق و متقابلا معشوق نيز طالب عاشق است به قول مولوي:

دلبران را دل اسير بيدلان

جمله معشوقان شكار عاشقان

هر كه عاشق ديدي اش معشوق دان

كو به نسبت هست هم اين و هم آن

[ صفحه 174]

تشنگان گر آب جويند در جهان

آب

هم جويد به عالم تشنگان

البته سخن از شهيد و شهادت گفتن، احاطه بر فضاي روحاني و عروج عرفاني را مي طلبد كه به فرموده ي امام راحل (ره)، بر ما خاكيان سخن افلاكيان گفتن، لافي بيش نيست:

«از شهدا كه نمي شود چيزي گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهداء در قهقهه ي مستانه شان و در شادي وصولشان «عند ربهم يرزقون» اند و از نفوس مطمئنه اي هستند كه مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند. اينجا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسيمش بر خود مي شكافد.» [247] .

اينك كشور ما پيام به خون خفته را به عنوان غني ترين ميراث فرهنگي و ذخيره ي معنوي در اختيار دارد و بايد با الهام از خون شهيدان، راهكارهاي روشن و قابل اجرا را شناسايي كند و با انتقال آن به فرهنگ عمومي كشور، فرايند رشد ارزشهاي ديني و اخلاقي را براي نسل حاضر و آيندگان تضمين كند. كشوري كه تاريخ هشت سال مجاهدت و فداكاري را بر مبناي اعتقاد ديني و الهي در اختيار دارد و پيكره ي شهر و روستاي او، با پيام حماسه و مقاومت شهيدان والامقامش در آميخته است، نبايد از تهاجم فرهنگي دشمن نگران باشد؛ به شرط آن كه قدر ارزش هاي به دست آمده را بداند و در انتقال و تحكيم آن، همه ي امكانات و سرمايه هاي مادي و معنوي را به كار گيرد. و يقين بداند كه اصالت و هويت او به حفظ اين ارزشها بستگي دارد و استقلال و عزت هميشگي او را، راه و هدف شهيدان تضمين مي كند؛ چنانچه امام راحل (ره) فرمودند:

«مسلم خون شهيدان، انقلاب و

اسلام را بيمه كرده است؛ خون شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مي داند كه راه و رسم شهادت كورشدني نيست و اين ملتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود.» [248] .

[ صفحه 175]

به طوري كه ملاحظه مي شود، بهترين راه تحكيم انگيزه ي دفاعي در كشور، بويژه در روحيه ي جوانان، نشر و توسعه ي فرهنگ شهادت طلبي است كه از نظر امام راحل (ره) همه ي انتظارات فرهنگي و سياسي ما را در پاسداري از ارزشها و استقلال ديني اين كشور مضمانت مي كند كه اهم اين اقدامات عبارتند از:

الف: خون شهيدان، انقلاب و اسلام را بيمه كرده است

ب: ايستادگي شهيدان، براي هميشه درس مقاومت به جهانيان داده است.

ج: راه و رسم شهادت كور شدني نيست؛ همان طوري كه راه شهيدان كربلاي حسيني، با گذر زمان و تاريخ از جذابيت و روشنگري بيشتري برخوردار مي شود.

د: تنها راه نجات بشريت، راه شهيدان است كه ملتها و آيندگان به آن اقتدا خواهند نمود.

ه: تربت پاك شهيدان تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان خواهد بود و: مزار شهيدان دارالشفاي آزادگان تاريخ خواهد شد.

معمولا عشق و شهادت صفت دل هستند نه عقل؛ زيرا عقل هميشه به حفظ جان و مال دستور مي دهد و مرز فداكاري و ايثار را با حفظ هستي مشروع مي داند؛ در حالي كه شهادت از مقوله قرباني شدن و هستي را در

خون شناور كردن است. بنابراين، كساني كه خردورزي را در عرصه ي ارزشها، بويژه شهادت، وارد مي كنند، يا ماهيت عقل را نمي شناسند يا اين كه حقيقت شهادت را درك نكرده اند. آنچه تاكنون انقلاب ما را به پيش برده و دشمن را در همه ي صحنه ها مستأصل و متحير ساخته است، روح فداكاري و شهادت طلبي بوده است و عقل گرايي و خردورزي در اين عرصه، حربه ي بي رنگي است كه با شهادت در تنازع است و نه تنها مولد ارزشها نيست؛ بلكه ارزشهاي موجود را نيز تخريب مي كند.

عضويت در مدرسه عشق

مهمترين راه تحكيم انگيزه ي دفاعي و گسترش فرهنگ شهادت طلبي در جامعه، عضويت همگاني در مدرسه عشق؛ يعني «بسيج» است. امروز بسيج به عنوان نهادي مقدس آشناي آحاد ملت است كه در شرايط بحراني انقلاب اسلامي و با فرمان امام امت (ره) شكل گرفت و با جذب و هدايت نيروهاي مخلص و فداكار، بويژه ي جوانان عاشق ولايت و شهادت، نقش بسزايي را در جنگ تحميلي ايفا كرد. اگر حضور

[ صفحه 176]

سيل آساي بسيجيان در جبهه ها نبود، يقينا سرنوشت جنگ تحميلي به نفع ما رقم نمي خورد. عشق و ارادت و بي توقعي و گمنامي در راه وصال، آن اندازه در نيروهاي بسيج اوج گرفت كه امام راحل (ره) را به بيان كلماتي در وصف آنان وادار كرد كه صفات فرشتگان و كروبيان ملكوت است. آناني كه امام راحل (ره)را مي شناسند، بخوبي مي دانند كه امام (ره) از مبالغه و مداهنه دور است و آنچه قلم او را به نگارش برانگيخته، وصف حقايقي است كه در بسيجيان جان بر كف يافته است؛ به طوري كه فرمودند:

1 - «بسيج» شجره ي طيبه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن، بوي بهار وصل و طراوات يقين و حديث عشق مي دهد.

2 - «بسيج» مدرسه ي عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامي است كه پيروانش بر گلدسته هاي رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند.

3 -«بسيج» ميقات پابرهنگان و معراج انديشه ي پاك اسلامي است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامي و بي نشاني گرفته اند.

4 - من همواره به خلوص و صفاي بسيجيان غبطه مي خورم و از خدا مي خواهم با بسيجيانم محشور گرداند؛ چرا كه در دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجي ام.

5 - «بسيج» لشكر مخلص خداست كه دفتر تشكيل آن را، همه مجاهدان اولين تا آخرين امضا نموده اند.

6 - مسؤولين تنها با پشتوانه شما «بسيج» است كه مي توانند به تمامي تشنگان حقيت و صداقت اثبات كنند كه بدون امريكا و شوروي مي شود به زندگي مسالمت آميز توأم با صلح و آزادي رسيد.

7 - من دست يكايك شما پيشگامان رهايي را مي بوسم و مي دانم كه اگر مسؤولين نظام اسلامي از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهي خواهند سوخت.

8 - حقيقتا اگر بخواهيم مصداق كاملي از ايثار و خلوص و فداكاري و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهيم، چه كسي سزاوارتر از «بسيج و بسيجيان» خواهد بود. [249] .

اينها نمونه اي از بيانات عرشي امام راحل (ره)در مورد بسيجيان است. اگر كسي

[ صفحه 177]

بسيجيان را نشناسد، از اين همه سخنان اعجاب انگيز متحير خواهد شد. در حالي كه

امام راحل (ره)، آنچه را ديده، بيان فرموده اند و فراگير نمودن تفكر بسيجي را، به عنوان بهترين و ضروري ترين راه دفاع از اسلام و انقلاب دانسته اند. و اين معناي «حمل بصائر بر شمشيرها» ست كه در لسان مبارك اميرمؤمنان علي «عليه السلام» جاري شده است. اصولا سلاح در دست مردان خداجو و شهادت طلب كه خود نماد پولادين صبر و شجاعت در جامعه اند.، قدرت ملي و ديني كشور را به رخ جهانيان مي كشد. از اين جهت، امام راحل (ره)درباره ي تشكيل هسته هاي مقاومت بسيج فرمودند:

«بايد هسته هاي مقاومت را در تمامي جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ايستاد. شما در جنگ تحميلي نشان داديد كه با مديريت صحيح خوب، مي توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما بايد بدانيد كه كارتان به پايان نرسيده است. انقلاب اسلامي در جهان نيازمند فداكاريهاي شماست.» [250] .

همچنين امام راحل (ره)، مردان و جواناني را شايسته ي برگرفتن سلاح و آموزش نظامي مي داند كه در علم و عمل به خدا متكي باشند و با ايمان و عشق سرشارشان به خدا، هيج قدرتي را برتر از قدرت الهي ندانند چنانچه فرمودند:

«اميد آن دارم كه در بسيج همه جانبه ي آموزش نظامي و عقيدتي و اخلاقي و فرهنگي، با تأييد خداوند متعال موفق شويد.... بكوشيد تا هر چه بيشتر نيرومند شويد در علم و عمل و با اتكال به خداي قادر مجهز شويد به سلاح و صلاح كه خداي بزرگ با شماست.» [251] .

به طوري كه كه ملاحظه «سلاح» و «صلاح» دو ويژگي اصلي و مشخص تشكيلات بسيج است كه بايد به عنوان دكترين عملي دفاع

در سطح جامعه عموميت يابد تا ارتش بيست ميليوني كه مدنظر امام راحل (ره)بوده است، محقق گردد؛ زيرا سلاح هر كجا در دست صلاح به چرخش آيد، خير و رحمت الهي و امنيت دروني و بروني را به ارمغان مي آورد؛ همان چيزي كه دنياي امروز بيش از هر چيزي به آن نيازمند است. امروز، مسابقه ي كشورها در توليد و ذخيره ي سلاحهاي گوناگون، نه تنها امنيت و آسايش ملتها را به همراه نياورده است؛ بلكه جدي ترين تهديد عليه بشريت به حساب مي آيد. ننگ آور آن كه سلاحهاي اتمي و ميكروبي، ره آورد قرني است كه ادعاي علم و تمدن و پيشرفت آن، گوش فلك را كر كرده است. با توجه به عمق فاجعه مي توان راز اقدام حكيمانه ي امام را دريافت كه چرا بر تشكيل ارتش بيست ميليوني اصرار داشته اند؟

دليل روشن اين كه، امام راحل (ره) بسيجيان را تنها مرجع صالحي شناخته بودند. كه سلاح را در خدمت صلاح فرد و جامعه به كار مي برند؛ زيرا سلاح در دست مردان صالح نه تنها تهديدي عليه جوامع محسوب نمي شود؛ بلكه متجاوزان به حقوق مردم را در سراسر عالم به ترس و وحشت مي اندازد. از اين رو امام راحل (ره)، دايره ي حضور بسيجيان را فراتر از كشورهاي اسلامي ايران دانسته، معتقد بودند كه سازمان بسيج ايران، بايد به عنوان الگو به سراسر جهان ارائه گردد؛ چنانچه فرمودند:

«من اميدوارم كه اين بسيج عمومي اسلامي،الگو براي تمام مستضعفين جهان و ملتهاي مسلمان عالم باشد.» [252] .

همچنين ايشان غفلت از توسعه و جهانگير كردن بسيج را سقوط در دام قدرتهاي بزرگ مي دانستند:

«بار ديگر تأكيد مي كنم كه

غفلت از ايجاد ارتش بيست ميليوني، سقوط در دام دو ابرقدرت جهاني را به دنبال خواهد داشت.» [253] .

در مجموعه مي توان راههاي ايجاد و حفظ انگيزه ي دفاعي را به شرح ذيل بيان كرد:

1 - انگيزه ي دفاعي را تنها ايمان به خدا و عشق به لقاي او در انسان ايجاد كند:

2 - خدامداري به عنوان برجسته ترين مشخصه ي فرهنگ عمومي، لازمه ي اعتقاد و بندگي و اطاعت ماست. جامعه اي كه صبغة الهي در آن كمرنگ يا بي رنگ است، بايد در اعتقاد و صداقت خود به خدا تجديد نظر كند.

3 - محصول خدامداري و خداباوري، فرهنگ شهادت طلبي است كه چون نسيمي روح بخش، بندگان مشتاق ملاقات خدا را نوازش مي دهد؛ زيرا شهادت چيزي جز حضور و ملاقات خدا را طلب نمودن نيست.

4 - درس عشق و ايثار را بايد در مدرسه ي عشق (بسيج) فراگرفت و از كتاب

[ صفحه 179]

شهيدان، رمز راز دلدادگي را پيدا كرد.

5 - فارغ التحصيلان مدرسه ي عشق، آنچه را كه فراگرفته اند، بايد به عنوان معلم به همه ي آحاد جامعه تعليم دهند و الفباي اين تعليم، مبارزه با دشمنان اسلام و ارزشهاي ديني و عدالت است.

6 - سازمان دادن جوانان پرشور عاشق خدا و ايثار در راه اسلام و احكام متعالي آن و عمومي نمودن اين تفكر، دكترين عملي مبارزه با قدرتهاي باطل است.

اينك ما با داشتن مدرسه ي عشق، كه آزمون علمي و عملي خود را طي هشت سال دفاع مقدس بخوبي پشت سر گذاشته است، بهترين تجربه ي تاريخي و رهيافت عيني در همه ي سازمانها

و نهادهاي اجتماعي و فرهنگي كشور را در اختيار داريم كه بايد عميقا و دور از هر گونه پيرايشي و بر اساس فرامين امام راحل (ره)و مقام معظم ولايت، آن را در همه ي فعاليتهاي فردي و اجتماعي خود تعميم دهيم. بايد تمامي ابزار علمي و هنري را در معرفي تفكر بسيجي به كار اندازيم و اين عقيده را در انديشه ي همگان بارور كنيم كه سلامت نظام و حفظ ارزشهاي انقلاب و دفاع مقدس، تنها با تفكر بسيجي ممكن است؛ تفكري كه اعجاز خود را در همه ي صحنه هاي انقلاب، بويژه در عرصه ي هشت سال دفاع مقدس به نمايش گذاشته و ثابت كرده است كه بدون قدرتهاي بزرگ نيز مي توان زندگي كرد؛ تفكري كه اقتدار و سربلندي ملت ايران رات به جهانيان نشان داده و سركرده ي اسكتبار جهاني را در پهنه ي گيتي تحقير كرده است؛ تفكري كه نور اميد را در دلهاي پابرهنگان و محرومان جهان روشن نموده و پرچم عدالت را بر فرق دنياطلبان و زياده خواهان كوبيده است؛ تفكري كه سنت نبوي و سيره ي علوي را به متن زندگي ما آورده است و تنها ارادت و عشق به ولايت را مزد زحمات خود مي داند؛ و سرانجام تفكري كه مدال عشق را با دست امام عشق و شهادت به گردن آويخته و چشم را از زخارف دنيا و زينتهاي آن فروبسته است.

[ صفحه 184]

چگونه تفكر بسيجي را حفظ كنيم؟

تفكر بسيجي

اشاره

تفكر بسيجي در حوزه ي معرفت،از اعتقاد و ايمان عميق انسان به خدا سرچشمه مي گيرد و خدامداري در عرصه ي زندگي فردي و اجتماعي او، اساس و محور فعاليتها را تشكيل مي دهد با خدا در محضر خدا زيستن و جز

به رضا و خشنودي او نينديشيدن، هويت جاودانه ي بسيج است كه آثار خير و بركات آن از زمين تا آسمان و از فرش تا عرش است و بديهي ترين نمود آن، تقويت انگيزه ي دفاعي و روحيه ي شهادت طلبي در مدرسه ي عشق است. براي حفظ و رونق اين تفكر، كه متضمن عزت و استقلال و حيات ديني ماست، رعايت موارد زير ضروري به نظر مي رسد:

بسيجي بودن ملاك برتر

تفكر بسيجي به منزله ي حضور خدا و حكومت دين در جامعه است و لذا بايد حاملان اين تفكر از مزيت و برتري لازم، كه حق مسلم آنهاست، برخوردار باشند. زيرا بسيجي فرد نيست؛ بلكه معرف تفكر و انديشه ي والايي است كه به فرموده ي امام نمود عيني و عملي برنامه ي زندگي بر اساس رسالت انبيا و ائمه معصومين «عليهم السلام» به شمار مي آيد؛ از اين رو عدالت حكم مي كند كه اين تفكر در ارزيابي و تحليل

[ صفحه 184]

گزاره هاي اجتماعي، مقام اول را احراز كند. به عبارت ديگر، براي آن كه حق در مدار خود حركت كند، بايد اين تفكر، هدايت و ارشاد عمومي جامعه را به دست گيرد؛زيرا تفكر بسيجي، عصاره ي تفكر و انديشه ناب اسلام است كه امام راحل (ره) بر حقانيت آن تأكيد فراوان داشته است. صفاتي چون: «مدرسه ي عشق»، ميقات پابرهنگان» و«لشكر مخلص خدا»، تعابيري نيستند كه بسادگي بتوان آنها را شرح و تحليل كرد. همه ي اينها برآمده از اعتقاد عميق و روشن امام راحل (ره) به حقيقت وجود و حركت دلاورمرداني است كه همه ي سفراي الهي و ائمه ي معصومين «عليهم السلام»داشتن چنين ياراني را آروز مي كردند؛ تا با همراهي آنان بتوانند لشكر مخلص خدا

را تشكيل بدهند و پايگاه اميد محرومان باشند و نيز راه سير و سلوك الهي را براي همگان هموار سازند. عاقبت اين آروز در ايران اسلامي و به بركت وجود امام راحل (ره)تحقق يافت و تفكر بسيجي و حضور آنان در همه ي صحنه هاي انقلاب، آمال انبيا و اولياي خدا را تبلور بخشيد. امام خميني (ره) ضمن تأكيد بر اين مطلب، ملاك تقدم در تقوي و شهادت طلبي را امتيازي الهي دانسته و فرمودند:

«الحمد لله اين كشور رسول خدا «صلي الله عليه و آله»، امروز ميليونها جوان داوطلب جنگ و شهادت در خود پرورانده است و دل و ديدگان ملت ما را جز رضايت حق چيزي پر نخواهد كرد و به همين جهت، از بذل مال و جان و فرزندان خويش در راه خدا لذت مي برند و ملاك ارزش و برتري در نزد آنان، تقوا و سسبقت در جهاد گرديده است و از تفرعنها و خودنماييهاي جاهليت قديم و جديد متنفرند و من خودم را خادم يك چنين ملتي مي دانم و به اين خدمت افتخار مي كنم و همه ي اين بركات معنوي را از توجه پيامبر رحمة للعالمين و خاتم المرسلين «صلي الله عليه و آله» مي دانم و مردم و جوانان كشورهاي اسلامي را به كشف و شناخت و ايجاد روابط گرم و برادرانه با اين عصاره هاي فضيلت و تقوا دعوت نموده و در اين فرصت به همه ي مسؤولان كشورمان تذكر مي دهم كه در تقدم ملاكها، هيچ ارزشي الهي، بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدي مسؤوليتها و اداره ي كشور و بالاخره جايگزين همه سنتها و

[ صفحه 185]

امتيازات غلط مادي و نفساني بشود» [254] .

