سرشناسه : جعفریان، رسول، ۱۳۴۳ -
عنوان و نام پدیدآور : صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست / رسول جعفریان.
مشخصات نشر : قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۹.
مشخصات ظاهری : ۳ج.
فروست : پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ ۳۷، ۳۸، ۳۹. تاریخ اسلام؛ ۴، ۵، ۶.
شابك : دوره978-964-7788-43-4 : ؛ ۶۰۰۰۰ ریال: ج.۱978-964-9390-66-6 : ؛ ۵۵۰۰۰ ریال: ج.۲978-600-5486-45-2 : ؛ ۶۰۰۰۰ ریال: ج.۳978-600-5486-46-9 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : ج.۲ و ۳ (چاپ اول: ۱۳۸۹)(فیپا).
یادداشت : نمایه.
موضوع : ایران -- تاریخ -- صفویان، ۹۰۷ - ۱۱۴۸ق.
شناسه افزوده : پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
رده بندی كنگره : DSR۱۱۷۶/ج۷ص۷ ۱۳۸۹
رده بندی دیویی : ۹۵۵/۰۷۱
شماره كتابشناسی ملی : ۲۰۹۵۲۲۴
رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی مقدمه 515
علمای شیعه در قرن دهم و مسأله تصوف 520
عارفان فقیه ضد صوفی 523
محمد تقی مجلسی و تصوف 529
نجیب الدین رضا تبریزی و تصوف 532
فیض كاشانی و تصوف 537
شرح حال فیض به قلم خودش 544
فیض و تصوف در رساله شرح صدر 549
فیض و تصوف در رساله المحاكمه 552
فیض و تصوف در رساله الانصاف 555
اوج گیری مبارزات ضد تصوف در دوره اخیر صفوی 557
1- سید محمد میرلوحی و تلاش بر ضد تصوف 558
2- ملا محمد طاهر قمی و تلاش بر ضد تصوف 567
ملا محمد طاهر قمی و مجلسی اوّل 572
3- شیخ علی عاملی و تصوف 575
4- شیخ حر عاملی و تصوف 578
5- آقا رضی قزوینی و صوفیه 579
6- الاربعین فی مطاعن المتصوفین 580
7- عبد الحی رضوی و وصف صوفیان 583
شاردن و گزارش برخورد با صوفیان 585
8- علامه مجلسی و صوفیه 586
رساله مجلسی درباره حكیمان، اصولیان و صوفیان 593
مكافات نامه و گزارش مبارزه با تصوف 599
9- علی قلی جدید الاسلام و تصوف 600
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 510
رساله اصول فصول التوضیح مناظره علمی- نوشتاری محمد تقی مجلسی و محمد طاهر قمی 605
در باب تصوّف 605
رساله در ردّ جماعت صوفیان اساطیر یونان 667
از حیلههای صوفیه 674
دوری طالبان علم از حدیث اهل بیت علیهم السلام 677
اصل حكمت از فرنگ است 678
پولس و نظریه حلول خدا در وجود عیسی و ذات انسانی] 686
تاریخ مسأله غنا در دوره صفوی درآمد بحث 697
بحث از غنا در دوره صفوی 698
محمد باقر سبزواری و مسأله غنا 701
فیض كاشانی و مسأله غنا 706
موضع گیری بر ضد دیدگاه تقسیم غنا به حرام و حلال 708
رساله شیخ علی عاملی در ردّ محقق سبزواری 709
رساله شیخ حر عاملی 712
رساله محمد هادی میر لوحی 715
رساله شاه محمد دارابی 716
رساله سید ماجد بحرانی 719
حیات فرهنگی و سیاسی ایران در قرن دوازدهم هجری در آمد 723
تتمیم امل الآمل 725
دانشهای اسلامی رایج در قرن دوازدهم 726
مسائل علمی بحث انگیز 728
گرایشهای فكری انحرافی 729
عالمان و پادشاهان 732
موقعیت اداری علما 733
عالمان شهرهای مختلف 735
برخی از رخدادها و نكتهها 736
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 511
اشاراتی در باب كتاب و كتابخانه در دوره صفوی وضع كتاب و كتابخانه در دوره صفوی 739
مدرسه چهار باغ اصفهان و كتابخانه آن 744
متن وقفنامه كتابخانه مدرسه چهار باغ 746
كتابخانههای شخصی 748
وقف برای استنساخ 752
كتابخانه شخصی فاضل هندی 754
كتابهای دیگر 758
تذكره نصر آبادی و اصفهان عصر صفوی 761
آگاهیهای اجتماعی و تاریخی در آثار سید نعمت الله جزائری درآمد بحث 771
قلندران و صوفیان 772
درباره طیره 775
شیوع طاعون در عصر وی 776
درباره هویزه 777
سید علی خان حاكم هویزه 777
نقش علما در جامعه 778
قهوه خانهها مدارس شیطان یا قصه خوانان 780
درباره شوشتر 781
كارهای شعبده بازانه در عصر وی 782
توتون و تنباكو 782
وضعیت شیعه در بلاد سنی 783
اطلاعات پراكنده دیگر 784
اصفهان و ایران دوره اخیر صفوی در نوادر ملا صالح قزوینی اصفهان دوره اخیر صفوی 790
خانههای اصفهان 793
فرنگیان 794
اصفهان و ری و برخی شهرهای دیگر 794
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 512
درباره علما 796
حیلههای شرعی 798
توبه فاسقان 798
حكایت قلندران 799
چند طنز درباره سفر حج 799
كنیزكان گرجی و هندی 800
درباره خلیفه سلطان یا سلطان العلماء 801
اختلاف فقها درباره غنا 801
تفاوت مضمون در شعر عربی و فارسی 802
طبیبان بیمار كش 802
سگهای فرنگی و ایرانی 803
این زمان 804
نسخههای مهاجر از بلاد عربی به ایران صفوی در آمد بحث 807
انتقال نسخههای آثار شیعی از مناطق عربی به ایران 809
نمونههایی از جبل عامل 812
نمونههایی از عراق 814
نمونههایی از بحرین 823
علامه مجلسی و استفاده از نسخههای قدیمی 823
پارهای از مسائل حجاج شیعه و شیعیان مقیم حرمین شریفین در دوره صفوی در آمد بحث 825
وضعیت حجاج ایرانی در سفرنامه عیاشی 829
حج اكبر و مشكلات شیعیان 835
كشتن علمای شیعه به جرم تلویث كعبه 838
سیاست دولت صفوی درباره حج 843
مجاورت علمای شیعه در مكه و مدینه 845
قصه خوانی در ایران عصر صفوی قصه خوانی در دوره صفوی و موضع علمای شیعه 858
علما و قصه خوانی 860
مخالفان و موافقان قصه ابو مسلم پس از كركی 869
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 513
علامه مجلسی و قصّه خوانی 873
كربلا و قصه خوانی 876
وقف نامه نظر آقا از خواجگان روزگار صفوی 879
توضیحاتی درباره وقف نامه 879
متن وقف نامه 885
[رقبات وقفی] 886
[تعیین واقف] 892
[تعیین ناظر] 892
[تعیین متصدّی] 893
[موارد مصرف] 893
وقف نامه دیگر 896
[موارد مصرف] 897
[وقف رقبات دیگر] 899
[تولیت، نظارت و موارد مصرف] 900
[وقف یك رقبه برای كاتب وقفنامه] 901
موقوفه شاه سلطان حسین برای سوگواری مقدمه 903
روستاهای وقف شده 904
جهت وقف 905
گواهان وقف نامه 906
متن وقف نامه 907
[رقبات وقفی] 908
[موارد مصرف] 909
گواهان 910
وقف نامه مدرسه سلطان حسینیه یا مدرسه آقا كمال شرح حال آقا كمال 913
متن وقف نامه 918
[نسخههای تهیه شده از وقف نامه] 931
[درخواست واقف از متولّی برای واگذاری اداره امور رقبات] 932
[دو تغییر درباره متصدیان اداره رقبات وقفی] 933
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 514
[فرامین شاه در بخشودگی مالیات رقبات] 934
[گواهی علما بر وقف نامه] 944
[فهرست چند كتاب وقفی مدرسه] 946
وصف عمارت دولت خانه شاه سلطان حسین صفوی 949
میرزا محمد علیا نصر آبادی 949
صفت ایوان رفیع بنیان 949
تعریف آینه و آینه خانه 950
تعریف گچكار و توصیف گچ 950
صفت جدول 950
صفت حوضها و آب آن 950
تعریف نقاشی و نقاش كه شبیه هر چیزی را به چه نحو كشیده 951
وصف شبیه بزم قلم 951
بیان شبیه عاشق 951
تفصیل شبیه هر عضوی از اعضای معشوق از سر تا پا كه نقاش كشیده 951
وصف شبیه عاشق و معشوق با هم 952
تجدید تعریف عمارت 953
صفت سركار و معمار 953
تفصیل كار فرمودن سركار به هر صنفی 953
كارفرمایی سركار به بنا و تعریف بنا 953
صفت گچكار و تعریف گچ 953
تعریف نجّاری و نجّار 954
تفصیل شبیه آنچه سركار سفارش فرموده، به چه كیفیت كشیده 954
صفت اهتمام سركار به عمله عمارت 954
مدح و ثنای بندگان شاهنشاهی ظل اللهی 954
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 515
یكی از اختلافات فكری دامنهدار دوره صفوی در میان عالمان دین، اختلاف آنان در پذیرش یا رد نگره صوفیانه بود. این اختلاف، سبب پدید آمدن ادبیات خاصی شد كه در یك سمت آن، صوفیان و موافقان این طریقه و در سمت دیگر، عالمان ضد صوفی بودند و هر دو گروه، آثار بی شماری در رد بر یكدیگر تألیف كردند. برای شناخت ریشههای این اختلاف، میبایست پیشینه آن را تا قبل از دوره صفوی مرور كرد؛ چیزی كه در این مختصر نمیتوان به آن پرداخت؛ اما آنچه اشاره به آن لازم است، این است كه به اجمال، مناسبت فكر شیعه با تصوف تا پیش از دوره صفوی مورد ارزیابی قرار گیرد.
پیشینه روابط میان تشیع و تصوف در برخی از آثار محققانه مورد بررسی مفصل قرار گرفته؛ و هر چند آن نوشتهها، خالی از پیش فرض نیست، اما به هر روی، ابعاد آن ارتباط را تا حدود زیادی روشن كرده است. در این كه تشیع و تصوف از قرن هفتم به این سو، به مقدار زیادی به هم نزدیك شدند، تردیدی نیست؛ آنچه هست آن است كه آیا تصوف خاستگاه شیعی داشته یا سنی. به نظر میرسد تشیع تا قرن پنجم ارتباطی با دستههای مختلف تصوف نداشته و نتوان آثاری را یافت كه همزمان صبغه شیعی و صوفیانه داشته باشد. بنابر این باید خاستگاه تصوف را در میان سنیان جستجو كرد. با این حال، در این نیز نمیتوان تردید كرد كه در جامعه شیعی، زمینههایی برای ورود تصوف وجود داشته است.
یكی از این زمینهها، حضور گسترده مفهوم زهد در جامعه شیعه بوده است. چهرههای برجسته شیعه، از امامان تا صحابهای چون ابوذر و سلمان، پایه و اساس زهد به شمار میرفتند. زمینه دیگر، مفهوم ولایت بود كه در شیعه، جایگاه بلندی داشت و میتوانست نقطه مشتركی میان شیعیان و صوفیانی باشد كه آنان نیز برای این مفهوم ارج زیادی قائل بودند. همچنین وجود اندیشههای غالی در شیعه، بستر مناسبی برای نفوذ تدریجی تصوف در میان شیعه به حساب میآید. «1» نباید غفلت كرد كه خانقاه شیخ صفی، از تسنن تا تشیع را
______________________________
(1). دكتر كامل شیبی دو كتاب در این باره نگاشته است: یكی الفكر الشیعی و النزعات الصوفیه كه تحت عنوان تشیع و تصوف ترجمه شده و دیگر الصلة بین الشیع و التصوف. گو این كه استاد هاشم معروف
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 516
بر محور تصوف پیموده و خود نمونهای شاخص در جهت بهرهگیری از زمینههای مشترك برای این انتقال مذهبی بود.
به هر روی، تصوف در قرن هشتم و نهم در ایران، به صورت یك گرایش عمومی در آمد. خانقاههای فراوانی در گوشه و كنار ایجاد شد و مردمان زیادی از هر سوی، برای دیدار شیخ و تجدید عهد با وی و استفاده دینی و علمی و حتی تفریحی راهی خانقاهها میشدند. یكی از مهمترین خانقاههای این دوره، خانقاه اردبیل است كه به شیخوخیت شیخ صفی الدین اردبیلی (م 735) آغاز شد و به تشكیل دولت صفوی انجامید؛ بنابراین طبیعی بود كه دولت صفوی، بنای خود را بر پایه قدرت خانقاهی و نیروهای اصلی آن كه قزلباش نامیده شدند، استوار كند. آنچه به راحتی میتوان از رخدادهای مربوط به تشكیل دولت صفوی، به دست آورد، آن است كه صوفیان قدرت سیاسی خویش را با كمك قزلباشان و صوفیان به دست آوردند و آن زمان كه به قدرت سیاسی دست یافتند و تا دهها سال بعد، تنها پایگاه مستحكم آنها همین گروه بودند.
نكتهای كه به صورت جدی باید مورد بررسی قرار داد، توجه بدین نكته است كه تصوف این دوره، دو منشأ تغذیه مهم داشت: نخست قزلباشان ترك كه وابسته به خانقاه شیخ صفی بودند و از مجموعه میراث صوفیانه دو تا چهار قرن پیش از آن بهره میبردند.
قزلباشان و رهبران آنها، پس از تشكیل دولت صفوی به سرعت به صورت یك نیروی سیاسی و نظامی تبدیل شدند و میراث فكری چندانی از خود نگاه نداشتند. محفل آنان به مرور به توحید خانه خود دربار آن هم با محوریت شاه ادامه یافت و روز به روز، به ویژه پس از سلطنت شاه عباس اول ضعیفتر شد. دوم میراث علمی صوفیان در ایران و تا اندازهای سایر نقاط جهان بود كه میبایست بسیاری از روایات اخلاقی موجود در آثار شیعه را به آن ضمیمه كرد. تصوف از قرن هفتم به مرور در میان شیعه نفوذ كرده بود و طی قرن هشتم تا پایان نهم، این مذهب در ایران، به شدّت از تصوّف تأثیر پذیرفته بود. شیخیان سربداری و بعد مرعشی دو نمونه روشن از این جریان شیعی خانقاهی بودند. همان گونه كه تفكر افرادی چون ابن میثم بحرانی (م 679) و سید حیدر آملی (م بعد از 787) نشانگر تأثیر
______________________________
حسنی در كتاب: بین التصوف و التشیع به نقد دیدگاههای وی پرداخته. [ترجمه فارسی این كتاب اخیرا توسط بنیاد پژوهشهای اسلامی چاپ شده] دكتر شیبی به دلیل آن كه تفاوت روشنی نسبت به زمینههای تئوریك و جنبههای عملی و تاریخی قضیه نكرده، خواسته است تا تشیع را مهد تصوف نشان دهد و عمدتا تأویلات عرفانی موجود برخی از آثار شیعی كه به تبع روایات معصومین علیهم السلام بوده، با عرفان رسمی جامعه تسنن مقایسه كرده است. وی با همین دیدگاه بدون توجه به اقدامات فقهای قبل از علامه مجلسی در برابر تصوف نوشته: با ظهور مجلسی و از آن تاریخ به بعد تصوف از تشیع جدا شد.
(شیبی، تشیع و تصوف، ص 400)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 517
پذیری عالمان شیعه، از تصوف بود. این میراث كه بخشی از آن، از آن سنیان ایرانی صوفی و طبعا غیر متعصب بود، به دوره صفوی منتقل شد. ابزار اصلی این انتقال نظم و نثر فارسی بود كه امكان دور كردن آن از این محیط به هیچ روی وجود نداشت.
تا آن جا كه به دولت صفوی مربوط میشود، آنان به دلایل سیاسی و اعتقادی، به تدریج از عناصر ایرانی- یا به اصطلاح تاریخی تاجیكان- برای كارهای اداری و از فقها و علمای شیعه امامیه برای اداره امور دینی جامعه كمك گرفتند و آنان را در قدرت سیاسی سهیم كردند. نتیجه هر دو مسأله، كاهش نفوذ قزلباشان بود؛ اما طبیعی بود كه خطر فقها برای صوفیان بیشتر از خطر تاجیكان بود. ظهور فقهای بزرگی چون محقق كركی (م 940) و بدست آوردن مقام دینی- سیاسی مهم شیخ الاسلامی توسط آنان، سبب شد تا جبهه فقاهت در برابر تصوف، موضع استواری به دست آورد و شكل رسمی بخود بگیرد.
علامه مجلسی در رسالهای كه در ادامه خواهیم آورد، آوردن محقق كركی را در ردیف اقدامات صوفی زدایی شاه اسماعیل میداند. حتی اگر قصد شاه اسماعیل یا طهماسب، از آوردن عالمان شیعه عرب، چنین نبود، اما در عمل، چنین نتیجهای دست داد. آنچه در این ارتباط قابل توجه بود این كه، مشایخ صوفیه به طور عمده و حتی آشكار، مذهب تسنن داشتند. شیعه شدن دولت صفوی، حتی با فرض پذیرش تصوف سنّتی، قادر به تحمل این وضعیت نبود. بنابر این، قرار شد تا بقعههای مشایخ صوفیه را تخریب كنند. این تخریب همراه با از هم پاشیده شدن سلاسل صوفیه بود كه رقبای خانقاه شیخ صفی نیز به حساب میآمدند و به هر روی سنی بودند. حافظ حسین كربلایی (م 997) در قرن دهم نوشته است: در زمان شاه جم جاه شاه اسماعیل- انار الله برهانه- همه سلاسل در هم شكست و قبور سلف ایشان را كندند تا به خلف خود چه رسد. «1» نایب الصدر هم نوشته است: جناب شاه اسماعیل به خانقاههای مشایخ اهل سنت كه میرسیدند، خراب میكردند. «2» تخریب قبر منسوب به ابو مسلم خراسانی در خراسان، با همین هدف صورت گرفت. «3»
از آن پس، یك تضاد در داخل حاكمیت جدید به وجود آمد؛ از یك طرف صوفیان بودند كه شاه را مرشد كل تلقی میكرده و مراسم ویژه خویش را داشتند. از طرف دیگر فقیهان بودند كه علاوه بر داشتن زمینه اجتماعی و شرعی در فقه، از سوی شاهان صفوی نیز تقویت میشدند. شاهان صفوی، به رغم انزوای صوفیان در نیمه دوم صفوی، تا به آخر
______________________________
(1). كربلایی، روضات الجنان و جنات الجنان، ج 1، ص 491
(2). نایب الصدر، (محمد جعفر شیرازی) طرائق الحقایق، (تصحیح دكتر محجوب، تهران، 1339) ج 1، ص 283
(3). ابهری، انیس المؤمنین، ص 182
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 518
نسبت به صوفیان روی خوش نشان میدادند؛ اما توان گفت كه از همان ابتدا تمایل جدی به آنان نداشتند و به همین دلیل، روز به روز حدود قدرت آنها را محدود كرده و نفوذشان را كاهش میدادند.
بخش دیگر مسأله، به اختلاف میان علما بر سر عرفان و تصوف برمیگشت. آنچه غیر قابل انكار بود این كه، میراث عظیم تصوف ایرانی و غیر ایرانی، به دوره صفوی انتقال یافته بود. ما در آغاز قرن یازدهم هجری، چهرههای عالم بسیار برجستهای را در ایران میشناسیم كه میراثدار این جریان بودند. شیخ بهاء الدین عاملی (م 1030) نمونه روشنی از این افراد بود كه شرع و عرفان و فلسفه را در هم آمیخت. البته همه افرادی كه علاقهمند به این جریان بودند، اندیشه واحدی نداشتند؛ اما از ظهور ملا صدرا در این دوره، و پیدایش حكمت متعالیه كه تلفیقی از فلسفه و عرفان است، چنین به دست میآید كه این جریان، بسیار نیرومند و مستحكم بوده است. در این مسیر حتی از اخبارهایی مانند ملا محمد تقی مجلسی (م 1070) نیز میتوان یاد كرد كه در ادامه ازو سخن خواهیم گفت.
درست در همین زمان، صوفیان بازاری كه بقایای جریانات كهن صوفیان ایرانی بودند، هنوز در سطح عمومی فعالیت داشتند. همین افراد بودند كه مورد مذمّت شدید افرادی مانند ملا صدرا قرار گرفته و وی خود را متعهد به آن میدانست تا برای دفاع از عرفان، به محكوم كردن این جریان بپردازد. آثار وی از جمله آنچه در رساله كسر اصنام الجاهلیه آمده، شاهدی بر برخورد وی با صوفیان بازاری است.
عالمانی كه به عرفان نظری و فردی علاقهمند بودند، طبعا به دلیل آن كه در روشهای معرفتی با عامه متصوفه، هم روش بودند و نوع خاصی از الفاظ و مفاهیم قالبهای بیانی و حتی رفتاری را به صورت مشترك با آنان به كار میبردند، از دید مخالفان تصوف، با صوفیان یكجا مورد حمله قرار میگرفتند. به علاوه، این قبیل عارفان نسبت به كسانی كه صوفیان آنها را از مشایخ خود تلقی میكردند، كسانی چون حلاج، غزالی و محیی الدین عربی، نمیتوانستند بیعلاقه باشند. از این جا بود كه علمای ضد تصوف، به مرور بر ضد این قبیل عالمان نیز دست به اقدامهای علمی و عملی زدند. در واقع، جریان تصوف و عرفان، از نظر مخالفان جریان واحدی بود كه مراتب متعددی داشت؛ از عالمترین افرادی كه به عرفان نظری و تربیت فردی تكیه داشتند تا صوفیان بازاری كه كشكول به دست و یاهوكشان در كوچه و بازار چرخش میكردند یا در خانقاهها و توحید خانهها در محفلهای ویژه فرقههای موجود، شركت میكردند. از نظر مخالفان، مسیری كه از اول آغاز میشد، در نهایت به تصوف بازاری میرسید. شیخ علی عاملی با اشاره به پیشینه تصوف و این كه در میان سنیان بوده نه امامیان، در تحلیل این كه چگونه عالمان شیعه، از آنان متأثر شدند،
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 519
مینویسد:
زمانی كه سیره صوفیه به امامی مذهبان رسید، ابتدا میان هسته و پوسته تفاوت میگذاشتند و بودند كسانی كه به برخی از گفتههای آنها متمایل گشته، قسمتی از محتوا را كه خوب بود گرفته، پوسته را به كنار مینهادند. محتوایی كه برگرفته شد، از كلام انبیاء و اوصیاء و دیگر علمای پرهیزگار پیرو آنان بود. آنان این مطالب را در نوشتههای خود وارد میكردند تا حسن ظن نسبت به خود را برانگیزند؛ زیرا آن كلمات، مانندگی به سخنان امیر المؤمنین علیه السلام و امثال آن حضرت داشت. كم كم به تأویل آن عبارات، به طوری كه موافق با مطالب آنها و مشرب آنان بود، پرداختند، و بودند كسانی كه برخی از آن عبارات را برای تهذیب و تزكیه نفس و تطهیر آن گزینش میكردند؛ اما هدف مهم برای آنها همان پیمودن طریق شرع و گذران عمر بر آن اساس بود. كما این كه هركس حال جدّ من شهید ثانی و دیگر علمای حقه را ببیند، متوجه آن خواهد شد. كم كم كار به آن جا رسید كه هر چه صوفیه میگفتند، عمل میشد و هر چه آنان اظهار میكردند، اینها گوش میكردند و لو این كه بخشی را بشنوند، اما چگونگی آن را نشناسند، و كار به آن جا رسید كه تنفر از شرع و اهل آن پیدا كرده و در دسته صوفیه وارد شدند. «1»
این تحلیل، نشان میدهد كه علمای ضد تصوف، بر این باور بودند كه همان آشنایی با كلمات مشایخ صوفیه، حتی اگر در آغاز، به قصد عمل به شرع باشد، در نهایت به تنفر از شرع میانجامد. لذا بود كه با این دسته از علمای شیعه كه بسیاری از آنان مقید به شرع نیز بودند، اما نوشتههایشان حال و هوای نوشتههای غزالی و محیی الدین عربی را داشت، مخالفت میكردند.
البته صوفیگری دوره صفوی، به سرعت خودش را با مسأله تولی و تبری هماهنگ كرد و تشیع را به عنوان یكی از اركان خود پذیرفت. این حركت تا آن جا رسید كه صوفیان این دوره، نه تنها معتقد به هماهنگی تشیع و تصوف بودند كه اساسا صوفیان واقعی را شیعه واقعی معرفی میكردند. چنان كه یكی از مؤلفان صوفی، فصلی از كتاب خود را چنین عنوان گذاری كرد: «در این كه صوفی نمیتواند سنی باشد». «2» شاه اسماعیل نیز در همان اوان گفته بود: صوفی گری وقتی نزد ما مقبول خواهد بود كه لعن بر اعدای امیر المؤمنین علیه السلام نموده، تولّی به ائمه معصومین علیهم السلام نمایند. «3»
دولت صفوی، برای مدتی سیاست تلفیق تصوف و تشیع را دنبال كرد؛ اما ادامه این
______________________________
(1). ذو الفقار، الاربعین فی مطاعن المتصوفین، نسخه 4578 مرعشی، نقل از شیخ علی، برگ 86
(2). بنگرید: رسالهای خطی در تحقیق در تصوف، فهرست كتابخانه ملی، ج 6، ص 644.
(3). عالم آرای صفوی، ص 560
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 520
حركت، با برخوردی كه مخالفان تصوف كردند، با دشواری روبرو شد. البته مخالفت تنها در زمینه مسائل فكری نبود، از نظر سیاسی نیز، با قلع و قمع قزلباشان توسط شاه عباس اول، آن هم در زمانی كه قزلباشان سخت به جان یكدیگر افتاده بودند، نوعی زمینه سیاسی برای انحلال طایفه قزلباش و طبعا حامیان اصلی تصوف فراهم گردید. با این حال، باید توجه داشت كه تصوف تنها در صورت قزلباشی آن نبود كه با نابودی یا تضعیف آن از میان برود؛ بخش عمدهای از آن به صورت یك جریان فكری در میان دستهای از عالمان برجسته شیعه در این دوره بود.
جریان ضد تصوف، كه به طور عمده از سوی علمای عرب مقیم اصفهان دنبال میشد، به طور نیرومند در برابر صوفیه موضع گرفت. هر مقدار كه به اواخر قرن یازدهم نزدیك میشویم، این جریان فعّالتر شده و با استناد به تلاشهایی كه از زمان محقق كركی، یعنی عصر نخست صفوی بر ضد تصوف شده بود، به تألیف كارهای جدیدتر پرداخته و مبارزاتش را آشكارتر ادامه میدهد. یكی از اهرمهای اصلی این جریان، مبارزه با تصوف، به عنوان یك جریان سنی است. خواهیم دید كه در بسیاری از آثاری كه در رد بر صوفیان نگاشته شده، به ارتباط آن با مشایخ سنی كه برخی مواضع ضد شیعی روشنی در تاریخ داشتهاند، تصریح شده است.
گفته شده است كه جنبش ضد صوفیگری، در دوره شاه طهماسب (930- 984) آغاز شده است. شاهد این نظریه فعالیت محقق كركی (م 940) شخصیت محبوب شاه طهماسب و نخستین عالم مقتدر شیعه در دوره صفوی در این زمینه است. در این كه آیا محقق كركی فعالیت ضد صوفی داشته است یا نه، میبایست تحقیقات بیشتری صورت گیرد. در این باره، آمده است كه وی كتابی با عنوان المطاعِن المجرمیّة فی ردّ الصوفیّه نوشته است. از آن جا كه این اثر از میان رفته است، نسبت به محتوای آن واقف نیستیم و بنا بر این نمیدانیم كه محقق كركی در این كتاب، چگونه با تصوف روبرو شده است. تنها یكی از شاگردان محقق، بخشهایی از این كتاب را نگاه داشته است. وی محمد بن اسحاق ابهری است كه دو كتاب با عنوان انیس المؤمنین در تاریخ امامان و منهج الفاضلین فی معرفة الائمة الكاملین درباره امامت نگاشته است. در حال حاضر، نسخهای از انیس المؤمنین در كتابخانه مسجد گوهر شاد مشهد موجود است كه محقق كركی تقریظی بر آن نوشته است. «1»
یك پرسش مهم این است كه آیا در عنوان كتاب محقق، پسوند «فی ردّ الصوفیه» بوده
______________________________
(1). فاضل، محمود، فهرست نسخههای خطی كتابخانه جامع گوهر شاد، ج 4، ص 1927
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 521
است یا نه. ابهری در هفت مورد نام این كتاب را تنها با عنوان مطاعن المجرمیه آورده است. «1» به علاوه، تمامی موارد نقل شده مربوط به ابو مسلم و ابو مسلم نامه خوانی است كه ما حكایت آن را به تفصیل در نوشتار «قصه خوانی در دوره صفوی» آوردهایم. بنا بر این، به گمان قوی، و بر اساس آنچه كه موجود است، نمیتوان به صراحت كتاب محقق را رد بر صوفیه دانست. البته، این نكته پذیرفتنی است كه كار ابو مسلم نامه خوانی تا اندازهای كار صوفیان بوده و آنان این قبیل داستانها را در طول قرن هفتم تا نهم بازسازی میكرده و برای مردم میخواندند؛ اما به هر روی، ردّیه نویسی بر ضد ابو مسلم یا قصه خوانی، نمیتواند به صراحت رد بر صوفیه دانسته شود.
آنچه متفاوت با تلقی پیشگفته است، مطلبی است كه شیخ حر عاملی (م 1104) در كتاب الاثنا عشریة فی الردّ علی الصوفیة آورده است. وی مینویسد: شیخ علی در این كتاب اخبار زیادی در رد بر صوفیه و كفر آنان آورده و بحثهای عقلی متعددی در اثبات این معنا، كرده است. «2» از عبارت او آشكار است كه وی كتاب كركی را ندیده است. گفتنی است كه وی نیز تنها از المطاعن المجرمیه یاد كرده و پسوند «فی الرد علی الصوفیه» را همراه آن نیاورده است. شیخ حرّ اشارتی دیگر نیز به نقل از كتاب فرزند محقق- كه در ادامه از آن نقل خواهیم كرد- به المطاعن المجرمیه دارد. فرزند محقق با یاد از كتاب پدرش، نوشته است كه «پدرم به نقل از ثقات امامیه، در كتابش المطاعن المجرمیه، در رد حلاج اخبار زیادی آورده است». «3» در این صورت، این تنها شاهد ما بر این است كه كتاب محقق، مطالبی در رد بر حلاج نیز داشته است. گفتنی است كه میر لوحی نیز در رساله سلوة الشیعة از كتاب المطاعن المجرمیه یاد كرده است. «4»
از روزگار محقق كركی كه بگذریم، فرزند وی شیخ حسن، كتابی با عنوان عمدة المقال فی كفر اهل الضلال داشته است كه مع الاسف تا كنون از آن آگاهی به دست نیامده است. این رساله در دوره اخیر صفوی در دسترس عالمان بوده است. افندی پس از معرفی مؤلف مینویسد، این شیخ كتابی با عنوان عمدة المقال فی كفر اهل الضلال دارد كه در آن درباره اهل سنت و قدح صوفیان سخن گفته و نسخهای از آن نزد ما موجود است كه آن را به نام شاه طهماسب صفوی تألیف نموده و در سال 972 در مشهد به انجام رسانده است. «5» این كتاب،
______________________________
(1). ابهری، انیس المؤمنین، صص 136، 142، 147، 152، 186، 187، 188
(2). عاملی، شیخ حر، الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص 50؛ افندی، ریاض، ج 3، ص 447
(3). عاملی، شیخ حر، الاثنا عشریة، ص 51
(4). میر لوحی، سلوة الشیعة، (میراث، دفتر دوم)، ص 351
(5). افندی، همان، ج 2، ص 260
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 522
همچنین در اختیار شیخ علی بن محمد بن حسن بن شهید ثانی (م 1103) بوده و از آن مطلبی در رساله السهام المارقة نقل كرده است. «1» شیخ حر عاملی، به رغم آن كه در امل الامل از وی یاد نكرده، در كتاب الاثنا عشریه خود از آن یاد كرده و عبارتی از آن را با واسطه كه كسی جز شیخ علی عاملی نیست، نقل كرده است. این همان نقلی است كه شیخ حسن، مطلبی را از كتاب پدرش مطاعن المجرمیه نقل كرده و پیش از این، به آن اشاره كردیم. «2» حدس قوی آن است كه دست كم، بخش عمده كتاب عمدة المقال درباره اهل سنت است و به مناسبت به صوفیه، آن هم صوفیه سنی پرداخته و برخی از عقاید آنان را نقد كرده است.
مطلبی كه شیخ حر از آن نقل كرده، بحث وحدت وجود و حلول خداوند در ابدان عارفان است. پس از آن این نكته را كه صوفیه عدهای را به عنوان اولیاء معرفی كرده، طریقه آنان را پیروی میكنند، مورد حمله قرار داده، آنان را «رؤوس الكفرة الفجرة و عظماء الزنادقة و الملاحدة» نامیده، برای مثال از حلاج و بایزید بسطامی یاد كرده است. «3» میر لوحی نیز در رساله سلوة الشیعة از عمدة المقال یاد كرده است. «4»
یك نكته را باید در نظر داشت و آن این كه عالمان و فقیهان این عهد، در مجموع اندیشه ضد صوفیانه یا عارفانه نداشتند. امیر معز الدین اصفهانی كه فقیهی ارجمند و از شاگردان محقق كركی بود، سالها در منصب صدارت با بدعتها و فسق و فجور مبارزه كرده و در عین حال، غزلهای جانانهای میسرود كه از آن جمله است:
به پیش ماه رخت، آفتاب یعنی چهبه پیش خال و خطت، مشك ناب یعنی چه
درون حلقه زلف تو رخ نمایان استو گر نه در دل شب آفتاب یعنی چه
خیال نرگس مستت ز هوش میبردمو گرنه با دل پر درد خواب یعنی چه
عرق به روی تو هر كس كه دید میگویدبه روی آتش سوزان حباب یعنی چه «5» درباره سید حسین مجتهد كركی، دختر زاده محقق كركی نیز گفته شده است كه تمایل به تصوف داشته است. «6» در همین دوره، شیخ حسین بن عبد الصمد، پدر شیخ بهایی نیز تمایلات صوفیانه داشته و از مشایخ صوفیه ستایش میكرد. «7»
______________________________
(1). نسخه مرعشی، ش 1576، برگ 18
(2). عاملی، شیخ حر، الاثنا عشریه، ص 51
(3). همان، ص 51
(4). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 351
(5). قمی، قاضی احمد، خلاصة التواریخ، ج 1، ص 314
(6). افندی، همان، ج 2، ص 67
(7). افندی، همان، ج 2، ص 114
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 523
چراغ تصوف ایران در پایان قرن دهم، به آرامی رو به خاموشی رفت و زوال آن به طور جدی مطرح شد. شهرهای پر خانقاهی چون تبریز یا یزد، در قرن یازدهم، از خانقاه تهی شده و جای خانقاهها را مساجد و تكایا و حسینیهها گرفت. به نوشته كیانی: «از مطالب كتاب جامع مفیدی [كه در حدود 1080 تألیف شده] چنین استنباط میشود كه موضوع مسلك تصوف و مسأله خانقاه سازی از قرن دهم دچار فترت گردیده و در زمان مؤلف، كاملا از رونق و رواج باز مانده و فقط جماعت خانههایی وجود داشته كه سالكان در آنها به تلاوت قرآن مشغول بودهاند.» «1» در جامع مفیدی آمده است: در این اوقات، بنا بر جهاتی كه خامه فصاحت قرین را یارای اظهار و بیان كشف گفتار حقایق آن نیست، عمارات روی به خرابی آورده ... و رسم راتبه و صادر و وارد از خوانق و مزارات متبركه بر افتاده. «2»
قرن یازدهم، قرن عرفای غیر حزبی یا به تعبیری غیر صوفی و غیر وابسته به سلاسل صوفیه است؛ در عین حال، هنوز مقابر برخی از آنان نیز توجه میشود. كما این كه قبر بابا ركن الدین، یعنی ركن الدین مسعود بن عبدالله بیضاوی (م 769) در اصفهان در دوره شاه عباس اول ترمیم شد، گر چه یك سال بعد از درگذشت او به اتمام رسید. «3» به علاوه، آن چنان كه مجلسی دوم به نقل از شیخ بهایی آورده، وی شاه عباس را بر سر قبر بایزید بسطامی برده است؛ گر چه در آنجا میان یك عالم ضد صوفی و شیخ بهایی، درباره بسطامی بحثی در گرفت، اما به هر حال، شاه عباس قبر بایزید را زیارت كرد. «4» طبیعی است كه در مواردی كه ممكن بود تا به نوعی صاحب مقبره، به نوعی به تشیع متصل شود، احترام به آن و زیارتش آسانتر میبود. برای مثال میتوان به بقعه شیخ ابو مسعود رازی اشاره كرد كه بر اساس داستانهای افواهی، محدثی جانبدار امام علی علیه السلام بوده است. «5»
بسیاری از عارفان اصفهان تا زمان شاه عباس دوم، همچنان مورد احترام بودند و حتی امكاناتی از سوی شاه در اختیار آنان گذاشته میشد. به نوشته وحید قزوینی، شاه عباس دوم «در این وقت منزل پیشوای سالكین و محیی مراسم حكمای متألهین ملا رجب علی تبریزی و رمز شناس مفاسد و مصالح، درویش محمد صالح لنبانی را به نور قدوم سعادت لزوم، رشك باغ جنان و روضه رضوان فرمودند و هر یك را به انعامات ظاهر و فیوضات باطن
______________________________
(1). كیانی، تاریخ خانقاه در ایران، ص 225
(2). جامع مفیدی، ج 3، ص 577 به نقل از كیانی، تاریخ خانقاه در ایران، ص 262
(3). بنگرید: هنرفر، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 495
(4). این نقل تاریخی در رساله «اصول فصول التوضیح» كه در ادامه همین نوشتار چاپ شده، آمده است.
(5). هنرفر، همان، صص 353- 358
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 524
سرمایه توانگری بخشودند ... یك دو نوبت به منزل حكمای مزبور تشریف ارزانی فرموده صحبت داشتند و یك دو نوبت درویش مجنون و همچنین ملا رجب علی و درویش محمد صالح را طلب داشته، از خاك برداشتند و در اوقاتی كه عزم صحبت درویشان مینمودند، حكم به احضار مجتهد الزمانی مولانا محمد محسن كاشی كه سالك طریقین و مست نشأتین است، میفرمودند و در مجلسی كه با درویشان افطار نمودند، ملا محمد علی مشهدی «1» نیز كه از واقفان اسرار و محرمان استار است، به شرف مجالست سرافرازی یافت.» «2» همو در جای دیگری خبر «تشریف بردن اعلی حضرت جهان بانی به منزل ملا رجب علی و بقعه درویش صالح لنبانی» را آورده است. «3» همچنین خبر از بنای تكیه فیض برای صوفیان داده، محل آن را «باغ مرحوم محراب خان والد عالی جاه قورچی باشی كه بر كنار رود زنده رود واقع» است، اختصاص داد تا صوفیان «حین ذكر و وجد و حال، در اصل گنبد اجتماع نمایند». «4» گویا این تكیه در زمان شاه سلطان حسین، ویران گردیده، درویشان آن، از اصفهان آواره شدند. «5»
به جز كتاب حدیقة الشیعه كه منسوب به مقدس اردبیلی است، و درباره نسبت آن به وی- یا دست كم بخش رد تصوف آن- از قرن یازدهم تا كنون چون و چرای فراوان بوده است، «6» از قرن دهم موضع رسمی ضد صوفی كه به صورت یك كتاب یا بخش مهمی از یك كتاب بر جای مانده باشد، تا كنون معرفی نشده است. در برابر، جریان دیگری در این دوره، به انتقاد از تصوف میپردازد كه به نظر ما، به رغم علاقهاش به تصوف، درآمد حركتهای ضد صوفیانه دوره اخیر صفوی است. بنا بر این پیش از این كه این خط، یعنی خط ضد تصوف دنبال شود، لازم است این حركت جدید را كه مربوط به نیمه نخست قرن یازدهم است، مورد بررسی قرار دهیم.
حركت یاد شده، چنین است كه جمعی از عالمان عارف مسلك دوره میانی صفوی،
______________________________
(1). به احتمال، وی همان است كه در مشهد گفته بود كه فیض كاشانی مجلس سماع دارد؛ و فیض در پاسخ كسی كه در این باره از وی پرسش كرده بود، نامهای نگاشت. در بحث «فیض و تصوف» در این باره سخن گفتهایم.
(2). وحید قزوینی، عباس نامه، ص 255
(3). همان، ص 321
(4). همان، ص 256
(5). نصف جهان در تعریف اصفهان، ص 183 به نقل از: كیانی، همان، ص 264
(6). شیخ حر در الاثنا عشریه (ص 30، و نك: 51) درباره تشكیك در انتساب این كتاب مفصل بحث كرده و كوشیده است تا نسبت آن را به مقدس اردبیلی ثابت كند. و نیز بنگرید: تدین، مهدی، حدیقة الشیعه یا كاشف الحق، مجله معارف، سال دوم، شماره 3، صص 105- 122. و مقدمه چاپ جدید حدیقة الشیعة، صص 32- 63 (به كوشش صادق حسن زاده، قم، انصاریان، 1377)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 525
همزمان با دفاع از شرع و روشهای عرفانی و اخلاقی، شروع به انتقاد از صوفیه بازاری كردند. چنین اقدامی، میتوانست نوعی مقابله با انتقادهای شدیدتری باشد كه عالمان ضد صوفی با بهانه قرار دادن كارهای صوفیان بازاری، بر این قشر وارد میكردند. این قبیل انتقادها، از قدیم میان مشایخ صوفیه رایج بوده، هر بار كه میان صوفیان حركت جدیدی آغاز میشد، باب انتقاد نسبت به سایر صوفیان و رفتار آنان گشوده میشد. برای مثال میتوان از این شعر مولانا یاد كرد كه میگوید:
صوفیئی گشته به نزد این لئامالخیاطه و اللواطه و السلام
حرف درویشان بسی آموختندمنبر و محفل بدو افروختند در این دوره، شماری از عالمان كه به مسائل عرفانی علاقهمند بودند، شروع به انتقاد از صوفیان كردند. این خط تا آخر صفوی ادامه داشته و كار به جایی میرسد كه رهبران برخی از سلسلههای صوفی، برای این كه از قافله انتقاد عقب نمانده، خود را عارف معرفی كنند نه صوفی بازاری، شروع به انتقاد از رفتارهای اجتماعی صوفیان میكنند.
در این انتقادها، خانقاه شیخ صفی یك استثنا به شمار آمده و حتی ضد صوفیترین عالمان، به نوعی بر خود لازم میدیدند تا از شیخ صفی الدین اردبیلی كه جد شاهان صفوی بود، دفاع كنند. اما از این كه بگذریم، انتقادهای فراوانی در آثار عالمان عارف این دوره دیده میشود. برای نمونه باید به شیخ بهایی (م 1030) اشاره كرد. مثنوی نان و حلوای شیخ بهایی نشانگر اعتقاد وی به اندیشههای عرفانی است.
علم رسمی سر به سر قیل است و قالنه از او كیفیتی حاصل نه حال
علم نبود غیر علم عاشقیما بقی تلبیس ابلیس شقی
ایها القوم الذی فی المدرسةكلّ ما حصّلتموه وسوسة اما همین شیخ بازیهای صوفیانه و جبّه پوشیهای فریبكارانه را نیز مورد انتقاد قرار میدهد و در همان مثنوی میگوید:
این مقام فقر خورشید اقتباسكی شود حاصل كسی را در لباس
زین ردا و جبّهات ای كج نهاداین دو بیت مثنوی آمد به یاد
ظاهرت چون گور كافر پر حللوز درون، قهر خدا عزّ و جل
از برون، طعنه زنی بر بایزیدوز درونت ننگ میدارد یزید «1» شیخ همزمان با اعتقاد عمیقش به عرفان و روشهای كشف و شهود و علاقه شدیدش به مفهوم زهد، با تألیف جامع عباسی و داشتن منصب شیخ الاسلامی در اصفهان، آن هم برای
______________________________
(1). نفیسی، سعید، كلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص 171
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 526
معروفترین شاه صفوی، یعنی شاه عباس، نشان داد كه به فقه و شریعت اعتقاد كامل دارد «1» و خود نیز لباس فقیه زمان یا به اصطلاح عنوان مجتهد الزمانی را به دوش میكشد؛ اما در عین حال، وارث آن گرایش عارفانه است كه آن را به نسل بعد از خود منتقل میكند.
گفتنی است كه نقل حدیثی توسط شیخ بهایی در كشكول سبب شده است تا شیخ حر بر موضع شیخ بهایی به عنوان یك ضد صوفی تأكید ورزد كه البته قدری تند مینماید. «2»
صدر الدین شیرازی (979- 1050) معروف به ملا صدرا شاگرد میر داماد و شیخ بهایی، بنیانگذار نگرش فلسفی معروف به حكمت متعالیه كه جهتگیری عمده آن تلفیق عرفان و فلسفه و حدیث است، در موارد متعددی به صوفیان حمله كرده است. وی سخت جانبدار عرفان است و در بسیاری از آثار خود، بر منكران معارف یقینیه و عالمان ظاهری حملات سخت دارد. در جایی مینویسد: و همچنیناند جمعی كه انكار علوم حقیقیه و معارف یقینیه مینمایند و مذمّت طریق اهل حقیقت و عرفان مینمایند و تحسین شیوه تن پرستان و جاهلان، بنا بر تعارف اصلی و تناسب و تشابه جبلّی، كه نفوس معطّله و عبده الهه هوا و عبّاد هیاكل و اصنام دنیا و تبعه و خدمه شیاطین و اهل بدع و اهوا را با هم میباشد، میكنند. «3» وی برای این كه بر اعتبار فقیهان بیشتر لطمه زند، میگوید كه اساسا لفظ فقه «در ازمنه سابقه» «بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقایق آفات و مكاید و امراض وی و تسویلات و غرور شیطانی فهم نمودن و اعراض نمودن از لذات دنیا و اغراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقای پروردگار و خوف داشتن از روزشمار» اطلاق میشده است، و «اكنون پیش طالب علمان این زمان، فقه بر استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت قسمت مواریث و ...» اطلاق میشود. «4»
اما همین شخص، صوفیان بازاری را مورد حمله قرار میدهد؛ و دلیلش، حملات فقیهان به صوفیان آنچنانی است كه سر و وضعشان كاملا گویای صحّت بسیاری از این انتقادهاست. افراط در این برخوردها، ملا صدرا را از فقیهان خشمگین كرده، آنان را به دنیاداری و اختلاف افكنی متهم میكند:
این گروهی كه نو رسیدستندعشوه جاه و زر خریدستند
سر باغ و دل و زمین دارندكی سر شرع و عقل و دین دارند
از ره شرع و شرط برگشتهتشنه خون یك دگر گشته
______________________________
(1). بنگرید: عباس، دلال، بهاء الدین العاملی، صص 581- 606
(2). عاملی، شیخ حر، الاثنا عشریة، صص 16، 53
(3). شیرازی، صدر المتألهین، رساله سه اصل، ص 90
(4). شیرازی، سه اصل، ص 99- 100
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 527 پس روان كرده از هوا قرقركین فلان ملحد این فلان كافر «1» ملا صدرا در زمان خویش، احساس میكرده است كه عرفان در حال نابودی است. ممكن است كه خطر در ظاهر تا این اندازه جدی نبوده، اما به هر روی، آنچه كه پس از درگذشت وی رخ داد، ثابت كرد كه عرفان و تصوف، با دشواریهای زیادی روبرو خواهد شد.
ملا صدرا در پایان رساله جبر و تفویض «2» میگوید: این رساله را در زمانی نگاشتم كه كسب علوم الهی، عیب و عار شده و افراد با انكار معارف حقیقیه، به مقام و منصب میرسند و نزدیك است كه اهل علم توحید از تمامی بلاد محو شوند. «3» در افراط او نسبت به زمانش نباید تردید كرد؛ چه آموزش فلسفه حتی تا آخرین دهه دولت صفوی، همچنان بیشترین وقت را پس از فقه، از طلاب علوم دینی میگرفت. «4»
ملا صدرا همزمان با داشتن گرایش عرفانی، كتابی با عنوان كسر اصنام الجاهلیه «5» نوشته است كه به قیاس رساله سه اصل كه در آن به انتقاد از علما و فقها پرداخته بود، این بار به انتقاد از صوفیه پرداخته است. وی با قلم تندی كه به طور منحصر در اختیار اوست، به بدگویی از صوفیان بازاری و مشایخ دروغین و بازیگر میپردازد. برخی عنوان فی كفر جماعة الصوفیة را ادامه نام كتاب دانستهاند. «6» گرچه در عنوانی كه مؤلف در پایان مقدمه خود به كتاب داده، این تعبیر نیامده است، اما از برخی از قرائن از جمله تعبیر «مذهب التحقیق و مشرب الزندیق» «7» میتوان تعبیر افزوده را منطبق با نگرش او در تألیف این اثر دانست. وی در مقدمه اشاره به گروه فراوانی دارد كه به شطحیات و كشف و كرامات بیپایه روی آورده، از تعلیم عرفان و علم خودداری میورزند. وی این گروه را كسانی میداند كه بدون دانش، خود را وارد چله نشینی كرده، لباس صوفیان پوشیده و شروع به بیعت گرفتن از مریدان میكنند. اشكال دیگر اینان، پناه بردن به شعبده و حیلههاست كه برای جمعآوری مشتری صورت میگیرد. «8» وی در انتهای مقدمه، این مشكلات را انگیزه وی برای تألیف این كتاب
______________________________
(1). شیرازی، سه اصل، ص 100
(2). شیرازی، صدر الدین محمد، جبر و تفویض، تحقیق سید محمد علی روضاتی، اصفهان، 1341
(3). همان، ص 14
(4). بنگرید بحث «حیات فرهنگی و سیاسی ایران در قرن دوازدهم هجری» و نیز مقاله «علی قلی جدید الاسلام كشیش مسلمان شده دوره اخیر صفوی» در همین مجموعه.
(5). شیرازی، صدر الدین محمد، كسر اصنام الجاهلیة، به كوشش محمد تقی دانش پژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1340
(6). شیرازی، صدر الدین، مثنویات، مقدمه فیضی، صص 75- 76
(7). شیرازی، كسر اصنام الجاهلیة، ص 18
(8). همان، ص 8
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 528
یاد كرد. ملا صدرا در مقدمه و مقالات چهارگانه كتاب، مباحث مختلفی را در افشای وضعیت این گروه مطرح كرده است. آنچه از نظر وی مهم است، این كه، پیش از شروع به ریاضت و مجاهده با نفس، لازم است تا شخص علم و دانش كافی فراگیرد. به نظر وی، كسانی كه در زمان وی در مقام «ارشاد و خلافت» نشستهاند، بیشترشان، بلكه همهشان، احمقهای جاهل به روشهای معرفتی و ارشادی هستند. «1» بیشتر چیزهایی كه در این زمان، متصوفه به آن روی آورده و واعظان عوام به آن سرگرم هستند، «كلمات مزخرفة شعریّه» است؛ آن هم اشعاری كه در وصف عشق و جمال معشوقان و شمائل محبوبان و شادی وصال و الم فراق آنهاست. «2» وی فصلی خاص را نیز به بطلان شطحیات متصوفین اختصاص داده است؛ مطالبی كه در شناخت وضعیت صوفیان این دوره بسیار بسیار با ارزش است. در اینجا حملهای نیز به فقیهان دارد: چگونه میتوان نام فقیه را بر كسی كه نزد حكام و سلاطین ظالم رفته و با فتاوای باطل خود آنان را كمك میكند، اطلاق كرد. «3» وی افرادی را كه با سفسطه و تقلید از اقوال حكما خود را شبیه به حكما و عرفا در آوردهاند، مانند حیوانات تقلیدگری چون میمون و طوطی و با بچههایی میداند كه ادای بزرگترها را در میآوردند. «4»
فغان ز ابلهی این خران بیدم و گوشكه جمله شیخ تراش آمدند و شیخ فروش
شوند هر دو سه روزی مرید نادانیتهی ز دین خود و خالی از بصیرت و هوش وی میافزاید: بیشتر كسانی كه در صوامع مینشینند تا با انگشت به آنان اشارت شود، یا در خانقاهها مینشینند تا به زهد و كرامت شهرت یابند، احمق ناقص ملعون هستند.
نكته قابل ملاحظه، شیفتگی این قبیل عارفان به اندیشههای غزالی است كه در نهایت نسخهای شیعی از آن توسط فیض كاشانی آماده شد؛ اما پیش از آن، كتاب یاد شده، همواره مورد توجه عارفان شیعه در ایران بود. از جمله، شاه صفی از ملا صدرا خواسته بود تا این كتاب را به فارسی درآورد. علی نقی كمرهای كه آن زمان قاضی شیراز بود، با ستایش از ملا صدرا، درخواست شاه را برای ترجمه اثر یك سنّی مورد انتقاد قرار داده است. وی حتی، درآمیختن آن را با معارف اهل بیت- كاری كه اندكی بعد فیض انجام داد- را نیز نادرست شمرد. «5»
______________________________
(1). همان، ص 23
(2). همان، ص 27
(3). همان، صص 32، 92- 93
(4). همان، ص 103
(5). بنگرید به گزارش ما از كتاب همم الثواقب كمرهای در همین مجموعه با عنوان گزارش اندیشههای
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 529
نمونه دیگر این قبیل انتقادها را در كتاب سراج السالكین میتوان یافت كه به نام شاه عباس و امام قلی خان در سال 1031 نوشته شده و شرحی بر یك رساله اعتقادی است. در این كتاب، با وجود آن كه سبك آن عرفانی است، از صوفیان زمان نكوهش شده است. «1»
یكی از شاگردان شیخ بهایی، ملا محمد تقی مجلسی (م 1070) است كه بیش از استاد به اخبار و احادیث گرویده و به همین دلیل، خود را یكی از عوامل مهم نشر حدیث یا اخبارگرایی در ایران دانسته است. وی به پیروی از استاد، علائق زاهدانه و اعتقاد به كشف و كرامات را حفظ كرده و از این دست مطالب، در آثار خود، به طور جسته گریخته آورده است. ما نمونههایی از آن را در مروری كه بر كتاب لوامع صاحبقرانی با عنوان مسائل دینی و فرهنگی دوره صفوی از زبان مجلسی داشتیم، و در همین مجموعه چاپ كردیم، آوردهایم.
مطالب یاد شده، اعتقاد وی را به كشف و شهود كه یكی از ویژگیهای مهم فكری عارفان است، نشان میدهد.
شخصیت مجلسی اول، شخصیتی شناخته شده بوده و علایق او به معنویات و عرفانیات، برای بسیاری قابل درك بوده است. خوانساری با یاد از این كه فیض از طرف عالمان ضد صوفی مورد انتقاد بوده است، مینویسد: علامه مجلسی توجهی به این مسأله نداشت؛ زیرا فیض را با پدر خویش هم مشرب میدانست. «2» عبد الكریم گزی هم نوشته است: به هر حال، آخوند ملا محمد تقی اهل ریاضت و عبادت و فكر و ذكر» بوده، «اربعینها ریاضت كشیده و با صوفیه هم ارتباطی داشته كه صوفیه او را از خود میدانند و سلسله سند به او میرسانند.» «3» و نیز مینویسد: «و رساله حدیقه فارسی، در مسأله عملیه برای عوام نوشته كه طریق احتیاط هم دست داده است و تا كنون هم نزد بعضی از عرفا و صوفیه شیعه عمل به او مینمایند.» «4» پس از آن مینویسد: «ولی مرحوم آخوند ملا محمد باقر- ولد او- نوشته كه صوفی نبودند، و به جهت مصلحت وقت و شرع با آنها مخالطه داشتند، و باید همین نحوها باشد.» «5» آقا احمد كرمانشاهی (م 1243) هم نوشته است: بعد از اوان تحصیل، مدتی در نجف اشرف در مقام مهدی علیه السلام به ریاضت مشغول شد، و در كسب
______________________________
سیاسی یك عالم دوره صفوی.
(1). بنگرید: مقدمه كسر اصنام الجاهلیة، (از دانش پژوه) ص 6
(2). خوانساری، روضات الجنات، ج 6، ص 82
(3). گزی، تذكرة القبور، ص 66
(4). همان، ص 74
(5). همان، ص 66
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 530
اخلاق و تهذیب باطن به حدّی كوشید كه به تصوف متهم گردید. «1»
میرزا حسین نوری نیز شواهدی درباره علایق و تمایل آخوند ملا محمد تقی مجلسی به تصوف آورده است و در عین حال، آنچه را علامه مجلسی در تبرئه پدرش از انجام اعمال صوفیان درویش خصلت آورده، تأیید كرده است. وی با اشاره به تهذیب نفس و روایات مربوط به آن، كار آخوند را در این جهت دانسته، نه عمل به آنچه كه میان صوفیان معمول بوده است. وی ارتباط اولیه او را با تصوف كه متوجه همین هدف بوده آورده و رساله سیر و سلوك و نیز برخی اشعار وی را كه حاكی از این گرایش اولیه اوست، ذكر كرده «2» و با این همه، او را از تصوف تبرئه كرده است. «3» گفتنی است كه رسالهای نیز با عنوان مجاهده از محمد تقی مجلسی در درست است كه درباره ریاضات و عبادات بوده و عبارت نخست آن چنین است: ... و بعد چون بنای ایقان و ایمان بر ریاضات و مجاهدات است ... و شكی نیست كه مراد از این مجاهده، مجاهده اكبر است ... «4»
تنكابنی نیز نوشته است كه مردم، وثوقی به آخوند محمد تقی مجلسی نداشتند و وی را داخل در سلك صوفیه میشمردند، تا آن كه آخوند ملا محمد باقر مجلسی پا به عرصه آمد و او به پدرش وثوقی پیدا كرد، در آن وقت مردم نیز وثوق پیدا كردند. «5» ممكن است این نكته اشاره به فضایی باشد كه پس از رشد جریان ضد تصوف و حملات میرلوحی و حامیان او به مجلسی اول، برای وی درست شده بود و بعدها با دفاعی كه علامه مجلسی از پدرش كرد، آن وضعیت تغییر نمود.
علامه مجلسی در رساله اعتقادات این تصور را كه پدرش از متصوفه بوده، انكار كرده و تمسك وی را به اخبار اهل بیت علیهم السلام، دلیل این امر دانسته است. وی او را ملكه زهد و ورع دانسته و رفت و آمد وی را با صوفیه در ابتدا، برای هدایت آنان عنوان كرده، مینویسد: زمانی كه فهمید جمعی از آنها هدایت شدنی نیستند، از آنها تبرّی جسته و حتی تكفیرشان كرد. «6» مرحوم مجلسی آن چنان كه خود اظهار میدارد، به دلیل این كه فرزند اوست در این باره اطلاع بیشتری دارد. عبارتی كه علامه مجلسی در صراط النجاة «7» آورده چنین است: و ایّاك أن تظن بالوالد العلامة نوّر الله ضریحه انّه كان من الصوفیة او یعتقد
______________________________
(1). بهبهانی، آقا احمد، مرآة الاحوال، ج 1، ص 60
(2). نوری، میرزا حسین، الفیض القدسی، چاپ شده در بحار الانوار، ج 105، ص 118
(3). نوری، همان، بحار ج 105، ص 110
(4). دانش پژوه، فهرست دانشگاه، ج 12، ص 2770، ش 3783
(5). تنكابنی، قصص العلماء، ص 223
(6). طالقانی، شرح رساله اعتقادات، تألیف 1103، برگ 191، نسخه شماره 2251 كتابخانه آیة اللّه نجفی.
(7). نسخه شماره 31226 برگ 42- 57
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 531
مسالكهم ... حاشاه عن ذلك ... و هو كان انس أهل زمانه بأخبار اهل البیت ... بل كان مسلكه الزهد و الورع ... و كان فی بدو أمره یتسمّی باسم التصوف لیرغب الیه هذه الطائفة و لا یستوحشوا منه، فیردعهم عن تلك الأقاویل، و قد هدی كثیرا منهم الی الحق ... و لمّا رأی فی آخر عمره أن تلك المصلحة قد ضاعت و رفعت أعلام الضلال و علم أنّهم أعداء الله صریحا، تبرّأ منهم و كان یكفّرهم ... و أنا أعرف بطریقته، و عندی خطوطه فی ذلك. «1»
نایب الصدر از محققان متأخر صوفیه، به تفصیل در اثبات تصوف ملا محمد تقی مجلسی و رد گفتههای فرزند او و آنچه آقا محمد علی كرمانشاهی در خیراتیه آورده، بحث كرده، قسمتهایی از گفتهها و مكاشفات ملا محمد تقی را از شرح او بر كتاب من لا یحضره الفقیه «2» و جاهای دیگر آورده است. مطالبی كه بیش از حد، او را متمایل به مكاشفات مورد ادعای صوفیان نشان میدهد.
در واقع این درست است كه وی از صوفیه مصطلح نبوده، اما تمایلات عارفانه و حتی افراط در ارائه آنها مورد نظر ملا محمد تقی مجلسی بوده است؛ مقاومت وی در ردیه نوشتن بر ملا محمد طاهر- آن چنان كه گذشت- مؤید این امر است. شاید فصل الخطاب این بحث، طرح پرسشی درباره صوفیان از ملا محمد تقی و پاسخ وی باشد كه روشنگر موضع وی بر ضد صوفیان حزبی و متشكل است:
سؤال: در باب ذكر خفی و سایر اعمال صوفیه چه میفرمایند؟
جواب: این فقیر نیافتهام در این ذكر ارتباط بسیاری. و هر یك از صوفیه ذكر خفی خاصی ذكر كردهاند و این ذكر از مشایخ نور بخشیه است و از ائمه هدی علیهم السلام ندیدهایم؛ و عبادت دانستن اینها و چرخ زدن و دست زدن و برجستن و امثال اینها تشریع است، و ذكر بلند بد نیست، اگر چه آهسته بهتر است و ذكر قلبی بهتر است، اگر به مقام قلب رسیده باشد. و الله اعلم. «3» تكمیل كننده این بحث، مطالبی است كه پس از این درباره توضیح المشربین خواهیم آورد.
بیمناسبت نیست اشاره كنیم كه یكی از كسانی كه متأثر از مرحوم آخوند یعنی مجلسی اول بوده، محقق سبزواری (م 1090) است كه به منصب مهم امامت جمعه در اصفهان دست یافت. وی از علاقهمندان به حكمت و طبعا عرفان است و در كتاب روضة الانوار خود
______________________________
(1). حائری، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مجلس، ج 22، ص 239؛ و بنگرید: آقا بزرگ، ذریعه، ج 12، ص 28؛ مهدوی، مصلح الدین، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 2، ص 200
(2). مقصود لوامع صاحبقرانی است كه در نوشتاری تحت عنوان مسائل مذهبی اجتماعی از زبان محمد تقی مجلسی در همین مجموعه چاپ كردهایم.
(3). مجلسی، محمد تقی، مسؤولات، میراث اسلامی ایران، دفتر سوم، ص 699
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 532
از منبریها و واعظانی كه بر منابر به تفسیق و تكفیر افراد عالم و حكیم مشغول هستند، اظهار نگرانی كرده است. وی كه حكیمان را مقدم بر مجتهدان قرار داده از حملههای غیر منصفانهای كه بر ضد حكیمان میشود، چنین یاد كرده است: اكثر اوقات، جمعی از اهل حدیث و فقه كه بیش از ظواهر بعضی آیات و احادیث نفهمیدهاند و به اعماق آیات شریفه و غموامض اسرار احادیث نرسیدهاند، طبقه علمای حكمت را بالكلیه انكار و تجهیل نمایند و در این باب مبالغه از حد گذراندهاند. و بسیار باشد كه تكفیر ایشان بالكلیه نمایند و قائل به اسلام یكی از ایشان نشوند.» «1» (599) وی در ادامه، با اشاره به اهمیت موقعیت واعظان در راهنمایی عوام الناس، از برخی از آنان كه برای تقویت دكان خود، به دیگران میتازند، به بیان رفتار آنان در تفسیق و تكفیر دیگران پرداخته مینویسد: «اگر فاضلی نظری در كتاب صوفیه جهت اطلاع بر مذاهب ایشان یا بضعی فواید كه كم كتابی از آن خالی میباشد، كرده باشد، گویند فلانی صوفی است و صوفیه همه كافرند؛ و اگر كسی اطلاع بر كتب حكما و علوم فلسفی داشته باشد، گویند فلان حكیم است و كافر است و ایمان ندارد و تلبیسها كنند و تهمتها زنند». «2»
یكی از رهبران صوفیه ذهبیه در این دوره، نجیب الدین رضای تبریزی اصفهانی (1047- 1108) «3» است كه كتاب سبع المثانی او به چاپ رسیده است. «4» نجیب الدین رضا قطب صوفیان ذهبی و جانشین شیخ محمد علی مؤذن خراسانی است. پس از وی شیخ علی نقی اصطهباناتی و سپس قطب الدین نیریزی كه دیدگاههای سیاسی وی را در نوشتاری مستقل در این مجموعه آوردهایم، به ریاست ذهبیه رسیدند. «5» وی كتاب سبع المثانی را كه یكی از آثار منظوم است، به عنوان مجلد هفتم مثنوی جلال الدین مولوی سروده و تاریخ سرایش آن سال 1094 است. «6»
نجیب الدین رضا در این كتاب، آگاهیهایی درباره ضدیت با تصوف در دوره عباس
______________________________
(1). سبزواری، محقق، روضة الانوار، ص 599
(2). همان، ص 602، و بنگرید: ص 402
(3). این تاریخ بر حسب تحقیقی است كه اسد الله خاوری در كتاب «ذهبیه، تصوف علمی- آثار ادبی» صص 287- 289 انجام داده است. شرح حال مفصل او در همانجا صص 278- 290، 516- 525 آمده است.
(4). بنگرید: آقا بزرگ، ذریعه، ج 12، ص 130. در آنجا به خطا سال درگذشت او 1075 آمده است.
(5). شیرازی، محمد معصوم، طرائق الحقائق، ج 3، صص 216- 217
(6). نجیب الدین رضا، سبع المثانی، ص 384
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 533
دوم (م 1077) آن هم در شهر مشهد و اصفهان به دست داده است. «1» وی در جایی از همین سبع المثانی از خوابی كه در مشهد امام رضا علیه السلام دیده سخن میگوید؛ آن هم در وقتی كه منكران تصوف همه جا در شهرها سر برآورده بودند. در این رؤیا، چهارده معصوم علیهم السلام حضور داشته و در كنار آنها همه مشایخ و اولیا نیز، شكوه كنان ایستاده بودند كه از آن جمله شیخ صفی الدین اردبیلی بوده است. در آنجا امام زمان علیه السلام با شیخ صفی الدین سخنی فرموده و فهم نجیب الدین چنان بوده كه وقت تغییر دولت صفوی فرا رسیده است. «2» در واقع، این نوعی پیشگویی برای سقوط این دولت است:
این چنین دریافتم كز دودمانمیشود تبدیل دولت بیگمان
گفتگویی كرد آن حضرت بدویافتم تبدیل دولت من از او وی از خواب بیدار میشود و دو سال بعد، یعنی در سال 1073 شاهد اوج گیری فشار بر صوفیان است:
الف و هفتاد و سه از هجر رسولعصر شاه عباس ثانی شد به طول
گفتگوی منكران صوفیانرفت از حد طعنههای منكران
صد هزاران طعنههای بینسقسرزد از خائن برای اهل حق زمانی كه این اعتراضات به شاه صوفی اعتقاد رسید، تصمیم گرفت تا با منكران تصوف برخورد كند؛ اما نزدیكان وی كه افراد خشكی بودند، تمایل به این كار نداشتند. «3» این افراد كه ترس از قطع شدن مستمری مخالفان داشتند، به شاه گفتند كه دعوای صوفی و ضد صوفی همیشه وجود داشته و جز با كشتن منكران كه البته نشدنی است، خاتمه نمییابد:
شاه را گفتند بوده است این نزاعاز زمان پیش با اهل بقاع
گر نسق خواهی نمودن این كسانبایدت كشتن تمام منكران
______________________________
(1). وی تبریزی الاصل است اما در اصفهان زاده شده و ده سال در مشهد مشغول ریاضت بوده و در سال 1076 به اصفهان بازگشته است.
(2). این اشاره به آن است كه مشایخ صوفیه، سقوط صفویه را به خاطر پشت كردن این دولت به صوفیه و دشمنی با آنها تحلیل میكنند. راز عرفانی آن هم این است كه شیخ صفی الدین جد این خاندان، دست از حمایت فرزندانش برداشته و این دولت سقوط كرده است. قطب الدین نیریزی هم شبیه همین مطلب را در خواب دیده و این چنین به شعر در آورده است (خاوری، ذهبیه، ص 313):
صفی الدین ز جور اهل انكاربه پیغمبر نمودی عجز و اصرار
كز ایشانم بسی بیداد آمدعنادم حاصل از اولاد آمد
به حضرت كردی او یك جعبه اظهاربرون آورد از آن تیر بسیار
كه اینها تیر و طعن و لعنشان استدل من تیز ایشان را نشان است
نخواهم بعد از من زندهگیشانسر افرازی است در افكنده گیشان
(3). نجیب الدین رضا، سبع المثانی، ص 360
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 534
در مقابل، كسانی از درباریان كه متمایل به تصوف بودند، شاه را بر برخورد با مخالفان تصوّف تحریض میكردند:
آن كه صوفی بد به درگاه شهشزیر لب میكرد شه را آگهش در اینجا بود كه شاه به ساختن تكیه فیض در اصفهان پرداخت تا در برابر این مخالفتها، كاری برای صوفیان كرده باشد. این حمایتهای شاه كه در جای دیگری هم از آن یاد كردیم، سبب شد تا قدری از مخالفتها در اصفهان كاسته شود؛ اما در شهرهای دیگر، همچنان ادامه داشت:
رفع منكر گشت روزی چند باززان نهیب پادشاه تركتاز
لیك در غیر صفاهان منكرانطعنه زن بودند كل با صوفیان نجیب الدین به شدت از این فضای ضد صوفی خشمگین بوده و عالمان ضد صوفی را با تعبیر خائن مورد حمله قرار داده، میگوید:
عالمی پر از صفای صوفیانشاه ایران صوفی و جدش چنان
جمله معصومان ما صوفی صفتحق محب صوفی با معرفت در اینجا صحبت از شهر مشهد و ملّای مشخصی است كه ضد صوفی بوده و نجیب الدین در اشعار خود حكایت او را بیان كرده، مباحثات شیخ خود، محمد علی مؤذن خراسانی را با وی آورده است.
ابن شمسش گفت با ملّا كه چیستخود بگو كاین افترا لایق به كیست
ضد اهل حق چرا خود میشویمظلمه چون پیله بر خود میتنی
از تو جرئت میكنند این عامیانبوی خون میآید از گفتارتان پاسخ آن «فقیه خشك رأی» این بوده است كه تو عارف حقیقی نیستی؛ بلكه آنها كه درگذشته بودند، عارف واقعی بودند. به هر روی، ماجرا بالا میگیرد و در مشهد و سایر شهرها، مخالفت با صوفیان بیشتر شده، خبر آن به هند و روم میرسد. ملای یاد شده یا ملای دیگر از بس به صوفیان لعنت میكرد، صوفیان یا به قول وی، اهل الله، او را لعنتی نام كردند. در گفتگویی كه با او شد، وی را از شاه ترساندند:
آن یكی گفتش نمیترسی ز شاهكه رسد بر گوشش و گردی تباه
سید است و شیعه و عالی نسبجد و آبائش همه صوفی لقب ملای یاد شده كه شخص با جرأتی بود، گفت:
اول ار ثابت كند كاو سید استبایدش كه سوخت، چون صوفی شدست
من نترسم كان وظیفه من بردتا كه نفس من خوش آمد گو شود از آن ملا، علت مخالفتش با صوفیان را پرسیدند. وی در پاسخ به كارهای زشت آنان در
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 535
«ذكر و چرخ و یا هو زدن و غنا» اشاره كرده گفت كه آنان ملحد و اتحادی مذهب هستند. به او پاسخ داده شد كه اینها كار قلندران است و او نباید وضع صوفیان را به قلندران قیاس كند. ملا ضمن تأیید این كه در سفر و حضر اینان را دیده كه خوب هستند، از شیخ آنان یاد كرده است كه در سفر بغداد با وی بوده و پولهایی را كه مردم به او داده بودند تا به مسكینان بدهد، میان مریدان و كسان خود تقسیم كرده است. «1» به ملا گفته شد كه اینها تهمت است و او از روی بیاطلاعی این نسبتها را میدهد؛ اگر باز چنین برخورد كند، خداوند او را رسوا خواهد كرد. پاسخ ملا آن بود كه از قضا، تا وقتی این حرفها را نمیگفت، وضعش بسیار بد بود، اما از آن روزی كه با صوفیان چنین میكند، نعمتهای الهی بر وی فزونی گرفته است:
من از آن روزی كه اینها گفتهامنعمة الله بر تزاید بردهام
نذر كردم در تمام عمر هینلعن بر صوفی كنم از راه كین عالمان مخالف با تصوف، چهار تن شدند و همزمان به تبلیغ بر ضد صوفیان پرداختند:
جمع گشتند چار ملای خبیثتا كه بندند بر رد صوفی حدیث نجیب الدین میافزاید، آنها قرار گذاشتند تا چند حدیث در رد صوفیان جعل كنند و آن را در یك كتاب قدیمی قرار دهند؛ سپس مجلداتی از آن را فراهم آورده، كتاب را شهرت دهند. «2» در خانهای كه آنها نشسته و این ترهات را میبافتند، مادری متوجه شده، ماجرا را به فرزندش كه مرید ملا بود، گفت؛ اما آن فرزند، همچنان از ملا دفاع میكرد. مادرش گفت كه اجازه نخواهد داد تا آن ملا به خانه آنها درآید؛ اما پسر اصرار داشت و مادرش به او گفت بهتر است خود را بكشد و پسر نیز چنین كرده، دارویی خورد و خودكشی كرد:
آن پسر داروشكن خورد و بمردجان به مالكهای دوزخ تحفه برد
ای خوشا حال چنین ملا بودكه ز همراهی او اینها شود «3» نجیب الدین، از مجلسی در شهر مشهد یاد میكند كه برخی از شیوخ صوفیه به رهبری شیخ محمد علی مؤذن خراسانی با عدهای از مخالفان جمع گشته، به گفتگو پرداختند. در میان مخالفان تصوف، مرد عربی بوده است كه شیخ صوفیان را به خاطر اعتقادش به قدیم بودن عالم، متهم به الحاد كرده است. بحث بالا گرفته و مخالفان چنین میگفتند:
دیگری گفتا كه نام هر كه هستمرد صوفی، بر یقین او باطل است
نام صوفی مخترع هم فعلشانبدعتند ایشان مثال ملحدان شیخ صوفیان از او پرسید كه معنای بدعت را بگوید؛ و او پاسخ داد كه حلال را حرام كردن و
______________________________
(1). نجیب الدین رضا، همان، ص 362
(2). آیا ممكن است اشاره به حدیقة الشیعة باشد؟
(3). نجیب الدین رضا، همان، ص 363
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 536
حرام را حلال كردن بدعت است. شیخ نمونه خواست و آن شخص گفت:
گفت ذكر و چرخ و فریاد و غناجمع گردیدن به خلوت خانهها
پیر پیدا كردن و گشتن مریداین همه بدعت شده پیدا جدید «1» شیخ صوفیان گفت، حلال و حرام این موارد كدام است؟ آن فرد عرب، از غنا سخن گفت كه صوفیان آن را حلال كردهاند. شیخ پاسخ داد كه معنای غنا را برای ما شرح بده، تعریفش كن تا بدانیم حرام است یا نه:
كن معین بهر ما اصل غناتا بپرهیزیم ما از آن عنا
گفت صوت مطرب وتر لی تلاهمچو قول زور و صوت بر ملا
همچو ترجیعی كه مطرب میكنددر گلو آواز گرداند بِشَد شیخ گفت اینها كه تو گفتی، غنا نیست؛ اینها آواز خوش است كه خدا آن را دوست دارد:
شیخ گفتا نیست اینهایش نشانز آن كه ممدوح است اینها كلّشان
نغمه صوت حسن با شعر نیكگشته ممدوح از خدای بیشریك بحث درباره غنا بالا گرفت و همان حكایتی كه درباره بحث غنا میان عالمان و فقیهان بود و ما شرح آن را در نوشتار مستقلی پس از این آوردهایم، در اینجا نیز بالا گرفت. بالاخره خبر این وقایع به گوش شاه رسید:
چون ز حد انكار ملا در گذشتخود به گوش شاه آمد سرگذشت
آن یكی گفتا به گوش شه كه منخود شنیدم لعن صوفی بیسخن شاه بر آشفت و تصمیم گرفت تا همه منكران تصوف را از دم تیغ بگذراند و همگان را مجبور كند تا آیین او را در دفاع از تصوف بپذیرند. در این وقت، حكیمی نزد شاه بود، و سبب خشم وی را پرسید. شاه جوان گفت كه از دست این خائنان دلگیر شده و غیرتش ایجاب میكند تا همه منكران را بكشد:
من شنیدم رد صوفی میكنندنیكی جدّم تلافی میكنند حكیم مزبور از وی خواست تا حلم و بردباری جد خود را پیشه خویش سازد. ابتدا كسانی را بفرستد تا آنان را منع كنند؛ اگر نكردند، برای كشتن آنان فرصت باقی است. شاه از این نصیحت خشنود شد. سپس یكی از غلامان خود را كه ندیمش بود، به مشهد فرستاد تا منكران تصوف را از لعن صوفیان منع كند و اگر منع نشدند، آنان را بكشد. این افسر در مشهد به حمایت از شیخ برخاست و از صوفیان دفاع كرده در برابر منكران ایستاد. اما آن ملای لعنتی حاضر به دست برداشتن از مواضع خود نشد:
______________________________
(1). نجیب الدین رضا، همان، ص 364
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 537 لیك ملّا لعنتی بیانفعالترك انكارش نمیكرد از خیال
بر سر منبر شد او طعنه زنانبار دیگر بر طریق صوفیان این حركت او خشم آن افسر را برانگیخت و دستور داد تا او را دستگیر كرده، به شكل زشتی نزد او را آورند. پس از آن دستور داد تا او را به فلك بسته، با چوب تر به پایش بزنند. «1» سپس نیز دستور اخراج او را از شهر صادر كرد كه باز با وساطت همان شیخ، ملا را به شهر بازگرداندند.
پس از این وقایع است كه شیخ صوفیه، بر حسب گزارش نجیب الدین به اصفهان میآید تا به شاه عباس دوم خدمت كند؛ و در واقع با استفاده از فرصت، خدمتی به تصوف و صوفیان بكند:
اصفهان را عزم كرد آن شاهبازتا ببازد جان خود بر شاه باز
گشت داخل چون به شهر اصفهانشد منوّر اصفهان از نور آن
آفتاب آسا بر آمد آن مسیحموعظهها كرد بر منبر فصیح
بعد سالی فوت شد عباس شاهشد سیه از فرقتش خورشید و ماه «2» به گفته نجیب الدین رضا، شیخ نزد شاه صفی- سلیمان بعدی- نیز منزلت خویش را حفظ كرد و پس از آن كه شاه سلیمان در سال 1078 بیماری سختی گرفت و با نقشی كه شیخ و دیگر صوفیان بازی كردند، شاه با تغییر نامش از صفی به سلیمان حالش بهبود یافت و همین جاست كه نجیب الدین نیز ماده تاریخی برای بهبودی شاه سلیمان گفت:
سلیمان كز علی صاحبقران شدز تاریخ جلوسش بد نهان شد «3» این نیز حكایتی دیگر از برخورد صوفیان و فقیهان است كه یك صوفی افراطی اخبار آن را گزارش كرده است.
گذشت كه در آخرین دهههای حكومت صفوی، جریان ضد تصوف غلبه یافت و به تناسب رشد اخباریگری، به سه دانش فلسفه، عرفان و اصول، حملات شدیدی صورت گرفت.
آمیختگی تصوف با عرفان مانع از آن بود تا مدعیان عرفان حقیقی بتوانند به راحتی خود را از تیر رس حملات تند مخالفان مصون دارند. همچنین قرابت میان فلسفه و عرفان در فلسفه اشراق و تقویت آن با شكل گیری حكمت متعالیه، جریان ضد تصوف را به ضدیت با فلسفه
______________________________
(1). نجیب الدین رضا، همان، ص 365
(2). همان، ص 366
(3). همان، ص 367
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 538
و هر نوع استدلال عقل گرایانه محض كشاند. به عبارت دیگر، نظریه اصالت وجود كه در نزدیك كردن دو رشته عرفان و فلسفه وحدت ایجاد كرده بود، شرایط را برای حمله ضد صوفیان به فلسفه نیز فراهم نمود. با این حال، نباید تصور كرد كه هر كسی تمایل به حدیث و اخبار داشت، لزوما ضد تصوف و عرفان بود. به عكس، جریانی خاص وجود داشت كه همزمان حدیث و عرفان و فلسفه را با یكدیگر پیوند داده بود. ملا صدرا (م 1050) خود یك نمونه روشن بود كه هم فلسفه میدانست و هم به شرح احادیث علاقهمند بود؛ جز آن كه اخبار را مطابق ذوق عرفانی و فلسفی خود شرح میكرد. همین جریان به فیض كاشانی نیز منتقل شده بود. از نكته دیگری هم نباید غفلت كرد و آن این كه برخی از این جریانها به مرور تغییر مسیر دادند. اگر اندیشمندی عمری طولانی مییافت، ممكن بود كه در دهههای مختلف عمر خویش، تغییری در گرایشهای معرفتی و مذهبی خود بدهد.
ملا محسن فیض كاشانی (1007- 1091) در مرز فلسفه و عرفان، بیشتر جانب عرفان را داشت و از آن جا كه عرفان و تصوف، دست كم در راههای معرفت شناسانه خود كاملا همسان بودند، حملات ضد تصوف، دامنهاش تا عرفان نیز كشیده میشد. به همین دلیل، فیض به رغم انتقادهای فراوانش از تصوف، از حملات مخالفان تصوف به هیچ روی در امان نبود. «1» درباره فیض، نكته دیگری هم مطرح بود و آن این كه وی فكر اخباریگری را پذیرفته و آن را در استنباطهای فقهی و به عبارت دیگر در رد اصول دخالت داده بود. با این حال، در عرفان و فلسفه هنوز به سنتهای گذشته وفادار بوده و پیش فرضهای موجود در عرفان را در ذهنیت خود داشت. درباره جمع بین اخباریگری و عرفان باید گفت، فیض راه حل را در این دیده بود تا در متن اخبار به جستجوی عرفان بپردازد. به سخن دیگر، او خواستار آن بود تا دانش عرفان و فلسفهای را كه قبلا در نزد استادش ملاصدرا آموخته بود، از اخبار بیرون آورد، حركتی كه خود ملاصدرا نیز در شرح بر اصول كافی و نیز تفسیرش بر قرآن بدان توجه داشت. در واقع، فیض در شرایطی قرار گرفته بود كه میبایست در نهایت ظرافت با جریان اخباریگری كه به مرور بر حوزه فكر دینی غلبه یافته بود، كنار بیاید. وی در این كار، توفیق جالبی داشت و توانست با نگارش الوافی و الصافی جایگاه خود را به عنوان یك اندیشمند اخباری و معتقد به حدیث، در میان عالمان زمان خود و پس از آن، حفظ كند. كتاب وافی فیض، دست كم تا دو قرن، مورد استفاده رسمی بوده و در نهایت، با تحولی كه در فقه پیش آمد، به مرور وسائل الشیعه شیخ حرّ عاملی (م 1104) جای آن را گرفت.
______________________________
(1). یكی از مخالفان وی، عموزادهاش شاه فضل كاشانی بود كه كتابی در رد بر الوافی فیض نوشت؛ بنگرید:
افندی، ریاض، ج 4، ص 316
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 539
مسأله مهم درباره تفكر فیض آن است كه وی وارث چندین جریان فكری بود كه خود از تلفیق آنها طرح جدیدی در انداخته بود. او میراثی از ابن عربی و غزالی داشت كه در تفكر عرفانی پرسابقه در ایران، جایگاه خود را حفظ كرده بود. مدتی هم نزد سید ماجد بن هاشم بحرانی (م 1028) تحصیل كرده «1» و اخباری شده بود. چند سالی نزد ملاصدرا- پدر زن خود- فلسفه و عرفان یا به عبارت بهتر حكمت متعالیه خوانده بود و این بیشترین تأثیر را در وی بر جای نهاده بود. حاصل این چند جریان فكری در فیض، پدید آمدن آثار متفاوتی بود كه هر كدام به نوعی، مشخص كننده بخشی از افكار وی بود. آنچه در اینجا اهمیت دارد، این كه بدانیم او در تركیب این مواد از كدام یك بعنوان صورت و از كدامین آنها به عنوان ماده استفاده كرده است. به نظر میرسد صورت این تركیب، دست كم تا یك دوره طولانی باطن نگری او و به تدریج، چیزی میان باطن نگری و حدیث گرایی او باشد.
فیض كه در استنباطهای فقهی خود، آزادی و حریت خاص خود را داشت، كما بیش نگرش باطنی خود را حفظ كرده بود. در این زمینه، رسالهای با عنوان النخبة الفقهیه در بیان مسائل فقهی از او در دست است كه تلفیقی از فقه و اخلاق است؛ بلكه توان گفت تلفیقی از فقه و عرفان. «2» فیض منتخب همین كتاب را با عنوان تطهیر السر عرضه كرده است كه نامش نشان از محتوایش دارد. «3»
آثار علمی فیض متأثر از هر سه میراث فكری یاد شده است كه هر كدام در جای جای اندیشههایش تأثیر گذاشته است. شاید در نگاه خود او این تلفیق، یكدستی خود را حفظ كرده بود، اما برای بسیاری، این تلفیق، نوعی چینش ناجور از افكار و اندیشههای متفاوت بود. چنان كه یكی از معاصران او با نام میرزا علی رضای تجلّی (م 1085) در رسالهای كه درباره نماز جمعه نگاشت- و در رد محقق سبزواری است- از فیض چنین یاد كرده است:
ملا محسن كاشی كه از حشویه بیبهره از تحقیق و تدقیق است، گاهی مرید تصوف محیی الدین عربی است و زمانی همداستان وعظ محمد غزالی و ساعتی با حكمای مشائیان جفت میدود و لمحهای به فروغ مشكات عرفای اشراق طی راه میكند و پروایی از مخالفت اصحاب نداشته بر هر چه قدرت التقاط قوت انتحالش وفا كند بیملاحظه در بطون كتب خود ثبت میكند». «4»
در این میان مهمترین اعتراضی كه بر فیض شده است، مربوط به گرایشهای صوفیانه
______________________________
(1). البحرانی، لؤلؤة البحرین، ص 121 و بنگرید: مقدمه مشكات بر المحجة البیضاء ج 1، ص 27
(2). بنگرید: انوار، فهرست كتابخانه ملی، ج 9، ص 395، نسخه شماره 1386/ 2
(3). بنگرید، حسینی، فهرست نسخههای خطی كتابخانه آیة اللّه مرعشی، ج 4، ص 177
(4). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی دانشگاه، ج 14، ص 3604، نسخه شماره 4659.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 540
اوست. فیض به دلیل داشتن مشی اخباری از این سوی مورد حمله قرار نگرفت؛ اما در جانب تصوف، به سبب اعتمادش بر برخی از آراء ابن عربی و غزالی و تأویلات باطنیگرایی خود مورد انتقاد شدید بود. توجه فیض به غزالی- البته بیشتر در جوانی- نمیتوانست بدون دلیل باشد؛ زیرا غزالی با وجود داشتن مذهب اشعری- كه در قیاس با معتزله ظاهرگرا بود- تمایلات عارفانه و صوفیانه داشت. «1» فیض نیز وقتی در آینه مینگریست، در آن نقش غزالی را میدید و تنها چیزی كه استثناء میكرد، كنار نهادن سنیگری غزالی و تمسك فیض به روایات اهل بیت علیهم السلام بود.
به هر روی، فیض مورد انتقادهای زیادی واقع شده است. بخشی از این انتقادها، مربوط به زمانی است كه مورد توجه شاه عباس ثانی قرار گرفته در اینجا و آن جا پشت سر فیض نماز میخواند و وی را به امامت جمعه برگزید. اصولا اعتقاد به وجوب نماز جمعه، آن هم از سوی كسی كه به امامت جمعه گمارده شود، سبب بر آشفتن شماری از عالمان بود. انتقاد دیگری كه به فیض میشد، مربوط به گرایشهای صوفیانه وی بود. آنچه كه هم بخشی از این اتهام بوده و هم به طور مستقل اتهام دیگر به حساب میآمد، دیدگاه او درباره غنا بود كه در مفاتیح الشرایع و كتابهای دیگرش آن را مطرح كرده بود. با این حال، گستردگی كارهای فیض، به ویژه كتاب الوافی او كه توجه خاصش را به حدیث نشان میداد، تا اندازهای بار این اتهامات را سبك كرده بود. با این حال، زمانی یكی از صوفیان از مشهد كه مدتی در اصفهان بود، در بازگشت به شهر خود، گفت: فیض نه تنها غنا و سماع را قبول دارد، بلكه خود هم در چنین مجالسی شركت میكند. این امر سبب شد تا یكی از شاگردان فیض در این باره از وی پرسش كند و فیض نیز پاسخی برای رفع اتهام بنویسد. متن این پرسش و پاسخ در برخی از آثار ضد صوفی آن دوره درج شده است.
در كتاب هدایة العوام و فضیحة اللئام كه شرحش گذشت، خبر یاد شده به این صورت آمده است كه مردی خراسانی یاد كرده است كه در اصفهان به عنوان صوفی مطالبی را عنوان میكرد، و به بهانه داشتن قروض فراوان، مبالغی از مردم میگرفت. پس از گذشت چندی كه افتضاح وی بالا گرفت، به خراسان بازگشت و در آن جا بساط خود را پهن كرد. وقتی در معرض تردید واقع شد، برای رفع اتهام از خود گفت: «آنچه من به فعل میآورم، ملا محمد محسن كاشی مرا به آن اجازت داده و در مجلس او نیز بعضی از عاشقان به ارتكاب بعضی از این فعلها قیام مینمایند و او مانع نمیشود، بلكه خود به آن امور ایشان را تكلیف نموده، از آن محفوظ میگردد».
______________________________
(1). این علاوه بر آن بود كه برخی از عارفان و صوفیان ایرانی میكوشیدند تا ثابت كنند غزالی مذهب تشیع داشته است. بنگرید: افندی، همان، ص 308
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 541
محمد مقیم مشهدی، ضمن نامهای كه به فیض نوشت، از او خواست تا نظرش را در این باره بنویسد. متن نامه وی چنین است: عرضه داشت بنده كمترین محمد مقیم مشهدی به ذروه عرض میرساند كه صلاحیت آثار مولانا محمد علی صوفی مشهدی، «1» مشهور به مقری تا از دار السلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده، در محافل و مجالس اظهار میكند كه در باب ذكر جلی كردن و در اظهار تكلم به كلمه طیبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانی نخوردن و چله داشتن و غیر ذلك از اموری كه متصوفه به رسم عبادت بجا میآورند، از عالی جناب معلی القاب آخندی- دام ظله العالی- مرخص و مأذون شده، بلكه مینماید كه در مجلس رفیع ایشان نیز گاهی گاهی امثال اینها واقع میشود. استدعا چنان است كه از حقیقت ماجرا شیعیان اینجا را اطلاح بخشند كه آیا آنچه صلاحیت آثار مزبور، به خدام كرام ایشان اسناد میكند، وقوع دارد یا نه؟ و اگر چنانچه واقعی بوده باشد، همگان پیروی او را لازم شمرند. و اگر خلاف مذكور ساخته باشد، دست از این قسم حركات بكشند.
ملا محسن فیض در پاسخ نامه محمد مقیم چنین نگاشت: بسم اللّه الرحمن الرحیم سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ «2» حاشا بنده تجویز كند رسم تعبّدی را كه قرآن و حدیث در آن نشده باشد و تعبّد رسمی را كه از ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم خبری در مشروعیت آن نرسیده، بلكه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد. قال اللّه تعالی: ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ «3» یعنی بخوانید پروردگار خود را از روی زاری و ترس و پستتر از بلند گفتن. و در حدیث نیز وارد است كه حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله اصحاب را منع فرمود از فریاد بر آوردن به تكبیر و تهلیل منع بلیغ، و فرمود: به درستی كه ندا نمیكنید شما كسی را كه دور باشد یا نشود. و یا سایر امور مذكوره نیز منع از آن بخصوص وارد است، یا اذن در آن وارد نیست؛ یَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ «4» و كتب محمد بن المرتضی المدعو بمحسن. محل مهر. «5»
______________________________
(1). این شخص باید همان كسی باشد كه وحید قزوینی در ضمن بر شمردن صوفیان شهر اصفهان كه مورد احترام شاه عباس دوم بودهاند، نوشته است: و در مجلسی كه با درویشان افطار نمودند، ملا محمد علی مشهدی نیز كه از واقفان اسرار و محرمان استار است، به شرف مجالست سرافرازی یافت.» وحید قزوینی، عباس نامه، ص 255
(2). نور، 16
(3). اعراف، 55
(4). نور، 17
(5). قمی، ملا محمد طاهر، هدایة العوام و فضیحة اللئام برگ 136، نسخه خطی شماره 1775 كتابخانه آیة الله مرعشی ونك: فهرست كتابخانه دانشگاه، ج 13، ص 3235، ش 4263. متن این نامه را سید نعمت اللّه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 542
در زمینه اتهام صوفیگری، پس از درگذشت فیض به سال 1091 كسانی او را به خاطر داشتن گرایشهای صوفیانه و عرفانی مورد حمله قرار میدادند؛ اما چیزی كه در برابر آنها مطرح میشد، آن بود كه خود فیض، در موارد متعددی از صوفیه بدگویی كرده بود.
ملا ذو الفقار از شاگردان علامه مجلسی در كتاب پیشگفته تحت عنوان الاربعین فی مطاعن المتصوفین، فراوان جملات متناقض از فیض در باب عرفان و تصوف آورده، و از آنها له و علیه فیض استفاده میكند. همان زمان كسانی مانند سید نعمت الله جزائری (م 1112) كه علاقهمند به این مباحث بوده و او نیز از شاگردان علامه مجلسی به شمار میرفت، سخت از فیض دفاع میكرد. وی با تمام وجود از فیض كه استادش بود، دفاع كرده و با استناد به الكلمات الطریفه و جز آن، افترای تصوف را درباره وی مورد بحث و انكار قرار میداد. «1»
اما بعدها، شیخ یوسف بحرانی (م 1186) در این باره كه فیض برخی از عقاید صوفیه را داشت، وی را مورد انتقاد قرار داد. به نوشته وی «فیض نوشتههایی دارد كه بر اساس مبانی صوفیان و فیلسوفان نوشته شده و نزدیك به كفر است، مثل آنچه درباره وحدت وجود گفته است. من رسالهای از وی دیدم كه به صراحت این مطلب را بیان كرده، در آن جا او بر پایه عقائد ... ابن عربی سخن گفته و نقل قولهای زیادی از وی دارد؛ گرچه از وی با عنوان «برخی از عرفا» یاد كرده است. ما برخی از مطالب آن رساله را در كتابی كه در رد بر صوفیه نوشتهایم، آوردهایم». «2»
درباره تمایلات فیض در این باب، به دو چیز باید توجه داشت. نخست آن كه فیض دهه چهل و پنجاه، فیض دهه هفتاد و هشتاد قرن یازدهم هجری نیست؛ بلكه تغییر كرده و این تغییر به نفع جریان غیر صوفیانه است. نكته دوم آن است كه فیض، از همان آغاز نیز با تصوّف بازاری جدال داشت؛ هر چند به مبانی معرفتی عارفان و صوفیان علاقهمند بود.
آنچه از سخنان فیض در آثار مختلفش برمیآید این است كه او گر چه خود را عارف و متمایل به باطنگرایی میدانست، اما به وضوح از صوفیه زمان و آداب و رسوم آنان و احزاب یا سلسلههای صوفیه اظهار تنفر میكرد. این در حالی است كه برخی از نویسندگان
______________________________
جزائری در كتاب «المقامات» در ضمن لفظ شهید آورده است كه خوانساری (روضات ج 6، صص 98- 99) به نقل از جزائری، آن را آورده است. همچنین در سرگذشت فیض از جمال الدین نطنزی متن این نامه آمده و مطالب دیگری نیز درباره دفع اتهام تصوف از فیض از آثار خود فیض گردآوری شده است.
دانش پژوه، فهرست دانشگاه، ج 13، ص 3250، ش 4282 و بنگرید: مختاری، میراث فقهی (1) غنا و موسیقی، ج 3، ص 1657 از جنگ خطی شماره 25/ 77 كتابخانه آیة الله گلپایگانی رحمة الله علیه.
(1). بنگرید: خوانساری، روضات الجنات، ج 6، ص 94 و بعد از آن.
(2). بحرانی، لؤلؤة البحرین، ص 121، كتاب او در رد صوفیه این عنوان را دارد: النفحات الملكوتیه فی الرد علی الصوفیة و بنگرید: كشمیری، نجوم السماء صص 120- 121
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 543
صوفی كه علاقهمند هستند تا همه را منسوب به خود كنند، او را از نوربخشیه به حساب میآورند. «1» به نظر میرسد، آنچه كه فیض در باب تصوف بازاری مطرح كرده، آن اندازه هست كه او را از اتهام وابستگی به نحلههای زنجیرهای صوفیان برهاند؛ خواه از طرف مدافعان تصوف باشد و خواه از سوی مخالفان. برای مخالفان آنچه اهمیت داشت، گرایش فیض به تأویل گرایی بود، كه از نظر آنان- البته با شدّت و ضعف- تعلق به صوفیان اهل سنت داشت. اما از نظر فیض، نكته مهم آن بود كه وی با اجتهاد فكری خود تلاش كرده بود تا از طریق اخبار و احادیث، راه خود را تبیین كند. به سخن دیگر، فیض به گمان خودش، نه تنها از چارچوب فكر اخباری خارج نشده بود، بلكه از خود، همّت زیادی در عرضه آنها برای دیگر محققان و عالمان، نشان داده بود.
مشكلی كه هست آن كه در مشی اخباریگری، ظاهر بینی امری جدی است. اما فیض كه سخت تحت تأثیر آموزشهای حكمی و عرفانی بود، كوشیده بود تا آن دیدگاهها را بر احادیث تحمیل كند. با توجه به تطور آثارش، توان گفت كه فیض به مرور، از تأویل فاصله بیشتری گرفت و ظاهریتر شد. فیض در دهههای اول زندگی خود و حتی تا سنین شصت سالگی، شیفتگی بیشتری نسبت به عرفان و تصوف داشت، اما پس از آن تا حدود زیادی از این جریان دور شد. به عبارت دیگر، اخباریگری فقهی وی، تأثیر معكوس بر كوشش او در تأویل اخبار و آیات به نفع عرفان گذاشته و سرانجام او را وادار كرد تا به ظاهر بیشتر توجه كند. در این باره باید گفت، تغییر اوضاع بر ضد تصوف نیز بیتأثیر در چرخش محدود فیض نداشت. زمانی كه كسانی چون ملا محمد طاهر قمی، با وجود نفوذ گسترده خود، آن چنان بر تصوف میتاختند، فیض الزاما میبایست اصرار كمتری بر اندیشههای گذشته خود داشته باشد؛ بلكه در مقابل، همان طور كه خواهیم دید، با شدت به انتقاد از صوفیان بپردازد.
كار تدوین محجة البیضاء به سال 1046 انجام گرفته است؛ همان طور كه بسیاری از كارهای دیگر او كه در این سبك جای میگیرد، از همان دوران است. فیض رساله شرح صدر را كه پس از این مرور خواهیم داشت- در حال و هوای عرفانگرایی شدید خود نگاشته است؛ گر چه به آرامی انتقادهایی نسبت به صوفیان در آن جای گرفته است.
اما همان فیض در رساله الانصاف كه آن را به سال 1083 نگاشته است، از نوشتن برخی از آثار خود كه آنها را بر اساس مبانی متكلمین، فلاسفه و صوفیان نگاشته، اظهار پشیمانی كرده و نوشتن آنها را بر حسب تمرین عنوان كرده است. این به معنای آن نیست كه او تمام
______________________________
(1). بنگرید: شیرازی، طرائق الحقائق، ج 2، ص 215، ج 3، ص 322
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 544
مبانی خود را كنار گذاشته، بلكه بدان معناست كه وی كوشیده است تا تمسك خود را به اخبار شدّت داده و از اظهار سخنان من عندیین و اصطلاحاتی كه در آیات و اخبار نیامده، خودداری ورزد.
مروری بر نوشتههای او میتواند كمك بزرگی برای شناخت آراء وی درباره صوفیان بكند. نخستین بخش از نوشتههای او منتخبی است از شرح حال فیض كه خودش در رساله شرح صدر آورده است. مقاله اول این رساله درباره علم و عالم و مقاله دوم در شرح احوال اوست. ابتدا بخش شرح حال آن را میآوریم تا بدانیم فیض از چه كسانی دانش فقه، حدیث و عرفان و فلسفه را بر گرفته و چگونه در دوران تحصیل و آموزش، عناصر مختلف فكری وی تركیب یافته است. «1» آنگاه مقاله اول رساله را مرور خواهیم كرد.
تاریخ تألیف رساله شرح صدر سال 1065 است. «2» فیض در آن ایام 58 سال داشته و در سال 1091 رحلت كرده است. در ادامه، رساله المحاكمه و سپس رساله الانصاف او را مرور خواهیم كرد.
چندی در خدمت خال بزرگوار خویش كه ممتاز عصر خود بود، در كاشان كه وطن اصلی بود، به تحصیل علوم دینیه ظاهره اشتغال داشت، از تفسیر و فقه و اصول دین و آنچه موقوف علیه این علوم است، از عربیت و منطق و غیر آن ... بعد از انقضای بیست سال از عمر، برای تحصیل زیادتی علم و خصوصا علوم دینیه باطنه به مقتضای اطلبوا العلم و لو بالصین اختیار سفر كرده، متوجه اصفهان شد و در آن جا به خدمت جمعی از فضلاء- كثّر اللّه أمثالهم- مشرّف گردید و استفادهها نمود؛ اما كسی نیافت كه از علم باطن خبری داشته شود. «3» برخی علم ریاضی و غیره آموخت؛ پس به جهت تحمل حدیث به اسناد و عنعنه و تصحیح به شیراز رفته، به خدمت فقیه عصر كه متبحر در علوم ظاهره بود، اعنی سید ماجد بن هاشم صادقی بحرانی تغمّده اللّه بغفرانه رسید و از خدمتش سماع و قرائت و اجازه شطری معتدبه، از حدیث و متعلقات آن استفاده نمود تا آن كه فی الجمله بصیرتی در علم حلال و حرام و سایر احكام حاصل كرد، از تقلید كسان مستغنی شد.
پس به اصفهان رجوع نمود، به خدمت شیخ بهاء الدین محمد عاملی قدّس سره رسید و
______________________________
(1). در این قسمت، مطالبی كه ربطی به زندگی نامه وی نداشته، حذف كردهایم.
(2). به نوشته مشكوة این رساله در سال 1324 در مجله جلوه، سال اول، صص 393- 409 چاپ شده است. از آن جا كه به متن چاپی دسترسی نداشتیم، از دو نسخه خطی آن به شمارههای 1401 و 5019 كتابخانه آیة الله مرعشی رحمة الله علیه استفاده كردهایم.
(3). این مطلب برای شناخت وضعیت عرفان در اصفهان سودمند است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 545
از ایشان نیز اجازه روایت حدیث گرفته، راه حجاز پیش گرفت؛ چه امارات استطاعت حج در آن اوان رو مینمود.
پس به شرف ادای حجة الاسلام و زیارت سیّد انام و ائمه معصومین علیهم السلام مشرّف گردید و در آن سفر به خدمت «شیخ محمد بن شیخ حسن بن شیخ زین الدین عاملی» «1» طاب اللّه ثراهم رسیده، از ایشان نیز اجازه نقل حدیث گرفته، مستفید شد. و در حین مراجعت از آن سفر، به سبب قاطعان طریق مصیبتی چند رو داد و برادرم به دست ایشان كشته شد، برادری كه از جان بسی عزیزتر بود ...
و بالجمله مدتی در مواطن بلاد گشت و دریوزه علم و كمال از بواطن عباد كرده، هرجا بزرگی به انگشت اشارت نشان دادند كه نوعی از علم و كمال پیش او هست، سحبا علی الهمام لا مشیا علی القدم رفت ...
تا آن كه در بلده طیبّه قم به خدمت صدر اهل عرفان و بدر سپهر ایقان صدر الدین محمد شیرازی قدس اللّه روحه و سرّه كه در فنون علم باطن یگانه دهر و سر آمد عصر خود بود، رحل اقامت افكنده، مدت هشت سال ماند و به ریاضت و مجاهده مشغول شد تا فی الجمله بصیرتی در فنون علم باطن یافت
شبان وادی حیرت گهی رسد به مرادكه هشت سال به جان خدمت شعیب كند و آخر به شرف مصاهرت ایشان سر افراز گردید.
باز چون مشار الیه از قم به شیراز تكلیف نمودند و بدانجا رحل اقامت فرمودند، به مقتضای فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ «2» به شیراز رفته، قریب به دو سال دیگر در خدمت با بركات ایشان بسر برده و از انفاس طیّبه ایشان بسی استفاده نمود و قبل از سفر شیراز و بعد از آن در كاشان به رعایت ناموس خاندان مشغول میبود، و از آن جا به فراغت قناعت میگذرانید ... و به مطالعه سخنان بزرگان و تذكاران در ریاض جنان سیر میكرد ... بنا بر این مشغول تدریس حدیث اهل عصمت سلام اللّه علیه و تألیف كتب و رسایل مشتمل بر نصایح و فواید دینیه و ترویج جمعه و جماعات و سیاسات مدنیه كه در آن تأكیدات شدیده و تشدیدات وكیده نمودهاند، بقدر مقدور گردید.
گاه با جمعی از خواص در گوشه قریه از این قسم عبادات توشه برمیبست و گاه در وسط بلد با فرقهای از عوام در این نمط خدمت بسر میبرد و در این مدّت بر بام تجرّد و آزادی، طبل استغنا میزد و كنگره قدر خود را از آن بلندتر میدانست كه گرد حكام
______________________________
(1). بنگرید: عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 1، صص 139- 138
(2). قصص، 27
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 546
دنیا گردان تواند بر آمد.
ناگاه روزی از مقربان بارگاه شاه جنّت مكان فردوس آشیان، سلاله دودمان مصطفوی و نتیجه خاندان مرتضوی شاه صفی «1»- تغمّده اللّه بغفرانه- خبری رسید كه جناب ایشان میل ملاقات تو دارند؛ به خدمت باید شتافت. چون به شرف ملاقات مشرّف شد، نوازشها فرمودند و تكلیف بودن در خدمت نمودند. چون در حوالی و حواشی ایشان جمعی از علما بودند و بنده هنوز خام بود، مصلحت دین و دنیای خود را در آن نمیدید؛ چه ترویج دین با آن جماعت میسّر نبود با خامی؛ و آن آزادگی و آسودگی دنیا از دست میرفت؛ نه جاه زیاده از ضرورت در عقبی سود داشت و نه در دنیا آسایش میگذاشت. بنا بر این از خدمت استغنا نمود و بحمد اللّه كه به اجابت مقرون گردید.
بعد از آن، مدتی مدید در ظل ظلیل قناعت و آسودگی با برگ بیبرگی و نوای بینوایی به فراق بال و رفاه احوال میگذرانید و ترویج دین به فعال و مقال فی الجمله بقدر مقدور بجای میآورد؛ تا آن كه روز به روز به بركت علم و عمل و محبت اهل بیت پیغمبر و استكشاف اسرار معجز بیان ایشان- سلام اللّه علیهم- به فتوحات و فیوضات در علوم دینیه و معارف یقینیه فائزه مستعد میشد و دری از علم مفتوح میگردید كه از هر دری چندین در دیگر میگشود، و الحمد للّه و ذلك فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم بدین منوال روزی میگذرانید تا آن كه ناگاه از درگاه ... شاه عباس ثانی، رقمی رسید كه متضمن امر بود به توجه به وجهه آن قبله اقبال و شتافتن به سوی آن كعبه آمال؛ اگر چه عنوان، طلب ترویج جمعه و جماعات و نشر علوم دینیه و تعلیم شریعت بود، اما از مطاوی آن بوی استغراق در بحر بیساحل دنیا و گرفتار شدن به چنگ نهنگ مقاسات اكفا حدس میرسید. عقل در چارسوی تحیّر متردد شد، و طبع در شش جهت سرگردانی تزلزل حیران.
در این حیرت و تردد بود كه ناگاه نسیم صبای ایمان كه همه به میامن لطف او بود، از مشرق نفس رحمانی به سوی عالم جسمانی وزیدن گرفت و حجاب از رخسار مخدّرات گشود، با آن كه آب حیات از جویبار لطافتش نمیبود، آتش اضطراب در نهاد این خاكسار افكند و دوست دیرینه درد كه ساكن خرابه دل سوختگان میباشد، سر از جیب ملامت بر آورده، آغاز عتاب نهاد، كه با وجود استجماع اسباب عزّت از گنج قناعت و كنج فراغت و گنج آزادگی و طهارت اذیال اعمال و حوایت فنون علم و احوال در سن شیخوخت، همّتی كه در اوایل احوال سر آرزو به نعیم كونین فرو نیاوردی، چه دست دارد كه پایمال كشاكش حدثان بدین گونه شود ...
______________________________
(1). سلطنت از 1038- 1052
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 547
باید اكنون كه از باریافتگان این بارگاه اعلی شدهای، روی توجه بدان جناب آورده، به دستیاری رفیق دولت و پایمردی توفیق و نصرت، دقیقه از دقایق ترویج دین قویم و رهبری صراط مستقیم فرونگذاری به حیثیتی كه بلاد و عباد را شامل گردد و هر ناقصی به قدر استعداد خود بدو كامل.
بنده كمترین در خود آن قوّت نفس نمییافت كه این كار از او آید و شایستگی این امر نیز نداشت؛ چه هم در علم ناقص بود و هم در عمل ناتمام. بنا بر این، چون گامی پیش مینهاد، گام دیگرش پس میكشید تا بعد از كشاكش بسیار متوجه آن جناب شده، حضرتش را زیاده از آن میدید كه میشنید؛ چه بیشائبه تكلّف و تصلّف مجمع فضایل خسروی و مظهر كمالات صوری و معنویست، مكارم اخلاق ملكی با پایه قدر ملكی در ساخت ذاتش دست ائتلاف بهم داده و محاسن جمال صورت با لطایف كمال سیرت در مقام موافقت آمده ... بعد از آن كه شرف ملاقات رو داد، به نظر التفات توجهات فرمودند و نوازشها نمودند و از عنایات و تكریمات زیاده از آنچه متصوّر بود به فعل آوردند و چون یك دو صحبت اتفاق افتاد، چنان یافت كه خواطر اقدس متوجه تشیید مبانی دین قویم و ترسیم مراسم شرع مستقیم و اقامت صلوات و ترویج جمعه و جماعات است ...
اما چون مقرر است كه هر كس در دهی یا شهری به صنعتی یا حرفتی مشهور و مذكور گردید، ارباب آن صنعت به زبان طعن و لعن هر قدر توانند ملابس اعراض و اوضاع او را در نظر اعیان ملك، به دنس عیب و قذر خواری آلایند، فكیف، طالب علمی كه به عنایت پادشاهی مخصوص گردد و كمال توجه شاهی درباره او به عمل آید؛ بنا بر این طایفهای از غولان آدمی پیكر و قومی از جاهلان عالم آسا، اراده علوّ و فساد در سرهای ایشان جای گرفته بود و نفوس امّاره ایشان از دین حق و حق دین منسلخ گردیده و مدتهای مدید، منتظر آن بوده كه شاید ایشان بدین امر كه در نظر ایشان كمالی فوق آن و سعادتی زیاده بر آن متصوّر نیست، مستعد و فایز گردند، كمر عداوت ساعیان و راعیان این امر بر میان بستند و نایره حسد در كانون سینههای ایشان اشتعال یافته، در دیگ بغضا میجوشیدند و در اطفاء نور اللّه تا میتوانستند میكوشیدند، فرقهای از متحذلقین كه دم از كیاست میزدند و زیاده وقوفی از علوم شرعیه نداشتند و در شرایط جمعه و جماعات متشكك و متردد بودند، حرفی چند بار در میان افكندند و خود را به كنار میكشیدند؛ یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ. «1»
و جمعی از ارباب عمایم كه دعوی اجتهاد میكردند و دم از علوم شرعیه میزدند، در
______________________________
(1). صف، 8
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 548
گوشه و كنار با عوام علی حده مرتكب این قسم عبادات میبودند و سر حبّ ریاست به درگاه دار الشفای جمعیت و صفه صفای تألّف فرو نمیآورند و راضی بودند كه از اهل این آیه باشند كه إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ كانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ، «1» بلكه، وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ. «2»
و گروهی از افق انسانیّت، به غایت دور بودند و از دین فطری در ایشان رمقی نمانده بود، جمعه و جماعات را در نظر عوام عار و ننگ و مكروه و حرام مینمودند و ایشان را بر تفرقه داشته، نهی بلیغ از این نوع طاعات میفرمودند ...
و بالجمله مشاهده این قسم امور، باعث فتور در عزم نواب اشرف شده، آنچه میخواستند از ترویج مراسم شرع مطهر الهی و باز ایستادن از منكرات و نواهی به فعل نیامد. بعضی اذكیا و دیده وران كه در خدمت ایشان میبودند، اگر چه به حدس و فراست حقیقت امر را میدانستند، اما چون از اصطلاحات علمای عوام كه شیاطین الانس روزگارند، بیخبر بودند، نصرت و اعانت نمیتوانستند نمود، چه با این طایفه كه از اهل جدلند به اصطلاح ایشان گفتگو نتوان كرد.
و بنده كمترین خود مرد معركه جهال و فارس میدان جدال نبود و از سلامت گوشهگیری و عافیت عزلت برید و به آنچه در گمان بود كه بدل آن تواند شد نرسید، غریب و تنها در میان اعداء گرفتار شد، نه ناصری نه معینی و نه آسایش دنیا و نه رواج دینی. بلی در این ابتلا و امتحان و تلاطم امواج این بحر بیكران، تجربه چند رو داد و معرفتی چند حاصل شد و مصداق حدیث عارف به اهل زمانه گردید ...
قصه عشق سرودیم بسیسوی ما گوش نینداخت كسی
ناله بیهوده تا چند توانكو درین بادیه فریادرسی
نیست در روی زمین اهل دلینیست در زیر فلك هم نفسی با پایان یافتن زندگی نامه فیض كه تنها شامل بخشی از جریانات زندگی وی بوده (تا سن 58 سالگی) اكنون دیدگاههای او را درباره تصوف و نیز فقیهان اهل ظاهر میآوریم. شاید گفتن این نكته سودمند باشد كه رساله شرح صدر در سال 1065 تألیف شده است. در آغاز، دیدگاههای فیض را در مقاله اول همین رساله شرح صدر كه زندگی نامه خود نوشت فیض را از آن آوردیم، «3» مرور میكنیم:
______________________________
(1). انعام، 159
(2). توبه، 107
(3). گفتنی است كه این رساله، در مجموعه «ده رساله فیض كاشانی» (اصفهان، 1371) به كوشش مؤلف
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 549
فیض كاشانی در آغاز بحث، تشخّص آدمی را از سایر حیوانات به حكمت و دانش دانسته، حكمتی كه اصل آن از انبیا است و از طریق آنان به دست دیگران رسیده است. آنچه از نظر فیض اهمیت دارد، این است كه حكمت موجود در زمان وی با آنچه میراث انبیا بوده، تفاوت دارد: «حكمت قدما كه موروث انبیاء است، غیر حكمت متعارف است كه امروز در میان متأخرین شایع است؛ چرا كه تحریفی بدان راه یافته است» چنین حكمتی كه در اختیار تابعان انبیا بویژه اهل بیت است، جز علم تصوّف نیست و «علم تصوف عبارت از این بدایع حكمت و غرایب علوم بلند رتبت است كه السنه سنّت محمّدیه صلی الله علیه و آله و شرایع ختمیه بدان ناطق گشته».
وی پس از ذكر برخی از روایاتی كه معمولا مورد استناد عارفان و صوفیان است، بار دیگر درباره این جماعت مینویسد: «سالكان این طریق، غریق دریای یقیناند، هر چه شنوند حق شنوند و حق بینند، صفحه ادراك ایشان از حرف غیر پاك و سر ایشان در قدم هر بیسر و پا خاك باشد». از نگاه فیض چنین انسانهایی در هر دوران، بسیار اندك هستند «و در هر عصری از دو سه متجاوز نباشند». مخالفت اهل ظاهر نیز با آنان سببی جز آن ندارد كه اهل ظاهر قدرت درك حقایق را ندارند و لذا «با این علم كه ورای افهام پست و برتر از ادراك محسوس پرست ایشان است، به جهت ضدّیت و تناكر جنسیت و تباین طریق و تخالف سعت و ضیق دشمنی نموده، نفی ایشان بسیار میكنند».
فیض با ذكر مخالفت دشمنان با امیر المؤمنین علیه السلام كه از عارفان حقیقی بوده، آن مخالفتها را تا زمان خود باقی میداند: «از آن زمان تا امروز، همواره ابنای روزگار به تخصیص اهل عمامه و دستار كه دانشمندان دنیا و علمای عوامند، در هر زمانی چنانچه شیوه و شیمه ایشان است كه به مقراض اغراض، پیوسته ملابس اعراض یكدیگر را عرضه تخریق و تمزیق سازند، علمای ربّانی را انكار میكنند و عارفان حقایق و حكم را نكوهش مینمایند». وی باز از حكمت و حكیمان تمجید كرده و مخالفت اهل ظاهر بر ضد علمای ربانی را این چنین تحلیل میكند: «هر آینه جمعی از علمای دنیا كه پیشوایی عوام در دماغ ایشان جاگیر میبوده و میباشند، تیغ زبان طعن و تشنیع بر ایشان میكشیده و میكشند و علمای ربانیین را كه گوی سبقت در میدان دوران، از اشباه و اقران خود به فنون علم و عمل ربودهاند ... به زندقه و عیب موسوم میگردانیده و میگردانند و در تصانیف بلندپایه ایشان،
______________________________
همین سطور به چاپ رسیده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 550
طعنها میكرده و میكنند».
فیض بعد از این كلیات در یك جمعبندی، به بیان اقسام عالمان پرداخته و سه دسته را معرفی میكند. در این شناسایی او راه خود را مشخص كرده است. وی به جمع میان دو علم ظاهر و باطن باور دارد و به اهل ظاهر اعتمادی ندارد.
نخستین دسته از عالمان «آنانند كه علم ظاهر دانند و بس». این دسته برای خود هیچ حاصلی ندارند و تنها با سخنان آنان عوام هدایت میشوند. دلیلش آن است كه چون علم باطن ندارند، برای خود هیچ حاصلی بدست نمیآورند «ایشان مانند چراغند كه خود بسوزند و دیگران را بفروزند».
فیض بدبینی خود را نسبت به این گروه از عالمان به صراحت بیان كرده است: «و این طایفه كم است كه از محبّت دنیا خالی باشند، بلكه دین را به دنیا بفروشند؛ چرا كه ایشان نه دنیا را شناخته و نه آخرت را دانستهاند». از دید او تنها علم باطن است كه میتواند دنیا و آخرت را بشناساند، از این رو «این قوم را صلاحیت رهبری خلایق» نیست. تنها خاصیتی كه این گروه از عالمان دارند، این است كه غالبا «عوام بدیشان مهتدی میشوند و از ایشان بالعرض منتفع میگردند» و در میان آنها، معدود كسانی هستند كه «به پاكی طینت و صفای سریرت متّصف باشند و به حق رهبری عوام تواند كرد».
دومین گروه از عالمان: كسانی هستند كه «علم باطن دانند و بس و ایشان مانند ستارهاند كه روشنایی آن از حوالی خودش تجاوز نكند». بدین ترتیب این گروه نیز بكار رهبری مردم نمیآیند، زیرا تنها در پی بیرون كشیدن گلیم خویش از آب هستند. دلیل این ناتوانی آنان جز این نیست كه «علم باطن بیظاهر، سعت و احاطت نتواند داشت و به كمال نتواند رسید». به هر روی، دانش، چه ظاهر و چه باطن، میباید هم به تربیت خود فرد بپردازد و هم به كار جماعت بیاید. در غیر این صورت، ناكامل خواهد بود.
سومین گروه از عالمان: كسانی هستند كه هم اهل علم باطن و هم اهل علم ظاهر هستند.
آنان «مثل آفتاب» عالمی را روشن میكنند و «ایشانند كه سزاوار راهنمایی و رهبری خلایقند» با وصیفی كه فیض از این دسته عالمان دارد، آشكار است كه خود را از این دسته دانسته یا بایسته میداند كه از این دسته باشد. از نگاه او «یكی از ایشان شرق و غرب عالم را فرا تواند رسید و قطب وقت خویش تواند بود». بكار بردن اصطلاح قطب خود اهمیت خاصی دارد.
وی سپس درگیری میان گروه اول و سوم را مطرح كرده و عاملی جز دنیا طلبی دسته اول برای مخالفت ذكر نمیكند «و ایشانند كه چون در صدد رهبری و پیشوایی درآیند، محل طعن ظاهر میگردند و از ایشان اذیّتها میكشند و نیز ایشان به كفر و زندقه موسوم
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 551
میگردند؛ چرا كه در این هنگام ایشان را نزد عامه، جاه و عزّتی رو میدهد و علمای دنیا كه ابنای دنیایند، نمیتوانند دید كه دنیا كه معشوق ایشان است، با دیگری باشد».
به نظر میرسد فیض خواسته است صرفا انگیزه دنیاگرایی را دلیل مبارزه آشكار اهل ظاهر با اهل باطن بداند. وی در عین تكیه بر این مطلب، میكوشد تا قدری از ریشههای فكری این درگیری را روشن كند. در اینباره، انتقاد جدی فكری نسبت به اهل باطن نمیكند، بلكه تنها از برخی از رفتارهای نامناسب صوفیان یاد میكند كه دستاویز اهل ظاهر شده است. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 551 فیض و تصوف در رساله شرح صدر ..... ص : 549
این دستاوردها یكی آن كه «از سر ذوق و مستی حال خود، سخنی بلند گفتهاند كه ظاهر آن كفر مینماید؛ جماعتی از اهل بطالت كه از طبیعت حیوانی نگذشتهاند، ظاهر ایشان به معصیت آلوده و باطن به انواع بغض و حسد و خبث آكنده، آن سخنان را دست آویز میكنند و میگویند همه چیز خداست».
فیض به هیچ روی نمیپذیرد كه مضامین شعری بزرگان عرفا چنین معنایی را برساند. او نگران عزیزانی است كه میپندارند چنین است و دلیل آنها نیز تكفیرهایی است كه «فقهای ظاهر» صادر میكنند. البته وی قبول دارد كه آن جملات بزرگان به غایت مشكل است و نیز میپذیرد كه «افعال و احوال این قوم كه خود را برایشان میبندند به غایت قبیح است و شنیع». در واقع برخی از عناصر گروه دوم هستند كه مشكل دوم را برای عالمان دسته سوم بوجود میآورند و موجبات بدنامی آنان را فراهم میآورند. اینان كسانی هستند كه «صورت این بزرگان بر خود راست میكنند و در گوشه مینشینند و با ایشان جماعتی از اهل جربزه و محیطان دنیا پرست اتفاق میكنند و از ایشان سخنان به مردمان میرسانند كه چندین ریاضت میكشند، چنین كرامات گفت و چنان از غیب خبر داد» و این سخنان آنهاست كه «سبب بدنامی بزرگان» میشود.
نباید فراموش كنیم كه فیض از دست این فقیهان ظاهر، تندیهای زیادی شنیده و آزاری فراوان دیده بود. پیش از این شرح این ماجرا را در شرح صدر دیدم؛ چنان كه در رساله اعتذار كه در انتهای بحث از نماز جمعه آمد، بخشی از آن را بازگو كرده است.
رساله دیگری در این باره با نام رفع الفتنه از فیض در دست است. وی در مقدمه آن گفته است كه هدف از تألیف آن رساله این بوده است كه «بعضی از منسوبان به اهل علم كه ایشان را از معرفت اسرار دین بهره نیست و به زینت صورت ظاهر و پوست علم، از حلاوت معنی باطن و مغز آن محروم مانده و در فتنه باز كرده و زبان به طعن مشایخ دین و اكابر اهل معرفت و یقین دراز كردهاند و بدین سبب اهل ایمان را در وادی حیرت سرگردان دارند» رسوا سازد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 552
این رساله جز در این عبارت، همان مقاله نخست رساله شرح صدر است كه با تغییراتی جزئی بطور جداگانه نگارش یافته و بیش از نود درصد مطالب آن، همان مطالبی است كه در شرح صدر آمده است. آنچه مسلم است این كه فیض رساله رفع الفتنه را برای شاه عباس ثانی نوشته است. محتمل است كه رساله شرح صدر پس از آن تألیف شده باشد.
رساله دیگری كه از فیض بر جای مانده، و در آن به صوفیان و فقیهان اعتراضاتی كرده است، رساله المحاكمه نام دارد. این رساله با عنوان رسالة فی جواب من سأل عن محاكمة بین المنسوبین الی العلم الرسمی و بعض المتجردین للذكر الاسمی نیز معرفی شده است. «1»
رساله دیگری نیز از فیض با عنوان المحاكمه بین الفاضلین در دست است كه محاكمه میان شیخ حسن عاملی صاحب معالم الاصول و بعضی از فضلا درباره تفقه در دین است. «2» رساله مورد بحث غیر از آن رساله است.
از ابتدای رساله محاكمه و بیشتر از انتهای آن، چنین به دست میآید كه پرسشهایی چند از فیض درباره قضاوت میان صوفیان از یك طرف و فقیهان متمسك به ظواهر كه بر ضد صوفیان فعالیت میكردهاند، شده است. فیض كه موضع خود را جمع میان این دو طریقه میدیده است، به ارزیابی كردار آن دو گروه، آن هم با نگاه انتقادی نشسته است.
وی در آغاز، راه زهد و عبادت را با راه تحصیل علم و معرفت در رسیدن به خدا مشترك میداند؛ این دو راه گر چه هر كدام به دیگری محتاجند، اما در هر حال دو راه مستقل هستند و هر كسی میتواند با دانستن مسائل ضروری یكی از این دو راه، راه دیگر را برگزیند. از نظر او روشن است كه نمیتوان همه را مجبور به رفتن به یكی از این دو راه كرد. در نگاه وی، اهل صفه مصداق دستهای هستند كه به راه زهد و عبادت رفتهاند. او بر اساس نگرشی كه در بسیاری از نوشتههای خود بر آن پافشاری كرده، به هیچ كدام از این دو دسته به ویژه فقیهان، اجازه نمیدهد تا دیگری را متهم به كفر و بدعت كند. «باید هر كه از اهل اسلام بر جاده شرع سلوك نموده، ملتزم اصول خمسه ایمانیه و فروع خمسه اركانیه باشد و با دیگری كه شریك او باشد، در این امر مخاصمه و مجادله نكند و متوجه طعن و لعن نشود، مگر آن كه كفری صریح و بدعتی فضیح از وی هویدا شود كه موجب تكفیر تواند شد، به حیثیتی كه
______________________________
(1). مقدمه مشكوة بر «المحجة البیضاء» ج 2، ص 20 و 35، چاپ اسلامیه، به نوشته وی این رساله در مجله دانشكده ادبیات تبریز، سال 9، شماره 2 چاپ شده است.
(2). نك: حسینی، فهرست كتابخانه آیة اللّه نجفی، ج 4، ص 177، گو اینكه رسالهای كه با عنوان تفقه در دین از فیض در دست است همین المحاكمة بین الفاضلین است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 553
تأویل پذیر نباشد».
همدلی او با سخنان صوفیان و دفاعش تا آخرین جایی كه امكان پذیر است، نشان از آن دارد كه وی كسانی را كه راه زهد و عبادت را برگزیده و به دنبال تحصیل دانش و معرفت دینی نرفتهاند، بیشتر میپذیرد؛ این پذیرش به قیمت رد دیگران نیست؛ آنچه در این نگرش اهمیت دارد، این است كه تحصیل علم هم در نهایت برای رسیدن به همان دانش باطنی است. فیض به چندین حدیث استناد میكند تا اهل علم را به تأویل سخن اهل زهد وا دارد؛ آنگاه متوجه عناد و لجاج میان این دو دسته شده و تقصیر را نه بر عهده پیشروان این دو طریقه، بلكه بر گردن كسانی مینهد كه خود را به اینان بستهاند و تشبّه به اهل زهد یا اهل علم دارند.
ایشان كه بوند ایشان، ایشان نبوند ایشانایشان كه نه ایشانند، ایشان همه ایشانند به نظر فیض در هر طایفهای وضع چنین است و جنگ و جدال نیز از همین گونه افراد بر میخیزد. او در این باره مینویسد «هر گاه از طایفهای كه منسوب به فرقهای از اهل حق باشند، حركاتی چند ناپسندیده مشاهده شود، نباید آن فرقه را به بدی منسوب ساخت؛ چه در هر فرقه خوب و بد میباشند؛ خصوصا این دو فرقه كه اكثر افراد، از ایشان نیستند، بلكه خود را به ایشان شبیه ساختهاند تا معزّز باشند و مال و جاه بیابند. اگر كسی به دیده بصیرت نظر كند، میبیند كه اكثر قصد قربت در تحصیل كمال ندارند؛ قومی به مزخرفاتی كه آموختهاند خود را كامل میدانند، بلكه از علما میشمرند، از عقاید ایمانی و اركان دینی به اسمی و رسمی قناعت كرده و با این حال گاه در صدد طعن یكدیگر برمیآیند ... و قومی لباس تلبیس و ریا پوشیده و جام غرور از دست ابلیس نوشیده، مشتهیات طبع و هوی را تابع و از اركان دین به های و هوی قانع شدهاند».
پس از این توضیحات است كه فیض به شمارش زشتیهای صوفیان كه آنها را «ناقصان زاهد» نامیده است، میپردازد. به گفته وی ناقصان زاهد، همان كسانی هستند كه «امروز مسمّی به صوفیهاند».
یكی از این زشتیها آن است «كه ذكر را بسیار بلند میگویند» در حالی كه این بر خلاف قرآن است كه فرموده وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً «1» او شواهد روایی دیگر را نیز درباره «ذكر خامل» آورده است.
دوم «از امور شنیعه این طایفه آن كه در میان كلمه طیّبه توحید، حرفی بیگانه میآورند و كلمه را میكشند و تغییر میدهند و ممزوج به اشعار میسازند و در اثنای ذكر كردن گاه نعره
______________________________
(1). اعراف، 205
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 554
میكشند و فریاد برمیآورند و گاه دست بر دست میزنند و گاه میرقصند و گاه میافتند و گاه میطلبند». از نظر فیض این حركات شبیه «به لعب و استهزا» است، حال آن كه آنان این حركات را «عبادت» میدانند. در اعتقاد وی كیفیت عبادت، دست مردم نیست تا هر گونه كه خواستند عمل كنند بلكه «باید كه از صاحب شرع» رسیده باشد.
سومین انتقادی كه فیض بر رفتار صوفیان زمان خود دارد، «خواندن اشعار و گفتن سخنانی است كه مشتمل است بر شطح و طامات و معنی محصّلی ندارد، مثل این كه همه چیز یكی است و مانند آن، كه خود نیز نمیفهمند».
هر سه انتقاد فیض، انتقاد از رفتارهای ناهنجار صوفیان است؛ اما روشن است كه فیض با توجه به مقدماتی كه در این رساله آورده، به روش معرفتی باطنی سخت اعتقاد دارد.
این قبیل انتقادها، حتی از سوی كسانی چون مولوی و جامی و دیگر رهبران صوفیه نیز ابراز شده است.
پس از انتقاد از صوفیه، نوبت به انتقاد از اهل ظاهر یا عالمان و فقیهان ضد صوفی میشد. فیض اهل ظاهر را نیز به دلیل برخی از برخوردهایشان با مخالفان نكوهش میكند.
او كسانی را كه از آنان با عنوان «جاهلان علمای ما» یاد كرده، مورد انتقاد قرار داده است؛ انتقادهایی كه در نهایت به دفاع از اهل باطن باز میگردد.
نخستین نكته «آن است كه طایفهای را از اهل اسلام كه به زهد و عبادت معروفند، لعن میكنند، بیآن كه از ایشان قولی یا فعلی به صحّت پیوسته باشد كه موجب لعن باشد». این نشانه آن است كه فیض بر طریق زهد و عبادت، یعنی عرفان عملی صحّه میگذارد و جدای از آنچه صوفیان رواج دادهاند، اصل شیوه را تأیید میكند. فیض میگوید آنچه درباره این افراد نقل شده است كه عقاید چنین و چنان دارند، قابل اعتماد نیست؛ چرا كه «امروز چیزی از بازار به ما میرسد؛ چون نیك به آن رسیدیم، نحوی دیگر میباشد».
وی میگوید، حتی اگر این افراد چیزی گفتهاند كه مطابق عقاید تشیع نیست، باید بنا به سوابق تاریخی، آن را حمل بر تقیّه كرد. این مطلب بدان جهت است كه اهل ظاهر بسیاری از بزرگان صوفیه را به تسنن متهم كرده و صوفی را سنی و سنی را صوفی میدانستند. از نظر فیض نمیبایست سخن عارفان را حمل به ظاهر كرد؛ زیرا «ایشان مدعی اینند كه سخنان ایشان مرموز میباشد»، بنا بر این «تا نیك نفهمند كه مراد صاحب سخن چیست، تكفیر و تضلیل و لعن و طعن جایز نیست». این مطلب درباره اشعاری كه صوفیان دارند، بیشتر صادق است، زیرا كه «مدار آن بر استعاره و مجاز است» و مهمتر این كه «مسلمانان را لعن كردن كاری سهل و آسان نیست».
دومین نكتهای كه وی بر اهل ظاهر خرده گرفته، برخوردهای آزارگونه آنان نسبت به
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 555
زهاد و عبّاد است. آنان «جماعتی را كه طریقه زهد و عبادت پیش گرفتهاند و از نعم دنیا به قلیل قناعت كرده، در مأكل و ملبس و مسكن به اقل اكتفا نموده، خود را بر ذكر خدا و تزكیه نفس بسته و بالجمله افعالی كه در قرآن و حدیث بدان ترغیب نمودهاند: به جای میآورند، به جهت همین افعال آزار میكنند». به نظر میرسد در زمان فیض اقداماتی برای تحت فشار گذاشتن عملی عالمان متمایل به تصوف به تدریج آغاز شده است؛ این در حالی است كه هنوز هم، حكومت، از این قبیل زاهدان و عارفان دفاع میكرده است. چنانكه شاه عباس دوم، فیض را بسیار محترم شمرده، پشت سر او نماز میخواند. «1»
با همه این اشكالات فیض روحیه تسامح و تساهل خود را داراست و هیچ دستهای را بر باطل محض ندانسته و از نظر وی اعمال آنان «هیچ كدام به حدی نمیرسد كه موجب تكفیر و جواز لعن شود؛ بلكه هر دو بر ایمان خود باقیاند».
رساله الانصاف «2» یكی از رسالههایی است كه فیض (م 1091) در اواخر عمر خویش به سال 1083 نگاشته و در آن شرحی گویا از مرام مستقل خویش بیان كرده است.
برداشتی كه از این رساله فیض شده این است كه او با نوشتن رساله الانصاف بیزاری خود را از تصوف نشان داده است. این در حالی است كه پیش از آن گرایشهای صوفیانه داشته است. بعدها گفته شد كه وقتی ملا مهدی نراقی، فیض را در خواب دید، او این مطلب را كه قبلا به تصوف علاقهمند بوده و اكنون از آن فاصله گرفته، برای وی بازگو كرده است. «3»
فیض با اشاره به پیشینه خود در این كه مطابق برخی از مرامهای فكری سیر میكرده است، میگوید: «چندی در مطالعات متكلمین خوض نمودم و چندی طریق مكالمات متفلسفین به تعلّم و تفهّم پیمودم و یك چند بلند پروازیهای متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم و یك چند در رعونتهای من عندیین گردیدم تا آن كه گاهی در تلخیص سخنان طوایف اربع، كتب و رسائل مینوشتم و گاهی از برای جمع و توفیق بعضی را در بعضی میسرشتم، من غیر تصدیق بكلّها و لا عزیمة قلب علی جلّها بل احطت بما لدیهم خبرا و كتبت فی ذلك علی التمرین زبرا.
______________________________
(1). وحید قزوینی، عباس نامه، ص 255
(2). به نوشته مشكوة رساله الانصاف یك بار در سال 1310 با پنج رساله دیگر و یكبار به سال 1316 با كتاب الكلمات المكنونة چاپ شده. ما در اینجا از نسخه خطی آن كه در كتابخانه آیة اللّه نجفی (ره) در قم به شماره 82 و 1667 نگهداری میشود، استفاده كردهایم.
(3). بنگرید: كشمیری، نجوم السماء، ص 121
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 556
بدین ترتیب فیض اذعان دارد كه آنچه بر طریقه این مرامها نگاشته، تنها جنبه دانش اندوزی و تمرین داشته است. او پشیمانی خود را درباره آنچه بر او گذشته، با آوردن این شعر عربی نشان میدهد:
خدعونی نهبونی اخذونی غلبونیوعدونی كذبونی فالی من أتظلّم پس از آن به بیان گمراهی پیروان طوایف اربع- متكلمین، فلاسفه، صوفیان و من عندیّین- پرداخته و رسوخ هوای نفس، حب دنیا و ریاست طلبی را در وجود آنان، سبب افتراق و نفاق میان آنها دانسته است. وی خطای برخی از آنها را در این میداند كه «گمان كردهاند كه بعضی از علوم دینیه هست كه در قرآن و حدیث یافت نمیشود و از كتب فلاسفه و متصوفه میتوان دانست».
وی نگرانی خود را از اصطلاحاتی كه این طوایف برای خدا و خلق ساختهاند، چنین اظهار میدارد: «بالجمله، طایفهای واجب و ممكن میگویند، و قومی علت و معلول مینامند و فرقهای وجود و موجود نام مینهند و من عندی را هر چه خوش آید». آنچه از نظر فیض درست است، بهرهگیری از مصطلحات قرآنی و روایی است. او در این زمینه میگوید: «ما متعلمان كه مقلدان اهل بیت معصومین و متابعان شرع مبینایم، سبحان اللّه میگوییم، اللّه را اللّه میخوانیم و عبید را عبید میدانیم ... نامی دیگر از پیش خود نمیتراشیم و به آنچه شنیدهایم قانع میباشیم».
از نظر فیض، هیچ یك از اقاویل این گروهها، در میان آثار و اخبار نیست. به عقیده وی این طوایف گر چه در حیرت بسر برده و در گمراهی قدم مینهند، اما انصاف- نامی كه رساله نیز بدان نامیده شده- اقتضای آن دارد كه تا ما با وجود همه اختلافات مذهبیشان، آنان را خارج از دیانت ندانیم؛ چرا كه آنها سخنی نگفتهاند كه بتوان به استناد آن، نام كافر را بر آنان گذاشت. آنها به خدا، ملائكه، كتابهای آسمانی، انبیاء، قیامت و نیز شریعت معتقدند. البته اگر اثبات شود كه آنان از دائره ولایت ائمه اطهار علیهم السلام خارجاند، در نگاه فیض از دایره ایمان به معنای اخص آن خارجاند، اما از اسلام نه، جز آن كه ناصبی باشند. روشن كه فیض، با آن كه انتقادهای خود را از صوفیه جدیتر كرده و این بار به روشهای معرفتی آنان نیز ایراد میگیرد، اما از سر همان تسامحی كه پیش از آن داشته، حاضر نیست كه تن به برخوردهای تند ضد صوفیانی بدهد كه از الفاظ تكفیر و لعن استفاده میكنند.
وی پس از ارائه احادیثی چند در اثبات راه و روش اخباری خود، به صراحت مینویسد كه من «نه متكلم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متكلّف، بلكه مقلّد قرآن و حدیث و پیغمبرم و تابع اهل بیت.» این تجربهای است كه فیض در طول سالها تحقیق و تعمق بدست
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 557
آورده و چنین اظهار داشته است كه «در این مدّت كه در بحث و تفتیش و تعمّق در فكرهای دوراندیش بودم، طریق مختلفه قوم را آزمودم و به كنه سخنان هر یك رسیدم». وی رساله خود را با اشعاری نیكو خاتمه داده است؛ این اشعار بیش از هر چیز در ندامت از راه طیّ شده است:
هر جمیلی كه بدیدیم بدو یار شدیمهر جمالی كه شنیدم گرفتار شدیم
كبریای حرم حسن تو چون روی نمودچار تكبیر زدیم از همه بیزار شدیم
شربت لعل لبت بود شفای دل مابه عبث ما ز پی نسخه عطار شدیم در این بررسیها میتوان رساله الكلمات الطریفه فیض را نیز مورد استفاده قرار داد. این رساله در سال 1060 تألیف شده است، وی در این رساله حملههای زیادی به عالمان زمان خود كرده و از زوایای مختلفی اندیشهها و معتقدات آنان را مورد انتقاد قرار دانسته است.
فیض در ادامه، به صوفیان مفرط نیز حمله كرده و در چند بند، رفتارهای آنان را نادرست خوانده است.
حاصل سخن آن است كه فیض در نیمه نخست عمر خویش، بلكه در دو ثلث آن، علاقه خود را به تصوف و عرفان حفظ كرده و با انجام كارهایی مانند تلخیص و تهذیب احیاء العلوم غزالی اخلاص خود را نسبت به این قبیل اندیشههای عرفانی نشان داد. در عین حال، بعدها نیز كه از این اندیشهها فاصله گرفت، رنگ اخلاقی- عرفانی همچنان بر آثار او سایه خود را حفظ كرد. مسیر ضد صوفی شدن افكار و اندیشههای دینی، همان گونه كه فیض را به آرامی متأثر كرد، فرزندش علم الهدی را نیز بر آن داشت تا سه كتاب در نقد صوفیان بنگارد: یكی درایت نثار فتح اللّه به اعین الاعتبار، دوم كتاب خرد پرور در تنبیه صوفیان خیره سر و سوم كتاب حق گزار در انكار اذكار بدعت شعار فی الرد علی الصوفیه. «1»
آنچه تا اینجا به دست آمد، نشان میداد كه از قرن دهم، آنچه بر ضد تصوف نوشته شده، نشان دقیقی نمیتوان گرفت. نیمه نخست قرن یازدهم نیز گرایش عارفانه بر ذهن بسیاری از فقیهان و فیلسوفان حاكم است؛ جز آن كه نسبت به تصوف، به ویژه صوفیان بازاری، انتقادهایی مطرح میشود. در اینجا باید به مرحله سوم رسید؛ مرحلهای كه در آن موضع ضد تصوف آشكارا جلوه كرده و بسیاری با نوشتن آثار متعدد و همچنین با استفاده از قدرت و امكانات موجود، به مبارزه بر ضد تصوف میپردازند. این زمان، هنوز اندیشههای صوفیانه، به ویژه شكل معتدل آن فراوان است و آثاری در جمع میان طریقت و شریعت
______________________________
(1). علم الهدی، معادن الحكمة، مقدمه آیة اللّه مرعشی، ج 1، ص 1- 80
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 558
نگاشته میشود. از جمله میتوان به رساله گوهر یگانه اشاره كرد كه صدر الدین محمد شیرازی در سال 1077 به نام شاه صفی (شاه سلیمان بعدی) نگاشته و در آن كوشیده است تا میان شریعت و طریقت و حكمت جمع كند. وی در ابتدای این كتاب، سفارش میكند تا علمای شریعت، راه مسالمت با علمای طریقت را در پیش گیرند و آتش اختلاف را دامن نزنند. «1»
رهبری حركت ضد صوفی، در اختیار چند تن از عالمان و فقیهان این مقطع زمانی بود كه در اینجا مروری بر آثار ضد صوفی آنان خواهیم داشت.
یكی از نخستین كسانی كه بر ضد تصوف به سختی شورید، سید محمد میرلوحی سبزواری مقیم اصفهان است. وی از شاگردان میرداماد و شیخ بهایی است، «2» و بر خلاف مشی همدرس خود محمد تقی مجلسی كه پیرو شیخ بهایی بود، مشی عارفانه را نپذیرفت و سخت با مجلسی اول درگیر شد. میتوان گفت كه وی بیش از آن كه پیرو شیخ بهایی باشد به میرداماد علاقهمند بود. تولد میرلوحی در حدود سال هزار هجری بوده و به احتمال پس از سال 1083 یا 1085 در گذشته است. كتابی از وی با نام كفایة المهتدی بر جای مانده كه گزیده آن به چاپ رسیده است. «3» وی در جای جای این كتاب، به ویژه در مقدمه، از مجلسی اول و دوم انتقاد كرده و هر كجا توانسته است، از گفتههای مرحوم آخند، یعنی ملا محمد تقی، ایراد گرفته است. «4» وی رسالهای نیز درباره «مناظره سید و عالم» دارد كه در آن نیز كوشیده است تا انتقادهایی را متوجه علامه مجلسی كرده او را نسبت به سادات بیاعتنا نشان دهد. «5»
ما در بحث قصه خوانی در دوره صفوی، مبارزه وی را با محمد تقی مجلسی بر سر قصه خوانی، به ویژه ابو مسلم نامه خوانی شرح دادهایم. وی به پیروی از استاد خود میر داماد بر
______________________________
(1). افشار، ایرج و ...، فهرست مجلس، ج 16، ص 245
(2). میرلوحی در كفایة المهتدی، مكرر به شاگردی خود نزد میر داماد و شیخ بهایی اشاره كرده است. نك:
دانش پژوه، محمد تقی، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ج 5، ص 1503، 1505. درباره تألیفات وی، نك: همان، صص 1505- 1506
(3). گزیده كفایة المهتدی، تصحیح گروه احیای تراث فرهنگی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1373
(4). فهرست این ایرادات را بنگرید: دانش پژوه، فهرست كتابخانه اهدایی مشكات به دانشگاه تهران، ج 5، صص 1497- 1506
(5). آقا بزرگ، ذریعه، ج 22، ص 294؛ دانش پژوه، فهرست كتابهای اهدایی مشكات، ج 5، ص 1498- 1499
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 559
ضد ابو مسلم نامه خوانی شورید و زمانی كه كسانی به تبلیغ بر ضد وی پرداختند، جمعی از فضلای آن زمان، به دفاع از او برخاسته و در تأیید دیدگاهاش كه نظری منفی نسبت به ابو مسلم خراسانی داشت، هیجده رساله تألیف كردند. سه نمونه از این رسالهها بر جای مانده است كه ما آن سه رساله را در كتاب «قصه خوانان در تاریخ اسلام و ایران» به چاپ رساندیم. در برخی از این رسائل، به شدّت از میرلوحی و مقام علمی او دفاع شده است كه آنها را در اینجا تكرار نمیكنیم.
آنچه در اینجا مهم است، برخورد وی با تصوف است كه در آغاز چندان آشكار نبوده و به دلیل فضایی كه در دهه پنجاه تا هفتاد قرن یازدهم هجری در اصفهان حاكم بوده، وی را مجبور میكرده است تا در پرده تقیه با مخالفان درگیر شود. وی تحت عنوان مطهر بن محمد مقدادی، یكی از آثار ملا محمد طاهر قمی را در رد بر صوفیان، تلخیص و بر آن اضافاتی كرده است. نام این اثر سلوة الشیعة و قوة الشریعة است كه بنا بر آنچه در ضمن شرح حال ملا محمد طاهر قمی خواهیم گفت، میبایست تلخیص كتاب توضیح المشربین و تنقیح المذهبین باشد كه از قضا خود آن كتاب نیز از میرلوحی است. داستان آن كتاب چنین است كه ملا محمد طاهر قمی رسالهای در رد صوفیه مینویسد. پس از آن ملا محمد تقی مجلسی ردیهای بر كتاب ملا محمد طاهر قمی نگاشته و بار دیگر ملا محمد طاهر قمی به پاسخگویی ایرادات از مجلسی اول میپردازد. شخصی- كه كسی جز میر لوحی نیست- آن سه متن را جمع آوری كرده، محاكماتی میان آرای آنان انجام میدهد. حاصل این مجادله علمی و محاكمه، كتاب توضیح المشربین است. از این كتاب دو تلخیص بر جای مانده است؛ نخست كتاب اصول فصول التوضیح كه در ضمن بحث از تلاشهای ملا محمد طاهر از آن سخن تگفته و متن آن را چاپ خواهیم كرد. دوم كتاب سلوة الشیعة «1» از مطهّر بن محمد مقدادی كه همان سید محمد میر لوحی سبزواری است. گویا تحریر مفصلتری از این اثر موجود است كه تسلیة الشیعة و تقویة الشریعة نامیده میشود. «2» آنچه مسلم است این كه این دو اثر، چیزی بیش از تلخیص بوده و بیشتر به رسالهای میماند كه بر پایه رسالهای دیگر بنا شده است.
در منابع تاریخی و رجالی موجود از آن روزگار تاكنون نامی از عالمی با عنوان مطهر بن محمد مقدادی برده نشده است. تنها آقا بزرگ بر اساس رساله سلوة الشیعة، از وی در الروضة النضرة یاد كرده و نوشتهاند: شاید وی از احفاد حسن بن محمد بن حسین ... طحال مقدادی
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة و قوة الشریعة، مجموعه 4296 مرعشی. و بنگرید: فهرست كتابخانه ملی، ج 5، ص 292 مجموعه ش 2204 ص 181- 222؛ كتابخانه آیة الله گلپایگانی، نسخه شماره 1561
(2). میرلوحی، تسلیة الشیعة و تقویة الشریعة، مجموعه 3306 مرعشی.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 560
(م 600) باشد! «1» از منابع شرح حال میرلوحی چنین به دست میآید كه لقب وی مطهر و نام پدرش هم محمد بوده و بنا بر این، محمد بن مطهر، چیزی جز نام مستعار خود میرلوحی نیست. وی در آغاز كفایة المهتدی خود را چنین معرفی كرده است: محمد بن محمد لوحی الحسینی الموسوی السبزواری الملقب بالمطهّر و المتخلص بالنقیبی. «2» در شرح حال ملا محمد طاهر قمی هم خواهیم گفت كه وی هدایة العوام را با نام مستعار تألیف كرده و چنین كارهایی بر ضد صوفیه در یك دوره طبیعی بوده است. شاهد مهمتر آن كه در حاشیه نسخه شماره 4296 مرعشی كه رساله سلوة الشیعة در آن جا آمده، نوشته شده است:
ظاهرا چنان مینماید كه مؤلف این مختصر مسمی به سلوة الشیعه سید محمد بن سید محمد حسینی باشد كه ملقب به مطهر و متخلص به نقیبی بوده و در السنه متأخرین، از او تعبیر به میرلوحی میشود ... علی كلّ حال، بودن رساله سلوة الشیعه از میرلوحی مزبور ظن است و احتمال».
و افزون بر آنچه گذشت، در كتاب هدایة العوام با اشاره به مستعار بودن نام مطهر بن محمد مینویسد: «صاحب تسلیة الشیعة در آن كتاب و در سلوة الشیعة و در اعلام المحبین چنین میگوید ...» «3» سپس عبارتی را نقل میكند. كتاب اعلام المحبین یكی از آثار سید محمد میرلوحی است و بنا بر این، از این عبارت به روشنی به دست میآید كه سلوة الشیعه از میرلوحی است. بر اساس آنچه كه در متن سلوة الشیعة آمده، این رساله در اواسط سال 1060 تألیف شده است.
در اینجا مروری بر مطالب این رساله خواهیم داشت. وی در آغاز رساله خود مینویسد: چنین گوید، ساكن زاویه نامرادی، مطهر بن محمد مقدادی كه چون این فقیر بیخانمان ... مشاهده نمود كه جمعی از فریبندگان، به جهت تنبلی و شكم پرستی و كاهلی و دنیا پرستی از شاهراه شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی منحرف شدهاند و حب دنیا را ترك دنیا نام كردهاند و ذكر خدا وسیله فریفتن مرد و زن ساختهاند و در این پرده مرتكب لهو و لعب گشتهاند، و فسق و عصیان را عبادت نام كردهاند و به نغمه و اصول [از اصطلاحات موسیقی] خود را مقبول طبع ضعفاء العقول گردانیدهاند و مانند اجلاف اسلاف، زبان به لافهای گزاف گشودهاند و به دعوای مكاشف با مخالفان موافقت
______________________________
(1). آقا بزرگ رسالهای با عنوان رد بر صوفیه از مطهر بن محمد مقدادی یاد كرده كه به احتمال همین سلوة الشیعة است. بنگرید: آقا بزرگ، ذریعه، ج 12، ص 4- 223؛ همچنین از رسالهای با عنوان ذم صوفیه برای همو یاد كرده است. بنگرید: آقا بزرگ، ذریعه، ج 16، ص 122
(2). دانش پژوه، فهرست كتابهای اهدایی مشكات، ج 5، ص 1506
(3). قمی، ملا محمد طاهر، هدایة العوام، نسخه 1775 مرعشی، برگ 129
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 561
نمودهاند، خواست كه به نوشتن رسالهای بیخبران را آگاه سازد ... در این اثنا كتابی در این باب دید و مجلدی در دست یكی از احباب به نظر رسید و بعد از تحقیق معلوم گردید كه یكی از علمای شیعه [ملا محمد طاهر قمی] رسالهای در ذمّ این طائفه تألیف نموده، و حضرت مولانا محمد تقی مجلسی حاشیه بر آن نوشته و به نزد مؤلف رساله مذكور ارسال نموده، و مشار الیه، سطری چند در جواب او قلمی گردانیده و یكی از فقرا- كه خواهیم دید كسی جز خود میرلوحی نبوده- مجموع را به ترتیب در متن كتاب مزبور جای داده، و آن را مرسوم به توضیح المشربین و تنقیح المذهبین ساخته؛ و الحق آن كتاب، ارباب انصاف و بصیرت را در شناخت این فرقه كافی است و اصحاب علّت غفلت را در معالجه نفس، نسخه شافی است. پس بخاطر فاطر- یعنی خود میرلوحی- رسید كه دو سه فقره از آن كتاب را انتخاب نماید و آن را سلوة الشیعة و قوة الشریعه نام كند». درباره ارتباط این اثر با توضیح المشربین، در ادامه بیشتر سخن خواهیم گفت. به نظر میرسد، بخشی از دلایل این تقیه، از آن روست كه مؤلف بتواند به راحتی از كتاب خود تعریف كند.
وی بحث را با صوفیان افراطی كه كارشان «خوانندگی كردن و اصول گرفتن و دست زدن و چرخیدن و مانند بدمستان نعره زدن و اظهار بیهوشی نمودن» است، آغاز كرده، از نقد مولوی نسبت به آنان سخن میگوید:
اگر از پوست كس درویش بودیرئیس پوست پوشان میش بودی كار این گروه، به حدی مفتضح است كه شاعران صوفی مسلكی چون عطار و اوحدی و جامی و عطار هم از آنان بدگویی كردهاند. پس از آن نقدی از زمخشری در كشاف آورده و مطلبی را از كتاب فضایح المبتدعه- كه مؤلف آن را نام نبرده و تنها میگوید: «یكی از علمای شیعه و فضلای عصر است»- درباره كارهای صوفیان بازاری آورده است. «1» این كتاب نیز باید اثر یكی از همین عالمان مشهور ضد صوفی باشد كه میرلوحی از روی مصلحت، نام مؤلف آن را نیاورده است. سپس نقلی از كتاب الهادی الی النجاة من جمیع المهلكات نصیر الدین عبد الله بن حمزه مشهدی آورده و نوشته است كه او «اخبار بسیار در مذمّت این طایفه از شیخ مفید و غیر او از متقدمین علمای شیعه نقل كرده» است. در ادامه نقلی طولانی همراه با توضیح از كتاب نهج الصدق و كشف الحق علامه حلی در وصف صوفیان آورده، در ادامه مینویسد: «كجاست علامه كه ببیند كه در این زمان، جمعی از فریبندگان پیدا شدهاند كه با آن كه نام خود را شیعه كردهاند، به این اعمال اشتغال مینمایند. و گروهی از سفیهان با آن كه دعوای تشیع میكنند به ایشان اعتقاد تمام دارند و ایشان را از دوستان خدا
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 346
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 562
میشمرند.» پس از آن فهرستی از مؤلفات ضد صوفی را به دست داده و به هادی النجاة من جمیع المهلكات، حدیقة الشیعة از مولانا احمد اردبیلی، مطاعن المجرمیه از علی بن عبد العال یعنی محقق كركی، و عمدة المقال از شیخ حسن بن علی بن عبد العال یاد كرده است. «1»
میرلوحی سپس احادیثی در مذمّت صوفیان نقل كرده و به ویژه از خوانندگی و علاقه اینان به غنا و آوازه خوانی، به شدت انتقاد كرده است. به سخن دیگر، وی احادیثی را كه در مذمّت غنا وارد شده، به مذمّت صوفیان باز میگرداند؛ چرا كه غنا «عبارت از خوانندگی و مدّ صوت است با ترجیع مطرب كه مدار این فرقه بر آن و گرمی هنگامه ایشان از آن است.» سپس مینویسد: و نواب مولانا حسن علی «2» ادام الله افاداته، كه استاد حضرت مولانا محمد تقی بن مجلسی است، در فتوایی كه نوشتهاند، به این روش قید فرمودهاند كه غنا فسق است، و فاعل آن عاصی است و طاعت و عبادت شمردن آن فسقی دیگر است». به نظر میرسد مؤلف خواسته است تا طعنهای بر ملا محمد تقی مجلسی زده باشد كه رأی او در باب غنا چیزی جز عقیده میرلوحی است. «3»
میرلوحی ادامه میدهد: چند تن از علمای عصر، رسالهها در این باب نوشتهاند و به دلیل قرآن و حدیث ثابت گردانیدهاند كه فاعل غنا و شنونده آن هر دو از جمله فاسقانند. یكی از آن رسالهها رسالهای است كه مولانا محمد باقر خراسانی تألیف نموده» است. «4» وی با اشاره به آن كه علمای شیعه، صوفیان را به خاطر خوانندگی و ... مذمّت نمودهاند، معتقد است كه یا اینان «مقیّد به مذهب شیعه نیستند» و «یا به واسطه مكر و خدعت و مردم فریبی بر این دست زدهاند.» چرا كه «هر كه اندك شعوری دارد، میداند بلكه این معنا به غایت ظاهر است كه بعضی از این گروه در غایت حماقتند و نادانی، و برخی در نهایت بد اعتقادی، چون میر تقی سودانی كه سگی است از سگان محمود پسیخانی.» پس از آن، برای ثابت كردن بدی
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 351
(2). این حسن علی مدرس مدرسه پدرش معروف به مدرسه ملا عبد الله بود كه خلیفه سلطان او را برداشت و محقق سبزواری را به جای وی نصب كرد. خاتون آبادی، وقایع الاعوام و السنین، ص 523 (ذیل حوادث سال 1075). شاگردی محمد تقی مجلسی نزد مولانا حسن علی بسیار بعید است؛ در واقع مجلسی شاگرد ملا عبد الله شوشتری، پدر ملا حسن علی بوده است. به رغم این بعد، ولی قلی شاملو در شرح حال محمد تقی مجلسی مینویسد: چنین مسموع محرّر اوراق افتاد كه حدیث را در خدمت علامه دوران مولانا حسن علی خلف مولانا عبدالله شوشتری مقابله نموده از مشاهیر روزگار گردیدهاند. ولی قلی شاملو، قصص الخاقانی، ج 2، ص 37. اما آنچه خودش در لوامع آورده آن است كه شاگرد ملا عبد الله شوشتری بوده است. در منابع شرح حال هم، فقط به شیخ بهایی و ملا عبد الله اشاره شده است (بهبهانی، آقا احمد، مرآة الاحوال، ج 1، ص 60)
(3). بنگرید، مجلسی، محمد تقی، رساله مسؤولات، ص 704
(4). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 353
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 563
آنان، شرحی از مصیبتهای خود را آورده و از آن جا كه مؤلف رساله را مطهر بن محمد مقدادی معرفی كرده، حكایت آن سیّد- یعنی خود را- چنان میآورد كه گویی شخص ثالث است: «مؤید این حال و مصداق این مقال آن كه سید بیچاره از شرارت و بدنفسی این جماعت ساعتی نیاسود و از كینهورزیهای ایشان لمحهای فارغ نبود، از خواص و عوام این قوم لئام كه به آن دردمند، نیشها نزند و گزندها به دل ریشها نرساند» آنگاه حكایت مطرح شدن ابو مسلم و بحثها و ردیهها را آورده، اشاره به مطالبی میكند كه مؤلف خلاصة الفواید و ایقاظ العوام در آن باره آوردهاند. وی به شخصی اشاره میكند كه به خاطر سخن عطار در دفاع از ابو مسلم در مظهر العجایب «همّت بر تعصب ابو مسلم گماشت» و شروع به دفاع از او كرده، بر ضد میرلوحی تلاش مینمود. میرلوحی با اشاره به مطرود بودن عطار نزد علمای شیعه، به فعالیت شدیدی كه بر ضد او بوده، اشاره كرده، مینویسد: «چه گویم كه این فریبندگان و فاسقان و هواداران و مریدان احمق ایشان با او چه دشمنیها ورزیدند و در هر كجا كه بودند، به چه تقریب حرف او به میان آوردند و چه مزخرفات به قالب میزدند.» و باز هم با مذمّت بیشتر مینویسد: «و با آن كه از بس افتراء میزدند و هر روز یكی از پیروان خود را از زبان او به ملعونیت شهرت میدادند، از اواخر سال 1051 تا به این زمان كه اواسط سال 1060 است، مومی الیه از برای فارغ بودن از دردسر و بسته شدن دهان آن مفتریان از خدا بیخبر، شیطان را اگر نام برد، لفظ لعین با اسم او قرین نمیسازد و بعد از آشامیدن آب، یزید بن معاویه و آل زیاد بن ابیه را لعنت، نمیكند و نوعی نمینماید كه عبارت لعنت كسی از او بشنود». «1» این اشاره به مشی صوفیان است كه به مانند غزّالی حتی از لعن یزید خودداری میكردند.
میرلوحی پس از توصیه به مخاطب خود و این كه از «سالوسیهای ایشان گول نخورد و قول ایشان را كه فاسقانند اعتبار نكند و مقلّد و هوادار گمراه ایشان نشود»، به نقل یك استفتاء درباره غنا و خوانندگی میان صوفیان پرداخته و فتاوی جمعی از علما را در پاسخ آن آورده است. متن استفتاء چنین است:
علمای طایفه محقه و فضلای فرقه ناجیه اثنا عشریه ... بیان فرمایید كه به غنا و سرود اشتغال نمودن و مطربانه و مغنیانه اصول گرفتن و دست زدن و رقص كردن و به چرخ در آمدن و در امور مذكوره مصرّ بودن، فسق است یا طاعت، و معصیت است یا عبادت. بیّنوا تؤجروا و صلّی الله علی محمد و آله المعصومین.» پاسخی كه داده شده، از چهرههای بنام است بدین شرح:
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 355
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 564
نواب مستطاب معلّی القاب صدارت و نجابت پناه میرزا حبیب اللّه «1»- خلّد اللّه تعالی ظلّه العالی- این طریق تنسیق فرمودند: افعال مزبوره حرام و پیشه فسّاق عوام است. نیست فاعل آن مگر فریبنده مردمان با گمراه و نادان.
و حضرت مغفرت و غفران پناه اعدل افضل امجد امیر سید احمد «2» رحمة اللّه علیه به این عبارت مرقوم گردانیدهاند: ارتكاب امور مسطوره فسق است. حرّره احمد بن زین العابدین العلوی العاملی.
و حضرت سیادت و نجابت پناه علامة الزمان نادرة الدوران میرزا رفیع الدین محمد- سلّمه اللّه تعالی- همچنین در جواب مسطور ساختهاند:
ظاهر است كه امور مزبوره فسق است نه صلاح، و معصیت است نه طاعت.
حرّره رفیع الدین محمد الحسینی.
و حضرت عالم ربّانی و مؤیّد به تأیید سبحانی مولانا محمد باقر خراسانی- صانه اللّه تعالی- برین نهج به زبان خامه بیان فرمودهاند: خلافی میان علمای امامیه رضوان اللّه علیهم اجمعین نیست در این كه غنا و سرود حرام است و از احادیث متعدده ظاهر میشود كه كبیره است و فرقی نیست كه غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر. و فتوای بعض از علمای سابق به تحریم رقص و تصفیق بنظر رسیده و فتوای كسی به اباحت آن بنظر نرسیده و اللّه اعلم بحقایق الامور. كتب الفقیر محمد باقر سبزواری.
و حضرت مرحمت و مغفرت پناه علامی فهامی شیخ الاسلامی، شیخ علی نقی «3»- زاده اللّه آجره- بر این وجه قلمی فرمودهاند: غنا عبارت است از كشیدن آواز مشتمل بر ترجیع و رقص كردن و سایر امور مزبوره حرام و معصیت است.
و جناب مرحمت و مغفرت پناه، جنت آرامگاه میرزا نور الدین علی مفتی- رحمه اللّه تعالی- فتوا بر این منوال نوشتهاند: شكی نیست در این كه امور مذكوره فسق است نه طاعت، معصیت است نه عبادت. «4»
______________________________
(1). صدر دوره شاه صفی و فرزند میر سید حسین جبل عاملی دختر زاده محقق كركی.
(2). سید احمد علوی داماد میر داماد، متوفای پیش از سال 1060 هجری.
(3). علی نقی كمرهای قاضی شیراز، اصفهان و سپس شیخ الاسلام اصفهان و متوفای 1060
(4). بنگرید: میرلوحی: سلوة الشیعة، برگ 43 (نسخه خطی شماره 3306 كتابخانه آیة اللّه نجفی و ش 4014. برگ 104- 103. و نسخه ش 4296 برگ 21. و متن چاپی سلوة الشیعة (میراث، دفتر دوم)، صص 357- 358
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 565
میرلوحی در پایان، از كسانی در شگفت است كه به خاطر گمان تشیعی كه به امثال حلاج میبرند «جان از برای كسی میدهند»، اما «با جماعتی از معاصرین كه به تشیع در عالم، علمند ... ضدیت میورزند». وی میافزاید: خودم دیدم شخصی را كه با امیر محمد باقر داماد، غایت دشمنی داشت، سبب آن كه او عطار را مذمّت كرده بود. و دیگری را دیدم كه با شیخ علی بن عبد العال- محقق كركی- دشمن بود و نسبت به آن بزرگ دین، بیادبانه زبان میگشود، به واسطه آن كه او در كتاب مطاعن المجرمیه مذمت حلاج و بعضی از نظرای او كرده.» «1» گفتنی است كه میرلوحی نیز رسالهای با نام اعلام المحبین داشته است كه در كتاب كفایة المهتدی «2» و ادراء العاقلین خود- كه گزارش آن پس از این خواهد آمد- از آن یاد كرده است. همچنین كتاب دیگری با عنوان ادراء العاقلین و اخزاء المجانین در رد بر صوفیه نوشته است كه در كفایة المهتدی از آن یاد كرده و نسخهای از آن به خط خودش در كتابخانه مرعشی موجود است. «3» میرلوحی در كفایة المهتدی از اثر دیگر خود با عنوان تنبیه الغافلین در ردّ بر صوفیان یاد كرده است. «4» بدین ترتیب روشن میشود كه وی تلاش زیادی برای رویارویی با صوفیان انجام داده و همانند ملا محمد طاهر قمی، چندین اثر در این زمینه، تألیف كرده است.
