درسنامه سيره معصومين عليهم السلام

مشخصات كتاب

نام كتاب: درسنامه سيره معصومين عليهم السلام

نويسنده: محمد حسين واثقى راد

موضوع: مرجع

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: زمستان 1387

نوبت چاپ: 1

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

مقدمه

ص:17

تحقق اهداف و آرمان هاى يك سازمان، به علل و عوامل مختلفى بستگى دارد. در اين ميان، به گفته كارشناسان و صاحب نظران" مديريت سازمانى" و نيز به گواهى" آموزه هاى وحيانى"،" عامل انسانى" اساسى ترين و محورى ترين نقش را در موفقيت و بالندگى سازمانى ايفا مى كند. ديگر عوامل سازمانى در پرتو عامل انسانى و حول محور او، شكل گرفته و حركت مى كنند.

سياست ها، برنامه ها، روش ها، ابزار و سخت افزارهاى سازمان، تابعى از خواست و اراده نيروى انسانى و دانش و تدبير او مى باشد. بالطبع كمّ و كيف نتايج و خروجى هاى سازمان نيز مانند" ورودى ها" و" فرآيند"، متأثر از فعاليت و تدبير نيروى انسانى است. بنابراين نيروى انسانى، افزون بر اينكه عامل موفقيت هر سازمانى است، شاخص و معيارى براى پيش بينى ميزان موفقيت آن سازمان نيز محسوب مى شود.

بى جهت نيست كه دنياى مدرن با پى ريزى علومى همچون روان شناسى كار، جامعه شناسى مشاغل و مديريت، بخش اعظمى از مباحث اين علوم را به عامل انسانى اختصاص داده است. پيش تر از اين نيز آموزه هاى وحيانى بر جايگاه و اهميت نيروى انسانى و نقش محورى آن در رستگارى و موفقيت جمعى اشاره كرده و به مؤمنان و جامعه دينى اكيداً توصيه نموده كه در واسپارى كارها و مسئوليت ها، به اهليّت و صلاحيت نيروهاى انسانى توجه كنند؛

إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَينَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً (1)

در آيات ديگر، اين رويه را، تدبير خداوند متعال در عالم تكوين و تشريع معرفى كرده است:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ (2)

قالَ إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيتِى قالَ لاينالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ (3)


1- نساء: 58
2- انعام: 124
3- بقره: 124

ص:18

هدف و رسالت اساسى انبياى الهى نيز، تربيت و پرورش انسان ها بوده است:

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِكَ وَ يعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهَ وَ يزَكِّيهِمْ (1)

نهادها و مؤسسات دينى نيز براى تضمين موفقيت و دستيابى به اهداف و آرمان هاى سازمان، بايد بر مبناى آموزه هاى وحيانى و يافته هاى بشرى، جذب و گزينش نيروهاى كارآمد و تعليم و تربيت آنان را در اولويت مأموريت هاى خود قرار دهند.

در همين راستا،" حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت" پس از فراغت از طراحى و اجراى فرآيند جذب و گزينش،" آموزش و ارتقاى سطح علمى و فرهنگى نيروى انسانى به ويژه روحانيون" را در كانون برنامه هاى ستادى خود قرار داد و دوره هاى آموزش بدو خدمت، ضمن خدمت و تكميلى را راه اندازى نمود. از آنجا كه تدوين متون آموزشى كاربردى متناسب با واحدها و سرفصل هاى مصوب، از مراحل و عناصر اصلى و اساسى دوره هاى آموزشى محسوب مى شود، به طور همزمان گردونه تدوين متون آموزشى نيز به حركت درآمد. نكته حائز اهميت اين كه متون آموزشى پس از تدوين توسط گروه هاى علمى و تخصصى معاونت امور روحانيون و ارزيابى ناظران محتوايى، به صورت" درسنامه" براى حداقل يك ترم، به طور آزمايشى تدريس مى شود، تا پس از نظرسنجى و گردآورى نقطه نظرات مدرّسان و دانش پژوهان، به رفع و اصلاح كاستى هاى احتمالى اقدام شود و براى آموزش در دوره هاى بعد، تدوين نهايى شود.