همچنين امام راحل (ره)، امتيازات لفظي و عرفي را كافي ندانسته و موارد و مصاديق امتيازات را نيز مشخص فرموده اند، به طوري كه هيچ گونه راه فرار يا طفره براي كسي باقي نمانده است؛ ايشان حتي اين امتيازات را، عنايت الهي به بسيجيان و مخلصان انقلاب اسلامي مي داند:

«چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح، چه امروز و چه فردا، كه خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است و صرف امتياز لفظي و عرفي كفايت نمي كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پياده شود و مصلحت زجركشيده ها و جبهه رفته ها و شهيد و اسير و مفقود و مجروح داده ها و در يك كلام، مصلحت پابرهنه ها و گودنشينها و مستضعفين، بر مصلحت قاعدين در منازل و مناسك و متمكنين و مرفهين گريزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامي مقدم باشد و نسل به نسل و سينه به سينه، شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند و بايد سعي شود تا از راه رسيده ها و دين به دنيافروشان، چهره ي كفرزدايي و فقرستيزي روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند و لكه ي ننگ دفاع از مرفهين بي خبر از خدا را بر دامن مسؤولين نچسبانند و آنهايي كه درخانه هاي مجلل راحت و بي درد آرميده اند و فارغ از همه ي رنجها و مصيبتهاي جانفرساي ستون محكم انقلاب و پابرهنه هاي محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتي از دور هم دستي

بر آتش نگرفته اند، نبايد به مسؤوليتهاي كليدي تكيه كنند كه اگر به آنجا راه پيدا كنند، چه بسا انقلاب را يك شبه بفروشند و حاصل همه ي زحمات ملت را بر باد دهند؛ چرا كه اينها هرگز عمق راه طي شده را نديده اند و فرق و سينه ي شكافته ي نظام و ملت را به دست از خدا بي خبران مشاهده نكرده اند و از همه زجرها و غربتهاي مبارزان و التهاب و بي قراري مجاهدان، كه براي مرگ و نابودي ظلم

[ صفحه 186]

بيگانگان دل به درياي بلا زده اند، غافل و بي خبرند.» [255] .

از اين بيانات نوراني و جانبخش امام راحل (ره) پيداست كه به آينده انقلاب اسلامي بسيار حساس و در عين حال نگران بوده اند و عمده ترين درد و داغ آن بزرگوار، فراموشي نيروهاي مخلص و جان بر كف انقلاب اسلامي و نفوذ مدعيان عافيت طلب در مصادر كليدي نظام و اداره ي كشور بوده است. اينك وظيفه ي ماست كه با قدرشناسي از زحمات نيروي مخلص «بسيج و بسيجيان» آنان را به حكم شرع و عدل در جايگاه خود قرار دهيم؛ زيرا عدالت، هر چيز را در جايگاه خود قرار دادن است، و حق افراد مخلصي كه هويت ديني و اجتماعي آنان با انقلاب اسلامي پيوند خورده، آن است كه در حفظ دستاوردها و ارزشهايي كه خود در انقلاب و جنگ تحميلي خلق كرده اند، پيشقدم باشند و اين ميراث گرانبها را هيچ گاه و در هيچ زماني، در دست نااهلان و نامحرمان نبينند.

قدر خون و جبهه را داند بسيج

انقلاب بي بسيج هيچ است هيچ

خودسازي و سحرخيزي

مهمترين راه شناخت

و التزام در حفظ آن، خود انسان است. اگر انسان حقيت ارزشها و فرهنگ ديني را درك كند، هم خود را از بركات آن بهره مند مي كند و هم اين كه عامل انتقال آن به ديگران مي شود؛ اما اگر تمسك به ارزشهاي انقلاب و دفاع مقدس، رنگ ظاهري داشته باشد و در دل و جان آدمي نفوذ نكند، نه تنها انسان خود را نسبت به آن متعهد نمي بيند؛ بلكه براي ترويج و تبليغ آن نيز در خود هيچ احساسي نمي يابد بنابراين، خودسازي به عنوان محور اصلي حفظ ارزشها و ترويج دين و فرهنگ اسلامي در جامعه ضروري است. از اين جهت، امام راحل (ره) فرمودند:

«انسان تا خودش را نسازد، نمي تواند ديگران را بسازد و تا ديگران ساخته نشوند، نمي شود كه كشور ساخته شود.» [256] .

به طوري كه ملاحظه مي شود، خودسازي مبناي دگرسازي است و سلامت جامعه، به سلامت تمام افراد آن بستگي دارد. از اين رو خودسازي تنها بار فردي

[ صفحه 187]

ندارد؛ بلكه رويكردي اجتماعي و سياسي دارد. اگر چه مكتب اسلام با برنامه و آيين كامل و براي تربيت و هدايت بشر نازل شده است؛ اما به كارگيري دستورات مكتب، بويژه براي خودسازي ضرورت تمام دارد؛ در اين ميان، سحرخيزي و شب زنده داري، فضايي است كه سلامت خودسازي و باروري اجتماعي آن را تضمين مي كند.

وقتي حضرت علي «عليه السلام» به تحليل روحيه ي دفاعي جامعه مي پردازد،عمده ترين صفت مدافعان و بسيجيان اسلام را سحرخيزي مي داند و

آن را صفت برجسته ي ياران خود به شمار مي آورد:

أين القوم الذين دعوا إلي الاسلام فقبلوه و قرأوا

القرآن فأحكموه و هيجوا إلي الجهاد فولهوا و له اللقاح إلي اولادها و سلبوا السيوف أغمادها و أخذوا بأطراف الأرض زحفا زحفا، و صفا صفا بعض هلك و بعض نجا لا يبشرون بالأحياء و لا يعزون عن الموتي مره العيون من البكاء خمص البطون من الصيام ذبل الشفاء من الدعاء صفر الألوان من السهر علي وجوههم غبرة الخاشعين اولئك إخواني الذاهبون فحق لنا أن نظمأ إليهم و نعض الأيدي علي فراقهم [257] .

«كجايند گروهي كه به اسلام خوانده شده، آن را پذيرفتند و قرآن را خوانده آن را محكم و استوار ساختند. به جهاد دعوت شدند و سراسيمه به سوي آن شتافتند. شيفتگي آنان به جهاد، مانند شيفتگي شترها به اولادشان بوده است. شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده، اطراف زمين را دسته دسته و صف به صف فراگرفتند؛ تا اين كه بعضي شيهد گشتند و بعضي به سلامت ماندند. از بقاي زنده ها شاد نمي شدند و از مرگ شهدا، تسليت نمي خواستند. چشمشان از گريه سفيد شد و شكمشان از روزه لاغر؛ لبشان از دعا خشكيده و رنگشان از بيداري زرد گشت و آثار خشوع در چهره هاشان هويدا بود. آنان برادران من بودند كه رفتند. پس سزاوار است تشنه ي ملاقات آنان بوده، از فراق و دوريشان دستها بگزيم.»

به طوري كه ملاحظه مي شود، مولاي متقيان علي «عليه السلام»، روحيه ي جهاد كردن،

[ صفحه 188]

عشق شهادت را دل داشتن، براي دفاع از اسلام و ارزشهاي آن، همواره شمشير را برهنه نگاه داشتن و لحظه شماري براي ملاقات با خداي تعالي را مولود خودسازي در سحر و مناجات و راز و نيازهاي

شبانه مي داند. البته خداي متعال سحرخيزي را از صفات مؤمن مي داند و مي فرمايد:

كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون [258] .

«و از شب اندكي را در خوابند و سحرگاهان، از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت مي كنند.

بديهي است آن كس كه به هنگام سحر، خواب بر او غالب مي شود و يا در زندگي خود اعتقادي به شب نمازي و سحرخيزي ندارد، تحقيقا دلي غافل نسبت به حق تعالي دارد. غفلت و سنگيني گناه، دغدغه ي شب خيز را در او كشته است. چنين كسي بيمار واقعي است. بايد به فكر معالجه ي خود باشد و تسبيح و سجاده دراز او را نفريبد:

اي دل آمد سحر و حال دعايي نبود

زنگ دل را به يكي قطره صفايي نبود

دلق و سجاده و تسبيح در آتش بفكن

گر ترا نيمه ي شب سوز و نوايي نبود

نشوي محرم اسرار گر از مأذن دل

سحر از هاتف غيبت ندايي نبود

ما بسيجيان كه وارث خون شهيدان انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس هستيم و مأموريت تداوم خط سرخ آنان را در كوران حوادث عصر جديد بر دوش داريم، بيش از هر كس، به خودسازي و تهجد محتاجيم.تحمل مشكلات عديده، شنيدن ملامتها و مقابله در برابر هجوم فرهنگي بيگانگان و رفاه طلبان و دين به دنيافروشان، روحيه و مقاومت عظيمي را مي طلبد كه تنها در سايه ي بندگي خالصانه و انس صادقانه در سحر با محبوب حقيقي به دست مي آيد. روحيه ي بسيجي پايدار نمي ماند، مگر آن كه رابطه ي دائمي و پايدار با

آموزشهاي سحرگاهي داشته باشيم؛ زيرا كه نسيم باد صبا از كوي صفا و ترنم ارواح شهدا، روح و جان ما را سحرگاهان مي نوازد و تكليف دينداري و قبول مسؤوليتهاي سنگين تر و تعهد در برابر حفظ ارزشهاي ديني را در ما تقويت مي كند.

[ صفحه 189]

تواضع و ساده زيستي

از راههاي ديگر حفظ روحيه ي بسيجي، تواضع و ساده زيستي است. اگر چه تواضع، صفت قلب است كه در عمل و رفتار مؤمن نمودار مي شود؛ اما حفظ تواضع با ساده زيستي امكان پذير است. به عبارت ديگر، از بركات ساده زيستي، حفظ خشوع و خضوع در انسان است. وقتي از مولاي متقيان علي «عليه السلام» درباره ي اصرار او بر پوشيدن پيراهن كهنه سؤال مي شود، مي فرمايند:

يخشع له القلب و تذل به النفس و يقتدي به المؤمنون [259] .

«قلب به واسطه ي آن خاشع، نفس آرام و انسانهاي مؤمن از آن پيروي مي كنند.» به طوري كه ملاحظه مي شود، مولاي متقيان علي «عليه السلام» سه خصوصيت ساده زيستي را در اين كلام نوراني بيان فرمودند كه عبارتند از: «خشوع در قلب»، «تذليل نفس» و «الگو پذيري مؤمنان از انسان».

همچنين از بركات ديگر ساده زيستي، حفظ روحيه ي دفاعي و سلحشوري در انسان است؛ كه البته عكس آن نيز صادق است؛ يعني، رفاه طلبي موجب مي شود كه انگيزه ي دفاعي و روح مبارزه در انسان بتدريج ضعيف گردد. حتي سرانجام از بين برود.

مولاي متقيان علي «عليه السلام» در نامه ي گهربار خود به «عثمان ابن حنيف.» قناعت و ساده زيستي خود را اين گونه تويح مي دهد:

لاروضن نفسي رياضة تهش معها إلي القرص إذا قدرت عليه مطعوما و تقنع بالملح مأدوما [260] .

«نفس خود را آن گونه تربيت مي كنم كه به قرص ناني شاد گردد و در خورش به نمك قناعت كرده، بسازد.»

حضرت حاصل رياضت نفسي را كه با نان و نمك تربيت شده است.روح شجاعت و مقاومت در برابر توفان حوادث مي داند و به اين سؤال كه «فردي كه خوراك روزنه اش نان و نمك است، چگونه در مقابل دشمنان مقاومت مي كند؟» بدين نحو پاسخ مي دهد:

[ صفحه 190]

الا و إن الشجرة البرية اصلب عودا و الروائع الخضرة ارق جلودا [261] .

«آگاه باش! كه درخت بياباني چوبش از درختهاي سبز و خرم و در باغ پرآب سخت تر كه پوست نازكتر دارند.»

پس نتيجه مي گيريم و كه ساده زيستي و بي اعتنايي به دنيا، لازمه ي انگيزه ي مقاومت و روحيه ي دفاعي است. به طوري كه امام راحل (ره)نيز شرط حفظ ارزشهاي اسلامي را ساده زيستن و اجتناب از رفاه طلبي مي داند:

«اگر بخواهيد بي خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاحهاي پيشرفته ي آنان و شياطين و توطئه هاي آنها در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد. مردان بزرگ كه خدمتهاي بزرگ براي ملتهاي خود كردند، اكثر ساده زيست و بي علاقه به زخارف دنيا بوده اند. آنان كه اسير هواهاي پست نفساني و حيواني بوده و هستند، براي حفظ يا رسيدن به آن، تن به هر ذلت و خواري مي دهند و در مقابل زور و قدرتهاي شيطاني خاضع

و نسبت به توده هاي ضعيف ستمكار و زورگو هستند؛ ولي وارستگان برخلاف آنانند؛ چرا كه با زندگاني اشرافي و مصرفي نمي توان ارزشهاي انساني - اسلامي را حفظ كرد.» [262] .

البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه ساده زيستي به منزله ي عدم بكارگيري توان و استعداد فرد در كار و توليد نيست؛ بلكه انسانهايي كه ساده زندگي مي كنند، حداكثر توان و استعداد خود را در ابعاد مختلف زندگي به كار مي گيرند و در عين حال حاصل دسترنج و تلاش خود را به نيازمندان و فقيران انفاق مي كنند و براي خود، تنها در حدي كه به شؤون بسيجي و فرهنگ ساده زيستي آنان لطمه نزند، بهره مي گيرند و همواره از افزون خواهي و رفاه طلبي احتزاز دارند. بسيجي در مدرسه اي تربيت شده است كه ساختار روحي و رواني او با مبارزه و دفاع از ارزشهاي اسلامي شكل گرفته است. روح غنا و بي نيازي از غير خدا، در او صلابتي را پديد آورده است كه در زهد و

[ صفحه 191]

قناعت و ساده عبور كردن از كنار مزاياي مادي تبلور مي يابد. او اين اصل مسلم را از امام بسيجان پذيرفته كه مبارزه با رفاه طلبي سازگاري ندارد و اين اعتقادي جاويدان و پايدار در تمام زندگي او به حساب مي آيد. هر گاه دنياي فريبنده به او روي مي آورد، سخنان امام راحل (ره) را در اين زمينه مرور مي كند كه فرمود:

«ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، بخوبي دريافته اند كه مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست و آنها كه تصور مي كنند مبارزه در

راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان، با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند. آنهايي هم كه تصور مي كنند سرمايه داران و مرفهان بي درد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مي شوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك مي كنند، آب در هاون مي كوبند. بحث مبارزه و رفاه، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنياخواهي و آخرت جويي، دو مقوله ايست كه هرگز با هم جمع نمي شوند و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند.» [263] .

بدين ترتيب، يكي از نتايج ساده زيستي، آشنايي با فقر و محروميت مردم است. بسيجي كسي است كه درد دين و درد فقر محرومين را با هم احساس مي كند و از بي عدالتي و نابرابري در سطح جامعه رنج مي برد. او مهمترين چالش در تحقق ارزشهاي ديني را، رفاه و پرخوري بي حد و حصر قشر ثروت اندوز و برخوردار از يكسو و فقر و درد جانكاه بينوايان از سوي ديگر مي داند. از نظر او جامعه آماده براي رشد ارزشها، جامعه اي است كه روح عدالت و عدالتخواهي در آن حاكم باشد. بنابراين انگيزه ي دفاعي بسيج، انگيزه اي چند جانبه است. بسيجي در وسط ميدان است. و با همه ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي مبارزه مي كند تا ديندار بماند، به وظيفه دينداري خود عمل كند و در نزد خداي متعال، انبياء، اولياء و شهيدان، سربلند و آبرومند باشد.

[ صفحه 192]

امر به معروف و نهي از منكر

امر به معروف و نهي از منكر، از مهمترين فرايض ديني در جامعه اسلامي به شمار مي رود و

يكي از دلائل برتري «امت اسلامي» در قرآن كريم، امر به معروف و نهي از منكر است؛ چنانچه مي فرمايد:

كنتم خير امة اخرجت الناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله. [264] .

«شما بهترين امتي بوديد كه پديد آمديد؛ زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد و به خدا ايمان داريد.»

امر به معروف و نهي از منكر از آن جهت اهميت دارد كه قوام جامعه ي ديني بر آن استوار است و ارزشها و فضايل اخلاقي در سايه آن بارور مي شوند و از همه مهمتر، بيانگر نظارت و ارشاد عمومي بر اساس تفكر ديني است. لذا مولاي متقيان علي «عليه السلام» فرمودند:

و ما اعمال البر كلها و الجهاد في سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهي عن المنكر الا كنفثة في بحر لجي [265] .

تمام كارهاي نيكو، حتي جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر، همچون قطره اي (آب دهاني) در برابر دريايي پهناور است.»

بنابراين، اعتقاد كامل انسان به دين و پايبندي به ارزشها در قالب امر به معروف و نهي از منكر جلوه مي كند. منشأ التزام و تعهد انسان، نه قانون است و نه ميثاق ملي؛ بلكه انديشه و اعتقاد ديني است كه انسان را به مبارزه عليه مفاسد اجتماعي و منكرات فرا مي خواند. اساسا مسلمان با صفت امر به معروف و نهي از منكر شناخته مي شود و هر كس آن را ترك كند. در واقع ديندار نيست؛چنانچه امام صادق «عليه السلام» فرمودند:

كل من لم يحب علي الدين و لم يبغض علي الدين فلا دين

له [266] .

«هر كس كه براي دين محبت نورزد و براي دين خشمگين نگردد، در واقع او دين ندارد.»

بنابراين، در امر به معروف و نهي از منكر، مصالح دين مطرح است كه با مصالح

[ صفحه 193]

عموم پيوند خورده است؛ يعني، كساني كه دين را به عنوان برنامه ي زندگي برگزيده اند. و حكومت ديني تشكيل داده اند، بايد با تمام توان خود در نشر و تحكيم ارزشها و احكام ديني تلاش كنند. چنانچه امام باقر «عليه السلام» فرمودند:

ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الأنبيا و منهاج الصلحا فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الأرض و ينتصف من الأعداء و يستقيم الأمر. [267] .

«امر به معروف و نهي از منكر، راه پيامبران و طريقه ي صالحان است. فريضه ي بزرگي است كه به سبب آن دين برپا، راهها امن، كسبها حلال، مظالم بازگردانده، زمين آباد، حق از دشمنان گرفته مي شود. و حكومت ديني تحكيم مي يابد.»

اينك بسيج به عنوان سالمترين نماد حكومت ديني، مسؤوليت اصلاح و هدايت عمومي جامعه را به عهده دارد و بايد با حركت صحيح و رعايت حدود الهي، ريشه هاي فساد در جامعه را قطع و زمينه را براي تحقق آرمانها و ارزشهاي الهي مساعد نمايد. به عبارت ديگر، بسيج بايد داعي خير و دافع شر باشد و اگر اين فرايند و را، عمومي و فراگير نمايد، همه چيز اصلاح خواهد شد؛ چنانچه امام راحل (ره) فرمودند:

«امر به معروف و نهي از منكر، دو اصلي است در اسلام كه همه

چيز را مي خواهد اصلاج كند؛ يعني، با اين دو اصل مي خواهد تمام قشرهاي مسلمين را اصلاح بكند. به همه مأموريت داده؛ به همه؛ به تمام افراد زير پرچم (اسلام) مأموريت داده كه بايد وادار كنيد همه را به كارهاي صحيح و جلوگيري كنيد از كارهاي فاسد.» [268] .