تحلیلی كه مؤلف در كتاب ادراء العاقلین به دست داده، به مانند سایر نوشتههای اوست.
وی با اشاره به بدعتهای ایجاد شده پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و نقش شاه اسماعیل اول در براندازی این بدعتها، مینویسد: به رغم آن كه «بعضی دیگر از بدعتهای مخالفان از بلاد ایران بر افتاد، هنوز بسیاری از مبتدعات ناصبیان برقرار و مخترعات ملحدان پایدار مانده بود كه آن شاه جنّت آرامگاه داعی حق لبیك اجابت گفته، به نزد اجداد و آباء به فرادیس اعلا شتافت». اكنون وظیفه خردمندان است تا به اصلاح این وضعیت بپردازند. وی معتقد است كه اصل پیروی از آباء و اجداد، اصلی است كه مسبّب اصلی این مشكلات شده است به طوری كه «اكثر اهل این روزگار در بسیاری از اطوار، در بند پیروی یكدیگر و تتبع پدر و مادر مانده بودند تا به مرتبهای كه این ناتوان به سبب یك دو كلمه حق كه به گفتن آن ملجأ شده بود، آزار بینهایت از سفیهان دید و جفای بیحد از جاهلان كشید، به چه سان شرح توان داد كز ایشان چه كشیدم».
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 358
(2). بنگرید: حائری، عبد الحسین، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مجلس، ج 3، ص 59
(3). میرلوحی در حاشیه صفحه نخست رساله، یادداشتی نوشته و ذیل آن به نوعی امضاء كرده است كه میرساند نسخه موجود به خط خود اوست. مرعشی، نسخه 389
(4). میرلوحی، گزیده كفایة المهتدی، مقدمه، ص سیزده.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 566
اشاره وی، به طور عمده به انحرافی است كه از آن با صوفیگری یاد میكند: «جماعتی كه در این عصر بسیار شدهاند كه لهو و لعب و بازی و رامشگری و نغمه طرازی را سرمایه تجارت متاع غرور ساختهاند و بسیاری از نادانان از سر جهالت و بعضی از عاقلان از روی غفلت، ایشان را صوفی و شیخ و درویش میشمارند و از اولیاء الله و زهّاد و عبّاد و مستجاب الدعوه میپندارند، از اعاظم فسّاق و فجّار و افاخم عصات و اشرارند». وی با اشاره به این كه علمای سنی و شیعه در نقد اینان تلاش كردهاند، مینویسد: «چنان كه این شكسته در كتاب توضیح المشربین و تنقیح المذهبین و كتاب تسلیة الشیعة و تقویة الشریعه و دیگر كتابها و رسالهها بعضی از آن را ذكر كرده.» (برگ 2) و میافزاید: «اگر كسی خواهد كه تحقیق غنا نماید، یقین بداند كه عمر این جماعت صرف این معصیت شده، به كتاب تسلیه یا رساله سلوة الشیعة كه این فقیر نوشته، رجوع نماید.» در حاشیه آمده است: و در آن از روی تقیه خود را به لقب كه مطهر است و نسب والده كه مقدادیه است، ذكر نموده.»
میرلوحی پس از شرح این كه، این جماعت در مساجد به انشاد شعر و غیره میپردازند اشكال اصلی را در آن میبیند كه «جمعی از ابنای زمان كه لاف عقل و دانش میزنند، از روی غفلت مرید و معتقد این جماعت میشوند». (برگ 4) از جمله این بدعتها كه از سنیان به شیعیان وارد شده، یكی این است كه «دیوانگان را قطب و مجذوب و ولی نام كردهاند». تا اینجا مقدمه بود. از این پس، فصل اول در ستایش عقل آغاز میشود كه گرچه چندان به بحث از صوفیه ارتباط ندارد، اما در اصل برای نشان دادن فرق عاقل و مجنون است؛ یعنی مجنونهایی كه به تعبیر وی از سوی صوفیان، از مشایخ شمرده میشوند. وی در این فصل از كتاب معیار العقاید و كتاب ریاض المؤمنین و حدائق المتقین یاد كرده است.
(برگ 12) از برگ 17 بار دیگر به سراغ صوفیان زراقیه كه «دیوانگان را بزرگ مرتبه وا مینمایند» میرود. پس از آن به انتقاد از چلهنشینی پرداخته و این كه عاقلان میدانند كه «در آن طور جایی چهل شبانه روز متوالی منفرد بسر بردن، باعث ضعف عقل و خرد میگردد».
(برگ 18) وی به رساله اعلام المحبین خود ارجاع داده و از شیعیان میخواهد كه فریب كسانی كه با چند اصطلاح آشنا هستند، نخورد.» وی دامنه فریب كاری صوفیان را بسیار وسیع خوانده، مینویسد: «بسیاری از اهل عالم را فریب دادهاند؛ حتی اكثر پیشهوران بلكه مزدوران و كنّاسان، صرفه دنیای خود را در این دیده بر این در زدهاند». در ادامه، با اشاره به تلاشهای اینان در فریب مردم، مینویسد: «به خاطر دارم كه شاه عباس ماضی- رحمه الله- بسیاری را از نادرویشان با آن كه مكاری و تجنن از ایشان سر نزده بود و كلمه كفری نگفته بودند، و دعوای پیغمبری و امامت نكرده بودند، فرمود كه در همین مسجد جدید عباسی، به گل كشیدن بستند.» در ادامه از شخصی یاد میكند كه «همیشه مذمّت علما و سادات
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 567
میكند». این «نامرد دعوای مریدی این فقیر میكرده و به سبب آن كه این شكسته دانسته بود كه او دیوانه نیست و مكار است و بد اعتقاد ... او را از پیش خود رانده». وی بر آن است تا در «بیان حال او رساله علی حده» بنویسد. «القصه، عاقل باید كه از لافهایی كه آن طور زندیقی زند كه فلان را من كشتم و فلان را من بیمار كردم و فلان را من شفا دادم، فریب نخورد». (برگ 22) مع الاسف نسخه موجود از این رساله ناقص بوده و نسخه دیگری از آن نمیشناسیم.
ملا محمد طاهر بن محمد حسین شیرازی قمی «1» (م 1098) امام جمعه شهر قم و از علمای معاصر مجلسی اول و دوم بوده و به عنوان عالمی بنام، در دربار صفوی صاحب نفوذ بوده است؛ به طوری كه عبد الحی رضوی از وساطت وی برای شخص متهمی نزد شاه صفی یاد كرده و تأثیر آن را یادآور شده است. «2» ملا محمد طاهر كتاب عقائدی كوتاه خود را نیز با نام جامع صفوی به نام شاه صفوی نوشته است. «3» با این حال، گزارش شده است كه وی بر ضد شاه سلیمان كه می مینوشید، سخن میگفت كه خشم شاه را برانگیخت، و تنها وساطت برخی از فرماندهان سبب شد تا شاه از تصمیم كشتن ملا محمد طاهر باز گردد. «4»
وی به وجوب نماز جمعه در عصر غیبت اعتقاد داشته و در این باره، دو رساله نوشته است. برخی قمی را از اساتید علامه مجلسی و شیخ حر دانستهاند. «5» اگر چنین باشد، میتوان حدس زد كه اندیشه ضدیت با تصوف در این دو نفر، دست كم تا اندازهای متأثر از ملا محمد طاهر بوده است.
یكی از زمینههای اصلی كارهای علمی قمی، آثاری است كه بر ضد صوفیان تألیف كرده است؛ به طوری كه میتوان گفت، این گرایش در كنار گرایش اخبارگرایی معتدل او، دو وجه عمده فكری او به شمار میآیند. وی به نوعی از اخبارگرایی اعتقاد دارد كه او را به ضدیت با فلسفه و تصوف كشانده است. این در حالی است كه فیض، با داشتن گرایش اخباری، به همان اندازه كه ملا محمد طاهر از این دو دانش دور است، به آنها نزدیك است. همچنین ضدّیت قمی با تصوف، به رویارویی او با فیض كاشانی و محمد تقی مجلسی منجر شده
______________________________
(1). شرح حال وی در مصادر فراوانی آمده از جمله: مدرس، محمد علی، ریحانة الادب، ج 3، ص 320
(2). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، فصل نماز جمعه، در پایان بحث «نماز جمعه در دوره صفوی».
(3). مرعشی، ش 4014، برگهای 60- 73 و برای ترجمهای كه او به دستور شاه صفی به انجام رسانده است، بنگرید به مجموعه 4055 مرعشی.
(4). خوانساری، روضات، ج 7، ص 336
(5). دانش پژوه، فهرست دانشگاه، ج 9، ص 1247
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 568
است. با این حال، بلافاصله باید به این نكته توجه كرد كه ملا محمد طاهر، شاعر بوده و به همین دلیل، نسبت به بعد معنوی دین بیعلاقه نیست؛ با این تفاوت كه اگر صوفیه بر مفهوم عشق تكیه میكنند، او میكوشد تا از همان مفهوم محبّت كه در قرآن آمده است، فاصله نگیرد. وی در پاسخی كه بر نقد مجلسی اول بر یكی از نوشتههایش آورده- و متن آن را ملاحظه خواهید كرد- به اشعاری كه به سبك اشعار عارفان سروده، اشاره كرده است. در اینجا به معرفی برخی از نوشتههای وی كه به تفصیل یا به اجمال، در آنها با به رد تصوف پرداخته میپردازیم.
از جمله آثار وی در رد بر صوفیه كتاب تحفة الاخیار است كه به طور مستقل در نقد صوفیان نوشته شده و یكی از آثار عمومی رد صوفیه در دوره اخیر صفویه به شمار میآید؛ دورهای كه صوفیان در حال تجربه اضمحلال تاریخی خود در ایران هستند. این كتاب، از همان زمان، از سوی صوفیان، مورد انتقاد قرار گرفته است. محمد كریم شریف قمی، همشهری ملا محمد طاهر، در میان سال 1078 تا 1097 كتابی با عنوان تحفة العشاق تألیف كرده و در آن از ملا محمد طاهر انتقاد كرده است. نویسنده تحفة العشاق كسانی چون شیخ بهایی، میرداماد، عبد الرزاق لاهیجی، آخوند مولانا رجب علی، فیض كاشانی، محمود عبد العظیمی، شیخ حسین تنكابنی، محمد تقی مجلسی و محمد باقر خراسانی را به عنوان كسانی كه مشرب تصوف دارند، معرفی كرده است. بخشی از بحث وی درباره غناست. در آنجا مینویسد: آخوند مولانا محمد طاهر كه یكی از مانعین این طور و طریقه است، در حضور ایشان قرآن و ابیاتی كه زاده طبع شریف ایشان است، به آواز خوانده میشود.
(ص 256) و بعضی عزیزان در كتاب تحفة الاشرار خود استشهاد بر تسنن شیخ (محیی الدین) آورده؛ فقیر او را شیعه و محب اهل بیت میدانم. (ص 143) «1»
بر اساس آنچه كه در مقدمه تحفة الاخیار آمده، این اثر شرح قصیده مونس الابرار «2» مصنف است. بخش عمده این قصیده كه شامل 311 بیت است، در ستایش امیر مؤمنان علیه السلام و اندكی از اشعار آن در رد بر صوفیه و ابیاتی نیز در ردّ بر فلاسفه و حكماست. گفتنی است كه نسخهای از تحفة الاخیار در مجموعه 2204 كتابخانه ملی موجود است كه با نسخه چاپی تفاوتهایی دارد و شاید مختصر آن باشد. «3» ملا محمد طاهر در مونس الابرار درباره صوفیان میگوید:
جمیع پیرو حلاج و بایزید و جنیدتمام بیخبران شرع احمد مختار
______________________________
(1). دانش پژوه، فهرست كتابخانه دانشگاه، ج 12، ص 2745، شماره 3751
(2). مونس الابرار در «میراث اسلامی ایران» دفتر هفتم به چاپ رسیده است.
(3). قمی، ملا محمد طاهر، تحفة الاخیار، نسخه 2204 كتابخانه ملی، برگ 224- ر.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 569 ز جهل در همه عمر خویش در ره دیننمیروند به طرز ائمه اطهار
كنند دعوی تسخیر جنیان به دروغكه تا كنند الاغان انس را افسار
زنند دستك و رقصند ای مسلماناننهید پنبه به گوش و كنید استغفار
زنند چرخ وز جهلش نهند طاعت نامكنند دین خدا را به لعب و بازی خوار
نمیرسند بجایی اگر تمامی عمرزنند چرخ پیایی چو اشتر عصار
كنند عاشقی امردان و میگویندبود مجاز پل عشق حضرت جبار
خدا گواه منست آن كه عاشقی هرگزنبوده است ز آیین حیدر كرار
بنای قاعده دینشان بود بر جهلز اهل دانش و بینش از آن كنند كنار
ز راه شرع برون میبرند مردم راحذر كنید از این قوم یا اولوا الابصار ملا محمد طاهر این كتاب را در زمان شاه عباس ثانی (م 1077) سروده، برای شخص او فرستاده و ازو خواسته است تا آن را از اول تا به آخر بخواند. «1» وی در این رساله، تصوف را برخاسته از تسنن دانسته و معتقد است كه شیعیان بعدها گرفتار آن شدند. در توضیح همین نكته، مینویسد: و از این جهت است كه اولیایی كه این جماعت، ایشان را از پیران خود میدانند و میشمارند، یكی از ایشان از شهرهای مشهور به شیعگی، مثل قم و سبزوار و حلّه و جبل عامل و غیر آن نبودهاند؛ و از این جهت است كه در این شهرها خانقاه قدیم نمیباشد و در شهرهایی كه همیشه مردمش سنی بودهاند، خانقاه قدیم بسیار بهم میرسد. «2»
در همان زمان رساله دیگری نیز با نام تبصرة المؤمنین در رد بر تحفة الاخیار نگاشته شده است. نویسنده آن محمد مؤمن، طبیب شاه سلیمان بوده است. «3»
نگاشته دیگر محمد طاهر قمی محبان خدا نام دارد كه آن را مصدّر به نام شاه سلیمان ساخته و در آن از صوفیان نكوهش فراوان كرده است. «4»
كتاب دیگر او با عنوان الفوائد الدینیه در ابطال فلسفه و تصوف نگاشته است. این كتاب به صورت پرسش و پاسخ در سی و هفت بند بوده و در آغاز آن آمده است: اما بعد، فهذه رسالة موسومة بالفوائد الدینیة مشتملة علی الفتاوی الملیة فی بیان بطلان الفلسفة و كفر
______________________________
(1). بنگرید: انوار، فهرست كتابخانه ملی، ج 6، ص 768؛ حسینی، فهرست كتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، ج 7، ص 345؛ حائری، فهرست مجلس سابق سنا، ج 1، ص 359؛ استادی، فهرست مسجد اعظم، صص 113، 458
(2). قمی، ملا محمد طاهر، تحفة الاخیار، نسخه 2204 كتابخانه ملی، برگ 229
(3). درباره آن بنگرید: دانش پژوه، فهرست میكروفیلمهای دانشگاه، ج 1، صص 56- 57؛ حائری، فهرست كتابخانه مجلس، ج 10، بخش 4، ص 2010
(4). حسینی، سید احمد، فهرست نسخههای كتابخانه آیة الله مرعشی، ج 7، ص 314.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 570
البسطامیة و الحلاجیة و بیان فضل العلوم الدینیة ... «1» همچنین كتاب دیگری با عنوان ملاذ الاخیار در طعن بر صوفیه به وی منسوب شده است. «2» یكی دیگر از آثار ضد صوفی ملا محمد طاهر، كتاب حكمة العارفین است كه نسخههایی از آن در دست میباشد. «3»
یكی از آثار مهم ضد تصوف كه دارای حجمی بالا و متنی مفصل است، كتاب هدایة العوام و فضیحة اللئام است. از این كتاب، سه نسخه وجود دارد كه در همه آنها، نام مؤلف، عصام الدین محمد بن نظام الدین آمده است. «4» نسخه مرعشی مورد ملاحظه مؤلف این سطور قرار گرفته و با توجه به مطالب آن، حدس قوی آن است كه این اثر، از آن ملا محمد طاهر قمی است كه با نام مستعار عصام الدین محمد آن را تألیف كرده است. در مقدمه این نسخه آمده است: یكی از علمای دیندار، قصیدهای در مدح حیدر كرّار امیر المؤمنین و امام المتقین علیه السلام و در مواعظ و نصایح گفته و در اول شرحی مختصر بر آن گفته، نوشته، و بعد از آن چیزهای بسیار در ذمّ مبتدعه هالكه زیان كار بر آن شرح افزوده و در آخر سال 1075 از هجرت حضرت رسالت صلی اللّه علیه و اله و سلّم، آن را به اتمام رسانیده و در همان تاریخ آن را به جهت شاه عباس ثانی- انار الله برهانه- فرستاده و استدعا نموده كه از اول تا به آخر مطالعه نماید تا حقیقت حال مبتدعه و متفلسفه بر او ظاهر گردد.»
این توضیحات، درست به مانند مطالبی است كه در منابع دیگر درباره مونس الابرار و شرح آن تحفة الاخیار گفته شده است. سال تألیف آن نیز درست در همان سال تألیف آن آثار است و به نظر میرسد كه این اثر، تكمیل شده تحفة الاخیار باشد. مؤلف در ادامه مقدمه بالا مینویسد: مؤمنین از وی خواستند تا شرحی در احوال مبتدعه و متفلسفه بنویسد و او این كتاب را نگاشته و نام آن را هدایة العوام و فضیحة اللئام نهاده است.»
به جز ملا محمد طاهر، هیچ دانشمند دیگری را در این دوره نمیشناسیم كه با این وسعت، به ضدیت با صوفیان و فلاسفه پرداخته باشد؛ اما شواهد دیگری نیز در این باره كه مؤلف آن همین قمی است، در دست داریم. مؤلف در جایی از این كتاب مینویسد: ما در كتاب اربعین و كتاب تحفه عباسی و كتاب تحفة العقلاء ذكر عقاید قبیحه ایشان نمودهایم.
(برگ 19) و باز در جای دیگری از كتاب دیگر خود با عنوان حكمة العارفین یاد كرده است.
______________________________
(1). فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ج 9، ص 1248
(2). شیرازی، طرائق الحقایق، ج 1، ص 177
(3). فهرست كتابخانه مجلس شورا، ج 5، ص 225، 494؛ ج 10، ص 957
(4). كتابخانه مرعشی، ش 1775، كتابخانه ملی تبریز شماره ردیف 1453، ش دفتر 3088؛ فهرست كتابخانه ملی فارس، ج 2، ص 75، ش خصوصی 479/ 61- ح؛ شماره عمومی 21/ 297
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 571
(برگ 25) اینها آثار ملا محمد طاهر قمی است.
ممكن است گفته شود شخصی با نام عصام، كتابی از ملا محمد طاهر را تلخیص كرده كه چنین چیزی با سبك و سیاق مقدمه و مطالب و اشاراتی كه مؤلف به آثارش مانند همین حكمة العارفین دارد، سازگار نیست. پیش از این گفتیم كه میرلوحی نیز در تألیف سلوة الشیعه از روی تقیه، مؤلف را مطهر بن محمد مقدادی نامیده بود. گفتنی است كه میرلوحی در مقدمه كتاب كفایة المهتدی از كتاب نصیحة الكرام و فضیحة اللئام به عنوان «گزیده محمد بن نظام الدین محمد عصام از نگارش ملا محمد طاهر» یاد كرده است. «1»
محتوای كتاب، بجز مقدمه، در دوازده مطلب و یك خاتمه مرتب شده است:
مطلب اول: در تشبیه دنیاست به دار الشفاء و ذمّ عالم بیعمل و عامل جاهل و تحقیق رفض اولیاء و شمّهای از احوال مبتدعه بیحیاء.
مطلب دوم: ... عنوان نشده.
مطلب سوم: در ذكر برخی از دعواها كه مبتدعه مینمودهاند و به آن ابلهان را فریب میدادهاند.
مطلب چهارم: در ذكر برخی از انواع بدعتهای مبتدعه كه دلیل است بر ضلالت و كفر و الحاد ایشان.
مطلب پنجم: در ذكر برخی از عاشقیهای مبتدعه كه آن نیز دلیل است بر ضلالت و كفر و الحاد ایشان.
مطلب ششم: در بیان دعواهای عاشقی كردن آن بیدینان با خداوند عالمیان و ذكر بعضی دیگر از بدعتها و ضلالتها و كفرهای ایشان.
مطلب هفتم: در بیان شمّهای از كلمات كفر محیی الدین!
مطلب هشتم: در ذكر مختصری از احوال ملای رومی و بیان بعضی از اعتقادات فاسده.
مطلب نهم: در بیان احوالات سلسله نور بخشیه و تبیین حال معروف كرخی و بعضی دیگر از مشایخ مبتدعه.
مطلب دهم: در بیان حال بایزید بسطامی و قلیلی از گفتار كفر آثار آن سرگشته بیابان.
مطلب یازدهم: در ذكر شمّهای از دلایل كفر حسین بن منصور حلاج.
مطلب دوازدهم: در بیان حال فلاسفه و پیروان ایشان.
خاتمه در بیان كلمه چند سودمند كه مؤید مطالب سابقه اثنا عشریه است و شیعه اثنا عشری را پذیرفتن آن از امور مهم است.
______________________________
(1). دانش پژوه، فهرست كتابهای اهدایی مشكات به دانشگاه تهران، ج 5، ص 1499
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 572
نویسنده، داستانهای سخیفی را از صوفیان برای نشان دادن بیاعتباری آنها آورده است و در جایی تصریح كرده كه كفرشان از كفر یهود و نصارا بدتر است. (برگ 25)
وی اظهار داشته است: مخفی نماند كه این جماعت، سنی و اشعری مذهب بودهاند.
(برگ 26) او ترك ظواهر شریعت را توسط صوفیان مرتب مورد توجه قرار داده و شرحی از عشق بازیهای آنان را به خصوص نسبت به امردان آورده و بحث مفصلی درباره غنا و آوازه خوانی دارد.
نویسنده از كتابهای بسیاری كه در رد صوفیه نوشته شده یاد كرده است: مطاعن المجرمیه، از محقق كركی، عمدة المقال فی كفر اهل الضلال، از شیخ حسن فرزند محقق كركی، نزول الصواعق فی احراق المنافق، الوقیعة فی سبت المبتدعة، قرة العیون، ایجاز المطالب، هادی الی النجاة، السهام المارقة، بضاعة النجاة، درر الاسرار، مسلك المرشدین، توضیح المشربین، اصول فصول التوضیح، رسالة سلوة الشیعه، اعلام المحبین، تسلیة الشیعة، تبصرة الناظرین، زاد المرشدین، شهاب المؤمنین فی رجم الشیاطین المبتدعین، ثقوب الشهاب.
یكی از آثار ضد صوفی نیمه دوم قرن یازدهم، اثری است كه با عنوان توضیح المشربین و تنقیح المذهبین شناخته میشود. در حال حاضر، كتابی با این نام وجود ندارد، جز آن كه دست كم دو اثر دیگر هست كه به نوعی با این كتاب در ارتباط است. همان گونه كه گذشت، بر اساس گزارش موجود، ملا محمد طاهر قمی كتابی در رد بر صوفیان نوشته و این باید به عهد جوانی او یعنی پیش از سال 1060 هجری باشد. آن زمان، مرحوم آخوند ملا محمد تقی مجلسی رسالهای در پاسخ آن نوشته و مجددا ملا محمد طاهر پاسخ اشكالات مجلسی اول را داده است. این كتاب اندكی بعد با عنوان توضیح المشربین نام گزاری شده و افزون بر سه رساله پیشین، گرد آورنده محاكمهای نیز میان آن رد و ایرادها صورت داده است. این گرد آورنده كه داد و ستد علمی فراوانی در مبارزه بر ضد صوفیه با ملا محمد طاهر داشت، كسی جز میرلوحی نیست. در واقع، هر دوی آنان، در آثارشان بر ضد این گروه، به آثار یكدیگر ارجاع میدادند و مردم را به خواندن آنها دعوت میكردند.
همان گونه كه گفته شد، دو كتاب به نوعی، تلخیص یا تهذیب یا متن بازنویسی شده توضیح المشربین را در خود جای دادهاند. نخست رساله اصول فصول التوضیح كه نسخهای از آن در مجموعه به شماره 4296 مرعشی (برگ 24 تا 54) موجود است.
تلخیص دیگر آن از سید محمد میرلوحی (م بعد از 1085) و عنوان آن رساله سلوة
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 573
الشیعة و قوة الشریعة یا تسلیة الشیعة و تقویة الشریعة «1» است كه از آن نیز نسخههای متعددی در دست است. در همان مجموعه 4296 مرعشی (برگ 1 تا 22)، مجموعه 4014 مرعشی (برگ 94- 105) مجموعه شماره 2204/ ف كتابخانه ملی (برگ 181- 232) نسخههایی از سلوة الشیعة موجود است. این رساله در میراث اسلامی ایران به چاپ رسیده است. «2» در این نسخهها مؤلف مطهر بن محمد مقدادی معرفی شده است كه گفتیم كسی جز سید محمد میرلوحی نیست.
در این مجموعهها نخستین رساله، رساله رد صوفیان ملا محمد طاهر قمی است كه به صورت مستقل نیز نسخه آن موجود است و عبارت نخست آن، دقیقا شبیه همان عبارتی است كه در آغاز رساله اصول فصول التوضیح آمده است. گفتنی است كه رساله رد صوفیان وی در مجموعه 2204/ ف كتابخانه ملی و نیز نسخه شماره 4014 مرعشی موجود است.
در مجموعه 2204 ملی، ابتدا رسالهای تحت عنوان خلاصه حدیقة الشیعه آمده و در ابتدای آن این عبارت به چشم میخورد: «چون این فقیر دید كه بسیار كسی از شیعیان فریب سنیان خوردهاند و طریق و مذهب صوفیه را حق پنداشته، مایل به ایشان شدهاند، خواست كه اندكی از عقاید ایشان در این كتاب ذكر كند ...» در پایان، همین خلاصه كننده، توصیه به خواندن توضیح المشربین كرده است. رساله بعدی عنوان مختصر التوضیح دارد كه بر اساس شرحی كه در مقدمه آن آمده، خلاصه توضیح المشربین است. نام دیگر آن اصول فصول التوضیح است كه گذشت. در ابتدای نسخه كتابخانه ملی و مرعشی آمده است: اما بعد، بر ضمایر زاكیه ارباب انصاف پوشیده نماند كه یكی از علمای امامیه، رسالهای در ذم طایفه متصوفه تألیف نموده و حضرت مولانا محمد تقی مجلسی ردّی بر مؤلف رساله مزبوره قلمی گردانیده و به نزد مشار الیه ارسال فرموده. و مومی الیه ردّی بر آن تحریر نموده و به خدمتش فرستاده، و چون ردّین مزبورین در حواشی رساله مسطوره مرقومه بوده، دیگری آن را به ترتیب در متن كتاب جای داده و مشتمل بر بیست و سه باب گردانیده و بابی محتوی بر چهار فصل و آن را توضیح المشربین و تنقیح المذهبین نام كرده. و چون مرتّب فصل چهارم از هر باب كه در بیان محاكمات اوست، بسطی داده، به خاطر این شكسته رسید كه آن فصول را محذوف ساخته، به مقالات مناظرین اختصاص دهد و محاكمه را به مطالعه منصف حواله نماید و بعد از اتمام، آن را مختصر التوضیح نام كند.»
______________________________
(1). ممكن است كه رساله تسلیة الشیعة و تقویة متن مفصل سلوة الشیعة و قوة الشریعة باشد. متن موجود در نسخه شماره 4296 متن خلاصه و متن موجود در نسخه شماره 3306 متن مفصل آن است. در مجموعه ش 1561 كتابخانه آیة الله گلپایگانی نیز نسخهای از آن موجود است.
(2). میرلوحی، سلوة الشیعة، 337- 359
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 574
این مختصر، همان گونه كه خواهیم دید، به این ترتیب تنظیم شده است كه ابتدا سخن ملا محمد طاهر، سپس مجلسی اول و باز جواب ملا محمد طاهر را آورده است:
فصل اول از باب اول؛ ماتن در اصل رساله گوید ...
فصل دویم از باب اول؛ محشی كه عبارت از مولانا محمد تقی مجلسی است، میفرماید ...
فصل سیوم از باب اول؛ ماتن در جواب محشی گوید ...
گفتنی است كه نام ملا محمد طاهر نیز در حاشیه كنار عنوان ماتن آمده است. ملا محمد طاهر در جوابیههای خود، حملات آشكاری به مرحوم مجلسی اول دارد. از جمله مینویسد: عزیزا مخفی نماند كه مطلب از جواب، نه تلافی و انتقام است، بلكه چون حضرت آخوند دعوای كشف و تصفیه باطن نموده و در اثبات باطل و ترویج ضلالت كوشیده، خواستم ظاهر سازم كه حضرت آخوند غلط [اشتباه] كرده و در دعوای خود صادق نیست. «1»
در نسخه مرعشی، برخی از محاكمات مدوّن توضیح المشربین نیز در حاشیه آمده است كه مغتنم میباشد؛ چرا كه تاكنون خبری از اصل كتاب توضیح به دست نیامده است. ما متن این مباحثه مهم را در ادامه خواهیم آورد.
از آن جا كه بعدها علامه مجلسی پدر خویش را از وابستگی به نحله صوفیان تبرئه كرد، از اساس، برخی ردیه نویسی مجلسی اول را بر رساله ملا محمد طاهر انكار كردند. میرزا محمد علی كشمیری با اشاره به كتاب ملا محمد طاهر و ردّ ملا محمد تقی مجلسی در درستی نسبت آن تردید كرده، نوشته است: بعید نیست كه جواب رساله مزبوره را شخصی از صوفیه آن زمان نوشته، به آخوند علیه الرحمه منسوب نموده باشد تا كلامش را معتبر بشمارند و در حقیقت دامن حال آخوند مرحوم از لوث چنین اقوال فاسده پاك بود. «2»
آقا بزرگ با اشاره به این كه نسخه اصول فصول التوضیح كه شامل رساله محمد طاهر قمی و مجلسی اول و نقد مجدد محمد طاهر قمی است [با توجه به این كه برای ایشان مسلم نبوده، رساله اول از محمد طاهر باشد] و تنها نام محمد تقی مجلسی در آغاز نسخه است، مینویسد: به احتمال دستی در كار بوده است تا مطالبی له تصوف به مجلسی اول نسبت داده شود؛ در حالی كه وی منزّه از این امر است؛ چنان كه فرزندش نیز او را مبرّا دانسته و نوشتههایش نیز از همان حكایت دارد. ایشان تأكید كرده است، آنچه به نام محمد تقی مجلسی آمده، از طرف برخی صوفیه معاصر وی نوشته شده و سپس میرلوحی كه شدیدا با مجلسی پدر و پسر درگیر بوده گمان كرده، از ملا محمد تقی مجلسی است و آن را در
______________________________
(1). نسخه 2204 كتابخانه ملی از برگ 57 تا 176؛ نسخه 4296 مرعشی برگ 24 تا 54
(2). كشمیری، نجوم السماء، ص 64
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 575
اصفهان شایع كرده است. «1» ایشان در جای دیگر میگوید: بعید است ملا محمد طاهر قمی (م 1098) كه نزدیك سی سال پس از فوت مجلسی اول (1070) در گذشته، جرأت پاسخگویی به رد مجلسی اول را داشته باشد. «2»
حقیقت آن است كه اصل مطلب با این استحسانات، قابل انكار نیست و كسی كه خود به تفصیل در نشر این موضوع نقش داشته، یعنی سید محمد میرلوحی، به صراحت این شرح را آورده و این گونه نیست كه از مسأله خبر نداشته است! علاوه بر آن، همان زمان این امر، خبری شایع بوده است؛ چنان كه سماهیجی در كتاب النفحة العنبریه (تألیف سال 1132) میگوید: از ثقات شنیده است كه ملا محمد طاهر قمی رسالهای در ردّ صوفیه نوشته و علامه محقق محمد تقی مجلسی آن را رد كرده است. سماهیجی میگوید: من آن دو كتاب را ندیدهام؛ در اصفهان محمد تقی مجلسی به عنوان صوفی شهرت دارد، اما فرزندش محمد باقر او را از این اتهام مبرّا كرده است. «3»
مهمتر آن است كه، شرح چگونگی این سه رساله را میرلوحی كه خود معاصر مجلسی بوده است، در سلوة الشیعه آورده و جای هیچ گونه تردیدی نیست. وی این مطلب را در اواسط سال 1060 نوشته كه ده سال پیش از در گذشت مجلسی اول است. به علاوه در حاشیه نسخهای از اصول فصول التوضیح (ش 4296 مرعشی) جملات بیشتری از توضیح المشربین آورده شده و در یك مورد (برگ 47) در حاشیه تصریح شده است كه آن ردیه از ملا محمد تقی مجلسی است. همچنین در هدایة العوام (برگ 132، 155، 156) آمده است كه ردیه مزبور از ملا محمد تقی مجلسی است. گذشت كه كتاب هدایة العوام از آن ملا محمد طاهر است كه در نسخههای موجود، عصام الدین محمد به عنوان مؤلف یاد شده است.
اهمیت مناظره علمی- نوشتاری مجلسی اول و ملا محمد طاهر قمی درباره تصوف، ما را بر آن داشت تا این متن را در ادامه بحث رویارویی فقیهان و صوفیان در همین كتاب به چاپ برسانیم تا ابعاد این اختلاف در دوره صفوی بهتر آشكار شود.
یكی از چهرههای علمی دیگر اصفهان كه از خاندانی اصیل و ریشهدار علمی و عرب مقیم اصفهان بود، شیخ علی نبیره شهید ثانی است كه عمر درازی كرده، و در سال 1103 در
______________________________
(1). آقابزرگ، ذریعه، ج 4، ص 498
(2). آقابزرگ، ذریعه، ج 10، ص 207
(3). سماهیجی، النفحة العنبریة، نسخه 6320 مرعشی، برگ 148؛ بنگرید: آقابزرگ، ذریعه، ج 4، صص 497- 498
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 576
اصفهان درگذشت. وی كتابی با عنوان الدر المنظوم در شرح اصول كافی داشته و پس از آن، مجموعه مباحثی كه در پاسخ پرسشهای مختلف در زمینه تفسیر برخی آیات و احادیث و مسائل دیگر نگاشته، تحت عنوان الدر المنثور من المأثور و غیر المأثور جمع آوری كرده كه به چاپ رسیده است. «1» یكی از احادیثی كه در آن جا مورد بحث قرار داده، روایت امام صادق علیه السلام درباره تلاوت قرآن با صوت حسن است. وی بحث از این حدیث را با تفصیل بیشتری كه ضمن آن به رد صوفیان نشسته، در رساله مستقلی با نام السهام المارقة من اغراض الزنادقه فراهم آورده است. وی این نكات را در مقدمه رساله یاد شده (نسخه مرعشی، ش 1576) آورده است. «2» شیخ علی در شرح حالی كه برای خود نوشته، و تصریح دارد كه در حال نوشتن الدر المنثور است، اشاره به كتاب السهام المارقه كرده و برخی از تألیفات دیگر خود را نیز نام برده است. «3» ولی قلی شاملو وی را «از جمله علمای اثنا عشریه و فقهای امامیه» دانسته است كه «در انحلال مسائل مشكله و تحقیق بطون غوامض كلام دقیق در معنی تفرید شهیر آفاقند» و «در این زمان قامت استعدادش به خلعت شهرت اجتهاد آراسته و پیراسته گردیده، جمهور فقهای كرامیه از پرتو بارقات لمعات آفتاب جهانتاب علوم آن جناب فراخور اكتساب بهرهور و فیض یاب گشتهاند». سپس فهرستی از تألیفات او را به دست داده: دو جلد حاشیه بر شرح لمعه، شرح اصول كافی موسوم به درر المنظوم من كلام المعصوم، و كتاب دیگر مسمی به درر المنثور ... و كتاب دیگر از نظم و نثر موسوم به السهام المارقة من اغراض الزنادقه و حواشی دیگر. «4»
كتاب السهام المارقة در دوازده فصل تنظیم شده است. فصل اول و دوم درباره حدیث مورد بحث و حكم و حرمت غنا نزد امامیه است. «5»
از فصل سوم به بعد به بحث از صوفیان پرداخته است. در فصل سوم درباره كلمه صوفیه و منشأ آن بحث كرده و این كه صوفیان نخست، گرچه عالم بودند، به تدریج به روشهای خاص عبادی و سماع و رقص و غنا اعتقاد پیدا كردند. فصل چهارم به مرحلهای از تصوف اشاره كرده است كه دیگر خبری از دانش نبوده و فقط تغییر لباس و ظاهر همراه با
______________________________
(1). قم، كتابخانه آیة الله مرعشی، 1398 ق.
(2). برخی نسخههای دیگر را بنگرید در: حائری، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مجلس، ج 22، ص 235؛ دانش پژوه، فهرست دانشگاه تهران، ج 8، ص 580
(3). عاملی، شیخ، الدر المنثور، ج 2، ص 245. وی در این كتاب در صص 239- 250 شرح حال خود را آورده است.
(4). ولی قلی شاملو، قصص الخاقانی، (تصحیح حسن سادات ناصری، تهران، 1374) ج 2، ص 55 (در متن چاپی، نام كتاب «السهام المارقة من اغراض الزنادقه» آمده است.
(5). مختاری، رضا، میراث فقهی (1)، غنا و موسیقی، دفتر سوم، صص 1663- 1671
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 577
ترك باطن، رواج داشته است. در فصل پنجم به مكاشفات سران صوفیه پرداخته و شگفتی وی از آن است كه چرا صوفیان هر چه كشف میكنند، موافق مذهب خودشان و ضد مذاهب دیگران است. برای نمونه، غزّالی در مكاشفات خود برتری ابوبكر بر علی بن ابی طالب علیه السلام را میبیند. وی به تفصیل مطالب غزالی را در المنقذ من الضلال نقل و نقد و به برخی از مكاشفات ابن عربی نیز اشاره كرده است. این فصل طولانی است. فصل ششم كتاب اشاره به گروهی دارد كه پس از اهل مكاشفه آمدهاند و هیچ بهرهای از شناخت دین ندارند: وجدتهم كالبهایم الهائمة و الحشرات السائمة لا یعرفون مسألة من دین الله ... (برگ 10) در همین فصل اشاره به آثاری كرده است كه علمای شیعه و سنی در رد بر صوفیه نوشتهاند: و لقد أكثر علماؤنا و علماء العامة من الرد علیهم و التشنیع علی طریقتهم و اعتقادهم فی كتب متعددة، ككتاب الشیخ المفید و السید المرتضی و مطاعن المجرمیه للمحقق الشیخ علی و حدیقة الشیعة لملا احمد الاردبیلی رحمهم الله و غیرهم و ما ذكر فی تضاعیف الكتب من ذلك اكثر من أن یحصی، فقد تكرر فی كتب العلامة طاب ثراه كالكشكول المنسوب الیه و نهج الحق و غیره و كما فی كتاب الاقتصاد و كتاب الالفیة للشیخ الطوسی و اعتقادات الصدوق و كتاب الاحتجاج مما یتعلق ببعضهم و كتاب الاعتقاد للدوریستی و كتاب الهادی الی النجاة لابن حمزة و عمدة المقال لولد المحقق الشیخ علی و غیرهم. (برگ 11) بعدهم به برخی از كتابهای عامه در این باره اشاره میكند. در فصل هفتم مینویسد، زمانی كه تصوف به میان شیعه آمد، آنان فرق بین درست و نادرست را تشخیص داده، از كلمات حكیمانه مشایخ استفاده كرده، حرفهای نادرست را كنار میگذاشتند، اما مدتی بعد، تأویل گرایی آغاز شد و زمینه انحراف فراهم گردید. به نظر وی نسل اولی كه به تصوف گرویدند، به شرع ایمان داشتند.
در فصل هشتم اشاره به مرحله بعدی دارد كه صوفیان شیعه، از شرع فاصله گرفته و به انتقاد از آن پرداختند. در فصل نهم، در شرح وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوذر است كه فرمود: یا أباذر یكون فی آخر الزمان قوم یلبسون الصوف فی صیفهم و شتائهم، یرون الفضل لهم بذلك علی غیرهم اولئك تلعنهم ملیكة السماء و الارض. (برگ 13). در فصل دهم برخی از مواضع امام صادق علیه السلام به سفیان الثوری آمده و دو فصل یازدهم و دوازدهم شرح برخی از احادیث در اینباره است.
در خاتمه دو نصیحت، یكی به متصوفه و دیگری به متشرّعه كرده است. در این نصیحت از متصوفه خواسته است تا مكنونات قلبی و باطن خویش را آشكار كرده، آنچه را كه واقعا به آن اعتقاد دارند، بیان كنند. سپس از متشرّعه خواسته است تا دین خود را حفظ كرده، در راه حق پایمردی كنند. در انتها، به دعای دولت صفویه پرداخته: لا زالت هذه الدولة
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 578
مؤیّدة منصورة، و اعداؤها مخذولة مقهورة، متّصلة بدولة صاحب الزمان علیه افضل صلوات الرحمن و لازال سلطاننا موافق لذلك و سالكا هذه الطرق و المسالك، غیر ملتفت الی من ألقی الیه من یؤدّی الی ضعف هذه الملّة ممّن یظهر له أنّ فی اعتقاده علّة. و اللّه تعالی حافظه و ناصره.
ملحقی نیز بر این رساله افزوده شده كه در آن، برخی از كلمات علمای پیشین را درباره تصوف آورده است. مطالبی از شیخ مفید، دوریسنتی، علامه در كشكول! شیخ حسن كركی در عمدة المقال مطلبی را از كتاب پدرش یعنی مطاعن المجرمیه نقل كرده است. همچنین جملاتی از حدیقة الشیعة، بیان الادیان و برخی از آثار سنّیان مانند حیاة الحیوان، نفحات الانس جامی، كشف الحقایق عبد بن سیفی و تحریم السماع طرطوشی آورده است. «1»
یكی دیگر از عالمان اخباری این دوره، محمد بن حسن معروف به شیخ حر عاملی (م 1104) است كه از علمای جبل عامل مهاجر به ایران بوده و در مشهد مقیم بود. وی به دلیل نگارش كتاب وسائل الشیعه شهرت قابل توجهی در محافل علمی- دینی شیعه داشته و دارد. شیخ حر به لحاظ فكری به اندیشههای شیخ علی عاملی نزدیك بوده و در بحث غنا و تصوف، متأثر از اوست. مواضع وی را در بحث غنا آوردهایم؛ آنچه در اینجا به آن اشاره میكنیم، كتاب الاثنا عشریه فی الرد علی الصوفیه «2» است كه به طور مستقل، آن را در رد بر صوفیان نگاشته است. وی درست مانند شیخ علی، ابتدا رسالهای درباره حدیثی كه مربوط به صوت حسن و غنا و ترجیع در صوت بوده است، نگاشته و به باورهای صوفیان یا عالمان متمایل به آنان، تاخته است. پس از آن، جماعتی از اصحاب، از وی خواستهاند تا رسالهای در رد صوفیان بنگارد و او نیز همین رساله را تألیف كرده است.
ویژگی عمده این رساله، نظم آن است كه به طور معمول، ویژگی كارهای شیخ حر میباشد. این نظم، در بسیاری از موارد روی عدد دوازده دور میزند؛ چنان كه كتاب یاد شده دوازده باب و در ادامه، دوازده فصل دارد. آنچه كه در ابواب دوازدهگانه آمده است، عبارت است از: تصوف و ریشه آن، وحدت وجود، كشف و مكاشفه، ساقط شدن تكالیف شرعی، ریاضت و چله نشینی، فریاد زدن و افتادن روی زمین به حال غش، رقص و دست زدن و فریاد زدن، عدم تلاش برای كسب معاش، غنا و آوازه خوانی، اذكار خود ساخته و بحث موالات دشمنان خدا و دوستی اولیاء الله. در فصول دوازده گانه الحاقی نیز درباره
______________________________
(1). این گزارش بر اساس نسخه خطی شماره 1576 كتابخانه مرعشی فراهم آمده است.
(2). عاملی، شیخ حر، رسالة الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة، قم، درودی، 1408
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 579
تحریم پیروی از دشمنان دین، تحریم بدعت گرایی، شرح مطاعن برخی از مشایخ صوفیه، وجوب امر به معروف و نهی از منكر و تحریم ترك آن، لزوم و وجوب مجادله و بحث در بیان حق، وجوب مبارزه با بدعتگران در دین، لزوم اجتناب از بدعتگران، تجویز لعن اهل بدعت و لزوم برائت از آنان، نهی از تعصب داشتن نسبت به باطل، نداشتن حسن ظن به مخالفان، و لزوم جهاد با نفس و بازگشت از گناه و كفر و فسق.
اندكی پیش از شیخ حر، عالم دیگری با نام احمد بن محمد تونی بشروی، به قیاس شیخ علی عاملی و شیخ حر، دو اثر نگاشته است. یكی با عنوان رسالة فی تحریم الغناء، و دیگری رسالة فی الرد علی الصوفیة «1» كه فعلا از وجود آنها آگاهی نداریم. در بحث «غنا در دوره صفوی» پیوستگی مبحث غنا و تصوف را با یكدیگر مورد بحث قرار دادهایم.
یكی دیگر از عالمان دوره اخیر صفوی، آقا رضی قزوینی است كه مباحثهای با پدر یكی از شاگردانش با نام آقا ابراهیم درباره تصوف داشته است. این شخص مذاق صوفیانه داشته و پس از این مباحثه، آقا رضی، آن مباحث را به درخواست آقا ابراهیم تدوین كرده است. از این كتاب، نسخهای با شماره 9652 و نسخهای دیگر با شماره 8316 در كتابخانه مرعشی موجود است. فهرست مطالب كتاب چنین است: مقدمه درباره معنای صوفی. باب اوّل، در ابطال مذاهب تصوف در دو فصل، به طریق منقول و معقول. باب دوم، در تفصیل ادلّه عقلیه و نقلیه در بطلان تصوف در چهار فصل: اول، اجماع علمای شیعه امامیه. دوم، ابطال كشف، سیوم، ابطال آنچه متفرع بر كشف است، مانند سقوط تكالیف شرعی. چهارم، در مسائلی كه ذكر آنها مناسب است كه مشتمل بر دوازده مسأله است. باب سیوم در حرمت غنا است.
خاتمه درباره برخی از قبایح متصوفه بحث شده است.
گفتنی است كه آقا رضی قزوینی در شمار شاگردان ملا خلیل قزوینی (م 1089) بوده و به احتمال، روحیه ضد صوفی خود را از این استاد كه سخت مخالف با تصوف و حكمت بوده، «2» به ارث برده بوده است.
اكنون كه سخن از این قزوینی شد، مناسب است اشاره كنیم كه سالك قزوینی نیز كه در همین عصر میزیسته، در دیوان خود قصیدهای در «مذمّت صوفی ریا فروش و تعریف رندان قدح فروش» «3» دارد كه از همین عنوان میتوان موضع وی را دریافت.
______________________________
(1). عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 2، ص 23؛ خوانساری، روضات، ج 4، ص 246
(2). افندی، ریاض، ج 2، ص 261- 263
(3). سالك قزوینی، دیوان، صص 552- 553
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 580
این كتاب، یكی از آثار مفصلی است كه در آخرین دهههای دوره صفوی تألیف شده است.
كتاب یاد شده به احتمال بسیار زیاد، از شخصی است كه نامش روی صفحه یادداشت پیش از شروع كتاب آمده است. وی ذو الفقار بن الحاج علی سلطان ملقب به كمال الدین است.
وی كسی جز ملا ذو الفقار شاگرد معروف علامه مجلسی و كتابشناس معروف دوره اخیر صفوی نمیتواند باشد. «1» این احتمال از آن روست كه حواشی همه به خط ملا ذو الفقار است؛ درست همان خطی كه نامه درج شده در بحار، خطاب به علامه مجلسی با آن نوشته شده است؛ این ممكن است كه متن به درخواست ملا ذو الفقار، توسط كاتبی نوشته شده باشد. شاهد این مطلب آن است كه مطالب حواشی گاه در متن صفحات نیز آمده و آشكار است كه پس از استكتاب، مؤلف مطالب افزودهای را با متن نوشته شده تلفیق و صحافی كرده است.
از این كتاب كه شامل 160 برگ رحلی و مجلد اول كتاب یاد شده است، نسخهای با شماره 4578 در كتابخانه مرعشی موجود است. در كنار آن، حواشی مفصل و طولانی با خط دیگری وجود دارد كه گاه صفحهای را به طور كامل گرفته و با اوراق اصل كتاب، صحافی شده است. مؤلف در این كتاب، كوشیده است تا آنچه كه در متون كهن به نوعی در باره صوفیه یا عقاید آنان آمده، در این اثر خویش گردآوری كند. به همین جهت، اثر یاد شده به لحاظ كتابشناسی نیز اثری ارجمند است.
مقدمه با نثری مسجّع آغاز شده و ضمن آن، هدف از تألیف این رساله در بیان «مثالب مشایخ المبتدعه» شرح داده شده است. در همان مقدمه، اشاره به شاگردی خود از علامه مجلسی كرده و از او با عنوان باقر العلوم ستایش میكند و میگوید كه تألیفات وی به اندازه بار یك شتر است (برگ 2). باید توجه داشت كه برگهای نخست كتاب، به صورتی نادرست صحافی شده است. در این كتاب كه به عربی است، متون فارسی نیز آمده و مؤلف نوشته است كه آن متون را ترجمه نكرده و به همان صورت حفظ كرده است؛ چرا كه «فانّ الفارسیة بیننا أیسر و أروج و فی البلاد اسیر و اولج و المبتدی الیها أفقر و أحوج» (برگ 8
______________________________
(1). قزوینی، تتمیم امل الامل، ص 149؛ حسینی، سید احمد، تراجم الرجال، ج 1، ص 208 وی آن گونه كه در همین كتاب گفته است كتابی با عنوان «الزبر و البیّنات فی شرح الاعتقادات» گویا با عنوان «سفن النجاة» داشته است. این كتاب در شرح اعتقادات علامه مجلسی است. در نوشتار «كتاب و كتابخانه در دوره صفوی» اشاره كردیم كه وی نامهای به مرحوم مجلسی نوشته و در آن نام برخی از كتابهایی را كه ایشان میتوانسته در تدوین بحار از آنها استفاده كند، یادآور شده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 581
پ). در انتهای برگ 8 مولف اشاره به شرحی كه بر كتاب اعتقادات مرحوم مجلسی نگاشته دارد. (ادامه برگ 8 در برگ 2 با آغاز «ذو الریاستین» آمده است.) مؤلف این كتاب یعنی ملا ذو الفقار كتابش را در حیات علامه مجلسی (م 1110) نوشته است؛ چرا كه پس از یاد از نام وی، با تعبیر «وقاه الله كل محذور و جعلنی فداه فی جمیع الامور» یاد كرده است. (برگ 9 پ). چنان كه از فیض كاشانی هم با عنوان «شیخنا» یاد كرده است.
پس از مقدمه، نخستین عنوان البیّنة الاولی برای نشان دادن تفاوت میان عارفانی مانند شیخ صفی و ورام و اویس با غزالی و ممیت الدین و حلاج است. در این بینه، مطالب زیادی از آثار مختلف نقل شده و با شرح این نكته كه سنیگری و صوفیگری یكی است، آن را خاتمه میدهد.
بینه دوم، در بیان كیفیت انكشاف علوم و حقایق و معارف بر حضرت شیخ صفی الدین است. در این فصل تنها یك صفحه مطلب آمده است كه ربطی هم به شیخ صفی الدین ندارد و گویا مقدمه برای بحثی بوده كه نوشته نشده است.
بینه سوم، در آنچه كه افاضل معاصرین در ذم صوفیه آوردهاند صوفیهای كه لا یعرفون الهرّ من البرّ و لا ایس من لیس و لا كیش من تیس. (برگ 21) نخستین عبارت طولانی از كتاب الدر المنثور شیخ علی بن شیخ محمد عاملی است كه مربوط به شرح حدیثی در باب غنا است. این قسمت تتمهای هم دارد كه درباره حكم فقهی غنا است. صفحهای هم از شرح ملا خلیل قزوینی بر كافی آورده و این بینه را خاتمه داده است.
بینه چهارم، در برخی از سخنان صوفیان كه تأویل بردار نیست، و از نكات خندهدار و مسخره آنان در نظر مؤلف است. (برگ 26) در اینجا نیز از آثار مختلف صوفیه عباراتی نقل شده است.
بینه پنجم، در آن است كه اگر كسی حتی یك وجب از مذهب اهل بیت دور شود، روی به كفر آورده است. در ضمن همین بینه، ده طعن از قبیل اعتقاد به معاد روحانی و غیره بر فلاسفه آورده شده است. (برگ 28- 29). در ادامه مطلبی مفصل از حاشیه آقا رضی قزوینی با عنوان كحل الابصار و نور الانظار بر حاشیه خفری آورده است (برگ 32). در ادامه، بحث مفصلی درباره اعاده معدوم از دید فلاسفه ارائه شده است.
بینه ششم، در اشاره به برخی از اوهام خواص و برخی از اغلاط مشهور میان قصاص.
در این بخش نیز بیتناسب با عنوان، مطالبی از منابع مختلف نقل شده، از جمله از ابن طاوس به خاطر این كه گفته است كه از طریق كشف، اول ماه را در مییابد، انتقاد شده است.
(برگ 39) بعد از آن، به خط دیگری البیّنه الخامسه عنوان شده، و آن این كه صوفیان گاه چیزهایی را اصلی ندارد میپذیرند و چیزهایی كه اصل دارد، قبول نمیكنند. در همین جا
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 582
مطلبی از كتاب نقض عبد الجلیل نقل كرده است.
بینه هفتم، در این كه همه صوفیان آكلی هستند [گو این كه سربار و مفت خور مقصود است] (برگ 41)
بینه هشتم، در تأویل برخی از كارهای بظاهر درست آنان مثل نماز و روزه و صدقه.
بینه نهم، در توضیح غزلیات آنها. (برگ 43)
بینه دهم، در این كه صوفیه «وجودی» چونان كافران غلات و نواصب هستند.
در این بخش هم نقلهایی از منابع مختلف آمده كه در ابتدا، نقلی از علاء الدوله سمنانی بیابانكی است.
بینه یازدهم، در برخی نصایح.
بینه دوازدهم، در نقل برخی از خرافات و مزخرفات آنها در وحدت وجود و موجود (برگ 44) بعد از آن از فیض مطالبی علیه صوفیه آورده.
مولف از برگ 45 به بعد، به بیان احادیثی كه قرار بوده است به چهل عدد برسد پرداخته است. حدیث نخست، از احتجاج طبرسی است كه در ادامه آن، مطالبی از مجلسی اول در شرح من لا یحضر در نقد صوفیه آورده است. همین طور از وافی و الكلمات الطریفه (برگ 51) مطالبی در این ارتباط نقل كرده است. عبارتی فارسی از میر سید علی همدانی آورده است. (برگ 47) این قبیل نقلها از آثار صوفیان و غیر صوفیان، به ویژه اساتید مؤلف مانند مجلسی، جزائری و گلستانه (صاحب بهجة الحدائق و متوفای 1110) همچنان ادامه دارد و برخی از آنها برای شناخت این آثار مفید است.
حدیث دوم، از مناقب ابن شهر آشوب است (برگ 52) كه در پایان اقوالی كه در این بخش آمده، انتقادی از استادش مجلسی بر ابن ابی جمهور به خاطر نقل برخی از روایات سنّیان صوفی در غوالی اللئالی آورده است (برگ 59). به همین ترتیب نقل احادیث ادامه مییابد و در ادامه آن مطالب زیادی از آثار مختلف نقل میشود. در برگ 62 آمده است كه همگی مشایخ صوفیه از نواصب هستند. و در برگ 66 عنوان داده است كه: هیچ یك از فلاسفه شیعه امامی نبودهاند. نقلی هم از كتاب منهاج الولایه من كتاب نهج البلاغه با عنوان «نقل كفر عظیم من كاتب صوفی مشهور» آورده است. این كتاب از ملا عبد الباقی صوفی تبریزی است كه البته مؤلف نام او را نیاورده است. توان گفت كه مؤلف این اثر، هر عبارتی كه در هر گوشهای در طعن بر صوفیان و فلاسفه بوده، حتی مطالبی كه خود آنان بر ضد یكدیگر نوشتهاند، در این كتاب فراهم آورده است. در این میان، برخی آگاهیهای او از معاصران خودش جالب و قابل توجه است. در برگ 126 كتاب سلوة الشیعة را به مطهر بن محمد مقدادی نسبت میدهد. در برگ 159 نام دقیق این كتاب الاربعین فی مطاعن
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 583
المتصوفین آمده و گفته شده كه با نقل این حدیث، جزء اول كتاب تمام میشود. هر چند در ادامه حدیث بیست و یكم نیز آمده است؛ از مجلد دوم آن آگاهی نداریم.
عبد الحی فصل سیزدهم كتاب حدیقة الشیعة «1» خود را به بیان وضعیت صوفیان در زمان خود نسبت داده است. نخستین صنف آنان، كسانی هستند كه میتوان عنوان راهب به آنها داد؛ كسانی كه دنیا را به قصد عبادت، كاملا ترك میكنند و البته شیوه آنان در روایات اسلامی تقبیح شده است. گروه دوم، افراد نزدیك به همان گروه نخست هستند، جز آن كه آرای نادرستی از خود در آورده، دوستی مشایخ صوفی را در قلب خود جای دادهاند و از محبت ائمه علیهم السلام بریدهاند، درست همان طور كه در روزگار ما این گروه چنین هستند. وی میگوید كه بیشتر صوفیه زمان ما كلّ بر مردم هستند و روایاتی در مذمّت آنان نقل كرده است. (برگ 80- 81) وی مینویسد كه، صوفیان زمان ما همه اصول و فروع و محكمات و متشابهات را به مشایخ خود ارجاع میدهند كه واقعا جاهلند؛ یا این كه ادعا میكنند كه امور هستی و مرگ و زندگی دست آنهاست. اگر كسی مسألهای از اصول دین از آنان بپرسد، چیزی نمیدانند، چه رسد به فروعات. از یكی از آنها درباره شك میان سه و چهار پرسیدند، گفته بود: فتوا آن است كه نماز را از ابتدا آغاز كنید! آنان تسبیح با تربت كربلا و مشهد رضا را كنار گذاشته، با دانه خرما و چوب تسبیح درست میكنند. وقتی از یكی از آنان در این باره پرسیدم، گفت: مشایخ گفتهاند كه تسبیح تربت سبب سودا میشود. جالب آن كه اصلا عربی نمیدانند و معنای اذكاری را كه در مجلس خود میگویند، نمیفهمند. من بارها اذكار آنان را شنیدهام، كم و زیادی آن بر حسب جور شدن با غنا و آوازشان است. فرد موثقی میگفت: در ماه رمضان، فردی از اینان را دیدم كه خرما میخورد. گفتم: ماه رمضان است، چرا روزه میخوری؟ پاسخ داد: نماز مقدم بر همه عبادات است و ما به همان بسنده میكنیم. روی آوردن مردم به آنان هم به خاطر كراماتی است كه از آنان سر میزند. وقتی ریاضت میكشند و قلبشان صاف میشود، با عقل فعال ارتباط بر قرار كرده، كراماتی از آنان سر میزند. این برای هر نفسی كه خالی از مشغلههای دنیوی شود و خیالات نفسانی را از خود دور كند و ... ممكن است. در هند هم فرقهای با نام جوكی هست كه این قبیل كرامات از آنان سر میزند، با آن كه كافرند. (برگ 85)
در همین روزگار ما مردی عالم فاضل از شاگردان پدرم، شخصی را در خواب دید كه میگفت: من رسول خدا هستم، تو را در امور دنیا و دین به پیروی از فلان شیخ فرا
______________________________
(1). گزارش این كتاب را به تفصیل در جای دیگری از این مجموعه آوردهایم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 584
میخوانم. بعد از بیدار شدن، پیرو آن شخص شد، آن گونه كه اگر وی را در بازار مسلمانان میدید، خود را از سر خضوع، به خاك میانداخت؛ با این كه آن شیخ، فردی جاهل به اصول و فروع بوده، بویی از شرع نبرده بود. فیض كاشانی این عالم مرید را خواست و او را موعظه فراوان كرده، گفت: تو از علما هستی و این زشت است كه در امور دین خود از این شیخ جاهل پیروی كنی. در جواب گفت: من در خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم و مأمور به امر او هستم؛ در حالی كه در روایت هست كه شیطان نمیتواند در صورت پیامبر و ولیّ در آید. فیض به او گفت: آیا تو صورت پیامبر صلی الله علیه و آله را میشناسی تا بدانی آن را كه در خواب دیدهای همان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است یا نه؟ و البته این سخن فیض، سخن حقی است. عالم یاد شده، همچنان در ظلمات بود تا آن كه به مشهد رفت و در آنجا خداوند بر او ترحّم كرده، مرید عارفی در مشهد شده، او را در این باره موعظه كرد تا به تدریج این حالت ظلمانی از او رفع شد. (برگ 86).
فرد دیگری از وابستگان به این فرقه، مدتی مشغول افعال و اعمال آنان بود تا شیخ شده و گرفتار عجب و ریاست شد تا به آن حد كه روزی كسی كه نزد او بود، وقتی به زمین افتاد، یا الله گفت. آن شخص بر آشفت كه چرا مرا صدا نزدی، چون من میتوانستم به تو كمك كنم. ملعون دیگری در روزگار ما چهل شب در سردابی ماند و ریاضت سختی كشید.
روز چهلم پیروانش نزدش آمدند و نزدیك در، اذن ورود خواستند. در جواب آنان گفت: اكنون مرتبه الوهیت همراه من است و شما مرا از این مرتبه، تا سر حد عبودیت پایین آوردید!
گروه سوم آنان، كسانی هستند كه هر روز پی به دست آوردن پول هستند، اما همه آن را انفاق میكنند. البته گناه اینان كمتر از گروه اول و دوم است. گروه چهارم، كسانیاند كه آنان نیز پی كسب و تصدق هستند، اما بر اساس آنچه كه در شرع وارد شده، عمل میكنند. ذكر گفتن آنان نیز قلبی است و ترجیح میدهند كه همان ادعیه وارده را بخوانند. این همان طریقه استواری است كه مشایخ بزرگ مانند شیخ صفی الدین و شیخ زاهد گیلانی و شیخ ابو الحسن خرقانی و امثال آنان داشتهاند و از نفس گرم آنان بوده كه دولت صفوی شكل گرفته است. برخی روش اینان را نیز نمیپسندند و با استناد به آیاتی بر ذكر گفتن آنان و كارهای دیگرشان اعتراض دارند، اما عبد الحی اعتراض آنان را وارد ندانسته، به آنها پاسخ میدهد. (برگ 87) در ادامه، با دفاع از ذكر، فصلی مبسوط در این باره بحث كرده است. در پایان این بحث، نقلی از «بعض العلماء» در مذمت صوفیان نقل كرده كه به عینه سخنان فیض كاشانی در الكلمات الطریفه است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 585
شاردن كه در نیمه دوم قرن یازدهم و بیشتر در روزگار شاه سلیمان در ایران بوده و وصف جالبی از بسیاری از پدیدههای اجتماعی و فرهنگی به دست داده، در فصلی تحت عنوان فلسفه ایرانیان به معرفی صوفیان نیز پرداخته و آگاهیهای تازهای درباره آنان به دست داده است؛ گر چه در این بخش نیز، همانند برخی بخشهای دیگر، اظهارات غیر واقعی نیز دارد.
ابتدا به تفصیل درباره منشأ كلمه صوفی بحث كرده و به بیان تاریخ پیدایش تصوف در دنیای اسلام پرداخته است. وی كتاب گلشن راز شبستری را گنجینه فلسفه الهی ایشان نامیده و اصول كار تبلیغی و فرهنگی آنان را شرح داده است. سپس از مبارزه متعصبان قشری و ظاهرنگر بر ضد صوفیان یاد كرده و این كه آنان «صوفیان را به شرك و الحاد متهم میكنند و بر این پندارند كه اهل تصوف به روز رستاخیز باور ندارند. وی مینویسد: به یاد دارم كه روزی ملایی در میدان عمومی وعظ میكرد. ضمن موعظت بناگاه بر آشفت، در حق اهل تصوف سخنان درشت و تلخ و ناهموار گفت و گفت اینان مشركند و باید به آتش سوزاند و در شگفتم چرا تاكنون آنها را زنده و به حال خود گذاشتهاید. كشتن یك صوفی به اندازه حفظ ده نفر آدم با خدا و نكوكار اجر و ثواب دارد. در این هنگام، پنج نفر صوفی كه در مجلس وعظ حضور داشتند، به آخوند حمله بردند و با ضربات سخت تنش را آزردند. و چون من قصد میانجیگری كردم، به من گفتند: كسی كه به ناروا حكم قتل دیگران را میدهد، باید از كتك خوردن شكایت كند؟ «1»
شاردن بر این باور است كه «صوفیان نه تنها ملحد و مشرك نیستند ... بلكه به اعتقاد تمام به ذات باری تعالی عشق میورزند. شبانگاهان برای بجا آوردن نیایش و خواندن اوراد و اذكار گرد هم فراهم میآیند و بدین گونه عبادت میكنند: دست یكدیگر را میگیرند و در حالی كه سر خود را به گردش در میآوردند و پای میكوبند و میچرخند، با تمام قوت و با صدای بلند هوهو میگویند كه مرادشان خداست، و این كار را چندان ادامه میدهند كه دهانشان پر از كف میشود ... و همچنان فریاد یاهو میكشند تا حال خلسه بر آنان عارض شود و گویند به خدا پیوستهاند». بنا بر این آشكار است كه در این دوره، صوفیان حرفهای و حزبی مراسم خویش را داشتهاند و به رقص و سماع و پایكوبی صوفیانه در مراسم رسمی خود میپرداختهاند.
شاردن با اشاره به این كه آنان به تعبیر و تأویل قائلند و در باطن به «بعضی از مسائل به اعتقاد تمام نمیپردازند» دلیل مخالفت اهل ظاهر را با آنان در همین نكته میداند. وی
______________________________
(1). شاردن، سفرنامه، ج 3، ص 1045
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 586
میافزاید كه «حاكمان و مأموران رسمی دولت با ایشان سر مهر و صفا نیستند». دلیلش این است كه صوفیان منزوی و گوشهنشین هستند «و نه تنها از وجودشان هیچ سودی به مردم نمیرسد، بلكه افراد تنبل و تنپرور به ایشان تأسّی میجویند و به خیل ایشان میپیوندند و اندك اندك جامعه غیر فعال و بیمار میگردد.» «1» انگلبر در زمان شاه سلیمان درباره صوفیان نوشته است: غالب این درویشها، متكدّی و در واقع، آدمهای بیكار و بیعاری هستند كه از فرط تنبلی یا در اثر عدم كارآیی به درویشی گرویدهاند. «2» شاردن در ادامه آنچه در بالا از او نقل كردیم، یادآور شده است كه این صوفیان، به جز صوفیان دربار صفوی هستند كه نگاهبانی از شاه صفوی را عهدهدار میباشند. «3» در واقع، آنان گروه قورچیان بودند كه در خیابانی نزدیك به عالی قاپو سكونت داشته «4» و شبها در توحید خانه جمع شده اعمال و مراسم خاص خود را در آنجا بجای میآوردند.
گذشت كه تصوف از نیمه دوم قرن یازدهم، تحت فشار مخالفان قرار گرفته و هر چه زمان میگذشت، حملات سنگینتر و پرحجمتر میشد. علامه مجلسی كه پدرش گرایشهای عرفانی داشت، به احتمال، تحت تأثیر برخی از استادانش، و همزمان با رشد اخباریگری، به موضع ضد تصوف گرایش پیدا كرد و در آثار مختلفش، صوفیان را مورد حمله قرار داد. ویژگی عمده چند دهه اخیر دولت صفوی، آن بود كه نه تنها نوشتههای علمی فراوانی در رد تصوف نوشته شده و بر منابر مطالبی در این ارتباط بازگو میشد، بلكه به صورت عملی نیز با تصوف و مظاهر آن برخورد صورت میگرفت.
علامه مجلسی در این دوره، به دلیل موقعیت شیخ الاسلامی خود، میتوانست نه تنها با نوشته و تألیف، بلكه به طور عملی با صوفیان برخورد كند. اطلاعاتی كه از سال 1106 در دست داریم، نشانگر آن است كه علامه، پس از آن كه حكم شیخ الاسلامی خود را گرفت، اصلاحات مذهبی را آغاز كرد و به محدود كردن فساد در جامعه پرداخت. بخشی از این اصلاحات، محدود كردن صوفیان و مبارزه با مظاهر صوفیانهای بود كه در عرصه عمومی جامعه وجود داشت.
شیخ یوسف بحرانی (م 1186) با ستایش از علامه مجلسی برای اشاعه احادیث به زبان
______________________________
(1). همان، ج 3، ص 1047
(2). در دربار شاهنشاه ایران، صص 136- 137؛ به نقل از: كیانی، همان، ص 264
(3). شاردن، همان، ص 1049
(4). در اینباره بنگرید: شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 1446
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 587
فارسی، از وی به عنوان كسی یاد كرده است كه با تألیف كتاب و امر و نهی به برخورد با هواپرستان و بدعت گران، به ویژه صوفیان پرداخته است. «1»
مفصلترین اطلاعات در این باره در كتاب فوائد الصفویه آمده است كه البته همه آنها دقیق نبوده و به نظر میرسد، به دلیل گرایش مؤلف به تصوف، مطالب گفته شده، تا اندازهای تند مطرح شده است. ابوالحسن قزوینی كه كتابش را در سال 1211 هجری نگاشته، بدون یاد از منبعی خاص، مطالبی را در این زمینه ارائه كرده است. وی با اشاره به سیاست شاه سلطان حسین در جایگزین كردن «سادات و فضلای متقی و پرهیزگار به جای امرای شهرها» مینویسد: آنچه ملا محمد باقر مجلسی كه استاد آن حضرت بود، عرض مینمود، به اجابت مقرون بود. در اكثر امور ملكی و مالی به صلاح و صواب دید فضلا و علما میفرمود و طریقه صوفیه كه شعار و اطوار سلسله علیّه صفویه بود، برانداخت. از آن جمله توحید خانه «2» كه در دولت خانه آن حضرت متصل [به] عالی قاپو بود و هر شب جمعه، مشایخ صوفیه جمع شده، با خلفا و امراء وجد كرده و یاهو میزدند، موقوف فرمود.
جمیع مشایخ صوفیه را از اصفهان بیرون كردند. از آن جمله علامه زمان وحید دوران ملا صادق اردستانی با بیست نفر از شاگردان معتبر او كه هر یك فضیلت تمام داشتند؛ از جمله شاگردان او یكی شیخ محمد علی حزین لاهیجی است كه از اصفهان اخراج كردند و از باقی ممالك محروسه نیز آنچه صوفیه و مریدانشان بودند، بدر كردند.»
این گفتار تند قزوینی، وقتی بیشتر افراطی و ناصواب به نظر میآید كه مؤلف در عبارت بعدی مینویسد: در مرتبهای كه در كارخانههای كوزه گران، هر جا سبویی دهن تنگی به نظر شاگردان ملا محمد باقر در آمد، شكستند و تأویلش چنان كردند كه در هنگام وزیدن باد از دهن كوزهها هو برمیآمد و این آواز یاهو زدن شیوه صوفیان است. در عصر آن حضرت كسی را یارای آن نبود كه جبه پشم شتر یا لباس پشمینه تواند پوشید؛ تابعان فاضل مجلسی میگفتند كه این لباسها، پوشش صوفیان است.»
و عجیبتر این ادعای ابو الحسن قزوینی درباره مجلسی است كه «و طریقه مذهب اخباری اثنا عشریه را در عصر آن حضرت متروك ساخت و شیوه اصولی را رواج داد». «3»
از عبارات بالا، آشكارا بوی تعصب میآید؛ به ویژه آنچه درباره اخراج فردی مانند حزین لاهیجی گفته شده است؛ در واقع اگر این مطلب اصلی داشت، میبایست لاهیجی در
______________________________
(1). بحرانی، شیخ یوسف، لؤلؤة البحرین، ص 55
(2). درباره توحید خانه بنگرید: دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی كتابخانه آستانه مقدسه قم، صص 95- 97، 27- 28.
(3). قزوینی، ابو الحسن، فوائد الصفویه، صص 78- 79
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 588
سفرنامه خود از آن یاد میكرد؛ این در حالی است كه لاهیجی متولد 1103 بوده و در زمان در گذشت علامه مجلسی (1110) تنها هفت سال داشته است! به علاوه كه لاهیجی در تاریخ و سفرنامه خود، از علامه مجلسی ستایش كرده است. «1» لاهیجی شرح حال ملا محمد صادق اردستانی و شاگردی خود را نزد وی آورده و نوشته است: «در خدمتش كتب مشهوره و غیر مشهوره حكمیه نظریه و علمیه بسیار خواندهام». پس از آن از درگذشت وی در سال 1134 كه سال محاصره اصفهان است یاد كرده، اما اشارهای به اخراج او از اصفهان نكرده است. «2» شایعه اخراج صوفیان از این كتاب یا طرق دیگر در منابع بعدی از جمله تذكرة القبور گزی نیز آمده و گفته شده است: «معروف است كه مجلسی او را از اصفهان بیرون كرده». «3» در حالی كه دلیل تاریخی روشنی از مصادر نخست شرح حال ندارد. «4»
به علاوه، آنچه شهرت دارد، بر خلاف نظر قزوینی، آن است كه علامه مجلسی، طریقه اخبار گرایی را تقویت كرد، نه طریقه اصولی را. گر چه آگاهیم كه علامه مجلسی، به مقدار زیادی، روشی معتدل داشت و اصولا مانند فیض یا برخی دیگر، وقتی با طریقه و روشی مخالف بود، برخورد تند لفظی با آنان نداشت. این وضعیت را میبایست در مقایسه با روش ملا صدرا ارزیابی كنیم كه زبانش آتشین بود و وقتی به انتقاد گشوده میشد، چیزی جلو دار آن نبود.
درباره مطالبی كه در این بخش از كتاب فوائد الصفویه آمده است، باید گفت، مع الاسف، رهر برن «5» و دكتر شیبی، «6» پایه اطلاعات و تحلیلهای خود را درباره علامه مجلسی، بر اساس همین عبارات قزوینی گذاشتهاند. درست بر پایه این قبیل اطلاعات است كه برخی از شرق شناسان، روی این نكته انگشت نهاده و آن را به عنوان یك موضع افراطی از سوی علامه مجلسی مطرح كردهاند. «7»
______________________________
(1). حزین، محمد علی، تاریخ و سفرنامه، ص 179
(2). همان، صص 191- 192
(3). گزی، تذكرة القبور، ص 108
(4). نایب الصدر «محمد معصوم شیرازی» در طرائق (3/ 165) خبر اخراج او را از «دبستان السیاحه» آورده و نوشته است كه در آن جا ذیل كلمه اردبیل و سبب انقراض صفویه مذكور است كه وی وحید زمان و فرید دوران بود و شاه سلطان حسین، بعد از اذیت و آزار بسیار، حكم بر اخراج آن زبده اخیار نمود و طفل صغیر آن جناب در اثنای راه از شدت برودت هوا تلف شد.
(5). برن، رهر، نظام ایالات در دوره صفویه، صص 57- 58
(6). شیبی، مصطفی، تشیع و تصوف، صص 399- 400
(7). بنگرید، مهدوی، مصلح الدین، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، ص 107؛ تدین نجف آبادی، مهدی، مستشرقان و علامه مجلسی، چاپ شده در مجموعه مقالات هشتمین كنگره تحقیقات ایرانی، دفتر سوم، (به كوشش محمد روشن، تهران، 1358) صص 560- 570؛ سید علوی، سید ابراهیم، مجلسی از دیدگاه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 589
در مجموع به این نكته باید توجه داشت كه مبارزه با تصوف در این دوره، یك حركت عمومی بوده است؛ حركتی كه مجلسی نه مؤسس آن، بلكه خود فرزند و محصول آن بوده است. در چنین مسیری كه البته، علامه با آگاهی و بر اساس دریافتهای مذهبی خود در آن گام نهاده، وی با صوفیان روبرو شده و برای نمونه فصلی از كتاب عین الحیاة خود را به نقد صوفیان و بیان روایاتی كه در این زمینه آمده و از جمله در شرح وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوذر، اختصاص داده است. علامه مجلسی با توجه به این كه زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله این قبیل پشمینه پوشان نبودهاند، اشاره بدان دارد كه حضرت آگاه بودهاند كه «جمعی از اصحاب بدعت و ضلالت بعد از آن حضرت بهم خواهند رسید كه در این لباس به تزویر و مكر مردم را فریب میدهند» به همین دلیل، آن حضرت پیشاپیش از آن قوم خبر دادهاند. این مطلب در واقع «یكی از معجزات عظیمه حضرت رسالت پناهی است.» در اصل «آن جناب به وحی الهی میدانستهاند كه ایشان [صوفیه] شرع آن حضرت را باطل خواهند كرد و اساس دین آن حضرت را خراب خواهند كرد و در عقاید به كفر و زندقه قایل خواهند شد و در اعمال ترك عبادات الهی كرده، به مخترعات بدعتهای خود عمل نموده مردم را از عبادت باز خواهند داشت، لعن ایشان فرموده و این هیأت و لباس را علامتی برای ایشان بیان فرموده كه به آن علامت ایشان را بشناسند.» علامه پس از اشاره به این حدیث، به برخی از مؤلفات علمای قدیم و جدید شیعه در رد بر صوفیه اشاره كرده، نقل مطالب و احادیثی را كه آنان آوردهاند، خارج از حوصله كتاب میداند و قول میدهد كه در كتابی علی حده آنها را بیاورد. با این حال، اندكی در قالب توصیه و نصیحت، مطالبی خطاب به صوفیه بیان میكند و این كه در قیامت، برای این رفتارهای خود چه حجتی نزد خدا خواهند داشت: «آیا خواهی گفت كه متابعت حسن بصری كردم كه چند حدیث در لعن او وارد شده است؟ یا متابعت سفیان ثوری كردم كه با امام جعفر صادق علیه السلام دشمنی میكرده و پیوسته معارض آن حضرت میشده است و بعضی احوال او را در این كتاب بیان كردیم؟ یا متابعت [محمد] غزالی را عذر خواهی گفت كه به یقین ناصبی بوده و میگوید در كتابهای خود كه، به همان معنی كه مرتضی علی امام است، من هم امامم؛ و میگوید كه هر كس یزید را لعنت كند، گناهكار است و كتابها در رد و لعن شیعه نوشته مانند كتاب المنقذ من الضلال یا غیر آن؛ یا متابعت برادر ملعونش احمد غزالی را حجّت خواهی كرد كه میگوید شیطان از اكابر اولیاء الله است؟ یا ملای روم را شفیع خواهی كرد كه میگوید ابن ملجم را حضرت امیر المؤمنین علیه السلام شفاعت خواهد كرد و به بهشت خواهد رفت ...
______________________________
مستشرقان و ایرانشناسان، كیهان اندیشه، شماره 31، صص 74- 87؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ج 5، بخش 2، ص 221
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 590
و در هیچ صفحهای از صفحههای مثنوی نیست كه اشعار به جبر یا وحدت موجود یا سقوط عبادات یا غیر آنها از اعتقادات فاسده نكرده باشد، و چنانچه مشهور است و پیروانش قبول دارند، ساز و دف و نی شنیدن را عبادت میدانسته است؟ یا پناه به محی الدین خواهی برد كه هرزههایش را در اول و آخر این كتاب شنیدی و میگوید جمعی از اولیاء الله هستند كه رافضیان را به صورت خوك میبینند؛ و میگوید به معراج كه رفتم، مرتبه علی را از مرتبه ابوبكر و عمر و عثمان پستتر دیدم و ابوبكر را در عرش دیدم؛ چون برگشتم به علی گفتم كه، چون بود كه در دنیا دعوی میكردی كه من از آنها بهترم، الحال كه دیدم مرتبه ترا كه از همه پستتری!»
علامه مجلسی سپس با اشاره به ادعاهای گزاف مشایخ صوفیه، از خوانندگان خود میخواهد كه آنها را امتحان كنند. از كسی كه ادعا میكند «من جمیع اسرار غیبی را میدانم و همه چیز بر من منكشف میشود و شبی ده بار به عرش میردم، یك مسأله از شكّیات نماز یا یك مسأله مشكل از میراث یا غیر آن یا یك حدیث مشكل از او بپرس ... آخر این مردی كه دعوی میكند كه مسأله غامض وحدت موجود را فهمیدهام كه عقلهای جمیع فضلا از فهمیدن آن قاصر است؛ چرا یك معنای سهلی را اگر پنجاه مرتبه خاطر نشین او كنند، نمیفهمد؟» ایشان در ادامه چندین حدیث را مذمّت صوفیان آورده است. «1»
در همین سالها و اندكی پیش از آن، همان گونه كه گذشت، افرادی یافت میشدند كه چندین كتاب و تألیف بر ضد صوفیان نوشته بودند. چنان كه بسیاری از عالمان عارف مسلك این دوره، در همین شرایط تحت فشار قرار گرفته بودند. یك نمونه مولا علی نطنزی بود كه افندی از وی با عنوان فاضل حكیم و صوفی اشراقی و این كه از دانشمندان عصر ماست یاد كرده، و این كه به خاطر گفتارهای فلسفی و صوفیگری مورد تكفیر قرار گرفته است. «2» منفور شدن صوفیان در اصفهان این عهد، سبب شد تا صوفیان به طور آشكار روی منابر، مورد طعن و لعن قرار گیرند. در نامهای كه قطب الدین تبریزی به شاه سلطان حسین صفوی نوشته، از این مسأله یاد كرده و گفته است كه در مجالس و منابر، دایم صوفیه و حتی اجداد خود شاه را، وعاظ و خطبا لعن میكنند. «3» صاحب هدایة العوام نیز آورده است كه عبد اللّه برادر علامه مجلسی، علنا در منبر بر صوفیان لعنت میكرده است. «4»
______________________________
(1). مجلسی، محمد باقر، عین الحیوة، تهران، چاپ سنگی، 1254 هجری قمری، صص 257- 258
(2). افندی، همان، ج 4، ص 182
(3). وحید الاولیاء و جامع الكلمات، ص 13. به نقل از: زرین كوب، عبد الحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 263
(4). هدایة العوام، برگ 155، نسخه خطی شماره 1775 كتابخانه آیة اللّه نجفی.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 591
علامه مجلسی نیز در این فضا، با صوفیان برخورد داشت. وی شاگرد خود سید نعمة اللّه جزائری (م 1112) را از ادامه نگارش كتاب مقامات النجاة نهی كرد؛ چرا كه مشتمل بر برخی اقوال و مقامات عرفا و عرفانی بود. «1» همو در جای دیگری اصرار خود را در نشر احادیث ائمه اطهار علیهم السلام، به جهت جلوگیری از بدعتهای صوفیه دانسته است.
علامه بر روی نسخهای از تهذیب این چنین نوشته است: من چون دیدم كه مردم به صوفیان بدعت گذار و حكیمان زندیق میپردازند، این بود كه در برابر آنها آثار امامان را در میان آنها بپراكندم، با این كه میشنیدم كه دشمنان و مخالفان، ما را حشوی خارجی میخوانند». «2» علامه همچنین از كسانی كه زمانی در پی علوم عقلی بوده و پس از آن رو به حدیث اهل بیت علیهم السلام آوردهاند، ستایش بسیار میكند. «3»
نكتهای كه نباید پنهان بماند، وضع صوفیان بازاری این روزگار است كه تا حد فاجعه آمیزی سبب انحطاط در جامعه اسلامی بودند؛ نكتهای كه شاردن نیز به آن اشاره كرده، و آنان را افراد تنبلی دانسته است كه نه تنها سودی برای جامعه ندارند، بلكه مزاحمت نیز دارند. افراد صوفی، نه به شریعت وقعی مینهادند و نه به آداب معمولی برای داشتن یك زندگی مناسب و اخلاقی و پاكیزه، پای بند بودند. از نظر زرین كوب، برخورد مجلسی با آنان نه از آن باب بود كه وی از اساس ضد عرفان و تصوف باشد، بلكه علامه مجلسی به خاطر بازداشتن مردم از جنبههای نامطلوب تصوف چنین روشی را در پیش گرفته است. «4»
با این حال، این گزارش كه در دوره شیخ الاسلامی علامه مجلسی، تصوف بطور كل از دایره حكومت خارج شده باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد؛ زیرا حكمی در دست است كه شاه سلطان حسین صفوی به سال 1109- یكسال قبل از رحلت علامه مجلسی- ضمن آن یكی از صوفیان را به مقام خلیفة الخلفایی نصب كرده است. «5»
در واقع، علامه، در بحث فلسفه و اصول گرایی و اخبار گرایی و عرفان، نظری میانه داشت و میكوشید تا به نوعی با اصل قرار دادن احادیث، نوعی اعتدال در شیوهها و مكتبهای موجود فقهی و كلامی ایجاد كند. در این زمینه، یكی از بهترین آثار، رساله كوتاهی است كه از وی در پاسخ به سه پرسش در دست است.
______________________________
(1). نك: آقا بزرگ، ذریعه، ج 22، ص 14
(2). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی اهدایی مشكات به كتابخانه مركزی دانشگاه، ج 3، ص 1260
(3). مجلسی، محمد باقر، اجازات الحدیث، به كوشش سید احمد حسینی، قم، مرعشی، صص 9- 158، 186، 237
(4). زرین كوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 260
(5). نك: گفتار مشاغل اداری علما در دولت صفویه، در همین مجموعه.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 592
رساله جواب المسائل الثلاث از مرحوم مجلسی، همان طور كه از نامش به دست میآید.
در پاسخ سه سؤال از وی درباره موضعش در برابر حكما، اصولیان و اخباریان و صوفیه نگاشته شده است. بخش عمده این رساله كوتاه، به پاسخ وی درباره مسأله تصوف اختصاص یافته است. پرسشگر، آن گونه كه در برخی از نسخهها آمده است ملا خلیل قزوینی است. ملا خلیل صاحب شرحی فارسی بر اصول و فروع كافی با نام صافی است. او درگیر با ملا محمد طاهر قمی دانشمند معروف ضد صوفی بوده است. «1» در این كه پرسشگر ملا خلیل قزوینی (1001- 1089) باشد، بعید مینماید. وی از شاگردان شیخ بهایی بوده و با توجه به موقعیتی كه داشته است، نمیتوان تصور كرد كه او چنین پرسشهایی از مرحوم مجلسی كرده باشد. گفتنی است كه خود او به تعبیر افندی «من زمرة المنكرین للتصوف و الحكمة و القادحین منهم بما لا مزید علیه» بوده است. «2»
در اینجا متن رساله علامه مجلسی را كه در صورت صحّت، میتواند روشنگر مواضع وی باشد، به چاپ میرسانیم. نسخههایی كه بر اساس آنها این متن به چاپ میرسد، عبارت است از: نسخه شماره 880 مرعشی كتابت 1292؛ نسخه شماره 3119 مرعشی كتابت 1263؛ نسخه شماره 7294 مرعشی كتابت 1214؛ نسخه شماره 6419 مرعشی كتابت 1263. در نسخه 3119 آمده است: «رساله اجوبه به سؤالات ملا خلیل از جناب آخوند ملا محمد باقر مجلسی رحمة اللّه علیه». در فهرست، این رسالهها تحت عنوان «پاسخ پرسشهای ملا خلیل قزوینی» ثبت شده است. ولی در نسخههای دیگر نامی از ملا خلیل نیست، جز آن كه در خود متن مرحوم مجلسی، سائل را چنین توصیف میكنند: «آن برادر ایمانی و خلیل روحانی» كه صرف نظر از معنای لغوی، میتواند اشاره به ملا خلیل نامی باشد.
رساله مزبور را معصوم علی شاه در طرائق الحقائق ورده است كه البته متن آن بسیار ناقص و افتادگی فراوان دارد، «3» به طوری كه در این هشت صفحه، دهها مورد اختلاف نسخه موجود و در برخی موارد، چند سطری افتاده است. همچنین بر اساس آنچه مشار آورده:
رساله جواب المسائل الثلاث در سال 1311 همراه با تشویق السالكین مجلسی اول به چاپ رسیده است. «4» به نظر میرسد كه علاقهمندان به تصوف، سخت جانبدار درست دانستن این
______________________________
(1). نك: شیرازی، طرائق الحقایق، ج 1، ص 178
(2). افندی، همان، ج 2، ص 261
(3). شیرازی، طرائق الحقایق، ج 1، ص 284- 280، اظهار شده كه این رساله در ضمیمه مجموعه تذكرة الاولیاة ذهبیه نیز چاپ شده است. بنگرید: دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 374
(4). مشار، خان بابا، فهرست مؤلفین، ج 2، ص 33
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 593
رساله بودهاند.
با بررسی این نسخهها، چنین به نظر آمد كه نسخه شماره 7294 با این كه متأخر است، از جهاتی كاملتر میباشد؛ لذا آن را اصل قرار داده و موارد مهم را از نسخههای مختلف در كروشه آوردیم. سه نسخه دیگری نیز در حال حاضر از این رساله میشناسیم: یكی در فهرست كتابخانه ملی، ج 4، ص 477 دو دیگر در فهرست مجلس، ج 9، بخش 2، ص 586؛ و سوم در: فهرست مسجد اعظم قم، ص 646
رسالهای با عنوان «رساله جوابیه محمد باقر مجلسی در تصوف» در مجموعه شماره 485 مجلس سنای سابق (فهرست، ج 1، ص 284) شناسانده شده كه به احتمال همین رساله است. لازم به یاد آوری است كه رساله مذكور نام خاصی ندارد.
برخی از محققان بر آنند كه نسخه كهنی از این رساله وجود ندارد و این نكته، احتمال عدم صحّت نسبت آن را به مرحوم مجلسی مطرح میكند. به ویژه در این رساله، آشكارا از صوفیان شیعه مذهب كه روشهای جاری صوفیان اهل سنت را نداشته باشند، دفاع شده است. باید گفت، این راست است كه از این رساله، تاكنون نسخه كهنی به دست نیامده، اما درج بخشی از آن در رساله ردّ صوفیان ملا اسماعیل خواجویی (م 1173) تا اندازهای مؤید صحّت آن است. متن رساله نیز شواهدی بر درستی آن دارد، گر چه به نظر نمیآید كه علامه مجلسی تا این اندازه از روش صوفیانه دفاع كرده باشد. این نیز گفتنی است كه نام این رساله در فهرست خاتون آبادی (م 1151) از آثار مرحوم مجلسی، نیامده است. «1» اینها مطالبی است كه بر اساس اطلاعات قابل دسترس، میتوانیم بگوییم. و الله اعلم.
چنین گوید احقر عباد اللّه الغنی محمد باقر بن محمد تقی- حشر هما اللّه مع موالیهما الطاهرین- كه این دو كلمه است در جواب سؤال مرد عزیزی كه از این فقیر نموده بود. حق تعالی، آن برادر ایمانی و خلیل روحانی و طالب دقایق معانی را از وساوس شیطانی و تسویلات نفسانی در امان خود بدارد. چون در نامه [گرامی] منطوی ساخته بودند كه در این زمان غیبت، شیعیان را در مسائل دینی و مسالك یقینی، اشتباه بسیار عارض میشود و اظهار فرموده بودند بر این داعی در این مراتب، به اعتبار كثرت تتبع اخبار ائمه اطهار علیهم السلام وثوقی دارید.
بر آن برادر ایمانی پوشیده نماند كه هر كه در راه دین، خود را از اغراض نفسانی خالی
______________________________
(1). نك: مجموعه 2513 مرعشی، صص 139- 134
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 594
گرداند و طالب حق شود، البته حق تعالی به مقتضای وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ «1» او را به راه راست هدایت نماید و بحمد اللّه شما را به اخبار اهل بیت رسالت و آثار ایشان آشنا گردانیده، خود میتواند از كلام هدایت نظام ایشان آنچه حق است، در این مسائل استخراج نماید.
و چون مبالغه فرموده بودید [كه] در سه مسأله كه از امّهات مسائل اسلامیه است، طریق حقّ امامیه را، این شكسته تحریر نماید، لهذا به جهت اطاعت امر و رعایت حقوق اخوّت ایمانی به ذكر آنها مجملا مصدّع میگردد و تفاصیل آنها را به كتب مبسوطه [خود ارجاع] مینماید.
اما مسأله اولی، یعنی طریقه حكما و حقیقت بطلان آن را، باید دانست كه حق تعالی اگر مردم را در عقول مستقل میدانست، انبیاء و رسل برای ایشان نمیفرستاد و همه را حواله به عقول ایشان مینمود و چون چنین نكرده و ما را به اطاعت انبیاء مأمور گردانیده، و فرموده است: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا «2» پس در زمان حضرت رسول [ص] در هر امری به آن حضرت رجوع نماید و چون آن حضرت را ارتحال [به عالم بقا] پیش آمد، فرمود كه انّی تارك فیكم الثّقلین كتاب اللّه و عترتی اهل بیتی و ما را حواله به كتاب خدا و اهل بیت خود نمود؛ و فرمود كه كتاب با اهل بیت من است و معنی كتاب را ایشان میدانند، پس ما را رجوع به ایشان باید كرد در جمیع امور دین، از اصول و فروع دین. و چون معصوم علیه السلام غایب شده، فرمود كه رجوع كنید در امور مشكله كه بر شما مشتبه شود به آثار ما و راویان احادیث ما؛ پس در امور، به عقل مستقل خود بودن و قرآن و احادیث متواتره را به شبهات ضعیف حكما تأویل كردن و دست از كتاب و سنت برداشتن، عین خطاست.
اما مسأله دوم كه طریقه مجتهدین و اخباریین را سؤال فرمودهاند، از جواب سؤال سابق، جواب این مسأله نیز قدری ظاهر میشود، و مسلك حقیر در این باب، بین بین و وسط است؛ افراط و تفریط در جمیع امور مذموم است و حقیر مسلك جماعتی را كه گمانهای بد به فقهای امامیه میبرند و ایشان را به قلّت تدین متهم میكنند، خطا میدانم، زیرا كه ایشان اكابر دین بودهاند. «3» مساعی ایشان را مشكور و زلّات ایشان را مغفور میدانم و همچنین مسلك گروهی كه ایشان را پیشوا قرار میدهند و مخالفت ایشان را در هیچ امر
______________________________
(1). عنكبوت، 69
(2). حشر، 7
(3). این میتواند اشاره به انتقادهایی باشد كه ملا محمد امین استر آبادی از علمای شیعه حلّه از قرن هفتم هجری به بعد كرده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 595
جایز نمیدانند [و مقلّد ایشان میشوند] درست نمیدانم و عمل به اصول عقلیه كه از كتاب و سنت مستنبط [نباشد] درست نمیدانم، و لكن اصول و عقاید كلیه كه از عمومات كتاب و سنّت معلوم شود با عدم معارضه نص بخصوص در آنها متّبع میدانم و تفصیل این امور در مجلد آخر بحار الانوار ذكر كردهایم.
فامّا مسأله سوم كه از حقیقت طریق فقها و صوفیه سؤال كرده بودند، باید دانست كه راه دین یكی است. خداوند یك پیغمبر فرستاده و یك شریعت قرار داده، و لكن مردم در مراتب عمل و تقوا مختلف میباشند و جمعی از مسلمانان را كه عمل به ظواهر شرع شریف نبوی صلی الله علیه و آله كنند و به سنن و مستحبات عمل كنند و ترك مكروهات و مشتهیات [شبهات] كنند و متوجه لذایذ دنیا نگردند و پیوسته اوقات خود را صرف طاعات و عبادات كنند و از اكثر خلق كه معاشرت ایشان موجب تضییع عمر است، كناره جویند، ایشان را زاهد مؤمن متقی میگویند و مسمّی به صوفیه [نیز] ساختهاند؛ زیرا كه پوشش خود را از نهایت فاقه به پشم قناعت كردهاند كه خشنتر و ارزانترین جامههاست [در پوشش خود از نهایت قناعت پشم كنده كه خشنتر از ارزانترین جامهها، قناعت میكردهاند] و این جماعت زبده مردمند؛ و لكن چون در هر سلسله جمعی داخل میشود كه آنها را ضایع میكنند و در هر فرقه از سنی و شیعه و زیدی و صاحب مذاهب باطله میباشند [تمییز میان آنها باید كرد؛ چنانچه علما كه اشرف مردمند، میان ایشان بدترین خلق میباشند و یكی از علما، شیطان است و یكی ابو حنیفه]. و همچنین میان صوفیه، سنّی و شیعه و ملحد میباشد و چنانچه سلسله صوفیه [صوفیه در برخی نسخ نیست] شیعه نیز از غیر ایشان ممتاز بودهاند و چنانچه در عصرهای ائمه طاهرین [جمعی] صوفیه اهل سنّت، معارض ائمه بودهاند كه احادیث بسیار در مذمّت آنها وارد شده، در زمان غیبت امام علیه السلام نیز صوفیه اهل سنت معارض و معاند صوفیه اهل حق هم كه شیعه باشد بوده و هستند و بر این معنی شواهد بسیار است:
اوّل آن كه ملا جامی كه نفحات را نوشته و به اعتقاد [به اعتبار] خود، جمیع مشایخ صوفیه را ذكر كرده است، حضرت سلطان العارفین و برهان الواصلین شیخ صفی الدین اردبیلی- نور اللّه برهانه- را كه از آفتاب مشهورتر بوده و در علم و فضل و حال و مقام و كرامات از همه پیش بوده، ذكر نكرده است. و از مشایخ نقشبندیه و غیر ایشان جمعی را ذكر كرده است كه به غیر اوزبكان نادان از دیگری نام ایشان شنیده نشود.
و همچنین سید بزرگوار علی بن طاوس كه صاحب كرامات و مقامات بوده و شیخ ابن فهد حلی كه در زهد و ورع و كمال مشهور آفاق بوده و كتب او در دقایق اسرار صوفیه، مشهور آفاق بوده و شیخ زین الدین- رضوان اللّه علیه- را كه در راه دین شهید كردند و كتب
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 596
وی از قبیل منیة المریدین و اسرار الصلوات كه به دقایق اسرار صوفیه از همه مشهورتر است و امثال ایشان از صوفیه امامیه- رضوان اللّه علیهم- از جهت تعصب و مخالفت طریقه [ایشان را] ذكر نكرده.
دوم آن كه صوفیه شیعه، همیشه علم و عمل و ظاهر و باطن را با یكدیگر جمع میكردهاند و در زمانهای تقیّه مردم را به ریاضات و مجاهدات از اغراض باطله صاف میكردهاند و به حلیه علم و عمل ایشان را محلّی میكردهاند و بعد از آن دین حق ائمه اثنا عشر به ایشان القا میفرمودهاند، اما صوفیه كه تابع طریق اهل سنت میباشند مردم را منع از تعلم علم میكنند؛ زیرا كه میدانند با وجود علم، كسی خلفای ثلاثه را [عمر را] از حضرت امیر المؤمنین صلوات و سلامه علیه بهتر نمیداند، پس باید جاهل باشند كه این قسم امر باطل را قبول كنند.
چنانچه حضرت شیخ صفی الدین- رضوان اللّه علیه- چندین هزار كس را به این طریق مستقیمه به دین [حق] تشیع آورده و از بركات اولاد امجاد آن بزرگوار، ادام اللّه بركاتهم العالی عالم به نور ایمان منوّر شده و علم و فضل شیخ علیه الرحمه به حدّی بود كه فضلای آن [عصر] در هر امر مشكلی كه ایشان را پیش آمدی، پناه به علم كامل او كه از اجداد میراث داشت، میبردند.
چنان كه از والد خود شنیدم كه از شیخ [بهاء الدین] محمد عاملی- علیه الرحمه- روایت میكردند كه روزی حضرت شیخ در مسجد [دار الارشاد] اردبیل مشغول [مباحثه] علوم دینیه بودند و جمعی دیگر از علمای آن عصر باز در آن مسجد مشغول بودند. یكی از علما در بین درس به این حدیث رسید كه اهل سنت روایت كردهاند كه حضرت رسالت صلی الله علیه و آله در نماز سهو كرد و چون دو ركعت نماز كرد، سلام گفت. یكی از صحابه گفت: یا رسول اللّه آیا نماز را خدا كوتاه كرده یا شما فراموش كردید؟ حضرت فرمود كه هیچ یك نبود.
پس شاگردان اعتراض كردند كه چون تواند بود كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله دروغ گوید. استاد ایشان در جواب عاجز شد. نزد عالم دگر رفتند، او نیز [از روی عجز] ساكت شد. و از چند عالم دیگر پرسیدند و از هیچ یك جواب شافی نشنیدند، تا آن كه به خدمت شیخ رضوان اللّه علیه آمدند و گفتند كه آیا راوی، این حدیث را دروغ نقل كرده یا حضرت پیغمبر دروغ گفته است. شیخ از روی ادب نخواست كه تكذیب روایت ایشان كند، فرمود كه، هیچ یك نبوده، و لكن چون نماز معراج مؤمن است و چون نماز به آخر میرسد، مؤمن به كمال حضور میرسد و مناسب حضور آن است كه سلام بكند و برای این، سلام در آخر نماز مقرر شده است، و در آن روز سیر حضرت صلی الله علیه و آله و سلّم در
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 597
مراتب قرب الهی تندتر از روزهای دیگر بود، زود به مقام قرب حضرت ذو الجلال رسید و به این سبب در تشهد اول سلام داد. پس نه پیغمبر دروغ گفت و نه راویان. [طلاب- علما] پس آن گروه آن جواب را پسندیدند و از حسن جواب شیخ متعجب گشته، وفور علم و كمال آن مقرب ملك متعال برایشان ظاهر شد.
سیم آن كه اولاد امجاد آن جناب كه طریقه دین مستقیمه او را داشتهاند، پیوسته تعظیم و تكریم علمای دین را میكردند و بنای امور دین و دولت را بفرموده ایشان میگذاشتند و صوفیان صافی طویت را كه به هدایت ایشان ارشاد مییافتند، امر میكردند كه به شرایع دین مبین عمل كنند و از علما اخذ مسائل كنند و بعد به هر یك از ایشان كه اطمینانی داشته خاطر جمع بودند كه تجاوز از شرع قویم نمینمایند و به عدالت رفتار میكنند، به ولایت محروسه منصب خلافت و حكومت میدادند كه به هیچ قسم تعدّی به رعایا و برایا نباشد؛ [چنانچه] سلطان سلاطین و مروج دین مبین، شاه اسماعیل- حشره اللّه مع آبائه الطاهرین و صلوات الله علیهم اجمعین- خاتم المجتهدین شیخ علی بن عبد العال را از جبل عامل طلبیده و او را اعزاز و اكرام بسیار نمود و پیوسته در مصالح دین و دولت به او رجوع میفرمودند و بعد از آن جناب، پیوسته این طریقه در سلسله سلطنت ایشان مسلوك بوده و میباشد.
چهارم آن كه طریقه صوفیان عظام كه حامیان دین مبین بودند، در ذكر و فكر و ریاضت و ارشاد، مباین است با طریقه صوفیانی كه به مشایخ اهل سنت منسوبند؛ و چرخ زدن و سماع كردن و برجستن را و دف زدن جایز میدانند؛ اما صوفیان صافی ضمیر تشیع مشرب [شعرهای عاشقانه خواندن در میان ایشان نمیباشد] به جز تسبیح و تهلیل و توحید حق تعالی و توسل به انوار مقدسه ائمه طاهرین- صلوات اللّه علیهم- و حمایت شیعیان امیر المؤمنین- علیه السلام- چیزی در میان ایشان نیست و اینها همه موافق شریعت مقدّسه است و لهذا نواب خاقان خلد آشیان- احلّه اللّه بحبوحة الجنان- كه فرمان ارشادی برای صوفیان و حامیان این دودمان ابد توأمان نوشتهاند و به اطراف فرستادهاند، فرمودهاند كه جمیع اوامر و نواهی كه در شرع متین و دین مبین ائمه طاهرین- صلوات اللّه علیهم- وارد شده است، در آن كتاب درج نمایند كه مردم به آن طریق حركت و رفتار نموده، تخلّف را جایز ندانند. و حضرت شیخ صفی الدین- علیه الرحمه- در مقالات خود در چندین جا به مریدان [خود] مبالغه فرموده، در متابعت شریعت مقدّسه و زبان بستن از حرفی كه مخالف ظاهر شریعت باشد. و نواب قدسی، جناب شاه اسماعیل در هر جا كه به خانقاه مشایخ اهل سنت میرسیدند، خراب میكردند و حیله و مكرهای ایشان را بر مردم اظهار میفرمودند و از جمله آنها در محلّه ما، سابقا بقعهای بود كه مزار ابو نعیم نامی بوده، از مشایخ اهل سنت
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 598
و در سقف بقعه چراغی افروخته بودند كه پیوسته روشن بود و در كتیبه آن نوشته بودند:
چراغی را كه ایزد بر فروزدهر آن كس پف كند ریشش بسوزد آن معدن اسرار ربانی، چون آن حالت را مشاهده نمودند كه مبنی بر حیله است، مردی را فرستاده بودند كه پف كند و آن چراغ را خاموش كند؛ [او] ریشش نسوخت. پس فرمودند كه آن عمارت خراب كرده بودند. پس ظاهر شده بود كه راهی از سقف عمارت به خانه متولّی داشته كه ساخته بودند و از آن راه، روغن و فتیله به چراغ آن بقعه میرسانیدهاند. پس به این طریق بنیان باطل را از بیخ كنده و حق را به جای او نشانیدهاند و ظهور و بروز این دین مبین اولا از حسن ظن [و] سعی آن پادشاه جنّت آرامگاه شده، از آبای كرام خود به طریق صوفیه حقه از عبادت و ریاضت و قناعت و عزلت و ترك دنیا موافق شرع انور رفتار نمودند. و ایضا بسیاری از علمای دین نیز این طریق مرضیّه صوفیه حق [را] داشتهاند و اطوار و اخلاق ایشان مباین طایفه صوفیه اهل سنت بود، مانند شیخ بهاء الدین محمد عاملی- رضوان اللّه علیه- كه كتب او مشحون است به تحقیقات صوفیه؛ و والد مرحوم حقیر از جناب شیخ بهاء الدین- علیه الرحمه- تعلیم ذكر و فكر گرفته بودند و هر سال یك اربعین میگرفتند و جمع كثیر از تابعان شریعت مقدّسه را موافق قانون شرع به ریاضت وا میداشت و فقیر نیز مكرر اربعینات بسر آوردم و در احادیث معتبره وارد شده كه هر كه چهل صباح اعمال خود را خالص گرداند برای خدا، حق تعالی جاری گرداند، چشمههای حكمت از دل او به زبان او.
پس از این شواهد و دلایل كه ذكر آنها موجب طول كلام است، باید كه بر شما ظاهر باشد كه این سلسله عالیه را كه مروّجان دین مبین وهادیان مسالك یقینند با سایر سلسلههای صوفیه كه سالك مسالك اهل ضلالند، ربطی نیست [و ایشان برای ترویج امر خود به این سلسله عالیه خود را منسوب میگردانند].
و باید دانست كه آنها كه تصوف را عموما نفی میكنند، از بیبصیرتی ایشان است كه فرق نكردهاند میان صوفیه شیعه و صوفیه اهل سنت. چون اطوار و عقائد ناشایست از آنها دیده و شنیدهاند، گمان میكنند كه همه صوفیه چنیناند و غافل شدهاند از آن كه طریقه شیعیان خاص اهل بیت علیهم السلام همیشه ریاضت و مجاهده و ذكر خدا و ترك دنیا و انزوای از اشرار خلق بوده و طریق صوفیه حقّه طریق ایشان است.
و سالهاست كه شیعه به بركت آثار و انوار پادشاهان صفویه در مهد امانیت و رفاهیت میباشند و صوفیه [علانیة] به ترویج دین و نشر آثار ائمه طاهرین- صلوات اللّه علیهم اجمعین- و تبرای [لعن] از اعدای ایشان مشغولند و از زمان حضرت رسالت- صلی الله علیه و آله- تا ابتدای ظهور این دولت عالیه، هرگز فرقه محقّه امامیه را چنین دولتی میسر
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 599
نشده بود كه علانیة به شرایع دین علیّه [امامیه] عمل كنند و بر منابر و منارات، تبرای از اعدای دین كنند و از شرّ مخالفان [دین] ایمن باشند.
مجملا باید دانست كه در همه امور افراط و تفریط خوب نیست، و طریقه حق، وسط است، چنانچه حق تعالی فرموده است وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً «1» اگر در آنچه گفتیم تفكر نمایید، از هر جهت حق بر شما ظاهر میشود. وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ «2» الحمد اللّه اولا و آخرا و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین.
ما متن مكافات نامه را كه شرح چگونگی سقوط صفویان از زبان عارف شاعری است كه خود از درباریان شاه سلطان حسین صفوی (سلطنت تا 1135 و درگذشت در 1140) بوده، به طور كامل در همین مجموعه آوردهایم. در میان اشعار وی، به سختگیریهایی كه از سوی فقیهان و عالمان بر ضد درویشان اعمال میشده، اشاره شده است. شاعر مكافات نامه در یك مورد، ضمن بیان دگرگونی ارزشها، از جمله درباره لعن صوفیان میگوید:
شود ركن دین لعن مردان دینعداوت به دانا، به درویش كین
تدینّ بود كینه اولیاصلاح و ورع لعن بر اصفیا «3» همو مخالفت «اهل علم» با «اهل فقر» را از آن روی دانسته است كه عالمان، اخلاق پرهیز را از دست داده، گرفتار اتراف و اسراف شدهاند:
از آن منكر كشف بودند و حالكه رسوا نگردند از جمع مال
از آن دشمن اهل دل بودهاندكه با صاحب دل دودل بودهاند
نمودند ذكر خفی را قرقریا گشت واجب به چندین طرق
نموده ز وجد و سماع اجتنابولی سمعه را كرده فصل الخطاب
فقیری كه پوشید شال نژندنمودند لعنش به بانگ بلند
ولی ترمه خوش قماش لطیفثوابست و سنّت به شرع شریف «4»
چو درویش گفتی «خدایی» بلندچو هندو بكشتند و پس سوختند
اگر «یا ربی» گفت بیچارهایجگر از تف هجر صد پارهای
به اخراج و هجرش نوشتند حكمكه باید شد از ذكر حق صمّ و بكم
______________________________
(1). بقره، 143
(2). بقره، 213
(3). مكافات نامه، بیتهای ش 239- 240
(4). بیتهای ش 342- 349
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 600 اگر عاشقی شعر «حالی» بخواندبه رجم و به طردش مجالی نماند «1»
شهادت ز درویش مسموع نیستچو شالش بود كهنه خود كشتنی ست «2»
ز «توحید»، درویش چون دم زدیشدی ممتنع واجب، او ملحدی
چو شوریدهای ترك دنیا نمودبگفتند مرتد شد آن بیوجود «3»
ز توحید حق آن چنان خشمگینكه كافر ز اسلام و ملحد ز دین «4»
به صوفی چنان دشمن آن قوم خركه سنّی به شیعه ز لعن عمر
ز تقلید فرهاد بیدین و دادكمر بسته بر كین اهل سداد
به خود كرده واجب چو ذكر خداكه لعنت فرستد بر اولیا
ز جور و ز كین و ز ترك صوابهمین بس كه كردند ایران خراب «5»
چو عصیان اعیان به پایان رسیددل اهل ایمان هم از ایشان رمید
چو رنجید از ایشان «دل مرد حق»بگرداند حق هم از ایشان ورق «6» گفتنی است كه در فصل الخطاب قطب الدین نیریزی و برخی گفتهها و نوشتههای دیگر وی، كه گزارش آن را در همین مجموعه آوردهایم، اطلاعات دیگری در این زمینه وجود دارد كه بدون آنچه در آنجا، بویژه درباره ارتباط سقوط صفویه با درگیریهای موجود میان علمای ظاهر و باطن آمده، بحث «رویارویی فقیهان و صوفیان» تكمیل نمیشود؛ اما از بابت آن كه تكرار نشود، خوانندگان ارجمند را به مطالعه آن بخش ارجاع میدهیم.
پدر آنتونیو دوژزو، كشیش پرتغالی مسلمان شده دوره صفوی است كه پس از بازگشت از مسیحیت، در تاریخ 14 سپتامبر 1697 [هفتم ربیع الاول 1109] به اسلام گروید و شروع به فراگیری آموزشهای اسلامی كرد. وی با توجه به آموختههای پیشین و پسین خود، توانست آثار جالبی را در نقد مسیحیت عرضه كند. طبیعی است كه این نقدها، در محدوده اطلاعاتی است كه در اصفهان آن روزگار، فراهم شدنی بوده است. ما پیش از این، كتاب سیف المؤمنین فی قتال المشركین «7» یا نقد تورات او را معرفی كردیم و اطلاعات با ارزشی را
______________________________
(1). بیتهای ش 358- 361
(2). بیت ش 363
(3). بیتهای ش 367- 368
(4). بیتهای ش 379
(5). بیتهای ش 388- 391
(6). بیتهای ش 442- 443
(7). جدید الاسلام، علی قلی، سیف المؤمنین یا نقد تورات، به كوشش رسول جعفریان، قم، انصاریان، 1375
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 601
كه از وضعیت تفكر مذهبی موجود در اصفهان دوره اخیر صفوی در آن بود، به دست دادیم.
بدون آن اطلاعات، مرور این بخش از این مقاله، بهره كافی را به دست نخواهد داد.
این شخص، در فضای فكری دو سه دهه اخیر صفوی، به احادیث ائمه شیعه سخت علاقهمند شده و از تفكر فلسفی و صوفیانه، فاصله گرفت. وی متأثر از اندیشههای علامه مجلسی بوده و با توجه به نگرش تحلیلی خود، هم در نقد تورات و هم در این رساله، كوشیده است تا ریشه تفكر صوفیانه و ابعاد آن، به ویژه ارتباطش با تفكر مسیحی را نشان دهد. وی در كتاب نقد تورات نیز مطالبی درباره تصوف و فلسفه دارد كه نقل آنها در این مقدمه خالی از فایده نیست.
وی در اینباره مینویسد: و هر گاه ثابت شد كه بهشت جسمانی را خداوند عالم آفریده است، الحال نصارا كه بهشت جسمانی را انكار میكنند و میگویند كه بعد از موت تا قیامت و بعد از قیامت، ابدا بهشتی به غیر از دیدن خدای تعالی نمیباشد، بگویند كه این بهشت جسمانی كه از این فقره تورات وجود آن ثابت میشود، چه بهشتی است؛ و حكما كه در انكار بهشت جسمانی با نصارا متفق شدهاند و خود را نصرانی كردهاند و میگویند كه نفس ناطقه بعد از مفارقت بدن، هر گاه تحصیل كمالات كرده است از تخیّل و تصوّر كمالات خود ملتذ میشود و آن لذّتها بهشت اوست، بگویند كه آن بهشت جسمانی كه از احادیث اهل بیت علیهم السلام و آیات قرآنی ثابت میشود و این فقره تورات نیز بر وجود او گواهی میدهد، چه چیز است؛ و نصارا كه انكار بهشت جسمانی را میكنند، بگویند كه این بهشت جسمانی كه خدای تعالی آفرید، هر گاه انسان به آن جا نمیرفت، برای چه آفرید و از برای كه او را موجود میدارد.
ایضا درباره آنها مینویسد: چنانچه صوفیان كه نصارای این امّتاند، باز بر این طریقهاند كه اعتمادی بر دین و احكام دین ندارند و میگویند سعی باید كرد كه به صاحب دین رسید و با او متحد شد و در اكثر مادهها عقل را مخل و نامناسب میدانند و از این جهت است كه دیوانگان را بسیار دوست میدارند و به ایشان اعتقادها دارند و میگویند كه طریقه و رویّه ما را عقل ادراك نمیكند و به ریاضت باید بر این كس كشف شود و چون تحصیل علم و پیروی عقل را جهل میدانند، از این است كه هر یك پیر جاهلی پیدا كرده، دست در دامان ارادت او میزنند و با این اعتقادات خود را مسلمان میدانند و با خود فكر نمیكنند كه از این استخفاف، یعنی حقیر شمردن دین و تحصیل علم احكام دین، استخفاف علمای ابرار لازم میآید؛ و از آنجا تجاوز كرده به استخفاف ائمه هدی علیهم السلام و از آنجا به پیغمبر- صلی الله علیه و اله- و از آنجا به خدا میرسد و این جماعت معجزاتی را كه خدای تعالی به پیغمبران و اوصیای پیغمبران خود كرامت كرده است، اعظم از آنها را به هر
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 602
درویش بدكیشی نسبت میدهند؛ حتی این كه درباره حاجی قادر عاشق آبادی كه هنوز خود را از كثافات كوت كشی [كذا] پاك نكرده است، اعتقاد دارند كه معجزات از او ظاهر میگردد و با وجود چنین عقیدهها باز میگویند كه ما به حضرات ائمه معصومین علیهم السلام اعتقاد داریم و این تیرهدلان فكر نمیكنند كه سنّیان چون به غیر از امامان ما به امامت سه نفر قایل شدهاند ما آنها را ... میدانیم، پس هر گاه [صوفیان] ایشان كه بعد از ائمه ما تا حالا هزار پیر پیدا كردهاند و از برای هر كدام، معجزات بسیار نقل میكنند و به امامان بیحد و پایان اعتقاد دارند، چون میشود كه ایشان كافر نباشند بلكه به طریق اولی كفر این طایفه زیاده از ... خواهد بود.
وی كه پولس را مهمترین عامل انحراف مسیحیت میداند، عرفا و صوفیان ایرانی را نیز تابع آنها دانسته است. وی درباره پولس- كه وی او را ببلوس خوانده- چنین مینویسد كه او «در جواب سؤالی كه ایشان از او كرده بودند كه مأكولاتی كه به بتها قربانی شدهاند بخورند یا نه، میگوید كه پس بدانید كه در دنیا هیچ بت نیست و هیچ خدای نیست مگر یك خدا و ببلوس در ضمن این زهر قاتل، میخواهد به نصارا بفهماند آن وحدت موجودی را كه شیخ شبستری نمیدانم از ببلوس یا از استاد او افلاطون فراگرفته، در لباس این شعر به مریدان خود فهمانیده است كه:
مسلمان گر بدانستی كه بت چیستبدانستی كه دین در بت پرستی است یعنی اگر مسلم به وحدت موجود قایل باشد و بنا بر آن اقرار داشته باشد كه بت هم خداست، پرستیدن بت را هم خدا پرستی خواهد دانست؛ زیرا كه بت در خود چیزی نیست به غیر از یك خدایی كه در همه چیز است.»
از رساله رد جماعت صوفیان كه در ادامه همین بحث به چاپ خواهد رسید، به دست میآید كه صوفیان در آخرین سالهای سلطنت صفوی، علی رغم مخالفت علما، همچنان فعال بودهاند. مؤلف اشاره به همراهی و همكاری برخی از بازاریان با صوفیان دارد كه جلساتی را برگزار كرده و سور وساتی نیز به صوفیان میدهند: «پس در این زمان، اكثر مردم كاسب و عوام الناس و سایر شیعیان را چه ضرورت داعی شده است كه به هزار زحمت، دو سه دیناری از كسب خود بهم میرسانند و شبهایی در خانه خود مجمعی میسازند و جمعی از متصوّفه را كه هر كدام به مطلبی فاسد طالب مجامع چنینی هستند، میطلبند و بعد از ذكر اوصاف مشایخ صوفیه كه از اقوال ایشان ظاهر میتواند شد كه دین و مذهب درستی نداشتهاند، به خوانندگی و ذكر با غنا و های و هو و دست و پا افشانی كه سوای هضم آن طعام فائدهای بر آن مترتب نمیشود، مشغول میشوند.» وی در جای دیگری با اشاره به فراوانی متصوفه، شاه را مانعی بر سر راه رشد آنها عنوان كرده و مینویسد: «همچنان كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 603
حالا به نحوست حكمت در بلده اصفهان، چندین هزار ملحد بهم میرسند؛ اما به اعتبار غلبه و كثرت علمای دینی كه فقیه و تابع احادیث اهل بیتند، و از بیم تند باد غضب پادشاه اسلام الحمد لله و المنّه غبار وجود ایشان پیش چشم كسی نمیتواند گرفت، بلكه خفّاش وار روزها در زاویهها، زنّار كفر خود و الحاد را ظاهر ساخته، شیطانوار به آن زنار صید دلها مینمایند.»
وی در این رساله، از كسانی كه مدرسه میسازند و موقوفاتی برای آنها تعیین میكنند، میخواهد تا اجازه تحصیل حكمت و تصوف را در این مدارس ندهند. «1» او تفاوتی میان حكمت و تصوف نمیبیند و از اساس معتقد است كه باید برای شناخت دین به اخبار و احادیث امامان روی آورد: «مطلب این است كه راه نجات در آن است كه شخص كمر متابعت احادیث اهل بیت را بر میان بسته، از جاده شرع شریف تجاوز نفرماید؛ نه این كه مثل صوفیه اعتقاد فاسده از تتبع كتب و اقوال حكمای یونان پیدا كرده، خود را در نزد مردم عوام الناس، كامل به قلم بدهند.»
وی شرح میدهد كه حكمت خوانی در اصل، در فرنگ است و آنها اگر میخوانند با دقت میخوانند؛ اما در اینجا بدون دقت میخوانند و در هر حال، هر دو بر خطا هستند. او از این كه طالبان علم به جای حدیث به حكمت روی آوردهاند، سخت بر آشفته است. در عین حال به این نكته اشاره میكند كه در آن روزگار شهریه طلاب، كه از موقوفات به دست میآمد، تنها در صورتی به آنها پرداخت میشده است كه دروس حكمت را هم بخوانند.
در غیر این صورت پولی دریافت نمیكردند. نگاهی به آثار تألیف شده در قرن دوازدهم نشان میدهد كه آثار فلسفی فراوانی در همین دوره تألیف شده است. این در حالی است كه مشی مرحوم مجلسی و پیروان وی، عدم موافقت با این قبیل مطالب بوده است. دلیل آن وجود سنت قوی و ریشهدار حكمت خوانی از پیش از صفویه در ایران است كه به نوعی به تشیع نیز منتقل شد. البته از پیش، در خود تشیع هم سابقه داشت و نمونههایی مانند ابن میثم بحرانی و سید حیدر آملی مطرح بودند، اما بیشتر متون این دو سه قرن متعلق به مكتب شیراز است كه علائق رسمی تشیع پیش از عصر صفوی ندارد. نمونه روشن آن، جلال الدین دوانی است. تصوف و فلسفه مشّائی هم توسط ملا صدرا یكی میشود و تشخیص مرزها دشوارتر میگردد. مبارزه برخی از علمای دوره اخیر صفوی با حكمت و تصوف به صورت یكجا، به دلیل مشاهده تلفیق این دو در مكتب ملا صدرا بود. مؤلف از كسانی هم یاد میكند كه دیگر از درویشی صوفیه به ظاهر پرهیز میكنند؛ اما در باطن علاقهمند به تصوفند و گاه و بیگاه با آنها همراهی دارند:
______________________________
(1). این شرطی است كه در وقف نامه مدرسه مریم بیگم كه در چهار راه نقاشی اصفهان بوده، گذاشته شده بوده است. در این باره بنگرید: «كتاب و كتابخانه در دوره صفوی» در همین مجموعه.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 604
«و این غریب است كه در این اوقات، مردم اعزّه و غیره هستند كه از راه تسویلات شیطان، از اطوار متصوفه شكفته خاطر میشوند و هر چند كه در ظاهر به مردم نمینمایند كه ما صوفی میباشیم، هر وقت كه میشنود كه متاع كاسد صوفیه نزدیك است كه رواج بهم رساند، ایشان دلال میشوند و هر زمان كه آوازه ذكر و های و هوی صوفیه برمیخیزد، اگر از ایشان بر آید مطرب میشوند. و اگر نه لا اقل طربناك میگردند. و به همین معنا كه در میان مردم به صوفی اشتهار ندارند، از آن مذمّتی كه بر صوفی وارد میآید، خود را سالم میدانند.»
پایه استدلال او در این رساله، چیزی كه سایر عالمان ضد صوفی به آن توجه نداشتند، بر این نكته است كه قرابتی خاص میان نصارا و متصوفه وجود دارد. هر دوی آنها به نوعی به حلول خدا در غیر خدا باور دارند، نصارا درباره مریم و عیسی مدعی چنین مطلبی هستند و صوفیه هم با وحدت موجود، چنین باوری را دارند. وی در این زمینه به اشعار شبستری هم اشاره كرده است.
مؤلف در مبارزه با تصوف، خود را صاحب حق میداند؛ به این دلیل كه تصوف با مسیحیت قرابت خاصی دارد و مؤلف كه مدتی پادری یعنی كشیش بوده است، این قرابت را به خوبی تشخیص میدهد. او با اشاره به این كه زمانی پادری و متخصص در این حكمت بوده مینویسد: «و اگر چه در آن حكمت گمراه كننده، عالم و استاد بودم، امروز به توفیق خدای تعالی از شاگردی علمای اخیار و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام كلاه افتخار به آسمان میرسانم و حالا قریب دوازده سال است كه چون دانستم كه آن راهی كه از متابعت حكما به دست میآید، راه جهنّم است و حكمت ایشان پلی است كه بر روی جهنّم كشیده است كه هر كه قدم در آن میگذارد، نمیشود كه نلغزد و به جهنّم فرو نرود، لهذا دست از آن راه برداشته، حرف در او نزدهام و خوشم نمیآید كه لب را به گفتگوی اقوال ایشان بجنبانم».
و در جای دیگری مینویسد: «كمترین سعی میكنم تا زندهام، جهد خواهم كرد كه شما را به شیعیان اهل بیت بشناسانم تا آن كه آگاه باشند و از شما فریب نخورند».
نسخه رساله: از این رساله، تنها یك نسخه شناخته شده است و آن نسخه كتابخانه سپهسالار (شهید مطهری فعلی) به شماره 1623/ ع (رساله سوم مجموعه) میباشد.
به هر روی، این اثر میتواند گوشهای دیگر از نزاع فقیهان و صوفیان این دوره را نشان دهد. در اینجا، باید به جای فقیهان اصطلاح عالمان را نهاد كه اشاره به كسانی است كه به علوم رسمی و ظاهری بیش از آنچه نامش علم باطن است، علاقهمند هستند؛ گر چه برخی از اینان فلسفه را قبول داشتند و مخالف تصوف بودند، و برخی با هر دو یكجا مخالفت میكردند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 605
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله اجمعین.
اما بعد بر ضمایر زاكیه ارباب انصاف پوشیده نماند كه یكی از علمای امامیه رسالهای در ذم طایفه متصوّفه تألیف نموده و حضرت مولانا محمد تقی بن مجلسی ردّی بر مؤلف رساله مزبوره، قلمی گردانیده و به نزد مشار الیه ارسال فرموده و مومی الیه ردّی بر ردّ او تحریر نموده و به خدمتش فرستاده و چون ردّین مزبورین [مذكورین] «1» در حواشی رساله مسطوره مرقوم بوده، دیگری آن را به ترتیب، در متن كتابی جای داده و مشتمل بر بیست و سه باب گردانیده، هر بابی محتوی بر چهار فصل و آن را توضیح المشربین و تنقیح المذهبین نام كرده. و چون مرتّب، فصل چهارم را از هر باب كه در بیان محاكمات اوست بسطی داده، به خاطر این شكسته رسید كه آن فصول را محذوف ساخته، به مقالات مناظرین اختصاص [اختصار] دهد و محاكمه را به مطالع منصف حواله نماید و بعد از اتمام، آن را مختصر التوضیح [اصول فصول التوضیح] نام كند؛ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. «2»
فصل اول از باب اول: ماتن [ملا محمد طاهر قمی] در اصل رساله میگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین. اما بعد، چون دید كه بسیاری از شیعیان و دوستان علی بن ابی طالب علیه السلام بنا بر نادانی از اهل علم، فریب جمعی از غولان راه دین خورده، نعره كردن و دست زدن و برجستن و چرخیدن و عشق بازی با امردان را عبادت و طاعت پنداشته، از راه شرع
______________________________
(1). مواردی كه در كروشه آمده، نسخه بدلها یا اضافاتی است كه از رساله موجود در كتابخانه آیة الله مرعشی بر متن افزوده شده است. طبعا تفاوتهای جزیی گزارش نشده است.
(2). بقره، 213
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 606
و دین به غایت دور افتادهاند، بنا بر این بر خود لازم دانست كه ایشان را دستگیری كرده و راهنمایی نموده، به شاه راه شریعت نبوی و طریقت مرتضوی برساند.»
فصل دویم از باب اول: محشّی كه عبارت از حضرت مولانا محمد تقی بن مجلسی است میفرماید: اگر مطلب مولانا هدایت بعضی از عوام است كه به سبب جهالت، بعضی از اعمال ناشایست میكنند، بد نیست؛ و لیكن اعمال ایشان قدح در طریقه محموده اولیاء الله نمیكند؛ چنان كه اعمال جهله طلبه، قدح در طریقه طلب علم نمیكند. مناسب آن بود كه اول طریقه محموده اولیاء الله را بیان فرمایند و بعد از آن در مقام قدح در اعمال ایشان در آیند كه این طریقه ایشان نیست. [با آن كه افعال مسلمین محمول بر صحّت است.]
اولا ممكن است كه بعضی از حركات به واسطه ملاحظه جلال الهی از ایشان واقع شود و یا به واسطه خلق قلق و شوق در محبّت الهی بیتاب شده، بیشعورانه از ایشان بعضی از كلمات و افعال صادر میشود، «1» چنان كه از جنید منقول است كه در حال اضطراب دست خود را بالا برد و چون از آن حال باز آمد، به اعانت دست دیگران آن دست را به زیر آورد، تا آن كه به زیر آوردن شبیه دست بالا بردن نباشد. «2» با آن كه اگر سهوی كنند از كجا معلوم شد كه این را كمال میدانند، با آن كه اكابر ایشان همگی اینها را نقص میدانند؛ قطع نظر از آن كه حرمت اینها ظاهر نیست، «3» بلكه مشهوری است، «4» و الله یهدی الی صراط مستقیم.
______________________________
(1). در حاشیه مرعشی: در «توضیح» آمده: كذا كان بخطه الشریف؛ و لا أدری أن المیم و الیاء زائدتین اجریانهما بقلمه من كراماته او عدم شعوره لقلقه و شوقه فی محبة الله؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(2). در حاشیه مرعشی: صاحب كتاب «توضیح المشربین و تنقیح المذهبین» میگوید كه، بر فرض صحّت این افسانه بیسند و ثبوت اسلام و ایمان آن رافع ید، مگر حضرت آخند نمیداند كه قول و فعل معصوم است كه سند است و متمسك شدن به اقوال و افعال غیر معصوم بد است؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(3). در حاشیه مرعشی: حضرت آخند در این فصل اشارت فرمودهاند به آن كه، آنچه ماتن در فصل اول بیان نموده است از كردار حلاجیه، ناشایست و قبیح و زشت است؛ اما گمان دارند كه بعضی از پیران این طایفه از اولیاء اللهاند و باز احتمال راه دادهاند كه آنچه از حلاجیه سرزند از این اعمال ناشایست، اضطراری باشد به دلیل افسانه بیسندی كه از جنید نقل فرمودهاند. رساله «سلوة الشیعة» سراپا نقض این مطلب است؛ باید كه حضرت آخند مطالعه فرمایند و انصاف پیش آورده تعصب را واگذارند؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
(4). در حاشیه مرعشی: صاحب «توضیح» میگوید كه عدم ظهور حرمت افعال مذكور نزد حضرت آخند به سبب قصور تتبع است. حضرت الله تعالی، جناب آخند را توفیق بخشد كه بعد از تتبع تام نور ظهور حرمت آن امور بر پیشگاه ضمیر منیر ایشان البته پرتو خواهد انداخت؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 607
فصل سیم از باب اول: ماتن [ملا محمد قمی] «1» در جواب محشّی [مجلسی] میگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد، مخفی نماند كه فقیر در نوشتن جواب گفتگوهای ناخوش حضرت آخوند متردّد بودم؛ پس به استخاره رجوع نمودم، استخاره نوشتن خوب آمد و استخاره ننوشتن بد. بنا بر این متعرّض جواب شدم. بر حضرت آخوند پوشیده نماند كه مقصد كمترین از نوشتن رساله، هدایت اهل انصاف است و امید هست كه هر كه جهل مركّب در نفس او محكم نشده باشد، به سبب مطالعه آن به نجات پی برد.
عزیزا! در آخرهای رساله «2» دعوای مجاهده و ریاضت و كشف و تصفیه باطن نمودهاید، اما درشتیها و ناهمواریها كه كردهاید بر خلاف آن خبر میدهد. مصرع: «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» به همه حال، گفتگو و درشتی و ناهمواری را به جایی رسانیدهاید كه دغدغه آن هست كه بعضی از مریدان شما كه به انصاف متّصف باشند، از شما واسوزند.
اگر چه بنا بر تأویلاتی كه كردار و گفتار تابعان حلّاج را كردهاید، افعال شما نیز قابل تأویل است كه در وقت نوشتن به حال خود نبودهاید، بلكه در حالت بیاختیاری و بیشعوری كه اولیا را میباشد، نوشته شده باشد. به همه حال، اگر چنانچه در جواب شما بعضی گفتگوها واقع شود كه به ظاهر درشت نماید، دور نیست. مصراع: «كلوخ انداز را پاداش سنگ است».
عزیزا! مخفی نماند كه مطلب از جواب، نه تلافی و انتقام است، بلكه چون حضرت آخوند دعوای كشف و تصفیه باطن نموده و در اثبات باطل و ترویج ضلالت كوشیده، خواستم ظاهر سازم كه حضرت آخوند غلط [اشتباه] كرده و در دعوای خود صادق نیست و هر دعوی كه نموده باطل است؛ و اگر مطلب دینی در میان نمیبود، اوقات شریف خود را صرف این گفتگوها نمینمودم. و دور نیست كه به خاطر دوستان و محبّان گذرد كه چه لازم است این نوع رسالهها نوشتن و سفیهان را به ملامت خویش انداختن. اما باید كه فقیر را معذور دارند؛ چرا كه نوشتن این رسالهها اگر چه موجب ملامت سفهاست، اما در ننوشتن آن بیم لعنت خداست؛ زیرا كه در كتاب كلینی از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله نقل شده كه فرمودند كه، هر گاه ظاهر شود بدعتها در امت من، پس باید كه ظاهر سازد عالم علم خود را؛ پس اگر ظاهر نسازد علم خود را، پس بر اوست لعنت خدا. «3»
و مناسب است كه پیش از شروع در جواب، اعتقاد خود را در باب محبّت و شوق كه لازم اهل عرفان است، بیان نمایم تا بر حضرت آخوند ظاهر شود كه مقصود از نوشتن
______________________________
(1). افزوده در حاشیه ملی.
(2). مقصود در بخشهای پایانی رد مجلسی بر قمی است.
(3). كلینی، كافی، ج 1، ص 54
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 608
رساله چیست.
مخفی نماند كه آنچه فقیر را اعتقاد است و از طریق اهل بیت معلوم نموده، آن است كه بندگان، حق تعالی را سه نوع عبادت مینمایند: جمعی به طلب بهشت عبادت میكنند و این عبادت مزدوران است؛ و جمعی از ترس جهنم عبادت مینمایند و این عبادت غلامان است؛ و جمعی از روی دوستی و شوق عبادت میكنند و این عبادت آزادمندان است. «1» و طریقه مقرّبان و عارفان و مقصود عاقلان و هوشمندان از ریاضات و مجاهدات، تحصیل این طریقه است؛ و اهل هر مذهب در تحصیل این مقام عالی، زحمتها و ریاضتهایی كشیدهاند و مركب طلب را به هر جانب دوانیدهاند؛ اما هر كه پیروی به اهل بیت نبوت كه هادیان راه محبّتاند، نمود، به سر منزل مقصود رسید، و هر كه به فریب غولان راه دین پا از متابعت ایشان كشید، در بیابان ضلالت هلاك گردید.
و فقیر در بیان شوق و محبت از طریق اهل بیت نبوی احادیث بسیار جمع نمودهام و مدتی است كه شروع در تألیف كتابی در این باب نموده و آن را به مقامات المحبین موسوم گردانیدهام. امید كه به دستیاری توفیق به اتمام رسد. و بدان كه عابدان و ریاضتكشان اهل سنت كه مخالفان اهل بیت نبوتاند، چون به وادی تحصیل محبّت افتادهاند، اجتهادات باطل كردهاند و خیال فاسد نمودهاند و بر گمراهی خود ضلالتها افزودهاند و در طریق طاعت، بدعتها اختراع [و اختراعها] نمودهاند؛ چنان كه فقهای ایشان چون ابو حنیفه و برادرانش، چون كه از اهل بیت كناره نموده و به رأی ناقص خود عمل كردهاند، در مسایل فقهیه به غلطهای عظیم افتادهاند و عالم [عالمی] را به ضلالت انداختهاند. و نشان ریاضت كشان اهل سنّت را كه تابعان حلّاج و بایزیدند، در رساله ذكر نمودهایم. و از جمله نشانههای ایشان كه در رساله ذكر ننمودهایم، آن است كه این طایفه خود را عاشق میخوانند، و نسبت عشق به حق تعالی میدهند، و اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله كه هادیان راه محبّتاند، این لفظ را چون نام مرضی است سوداوی، در دعاها و احادیث خود استعمال نمینمایند؛ بلكه به لفظ شوق و محبّت اكتفا میكنند و تابعان ایشان نیز در این باب پیروی ایشان نمودهاند؛ و طریقهای كه فقیر در محبت و شوق اختیار نمودهام، طریقه عارف كامل شیخ صفی [735] است و شیخ ورّام بن ابی فراس [م 605] و ابن طاوس [م 664] و احمد بن فهد حلی [م 841] و ملا احمد اردبیلی [م 993] و غیر ایشان از عارفان شیعه، رحمة الله علیم.
و از این گفتگوها كه نمودیم معلوم شد كه مقصود ما از نوشتن این رساله، نه نفی شوق و
______________________________
(1). بنگرید: كلینی، همان، ج 1، ص 84
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 609
محبّت است، چنان كه حضرت آخوند گمان بردهاند [كردهاند] و بر ما زبان طعن دراز نمودهاند. با آن كه مكرر گفتهاند كه افعال مسلمانان را حمل بر صحّت باید نمود و چون فقیر را این عقیده باشد، با آن كه صاحب این طور رباعیاتم؟ رباعی:
یا رب! به محبّتت گرفتارم سازدر بوته اخلاص تنم را بگداز
از بال و پرم رشته غفلت بگشاشاید كه كنم بر اوج مهرت پرواز
یا رب به محبّتت گرفتارم كناز هر چه نه مهر توست، بیزارم كن
از رحمت خویش بر رخم آبی زنیك چشم زدن ز خواب بیدارم كن
یا رب تو ز قید جسم و جانم برهانوز بند تعلق جهانم برهان
یك جرعه ز شهد شوق در كامم ریزیك باره ز قید آب و نانم برهان
تا بار تعلق، تو ز سر نگذاریخود را باید ز سالكان نشماری
مگذار به راه شوق زینهار قدمتا نگذاری هر آنچه در سر داری
در راه طلب مباش غافل یك دممیساز در این بادیه با درد و الم
بگذر ز علایق كه میسّر نشودطی كردن راه شوق با خیل و حشم
افسرده شدم ز صحبت بیخردانگشتم دلگیر ز صحبت بیدردان
نایافتهام به خلوت معنی راهصورت شده از آینهام رو گردان و بدان كه آن چه فقیر را به نوشتن رساله كشانید، آن بود كه چون داخل دار المؤمنین قم شدم، جماعتی نقل نمودند كه در این شهر، بعضی دعوای رفتن به سماوات میكنند و از چگونگی آسمانها خبر میدهند و طایفه جنّ را خدمتكاران خانقاه خود میدانند؛ و جماعت بسیار از بیخردان به ایشان گرویدهاند. و چون استماع این كلمات واقع شد، غیرت دینی در حركت آمده، در دفع و زوال ایشان كوشیدم و راه آسمانها بر ایشان بستم و به نوشتن رساله، مریدان ایشان را تسلّی نمودم، و ظاهرا كه در این ولا، حضرت آخوند به نوشتن جواب، هنگامه ایشان را گرم كرد و باز ایشان را به ضلالت و گمراهی قدیم انداخت.
و چون مقصود از نوشتن رساله معلوم شد، پس باید كه شروع در جواب گفتگوهای حضرت آخوند نماییم و الله المستعان.
حضرت آخوند در حاشیه صفحه پیش فرمودهاند كه میتواند بود كه از ملاحظه جلال
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 610
الهی از اولیاء الله بعضی از حركات سر زند و بعد از آن، حكایت جنید را نقل فرمودهاند.
حاشا كه محبّت الهی موجب این نوع حركات شود كه از تابعان حلّاج و بایزید سر میزند؛ و اگر چنان چه محبت الهی این اثر میداشت، میبایست كه از صحابه پیغمبر صلی الله علیه و اله و اصحاب ائمه علیهم السلام كه سر خیل عارفان و محبّاناند، این حركات ظاهر شود و علما در كتابهای خود نقل نمایند؛ و میبایست كه حضرت آخوند اول اثبات اسلام و ایمان و صلاح جنید به قول ناقلان و راویان شیعه بنماید، و بعد از آن، كرده او را شاهد خود سازد و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب دویّم: ماتن [قمی] در اول رساله میگوید: ای شیعیان و دوستان اهل بیت! بدانید كه این طریقه كه مذكور شد، طریقه تابعان و پیروان حلّاج و بایزید و امثال ایشان است. زنهار از این طرز و طور و طریقه پرهیز نمایید. رباعی:
بیرون مرو از راه شریعت زنهارپا در ره منصور خصالان مگذار
هر راه كه بیرون ز شریعت باشدسر منزل آن نیست به غیر سر دار
از راه علی و آل او دور شویگر تابع پیروان منصور شوی
گر تابع بایزید خواهی بودنفرداست كه با یزید محشور شوی فصل دویم از باب دوم: محشّی (ملا محمد تقی) میفرماید كه: عجب از مولانا كه طریقه محققان و موحدان را طریقه حلاج نامیدهاند با آن كه جمیع علمای صوفیه مذمّت حلاج كردهاند «1» و هیچ كس تابع او نیست، بلكه همه متفقاند كه این طریقه اهل بیت رسول خدا است؛ و لیكن چون راهی است در غایت صعوبت، همه كس را تكلیف به این راه ننمودهاند و جمعی را كه از خواص و حواریین ایشان بودهاند به این راه ارشاد فرمودهاند، بلكه همه را تكلیف فرمودهاند، چنان كه بر خبیر بصیر مخفی نیست، و لیكن بعضی تحمل این مشقّتها نمودند و به سعادت ابدی فایز گشتند، مثل رشید هجری و كمیل بن زیاد نخعی و قنبر و سلمان و جابر جعفی و غیر ایشان از اصحاب اسرار ائمه هدی كه علمای ظاهر از جهت عدم ادراك احوال ایشان، حكم به ضعف و جرح ایشان كرده، چنان كه بر متتبع مخفی نیست، «2» و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
______________________________
(1). در حاشیه مرعشی: صاحب «توضیح» میگوید كه در این مقام، حضرت آخند به مذمومیّت حلاج قائل شدهاند؛ اما زود ورق را برگردانیدهاند، چنان كه بعد از برگردانیدن ورقی، در فصل دویم از باب سیم معلوم گردد؛ ان شاء الله؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(2). در حاشیه مرعشی: مرتب در «توضیح المشربین و تنقیح المذهبین» میگوید آنچه خلاصه آن این است كه حضرت آخند به علم فقه و حدیث شهرت كردهاند و چنان كه اولین موقوف است به دومین و دومین
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 611
فصل سیم از باب دویم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند تعجب فرمودهاند كه ما طریقه اولیاء الله را طریقه حلاج نامیدهایم و فرمودهاند كه همه علمای صوفیه مذمّت حلاج نمودهاند. از این گفتگوها ظاهر میشود كه حضرت آخوند، كتب این طایفه را مطالعه نفرمودهاند، بلكه مفتاح الفلاح را نیز ندیدهاند و نشنیدهاند كه شیخ شبستری در گلشن [راز] گفته؛ بیت:
روا باشد انا الحقّ از درختیچرا نبود روا از نیك بختی و كتاب گلشن در پیش این طایفه بسیار عظیم است تا آن كه لاهیجی از عظمای علمای این طایفه است، شرحی بر آن نوشته «1» و ملّای روم كه عمده علمای این طایفه است، و شما او را مرشد خود میدانید، اشارت به بزرگی حلاج نموده، گفته است؛ شعر:
اگر از پوست، كس درویش بودیرئیس پوست پوشان میش بودی
اگر مرد خدا آن مرد چرخی استیقین دان كآسیا معروف كرخی است
اگر كف بر دهن، عرش است معراجیقین میدان شتر منصور حلّاج و اگر چنان چه تتبع كنی، به یقین بدانی كه این طایفه كه تو از مریدان ایشانی، همگی تابع حلّاجند. و دیگر فرمودهاند كه این طریقه را حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و فرزندانش علیهم السلام به رشید هجری و كمیل زیاد و قنبر و سلمان و جابر جعفی تعلیم نمودهاند.
حضرت آخوند به این گفتگوها، عوام را فریب میتواند داد، امّا جمعی كه كتب رجال را دیده باشند، كی به این گفتگوها فریب میخورند؛ و لازم است كه حضرت آخوند بیان فرماید كه كدام قول و فعل این جماعت كه تابعان اهل بیتاند، موافق قول و فعل تابعان حلّاج و بایزید است؟
به هر حال بر ایشان تهمت زده، حق تعالی در روز قیامت میان تو و ایشان حكم خواهد نمود. دیگر به این گفتگو طریقه خود را باطل نمودهای، چرا كه به قول شما، این چند كس صاحبان اسرار اهل بیتاند و اهل بیت طریقه تابعان حلّاج و بایزید را به ایشان تعلیم
______________________________
موقوف است به رجال دانی و تتبع احوال روات؛ پس باید كه ارباب انصاف، كتب رجال را مطالعه نمایند تا رجال دانی و فقاهت حضرت آخند را بدانند كه چه دارد، و اگر ایشان را فرصت مطالعه آن نباشد، ما احوال جماعت مذكوره را به جهت ایشان نقل نماییم. پس اقوال علمای رجال در باب هر یك از این چند تن ذكر كرده و بعد از آن میگوید كه، خوب نباشد كه كسانی كه دعوای كشف و كرامات نمایند، این طور غلطهای عظیم كنند و به روشی سخن گویند كه بعضی از مریدان ایشان كه به صفت انصاف متّصف باشند، انكار ایشان نمایند؛ اما ظاهرا حضرت آخند خاطر مبارك جمع كرده، میدانند كه مرید صاحب انصاف و تمییز در عالم بسیار كم است؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(1). لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز در شرح گلشن راز، با مقدمه كیوان سمیعی، تهران، محمودی، 1337 ش
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 612
نمودهاند، پس اگر طریقه تابعان حلّاج و بایزید حق باشد، و از تعلیم اهل بیت باشد، میبایست كه تابعان حلّاج و بایزید طریقه خود را از این چند كس كه صاحبان اسرار اهل بیتاند، نقل نمایند، و حال آن كه مشاهده میكنم و میبینم كه تابعان حلّاج و بایزید طریقه خود را به ایشان نمیرسانند، بلكه نام جابر و رشید و كمیل و قنبر و سلمان در میان ایشان معروف نیست، و در كتابهای خود، ایشان را مذكور نمیسازند.
پس معلوم شد كه آن چه حضرت آخوند گفته، حق نیست. طریقه تابعان حلّاج و بایزید غیر طریقه این جماعت است كه اصحاب ائمهاند علیهم السلام؛ و عبارتی كه عبد الرزاق كاشی از كمیل زیاد نقل نموده و به اشتهای خود تأویل كرده، اعتباری ندارد و هیچ عالمی از علمای شیعه آن را نقل نكرده و علمای رجال كه شرح احوال راویان و اصحاب ائمه علیهم السلام كار ایشان است، نقلی از وی نكردهاند كه از آن، طریقه تابعان حلّاج و بایزید بیرون آید و این طرفه كه حضرت آخوند میفرماید كه این چند كس صاحبان اسرار اهل بیتاند و علمای ظاهر؛ یعنی علمای رجال ایشان را مذمّت نمودهاند. پس، از حضرت آخوند باید پرسید كه، هر گاه علمای رجال ایشان را مذمّت نموده باشند، پس شما از چه راه دانستهاید كه ایشان مردم خوبند و صاحبان اسرار اهل بیتاند. ظاهرا در این صورت، حضرت آخوند را جوابی نباشد، غیر آن دعوی نماید كه بر ما كشف ارواح شده و در عالم ارواح ایشان را خوب دیدهایم و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب سیم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و بدان كه شیخ بزرگوار شیخ ابو جعفر طوسی كه پیشوای علمای شیعه است، در كتاب خود كه اقتصاد «1» نام دارد، گفته كه حلّاج ساحر بوده و همین شیخ بزرگوار در كتاب غیبت «2» حضرت صاحب الزمان علیه السلام این ملعون را از جمله جماعتی شمرده كه به دروغ دعوای وكالت حضرت صاحب الزمان مینمودهاند؛ و این مرد، دعوی به سبب آن میكرد كه مردمان را فریب دهد و مذهب باطل خود را در كار ایشان كند. و چنین نقل نموده كه باعث رسوایی حلاج، اسماعیل بن علی نوبختی بوده كه از اكابر دنیا و دین و صاحب تصانیف بسیار است و حكایتی نقل كرده كه حلّاج جماعتی از مردم ضعیف عقل را فریب داد؛ آخر به فكر فریب دادن این مرد بزرگ زیرك عاقل افتاد. و [عاقبت] حق تعالی او را به واسطه این مرد بزرگ رسوا گردانید. و حكایتی دیگر نقل كرده كه مضمونش این است كه حلّاج به قم آمد و دعوای وكالت حضرت صاحب الزمان علیه السلام مینمود؛ عاقبت، علی بن بابویه رحمه الله، اهانت و خواری به وی رسانید و بدین واسطه از قم آواره گردید. و شیخ بزرگوار ابن
______________________________
(1). طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد الی طریق الرشاد، صص 178- 179
(2). طوسی، الغیبة، صص 401- 402، 405
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 613
بابویه قمی كه ستون دین شیعه است و به دعای صاحب الزمان علیه السلام متولد شده، در كتاب اعتقادات «1» اشارت كرده كه مذهب حلاج باطل است و از برای تابعان او نشانها ذكر كرده و گفته كه از جمله نشانهای تابعان یكی ترك نماز است، و دعوی تسخیر جن. و در كتاب رجال «2» مذكور است كه شیخ بزرگوار، شیخ مفید كه استاد شیخ طوسی و سایر علماست، در بطلان تابعان حلّاج كتاب تصنیف نموده است.
فصل دویم از باب سیّم: ماتن [قمی] در جواب محشی [محمد تقی مجلسی] میفرماید: عجب از مولانا كه اقوال غیر معلوم كه جمعی از جهله نسبت به جمعی دهند، اینها را حجّت مذمومیّت سازند با آن كه اخباری را كه در كتب اربعه است، اكثر آن را علما، به جهت جهل به احوال راویان طرح نمودهاند و جمعی كثیر به اخبار آحاد صحاح عمل ننمودهاند، به مجرد آن كه مجهولی پارهای از مزخرفات در كتابی مجهول نقل نماید، اینها را حجّت ساختن محض جهالت است و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب سیّم: محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند تعجب فرمودهاند و گفتهاند كه ما به قول بعضی از جاهلان عمل نمودهایم و نسبت به بعضی از ایشان گفتگوها كردهایم، مخفی نماند كه ما مذمّت حلاج را از كتابهای اكابر شیعه نقل كردهایم، كه انكار قول ایشان ممكن نیست و اهل ایمان را چارهای به جز تسلیم نباشد؛ و حضرت آخوند نیز قبول آن فرمودهاند. و اما مذمّت بایزید را از كتاب تبصرة العوام نقل نمودهایم كه از كتابهای معتبر شیعه است؛ و دیگر مذمّت وی از كتاب تذكرة الاولیاء نقل شده كه تابعان حلّاج و بایزید صاحب آن را عظیم میدانند و بزرگ میشمارند، و اگر چنانچه چیزهایی كه در این كتاب است، دلیل مذمومیّت بایزید نشود، دلیل خوبی او نیز نمیشود و شما را دلیلی بر خوبی او به غیر از نقلی چند كه در این كتابها است، نیست. پس چون بیدلیل مرید ایشان شدهاید و تعصّب بیهوده میكشید و عالمی را به ضلالت میاندازید و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب چهارم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و علامه حلی كه از بزرگان علمای شیعه و مشهور عالم است، حلّاج را در كتاب خلاصه مذمت نموده «3» و لعن كرده و شیخ طبرسی كه از اكابر علمای شیعه است، در كتاب احتجاج «4» حلّاج را از آن دروغگویان شمرده كه لاف وكالت صاحب الزمان علیه السلام میزدهاند؛ و در كتاب تبصرة
______________________________
(1). مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 134
(2). نجاشی، رجال، ص 401
(3). حلی، علامه، رجال، ص 274
(4). بنگرید: طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 474
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 614
العوام كه تصنیف یكی از اكابر شیعه است، مذكور است كه حلاج را در سحر مهارت تمام است و شاگرد عبد اللّه كوفی بود و او شاگرد ابو خالد كابلی، و ابو خالد شاگرد زرقا، و زرقا از شاگردان سجاح، و سجاح زنی بود كه دعوای پیغمبری میكرد در زمان مسیلمه كذاب، و مسیلمه نیز دعوای پیغمبری میكرد. و در این كتاب چند حكایت یاد كرده كه مضمونش این است كه حلّاج دعوای خدایی میكرده و مردمان را به سحر فریب میداده و تكلیف میكرده كه بعضی بر او سجده كنند و میگفته كه اللّه خدای آسمان است و من خدای زمینم و مریدان را به شهرها میفرستاده كه مردمان را به وی بخوانند؛ و نامه نوشته به یكی از مریدان خود بر این نهج كه: من اللّه الی فلان بن فلان؛ او را گفتند این خط تست، گفت: بلی، گفتند: چرا چنین نوشتی؟ گفت: این جمع الجمع است نزد ما، و گفت این كتاب خداست و من و دست در این میانه عاریتیم. او را گفتند: كسی دیگر هست كه در این قول با تو شریك باشد؟ گفت:
بلی، شبلی و ابن عطاء و ابو محمد جریری. و میگفته كه چون خواهی حج كنی و نتوانی، در ایّام حج در خانه چهار سوی پاكیزه درآی و چنان كن كه كسی آمد و شد نكند و آن خانه را طواف كن و اعمال حج به جای آور، چنانكه رسم است؛ پس به سی نفر یتیم طعام ده و خدمت كن و هر یكی را پیراهنی ده و هفت درهم یا سه درهم بده كه این عمل قایم مقام حج باشد. و مدتی در زندان محبوس بود، آخر بنا بر فتوای قاضیان و مفتیان، او را بر سر دجله بغداد هزار تازیانه زدند و دست و پایش را بریدند و سرش را از دار آویختند و تنش را سوختند و سرش را در مدت یك سال در تمام خراسان گردانیدند كه بر مردمان معلوم شود كه سر زندیق است. «1»
و همچنین در این كتاب از بایزید و شبلی و غیر ایشان از پیروان حلّاج، كلمات كفر نقل كرده و از چیزهایی كه در حق بایزید گفته، یكی آن است كه بایزید میگفته كه، خدا هر شب از آسمان به زمین آید تا سخن گوید با ابدالان، و كسانی كه عاشق اویند؛ و نامهای ایشان را بنویسد تا روزی كه روح را به روح و نور را به نور جزا دهد. آن گاه، زمین را پر خیرات و بركات كند و بعد از آن، با عزّ و جلال و عظمت خود برود و میگفت كه بر آسمان رفتم و یك به یك آسمانها را گردیدم و بر بالای آسمان هیچ كس را ندیدم، خیمه بر عرش زدم و نشستم. یكی از ایشان- یعنی صوفیان- پیش او نشسته بود؛ گفت هر شب در خانه كعبه روم
______________________________
(1). رازی، تبصرة العوام، صص 122- 127. در حاشیه مرعشی: باید دانست كه هر یك از این مباحث را كه مؤلف اصل رساله درباره حلاج ذكر كرده از روی ایجاز، صاحب «توضیح المشربین» به تفصیل در كتاب مذكور آورده و به غیر آن، روایات بسیار از ثقات و عدول در باب او نقل نموده؛ پس هر كه اندك شعوری دارد میداند كه قدمای علمای شیعه بر احوال حلاج و امثال او اعرفاند و مدار جرح و تعدیل بر قول ایشان است نه بر گفتار بعضی متأخرین كه گول مبتدعه خوردهاند و تقلید یكدیگر نمودهاند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 615
و طواف كنم و به موضع خود آیم. چون مكرر گفت، بایزید گفت بهتر از تو كسی هست كه كعبه هر شب به زیارت وی آید. «1»
ای مسلمانان! ببینید كه این بیدینان چه دعویها كردهاند و چه خرابیها به دین اسلام رسانیدهاند. بیچارگان را گمراه و حیران ساختهاند. اگر كسی خواهد كه بداند كه در حق ایشان چه گفته، باید كه آن كتاب را مطالعه نماید.
و در كتاب تذكرة الاولیاء نقل شده كه روزی یكی از مریدان بایزید گفت كه، در حدیث حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله مذكور است كه در روز قیامت، حق سبحانه و تعالی لوای حمد را به من شفقت خواهد كرد و در زیر لوای حمد الهی، جمیع كاینات از مؤمنین خواهد بود. شیخ مذكور گفت كه، و اللّه كه لوای من اعظم از لوای محمد صلی الله علیه و اله است. لعنت خدا بر گوینده این كلام باد.
و باز نقل شده كه یكی از بایزید پرسید كه، چرا نماز شب نمیگزاری؟ گفت: مرا فراقت نماز نیست. من گرد ملكوت میگردم، هر كجا افتادهای است، او را دست میگیرم. و گفت خدای را به خواب دیدم كه گفت، بایزید چه میخواهی؟ گفتم من آن میخواهم كه تو میخواهی، گفت من تو را ام چنان كه تو مرایی. «2»
باز نقل شده كه یكی از این شیخ شیاطین سؤال كرد كه، عرش چیست؟ گفت: منم. گفت قلم چیست؟ گفت منم. گفت: لوح چیست؟ گفت: منم. گفت: میگویند خدای را بندگانند، بدل جبرائیل و میكائیل و اسرافیل و عزرائیل، گفت: هر چهار منم. گفت: خدای را بندگاناند بدل ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیهم اجمعین؛ گفت: آن هم منم. آن مرد خاموش شد. «3»
و باز نقل شده است كه شخصی به بایزید گفت، كه به حق عزّت خدای «4» كه از آن فتوحی كه تو را دوش بوده است، مرا نصیبی كن. شیخ ملعون گفت: اگر صفوت آدم و قدس جبرئیل و خلّت ابراهیم و كلمه موسی و طهارت عیسی و حبیبیّت «5» محمد صلی الله علیه و اله به تو دهند، زینهار راضی نشوی [و باید كه ماورای این، چیزی دیگر طلب كنی و صاحب همّت باشی] و به هیچ یك از اینها سر فرود نیاوری كه به هر چه سر فرود آوری بدان
______________________________
(1). رازی، تبصرة العوام، ص 127
(2). عطار، تذكرة الاولیاء، ص 171
(3). عطار، همان، ص 171
(4). در ملی و مرعشی: به عزّت جوانمردی.
(5). در تذكرة الاولیاء چاپی: محبّت.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 616
محجوب گردی. «1»
و نقل شده كه بایزید گفت: یك بار به خانه كعبه شدم، خانه را دیدم. و دویم بار خدای خانه را دیدم و سیوم بار نه خدا و نه خانه را دیدم.
ای مسلمانان! ملاحظه این كلمات نمایید و فكری بحال خود بكنید و از پیروی این خراب كنندگان دین خدا پرهیز نمایید.
فصل دویم از باب چهارم: محشّی [مجلسی]: چون مذكور شد كه افتراهای جاهلان نسبت به علمای ربّانی مسموع نیست، متوجه این قسمت مقالات شدن مشروع نیست. با آن كه علامه حلی رحمه الله در شرح تجرید نقل كرده، با بایزید سقای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده. «2» و چون مناسب بود حكایتی از استاد خود شیخ بهاء الدین محمد رحمه الله شنیدم كه میفرمود كه با پادشاه مرحوم شاه عباس- انار الله برهانه- بر سر قبر امام زاده بسطام رفتیم و بعد از زیارت گفتیم كه برویم به زیارت بایزید. عالمی شیرازی با ما بود، گفت: چه میرویم بر سر قبر این سنّی. من گفتم كه، شیرازیان طعن سنّی بر جبل عاملیان نمیتوانند زد، و هنوز بر در خانههای شما نوشته است، این بیت: «سنیان لعن بر امام شما»// «بر نماز علی الدّوام شما». او گفت كه، بایزید باعث قتل امام زاده شده. من گفتم:
پادشاهم! بایزید را علامه حلی در شرح تجرید نقل كرده كه او سقای خانه امام جعفر صادق علیه السلام بوده «3» و چون مدتی مدید در خدمت آن حضرت به سقایی مشغول بود و
______________________________
(1). عطار، تذكرة الاولیاء، ص 147 (با تغییر عبارت).
(2). صاحب كتاب «توضیح المشربین» میگوید كه مرد خردمند منصف، باید كه فصل اول و دویم باب سیم را مطالعه نماید و در فصل اول و دویم این باب كه باب چهارم است از این كتاب، تأمل كند. ماتن چیزی چند از جمعی از اكابر علمای شیعه كه یكی از ایشان علامه حلی است، در طعن بایزید و حلاج نقل كرده، و حضرت آخند آن بزرگان را همه جاهلان خوانده، و گفتار ایشان را مزخرف نام كرده، و قول ایشان را افترا شمرده، و باز قول علامه را كه یكی از جاهلان است به اعتقاد او، دلیل بر مدعای خود ساخته ...
مطلب علامه را نیافته، پس به غیر آن حمل بر بیشعوریهای حضرت آخوند كنیم و گوییم، در حال نوشتن این كلمات، مست عشق بوده و از خود خبر نداشته، چاره نداریم. و بعد از این چند كلمه، صاحب كتاب «توضیح» تعداد اولاد حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نموده و مدافن ایشان را نشان داده و بیان كرده كه امامزادهای كه در بسطام مدفون است، به واسطه، امامزاده است و در زمان حضرت امام جعفر علیه السلام نبوده و آن حكایت كه حضرت آخند نقل كرده كه امام فرزند خود را رفیق بایزید گردانید، غلط است و ثابت گردانیده كه بایزید معاصر آن حضرت نبوده و به مدتی بعد از شهادت آن حضرت متولد شده؛ چون فصل چهارم این باب كه مشتمل بر این مضامین است طولی داشت و این حاشیه را گنجایش آن نبود، اشارتی به آن مضامین نمود. پس هر كه را میل اطلاع باشد، به آن كتاب رجوع نماید؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(3). حلی، علامه، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 422. عبارت علامه چنین است: فابو یزید البسطامی كان یفتخر بأنه یسقی الماء لدار جعفر الصادق علیه السلام.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 617
حضرت او را قابل ارشاد خلایق میدانست، به واسطه ریاضات و مجاهداتی كه در خدمت آن حضرت كشید، او را مرخص ساخت و فرزند خود را به او سپرد كه با خود به بسطام آورد. عاقبت اهل بسطام در فرود آوردن امام زاده در محله خود نزاع نمودند و به جنگ كشید تا آن كه از یك طرف سنگی بر امام زاده خورد و شهید شد؛ و معلوم نیست كه اهل بسطام نیز معاقب باشند؛ چون به واسطه دوستی این حركت از ایشان واقع شد. و دیگر حكایت در خوبیهای بایزید نقل شده، فرمود كه این حاشیه گنجایش آن ندارد و بعد از آن حكایات، شاه عالم پناه را به زیارت بایزید بردیم. اتفاقا بر سر قبر بایزید، مثنوی ملّای روم گذاشته بود. من گفتم: پادشاهم! احوال بایزید را از دیوان مولانا باز كنیم. چون باز كردیم در اول صفحه این بیت آمد؛ بیت:
از برون طعنه زنی بر بایزیدوز درونت ننگ میدارد یزید بعد از آن حال، شاه فرمود كه، تلقین زیارت شیخ كن، زیارت شیخ كردیم.
مجملا هر گاه شخصی به حسب ظاهر از صلحا باشد، مشروع نیست اقاویل مجاهیل را درباره او نقل كردن و موجب سبّ و لعن ساختن، با آن كه بر تقدیری، این كلمات از او باشد، قابل تأویل هست. چنان كه شیخ روزبهان فارسی در كتاب شرح تأویلات شطح و طامات «1» صوفیه نقل كرده است و این كلمات غالبا از روی جنون عشق از ایشان صادر شده؛ و قطع نظر از تأویلات دیگر كه این مقام گنجایش ذكر آن ندارد، پس به حسب اخبار و احادیث مهما امكن، واجب است حمل كلمات مؤمنان را بر تقیّه یا محامل صحیحه نمودن؛ و اگر جمعی معتقد بایزید بوده باشند، به گمان آن كه او خدمتكار حضرت بوده است و شیعه بوده است، مثاب خواهند بود، اگر چه در واقع بایزید سنی و ملعون بوده باشد؛ خصوصا هرگاه كه ایشان در زمان تقیّه بودهاند و اخفای حال خود مینمودهاند، كی مشروع است سبّ و لعن ایشان كردن با آن كه هیچ كس مذهب بایزید و منصور نداند. بسیار باشند كه نام این جماعت را نشنیده باشند، بلكه طریقه علمای این فن آن است؛ چنان كه افضل العلماء سید شریف آملی در كتب خود ذكر كرده است كه این طریقه اصحاب سرّ ائمه معصومین است و جمعی از ایشان را یاد كرده، از آن جمله اخبار احادیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله [یتحمّله] الّا ملك مقرّب أو نبیّ مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان «2» و احادیث سلمان و ابوذر را نقل كرده است كه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید كه، اگر ابوذر بداند آنچه در قلب سلمان است، هر آینه خواهد گفت: رحم الله
______________________________
(1). روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیّات، به كوشش هانری كربن، تهران، انجمن ایرانشناسی فرانسه، كتابخانه طهوری، 1374
(2). كلینی، همان، ج 1، ص 401
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 618
قاتل سلمان! «1» و غیر آن از احادیث كمیل كه ان فیها لعلوما جمّة لو أصبت جملة و حدیث «اولست صاحبك سرّك» و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب چهارم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند در مقام ستایش بایزید فرمودهاند كه علامه حلی رحمه الله گفته كه بایزید سقای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده؛ عجب كه حضرت آخوند نفهمیده كه سقایی دلیل خوبی نیست، مگر حال عایشه و حفصه و پسر نوح و جعفر كذّاب را ندانستهاند؟ و حضرت آخوند نیافته كه علامه حلی به چه تقریب این را گفته. بدان كه علامه حلی رحمه الله خواسته كه سنیان را الزام دهد و بیان كند كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله از هر كس بهترند؛ پس سنیان را گفته كه، بایزید كه شما او را از بزرگان اولیا میدانید، سقای امام جعفر علیه السلام است، چنان كه در مقام الزام سنیان، علمای شیعه میگویند كه ابو حنیفه كه امام شما است، شاگرد حضرت امام جعفر علیه السلام است. پس معلوم شد كه، آنچه حضرت آخوند گمان كرده كه دلیل خوبی بایزید است، دلیل نیست، بلكه نقل علامه دلیل مذمّت بایزید است؛ چرا كه بایزید اگر خوب میبود و از صالحان شیعه میبود، سنیان او را ولیّ نمیدانستند و شیعیان او را میشناختند و در كتابهای خود ذكر خوبی او مینمودند.