نوشتار حاضر، از جمله همين متون آموزشى است كه توسط" گروه علمى و تخصصى تاريخ اسلام" به رشته تحرير درآمده و در قالب" درسنامه" منتشر شده و در اختيار شركت كنندگان دوره هاى آموزشى روحانيون قرار مى گيرد. فرصت را مغتنم شمرده و از تدابير و تلاش هاى ارزشمند گروه علمى و تخصصى تاريخ اسلام به ويژه محقق و مؤلف گرانمايه جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد حسين واثقى راد تقدير و سپاس به عمل مى آيد.

انتظار مى رود كه مدرسان و دانش پژوهان محترم پس از طى دوره، نقطه نظرات اصلاحى خود را پيرامون متن، محتوا، منابع و ديگر بخش هاى درسنامه، جهت رفع و اصلاح نواقص و اشكالات احتمالى به كميته تدوين ارايه نمايند.

معاونت امور روحانيون

كميته تدوين متون آموزشى

زمستان 1387


1- همان: 129

ص:19

پيش درآمد

سيره معصومين در نظام فكرى و فقهى شيعه از همان جايگاهى برخوردار است كه قرآن و احاديث پيامبر (ص) در آن جايگاه قرار دارند. از اين رو شناخت سيره معصومين در قلمرو فقه، سياست و اخلاق، كاربرد وسيع دارد. هيچ عالم دينى و فقيه شيعى نمى تواند از دانستن آن بى نياز باشد. مبلغان دينى نيز هر چه بيشتر سيره معصومين را بدانند، دانش دينى آن ها گسترده ترخواهد بود. بلكه دانستن سيره معصومين هر چند به اجمال براى هر مبلغ و داناى دين از جهات ذيل لازم و ضرورى است:

الف: آشنايى با مبانى دينى.

ب: آشناساختن ديگران با معارف دينى.

ج: استنباط ديدگاه هاى دينى درموضوعات مختلف از سيره معصومين.

د: استدلال به سيره براى اثبات نظريات دينى.

بر اين اساس هر مبلغ دينى شيعه هر چه بيشتر با سيره معصومين آشنا باشد، در موضوعات فوق توانمندتر خواهد بود. گر چه شناخت سيره معصومين به تفصيل لازم و ضرورى است، اما در اينجا به اختصار به آن پرداخته شده است، زيرا ويژه مبلغان و روحانيان كاروان هاى حج و عمره و در حد دو واحد درسى تدوين شده و براى اين جهت به بيان بخشى از سيره معصومين اكتفا شده است. از جمله

ص:20

سيره عبادى، تربيتى، خانوادگى، اقتصادى، فقهى و سياسى، كه در اين موارد نيز به بيان كليات بسنده شد. روش تدوين در اين نوشتار چنين بود كه با مطالعه سيره معصومين (ع) كلياتى استنباط شد و آن كليات در آغاز هر فصل به عنوان

موضوعات اصلى و فرعى آورده شد و سپس براى اثبات آن ها شواهد و دلايلى از كتاب ها بيان گرديد. حاصل برخى روايات نيز به صورت خلاصه آورده شد.

ص:21

فصل اول مفاهيم كلى

اشاره

اهداف فصل اول

1- بيان مفاهيم كلى در موضوع سيره

2- ضرورت دانستن سيره امامان

3- بيان حجيت سيره امامان

ص:22

ص:23

پيش درآمد

ضرورت بحث از سيره امامان معصوم با فلسفه امامت آغاز مى شود. ضرورت پيشوائى امامان معصوم، بنيان اساسى تفكر شيعه را تشكيل مى دهد. تمام انديشه هاى سياسى، اجتماعى، فرهنگى، عبادى، تربيتى و اقتصادى شيعه بر همين پايه استوار هستند. با شناخت فلسفه امامت روشن خواهد شد كه ما چه نيازى به شناخته سيره معصومان داريم، كاربرد آن در زندگى ما چيست و جايگاه آن در حيات دينى و اجتماعى ما كجاست؟

فلسفه امامت عيناً همان فلسفه بعثت پيامبران است. علت اصلى بعثت پيامبران، تكليف و مسؤوليت پذيرى و در نتيجه هدايت انسان هاست كه شريعت را حتمى ساخت.