بنابراين، تبلور حيات و حضور فرهنگي بسيج، امر به معروف و نهي از منكر است و هر بسيجي با اين خصيصه شناخته مي شود. او بايد چون رودي مواج و پرخروش حركت كند و موانع را درهم بكوبد تا آب زلال معارف اسلامي را به كام تشنگان برساند. در اين فرايند مهم، او بايد پيامبر گونه عمل كند؛ يعني، انكار و انذارش بايد آميخته به رحمت و مهرباني باشد و در برابر عاملان اصلي فساد و

[ صفحه 194]

خيانت اجتماعي، كمترين نرمشي از خود نشان ندهد؛ ولي فريب خوردگان و اغفال شدگان را با موعظه و برخورد محبت آميز به آغوش پرمهر اسلام بكشاند و به بازپروري آنان بپردازد. امام راحل (ره)، موعظه و رأفت اسلامي را به عنوان مهمترين صفات آمران به معروف و ناهيان از منكر مي دانستند:

«سزاوار است كه آمر به معروف و ناهي از منكر، در امر و نهي و مراتب انكارش، مانند پرشك معالج مهربان و پدر باشفقت كه مراعات مصلحت مرتكب را مي نمايد، باشد و انكارش لطف و رحمت براي او خصوصا و براي امت عموما، باشد و قصدش را فقط براي خداي متعال و رضايت او قرار دهد و اين كارش را از آلودگيهاي هواهاي نفساني و اظهار بزرگي خالص نمايد و نفس خودش را

منزه نداند و براي آن، بزرگي يا برتري بر مرتكب نبيند.» [269] .

بنابراين امر به معروف و نهي از منكر، نشانه ي حيات ديني و قوام جامعه ي اسلامي است. بر همه ي مسلمانان، بويژه بسيجيان عزيز فرض است كه با همه ي توان علمي و فرهنگي خويش، بنياد فرهنگ ديني را حفظ كنند و در پاسداري از ارزشهاي الهي، لحظه اي درنگ را جايز ندانند؛ زيرا سهل انگاري خطر، فراموشي اين فريضه ي عظبم و الهي را در پي خواهد داشت. در صورت ترك و فراموشي اين رسالت مهم، تبهكاران و دشمنان دين و عدالت پا به ميان خواهند گذاشت و نه تنها ارزشها و فضايل ديني را، يك شبه بر باد هوس و خواهش هاي نفساني خود مي سپارند؛ بلكه بر سرنوشت جامعه نيز مسلط مي شوند؛ چنانچه مولاي متقيان فرمود:

لا تتركوا الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر فيولي عليكم أشراركم» [270] .

«امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه تبهكارانتان بر شما چيره مي گردند.»

به هر حال، جامعه اي كه دعوي حكومت ديني دارد و دشمنان مسلح در داخل و

[ صفحه 195]

خارج كمر به نابودي آن بسته اند و همواره فرصتها را براي ضربه زدن به اصول و بنياد اسلام غنيمت مي شمارند، بايد بيش از پيش هشيار و مسؤوليت پذير باشد؛ توقعات و انتظارات دنيوي را كنار بگذارد و فقط براي رضاي خداي متعال دل و جان را به توفان بلا بسپارد و پيوسته از باده ي عشق او سرمست باشد؛ در غير اين صورت و به گفته ي

حافظ:

اگر نه باده غم دل زياد ما

ببرد

نهيب حادثه بنياد ما ز جا ببرد.

ولايت پذيري

مهمترين ويژگي تفكر بسيجي، ولايت پذيري است؛ بلكه بسيج هويتي جز ولايت ندارد و همواره رشد و تعالي جويي خود را با عشق و اطاعت صادقانه از مقام ولايت تضمين مي كند. تفكر بسيجي به مفهوم عام آن، پديده اي نوظهور در انقلاب اسلامي نيست؛ بلكه اساسا به صدر اسلام و تشكيل حكومت ديني توسط پيامبر اكرم «صلي الله عليه و آله» برمي گردد؛ زيرا پي ريزي حكومت اسلام و گسترش آن، مرهون دلاورمرداني است كه با همه ي وجود در ولايت ذوب شدند و در راه تعالي اسلام و احكام نوراني آن، از هيچ تلاشي مضايقه نمي كردند. اين بزرگان آن گونه درخشيدند كه تاريخ اسلام با نام و ياد و فداكاري آنان عجين شده است. سهم ثواب و بهره جويي آنان از ولايت، بيش از سهم فداكاري و خدمت آنان به اسلام و قرآن بوده است. به هر حال هر كه كوي ولايت را زيارت كند، ثواب اعمال او بيش از آن است كه قابل تصور باشد. به قول حافظ:

ثواب روزه و حج قبول آن كس برد

كه خاك ميكده ي عشق را زيارت كرد

در اين جا به عنوان نمونه مي توان مالك اشتر را مثال زد كه مولاي متقيان علي «عليه السلام» در وصف او مي فرمايد:

فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق فانه سيف من سيوف الله لا كليل الظبة و لا نابي الضريبة فان امركم ان تنفروا فانفروا و ان امركم ان تقيموا فاقيموا فانه لا يقدم و لا يحجم و لا يؤخر و لا يقدم الا عن امري [271] .

[ صفحه 196]

«پس سخنش (مالك اشتر) را بشنويد و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حق است، پيرو باشيد؛ زير او شمشيري است از شميشرهاي خدا كه تيزي آن كند نمي شود و ضربه ي آن بي اثر نمي گردد. پس اگر شما را امر كند كه به سوي دشمن برويد، روانه گرديد و اگر فرمان دهد كه نرويد، بمانيد كه او در هر كاري پيش نمي افتد و برنمي گردد و رو برنمي گرداند و جلو نمي رود؛ مگر به دستور من.»

به طوريكه ملاحظه مي شود، همه آوازه و عظمتي كه مالك اشتر دارد، براي اطاعت صادقانه و عشق او به مقام ولايت امير مؤمنان «عليه السلام» است. بنابراين، ولايت سلطه نيست؛ بلكه مربي است. ولايت چيزي از انسان نمي ستاند؛ بلكه همه چيز به انسان مي دهد. ولايت انسان را تعريف مي كند و به او حريت و آزادگي و صلابت مي بخشد. ولايت در واقع حق مداري است و جويندگان حق را هدايت مي كند. ولايت پرتوي از حكومت خدا بر زمين است و در پرتو آن، خدامداري و عدالتخواهي تحقق پيدا مي كند. ولايت روحيه ي ستيز با دشمنان را در انسان مي دمد و عزت اجتماعي و سياسي كشور را تضمين مي كند.

تجديد حيات تفكر بسيجي در انقلاب اسلامي، كه مولود فكر الهي امام راحل (ره) است، تجربه ي درخشان ديگري است كه تأثير خود را در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي و مبارزه با توطئه هاي داخلي و خارجي به منصه ي ظهور رسانده است. بايد بپذيريم كه انقلاب اسلامي منهاي حضور فعال و جاندار بسيج در همه ي صحنه ها، به مقصد نخواهد رسيد و برنامه ي عملي انقلاب، چيزي جز شناخت عميق تر بسيج

و توسعه ي كمي و كيفي آن در همه ي زمينه ها نيست.

بسيجي عزيز هم بايد باور كند كه همه ي اقتدار و عظمت او مولود ولايت فقيه است. اگر ولايت نبود، بسيجي را كسي با اين ابعاد وسيع نمي شناخت و به خلاقيت و فداكاريهاي اعجاز نماي او پي نمي برد. اينك وظيفه ي هر بسيجي است كه منشاء حيات و بالندگي خود را بيش از پيش بشناسد و ديگران را نيز به درك بهتر و بيشتر ولايت فقيه دعوت كند. امروز دشمن با همه ي ترفندها و شيطنتهاي خويش عليه انقلاب اسلامي، در برابر دو پديده «ولايت فقيه» و «تفكر بسجيي» حاكم بر انقلاب و حكومت اسلامي با شكست مواجه شده است. اين دو حقيقت به عنوان جوهر انقلاب اسلامي در همه ي عرصه هاي داخلي و بين المللي حماسه آفريد و همواره بايد به عنوان رازي

[ صفحه 197]

كشف ناشدني بين مقام ولايت و بسيجيان باقي بماند؛ اگر چه افكار مادي و بي خبر از خدا هرگز نخواهند توانست كه به درك اين رمز و راز فايق آيند!

امروزه اگر مي بينم بيشترين حملات متوجه «ولايت فقيه» است، به دليل نقش كليدي آن در هدايت جامعه شناخت به موقع توطئه ها و از همه مهمتر، تسخير دلهاي بيدار و واقع گراست. بسيجي نيز به عنوان مظهر دلدادگي به مقام ولايت، مورد هجوم واقع مي شود و لزوما بايد اين حملات را نشانه ي پاكي و حقانيت راه خود تلقي كند و كمترين ترديدي به خود راه ندهد. مهمترين وظيفه ي بسيجي، شناخت جرياناتي اتس كه به طور پيدا و پنهان عليه ولايت فقيه توطئه مي كنند كه اهم آنها را مي توان به شكل

زير دسته بندي كرد:

الف - تفكر ناسيوناليستي و ملي گرا كه از آغاز انقلاب اسلامي تاكنون لحظه اي از شيطنت دست برنداشته است و در هر فرصتي، تير زهرآلود خود را به سوي ولايت، كه عمود خيمه اسلام است، رها مي كند.

ب - تفكري كه در چارچوب قانون، ولايت فقيه را قبول دارد؛ در اين صورت قانون قراردادي است بين ولي فقيه و مردم و اصالت به قانون داده مي شود نه ولي فقيه.

ج - تفكري كه ولايت فقيه را به عنوان تشريفات مذهبي قبول دارد و آن را اتكاي احساسات مذهبي مردم مي داند؛ اما دخالت در امور اجرايي و حكومت را براي ولي فقيه، به هيچ وجه جايز نمي داند.

د - تنها در اين ميان، انديشه اي كه جوهر نظام اسلامي را ولايت فقيه مي داند و انجام هر كاري را منوط به اذن او دانسته، حوزه ي اختيارات او را فراتر از قانون اساسي و وظايف دولت مي بينند، انديشه ي مقبول در نگاه امام راحل (ره) است:

«آقايان بعضي شان مي گويند: «مسأله ولايت فقيه، يك مسأله تشريفاتي باشد.، مضايقه نداريم؛ اما اگر بخواهد ولي دخالت بكند در امور، نه، ما آن را قبول نداريم؛ حتما بايد يك كسي از غرب بيايد. ما قبول نداريم كه يك كسي اسلام كرده، او دخالت بكند «اگر متوجه به لازم اين معنا باشند، مرتد مي شوند؛ لكن متوجه نيستند» [272] .

بنابراين، بسيجيان عزيز به عنوان پاسداران اصلي حريم ولايت، بايد همان گونه

[ صفحه 198]

كه ابعاد ولايت را با دل شهود كرده اند، با زبان برهان و عقل نيز آن را بيان كنند تا

اذهان مردم نسبت به ولايت مشوه نشود و منبع اصلي تغذيه ي فكري و سياسي خود را مقام ولايت بدانند؛ تنها از او فرمان ببرند و در اطاعت و پيروي خود صادق باشند تا همچون مالك اشتر، اقتداري جاودانه پيدا كنند، و همان گونه كه از تعلقات دنيوي به دورند، بايد از تعلقات حزبي و سياسي به دور باشند؛ زيرا بسيجي ذهن و روحش با صبغه ي ولايت رنگ آميزي شده است و اين رنگ، خلعت توحيد و خداگرايي است كه بالاترين رنگ هاست:

صبغة الله و من احسن من الله صبغة [273] .

«رنگ آميزي خداست كه به مسلمانان، خلعت دين و فطرت توحيد بخشيد. هيچ رنگي بالاتر و خوشتر از رنگ آميزي خدا نيست.»

هر كه را از عشق خلعت داده اند.

باده از جام ولايت داده اند.

[ صفحه 201]

امام و عاشورا

مفهوم ولايت

«سيد الشهدا ء همه جا هست. كل ارض كربلا، همه جا محضر سيد الشهداست.....»در اين كلام نوراني امام (ره)، مفاهيم بلند و عميقي نهفته است كه درك درست آن، حقيقت عاشورا را رقم مي زند و جان تشنگان ولايت اهل بيت «عليهم السلام» را سيراب مي كند. در مكتب عرفان وقتي صحبت از وجود و تفسير آن مي شود، حقيقت ولايت باب افتتاح وجود است و به اسم اعظم الهي، اسماء و صفات الهي را به ظهور لايقه ي خود مي رساند. در خارج به اسم «خليفة الله»، حقايق امكاني و ماهيات كونيه را از رحمت واسعه ي الهي بهره مند مي سازد. بدين ترتيب، ولايت را مظهر اسم اعظم، مساوق اسم رحمان و مبدأ وجود انبساطي گويند. نكته ي مهم اين كه حقيقت ولايت در مقام الوهيت، حقايق ممكنه

و اعيان خارجي را به قدر استعداد و قابليت آنها بهره مند مي سازد و اقتضاي هيچ يك از آنان را بي پاسخ نمي گذارد. در غير اين صورت، از احاطه ي كامله خارج مي شود و اين مغاير با شؤون كليه ي ولايت در مراتب مختلف عوالم است.

بعضي بر پيروان اين مكتب خرده مي گيردند كه شمول ولايت را هم عرض ذات حق تعالي مي دانند؛ در حالي كه هيچ يك از اوليا الله مدعي آن نيستند؛ بلكه در مقام

[ صفحه 202]

انبساط رحماني و تعين تعلقي، ولايت را منشاء وجود مي دانند و الا ذات احديت غيب الغيوب است و دست همه ي انبياء و كمل اوليا از آن كوتاه است و بعضي نيز از روي عناد يا غفلت، بر مقام انبساطي ولايت خدشه وارد مي كنند؛ در حالي كه قيام عاشورا مصداق بارزي است كه جاي تاريكي، بر روشني ادعاي اولياي خدا باقي نمي گذارد و حقيقت بيان امام راحل (ره) را كه فرمود: «سيدالشهداء همه جا هست»، مصباح منير منازل قلوب مستعد مي سازد.

دلايل سعه ي ولايت امام حسين

اشاره

در مورد سعه ي ولايت امام حسين «عليه السلام» دلايل فراواني است كه به اهم آن در اين جا اشاره مي شود:

بيان امام حسين

زماني كه وليد بن عقبه، حاكم مدينه، از امام حسين «عليه السلام» مي خواهد تا با يزيد بيعت كند. امام «عليه السلام» مي فرمايد:

أيها الامير نحن اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الرحمة بنا فتح الله و بنا يختم.... [274] .

«اي امير! ما خاندان نبوت و رسالت، محل تردد فرشتگان و مهبط نزول رحمت هستيم؛ خداوند متعال (هستي) را به ما آغاز كرد و به واسطه ي ما به پايان مي رساند.»

براستي بياني كه از اين گوياتر و زيباتر پيدا نمي شود كه «حقيقت ولايت» را به عنوان باب افتتاح عالم هستي به اثبات برساند. رحمت واسعه ي الهي، كه بر هياكل همه ي موجودات اعم از عالم عقول و ارواح و اجسام احاطه دارد (برحمتك التي وسعت كل شي ء) محل نزولش آسمان ولايت است و اعيان و حقايق وجودي، با لباس ولايت پا به عرصه ي هستي نهادند و با ولايت، خلع وجود امكاني مي شوند:

ما عدم بوديم و در هست آمديم

با گل روي حسين مست آمديم

همچو نوري بي حجاب آمد حسين

در جهان چون آفتاب آمد حسين

[ صفحه 203]

همچنين هنگامي كه امام حسين «عليه السلام» در مقابل لشكر عمر بن سعد ايستاده بود، در قالب ابياتي خود را چنين معرفي مي كند:

انا ابن علي الطهر من آل هاشم

كفا بي بهذا مفخرا حين افخر

و جدي رسول الله اكبر من مشي

و نحن سراج

الله في الخلق يزهر

و فاطم امي من سلالة احمد

و عمي يدعي ذا الجنا حين جعفر

و فينا كتاب الله انزل صادقا

و فينا الهدي و الوحي بالخير يذكر

و نحن امان الله للناس كلهم

نسر بهذا في الانام و نجهر

و نحن ولاة الحوض نسقي ولاتنا

بكاس رسول الله ما ليس ينكر [275] .

باب من باشد علي مرتضي

افتخارم جد پاكم مصطفي

مادر من از سلال احمد است

جلوه ي فيض خداي سرمد است

ما سراج حق شديم اندر نهان

مظهر نور خداييم در جهان

حوض كوثر مادرم زهرا بود

آب او جاري درون ما بود

شد ولايت چشمه ي آب حيات

هر كه نوشيدش بود اهل نجات

در جهان هر ذره را جان مي دهيم

هر چه استدعاي اوست آن مي دهيم.

آري ولايت، حقيقتي ساري و جاري در هياكل همه ي موجودات است و فيض وجود، از مجراي ولايت نصيب همه ي اشياي عالم مي شود. بي دليل نيست وقتي امام حسين عليه السلام اعمال حج را ناتمام مي گذارد و از مكه خارج مي شود، كعبه گريبان چاك مي زند و در برابر امام حسين «عليه السلام» كه روح و حقيقت كعبه است، چنين كرنش مي كند:

كعبه را گر شأن و عزت داده اند

آبش از عشق ولايت داده اند

روح كعبه در ولايت خفته است

اين حقيقت را محمد (ص) گفته است

كعبه در نزدش گريبان چاك كرد

شكوه ها از حاجي

ناپاك كرد

گفت! چرا مردم ز روحم غافلند!

كشتي ام سازند ز نوحم غافلند

سنگر بي جانم حسين! جانم تويي

در دو عالم نور تابانم تويي

[ صفحه 204]

شهادت به نور

در زيارت وارث مي خوانيم:

اشهد انك كنت نورا في الاصلاب الشامخة

نور عبارت است كه از وجود و به جز او، نوري و ظهوري نيست. هر چه نور و ظهور است، به او بازمي گردد؛ چنانچه قرآن كريم مي فرمايد:

الله نور السموات و الارض

مولاي متقيان علي «عليه السلام» نيز در دعاي كميل مي فرمايد:

و بنور وجهك الذي اضاء له كل شيي ء

«بار الها! تو را مي خوانيم به نور و جهت؛ آن چنان نوري كه همه چيز براي او روشن شده است.»

بديهي است اين نور همان وجود منبسط است كه مساوق با ولايت است. شهادت ما به «نور» بودن امام حسين «عليه السلام»، از همين باب است كه او در عصر خود، مظهر ولايت مطلقه ي محمديه (ص) و مساوق وجود منسبط است كه همه ي ائمه «عليهم السلام» در اين مقام اتحاد نوري دارند:

اين زمين دارد ز مهر ما قرار

كوهها در منظر ما استوار

آسمانها روشنند از نور ما

بحرها كف مي زدند از شور ما

وارث انبيا

در زيارت وارث مي خوانيم:

السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله السلام عليك يا وارث نوح نبي الله السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله السلام عليك يا وارث موسي كليم الله السلام عليك يا وارث عيسي روح الله...