و دیگر حكایت عامیانه نقل نمودهاند و به شیخ رحمه الله نسبت دادهاند كه در مرقد بایزید به دیوان ملای روم فال گرفتند كه حال بایزید را معلوم كنند. آیا ندانستهاند كه فال گرفتن، طلب غیب كردن است و طلب غیب كردن از كتاب ملای روم و غیر آن، بیرخصت خدا و رسول و ائمه صلوات اللّه علیهم جایز نیست؟ حتی نهی از فال گرفتن به كلام مجید واقع شده، بكله اگر كسی از روی فال حكم به خوبی و بدی كسی نماید، بر خدا افترا نموده خواهد بود؛ چرا كه حق تعالی در كلام مجید فرموده آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ «2» و ترجمهاش این است كه خدا شما را اذن داده یا بر خدا افترا میكنید.
و اما استخاره، چون اهل بیت علیهم السلام رخصت دادهاند و تعلیم فرمودهاند، بدان عمل مینماییم و استخاره غیر فال است، چنان كه بر عاقل بصیر پوشیده نیست. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر، ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: اگر چنان چه حضرت آخوند حكایت را كه نقل كردهاند، دلیل خوبی بایزید میدانند، بیان نمودیم كه غلط [اشتباه] كردهاند؛ و اگر چنان چه دلیل خوبی نمیدانند، نقلش بیهوده و بیجاست. دیگر فرمودند كه شخصی كه به حسب ظاهر از صلحا باشد، مشروع نیست اقوال جاهلان را درباره او نقل
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 401
(2). یونس، 59
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 619
كردن. مخفی نماند كه ظاهر بایزید ظاهر صلحا نیست، چنان كه شما گمان كردهاید، بلكه ظاهرش كفر است یا فسق و مطلب از نقل بدیهیاتی كه به ایشان نسبت دادهاند، آن است كه مبادا جماعتی از شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام كه از روی نادانی دوست این طایفه شدهاند، به كلمات كفر آمیز امثال بایزید خللی در اعتقاد ایشان واقع شود؛ و تأویلات شیخ روزبهان پسند اهل عقل نیست و كلمات او پر كم از كلمات حلاج و بایزید نیست؛ دیگری میباید كه تأویل كلمات او نماید، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
ایضا ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: مخفی نماند كه تأویل كلمات این جماعت موجب گمراهی عوام است و اگر چنانچه حضرت آخوند، گفتگوهای ایشان را تأویل میتواند كرد، گفتگوها و كردههای [كردارهای] ابوبكر و عمر و عثمان و سایر اهل ضلالت را نیز تأویل میتواند كرد و مذهبها را یكی میتواند ساخت. و این كه گفتم زمان ایشان زمان تقیّه بوده، حق است؛ اما میگویم كه در زمان تقیه نمیتواند كه علما و بزرگان شیعه به عنوانی تقیّه نمایند كه سنیان ایشان را اولیا دانند و شیعیان ایشان را نشناسند.
و این كه گفته كه هیچ كس مذهب بایزید و حلّاج را ندارد، غلط است، بلكه همه این طایفه كه حضرت آخوند از مریدان ایشان است، طرز و طریقه خود را طرز و طریقه حلّاج و بایزید میدانند و در نظم و نثر خود ایشان را مدح و ثنا مینمایند. پس حضرت آخوند یا آن است كه تتبع كلام ایشان كم كردهاند، با آن همه مریدی، و یا آن است كه در این گفتگوها عناد میورزد.
و حدیثی كه نقل كردهاند، دلیل ایشان نمیشود؛ چرا كه میتواند بود كه مراد امام علیه السلام این باشد كه احادیث ما از این حیثیت كه مشتمل است بر چیزی چند كه مستبعد است و از طور و طریقه عقل بیرون است، مثل حدیث معراج و حدیث رجعت و حدیث عذاب قبر و امثال آن، قبولش صعب و دشوار است، مگر بر مؤمنان صادق الایمان؛ و میتواند بود كه مراد این باشد كه احادیث ما چون اكثرش مشتمل است بر امر و نهی و خلاف مقتضای طبع است، قبولش صعب و دشوار است؛ یا آن كه احادیث ما از این جهت كه مخالف اعتقاد اكثر اهل عالم است كه سنیان باشند و سایر كفّار، قبولش دشوار است مگر بر اهل ایمان. و حدیث سلمان و ابوذر، دخلی به مدعای ایشان ندارد و سلمان از اهل بیت بود و میتواند كه صاحب اسم اعظم باشد و به بركت اسم اعظم چیزها از وی ظاهر شود كه موجب انكار جمعی شود كه تصور حال او ننموده باشند؛ و یا آن كه سلمان صاحب علم بسیار بود، از فضایل اهل بیت و غیر آن، كه هر كس را فهم آن ممكن نبود. پس اگر چنانچه اظهار بعضی از آن مینمود و جمعی كه از تصور آن عاجز بودند، بر وی انكار مینمودند و از بهر كشنده وی طلب آمرزش میكردند، و مؤید این قول خطبهای است كه شیخ طبرسی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 620
در كتاب احتجاج از حضرت سلمان نقل نموده و بعضی از آن خطبه كه دخل به مدعای ما دارد این است:
فلو حدّثتكم بكلّ ما أعلم من فضائل امیر المؤمنین صلوات الله علیه، لقال طائفة منكم هو مجنون و قال طائفة اخری اللّهم اغفر لقاتل سلمان «1» و معنیاش این است كه اگر بگویم آنچه میدانم از فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام، طایفهای خواهند گفت كه، سلمان مجنون است و طایفهای خواهند گفت كه، خدایا بیامرز كشنده سلمان را. پس بنا بر آنچه گفتیم، میتواند بود كه حدیث مذكور دلیل كفر و زندقه تابعان حلّاج باشد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب پنجم: ماتن [ملا محمد طاهر] در اصل رساله میگوید: صاحب كتاب تبصرة العوام پیروان حلّاج را شش قسم كرده و از ایشان كفرها نقل نموده «2» و در این كتاب گفته كه سنیان این جماعت را اولیاء و اهل كرامت میدانند و دلیل بر حقیقت قول این مرد عالم فاضل بسیار است؛ یكی آن كه علمای شیعهای كه در قدیم بودهاند، كتابها تصنیف كردهاند و اسمهای شیعیان و دوستان اهل بیت را جمع كردهاند و در آن كتابها نام نبردهاند كسی را از شیعیان كه خانقاهنشین و وجد و سماع كن و نعره زن و عشقباز بوده باشد یا یكی از اعتقادات كه به پیروان حلّاج و بایزید نسبت دادهاند، به وی نسبت داده باشند؛ و این دلیل است بر این كه هرگز این طریقه در میان شیعه نبوده كه اگر میبود، میبایست كه بگویند؛ بلكه این طریقه همیشه در میان سنّیان بوده و پادشاهان سنّی در هر زمان ایشان را عزّت میداشتهاند و از برای ایشان خانقاه میساختهاند. دلیل دیگر آن كه، شهری چند كه مشهورند به شیعگی، مثل دار المؤمنین قم و استر آباد و سبزوار و جبل عامل و حلّه در آن شهرها خانقاه قدیم نمیباشد، با آن كه در قم گنبدهای قدیم بسیار است؛ و در شهرهای سنیان خانقاه قدیم متعدد به هم میرسد. و این دلیل است بر این كه این طریقه در میان شیعیان نبوده.»
فصل دویم از باب پنجم: محشی [محمد تقی مجلسی] میفرماید: این هیچ دغدغه نیست كه متصوّفان سنّی بسیار بوده، چنان كه مخربان علم و علما بسیار بودهاند و این قدح از تصوف و علم نمیكند؛ و آن كه خانقاه نبوده در زمان حضرات، مدارس نیز نبوده و اگر اینها بدعت بوده باشد، یا بدعت مستحبّه خواهد بود یا جایز؛ چنانكه شیخ شهید علیه الرحمه در قواعد ذكر كرده است: اما عزلت و انزوا مطلوب است به واسطه اصلاح نفس امّاره، اگر جمعی به واسطه تهذیب اخلاق از مرضهای نفسانی كه عالمیان را احاطه كرده
______________________________
(1). الاحتجاج، ج 1، ص 110؛ بحار الانوار، ج 29، ص 79
(2). تبصرة العوام، صص 122- 133
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 621
است، سیما طلبه را چنان چه بر خبیر بصیر مخفی نیست، عزلتی و انزوایی اختیار نماید و به مجاهده نفس كه جهاد اكبر است، مشغول شود، مذموم نخواهد بود؛ بلكه اوجب واجبات است؛ چو ظاهر است كه مرض ریا و كبر و حسد و بخل و عجب و غیر آن از امراض مهلكه كه مذمّت آن در كافی و غیر آن مذكور است، بدون ریاضت و مجاهده نفس و هوا نمیشود.
و اگر مولانا به مطالعه احیاء احیاء علوم [دین] «1» مشغول شود كه تصنیف شیعه است و پارهای فكر كنند در احوال خود، هر آینه ترك همه نموده، مشغول ریاضت نفس خود خواهد شد و لكن المرء عدوّ لما جهل؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب پنجم: ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب محشی [مجلسی] میگوید: از این گفتگو معلوم میشود كه حضرت آخوند غوری در گفتگوهای ما ننموده، متعرض جواب شدهاند؛ بنا بر این است كه گفتگوهای نامناسب میكنند. ما در این رساله چنین گفتهایم كه در شهری چند كه به شیعگی مشهور است، مثل قم و حلّه و غیر آن، خانقاه قدیم نمیباشد و در شهرهای سنی خانقاه قدیم بسیار است؛ و از این معلوم میشود كه شیعیان طریقه اهل خانقاه نداشتهاند و طریقه ایشان غیر طریقه تابعان حلاج و بایزید است؛ و گفتگویی كه حضرت آخوند نمودهاند، هیچ مناسبتی به گفتگوهای ما ندارد.
و این كه فرمودهاند كه عزلت از برای جهاد نفس مذموم نیست، حق است؛ به شرطی كه مستلزم ترك سنتهای حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله نباشد؛ مثل نماز در مسجد با جماعت كردن و قضای حاجت مؤمنان نمودن. و امّا چلّه به عنوانی كه تابعان حلاج میدارند، موجب ترك بسیاری از سنتهای حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله است؛ بلكه باعث خبط دماغ و ظهور مالیخولیاست؛ پس باید از آن اجتناب نمود و طریق اهل بیت پیش باید گرفت، و طریقه اهل بیت در جهاد نفس آن است كه دست از فضول دنیا كشیده، و با دل خالی در گوشهای نشسته، به تناول جلّاب ذكر مرگ مشغول شوند تا رفته رفته حبّ دنیا كه ماده تمام مرضهای نفسانی است، به تحلیل رود؛ پس آنگاه به شربت حیات بخش ذكر اللّه و فكر در آلاء اللّه، نفس را تقویت نمایند تا رفته رفته به كمال صحّت و عافیت رسد و شایسته دخول خلوتگاه انس شود، و لایق جلوس بر بساط شهود و حضور شود، و قابل تكیه زدن بر متكای رضا و تسلیم گردد. و این طرفه كه حضرت آخوند را گمان این است كه ما احیاء علوم را ندیدهایم و مطالعه نكردهایم و گمان كردهاند كه نفس را به مجاهده و ریاضت بسیار اصلاح نمودهاند، عزیزا! اگر چنانچه شما خود را به ریاضت اصلاح نمیكردید، پس نفس شما چون میبود؟ واقع این همه خشونت و درشتی با سبق آشنایی
______________________________
(1). مقصود كتاب المجحة البیضاء اثر فیض كاشانی است. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 622 13 رساله اصول فصول التوضیح مناظره علمی - نوشتاری محمد تقی مجلسی و محمد طاهر قمی در باب تصوف ..... ص : 605
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 622
میتوان نمود؟ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اوّل از باب ششم: ماتن (ملا محمد طاهر) در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه شیخ عطار و ملّای جامی و غیر ایشان، كتابهایی تصنیف كردهاند و پیروان این طایفه را شمردهاند و ایشان را ولیّ [اولیاء] نام كردهاند و یك پیر ولیّ نام نبردهاند كه از اهل قم یا سبزوار یا استراباد و یا جبل عامل یا حلّه بوده باشد؛ پس معلوم شد كه شیعیان در هر زمان امامان خود را اولیاء میدانستند و پیروی ایشان و فرزندان صالح ایشان مینمودند و فریب چرخ و سماع و كشف و كرامات حیلهگران نمیخوردهاند؛ بلكه این هنگامه همیشه در میان سنیان گرم بوده و این بنا بر آن است كه ایشان را امام معقولی نبوده كه دست در دامن او زنند؛ بنا بر این، در هر زمان از برای خود پیران میتراشیدهاند و كشف و كرامات بر ایشان میبستهاند و دست بر دامن ایشان میزدهاند؛ اما شما ای دوستان و شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام! چه گله دارید از امامان خود كه ایشان را میگذارید و به در دشمنان دین، به دریوزه میروید و طریقه و آداب ایشان را پیش میگیرید؟ مگر امامان خود را خوب نشناختهاید؟ بدانید كه همچنان كه در هیچ امّت، پیغمبری مثل پیغمبر ما نبوده است، در هیچ امّت، امامی مثل امامان ما نبوده [و فضایل و كمالات ایشان در كتابهای شیعه و سنی مذكور است و] وصف ایشان نه چنان است كه بر زبان قلم بیان توان نمود. بیت:
كتاب فضل تو را آب بحر كافی نیستكه تركنی سر انگشت و صفحه بشماری و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله روایت شده كه فرمود كه، من در میان شما میگذارم دو چیز بزرگ را كه اگر پیرو آن دو چیز شوید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ و آن دو چیز قرآن است و عترت من؛ و مراد آن حضرت از عترت دوازده امام است. و دیگر از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله مشهور است كه فرمود كه، مثل اهل بیت من، مثل كشتی نوح است كه هر كه در آن كشتی نشست، نجات یافت و هر كه مخالفت ورزید غرق شد. پس از این دو حدیث صحیح كه در كتابهای شیعه و سنی مذكور است و در میان مخالف و موافق مشهور است، معلوم شد كه هر كه طریقی اختیار نماید كه غیر طریق ائمه معصومین علیهم السلام باشد، در بیابان ضلالت گمراه و در دریای شقاوت هلاك خواهد شد.
فصل دویم از باب ششم: محشی (ملا محمد تقی مجلسی) میفرماید: از این گفتگوها معلوم میشود كه مولانا امامان خود را نشناختهاند و اعتقاد او این است كه همین طریقه ظاهر داشتهاند و از مراتب عشق و محبّت الهی و سایر مراتب كمالیه بیبهره بودهاند؛ یا اگر بهرهای داشتهاند، بخل و ضنّت كرده، شیعیان خود را از آن خبر نكردهاند. حاشا و كلا! چه قرآن و احادیث اهل بیت مشحون است از این طریقه و الحمد للّه كه سنیان از نوع احادیث بهره تمام ندارند؛ و لیكن جمعی كه بویی از محبّت الهی نبردهاند و مكاید نفس و شیطان را
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 623
ندانستهاند، اگر هزار آیه و حدیث میبینند، نمیفهمند، مثل صاحب كشاف در تفسیر یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ «1» حمل بر اعتقاد و طریقه خود میكنند.
اگر شخصی خواهد كه هدایت یابد، باید كه مخلّیا الطبع [مخلّی بالطبع] شود و پارهای فكر در احوال مبدأ و معاد خود كند و بعد از آن البته حق سبحانه او را هدایت خواهد نمود.
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. «2»
حكایتی از شیخ مرحوم بهاء الدین محمد رحمه الله به خاطر رسید، نقل فرمودهاند كه یكی از اولیاء اللّه میفرمود كه طریقه ما بسیار نزدیك است و راه ما به حق سبحانه و تعالی در چهل روز حاصل میشود و موافق حدیث نبوی كه من أخلص للّه أربعین صباحا فتح اللّه ینابیع الحكمة من قلبه علی لسانه «3» ترجمهاش این است كه، هر كه چهل روز خالص از برای خدا باشد، حق سبحانه و تعالی چشمههای حكمت از دل او بر زبان او جاری سازد، یكی از علمای ظاهر حاضر بود، رفت و چهل روز عزلت كرد و بعد از آن به نزد شیخ آمد كه من اربعین داشتم و بر من هیچ چیز مكشوف نشد؛ این شیخ گفت: تو اربعین را به واسطه آزمایش داشتی نه از برای خدای تعالی؛ بواسطه همین چیزی بر تو مكشوف نشد؛ قطع نظر از آن كه آداب ریاضت نفس خود را در اربعین ندانسته بودی؛ بعد از آن تلقین او كرد و او را در اربعین موافق قانون نشانید و بر او ابواب حكمت مفتوح شد؛ و آن كه حضرت مولانا مستند خود ساختهاند كه ما نیز در اربعین نشستیم و چیزی بر ما مفتوح نشد، ظاهرا به واسطه عدم پیر بوده است؛ چه بسیار مشكل است متابعت دیگران كردن، چنان كه در فقه و حدیث جمعی كه نزد شخصی نخواندهاند و پیش خود بر آمدهاند، از آن بهرهای ندارند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب ششم: ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب محشی [مجلسی] میگوید: این طرفه كه حضرت آخوند بر ما افترا كردهاند كه ما گفتهایم كه ما خود چله داشتهایم و بر ما چیزی ظاهر نشده، و این را دلیل بطلان طریقه تابعان حلّاج و بایزید ساختهایم، پس فرمودهاند كه این بنا بر آن است كه از پیر ارشادی نداشتهاید، این طرفه كه ما در این رساله ذكر این نكردهایم كه چلّه بر آوردهایم و حاشا كه كاری كنیم كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله ما را به آن ارشاد نفرموده باشند؛ گویا كه ایشان غور در عبارت رساله ننموده، متوجه جواب شدهاند و بنا بر این است كه گفتگوهای پریشان نمودهاند؛ یا آن است كه باطن شرع ایشان را زده و بنا بر این نمیتوانند مربوط گفت.
______________________________
(1). مائده، 54
(2). عنكبوت، 69
(3). جامع الاخبار، ص 94؛ بنگرید: بحار الانوار، ج 67، ص 249
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 624
الحمد لله كه حق تعالی به فضل خود دل ما را از پیروی غیر اهل بیت علیهم السلام گردانیده و توفیق داده كه سالها احادیث اهل بیت را بر محدّثین معتبر خواندهام و از صلحای مشایخ، اجازت حدیث گرفته و تا زندهام به توفیق ربّانی پیروی اهل بیت مینمایم و از طریق غیر ایشان كه موجب ضلالت است، اجتناب میكنم و فریب غولان راه دین نمیخورم؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب مخشی [مجلسی] میگوید: این گفتگوها كه حضرت آخوند كردهاند و بر ما طعنها زدهاند، بنا بر آن است كه گمان كردهاند كه ما انكار طریق محبت و شوق مینماییم؛ و ما پیش از شروع در جواب، بیان اعتقاد خود در شوق و محبت نمودیم؛ پر عجب است كه حضرت آخوند میفرماید كه احوال و اقوال مسلمانان را حمل بر صحّت باید نمود و با این حال در این رساله یك گفتگوی ما را حمل بر صحّت ننمودهاند و نهایت درشتی و ناهمواری فرمودهاند.
و حدیث من أخلص للّه ... دخلی به مقصد تابعان حلّاج و بایزید ندارد، بلكه هر كه چهل صباح به یاد مرگ مشغول شود و به فكر و ذكر بگذراند، به هر عنوان كه باشد و در هر جا كه باشد، چشمههای حكمت از دلش بر زبانش جاری خواهد شد؛ و مراد از این حكمت، نصیحت و پند است و گفتگویی چند كه به مقتضای عقل باشد؛ چرا كه محبت دنیا مانع مشاهده حق است؛ پس اگر كسی چهل صباح به اخلاص بگذراند، یقین كه محبت دنیا از دلش زدوده خواهد شد و دیده دلش بلند خواهد گردید و حق از باطل امتیاز خواهد نمود و گفتگوهای حكمت آمیز از چشمه دلش بر زبانش جاری خواهد شد. و معلوم است كه، چلّهای كه تابعان بایزید و حلاج میدارند، موجب جریان چشمههای حكمت نمیشود؛ میبایست كه این كلمات ناخوش درشت كه بر خلاف حكمت است بر زبان حضرت آخوند جاری نشود و قصه خوانی كه كردهاند و از پیر و مریدی مجهول حكایت نقل فرمودهاند، بیفایده است و مناسب اهل علم نیست كه در برابر دلیلی چند كه در نهایت وضوح است، به حكایت و نقل اكتفا نمایند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هفتم: ماتن (ملا محمد طاهر) در اصل رساله میگوید: ای شیعیان بدانید كه اگر چه در این زمان، دیدن امامان میسّر نیست، اما آثار و اخبار ایشان در میان است و علمای دیندار از احادیث ایشان كتابهای بسیار جمع نمودهاند. رباعی:
گر مهدی هادی ز نظر مسطور استاما ز وجود او جهان پر نور است
هر چند كه جان ز دیده غایب باشداز پرتو او كشور تن معمور است رباعی:
مهدی كه ز وی رونق ایمان باشدهر چند نهان ز دیده چون جان باشد
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 625 خورشید بود ز وی جهانی روشنهر چند به زیر ابر پنهان باشد و از جمله آن كتابها، چهار كتاب به غایت عظیم است و در آن احادیث بسیار است و این چهار كتاب یكی كافی نام دارد و تصنیف پیشوای شیعیان، محمد بن یعقوب كلینی [م 329] است و او این كتاب را نزدیك به زمان امام حسن عسكری علیه السلام تصنیف نموده؛ و یكی دیگر من لا یحضره الفقیه است كه راهنمای شیعیان محمد بن بابویه قمی [م 381] تصنیف نموده و دو كتاب دیگر تهذیب و استبصار است كه شیخ و استاد شیعه شیخ ابو جعفر طوسی [م 460] تصنیف نموده و این چهار كتاب را كتب اربعه میگویند. رباعی:
دین را كتب اربعه چون جان باشداین چار، چهار ركن ایمان باشد
هنگام جهاد نفس این چار كتابچار آینه صاحب عرفان باشد رباعی:
ای آن كه تو را غلط روی عادت و خوسترو كن به رهی كه منزل رحمت اوست
میخوان كتب اربعه كز وی هر سطرراهی است كه راست میرود تا در دوست فصل دویم از باب هفتم: محشی (ملا محمد تقی) میفرماید: مذكور شد سابقا كه این كتب اربعه، مشحون است از ذكر طریق ایشان؛ خصوصا كافی، و لیكن هر تابع نفس و هوا نمییابد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب هفتم: ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب محشی [مجلسی] میگوید كه: حضرت آخوند یك حدیث نقل فرمایند كه موافق قول و فعل تابعان حلّاج و بایزید باشد؛ به دعوی كار درست نمیشود؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هشتم: ماتن (ملا محمد طاهر) در اصل رساله میگوید: اگر جاهلی گوید كه طریقه و اعتقادات ایشان مذهب پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام است؛ اما چون اسرار بوده، به همه كس نگفتهاند و مشهور در میان شیعیان نشده؛ در جواب میگویم كه هر كه اندك عقلی دارد، میداند كه اگر طریقه حق میبود و از اسرار مذهب میبود، میبایست كه سنیان از این اسرار محروم باشند و امامان ما كه اهل بیت پیغمبرند، این اسرار را تعلیم به غیر شیعه نكنند و حال آن كه میبینیم كه این طریقه در میان سنیان و بیگانگان [از] اهل بیت مشهور است و دوستان اهل بیت و علمای شیعه از آن بیخبرند. پس معلوم شد كه آنچه آن جاهل گفته، دروغ و باطل است.
فصل دویم از باب هشتم: محشی (ملا محمد تقی) میگوید: اعتقاد حق آن است كه سنیان از این طریقه بهرهای نداشتهاند و هر كه از این طریقه بهره داشته، شیعه بوده است؛ مثل ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی و سنایی و مولانا و عطار و غیر ایشان؛ و ایشان نیز متصوّفه سنی را مذمّتها كردهاند در كتب خود، كما لا یخفی علی البصیر؛ و اللّه یهدی من
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 626
یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب هشتم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند در دعواهای بیدلیل مردانه است؛ به هر حال دعوایی كه مینمایی، بر طبق آن دلیل باید گفت و طریقه عامیانه را باید واگذاشت. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب نهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: پس ای شیعیان! اگر چنان میل دینداری و خداپرستی دارید، باید كه طریق دین خود را از جمعی طلب نمایید كه این كتابها را خوانند و دانند و حدیث پیغمبر و ائمه علیهم السلام در فضل اهل علم و طالبان علم بسیار است و این رساله گنجایش ذكر همه آن ندارد؛ بنا بر این، به ذكر بعضی از آن اكتفا میكند، اوّل آن است كه از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله روایت است كه طلب آمرزش میكنند از برای طالب علم، ماهیان دریا و مرغان هوا. «1» دیگر حدیثی فرموده است كه حاصلش این است كه عالم باش یا طالب علم باش یا دوست ایشان باش و غیر این [چهارمی] مباش كه هلاك خواهی شد. «2» بنا بر این، اكثر تابعان حلّاج در بیابان گمراهی به هلاكت میرسند؛ چرا كه هیچ یك از این سه كه آن حضرت فرموده نیستند. و پسر عمار حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده و مضمونش ظاهرا این است كه كسی كه روایت كننده حدیث ما باشد و حدیث ما را در دل شیعیان ما محكم سازد، افضل است از هزار عابد. رباعی:
باید به مژه گَرد مدارس رُفتنفیض از دل اهل علم باید جستن
بی علم ره دوست نشاید پیمودراهی است كه بیچراغ نتوان رفتن ای شیعیان! پس سعی نمایید و تخم دوستی اهل بیت و علمایی كه پیروان ایشانند در دل بكارید و محبّت جمعی كه از طریق اهل بیت بیرون رفتهاند، از دل بیرون كنید؛ چرا كه حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده كه اگر كسی با سنگی محبت داشته باشد، حق تعالی او را با آن سنگ محشور خواهد ساخت. «3»
فصل دویم از باب نهم: محشّی [محمد تقی مجلسی] «4» میفرماید: چنان كه احادیث در مدح علما واقع شده، احادیث [در بیان علما واقع شده است؛ و] «5» در مذمّت علمایی كه تابع نفس و هوایند، نیز واقع شده: یا داود! لا تجعل بینی و بینك عالما مفتونا بالدّنیا، فإنّ اولئك
______________________________
(1). كلینی، همان، ج 1، ص 34
(2). همان، ج 1، ص 34
(3). عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، ج 14، ص 502
(4). مواردی كه نام محمد تقی مجلسی یا ملا محمد طاهر در كروشه آمده، افزوده ماست.
(5). داخل كروشه در نسخه مرعشی خط خورده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 627
قطّاع طریق عبادی المریدین [فی] «1»؛ إنّ أدنی ما أنا صانع بهم أن أنزع حلاوة مناجاتی عن قلوبهم. «2»
ترجمهاش این است كه حق تعالی به داود فرمود كه، «ای داود! مقرر مساز میانه من و خود، یعنی اخذ علوم مكن، از عالمی كه فریفته دنیا باشد كه این جماعت راهزنندگان بندگان منند، كه اراده من دارند؛ به درستی كه كمتر چیزی كه جزای ایشان میدهم، آن است كه حلاوت مناجات خود را از دلهای ایشان میبرم.» پس باید كه خبیر بصیر ملاحظه نماید كه آیا حلاوت مناجات یافته است؛ اگر یافته بود این گفتگوها واقع نمیشود، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب نهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: این گفتگو هیچ دخلی به مدعای ما ندارد؛ پر ظاهر است كه در حدیث [احادیث] مذمّت عالمی كه به مقتضای علم خود ننماید بسیار است، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب دهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: [دلیل] دیگر بر این كه طریقه این جماعت، طریقه سنیّان است، آن كه در كتاب كلینی كه یكی از چهار كتاب است، مذكور است كه سفیان ثوری كه یكی از پیران ایشان است، به مجلس حضرت امام جعفر صادق علیه السلام آمد و بر آن حضرت اعتراض كرد و مضمون سخنش این بود كه این قبایی كه تو پوشیدهای، قیمتی است و مناسب تو نیست. حضرت امام علیه السلام او را از روی قرآن و حدیث الزام داده، «3» آن شقی از مجلس آن حضرت بیرون رفت، و بعد از آن جماعتی دیگر از این طایفه آمدند كه تلافی سفیان نمایند. آن حضرت ایشان را نیز از روی قرآن و حدیث الزام داده، آن ملاعین رفتند. و دیگر روایت شده كه عباد بصری كه یكی از پیران ایشان است، به مجلس آن حضرت آمد و او نیز به روش سفیان بر آن حضرت اعتراض نمود. آن حضرت او را نیز الزام داد؛ او هم خایب و خاسر بیرون رفت؛ «4» پس معلوم شد كه این طایفه همیشه از جانب سنیان با امامان ما اظهار دشمنی مینمودهاند.
فصل دویم از باب دهم: محشی [مجلسی] میفرماید: پیشتر مذكور شد كه این طایفه شیعیاناند و ایشان اعتقاد به متصوّفه سنی ندارند؛ اگر كسی ایشان را پیشوای خود داند، حجّت بر شیعه نمیشود و صوفیان شیعه مثل مولانا و عطّار مذمّت كردهاند، حتی شافعی و
______________________________
(1). در كافی نیامده.
(2). كلینی، همان، ج 1، ص 46؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 107
(3). كلینی، همان، ج 5، ص 65
(4). روایاتی كه در كتب اربعه درباره پرسشهای عباد بصری از امام علیه السلام آمده، اشارتی به بحثهای صوفیانه ندارد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 628
ابو حنیفه را، چنان كه مولانا در مثنوی گفته است، بیت:
آن طرف كه عشق میپیمود دردبو حنیفه و شافعی بویی نبرد و اگر شیخ عطار در تذكره «1» مدح سفیان كرده، مدح ابو حنیفه نیز كرده است تقیّتا، التقیه دینی و دین آبائی. «2» و در سایر كتب و مثل «مظهر» لعن و طعن كرده، «3» كما لا یخفی؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب دهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
حق این است كه پیش از این حضرت آخوند این دعوی نمودند؛ اما بیدلیل؛ و طریقه عقل آن است كه به دلیل، شیعگی مرشدان خود را بیان فرمایند. و آن چه فرمودهاند كه ایشان مذمّت ابو حنیفه و شافعی نمودهاند، دلیل شیعگی ایشان نیست؛ چرا كه ظاهر است كه ریاضت كشان و عاشقان اهل سنّت، فقیهان خود را از عشق بیبهره میدانند؛ چنان كه شما اكابر علمای شیعه را علمای ظاهر میخوانید؛ بلكه میتوان گفت كه این مذمّت كه ایشان شافعی و ابو حنیفه را نمودهاند، دلیل تسنن ایشان است؛ چرا كه شیعه راضی نمیشود كه ابو حنیفه و شافعی را به این مذمّت نماید كه از عشق بیبهره بودهاند، بلكه از برای ایشان اثبات ضلالت و گمراهی مینماید. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: مدح سفیان و ابو حنیفه دلیل تسنن است؛ پس باید دلیل بر تشیع ایشان گفت، تا مدح را حمل بر تقیّه كنیم. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب یازدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر بر این كه طریقه این جماعت، طریقه سنیان است، آن است كه ایشان ترك حیوانی را چهل روز كمال میدانند و آن را از عبادات میشمارند؛ و در كتاب كلینی از امامان ما روایت شده كه هر كه چهل روز گوشت نخورد، بد خلق میشود و اذان در گوش او باید گفت؛ «4» و دیگر از امامان ما روایت شده كه گوشت سید طعامهاست. «5» پس چگونه ترك آن عبادت باشد، و چگونه ترك آن بنده را به خدا نزدیك گرداند، گوییا كشفی كه این طایفه دعوی مینمایند، از این بابت است كه چون مدتی حیوانی نخورند و در جایی تاریك نشینند، مزاج ایشان تغییر
______________________________
(1). عطار، تذكرة الاولیاء، صص 193- 201
(2). عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، ج 16، ص 210
(3). در حاشیه مرعشی: قال صاحب «التوضیح»: قد مدح العطار هؤلاء الملاعین فی المظهر و غیره من كتبه، فما قال المحشی، فهو ایضا من اغلاطه؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(4). كلینی، همان، ج 1، ص 306
(5). همان، ج 1، ص 308
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 629
مییابد و چون به این حال متوجه شوند كه سیر آسمانها یا غیر آن نمایند، مانند كسی كه بنگ خورده باشد، یا بیماری كه بیهوشی بر وی غالب شده باشد و گمان میكنند كه آن چه دیدهاند در واقع آن چنان است.
فصل دویم از باب یازدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: عجب از مولانا كه اصلا خبر از طریقه این طایفه ندارد كه هیچ یك از ایشان، در هیچ كتابی نقل نكردهاند كه چهل روز حیوانی نباید خورد، و این طریقه اهل تسخیر جنّ است؛ بلی اربعین را موافق احادیث بسیار است، از طریق عامه و خاصه و خوب میدانند؛ و در اربعین، صمت و جوع و سهر «1» و ذكر علی الدّوام به جای میآورند، و این افعال همگی موافق است با احادیث تا چشمههای حكمت از قلب ایشان بر زبان ایشان جاری میشود؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب یازدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: ترك حیوانی از عملهای شایع و متعارف این طایفه است، كه از مشایخ دست به دست رسانیدهاند، بلكه این ضروریات اهل این طریقه است، چنان كه نماز و روزه از ضروریات دین اسلام است، و گفتگو در حدیث اربعین پیشتر واقع شده؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب دوازدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و ظاهرا شیطان نیز این جماعت را اعانت و یاری مینمایند؛ و در كتاب فواتح «2» از علاء الدوله سمنانی «3» كه از پیران بزرگ این جماعت است، نقل نموده كه گفت كه، بعد از بیست و سه سال كه سلوك طریق حق كردم، شیطان مرا وسوسه میكرد در بقای نفس بعد از خراب بدن؛ چون او را الزام دادم، به من گفت كه من یار مخلصانم در معارف و مشوش سازندهام جماعتی را كه در اعتقاد تزلزل كند [متزلزلند]. پس پرسیدم كه دست شبلی را چون در شط افتاد، تو گرفتی؟
______________________________
(1). بیدار ماندن و كم خوابیدن.
(2). مقصود از این فواتح، بخش نخست شرح قاضی میر حسین میبدی بر دیوان علی علیه السلام است كه فاتحه ششم آن اختصاص به بحث نبوت و ولایت دارد و مطالبی كه ملا محمد طاهر نقل كرده است، از آن جاست. قاضی كمال الدین میر حسین بن معین الدین میبدی یزدی (م 909) شارح دیوان منسوب به علی بن ابی طالب علیه السلام (به كوشش حسن رحمانی و سید ابراهیم اشك شیرین، تهران، میراث مكتوب، 1379). باید گفت وی را باید در شمار سنیان دوازده امامی دانسته كه شرح آنها را در تاریخ تشیع در ایران، ج 2، صص 725- 732 آوردهایم.
(3). ركن الدین علاء الدوله بیابانكی سمنانی (م 736) از مشاهیر صوفیه و صاحب «چهل مجلس» و چندین رساله فارسی كه تحت عنوان «مصنفات فارسی» توسط استاد مایل هروی به چاپ رسیده است. و نیز بنگرید: جامی، نفحات، صص 441- 445
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 630
گفت: آری، من دست مردان میگیرم. «1»
ای شیعیان! تماشا كنید كه این احمق، چه نامعقولها گفته؛ اما یقین است كه آنچه این جماعت میكنند، بییاری شیطان نمیشود. بیت:
هر كه شیطانش رهنما باشدبر سر كار او خطا باشد فصل دویم از باب دوازدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: اگر این واقعه حق بوده باشد، موافق قرآن است كه: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِینَ «2» و چه استبعاد دارد كه بعد از مجاهده حق سبحانه و تعالی، شیطان را تسلط از بنده مخلص خود بردارد، بلكه شیطان را مسخّر بنده سازد، به حكم و لكن شیطانی اسلم؛ غرض آن كه هر گاه شخصی را به واسطه اغراض نفسانی بغضی جمعی به هم رسید، محاسن او را در لباس قبایح مینگرد و بر عكس حبّك للشیء یصم و یعمی و یبكم؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب دوازدهم: ماتن [ملا محمد طاهر] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حاشا كه گفته این مرد جاهل مدعی، موافق قرآن بوده باشد؛ حق تعالی خطاب فرموده كه إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا «3» ترجمهاش این است كه به درستی كه شیطان دشمن شما است؛ پس بگیرید او را دشمن خود، پس اگر كسی او را یار خود داند، خطا كرده و بر خلاف قرآن عمل نموده. و در این آیه كه نقل فرمودهاند، حق تعالی نگفته كه ابلیس یار و دستگیر بندگان مخلص است، بلكه گفته كه ابلیس را تسلطی بر بندگان نیست.
به هر حال از خدا شرم باید كرد، و این تأویلات دور نباید نمود و دین خدا را ضایع نباید ساخت؛ و از این گفتگو ظاهر میشود كه حضرت آخوند نیز به طریق پیران خود، خاطر از ابلیس جمع نمودهاند و او را یار خود میدانند و این گفتگوهای درشت ناخوش كه كردهاند، به مدد و یاری ابلیس شده؛ أعوذ باللّه من همزات الشیاطین؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب سیزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: باز در فواتح این جاهل كذاب نقل نموده كه امام محمد بن الحسن العسكری در وقت اختفا، از ابدال بوده و ترقی كرد و چون علی بن الحسین بغدادی كه قطب آن زمان بود، فوت شد، محمد بن الحسن قطب شد؛ و نوزده سال قطب شد؛ پس فوت شد و او را در مدینه دفن كردند و
______________________________
(1). میبدی، شرح دیوان، ص 101
(2). حجر، 42
(3). فاطر، 6
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 631
عثمان بن یعقوب جوینی قطب شد. «1»
یاران! نظر كنید و ببینید كه این خداناشناس بیدین چه افتراها زده، به هر حال انصاف بدهید كه با این طور طایفه، محبت میتوان داشت و باز این مرد نقل نموده كه در سال هفتصد و بیست و دو، «2» شتربانان در مدینه جنگ سنگ میكردند؛ سنگی بر سر خضر پیغمبر آمد، شكست و سه ماه ورم داشت. «3»
فصل دویم از باب سیزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: پیشتر مذكور شد كه متصوّفه سنی بسیارند و قول ایشان حجّت بر شیعیان نمیشود. مگر از مزخرفات ایشان در كتب متداوله علما نیست كه مدار طلبه بر آن میگذرد؛ اگر جاهلی اعتقاد كند كه هر كتابی كه تصنیف كردهاند حق است، حجّت نمیشود، بر علمای ربانی؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب سیزدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: این طرفه كه حضرت آخوند اقرار به تسنن اكثر این جماعت كه صاحب سلسله و طریقند مینمایند و با این حال دعوایی مینماید كه اسرار این طایفه متواتر است، پس باید كه بفرمایند كه به اعتقاد ایشان، كه مانده كه بیدغدغه شیعه باشد، كه به نقل ایشان اسرار كه حضرت آخوند دعوی فرمودهاند، متواتر شده، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب چهاردهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و در فواتح از ملا عبد الرزاق كاشی كه یكی از مخربان دین است، نقل كرده كه او ردّ سخنان علاء الدوله نموده و گفته كه حضرت خضر و الیاس وجود ندارد، مصراع: «الحذر زین بیحیایان الحذر». و از همین سنی كاشی نقل نموده كه در كتاب اصطلاحات «4» از حضرت پیغمبر نقل شده كه فرمودند: من و ابوبكر چون دو اسبیم كه بكر و دوانند؛ اگر او پیشی میگرفت، من به او ایمان میآوردم، و لیكن من پیشی گرفتم، پس او به من ایمان آورد! «5»
عزیزان! ببینید حماقات این مرد را كه ابوبكر را نظیر پیغمبر صلی الله علیه و اله شمرده و به این حدیث دروغ متمسك شده؛ و با این حال كه این جماعت دارند، بعضی از شیعیان از
______________________________
(1). میبدی، همان، ص 165
(2). در فواتح: سنه اثنین و عشرین و سبعمائة.
(3). میبدی، همان، ص 166
(4). عنوان كتاب «اصطلاحات الصوفیة» است كه با عنوان «فرهنگ اصطلاحات عرفانی و تصوف» توسط استاد محمد خواجوی به فارسی در آمده است (تهران، مولی، 1372).
(5). در میبدی (ص 206) آمده است: مولانا عبد الرزاق كاشی در «اصطلاحات» آورده كه مصطفی، صلی الله علیه و سلم، در شأن ابوبكر فرمود: أنا و ابوبكر كفرسی رهان، فلو سبقنی لآمنت به، و لكن سبقته، فآمن بی. بنگرید: كاشی، اصطلاحات الصوفیه، ص 139
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 632
روی نادانی مرید ایشان شدهاند.
فصل دویم از باب چهاردهم: محشی [مجلسی] میفرماید: آن چه این سنّی، از شیخ عبد الرزاق كاشی رحمه الله نقل نموده، محض افتراست؛ و كتب شیخ همه در میان است و آثار تشیع او همه ظاهر و هویداست و او مرید شیخ عبد الصمد نطنزی است و تشیع او اظهر من الشمس است و در كتیبه خانقاه او كه قریب سیصد سال است كه نوشته شده است، اسامی ائمه اثنی عشر مكتوب است. «1» و این فقیر احوال شیخ عبد الرزاق را از شیخ بهاء الدین محمد رحمه الله پرسیدم؛ فرمودند كه در تشیع او دغدغه نیست «2» و همچنین در فضیلت و كمالات او و تشیع نور الدین عبد الصمد؛ و فرمودند كه شیعه و سنی به خوبی تصانیف او تصنیف نكردهاند؛ و الحق چنین است؛ و اگر منصفی نظر كند در شرحی كه نوشته است بر منازل السایرین خواجه عبد اللّه انصاری، انصاف خواهد داد كه مثل آن متن و شرح مصنّف نشده؛ و لیكن تا كسی از مشرب عرفان و محبّت بویی نبرده باشد، این دیدنها و شنیدنها نفع نمیدهد، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب چهاردهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
حضرت آخوند نسبت افترا به قاضی میر حسین دادهاند. عجب از حضرت آخوند كه تتبع ناكرده همچنین دعوایی مینمایند؛ هیچ میتواند بود كه شخصی دیوانه نباشد و كتابی تصنیف نماید كه سالها مردم آن را ببیند و در آن كتاب بگوید كه این حدیث یا این حكایت را از كتاب عبد الرزّاق نقل نمودم و در واقع محض افترا باشد؟ این به غایت دور است. پس باید كه بر كتاب عبد الرزّاق بگردید كه البته خواهید رسید. و گفتهاند كه شیخ نور الدین شیعه است، دلیل باید گفت. و آن چه گفتهاند كه در كتیبه خانقاه وی اسامی دوازده امام است، به گفتگو ثابت نمیشود؛ «3» و بر تقدیری كه راست باشد این دلیل شیعگی وی نیست؛ چرا كه سنّیان نیز دوازده امام را دوست میدارند؛ و جماعتی از علمای سنی، كتاب در منقبت
______________________________
(1). درباره خانقاه عبد الصمد نطنزی در نطنز بنگرید: واقفی، میراث فرهنگی نطنز (تهران، 1374) صص 80- 105؛ جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 2، ص 738؛ آخوند ملا محمد تقی مجلسی در روضة المتقین (ج 9، صص 30- 32) نیز اشاره به خانقاه نطنزی كه خود را از مادر به وی منسوب میكند كرده است: همین طور در معبد قطب العارفین نور الدین عبد الصمد نطنزی كه من از سوی مادر به او منسوب هستم، اسامی امامان علیهم السلام موجود است.
(2). درباره تشیع او بنگرید: خواجوی، ترجمه اصطلاحات الصوفیه عبد الرزاق كاشانی، تهران، مولی، 1372، مقدمه، ص بیست و سه تا بیست و هشت.
(3). در حاشیه مرعشی: صاحب كتاب «توضیح المشربین» میگوید: بر فرض تسلیم، مگر حضرت آخند را گمان این است كه آن عمارت را خود ساخته؛ شاید آن كه ساخته، شیعه بوده باشد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 633
دوازده امام نوشتهاند؛ مثل اخطب خطبای خوارزم «1» و ابن طلحه شافعی «2» و [سبط] ابن جوزی حنبلی در تاریخ خود «3» منقبت دوازده امام نموده، و قاضی میر حسین سنّی «4» كه شما اقرار به تسنّن او كردید، در فواتح ذكر دوازده امام را نموده «5» و حدیث الخلفاء اثنی عشر كلّهم من قریش نقل كرده و این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم و در كتاب الجمع بین الصحیحین و در مسند احمد حنبل مذكور است. «6» پس باید گفت كه اینها همه شیعه باشند. مخفی نماند كه حق تعالی دوازده امام را مرتبهای داده است كه دوست و دشمن، همگی ایشان را مدح و منقبت مینمایند. پوشیده نماند كه در سفر حجّ به كشتی نشستیم و كشتی بانان، سنّی مالكی مذهب بودند، اتفاق در شب، كشتی ما طوفانی شده و مشرف بر آن شد كه غرق شود؛ كشتیبانان به فریاد در آمدند و دوازده امام را به یاری میطلبیدند و نام ائمه خود را مذكور نمیساختند. و بر تقدیری كه این مرد شیعه بوده باشد، شاید كه مثل حضرت آخوند فریب خورده باشد و به این وادی افتاده باشد، یا آن كه این طریقه را اختیار نموده باشد كه از شرّ سنّیان ایمن باشد؛ چرا كه سنّیان صاحب این طریقه را به غایت دوست میدارند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: خوبی تصنیف دلیل شیعگی نیست، سنیان تصنیف خوب بسیار دارند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب پانزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه پیران این طایفه، كسوتها از برای خود تعیین نمودهاند و مریدان را به تغییر لباس امر مینمایند و از امامان ما روایت شده كه بهترین لباس، پوشش اهل زمان تست و علمای شیعه لباس غیر متعارف را مكروه شمردهاند. و دلیل دیگر آن كه این جماعت خود را به رسواییها میاندازند و اداهایی قبیح میكنند كه در نظرها خوار و ذلیل شوند و مردمان ایشان را ملامت كنند و امامان ما این طریقه را مذمّت نمودهاند و شیعیان خود را از مباشرت مردم لا یبالی، به اجتناب امر فرمودهاند و دوستان خود را به حیا و شرم امر كردهاند و لباسی را كه در میان مردم از بهر تجمل پوشیده میشود، پوشیدن آن را در خانه از جمله اسراف شمردهاند و در دعاهای ایشان این معنی بسیار است كه، الهی مردمان را به من دوست گردان؛ و طلب و
______________________________
(1). نویسنده كتاب المناقب و كتاب مقتل الحسین علیه السلام كه هر دو چاپ شده است.
(2). صاحب كتاب مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول.
(3). سبط بن جوزی كتاب تذكرة الخواص را در شرح حال امامان علیهم السلام نوشته است.
(4). مؤلف شرح دیوان علی علیه السلام كه پیش از این از آن سخن گفتیم.
(5). میبدی، همان، ص 201
(6). طرق این حدیث را بنگرید در: صافی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، 1379
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 634
حاجت دنیا و آخرت هر دو كردهاند؛ چرا كه اجعلنی وجیها [بالحسین عندك] فی الدّنیا و الاخرة گفتهاند «1» و در كتاب كلینی حدیثی مذكور است كه مضمونش این است كه چون خدای تعالی خیری خواهد داد از برای بنده خود، او را به خوبی در میان مردم شهرت میدهد. «2» و دیگر ائمه ما علیهم السلام شیعیان خود را از كارهای سهل دنیّ نامناسب، به اجتناب امر فرمودهاند كه مبادا قدر ایشان كم شود؛ و علمای طایفه شیعه گفتهاند كه كسی كه صاحب مروّت نباشد، گواهی او را نباید شنید و بی مروّت كسی را دانستهاند كه كارها كند كه مناسب حال او نباشد و مرتبه او را پست سازد، مثل سر در بازار برهنه كردن و در بازار چیزی خوردن و هر چیزی كه نشان بیباكی بوده باشد. و بدان كه غلطهای این طایفه كه ملامت را كمال میدانند، بسیار است و سبب این غلطها آن است كه مردمان، اهل بیت پیغمبر را واگذاشتند و سفارشهای حضرت رسالت پناه را نشنیدند و از جمله سفارشات آن حضرت یكی این بود كه میگذارم در میان شما دو چیز بزرگ را كه اگر بدان دو چیز متمسّك شوید، هرگز گمراه نخواهید شد و آن دو چیز كتاب اللّه است و عترت من كه اهل بیت منند؛ و این حدیث در میان شیعه و سنی مشهور است. پس چون با اهل بیت كه پیروی ایشان سبب هدایت است، طریق بیگانگی پیش گرفتند، محتاج شدند كه در مسائل حلال و حرام و در معالجه نفس از مرضهای هلاك كننده مثل حرص و طول امل و تكبّر و غیر آن به عقل و رأی خود عمل نمایند. بنا بر این، ابو حنیفه دین اسلام را به فتواهای خود رسوا ساخت و عابدان ایشان از بهر علاج، نفس خود را به رسواییها انداختند؛ اما اهل بیت علیهم السلام مردمان را در معالجه امراض نفس به مداومت ذكر مرگ امر فرمودهاند و این جلایی است كامل كه نفس را از همه عیبها پاك میسازد و حاجت به دوای دیگر نیست. و از عبد الرزاق كاشی نقل شده كه طایفه ملامتیه را افضل اولیاء شمردهاند.
فصل دویم از باب پانزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: عجب از بندگان مولانا كه افعال عوام را حجّت میسازند؛ و خواص كه مدح ملامتیه كردهاند، متمسّك ایشان آیه كریمه یجاهدون فی سبیل اللّه و لا یخافون لومة لائم «3» است كه در شأن امیر المؤمنین علیه السلام و اصحاب آن حضرت نازل شده است و ایشان مشغول جهاد اكبرند كه (رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاكبر) «4» و اگر به واسطه نفس و شیطان و خوف از مكاید ایشان در ترك شهرت و حبّ جاه بكوشند، بجاست؛ چه ظاهر است كه اكثر شهرتها آفت است و
______________________________
(1). بحار الانوار، ج 98، ص 292
(2). بدین مضمون چیزی نیافتم.
(3). مائده، 54
(4). مجلسی، بحار الانوار، ج 67، ص 71؛ سبزواری، جامع الاخبار، ص 100
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 635
اگر در ترك مأكول [مآكل] خوب و ملابس زینت كه زیّ ظلمه است و اعادی حق سبحانه و تعالی سعی نماید، به موقع است، چنان كه از آثار رسول خدا و حضرت امیر المؤمنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهم اجمعین ظاهر است و خطبه «1» عثمان بن حنیف الانصاری و سایر خطب آن حضرت مشحون است از این معانی، بلكه اكثر احادیث كلینی و آن كه بعضی از حضرات ائمه معصومین علیهم السلام كه در زمان طاغیان و ملاعین بودهاند، ظاهر خود را به لباسهای فاخر مزیّن میساختهاند، به خاطر مصالح بوده است؛ و جامه زیرین ایشان خشن بوده است؛ چنان كه از احادیث ظاهر است. قطع نظر از آن كه كسی نمیگوید كه لباسهای خوب و طعامهای خوب بد است، و لیكن جمعی كه مریض بوده باشند به مرض ظاهر، بسیاری از اطعمه طیّبه بر ایشان حرام میشود، پس اگر كسی به مرض باطن مبتلا باشد، چه بعد دارد كه او را اجتناب از مستلذّات مطلوب بوده باشد و لیكن جهل مركّب اعظم امراض است كه شخص به همه امراض مبتلا باشد و خود را مریض نداند و به معالجه مشغول نشود، حق سبحانه و تعالی همه را به عیون ایشان مطلع سازد تا در مقام اصلاح نفس و ازاله مهلكات در آیند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب پانزدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: چون حضرت آخوند مست محبّت این طایفه شدهاند، مدارش بر تأویلات و احوال ناپسندیده ایشان است و پر عجب است كه ملامت ایشان را از بابت ملامت امیر المؤمنین علیه الصلاة و علیه السلام و اصحاب او شمردهاند و ندانستهاند كه این طایفه، ظاهر خود را بد میسازند و بد مینمایند كه مردمان ایشان را ملامت كنند و این معنی در پیش این طایفه متواتر است. و این طرفه كه حضرت آخوند در اسرار ایشان دعوای تواتر میكنند و آنچه در میان ایشان ظاهر است انكار میفرمایند؛ و حاشا كه امیر المؤمنین و اصحابش صاحب این ملامت باشند، بلكه معنی این كه ایشان از ملامت گران باك ندارند، آن است كه ایشان در محبّت الهی ثابت قدم بودهاند و در امضای امر و نهی الهی و اثبات حق و ابطال باطل كمال سعی مینمودهاند و از ملامت ملامتگران هیچ باك نداشتهاند و این نهایت مرتبه كمال است، مصراع: «ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا» و امید هست كه ملامتی كه فقیر را در باب نوشتن رساله مینمایند، از این بابت بوده باشد.
و دیگر آن كه ما مذمّت بیباكی و بیشرمی و پوشیدن لباس شهرت كه موجب صد گونه آفت است، نمودهایم؛ پس گفتگوهایی كه حضرت آخوند در برابر نمودهاند پرمناسبتی
______________________________
(1). مقصود نامه امیر مؤمنان علیه السلام به عثمان بن حنیف حاكم بصره است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 636
ندارد؛ چرا كه ما مذمّت قناعت و ترك دنیا و ترك لذتهای دنیا ننمودهایم و پر ظاهر است كه در دار دنیا، هر چند دست از متاع دنیا تهی ترست و مشغولی به لذّات كمتر است، نجات و رستگاری بیشتر است و كلام حضرت امیر المؤمنین علیه الصلاة و علیه السلام كه تخفّفوا تحلقوا «1» در این باب اعظم مواعظ است. و چون فقیر از لذّات زهد و بیرغبتی از لذّات فانیه غافل باشم، و حال آن كه این رباعیات از خاطر این كمترین سر زده، رباعی:
دنیا طلبد كسی كه ناكس باشدما را ز جهان، یاد خدا بس باشد
هر كس كه خدا كَسَش نباشد باشدبیكس همه عالم اگرش كس باشد رباعی:
راحت دارد هر كه شكیبا باشدكم مایه ز مال و جاه دنیا باشد
كی سیر توان شدن ز مال دنیامال دنیا چه آب دریا باشد رباعی:
دنیا پوچ و مطالب دنیا پوچپرمغز آمد و لیك در دیده لوچ
گوش تو كر است ور نه هر سو غوغاستاز كوس رحیل و شورش كوچا كوچ رباعی:
ای بیخبر! این خنده و بازی تا كیای خواجه به مال خویش نازی تا كی
در كوی فنا چو كودكان بر سر هماز سنگ و گل آشیانه سازی تا كی رباعی:
خواهی نشود پیش خدا قدرت پستمحكم باید در طمع بر خود بست
شیطان چو كند میل كه خندد بر تواول به شراب طمعت سازد مست رباعی:
یا رب ز غم پخته و خامم برهانوز خواهش شیرینی كامم برهان
دارد طمع دانه ز پی آفت دامرحمی كن و از دانه و دامم برهان رباعی:
تا چشم زنی رسید وقت سفرتفرداست كه در جهان نماند اثرت
بر روی زمین خرّم و غفلت تا كیاز زیر زمین مگر نباشد خبرت رباعی:
از دوری راه خویشتن یادی كنآماده ز بهر سفرت زادی كن
از بیكسی و مردن خود یاد آوردر ماتم خود نشین و فریادی كن
______________________________
(1). مجلسی، بحار الانوار، ج 40، ص 163
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 637
رباعی:
از دوری راه خویشتن كن یادیآماده ز بهر سفرت كن زادی
در راه طلب چه خفتهای ای غافلبر خیر كه از غافله دور افتادی رباعی:
یا رب تو ز قید خورد و خوابم برهانوز مفلسی روز حسابم برهان
در بادیه طول امل حیرانمیا رب ز فریب این سرابم برهان رباعی:
تا چشم زدیم هفته و ماه گذشتاوقات شریف ما چه ناگاه گذشت
هرگز نشدم ز آه خالی نفسیفریاد كه عمر ما به یك آه گذشت اولی آن است كه بر این رباعیات اقتصار نموده به این دو بیت آن را ختم نمایم، نظم:
دایم از یاد مرگ دلریشممردن طرفه ایست در پیشم
راحتم از كجا بود كه مدامعقرب مرگ میزند نیشم امید كه حق تعالی ما را و حضرت آخوند را از شرّ شیطان نگاه دارد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب شانزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه نقل است كه پیران ایشان مثل ملّای روم و غیر او در مجلس خود، نای و بعضی دیگر از سازها حاضر میكردند و تا این زمان در مولوی خانه بغداد، این صحبت در كار است؛ و در مذهب امامان ما اینها حرام است. و طرفه این است كه بعضی از شیعیان كمال [نهایت] اعتقاد به ملای روم دارند، با آن كه این مرد اوزبك است و چنان كه نقل است، او قاضی سنّیان بوده، و سنّیان كمال اعتقاد به او دارند و او را مقتدای خود میدانند، و دیوان شعر او را نهایت عزّت میكنند و این بنا بر آن است كه او را سنّی میدانند و در دیوان او چیزی نمیبینند كه دلیل بر شیعگی او باشد؛ و ظاهرا بعضی از شیعیان چون دیدهاند كه او در دیوان خود حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را مدح بسیار كرده، گمان كردهاند كه شیعه است؛ و غافل شدهاند كه این دلیل شیعگی نیست؛ چرا كه سنّیان تفضیلی كتابهای بسیار در فضیلت علی ابن ابی طالب علیه السلام و باقی ائمه تصنیف كردهاند [و عثمان] و ایشان را به غایت دوست میدارند و علی بن ابی طالب را افضل میدانند و با این حال ابوبكر و عمر را دوست میدارند و ایشان را خلیفه میدانند. و بدانید كه این مرد در مثنوی چیزها گفته كه با مذهب شیعه جمع نمیشود و از آن جمله اعتقاد باطلش این است كه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام با ابن ملجم گفت، بیت:
غم مخور فردا شفیع تو منمخواجه روحم نه مملوك تنم
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 638
ببینید ای شیعیان كه این شقی اعتقاد دارد كه ابن ملجم ملعون به شفاعت مرتضی علی علیه السلام به بهشت خواهد رفت و نفهمیده كه بنا بر این لازم میآید كه حضرت مرتضی علی علیه السلام مردمان را به خون فرزندان خود دلیر نموده باشد.
فصل دویم از باب شانزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: مذكور شد كه شهرتهای عوام اعتبار ندارد و اگر سنّیان بنا بر اعتقاد خود، شیعه را سنّی دانند، موجب تسنّن آن شیعه نمیشود؛ چه محمد بن یعقوب كلینی كه اعظم محدّثان شیعه است، سنّیان او را سنّی میدانند و قبر او را كه در جنب مولوی خانه بغداد است، زیارت میكنند، بلكه همه امامان ما را سنّی میدانند و به ایشان اعتقاد دارند و زیارت ایشان میكنند؛ و اگر جمعی از سنّیان چون اعتقاد ایشان این است كه ملاهی مباح است یا مكروه به جای آورند و افترا بر رسول خدا بندند كه او ساز شنید و عایشه را به دوش كرد تا تماشای ساز كند، اگر بر مولانا افترا بندند، بعید نخواهد بود؛ و حضرت مولانا در بسیاری از غزلهای خود، اظهار موالات به ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین نموده و تبرّا از دشمنان اهل بیت كرده و اظهار مذهب حق خود نموده؛ و اگر به واسطه تقیّه مدح اشقیا كرده است، همان در عقب آن گفته است كه، بیت:
یك فسانه راست گویم یا دروغتا دهد راستیها را فروغ و اگر گویند، چرا این مدحها را میكرد كه موجب اضلال جمعی شود، بحث در مطلق تقیّه میشود، و حضرات ائمه معصومین تقیّه فرمودهاند و تقیّه ایشان موجب اعتقاد اهل سنت به تسنّن ایشان شده است؛ مجملا اگر مولانا از علم بهره میداشت، چه جای حال، با بزرگان چنین بیادبی نمیكرد، بیت:
بزرگش نخوانند اهل خردكه نام بزرگان به زشتی برد و اللّه كه جای رحم است بر این بیچاره كه به تقلید و تعصّب گرفتار است و نظر نمیكند به حال بعضی كه احوال ایشان در خوبی اظهر من الشّمس است؛ و هر بیتی از مثنوی مرشدی است كامل و مشتمل است بر بدایع حكمت كه روّحوا أنفسكم ببدایع الحكم فإنّها تكلّ كما تكلّ الأبدان، «1» اگر چه مولانا گفتگوهای منكران را در بسیار جایی از مثنوی جواب داده، و لیكن حیف كه شخصی دعوای علم و دانش كند و از این معانی بیبهره باشد و این قسم مزخرفات به كتابت آورد كه مولانا اوزبك بوده است. مگر ندانستهاند كه همیشه بلخ و سمرقند شیعه بودهاند و ابن بابویه من لا یحضره الفقیه را در بلخ تصنیف كرده است، «2» و علمای بلخ نزد او تلمّذ نمودهاند، قطع نظر از آن كه شهر سبب مذهب نمیشود؛ و اللّه یهدی
______________________________
(1). كلینی، همان، ج 1، ص 48
(2). صدوق این نكته را در همان صفحه آغازین كتاب من لا یحضر یاد آور شده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 639
من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب شانزدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
حضرت آخوند در این مقام نیز غلط رسوایی نمودهاند؛ زیرا كه هیچ كس از سنّیان، محمد بن یعقوب را سنّی نمیدانند، بلكه او را سنّیان از مروّجین دین شیعه شمردهاند. و دیگر این كه گفته كه قبر او در جنب مولوی خانه است، و سنّیان او را زیارت میكنند، غلط است. بلكه آن قبر شیخ المشایخ است، و قبر محمد بن یعقوب چنانچه در میان خواص شیعه معروف است، در خانهای است كه حاكم نشین است و در زمان بكتاشی خانه [بكتاش خان]، آن خانه كه شیخ در آن جا مدفون است، خزانه بود؛ و اگر چنانچه خواهید كه این معنی را مشخص نمایید، اهل بغداد در اصفهان هستند و موضع قبر شیخ را در بغداد، سنّیان نمیدانند؛ بلكه عوام شیعه نیز اكثر نمیدانند. ظاهرا كه حضرت آخوند از این جا به غلط افتاده كه در كتاب رجال دیده كه گفته شده كه محمد بن یعقوب در دروازه كوفه مدفون است «1». بر حضرت آخوند مخفی نماند كه دروازهها بسیار تغییر یافته و اگر خواهند كه بدانند، تاریخ بغداد را مطالعه فرمایند.
و دیگر فرمودهاند كه سنّیان امامان ما را سنّی میدانند. مخفی نماند كه این گفتگو نیز به غایت واهی است و جواب گفتگوی ما نمیشود؛ چرا كه مطلب ما این است كه، چون میتواند بود كه عالمی از علمای شیعه، تقیّه را به جایی رساند كه سنّیان او را بزرگ و ولیّ دانند و علمای شیعه از وی خبر نداشته باشند و وی را نشناخته و نام او را در كتابهای خود مذكور نسازند؟
و این كه گفتهاند كه در بعضی غزلها، ذكر ائمه اثنا عشر نموده، اگر واقعی باشد، پیش از این بیان شد كه ذكر دوازده امام و دوستی ایشان دلیل شیعگی نیست؛ چرا كه سنّیان در كتابهای خود، مدح و منقبت دوازده امام را بیان كردهاند و حضرت آخوند نیز اقرار فرمودند كه سنّیان به دوازده امام اعتقاد دارند، و ایشان را سنّی میدانند. پس به این گفتگوها، با وجود مدح و منقبت ابوبكر و عمر و عثمان، ایشان را شیعه نتوان دانست؛ بلكه شیعه آن كسی را میتوان گفت كه در میان شیعیان به تشیّع مشهور باشد، یا غاصبان حق اهل بیت را مذمّت نموده باشد؛ و گفتیم كه علمای شیعه هر چند در زمان تقیّه باشند، حال ایشان بر
______________________________
(1). ابن عساكر مینویسد: كلینی، همانا ابو جعفر محمد بن یعقوب كلینی رازی از فقهای شیعه و مصنفین بر آن مذهب است. وی در باب الكوفه در درب السلسله بغداد سكونت داشت و در سال 328 در گذشت در همان باب الكوفه در مقبرهاش دفن شد. ابن ماكولا میگوید: من قبر او را در نزدیكی صراة الطائی دیدم كه بر آن نوشته شده بود: هذا قبر محمد بن یعقوب الرازی الكلینی الفقیه. تاریخ دمشق، (بیروت، دار الفكر، 1997) ج 56، ص 298
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 640
شیعیان مخفی نمیماند؛ و این درشتیها كه حضرت آخوند ابتدا به آن فرمودهاند، همه بیادبی و بیشرمی و بیحیایی است؛ و معلوم میشود كه بویی از محبّت الهی به مشام حضرت آخوند نرسیده؛ زیرا كه محبّان را حیا از این بیش ترك «1» میباشد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن در جواب محشّی [مجلسی] میفرماید: حضرت آخوند بسیار عامی سلیقهاند و در دعواهای بیدلیل مردانهاند، و فرمودهاند كه هر بیتی از مثنوی مرشد كاملی است، و تأسف خوردهاند كه ما از ادراك معانی آن بیبهرهایم. مخفی نماند كه حق تعالی به فضل و رحمت خود، ما را از پیروان اهل بیت علیهم السلام گردانیده و به بركت احادیث ایشان، ما را از همه كس بینیاز ساخته؛ بلكه اگر مولانا زنده بود، محتاج بود كه حدیث اهل بیت از كمترین بشنود و آداب دین داری و خداپرستی یاد گیرد. و اگر چنانچه شما شعرهای حكمت آمیز را مرشد خود میدانید، ما را از این بابت اشعار بسیار است؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هفدهم: ماتن در اصل رساله میگوید: دیگر این گمراه، از مریدان شیخ محی الدین است و او سر اشقیا است و شعرها در اظهار اشتیاق این شیخ شیطان صفت بسیار گفته و وی را مدح نموده و یكی از شعرها این است كه گفته؛ رباعی:
ما عاشق و سرگشته سودای دمشقایمجان خسته و دل بسته سودای دمشقایم
اندر جبل صالحه كانی است ز گوهركاندر طلبش غرقه دریای دمشقایم و در بعضی از خطبههای مثنوی گفته كه چون حقیقت حاصل شود، شریعت باطل شود؛ و شك نیست كه این كفر محض است؛ چرا كه معنی این كلام، این است كه آدمی چون به مرتبه حقیقت رسید، دیگر بر وی تكلیف نیست، و شریعت، نظر به وی ساقط میگردد. و علامه حلی رحمه الله، در بعضی از كتابهای خود گفت آنچه مضمونش این است كه روزی در حایر امام حسین علیه السلام جمعی را دیدم كه نماز میگزارند و یكی از ایشان نماز نمیگزارد؛ پرسیدم كه این شخص چرا نماز نمیگزارد، گفتند واصل شده! و بعد از آن حكایت این طایفه را و طریقه ایشان و دوستان ایشان را مذمّت نموده. «2» و دلیل دیگر آن كه این جماعت مذهب جبر دارند و این نیز خلاف مذهب شیعه است و بعضی از نادانان شیعه به محمود شبستری كمال اعتقاد دارند و با آن كه او در كتاب گلشن گفته؛ بیت:
هر آن كس را كه مذهب غیر جبر استنبیّ گفتا كه او مانند گبر است
______________________________
(1). به معنی قدری بیشتر
(2). علامه این مطلب را در كشف الحق و نهج الصدق بیان كرده و عین عبارت وی را شیخ حر آورده است.
بنگرید: عاملی، شیخ حر، الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص 58
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 641
و مضمون این بیت آن است كه شیعیان گبرند؛ چرا كه مذهب ایشان غیر جبر است، بلكه جبر مذهب سنّیان است. چرا كه ایشان میگویند كه هر چه از بنده صادر میشود، خدا میكند و بنده را در آن اختیاری نیست و شیخ محی الدّین مذهب جبر را به همه عارفان نسبت داده و این در فواتح مذكور است. «1» و این طرفه است كه جماعتی با آن كه لاف تشیّع میزنند، به شیخ محی الدّین نهایت اعتقاد دارند و این مرد در فتوحات چیزها گفته كه با اسلام جمع نمیشود و از این كتاب گفتگویی از او به عربی نقل شده كه حاصل معنی بعضی از آن این است كه شیطان، شیعه را خصوصا امامی را فریب داده؛ به این روش كه ایشان را تعلیم داده كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله را دوست باید داشت و بعد از آن ایشان را واگذاشت تا آن كه ایشان از حد تجاوز نمودند و بعضی از ایشان بغض صحابه بهم رسانیدند و ایشان راسب نمودند و گمان كردند كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله سزاوارترند به این منصبهای دنیوی؛ و طایفهای دیگر خدا و پیغمبر و جبرئیل را مذمّت نمودند كه چرا تصریح به مرتبه ایشان ننمودهاند و بعد از آن گفته كه ایشان گمراه شدند و گمراه كردند.
ای شیعیان! ببینید كه این گمراه چه نامعقولها گفته و چه دروغها به قالب زده و گمان كرده كه امامت و خلافت رسول خدا منصب دنیوی است و اعتقاد نموده كه شیعه به واسطه سب و لعن ابیبكر و عمر و عثمان گمراه و گمراه كنندهاند؛ و دیگر این جاهل، مذهب شیعه را درست نفهمیده و ندانسته كه ایشان را با خدا و پیغمبر و جبرئیل اعتراضی نیست، بلكه تقصیر را همه از جاهلان صحابه میدانند.
و دیگر در فواتح از این شقی نقل نموده كه در باب هفتاد و سیّم از فتوحات میفرماید كه، دو كس از عدول شافعیه كه هیچ كس گمان رفض به ایشان نداشت، با یكی از اولای رجبیّین كه من او را در دیار بكر دیده بودم، صحبت داشتند. فرمود كه، من شما را به صورت خوك میبینم؛ و این علامتی است میان من و خدا كه رافضیان را به این صورت به من مینماید.
ایشان در باطن خود از مذهب رفض توبه كردند. فرمود كه، این ساعت كه توبه كردید، شما را به صورت انسان میبینم، ایشان معترف شدند، و از این تعجب كردند. «2»
ای یاران! ملاحظه نمایید كه این رییس اشقیا، عنادش با دوستان اهل بیت در چه مرتبه است؟ پس چه گنجایش دارد كه كسی او را مسلمان شمارد؟
دیگر در كتاب فواتح از وی نقل نموده كه گفته كه ختم ولایت به من شده و از شارح كتاب فصوص نقل نموده كه شیخ محی الدین نه ماه در خلوت نشست و طعام نخورد. بعد از
______________________________
(1). میبدی، همان، ص 65 از باب 369 فتوحات.
(2). میبدی، همان، ص 207 از فتوحات، 11: 287- 288
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 642
آن او را امر نمودند كه بیرون رو و بشارتش دادند كه خاتم ولایت محمدیّه است و گفته كه دلیل بر این كه او خاتم اولیاست، آن است كه آن نشانه كه در میان دو كتف پیغمبر صلی الله علیه و اله بوده كه آن را خاتم نبوت گویند، در میان دو كتف شیخ محی الدین بوده؛ و از این شیخ شیطان صفت شعرها به عربی نقل نموده كه مضمونش این است كه ختم ولایت به من شده. «1»
فصل دویم از باب هفدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: اولا عبارت خطبه اظهر من الشمس است كه از مولانا نیست و حضرت مولانا چون خبر از این شهرتها ندارد، این مزخرفات میفرماید. و بر تقدیر، حقیقت [حقیّت] مراد ایشان آن است كه چون عشق و محبت الهی زور آورد، آدمی بیشعور میشود و قلم تكلیف برمیخیزد؛ دیگر آن كه از این اشعار چون فهمیدند كه مراد از رفتن دمشق [و عشق] زیارت محی الدین است، شاید كه چون در ارض مقدسه انبیا و اولیاء الله مدفونند، غرضش زیارت ایشان بوده باشد؛ قطع نظر از آن كه مشخص نیست كه این شعر از مولانا باشد و بر تقدیر حقیقت [حقیّت] بدی محی الدین نیز معلوم نیست، بلكه آثار تشیع از فتوحات او ظاهر است؛ و در رساله انشاء الدوایر تصریحات فرموده بر حقیقت مذهب شیعه؛ و حدیث ستفترق امتی را شرح كرده و مذهب حق را مذهب ائمه اثنی عشر گفته، و شرح این معنی در چند دایره كرده است؛ و شرح مكاشفات خود كرده كه در عالم مكاشفه دیدم كه اسامی ائمه معصومین علیهم السلام بر هر یك از حضایر قدس مكتوب بود. و اگر به واسطه تقیه مدح اشقیا كرده باشد، دور نیست.
مجملا اگر دانشمندی را حالت فهمیدن كلام شیخ محی الدین بوده باشد، میداند كه فضیلت و حالت او در چه مرتبه بوده است؛ چنان كه مولانا جلال دوانی در شرح رساله زوراء اطناب در مدح او كرده و همچنین مولانا شمس الدین خفری و همچنین شیخ بهاء الدین محمد و مولانا صدر الدین محمد شیرازی، بلكه جمیع محققین و مدققین خوشه چین خرمن اویند.
از آن جمله یك جلد فتوحات در استنباط علوم است از قرآن مجید، و اشاره به زیاده از هزار نوع از علم كرده در آن كه بكر است و نرسیدهاند به آن مگر بعضی از عارفان. و مولانا جلال در شرح زوراء نقل كرده است كه تا محی الدین ظاهر نشد، جمیع علوم ظاهر نشد و اكثر شبهات علم و ربط حادث به قدیم و غیر آن را از كلام محی الدین حل نموده، قطع نظر از آن كه الحكمة ضالّة المؤمن و انظر ما قال و لا تنظر الی من قال مقتضی آن است كه هیچ احدی از كلمات حكمت آمیز او بیبهره نباشد و اگر عقول ایشان به بعضی نرسد، حمل بر
______________________________
(1). همان، ص 142
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 643
قصور ادراك خود باید كرد و اگر در مذهب بر سبیل نقل از جمعی، مزخرفی نقل كند، حمل بر تقیّه باید كرد تا از انوار افاضات او مستفیض گردند و نه آن است كه این مقالات با عوام است؛ چه اجماع این طایفه است كه عوام را جایز نیست نظر كردن در كتب این طایفه [جماعت] چنان كه جایز نیست نظر كردن در كتب حكما؛ و لیكن جمعی كه از علوم بهرهای عظیم داشته باشند، از تصانیف این طایفه بهره عظیم میبرند و لكن المرء عدوّ لما جهل. و آن كه مولانا فرمودهاند كه شیخ محی الدین مذهب جبر را به همه عارفان نسبت داده، از این سخن در فتوحات و غیر آن از كتب او به نظر نرسیده؛ چه در فتوحات ترجیح مذهب اختیار نموده، بعد از آن كه مكرر ذكر كرده كه مسأله جبر و اختیار مشكل است؛ و اگر جبر را به عارفان نسبت داده باشند، معنیاش- و اللّه اعلم- آن خواهد بود كه در حدیث قدسی مجمع علیه بین الفریقین به اسانید صحیحه واقع شده كه لا یزال العبد یتقرّب الیّ بالنّوافل حتی أحبّه فكنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذّی ینطق به «1» الی آخر.
چون بنده همگی اوقات خود را صرف بندگی حق سبحانه و تعالی نماید، مستبعد نیست كه بعد از رسیدن به مرتبه محبّت مانند مجبور باشد در اعمال خیر و ترك اعمال شر، چنان كه عادل را ملكه حاصل میشود، ایشان را بالاتر حاصل شود؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب هفدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
«حضرت آخوند مدارش بر دعوای بیدلیل است. انكاری كه كردهاند به غایت دور است و طبع سلیم و عقل صحیح از آن ابا دارد، و تأویلی كه نمودهاند از آن دورتر است؛ و این كه فرمودهاند كه شاید كه مراد ملا زیارت محی الدین نباشد، عزیزا! بفرمایید كه در كوه صالحه كدام ولیّ شیعه مدفون است كه شیعیان از آن خبر ندارند و مولانا اظهار اشتیاق زیارتش مینماید؟ به همین حال اهل شام در اصفهان بسیارند، از ایشان تفحّص كنید. و اگر خواهید كه بدانید كه این اشعار از مولانا است، اهل تتبع در اصفهان بسیارند، از ایشان بپرسید.
مجملا حضرت آخوند، هر چه در او صرفه گفتگو ندیده، واگذاشته و هر چه صرفهاش كرده، گفتگوها كرده، اما همه بیمعنی؛ و این طرفه [است] كه كتاب فتوحات كه از محی الدین متواتر است واگذاشته و بر رساله مجهولی اعتماد مینماید كه نسبتش به محی الدین ثابت نیست. و اگر چه میتواند بود كه بر شما از راه كشف معلوم شده باشد كه این رساله تصنیف محی الدین است؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر در جواب محشی [مجلسی] میگوید: ملا جلال كه فریب محی الدین خورده
______________________________
(1). بنگرید: سبزواری، جامع الاخبار، ص 86؛ احسایی، ابن ابی جمهور، عوالی اللالی ج 4، ص 103؛ بهایی، شیخ، مفتاح الفلاح، ص 368
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 644
باشد، دور نیست؛ زیرا كه هر كه دلش به نوری روی اهل بیت نورانی نیست، زود فریب میخورد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: مخفی نماند كه محی الدین مزخرف و پا در هوا بسیار گفته و جمعی كه مست محبّت این طایفه شدهاند، و فریبهای و هوای ایشان خوردهاند، چون كلمات بیمعنی در كلام محی الدین و امثال او ببینند، و نفهمند، حمل بر این میكنند كه از دقت و لطف معانی، نمیتوان فهمید. به همه حال چه میشود كه این سنّی، گمراه فاضل باشد؛ سنّی فاضل در عالم بسیار است و مقصود ما نه ابطال فضل اوست، بلكه مقصود ما بیان ضلالت اوست. پس طول كلام شما در بیان فضل او دخلی به مبحث ندارد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
و ایضا در جواب محشی [مجلسی] میگوید: بر حضرت آخوند مخفی نماند كه كلمات كفر و ضلالت شیخ محی الدین بسیار واضح است و دقّتی ندارد كه نتوان فهمید؛ و حمل گفتگوهای او بر تقیّه صورتی ندارد. این چه تقیّهای است كه كسی بگوید من خاتم اولیایم، یا بگوید كه در میان دو كتف من نشانه ختم ولایت است؛ چنان كه در میان دو كتف پیغمبر صلّی الله علیه و آله نشانه ختم نبوّت بوده. و اگر چنانچه این مرد تقیّه میكرد، میبایست كه این نوع گفتگوها نكند؛ چرا كه این نوع گفتگوها، باعث آن شده كه از سنیان نیز جماعتی حكم به كفر وی نمودهاند. و نمیدانم كه حضرت آخوند چه بهره از كلمات كفر آمیز این مرد بردهاند كه بدان مباهات میكنند. گوئیا این درشتی و ناهمواری كه به كار میبرند، بهرهای است كه از مطالعه كتاب این مرد بردهاند.
و فرمودهاند كه به نظر نرسیده كه جبر را به همه عارفان نسبت داده باشد، باید كه بر فتوحات بگردید كه به آن خواهید رسید. و این كه گفته كه مسأله جبر و اختیار مشكل است، حق است؛ اما تأویل كه نمودهاند كه معنیاش معنی حدیث قدسی است، بیصورت و بیمعنی است؛ چرا كه جبر معنی مشخص و معلوم دارد كه قابل تأویل نیست، و معنیاش در میان شیعه و سنّی مشهور و معروف است؛ و اگر چنان چه این كلمات را تأویل توان كرد، امان از عالم برمیخیزد، و كلمات كفر هر كس را تأویل میتوان كرد، و هر گاه كه حضرت آخوند همچنین چیزی را تأویل توانند نمود، چرا كلمات ما را تأویل نكردند كه خود را زحمت ندهند و ما را به زحمت نیندازند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: بر حضرت آخوند مخفی نماند كه مسأله جبر و اختیار بسیار مشكل است، و تحقیق معنی آن حدیث به غایت دشوار است، اگر چنان چه خواهید كه حقیقتش بر شما ظاهر شود، باید كه رسالهای را كه فقیر در
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 645
امر بین الامرین نوشته، «1» مطالعه نمایید و نسخه آن در اصفهان متعدد است، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هیجدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و در فواتح است كه جنیدی در شرح فصوص از شیخ صدر الدین نقل نموده كه از این شیخ كذّاب شنیدم كه میگفت: چون رسیدم به دریای روم از بلاد اندلس، با خود مقرر داشتم كه آن زمان در كشتی نشینم، كه تفاصیل احوال ظاهر و باطن من تا آخر عمر بر من مكشوف شود. بعد از توجه تامّ و مراقبت كامله همه ظاهر شد به احوال پدر تو و احوال تو و اتباع تو از ولادت تا موت و احوال شما در برزخ. «2»
ای شیعیان و دوستان اهل بیت! ببینید كه این ملحدان بیدین چگونه دروغها بسته و دین پیغمبر را خراب كردهاند. گنجایش دارد كه گریبان چاك زنید و در ماتم دین، خون از دیده روان سازید. رباعی:
خواهم كه كناره زین غم آباد كنمخود را به حزم ز نفس آزاد كنم
در گوشهای از بهر خدا بنشینمدر ماتم دین ناله و فریاد كنم باز در فواتح نقل كرده كه شیخ محی الدین گفته كه قطب كه او را غوث گویند، محل نظر حق تعالی است و آن، در هر زمان یك شخصی است و گفته كه گاه هست كه خلافت ظاهر نیز داشته باشد، و بعد از آن جماعتی را شمرده كه از جمله ایشان ابوبكر و عمر و عثمان و معاویه و پسرش یزید و عمر بن عبد العزیز و متوكّل است. «3»
ای عزیزان! ببینید كه این مرد چه كسان را قطب شمرده و اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله را واگذاشته و مزخرفات این مرد بسیار است، هر كه خواهد كه بداند، باید كه كتاب فتوحات را سیر نماید.
ای شیعیان! از امامان خود شرم نمایید و از محبّت این قوم حذر كنید و انصاف بدهید كه [آیا] محبّت این جماعت را با محبّت اهل بیت جمع میتوان نمود؟ رباعی:
ای مانده ز كعبه محبّت مهجورافتاده ز راه دوست صد منزل دور
با حبّ عمر دم مزن از مهر علیكی جمع توان نمود با ظلمت نور باز صاحب فواتح از این مرد عارف نقل نموده كه او شافعی را از اوتاد شمرده «4» و این طرفه
______________________________
(1). نام این كتاب «بهجة الدارین فی الامر بین الامرین» است كه در مجموعه شماره 6290 كتابخانه آیة الله مرعشی برگهای 1- 24 موجود است.
(2). میبدی، همان، ص 143
(3). همان، صص 156- 157
(4). بنگرید: میبدی، همان، ص 30 از فتوحات باب 335
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 646
[است] كه جمعی از نادانان میخواهند كه از آسمانها خبر دهند، با آن كه مسائل واجبی خود را نمیدانند. در كتاب كلینی حدیثی روایت شده كه، نشانه كذّاب آن است كه خبر دهد از آسمان و زمین و مشرق و مغرب و چون از وی سؤال حلال و حرام نمایی، خبری ندارند. «1» و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده كه جاهل متعبّد همچو خر آسیا است، «2» رباعی:
جاهل ز كجا راه حقیقت داندطی كردن این بادیه كی بتواند
هر چند زند چرخ به جایی نرسدمانند خری كه آسیا گرداند پس ای شیعیان! باید كه دست بر دامن اهل بیت زده، فریبهای و هوی و دعوای كشف و كرامات این جاهلان پر لاف و گزاف نخورید. رباعی:
جمعی جاهل كه كشف اظهار كننددانایان را ز جهل انكار كنند
دانی ز چیست های و هوی این جمعجمع آمده در پس جهل تكرار كنند ای شیعیان! از برای خدا از روی انصاف بر این گفتگوها بنگرید و طریق حق اختیار نمایید و تعصّب را واگذارید و دین خدا را ضایع مسازید و آنچه از مذهب امامان ما علیهم السلام ظاهر و معلوم است، آن است كه با دوستان خدا و رسول و اهل بیت، دوست باید بود و با دشمنان ایشان دشمن كه اگر كسی با ایشان دعوای دوستی نماید، و با این حال دم از دوستی دشمنان دین زند، او از دشمنان دین خواهد بود.
فصل دویم از باب هیجدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: اگر حضرت مولانا از احوال خود مطلع شود، یقین شكم خود را چاك خواهد كرد، چه جای گریبان؛ و اللّه كه مرا تعصّب محی الدین و غیر او نیست، و لیكن مولانا فرق نكرده است درد دین را از درد نفس، و اگر احوال خود را نیكو مشاهده كند، مشغول اصلاح نفس خود خواهد شد، چه استبعاد كه شخصی به سبب كثرت مجاهده و ریاضت بر بعضی از احوال خود یا دیگران مطلع شود. از احوال كفار هند متواتر است كه به سبب ریاضت ایشان را ضیاء [صفای] نفس حاصل میشود و در احادیث نیز هست؛ پس اگر مؤمن صالحی را به واسطه ریاضت نفس و مجاهده، مكاشفات علوی و سفلی روی دهد، بود و اللّه كه این معنی حق است؛ و این فقیر را و جمعی كثیر از فقرا كه با این فقیر میبودند، ایشان را مكاشفات عظیمه حاصل شد.
اگر مولانا درد دین داشته باشد، بباید كه مدتی به ریاضت مشغول شود؛ اگر او را حاصل نشود، ده كتاب دیگر در ردّ این طایفه تصنیف نماید؛ و لیكن حبّ جاه و ریاست مانع است؛ خصوصا هر گاه كه این امراض مزمن شده باشد، بسیار ریاضت میباید كشید تا این
______________________________
(1). كلینی، كافی، ج 2، ص 340
(2). مجلسی، بحار الانوار، ج 1، ص 208
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 647
مهلكات زایل شود تا انوار تجلیّات جمالی و جلالی جلوهگر شود. و این مزخرفات كه از جمله كتابهای او سنّی نقل كرده، بر تقدیر حقیقت [حقیّت] محمول بر تقیّه است؛ چه در اكثر جاها در فتوحات حواله به رساله انشاء الدوایر كرده و در آن جا مذهب خود را بیتقیّه نقل كرده، و در زمان محی الدین در مصر تقیّه شدیده، چون زمانی بود كه خلفای بنی عباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند؛ در چنین زمانی اگر شما و ما میبودیم، زیاده از این تقیّه میكردیم. قطع نظر از آن كه هیچ كس این جماعت را مقتدا نمیدانند. سخنان خوب ایشان را خوب میدانند، «الحكمة ضالّة المؤمن» مقتدا و پیشوای خواص و عوام، ائمه هدی را میدانند. حتی كتب علمای موتی معتبر نیست كه قول المیّت كالمیّت.
پس اگر جمعی كتب فقه متقدمین را خوانند یا مطالعه نمایند، به واسطه ارتباط میخوانند و مطالعه میكنند. اگر فاضلی مطالعه كتب ایشان كند، به واسطه تحصیل زیادتی كمالات یا به واسطه ارتباط به كلام ائمه هدی و استنباط حقایق و معارف از كلام ایشان بد نخواهد بود. چه بسیاری از احادیث مشكله، مثل حدیث اسما و غیر آن از كلام محی الدین حل میشود؛ و در رساله انشاء الدوایر بر وجه اتمّ مشروح شده، و لیكن از بدع محدثه كه موجب اضلال اكثر جهله شده است، آن است كه جمعی از جهله به مجرد كوره سوادی، احادیث اهل بیت را موافق هوای نفس، هر چه به خاطر ایشان رسد، حل مینمایند و نفی قرآن و حدیث و تفسیر و كتب علما و استنباطات ایشان میكنند و هیچ كس از بدعتهای ایشان جامه چاك نمیكند كه نه درس خواندهاند و نه محدّثی دیدهاند و نه از عالمی چیزی شنیدهاند. مع هذا سر به سر راضی نمیشوند، نفی جمیع علمای احیا و اموات میكنند و همه را نسبت به ضلال و اضلال میدهند و از حال خود و اضلال خود خبر ندارند. بیت:
نه اصولت محكم آمد نه فروعشرم بادت از خدا و از رسول «1» و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب هیجدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: بر حضرت آخوند مخفی نماند كه احوال فقیر، پیروی اهل بیت پیغمبر است و اتباع احادیث ایشان، و این حالت گوئیا در نظر تابعان حلاج و بایزید خوشاینده نیست. عدالت پناها! این لفظهای ركیك ناخوش چیست كه استعمال میفرمایید؟ از خدا شرمنده نمیشوید؟ در
______________________________
(1). در حاشیه مرعشی: باید دانست كه این بیت را كاتب بیدیانت اصلاح نموده بود. حضرت آخوند مولانا محمد تقی مجلسی نوشتهاند به این طریق كه: نه اصولت محكم آمد نه فروع/ شرم بادت از خدا و از رسول. و ظاهرا چون در این فصل قسم خوردهاند كه مكاشفه حق است، در همین فصل چندین غلط از ایشان سر زدن، از باطن شرع باشد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 648
واقع كسی كه نفس خود را این چنین اصلاح نموده باشد، گنجایش دارد كه كسی را نصیحت نماید؟ و دیگر بیان كردیم كه محی الدین از مخربان دین است. پس توجیه سخنان باطل او نمودن، موجب خرابی دین است. در واقع از خدا شرمنده نمیشوی كه احتمال این مقام عالی از برای این ضال گمراه میدهی؟ با آن كه حضرت سید المرسلین محتاج بود كه جبرئیل نازل شود و او را از احوال ماضی و مستقبل خبر نماید؛ و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام محتاج به اخبار و تعلیم حضرت رسالت پناه بود؛ و حضرت یعقوب پیغمبر در مدّت مدید از یوسف و برادرانش بیخبر بود و حضرت سلیمان بن داود از شهر سبا و بلقیس خبر نداشت، تا آن كه به اخبار هدهد مطلع شد؛ و حضرت موسی از صحبت سامری بیخبر بود و بر معلومات خضر مطلع نبود؛ پس حضرت آخوند این شقی را اكمل از پیغمبران میداند و از [آن] طرفهتر كه نسبت كشف به كافران هند میدهد، با آن كه اجماع اهل اسلام است كه خبر از غیب دادن معجزه انبیا و اوصیا است و كلام مجید نیز ناطق است بر این كه حق تعالی واقف بر غیب نمیسازد مگر رسولان را. در سوره قل اوحی فرموده است كه: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ «1» و دیگر باطن شرع مدد كرده كه حضرت آخوند غلط دیگر هم نموده، فرمودهاند كه متواتر شده كه كافران هند را از ریاضت، صفای باطن به هم میرسد و ندانستهاند كه اتفاق اصحاب اصول و ارباب عقول است كه تواتر مخصوص محسوسات است و صفای باطن امری است غیر محسوس؛ پس چون میتواند بود كه متواتر شود؟ آری! خبرهایی كه كافران میدهند، از قسم محسوس است و میتواند بود كه متواتر شود؛ اما دلیل بر صفای باطن نیست؛ چرا كه میتواند بود كه بعضی از اخبار ایشان از روی حدس باشد و بعضی بنا بر مكر و خدعت باشد كه جاسوسان داشته باشند كه از احوال مسلمانان ایشان را خبر نمایند و احتمالات دیگر نیز میرود.
پس با این همه احتمال، چون حضرت آخوند جزم فرمودهاند كه ایشان صاحب صفای باطناند، امید كه حق تعالی حضرت آخوند را به راه راست آورد و دعوایی كه حضرت آخوند در مكاشفه نمودهاند، ظاهرا بیخبط دماغی نمیشود؛ و گوئیا این كشف آن چنان باشد كه بعد از ریاضتی كه متعارف تابعان حلّاج و بایزید است، دماغ ایشان پریشان میشود و مقدمات مالیخولیا ظاهر میشود و بعد از آن چشم بر هم گذاشته، عالمی دیگر در نظر میآورند و در عالم خیال سیرها میكنند و هر چه میبینند، گمان میكنند كه آن چنان هست كه دیدهاند؛ و اگر چنان چه این طریقه حق میبود، اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله
______________________________
(1). جن، 26
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 649
تعلیم اصحاب خود مینمودند.
دیگر دعوای این نمودهاید كه ما حبّ جاه و ریاست داریم. به هر حال بفرمایید كه از كجا بر شما معلوم شد؟ اگر از راه كشف معلوم شده باشد، زینهار كه دیگر بر كشف اعتماد مكنید كه بر خلاف حق و واقع خبر میدهد؛ و در واقع اگر چنانچه حبّ ریاست بر نفس ما غالب میبود، میبایست كه گفتگو از بطلان حلّاج و بایزید ننماییم و عالمی را به گفتگوی خود نیندازیم؛ چرا كه اكثر عوام فریب این طایفه خوردهاند و مست محبّت ایشان گردیدهاند. «1»
عزیزا! غلطهایی كه در این رساله نمودهاید، دلیل واضح است بر بطلان كشف شما؛ چرا كه كسی كه امور سماوی و ارضی بر وی منكشف شود، این مقدار نامربوط نمیگوید، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] كه فرمودهاند: در چنین زمانی، اگر ما و شما میبودیم، زیاده بر این تقیّه میكردیم، میگوید: گوییا حضرت آخوند را این مطلب افتاده كه حاشیه این رساله را همه جا سیاه نماید و اگر نه این همان گفتگویی است كه پیش از این كردند و جواب از آن دادیم؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] میگوید: خدا گواه است كه ما مردمان را به ضلالت نمیاندازیم، بلكه مردمان را به راه حق كه طریق اهل بیت نبوّت است، راهنمایی میكنیم و گوییا كه تابعان حلّاج و بایزید طریق اهل بیت علیهم السلام را ضلالت میدانند و ترویجش را اضلال میشمارند و اگر چنانچه خواهی كه اندكی از سواد ما را بدانی، باید كه رسالهای را كه در امر بین الأمرین نوشتهایم، «2» مطالعه نمایی؛ و اگر چه فهمیدن همه مطالب آن گوئیا شما را میسّر نیست، و لیكن آن قدر توانید فهمید كه به بیانصافی و بیشرمی و بیحیایی و بیادبی خود اعتراف نمایید؛ اگر چه تابعان حلّاج و بایزید را انصاف و قوّت انفعال كمتر میباشد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب نوزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه از كتابها و گفتگوهای ایشان معلوم میشود كه ایشان كسی را بد نمیدانند و صلح با كل كاینات كردهاند، بلكه ابلیس را كه خدا و رسول مذمّتش بسیار نمودهاند، این طایفه او را به غایت دوست میدارند؛ و از ابن ابی الحدید سنّی نقل شده كه در شرح نهج البلاغه گفته كه احمد غزالی از طوس به بغداد آمد و در آن جا وعظ گفت و طریق منكری در واعظی پیش گرفته و تعصّب ابلیس میكشید و میگفت كه او سیّد موحّدین است؛ و روزی بر منبر گفت:
______________________________
(1). این اعتراف، نشانگر دامنه نفوذ تصوف در میان عامه مردم در اوائل نیمه دوم قرن یازدهم هجری است.
(2). درباره این رساله، پیش از این توضیح دادیم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 650
هر كه یاد نگیرد توحید را از ابلیس زندیق است. «1»
و حكایت دیگر از او نقل نموده كه از آن ظاهر میشود كه این ملعون، ابلیس را كاملتر از حضرت موسی دانسته و دیگر گفتگوهای ملحدانه از وی نقل كرده؛ و از نفحات جامی نقل شده كه احمد غزالی «2» میگفته كه شیخ ابو القاسم كرّگانی «3» نگفتی ابلیس چون نام او بردی، گفتی: خواجه خواجگان. «4»
ای عزیزان! بنگرید كه محبت عمر چگونه دلهای ایشان را سیاه ساخته كه ابلیس را پیشوا و راهنمای خود میدانند.
فصل دویم از باب نوزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: نمیدانم كه حضرت مولانا در كدام كتاب دیده كه این طایفه هیچ كس را بد نمیدانند. خود نقل فرمودهاید كه این طایفه شیعیان را بد میدانند؛ بلی جمعی مشغول اصلاح نفس خود شدهاند و از غیر حق سبحانه و تعالی پرداختهاند و میگویند كه ما را شرم میآید كه با این همه صفات مهلكه، مشغول بدی جمعی شوید كه بدی ایشان را بر ما ظاهر نیست؛ چنان كه در نهج البلاغه حدیث در این باب هست و همچنین در سایر كتب حدیث. و اما جمعی كه بدی ایشان را دانند، لعن ایشان را از اعظم طاعات میدانند؛ و اقوال متصوّفه اهل سنت مثل احمد غزالی و غیر آن، بر شیعیان حجّت نمیشود؛ بر تقدیر صدق، آن چنان كه مكرّر گذشت. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب نوزدهم: ماتن [قمی] در اصل جواب محشی [مجلسی] رساله میگوید: این گفتگو از مقالات مشهوره ایشان است و نقل نمودیم كه احمد غزالی و كرّگانی كه استادان اهل این طریقهاند، در باب ابلیس چه اعتقاد داشتهاند؛ و تأویلی كه حضرت آخوند از جانب ایشان نمودهاند، بیوجه است؛ چرا كه بنا بر آنچه مذكور شد این جماعت اهل جبرند و فعل نیك و بد را به خدا نسبت میدهند؛ پس ایشان را لازم است كه كسی را بد ندانند و همچنین وحدت وجود كه این جماعت از رهبانان نصاری فرا گرفتهاند، نیز تقاضا میكند كه ایشان كسی را بد ندانند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اوّل از باب بیستم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: این طرفه كه بعضی از
______________________________
(1). ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 107
(2). برادر ابو حامد محمد غزالی، فارسی نویس (نویسنده سوانح) و عارف قرن پنجم و متوفای 517. درباره وی بنگرید: جامی، نفحات الانس، صص 379- 380
(3). ابوالقاسم علی كرّگانی (380- 469) از مشایخ صوفیه منسوب به كرّگانی، دیهی از دیههای طوس كه هم اكنون نیز در بخش چناران شهرستان مشهد به نام كوركون موجود است. درباره وی بنگرید: تعلیقات اسرار التوحید، ج 2، ص 677- 678
(4). جامی، عبد الرحمان، نفحات الانس من حضرات القدس، ص 420
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 651
دوستان اهل بیت فریب ایشان از این راه خوردهاند كه ایشان طریقه خود را به معروف كرخی میرسانند و معروف دربان حضرت امام رضا علیه السلام بوده، ندانستهاند كه این طریقه نور بخش [م 869] «1» است؛ و نقل شده كه این مرد دنیا دوست، خروج كرد و مریدان، وی را امام و مهدی میخوانند، تا آن كه در زمان شاهرخ او را با مریدان گرفتند كه بكشند؛ عاقبت نكشتند و او را مقیّد ساخته؛ هیجده ماه در حصار اختیار الدین حبس نمودند و عاقبت او را مقیّد به بهبهان بردند و نگاهداری مینمودند؛ پس بار دیگر خروج نموده، كردان خیلی به وی گرویدند و این مرد با این حال، طریقه خود را از جماعتی نقل نموده كه بعضی به شقاوت مشهورند و بعضی مجهول و در میان شیعه غیر معروفند و از جمله ایشان علاء الدوله سمنانی است؛ و پیش از این بیان كردیم كه این مرد از جمله اشقیاست؛ و دیگر از جمله راویان این طریقه، احمد غزالی است و دانستی كه این مرد نیز از اشقیاست و از مریدان خاص ابلیس است و پیران این طایفه، كلاه و خرقه از وی دارند.
فصل دویم از باب بیستم: محشی [مجلسی] میفرماید: بسیار عجب [است] از مولانا كه گفتههای عوام را حجّت میسازد، علمای این فن، این طریقه را از احادیث اهل بیت كه مفسّر كلام مجید ربانی است، اخذ نمودهاند؛ و قرآن و احادیث مشحون است از این طریقه.
اگر عامی گوید كه مشایخ اجازه ما اینها [یند] اعتبار نخواهد داشت، و در این مدت مدید كه با خواص و عوام این طایفه صحبت داشتیم، از نادری از ایشان شنیدیم؛ قطع نظر از آن كه ضعف مشایخ اجازه، ضرر ندارد، هر گاه طریقه متواتر باشد. و این طایفه قطع نظر از قرآن و حدیث كه مستند ایشان است، در هر طبقه زیاده از عدد تواتر طریقه خود را به اهل بیت میرسانند؛ و لیكن عوام چون اینها را نمیدانند، معروف كرخی و كمیل بن زیاد نخعی را مستند خود میسازند و میگویند كه مشایخ ما به ایشان میرسند. «2» اگر مشایخ اجازه قرآن ضعیف بوده باشند، چنان كه در كتب اجازه مسطور است، یا كتب اربعه، قدح در حجّت قرآن و حدیث نمیكنند، «3» چون متواترند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب بیستم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند در برابر گفتگوی ما كه گفتهایم كه تابعان حلاج و بایزید، طریقه خود را به معروف كرخی میرسانند و راویان طریقه، یا مخالف مذهبند یا مجهول الحال، چنین فرمودهاند كه این طریقه عامیان است، بلكه علمای این فن، این طریقه را از احادیث اهل بیت فرا گرفتهاند. ببینید كه حضرت آخوند چون خود را رسوا مینماید. در پیش فرمودند كه طریقه
______________________________
(1). درباره او بنگرید: شیرازی، طرائق الحقایق، ج 2، ص 319
(2). در مرعشی و ملی: میرسانند.
(3). در ملی: میكنند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 652
این جماعت سرّ است و به همه كس نگفتهاند و حكم كردند كه علمای ظاهر از این سرّ بی بهرهاند؛ و دیگر فرموده كه بیپیر و مرشد به این طریق نمیتوان رسید؛ و در این جا میگویند كه این طریقه را از احادیث بیرون آوردهاند. پس اگر این طریقه از احادیث معلوم شود، پس سرّ نخواهد بود، و بیپیر این طریقه را توان به دست آورد. به همه حال، این مرد آدمی را نه از اهل شریعت میتوان دانست، و نه از اهل طریقت؛ چرا كه اهل شریعت را اهل ظاهر میدانند و طریقه اهل طریقت را طریق عامیان میداند. و از این طرفهتر كه بعد از آن كه قبول ضعف راویان این طریقه نمودهاند، فرمودهاند كه طریقه ایشان متواتر است.
عزیزا! بعد از آن كه گفتی كه طریقه را از احادیث گرفتهاند، دعوای تواتر طریقه بیمعنی است؛ و دیگر چون تواند بود كه این طریقه متواتر باشد، با آن كه دو كس را از اهل این طریقه به دلیل نرسانیدی كه شیعه باشند؛ و اعتراف نمودی كه اكثر اهل این طریقه سنّیاند و سنیّان خود محرم اسرار اهل بیت نیستند. پس گفتگوی حضرت آخوند از دو وجه بیرون نیست، یا آن است كه تصور معنی تواتر نكردهاند، یا آن است كه تعصّب میورزند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب بیست و یكم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: با آن كه دربانی دلیل خوبی معروف [كرخی] نیست، بلكه اگر او از صلحای شیعه میبود، متقدمان علمای شیعه او را در كتابهای خود ذكر مینمودند، و از خوبیهای وی میگفتند و او را در میان سنّیان این شهرت عظیم نمیبود، بلكه ممكن است كه مأمون او را به رسم جاسوسی دربان آن حضرت ساخته باشد كه از خصوصیات احوال آن حضرت مطلع شود. و دیگر دربانی دلیل خوبی نیست، كه اگر چنین میبود، انس [بن مالك] كه دربان حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله بود، میبایست كه از خوبان صحابه باشد، حال آن كه از ملاعین است.
فصل دویم از باب بیست و یكم: محشی [مجلسی] میفرماید: عدم ذكر شخصی به واسطه شهرت او نزد عامه و عدم نقل احادیث، دلیل عدم خوبی نیست، چنان كه مخفی نیست، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب بیست و یكم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
مكرر بیان نمودیم كه شهرت تمام به خوبی و ولایت در میان سنّیان، و مجهول بودن در میان شیعیان، دلیل تسنّن است، چنان كه بر صاحب طبع سلیم پوشیده نیست، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب بیست و دویم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دیگر بدان كه این طایفه چون به كمال رسند، نیك و بد و كفر و ایمان در نظر ایشان یكسان نماید، و بنا بر این است كه ملّای روم، فرعون را موسی نام كرده، میگوید، بیت:
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 653 چون كه بیرنگی اسیر رنگ شدموسی ای با موسی ای در جنگ شد پس هر كه اندك فكری كند، یقین خواهد كرد كه این مذهب، غیر مذهب شیعه است. و دلیل دیگر آن عشقبازی مجازی به دختران و پسران نزد این جماعت كمال است، و آن را سبب وصول به حق تعالی میدانند. و در فواتح به پیران این طایفه، عشقبازیها نسبت داده، مثل نجم كبرا و شیخ روزبهان و غیر ایشان؛ «1» و آن چه از مذهب امامان ما معلوم است، مذمّت محبّت دنیاست و تعلق به غیر حق تعالی؛ و دیگر آن كه این جماعت، رغبتی به مسجد و نماز جماعت و دیگر سنتهای پیغمبر صلی الله علیه و اله ندارند و نمازها را در غالب اوقات در خانقاه ضایع میسازند؛ و آن چه از مذهب امامان ما ظاهر میشود، خلاف این است. و روایت شده كه هر كسی كه همسایه مسجد باشد و نماز را در خانه گزارد، نماز او نماز نیست. «2»
فصل دویم از باب بیست و دویم: محشی [مجلسی] میفرماید: عجب از ادراك درّاك مولانا؛ از كجا مشخص فرمودند كه مولانا فرعون را موسی نام كرده؛ چرا هارون و خضر نتواند بود؟ دیگر آن كه [مگر] آخوند قرآن نمیخواند، حكایت لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی «3» هارون و حكایت مجادله موسی و خضر را فراموش نمودهاند؛ پس ممكن است كه مراد مولانا این باشد كه تا در این نشأه تكلیفاند [مكلّفاند] محبّت [بحبّ] فی اللّه و بغض فی اللّه؛ و چون از تكلیف به جنون یا مرگ بیرون رفتند، دیگر جنگ تكلیف نیست.
و این كه فرمودهاند كه مذهب این طایفه عشقبازی است، اگر عوام را میگویند، عوام طلبه نیز با ایشان مشتركند، و كردارهای عوام حجّت نمیشود؛ و اگر خواص را میفرمایند، خواص، محبت غیر حق تعالی را كفر میدانند و آن كه سنّی نقل افترایی به جمعی كند، بیثبوت شرعی، نقل آن مشروع نیست. و اگر شخصی مبتلا به عشق شود، معاقب نخواهد بود، هرگاه مقدمات آن اختیاری نبوده باشد. مجملا هرگاه شخصی در مقام باطلی افتاد، ملاحظه نمینماید از نقلها، هر چه بر زبانش میآید، موافق خواهش نفس میگوید، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب بیست و دویم: ماتن [قمی] در جواب میگوید: این تأویلی كه حضرت آخوند فرمودهاند، به خاطر هیچ صاحب شعور نمیرسد، و طبع سلیم از قبول آن ابا دارد. امّا چون حضرت آخوند مست محبّت این طایفه شده، و در مقام اصلاح حال این طایفه است، هر چه به خاطرش میرسد، میگوید و بر قبح آن مطلّع نمیشود؛ و ندانسته كه
______________________________
(1). میبدی، همان، صص 160- 161
(2). طوسی، تهذیب، ج 1، ص 92؛ ج 3، ص 6
(3). طه، 94
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 654
میان موسی و هارون و موسی و خضر جنگی نبوده؛ و به هر تقدیر، تسلیم، شعر بیمعنی میشود؛ چرا كه مناسبت [مثلیّت] هارون و خضر با موسی مشروط به این نیست كه بیرنگی اسیر رنگ شود؛ و نیافتهاند كه این گفتگوها بنا بر قول به وحدت وجود است كه این طایفه قایل به آن شدهاند. و این تأویل دیگر كه به مرگ و جنون، جنگ تكلیفی بر طرف میشود، بسیار بیوجه و بیصورت است، چنان كه بر صاحب طبع سلیم و رأی مستقیم پوشیده نیست.
و انكار این كه این جماعت عاشقی مجازی به زنان و دختران و پسران را كمال میدانند، وجهی ندارد؛ و اگر چنان چه حضرت آخوند، تتبع كتب این طایفه بنماید، در این باب خاطر جمع خواهد شد. قاضی میر حسین «1» در نسبت عاشقی به پیران این طایفه افترا نكرده، و پیشتر گفتیم كه، چون تواند بود كه شخصی دیوانه نباشد و این نوع افتراها را در كتاب خود نقل نماید! و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب بیست و سیوم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: به هر حال، ای دوستان علی بن ابی طالب علیه الصلاة و علیه السلام! تا كی كلام این طایفه را بسازید و تأویلات دور بنمایید. اگر چنانچه این معقول باشد، همه مذهبها [مذاهب] را یكی میتوان كرد؛ به هر حال از خدا شرم كنید و از پیغمبر و اهل بیت علیهم الصلاة و علیهم السلام خجل شوید و از پیران خانقاهی كه غولان راه دینند، گریزان گشته، پیروی علمایی كه نایبان ائمهاند، بنمایید. رباعی:
روبه صفتی چند كه پیران توانَدچشمی بگشا كه جمله شیطان تواند
پرهیز كن از چلّه نشینان كین قومپنهان شده در كمین ایمان تواند رباعی:
آن قوم كه در صومعه رقصان شدهانداز مسجد و مدرسه گریزان شدهاند
این قوم ز امر حق گریزان گشتهدر گوشه خانقاه پنهان شدهاند ای عزیزان! ظاهرا بعضی فریب این طایفه، از این راه خوردهاند كه در كتابهای خود دم از تقوی و ورع و زهد بسیار زدهاند و طریق مجاهده با نفس بیان نمودهاند و علاجها از برای هر یك از مرضهای نفس ادا كردهاند، و گمان كردهاند كه تصوّف همین است، و خبر از اعتقادات باطل ایشان ندارند، و غافل شدهاند كه در هر مذهب، ریاضت كشان و جهاد كنندگان با نفس میباشند، خصوصا در میان نصرانیان، مثل فرنگی و ارمنی؛ و دلیل دیگر بر بطلان مذهب این جماعت آن كه ایشان قائل به وحدت وجودند و گمان كردهاند كه غیر
______________________________
(1). میر حسین میبدی صاحب شرح دیوان منسوب به امام علی (ع) كه ملا محمد طاهر از آن كتاب با نام فواتح یاد كرده و پیش از این درباره آن توضیحاتی آوردیم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 655
خدا چیزی نیست، و هر چه هست عین خداست، و تشبیه به دریا و موج میكنند، یعنی حق تعالی به منزله دریاست، و خلق به منزله موج دریا؛ و میگویند اگر چه موج در خیال، غیر دریاست، اما در واقع عین دریاست و آن چه از مذهب ائمه علیهم السلام ما معلوم است بطلان این قول است؛ و ظاهرا كه تابعان منصور این اعتقاد را از نصرانیان فراگرفته باشند؛ و از شخصی شنیدم كه از بعضی ریاضت كشان ارمنی نقل میكرد كه میگفته، مذهب ما در وحدت وجود مثل گوشه نشینان شماست. و خود از بعضی از ریاضت كشان فرنگ در بغداد شنیدم كه اظهار اعتقادی مینمود كه عین اعتقاد این جماعت است.
خاتمه در بیان طریق نور بخش كه پیروان حلّاج بدان مینازند، و شیعیان را فریب میدهند كه این طریقه معروف كرخی است و او دربان حضرت امام رضا علیه السلام بود. ابو سعید محمد نور بخش [م 869] مرید اسحاق ختلانی است، و اسحاق مرید محمود مزدقانی است، «1» و محمود مرید، علاء الدوله سمنانی است، و علاء الدوله مرید عبد الرحمن اسفراینی است، و عبد الرحمن مرید نجم كبراست، «2» و نجم الدین مرید عمّار یاسر اندلسی «3» است، و عمّار مرید ابو نجیب سهروردی است، و ابو نجیب مرید احمد غزالی است، و احمد مرید ابوبكر جولاه [نساج] است، «4» و او مرید [ابو] علی كاتب است، و علی مرید ابو علی رودباری است، و ابو علی مرید جنید بغدادی است، و جنید مرید سرّی سقطی است، و سرّی مرید معروف كرخی است. «5»
ای دوستان اهل بیت! نظر كنید و ببینید كه پیروان حلّاج، چه پیران اختیار نمودهاند و طریقه اهل بیت را كه علمای دیندار روایت نمودهاند، واگذاشتهاند، و طریقه دشمنان اهل بیت را پیش گرفتهاند. اعوذ باللّه السمیع العلیم من همزات الشیاطین و أعوذ بالله ان
______________________________
(1). بر اساس طریقهای كه در میان مشایخ نور بخشیه هست، خواجه اسحاق ختلانی مرید سید علی همدانی و سید علی مرید شیخ محمود مزدقانی بوده است.
(2). در سلسله مشایخ چنین آمده است كه اسفراینی مرید شیخ احمد ذاكر فانی است و شیخ احمد مرید شیخ علی بن لالاست و او مرید شیخ نجم الدین كبری.
(3). در ملی و مرعشی: بدلی
(4). در سلسله مشایخ آمده است كه ابوبكر نساج مرید ابو القاسم كرّگانی و ابو القاسم مرید ابو عثمانی مغربی و وی مرید ابو علی كاتب است.
(5). بنگرید: شیرازی، طرائق الحقایق، ج 2، صص 320- 321 (شیرازی از مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز اثر شیخ محمد باسیری نوربخشی- جانشین سید محمد نوربخش- این سلسله را با تغییراتی كه در پاورقی آوردیم، نقل كرده است).
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 656
یحضرون انّ الله هو السمیع العلیم. تمّت بعون اللّه تعالی.
فصل دویم از باب بیست و سیم: محشی [مجلسی] میفرماید: در این كه جماعتی كثیر غولان راهند [و از خدا و رسول خبری ندارند] حرفی نیست، و بر همه كس لازم است كه از ایشان و از اقوال و افعال ایشان دور بوده باشند؛ و همیشه غولان راه از طرفین بوده و هستند، و بر مرید حق سبحانه و تعالی لازم است كه پیروی شخصی كند كه ظاهرش به انوار شرع آراسته باشد و باطنش از كدورات نفسانی پیراسته باشد، و طریقه اهل بیت را شعار و دثار خود سازد [ساخته]؛ لمحهای از مكاید نفس ایمن نباشد؛ و الیوم این معنی به غایت كمیاب است كه أولیایی تحت قبائی لا یعرفهم غیری؛ بلكه مشروع نیست عوام را مطالعه اكثر كتب صوفیّه؛ چون جمعی از متصوّفه سنّی بودهاند و شیعه و سنّی به یكدیگر مخلوط شدهاند و شیعیان نیز اظهار تقیّه كردهاند، بلكه بر همه ایشان لازم است كه طلب علوم دینیّه از علمای فی اللّه بكنند و بعد از تحصیل علوم متوجه تصفیه نفس به ریاضات و مجاهدات شوند و در خدمت پیر كامل. و محمل سخنان وحدت وجود و غیر آن را به زبان جاری سازند، زیرا كه این سخنان به حسب ظاهر كفر است و زندقه، و محلهای او بسیار دقیق است و همه كس نمیتواند یافت، تا آن كه فضلای علما كه قائل به آن شدهاند، مثل مولانا جلال و مولانا شمس الدین محمد خفری، و غیر ایشان معلوم نیست كه فهمیده باشند؛ زیرا كه درك این معانی، فوق عقل است و تا نور كشف بعد از ریاضات بسیار و مجاهدات بیشمار دست ندهد، بویی از آن نمیتوان برد. و شیخ بهاء الدین محمد رحمه الله مجملی از این معانی بیان كرده است در شرح چهل حدیث. و روزی این حقیر از شیخ مرحوم پرسیدم كه حدیث كمیل كه مستند صوفیّه است در وحدت وجود، صحیح است؟ فرمودند كه از آن گذشته است كه شك در آن توان كرد. و از آن جمله شیخ عبد الرزّاق تصحیح او نموده و او از شیخ نور الدّین عبد الصّمد نطنزی نقل كرده است و ایشان از معظم علمای شیعهاند و حالات ایشان از آن گذشته كه شرح توان كرد. گفتم كه، شرح فرمایید، گفتند كه، تا كسی ریاضات بسیار نكشد، به آن نمیتوان رسید، و نقل كرد كه روزی یكی از فضلای این شهر كه مولانا خواجه جان نام او بود، نزد من آمد كه من دیشب فكر بسیار كردم تا معنی وحدت وجود را یافتم. من در جواب گفتم كه، آخوند! پیر شما كیست؟ گفت: پیر یعنی چه؟ گفتم: چند سال است كه شما ریاضت كشیدهاید؟ گفت: هیچ؛ گفتم: پس این معنی كه شما یافتهاید غیر معنایی است كه صوفیّه میگویند؛ زیرا كه همه متفقاند كه اگر كسی پیر كامل داشته باشد، و چهل سال در خدمت او ریاضت كشیده باشد، ممكن است كه بر وی كشف شده باشد؛ شما كه پیر ندارید و ریاضت نكشیدهاید، البته آن چه یافتهاید، غیر آن چیزی است كه صوفیان میگویند. نقل مكنید كه مبادا كار مشكل شود [گردد]. مطلبش این بود كه مبادا ما را باید
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 657
حكم به كفر و نجاست شما كردن؛ و اگر بعضی از سخنان شیخ عطار یا مولانا را شخصی مطالعه نماید كه در زهد و موعظه است، البته نسبت به عوام قصور ندارد، اگر چه اجتناب اولاست كه مبادا بلغزد.
اما علما، هر چند بیشتر مطالعه نمایند و بیشتر نقل كنند، از برای ایشان بهتر است؛ و اگر در این میان گفتگوها زیادتی رفته باشد، امید كه نگیرند و حمل بر تعصّب و عناد نفرمایند، بلكه محض رضای الهی دانند، فیما تعلم هر چند كه خود معترفم به تقصیر، و همه غم این است كه چرا دور ماندهایم؛ امیدواریم كه حق سبحانه و تعالی همه را هدایت نماید و به أحسن طرق فایز گرداند، بجاه محمد و آله الطاهرین.
فصل سیم از باب بیست و سیم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
این گفتگویی است كه حضرت آخوند پیشتر نمودند و جواب از این، آن است كه حقّ است كه علما بر دو قسم میباشند؛ طایفهای از ایشان كه به زیور شرع آراسته باشند، هادیان دینند و امناء رب العالمیناند؛ و طایفهای دیگر كه به محبّت دنیا مبتلا گشته، پیروی نفس امّاره مینمایند، مخرّبان و مفسدان دینند. و امّا تابعان حلاج و بایزید، همگی غولان راهاند.
حق تعالی شیعیان اهل بیت را از شرّ این طایفه نگاه دارد [نگاه داری نماید]؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: گفتگوهای حضرت آخوند همه نقیض یكدیگرند. پیش از این مذكور ساخت كه طریقه این جماعت متواتر است؛ پس هر گاه متواتر باشد، چه حاجت به پیر كامل است؟ و اگر فرض كنیم كه پیر كامل در طریق ریاضات و مجاهدات در كار باشد، باید كه به قول هیچ پیر عمل نكنند، مگر پیری كه پیران او تا به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله یا امام علیه السلام همه كامل و صالح باشند، و ما پیشتر بیان كردیم كه پیران این طریقه، همه یا مخالف دین شیعهاند و یا مجهولانند؛ پس به قول هیچ پیری از پیران حضرت آخوند عمل نمودن جایز نباشد.
و دیگر این كه فرمودهاند كه سخنان این جماعت به حسب ظاهر كفر است، همین مذمّت ایشان را بس است كه بر خلاف طریقه حضرت رسالت پناه و ائمه معصومین علیهم السلام عمل نمودهاند و به ظاهر، خود را كافر ساختهاند؛ و حال آن كه مرشدان كامل كه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله و ائمه معصومین علیهم السلاماند، میفرمایند كه اتّقوا من مواضع التّهم، «1» یعنی بپرهیزید از جاهایی كه محل تهمت است.
دیگر در باب وحدت وجود گفتگوهای عامیانه مینمایند و به نقل و حكایت اكتفا
______________________________
(1). مجلسی، بحار الانوار، ج 33، ص 509
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 658
میفرمایند، و به قول بیدلیل، عامیوار عمل میكنند. به هر حال فكر خود كن كه از حق، پردور شدهای و به راه باطل افتادهای، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
بعد از آن ماتن [قمی] گفتگو را به این دو سه كلمه ختم نموده است: حضرت آخوند به این قصه خوانیها شاید كه بعضی از عوام را كه قوت تمیز نداشته باشند، فریب تواند داد، و امّا اهل علم و اهل شعور به این گفتگوها فریب نمیخورند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم. تمّت
اگر كسی از این بهتر خواهد كه بر این مطالب وقوف حاصل كند، «1» باید كه كتاب توضیح المشربین و تنقیح المذهبین را مطالعه نماید. و السلام علی من اتّبع الهدی؛ و صلی اللّه علی محمد المصطفی و آله الائمة النجباء و سلّم تسلیما كثیرا كثیرا. تمّت. «2»
______________________________
(1). در مرعشی: اگر كسی خواهد كه بهتر از این، برین مطالب وقوف یابد.
(2). در حاشیه نسخه مرعشی آمده است: تم كتاب اصول الفصول و الحمد لخالق النفوس و العقول، و الصلاة و السلام علی حبیبه و صفیّه الرسول محمد و خلیفته سیف الله المسلول و زوج البتول امیر المؤمنین و امام المتقین و آلهما و اولادهما ائمة المعصومین الی یوم الدین.
در هیچ یك از دو نسخه تاریخ كتابت وجود ندارد؛ اما از وضع كلی نسخه میتوان یقین كرد كه نسخهها از دوره صفوی است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 659
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و علی آل الطاهرین
اما بعد بحر پر آشوب وجود و مستغرقان دریای وحدت وجود، به غیر از متمسّك شدن به طناب سفینه متابعت شرع او چارهای از برای خلاص شدن از فرو رفتن در دهان نهنگ گمراهی ندارند، یعنی احمد محمود ابو القاسم محمد صلی الله علیه و اله.
و تحیّات بیپایان بر روان آن لنگرانداز سفینه دریای نجات و آن روشنی بخش قلوب شیعیان در لجّه ظلمات، یعنی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و بر آل و اولاد امجاد او صلوات الله علیهم ما دامت السموات و هبّت الریاح العاصفات.
اما بعد، چنین گوید تراب اقدام متابعین ائمه هدی- علیهم السلام- علی قلی جدید الاسلام كه بعد از مشرّف گردیدن به دین مبین محمدی- صلی الله علیه و اله- جمیع عقائد نصارا را كه در باب اقانیم ثلاثه دارند، به ادلّهای كه در كتب خود مستند شدهاند به پدر و پسر و روح القدس بودن خدای تعالی قائل شدهاند، در كتاب موسوم به هدایة المضلّین «1» جمع آورده در آن كتاب، هر یك از دلائل آنها را به قوت ایمان رد و باطل نموده و بعد از آن، هر یك از عبارات دلائل ایشان را بر احوال پیغمبر آخر الزمان از عالم نور تا آخر زمان ظهور منطبق و موافق گردانیده، در حین رد اصل دویم از اصول هفتگانه نصارا كه تعلق به انسانیت دارد، یعنی اعتقاد داشتن به این كه حق تعالی داخل رحم مریم شد، زبان طرد و لعن بر ایشان دراز كرده، سمندوار در میدان بیان بطلان مذهب ایشان به جولان در آورده بود، چرا كه از این اعتقاد ایشان، متكلمین نصارا كه آنها را تیالجی [theologue[ میگویند، لازم آورده، عوام الناس خود را به آن فریب دادهاند كه به توسط خدای تعالی كه در حضرت
______________________________
(1). گاه از این كتاب با عنوان هدایة الضالین و گاه هدایة المضلین یاد كرده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 660
عیسی متحد گردیده، داخل رحم مریم شد و از آن جا به دنیا آمده، همه انسان خدا شد و این اقرار را از اقاریر لازمه واجبه میشمارند.
لیكن به شاگردان خود یاد میدهند كه در برابر مخالف مذهب خود، این اقرار را اظهار مكنید. زیرا كه چون از حقیقت این اعتقاد خبر ندارند، شما را لعن خواهند كرد. در آن هنگام كه كمترین مشغول رد این اعتقاد فاسد ایشان بودم، جوابی از طرف ایشان به خاطر رسیده، در آن كتاب تحریر نمودم كه یكی از نصارا در مقام معارضه در آمده میگوید كه، هر گاه شما این اعتقاد ما را كه همه انسان خداست باطل میدانید و پادریان و پیران ما را كه به اقوال آنها مستند میشویم، ملاعین میشمارید، چرا متوجه احوال صوفیه خود نمیشوید كه اعتقاد ایشان غریبتر از اعتقادات ماست؟ زیرا كه به وحدت موجود قائلند و وجود الهی را ساری در جمیع اشیا میدانند. چنانچه شیخ شبستری كه از اكابر صوفیه است گفته است:
وجود اندر كمال خویش ساریستتعیّنها امور اعتباریست
امور اعتباری نیست موجودعدد بسیار و یك چیز است معدود «1» كمترین چون دیدم كه این بحث نصارا وارد و این صوفیه در فرقه اثنا عشریه شیاطین ماردند، بر خود لازم ساختم كه شمّهای از احوال این صوفیه كه در همه چیز با نصارا موافقند، در این رساله به تحریر در آورم كه شیعیان خصوصا عوام الناس كه به زهد و تقوای ظاهری ریایی ایشان فریفته نگشته به شال پوشی و ریاضت كشی این جماعت به ولایت و پیری ایشان اعتقاد بهم نرسانند و خود را از داخل نصارا حساب شدن، محفوظ دارند. و الله المستعان.
*** پس بدان ای عزیز كه از تتبع كتب نصارا و اقوال پیران و اوضاع و اطوار مذهب ایشان بر فقیر چنین ظاهر گشته كه این مذهب تصوف از قدیم به نصارا تعلق دارد و حالا بالفعل در میان ایشان مستمر است، چرا كه نصارا اتحاد پادریان خود را با روح القدس كه او را تشخّصی از تشخّصات الهی میدانند، مستند به ریاضت و كسب میدارند و صوفیه حال نیز به این اعتقاد دارند كه بعد از آن كه كسی به راهنمایی پیر كامل، طریق سلوك را مسلوك گردانید، با ذات الهی متحد میشوند و جمیع تكلیفات از او ساقط میگردد و مثلی كه نصارا در باب اعتقاد خود میگویند با امثال این نصارا (یعنی صوفیه) موافق و عذر خواهی نصارا كه در برابر سؤال از كیفیت وحدت ثلاثه خود بر زبان جاری میسازند، با عذر صوفیه در باب وحدت موجود و واصل شدن به بحر وجود كمال تطابق دارد.
زیرا كه نصارا بعد از آن كه ملزم شدند و كیفیت ثلاثه بودن خدا را تقریر نمیتوانند كرد،
______________________________
(1). گلشن راز، ص 24 (چاپ شده در انتهای مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن، از شیخ محمد لاهیجی)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 661
جواب میگویند كه، از پیران خود یاد داریم، میباید داخل این دین شد و ریاضتها و تعبها كشید تا آن كه حقیقت این دین را توان فهمید بعینه. و این همان جوابی است كه نصارای این امت، یعنی صوفیه، در برابر این سؤال، از كیفیت وحدت موجود كه به آن قائلند میگویند كه این سرّی است رسیدنی نه گفتنی، به بیان در نمیآید و سفارشی كه طوماس نصارا به ایشان كرده در باب ثلاثه، ارشاد نموده است كه به مخالف مذهب خود سرّ ثلاثه را نگویند، مثل همان سفارش و ارشادی است كه پیران صوفیه به مریدان خود میكنند كه مبادا با ملّاها و منكرین وحدت موجود حرف بزنید؛ زیرا كه وحدت موجود به عقل در نمیآید.
میدانند كه تا حرف زدند، نمیشود كه كفر نگویند. لهذا میگویند كه این سرّ، حكم خون دارد در بدن كه تا در بدن است پاك است، اما همین كه از بدن بیرون آمد، نجس میباشد؛ پس با وجود خویشی این صوفیه با نصارا، چنانچه دو كلمه در بیان اعتقاد و فساد رأی صوفیه گوشزد اهل توحید و ایمان گرداند، ممكن است كه سبب آگاهی عوام الناس گشته، هم چنانچه امید هست كه عوام الناس نصارا بعد از مطالعه آن كتاب كه بر بطلان مذهب نصارا قلمی شده، به فكر افتاده هدایت یابند، نیز امیدوار است كه این رساله سبب آگاهی عوام مسلمانان شده، از فریب این طایفه صوفیه غافل نباشند. زیرا كه با وجود این كه امروز به سبب دیوار رزین اسلام كه میان ما و نصارا فاصله است، توهم مردم فریبی ایشان كمتر میرود، اما این طایفه صوفیه كه اسم مسلمانی بر سر دارند و به ما نزدیكترند، مردم فریبی ایشان زیاده از نصارا تأثیر میكند؛ شاید كه بعد از اطلاع مردم بر این رساله، من بعد در دام صوفیه نیفتند و جماعتی كه هنوز فریب ایشان را نخوردهاند، اما هنوز در ظلمات كفر ایشان چندان فرو نرفتهاند و پرده سیاه دل، دلهای ایشان را نگرفته، به سبب این رساله با خبر شده، خود را از مكرهای این قوم نگاه دارند و از سرچشمه مذهب و طریقه ایشان كه نصارای قدیم است آگاه گردند كه من بعد عنان اعتقاد ایشان را نتوانند پیچید. و بدانند كه كمترین كه تازه داخل این دین شدهام، غرضی سوای خیر ایشان ندارم و از كتب نصارا كه دشمن اهل اسلامند و میخواهند كه همه گمراه شوند، بیان بطلان اعتقاد صوفیه را استخراج نمودهام و پای تعصّب و عنادی با این قوم در میانه ندارم. پس متفطّن شده، شیر مادر خود را كه در اسلام خوردهاند و طریقه آباء و اجداد را به خاطر آورده، از فریب این گرگان كه در لباس میش در میان گله اسلام میگردند تا آن كه گوسفندان گله حضرت محمد مصطفی- صلی الله علیه و اله- و اهل بیت آن حضرت- صلوات الله علیهم- بربایند، خود را نگاه داشته بیشائبه تزلزل داخل امّت رسول خدا و شیعیان ائمه هدی شوند و از عذاب ابدی به سبب متابعت آن حضرات كه كشتی نجاتند فارغ گشته بعد از انتقال از این سرای فانی به خوشی زندگانی ابدی بهرهمند گردند و ان شاء الله در این صورت كمترین به لطف
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 662
الهی امیدوار هستم كه بیمزد نخواهم بود.
پس بدان ای برادر دینی كه كالوپینambrogio calepino )1440 -1510( كه صاحب كتاب لغت لاتین و یونانی و عبری است و كتاب او در نزد نصارا نهایت اعتبار دارد، در لغت «آس» كه به معنی صاد است، زیرا كه در حروف لاتین چون سین و صاد نیست، در جای دو حرف، آس استعمال میكنند، به تقریبی ذكر شمّهای از احوال صوفیان قدیم میكند و میگوید كه: صوفی [بخوانید: سوفی] به زبان مردم آن زمان، اسم عالم و ما هر در هر فنی بوده، اما یكی از آن جمله از هفت عالم كه قبل از فیثاغورث در زمان یونان بهم رسیده بودند كه اسامی ایشان طالسthales و سولانsooln و قیلانchilon و بیتواسpittacus و بیاسbias و كلیبابلوسcleobulw و بیاندر بوده كه مذهب ایشان بعد از این معلوم خواهد شد، معنی اسم صوفی را در حكما استعمال كرد، و هر وقت كه لفظ صوفی به لغت آن زمان اطلاق میكردند، آن هفت نفر مراد بود و بعد از آن، آن هفت عالم را به این اسم موسوم میساختند تا آن كه مردم بد مذهبی كه در برابر بتها اشعار میخواندند و وجد میكردند، مفهوم این اسم به اصطلاح مردم آن زمان نشان خود كردند. «1»
چنانچه حالا جماعتی از مسلمانان كه اكثر ایشان كاسب و بیچارهاند، به محض این كه پیران صوفیه خاطر نشان كردهاند كه انسان میتواند كه به مرتبهای برسد كه حلقه بندگی از گردن او افتد و بلكه دیگران بندگی او باید بكنند، در مجامع صوفیه حاضر میشوند، از راه آن كه از كثرت مشاغل دنیای فانی به یاد گرفتن امور واجبی خود اقدام نمیتوانند كرد، به امید وصول به مرتبهای كه واجبات ساقط تواند شد، آن مجمع را مكان وصول و حلول
______________________________
(1). میدانیم كه ظاهرا كلمه صوفی در عربی با سوفی یا سوفسطائی در لاتین متفاوت است. در یونان، پس از دوره نخست رشد حكمت، قشری یافت شدند كه فلسفه جدیدی كه ویژگی عمده آن شكاكیت در نوع معارف انسانی بود، ایجاد كردند. آنها با اعتقاد به نوعی نسبیت، حقیقت مطلق را انكار كرده و در جدل و مناظره مهارتی خاص به دست آوردند. در واقع سوفیسم نوعی فلسفه است همراه با شكاكیت و لذا مورد انكار شخصیتهای برجسته فیلسوف بعدی مانند سقراط و افلاطون و ارسطو كه در پی كسب معرفت مطلقند، قرار دارد. در دوره اینان، سوفیستها سخت مورد حمله و ملامت قرار گرفتند. اصطلاح سفسطه هم بر گرفته از همین نگرش است. كاپلستون به نقل از هگل نوشته است: «مخصوصا به واسطه مخالفت سقراط و افلاطون است كه سوفسطائیان چنان شهرت بدی یافتند كه این كلمه اكنون معمولا به این معنی است كه با استدلال باطل، حقیقی مردود یا مشكوك جلوه كند، یا چیز باطلی به كرسی اثبات بنشیند و قابل قبول نمایانده شود.» كاپلستون میافزاید: از سوی دیگر، نظریه نسبیت سوفسطائیان، تشویقی كه آنان از جدل و مناظره میكردند، نداشتن معیارهای ثابت، قبول مزد، و تمایلات موشكافانه بعضی از سوفیستهای متأخر، تا اندازه زیادی نشان میدهد كه را كلمه «سوفسطائی» معنی ناپسندی به خود گرفته است. در نظر افلاطون آنان «دكاندارانی هستند با كالاهای معنوی». (تاریخ فلسفه یونان و روم، ص 104، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، 1368). این كه مؤلف خواسته است تا سوفیسم را با صوفیان متصل كند و از بدنامی آنها در اینجا بهره برد، در اصل نادرست مینماید.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 663
پنداشته، به خواندن اشعار مردم بدكردار چون مغربی «1» و شیخ عطار و غیره مشغول میگردند و گاهی به ذكر و گاهی به وجد و گاهی به سماع، سمع خود را از استماع ذكر مناقب و فضائل اهل بیت رسول خدا محروم میدارند. و همچنان كه آن مردم بد مذهب قدیم در برابر بتها وجد میكردند و شعر میخواندند، این جماعت نیز در برابر پسر خوشرویی كه در آن مجلس است، یا به هوای مطرب خوش نوایی به طرب میآیند و این قسم حركات را عبادت میدانند و در وقتی كه فیثاغورث در میان آمد، از برای امتیاز ما بین حكما و آن مردم بد مذهب، خود را فیلسوف نام كرد، یعنی علم دوست.
پس معلوم میگردد كه این طریقه غیر مرضیه صوفیه [كه] از زمان قدیم تهمت زده، به نحوی مخالف ادیان و ملل بوده كه حكمای یونان هم از سلوك طریقه ایشان عار میداشتند؛ حالا چه گوید كسی به این نصرانیان امّت پیغمبر آخر الزمان كه خود را از زمره شیعیان، به این اسم صوفی جدا كردهاند به غیر از آن كه به قربان نصارای ازمان قدیم بروند، هرچند میدانم كه در جهنم مرتبه عذاب این صوفیه از نصارای قدیم عظیمتر خواهد بود و با آنها در یك طبقه نخواهند بود بلكه به سبب اعتقاد واصل شدنی كه دارند، وصول ایشان به دركات جحیم غیر وصول آن نصارا خواهد بود، چرا كه سبب گمراهی آن نصارا این است كه از پرتو نور محمدی- صلی الله علیه و اله- و تجلّی انوار محبت اهل بیت خود را محروم كرده، در ظلمت آباد كفر مخفی ماندهاند و بدین علت رفته رفته دلهای ایشان قساوت بهم رسانیده و سیاه گشته، حكم كسی دارند كه در وقت احاطه لمعان نور آفتاب به جمیع دنیا، خود را در بیت الخلائی پنهان كرده، در به روی خود بسته باشند و با این حال، با كسی كه او را تكلیف به روشنی و مستفیض شدن از نور آفتاب میكند نزاع دارد و میگوید كه، خوشی و روشنی همین است كه من دارم نه آن كه تو نشان میدهی.
اما این نصرانیان حال، یعنی صوفیه، از آن نصارا بدترند؛ چرا كه چون لطف الهی شامل حال ایشان شده و در اسلام تولّد نمودهاند و همین كه خود را موجود دانستهاند، دست در دامان اقوال حكما و پیران جاهل صوفیه زده، چشم از احادیث اهل بیت رسول خدا پوشیده داشتهاند و راه روشنی تازه كه در هیچ حدیثی اشعاری به آن نیست، پیش گرفتهاند، از قبیل رقصیدن و چرخ زدن و غنا كردن و عشقبازی نمودن و سایر رموزی كه در میان خود دارند، همه را عبادت میدانند. پس از راه حرامزادگی حكم كسی دارند كه دست از پستان مادر خود برداشته و چشم دل خود را بسته، به هر دو دست مادر خود را میزند و فریاد میكند كه تو مرا در ظلمت جوع نگاه داشته، از شیر سیر نمیكنی. بدین سبب به در خانه مادرهای
______________________________
(1). ابو عبد الله محمد بن عز الدین بن عادل بن یوسف تبریزی مشهور به محمد شیرین مغربی متوفای 810 دیوان وی به كوشش دكتر لئونرد لوئیزان در سال 1372 توسط دانشگاه تهران انتشار یافته است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 664
دیگران رفته و گدایی كرده، خود را از شیر ایشان سیر میكنیم و مادر استغاثه میكند كه، ای فرزند چرا چشم خود را بسته دست از پستان من برداشتهای و مرا آزار میكنی؛ چشم خود بازكن و پستان مرا به دست گیر تا این لذتها كه در شیر من میباشد بیابی. هرگز دیده كسی دست از مرغ بریان برداشته به خوردن گوشت سگ مرده مشغول شود؟ اما هر چند مادر سعی میكند كه شاید این فرزند را به حیات ابدی زنده دارد، او جواب میگوید: من زندهام و احتیاج به زندگی تو ندارم.
در واقع این جماعت صوفیه همین حال دارند كه دست از طریقه و شیوه دینی كه از رسول خدا و ائمه هدی مانده است، برداشتهاند و به دامن پیران جاهل چسبیدهاند، از راه وحدت موجودی كه مطمح نظر پیران كامل ایشان است، خود را در سلك نصارا مندرج گردانیدهاند؛ زیرا كه اطوار و اوضاع این طائفه مثل آن دست افشانیها كه در حالت وجد و سماع دارند و آن از خود رفتن را كه در میان ایشان به وصول و ملاحظه انوار ذات خدا اشتهار دارد، هیچ مغایرتی با اطوار عبادتهای نصارا كه در برابر بتها در كلیساها میكنند ندارد و پیر و مریدی نصارا كه منشأ پیر و مریدی در میان صوفیه شده است و الا در هیچ كتب حدیثی وارد نشده است كه سوای ائمه هدی- صلوات الله علیهم- مرشد و راهنمای دیگر هست و به سوای متابعت علمای ابرار شیعه كه در هیچ امری از مضامین آیات قرآن و احادیث پیغمبر و ائمه هدی تجاوز ننمایند، متابعت دیگری میتوان كرد.
پس در این زمان، اكثر مردم كاسب و عوام الناس و سایر شیعیان را چه ضرورت داعی شده است كه به هزار زحمت، دو سه دیناری از كسب خود بهم میرسانند و شبهایی در خانه خود مجمعی میسازند و جمعی از متصوّفه را كه هر كدام به مطلبی فاسد طالب مجامع چینی هستند، میطلبند و بعد از ذكر اوصاف مشایخ صوفیه كه از اقوال ایشان ظاهر میتواند شد كه دین و مذهب درستی نداشتهاند، به خوانندگی و ذكر با غنا و های و هو و دست و پا افشانی كه سوای هضم آن طعام فائدهای بر آن مترتب نمیشود، مشغول میشوند.
در واقع مردمی كه سعی در گرمی هنگامه این جماعت صوفیه میكنند و این قسم مجالس میسازند، چه خیال كردهاند اگر چنانچه به خاطرشان میرسد كه پول صرف كردن در جمعیت اسباب این طائفه ثواب دارد، یعنی اگر پول خود را صرف عیال خود و صله رحم و جاهایی كه ائمه ما امر نمودهاند بكنند، بهتر از این نیست كه جماعتی لا ابالی بیدین كه هر درویش شال پوشی را كه یك مسأله از واجبات خود نمیدانند ترجیح بر اعظم علما میدهند بطلبند و كاری كه بدعت و باعث ضلالت مردم عوام است رواج دهد؟
و اگر چنانچه صوفیه خاطر نشان ایشان كردهاند كه در میان این جماعت اولیا و مقربان
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 665
درگاه خدا میباشند و به این امید دست در دامن پیران صوفیه میزنند، این هم غلط است بلكه خیالی است كه شیطان در دلها میاندازد كه طریقه باطله ایشان را رونقی بدهد؛ چرا كه اولیاء الله شیعه اثنا عشری، جماعتیاند كه تحصیل معارف دینیه از طریق اهل البیت- علیهم السلام- نموده و متابعت آن حضرت را در اصول و فروع از جمله لوازم میدانند و به صیقل فكر و یاد خدا دل را صفا دادهاند و با نفس امّاره جهاد كردهاند و بر نفس غالب آمدهاند و به دست یاری توفیق خدا شیطان را مغلوب ساختهاند و به نور یقین دل خود را منوّر گردانیده و تسلیم امر الهی نمودهاند و به قضای الهی راضی شدهاند. ساكت شوند سكوت ایشان فكر باشد و تكلم ایشان ذكر باشد و ناطق شوند، نطق ایشان پند و موعظه باشد و نظر كنند، نظر ایشان عبرت باشد و دلهای ایشان از محبت خدا پر باشد. خدا را عبادت كنند از روی محبت نه از خوف جهنّم و طمع جنّت و با این حال از عقاب الهی بسیار ترسان باشند و به ثوابش امیدوار. چون شب در آید به خدا متوجه شوند و دل خود را به وی متوجه سازند و به خدا فرحناك باشند و از ذكرش لذّت ببرند و به مناجاتش تنعم كنند. صاحب حیا و شرم و آزرماند و با سكینه و وقار باشند و از لهو و لعب اجتناب كنند و رقصیدن و چرخیدن و غنا كردن را قبیح دانند و از آن پرهیز نمایند. اولیاء الله از جمله صحابه سلمان فارسی و مقداد و ابوذر و حذیفه و جابر بن عبد الله انصاری بودند و از جمله اصحاب حضرت امیر المؤمنین- علیه السلام- مالك اشتر و میثم تمار و اویس قرنی و كمیل بن زیاد و صعصعة بن صوحان و زید بن صوحان بودهاند و از اصحاب سایر ائمه، جماعتی هستند كه اسامی شریف ایشان در كتب رجال مذكور است و نزد علمای شیعه معروفند و جماعتی از شیعه اثنا عشری كه بعد از زمان ائمه- علیهم السلام- به توفیق و تأیید باری تعالی صاحب مرتبه ولایت بودهاند، نزد علمای شیعه اثنا عشری مشهور و معروفند. پس اولیاء الله این جماعتند و كسانی كه در اعتقاد و اقوال و افعال ایشان باشند نه پیران جاهل صوفیه كه در اول مرتبه سلوك پا از دائره بندگی بیرون گذاشته أنا الله و أنا الحق میگویند و گمانشان این است كه الله تعالی به منزله دریاست و خلق به منزله موج دریا و از جمله اشعار ایشان در این باب این بیت است:
این جهان موجهای این دریاستموج و دریا یكیست غیر كجاست ایشان گوساله پرستی و بت پرستی و آتش پرستی را بد ندانند بلكه همه را عین حق پرستی میدانند. محیی الدین اعرابی كه از بزرگان صوفیه است، در كتاب فصوص الحكم گفته كه سامری، گوساله ساخت و بنی اسرائیل را به گوساله پرستی مشغول نمود و حق تعالی مانع او نشد؛ زیرا كه خدا میخواست در همه صورت پرستیده شود. پس در كفر این و كفر كسی كه او را كافر نداند، شكی و ریبی نیست.
پس هرگاه این صوفیه چنین جماعتی باشند كه به اعتبار متابعت پیران خود و پیروی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 666
رأی و اعتقاد ایشان خود را در زمره نصارا داخل نموده باشند، بهتر و واجب آن است كه هر كسی خود را از دام و دانه ایشان نگاه داشته، گمان خوبی درباره ایشان نكند و به توقع زنده كردن دل خود، داخل مجالس وجد و حال این طایفه مرده دل نشود، زیرا كه اگر در مذهب نصارا و صوفیه زندگی بهم میرسید، كمترین كه مدتی در میان ایشان بودم و به مرتبه پادریگری امتیاز داشتم، میبایست كه از برای تحصیل زندگی دل، ترك این طریقه ایشان نكرده داخل دین اسلام نشوم.
مطلب این است كه راه نجات در آن است كه شخص كمر متابعت احادیث اهل بیت را بر میان بسته، از جاده شرع شریف تجاوز نفرماید، نه این كه مثل صوفیه اعتقاد فاسده از تتبع كتب و اقوال حكمای یونان پیدا كرده، خود را در نزد مردم عوام الناس كامل به قلم بدهند. اما چون این صوفیه در وحدت موجودی كه اعتقاد دارند، به این حكمای یونان و اقوال ایشان مستند شده، اعتماد دارند، مجملی از احوال استادان ایشان را كه از كتب نصارا اطلاع بهم رسانیدهام تقریر مینمایم تا بدانند كه آن حكما و صوفیه سابق در مذهب با خودشان مغایرتی نداشتهاند، بلكه این اعتقادات را برای صوفیه این زمان به یادگار گذاشتهاند.
پس مخفی نماند كه یونان را به زبان لاتین گروكgreece میگویند، و گروك چنانچه جرانیم در فهرست اسامی عبری كه در كتاب خود به جهت نصارا نوشته است به معنی فریب دهنده است و یونانی در میان بنی اسرائیل به فریب دهنده مشهور بودهاند. و چنین مستنبط میشود كه این زهر قاتل، یعنی طریقه حكما كه حالا در میان اهل اسلام شهرت دارد كه مردم به سبب طلب آن، آخر گمراه گشته، از حسرت بهشت و دین حق در روز قیامت پشیمانی دارند، همچنان در زمانی كه شریعت موسی- علی نبینا و علیه السلام- منسوخ نشده بوده است، كار حكمت و حكما همین بوده است كه از ایشان به فریب دهنده تعبیر میكردهاند.
پس بدان ای عزیز كه این جماعت، كه خود را در آن زمان از قبیل این صوفیه به اعتبار مذهب تصوف ممتاز میدانستند، جماعتی بودند كه همه اشیاء را خدا میدانستند، اما در میان خداها، مراتب شدت و ضعف قرار داده بودند، به این نحو كه هرگاه كسی كه به دنیا میآمد و كارهای عظیم از او سر میزد، در علمی یا صنعتی او را خدای قوی میگفتند و بعد از فوت او، او را خدای آن فن میدانستند، خواه زن بود و خواه مرد. و بعد از آن كه، اهل آن فن كه آن مرتبه مهارت را نداشتند، بتخانه میساختند و صورت آن مرد یا زن را در بتخانه قرار میدادند و او را میپرستیدند و نذر و قربانیها از برای او میكردند، به اعتقاد آن كه آن خدا حاجتهای ایشان را روا میكند و چون شیاطین در جوف آن بتها داخل میشدند و با ایشان سخن میگفتند، اعتقاد ایشان به صاحب آن صورت زیاده میشد و اعتقاد ایشان آن
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 667
بود كه آن كسانی كه خدا میشدند از آن زنان كه در مرتبه الوهیت بهم رسانیده بودند در آن عالم به عقد خود در میآوردند و فرزندان از ایشان بهم میرسید و گاه میشد كه خدایان در سر زنان یا فرزندان خود یا در بالای حكومت با همدیگر جنگ میكردند و بر یكدیگر تسلط بهم میرسانیدند و غالب و مغلوب را به هر صورتی كه اراده میكرد، مصوّر مینمود و میگفتند این اشجار و احجار و حیوانات همه آن خدایانند كه خدایان دیگر ایشان را مسخ كردهاند.
مصداق این مقال، نقلی است كه كالوپین صاحب كتاب لغت یونانی در لغت سطورنا كه اسم یكی از خدایان، بلكه از همه قدیمتر بوده میكند و میگوید كه، سطورنا از همه خدایان سابقتر بوده است و زن او ابیس نام داشت و از او پسری بهم رسانیده، او را جاویس نام كرد و این آن كسی است كه بعد از آن كه بزرگ شد، پدر خود را از خدایی آسمان بیرون كرد و خداوندی آسمان را خود تصرف نمود و چون اعتقاد ایشان این بود كه این جاویس از پدر خود پر زورتر و در تدبیر بهتر شد، او را چوپیتر [زئوس] میگفتند. و چون نسبت به مردم و پیروان خود مهربانتر شد، او را پدر نامیدند و این است آن چوپیتر كه رومیان قدیم او را پدر و خدای بزرگ میگفتند و او را دیو چوپیتر مینامیدند. اما تولد او این وضع بود كه ابیس مادر او را در جزیرهای كه او را كرت میگویند او را با خواهری در یك شكم وضع كرد و اسم خواهر او را جون كرد و چون چوپیتر بزرگ شد، خواهر خود را به عقد خود در آورد و از این است كه لفظ جون در نزد ایشان به معنی خواهر و زوجه هر دو میآید، پس چون ابیس چوپیتر و جون را زایید، خواهر را برداشت و چوپیتر را در آن جزیره گذاشت، از ترس آن كه سطورنا پدرش مبادا او را بخورد، چنانچه پسران دیگر را خورده بود. این قصه چنان است كه سطورنا برادری داشت تیّتن نام كه او را در خدایی آسمان و زمین با خود شریك كرده بود و چون او را بسیار دوست میداشت شرط كرده بود كه هر فرزند نرینه كه از او بهم رسد بخورد كه مبادا با او در سر خدایی دعوا كند. اما چون ابیس حیله كرده بود، چوپیتر را در آن جزیره گذاشت و سطورنا از آن خبردار نبود.
جماعت كرتیس ساكنان آن جزیره چوپیتر را برداشته بزرگ كرده و چون به حد بلوغ رسید و دریافت كه سطورنا پدر او میخواسته او را بكشد و بخورد، با دو برادر خود حصّه نمود به این نحو كه به تیتان برادر میانی، خداوندی دریاها را داد و به لوطان برادر كوچك خداوندی جهنم را بخشید و خودش خداوندی زمین و آسمان را اختیار كرد و خواهر خود و جون را از برای آن كه در خدایی بیرسد نماند، زن خود كرد و از او پسری بهم رسید كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 668
او را دو القنا نام كرد و همچنین فرزندان چوپیتر و آن برادران دیگر، خدایان گفته میشدند. «1»
چنانچه گفتیم كه هر كس در هر فنی ماهر میشد، بعد از فوت، او را داخل خدایان كامل میشمردند و اعتقاد داشتند كه گاهی زنان دنیا، پسند ایشان میافتاد و با ایشان جماع میكردند و فرزندان بهم میرسانیدند و این فرزندان چون كه خدایی به ایشان منتقل میشد، این است كه عالم در فنی میشدهاند، لذا هر ماهر در هر فنی را بعد از فوت، خدای كامل میدانستند و سیسرو كه یكی از بزرگان صوفیه یونان است، نقل میكند كه، جماعتی گمراه شده، چوپیتر خدای بزرگ را سه میدانستهاند كه به یك اسم چوپیتر نامیده میشدهاند و به خدایان دیگر این اعتقاد نداشته خود را تیالجیtheologue مینامیدند، یعنی سه پرست.
وسیسرو این را به عنوان شكوه و سرزنش بر آن جماعت نقل میكند و این همان شكوهایست كه صوفیان اسلام قائلین به وحدت موجود از نصارا كه به سه خدا قائلند میكنند، یعنی كه چرا در زیر اسم یك خدا، سه خدا مندرج مینامند؛ مثل آن جماعت كه در زیر اسم چوپیتر سه خدا میدانستهاند و میپرستیدهاند و چرا بخل میورزند و به خدای دیگران قائل نیستند و همچنان كه در آن زمان، هر كس چوپیتر را سه خدا میدانست و چون سه پرست بود او را تیالج میگفتند، امروز نیز در میان نصارا مشهور است كه هر كس به ثلاثه قائل است او را تیالج مینامند.
و مخفی نماناد كه هر یكی از پیران صوفیه میگوید كه، اگر نصارا در این سه خدا توقف نمیكردند، ما را با ایشان هیچ نزاعی نبود بلكه ایشان را خوب میدانستیم، اما توقف در سه خدا كردن صورت ندارد، بلكه میباید گفت كه همه چیز خداست، اما به تفاوت خداوندی، به این نحو كه در بعضی خدایی شدیدتر و در بعضی ضعیفتر میباشد و این است كه آن خدایی كه خداوندی در او قویتر است تسلط زیادی بهم میرساند، مثل پادشاهان و ارباب استیلاء و امثال اینها. و اگر نه قبل از آمدن به دنیا همه یك خدا بودهاند و در بازگشت نیز
______________________________
(1). افسانههای یونانی متفاوت نقل شده است. افسانهای كه مؤلف در متن آورده و مربوط به زئوس یا چوپیتر، معروفترین و بزرگترین خدای یونان است، در منابع به تفصیل و البته با اختلافاتی آمده است.
اورانوس خدای آسمان به دست فرزندش كرونوس (سطورنای مؤلف بالا) خدای زمین با داس قطعه قطعه میشود و در همان حال به او میگوید كه به دست پسرانش زندانی خواهد شد. او برای رهایی از این خطر، هر فرزندی كه از او متولد میشود، او را میخورد. رئا همسر كرودس كه شاهد خورده شدن فرزندان است، آخرین فرزند خود زئوس را به جزیره كرت واقع در دریای مدیترانه میبرد. پس از بلوغ، گیاه سحر آمیزی را به خورد پدر داد و او همه فرزندان را كه هنوز در شكمش زنده بودن بیرون ریخت.
پس از آن كرونوس زندانی شد. زئوس و برادران خدایی را میان خویش قسمت كردند. زئوس خدای آسمان، پوسیدون خدایی دریاها و هایدس به قلمرو مردگان و اعماق زمین دست یافت. در ادامه اشاره شده است كه زئوس با مایا ازدواج كرد و فرزند هرمس بود. نگاه كنید: اساطیر یونان، (راجر لنسلین گرین، ترجمه عباس آقاجانی، تهران، سروش، 1366)، صص 32- 34
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 669
همه یك خدا میشوند، همچنان كه دریا وقتی كه آرمیده است و طوفانی نیست، همه یك دریاست و همین كه طوفان آمد و به تلاطم در میآید، موجهای بیشمار در او بهم میرسد.
بعضی بزرگ و بعضی كوچك و با هم اختلاف دارند، اما وقتی طوفان ایستاد و تلاطم بر طرف شد، همه موجهای مختلف كه دیده میشدند به همان دریا برگشته یكی میشوند.
این بعینه همان مثلی است كه حالا جماعت صوفیه این امت، جاهلان را به آن فریب میدهند اما با مثل نصارا كه در باب ثلاثه میآورند نیز مشابهت تمام دارد، چرا كه نصارا در باب اثبات ثلاثه، مثل میآورند كه ثلاثه مثل پارچهای است كه او را سه تا كرده باشی. وقتی كه او را با آن تاه ملاحظه كنی سه پارچه مینماید، اما چون از هم واشد آن سه تاه، به یك پارچه برمیگردد. و از قبیل شمع روشن است كه در او موم و پنبه و آتش میباشد كه سه چیز است، اما یك شمع است. همچنین خدا سه تشخّص دارد، تشخص پدری و پسری و روح القدسی. اما همه یك ذات است.
و چون مثل آن صوفیان و صوفیان این امّت و نصارا هر سه یك نحو است، معلوم میگردد كه ایشان در اعتقاد با هم موافق و از یك راه به چاه گمراهی فرو رفتهاند. و اگر چنانچه این صوفیان یا آن صوفیان قدیم، بپرسند كه موافق عقل كی میتوان جسمانی را مثل از برای شناخت مجرّد آوردن و چون نتیجه درست حاصل میشود با وجود آن كه خودشان اتفاق دارند كه در میان مخلوقات ذات الهی مثلی و شبیهی ندارد و او را نمیتوان دید و به كنه نمیتوان شناخت، پس هر گاه ذات آن سبحانه و تعالی به كنه شناخته نتواند شد، این مثل پوچ و نامربوطها كه صوفیه میگویند هیچ صورتی ندارد و از برای همین او را اختراع كردهاند كه جاهلان بیچاره را فریب بدهند.
اما به اینجا كه میرسد همان جوابی كه نصارا در باب ثلاثه میگفتند، ایشان نیز چون با نصارا برادرند، همان جواب را میگویند كه این اعتقاد سرّی است كه تا او را كسی قبول نكند و ریاضتها نكشد نمیتواند یافت. و اگر مبالغه در این باب كنی و بگویی كه چون من هنوز ریاضت نكشیدهام اگر آن سرّ را نیابم، میتواند بود، اما شما كه ریاضتها كشیدهاید و به آن مرتبه كه ادعا میكنید واصل شدهاید البته این سرّ را یافته خواهید بود، چه میشود كه او را به من خاطر نشان كنید. در اینجا كه گلوی ایشان گرفته شده، جواب میگویند كه، این سر مطلقا گفتنی نیست؛ باید به قلب قبول كرد نه در باب او سخن گفت. زیرا كه، همین كه در باب او سخن گفته شود، نمیشود كه كفر گفته نشود، كه هر كس بشنود لابد است كه این كس را لعن كند.
و اگر ایستادگی كرده با ایشان بگویی كه، خدای تعالی زبان را خلق كرده از برای این كه دلیل ذهن باشد و انسان اظهار ما فی الضمیر خود را به آن تواند كرد و به غیر تواند فهمانید،
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 670
آن وقت چاره ندارند به غیر از آن كه اعتراف نمایند به گنگی، و كاشكی زبان نمیداشتند و این قسم نامربوطها را نمیگفتند.
اما بعد از آن كه دیگر جواب نمیتوانند داد، چون حیوانات صامت میشوند و هر چند حرف بزنی و جواب طلب نمایی، هیچ نمیگویند و اگر آن شخص یكی از پیران ایشان است كه در مراتب كفر خود را بالاتر از دیگران میداند، میان خرقه صدایی خواهد كرد كه من واصل شدهام تو نمیفهمی. مرا به حال خود بگذار كه ذكر خفی میكنم. چون تو جاهلی، این سر را نمیفهمی؛ اما چون دید، تو به تنگ آمدهای لعن بر او كردی و رفتنی، همین كه میدان را خالی دید، خرقه را از خود دور كرده، كوچك ابدال خود را كه وجاهتی دارد و به اعتقاد خود از برای تقویت روح او را نگاه داشته است، میطلبد و به او میگوید كه، برو و در اطراف بقعه نظر كن كه مبادا كسی از این جاهلان باشد. و چون كوچك ابدال بر میگردد و پیر خود را خاطر جمع میكند، به او میگوید كه، بیار نان و حلوا یا مرغ بریان یا كباب را كه گفته بودم حاضر كنی تا بخوریم. كوچك ابدال در زیر زمین یا گنجینه را باز كرده، آن لقمهها را برای پیر حاضر میكند و پیر نشسته از قرار واقع شكم را پر میكند و در نزدیك سیر شدن، كوچك ابدال را طلب میكند و میگوید كه، بنشین و بخور.
كوچك ابدال شروع میكند به خوردن. و چون میبیند كه پیر را با او سر شفقتی هست، از او پرسد كه، هر گاه شما مریدان خود را میفرمایید كه روزه بگیرند و ترك لذّات نفسانی بكنند، چرا شما موافق فرموده خود بجا نمیآید، خود از نعمتها میخورید و به من نیز میدهی؟ در جواب میگوید كه من واصل شدهام. ریاضتها از من ساقط گردیده، اما مریدان چون هنوز كامل نگشتهاند و مرتبه وصول مرا بهم نرسانیدهاند، بدین جهت ایشان را ریاضت باید كشید و من كه در برابر ایشان چیزی نمیخورم از قبیل تقیه است، اما چون تو نظر كرده منی، قابلیت به تو دادهام و تو را صاحب سرّ خود كردهام و احتیاج به ریاضت نداری. به این تزاویر، پیر حیلهگر كوچك ابدال را فدوی خود كرده آنچه مدعای اوست از او حاصل میكند.
و اگر گویند كه این اطوار پیران صوفیه از كجا بلد شدهای كه پنداری كه صد سال صوفی بودهای؟ جواب آن است كه میان پادریگری و پیری تفاوتی نیست، زیرا كه همه از [یك] كاسه آب خوردهاند و من كه خود مدتی پادری و پیر بودهام مریدان داشتم، دقائق و رموزی كه پیران با مریدان هست، همه را میدانم. و غرض از اظهار این معنا، از برای آن است كه شاید از ترك كردن كمترین پادریگری را پیران صوفیه متنبّه گشته دست از جهل پیری بردارند و به واسطه اسلام جوان گردند. و چنانچه من حالا ردّ بر دین نصارا مینویسم و امیدوارم كه جماعتی كه در آن وقت مریدان من بودند ببینند و بخوانند و چون ببینند كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 671
من از دینی كه در آن پیشوا بودم بیزار گردیده حق را اختیار كردهام، ایشان نیز پیرو من گشته تابع در حق شوند. و چنانچه من دست از پادریگری برداشتهام، پیران صوفیه نیز نگاه كنند و دست از پیر بودن كه عین جهل است برداشته رد بر آن بدعتهایی كه مریدان خود را تعلیم كردهاند بنویسند تا آن كه شاید مریدانی كه در آن بدعت كردهاند از آن بدعتها فسخ اعتقاد نمایند. و در این صورت ممكن است كه توبه پیران صورت قبولی بهم برساند. اما بعد از آن كه مریدان در بدعت مردند و بازگشتی ندارند، ظاهرش این كه توبه پیران سودی نخواهد داد، بلكه با خسران عظیم به عذاب ابدی گرفتار خواهند گرید.
اما در این زمان صوفیان هستند كه قطنی و دارائی میپوشند، چهار زرعی و شال ترمه میبندند، حاضریها و طعامهایی با تكلّف میخورند و خود را در طریق و لباس اهل حق به مردم مینمایند و میگویند، ما كوچك ابدال نگاه نمیداریم و خرقه را نمیپوشیم و ترك لذتها نكردهایم، بلكه خوب میپوشیم و خوب میخوریم و كنیزان و زنان متعدده داریم.
چیزی كه هست، همین است كه اسم صوفی را خوش كردهایم و قائل به وحدت موجودیم.
اما در بدی چیزهای دیگر حرفی نداریم. و منظور ایشان از این گفتگو این است كه به خاطرشان میرسد كه پیران صوفیه را به اعتبار خرقه و ترك نعمتهای الهی و نگاه داشتن كوچك ابدال مذمّت میكنیم و نمیدانند كه اصل همه مذمّتها بر این وحدت موجود كه خود اقرار میكنند وارد میآید، لهذا از وحدت موجود ابا ندارند بلكه میگویند كه این وحدت موجود كه سعی در اعتقاد نمودن آن میكنیم، چنین نیست كه موافق عقل نباشد، بلكه از افلاطون و ارسطو كه حكیم بودهاند و میزان عقل را قرار دادهاند ثابت میكنیم و گفتار ایشان را به عقل خود میسنجیم، مییابیم كه راست گفتهاند و در صدق اقوال ایشان شكی نداریم.
اما جواب ایشان در آن جا كه گفتیم كه ذات الهی در میان مخلوقات مثلی و نظیری ندارد گفته شد. و اگر گویند كه مثل دارد و وحدت موجود را به مثل ثابت میكنیم، دست از كلمه وحده لا شریك له بردارند و به یكبارگی آنچه در زیر خرقه كفر پنهان دارند ظاهر سازند تا آن كه مردم ایشان را بشناسند و من بعد فریب نخورند. و اگر گویند مثل ندارد میگوییم:
پس از چه چیز ذات الهی را شناختهاند تا آن كه حكم كنند كه وجود در همه مخلوقات ساری است. و اگر گویند ما وجود او را میشناسیم، اما ذات او را نمیدانیم، جواب آن كه، این در صورتی میشود كه وجود الهی عارض ذات او باشد، اما همه كس اقرار به این دارد كه وجود الهی عارض ذات او نیست و زاید بر ذات نیست، پس علاج ندارند به غیر از آن كه بگویند كه، وجود الهی عین ذات اوست. بعد از این آنچه در ذات گفتیم در وجود نیز همان وارد میآید و لازم میآید كه هر گاه ذات الهی را نتوان شناخت، وجود او كه عین ذات
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 672
اوست باز نتوان شناخت. پس چون حكم میتوان كرد كه وجود او عین مخلوقات است، زیرا كه از برای تفتیش این معنی، چون وجود الهی ذات اوست، لابد میباید كه آن ذات را بشناسد یا اقلا در آن فكر كنند.