ضرورت بهره مندى آدميان ازشريعت، مستلزم دو موضوع ابلاغ شريعت ازسوى خداوند وشناخت آن ازسوى انسان هاست. ازاين جهت خداوند سلسله پيامبران و كتاب هاى آسمانى را فرستاد ودر درون انسان نيزخردمندى را نهاد تاپيامبران را بشناسند. رابطه انسان وعقل او با پيامبران وكتاب هاى آسمانى، رابطه انسان و شناخت ضرورى ترين نياززندگى وبهره مند شدن از آن است.

رابطه پيامبران و كتاب هاى آسمانى، رابطه معلم و كتاب زندگى و دستورالعمل هاى حياتى است. به ويژه كتابى كه در نهايت اختصار و با محتواى فراگير مى باشد و فهم آن بدون معلم نه تنها دشوار، بلكه محال است. در نتيجه فهم كتاب خدا منحصر به تفسير و بيان پيامبران است وجايگاه آن ها در رابطه با

ص:24

كتاب و مردم جايگاه محورى است. چنين كتابى نيز بدون معلم نمى تواند نقش اساسى خود را در تعليم و تربيت ايفا كند.

در نتيجه رابطه پيامبراسلام و مسلمانان، رابطه آموزگار و دانش آموز و رابطه الگوى معنوى با تربيت پذيراست. او افزون برتعليم كتاب آسمانى، مسؤوليت تربيت و هدايت انسان ها را نيز برعهده دارد. امامان معصوم نيز عينا در همان جايگاهى قراردارند كه پيامبران الهى به ويژه پيامبر اسلام قرار داشته اند.

عصمت

واژه عصمت در اصل از ريشه عصم به مفهوم نگهدارنده و نگهداشته شده است. اين واژه در مباحث كلامى و شرايط پيامبرى و امامت به معناى ذيل است:

عصمت يعنى: طهارت معنوى و پاكيزگى عملى و هركس كه درگستره اعتقادات و اخلاق و عمل دچارخطا و لغزش هاى كوچك و بزرگ نشود، معصوم است. درنتيجه عصمت وصفى است كه براى برخى اشخاص با توجه به انديشه وعمل و اخلاق او پديد مى آيد و حاصل توانمندى ذاتى است كه او را از هرخطا و لغزش فكرى و عملى كوچك و بزرگ حفظ مى كند. اين شرايط معنوى جز براى پيامبران و امامان معصوم ميسر نيست. (1)رابطه عصمت با انديشه و عمل و اخلاق آن است كه عصمت، عامل طهارت معنوى نيست، بلكه وصفى است كه از اين طهارت هاى معنوى پديد مى آيد.

الشيخ المفيد: إن جميع أنبياء الله (ع) معصومون من الكبائر قبل النبوه و بعدها و ما يستخف فاعله من الصغائركلها، وأما ما كان من صغير لايستخف فاعله


1- برخى گفته اند: منظور آن خطاها و لغزش هاست كه با اهداف بعثت ناسازگار باشد و يا در جامعه نسبت به رهبر دينى تأثير منفى بر جاى گذارد. در وقوع برخى از خطا هاى بسيار كوچك كه تأ ثيرى در رهبرى ندارند، منعى نيست. گر چه در كتاب اعلام الهدايه چنين آمده، اما به نظر مى رسد جايى براى اين استثنا نيست.