همه ي انبيا «عليهم السلام» شؤون ولايت كليه ي محمديه «صلي الله عليه و آله» هستند كه در حضرت ختمي مرتبت به كمال خود مي رسد. ائمه معصومين «عليهم السلام» نيز از راه وراثت، صاحب مقام ولايت مطلقه ي محمديه، «صلي الله عليه و آله» مي گشتند. از اين رو، در اين زيارت

رحماني، از امام حسيني «عليه السلام» به عنوان وراثت انبياي سلف ياد مي كنند.

سينه ي من حامل وحي نبي است.

مطلع انوار بابايم علي است

گر يد بيضا ز موسي (ع) بوده است

يادم اعجاز از عيسي (ع) بوده است

[ صفحه 205]

گر كه ابراهيم (ع) خليلش كرده اند.

سوز آتش را ذليلش كرده اند.

يا همان كاري كه جبراييل كرد

چشمه را در پاي اسماعيل كرد

گر جهانداري سليمان كرده بود.

جن و انس را تحتح فرمان كرده بود

آنچه را بر انبياء داده خدا

وارث آن كرده در دنيا مرا

آن همه يك جلوه ي قرآن بود

در درونم سر آن پنهان بود

معني هفت باطن قرآن منم

گنج حكمت، جوهر عرفان منم

گر دلي در بينتان بيدار بود

واقف اسرار اين گفتار بود

دعاي عرفه و مقام شهودي امام حسين

مقام شهودي امام حسين «عليه السلام» در دعاي عرفه، كه مشحون از عرفات ابعاد وجودي اوست، كاملا آشكار است:

انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لم يلجئوا الي غيرك.... اللهم ارزقني حبك و حب من يحبك و حب كل عمل يوصلني إلي قربك [276] .

«تو آن محبوبي كه قلوب عاشقانت را از محبت اغيار مي زدايي؛ به طوري كه به غير تو التجا نكنند... بار الها! محبت خود و كسي كه ترا دوست دارد و دوست داشتن هر عملي را كه مرا به جوار قرب و مي رساند، روزي ام گردان.»

امام حسين «عليه السلام» چون در مصدر ولايت

است، معرفت شهودي او تام و تمام است و به اعتبار باطن ولايت، مستغرق حق است و به اعتبار ظاهر ولايت، مستخلف خلق است. از اين رو در مقام استغراق توجه به آثار را، مايه ي دوري از ديدار جمال حق تعالي مي داند:

الهي ترد دي في الآثار يوجب بعد المزار، فاجعمي عليك بخدمة توصلني اليك. [277] .

«الهي! تفكر در آثار تو مايه ي دوري از ديدارت است. مرا به كاري گمار كه به تو پيوندم زند.»

[ صفحه 206]

از اين بيان نوراني روشن مي شود كه شأن ولايت، قرب خداي تعالي است و امام حسين «عليه السلام»، در اين مقام تماشاگر ذي جلوه است؛ چرا كه آثار و جلوه ها در عالم، خود مظاهر ولايت و محتاج به اويند. از اين رو، شأن ائمه ي معصومين «عليه السلام» فراتر از بهشت است. بهشت خود محتاج و آرزومند لقاي ولايت است؛ لذا در پاسخ بهشت كه آرزو مي كند امام حسين «عليه السلام» در او پا نهد، بايد گفت:

چون خدا نورش به هستي مي سرشت

آرزوي روي او كرده بهشت

گفت حسين مشروب شد از شرب من

وسعت هستي او تا قرب من

در تو كي گنجد آن نور بلند

جز خدا نبود حسين را قيد و بند

يا ثار الله و ابن ثاره

از دلائلي كه اتحاد ولايت امام حسين «عليه السلام» را با مقام وجود انبساطي نشان مي دهد. مفهوم «ثار الله و ابن ثاره» است. چون مقام ولايت، فناي حقيقي و اتحاد عاشق و معشوق است. از اين رو، خونبهاي الهي و فرزند خونبهاي خداست. در غير اين صورت، دليل نداشت

كه اين خون به خدا نسبت داده شود. به اين ترتيب، مي توان نتيجه گرفت كه ولايت هرگز انقطاع ندارد ولي اعظم الهي هرگز نمي ميرد؛ اگر چه به ظاهر جسم او رادر خاك و خون شناور سازند؛ حتي در چنين شرايطي هم، جوارح جسماني ولي «دست تحرك» مي شود و غلغله در عرش و فرش ايجاد مي كند. جسم مطهر امام حسين «عليه السلام» دست تحرك فرشيان مي شود. امام در ميان قتلگاه، خون را به هوا مي پاشد تا «دست تحرك!» عرشيان شود:

كي شود عاشق خوراك ديو و دد

محو عشق است صاحب عقل و خرد

جمله ي عالم بود معلول عشق

خون عاشق هم بود مأكول عشق

زين سبب خونش بپاشيد در هوا

تا ملائك را دهد حال صفا

زان صفا دست تحرك خورده اند

خاك او را هم تبرك برده اند

[ صفحه 207]

نتيجه

ولايت در نشئه ي اعيان مساوق وجود مطلق و مبدأ انبساط رحمت واسعه در هياكل موجودات و ممكنات است. امام حسين «عليه السلام»، به عنوان مظهر ولايت حقيقت محمديه «صلي الله عليه و آله»، از مقام الوهيت و حكميت بر اعيان برخوردار است و حذف تعين جسماني، خدشه اي بر اين مقام وارد نمي كند و همانند چشمه اي جاريه، آب حيات را به كام تشنگان فيض رحمت مي رساند. امام حسين «عليه السلام» به اين اعتبار، محصور زمان و مكان نمي شود و مضمون جمله «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، جز اين نيست كه خورشيد ولايت او، بر تارك همه ي زمانها و مكانها مي درخشد و قلوب عاشقان ولايت را، در پرتو انوار رباني، حرارت

عشق و گرمي صلابت مي بخشد و سرانجام به اين حقيقت رهنمون مي شود كه كمال معرفت، ولايت است. هر كس به فتح قله كمال نايل شود، با چشم دل مي نگرد، كه «همه جا سيد الشهدا هست» و «همه جا محضر سيد الشهداست.» و اين بيان بلاغت اثر و منظر گستر امام راحل (ره) را، همچون سبوي حيات در آغوش مي گيرد. با خون عشق، آن را بر لوح زرين محبت مي نويسد و بر ديوار نهانخانه ي دل مي آويزد و در زمزمه اي عاشقانه، به امام راحل (ره)عرضه مي دارد:

من به قربان لبان رازگو

قطره را دريا كند تفسير او

رمز مي شد در سبوي ميكده

عاشقان آيند ز هر سو سرزده

هر كه مي نوشد حسيني مي شود

عاشق جام خميني مي شود

[ صفحه 211]

در جستجوي رمز

اشاره

«حق پيروز است، منتها ما رمز پيروزي را بايد پيدا كنيم كه رمز پيروزي ما چه بوده است.. يكي از رمزهاي بزرگي كه بالاترين رمز است، قضيه ي سيد الشهدا است.» [278] .

مفهوم رمز در كلام امام راحل

مفهوم رمز در اين كلام امام راحل (ره)، فراتر از مفهوم توسل و درخواست شفاعت از امام حسين «عليه السلام» و حتي تأثير الگويي از قيام عاشورا است. مفهوم اين رمز، اشاره به حقيقتي دارد كه در وجود ملكوتي سيد الشهدا متبلور است و آن، احراز «هويت» در مقام معرفت و اطاعت از «ولايت» است؛ به گونه اي كه انسان بدون شناخت ولايت، موجودي گم شده و فاقد هويت است. آنچه كه ما در فصل نخست، درباره ي جهان شمولي ولايت ائمه «عليهم السلام» متذكر شديم، اين بودكه هويت تكويني عالم، بر ولايت استوار است و هويت تعيني و تشريعي نيز از اين قاعده مستثني نيست. نوع انسان كه به هر دو هويت محتاج است، اصالت تكويني و تشريعي خود را از ولايت مي گيرد و قبل از تأثيرپذيري والگوگزيني از عاشورا، به هويت شناسي محتاج تر.

[ صفحه 212]

است و با تلاش و سير و سلوك، در مسير بازآفريني خود به اين نتيجه مي رسد كه: «ولايت موجد هويت ديني و سياسي او به معني تام و تمام است.» بنابراين، واژه ي رمز در لسان امام راحل (ره)، كه عمق سخنان انبياء و امامان معصوم «عليهم السلام» را دارد، انسان سالك و مجاهد را به كشف اسراري وامي دارد كه ذوق و شوق يافتن آن، خستگي و كسالت يا دل خوش كردن به باورهايي كه دين را به بهشت و امام حسين «عليه السلام» را به شفاعت مي شناسند،

فراتر برده و تا «افق اعلي» و اوج «او أدني» سوق مي دهد.

مفهوم رمز در قيام عاشورا

اشاره

اين هنر مردان خداست كه جانهاي مستعد را، با اشارتهاي عرفاني و بشارتهاي روحاني تا خدا به پرواز درمي آورد و افقهاي بيكرانه را بر چشم انداز قلوب آگاه ايشان مي گشايد. امام راحل (ره) در اين جا «سيد الشهدا» را بزرگترين رمز دانسته است تا سرمايه ي تكاپو و انگيزه ي جستجوي پيروان صادقش در دروان زندگي باشد. الحق اين «رمز»، جز درك ولايت و ورد به بارگاه كبريايي آن، با ترك انانيت و خلع تعلقات دنيوي نيست؛ تا آن گاه كه هويت باز يافته، كه موجدي جز ولايت ندارد، همچون سروي راست قامت و پايدار در منظر روزگار، در نمايشي جاودانه به يادگار بماند. براستي آنچه را كه ياران و فرزندان امام حسين «عليه السلام» در روز عاشورا به دست عنوان ارمغاني بهتر از شهادت به دست آوردند، كشف «رمز ولايت سيد الشهدا» بود كه ما در اين جا به نمونه هاي از آن اشاره مي كنيم:

حر بن يزيد رياحي و رمز ولايت

وقتي حر به امر عبيدالله بن زياد، راه را براي امام حسين «عليه السلام» بست، لشكر تشنه ي خود را از جام ولايت سيراب نمود و پس از تسكين آرزوي اقتداي نماز جماعت، قلبش از انشاي خطبه ي نوراني امام حسين «عليه السلام» منقلب شد و او را همسفر قافله اي نمود كه در گرماي سوزان صحراي غربت، به سوي شهادت مي شتافت. از آن جا كه حر در ذات و سرشت آلود نبود، حقيقت ولايت را دريافت و ناگهان مرغ او از قفس تن خاكي آزاد شد و در حريم افلاكي ولايت، به پرواز درآمد:

گشته قلبش روشن از نور حسين

ناگهان دريافت منظور حسين

از صفاي معني آن ممتحن

جان حر آزاد

شد از قيد من

[ صفحه 213]

در نوايش بانگ اسرافيل ديد

روز محشر را از آن تحويل ديد

ديد از جنت به نارش مي كشند

كوفيان يكسر درون آتشند

چون نبود آلوده در ذات و سرشت

ديد حسين باشد معناي بهشت

هر كلامش چون نسيمي در بهار

جلوه ي حق را نمايد آشكار

جان او پرواز كرد در كوي او

خويش را شرمنده ديد از روي او

از اين رو، در شب عاشورا به گوشه اي خلوت روي آورد و اشك ندامت و پشيماني، سكوت تنهايي او را شكست:

پيش خود گفت اين جواني را چه سود

اين غرور و پهلواني را چه سود

بنده ي حرص و هوايم كرده زور

دشمن نور خدايم كرده زور

زور تن شهوت پرستي مي كند

در ضلالت شاد و مستي مي كند

مي شود ابزار دست حيله گر

همچو حر ماند ز فردا بي خبر

حر در اوج ندامت، از اعمال گذشته ي خويش استغفار نموده ودر اثر توبه ي صادق، جهان غيب را از باب ولايت بر جان خود گشوده يافت و در آن قوت جان را بي انتها ديد كه دم به دم از نور ولاتي مدد مي گيرد:

نور جان نور جهانتابي شود

بر جهان غيب ابوابي شود

قوت جان، قوني بي انتهاست

قوت جان دست پنهان خداست

ما رميت اذ رميت خوانده ام

راز او را در حسين پي برده ام

دست پنهان خدا

باشد حسين

كي دمي از او جدا باشد حسين

وقتي حر به راز ولايت پي برد، دست پشيماني را مجددا بر سر كوبيد، و گفت: «كاش از كودكي مي مردم و قلب حسين «عليه السلام» را از خود آزرده نمي كردم. كاش اين زبانم گنگ و لال مي شد و هرگز با او جدال نمي كردم.» با وجود اين، از زحمت ولايت نوميد نشد و از بي نوايي، رهسپار بارگاهش مي شود و با خجالت تمام مي گويد:

السلام اي معدن جود و كرم

كعبه ي عشاق عالم را حرم

اي امين مخزن افلاكيان

عرصه ي پرواز روح خاكيان

من به دام تو گرفتار آمدم

عاشقم تعقيب دلدار آمدم

اندر اين عالم تويي اميد من

ذره اي باشم تويي خورشيد من

در ميان جنت و نار آمدم

نزد تو شرمنده و خوار آمدم

آتش نار از تو فرمان مي برد

باغ جنت از تو ريحان مي خرد

[ صفحه 214]

مي نشان با آب نورت نار من

لاله كن در گلشن جان خار من

مي نگر افغان و آه و ندبه ام

درپذير اي مهر تابان توبه ام

وقتي امام حسين «عليه السلام» از انقلاب دروني حر باخبر شد و او را واقف اسرار ولايت يافت، به خواهرش زينب «عليهماالسلام» فرمود: حال حر را بنگر كه چگونه به درد محبت ما گرفتار آمده است؛ توبه ي صادق از رفتارش و آب شرم از شك رخسارش هويداست:

حر بيا اينك تو مهمان مني

چون كه با جان آمدي جان

مني

با خودت جرم عظيم آورده اي

ليك در نزد كريم آورده اي

آب عشقت مي دهم مجنون شوي

بي سر و پا در ميان خون شوي

راه كوتاه است و كوثر عنقريب

لحظه اي مانده است تا كوي حبيب

اهل خيمه! حر دگر خويش من است

در قيامت بي گمان پيش من است

قمر بني هاشم و رمز ولايت

رمز ولايت، بر قمر بني هاشم در قضيه ي مشك و آوردن آب براي اهل حرم پنهان بوده است؛ وقتي حضرت عباس «عليه السلام» مشك را بر دوش گرفت و روانه ي رود فرات شد، در حيرت فرورفت و پيش خود زمزمه مي كرد:

گفت: عباس! راز اين دستور چيست؟

چشمه بر آن روان مأمور نيست

عشق را كي تشنه ي آبي كنند

موج را كي غرق مردابي كنند

آن كه دارد در نگينش عرش و فرش

كي شكايت دارد از سوز عطش

در همين حال خود را به آب رسانيد و خيره خيره به آن نگريست تا اين كه آب زبان حال گشود و به او عرضه داشت:

گفت سقا از پي آب آمدي

من سرت گردم چه بي تاب آمدي

من خودم مست شراب ساقي ام

از خم آب ولايت باقي ام

كل شي ء حي ز آن رو گشته ام

رستم از خود محو در او گشته ام

جوش دارم دم به دم از جوش او

تشنه باشم تشنه ي يك نوش او

اين طراوتها كه بيني در من است

جملگي از حاصل آن خرمن است

گر به مولايم رساني جان من

تا ابد سيراب گردد كام من

چون تو هم رودي از آن دريا شدي

اين چنين آشفته سوي ما شدي

[ صفحه 215]

مشك را پر كن ز من مست توام

دست تر كن عاشق دست توام

وقتي قمر بني هاشم در حال مكاشفه، رمز فرمان امام حسين «عليه السلام» را دريافت، دوان دوان به سوي برادر آمد و وصف يافته را چنين بيان داشت:

گفت برادر يافتم تعبير چيست

رمز فرمان تو را دستور چيست

جوشد از سرچشمه ات آب حيات

دوري از كويت بود عين ممات

هفت دريا گفته اند دريا تويي

آسمانها گفته اند بالا تويي

آفتاب از نور تو روشنگر است

هفت اقليم را نگاهت لنگر است

خاك مي لرزد به زير پاي تو

كوه دارد خشم هيبت زاي تو

مظهر نور خدايي يا حسين

قدرت بي انتهايي يا حسين

در رخت نور خدا را ديده ام

در لبت آب بقا را ديده ام

آب من عشق لقايت يا حسين

مي شتابم پا به پايت يا حسين

گر بريزي قطره اي در جان من

حوض كوثر مي شود حيران من

در نگاهت محو كن اين خسته را

بوسه زن اين سينه ي بشكسته را

بدين ترتيب، قمر بني هاشم «رمز ولايت» را دريافت و آخرين مراحل و منازل عشق را در مقام مشاهده ي كوي ولايت ديد؛ لذا آرميدن در آغوش برادر و محو شدن در

نگاه ملكوتي، آخرين آرزوي اوست؛ نه تنها قمر بني هاشم، بلكه آرزوي همه ي شهيدان هنگام پرواز از تن خاكي، قلعه ي رفيع ولايت سيد الشهداء بوده است. بنابراين، مي توان نتيجه گرفت كه ولايت مشهد شهيدان است؛ با علم به اين معنا، امام حسين «عليه السلام» به بالين برادر مي آيد و احراز مقام ولايت با شهود و شهادت را به او تبريك مي گويد:

آفرين بر همت والاي تو

آفرين بر عشق حركت زاي تو

رمز پيغام مرا دريافتي

جان به جانانت سلامتي باختي

شد معطر عالمي از بوي تو

اهل جنت جمله احسن گوي تو

چون كه شيرين يافتي آزار عشق

جان تو شد رونق بازار عشق

عشق، جان را جاوداني مي كند

عاشقان را آسماني مي كند

هر شهيدي بوي ريحان مي دهد

تا خدا هر لحظه فرمان مي دهد

اي برادر عشق بي تاب تو است

تشنگي هم تشنه ي آب تو است

اي ادب آموز تاريخ بشر

دامن سرخ گل از خون تو تر

آب اگر خواهد سكينه اين بود

تشنه ي خون شهيدان دين بود

[ صفحه 216]

آري مشك خالي، تن خاكي انسان است كه روح افلاكي را بايد در آن با آب ولايت زنده كند. عشق و دلدادگي هيچ گاه بدون ولايت كامل نمي شود و يكي از نشانه هاي عشق صادق آن است كه به هنگام جانبازي، خون پاكش روشنگر راه حق مي شود و نام و ياد او، جاويدان تاريخ بشريت مي گردد.