شناختن ذات الهی محال و فكر كردن در او هلاكت است. چنانچه در كتاب كلینی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده كه «هر كس فكر در ذات خدای تعالی كند كه چگونه است، هلاك میشود». «1» و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام منقول است كه میفرمودند: «هر كس كه در ذات خدا فكر كند، ملحد میشود و هر كس كه در نعمتهای پروردگاریش، نظر كنید در عظمت مخلوقاتش.» پس از تعلیم این پیشوایان دین معلوم شد آن سبحانه فكر كند، رونق میگردد.» «2» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است كه میفرمودند: «حذر كنید از فكر در ذات الهی. لیكن اگر خواهید كه نظر كنید در عظمت پروردگارش، نظر كنید در عظمت مخلوقاتش.» پس از تعلیم این پیشوایان دین معلوم شد كه نه تنها ادعای شناختن كنه ذات خدا كفر است، بلكه در ذات او فكر كردن هلاكت است.
پس چون میتوانند این جماعتی كه به وحدت موجود اعتقاد دارند، هرگاه وجود الهی عین ذات باشد، به عقلی كه ندارند حكم كنند كه وجود او عین همه مخلوقات است یا مشترك لفظی است یا معنوی بدون آن كه در ذات مقدس فكر كنند.
اما میدانیم كه چون كار ایشان انكار احادیث نبوی و ائمه هدی- صلوات الله علیهم- است، در اینجا خواهند گفت كه ما كار به حدیث رسول و ائمه نداریم و همه این را میدانیم كه حكیمان و مقتدایان ما در فن حكمت مثل سقراط و افلاطون و ارسطو و سایر حكما، در كتب خود از برای ما چیزها نوشتهاند و وحدت موجود و سایر مسائل عقلی را ثابت كردهاند، لهذا ما پیروی ایشان میكنیم. پس اگر سخنی از افلاطون و ارسطو در این باب داری و سند میسازی معقول است و الا قول حضرت امیر المؤمنین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق- علیهم السلام- حدیث است و حدیث سند نمیشود.
در این وقت به چنین جماعتی به غیر از آن كه بگوییم كه، شكم ایشان از شیطان پر شده، به این سخنان خود در دریای ضلالت غرق و به هلاكت رسیدهاند، دیگر چه چیز میتوان گفت. چرا كه دست از سفینه نجات كه عبارت از ولایت و متابعت اهل بیت رسول خداست برداشتهاند و مستند به اقاویل واهیه جمعی كه هیچ گونه مذهب درستی اختیار نكردهاند شدهاند و سوء متابعت حكما آن قدر در ایشان اثر كرده كه با وجود فرو رفتن در دریای گمراهی، چشم از دستگیری حاملان دریای هدایت پوشیده چنگ در رشته تار وزغی چند زدهاند كه قطع نظر از كثافت و سستی، به نحوی به دست و پای ایشان پیچیده است كه به
______________________________
(1). كلینی، كافی، ج 3، ص 93
(2). نك: كلینی، همان، ج 8، ص 22
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 673
دست و پای خود شنا هم نمیتوانند كرد كه از بحر گمراهی خود را به ساحل آگاهی بكشانند.
و اگر چه از نقل طریقه غیر مرضیه صوفیه و حكما كه قبل از این كردیم، معلوم است كه این طایفه چگونه جماعتی بودهاند و در ضمن نقل اقوال ایشان جواب آنها داده شده است، اما در اینجا لازم است كه از برای اتمام حجّت صریحا فقرهای چند در باب این كه متابعت ارسطو و افلاطون به كار كسی نمیآید بلكه باعث بر آن میشود كه آدمی به گفتارهای پوچ ایشان از طریق مستقیم دین قویم منحرف شود به قلم تحریر در آوریم تا بر آن جماعت معلوم شود كه صرف عمر عزیز در معرفت حكمت ایشان محض نقصان و خسران است.
پس اولا شك در آن نیست كه این سقراط و متابعان او افلاطون و ارسطو در زمان اسكندر رومی بودهاند و در آن وقت از ابتدای آفرینش، قریب به پنج هزار سال گذشته بود.
و در این مدت دین حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی علیهم السلام از جانب پروردگار بر بندگان فرستاده شده بود و در میان هر یكی از امت انبیای سابق، قطع نظر از انبیا و اوصیا كرده، علمای بسیار و مؤمنان بیشمار بودهاند كه با وجود آن كه نه حكمت سقراط و نه افلاطون و نه ارسطو در میان بود، عقل داشتند و خدا را میشناختند و به انكار كنندگان وجود صانع غالب میآمدند و ایشان ملزم مینمودند. پس معلوم میشود كه دینداری و خدا را چنان كه باید شناختن، محتاج به تعلیم سقراط و افلاطون و ارسطو نیست كه اگر محتاج باشد، لازم میآید كه خدای تعالی در مدت پنج هزار سال دین ناتمامی فرستاده است و دین ناتمام فرستادن و موقوف علیه آن را ذكر نكردن بر خدا روا نیست.
دوم آن كه در زمان حضرت رسول- صلی الله علیه و اله- و بعضی از ائمه معصومین- صلوات الله علیهم- این تعلیم حكمت در میان نبود، بلكه چنانچه ارباب تواریخ ذكر كردهاند، در زمان یكی از خلفای عباسی این صدای دین ربا در میان مسلمانان بلند شده است. به این نحو كه چون آن ملعون منظورش آن بود كه شغلی در میان مردم شایع گردد كه بدان مشغول شوند و دست از تتبع احادیث آل محمد- صلوات الله علیهم- بردارند تا آن كه مردم رفته رفته تردد و طلب علوم را از امام آن زمان موقوف دارند كه باعث رفع خوف از تزلزل بنیان حكومت باطل او گردد، لهذا كتب حكمت و تصانیف حكما را از فرنگ طلب نمود و بر ساعی در تدریس و تحصیل آنها مرسوم و مقرری قرار داد تا آن كه در میان اسلام شایع گردید.
و نقل شده است كه در همان سال اول كه مردم به تعلیم و تعلم حكمت مشغول گشتند،
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 674
هفتاد نفر ملحد در همین یك شهر بغداد بهم رسید. همچنان كه حالا به نحوست حكمت در بلده اصفهان، چندین هزار ملحد بهم میرسند، اما به اعتبار غلبه و كثرت علمای دینی كه فقیه و تابع احادیث اهل بیتند، و از بیم تند باد غضب پادشاه اسلام الحمد لله و المنه غبار وجود ایشان پیش چشم كسی نمیتواند گرفت بلكه خفاشوار روزها در زاویهها، زنّار كفر خود و الحاد را ظاهر ساخته، شیطانوار به آن زنار صید دلها مینمایند.
و دستور صوفیه و سایر ملاحده این است كه در اول مرتبه كه كسی به ایشان برخورد، سخن از ترك دنیا و زهد و تقوی در میان میآورند و هر روز به سخن غریبی، این كس را معتقد طور خود مینمایند.
بعد از آن كه دیدند هر دو پای او در دام مریدی مقید گردید، پرده از روی مذهب باطل و اعتقاد فاسد خود برداشته، آهسته آهسته، الحاد را به او القا مینمایند و آن بیچاره، بعد از مدتی كه مجاور خدمت او بوده است و اقوال خوب از او شنیده و افعال شایسته از او دیده است و مرید شده است، به غیر از آن كه رطب و یابس او را قبول كرده و تابع او در گمراهی شود، راهی نخواهد داشت. پس اولی و انسب بلكه واجب آن است كه این كس از برای معاشرت و تفحص حال این طایفه، باز به حوالی ایشان برود و در هر جا كه صوفیه مذكور شوند، قطع نظر از آن كه آن مرد صوفی اعتقاد فاسدی دارد یا نه، به زبان و دل انكار او را داشته باشد، چرا كه امر به انكار صوفیه در اخبار اهل بیت وارد شده است و از آن خبر مفهوم میگردد كه همین كه شخصی خود را در زمره صوفیان مندرج بسازد و از آن ابایی نداشته باشد، باید كه شیعیان به دل و زبان منكر او بوده باشند، چرا كه به مقتضای «من تشبّه بقوم فهو منهم» «1» همین كه شخصی در چیزی خود را شبیه به صوفیه كرد، مذمّتی كه درباره صوفی هست، متوجه او خواهد شد.
و حدیثی كه دلالت بر انكار قاطبه صوفیه میكند، این است كه مروی است از احمد بن ابو نصر بزنطی و اسماعیل بن بزیع از حضرت امام رضا علیه السلام كه فرمود: «من ذكر عنده الصوفیة و لم ینكرهم بلسانه او قلبه، فلیس منا و من انكرهم فكأنما جاهد الكفّار بین یدی رسول الله.»، «2» یعنی هر كه ذكر كرده شود صوفیه نزد او و انكار نكند ایشان را به زبان، یا به دل، پس او نیست از شیعه ما و كسی كه انكار كند ایشان را، پس گویا به درستی كه جهاد كرده است با كفار در برابر رسول خدا صلی الله علیه و اله. پس بنا بر این هر گاه این جماعت
______________________________
(1). مجلسی، بحار، 11/ 174
(2). عاملی، شیخ حر، الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص 185
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 675
چنین مردمی باشند، چرا این كس باید كه عبث خود را داخل این قوم شمرده گرداند.
و این غریب است كه در این اوقات، مردم اعزّه و غیره هستند كه از راه تسویلات شیطان از اطوار متصوفه شكفته خاطر میشوند و هر چند كه در ظاهر به مردم نمینمایند كه ما صوفی میباشیم، هر وقت كه میشنود كه متاع كاسد صوفیه نزدیك است كه رواج بهم رساند، ایشان دلال میشوند و هر زمان كه آوازه ذكر و های و هوی صوفیه برمیخیزد، اگر از ایشان بر آید مطرب میشوند. و اگر نه لا اقل طربناك میگردند. و به همین معنا كه در میان مردم به صوفی اشتهار ندارند از آن مذمّتی كه بر صوفی وارد میآید، خود را سالم میدانند.
اما نیافتهاند كه هر گاه جمعی به امر نامشروعی اقدام داشته باشند و بدعتی را رواج و شهرت دهند، و فسقی را خواهند كه منتشر سازند، هر كس كه به فعل ایشان راضی باشد، در معصیت آن جماعت شریك و بلكه زیاده بر آنها گناهكار خواهد بود. چنانچه امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب علیه السلام فرموده است كه «الراضی بفعل قوم كالدّاخل فیه معهم و علی كل داخل فی باطل اثمان، اثم العمل و اثم الرضاء به» «1» یعنی راضی به فعل طائفهای، مثل آن است كه داخل در آن فعل است با آن قوم. و بر هر داخل در باطلی دو گناه است. یكی گناه عمل به آن باطل و دیگری گناه رضای به آن باطل.
پس بنا بر این كلام صدق نظام آن حضرت، بعضی از شیعیان كه در مجالس و محافل اظهار محبت و مودت به این طائفه صوفیه میكنند و كسی كه ایشان را ملعون و مردود میداند مذمّت مینمایند، بسیار بد میكنند، چرا كه به مضمون «انت مع من أحببت» دوستی و ولایتی كه بكار میآید، دوستی و ولایت اهل بیت عصمت است سلام الله علیهم. و تبرّی از دشمنان ایشان نه دوستی جماعت صوفیه قاطبة، خصوصا حلاجیه و امثال ایشان كه چه بدعتها در دین احداث كردهاند و میكنند، دشمن اهل بیتند، چرا كه این طائفه قائلند به این كه سالك چون كه به حقیقت رسد، شریعت و طریقت از او ساقط میشود و به این اعتقادند كه چون به آن مرتبه كه در میان خود قرار دادهاند رسیدند، جمیع محرمات بر ایشان حلال میشود و همه واجبات از ایشان ساقط گردد و بت پرستی و پسر پرستی و سگ پرستی را بد نمیدانند. ملای روم و غیر او در مثنوی و غیره، این را از حلاجیه ذكر كردهاند و شیخ عطار حكایت زنّار بستن و بت پرستی كردن شیخ صنعان را كه از اكابر صوفیه است به نظم در آورده.
و علامه حلی كه از عمده علمای امامیه است، در بعضی از تصانیف خود ذكر كرده كه چون به حائر كربلا حاضر شد، مردمان نماز میگذاردند، ایشان دو نماز كردند. یكی از این
______________________________
(1). مجلسی، بحار 97/ 96 از نهج البلاغه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 676
طائفه نشسته بود و نماز نگذارد. پرسیدم، این مرد چرا نماز نمیگذارد؟ گفتند: این مرد واصل شده و نماز حجاب است و بعد از آن مذمّت این طایفه میكند. یكی آن كه این جماعت ابلیس را مرشد و یار و دوست مددكار خود میدانند و تعظیم او را بجا میآورند با آن كه حق تعالی فرموده است: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»، «1» یعنی شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرد.
احمد غزالی از اكابر حلاجیه است. از ابن ابی الحدید نقل شده كه او به بغداد آمد و تعصب ابلیس میكشید و او را رئیس الموحدین میگفت و بر سر منبر میگفت: من لم یتعلم التوحید من ابلیس فهو زندیق» «2» یعنی هر كس خداشناسی را از ابلیس نیاموخت، پس او زندیق است.
دیگر از قبایح مذهب این طائفه صوفیه، این است كه قائل به جبرند و افعال بد و نیك بنده را از خدا میدانند. صاحب گلشن (راز) گفته است:
هر آن كس را كه مذهب غیر جبر استنبی گفته كه او مانند گبر است و ملای روم صاحب این مذهب بوده است. چنانچه از مثنوی او معلوم میشود كه ابن ملجم را قاتل امیر المؤمنین نمیداند، بلكه قاتل او را خدا میداند. و از زبان امیر المؤمنین این دروغ گفته كه، یعنی آن حضرت به ابن ملجم میگفت:
هیچ بغضی نیست در جانم ز توز آن كه این را مینمیدانم ز تو
آلت حقی تو، فاعل دست حقچون زنم بر فاعل حق طعن و دق «3» پس هر گاه صوفیه از این قبیل جماعتی باشند، مشخص است كه دوستی با ایشان كردن مخالف شرع مبین است. پس حالا حكمت خوانان و تابعان اقوال حكمای یونان كه این مذهب تصوف از خوشه چینی خرمن ایشان حاصل شده است، خاطر نشان كنند كه اگر در حكمت افلاطون و ارسطو خیری میبود و دانستن حكمت بكار دینداری میآمد، از ابتدای بعثت حضرت خاتم الانبیاء تا آن روزی كه حكمت را از فرنگ آوردند، مؤمنان آن زمان، به چه چیز دین خود را تمام میكردند و به كدام علم كفار را ملزم میساختند؟
______________________________
(1). فاطر، 6. علامه حلی در كتاب «كشف الحق و نهج الصدق» حكم به كفر صوفیانی كرده كه قائل به اتحاد خدا با مخلوقات هستند. وی مینویسد: البحث الخامس فی انه تعالی لا یتحد بغیره ... و خالف فی ذلك جماعة من الصوفیة من الجمهور، فحكموا بأنّه تعالی یتحد بابدان العارفین حتی تمادی بعضهم و قال انه تعالی نفس الوجود و كل موجود فهو الله تعالی و هذا عین الكفر و الالحاد. الحمد لله الذی فضّلنا باتّباع اهل البیت دون الاهواء المضلّة. نك: عاملی، شیخ حر، الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص 58
(2). ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 107. دنباله عبارت كه استدلال غزالی است این است: «امر أن یسجد لغیر سیده فأبی».
(3). مثنوی، چاپ نیكلسون، ص 190 (تهران، امیر كبیر)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 677
و اگر بگویند كه در آن وقت چون حكمت نبود، دین هنوز كامل نشده بود و مؤمنان آن زمان، خدا را چنانچه باید نمیشناختند و كفار را ملزم نمیتوانستند نمود، اعتراف به كفر خود كرده خواهند بود، چرا كه هیچ یك از فرقه شیعه، چه جای اثنا عشری، به این معنا قائل نیستند. پس باید كه، دست از پیروی دامهای اقاویل حكما كه آلت صیادی ایشان است بردارند و قائل شوند كه دینداری و خداشناسی همین است كه كسی موافق حدیث عمل نموده اوقات خود را صرف تتبع احادیث و یاد گرفتن احكام دین حضرت رسول و ائمه طاهرین كه در میان امت گذاشتهاند نماید تا آن كه از شیطان فریب نخورده گمراه نشود.
اما میدانم كه این معنا را نیز قبول نخواهند كرد و به اعتبار اغراض فاسده و دنیوی، از طور خود كه دارند، محال است كه اعراض نمایند. چرا كه مكرر به این فقیر روی داده است كه با جماعتی از ایشان كه به اعتقاد چیز فهم بودند و سالها در مدارس اوقات عمر را صرف تحصیل علم كرده بودند و خود را از اهل علم میشمردند، در یك مجمع بودهایم، با وجود این كه فقیر جدید الاسلام و هنوز اطلاع تامی بر احادیث بهم نرسانیده بودم، حدیثی در باب یكی از ضروریات دین از ایشان پرسیدم، نمیدانستند، بلكه فقیر به ایشان تعلیم مینمودم. و عذر میآورند كه بدتر از گناه بود، زیرا كه میگفتند كه ما حكمت خوانیم كه چند سال است كه مشغول كتب حكمت از شرح هدایه تا شفا و اشارات بودهایم، دست ما خالی نشد كه حدیث بخوانیم.
در اینجا ملاحظه فرمایید، آنان كه مبلغ خطیری را كه به هزار زحمت بهم رسانیدهاند از برای ثواب آخرت صرف كرده مدرسه میسازند، و وقف از برای او قرار میدهند كه علما پیدا شوند و شیعیان علی بن ابی طالب را به دین آن حضرت آگاه گردانند كه نیت ایشان چه چیز بوده و آخر به كدام علم مشغول گشتهاند. فقیر نمیگویم مدرسه بنا كردن خوب نیست، این را میگویم كه اگر اهل علم حدیث و پیروان دین را در آن مدرسه بنشانند و بیدین چند كه غیر از افلاطون و ارسطو كسی دیگر را نمیشناسند، اخراج فرموده در آن مدرسه راه ندهند، حسنه این فعل زیاده بر حسنه اصل بنای مدرسه خواهد بود. و در واقع بسیار عجیب است كه كسی خواندن حكمت و تحصیل اقوال حكما را بر احادیث ائمه علیهم السلام و كتب شرایع فقهای عظام ترجیح داده مقدم بدارد.
نهایت بعضی از اینها كه هنوز در حكمت چندان فرو نرفتهاند كه ملحد شوند، عذری در این باب میگویند، هر چند كه عذر لنگی است، چرا كه فقیر وقتی كه با یكی از این ملّاهای حكمت خوان گفتگو نمودم و خاطر نشان او كردم كه حكمت افلاطون و ارسطو بكار دین
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 678
و دینداری نمیآید، در جواب گفت كه، حالا در این زمان به قدر دانستن فن حكمت افلاطون و ارسطو، وظیفه به هر كس داده میشود و امثال من كه به تحصیل میآییم، بنا بر بیبضاعتی میخواهیم كه تحصیل علم باز تحصیل مدار گذران ما بشود و چون میبینیم كه بنای وظیفه گرفتن و دادن و ترقی در اصفهان به دانستن حكمت است، لهذا به همین حكمت افلاطون و ارسطو مشغول میگردیم و به فقه و احادیث نمیپردازیم. پس چه گویم كه در این زمان كه دست شیطان به وسیله این حكمت قوی و دست اسلام كوتاه است، امیدوارم كه خداوند به لطف عمیم خود، همه برادران دینی را بر جاده حق ثابت بدارد و آن جماعتی را كه از برای دفع عسرت و تحصیل وظیفه به حكمت خواندن مشغول میگردد، توسعه در رزق حلال ایشان كرامت فرماید كه تحصیل حكمت در نظر ایشان و قری نداشته باشد.
دیگر شك در آن نیست كه در زمان سقراط و افلاطون تا این زمان علمایی كه در این فن حكمت آراسته و پیراستهاند، در میان نصارا خصوصا در فرنگ بهم میرسند كه در اسلام كسی را به مرتبه مهارت آنها رسیدن مقدور نمیشود؛ چرا كه ایشان، قطع نظر از این كه اصل حكمت حكما را در دست دارند، به علت این كه سبب گمراهی ایشان همین حكمت است و به آن حفظ مذهب بد خود مینمایند، به نحوی به جد و سعی تمام به تحصیل آن مشغول میگردند كه دیگران را آن مرتبه سعی ممكن نیست؛ زیرا كه پادریان ایشان كه به این امر مشغول میگردند، میباید زن نكنند، از برای آن كه حواس ایشان به سبب متوجه شدن به فرزند و سایر عیال و تحصیل معاش متفرق نگردد و ایشان فرقههای بسیاری هستند. هر سلسله و فرقه پیری دارند كه او را پدر مینامند و او طریقی و دستوری از لباس برای ایشان قرار داده است و هر سلسله متلبس به لباس پیر خود میشوند و احكامی كه آن پیر در كتاب علی حده برای ایشان ترتیب داده است به عمل میآورند و هر سلسله كه به اعتبار لباس پیر و احكام او در سلسله دیگر ممتاز است و میباید كه ایشان همه در یك مدرسه باشند و در آن مدرسه پیری كه جانشین آن پیر بزرگست دارند كه اطاعت او را واجب میدانند و در همه باب از سخن او بیرون نمیروند و از آن خانه بیاذن او حركت به بیرون نمیكنند و اگر اذن حركت بدهد آن هم در ماهی یك بار است با رفیقی كه آن پیر مقرر كند و اگر صبح رفتهاند پیش از ظهر باید برگردند و اگر بعد از ظهر رفتهاند پیش از شام باید مراجعت كنند تا آن كه شب در خارج آن مدرسه نمانند. و در هر یكی از مكتب خانههای شیطان سه چهار مدرس است كه دویست سیصد نفر در هر یكی جمع میشوند و كار ایشان
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 679
همین است كه هر روز از طلوع صبح به درسگاه میروند و مشغول درس و بحث میشوند تا سه ساعت به ظهر مانده و بعد از آن از درسگاه بیرون میآیند به قدر یك ساعت هر كدام در اطاق علی حده كه دارند مشغول مطالعه میگردند و اگر چنین نكنند پادری كه پیر ایشان است، ایشان را تنبیه میكند. بعد از انقضای این ساعت زنگی بزرگی كه دارند مینوازند و همان لحظه همه یكباره موافق فوج زاغ سیاه از حجرههای خود بیرون آمده در خانهای بسیار طولانی و وسیع كه در هر طرف جاها دارد داخل میشوند و در آن مكان به ترتیب مینشینند و آن كسی كه در آن زمان درس حكمت میگوید بر بلای مسندی كه در خانه طولانی قرار دادهاند میرود و دستور است كه در هر مدرسی استاد حكمی مینشیند و درس میگوید. بعد از آن كه استاد بر مسند قرار گرفت دو نفر از شاگردان خود را هر روزه تعیین میكند در پای منبر مینشاند.
بعد از ترتیب این وضع، یك نفر از استادان فن حكمت مسألهای را كه میداند مشكل است مطرح میسازد و با یكی از این دو شاگرد در آن مسأله بحث مینماید و آن شاگرد كه به قدر قوت ادراك خود جواب میگوید اما چون استاد بالای منبر میبیند كه شاگرد نزدیك است كه ملزم شود، خود جواب آن مسأله را میگوید و بعد از آن استاد دیگر از آن استادان با آن شاگرد بحث میكند تا آنكه از استاد درمیماند و بعد از آن مسأله دیگر در میان میاندازد و به دستور اول ابتدا به شاگرد كرده و بعد از آن با استاد در آن مسأله گفتگو مینماید تا نزدیك به ظهر آن زنگ دیگر باره نواخته میشود. همین كه صدای زنگ به گوش ایشان خورد همه از آن خانه به یك دفعه بیرون آمده به خانه دیگر كه برای سفره انداختن مقرّر است داخل میشوند و در آن جا هر كدام جای معینی دارند كه مینشینند و سه چهار نفر از پادریانی كه به اصطلاح صوفیه هنوز به مرتبه كمال نرسیدهاند در میان ایستاده میگذارند و به خدمت قیام میدارند و از مطبخ خوردنی آورده و پیش ایشان میگذارند. متعارف است كه پنج رنگ خوردنی میآورند. همین كه یك قسم خورده شد قسمی دیگر پیش میآورند تا پنج قسم تمام شود. همین كه از خوردنی فارغ شدند پیر ایشان كه در مسند است زنگولهای كه در پیش او گذاشته است میزند و همه برمیخیزند و در میان آن خانه بر پا ایستاده به طور نحس خود كه دارند فاتحه میخوانند و بیرون آمده هر یك به اطاق خود میروند و تا دو ساعت بعد از ظهر میخوابند.
اما همین كه وقت ساعتی كه در هر مدرسه دارند رسید، آن زنگ نواخته میشود، باز به درسگاه میروند و در آن جا نیم ساعت مشغول مطالعه میگردند تا استاد دیگر آمده و بالای منبر میرود و شروع به درس میكند به درس حكمتی غیر آن كه صبح گفته شده است و به درس خواندن مشغول میشوند تا دو ساعت به شام مانده كه صدای آن زنگ دیگر باره بر
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 680
میآید از منازل خود بیرون آمده به همان دستور در آن خانه طولانی جمع میگردند و بهمان نحو این استاد نیز بالای منبر رفته و دو شاگرد خود را پای منبر واداشته با ایشان در مسأله مشكلی بحث میكند تا شام شود و همین كه شام شود همه بیرون آمده در كلیسا جمع میشوند و در آن جا یك ساعت به های و هوی مشغول میگردند تا آن زنگ باز نواخته میشود به همان سفرهخانه میروند و به ترتیب چاشت و ناهار، شام میخورند و بعد از فاتحه بیرون میآیند و در منزل دیگر به مشغول هستند به قدر یك ساعت كه آواز زنگ بر میآید و این صدای آخرین علامت وقت خوابیدن است. به این وضع در نهایت سعی هفت سال علی الاتصال درس حكمت میخوانند، نه فكر زن دارند و نه فرزند و نه عیال و نه وجه معاش و نه لباس، چرا كه همه ما یحتاج ایشان را سوای زنان در آن مكان مهیا كردهاند بدون آن كه ایشان زحمتی از آن داشته باشند و بعد از اتمام هفت سال از این مدرسه به مدرسه دیگر نقل میكنند از برای تحصیل علم دین خود و در آن مدرسه كه خالی شد شاگردان دیگر میآیند كه هرگز هیچ مدرسه خالی نمیماند.
و در آن ولایت استادانی كه در فن حكمت درس میدهند مثل اینجاها نیست كه كتاب به دست بگیرند و بیكتاب نتوانند درس گفتن، بلكه دستور است كه آن دو نفر استاد را كه در آن مدرسه درس میگویند دو سال یا كمتر، پیش از تدریس او را خبر میكنند و او میآید و كتاب افلاطون و ارسطو و سایر كتابهای حكمت را نزد خود گذاشته و تصنیفی بكند و در هر مسأله قولی اختیار كرده او را به دلیل عقلی ثابت میكند و در آن هفت سال آن تصنیف خود را تعلیم شاگردان خود كند و ماه به ماه هر مسألهای كه در هر روز تعلیم كرده و قولی در آن مسأله اختیار نموده به دست میآید در یك ورق كاغذ بنویسد و در مدرسه خود بچسباند تا این كه همه استادان از مدرسهای دیگر كه این دستور را میدانند در یك روزی از ماه كه به واسطه این كار تعیین كردهاند آمده آن مسأله را كه او بیان كرده ببینند و در هر یك از آن مسألهها كه خواهند با آن استاد كه بالای منبر برای همین كار نشسته بحث كنند و او باید همه را جواب بگوید و ملزم نشود.
غرض از این حكایت این است كه این حكما كه حالا در میان اهل اسلام خود را حكیم میدانند و به سبب سطری چند كه از شفا و غیره خواندهاند ایمان خود را به باد داده موجب مرض ایمان مسلمانان میشوند و میگویند كه ما با حدیث كار نداریم و ما ارباب عقلیم و احادیث نقلی چنیناند و ما باید موافق عقل چیزها را قبول كنیم بدانند و بفهمند كه اگر از حكمت افلاطون و ارسطو عقل را آن قوّت بهم میرسید كه بدون اعانت شرع مبین به تنهایی حق را میتوانست بشناسد و ثابت كند، پس میبایست كه دین این فرنگان كه بنای آن بر حكمت حكماست و اصل حكمت نزد ایشان است بهترین و قایمترین دینها باشد، اما
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 681
چون به خلاف این است، معلوم میگردد كه بدون متابعت شریعت، به نحوی عقل در هیچ امری مستقل نخواهد بود و اقوال حكما كه مجرد عقل جاهل و خیال است به كار دین و دینداری نمیآید اما این طائفه گمان میرود كه مضایقه نكرده اقرار كنند كه دین نصارا قوی است، چرا كه چنانچه قبل از این مذكور شد، مخالفتی كه با نصارا دارند در همین است كه میگویند كه نصارا در توقف بر ثلاثه بخل ورزیدهاند، هر چند كه میبایست این ادعا را به نصارا نداشته باشند چرا كه چنانچه ایشان وحدت موجود را از حكما اخذ كردهاند و ایشان را در این اعتقاد پیشوار میدانند، نصارا نیز میگویند كه این ثلاثه از افلاطون و سایر حكما مانده است.
پس هر گاه این دو طائفه جاروب كش در خانه یك جماعتند، دیگر منازعه چه صورت دارد و میتوان گفت كه كریمه وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ «1» شامل حال ایشان تواند گردید، چرا كه در یهود بودن كسی كه وجود خدا را در همه اشیاء ساری داند و قائل باشد به این كه به ریاضت به مرتبهای توان رسید كه لباس بندگی را از خود سلب و مرتبه ربوبیت حاصل توان كرد، شكی نیست، بلكه بدتر از یهودی است و منظور از تطویل خیر خواهی این جماعت است كه نظر به احوال فقیر نموده و عبرت بگیرند كه متوسل به نور ائمه معصومین علیهم السلام گردیده از اعتقادی كه به دین نصارا داشتم با وجود آن كه در آن دین متولد شده بودم و حكمت حكما به نحوی كه مذكور شد خوانده بودم، بیزاری جسته و حق را پیدا كرده، اختیار نمودم، ایشان نیز چنین كنند و الا اگر دست از اقول حكما و وحدت موجود بر نمیدارند و احادیث اهل بیت در نظر ایشان قدری ندارد، از برای ایشان بهتر است كه به مضمون كلّ شیء یرجع الی أصله به فرنگ بروند، «2» زیرا كه در آن جا هر چند كه به جهنم میروند، اما چند روزی به سبب شرب خمور و ارتكاب و استماع نغمات، بیتقیه تعیشی میكنند. و فائده دیگر دارد كه ضرر ایشان به اسلام كمتر میرسد، زیرا كه اگر در میان اهل اسلام باشند، خود در دنیا به زحمتند و آخر به جهنم میروند و هم اهل اسلام از ایشان زحمتها میكشند، چرا كه گوسفندان گله اسلام را ربوده همراه خود به جهنم میبرند.
اما چون ممكن است كه این جماعت از راه (رسیده) بگویند كه اگر تو عقل میداشتی و حكمت میدانستی، دست از این دین بر نمیداشتی و مردم را از پیروی عقل و حكمت منع نمیكردی، جواب گوییم: لعنت به كسی كه راه عقل یا حكمت را مذمّت كند، اما كدام عقل و
______________________________
(1). بقره، 113
(2). عین عبارات این چند صفحه در گزارش حكمت خوانی در اروپا در كتاب دیگر مؤلف با عنوان «هدایة الضالین، نسخه 12116 آستان قدس رضوی، برگ 78 به بعد» آمده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 682
كدام حكمت، نه آن عقل و حكمتی كه این جماعت میگویند بلكه حكمت و عقل آن است كه توفیق یافته و حكمتی را كه خدا و رسول قرار دادهاند بشناسد و چون الحمد لله و المنه فقیر راه عقل و حكمت را یافته است، به این دو طایفه لازم است كه خاطر نشان كنم تا بدانند كه راه عقل آن است كه كسی توفیق یافته، پیروی حكمتی كه عبارت از احكام شرایع است نموده، فرق كند میانه حق كه تعلیم انبیاء و اوصیاء است، خصوصا حضرت رسول- صلی الله علیه و اله- و اوصیاء آن جناب كه خدای تعالی ایشان را برای هدایت مردم به دنیا فرستاده است و میانه باطل كه تعلیم حكمای یونان است؛ و اگر به تعلیم حكمت اشتغال نماید، منظورش از یاد گرفتن رد اقوال ایشان باشد، زیرا كه طریقه ایشان، راهی است كه هر كه گمراه شده است در او گمراه شده است و بداند كه فائده این عمر همین است كه كسی مشغول درس و بحث حدیث و شرع پیغمبر خود گردیده توشه از برای راه آخرت خود تحصیل كند، چرا كه حكمت واقعی احادیث است و متابعت احادیث راهی است كه به بهشت میرود و به آن فرق میشود میان شیعه و كافر.
و اگر این جماعت كه پیروان حكماءاند بگویند كه ما از برای رد كردن اقوال این جماعت، كتب ایشان را میخوانیم تا از طریقه ایشان با خبر باشیم، جواب میدهیم كه، بر تقدیری كه مقصود این باشد، باز لازم نكرده است كه كسی اوقات خود را منحصر در تتبع كتب حكما كند و چنین نیست كه خواندن كتب ایشان وجوبی یا استحبابی بهم برساند، چرا كه اگر منظور رد كردن است، همچنین كه رد مذاهب حكما باید كرد، رد مذاهب باطله دیگر كه در عالم است نیز خوب است، پس اگر مرض ندارند، چرا همین اطلاع بر این طریقه را به دست گرفته میخواهند كه رد آن نمایند، چرا مذاهب باطله دیگر را ابتدا به شروع در آنها نمیكنند و مطلع نمیشوند و از برای رد مذهب حكما صرفه نكرده است كه این كس، آن قدر در گفتگوهای باطل ایشان بپیچد كه سر رشته طریق حق از دستش رود، بلكه از برای آنها همین كافی است كه بداند كه ایشان در چه دین بودهاند و به كدام كتاب از پنج كتاب عمل كردهاند و به كدام پیغمبر از پیغمبران اولوالعزم ایمان آوردهاند. و چون ثابت كنند كه به هیچ یك از پیغمبران ایمان نیاوردهاند و هیچ یك از پنج كتاب را قبول نكردهاند ثابت میشود كه پیشوایان اهل جهنماند. و هر كس كه به پیشوایان اهل جهنم بچسبد جزم است كه به بهشت نمیرود.
و اگر این معنی را انكار نمایند كه ایشان پیشوایان اهل جهنم بودهاند، بسم الله، نشان بدهند كه در كدام كتاب یا حدیث وارد شده است كه در روز قیامت، سوای علمهای انبیای اولوالعزم، علم سقراط و افلاطون بلند میگردد تا بگوییم كه ایشان در زیر علم آنها قرار میگیرند و در سایه آن به بهشت میروند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 683
اما میدانم كه حكیم مذهبان بیشرم و حیا، در جواب خواهند گفت كه این كه شما میگویید، وقتی است كه سقراط و افلاطون یا ما كه متابعت ایشان میكنیم، به این قیامت كه در كتاب انبیا وارد شده قائل باشیم. جواب آن است كه این اول كفری است كه از همت پیروی كتب حكمای این جماعت اظهار میكنید كه هیچ كافر از اهل كتاب آن را نگفته است و به عقل ناقص خود، به گفتار پنج شش نفر چند كه به تعلیم شیطان سخن گفتهاند از برای آن كه بنی آدم را گمراه كنند، متمسك گردیده انكار میكنند چیزی را كه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر كه خدای تعالی فرستاده است و از آن خبر دادهاند و رد مینماید كلام الهی را كه در همه كتب اشعار به وقوع قیامت كرده است. و اگر باور ندارند و به سخن ما اعتماد نكنند كه قیامت هست، بپرسند از كسانی كه كتب آسمانی را هر چند كه محرف باشد خواندهاند تا بر ایشان روشن گردد كه آنچه در باب روز قیامت پیغمبر آخر الزمان و اوصیای آن جناب خبر دادهاند، همان است كه در كتب ایشان، خدای تعالی خبر داده است و بر ایشان معلوم شود كه آنچه ما گفتیم كه حكما به تعلیم شیطان سخن گفتهاند تا آن كه بنی آدم را گمراه كنند، محض ادعا نیست و اگر آن كه كتاب كالوپین را مطالعه میكردند میدانستند كه این حكما چه نحو بودهاند، زیرا كه كالوپین كه كتاب لغت یونانی معتبر است و صاحب آن حكیم و نصرانی بود، در لغت اس، درباره سقراط كه استاد افلاطون و ارسطو بود، میگوید كه، سقراط آن كسی است پیش فیثاغورس حكیم، نزد شیطان تعلیم گرفته است و بعد از آن به خود افتاده، چون دانست به عقل خود اعتماد كردن پوچ است، كتاب حكمت نقلی را پیدا كرده و چون به درس آن مشغول شد، به شاگردان خود فرمود كه، هرچه از من بالاتر است هیچ كار به او نمیباید داشته باشید و شتافان حكیم (!) درباره سقراط نقل میكند كه، هرگز در باب ذوات اشیاء چه جای خالق بیهمتا مباحثه نكرد از برای آن كه میگفت كه ادراك ذوات اشیاء از عقل انسان بلندتر است، یعنی آنها را نمیتوان یافت.
و بعد از آن به چند فقره، كالوپین نقل میكند كه سقراط دو زن داشت كه یكی از آن دو زن به سبب آن كه سقراط كریه المنظر بود، موافق طبع او نیفتاده بود. او را آزار میكرد.
روزی سقراط را كتك زده و از خانه بیرون كرده بود. باز صدای آن زن بلند بود. یكی از دوستان سقراط به او میگفت كه، زن چنینی را چرا از خانه بیرون نمیكنی؟ در جواب گفت كه، میخواهم در میانه خانه به بدخویی او عادت فرمایم كه چون بیرون میروم خفّتها كه به من میرسد گوارا باشد و در حوصلهام بگنجد. آن دوست گفت كه این بر جا، اما تا كی تاب تحمل شنیدن صدای او را داری؟ سقراط گفت كه، شنیدهام كه تو در خانه اردك نگاه میداری، با وجود آن كه همیشه فریاد میكنند. آن مرد گفت من اردك را برای تخم كردن نگاه داشتهام تا آن كه تخم بگذارند و اردك بچهها بهم برسانند. سقراط گفت كه، من این زنها
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 684
را نیز از برای فرزند آوردن نگاه داشتهام. اتفاقا روزی آن زن از بالای بام با او خشونت كرده فریاد میزد و چون دید كه سقراط چیزی نمیگوید، كوزه آبی برداشته بر سر او ریخت.
سقراط گفت: از آن غرّشهای تو دانستم كه بارش عظیمی در عقب او خواهد بود.
و بعد از این نقلها، كالوپین میگوید كه، سقراط خود اقرار میكرد كه من شیطانی دارم كه مرا از آیندهها خبر میدهد. پس این است آن كسی كه پیر و معلم افلاطون و ارسطو بود و جمعی كه خود را مسلمان و شیعه میدانند، اعتماد بر اقوال او زیاده بر گفته رسول خدا و ائمه هدی مینمایند. اما فردا كه پرده از كار بر خیزد، معلوم میگردد كه مذاهب این جماعت چه بوده است و كار ایشان به كجا خواهد كشید و تعجب از این است كه این جماعت چیزهایی را كه شیطان به سقراط تعلیم كرده است رد نمیكنند و شیطنتهای او را قبول دارند، اما سخن حقی كه سقراط گفته است هیچ ذكر نمیكنند و به خاطر نمیآورند، چرا كه سقراط بعد از آن كه به خود افتاده به شاگردان خود تعلیم كرده است كه به عقل خود به تنهایی خیال كردن پوچ است، پس اگر هم چنانچه سقراط از كتاب نقلی كه میباید یكی از كتب انبیای سلف باشد، به ضعف عقل خود اقرار كرد و بنا بر آنچه در آن یافته بود، دست از خیال كردن در ذوات اشیاء، خصوصا ذات الهی باز داشته بود و میگفت كه، هر چه از من بالاتر است كار به او نباید داشت، این جماعت نیز اگر چنگ به قرآن مجید میزد كه كتاب حكمت نقلی خدای تعالی است و او را از آنان كه در علم راسخند، تعلیم میگرفتند، حكیم واقعی میبودند و دست از خیال كردن در وجود خدا كه عین ذات آن سبحانه است برمیداشتند و مثل سقراط اقرار میكردند كه هرچه از او بالاتر است، میباید كه كار به او نداشته باشیم، از برای ایشان بهتر بود. در واقع هرگاه سقراط در جاهای دیگر پیر است، اگر مرضی ندارند، چرا در اینجا پیروی او نمیكنند؟ پس معلوم است كه این حكمای اسلام، مرضی دارند كه موعظه علاج ایشان نمیكند و راه عقل ایشان، راهی است كه آن شاء الله كه هیچ جاهل قدم در آن نگذارد.
الحمد لله و المنه كه راه عقل این كمینه امروز، آن راه نیست و حكمتی كه امروز میدانم نه آن حكمتی است كه افلاطون و ارسطو تعلیم دادهاند. و اگرچه در آن حكمت گمراه كننده، عالم و استاد بودم، امروز به توفیق خدای تعالی از شاگردی علمای اخبار و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام كلاه افتخار به آسمان میرسانم و حالا قریب دوازده سال است كه چون دانستم كه آن راهی كه از متابعت حكما به دست میآید، راه جهنم است و حكمت ایشان پلی است كه بر روی جهنم كشیده است كه هر كه قدم در آن میگذارد، نمیشود كه نلغزد و به جهنم فرو نرود، لهذا دست از آن راه برداشته حرف در او نزدهام و خوشم نمیآید كه لب را به گفتگوی اقوال ایشان بجنبانم. اما لا علاج میبینم كه این
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 685
حكمت، در این زمان خاری شده و در پای اسلام میخلد؛ لهذا به این چند كلمه اوقات مصروف گردید، زیرا كه از دولت این حكمت است كه هر روز گوسفند چند از گله اسلام به دام گرگ فریب شیطان میافتد و گاه یكی از این میان برمیخیزد و صوفی میشود و جمعی از جهال را از دائره متابعت شرع بیرون میكند و گاهی یكی دیگر میبینی كه به قدم عالم قائل میشود و یكی دیگر طبایع را قدیم میداند و افراد را حادث.
غرض كه هر روز از بركت این حكمت، حادثهای به قواعد دین و شرع مبین میرسد و از همه حادثهها، عظیمتر وجود نامسعود این صوفیه است كه در میان مسلمانان افتادهاند و خود را [مانند] رهبانان و پیران نصارا آراسته از برای آن كه جمعی از عوام الناس یا آنهایی كه [در] دلهاشان مرضی هست، در دائره مریدی خود در آورند، مدتی ریاضت را بر خود میبندند و بعد از آن كه جماعت بیبصیرت ظاهربین چند را به ظاهر خود معتقد نمودند، گاهی دم از ولایت و گاهی دم از نبوّت میزنند و مرتبه الوهیت را چون صریحا نمیتوانند خاطر نشان مردم كرد، یعنی كه انسان را رسیدن به آن مرتبه ممكن است، لهذا بعد از آن كه از خواص اصحاب خود شخصی را معتمد و قابل آن سرّ میدانند، ظاهر میكنند.
مشهور است كه جمعی از ایشان را منصب میدهند و بیماران را شفا كرامت میكنند و آخر الامر خود را از طوق بندگی بیرون كرده مردم جاهل به كلمات دلفریبانه و اقاویل ملحدانه از راه میبرند. چنانچه (از) یكی از ایشان مسموع گردید كه در محفلی اظهار میكرد كه ما از اولیائیم كه خدا فرموده است: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» «1» و مراد اظهار این معنا بوده كه دیگر خوفی و حزنی بر من نیست، یعنی از بندگی بیرون آمدهام و تكلیفی بر من باقی نمانده كه به سبب عدم اطاعت، خوف از عقاب داشته باشم؛ نهایت مردم به تأویلات پوچ این طایفه كه از راه تقیه عبارات پیران و مشایخان خود را [تأویل] میكنند، قناعت كرده خود را از دام و دانه ایشان محفوظ نمیدارند.
اما فقیر كه مدتی پادری بودم و بر مذاهب و طریقه نصارا كمال اطلاع دارم و تتبع زیادی كردهام میدانم كه اقوال این طایفه صوفیه با اقوال نصارا موافق و اعتقادات ایشان با عقائد نصارا مطابق است. و هرگاه صوفیه حال، در مجالس و محافل پیوسته از ذكر اوصاف مشایخ خود دم میزده باشند، گاهی از منصور و گاهی از عطار و گاهی از ملای روم و غیره، اشعار و عبارات در باب این كه همه چیز خداست و غیری در میان نیست، بلكه همه كثرتها امر اعتباری و در واقع یكی است كه هر روزه تنزّلی كرده جلوه به ظهور میرساند، پس اگر كسی ایشان را لعن نكند و از ملاقات بر رطوبت با ایشان اجتناب ننماید، فرقی میان
______________________________
(1). بقره، 62
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 686
اهل آن مجلس كه این جماعت در آن جا مذاكره اقوال پیران خود را میكنند و میان نصارا نخواهد بود. به اعتبار آن كه هم چنانچه صوفیه این مذهب باطل خود را از امثال این اقوال كه یكی از پیران ایشان گفته:
نیست غیری به میان، این چه حدوث و قدم استیك سر رشته وجود و سر دیگر عدم است و از قبیل گفته ملای روم كه:
چون كه بی رنگی اسیر رنگ شدموسی با موسی اسیر جنگ شد «1» و قول صاحب گلشن راز كه گفته است:
اگر مسلم بدانستی كه بت چیستبدانستی كه دین در بت پرستی است در نظر مردم جلوه میدهند، نصارا نیز این اعتقاد باطل خود را كه میگویند كه به توسط اتحاد ذات انسانی كه حضرت عیسی باشد، با ذوات خدای تعالی همه انسان خدا شد از قول پیران جاهل خود كه یكی از آن جمله ببلوس [پولس] ملعون است كه به ثبوت میرسانند.
زیرا كه ببلوس بنا بر این اعتقادات كه در فصل سیم كتابتی كه برای طائفهای از پیروان خود كه آن طائفه را تیماتاوم [تیموتاؤس] میگویند نوشته است، میگوید كه، همه شما فرزندان خدا هستید به ایمانی كه آوردهاید به این كه عیسی خداست، زیرا كه هر كه از شما كه به این معنا ایمان آورده است و غسل بدل ختنه كرده است، عیسی خدا را در خود پوشانیده است و بدین سبب دیگر در میان خود فرق نمیتوانید كرد كه بگویید كه ما یهودی و او یونانی یا من غلام و او آقا و یا من مرد و آن زن است، چرا كه همه شما یكی هستید در عیسی كه خداست و شما او را در خود پوشانیدهاید.
و همچنین در فصل هشتم كتابتی كه به طائفه كورمنیتوس، نوشته است میگویند كه میپرسید از من كه، آیا آن چیزی را كه به بتها نذر كرده میشود بخورید یا نه، چرا كه آنچه من میدانم آن است كه در دنیا هیچ بت نیست و هیچ خدا نمیباشد مگر یك خدا و هر چند در زمین و آسمان كسانی هستند كه خدایان گفته میشوند، شك نیست كه خدایان و ارباب بسیارند، اما از برای من یك خدا پدر هست كه از او همه چیز است و ماها در اوییم و یك رب است كه عیسی است و خداست و ما به واسطه اوییم، اما این علم را همه كس ندارد و به جهت علم نداشتن است كه تا حال بعضی كه دل ایشان به وسواس بیمار است به آن نجس
______________________________
(1). در اصل: موسی با موسی در جنگ شد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 687
میشود. اما میباید بدانید كه خوردن سفارش ما را به خدا نمیكند و اگر بخوریم زیاد نخواهیم شد و اگر نخوریم، كم نخواهیم گشت.
پس تأمل كنند حالا صوفیان ناصاف اعتقاد در این عبارات ببلوس كه چه قدر فریبندگی دارد، و غلط اندازی او را ملاحظه كنند كه مذهب باطل او و صوفیه از او بیرون میآید. پس چرا شب و روز اوقات خود را به ذكر كمالات و فضائل ملای روم و سایر مشایخ صوفیه صرف میكنند و ایشان را به سبب نوشتن مثنویها و شعرها كه كفر را در لباس رنگین جلوه دادهاند تعریف میكنند؟ حالا ملاحظه فرمایند این عبارت ببلوس را و كمال او را ببینند، زیرا كه هر چند كار مشایخ صوفیه این است كه كفر را در لباس ایمان به مردم بفروشند، اما به رنگینی ببلوس گمان ندارم كفرهای خود را جلوه داده باشند. پس خوب است كه من بعد، شاگردی پیر خود ببلوس را اختیار كنند و كشف و كرامات را به او نسبت دهند، چرا كه عبارت او كه با مذهب صوفیه موافق آمده است، گویا از جمله كرامات اوست كه از او به ظهور رسیده است. نمیبینند این كه در این عبارت بتها را نیز خدا دانسته است، چنانچه یكی از مشایخ صوفیه در شعر خود بتها را خدا دانسته، گفته است كه:
اگر مسلم بدانستی كه بت چیستبدانستی كه دین در بت پرستی است پس هر گاه معلوم شد كه ببلوس از رحمت مأیوس و صوفیه در اعتقاد و مذهب موافقند و بلكه صوفیه، مقلدان ببلوس و نصارااند، اولا بر نصارا لشكر ردّ و لعن روانه میكنیم، زیرا كه بعد از آن كه نصارا هدف تیر لعن شدند، از سكوت و الزام ایشان كه پیشوایان دین صوفیهاند، سكومت و الزام صوفیه نیز به عمل خواهد آمد و از خوف سنان لعن شیعیان، در تكیهها، به بهانه ریاضت كشیدن مخفی گشته مهر سكوت بر دهان هرزه گوی خود خواهند نهاد.
پس مخفی نماند كه آنچه ذكر كردم كه نصارا اعتقاد دارند به این كه به توسط یكی شدن ذات انسان با ذات خدا، خدا انسان شد و از رحم مریم متولد گردید، از این عبارت ببلوس ثابت و معلوم میگردد و میگویند كه ذات الهی و ذات انسانی هر دو در یك عیسی به وجود خدا موجود شده است؛ لهذا میگویند كه به توسط عیسی همه كس خدا شد، چرا كه به توسط او ذات خدا و ذات انسان به یك وجود خدا از رحم مریم موجود شدهاند و به دنیا آمدهاند؛ پس همه ذوات انسانی كه با ذات انسان در مفهوم متحدند نیز خدا خواهند بود.
اما چون در رد اصل اول از اصول سبعه ایشان كه به انسانیت تعلق دارد، در كتاب هدایة الضالین مذكور گردیده است كه این اعتقادات ایشان باطل است و بر وجهی بیان بطلان مذاهب ایشان تحریر یافته كه دیگر شبهه بر كسی نمیماند، در این رساله همین را لازم دانستیم كه رعایت ببلوس را كه اصل دین همه نصارا و صوفیه به او میرسد منظور داشته
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 688
عبارت او را بیحل و رد نگذاریم.
پس بدان ای عزیز كه ببلوس در این عبارت مراتبی چند ذكر كرده است كه نصارا و صوفیه به اعتبار همین كه قول ببلوس است، این عبارت او را از قبیل اوراد پیوسته میخوانند، چنانچه صوفیه این زمان دست از ادعیه و اورادی كه از طریق اهل بیت رسالت مأثور است برمیدارند، با وجود آن كه انشاء و املاء و كلام معصومند، آن قدر تأثیر در آنها گمان ندارند، و اوراد و اذكاری كه جمعی از مشایخ ایشان احداث و انشاء كردهاند؛ مثل اوراد فتحیه و مانند آن، آن را اوراد خود میسازند و مؤثر میدانند.
اما نصارا كه این عبارت ببلوس را اوراد كردهاند، متوجه نمیشوند كه چه میخوانند و چه چیز از آن لازم میآید. پس آن جماعت كه ایشان نیز مثل نصارا اشعار مشایخ خود را ذكر جلی و خفی كردهاند، چون ببلوس رئیس ایشان است، التماس دارم كه گوش داده بشنوند كه آنچه ببلوس میگوید و آنچه به نصارا خاطر نشان میكنم حق است یا نه، تا آن كه معلوم ایشان شود كه بنده هر چه قدر میگویم، غرضی به غیر از اظهار حق نیست و بعد از آن اگر نصارا از دار تعصب بیرون نیایند، من بعد اگر ایشان را بدتر از نصارا بگویم، حاشائی در باب نصرانی بودن خود نكنند.
پس آن ببلوس پیر صوفیه میگوید كه، در دنیا هیچ بت نیست و میدانم كه هیچ خدا نیست مگر یك خدا. حالا پیچیدگیهای این فقره عبارت او را به ناخن حل و بیان از هم بشكافیم تا نصارا و صوفیه مریدان او به كمال او نازش نكنند و بعد از آن به تتمه بپردازیم.
در اینجا ببلوس ناپاك از راه پرده پوشی بر كفر خود، دو چیز را با هم مخلوط كرده است كه هر كه اندك هوشی دارد، خواهد یافت كه هر دو به یك چیز باز خواهند گشت. یكی آن كه میگوید كه، در دنیا هیچ بت نیست. ببینیم از این قول چه چیز خواسته است. اگر به معنی ظاهر خود حمل شود، هر طفلی- چه جای ببلوس كه شیطان زمان خود بود، میداند كه دروغ است، زیرا كه بت پرستی در دنیا از اول زمان حضرت ادریس تا زمان ببلوس كه قریب به پنج هزار سال میشد بسیار بود و مرضی بود كه عارض اكثر مردم آن زمان شده بود. چنانچه در فصل چهل و چهارم كتاب شعیای پیغمبر، بنی اسرائیل را خدای تعالی نصیحت فرموده، اولا توصیف خود و بعد از آن از بت پرستی كه همه ساكنان دنیا در آن زمان به او مشغول بودند وصف فرموده گفت: منم كه اولم و منم كه آخرم و منم آن كسی كه نه ابتدا دارم و نه انتها. و به غیر از من خدایی نیست. اگر كسی هست كه به من شبیه باشد، صدا بزند و خود را ظاهر سازد. و نقل كند كه چه واقع شد از آن روز كه من مخلوقات پیش آفریدم. و آنچه از حالا تا آخر خواهد شد، پیش از وقوع به مردم نقل نماید و خدای تعالی بعد از این خطاب میكند شخصی را و میفرماید.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 689
نصارا میگویند كه آن شخص حضرت یعقوب بود و قبل از زمان شعیا قریب به سه هزار سال از دنیا رحلت فرموده بود. من به ایشان ثابت كردهام كه این خطاب را خدای تعالی به نور حضرت رسول- صلی الله علیه و اله- داشته است و جرانیم ناپاك كه در كتاب هدایة الضالین احوال او را بیان نمودهام، اسم آن حضرت را محو و نام یعقوب را نوشته و دلیل بر این مدعا مطابق گردیدن عبارت است بر بعثت آن جناب و اهل بیت او- علیهم السلام- چنانچه هر صاحب عقلی كه این عبارت را به نظر تأمل نگاه كند، معلوم او خواهد شد.
پس حق تعالی بعد از آنچه مذكور گردید، میفرماید كه، از حالا بشنو ای بنده من؛ یعنی محمد، و ای عبد الله كه من تو را انتخاب نمودهام، هر چه میفرماید پروردگار و آفریدگار تو و آن كسی كه از رحم مادر كمك خواهد نمود تو را، ای محمد! تو عادلترین بندگان منی كه تو را انتخاب نمودم. مترس، زیرا كه من آبها در بالای آن كسی كه تشنه لب لقب دارد، خواهم ریزانید و از برای خشك شده از تشنگی نهرها جاری خواهم ساخت و روح خود را بالای تو و اولاد تو فرو خواهم آورد و به ذرّیه تو رحمت خواهم نمود و در میان سبزه و چمن از قبیل درختان بید در كنار آب روان، شاخهها به هر طرف خواهد كشید. و یكی خواهد گفت كه، من از صاحبم و دیگری به اسم محمد آواز خواهد داد و این به دست خود خواهد نوشت كه به آن صاحب و به نام عبد الله خود را موسوم خواهد ساخت و میفرماید این چیزها را پادشاه عبد الله و خلاص كننده آن صاحب جنود، به درستی كه من اولم و من آخرم و به غیر من نیست خداوندی. اگر كسی هست كه مثل من باشد، صدا زند و خود را بنماید و به ترتیب نقل كند آنچه شد از ابتدای آن زمان كه من مخلوقات اوّل خلق كردهام و اینها كه بعد از این خواهد شد تا به آخر، پیش از وقوع بگوید. اما شما ای بندگان من! مترسید و مضطرب مشوید، زیرا كه من آن زمان تو را شنونده ساختهام و این وقایع را بیشكی به تو اعلام نمودهام، شما گواهان منید.
حالا قبل از اتمام عبارت، ایرادی كه بر این عبارت وارد میآید مناسب است كه نقل كرده جواب گفته شود. اگر كسی به تعجب افتاده از تغییر اسلوب این عبارت، به خاطر برساند كه نامربوط است و بگوید كه چه معنا دارد كه هر لحظه خدای تعالی خطاب را تغییر دهد. گاهی شما خطاب كند، و گاهی تو میگوید و بعد از آن شما گواهان من هستید میگویند، بدانند كه بنده مدتی در این عبارت فكر كردهام و هر چند اول نامربوط به نظر میآمد، اما بعد از آن كه درست تأمل نمودهام یافتهام كه هیچ نامربوطی در آن راه ندارد، بلكه عین مصلحت بود كه به این وضع بفرماید. پس برای اتمام حجت بر انكار كنندگان آن نور كه حق تعالی او را مخاطب ساخته است و آن كسانی كه اسم حضرت رسول- صلی الله علیه و اله- را محو و به جای او یعقوب نوشته است، چنین فرموده است، زیرا كه حضرت
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 690
یعقوب قطع نظر از آن كه گفتیم سه هزار سال قبل از [آن كه] شعیا این كتاب را بنویسد، به رحمت حق تعالی رفته بود، همین یك نفر بود، چون میشد كه گاهی به مفرد و گاهی به لفظ جمع خدای تعالی به او خطاب كند كه به غیر از این كه این عبارت هیچ گونه تعلقی به احوال حضرت یعقوب ندارد و اگر چنانچه صاحبان ادراك در آن تأمل كنند، میدانند كه تأویل نمودن نصارا آن شخص مخاطب را به حضرت یعقوب، محض عناد و حق را پنهان كردن است و اگر نه به احوال حضرت خاتم الانبیاء مناسبت دارد.
چنانچه فقیر مطابق كردهام در آن زمان كه حق تعالی این عبارت را میفرمود، نور حضرت رسول و نور حضرت امیر المؤمنین و حضرت فاطمه و یازده فرزند او همه یك نور بودهاند. بدین سبب از برای اتمام حجت بر انكار كنندگان به این وضع، به انوار آن حضرت مخاطبه مینماید كه گاه به اصل خطاب میكند و گاهی به همه و در آخر میفرماید كه، شما گواهان من هستید، میخواسته است كه اعلام كند كه خلقت نور حضرت امیر المؤمنین و فاطمه و یازده فرزند ایشان- صلوات الله علیهم- مقدمند بر خلقت همه مخلوقات، و با او در آن زمان یك نور بودهاند، چنانچه در جای خود ثابت كردهایم و در این عبارت خدای تعالی حجت را در این باب با نصارا تمام میكند.
و بعد از آن میفرماید كه، به غیر از من خدای صانعی هست كه من او را نشناخته باشم، به درستی كه همه سازنده بتها چیزی نیستند و بتهای ایشان و خوش آیندگیها كه در آنها میباشد، هیچ كار ایشان نخواهد بود و بتها خودشان گواهان بر ایشان هستند به این كه چیزی نیستند، چرا نمیبینند و نطق ندارند تا آن كه شرمنده شوند آنها كه ایشان را خدا دانسته میپرستند؛ كسی دیده كه قبول كند كه خدا را میتوان ساخت كه ایشان شبیه خدا میسازند كه به هیچ كار نمیآید، اما بدانید كه همه پادشاهان ایشان شرمنده خواهند شد و درودگر و خود بتها در آن وقت، یعنی در روز قیامت، همه یكجا در یك وقت جمع خواهند شد و روزی كه همه جمع شوند شرمنده و خوفناك خواهند بود، زیرا كه آهنگر به معونت آتش و سوهان و مطرقه و زور و قوت دست خود بت را به شكل در میآرد، كسی كه گرسنه و تشنه میشود و از كار كردن مانده میگردد، چگونه خدا میتواند ساخت و همچنین درودگر و خرّاط درخت سدر یا چنار بریده و ریسمان انداخته از پا در میآورند و او را پاره پاره كرده آنچه بعد از تراشیدن میماند، در چرخ انداخته مدوّر میسازد. بعد از آن به صورت مرد مثل انسان مقبول میسازد و در خانه خود نگاه میدارد و به این وضع از درختی كه خود نشانده و به آب باران بزرگ گردیده است، خدا برای خود میسازد و تتمه آن درخت را در آتشدان گذاشته نان و گوشت میپزد و قدری دیگر را آتش روشن كرده
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 691
خود را بدان گرم میكند و آن قدری از آن درخت را كه خدا گفته است در برابر او سجده میكند و استغاثه بدو نموده میگوید كه مرا نجات ده، زیرا كه تو خدای من هستی، پس چنین جماعتی ندانستهاند و نیافتهاند، زیرا كه چشم ایشان دیدن را فراموش كرده است و دلهای ایشان دانستن را از خاطر بیرون نموده است، هیچ فكر نمیكنند به گفتههای خود و نمییابند و نمیشناسند و با خود نمیگویند كه ما نصف این درخت را به آتش سوزانیدهایم و در بالای زغال نصف دیگر او نان و گوشت برای خود پخته كردهایم از تتمه آن، چرا باید كه بت بسازیم و در برابر پاره درخت كه آخر او خاكستر است، چرا به سجده بیفتیم، به درستی كه در دل چنین كسی كه چنین چیزی را سجده میكند علم نیست و خلاص نخواهد كرد روح خود را و نخواهد گفت كه آنچه من میكنم عبث و پوچ است.
پس به مضمون این عبارات از فرموده خدای تعالی نه تنها ثابت میشود كه بت پرستی بوده است و سبب است برای هلاكت هر كه به آن مشغول میشود، بلكه ثابت میشود كه بت هست و تفسیر میفرماید كه بت را چگونه میسازند و به چه وضع پرستیده میشود.
پس الحال به گفته كدام یك اعتماد كنیم؟ به شهادت خدا كه میفرماید كه بت هست و چگونه چیزی است و پرستش او باعث هلاكت است، یا به گفته ببلوس زندیق كه به عكس فرموده خدا گفته است كه بت در دنیا نمیباشد و چون خدا جلّ جلاله از آن بزرگتر است كه قول او را كسی اعتماد نكند، پس كلام او صدق و درست خواهد بود. و ببلوس ملعون كه گفته است كه بت در دنیا نمیباشد، اگر به ظاهر خود حمل شود دروغ گفته است، زیرا كه همچنان كه صوفیه ملا حده همه چیز را از بت و غیره خدا میدانند، ببلوس در این كه گفته است كه بت در دنیا نمیباشد، بنا بر این مذهب است كه، چون آن ملعون در این اعتقاد سر كرده نصارا و صوفیه است، اشاره به این كرده است كه چون همه چیز خداست، پس بت در دنیا نمیباشد بلكه بت هم خداست.
اما میدانیم كه نصارا در اینجا در مقام پرده پوشی در آمده، چنانچه صوفیه كفرهای مشایخ خود را تأویل میكنند، ایشان نیز عبارت ببلوس را به این نحو میسازند و میگویند كه، اگر چه او این را گفته است كه بت در دنیا نمیباشد، اما بعد از آن گفته كه هیچ خدا نیست مگر یك خدا. پس از گفتار او معلوم میشود كه از این عبارت چنین اراده كرده است، یعنی بتها كه در دنیا میباشند، چیزی نیستند و خدایی را نمیشایند، زیرا كه خدا یكی است و نیست خدا مگر یكی. میگوییم كه از گفتار ببلوس معلوم است كه این معنا را نخواسته و این عذر خواهی نصارا بهانهای است برای فریب دادن بیعقلان به چند جهت:
اول آن كه ببلوس انكار میكند بودن بت را در دنیا و این انكار چنانچه از كتب ایشان ثابت كردیم كه خدا شهادت میدهد به این كه در دنیا بت هست دروغ است. پس هرگاه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 692
شهادت به بودن بت داده باشد و ببلوس انكار بودن بت كرده باشد، انكار قول خدا كرده خواهد بود، پس از انكار او معلوم است كه آنچه بعد از آن میگوید، اقرارست به آن خدایی كه میگوید كه بت در دنیا هست، زیرا كه چون همه چیز را از بت و غیره خدا میدانست، این است كه میگوید كه در دنیا بت نمیباشد، بلكه همه چیز و بتها همه خداست و این معنا از آنچه میگوید كه در آسمان و زمین كسانی هستند كه خدا و ارباب گفته میشوند، بیشك خدایان و ارباب بسیارند و از این گفتار معلوم است كه به آن معنی كه نصارا میگویند، یعنی نیست مگر یك خدا، رد حرف خود كرده است. پس هر گاه ببلوس شك نداشته در این كه در آسمان و زمین بت و غیره كه به دروغ خدا گفته میشوند، مثل آن كه در آسمانها آفتاب و ماه و ستارهها بسیار بودهاند و هستند كه آنها را خدا میگفتند و در زمین صورتهای مختلفه و درختها و چیزهایی دیگر بودند كه طائفه بت پرستان یكی یا چند از آنها را خدا میدانستند، زیرا كه خودش میگوید كه در آسمان و زمین خدایان بسیار میباشند و با وجود این بگوید كه نیست خدا مگر یكی، معلوم است كه آن معنای اعتقادی خود را میخواسته كه بیان كند، یعنی اینها كه خدایان گفته میشوند، یك خدا، نه هر كدام یك خدا، چنانچه میگوید كه خدا نیست مگر یك خدا و شك نیست كه در این كه خداها بسیارند. و قول او بعد از آن شاهد است بر آنچه گفتیم، زیرا كه بعد از آن میگوید كه برای من یك خدای پدر هست كه او از همه چیز بهم رسیده است و ماها همه در اوییم. پس بنا بر این، معلوم گردید كه ببلوس همان كه گفتیم اعتقادی اوست، اراده كرده است نه آنچه نصارا برای مردم فریبی تأویل میكنند.
و در این فقره مثل دریا و موجهای او كه صوفیه میآورند و میگویند همه موجها از آن دریا و همه در دریا و آخر همه یك دریا میباشند بكار برده است و چون مذهب او این بود كه، همه چیز یك خداست، از یكی شدن ذات انسان با ذات خدا و از او مریم متولد شدن، خاطر نشان نصارا كرده بود كه همه انسان خداست، زیرا كه در مفهوم با آن انسان كه با ذات یك شد، شریكند. بعد از آن میخواست كه خاطر نشان كند، چگونه همه چیز خداست. این است كه بعد از آن میگوید كه، برای من نه تنها پدر خداست، اما یك عیسی خدا كه به واسطه او همه چیز و ماها همه اویم، یعنی به واسطه عیسی كه انسان خداست و هم خدایی است كه انسان است، همه چیز خداست، یعنی چون عیسی كه با خدا یكی است، انسان است و همه انسان به واسطه اتحاد در مفهوم با انسانی كه در عیسی است خدایند و چون انسان از عناصر اربعه مركب است، پس هر چیز كه از عناصر اربعه باشد، خدا خواهد بود.
این است اعتقاد پیشوای دین نصارا و صوفیه. این قدر هست كه صوفیه میتوانند گفت كه ببلوس و نصارا بخیلی كردند و ما از ایشان در این اعتقاد بیشتر رفتهایم، چرا كه ایشان به
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 693
خدایی آن كسانی كه بعد از حضرت عیسی بودهاند و به هر چه از عناصر اربعه مركب است قائل بودهاند، اما ما از ازل تا ابد، هر چه هست، خواه از عناصر اربعه و غیره باشد، او را خدا میدانیم. مطلب آن كه، هر چند جستجوی كتب و مذاهب نصارا میكنم، معلوم نمیشود كه در جایی صوفیه از نصارا پای كم آورد باشند. «1» پس نصارا را هرگاه مذهب و پیشوا و مقتدا چنین كسی باشد، دیگر چرا میگویند كه ما امت حضرت عیسی و اهل كتابی كه آن حضرت از جانب خدا آورده است هستیم. و همچنین صوفیه را، هرگاه اعتقاد بدتر از نصارا باشد، چرا دعوی میكنند كه ما امّت پیغمبر آخر الزمان و شیعه علی بن ابی طالب و یازده فرزند اوییم.
اما چه چیز باعث است كه صوفیه نصارا را لعن میكنند و دوری از ایشان میجویند و نصارا صوفیه را كافر دانسته به ایشان لعن میكنند؟ پس با وجود آن كه، سر كرده این هر دو طایفه ببلوس باشد و صلح و برادری در میان ایشان قرار داده، پیشوای هر دو باشد، دیگر این دوری از یكدیگر و نزاع ایشان غرابت دارد. صوفیه هرگاه از نصارا دوری اختیار میكنند و میگویند ما مسلمانیم، انصاف بدهند كه آیا در قرآن مجید خدای تعالی در جایی فرموده است كه من با همه مخلوق خود یكیام، یا مخلوقات من یكیاند، یا پیغمبر یا یكی از دوازده امام در حدیثی فرمودهاند كه ماها و همه اشیاء با خدا یكی میباشیم، یا خدا با ما و همه اشیاء یكی است. و اگر رجمّا بالغیب، این دعوا را میكنند، پس بگویند كه كلمه لا اله الا اللّه كه خدا و پیغمبر و امامان ما ایمان را به گفتن آن قرار دادهاند، چه معنی دارد و از سوره توحید كه خدا در قرآن مجید فرموده است كه قل هو الله احد چه فهمیده میشود؟
اما چون میدانم كه مشایخ صوفیه آن كلمه شهادت و هم این سوره را موافق مذهب خود تأویل نمودهاند و مینمایند، كمترین این معنا را از ایشان میخواهم كه تحقیق كنم كه خدای تعالی فرموده است كه وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ «2» یعنی تأویل قرآن را نمیداند مگر خدا و آنهایی كه به علم آراستهاند و راسخند در آن، چه معنا دارد و آن كسانی كه آراستهاند به علم، چه كسانند؟ اگر میگویند ملای روم و حسن بصری و غیره مشایخاند، پس چرا در میان شیعیان اهل بیت آخر الزمان در لباس تشیع راه میروند و مردم را فریب میدهند و میگویند كه ما شیعه اثنا عشری هستیم و هرگاه پیشوای ایشان مولانا و سایر ملاحده باشند كه از دوازده بیشترند و میدانند كه اینها در ایران نبودهاند و در سایر دیارها توقف داشتهاند و سنی بودهاند، پس به هند یا به روم یا به اوزبك رفته در آن جا از قرب مزارهای مشایخ فیضها ببرند.
______________________________
(1). در اصل، بعد از این جمله این عبارت آمده است: شاگردان از استاد زیاد انسان را میتوان گفت (!)
(2). آل عمران، 7
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 694
و اگر چنانچه ببلوس سر كرده ایشان است، توجه كرده جسدهای خود را در كفر آباد فرنگ بیندازند كه بعد از مردن به اتفاق یاران خود به جهنّم بروند. و اگر گویند كه، چنانچه در ایران فرنگی و سنّی میباشد، چه میشود كه ما هم در ایران از جمله اینها حساب شده، سكنا داشته باشیم، میگوییم كه، از بودن فرنگی و سنی در ایران ضرری به دین پیغمبر و ایمان شیعیان عاید نمیگردد، زیرا كه همه كس دین را میشناسند، هیچ شیعه فریب ایشان را نمیخورد. اما شما كه اسم تشیع به ناحق بر خود بستهاید، گرگهایید در لباس میش كه همیشه در فكر آن هستید كه گوسفندی از گله اسلام بربایید؛ لهذا چون شما در این لباس اذیت و ضرر میرسانید، این است كه كمترین سعی میكنم تا زندهام، جهد خواهم كرد كه شما را به شیعیان اهل بیت بشناسانم تا آن كه آگاه باشند و از شما فریب نخورند.
اما چون با وجود بد مذهبی نصارا صوفیه را مردود میدانند، كمترین از راه غیرت دین این چند كلمه را به عنوان موعظه در این رساله به تحریر در آوردم كه برادران دینی نظر به احوال فقیر نموده، من بعد خود را از چاه فریب این حكما و صوفیان نگاه داشته به عبث خود را در دام ایشان نیندازند، چرا كه فقیر مدتی در دریای فكر و تتبع اقوال حكما غوطه خوردهام، دانستم كه شیطان به سبب این دام در دنیا چه كارها میكند و چه قدر كسانی را بدان مقید كرده به جهنم میفرستد. چنانچه در آن زمان كفر بنده به رشتههای اقوال حكما به دام كشیده بود. حالا بحمد الله و المنة كه از آن دام جستهام، خود را به حصار دین قویم محمدی- صلی الله علیه و اله- انداخته سعی میكنم كه شاید این دام را از پیش بندگان خدا بردارم. پس:
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویمتو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال و اگر چون نصارا در تعصّب مانده، خواسته باشند كه به جهنم بروند، من كار خود را تمام كرده، عذر به درگاه الهی دارم و ثواب از حق تعالی طلب مینمایم و این خود معلوم است كه ما را بر دو طعن مذهب حكما و صوفیه حرجی لازم نمیآید و نقصانی نخواهیم كرد، چرا كه بر تقدیر صدق قول ایشان كه همه چیز خداست، اگر این اعتقاد را نداشته از دنیا برویم، بنا به رأی ایشان ما نیز قطرهای از آن دریا و خدایی برای خود خواهیم بود. و بنا بر آن كه خدا باشیم، كسی نمیتواند بر ما بگیرد كه چرا همه چیز را خدا ندانستی.
اما این احتمال هم میرود كه حرف ایشان بیصورت و طریقه و مذهب ما حق باشد.
بنا بر این حشو خواهد بود و پای حساب و میزان در میان خواهد آمد. پس این جماعت یا خود فكر بكنند كه در آن روز چون از عهده برمیآیند و كدام پیغمبر ایشان را شفاعت خواهد كرد.
دیگر آن كه به تواتر به ما رسیده است و معلوم است كه هیچ زمین سوای یونان و زمین
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 695
قوم لوط به غضب چنینی كه همه كس بداند و تا قیامت از آن بازگویند گرفتار نشده است.
پس در واقع، اگر این حكما مردم خوبی بودند یا بر اعتقاد صوفیه و حكما خدایان بودند، چرا زمین یونان خود را از سخط الهی به دعا و التماس یا به منع و تعدی نگاه نمیداشتند؟
پس معلوم است كه این قوم چون متكبران و گمراه كنندگان و به عقل خود مغرور بودند، به نحوی كه میگفتند پیغمبران بر ما مبعوث نشدهاند، زیرا كه ما كاملیم و احتیاج به راهنمایی كسی نداریم. این است كه خدای تعالی ایشان را مستأصل و بر طرف نمود تا عبرة للناظرین گردد.
گویند در این طایفه خوبان هستندخوبش به بلای بد گرفتار شود امیدوارم كه خدای تعالی ظهور قائم آل محمد را- صلی الله علیه و اله- نزدیك گرداند كه هر كس به آنچه اختیار كرده است شادمان یا محزون شود. «1»
______________________________
(1). كاتب نوشته است: به امر و فرمان حضرت بندگان عالم كامل، حكیم ربانی و فقیه سبحانی، عمدة العلماء الاعلام و زبدة الفقهاء العظام، آقائی آقا شیخ مهدی رشتی تحریر شد. و انا العبد شیخ علی محمد شاهرودی.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 697
اجتهاد فقهی، تلاشی عالمانه جهت به دست آوردن احكام شرعی با اتكای بر كتاب، سنت، عقل و اجماع، در چهار چوب قواعد اصولی است. با این حال، شناخت بستر تاریخی یك مسأله فقهی یا كلامی، میتواند در فهم درست آن كمك شایستهای بنماید. طبیعی است كه هر مسأله فقهی، در زمانی خاص پدید آمده و طی زمانی دراز، با توجه به تحولات مختلف تاریخی و موضوعی، دامنه فروعات آن وسعت یافته و همین شرایط تاریخی، سبب شده است تا گاه و بیگاه حكم آن مسأله تغییر كند. برای نمونه، حكم نماز جمعه، بر اساس آیه قرآنی مربوطه و احادیث و سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله كاملا مشخص بوده است؛ اما تغییراتی كه بعدها در شرایط سیاسی جامعه در ارتباط با امامت پدید آمده، سبب شده است تا حكم آن در معرض تغییر قرار گرفته و اسباب اختلاف نظر میان فقها شود.
شناخت ابعاد این تغییر، منوط به شناخت درست شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی است كه با عنایت به آنها، احادیث امامان علیهم السلام درباره حكم نماز جمعه صادر شده است.
همین رویّه، درباره مسأله غنا نیز صادق است؛ زیرا صدور احادیث مربوطه، اعم از تحریم یا تحلیل، در شرایط خاصی بوده است كه برای شناخت تعریف دقیق لغوی و اصطلاحی غنا و تعیین مصادیق آن، لازم است به آن شرایط توجه شود. نتیجه آن كه، به هر روی، دانش تاریخ، میتواند در این زمینه، كمك شایستهای بنماید، بدون آن كه ادعای آن را داشته باشد كه تغییری در مبانی صدور احكام بدهد.
طبعا برای شناخت تاریخ مسأله، یكی از كارهای لازم آن است كه آنچه طی زمان، در باره آن مسأله گفته شده، گرد آوری شده و مورد بررسی قرار گیرد. بر این اساس، دوست ارجمند و دانشمند ما جناب استاد رضا مختاری، به همراه تنی چند از محققان و فضلا، مصمم شد تا رسائل و اقوال مربوط به غنا را در منابع شیعه و سنی، و بر اساس یك ترتیب تاریخی، مدوّن كند. حاصل این كار انتشار سه جلد كتاب با عنوان میراث فقهی (1) غنا
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 698
و موسیقی بود كه دو مجلد آن به همّت مدرسه ولی عصر- عجّل الله تعالی فرجه الشریف- و یك مجلّد آن توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، در اختیار عموم گذاشته شده و دائرة المعارف جامعی از مباحثی است كه در این باره صورت گرفته است. وجود این منبع بسیار باارزش، سبب شد تا نویسنده این سطور، در این اندیشه افتد تا بر اساس آنچه در آن جا آمده، و آگاهیهای پراكنده دیگر نوشتار زیر را درباره تاریخ بحث و گفتگوی فقها از غنا در دوره صفوی فراهم كند.
در كنار بحثهای گستردهای كه در دوره صفوی در باب نماز جمعه صورت گرفت، و در دایرهای محدودتر، درباره مصرف توتون و تنباكو، یكی دیگر از مباحث جنجالی دوره صفوی در میان علما، بحث از حكم غنا در فقه اسلامی بوده است. برخی چنین گفتهاند كه نخستین بار این مسأله را ملا محمد باقر خراسانی معروف به محقق سبزواری (م 1090) در یك رساله مستقل مطرح كرده است. «1» احمد تونی (م 1083)- كه چند سالی پیش از محقق در گذشته- برادر فاضل تونی (م 1071) معاصر دیگر محقق سبزواری، رسالهای مستقل در باب مسأله غنا داشته كه متن آن بر جای نمانده است. در این كه كدام یك از این دو رساله مقدم بر دیگری بوده است، نمیتوان سخن گفت؛ تنها میتوان گفت، با توجه به درگیری برادرش فاضل تونی- و نیز امین فرزند احمد با محقق سبزواری بر سر نماز جمعه- احتمال آن میرود كه تونی پس از آن كه محقق سبزواری مطالبی در این باره، در كفایة الاحكام یا رسالهای دیگر داشته، آن رساله را نوشته باشد.
آنچه را كه سبزواری در كتاب كفایه در این باره مطرح كرده و شبیه آن را فیض كاشانی در برخی از آثارش آورده و پیش و پس از آن، شماری از عالمان عارف مسلك مطرح كردهاند،- و البته پیش از آن در فقه شیعه سابقه نداشته- آن است كه حكم حرمت را روی مطلق غنا نبرده و به همین دلیل با مباح یا مستحب دانستن خواندن قرآن با آواز- بر اساس حدیث من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا- غنای حرام را روی آوازی میبرد كه در زمان صدور احادیث حرمت، اختصاص به مجالس لهو و لعب داشته و كنیزكان در آن مجالس به آوازه خوانی همراه با آلات موسیقی میپرداختهاند.
البته آگاهیم كه پیش از آن، اختلاف نظر اجمالی درباره خواندن اشعار مرثیه امام حسین علیه السلام به غنا و آواز، «2» سر دادن آواز برای حركت شتران یا به اصطلاح حداء؛ و همچنین
______________________________
(1). مختاری، رضا و ...، میراث فقهی، غنا و موسیقی، ج 1، مقدمه، صص چهل و چهار.
(2). بنگرید: كركی، محقق، جامع المقاصد، ج 4، ص 23. گویا این نخستین باری است كه بحث از مرثیه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 699
خوانندگی زنان در مجالس عروسی به شرطی كه مردان نشنوند، وجود داشته و آنان كه به حلّیت این موارد اعتقاد داشتهاند، طبعا آنها را از حكم حرمت غنا، استثناء میكردهاند. آنچه محل بحث است، مواردی جز اینها و در درجه نخست، به آواز خواندن آیات قرآن و اشعار عارفانه و اذكار و ادعیه است.
در اینجا باید گفت، جستجوی ما نشان میدهد، این دیدگاه، ویژه محقق سبزواری و فیض كاشانی نبوده است؛ اما از آنجا كه حملات اصلی از سوی مخالفان به این دو نفر صورت گرفته، و نباید غفلت كرد كه رسیدن آنان به ریاست و منصب امامت جمعه، به مقدار زیادی سبب این بر آشفتنها بوده، چنین تصور شده است كه مبدع این نظر، محقق سبزواری بوده است. آنچه كه درباره سابقه این نظریه میتوان گفت این است كه عالمان شیعه عارف یا صوفی مسلك «1» این زمان- یعنی دوره میانی صفوی و حتی زودتر از آن- به دلیل وجود مسأله سماع كه در میان صوفیان اهل سنت بنیادی مستحكم داشت، و این كه به اجبار میبایست راهی شرعی برای توجیه آن میان شیعیان متمایل به تصوف مطرح میشد، روی این نظر حساسیت داشته، آن را نشر میدادند. حتی اگر بحث سماع هم مطرح نبود، كه البته میان این قبیل عالمان مطرح نشده و مورد حمایت صریح واقع نشد، بحث خواندن اشعار عرفانی، در كنار اشعار مرثیه خوانی و غیره، چنین بحث فقهی را میطلبید. بنا بر این، طرح مسأله غنا، حتی اگر در ظاهر از اظهار نظر محقق سبزواری و فیض آغاز شد، میان عالمان شیعه معاصر آنان كه تمایلات عرفانی داشتند، مطرح بود. ریشه آن- دست كم به اعتقاد مخالفان آنها- به عقاید سنّیان صوفی مسلك برجستهای چون غزالی برمیگشت كه البته آن نظر، موافقت مانندی با چندین حدیث موجود در كتاب كافی در باب تلاوت قرآن با صوت حسن داشت؛ روایاتی كه شبیه آنها در منابع سنی هم آمده است. دارابی از صوفیان ذهبی مذهب دوره اخیر صفوی، عقیده به این را كه صوت حسن غنا نیست- درست یا غلط- به شیخ طوسی، سید حیدر آملی، ابن ابی جمهور احسایی، ابن فهد حلی، شیخ رجب برسی، شیخ علی بن هلال جزائری، ملا عبد الرزاق كاشی، شیخ بهایی، ملا صدرای شیرازی، و ملا محمد صالح مازندرانی نسبت داده است. «2» گرایش غالب بر غالب این افراد، از همان
______________________________
خوانی و ارتباط آن با بحث غنا در یك كتاب فقهی شده است. پس از آن در شرح لمعه و سپس در آثار بعدی كه درباره غنا نوشته شده، این مسأله مورد توجه قرار گرفته است.
(1). این دو اصطلاح تفاوت چندانی با هم نداشته و بیشتر در دو سه قرن اخیر است كه میان صوفی و عارف تفاوتی گذاشته میشود. به نظر میرسد تفاوت آنان تنها در آن است كه صوفی عنصری تشكیلاتی و عارف دارای شخصیت فردی است.
(2). دارابی، مقامات السالكین، صص 323- 324
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 700
نوعی است كه در مجلسی اول، فیض كاشانی و محقق سبزواری میتوان یافت.
در میان عبارات این قبیل افراد، نخستین فردی كه متن صریحی از او در دسترس است، میر صدر الدین محمد دشتكی (زنده در 973) است كه پس از اشاره به این كه «امامیه و شیعه، غنا و آلات آن را به طور مطلق حرام كردهاند»، مینویسد: اما من میگویم: خواندن قرآن و احادیث و اشعاری كه مشتمل بر حكمت و موعظه و نصایح و تحمید و تمجید خداوند و وصف رسول و مناقب اهل بیت علیهم الصلاة و السلام است، اگر راست باشد و به خاطر خدا و كسب ثواب و نصیحت مؤمنان با صدای نیكو خوانده شود، و از زن اجنبی یا پسر بچه كه شائبه فسق و شهوت در آن است صادر نشود، فلا أری به بأسا بل أراه مستحبة مندوبة الیها لزیادة تأثیرها حینئذ فی القلوب. به نظر من اشكالی ندارد، بلكه مستحب است؛ چرا كه به این صورت، تأثیر بیشتری در دلها میگذارد. «1»
نمونه دیگر آخوند ملا محمد تقی مجلسی (م 1070) است كه همین تمایلات را داشت.
او نیز روی صوت نیكو در قرائت قرآن تأكید زیادی داشت و در پاسخ پرسشی كه از او شد، كوشید تا خواندن قرآن را به صورت زیبا از مصداق غنای حرام خارج كند. وی مینویسد:
بعضی توهّم كردهاند كه هر چه موافق مقامی از مقامات دوازدهگانه یا بیست و چهار شعبه باشد، آن غناست؛ و غلط [به معنای اشتباه] كردهاند؛ [چرا] كه هر صدایی كه از حیوان [نیز] بر میآید، موافق مقامی از مقامات است و تحقیقش آن است كه بسیار است كه آدمی مفتون آواز خوش میشود و او را از حق تعالی باز میدارد و اگر در مقام محبّت است، سبب ازدیاد محبّت میشود و اگر كسی در این مقام نباشد، نشنیدنش اولی است. «2»
شبیه همین فتوا را از عالم عارف دیگری در این دوره، با نام محمد علی سبزواری (م 1078) داریم. وی باب دهم كتاب تحفة العباسیه خود را كه به شاه عباس دوم (سلطنت 1052- 1077) تقدیم كرده، به این صورت عنوان گذاری كرده است: «در بیان آواز خوش و در بیان آن كه هر آواز خوشی غنای مذموم در شرع نیست». وی در این فصل ابراز میدارد كه «پس، آواز خوش، از حیثیّت خوشی حرام نیست». وی با استناد به روایاتی كه شیخ كلینی در كتاب كافی در باب تلاوت قرآن یا باب ترتیل القرآن با لصّوت الحسن «3» آورده است، مینویسد:
«پس، حرام شدن آواز خوش را سببی باشد كه او چون موجود شود، استماع آواز خوش حرام بود؛ مثل آواز زن نامحرم یا پسری كه شنیدن او موجب انبعاث شهوت شود، یا آواز
______________________________
(1). دشتكی، الذكری، به نقل از: مختاری، رضا، همان، دفتر سوم، ص 1595
(2). مجلسی، محمد تقی، رساله مسؤولات، ص 704
(3). كلینی، كافی، ج 2، صص 615- 616
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 701
كسی كه با چیزی خواندن رباب و چنگ و بربط و امثال آن زند؛ زیرا كه اكثر احادیثی كه در مذمّت غنا واقع شده، دالّ است بر مذموم بودن آواز جهت مقارن بودن با ساز.» وی در ادامه به رد این نظر كه مطلق غنا با تعریف «كشیدن آواز مشتمل بر وصفین ترجیع و اطراب» حرام باشد، مینویسد: «حكم كردن به حرام بودن معانی [ظ: اغانی] مطلقا، منافی است با احادیثی كه قبل از این مذكور شد؛ به واسطه آن كه احادیث مذكور دالّند بر فضیلت آواز خوش. و سرود، آواز خوش است.» پس از آن چنین نتیجه میگیرد كه: پس آنچه به خاطر فقیر میرسد، آن است كه غنای مذموم آوازی است كه مشتمل بر لهو و باطل و دروغ [باشد] و بهشت و آخرت را به خاطر نرساند. «1» این هم نمونهای دیگر از دیدگاه یك عالم عارف مسلك معاصر مجلسی اول، فیض و محقق سبزواری است كه نشان میدهد زمینه طرح این بحث را به خاطر همان گرایش خود طرح كردهاند.
به هر روی، داستان غنا با ملا محمد باقر معروف به محقق سبزواری «2» (م 1090) كه موقعیت سیاسی- مذهبی بالایی در اصفهان داشت، مطرح گردید، زمانی كه وی این بحث را مطرح كرد، مخالفت زیادی از فقیهان، به ویژه نسلی از فقهای عرب مقیم اصفهان را كه موضع ضد صوفی داشته و این موضع را نسل اندر نسل از زمان محقق كركی (م 940) به این سوی داشتند، بر انگیخت؛ به طوری كه رسالههای متعددی در این باره نوشته شد. وحید بهبهانی (م 1206) نوشته است: صاحب كفایه- یعنی محقق سبزواری صاحب كفایة الاحكام- غنای در قرآن را استثناء كرده است. شنیدم كه شماری از فضلا، بیش از بیست رساله در رد بر او نوشتند كه همه آنان از شاگردان آقا حسین خوانساری و از برجستگان روزگار بودند. «3»
مشكلی كه وجود دارد این است كه آیا محقق سبزواری رسالهای در رد تحریم مطلق غنا یا به اصطلاح تحلیل غنا داشته است یا نه؟ در این باره باید گفت، در حال حاضر، دو متن از محقق درباره غنا در دست است: نخست متنی كوتاه در كتاب كفایة الاحكام [تألیف به سال 1055] «4» كه ضمن آن غنای در قرآن را از اصل غنا، استثنا كرده است. دوم رساله مستقلی كه عنوان آن رسالة فی تحریم الغناء میباشد. با همه جستجویی كه صورت گرفته، «5» تاكنون رسالهای در حلّیت قسمی از غنا از محقق به دست نیامده است. تنها شاهدی كه درباره
______________________________
(1). سبزواری، محمد علی، تحفة العباسیة، صص 1606- 1611
(2). درباره شرح حال او و اولاد و اعقابش بنگرید: مهدوی، مصلح الدین، خاندان شیخ الاسلام.
(3). نجومی، مرتضی، رسالة الغناء، ص 37
(4). مهدوی، مصلح الدین، همان، ص 98
(5). این جستجو را استاد مختاری و دوستانشان برای تدوین میراث فقهی غنا و موسیقی انجام دادهاند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 702
وجود چنین رسالهای در دست است، عبارت محقق سبزواری در كفایه است:
نزد ما اختلافی در تحریم غنا فی الجمله نیست و اخبار و احادیث مربوط به آن فراوان است ... اما شماری از اخبار، دلالت بر جواز آن، بلكه استحباب آن در باب خواندن قرآن دارد ... و ما تفصیل این مطلب را در برخی از رسائل خود آوردهایم. (و فصّلناه فی بعض رسائلنا). «1»
این جمله اشاره به رسالهای از مؤلف دارد كه این نظر در آن جا مورد بحث قرار گرفته است؛ در حالی كه رساله تحریمیه ایشان، چیزی بر خلاف دیدگاه موجود در كفایه است.
از رساله تحریمیه او در غنا، دانشمندانی چون میرلوحی «2» (م بعد از 1085) شیخ حرّ عاملی «3» (م 1104)، میرزا عبد الله اصفهانی افندی «4» (م ح 1129) و ملا اسماعیل خواجویی «5» (م 1173) یاد كردهاند. شیخ علی عاملی (1013- 1104) نخستین ردیه نویس محقق سبزواری، پس از پایان رساله خود مینویسد كه پس از تألیف رساله خود، رسالهای از محقق سبزواری در تحریم غنا دیده است. وی به طعنه میافزاید: البته تألیف این كتاب، نه از آن بابت است كه مجتهد گاه عقیدهاش تغییر میكند، بلكه چیزی جز آن است! «6» عاملی گاه در رسالهاش، اشاراتی به این نكته دارد كه افزون بر شنیدنیها، مطالبی را در نوشتههای محقق سبزواری دیده است. این هم میتواند اشاره- فقط اشاره- به همان رساله مفقوده باشد. «7»
رساله تحریمیه سبزواری با تصحیح آقای علی مختاری در مجموعه میراث فقهی «غنا و موسیقی» دفتر اول (صص 5- 59) به چاپ رسیده است. محتوای این رساله با آنچه كه محقق در كفایه آورده و گفته است كه مطلب را در برخی از رسائل خود تفصیل داده، سازگار نیست؛ بنا بر این دلالت دارد- البته در حد احتمال و هیچ شاهد مستقلی غیر از این عبارت بر آن نیست- كه وی رساله مستقلی در باب غنا داشته و در آن مفاد مطلب موجود در كفایه را كه گرایش به حلیت غنای قرآنی دارد، شرح كرده بوده است. ملا اسماعیل خواجویی به عكس، باورش این است كه محقق ابتدا رساله تحریم غنا را نگاشته و بعد از آن دیدگاهش
______________________________
(1). مختاری، رضا، همان، دفتر سوم، ص 1634
(2). میرلوحی، سلوة الشیعة، میراث دفتر دوم، ص 353 در آن جا ضمن اشاره به رسالههایی كه درباره تحریم نوشته شده مینویسد: یكی از آن رسالهها، رسالهای است كه مولانا محمد باقر خراسانی تألیف كرده.
(3). عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 2، ص 250
(4). افندی، ریاض العلماء، ج 5، ص 45
(5). خواجویی، رسالة فی الغناء، ص 611
(6). مختاری، رضا، همان، دفتر اول، ص 100
(7). مختاری، رضا، همان، دفتر اول، ص 84 و حیث نقل عن محلّل الغناء- و رأیته بعد النقل فی كلامه- ان السید المرتضی رضوان الله علیه موافق له علی ذلك ...
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 703
به حلّیت قسمی از غنا تغییر كرده است. خواجویی كه رساله تحریمیه خود را ناظر به سخنان محقق سبزواری- و سید ماجد بحرانی- نوشته، تنها مطالبی كه نقل و نقد كرده، از كفایه «1» و احیانا ذخیرة المعاد سبزواری است. وی در میانه رساله خود، مینویسد: اكنون كه این مطالب را نگاشتم، آگاه شدم كه محقق سبزواری رسالهای در تحریم غنا نوشته است.
وقتی آن را به دست آوردم، دیدم كه او در قدیم قائل به تحریم غنا- ی قرآنی- بوده و پس از آن قائل به اباحه آن، بلكه استحباب شده است. شاهد آن، سخن وی در كفایه است كه میگوید: و فصّلناه فی بعض رسائلنا. این سخن او اشاره به همین رساله [یعنی رساله تحریم] است. «2» در حالی كه ما پیش از این گمان میكردیم كه مقصودش رساله مستقلی بوده كه در اباحه نوشته بوده است». «3» سپس بخشهایی از متن رساله تحریمیه سبزواری را كه معتقد است مؤلف دارای «ذهن ثاقب و فكر صائب» است، همراه با شرح و توضیح آورده است.
به نظر میرسد، دلیل اصلی آوردن این متن آن است تا نشان دهد، نظر قدیم محقق سبزواری كه به اعتقاد خواجویی تحریم بوده، درستتر از نظر بعدی او در كفایه است كه به تحلیل گرایش دارد. خواجویی درست مانند شیخ علی عاملی كه به طعنه گفته است، تغییر عقیده محقق از تحلیل به تحریم «4» نه از بابت عوض شدن رأی اجتهادی مجتهد است، مینویسد: این كه شاهد هستید كه وی بعد از رساله تحریم، مطالب دیگری را در كفایه آورده كه دارای «اختلاطات عجیبه و اختلافات غریبه» است، لیست ممّا یوجبه تجدّد رأی المجتهد، ناشی از تغییر رأی اجتهادی مجتهد نیست، بلكه ناشی از هواپرستی و مخالفت با ادلّه است. «5»
آنچه مهم است این كه ما از تاریخ تألیف كفایه كه سال 1055 است آگاه هستیم؛ اما از تاریخ تألیف رساله تحریم غنای او آگاهی نداریم تا بدانیم كدام یك زودتر تألیف شده است. از آن جا كه شیخ علی رساله تحریم غنای خود را در رد بر محقق در ربیع الاخر سال 1087 نگاشته، و در پایان آن اظهار داشته كه رساله تحریم غنای محقق را پس از تدوین رسالهاش دیده، به نظر میرسد، فعلا میتوان پذیرفت كه، محقق ابتدا بر عقیده تحلیل بوده
______________________________
(1). خواجویی، همان، صص 629- 630، 633
(2). مصحّح نوشته است كه بدون تردید مقصود محقق در این عبارت، رساله تحلیلیه است نه تحریمیه.
(3). خواجویی، همان، ص 611
(4). شگفت آن كه شیخ علی، در ردیه خود بر محقق، مینویسد كه او سالها قائل به تحریم بوده و پس از آن به خاطر انگیزههایی از جمله تكثیر سواد، به تحلیل غنا روی آورده است. (به مباحث بعدی توجه فرمایید).
(5). خواجویی، همان، ص 619 صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 704 محمد باقر سبزواری و مسأله غنا ..... ص : 701
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 704
و پس از آن رساله تحریم را نگاشته است. مسأله دیگری كه زمان این دو نظر را تا اندازهای به هم نزدیك میكند آن است كه استفتایی كه از محقق در باب خوانندگی و غنای رایج میان صوفیان شده، و وی در آن قائل به حرمت شده و نوشته است: «فرقی نیست كه غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر» مربوط به پیش از سال 1060 هجری بوده است؛ زیرا این پاسخ را سید محمد میرلوحی در اواسط همین سال در كتاب سلوة الشیعة درج كرده است. «1»
مهم آن است كه محقق در مقام یك عالم برجسته و یك صاحب منصب دینی در شهر اصفهان، در كفایه خود كه متن مهمی در فقه بوده، عقیده خاصی را مطرح كرده كه با عقیده محمد تقی مجلسی (م 1070) و فیض كاشانی (م 1091) همسانی دارد. وی حرمت را روی مفهوم غنای بدون قید و شرط نبرده، بلكه غنای حرام را غنایی میداند كه در زمان صدور روایات، در قالب مجالس لهو، توسط كنیزكان و آوازه خوانان زن در مجالس فسق و فجور عرضه میشده و مردان در آن حاضر میشدهاند. «2» آشكار است كه این استدلال، زمینه را برای توسعه مصادیق غنای حلال فراهم كرده و البته دامنه آن به قرآن محدود نگشته، بلكه شامل موارد دیگری نیز میشود. فیض كاشانی این توسعه را با صراحت بیشتری بیان كرده است:
و علی هذا فلا بأس بسماع التغنّی بالاشعار المتضمّنة ذكر الجنّة و النار و التشویق الی دار القرار، و وصف نعم الله الملك الجبّار، و ذكر العبادات، و الترغیب فی الخیرات، و الزهد فی الفانیات و نحو ذلك. بدین ترتیب شنیدن آوازی كه در آن اشعاری در باب یاد آوری بهشت «3» و جهنّم و تشویق به بهشت و وصف نعمتهای الهی و یاد آوری عبادات و ترغیب در كارهای نیك و زهد ورزی در دنیا و امثال آن، ایرادی ندارد. «4»
عبد الحی رضوی (م بعد از 1141) نیز عین عبارت فیض كاشانی را در رساله خود آورده است. «5»
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 357
(2). مختاری، همان، دفتر سوم، صص 1633- 1642 (این صفحات بخشی از كتاب كفایة الاحكام در باب مسأله غناست.)
(3). یادآوری بهشت، میتواند اشاره به حدیثی باشد كه اشاره به جواز خریدن كنیز صاحب صدایی است كه انسان را به یاد بهشت میاندازد: ما علیك لو اشتریتها فذكّرتك الجنة. بنگرید: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 60، ح 5097
(4). فیض كاشانی، الوافی ج 17، ص 223؛ این عبارت، مورد تمسخر ملا اسماعیل خواجویی قرار گرفته و پس از نقل آن نوشته است: فانظروا یا اولی الابصار الی تلوّنات هؤلاء الاخیار الابرار. خواجویی، رسالة فی الغناء، ص 618
(5). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، برگ 63
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 705
ابراز این عقیده توسط محقق- و احیانا پیش از او توسط مجلسی اول و فیض- سبب بر آشفتن مخالفان شده است. اگر محقق رساله تحریم را پس از كفایه نوشته باشد، میتوان گفت، وی به دلیل تغییر رأی اجتهادیش و یا به قصد آرام كردن گرد و خاكی كه توسط مخالفان بر پا شده بوده، رساله تحریمیه را نگاشته و از آنچه كه در كفایه یا رسالهای مستقل- كه به دست نیامده- تألیف كرده، برگشته است.
محقق سبزواری در رساله تحریم غنا، پس از ارائه ادله حرمت غنا، از خواندن قرآن یاد كرده و روال بحث را در تحریم ادامه داده است. شگفتترین بخش آن، بخش پنجم است كه ضمن آن به وضعیت زمان خود و آوازه خوانی رایج میان صوفیه اشاره و از آن انتقاد كرده است. وی مینویسد:
در میان جماعتی از مردم روزگار ما، خواندن قرآن با آوازه و نغمه رایج گشته است؛ همین طور خواندن و شنیدن دعاها و اذكار؛ گاه این وضعیت به خواندن اشعار متصوّفه و مانند آن با آواز، سرایت كرده و از دایره عوام فراتر رفته، به خواص از اهل علم و دیانت و افرادی كه منسوب به تقوا و عدالت هستند، رسیده است. این افراد این گونه استدلال میكنند كه خواندن آنچه در قرآن، دعاها و اشعار متشمل بر حكمت و موعظه آمده است، غنا نیست؛ بلكه غنا، چیزی است كه مردمان اهل لهو و فجور در مجالس گناه و شراب و غیره به آن میپردازند ... گاه نیز به این مطلب استدلال میكنند كه عرف این قبیل موارد را غنا نمیداند و بنا بر این حرام نیست. گاه نیز گفته میشود كه حقیقت غنا مجهول بوده و ثابت نیست كه این قبیل موارد غنا باشد و از آن جا كه اصل اباحه است، تا دلیل كافی نباشد، نمیتوان این موارد را حرام دانست. «1»
محقق سبزواری، سپس به بیان جواب این اشكالات پرداخته و با توجه به این كه غنا یك لغت عربی است، دخالت دادن عرف عجمی را در آن ناصوان میشمرد. وی میگوید كه در لغت، به همه این موارد غنا گفته میشود؛ كما این كه اهل موسیقی نیز لفظ غنا را شامل همه این موارد میدانند. وی تأكید دارد كه حتی عرب امروز نیز غنا را شامل همه این موارد میدانند. در نهایت مینویسد: آنچه شایسته افراد متّقی و متدیّن، به ویژه اهل علم و فقه است، آن است كه از این قبیل موارد پرهیز كرده، در كار دین، رعایت احتیاط داشته، به اصحاب اهواء نگرویده، از تمایلات نفسانی و لذّتهای طبیعی، پرهیز كنند. در این زمان، بهتر آن است تا در كار دین احتیاط نموده، تنها بر امور یقینی تكیه كرده، درست همان طور
______________________________
(1). سبزواری، رسالة فی تحریم الغناء، ج 1، ص 44
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 706
كه ائمه اطهار علیهم السلام دستور دادهاند، [رفتار كنند؛] چرا كه اشتباه و اشكال در مسائل و ادله فراوان بوده و شبهات و اختلافات و رسوخ هوای نفس در اظهار نظرها فراوان است. «1»
وی در پاسخ استفتای دیگری كه از وی درباره به آواز خواندن آیات قرآنی شده، بار دیگر نظر خود را دایر بر تحریم تأكید كرده است. وی مینویسد:
خلافی میان علمای امامیه- رضوان الله علیهم اجمعین- نیست در این كه غنا و سرود حرام است و از احادیث متعدده ظاهر میشود كه كبیره است؛ فرقی نیست كه غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر. و فتوای بعضی از علمای سابق به تحریم رقص و تصفیق به نظر رسیده و فتوای كسی به اباحت آن به نظر نرسیده است. كتبه الفقیر محمد باقر السبزواری. «2»
این پاسخ، ما را با مشكل بیشتری درباره دیدگاه محقق سبزواری روبرو میكند. دشواری این است كه چگونه است كه محقق با داشتن رساله تحریمیه و این پاسخ صریح، آن چنان از ناحیه دانشمندان ضد صوفی این دوره، مورد حمله واقع شده است. به نظر میرسد برای مخالفت، انگیزههای دیگری هم در كار بوده است.
فقیه دیگری كه تمایلاتی از هر جهت مشابه محقق سبزواری داشت، بلكه به مراتب در این مسأله از او صریحتر بود، ملا محسن فیض كاشانی (م 1091) است. وی نه تنها در گرایش فقهی خود همانند وی میاندیشید- و این خط تا صاحب مدارك (محمد بن علی موسوی عاملی- م 1009- و از آن جا تا مكتب فقهی مقدس اردبیلی میرفت) «3»- بلكه در مبحث نماز جمعه و از جمله همین بحث غنا نیز همان عقیده سبزواری را داشت. به علاوه، وی نیز همانند محقق، شخصیت سیاسی داشت و مدتی منصب امامت جمعه اصفهان را عهدهدار بوده با شاه عباس دوم (1052- 1077) و سپس شاه سلیمان (1077- 1105) ارتباط داشت.
در برابر این خط، مخالفان متعددی قرار داشتند كه بسا در مسأله نماز جمعه و غنا و گاه صرفا در مسأله غنا، با محقق سبزواری و فیض كاشانی سخت درگیر شدند.
دیدگاه فیض كاشانی آن چنان كه در برخی از آثار او آمده، حرمت غنایی است كه در
______________________________
(1). همان، ص 51
(2). میرلوحی، سید محمد، سلوة الشیعة و قوة الشریعة، ص 375
(3). مدرسی طباطبائی، مقدمهای بر فقه شیعه، صص 56- 57. مكتب فقهی مقدس اردبیلی، یكی از مكتبهای فقهی نیرومند این دوره است؛ البته این به معنای آن نیست كه هر فتوایی متأخرین این مكتب دارند، متأخرین آنها نیز داشتهاند. مهم روشهاست كه تا اندازهای یكسان بوده و نوعی سنت شكنی نسبت به اقوال گذشته است كه در این مكتب وجود دارد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 707
زمان امویان و عباسیان معهود بوده؛ و جز آن، حرمتی ندارد. گذشت كه محقق سبزواری تنها در مورد تحلیل غنا در خواندن قرآن بحث كرده بود؛ هر چند آن استثنا، در اصل، به نفی حرمت مطلق غنا برگشته و این راه را برای دیگر استثناءها نیز فراهم كرده بود. در اینجا فیض، شاید حتی مقدّم بر او در این باره سخن گفته است. این تقدم از آن روست كه وی بحث غنا را در كتاب مفاتیح الشرایع خود كه آن را به سال 1042 هجری تمام كرده، مطرح كرده و این نظر خود را در آن جا بیان نموده است. وی پس از اشاره كوتاهی به اقوالی كه در باب حرمت غنا آمده است، مینویسد:
آنچه كه از مجموع اخبار وارده به دست میآید، آن است كه حرمت غنا و آنچه كه متعلق به اجرت و تعلیم و شنیدن و خرید و فروش و همه اینها میشود، اختصاص به صورتی از غنا دارد كه معهود و متعارف در زمان امویان و عباسیان بوده و در مجالس آمیخته از زن و مرد كه سخنان باطل و لهو و لعب به وسیله آلات موسیقی، در آن وجود داشته، بوده است؛ یعنی آن چیزی كه مشتمل بر فعل حرام باشد. «1»
فیض در ادامه، با احتیاط مینویسد: البته گفتنی است كه انجام برخی از كارها، حتی اگر مباح باشد، نسبت به اصحاب مروّت سزاوار نبوده و جز در مواردی كه هدف حقی در كار باشد، نباید آنها انجام داد. «2» وی همین عبارت را در كتاب محجّة البیضاء «3» نیز كه تهذیب و تلخیص كتاب احیاء علوم الدین غزالی است، آورده است. این، مطلب احتمال آن را كه رأی وی در باب غنا- آن گونه كه برخی از مخالفان گفتهاند- متأثّر از غزّالی باشد، تقویت میكند.
فیض، بیست و شش سال بعد از تألیف مفاتیح، در كتاب وافی كه آن را در سال 1068 هجری به پایان بوده، در ادامه چند حدیث، همان مطالبی را كه در مفاتیح الشرایع آورده، تكرار میكند؛ «4» و این نشان میدهد كه عقیدهاش تغییر نكرده است. در آن جا میافزاید: شنیدن تغنّی به اشعاری كه متضمّن یاد از بهشت و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمتهای الهی و یاد از عبادات و ترغیب در كارهای خیر و زهد ورزی در دنیاست، اشكالی ندارد. «5» بنا بر این باید گفت، فیض كاشانی در این مسأله، موضعی صریحتر
______________________________
(1). فیض كاشانی، مفاتیح الشرایع، ج 2، صص 20- 21؛ مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1655
(2). مختاری، همان، ص 22
(3). فیض كاشانی، المحجة البیضاء، ج 5، صص 226- 227؛ مختاری، میراث فقهی، غنا و موسیقی، ج 3، ص 1656
(4). فیض كاشانی، الوافی، ج 17، صص 221- 222؛ مختاری همان، دفتر سوم، ص 1653
(5). فیض كاشانی، الوافی، ج 17، ص 1654
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 708
از محقق سبزواری داشته است.
این فتاوی، همراه با شایعاتی كه انتشار مییافت، سخت موقعیت فیض را به مخاطره انداخته و سبب شد تا اشخاصی مانند ملا محمد طاهر قمی (م 1098) كه شدیدا ضد صوفیه بود، وی را مورد حمله قرار دهند. صوفیانی هم كه پی فرصت میگشتند، بر دامنه این شایعات میافزودند. از جمله یكی از این صوفیان، با نام ملا محمد علی صوفی مقری از مشهد به اصفهان نزد فیض رفت و در بازگشت به مشهد، به دیگران گفت: اعمال و اموری را كه صوفیان انجام میدهد، فیض تجویز كرده و حتی در مجلس و محضر خود او انجام میشود. مقصود از این قبیل اعمال، سماع و مانند آن بود. متن كامل این سؤال و جواب در كتاب هدایة العوام- كه وصف آن را در مقالی دیگر آوردهایم «1»- آمده، از جمله، درباره خواندن «اشعار عاشقانه و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانی نخوردن و چله داشتن» سؤال شده و فیض نوشته است، به چیزی كه از ائمه معصومین علیهم السلام روایت نشده باشد، هیچ گونه تعبّدی ندارد.
ردّیه نویسی بر كسانی كه فتوای به غنای حرام و حلال میدادهاند، صرفا ردیه نویسی بر ضد یك رأی فقهی نبوده است. از آنچه گذشت، دریافتیم كه این نظر بیشتر از آن كسانی بود كه تمایلات عارفانه و صوفیانه داشتند؛ از این روست كه مبارزه بر ضد این رأی، در واقع نوعی مبارزه بر تصوف بود. خواهیم دید كه شیخ علی عاملی (م 1103) نه تنها جدا رسالهای در باب غنا نوشت و در آن جا صوفیه را عامل رواج آن نظر معرفی كرد، بلكه دو فصل از كتاب السهام المارقة خود را كه در ردّ بر صوفیه بود، به بحث غنا اختصاص داد. شیخ حرّ عاملی نیز در رساله مستقل خود، ریشه اصل این فتوا را غزالی دانسته و در كتاب رد صوفیه خود نیز مبحث غنا را آورده است. همچنین با مطالعه رساله بسیار مهم سلوة الشیعة و قوة الشریعة از سید محمد میرلوحی، عالم معارض با مجلسی اول، در مییابیم كه اصل بحث غنا، با بحث صوفیه دقیقا پیوند خورده و مبارزه با غنا و آوازه خوانی و رقص [صوفیانه] دقیقا در جهت مبارزه با تصوف بوده است. در برابر، شاه محمد دارابی هم در رساله مقامات السالكین خود نشان داد كه گرایشش به حلیت غنا، بدون تردید به علایق صوفیانهاش برمیگردد.
آنچه شگفت است این كه اوج این مبارزات، حركتی است كه برخی از علمای عرب مقیم اصفهان بر ضد محقق سبزواری كه تمایلات عارفانه و فیلسوفانه داشت، آغاز شد؛ گر چه پیش از آن، میرلوحی، زمینه را فراهم كرده و در آثار خود كه شرحی از آنها را در
______________________________
(1). بنگرید به بحث رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی، بخش مربوط به فیض.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 709
جای دیگری آوردهایم، به جنبههای مختلف این مبارزه، پرداخته بود. در اینجا بر چندین رسالهای كه در این باره، از سوی موافقان و مخالفان تحریم غنا نوشته شده، خواهیم داشت.
علی بن محمد بن حسن بن زین الدین، نبیره شهید ثانی و نواده صاحب معالم الدین، از علمای عرب مقیم اصفهان است كه در سال 1013 متولد و به سال 1104 در گذشت و در مدرسه میرزا جعفر مشهد مقدس به خاك سپرده شد. «1» وی چند كتاب با عناوین الدر المنثور، الدر المنظوم شرح كافی، حاشیه شرح لمعه و نیز رسالهای با عنوان تنبیه الغافلین و تذكیر العاقلین در تحریم غنا تألیف كرده است. «2» متن این رساله به كوشش آقای حسین شفیعی به چاپ رسیده است؛ «3» گر چه بنا به مصالحی، برخی از مطالب آن كه چندان به موضوع مربوط نبوده و در اصل، حاوی توهینهای آشكاری به محقق سبزواری بوده، از آن حذف شده است. صاحب روضات، گزیده این مطالب را در كتاب خود، در ذیل شرح حال محقق سبزواری آورده است. «4»
شیخ علی كه معاصر محقق سبزواری بوده، این رساله را در رد بر نظر محقق سبزواری، یعنی همان كه در كفایة الاحكام آمده است، نگاشته و افزون بر ردّ علمی، مطالب زیادی در باب بیسوادی محقق سبزواری آورده كه بسیاری از آنها را نمیتوان درست دانست. «5»
شیخ علی، موضوع رساله خود را بر پایه تحریم مطلق غنا قرار داده و استثناء كردن خواندن قرآن را به شدت انكار كرده است. آنچه مهم است این كه، این رساله پس از رساله تحریمیه محقق سبزواری نوشته شده و برخی از استدلالهای شیخ علی درباره حرمت مطلق غنا، عینا در رساله محقق سبزواری آمده است.
شیخ علی مینویسد: فهم درست كلمات عربی، متوقف بر آگاهی از اصطلاح از كلام عرب و معرفت جای جای استعمال دقیق كلمات همراه با آگاهی از دانش معانی و بیان، حقیقت و مجاز، مطلق و مقید، عام و خاص و شناخت راه جمع میان جنبههای متنافی
______________________________
(1). در ذیل وقایع الاعوام و السنین، (ص 539) در وقایع سال 1098 از شیخ علی بن شیخ محمد بن شیخ حسن بن شیخ الفقهاء و المجتهدین شیخ زین الدین شهید ثانی، یاد كرده و مینویسد: و شیخ مزبور- متع الله المسلمین بطول حیاته و دوام بركاته- هشتاد و سه سال دارد.
(2). وی شرح حالش را در كتابش: الدر المنثور، ج 2، ص 238 آورده است.
(3). مختاری، همان، دفتر اول، صص 63- 100
(4). خوانساری، روضات الجنات، ج 2، صص 71- 77
(5). نكتهای كه صاحب روضات (ج 2، ص 77) نیز به آن تصریح كرده و برخورد شیخ علی را از روی بیانصافی دانسته است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 710
كلمات و چیزهای دیگر است. كسی كه مجازات قرآن و سخنان افراد بلیغ را بداند، این مطلب را بخوبی میفهمد. اما اگر انسان عاری از كمترین آگاهیها در این زمینه باشد، همانند آن كه از تلاوت یك آیه قرآن با رعایت اقل وجوه درست خوانی آن عاجز باشد یا نتواند یك عبارت عربی را بخواند یا به صورت صحیح بنویسد، چگونه میتواند متصدی معرفت احكام خدا از قرآن و حدیث باشد؟ كسی كه عمری را در نماز جمعه و جماعت و نماز خود صرف كرده، اما نمیتواند سوره فاتحه و اذكار نماز را درست بخواند، مردم را به تقلید از خود فرا میخواند، خود را برترین مردم میداند و كسی را كه به او باور ندارد، فاسق میخواند.
شیخ علی در ادامه، روا دانستن غنای در تلاوت قرآن را سبب تجرّی مردم دانسته و ابراز چنین فتوایی را ناشی از حب ریاست و فزون كردن طرفدار دانسته است. وی محقق را متهم میكند كه، با این كه سالها قائل به تحریم غنا بوده، و شنیدن سماع صوفیان را فسق میدانسته، اكنون به خاطر مصالح خود و از آن جا كه میبیند غنا میان صوفیان شایع شده و رواج یافته، حلیّت آن را مطرح كرده و آنان نیز متقابلا در جمعه و جماعت وی حاضر میشوند. شیخ علی میافزاید: من در این شهر فردی غریب هستم؛ و از جایی میآیم كه این مسائلی را كه در اینجا شاهد آنم، در آن جا وجود نداشت. در اینجا مسائل خلاف دین واقعی را میبینم كه مردم به آن روی آوردهاند و سبب آن، چیزی جز حب ریاست نیست.
زمان اقامت من در این بلاد، بالغ بر چهل سال است؛ در تمام این مدت، كوشش كردم تا در حاشیه باشم، اما اكنون كه میبینم، دین رنگ عوض كرده و ایمان عاریتی گشته، تصمیم گرفتم تا برای كسانی كه نصیحت پذیرند، نصیحت كنم؛ زیرا امر به معروف و نهی از منكر واجب است. این مصادف با زمانی شد كه كسانی در تضعیف ایمان مردم و رواج عقاید فاسد تلاش میكنند. بنا بر این رسالهای نوشتم كه گمان میكنم برخی از افراد عاقل و اهل تدبّر، از آن بهره برند. در این زمان كه ناقدی وجود ندارد، و تمییز و تشخیص از میان رفته، برخی بر ادعاهای خود افزودهاند. «1»
وی این مطالب را در رد بر محقق سبزواری میگوید كه این زمان امام جمعه اصفهان بوده و موقعیت بالایی داشته است.
شیخ علی درباره محقق چنین ادامه میدهد: او ادعای آن دارد كه افضل متقدمین و متأخرین میباشد؛ با این كه مایه علمی این ادعا را ندارد. وی مردم را به معتقدات خود دعوت كرده و میگوید اگر كسی مرا پیروی نكند، فاسق است. از جمله اعتقاد به وجوب
______________________________
(1). خوانساری، همان، ج 2، ص 73
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 711
عینی نماز جمعه دارد و این كه اگر كسی با او این نماز را اقامه نكند، فاسق است. در حالی كه من در حال وی كنكاش كرده دریافتم كه عاری از كمترین علومی است كه اجتهاد متوقف بر آن است ... وضع وی به گونهای است كه او حتی یك سوره قرآن را نیز به درستی نمیتواند بخواند؛ حتی سوره فاتحه و جمعه را خوب نمیخواند. آن گونه كه تكبیرة الاحرام را به نصب «الله» میخواند؛ یعنی این نماز، از همان اوّل باطل است تا برسد به آخر. شیخ علی كه احساس میكند این غیبت است، پاسخ این اشكال را پیشاپیش داده میگوید، این برای تنبیه افراد غافل است و از باب جرح و تعدیل لازم. شیخ علی با بیان نمونههای دیگر، میافزاید:
افزون بر آنچه گذشت، به قدم عالم هم باور دارد و از فردی معتمد شنیدم كه میگفت: او میگوید آنچه میان دو جلد كتاب شفای بو علی آمده، حق است كه از آن جمله همین بحث قدم عالم است. این سخن او هم برای این ادعای اوست تا خود را نظیر فارابی و بو علی معرفی كند. وقتی شایع شد كه او قائل به قدم عالم است، از رأی خود برگشته قائل به حدوث عالم شد؛ اما قائل به قدم عالم را تكفیر نمیكرد. وی به نزاعی نیز كه میان وی و محقق در مجلس عقدی صورت گرفته و هر كدام وكیل یكی از دو طرف عروس و داماد بودهاند، اشاره كرده و این كه محقق در بكار بردن درست كلماتی كه در صیغه عقد باید جاری بشود، حاضر به پذیرفتن سخن حق او نشده است. نیز از مجلسی میهمانی یاد میكند كه طبق معمول، بنا به اعتبار اشخاص، اول غذا را نزد فردی كه از همه محترمتر است، میگذارند. وقتی در این مجلس، طعام را نزد شیخ علی گذاشتهاند، به نظر وی، محقق ناراحت شده، اما نتوانسته چیزی ابراز كند و ...!
پس از آن شیخ علی به بیان برخی از فتاوی محقق كه به نظر وی نادرست است پرداخته و درست یا غلط، آنها را به صورت استهزاء آمیزی بیان كرده است. «1» صاحب روضات، پس از اتمام این نقلها، با اشاره به مراتب علمی محقق، بر خورد شیخ علی را غیر منصفانه دانسته است. در واقع، باید توجه داشت كه رقابت میان این دو عالم سبب شده است تا شیخ علی كه خود نیز در شمار عالمان برجسته بوده، این چنین درباره عالمی دیگر تند روی كند. تنها نقل یك جمله از ولی قلی شاملو درباره محقق سبزواری میتواند روشنگر باشد كه مینویسد:
«در این ولا، اكثر فضلای اصفهان بل تمام ایران و سایر بلاد جهان، مقابله كتب احادیث خصوصا كلینی بر وجه تهذیب و استبصار در خدمت آن جناب مینمایند.» «2»
از این بخش رساله تنبیه الغافلین شیخ علی كه بگذریم، بخش اصلی رساله، به بحث فقهی- روایی درباره غنا پرداخته شده و ضمن آن كوشیده است تا حرمت مطلق غنا را،
______________________________
(1). خوانساری، همان ج 2، صص 75- 77
(2). ولی قلی شاملو، قصص الخاقانی، ج 2، ص 58
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 712
بدون هر گونه شرط و قیدی، ثابت كند. ابتدا روایات حرمت را آورده و سپس به بررسی روایاتی كه بوی جواز آن به مشام میرسد، پرداخته است. وی این رساله را در ربیع الاخر سال 1087 نگاشته است.
شیخ علی نه تنها به محقق سبزواری حمله كرده، با فیض كاشانی نیز درگیر شده است.
صاحب روضات مینویسد كه وی مانند همان برخوردی كه با سبزواری داشته، بلكه به مراتب بدتر و تندتر، بر ضد فیض داشته و متقابلا فیض با او داشته است؛ به طوری كه نقل شده است كه فیض او را به خاطر این كه نسل چهارم از شهید ثانی بوده، به طعنه، هضم رابع لقب میداده است. «1»
شیخ علی در رساله السهام المارقه نیز دو فصل را به بحث غنا اختصاص داده و در آن جا ضمن انكار غنای در قرائت قرآن، آن را با كار اهل فسوق و كبائر مقایسه میكند. وی مینویسد كه نظریه تحلیل قسمی از غنا، از ملاحده و صوفیهای مانند غزالی به این سوی سرایت كرده است. «2»
شیخ محمد بن حسن معروف به حرّ عاملی (1033- 1104) پس از گذراندن دورههای تحصیلی خود در جبل عامل، به سال 1073 عازم ایران شده در مشهد اقامت گزید و همانجا درگذشت. وی صاحب آثار ارجمندی است كه مشهورترین آنها كتاب وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة و امل الامل در شرح حال علمای جبل عامل و دیگر دانشمندان شیعه است. «3» وی با دربار صفوی نیز رفت و شد داشت، «4» و گفته شده است كه در مشهد منصب شیخ الاسلامی هم داشته است! «5»
شیخ حر در سال 1073 هجری رسالهای درباره غنا نگاشت و پس از آن، در كتابی كه با عنوان الاثنا عشریه در رد بر صوفیه تألیف كرد، بابی را به این مسأله اختصاص داد. همین طور در كتاب الفوائد الطوسیة نیز فصلی را به مسأله غنا پرداخت كه خلاصهای از همین
______________________________
(1). خوانساری، همان، ج 4، ص 391
(2). مختاری، همان، دفتر 3، ص 1665
(3). درباره او بنگرید: مقدمه وسائل الشیعة، چاپ مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ زراقط، عبد المجید، الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا، صص 138- 180
(4). وی در رسالهای كه درباره استعمال توتون نگاشته، از مذاكره شاه سلیمان با خود درباره حكم توتون یاد كرده است. این رساله، ضمن مقاله «آراء فقها درباره توتون و تنباكو در دوره صفوی» به چاپ رسیده است.
(5). فاضل، محمود، فهرست نسخههای خطی كتابخانه جامع گوهر شاد مشهد، ج 4، ص 1885
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 713
رساله غنائیه اوست. «1»
رساله شیخ، در حدود چهارده سال پیش از تألیف رساله شیخ علی نگارش یافته؛ اما به هر روی نظرش، ناظر به نظری است كه به نام محقق سبزواری و فیض شهرت یافته است.
البته در این رساله، نامی از محقق برده نشده و تنها مطالبی از وی بدون ذكر نام آمده است.
رساله حاضر كه تنها از آن یك نسخه بر جای مانده، به وسیله استاد رضا مختاری تصحیح و به چاپ رسیده است. «2» به رغم آن كه شیخ حر این رساله را پیش از رساله شیخ علی نوشته، اما در رساله خود تصریح میكند كه در شرح حدیث معروف در باب خواندن نیكوی قرآن از مطالب «بعض المحققین من مشایخنا المعاصرین» استفاده كرده است. محقق محترم نوشتهاند كه مقصود رساله السهام المارقة من اغراض الزنادقة است كه اصل همان مطلب هم ابتدا در كتاب الدر المنثور او بوده و پس از آن به صورت مستقل در این رساله آمده است. «3»
شیخ حر در آغاز این رساله، از شبههای یاد میكند كه در این زمان، بر برخی از مردم غالب آمده است (شبهة غلبت علی بعض اهل الزمان). گروهی از آنان، از این شبهه نجات یافته، اهل تقوا و ایمان گشتهاند؛ گروهی هم به سوی دیگر در غلطیده، وضعیت بدی پیدا كردهاند. اصل شبهه، ناشی از روایتی است كه در كتاب كلینی آمده و در آن بر صوت زیبا در خواندن قرآن تكیه شده است. شیخ حر، دوازده دلیل «4» برای عدم صحّت استناد به این حدیث برای غنای قرآنی اقامه كرده است. از برخی اشارات موجود در كتاب، چنین به دست میآید كه به هر حال، وی در رد كسی یا نوشتهای سخن میگوید؛ اما این كه این شخص به درستی چه كسی است، دست كم از نقلهای موجود روشن نمیشود. سهل است كه وی عبارتی هم از رساله محقق سبزواری در تحریم غنا نقل كرده است! «5» كه به احتمال این تردید را بیشتر میكند كه وی رسالهاش را در رد بر او نوشته باشد.
شیخ حر، كه از عالمان معروف ضد تصوّف است، در ضمن دلیل پنجم خود در رد دیدگاهی كه غنای قرآنی را پذیرفته، با اشاره به حرمت مطلق غنا بدون تخصیص حرمت آن
______________________________
(1). مختاری، رضا، همان، دفتر اول، ص 105
(2). همان. حق آن بود كه به دلیل تقدم این كتاب از نظر زمانی بر كتاب شیخ علی، در مجموعه میراث فقهی، ابتدا رساله شیخ حر و سپس رساله شیخ علی عاملی به چاپ میرسید. گویا تقدیم و تأخر رسالهها بر پایه سال درگذشت مؤلفان بوده است!
(3). عاملی، شیخ حسن، رسالة فی الغناء، ص 131
(4). شیخ حر از مؤلفانی است كه میكوشد تا آن جا كه ممكن است بر اساس عدد دوازده فصول و ادله خود را ارائه دهد. نمونهای دیگر از آن در همین رسالة فی الغناء در فصل ششم آمده است. همچنین كتاب الاثنا عشریه و ابواب داخلی آن نیز شاهد بر همین تمایل است.
(5). عاملی، شیخ حر، رسالة فی الغناء، ص 151
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 714
به مجالس لهو و لعب مینویسد:
و هذا التخصیص مذهب بعض الملاحدة و الصوفیة من المخالفین كالغزّالی و أضرابه، فإنّه خصّه بما یعمل فی مجالس الشرب؛ این تخصیص اختصاص به مذهب ملاحده و صوفیه از سنّیان دارد؛ مانند غزالی و امثال او. آنان تحریم را مختص غنایی میدانند كه اختصاص به مجالس شرب خمر دارد. «1» [و در جای دیگر مینویسد:] و العجب من استدلال بعض الصوفیة به علی اختصاص تحریم الغناء بما یقع فی مجالس الشرب تقلیدا لبعض العامة. شگفت از برخی از صوفیان [شیعه مذهب] است كه به پیروی از سنیان به این قبیل روایات [كه اشاره به مجالس لهو و لعب و غنای آنها دارد] استناد كردهاند كه غنایی حرام است كه مختص مجالس شراب خواری باشد. «2»
وی بر این باور است كه این نظر آنان به میان برخی از شیعیان كه شیطان آنان را فریب داده، وارد شده است. «3» وی در فصل پنجم، به تبیین منشأ اصلی این شبهه پرداخته و ریشه قضیه را خواندن غنایی اذكار و اشعار توسط برخی از منسوبان به زهد و تدیّن كه متمایل به تصوّف هستند، میداند. اینان با تمسّك به عرف، چنین ابراز میكنند كه به جز آنچه كه در مجالس لهو و لعب است، عرف، غنایی را نمیشناسد و تنها همان را مصداق غنا میداند. به علاوه، بر این باورند كه دست كم حكم غنا مشكوك بوده و اصل بر اباحه است. شیخ حرّ ضمن پاسخگویی به این مطالب، اصل این ادعاها را برگرفته از آثار غزّالی «4» میداند كه در بحث غنای كتاب احیاء علوم الدین [2/ 300- 306] نوعی از غناء را غناء المحبّین العارفین لأجل تهیّج الشوق و الوجد میداند. شیخ حرّ از تأثیر پذیری علمای شیعه از آثار سنیان سخن گفته و با این كه انگیزه آنان را در مرتبه اول استفاده علمی از آثار آنان میداند، بر این باور است كه به مرور، این آثار روی آنان تأثیر گذاشته است. وی در این باره، به تفصیل سخن گفته و به روایات چندی استناد كرده است. همو در فصل دهم تصریح كرده است كه وی مخالف استفاده علمی از آثار مخالفان نیست؛ بلكه تأثیر پذیری از دیدگاهها مورد نظر اوست. «5» به اعتقاد وی، این تأثیر پذیری، به ویژه در جهت تحلیل نوع خاصی از غنا، توسط
______________________________
(1). همان، ص 129
(2). همان، ص 157
(3). همان، ص 129
(4). شیخ حر پس از این سخت به غزالی و مطالبی كه بر ضد شیعه دارد، حمله كرده است: همان، صص 174- 177
(5). همان، صص 160- 173
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 715
شیعیان صوفی مسلك صورت گرفته و همین امر سبب شده است تا شیخ حر، به اجمال، ردّی بر صوفیان نیز داشته باشد و احادیثی را در مذمّت آنان در فصل دوازدهم رساله تحریم غنا بیاورد. وی به ویژه به تمسخر صوفیان در رسیدن به مقام كشف و شهود اشاره كرده و از این درشگفت است كه چگونه است كه برخی از اینان، در وقت مكاشفه، بطلان مذهب شیعه و روافض را كشف میكنند. «1»
همان گونه كه گذشت، شیخ حرّ، دو فصل از كتاب الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة را نیز به مسأله غنا اختصاص داده است. وی در آن جا نیز به ادلّه حرمت غنا و این كه نظریه تحلیل از آن مخالفان بوده كه به سنیان سرایت كرده، سخن گفته و در آن جا هم از رساله السهام المارقة استفاده كرده است. «2»
جز آنچه گذشت، دست كم سه رساله دیگر در دوره صفوی درباره غنا نوشته شد كه یكی به موازات رساله شیخ علی و شیخ حر و دو نمونه دیگر، در تأیید دیدگاهی است كه به فیض و محقق سبزواری- البته در كتاب كفایه- مربوط است.
نخستین رساله از سید محمد هادی فرزند سید محمد میرلوحی است كه پدرش در چندین مسأله با مجلسی اول درگیر شد و در پیرامون مسأله ابو مسلم نامه خوانی، غنا و تصوف، جدالهایی با مخالفانش داشت؛ شرح حال وی را در نوشتار دیگری آوردهایم. «3»
سید محمد هادی (م 1113) رسالههای چندی دارد كه یكی از آنها همین رساله اعلام الأحبّاء فی حرمة الغناء فی القرآن و الدعاء است كه آن را به فارسی نگاشته و در مجموعه میراث فقهی غنا و موسیقی به كوشش آقای محسن صادقی به چاپ رسیده است. «4» وی رساله خود را در سال 1087 یعنی درست سالی كه شیخ علی عاملی رسالهاش را رد بر محقق سبزواری نگاشته، تألیف كرده است. «5» وی- آن چنان كه مصحّح رساله بیان كرده، باید رسالهاش را در برابر سبزواری- یا فیض یا مجلسی اول- نوشته باشد؛ زیرا در مقدمه
______________________________
(1). همان، صص 182- 183
(2). مختاری، رضا، همان، دفتر سوم، صص 1683 1688
(3). نوشتار «قصه خوانی در ایران دوره صفوی» و نیز «رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی» در همین مجموعه.
(4). مختاری، همان، دفتر اول، صص 195- 282. رساله دیگری از او با عنوان «رساله در نماز» كه آن را در سال 1096 در قندهار تألیف و یا از آثار شهید ثانی ترجمه كرده در فهرست دانشگاه ج 16، ص 150 معرفی شده است.
(5). میرلوحی، محمد هادی، اعلام الاحباء، مقدمه، ص 191
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 716
مینویسد: در این اوقات از برخی از دوستان ... چنین استماع افتاد كه بعضی از افاضل تألیفی كرده و در آن بیان كرده كه غنا كردن و خوانندگی نمودن در قرآن جایز، بلكه سنّت است». «1» آنچه جالب است، متن ادبی و زیبای این كتاب است كه نشان از مهارت ادبی نویسنده دارد. نكته دیگری كه وی بیان كرده آن است كه پدر او، یعنی سید محمد میرلوحی نیز رسالهای در غنا داشته، كه بسیار مختصر بوده است. «2» از این رساله، جز اشاره فرزندش «3» خبری به دست نیامده، اما در سلوة الشیعه او، مطالبی درباره غنای صوفیان آمده است.
میرلوحی به دو بحث نماز جمعه و غنا كه هر دو از مباحث جنجالی دوره صفوی است، توجه كرده، آنها را مصداق دو نوع از احكامی میداند كه قسم اول- مانند نماز جمعه- در شمار مسائل خلافی است و قسم دوم یعنی حرمت غنا، از مسائل متفق علیه مذهب اهل بیت علیهم السلام كه هر كسی بر خلاف آن فتوا دهد، اهل بدعت است و بر «ارباب علم» است كه «در ازاله آن سعی نمایند». «4» بنا بر این، برخورد او با نظریه تحلیل قسمی از غنا، برخورد با یك نظریه اجتهادی نیست، بلكه برخورد با بدعت است؛ چرا كه به نظر وی، حكم حرمت غنا اجماعی و مسلّم بوده و اساسا «حرمت غنا احتیاج به دلیل ندارد»؛ «5» بنا بر این هر گونه نظری جز آن بدعت است.
میرلوحی از ادلّه قرآنی آغاز كرده و در ادامه، احادیث حرمت غنا را كه به نظر وی دلالت بر آن دارد كه «خوانندگی كردن حرام است مطلقا» یك به یك، متن عربی و ترجمه فارسی آنها را آورده است. به همین دلیل است كه حرمت غنا، به غیر قرآن اختصاص ندارد، بلكه «در قرآن حرمتش بیشتر» است. «6»
یكی از رسالههای بسیار مفصّل و پر مطلب غنائیه كه از موضع صوفیانه و طبعا مخالفت با
______________________________
(1). همان، ص 198
(2). همان، ص 204
(3). وی در معنای لغوی غنا، مطالبی از كتابهای لغت آورده و فهرستی از كتابهای لغت مورد استفاده پدرش به دست داده است كه فهرست جالب و بلند بالا و قابل تأملی است.
(4). به عكس، شاه محمد دارابی در «مقامات السالكین» كه معتقد است بحث غنا نیز مانند نماز جمعه اختلافی است و «چنان كه شخصی كه نماز جمعه را حرام میداند، تفسیق آن كه واجب میداند، نمیكند؛ سزاوار است كه كسی كه تمام افراد غنا را حرام میداند، تفسیق آن كه بعض افراد، مثل غنا در قرآن خواند و ذكر خدا، مباح میداند، به طریق اولی نكند. دارابی، مقامات السالكین، ص 417
(5). میرلوحی، محمد هادی، همان، ص 200
(6). میرلوحی، محمد هادی، همان، ص 214
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 717
حرمت مطلق غنا نوشته شده است، رساله مقامات السالكین «1» از محمد بن محمد دارابی (زنده در 1130) از اقطاب سلسله ذهبیه و از اساتید قطب الدین نیریزی (م 1173) صاحب فصل الخطاب و رساله طب الممالك است. وی كه مذاق صوفیانه دارد، ضمن این رساله فارسی، با احتیاط و ظرافت تمام كوشیده است تا ضمن اثبات حرمت غنا، صوت حسن یا صدای نیكو را از دایره غنا خارج كند. تاریخ تألیف رساله، بر اساس آنچه كه در خاتمه آن آمده، سال 1105 هجری است؛ روزگاری كه فشار بر صوفیان رو به فزونی بوده و بازار تكفیر و تفسیق صوفیان، رواج داشته است.
وی بحث را با تحریر محل نزاع آغاز میكند كه اصولا «غنای حرام مذموم، كدام است و صوت حسن ممدوح به احادیث در چه مقام؟» مقدمه در تعریف غناست؛ فصل اول در نقل و تحلیل احادیثی است كه در حرمت غنا وارد شده؛ و فصل دوم درباره احادیثی است كه «دلالت دارد بر این كه صوت حسن، غیر غناست». تعریفی كه وی انتخاب میكند، مناسب با نظر اوست: «هر صوت حسنی كه با آلات لهو و یا صوت زنی كه مرد بشنود یا شهوت انگیز باشد و نفس بهیمی را به حركت در آورد، یا كلام كذب و لا طائلی باشد، مسمّی به غناست و حرام است و هر صوت حسنی كه مقابل این باشد ... مسمّی به صوت حسن است نه غنا». «2» بنا بر این وی، در تعریف غنا با برخی دیگر، اختلاف نظر داشته و بر این باور است كه اگر غنا بودن چیزی ثابت شود، بیتردید حرام است: «و مؤلف را اعتقاد این است كه غنا حرام است، اگر چه در قرآن و ذكر و مرثیه باشد؛ اما بالفعل، آنچه قاریان و ذاكران میخوانند، غنا نیست؛ چه در عرف آن را غنا نمیخوانند». «3» طبعا خود وی گاه از زبان «فرقه ثانیه» صوت حسن را از روی تسامح غنا مینامد و در اختلاف نظر موجود، میگوید كه دو عقیده وجود دارد: نخست اعتقاد به «حرمت جمیع افراد غنا» و دیگر قول مقابل آن كه غنای در «قرآن را مستحب میدانند». تا آن جا كه به اعتقاد خود او مربوط میشود، و تا اندازهای از عقیده فرقه ثانیه متفاوت است، جمیع افراد غنا را حرام میداند، اما صوت حسن را غنا نمیداند. «4»
نخستین فصل، ارائه روایات حرمت غناست كه هر چند حرمت فی الجمله آن «احتیاج به
______________________________
(1). این رساله ابتدا به كوشش آقای اكبر ایرانی در كتاب موسیقی در سیر تلاقی اندیشهها (تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1374) و سپس به صورت كاملتری توسط آقای سید جعفر نبوی در میراث فقهی غنا و موسیقی، دفتر اول صص 299- 496 چاپ شده كه ارجاعات ما به متن اخیر است.
(2). دارابی، مقامات السالكین، ص 323
(3). همان، ص 337
(4). همان، ص 427
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 718
دلیل ندارد» و اجماعی است؛ اما مؤلف از روی تیمّن و تبرّك چند آیه و بیست و پنج حدیث میآورد. وی اشكالی به این اجماع وارد كرده و ضمن پاسخگویی به آن، تصریح دارد كه قائلین به قول دوم؛ یعنی غنایی نبودن صوت حسن كه ممكن است از روی تسامح غنا هم خوانده شود، معتقدند كه «اجماع بر حرمت غنا فی الجمله واقع است، نه بر حرمت جمیع افراد غنا». «1»
دارابی در آغاز فصل دوم، با اشاره به اختلاف نظری كه درباره تفسیر غنا وجود دارد، معیار را فهم عرف گرفته و مینویسد: «اگر كسی به غلام خود بگوید كه مغنّی برای من بطلب؛ قاری و ذاكر و مرثیه خوان را نمیطلبد!» به نظر وی «حلّیّت صوت حسن اشهر و اقوی از آن است كه محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فی الجمله». در ادامه، دارابی بیست و هفت حدیث را كه از زوایای مختلف در تأیید صوت حسن است، آورده است. «2» بحثهای وی در اطراف روایاتی كه آورده، قابل استفاده و همراه با نقد و بررسی است؛ در عین حال، جهتگیری او روشن است؛ چرا كه میكوشد تا دیدگاه فرقه ثانیه را ثابت كند.
پس از بحث از احادیث صوت حسن، مبحثی را با عنوان تنبیه باز كرده و در آن مناظرهای میان فرقه اول و دوم كه یكی قائل به حرمت تمام مصادیق غنا و دیگری قائل به حرمت فی الجمله آن بوده و «بعض افراد غنا مثل غنای در قرآن و آنچه به خدا نزدیك كند» را جایز میدانند، آورده است. ضمن این مناظره، بحثهای حاشیهای، سندی و اصولی و اخباری و غیره نیز آمده است. از جمله در بخشی از بحث، به مناسبت، این مطلب را میآورد كه «از بعضی از اكابر دین، كه شك و شبههای در عدالت او نیست، انكار بعض ضروریات دین نقل كردهاند». پس از آن برای نمونه، به انكار معاد نفس ناطقه توسط شیخ مفید، اعتقاد به سهو انبیاء توسط شیخ صدوق، پذیرفتن قیاس نادرست توسط ابن جنید، انكار بداء توسط خواجه نصیر و میر داماد، اشاره كرده است. «3» وی همچنین بحثی درباره روش قدما كه مسلك اخباری داشتند، و عموم احادیث را جز در صورت مخالفت صریح با اصول مذهب میپذیرفتند، با روش متأخرین كه معتقدند «تا تصحیح سند نكنیم نزد ما حجّیّت ندارد» را مطرح كرده و روش قدما را میپذیرد تا بتواند به بیست و هفت روایت وارده در باب صوت حسن، استناد كند. به علاوه كه به نظر وی، رد كردن بیست و هفت روایت «به عنوان حكم به ضعف یا به تكلّف در تأویل، تا آن كه حرمت غنای مطلق» ثابت
______________________________
(1). همان، ص 359
(2). همان، ص 362
(3). همان، ص 402
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 719
شود «نهایت تعسّف است».
دارابی با تأكید بر این كه غنای ارائه شده در مجالس حرام، حرام است، مینویسد:
«مولانا محمد باقر خراسانی «1»- سبزواری- و فاضل كاشی و قمی [؟] و غیر ایشان از فضلا ...
جمع كردهاند به این وجه كه غنا دو قسم است، حرام، آن كه مقارن معصیتی باشد، و حلال، آن كه از اسباب معصیت خالی باشد، بلكه مذكّر خدا و جنّت باشد». «2»
دارابی از افراط فرقه اولی در اثبات مطلق غنا، از این كه اینان «قاریان قرآن به صوت حسن و ذاكران و مرثیه خوانان را جلّا، بل كلّا فاسق دانند» اظهار شگفتی كرده و آن را خلاف احتیاط دانسته است. حال كه سخن از احتیاط شد، باید این نكته جالب را هم از زبان دارابی گفت كه وی قائلان به احتیاط را مورد انتقاد قرار داده و بر آن است كه فقیه باید تابع دلیل شرعی بوده، تكلیف را مشخص كند، نه آن كه با احتیاط «عوام را اجتناب از حلال فرمودن [كند] كه مبادا به حرام افتند». «3»
به هر روی، به اعتقاد این مجتهد صوفی مسلك «هر گاه آن خواندن خوش، دل را صفا دهد و شخص را به طاعت خدا نزدیك كند، و دل را از معصیت دور كند و بهشت و حور و قصوری كه برای پرهیزكاران مهیّاست، به یاد دهد و همچنین نعیم مقیم و جنّات نعیم كه برای اولیاء الله، حق تعالی آماده كرده و آن درجات رفیعه و مقامات شریفه به یاد دهد و سامع به سبب شوق آن به افعالی بپردازد كه موجب وصول به سعادت اخروی باشد، شنیدن همچو آوازی، حرام نخواهد بود، بلكه مستحب خواهد بود.» «4» در ادامه به بحث شعر و شاعری و حسن و قبح اشعار و قرائت آنان پرداخته و در نهایت به عشق و عاشقی هم رسیده و از آن نیز گفتگو كرده و به تدریج به دفاع از تصوف رسیده و به صراحت انتساب حدیقة الشیعة را به مقدس اردبیلی انكار كرده، آن را از ملا معزای اردستانی دانسته است. «5» در خاتمه، نمونههایی از سماع شیخ صفی الدین اردبیلی نیز آورده و آداب سماع و سماع حلال و حرام را در انتها بحث كرده و رساله را از صورت فقهی آن خارج كرده است.
حاصل كلام، باز در انتها به صورتی مختصر اما مفید آمده است. «6»
______________________________
(1). طبعا مقصود دارابی، نظر محقق در كفایه است، كما این كه در جایی دیگری از رساله خود (ص 453) باز به كفایة الاحكام استناد میكند.
(2). دارابی، همان، ص 407
(3). همان، ص 441
(4). همان، ص 451
(5). همان، ص 463
(6). همان، ص 491
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 720
این رساله، آخرین رسالهای است كه توان گفت در دوره صفوی نگاشته شده است. وی به خلاف دو همنام خود كه یكی در 1028 و دیگری پیش از 1104 درگذشتهاند، «1» در سال 1152 زنده بوده و به نام سید ماجد بحرانی كاشانی شناخته میشود. رساله وی در مسأله غنا ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین نامبردار شده و پس از وی، مورد نقد و ایراد چندین رساله دیگر قرار گرفته است. وی جانبدار نظریه حرمت مطلق نیست و میكوشد تا نشان دهد كه هر صوت نیكو و غنایی كه البته در تعریف وی به هیچ روی خالی از ترجیع نیست، حرام نیست.
روش وی در بحث، با رسالههای دیگر كه نوعا به سبك اخباری است، متفاوت است.
وی بحث را با دو اصل اصولی، یك اصل فلسفی و پس از آن شرحی كوتاه درباره دانش موسیقی آغاز میكند و نشان میدهد كه به موازات فقه، در حكمت و اصول نیرومند بوده و با آثاری كه در علم موسیقی نوشته شده، آشنایی داشته است. وی پس از اشاره به تعریف علم موسیقی كه شناخت مناسبات عددی موجود در مادّه صوت است، یك برداشت اجتماعی نیز از تعریفی كه بر اساس دادههای علم موسیقی و غنا و ارتباط آن با مراتب مختلف اصوات دارد، میكند و آن این كه وقتی این مناسبات عددی میان اصوات، این چنین صداهای نیكویی میسازد، میتوان ارزش مؤالفت و وحدت میان اعضای جامعه را هم دریافت. به همین دلیل است كه شارع مقدس بر اقامه جمعه و جماعات تأكید دارد تا ائتلاف میان امت برقرار بماند. یا وقتی غیبت كردن را از زنا بدتر میداند، از آن روست كه الفت میان جامعه را از میان میبرد. «2»
وی در ابتدا از دشواری موجود در این بحث برای «الظاهرین المتفقّهة» كه تنها اكتفای بر تعلیم فروع دارند و طبعا از دانشهای دیگر بیبهرهاند، یاد كرده و در ادامه تعریف لغوی غنا را بر اساس كتابهای لغت ارائه میدهد كه البته معنای وسیعی دارد.
پس از آن، تحت عنوان تبصرة تاریخچهای از آوازه خوانی در جاهلیت و عصر نخست اسلامی ارائه كرده، از آموزش كنیزكان برای خواندن و نواختن سخن گفته و این كه اینان به صورت حرفهای برای این كار آماده شده، از پگاه تا شامگاه به این كار میپرداختند. این وضعیت در دوره اموی و عباسی فزونی گرفته و مردم به پیروی از خلفا به این كار روی
______________________________
(1). این مطلبی است كه مصحح رساله نوشتهاند. خاتون آبادی (وقایع السنین، ص 535) در ذیل حوادث سال 1090 نوشته است: فوت سید ماجد ولد سید محمد بحرانی قاضی اصفهان در كمال اعتبار در سال یك هزار و نود هجری. و له من العمر چهل و سه سال تاریخ در یك هزار و نود و یك.
(2). بحرانی، سید ماجد، ایقاظ النائمین، صص 511- 512
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 721
آوردند، به طوری كه قیمت برخی از این كنیزكان تا سه هزار دینار و بالاتر رسید. وی داستانهایی از این افراد- گویا به نقل از اغانی- آورده است. این وضعیت سبب شد تا مفهوم لغوی غنا، به طور خاص بر این وضعیت اطلاق شود. بنا بر این، كاربرد غنا در روایات، به معنای غنای لغوی نیست، بلكه غنای عرفی آن زمان است كه شامل صداهای خوشی است كه همراه با آلات موسیقی نواخته میشده و در مجالس عیش و عشرت اجرا میگشته است. اما آنچه در احادیث مباح دانسته شده، غنای لغوی است. این چیزی است كه مؤلف در این رساله، در صدد اثبات آن است. «1»
تا اینجا مقدمه كتاب بود. اكنون در مقصد اول، مؤلف به بررسی احادیثی كه درباره غنا وارد شده، پرداخته است. نخستین روایاتی كه آورده، آنهاست كه به تعبیر او، اشاره به تحلیل غنای لغوی دارد: امام باقر علیه السلام به ابو بصیر میفرماید: رجّع بالقرآن فإنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الصوت الحسن. و بنا به آنچه در قرب الاسناد آمده، از امام درباره استفاده از غنا در روز عید فطر و قربان و ایام شادی سؤال میشود، میفرماید: لا بأس به ما لم یعص به.
و روایاتی دیگر. به نظر وی صوت حسن بدون ترجیع نیست و هر كجا كه باشد، نامش به لحاظ لغوی غناست و بر اساس این احادیث حلال است. آنچه حرام است مصداق غنای عرفی- زمان صدور احادیث است- كه اسباب لهو و لعب و تهییج شهوات و غیره میباشد.
وی بسیاری از روایاتی را كه اشاره به خرید و فروش كنیزكان آوازه خوان دارد، مؤید همان مطلبی میداند كه ضمن تبصره بیان كرده، و مربوط به حرمت غنای عرفی دارد.
بحرانی مقصد دوم رساله خود را بر این فرض بنا كرده است كه اگر غنای وارده در تمامی روایات، غنای لغوی باشد؛ در این صورت چه میتوان گفت.
به نظر وی، هر معنایی كه برای غنا در نظر گرفته شود، میبایست در تمامی احادیث، اعم از روایات تحریم و تحلیل، در یك مورد و معنا و در چهار چوبه مبدأ اشتقاق اسمی و فعلی آن باشد. طبعا غنای حرام بر صوت ترجیعدار فرح انگیز اطلاق میشود و غنای حرام بر صوت ترجیعدار حزن انگیز. در این صورت، چگونه میتوان از روایات موجود، تحریم مطلق غنا را ثابت كرد؟ در ادامه، به طرح چند پرسش و پاسخ درباره این موضوع پرداخته است. در خاتمه با اشاره به نامه امام كاظم علیه السلام در این باره كه در هر مسأله غیر قطعی دینی لازم است تا قائل به آن، از كتاب و سنت و عقل دلیلی بیاورد و تا وقتی نیاورد، خواص و عوام میتوانند در آن تردید داشته باشند، مینویسد: تردیدی نیست كه حرمت غنا [به صورت مطلق] از مسائل ضروری دین نیست و الا اختلافی در آن صورت نمیگرفت؛ آن
______________________________
(1). بحرانی، سید ماجد، همان، ص 516
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 722
هم در میان مجتهدان برجسته. «1»
این رساله دارای سبكی جدید و دیدگاه تازه بوده و چندان رنگ صوفیانه ندارد. به همین دلیل، قائلان به حرمت باید برای رد آن جدیت میكردند. به همین دلیل است كه چهار رساله در رد بر رساله سید ماجد بحرانی نوشته شد. «2» نخست رساله تحریم الغناء میرزا ابراهیم اصفهانی خوزانی (مقتول به سال 1160) كه مع الاسف، تا كنون نسخهای از آن یافت نشده است. دوم رسالة فی الغناء از محمد رسول كاشانی، سوم رسالة فی الغناء و عظم إثمه از ملا اسماعیل خواجویی، و چهارم ذریعة الاستغناء از ملا حبیب الله شریف كاشانی. سه رساله اخیر در میراث فقهی غنا و موسیقی دفتر اول چاپ شده است.
______________________________
(1). همان، ص 531
(2). همان، مقدمه، ص 503
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 723
امل الآمل یكی از كتابهای استواری است كه درباره شرح حال عالمان شیعه نوشته شده است. مؤلف آن، فاضل و محدث و فقیه بزرگ شیعه، محمد بن حسن، معروف به شیخ حر عاملی (رمضان 1104) مدوّن اثر پر ارج وسائل الشیعه و آثار دیگر است. «1» كار شرح حالنگاری علمای شیعه از پس از معالم العلماء ابن شهر آشوب و فهرست منتجب الدین، جز در حد علم رجال، گرفتار ركود شده بود، تا آن كه شیخ حر با حوصله و تلاش خود طی چندین سال این اثر استوار را پدید آورد. او در مقدمه كتاب خود، به تصمیمش برای نوشتن شرح حال علمای جبل عامل و دیگر عالمان دوره اخیر اشاره كرده است. وی نام اثر خود را امل الآمل فی علماء جبل عامل، یا تذكرة المتبحرین فی علماء المتأخرین گذاشته و گفته كه نام اول میتواند برای پاره نخست كتاب، و نام دوم برای پاره دوم آن باشد؛ چنان كه هر دو نام میتواند برای تمامی كتاب نیز باشد. (ص 3). وی در مقدمه هفتم كتاب، انگیزه تقدم شرح حال علمای جبل عامل را حبّ وطن دانسته و از اهمیت نقش این منطقه در تاریخ تشیع سخن گفته است (12، 13). عالمان شیعه این دیار به اندازهای فراوان بودهاند كه تنها در یك تشییع جنازه، در یكی از روستاهای جبل عامل، در عصر شهید، هفتاد مجتهد حضور داشتهاند (15). او علاوه بر شرح حال عالمان، از مؤلفات آنان هم سخن گفته، كه با توجه به تخصص شیخ حر، از دقت برخوردار است. «2»
با توجه به اهمیت كتاب امل الآمل در گشودن باب جدیدی در شرح حال نویسی عالمان شیعه، نوشتههای دیگری به عنوان منتخب، تعلیقه، تتمیم، تكمله، ذیل و جز آن بر آن كتاب نوشته شده است. فهرستی از این آثار در مصفی المقال آمده است:
______________________________
(1). درباره او نك: مقدمه كتاب وسائل الشیعة، تحقیق مؤسسه اهل البیت، صص 73- 90
(2). امل الامل به كوشش استاد سید احمد اشكوری حسینی در سال 1385 قمری در نجف به چاپ رسیده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 724
تتمیم امل الآمل از قزوینی
حواشی امل الآمل از شیخ محمد ابراهیم تبریزی شیرازی
التعلیقة علی امل الآمل از علامه مجلسی
منتخب امل الآمل از ملا محمد تقی گلپایگانی نجفی
تكملة امل الآمل از سید حسن صدر «1»
حواشی امل الآمل از همو
تتمیم امل الآمل از سید عبد العلی طباطبایی
حاشیة امل الآمل از همو
اشتباهات الامل از میرزا عبد اللّه افندی «2»
تتمیم امل الآمل از سید محمد بحرانی
تعلیقات علی امل الآمل از سید نعمت اللّه جزائری «3»
ملحق امل الآمل از شیخ جواد محیی الدین «4»
الحالی و العاطل ملحق امل الآمل از دكتر عبد الرزاق محیی الدین
مهذب الاقوال (كه تتمه امل الآمل است) از شیخ علی بن سعید الحر «5»
حاشیة امل الآمل از سید مرتضی نجفی رضوی قمی «6»
حاشیة امل الآمل از سید مهدی بن هادی ساروی مازندرانی «7»
الاجازة الكبیره از سید عبد اللّه جزائری هم حكم تكمله امل را دارد. «8»
اقبال عالمان دوره اخیر بر كتاب امل الآمل نشانگر ارزش و اعتباری است كه در دانش شرح حال نویسی برای این كتاب مطرح بوده است. «9»
______________________________
(1). بخش عاملیهای این كتاب با عنوان «تكملة امل الآمل» به كوشش سید احمد حسینی اشكوری، توسط كتابخانه آیة الله مرعشی چاپ شده است.
(2). این كتاب با عنوان «تعلیقة علی امل الآمل» به كوشش سید احمد حسینی اشكوری چاپ شده است، پیش از آن در متن ریاض العلماء نیز به چاپ رسیده بود.
(3). آقا بزرگ، آقا بزرگ، مصفی المقال، ص 7، 11، 93، 98، 131، 232، 240، 253، 432، 483، به نقل از:
مقدمه امل الآمل، صص 59- 61
(4). امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 3، ص 41
(5). آقابزرگ، ذریعه، ج 23، ص 292
(6). تكملة نجوم السماء، ص 246
(7). حسینی، سید احمد اشكوری، تراجم الرجال، ج 2، ص 838
(8). این كتاب به كوشش آقای سید محمد سمامی توسط كتابخانه آیة الله مرعشی در سال 1409 قمری به چاپ رسیده است.
(9). در این باره بنگرید: دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی دانشگاه ج 2، ص 570
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 725
اثری كه اكنون بدان میپردازیم، تتمیم امل الآمل از شیخ عبد النبی قزوینی است. كتاب مزبور شامل 137 شرح حال است كه تنها تا حرف شین پیش رفته. شرح حال كوتاه خود مؤلف در مقدمه كتاب آمده است: او در حدود سال 1125 متولد شده، در اصل قزوینی بوده و مدتی در یزد، مشهد، تبریز و عتبات به تعلیم و تعلم اشتغال داشته است. وی ضمن همین كتاب از دیدارها و استفادههای علمی خود از اشخاص مختلف و نیز حضورش در شهرهای متعدد یاد كرده است. نویسنده، بجز این كتاب، از حواشی خود بر رسالهای از شیخ محمد بحرانی با عنوان حكم مفقود الخبر یاد كرده، اما اثر دیگری از وی شناخته شده نیست. (بنگرید:
مقدمه، ص 19). آخرین تاریخی كه از وی در دست است سال 1197 است كه تاریخ تقریظی است بر كتاب مشكاة المصابیح از سید محمد مهدی بحر العلوم.
مؤلف در مقدمه كتاب، گزارشی از پیشینه شرح حال نویسی در میان عالمان شیعه آورده تا آن كه به كار سترگ امل الآمل به عنوان تألیفی بدیع و قوی رسیده و پس از تعریف از آن، به دو نقص آن اشاره كرده است: یكی آن كه در كار شرح حال نویسی به تفصیل سخن نگفته؛ دوم آن كه از برخی از معاصران خود یادی نكرده است. و پس از مطالعه كتاب، علاقهمند شده است تا ذیلی بر آن بنویسد و علاوه بر رفع آن نواقص مختصر، شرح حال عالمانی كه در طول یكصد سال پس از تألیف امل الآمل (تألیف شده به سال 1097- تتمیم در سال 1191 تألیف شده) زندگی كردهاند، بنگارد. مشوق او در این كار سید محمد مهدی بحر العلوم (م 1212) بوده است (مقدمه، ص 3547). بنا بر این اغلب افراد یاد شده در كتاب مربوط به قرن دوازدهم هستند. از میان این افراد، معاصران مؤلف از نیمه دوم قرن دوازدهم میباشند.
مؤلف با عباراتی مسجع- طبق سنت مرسوم شرح حال نویسی- از عالمان مورد نظر ستایش كرده و به تخصص علمی و یا ویژگیهای آنها اشاره كرده است. این ستایشها بیشتر با این عبارات است كه مثلا اگر شخص مورد نظر ادیب است، قزوینی چنین ستایش میكند كه ابن العمید میبایست نزد او زانو بزند و اگر فیلسوف است، باید ابن سینا و خواجه نصیر زیارتش كنند و اگر مفسر است، باید زمخشری و بیضاوی آثارش را مطالعه كنند!
ما بر پایه این كتاب، كه جمعا شامل 137 شرح حال است، كوشش كردهایم تا گوشهای از حیات فرهنگی- اجتماعی ایران را در قرن دوازدهم به تصویر بكشیم. روشن است كه در این باره پیش فرضهایی داشتهایم، اما كوشیدهایم تا تنها بر پایه آگاهیهای داده شده در این كتاب نتایجی را مطرح كنیم. این نتایج محدودیت خاص خود را، كه مهمترین آنها علایق
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 726
شخصی مؤلف در گزینش اطلاعات و ارائه آنهاست، دارد. بنا بر این باید تنها در چهار چوب این محدودیت به نتایج داده شده نگریست، نه بیشتر.
قوّت برخی از دانشهای اسلامی در هر دوره تاریخی، نشانه علاقهمندی دانشمندان آن عهد به آن دانشهای خاص است. پرداختن به فقه، حدیث، فلسفه و عرفان در هر دوره با شدت و ضعف مواجه بوده، گر چه در میان این چهار رشته فقه همیشه از قوت خاص خود برخوردار بوده جز آن كه همان هم گاه در برابر رشد تصوف با مشكلاتی روبرو بوده است.
در كتاب مورد بحث، در ضمن شرح حالها و یاد از تعلیم و تعلم افراد و نیز آثار آنها میتوان اهمیت هر یك از رشتههای مذكور را دریافت؛ با این تذكر كه علاقه مؤلف به فلسفه، تأثیر خاصی در نتیجهگیری ما دارد.
از میان 175 عنوان كتابی كه در متن و یا در حواشی از مؤلفان یاد شده، نزدیك به پنجاه عنوان در فلسفه است كه چند مورد آن مباحث كلامی است. اندكی بیش از همین مقدار، عناوین كتابهای فقهی است. بقیه عناوین در تفسیر، اخلاق، حدیث و رجال میباشد.
برابری كتابهای فلسفی و فقهی در این جا، نشانگر اهمیت فراوانی است كه در حوزههای علمی شیراز، اصفهان، و قزوین و جاهای دیگر به فلسفه داده شده است. مؤلف در شرح حال بسیاری از افراد، آنان را به عنوان متخصص فلسفه و حكمت میستاید و در مواردی هم به عنوان فقیه و حكیم.
آقا ابراهیم مشهدی «معروفا بالحكمة و الكلام و الفقه» (55) و سید ابراهیم قمی «حاذقا فی الحكمة و الكلام و الحدیث و الاصول و التفسیر و الفقه» (56). میرزا ابراهیم اصفهانی «متبحرا فی الفقه و اصوله و حاذقا فی الحكمة و فصوله» (57). ملا اسماعیل خواجویی سی بار شفای بو علی را مرور كرده و در فقه و تفسیر و حدیث و حكمت و كلام تبحر داشته است (68). امیر اسماعیل خاتون آبادی رسالههای متعددی در حكمت داشته است، همین طور حواشی بر الهیات اشارات و شرحی بر اصول كافی (69). سید بشیر گیلانی نیز در حكمت و فقه و اصول فقه تبحر داشته است (81). محمد باقر همدانی نیز ذهن وقادی در علوم حقیقیّه و معارف ذوقیه داشته است (86). آقا محمد تقی همدانی نیز استاد كتابهای حكمت بویژه آثار ملا صدرا بوده است (88). مؤلف درباره میرزا محمد جعفر خفاف میگوید كه باید محقق دوانی و بوعلی و دیگران بودند و میدیدند كه تا چه اندازه در حواشی قدیمه تخصص دارد (93). ملا جلال الدین استرآبادی نیز حاشیهای بر حاشیه قدیمه دوانی نگاشته است (99). مؤلف از یكی از شاگردان دوانی با نام ملا جمال الدین
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 727
محمد شیرازی یاد میكند كه چهل سال در اصفهان فلسفه تدریس كرده است (100)؛ این مربوط به قرن دهم است. ملا حمزه گیلانی از حكمای قرن دوازدهم است كه از قویترین استادان حكمت به شمار میرفته است. او كتابی با عنوان تحقیق النفس و مسائلها نگاشته است (136). حاج خلیل حریجی نیز از «ارباب الذوق و الحكمه الاشراقیه» بوده و مؤلف مقداری از شرح حكمه الاشراق با حاشیه ملا صدرا را نزد وی خوانده است (147 146).
از نوشتههای فلسفی این دوره چنین به دست میآید كه شیوه حاشیه نویسی همچنان رواج داشته و تألیف مستقل كمتر بوده است: حاشیه شرح تجرید (100، 126، 137، 176)؛ حاشیة الحاشیه القدیمه (99، 100)؛ حاشیه شرح الهیات (69)؛ حاشیه شرح حكمه العین (65، 157)؛ حاشیه شرح المطالع (100)؛ حاشیه الشافی (161، 180).