ص:25

فجائز وقوعه منهم قبل النبوه و على غير تعمد و ممتنع منهم بعدها على كل حال، و هذا مذهب جمهور الإماميه. (1)شيخ الصدوق: اعتقادنا فى الأنبياء و الرسل و الأئمه و الملائكه (ع) أنهم معصومون مطهرون من كل دنس، و أنهم لايذنبون ذنبا، لا صغيرا و لا كبيرا، و لايعصون الله ما أمرهم، و يفعلون ما يؤمرون. و من نفى عنهم العصمه فى شئ من أحوالهم فقد جهلهم. و اعتقادنا فيهم أنهم موصوفون بالكمال و التمام و العلم من أوائل أمورهم إلى أواخرها، لايوصفون فى شى ء من أحوالهم بنقص و لا عصيان و لا جهل. (2)علامه الحلى: قالت الإماميه: إنه تجب عصمتهم عن الذنوب كلها صغيرها و كبيرها و الدليل عليه وجوه: أحدها: إن الغرض من بعثه الأنبياء (ع) أنما يحصل بالعصمه فتجب العصمه تحصيلا للغرض. (3)ذهبت الإماميه كافه إلى أن الأنبياء معصومون عن الصغائر و الكبائر، و منزهون عن المعاصى، قبل النبوه، و بعدها. على سبيل العمد، و النسيان، و عن كل رذيله و منقصه، و ما يدل على الخسه والضعه.

ذهبت الإماميه إلى أن الأئمه كالأنبياء، فى وجوب عصمتهم عن جميع القبائح و الفواحش، من الصغر إلى الموت، عمدا و سهوا، لأنهم حفظه الشرع، و القوامون به، حالهم فى ذلگ كحال النبى. (4)در نتيجه رهبر معصوم، از هرخطا و لغزش معرفتى دراصول و فروع دين و حقايق جهان و اشياء مادى و معنوى و همچنين در بعد عملى از تمام خطاها و لغزش هاى گفتارى وكردارى و اخلاقى كوچك و بزرگ، مصون است زيرا با اهداف بعثت پيامبران سازگار نمى باشد.


1- أوائل المقالات، الشيخ المفيد/26 ؛ مصنفات شيخ مفيد4 /26 .
2- الاعتقادات فى دين الإماميه، الشيخ الصدوق/69 ؛ مصنفات شيخ مفيد5 /69
3- كشف المراد،174
4- نهج الحق و كشف الصدق، 164

ص:26

چرا بايد پيامبران و امامان، معصوم باشند

اشاره

عصمت، يك امتياز شخصى نيست كه خداوند ويژه پيامبران و امامان ساخته باشد، بلكه نياز جامعه به شريعت، ضرورى ساخته است كه خداوند، پيا مبران را بر انگيزد وآن ها را با عصمت، توانمند سازد. عصمت از شرايط رهبر دينى و الهى است. چرا كه تحقيق اهداف دين و هدايت جامعه بى عصمت پيامبران و امامان ميسر نيست. زيرا خداوند، شريعت را براى هدايت مردم فرستاد و از مردم خواست از آن پيروى كنند. ثواب و عقاب اخروى را نيز بر آن مترتب ساخت، ناگزير بايد اين موضوع مهم، برعهده كسانى باشد كه در دانايى و عمل و اخلاق (1)شايسته پيروى باشند. اين شايستگى نيز منحصراً در عصمت است و عصمت نيز مبين همين شايستگى است.

عامل عصمت

توانايى كه خداوند در وجود پيامبران و امامان نهاده است تا ازخطا محفوظ باشند و به عصمت دست يابند، يك عامل قهرى و غير ارادى نيست. بلكه دانايى و خردمندى است كه كم و بيش همگان از آن بهره مند هستند. معرفتى كه آن ها نسبت به دين وعالم غيب دارند و ازماهيت عبادت و گناه و عواقب آن ها درجهان ملكوت آگاه هستند، سبب مى شود كه با اراده و اختيار به سمت گناه نروند و انگيزه اى نيز براى گناه نداشته باشند.

امامان معصوم در دانايى نيز دچار اشتباه نمى شوند. زيرا دانايى آن ها ازطريق وحى، يا الهام الهى است. اين چنين دانايى خطا پذيرنيست. رسيدن پيامبران و امامان به اين مرحله كمال و توانايى مستلزم آن است كه تعليم و تربيت آن ها


1- گرچه در بسيارى كتاب ها از اخلاق ياد نشده است اما با يد اين گزينه را نيز به عصمت پيامبران و امامان افزود

ص:27

برعهده پيامبر و يا امام ديگرى قرار گيرد.