علي اكبر و رمز ولايت

وقتي علي اكبر «عليه السلام» اذن ميدان از

پدر گرفت، و با كوفيان مشغول كارزار بود، در اوج نبرد و پيكار حالت مكاشفه به او دست مي دهد و ناگهان حوران بهشتي را كوزه بر دوش در صحراي سوزان كربلا مي بيند. از آنها تقاضاي آب مي كند و وقتي آب را مي نوشد، بوي ولايت را از آن آب استشمام مي كند و بدين ترتيب، رمز بقاي حيات و آب ولايت بر او مكشوف مي شود؛ لذا سراسيمه به سوي پدر مي شتابد و داستان را اين گونه شرح مي دهد:

گفت پدر در گرم جنگ و كار و زار

مي جهيدم از يمين و از يسار

ناگهان ديدم كه حوران آمدند

كوزه ها بر دوش غلمان آمدند

گفتم اين جا سرزمين كربلاست

جنگ خونيني در اين عرصه به پاست

از چه رو اين جا تردد مي كنيد

صد خطر را جانب خود مي كنيد

گفت حوري اين مسيري آشناست

رفت و آمد اندر آن از آن ماست

ما از اين ره مي رسيم تا چشمه سار

كوزه ها پر مي نماييم بي شمار

باز از اين ره مي رويم سوي جنان

مي كنيم سيراب كام عرشيان

گفته ام من تشنه ام بنما صواب

بر دهان من فشان چرند جرعه آب

چون نموده ام زان سبو چند جرعه نوش

از سرم رفت اي پدر يك لحظه هوش

ديدم آبش مي دهد بوي حسين

چشمه سار حوريان كوي حسين

اي پدر من تشنه ام آبم بده

از ختام مشك نايابم بده

آن شرابي را كه ساقي ساخته

رمز عشقت را در آن

انداخته

بنابراين، تقاضاي آب علي اكبر «عليه السلام» از پدر، آب طبيعي نبوده است؛ زيرا علي اكبر از هر كسي بهتر مي داند كه در صحراي سوزان كربلا، آب را به روي آنان بسته اند؛ لذا تقاضاي آب طبيعي از پدر نكرد؛ بلكه علي اكبر «عليه السلام» تشنه ي آب حيات است كه در چشمه سار ولايت آن را دريافته است.

[ صفحه 217]

وقتي امام حسين «عليه السلام» ديد علي اكبر در يافتن «رمز» موفق شده است، خطاب به او فرمود:

گفت حسين اي اكبر رعنا جوان

گشتي آخر واقف راز نهان

اي گذر كرده ز آب جبرييل

آمده تا جويبار سلسبيل

لب گذارم اين زمان روي لبت

پر نمايم ز آب جان جوي لبت

در وجودم چشمه اي باشد روان

تشنه ي جان را دهم هر لحظه جان

گر نسوزم آب كي جوشد ز من

ور نجوشم آب چون نوشند ز من

اكبرم چون كربلايي گشته اي

لايق آب خدايي گشته اي

در اين حال، امام حسين «عليه السلام» لب مباركش را بر لبان تشنه ي علي اكبر نهاد؛ روح بلند او را تا خدا پرواز داد و او را حامل اسرار حقايقي كرد كه عندليبان گلشن لاهوت، هر لحظه انتظار او را مي كشيدند:

چون علي اكبر لب بابا مكيد

چشمه ي حكمت در او آمد پديد

گفت عجب آب حياتم داده اي

باده از جام صفاتم داده اي

مست و شيدا گشتم از شربتت

بوي رضوان مي دهم از تربتت

وارهيدم از جهان عاريه

مست مستم از

شراب جاريه

بوي من را نيزه استنشاق كرد

تيرها را سوي من مشتاق كرد

پس بگيريد نيزه ها هر سو مرا

بو كنيد چون لاله اي خوشبو مرا

به اين ترتيب، علي اكبر چون از آب ولايت سرمست شد، بر سرير عشق خود را عالي همت ديد و ماندن در اين دنيا را براي خود سخت و دشوار يافت؛ لذا بي صبرانه به سوي شهادت شتافت تا راز يافته از حكمت ولايت را به ديار ملكوتيان ببرد. علي اكبر «عليه السلام» تنها شهيدي است كه واپسين لحظات زندگي حتي در جسم برزخي با پدر سخن مي گفت:

زد صدا در لحظه هاي واپسين

گفت بيا بابا به بالينم نشين

پيكر من را در آغوشت بگير

كي شوم از بوي جانبخش تو سير

نيزه را از چشم من بيرون نما

شستشو از ديدگانم خون نما

تا ببينم در وداع آخرين

روي چون ماه ترا اي نازنين

جام كوثر را به ستم داده اند

باده از جام الستم داده اند

وام خواهد كوثر از من آب تو

اهل جنت جلمگي بي تاب تو

[ صفحه 218]

اين حالات برزخي علي اكبر بود كه گفت جام كوثر را به دستم دادند و جدم رسول خدا «صلي الله عليه و آله» و امير مؤمنان علي «عليه السلام» و مادرم زهراي مرضيه «عليهاالسلام» به استقبالم آمدند. وي حتي شوق و بي قراري اهل جنت را، كه منتظر قدوم امام حسين «عليه السلام» بودند، به پدر خبر مي دهد.

علي اصغر و رمز ولايت

وقتي امام حسين «عليه السلام» به ميدان

مي رود، علي اصغر از فراقش بي تابي مي كند. مادرش رباب او را در آغوش مي گيرد و براي او لالايي مي خواند. وقتي پستان بي شير را در دهانش مي گذارد، مي بيند طفل ميلي به شير ندارد؛ بند قنداقه را از پايش بازمي كند و با صدايي خسته او را ناز مي كند؛ اما علي اصغر آرام نمي گيرد و در اين گير و دار، با زبان حال به مادرش مي گويد:

گفت مادر طفل شيرخوارم مكن

با غم لالايي آزارم مكن

زود بگشا از تنم قنداقه را

دور كن از غيرتم گهواره را

چون پدر تنها بود در كار و زار

خواب شيرين بهر من ننگ است و عار

دامن بابا روم نازم دهد

آب ناب از چشمه ي رازم دهد

غنچه اي باشم من از بستان او

چون نگيرم اوج در دستان او

بي ولايت زندگي بر من خطاست

جسم را بي روح ماندن كي رواست

عالم اسرار باباي من است

اين طلب مادر تمناي من است

شهد عشق از شير تو نوشيده ام

اين چنين در كربلا جوشيده ام

وقتي امام حسين «عليه السلام» احساس كرد عشق ولايت، كودك شش ماهه اش را بيقرار كرده است؛ به سوي خيمه آمد و مشاهده كرد كه عشق مادر مانع مهر دلبر است. افغان مادر، هيچ تناسبي با تعجيل اصغر ندارد؛ لذا راز اين بي تابي را اين چنين براي مادرش بيان مي كند:

گفت از نطق ولايت اي رباب

كي رهانند نور را از آفتاب

عاطفه با عشق همگون كي شود

عقل بي احساس

مجنون كي شود

بيش از اين بي تاب و دلگيرش مكن

فكر آب و خواب هم شيرين مكن

اصغر من تشنه ي تير بلاست

افسر شش ماهه ام در كربلاست

غنچه ي نشكفته حاصل مي دهد

آسمان را جرأتش دل مي دهد

[ صفحه 219]

شرمسار از سرخي او لاله است

آه از بي آهي اش در ناله است

وقتي علي اصغر پدر را مي بيند، آرام مي گيرد. و بدين ترتيب مي فهماند كه علت بيقراي او شير نيست؛ بلكه آب ولايت است كه از چشمه سار پدرش مي جوشد و كام نوشيدن اين آب نيز، شهادت است؛ به همين دليل، امام حسين «عليه السلام» او را به ميدان مي برد تا تير حرمله مهمان گلويش شود و او را به مقصودش برساند.از اين رو علي اصغر با زبان حال به پدر عرض مي دارد:

گفت پدر من را در آغوشت بگير

كي مرا باشد تمنايي به شير

بوسه باران كن لب عطشان من

تا نشاني شور عشق افشان من

تا در آغوش پدر مأموي گرفت

تيري آمد در گلويش جا گرفت

چون حسين بود حلقه ي وصل و لقا

همزمان گشته وصالش با خدا

حضرت قاسم و رمز ولايت

حضرت قاسم «عليه السلام» چون تربيت يافته ي مهد ولايت بود، با مشاهده ي صحنه هاي پيكار شهيدان، واقف اسراي شد كه از مصدر ولايت عمويش، توسط اصحاب و فرزندانش مورد مكاشفه قرار مي گيرد. ناگهان جرقه اي در او ايجاد شد و اسرار غيبي را از پس پرده ي وجود شخصي سيد الشهدا بر او نمايان كرد. قاسم دريافت كه رخصت حضور

و درك حظوظ آن را، جز به شهادت ندهند؛ لذا آشفته و شتابان به محضر مبارك امام حسين «عليه السلام» آمد و چنين عرضه داشت:

گفت قاسم با زبان ابتهال

رخصتم ده اي عمو بهر قتال

من كنون آهنگ ميدان كرده ام

قصد رفتن سوي جانان كرده ام

سر كشيدم عشق را از جام دوست

مي روم اكنون پي پيغام دوست

هر دلي پر شد ز عشق روي تو

مي شتابد بي سر و پا سوي تو

بوسه زد بر پا و دستان حسين

منقلب كرد قلب سوزان حسين

چون حسين عشق برادرزاده ديد

دست به گردن برد و آغوشش كشيد

امام حسين «عليه السلام» برادرزاده را آغوش مي كشد و قد و بالاي يادگار برادر را تماشا مي كند و عشق لقاي حق را در او كامل مي بيند، با اين حال از او مي پرسد: «مرگ در كام تو چگونه است؟» حضرت قاسم جواب مي دهد «أحلي من العسل». چگونه مرگ براي او شيرين تر از عسل نباشد، در حالي كه مشهد او ولايت است و زندگي او جوار

[ صفحه 220]

قرب الهي براي ابديت است. حضرت قاسم «عليه السلام» وقتي رخصت ميدان از عمو گرفت، آن چنان به وجد آمد كه قهقه ي مستانه اش را حوريان در جنان مي شنيدند:

تا رضايت از عمو حاصل نمود

بند خنده از لبان دل گشود

قهقه ي مستانه اش را حوريان

مي شنيدند با تعجب از جنان

آمدند آشفته اش تا كربلا

ديدند او را نيست ميلي جز خدا

هر چه كردند تا ببيند يك نظر

گفت من از دنيا گذر كردم گذر

گاهي آتش عشق آن چنان در وجود عاشق شعله مي كشد كه «ما سوي الله» را اصلا احساس نمي كند و جذبه ي لقاي يار، آن گونه او را محو خود مي كند كه گويي از كالبد خود جدا شده است و اين همان سر «موتوا قبل أن تموتوا» است كه در پرتو انوار ولايت براي شهيدان حاصل مي شود.

نتيجه

آنچه كه از بحث جستجوي رمز حاصل مي شود، لطيفه اي ملكوتي است كه عمق آن را تنها صاحبدلان تشنه ي حقيقت درك مي كنند و آن اين كه ولايت مشهد شهيدان است. اگر چه «مقعد صدق» آنان لقاي يار است؛ اما ولايت دربار آن است. به همين دليل، امام راحل (ره)، ما را به جستجوي فرامي خواند و بزرگترين رمز را؛«قضيه سيد الشهدا» مي داند. اگر ادعا كنيم كه امام راحل (ره)مشهد شهيدان ما در هشت سال دفاع مقدس بوده اند، حرفي به گزاف نگفته ام. بسياري از شهيدان ما در آخرين لحظات شهادت به اين راز پنهان گواهي داده اند.

آري خواننده ي عزيز از اين كلمات دچار حيرت مشو! اگر از اغيار فارغ شوي و به طهارت باطن و رياضت نفس همت گماري، كلمات ناقص اين كمترين را، حيرت نشماري.

[ صفحه 223]

جامعيت ولايت در تحليل عاشورا

تحليلگران و نهضت عاشورا

«سيد الشهدا «عليه السلام» تكليف خودش را، تكليف الهي خوش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد؛ مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار كند؛ هر چه خواهد شد. در عين حالي كه بر حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اين قدري نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند، مقابله كند؛، لكن تكليف بود.» [279] .

تحليلگران نهضت عاشورا، در تبيين علل قيام امام حسين «عليه السلام» به دليل انتخاب هدفي خاص براي عاشورا و اتخاذ شيوه ي تحليل متناسب با آن هدف، نظرات متفاوتي را ارائه نموده اند كه هيچ كدام در نوع خود نمي تواند مبين هدف قيام عاشورا باشد. اهم اين نظريه ها به شرح زير است:

1 - امام حسين «عليه السلام» از اول مي دانست كه شهيد مي شود؛ قيام او براي

شهادت بوده است.

2 - امام حسين «عليه السلام» براي تشكيل حكومت قيام كرد؛ اما در رسيدن به آن ناكام ماند.

[ صفحه 224]

3 - به دعوت مردم كوفه از مدينه حركت كرد و زماني از خيانت مردم كوفه باخبر شد كه در محاصره ي سپاه يزيد بن معاويه قرار داشت؛ راه گريز را از هر سو به رويش بستند و در جنگي نابرابر او را به شهادت رساندند.

4 - علت قيام امام حسين «عليه السلام» بيعت خواستن يزيد از ايشان بود. اگر يزيد بر بيعت خود پافشاري نمي كرد، سيد الشهداء هرگز از مدينه خارج نمي شد و به زندگي عادي خود ادامه مي داد.

بديهي است انتخاب هر يك از فلسفه هاي ياد شده به عنوان محور قيام عاشورا اگر چه بعدي از قضيه را روشن مي كند؛ اما دهها سؤال را پيش روي انسان قرار مي دهد كه پاسخ به آنها، جز تطويل توجيهات، حاصل ديگري را در پي نخواهد داشت.

نظر حضرت امام خميني درباره ي نهضت عاشورا

امام راحل (ره)معتقد است كه سيد الشهدا براي عمل به تكليف قيام كرده است و مبناي اين نظريه، با جامعيت ولايت سازگاري دارد؛ زيرا كه در فصل نخست معروض داشته ايم كه اولا ولايت احاطه ي كلي به همه ي موجودات و اعيان ممكنات دارد. ثانيا هر چه كه اقتضاي استعداد آنهاست، به آنها مي دهد. دقيقا همين قاعده در عالم خاكي نيز حاكم است؛ يعني، ولايت به دليل جامعيت و احاطه ي كلي بر همه چيز، هم اقتضاي حكومت مي كند و هم اقتضاي هدايت و اگر استعداد افراد جامعه، پذيراي جهل و شرارت باشد، در آن صورت شأن ولايت از باب جامعيت و احاطت،

هم اقتضاي جهاد مي كند و هم اقتضاي شهادت.

بنابراين، آنچه كه از ديدگاه، به عنوان هدف خاص قيام عاشورا مطرح مي شود، به نوعي در حوزه ي ولايت محفوظ و منظورند؛ لذا در بعد سياسي و اجتماعي، «عمل به تكليف» بهترين تعريف براي قيام امام حسين «عليه السلام» و زيباترين ظهور براي منطق ولايت است؛ يعني، اگر مردم خواهان حكومت هستند، تكليف امام حسين «عليه السلام» آن است كه حاكم باشد و اگر استدعاي مردم بيعت است، بر امام تكليف مي گردد كه به سوي بيعت كنندگان حركت كند. اگر استعداد مردم اقتضاي جهل و ظلم و فساد است، تكليف امام آن است كه عليه ظلم و فساد به مبارزه برخيزد و بالاخره اگر اقتضاي حال خلق، خونريزي است، تكليف امام آن است كه شهادت را

[ صفحه 225]

انتخاب كند. امام حسين «عليه السلام» در اين باره خطاب به كوفيان مي فرمايد:

كوفيان! بيهوده در جنگ منيد

همچو سنگي لقمه ي چنگ منيد

چاره ي درد شما در جنگ نيست

كشتن و كوبيدن و نيرنگ نيست

چون امامم آگهم بر قلبتان

خون من باشد دواي دردتان

حكم اگر اين است حسين را باك نيست

خون اگر خواهيد از او غمناك نيست

ما كه از بهر هدايت آمديم

از امامت تا شهادت آمديم

گر اطاعت بود امامت ز آن ماست

ور ضلالت بود شهادت جان ماست

بنابراين، جمله ي، سيد الشهدا تنها و تنها در مقام عمل به تكليف بوده است»، بهترين تعبير و تفسير از قيام عاشورا است كه از

لسان امام راحل (ره)صادر شده است و با جامعيت و كليت ولايت هماهنگ است. بر اساس اين جامعيت مي توانيم بگوييم كه امام حسين «عليه السلام» هم براي حكومت و هم به دعوت مردم كوفه و نيز براي امر به معروف و نهي از منكر و ستيز با ظلم و هم براي شهادت قيام كرده است. همه ي دلايل براي شؤون ولايت كليه است كه هر يك را اقتضا مي كند؛ لكن منشاء تعيين اقتضا، استعداد و تقاضاي افراد مقابل است. تمامي جهات ياد شده را مي توان در نظريه ي امام راحل (ره) مشاهده كرد كه در ذيل به زوايايي از آن مي پردازيم:

حماسه، مظهر ولايت

«اين خون سيد الشهداست كه خونهاي همه ملتهاي اسلامي را به جوش مي آورد و اين دستجات عزيز عاشورا كه مردم را به هيجان مي آورد و براي اسلام و براي حفظ مقاصد اسلامي مهيا مي كند.» [280] .

آنچه كه جوهر و قوام حركت انبياء و اولياي خدا را تشكيل مي دهد «حماسه» است.

كه بدون آن، حركتها و قيامها بي معناست. ظهور ولايت به اسم قدرت و شجاعت است كه باعث بقاي موجودات و حاكميت ولايت در سراسر هستي مي شود. هر موجودي براي ادامه ي حيات، بهره اي از قوه ي ولايت دارد. مكاتب سياسي قدرت را جوهر حكومت مي دانند؛ اما در تعريف و تحليل قدرت به خطا رفته، با بيان اراده ي همگاني و زور سياسي، به معناي ايجاد ترس و وحشت در مردم، تئوريهايي را

[ صفحه 226]

ارائه داده اند كه با احساس باطني قدرت در افراد جامعه هماهنگي ندارد. اين امر موجب آن شده است كه مردم در طول تاريخ به نيرويي مرموز و

اراده اي باطني و ارواح غيبي معتقد شوند تا واكنش طبيعي احساس خود را به واسطه ي قدرتي كه موزون جهان هستي است، ارضا كنند، علم جديد نتوانست جاي اين قدرت را اشغال كند و تكيه گاه احساس خودآگاه گردد. بنابراين، نتيجه مي گيريم آن قدرت و نيرويي كه بشر به طور خودآگاه بدان معتقد است و تسكيني براي هيجان دروني خود مي داند، «قدرت ولايت» است كه «معيت بقايي» با همه ي موجودات دارد و علاوه بر آن «معيت همراهي» با نوع انسان

به اين ترتيب، قدرت چون هم قوام موجود و هم هادي اوست، مصداق حماسه است كه مظهر ولايت به اسم شجاعت و صفت هدايت است. درنتيجه، حماسه، جوهر هستي، حركت، حكومت و هدايت محسوب مي شود؛ فلذا بايد به مدعيان قدرت و تعليم سياست گفت: حكومت جلوه اي از ولايت است و شأن ولي در اين جلوه ي، هدايت است. عدول از اين واقعيت، تئوريهاي قدرت و حكومت را به تطويل توجيهات كشانده، نه تنها روح جهان بشري را اقناع نكرده، بلكه چهره ي خسته و عاصي بشر را از اين تأويل و توجيه كاملا ملول ساخته است. اين يك حقيقت انكارناپذير است كه انگيزه ي بازيابي هويت گم شده در بشر امروز، رو به تقويت است.