نكتهای كه بر اساس این مطالب میتوان دریافت، آن است كه به رغم مبارزاتی كه شماری از علمای دوره اخیر صفوی، بر ضد فلسفه داشتهاند، این دانش، همچنان نیروی خود را حفظ كرده است. این قبیل مبارزه را حتی در وقف نامههای برخی از مدارس دوره اخیر صفوی میتوان ملاحظه كرد. از جمله در وقف نامه مدرسه مریم بیگم كه در نزدیكی چهار راه نقاشی، در نزدیكی محله خواجوی اصفهان قرار داشته، آمده است:
و باید كه كتابهای علوم و همیه، یعنی علوم مشكوك و شبهات كه به علوم عقلیه و حكمت مشهور و معروف است، مثل شفا، اشارات، حكمة العین، و امثال ذلك به شبهه دخول در مقدمات علوم دینی نخوانند. «1»
با این حال، فلسفه خوانی در آخرین دهههای دوره صفوی در اصفهان، هنوز نیرومند بوده و بسیاری از مدارس، شهریه طلبه را متوقف بر خواندن حكمت میكردند. شرحی كه علی قلی جدید الاسلام در گفتگو با یك طلبه ارائه داده جالب است: فقیر وقتی كه با یكی از این ملّاهای حكمت خوان گفتگو نمودم و خاطر نشان او كردم كه حكمت افلاطون و ارسطو بكار دین و دینداری نمیآید، در جواب گفت كه، حالا در این زمان به قدر دانستن فن حكمت افلاطون و ارسطو، وظیفه به هر كس داده میشود و امثال من كه به تحصیل میآییم، بنا بر بیبضاعتی میخواهیم كه تحصیل علم باز تحصیل مدار گذران ما بشود و چون میبینیم كه بنای وظیفه گرفتن و دادن و ترقی در اصفهان به دانستن حكمت است، لهذا به
______________________________
(1). همایون فرخ، تاریخچه كتاب و كتابخانه، مجله هنر و مردم، ش 65، ص 67. در كتابی نیز كه علی بن شیخ حسین كربلایی از شاگردان علامه مجلسی با عنوان «سراج السالكین» به نام مریم بیگم نگاشته، خواسته است تا «اعتقادات فرقه ناجیه امامیه را با اعتقادات مشهوره مخالفان ایشان یعنی حكما و صوفیه و معتزله و اشاعره از یكدیگر جدا» سازد. نسخهای از آن در كتابخانه مرعشی با شماره 2023 موجود است. در برگ 26 آن اشاره به شاگردی خود نزد مرحوم مجلسی كرده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 728
همین حكمت افلاطون و ارسطو مشغول میگردیم و به فقه و احادیث نمیپردازیم. «1»
شیوه حاشیه و شرح نویسی، در مورد آثار فقهی نیز وجود دارد. حاشیه و شرح نویسی در قرن دوازدهم تا چهاردهم بسیار گسترده بوده است. در نیمه دوم قرن یازدهم هجری، فیض كاشانی، كتاب فقهی مفاتیح الشرایع را با نگرش جدیدی نوشت كه پس از وی، سخت مقبول شیفتگان مكتب فقهی فیض واقع شده و شروح و حواشی متعددی در اطراف آن نگاشته شد. (برای نمونه ص 139) در واقع این اثر، یكی از كتابهای محوری فقه در این دوره بوده و دهها شرح و حاشیه بر آن در اواخر قرن دوازدهم و قرن سیزدهم نوشته شده است. «2» گفتنی است كه از پس از بر آمدن وحید بهبهانی (م 1206) كه خود دو حاشیه بر این كتاب داشت- و پسرش آقا محمد علی نیز- این مكتب به مقدار زیادی به دست فراموشی سپرده شد. برای شرح لمعه نیز كه از كتابهای درسی این دوره بوده، چندین حاشیه نوشته شده است (50، 92، 157، 161). یك حاشیه و یك شرح هم بر مسالك نوشته شده است (137، 131). در اصل پس از تألیف كشف اللثام فاضل هندی تا نیمه دوم قرن سیزدهم كه آثاری چون جواهر نگاشته شد، نوشتههای مفصل فقهی، كمتر دیده میشود.
در زمینه تفسیر، و البته اغلب در تفسیر آیات خاصی از قرآن، و در یك مورد آیات الاحكام، چند كتاب وجود دارد. ضعف توجه به قرآن در این دوره به دلیل شدّت اخباریگری و اندكی بعد به خاطر اصول گرایی كاملا مشهود است.
در زمینه ریاضی و هیئت نیز دو- سه كتاب وجود دارد (78، 137). در آغاز بحث اشاره شد كه این نتایج تنها بر پایه همین كتاب است.
مسائل علمی بحث انگیز در دوره صفوی فراواناند و البته همه آنها در این كتاب منعكس نشده است. یكی از مسائلی كه به آن اشاره شده، مسأله نماز جمعه است. میدانیم كه این مسأله از مباحث جنجالی این دوره بوده است. آگاهی مهمی كه در این باره آمده، مربوط به تشكیل محفلی برای بحث درباره نماز جمعه است. مؤلف میگوید كه مجلس مزبور را شیخ علی خان زنگنه، وزیر اعظم شاه سلیمان صفوی، تشكیل داد. در این محفل چند تن از علما، از جمله محقق سبزواری، مولی محمد سراب و مولی محمد سعید رودسری شركت
______________________________
(1). متن رساله «رد صوفیان» او در ادامه نوشتار برخورد فقیهان و صوفیان در دوره صفوی در همین مجموعه چاپ كردهایم.
(2). آقا بزرگ، ذریعه، ج 2، ص 441؛ 6، ص 212- 213؛ 4، ص 140؛ فهرست كامل شروح و حواشی این اثر در: ناجی نصر آبادی، محسن، فهرست خود نوشت فیض كاشانی، (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1377) صص 259- 265
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 729
داشتند (172). حاصل این جلسات و مباحثات اطراف آن و استفسارها و استفتائات انجام شده، بحث را تا حد مطلوبی رشد داد. مؤلف از مباحثات ورد و ایرادهایی در این باره یاد كرده كه میان محمد تقی مشهدی معروف به پاچناری، با ملا محمد رفیع گیلانی، مقیم مشهد، درباره نماز جمعه صورت گرفته و رسائل متعددی درباره آن نوشته شده است (83، 161).
از محمد رضا قزوینی هم رسالهای در حرمت اقامه جمعه در عصر غیبت یاد شده (158)، همچنین از سید حسین عاملی (124).
یكی از بحثهای دیگر مسأله غنا بوده است. در این كتاب تنها از رسالهای از میرزا ابراهیم اصفهانی یاد شده كه رد بر رساله سید ماجد كاشانی بوده است (57). نام رساله سید ماجد، ایقاظ النائمین بوده است. نكته دیگر در این باره مطلبی است كه درباره سید اسماعیل خاتون آبادی از عالمان بلند پایه آن عهد آمده است. مؤلف میگوید: چنین شنیده شده كه وی در علم موسیقی، كه دشوارترین علوم و فنون است، بسیار تبحّر داشته و كتاب موسیقی شفای بوعلی را در جامع سلطانی [مسجد امام فعلی] تدریس میكرده است (66).
بحث مربوط به حكم ناصبی، كفر و تنجیس وی هم مطرح بوده است. اختلاف در این بوده است كه آیا عنوان ناصبی با اهل سنت و یا حتی غیر امامی مساوق است یا نه. یك گرایش افراطی فقهی، به تنجیس مطلق غیر امامی حكم داده است. رسالهای با عنوان الرد علی مولانا حیدر علی فی تنجیس غیر الامامی و اخراجهم عن الاسلام از حاج محمد زكی قرمیسینی- كه از قضا خود سنی بوده و سپس شیعه شده- یاد شده است (168). درباره حیدر علی كه قائل به تنجیس بوده و محمد زكی كه رد بر وی نگاشته، در جای دیگری از همین كتاب سخن گفته شده است. (138)
در هر دوره تاریخی در میان عالمان، آموزههای خاصی رواج یافته و آنچه كه بر خلاف آن مطرح گردد، غالبا به عنوان گرایشهای انحرافی شناخته میشود. مواردی از همین گرایشهای انحرافی، در دورههای قبل یا بعد از آن، ممكن است به عنوان یك آموزه رسمی مورد قبول اكثریت قرار گیرد. در قرن دوازدهم، در ادامه آنچه از پیش مطرح شده بود، چند گرایش انحرافی از دیدگاه مؤلف وجود دارد. یكی از آن گرایشها، گرایش به تصوّف است كه مؤلف در چند شرح حال به آن اشاره كرده است. از جمله میگوید: مولانا اسماعیل بروجردی كه از علمای این عهد بوده، به دست یكی از صوفیه گمراه شده و به صورت یك شخصیت صوفی مفرط در آمده است (71). میر محمد رضوی شاهی از اعاظم زهاد و عبّاد بوده و به نوشته مؤلف، دیده نشده است كه در تمام دوره عمر خویش آنچه را كه صوفیه از
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 730
خرافات و مصطلحات و ساختهها و عقاید دارند، ابراز كند (86). آقا حسن لنبانی از فضلای مشهور و صوفی بوده است. مؤلف میگوید: زمانی در كوچهای میرفت كه كودكان بازی میكردند. در حال، یكی از كودكان گفت: ربّك! در این هنگام وجدی عظیم به او دست داد كه مدهوش شد (106). حاج محمد رضا قزوینی از علمای قزوین بود كه از شهر، در برابر حمله افاغنه دفاع كرد. مؤلف میگوید: او از شیوه صوفیان متنفر بود (158).
از بحثهای علمی مربوط به صوفیه، آموزه وحدت وجود بود كه صوفیان در اعتقاد به آن متهم بودند. مولانا رجب علی تبریزی از فلاسفه بزرگ بود، اما معتقد بود كه لفظ وجود مشترك لفظی میان واجب و ممكن است. او در این باره رسالهای نوشت كه مورد قبول سلف و خلف وی نبوده، عقیده او به تعطیل محض میانجامیده و بر اساس آن اثبات وجود ممكن نبوده است (150). مولانا سلطان محمد قائنی هم رسالهای در همین زمینه داشته است. مؤلف از رساله مذكور با عبارت «المسائل المتداولة بین الافاضل فی الوجود» یاد میكند (176). محمد سعید رودسری نیز رسالهای درباره وحدت وجود نگاشته است (173).
انحراف فكری دیگر از نظر علمای این دوره، گرایش افراطی اخباریگری است كه البته شمار طرفداران آن بویژه در برخی حوزههای علمی فراوان بوده است. حاج محمد ترشیزی از محدثان صالح است، جز آن كه اخباری است (80). مولانا محمد جعفر كرمانی كه نوشتههای كفر آمیزی نیز داشت، از اخباریها بود (97). حاج محمد حسن مهتدی نیز در آغاز اخباری بود، اما خداوند او را به «طریقه مستقیمه» هدایت كرد. او نوشتههای آقا محمد باقر بهبهانی را خواند (109). شیخ محمد حسن بحرانی هم از فقیهان بلند مرتبه بوده و گرچه اخباری بوده، اما از «اهل التحقیق و اولی التدقیق» بوده است. حاج محمد رضا قزوینی نیز با تمام تتبعی كه در كتب فقهی داشته، تمایل اخباری داشته است (157). باید توجه داشت كه در قرن دوازدهم، گرایش اخباری معتدل، قوی بوده است، گر چه در اواخر این قرن با مقاومت سخت آقا محمد باقر مشهور به وحید بهبهانی (م 1206)، به شدت تضعیف شده است.
گرایشهای انحرافی دیگری هم مورد توجه مؤلف قرار گرفته كه البته دامنه آن محدود است. مولانا محمد جعفر كرمانی كه گفته شده عقیده اخباری داشته، مطالبی در برخی آثارش آورده كه ظاهر آنها كفر بوده است. مؤلف مجموعهای از او دیده كه در آن گفته است: آوردن معجزه قرآن چیزی نیست كه خاتمیت پیغمبر ما با آن محقق شود، بلكه ممكن بود كه یكی از كمترین رعایای او چنین چیزی بیاورد! مؤلف میگوید: او در كتاب تباشیر خود مطالبی دارد كه ظاهر آنها كفر است. به همین دلیل مؤلف نه قبر او را زیارت كرده و نه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 731
برایش دعا كرده است (96). گویا محمد جعفر به مطالبی از متون دینی كه عجیب و غریب بوده تمایل داشته و در آثار خود نیز به شرح احادیث غریب میپرداخته است (97).
گرایش به معاد روحانی نیز در شمار گرایشهای انحرافی بوده است. مولانا ذو الفقار كه از شاگردان مجلسی بوده، به مولی رفیع گیلانی، عبارتی از كتاب الطهاره كتاب وافی فیض كاشانی را نشان داده كه معاد را به معاد روحانی تأویل كرده و ظاهر آن را كفر شمرده است (149). مولانا رجب تبریزی هم رسالهای داشته كه مؤلف آن را دیده و میگوید: او هر چه در شرع درباره معاد آمده، بر صفات نفسانی و ملكات و علوم آن تأویل كرده است. مؤلف میافزاید: اگر معنای این تأویل چنان باشد كه حشر اجساد اثبات نشود، كفر محض است.
البته اگر به گونهای جمع كند كه به معاد روحانی و جسمانی هر دو معتقد باشد، اشكالی ندارد (151).
مولانا حیدر علی شیروانی نیز به رغم آن كه در شمار عالمان ژرفنگر بوده، آرای مختص به خود داشته است. از جمله آن كه تمامی علما، به جز سید مرتضی و پدرش را لعن میكرده است. وی به شدّت روحیه ضد سنّی داشته و گفته شده است كه گروه حیدریه به او منسوبند. كسانی كه روزه میگرفتند، برای آن كه با طعام حلال افطار كنند، اجناسی از مغازهداران سرقت كرده، با آن افطار میكردند (138). این گرایشها، از تبعات منفی نزاعهای گسترده صفوی- عثمانی بوده است؛ به طوری كه در آن سوی نیز فتواهای شدیدتری مطرح میشده است. مؤلف یادآور شده كه شخص مزبور سنیان را كافر میشمرده و حتی كسی را كه در این عقیده شك كند، كافر میدانسته است. در برابر، كسانی نیز متهم به داشتن گرایشهای سنی شدهاند. از جمله سید حیدر عاملی، از علمای ساكن مشهد مقدس بوده كه در فقه و حدیث و تفسیر دانشی وافر داشته است. او در نزد عامه مردم متهم به تسنن بوده است.
مؤلف میگوید: وی همراه او در سفر بوده و چیزی كه نشانگر چنین گرایشی در او باشد، ندیده است. یك بار در سفری به ساری، صحبت شد كه فلان عالم، به دلیل روایت «قلم و دوات» در ماجرای رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله حكم كفر نسبت به كسی داده كه با دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت میكرده است؛ اما سید حیدر عاملی گفته است كه آن ماجرا دلیل كفر آن شخص نیست. یك بار نیز در استراباد شخصی از او مسألهای پرسید كه موافق مذهب ابو حنیفه فتوا داد. مؤلف میگوید: صرف موافقت دلیل بر تسنن او نیست (140). مؤلف از مولانا محمد حسین كاشفی یاد كرده كه او از فضلای ماست، گر چه معاشرت با اهل سنت دارد (129).
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 732
از زمانی كه دولت صفوی بر پا شد و علمای شیعه در قدرت سیاسی- دینی جدید سهیم شدند، هماره برخورد میان عالمان و پادشاها از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.
نخست از آن روی كه در فكر سیاسی شیعه، زمینه شركت علما در سیاست فراهم بوده و حكومت جدید میبایست و لو به صورت محدود، آن را میپذیرفت و طبعا پس از پذیرش تعارضاتی پدید میآمد. دوم آن كه تمایل شاهان به طور طبیعی به دنیا داری و تمایل علما متمایل به سمت آخرت گرایی بود كه این تفاوت دشواریهایی را در مواضع كلی آنان پدید میآورد. برخی از عالمان زاهد، به طور اصولی از سیاست نزدیك شدن با شاهان پرهیز میكردند. افزون بر آنچه گذشت، عمل كردن یا نكردن به احكام شرع از سوی شاهان، هماره مطمح نظر علما بوده است. این نیز عاملی در برخوردها و مناسبات علما با شاهان بود. این سه نكته سبب شد تا این برخوردها اهمیت یابد. پیش از این، در دوره حكومت خلفا و شاهان دنیای اسلام هم، این مسأله اهمیت خاص خود را داشته است. ابو حامد محمد بن محمد غزالی (450- 505) كتابی با عنوان مقامات العلماء بین یدی الخلفاء و الامراء نگاشته كه شامل داستانهایی در این باره میباشد. در كتاب مورد نظر ما نیز مطالبی در این باره آمده است.
قزوینی در تتمیم از یك سو برخوردهای زهد گونه و غیر دوستانه و از طرف دیگر روابط دوستانه علما با شاهان را منعكس كرده است. درباره زندگی میرزا ابراهیم، فرزند ملا صدرا كه رسالهای در تفسیر آیة الكرسی نگاشته، میگوید، بر من روشن شد كه شیوه او با شیوه پدرش متفاوت بود؛ زیرا پدرش اعتقادی به شاهان نداشت و رفتن نزد آنان را بر خویش روا نمیشمرد، اما او بر خلاف پدر، رسالهای تألیف كرد و آن را تحفه شاه زمان خویش كرد (52).
درباره اسماعیل خاتون آبادی و زهد او مطالبی آمده و از جمله گفته شده است كه اشرف افغان نزد او آمد؛ اما خاتون آبادی در برابر وی از جای بر نخاست. سلطان، پایینتر از او نشست و پس از یك ساعت رفت (66). محمد باقر خاتون آبادی نزد شاه سلطان حسین صفوی موفقیتی والا داشت. شاه او را معلم فرزندانش كرد. عظمت او به حدی بود كه وزیر اعظم در حضور او جز با اجازه او دخانیات مصرف نمیكرد. مؤلف از یكی از استادانش نقل میكند كه زمانی به خاطر «قرب او نزد سلطان» خواسته بود تا نزد وی شرح اشارات بخواند! (77- 78). معلوم میشود كه رفتن به درس كسانی، به دلیل موقعیت آنان هم میتوانسته باشد. میرزا محمد جعفر خفّاف از فیلسوفان این عهد، مصاحب وزیر اعظم بوده است. وقتی آنها با یكدیگر سواره، حركت میكردند، وزیر همراه او تا در خانهاش میرفت
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 733
و همه امیران، با هر موقعیتی، همراه وزیر به خانه او میرفتند و تا هر كجا پیاده میرفت، آنان نیز چنین میكردند. (94).
محمد حسین، نوه دختری علامه مجلسی، وزیر مریم بیگم، عمه شاه بود و بعد از تسلط افاغنه مورد آزار آنان قرار گرفت. نادر، كه به گفته مؤلف در آغاز، ضدیت شدیدی با تسنن داشت، از او خواست تا درباره جنگ با عثمانی فتوایی بنویسد، اما او حاضر به این كار نشد؛ او را تهدید به تبعید كردند؛ باز هم نپذیرفت. البته نادر او را تحمّل كرد (126- 127).
آقا حسین تاج در شمار عالمان زاهد بود. فراوان از او خواسته شد تا مناصبی همچون صدارت و امثال آن را بپذیرد، اما نپذیرفت (127). شاه سلیمان صفوی مایل به دیدن او شد، اما او نپذیرفت. شیخ علی خان وزیر به شاه گفت: آقا حسین هر پنجشنبه به باغ هزار جریب میرود. یك روز پنجشنبه شاه را خبر كردند و او نزد وی رفت. در آن جا ملاقات كرده و تا ظهر قدم زنان با یكدیگر سخن میگفتند. وقتی حرارت آفتاب زیاد شد، شاه لباده او را گرفته تا دم در بر سر خود انداخت. در آن جا آقا حسین لباده خویش را گرفت و وقتی شاه گفت: شاهان عالم افتخار میكنند كه چیزی كه من خود را در آن پیچیدهام بگیرند و من اكنون میخواهم این را از تو بگیرم، آقا حسین گفت كه این فایده دینی و دنیایی برای او ندارد. چون بقال سر محل با پول جنس به او میدهد نه با این كه شاه لباده تو را (برای تبرك) گرفته است (128). مؤلف نظیر این حكایت را برای مولی رجب علی تبریزی با شاه سلیمان نقل كرده است (151- 150).
آقا حسین مشهدی در كنار نادر بود؛ وقتی مشاهده كرد كه او در ظروف طلا غذا میخورد، غذا را بر روی نان ریخت و خورد. وقتی نادر فهمید، بر او خشم كرده قصد كشتنش را كرد. در نوبت بعد كسی آقا حسین را خبر كرد و او دیگر چنین نكرد و نادر نیز از این كه تصمیم به قتلش گرفته، پشیمان شد (129). سید حیدر عاملی در مشهد بود كه نادر به آن شهر آمد. همه مردم به استقبال رفتند، اما او كه قاضی نادر هم بود، به استقبال نرفت. نادر حكم تبعید او را داد. او پیاده از شهر رفت تا بعدا خانوادهاش به او ملحق شوند. نادر از حكم خویش پشیمان شد و گفت تا او را باز گرداندند (141).
محمد رفیع گیلانی چهل سال در مشهد میزیست. به گفته مؤلف همه فراعنه و جبابرهای كه در مشهد بودند به او احترام میگذاشتند، حتی نادر با كمال خباثت و فرزندش رضا قلی نیز چنین میكردند (160).
عالمان شیعه در تمام دوره صفوی جدای از كارهای علمی خویش، سمتهای اداری فراوانی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 734
در امور قضایی و صدارت داشته و زیر عناوین مختلفی چون شیخ الاسلام، صدر، ملا باشی، قاضی و جز آنها وظایفی را عهدهدار بودهاند. مؤلف در این ارتباط مقید است تا اگر عالمی سمتی در حكومت صفوی یا دوره نادری داشته، بیان كند. میرزا ابراهیم بن میرزا غیاث الدین اصفهانی، قاضی اصفهان بوده و بعد از آن قاضی عسكر دولت نادری (57).
مولانا اسماعیل تبریزی از علمای تبریز و شیخ الاسلام آن جا بوده است (69). درباره او آمده است كه در اجرای احكام شرعی و امر به معروف و نهی از منكر نهایت كوشش را داشته است. گفته شده است كه وی مرد ثروتمندی را به ادای زكات و حج فرمان داد، اما او زیر بار نرفت؛ آن وقت بود كه شیخ به غلامانش گفت تا او را كتك زدند. وی در كار رسیدگی به فقرا نیز بسیار كوشا بوده است (70).
مولانا افضل الدین تركه نیز قاضی عسكر شاه طهماسب اول بوده است (71). میرزا محمد باقر خلیفه سلطانی از صدور زمان شاه سلطان حسین صفوی بوده است (79). آقا محمد باقر همدانی شیخ الاسلام [همدان] (80) و شیخ محمد جعفر كمرهای قاضی و شیخ الاسلام اصفهان بوده است. او در آغاز از گرفتن مناصب حكومتی پرهیز میكرده، اما تقدیر آن بوده كه قاضی شود. مؤلف او را به دلیل رعایت حق ستایش میكند (90- 91).
ملا حسن گیلانی «حكومت شرع» گیلان را تا پایان عمر عهدهدار بوده است. درباره وی گفته شده است كه همه قضات آن ناحیه از او پیروی میكردهاند. وی حكایتی نیز درباره شدّت او در كار قضاوت به حق آورده است (103- 105).
سید حسین عاملی، مفتی شاه طهماسب صفوی، و شیخ الاسلام اردبیل بوده است (123). محمد حسین اصفهانی، نواده دختری مرحوم مجلسی امام جمعه اصفهان بوده و به اصرار، شیخ الاسلامی اصفهان را پذیرفته است (125- 126). آقا حسین بن آقا ابراهیم مشهدی، شیخ الاسلام نادر شاه بوده است. نادر او را به شهرهای مختلف میفرستاد تا شیخ الاسلامها و قضات آنها را معین كند (129). میرزا محمد حسین، مشهور به پیر، قاضی عسكر نادر شاه بوده و سپس به دستور نادر شاه كشته شده است (129- 130). مولانا حسین علی گیلانی، شیخ الاسلام رشت بوده است (135). آقا حسین نواده محقق سبزواری، چهل سال شیخ الاسلام اصفهان بوده و حكومت شرع داشته است. در تمام این مدت از وی فتوای مغشوش دیده نشده است (153).
مولانا رفیع اصفهانی بید آبادی امام جمعه اصفهان بوده است (162). محمد رفیع یزدی شیخ الاسلام یزد بوده است (163). حاج محمد كرمانشاهی از پدر و مادری سنی به دنیا آمد، اما بعدها شیعه و شیخ الاسلام كرمانشاه شد. نادر شاه او را قاضی عسكر كرد و بعدها با سعایت شخصی به دست نادر شاه كشته شد (166- 167). مولانا محمد سعید رودسری
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 735
حاكم شرع كرمانشاه بوده و در امر به معروف و نهی از منكر اصرار داشته است. یك بار، یكی از نزدیكان سیف الدین خان، حاكم شهر را كه آلات ملاهی میفروخت، مورد توبیخ قرار داد و وسایل او را گرفته و شكست؛ وقتی حاكم به او اعتراض كرد، شیخ گفت: شاه حكومت عرف را به تو داده و حكومت شرع را به من، همین طور كه حكم تو باید اجرا شود، حكم من هم باید اجرا شود. مقتضای نهی از منكر من شكستن آلات ملاهی است، در دست هر كسی كه میخواهد باشد؛ اگر مایل هستی نزد شاه برویم و ببینیم كه چه باید كرد.
سیف الدین جرأت مخالفت با وی را نكرد (174).
مولانا محمد زكی اصفهانی، شیخ الاسلام اصفهان بوده است (178). مولانا محمد شفیع گیلانی، حاكم شرع و شیخ الاسلام رشت و شیراز بوده است (184).
یكی از عناوینی كه مؤلف چند بار از آن یاد كرده، عنوان رئیس العلما است كه در مصادر دیگر كمتر به چشم میخورد. درباره مولی حسن بن ملا عبد الله تستری آمده كه در زمان خود رئیس العلما بوده است (106). آقا حسن علی بن آقا جمال خوانساری كه همراه شاه طهماسب دوم از محاصره اصفهان گریخت، رئیس العلما بوده است (107). درباره ملا محمد حسین تبریزی، آخرین ملا باشی شاه سلطان حسین صفوی، هم آمده است كه در دولت او رئیس العلما بوده است (119). آقا محمد شریف مشهدی اول حاكم شرع و شیخ الاسلام نصب شده و سپس در زمان محمد ابدالی، حاكم عرف شده و در هر حال، آمر به معروف و ناهی از منكر بوده است (178).
سنّت قدیمی در شناسایی عالمان چنین بود كه عنوان شهر آنان را به نام آنها میافزودند و از این رهگذر بیشتر عالمان لقب شهری داشتند. این امر نه تنها در زمان حیات آنان برای شناخت افراد، یك مشخصه بوده، بلكه پس از در گذشت آنها هم كمك زیادی به شناخت محل زیست آنها و طبعا یافتن آگاهیهای دیگر مربوط به آنها در حوزه زیستی و تربیتی آنها میشده است. متأسفانه از زمانی كه مسأله نام و نام خانوادگی به شكل كنونی در آمد، به تدریج آن سنت فراموش شد. در حال حاضر، اگر نام فردی بر روی كتابی دیده شود، هیچ پسوند شهری ندارد تا بتوان از آن طریق برای دریافت زندگی او جستجویی كرد. مؤلف كتاب مورد بحث جز در مورد حدود ده نفر، لقب شهری افراد را یاد كرده و از این طریق به ما كمك كرده است تا بتوانیم نسبت عالمانی را كه در این كتاب آمدهاند به شهرهای مختلف، دریابیم.
البته باید دانست كه بسیاری به نام محل تولد خویش شهرت دارند، اما در شهری دیگر
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 736
درس خوانده یا حتی تا پایان عمر در آن جا باقی ماندهاند. در اینجا فهرست اجمالی شهرها را با شماره شرح حال میآوریم.
اصفهانی: 7 (خوزانی) «1»، 11، 12، 18، 20، 29، 78 (خاتون آبادی)، 27، 37
(شمس آبادی)، 48، 55، 73، (لنبانی) 85، 122 (بیدآبادی)، 125.
قزوینی: 1، 10، 17، 25، 59، 76، 77، (درباغی) 83.
شیرازی: 3، 16، (خفری)، 34، 53، 81، (شیرازی اصفهانی) 105، 123.
مشهدی: 5، 26، 38 (پاچناری)، 41، 71، 80، 127، 132.
تبریزی: 21، 72، 101، 106، 110، 115، 117، 134.
گیلانی رشتی: 36، 54، 89، 90، 102، 111، 128، (ساكن اصفهان) 184.
یزدی: 30، 35، 87 (جفروئی) 95، 99، 114، 116، 121.
عاملی: 14، 65، 71، 75، 93، 95.
خوانساری: 57، 84، 86، 107، 128.
قائنی: 8، 23، 96 (قائنی اصفهانی) 129.
بحرانی: 63، 66، 70.
مازندرانی: 19، 28، 104.
از پسوندهای شهری شماری دیگر از شهرها نیز یكی دو بار یاد شده كه یاد از آنها چندان ضرورتی ندارد. باید توجه داشت كه مؤلف چندی در تبریز و یزد بوده و همین طور در مشهد. این مسأله در یاد كرد از علمای این شهرها تأثیر خاصی داشته است. او از عراق عرب یاد كرده؛ از جمله از دو عالم با عنوان «الكاظماوی» (19، 133). همچنین از سكونت موقت یا دائمی علما در نجف یاد كرده كه نشانه اهمیت نجف در آن دوره است (88، 98، 111). با این حال مؤلف تصریح میكند كه اصفهان بزرگترین شهر عجم در قرن دوازدهم بوده است (78).
به تناسب درگیر شدن برخی از علما در برخی رخدادها، اشاراتی به این حوادث صورت گرفته است. میدانیم كه منبع منحصر برخی از رخدادها، كتابهای شرح حال است. در این كتاب مختصر نیز چند مورد از این حوادث یا گوشههایی از آنها آمده كه قابل توجه است.
از آن جمله به محاصره اصفهان در جریان فتنه افغان در سال 1134- 1135 اشاره شده است؛ حوادثی كه منجر به سقوط صفویه و از بین رفتن سلسلهای شد كه حدود 230 سال
______________________________
(1). مواردی كه در پرانتز آمده مربوط به لقبهای محلی است بر گرفته از محلات داخلی شهر یاد شده.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 737
قدرتمندانه بر ایران حكومت میكرد.
در شرح حال میر آصف قزوینی آمده كه همراه با جمعی دوستانش در جریان محاصره اصفهان، قدری گوشت خر با قیمت گزافی به دست آوردند، سپس آن را پختند و سهم افراد را به طور مساوی دادند. میر آصف سهم خود را پس از دادن سهم همه افراد برداشت و این چنین ایثار كرد! (49). محمد حسین بن محمد صالح اصفهانی، كه شیخ الاسلام اصفهان بوده، به دست افغانها به اسارت در آمد. آنان وی را آزار و اذیت كردند تا اموالش را از چنگش بدر آورند. این حادثه در پیدایش روحیه آخرت گرایی در او مؤثر بوده، چنان كه خود محمد حسین نیز به این تأثیر در خود اعتراف داشته است (126). آقا خلیل قائنی اصفهانی نیز پس از در گذشت آقا جمال خوانساری (1122) از علمای مورد مراجعه بوده تا آن كه به گفته مؤلف آن مصیبت وحشتناك، یعنی حمله افغانها، صورت گرفت؛ به طوری كه نه تنها اصفهان، بلكه تمامی ایران تخریب شد؛ آن چنان كه میتوان گفت:
صبا دامن كشان بر وی گذر كرداساسكلبهاش زیر و زبر كرد
چنان زد بر بساطش پشت پاییكه هر خاشاك آن افكند جایی پس از پایان محاصره، او از اصفهان رهایی یافت و به قزوین رفت و در آن جا به كار امر به معروف و نهی از منكر پرداخت. قبل از ورود وی به قزوین، خوردن مشروب، چون خوردن آب آسان بود، همین طور قبایح دیگر. اما پس از ورود وی، همه این زشتیها از بین میان رفت. (144)
حاج محمد رضا قزوینی هم از علمایی است كه فتوای به وجوب دفاع در برابر حمله افاغنه داد و این زمانی بود كه برای بار دوم به قزوین حمله كردند. او عده زیادی از مؤمنین را گرد آورد و در ناحیه دیال آباد به سراغ افاغنه رفت. در این درگیری او و شماری از همراهانش به شهادت رسیدند (157) درباره مقاومت علما در برابر افاغنه، این آگاهی بسیار دقیق و منحصر به فرد است. یكی از عالمان درگیر در فتنه افغان، محمد حسین تبریزی، ملا باشی دوره آخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی است. مؤلف به رغم ستایش از علم وی و این كه كتاب شافی سید مرتضی را سه بار تدریس كرده، او را متهم به دنیا داری میكند (120).
یك تفاوت عمده میان مراكز علمی عراق و ایران آن بود كه عراق نوعا محل تحصیل و درس بود، اما عالمانی كه در دیار عجم زندگی میكردند از موقعیت بالایی برخوردار بودند.
مؤلف در مورد آقا محمد باقر بهبهانی و اقامت او در بلاد عرب میگوید: اگر او را به عراق عجم و خراسان و شیراز و اصفهان میآمد، مردم وی را بر تخم چشم خویش گذاشته، امامتش را پذیرفته و نقود و جواهر و درهم و دینار خود را بر پای او میریختند. مؤلف او را
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 738
در سال 1175 در حالی كه به سفر حج مشرف میشده دیده است (74- 45). مؤلف اشاره به آمدن تاجران ازبكی به كرمانشاه كرده و این كه یكی از آنان درباره مباحث شیعه و سنی با مردم بحث میكرده و یك بار هم با یكی از عالمان (168- 169).
درباره زندگی اشخاص نیز گاهی نكات جالبی دارد. از سید حسن بن محمد ابراهیم حسینی یاد شده كه از سر زهد تا پایان عمر پولی در دست نگرفت و خرج و دخلش در دست برادرش بود. در شب زفاف از همسرش اصول دین پرسید. همسرش به او گفت كه وی خود را برای شب زفاف آماده كرده، نه شب اول قبر (109). از فتنهای در شیراز در اواخر عهد نادر شاه یاد شده كه در آن تقی خان شیرازی سر به شورش گذاشته و حاكمی كه نادر تعین كرده بود بر او غلبه یافت (154).
از مجلس درس آقا محمد رضا فرزند آقا حسین خوانساری، یاد شده كه دویست تا سیصد طلبه، هر روز در درس او حاضر میشدند (156). از كتابخانه میرزا ابراهیم پسر ملا صدرا یاد شده كه 1500 كتاب داشته كه بر بیشتر آنها حاشیه نوشته بوده است. وی بیش از هفتاد كتاب برای خود استنساخ كرده بوده است (53). از آقا محمد حسین لنبانی یاد شده كه سید علی خان گفته است كه وی صحیفه او را سرقت علمی كرده است، اما مؤلف مقام او را برتر از اینگونه نسبتها میداند (121- 122). از سید احمد خاتون آبادی یاد میكند كه در دادن فتوا بسیار محتاط بوده است (60).
محمد تقی مشهدی، شاگرد رفیع همدانی آن چنان اعتباری نزد استاد خود داشت كه استفتائاتی را كه نزد استاد میفرستادند تا جوابش را بنویسد، شاگرد جواب را مینوشت و استاد صرفا آن را مهر میكرد (87). زمانی نیز كه شیخ محمد حسین بحرانی به نجف رفت، سید صدر الدین محمد، كه عالم آن دیار بود، با حضور او از دادن فتوا خودداری میكرد و مسائل را به او ارجاع میداد (118). شیخ زین الدین كاظماوی هم مفتی عراق بود، اما نه چون دیگر مشایخ عرب كه وقتی فهمشان به چیزی نمیرسید، آن را انكار كرده و كفر میشمردند!
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 739
داستان كتاب در دوره صفوی، داستانی است از یك سو قابل ستایش و از سوی دیگر همراه با تأسف و تأثر. در این دوره با شكوه، در شهرهای اصفهان، مشهد، تبریز، قزوین و بسیاری از نقاط دیگر، هزاران كاتب به استنساخ كتاب مشغول بوده و آثار مكتوب را برای استفاده خود یا به درخواست دیگران كتابت میكردند. كاتب، كتاب را استنساخ میكرد؛ پس از آن كتاب استنساخ شده به كتابخانه شخصی یك عالم یا وزیر یا شاه یا كتابخانه مدرسهای منتقل میشد. ممكن بود عالمی كتابی را خود استنساخ كند، چنان كه ممكن بود با دادن پول به دیگری، كار استنساخ را به او واگذارد. نسخههای تهیه شده، به دلیل آن كه محدود بود، هر لحظه در معرض اتلاف قرار داشت و اصولا تولید كتاب در دوره صفوی به گونهای بود كه كتاب به راحتی نمیتوانست در اختیار همه قرار گیرد، درست همان طور كه پس از تولید به راحتی در معرض تلف قرار داشت. این وضعیت، مانعی بر سر راه ترقی و رشد فرهنگ در این دوره محسوب میشد.
افزون بر این، دوره صفوی از این زاویه، میراث نابسامان دوره تیموری به بعد تاریخ ایران را در اختیار دارد. دورانی كه اوّلا: تنها و تنها به كتابهای ادبی اعتنا میشد، ثانیا:
تصوف مانع مهمی بر سر راه رشد كتاب نویسی و كتابخوانی بود و كمتر مدرسه قابل اعتنایی در ایران وجود داشت. در حال حاضر، هر محققی میتواند نوع آثار كتابت شده در فاصله قرن هشتم تا نهم ایران را ببیند و بفهمد كه دامنه كار تا چه اندازه محدود بوده و تا كجا نوع رشتههای علمی دچار انحطاط و ضعف بوده است. آثار مخطوط بر جای مانده در برخی از كتابخانههای كشورهای آسیای میانه، و نیز نسخههای قرن هشتم و نهم موجود در كتابخانههای ایران كه در این حوزه كتابت شده، گواه چنین نگرشی در كتاب نویسی و طبعا دانش اندوزی آن دوران است.
پیدایش دولت صفوی و نفوذ علما در این دوره، رویكرد تازهای را نسبت به
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 740
دانش اندوزی و كتاب در جامعه ایجاد كرد. در این دوره بسیاری از آثار شیعی از عراق، جبل عامل، بحرین و حتی هند «1» به ایران انتقال یافت و تحول جدیدی در برخی از دانشها بوجود آمد. با این حال، كار از حد استنساخ كتاب فراتر نرفت. استنساخ كتابها در این عهد، به ویژه در اصفهان، در حد شگفت آوری گسترده بود؛ چنان كه آثار بر جای مانده نشان میدهد كه چه مقدار انرژی در این راه صرف شده است. با این حال، علی رغم آن كه در آن دوران، در اروپا نوع كتابها به چاپ میرسید- یا به اصطلاح دوره صفوی به قالب زده میشد- و حتی برخی از متون چاپی كتاب مقدس از زمان شاه عباس به ایران رسیده بود، به دلایلی كه بر ما روشن نیست، كمترین تلاشی برای انتقال چاپ به ایران صورت نگرفت. «2»
شاردن درباره چاپخانه مینویسد:
ایرانیان همانند دیگر كشورهای مشرق زمین چاپخانه ندارند و بدین صنعت سودمند توجه نمیكنند. میگویند چون هوای ایران خشك میباشد، نه تنها كاغذ شكننده و كم دوام میگردد، بلكه استفاده از چاپخانه را سخت دشوار میسازد. از این رو، به نوشتن و داشتن نسخههای خطی خرسندند، و چون بالطبع دوستدار دانش میباشند، هنر كتابت و نسخه نویسی ترقی بسیار یافته و در شمار هنرهای زیبا در آمده است. «3»
در چنین شرایطی، محدودیت كار استنساخ كتاب برای رشد دانش، و حتی لطماتی كه از بابت كاتبان فاقد علم و دانش بر كتابها روا میرفت، از مشكلاتی است كه سبب بیرونقی بازار كتاب میشده است. آشكار است كه هر اندازه نیز كه استنساخ كتاب فراوان میبود، برای بسیاری از اقشار جامعه، فراهم كردن چنین كتابهایی آسان نبود؛ از این رو، كتابخانههای شخصی هم نمیتوانست از حد محدودی فراتر رود. وقتی كتاب در دسترس عالم یا محقق و نویسنده نباشد، تحقیقات وی نیز نمیتواند بر اساس یافتههای علمی پیشین استوار باشد. به علاوه كه بسیاری از آثار، به دلیل آن كه از آنها تعداد كافی وجود نداشت، دستخوش حوادث شده و از اساس، از میان میرفت. شاردن نوشته است:
______________________________
(1). نمونه آن كتابهای زیادی بود كه شیخ علی منشار، پدر زن شیخ بهائی از هند به ایران آورد و بعدها به كتابخانه شخصی شیخ بهائی پیوست. افندی میگوید كه شنیدم كه آنها چهار هزار مجلد كتاب بود. این كتابها به ارث به تنها فرزند دختر شیخ علی رسید كه همسر شیخ بهایی شد. شیخ نیز آنها را وقف كرد كه و بسیاری از آنها به دلایلی از جمله بیتوجهی متولی از بین رفت. افندی، ریاض العلماء، ج 4، ص 266
(2). كلیسای وانك اصفهان را كه گویا از اوائل قرن هیجدهم دستگاه چاپ داشته باید مستثنی كرد، گرچه این دستگاه تنها در خدمت چاپ كتاب مقدس بوده و به آثار عمومی نوشته شده در اصفهان ارتباطی نداشته است.
(3). شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 961
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 741
در ایران، با این كه بهای كتابهای خطی نسبت به كتب چاپی ما زیاد است، هم به قدر كفایت وجود دارد و هم قیمتش گران نیست، اما آثار مصنفان به ندرت به دست میآید، از این رو خواستار، باید نوشتن آن را به نسخه برداران سفارش بدهد. برای وصول به مقصود نخست باید به قدر لازم كاغذ به دست بیاورند، سپس درباره حق كتابت با كاتب به گفتگو بپردازند. مزد نوشتن را بر مبنای هزار بیت حساب میكنند ... این مبلغ بسیار سنگین است و كمتر كسی به ادای آن تن در میدهد و مزد عادی كتابت هزار بیت فقط بیست و هفت سوست (واحد پول فرانسه) و موضوع كتاب، سال تألیف، شهرت یا گمنامی مؤلف مورد توجه كاتب قرار نمیگیرد ... به هر روی آسان میتوان دریافت كه گرانی و كمیابی كتاب تا چه اندازه مانع نشر دانش و فرهنگ میباشد و چه مایه پژوهشگران و اهل تحقیق را از ادامه مطالعه و اكتشافات علمی و فكری باز میدارد. این نیز گفتنی است كه نقائص كتب خطی بسی بیشتر از آن است كه به آنها اشاره شد؛ چه بسیاری از آنها چندان مغلوط است كه آنچه در آنها نوشته شده پریشان و آشفته و مبهم در نظر مینماید ... بارها در دربار اصفهان به من پیشنهاد كردند كه چند چاپخانه به ایران بیاورم و یكی را در اصفهان نصب كنم و به راه بیندازم. اگر شاه عباس ثانی زنده و پادشاه بود؛ این كار به آسانی جنبه تحقق مییافت و به سرعت عملی میشد، اما پسر و جانشین، در بند این امور مهم نیست و چندان كه دانشمندان و خیر اندیشان او را بدین كار دلالت و تشویق كردند سود نبخشید. «1»
بیمناسبت نیست پارهای از یادداشتهای پدر رافائل دومان را، كه از سال 1057 تا 1108 هجری در ایران بوده، درباره وضع كتاب در دوره صفوی بخوانیم. وی درباره كتابخانه سلطنتی مینویسد:
در تشكیلات دربار، هیچ نظمی نیست و به همین ترتیب كتابهای شاه در جایی كه كتابخانه نام دارد، بدون نظم و ترتیب درون صندوقها (یخدانها) ریخته شدهاند و در هیچ قفسهای بر حسب هیچ نظمی جای ندارند، بر خلاف آنچه در دیار ما مرسوم است؛ و در نتیجه اشخاص علاقهمند یا كنجكاو نمیتوانند به آسانی كتاب مورد نظر خود را پیدا كنند.
وی درباره صنعت چاپ مینویسد:
اینان از صنعت چاپ كه علوم در پرتو آن میدرخشند و شهرت یك مؤلف مرهون آن است، محروم هستند. اینان جز از نسخه خطی استفاده نمیكنند و لذا در كتابت ایشان اشتباهات بسیار روی میدهد كه ناشی از نا آگاهی و یا هوا و هوس كاتبان است ... كتابهای این مردم دچار تغییر شكل و استحاله عجیبی میشود. در واقع، در حالی كه مؤلف هنوز زنده است و
______________________________
(1). شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 963- 965
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 742
نفس میكشد، اگر كتابش مورد اقبال مردم واقع شود، از آن استقبال میكنند و بارها از روی آن مینویسند، اما به میل و سلیقه خودشان. و لذا اگر مؤلف كتاب خود را بعد از چند سال در جایی ببیند چندان استحاله شده است كه به زحمت آن را باز خواهد شناخت و آن را «تخم حرام» توصیف خواهد كرد و حال آن كه در دیار ما، چاپ اثر مؤلف و نام او را خدشه ناخورده، جاودانه میكند ... باید اعتراف كرد و به قول خود ایرانیها، «از حق نمیتوان گذشت» كه اگر این ملت همچون ما به چاپ كه یكی از مواهب آسمانی است، ایمان واقعی داشتند و آن را برای انتقال پیام به عامه مردم و تنظیم قرائات و تدریس و مطالعه به كار میبردند، یعنی همان كارهایی كه معمولا تحصیل كردگان ما انجام میدهند، میتوانستند- اگر نگوییم از ما پیش بیفتند- حداقل با ما برابری كنند؛ زیرا كه از اوان كودكی تا سن پیری و از كار افتادگی تحصیل میكنند، در حالی كه ما، مثلا در فرانسه، همین كه تا سن 18 تا 20 سالگی، كمی در كلاهای درس وول خوردیم، آن هم به زور و اجبار، دیگر برای تعمیق سواد خود به تحصیل ادامه نمیدهیم و علوم را تعمیق نمیدهیم و غالب مؤلفان روزگار ما، مردمی چهره عوض كرده هستند تا به خواننده القای نو آوری كنند. «1»
اشاره كردیم كه به رغم عدم وجود صنعت چاپ در اصفهان، حداقل به اندازه یك چاپخانه امروزی بلكه بیشتر، كتاب استنساخ میشده است. بحث از وضعیت كتاب و نقش آن در این دوره، كه از جهاتی شبیه دوران دیگری است كه صرفا نسخ خطی مورد استفاده بوده، باید موضوع یك پژوهش جدی قرار گیرد. بخشی از این داستان مربوط به كتابخانههای عمومی، شامل كتابخانههای مدارس، كتابخانه بقعه شیخ صفی، «2» كتابخانههای آستان مقدس امام رضا و حضرت عبد العظیم در ری «3» و نیز كتابخانه سلطنتی میشد. محمد هاشم (رستم الحكماء) درباره كتابخانه سلطنتی نوشته:
آن سلطان جمشید نشان را كتابخانهای بود كه از خطوط جمیع مشاهیر كتاب، یعنی مجموعه آداب در خطاطی استاد كل، جناب ابن مقله رحمه الله، مخترع خطوط هشتگانه ... استاد یاقوت مستعصمی و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزی و میر علی و میر عماد و شاه مسكین و رشید و شفیعا و خواجه اختیار و امثال اینان غفر الله لهم. قرآنهایی به خط جلی و خفی و با ترجمه و بیترجمه و ادعیه و احادیث و نسخههای بسیار با اعتبار از جمیع علوم و
______________________________
(1). مجله كلك، ش 80- 83، صص 401- 403
(2). كتابهای این كتابخانه در سالهای 1241- 1246 توسط روسها غارت شد و به كتابخانه آكادمی علوم در سن پطرزبورگ منتقل شد. نك: نشر دانش، سال 14 (1372)، ش 6، صص 24- 28
(3). افندی در چند مورد از این كتابخانه یاد كرده است: و قد رأیتها فی الخزانة الموقوفة من الكتب فی مشهد عبد العظیم. افندی، همان، ج 3، ص 161
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 743
لموم و فنون و رسم الحسابهای مختلفه و قصص و تواریخ و دیوانهای شعرا، همه با كاغذهای ختایی و خانبالق و كشمیری، همه با تذهیبات و نقش و نگار دلپسند ذكر شده، فراهم آمده بیشتر از حساب و شمار. «1»
شاردن هم درباره كتابخانه سلطنتی نوشته است:
میرزا مقیم نامی در آن موقع كتابدار (كتابخانه شاهی) بود. «2» تالار كتابخانه برای این منظور بسیار كوچك است؛ زیرا فقط بیست و دو گام درازا و دوازده گام پهنایش میباشد. دیوارها از پایین به بالا دارای طاقچههایی است به ژرفای پانزده شست كه به جای قفسه بكار میرود.
كتابها در این طاقچهها بر حسب قطر یا قطع روی هم چیده و توده شده است، بدون هیچگونه توجه به موضوع و مندرجات، چنانكه در كتابخانههای اروپا كاملا مراعات میگردد. اسامی مؤلفین در غالب كتابها روی عطف آنها نوشته شده است ... كتابهای این كتابخانه شاهی پارسی، تازی، تركی و قبطی (كوفی!) است. من از كتابدار خواهش كردم كه كتب زبانهای باختری را به من بنمایاند؛ او در پاسخ اظهار داشت كه از این كتابها دو صندوق موجود است كه هر صندوقی دارای پنجاه تا شصت مجلد میباشد و مجلدات بزرگی از آنها را به من نشان داد. اینها كتب مذهبی كلیسای روم و كتابهای تاریخی و ریاضی بود. كتابهای نخستین ظاهرا در هرمز به دست آمده است و سایر كتب از یغمای خانه هولشتاین در هفتاد تا هشتاد سال قبل گرد آمده است. اولئاریوس دبیر سفارتخانه، كتابخانه نفیسی در آن جا داشته است. «3»
كتابخانه سلطنتی هم هر چه بوده، توسط افغانها غارت شد. «4» گفتنی است كه ایران عصر صفوی، كتابخانههای فراوانی داشته كه امروزه میتوان یاد آنها را در برخی از متون تاریخی و نیز یادداشتهایی كه بر برخی از نسخههای خطی است، به دست آورد. فهرستی از این كتابخانهها را همایون فرخ بر اساس همین یادداشتها فراهم آورده است. «5»
______________________________
(1). آصف محمدهاشم، رستم التواریخ، ص 85
(2). درباره میرزا مقیم نك: تذكره نصر آبادی، ص 75. و نیز نك: كتاب تذكارات او كه یادداشتهای مهمی از علمای معاصر دارد. آقابزرگ، ذریعه، ج 4، صص 20- 21
(3). شاردن، سفرنامه، ج 7، صص 147- 149
(4). این مطلب را كتابدار كتابخانه مزبور كه از خود با عنوان «عمله خزانه» یاد شده در مجموعهای كه در فهرست مجلس ج 10، ص 1385 آمده یاد كرده و گفته است كه پس از حمله آنها، برخی كتابها را برداشته تا حفظ كند. مجموعه مزبور از یادداشتهای وی كه در فاصله سالهای 1113 تا 1140 نوشته شده، فراهم آمده است.
(5). همایون فرخ، تاریخچه كتاب و كتابخانه در ایران، مجله هنر و مردم، ش 64، صص 38- 45؛ ش 65، صص 64- 70؛ ش 66، صص 28- 33
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 744
یكی از مدارس مهم اصفهان كه در دوره میانی سلطنت شاه سلطان حسین صفوی، در فاصله سالهای 1116 تا 1126 ساخته شد- و البته از سال 1121 درس و بحث در آن آغاز گردید «1»- مدرسه چهار باغ، یا مدرسه سلطانی اصفهان است. مدرسهای كه خود شاه نیز حجرهای از آن را به خود اختصاص داده بود. شرح تاریخچه و عظمت مدرسه مزبور از لحاظ معماری، مسألهای است كه در جاهای دیگر مورد بحث قرار گرفته است. «2»
شاه صفوی پس از بنای مدرسه، كتابخانهای نیز برای آن بنا كرد و خود به وقف شماری كتاب جهت آن همّت گماشت. قاعدتا باید كسان دیگری نیز دست به این اقدام زده باشند.
از آن جا كه بنای این مدرسه در اواخر عصر صفوی بود، نباید در آن دوره، كتابخانه توسعه فراوانی یافته باشد. با این حال شاه جهت كتابخانه، وقفنامه ویژهای تنظیم كرده كه قواعد استفاده از كتابها نیز در آن آمده است.
در وقفنامه بلند مدرسه چهار باغ و در ضمن اشاره به مخارج مدرسه از هر جهت، ضمنا از مخارج كتابدار مدرسه نیز یاد شده است. «3» از جمله هفت تومان- سالانه- برای كتابدار معین شده است؛ با این عبارت: به دستور تسلیم كتابداری كه متولی شرعی به جهت كتب وقفی مدرسه مباركه كه مزبوره تعیین نموده باشد نمایند، مقرر آن كه كتابدار مزبور در اكثر اوقاتی كه طلبه را رجوع به كتابهای وقفی بوده باشد در مدرسه حاضر بوده، ضبط كتب وقفی حسب الواقع نموده، صیانت آنها از تلف و ضیاع نمایند و داد و ستد آنها را به شروحی كه در ظهر كتب مزبوره مرقوم است نماید. «4»
از این سخن اخیر، چنان به دست میآید كه شروطی را كه مربوط به استفاده از كتابهای وقفی بوده در پشت كتابها- به اجمال یا تفصیل- میآوردهاند. این شروط همانهاست كه در وقفنامه كتابهای مدرسه آمده و ما در ادامه، متن كامل آن را چاپ میكنیم. از سرنوشت این كتابخانه در گذر تاریخ آگاهی نداریم. تنها گفته شده است كه وقتی در دوره سلطه افاغنه در معرض تهدید بوده، كتابها از طرف متولی در سردابهای ریخته شده و متأسفانه پس از چندی، بسیاری از آنها ضایع شده است. تحویلدار درباره
______________________________
(1). تبریزی، محمد زمان، فرائد الفوائد در احوال مدارس و مساجد، ص 290
(2). نك: ریاحی، مدرسه چهار باغ، مجله حوزه اصفهان، ش 2، ص 133
(3). درباره ارتباط وقف با كتاب و كتابخانه، بنگرید مقاله پر ارج: نوش آفرین انصاری، وقف نامهها و تاریخ كتابخانه و كتابداری، (یادنامه ادیب) صص 97- 120
(4). سپنتا، عبد الحسین، تاریخچه اوقاف اصفهان، ص 167
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 745
كتابخانه این مدرسه مینویسد:
سلاطین صفوی- انار الله برهانهم- كتب هر علمی را تصحیح و تنقیح كرده، سه دسته از كل آنها را به خط خوش نویسانده، وقف فرموده، یك دسته را در كتابخانه مباركه امام ثامن حضرت رضا- علیه آلاف التحیة و الثنا- و یك دسته در كتابخانه شاه صفی- قدس الله روحه- فرستاده بودند. دسته دیگرش را در كتابخانه دولتی مدرسه چهارباغ اصفهان ضبط و محفوظ میداشتند و از نسخ آنها، بعضی دون بعضی در كتابخانههای مدارس و ولایات و مملكت بود. كتابهای مدرسه چهار باغ اصفهان را هم مدرسش در زمان غلبه افغان احتیاط كرد و در خانه خود به سردابی ریخت و در آن را مسدود نمود و هشت نه سال اغتشاش این طایفه و غیره سركشی نشد. بسیاری از این كتب، به گرد و بید و موریانه ضایع شد و پس از آن هم الی الان در همان سردابهها مانده و به مرور دهور، موریانه آنها را از حیز انتفاع انداخته است. «1»
وجود یكی از كتابهای كتابخانه مدرسه چهار باغ، در كتابخانه مسجد گوهر شاد مشهد، ممكن است نشان دهد كه آثار این كتابخانه، به مرور پراكنده شده است. كتاب شرح هدایة الحكمة از ملا صدرا به شماره 1363 در كتابخانه گوهر شاد نگهداری شده و در پشت آن وقفنامه این كتاب جهت مدرسه چهار باغ موجود است:
غرض از تحریر این سطور آن است كه وقف صحیح شرعی و حبس مؤبّد ملی نمود، قربة الی الله تعالی و طلبّا لمرضاته، اقل عباد الله الغنیّ، این مجلد را بر كافه شیعیان اثنا عشریه كه طالب علوم دینیه باشند و تولیت آن را تفویض نمود، مادام الحیوة به خود و بعد از وفات به متولّی موقوفات مدرسه جدید سلطانی واقعه در چهار باغ دار السلطنه اصفهان؛ و شرط شرعی نمود كه هر كس را كه احتیاج به این مجلد بهم رسد، از عالی حضرت علّامی فهّامی مدرّس مدرسه مزبور اخذ و زیاده از مدت ششماه نزد خود نگاه نداشته، به مدرسه مشار الیه رد نماید؛ و هر گاه زیاده از مدت مزبور احتیاج پیدا نماید، از عالی حضرت مدرّس اذن مجدّد طلب نماید و از دار السلطنه اصفهان بیرون نبرد و صیغه شرعیه جاری شد. تغییر دهنده به لعنت و نفرین حضرت رسالت پناهی گرفتار گردد. «2»
قاعدتا باید به دلیل دایر بودن مدرسه در دوره قاجار، كتابخانه مدرسه تا حدی آباد شده باشد. بررسی وضعیت كتابخانه در این دوره تا انقلاب اسلامی نیاز به تحقیق و تتبع جدی دارد و لازم است برای روشن شدن میراث بر جای مانده آن، از ساكنان قدیمی مدرسه و متولیان سابق و لاحق آن آگاهیهای ضروری به دست آید.
______________________________
(1). تحویلدار، میرزا حسین، جغرافیای اصفهان، ص 48
(2). فاضل، محمود، فهرست نسخههای خطی كتابخانه جامع گوهر شاد، ج 4، صص 1953- 1954
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 746
اینك متن وقفنامه كتابخانه مدرسه چهار باغ كه شاه سلطان حسین صفوی آن را تنظیم كرده و از جهت شناخت پارهای مسائل درباره تاریخ كتابداری، دارای ارزش قابل ملاحظهای است، در اینجا ارائه میكنیم. نسخه این وقفنامه به شماره 9607 در كتابخانه آیت الله مرعشی نگاهداری میشود. متن حاضر بر اساس همین نسخه آماده شده است.
الله اله الهی محمد مصطفی چهارده معصوم صاحب الزمان حمدی كه واقفان اسرار ملك و ملكوت و ثنائی كه عارفان معالم قدس و جبروت گزارش آن را در دیباچه صحایف معرفت و دانایی دانند و ادای آن را مقدمه كتاب فهم و شناسایی خوانند، خداوند علام الغیوب را رواست كه آیات وحدت ذات بیچون و آثار قدرت كامله از قیاس بیرون را به بنیان قلم «كن فیكون» بر اوراق لیل و نهار و صفحات اجزای روزگار، تحریر و بیان فرمود، تا طالبان علوم ربانی و جویندگان معارف ایمانی، به كنوز حقایق دانشوری و رموز دقایق هنر پروری راه برده، عالم احكام كتابهای آسمانی و كاشف استار از وجوه الفاظ و معانی گردند، و رسایل صلوات تامّات و مجموعههای تسلیمات نامیات وقف مسكن رسول مبین و صاحب مقام امین و اوصیای گزین و اولاد معصومین او- صلوات الله علیهم اجمعین- را شاید كه به تعلیم اصول و فروع دین و ارشاد به حق الیقین صاحبان مدارك و افهام و سالكان مسالك پیروی ائمه انام را به منتهی المطلب فوز ابدی و حیات القلوب سعادت سرمدی رسانیدند و به هدایت كافیه و دلالت وافیه سبق خوانان مدرسه ایجاد و وظیفه خواران زاد معاد را قابل مراتب عالیه ایمان و ساكن بهشت جاویدان گردانیدند.
اما بعد، كشاف مضامین صدق مفاد شرح این مقاصد خیر بنیاد است كه چون نواب كامیاب خلائق مآب، شاهنشاه دین پناه، ظل الله المنصور، المؤیّد من عند الله، بانی مبانی شریعت پروری، مشیّد اركان معدلت گستری، باسط بساط عدل و داد، و ماحی آیات جور و بیداد، بنده خاكسار آستان سیّد أنبیاء، چاكر دربار سرور اولیاء و اصفیا، خادم عتبات ائمه اثنا عشر، مروّج سنن سنیه حضرت خیر البشر- علیه صلوات الملك الاكبر- واسطه نظام لیالی و ایام، شیرازه اوراق شهور و اعوام؛ گردون رفعتی كه عنوان منشور باهر النور شهریاریش به طغرای غرّای «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ [آل عمران/ 26] مطرّز و موشّح است؛ آسمان شوكتی كه دیباچه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 747
فرمان فرمانروایی و جهان دارییش به سرلوحه زیبای «وَ آتَیْناهُمْ مُلْكاً عَظِیماً» [نساء، 54] مزیّن و منقّش است، صاحب نسب بزرگواری نبوی فایز حسب با اعتبار علوی، پشت و پناه اهل ایمان، مظهر آثار لطف و احسان، سلطان سلاطین زمان، پادشاه پادشاه نشان، السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان ابو المظفر ابو المنصور السلطان حسین الصفوی الموسوی الحسین بهادر خان- مدّ الله تعالی ظلال معدلته علی مفارق الأنام و جعل دولته متّصلة بدولة المهدی علیه الصلاة و السلام- پیوسته انتشار قواعد علوم دین مبین و اشتهار شعایر شرایع ملت مستبین حضرت سیّد المرسلین- علیه أفضل صلوات الله المصلّین- و تكثیر علمای دیندار و ترفیه طالبان علوم سعادت مدار و تهیه اسباب تحصیل و تمهید مایحتاج تكمیل آن قوم نبیل را منظور نظر انور كیمیا اثر و مركز ضمیر منیر حق پرور عدالت گستر نموده، و از خالص مال حلال، مدرسه عدیم المثال، در جنب چهار باغ دار السلطنه اصفهان- صانها الله تعالی عن طوارق الحدثان- به جهت سكنا و مأوای ایشان احداث و بنا فرمودهاند؛ و به فضل خالق أنام، آن نیكو مقام، رتبه اتمام یافته. لهذا از جمله تهیئه اسباب تحصیل آن فریق توفیق نشان كه تیسیر آنها منظور آن خسرو اهل زمان (بود) این كتاب را با سایر كتبی كه در ظهر هر یك وقفیه به همین شرح مرقوم گردیده است، قربة الی الله تعالی و طلبا لمرضاته، وقف صحیح لازم مؤیّد شرعی و حبس صریح جازم مخلّد ملّی نمودند بر شیعیان اثنا عشریه- كثّرهم الله تعالی بین البریة- به این نهج كه:
همیشه در ضبط و تحویل كتابداری كه به جهت مدرسه مبارك مزبوره تحویل میشود، بوده هر یك از طلبه عظام سكنه مدرسه مذكوره كه محتاج به آنها باشند به تجویز مدرّس مدرسه مزبوره بگیرند و به قدر احتیاج نگاه داشته از آن منتفع شوند و زیاده از قدر احتیاج نگاه ندارند.
و اگر كسی از شیعیان غیر ساكنین آن مدرسه محتاج به آنها باشد و خواهد، بعد از تجویز مدرّس، قبض به مهر مدرّس به كتابدار مذكور سپارد و كتاب را گرفته به قدر احتیاج نزد خود نگاه داشته از دار السلطنه اصفهان نبرد و اگر مدرسه خاطر به او جمع ننماید و مناسب داند، رهن از او گرفته كتاب را به او دهد.
و هر یكی از كتب مزبوره كه بردن آن به مشاهد مشرّفه به جهت زیارت و سایر اعمال مرغوبه و عبادات مناسب باشد، اگر كسی خواهد و محل اعتماد مدرّس باشد یا رهن دهد، بعد از تجویز مدرس و قبض به مهر او جایز است كه آن كتاب را به موعد معین به نحو مزبور از اصفهان بیرون برد و بعد از انتفاع و رفع رجوع باز آورده به كتابدار سپارد و به هر تقدیر در محافظت آن از تضییع و تلف كمال اهتمام و سعی نمایند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 748
و مادام كه در اصفهان باشد، هر شش ماه یك مرتبه به نظر مدرس رسانند تا خاطر خود را از وجود و ضایع نشدن آن جمع نماید و هرگاه باز خواهند و مدرس اذن جدید دهد، باز برده به نحو مسطور از آن بهره یاب گردند.
و مدرس مدرسه مباركه مزبوره در باب منتفع شدن ارباب احتیاج بل كافه طلبه علوم و شیعیان از آنها و ضبط از تلف و ضایع شدن نهایت سعی و اهتمام و در هر یك از مراتب مزبوره فوق به لوازم آن قیام نماید.
و اعلی حضرت واقف- حرّسه الله تعالی من جمیع المخاوف- شرط شرعی فرمودهاند كه كتب مزبور را نخرند و نفروشند و نبخشند و رهن ننمایند و در عرصه زوال و انتقال در دنیا نیاورند. و جمعی كه به جهت انتفاع آنها را نگاه میدارند معطّل نگذارند و هر گاه اهل علم از آنها منتفع شوند در اوقات شریفه، آن ولی نعمت عالمیان و قبلهگاه جهانیان را به دعای خیر یاد نمایند.
تغییر دهنده وقف مزبور به لعنت الله و نفرین حضرت رسالت پناهی و ائمه معصومین- صلوات الله علیهم اجمعین- گرفتار گردد: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «1»
و اعلی حضرت واقف- جعله الله تعالی امنا من جمیع المخاوف و واقفا علی سبیل الهدی فی كل المواقف- ثواب این وقف را، قربة الی الله تعالی، هدیه نمودند به ارواح مطهره حضرات مقدسات سدره مرتبات عرش درجات- علیهم السلام- كه اول ایشان حضرت رسول امین مختار جناب رب العالمین، مقصود از ایجاد افلاك، مخصوص بخطاب «لولاك» خاتم الانبیاء- صلی الله علیه و اله و سلم- و آخر ایشان خاتم اوصیاء، هادی راه پیشوای مطلق، حجة الرحمن- صلوات الله و سلام علیه- است.
و كان تحریر ذلك فی شهر ربیع الثانی من شهور سنة عشرین و مائة بعد الالف (1120) من الهجرة المقدسة النبویة علی مهاجرها آلاف صلواة و سلام و تحیة.
مهر شاه
بخش مهمی از كتابخانههای دوره صفوی، كتابخانههای شخصی بوده كه افراد علاقهمند، عمری را در گردآوری آن صرف میكردهاند. اندیشه داشتن كتابخانه شخصی از همان زمان در ایران قوی بوده و شاید به دلیل بیاعتمادی به كتابخانههای عمومی و نبودن یك شیوه
______________________________
(1). بقره، 181
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 749
منظم برای ارائه كتاب به مردم، این اندیشه تقویت شده است. طبیعی بود كه بسیاری از این كتابخانههای شخصی، به رغم اهمیتشان، پس از مرگ صاحبانش، با تقسیم میان وارثان كه بسیاری نسخههای سهم خود را میفروختهاند، پراكنده میشده و عملا كتابخانه آنان از میان میرفته است. عجیب آن كه گاه مؤلفات پدر كه با یك عنوان شامل چند مجلد بوده، در میان وارثان تقسیم شده كه در نتیجه سهم یك وارث باقی مانده و سهم وارث دیگر از بین رفته است. نمونه آن، كتاب پر ارج ریاض العلماء و حیاض الفضلاء افندی، برجستهترین كتابشناس دوره صفوی است كه نیمی از آن، به همین دلیل از بین رفته است. «1» خود افندی اشاره
______________________________
(1). استاد حاج سید محمد علی روضاتی- دام ظله- درباره داستان كتاب ریاض فرمودند: با توجه به برخی شواهد، میرزا عبد الله در سال 1127 كتابهای خود را میان دو فرزندش میرزا احمد و میرزا زین العابدین تقسیم كرده است. كتاب ریاض خود را هم دو قسمت كرده؛ دو سه مجلد از تراجم علمای شیعه و سنی را به یكی و دو سه جلد را هم به دیگری داده است. تا آن جا كه میدانیم بخش دوم ریاض، یعنی سهم میرزا احمد باقی مانده است. درباره قسمت دیگر میدانیم كه میرزا نصر الله شهید، آنها را همراه با كتابهای دیگری در اصفهان خریده است. این همان خریدی است كه سید عبد الله جزائری در كتاب الاجازة الكبیره به آن اشاره كرده كه سید نصر الله كتابهای زیادی را به ثمن بخش در اصفهان خرید؛ اما اشاره به ریاض ندارد. شیخ یوسف بحرانی در كشكول خود مینویسد: یكی از شاگردان علامه مجلسی شرح حال برخی از علما را نوشته كه من قسمتی از آنها را نقل میكنم. وی باید از همان سهمی كه دست سید نصر الله بوده، استفاده كرده باشد. تراجمی كه وی از چند حرف اول الفبا در كشكول آورده در چاپ فعلی ریاض از همانجا نقل شده است. احتمال دارد كه چاپ بمبئی از كشكول ناقص باشد و باید از آن كتاب كه نام اصلیش انیس المسافر است، از نسخه فرهاد معتمد استفاده شود؛ چه احتمال آن هست كه تراجم بیشتر یا كاملتری در آن از ریاض نقل شده باشد. تاكنون از اصل ریاض كه در كتابخانه سید نصر الله بوده، خبری در دست نیست. اما سهم میرزا احمد در اختیار حاجی كلباسی بوده است. شاید هم دست پدرش حاجی محمد حسن بوده كه در دوره نادر، تعیین تكلیف زنهایی كه شوهرانشان در فتنه افغان گم شده بودهاند، به دست او بوده است. این كه دست حاجی محمد حسن بوده یا نه مطمئن نیستم.
پس از حاجی، این كتاب دست آقا میرزا ابو المعالی فرزندش بوده و در كتابی كه در شرح حال شیخ بهائی نوشته، از آن مطالبی نقل كرده است. این نسخه، احتمالا به طور عاریه دست مرحوم صاحب روضات هم بوده كه از آن استفاده برده است. ممكن است از خود حاجی گرفته و شاید هم از فرزندش آقا میرزا ابو المعالی. پس از آن كتاب به دست میرزا ابو الهدی پسر میرزا ابو المعالی رسیده است. وی صاحب سماء المقال و پدر آقای آقامحمد است كه در قید حیاتند. حاجی میرزا ابو الهدی داماد برادر مرحوم حاج آقا حسین خادمی بودند. وقتی حاجی میرزا ابو الهدی در سال 1316 شمسی در گذشت، آقای خادمی وصی و قیّم ایشان بودند كه یك پسر و یك دختر داشتند. آقای خادمی گفتند كه، چون من قیّم بودم نخواستم خودم كتابها را بخرم. پس از آن كتابها را به حاج ملا احمد بیان الواعظین فروختیم. مرحوم حاج ملا احمد مرد بافضلی بود. ایشان آن قسمتی از ریاض را كه در كشكول بحرانی آمده بود از آنجا استنساخ و ملحق به اصل كرد. در آن سالها عباس اقبال ایام عید به اصفهان و شیراز میرفت. در یك سفر كتاب ریاض را از مرحوم حاج ملا احمد (صاحب كتاب خلد برین یا تاریخ گویندگان اسلام) خریداری كرد كه بعد به كتابخانه دانشكده ادبیات منتقل شد. در همان زمان كه روضات- پیش از چاپ- به دست مرحوم حاجی میرزا حسین نوری میرسد، وی توسط شخصی به نام حاج آقا میرزا اصفهانی نسخه اصل
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 750
میكند كه وی بر بسیاری از كتابها حواشی و تعلیقات نوشته كه بسیاری از آنها به دلایل مختلف از قبیل «لبیع او نهب او اصابة سانحة» از بین رفته است. «1» درباره پدرش هم نوشته است كه وی بیش از هزار كتاب داشته كه بر روی بسیاری از آنها تعلیقه و تحشیه داشته است، اما بسیاری از آنها «بجهات عدیدة یطول شرحها» از بین رفته است. «2»
تا آن جا كه میدانیم كتابخانههای شخصی در این دوره، اهمیتش از كتابخانههای عمومی بیشتر بوده است. با این حال حفظ و بقای این كتابخانهها، مشروط به آن بود كه اوّلا آنها وقف بر اولاد شود؛ ثانیا نزاعی میان اولاد درنگیرد و ثالثا از آن عالم، فرزندان و نوادگان عالمی بر جای بماند كه ارزش آن كتابها را بشناسند و آنها را حفظ كنند. جزائری از كتابخانه سید نصر الله شهید یاد كرده كه تا چه حد بر جمع آوری كتاب حریص بود: «كان حریصا علی جمع الكتب، موفّقا فی تحصیلها». بعد میافزاید كه شنیدم كه او تنها در یك معامله، هزار كتاب را به قیمت بسیار نازلی در اصفهان خرید. آنگاه میافزاید: این كتابها در اختیار ورثه او قرار گرفته كه فكر میكنم تا كنون از بین رفته باشد. «3»
كتابخانههای شخصی، به جز علاقه صاحب آن، نیازمند پول مكفی بود؛ امری كه به
______________________________
ریاض را از میرزا ابو المعالی به امانت میگیرد- گویا در سال 1315 قمری- پس از آن حاجی با امكاناتی كه داشته دو دوره از روی آن استنساخ میكند. یك دوره در اختیار دامادش شیخ شهید مرحوم فضل الله نوری رحمة الله علیه بوده كه از دو مجلد بزرگ، یك جلد آن در كتابخانه مركزی دانشگاه تهران است. یك نسخه هم دست خودش كه مرحوم سید حسن صدر و دیگران از آن استفاده كردهاند. در حوالی سال 1320- 1321 كه مرحوم الفت- پسر مرحوم آقا نجفی اصفهانی- به نجف رفته بوده، آن نسخه را از ورثه مرحوم حاجی میرزا حسین نوری خریداری میكند. نسخه آقای مرعشی گویا از روی همان نسخه در نجف استنساخ شده است. البته سال تولد آقا نجفی را نمیدانم، چون مختلف نوشتهاند: 1319، 1318 و بعد از آن. شیخ آقا بزرگ و حاج سید محسن امین از روی همان نسخه حاجی میرزا حسین استنساخ كردهاند. به هر حال نسخه میرزا در اختیار مرحوم الفت قرار میگیرد كه مرحوم حاجی سید حسن صدر هم حواشی بر آن دارد. مرحوم الفت برای آن فهرست تهیه كرد. این حرف شیخ آقا بزرگ كه جایی نوشته:
در آن سفر بخشی از ریاض- گویا توسط آقا میرزا اصفهانی كه نسخه را از آقا میرزا ابو المعالی به امانت برای حاجی نوری آورده- در رودخانه افتاد، نادرست است. شاید چیز دیگری بوده كه در دریا یا در فرات افتاده است. هر چه بوده همان بوده كه دست مرحوم الفت آمد، چون در روضات هم از بیش از موجود چیزی نقل نشده است. نسخه مرحوم الفت را هم حاج سید سعید نائینی كه ابواب الروضات الفت را چاپ كرد، از ایشان گرفت كه چاپ كند. اما بعد خبر آورد كه حاجی حسین آقا ملك آن نسخه را از ایشان گرفته و سیصد تومان برای آقای الفت فرستاده بود. بنا بر این آن نسخه هم در كتابخانه ملك است. تا اینجا مسموعات بنده بود از استاد ارجمند جناب آقای روضاتی. خود ایشان بعدها شرحی مختصر از این مسأله را در دو گفتار، صص 93- 96 آوردهاند.
(1). افندی، همان، ج 3، صص 233- 234
(2). افندی، همان، ج 4، ص 308
(3). جزایری، الاجازة الكبیره، صص 83- 85
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 751
سادگی برای علمایی كه از طبقه متوسط و یا پایین جامعه بودند، میسر نبود. آنها مجبور بودند با استنساخ كتاب، بسیاری از آثار را برای كتابخانه شخصی خود حفظ كنند و البته اگر پولی هم در بساط داشتند، نسخهها را خریداری میكردند.
در اواخر دوره صفوی، مرحوم مجلسی برای تدوین كتاب بحار الانوار به خرید وسیع كتاب برای كتابخانهاش پرداخت و كسانی را مأمور میكرد تا از نقاط مختلف برای وی كتاب تهیه و خریداری كنند. او خود به استنساخ برخی از كتابها پرداخت و دیگران نیز بر آن میداشت تا از برخی از نسخ كمیاب، نسخههایی را تهیه كنند. «1» نیز با تشویق وی كسانی با حمایت مالی دربار به یمن رفتند تا نسخهای از مدینة العلم شیخ صدوق را بیابند كه در این كار توفیقی حاصل نكردند. «2»
به هر روی از یادداشتهای چندی، چنین به دست میآید كه در آخرین سالهای حكومت صفوی، كتابخانه علامه مجلسی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. بسیاری از عالمان بنام، كتابهایشان در اختیار مرحوم مجلسی قرار گرفته است. از جمله خود وی در وصیت نامهاش به چند كتابخانه شخصی اشاره میكند كه در اختیار وی بوده است:
«كتابهای حافظ كاظم، كتابهای سید محمد علی! كتابهای شاه ابو تراب، كتابهای سعید حسن از آل براق، كتابهای میرزا غیاث و دیگران و نیز كتابهای پدرم». افزون بر اینها، طی سالها، كتابهای زیادی از درآمد حمام وقف شده توسط شاه سلیمان كتابت شده بود كه تولیت آن در اختیار علامه مجلسی قرار داشت. آثار دیگری را نیز كه خودش به اسامی آنها در وصیت نامهاش تصریح كرده، باید به آن افزود. «3» اینها همه محتوای كتابخانه بزرگ وی را تشكیل میداده است؛ كتابخانهای كه تا قریب هفتاد سال پیش نیز تقریبا دست نخورده باقی بود و پس از آن متلاشی شد. «4» از جمله نسخههای اصل بحار الانوار كه در این كتابخانه بوده، اكنون در چند كتابخانه مهم كشور، من جمله كتابخانه آیة الله مرعشی نگهداری میشود. «5»
عامل عمده نابودی بسیاری از كتابخانههای شخصی، حمله افغانها و ركود شدید ناشی از ویرانیهای ناشی از این حملات تا استقرار دولت قاجاری بوده است. «6» برای نمونه،
______________________________
(1). مهدوی، مصلح الدین، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، صص 177- 178
(2). جزائری، همان صص 197- 198. در آن جا آمده است كه سلطان برخی از املاك خاصه خود را وقف كرد تا از در آمد آن نسخههایی از بحار استنساخ شده وقف طلاب شود.
(3). مجلسی، وصیّت نامه، میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، ص 746
(4). مهدوی، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، ص 180
(5). درباره نقش افندی در بحار نیز نك: جزائری، همان، ص 84
(6). در نشریه فرهنگ استان دهم (س 5، ش 28، ص 19) آمده است كه در دوره افغانها: هفتهها بلكه ماهها
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 752
حزین، در شرح حال خود با اشاره به حمله افغانها مینویسد: «در آن سال [1135] سانحه اصفهان روی داد و كتابخانه فقیر و آنچه بود، به غارت رفت و مرا بر تلف شدن آن نسخهها تأسف است.» وی با اشاره به فقر و فلاكتی كه در اثر محاصره اصفهان پدید آمده، مینویسد:
«این دوران و احوال روزگاری گذشت كه عالم الاسرار بدان آگاه است. هر آنچه دست قدرتم میرسید، صرف میكردم و به غیر از كتابخانه چندان چیزی باقی نمانده بود و با وجود بیمصرف بودن، دو هزار جلد كتاب نیز متفرق ساخته بودم و تتمه در آن خانه به غارت رفت.» «1»
در این زمان، در بسیاری از شهرهای ایران، كتابخانههای شخصی مهمی بوده است كه نام بسیاری از آنها را میتوان از ریاض به دست آورد. فهرستی از برخی از این كتابخانههای را جواهر كلام در رساله كتابخانههای ایران «2» و همایون فرخ در مقاله خود تحت عنوان تاریخچه كتاب و كتابخانه در ایران «3» آوردهاند. در مقالات یاد شده، یادی از كتابخانه شخصی مهم فاضل هندی كه پس از این، از آن سخن خواهیم گفت، نشده است.
یكی از راههای توسعه كتابخانهها، به ویژه كتابخانههای مدارس، وقف كتاب بوده است.
البته گاه ممكن بود كتاب خاصی وقف اولاد یا به تعبیری وقف خاص هم باشد و ربطی به كتابخانه خاصی نداشته باشد. آنچه مهم بود این كه در كنار وقف كتاب، گاه رقباتی برای استنساخ كتاب اختصاص مییافته است. از جمله این موارد به عهد صفوی، حمّام خسرو آقا و نقش جهان در اصفهان است كه در آمد حاصل از آن، وقف استنساخ كتابها بوده است. از نمای این حمام كه در عصر اخیر صفوی تولیت آن با علامه مجلسی بوده، آثاری پدید آمده كه اكنون در برخی از كتابخانهها میتوان آنها را ملاحظه كرد. در پشت این آثار، معمولا وقف نامهای است كه ضمن آن تصریح شده كه كتاب مزبور از درآمد حمام مزبور كتابت شده است. «4» یك نمونه آن- كه وقفنامه آن را میر عبد الباقی خاتون آبادی نوشته-
______________________________
كتب كتابخانههای اصفهان، به مصرف گرم كردن حمامهای شهر میرسید. مهدوی، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، ص 180
(1). حزین، محمد علی، كلیات، صص 42، 49، به نقل از همایون فرخ، همان، ش 66، ص 30
(2). نك: مهدوی، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، صص 173- 174. در آن جا نام برخی از كتابخانهها را به نقل از جواهر كلام یاد كرده است.
(3). همایون فرخ، همان، ش 64- 66
(4). میراث اسلامی ایران، دفتر سوم، 1375، ص 107- 108
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 753
كتاب ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار علامه مجلسی است. «1» متن یكی از یادداشتهای پشت این قبیل كتابها كه وقفنامه آن كتاب میباشد چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله و سلام علی عباده الذین اصطفی اما بعد: فهذا الكتاب المستطاب مما عمل و صنع و استنسخ من نماء الحمام الواقع فی اراضی نقش جهان ببلدة اصفهان من اوقاف السلطان الاعظم و الخاقان الأعدل الاكرم، ملجأ الاكاسرة و ملاذ القیاصرة، كهف طوائف الامم، مولی ملوك العرب و العجم، ناصب رایات العدل و الانصاف، ماحی آثار الجور و الاعتساف، محیی مراسم الشریعة الغراء، مشیّد قواعد الملّة البیضاء، فرع الشجرة الطیّبة النبویّة، غصن الدوحة العلیّة العلویّة، ممهّد أساس الدین المبین و مروّج آثار آبائه الطاهرین، اعنی السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان، ابو المظفر سلطان سلیمان الموسوی الصفوی بهادر خان شیّد الله اطناب دولته بزیاد الخلود و زیّن سریر سلطنته بدرر العزّ و السعود؛ فوقفته بأمره الأعلی علی الشیعة الامامیة الاثنی عشریة وقفا ثابتا لا یباع و لا یشتری و لا یوهب و لا یحبس عن مستحقه و جعلت تولیته و النظر فیه للسید الأید الفاضل الكامل التقی الذكی الامیر عین العارفین القمی وفقه الله تعالی لمراضیه ثم لمن عینه السید لذلك و هكذا ثم الی العالم المحدث الصالح المتوطن فی بلدة قم او بلدة اصفهان صانهما الله عن الحدثان و مع التشاح الی من اخرجه القرعه منهم فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ. «2»
قد كتب الداعی لخلود الدولة القاهرة محمد باقر بن محمد تقی المجلسی عفی عنهما فی شهر رجب الاصب سنة خمس و تسعین بعد الالف الهجریة (1095) و الحمد لله اوّلا و اخرا و صلی الله علی سید المرسلین محمد و عترته الاكرمین.
مهر علامه مجلسی در حاشیه افزوده شده: و علی من أخذه أن لا یحبسه مع عدم حاجته الیه و أن یرده الی المتولی او من یقوم مقامه فی كل ستة اشهر مرة و مع عدم قضاء و طره یأخذه بإذن جدید.
نمونه دیگری از این وقفنامهها كه با مهر مرحوم مجلسی و قید این نكته است كه از درآمد حمام واقع در نقش جهان استنساخ شده كتاب معروف نسب با عنوان الاصیلی
______________________________
(1). نسخه ش 4835 كتابخانه آیت الله مرعشی.
(2). بقره، 181
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 754
است. «1»
باید دانست كه وقف كتاب، در شرایط خاصی صورت میگرفت. این امر بسته به دیدگاههای واقف بود. اگر واقف مخالف فلسفه و عرفان بود، از وقف كتابهای فلسفی و عرفانی پرهیز میكرد و حتی شرط میكرد تا دانش پژوهان مدرسه از مطالعه این كتابها نیز خودداری كنند. به عنوان نمونه در وقفنامه مدرسه مریم بیگم كه در حوالی چهار راه نقاشی، واقع در خیابان نشاط در اصفهان بوده و اكنون به جای آن دبستانی ساخته شده- آمده است: «و باید كه كتابهای علوم وهیمه، یعنی علوم مشكوك و شبهات، كه به علوم عقلیه و حكمت مشهور و معروف است، مثل شفا و اشارات و حكمة العین و شرح هدایه و امثال ذلك، به شبهه دخول در مقدمات علوم دینی نخوانند.» «2» این نگرش محصول جنبش ضد فلسفه و عرفان است كه در سالهای اخیر عصر صفوی فراگیر شده بود. از جمله در وقفنامه مدرسه چهارباغ نیز آمده است كه طلاب باید «از مباحثه كتب حكمت صرف و تصوّف در مدرسه مباركه احتراز» كنند. «3»
ابو الفضل بهاء الدین محمد بن حسن اصفهانی، مشهور به «فاضل هندی»، «بهاء الدین» «4» و «كاشف اللثام» «5» (1062- 1137) از چهرههای برجسته علمی عهد اخیر صفوی، و در شمار فقیهان بلند پایه مكتب امامیه در این دوره است. وی با تألیف كتاب ارجمند كشف اللثام و آثار دیگر، موقعیت خویش را به عنوان فقیهی مبرز در تاریخ اجتهاد شیعه پایدار ساخت. اخیرا چندین مجلد از كتاب كشف اللثام را مركز انتشارات اسلامی به چاپ رسانیده كه مقدمه مفصلی در شرح حال وی توسط راقم همین سطور در آغاز آن آمده است. آنچه در اینجا بدان پرداختهایم، اشارتی است در باب كتابخانه شخصی فاضل. این كتابخانه گر چه چندان گسترده نبوده اما به دو دلیل نام شماری از كتابهای وی باقی مانده است. نخست توسط میرزا عبد الله افندی كه هر كجا كتاب مهمی را دیده نامش را ثبت كرده و دیگر در
______________________________
(1). فهرست كتابخانه مجلس، ج 12، ص 137
(2). سپنتا، عبد الحسین، همان، ص 299
(3). همان، ص 169
(4). صاحب ریاض ذیل عنوان كسانی كه به «بهایی» شهرت دارند مینویسد: و قد یراد فی عصرنا هذا به المولی بهاء الدین محمد بن المولی تاج الدین الحسن بن محمد المعروف بالفاضل الهندی. افندی، همان، ج 7، ص 36. خود فاضل هندی نیز معمولا از خود با عنوان «محمد بن الحسن الاصفهانی المشهور بالبهاء» یاد كرده است.
(5). این عنوانی است كه خود فاضل هندی در مواردی برای خود یاد كرده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 755
نامهای كه ملا ذو الفقار از شاگردان علامه مجلسی به ایشان نوشته و اسامی برخی از كتابهایی كه در خانه فاضل بوده، به وی یاد آور شده است. چند كتاب دیگر هم در برخی از كتابخانهها باقی مانده است. به طور قطع كتابخانههای شخصی فراوانی در این دوره بود كه اسامی كتابهای آن بر جای نمانده است. طبعا این مورد، نمونه خوبی از آن كتابخانههاست.
تنكابنی نوشته است: و او بسیار فقر داشت و به كتابت، امر معیشت خود را میگذراند و اگر در نزد او به مرافعه میآمدند، میگفت كه، من عیال دارم، باید به كسب امر معاش بگذرانم؛ اگر مرافعه میخواهید باید طرفین اجرت كسب مرا بدهید تا من برای شما رفع مرافعه كنم. «1»
شاید به دلیلی كه تنكابنی یاد كرده و یا اصولا تمایل درونی، فاضل هندی از چهرههای كتابدوست این عهد در آمده است. باید گفت تأثیر مستقیم وجود این كتابخانه در منزل یك فقیه و متكلم آن بوده است كه وی توانسته در كتاب با ارزش كشف اللثام خود، به طور مستقیم از منابع زیادی بهره برد. این در حالی است كه فقهایی كه از داشتن كتابخانه محروم بودهاند، معمولا اقوال دیگران را به نقل از منابع دیگر یاد كردهاند.
در اینجا فهرست كتابهایی كه از كتابخانه ایشان به دست آمده ارائه میكنیم. طبعا برخی از این آثار نیاز به كتابشناسی دارد كه در اینجا انجام نشده است.
1- التحصیل از بهمنیار؛ نسخهای از این كتاب كه به دستور فاضل هندی كتابت شده و یادداشتی از وی بر روی آن دیده میشود، در كتابخانه مجلس موجود است. «2»
2- شرح تفتازانی بر شرح عضدی، از این كتاب نیز نسخهای در مالكیت فاضل هندی بوده كه اكنون در كتابخانه مدرسه شهید مطهری نگاهداری میشود. «3»
3- مجموعه رسائل ابن فهد؛ مجموعهای از رسالههای ابن فهد حلی در كتابخانه مجلس موجود است كه یادداشت فاضل هندی بر روی آن بوده و مهر لك البهاء كله 1088 بر روی آن است. یادداشت كوتاه فاضل، شرح تألیفات ابن فهد حلی است. «4»
4- مسألة أداء الفریضة لمن علیه قضاء الصلاة؛ نسخهای از این رساله را كه از آن منتجب الدین است، افندی نزد فاضل هندی دیده است. «5»
______________________________
(1). تنكابنی، قصص العلماء، ص 312
(2). حائری، عبد الحسین، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مجلس، ج 2، ص 56؛ ج 5، ص 62
(3). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)، ج 1، ص 581
(4). حائری، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مجلس، ج 9، ص 123
(5). افندی، همان، ج 4، ص 147
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 756
5- الابانه عن سرقات المتنبی؛ به نقل صاحب روضات، ایشان صاحب نسخهای از این كتاب است كه فاضل هندی آن را مطالعه كرده و حواشی چندی به خط شریف وی بر آن موجود است. «1»
6- شواهد التنزیل حسكانی؛ صاحب ریاض مینویسد كه نسخهای از این كتاب را نزد فاضل هندی دیده است. «2»
7- حاشیه قواعد الاسلام از الهی اردبیلی؛ به نوشته افندی نسخهای از این رساله نزد فاضل هندی بوده است. «3»
8- شرح الفیه شهید از حسین بن عبد الصمد؛ به نقل افندی، نسخهای از آن نزد فاضل هندی بوده است. «4»
9- مناسك الحج از شهید ثانی؛ افندی، نسخهای از این رساله را در مجموعهای نزد فاضل هندی دیده است. «5»
10- شرح ارشاد الاذهان، از مقدس اردبیلی؛ افندی از پشت این كتاب، یادداشتی از فاضل هندی نقل كرده كه شهید رسالهای با عنوان رسالة فی من سافر الی ما دون المسافة من مكان نوی فیه اقامة عشرة أیام داشته و مقدس اردبیلی حاشیهای بر آن داشته است. «6»
11- تلخیص كتاب المراسم العلویة از محقق حلّی كه آن را به درخواست برخی شاگردانش نوشته است. نسخه آن را افندی در كتابخانه فاضل هندی دیده است. «7»
12- جواهر الفقه از ابن برّاج؛ افندی نسخهای از آن را نزد فاضل هندی دیده است. «8»
13- رساله در امامت از علی بن منصور حسینی شیرازی؛ افندی نسخه آن را در كتابخانه فاضل هندی دیده است. «9»
14- التحصین ابن طاووس. «10»
15- حاشیه ارشاد الاذهان از عبد العالی فرزند شیخ علی كركی؛ نسخه آن را افندی نزد
______________________________
(1). خوانساری، روضات الجنات، ج 4، ص 229
(2). افندی، همان، ج 3، ص 257، 297؛ ج 4، ص 297
(3). همان، ج 2، ص 103
(4). همان، ج 2، ص 115
(5). همان، ج 2، ص 376
(6). همان، ج 2، ص 384
(7). همان، ج 2، ص 443
(8). همان، ج 3، ص 143
(9). همان، ج 4، 269
(10). همان، ج 4، ص 269
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 757
فاضل هندی دیده است. «1»
16- حاشیة علی الفیة شهید، از عبد العالی بن علی كركی؛ نسخه آن را افندی نزد فاضل هندی دیده است. «2»
17- معارج السؤول و مدارج المأمول از كمال الدین حسن نجفی؛ افندی دو نسخه از این كتاب را نزد فاضل هندی دیده و تعجب كرده است كه فاضل مؤلف را نمیشناخته است. «3»
18- نهایة الفقه از علامه حلی؛ افندی نسخهای از این كتاب را كه تا بحث زكاة الفطره بوده، نزد فاضل هندی دیده است. «4»
19- الهادی الی الرشاد فی شرح الارشاد؛ افندی نسخهای از این كتاب را كه در شرح ارشاد الاذهان علامه بوده، در كتابخانه فاضل هندی دیده و گفته است كه مؤلفش را نمیشناسد. «5» آقا بزرگ احتمال داده كه شارح شیخ ابراهیم قطیفی بوده باشد. «6»
20- شرح ارشاد الاذهان از فخر المحققین؛ نسخهای از این شرح هم در كتابخانه فاضل هندی بوده است. «7»
21- كحل الابصار نسخهای از این كتاب كه در مالكیت رفیع الدین محمد حسینی بوده، پس از مرگش توسط دو خواهرش خدیجه سلطان بیگم و صفیه سلطان بیگم وقف شده و تولیت آن به فاضل هندی سپرده شده «8» و طبعا در كتابخانه ایشان قرار گرفته است.
22- قواعد الاحكام از علامه حلّی؛ نسخهای از این كتاب در كتابخانه فاضل هندی بوده است. گفته شده كه كاتب آن شیخ حسن بن راشد حلی بوده است. «9»
23- معالم الاصول از حسن بن شهید ثانی؛ نسخهای از این كتاب در كتابخانه فاضل بوده كه فاضل در پشت آن اشاره به شرح الفیه شهید توسط حسن فرزند شهید كرده و افندی آن یادداشت را در ریاض آورده است. «10»
افندی در ذیل شرح حال شمس الدین حسین بن محمد شیرازی میگوید كه برخی از
______________________________
(1). همان، ج 3، ص 132
(2). افندی، همان، ج 3، ص 132
(3). همان، ج 1، ص 341، و نك: ص 143
(4). همان، ج 1، ص 365
(5). همان، ج 1، ص 386
(6). آقا بزرگ، ذریعه، ج 25، ص 150
(7). افندی، همان، ج 1، ص 386
(8). آقا بزرگ، الكواكب المنتثرة، ص 281
(9). افندی، همان، ج 1، ص 187
(10). همان، ج 1، ص 231
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 758
كتب وی را در اصفهان نزد فاضل هندی دیده است. «1»
فهرست كتابهای ذیل در نامه ملا ذو الفقار «2» به علامه مجلسی آمده است. وی این فهرست را به قصد استفاده در بحار به ایشان معرفی كرده. ملا ذو الفقار برخی از این كتابها را در كتابخانه فاضل هندی دیده و در نامه خود به آن مطلب توجه داده است. عبارت نویسنده در باره فاضل هندی نشان میدهد كه كتابخانه فاضل هندی بسیار غنی بوده است. طبعا او آثاری را نوشته است كه مرحوم مجلسی در بحار از آنها استفاده نكرده است. در این مورد نیز اشاره به كتابهایی میكند، اما نام آنها را نمیآورد؛ مثل این عبارت: و لا یعزب عن علمكم أن للمفید فوائد اخر یوجد عند البهاء.
به هر روی كسی كه نامه را نوشته است، بر محتوای كتابخانه مرحوم مجلسی آگاهی داشته و مرتب یاد كرده است كه فلان كتاب، نزد شما موجود است. ثانیا مأمور به خرید كتاب هم بوده، چون مرتّب اشاره میكند كه فلان كتاب را برای شما خریدم.
اینك فهرست كتابهایی كه كاتب آن یادداشت از آنها یاد كرده و نوشته است كه در كتابخانه فاضل هندی موجود است:
24- الجمل از سید مرتضی
25- الانتصار، از سید مرتضی
26- رسالة التفضیل از سید مرتضی
27- كتاب المزار از شهید اول
28- حاشیه شهید اول بر قواعد علامه
29- رسالة فی جواز السفر فی شهر رمضان اختیار اللافطار
30- رسالة فی من سافر الی مادون المسافة من مكان نوی فیه اقامة عشرة أیام
31- اللوامع
32- المقدادیات
33- الغنیة فی العلوم
______________________________
(1). همان، ج 2، ص 83
(2). تصور بر این بوده كه نویسنده نامه میرزا عبد الله افندی بوده است. اما استاد علامه حاج سید محمد علی روضاتی دامت افاضاته فرمودند كه بنده به قرائنی به دست آوردم كه نویسنده نامه مزبور، كسی جز ملا ذو الفقار اصفهانی نبوده است. افندی در ریاض 3/ 111 و قزوینی در تتمیم امل الامل ص 149 از وی یاد كرده است. ملا ذو الفقار بن حاج علی سلطان ملقب به كمال الدین، نویسنده كتابی با عنوان الاربعین فی مطاعن المتصوفین است كه در بخش رویاروییهای فقیهان و صوفیان، آن را معرفی كردهایم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 759
34- الشامیات، ابن فهد 35- البحریات لابن فهد 36- المسائل العزیة 37- شرح نهج المسترشدین فی اصول الدین 38- شرح النهج للشیخ مقداد 39- المدنیات، از فخر المحققین 40- قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج از محقق كركی 41- اجوبة المسائل المختلفه للشیخ علی 42- الباب المفتوح الی ما قیل فی النفس و الروح از زین الدین بیاضی 43- حاشیة صاحب المدارك علی الفیة الشهید 44- ایضاح الاشتباه فی أسماء الرواة 45- رجال علامة الحلی 46- اجازة العلامة لبنی زهرة، به خط علامه نزد فاضل هندی بوده است.
47- مناهج الیقین فی اصول الدین 48- مجلّی مرآة المنجلی فی علم الكلام 49- رسالة المناظرة مع ناصبی هروی از ابن ابی جمهور احساوی 50- شرح تجرید الاعتقاد از فاضل اسفرائینی شفیعی.
51- القواعد لابن میثم بهائی او شفیعی. «1» 52- وصول الاخیار الی اصول الاخبار از حسین بن عبد الصمد 53- كتاب الاربعین، از حسین بن عبد الصمد 54- كتاب العقود از حسین بن عبد الصمد 55- مناظرة مع الرجل الحلبی از حسین بن عبد الصمد 56- شرح الالفیة، از حسین بن عبد الصمد پس از چهار عنوان فوق افزوده شده: برخی از این رسائل نزد شما و برخی نزد بهاء الدین فاضل هندی است.
57- الفرج بعد الشدة للتنوخی. در ادامه آمده كه این نسخه «بهائی او هبائی» چرا كه من از وی نسخه را خواستم؛ او هم جستجوی فراوان كرد؛ اما نیافت؛ گویا گم شده است.
58- ترجمة التوراة
______________________________
(1). مقصود از شفیعی، مولی محمد شفیع استرابادی است؛ مؤلف نامه تردید داشته كه این كتاب را در كتابخانه وی دیده یا فاضل هندی.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 760
59- ترجمة الانجیل 60- حاشیه قطب الدین رازی (شاید نزد بهاء باشد.) 61- اجوبة المسائل المختلفة، از شیخ حسن فرزند شهید ثانی 62- الانوار البدریة فی ردّ شبه القدریّة از كامل مهلبی.
63- نثر اللآلی 64- شرح الشیخ فخر الدین علی نهج المسترشدین (ربما یكون عند البهاء) 65- مجمع البحرین 66- مجمع البحار 67- كتاب العین از خلیل بن احمد 68- مجمل اللغة و المقاییس 69- مسالك الحنفاء فی ابوی المصطفی از سیوطی 70- الفوائد الكافیة فی ایمان السیدة آمنة از سیوطی 71- قسم الكلام من التهذیب از تفتازانی 72- ارتشاف الضرب من لسان العرب از ابو حیان (استاد ابن هشام نحوی) 73- همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع از سیوطی 74- بلابل القلاقل «1» این یادداشت با ارزش، نشانگر ارزش و اعتباری است كه فاضل هندی برای كتاب قائل بوده و با نداشتن مكنت مالی كافی، آن كتابخانه را فراهم آورده است. اهمیت این كتابخانه برای وی در آن جا روشن میشود كه در تألیف كتاب پر ارج كشف اللثام به نقلهای دیگران از كتابهای كهن اعتماد نكرده و خود با در اختیار داشتن مصادر نخستین، مستقیما از آنها استفاده میكرد.
______________________________
(1). مجلسی، بحار الانوار، ج 110، ص 177. كتاب بلابل به تازگی به چاپ رسیده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 761
تذكره نصر آبادی از تذكرههای سودمندی است كه در سال 1083 هجری توسط میرزا محمد طاهر نصرآبادی تألیف شده (تذكره ص 162) و احوال شمار فراوانی از شاعران یا كسانی كه به هر روی شعری در عمر خویش گفتهاند، فراهم آورده است. وی شرح حال خود را نیز به تفصیل آورده و شرحی از چگونگی دو دوره عمر خویش را بیان كرده است.
(ص 457) دورانی كه در پی لهو و لعب بوده و دورانی كه به درویشی روی آورده و به تحصیل در خدمت آقا حسین خوانساری پرداخته است. وی سالهای متمادی هم در مسجد لنبان اصفهان حجرهای داشته و در آن جا پذیرای شعرا و ادبا و دراویش بوده است. (نك:
صص 317، 347، 350، 396، 427، 443).
ویژگی عمده كتاب آن است كه شاعر، آگاهیهای فراوانی را درباره افرادی كه با آنها سر و كاری داشته، به دست داده و افزون بر نقل برخی از اشعار آنها، اطلاعات حاشیهای هم درباره مشاغل و مناصب افراد، نوع دانش و تخصص آنها و بسیاری از مسائل دیگر در اختیار گذاشته است. به عنوان مثال، شمار زیادی از شیخ الاسلامان شهرهای مختلف را بر شمرده است. بهرهگیری از آگاهیهای این كتاب برای تدوین یك تاریخ علمی- اجتماعی از قرن یازدهم اصفهان از هر جهت ممكن، سودمند و لازم است. طبعا برای این كار باید كتاب به دقت مطالعه و اطلاعات آن تجزیه و تحلیل شود. آنچه در ادامه آمده، بر گرفته از یك مرور نسبتا عمومی و سطحی بوده و در عین حال كوشش شده تا در چند زمینه، نمونههایی از كاری كه ممكن است روی این كتاب صورت گیرد، ارائه شود. از برخی از دوستان شنیدیم كه مشابه این مرور را یكی از نویسندگان در جایی داشته كه متأسفانه به آن دسترسی پیدا نكردم. گفتنی است كه تذكره نصر آبادی چندین سال پیش، توسط وحید دستگردی تصحیح شده و توسط انتشارات فروغی انتشار یافته است. اخیرا چاپ جدیدی از آن همراه با فهارس گوناگون به چاپ رسیده؛ «1» اما ارجاعات ما به همان چاپ دستگردی میباشد.
______________________________
(1). به كوشش محسن ناجی نصر آبادی، تهران، اساطیر، 1378
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 762
1 یكی از شغلهای فرهنگی، قصّه خوانی «1» بوده كه از دیر باز در ایران رایج بوده است.
میرآشوب از «قصه خوانان» بوده و حاتم بیك به شوخی به او میگفت: تو هرگز گوش به حرفی ندادهای، قصه را چون فرا گرفتهای؟ (324). میر ظهیر هم كه «در مدرسه تحصیل میكرد ... و در كمال عسرت بود، در كوكنارخانهها قصه خوانی میكرد.» (414).
كوكنارخانه، جایی بود شبیه قهوهخانه كه پوست خشخاش را مانند برگ چایی دم میكردند و میخوردند. زمانی شاه عباس خوردن آن را ممنوع كرد؛ اما پس از آن باز رواج یافت. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 762 18 تذكره نصر آبادی و اصفهان عصر صفوی ..... ص : 761
كنار قصه خوانی، شاهنامه خوانی هم رواجی داشته است. ملا بیخودی جنابدی یا گنابادی «شاهنامه خوان بالا دستی بود، چنانچه در مجلس شاه عباس ماضی خواند؛ شاه را خوش آمده چهل تومان مواجب او تعیین شد.» (307).
خواندن روضة الشهداء ملا حسین كاشفی هم، تا اندازهای در ردیف همین شغلها بوده است. یعنی مداحانی بودهاند كه متن را میخواندهاند نه آن كه علما در وقت مصیبت آن را بخوانند. كاظما كه اصلش تبریزی بوده است در آن وقت «در كاشان معلمی میكند و در ایام عاشورا روضة الشهداء میخواند» (371). حافظ محمد حسین هم «اصلش از تبریز است.
مدتی در اصفهان گمنام بود. در عاشورا روضة الشهدا میخواند. آواز خوشی داشت. نواب میرزا حبیب الله صدر او را به علت آواز، ملازم ساخته، كمال اعتبار بهم رسانیده (389). به هر روی رسم بر آن بوده است كه روز عاشورا حتی در عالی قاپو هم روضة الشهداء خوانده میشده است. «2»
درویشان نیز در كوچه و بازار شعر میخواندند كه بقایای آن را هنوز هم مشاهده میكنیم. نصر آبادی با یاد از ملا لوحی كه از مداحان درویشان بوده میگوید «اكثر درویشان مداح اشعار او را میخوانند.» (430).
2 مزار بابا ركن الدین، نامی است كه در گذشته برای منطقه تخت فولاد یا قبرستان عمومی اصفهان بكار میرفته است. در حال حاضر، خود مقبره بابا ركن الدین موجود است. عنوان بابا، عنوانی است مختص به مشایخ صوفیه كه احتمالا از قرن چهارم پنجم به بعد رایج شده است. البته از خود تذكره نصر آبادی استفاده میشود كه در زمان صفویه هم هنوز منصب بابائی وجود داشته است. در شرح حال بابا سلطان قلندر آمده كه «... سیاحی مثل او طریق قلندری را نپیموده، در قواعد درویشی و اصطلاحات آن فرقه بابای عالم بوده». پس از آن
______________________________
(1). درباره قصه خوانی در دوره صفوی بنگرید، نوشتاری با همین عنوان در همین مجموعه.
(2). نصیری، دستور شهریاران، ص 33
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 763
مینویسد: «شاه عباس ماضی بابائی تكیه حیدر واقع در چهارباغ اصفهان را به مشار الیه مفوض داشته، مقرّری جهت او تعیین نموده، چند سال قبل فوت شد. جای او را به بابا حیدر دادند. بابا حیدر نیز فوت شد؛ تكیه به پسرش باباصفی قرار گرفت. در اوایل، او هم رخت به سرای جاودانی كشید. الحال تكیه را برادرش بابا رضی دارد.» (284).
از این تكیه حیدر، در جای دیگری هم یاد كرده است. در شرح حال «سایرا» آمده كه «حجرهای در تكیه بابا حیدر واقع در چهار باغ اصفهان دارد و به درویشی و قناعت ساخته و خاطر را از قید تعلقات پرداخته.» (344).
اما درباره تخت فولاد یا مزار بابا ركن الدین كه خود مقبرهای مستقل بوده، نصر آبادی گفته است كه «تولیت محال موقوفات مزار قطب العارفین بابا ركن الدین و بابا بیات با مشار الیه است» (210). درباره درویش صادق هم مینویسد: وقتی «عالی حضرت مرتضی قلی خان حاكم بندر عباسی» «به اصفهان بود و مردم درویش را دوست میداشت، تكیهای از برای او در مزار بابا ركن الدین ساخته در آن جا ساكن شد.» (211). در جای دیگر هم از متولی مزار مزبور كه ملا كرامی بوده سخن گفته است. (404) مزار بابا ركن الدین، متولی خاص داشته و نوعا این منصب توسط حكومت و به احتمال توسط مقام خلیفة الخلفائی، به اشخاص داده میشده است. عنوان «بابا» برای شماری از شعرایی كه نصر آبادی از آنها یاد كرده، به عنوان پیشوند اسم آنها بكار رفته است.
3 آگاهیهای فراوانی در تذكره نصر آبادی درباره شخصیت آقا حسین خوانساری، به ویژه درباره شاگردان او موجود است. دلیلش هم باید تعلق خاطری باشد كه درویشان به دلیل آشنایی آقا حسین با حكمت به وی داشته و در درس او حاضر میشدهاند. در ذیل شرح حال خود آقا حسین، پس از عبارت پردازیهای مفصل مینویسد: «جناب ایشان در اوان شباب، جهت تحصیل به اصفهان، كه صدف گوهر فضلاست، تشریف آورده، در اندك زمانی به موجب فطرت عالی، گوی سبقت از اقران بل از فحول علمای سلف ربوده، الحال در اصفهان تشریف دارند و تولیت مدرسه جدّه صاحبقرانی؛ شاه عباس ثانی با ایشان است و عمده فضلا در حاشیه درس آن قبله عرفا حاضر شده استفاده مینمایند .. ولد امجدش آقا جمال ... به مدرسه مذكور هر روز میآیند و طالب علمان آن مدرسه و سایر مدارس مستفید میشوند.» (152).
شاگردان وی كه در تذكره از ایشان یاد شده عبارتند از: ملا علی رضای تجلی شیرازی (168)، مسیحای معنا (174)، میرزا باقر نواده زین العابدین تبریزی (175)، مسیحای صاحب كاشانی (175)، میرزا معز فطرت فرزند میرزا فخرا (176)، محمد علی شوشتری
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 764
(185)، ملا شعیبا خوانساری (194)، نصیرا تویسركانی (196)، قوسی تبریزی (280)، ملا صبحی یا میرم بیك (322)، ملا محمد علی طایفا (351)، نصر آبادی! (461) آخوند درویش نصیرا قزوینی (530)، میرزا اسماعیل فرزند سید عبد الكریم (531). یكی از شاگردان او نیز شاعر برجسته این دوران محسن تأثیر تبریزی است كه در دیوانش، قصیدهای در تاریخ وفات آقا حسین خوانساری سروده است. «1»
4 اخبار این كتاب درباره شاه عباس اول فراوان است. از اعتنای او به علما و دراویش گرفته تا برخوردش با شعرا و بذله گوییهایی كه با وی شده و او جواب داده و جز اینها. از تذكره حاضر برمیآید كه مجلس شراب، از لوازم سلطنت شاه بوده و از نظر خودش به هیچ روی منافاتی با دینداریش نداشته است! وی از میر عقیل، از سادات كوثری همدان یاد میكند كه «در مجلس شاه عباس ماضی وارد میشود. شاه به ساقی اشاره میكند كه شرابش بده. او میگوید: به سر علی بن ابی طالب علیه السلام كه نمیخورم. شاه میگوید كه به سر عزیز من بخور. او آشفته شده از سر اعراض میگوید كه من میگویم كه به سر علی نمیخورم؛ میگوید به سر من بخور. من تو را از مرتضی علی دوستتر خواهم داشت؟
شاه را بسیار خوش آمده، مبلغی نقد و جنس به سیور غال او مقرر داشته» (279).
درباره شمس تیشی گوید: «چون در علم موسیقی و صوت و عمل مربوط بود، به خدمت شاه عباس ماضی مربوط شده، قهوهخانهای چهارباغ جهت او بنا كرده و شرابخانه هم در پهلوی آن دایر نموده، مقرر فرمودند كه هر كس در میخانه او شراب بخورد او را مهری در كف دست بزند و به علامت ملازمان داروغه او را آزار نرسانند.» (147- 148).
5 نصرآبادی به تناسب، از برخی از مدارس اصفهان هم یاد كرده است. مهمترین آنها كه وی در چند مورد از آن سخن گفته، مدرسه جده شاه عباس ثانی (1052- 1077) است كه متولی آن آقا حسین خوانساری بوده و درس وی و فرزندش آقا جمال در همان جا برگزار میشده است. (152) وی از این مدرسه با عنوان «مدرسه نواب علیه والده اشرف» یاد كرده است (195، 537). این باید مدرسه جده بزرگ باشد. یعنی مدرسهای كه بزرگ است. از آن با عنوان مدرسه والده شاه صفی (1038- 1052) هم یاد شده است. (537- 538)
از چندین مدرسه دیگر هم یاد شده است. مدرسه قطبیه (175) كه تدریس در آن به عهده میرزا باقر فرزند زین العابدین تبریزی بوده است. مدرسه خواجه محبّت كه محمد داود تویسركانی در آن حجره داشته است (201). مدرسه نقاشان (204) كه در تختگاه
______________________________
(1). محسن تأثیر تبریزی، دیوان، صص 102- 103
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 765
هارون ولایت بوده و درویش یوسف كشمیری در آن مقیم بوده، بعدا كه خانهای به دست آورده از مدرسه رفته است. از مشهورترین مدارس دوره صفوی، مدرسه شیخ لطف الله در كنار مسجد شیخ لطف الله بوده كه اكنون اثری از آن نیست. نصرآبادی نوشته است كه «ملا عشرتی گیلانی در فن حكمت سعی بسیار نموده، مدتی در مدرسه شیخ لطف الله به تحصیل مشغول بود.» (204) مولانا رجب علی تبریزی هم «مدتی قبل از این در مدرسه ملا شیخ لطف الله به درس و افاده مشغول بود و باب آگاهی بر روی خاص و عام میگشود.» (154).
مدرسه دیگر، مدرسه ساروتقی، اعتماد الدوله بزرگ دوره صفوی است. نصر آبادی نوشته است: بهزاد بیك «در مدرسه ساروتقی واقع در محله باغات اصفهان است.» (147).
مدرسه دیگر مدرسه حاج محمد باقر مهابادی است كه ملا محمد امین واصل در آن جا ساكن و به تحصیل مشغول بوده است. (352).
به مناسبت، از برخی از مدارس دیگر اصفهان كه در برخی از نسخ خطی كتابخانه مرعشی از آنها یاد شده، و در حال حاضر بنده از وجود آنها بیخبرم، یاد میكنم:
مدرسه حكیم الملك (مرعشی، ش 8271)؛ مدرسه شفیعیه (مرعشی، ش 8313)؛ مدرسه باب القصر (مرعشی، ش 8891)؛ مدرسه مرتضویه (مرعشی، ش 8999)؛ (مرعشی، ش 4936)؛ مدرسه باقریه (مرعشی، ش 6597)؛ مدرسه جلالیه (در احمد آباد) (مرعشی، ش 1331)؛ مدرسه سلطانیه (چهارباغ) (مرعشی، ش 5846)؛ مدرسه شیخ لطف الله (مرعشی، ش 5214، 1969)؛ مدرسه صفویه (مدرسه باباقاسم؛ نك: فهرست نسخ خطی كتابخانه گلپایگانی، ج 1،)، (مرعشی، ش 4272)؛ مدرسه علی قلی آقا (مرعشی، ش 4162)؛ مدرسه كافوریه اصفهان (مرعشی، ش 4636. درباره آن نك:
فهرست نسخههای خطی كتابخانه آستانه حضرت معصومه، ص 15 و گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 605)؛ مدرسه مباركیه (مرعشی، ش 2548، 6640)؛ مدرسه نواب (مرعشی، ش 2725)؛ مدرسه عبیدیه (مرعشی، ش 7838)؛ مدرسه قرچقای بیك (مرعشی، ش 7316)؛ مدرسه سلیمانیه (مرعشی، ش 5846)؛ مدرسه اصفهان (فهرست گوهرشاد، 1/ 296) مدرسه الماسیه (گوهرشاد 4/ 1851) مدرسه فیضیه جنب میدان نقش جهان اصفهان (گوهرشاد 4/ 1910) مدرسه مریم بیگم (گوهرشاد 4/ 2129) مدرسه امامزاده (گوهرشاد 4/ 2062) مدرسه جعفریه (گوهرشاد 3/ 1601)
6 جامعه آن دوران، جامعهای شیعی است و حساسیتهای خاص مذهبی خود را دارد و این مسأله، در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم آن دوره، آثاری بر جای گذاشته است. میرزا
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 766
شهنشاه كه از سادات بوده زمانی كه به حج رفته «در صفهای از صفههای دور خانه كعبه، نام خلفای ثلاث را نوشته و بعد از آن نام امیر المؤمنین علیه السلام را و یای معكوس علی را بر روی اسامی خلفا كشیده». بعد هم یك رباعی درباره این كار خود گفته: (122)
در كعبه نوشتهاند با خط جلیپهلوی سه كس نام علی از دغلی
اما به سر هر سه كشید است قضاخط باطل از یای معكوس علی شعری هم از میر همام درباره چهار خلیفه نقل شده كه جالب است. (146) از ملا میرك خان بلخی یاد كرده كه «توفیق یافته مذهب اثنا عشری اختیار كرده ... چهل سال در اصفهان ساكن بود. پادشاه قدردان، شاه عباس ماضی توجه بسیار به او داشت.» (165). میر عماد خطاط هم كه «خط تعلیق را به مرتبهای رسانده بود كه حمل بر اعجاز میتوان كرد ... شهرت كاذبی به تسنن كرده؛ از غلوی كه شاه عباس ماضی در محبت امیر المؤمنین علیه السلام داشت، با او عداوت بهم رسانیده، مقصود بیك را گفت: هیچ كس نیست این سنی را بكشد. مقصود بیك به همین گفته در همان شب كه میر به حمام میرفت، او را كشت.» (207- 208). شاه عباس، همین كه ملا شرقی قزوینی شعری درباره خرد حمامی كه به سنی مخاطب است، گفت «او را موظف ساخت». (261)؛ یعنی كه مواجب برای او تعیین كرد. متن شعر هم آمده است. حال كه از تغییر مذهب و دین سخن به میان آمد، اشاره كنیم كه گه گاه در كاشان، كسانی از یهودیان، مسلمان میشدند. عجالتا یك مورد آن را نصر آبادی آورده است. (310) و حكایت این ماجرا طولانی است.
7 بسیاری از مشاغل آن روزگار را میتوان در تذكره نصر آبادی دید. تنها به برخی از آنها اشاره میكنیم. شال فروشی (426)، سنگ تراشی (415)، گیوه كش (412)، صحافی (423)، كتابفروشی (409)، نقاشی (414)، چوب تراشی (373)، كاسه گری (382)، زركشی (391، 424)، طلاكوبی (313)، اسطرلاب سازی (352)، دلال ذغال و هیمه در میدان كهنه (335، 425)، نقش بندی (324)، پنبه كنی (205)، ساعت سازی (308)، قمچی بافی (تازیانه و شلاق بافی)، (258)، پوستین دوزی (390)، جدول كشی (290)، رنگرزی (423)، آجر تراش (431)، شعر بافی (138)، خیاطی (294: در كارخانه امام قلی خان خیاطی میكرده).
شغلهای فرهنگی هم جدای از قصهخوانی و شاهنامه خوانی كه گذشت، یكی معلمی است. درباره شاعری بابا نام ملازمان مینویسد: مدتها در محله جماله كله اصفهان معلمی میكرد و قریب دویست كس به مكتب او میآمدند.» (404). شغل كتابت كتابها كه همان استنساخ آثار بود، شغلی پررونقی بوده گرچه درباره بهرام بیك آمده كه «در بهار كتابت میكند و در زمستان به كسب پوستین دوزی مشغول است»! (390) معلوم میشود حداقل
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 767
در زمستان شغل پوستین دوزی در آمد بیشتری داشته است! نصرآبادی كسانی را یاد میكند كه به كتابت، روزگار میگذرانیدهاند (344، 368، 398). كسانی هم به كار كتابت قرآن اشتغال داشتهاند. (320). نامی از عینك در این كتاب برده شده كه مشابه آن در منابع دیگر مانند دستور شهریاران و نوادر ملا صالح قزوینی هم دیده میشود. درباره حكیم ركنای كاشانی مینویسد: «گاه در مطالعه رخسار عینك میگذاشت.» (215)
8 آگاهیهایی نیز درباره برخی از محلات و روستاهای اصفهان وجود دارد. یكی از محلاتی كه شاه عباس پس از آمدن به اصفهان احداث كرد، محله عباس آباد یا كوی تبریزیان «1» در آنجا، مهاجرانی را از تبریز اسكان داد كه نصرآبادی مكرر از آنها با عنوان تبارزه عباس آباد یاد میكند. درباره ملا عصری تبریزی مینویسد: «در وقتی كه تبارزه به اصفهان آمدند، او هم از یزد به اصفهان آمد، در عباس آباد ساكن شد.» (306). این تعبیر كه «از تبارزه عباس آباد است» درباره بسیاری از افراد آمده است. (310، 388، 391، 401، 125). جالب آن كه بسیاری از این افراد زرگر بوده و شغلشان زركشی است. درباره میرزا باقر تبریزی هم نوشته است: «تقسیم گندم و گوسفند تبارزه به طریقی كه با جد مرحومش بوده، الحال با اوست.» (175) عباس آباد قاضی مخصوص به خود داشته است. (430). در باره حسین چلبی هم نوشته است: «از اكابر تبریز بوده، عباس آباد اصفهان كه نمونه بهشت است، از وجود او صفا پذیر بود.» (118). ملا رجب علی عالم معروف هم در عباس آباد سكنا داشته جز آن كه شاه عباس ثانی از ارادتی كه به او داشت در شمس آباد كه بیرون حصار اصفهان است، خانهای برای او خریده است (154).
درباره ورنوسفادران كه از قرای اصفهان بوده، اشارات چندی دارد. از جمله درباره مولانا عبد الحق نوشته است: «از قریه ورنوسفادران من اعمال اصفهان است كه وسعت آن قریه به مرتبهای است كه دویست دكان پنبه كنی دارد.» (205). ملا محمد شریف هم ورنوسفادرانی و از شاگردان هان مولانا عبد الحق است (415). و همچنین مولانا محمد باقر (417). درباره شاعری دیگر نوشته است: «قبل از حالت تحریر، كوفتی بهم رسانیده، یاران كه به او مربوط بودند او را برای معالجه به بیمارستان ورنوسفادران بردند. معالجه مفید نیفتاد، فوت شد، در آن جا مدفون است.» (323). فروشان از محلات ورنوسفادران است (338).
درباره نجف آباد هم سخنی شنیدنی دارد. در شرح حال آقا علی از كدخدازادگان اصفهان نوشته است: «از مصاحبان و مخصوصان میرزا جلال شهرستانی بود. بعد از فوت مشار الیه به نجف آباد بهشت بنیاد كه احداث كرده پادشاه آگاه شاه عباس ماضی و وقف
______________________________
(1). بنگرید: شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 1547
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 768
نجف اشرف است، سكنا كرد.» (135).
9 آگاهیهای چندی هم درباره مساجد و مقابر امامزادگان دارد. از جمله درباره خطاطان مسجد جامع عباسی و مسجد شیخ لطف الله نوشته است: «ملا عبد الباقی اصلش از تبریز است ... خط ثلث او خط نسخ بر خطوط استادان كشیده؛ شاه عباس ماضی ... او را به اصفهان آورده كتابه كمر بزرگ و صفّه رو به قبله و طاق در مسجد به خط اوست.» (207).
نفر دیگر «مولانا علی رضا» است. درباره او نوشته است: «آن هم تبریزی است اگر چه فضیلت او به مولانا عبد الباقی نمیرسید ... كتابه در مسجد مشهور به مسجد شیخ لطف الله و كمر صفه در مسجد جامع عباسی خط اوست و به طاقهای روی بازار خفافان و حلاجان واقع به در مسجد شیخ لطف الله، دو رباعی به خط نسخ تعلیق نوشته و خوب نوشته: (207)
تا خانه نشین شدی تو ای در خوشابپیوسته مراست از غمت دیده پر آب
من خانه دل خراب كردم ز غمتتو خانه نشین شدی و من خانه خراب نصرآبادی درباره «استاد علی اكبر معمارباشی اصفهانی» نوشته است: «مسجد جامع كبیر واقع در میدان نقش جهان، به معماری او به اتمام رسید». (138). حاج شاه باقر كاشانی هم «آب انباری در محله پشت مشهد كاشان ساخت كه حوض كوثر و بركه تسنیم از آن در عرق خجلت نشسته و اكثر مردم كاشان از آن بركه با بركت فیص میبرند.» (138)
نصرآبادی از مزار برخی از امامزادگان و متولیان آنها هم سخن گفته است. از جمله مزار شاه رضا در قمشه (277)، مزار امامزاده قیس علی در گندمان اصفهان (342)، امامزاده سهل علی (97)، امامزاده زین العابدین (102، 122)، خاك فرج قم (365)، مزار بابا ركن الدین (404)،
10 قهوهخانه از پدیدههای جالب دوره صفوی است. اولا از آن روی كه محلی است برای خوردن قهوه و سایر نوشیدنیها! ثانیا از آن روی كه محفلی است برای حضور ادبا و شعرا و دراویش و احیانا قصه خوانان و شاهنامه خوانان. بنا بر این مركزی ادبی هم باید تلقی شود. در سراسر تذكره، از قهوهخانه و حضور شعرا و دراویش در آن یاد شده حتی از آمدن شاه عباس به قهوهخانه؛ ملا شكوهی «روزی به اتفاق میر آگهی در قهوهخانه عرب كه پسران زلف دار در آنجا میبودند، نشسته بود كه شاه عباس ماضی به قهوهخانه میآید.» (239).
میر همام «مرد درویش فقیری است. تاجی به سر میگذارد و گاهی به قهوهخانه میآید» (146).
قهوهخانه، میتوانسته محلی هم برای فاسقان باشد، چرا كه گاه امردان نوباوه به خدمت در آن مشغول میشدند. هر چند در دورههایی، سخت با این اقدام مخالفت شده است. ترابا نقل میكرد كه «مدتی به مقتضای سن به هرزهگری میل نموده. روزی در قهوهخانه نشسته
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 769
بودم كه مرحوم میر عماد ... از در قهوهخانه گذشت. به خاطر فقیر رسید كه اگر میر صفای باطن دارد به قهوهخانه میآید. با این كه چند قدم رفته بود، برگشته به قهوهخانه آمده قهوهای خورد و برخاسته گفت كه در خانه ما هم اینها میباشد. فقیر متنبّه شده، روز دیگر به منزل ایشان رفته ...» (208). ملا غروری «عمرش به هشتاد رسید، كمال زنده دلی داشت ...
در اواخر به اصفهان فروكش كرده، در قهوهخانه ساكن بود. یاران اهل معنا جهت ادارك صحبت او به قهوهخانه میآمدند.» (290).
ملا قسمت مشهدی «بیتحمل و تندخو بود، چنانچه ملك حیدر برادر ملك حمزه سیستانی كه به زاغی قهوهچی عاشق بود، در قهوهخانه غزلی با ملا قسمت طرح میكند و بر سر معنای شعری كه ملا قسمت غلط فهمیده بود فساد عظیمی در قهوهخانه شد، نزدیك بود كه خونی واقع شود. آن روز كمینه سعی بسیار در اطفاء آتش فساد كرد و ملا قسمت عصر آن روز بیمار شد. روز دیگر فوت شد.» (313). نصر آبادی «الفتی» را در «قهوهخانه جنب دار الشفاء قیصریه اصفهان» ملاقات كرده است (326). رشیدا «در بدو حال پیالهكش بود و تعشقی پیش پسر قهوهچی طوفان نام داشت، از بابا فراش قهوهچی رنجیده قطعهای در هجو او گفته» (388). محمد صالح اصفهانی در اوایل رنگرزی میكرده، میل به محمدرضای پسر حاجی یوسف قهوهچی بهم رسانیده، ترك رنگرزی كرده، به علت محبت، شاگردی بابای قهوهچی را اختیار كرده در كمال آزار میگذرانید. (423)
علیخان آجر تراش «از كسب خود مدارا میكرد و منّت از كسی نمیكشید. در قهوهخانه به سبب صحبت یاران، موزون (یعنی شاعر) شده.» (431). نصر آبادی درباره خودش هم گوید كه «چند سال دیگر به قهوهخانه به خدمت دوستان سابق و لا حق عشرت گزین بود» (463). وی درباره بابا حسینی قزوینی هم نوشته است كه «اكثر اوقات در قهوهخانه درویش دلاك مینشت و با یاران به علت خوش حرفی و مجلس آرائی ربط داشته». (140)
11 لطیفههای زیبایی هم در كتاب آمده كه مرور بر چند تایی از آنها بیتناسب نیست.
* میر شرب فرزند میر حسین مشهور به شیشهگر از سادات قمی است ... وقتی میر حسین- پدر میر شرف- به خدمت شاه عباس ماضی وارد شده و تعریف میر شرف میكرده كه: طالب علم صالحی است و از مغیرات حلال هم نچشیده و بند زیر جامهاش به حلال هم وانشده، شاه میفرماید كه مگو پسری دارم، بگو كره خری دارم. (310)
* یوسفا خوانساری بود ... حرف اوست: تا پول را سكه زدهاند من روی پول را ندیدهام. دیگر میگفت كه: آرزوی من این است كه یكبار به حمام روم و بعد از بیرون آمدن به استاد به گویم: استاد امانتی مرا بیاور! ... نقل میكرد كه، روزی در كمال كثافت لباس، به
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 770
خاتونی مقطع برخوردم. این مصرع را خواندم: «یار با ما بیوفایی میكند». خاتون به وضع من نگاه كرد و گفت: خوب میكند كه تو پلشت قحبه خواهری بودهای. (321)
* سگ لوند ... خوش حرف و شوخ بود، چنانچه در خدمت شاه عباس ماضی اعتبار داشت ... روزی عیسی خان قورچی باشی از در خانه او میگذشته، سگ لوند تكلیف میكند؛ پایین آمده، ساعتی به در خانه مینشیند. سگی به در خانه لو خوابیده بود. عیسی خان میگوید كه ایشان به در خانه شما چه منصب دارد؟ سگ لو میگوید كه: قورچی باشی ماست. (431)
* بابا حسینی، قزوینی است؛ مدتی بابای حیدری خانه بوده ... مشهور است كه: خاتون صاحب حسنی را به علت حركت ناشایست، حاكم فرموده بود كه از مناره بلندی بیندازند.
مشار الیه به پیش داروغه رفته التماس میكرد كه، زن مرا به جای او سیاست كنید و او را به من بدهید. بعد از این واقع زنش میگفته كه، مرا رسوا كردی؛ هر كس مرا میبیند این را نقل میكند. در جواب میگفته كه، بد كردم كه سرشناست كردم. گاهی شعری میگفته. شعرش این است: (140)
گریه در چشم هر كه بیدار استعرق انفعال دیدار است * میر حسن در محل امامزاده اسماعیل عطار است ... از لطیفههای اوست: مثنوی گفته موسوم به خروسیه. در آن مثنوی این بیت گفته: «یكی كره خر بود خرزادهای». شخصی اعتراض كرده كه، با وجود «كره خر» خرزاده چیست؟ در جواب گفته كه، تا خر كرههای آدمیزاده بیرون روند. (142)
* هنگامی كه جرفادقان (گلپایگان) را به تیول حسین قلی خان دادند، ملازمی داشته به «آدم خوار» مشهور، او را حاكم آن جا كرد. كسی در مجلس بندگان علامی آقا حسین (خوانساری) نقل میكرد كه، شخصی آدمیخوار نام داروغه جرفادقان شده. ایشان فرمودند: از گرسنگی خواهد مرد!
* یوسفی جرفادقانی كمال قدرت را داشته ... مشهور است كه ملا شانی را آن پادشاه (شاه عباس ماضی) دیندار به زر كشید. ملا یوسفی به این طمع قصیدهای گفته در روزی فرصت خواندن یافت كه شاه در طویله خاصه بود. پادشاه فرمود: روزی كه ملا شانی شعر خواند، ما در خزانه بودیم، او را به زر كشیدیم. تو به طویله آمدهای، با تو باید چه كرد؟
این بود نگاهی كوتاه به تذكره نصر آبادی. مطلب را با شعری از صائب كه از دوستان نزدیك نصر آبادی بوده و اخبار زیادی از وی در این كتاب نقل كرده، خاتمه میدهیم: (145)
كسی كه مینهد از حدّ خود قدم بیرونكبوتری است كه میآید از حرم بیرون
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 771
گردآوری اطلاعات اجتماعی و تاریخی از كتابهای غیر تاریخی، میتواند در روشن كردن ابعاد ناشناخته تاریخ كشور ما بسیار سودمند باشد. بیشتر كتابهای تاریخی عهد صفوی كه توسط مؤلفان ایرانی به نگارش در آمده، موضوع بحث خود را جنگها و درگیریها و در نهایت عزل و نصب برخی از امیران و فرمانداران قرار داد و بدین ترتیب اطلاعات اجتماعی قابل ملاحظهای را ثبت نكردهاند. این در حالی است كه نویسندگان سفرنامههای خارجی، به عكس عمل كرده و این گونه اطلاعات اجتماعی را كه در شناخت وضعیت آن دوره بسیار مؤثر و كارساز است (البته از دیدگاه خود) ثبت كردهاند.
ضرورت فراهم كردن این اطلاعات از منابع خودی، كاملا روشن بوده و باید تا جستجو و كاوش بسیار در آثار اعتقادی، فقهی، اخلاقی و حكایات و غیره گرد آوری گردد. روشن است كه همه مؤلفان این گروه از كتابها، روحیه ثبت این گونه مطالب را نداشته و در كتاب خود به دنبال موضوع خاصی بودهاند، در برابر، كسانی از آنها به مناسبت، در ارائه این گونه اخبار همّت كرده و نكاتی از زندگی خود یا دیگران، و یا محیط اجتماعی و فرهنگی خود را ارائه دادهاند. سید نعمت اللّه جزایری «1» (1050- 1112 ق) یكی از این افراد است كه در بیشتر آثار خود، این منش و روش را رعایت كرده است. «2» مهمترین اثر وی الانوار النعمانیة اوست كه در بخشهای مختلف آن، این قبیل اطلاعات فراوان آمده است. نوشته حاضر بیشتر بر پایه كتاب مسكّن الشجون فی حكم الفرار من الطاعون او است كه به زبان عربی نگاشته شده و تاكنون به چاپ نرسیده است. این اثر همانگونه كه از نامش آشكار است، درباره بیماری طاعون و حكم فرار از آن بحث كرده؛ موضوعی كه از همان دهه دوم قرن
______________________________
(1). درباره او بنگرید به: جزایری، سید محمد، نابغه فقه و حدیث، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1418 ق.
(2). این نوشتار در اصل بر پایه كتاب «مسكّن الشجون» سید نعمة الله جزایری نوشته شده و اطلاعات دیگری از «المقامات» «الانوار النعمانیة» و «زهر الربیع» به آن ضمیمه شده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 772
نخست هجرت، یا به عبارتی سال 18 هجری، همواره مطرح بوده است. علت نگارش این اثر، طاعونی بوده است كه اندكی پیش از تألیف كتاب، بخش عمدهای از آسیای صغیر، عراق عرب و جنوب ایران را فراگرفته بوده است. كتاب مزبور در پنج باب تنظیم شده: باب اول درباره مرگ و عجایت آن؛ باب دوم درباره اسباب طاعون؛ باب سوم درباره حكم فقهی فرار از آن؛ باب چهارم درباره اجل؛ و باب پنجم درباره وظیفه علما و حكام در قبال این گونه بلایا.
نسخهای كه ما از آن بهره گرفتیم به شماره 3442 و در 139 برگ در كتابخانه آیة اللّه مرعشی موجود است. پنج باب یاد شده تا برگ 47، خاتمه یافته و پس از آن، ذیل هر فصلی، مطالب متفرقهای كه گاه با مرگ و مرض نیز ارتباط دارد، عرضه شده است. آنچه ما در جستجوی آن هستیم، مطالب كتاب از زاویه موضوع اصلی آن نیست؛ بلكه آگاهیهای اجتماعی و تاریخی آن است كه برخی از آنها، به یقین، در هیچ مصدر و مأخذ دیگری یافت نمیشود؛ ما علاوه بر نقل مطالب این كتاب، آنچه را كه مؤلف در برخی از آثار دیگر خود در این زمینه آورده، به اجمال گزارش خواهیم كرد.
وی درباره هر موضوع، روایات چندی را ارائه كرده؛ گاه از دید علمی نیز مطالبی را آورده؛ و در نهایت برخی از شواهد تاریخی كه متناسب با موضوع است عرضه میكند.
سید جزایری به نقل تحلیل فلسفی از اجتماع، به نقل از میر فندرسكی پرداخته است.
میر فندرسكی، جامعه را به انسان تشبیه كرده و گفته است كه موقعیت حكّام در آن، به منزله سر میباشد. علما، به منزله قلب و سایر مردم از اهل حرفهها و صنایع، هر یك حكم عضوی از اعضای این انسان را دارند. در این میان، جایگاه «قلندران» بسان موهایی است كه در زیر بغل و شرمگاه میروید و جز ضرر و زیان برای انسان حاصلی ندارند؛ طبعا اگر در ازاله آنها دیر اقدام شود، آزار و اذیت آنها بیشتر میشود. «1» نماز قلندران نیز ضرب المثل
______________________________
(1). این عبارت در رساله «صناعیه» میر فندرسكی آمده است: قلندران و عالم گردان و تن آسایان كه هیچ كار نكنند و به منزله موی بغل و زهار باشند و بیقدر و عزّت، و گاه باشد كه در بعضی شرایع و ازمان، قتل و قطع ایشان واجب شود به منزله ستردن موی (به نقل از نسخه 1498 رساله صناعیه در كتابخانه آیة اللّه مرعشی برگ 23 ر). جزایری نظیر همین را از میر فندرسكی (بدون اشاره به اسم او یا نام رساله او) در الانوار النعمانیه (ج 2، ص 309) ضمن بحثی از «قلندریه» آورده است. در آن جا آمده است: این قلندران مدحی از علی علیه السلام یا یكی دیگر از ائمه علیهم السلام را حفظ كرده، آن را میخوانند و بدین وسیله تكدّی میكنند. و با اشاره به این كه آنها نماز نمیخوانند فصلی از روایات مربوط به تارك الصلاة را آورده است. در زهر الربیع (ص 181) نیز میگوید: قلندری (در مقام تكدّی) از ثروتمندی خواست تا به عدد پیغمبران به او درهم دهد. او گفت: تنها به عدد پیغمبرانی كه آن قلندر نام او را بداند، چنین خواهد كرد. قلندر شروع به شمارش كرد و گفت: آدم، فرعون، نمرود، عاد، شداد. فرد ثروتمند اعتراض كرد كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 773
است؛ بدین عبارت كه تاكنون «نماز یك قلندر به آسمان نرفته است». در خوردن، تا حد «مرگ» میخورند و در گذرگاهها تكدّی میكنند، در فسق و شرب خمر و لواط از حد میگذرند و حشیش هم از لوازم وجودی آنهاست. آنان از فرق صوفیه به شمار میآیند و تازه بهترین این فرقه آنهایند! چرا كه در عبادات تصنّعی به خرج نداده و با «طاعات» خود كسی را به دام نمیاندازند؛ در حالی كه اهل عبادات و اذكار و رقص از صوفیان، ضررشان بر مسلمانان بیشتر است؛ چرا كه عوام مردم در كار مذهب، فریب آنان را میخوردند، زیرا غنا و رقص در میان آنها، و نیز حضور نوجوانان نیكو صورت، مردم را به سوی آنان میكشد. مصنف گوید كه ما گزارشی از احوال آنها در شرح بر تهذیب «1» آوردهایم (برگ 20).
با این كه جزایری تمایل عرفانی خود را در چند اثر خویش ظاهر ساخته؛ اما در ردّ بر صوفیه مطالب فراوانی دارد. وی در یك مورد اظهار میدارد كه آنچه ما از اعمال و مراقبتهای صوفیان در اذكار و نماز مشاهده كردیم، حكایت از آن داشت كه آنان، صرفا به هدف جلب توجه مردم و از روی انگیزههای دنیا گرایانه دست به چنین اعمالی میزنند. «2»
وی همچنین در الانوار النعمانیة فصلی را تحت عنوان «ظلمة فی احوال الصوفیة» اختصاص داده است. او با اشاره به سابقه آنان، به صوفیه زمان خود اشاره دارد؛ و از تمایل برخی از علمای شیعه به صوفیه یاد كرده و این كه چگونه تحت تأثیر برخی از صوفیه كه غنای محرّم را تنها غنای مربوط به مجالس فسق و فجور دانستهاند، به حلیت برخی از انواع غنا فتوا دادهاند. طبعا این امور، اسباب جذب مردمی میشود كه اهل تساهل هستند. او با اشاره به نقلی از علامه حلّی (در كتاب كشف الحق و نهج الصدق) كه خود صوفیانی را در مشهد امام حسین علیه السلام دیده كه نماز نخواندند، میگوید: یكی از مشكلات آنها اختراع عبادات و اذكاری است كه در شرع وارد نشده است. وی از عالمی شیعی اما صوفی زمان خود یاد میكند كه بر روی منبر گفته است كه وی كتب اربعه (تهذیب، كافی، استبصار، كتاب من لا یحضره الفقیه) را مینوشته و بر استاد قرائت میكرده؛ اما وقتی فایدهای در آنها ندیده، آنها را به یك درهم فروخته و یك درهم را نیز به آب انداخته است. جزایری میگوید كه وی با یارانش در مشهد الرضا علیه السلام شاهد ذكر جلی همراه با غنا و رقص و جز آن بود كه ناگهان سر یكی از آنها به سنگ قبر خورده و خون جاری شده؛ وقتی در صدد پاك كردن
______________________________
اینها پیغمبر نیستند. قلندر گفت: یا للعجب! اینها ادّعای ربوبیت كردند و مردم آنها را تصدیق كردند؛ تو آنها را به پیغمبری هم قبول نداری! ایضا در زهر الربیع (ص 250) حكایت دیگری از یكی از صوفیان معاصر خود در اصفهان آورده است. گفتنی است كه قلندران در كنار تبرائیان در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، نقش مهمی در تبلیغات خیابانی برای رواج تشیع در ایران داشتند.
(1). نام یكی از دو شرح او بر تهذیب «غایة المرام فی شرح تهذیب الأحكام» میباشد.
(2). جزائری، الانوار النعمانیة، ج 2، ص 172
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 774
سنگ بر آمدند، شیخ آنها گفت: این «دم عشاق» است و پاك میباشد. جزایری از صوفی دیگری در شیراز یاد میكند كه هر شب بر سر قبر احمد بن موسی علیه السلام میآمده و ذكر میگفته؛ او تأهل اختیار نكرده؛ اما غلمانی چند نزد او بودهاند؛ به تدریج معلوم شده است كه آنها گروهی شده، داعیه الوهیت داشته، یكی خدا، دیگری پیغمبر و ... و قصد خروج داشتهاند. حاكم وقت شیراز، آنان را دستگیر كرده، به قتل رساند. جزایری میگوید: من خود ناظر و شاهد این ماجرا بودم؛ زمانی كه خواستند رئیس آنان را بكشند، خواهرش بر بام ایستاده و میخندید. وقتی علت را پرسیدند گفت كه، برادر من مرد مسنی است. وقتی او را كشتید، پس از چهل روز به صورت جوانی با صورتی نیكو ظاهر میشود. بدین ترتیب معلوم شد، آنان قایل به تناسخ هستند. «1»
جزایری میگوید كه ما در شیراز مسائل و وقایع عجیب و غریب را از آنان مشاهده كردیم كه جز با مذهب زنادقه و ملاحده سازگاری نداشت. «2» وی فصل مشبعی در رد بر غزالی و محیی الدین عربی آورده است. همچنین از عادت عزب ماندن آنان، چله نشینی و تحریم محللات شرعی كه به بهانه تصفیه قلب انجام میدهند، به شدّت انتقاد كرده است، «3» و روایت چندی در افكار صوفیه و توجیهاتی نسبت به آنچه به امثال ابوذر و سلمان منسوب است، آورده است. «4» جزایری كلماتی نیز از فیض كاشانی در رد بر صوفیه آورده، «5» و درباره برخی از اعمال خارق العاده آنان، علاوه بر توجیه مذهبی، به اعمال كفّار هندی اشاره میكند كه خود در دهه هفتاد قرن یازدهم هجری، در اصفهان ناظر آنها بوده، «6» و بهترین كار آنها ورود در آتش بوده است. «7» وی از شیعیانی یاد میكند كه در زمان وی، داخل در آتش میشدهاند. «8»
به هر روی، از نگاه او تصوّف (واقعی) در پوشیدن لباس پشمینه و دوری از البسه فاخره و خوردن نان جو و ترك نعمتهای الهی نیست؛ تصوف عمل به دستورات شریعت و ترك شبهات است. وی در این باره، از مقدس اردبیلی رحمة الله علیه مثال میزند كه وقتی مال
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 2، صص 277- 284. وی خلاصه این قصّه را در المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 384 آورده است.
(2). همان، ج 2، ص 284
(3). همان، ج 2، ص 286
(4). همان، ج 2 صص 287- 290
(5). همان، ج 2 ص 292؛ جزایری، زهر الربیع ص 206
(6). بنگرید: جزائری، زهر الربیع، ص 414 درباره مرتاضهای هندی كه در اصفهان بودهاند.
(7). جزائری، الانوار، ج 2 ص 296
(8). همان، ج 2 ص 300؛ وی منكر كرامات نبوده و در المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 393- پ نمونههایی از برخی از عباد شیراز و نیز از یكی از اجداد صالح خود نقل میكند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 775
سواری را برای رفتن از نجف به كاظمین اجاره میكرد و در بازگشت نامهای به او میسپردند تا به كسی بدهد، سوار نمیشد، چرا كه میگفت صاحب این حیوان، اجازه حمل این نامه را به من نداده است. «1» وی نمونههای دیگری از زهد مقدس اردبیلی را یاد كرده است. همچنین از نامه وی به شاه طهماسب و شاه عباس (كه در این دومی تردید وجود دارد) در كتاب مقامات یاد كرده است. «2» البته بر اساس روایاتی كه وارد شده، پوشیدن لباس خشن و خوردن غذاهای نامأنوس و خشك، برای كسی كه در خود، خودبینی و نخوت میبیند، مستحب است. «3» وی در جای دیگری، صوفیه را به دلیل اعتقاد به وحدت وجود تكفیر كرده است. «4» جزائری در زهر الربیع نیز از صوفیان و قلندران زمان خود حكایات و مطالبی نقل كرده است. «5» وی اشاره به این نكته دارد كه علما از تحصیل نزد عالمان متمایل به تصوف نهی میكردهاند. «6»
سیّد جزائری اظهار میدارد كه مردم هر عصری، به چیزی تطیّر میكنند؛ برخی به دیدن كسی كه یك چشم او نابیناست، آن هم در نگاه اول و در روز؛ به ویژه اگر در تلاش برای كاری باشند. برخی تطیّر به افرادی میكنند كه اسامی زشتی دارند؛ كسانی تطیّر به افراد خوش صورت میكنند؛ برخی به كسانی كه لباس سیاه میپوشند؛ و برخی به كسانی كه لباس سفید میپوشند؛ اما در مورد كلاغ ناعق، از قدیم الایام مردم آن را شوم تلقی میكردهاند. سید نعمت اللّه از یكی از شیوخ محدث خویش نقل كرده است كه وی وقتی قصد پوشیدن لباس نوی را داشت، تحقیق میكرد تا ساعت نحس را نزد منجمان بشناسد و بر خلاف رأی آنان، و درست در همان ساعت به اصطلاح نحس، لباس نو را میپوشید. «7» اظهار نظر سید نعمت اللّه این است كه آنها كه اهل تطیّر هستند، همیشه ضرر میكنند (مسكن: برگ 30). وی اطلاعات دیگری درباره طیره و انواع و اقسام آن در زمان خود را در كتاب مقامات «8» آورده است.
______________________________
(1). همان، ج 2، صص 301- 302
(2). جزایری، مقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 170- ر.
(3). جزایری، الانوار، ج 2، ص 306
(4). همان، ج 3، ص 171
(5). جزائری، زهر الربیع، صص 131، 234، 286- 287، 401، 402، 523
(6). همان، ص 445
(7). بنگرید، جزایری، الانوار، ج 1، ص 198
(8). جزایری، المقامات، نسخه 3396 مرعشی، برگ 170.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 776
در سال 1102 طاعون در بلاد روم، یعنی در استانبول و شامات شایع شد. طاعون از آنجا به بغداد و مشاهد معظمه رفته و ساكنان فرات را نیز فراگرفت؛ پس از آن به بصره و از آنجا به هویزه و دورق رسید. این طاعون، بویژه سبب شد تا در هویزه و دورق تعداد زیادی از علما و صلحا و زهاد و عبّاد تلف شده و مدارس و مساجد خالی شود. «1» در آن زمان، علم و دانش، نوحهگر آنان شد و نماز بر فقدانشان گریست. سید نعمت اللّه آن سال را «عام الحزن» مینامد، مانند همان نامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای سال وفات ابو طالب و خدیجه علیهما السلام- سال دهم بعثت- برگزید. و نیز آن را سال تناثر النجوم مینامد، نام سال 329 كه مرحوم كلینی و جماعت دیگری از علما، در آن در گذشتند.
وی شرحی در منافع وجودی علما در جامعه و نقش آنها در جلوگیری از اغوای شیاطین بیان كرده و مقام آنان را برتر از مجاهدان میداند (مسكن: برگ 31، 32). وی درباره اسباب شیوع طاعون، مطالبی را بیان میكند. به عقیده وی یكی از آنها، لطافت هواست كه زود متعفن میشود، نظیر شام. گرچه فسق و فجور نیز سبب دیگری است و البته همین كه در شام، قبور بنی امیه وجود دارد، برای شیوع طاعون كافی است. وی شیوع طاعون در بغداد را نیز به سبب وجود برخی از قبور در آنجا دانسته است (برگ 33، 34). در این سال، وبا و طاعون در جزایر میان بصره و بغداد نیز شایع بوده است؛ اما جزائر طرف هویزه، هیچگاه محل وبا و طاعون نبوده است. سید نعمت اللّه میافزاید: آنجا (جزائر) محل تولد و رشد من بوده و در آنجا جز شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام نیستند، حتی با وجود حاكمیت دولتها و سلاطین متعدد. آن جا محل عبّاد و زهاد بوده و مردمش نان حلال میخورند و از شبهات اجتناب میكنند. با این حال، مردمانی قوی و شجاعند و در لشكر سلطان و سپاه آل عثمان، نسبت به لشكریان رومی، نقش فعالتری دارند؛ آنها نسبت به علمای خویش نیز انقیاد كامل دارند.
در بصره نیز طاعون آمد و از نظر سید نعمت اللّه، این امر عجیبی نیست؛ چرا كه پیش از آن نیز سابقه داشته است؛ وی موردی را از وجود طاعون در بصره از ابن جوزی نقل كرده است. به علاوه، از امیر مؤمنان علیه السلام نیز اخباری در خرابی بصره نقل شده است.
مؤلف میافزاید كه از بیست سال پیش از این تاریخ، ما خرابی این شهر و خالی شدن آن از سكنه را شاهد بودیم؛ امسال نیز آنجا را طاعون فرا گرفته است (برگ 34). وی فصل مشبعی در مذمّت شهر بصره آورده است.
______________________________
(1). جزایری، المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 322
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 777
یكی دیگر از بلاهای طبیعی كه جزایری بدان اشاره كرده، زلزله دهه هشتاد قرن یازدهم هجری در طوس است كه هزاران نفر در آن كشته شدند. همینطور در شیروان نیز زلزلهای رخ داد كه برخی از روستاها از جای خود به مكانهای دیگری حركت كرد. ایضا در سال 1089، كه سال تألیف كتاب انوار النعمانیه است، در بلاد طبرستان زلزلهای رخ داد! «1»
اما درباره هویزه؛ وی اظهار میدارد كه تاكنون نشنیده است كه قبل از این طاعون در هویزه آمده باشد، اما این بار از طریق بصره در این دیار نیز شایع شده، چرا كه برخی از بیماران به آنجا آمدهاند. وی اظهار میدارد كه اكثریت مردم هویزه شیعه بوده و در این اعتقاد خویش راسخاند. گر چه تاكنون تعدیل شده و پیش از این از اهل غلو- غلات- بودهاند. اما با این حال، هنوز نیز در صحبتهای آنها شواهدی از آن عقاید وجود دارد؛ مثلا به یكدیگر میگوید «علیّ یطول عمرك و علیّ یشفیك و علی یرزقك» این جملات كه هنوز نیز بقایای آن باقی مانده، بلا شك مظهر غلوّ است.
مردم هویزه علاقهمند به شعر و ادب هستند، به علم صرف و نحو نیز علاقه زیادی دارند، با این حال روحیه غالب، روحیه فتوّت و شجاعت است و بیشتر آنان از شجاعان هستند. [از این رو] فتنه نیز در آنجا فراوان رخ میدهد؛ چرا كه رعیت آن از اعراب بادیه نشین هستند كه به جنگ و درگیری خو گرفتهاند (مسكن برگ 36). این فتنهها بیشتر در وقت به دست آمدن حاصل زراعت پیش میآید و انگیزه آن نهب و غارت است. بیشتر اعراب آن ناحیه از اهل سنّت بودهاند؛ اما به بركت امیران و حاكمان، جز عده قلیلی، بقیه شیعه شدهاند. وی اختلاف و نفاق و شقاق میان مردم هویزه را بسیار شدید میداند.
به عقیده جزایری، بهترین حاكم هویزه سید علی خان (م 1088) مردی عالم و فاضل و صاحب محاسن و مكارم اخلاقی بوده است. او میگوید كه ما بعد از واقعه عساكر سلطان محمد با اهل هویزه، در تستر- شوشتر- بودیم، او حاكم هویزه و بیشتر بلاد عرب بود و نسبت به ما محبت زیادی داشته و با من مكاتبات و مراسلاتی داشت. در نامهای برای من اشعاری را نوشت كه صاحب بن عباد به برخی از دوستانش نوشته بود:
یا أخا بشّرنا تأخّرت عنّاقد أسأنا ببعد عهدك ظنّا او شعر نیز میگفت. در مجلس او، جز علم حدیث و تفسیر و علوم ادب و محاسن شعر و
______________________________
(1). جزایری، الانوار، ج 1، ص 340
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 778
برخی امور سلطانی، چیز دیگری نبود. وی چند كتاب نیز تألیف كرده است كه از آن جمله است: النور المبین، خیر المقال و منتخب التفسیر كه آخرین كتابش بوده است (برگ 37).
شرحی از مؤلفات سید علی خان را آقا بزرگ آورده است. «1» جزایری در الانوار النعمانیة نیز از سید علی خان ستایش كرده و با توجه به علاقه وی به علم و دانش میگوید: در زمان حكومت او كه ما تازه به تحصیل مشغول شده بودیم، میدیدیم كه چگونه غالب مردم اهل عبادت و زهد و مطالعه بوده و عموم مردم تابع والی و حاكم خود هستند. «2» او در جای دیگر این كتاب، از سید علی خان و نامهای كه به او نوشته و نیز دیوان شعر او یاد كرده است. «3» افندی در شرح حال جزایری نوشته است كه سید جزایری بهره زیادی از آثار سید علی خان برده است. «4»
سیّد جزایری درباره وظایف حكام و علما در قبال نزول این گونه بلایا میگوید: امور كشور بر محور «علما» و «ولات» است و صلاح و فساد آنها، مملكت را آباد و یا ویران میسازد، «علما باید حكم دهند و ولات باید آن را عمل كنند». هر عالمی باید در اقلیم یا شهر و منطقهای بماند و علاوه بر تعلیم دین، نفع و ضرر امور را بر مردم روشن كند. علما وارث انبیاء هستند و باید همانند آنان عمل كنند (مسكن: برگ 46).
چنینی دیدگاهی، گرایش فقهی موجود در فقه سیاسی شیعه را نشان میدهد و پایه آن، این است كه حاكم باید تابعیت عالم را داشته باشد. البته سلاطین باید در هر قریه و محلی، فقیه متدیّن را برای تعلیم دین به مردم بگمارند. علما اطبای جامعه هستند و سلاطین «قوام دار المرضی» یعنی اداره كننده و رئیس بیمارستان «5» (برگ 47، 48).
وی در این باره، از مثال طبیب و مریض و بیمارستان و ... در این بحث، نهایت بهره را گرفته است. با این مقدمات، در مورد طاعون میگوید: این وظیفه علماست تا با اولین وجود علایم بیماری وبا و طاعون، مردم را هشیار سازند. در مرحله نخست، مردم را توبه و استغفار دهند و بعد از آن، آنان را از ارتكاب معاصی دور كرده، به دادن صدقه و سه روز روزه گرفتن ترغیب كنند. همچنین مردم را اعم از پیرزن و پیرمرد و اطفال و نیز حیوانات را
______________________________
(1). آقا بزرگ، الروضة النضرة صص 395- 396؛ و بنگرید: روضاتی، سید محمد علی، (اصفهان، 1335) جامع الانساب ج 1، صص 137- 138
(2). جزائری، الانوار، ج 3، ص 338
(3). همان، ج 3، ص 170
(4). همان، ج 3، ص 169 پاورقی
(5). درباره نقش علما در طبابت جامعه و لزوم حضور فقیه در همه بلاد نیز بنگرید: همان، ج 3، ص 196
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 779
به خارج شهر در محل شریفی ببرند تا به گریه و زاری و دعا بپردازند؛ همراه اینان، باید اغنیا و اشراف و امراء نیز باشند؛ چرا كه خداوند سر آن دارد تا جبّاران را در برابر خود متواضع و خاضع ببیند (برگ 48). نیز وظیفه علما است تا مردم را به نقاط مرتفع ببرند و آب را از سرچشمه مصرف كنند. اگر در جمع شدن آنها ضرری وجود دارد، باید متفرق شوند (برگ 49). البته علمای ما متفقند كه در این موارد، مردم حق فرار دارند و كسی نباید آنها را به دلیل فرارشان متهم به گناه نموده، مانع از رفتنشان شود.
سید نعمت اللّه مینویسد: اكنون كه پای سخن به ملوك كشید، مناسب است درباره برخی از احوالات و رفتارهای آنان مطالبی را مطرح كنیم. تقریبا كتاب وی، از این پس از موضوع اصلی خارج میشود. وی حكایاتی از خلفا و سلاطین پیشین میگوید كه چندان ارزش تاریخی ندارد. همو حكایات و روایاتی در باب تواضع ملوك دارد؛ به دنبال آن میافزاید كه شاه عباس اول، آن چنان كه برخی ثقات نقل كردهاند، اهل تواضع بوده و اوقاتی را برای دعا با خدای خویش خلوت میكرده است (مسكن برگ 51). «1»
این صفحات كتاب وی، رنگ كتابهای سیاسة الملوك و سیاست نامه را بخود گرفته و او درباره صفت عدل مطالبی را میآورد (تا برگ 56). «2» پس از آن مطالب متفرقهای را آورده كه هر كدام ضمن فصلی آمده است. وی در برابر كسی كه گرفتن ملك و سلطنت و ولایت را دنیا خواهی میداند، اظهار میكند كه برخی از انبیا، بدین منصب رسیدهاند كه از جمله آنها رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام است. كسانی از ملوك نیز به دلیل داشتن ولایت به بهشت میروند كه از جمله آنها صاحب بن عباد و شاه اسماعیل است كه به عقیده مؤلف روایاتی كه خروج مردی را از قزوین وعده دادهاند، بر او قابل تطبیق است، «3» غافل از این كه آنان از اردبیل و سپس تبریز برخاستند.
همین طور فرزندان شاه اسماعیل كه دین را قوّت بخشیدند و در منابر، ندای «حی علی خیر العمل» را سر دادند و به شیعیان امنیت بخشیدند (مسكن برگ 68). بنا بر این اگر گرفتن شاهی و دولت در جهت تقرّب الی اللّه و بر پایه عدالت باشد، نباید آن را به عنوان دنیا خواهی مذمّت كرد. وی از برخی دوستانش نقل كرده كه در شام مردی شیعی زندگی میكند كه بسیار ثروتمند است و هر ساله مبالغ زیادی صرف میكند تا شیعیان را از آزار آل عثمان رهایی بخشد (مسكن: برگ 69).
______________________________
(1). نیز بنگرید: جزائری، الانوار، ج 3، ص 299؛ درباره شاه عباس دو خاطره دیگر در همان، ج 4، ص 149 آمده است.
(2). جزائری در الانوار ج 3، صص 297- 338 فصلی با عنوان «نور فی احوال الملوك و الولاة» آمده است.
(3). بنگرید: جزائری، زهر الربیع، ص 159
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 780
جزائری فصلی را به شنیدن سخنان سخنگویان و ناطقان اختصاص داده و از جمله مطالبی درباره قصه خوانان آورده است. میدانیم كه قصه خوانان از قدیم الایام در ایران بوده و در عهد صفوی، كارشان رواج فراوان داشته است؛ البته علما مخالفتهایی با آنان داشتهاند كه ما در مقالی دیگر در همین مجموعه از آن، به تفصیل سخن گفتهایم. به عقیده جزایری، اگر كسی به غنا گوش داده، یا سخن قصه خوانان كه در این دورهها رواج دارد و قبل از آن نیز بوده، مثل قصه حمزه و رستم و عنتر و اینها كه همه یا بیشتر آنها كذب است، بشنود، گناه كرده و به منزله عبادت شیطان است؛ چرا كه شنیدن حكایات ساختگی، داخل در عبادت شیطان میباشد، مگر آن كه برای رفع ملال و بدست آوردن نشاط برای مطالعه و آمادگی برای اطاعت باشد. وی میافزاید: تعجب از كسانی است كه متعرض تدوین این قصههای دروغ، نظما و نثرا شده، اما وقایع جنگ صفین را با آن كه به هشتاد واقعه عظیم میرسد- مخصوصا لیلة الهریر را- تدوین نمیكنند.
وی اشارهای به وقایع آن شب كرده و خواستار آن است تا كسانی آن قصص را تدوین كنند؛ او میگوید قصص دروغ معمولا در قهوهخانهها حكایت میشود، جایی كه باید آنها را مدارس شیطان خواند (برگ 70)؛ جزایری در انوار النعمانیه نیز به قصّاص پرداخته است.
او در شمارش معبودهای دروغین، یكی را «قصّاص» میداند. بر اساس حدیث من استمع الی قائل فقد عبده، میگوید: اگر سخنران از خدا سخن بگوید، مستمع او خدا را عبادت كرده؛ اما اگر از شیطان سخن بگوید، مستمع، شیطان را عبادت كرده است. مقصود از سخن گفتن از شیطان نقل «حكایات دروغ، تمسخر مؤمنان، غیبت آنها و مسائل دیگر» است. او میافزاید: آنچه این روزها از این دست قصهها، نظیر قصه رستم و عنتر و حمزه و اشباه اینها شایع شده، مستمع آنها عابد شیطان است.»
وی میگوید: اگر كسی گمان میكند كه تنها نماز و امثال آن عبادت است، در اشتباه میباشد؛ عبادت شیطان نیز، نظیر اتّخاذ احبار و رهبان به منزله اربابی جز خداوند؛ مفهوم دارد. او با اشاره به سیاست قریش درباره قصص قرآنی در نقل داستان، اشاره به اخذ آنها از ایرانیان دارد. كسانی از آنها برای تجارت به بلاد عجم رفته، این قصهها را نظیر قصه عنتر، از آنجا گرفتند. قریش به كسانی كه این قصص را برای منحرف كردن مردم نقل میكردند، پول میپرداختند. «1»
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 3، صص 64- 65
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 781
جزائری طی فصل مستقلی، مطالبی درباره شهر شوشتر كه به گفته او، در قدیم تستر خوانده میشده، آورده است. مطلبی از كتاب غرایب البلدان نقل كرده؛ از جمله این كه پیش از اسلام، اسرای رومی به آنجا آمده، صنایع در آنجا رشد كرده و به نوشته وی، آن سابقه، هم اكنون نیز در تولید دیباج و حریر اثر گذاشته است (مسكّن: برگ 81). وی با اشاره به فتح آنجا توسط ابو موسی اشعری، میافزاید: خود وی ساكن این شهر بوده و از پل قدیمی آن كه از سنگهای عظیم، ستونهای آهنین با پایههای سربی و سنگهای بسیار بزرگ بر تیر آهن ساخته شده، آگاهی میدهد. جزایری از حاكم دانا و صاحب همّت آن یعنی «فتح علی خان» كه در آبادی شهر كوشش بسیار كرده و ذكر جمیل او همه جا را پر كرده است، یاد میكند. وی مینویسد: پل تستر طی پانصد سال رو به خرابی نهاده و فتح علی خان، بنای آن را از اساس محكم كرده است. سید جزائری در آغاز بنای ستونهای آن در عمق آب، همراه حاكم بوده است. ساختمان پل، طی ده سال به اتمام رسید. وی، این پل را از دو پل اصفهان كه بدست شاهان شیعه ساخته شده، عظیمتر میداند (برگ 83). جزایری در فصلی دیگر، گزارشی از فتح شوشتر داده و گفته است كه این شهر به زور فتح شده است (برگ 84).
سید جزایری در فصل دیگری آورده است كه در سال 1102، از رودخانه شوشتر موسوم به «داریان» قطعه سنگ زردی یافت شد كه طول آن بر اساس اندازهگیری خود مؤلف، هشت انگشت بوده و بر روی آن این عبارت حك شده بود: «بسم اللّه الرحمن الرحیم لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه، علی ولیّ اللّه، لما قتل الحسین بن علی بن ابی طالب بأرض كربلا، كتب دمه علی أرض الحصبا: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. «1» فتح علی خان حاكم شوشتر به سید گفته است تا آن را روی كاغذی نوشته و كاغذ و سنگ را نزد شاه سلیمان صفوی بفرستد. وی در ادامه از شیخ بهایی نقل كرده و او از پدرش آورده است كه انگشتری عتیق را یافته كه اشعاری بر روی آن بوده از جمله: صبغتنی دماء نحر الحسین.
وی ایضا از شیخ حسین پدر شیخ بهایی- به نقل از شیخ بهایی- آورده است كه نخستین بار كه با شهید ثانی به استانبول رفتیم، در جایی ایستاد و گفت: گمان میرود در اینجا شخصی كشته شود كه مرتبت والایی دارد. دفعه دوم كه سلطان او را دستگیر كرد، در همان مكان كشته شد (مسكن: برگ 86). جزائری در جای دیگری نیز درباره شوشتر و هویزه اطلاعاتی به دست داده است. «2»
______________________________
(1). شعراء، 227
(2). جزائری، زهر الربیع، ص 545
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 782
جزائری دو فصل كتاب را از كارهای عجیب و غریب شعبده بازان و كسانی كه دست به اقدامات خارق عادت میزنند، اختصاص داده است. از جمله آنها طوایفی از سنیان بصره هستند كه در حال وجد و ذكر، كارهایی از قبیل گرفتن مار و داخل شدن در آتش انجام میدهند. در سال 1010 هجری یكی از شیعیان- گویا در خواب- امام سجاد علیه السلام را دیده كه او را به چنین اقداماتی راهنمایی كرده است و وقتی بیدار شده، همان كارها را انجام داده است. سپس برخی از شیعیان نیز از وی فرا گرفتهاند تا این كه به جزیره رسیده است.