سيره و سنت

اشاره

سنت، در اصل برگرفته از واژه سنن است. واژه سنن و واژگان پديد آمده از آن به معناهاى بسيار به كار رفته اند. اما واژه سنت در حديث و تاريخ به مفهوم سيره آمده و در برخى كتاب هاى فرهنگ واژه نگارى به يكديگر معنى شده اند.

السيره بالكسر السنه و الطريقه. (1)و السنه الطريقه و السنه السيره حميده كانت أو ذميمه و الجمع سنن. (2)السنه: هى السيره و سنه رسول الله (ص) سيرته و انما سميت بذلگ لأنها تجرى جريا و السنه الطريقه، و السنه: السيره حميده كانت أو ذميمه. والسيره: الطريقه فى الشى ء و السنه. (3)سيره يعنى؛ شيوه و روش در موضوع ويژه.

و السنه: السيره، حسنه كانت أو قبيحه ... و الأصل فيه الطريقه و السيره و إذا أطلقت فى الشرع فإنما يراد بها ما أمر به النبى (ص). و السيره: السنه و الطريقه. (4)و السِّيرَهُ الطريقه يقال سارَ بهم سِيْرَهً حَسَنَهً. (5)سنن: قد تكرر فى الحديث ذكر السُّنه و ما تصرَّف منها. و الأصلُ فيها الطريقه و السِّيره. و إذا أُطْلِقَت فى الشَّرع فإنما يُرادُ بها ما أمَرَ به النبى (ص) و نهى عنه و نَدَب إليه قولا و فِعْلا مما لم ينْطق به الكتابُ العزيزُ. و لهذا يقال فى أدِلَّه الشَّرع الكتابُ و السُّنَّه أى القرآن و الحديث. (6)


1- قاموس المحيط، 2/ 78
2- مصباح المنير، 1/ 353
3- التحقيق فى كلمات القرآن، 5/ 274 و 334
4- لسان العرب، 6/ 399
5- لسان العرب، 6/ 454
6- النهايه فى غريب الحديث، 2/ 409

ص:28

و السيره الحاله التى يكون عليها الانسان و غيره غريزيا كان أو مكتسبا، يقال فلان له سيره حسنه و سيره قبيحه، و قوله (سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الأُولى) أى الحاله التى كانت عليها من كونها عودا. (1)فالسنن جمع سنه، و سنه النبى طريقته التى كان يتحراها ... (2)الفرق بين السنه و النافله: أن السنه على وجوه: أحدها أنا إذا قلنا فرض و سنه فالمراد به المندوب إليه و إذا قلنا الدليل على هذا الكتاب و السنه فالمراد بها قول رسول الله (ص) و إذا قلنا سنه رسول الله (ص) فالمراد بها طريقته و عادته التى دام عليها و أمر بها فهى فى الواجب و النفل. (3)پس سنت، همان سيره است كه مى تواند خوب يا بد باشد و سيره نيز همان سنت است. واژه سنت، هرگاه در شريعت اسلام به كار رود، به مفهوم آنچه كه رسول خدا به آن دستور داده و يا از آن بازداشته است، مى باشد. سنت، همان سيره پيامبر است. سنت، براى اين جهت به اين نام، ناميده شد كه جارى مى گردد. يعنى استمرار مى يابد. گرچه برحسب مفهوم لغوى خود مى تواند خوب يابد، پسنديده يا ناپسند باشد، اما ازنجا كهآ «جا كهآآ

آنجا كه درباره شيوه زندگى رسول خدا (ص) به كار مى رود، به ارزش هاى معنوى ويژه مى شود.

سيره دراصل برگرفته از «سير» به مفهوم حركت مستمر و هدفمند است. ديگر واژگان پديد آمده از سير نيز به اين مفهوم بسيار به كار رفته اند. (4)در قرآن و حديث نيز اين معنا بسيارآمده است اما در اصطلاح، سيره به معناى شيوه و روشى است كه شخص آن را به عنوان ضابطه و قانون زندگى برگزيده و خود را ملزم به انجام آن دانسته است. از اين جهت، سيره با عادت هاى شخصى تفاوت دارد. زيرا عنصر انتخاب در آن دخالت داشته وآگاهانه است. اما عادت هاى


1- المفردات لالفاظ القرآن، 1/ 247
2- المفردات لالفاظ القرآن، 1/ 245
3- الفروق اللغويه، 1/ 285/ 1137
4- لسان العرب، 6/ 453.