نكته ي مهم اين كه «حماسه»، مأموريتش تنها حكومت ظاهري و تدبير امور دنيوي مردم نيست؛ بلكه حفظ بقاي انسان در دنيا و آخرت و تضمين حيات ابدي از ويژگيهاي آن است؛ زيرا حماسه، مظهر ولايت به اسم قدرت است و احاطه ي ولايت كليه در همه ي عوالم، شأن حماسه را پايدار مي كند.. به اين ترتيب، چنين قدرتي از نوع بشر، با همه ي تدبيرش، غير

ممكن است. به همين دليل ولايت در فرهنگ اسلام، اصالتي خدايي دارد و تعين او در حقيقت محمديه «صلي الله عليه و آله» و سلسله ي انبيا و اولياي خدا، تجلي در گستره ي عوالم مي كند. پس اصالت حكومت و قدرت در مكتب اسلام از آن خداست. و امامت و نصب امام، امري انتصابي است.

تظاهر حماسه در وجود امام حسين

حماسه كه مظهر ولايت است، طبيعتي است كه تظاهرش در وجود ولي اعظم باشد. حيات و هدايت و بقاي عالم به وجود مبارك ولي الله است. از اين رو امام

[ صفحه 227]

حسين «عليه السلام» تجسم عيني حماسه در عصر خويش است و طبعا افاضه ي حيات، رحمت، حكومت و هدايت نوع بشر مقتضي ولايت اوست.

در جهان هر ذره را جان مي دهيم

هر چه استدعاي اوست آن مي دهيم

بنابراين، قدرت عالم، به وراثت از آن ولي خداست؛ چرا كه به عنوان مظهر خارجي حماسه، صفت شجاعت در او تبلور مي يابد و وراث قدرت طبيعي خدا در جهان خارج مي شود. سر صلابت و مقاومت انبياء و ائمه ي هدي «عليهم السلام» در مبارزاتشان، به دليل قدرت بالوراثه ي آنهاست؛ به قول مولوي:

هر كه از خورشيد باشد پشتگرم

سخت رو باشد نه بيم او را نه شرم

همچو روي آفتاب بي حذر

گشت رويش خصم سوز و پرده در

هر پيغمبر سخت رو بد در جهان

يكسواره كوفت بر جيبش شهان

رونگردانيد از ترس و غمي

يكتنه تنها بزد بر عالمي [281] .

خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

«ما رميت اذ رميت و لكن الله

رمي» [282] .

«(اي پيامبر) تو تير نيانداختي آن گاه كه انداختي؛ اين خداست كه تير انداخت.»

اين آيه بيانگر ظهور قدرت خداوند متعال در بازوان رسول گرامي اسلام «صلي الله عليه و آله» است. حضرت علي «عليه السلام» هم با قدرت الهي، در خيبر را از جايش درآورد. امام حسين «عليه السلام» نيز به عنوان ولي اعظم خدا، مظهر حماسه و شجاعت است و هرگز ترس و زبوني در وجود اولياي خدا راه پيدا نمي كند. «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.» [283] چگونه بترسد امامي كه خود هويت قدرت و شجاعت و معناي صلابت و استقامت است؟ روح حماسي و شجاعت را در حالات امام حسين «عليه السلام» و در ماجراي قيام عاشورا مشاهده مي كنيم كه منبعث از مصدر ولايت است. ذكر نمونه هايي از آن شجاعت و حماسه در ا ين جا مناسب است:

الف: امام حسين «عليه السلام» در منزل «ذي حسم» فرمود:

«فاني لا اري الموت الا سعادة و الحيوة مع الظالمين الا برما» [284] .

[ صفحه 228]

«من مرگ را چيزي جز سعادت نمي بينم و زندگي در كنار ستمگران را، جز ضجه و ناراحتي نمي دانم.»

ب: هنگامي كه امام حسين «عليه السلام» در برابر سپاه كوفه قرار گرفت، چنين فرمود:

«و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد.» [285] .

«سوگند به خدا! همانند خواران و ذليلان دستم را به شما ندهم و همانند بردگان از صحنه ي نبرد و كارزار فرار نكنم».

ج: در ميان راه مكه به كربلا، امام «عليه السلام» به فرزدق مي فرمايد:

فان تكن الابدان للموت انشأت

فقتل امرء بالسيف في الله افضل

و ان تكن الدنيا تعد نفيسة

فدار ثواب الله اعلي و انبل [286] .

«اگر بناست كه بدنها را عاقبت مرگ در آغوش گيرد، مرگ با شمشير در راه خدا، بهتر است، و اگر دنيا را زيبا مي داني، منزل پاداش الهي از آن زيباتر و برتر است.»

د: امام حسين «عليه السلام» در روز عاشورا، در آخرين كلام خويش قبل از شهادت فرمود:

الا ان الدعي و ابن الدعي قد ركزني بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذله. [287] .

«حال كه اين نابكار، پسر نابكار، مرا بين جنگ و ذلت بيعت با خويش مخير كرده است، چه دور است از ما ذلت بيعت!»

ه: در شب عاشورا، امام حسين «عليه السلام» يارانش را به دور خود جمع مي كند و پس از ابراز محبت به آنان مي فرمايد:

«فمن كان منكم علي حر السيوف و طعنة الأسنة فليأت معنا و الا فلينصرف عنا. [288] .

«هر يك از شما كه سوزش شمشيرها و طعنه ي نيزه ها را بر بدنش احساس نمي كند، در بين ما بماند. در غير اين صورت، از حضور در جمع ما انصراف دهد و برگردد.»

[ صفحه 229]

سينه خواهم سينه هاي آهنين

نعره خواهم نعره هايي آتشين

هر كه دارد طاقت تير و سنان

او بماند در ميان عاشقان

ورنه بگريزد ز كويم بي ملال

از ته دل كرده ام او را حلال

هر كه دارد آخ و واخ

از سوز و درد

او نماند در ميان اين نبرد

امام حسين «عليه السلام» چون به روز عاشورا و صحنه ي فداكاري و ايثار نزديك مي شود، ياران خود را مورد پالايش قرار مي دهد تا هيچ ناخالصي در آنان باقي نماند؛ زيرا مي خواهد فرهنگ حماسه و شجاعت به عنوان جرياني بالنده و پويا و عليه ظلم و جهالت در تاريخ تشيع باقي بماند.

با دعا دل را دهيد آلايشي

تا نماند هيچ در آن ناخوشي

آبديده عشق را چون در كنيد

ظرف تاريخ از پيامش پر كنيد

البته ياران و فرزندان امام حسين «عليه السلام» در روز عاشورا، عرصه ي عظيم شجاعت و شهامت را، بي هيچ ترس و خوفي از دشمن به نمايش گذاشتند؛ به گونه اي كه در هيچ جاي تاريخ نمي توان سلحشوراني همانند آنان را سراغ گرفت. براي نمونه از قمر بني هاشم «عليه السلام» نقل شده است كه روز عاشورا را مي فرمود: «لقد ضاق صدري و شئمت الحيوة» سينه ام تنگ و از زندگي دنيا خسته شده ام. آن حضرت در رجز خويش مي گفت:

نفسي لنفس المصطفي الطهر وقا

اني انا العباس اغدوا بالسقا

و لا اخاف الشر يوم الملتقي [289] .

«جان من به فداي حسين و نگهدار آن باد. من عباسم كه مرا سقا مي خوانند و هرگز از شر روز ملاقات با دشمن نمي هرسم.»

همچنين حضرت علي اكبر «عليه السلام» وقتي مي ديدم امام حسين «عليه السلام» زير لب، عبارت «انا لله و انا اليه راجعون» را زمزمه مي كند، پرسيد: «اي پدر بزرگوار ما بر حق نيستيم؟»

فرمود: «بلي! ما بر حقيم.» عرض كرد: «پس

ما باك داريم از مردن در حالي كه بر حق باشيم.»

قاسم بن الحسن «عليه السلام» در جواب سؤال امام حسين «عليه السلام» كه فرمود: «يا بني

[ صفحه 230]

كيف الموت عندك» فرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: «يا عم احلي من العسل.» [290] .

اي عمو از عسل شيرين تر است. يا وقتي «ابي شبيب شاكري» به ميدان آمد، كسي به مقابله ي او نيامد. به سپاه كوفه دستور دادند كه او را سنگ باران كنند. او چون اوضاع را چنين ديد، زره را از تن به دركرد و كلاه خود از سر برداشت و عريان به دشمن حمله كرد. [291] اينها نمونه هايي از شهامت و دليري ياران و فرزندان امام حسين «عليه السلام» است كه در پرتو ولايت، قلوبشان مالامال از عشق و به لقاي حق گرديد. تأثير روح حماسي امام، مرگ را بازيچه ي آنان و سوزش تيرها و نيزه ها و را در كامشان، شيرين تر از عسل كرد.

حكومت يا شهادت

ظهور حماسه به اسم قدرت در جهان خارج، از آن ولي اعظم است و بي ترديد، كسي كه هويت قدرت الهي در عالم هستي است، قدرت و شجاعتش همتايي ندارد؛ بلكه اساسا ترس و وحشت در وجودش راه پيدا نمي كند. از اين روست كه مولاي متقيان حضرت علي «عليه السلام» وقتي به تنهايي و بي كسي تهديد مي شود، مي فرمايد:

و الله لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الارض كلها ما باليت و لا استوحشت.» [292] .

«به خدا سوگند! اگر يك تنه با آنان روبه رو شوم، در حالي كه تمام روي زمين را پر كرده باشند، هيچ ترسي و وحشتي به خود راه

نخواهم داد.»

و امام حسين «عليه السلام» هم مي فرمايد:

«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا و لا أري الموت الا السعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما.» [293] .

«آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي گردد؟ در چنين شرايطي، شخص مؤمن به حق بايد از جان خود بگذرد و مشتاق

[ صفحه 231]

لقاء الله باشد كه من در چنين شرايطي، مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را، جز ننگ و ذلت نمي بينم.»

ممكن است سؤال كنيد كه وقتي امام حسين «عليه السلام»، قدرت بالوارثه ي حق تعالي در عالم هستي است، پس چگونه از لشكر يزيد شكست خورد؟

در پاسخ بايد گفت: شكست در منطق ولايت اصلا راه ندارد.

هل تربصون بنا الا احدي الحسنين. [294] .

«آيا جز يكي از دو نيكويي (پيروزي يا شهادت) را درباره ي ما انتظار داريد؟»

ضمن اين كه پيشتر گفتيم ولي اعظم، مأمور است كه قدرت را در جهت حكومت، هدايت و بقاي موجودات به كار گيرد؛ نه در جهت هدم و ويراني آنها و اين بستگي به استعداد حال موجودات دارد كه بد نيست و به دو نمونه از آن روز عاشورا اشاره كنيم:

وقتي امام حسين «عليه السلام» فرياد «هل من ناصر ينصرني» را تكرار مي كرد، خورشيد، باد، كوه، زمين و ملائكه در عرش، براي ياري اعلام آمادگي كردند؛ اما سر اين ياري خواستن، به معاني غلبه ي ترس و خوف بر امام نبوده است؛ چنانچه زبان

حالش اين چنين است:

سر هل من ناصر ينصرني

لا بمعنا الخوف أن يغلبني

كوه ندانست اين و در فرياد شد

بهر ياري ام مهيا باد شد

ناگهان ديدم زمين از سوز و درد

حفره هايي چند در خود بازكرد

آفتاب با شعله هاي آتشين

گفت مرا رخصت بده اي نازنين

تا فرستم خرمني از شعله را

تل خاكستر نمايم كوفه را

جنيان خود را هويدا كرده اند

بهر ياري ام تقاضا كرده اند

وقتي امام حسين «عليه السلام» ديد كه طلب ياري او، ضعف و ناتواني ولي اعظم تلقي شده است، بناچار اشاره اي به عظمت قدرت ولايت در سراسر هستي نمود و سپس فرمود:

گفتم آنها را چه داريد در گمان

قدرت خود مي دهيد بر من نشان؟

[ صفحه 232]

قصدم از ياري ز روي ضعف نيست

موج دريا مضطرب از كف نيست

نشأت كون و مكان از كان من

هستي عالم همه از جان من

گر ز روي قهر و نيستي دم زنم

لنگر هستي زجايش بركنم

نمونه ي ديگر، فرمان امام حسين «عليه السلام» به شمشيرها است؛ آن جا كه مي فرمايد: «ان كان دين محمد لم يسقتم الا بقتلي فيا سيوف خذيني». چون اين خطاب كلامي بود، يكي از شمشيرها عرضه مي دارد:

ناگهان شمشيري آمد در سخن

گفت چه فرماني است اين، اي روح من

عالمي سرگشته ي روي تو است

هر چمن آكنده از بوي تو است

آب دريا از تو آيد در خروش

دوزخ از تهديد تو گردد خموش

نور خورشيد از ضمير پاك تست

كوه را بينم كه سينه چاك توست

آنچه بينم در زمين و آسمان

تو بر آنها مي دهي هر لحظه جان

گرچه جنس جامدم از آهن است

ليك مهرت يا حسين اندر من است

خوب مي داني كه با تو همدميم

با يزيد و لشكرش نامحرميم

ما ز تو هر لحظه فرمان مي بريم

گر بخواهي قلب دشمن مي دريم

وقتي امام حسين «عليه السلام» شعور و لايي شمشير را ملاحظه كرد، ضمن قدرداني از آن فرمود:

گفت حسين شمشير را اي باادب

قدرشناس من شدي از لطف رب

آنچه مي گويي ترا دستور نيست

چون حسين بر مرگ خلق مأمور نيست

اقتضاي حالشان خون خوردن است

اقتضاي حال من جان دادن است

خواهشي دارم كنون ردم مكن

شرمسار در محضر جدم مكن

چون كه دين جد من اندر جهان

جز به قتل من نماند جاودان

مي دهم رخصت شما را اي سيوف

در ميان گيريد مرا با اين صفوف

بنابراين، امام حسين «عليه السلام» به عنوان ولي اعظم خدا، مأمور تخريب و ويراني بشريت نيست؛ بلكه مأمور است بشريت را، به حكومت يا به شهادت هدايت كند. امام راحل (ره) نيز به هر دو جنبه آن توجه كامل داشته اند:

«كسي كه فرمايشات ايشان را، (امام حسين «عليه السلام») از وقتي كه از مدينه بيرون

آمدند و به مكه آمدند و از مكه آمدند بيرون؛ حرفهاي ايشان را مي شنود، همه را، مي بيند كه ايشان متوجه بوده

[ صفحه 233]

است كه چه دارد مي كند. اين جور نبود كه آمده است بيند كه [چه خواهد شد]؛ بلكه آمده بود، حكومت هم مي خواست بگيرد. اصلا براي اين معنا آمده بود و اين يك فخري است و آنهايي كه خيال مي كنند كه حضرت سيد الشهداء براي حكومت نيامده، خير؛ اينها براي حكومت آمدند.» [295] .

همچنين امام راحل (ره)در جاي ديگر مي فرمايد:

«دربار اموي خيلي خوشحال مي شد كه سيد الشهدا بنشيند و حرف نزند و آنها بر خر سوار باشند؛ اما او، مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامي تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد.» [296] .

همان طور كه گفتيم، مأموريت ولي اعظم، هدايت، اصلاح جامعه و حفظ آن بر اساس اقامه ي عدل است. بديهي است كه لازمه ي چنين مأموريتي، داشتن حكومت است. آنچه كه امام حسين «عليه السلام» در وصيت نامه خود متذكر شدند، مبين همين معناست:

و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد أن آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب فمن قبلني بقبول الحق فالله اولي بالحق و من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم و هو خير الحاكمين و هذه وصيتي اليك يا اخي. [297] .

«و من نه

از روي خودخواهي، يا براي خوشگذاراني و فساد و ستمگري، از مدينه خارج مي شوم؛ بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح مفاسد امت و احياي سنت و سيره ي جدم، رسول خدا (ص) و پدرم علي (ع) است. پس هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد و پيروي ام كند، راه خدا را پذيرفته است و هر كس اين را رد كند، من با صبر و استقامت، راه خود را در پيش خواهم گرفت تا خداوند، ميان

[ صفحه 234]

من و اين افراد حكم كند كه او بهترين حاكم است.»

طبيعي است كه امر به معروف و نهي از منكر و احياي سنت و سيره ي رسول اكرم «صلي الله عليه و آله» و حضرت علي «عليه السلام»، بدون داشتن حكومت امكان پذير نيست؛ اما امام حسين «عليه السلام» مي بيند كه حال و روز مردم، به دليل حاكميت جهل و زور، اقتضاي حكومت ولي خدا را نمي كند. در جهالت اين قوم، همين بس كه فاسق ترين دودمان عصر، به عنوان خليفه ي اسلام بر جامعه ي اسلامي حكومت حكمراني مي كنند. وقتي مروان از امام حسين «عليه السلام» مي خواهد تا با يزيد بن معاويه بيعت كند، امام مي فرمايند:

انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام و السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدي رسول الله (ص) يقول الخلافة محرمة علي آل ابي سفيان فاذا رأيتم معاويه علي منبري فابقرا بطنه و قد راه اهل المدينه علي المنبر فلم يبقروا فابتلا هم الله بيزيد الفاسق. [298] .

«ما از خداييم و به سوي او مي رويم.

اينك بايد فاتحه ي اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروايي مانند يزيد گرفتار شده اند. از جدم رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود خلافت بر خاندان ابي سفيان حرام است و اگر معاويه را بر منبر من ديديد، شكم او را پاره كنيد: با اين حال، مردم مدينه او را بر منبر ديدند؛ ولي او را نكشتند تا خداوند نيز آنان را به يزيد فاسق مبتلا كرد.

براستي شاهدي از اين زيباتر نمي توان براي جهل مردم زمانه پيدا كرد؛ جهالتي كه دگرگوني عجيبي را در جامعه ي اسلامي نشان مي دهد و عمق خيانت امويان را برملا مي سازد. در چنين شرايطي بايد امام از حكومت - كه حق بلافصل اوست - دست بردارد؛ زيرا ظلمت، هميشه دشمن نور است و زورمداران همواره با سوء استفاده از جهل مردم، عدالتخواهان و صاحبان اصلي حكومت و هدايت را، از صحنه ي زندگي سياسي و اجتماعي دور مي كنند؛ اما امام حسين «عليه السلام» به عنوان ولي زمان، مأمور به هدايت است؛ حال اگر اين كار در شكل حكومت ممكن نشد، بايد در قالبي ديگر - كه همان شهادت است - هدايت و رستگاري جامعه را تضمين كند. از اين روست كه

[ صفحه 235]

امام راحل (ره) فرمود:

«سيد الشهداء و اصحاب او و اهل بيت او، آموختند تكليف را؛ فداكاري در ميدان و تبليغ در خارج ميدان.» [299] .