سید نعمت اللّه میگوید: زمانی خواستم تا ناظر این وضعیت باشم و خود به چشم دیدم كه چند نفر، ابتدا ندای «یا علی بن الحسین» سر داده و بعد دو ساعت یا بیشتر در آتش ناپیدا بوده و پس از آن دیدیم كه درون آتش ظاهر شدند و در حالی كه در دست خود آتش داشتند و در میان آتش ایستاده بودند. وی میافزاید اكنون نیز انجام این اعمال رواج دارد و پس از آن توضیحاتی در این باب ارائه میدهد. «1» (مسكن برگ 94 و 95).
مرحوم جزایری در فصول بعد، به شرح چگونگی وضعیت حیوانات عجیب و غریب و دیگر مسائل پرداخته و از بحث اصلی كتاب خارج شده است؛ كتاب تا برگ 138 ادامه یافته و در آن جا مؤلف، تاریخ خاتمه تألیف را هفدهم رجب المرجب سال 1103 هجری ذكر كرده است. محل تألیف كتاب مسكّن الشّجون، در خانه وی در شوشتر- كه در نزدیكی مسجد جامع قرار داشته- بوده است.
سید جزایری درباره توتون و تنباكو نیز آگاهیهایی به دست داده كه جالب است. میدانیم كه از زمان ورود آن به ایران (قرن یازدهم هجری)، درباره استعمال آن، اختلافی میان علما پدید آمد و رسالههای مختلفی درباره آن نوشته شد. «2»
جزایری با اشاره به این كه توتون در قرن حاضر (یازدهم) بوجود آمده و هنوز كسانی هستند كه نبودن آن را به یاد میآورند، اشاره به ادلّه حرمت استعمال و یاد از قائلین به حرمت آن كرده است. وی پس از ذكر ادله، به رد آنها پرداخته است. در این میان به هزینه كشیدن توتون و ابزار و وسایل آن نیز اشاره شده و این كه بهترین نوع آن كه با زینت ابزار آن همراه باشد، سی هزار دینار میشود. برخی گفتهاند: به جهت اسراف، استفاده از آن حرمت
______________________________
(1). نیز بنگرید: جزائری، الانوار، ج 2، ص 300
(2). ما گزارش این رسالهها را در نوشتاری مستقل در همین مجموعه آوردهایم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 783
دارد، اما جزایری این را نپذیرفته است. «1» وی تحت عنوان مسألة حول تحریم التتن دوازده دلیل درباره حرمت تتن آورده است. «2»
جزایری در كتاب المقامات كه تألیف آن را ناتمام گذاشت؛ «3» اشاراتی به وضعیت شیعه در مناطق سنی نشین دارد. او در جایی، به شیعیانی كه قصد سفر زیارتی به بلاد عراق و جز آن را دارند، توصیه میكند كه تقیّه را مراعات كنند. «4»
جزایری مینویسد كه در سال 1095 هجری، به حج رفته و از آنجا به زیارت مدینه شتافته است. او دیده است كه شیعیان بدون تقیّه به زیارت ائمه بقیع علیهم السلام میروند.
جزایری مینویسد: یكی از ساكنان شیعه مدینه به او گفت كه سال پیش علمای مدینه به تفتیش كتبی كه در خزانه بقیع بوده رفته و نسخهای از «المزار» شیخ مفید را در آنجا یافتند كه در آن بر خلفا لعنت شده بود؛ كتاب را نزد قاضی آورده و از او اجازه خواستند تا به آنان رخصت دهد قبّه ائمه را تخریب كنند؛ او گفت: این قبّه را هارون الرشید برای پدرش عباس ساخته و من نمیتوانم به خراب كردن این قبّه قدیمی فتوا بدهم. علما تصمیم گرفتند تا به استانبول رفته، حكمی از سلطان عثمانی برای هدم این قبّه دریافت كنند؛ زمانی كه به استانبول رسیدند، سلطان محمد خبر ورود آنان را شنیده و دستور داد تا آنان را در بناهای با شكوهی به بهترین وجه پذیرایی كردند. در روز جمعه، سلطان از آنان خواست تا اعلم آنها برای امامت نماز جمعه آماده شود. این عالم كه بر مذهب شافعی بود، در هنگام قرائت، «بسمله» را نخواند. نماز كه خاتمه یافت؛ سلطان از امام پرسید: با این كه خواندن «بسمله» در مذهب شافعی واجب است، چرا آن را ترك كردی؟ او گفت: چون سلطان ما حنفی بود، رعایت مذهب او را كردیم. سلطان گفت: نماز عبادت خداوند است، ترك آن، نماز را باطل میكند؛ وقتی نماز امام باطل باشد، نماز مأموم نیز باطل است؛ پس نماز ما نیز باطل است.
پس از آن دستور كشتن آنها را داد كه با شفاعت وزیر، تنها به بیرون كردن آنها به صورت زشتی اكتفا شد؛ آنان در راه بازگشت برخی در كشتی و برخی در راه درگذشتند. «5»
در مورد دیگری از تشیع بحرانیها سخن گفته و خاطرهای از مسافرت برخی از آنان در
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، صص 54- 58
(2). جزائری، زهر الربیع، صص 480- 482. پس از آن نیز درباره قهوه مطالبی آورده است.
(3). در این باره نك: آقا بزرگ، ذریعه ج 22 ص 14 ش 5787
(4). جزائری، المقامات (نسخه 4210 مرعشی) برگ 105. ایضا در «مسكن الشجون» برگ 126 از لزوم تقیه در بلاد سنی سخن گفته است.
(5). جزائری، المقامات (نسخه 3396 مرعشی) صص 359- ر تا 360- پ.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 784
سفر زیارت مشهد امام علی علیه السلام نقل كرده است. «1» او در جای دیگری از برخی از اهل خلاف (سنی) یاد میكند كه یهود و نصارا را بر شیعه برتری مینهند. آنها كفّار را رها كرده؛ اما با جستجو از امتعه شیعیان از آنان مالیات میگیرند. «2» وی حكایتی نیز از برخی مؤمنان نقل كرده كه آنها عراقی بوده، سفری به شام رفتند؛ در آن جا گرفتار دزدان شدند؛ وقتی آنها را نزد رئیس شان بردند، او از شهر و دیار آنان پرسید و وقتی فهمید كه عراقی و شیعهاند؛ گفت: باید این روافض را به بدترین وجه تعذیب كند؛ اما یكی از خادمان سبب رهایی و فرار آنان را فراهم كرد. «3»
سید جزایری در انوار النعمانیه به تناسب، به عرضه برخی دیگر از این دست آگاهیها پرداخته است. خاطرهای از برخورد مقدس اردبیلی با ملا عبد اللّه تستری «4» (م 1021) نقل میكند؛ او در جمع، از مقدس اردبیلی سؤالی پرسید؛ اردبیلی ساكت مانده، دست او را گرفته به خارج از نجف برده و در آنجا پاسخ او را داد. وقتی دلیل آن را جویا شد؛ به او گفت: آنجا در میان مردم بودیم و احتمال آن بود كه مردم تصور خاصی از سؤال و جواب ما داشته، بپندارند كه ما در صدد غلبه بر یكدیگر هستیم. «5» درباره مقدس اردبیلی ایضا آورده كه در نامهاش به شاه طهماسب او را «اخ» خطاب كرده و شاه طهماسب گفت تا آن نامه را در كفن او بگذارند! «6» داستان نامه نوشتن مقدس اردبیلی به شاه عباس را هم جزائری آورده «7» كه به لحاظ عدم تطبیق سال درگذشت اردبیلی (993) با شروع سلطنت شاه عباس (996) مورد انتقاد قرار گرفته است.
در مورد دیگری از شیخ بهایی یاد شده كه در روزهای تعطیل، برای شاگردان مطالب متفرقه میگفته است. «8» بدین ترتیب معلوم میشود كه اصل درس در این روزها نیز برقرار بوده، جز آن كه محتوای درس، مطالب متفرقه بوده است.
سید از یكی از مجتهدان اصفهان یاد میكند كه در جوانی نزد مجتهدی درس
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، ص 128
(2). همان، ج 2، ص 47
(3). همان، ج 2، ص 173
(4). درباره او نك: آقا بزرگ، الروضة النضرة، صص 343- 345
(5). جزائری، الانوار، ج 3، ص 40
(6). جزائری، الانوار، ج 4، ص 232؛ جزائری، زهر الربیع، ص 118
(7). جزائری، زهر الربیع، صص 117- 118
(8). جزائری، المقامات (نسخه 3496 مرعشی) برگ 381
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 785
میخوانده؛ اما بعدها درس خواندن نزد او را انكار كرده است. مجتهد نخست نفرین كرده كه هر چه از او یاد گرفته، خداوند از او بگیرد؛ جزایری میگوید كه چنین شد و اكنون این مجتهد در اصفهان است و برای هر مسأله، باید به كتاب مراجعه كند، چون چیزی در حافظهاش نمیماند. «1» خبری نیز از رفتن شاه اسماعیل به كربلا نقل كرده؛ و آمده است كه شاه در آنجا قبر و بنایی ساخته و خادمی برای آن قرار داده است. «2»
خاطرهای نیز از یكی از استادانش نقل میكند كه بسیار منصف بوده و در مواردی پس از اشكال جزایری به او، با این كه وی كوچك بوده، صریحا ابراز میكرده كه من اشتباه كردم و او درست میگوید. او میافزاید؛ بعدا از من میخواست تا مطلب خود را بر او املاء كنم تا در حاشیه كتابش بنویسد. او ادامه میدهد: اكنون كه مشغول تألیف این كتاب هستم، او در حیدر آباد هند بوده و نامش شیخ جعفر بحرینی است. وی به دنبال آن، حكایت عبرت آموز دیگری آورده كه وقتی شیخ عبد علی حویزی نور الثقلین را تألیف كرد، از این شیخ جعفر درباره آن تفسیر پرسیدم. به من گفت: تا او زنده بود تفسیرش مقبول نیفتاد؛ اما وقتی درگذشت، اولین كسی كه كتاب او را به آب طلا نوشت، من بودم! جزایری در همین زمینه نمونه دیگری را خود مثال زده است. شخصی كتابی نوشت؛ اما كتاب او شهرت نیافت.
علت را پرسیدند، گفت: كتاب من دشمنی دارد كه وقتی بمیرد، شهرت مییابد. وقتی از دشمن كتاب پرسیدند؛ گفت: خودم. «3» وی از خاطرات خود با مرحوم علامه مجلسی یاد كرده، مینویسد: مجلسی با این كه هزار نفر شاگرد داشت، مرا بر آن ترجیح داد، و شبها برای برخی مصالح تصنیف مرا نزد خود نگاه میداشت. او میگوید: مرحوم مجلسی برای آن كه من در شب از مطالعه طولانی خسته نشوم، مرتب با من مزاح میكرد. همچنین میافزاید: با این كه مدتهای طولانی در كنار علامه بوده است؛ اما باز هم وقتی میخواسته است نزد وی برود، هیبت علامه مجلسی او را میگرفته است. «4» حكایتی دیگر نیز درباره از بین بردن بت هندیان مقیم اصفهان و قدرت علامه مجلسی در از بین بردن آن آورده است. «5» نكته دیگر درباره علامه مجلسی (كه از وی با عنوان «شیخنا المعاصر» یاد كرده) این كه او از برادران مؤمن خود خواسته بود تا با تربت سید الشهداء بر كفن او، ایمان به شهادت او
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 3، ص 91
(2). همان، ج 3، ص 266
(3). همان، ج 3، ص 345
(4). همان، ج 3، ص 362
(5). جزائری، المقامات (نسخه 3496) برگهای 400- 401
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 786
بدهند. «1» میرزا تقی اعتماد الدوله شاه عباس نیز كسی را به مشهد امام حسین علیه السلام فرستاده بود تا تراب آن حضرت را برای وی بیاورد؛ او میخواست تا تربت حضرت را در قبر خود بگذارد؛ پس از آن كه مرد، تربت را در قبر او نهادند. «2»
آگاهیهای جزایری از شیراز فراوان است؛ زیرا وی چند سالی را در آنجا بسر میبرده و از جمله مدتی در مدرسه منصوریه (منسوب به غیاث الدین منصور دشتكی) تحصیل كرده است. وی خاطراتی از این مدرسه و شهر نقل كرده، «3» و از جمله از علمای ملحدی یاد میكند كه در دهه شصت قرن یازدهم هجرت در این شهر ظاهر شدند. او میگوید: آنان بر این باور بودند كه عذاب قبر وجود ندارد؛ استدلال آنها برای گمراه كردن عوام این بود كه اگر میّت را كه امروز دفن كنید، فردا نبش قبر كنید، آثاری از آتش بر او دیده نمیشود. اگر سؤال و جوابی وجود داشت، باید وضع او دگرگون میشد؛ جزایری میگوید: این استدلال سستی است؛ زیرا گوش و چشم ما، گوش و چشمی نیست كه بتواند چنین عذابی را بشنود و یا ببیند. «4» در جای دیگری هم خبری از مناظره استادش شیخ جعفر مجتهد بحرینی نقل میكند كه اصولی بوده و با صاحب جوامع الكلم كه اخباری بوده بحث میكرده است. سید جزائری مینویسد: من در مسجد جامع شیراز خود شاهد مناظره دو تن از استادانم، یكی شیخ جعفر مجتهد بحرینی و محدث صاحب جوامع الكلم در مسأله حجّیت قرآن بودم.
بحرانی كه از مجتهدان و طرفدار حجیت قرآن بود به محدث چنین میگفت: در مورد آیه قل هو الله احد ... چه میگویی. آیا آن هم نیازمند به تفسیر است و بدون یاری حدیث معنی آن را قابل فهم نمیدانی؟ استاد محدث پاسخ گفت: آری، حتی فهم این آیه هم نیازمند به حدیث است. «5»
حكایتی نیز از فاضل دوانی آورده و این كه در وقت برخورد با حدیث «من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة»، از شاگردان پرسید كه مراد از «امام» چیست؟ شیعه او را مهدی علیه السلام میدانند! آنان گفتند: مقصود سلطان زمان است. جزایری میگوید: در آن زمان سلطان عصر، شاه اسماعیل صفوی بوده و دوانی و شاگردانش از مخالفین (سنی) بودند. دوانی گفت: اگر چنین باشد، خداوند بر ما واجب كرده تا به این سلطان رافضی
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، ص 232
(2). همان، ج 4، ص 233
(3). از جمله نك: همان، ج 3، صص 98، 168؛ و قطعاتی كه در قسمتهای دیگر نقل كردیم.
(4). همان، ج 4، ص 235
(5). جزائری، منبع الحیاة فی حجیة قول المجتهدین من الاموات، نسخه كتابخانه مجلس، ش 2761؛ بنگرید: حائری، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مجلس، ج 9، ص 154
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 787
معرفت پیدا كرده، از سخنان او پیروی كنیم؛ و یكی از سخنان او این است كه ما مذهب خود را رها كرده، به دین او در آییم. دوانی در حالی كه از پاسخ شاگردانش در غضب بود، مجلس درس را ترك كرد. «1» جزایری نقل دیگری از برخورد شاه اسماعیل با علمای شیراز و از جمله شمس الدین خفری آورده است؛ او به دستور شاه به خلفا لعنت كرد و وقتی بعد از آن، از او پرسیدند كه چرا حاضر به لعن شدی؟ جواب تندی داد كه خود آن باز توهین به خلفا بود! «2» همچنین در زهر الربیع از آمدن یكی از علمای بحرین به اصفهان و احترام علما به او یاد كرده است. «3» مطلبی نیز درباره استرآباد و غارت آن توسط تركمانها نقل كرده؛ «4» اشارتی به عقرب كاشان دارد «5» و جایی هم دعا كرده است كه دولت صفوی به دولت امام زمان علیه السلام متصل شود. «6» همچنین دو حكایت درباره میرفندرسكی در هند آورده «7» و اشارتی هم به اخلاق شیخ بهایی كرده است. «8»
*** قاعدتا دیگر كتب سید جزایری یا لا اقل برخی از آنها نیز باید حاوی این گونه اخبار و اطلاعات باشد كه لازم است گردآوری و تدوین شود، اما از آنجا كه بیشتر آثار وی مخطوط مانده و دسترسی به آنها تا اندازهای دشوار است، این كار فعلا میسر نیست. در كتاب زهر الربیع نیز اطلاعات فراوانی آمده كه ما جز در چند مورد به گردآوری آنها نپرداختیم.
مؤلف نابغه فقه و حدیث، ضمن شرح حال وی و نیز آثار و تألیفات او، گاه و بیگاه به برخی از اطلاعات اجتماعی كتابها اشاره كرده؛ مثلا ضمن معرفی ریاض الابرار خاطرهای كه سید در استرآباد راجع به غارت این شهر توسط تركها (تركمنها) شنیده، نقل كرده است. «9»
به علاوه باید افزود كه سید جزایری شرح حال خود را در انوار النعمانیه آورده كه بسیار
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 2، ص 34؛ مصحح «انوار» دوانی را از فلاسفه شیعه دانسته و به رساله «نور الهدایه» او استناد كرده و بدین ترتیب سخن جزایری را مورد اشكال قرار داده است.
(2). جزائری، الانوار، ج 2، صص 35- 36
(3). جزائری، زهر الربیع، ص 529
(4). همان، ص 506- 507
(5). همان، ص 527
(6). همان، ص 251- 252
(7). همان، ص 104- 105، 508
(8). همان، ص 545
(9). جزائری، سید محمد، نابغه فقه و حدیث، صص 37- 38
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 788
خواندنی است. «1» در برخی از كتابهای دیگر خود نیز آگاهیهای پراكندهای درباره استادان و نیز زندگی طلبگی خود آورده كه باید به مواد زندگی نامه وی افزوده شود. یكی از مؤلفان، زندگی نامه او را بر اساس آنچه در انوار آمده، تحت عنوان زندگی طلبگی در مجله نشر دانش «2» به چاپ رسانده است.
______________________________
(1). جزائری، الانوار، ج 4، ص 303 به بعد.
(2). سال چهارم، شماره دوم، ص 18
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 789
نگارش آثار كشكولی- ادبی، یكی از سنّتهای دیرین در اثر آفرینی مكتوب در فرهنگ اسلامی است؛ سنتی كه برجستهترین نمونه آغازین آن، اثر شگرف و بلند پایه البیان و التبیین از جاحظ در قرن سوم هجری است. پس از آن آثار دیگری همچون عیون الاخبار ابن قتیبه، عقد الفرید ابن عبدربه، محاضرات الادباء راغب اصفهانی و نثر الدر ابو سعد آبی و دهها اثر دیگر است.
این آثار، از یك زاویه، نوعی سرگرمی علمی برای اهل مطالعه بوده و افزون بر آن، آثاری بوده است كه نثر استوار و متین عربی را در قالب نقل كلمات حكیمانه و اشعار برگزیده حفظ كرده و برای ادب دوستان، مطالعه آنها بسیار سودمند و در عین حال دلنشین بوده است. موضوعات این كتابها، متنوع بوده، و شامل مباحث اخلاقی، سیاسی، ادبی، تاریخی، و بسیاری از موضوعات دیگر میشده است. رسم نگارش بر این بوده است تا در هر زمینه، اگر جملهای حكیمانه، شعری زیبا، داستانی لطیف و نكتهای سودمند وجود دارد، كنار هم فراهم آورده شود. بخشی از این كتابها، به طور معمول شامل طنز در همه زمینههاست كه از میان آنها، قسمت قابل توجهی به ادب الفاضح اختصاص دارد؛ یعنی طنزهای جنسی كه عرب ید طولایی در آنها داشته و نمونه آن را به ندرت در متون فارسی میتوان یافت. در واقع و بدون تردید و تا به امروز هم، از این حیث، نثر عربی، نثری فاقد حیا و نثر فارسی، به استثنای برخی موارد، بسیار با حیاست و باوقار است.
اما از دید تاریخی، بویژه تاریخ اجتماعی، آثار یاد شده، حاوی اطلاعات ارجمندی است كه بسیاری از آنها، از اساس در متون تاریخی نیامده است. در واقع، این قبیل آثار، صرف نظر از آن كه متون اصلی تاریخ ادبیات عرب هستند، منبع مهمی برای تأمین موادّ اولیه تاریخ اجتماعی مسلمانان به حساب میآیند.
بنای نگارش در این آثار، آن است كه هر نویسنده، متن پیشین را پیش رو گذاشته، از آن گزیدهای فراهم میكند؛ آنگاه داستانها و لطیفههایی از روزگار خویش بر آن میافزاید و
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 790
بدین ترتیب اثری جدید پدید میآورد. دقت و مقایسه این متون، به راحتی نشان میدهد كه این آثار تا چه اندازه مدیون آثار مشابه پیش از خود هستند؛ اما به هر روی، تازههای آنها نیز به اندازهای فراوان است كه میتواند توجیهگر پدید آمدن اثر جدید باشد.
در عصر صفوی، توجه به این آثار تا اندازهای وجود داشت و مجموعههایی فراهم آمد كه شاخصترین آنها كتاب ارجمند زهر الربیع اثر سید نعمة الله جزائری (م 1112) از شاگردان علامه مجلسی است. اما جدای از آن، یكی از آثاری كه در این دوره مورد توجه قرار گرفت، كتاب بسیار عالی محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء اثر راغب اصفهانی (م میان 396- 401) است. گزیده این اثر، توسط عالمی ادیب و علاقهمند با نام ملا صالح قزوینی (م بعد از 1117) به فارسی در آمد و مترجم، بسان سنت نویسندگان پیشین، آنچه كه در متون فارسی روزگار خود از حكایات و امثال رایج و اطلاعات علمی و طنزهای مربوط به آن موضوعات، میشناخت، در ذیل هر موضوع آورد و بدین ترتیب كتابی خواندنی با عنوان نوادر پدید آورد. این اثر به كوشش استاد ارجمند جناب آقای احمد مجاهد همراه با مقدمهای راهگشا و مفید در شرح حال راغب در سال 1371 به چاپ رسیده است.
آنچه در اینجا مورد توجه نویسنده این سطور قرار گرفته، آگاهیهای مختلف اجتماعی مترجم از مسائل اجتماعی، تاریخی و دانشی است كه برای شناخت روزگار صفوی مفید است. البته در این گزینش، به این قبیل اطلاعات اكتفا نشده، و به دیگر نكات لطیفی نیز كه مترجم درباره روزگار خود آورده، پرداخته شده است. این درست به مانند كاری است بنده درباره كتاب مسكن الشجون و دیگر آثار سید نعمة الله جزائری، لوامع صاحبقرانی محمد تقی مجلسی، و تذكره نصرآبادی انجام دادهام.
اصفهان صفوی، پایتخت ایران بود و به همین دلیل، مردمان برای تحصیل علم و تجارت، از نقاط دیگر به این خطّه میآمدند یا سلاطین آنان را به اصفهان كوچ میدادند؛ چنان كه تبریزیها را شاه عباس به اصفهان آورد، همچنان كه ارامنه را در جلفای اصفهان سكنا داد.
مهاجرت به اصفهان در این دوره، موضوعی جالب برای پژوهشگران روزگار صفوی است. قزوینی مینویسد: «و امروز حال آنان كه با صفاهان میآیند، حال آنان است كه به بغداد میآمدند؛ و آن وقت قاعده سلطنت آنجا بود» البته بسیاری از ایرانیان نیز به هند میرفتند كه جاذبه آنجا، مانع از بازگشت آنان به وطن میشد: «و آنان كه از ایران به هند
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 791
میروند، غالبا از این جهت، اهل و وطن از یاد بنهند و دل از كار ایشان بپردازند». (207)
درباره اصفهان، قزوینی از مقبره شیخ محمد بن یوسف یاد كرده و این كه روی سنگ قبر او این سؤال و جواب بوده است كه: «جنید به علی بن سهل نوشت، از محمد بن یوسف بپرس، چه امری بر تو غالب است؟ از او پرسید. گفت: و الله غالب علی امره.» ملا صالح میافزاید: و این سؤال و جواب بر سنگ قبر او كه مزارگاه مردم است در صفاهان مكتوب است و آن محله كه مقبره آن بزرگ است به شیخ سینا مشهور است، مخفف یوسف بنا نام پدرش.» (316). این محله كه محل زندگی میرزا عبد الله افندی صاحب ریاض العلماء نیز بوده، در نزدیكی چهار راه نقاشی فعلی قرار داشته است.
ملا صالح از تخت فولاد یا جای دیگری از مقابر اصفهان نیز خاطرهای دارد كه مربوط به نوشته روی یكی از قبرها میشود. وی مینویسد: در اصفهان به مقبرهای رسیدم و آنجا قبهای افراشته دیدم. در شدم. قبرها بود و از آن جمله قبری دیدم به زیب و زینت تمام همچو عروس آراسته بودند. و بر او این دو بیت نقش كرده:
كاش آن روز كه در پای تو شد خار اجلدست گیتی بزدی تیغ هلاكم بر سر
تا به این روزه جهان بیتو ندیدی چشمماین منم بر سر خاك تو كه خاكم بر سر پس از آن چند كلمه حكیمانه كه روی دیوارهای جامع قزوین بوده، نقل كرده است. (363)
اصفهان زمان صفوی، در شبهای اعیاد، شاهد حضور مردم در مراكز و مساجد بوده و در روز غدیر، مردم با یكدیگر عقد اخوّت میبستند: «و امروز در اصفهان، بلكه در سایر بلدان به تقریب، لیالی اعیاد و ایام مباركه جمعیت عظیم در مقابر و مساجد دست دهد و مرد و زن برای تفرّج گرد آیند. پس هنگامهها روی دهد. و در روز مبارك عید غدیر كه زن و مرد در مجامع برای عقد اخوّت و انعقاد مصاحبت جمع آیند و راه معاشرت و مواصلت گشایند.
(346)
در اصفهان، از تاجری یاد شده است كه برای تجارت به هند رفت و مالی فراوان اندوخت و در بازگشت «اموال و غلامان خود را از نیمه راه، به سمتی غیر معروف روانه كرد و خود به جامههای كهنه داخل شیراز شد و آوازه افكند كه مال او را حرامی بزد و به آن هیأت داخل صفاهان شد». هدفش آن بود تا ببیند اقوامش چگونه با او برخورد میكنند. در این میان تنها خواهرش، وقتی چنانش دید، «جزع در گرفت و او را ببوسید و كنار كشید و به خانه برد». تاجر اصفهانی نیز «آن مالها همه به خانه خواهر كشیدی و هیچ كس را به خود راه نداد». (ص 128) مرد مجنونی هم در اصفهان نزد امیر گلایه كرد كه «در این شهر، نجاست و سرگین آدمی را قدر و منزلت است و آدمی را نیست! امیر گفت: چون؟ گفت: مگر نمیبینی! نجاست را بر استرها و خرهای خوب بار كردهاند، و من پیاده میروم». (ص 276) [و بنده
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 792
بسان همان مجنون- البته از قول ظریفی- میافزایم كه از آن شگفتتر، آن است كه در روزگار ما، مردمان دستشوییهای خود را از چینی میسازند و در آنها كذا میكنند و ظروف غذای خود را از موارد بسیار مضر پلاستیك میسازند و در آنها غذا میخوردند.]
حكایتی هم از یك ظاهر الصلاح اصفهانی از اعیان زادگان با نام فضل علی بیك نقل كرده است كه «در تدبیرها، حیلههای شرعی و تحصیل فتواهای غیر ملی از علمای دغل و فقهای با غش و غلّ ید بیضا و سحر سامری داشتی» و «اطوار صالحان و اهل تقوا و نماز به آداب و تحت الحنك» در دستش ابزاری بر كلاه گذاشتن سر مردم بود. وی چنان اظهار تدین میكرد كه «اگر در دست مصلّی، وقت دعا، انگشتر عقیق ندیدی، روی از او بگردانیدی كه دعای او مستجاب نیست و اگر شخصی دعای رؤیت هلال در یاد نداشتی، او را از دین و آیین بیگانه پنداشتی» و با این حال، همه را عاصی كرده بود و داد همه را در آورده بود. نماینده این تاجر در قزوین، غلام گرجی تازه مسلمان شدهای داشت؛ این غلام «قدری از احوال او [فضل علی بیك] را به رأی العیان دیده و از مسلمانی بیاعتقاد گردیده بود.» چندی بعد، غلام گرجی به صاحبش گفت: آن مسلمانی كه من از فضل علی بیگ دیدهام، التماس دارم كه مرا بگذاری تا به گرجستان بر دین خود روم. حاضران بخندیدند و بر غلام آفرین كردند.» (432)
قزوینی در جای دیگری از «اوباش اصفهان» و طنزهای نیكوی آنان یاد كرده و این كه اگر كسی از مطایبات و مجادلات آنان «كتابی بسازد، در آن فن نظیر نداشته باشد». پس از آن چند طنز را نقل كرده است، از جمله آن كه «بر در قیصریه، صورتهای پهلوانان نقش كردهاند به غایت عجیب و تنومند و تمام سلاح و اسبان طویل. روزی شخصی به آن هیأت بر در قیصریه نشسته بود و حضّار در او مینگریستند. دو كس گذشتند. یكی ایستاد و گفت:
این هیأت چیست؟ گفت: بگذر، آن صورتها است، یكی به زیر افتاده است! (280)
و در جای دیگری درباره قیصریه، یعنی سر در بازار اصفهان در میدان نقش جهان، مینویسد: «در این عهد مردی در حوالی قیصریه اصفهان مقام داشت و علم مفاخرت میافراشت و میگفت: خلاصه دنیا ایران است و خلاصه ایران اصفهان، و خلاصه اصفهان در قیصریه است و من آنجا مقام دارم.» (389)
و باز درباره اصفهان گوید: «و گویند اهل صفاهان در خردی زیرك و با شعور باشند؛ و چون بزرگ شوند، بر آن حال نمانند.» (290)
در این زمان، كاروانسراهای اصفهان، محل فرود مسافرانی بود كه با بار و شتر از بیرون میآمدند و در آنجا اتراق میكردند. حكایت قزوینی از یكی از این كاروانسراها جالب است: فقیر به صفاهان آمدم و به ضرورت در خانی فرود آمدم. شخصی نزد من آمد و گفت:
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 793
مستأجر كاروانسرا است و او بر عادت آن دیار ارمنی بود، مردی عیالبار و بینواست. ملازمان صدر، خمهای شراب او سر بستهاند و مهر كرده، چیزی میدهد و التماس دارد كه شفاعت او كنی. هم آنجا خدمتی رسانیده باشی و هم اینجا ثواب و اجر یافته. گفتم این گنه، ثواب احمقان است و من به این ثواب حاجت ندارم. (325)
ملا صالح اشارتی هم به فرد گدایی دارد كه در میان صفوف نماز جماعت در مسجد جامع اصفهان گدایی میكرده است: «شخصی دیدم در جامع صفاهان كه بر صفهای مردم میگذشت برای گدایی، چنان خود را مرده ساخته بود كه تو گویی از مرده دیرینه، جنبشی ضعیف ظاهر میشود.» (326)
راغب حكایاتی درباره بر افراشتن خانهها و قصرها آورده و ملا صالح پس از نقل یكی دو نكته در این باره مینویسد: «و هیچ طایفهای به عمارت و زینت، افزون از ایران راغب و ساعی نباشند، و از این جهت هرگز از غم و اندیشه خاطر فارغ ندارند، و سیّما در این زمان كه هر كس در لباس و طعام و خانه، آن تكلّف كند كه فوق وسع او باشد، و آن آرزوها پیش گیرد كه هرگز از قوّه به فعل نیاید؛ پس غالب بناها ناتمام بماند و با عمر شخص و بلكه عمر فرزند به اتمام نرسد و طول املها در این عهد از طول بناها بیشتر است. و العجب كه در این زمان، با این تكلّف و توسّع در بنیان، ابواب این مروّات و مبرّات بالكلیه مسدود است.
مسكینان و خویشان روی آن خانه نبینند، و خوانی در آن خانهها برای زایران نگسترند.
بسیار اوقات در بسته و مقفّل دارند و پردهها و چادرها برای منع هوا و غبار بر او كشیده باشند.»
پس از آن، درباره دهلیز و درگاه ورودی اظهار نظر كرده است كه باید «خوش آینده و نیكو باشد؛ هر چند نوعی مشابهت به گور كافر و ظاهر منافق بهم میرساند، و لیكن چون همه كس را اول، نظر بر آن افتد، در حكم دیباچه كتاب و عنوان نامه و مفتّح احوال است، باید نیكو باشد. و عباس آباد اصفهان [محله تازه تأسیس دوره صفوی برای مهاجران تبریزی به اصفهان] از جهت این وصف، در حد كمال است. و اما قبل از شاه جنت مكان شاه عباس ماضی، دهلیز خانهها از خوف نزول، بسیار پست بود و راهها تنگ و كوچهها همه روده اثنا عشری مارپیچ و تاریك تا آن كه آدمی به دشواری و خمیدگی درون رفتی، چه جای ستور. تا پادشاه مغفور مذكور، بدعت نزول بر انداخت و مردم را از اندیشه ایمن ساخت. و خانههای قدیم بسیار بر آن هیأت باقی است. یكی از این خانهها را در مجلسی نشان میدادند و او را دری است بسیار پست تا شخص دوته بلكه سهته نگردد، درون شدن
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 794
نتواند. میرزا صائبا فرمود: آن درك اسفل را میگویید كه در آخر كوچه واقع است! و آن لطیفه در آن وقت بسیار مستحسن بود.» (388- 389)
مع الاسف آشنایی ایرانیان، حتی فرهیختگان آنان با وضعیت پیشرفتهای علمی فرنگ در آن زمان، بسیار اندك بوده و گاه جسته گریخته میتوان اشارتی درباره فرنگ در آثار این دوره یافت. قزوینی مینویسد: «و در این زمان، صاحب اعمال عجیب و تصاویر غریب و صناعات دقیق و علم هندسه و ریاضی، فرنگان باشند و به آن اعمال و علوم مخصوصند و در آن باب نظیر ندارند.» (37).
نكته دیگر درباره قدرت فرنگیها در بلاد دیگر است. قزوینی مینویسد: «و بر مثال، در این زمان، سلطان دریاها فرنگیان است و خشكیها با مسلمانان. و گویند دین، دین محمدی و كشتی كشتی فرنگی.» (420)
قزوینی در ادامه اطلاعاتی كه راغب از برخی شهرها به دست داده است، نكات تازهای از زمان خویش آورده است. ابتدا حكایتی از تفاخر دو نفر رازی و اصفهانی نقل میكند:
«اصفهانی گفت: شهر ما را هوایی است كه اگر میوه سال گذشته، پهلوی میوه امسال بگذارند، از هم متمیّز نگردد. رازی گفت: اما شهر ما، اگر مرده پارسال پهلوی زنده امسال گذارند، از هم متمیّز نگردند. و این سخن از بعضی طبریان نیز نقل كنند، و ایشان به این دعوی اولایند. و هوای دیار ری، در این زمان اصلاح تمام یافته است و شهر طهران به جای ری آباد گشته است؛ و ری از آبادی نشانی ندارد. و ری را شیخ البلاد گویند كه زمان او بس قدیم است. و شاعر گفته است:
اصفهان كاهل جهان جمله مقرّند به آندر اقالیم چنان شهر معظّم نبود
همدان جای شهان كز قبل آب و هوادر جهان هیچ چِنان روضه خرّم نبود
قم به نسبت كم از اینهاست و لیكن او نیزنیك نیك ارچه نباشد، بد بد هم نبود
معدن مردمی و كان كرم شیخ بلادری بود، ری كه چو ری در همه عالم نبود قزوینی میافزاید: قزوین مولد این فقیر است و درباره آن گفتهاند:
و قزوین دار للمجاهیل جنةو نار لاهل الفضل ذات لواذع [قزوین سرایی است كه برای اشخاص گمنام بهشت است و اما برای اهل فضل آتشی سوزنده است.] اما طوس، امروز خراب است و مشهد مقدس كه بیت المقدس ثانی است، نزدیك به آن آباد. امید كه او را از چشم زخم حوادث گزند مباد. و در قدیم، اهل طوس را
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 795
گاو میگفتند. شاعر اشاره به آن میگوید:
در طوس دوش گفتم بیغم نیم چرایاریم گفت: ساده دلا! بیغمی و طوس!
گفتم: ز آدمی اثر اینجا نیافتمگفتا: تو نیز گاو شدی، آدمی و طوس! اما هند «در هند، نوعی هلیله بزرگ باشد؛ هركه در دست گیرد یا به نام طلا كند [!] او را اسهال كند. و سه عدد از آن هلیلههای كابلی در عهد شاه ماضی به ایران آوردند، هر یك بیست و هفت مثقال و امروز در خزینه است.»
اما بنای تخت جمشید «بنایی عجیبتر و عظیمتر از تخت سلیمان كه در اصطخر فارس واقع است، نمیشنوم و آن بنا من دیدهام. منارهها از سنگ بر آوردهاند بر صفّهای بس عالی و فراخ. و صورتهای بسیار و هیكلهای عجیب بر سنگ نقش كردهاند و از سنگ بریده و گویند تخت جمشید بوده است و علامه دوانی رسالهای در آن باب نوشته و اقوال مختلف شرح داده و اصحّ آن است كه مسجد سلیمان علیه السلام است. دیوان، به امر او بنا كردهاند و آن تماثیل و نقوش پرداخته.»
اما ایوان كسری: «از مشاهیر بناها است و امروز اصل آن طاق باقی است و به غایت عجیب است.» (ص 386- 387)
قزوینی در جای دیگری از طاق بستان حكایت كرده، مینویسد: «و من آن صورت در طاق وسطان (كذا) دیدهام. نصفی از او مجسّم است و نصفی در سنگ در رفته است. بس عجیب است. و مشهور آن است كه عمل فرهاد است و بر آن طاق، صورت شكارگاهی ساختهاند به غایت نیكو و عجیب. (405)
در ایاصوفیا كه امروز مسجد جامع بلده استنبول است، و به عظمت آن عمارتی كمتر دیده شده است، آن عمارت در قدیم معبد نصارا بود، بانی آن استون بانو كه قیصری بزرگ بود، چون بمرد، وصیت نمود كه میلی در آنجا بلند كردند و صورت او ساخته، بر آنجا نصب نمودند. در دستی سیبی گرفته میبوید، و دستی دیگر گشوده تهی مینماید، و بر آنجا رقم كرده كه: گویی دنیا را مانند این سیب به دست آوردیم و بوییدیم و گذاشتیم و با دست خالی، با هزاران حسرت به خاك رفتیم. (358)
اشارتی هم به طاعون قزوین دارد كه به سال 1045 رخ داده و طنزی نیز نقل كرده است كه «در ایام طاعون قزوین كه خدا دیگر ننماید، اهل بیتی هر روز متعاقب هم میمردند و عمله موتی با زعیم آن قوم در اجرت مناقشه میكردند. گفت: ای یاران! با ما مسامحه كنید كه ما سی روزه مشتری شماییم؛ چه جای مضایقه است! (368)
اما از قزوین كه ملا صالح از همین بلده است، یكی دو نكته جالب درباره آتش و چراغ دارد: «در دیار ما (قزوین) چون جنازهای از بلدی دیگر داخل بلد كنند، مردم بر بامها آتش
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 796
بیفروزند. (397) و در دیار ما شب با چراغ نزدیك درختان روند، طیور در نور آن حیران شوند، آنها را صید كنند و در گیلانات در كشتیها چراغ افروزند و در میان دریا روند و مرغی كه پر قو از آن حاصل آید شكار كنند. (397) و در ایران، اكثر میوهها را در زمستان به آتش چراغ محافظت نمایند تا سرما نسوزاند و از غیر چراغ آن كار نیاید ... و كاتب حروف پیش از این در زمستان، به اعانت گرمی چراغ خوابم میبرد و چون چراغ خاموش میشد، بیدار میشدم، هنوز اثر دود چراغ پیدا بود (397).
اما خوراكی رایج در میان برخی شهرها و اقوام: «و از طوایف بنی آدم، عرب خرما بسیار به كار برند، و تركان گوشت، و اهل طبرستان و بعضی از اطراف هند مثل بنگاله برنج، و در سایر دیار ایران و روم نان سیّما اهل خراسان كه بعضی از ایشان برنج به ناشتا نخورند، چنانچه اهل طبرستان نان به ناشتا نخورند. بزرگی نقل كرد كه با خراسانی در سفری رفیق بودیم و در منزلی فرود آمدیم. خانه خواه، صبح برای ما چلاوی حاضر كرد. خراسانی نخورد و گفت كه ناشتاام. پارچه نانی بخواست و یافت نگشت. (383)
این زمان اصفهان در تب و تاب اختلاف میان صوفیه و فقها میسوخت و هر كسی مردم را به جانب خود دعوت میكرد. مؤلف در این باره، اظهار نظری دارد كه خواندنی است:
راست بگویم، این علمای ظاهر كه من دیدم، از ایشان هیچ بوی حق نشنیدم و هیچ نشانی از مقصود نیافتم. این اقوال و مذاهب مختلفه و آراء و عقاید متنوعه كه اصحاب قال و ارباب جدال بر انگیختهاند از غوغا و هیاهو، آن رونده حیران و مدهوش مانده است؛ به هر طرف كه روی میكند، از جانبی دیگر بانگ و نفیر برمیدارند كه، هی! سوی ما بیا كه ایشان غولان و راهزنانند؛ تو را میفریبند و در بلا میافكنند. چه كند بیچاره آدمی! در كشاكش چندین قیل و قال و نزاع و جدال. (433)
حكایت برخورد عالم اصفهان هم با یك كناس، شنیدنی است: روزی سید جلیل القدر كه اعلم علمای آن بلد است، سواره میرفت به هیأتی نیكو. دو كنّاس او را بدیدند. یكی با دیگری گفت: هیچ دانی كه این چه كاره است؟ گفت: این رئیس ارباب عمائم است و فلان نام دارد. گفت: در حیرتم كه وجود این قوم برای چه باشد و در ایجاد ایشان چه حكمت است؟ آن دیگر گفت: تا نان ضایع كنند و دیگر كاری ندانند، و لیكن همه سخنی نتوان گفت، خاموش كه دیوار گوش دارد. (ص 117)
اما چند حكایت درباره عالمانی كه قصد تبلیغ دین را داشتند؛ و البته نظایر این داستان، همیشه برای طالب علمانی كه برای تبلیغ دین به روستاهای دور دست میروند، رخ
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 797
میدهد: «شخصی فقیه میان تراكمه رفت و ایشان را وعظ كردی و بر نماز ترغیب نمودی؛ و چون دیار ایشان سردسیر است، بر وضو دلیر نبودند. گفت: نماز گزارید و به وضو اعتنا منمایید. به نماز راغب شدند و بیوضو نماز گذاردند. فقیهی دیگر آنجا رسید، آن حال بدید، بر او اعتراض كرد و عتاب نمود. گفت: من ایشان را بر نماز داشتم، اكنون وضو مانده است؛ آن در عهده تو است. فقد كفیتك أعظمه. (بخش مهم آن را من انجام دادم.) (340) و یكی از بیدولتیان گفتی: به مذهب من در تابستان وضوی بینماز و در زمستان نماز بیوضو صواب است. (340) [و نویسنده این سطور حكایت كند كه طلبهای اصفهانی برای تبلیغ عازم روستایی در پشت كوههای بختیاری شده بود كه در زمستان هوا بس سرد است.
اهالی گفته بودند كه آنان همه غسلهایی را كه در زمستان بدهكار خدا هستند، در تابستان یكجا در آب رودخانه انجام میدهند.]
قزوینی میافزاید: فقیهی در این زمان، او را سلطان بر بعضی از مردم خلج و تركان حاكم گردانید و ایشان نماز نمیكردند. معین كرده بود كه هر كه نماز فوت كند، از او نصف درهم بستانند، تا به مرور زمان، نماز گزار شدند! (3140)
اما بشنویم از شرح حال یكی از اهل الله و زهّاد و عبّاد كه داستانش عبرت دیگران است: «در این ایام شخصی در زیّ زهّاد و صلحا و اهل اللّه، از اتفاق به سبب غلبه شهوت و معاشران بد، به خرابات قدم نهاد و در آنجا به تقریبی از نام افتاده، بعد از دو روز جان بداد؛ و از آن نكال و قبح حال و سوء قضا و سوء خاتمت، عبرت و حیرت و هیبت سخت بر جان بیدار دلان و هشیاران زمان نشست.» (358)
حكایت اختلاف شیعه و سنی از اصفهان این روزگار حذف شده بود؛ اما آثاری از آن هنوز باقی بود. در میان شیعیان به شوخی شهرت داشت كه مخالفان، دم دارند! و در این میان، شماری از عوام به آن یقین پیدا كرده بودند. قزوینی مینویسد: «بعضی جهّال را گمان آن كه سنی ... ناصبی دم دارد. خود دیدم كه شخصی در بازار، دیگری را سنّی گفت. مرد در غضب شد و گریبان او بگرفت و به جدّ تمام میگفت: میگشایم تا همه حاضران ببینند تا دم كه دارد! جمعی در میان آمدند و سعی بسیار كردند تا او را از آن وادی گذراندند و پرده به عیب ایشان پوشانیدند.» (324، همان حكایت در صفحه 354 هم آمده است).
و در جای دیگر مینویسد: «و زعم بعضی از عوام آن است كه سنّی دم دارد؛ بلكه سنّی نزد ایشان مفهومی غیر از دم داشتن ندارد. چنان چه ابن ملجم مصداقی غیر آن صورت مجسّم ندارد كه از حشیش میسازند و در روز عاشورا میگردانند و به آخر آتش میزنند» (353).
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 798
ملا صالح، نمونهای از حیلههای شرعی كه برخی برای حلال كردن مال حرام به كار میگیرند، بیان كرده كه خواندنی است: شخصی از سلطان، مالی جلیل موظّف بود و آن را وزیر بر بلدی برات مینمود. روزی با مرید او گفتم: فلانی با عدم احتیاج آن مال، به چه صورت بر خود حلال داند؟ گفت: تدبیری كرده است. وزیر محل، چون مباشر اخذ آن مال میگردد، غاصب اوست، بر ذمّت او دین است، خواه مال به سلطان دهد یا به دیگران. و از او این التماس كرده است كه آن وجه از مال خود به او ببخشد و از مال دیوان عوض برگیرد.
گفتم: او به این راضی نخواهد شد كه زر دیگری ببرد و مظلمه بر او باشد، مگر این همان اشرف خر باشد: «دیدی كه چه كرد اشرف خر/ او مظلمه برد و دیگران زر». گفت: بلكه خاطرنشین او كرده است كه آن مال كه او از رعایا استخلاص كرده است، در ذمّت او دین است، خواهد از آن مال دهد و خواه از مال خود، و چون حال یكسان است، او بیمضایقه میدهد و آخوند از مال او میگیرد نه از مال دیوان. گفتم: من جواب این شبهه و حیلت كه ابلیس شمار را آموخت ندانم و آن مال، همچو توی احمق مكّار حلال نتوانم كرد.
از عالمی پرسیدند: این حیلهها كه در احتراز از ربا میكنند، چه حال دارد؟ گفت: آن كه بیحیله ربا میخورد، راست به دوزخ میرود، و آن كه این حیلتها و تدبیرها میكند، سر به این دیوار و آن دیوار میزند و به دوزخ میرود (324- 325). و قزوینی میافزاید: و عجیبتر این است كه بعضی از مردم دعوی میكنند كه این اطوار از علمای نامدار اخذ كردهاند و فتوا گرفته و بعضی آن فتواها در دست دارند تا روز حساب بیرون آوردند و حجّت خویش سازند و شبیه این حماقتها احیانا از بعضی از علما صادر میشده است (324).
در نوشتار «امر به معروف و نهی از منكر در دوره صفوی» از فساد و تباهی اصفهان صفوی، مثل هر جامعه دیگری سخن گفتهایم. قزوینی خبر از كار قحبگان پیر زمانش میدهد كه «چون در پیری تایب گردند، اسباب زنان فروشند و به این وسیله راه به خانههای مردم [پیدا] كنند و اكثر دختران و زنان مسلمانان را فاسد گردانند».
و میافزاید: «عیاران این زمان، توبه ایشان عزم مشهد خراسان باشد و اكثر ایشان هم از راه بازگردند كه از توبه پشیمان گردند».
حكایت یك تائب مازندرانی نیز جالب است: «كسی از مردم نور و كجور، تایب شد و عزم زیارت خراسان نمود. با مادر گفت: چون من یك دو منزل بروم، طنبور بشكن. و از راه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 799
به مادرش پیغام داد: طنبوره من نشكنی كه من توبه خود را متزلزل میبینم، و هم از راه برگشت» (326).
قلندران، صوفیان بازاری بیكارهای بودند كه كشكول گدایی بر دوش، از این خانه به آن خانه رفته، هر كجا سفره پهنی میدیدند، خود را بر آن حاضر میكردند. رفتار زشت و زندگی كثیف اینان كه ادای صوفیان را در میآوردند، زمینهای برای انزجار علما و مردم از صوفیان بود. نگارنده در بررسی آثار سید نعمت الله جزائری حكایاتی درباره قلندران آوردهام. در اینجا نیز قزوینی حكایاتی از روزه خواری آنان آورده كه جالب است:
قلندری را گرفتند كه روزه نداشته و چند روز را خورده، او را میزدند. گفت: مسلمانان! از ماه چند روز رفته است؟ گفتند: دوازده. گفت: چند مانده است؟ گفتند: هیجده. گفت:
دوازده و هیجده سی تمام است؛ نگویید من كدام روز را خوردهام.
گویند: روز دوم شوال، قلندری را دیدند دلتنگ نشسته. گفتند: چرا دلتنگی؟ گفت: اینك به ماه رمضان آینده یك روز نزدیك شدیم. گفتند: اگر روزه میگرفتی از این نزدیكتر میشدی، چه میكردی؟
قلندری را دیدند سر به جیب تفكر فرو برده. گفتند: اكنون چه فكر میكنی؟ گفت: من دیری است متحیّر بودم كه آدمی چرا میمیرد؛ اكنون سبب آن دانستم. در این شبهای دراز اول شب تا صبح خوابشان میبرد، همچنان گرسنه و هیچ نخورده؛ از این جهت میمردهاند و من نمیدانستم! (346)
در این زمان، حتی مشایخ صوفیه به بیاطلاعی از فقه متهم بودند. قزوینی مینویسد:
«واعظی بود عالم به علم تصوف مشهور و از مسائل فقه اطلاع تمام نداشت. مسألهای مشكل از میراث در كاغذی نوشتند و وقتی كه بر منبر افادت مینمود، به دست او دادند كه این مسأله برای ما تحقیق و تبیین كن. چون بخواند و غرض ایشان بدانست، نوشته بیفكند، از روی عتاب گفت: ما سخن در مذهب قومی میگوییم كه چون بمیرند، از ایشان مالی به ارث نماند.» (29)
ملا صالح قزوینی از عالمان دوره صفوی، در كتاب نوادر خود یك خاطره و سه طنز درباره حج نقل كرده كه جالب است. نخست آن كه مینویسد:
و پدر فقیر- خدای عزّ و جل او را بیامرز- میگفت: كیسه زر سرخ داشتم، میخواستم به زر نقره تبدیل نمایم و با هیچ كس جرأت آن معامله نمیكردم. صرّافیی دیدم محاذی در
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 800
خانه كعبه بر دكانی نشسته بود با محاسنی سفید و تسبیحی در دست، از ذكر و دعا هیچ نمیآسود و از وضع و لباس، یكی از ابدال زمانه مینمود. گفتم: هیچ شك نكنم كه این مرد از صلحا و عباد است. زر پیش او بردم و او هیچ دست نزدیك نیاورد كه به ذكر و تسبیح مشغول بود. چون بازگشتم مبلغی از آن سرخها به جلد دستی ربوده بود!
اما چند طنز: یكی از تجار در مكه به بعضی آشنایان برسید. به او گفتند: مروارید نمیخری كه ارزان است؟ گفت: ای ظالمان! پس برای چه آمدهام؟
با دیگری گفتند: مشك آوردهای كه اینجا سود میكند. گفت: بیدردان! پس به چه كار آمدهام.
تركی را پسری صالح بود و از نماز او پیوسته كوفته خاطر بود. عزم حج كرد و از پدر رخصت خواست. گفت: چندان نماز كردی كه خانهام خراب كردی. حالا فكر حج داری؟
دانم اجاق مرا كور كنی و خانه من ویران گردانی!
خلجی به مكه رفت و بازگشت دلتنگ و غمگین. گفتند: چه حال داری؟ گفت: خانه خود خراب كردم و بسی سختی كشیدم تا به مكه رسیدم؛ خدای در خانه نبود. به مدینه آمدم آن گو خا كه آنجا بود، از جهان رفته بود. كور و پشیمان برگشتم.
پهلوانی قزوینی از حج آمده بود. روزی بر پسر خود خشم گرفت و گفت: به فلان قسم كه تو را بكشم و یك بار دیگر این راه كه هیچ كافری را نصیب نشود، بروم. (350) [باید بیفزایم كه كم لها من نظیر كه امروزه نیز در ادب پارسی، حكایات فراوانی درباره حج گزاری این قبیل افراد هست، و ای كاش كسی آنها را گرد میآورد.]
از زمان كه پای صفویان به گرجستان باز شد، شمار زیادی از اسرای گرجی، از مرد و زن به سوی اصفهان و دیگر شهرها سرازیر گردید. در این میان، كنیزكان گرجی به زیبایی شهرت داشتند و با قیمتهای گزاف خرید و فروش میشدند. بسیاری از اینان، برای اعیان فرزند میآوردند. قزوینی پس از اشاره به لفظ هجین در میان اعراب كه به فرزندانی گفته میشد كه پدرشان عرب و مادرشان عجم بود، مینویسد: «و مثل آن حال كه اول اسلام، عرب را بود، امروز عجم راست به اعتبار گرج و ترك. و كنیزان مؤطّاه در این عهد غالبا از این دو فریق باشند. و احیانا اولاد ایشان را طعن كنند و اولاد حرایر خود را بر ایشان ترجیح دهند؛ و مع ذلك بسیاری از آن اولاد به نجابت و شهامت و فطانت نزدیكتر باشند؛ سیّما اولاد گرج كه ایشان را امتیاز عظیم واضح باشد. و هر فرزند كه عجم از كنیزان هندی بیاورند، خبیث و شریر و ناقابل باشند و این حكم در ایران و هند كمتر تخلّف كند.» (85)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 801
خلیفه سلطان (م 1064) كه مدتی وزارت شاه عباس اول و بعدها وزارت عباس دوم را داشت، از علما و فقیهانی بود كه به منصب اعتماد الدولهای رسید. قزوینی یكی دو نكته در باره جرأت و نترسی وی نقل میكند: «و در این عهد، از نوّاب سلطان العلماء خلیفه سلطان، مثل این حال نقل میكنند. آن وزیر بینظیر از غایت وقار و جلالت، هرگز حركتی غیر لایق به تمكین نكردی. روزی در صحرایی زیر خیمه نشسته بود، ماری مهیب متوجه او میشود.
از غلامان هیچ كس حاضر نبودهاند. غلام خاص خود را آواز میدهد و هیچ از جای نمیجنبد. و او چاقشور در پا نداشته است و رفتن بیچاقشور به خدمت وزیر خلاف ادب میدانسته. به چاقشور پوشیدن مشغول میگردد و تا آمدن او، مار خود پاس حشمت وزیر داشته، جانبی مختفی میشود. و بعد از دو روز، آن خبر نقل كرده و از غلام اظهار رضا نموده، به اعتبار پاس ادب داشتن و بیچاقشور پای بر بساط قرب ننهادن.
و آن آصف زمان شبی به حمام خویش میرود. و معهود نبوده است كه آن وقت هیچ كس آن حمام باشد یا با او كسی داخل حمام شود. و از اتفاق، شخصی در حمام مانده بود.
ملازمان خبر نداشتهاند و او به خزانه حمام درون شد. در این وقت، چاره نمیداند جز بیرون آمدن. ناگاه سر از دریچه خزان بیرون میآورد. وزیر صاحب تمكین، هیچ از جای در نمیرود و حركتی نمیكند. و چون معلوم میكند آدمی است، سبب آن جرأت میپرسد. او عذر خویش عرضه میدارد و بیرون میرود. (218)
قزوینی حكایتی دیگر نیز از یكی از صدور این زمان نقل میكند كه مناسب است همین جا بیاوریم: سیدی جلیل القدر و سلیم الصدر در این زمان منصب والای صدارت داشت.
سلطان صدارت از او بگرفت و وزارت بزرگ بخشید. و او از كارها دست كشیده میدارد.
سایر وزرا و امرا در كار او مدخل میكنند و مالها مییابند. روزی به تقریب میگفته: ما مصحف دادیم و طنبور گرفتیم، آن را هم دیگری مینوازد. و آن بزرگ با آن كه سخن بسیار كم میگوید، سخنان خوب دارد و هم پیوسته سر در پیش دارد و به جانب كسی نمینگرد.
ظریفی گفت: عجب دارم كه نوّاب [لقبی كه به صدور و برخی بزرگان در دوره صفوی میدادند] چندین خلایق را از عطف دامن میشناسد. یعنی نظرش جز بر دامن مردم نمیافتد. (179- 180)
ما نوشتاری مستقل درباره تاریخچه بحث غنا در دوره صفوی نگاشتهایم و حكایت
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 802
اختلاف آراء در این باره را آوردهایم. در اینجا قزوینی، نكته لطیفی را به اجمال آورده است:
آواز در نفس حالتی عجیب و تأثیری غریب است. بعضی آواز موجب سرور گردد و بعضی موجب غم و اندوه، و بعضی بگریاند، و بعضی بر رقص آورد و برجهاند، و بعضی عقل ببرد و بیهوش گرداند. و چون آواز خوش با حركات دلكش جمع گردد، اثر بزرگتر گردد. و از عجایب تأثیر آواز، حدای عرب است و قصهها در آن باب مشهور است. و سلّام حادی از مشاهیر ایشان است. و چون مكاریان [چارواداران چهارپا داران] آواز بركشند، بهایم گوش تیز كنند. و چون مادران نوا درگیرند، اطفال بیقرار در مهد خواب قرار گیرند. و بسیار باشد طفل نیز نوایی و صوتی به رفاقت مادر ظاهر گرداند. و این عجیب است. و مذاهب ناس در حرمت غنا بر تفاوت و خلاف مشتمل است و اقوال عامه و بلكه خاصه نیز در آن باب مضطرب و متلوّن است. علی الجمله، در روایات خاصّه، حرمت غنا محكوم به است و لیكن در تعیین و توصیف غنا اختلاف و اشتباه میافتد. و بعضی از فقیهان بارد ما از امثال صوت بنّایان و بافندگان احتراز نمایند و صوت مادران را برای خواب كودكان غنا شمارند.
و بعضی وسعتی تمام در مشرب دارند و بسیاری غناها بر طرز صوفیه بشنوند و آن را غنا ندانند؛ و اگر دانند، غنا را از همه جهت حرام ندانند. و یكی از علمای ما میشنیده است و میگفته است: غنا آن است كه بر تن تننا مشتمل است؛ یعنی آن غنا كه در مجالس فسّاق كرده میشود و معتاد میخوارگان است و اسلوبی خاص دارد، و غنا كه صوفی مشربان میشنوند اسلوبی دیگر، و ایضا مضمونی كه به آن غنا میكنند، در اباحت و حرمت مدخل تمام خواهد داشت. و اما عامّه؛ خلاف ایشان در این مسأله خلافی مستقر و فاحش است. (174) پس از آن قزوینی مینویسد كه خود از یكی از قسیسان نصارا درباره غنا پرسیده است كه آیا شما آن را گناه میدانید؟ او پاسخ داده است: «اگر بد بخوانند آری»! (174)
آنچه شعرا و بلغای عرب در وصف حروب و حمیّت و شجاعت گفتهاند، صد یك آن را شعرای عجم نگفتهاند. و سبب آن است كه شعرای عرب، همه اصحاب حروبند و پیوسته به اقتحام قتال و مقاسات جدال مشغولند؛ اما شعرای عجم زبان خویش در كام، جز روز میدان غزل و مدیح جولان ندهند. و جز با خیل عشق و وجد و فرسان هموم و احزان مبارزت ننمایند. كار با می و معشوقه و ساقی كردهاند و باقی امور و عادات احرار در باقی نمودهاند. (216)
روشن نیست، به چه دلیل، قزوینی از طبیبان این روزگار، تا این اندازه خشمگین است. در
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 803
این باب هم حكایت دارد و هم اظهار نظر: «شخصی طبیبی را دید به شتاب میرفت. گفت:
این برید مرگ است كه میشتابد.» و حكایت دیگر: «یكی از معاریف اصفهان چند طفل داشت. یك یك بیمار میشدند و وفات میكردند بر دست طبیبی كه او را بود. بزرگی گفت:
فلان هر روز میآید و همچو كور كوره (غلیواج باشد كه مرغ گوشت رباست) یك بچه فلانی را میبرد.»
قزوینی میافزاید: و بدان كه توانگران زمان، بسیاری اجلشان بر دست طبیبان باشد كه ایشان چون مكنت دارند، پیوسته دوا خورند و به ادنی سبب به معالجه علت معدومه مشغول شوند و اطبا برای نفع خود ایشان را دستگاه سازند و كارخانه بچینند و او را در امراض سیر دهند، چنانچه مغنّی در مقامات سیر میكند، تا او را تسلیم مرگ نمایند. و زبان به اعتراض گشایند كه در فلان باب وصیت ما پاس نداشت و ناپرهیزی و بد نفسی كرد. باری نقدش بستانند؛ پس او را در چنگ اجل اندازند و آنچه از دزد مانده باشد، رمّال ببرد. و فقرا را به ازای این از رهگذری دیگر آفت هست و اسباب موت در پیش است. مثلا بنّایان و چاهكنان و عمله بناهای خطیر و مكاریان كه خود را در اخطار میافكنند برای ضرورت معاش و امثال آن. و این یكی از آفات طبیبان جاهل است، بسیاری مریض را به پرهیز بیموقع و زاید از حد فاسد سازند، چه طبیعت به آن سبب ضعیف میگردد و حرارت غریزیه منطفی، پس از مقاومت مرض عاجز میشود. (108)
قزوینی چند حكایت درباره سگها آورده كه حكایت برخی از آنها برای ثبت تاریخ مفید است: «پدرم غفر الله له گفت: شخصی را مصلوب كردند. او را سگی بود، در پای دار نوحه میكرد و در او میدید [مینگریست] و خود را بر زمین میزد تا بمرد.
شاه اسماعیل ماضی سگی را كه در واقعه چالدران حق وفاداری و خدمتگزاری به جای آورده بود، ایالت ملك بغداد ارزانی داشت. امرای دولت در خدمتش میایستادند و به رسم ملوك او را خان و سفره مینهادند.
و نوعی از سگ در فرنگ و بعضی از روم یافت شود خرد و موزون و صاحب شعور.
گویند، فرنگ او را خدمتها فرمایند از مثل كباب گردانیدن و مانند آن. و زنبیلی در گردن او بندند و فلس در آن گذارند و برای سبزی و گوشت به بازار فرستند، خریده بیاورد. و رومیان آن نوع سگهای موزون را عزیز دارند. و در بعضی از مذاهب اربعه ایشان نجس نباشد [مذهب مالكیها] او را با خود به حمام برند و پاك بشویند و در كنار خود بیرون آورند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 804
و سگان آدمخوار در این عهد در ایران فاش شد؛ آن سگها به هیچ شیر باج ندهند و در جثّه نیز با شیر نزدیكاند. (408)
ملا صالح برخی از نكات ریز را كه مربوط به زمانش بوده و به گمانش پیشینه و سابقهای در ایران نداشته، بیان كرده كه هر كدام به موضوعی خاص اختصاص دارد. در اینجا نمونههایی را میآوریم:
و امروز دیوان برید و واقعه نویسی اطراف، در هند معمول است و در ایران متروك. و كاتب خاص ملك را اینجا واقعه نویس میگویند. (261)
در این زمان مردم دیار ما گویند: شخص باید سه زن بخواهد: یكی هندی و یكی عراقی و یكی ماوراء النهری. هندی برای مباشرت. و عراقی برای مكالمت و معاشرت. و ماوراء النهری برای آن كه او را پیوسته بزند تا چشم آنها بترسد. (245)
این زمان در عرب قاعده چنان است كه دختران وقت ازاله بكارت، صیحه كنند؛ چنانچه همسایهها و همه مردم بشنوند (243).
از این پیش مردی به زنی عاشق میشد، یك سال دور خانه او میگشت و به آن شاد بود كه كسی را بیند كه معشوق را دیده باشد؛ اگر وصل او در مییافت، با هم شكایت فراق و شرح اشتیاق میكردند و اشعار میخواندند. و امروز، روز اول با یكدیگر اشارت میكنند و همدیگر را وعده میدهند، و چون خلوتی مییابند، نه این با او شكایت هجران میكند و نه او با این احوال شوق بیان میكند، بلكه در وقت میان دو پای او مینشیند. گویا ابو هریره را بر نكاح او گواه گرفته است. (197)
منجمی در این زمان، روز جشن سلطان حكم كرد كه واقعهای عظیم روی دهد و سلطان را از خروج مانع بود. در این اثنا، تالاری كه مجلس بود بیفتاد و از امرا و مقربان دولت چند نفر هلاك شدند و چندی مجروح گشتند. و این خبر از ثقات منقول است (34).
در زمان سابق كاسه و طبق آش و طعام یك یك مینهادند. و چون به كار میبردند، كاسه و طبق دیگر مینهادند. و امروز در روم و عرب این عادت باقی است، و در ایران متروك است (160).
امروز رأی اكثر مردم در بادنجان نیك شده است؛ از آن وجه كه آن را با اسبابی مناسب و موافق میپزند. و در بعضی دیار، بسیار خوب میشود و در حدیث ممدوح گشته است.
و لیكن اطبّا ذم كردهاند، و حال آن كه همچو سایر مطعومات به اعتبار تفاوت بلاد و طریق طبخ متفاوت میگردد. و طعم بادنجان و آنچه به او ماند، از قبیل زیتون، كسبی است و در
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 805
كام اطفال خوش نیاید، به خلاف حلاوت و مایشبهها كه فطری است و در كامها نیكو آید.
(155).
در این زمان، سیدی با نام و نشان و مشهور زمان و محسود اقران، ناگاه در چاه كنیف افتاد و بمرد و از حیرت آن حالت عبرت و ضجرت، خون در رگهای همگنان بیفسرد.
(8) 35
و در این عهد، كسی میان تابستان و آفتاب در خدمت سلطان، از آب یخ ساخت. و طریق، آن است كه اندك یخ با نمك بسیار بیامیزد و با هم خرد بكوبد و كاسه پر آب میان آن نهد، چنانچه بیرون كاسه را احاطه كند، آب كاسه منجمد گردد. و این عمل در آفتاب و هوای گرم بهتر صورت پذیرد. (380)
قزوینی پس از اشارت در باب گرگدن مینویسد: و من میگویم در این زمان، آن حیوان عجیب در بلاد هند البته موجود است و پیش از این به ایران آوردند و ما دیدهایم. و در این ایام نیز ایلچی میآورد و در راه بمرد. (410)
شاعری در این عهد ملا وارسته نام، طبعی لطیف دارد، به تركی و فارسی شعر میگوید.
پسر و دامادش اتفاق نموده او را میزنند. قصیدهای گفته، اولش این است:
من ایستر ایدوم كیم وریم ایكّی جهانی بیربرهآخر منی بیر بیت یره وردی و كسدی بیربره [من میخواستم كه دو جهان را برهم بزنم/ آخر من را یك شپش و یك كك به زمین زده و امانم را بریدند.] (318)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 807
در نخستین روزهای تشكیل دولت صفوی، مذهب شیعه امامی به عنوان مذهب رسمی حكومت پذیرفته و اعلام شد. تشیع خاندان شیخ صفی، از هر زمان كه بوده باشد، در آغاز تشیعی فقاهتی و علمی نبوده و افزون بر نبودن عالمان و دانشوران فقیه شیعی، آثار و كتابهای فقهی شیعه در دسترس آنها قرار نداشته است. بلافاصله پس از روی كار آمدن صفویه، مهاجرت علما و دعوت از آنها آغاز شد. این مسأله در مقالههای مختلفی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آنچه كمتر مورد توجه قرار گرفته، آن است كه در كنار مهاجرت علما، آثار و نوشتههای علمای شیعه نیز از مناطق عربی راهی ایران شد و عامل مهمی در ایجاد تحول مذهبی در كشور ما گردید.
پیش از این كه این بحث را دنبال كنیم، لازم است اشاره كنیم كه عدم وجود آثار شیعی در ابتدای تشكیل دولت صفوی مورد توجه مورخان بوده است. اظهار نظر مهم در این زمینه سخن روملو در احسن التواریخ است. وی نوشته است:
در آن اوان، مردمان از مسائل مذهب حق جعفری و قواعد و قوانین ملت ائمه اثنا عشری اطلاعی نداشتند؛ زیرا كه از كتب فقه امامیه چیزی در میان نبود و جلد اول از كتاب قواعد اسلام [قواعد الاحكام فی معرفة الحلال و الحرام] كه از جمله تصانیف سلطان العلماء المتبحرین شیخ جمال الدین مطهر حلی است كه شریعت پناه قاضی نصر الله زیتونی داشت، از روی آن تعلیم و تعلّم مسائل دینی مینمودند تا آن كه روز به روز آفتاب حقیّت مذهب اثنا عشری ارتفاع پذیرفت و اطراف و اكناف عالم از اشراق لوامع طریق تحقیق از مشارق منوّر گردید. «1»
در این باره لازم است تا اصلاحی صورت گیرد. به نظر میرسد كه این سخن به طور
______________________________
(1). روملو، حسن بیك، احسن التواریخ، ص 86
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 808
محدود در سال 907، آن هم در آذربایجان درست باشد؛ اما آگاهیم كه در نواحی دیگر نسخههای فراوانی از آثار علامه یا دیگر منابع شیعی در ایران پیش از صفوی وجود داشته و بنا بر این باید در پذیرش سخن روملو به صورت كلی، تردید كنیم. در حقیقت چند شهر ایران كه جایگاه سنتی تشیع بوده نظیر كاشان، سبزوار «1»، استرآباد «2» و احیانا ری و طوس «3» محلی برای استنساخ كتابهای فقهی شیعه بوده است. نمونههایی از آن مربوط به كتابهای علامه حلی است كه در جای دیگری به آن اشاره كردهایم. «4» یك نمونه كتاب قواعد علامه است كه حسن بن حسین بن حسن سرابشنوی مقیم كاشان در سال 763 آن را كتابت كرده و افندی آن را در تبریز دیده است. «5» نمونه دیگر نسخهای از مبسوط شیخ طوسی است كه در اختیار افندی بوده و اجازهای به خط حسن بن حسین بن علی دوریستی- طرشتی- مقیم كاشان با تاریخ 584 بر روی آن بوده است. «6» اجازه دیگری از همان عالم بر روی نسخهای از ارشاد مفید بوده كه افندی آن نسخه را نیز دیده است. نیز نسخهای از ارشاد كه توسط حسن بن محمد بن حسین جاسبی هرازكانی در 14 شوال 565 نوشته شده و در سال 566 با نسخه فضل الله راوندی مقابله شده، به شماره 1144 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود. نسخهای از الانتصار سید مرتضی با تاریخ كتابت 25 ذی قعده سال 591 توسط ابو الحسن علی بن ابراهیم بن حسن بن موسی فراهانی در محله باب ولان كاشان كتابت شده كه به شماره 3598 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود. نسخهای مشتمل بر چندین كتاب و رساله شیعی مانند ارشاد المسترشدین و هدایة الطالبین از فخر المحققین، رساله فی علم الكلام، (مجهول المؤلف) منتهی السؤول فی شرح الفصول از علی بن یوسف
______________________________
(1). نسخهای از ایضاح الفوائد فخر المحققین را شخصی با نام محمد بن علی جوینی در سال 793 و 794 در سبزوار استنساخ كرده است. نك: فهرست كتابخانه مجلس، (قم، 1376) ج 25، ص 249
(2). درباره استرآباد نك: افندی، ریاض العلماء، ج 2، ص 413. عالمی با نام عماد بن علی استرآبادی در روز سه شنبه، پنجم شعبان سال 861 استنساخ كتاب البیان شهید اول را تمام كرده. این میتواند در ایران بوده باشد. میدانیم كه استرآباد در قرن نهم، تقریبا از مراكز مهم شیعه در ایران بوده است.
(3). یكی از دانشمندان شیعی قرن ششم، نصیر الدین ابو طالب عبد الله بن حمزه مشهدی معروف به نصیر الدین طوسی است كه قطب الدین كیدری از شاگردان اوست، چنان كه خودش از ابو الفتوح رازی حدیث نقل میكند. افندی كتاب الوافی بكلام المثبت و النافی وی را كه تاریخ كتابت آن 679 بوده دیده است. نیز نسخهای از صحیفة الرضا را دیده است كه خط وی با تاریخ 578 بر آن بوده است. افندی، همان، ج 3، ص 216
(4). فهرستی از آثار علامه را كه در ایران یا توسط عالمان ایرانی پیش از عصر صفوی كتابت شده، ببینید در:
جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران (قم، انصاریان، 1376)، ج 2، صص 669- 676
(5). افندی، همان، ج 3، ص 397- 398
(6). افندی، همان، ج 1، ص 179، ج 3، ص 418
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 809
نیلی (قرن هشتم) و ... در سال 845 در قریه لامبلنگی كتابت شده است. «1»
افندی نسخهای كهن از منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه قطب راوندی را در استرآباد دیده كه به نوشته وی به احتمال در زمان حیات مؤلف (قرن ششم) تألیف شده بوده است. «2» نمونه دیگر داستان یافت شدن كتاب فقه الرضا است كه مجلسی به نقل از قاضی امیر حسین یاد كرده است و آن این كه جماعتی از قمیها در مكه نسخه آن را كه تاریخش به عصر امام رضا علیه السلام میرسیده، برای او آورده بودند. «3» این كتاب رساله ابن بابویه به فرزندش صدوق است و گرچه متن آن از روایات امامان گرفته شده، اما از امام رضا علیه السلام نیست. این كتابها باید در ایران كتابت شده باشد و طبعا نافی این نظر است كه در آغاز عصر صفوی، نسخههایی از آثار كهن شیعی وجود نداشته است.
نسخهای از كتاب تفسیر ابو الفتوح رازی را كه در زمان مؤلف، یعنی در قرن ششم كتابت شده، افندی دیده است. «4» شاید آن نسخه، همان نسخهای باشد كه با تاریخ یكشنبه 12 صفر سال 595 توسط ابو سعید بن حسین كاتب بیهقی كتابت شده و به شماره 368 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود. این اثر كه فارسی است، باید در ایران نگهداری شده باشد.
نسخههای متعددی از نهج البلاغه وجود دارد كه مربوط به ایران است. یك نسخه آن، از قرن هفتم است كه توسط حسن بن مهدی علوی حسنی آملی بهلوی در ربیع الاول 677 كتابت شده و به شماره 3994 در مرعشی موجود است. افندی رسالهای با عنوان رسالة فی حل الشكوك فی التصور و التصدیق از شیخ شمس الدین محمد بن شرفشاه نیشابوری دیده كه به خط نجاتی نیشابوری بوده و در سال 693 كتابت شده بوده است. «5»
گفتنی است كه برخی از آثار مؤلفان شیعی ایرانی، در دوران پیش از صفوی به مناطق عربی میرفته است. افندی نسخهای كهن از آیات الاحكام قطب راوندی را در بحرین دیده است. «6»
تشیع ایران در چهار مرحله از سرزمینهای عربی به این كشور راه یافته است. نخست توسط اشعریها در اواخر قرن اول و طول قرن دوم به بعد. دوم از طریق شاگردان ایرانی
______________________________
(1). انوار، عبد الله، فهرست نسخ خطی كتابخانه ملی، ج 14، صص 160- 163
(2). افندی، همان، ج 2، ص 421
(3). مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، ص 11؛ افندی، همان، ج 2، ص 30
(4). افندی، همان، ج 2، ص 157
(5). همان، ج 5، ص 109
(6). همان، ج 2، ص 424
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 810
شیخ مفید و شیخ طوسی كه از ری و سبزوار و آن نواحی به عراق آمدند و به دیار خود بازگشتند. سوم از طریق مكتب حلّه به رهبری علامه حلی و فرزندش فخر المحققین كه شاگردان ایرانی فراوانی تربیت كردند. چهارم بوسیله علمای جبل عامل مقیم همان نواحی یا عراق كه در قرن دهم و یازدهم به ایران مهاجرت كردند.
در بخش سوم و بیش از همه در بخش چهارم، آثار مؤلفان شیعی عرب به ایران راه یافت و سبب استواری پایههای تشیع فقاهتی در این دیار شد. انتقال كتابها، همراه علمایی بود كه كتابخانههای شخصی خود را به ایران منتقل میكردند. در كنار آن، زائران عتبات هم در بسیاری از اوقات، نسخههایی را در عراق خریداری كرده، به ایران میآوردند. این مطلب از تملكهایی كه در پشت كتابها نوشته شده، به دست میآید. «1»
مهمترین منبع ما برای شناخت این نسخههای در درجه اول، كتاب پر ارج ریاض العلماء و حیاض الفضلاء میرزا عبد الله افندی- شاگرد علامه مجلسی- است كه با حوصله تمام، برای چندین دهه، در جستجوی شناخت آثار شیعی و شرح حال علمای شیعه بوده است.
دوم نسخههای كهن عربی بر جای مانده در كتابخانههای ایران است كه البته باید با تتبعی بیش از آنچه در اینجا انجام شده، ردپای نسخههای مهاجر را به دست آورد.
با توجه به آنچه در ریاض آمده، باید اظهار كرد كه بیشتر نسخههای كهن كه در سالهای نخست دوره صفوی از سوی علمای مهاجر به ایران آمده، در اردبیل نگهداری شده و به احتمال قوی در كتابخانه بقعه شیخ صفی بوده است. افندی درباره بسیاری از این نسخهها تصریح میكند كه آنها را در اردبیل دیده است. «2» تبریز را نیز به نوعی باید یاد كرد. افندی مینویسد: من كتابهای زیادی را به خط شیخ علی بن منصور بن حسین مزیدی دیدهام.
مثلا استبصار شیخ طوسی را به خط او در قریه خسرو شاه تبریز دیدم كه كتابت آن در سال 877 بود. كتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام را در روستای دهخوارقان تبریز دیدم. جلد پنجم تذكرة الفقهاء را هم در تبریز دیدم. «3» افندی نسخهای از كتاب ابن خالویه- نویسنده كتاب الآل- با عنوان الطارقیه را در اردبیل دیده كه تاریخ كتابت آن سال 561 بوده است. «4» میدانیم كه این شهر، پایتخت مذهبی صفویان بوده و تا اواخر عهد صفوی، مورد اعتنای
______________________________
(1). نك: برگ نخست نسخه حاشیة حاشیة الشریف علی شرح المطالع، ش 8046 مرعشی.
(2). به عنوان نمونه نك: افندی، همان، ج 1، ص 186؛ ج 2، ص 68، 101- 103، 109، 122؛ ج 4، ص 18، 319. لازم به یادآوری است كه افندی نسخه كتابهای متعددی را نیز كه در دوره صفوی بوده در اردبیل دیده و این نشان میدهد كه به طور مرتب برای كتابخانه شیخ صفی كتاب فراهم میآمده است. نك: همان، ج 4، ص 332
(3). افندی، همان، ج 4، ص 269
(4). همان، ج 2، ص 24
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 811
كامل قرار داشته است. شاه عباس صفوی نسخههای فراوانی را وقف بقعه شیخ صفی كرد كه در طی جنگهای ایران و روس، عمده این كتابها توسط قوای متجاوز دزدیده شده و به كتابخانه آكادمی علوم در سن پطرزبورگ منتقل شد. «1» البته توان گفت كه پس از اردبیل، این نسخهها به مشهد و اصفهان رفته است كه این هم به دلیل اعتبار تقدس شهر مذهبی مشهد از یك سو و اهمیت اصفهان به عنوان مركز سلطنت صفوی پس از سال هزار، طبیعی است. بعدها كه شاه عباس نسخههای خطی فراوانی به دست آورد، باز بخشی را وقف بقعه اردبیل و بخشی را بر آستان قدس رضوی وقف كرد.
به جز اردبیل و اصفهان، شهرهای بسیاری از ایران، از جمله استر آباد، شهر ری، بارفروش «2» (بابل فعلی) و طهران «3» این آثار را در خود جای داده بوده است.
نكته دیگر آن كه، در آن زمان سه مركز شیعی عربی در جهان اسلام وجود داشت كه از آن مناطق آثار شیعی به ایران میآمد. نخست عراق عرب كه نزدیكترین منطقه به ایران بود و مركز مهمی برای عالمان شیعه به شمار میآمد. دوم منطقه بحرین كه تشیع آن بسیار كهن و قدیمی بوده است. سوم منطقه جبل عامل كه تشیع آن نیز دست كم به چند سده پیش از روی كار آمدن صفویه باز میگردد. كتابهای شیعه در این مناطق پراكنده بوده و عمدتا توسط علمای مهاجر، از این مناطق به ایران به حوزه قدرت صفوی انتقال یافته است. به این نكته هم باید توجه داشت كه بسیاری از آثار شیعی مهاجر به ایران، در نوبتهای بعد، به ویژه پس از آن كه بار دیگر پس از سلطنت نادر، نجف مركز علمی شیعه شد، به عراق برگشته است. «4»
این نیز گفتنی است كه نباید بحث را به نسخههای مهاجر محدود كرد. بسیاری از منابع كهن كه در عراق بوده، در اوان دوره صفوی استنساخ شده و متن استنساخ شده به ایران آمده است. به عنوان مثال، نسخهای از كشف الغمه اربلی، توسط طیفور بن سلطان محمد بسطامی در سال 1047 از روی نسخه محقق كركی استنساخ شده است؛ كركی نسخه خود
______________________________
(1). در این باره نك: مجله نشر دانش، سال 14، ش 6، (سال 1372)، صص 24- 28. فهرست این كتابها در پایان كتاب اردبیل دفتر اول چاپ شده است. گفتنی است كه پیش از آن هم نادر بخشی از این كتابها را به برخی از سفرا بخشیده بود. طبیعی است كه وقتی فرش بقعه اردبیل با آن ارزش و حجم و قدمت بر باد.
رود، كتابها سریعتر و سادهتر از دست میرود.
(2). افندی، همان، ج 4، ص 262 و موارد دیگر.
(3). به عنوان مثال نك: افندی، همان، ج 2، ص 157، 196
(4). حتی میدانیم كه تا چند دهه قبل، كسانی كوشش فراوانی كردند تا نسخههای خطی را از شهرهای ایران جمع آوری كرده در كتابخانه امیر المؤمنین علیه السلام در نجف قرار دهند!
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 812
را در سال 908 از روی نسخه اصل كه به خط مؤلف بوده، استنساخ كرده است. «1» بدین ترتیب، كتاب با یك واسطه، از علمای شامات مقیم عراق كه خود هم به ایران آمده است، وارد ایران شده است.
جبل عامل از مناطق سنتی شیعه است كه به احتمال، تشیع آن از مهاجرت برخی از طوایف انصار به آن نشأت گرفته است. این مركز شیعی عالمان زیادی داشته كه شرح حال آنها را شیخ حر در مجلد نخست امل الامل آورده است. وی میگوید كه در یك تشییع جنازه در عصر شهید، هفتاد مجتهد حضور داشتهاند. «2» در قرن دهم هجری، بسیاری از عالمان این دیار، همانند سایر مناطق عربی، در عراق و به طور خاص در نجف و حلّه تحصیل میكردهاند و بسیاری پس از تحصیل به منطقه جبل عامل باز میگشتهاند. بعد از پیدایش دولت صفوی، شمار فراوانی از آنها در درازای سه قرن، از قرن دهم تا دوازدهم، راهی ایران و برخی راهی هند «3» شدند. بیشتر اینان، با آمدن به ایران، به عنوان رئیس العلماء یا شیخ الاسلام و ... منصوب میشدند. «4» برخی از این عالمان نیز نه برای مشاركت در دولت صفوی بلكه برای زیارت مشهد به ایران میآمدند «5» و بطور طبیعی نسخ برخی از آثار موجود در جبل عامل یا عراق و یا آثار تألیف شده در هند «6» را به ایران منتقل میكردند. به عنوان مثال یك عالم جبل عاملی با نام محیی الدین بن احمد بن تاج الدین عاملی در فاصله سالهای 953 و 954 مجموعهای از رسالههای شهید ثانی را در مشهد استنساخ كرده است. «7» این اقدام در زمان حیات شهید ثانی انجام شده و به احتمال، عالم مزبور به قصد زیارت به مشهد آمده و شاید مقیم شده باشد. وی باید از روی نسخهای كه از خارج از ایران وارد شده بوده، نسخه خود را كتابت كرده است. شیخ علی منشار عاملی، از مهاجران به هند بوده كه پس از آمدن به ایران، تعداد چهار هزار كتاب را كه حداقل برخی را از جبل عامل به هند برده بوده، به اصفهان آورد. این كتابخانه به دلیل آن كه تنها دخترش همسر شیخ بهائی بود،
______________________________
(1). عظیمی، حبیب الله، فهرست كتابخانه ملی، ج 13، صص 230- 231
(2). عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 1، ص 15
(3). افشار، ایرج و دیگران، فهرست كتابخانه مجلس شورای ملی، ج 15، ص 126
(4). شاه طهماسب گفته بود كه برای اداره این قبیل امور، تنها از علمای جبل عامل استفاده میكند. نك: افندی، همان، ج 3، ص 90
(5). برخی از اینها مانند خاندان برادر شیخ بهائی در مشهد ماندگار شده و از خادمان حرم شدند. نك:
حسینی، احمد، فهرست نسخههای كتابخانه آیة الله مرعشی، 21/ 354، ش 8385
(6). نك: افندی، همان، ج 5، ص 136
(7). عظیمی، فهرست كتابخانه ملی، ج 13، ص 31
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 813
به دست شیخ افتاد كه بعدها از میان رفت. «1»
عالمان مهاجر، به طور طبیعی كتابخانههای شخصی فراوانی داشتهاند. بسیاری از آنها از نوادههای عالمان برجسته بوده و نسخههای دستنوشته یا مشتمل بر اجازات و یادداشتهای عالمان بزرگ جبل را در دست داشتند و در مهاجرت، كتابهای خود را نیز به ایران میآوردهاند. به عنوان نمونه، شیخ علی نواده شهید ثانی، آثاری از شیخ حسن فرزند شهید را در كتابهای خود داشته كه افندی در كتابخانه او دیده است. «2» همانگونه كه اشاره شد، این وضعیّت از قرن دهم تا دوازدهم امتداد داشته است. در نیمه دوم قرن دوازدهم، شرف الدین محمد مكی جزینی عاملی از اعقاب شهید اول، كه در نجف زندگی میكرده، كتابخانه مهمی داشته كه از جمله مشتمل بر نسخهای از ایضاح الفوائد فخر المحققین به خط شهید اول بوده است. كتابهای وی كه تملكش را روی آنها نگاشته در كتابخانههای متعدد ایران فراوان یافت میشود، چه فرزندان وی به ایران مهاجرت كردهاند. «3» از جمله، مجموعه شماره 90 موجود در كتابخانه دانشكده ادبیات دانشگاه تهران و نیز نسخهای از آداب الفلاسفه و نوادر از اسحاق بن حنین به شماره 2103 كتابخانه مركزی دانشگاه تهران است. «4»
یك مجموعه نفیس از سال 902 كه به احتمال بسیار قوی در جبل عامل نوشته شده و حاوی چند رساله از قبیل النكت الاعتقادیة از شیخ مفید، نهج السداد الی شرح واجب الاعتقاد از عبد الواحد بن صفی نعمانی، النفلیة از شهید اول، معدن الجواهر از كراجكی و ملحة الاعراب از ابو محمد قاسم حریری است، با یادداشتی از شهید ثانی بر روی آن به تاریخ 19 ربیع الثانی 950 در كتابخانه مرعشی به شماره 1126 نگهداری میشود. كاتب آن علی بن حسین حسینی عنقانی است و به دستور زین الدین مفلح بن احمد مارونی نوشته شده است.
افندی نسخهای از سرائر ابن ادریس را در تبریز دیده كه یادداشتی از شرف الدین حسین بن نصیر الدین موسی بن عود با تاریخ 16 رجب سال 761 است. این عالم به احتمال قوی اهل جبل عامل بوده است. «5» افندی مجموعهای را به خط برخی فضلای جبل عامل دیده است كه در سال 752 در شهر حله كتابت شده بوده است. «6»
نسخهای از تحصیل النجاة فخر المحققین را كه در كتابخانه شهید ثانی بوده و اجازهای از
______________________________
(1). افندی، همان، ج 4، ص 266
(2). نك: همان، 1 ص 233
(3). آقا بزرگ، الكواكب المنتثره، صص 739- 740
(4). همایون فرخ، تاریخچه كتاب و كتابخانه در ایران، مجله هنر و مردم، ش 65، ص 68
(5). افندی، همان، ج 2، ص 182
(6). همان، ج 5، ص 79
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 814
فخر المحققین برای سید ناصر الدین حمزة بن حمزة بن محمد علوی حسینی با تاریخ 736 بر روی آن بوده، افندی دیده است. قاعدتا این اثر در حلّه بوده، سپس به جبل عامل منتقل شده و آنگاه به ایران آمده است. «1» اشاره افندی به این كه این كتاب در كتب شهید بوده، به احتمال، اشاره به آن است كه آثار شهید در اصفهان در خانه فرزند و نوادگان وی یافت میشده است.
نسخهای از ثواب الاعمال شیخ صدوق در كتابخانه علامه طباطبائی شیراز موجود است كه توسط علی بن فارس بن محمد بن یوسف بن احمد بن ابراهیم بن ابی الفوارس عاملی در تاریخ 12 شعبان 763 كتابت شده است. «2»
افندی نوشته است: در اردبیل مجموعهای دیدم كه به خط برخی از علمای جبل عامل بود. از جمله خط شیخ علی بن محمد بن محمد بن مكی عاملی، فرزند شهید اول در آن بود. شیخ محمد بن علی جباعی، ذیل خط او نوشته بود: نویسنده این خط در سال 865 در گذشت. «3»
مجموعهای به خط شیخ زین الدین علی بن محمد بن یونس بیاضی- نویسنده صراط المستقیم- را افندی در اصفهان در كتابخانه احمد بحرانی دیده است. این مجموعه عتیق، شامل رسالههای مؤلف بوده كه فهرست آنها را افندی آورده است. «4»
مهمترین مركز شیعی در طول قرنهای هفتم تا نهم، شهر حله عراق بوده است. گفته شده است كه در زمان علامه حلی، چهار صد و چهل مجتهد شیعه در این شهر زندگی میكردهاند. «5» عراق محل مهاجرت شیعیان از هر نقطه به حساب میآمده است. در واقع، از زمان مرجعیت شیخ مفید و شیخ طوسی به بعد، عراق همیشه مركزیت علمی برای تشیع داشته است. این مركزیت در دوره صفوی برای دو قرن و نیم به ایران منتقل شد و پس از آن به طور محدود به نجف باز گشت. تا پیش از دوره صفوی، بیشتر آثار مخطوط شیعی در عراق كتابت و یافت میشد. با روی كار آمدن صفویان این نسخهها به ایران انتقال یافت. «6»
______________________________
(1). همان، ج 2، ص 200
(2). طباطبائی، عبد العزیز من تراثنا الخالد فی شیراز، میراث اسلامی ایران، دفتر اول، ص 399
(3). افندی، همان، ج 4، ص 251
(4). همان، ج 4، ص 256- 258
(5). همان، ج 1، ص 361
(6). برخی از این آثار در همان دوره صفوی در نجف كتابت شده و از آنجا به اصفهان منتقل شده است. برای نمونه نك: افشار، فهرست مجلس شورای ملی، ج 12، ص 315
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 815
مثلا نسخهای كه در سال 947 در نجف كتابت شده بود، و در انتهای آن خط علی كركی با تاریخ 952 وجود داشت، اكنون در كتابخانه مجلس (ف 25/ 59، ش 7050) نگهداری میشود. بعدها بخشی از آنها به عراق بازگشت؛ اما رفت و آمد این آثار همچنان ادامه داشت.
كتاب ایضاح الفوائد فخر المحققین، با برگ تملّك محمد بن محمد بن علی حلی جهیمی كه به عنوان نسخهای نفیس و قدیمی شناخته شده، به شماره 1162 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود.
نسخهای از مناقب ابن شهر آشوب كه جزء اول آن را جعفر بن احمد بن حسین قمرویه حائری در 16 رجب 587 نوشته و بخشی از جزء دوم آن توسط ابو القاسم بن اسماعیل وراق حلی در اواخر رجب 658 نوشته شده در كتابخانه عمومی اصفهان نگهداری میشود. «1»
نسخهای از كتاب الدروس شهید اول (م 786) با تاریخ كتابت دوشنبه 12 رمضان 846 به شماره 125 در كتابخانه گلپایگانی نگهداری میشود. محتمل است كه این نسخه در ایران- استرآباد- نوشته شده باشد. اجازهای با تاریخ 836؛ یعنی پیش از اتمام كتابت كتاب، توسط علی بن حسین بن محمد استرآبادی برای شهاب الدین احمد عمادی نیلی نوشته است.
نسخهای از لمعه توسط حسین بن محمد بن حسن خویانی مویسی با تاریخ رجب 808 در نجف اشرف كتابت شده كه در حال حاضر در كتابخانه علامه طباطبائی شیراز نگهداری میشود. «2»
تقی الدین ابراهیم كفعمی (م 905) از چهرههای برجسته شیعی است كه در اصل جبل عاملی بوده، اما به نجف آمده و از كتابخانه مشهد غروی در تألیف آثار فراوانش بهره برده است. «3» وی كه درست اندكی قبل از پیدایش دولت صفوی میزیسته، آثار فراوانی تألیف كرده و پس از تأسیس این دولت، آثار وی كه بسیاری به خط خودش بوده، به شهرهای مختلف ایران، بویژه آذربایجان مركز دولت صفوی انتقال یافته است. افندی شاهد برخی از این نسخههای بوده است.
افندی مجموعه بزرگی را كه رسائل آن همگی به خط كفعمی بوده و تاریخ اتمام آن
______________________________
(1). مقصود همدانی، جواد، فهرست نسخههای خطی كتابخانه عمومی اصفهان، (تهران، 1349) صص 311- 312. بخش دیگر همین مناقب از همان دوران در تبریز نگهداری میشود.
(2). طباطبائی، من تراثنا الخالد، میراث اسلامی ایران، دفتر اول، ص 440
(3). افندی، همان، ج 1، ص 21
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 816
رسالهها در سالهای مختلفی از جمله 848، 849، 852 بوده، در ایروان دیده است. «1» وی رساله دیگری به خط كفعمی در مازندران با عنوان غرة المنطق و رساله دیگری با عنوان درة المنطق دیده است. همو میگوید: چنین به نظرم میآید كه كتابی در تفسیر سوره فاتحه به خط كفعمی در تبریز دیدهام.
افندی نسخهای از الملاحم و الفتن كه به خط ابن طاووس (م 664) بوده دیده كه یادداشتی از عبد الكریم بن جمال الدین از تاریخ 670 روی آن بوده است. «2» همو نسخهای هم از كتاب المجدی نسّابه معروف به العمری دیده كه یادداشتهایی با تاریخ 682 از همین عبد الكریم بن احمد بن طاووس بر روی آن بوده است. «3» همو نسخهای كتاب الفصیح المنظوم از ثعلب كه ابن ابی الحدید آن را منظوم كرده، دیده است كه یادداشتی از سال 701 روی آن بوده است. «4» نیز وی اشعار سید عبد الله بن محمد حسینی حائری را در اردبیل دیده كه به خط یكی از شاگردان وی در سال 750 و در زمان حیات آن شاعر نوشته شده بوده است. «5» همو مجموعهای را در اردبیل دیده كه به خط محمد بن علی جباعی عاملی- جد شیخ بهائی و شاگرد ابن فهد حلی- بوده است. این اشعار از شیخ علی بن شهیفینی حلی، و در مرثیه امام حسین علیه السلام بوده است. «6» نیز نسخهای از اربعین فاضل مقداد را در اردبیل دیده كه به خط شیخ زین الدین علی بن حسن بن غلاله یا علاله بوده و اجازهای از شیخ مقداد با تاریخ 822 روی آن بوده است. «7» افندی در همان اردبیل، نسخهای از رسالة المقنعة فی آداب الحج را كه تألیف محمد بن شجاع انصاری- معاصر فاضل مقداد- بوده، به خط همان شیخ زین الدین علی با تاریخ 822 دیده است. «8» همو نسخهای از فصول سید مرتضی را در اردبیل دیده كه با نسخه اصل مقابله شده بوده است. «9»
افندی نسخهای از تنزیه الانبیاء سید مرتضی (436- 355) را كه اجازهای از سید عبد المطلب بن مرتضی با تاریخ 723 و در موصل كه بر روی آن بوده، دیده است. «10» نیز
______________________________
(1). همان، ج 1، صص 22- 23، ص 257
(2). همان، ج 3، ص 164
(3). همان، ج 3، ص 167
(4). همان، ج 3، ص 183، ج 4، ص 123
(5). همان، ج 3، ص 235
(6). همان، ج 3، ص 403، ج 4، ص 107
(7). همان، ج 3، ص 408
(8). همان، ج 3، ص 409
(9). همان، ج 4، ص 183
(10). افندی، همان، ج 3، صص 267، 291
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 817
نسخهای از دیوان سید مرتضی را دیده كه بر وی قرائت شده و خط او نیز بر روی آن نسخه بوده است. افندی طی ده روز آن را برای خود استنساخ كرده است. «1» همو نسخهای از مجمع البیان را به خط قطب الدین كیدری دیده كه آن را نزد خواجه نصیر طوسی خوانده است. «2» افندی نسخهای از الغرر و الدرر سید مرتضی را در اردبیل دیده كه تاریخ كتابت آن سال 545 بوده است. «3»
نیز وی نسخهای از نهج البلاغه را در اصفهان دیده با تاریخ 677 كه كاتب آن سید نجم الدین ابو عبد الله حسین بن اردشیر طبری بوده و گویا در حله كتابت شده بوده است. «4» آنچه مسلم است این كه یادداشتهای روی كتاب نشان میدهد كه نسخه برای قرنها در حله بوده و بعدها به ایران منتقل شده است. نسخه دیگری از نهج البلاغه در اختیار افندی با تاریخ 499 (نسخه بدل 469) بوده كه كاتب آن حسین بن حسن بن حسین مؤدب بوده است. «5» افندی نسخهای از شرح نهج البلاغه ابن عتائقی را با تاریخ 786 در اصفهان دیده كه خط وی بر روی آن بوده است. «6» نام برخی از آثار كهنی كه از قرن پنجم تا هشتم در كتابخانه مرعشی موجود است، چنین است:
رجال كشی با تاریخ 14 ربیع الاول 577 به شماره 2636 مرعشی. روی این نسخه تملكهایی از برخی از عالمان شیعی، از جمله چند عضو یك خانواده فراهانی مقیم عراق عرب با تاریخهایی از قرن ششم و هفتم وجود دارد. (نك: فهرست مرعشی، 7/ 209)
بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار قمی، با تاریخ اول صفر سال 591 به شماره 1574 مرعشی.
التبیان شیخ طوسی، با یادداشتی از خود شیخ طوسی با تاریخ ربیع الاول 455 و یادداشتی از آخر جمادی الاولی 494 از شیخ ابو الوفاء، به شماره 83 مرعشی. «7» مجلدات دیگر آن به شماره 3607، 3665 و 8419 كه عمدتا از قرن پنجم و ششم هستند، در كتابخانه مرعشی موجودند.
المبسوط شیخ طوسی كه توسط شمس المعالی بن علی بن محمد محمدی از شاگردان
______________________________
(1). همان، ج 4، ص 48
(2). همان، ج 3، ص 297
(3). همان، ج 4، ص 30
(4). همان، ج 2، ص 37
(5). همان، ج 2، ص 43
(6). همان، ج 3، ص 106
(7). افندی این نسخه را دیده بوده نك: همان، ج 4، ص 85
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 818
شیخ در تاریخ محرم 507 كتابت شده و به شماره 276 در مرعشی نگهداری میشود.
نسخههای دیگری از آن از قرن ششم به شماره 2562 و 2613 در همانجا موجود است.
كتابت من لا یحضره الفقیه از شیخ صدوق. دو مجلد این كتاب كه در قرن ششم كتابت شده تحت شمارههای 235 و 2151 در كتابخانه مرعشی موجود است.
النهایه شیخ طوسی كه توسط حمزة بن نصر الله بن احمد موصلی در 14 شوال 507 كتابت شده و یادداشتهایی از حسن بن سداد حلی با تاریخ 727 و اجازهای از شیخ عبد الله بن علی ورامینی برای زین الدین علی بن حسن عمادی با تاریخ 691 روی آن وجود دارد، به شماره 241 در مرعشی نگهداری میشود. از النهایه نسخهای با تاریخ نیمه صفر 535 و نسخهای با تاریخ 595 تحت شمارههای 1840 و 3126 مرعشی موجود است.
روی نسخه دوم اجازاتی از محقق حلی با تاریخهای شوال 645 و 654 وجود دارد.
مجموعه رسائل مفید. در این مجموعه كه از قرن ششم هجری است، تعداد 16 رساله از شیخ مفید وجود دارد. نسخه مزبور به شماره 243 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود.
الارشاد شیخ مفید كه توسط سلیمان بن محمد بن سلیمان حائری در نجف و در قرن هفتم كتابت شده و به شماره 7220 در كتابخانه مرعشی است.
السرائر از ابن ادریس، از قرن هفتم به شماره 2603 مرعشی. گفتنی است كه افندی نسخهای از سرائر كه بر یكی از شاگردان وی با نام شمس الدین ابو علی فخار بن معد خوانده شده، در كتابخانه مقبره شیخ صفی دیده است. «1» وی نسخه دیگری از السرائر را كه در زمان مؤلف كتابت شده بوده، در كتابخانه آمیرزا فخر المشهدی دیده است. «2»
مجمع البیان طبرسی از قرن هفتم به شماره 2273 مرعشی.
مصباح المتهجد شیخ طوسی از قرن هفتم به شماره 253، 4867 مرعشی.
شاید مهمترین آثار فقهی كه از عراق به ایران آمده و البته پیش از صفوی هم در ایران رواجی داشته، آثار علامه حلی (م 726) است. شواهدی كه در ادامه خواهد آمد نشان از آن دارد كه بسیاری از آثار علامه و حوزه درسی او و شاگردانش، تقریبا به سلامت به دست عالمان دوره صفوی افتاده است. فهرست نسبتا جامعی از آثار علامه را در كتابخانههای ایران و سایر نقاط، مرحوم سید عبد العزیز طباطبائی در كتاب مكتبة العلامة الحلی به دست داده كه نیاز به تكرار آنها در اینجا نیست. این فهرست طولانی و بلند نشان میدهد كه بیشتر آثار علامه، به صورت همان نسخههای كهن قرن هشتم و نهم، پیش و پس از دوره
______________________________
(1). همان، ج 4، ص 319، ج 5، ص 33
(2). همان، ج 5، ص 33
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 819
صفوی به ایران منتقل شده است.
افندی در ساری كتاب خلاصة الرجال علامه را كه یكی از شاگردان علامه آن را نوشته و با نسخههای جدیدتر آن كتاب تفاوتهای بسیار داشته، دیده است. «1» نویسنده نسخه مزبور حسن بن حسین بن حسن بن معانق و تاریخ كتابت آن 707 بوده است. «2» نسخهای از خلاصه علامه كه توسط علی بن محمد بن علی طبری با تاریخ ذی قعده 747 در نجف اشرف نوشته شده، در شیراز موجود است. «3» افندی مینویسد كه نسخهای از رساله علامه در واجبات زكات و اركان آن كه از آن با عنوان نسخة عتیقة یاد كرده، در دست اوست كه قریب به زمان مؤلف كتابت شده است. «4» از دو رساله دیگر علامه كه یكی درباره حكمت نسخ احكام در پاسخ سؤال سلطان محمد خدابنده بوده و دیگری با عنوان واجب الوضوء و الصلاة كه برای وزیر ترمتاش نوشته شده، نسخههایی در اختیار افندی بوده كه از آنها با عنوان نسختان عتیقتان یاد كرده و گفته است كه تاریخ كتابت آنها نزدیك به عصر مؤلف بوده است. «5»
افندی نسخهای از رجال كشی را دیده كه خط علامه حلی روی آن بوده است. «6» نسخهای از كتاب ایضاح مخالفة اهل السنة علامه حلی با تاریخ 723 در كتابخانه مجلس (ف 15/ 30) نگهداری میشود.
نسخهای از كتاب تحریر علامه را افندی دیده است كه اجازهای از حسن بن حمزه نجفی با تاریخ 862 و تاریخ 836 در برخی صفحات آن، در آن وجود داشته است. «7» نسخهای از كتاب تحریر با كتابت وشاح بن محمد بن عسه با تاریخ دوم جمادی الاولی 719 به شماره 8515 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود. نیز نسخهای از تحریر كه كاتب آن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن ناصر المجلجل است و كتابت آن را در سه شنبه ششم شعبان 747 تمام كرده و به شماره 261 در كتابخانه گلپایگانی نگهداری میشود. این نسخه در سال 775 با نسخه مؤلف مقابله شده و یادداشتی با تاریخ رجب 783 روی آن هست و نیز تملكی با تاریخ 30 ربیع الثانی 941 از ابراهیم بن علی سیاری بحرانی. نسخهای از ارشاد
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 258
(2). همان، ج 1، ص 175
(3). طباطبائی، من تراثنا الخالد، میراث اسلامی ایران، دفتر اول، ص 442
(4). افندی، همان، ج 1، ص 378
(5). همان، ج 1، صص 378- 379
(6). همان، ج 2، ص 296
(7). همان، ج 1، ص 182، ج 3، صص 154- 155
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 820
الاذهان علامه حلی كه حسین بن محمد بن علی علوی طوسی در 28 رمضان سال 704 در حله كتابت كرده، در سال 1297 در كتابخانه فرهاد میرزا بوده و اكنون در كتابخانه مجلس (فهرست 14/ 171) نگهداری میشود. روی همین نسخه، اجازهای به خط علامه با تاریخ آخر ذی حجه 704 موجود است. مجموعهای ارزشمند كه محتوی چندین رساله و اجازه از علامه حلی و فرزندش فخر المحققین و برخی دیگر بوده و متعلق به قرن هشتم هجری است، در كتابخانه مجلس (14/ 226- 227، ش 4953) نگهداری میشود. نسخهای از شرح ارشاد الاذهان، از كمال الدین عبد الرحمان عتائقی كه كتابت آن نزدیك عصر مؤلف (قرن هشتم) دانسته شده، به شماره 8609 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود.
نسخهای از كشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد علامه كه در سال 902 در مدرسه زینبیه حله كتابت شده، در كتابخانه مرعشی به ش 8047 موجود است.
نسخهای از قواعد الاحكام علامه كه كاتب آن سلطان بن حسن بن سلطان بن حسین حسینی شجری بوده با تاریخ آخر ربیع الاول 823 به شماره 8673 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود كه در اختیار خاندان فیض كاشانی بوده است. افندی نسخهای از قواعد را كه به خطر شیخ نظام الدین ابو القاسم علی بن عبد الحمید نیلی بوده و تاریخ كتابت آن 761 بوده، دیده است. «1» همو نسخهای از كتاب حساب خواجه نصیر الدین طوسی را دیده كه اجازهای به خط علامه حلی برای خواجه رشید الدین آوی بر روی آن بوده است. «2»
مجموعهای حاوی كتاب نهج المسترشدین فی اصول الدین علامه حلی و كتاب قواعد المرام فی علم الكلام ابن میثم بحرانی كه همراه چند رساله از بیضاوی صحافی شده، با تاریخ 798 در نجف اشرف، توسط عبد المطلب بن محمد عبیدلی كتابت شده و در حال حاضر به شماره 8751 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود.
همو نسخهای از رساله مختصرة فی مناسخات المیراث را از سید عمید الدین عبد المطلب (م 754) خواهر زاده علامه حلی دیده كه یادداشتی از علامه هم روی آن بوده و كتابت آن به دست احمد بن حداد حلی در سال 721 انجام یافته بوده است. «3»
نسخهای از كتاب كنز الفوائد فی حل مشكلات القواعد از همان سید عمید الدین (عبد المطلب بن محمد بن علی بن محمد) كه در نیمه رجب تا بیستم شعبان 737 تألیف شده و كتابت آن در دوشنبه 19 صفر 782 تمام شده، در این اواخر در كتابخانه شخصی
______________________________
(1). همان، ج 4، ص 92
(2). همان، ج 4، ص 205
(3). همان، ج 3، ص 260
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 821
شیخ فضل الله نوری بوده و اكنون در كتابخانه مجلس (شماره 4387، فهرست 12/ 94) نگهداری میشود. نسخه دیگری از همین كتاب كه عالمی جبل عاملی با نام علی بن حسین بن ... میسی در دوشنبه 9 صفر 790 كتابت كرده به شماره 8426 در كتابخانه مرعشی نگهداری میشود. همان مؤلف شرحی بر شرح یاقوت علامه داشته است كه نسخهای عتیق از آن در اختیار افندی بوده و كتابت آن در زمان حیات مؤلف بوده است. «1» صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 821 نمونههایی از عراق ..... ص : 814
خی دیگر از نسخههای بسیار كهن عراق كه به ایران انتقال یافته عبارتند از: نسخهای عتیق از قرب الاسناد به خط ابن المهجنار بزاز، فقیه معاصر شیخ مفید، كه مورد استفاده افندی قرار گرفته است «2». علامه مجلسی نوشته است كه از نسخهای قدیمی كه خط ابن ادریس روی آن هست استفاده كرده كه گویا باید همان نسخه مورد اشاره افندی باشد. «3» از جمله نسخهای از كتاب الانوار از ابو الحسن احمد بن عبد الله بكری كه تاریخ كتابت آن در سال 696 بوده است، در اختیار وی قرار داشته. «4»
نسخهای از صحیفه سجادیه را كه جامع آن ابن اشناس بوده و افندی از آن با عنوان نسخهای كه به احتمال در دوره جامع آن كتابت شده یاد كرده، در تبریز دیده است. «5» وی میگوید كه نسخه اصل مؤلف هم در حال حاضر نزد برخی از اعاظم موجود است. «6» وی نسخه دیگری از صحیفه را با تاریخ 603 و خطی از شهید اول دیده است. «7» نیز وی نسخهای از كتاب نزهة الناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر را كه از مهذب الدین حسین بن محمد بن عبد الله بن ردة نیلی بوده با تاریخ 674 دیده است. «8» افندی نسخهای از كتاب مصباح المهتدین فی اصول الدین شیخ حسن بن محمد بن راشد حلی كه تاریخ كتابت آن 883 بوده در استرآباد دیده است. همو نسخهای از مصباح المتهجد شیخ طوسی را دیده است كه یادداشتی از شیخ حسن راشد حلی با تاریخ 830 روی آن بوده است. «9» چنانكه نسخهای از كتاب قواعد علامه را به خط همین شیخ حسن راشد حلی در كتابخانه فاضل هندی دیده
______________________________
(1). همان، ج 3، ص 261
(2). همان، ج 2، ص 418
(3). مجلسی، بحار الانوار، ج 1، ص 26
(4). افندی، همان، ج 1، ص 43
(5). همان، ج 1، ص 312
(6). همان، ج 1، ص 312
(7). همان، ج 4، ص 397- 398
(8). همان، ج 2، ص 84
(9). همان، ج 1، ص 186، ج 3، ص 343
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 822
است. «1» وی در اصفهان، نسخهای از حاشیه یمنی را بر كشاف كه تماما به خط همان شیخ حسن بن راشد حلی بوده و در 824 كتابت شده، دیده است. «2»
افندی نسخهای كهن از كتاب المسائل الیقین لذوی الفطنة و التمكین را كه تاریخ كتابت آن 824 و به خط احمد بن حسین بن حمزه صریحانی بوده و به نظر وی همان مسائل ابن ابی طی است، در اصفهان دیده است. «3» نیز وی نسخهای از كتاب التبیان شیخ طوسی را كه اجازهای به خط شیخ بر روی آن بوده دیده است. «4» افندی نسخهای از كتاب المراسم العلویة ابو یعلی سلار بن عبد العزیز دیلمی از شاگردان شیخ مفید و شیخ طوسی را كه قریب به زمان مؤلف كتابت شده بوده دیده است. «5» نسخهای از ارشاد شیخ مفید از قرن هفتم در كتابخانه گلپایگانی به شماره 318 نگهداری میشود.
نسخهای از كتاب الدورس شهید را به خط حسن بن حسین بن مطر اسدی افندی در كوبنان دیده كه تاریخ كتابت آن در 802 بوده و با یاد از شهر حله. این نسخه برای احمد بن جعفر شامی حلی نوشته شده بوده است. «6» افندی نسخهای از كتاب تحفة الطالبین فی معرفة اصول الدین، از عبد السمیع بن فیاض اسدی حلی را كه از آن با تعبیر كانت عتیقة جدّا یاد كرده، در قزوین دیده است. «7»
افندی نسخههای عتیق متعددی از كتاب عیون المعجزات حسین بن عبد الوهاب از علمای معاصر شیخ طوسی را دیده است. وی این نسخ را در كازرون، بحرین و لحسا دیده و اظهار كرده است كه كتابت نسخهای كه در كازرون مشاهده كرده، سال 556 بوده است. از توضیحات بعدی وی به دست میآید كه نسخه كازرون از زمانهای دور وقف مزار یكی از سادات بوده است. «8»
افندی دو نسخه از كتاب التحقیق المبین فی شرح نهج المسترشدین مولی نجم الدین خضر بن شمس الدین محمد حبلرودی را دیده است كه نزدیك به زمان تألیف آن یعنی سال 828 بوده است؛ یك نسخه در تبریز و دیگری در اردبیل. وی ساكن نجف بوده است. افندی
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 187
(2). همان، ج 1، ص 342
(3). همان، ج 1، ص 163
(4). همان، ج 1، ص 174
(5). همان، ج 2، ص 441
(6). همان، ج 1، ص 180
(7). همان، ج 3، ص 121
(8). همان، ج 2، ص 124، 126، 128. مقایسه كنید با: حسینی، احمد، فهرست نسخههای خطی كتابخانه آیة الله مرعشی، 21/ 241، ش 8281
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 823
نسخههای از كتابهای دیگر وی را هم در اردبیل و استرآباد و ساری (به خط كفعمی) دیده است. نسخهای هم از رد وی بر یوسف بن مخزوم اعور كه كتابی در رد شیعه نوشته بوده است، در اصفهان دیده كه تاریخ تألیف آن سال 839 بوده است. «1»
رفت و شد بحرینیها به ایران در دوره صفوی معمول شده است. گاهی نیز به عكس بوده و به عنوان نمونه شیخ حسین پدر شیخ بهائی كه سالها در ایران مقیم بوده به بحرین رفت و همانجا در گذشت. «2» شیخ بهائی میگفت: پدرش نخستین كسی بود كه كتابهای حدیث را به ایران آورده است. «3» طبعا مقصودش آن است كه وی نسخههایی از كتابهای حدیثی را از خارج از ایران به ایران انتقال داده است.
كسانی از بحرینیها نیز در عراق به تحصیل مشغول بودهاند. به عنوان نمونه شیخ حسین بن علی هجری از شاگردان محقق كركی بوده و كتابهایی از وی در مشهد و اجازهای از او در مشهد عبد العظیم در ری بوده كه افندی آن را دیده است. «4» افندی از شرح شرح یاقوت یاد كرده كه مؤلف آن عمید الدین فرزند خواهر علامه بوده است. شرح یاقوت هم از خود علامه است. افندی میگوید: شرح عمید الدین یتداول بالبحرین در بحرین متداول است و من آن را در اصفهان دیدم كه البته و النسخة عتیقة جدا. «5» افندی نسخهای از كتاب جوامع السعادات فی فنون الدعوات را از شیخ عبد الرحیم بن یحیی بن الحسین البحرانی- كه از علمای پس از عصر ابن فهد حلی بوده- در یزد، به خط مؤلف دیده است. «6» نسخهای از كتاب المسائل الشامیة فی فقه الامامیة ابن فهد حلی (841) كه كتابت آن نزدیك به عصر مؤلف است به شماره 8484 مرعشی نگهداری میشود.
علامه مجلسی در استفاده از منابع مختلف در بحار، حساسیت خاصی در استفاده از نسخههای كهنه و معتبر داشته است. وی در بحار، پس از یاد از نام منابع خود، فصلی را تحت عنوان «فی بیان الوثوق علی الكتب المذكورة و اختلافها فی ذلك» «7» به بررسی مقدار
______________________________
(1). افندی، همان، ج 2، صص 237- 238
(2). همان، ج 2، ص 121
(3). مجلسی، محمد تقی لوامع صاحبقرانی، ج 8، صص 36- 38
(4). افندی، همان، ج 2، ص 142
(5). همان، ج 1، ص 378
(6). همان، ج 3، ص 114
(7). مجلسی، بحار الانوار، ج 1، صص 26- 27
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 824
اعتبار منابع نشسته و با تكیه بر آن كه نسخه این قبیل منابع، قدیمی و كهنه بوده و اجازات علما و محدثان روی آنهاست، به اثبات درستی اعتبار آنها نشسته است.
وی نخست از آثار صدوق یاد كرده مینویسد: از امالی او نسخه تصحیح شدهای دارد كه قریب به زمان مؤلف كتابت شده و اجازه بسیاری از مشایخ بر روی آن موجود است. از خصال صدوق نیز نسخهای دارد كه اجازه شیخ مقداد بر روی آن هست. مجلد نخست عیون اخبار الرضا نیز نسخهای كهن است كه برخی آن را به خط صدوق میدانند؛ اما مجلسی آن را نپذیرفته و مینویسد كه خط صدوق روی آن هست.
وی از كتابی با نام كتاب الامامة یاد كرده كه مؤلف را نشناخته، اما از اجازات روی نسخه كهنه آن دانسته است كه نویسنده از مؤلفان و فقیهان برجسته شیعه بوده است.
از كتاب قرب الاسناد حمیری نیز نسخة قدیمة در اختیار داشته كه خط ابن ادریس روی آن بوده است. از امالی شیخ طوسی نسخه كهنهای در اختیار داشته كه اجازاتی از علما بر روی آن بوده است. وی نسخهای نیز از كتاب الاختصاص منسوب به شیخ مفید داشته كه از آن به عنوان نسخة عتیقة یاد كرده است. «1» از تفسیر العیاشی هم دو نسخه قدیمی دیده، اما تاریخ آن را مشخص نكرده است. از كتاب اعلام الوری شیخ طبرسی، نسخهای به خط مؤلف در اختیار مجلسی بوده است. از كتاب تحف العقول نیز نسخهای كه از آن با تعبیر «كتاب عتیق» یاد كرده، در اختیار داشته است. «2» یك كتاب دعا هم در اختیار داشته كه مؤلف آن را نمیشناخته، اما نسخه آن نسخة عتیقة شناسانده شده است. «3» مجموعه دیگری در دعا در اختیار علامه مجلسی بوده كه تاریخ كتابت آن در سال 576 بوده و ابن طاووس هم مكرر از آن نقل كرده است. «4» نسخهای از الغارات در اختیار علامه مجلسی بوده كه یكی از افاضل از روی نسخهای كه قریب به زمان مؤلف كتابت شده بوده، استنساخ كرده و در اختیار علامه مجلسی قرار داده است. «5» نسخهای از دلائل الامامه كه از آن با عنوان نسخة قدیمة مصححة یاد كرده، در كتابخانه امیر المؤمنین (خزانة كتب مولانا امیر المؤمنین)، بوده كه مورد استفاده علامه مجلسی قرار گرفته است. «6»
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 26- 27
(2). همان، ج 1، صص 28- 29
(3). همان، ج 1، ص 31
(4). همان، ج 1، ص 33
(5). همان، ج 1، ص 37
(6). همان، ج 1، ص 40
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 825
مشكلات ناشی از اختلافات میان سنیان و شیعیان در تاریخ هزار و چهار صد ساله اسلامی برای هر دو گروه، اندك نبوده و بهای زیادی بابت این اختلاف، پرداخت شده است. یكی از مواقع بروز این مشكلات، روزهای برگزاری مراسم حج، در حرمین شریفین بوده است؛ جایی كه بیشتر، سنیان بر آن حاكم بوده و تنها در زمانهای كوتاهی شیعیان، نفوذی و یا دولتی مختصر و كوتاه داشتهاند. تصادم شیعه و سنی در آن محیط، دلایل تاریخی خود را دارد و تا به امروز هم، افزون بر وجود تعصب مذهبی موجود در این كشور، مشكل اختلاف، به عنوان یك عامل تشنج در روابط دو گروه شیعه و سنّی، در آنجا و سایر بلاد اسلامی مطرح است. بنای آن داریم تا در این نوشتار، نگاهی به مشكلات حجاج شیعی در ایام حج در حرمین شریفین در دوره صفوی داشته باشیم. از آنجا كه در جای دیگری مسائل مربوط به حجاج ایرانی و شیعه مذهب را در دوره قاجار به تفصیل نوشتهایم، «1» لازم نیست به آن دوره بپردازیم، اما برای مقدمه، یك اشاره اجمالی به آنچه مربوط به پیش از عصر صفوی بوده، ضروری است. «2»
تشیّع در مدینه، از ابتدای شكلگیری آن مذهب، جریان فعالی در این شهر نبوده و حتی حضور امامان علیهم السلام در آنجا كه تا اوائل امامت امام هادی علیه السلام جز در مواقع
______________________________
(1). بنگرید: جعفریان، حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، مقالات تاریخی، دفتر هشتم، 171- 270؛ و نیز مقاله «تاریخ تشیع در مكه، مدینه، جبل عامل و حلب و دمشق» در مقالات تاریخی، دفتر چهارم، صص 45- 55 درباره نخاوله مفصلترین مقاله با این مشخصات چاپ شده است:
،
TNESERP DNA TSAP ANIDEM NI YTINUMMOC ETIIHS A, ALIWAHKAN EHT. EDNE RENREW. 7991, nedidl, llirB. 3, 73 amalsl sed tlew eid
ترجمه این مقاله، توسط مؤلف همین سطور، در مجله میقات حج، ش 25، 31 چاپ شده است.
(2). همچنین بنگرید: جعفریان، احكام و فرامین حج در زمان ایلخانان، مقالات تاریخی، دفتر ششم، صص 151- 169
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 826
اندكی در زمان امام كاظم و امام رضا علیهما السلام استمرار داشت، تأثیر جدی بر رشد آن نداشته است. در واقع، این شیعیان سایر شهرها بودند كه برای دیدار امامان به این شهر میآمدند و آموزشهای لازم را فرا میگرفتند.
بعدها از قرن سوم به این سو، به تدریج شماری از سادات بنی الحسن بر این شهر حاكم شدند و قدرتشان در قرن چهارم رو به فزونی نهاد. پرسش مذهبی مهم درباره آنان، این است كه آیا گرایش سادات حسنی به مذهب تشیع بوده است یا تسنن؟ در صورت نخست، این گرایش زیدی بوده است یا امامی؟ آنچه كه مسلم است، این كه، تشیع موجود در سادات حاكم بر مدینه و مكه، بیش از همه، زیدی بوده است؛ با این حال، به دلیل اهمیت جهانی این دو شهر، این افراد در نشان دادن موضع شیعی خود تندروی نداشتند و نهایت نشان مذهبی آنان، برقراری نماز جماعت به امامت یك امام زیدی، در كنار دیگر نمازهای جماعت مذاهب در مسجد الحرام و یا احیانا در مسجد النبی صلی الله علیه و آله بوده است. دوره تسلط فاطمیها بر حجاز در قرن پنجم و اوائل قرن ششم، زمینه فعالتر شدن جریانات شیعی را در این شهر فراهم كرد. پس از آمدن ممالیك این وضعیت رو به افول گذاشت و سبب شد تا گرایشهای شیعی در میان سادات حسنی این شهر كاهش یابد. «1» با این حال، به دلایلی كه چندان روشن نیست، تشیع در قرن هفتم در مدینه نیرومند بوده و شیعیان در حوالی میانه این قرن، تسلط بر مسجد النبی صلی الله علیه و آله داشتهاند. این مطلب را میتوان از رخداد ذیل دریافت.
در سال 654 آتش سوزی مهیبی در مسجد النبی صلی الله علیه و آله رخ داد. به نوشته مورخان، سبب این حادثه آن بود كه چراغی را كه یكی از فراشان مسجد به محلی آویزان كرده بود، آتش گرفت و او از عهده خاموش كردن آن بر نیامد تا آن كه به همه جا سرایت كرد. در این آتش سوزی هر آنچه در مسجد بود، از منبر و درها و خزائن و شبكهها و صندوقها و كتابها و پارچه حرم و غیره در آتش سوخت. «2» خبر به مردم شهر رسید و همگی برای خاموش كردن آتش تلاش كردند، اما تقریبا پس از سوختن همه چیز، آتش خاموش شد.
این حادثهای بود كه در اثر بیتوجهی یك فراش رخ داد؛ اما سنیان متعصب كه این زمان شاهد تسلط شیعه بر حرم بودند، آن را به بد یمنی تسلط روافض بر حرم نسبت دادند.
سمهودی مینویسد: ابراهیم بن محمد كنانی رئیس مؤذنان گفت كه بعد از حریق این دو بیت روی دیوار نوشته شده بود:
______________________________
(1). بنگرید: جعفریان، مقالات تاریخی، دفتر چهارم، ص 43
(2). سمهودی، وفاء الوفاء، ج 1، ص 599
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 827 لم یحترق حرم النبیّ لریبةیخشی علیه و ما به من عار
لكنّها أیدی الرّوافض لا مستتلك الرسوم فطهّرت بالنار سمهودی میافزاید كه این شعر را مجد الدین شیرازی به گونهای دیگر آورده و پس از آن دو بیت دیگر نیز خطاب به روافض مدینه گفته شده است:
قل للرّوافض بالمدینة ما بكملقیادكم للذم كل سفیه
ما أصبح الحرم الشریف محرّقاالّا لسبّكم الصحابة فیه در این ابیات، گفته شده است كه برخورد تند روافض درباره خلفا، سبب آتش سوزی شده است؛ اما روشن نشده است كه اگر سب اینان عامل آتش سوزی است، چرا مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله، در آتش بسوزد؟ ظریفی شیعی در پاسخ شعر فوق چنین سرود:
لم یحترق حرم النّبی لحادثو لكلّ شیء مبتدع عواقب
لكن شیطانین قد نزلا بهو لكل شیطان شهاب ثاقب «1» سمهودی پس از این مینویسد: این مسأله از آن روی بود كه در این زمان، شیعیان، بر مسجد و مدینه تسلط داشتند و قاضی و خطیب از آنان بود؛ به طوری كه ابن فرحون میگوید كه این زمان اهل سنت جرأت خواندن كتب اهل سنت را [به عنوان درس و تدریس در حرم] نداشتند. «2»
در این باره، منابع دیگر نیز كمابیش مانند این گزارش را ارائه دادهاند. «3»
به نظر میرسد این تسلط، كوتاه مدت بوده و بعدها چندان تداومی نیافته است. زمانی كه مغولان به جهان اسلام حمله كردند و به تدریج دولت ایلخانی در ایران تشكیل شد، حرمین زیر سلطه كامل ممالیك در آمد؛ گر چه در ظاهر، حكومت در دست اشراف باقی ماند. در این دوره طولانی تا دوره صفوی، بروز و ظهوری از وجود شیعه به صورت مشخص در حرمین در دست نیست؛ اما به نظر میرسد كه در آغاز دوره صفوی، در طول قرن دهم، شیعیان جانی تازه گرفته و پس از آن كه ممالیك از میان رفتند، تا استقرار كامل دولت عثمانی، فرصتی برای فعالیتهای شیعه در دو شهر به دست آمد. ابن حجر هیتمی (909- 974) در اثری كه با عنوان الصواعق المحرقة در رد بر شیعه نوشته، به حضور چشمگیر شیعه در مكه در قرن دهم، تصریح كرده و اساسا نگارش این اثر، از نظر وی، به
______________________________
(1). جزائری، زهر الربیع، ص 441
(2). سمهودی، همان، ج 1، ص 600
(3). نك: الذیل علی الروضتین، ص 164 (بیروت، دار الجیل)؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 495، (قاهره، 1411) درباره تسلط شیعیان و همین تحلیلهای كینه توزانه، نك: رسائل فی تاریخ مدینه، (تحقیق حمد الجاسر، 1392) صص 146- 150
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 828
ضرورت جلوگیری از رشد آنان بوده است. «1»
در قرن دهم هجری كه قرن برخوردهای تند عثمانیها و صفویهاست، رفت و آمد حجاج شیعه، به ویژه ایرانیها همراه با سوء ظن فراوان عثمانیها بوده است. در واقع، نگاه عثمانیها به شیعیان، بر پایه این باور بود كه شماری از آنان، ممكن است برای جاسوسی به سرزمین عثمانی وارد شده و از مسیر ورودشان به این منطقه تا رفتن به شام و مدینه و مكه، در صدد تبلیغ برای قزلباشان باشند. البته منع خاصی از انجام فریضه حج صورت نمیگرفته است؛ چرا كه ممانعت از حج، به عنوان صدّ عن سبیل الله، تبعات دینی بدی برای خلفای عثمانی داشته است.
در سال 976 یكی از شخصیتهای برجسته دولت صفوی با نام معصوم بیگ صفوی كه «مدت چهار سال امیر دیوان و شانزده سال وكالت» شاه طهماسب را داشت، عازم سفر حج شد. در روز پنجشنبه ششم ذی حجه، در حالی كه محرم بود، در منزلی در نزدیكی مكه، موسوم به وادی فاطمه مورد حمله اعراب بدوی قرار گرفته و كشته شد. در این واقعه، فرزندش خان میرزا و رفقای دیگر او از جمله بشارت بیگ تركمان نیز كشته شدند و در همان موضع مدفون گشتند. دولت عثمانی با فرستادن نمایندهای به پایتخت صفوی، از این جریان عذر خواهی كرد؛ اما به هر روی، تحمل آن برای دولت ایران دشوار بود. محتشم كاشانی در اشعاری كه در وصف این حادثه سرود آن را كربلای دیگری دانست. «2» افندی نیز خبر كشته شدن این پدر و پسر را از اسكندر بیك نقل كرده است. «3» فیض نیز در شرح حال خود كه در رساله شرح صدر آورده، خبر از كشته شدن برادرش در بازگشت از سفر حجاز داده است. «4»
بر اساس اخباری كه جسته گریخته از منابع تاریخی به دست میآید، هر سال كاروانی از حجاج ایرانی عازم حج میشده است. برخی از دشواریهای این سفر را در ادامه دنبال خواهیم كرد. در این كاروانها، گاه از اعیان و اشراف و افراد وابسته به خاندان صفوی نیز كسانی كه وجود آنها سبب نوعی آرامش و نظم در كاروان بود. خاتون آبادی در برخی از سالها، اشاره به حج گزاری این افراد كرده است. برای نمونه، مینویسد: حج حسین علی خان پسر شیخ علی خان زنگنه وزیر اعظم در سال 1090 از راه شام و قافله به این استعداد
______________________________
(1). ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، ص 3
(2). قمی، قاضی احمد، خلاصة التواریخ، ج 1، ص 559- 560
(3). افندی، ریاض العلماء، ج 2، ص 234- 235
(4). فیض كاشانی، ده رساله، به كوشش رسول جعفریان، (اصفهان، 1371) ص 60
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 829
از عجم كم روانه مكه معظمه شده بود. «1» همین زمان مسیر ایران، راه رفت و آمد كاروانهای حج سنیان ماوراء النهری از قبیل ازبكان هم بود. برای نمونه، خاتون آبادی در حوادث سال 1093 مینویسد: آمدن عبد العزیز خان پادشاه اوزبك از بخارا به اصفهان در جمادی الاولی سنه 1093، و از اصفهان «2» به حج رفت و در مدینه مرد. «3»
در میان شاهان صفوی، هیچ كدام عازم حج نشدند؛ دلیل آن نیز ترس از رخدادهای سیاسی- نظامی و شورشهای داخلی بود كه مانع از رفتن آنان به حج میشد. مشكل دیگر آن بود كه صفویهای شیعه با عثمانیهای سنی مذهب دشواری داشته و به احتمال این نیز عاملی برای عدم حج گزاری آنان بود. محقق سبزواری (م 1090) شیخ الاسلام و شخصیت متنفذ دوره عباس دوم و شاه سلیمان، با بیان اهمیت حج و این كه هیچ چیزی جای آن را نمیگیرد، مینویسد: و چون پادشاهان را، اكثر اوقات از حج، به واسطه استیلای مخالفان بر آن بلاد، مانع هست، غالبا حج از ایشان ساقط میبوده؛ بر ایشان لازم است كه مراعات آن سه فرض دیگر (نماز و زكات و روزه) بكنند و اعظم همه نماز است. «4»
زائری مغربی با نام ابو سالم عبد الله بن محمد عیاشی در سال 1072 هجری عازم حج شده و گزارشی مبسوط از سفر خویش نگاشته است. نویسندهای بر اساس این سفر نامه، تحقیقی با عنوان المدینة المنورة فی رحلة العیاشی نگاشته و آگاهیهای كتاب عیاشی را طبقهبندی كرده است. در این كتاب، درباره زائران شیعه ایرانی مطالبی آمده است كه جالب توجه میباشد. خانهای كه عیاشی در آن سكونت داشته، در نزدیكی محل قبر اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام بوده و او هر روز شاهد رفت و شد زائران شیعه به این محل زیارتی كه ما بین بقیع و مسجد النبی صلی الله علیه و آله قرار داشته، بوده است. به گفته وی، این مشهد كه در نزدیكی بقیع، اما بیرون آن بوده است. در غرب بقعه عباس- بقعه ائمه بقیع- قرار داشته است.
دیوار شهر مدینه (كه بقیع خارج از آن بوده) درست در كنار این مشهد قرار داشته است.
چاهی نیز در آن نزدیكی بوده كه مردم به آب آن استشفاء میكردهاند. عیاشی، پس از آن نكتهای را درباره رسیدن قافله عراق- عراق عجم- بیان كرده، مینویسد: بیشتر آنان، بلكه همه آنها روافض هستند كه فراوان به زیارت مشهد اسماعیل میآیند، همان طور كه به
______________________________
(1). خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 534
(2). درباره ورود وی به اصفهان تأثیر تبریزی اشعاری سروده كه در دیوانش (تهران، نشر دانشگاهی، 1373، صص 94- 95) آمده است.
(3). خاتون آبادی، همان، ص 536
(4). سبزواری، محقق، روضة الانوار، ص 135
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 830
زیارت سایر مشاهد اهل بیت علیهم السلام میروند. آنان گروه گروه به زیارت آمده و در مدتی كه در مدینه هستند، رفت و شد آنان به مشهد اسماعیل قطع نمیشود. وی مینویسد:
محل اقامت ما در رواقی بود كه در كنار در ورودی مشهد قرار داشت. یك روز كه نشسته بودیم، گروهی از آنان آمدند و زیارت خواندند. از جمله سلام آنان به سوی مشهد چنین بود: السلام علیك یا سیدنا اسماعیل ... نشهد أنّك علی دین أخیك موسی- یعنون موسی الكاظم رضی الله عنه- و نشهد أنّك غیر مخالف له، متّبع لطریقه. پس از آن توضیح میدهد كه مقصودشان آن بود كه اعتقاد فرقه اسماعیلیه را كه به امامت اسماعیل اعتقاد دارند، رد كنند و بگویند اسماعیل امامت برادرش موسی الكاظم را قبول داشته است. وی میگوید كه گروه فراوانی از اسماعیلیه در بلاد یمن زندگی میكنند. سپس میافزاید: زمانی كه این گروه از مشهد خارج شدند، به سمت چاه بیرون از مشهد رفتند و در اینجا ایستاده و دعایی خواندند. آن وقت بزرگ آنان به ایشان گفت: این چاهی است كه امام صادق علیه السلام داخل آن شده و تا به امروز از دید مردم غایب شده است. در اینجا دكتر امحزون كه این آگاهیها را طبقهبندی كرده، مینویسد: به طور قطع مؤلف اشتباه كرده و امامیه به غیبت امام صادق علیه السلام اعتقاد ندارند. عیاشی در ادامه از همراهی برخی از صوفیان با عقاید شیعه در باب مهدویت امام دوازدهم علیه السلام سخن گفته و از آن اظهار شگفتی مینماید. وی مینویسد: چنین شنیده است كه محیی الدین عربی نیز به مهدویت اعتقاد داشته، و میافزاید: اگر مطمئن باشیم كه این بزرگان چنین عقیدهای دارند، به صدق عقیده آنان اعتقاد خواهم داشت، جز آن كه آن را به خدا وا میگذارم؛ زیرا در شریعت، چیزی كه نشان دهد روافض در این مسأله دروغ میگویند وجود ندارد، گر چه در امور دیگر دروغ میگویند! «1»
عیاشی در جای دیگری مینویسد: امسال ورود كاروان عراق عجم، در نیمه صفر به مدینه رسید كه خیلی دیر بود. آنان در شمال كوه سلع در غرب كوه ذباب در نزدیكی مساجد فتح سكونت گزیدند و ما برخی از روزها به قصد تفرّج به خیمههای آنان سر میزدیم. عجمها امسال، در راه زیاد مانده بودند؛ یعنی میان راه مكه و مدینه چهل و پنج روز معطل شده بودند. مشكل پرداخت مالیاتی بود كه امرا بر آنان الزام كرده بودند و آنان پول زیادی دادند. آن چنان كه شنیدم، هر كدام آنان از وقتی كه از شهرشان اصفهان حركت كرده بودند تا اینجا، نفری بالغ بر پنجاه دینار طلا پول دادهاند. حجاج عجم، به طور معمول، افزون بر پولی كه بابت مخارج عمومی خود میآورند، نفری پنجاه دینار برای همین
______________________________
(1). امحزون، مدینة المنورة فی رحلة العیاشی، ص 97
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 831
مالیاتها همراه دارند. اگر چیزی بیش از این از آنها گرفته شود، ضرر میكنند. امسال حاكم بصره، از هر نفر آنان، سی دینار طلا گرفته است؛ دلیلش هم این كه آنان نیروی نظامی همراه خود از بلادشان نمیآورند تا از آنان را از حملات اعراب حفاظت كنند. وقتی به بصره میرسند، حاكم بصره سپاهی را همراه آنان میكند كه آنان را تا بازگشت به بصره، همراهی میكند. از آنجا كه عجمها رعیّت او نیستند، این پول را در ازای حمایت و حفاظت از آنان میگیرد. سلطان اینها شاه ایران است كه در اصفهان و عراق عجم تا ماوراء النهر حكومت میكند و نیروهای او نمیتوانند تا عراق عرب كه متعلق به دولت عثمانی است، بیایند. به همین جهت است كه مردمان بغداد و كوفه و بصره، حتی اگر با قافله عراق بیایند، این پول را نمیپردازند؛ زیرا آنان تحت اختیار خلیفه عثمانی هستند و امرای این بلاد، عامل اویند و باید از رعیّت او دفاع كنند؛ چرا كه در طول سال از این رعیت خراج میگیرند. عیاشی میافزاید: این سیاست، سیاست كسروی و دنیوی است كه هیچ دلیل شرعی از قرآن و سنت ندارد؛ هر مسلمانی، خون و مال و آبرویش محفوظ بوده و كسی كه بتواند باید از او حمایت كند؛ چه از دورترین نقطه در مشرق باشد یا مغرب. چه رسد به این كه میهمان خانه خدا و مسجد رسولش باشند كه دفاع از آنان بر هر امیر و مأموری لازم است. این گونه ذلیل كردن آنان و گرفتن مالیات اضافی و غیره، سیره ائمه متجاوز است نه هدایتگر. البته این روافض كه از آنان مالیات گرفته میشود، از نظر اعتقادی فاسقاند و سزاوار آن كه بیش از این مورد اهانت قرار گیرند؛ با این حال، چون در سلك حجاج خانه خدا هستند و نام اسلام بر آنهاست، تا وقتی كه در طریق حج هستند، حرمت آنان محفوظ است. آنان هم كه پول از اینان میگیرند، به خاطر این نیست كه اعتقاد آنان را فاسد میدانند، بلكه بخاطر سیاست كسروی و جلب پول است كه چنین میكنند. وی سپس اشاره به حجاج مغربی میكند كه در مسیر آنان نیز این مشكل وجود دارد، جز آن كه در آن راه، تنها از كسانی پول گرفته میشود كه مال التجارة همراه دارند. «1»
عیاشی درباره وضعیت امرای مكه و پولی كه از برخی از طوایف میگیرند، مینویسد:
اما مردم یمن، امیرانشان امامی مذهب هستند، از خویشان حكام مكه بلكه مشترك در مذهب؛ و میان آنان مناسبات و ارتباطات زیادی هست. هندیها نیز تنها از راه دریا آمده و بیشترشان تاجر هستند كه در جدّه عشریه میپردازند؛ اگر كسانی از امرای آنان بیایند، هدایا و تحفههایی برای امرای حرمین میآورند. [اما] امسال، امیر مكه از عجمهای ایران برای هر نفر یازده دینار طلا گرفت؛ شش دینار برای ورود به مكه و پنج دینار برای ورود به
______________________________
(1). امحزون، همان، صص 187- 189
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 832
مدینه. زمانی كه آنان از مكه خارج شده و به مرّ الظهران رسیدند، در آنجا آنان را دوازده روز نگاه داشتند تا بقیه پولی كه میباید بپردازند، پرداختند. زمانی كه زائران عجمی به منطقه بدر رسیدند، حاكم بدر آنان را یك هفته نگاه داشت تا آن كه هشت دینار دیگر از آنان گرفت.
این به جز پولی است كه به اعراب اطراف مدینه پرداخت میشود. امسال در قافله ایرانیها دایه شاه، طبیب، حاجب و وزیرش حضور داشتند ... آنان یك ماه در مدینه ماندند؛ اما حضورشان نفعی برای مردم مدینه نداشت؛ زیرا صدقاتشان را تنها به هم مذهبانشان «1» میدادند. و از مزارهای موجود در بقیع، تنها به زیارت قبور اهل بیت علیهم السلام میرفتند كه معمولا در آنجا ازدحام داشتند. یكبار یكی از دوستان ما مریض شده، در كنار مشهد اسماعیل به در مشهد تكیه داده بود، در حالی كه لباس سرخ به تن داشت. عجمها نیز غالبا لباس سرخ داشتند؛ وقتی او را كنار در مشهد اسماعیل دیدند كه هم لباس آنان بود بوده و در كنار مشهد ایستاده بود، او را بر مذهب خود دانسته، صدقه به او دادند. وجود طولانی اینان در مدینه، سبب شد تا قیمت علوفه در شهر بالا برود، به علاوه كه چهارپایان آنان در سمت احد و ناحیه حره شرقی، آسیب زیادی به نخلهای كوچك و دیگر درختان زد. عاقبت در روز هشتم یا نهم ربیع الاول از مدینه خارج شدند. «2»
در ادامه مینویسد: یكبار وقتی در حرم خدا، با یكی از شرفای بلاد مغرب نشسته بودیم و جلوی ما كتابهایی از جمله فتوحات مكیه ابن عربی بود، فردی اصفهانی كه خود را شریف- یعنی سید- معرفی میكرد آمد و از دوست من پرسید: آیا طلبه هستی؟ او به من اشاره كرد. رفیق من گمان میكرد كه او سنی و مالكی است؛ اما از صحبتهای بعدی معلوم شد كه چنین نیست. پس از آن چند سؤال از من درباره خدا و صفات او كرده و من مطابق با آنچه كه میان علمای ما بود، جوابش را میدادم و او كه با لكنت به عربی سخن میگفت، دیدگاههای خودشان را بیان میكرد و هر بار كه نمیتوانست مرا قانع كند، میگفت: اگر به زبان ما آشنا بودی، بهتر جواب تو را میدادم. عیاشی میگوید، من به او گفتم: ما در فهم عقاید دینی، تنها به كتاب و سنت صحیحی كه موافق ادله عقلی باشند و نیز اقوال سلف صالح تكیه میكنیم؛ اما شما به عكس، عقل خود را حاكم بر ادله شرعی مینمایید. بحث ما با او بالا گرفت، به طوری كه گروهی از مردم اطراف ما جمع شدند و مرا از برخورد با او، به رغم شناخت مذهبش، به خاطر انتسابش به اهل بیت علیهم السلام باز میداشتند. وقت نماز عصر كه شد و مشغول آن شدیم، همه متفرّق شدند. بعد از آن او را ندیدم؛ اما شنیدم كه با شیخ ما بدر الدین هندی بحث كرده و وقتی شیخ ما از او سؤالی كرده، آن فرد عجمی گفته
______________________________
(1). مقصود نخاوله مدینه است.
(2). امحزون، همان، صص 190- 191
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 833
است كه اگر در شهر ما بودی، جوابت را میدادم و با تو چه میكردم! «1»
عیاشی درباره شیعیان نخاوله نیز آگاهی مختصری به دست داده، میگوید: یكی از عادات مردم مدینه آن است كه جنازهها را داخل حرم نبوی میكنند، در آنجا بر آنها نماز میگذارند، آنگاه از برابر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله عبور داده، سپس به بقیع میبرند، مگر جنازه روافض، مانند نخاوله را كه به درون مسجد نیاورده، همان بیرون مسجد برابر روضه آورده و باز میگردانند. «2»
جز آنچه در سفرنامه عیاشی آمده، اطلاعات جالب توجهی نیز درباره دشواریهای سفر حج توسط ایرانیان، توسط یك زن زائر كه در اوائل قرن دوازدهم، در روزگار شاه سلطان حسین صفوی، به حج مشرّف شده، و خود را زوجه میرزا خلیل رقم نویس معرفی كرده، ارائه شده است. وی سفرنامه خود را به زبان شعر تدوین كرده است. این زن زائر كه از طریق عثمانی به سمت حرمین سفر میكرده است، به محض خروج از ایران، احساس زائران ایرانی را چنین بیان كرده است:
به سوی قرخ و كرمانلر رسیدندز سینه آه سوزان بركشیدند
كه آخر شد ولایات عجم آهنباشد كس به فرمان شهنشهاه
به شهر خود همه شیر ژیانیمكنون خوار و ذلیل رومیانیم «3»
شبی با غم در آن وادی غنودندسحرگه كوچ از آن منزل نمودند
زبانها بسته شد از نام حیدردكانها تخته شد از بیع گوهر
ز بیم رومیان چون موش گشتندچو شمع صبحگه خاموش گشتند
سحر از سرزمین شاه ایرانروان گشتند با آه و به افغان و در ادامه، پس از چند بیت میگوید:
در آن وادی هجوم آورد رومیچو بز ویران كند رو خیل تومی!
هر آن كس را كه بد اجناس وافرگرفتندی عشور از آن مسافر
ز ترس رومیان كینه پردازنكردندی گره از بارها باز
ز بیم آن حرامیهای رهزنسیه بر چشمشان شد روز روشن «4» با این كه یكبار از اجناس زائران مالیات گرفته بودند، بار دیگر سر راه آنان قرار گرفته و این بار با مخالفت حجاج ایرانی، كار به نزاع كشید:
______________________________
(1). همان، صص 192- 193
(2). همان، ص 215
(3). مقصود از رومیها، عثمانیها است.
(4). سفرنامه منظوم حج، ص 47
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 834 چو طی شد یك دو فرسخ آن بیابانبه ناگه فوج رومی شد نمایان
سر ره را گرفتند و ستادندبنایی تازه بهر ما نهادند
بگفتندی خراج و باج خواهیمنود تومان از این حجاج خواهیم
عجم آقاسی «1»ما هم بر آشفتسخن را تند با آن ناكسان گفت
به طول آخر كشید آن گفتگوهابه یكدیگر ترش كردند روها
كشیدند از كمر شمشیرها رارها كردند از زه تیرها را
به آتش خانهها راهی گشودندتفنگها را به هم خالی نمودند
یلان قافله چون شهره شیرانستادندی به جنگ آن دلیران
به روی پل بهم آمیختندیبسی از یكدیگر خون ریختندی
میان كاروان خالی شد از مردهر آن كس پهلوان بد جنگ میكرد
چون خالی یافتند آن كاروان رابدین سو تافتند آنگه عنان را
یلان حاج چون شیر غضبناكجهاندند اسب خود چست و چالاك
سر ره را گرفتندی به ایشانشدی احوال ایشان بس پریشان
شترها را به آب انداختندیاز آن، آن رومیان دل باختندی
به ضرب خنجر و با تیغ براندریدند و بریدند آن جوانان «2» البته این قبیل دشواریها به طور عمده، مربوط به راهزنان اعراب نیمه راه بود كه در مسیر، در بادیهها زندگی میكردند و بسیاریشان از طریق دزدی از كاروانها، ارتزاق مینمودند. در اشعار حسین ابیوردی، شاعر قرن دهم هجری نیز به برخی از این مشكلات پرداخته شده است. او نیز با اشاره به این كه شماری از حاجیان در درگیریهای میان راه كشته میشدند، در رثای آنان میگوید:
هر كسی هر سال زان جمع پلیدحاجیان را بیسبب سازد شهید
كعبه بهر قتل جمعی بیگناهجامه خود میكند دایم سیاه
از شهیدان عجم زان اهل دینشد فرو زمزم ز خجلت در زمین «3» درباره سختگیریهای مربوط به حجاج در سرزمین عراق، گزارشی نیز شیخ علی عاملی (م 1103) درباره گرفتن مالیات در مرز عثمانی با ایران، به دست داده است. «4» در این زمینه، نجیب الدین رضا تبریزی از مشایخ صوفیه ذهبیه، شرحی از سفر حج استادش شیخ
______________________________
(1). سرور حاجیان ایرانی یا امیر الحاج.
(2). سفرنامه منظوم حج، ص 50
(3). همان، ص 91
(4). عاملی، شیخ علی، الدر المنثور، ج 2، صص 243- 244
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 835
محمد علی مؤذن خراسانی به حج داده و از حملات حرامیان به كاروان شیخ و غارت آن سخن گفته است. «1»
مشكل دیگر مربوط به حجاج ایرانی، مسأله حج اكبر شدن مراسم حج برخی از سالها بر اساس اعتقاد اهل سنت است. در دید اهل سنت، اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف شود حج آن سال را «حج اكبر» مینامند؛ و در آن صورت تعداد زیادتری از حاجیان سنی در حج آن سال شركت میكنند. «2» نتیجه مادی حج اكبر، برای حاكمان و اشراف مكه، آن بود كه سود مالی بیشتر از ناحیه سلاطین عثمانی بوده و پول بیشتری دریافت میكردند. مشكل این كار آن بود كه اگر در یك سال، روز عید (دهم ذی حجه) مصادف با روز یكشنبه بود، برای آن كه روز عرفه (نهم ذی حجه) مصادف با جمعه شود، روز شنبه را عید اعلام میكردند و بدین ترتیب در واقع، روز عرفه، برابر با روز هشتم ذی حجه میشد؛ امری كه هیچ فقیه شیعه یا سنی نمیتوانست آن را بپذیرد؛ چرا كه اعمال حج میبایست در روزهای مخصوص و واقعی آن به جای آورده شود. در این وضعیت، وقتی كاروان حج اهل سنت به سوی عرفات میرفت، شیعیان نمیتوانستند آن روز را عرفه بدانند و طبعا میبایست روز بعد را نیز در عرفات میماندند؛ این اقدامی بود كه امرای مكه اجازه آن را نداده و دشواری از همین تا تا روز عید به طور جدی وجود داشت. این دشواری تا اواخر دوره قاجار بوده و در بسیاری از سفرنامهها، این اختلاف نظر و تبعات آن مورد توجه قرار گرفته است. «3»
اطلاعات مربوط به این دشواری در دوره صفوی را عبد الحی رضوی (م بعد از 1141) در كتاب حدیقة الشیعة «4» به دست داده است. وی فصل هفتم كتاب خود را به این امر اختصاص داده و با تشریخ دیدگاه سنیان درباره حج اكبر تصریح میكند كه اگر سالی حج اكبر باشد، رؤسای مكه نفع مادی بیشتری میبرند. برای همین، اگر طبق معمول، روز عید به یكشنبه بیفتد، از قبل در رؤیت هلال برنامه را به گونهای تدارك میبینند كه ماه یك روز زودتر آغاز شده و عید به شنبه بیفتد تا عرفه منطبق با جمعه شده و حج آن سال، حج اكبر باشد. در اینجا برای شیعیان این مشكل پدید میآمد كه چه بكنند. عبد الحی میگوید: در طول عمر ما، فراوان این مشكل پدید آمده و شده است كه قاضی مكه، با شهادت یك
______________________________
(1). خاوری، اسد الله، ذهبیه، ص 274
(2). در این باره و نظر شیعه نك: قاضی عسكر، سید علی، حج اكبر، مجله میقات، ش 2 صص 165- 185
(3). بنگرید: جعفریان، حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، مقالات تاریخی، دفتر هفتم، صص 259- 263
(4). گزارش محتوای این اثر را تحت عنوان عبد الحی رضوی منتقد ... در همین مجموعه آوردیم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 836
حاجی مغربی، حكم به ثبوت رؤیت هلال میكند و دشواری از همانجا آغاز میشود.
دشواری آن است كه به فرد شیعه اجازه داده نمیشود تا به موقع وقوف در عرفه پیدا كند.
یكبار كه سید فاضلی به حج رفت و شاهد بود كه هیچ كس شهادت به رؤیت هلال نداده است، چون محرم شده بود، تا سال آینده در مكه مجاور ماند و پس از انجام حج، به شهرش بازگشت. (برگ 46). گاه خود سنیان نیز از این امر ناراحت بوده و مؤذنان حرم اعلام میكردند كه هر كسی در این سال حج انجام داده، حجش باطل است. یكی از بحثهای مؤلف این است كه در این شرایط آیا میتوان به گونهای از احرام در آمد یا نه.
در مسأله اختلافی مورد بحث، بیش از آن كه بحث رؤیت هلال در شرق و غرب اهمیت داشته باشد، مشكل حج اكبر شدن و نفع مادی آن برای رؤسای مكه است؛ چرا كه این اشكال فقط سالهایی پدید میآمد كه پای شنبه و یكشنبه برای عید قربان در میان بود و آشكار میبود كه مسأله جنبه منفعت طلبی دارد.
عبد الحی میگوید، من در سال 1099 قصد حج داشتم. به اصفهان آمدم و شبی از شبهای ماه رمضان در مجلسی بودم كه عالم فاضل ملا میرزا كه اصل او شیروانی است، «1» در آن جا حضور داشت. از من پرسید: امسال قصد حج داری؟ گفتم: آری. گفت: ترسم آن است كه در این سال مشكل حج اكبر به وجود آید؛ چرا كه در تقویم، عید قربان به اولین روز هفته افتاده است. گروهی از شاگردان و نزدیكان من قصد حج داشتند كه آنها را منصرف كردم. گفتم: نمیتوانم به تأخیر بیندازم. گفت: دعاگوی شما هستم. من به حج رفتم و آن سال حج اكبر شد، اما اختلافی در رؤیت هلال پیش نیامد. ملا میرزا در آن محفل گفت: اگر چنین وضعیتی پیش آمد، میتوان با عمره مفرده از احرام در آمد. آن شخص گفت: [علامه] مجلسی حكم كرده است كه با قربانی میتوان محل شد. ملا میرزا گفت: این فتوا غلط است.
من گفتم: این فتوا درست است چرا كه ... پس از آن استاد ساكت شد. (برگ 49). عبد الحی میگوید: من شنیدم كه علمای اصفهان، قم و شیراز، حاجیان را [كه با انجام هدی قبل از اعمال حج محل نشده و یا بعد از اعمال، عمره مفرده انجام نداده بودند و به وطن بازگشته بودند] از وارد شدن به منازل خودشان- یعنی منزل خود حاجیان- مانع شدند تا مبادا با زنانشان نزدیكی كرده و چون محرم هستند، مرتكب زنا شوند. علما از آنان میخواستند تا در مساجد و رباطها سكونت گزینند تا در حج سال بعد شركت كرده و محل شوند و
______________________________
(1). عالمی با نام ملا میرزای شیروانی، كه استاد میرزا عبد الله افندی بوده و شهرت علمی بسیار زیادی دارد، در سال 1098 در اصفهان درگذشته است. (خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 543) اشكال آن است كه عبد الحی دیدار خود را با ملا میرزا كه اصل او شیروانی است، در سال 1099 یاد كرده است ممكن است وی سال ملاقات را اشتباه گفته باشد یا این ملا میرزا كسی غیر او باشد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 837
برگردند. وی میگوید، حتی یكی از این حاجیان كه گوش به حرف علما نداده بود، از كثرت اعتراض و سرزنش مردم، در سالی كه من حج رفتم، همراه من بود. ممكن بود كسی حكم رؤسای مكه را نپذیرد و یك روز دیرتر از سنیان به عرفه برود. چنین كاری فوق العاده خطرناك بود. عبد الحی از پدرش عبد الرزاق نقل میكند كه فاضل قزوینی به حج رفت و چون امر مشتبه شد، از سنیان پیروی نكرد. رؤسای كعبه از كار او آگاه شده، حكم به قتلش كردند. او در تنوری مخفی گردیده، از مكه خارج شد. پس از آن در اطراف مكه ماند تا سال بعد خودش را به قیافهای دیگر در آورده، حجش را انجام داد. فاضل دیگری هم با نام ملا زین العابدین، از آنان پیروی نكرد، او را كشتند. البته كشته شدن شیعیان در شهرهای سنیان، ممكن است به سبب اظهار لعن یا عدم پیروی از آنان در اعمال و رفتارشان باشد.
حكایت دیگر آن كه، یكی از علمای كاشان با نام ملا هادی، حكم به صحّت این قبیل اعمال حج كرده و آن را از حجة الاسلام مجزی میدانست. ایشان به عمل امام صادق علیه السلام استناد میكرد كه در اعلام عید فطر، از خلیفه وقت پیروی كرده است. عبد الحی میگوید، مشكل او در این حكم، آن بود كه آن سال، نزدیكان و فرزندش حج انجام داده و برگشته بودند. یك بار دیگر هم، همین اتفاق افتاد، سید فاضلی با نام میر عبد الغنی، در مكه با جماعتی ساكن بود. اعرابی كه حج نیابتی انجام میدادند، نتوانسته بودند حج خود را انجام دهند و مردم برای سال بعد، به آنان نیابت ندادند، چرا كه آنان را محرم میدانستند. این افراد كه درآمدشان از راه نیابت بود، نزد آن شخص رفته و استفتاء كردند و او فتوا داد كه حجشان با سنیان مجزی است. همین زمان عالم فاضلی با نام شاه فضل الله در كاشان بود، گفت:
فرزند محمد باقر خراسانی كه فقیهی فاضل است، در همین سال به حج رفت و بازگشت. از ظاهر سفر او برمیآید كه حج را صحیح میدانسته است. من نامهای به او نوشتم و از كیفیت حج سؤال كردم. به من- شاه فضل الله- نوشت: حج باطل است. بدو نوشتم: چرا شما برگشتید؟ نوشت: این حج باطل است؛ حج من حج واجب نبوده و من حج واجبم را سالها پیش انجام دادم؛ این حج مستحبی بود. من با انجام عمره مفرده خود را محل كردم و برگشتم. عبد الحی از كسی كه با استناد به عمل امام صادق علیه السلام در ثابت بودن عید فطر با اعلام خلیفه وقت، به صحّت حج این چنینی حكم كرده، برآشفته ادلهای در چند و چون نظر خود نقل میكند و پس از آن با نفی قیاس میان این موارد و اساسا نفی حجیت قیاس، مینویسد: این قبیل فتواها، نتیجه ریاست طلبی است كه خود ناشی از رسیدن به مقام امام جمعهگی و جماعت است. «1»
______________________________
(1). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، برگ 47- 52
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 838
دشمنیهای میان شیعه و سنی، به ویژه در قالب جنگ عثمانی- صفوی، سبب شده بود تا اقلیت شیعه در مكه با دشواری تمام حضور یابد و همواره در معرض برخوردهای تند سنیان افراطی كه تحت تأثیر شایعات و تبلیغات بودند، قرار گیرد. یكی از این شایعات آن بود كه شیعیان معتقدند كه برای تكمیل حج خود میبایست دیوار كعبه را آلوده كنند. زمینه آن نیز چنین بود كه شیعیان در اعمال مستحبی خود، یكی از كارها را چسباندن شكم خود به دیوار كعبه میدانستند. همین مسأله سبب میشد تا از آن سوء استفاده شده و برای آنان دشواریهایی پدید آید، به طوری كه عدهای به قتل میرسیدند.
در سال 1088، واقعهای در مكه رخ داد كه نشانگر خباثت ذاتی برخی از متعصّبان ترك بر ضد شیعیان بود. این حادثه را دو تن از معاصران آن رخداد، گزارش كردهاند. مورخ برجسته، عصامی (1049- 1111) كه خود در همان زمان در مكه بوده مینویسد: در روز پنجشنبه هشتم شوال 1088 حادثه غریبی در مكه رخ داد و آن این كه در شب آن روز، حجر الاسود، باب، پرده كعبه و مصلّای جمعه، به چیزی شبیه عذره، به لحاظ و و كثافت، آلوده شده و هر كس میخواست حجر را ببوسد، دست و صورتش آلوده میشد. این سبب تحریك مردم و تركان شد. آنان جمع شدند و همه جا را شستشو دادند ... در آنجا یكی از فضلای رومی [عثمانی] ملقب به «درس عام» «1» [!] بود و هر روز جماعتی از رافضه را میدید كه به نماز و سجود و ركوع در كنار بیت مشغولند. وقتی این واقعه رخ داد، گفت: این كار جز از رافضه كه ملازم بیت اللّه هستند، سر نزده است؛ در آن لحظه سید محمد مؤمن رضوی در پشت مقام ایستاده و قرآن میخواند. آنها نزد او آمده و قرآن را از دست او گرفته، بر سر او كوفته و به زدن وی پرداختند و او را از «باب الزیاده» به بیرون انداختند و با سنگ چندان بر او زدند تا مرد. در این حال یكی از سادات رفاعی با نام سید شمس الدین در این باره لب به اعتراض گشود؛ او را نیز به وی ملحق كردند؛ پس از آن سومی، چهارمی و پنجمین نفر را. من خود آنها را دیدم كه بر روی هم افتاده و مردم آنان را سبّ میكردند.
عصامی میگوید: من از نزدیك آنچه را بر كعبه بود ملاحظه كردم و دیدم كه از قاذورات نیست، بلكه از سبزیجات آمیخته با عدس و روغن متعفن است كه بوی نجاست میدهد.
عصامی میافزاید: معلوم نشد كه این عمل كار چه كسی بوده؛ اما گمان بر این است كه این كار را به عمد برای كشتن این افراد انجام داده بودند. «2»
______________________________
(1). عبارت این است: ذاك رجل من فضلاء الاروام یلقب درس عام. شاید یلقی درس عام درست باشد.
(2). عصامی، سمط النجوم العوالی، ج 4، صص 528- 529
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 839
محبی حنفی نیز در ذیل شرح حال شیخ حرّ عاملی (1033- 1104) كه در سال 1088 به حج مشرف بوده، همین ماجرا را نقل كرده است. او میگوید گروهی از سدنة البیت متوجه تلویث كعبه شدند و خبر آن در شهر مكه پخش شد. شریف مكه كه در آن وقت «بركات» بود، با قاضی آن شهر محمد میرزا در این باره به بحث پرداختند؛ به ذهن آنان چنین خطور كرد كه كار رافضه باشد، پس بر آن یقین كردند و دستور دادند هر كسی كه به رفض شهرت دارد، او را بكشند. گروهی از تركان و اهل مكه، به حرم آمده و به پنج نفر برخورد كردند.
یكی از آنها سید محمد مؤمن بود كه من شنیدهام، او فردی مسن، متعبّد و زاهد بوده و به تشیّع شهرت داشته است. آنان او و دیگران را كشتند. وی درباره شیخ حر میگوید: در موقعی كه خبر شهرت یافت، به دیگران اخطار كرد تا از خانه خارج نشوند. وقتی این چند تن كشته شدند، آنان در جستجوی دیگران به تفتیش پرداختند؛ شیخ حر به سید موسی بن سلیمان از شرفای حسنی مكه پناه برده و از او خواست تا وی را به یمن فرستد و او نیز چنین كرد. محبی میگوید: گمان نمیكنم كسی كه بویی از اسلام و یا حتی عقل برده باشد، دست به این كار بزند. «1»
سباعی با اشاره به این نقلها میگوید: یكی از توهّمات متعصبانه آن عهد در میان عامه، آن بود كه شیعیان بر این باورند كه تنها با تلویث بیت، حج آنها درست خواهد بود! سباعی میگوید: این امر به هیچ روی با منطق و عقل سازگار نیست؛ اگر چنین بود، هر ساله، به دلیل حضور هزاران شیعه در مكه، نباید جای سالمی برای كعبه میماند. او تأكید میكند كه این باور قدیمی تركهاست و من نمیدانم چگونه عقل آنان اجازه میدهد، چنین بیندیشند. «2» او از این توهم نامعقول، آن هم زمانی كه مسلمانان نیاز به برادری دارند، اظهار تأسف میكند. «3»
حقیقت آن است كه این امر ساخته دست تركان عثمانی بود كه با دولت صفوی درگیر بوده و زمانی كه میخواستند سنیان را بر ضد شیعیان تحریك كنند، كعبه را ملوّث كرده، آن را بر عهده شیعیان میگذاشتند. طبیعی بود كه این اتهام، چه مقدار قلوب ساده عامّهای كه به قصد حج، فرسنگها راه آمدهاند، بر ضد برادران شیعه شان تحریك میكرد.
______________________________
(1). محبی حنفی، خلاصة الاثر، ج 3، صص 432- 433
(2). به سباعی كه اكنون در گذشته است، باید گفت، مع الاسف حكام سعودی نیز شعورشان كمتر از تركهای عثمانی نیست. زمانی كه ابو طالب یزدی در حج سال 1322 شمسی پس از خوردن غذای مسموم در حین طواف، استفراغ كرد، دولت سعودی به جرم این كه شیعیان برای تلویث كعبه به حج میآیند، او را در 12 ذی حجه سال 1364 قمری (30/ 9/ 1322 ش) گردن زد. بعد از آن، در برابر اعتراض رسمی دولت ایران، دولت سعودی ضمن نامهای، رسما روی همین نكته انگشت گذاشته، آن را دلیل بر اعدام ابو طالب یزدی اعلام كرد. متن این نامه و اسناد دیگر را بنگرید در: مجله میقات، ش 34 (تابستان 1379).