ص:29

شخصى ممكن است نا آگاهانه و بدون توجه باشد. به همين جهت، سيره را به طريقه نيز معنى كرده اند. (1)اين واژه در مباحث كلامى، به معناى دستورهاى پيامبر است كه به انجام كارى فرمان داده و يا از انجام كارى منع كرده است كه گاهى به صورت سخن و كلام بوده و در مواردى خود ايشان، آن كار را انجام داده و يا ترك كرده است كه به دو گروه سيره عملى وگفتارى تقسيم مى شوند و هر دو گروه درحكم ضابطه ها و قوانينى هستند كه مردم بايد از آن ها پيروى كنند.

منظور از سيره معصومين شيوه و روشى است كه آن ها در زندگى به عنوان دستور و قوانين الهى انتخاب نموده و خود را ملزم به اجراى آن ها دانسته اند وشامل تمام اقدام هاى عملى وگفتارى و اخلاقى مى شود كه به عنوان حكم خدا انجام داده و يا بيان نموده و يا سخن وعملى را تأييد نموده كه ازآن به تقرير معصوم ياد شده است. در اين صورت، سيره شامل گفتار و دستور به ديگران نيز مى شود.

ضرورت شناخت سيره

بديهى است كه اگر معصومين، شيوه اى را در زندگى به عنوان ضابطه و قانون الهى برگزيده باشند، همان شيوه، قانون و حكم خداست. اين شيوه، نسبت به معصومين، عمل به حكم خدا و نسبت به ديگران بيان حكم خداست و قطعا مخالفت با آن، مخالفت با حكم خداست. دراين صورت شناخت سيره معصومين عيناً شناخت دستورهاى خداوند است. درنتيجه شناخت سيره به منظور شناخت احكام خدا، استنباط احكام جديد و مورد نياز، ضرورى خواهد بود و سيره آن ها بسترگسترده دين شناسى و دين مدارى خواهد بود، كه براى شناخت حكم خدا و


1- لسان العرب، 6/ 454.

ص:30

اداره جامعه، نخست بايد آن ها را شناخت و سپس براساس آن ها قوانين مورد نياز را وضع كرد. پس شناخت سيره پيشوايان معصوم، براى شناخت احكام دين لازم و ضرورى است. اگر شناخت احكام دين واجب باشد، شناخت سيره معصومين نيز واجب است.

اعتبار

سيره امامان معصوم برحسب اين تعريف و استدلال، از همان جايگاه و اعتبارى برخوردار است كه قرآن در آن قراردارد. سخن رسول خدا (ص) كه فرمود:

إنى تارگ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى، اهل بيتى، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا (1)دليل بر اثبات همين جايگاه است كه قرآن و اهل بيت را از نظر ارزشى با هم برابر قرار داده است.

برابرى قرآن و امامان معصوم، در معرفى دين و شناخت حكم خدا مستلزم كندوكاو گسترده در عمق زندگى امامان و زواياى ناشناخته آن هاست كه بايد در موضوع سيره امامان نيز همانند قرآن به تفسير و تبيين نشست و با استفاده از محكمات و متشابهات آن را تفسير نمود، وجوه آن را شناخت، ناسخ و منسوخ را تعيين كرد و در زندگى امروز جارى ساخت.

دلالت

سيره و سنت معصومين به سه گروه گفتارى (اگرنامه را جزء گفتار به شمار آوريم وگرنه چهارگروه مى شود) كردارى، تقريرى يا امضاء و تأييد تقسيم مى شود. زيرا پيشوايان معصوم (ع) گاه حكم خدا را بيان فرموده و گاه براى معرفى حكم خداوند، اقدام عملى انجام داده اند وگاه حكمى نزد معصوم بيان شده و به آن


1- المسند، أحمد بن حنبل، 4/ 36/ 11131؛ صحيح مسلم، برقم 2408.