بر اين اساس، اگر با تبليغ برقراري حكومت عدل و اقامه ي معروف، از بين بردن منكر ممكن نباشد، تكليف، فداكاري در ميدان است. پس شهادت هم، نوعي بيداري و هدايت است؛ هدايتي كه با رفع موانعي همچون

دنياطلبي و جهالت همراه است. ستمگران همواره با بهره گيري از اين حربه ها، به مبارزه عليه حركتهاي آزاديبخش و عدالتخواهانه برخاسته اند و با تبليغات دروغين خود، كار خيرخواهان جامعه را به جايي رسانده اند كه مردم، آلودن دست خود به خون آنان را، عملي خداپسندانه و موجب نيل به بهشت دانسته اند. اين تثليث زور و پول و فريب، در عصر امام حسين «عليه السلام» به اوج قدرت خود رسيد. مردم آن گونه نسبت به ولي زمان خود جاهل شدند كه قتل تو را ثواب و مايه ي ورود به بهشت مي دانستند. آنان حتي پس از اين اقدام شوم، بيرق «بيت الجنة» را بر سر در منازل خويش آويختند.

اين خطر امروز نيز ما را تهديد مي كند. اگر اتحاد زور و زر و تزوير حفظ شود و در جامعه عموميت يايد. امروز نيز قطعا دير نخواهد بود كه ما را دشمن ولي زمان خويش سازد. تا زماني كه جهل، ابراز فريب دنياطلبان مكارباشد، خون مقدس دهها حسين و حسن و فاطمه (صلوات الله عليهم اجمعين) بر زمين جاري خواهد بود!

تا زماني فكر دينا در سر است

تشنه ي خون حسني ديگر است

شيعه خون از اين مصيبت مي خورد

زخم از تيغ جهالت مي خورد

جهل ما باشد دبستان يزيد

خنجر ستاني دگر آرد پديد

امام حسين «عليه السلام» با پديده ي خطرناك جهل مواجه است؛ جهلي كه به نام دين، كفر و فسق و فجور را، خوراك فكر و روح مردم مي كند و نور ولايت را از ضمير جانشان مي زدايد:

هر دلي را جهل مهجورش كند

جاي رجعت

دشمن نورش كند

مرد حق را مي زند هر لحظه نيش

تا نمايد آرزوي مرگ خويش

كوفيان مصداق اين معنا شدند

تشنه ي خون حسين يكجا شدند

[ صفحه 236]

امام حسين «عليه السلام» مأمور به انهدام و قتل مردم نيست؛ بلكه او تكليف دارد كه مردم را هدايت كند؛ حتي اگر اقتضاي اين هدايت، خونخوراي مردم باشد:

اقتضاي حالشان خون خوردن است

اقتضاي حال ما جان دادن است

همان طور كه گفته شد، ولايت روح جهان هستي است و ولي قطب عالم امكان و اعيان است؛ لذا مرگ و نيستي، در ولي اعظم راه ندارد. پس اگر امام حسين «عليه السلام»، با پيكري پاره پاره در خون خود شنا مي كند، اقتضاي حال مردمي است كه جز با خون ولي اعظم، از هلاكت جهل و شرارت نجات پيدا نمي كردند؛ زيرا امام حسين «عليه السلام» مأمور افاضه حيات و نيز حفظ آن در صراط مستقيم هدايت است:

در جهالت مي كند ظالم شتاب

مي زند بر قلبها قفل حجاب

چون حسين بر جان خلق رزاق شد

بهر بيداري خلق براق شد

گفت بيايد خون دهم بي التهاب

تا شوم مفتاح بر قفل حجاب

پس مرا شمشيرها زخمي كنيد

قتل من را اين زمان حتمي كنيد

بنابراين، وقتي خون ولي مي جوشد، خون بشريت را به جوش مي آورد و از ركود و هلاكت و جهل و نيستي مي رهاند و حيات دوباره اي را در ارواح متروك و منجمد مي دمد. و اين است معناي كلام امام راحل (ره)

كه فرمودند: «اين خون سيد الشهداست كه خونهاي همه ي ملتهاي اسلامي رابه جوش مي آورد.»

هر دلي خونم بنوشد نوش او

چون كه گردم جلمه عقل و هوش او

پس شهادت نوعي بيداري از نوع درون بيني است و شهادت ولي اعظمي چون امام حسين «عليه السلام»، نوعي قرب است و از آن جا كه ولي، واسع رحمت است، مبداء مقام قرب نيز هست.

ما ز رحمت آمديم از سوي دوست

تا شهادت مي رويم تا كوي دوست

هر ولي چون چشمه اي از شراب اوست

خون جوشانش لقاي قرب اوست

لذا مقام قرب شهادت ولي اعظم، سراسرش بيداري و تذكر و پند و عبرت است.

مشهور است كه سالار شهيدان خود فرمود: «انا قتيل العبرة» و در دعاي آن حضرت و از قول معصومين «عليهم السلام» وارده شده است:

[ صفحه 237]

انا قتيل العبرة لا يذكري مؤمن الا استعبر» [300] .

«من كشته ي عبرت هستم؛ مرا مؤمنين ياد نمي كند، مگر آن كه از اين حادثه پند مي گيرد.»

امام صادق «عليه السلام» نيز در زيارتي كه خطاب به آن حضرت است، مي فرمايد: ليستنقذ عبادك من الضلالة و الجهالة و العمي و الشك [301] .

«او كسي است كه با قيام خود، بندگان خدا را از گمراهي و جهل و كوري و شك نجات داد.»

بنابراين، هدف از برگزاري محافل و مجالس عزاداري امام حسين «عليه السلام» بايد احياي انديشه ي اهل بيت «عليه السلام» و فرهنگ عاشورا باشد و تنها حقيقت عزاداري با چنين هدفي تحقق پيدا مي كند.

[ صفحه

241]

انقلاب خميني، پرتوي از عاشوراي حسيني

هويت انقلاب اسلامي

«انقلاب اسلامي ايران، پرتويي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است» [302] .

امام راحل (ره)، با واژه ي «پرتو»، هويت انقلاب اسلامي را مشخص فرمودند. عبارت «پرتو»، مفهومي كليدي دارد و به لحاظ معناشناسي، در خانواده ي كلماتي چون نور، جلوه و تجلي جا مي گيرد. وقتي گفته مي شود: «انقلاب اسلامي به عنوان حركتي ديني و سياسي، پرتويي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است.» اين معنا، فراتر از الگو بودن نهضت عاشورا و يا تأثيرگذاري و نيز شيوه پذيري انقلاب اسلامي از قيام عاشورا است.

مفهوم «پرتو» تفسير بسيار لطيف و عرفاني از انقلاب اسلامي است كه همه ي هويت خود را از نهضت عاشورا مي گيرد. بنابراين عاشورا را نمي توان تنها به عنوان يك تراژدي غم انگيز يا حادثه اي مقطعي و يا يك غافلگيري نظامي نام نهاد؛بلكه از نگاه امام راحل (ره)، قيام عاشورا را به عنوان يك مكتب عظيم الهي است كه همه ي حركتهاي ديني، بويژه انقلاب اسلامي را هويت مي بخشد؛ يعني، انقلاب اسلامي

[ صفحه 242]

بدون تصور هر پيش فرضي از آن، ظهور كرده و جلوه اي از آن ذي جلوه، و جزيي از آن حقيقت كل است. مفهوم ديگر «پرتو»، اتصال معنوي و وجودي انقلاب اسلامي با قيام عاشورا است. به عبارت ديگر، اين پديده هرگز نمي تواند جداي از آن جريان كلي الهي و به طور مستقل، به حيات خود ادامه دهد. تصور پرتو و جلوه، آن است كه انقلاب اسلامي بدون قيام عاشورا مي ميرد و ساقط مي شود و اين تعبير، عميق ترين، زيباترين و كاملترين تفسير از انقلاب اسلامي است كه از لسان مبارك امام

راحل (ره)جاري شده است.

از ويژگيهاي انقلاب عاشورا آن است كه هر چه زمان مي گذرد، ابعاد تازه تري از آن جلوه گر مي شود و نهاد ناآرام جهان هستي، با آهنگ عاشورا را همنوايي بيشتري پيدا مي كند و انوار حسيني، در افق نور قلوب عارفان و عاشقان ولايت، تابش گسترده تري مي يايد. هر اندازه انسان به خود و اجزاي عالم هستي مهربانتر مي شود و در خيمه ي رحمت، به كشف اسرار جهان خلقت مي پردازد، سرود «ولايت» را با گوش جان بهتر مي شنود:

هر كه را از عشق خلعت داده اند

باده از عشق ولايت داده اند

بنابراين، حقيقت عالم، جز ولايت كليه ي الهيه نيست كه از مصدر ولايت حقيقت محمديه «صلي الله عليه و آله» صادر شده، در وجود انبيا و اولياي خدا انشعاب پيدا كرده است:

بود نور نبي خورشيد اعظم

كه از موسي پديد و گه زآدم

به اين ترتيب قيام عاشورا تجلي ولايت مطلقه ي امام حسين «صلي الله عليه و آله» است كه به مقتضاي شرايط، حادث. شد انقلاب اسلامي ايران نيز پرتوي از آن انقلاب عظيم الهي است و در واقع، هر دو قيام، پرتويي از جلوه ي ولايت مطلقه هستند كه آثار و بركات ظاهري و باطني و هويت ديني و سياسي خود را از ولايت دارند، كه داير مدار همه ي عوالم، از آدم تا خاتم است.

امام خميني پرتوي از امام حسين

همان طور كه انقلاب اسلامي ايران پرتويي از نهضت عاشوراست، شخصيت عظيم امام خميني (ره) نيز، پرتويي از شخصيت امام حسين «عليه السلام» است. اگر بگوييم امام خميني (ره) تربيت شده ي مكتب عاشورا است يا در سيره ي نظري و عملي،

متأثر از مقتداي خود، سيد الشهداء «عليه السلام» است، تعريف را به اتمام نرسانده ايم.

[ صفحه 243]

رساترين تعريف، كه مناسب شخصيت امام (ره) باشد، اين كه امام خميني پرتويي از نور و حقيقت وجودي امام حسين «عليه السلام» است. درك عميق امام راحل (ره) از قيام عاشورا پيروي بي قيد و شرط وي از راه و رسم سيد الشهداء «عليه السلام»، اجراي دستورالعمل عاشورا در پايه ريزي انقلاب اسلامي و هدايت آن در مراحل مختلف و مواضع عملي او در مبارزه با رژيم ستمشاهي و استكبار جهاني، آن چنان چهره ي تابناكي از امام خميني (ره) ترسيم مي كند كه اگر معتقد نشويم پرتويي از شخصيت نوري امام حسين «عليه السلام» است، حق مطلب را ادا نكرده ايم. البته تبيين شخصيت امام راحل (ره)در توان سرباز كوچك او نيست؛ اما عشق سوزان حقير، سخن به حال مي گويد و آنچه را با بضاعت اندكش يافته در طبق اخلاص نهاده است و چون موضوع بحث، در محدوده ي قيام عاشوراست، به آنچه كه از اين انقلاب عظيم الهي در امام (ره) انعكاس يافته، بسنده مي كنيم و بيان كامل اين حقيقت و كشف اسرار اين طريقت را به اهلش مي سپاريم.

امام خميني و حماسه

همان طور كه بيان شد، حماسه مظهر ولايت به اسم قدرت و صفت شجاعت است امام راحل (ره)، كه ولايت او پرتويي از ولايت مطلقه ي جد بزرگوارش سيد الشهداست، حماسه ي او نيز مظهر و جلوه اي از حماسه ي حسيني است. و نيز گفته شد كه شأن حماسه، حكومت و هدايت و بقاي موجود در هر شرايط است؛ لذا امام خميني (ره)، براي احراز حماسه، كه جوهر حكومت و هدايت جوامع بشري است، مدعي

حكومت به شيوه ي انبياء و ائمه هدي «عليهم السلام» شد و بنيان انقلاب اسلامي را نيز، بر مبناي ولايت استوار ساخت. قبلا ثابت كرديم كه جز ولايت، هيچ چيز اقتضاي حكومت نمي كند و سر اصرار امام راحل (ره)بر اصالت ولايت در انقلاب اسلامي نيز، همين بوده است.

امام راحل (ره)با اعتقاد به اين كه عنصر حماسه و شجاعت، جوهر حكومت و اقتدار جامعه است، ضعف و زبوني جهان اسلام و توسعه طلبي ستمگران را، ناشي از فقدان روح صلابت و حماسه در مسلمانان مي دانند:

«علما و دانشمندان سراسر جهان، به ويژ0 علما و متفكران اسلام بزرگ يكدل و يك جهت، در راه نجات بشريت از تحت سلطه ي

[ صفحه 244]

ظالمانه ي اين اقليت حليه باز و توطئه گر، كه با دسيسه ها و جنجالها سلطه ي ظالمانه ي خود را بر جهانيان گسترده اند، بپا خيزند و با بيان و قلم و عمل خود، خوف و هراس كاذبي را كه بر مظلومان سايه افكنده است، بزدايند.» [303] .

امام راحل (ره)، لازمه ي بهره مندي از روح حماسه و شجاعت را، نترسيدن از دشمنان داخلي و خارجي مي داند و اين اقتضاي شأن حماسي ولي خداست كه حتي تصور ترس در ذهن او نقش نمي بندد؛ تا چه رسد به اين كه عنصر ترس و وحشت، در مقام عمل و تصميم گيري بنشيند امام (ره) در اين زمينه مي فرمايد:

«يك وقتي ديدم كه مصلحت اسلام اقتضا مي كند كه يك حرفي بزنم، مي زنم، و دنبالش راه مي افتم و از هيچ نمي ترسم. بحمد الله تعالي؛ و الله تا حالا نترسيده ام و؛ آن روز هم كه مي بردنم «دستگيري امام در قضيه خرداد 1342) آن

روز هم، آنها مي ترسيدند. من آنها را تسليت مي دادم كه نترسيد». [304] .

سخناني چنين حماسي كه جز از ائمه هدي «عليهم السلام»، از كسي ديگر شنيده نشده، بيانگر برخورداري امام راحل (ره) از مقام ولايت است؛ مقامي كه در اثر سير و سلوك و معرفت شهودي آن وجود مبارك، حاصل شده است. ما در بحث مباني ولايت معتقديم كه مقام ولايت اكتسابي نيست تا در اثر شرايط يا رجوع مردم، كسي صاحب آن شود؛ بلكه اين مقام، استحقاقي است كه خداي متعال در اثر تزكيه ي نفس و تقواي تام قلبي به بندگان خاص خود افاضه مي كند. امام خميني (ره)در عصر خويش توانست با رياضت و عبادت خالصانه و عمل به تكاليف شرعيه، لايق اين مقام گردد و از نور ساطع و درخشان ولايت محمدي «صلي الله عليه و آله» علوي «عليه السلام» برخوردار شود تا همانند چشمه اي فياض از كوثر ولايت بجوشد و كام تشنگان «كأس معين» را، از «شراب كافوري» و «طهوري» سيراب سازد.

امام و استراتژي انقلاب اسلامي

وقتي امام راحل (ره) خود پرتويي از شخصيت الهي امام حسين «عليه السلام» است

[ صفحه 245]

و انقلاب اسلامي را نيز پرتويي از نهضت عاشورا مي داند،طبيعي است كه استراتژي او نيز دقيقا منطبق بر جهان بيني و نگرش ولايي عاشورا باشد؛ يعني، استراتژي ولايت، اساس و بنيان انقلاب اسلامي است و ولايت در حماسه ي مأموريت هدايت و حكومت و بقاي جامعه، به همان شيوه اي متجلي مي شود كه به حسب ظهور، حاكميت، از ازل متكفل آن بوده است و اين تكليف را به اقتضاي استعداد و تقاضاي نوع بشر در ادوار تاريخ به انجام مي رساند. قيام

عاشورا نيز با همه ي ابعادش، بروز ولايت در وجود ولي اعظم، حضرت سيد الشهدا «عليه السلام»، براي عمل به تكليفي بود كه حال و روز مردم عصر او اقتضا مي كرد. گرچه تحليها و ديدگاههاي متعددي نسبت به قيام عاشورا وجود دارد، بايد به صراحت بگوييم كه بدون نگرش عرفاني و بيرون از حوزه ي ولايت و تفكر شهودي اهل بيت «عليهم السلام»، قيام عاشورا تفسيرپذير نيست. هويت نهضت عاشورا، موجب تحليل اعتقادي از زندگي انسان و جهان هستي مي شود. درد بزرگ امروز جوامع بشري، در آن است كه همواره اصرار دارند از زواياي اصول علمي يا شيوه هاي تجربه شده تاريخي و فرمولهاي سياسي، به تجزيه و تحليل قضايا بپردازند كه متأسفانه اين نگرش امروزه به كم ارزش شدن زندگي و مفهوم هستي منجر شده است.

قيام عاشورا از اساس با آهنگ حركت جهان هستي و دغه غه هاي دروني انساني همنوايي دارد. لسان عاشورا ترجمان عشقي است كه همه ي عالم، معلول آن است؛ عشقي كه فوران آن در سبوي ولايت امام حسين «عليه السلام»، به دست عفريت جهل و شرارت زمانه شكسته مي شود تا مجددا ترانه ي عشق را با قهقهه ي شهيدان، در گوش جان عاشقان زمزمه كند؛ كه عشق، مولود خداست. امام حسين «عليه السلام» شهيد عشق است تا همواره عصاره ي خلقت و رحمت حق باشد:

كس نباشد آگه از اسرار من

از درون سينه ي غمبار من

با زبان عشق تفسيرم كنيد

ورنه عقل حيران شود از كار من

امام راحل (ره) نيز كه با همه ي وجود در عشق سالارش فاني است، نه تنها به عنوان يك الگو به امام حسين «عليه السلام» و

ياران فداكارش مي نگرد، بلكه، به افقي فراتر قائل است و آن اين كه، انقلاب اسلامي با همه ابعادش، انعكاس كربلاست.

«با اين حس شهادت دوستي، اين معنا را ملت ما پيش برد و رمز همين معنايي بود كه از كربلا منعكس شد؛ به همه ي جهاتي كه ما

[ صفحه 246]

داشتيم؛ به همه ي ملت ما» [305] .

اصولا هر انقلابي كه پيام و هدفش فراتر از اميال مادي باشد و دفاع از كرامت ذاتي انسان را محور مبارزه قرار دهد، قطعا در تمامي مراحلش، هجوم سيل آسا و عاشقانه ي مردم را با خود همراه خواهد داشت. رمز فراگيري عاشورا، كه همه ملت ما را در انعكاس خود مستغرق نمود و امام راحل (ره)با همه ي وجودش، فرياد زنده نگهداشتن آن را سر داد، احاطه ي معنوي و ارزشي آن، در تمامي زواياي هستي است؛ بشر هويت گمشده ي خود را در آن پيدا مي كند و عزت و كرامت خويش را رهين حماسه اي مي بيند كه براي نجات او از اسارت خودپرستي و جهل و آلودگيهاي زور و فريب، خلعت خونين بر اندام ولي زمان و مكان و قطب الكونين مي پوشاند تا صداقت اسلام را به اصالت انسانيت ثابت كند. امام راحل (ره)چه زيبا فرمود:

«حرف سيد الشهدا حرف روز است. هميشه حرف روز است. / هميشه / حرف روز را سيد الشهدا آورده، دست ماها داده.» [306] .