(3). سباعی، احمد، تاریخ مكه، ص 384 (از زینی دحلان، خلاصة الكلام، ص 97)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 840
شخصی كه عصامی و محبی از او یاد كردهاند، محمد مؤمن استرآبادی است. افندی اشاره به شهادت او كرده؛ اما وجه نادرستی را برای شهادت وی یاد كرده است. مطلب وی آن است كه دیگران او را متهم كردند كه قصد تغوّط در مقام حنفی را داشته است. «1» خاتون آبادی ضمن حوادث سال 1088 نوشته است: شهادت میر محمد مؤمن استرآبادی، مجاور مكه مشرفه، داماد مولانا محمد امین استرآبادی محدث اخباری، در هزار و هشتاد و هشت در مكه مشرفه به سبب عداوت دینی سنیان مكه. «2»
مقایسه نشان میدهد كه گزارش عصامی و پس از آن محبی حنفی هم دقیق و هم منصفانه است. در واقع، ماجرا به قدری روشن است كه امكان پذیرفتن آن توسط این افراد سنی مذهب وجود نداشته است.
حوادث مشابهی نیز درباره عالمان دیگری از شیعه در مكه نقل شده است. بر اساس برخی نقلها، یكی دیگر از علمای شیعه ایرانی كه در مكه مورد ضرب و شتم قرار گرفت شیخ حسین بن ابراهیم تنكابنی از خواص شاگردان ملا صدرا بوده است. او اهل حكمت بوده و مؤلفاتی در این زمینه داشته است. صاحب ریاض كه با فرزند وی همدرس بوده مینویسد: او در حالی كه خود را به مستجار یا حجر الاسود چسبانده بود، سنیان به گمان آن كه شرمگاه خود را به بیت میمالد، بر سر او ریخته و تا سرحد مرگ او را كتك زدند. وی با حال ناتوان از دست آنها خلاصی یافته، به سمت مدینه حركت كرد، اما در ربذه كه اكنون به رابغ معروف است، در گذشته و در نزدیكی قبر ابوذر غفاری به خاك سپرده شد. «3» این حادثه در سال 1101 یا 1105 هجری روی داده است.
همچنین در نخستین سال حكومت محمد بن عبد اللّه بن سعید بر مكه، در سال 1143، فتنهای از ناحیه عامه علیه شیعیان مكه بر پا گردید. سباعی مینویسد: این یكی از مصایبی است كه به نظر من ناشی از تعصبات و سوء تفاهم موجود بین شیعه و برادران سنی آنها بوده است. واقعه، از آن جا آغاز شد كه كاروان شیعیان، اندكی پس از موعد حج سال 1143 به مكه در آمد و چون دیر شده بود در مكه باقی ماند تا سال آینده حج را بجای آورد. برخی از عامه گمان كردند كه آنها نجاستی را در كعبه گذاشتند و به همین جهت بر ضد شیعیان شورش كردند. سپاه نیز به دنبال آن شورش كرد. شورشیان به سراغ قاضی رفتند كه او از
______________________________
(1). افندی، ریاض العلماء، ج 5، ص 154؛ نك: آقا بزرگ، الروضة النضرة، ص 592؛ امینی، شهداء الفضیلة، صص 200- 201
(2). خاتون آبادی، وقایع الاعوام و السنین، صص 533، 534
(3). افندی، همان، ج 2، ص 34؛ نك: آقا بزرگ، الكواكب، ص 592؛ امینی، همان، صص 202- 203 (در این كتاب، از وی ضمن شهدای قرن یازدهم یاد شده است).
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 841
دست آنان گریخت. پس از آن نزد مفتی رفته، او را همانند برخی از دیگر علما از خانهاش بیرون كشیدند و نزد «وزیر الامارة» برده، بدون آن كه خصمی را معین كنند، از او خواستند اقامه دعوی كند. پس از آن اصرار كردند تا شیعیان را از مكه اخراج كند؛ آنگاه به بازار و دیگر جایها در آمده، بر بیرون راندن آنها فریاد كرده و به غارت خانههایشان پرداختند ...
بالاخره وزیر مجبور شد تا شیعیان را از مكه بیرون كند. برخی از آنان از ترس به طائف و یا جده رفته و تنها پس از آن كه فتنه روی به خاموشی نهاد، وزیر در پی آنها فرستاد، تا به مكه بازگردند.! «1»
البته جدای از اتهام تلویث بیت، زمینههای دیگری هم برای شورش بر ضد شیعیان وجود داشت. در سال 1157 به دلیل رخدادهای عراق و تسلط نادر شاه بر برخی از مناطق تحت سلطه عثمانیها، یكی از علمای شیعه نزد شریف مكه كه آن زمان امیر مسعود بود آمده گفت با خلیفه عثمانی موافقت شده است تا مذهب جعفری به رسمیت شناخته شده، در كنار ائمه مذاهب چهارگانه، امامی از جعفریه نیز در مسجد نماز بگذارد. به دنبال این ماجرا، اوضاع مكه آشفته شد و وزیر ترك جده، پیغام فرستاد تا آن شخص را تحویل او بدهند؛ اما شریف مكه از این كار خودداری كرد. در عین حال برای آن كه متهم به تشیّع نشود، دستور داد تا در آن شب بر تمامی منابر، روافض لعنت شوند. «2»
همچنین به دلیل تحولاتی كه در سال 1142 (شاید 1146) میان ایران و عثمانی رخ داد، دولت عثمانی دستور داد تا از ورود حجاج عجم به مكه ممانعت كنند. «3» همچنین گزارش شده است كه در سال 1047 خلیفه عثمانی دستور داد تا از حج حجاج عجم جلوگیری كرده، مانع زیارت مدینه توسط آنان شوند. وقتی شماری از آنان به مكه رسیدند، ابتدا اجازه حج دادند و در روز هفتم ذی حجه، منادی اعلام كرد كه روز هفدهم ذی حجه، لزوما باید باز گردند و سال دیگر هم برای حج نیایند. همچنین اطراف آنان نیروی نظامی گذاشته، آنان را سوار شتر كرده و با بدترین حالت به ابطح بردند. در آنجا دو روز نگاه داشته و سپس حركت كردند. برخی از آنان داخل عجمهای بصره شده و با هزار مصیبت با علی پاشا تا اول محرم ماندگار شدند. «4»
در دهههای نخست قرن دوازدهم هجری، فضای ضد شیعه در مكه بسیار نیرومند بود؛ به طوری كه میرویس افغانی، برای گرفتن فتوا بر ضد شیعیان ایران، راهی مكه شد و در
______________________________
(1). سباعی، احمد، همان، ص 423، نقل از: دحلان، احمد زینی، خلاصة الكلام، ص 184
(2). سباعی، همان، ص 428
(3). همان، ص 371
(4). سنجاری، منائح الكرم، ج 4، صص 181- 182
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 842
آنجا توانست فتواهایی برای لزوم جنگ با شیعه كه به نظر آنان كافر تلقی میشدند، بگیرد.
همین فتواها بود كه به حمله افاغنه به ایران منتهی شده و دولت صفوی را سرنگون كرد. «1»
از سختگیری بر شیعیان در مدینه در این دوره، حكایت دیگری نیز در دست است.
سید نعمت الله جزائری مینویسد كه در سال 1095 هجری به حج رفته و از آنجا به زیارت مدینه مشرّف شده است. او دیده است كه شیعیان بدون تقیه به زیارت ائمه بقیع میروند.
جزایری مینویسد: یكی از ساكنان شیعه مدینه به او گفت كه سال پیش علمای مدینه به تفتیش كتبی كه در خزانه بقیع بوده رفته و نسخهای از المزار شیخ مفید را در آنجا یافتند كه در آن بر خلفا لعنت شده بود؛ كتاب را نزد قاضی آورده و از او اجازه خواستند تا به آنان رخصت دهد قبه ائمه را تخریب كنند؛ او گفت: این قبه را هارون الرشید برای پدرش عباس ساخته و من نمیتوانم به خراب كردن این قبه قدیمی فتوا بدهم. علما تصمیم گرفتند تا به استانبول رفته، حكمی از سلطان برای هدم این قبه دریافت كنند؛ زمانی كه به استانبول رسیدند، سلطان محمد خبر ورود آنان را شنیده و دستور داد تا آنان را در بناهای باشكوهی به بهترین وجه پذیرایی كردند. در روز جمعه سلطان از آنها خواست تا اعلم آنها برای اقامه جمعه آماده شود. این عالم كه بر مذهب شافعی بود در هنگام قرائت، «بسمله» را نخواند. نماز كه خاتمه یافت؛ سلطان از امام پرسید: با این كه خواند «بسمله» در مذهب شافعی واجب است، چرا آن را ترك كردی؟ او گفت چون سلطان ما حنفی بود رعایت مذهب او را كردیم. سلطان گفت: نماز عبادت خداوند است و نباید در آن مراعات سلطان شود؛ با توجه به این كه شافعی گفتن بسمله را واجب میداند، ترك آن نماز را باطل میكند؛ وقتی نماز امام باطل باشد، نماز مأموم نیز باطل است؛ پس نماز ما نیز باطل است. پس از آن دستور كشتن آنها را داد كه با شفاعت وزیر تنها به بیرون كردن آنها به صورت زشتی اكتفا شد؛ آنها در راه بازگشت برخی در كشتی و برخی در راه درگذشتند. «2» وی حكایت دیگری هم از سفر یكی از اعیان ایرانی به حج و گرفتن وجوه اضافی از وی آورده است. «3»
این حكایت هم از ملا محمد طاهر قمی (م 1098) مناسب است كه مینویسد: پوشیده نماند كه در سفر حجّ به كشتی نشستیم و كشتیبانان، سنّی مالكی مذهب بودند، اتفاق در شب، كشتی ما طوفانی شده و مشرف بر آن شد كه غرق شود؛ كشتیبانان به فریاد در آمدند و دوازده امام را به یاری میطلبیدند و نام ائمه خود را مذكور نمیساختند. «4»
______________________________
(1). نك: كروسینسكی، سفرنامه، ص 35
(2). جزائری، المقامات (نسخه 3396 مرعشی) صص 359- ر تا 360- پ.
(3). جزائری، زهر الربیع، ص 408
(4). بنگرید: رساله اصول فصول التوضیح كه متن آن در همین مجموعه به چاپ رسیده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 843
برخورد نامناسب و سود جویانه مردم مدینه با شیعیان، بعدها نیز در مدینه ادامه یافت. به گزارش ابراهیم رفعت پاشا، مردم مدینه هر پنجشنبه، برای زیارت قبور، به بقیع آمده و ریحان بر روی قبور میریزند. اما شیعیانی كه میخواهند به قبّه اهل بیت- علیهم السلام- وارد شوند، تنها با پرداختن 5 قروش میتوانند اجازه ورود بیابند. «1» این وضیعت در دوره قاجار به صورت یك رسم دائمی در آمده كه ما گزارش آن را در جای دیگری به تفصیل آوردهایم. «2»
با این همه، باید توجه داشت كه جز به ندرت- آن هم كمتر به خاطر مخالفت دولت عثمانی- راه حج مسدود نشده و موانع عمده، حملات اعراب بدوی و مشكلات ناشی از آن بوده است. در تمام این سالها، زائران شیعه، به حج مشرف میشدند و با تقیه و در برخی موارد بدون تقیه اعمال حج خویش را انجام میدادند. آنچه قابل توجه است، سیاست دولت صفوی در این باره است كه از زمان شاه عباس اول تا دوره اخیر، قدری تفاوت كرده بود.
گویا در عهد شاه عباس اول، سفر ایرانیان به حج قدری با دشواری روبرو شده است.
اشاره شد كه به دلیل گشوده شدن بغداد توسط صفویان، در سال 1042 از سفر حجاج ایرانی به مكه جلوگیری شد. علاوه بر آن، رفتن تعداد زیادی از ایرانیان به حج، باعث ریختن شدن پول ایرانیان به جیب عثمانیها بوده و به همین دلیل شاه عباس كوشید تا از تعداد زائران ایرانی كاهش دهد. كروسینسكی مینویسد: در زمان شاه عباس ماضی بنا گذاشتند و قدغن كردند كه باید زر نقد از ایران بیرون نرود و به جای زیارت حج به زیارت قبور ائمه علیهم السلام و سایر مقابر روند. و هر كس آرزوی زیارت كعبه داشت، میباید مبلغ خطیر به پادشاه پیشكش كند و اذن حاصل نماید و ضرری بیشتر از سفر حج نبوده است و به این سبب مستطیعان و ضعفا و عجزه بلاد اسلام، روز و شب بدگویی و نفرین به جان پادشاه عصر و حكام زمان خود میكردند. «3»
دو سرسو نیز كه كتاب علل سقوط شاه سلطان حسین بر پایه یادداشتهای كروسینسكی نوشته، درباره سیاست شاه عباس میگوید: «شاه عباس دانست كه فریضه حج باعث خروج مبالغ هنگفتی طلا از كشور میشود؛ و جز هزینه راه دور، مالیات و باجگیریهای دولت عثمانی و اعراب میان راه، مبالغ هنگفتی از كشور خارج میكند.» وی در ادامه، از سیاست
______________________________
(1). رفعت پاشا، مرآة الحرمین، ج 1، ص 427
(2). جعفریان، حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار، ص 247- 249
(3). كروسینسكی، سفرنامه، ص 25
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 844
آباد كردن حرم امام رضا علیه السلام در مشهد و رفتن پیاده برای زیارت آن را بر اساس همین سیاست میداند؛ او بر این باور است كه این سیاست تا اواخر عهد صفوی دنبال میشده است. «1»
به نظر میرسد كه در اواخر دوره صفوی، این سیاست كنار گذاشته شده و پولهای هنگفتی بابت این سفرها، از كشور خارج میشده است.
در دوره اخیر صفوی كه شمار ثروتمندان اصفهان رو به فزونی نهاده بود، و به علاوه، آرامش در روابط سیاسی ایران و عثمانی بیش از هر زمان حاكم بود، شمار حجاج ایرانی پیش از گذشته بود. در میان این زائران، شماری از علما و نیز برخی از درباریان، به ویژه آقایان حرم یعنی خواجگان بودند كه به عتبات یا مكه مشرف میشدند. این خواجگان كه ثروت زیادی داشته و بدون نسل بودند، اغلب پول خویش را در این سفرها و یا در وقف املاك و آبادیها جهت مساجد و مدارس و روضه خوانی صرف میكردند.
مؤلف ذیل وقایع الاعوام «2» در شرح حوادث سال 1115 از سفر شمار زیادی از آقایان حرم به عتبات و مكه و مخارج هنگفت آنان یاد كرده است. وی مینویسد: در ماه جمادی الثانیه سنه یك هزار و پانزده، محمود آقای ناظر به سفر حج بیت الله الحرام رفت. و ضریح كاظمین را برده نصب نمود، در ماه شعبان المعظم، و مشغول تعمیر كربلای معلی شد و نجار باشی استاد محمد علی را سركار نموده، قریب به سیصد تومان برآورد شد، و دده خاتون با محمود آقا به این سفر رفت، با جمعی از معظمات حرم محترم و آقا سعادت نامی خواجه ریش سفید اهل حرم شد و جمعی از آقایان همراه رفتند و مبلغهای خطیر با خود بردند و آنچه تخمینا مذكور میشود در این سال، قریب به صد هزار تومان به جهت خرج این سفر خیر اثر، بیرون رفت از ایران. و در این سال میرزا محمد باقر حكیم باشی نیز رفت به زیارات و حج، و میرزا محمد تقی وزیر وقف نیز رفت و جمعی كثیر از اعاظم به زیارت عتبات عالیات رفتند. و پسرهای اعتماد الدوله، سه نفر رفتند به زیارت عتبات، و میرزا حسن صاحب رقم نیز به حج رفت و زوار و حجاج قریب به ده هزار نفر رفتند و حجاج قریب به سه هزار بودند و از اطراف نیز جمعی رفتند. میرزا ابو الحسن مستوفی الممالك نیز در این سال رفت ... در این سال، فاضل مدقق، صاحب فطرت عالیه، شیخ محمد جعفر كمرهای شیخ الاسلام اصفاهان، اراده حج نموده به اتفاق محمود آقا رفتند ... در دو فرسخی نجف اشرف به رحمت خدا رفت ... در این سال آخوند ملا محمد سراب نیز رفت و مباشر
______________________________
(1). دوسر سو، علل سقوط شاه سلطان حسین صص 93- 96 و نك: ص 146
(2). به احتمال زیاد، مؤلف این بخش میر محمد حسین، فرزند عبد الحسین خاتون آبادی- برادر میر محمد باقر خاتون آبادی- است. البته بعدها، برخی از فرزندان وی، باز مطالبی بر این كتاب افزودهاند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 845
تجهیز مرحمت پناه، شیخ محمد جعفر او شده بود. «1» این عبارت نیاز به توضیح ندارد.
خاتون آبادی درباره سفر خود مینویسد: در هفتم شهر جمادی الثانیة سنه هزار و یكصد و هفده، راقم حروف اراده سفر حجاز نموده، از راه شام، و بعد از تشرّف به این شرف از راه دریا معاودت اتفاق افتاد و ایام سفر پانزده ماه و سه روز كشید و در نهم ماه مبارك وارد دار السلطنه اصفهان شدم و غرایب بسیار در این سفر مشاهده نمودم و دو ماه در مدینه طیّبه توقف كردم در كمال رفاه و نهایت اطمینان، و اكثر علمای عامّه با داعی مربوط شدند و نهایت رعایت و اعزاز میكردند. بعد از آن كه حسبا و نسبا شناختند مرا، و این از غرائب و معجزات حضرت رسالت پناه بود. «2» وی ذیل حوادث سال 1125 از سفر میر محمد باقر خاتون آبادی، ملا باشی شاه سلطان حسین و نخستین مدرس مدرسه چهار باغ اصفهان یاد كرده كه از طریق لحسا به حج مشرّف شده است. «3» شگفت آن كه فرزند وی سید محمد، در سال 1093 در مدینه منوره متولد شده است. از قضا درگذشت این سید محمد نیز در مدینه رخ داده و همانجا مدفون شده است. «4» همو در ذیل حوادث سال 1115 نوشته است كه در این سال «میرزا ربیع مستوفی خاصه در ماه رجب المرجب متوجه سفر حج بیت الله الحرام شد از راه بندر گنگ و مخا.» «5» در مكافات نامه درباره سفرهای حج خواجگان آمده است:
گرفتند زرها ز شاه و گداز انعام و از رشوه و از ربا
نموده حرام از پی مستحببدادند زرها به روم و عرب
كه حاجی و هم كربلایی شوندبهم چشمی و هم مرایی شوند «6»
همه چون مگر حج گشاده دهنكشیده بدم خلق را بیسخن «7»
گذشت كه در فاصله قرن دهم تا دوازدهم، شمار زیادی از عالمان شیعه، اعم از ایرانی و عرب، در حرمین شریف اقامت گزیدند و به رغم دشواریهایی كه وجود داشت، مشعل دانش شیعی را در آنجا روشن نگاه داشتند. وجود برخی از این عالمان، سبب میشد تا
______________________________
(1). خاتون آبادی، همان، ص 553
(2). همان، ص 557- 558
(3). همان، ص 567
(4). همان، ص 536
(5). همان، ص 553
(6). مكافات نامه، ابیات ش 392- 394
(7). مكافات نامه، ش 425
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 846
طالبان علم، برای استفاده از محضر آنان، راهی طولانی را طی كرده، در آنجا مقیم شوند.
همین وضعیت است كه ابن حجر هیتمی (م 974) را در قرن دهم به وحشت انداخته و آن چنان كه در مقدمه كتابش آورده، وی را بر آن داشت تا به سبب فزونی شمار شیعیان در كه به تألیف كتاب صواعق المحرقه مشغول شود.
سكونت بسیاری از علمای شیعه در حجاز، به دلیل جاذبه دینی و روحی حرمین شریفین بود كه سبب میشد آنان مجاورت آن دیار را بر نقاط دیگر ترجیح دهند. طبعا به خاطر درگیریهای مذهبی و سیاسی شیعه و سنی در آن عصر، آنان میبایست انتظار آن را نیز میداشتند كه با آنان برخوردهای تند نیز صورت گیرد. اصولا این مسأله ربطی به عجمهای شیعه مذهب نداشت، بلكه حتی شیعیان عرب مقیم سرزمین عثمانی نیز این مشكل را در طول حكومت ممالیك و سپس عثمانیها داشتند.
به علاوه، مكه یا مدینه یك مشكل دیگر هم برای شیعیان داشت. در این شهر، بسیاری از علمای برجسته سنی كه حكم مفتی را داشتند، زندگی میكردند. بسیاری از اینان، علمای ماوراء النهر بودند كه علاقه زیادی به حضور و سكونت در حرمین داشتند. اینان نیز به دلیل روابط ازبكان با صفویان، دلایل خاص خود را برای دشمنی با شیعه داشتند.
با وجود این مشكلات، بسیاری از علمای شیعه ایرانی، جبل عاملی، بحرینی، و یا از اهالی قطیف و احساء، در مكه یا مدینه زندگی میكردند. افزون بر آن، شمار زیادی از علمای ایرانی برای انجام فریضه حج به مكه میرفتند و گاه تا چندین ماه، در آنجا میماندند. شرح حال شماری از اینان در منابع شرح حالنگاری آمده است:
شیخ احمد بن الحسین النباطی (م 1079) در مكه نزد شیخ نور الدین عاملی درس خوانده است. «1» شیخ احمد بن محمد بن مكی شهیدی (از علمای قرن یازده و دوازده) چندین سال در مكه مجاور بوده است. «2» شیخ جعفر بن كمال الدین بحرانی (م 1088 یا 1091) در مكه اقامت داشته است. «3» سید جمال بن نور الدین عاملی، چندی در مكه مجاور بوده است. «4» شیخ حسین بن عبد الصمد شاگرد شهید ثانی و پدر شیخ بهایی مدتی در مكه بوده است. «5» شیخ حسین بن حسن عاملی ظهیری، از شاگردان محمد امین استرآبادی،
______________________________
(1). افندی، همان، ج 1، ص 35
(2). همان، ص 67
(3). همان، ص 109
(4). همان، ص 115
(5). همان، ج 2، ص 44
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 847
مدتی در مكه نزد وی تحصیل كرده است. «1» شمس الدین حسین بن محمد شیرازی (معاصر افندی) در مكه زندگی میكرده است. «2» سید حسین بن سید حیدر عاملی اصفهانی (كه در اصفهان مفتی بوده) در سال 1029 در شهر مكه اجازهای از شیخ محمد نواده شهید ثانی دریافت كرده است. «3» مولی حسین بن محمد علی نیشابوری از شیعیان متولد مكه و ساكن همانجا و مدفون در همان دیار است. وی اجازهای به سال 1056 در مكه به شاگرد خود مولی نوروز علی تبریزی داده است. «4» سید حیدر بن سید علی موسوی عاملی نیز در مكه بوده؛ شیخ حر او را در سال 1062 در آن شهر مقدس دیده و میگوید: یكی دو سال بعد در همانجا در گذشت. «5» افندی از سفر ملا خلیل قزوینی عالم معروف عصر صفوی به مكه یاد كرده است. «6» همچنین شیخ حرّ از سفر ملا سلیمان فرزند ملا خلیل قزوینی به مكه یاد میكند. «7» عبد الحسین خاتون آبادی در سال 1086 در مكه از «عالم عامل مجاور بیت الله الحرام میر محمد مؤمن بن دوست محمد الحسینی الاسترآبادی» اجازه دریافت داشته است. «8» شهید ثانی (911- رجب 965) كه برای چندین بار به قصد زیارت، به حج میرفت، در آنجا توسط عمال دولت عثمانی به اسارت در آمده، در قسطنطنیه یا در مسیر راه، به شهادت رسید. «9»
زین العابدین فرزند نور الدین حسینی كاشانی از عالمانی است كه در مكه سكونت گزیده و از شاگردان محمد امین استرآبادی است. وی نیز به جرم تشیّع در مكه به شهادت رسید. «10» متأسفانه درباره كیفیت و علت به شهادت رساندن وی، مطلبی در منابع نیامده است.
عبد الحی رضوی، كشته شدن او را در ارتباط با مسأله حج اكبر سنیان میداند. «11» این عالم رسالهای با عنوان مفرّحة الأنام فی تأسیس بیت اللّه الحرام دارد كه در آن گزارش ویرانی
______________________________
(1). همان، ص 240
(2). همان، ص 83
(3). همان، ص 89
(4). همان، ص 171 و نك: 196
(5). عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 1، ص 81؛ افندی، همان، ج 2، ص 226.
(6). افندی، همان، ج 2، ص 261؛ او در طی مجاورت خود در مكه تعلیقات محمد امین استرآبادی بر كافی را گردآوری كرد. نك: افندی، ج 2، ص 266
(7). نك: افندی، همان، ج 2، ص 264.
(8). خاتون آبادی، همان، ج 2، ص 533
(9). نك: افندی، همان، ج 2، صص 375- 385؛ شرح حال مفصل وی را ببینید در: منیة المرید، مقدمه محقق (قم دفتر تبلیغات اسلامی، 1369
(10). نك: افندی، همان، ج 2، ص 399، آقابزرگ، الروضة النضرة، ص 238
(11). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، برگ 49
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 848
كعبه را در اثر سیل سال 1039 نگاشته و نقش خود را در باز سازی كعبه بیان كرده است. «1» همانگونه كه اشاره شد، وی شاگرد محمد امین استرآبادی (م 1036) دانشمند شیعی اخباری و مؤلف الفوائد المدتیة [تألیف به سال 1031] و آثار دیگر است كه یكی از بنیادگذاران گرایش نوین اخباری، در شیعه میباشد. پایگاه اصلی وی در حرمین شریفین بوده و خود، همانجا، به سال 1036 درگذشت. «2» حوزه درسی این فرد، حوزه نیرومندی بوده و آثار آن سبب شد تا در اصفهان، گرایش اخباری نفوذ فراوانی به دست آورد. این آثار را میتوان در افرادی مانند ملا محمد تقی مجلسی (م 1070) مشاهده كرد كه به نوبه خود یكی از عوامل مهم رشد اخبارگرایی در قرن یازدهم بوده است.
سید صدر الدین علی خان مدنی، صاحب كتاب با ارزش ریاض السالكین در شرح صحیفه، و آثار دیگر روزگاری در آن نواحی سكونت داشته است. پدر و جد وی نیز در آن حرم شریف زندگی میكرده و بعدها خود او به ایران آمد و در سال 1120 در شیراز درگذشت. «3» شیخ علی بن حسن عاملی برادر شیخ حر عاملی، در سه سال متوالی به سفر حج رفت و در راه بازگشت از سفر حج در سال 1078 درگذشت. «4» سید نور الدین علی بن علی عاملی مكّی (م 1061 یا 1068) از عالمانی است كه قریب بیست سال مجاور خانه خدا بوده است. افندی با یادآوری این مطلب میافزاید كه احفاد و اولاد وی هنوز در مكه بسر میبرند كه یكی از آنها علی بن نور الدین (م 1119) است. «5» وی كتابی با عنوان الفوائد المكیة [یا: شواهد المكیة] در رد بر الفوائد المدنیة استر آبادی نوشته است. سید شاه فتح اللّه، كتابی در امامت نگاشته كه مناظرات او با مولی عبدالرحیم لاری در مدینه بوده است. «6» درباره شیخ قاسم بن محمد كاظمی مقیم نجف نیز آمده است كه مشایخی در مكه، طائف و برخی از بلاد دیگر داشته است. «7»
شیخ محمد بن حسن یكی از عالمان برجسته شیعی و نواده شهید ثانی، در سال 1030 در مكه درگذشته است. «8» سید محمد بن حیدر عاملی هم در مكه سكونت داشته است. «9»
______________________________
(1). نك: كاشانی، زین العابدین، مفرّحة الانام فی تأسیس بیت الله الحرام، به كوشش رسول جعفریان، میراث اسلامی ایران، دفتر اول، صص 367- 392
(2). نك: افندی، همان، ج 5، صص 35- 36؛ آقا بزرگ، الروضة، صص 55- 56
(3). نك: افندی، همان، ج 3، صص 363- 367؛ آقا بزرگ، الكواكب، صص 521- 524
(4). نك: عاملی، شیخ حر، همان، ج 1، ص 118؛ افندی، همان، ج 3، ص 410
(5). افندی، همان، ج 4، ص 157؛ نك: عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 2، ص 128
(6). افندی، همان، ج 3، ص 410
(7). همان، ج 4، ص 399
(8). افندی، همان، ج 5، ص 61
(9). همان، ج 5، ص 102
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 849
میرزا محمد بن ابراهیم استر آبادی صاحب رجال نیز در سال 1026 در مكه درگذشته است.
وی از شاگردان مقدس اردبیلی در نجف بود كه پس از درگذشت وی در مكه سكونت گزید. «10» شیخ محمد بن علی عاملی كركی نیز مدتی در مكه نیز سید نور الدین علی عاملی و برخی دیگر از علمای عامه و خاصّه تحصیل كرده است. «11» مولی نور الدین نوروز علی در مكه نزد حاج حسین نیشابوری تحصیل كرده و او اجازهای با تاریخ 1056 در مكه برایش نوشته است. ملا مصطفی بن ابراهیم تبریزی (م 1080) كه چندی مجاور در مكه بوده، كتابی به نام تحفة القرّاء در آنجا تألیف كرده است. «12»
توجه ایرانیان و شیعیان به امر حج در این دوره از رسالههای متعددی كه تحت عنوان مناسك حج توسط عالمان شیعی این دوره نوشته شده به دست میآید. «13»
______________________________
(10). همان، ج 5، ص 117
(11). همان، ج 5، ص 128
(12). حسینی، سید احمد، فهرست كتابخانه آیة اللّه مرعشی، ج 5، ص 334
(13). مق: آقا بزرگ، ذریعه، ج 22، صص 253- 274، ش ش 6915- 7082
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 851
قصه خوانی در ایران، وارث دو جریان متفاوت است. نخست جریان موجود در ایران پیش از اسلام كه به هر روی، جامعه ایرانی، مانند سایر اقوام كهن، افسانهها و داستانهای فراوانی را از گذشته به ارث برده و با زنده نگاه داشتن آنها، هویت خویش را در تاریخ امتداد داده است. دوم میراث قصّاص مسلمان كه خود برگرفته از تجربههای فكری- فرهنگی یهود، نصارا و افزودههای مسلمانان بر آن بود. جریان قصه خوانی اسلامی كه در مدینه كارش را آغاز كرده، به عراق كشیده شد و در بصره و كوفه، شمار زیادی از قصه خوانان، به فعالیت پرداختند. به تدریج، شماری از آنان به شهرهای ایران آمدند و اندك اندك، در نواحی مختلف ایران، كار قصه خوانی باب شد. برای نمونه از عبد الرحمن بن ابراهیم قاص یاد شده است كه در شهر كرمان سكونت گزیده است. «1» یا از ابو عبد الرحمان صالحی معتزلی یاد شده كه در نیشابور قصّه خوانی میكرده است. «2» یا مقاتل بن سلیمان كه در جامع مرو قصه خوانی میكرده است. «3» این نمونهها فراوان است.
با این حال، همچنان كه قصه خوانی اسلامی به مناطق جدید ایران وارد میشد، عناصر محلی نیز در آن سهیم میگردید، چرا كه اصل وعظ در میان زردتشیان نیز بود، درست همان طور كه قصه خوانی به سبك ایرانی در میان ایرانیان سابقه داشت. «4» افزون بر آن، بدون استفاده از عناصر محلی، كار قصاص، موفقیتی در پی نداشت. اگر انگیزهها و غرضهای سیاسی منطقهای و نیز مذهبی را بر عوامل ایجاد و گسترش قصه خوانی ضمیمه كنیم، میتوانیم دامنه گسترش و نوع و ماهیت جریان قصه خوانی را در مناطق مختلف دنیای اسلام بشناسیم.
______________________________
(1). یحیی بن معین، تاریخ، ج 3، ص 175
(2). بلخی، ابو القاسم و ...، قاضی، فضل الاعتزال، ص 380
(3). ذهبی، میزان الاعتدال، ج 4، ص 173
(4). نك: محجوب، تحول نقالی و قصه خوانی، ص 186- 188
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 852
طی دو سه قرن نخست اسلامی، عامه مردم ایران، به دلیل بستگیهایی كه با فرهنگ پیش از اسلام داشتند، بسیاری از داستانها و افسانههای گذشته را در ضمن آداب و رسوم اجتماعی خود حفظ كردند. بخشی از این داستانها به صورت مكتوب در اختیار طایفهای از سر رشته داران امور فرهنگی آیین زرتشتی قرار داشت. این مطالب در ایران قرن چهارم و پنجم هجری، توسط فردوسی و بسیاری دیگر از شاعران و علاقهمندان به فرهنگ ایرانی احیا شد و اوقات فراغت مردم را پر میكرد. در لابلای آن اشعار قصصی، نكات دینی و اخلاقی نیز راه یافت و در تاریخ ایران راه خود گشود و همچنان با فراز و نشیبهای فراوان تداوم یافت. «1» در مقدمه شاهنامه ابو منصوری به صراحت به جمع آوری این داستانها و اساطیر اشاره شده و اصولا خود شاهنامه، گرد آوری همین افسانهها و داستانها از متون و دست مردمانی است كه به خوبی با این شخصیتها و قهرمانها آشنا بودهاند.
آگاهیم كه در قرن پنجم و ششم، دو گروه مختلف كار تبلیغات قصصی را بر عهده داشتند؛ یك گروه از شیعیان با عنوان مناقب خوانان و دیگر از سنیان با عنوان فضائل خوانان كه عهدهدار مجالس گروههای مذهبی یاد شده در مساجد و حتی سرگذرها بودند.
اطلاعات فراوانی را درباره آنها از طریق عبد الجلیل قزوینی در كتاب شریف نقض در دست داریم.
عبد الجلیل از كتاب فضائح الروافض- كه نقض در پاسخ آن نوشته شده است- نقل میكند كه شیعیان داستانهای دروغینی درباره قدرت خارق العاده علی بن ابی طالب ساختهاند. نویسنده سنی كتاب فضائح مینویسد:
... و در بازارها، مناقب خوانان گنده دهن، فرا داشتهاند كه ما منقبت امیر المؤمنین میخوانیم و همه قصیدههای پسر بنان رافضی و امثال او میخوانند و جمهور روافض جمع میشوند؛ همه وقیعت صحابه پاك و خلفای اسلام و غازیان دین است و صفات تنزیه كه خدای راست جلّ جلاله و صفت عصمت كه رسولان خدای راست- علیهم السلام- و قصّه معجزات كه الّا پیغمبران خدای را نباشد، شعر كرده میخوانند و به علی بن ابو طالب میبندند «2» ... و مغازیها میخوانند كه علی را بفرمان خدای تعالی در منجنیق نهاده و بذات السّلاسل انداختند تا به تنهایی، آن قلعه را كه پنج هزار مرد درو بود، [به] تیغ زدن بستد و علی در خیبر، به یك دست بركند، دری كه به صد مرد از جای خود بجنبانیدندی و بدستی میداشت تا لشكر بدان گذر میكرد و دیگر صحابه از حسد بر علی بر آن در آمد و شد
______________________________
(1). نك: صفا، ذبیح الله داستانگزاری و داستانگزاران تا دوره صفویه، ایران نامه 1/ 3، پاییز 1368
(2). قزوینی رازی، عبد الجلیل، نقض، ص 65
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 853
میكردند تا علی خسته گردد و عجزش ظاهر گردد. «1»
عبد الجلیل شیعی مذهب، ضمن دفاع از برخی روایات فضائل امیر المؤمنین- علیه السلام- و اشاره به این كه بعضی نیز سخن جهّال و عوام و اوباش باشد، در برابر سخنان نویسنده سنی، به فضائل خوانی مبلغان سنی اشاره كرده، مطلب مهمی را درباره خواندن داستانهای رستم و سهراب توسط آنان بیان میكند. وی مینویسد:
عجب است كه این خواجه بر بازارها، مناقب خوانان را میبیند كه مناقب میخوانند و فضایل خوانان را نمیبیند كه بیكار و خاموش نباشند و هر كجا قمّاری خماری باشد كه در جهانش بهرهای نباشد و به حقیقت، نه فضل بوبكر داند، نه درجه علیّ شناسد، برای دام نان، بیتی چند در دشنام رافضیان از بر بكرده و در سرمایه گرفته و مسلمانان را دشنام میدهد و لعنت ناوجه، میكند و آنچه میستاند، بخرابات میبرد و به غنا و زنا میدهد و بر سبلت قدریان و مجبّران میخندد و این قاعده نو نیست كه فضایلی و مناقبی در بازارها فضایل و مناقب خوانند، امّا ایشان همه، توحید و عدل و نبوّت و امامت و شریعت خوانند و اینان همه جبر و تشبیه و لعنت. «2»
او همچنین در جای دیگری درباره محتوای فضائل خوانی اهل سنّت مینویسد: ...
و چنان است كه متعصّبان بنی امیّه و مروانیان، بعد از قتل حسین با فضیلت و منقبت علیّ، طاقت نمیداشتند. جماعتی خارجیان از بقیّت سیف علی و گروهی بد دینان را بهم جمع كردن تا مغازیهای دروغ و حكایات بیاصل، وضع كردند در حق رستم و سهراب و اسفندیار و كاووس و زال و غیر ایشان و خوانندگان را بر مربّعات اسواق [چهارسوها] ممكّن كردند تا میخوانند تا ردّ باشد بر شجاعت و فضل امیر المؤمنین و هنوز این بدعت باقی مانده است كه به اتفاق امّت مصطفی، مدح گبركان خواندن بدعت و ضلالت است.
خواجه اگر منقبت علیّ از مناقب خوانان نمیتواند شنید، باید بدان هنگامهها میرود به زیر طاق باجگر و صحرای در غایش. «3»
مؤلف برخی از قصص دیگر را كه در كتب سنیان درباره حسن بصری، رابعه عدویه، حلاج و جز آنهاست، آورده است. این قسمت مربوط به داستانهای صوفیانه است.
آنچه از نوشته عبد الجلیل برمیآید آن است كه قصه خوانی در قرن ششم در ایران معمول بوده و در آن، از آثار ایران قبل از اسلام هم بهره گرفته میشده است. این سنت در ایران ادامه یافت و آثار آن در نقّالیهائی كه تا همین اواخر رواج داشت، پا بر جا بود. در این
______________________________
(1). همان، ص 67
(2). همان، ص 65
(3). همان، ص 67
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 854
فاصله، در درون این قصهها، افزودگیها و كاستیهایی بر اساس مشی سیاسی و مذهبی موجود در جامعه ایران رخ میداد.
از اشارتی كه شیخ حسن كاشی، شاعر شیعی قرن هفتم و اوائل قرن هشتم در كتابش آورده، چنین به دست میآید كه او نیز همانند عبد الجلیل، از داستانهای رستم و اسفندیار دل خوشی نداشته و در عین ابراز ارادت به فردوسی، مردم را از روی آوردن به این داستانها نهی میكند و در عوض به سوی نقل داستانهای زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام سوق میدهد. عین اشعار وی در این باب چنین است:
ای پسر قصه مجاز مخوانالحذر الحذر ز خواندن آن
چند خوانی كتاب شهنامهیاد كن زود زین گنه نامه
چند ازین ذكر وامق و عذرایاد كن نیز خالق خود را
چند خوانی تو ویس و رامین راقصه فاسقان بیدین را
چند گویی حدیث ز رستم زاللعب و بیهوده دروغ محال
ذكر گبران و اهل استورانچند خوانی تو بر مسلمانان ...
گه مرادست پارسی خوانتتا بود انس و راحت جانت
هست اخبار مصطفای امینهمچنان عزّ و مرتضای گزین
نیز مدح علی و فرزندانهست بسیار، روز و شب میخوان «1» برخی از این داستانها از اساس ساخته ذهن مشتی نقال و داستان سراست و هیچ ریشه تاریخی ندارد. مانند داستان امیر ارسلان رومی، ملك بهمن. برخی دیگر به نوعی ریشه تاریخی و حماسی دارد مانند اسكندر نامه و رستم نامه. برخی دیگر در اطراف زندگی شخصیتهای تاریخی است، گر چه آنچه به آنان نسبت داده شده، غالبا نادرست است. مانند قصه حمزه یا رموز حمزه. شماری نیز تاریخی است كه مختار نامهها از آن جمله است. «2»
گفتنی است كه برخی از این داستانها نیز بر اساس آیات قرآنی و نیز اقتباس از مطالب اسرائیلی و یهودی است كه در تفاسیر بوده است. احسن القصص از معین الدین فراهی درباره حضرت یوسف؛ یك نمونه از همین داستانهاست. نمونه دیگر داستان اصحاب اخدود است كه ریشه قرآنی دارد. «3» برخی نیز مانند الف لیلة و لیلة یا هزار و یكشب، ریشه عربی دارد كه در ادبیات فارسی وارد شده است. داستان بلوهر و بوذاسف را نیز دارای منشأ
______________________________
(1). كاشی، شیخ حسن، تاریخ محمدی، صص 159- 160
(2). محجوب، داستانهای عامیانه فارسی (1)، مجله سخن، دوره دهم، صص 66- 67
(3). منزوی، احمد، فهرست نسخههای خطی فارسی، ج 5، ص 3657
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 855
بودایی دانستهاند كه در حوزه ادبیات فارسی در آمده است. به هر روی دامنه این داستانها و آنچه میان شاعران ارجی یافته و منظومههای كوتاه و بلند در حول و حوش آنها ساخته شده، به اندازهای گسترده است كه حتی به نام داستانهای بلند موجود نیز در این مختصر نمیتوان اشاره كرد. «1»
از نظر محتوا، برخی از این داستانها، مانند داراب نامه طرطوسی از اساس غیر دینی است؛ اما بسیاری از آنها درباره برخی از شخصیتهای دینی ساخته شده است. مرزهای موجود در برخی كفر و ایمان و در برخی دیگر، در محور فعالیت اهل بیت علیهم السلام بر ضد امویان یا عباسیان است. همین طور، در بسیاری از این داستانها كه غالبا از قرن ششم به بعد تا دوره تیموری نوشته شده و بعد از آن نیز همچنان بازسازی شده است، میتوان نوعی روحیه استقلال طلبی ایرانی را مشاهده كرد.
یكی از چهرههای اصلی این داستانها امیر مؤمنان علی- علیه السلام- است كه بسیاری از قصه خوانان و شاعران، به صورت نظم و نثر، متونی داستانی را درباره زندگی آن حضرت پدید آوردهاند. یكی از مهمترین متونی كه به نظم تدوین شده خاوران نامه، اثر ابن حسام خوسفی، شاعر برجسته شیعه مذهب قرن نهم هجری است كه به سال 875 در گذشته و هنوز مزار وی باقی و دیوانش هم كه بخش عمده آن فضائل اهل بیت علیهم السلام است، به چاپ رسیده است. این اثر، یك مثنوی حماسی- دینی است در داستان جنگهای امام علی- علیه السلام- كه به نوشته احمد منزوی، «2» از افسانههای ایرانی گرفته شده است، مانند جنگ او با دیوان و اژدهایان و با قباد شاه و فتوحات او در افغانستان و خاوران كه به شكل شاهنامه فردوسی در سال 830 تدوین شده است:
چو بر سال هشتصد بیفزود سیشد این نامه تازیان پارسی
مر این نامه را خاوران نامه نامنهادم بدان گه كه كردم تمام در دوره صفوی، چندین اثر دیگر با عنوان حمله حیدری سروده شد كه آنها نیز شرح جنگهای امام به صورت داستانی است. «3» بخشهایی از اینها تاریخی و بسیاری از آنها، از نقطه نظر تاریخی بیاساس و صرفا یك اثر ادبی محسوب میشود. درباره امیر مؤمنان علیه السلام چندین اثر دیگر هم از این دست وجود دارد كه عبارت است از جنگ نامه امیر المؤمنین یا غزوة المجاهدین از محمد قاسم نامی كه مدعی است آن را از عربی ترجمه
______________________________
(1). بنگرید به: منزوی، فهرست نسخههای خطی فارسی، ج 5، بخش بیست و نهم در باب، افسانه، حكایت و نمایشنامه، صص 3654- 3755
(2). منزوی، همان، ج 4، ص 2777. در آن جا چندین نسخه از این اثر معرفی شده است.
(3). همان، ج 4، صص 2774- 2777
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 856
كرده و مربوط به روزگار صفوی است. نمونه دیگری كه نسخههای فراوان با تحریرهای گوناگون از آن بر جای مانده جنگ نامه شاه مردان علی است. «1»
حمزه سید الشهداء یكی دیگر از سوژههای این قبیل داستانهاست. حمزه نامه، یا رموز حمزه یا جنگ نامه امیر المؤمنین حمزه داستانی است كه تحت عنوان قصه حمزه به سال 1347 به كوشش جعفر شعار به چاپ رسیده است. این اثر، بهره تاریخی ندارد و صرفا داستانی است.
محمد بن حنفیه هم یكی دیگر از شخصیتهای این قبیل داستانهاست كه جنگ نامه محمد بن حنفیه «2» بر محور او ساخته شده است. این داستان نیز هیچ گونه اساس تاریخی ندارد و تنها و تنها برای سرگرمی است. گزارش كوتاهی از روایت منظوم آن چنین است:
داستان به اسارت در آمدن دختر رومی به نام حنفیه و اسلام آوردن و به ازدواج حضرت علی علیه السلام در آمدن او و تولد پسری به نام محمد از ایشان. به شكار رفتن محمد و دلباختن به زنی زیبا، شعرا نام، و جنگیدن محمد با شوهر شعرا به نام غضنفر و كشتن او! سپس جنگیدن با سپاه گران فضل و كشتن سیصد سوار ... و ازدواج محمد حنفیه با آن زن! «3»
در برخی از این داستانها، نامی هم از احمد بن محمد حنفیه به عنوان انتقام گیرنده از خون ابو مسلم مروزی (مقتول 137 هجری) به میان میآید كه البته هیچ مستند تاریخی ندارد. محبوبیت ابو مسلم، شخصیت اصلی داستانهایی است كه به ابو مسلم نامه شهرت دارد. این محبوبیت از یك سو به تلاش وی در ساقط كردن دولت اموی برمیگردد، و از سوی دیگر كشته شدن به ظاهر ناجوانمردانهاش توسط منصور و خونخواهی بو مسلمیه پس از وی؛ و از سوی سوم ناشی از اشتباهی كه برخی از شیعیان درباره او به عنوان یك فرد مدافع اهل بیت داشتهاند.
بیتردید با توجه به گرایشها و جنبشهایی كه پس از ابو مسلم در خراسان و برخی نقاط آذربایجان بر محور ابو مسلم پدید آمد، میتوان این حركت را نوعی حركت شعوبی دانست كه از این طریق كوشیده است تا در برابر عرب مقاومت كند؛ گر چه باید توجه داشت كه حركت یاد شده، در ادامه، برای بسیاری از مردم ایران، جنبه سرگرمی محض داشته است.
آنچه گذشت، نوعی سرگردانی فكری و مذهبی را در ابو مسلم نامهها ایجاد كرده است.
زمانی داستان یاد شده در اختیار سنیان و روزگاری در اختیار صوفیان شیعی بوده و روایات
______________________________
(1). همان، ج 5، ص 3668
(2). همان، ج 4، ص 2806
(3). همان، ج 4، ص 2806
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 857
موجود از آن در این دست گردانیها، متفاوت گزارش شده است. ابو مسلم نامهها با وجود داشتن عناصری كه دلالت بر تعلق خاطر مؤلفان آنها به جامعه اهل سنت ایران دارد و حتی در آنها از خلفای اولیه تمجید شده است، به نوعی حالت دفاع از اهل بیت را نیز در بر دارد و در شكل عامتر بر ضد بنی امیه است. برخی از این قبیل داستانهای مردمی و نه دینی، هیچ گونه رنگ و لعاب مذهبی نداشته و صرفا عناصر داستانی، به ویژه موجی از رخدادهای اساطیری و غیر واقعی و در عین حال متنوع و گسترده، در آنها آمده است. این متون، ادبیات ویژه خود را داشته و بسیاری از آنها توسط عامه مردم خوانده میشده یا قصهخوانان در مجالس عمومی، آنها را برای مردم میخواندهاند.
نگارش ابو مسلم نامه در قرن هشتم هجری به دست ابو طاهر محمد بن حسن بن علی بن موسی طرطوسی از مردم آسیای صغیر صورت گرفته، «1» و پس از آن، تحریرهای مختلفی از آن ارائه شده است كه تفاوتهای فراوانی با یكدیگر دارد. «2» روایت خود طرطوسی از این اثر، با احترام به خلفای چهارگانه همراه است و نشان از آن دارد كه وی سنی بوده است. «3» در عین حال، موضع ضد اموی كتاب، همراه با حمایت از خاندان نبوت و ولایت، در ابو مسلم نامه طرطوسی دیده میشود. به عنوان نمونه، وقتی از مروان حكم یاد میكند كه خلافت را در دست گرفت، از قول او مینویسد: اگر او [یزید] حسین را نابود ساخت و خلافت را از خاندان نبوت و ولایت گرفت، من كاری كنم كه درجه من در جهنم از یزید زیاده باشد و آن كار این است كه تا قیام قیامت، چنان كنم كه بر ابو تراب ناسزا گویند تا خلافت در خاندان من بماند. «4» افزون بر این كه عناصر تاریخی و حماسی در این داستان فراوان است، به مسائل اخلاقی و انسانی نیز توجه فراوانی شده است. به نوشته محجوب:
قهرمانان ابو مسلم نامه، هرگز شراب نمیخورند و بدمستی نمیكنند و همواره به اصول دینی و اخلاقی پای بندند؛ به خلاف طرفداران مروان خلیفه اموی كه از هیچ فحشا و منكری روی گردان نیستند. «5»
نویسنده میكوشد تا فضای تاریخی داستان را حفظ كند. به همین دلیل از بسیاری از
______________________________
(1). شاید هم بازنویسی شده است. در تاریخ فیروزشاهی، درباره سلطان محمد بن تغلق شاه كه در سال 725 به تخت نشسته، آمده است: بیشتری اسكندرنامه را یادداشت و بو مسلم نامه و تاریخ محمودی را مستحضر بود. نك: قزوینی، یادداشتهای قزوینی، ج 4، ص 64
(2). محجوب، داستانهای عامیانه فارسی (2)، مجله سخن، دوره دهم، ص 289؛ مؤید ثابتی، تاریخ نیشابور، صص 89- 90
(3). محجوب، داستانهای عامیانه فارسی، صص 171- 172
(4). همان، ص 172
(5). همان، ص 291
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 858
نقلهای تاریخی موجود و شخصیتهای شناخته شده بهره برده است، اما هر كجا كم آورده، چنان به ساختن و پرداختن روی آورده است كه به خوبی نشان میدهد، در پی داستان سازی است. بدون تردید، ادامه دهنده این شیوه در روزگار ما، ذبیح الله منصوری و كسانی هستند كه در دو دهه اخیر، فصلهایی از تاریخ- حتی تاریخ معاصر- را بهانه داستانهای عریض و طویل كردهاند.
ابو مسلم نامه، در نوع خود، نخستین كار داستانی- تاریخی است كه هنوز پای بندی به تاریخ را در حد برخی از وقایع، یا رعایت اسامی تاریخی حفظ میكند. اما در ادامه، داستانهایی كه بر اساس سبك ابو مسلم نامه ساخته شده، مانند رموز حمزه و اسكندر نامه، «1» چنین گرایشی را نداشته و دروغ پردازی در آن توسعه مییابد. «2»
چنان كه گذشت، این قبیل داستانها در ادبیات فارسی، چنان رشد و توسعهای از پس از قرن هشتم در ایران داشته كه امروزه فهرست بلندی از آنها بر جای مانده است.
گذشت كه قصه خوانی در قرون نخست هجری با تصوف پیوندی داشته است. این مسأله زمینه پیوند قصه خوانی با خانقاه در دوران پیش از روزگار صفوی و حتی در همین دوره است. درویشان دورهگرد، نقش خاصی در كار قصه خوانی یا كارهای شبیه به آن داشتهاند؛ به طوری كه روی كار آمدن صفویان، قرین با تصوف درویشی و قصه خوانی بوده و در روزگار آغازین صفوی كار قصه خوانی رواج فراوانی داشته است. یكی از كارهای قصه خوانان حرفهای این دوره، خواندن ابو مسلم نامهها بوده است كه در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
دكتر زرین كوب نوشته است: چنان كه قصه گویان دورهگرد كه به صوفیان اردبیل منسوب بودند، تا پایان عهد صفوی، با نقل قصه محمد حنفیه و داستان ابو مسلم، مردم را به اهداف نهضت صفویه یا آنچه در آغاز اهداف آنها وانمود میشد، علاقهمند میداشتند و در عین حال، عقاید صوفیه و غلات را كه متضمن قول به حلول و اتحاد و تناسخ و مظهریت بودند و از قدیم با قصههای ابو مسلم و محمد بن حنفیه مربوط شده بود، تبلیغ و تعلیم میكردند. «3» مستند این سخن، در منبع یاد شده، نیامده است تا بر چگونگی آن اطلاع بیشتری به دست آوریم. اما میدانیم كه به روزگار طهماسب، قصه خوانان شیعی بودهاند كه
______________________________
(1). درباره اسكندر نامه، نك: محجوب، همان، صص 735، 828
(2). محجوب، همان، ص 380
(3). زرینكوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، صص 228- 229
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 859
مناقب امام علی علیه السلام را بیان میكردهاند. در منابع از كمال الدین محمد بن غیاث الدین محمد حكیم شیرازی یاد شده است كه مورخ و قصه خوان راستگوی شیعی بوده و كتابی هم در مناقب امام علی علیه السلام به نام شاه طهماسب تألیف كرده است. «1»
به هر روی، شغل قصه خوانی تا پیش از دوره صفویه و در دوره صفویه و مدتها پس از آن رواج داشته است. كسان زیادی در این دوره، عنوان قصه خوان داشته و شغل آنان، نقل قصص در دربار شاهان و شاهزادگان و یا حتی در میان عامه مردم بود. نمونههایی از قصه خوانان برجسته دوره صفوی را میشناسیم. میر آشوب از «قصه خوانان» بوده و حاتم بیك به شوخی به او میگفت: تو هرگز گوش به حرفی ندادهای!، قصه را چون فراگرفتهای؟ «2» میر ظهیر هم كه «در مدرسه تحصیل میكرد ... و در كمال عسرت بود، در كوكنارخانهها قصه خوانی میكرد.» «3» كوكنارخانه، جایی بود شبیه قهوهخانه كه پوست خشخاش را مانند برگ چایی دم میكردند و میخوردند.
در كنار قصه خوانی، شاهنامه خوانی هم رواجی داشته است. ملا بیخودی جنابدی یا گنابادی «شاهنامه خوان بالا دستی بود، چنانچه در مجلس شاه عباس ماضی خوانده؛ شاه را خوش آمده، چهل تومان مواجب او تعیین شد.» «4»
جمشید قصه خوان یكی دیگر از قصه خوانان است كه نامش بر جای مانده است. «5» همچنین مولانا حسین قصه خوان، «6» اسد قصه خوان و اسكندر قصه خوان نمونههای دیگر هستند. درباره این اسكندر آمده: و در فن قصه خوانی و افسانه گویی میگویند كه از چرب زبانان و شیرین بیانات است و باستانی قصهها و افسانههای غیر واقع را كه خوش طبعان و ظرفا به قید انشا و كتابت در آوردهاند، به نوعی میخواند و ادا مینماید كه مستحسن و مقبول طبع درست فهمان و صاحب سخنان میافتد. «7» شمار فراوانی از این افراد در دربار شاهان هندی و ایرانی عصر صفوی بوده كه نام برخی از آنها بر جای مانده است. «8» عنوان شاهنامه خوان، عنوانی جز قصه خوان بوده و كسان دیگری كار شاهنامه خوانی را بر عهده داشتهاند؛ گر چه ممكن بوده كسی هم قصه خوان و هم شاهنامه خوان بوده باشد. دفتر خوان
______________________________
(1). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی دانشگاه تهران، ج 16، ص 53
(2). نصر آبادی، محمد طاهر، تذكره نصر آبادی، ص 324
(3). همان، ص 414
(4). همان، ص 307
(5). گلچین معانی، كاروان هند، ج 1، ص 305
(6). منزوی، احمد و ... فهرست نسخههای خطی كتابخانه ملك، ج 9، ص 331
(7). گلچین معانی، همان، ج 1، صص 51- 52
(8). صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ج 5، قسمت سوم، ص 1503
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 860
نیز بر كسی اطلاق میشد كه داستان مكتوبی را در مجلس امرا و بزرگان قرائت میكرد و دیگران به او گوش فرا میدادند.
سبك جدیدی از قصه خوانی كه در دوره صفوی رواج یافت، تاریخهای قصهای بود كه درباره شاه اسماعیل و شاه طهماسب نگاشته شد. این كتابها، به سبك داستانی و حماسی و با ادبیاتی مسجع، به شرح فتوحات و جنگها و اخبار تاریخی شاهان صفوی پرداختند.
نمونههایی از این آثار بر جای مانده و برخی به چاپ هم رسیده است. بعد از آن نیز، داستان سرایی درباره شاهان صفوی، در دایره قصه خوانی دوره صفوی وارد گردید. قصه خوانان دوره گرد و قهوه خانهای، این داستانهای را در قهوه خانهها میخواندند و مردم را سرگرم میساختند. اولئاریوس از قهوه خانهها و نقالانی كه بر روی صندلی بلندی، افسانهها و داستانها و شعرهای گوناگون میخوانند، یاد كرده است. «1» جملی كاری كه در اوائل شاه سلطان حسین در ایران بوده، مینویسد:
خسته و كوفته از گشت بازار، خود را به قهوه خانهای رساندیم و با صرف قلیان منتظر فرارسیدن ساعت تاجگذاری شدیم. در این اثنا، ملائی بدون لباس و عمامه، شروع به ذكر فضائل و فتوحات شاه عباس بزرگ و شاه صفی كرد و تا سر حد غلوّ و اغراق پیش رفت؛ گاهی چون دیوانه داد میزد و گاهی چون جانور زوزه میكشید و تا میخواست از فتوحات نظامی بگوید، مستمعان به شدت كف میزدند. این حماسه سرایی دو ساعت طول كشید و حاضران هر یك، یكی دو كارابل- پول سیاه- به وی دادند و او با دو عباسی درآمد و به منزل خود بازگشت. «2»
همزمان با قدرت یافتن علمای شیعه عرب در دوره صفوی و حركت اصلاح گرایانه آنها نسبت به فرهنگ رایج در این دوره، به تدریج تصوف تحت فشار قرار گرفته، ابتدا محدود و سپس كنار زده شد. حركت قصه خوانی نیز كه وابسته به دراویش بود، مورد انكار عالمان دین واقع شد و به ویژه، درباره ابو مسلم نامهها برخورد جدیتری صورت گرفت. مبارزه همزمان علما با تصوف و قصه خوانی، مؤیّد ریشهدار بودن اتحاد و پیوند این دو در گذشته میباشد.
مستند علما در برخورد با قصه خوانی، روایاتی بود كه نمونههایی از آنها را در بحث برخورد امامان شیعه علیهم السلام با قصه خوانان آوردیم. علما با استناد به برخورد امامان با
______________________________
(1). اولئاریوس، سفرنامه، ص 241
(2). كارری، سفرنامه، ص 111
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 861
قصه خوانان، در برابر اینان ایستاده و برای دور كردن آنها از جامعه جدید مذهبی ایران، تلاش زیادی كردند. البته در این باره، میان خود عالمان، اختلاف نظرهایی پیش آمد كه به آن خواهیم پرداخت. به هر روی، علمای شریعت با این وضع درگیر شدند. صفویان نیز كه این زمان، دیگر نیازی به تصوف نداشتند، از صوفیه حمایتی نكرده بلكه در سركوب آنان همداستان عالمان شریعت شدند.
در اینجا دو اختلاف نظر میان علما وجود داشت. اول آن كه برخی از آنان تمایلات صوفیانه و عارفانه داشتند و طبعا میكوشیدند تا از مظاهر آن دفاع كنند. دوم آن كه از روی هر انگیزهای بود، بر سر شخصیت ابو مسلم اختلاف نظر به وجود آمد. این اختلاف بر سر این نكته بود كه آیا ابو مسلم یك شخصیت شیعی و دوستدار اهل بیت است، یا دشمن اهل بیت. شماری از عالمان متمایل به تصوف كه محبوبیت ابو مسلم را در ادبیات صوفیانه میدیدند، با توجه به نداشتن آگاهی تاریخی كافی، شروع به دفاع از ابو مسلم كردند. به هر روی، كار این اختلاف نظر، به نوشتن رسالههای متعددی كشیده شد كه از نظر تاریخی، مربوط به دوره دوم صفوی است. در اینجا، آغاز برخورد با قصه خوانی را در روزگار طهماسب (930- 984) دنبال كرده و سپس به دوره دوم صفوی خواهیم رسید.
آگاهیهای موجود نشان میدهد كه نخستین فقیه برجستهای كه با تصوف و به ویژه قصه خوانی درگیر شد، محقق كركی (م 940) شیخ الاسلام شاه طهماسب است. وی نخستین اثر را با عنوان المطاعن المجرمیة نگاشت. متأسفانه این كتاب بر جای نمانده و تنها در آثار بعدی ضد صوفیه، از آن یاد شده است. «1» وی در این كتاب، مطالبی درباره قصه خوانان و رد آنها داشته است.
عبد المطلب طالقانی در رساله خلاصة الفوائد كه بر ضد ابو مسلم نگاشته است، مینویسد: بدان كه چون در زمان شیخ علی- اعلی درجته- بعضی از واعظان بر ابو مسلم لعن میكردهاند، مردمان از آن جناب در این باب استفتای بسیاری مینمودهاند و نواب مستطاب بخطّه الشریف، افتاء میفرموده و به توقیع منیح آن فتاوا را مزیّن مینموده و فقیر آن فتوا را به عینه بخطّه و مهر شیخ- علیه الرحمه- دیدهام و صورت آن را در كتاب فوائد المؤمنین آوردهام. «2»
آنچه طالقانی اشاره كرده، اجمال قضیه است. مجموعهای از آگاهیهای تفصیلی درباره جریان قصه خوانی دوره صفوی و مقابلهای كه كركی با آن كرده، در یك اثر بازمانده از یكی
______________________________
(1). نك: ابهری، انیس المؤمنین، صص 136، 142، 147، 152، 186، 188. درباره این كتاب، در نوشتار «رویارویی فقیهان و صوفیان» بحث كردهایم.
(2). طالقانی، خلاصة الفوائد، برگ 128 (مرعشی، خطی شماره 4014)
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 862
از شاگردان كركی منعكس شده است. محمد بن اسحاق حموی ابهری در كتابی كه در شرح حال امامان- علیهم السلام- نگاشته و نامش را انیس المؤمنین «1» گذاشته، آگاهیهای بسیار جالبی را در این باره آورده است. در میان این آگاهیها، افزون بر مطرح كردن اختلاف نظرها درباره ابو مسلم، فتوای استادش محقق كركی «2» را هم در تحریم قصه خوانی «3» آورده است. برای این كه به خوبی در جریان این مسائل باشیم، آگاهیهای ارائه شده توسط او را به ترتیب میآوریم:
بحث ابهری در این باره، از شناخت مذهب ابو مسلم آغاز میشود كه بر اساس روایتی كه در اعلام الوری آمده، برخی تصور كردهاند كه «ابو مسلم پیش از آن كه سفاح بر تخت نشیند، با اهل بیت- علیهم السلام- دوست بوده، بعد از آن با ایشان دشمن شده». ابهری ادامه میدهد: بدان كه این ظنی است كاذب و آرای صائبه را نامناسب؛ زیرا كه از كتب سیر و تواریخ معتبره علمای امامیه- قدس الله اسرارهم- چنین مستفاد میشود كه ابو مسلم مروزی من اول العمر الی آخره، مخالف اهل البیت علیهم السلام بوده. و نواب مستطاب معلی القاب، خاتمة المجتهدین و وارث علوم الانبیاء و المرسلین، شیخنا و مولانا و مقتدانا الشیخ علی بن عبد العالی- ادام الله معالیه و قرن بالمیامن ایامه و لیالیه- در كتابی موسوم به مطاعن المجرمیة آورده كه ابو مسلم قبل از اظهار دعوت بنی عباس، از روی حیلتگری، با اولاد و اعقاب حضرت امیر المؤمنین ملاقات مینمود و با ایشان دم از دوستی میزد تا دوستان ایشان را فریب داده، معاون خویش گردانید.»
پس از آن خودش را «از كمترین تلامذه آن جناب» دانسته و مطالبی در تكمیل آن آورده است. «4» ابهری در ادامه مینویسد: پس بدان كه ابو مسلم مروزی من اول العمر الی آخره مخالف اهل البیت بوده، زیرا كه به صحت پیوسته كه در بدایت حال مروانی بوده و چون از بنی مروان تبرّا نمود، كیسانی شده و به امامت آل عباس قائل شده؛ آنگاه گفت بعد از پیغمبر، عباس امام بوده. بعد از آن خود دعوای امامت نمود و به این اكتفا ننموده دعوای حلول كرد و بر آن دعوای باطل ثابت بود تا كشته شد. «5»
______________________________
(1). تصحیح میر هاشم محدث، تهران، بنیاد بعثت، 1363
(2). نسخهای از انیس المؤمنین در كتابخانه مسجد جامع گوهر شاد موجود است كه، محقق كركی تقریظی بر آن به سال 939، یعنی یكسال پیش از در گذشتش نگاشته است. بنگرید: فاضل، محمود، فهرست نسخههای خطی كتابخانه جامع گوهرشاد، ج 4، ص 1927
(3). درباره ماجرای ابو مسلم نامه خوانی و تحریم آن نك: صفا، ذبیح الله، ماجرای تحریم ابو مسلم نامه، مجله ایران نامه، سال پنجم.
(4). ابهری، انیس المؤمنین، صص 136- 137
(5). همان، ص 139
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 863
ابهری به آنچه گذشت، اكتفا نكرده، به رغم ارجاع به كتاب منهج النجاة كه «حكایت آن بیسعادت در آن مسطور» گشته، صلاح را در آن میداند كه «در این اوراق نیز بعضی از مطاعن آن پیش خیل ارباب شقاوت مذكور و دلایل لعن آن سر دفتر اصحاب نفاق» را مسطور سازد. پس از آن اطلاعات تاریخی با ارزشی را درباره مبارزه علما و حتی شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی در برخورد با ابو مسلم گرایی حاكم بر جامعه آن روز ایران، به دست میدهد:
بدان كه چون مدتها بلاد اسلام در تحت تصرف مخالفان تیره انجام بوده، بدع بسیار واقع و ناشایست بیشمار شایع شده بود. چون شاه فلك جاه علیین بارگاه جنّت آرامگاه، الذی انزل اسمه بعدد الائمة و التنزیل، ابو البقاء سلطان شاه اسماعیل- انا الله برهانه- پای سعادت بر سریر معدلت نهاد، ابواب شفقت و رأفت بر روی عالمیان گشاد و در تنفیذ احكام شریعت، و اعلای اعلام ملت، و ترویج مذهب حق امامیه و استمالت قلوب طایفه ناجیه، سعی موفور و جهد مشكور مبذول داشت و به تغلیق ابواب ناشایست همّت گماشت. اما بنا بر آن كه اكثر اوقات خجسته ساعات را به نكب و قهر اعدای دین و مخالفان ائمه طاهرین مصروف میداشت، هنوز بعضی از آن بدع پایدار و برخی از آن قبایح، برقرار مانده بود كه داعی حق را لبیك اجابت گفته به ریاض قدس خرامید؛ و تخت سلطنت به اعلی حضرت شاه شیعه پرور، ناصب رایات ائمه اثنا عشر، مؤیّد دین مبین حضرت سید المرسلین، محیی مراسم الائمة المعصومین، حامی حوزة الملك و املة، ماحی آثار الكفر و البدعة، ناصب الویة العدل و الاحسان، باسط النصفة و الامن و الامان، السلطان ... شاه طهماسب بهادر خان گذاشت و آن جناب در عنفوان شباب از مشتهیات نفسانی و لذات جسمانی در تافت و به حكم إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ «1» مرتبه محبوبیت حضرت رب العالمین دریافت و به قلع و قمع جمیع ملاهی و مناهی پرداخت و آثار شنیعه بدعت و رسوم خلافت شریعت برانداخت. و از جمله منكرات عظیمه كه از آن نهی فرمود، یكی آن بود كه پیش از طلوع خورشید سلطنت شاه جنت مكان علیین آشیان، بعضی از افسانه خوانان سنی سیرت و یاوه گویان سنی سریرت، اسطوره بر ابو مسلم مروزی بسته بودند و در زمان آن شاه علیین آرامگاه بعضی دیگر از قصه خوانان دروغ پیشه و بادپیمایان كج اندیشه تغییری در آن افسانه نموده، آن قصه موضوعه را با مفتریات بر بعضی از ائمه طاهرین علیهم السلام در آمیخته بودند، و عوام را به آن تزویر و تسطیر، محب و دوستدار آن محبوس زاویه سعیر گردانیده و با آن كه نواب غفران پناه، قصه خوانان را از خواندن آن
______________________________
(1). بقره، 222
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 864
قصه باطله منع نموده، به شستن دفاتر ضاله ایشان و به تخریب مقبرهای كه به ابو مسلم مروزی نسبت میدادند امر فرموده بود، بعد از رحلت آن حضرت، به قصور بیقصور جنت، بعضی از قصّاص، باز مرتكب آن ناشایست شده، به اغوا و اضلال عوام اشتغال مینمودند. شاه دین پناه مجددا از خواندن و شنیدن آن منع فرمود و قدغن نمود كه هركس آن قصه كاذبه بخواند، به تیغ سیاست زبانش قطع نماید. الحق به غایت زشت بود كه در بلاد شیعه، آن طور قصه دروغی خوانند و عوام را دوست مخالفان گردانند.
و باید دانست كه خواندن و شنیدن جمیع قصص كاذبه، حرام و از افعال فاسقین است؛ خصوصا اخبار موضوعه كه در مدح مخالفین است كه آن اخلال در مذهب و دین است؛ مگر آن كه بر سبیل انكار و رد یا تنبیه عوام باشد. چنان كه احادیثی كه وضع نمودهاند نواصب، در فضیلت شیوخ خود كه علمای امامیه- رحمهم الله- نقل آن میكنند به طریق انكار و با دلایل واضحه رد آن مینمایند و عوام را آگاه میسازند كه آن از مفتریات و موضوعات مخالفین است، و هر آینه اجتناب از شنیدن قصص كاذبه از اخلاق مؤمنین است؛ زیرا كه حضرت عزت- تعالی شأنه و تعظم برهانه- در صفت ایشان میفرماید كه:
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ «1» و در جای دیگر در صفت بندگان برگزیده خود میفرماید كه: وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً؛ «2» و این آیه دال است بر آن كه عباد الرحمن، یعنی بندگان برگزیده پروردگار عالمیان، كسانیاند كه حاضر نشوند در مجالس و محافل اهل كذب و سایر فسوق، از آن جهت كه حاضر شدن در مشاهد باطله شریك شدن است در خطا و عصیان اهل آن مشاهد؛ به سبب آن كه حضور در آن مجالس دلیل رضاست بر آن معاصی.
نواب خاتمة المجتهدین در مطاعن المجرمیة، بعد از ایراد آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ «3» آورده است كه: سئل الصادق عن القصاص، أیحلّ الاستماع لهم؟ فقال: لا. و قال: من اصغی إلی ناطق فقد عبده، فإن كان الناطق عن اللّه، فقد عبد الله، و ان كان الناطق عن ابلیس، فقد عبد ابلیس. یعنی: پرسیدند از حضرت امام جعفر صادق- علیه السلام- از حال قصه خوانان، كه آیا حلال است گوش داشتن به ایشان؟ آن حضرت فرمود كه حلال نیست. و فرمود كه هر كس گوش بدارد به ناطقی، پس به تحقیق او را پرستیده. بدان كه مراد ناطقی است كه قصههای دروغ خواند و لب به سخنان باطل جنباند؛ چنان كه در آخر این حدیث
______________________________
(1). مؤمنون، 3
(2). فرقان، 72
(3). لقمان، 6
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 865
مستفاد میشود. آنگاه آن حضرت فرمود كه، پس اگر ناطقی باشد كه از خدا سخن گوید، یعنی حق گوید، به تحقیق كه شنونده، خدای را پرستیده؛ و اگر ناطقی باشد كه از ابلیس سخن گوید، یعنی باطل گوید، پس به تحقیق كه شنونده، ابلیس را پرستیده. و چون از اول این حدیث مفهوم گردید كه هر كس گوش به قصه خوانان دروغگوی بدارد، آن قصه خوان را پرستیده، و از آخر این حدیث به وضوح رسید كه هر كس گوش به آن طور ناكسی كند، بندگی شیطان به جای آورده. پس از این حدیث مستفاد گشت كه اگر كسی استماع نماید قصهای را كه بر حمزه كه عمّ پیغمبر آخر الزمان و سید شهداست بستهاند، هم قصه خوان را پرستیده و هم شیطان را عبادت نموده. و هرگاه چنین باشد، پس ملاحظه نمای حال كسی را كه قصهای شنود و افسانهای را گوش كند كه در تعریف ابو مسلم خارجی پركین ساختهاند و در مدح آن ناصبی لعین پرداخته.
و بعد از نقل این حدیث شریف، نواب مشار الیه میفرماید كه: اعلم أنّ أبعد القصّاص من الصدق و الصواب و أقربهم بالعذاب و العقاب، الذین هم یكذّبون و یفترون علی الباقر و آبائه- علیهم السلام- فی شأن أبی مسلم المروزی، و هو رجل فاجر ملعون، لم یكن من شیعة أئمّتنا، و لم یعترف بحقوقهم، و كان من أشدّ مخالفیهم. و القاصّون الخارصون، یبدّلون أحواله و أخباره و یحرضون و یرغبون الجهّال بمحبّته، و هم غافلون عن قوله تعالی: «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبِینَ». «1» یعنی بدان بدرستی كه دورترین قصه خوانان از راستی و درستی و نزدیكترین ایشان به عذاب و عقاب الهی، آن كسانیاند كه دروغ میگویند و افترا میزنند بر حضرت امام محمد باقر و آبای كرام آن حضرت- علیهم السلام- در شأن ابو مسلم مروزی و این ابو مسلم مردی بود فاجر، نبود از شیعه امامان ما. و اعتراف نكرد به امامت ایشان و از سختترین مخالفان ایشان بود. قصه خوانان دروغگوی، بدل میكنند احوال و اخبار او را و حریص و راغب میگردانند جهال را به دوستی او؛ و ایشان غافلانند از قول حضرت الله تعالی كه میفرماید: «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبِینَ»، یعنی، بدان كه لعنت خداست بر دروغگویان. «2»
ابهری پس از تقسیم مردمان به چند دسته و این كه گروه پنجم كسانی هستند كه بالطبع شریر هستند مینویسد: مسوّد اوراق گوید: بیشك قصاص خرّاص- به معنای دروغگو- فریبنده، گروهی بودهاند در شمار زیانكاران گمراه كننده طایفه. مؤید این حال و مصدق این مقال آن كه از اواخر سنه 932 كه به تجدید نهی از این منكر وقوع یافته، و لعن و طعن ابو مسلم شیوع گرفته تا این زمان كه اوائل سنه 938 است، با آن كه عوام كالانعام، از علمای
______________________________
(1). آل عمران، 61
(2). ابهری، همان، صص 142- 143
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 866
كرام و فضلای عظام، از حال آن شقی استعلام نمودهاند، هنوز بعضی از ایشان از اختلاب- فریفتن- یاوه گویان شیطان صفتان، چنان كه عادت مستضعفان است، متفكر و حیرانند. لهذا به خاطر فاتر رسید كه در این مقام، مجملی از احوال آن مبدع ظلّام، تحریر دهد تا بعضی از مؤمنان كه به مطالعه این مختصر رغبت نمایند، حجاب شك و نقاب ارتیاب از پیش چشم آن كوته نظران مرتفع سازند. «1»
وی سپس بحث بسیار مفصلی را درباره تاریخ زندگی ابو مسلم مطرح كرده و كوشیده تا ثابت كند «ابو مسلم مروزی از گروه امامیه و فرقه ناجیه اثنا عشریه نبوده و به قدم مخالفت، طریق معاندت پیموده» است. روشن است كه وی به حمایت از كتاب المطاعن المجرمیه استاد، این مطالب را نگاشته و از آن كتاب نیز استفاده كرده است. وی صفحات 152 تا 191 كتاب را به شرح حال ابو مسلم اختصاص داده و تمامی تلاش وی آن است تا ثابت كند وی شیعه امامی مذهب نبوده است. وی تفصیل بحث را به كتاب منهج النجات وا میگذارد كه «در آن كتاب اكثر مطاعن او از كتب معتبره و به طرق متنوعه منقول و مذكور» شده است. «2»
وی پس از آن كه خبر كشته شدن ابو مسلم را در رومیه مدائن آورده، مینویسد:
راقم حروف گوید: عجب حالتی است كه ابو مسلم مروزی در رومیه مدائن كشته شده و تن ناپاك و جثه خبیثه او را در آب انداختند؛ یكی از جهال در حوالی نیشابور علامت قبری ساخته بود و آن را قبر ابو مسلم نام كرده؛ و عجبتر آن كه با وجود آن كه شاه جنت مكان فردوس آشیان فرموده كه آن صورت قبر را ویران كرده بودند، بعد از رحلت آن حضرت به صدر جنّت، دیگری از جهال به تعمیر آن موضع پرداخته بود و آن محل را مطاف عوام كالانعام ساخته و هیچ تأمل ننموده كه اگر ابو مسلم مخالف اهل البیت نمیبود، شاه علیین آرامگاه به تخریب قبری كه به او نسبت میدادند، كی اشاره میفرمود؟ چون این خبر معروض رأی انور اقدس شاهی ظل اللهی گردید، فرمود كه بار دیگر آن مكان را ویران و با خاك یكسان ساختند. «3»
آنچه درباره مقبره ابو مسلم، افزون بر این اطلاعات میدانیم، این نكته است كه حافظ ابرو درباره آمدن تیمور به خراسان و نیشابور مینویسد: امیر صاحب قران به جانب نیشابور توجه نمود و چون به مزار صاحب الدعوة ابو مسلم رسید، امیر علی بیك به بساط بوسی شتافت. «4»
______________________________
(1). ابهری، همان، ص 145
(2). همان، ص 188
(3). همان، ص 182
(4). به نقل از: یوسفی، غلامحسین، ابو مسلم، سردار خراسان، صص 153- 154
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 867
در ظفرنامه تیموری هم آمده است كه، تیمور «چون در راه به مزار صاحب الدعوة ابو مسلم مروزی رسید، كمال اخلاص و صفای عقیدت، باعث اقامت رسم زیارت شده فرود آمد و استمداد همّت نمود. «1» به عقیده مؤلف تاریخ نیشابور، مزاری كه اكنون در نیشابور به عنوان مزار طفلان مسلم وجود دارد، چیزی جز بقایای قبر ابو مسلم خراسانی كه دوستداران وی، بعدها به نامش ساختهاند، نیست. «2»
ابهری در ادامه به برخی از احادیثی كه به دروغ در فضیلت ابو مسلم ساخته شده اشاره كرده و نمونههایی از این روایات را نقل كرده است. پس از آن مینویسد: هر كس میل به ابو مسلم كند، از اهل جهنم است؛ زیرا كه ظلم از این بزرگتر نمیباشد كه كسی حق اهل البیت پیغمبر را گرفته، به دشمنان ایشان دهد و اعدای اهل البیت را تقویت نموده، ایشان را بر آن حضرات رفیع الدرجات مسلط سازد ... پس بنا بر این خواندن و شنیدن قصه موضوعه و منسوبه به ابو مسلم مروزی كه مشتمل بر تعظیم ذكر اوست، باعث دخول در نیران است و سبب گرفتاری به آتش سوزان. و نواب مشار الیه- یعنی محقق كركی- در مطاعن المجرمیة آورده كه قال الصادق علیه السلام: من شكّ فی كفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو كافر. یعنی هر كه شك كند در كفر دشمنان ما و در كفر ظلم كنندگان در حق ما، پس او كافر است. و اگر كسی در كفر ابو مسلم مضایقه داشته باشد، به واسطه آن كه او با بنی امیه مخالف بوده، از مقوله آن است كه در كفر عبد الله بن زبیر مضایقه نماید و متمسك شود به آن كه او با بنی امیه دشمن بوده، یا حجاج یوسف ثقفی را كافر و ملعون نداند و مستند شود به آن كه او عبد الله زبیر را با بسیاری از زبیریان كشته یا مناقشه نماید كه شبیب شیبانی كافر و ملعون نیست و چنگ در زند به آن كه او با حجاج یوسف ثقفی جنگها كرده و از مردم او بیحد به قتل رسانیده و فساد این گونه اعتقاد بر ارباب رشد و رشاد كالشمس فی الضّحی در عین ظهور و جلاست.
نواب خاتمة المجتهدین و رئیس المحققین در مطاعن المجرمیة میفرماید كه ابو مسلم مروزی قهرمان- به معنای كارفرما- ظالمی بود از جانب بنی عباس؛ چنان كه حجاج یوسف ثقفی بود از جانب بنی امیه ... و برخی از ارباب سیر در مؤلفات خود ایراد نمودهاند كه ابو مسلم مروزی سیصد هزار كس بالتعیین كشته و عوام این را از شجاعت او میشمرند؛ همانا معنی بالتعیین را نمیدانند، بلكه تصور میكنند كه این كشتن در میادین و معارك از او به ظهور رسیده؛ چنان كه قصه خوانان در آن قصه كاذبه میگفتند ... پس چون مشخص شد كه ابو مسلم ظالم بوده، بلكه به دلایل قاطعه و اخبار متواتره كفرش ثابت گشت، هر كسی با
______________________________
(1). ظفرنامه تیموری، ج 1، ص 237، به نقل از: مؤید ثابتی، همان، ص 87
(2). مؤید ثابتی، همان، ص 87
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 868
او دوستی ورزد ... او نیز از جمله ظالمان است و سزاوار آتش سوزان.
نواب خاتمة المجتهدین در كتاب مطاعن المجرمیه حدیث صحیحی به اسناد خود در طعن ابو مسلم ذكر فرموده؛ این ضعیف خوفا للإطناب از سر نقل این درگذشت و طالب اطلاع را به مطالعه آن كتاب اشارت نمود.
ابهری مینویسد: اكنون به تحریر یكی از فتاوی نواب خاتمة المجتهدین كه در این باب است، اكتفا میرود: بدان كه در جواز لعن ابو مسلم مروزی،: بسیاری از ارباب تولّی و اصحاب تبرّی از نواب مشار الیه استفتا نمودند و آن جناب به خط شریف افتا میفرمود و به توقیع منیع آن فتاوی را مزین مینمود. چون یكی از آن صحایف گرامی به دست این ضعیف افتاده بود، خواست كه صورت آن، از برای ازدیاد فواید مؤمنان، در این مختصر ثبت افتد.
صورت استفتا این است:
ما قول شیخنا و سیدنا و سندنا و مولینا و هادینا و قدوة أرباب الإفادة و التحقیق، زبدة أصحاب الهدایة و التدقیق، محیی مراسم أئمة الطاهرین، وارث علوم الأنبیاء و المرسلین، استاد اهل الحق و الیقین، أسوة الفضلاء المتبحّرین، صفوة العلماء الراسخین، ظهیر الاسلام، خاتمة المجتهدین- خلّد الله ظلال ارشاده و اجتهاده و افادته و افاضته علی مفارق المسلمین إلی یوم الدین- فی أبی مسلم المشهور المروزی: أیجوز اللعن علیه ام لا؟ بیّنوا تؤجروا.
صورت فتوا این است:
الثقة بالله وحده، یجوز اللعن علیه، بل الطعن علی من یمیل إلیه، و إن البراءة منه واجبة علی كلّ واحد من المؤمنین، لأنّه رأس من رؤوس المخالفین، و معاند من معاندی أئمة المعصومین، الذین افترض الله سبحانه مودّتهم و عداوة أعدائهم علی الخلق أجمعین، فلا یسمع قصة الكاذبة الّتی یلفّقونها القاصّون فی مدحه، و لا یمنع اللاعنین عن لعنه إلّا الفاسقون.
موضع مهر نواب مشار الیه.
حاصل معنی استفتا و فتوا این است كه از نواب عالی پرسیدهاند كه چه میفرمایی در باب ابو مسلم مروزی كه مشهور است؟ آیا جایز است لعنت كردن بر او؟ نواب مستطاب در جواب فرمودهاند كه، بلی جایز است لعن كردن بر او، بلكه جایز است طعن زدن هر آن كسی را كه میل كند به سوی او، و به درستی كه تبرا نمودن از او واجب است بر هر یكی از مؤمنان، از برای آن كه او رأسی است از رئوس مخالفین، و معاندی است از معاندین ائمه معصومین؛ آن ائمه كه واجب گردانیده است خدای سبحانه و تعالی دوستی ایشان را و دشمنی دشمنان ایشان را بر تمام خلق. پس گوش نمیكند قصه دروغ او را، آن قصه كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 869
درهم بافتهاند قصّه خوانان در مدح او، و منع نمیكند لعن كنندگان را از لعن كردن بر او، الّا فاسقان. «1»
این بود گزارش تفصیلی آنچه كه محمد بن اسحاق ابهری درباره موضع مرحوم كركی، نسبت به ابو مسلم و قصه خوانان آورده است. در تأیید آنچه ابهری درباره موضع شاه طهماسب آورده است، به این سخن اسكندر بیك نیز درباره آن شاه، میتوان استناد كرد كه نوشت: شاه طهماسب پیوسته امر معروف و نهی منكر نصب العین ضمیر انورش بود، و ...
در امر معروف و نهی منكر به نوعی مبالغه فرمودند كه قصّه خوانان و معركه گیران از اموری كه در او شایبه لهو و لعب باشد، ممنوع گشته، پانصد تومان تریاك فاروق كه در سركار خاصه شریفه بود، به شبهه حرمت در آب روان حل كردند. «2»
پس از محقق، برخی دیگر از علمای شیعه نیز كتابهایی در رد صوفیه نوشتهاند كه بالطبع باید مطالبی هم درباره ابو مسلم و قصه خوانان داشته باشند. تا آنجا كه آگاهیم، بحث درباره ابو مسلم به پایان نرسید و تا اواخر دوره صفوی ادامه یافت. مبارزه با ابو مسلم نامهها كه به نوعی در قالب مبارزه با تصوف از یك سو، و خرافهگرایی از سوی دیگر بود، نسل به نسل ادامه یافت.
پس از كركی، یكی از چهرههایی كه روی این مسأله تأكید زیادی داشت، میرداماد (م 1041) بود. در این باره دو تن از شاگردان وی، موضع گرفتند و هر دو از قول استاد مطالبی در این باره آوردهاند. یكی از آنها عبد المطلب بن یحیی طالقانی «3» است كه رساله خلاصة الفوائد او درباره ابو مسلم و ابو مسلم نامهها بر جای مانده و میگوید كه فتوای محقق كركی را به خط او نزد استادش میرداماد دیده است. دیگری، میرسید احمد علوی عاملی، شاگرد و داماد میرداماد است كه او هم رسالهای در این باره نوشته است.
گفتنی است كه از شیخ بهائی نیز نقل شده كه مكرر ابو مسلم را لعن میكرده است.
نویسنده خلاصة الفوائد مینویسد: و جمعی كثیر هستند از طالبان علم و غیرهم كه مكرر از شیخ بهاء الدین- رحمه الله- تعالی شنیدهاند كه ابو مسلم را لعن میكرده و سیدی كه باعث تحریر كتب جدیده و رسایل عدیده در طعن ابو مسلم، او شده، «4» دو نوشته دارد به خط شیخ
______________________________
(1). ابهری، همان، صص 186- 189
(2). اسكندر بیك، عالم آرای عباسی، ج 1، ص 122
(3). نك: موسوی بهبهانی، حكیم استر آباد، میرداماد، صص 54، 159
(4). مقصود میرلوحی است كه بحثش خواهد آمد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 870
مذكور در مذهب و لعن آن شقی.
یكی از شاگردان میرداماد، سید محمد میرلوحی سبزواری است. «1» كه از عالمان دوره میانه قرن یازدهم هجری است. تولد وی در حدود سال هزار هجری بوده و به احتمال پس از سال 1083 یا 1085 درگذشته است. كتابی از وی با نام كفایة المهتدی بر جای مانده كه گزیده آن به چاپ رسیده است. «2»
میرلوحی كه روی قضیه ابو مسلم و انكار تشیع وی، اصرار زیادی داشت، در شهر اصفهان با مخالفتها و انتقادهایی روبرو شد و خبر جدال میان او و مخالفانش در بسیاری از نقاط انتشار یافت. وی ضمن رسالهای كه درباره ابو مسلم نوشت، «3» او را مخالف اهل بیت علیهم السلام معرفی كرد. این دیدگاه وی از استادش میرداماد بوده و به یقین او بر همان اساس، این نظر را مطرح میكرده است.
كار اختلاف میان او و مخالفانش بالا گرفت و بسیاری از علمای اصفهان، رسالههایی به دفاع از نظریه او درباره ابو مسلم نوشتند. فهرست این رسالهها را، یكی از معاصران میرلوحی با نام عبد المطلب بن یحیی طالقانی در رساله خلاصة الفوائد آورده است. ما متن خلاصة الفوائد را به عنوان ضمیمه همین كتاب منتشر كردهایم. خلاصة الفوائد، با تكیه بر كتاب المطاعن المجرمیة از محقق كركی، انیس المؤمنین از محمد بن اسحاق ابهری و نیز آثار دیگری كه در این باره بوده، از جمله صحیفة الرشاد نوشته شده است.
به جز خلاصة الفوائد، دو رساله از رسالههای هفدهگانه یاد شده با نام اظهار الحق و معیار الصدق میر سید احمد علوی عاملی، شاگرد و داماد میرداماد و نیز صحیفة الرشاد از محمد زمان رضوی، موجود است كه این دو رساله نیز در ضمیمه این كتاب به چاپ رسیده است. صحیفة الرشاد، آگاهیهایی هم درباره خود میرلوحی دارد كه جالب توجه است.
در این سه رساله، كه در مجموعه 4041 كتابخانه آیة الله مرعشی باقی مانده، اطلاعات قابل توجهی درباره قصه خوانی و به ویژه ابو مسلم نامه خوانی آمده و به تحریفاتی كه قصه خوانان در این باره دارند، اشاره شده است. «4» طالقانی درباره رسالههایی كه به دفاع از
______________________________
(1). میرلوحی در كفایة المهتدی، مكرر به شاگردی خود نزد میرداماد و شیخ بهایی اشاره كرده است. نك:
دانش پژوه، محمد تقی، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ج 5، ص 1503، 1505. درباره تألیفات وی، نك: همان، صص 1505- 1506
(2). میرلوحی، سید محمد، گزیده كفایة المهتدی، تصحیح گروه احیای تراث فرهنگی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1373
(3). آقا بزرگ، ذریعه، ج 4، صص 150- 151
(4). متن این سه رساله را بنگرید در: جعفریان، رسول، قصه خوانان در تاریخ اسلام و ایران، قم، دلیل، 1378 صص
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 871
میرلوحی و عقیده وی نوشته شده، مینویسد:
پس بسیاری از علما، از برای تقویت دین و هدایت جاهلین، فتاوی و رسائل و كتب مشتمله بر براهین و دلایل، در طعن آن منبع رذایل، یعنی ابو مسلم بدخصال نوشتند مانند:
كتب انیس الابرار، و كتاب مثالب العباسیه، و كتاب علة افتراق الامه، و رساله اظهار الحق، و رساله مخلصة المؤالفین من سم حبّ المخالفین، و رساله كه موسوم است به صحیفة الرشاد، و رسالة ازهاق الباطل و ابراق الغافل، و كتاب النور و النار فی مدح الاخیار و ذم الاشرار، و كتاب صفات المؤمن و الكافر، و كتاب ایقاظ العوام، و كتاب اسباب طعن الجرمان، و كتاب مرآت المنصفین، و كتاب فوائد المؤمنین كه این ضعیف نوشته و دیگر رسالهها كه ذكر مجموع آن موجب اطناب است و در چندین كتاب دیگر كه در مطالب مختلفه در همین عصر نوشته شده، به تقریب بعضی از مطاعن ابو مسلم مذكور گشته مثل: كتاب هادی الطبیان إلی طریق الایمان، و كتاب درج اللالی، و كتاب زینة مجالس المؤمنین، و كتاب مشاین اصفهان، و كتاب میزان المحاسن و المشاین و غیرها.
و اكثر مولفان كتب مذكوره و رسایل مزبوره كه از عدول علما و فضلایند، در آن كتابها و رسالهها تعریف شرافت و جلالت حسب و نسب سید مومی الیه [میرلوحی] نمودهاند، و آن خسیسان بیدیانت را كه با او در مقام ضدیتاند، هدف تیر ملامت ساخته و ولوله در جان آن منافقان بیایمان انداخته.
این موضع میرلوحی، به موضع ضد صوفیانه وی باز میگشت و میرلوحی، در این زمینه نیز كتابها و رسالههای مختلفی نگاشت كه از ترس، آنها را به مطهر بن محمد مقدادی نسبت میداد. از جمله این رسائل، رساله سلوة الشیعة است كه در اصل تلخیص كتاب دیگری با نام توضیح المشربین میباشد كه نام مؤلف، مطهر بن محمد مقدادی است. «1» مطهر لقب او و محمد نیز نام پدرش بوده و این تقیه وی، كسانی را به اشتباه انداخته كه شخصی با نام مطهر مقدادی، معاصر میرلوحی، وجود داشته است. «2» وی در آغاز كفایة المهتدی خود را چنین معرفی كرده است: محمد بن محمد لوحی الحسینی الموسوی السبزواری الملقب بالمطهر و المتخلص بالنقیبی. «3»
شناخت این كه در مسأله ابو مسلم، میرلوحی، به درستی با چه كسی درگیر بوده، دشوار
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، میراث اسلامی ایران، دفتر دوم، صص 339- 359. شگفت آن كه مؤلف در آنجا از میرلوحی چنان سخن میگوید كه وی سید مظلومی است كه سخت در اصفهان آزار دیده است.
(2). در نوشتار «رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی» در همین مجموعه، در این باره توضیح بیشتری آمده است.
(3). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی اهدایی مشكات به دانشگاه تهران، ج 5، ص 1506
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 872
است. بر اساس آنچه از مقدمه كفایة المهتدی برمیآید، یكی از كسانی كه با میرلوحی درگیر بوده، مرحوم آخوند ملا محمد تقی مجلسی است كه میرلوحی در این كتاب، سخت به وی حمله كرده است. «1» این اختلاف، از یك سو مربوط به مسأله تصوف است كه در اصل میان ملا محمد طاهر قمی و مجلسی اول در جریان بوده و سید محمد میرلوحی، به دفاع از ملا محمد طاهر قمی برخاسته؛ و از سوی دیگر به قصه ابو مسلم مربوط میشده است.
در عین حال، به نظر میرسد كه محبوبیت ابو مسلم در ادبیات قصه خوانی كه بخشی از آن در اختیار دراویش صوفیه بوده، مورد توجه علاقهمندان به تصوف بوده است. آگاهیم كه محقق كركی، بحث درباره ابو مسلم و قصه خوانی را در كتاب المطاعن المجرمیه درباره آن بحث كرده و به احتمال، همزمان به صوفیان هم حمله كرده است.
در سلوة الشیعة كه رد بر صوفیان است- در ظاهر از مطهر مقدادی و در اصل از خود میرلوحی- چنین آمده است:
پس باید كه مؤمنان به سالوسی و چاپلوسی و آواز باریك كردن و نرم نرم سخن گفتن و وضعهای شیادانه ساختن ایشان، فریب نخورند كه اگر چه بعضی از ایشان به ظاهر چون میش، درویش مینمایند، اما مجموع در باطن روباه صفتان و گرگ خصلتانند. مؤید این حال و مصداق این مقال، آن كه سید بیچاره [یعنی میرلوحی] از شرارت و بد نفسی این جماعت ساعتی نیاسود و از كینه ورزیهای ایشان، لمحهای فارغ نبود، از خواص و عوام این قوم لئام كه به آن دردمند، نیشها نزند و گزندها به دل ریشها نرساند. واسطه آن بود كه چون عوام را از دوستی ابو مسلم مروزی منع كرده بود، بعد از آن كه جمعی از ثقات علما و عدول فضلاء فتواها و رسالهها نوشتند، چنان كه صاحب رساله خلاصة الفوائد و كتاب ایقاظ العوام ذكر بعضی از آن كردهاند و بیشتر این فتاوا و رسائل را دیدهام و اكثر آن كسانی كه در تعصب ابو مسلم كوشش مینمودند، به حال ناخوش مآل آن دشمن حیدر و آل، شناسا گردیدند و زبان اعتراض در كام كشیدند؛ یكی از زراقیه سر از جای برداشت و همت بر تعصّب ابو مسلم گماشت، سبب آن كه عطار در كتاب مظهر العجایب تعریف او كرده، بیتی در صفت او گفته است ...
تا اینجا، حكایت چنان است كه دعوا بر سر ابو مسلم و تصوف یك جا بوده و برخی از صوفیان به دلیل آن كه عطار در بیتی از ابو مسلم ستایش كرده، كمر همت به دفاع از ابو مسلم بستهاند. در ادامه از آزار و اذیتی كه نسبت به میرلوحی شده، سخن به میان آمده است:
... و با آن كه از بس افترا میزدند و هر روز یكی از پیروان خود را از زبان او به ملعونیت
______________________________
(1). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی اهدایی مشكات به كتابخانه مركزی دانشگاه، ج 5، صص 1497- 1507. این مطالب در گزیده چاپ شده از كفایة المهتدی حذف شده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 873
شهرت میدادند، از اواخر سال 1051 تا به این زمان كه اواسط سال 1060 است، مومی الیه از برای فارغ بودن از دردسر و بسته شدن دهان آن مفتریان از خدا بیخبر، شیطان را اگر نام برد، لفظ لعین با اسم او قرین نمیسازد و بعد از آشامیدن آب، یزید بن معاویه و آل زیاد بن ابیه را لعنت نمیكند، و نوعی نمینماید كه عبارت لعنت كسی از او بشنود، هنوز این فاسقان كذاب [و] حیلت گران مرتاب، ترك افترا زدن و ژاژ خائیدن نمیكنند و به هر جا كه میرسند و به هر خانه كه به آشمالی میروند، در خبث و غیبت و افترا و تهمت میگشایند كه شاید سفیهان را به این طریق با او دشمن كنند. «1»
در انتهای این رساله، یك استفتاء درباره اعمال صوفیه نظیر «غنا و سرود اشتغال نمودن و مطربانه و مغنیانه اصول گرفتن و دست زدن و رقص كردن و به چرخ در آمدن» آمده و از شماری از علما فتوا خواسته شده است. در پاسخ، عالمانی مانند سید احمد علوی، میرزا رفیعا نائینی، محمد باقر خراسانی، شیخ علی نقی كمرهای و میرزا نور الدین مفتی، فتاوی یك سطری در مذمت این اعمال و فسق خواندن آنها دادهاند. «2»
میرلوحی در مقدمه كفایة المهتدی اشاره به اختلاف میان خود و مجلسی اول و دوم كرده است، وی به گزارش دانشپژوه مینویسد: چنان كه من در برابر مجلسی یكم از ابو مسلم مروزی و حلاج جادوگر و بدكار سخنانی گفته بودم و نادانها شمشیرهای كین از نیام كشیدند و آهنگ كشتن من كردند و آزارها به من رساندند. «3» همو در ادامه، چنان تندیهایی به مجلسی دوم كرده كه نشان از دشمنی شدید میان او و مجلسی اول و دوم دارد. «4»
مرحوم آخوند محمد تقی مجلسی- پدر علامه مجلسی- در پاسخ پرسشی درباره «تماشای معركهگیران و استماع اقوال قصه خوانان و مداحان» و این كه جایز است یا نه مینویسد:
رقاصی پسران و مزلّفان را دیدن بیدغدغه حرام است و تماشاهای دیگر را دغدغه عظیم میشود و از مشایخ دست به دست داریم حرمت همه را، مگر حكایت مداحان را كه راست و دورغ در هم است و معلوم نیست كه راست كدام است و دروغ كدام است؛ اجتناب اولی است و باقی را بعضی حرام میدانند و بعضی حرام نمیدانند و استدلال بر كل واحد مشكل است و الله اعلم. «5»
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 356
(2). همان، صص 357- 358
(3). دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی كتابخانه مركزی دانشگاه، ج 5، ص 1497
(4). شرح اینها در منبع پیشگفته، صص 1500 به بعد آمده است.
(5). مجلسی، محمد تقی، مسؤولات، میراث اسلامی ایران، دفتر سوم، ص 700
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 874
علامه محمد باقر مجلسی نیز به پیروی از روایاتی كه در نهی از قصه خوانی و طرد قصاص بوده، و نیز در ادامه حركتی كه علمای شیعه از صدر دولت صفوی به این سوی، بر ضد قصه خوانی داشتهاند، سخت در برابر این قبیل دروغها ایستاده است. ایشان در موردی مینویسد: باید دانست كه از جمله چیزهایی كه مذموم است، بلكه دغدغه حرمت در آن میشود، نقل دروغ است، مانند قصّه حمزه و سایر قصههای دروغ، چنانچه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است كه بدترین روایتها، روایت دروغ است، بلكه قصههای راستی كه لغو و باطل باشد، مانند شاهنامه و غیر از آن، از قصههای مجوس و كفار؛ و بعضی از علما گفتهاند كه حرام است، چنان كه در بعضی از كتب امامیه مسطور است. و مروی است از حضرت امام محمد تقی- علیه السلام- كه آن حضرت نقل نمود از حضرت پیغمبر- صلی الله علیه و آله- كه آن حضرت فرمود كه: ذكر علی بن أبی طالب عبادة، و من علامات المنافق أن یتنفّر عن ذكره، و یختار استماع القصص الكاذبة و أساطیر المجوس علی فضائله.- ثم تلا علیه السلام:- وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ، وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ. «1»
سپس مرحوم مجلسی به ترجمه این حدیث و آیه پرداخته، نقلی از اعتقادات شیخ صدوق آورده كه امام صادق- علیه السلام- شنیدن سخنان قصاص را نهی كردند. «2»
علامه مجلسی در حق الیقین نیز درباره قصه خوانی چنین نوشته است: و از جمله محرمات كه جمعی از اكابر علما تصریح به حرمت آن كردهاند، خواندن و شنیدن قصههایی است كه آنها دروغ است، مانند قصه حمزه و افسانههای معلوم الكذب یا بعضی از آنها كه معلوم الكذب است مثل روایات موضوعه مخالفان كه مشتمل است بر تخطئه انبیاء- علیهم السلام- و نسبت فسوق و معاصی به ایشان، یا مدح خلفای جور، یا كرامات مبتدعه صوفیه، یا افترا بر اكابر علمای شیعه، و امثال اینها از امور باطله مگر آن كه غرض رد و ابطال آنها باشد، یا از برای تقیه مضطر شود به خواندن و شنیدن آنها، چنان كه آیه سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ «3» بر آن دلالت دارد، بنا بر بعضی از تفاسیر. و ابو الصلاح در كافی گفته است كه: حرام است دروغ؛ و از جمله دروغ است صحبت داشتن شب به قصههای قصه خوانان كه جنگ دروغی اختراعی را نقل میكنند یا بر جنگهای واقعی چیزهایی زیاد میكنند. و شیخ یحیی بن سعید در جامع «4» گفته است: حرام است شب نشینی كردن به ذكر دروغ و قصههای
______________________________
(1). زمر، 45
(2). مجلسی، محمد باقر، عین الحیاة، ص 244 (چاپ 1254 ق)
(3). مائده، 41
(4). مروارید، علی اصغر، ینابیع الفقهیه، ج 21، ص 263 از الجامع للشرایع. گفتنی است كه شبیه همین مطلب در كتاب «الدورس» شهید اول نیز آمده است: و احادیث القصص و السمار المشتملة علی الكذب
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 875
اختراعی و قصههایی كه دروغها بر آن زیاد كردهاند و به قصههای دیگر مكروه است برای آن كه مانع بیداری آخر شب میشود.
علامه مجلسی پس از نقل ترجمه مطالبی كه در اعتقادات صدوق آمده است، میافزاید:
و احوط آن است كه قصههای ایام كفر و جاهلیت و پادشاهان عجم را نیز نخوانند، هر چند راست باشد، مگر از برای مصلحتی یا فایده دینی؛ زیرا كه حق تعالی فرموده است: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ ... أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ، «1» یعنی از مردم كسی هست كه میخرد حدیث باطلی را از برای آن كه مردم را از راه خدا غافل گرداند و به آیات قرآن استهزاء كند. اینها از برای ایشان عذابی هست خوار كننده. و شیخ طبرسی و سایر مفسران روایت كردهاند كه آیه در شأن نضر بن حارث نازل شده است كه او تجارت میكرد و میرفت به طرف فارس، و اخبار پادشاهان عجم را میخرید و میآورد از برای قریش نقل میكرد و میگفت: محمّد شما را خبر میدهد به حدیث عاد و ثمود، و من از برای شما نقل میكنم قصههای رستم و اسفندیار و اكاسره و پادشاهان عجم را؛ پس خوش میآمد ایشان را و ترك میكردند شنیدن قرآن را. این را از كلینی روایت كردهاند. و كلینی و شیخ طوسی به سند حسن كالصحیح از حضرت صادق- علیه السلام- روایت كردهاند كه حضرت امیر علیه السلام قصه خوانی را دید كه در مسجد قصه میخواند، تازیانه بر او زد و او را از مسجد بیرون كرد. «2»
با همه تلاشی كه توسط علما صورت گرفت، در تمام دوران صفوی، كار قصه خوانی دراویش و جز آنها، در قهوه خانه ادامه یافت. سید نعمة الله جزائری به بیان برخی از ویژگیهای این پدیده پرداخته مینویسد: اگر كسی به غنا یا سخنان قصه خوان گوش دهد كه در این دوره رواج دارد- مانند قصههای حمزه و رستم و عنتر و جز اینها كه همه یا بیشتر آنها دروغ است- مرتكب گناه شده و شیطان را عبادت كرده است؛ چرا كه گوش دادن به حكایات ساختگی، همگی مصداق عبادت شیطان است. مگر آن كه برای رفع ملال و بدست آوردن نشاط برای مطالعه و آمادگی برای طاعت الهی باشد. وی میافزاید: تعجب از كسانی است كه متعرض تدوین این قبیل داستانهای دروغ به صورت نظم و نثر شده، اما وقایع صفین را كه قریب هشتاد حادثه است- به ویژه حادثه لیلة الهریر را- تدوین نمیكنند.
وی با اشاره به لیلة الهریر، از قصه خوانان خواسته است تا قصههای مربوط به آن شب را تدوین كنند. وی ادامه میدهد: قصههای دروغ به طور معمول در قهوهخانهها حكایت
______________________________
و الحضور فی مجالس المنكر بغیر الانكار او الضرورة. مروارید، ینابیع، ج 35، ص 395
(1). لقمان، 6
(2). مجلسی، محمد باقر، حق الیقین، ص 243 (چاپ معتمدی)، تعلیقات نقض، ج 2، صص 991- 992
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 876
میشود، جایی كه باید مدارس شیطان نامید. «1»
سیّد نعمة الله در كتاب الانوار النعمانیة هم اشاراتی به قصه خوانان دارد. وی آنان را یكی از معبودهای دروغین میشمرد و بر اساس حدیث من استمع الی قائل فقد عبده، هر كس به سخن سخنرانی گوش دهد، او را پرستش كرده، مستمع چنین شیاطینی را كه حكایات دروغ بافته و به تمسخر مؤمنان و غیبت آنها میپردازند، عابد شیطان میداند. وی میافزاید: شنیدن آنچه این روزها از این دست قصهها نظیر قصه رستم و عنتر و حمزه و مانند اینها باب شده، مصداق عبادت شیطان است. «2»
شكل دیگری كه به نحوی متأثر از حركت قصه خوانی است داستانهای احیانا ساختگی است كه درباره كربلا به وجود آمده و در هیچ مصدر و منبع معتبر تاریخی و یا غیر معتبر قدیمی وجود ندارد بررسی این پدیده خود حركت جداگانهای است كه باید به طور مستقل به آن پرداخت. به اختصار میتوان گفت كه حركت نیرومند قصه خوانی در قرن هشتم و نهم، به نوعی شامل بسیاری از رخدادهای تاریخی صدر اسلام شد. یك نمونه آن كه بیارتباط با جریان كربلا هم نبود، مختار نامه نویسی بود كه میكوشید در قالب تاریخی، افسانهوار این ماجرا را بیان كند. «3» این مسأله به خود حادثه كربلا هم سرایت كرد؛ گر چه قصه نویسان در اینجا محتاطانهتر برخورد میكردند. ملا حسین كاشفی (م 911) با درایت ویژه خود، در مقام یك شخصیت مذهبی، خطیب، قاصّ، ادیب و مفسر، در شهر هرات، و در روزگار تیموری، به پردازش ماجرای كربلا پرداخت و كتاب روضة الشهداء را پدید آورد.
بیشبهه این اثر، یك كتاب تاریخی- داستانی است كه از یك سو باید در ردیف آثار تاریخی مورد بررسی قرار گیرد، و از سوی دیگر، و به صورت جدیتر، باید به عنوان یك اثر قصهای و داستانی، شناخته شود. پردازش كاشفی در این اثر به قدری جالب است كه كمتر كسی داستانی بودن آن را حس میكند؛ در عین حال از همه مزایای داستانی بودن آن بهره میبرد. به سخن دیگر، خواننده تصور میكند یك اثر تاریخی میخواند، اما در واقع، یك اثر ادبی و داستانی را خوانده است. شگفت آن كه، نویسنده این كتاب نه فقط تاریخ كربلا، بلكه تاریخ انبیاء و سایر امامان علیهم السلام را در همین قالب عرضه كرده است؛ جز آن كه بخش مفصل آن، حادثه كربلاست.
______________________________
(1). جزائری، سید نعمة الله، مسكن الشجون فی حكم الفرار من الطاعون، نسخه مرعشی ش 3442، برگ 70
(2). جزائری، سید نعمة الله، الانوار النعمانیة، ج 3، صص 64- 65
(3). مختار نامههای چندی از قرن دهم به این سوی تألیف شده است. دو نمونه كهن كه از قرن دهم معرفی شده یكی در سال 924 نوشته شده و دیگری 981 در شهر هرات. نك: منزوی، احمد، فهرست نسخههای خطی فارسی، ج 6، صص 4533- 4534
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 877
مقایسه بخشهایی از این اثر با تواریخ اصیل، اوج داستانی بودن آن را نشان میدهد.
یك نمونه زیبا، داستان قاسم بن حسن- علیهما السلام- است. خبر شهادت قاسم در متون اصیل تاریخی، چند سطری بیش نیست كه آن هم اشاره به آمدن آن حضرت به میدان، و شهادت ایشان، بلافاصله پس از حضور در میدان نبرد به دست مشتی شقی و پلید از خدا بیخبر كوفی است. اما ملاحظه متن روضة الشهداء در این باره، میتواند دامنه داستانی شدن این شهادت را نشان دهد. وی با زیباترین تعابیر، داستانهایی از این رخداد تاریخی برآورده است كه بخش عمده آن، از نظر تاریخی، بیپایه است. به احتمال، كاشفی در این راه، نخستین كسی نبوده است كه رخداد كربلا را داستانی كرده، اما بیشك، نیرومندترین ادیبی است كه چنین اثر مهمی را در عرصه ادبیات مذهبی در زبان فارسی پدید آورده است.
بلافاصله پس از روی كار آمدن صفویه، این اثر جای خود را باز كرد و توسط روضه خوانان- تعبیری در كنار قصه خوان، دفتر خوان، شاهنامه خوان و ...- برای مردم خوانده میشد. در همان عصر شاه اسماعیل، حسین ندایی نیشابوری، كتاب روضة الشهداء را به شعر در آورد و از آن یك منظومه حماسی- دینی به شاه تقدیم كرد. «1»
بعدها این شیوه كه توهم تاریخی بودن آن برای شماری از منبریان و نویسندگان منبری جدی شده بود، سبب شد تا مقتل نویسی داستانی اوج بگیرد. البته رواج تشیع در ایران دوره صفوی و حساسیتی كه روی نسبت دادن اخبار درست به معصومین علیهم السلام وجود داشت، مانع از آن شد كه عناصر داستانی بر عناصر تاریخی غلبه كند، اما در عین حال، روضة الشهداء كار خود را كرد و بسیار از عناصر داستانی را به عنوان نكات تاریخی وارد دستور كار مقتل نویسان نمود. باید ساختههای برخی دیگر را نیز كه طی دو قرن بعد تا اواسط قاجار به این قبیل كارها اشتغال داشتند، بر آن افزود. شدت علاقه مردم به حوادث كربلا، رواج بیحد مراسم عزاداری و نیاز این محافل به بیان نكات جذاب و گیرا و گریهآور و عوامل دیگر، زمینه را برای رواج ساختههای فراوان قصه خوانان یا كسانی كه جانشین آنان شده بودند، فراهم كرد. آنچه میتوان گفت این است كه روضهخوانی، به عنوان یك اقدام دینی- هنری برای گریاندن شیعیان، به طور عادی، زمینه داستانی كردن حوادث عاشورا را در خود داشت. اما افراط در این مسأله در دوره قاجار، سبب بر آشفتن شماری از مجتهدان و محدثان بزرگ مانند علامه میرزا حسین نوری شد. وی كتاب لؤلؤ و مرجان را در آداب روضه خوانی نوشت و در آن به صراحت از روضه خوانیهای رایج انتقاد كرد.
در همین زمان، در نجف، عالمان دیگری هم در این باره فعالیت داشتند. یكی از آنها
______________________________
(1). منزوی، همان، ج 4، ص 2931
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 878
علی بن محمد تقی قزوینی نجفی بود كه در سال 1323 قمری، كتابی با نام اسرار المصائب و نكات النوائب فی ذكر غرایب مصائب الأطایب من آل ابی طالب نوشت كه به خط خود او در كتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. وی این كتاب را در ردّ بر كسانی نوشت كه در نقل اخبار كربلا گرفتار تسامح شده و به نقل اخبار داستانی و جعلی میپردازند. قزوینی در مقدمه كتاب مینویسد: من در روزگار خود، میشنوم و میبینم كه چه اندازه اخبار دروغ و ساختگی كه اسباب خرابی دین و شریعت سید المرسلین و سبب استهزای مخالفین است، رواج مییابد. رواج اینها، از بزرگترین مصایب اهل بیت علیهم السلام است، و گرچه در مجلس عزا و رثا خوانده میشود، اما در اصل چیزی جز بدعت در دین نیست كه داخل در مصایب سید الشهداء شده، بلكه از چیزهایی است كه قلب آن حضرت را مجروح میسازد؛ مطالبی كه برخی از عوام، بر اساس عقیده سخیف خود، چون آنها را خوب دیدهاند، جعل كردهاند و بعد از آن، برخی از علما، از روی غفلت آنها را در آثار خود آوردهاند كه مفاسد بزرگی در پی دارد. پس از آن، چنین ادامه میدهد: نتیجه آن كه، روا نیست كه این دروغها و اباطیل ساختگی كه در این روزگار معمول است، در مجالس و منابر خوانده شود؛ حتی به قصد تكذیب هم نباید خوانده یا نوشته شود؛ زیرا بدین صورت، برای مدتی نقل میشود یا در اوراقی نوشته میشود و پس از آن، نسلهای بعدی به اعتماد این كه مطالب یاد شده روی اوراق كهنی آمده، بر آنها اعتماد میكنند.
این كتاب مفصل، پس از طرح مباحث زیادی پیرامون رخداد كربلا، به بحث از دروغ و احكام فقهی آن پرداخته و به مرور، شروع به نقل نمونههایی از دروغهایی كه در كتابهای مقتل آمده، میپردازد. وی در جایی از كتاب خود، با اشاره به این كه برخی از افراد صالح و راستگو كه بسیار مهذب و پاكاند، ممكن است مطالب دروغ را نقل كنند، به كتاب محرق القلوب ملا مهدی نراقی میپردازد. وی مینویسد: ملا مهدی نراقی، این عالم فاضل كه مبرای از عیوب و اجتناب كننده از ذنوب، بلكه همه عیوب، به ویژه دروغ بود، و در ضمن از اكابر علمای عصر خود و از مهدیهای پنجگانه (مانند مهدی بحر العلوم، سید میرزا مهدی آشتیانی، میرزا مهدی خراسانی و ...) به شمار میرفت، همین شخص، در كتاب محرق القلوبش، قلبهای افراد راستگو را آتش زده است؛ چرا كه كتابش مشتمل بر مطالب نادرستی است كه هر ناظر بصیری از نوشتن این مطالب، آن هم به صورت قطع و یقین، بدون انتساب به عالمی یا كتابی، در شگفت میماند. وی سپس، نمونههایی از آن مطالب را ذكر میكند. «1» برخورد با داستان سرایی در بیان وقایع كربلا، تا به امروز ادامه یافته است؛ چنان كه داستانی كردن این واقعه نیز همچنان ادامه دارد.
______________________________
(1). نسخه ش 7832 كتابخانه مجلس.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 879
به رغم آن كه شماری از وقف نامههای دوره صفوی در كتابها و مجلات مختلف چاپ شده، اما توان گفت كه تاكنون تحقیق جامعی درباره مسأله وقف در دوره صفوی انجام نگرفته است؛ تحقیقی همه جانبه كه بتواند اصل مسأله وقف، و ارتباط آن را با حوزههای اقتصاد، سیاست و فرهنگ به خوبی روشن كند. ان شاء الله كه این مهم انجام گیرد. آنچه مقدمتا لازم است، نشر وقف نامههایی است كه به طور پراكنده در مراكز مختلف اسنادی و كتابخانهای نگهداری میشود.
وقف نامه حاضر، یكی از وقف نامه جالب توجه دوره صفوی است كه به لحاظ مسائلی كه درباره امر تولیت، نظارت، تصدی و موارد مصرف در آن آمده، میتواند روشنگر نكات اجتماعی قابل توجهی باشد. برای روشن شدن ارزش این وقف نامه، مروری بر مهمترین نكات آن داشته و سپس متن وقفنامه را خواهیم آورد.
1- مجموعه حاضر، شامل سه وقفنامه از نظر آقا است كه هر كدام تاریخ مخصوصی دارد. نخستین آنها كه ابتدا آمده، در واقع متأخرترین آنها و مربوط به ربیع الثانی سال 1126 هجری است. دومین آنها كه مختصرتر است، از تاریخ ذی حجه سال 1119 است و سومین متن كه تنها چند سطر و وقف یك رقبه برای كاتب وقفنامه است، مورّخ رجب سال 1121 است. مع الاسف صفحه نخست وقف نامه گرفتار آب دیدگی شده و جز یكی دو سه كلمه آن، بقیه مطالب ناخواناست.
این وقف نامه، بر اساس تواریخ فوق الذكر در دوره شاه سلطان حسین صفوی تنظیم شده و گواهان آن از عالمان همین روزگار هستند. مهر علمایی كه گواه وقف نامه هستند، در اطراف بسیاری از صفحات دیده شده و متنی هم در این باره روی صفحه دوم وقف نامه نوشته شده است. بر اساس یادداشت استاد علامه محمد علی روضاتی- دامت بركاته- كه مالك وقفنامه بوده و سپس آن را به كتابخانه مجلس دادهاند، افرادی كه مهرشان در این وقف نامه آمده عبارتند از: 1- ... 2- علاء الدین محمد بن علاء الدین حسینی الحسینی، 3-
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 880
علاء الدین حسین بن محمد باقر الحسینی 4- محمد باقر بن سید حسن الحسینی 5- محمد فاضل بن محمد باقر الحسینی. همچنین ایشان افزوده است: ظاهرا نویسنده وقفنامه، همان كاتب چهار نسخه وقفنامه مدرسه چهار باغ اصفهان باشد و گویا كاتب نامش شاه قلی بن محمد یوسف افشار یكی از بهترین خوشنویسان زمان است كه چندین كتاب و رساله به خط آن مرحوم به نظر اینجانب رسیده. «1»
2- واقف این وقفنامه فردی است كه در متن وقف نامه از وی با نام حاجی حق نظر آقا و در وقفنامه دوم حاجی حق نظر بیك یاد شده و القابی كه برای وی به كار رفته، نشانگر آن است كه فرد یاد شده از آقایان حرم بوده، فرزندی نداشته، به زیارت حرمین شریفین نائل شده و همانند آقایان برجسته حرم شاهی، از ثروت زیادی كه عمده آن در قالب املاك و مزارع بوده، برخوردار بوده است. این طایفه، به طور معمول اموال خویش را در سفر مكه و عتبات عالیات خرج میكردند و آنچه باقی میماند، وقف مینمودند كه نمونه حاضر، از جمله همان موقوفات است. مورد دیگر، بنای مدرسه آقا كمال و تعیین موقوفات بیحد و حصر آقا كمال برای آن است كه در ادامه همین وقف نامه به چاپ خواهد رسید. از نظر آقا آگاهی خاصی به دست نیاوردیم، جز آن كه شاردن در جریان جانشینی شاه سلیمان (در سال 1077) از خواجهای با نام آغا ناظر یاد میكند كه احتمال میرود همان نظر آقا باشد. «2»
3- خواجه سرایان در نیمه دوم حكومت صفوی نقشی مهمی میان شاه و امراء ایفا میكردند و از این زاویه، نفوذی چشمگیر و در آمدی گسترده داشتند. این مطلب را به راحتی میتوان از آنچه كه در تذكرة الملوك «3» (ص 18- 19) درباره آنان آمده و نیز آنچه كه مشابه آن در كتاب القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی «4» (صص 1- 4) آمده است، دریافت. مشاغل آنان بسیار بالا و در آمدها فراوان بوده است. تنها یك نمونه، نظارت بر موقوفات مسجد گوهر شاد است كه «با خواجه سرایان میباشد كه از جانب اشرف- یعنی شاه- تعیین شوند، حق النظارهای از موقوفات مسجد مزبور كه مشار الیها- یعنی گوهرشاد آغا- وقف بر مسجد مزبور نموده، دارند كه حسب الواقع معلوم نمیشود كه در سالی چه مبلغ میشود! و از قرار تقریر مباشرین آن از سیصد تومان تا پانصد ششصد تومان به عمل میآید.» «5»
______________________________
(1). وی كاتب نسخهای از جامع الرواة است كه در چاپ این كتاب، مورد استفاده بوده است. بنگرید: مقدمه جامع الرواة، ص م.
(2). بنگرید: شاردن، سفرنامه، ج 4، صص 1631- 1369
(3). میرزا سمعیا، به كوشش دبیر سیاقی، تهران، امیر كبیر، 1369
(4). به كوشش یوسف رحیم لو، دانشگاه مشهد، 1371
(5). القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی، صص 2- 3
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 881
همو با اشاره به حضور شمار زیادی از آنان در آستانه امام رضا علیه السلام میافزاید: در زمان نواب مالك رقاب، موازی پانصد نفر خواجه سرا، و هریك را مواجب عظیم بود. «1»
این خواجهها دو گروه سفید و سیاه بودند. برای آنان كه سفید بودند، لفظ آقا در ادامه نامشان میآمد مانند ابراهیم آقا و آنها كه سیاه بودند، لفظ آقا پیش از نامشان میآمد مانند آقا كمال. «2» این قاعده نباید كلیت داشته باشد. «3»
از مشاغل مهم آنان یكی هم جبه دارباشی، یا خزانهدار سلاح بوده است كه «مواجب او سیصد تومان و ثانی الحال، یك صد تومان دیگر اضافه شده به چهار صد تومان قرار گرفته است». «4»
از زمان شاه عباس اول، خواجههای گرجی در دربار فراوان شدند. به نوشته تذكرة الملوك: در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده، یكی را كه از همه معتبرتر بود یوزباشی ایشان نمودهاند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجههای سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید ابراهیم و یوزباشی آقایان سیاه، الیاس آقا بوده، هر یك از یوزباشیان در دور حرم محترم، عمارتی و دستگاهی و تیول و مواجب معینی داشتند و خدمت نظارت و جبادار باشیگری را كه در زمان سلاطین سلف با مقربان قزلباش بوده، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین به خواجههای سفید تفویض نمودند. «5»
حضور خواجگان در دوره اخیر صفوی، یك پژوهش جدی را میطلبد، به ویژه كه اینان، طبقه مهمی را در حاكمیت تشكیل داده و همه كاره دربار بودند. در نقلی آمده است، زمانی كه فرزند محقق خراسانی میخواست محل نماز جمعه خود را از مسجد حكیم اصفهان به مسجد شاه منتقل كند، و ابتدا شاه با خواسته او موافقت نداشت، از خواجگان استمداد كرد و با وساطت آنان خواستهاش پذیرفته شد. «6» اینان كه ثروت زیادی داشتند، با برقرای ارتباط با كفار هندی كه در اصفهان به سر میبردند، پولهای خود را نزد آنان گذاشته و از سود آن استفاده فراوان میكردند. «7» طبیعی بود كه این مسأله سبب تنفر مردم از آنان شود. شاردن و سانسون نیز اطلاعات جالبی درباره خواجگان به دست دادهاند كه برای
______________________________
(1). همان.
(2). همان، صص 3- 4
(3). به اشارتی كه شاردن به خواجه سفید و خواجه سیاه كرده، مراجعه فرمایید: سفرنامه، ج 4، ص 1630
(4). همان، ص 2
(5). میرزا سمیعا، تذكرة الملوك، ص 18
(6). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، نسخه خطی شماره 1124 مرعشی، برگ 41
(7). رضوی، حدیقة الشیعة، برگ 128
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 882
تحقیق بیشتر درباره آنان مفید مینماید. «1» شاعر نیز سخت از آنان متنفر است:
ز خواجه سرا خامه را نفرت استكه مقبولشان گنده و نكبت است
چه این ناقصان نه مرد و نه زنخدا ناشناسان ابلیس فن
نه از نوع انسان نه از جنس ددندانسته كاری به غیر از لگد
نه عقل و نه فهم و نه دین و نه دادنه آب و نه آتش نه خاك و نه باد
گرفتند زرها ز شاه و گداز انعام و از رشوه و از ربا
نموده حرام از پی مستحببدادند زرها به روم و عرب
كه حاجی و هم كربلایی شوندبهم چشمی و هم مرایی شوند «2»
چو خواجه سرا گشت فرمانروابگو خواجه را تا رود در سرا «3» 4- واقف در این وقف نامه، سه مسؤولیت را جهت موقوفه خود طراحی كرده است. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 882 توضیحاتی درباره وقف نامه ..... ص : 879
ست تولیت وقف. دوم ناظر كه باید از میان علما باشد. سوم متصدی كه مجری است. اما تولیت: تعیین تولیت از نظر واقف دارای سلسله مراتبی است به این شرح:
در حیات واقف، خود وی منصب تولیت را دارد. چنین امری طبیعی است؛ زیرا وی بر آن است تا همه اموالش را وقف كند؛ در این صورت، برای خودش چه میماند؟ برای حل این معضل، او تولیت را خود بر عهده میگیرد و حق التولیه خود را تا سر حد نه عشر قرار میدهد؛ یعنی تقریبا همه درآمد، منهای مخارج جاری املاك. بنا بر این، این وقف در حیات او، عملا سودی برای موارد مصرف جز در حدی بسیار اندك.
در مرحله بعد، تولیت از آن یوزباشی است. گذشت كه دو نوع یوزباشی بوده است؛ یكی برای خواجه سرایان سفید و دیگری خواجه سرایان سیاه. به نظر میرسد عبارت وی در این كه تولیت وقف مفوض است به یوزباشی آقایان عظام طرف مرحمت پناه ... خسرو آقا. و اگر او نبود یوزباشی طرف مرحمت و مغفرت پناه یوسف آقا؛ مقصود همین دو گروه از خواجگان بوده است. اگر یوزباشی نبود، تولیت نصیب جبادارباشی میشود؛ مشروط بر آن كه از آقایان باشد. «4» اگر او هم نبود، نصیب ریش سفید حرم علیه میشود كه او نیز از آقایان است. در غیر این صورت، «تولیت مفوض است به اعلم علمای دار السلطنه اصفهان».
گفتنی است كه حق التولیه برای خود واقف، نه عشر است؛ اما برای متولّیهای بعد به هیچ صورت چنین نیست. در این باره در ادامه سخن خواهیم گفت.
______________________________
(1). شاردن، سفرنامه، (تهران، توس، 1374) ج 4، صص 1330- 1333؛ سانسون، سفرنامه، (ترجمه تقی تفضلی، تهران، 1346) صص 176- 178.
(2). مكافات نامه، بیتهای ش 382- 387
(3). مكافات نامه، بیت 954
(4). در تذكرة الملوك (ص 19) این احتمال داده شده است كه جبادار باشی از آقایان نباشد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 883
5- مسؤولیت بعد، نظارت بر وقف است كه برای این كار، یكی از علمای اصفهان انتخاب شده است. وی محمد مؤمن فرزند محمد صالح، پیشنماز جامع عباسی یعنی همین مسجد امام فعلی در میدان نقش جهان است. گویا مقصود از محمد صالح یاد شده، محمد صالح بن عبد الواسع، داماد علامه مجلسی است كه شیخ الاسلام اصفهان بوده و به سال 1126 درگذشت. «1» فرزندش میر محمد مؤمن خاتون آبادی است كه در سال 1148 در دشت مغان، به دستور نادر و به احتمال، به خاطر مخالفت با تغییر سلطنت از صفویه به افشاریه، به شهادت رسید. وی عالمی برجسته بوده و عبد الله جزائری معاصر او، از دانش فقهی وی ستایش فراوان كرده است. «2»
طبق نظر واقف، پس از محمد مؤمن، میبایست فرزند پسر بزرگ وی ناظر باشد. پس از او سایر فرزندان صلبی او. در صورت نبودن فرزند صلبی، بزرگترین نواده پسری او اولویت خواهد داشت. با نبود نواده پسری، پسر دختر محمد مؤمن به همین ترتیب الاكبر فالاكبر. در صورتی كه كسی از این خاندان برای نظارت نباشد، ناظر، اعلم علمای اصفهان خواهد بود.
6- مسؤولیت سوم، مربوط به متصدّی موقوفات و مدیر آنهاست. وی یكی از افراد محلی با نام آقا محمد حسین را كه به وی اطمینان داشته به عنوان متصدی موقوفات معین كرده و ادامه آن را در فرزندان صلبی وی، در صورت داشتن صلاحیت، واگذار كرده است.
در غیر این صورت، یعنی نداشتن اهلیت و صلاحیت، امر تصدی به یكی از بردگانی كه واقف وی را آزاد كرده با نام محمد علی بیك و سپس اولاد ذكور او واگذار میشود. در نبود اهلیت و صلاحیت آنها، متولّی و ناظر و اعلم علمای امامیه، با مشورت یكدیگر، یك متصدی را معین خواهند كرد. پرداختن به مسأله متصدی و به ویژه انتخاب متصدی از میان بردگان آزاد شده، به فهم مناسبات آقایان با یكدیگر كمك شایستهای میكند. همین مسأله در مورد نظارت بر موقوفات مدرسه سلطان حسینیه یا مدرسه آقا كمال نیز مطرح است؛ در آنجا نیز كار نظارت در اختیار آقایان كه مسؤولیتهایی مانند یوزباشی و غیره داشتهاند، قرار داده شده است.
7- اما موارد مصرف: نخستین مورد، پرداختن به امر آبادی رقبات وقفی است كه پیش از آن، هر گونه تصرفی در در آمد موقوفات، حرام است. پس از آن پرداختن انواع مالیاتهایی است كه به این رقبات تعلق میگیرد. گفتنی است كه واقفان مهم، میتوانستند از شاه این اجازه خاص را داشته باشند كه رقبات وقفی آنها از پرداخت مالیات معاف باشد. نمونه آن را در وقف نامه مدرسه آقا كمال خواهیم دید. اما در اینجا سخن از پرداخت مالیاتهای
______________________________
(1). آقا بزرگ، الكواكب المنتثرة، ص 368
(2). جزائری، الاجازة الكبیرة، ص 179؛ آقا بزرگ، الكواكب، صص 664- 665
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 884
دیوانی است.
پس از آن، نوبت به حق التولیه میرسد كه تا واقف زنده است، نه عشر آن، از آن اوست.
اما متولّی پس از وی تنها یك عشر دریافت میكند. همچنین ناظر یك عشر و متصدی نیم عشر خواهند گرفت. باقی در آمد كه هفت عشر و نیم است، و ثروتی بیحساب، به نوعی با شخص واقف مرحوم ارتباط دارد و جالب توجه است:
هر شبانه روز شخصی در مكه برای واقف مرحوم طواف بكند و هر ماهی عمره مفرده بجای آورد. (سالانه مبلغ هفت تومان)
هر شبانه روز شخصی در مدینه به نیابت واقف، قبر پیغمبر و امامان را زیارت كند و نماز زیارت بخواند (به مبلغ سه تومان).
هر شبانه روز شخصی در نجف و كربلای معلی و كاظمین و مشهد مقدس از طرف واقف زیارت و نماز زیارت بخواند (برای هر یك در نجف و كربلا و كاظمین و مشهد سالانه سه تومان).
دو نفر در مدفن واقف، یكی در طرف صبح و دیگری در طرف عصر قرآن بخوانند و ثوابش را به روح واقف اهداء نمایند (هر یك مبلغ سه تومان).
البته شرایط ریز آن زیاد است؛ اگر فرضا پنج سال امكان فرستادن كسی به مكه یا مدینه یا موارد دیگر نبود، متولّی و ناظر، پول آن را صرف كارهای خیر كنند. ایضا متولّی و ناظر با مشورت میتوانند این مقرریها را كم و زیاد كنند.
در اینجا باز سخن از غلامان آزاد شده به میان میآید كه از این جهت قابل توجه است.
واقف میگوید: اگر چیزی زیاد آمد، هر سال مبلغ شش تومان به محمد علی بیك غلام آزاد شده واقف داده شود و پس از وی میان وارثان او بر حسب احكام قرآن برای پسرها دو برابر دخترها، پرداخت شود. این مورد، نسلا بعد نسل ادامه دارد. در ضمن اگر واقف غلام دیگری داشته باشد كه در وقت مرگ او آزاد نشده باشد، متولّی و ناظر او را با درآمد باقی مانده او را آزاد كنند.
اگر بعد از این موارد، چیزی ماند، بر اساس مشورت متولّی و ناظر «به مستحقین سادات عظام و طلبه كرام و ایتام و سایر مستحقین از ذكور و اناث فرقه ناجیه امامیه اثنی عشریه و سایر خیرات و مبرّات از تعمیر مساجد و قناطر و اموری كه نفع عامی داشته باشد، صرف نمایند.»
8- یك وقف نامه دیگر در ادامه آمده كه خود تركیب شده از سه بخش است:
نخست رقباتی را كه اندكی بیش از شصت جریب است، وقف كرده، و مورد مصرف آن را برای شخص صالحی از علمای شیعه قرار داده است كه در آن روستا و روستاهای اطراف به تعلیم «عقائد دینیه و احكام شرعیه» به بچهها و سایر مردم بپردازد. البته این معلم
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 885
میبایست بخشی از پول را در صورت لزوم صرف تعمیر مسجد نیز بكند.
دوم واقف ده جریب دیگر وقف كرده و متولّی آن را یك معتمد محلی قرار داده كه آن هم كسی جز متصدی رقبات وقفی بخش اول نیست. این شخص میبایست مسجد محل را در صورت لزوم از درآمد این رقبات تعمیر كند. ناظر او نیز یوزباشی یعنی رئیس غلامان خاصه و در صورت نبود او، ریش سفید حرم علیه عالیه است.
در اینجا یك شرط مهم را مطرح كرده و آن این كه اداره اوقاف وقت كه در اختیار صدر و كارگزاران او بوده است، حق مداخله در این وقف را ندارند با این عبارت: «و شرط دیگر آن كه صدور عظام و مباشرین موقوفات به هیچ وجه من الوجوه دخل در موقوفات مزبوره ننموده، پیرامون نگردند ... و از متولّی و ناظر حساب نطلبند و حساب ایشان را به یوم یقوم الحساب واگذارند».
بخش سوم این وقف، كه شامل وقف چندین روستا از جمله روستای عاشق معشوق است، شرایطی مشابه وقف نامه نخست دارد. پس از مرگ واقف كه خود اول متولّی آنجاست و نه عشر درآمد آن حق التولیه خود اوست، بخش عمده حاصل این املاك در درجه اول، پس از كسر سهم متولّی و ناظر، در اختار محمد علی بیگ غلام آزاد شده واقف قرار میگیرد؛ یعنی سالانه یك هزار من غلّه. پس از مرگ او نیز به اولادش میرسد و در صورت نبودن شخصی از اولاد او، میان سادات و مستحقین توزیع میگردد. به علاوه سالی هشت تومان در اختیار او گذاشته شود تا «با اطلاع عالی حضرات متولّی و ناظر در ایام عاشورا صرف تعزیه خامس آل عبا» نماید.
آخرین رقبه وقفی او، وقف هفت جریب زمین برای كاتب وقف نامه است تا آن را صرف معیشت شخصی خود نماید. این نیز موردی استثنایی در وقف نامههای موجود است.
بسم الله الرحمن الرحیم ... و الصلاة و السلام علی من شرّف الحرمین و اوّل من وقف فی الموقفین، أشرف من أمّ فی المسجدین و صلّی علی القبلتین، سیّد الكونین و رسول الثقلین، محمّد الأحمد فی العالمین، المحمود من أخیار المصطفین و علی آله و أولاده الواقفین مواقفه، النازلین منازله و العارفین معارفه، الناهجین مناهجه لتولیة الاحكام و السالكین مسالكه فی شرایع الاسلام، حمدا موقوفا علیه تعالی وقفا مؤبّدا و صلاة محبوسا له صلی الله علیه و اله، حبسا مخلّدا ما تعلقت الاوقاف بالخلود و تقیدت الاوقات بالا بود.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 886
اما بعد: باعث بر تحریر این كتاب صواب، و مطلب از تسطیر این خطاب مستطاب، ذكر و بیان آن است كه عالیجاه رفعت و دولت و اقبال پناه، مناعت و متانت و اجلال دستگاه، عزّت و محمدت و نباهت انتباه، طایف الركن و المقام، زایر مدینة سیّد الانام، زبده مقرّبان جاه و جلال، عمده مؤتمنان دولت ابدی الاتصال، عالی قدر حمیده خصال، شمسا للمناعة و الدولة و الاقبال و الاجلال، حاجی حق نظر آقا- وفّقه الله تعالی للخیرات و أیّده لفعل الحسنات و الطاعات- قربة الی الله تعالی و طلبا لمرضاته و رغبة فی نیل قرباته و ذخیرة لیوم هوله عظیم و عذابه الیم، «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» «1» و طلبا لثوابه الجسیم، وقف صحیح شرعی و حبس مخلّد صریح ملّی نمود:
همگی و تمامی و جملگی كل شش دانگ مزرعه صفی آباد واقعه در محال پوده سمیرم فارس محدود به مزرعه حاجی آباد و درویش آباد و به نظر آباد و به مزرعه عباس آباد و به مزرعه امیر آباد،
و همگی و تمامی شش دانگ مزرعه عباس آباد واقعه در محال مزبوره نیز محدوده به مزرعه صفی آباد مزبوره و به رودخانه شور و به مزرعه حیدر آباد و به مزرعه میرزا عمران، و همگی و تمامی شش دانگ مزرعه حاجی آباد واقعه در محال مزبوره سمیرم نیز محدوده به ملك مزرعه محمد آباد و به مزرعه شاه آباد و نظر آباد و به قنات صفی آباد مزبوره و به املاك قریه كره،
و همگی و تمامی ده حبه و دو دانگ و یك ثمن از جمله حبه دیگر از جمله هفتاد و دو حبه قریه معیّنه معلومه سوك آباد زفیره النجان، و همگی و تمامی هشت حبه و پنج دانگ و نیم از حبه دیگر از جمله هفتاد و دو حبه مزرعه جزدان من مزارع قریه سوك آباد مزبوره،
و همگی و تمامی قطعات معینه مفروزه «2» واقعه در قریه جوركان ماربین كه مجموع آن قطعات به مساحت نی رسم «3» یكصد و هفده جریب است به تفصیل ذیل:
بابتی ملك احمد آباد واقعه در صحرای چهارم:
قطعه حدی به باغ مهدی قلی بیك و حدی به ملك مالك و در طرفین به املاك احمد آباد سه جریب.
______________________________
(1). شعراء، 88، 89
(2). به معنای قطعات تفكیك شده.
(3). به فرموده استاد ستوده (به طور شفاهی) در ازای نی در اصطلاح گرگانی پنج متر میباشد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 887
قطعه محدود به ملك واقفه و در سه طرف به املاك احمد آباد دو جریب
قطعه محدود به نهر جوق آباد و حدی به باغ میرزا كریم و از طرفین به املاك احمد آباد سه جریب.
قطعه محدود به ملك احمد آباد و حدی به كریك یراق و حدی به ملك سنگ و حدی به ملك حاجی جعفر سه جریب.
قطعه محدود به ملك احمد آباد و حدی به ملك ورثه اسماعیل و حدی به باغ محمد علی بیك و حدی به باغ حاجی جعفر دو جریب.
قطعه محدود به صحرا و حدی به ملك رجبعلی و حدی به ملك مالك و حدی به ملك ورثه میرزا رحیم عقیلی پنج جریب
قطعه محدود به ملك مالك و حدی به ملك میرزا رحیم عقیلی و حدی به املاك احمد آباد و حدی به ملك سنگ هفت جریب.
قطعه محدود از طرفین به شارع و حدی به ملك آقا امامقلی و به ملك ورثه شاه حسین و به ملك ورثه میرزا رحیم عقیلی پنج جریب.
قطعه محدود به شارع و حدی به ملك میرزا رحیم عقیلی و حدی به نهر مزرعه وازی و حدی به هرزاب صحرا و به ملك واقف هفده جریب.
قطعه محدود به شارع و حدی به ملك محمد علی بیك و به ممرآب و حدی به ملك حاجی جعفر و به ملك لقاتات میرزا اشرف پانزده جریب.
قطعه محدود به باغ محمد و از طرفین به ممر آب و به ملك زینل دو جریب.
قطعه محدود از طرفین به لقاتات میرزا اشرف و از طرفین به ممر آب یك جریب.
قطعه محدود به ملك محمد علی بیك و حدی به نهر آب و از طرفین به ممر آب یك جریب و نیم.
قطعه محدود به ملك مهدی سلطان و از طرفین به نهر وازی و حدی به هرزاب دو جریب.
قطعه محدود به ملك آقا امامقلی و حدی به ملك سنگ و از طرفین به ممر آب یك جریب.
بابتی واقعه در صحرای وازی: قطعه محدود به ممر آب و حدی به ملك آقا امامقلی و حدی به ملك ورثه میرزا مؤمن و حدی به شارع چهار جریب.
قطعه محدود به شارع و حدی به ممر آب و حدی به باغ زمان و حدی به ملك شاه چهار جریب.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 888
قطعه محدود به ملك واقف و حدی به ملك علی اكبر و حدی به ملك ورثه میرزا مؤمن و حدی به ممر آب دو جریب.
قطعه محدود به شارع و حدی به ملك علی اكبر و حدی به ممر آب و حدی به ملك واقف یك جریب.
قطعه محدود به شارع و حدی به طاحونه و حدی به خانه محب قورچی و حدی به ملك حاجی جعفر یك جریب و نیم.
قطعه مشهور به باغ عرب محدود به ملك حاجی جعفر و از سه طرف به املاك احمد آباد چهار جریب.
دو قطعه از بابت و ازی مشهور به جای خانها و حدی به خانه اسماعیل و به دكان مقر و مالك مزبور و حدی به ملك ورثه میرزا مؤمن و حدی به خانه ورثه شفیع و حدی به خانه ورثه دروریش قاسم و به شارع شش جریب.
دو قطعه املاك آقا یاقوت هجده جریب و املاك فروشان هفت جریب و همگی و تمامی عرصه و اعیان سه در باغ واقعه در صحرای چهارم قریه مزبوره كه به مساحت نیز مجموع باغات به نی رسم موازی بیست و سه جریب، بدین موجب باغ معین حاشیه مشجر محدود به ملك واقف از طرفی و جدول آب از طرفی و به شارع عام از طرفین نه جریب.
باغ معنب محدود به شارع عام و به ملك میرزا رحیم از طرفین و به باغ اسماعیل از طرفی و به باغ محمد از طرفی نه جریب.
باغ معنب محدود به شارع عام و به ملك لقاتات میرزا اشرف و به جدول آب و به باغ ورثه صادق پنج جریب.
و همگی و تمامی قطعات معینه مفروزه واقعه در قریه جنیران ماربین كه مجموع آن قطعات به مساحت نی رسم یك صد و سی و سه جریب است به تفصیل ذیل:
بابتی قطعات واقعه در جوق بالاجوق:
قطعهای كه از سه طرف به نهر آب و حدی به باغ میرزا علی دو جریب.
قطعه محدود به ملك وقفی مرحوم آقا هوشیار و حدی به شارع صحرا و حدی به ملك وقفی معلم اطفال و حدی به ملك ورثه حاجی ضیاء الدین دو جریب.
قطعه محدود به باغ میرزا علی و از دو طرف به جدول آب و صحرا و حدی به ملك سركار خاصه شریفه و به باغ یار علی چهار جریب.
قطعه محدود به املاك سركار خاصه شریفه و دو طرف به ملك وقفی معلم اطفال و از
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 889
دو طرف به جدول آب و صحرا سه جریب و نیم.
قطعه محدود به از طرفین به جدول آب و صحرا و حدی به ملك ورثه حاجی ضیاء الدین و حدی به ملك وقفی آقا هوشیار سه جریب. قطعه محدود از طرفین به جدول آب و صحرا و حدی به ملك واقف و حدی به ملك وقفی آقا هوشیار سه جریب. قطعه محدود به شارع و از دو طرف به ملك ورثه بس خانم و حدی به ملك وقفی آقا هوشیار سه جریب.
قطعه محدود به ملك وقفی آقا هوشیار و حدی به ملك میرزا علی و حدی به ملك واقف و املاك وقفی آقا هوشیار و حدی به شارع سه جریب.
بابتی قطعات واقعه در جوق پائین در قریه مزبوره
قطعه مشهور به رئیس فولاد و حدی به نهر آب و حدی به ملك ورثه حاجی شفیع و حدی به ملك وقفی آقا هوشیار و حدی به ملك ورثه بس خانم شش جریب.
قطعه محدود به نهر آب و حدی به ملك میرزا علی و حبیب الله و حدی به ملك واقف و ملك وقفی آقا هوشیار و حدی به ملك حاجی سلیم ولایتی و به ملك خاصه شریفه چهار جریب.
قطعه مشهور به گوشه واره چهار باغ محدود به نهر آب و حدی به جدول آب و صحرا و حدی به ملك ورثه برخوردار و حدی به ملك حاجی سلیم ولاتی «1» یك جریب و نیم.
قطعه محدود به جدول صحرا و حدی به ملك وقف و حدی به شارع صحرا و حدی به ملك ورثه برخوردار مشهور به ملك چهار باغ دو جریب.
قطعه محدود به ملك واقف و حدی به شارع صحرا و حدی به ملك ورثه بس خانم و حدی به جدول صحرا به شرح ایضا دو جریب.
قطعه محدود به ملك ورثه بس خانم و حدی به شارع صحرا و حدی به ملك وقفی آقا هوشیار و حدی به جدول صحرا هفت جریب.
قطعه محدود از طرفین به جدول آب و حدی به ملك ورثه بس خانم و حدی به ملك وقفی مسجد و معلم اطفال واقعه در قریه مزبوره دو جریب و نیم.
قطعه محدود از طرفین به جدول آب و دو حد به ملك آقا حسین متصدی دو جریب و نیم.
قطعه محدود از سه طرف به ملك حاجی سلیم ولاتی و حدی به ملك ورثه بس خانم و حدی به باغ واقف سه جریب.
______________________________
(1). در اینجا ولاتی و در بالا ولایتی آمده.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 890
قطعه محدود به باغ ورثه حاجی ضیاء الدین و حدی به شارع و حدی به ملك واقف و شارع و حدی به جدول آب سه جریب.
قطعه محدود به نهر آب و حدی به ملك واقف و حدی به جدول آب و حدی به شارع یك جریب.
بابتی قطعات واقعه مشهور به چهارباغ و به بازیار قطعه محدود به ملك ورثه حاجی ضیاء الدین و حدی به جدول آب و صحرا و دو حد از طرفین به جدول آب و صحرا و دو حد از طرفین به شارع و صحرا دو جریب و نیم مشهور به چهار باغ.
قطعه محدود به ملك آقا حسین متصدی و حدی به ملك واقف و دو حد به شارع و صحرا یك جریب به شرح ایضا.
قطعه محدود به شارع عام و حدی به شارع صحرا و حدی به مسجد شاه سه تنان و حدی به باغ واقف سه جریب به شرح ایضا.
قطعه محدود به نهر آب و حدی به ملك حاجی بدیع الزمان و به باغ و حدی به شارع عام و حدی به ملك متولّی مسجد سه جریب مشهور به بازیار.
قطعه محدود به نهر آب و حدی به شارع عام و دو حد به ملك حاجی بدیع الزمان چهار جریب به شرح ایضا.
بابتی قطعات واقعه در قریه مزبوره
قطعه محدود به شارع و حدی به ملك ورثه حاجی ضیاء الدین و ملك واقف و حدی به نهر آب و حدی به ملك وقفی آقا هوشیار و محمد علی نه جریب.
قطعه محدود به هرزاب صحرا و حدی به نهر طهرانچی و حدی به قبرستان و حدی به نهر جنیران سه جریب.
قطعه محدود به قبرستان و حدی به نهر سهرانچی «1» و حدی به ملك اسماعیل و حدی به نهر جنیران مشهور به كارچی یك جریب و نیم.
قطعه محدود به نهر جنیران و حدی به جدول آب و حدی به ملك واقف و حدی به نهر سهرانچی و حدی به ملك اسماعیل مشهور به ملك كلیا واران پنج جریب.
قطعه محدود از طرفین به نهر سهرانچی و حدی به ملك واقف و حدی به جدول آب
______________________________
(1). بالا طهرانچی بود.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 891
دو جریب و نیم.
قطعه محدود به نهر سهرانچی و حدی به ملك اسماعیل و حدی از طرفین به جدول آب مشهور به ملك كلیاواران یك جریب.
قطعه محدود به ملك سركار خاصه شریفه و حدی به ملك وقف آقا هوشیار و حدی به شارع و حدی به خانه ورثه حاجی ضیاء الدین و ورثه شعبان و ورثه حاجی بهرام هفت جریب.
قطعه محدود از طرفین به شارع عام و حدی به جدول آب و حدی به خانه ورثه حاجی محمود و باغ مشهور به باغ یار علی هشت جریب.
قطعه محدود به باغ محمد علی و حدی به باغ ورثه حاجی مؤمن شوشتری و حدی به باغ ورثه شمس و حدی به باغ جعفر و به شارع عام هشت جریب. قطعه محدود از طرفین به جدول آب و دو طرف دیگر به ملك ورثه بس خانم سه جریب.
قطعه محدود به باغ ورثه محمد شفیع و حدی به جدول آب و حدی به نهر آب و حدی به ملك آقا هوشیار دو جریب.
قطعه محدود به ملك حاجی بدیع الزمان و حدی به شارع سودان و حدی به باغ اسماعیل و حدی به نهر آب سه جریب.
قطعه محدود به شارع سودان و حدی به باغ حاجی علی عسكر و به باغ و حدی به ملك وقف حمام واقعه در قریه مزبوره و حدی به جدول آب مشهور به ملك میان، یك جریب و نیم.
قطعه محدود به باغ حاج علی عسكر و به باغ و حدی به باغ ورثه حاجی طالب و ملك حاجی علی عسكر و حدی به هرزآب و حدی به ملك وقفی حمام مزبور هفت جریب.
و همگی و تمامی عرصه و اعیان سه در باغ واقعه در قریه مزبوره كه به مساحت مجموع باغات نیز به نی رسم پانزده جریب است، بدین موجب:
باغ معنب حاشیه مشجّر محدود به ملك واقف و به مسجد شاه سه تنان و به باغ ورثه حاجی شفیع و به خانه میرزا علی و به باغ حبیب الله و به شارع عام پنج جریب و نیم.
باغ معنب حاشیه مشجّر محدود به ملك ورثه بس خانم و به ملك حاجی سلیم و به ملك واقف و از طرفین به باغ ورثه حاجی ضیاء الدین كه مشهور است به باغ مخلص شش جریب و نیم.
باغ معنب حاشیه مشجّر محدود به باغ حاجی ضیاء الدین از طرفین و به باغ و خانه وقفی واقف از طرفی و به شارع عام از طرفی سه جریب.
و همگی و تمامی دو قطعه معینه مفروزه واقعه در قریه سودان اعظم من محال ماربین كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 892
مجموع به مساحت نی رسم موازی پنج جریب و نیم است بدین موجب:
قطعه معینه ساده اربابیه مشهور به ملك دست وازی محدود به نهر زاجان از سه طرف و به ملك محمد علی از طرفی سه جریب و نیم.
قطعه معینه ساده اربابیه واقعه در صحرای جنید قریه مزبوره محدود به باغ دوستعلی و به باغ ورثه حاجی غلام رضا و به ملك ورثه صفار و به قنات ولدان دو جریب.
وقفا صحیحا شرعیا و حبسا مخلّدا صریحا ملیّا بحیث لا یباع و لا یوهب و لا یرهن و لا یورث و لا یملك الی ان یرث الله الارض و من علیها و هو خیر الوارثین.
و عالیجاه واقف- أمّنه الله من اهوال المواقف- تفویض نمود اولا تولیت این وقت مؤبّد را به نفس نفیس خود مادام باقیا- عمّره الله تعالی اطول الاعمار و وقاه صوارف اللیل و النهار.
و بعد از آن تولیت وقف مزبور مفوّض است به یوزباشی آقایان عظام طرف مرحمت و غفران پناه جنّت آرامگاه خسرو آقا؛ و اگر یوزباشی در طرف مرحوم خسرو آقا تعیین نشده باشد، تولیت وقف مزبور مفوّض است به یوزباشی طرف مرحمت و غفران پناه یوسف آقا؛ و اگر یوزباشی از این دو طرف تعیین نشده باشد، تولیت مفوّض است به جبّادارباشی اگر از آقایان عظام باشد؛ و اگر جبّادار باشی از آقایان عظام نباشد، تولیت مفوض است به هر كه ریش سفید حرم علیه عالیه اصفهان بوده باشد. و اگر احیانا ریش سفید حرم علیه عالیه اصفهان تعیین نشده باشد، تولیت مفوّض است به اعلم علمای دار السلطنة اصفهان.
و عالیجاه واقف- امّنه الله من المخاوف- در متن عقد، وقف شرط شرعی نمودند كه در مراتب تولیت بعد از تولیت عالیجاه واقف، اگر در مرتبهای از آن مراتب، صاحب منصبی كه در آن مرتبه متولّی است تعیین نشده باشد و به این سبب تولیت به متولّی مرتبه بعد از آن منتقل شود، تا متولّی مرتبه لا حقه صاحب منصب باشد، تولیت با او بوده اگر صاحب منصبی كه در مرتبه سابقه متولّی است تعیین شود سلطنت انتزاع از ید متولّی لاحق نداشته باشد و بعد از آن كه ایام تولیت متولّی لاحق منقضی شود به سبب فوت یا عزل از منصب و متولّی مرتبه سابقه موجود باشد، تولیت با متولّی مرتبه سابقه است.
و عالیجاه واقف- وفقه الله تعالی- تفویض نمود نظارت این وقف مؤبّد و خیرات سرمدیه را در مرتبه تولیت خود و سایر مراتب تولیت بعد از خود به عالی حضرت قدسی فطرت ملكی خصلت، افادت و افاضت پناه، فضایل و كمالات دستگاه، حقایق و معارف آگاه، دقایق و عوارف اكتناه، جامع المعقول و المنقول، علامی فهامی آخوند مولانا محمد مؤمن
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 893
دامت افاداته خلف مرحمت و غفران پناه مولانا محمد صالح پیشنماز مسجد جامع كبیر عباسی.
و بعد از عالیحضرت علامی معزی الیه متّع الله المؤمنین بطول بقائه، نظارت مفوّض است به اكبر اولاد ذكور صلبی علّامی معزّی الیه و هكذا الاكبر فالاكبر، و بعد از فقد اولاد صلبی علّامی معزّی الیه، نظارت مفوّض است به اكبر ذكور اولاد ذكور علامی معزّی الیه و هكذا الاكبر فالاكبر، به شرط تقدم بطن اعلی بر بطن اسفل و با فقد ذكور اولاد ذكور علامی معزی الیه، نظارت مفوّض است به اكبر ذكور اولاد اناث علامی معزّی الیه و هكذا الاكبر فالاكبر، به شرط تقدم بطن اعلی بر بطن اسفل.
و اگر در مرتبهای از مراتب نظارت، اولاد ناظر در آن مرتبه متّصف به صلاح و سداد نباشد، نظارت مفوّض است به ولدی كه متّصف به صلاح و سداد باشد، اگر چه به چند مرتبه دور باشد و با فقد اولاد و اولاد اولاد علّامی معزّی الیه، نظارت مفوّض است به شخصی كه اعلم علمای دار السلطنه اصفهان بوده باشد و متولّی تجویز و تصدیق او بنمایند.
و عالیجاه واقف- امّنه الله من المخاوف- تفویض فرمودند تصدّی املاك موقوفه مزبوره را به حضرت رفعت و معالی پناه، امانت و دیانت دستگاه، آقا محمد حسین ولد مرحوم آقا محمد شفیع جنیرانی كه كما ینبغی و یلیق، در نظم و نسق املاك موقوفه مزبوره سعی بلیغ به عمل آورده، نوعی نماید كه املاك مزبوره به حلیه آبادانی در آمده، حاصل املاك مزبوره را به ضبط و تصرّف متولّی و ناظر دهد تا آن كه به مصارف مذكوره ایشان صرف نمایند.
و بعد از آقا حسین مزبور، تصدی، مفوّض است به اولاد ذكور صلبی مشار الیه به شرط اهلیت و امانت و دیانت، و هرگاه موصوف به صفت صلاح و دیانت نبوده باشند، تصدّی مزبوره مفوّض است به رفعت پناه محمد علی بیك، عتیق واقف «1» و اولاد ذكور او به شرط اهلیت و دیانت؛ و هر گاه از او چنین شخصی یافت نشود، متولّی و ناظر و اعلم علمای امامیه مختارند كه به هر كه قابلیت و اهلیت داشته باشد، تصدّی تعیین نمایند.
و عالیجاه واقف موفق، مصارف این وقف را چنین قرار دادند كه آنچه از حاصل و نماء موقوفات مزبوره به عمل آید، اولا صرف خرج قنوات مزبوره نمایند كه مبادا مزارع از حلیه آبادی بیفتد و بدون این، تصرف در تمامی وقف حرام محض خواهد بود.
______________________________
(1). برده آزاد شده واقف.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 894
و باقی بعد از وضع خراج و حقوق دیوانی و اخراجات ملكی و اربابی و مصالح الأملاك و مؤونت زراعات و سایر ضروریات، آنچه باقی ماند و به حیطه ضبط و تصرّف متولّی و ناظر در آید، عالیجاه واقف در نوبت تولیت خود، نه عشر را به حق التولیه تصرّف نماید و یك عشر را به مستحقین فرقه ناجیه امامیه اثنا عشریه به نحوی كه رأی صوابنمای علامی ناظر اقتضا نماید، عاید سازند.
و بعد از آن كه تولیت به غیر عالیجاه واقف رسد، متولّی یك عشر را به حق التولیه و ناظر یك عشر را به حق النظاره و متصدّی نیم عشر را به حق التصدی تصرف نماید.
و هفت عشر و نیم باقی را متولّی و ناظر به مصلحت یكدیگر، به این طریق صرف نمایند كه شخص شیعه صالح متدینی را در مكه معظمه- زادها الله شرفا- تعیین نمایند كه هر شبانه روز به نیابت واقف موفق، طواف كعبه معظمه، به این طریق كه در صبح اقلا یك طواف و در عصر و در شب نیز اقلا یك طواف به عمل آورد؛ و در هر ماهی به نیابت واقف عمره مفرده به عمل آورد. و مقرری او از حاصل موقوفات، هر ساله مبلغ هفت تومان است.
و شخص شیعه صالح متدیّنی را در مدینه طیّبه تعیین نمایند كه هر شبانه روز به نیابت واقف از قرب زیارت حضرت سیّد المرسلین و خاتم النبیین- علیه من الصلوات افضلها و من التّحیات اكملها- با زیارت ائمه بقیع- علیهم الصلاة و السلام- و نماز زیارت به عمل آورد و مقرری او از حاصل موقوفات هر ساله مبلغ پنج تومان است.
و شخص شیعه صالح متدینی را در نجف اشرف تعیین نمایند كه هر شبانه روز به نیابت واقف زیارت حضرت سید الوصیین و ابا الائمة الطاهرین امیر المؤمنین علیه و علیهم الصلاة و السلام را از قرب با نماز زیارت به عمل آورد و مقرری او هر ساله از حاصل موقوفات مبلغ سه تومان است.
و همچنین شخص شیعه صالح متدیّنی را در كربلای معلّی تعیین نمایند كه هر شبانه روز به نیابت واقف زیارت حضرت سید الشهداء و امام الاتقیاء ابا عبد الله الحسین علیه التحیة و الثناء با زیارت حضرت عباس و جمیع شهداء- رضوان الله علیهم اجمعین- از قرب با نماز زیارت به عمل آورد و مقرری او از حاصل موقوفات، هر ساله مبلغ سه تومان است.
و شخص شیعه صالح متدینی را در بلده كاظمین- علیهما الصلاة و السلام- تعیین نمایند كه هر شبانه روز از قرب زیارت حضرت كاظمین- علیهما الصلاة و السلام- را با نماز زیارت به عمل آورد و مقرری او هر ساله از حاصل موقوفات مبلغ سه تومان است.
و همچنین شخص شیعه صالح متدینی را در مشهد مقدس معلی تعیین نمایند كه هر شبانه روز از قرب، به نیابت واقف، زیارت حضرت امام الجن و الانس علی بن موسی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 895
الرضا- علیهما التحیه و الثناء- را با نماز زیارت به عمل آورد و مقرری او از حاصل موقوفات هر ساله مبلغ سه تومان است.
و هریك از نواب، هرگاه به اعتبار بیماری یا امر بسیار ضروری خود، نتواند كه طواف و عمره و زیارت از قرب را به عمل آورد، شخص شیعه صالح متدیّنی را تعیین نماید كه به نیابت واقف اعمال را به عمل آورد تا تعطیل در هیچ یك از اعمال مزبوره واقع نشود تا آن كه مانع رفع شود، و خود بنفسه متوجه اعمال كما ینبغی و یلیق شود.
و دو شخص صالح متدین تعیین نمایند كه در مدفن واقف، به تلاوت قرآن مجید اشتغال نمایند، به این طریق كه یكی در طرف صبح دو جزو تلاوت نماید و دیگری در طرف عصر دو جزو تلاوت نماید. و ثواب آن را به روح واقف قربت و اهدا نماید. و مقرری هر یك از حاصل موقوفات هر ساله، مبلغ سه تومان است.
عالی حضرات متولّی و ناظر میباید كه هر ساله مقرری نواب مزبوره را با مقرری دو حافظ به ایشان عاید سازند و اگر مانعی از رسانیدن به ایشان به هم رسد، مثل این كه العیاذ بالله در سالی كسی به مكه معظمه یا به مدینه طیبه یا به یكی از اماكن مشرّفه نرود، نواب به امر نیابت عمل نموده باشند، مقرری دو ساله یا بیشتر را یكجا در سالی كه ایصال ممكن باشد، به ایشان عاید سازند.
و اگر العیاذ بالله تا مدت پنج سال مانعی به هم رسد كه متعذّر باشد رسانیدن مقرری به ایشان یا وكیل ایشان و مظنون شود كه به نیابت اقدام ننمودهاند، مقرری او را در مصارف خیرات و مبرّات به نحوی كه رأی متولّی و ناظر اقتضا نماید صرف نمایند.
و زیاد و كم نمودن مقرریها هر گاه مصلحت دانند، منوط به رأی صوابنمای متولّی و ناظر است و بعد از وضع مقرریها آنچه باقی ماند، متولّی به تجویز ناظر، هر ساله مبلغ شش تومان تبریزی به صیغه وظیفه به محمد علی بیك، عتیق واقف موفق مومی الیه رسانند و بعد از او لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ «1» به اولاد او اگر به صفت اهلیت و استحقاق موصوف باشند بدهند. و اگر همگی اولاد به صفت استحقاق موصوف نباشند، هر یك كه به صفت مزبوره متصّف باشند، رسانند؛ و هكذا نسلا بعد نسل. و اگر منقرض شوند، متعلق خواهد بود به سایر موقوف علیهم.
و بعد ذلك آنچه بماند متولّی به تجویز ناظر، به مستحقین سادات عظام و طلبه كرام و ایتام و سایر مستحقین از ذكور و اناث فرقه ناجیه امامیه اثنی عشریه و سایر خیرات و مبرّات از تعمیر مساجد و قناطر و اموری كه نفع عامی داشته باشد، صرف نمایند.
______________________________
(1). نساء، 11
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 896
و اگر عالیجاه واقف مالك غلام دیگر بشود، خواه یكی و خواه متعدّد و آزاد نشده باشد، متولّی و ناظر او را آزاد نموده، حاصل وقف مزبور را متولّی و ناظر از قرار نفری سه تومان الی چهار تومان، به عنوان وظیفه در وجه هر یك و بعد از ایشان به اولاد ذكور و اناث ایشان ما تعاقبوا و تناسلو للذّكر مثل حظّ الأنثیین به شرط تقدم بطن اعلی بر بطن اسفل قسمت نمایند و با انقراض ایشان متولّی و ناظر به مصلحت یكدیگر، حاصل وقف مزبور را در مصارف خیرات و مبرّات به نحوی كه رأی صوابنمای ایشان اقتضا نماید، صرف نمایند.
و همچنین واقف موفق، وقف نمود همگی و تمامی عمارات تحتانی و فوقانی مع دو قطعه باغچه مربوطه به آن و انبار و بهاربند و طویله واقعه در قریه جنیران بر هر شخصی كه متصدّی موقوفات مزبوره باشد و در آن جا سكنی نموده، به امر تصدی كما ینبغی و یلیق، قیام نماید و منافع خانه و باغچه مزبوره و باغات متّصله را در سالی كه اخراجات ضروریه داشته باشد، اولا صرف و خرج آنها نماید كه از حلیه آبادی نیفتد و دایر باشد و حق التصدی خود را از سایر موقوفات تصرّف كند و اگر از اخراجات ضروریه از انتفاعات مزبوره چیزی باقی و اضافه بماند، به نیم عشر حق التصدی خود متصرّف شود و هرگاه ... «1»
... و هو خیر الوارثین و به تمام شرایط وقف از صحّت و لزوم متحقق گردیده و الحال ید واقف بر موقوفات مزبوره، ید تولیت نه ید ملكیت.