ص:31

عمل شده است، اما نهى نكرده و آن را باطل ندانسته اند كه در اين صورت آن را تأييد كرده اند. شناخت دستورهاى خداوند از سيره معصومان كارى كاملًا تخصصى است، زيرا استنباط احكام ازسيره و سنت معصومين دربسيارى موارد چندان روشن نيست. براى آنكه روايات وگزاره هاى رسيده در اين خصوص گاه در ظاهر متعارض و متناقض و يا مبهم مى باشند و نمى توان ملتزم شد كه همه آن ها را امام معصوم فرموده و يا انجام داده است. پس براى شناخت سيره معصومين به عنوان پيش درآمد بايد اقدام هاى ذيل را انجام داد:

الف: بايد دانست كه امام معصوم اين سخن را فرموده و اين اقدام را انجام داده است يا جاعلان حديث آن را ساخته و روايت كرده اند. علم رجال و تراجم براى همين هدف پديد آمده اند.

ب: بر فرض كه امام معصوم چنين مطلبى را فرموده و چنين اقدامى را انجام داده، آيا براى بيان حكم خدا بوده است؟

ج: اگر به منظور بيان و انجام حكم خدا بوده است، آيا با موارد ديگر تعارض ندارد؟ شرايط زمان و مكان در آن دخالت نداشته است؟ و آن حكم مدت دار و زمانمند نبوده است؟ علم درايه به بيان همين موضوع مى پردازد.

د: معناى واژگانى كه از معصوم نقل شده و يا شيوه و كار آن ها را گزارش كرده، به چه معنا ومفهوم است؟ اين موضوع را بايد دركتاب هاى فرهنگ لغت و ادبيات عرب و معانى و بيان جستجو كرد.

ه: براى اثبات سخن معصوم و سيره و سنت عملى آن ها، راهى جز نقل نيست. كتاب هاى حديث و شرح زندگى آن ها دركتاب هاى سيره و تاريخ براى همين جهت تدوين شده اند.

و: فهم فقها و عالمان گذشته نيز بى تأثير در فهم درست وكامل سيره نيست، پس استنباط پيشينيان را نيز بايد مورد توجه قرارداد.

ص:32

ز: شناخت سيره كامل امامان معصوم، مستلزم آن است كه تمام جريان هاى سياسى، فرهنگى و شرح زندگى شخصى و اجتماعى و موضع ائمه (ع) را در برابر جريان هاى حاكم شناخت. براى اين جهت ناگزير بايد تمام كتاب هاى تاريخ را بررسى كرد.

علل تفاوت سيره

بستر زمانى سيره و سنت معصومين، از بعثت رسول خدا (ص) آغاز شد و در سال 260 با شهادت امام حسن عسكرى (ع) پايان يافت. يعنى مدت 273 سال گستره زمانى سيره بوده است كه اگر هفتاد سال غيبت صغرا را برآن بيفزاييم يعنى تا سال 329 اين زمان به 342 سال افزايش مى يابد.

بديهى است كه جريان هاى مختلف اجتماعى، فرهنگى، فقهى، كلامى، سياسى، اقتصادى و مذهبى متفاوتى در اين مدت پديد آمده اند كه هركدام حكم ويژه اى مى طلبيده است.

تأثير دو عنصر زمان و مكان، به عنوان مقتضيات زمان، در چگونگى دستورهاى خداوند، انكارناپذير است. افزون بر آنكه يك دستور در شرايط مختلف، شكل هاى مختلف مى يابد. هرشرايطى نيز حكم ويژه اى مى طلبد. علاوه بر آن، شرايط روحى و جسمى افراد نيز در احكام تأثير بسيار دارد و هر حكمى ممكن است نسبت به اشخاص مختلف، به اشكال متفاوتى بيان شده باشد و ضرورى بود كه سيره معصومين نيز برحسب اقتضاى زمان و اختلاف شرايط و شرايط مختلف افراد، متفاوت باشد.