قيام عاشورا، استراتژي هشت سال دفاع مقدس

امام راحل (ره)كه در عصر خويش بالوراثه مظهر ولايت بوده است، در سيره ي نظري و عملي خويش، همان گونه كه شؤون ولايت او اقتضا مي كرد، عمل نمود و از سال 1341 رسما مبارزه خود را

با استكبار جهاني و سردمداران داخلي او آغاز كرد. در حالي كه مصلحت انديشان، براي سكوت يا گريز از سلك جهادگران، توجيهات رنگارنگ مي بافتند، درخشش حماسه ي علوي در وجود مباركش به حدي بود كه دشمنان را، در اوج قدرت، به ترس و دلهره دچار كرد. او كه همانند جد بزرگوارش، خود را براي تشكيل حكومت اسلامي و نيز براي شهادت آماده كرده بود. عمل به تكليف را، كه دستورالعملي از قيام عاشورا بود، اساس حركت و مبارزه خود قرار داد و با همين نگرش، مردم خداجو را به صحنه هاي مبارزه كشاند و در مقابل چشمان خيره ي ابرقدرتها رژيم تا بن دندان مسلح ستمشاهي را سرنگون ساخت.

ايشان در جنگ تحميلي نيز، كه توطئه ي استكبار جهاني به سركردگي امريكا عليه امت مظلوم ايران بود، قيام عاشورا و اقتدا به امام حسين «عليه السلام» را سرلوحه ي كار

[ صفحه 247]

خويش قرار داد و در اقتداي ملت سلحشور ايران به قيام عاشورا را فرمود:

«ملت ما، از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را در راه خدا فدا كرد، و اين اقتدا به بزرگمرد و تاريخ، حضرت سيد الشهدا «عليه السلام» است.» [307] .

پرچمها و پيشاني بندها و نوحه ها و گريه ها و تمام اقدامات رزمندگان ما در طول هشت سال دفاع مقدس، نماد گويايي از اين حقيقت است كه نيروهاي رزمنده ما در جنگ و شهادت، به امام حسين «عليه السلام» و ياران فداكارش اقتدا نمودند.

امام خميني (ره) همانند سيد الشهدا «عليه السلام»، عمل به تكليف در برابر تجاوزگران و ظالمان را، محور دفاعي تلقي كرده، نتيجه گيري را فرع بر آن دانسته اند.

ولي پس از قبول قطعنامه، وقتي امام راحل (ره) متوجه شدند فرصت طلباني كه حاضر نبودند حتي دستي از دور بر آتش جنگ بگيرند. زمزمه هاي مأيوس كننده اي را از حاصل هشت سال دفاع مقدس سر داده اند، با صراحت تمام فرمودند:

«ما در جنگ، براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است. ملت ما، تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد، به وظيفه ي خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تا لحظه ي آخر هم ترديد ننمودند. آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه ي خود عمل كرده است. آيا از اين كه به وظيفه ي خود عمل كرده است، نگران باشد.؟» [308] .

پاورقي

[1] سوره ي بقره ي، آيه ي 251.

[2] سوره توبه آيه 24.

[3] وسائل الشيعه ج 11، ص 5، حديث دوم.

[4] نهج البلاغه، خطبه ي 27.

[5] صحيفه ي نور، ج 13، ص 108.

[6] همان، ج 16، ص 2.

[7] صحيفه ي نور، ج 19، ص 275.

[8] مفردات راغب، حرف ج.

[9] كنز العرفان، كتاب جهاد، ص 340.

[10] كشف الاسرار، ص 229.

[11] همان، ص 230.

[12] سوره ي توبه، آيه 124.

[13] كنز العرفان، ج 1، ص 356.

[14] سوره ي انفاق، آيه 15.

[15] همان، آيه ي 17.

[16] سوره ي محمد، آيه 1.

[17] سوره ي تويه، آيه ي 29.

[18] و قالت اليهود عزيز ابن الله و قالت النصاري المسيح ابن الله.... (سوره ي توبه، آيه ي 31).

[19] لن تمسنا النار الا اياما معدودة (سوره ي بقره، آيه ي 80).

[20] كنز العرفان، ج 1، ص 362.

[21] سوره ي بقره ي آيه ي 190.

[22] سوره ي حج،

آيات 40 - 39.

[23] وسايل الشيعه، ج 11، ص 5.

[24] نهج البلاغه، نامه ي 47.

[25] نهج البلاغه، خطبه ي 150.

[26] خطبه ي حضرت زهرا «عليهماالسلام» در مسجد النبي (ص).

[27] وسايل الشيعه، ج 11، ص 20.

[28] منتهي الامال ج 2، صفحه ي 900.

[29] جواهر الكلام، ج 21، ص 47.

[30] شهيد اول، الدرس الشرعية، كتاب جهاد، ص 231.

[31] تحريرالوسيلة، ج 1، فصل دفاع، ص 485.

[32] همان، همان ص.

[33] همان، همان ص.

[34] تحرير الوسيلة، ج 1، ص 486.

[35] صحيفه ي نور، ج 19، ص 26.

[36] شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد، ج 20، ص 308.

[37] صحيفه ي نور، ج 13، ص 143.

[38] همان، ج 13، ص 108.

[39] همان، ج 19، ص 275.

[40] همان، ج 1، ص 137.

[41] همان ج 1، ص 137.

[42] صحيفه نور، ج 16، ص 228.

[43] همان، ج 20، ص 236.

[44] سوره ي حجرات، آيه ي 9.

[45] صحيفه نور، ج 13، ص 124.

[46] نهج البلاغه، خطبه ي 54.

[47] سوره ي نساء، آيه ي 75.

[48] صحيفه ي نور، جلد 19، ص 147.

[49] سوره ي يوسف، آيه ي 40.

[50] سوره ي بقره ي، آيه ي 193.

[51] صحيفه ي نور، ج 19، (ديدار با رئيس جمهور و هيأت دولت، 20 / 9 / 63) ص 82.

[52] سوره انفال، آيه ي 73.

[53] صحيفه ي نور، ج 19، ص 82.

[54] سوره ي بقره ي، آيه 217.

[55] صيحفه نور، ج 20، ص 237.

[56] همان ج 20، ص 243.

[57] صحيفه ي نور، ج 20، ص 243.

[58] نهج البلاغه، خطبه ي 19.

[59] مستدرك نهج البلاغه، ص 132.

[60] صحيفه ي نور، ج 14، ص 156.

[61] صحيفه نور، ج 20، ص 113.

[62] همان، همان ص.

[63] صحيفه نور، ج 20، ص 47.

[64] صحيفه ي نور، ج 15، ص 200.

[65] همان، ج 18، ص 129.

[66] صحيفه ي نور، ج 21، ص 109.

[67] همان، ج 21، ص 108.

[68] صحيفه ي نور، ج 20، ص 238

- 237.

[69] همان، همان، ص.

[70] همان، ص 238.

[71] صحيفه نور، ج 20، ص 232.

[72] صحيفه نور، ج 21 ص 203.

[73] همان، ج 16، ص 233.

[74] صحيفه نور، ج 20، ص 232.

[75] همان، ج 20، ص 232.

[76] صحيفه نور، ج 20، ص 114.

[77] همان، ج 20، ص 61.

[78] صحيفه نور، ج 13، ص 144.

[79] همان، ص 147 - 146.

[80] صحيفه نور، ج 13، ص 116.

[81] همان، ص 109.

[82] همان، ص 98.

[83] همان، ج 231 15.

[84] صحيفه نور، ج 13، ص 60.

[85] همان، ص 98.

[86] همان، ج 16، ص 76.

[87] صحيفه نور، ج 21، ص 52.

[88] سوره ي انفال، آيه ي 60.

[89] بحارالانوار، ج 52، ص 32.

[90] صحيفه نور،، ج 21، ص 95.

[91] همان، ج 21، ص 38.

[92] همان، ج 21، ص 19.

[93] صحيفه نور، ج 10، ص 239.

[94] همان، ج 8، ص 166.

[95] صحيفه نور، ج 21، ص 19.

[96] همان، ج 13، ص 82.

[97] صحيفه نور، ج 21، ص 118.

[98] همان، ج 1، ص 272.

[99] همان، ج 1، ص 111 - 110.

[100] صحيفه نور، ج 1، ص 337.

[101] صحيفه نور، ج 20، ص 117.

[102] همان، ج 19، ص 6.

[103] صحيفه نور، ج 21، ص 184.

[104] همان، ص 71.

[105] همان ج 13، ص 280.

[106] صحيفه نور، ج 21، ص 108.

[107] همان، ج 16، ص 37.

[108] همان، ج 14، ص 285.

[109] صحيفه نور، ج 21، ص 71.

[110] همان، ج 198 13.

[111] صحيفه نور، ج 18، ص 144.

[112] همان، ج 14، ص 77.

[113] صحيفه نور، ج 21، ص 194.

[114] همان، ص 71.

[115] همان، ج 14، ص 233.

[116] همان، ج 21، ص 194.

[117] صحيفه نور، ج 21، ص 198.

[118] همان، ج 21، ص 185.

[119] همان، ج 3، ص 49.

[120] همان، ج

21، ص 38.

[121] صحيفه نور، ج 14 ص 4.

[122] همان، ج 20، ص 241.

[123] همان، ج 21، ص 94.

[124] صحيفه نور، ج 20، ص 194.

[125] همان، ج 13، ص 147.

[126] همان، ج 21، ص 203.

[127] همان، همان، ص.

[128] صحيفه نور، ج 6، ص 237 - 236.

[129] همان، ج 15، ص 267.

[130] ولايت فقيه، ص 118.

[131] ولايت فقيه، ص 118.

[132] صيحفه نور، ج 20، ص 235.

[133] همان، ج 20، ص 118.

[134] همان، ج 20، ص 118.

[135] صحيفه نور، ج 20، ص 238.

[136] همان، ص 118.

[137] همان جلد، 20، ص 232.

[138] صحيفه نور، ج 19، ص 20 - 19.

[139] همان، ج 20، ص 118.

[140] صيحفه نور، ج 20 ص 113.

[141] همان، ج 6، ص 40.

[142] صحيفه نور، ج 7، ص 25.

[143] همان، ج 3، ص 47.

[144] صحيفه نور، ج 11، ص 266.

[145] همان، ج 20، ص 61.

[146] صحيفه نور، ج 15، ص 160.

[147] همان، ج 20، ص 122.

[148] صحيفه نور، ج 6 ص 252.

[149] همان، ج 15، ص 250.

[150] همان، ج 21، ص 185.

[151] صحيفه نور، ج 21، ص 182.

[152] همان، ج 21، ص 175.

[153] همان، ج 18، ص 242.

[154] صحيفه نور، ج 6، ص 194.

[155] همان، ج 1، ص 65.

[156] صحيفه نور، ج 20، ص 235.

[157] صحيفه نور، ج 20، ص 129.

[158] صحيفه ي نور، ج 20، ص 11.

[159] همان، ج 7، ص 131.

[160] نهج البلاغه، نامه ي 12.

[161] صحيفه نور، ج 16، ص 134.

[162] نهج البلاغه، نامه ي 12.

[163] صحيفه نور، ج 19، ص 259.

[164] همان، ج 13، ص 94.

[165] همان، ج 21، ص 119.

[166] صحيفه نور، ج 1، ص 274.

[167] همان، ج 16، ص 135.

[168] صحبفه نور، ج 16، ص

79.

[169] همان، ج 14، ص 61.

[170] صحيفه نور، ج 14، ص 61.

[171] همان، ج 16، ص 79.

[172] صحيفه نور، ج 14، ص 191.

[173] همان، ج 16، ص 135.

[174] صحيفه نور، ج 16، ص 135.

[175] صحيفه نور، ج 19، ص 112.

[176] سوره ي فصلت، آيه 30.

[177] سوره ي آل عمران، آيه ي 146.

[178] صحيفه نور، ج 17، ص 51.

[179] نهج البلاغه، خطبه ي 150.

[180] سوره ي نحل، آيه ي 110.

[181] حسين شفاهي: جنگ و جهاد در نهج البلاغه، دفتر انتشارات اسلامي، 1365، ص 75.

[182] صحيفه نور، ج 13، ص 240.

[183] همان، ج 17، ص 231.

[184] سوره ي انفال، آيه ي 45.

[185] صحيفه نور، ج 13، ص 117.

[186] همان، ج 12، ص 161.

[187] سوره ي نساء، آيه ي 59.

[188] نهج البلاغه، خطبه ي 34.

[189] ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 154.

[190] نهج البلاغه، خطبه ي 55.

[191] همان، حكمت 321.

[192] واقدي: مغازي، ص 264.

[193] سوره ي نساء، آيه 74.

[194] صحيفه نور، ج 15، ص 253.

[195] همان، ج 14، ص 226.

[196] صحيفه سجاديه، دعاي 27.

[197] صحيفه نور، ج 13، ص 102.

[198] همان، همان ص.

[199] صحيفه نور، ج 16، ص 48.

[200] سوره ي توبه آيه ي 24.

[201] صحيفه نور، ج 16، ص 174 - 173.

[202] صحيفه نور، ج 20، ص 235.

[203] نهج البلاغه، حكمت 41.

[204] صحيفه نور، ج 16، ص 134.

[205] سوره ي جاثيه، آيه 23.

[206] وسايل الشيعه، ج 6، باب 1، ص 123.

[207] مثنوي دفتر اول.

[208] صحيفه نور، ج 16، ص 101.

[209] همان، ص 58.

[210] نهج البلاغه، خطبه ي 34.

[211] «مشرف» جايي است كه شمشير ساخت آن، معروف بوده است.

[212] نهج البلاغه، نامه ي 62.

[213] صحيفه نور، ج 15، ص 27.

[214] سوره ي توبه، آيه ي 52.

[215] صحيفه نور، ج 13، ص 235.

[216] سوره ي محمد (ص)، آيه ي 35.

[217] صحيفه نور، ج 15، ص 228.

[218] نهج البلاغه، نامه ي 62.

[219]

اصول كافي، ج 3، ص 110.

[220] صحيفه نور، ج 13، ص 29.

[221] مثنوي، دفتر ششم.

[222] مثنوي، دفتر ششم.

[223] صحيفه نور، ج 20، ص 143.

[224] سوره ي انفال، آيه ي 17.

[225] صحيفه ي نور، ج 15، ص 242.

[226] سوره ي روم، آيه ي 47.

[227] سوره ي آل عمران، آيه هاي 124 - 123.

[228] سوره ي آل عمران، آيه ي 126.

[229] سوره ي توبه ي آيه 25.

[230] سوره ي احزاب، آيه ي 26.

[231] صحيفه نور، ج 16، ص 147.

[232] سوره ي انفال، آيه ي 11.

[233] سوره ي احزاب، آيه ي 9.

[234] صحيفه نور، ج 12، ص 139.

[235] سوره ي رعد، آيه ي 43.

[236] سوره ي احزاب، آيه ي 55.

[237] سوره ي فصلت، آيه ي 53.

[238] سوره ي حج آيه ي 11.

[239] صحيفه نور، ج 15، ص 112.

[240] صحيفه نور، ج 20، ص 239.

[241] فيض كاشاني: الحقايق، باب محبت.

[242] سوره ي دهر، آيه ي 5.

[243] سوره ي مطفقين، آيه هاي 27 - 25.

[244] صحيفه نور، ج 20، ص 26.

[245] همان، ج 20، ص 236.

[246] جامع الصغير، ج 1، ص 116.

[247] صحيفه نور، ج 21، ص 32.

[248] صحيفه نور، ج 20، ص 239.

[249] صحيفه نور، ج 21، ص 53 - 52.

[250] همان، ج 11، ص 275.

[251] همان، ج 11، ص 275.

[252] صحيفه نور - ج 11، ص 275.

[253] همان، ج 21، ص 53.

[254] صحيفه نور، ج 20، ص 123.

[255] صحيفه نور، ج 20، ص 123.

[256] همان، ج 11، ص 80.

[257] نهج البلاغه، خطبه ي 120.

[258] سوره ي ذاريات، آيه هاي 18 - 17.

[259] نهج البلاغه، حكمت 99.

[260] همان، نامه ي 45.

[261] نهج البلاغه، نامه ي 45.

[262] صحيفه نور، ج 19، ص 11.

[263] صحيفه نور، ج 20، ص 235.

[264] سوره ي آل عمران، آيه ي 110.

[265] نهج البلاغه، حكمت 374.

[266] وسايل الشيعه، ج 11، ص 44.

[267] وسايل الشيعه، ج 11، ص 395.

[268] صحيفه نور، ج 9، ص 195.

[269] ترجمه ي تحرير الوسيله، ج 2،

چاپ اول، ص 321.

[270] وسايل الشيعه، ج 11، باب امر به معروف.

[271] نهج البلاغه، نامه ي 38.

[272] صحيفه نور، ج 9، ص 254.

[273] سوره ي بقره ي، آيه ي 138.

[274] شيخ مفيد: الارشاد، ص 200.

[275] شيخ عباسي قمي: منتهي الآمال، ص 469.

[276] دعاي عرفه.

[277] همان.

[278] صحيفه نور، ج 10، ص 216.

[279] صحيفه نور، ج 4، ص 15.

[280] صحيفه نور، ج 15، ص 204.

[281] مثنوي، دفتر سوم.

[282] سوره ي انفال، آيه ي 8.

[283] سوره ي يونس، آيه ي 62.

[284] لهوف، ص 230.

[285] الامام حسين، و اصحابه، ص 42.

[286] همان، منبع، ص 177.

[287] ابن اعثم كوفي: الفتوح، ص 295.

[288] بلاغة الحسين، ص 72.

[289] نفس المهموم، ص 230.

[290] نفس المهموم، ص 230.

[291] همان، ص 282.

[292] نهج البلاغه، نامه ي 62.

[293] تاريخ طبري، ج 4، ص 205.

[294] سوره ي توبه، آيه 52.

[295] صحيفه نور، ج 20، ص 190.

[296] همان، ج 1، ص 174.

[297] احمد بن محمد خوارزمي: مقتل الحسين، ص 192.

[298] ابن طاووس: لهوف، ص 53.

[299] صحيفه نور، ج 17، ص 59.

[300] عبدالرزاق، مقتل الحسين، ص 100.

[301] بحارالانوار، ج 98، ص 177.

[302] صحيفه نور، ج 18، ص 12.

[303] صحيفه نور، ج 19، ص 102.

[304] همان، ج 1، ص 72.

[305] صحيفه نور، ج 9، ص 201.

[306] همان، ج 5، چاپ دوم، ص 128.

[307] صحيفه نور، ج 17، ص 58.

[308] همان، ج 21، ص 95.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109