و كان ذلك فی شهر ربیع الثانی من شهور سنه ست و عشرین و مائة بعد الالف من الهجره النبویة علیه الف الف صلوة و تحیة. 1126
*** و عالیجاه واقف موفق امّنه الله من اهوال الموقف، قبل از این به موجب وقفنامچه علی حدّه مورّخ به تاریخ غره شهر ذی الحجة الحرام من شهور سنة تسع عشرة و مائة بعد الاف وقف دیگر نمود و عبارات آن این است بلازیاده و نقصان.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الواقف علی النیّات، العالم بالسرایر و الخفیّات، و الصلاة علی صاحب المعجزات محمد المبعوث بالسور و الایات، و آله العالمین بالزبر و البیّنات المحمودین فی الارضین و السموات.
غرض از تحریر این كتاب صواب، آن است كه عالی حضرت سامی رتبت متعالی منزلت رفیع مرتبت، رفعت و مكرمت و عوالی دستگاه، عزّت و محمدت و معالی پناه،
______________________________
(1). در اینجا عبارت ناقص است و مطلب صفحه بعد همان است كه در ادامه آمده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 897
مناعت و متانت و اعالی اكتناه، توفیق و تأیید آثار محامد و محاسن اطوار، حاج الحرمین الشریفین مستغنی الالقاب و الاوصاف، والاقدری، نظاما للرفعة و المناعة و العزّ و الاقبال حاجی حق نظر بیك- دام عزّه- قربة الی الله و طلبا لمرضاته و رغبة فی حسناته، و بملاحظه كریمه مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ «1» وقف صحیح شرعی و حبس صریح ملی نمود:
همگی و تمامی سی جریب از جمله اراضی مزروعی واقعه در قریه جنیران ماربین من قری دار السلطنه اصفهان كه قطعات سی جریب مزبور به موجب تفصیل ذیل است:
قطعه پای برج محدوده از طرفین به ممر آب و از طرفی به ملك آقائی آقا هوشیار و از طرفی به شارع چهار جریب.
قطعه محدود از طرفین به ملك سركار خاصّه شریفه و از طرفی به شاعر و از طرفی به ملك میرزا رفیع جابری سه جریب.
قطعه محدوده به ملك آقائی آقا هوشیار و حدی به نهر آب و حدی به شارع و حدی به ممر آب هفت جریب.
قطعه محدوده به شارع و به ملك آقائی آقا هوشیار از طرفین و به ملك ورثه حاجی بس خانم سه جریب.
قطعه محدوده به شارع و به ملك آقائی آقا هوشیار از طرفین و حدی به ملك سركار خاصه شریفه و حدی به ملك میرزا رفیع مزبور هشت جریب.
قطعه محدود به ملك واقف معزّی الیه و حدی به ملك ورثه حاجیه بس خانم و از طرفین به ممر آب دو جریب و نیم.
قطعه محدوده به نهر آب و از طرفین به ممر آب و حدی به ملك میرزا رفیع مزبوره دو جریب و نیم.
با توابع شرعیه و لواحق ملیه و مجاری شرب مرتبه بر آن از محل معهود و نهج استمرار و كافه مضافات و عامّه ملحقات بر احدی صالح شیعه اثنی عشری عارف به احكام شرعیه فی الجمله كه ظاهر الصلاح بوده باشد و تعلیم از او آید و به قریه مزبوره به جهت تعلیم برود و در ضمن العقد، شرط نمود كه خرج با عدم متبرعی تعمیرات ضروریه مسجد واقع در قریه مزبوره در عهده معلم مزبوره بوده باشد كه هر گاه تعمیری ضروری به هم رسد، اول از
______________________________
(1). بقره، 261
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 898
حاصل املاك موقوفه مذكوره تعمیر نموده شود و تتمه را او متصرّف شود و الّاكل حاصل را تصرف نماید.
و معلم مزبور در قریه مذكوره، اطفال و سایر اهل آن قریه و قری و حوالی و حواشی آن را عقاید دینیه و مسائل شرعیه از نماز و روزه و غیر ذلك از تكالیف اسلامیه و ضروریات دین به طریقه حقه اثنی عشریه تعلیم و تفهیم نماید. و اگر قریه مزبوره از حلیه معموری و مسكون بودن عاری شود، در قرای قریبه به آن كه معمور و مسكون بوده باشد، به امر تعلیم و تفهیم مشغول گردد.
دیگر وقف صحیح شرعی نمود، موازی ده جریب دیگر از اراضی مزروعی واقعه در قریه مزبوره را كه به موجب تفصیل ذیل است بر حمام قریه مزبوره:
قطعه محدوده به شارع و به باغ ورثه حاجی زین الدین و به ملك آقائی آقا هوشیار و به ممر صحرا چهار جریب.
قطعه محدوده به ممر آب و به ملك آقائی آقا هوشیار و به ملك ورثه حاجیه بس خانم و به ملك ورثه محمد شفیع دو جریب.
قطعه محدوده به ممر صحرا و به ملك واقف از طرفین و به باغ حاجی علی اصغر چهار جریب.
كه حاصل آن صرف تعمیر حمام مزبوره شود و همیشه دایر باشد. و تفویض نمود عالی حضرت واقف مشار الیه تولیت موقوفات مزبوره را به حضرت صلاحیت و تقوی شعار آقا محمد حسین ولد مرحوم محمد شفیع و بعد از او به اولاد ذكور او، هر یك كه اسنّ و اصلح باشند و الّا به هر یك كه اصلح باشد و اگر اولاد ذكور بالكلیه منقرض شوند یا شرط اصلحیت در ایشان نبوده باشد، به اصلح اولاد ذكور از اناث او. و اگر همه اولاد ذكور او و اولاد ذكور از ذكور او و یا اولاد ذكور از اناث او در اسن بودن و اصلحیت مساوی باشند، فیما بین ایشان قرعه بزنند. و اگر این نیز مفقود باشد، به اصلح اهل قریه مزبوره كه اكثر مردم آن قریه و قری حوالی آن، او را اصلح دانند. و اگر اختلاف به هم رسد، بنا بر قول اكثر بگذارند و اگر شخص موصوف به این صفت متعدد باشد، در ما بین ایشان قرعه بزنند تفویض نمود.
نظارت وقف مزبور را به عالیجاه یوزباشی آقایان طرف مرحمت و غفران پناه خسرو آقا و اگر یوزباشی مزبور تعیین نشود، به عالیجاه ریش سفید حرم محترم علیه عالیه اصفهان.
و شرط نمود كه پیوسته متولّی سعیی كه در كار بوده باشد، در آبادانی موقوفات به عمل آورده نوعی نماید كه كما ینبغی حاصل به عمل آید و بعد از وضع ما یحتاج زراعت اوّلا
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 899
اخراجات ضروریه تعمیر مسجد «1» مزبور را هر گاه متبرّعی به هم نرسد كه آن را تعمیر نماید و تعمیر ضرور داشته باشد وضع و تعمیر نموده، تتمه را در مصرف مقرّر صرف نماید، به اطلاع ناظر معظم الیه.
و شرط دیگر آن كه صدور عظام و مباشرین موقوفات به هیچ وجه من الوجوه دخل در موقوفات مزبوره ننموده، پیرامون نگردند و تغییر دهنده به لعنت ایزدی و عذاب ابدی گرفتار گردد.
و واقف مشار الیه ثواب این وقف را به ارواح مطهرات حضرات سدره مرتبات عرش درجات چهارده معصوم علیهم السلام هدیه نمود و صیغه شرعیه جریان یافت وقفا شرعیا و حبسا دینیا الی ان یرث الله الارض و من علیها و هو خیر الوارثین.
و وقف مزبوره به اقباض و تخلیه ید و قبض من له القبض تمامت و انعقاد و ثبوت و لزوم شرعی پذیرفت و كان ذلك فی غرّة «2» در سالی كه اخراجات ضروریه واقع نشود و در كار نباشد حاصل و منافع آن را به نیم عشر حق التصدی خود حساب و زیاده را به مصارفی كه متولّی شرعی و ناظر سركار تصدیق و تجویز نمایند و بدانچه مصلحت و رأی ایشان قرار یابد، صرف نمایند.
و همچنین قربة الی الله تبارك و تعالی و طلبا لمرضاته وقف مخلّد صحیح شرعی و حبس مؤبّد صریح ملی نمود عالی حضرت واقف موفق معظّم مشار الیه همگی و تمامی مزارع مزبوره ذیل الكتاب:
مزرعه معینه مشخصّه معروفه به مزرعه تقی آباد، واقعه در اراضی تقی آباد رودشت من محال سمیرم فارس با اراضی و صحاری و جداول و مجاری شرب و مشارب و دهكده و جابوم و غیر ذلك من التوابع، مستغنیه از تحدید و توصیف بالتمام.
دو دانگ و نیم مزرعه معینه معلومه موسومه به مزرعه كبری واقعه در ناحیه رزوه فریدن محدوده به گردنگاه بیلمون و به جبل پشت كوه و به مزرعه كونك و به گردنگاه طراز با اراضی و صحاری و قنوات و انهار و مجاری شرب و مشارب و اعیانات و دهكده و غیرها مما یتعلق بها شرعا بالتمام.
مزرعه معینه معلومه مدعوه به مزرعه عاشق معشوق واقعه در رزوه فریدن متعلقه به مزرعه كبری مذكور مستغینه از ذكر حد و وصف با توابع شرعیه و لواحق ملیه از اراضی و
______________________________
(1). بحث از حمام بود نه مسجد.
(2). گویا در اینجا چیزی سقط شده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 900
صحاری و انهار و جداول بالتمام.
و عالیجاه واقف أمّنه الله من اهوال المواقف، تولیت این وقت مؤبّد را نیز تفویض نمود به نفس نفیس خود، مادام حیا باقیا، و نظارت را به علامی معزّی الیه و بعد از خود تولیت و نظارت این وقت سرمدی را نیز تفویض نمود به عالی حضرات متولیان و ناظران مزبوره به ترتیب و قیود و شروحی كه سابقا مفصّلا مذكور شد.
و حق التولیه این وقف مزبور در زمان تولیت واقف معظم الیه، بعد از وضع موضوعات مزبوره مفصّله سابقه از حاصل این موقوفات مزبوره نیز نه عشر است، به نحوی كه در موقوفات سابقه مرقومه مذكور شد. و مصرف یك عشر دیگر این وقف نیز مصرف یك عشر حاصل موقوفات سابقه است. و حق التولیه و حق النظاره هر یك از عالی حضرات متولیان و ناظران، بعد از واقف معظم الیه نیز یك عشر است به نحوی كه سابقا مرقوم گردیده.
و تصدّی این وقف را نیز تفویض نمود به متصدی موقوفات مزبوره سابقه به ترتیب و شروح و قیودی كه مفصلا مذكور شد و حق التصدی بعد از وضع موضوعات مزبوره نیز از این موقوفات نیم عشر است به نحوی كه سابقا مرقوم شده.
و عالی حضرات متولیان و ناظران بعد از عالی حضرت واقف- ادام الله تعالی بقاءه- بعد از وضع اخراجات قنوات و مؤونات زراعات و خراج دیوانی و اخراجات ملكی و اربابی و مصالح الاملاك و حق التولیه و حق النظاره، هر ساله از این موقوفات مزبوره مقدار یك هزار من غلّه بالمناصفه به وزن سابق تسلیم رفعت پناه محمد علی بیگ عتیق عالی حضرت واقف و بعد از او تسلیم به ذكور اولاد صلبی او بالمساوات و بعد از اولاد ذكور صلبی مشار الیه، به اولاد ذكور اولاد ذكور او بطنا بعد بطن، بالمساوات تسلیم نمایند و با انقراض اولاد ذكور اولاد ذكور او تسلیم اولاد اناث صلبی او نمایند و باانقراض اولاد اناث صلبی او تسلیم ذكور اولاد اولاد اناث او نمایند، و با انقراض ذكور اولاد اناث او تسلیم اناث اولاد اناث او نسلا بعد نسل و عقبا بعد عقب، به شرط تقدم بطن اعلی بر بطن اسفل نمایند و بعد از انقراض اولاد او بالكلیه، تسلیم مستحقین سادات بنی فاطمه علیها السلام نمایند.
و عالی حضرات متولّی و ناظر بعد از وضع موضوعات مزبوره هر ساله مبلغ هشت تومان تبریزی نقد از قیمت محصولات مزارع مزبوره، تسلیم رفعت و معالی پناه محمد علی بیگ مزبور و بعد از او تسلیم اكبر ذكور اولاد او فالاكبر، به شرط صلاح و تقدم بطن اعلی بر بطن اسفل نمایند كه با اطلاع عالی حضرات متولّی و ناظر در ایام عاشورا صرف
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 901
تعزیه خامس آل عبا سید الشهدا- اعنی ابا عبد الله الحسین علیه و علی آبائه و اولاده الف الف آلاف التحیة و الثناء- نماید و با انقراض اولاد او بالكلیه عالی حضرات متولّی و ناظر مبلغ مزبوره را تسلیم سید صالحی نمایند كه در هر جایی كه عالی حضرات متولّی و ناظر مصلحت دانند، صرف تعزیه خامس آل عبا نماید و بقیه محصولات موقوفات مزبوره را عالی حضرات متولّی و ناظر در وجوه خیرات و مبرات و ارباب استحقاق به نحوی كه مصلحت دانند صرف نمایند.
و واقف چنین شرط نمود كه صدور عظام و مباشرین موقوفات، به هیچ وجه من الوجوه دخل در موقوفات مزبوره ننمایند و از متولّی و ناظر حساب نطلبند و حساب ایشان را به یوم یقوم الحساب واگذارند. و تغییر و تبدیل دهنده به لعنت خدا و نفرین رسول خدا و ائمه هدی علیهم السلام گرفتار گردند و در زمره جماعتی كه با سید الشهدا علیه الصلاة و السلام در كربلای معلّی مقاتله نمودهاند محشور شوند. فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «1»
و ثواب این وقف موفق به ارواح مطهّرات حضرات سدره مرتبات عرش درجات اهدا نمود و صیغه شرعیه بر شروط مزبوره جریان ملی یافت، وقفا صحیحا شرعیا الی أن یرث الله الارض و من علیها.
شهر ذی حجة الحرام من شهور سنه تسع عشره و مائة و الف. 1119
باعث بر تحریر این كلمات شرعیه آن كه وقف صحیح شرعی نمود عالی قدر واقف معزّی الیه مزبور متن موازی هفت جریب رسم زمین ساده واقع در قریه مذكوره متن را كه محدود میشود به نهر آب و به باغ حبیب الله و به شارع و به ملك دیگر، واقف معظم الیه بر حضرت صلاحیت و دیانت و امانت شعار متولّی مسطور متن كه هر ساله حاصل و مداخل آن را بعد از وضع اخراجات ضروریه بالتمام صرف معیشت خود نماید؛ و بعد از فوت او به اولاد او به شرحی كه در متن قلمی شده، بطنا بعد بطن. و صیغه شرعیه جریان یافت و كان ذلك فی شهر رجب المرجّب من شهور سنه احدی و عشرین «2» و مائة و الف.
______________________________
(1). بقره، 181
(2). پایان وقفنامه كه البته ناقص است و احتمالا یك صفحه دیگر بوده است. كلمه «و مائة» در پایین آخرین صفحه آمده كه نشان از آن دارد كه در صفحه بعد بوده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 903
حركت وقف در دوره شاه سلطان حسین صفوی، پرشتابتر از آنچه در دوره سلطنت شاهان پیش از او بود، به پیش رفت؛ چرا كه وی علاقه زیادی به وقف داشت و نه تنها خود، كه بسیار از درباریان و آغایان حرم، یعنی خواجگان دربارش، به كار وقف میپرداختند.
پیش از این، وقف نامه نظر آقا را، كه یكی از خواجگان دربار شاه سلطان حسین صفوی بود، آوردیم و پس از این هم وقف نامه مدرسه سلطان حسینیه را از آقا كمال از خواجگان حرم و مسؤول امور مالی دربار شاه سلطان حسین، خواهیم آورد.
در اینجا وقف نامه دیگری را ارائه میكنیم كه پیش از این در كتاب تاریخچه اوقاف اصفهان «1» به چاپ رسیده است؛ اما مع الاسف، به قدری متن چاپ شده پر اشتباه است كه چارهای جز طبع مجدد آن ندیدیم؛ به ویژه كه نسخهای از آن در كتابخانه آیة الله العظمی مرعشی به شماره 5458 یافت شد و امكان مقابله متن چاپی با نسخه مرعشی فراهم گردید.
در مقابله روشن شد كه در این چند صفحه، افزون بر مواردی كه خوانده نشده و برخی از آنها مانند نام یكی از روستاهای وقف شده بسیار اهمیت دارد، موارد زیادی به خطا خوانده شده است. در اینجا از ذكر این خطاها صرف نظر میكنیم. آنچه مهم است ارائه متنی كم غلطتر است كه ما برای ارائه آن كوشش خود را كردهایم. افزون بر متن وقف نامه، ضمن مقدمهای، شرحی كوتاه درباره این وقف نامه، روستاهای وقف شده و جهت وقف داریم كه به هیچ كدام از این نكات، در كتاب یاد شده، پرداخته نشده است.
آنچه شایسته یاد آوری است این است كه اصولا از روی هر وقف نامهای چندین نسخه با خط خوش نوشته میشده است. در این باره، كاتب تلاش میكرده است تا نسخهها را دقیقا
______________________________
(1). عبد الحسین سپنتا، اصفهان، 1346
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 904
مانند هم بنگارد. به نظر میرسد این نكته درباره وقف نامه ما نیز صدق كند، زیرا خطاهایی كه در متن چاپی سپنتا راه یافته، به درستی نشان میدهد كه آن نسخه نیز دقیقا شبیه این نسخه كتابت شده بوده است. گفتنی است كه تاریخ تنظیم این وقف نامه، 20 محرم سال 1128 هجری است.
اولین مورد وقف سیزده حبّه و دو دانگ از یك حبّه دیگر، از مجموع 72 حبّه روستای جشیر یا جی شیر یا به اصطلاح محلی گشیر است. این محل كه در حاشیه زاینده رود در كنار محله سلیمی، و حاشیه بیمارستان چمران قرار گرفته و سه تا چهار كیلومتر از سمت جاده مشتاق دوم تا خیابان بزرگمهر فاصله دارد، دارای زمینهایی است كه از رودخانه زاینده رود مشروب شده و همه اطراف آن آباد میباشد. بدین ترتیب، روستای یاد شده در خاور اصفهان قرار داشته و زاینده رود از جنوب آن میگذرد.
در تاریخ 30/ 4/ 1379 از یكی از اهالی روستا درباره وضعیت ملكی زمینهای روستا پرسیدم؛ وی گفت: شنیده است كه این روستا تا پیش از آن كه بخش عمده آن به ملكیت برخی از افراد خاندان نجفی در آید- چهار دانگ آن متعلق به این افراد بوده- شاهی یعنی خاصه و متعلق به دربار بوده است. اما ایشان از این كه در گذشته، در آن جا ملك وقفی وجود داشته باشد، آگاهی خاصی نداشت. «1» تنها حدس میزد كه اگر چیزی هم به این عنوان بوده است، باید مربوط به گوشهای از زمینهای روستا باشد كه به نام قالی وردی شهرت دارد.
مورد دوم وقف، قریه دستجرد مهراداران است كه در فرهنگ جغرافیایی ارتش، از آن با عنوان دستگرد مهرآوران یاد شده است. این روستا از روستاهای فلاورجان است و در 32 كیلومتری جنوب غربی شهر اصفهان و در 16 كیلومتری جاده آسفالته اصفهان- فلاورجان قرار داشته، زاینده رود از غرب آن میگذرد. «2»
______________________________
(1). از ایشان درباره دو امامزاده اول ده كه در كنار كانال آب است پرسیدم؛ گفت كه تا حدود سی چهل سال پیش اینجا توتستان بوده و هیچ آثار قبری وجود نداشت؛ چنان كه مردم نیز هیچ چیزی درباره وجود قبری در آن جا نمیگفتند و نمیدانستند. شخصی بر اساس خوابی كه دیده بود، به آن جا رفته و صورت قبری با گل درست كرد. بعدها دیواری هم اطراف آن كشیدند كه اكنون به نام طفلان معروف و به عنوان دو برادر با نام ابراهیم و اسماعیل شهرت دارد.
(2). فرهنگ جغرافیایی ارتش ش 71 اصفهان، ص 117 چندین دستگرد یا دستجرد دیگر نیز در اطراف اصفهان وجود دارد كه البته ربطی به آنچه در متن آمده است، ندارد. مانند دستگرد برخوار، دستگردمار در برا آن شمالی و دستگرد قداده از دهستان ماربین اصفهان. و چندین دستجرد دیگر: بنگرید: انصاری، میرزا حسن خان، تاریخ اصفهان، (به كوشش جمشید مظاهری، تهران، 1378) فهرست جایها، ص 527
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 905
سومین مورد وقف، باغ شمس الدین است كه بنده از محل دقیق فعلی آن آگاهی ندارم.
اما از متنی كه درباره تقسیم آب زاینده رود در دست است، چنین به دست میآید كه در نزدیكی فخر آباد یكی از روستاهای منطقه لنجان كه در همسایگی دستجرد مهراداران است، قرار داشته است. «1» در این متن آمده است كه: مادی دستجرد- یعنی همان دستجرد مورد نظر ما- شش سهم میشود: دستجرد: سه سهم. نارجان: یك سهم و نیم. فخر آباد: یك سهم، باغ شمس الدین: نیم سهم. «2»
موردی كه برای مصرف این موقوفات تعیین شده است، در مرحله نخست، مانند همه وقف نامهها، سهم متولّی و ناظر است كه هر كدام یك عشر از در آمد را خواهند داشت.
متولی شخص شاه و پس از درگذشت وی، شاه بعدی خواهد بود. پیش از آن كه سهم متولی و ناظر داده شود، میبایست آنچه كه برای بقای این موقوفه لازم است، از درآمد آن جدا شده و صرف آبادی آن شود.
پس از آن، به عنوان مصرف اصلی درآمد موقوفه، میبایست هشت عشر باقی مانده، صرف بر پایی مراسم روضه خوانی در كاخ فرح آباد شاه سلطان حسین شود. این روضه خوانی میبایست در شب عاشورا، شب اربعین و شب بیست و یكم ماه رمضان برگزار گردد. بخشی از پول برای روضه خوان و بخش دیگر برای طبخ حلیم و پذیرایی از حاضران است. شاه در این وقف نامه تصریح كرده است كه حق التولیه را كه به او تعلق دارد، در امور خیر مصرف كنند.
نیاز به توضیح نیست كه اساسا یكی از موارد وقف كه در دوره صفوی به آن توجه زیادی وجود داشت، وقف برای روضه خوانی بود كه به صورت سنّتی پایدار در ایران به ویژه شهر اصفهان در آمد. واقفین، افزون بر توجه به روضه خوانی، برای مسافران كربلا نیز موقوفات فراوانی را معین میكردند. یك نمونه از این قبیل موقوفات، وقف روستای خاوه از روستاهای قم و چندین روستای دیگر در اصفهان، از طرف یك شاهزاده خانم صفوی است. «3»
اما كاخ فرح آباد كاخی سست بنیاد و از خشت خام بوده است كه شاه سلطان حسین آن
______________________________
(1). فرهنگ جغرافیایی ارتش، ش 71 اصفهان، ص 178. كوه قلعه بزی در غرب فخر آباد و در شمال غرب دستگرد مهراداران قرار دارد.
(2). تاریخ اصفهان، میرزا حسن خان انصاری، ص 426 و نیز بنگرید: 432
(3). میراث اسلامی ایران، دفتر ششم، صص 341- 358
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 906
را در دامنه كوه صفه اصفهان ساخته و تابستانها را در آن سپری میكرده است. وی سخت به این كاخ دلبستگی داشته و زمان زیادی از سال را در آن جا سپری میكرده است. شاعر مكافات نامه در وصف شاه سلطان حسین از جمله میگوید:
نه از جور غمگین نه از عدل شادبه «باغ فرح» بودیش دین و داد «1» و در جای دیگر درباره خصلت «نوّاب مالك رقاب» گوید:
كه با خلق نامرد احسان كندزنان را به مردان مسلّط كند
شود آن چنان محو «باغ فرح»كه نبود به خلدش دماغ فرح
به دورش چنان رشوه شایع شودكه زر در كف خلق مایع شود «2» كاخ یاد شده پس از حمله افغانها، به دلیل آن كه نخستین منطقهای بود كه به دست آنان افتاد، در اختیار آنان قرار گرفت و شاه سلطان حسین، در همانجا نزد محمود افغان رفت.
پس از آمدن افغانها به شهر و استقرار در كاخهای اصفهان، به مرور، فرح آباد رو به ویرانی رفت، به طوری كه ویرانههای آن تا اواخر دوره قاجاریه وجود داشته و پس از آن هم، منطقه یاد شده، به پادگان نظامی تبدیل شد. به نوشته خاتون آبادی در وقایع الاعوام و السنین، شاه سلطان حسین در سال 1123 به فرح آباد رفت و دستور بنای عماراتی را در محل آن باغ داده؛ سپس از اعیان و علما نیز خواست تا هر كدام زمینی را در اطراف آن گرفته، عمارتی در آن بسازند. «3»
طبق معمول، هر وقف نامه، توسط شماری از بزرگان، از علما و كارگزاران دولتی، گواهی میشده است تا موقعیت آن تثبیت شود. شاه وقف نامه را تنظیم كرده و آن را برای افراد مورد نظر فرستاده است تا آن را امضا كنند. در این وقف نامه، نام این افراد به چشم میخورد:
1- فتحعلی خان اعتماد الدوله شاه سلطان حسین كه در نهایت به دستور شاه نابینا شد. «4» به رغم دفاعی برخی از منابع از وی، شاعر مكافات نامه او را متهم كرده است كه شاه را به كاخ فرح آباد میفرستاد و خود اختیار همه امور را در دست داشت:
بده اختیاری كه كلّ جهانمرا بنده باشند از مال و جان
به تعمیر باغ فرح روز و شببه اقبال مشغول شو بیتعب
______________________________
(1). مكافات نامه، بیت ش 266
(2). مكافات نامه، بیتهای ش 244- 245.
(3). بنگرید: هنرفر، لطف الله گنجینه آثار تاریخی اصفهان، (اصفهان، 1350)، صص 722- 725
(4). درباره وی در متن مكافات نامه و حواشی ما بر آن كه در همین مجموعه چاپ شده، اطلاعاتی آمده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 907
2- سید مرتضی بن سید علی الحسینی، آقا بزرگ از چنین شخصی در میان علمای شیعه قرن دوازدهم، در میان «مرتضیها»، یادی نكرده است. «1» به احتمال این شخص از جمله صدور زمان سلطان حسین بوده است.
3- محمد باقر بن سید حسن حسینی، این شخص، محمد باقر بن میرزا حسن- از خاندان خلیفه سلطان- صدر خاصه شاه سلطان حسین است كه در حدود سال 1148 درگذشته است. «2» مهر وی به عنوان صدر خاصه در گواهی برخی از وقف نامههای دیگر شاه سلطان حسین دیده میشود. «3»
4- محمد حسین بن شاه محمد، وی دومین ملا باشی و آخرین ملا باشی عصر صفوی است. منصب ملا باشی با محمد باقر خاتون آبادی در سال 1122 آغاز شد و پس از در گذشت وی در سال 1127، محمد حسین تبریزی فرزند شاه محمد به این منصب تعیین گردید. «4»
5- محمد بن حسن اصفهانی معروف به فاضل هندی. وی یكی از فقهای برجسته دوره اخیر صفوی و نویسنده كتاب ارجمند كشف اللثام است كه بنا به آنچه بر روی سنگ قبر وی آمده، در سال 1137 در گذشته است. «5»
هو الواقف علی الضمائر بسم الله الرحمن الرحیم نهال بیهمال حمدی كه در بساتین فرح آباد صدور مؤمنین نشو و نما یافته، در جنّات نعیم مثمر رضوان حضرت منّان كریم گردد؛ و ریاحین گوناگون شكری كه در گلستان جنّت نشان قلوب مقرّبین، به استشمام فوایح روایح عواطف، مشام جان را فرخندگی و شكفتگی بخشد، شایسته حدایق جلال ایزد متعال و كریم بیمثال، واقف آشكار و نهان و باسط كون و مكان است جلّ جلاله و عمّ نواله كه بوستان آرای قدرت كاملهاش در گلستان كاینات،
______________________________
(1). بنگرید: آقا بزرگ، الكواكب، صص 719- 722
(2). آقا بزرگ، الكواكب، ص 89
(3). بنگرید: سپنتا، تاریخچه اوقاف اصفهان، ص 139، 179، 283
(4). درباره وی نیز در مكافات نامه و حواشی ما توضیحاتی آمده است.
(5). درباره او بنگرید: جعفریان، رسول، احوال و آثار بهاء الدین محمد اصفهانی مشهور به فاضل هندی، قم، انصاریان، 1374.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 908
اقسام مخلوقات را، هر یك به رنگی آراسته و جلوهگر ساخته تا مظهر ازهار فواید و مثمر اثمار عواید شوند. فحمدا للّه ثمّ حمدا للّه.
و گلدستههای صلوات بلا نهایات كه از فیض رنگ و بو، دیده و مشام انام را صاحب نصیب و كامل نصاب، و میوههای نورس تسلیمات كه از شهد آبدار كام مرام «1» خواص و عوام را لذّت یاب سازند، تحفه بارگاه رسول لازم الاتّباعی است كه هر كس از مصباح هدایت او اقتباس نور معرفت نمود، پرتو عنایت ازل، چون خورشید و ماه بر ساحت احوال او تافت؛ و هر كه مزرع دل و بستان جان را وقف اطاعت و انقیاد امر و نهیش نمود، ملخ خسران و كرم زیان به فضای مزروعات و عرصه مغروساتش راه نیافته؛ اعنی سیّد انبیاء و مظهر الطاف بیمنتها فاتحه كتاب ایجاد حضرت عزّت و جلالت، خاتمه رساله نبوّت و رسالت؛ و بر آل و عترت او كه به طهارت ازلی مخصوص و در صفوف امامت و ولایت به سرافرازی منصوصاند، صلوات الله علیه و علیهم اجمعین الی یوم الدین.
اما بعد، غرض از ارتسام این سطور حقیقت انجام، و ترقیم این حروف شرعیة المبدأ و الختام، آن است كه چون خاطر عاطر دریا مقاطر بندگان اعلی حضرت، آسمان رفعت، خورشید اضاءت، مشتری سعادت، والا جاه جهانیان پناه، پادشاه نامدار كامكار، شهنشاه معدلت شعار آفتاب اشتهار، زینت بخش متكای عظمت و اقبال، سایه نشین شاخسار مرحمت ذی الجلال، مقنّن قوانین عدالت، مؤسّس اساس جلالت، مالك خصال حمیده ملكی، مورد آثار پسندیده فلكی، مظهر عوارف كردگار، مشمول مراحم آفریدگار، رونق افزای بساتین جلالت، زینت بخش بساط ابهّت و نبالت، متوكّل بر عنایت جناب پروردگار، متوسّل به ولایت ائمه اطهار، ذو الهیبة القاهرة و الصولة الباهرة و العظمة الظاهرة، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان، كلب آستان امیر المؤمنین بتأییدات الملك الغنیّ المغنّی، ابو المظفر شاه سلطان حسین الصفوی الموسوی بهادر خان- ادام الله ظلّ جلاله مدی اللیالی و الایّام و افاض شآبیب برّه و عدله و انعامه علی مفارق الأنام- متعلّق بود كه:
هر ساله در شهر مبارك فرح آباد جمعی به تعزیه حضرت سیّد الشهداء اشتغال و از ثواب آن بهرهمند گردند، لهذا- قربة الی اللّه و طلبّا لمرضاته- وقف صحیح شرعی و حبس مؤبّد دینی فرمودند: تمامت سیزده حبّه و دو دانگ از حبّه دیگر تامّ مشاع از كل هفتاد و دو حبّه قریه
______________________________
(1). در اینجا به معنای مراد، مطلب، آرزو و مقصود.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 909
معینه جشیر «1» شهرستان جی من بلوكات تسعه دار السلطنه اصفهان با كافّه ملحقات و منضمّات اسلامیه از اراضی و صحاری و انهار و غیره من شرب و مشارب و غیر ذلك.
و قاطبت قریه معینه دستجرد مهراداران و باغ شمس الدین واقع در لنجان من بلوكات تسعه دار السلطنه اصفهان با جمیع توابع شرعیّه دینیه كه به موجب قبالجات اسلامیه به عنوان عقود لازمه و شروط مبسوطه در آنها به سركار عظمت آثار خاصّه شریفه انتقال و به ملكیّت سركار عظیم الاقتدار اختصاص یافته بود، و به شرح ارقام مطاعه لازم الاطاعه از مالیات دیوانی معاف و از اصل بنچه دار السلطنه مزبوره موضوع فرموده بودند، به این نحو كه آب تابع دستجرد مهراداران و باغ شمس الدین را در وقت زراعت صیفی، هر گاه در باغ مبارك شهر فرح آباد بهشت بنیاد احتیاج به آب باشد، به باغ مزبور جاری و اراضی باغ مزبور را شرب و آب شتوی را در محلّین مزبورین شرب و زراعت نمایند و بعد از آن كه به میامن الطاف ابی عبد الله الحسین، «2» [علیه السلام] به جهت باغ مبارك مسطور به نحو دیگر آب تدارك شود و احتیاج به آب صیفی محلّین مزبورین نباشد، به دستور شتوی نیز در محلّین مزبورین شرب و زراعت كنند.
و آنچه به هر جهت از محصولات محال ثلاثه مزبوره به فضل حضرت واهب بیضنّت به عمل آید، بعد از وضع مؤنات زراعت و آنچه به هر جهت، سبب تنمیه و بقای عین حصص موقوفه بوده باشد، تتمّه را به ده عشر متساوی الاجزاء منقسم ساخته، یك عشر آن را به متولّی شرعی هر عصر به صیغه حق التولیه و حق السعی خود متصرّف شود و یك عشر دیگر را به صیغه حق النظاره در وجه هر كس كه فرّاشباشی و سرایدار باشی عمارات باغ مبارك فرح آباد بوده باشد، مقرّر دارند كه نهایت سعی و اهتمام نماید كه كاركنان وقف مزبور، در نظم و نسق و تكثیر زراعت و تنمیه حاصل وقف مزبور نهایت اهتمام نموده، تكاهل و تسامح ننمایند و تغلّبی واقع نشود.
و وزرات وقف مزبور به دستور سایر موقوفات بندگان ثریّا مكان نواب اشرف اقدس- لازالت أغصان شوكتها زاهرة الی ظهور صاحب الزمان و خلیفة الرحمان- با وزیر جلیل القدر آن سركار است كه در تشخیص محاسبه و تحقیق حاصل هر سال و قلمی نمودن نسخه منقّحه وقف مزبور نهایت اهتمام نماید.
و هشت عشر بقیه حاصل موقوفات مزبوره را، هر سال در دهه ایام عاشورا و روز
______________________________
(1). در متن چاپی سپنتا، به جای نام جی شیر نقطه چین شده است.
(2). ابی عبد الله الحسین در حاشیه آمده و در متن چاپی سپنتا اصلا نیامده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 910
بیست و یك شهر رمضان المبارك و روز اربعین، صرف اخراجات تعزیه حضرت سید الشهداء، ثالث ائمه هدی، درّ صدف امكان، گوشواره عرش رحمن، به این نحو نمایند كه طالب علم عارف به احادیث ائمه طاهرین، سلام الله علیهم اجمعین، احادیثی كه در باب تعزیه آن امام معصوم شهید مظلوم واقع شده و مراثی آن امام عالی مقام علیه افضل الصلاة و السلام را در شهر مبارك فرح آباد بیان كند و روضه بخواند و جمعی از مؤمنین و مؤمنات كه در آن مجمع حاضر باشند، به تعزیه مشغول گردند و قدری كه مناسب دانند، به آن طالب علم دهند، و تتمّه را با طبخ حلیم در شب عاشورا و در ایام مزبوره و نان گندم و سایر مأكولاتی كه ضرور باشد و قدری كه مناسب دانند، به جهت جمعی كه در آن مجمع به خدمات مشغول باشند، صرف نمایند و چیزهای شیرین از طبخ حلوا و غیره نسازند و در آن مجمع نیاورند.
و ثواب آن را به ارواح مقدّسه حضرات عالیات سدره مرتبات عرش درجات چهارده معصوم- صلوات الله علیهم- هدیه فرمودند.
و تولیت شرعیه وقف مزبور را تفویض فرمودند به نفس انفس و وجود اقدس خود- ما دامت الدنیا عامرة بفیض جود وجوده الأقدس- و بعد از خود به هر كس كه پادشاه و فرمانفرمای ممالك فسیح الممالك ایران باشد.
و شرط فرمودند كه حق التولیه را- ما دامت الارض عامرة بوجوده الاقدس- در وجوه خیرات و مبرّات كه مصلحت دانند صرف نمایند.
و نیز شرط فرمودند كه موقوفات مزبوره را نخرند و نفروشند و مرهون نسازند و تصرفات مالكانه نكنند.
و به صیغه وقف عربی و فارسی تلفّظ فرمودند و موقوفات مزبوره را از ید ملكیّت اخراج و به ید تولیت اخذ و تصرّف فرمودند: فصارت الحصص المزبورة وقفا بتّا بتلا لازما جازما الی أن یرث الله الارض و من علیها.
و كان ذلك الوقف فی عشرین شهر محرّم الحرام من شهور سنة ثمان و عشرین و مائة بعد الألف [1128] من الهجرة المباركة النّبویة علی مهاجرها الف آلاف سلام و تحیّة.
هو- به نحوی كه در متن قلمی شده وقف فرمودیم. كلب آستان علی بن ابی طالب حسین الموسوی.
گواهان هو الله تعالی شأنه به فرمان قضا جریان قدر توأمان خدیو جهان و قبله عالمیان كه جان همگی غلامان فدای
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 911
غبار قدم همایونش باد، بنده خاص و بنده زاده با اخلاص آستان خلافت نشان، بر مضامین بلاغت آیین این كتابت مستطاب شاهد گردید. فتح علی بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی احكم بحكمته الظاهرة نظام عوالم الامكان، و أتقن بقدرته الزاهرة ثبات الكون و المكان [و] سخّر بسلطنته القاهرة محروسة ممالك الوجود و عمّر بمملكته الباهرة المعمورة اقالیم العدل و الجود، الذی دار مدار الخلافة الالهیّة و أضاء ضیاء الهدایة الربّانیة علی حملة عرش العلوم الملكوتیة و مطالع انوار الكمالات الناسوتیة و ختمهم بمحمد صلی الله علیه و اله صفوة النبوّة الصفیّة و اله و اولاد الذین هم خیر البریّة.
و بعد الصلاة علیه و علیهم صلوة یعادل الثقلین و سلام یقابل العالمین، فقد شرّفنی الامر الاعلی المطاع، النافذ فی الاصقاع و الارباع برسم الشهادة و درك السعادة بهذا الكتاب المستطاب المتزیّن بالختم الاشرف الاعلی و المتحلّی بالصدق من المبدأ الی المنتهی.
فأطعت أمره الامثل ممتثلا و شهدت حكمه الاجل متبجّلا لازال سفاین النجاة جواز فی بحث فیضه العامر بشراع الشرایع و الاحكام و فلك الامن و الامان مستویة علی جودیّ جوده الذی وقف علیه العدل و الاحسان. و كتب عبده الذی صنع أیادیه و رقّه الّذی طوع اوامره و نواهیه. سید مرتضی بن سید علی الحسینی بسم الله خیر الاسماء الحمد للّه الذی جلّت سرادقات كبریائه و سلطانه من أن تناله افكار العقلاء و المتألّهین و ارتفعت ساحة فضله و امتنانه عن أن یبلغ الیها أنظار العلماء المتبحّرین، الذی جعل قلوب عباده معمورة بنور المعرفة و الیقین، و أعدّ لاصفیائه جنّات تجری من تحتها الأنهار و أنزلهم منزلا مباركا فی دار القرار و هو خیر المنزلین. و الصلاة و السلام علی الرسول المؤید من عنده بلطف متظاهر جلیّ و المسدّد من لدنه بفیض متظافر علیّ، صدر مداین العزّ و العلی، و بدر عوالم الفضل و البهاء، محمد المصطفی خیر اولی النهی، و آله و اولاده ائمة الهدی، سیّما وارث علمه و وزیره علی المرتضی.
و بعد لقد القی الیّ هذا الكتاب المستطاب الذی لا یحوم حوله شكّ و لا ارتیاب- طوبی لواقفه و حسن مآب- مختوما بالختم الأشرف الأجلّ الأرفع السلطانی، مقرونا بالأمر الأقدس العلیّ الأعلی الخاقانی فجعلته مرآة لمثال الإمتثال، و كتبت فیه ما صدر به الأمر الأشرف الأعلی علی الإجمال و رسمت ما تعلّق به الفرمان الأقدس الأسنی علی وجه تحكی عن صورة الحال، أحسن الله الیه فی المآب و المآل، لا زال شمسا للخافقین و بدرا للمشرقین و مروّجا لشریعة اجداده المصطفین.
و أنا الداعی لابود دولته القاهرة الباهرة الزاهرة العلیّه العالیة الكبری و المستدعی لخلود
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 912
سلطنته السّنیّة البهیّة الزكیّة العظمی. محمد باقر بن سید حسن حسینی عفی عنهما.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه الذی أحی البلاد و أنار سبل الرشاد و أبار ارومة الفساد بارتفاع لواء دولة كریمة قویمة صفیّة صفویّة خضعت لها الرّقاب و خفقت الیها أفئدة اولی الالباب. و صلّی اللّه علی النّبی الكریم ذی الخلق العظیم و المجد الجسیم، سیّد المرسلین، المبعوث رحمة للعالمین. و علی آله الغرّ المیامین بروج فلك الهدی و السعادة و الدین، سیّما مركز دائرة الهدایة و ضئضیء معدن الفصاحة، ذروة سنام السماحة و شاهق طود البسالة، دوحة العبادة و الزهادة، صنو النّبی و خلیفته بالنّص الجلیّ صلوة دائمة ما مادامت اغصان الارقان مورقة و احداق الظعان مونقة.
و بعد فقد صدر الأمر الأشرف المطاع- ما برح نافذا- فی الرباع و الأصقاع بأن احیط خبرا بفحاوی هذا الكتاب الكریم، المختوم بالختم القویم و أكون شاهدا علی ما حواه من الخطب المبارك الجسیم، فأمتثل أمره الأقدس قن أیادیه العظیمة و المشمول بعواطفه القدیمة، المستدعی ابود دولته العلیّة و دوام سلطنته الجلیلة الجلیّة، الفقیر الی اللّه الصمد، محمد حسین بن شاه محمد، حامدا مصلّیا.
بسم الله الرحمن الرحیم وقفت علی ولیّ الحمد و الثناء، معترفا بالقصور عن الاحصاء، و حبست الصلاة علی سیّد الأنبیاء و آله الأئمة الأصفیاء.
و بعد وصل «1» الیّ الرقیم الكریم المتضمّن للوقف القویم، اصحاب كهف ملوك السبعة الاقالیم، سلالة آل طه و یس، خلاصة مكور الماء و الطین- ادام الله ظلال رأفته علی أفارق العالمین- لاختم علیه و أضمّ شهادتی الیه. فقبّلته و تقبّلته و تسلّمته و تلثّمته و توسّمته و و سمته.
و كتب المبتهل الی ربّه فی خلود هذه الدولة القاهرة الصفیّة الصفویّة الموسویّة- انار الله برهانها و شدّد أركانها و أمدّ أزمانها- محمد بن الحسن الاصفهانی المعروف بالبهاء حشرهما الله فی زمرة أصحاب أصحاب العباء المتحمّلین فی دینه للاعباء ... «2»
______________________________
(1). در اصل: سیّد. به نظر میرسد كاتب كلمه سطر بالا «سیّد الانبیاء ...» را در اینجا مكرر نوشته است.
(2). بقیه سفید است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 913
بحث از اهمیت وقف نامهها به ویژه وقفنامههای مدارس و تأثیر آنها در بازشناسی نهادهای آموزشی عصر صفوی خارج از حوصله این مقدمه است. در اینجا صرفا درباره این وقفنامه و واقف آن اشاراتی خواهیم داشت.
وقفنامه حاضر از وقف نامههای جالبی است كه از اواخر دوره صفوی، كه به حق باید آن را عصر وقف نامید، بر جای مانده است. عامل عمده این موقوفات، طبقه آقایان، یعنی خواجههای «1» وابسته به دربار بودند كه به همین دلیل از ثروت هنگفتی برخوردار میشدند؛ اما از آنجا كه آنان فرزندی نداشتند تا ثروتشان را برای آنان به ارث بگذارند، به اجبار این ثروت را، یا در سفر عتبات و حرمین شریفین خرج میكردند و یا صرف خیرات و مبرات مینمودند. بهترین مصرف آن ایجاد مسجد و تكیه و مدرسه و رباط بود. آنان، پس از ساختن این اماكن، موقوفاتی برای آنها قرار میدادند تا مخارج اماكن مزبور به راحتی تأمین شود. طبعا بدون این موقوفات، این اماكن به سرعت رو به انحلال و اضمحلال میرفت.
یكی از آقایان كه از چهرههای برجسته دوره شاه سلطان حسین (1106- 1135) بوده آقا كمال است. وی صاحب جمع خزانه عامره بوده و به عبارتی وزیر مالیه دولت صفوی محسوب میشده است. میرزا سمعیا درباره شغل مزبور مینویسد:
شغل صاحب جمع خزانه عامره آن است كه صاحب جمع مزبور مقرب الخاقان، و آنچه از نقد وجوهات ممالك محروسه و دار السلطنه اصفهان متعلق به سركار دیوان است، به تحویل صاحب جمع خزانه عامره مقرر بود و هر یك از عمّال و حكام و مباشرین مالیات
______________________________
(1). در این باره در مقدمه وقف نامه نظر آقا توضیحاتی آمد. و نیز بنگرید: مینورسكی، سازمان اداری حكومت صفوی، ص 107
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 914
دیوانی، تأخیر در وجوه انفادی خزانه عامره مینمودند، صاحب جمع خزانه به جهت وصول انفادیات خزانه، توابین خود را محصّل و به ولایات فرستاده وجوه تحویلی را وصول و ابواب جمع خود مینمودند. «1»
وی به عنوان نمونه از همین آقا كمال یاد میكند كه چندین سال متوالی این سمت را در اختیار داشته است:
... آقا كمال صاحب جمع به خدمت پادشاه سابق عرض و حاجی مهدی خان (كه نام وی را نیز در همین وقفنامه داریم) معتمد خود را محصّل و هر ساله مومی الیه تمام و كمال وصول و انفاد خزانه عامره مینمود و آنچه انفس اجناس سركار خاصه شریفه است، خواه از جواهر یا اقمشه نفیسه پیشكش، از كتاب و سمور و زربفت و سایر اجناس بسیار تحفه، در خزانه عامره، به تحویل مشار الیه مقرر و صاحب جمع خزانه در نهایت اعتبار و كمال اقتدار و كلیددار خزانه نیز از معتبرین خواجه سرایانست. «2»
بر اساس یكی از احكامی كه شاه درباره موقوفات همین مدرسه آقا كمال صادر كرده، چنین به دست میآید كه وی در سال 1107 منصب صاحب جمعی را عهدهدار شده است.
آقا كمال از شخصیتهای متنفذ دربار بوده است. در واقع، دوره اخیر صفوی را باید دوره نفوذ خواجگان نامید. در همین دوره، از شخصی با نام احمد آقا یاد شده كه یوزباشی غلامان خاصه بوده و او نیز نفوذ زیادی در شاه داشته است. گفته شده است، زمانی احمد آقا آن چنان جرأت یافته كه به وزیر اعظم نیز دشنام داده است. «3» ما در این باره، در مقدمه وقف نامه نظر آقا شرحی آورده و اشعاری از مكافات نامه را نیز كه حكایت از تنفر مردم از خواجگان دارد، نقل كردیم.
این شاعر، درباره نفوذ آقا كمال و احمد آقا بر شاه سلطان حسین میگوید:
ولی حرف فراش آقا كمالبود وحی منزل خلافش محال
اگر احمد آقا شدی مدعینبودی ز انكار حق مانعی «4»
كمال از كمالش به ما شوم شدز ادراكش ادارك معدوم شد «5» به هر روی این خواجه سرایان مورد تنفر اقشاری از مردم بودهاند، به ویژه كه نوعا اصالت
______________________________
(1). میرزا سمیعا، تذكرة الملوك، ص 29. درباره خزانه شاه، كیفیت گردآوری اموال و خزانهدار شاه سلیمان كه آقا كافور نام داشته، بنگرید: شاردن، سفرنامه (چاپ عباسی) ج 6، صص 308- 310
(2). میرزا سمیعا، تذكرة الملوك، ص 29
(3). مینورسكی، سازمان اداری حكومت صفوی، ص 107
(4). مكافات نامه، ابیات 364- 365
(5). مكافات نامه، بیت 396
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 915
خانوادگی نیز نداشتند، چنان كه خانواده نیز نداشتند. در برابر، آنان وفادار به دربار بوده و حیاتشان در گرو همین وفاداری بود كه دربار نیز از آن بهرهمند میشد.
آقا كمال با داشتن چنان موقعیتی، تصمیم گرفته است تا مدرسهای بزرگ بسازد، مدرسهای كه به نوعی بتواند مانند مدرسه چهارباغ یا مدرسه مادر شاه باشد؛ گر چه باید توجه داشت كه بر حسب تواریخ موجود در وقفنامه، بنای آن پیش از مدرسه چهارباغ آغاز شده است. وی این مدرسه را بنا كرده و در طول سالهای 1107- 1133 كار وقف رقبات وقفی را انجام داده است. تاریخ اول، قدیمیترین تاریخی است كه در یكی از فرامین شاه درباره موقوفات آقا كمال آمده و تاریخ دوم، آخرین تاریخی است كه در یكی دیگر از فرامین شاه آمده است.
شاید مهمترین سؤالی كه در آغاز به ذهن خطور میكند این باشد كه این مدرسه در كجا قرار داشته و چه سرنوشتی پیدا كرده است. در این باره باید گفت، متأسفانه بر خلاف نظر واقف كه تمام كوشش خود را برای حفظ مدرسه انجام داده و با نوشتن وقف نامهای با این تفصیل و دقت راه را بر هر گونه سود جویی بسته، امروزه هیچ اثری از این مدرسه بر جای نمانده و حتی جای آن نیز مشخص نیست. طبیعی است كه از موقوفات آن نیز خبری در دست نباشد. بر اساس آنچه در وقف آمده است، محل مدرسه «در حوالی و چهار سوق بزرگ عباس آباد اصفهان» قرار داشته است.
از یكی از فرامین شاه كه در حاشیه وقفنامه آمده است چنین بدست میآید كه آقا كمال از سال 1107 ساختن مدرسه را آغاز كرده است. همانطور كه اشاره شد از این مدرسه اثری باقی نمانده و تنها یادی كه از مدرسه در دست است، بقایای قسمتی از كاشیكاری سر در مدرسه است كه در انبار مسجد رحیم خان اصفهان نگهداری میشود. در این باره بهتر است به توضیحات استاد هنرفر توجه كنیم. ایشان ذیل عنوان كتیبه مدرسه آقا كمال خازن از آثار دوره صفویه مینویسد:
روز دوشنبه 18 خرداد 1343 كه باتفاق دوست فاضل آقای سید مصلح الدین مهدوی مشغول تطبیق كتیبههای مسجد رحیم خان بودیم. دو نفر از خادمین مسجد به نام شكر الله و حسن گنجعلی اظهار داشتند كه در انبار مسجد چند كتیبه سنگی خوش خط وجود دارد و ما را به درون انبار راهنمایی كردند. از ملاحظه آثار مزبور معلوم شد كه كتیبه، متعلق به یكی از هفت مدرسه از بناهای عصر صفویه است كه به وسیله آقا كمال خازن خزانه شاه سلطان حسین صفوی بنا شده است. آقایان نامبرده اظهار داشتند كه قطعات كتیبه را در زیر خاكهای انباشته شده یكی از زوایای مسجد یافتهاند و تا این تاریخ شخصا از آنها مراقبت كردهاند. مؤلف با قدردانی از سعی و اهتمام نامبردگان مخصوصا آقای حسن گنجعلی كه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 916
علاوه بر خدمت در مسجد به شغل آموزگاری نیز اشتغال دارد و خط نستعلیق را نیكو مینویسد، در حفظ بقایای یكی از آثار گمنام دوره صفویه، به قرائت و عكس برداری از قطعات موجود كتیبه توفیق یافت و باین ترتیب اثر دیگری بر آثار پراكنده عهد صفویه میافزاید. ظاهرا مصالح بنائی هفت مدرسه در بنای مسجد جدید در اواخر عهد قاجاریه به كار رفته و ضمن حمل این قبیل مصالح به مسجد رحیم خان، كتیبه مزبور هم انتقال یافته و همچنان در این محل بر جای مانده است، از قرار معلوم دو مدرسه از هفت مدرسه در محله مستهلك جنب شاهزاده ابراهیم قرار داشته كه تدریجا به ویرانی گراییده و از مصالح آنها در ساختمان مسجد رحیم خان و شبستان مسجد محله نو (مسجد فشاركی) استفاده شده است.
كتیبه مزبور كه به خط ثلث فرو رفته بر سنگ پارسی و به قلم عبد الرحیم جزایری خطاط معروف شاه سلطان حسین صفوی است، به شرح زیر میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم من فضل الله سبحانه و میامین دولة السلطان الاعظم و بركات خدمة الخاقان الافخم ظلّ الله فی العالم، سید السلاطین، قهرمان الماء و الطین، السلطان بن السلطان ابو المظفر شاه سلطان حسین الصفوی الموسوی الحسینی بهادر خان لازال بابه مرجعا لأعاظم السلاطین وفّق لبناء هذه المدرسة خادمه الخازن لخزانة عطیاته الممتاز القرب الی حریم سرادقاته آقا كمال جعل الله سعیه مشكورا و اتفق اتمامها فی 1108 كتبه عبد الرحیم؛ عمل محمد طاهر». «1»
نام آقا كمال كه امور مالی دولت صفوی را به طور كامل در اختیار داشته، در برخی از كتیبههای مدرسه چهار باغ نیز آمده است. درباره این مدرسه گفته شده است:
... و مدرسه سلطانی صد و پنجاه حجره دارد در كمال تكلف ساخته شده به سركاری آقا كمال صاحب جمع خزانه عامره «2»
در اشعار اطراف سرسرای مدخل مدرسه چهار باغ كه به خط محمد صالح اصفهانی و مورخ به سال 1119 است، چنین آمده است:
وارث تخت سلیمان خسرو گیتی ستانپادشاه شیعیان، جان جهان سلطان حسین
آن كه از تیغ كجش شد راست كار عالمیآن كه از خلق و كرم بگرفت حدّ مشرقی
شد مقرر تا غلام و خازنش آقا كمالكز كمال عقل و دانش، عقل و دانش راست عین «3» و در اشعار منقوش بر دست اندازهای چوبی غرفههای فوقانی مدخل مدرسه چهار باغ آمده است:
______________________________
(1). هنرفر، لطف الله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 803- 804
(2). خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 557
(3). هنرفر، همان، ص 694
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 917 به عهد دولت سلطان حسین شاه جوانكه از عدالت او گشت ملك و دین آباد
ز صدق بود چو آقا كمال سركارششدست منزل اهل كمال و استعداد
قلم گرفت و نوشت ازهری بتاریخشبنام مدرسه شه شد از كمال آباد «1» و در اشعار سراسری شمالی مدرسه به خط محمد صالح اصفهانی آمده:
ابر عالمگیر گوهر قطره بحر كرمعالم آرا، آفتاب داد و دین سلطان حسین
یافت چون اتمام این عالی بنا از جود شاهداد چون سركاری آقا كمال زیب و زین «2» وقف نامه حاضر كه در اصل، هم وقف نامه و هم شرح رقباتی است كه هر از چندی واقف، برای مدرسه و مصارف دیگر وقف میكرده، میتواند روشنگر بخشی از مسائل تعلیم و تربیت و نیز تاریخ اقتصادی این دوره باشد.
اطلاعاتی نیز درباره تاریخ خود مدرسه در آن دیده میشود. برای نمونه، در جایی آمده است كه اگر در آمدی اضافی بود، صرف ساختن حجرات فوقانی شود و پس از چندی، در وقف جدید، آمده است كه این حجرات ساخته شده و مبلغی برای هزینههای آن اختصاص یافته است. همچنین از محمد مؤمن به عنوان مدرس مدرسه و از شیخ جلال الدین محمد به عنوان رئیس مدرسه یاد شده است.
این هم افزودنی است كه همه این رقبات وقفی از آن مدرسه نیست؛ روشن است كه در آمد این همه موقوفه بسیار بیش از مصارف یك مدرسه است؛ به همین دلیل در میان مصارف یاد شده، كمك به شیعیان فقیر ساكن عتبات، تأمین هزینه مسافران عتبات، تأمین هزینههای حرم امام رضا علیه السلام و غیره نیز یاد شده است.
در این وقف نامه نیز كه واقف از آقایان است، باز نقش آقایان به مانند وقف نامه پیشین آشكار است. این نیز میتواند به شناخت موقعیت این افراد و ارتباط آنان با یكدیگر در دوره اخیر صفوی كمك كند. افزون بر آقایان، از عتقاء، یعنی بردگان آزاده شده آنان نیز كه موقعیتی یافتهاند- و به خصوص در این میان، از گرگین خان كه در سالهای اخیر صفوی نقش فعالی در ارتش صفوی داشته- یاد شده و امتیازاتی برای آنان در نظر گرفته شده است.
از دیگر اطلاعات حاشیهای كه از این وقف نامه و فرامین شاه درباره آن به دست میآید، آگاهیهای بسیار جالبی است از انواع و اقسام مالیاتهایی كه به اسامی مختلف از مردم ستانده میشده است. در یكی از فرامین شاه، برای ملغی كردن انواع مالیاتهای رسمی و غیر رسمی از رقبات وقفی چنین آمده است: «... و مباشران مهمات دیوانی دار السلطنه مذكوره اصلا و مطلقا به هیچ وجه من الوجوه و به هیچ جهتی از جهات دخل در مهمات
______________________________
(1). كه این ماده تاریخ میشود سال 1119؛ نك: هنرفر، همان، ص 695
(2). هنرفر، همان، ص 711
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 918
محال مزبور ننموده، پیرامون نگردند، و قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند، و از حشو نتیجه اخراجات موضوع و مستثنی دارند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و خارج المال اربابی و رعیتی و استصوابیات و عوارضات مسددة الابواب از علفه و علوفه و قیلغا و سیورسات و الام و الاغ و طرح و دستانداز و شكار و پیكار و رسوم داروغگی و رسم المهر و رسم الصدارة و عشر و ده نیم و رسوم میرابی و رسوم سایر عمال و توجیهات خلاف حساب و سرشمار و خانه شمار و سلامی و ساوری و میهمانی و پیشكش و عیدی و نوروزی و هوایی و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و یراق پوشی ایام عاشورا و شاطردوانی و وجوه محترفه و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و سایر تكالیف به هر اسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقی بر محال مذكوره ننموده و اگر فرضا در وقتی از اوقات حكمی در باب سیور غالات صادر گردد كه فی الجمله تكلیفی در آن باشد، محال مزبوره را از آن تكلیف نیز معاف و مسلّم دانسته، سیور غال مذكور را از سایر سیور غالات مستثنی شمارند».
افزون بر اطلاعات اقتصادی، گهگاه، آگاهیهای قضایی نیز در این وقف نامه دیده میشود. از جمله در فرمانی كه شاه برای بخشودگی مالیات رقبات وقفی صادر كرده، آمده است: و قضایایی كه سانح گردد، سوای خون كه به دیوان اعلی متعلق است، در هر عصری به متصدیان موقوفات مدرسه رفع نمایند.»
در وقف نامه مدرسه آقا كمال یا مدرسه سلطان حسینیه مهر تعدادی از علما و شهادت آنان دیده میشود كه مشهورترین آنها محمد باقر حسینی خاتون آبادی و محمد حسین تبریزی- آخرین ملا باشی عصر سلطنت شاه سلطان حسین- است. علاوه بر اینها نام زین الدین عاملی، محمد شفیع خراسانی و حسین بن حسن گیلانی دیده میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم فهرست موقوفات عالیجاه مقرّب الخاقانی، مؤتمن السّلطانی آقائی، مستغنی الالقاب و الاوصافی، آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره- زید اقباله العالی- كه تولیت آنها با بندگان نواب ... گردون قباب اشرف همایون اعلی است و هر كس از سلسله علیّه صفویه كه فرمان فرمای ممالك وسیع المسالك ایران باشد و نظارت آنها مادام الحیات با عالیجاه واقف و بعده با عالیجاه مقرب الخاقانی توفیق آثاری محمود بیك جبّادار باشی كه حال ناظر بیوتات است، و بعد با عالیجاه مقرب الخاقانی محمد ابراهیم
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 919
بیك، یوزباشی آقایان است؛ و بعده به هر كس كه به منصب مومی الیه سرافراز باشد. و هرگاه محمود بیك مشار الیه قبل از واقف داعی حق را لبیك اجابت گوید، نظارت بعده از عالیجاه واقف به عالیجاه محمد ابراهیم بیك یوزباشی، و بعده به هر كس كه یوزباشی طرف خسرو آقا بوده باشد، متعلق است؛ و اگر آن منصب به احدی مرجوع نشود، اختیار تعیین ناظر با بندگان اعلی حضرت متولّی است تا آن كه یوزباشی مزبور تعیین شود. و در وقف نامچه ثالثه قید شده كه اگر یوزباشی آقایان طرف خسرو آقا تعیین نشده باشد، جبّاردارباشی اگر از آقایان عظام باشد؛ و اگر جبّادار باشی از آقایان عظام نباشد، امیر آخور باشی اگر از آقایان باشد تا این كه یوزباشی طرف خسرو آقا تعیین شود؛ و اگر تمام مناصب عالیه كه در امر نظارت سر افرازی به آن شرطست است، به احدی داده نشده باشد، اختیار با بندگان اعلی حضرت متولّی است كه هر یك از بندگان را مأذون فرمایند كه به استصواب عالم متوجه باشد تا تعیین یوزباشی آقایان عظام؛ و شرط نمود، كه بعد از واقف، هر كس ناظر باشد به استصواب عالم دینی كه ریاست این طبقه علیّه به او مسلّم باشد و از سایر علما در مجلس اعلی حضرت متولّی مقدّم نشیند و با فقدان وصف مزبور، عالمی كه به افضلیّت اشهر بین الانام باشد، و با اختلاف به مختار به قرعه شرعیّه عمل نمایند و تصدّی آنها را تفویض نموده به رفعت و معالی پناهان حاجی محمد كبیر تاجر اصفهانی و حاجی مهدی خان بیك تابین عالیجاه واقف و حسن بیك اصفهانی كه مادام قابلیت و اهلیّت داشته باشند، به مصلحت یكدیگر به نسق و ضبط و اخذ حاصل آنها اقدام نمایند؛ و اگر یكی از ایشان غایب باشد یا مانعی داشته باشد، نایبی تعیین نماید كه به مصلحت متصدّی حاضر به امور لازمه تصدّی قیام نماید.
و هر گاه بعد از حیات واقف، متصدّیان یا احدی از ایشان را وفات رسد و اولاد ایشان قابلیت نداشته باشد، به كسی كه «عالم» و «ناظر» مصلحت دانند، بعد از عرض به خدمت اعلی حضرت متولّی رجوع نمایند و حسب الاحكام مطاعه لازم الاطاعه مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی موقوفات مزبوره به سیور غال و معافی مدرسه احداثیه واقف موسومه به مدرسه سلطان حسینیه و سركار فیض آثار امام الجن و الانس كه موقوف علیهم این اوقافند، مقرّر و شفقت شده است و مادام امر نظارت با واقف است، حق النظاره را در وجوه خیرات و مبرّات صرف نماید.
دفعه دیگر كه وقف است بر مدرسه احداثیه عالیجاه واقف واقعه در حوالی چهارسوق بزرگ عباس آباد اصفهان موسومه به مدرسه سلطان حسینیه و بر مصالح آن، و مصارف آن را بر این نحو مقرّر شده كه اوّلا مؤونات زراعات و خرج قنوات و تعمیر عمارات و مستغّلات و تعمیرات مدرسه مزبوره و روشنایی مسجد و راهروها و متوضّاهای مدرسه و
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 920
فرش مسجد و دو مدرس و شبستان و فرش حجرات، هر گاه احتیاج شود، و قیمت دلو و ریسمان و چرخ جهت آب كشیدن از حاصل آنها وضع شود و از بقیه آن به حق التولیه و یك عشر به حق النظاره ناظر و عالم بعد از واقف بالمناصفه و نصف عشر به حقّ التصدی تصرّف نمایند و از بقیه حاصل و مداخله هر ساله پانزده تومان به حق التدریس و هر یوم سه هزار و هفتصد دینار به وظیفه طلبه مدرسه كه حین الوقف سی و هفت نفر بودهاند و چهار تومان به خدّام و دو تومان به مؤذّن به شرطی كه به كار خود قیام نماید، بدهند و در هر شب جمعه یك هزار و پانصد دینار به طلبه مدرسه مذكور بدهند كه یك ختم قرآن مجید نموده، ثواب آن را به روح كثیر الفتوح نوّاب طوبی آشیان قدس مكان- نوّر اللّه مرقده- قربت نمایند و در اوقات متبرّكه مفصّله ذیل:
لیلة العیدین، لیلة العرفه، لیلة [و] یوم عید الغدیر، لیلة [و] یوم المباهله، لیلة [و] یوم مولود النبی صلی الله علیه و آله، لیلة [و] یوم التاسع شهر ربیع الاول، لیلة الاولی من رجب المرجب، لیلة الرغائب، لیلة النصف منه، لیلة المبعث، لیلة النصف من شعبان، لیلالی افراد ثلاثة شهر رمضان، لیلة الاربعین.
هر شب، شش قاب طعام كه عبارت از شش من برنج به وزن تبریز و گوشت به وزن مزبور و روغن با سایر اسباب باشد طبخ، و طعام طلبه و خدمه مدرسه مذكوره نمایند و ثواب آن را به روح نواب و طوبی آشیان قدس مكان قربت نموده؛ و اگر از مداخل موقوفات بعد از مصارف مذكوره چیزی اضافه بماند، در مرتبه فوقانیه مدرسه مزبوره به قدری كه مدرّس و ناظر مصلحت دانند، بعد از عرض به خدمت بندگان متولّی، حجرات بسازند و اضافه را به سكنه حجرات فوقانیه بدهند و آنچه از آن اضافه باشد، بر وظیفه مدرّس و اهل مدرسه اضافه نمایند.
قریه مروق سمیرم فارس كه حیدر آباد نیز گفته میشود، با اراضی و صحاری و قنوات و دهكده و حمام و قلعه و طاحونه و غیر ذلك مفصّله ذیل: قنات سركاه مشهوره به باش كهریز، قنات موسوم به كمال آباد، قنات موسوم به دولت آباد، رشته قنات موسوم به حیدر آباد، رشته قنات رفیع آباد، رشته قنات بكوكجه دره، رشته قنات سلطان آباد، رشته قنات حاجی آباد، رشته قنات سیاه كل، رشته جدول رباط آب رودخانه بالتمام، رشته چشمه سبز میدان بالتمام، حمام، قلعه، طاحونه، دهكده بالتمام.
قریه معموره گندمان ناحیه كیاروار و مزدج اصفهان با اراضی و صحاری و حمام و باغات و قنوات ثلاثه ذیل و مجاری و خان معین احداثی عالیجاه واقف، قنات مشهوره به قنات معموره، رشته قنات موسومه به كمال آباد احداثی عالیجاه واقف، رشته
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 921
قنات سنگ سفید احداثی عالیجاه مشار الیه بالتمام.
قریه موسومه به كمال آباد من محال سمیرم به قرب مباركه لنجان اصفهان با توابع شرعیه از اراضی و صحاری و قنوات و مجاری و قلعه و حمام و حصار و غیر ذلك بالتمام.
مزرعه عباس آباد گندمان با اراضی و صحاری و قنوات و مجاری و انهار و جداول و دهكده و قلعه و غیر ذلك سیمّا اراضی مزرعه صفی آباد متصله به آن كه از آب رودخانه چیغاخور شرب میشود بالتمام.
مزرعه علی آباد متصله به كمال آباد مزبور با اراضی و صحاری و قنوات و مجاری و قلعه و حصار و خیابان و اشجار مغروسه در خیابان و حریم و غیر ذلك قدیما و جدیدا، داخلا و خارجا، دایرا و بایرا بالتمام.
مزرعه گاری من مزارع جی اصفهان با اراضی و صحاری و قنوات و مجاری و قلعه و بازارچه و غیر ذلك سیمّا قنات موسومه به فیض آباد و اراضی تابعه بالتمام.
بازارگاه واقعه در خارج سید احمدیان اصفهان كه حین الوقف بیست و یك باب و ثانی الحال بیست و شش باب شده، با افزار و انكار [؟] كه نزد مستأجران است: دكان حدّادی، دكان نعلبندی، علافی، عصاری با سنگ آسیاب، ندافی، صباغی با تغار، طباخی با پس دكان، قنادیگری، علاقهبندی، روّاسی با پس دكان، سفیدگری، پالان دوزی، خبازی با زیر زمین، خراطی با زیر زمین، فواكهی با زیرزمین، بقالی با زیر زمین عطاری با زیر زمین، حلاجی، رزازی با زیر زمین، مصب اتوگری، زرگری، مطب حكیم، تنباكو فروشی با زیر زمین، شمّاعی، قصابی، كبابی بالتمام، دكاكین متصله به مدرسه مباركه سلطان حسینیه احداثیه عالیجاه واقف موفق مشار الیه هشت باب اصل دكاكین ... باب، انبار، انبار خبازی یك باب بالتمام.
محوطه مشتمله بر آیینه تحتانیه و فوقانیه و فضای مربوط به آن واقعه در كنار زاینده رود اصفهان جنب منزل مرحوم میرزا ابو الحسن مستوفی الممالك سابق كه به جهت انبار محصولات موقوفات ساخته و انبارداری را به محمد قلی بیك عتیق كوچك مرجوع و چنین قرار دادیم كه امامقلی بیك عتیق دیگر تا هنگام قابلیت محمد قلی بیك نائب او باشد و هر گاه محمد قلی بیك قابلیت نداشته باشد، امام قلی بیك بالاصاله انباردار باشد، و بعد از ایشان هر یك از عتقای دیگر او كه امانت و دیانت و شایستگی امر مزبور داشته باشند؛ و با تعدد در اوصاف، به قرعه عمل شود و بعد از وفات عتقاء ... هر یك از اولاد ذكور ایشان و اولاد اولاد ذكور ایشان و هكذا كه شایستگی داشته باشد. با تعدد در وصف مختار به قرعه و با عدم اتصاف ایشان و اولاد ایشان به
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 922
وصف مزبوره یا انقراض ایشان و اولاد ایشان ناظر و عالم به كسی كه شایستگی داشته باشد رجوع نمایند بالتمام.
مزرعه فیض آباد مشهوره به كشكول از مزارع برخوار از بلوكات تسعه دار السلطنه اصفهان با توابع شرعیه كه آب آن تا حال جاری نشده است.
مسعود آباد برخوار اصفهان كه قنات دولت آباد از جمله قنوات فیض آباد مشهور به دهچی در اراضی آن شرب میشود و قنات آن به اراضی خیر آباد بر خوار جاری است بالتمام.
دفعه دیگر كه تولیت نظارت و استصواب عالم و تصدّی آن به دستور دفعه اولی و حق التولیه و حق النظاره ناظر و عالم و حق التصدی آن به نحوی است كه در دفعه اولی مكتوب شده، برین نهج است كه بعد از اخراجات تنقیه قنوات و مؤونات زراعات و سایر اموری كه مصلحت وقف در آن باشد و سبب آبادی و نما و زیادتی محصول شود و تعمیر عمارات حصص موقوفه كه ساخته شده یا بعد از این ساخته شود و تعمیر و روشنایی مسجد و حمامی كه در قریه كمال آباد ساخته شده و حمام و مسجدی كه در اشرف آباد و خیر آباد ساخته شود و درب و بوریای آنها و سه تومان به مؤذّنی دهند كه در مسجد مزبور به امر مؤذّنی و خادمی قیام نماید و همچنین به نحو مسطور در مسجدی كه در اشرف آباد و خیر آباد ساخته شود و بعد هر ساله واقف موفق مادام حیاته، مبلغ بیست تومان از حاصل این وقف را در وجوه خیرات و مبرّات مصروف دارد و بعد وفاته، به امر متولّی هر عصر و مدخلیت عالم و ناظر آن عصر، بیست تومان مزبور را هر ساله به جمعی از صلحا و اتقیای سكنه مدرسه مزبوره كه خاطر از قرائت و دیانت ایشان جمع باشد، بدهند كه در تمام سال دویست ختم كلام ملك علام [در]
شهر رجب المرجب یك ختم، شهر شعبان المعظم یك ختم، شهر رمضان المبارك یك ختم، شهور تسعه بقیه سال ... ختم.
از قرار ختمی یكهزار دینار بدین موجب نموده، ثواب آن را به روح عالیجاه واقف تبرّع نمایند، و چهار صد من گندم به وزن سابق اصفهان، به جهت حمامی قریه مذكوره كه حمام را پاكیزه نگاه دارد، تعیین نمایند و مثل آن به جهت حمامی كه در اشرف آباد و خیر آباد ساخته شود؛ و هفت تومان تبریزی به جهت طالب علمی كه قدری علم فقه داند و در كمال آباد به اجرای عقود شرعیّه و تعلیم امور واجبه و تعلیم اطفال ایشان قیام نماید و در تغسیل و تكفین مؤمنین مطلع باشد و همچنین در اشرف آباد و خیر آباد؛ و مبلغ بیست تومان در ایام عاشورا در مدرسه مزبوره صرف مراسم تعزیه نمایند و دو نفر خادم دیگر به جهت مدرسه مزبوره تعیین نمایند و تتمه حاصل و منافع را با آنچه از حاصل وقف سابق باشد، به
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 923
ازای هر حجره از حجرات مدرسه مزبوره، یومی یكصد دینار و رئیس را دویست دینار بدهند، و حق التدریس به ضمیمه آنچه سابق بود تا بیست تومان داده شود و آنچه باقی بماند، منوط به رأی اشرف اعلی حضرت متولّی و عالم و ناظر صرف مرمت تعمیرات مدرسه و تجدید فروش و وظیفه طلبه سكنه و روشنایی آنجا به هر نحوی كه رأی ایشان قرار گیرد، به عمل آورند؛ خواه به كل این وجوه و خواه به بعض آن؛ و اگر چنانچه متولّی و ناظر و عالم مصلحت دانند كه وجه باقی مخصوص تعمیرات و تجدید فروش و روشنایی متوضّاها و راهروها و پلهكانها و قیمت دلو و چرخ و ریسمان مدرسه شوند، مختارند.
قریه كمال آباد برخوار مشهوره به كنجار كه در آن حمام و مسجد و آب انبار فی سبیل الله ساخته شده است. اراضی علیا كه آب گرگاب و باینجه و اله آباد و جلال آباد و احمد آباد و رحمت آباد و ... زراعت میشود، مع طاحونه ... و دهكده و خیابان و اشجار و غیرها. اراضی سفلی كه قنات كمال آباد مخصوص آن است مع قلعه و دكاكین و دو برج و حمام و دو باغ و خیابان و اشجار و ... و غیرها، سیمّا قنات بایره اشرف آباد بالتمام.
مزرعه اشرف آباد برخوار با توابع شرعیه، سیمّا قنات اشرف آباد و قنات كمال آباد و قنات علیا آباد و باغات و طاحونه و غیر ذلك كه قدری از آب قنات آن به اراضی گرگاب و باینجه شرب میشود.
مزرعه خیر آباد برخوار با اراضی و غیر ذلك سیمّا قنات خیر آباد و مسعود آباد و باغات و خیابان و اشجار مغروسه و برج و حمام و قلعه كه حمام و آب انبار و مسجد در آن فی سبیل الله و فی سبیل الخیر ساخته شده بالتمام.
خان آقانور واقع در شارع مورچه خورت برخوار اصفهان با توابع شرعیه كه از كرایه دكان آن تعمیرات ضروریه آن به عمل آید و آنچه باقی بماند به دستور فوق مصروف گردد بالتمام.
دفعه دیگر كه وقف است بر طلبه سكنه مدرسه مذكوره و مصالح و متعلقات آن و بر سكنه و متوطّنین نجف اشرف و كربلای معلّی و بلاد كاظمین علیهما السلام و بر زوار عتبات عالیات از سادات عظام و طلبه كرام و صلحای ذوی الاحترام كه از فرقه ناجیه اثنی عشریه و در آن اماكن مشرّفه ساكن بوده و به جای دیگر نقل ننموده باشند و به صفت استحقاق و فقر موصوف باشند و تولیت و نظارت و استصواب عالم و تصدّی به دستور مسطور در دفعه اولی و ثانیه و حق التولیه یك عشر و حق النظاره عالم و ناظر یك عشر بالمناصفه و حق التّصدی یك عشر بالمساوات است.
و مصارف این وقف به این نحو شرط و قرار شده كه هر ساله، اوّلا اخراجات و مؤونات موقوفات از خرج قنوات و تعمیر عمارات و مایحتاج الیه انتفاعات و موقوف علیه زیادتی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 924
ریع و تكثیر زراعات و غیر ذلك و مرمّت و تعمیرات مدرسه مزبوره و تجدید فروش و روشنائی متوضّاها و راهروهای تحتانیه و فوقانیه و دلو و ریسمان و جاروب و سایر ضرویات مدرسه مذكوره را اگر وجهی كه از حاصل موقوفات مرقومه در دو وقفنامچه سابقه جهت آنها تعیین نموده است، وفا به اخراجات و ضروریات آنها نكند، از حاصل این موقوفات بر سبیل تتمه، كما ینبغی و یلیق، عمل آید و همچنین هر گاه حاصل موقوفات مكتوبه در وقفنامچتین سابقتین وفا نكند به وظیفه طلبه سكنه و حق التدریس به نهجی كه در آنها تعیین شده است، از حاصل این موقوفات تتمه آنها داده شود و سوای آنچه در دفعتین سابقتین به جهت مصارف مدرسه مذكوره تعیین نموده است، از حاصل این موقوفات هر ساله، دو تومان به جهت یك نفر مؤذّن دیگر مقرر نمود كه به اتقاق یك نفر مؤذّنی كه سابقا تعیین شده و در مدرسه مزبوره در اوقات صلوات به وظایف اذان و لوازم آن اشتغال نمایند و چون حجرات فوقانی به مساعدت توفیقات ربانی ساخته شده و حال به انضمام حجرات تحتانی شصت حجره مسكون است، از حاصل این موقوفات و موقوفات مكتوبه در دو وققنامچه سابقه، هر یوم دویست دینار به رئیس مدرسه و هر یوم پنج هزار و نهصد دینار به سایر طلبه داده شود؛ و در هر شب جمعه از حاصل این موقوفات، سوای یك ختمی كه در دفعه اولی به جهت روح نواب طوبی آشیان قدس مكان مقرّر شده، یك هزار و پانصد دینار به سكنه طلبه مدرسه مزبوره داده شود كه یك ختم قرآن مجید نموده، ثواب آن را به روح كثیر الفتوح، قربت نمایند و همچنین از حاصل این وقف، سوی شش قاب طعام مرقومه در دفعه اولی، شش قاب طعام دیگر در هر شب از لیالی و ایام متبركه مفصّله آن، جهت طلبه سكنه و خدّام مدرسه مزبوره كه مجموع دوازده قاب بوده باشد، طبخ نمایند؛ و آنچه از حاصل موقوفات مزبوره از مصارف و حق التولیه و حق النظاره عالم و ناظر و حق التّصدی باقی بماند، برده، سهم نموده، سه سهم را به جمعی كه در نجف اشرف سكنا داشته باشند و به جای دیگر نقل نكرده و به صفت استحقاق و فقر موصوف و از فرقه ناجیه امامیه اثنی عشریه باشند، نصف به سادات و علویات بیشوهر و ایتام سادات و نصف به غیر سادات از صلحا و بیوه زنان و ایتام آنجا و سه سهم دیگر را به جمعی كه در كربلای معلّی ساكن باشند به تفصیل و شروط سكّان نجف اشرف، و دو سهم دیگر به جمعی كه در بلده مباركه كاظمین علیهما السلام ساكن باشند، به شروط و تفصیل سكنه نجف اشرف، عاید سازند؛ و تعیین قدر اعطا به هر یك، منوط به رأی بندگان متولّی و عالم و ناظر است كه به هر نحو مصلحت دانند، عمل نمایند و یك سهم دیگر را به زوّار عتبات عالیات از قرار هر یك نفر پنج هزار دینار بدهند و اگر در سالی آن قدر زوّار نروند كه مجموع یك سهم به ایشان داده شود، آنچه از رسد زوّار باقی بماند، ضمیمه هشت سهم حصّه سكنه اماكن
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 925
مشرّفه نمایند و یك سهم بقیه را در وجه متصدّیان بالمساوات به علاوه یك عشر مذكور فوق رسانند.
مزرعه موسومه به فیض آباد مشهوره به دهچی از مزارع مورچه خورت برخوار اصفهان با اراضی و صحاری و مجاری و باغات و قلاع و خیابانها و اشجار نابته در خیابانها و در حرایم آن جا كه اراضی آن به آب قنات موسومه به فیض آباد و به قنات موسومه به دهچی شرب میشود، و قنات دیگر آن كه موسوم به دولت آباد است، به مزرعه مسعود آباد مزبور شرب میشود بالتمام.
قریه محدثه عالیجاه واقف موسومه به مؤمن آباد با اراضی تابعه آن كه آب آن به مزرعه فیض آباد مشهوره به دهچی مذكوره قبل، شرب میشود و به این اعتبار در وقف نامچه ذكر آن نشده است. قنات بایره كه پود آن در جنب كمال آباد است و قنات آن از روی قنات جز آباد و جلا ساباد و زمین امیر آباد میگذرد و در پیش طاحونه گرگاب نزدیك قنات كمال آباد است. و علامت دهكده و قلعه و باغات بایره دارد و موسوم به بهرام آباد بوده و در وقف نامچه قریه مستحدثه واقف نوشته شده بالتمام.
قنات و مجری المیاه موسومه به گرگاب كه آب آن به اراضی كمال آباد و غیره وقفی عالیجاه واقف شرب میشود بالتمام.
قریه مستحدثه عالیجاه واقف متصله به اراضی خیر آباد برخوار كه آب آن به اراضی كمال آباد مزبور شرب میشود بالتمام.
قنات و مجری المیاه موسومه به باینچه كه آب آن به كمال آباد مزبور شرب میشود.
مزرعه رحمت آباد كه رحیم آباد نیز گفته میشود، محدود به رودخانه سهر [؟] و به قلعه خرم آباد و به قنات احمد آباد و به اراضی مسعود آباد و به اراضی و صحاری و قنات و مجاری و دهكده و ابنیه و عمارات و باغات و قلاع و اشجار و اعیانات و غیرها بالتمام. طاحونتین معینتین كه یكی از آنها به آب گرگاب و دیگری به آب اشرف آباد دایر است، هر یك با آلات و ادوات حدیدیه و مجریه و خشبیه و غیر ذلك بالتمام.
دفعه دیگر كه وقف است بر كافّه مؤمنین و متردّدین و عامه مسافرین و عابرین كه به قدری كه متردّدان و مسافران در رباط منزل مینمایند هر كس وارد شود، در آن منزل نماید و تولیت و نظارت و استصواب عالم و تصدّی آن به دستور مسطور است و مصرف آن به این نحو است كه مال الاجاره دكّان رباط صرف تعمیر ضروری آن و ملحقات آن شود، به نحوی كه همیشه به حلیه آبادی و معموری بوده، متردّدان از آن منتفع شوند و وجه اجاره دكان اگر از تعمیر ضروری رباط زیاده باشد، آن زیاده را در مصارف موقوفات مكتوبه در تحت دفعه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 926
ثالثه صرف شود و مال الاجاره دكان را زیاده از قدری كه گنجایش داشته باشد، نگیرند و قدغن نمایند كه مستأجر، اجناس را به قیمت زیاد تحمیل متردّدان ننماید و همیشه حجرهها و عرصه و طویلهها را پاكیزه و معمور نگاه دارند.
رباط مستحدثه عالیجاه واقف موفق مشار الیه واقعه در قریه خیر آباد بر خوار با توابع شرعیه بالتمام. رباط محدثه عالیجاه واقف واقعه در اراضی سنگ سفید حوالی قریه معموره گندمان با توابع شرعیه بالتمام. رباطین مزبورین در آخر وقف نامجات اربعه نوشته شده، ایضا وقف مخلّد شرعی نمود عالیجاه واقف مشار الیه تمامی رباط واقع در اراضی عشق آباد ماربین معروف به رباط انوشیروان را به نهجی كه در وقف رباطین متن مسطور است و صیغه كرده و به تصرف وقف داده است.
دفعه دیگر كه وقف است بر تعمیرات و فروش عمارات سركار فیض آثار آستانه متبركه و روضه منوره مطهّره امام الإنس و الجانّ المفترض طاعته و بقواطع البرهانها [؟] خلیفة الله فی أرضه، و أمینه علی فرضه و ندبه؛ و تولیت و نظارت و استصواب عالم و تصدّی آن به تفصیلی است كه آنفا مذكور شد؛ و مصرف آن به این نحو است كه هر ساله آنچه از حاصل آن بعد از وضع مایحتاج زراعات و موقوف علیه زیادتی ریع و تكثیر انتفاعات و خرج قنوات و سایر ضروریات و مؤونات به عمل آید، یك عشر به حق التولیه مخصوص اعلی حضرت متولّی و یك عشر مخصوص عالم و ناظر و یك عشر به حق التصّدی متصدیون مشترك بوده باشد و هفت عشر باقی را گماشته بندگان متولّی و عالم و ناظر اوّلا صرف تعمیرات ضروریه قبّه مباركه حضرت و دار الحفاظ و سایر عمارات متّصله به قبّه مباركه و آنچه از تعمیرات ضروریه زیاد آید؛ ثانیا صرف فروش ضروریه چیزی باقی بماند، علاوه اطعام مقرری هر روزه سركار فیض آثار نمایند، و هفت عشر مزبور را به این نحو به مصرف رسانند كه در اصفهان تسلیم تجار معتبر و چتی به اسم تجار مشهد مقدس باز یافت نمایند و چتی را مصحوب زوّار معتبر، به مشهد مقدّس نزد احدی از آقایان معتبر كه در مشهد مقدس سكنا داشته باشد، فرستاده مقرر دارند كه آن آقا وجه آن را بازیافت و خود به ترتیبی كه مذكور شد، در تعمیرات و فروش و اطعام الاول فالاول صرف نمایند و اگر از آقایان احدی در آن جا سكنا نداشته باشد، به عهده شخص معتبر دین داری مقرر دارند كه او خود به خدمت مزبور قیام نماید و وجه مزبور را به گماشتگان متولّی و ناظر سركار فیض آثار ندهند و به این اعتماد ننمایند كه گماشتگان ایشان به مصرف میرسانند و متولّی و ناظر سركار فیض آثار را به هیچ وجه من الوجوه در وقف مزبور در مصرف رسانیدن حاصل آن تمكین ننمایند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 927
مزرعه محمد آباد بسطام مشتمله بر چهار رشته قنات یكی موسومه به كودینان و دیگری به كلوی و دیگری به دن زنو [؟] و دیگری به دو تپه محدوده، شرقیا به اراضی قنات جاریه خوزیان كه رودخانه از جانب شرقی قبرستان خوزیان كشیده و منتهی شده به سیاه آب رودخانه مزبوره، واسطه میانه مزرعه مزبوره و اراضی خوزیان است، و غربیا به اراضی موات متّصله به شارع قریه ده ملّا، و شمالیا به جبل، و جنوبیا به اراضی مزرعه بیجن آور و رودخانه سیاه آب با كافّه ملحقات از اراضی دایره و بایره و مجاری و انهار و جداول و شرب مشارب و اعیانات و عمارات شش دانگ و غیر ذلك بالتمام.
مزرعه دایره مشهوره به مزرعه تقی آباد واقفه در بلوك قهپایه ولایت بسطام با توابع شرعیه از اراضی و صحاری و اوشات معموره و غیر معموره و قنوات و انهار و مجاری دایره و بایره و باغات و حصار و دهكده و جدران و اشجار و كروم و سایر ما یتعلق به شرعا و قدیما و جدیدا، داخلا و خارجا، سمّی ام لم یسّم و ذكر فیه او لم یذكر.
مزرعه مزبور، در آخر وقف نامجات اربعه نوشته شده، لیكن چون موافق است با مزرعه محمد آباد در جمیع مصارف و قیود و خصوصیات، لهذا در این فهرست با وقف محمد آباد قلمی گردید.
دفعه دیگر كه وقف است و تولیت و نظارت و استصواب عالم و تصدّی آن به نهجی است كه در دفعه اولی و ثانیه نوشته شده و درباره متصدیّون چنین قرار داده كه اگر در ایام حیات واقف، ایشان یا احدی از ایشان را وفات رسد، خود را از احوال اولاد ذكور ایشان استفسار نموده و با اتصاف به دیانت و امانت به او رجوع نماید، و الّا به هر كس دیگر كه مناسب داند مفوّض دارد؛ و بعد از واقف، ناظر به استصواب عالم، بعد از عرض به خدمت بندگان اعلی حضرت متولّی، به هر كس كه متّصف به امانت و دیانت و راستی و وقوف و كاردانی باشد، به او رجوع نماید؛ لكن باید كه از اولاد ذكور متصدیون استفسار نماید و چنانچه اولاد ذكور ایشان قابلیّت داشته باشند، ایشان را مقدّم دارد و متصدیون خدمات جزو خود را به هر یك از عتقای واقف كه قابلیّت داشته باشند، رجوع نمایند.
و همچنین در متن عقد وقف قرار داده كه نجابت و رفعت و معالی پناه حاجی محمد رحیم ولد حاجی ابو العلا به امر نویسندگی و سر رشته داد و ستد و جمع و خرج محصولات و اخراجات قنوات و تعمیرات مدرسه مزبوره و عمارات این وقف و موقوفات سابقه و لاحقه مكتوبه در وقف نامجات متلاصقه، مادام به وصف دیانت و امانت و راست قلمی متصف باشد، قیام نماید؛ و بعد از وفات او، عالیجاه واقف مادام الحیات بدون مدخلیّت غیر به هر یك از اولاد و برادران و اولاد ایشان كه متّصف به صفات مذكوره باشند، رجوع نماید، و اگر از ایشان چنین كسی نباشد، به دیگری كه متصف به صفات مذكوره
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 928
باشد، رجوع خواهد نمود. و بعد از واقف، ناظر هر عصر، به استصواب عالم آن عصر، به اولاد و برادران حاجی رحیم مزبور و اولاد ایشان، اگر متصف به صفات مزبوره باشند، و الا به هر كس كه قابلیت داشته باشد، بعد از عرض به خدمت اعلی حضرت متولّی، رجوع نمایند تا سر رشته بر داد و ستد و باقی و فاضل متصدیون و تحویلداران و حاصل و مداخل و مخارج موقوفات و سایر امور متعلقه به این وقف و موقوفات سابقه و لاحقه كه نویسندگی در كار داشته باشد، به لوازم آن قیام نماید.
و مصارف این وقف را در متن عقد وقف مزبور چنین قرار داده كه هر ساله از حاصل آن، اوّلا اخراجات قنوات و تعمیرات و عمارات و مؤونات زراعات این وقف كه هر آینه در توفیر محصولات و تكثیر انتفاعات مدخلیت داشته باشد، كرده شود و اخراجات موقوفات سابقه و لاحقه اگر نعوذ بالله مداخل آنها وفا به مخارج نكند و اخراجات و تعمیرات مدرسه مزبوره هر گاه محتاج به تعمیر زیادی شود كه از مداخل موقوفات سابقه تدارك آن حسب الواقع نشود، بر سبیل تتمه از حاصل این وقف صرف آن شود و آنچه از اخراجات مزبوره باقی بماند، یك عشر آن به حق التولیه مخصوص بندگان اعلی حضرت متولّی و یك عشر دیگر را مادام الحیات، واقف در وجوه خیرات و مبرّات صرف نماید و بعد از واقف، یك عشر مزبور به جهت ناظر و عالم بالمناصفه و یك عشر دیگر به حق التصدی متصدیون بالمساوات بوده باشد و از هفت عشر بقیه، هر ساله دوازده تومان تبریزی مواجب در وجه نویسنده سركار این وقف و موقوفات سابقه و لاحقه رسانند و هر ساله شش هزار من غلّه بالمناصفه به وزن شاه در وجه مقرری رفعت و معالی پناهان امام قلی بیك و حاجی محمد علی بیك و الله ویردی بیك بزرگ و علیرضا بیك و محمد قلی بیك كوچك و الله ویردی بیك كوچك گرجی كه سابقا گرگین نام داشته، عتقای سته عالیجاه واقف هر یك یكهزار من داده شود، و رسد هر یك از عتقای ستّه بعد از فوت او فیما بین اولاد او و اولاد اولاد او و هكذا للذّكر مثل حظّ الانثیین منقسم شود، به شرط تقدم بطن سابق بر بطن لاحق؛ و اگر ولد نداشته باشد، رسد او به سایر جماعت مزبوره كه در آن مرتبه باشند، به دستور مسطور داده شود. و در ماده اولاد اناث ایشان چنین شرط نموده قرار داد كه مادام به حباله زوجیت احدی در نیامده باشند یا آن كه شوهری از آن سلسله كرده باشند، رسد به ایشان داده شود و اگر به غیر آن سلسله شوهر كند، از ایشان مقطوع و علاوه سایر آن سلسله كه در آن مرتبه باشند، نمایند. و اگر شوهری كه از غیر آن سلسله باشد فوت شود، باز رسد به او داده شود و چون احدی از ایشان وفات یابد و فرزندی نداشته باشد، رسد او علاوه سایر موجودین در آن مرتبه شود و اگر سلسله عتقای سته و اولاد ایشان منقرض شوند، مجموع حصّه ایشان منضم به سایر محصولات وقف مزبور و در سایر مصارف آن مصروف گردد.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 929
و هر ساله در روز عید مولود حضرت امیر المؤمنین و امام المتقین، دوازده قاب طعام به آنان و افشره و غلیان و قهوه و لوازم آن در مدرسه مزبوره طبخ نمایند و عالم مشار الیه جمعی از علما و فضلا و اعیان و اكابر را كه مناسب داند، در آن روز حاضر ساخته مضمون وقفنامجات سابقه و حال و لاحقه را در حضور ایشان خواند؛ همگی را بر مضامین آنها مطلع سازد تا از حاضرین به غایبین رسیده، دائما در السنه و افواه امر موقوفات مزبوره شایع و دایر و متواتر گردیده، از شوایب تغییر و تبدیل و اندراس مصون و محروس باشد و بقیّه را منضم به محصولات موقوفات سابقه در مصارف حق التدریس و وظیفه رئیس و سایر طلبه و خدّام و مؤذّن و وجه ختم كلام اللّه مجید ربانی و اخراجات تعزیه و اطعام مقرّری و فروش و روشنایی مسجد و مدرس و شبستان و متوضّاها و پلّه كانها و چرخ و دلو و ریسمان جهت آب كشیدن و سایر مصارف مدرسه مباركه سلطان حسینیه مزبوره صرف نمایند و آنچه از آنها اضافه بماند، بر ده سهم نموده، سه سهم را به سادات و علویات و ایتام نجف اشرف و سه سهم را به سادات و علویات و ایتام كربلای معلّی و دو سهم به سادات و علویات و ایتام قصبه طیّبه كاظمین علیهما السلام به شرح و تفصیل و شروطی كه در دفعه متقدمه ذكر شده، و دو سهم بقیّه را به زوّار عتبات عالیات منوط به رأی عالم و ناظر بدهند؛ لكن باید به هر كس زیاده از یك تومان ندهند و ازین اضافه كه بر ده سهم میشود، حق التولیه و حق النظاره و حق التصدی اضافه نشود و مبلغ سیصد تومان تبریزی از حاصل مظفر آباد مزبور به موجب مزرعه مظفر آباد برخوار اصفهان واقعه در دامنه كوه فلارته با كافّه ملحقات شرعیه از اراضی و صحاری و قنوات و انهار و مجاری و باغات و دهكده و قلعه و عمارات و اشجار و غیر ذلك محدوده به اراضی دهنو و به اراضی محمود آباد و به اراضی نعیم آباد و به اراضی عاشق آباد و به مزرعه كلنگان و به اراضی محمد آباد و به اراضی عشق آباد بالتمام.
مزرعه بیجن آور كه بیجن آباد نیز گفته میشود، واقعه در خوزیان بسطام با اراضی و صحاری و قنوات و انهار و مجاری و كلّما یتعلق بها شرعا من القدیم الی الان، محدوده شرقیا به دو تپه و رودخانه و غربیا به راهجن و شمالیا به شارع عام عراق و خراسان و بعضی به دو تپه ملك خوزیان و جنوبیا به نهر سیاه آب بالتمام.
شرطی كه در متن عقد وقف آن نموده بود، به جهت كرایه نقل و حمل محصولات موقوفات حوالی و حواشی اصفهان به انبار مذكور در دفعه اولی واقعه در كنار زاینده رود اصفهان به جهت زیادتی اخراجات تعمیرات و خرابی مدرسه مزبوره و عمارات موقوفات لاحقه و قنوات آنها وضع و به تاجر معتبری به قرض داده و تمسّك معتبر مشروعی گرفته و مرابحه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 930
مشروعه بر آن قرار شده و چنین شرط نموده كه دائما مبلغ مزبور به جهت مصرفین مزبورین در نزد تجار معتبر بوده باشد و ناظر موقوفات عالیجاه مشار الیه در جمیع اعصار به استصواب عالم مذكور، خاطر از اعتبار تجاری كه مبلغ مزبور به ایشان داده میشود و از وثیقه و مرهونی كه بر مبلغ مزبور قرار میدهند، جمع نمایند؛ و نویسنده سركار موقوفات محاسبه نما و مرابحه آن را دائما مشخص نموده، سررشته بر آن نگاه دارد و یك صد و پنجاه تومان از آن جمله به جهت احتیاط این معنی باشد كه در رفع محصولات اگر زر نقد موجود از حاصل و مداخل موقوفات نبوده باشد و صرفه در فروختن حاصل در آن وقت نبوده باشد، از یك صد و پنجاه تومان مزبور كرایه محصولات را داده، محصولات را به انبار مذكور نقل و در آن جا منبر [انبار] ساخته، بعد از نوروز فیروز سلطانی كه هنگام ارتفاع قیمت و نفع آن به مصارف وقف بیشتر است، فروخته شود و وجه كرایه مزبوره را كه از تاجر گرفته باشند، از قیمت حاصل مزبوره و اگر وفا نكند از حاصل سال بعد، باز به تاجر مزبور بدهند و هكذا یك صد و پنجاه تومان دیگر به جهت احتیاط این معنی بوده باشد كه اگر العیاذ بالله خرابی زیادی در عمارات مدرسه مزبوره و عمارات سایر موقوفات و قنوات اصفهان و بسطام بهم رسد كه در آن وقت زر نقدی از بابت حاصل و مداخل موقوفات موجود نباشد و صرفه در فروختن حاصل در آن وقت نباشد یا آن كه زر نقد موقوفات وفا به اخراجات مزبوره نكند از یك صد و پنجاه تومان مزبوره تدارك اخراجات مزبوره شده، بعد از آن عوض آن از حاصل و مداخل موقوفات به تاجر مزبور داده شود و هكذا.
و چون از نماء سیصد تومان مزبور مبلغی بهم رسد كه گنجایش داشته باشد كه ملكی یا مستغلی خریده شود، اضافه را ملك یا مستغلی خریده و به شرایط مذكوره در وقف مظفر آباد مزبور وقف نمایند و اصل سیصد تومان را به جهت مصرفین مزبورین باقی بگذارند. و باید كه همیشه این قاعده مرعی و مستمر باشد كه یك صد و پنجاه تومان در وقت احتیاج در مصرف كرایه نقل و حمل محصولات به انبار مزبور و یك صد و پنجاه تومان در مصرف اخراجات خرابی و تعمیرات زیاد مدرسه و عمارات و قنوات موقوفات صرف شود و بعد از كار سازی، عوض آن به تاجر داده شود و از نما و مرابحه آن ملك یا مستغل خریده و وقف شود و باید كه مادام نما و مرابحه از آن بهم رسد كه ملك و مستغلی خریده نشده باشد، آن نما را به علاوه اصل مورد معاملات شرعیه ساخته، از آن نیز تحصیل مرابحه مشروعه نمایند و در داد و ستدی كه به تجّار داده میشود، رهن بگیرند و نهایت احتیاط نمایند كه تلف نشود. و چون وجهی كه به جهت مصرفین مزبورین داده شود، به تصدیق ناظر و عالم نوشته به مهر متصدّیون بگیرند و جایز و روا نیست كه از سیصد تومان مزبور در غیر این دو مصرف صرف نمایند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 931
فهرست مكتوب مذكور مجملی است از وقفنامجات این بنده درگاه كه در باب موقوفات خود و تولیت و نظارت و استصواب عالم و تصدّی و جماعت موقوف علیهم و مصارف حاصل و نمای آنها و شروط و قیود آنها مرقوم شده و آنچه وقف نمودهام، از مدرسه مباركه موسومه به مدرسه سلطان حسینیه و مساجد و حمامات و رباطات و باغات و دكاكین و بازارگاه و مستغلات و آب انبارها و عمارت انبار و قری و مزارع و لقاطات و غیر ذلك، چون در مدت متمادی، به مساعدت توفیقات الهی و بركات اعلی حضرت شاهنشاهی این غلام بهم رسانیده و وقف نموده، امر ثواب آنها به روزگار فرخنده آثار آن اعلی حضرت عاید خواهد گردید و چون بر این موقوفات، مجلّات وقفنامجات شرعیه قلمی و به یكدیگر ملصق و در یك طومار مجتمع و به مهر مهر آثار مبارك اشرف اقدس اعلی مزیّن و به خطوط و امهار اهالی شرع شریف و علمای اعلام و سادات ذوی الاحترام محلّی شده و دو سواد معتبر كه مطابقه آنها با اصل به امهار اهالی شرع شریف و سادات عظام كرام رسیده و همگی آنها مضبوط گردیده، در این وقت به جهت تذكره و مزید استحكام و به جهت بازیافت و استیفاء بعضی قیود و تفاصیل موقوفات این فهرست قلمی شده، و آن را نسخ متعدد نموده و خود مهر كرده و به امهار آن جماعت رسانیدهام؛ و یك نسخه از آن جمله را به حضرت علامی فهامی مولانا محمد مؤمنا مدرّس مدرسه مزبوره، و یك نسخه دیگر را به فضیلت و كمالات پناه شیخ جلال رئیس مدرسه مزبوره و یك نسخه دیگر را به عالیجاه مقرّب الخاقانی محمد ابراهیم بیك یوزباشی آقایان و یك نسخه را به حاجی محمد كبیر و یك نسخه دیگر را به حاجی مهدی خان بیك و یك نسخه دیگر را به حسن بیك و یك نسخه دیگر را به شخصی كه در بسطام متوجه نسق محمد آباد و تقی آباد و بیجنآور است سپرده، و یك نسخه را به انباردار سپرده و یك نسخه را خود نگاه داشتهام و یك نسخه دیگر در خزانه عام مضبوط است تا دست به دست به اولاد مدرّس و متصدیان و غیرهم عقبا عقیب عقب رسیده، از اختلال و اختلاف و اندراس مصون و محروس شود.
و در نظر دارم كه ان شاء الله تعالی ثبتی از فهرست مزبور به دفاتر سركار ضابطه و به دفتر موقوفات ممالك محروسه سپرده شود كه در طی ازمنه و ایام متمادیه كه به آنها رجوع كنند، موجب تذكر و مزید استحكام اوقاف مذكوره گردد.
و این بنده درگاه خلایق امیدگاه، موقوفات مذكوره را موافق قانون شریعت مقدسه غرّا وقف نموده و بر نهج شرایط مرقومه صیغ شرعیه بالعربیه و الفارسیه جاری ساختهام و چون اعلی حضرت شاهنشاهی ظلّ اللهی كه متولی این اوقافند بالمشافة العلیّة العالیه نیابت
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 932
تولیت خود را به این غلام، شفقت فرمودهاند و بر طبق آن رقم مبارك اشرف عزّ صدور یافته است؛ این غلام به عنوان وقفیّت و نیابت تولیت در جمیع آنها دخل و تصرّف نموده و مینمایم و نجابت و رفعت و معالی پناه، حاج الحرمین الشریفین حاجی محمد كبیر تاجر اصفهانی را كه یكی از متصدیانست و به دیانت و امانت و كاردانی موصوفست و اطلاع تمام بر جزئیات موقوفات مزبور دارد، به نیابت نظارت خود تعیین نمودهام كه ما دمت حیّا باقیا نیابت نظارت اوقاف مزبوره به او مفوّض باشد و بعد از آن كه نوبت نظارت به ناظران بعد و علمای اعلام رسد، هر گاه ایشان نیز مناسب دانند، نیابت نظارت را به مشار الیه مرجوع خواهند فرمود كه به استصواب عالم دینی عمل نماید و الّا به هر نحو كه مصلحت حال موقوفات را دانند، معمول خواهند داشت.
و بالجمله شرایط صحّت و لزوم وقف در همگی موقوفات مزبوره تحقق و وقوع یافته و وقف لازم گردیده و من بعد هیچ احدی را جایز و سایغ و روا نیست كه تغییر و تبدیل آنها نماید و در ضمن صیغ همگی اوقاف شرط نمودهام كه هیچ احدی تصرّفات مالكانه ننماید و در معرض بیع لازم و بیع شرط و رهن و هبه و غیر ذلك از تصرّفات مالكانه در نیاورند و به متغلبّه اصلا و مطلقا به اجاره ندهند و به اجارات طویله، خواه به عقد و احد و خواه به عقود متعدده ندهند، و بر خلاف مصارف مرقومه صرف ننمایند.
و در هیچ عصری از اعصار، صدور عظام خاصه و عامّه و نایبان ایشان در موقوفات مزبوره مدخل ننمایند و به احدی از مستحقین به صیغه وظیفه و مدد معاش و ارتزاق چیزی از آن را ندهند. مستوفیان ممالك محروسه و مباشرین موقوفات متفرقه اصلا و مطلقا دخلی در آنها نكنند و حواله و اطلاقی ننمایند و اگر به خلاف ذلك صدور عظام یا نایبان ایشان یا احدی از مباشرین موقوفات در این موقوفات دخل نمایند، مورد غضب الهی و سخط حضرت رسالت پناهی و محل طعن ملائكه و پیغمبران و ائمه طاهرین و عباد اللّه صالحین باشند. فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «1» و علیه لعنة اللّه و الملائكة و الناس اجمعین.
و حرّر ذلك فی غرّة شهر محرّم الحرام سنة خمس و عشرین و مائة و الف [1125] من الهجرة المباركة المصطفویة المحمّدیّة علی مهاجرها و آله الائمة البررة الف الف الآف سلامه و صلوته ثنآء و تحیّة.
شرح عریضه عالیجاه واقف موفق مشار الیه آن كه به عرض میرساند كه این پیره غلام،
______________________________
(1). بقره، 181
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 933
قلیلی املاك و رقبات كه به دولت ولی نعمت بهم رسانیدهام، همگی وقف و به تصرّف داده، متولّی شرعی آنها ولی نعمتاند؛ و چون بعضی از آن، محتاج به تعمیرات و اجرای قنوات بود، روز اول، این غلام عرض نموده كه بنده را مرخص فرمایند كه نظم و نسق آنها بكنم؛ ولیّ نعمت مرخص فرمودند؛ بنا بر این، استدعا دارد كه ولیّ نعمت عالمیان در این باب رقم مبارك مرحمت و صادر شود كه تا حیات مستعار باقی باشد، از جانب ولی نعمت، مباشر نظم و نسق آنها شود؛ یا به خط مبارك بر حاشیه همین عریضه دو كلمه رقم فرمایند كه احتیاج به رقم مبارك علی حده نباشد كه این غلام هر ساله حق التولیه را به نظر اقدس رسانم و ما بقی را به مصارف وقف دهم؛ امره اعلی
شرح رقم مبارك نواب اشرف اقدس ارفع همایون اعلی بر عنوان عریضه مزبوره:
هو محل مهر به نظر رسید به نحو استدعاء، واقف را مرخّص و مأذون فرمودیم كه تعمیرات ضروریه و اجرای قنوات و نظم و نسق املاك و رقبات موقوفه را آنچه لازمه نظم و نسق است كما ینبغی بجا آورده، آثار سعی خود را روز به روز به ظهور رساند. تحریرا فی شهر شعبان المعظم 1125.
قد صرت فائزا بزیارة اصله الاشرف الاقدس الاعلی- محل مهر
[1] چون به موجب مبادی آداب عالیجاهی مستغنی الالقابی مقرب واقف موفق معظم الیه در ضمن عقد وقف مزبور متن قرار و شرط نموده بودند كه مادام متصدیون مزبورون قابلیت و اهلیّت داشته باشند به امر تصدّی مزبور قیام نمایند و الا اختیار عزل و تغییر ایشان با عالیجاه معظم الیه بوده باشد و عالیجاه واقف معظم الیه نمودند كه مدت پنج سال قبل از این، حاجی كبیر مذكور كه احدی المتصدین است عدم صلاحیت و اهلیت و دیانت به منصّه ظهور رسیده، در آن تاریخ او را از امر تصدّی مزبور اخراج و بیدخل، و شیخ لطف اللّه را در عوض حاجی كبیر مذكور تعیین نمودهاند كه به امر تصدّی نسلا بعد نسل قیام و اقدام نماید و تعویض امر مزبور به آنها كه به زیور قابلیت و اهلیت و دیانت آراسته و پیراسته باشند؛ عاشر شهر شعبان المعظم سنه 1133
[2] چون وكلاء اجلاء ذوی الاعتداء عالیجاهی مستغنی الالقابی كل حصص مفصّله مرقومه متن را به شرایط و اركان مقرره آن وقف و تعیین اعلی حضرت متولّی و ناظر و متصدیان جهت آنها و در متن عقد وقف مزبور شرط شرعی نموده بودند كه متصدیان آن مادام به زیور اهلیت و صلاحیت آراسته باشند به امر تصدّی مزبور قیام و اختیار عزل و
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 934
تغییر ایشان با عالیجاه واقف معظم الیه بوده باشد و عالیجاه معظم الیه نمودند كه از حسن بیك مزبور متن كه احد المتصدین است، عدم صلاح و دیانت و اهلیت به ظهور رسیده، لهذا حسن بیك مزبور را از امر مذكور اخراج و تصدّی و رسید حق التصدی او را ضمیمه و علاوه تصدی رفعت و معالی پناه حاجی مهدی خان بیك مزبور نموده كه كما ینبغی و یلیق به امر تصدّی مذكور قیام و اقدام و حسن سعی خود را به منصه ظهور رساند، حق التصدی مزبور را اخذ و تصرف نماید. عاشر شهر ذی حجة سنه 1129
حكم جهان مطاع شد آن كه رفعت و معالی پناه مقرب الخاقانی نظاما للرفعة و المعالی آقا كمال صاحب جمع خزانه عامره به عرض رسانید كه املاك مفصّله ضمن خود را قبل از این بر مدرسهای كه اراده ساختن آن نموده و سایر مصارف شرعیه وقف نموده و چون در این وقت به مرتبه صاحب جمعی مزبور سرافراز گشته، خدمت مزبور تحویلداریست، امكان دارد كه ارباب غرض، سخنهای خلاف واقع درباره مشار الیه به عرض اقدس رسانند؛ استدعا دارد كه رقم اشرف در باب این كه املاك مذكور، قبل از تعویض خدمت مزبور در تصرف مشار الیه بوده و بر مصارف وقف نموده، صادر گردد.
بنا بر شفقت شاهانه درباره مقرب الخاقان مشار الیه مقرر فرمودیم كه املاك مزبوره به شروطی كه وقف نموده، كماكان وقف بوده، احدی به عنوان ملكیت دست تصرّف بر آن دراز نكرده، پیرامون نگردد و مدرسه را به نحوی كه در نظر دارد بنا نموده به اتمام رساند و در جمیع ابواب به توجهات گوناگون پادشاهی مستوثق و امیدوار بوده باشد كه به هیچ وجه سخن ارباب غرض در پیشگاه خاطر اقدس فروغی ندارد؛ تحریرا فی شهر محرّم الحرام سنه 1107
حكم جهان مطاع شد آن كه چون از شرف خازنی نقد خالص عیار اخلاص و ایمان و سعادت جاودانی كمال خلوص عقیدت و ایقان این خاندان ولایت نشان بحكم توفیق وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ «1» مالك الملك یزدان و تأیید پادشاه علی الاطلاق مستعان دست قدرت سلطنت و خلافت و ید قدرت بسالت این خانواده ولایت و امامت بالای دست سلاطین روی زمین و همدست كارگزاران قضا و قدر كردگار معین در ترویج دین مبین و تكثیر خیرات و مبرّات سنن سید المرسلین و تحصیل رضای الهی و اجرای اوامر و نواهی ید بیضا نماست؛ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما یَشْكُرُ
______________________________
(1). بقره، 171
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 935
لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ كَرِیمٌ؛ «1» لاجرم به شكرانه این موهبت عظمی در این ولاء كه به رهنمایی هادی توفیق ذو الجلال و دلالت قاید تأیید ایزد متعال از كمال اخلاص و بندگی و نهایت عقیدت و صوفیگری رفعت و معالی پناه مقرب الخاقانی نظاما للرفعة و المعالی آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره مظهر كریمه الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ «2» گشته و سعادت دو جهان اندوخته مدرسه رفیعه در محله عباس آباد در دار السلطنه اصفهان به نام نامی و اسم سامی نوّاب همایون تا بر اوج گردون افراخته و مسمّی به مدرسه سلطان حسینیه ساخته و املاك و مستغلات كتبی خود را به تفصیل ذیل «3» جهت مدد معاش و وظیفه و مواجب مدرّس و طلبه و مؤذن و خدمه و شیلان و آباش و غیره مصارف بر وقف مؤبّد و ثواب آن را به روح پرفتوح نواب خاقان طوبی آشیان قدس مكان و به روزگار نواب كامیاب همایون مؤبّد قربت نموده، بر ذمّت بلند خسروانه و همّت ارجمند پادشاهانه، لازمه گشته به مؤدّای صدق انتمای وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی «4» او را مشمول عواطف خاقانی و منظور انظار سلطانی و بین الاماثل و الاقران به ارجاع دو منصب عظیم المرتبه بلند و دو خدمت جلیل المنزله ارجمند مباهی و ممتاز و مفتخر و سرافراز، و بنا بر توجه خاطر دریا مقاطر اشرف، به ترویج امور خیرات و مبرّات و كمال اهتمام در اشاعه علوم شرعیات و تحصیل رضای خالق البریات و شركت تام در اجر جزیل آن مثوبات، تمام مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی محال مفصّله فوق را اعم از آن كه جمع دفتری داشته باشند یا نو درآمد و ممیز ملاحظه و جمع آن را مشخص نكرده باشند، از تاریخ دو ماهه توشیقان ئیل در وجه سیور غال ابدی و معافی سرمدی سركار وقف مزبور و داخل مداخل وقفی كه مصارف مقرره مسطوره در وقفنامچه كه به خط مبارك شعاع كردار و مهر خورشید خیر مهر آثار نواب همایون ما، مزّین گشته صرف شود مقرّر، و آنچه از مالوجهات و سایر جهات مزبوره به تیول و سیورغال و همه ساله مقرر بوده باشد، از تاریخ مزبور قطع فرمودیم كه به سیورغال و معافی مذكور منظور بوده، به تیولداران و همه ساله داران عوض داده شود.
مستوفیان عظام و حكام و وزراء كرام و عمّال خجسته اعمال و كلانتران و داروغگان و تیولداران و همه سالهداران و متصدّیان و ممیّزان تفاوت جمع و نو درآمد و مباشران مهمات دیوانی محال عراق و فارس اصلا و مطلقا به هیچ وجه من الوجوه به خلاف حكم و حساب،
______________________________
(1). نمل، 40
(2). رعد، 29
(3). در اینجا نام برخی از محلات و دكاكین برده كه در فهرست رقبات موقوفه در داخل متن آمده است.
(4). نجم، 31
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 936
مدخل در موقوفات مزبور ننموده، قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند و از حشو نتیجه اخراجات موضوع و مستثنی دانند و به علت اخراجات و استصوابیات و مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و عوارض مسددة الابواب از علفه و علوفه و قنلغا «1» و رسومات داروغگی و سایر اعمال و توجیهات خلاف حساب و سرشمار و خانه شمار و سلامی و ساوری و مهمانی و پیشكشی و عیدی و نوروزی و هوایی و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و بیگار [پیكار، پیگار!] و شكار و الام و الاغ و خرج (طرح) و دست انداز و یراق پوشی ایّام عاشورا و سایر تكالیف ممنوعه و غیر ذلك به هر اسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقی بر موقوفات مزبور و رعایا و مستأجران و ضابطان آن نكرده، اعزاز و احترام مباشرین و رعایت و مراقبت رعایا و مستأجرین موقوفات مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكایتی كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد، مؤثر دانند.
كدخدایان و رعایا و مزارعین و مستأجرین و ضابطان و دكانداران، سال به سال مالوجهات و حقوق دیوانی خود را به مباشرین ضبط و صرف موقوفات مزبوره و اصل ساخته، چیزی قاصر و منكسر نگردانند.
مستوفیان و حكام كرام در دفاتر خلود رقم این عطیّه را در دفاتر خلود ثبت نموده، به تیولداران و همه سالهداران و صاحبان سیورغال محال مزبوره عوض دهند و از شائبه تغییر و تبدیل مصون و محروس شناسند و در این باب قدغن دانسته، هر ساله رقم مجدد طلب ننمایند و در عهده دانند. تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه 1111.
حكم جهان مطاع شد آن كه چون پیوسته از خزانه جود و عطای دادار بیهمال بر وفق خواهش اولیای این دولت عدیم المثال به ضمیمه این خاندان مكرمت و افضال در مرتبه اعلی و عین كمال مهیاست، ما نیز در ازای آلای الهی نهمت فلك فرسای شاهنشاهی را مصروف به انتظام احوال علمای دیندار و فقهای حقانیت شعار و تنسیق اماكن و مدارس و توسیع معایش و ملابس آن گروه دانش پژوه فرمودهایم تا از رهگذر نشر فضل و افضال و انشراح بال و كافل امانی و آمال آن قوم حمیده خصال صیت معدلت گستری و دین پروری این خاندان پیغمبری مرسله گوش مكتبان مكان امكان گردد و قبل از این كه از كمال اخلاص و صوفیگری رفعت و معالی پناه، مقرب الخاقانی، حاج الحرمین الشریفین نظاما للرفعة و المعالی، آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره به سبب بنای مدرسهای بنام نامی همایون [ما] در محله عباس آباد دار السلطنه اصفهان گردن مباهات از همگنان افروخته و در اندك زمانی پیرایه اتمام را زیب اندام آن بنای
______________________________
(1). یا قلیغا یا قنغلا: نوعی مالیات كه برای پذیرای عمال حكومت و دیگران وصول میشود. (معین).
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 937
خجسته فرجام ساخته، قدری رقبات را كه به سعی خویش تحصیل و وقف مدرسه نموده و بدان جهت جالب اجر جزیل و طالب ثواب جمیل جهت ذات با بركات نواب همایون گردیده بود. و حسب الاستدعای مقرب الخاقان مشار الیه مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی رقبات مزبوره را به موجب رقم قضا توأم علی حده به سیورغال ابدی مدرسه مزبوره مقرّر فرموده بودیم و در این ولاء نیز معروض قوایم سریر عرش نظیر سلطانی و استدعا نمود كه مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی بعضی رقبات كه به تفصیل ذیل مزرعه فیض آباد مشهور به دهچی واقعه در مورچه خورت ... بالتمام، مزرعه كمال آباد ... كه از بایرات قدیم است بالتمام، مزرعه خیر آباد واقعه در مورچه خورت از احداثی، مزرعه اشرف آباد واقعه در مورچه خورت كه پنج رشته قنات دارد، تحصیل نموده به دستور سیورغال مدرسه مذكوره مقرر گردد.
بناء علیه عنایت شاهانه را به استكمال آن امر خیر مآل نامزد فرموده، از ابتدای ششماهه یونیت ئیل كل مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی مزارع اربعه مذكوره را كه بعضی ابتیاعی و بعضی احداثی مقرب الخاقان مشار الیه است، اعم از آن كه جمع دفتری داشته باشند یا نو درآمد و ممیز ملاحظه و جمع آن را مشخص نكرده باشد، به سیورغال ابدی و احسان سرمدی مدرسه رفیعه مزبوره مقرر فرمودیم.
مستوفیان عظام و وزراء و حكام كرام و عمال خجسته اعمال و كلانتران و داروغگان و متصدیان و ممیزان تفاوت جمع و نو درآمد و مباشران مهمات دیوانی دار السلطنة مذكوره اصلا و مطلقا و به هیچ وجه من الوجوه و به هیچ جهتی از جهات دخل در مهمات محال مزبوره ننموده، پیرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند و از حشو نتیجه اخراجات موضوع و مستثنی دانند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و خارج المال اربابی و رعیتی و اخراجات و استصوابیات و عوارضات مسددة الابواب از علفه و علوفه قنلغا و سیورسات و الام و الاغ و طرح و دستانداز و شكار و پیگار و رسوم داروغگی و رسم المهر و رسم الصداره و عشر و ده نیم و رسوم میرابی و رسوم سایر عمال و توجیهات خلاف حساب و سرشمار و خانه شمار و سلامی و ساوری و مهمانی و پیشكش و عیدی و نوروزی و هوایی و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و یراق پوشی عاشورا و شاطردوانی و وجوه محترفه و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و سایر تكالیف به هر اسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاق بر محال مزبوره ننموده و اگر فرضا در وقتی از اوقات حكمی در باب سیورغالات صادر گردد كه فی الجمله تكلیفی در آن باشد، محال مزبوره را از آن تكلیف نیز معاف و مسلم داشته، سیورغال مزبور را از سیورغالات مستثنی شمارند و اعزاز و احترام مباشرین و رعایت و مراقبت رعایا و
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 938
مستأجران محال مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكایتی كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند و صدور عظام و مباشرین موقوفات به هیچ وجه من الوجوه و به هیچ وقتی از اوقات، دخل در سیورغال مذكوره و محال مزبور نكرده اصلا و مطلقا متعرض نگردند. كدخدایان و رعایا و زارعین و ضابطان و مستأجران محال مزبوره، سال به سال مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی خود را به مباشرین ضبط و صرف سیورغال مزبور و اصل ساخته، چیزی قاصر و منكسر نگردانند و گفتگویی كه فیما بین ایشان واقع شود و قضایایی كه سانح گردد، سوای خون كه به دیوان اعلی متعلق است، در هر عصری به متصدیان موقوفات مدرسه رفع نمایند.
مستوفیان عظام كرام دیوان اعلی رقم این عطیه را در دفاتر خود ثبت نموده از شائبه تغییر و تبدیل مصون و محروس شناسند و در عهده دانند؛ تحریرا فی شهر ربیع الثانی سنه 1114.
حكم جهان مطاع شد آن كه چون در این وقت رفعت و معالی پناه مقرب الخاقانی حاج الحرمین الشریفین نظاما للرفعة و المعالی آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره به عزّ عرض رسانید كه بعضی رقبات و املاك ابتیاعی و احداثی خود را بدین موجب، به شروطی كه در تحت هر محلی نوشته شده، فیض آباد مشهور به كشكول و قنات گرگاب و قنات باینچه و مزرعه رحمت آباد و رباط قریه خیر آباد وقفی مدرسه و مزرعه مسعود آباد و دو حجره طاحونه ... در صحرای مورچه خورت واقع است و رباط سنگ سفید واقعه در گندمان كه تمامی آنها را به این قید وقف نموده كه حاصل و انتفاع و اجاره آنها را بعد از وضع اخراجات و تعمیرات مدرسه كه به اسم نواب همایون در عباس آباد دار السلطنه اصفهان احداث نموده شود و هرگاه حاصل و انتفاع و اجاره آنها را از اخراجات و تعمیرات مدرسه مزبوره زیاد باشد، زیادتی آن به سادات و صلحا و ارباب استحقاق اماكن منوّره نجف اشرف و كربلای معلّی و كاظمین كه در آنجا ساكن باشند داده شود، و رضیه رضویه علی مشرفها الف سلام و تحیه؛ مزرعه محمد آباد واقعه در بسطام كه مشتمل است بر چهار رشته قنات را به این قید وقف نموده كه حاصل آن بعد از وضع اخراجات و خرج قنوات و تعمیرات آنچه باقی بماند، صرف تعمیرات قبّه مباركه آستانه مقدسه منوّره متبرّكه و دار الحفاظ و سایر عمارات متصله به قبّه مباركه و فرش روضه مباركه و دار الحفاظ و سایر بیوتات متصل به آن نمایند، به موجب وقفنامچه علی حده وقف نموده و استدعا نمود كه مالوجهات و وجوهات دیوانی محال مزبور به هر اسم و رسم كه بوده باشد، به سیورغال ابدی و احسان سرمدی مدرسه مزبوره و سركار فیض آثار مزبور عنایت و مقرّر شود كه بیگلربیگیان و حكام و وزراء و عمال به هیچ وجه من الوجوه مدخل در موقوفات مذكوره ننمایند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 939
بناء علیه، عنایت بیغایت شاهانه شامل حال و كافل امانی و آمال مقرب الخاقانی مشار الیه فرموده، از ابتدای شكوری ئیل كل مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی مزارع و قنوات مزبوره را كه بعضی ابتیاعی و بعضی احداثی مقرب الخاقانی مشار الیه است، اعم از آن كه جمع دفتری داشته باشد یا نو درآمد و ممیّز ملاحظه و جمع آن را مشخص نكرده باشد، سیورغال ابدی و احسان سرمدی مدرسه رفیعه مذكوره و سركار فیض آثار مقرّر فرمودیم.
مستوفیان عظام و وزراء و حكام كرام و عمال خجسته اعمال و كلانتران و داروغگان و متصدیان تفاوت جمع و نو درآمد و مباشران مهمات دیوانی دار السلطنه مذكوره اصلا و مطلقا به هیچ وجه من الوجوه و به هیچ جهتی از جهات، دخل در مهمات محال مزبور ننموده پیرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند و از حشو نتیجه اخراجات موضوع و مستثنی دارند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و خارج المال اربابی و رعیتی و استصوابیات و عوارضات مسددة الابواب از علفه و علوفه و قیلغا و سیورسات و الام و الاغ و طرح و دست انداز و شكار و پیكار و رسوم داروغگی و رسم المهر و رسم الصدراة و عشر و ده نیم و رسوم میرابی و رسوم سایر عمال و توجیهات خلاف حساب و سرشمار و خانه شمار و سلامی و ساوری و میهمانی و پیشكش و عیدی و نوروزی و هوایی و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و یراق پوشی ایام عاشورا و شاطردوانی و وجوه محترفه و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و سایر تكالیف به هر اسم و رسم كه بوده باشد، حواله و اطلاقی بر محال مذكوره ننموده و اگر فرضا در وقتی از اوقات حكمی در باب سیورغالات صادر گردد كه فی الجمله تكلیفی در آن باشد، محال مزبوره را از آن تكلیف نیز معاف و مسلّم دانسته، سیورغال مذكور را از سایر سیورغالات مستثنی شمارند و اعزاز و احترام مباشران و رعایت و مراقبت رعایا و مستأجران محال مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكایتی كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد، مؤثر دانند.
صدور عظام و مباشرین موقوفات به هیچ وجه من الوجوه و در هیچ وقتی از اوقات دخل در سیورغال مذكور و محال مزبوره نكرده، اصلا و مطلقا متعرض نگردند. كدخدایان و رعایا و زارعین و ضابطان و مستأجران محال مزبوره سال به سال مالوجهات و وجوهات و گفتگویی كه فیما بین ایشان واقع شود و قضایایی كه سانح گردد، سوای قضیه خون كه به دیوان اعلی متعلق است، در هر عصری به متصدیان موقوفات مدرسه مزبوره رفع نمایند.
مستوفیان عظام كرام دیوان اعلی رقم این عطیّه را در دفاتر خلود ثبت نموده، از شائبه تغییر و تبدیل مصون و محروس دانند. و در عهده شناسند. تحریرا فی شهر ذی قعدة الحرام سنه 1118.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 940
حكم جهان مطاع شد، آن كه چون در این وقت رفعت و معالی پناه مقرب الخاقان حاج الحرمین الشریفین نظاما للرفعة و المعالی آقا كمال ریش سفید حرم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره، املاك و رقبات و مستغلات ملكی و مكتسبی خود را وقف بر روضه رضیه رضویه- علی مشرفها الف سلام و تحیّه- مطهره متبركه سدره مرتبه عرش درجه، و مدرسه جدید موسومه به مدرسه سلطان حسینیه كه به نیابت نواب كامیاب همایون ما ساخته نموده و تولیت اوقاف مزبوره را به نواب همایون تفویض و نظارت آنها را به خود متعلق ساخته بود، در این وقت، بنا بر آن كه علمای امامیه احتیاط مینمایند كه مادام كه شرایط وقف منجز و موقوفات به تصرّف واقف داده نشود، وقف صحیح نخواهد بود، استدعای آن نمود كه مقرب الخاقان مشار الیه را مرخص فرماییم كه موقوفات مزبوره را به تصرف وقف دهد.
بنا بر كمال شفقت و مرحمت پادشاهانه درباره مقرب الخاقان مشار الیه نیابت تولیت مزبور را به مقرب الخاقان مومی الیه مفوّض و مرجوع، و مقرّر فرمودیم كه نظارت موقوفات مذكوره را به معتمدی كه خاطر از امانت و دیانت او جمع داشته باشد، مرجوع نموده و به عنوان وقفیّت مباشر امور نسق املاك و رقبات و مستغلات متعدد گشته حاصل آنها را به نیابت نواب همایون ما، به مصارفی كه به موجب وقف نامچه قرار داده مصروف سازد و در ایصال منافع و حاصل املاك و رقبات و مستغلات مزبوره به مصارف مقرره ساعی بوده، اهتمام تمام در آن باب به عمل آورد و در این باب قدغن دانسته هر ساله رقم مجدد طلب نكنند. مستوفیان عظام حسب المسطور مقرر دانسته، رقم مطاع را در دفاتر خلود ثبت نمایند و در عهده شناسند. تحریرا فی شهر ذی قعده سنة 1120.
حكم جهان مطاع شد آن كه چون در این وقت رفعت و معالی پناه مقرب الخاقانی حاج الحرمین الشریفین نظاما للرفعة و العزّة و المعالی آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره، مزارع مذكور ذیل ملكی و مكتسبی خود را [شامل] مزارع بیجن آباد و مزرعه تقی آباد واقعه فیما بین ده ملّا و شاهرود من محال بسطام، مزرعه سعد آباد واقعه در كسر و طسوج دار المؤمنین كاشان، مزرعه مظفر آباد واقعه در محله ماربین اصفهان در دامن كوه ثلاثه، مزرعه فیض آباد مشهور به آقا نور، وقف مدرسه خود موسوم به مدرسه سلطان حسینیه واقعه در عباس آباد دار السلطنه اصفهان نمود كه حاصل آن به مصرفی كه در وقفنامچه آن تفصیل یافته مصروف گردد، و نواب همایون ما نیز جهت تحصیل مثوبات اخروی از ابتدای لوی ئیل تمامی مالوجهات و وجوهات و حقوق دیوانی محال مزبوره فوق را خواه جمع دفتری داشته یا آن كه نو درآمد باشد، به سیورغال ابدی و احسان سرمدی اهل مدرسه مزبوره شفقت و مرحمت فرمودیم كه هر ساله ... حاصل
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 941
موقوفات مزبوره صرف مصارف مدرسه مذكوره و غیره گردد؛ حكام و وزراء و كلانتران و داروغگان و میرابان و سایر عمال و مباشرین كل وجوه امور دیوانی دار السلطنه مزبوره و بسطام و دار المؤمنین كاشان حسب المسطور مقرر دانسته، به هیچ وجه من الوجوه مدخل از موقوفات مزبوره ننموده، قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند و مزارع مذكور را از حشو اخراجات موضوع و مستثنی دانند و به علت اخراجات و استصوابیات و مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و یراق یوشی ایام عاشورا و رسومات داروغگی و سایر عمال و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و پیكار و شكار و طرح و دستانداز و اقامه و سیورسات و مرد الاغ و پیشكش و سلامانه و غیره تكالیف دیوانی و سایر شلتاقات مسدودة الابواب و امور خلاف حساب به هر اسم و رسم و هر صیغه كه بوده باشد، حواله و اطلاقی بر موقوفات مزبوره و رعایا و مستأجران و ضابطان آنها ننمایند، و گذارند كه ایشان مرفه الحال به رعیتی و دعاگویی دوام دولت بیزوال اشتغال نمایند؛ و اگر به عرض رسد كه از فرمان مطاع تجاوز نمودهاند، باز خواست خواهد شد.
رعایا و مستأجران و ضابطان موقوفات مزبوره سال به سال مالوجهات و حقوق دیوانی خود را به مباشرین موقوفات مزبوره و اصل ساخته، چیزی قاصر و منكسر نگردانند.
مستوفیان عظام رقم این عطیّه را در دفاتر خلود ثبت نموده، از شوائب تغییر و تبدیل مصون و محروس شناسند و چنانچه چیزی از مالوجهات و متوجهات محال مزبوره به تیول و سیورغال و همه ساله مقرر باشد، از تاریخ مزبوره مقطوع دانسته، به ایشان عوض دهند و در این باب قدغن لازم دانسته، هر ساله رقم مجدد طلب ندارند و از فرموده تخلف نورزند.
تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه 1125
حكم جهان مطاع شد آن كه چون در این وقت رفعت و معالی پناه، مقرّب الخاقانی، حاج الحرمین الشریفین، نظاما للرفعة و المعالی، آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره، به عرض اقدس رسانید كه مزارع مذكور ذیل ... واقعات در محال بیوه كوه و صحرا و محال خان میرزا را كه بعضی دایر و بعضی بایر است ابتیاع و بر زوّار نجف اشرف و كربلای معلّی و روضات مقدّسات مرتبات عرش درجات ابا عبد الله الحسین علیه الصلاة و السلام و كاظمین و عسكریین صلوات الله الملك المشرقین، و رضیه رضویه علی مشرفها الف سلام و تحیة و اخراجات مراسم تعزیه حضرت سید الشهداء و خامس آل عبا و سایر مصارف خیر وقف نمود كه ثواب آن به روزگار فرخنده آثار اشرف عاید گردد.
و استدعا نمود كه مالوجهات و وجوهات و خارج المال و سایر متوجهات و حقوق دیوانی موقوفات مزبوره به دستور محالی كه بر روضه مقدسه منوره متبركه سدره مرتبه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 942
عرش درجه مدرسه موسومه به سلطان حسینیه وقف نمود، به سیورغال مقرر كرده و بنا بر این شمهای از شفقت بیغایت شاهانه و مرحمت بینهایت پادشاهانه شامل حال مقرب الخاقان مشارالیه فرموده، از ابتداس ششماه لوی ئیل كل مالوجهات و وجوهات و خارج المال اربابی و رعیتی و مواشی و مراعی و سایر متوجهات و حق دیوانی موقوفات مزبور اعم از آن كه جمع داشته باشد یا نداشته باشد، و به هر اسم و رسم كه بوده باشد، به سیورغال ابدی و احسان سرمدی زوّار عتبات عالیات و سایر مصارف واقف مزبور مرحمت فرمودیم.
بیگلربیگیان و حكام و وزراء و عمال و داروغگان و كلانتران و متصدیان و ممیزان تفاوت جمع و نو در آمد و كدخدایان و ریش سفیدان و غیره، مباشرین جزو و كل امور دیوان الگاه كوه كیلویه و محال خان میرزا حسب المسطور مقرر دانسته، من بعد اصلا و مطلقا و به هیچ وجه من الوجوه و به هیچ جهتی از جهات، دخل در محال مزبوره ننموده پیرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند و محال مذكوره را از حشو نتیجه اخراجات موضوع و مستثنی دانند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و سایر متوجهات و حقوق دیوانی و اخراجات و استصوابیات و عوارض مسددة الابواب از علفه و علوفه و قلیغا و سیورسات و الام و الاغ و طرح و دستانداز و شكار و پیكار و رسوم داروغگی و رسم المهر و رسم الصداره و عشر و ده نیم و رسوم هوایی و رسوم عمالی و توجیهات خلاف حساب و سرشمار و خانه شمار و سلامی و ساوری و مهمانی و پیشكش و عیدی و نوروزی و هوایی و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و سایر تكالیف به هر اسم و رسم كه بوده باشد، حواله و اطلاق بر محال مذكوره ننمایند و اگر فرضا در وقتی از اوقات حكمی در باب سیورغالات صادر گردد كه فی الجمله تكلیفی در آن باشد، محال مزبوره را از آن تكلیف نیز معاف و مسلم داشته، سیورغال مذكوره را از سایر سیورغالات مستثنی شمارند و اعزاز و احترام مباشرین و رعایت و مراقبت مستأجران محال مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكایتی كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند.
صدور عظام و مباشرین موقوفات به هیچ وجه من الوجوه و در هیچ وقتی از اوقات، دخل در سیورغال و محال مذكوره نكرده اصلا و مطلقا متعرض نگردند. كدخدایان و رعایا و زارعین و ضابطان و مستأجران محال مزبوره، سال به سال متوجهات خود را مهمسازی متصدیان موقوفات مزبوره نموده، گفتگویی كه فیما بین ایشان واقع شود و قضایایی كه سانح گردد، سوای قضیه خون كه به دیوان اعلی متعلق است، در هر عصری كه بوده باشد به متصدیان و موقوفات مذكوره رفع نمایند. مستوفیان عظام كرام دیوان اعلی رقم این عطیه را
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 943
در دفاتر خلود ثبت نموده، از شایبه تغییر و تبدیل مصون و محروس شناسند، و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند. جمادی الثانیه 1126
حكم جهان مطاع شد آن كه چون در این وقت رفعت و معالی پناه مقرب الخاقانی حاج الحرمین الشریفین نظاما للرفعة و العزّ و المعالی آقا كمال ریش سفید حرم محترم علیّه عالیه و صاحب جمع خزانه عامره، به عرض اقدس رسید كه قرای مذكور ذیل ... واقعات در محال بیوه كوه و صحرا من محال خان میرزای كوه كیلویه و ... قریه دو مكان (حومكان) مشهور به شاكریه نبار و توابع بالتمام، قریه شاكریه چنار و توابع بالتمام، قریه تحت بوستان بالتمام، قریه فیض آباد مشهور به هوایی بالتمام و قریه ولی قان به سمیرم فارس با مزارع ...
ابتیاع و به زوّار نجف اشرف و عتبات عالیات و سایر مشاهده مشرفه و مدرسه موسومه به سلطان حسینیه و سایر مصارف خیر وقف نموده كه ثواب آن به روزگار فرخنده آثار اشرف عاید شود.
و استدعا نمود كه مالوجهات نقدی و جنسی اربابی و رعیتی و مواشی و مراعی و سایر متوجهات و حقوق دیوانی املاك مزبور به سیورغال ابدی و احسان سرمدی وقف مرحمت شود. بنا بر این شمهای از شفقت بیغایت شاهانه و مرحمت بینهایت پادشاهانه شامل حال مقرب الخاقانی مشار الیه فرموده، از ابتدای تخاقوی ئیل كل مالوجهات و وجوهات و خارج المال نقدی و جنسی، اربابی و رعیتی و مواشی و مراعی و سایر متوجهات و حقوق دیوانی موقوفات مزبور را اعم از آن كه جمع داشته باشد یا نداشته باشد و به هر اسم و رسم كه بوده باشد، به سیورغال ابدی و احسان سرمدی زوّار نجف اشرف و عتبات عالیات و سایر مشاهد مشرّفه و مدرسه مذكور و غیره مصارف وقف مزبور عنایت و مرحمت فرمودیم.
بیگلربیگیان و حكام و وزراء و عمال و داروغگان و كلانتران و متصدیان و ممیّزان تفاوت جمع و نو درآمد و كدخدایان و ریش سفیدان و غیره، مباشرین جزو و كل امور دیوان الگای كوه كیلویه و خان میرزا و سمیرم، حسب المسطور مقرر دانسته، من بعد اصلا و مطلقا و به هیچ وجه من الوجوه و به هیچ جهتی از جهات، دخل در محال وقفی مزبوره ننموده، پیرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه و كشیده دارند و محال مذكوره را از حشو نتیجه اخراجات موضوع و مستثنی دانند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمی و غیر حكمی و خارج المال اربابی و رعیتی و مواشی و مراعی و سایر متوجهات و حقوق دیوانی و اخراجات و استصوابیات و عوارضات مسدودة الابواب از علفه و علوفه و قیلغا و سیورسات و الام و الاغ و دستانداز و شكار و پیكار و رسوم داروغگی و رسم المهر و رسم الصدارة و عشر و ده و نیم و رسوم هوایی و رسوم عمال و توجیهات خلافی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 944
و سرشمار و خانه شمار و سلامی و ساوری و مهمانی و پیشكش و عیدی و نوروزی و هوایی و مدد خرج و حواله تفنگچی و چریك و مقطعی و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و سایر تكالیف به هر اسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقی بر محال وقفی مزبور ننموده و اگر فرضا و در وقتی از اوقات حكمی در باب سیورغالات صادر گردد كه فی الجمله تكلیفی در آن باشد محال مزبوره را از آن تكالیف نیز معاف و مسلّم دانسته، سیورغال مذكور را از سایر سیورغالات مستثنی دانند و اعزاز و احترام مباشرین و رعایت و مراقبت مستأجران محال مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكایتی كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند، صدور عظام و مباشرین موقوفات به هیچ وجه من الوجوه و هیچ وقتی از اوقات، دخل در سیورغال مزبور و محال مذكوره نكرده، اصلا و مطلقا متعرض نگردند.
كدخدایان و رعایا و زارعین و ضابطان و مستأجران محال مزبوره، سال به سال متوجهات خود را مهم سازی متصدیان موقوفات مزبوره نموده، گفتگویی كه فیما بین ایشان واقع شود و قضایایی كه سانح گردد، سوای قضیه خون كه به دیوان اعلی متعلق است، در هر عصری كه بوده باشد به متصدیان و موقوفات مذكوره رفع نمایند. مستوفیان عظام كرام دیوان اعلی، رقم این عطیّه را در دفاتر خلود ثبت نموده، از شایبه تغییر و تبدیل مصون و محروس شناسند و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند، و در عهده شناسند. شهر جمادی الثانیه 1129.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله كما ینبغی بجلاله و یلیق بكماله و الصلاة و السلام علی اشرف المرسلین محمد و المعصومین من عترته و اله، و بعد: فان هذا الكتاب الصواب و الخطاب المستطاب- طوبی للواقف فیه و حسن مآب- قد انطوی علی خلاصة ما ادرج فی الوقفیة الرفیعة المنیعة الجلیلة الموشّحة بالتوقیع الارفع الاقدس و الختم الاشرف الاعلی المحلاة بخطوط اعلام العلماء و ارقام الفضلاء المختومة بختم الداعی لابود الدولة القاهرة الكبری المستدعی لخلود السلطنة الزاهرة العظمی قد لاحظته مع نسخه الرفیع الاعلی و صنوه المنیع المطاع فالفیته محتویا علی جملة ما سطر فی تلك الوقفیة الرفیعة الموشحة بالتوقیعات العلیة العالیة مشتمله علی رمة ما زبر فی الوثیقة الانیقة المحلاة بالسّجلّات السامیه و الارقام النامیة. و سمعت الاقرار عن عالیحضرة الواقف المؤیّد المسدّد الفایز بمحرمیة سرادق السلطنة الباهرة لازالت عارجا معارج الرفعة و الكمال مرتقیا مدارج الدولة و الاقبال، بما رقم و ذكر فی هذا الكتاب المقترن بالصدق و الصواب، فصرت بمضمونه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 945
شاهدا و بمفهومه عارفا و رقمت فیه علی الاجمال ما اشهدنی سابقا و لاحقا رعایة لمقتضی الحال فی الثانی و العشرین فی شهر جمادی الاخرة لسنة 1125 داعا ابود الدولة القاهرة الباهرة الزاهرة العلیة العالیة الكبری. محل مهر «1»
لقد أشهدنی عالیجاه الواقف المعظم الراجی للمراحم الكریمة السبحانیه اسوة المعتمدین علی سرادقات العتبة العلویة الخاقانیة، قدوة المؤمنین علی خزائن الدولة السّنیة السّمیا السلطانیة ما برح موردا للعواطف الالهیة العوارف الشاهیة علی ما انطوی علیه هذا الكتاب المستطاب و هو واحدة من عشر نسخ متطابقه اجمل فیها ما فصّله فی الطومار الرفیع الاسنی الذی وعت اذنی ما حواه مفصلا و كان هذا فی فواتح شهر رجب الفرد من سنة خمس و عشرین بعد مائة و الف من الهجرة المباركة.
كتبه بیمناه الداثرة الخاسرة اقل العباد عملا و اكثرهم زللا محمد حسین شاه محمد التبریزی «2» عفی عنهما- محل مهر
بسم الله الرحمن الرحیم، لقد صرت شاهدا بما وفّق له الواقف المؤیّد المسدّد زاده الله تعالی توفیقا و تعاطیا لاضعاف ما تیسّر له من صنوف الخیرات و ضروب المبرّات و سمعت من جانبه بصریح الاقرار و واضح الاعتراف بجمیع ما اندرج فی هذا الكتاب كما سمعت به ما یطابقه و یشهد به من الطومار الوثیقة الانیقة المنیعة و جری علیهما خاتمی و رسمی و كان ذلك فی 12 شهر الله الاصبّ رجب المرجب من شهور سنة 1125 و كتب بیمناه الداثرة الداعی لدوام الدولة القاهرة الباهرة الزاهرة الظاهرة الابدیة، حسین بن حسن الجیلانی.
محل مهر
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله و كفی و سلامه علی عباده الذین اصطفی، و بعد: لقد اشهدنی عالیجاه المقرّب الخاقان، المؤتمن السلطان، العارج معارج العزّ و الكمال، المرتقی مدراج الرفعة و الاقبال، علی ما حواه الكتاب من المبدء الی المآب و كتب الداعی لدوام الدولة القاهرة الحسینیه الكبری محمد باقر «3» ابن مرحوم المغفور ... المشكور محمد اسماعیل الحسینی عفی الله عنهما بالنبی و الوصی و آلهما.
عالیجاه واقف موفق مسدد مشار الیه بعد از آن كه اخبار نمود به آن كه آنچه به موجب
______________________________
(1). معلوم نشد كه این گواهی از آن كیست.
(2). وی آخرین ملا باشی دوره صفوی تا پیش از حمله افغانهاست كه پس از حمله افغانها خبری از وی در دست نیست. درباره وی شرحی در پاورقیهای مكافات نامه آوردهایم.
(3). محمد باقر خاتون آبادی اولین مدرّس مدرسه چهارباغ و مترجم برخی از آثار دینی. شرح حال وی را به تفصیل در بخش «ادبیات ضد مسیحی در دوره صفوی» به مناسبت ترجمه انجیل به فارسی آوردهایم.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 946
وقفنامچه معتبره متلاصقه علی حده و به تواریخ متفرقه و اوضاع مختلفه وقف فرموده بود، شرائط و اركان آنها بتمامها در آن اوقات به عمل نیامده بود اقرار نمود كه در تاریخ شهر ذی قعدة الحرام 1124 كه به موجب وقفنامچه دیگر ملصق به آنها وقف جدیدی از او صادر شده و خلاصه مجموع اوقاف سابقه و لاحقه در این كتاب مشتمل بر بیست و هفت ورق مختومه به ختم الداعی كه بر ده نسخه شده است، ذكر شده، جمیع شرایط لزوم موقوفات سابقه و لاحقه متحقق است. محمد باقر الحسینی
بسم الله الرحمن الرحیم، اشهدنی عمدة المعتمدین فی الدولة الباهرة القاهرة السلطانیة و زبدة المقرّبین الی سریر السلطنة العظمی الخاقانیة، الخازن للخزانة العامرة، الواقف الموفق المؤید آقا كمال علی ما نسب الیه فی هذا الكتاب من وقف الاعیان المحدودة حبس الاصول المعدودة علی الشرائط و القیود المذكورة فی كل باب رزقه الله تعالی ثواب أعماله یوم یقوم الحساب، و أشهدنی سابقا علی ما فی الصحیفة الاخری و كتب شهادتی فیها لاقراره فی المرّة الاولی و اعترف بتحقیق ما هو معتبر و شرط فی لزوم الوقف و ثبوته بحیث لا یقبل النقص و التبدیل. كتبه الداعی لدوام الدولة القاهرة محمد شفیع الخراسانی «1» فی شهر رجب سنة 1125- محل مهر
بسم الله الرحمن الرحیم، أشهدنی عالی حضرت الواقف الموفّق المؤیّد لازالت أغصان آماله و أعماله الصالحة مورقة و شموس عزّه و اقباله من افق التوفیق مشرقه علی مضمون هذا الكتاب كما أشهدنی سابقا معترفا بجمیع ما سطر فیه من أوّله و الی آخره. فصرت شاهدا علیه فی 29 من شهر جمادی الثانیة سنة 1125 و كتب الداعی لدوام الدولة القاهرة زین الدین العاملی.
تفصیل كتب مذكوره ذیل كه ... حاجی مهدی خان بیك متصدی شرعی مدرسه مباركه الشهیر به مدرسه مرحمت و غفران پناه آقا كمال بر طلب ... مذكور وقف در این وقت واقف مشار الیه به اذن ... معلی القاب شهابا الانامی علامی فهامی ملا عبد الله ... موقوف علیه داده، تسلیم اهل طلبه نموده تحریرا فی ...
كتاب تهذیب، كتاب ارشاد، كتاب حاشیه بر مطوّل، كتاب احقاق الحق، كتاب كلینی، كتاب شفا، كتاب مجمع البیان، كتاب استبصار، كتاب من لا یحضر، كتاب شرح مواقف، كتاب منطق تجرید،
______________________________
(1). یكی از شاگردان آقا حسین خوانساری و عالمی برجسته و دانشمند كه عبد النبی قزوینی در تتمیم امل الامل (ص 181- 184) از او ستایش فراوانی كرده است. نیز بنگرید: آقا بزرگ، الكواكب المنتثره، ص 345
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 947
كتاب تمهید القواعد، كتاب المسالك، كتاب شرح قواعد، كتاب تهذیب الاصول ...
فضیلت و كمالات پناه ملا شیخ جلال الدین محمد رئیس مدرسه رفیعه سلطان حسینیه كه به سركار خیر مدار وكلاء اجلاء عالیجاهی مستغنی الالقاب و الاوصافی واقف معظم الیه سپرده و كتب مفصّله ذیل را اخذ نموده، آن كه مجلدات كتاب بحار الانوار كه سركار نواب عالیجاهی آقایی مد ظلّه العالی خریداری و وقف مدرسه مباركه سلطان حسینیه نمودهاند، بدین موجب است: جلد اول، دوم، سیم، (چهارم ندارد) پنجم، ششم، هفتم، نهم، ایضا نهم، دهم، سیزدهم، هیجدهم. آنچه از سركار عالیجاه آقائی مد ظله العالی خریداری و وقف مدرسه مباركه مزبوره نمودهاند: كتاب نهج البلاغه یك جلد، كتاب دروس تمام در سه جلد، كتاب كفعمی یك جلد، كتاب وافی تمام در پنج جلد، وسائل الشیعه در شش جلد، كتب مذكورات فوق به مدرسه مباركه مزبوره آورده شده و در نزد داعی جلال الدین محمد است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 949
مثنوی حاضر، اشعاری است كه میرزا علیا نصر آبادی درباره عمارت خانه دولتی شاه سلطان حسین صفوی كه به سال 1106 بنا شده، سروده و آنها را در سال 1111 به خط خود نوشته است. اهمیت این مثنوی، جدای از جنبه ادبی آن، وصفی است كه از این بنای دولتی داشته و به بیان جوانب مختلف آن پرداخته است. این مثنوی در مجموعه شماره 14190 كتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود.
تعریف و توصیف عمارت مباركه دولت خانه و دعای بندگان شاهنشاهی من نتایج افكار افصح المتكلمین عالی حضرت استادی میرزا محمد علیا نصر آبادی
تعالی الله ازین عالی عمارتكه دادش دست قدرت، اوج رفعت
فضایش رفته از اندیشه بیرونز حسنش گوشواری ربع مسكون
در آن پیدا سواد هفت اقلیمبه رنگ نقطهای در حلقه جیم
پی آب و گلش بیبیش و بیكمز بحر و بر تهی گردیده عالم
به حدی رفته است از پیش این كاركه جایی نیست دیگر پشت دیوار
در آن دنیا و ما فیها هویداستز هر جا، هر كه هر جا رفته اینجاست
بنات خانه افلاك از آن استزمینش فرش بام آسمان است
ز ایوانش به حكم اوج رفعتنموده كو تهی معراج همّت
جناق از طاق با افلاك بستهز سستی پشت چرخ اما شكسته
ز پا تا سر تمام آثار مردیستتوان گفتن كه جفت طاق كسری است
ز بس از راه جد و جهد معمارفشرده پا در استحكام این كار
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 950 برون سررشتهای گر رفته از دستبه آن سدّ سكندر میتوان بست
در اینجا نقش پا وقت سراسربه فرق فرقدان تاجست و افسر
چو خورشیدش در آمد از ره بامز حیرت خشك ماند و گشت گلجام «1»
به هر آئینهاش با خط جوهرنوشته عبده روح سكندر
ازین آئینههای مهر آئینجهان روشنتر از چشم جهان بین
ز بس خورشید در تابست اینجافروغ مهر مهتابست اینجا
در اینجا بهر كسب نور خورشیدسراپا یك كف در یوزه گردید
به هر جا عكس این آئینهها تافتتوان مستقبل احوال را یافت
ز صافی بهتر از عكس است ظاهربه هر آئینهاش مكنون خاطر
پی سامان كار خویش هر بارز مروارید آب افشرده گچكار
سر شب خسته بود از صعف خوابیدهلال از بس برین گچ ماله مالید
از آن روشن چنان شبهای مهتابكه بتوان نیشتر زد بر رگ خواب
همین بس از بلندیهای دیواركه شد كوتاه دست چرخ غدّار
به كوه كهربا، كاهش ز تمكینمكرر گفته جای خویش بنشین
چنان گردیده دیوارش مصفّاكه هر گمگشتهای اینجاست پیدا
هوایش روح بخش افتاده چندانكه دارد قالب هر خشت آن جان
مكرر جنّت از رشكش به هر بابز درها كرده چندین فصل ابواب
تفاخر كن به دربانیش دولتیكی از خانه زادانش سعادت
بود اینجا چون خدمتكار دلسوزغلام هندی و گرجی شب و روز
فتد نظاره چون بر آب جدولهمان دم عقدههای دل شود حل
از آن جدول به هر سو آب غلطانبه رنگ جان به خاك پای جانان
روان موج از میانه تا كنارهبه صد كیفیت مست گذاره؟
______________________________
(1). شیشههای رنگین كه در حمامها و جز آنها بكار میبرند.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 951 ز هر حوضیش بادا چشم بد دوركزان جاریست چندین چشمه نور
ز آب آن گوارایی و سردیتراوش كرده چون همّت ز مردی
نگه گردیده از سیرش ز بس ترفكنده دیده در نظاره لنگر
روان و صاف چون طبع هلالیتمامی بحرِ اشعار زلالی
حلاوت بخش كام از سنگِ مرمركه اینجا جوش خورده شیر و شكر
بود هر قطرهاش ز آن عذوبتكه پیشش نیست كوثر را رطوبت
نشسته جابجا هر یك مربعبه آب و روُتر «1»از جنّات اربع
پی نظّاره وضع زمانههمه روی زمین را چشم خانه
ز نقاشی نموده صنعتی گلكه میآید به گوش آواز بلبل
زبان خامههای سحر پروازنگفته جز به حرف عین اعجاز
پی پرواز اگر مالیده روغنچراغ عالمی را كرده روشن
قلم گردیده هر جا بزم گسترشده گوش از صدای سازها كر
چو كوتاه و بلندِ مدّ تحریرزهر سازی عیان صوت بم و زیر
نموده نغمهها را جمله محشوربه صد آهنگ در یك تار طنبور
ز دیدن جرعهای در دست ساقینماند هیچ چیز از هوش باقی
چو چشم خوبرویان جام بادهز خُم در نشأه بخشیها زیاده
نموده شكل شادی و فرح راكشیده چون صراحی و قدح را
توان كردن به پای شیشه میبه یك دم راه عمر جاودان طی
ز عاشق صورتی هر جا كشیدهجهانی غوطهور در آبِ دیده
ز سیمایش عیان افغان و زاریچو بر روی هوا ابر بهاری
چو انجم بر فلك پیوسته سیاربه هر عضویش داغ رشكِ اغیار
نموده علت خون جگر راكشیده مدّ آه بیاثر را
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 951 تفصیل شبیه هر عضوی از اعضای معشوق از سر تا پا كه نقاش كشیده ..... ص : 951
______________________________
(1). كذا در اصل.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 952 دگر گردیده از معشوق گویاخلاف وعده چون روزست پیدا
ز سر تا پاش شوخیها و تمكینچو در الفاظ خوش مضمون و رنگین
به آن هر شیوه كز خوبی سپردهبه انگشت قلم یك یك شمرده
شبیه حلقههای زلف و كاكُلز كام آرندهتر از بوی سُنبل
به هر سو طرح گیسو تا فكندهشده تا هفت پشتِ مرده زنده
رقم گردیده چون دنبال ابروبه وصفش تر زبان چشم سخنگو
جفای تیغ مژگان را كشیدهكه چشم ناوك جوری ندیده
كشیده آن چنان نظّاره را گرمكز آن آتش گرفته پرده شرم
چنان در چهره بنمودی رخِ كاركه شد گلگون نگاه از رنگِ رخسار
نموده رشته نظم سخن راندیده دیدهای گر چه دهن را
ز لب ظاهر نموده چون شكر خندشده ممزوج مغز پسته با قند
ز گوهر خوشنماتر در نگین داننهاده گر به روی حرف دندان
پیاپی قطرهها از گوشه لبچكد از دیدن نارنجِ غبغب
بر آید یوسفی بیرنج اخوانبه احسن وجهی از چاهِ زنخدان
پی نظّاره در عین دویدنهزار آهو به یك گردن كشیدن
چو پستانها عیان از لوح سینهخیالات دلِ بیرحم و كینه
عیان ما فی الضمیرش غیر انصافتمامی از بلورین حُقّه ناف
قلم را بعد این پا رفته از پیشنبودستش خبر نقّاش از خویش
چه سازد چون كُنَد كِلك سخنگونمیگنجد چو اینجا یك سرِ مو
بجا باشد كند نقش از نشستیرسانیدن به ساق پاش دستی
زهی نقّاش سحر آیین كه بنمودسراپا آنچه از پا تا به سر بود
كنون بنگر كه چون با كِلك اعجازنموده رسم حُسن و عشق را باز
بود ربط تن و جان از چه عالمكشیده عاشق و معشوق با هم
مجسّم صورت راز و نیازیز هر تمثال محمود و ایازی
سراپا كاوش دلهای سنگینكشیده هر كجا فرهاد و شیرین
عیان پاداش دین و حبّ دنیارقم گردید چون یوسف زلیخا
فزون از طول و عرض دشت و هاموننمایان ناز لیلی عجز مجنون
غرض اینجا بدون حرفِ دعویز صورت پی توان بردن به معنی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 953
قلم باز از پی وصف عمارترقم سازد نكو نقشی به دقّت
كه تا گشت این بنا بر پا ز هر سودر و دیوار گشتند آفرین گو
به گردش از پی انجام این كارچو روز و شب در آن معمار و سركار
چه سركاری كه هر كاری كه فرمودتوان گفتن كه سبقت در عمل بود
ز اخلاص شه دین مخلصش نامعیان ز آغاز كارش حسن انجام
ید طولی هر انگشتی بدستشبه هر كاری چون كسری بند و بستش
ارسطو رای و افلاطون عزیمتسراپا عین هوش و مغز فطرت
در آغاز بنا گفتی به معماركنون طول زمان را ریسمان كار
پی كاری كه خواهد رنگ ریزدرود خاكستر از افلاك بیزد
نماید هر چه را سازد عیانیز عیش جاودانی ریسمانی
شدی بر پا ز بنا چون زدی هیحباب آسا همان دم پوشش و پی
چه بنایی كز آب و خاكِ عالممكرر ساختی فردوس و آدم
طلب نا كرده از مزدور خشتیبپا میداشت بنیاد بهشتی
زِهَر خشتی كه روی خشت میهشتبه دست خود گل صد برگ میكشت
نمودی آنچه بنمودی ستارهدر اینجا صرف جای خشت پاره
به هر جا میزدی مشت گِلی راعیان میساختی جای دلی را
به هر سقفی كه میبستی مقرنسسكون مییافت چندین چرخ اطلس
اساسی را كه كرد از سنگ بنیادز شیرین كاریش شد زنده فرهاد
نگه كردی اگر بر روی گچكارسفیدی بود كردی تا نگه كار
به هر سمتی كه مشتی گچ رساندیطلوع صبح آن جا خشك ماندی
به دیواری گزین گچ شمشه میبستبه پشتش پرتو مهتاب میجست
چو واماندی ازین گچ آنچه را بیختكواكب بود بر روی فلك ریخت
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 954
نرانده بر زبان حرفی ز نجّاركه آویزان شدی درها به دیوار
چه درها صافتر از شیشه دلتمام آئینه احوالِ منزل
درون هر سرا هر چیز بودیز صافی بهتر از بیرون نمودی
در استحكام یك سر چون دل سختتمامی صلب و جوهردار و یك لخت
به رنگ پرده دل صاف و رنگینسراپا یك كفِ دست نگارین
شبیه هر چه فرمودی به نقّاشهمان را جلوه دادی در نظر فاش
اگر میخواستی تمثال گلفامگلابش میكشیدی ز آب حمّام
و گر سیمین تنی تصویر میخواستبه رخت خواب كارش میشدی راست
گرش بودی تمنّا شبه گلشنز نسرینش شدی لبریز دامن
ز بزم باده گر میگشت خرسندنگشتی پاش هرگز بر زمین بند
رساندی هر خیالی تا به خاطرهمان ساعت بعینه بود حاضر
ز اصرارش شدی بیشبه مزدوربه دستی گِل، به دستی خِشت محشور
یكی روزانه را ده داده بس مزدتمام شب نمودی گل كشی دزد
رسانیدی به جایی كار گِل راكه خوردی كیمیاگر خون دل را
میسّر بود تحصیل مطالببرون چون آمدی خشتی ز قالب
زهی سركار حكمت كار داناكه فردوسِ چنین كردی مهیّا
از آن در هر كمالی هست كاملكه شه را بنده است از جان و از دل
بود در بندگی ممتاز اقرانچو شاهنشاه دین از پادشاهان
بباید رونق روی زمین راغلامی این چنین، شاهی چنین را
سر شاهان خدیو ملك اقبالبه فرمانش روان روز و مه و سال
فروغ آفتاب دولت و جاهسپهر سلطنت سلطان حسین شاه
شه والانسب دارای اعظمچراغ دودمانِ نسل آدم
به حق شایسته فرمانرواییچو پیغمبر به احكام خدایی
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 955 به عهد دولتش از جوش همّتنباشد هیچ كس را هیچ حاجت
چنان خلق از غنا دارند مایهكه حاجت نیست طفلان را به دایه
سحاب جودش از یك قطره ریزشمحیطی بر محیطِ آفرینش
ز حفظش گر بیابد شعله نیرودر آرد باد صرصر را به زانو
به بال قوّتش سرگرم پروازكبوتر بچهها در بیضه باز
نموده از هوای عدل پیشهچو رگ در سنگ خارا شیشه ریشه
نهد از عجز بر نقش پِیَش ... روز بس ترسیده چشم شیر از آهو
به استهزاء كشد رندانه در پیشبه عهد طبع شوخش گرگ را میش
كلامش نیست جز حرف مروّتهمین دالست بر عین عدالت
كند چون عزم تعمیر دلی راببخشد عالم آب و گلی را
به فرمان چنین فرمانرواییتواند شد به پا این سان بنایی
كه یك سر شهریاران و شهانشچنین سازند وقفِ آستانش
كنون نیكو بود از عام و از خاصدعای این چنین شاهی به اخلاص
ز تاریخ بنا هم ناگزیر استكه كلك بندگی را دستگیر است
پی تاریخ گفتا صدق نیّتمكان دولت و جای سعادت (1106)
الهی تا بنای دهر برپاستاثر از گردش افلاك پیداست
بود این شاه دین را جاودانیبه بخت پادشاهی كامرانی هو، لراقمه
بوده تا گردون، مدارش بر نقیض مدعاسترو اگر خواهی كند دنیا علاجش پشت پاست
عاقبت رفتیم و خود را در ره او سوختیمتا بداند آنچه میآید ز ما بوی وفاست
جنّت ای ناصح بكار من نمیآید بروغیر كویش هر كجا باشم نمیدانم كجاست له
آنچه از اوج جفا در راه او بر ما گذشتخارِ پا گام نخست از چشم خون بالا گذشت
هر كف خاكیش مجنوبی ز غم فرسوده استناقه بیمحملی گویا از این صحرا گذشت
شوق استقبالم ... «1»زمان را پیش بردهمچو دی از وعده امروز او فردا گذشت
ز آتش جانسوز دل یك شعله شد مدّ نگاهگرم با غیر آمد و از پیش چشم ما گذشت
پارههای دل درست از دیده آمد بركنارخورد بر هم تا شكست این كشتی از دریا گذشت
______________________________
(1). یك كلمه سیاه شده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص: 956 هیچكس اول ز اسباب جهان دل بر نداشتاشك حسرت آمد آخر از سر دنیا گذشت
میشود در كوی جانان عاقبت منزل گزینچون ودادش هر كه را راه از در دلها گذشت و لراقمه
میشود پیوند داغ تازهای حاصل مراآه سوزانی كه میگردد كره در دل مرا
عاجز دلخسته ارباب دولت ماندهامسالها شد بر سر سنگست پا در گل مرا
پا كشیدم از تردد، دست داد آسایشمخواب راحت برد ازین منزل به آن منزل مرا شكسته بستهای كه به عبارت اخری نتایج طبع قاصر و شاهدان سراچه خاطر فاترش نامند و بعضی در لباس مثنوی و برخی در جامه غزل درین گلشن بیخزان چنان كه به حسب صورت و معنا مجمع ارباب كمال است، به مقتضای المأمور معذور، حسب الفرموده منتخب قصیده بزرگ منشی و غنودن صحیفه قابلیت و نیكو روشی آقایی حاجی محمد ... سلّمه الله تعالی فراهم آورد؛ چشم داشت آن دارند كه به یمن نظر اصلاح شایسته گوشه نشینی انجمن دیده وران گردند. العبد الاقل ابن محمد مؤمن، محمد علی نصر آبادی، فی شهور سنة 1111.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج3، ص: 961
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».