افزون بر اين ها گاهى امام معصوم، مطلبى را به جهت تقيه بيان كرده است يا اقدامى را براى تقيه انجام داده است. در اين خصوص مشاهده مى شود كه در يك موضوع، دو يا چند حديث صحيح و متفاوت، متضاد و يا متناقض رسيده است. فقها در اين باره در فصل تعادل و تراجيح از آن بحث كرده اند و نيز مشاهده

ص:33

مى شود كه امام معصوم در يك سخن شخصى را تأييد نموده و در سخن ديگر او را نفى كرده است.

پس عامل اصلى اختلاف سيره معصومين همان اختلاف شرايط زمان و مكان و اشخاص بوده است كه هر شرايطى حكم ويژه اى داشته و امام معصوم (ع) آن را انجام داده است و حكم خداوند نيز بى گمان درآن شرايط همان بوده كه امام معصوم آن را بيان كرده است وهمان حكم، درتمام شرايط مشابه و همانند نيز جارى مى گردد.

جايگاه سيره در فقه

جايگاه سيره در تدوين كتاب هاى فقهى، جايگاه اساسى و بنيادى بوده است. هيچ حكم فقهى بدون شناخت سيره، استنباط نشده است. كار فقيهان گذشته در حقيقت، شناخت سيره معصومين (ع) در موضوعات مختلف فقهى بوده است. آنها تمام احكام فرعى فقهى را كه به آن دست يافته اند، از همين سيره معصومين استنباط كرده اند. تمام احكام فقهى كه فقها در موضوعات مختلف فقهى به تفصيل بيان كرده اند، در حقيقت بيان تفصيلى سيره معصومين است كه اگر سيره معصومين را درست شناخته اند، حكم خدا را درست بيان كرده اند، اما اگر در شناخت سيره به خطا رفته اند، در بيان احكام نيز دچار خطا شده اند. مستدل، يا غير مستدل بودن حكم فقهى نيز كه فقها بيان كرده اند، با همين سيره معصومين ارزيابى مى شود كه آن حكم بر اساس سيره معصومين بيان شده يا خير؟ يعنى آن حكم به نحوى در سيره معصومين بوده است يا خير؟ ضرورى است كه تمام احكام فقهى اعم از تصريحى يا استنباطى، مستند به سيره معصومين باشد. پس هر فقيهى نخست بايد سيره معصومين را بشناسد و سپس اين شناخت خود را براى ديگران بيان كند. پس فقيه واسطه شناخت، بين مردم و سيره معصومين است.

ص:34

جايگاه سيره در اخلاق

ارزش هاى اخلاقى را بايد با سيره معصومين شناخت. چه آنكه معصومين خود تجسم ارزش هاى اخلاقى بوده اند. اين موضوع در سخن و عمل، يعنى گفتار وكردار معصومين بسيارگستره و به تفصيل بيان شده است. نمونه هاى بسيار والا از زندگى معصومين در تاريخ، در خصوص همين سيره اخلاقى ثبت شده است. به ارزش هاى اخلاقى، بدون شناخت سيره معصومين نمى توان راه يافت. دستوهاى اخلاقى معصومين، بيان تئوريك اخلاق و زندگى معصومين نيز تجسم عينى فضيلت هاى اخلاق مى باشد. يعنى معصومين تمام آنچه را كه در موضوع فضايل اخلاقى بيان كرده و مردم را به انجام و رعايت آن ها دستور داده اند، خود ايشان همه را به طوركامل و در حد اعلى انجام داده اند. آن ها نمونه هاى جامع فضايل اخلاقى و كمال بوده اند. پس براى شناخت تئوريك فضايل اخلاقى و مشاهده عينى آن ها بايد سيره معصومين را شناخت و با شناخت سيره معصومين در اين خصوص مى توان جايگاه ارزشى فضايل اخلاقى و تأثير آن را در تربيت اشخاص و روابط اجتماعى، سياسى، اقتصادى، خانوادگى و .... به خوبى شناخت.

جايگاه سيره در تربيت

اتخاذ شيوه درست تربيت و تدوين فرمول ها و قوانين تربيت و شناخت عوامل و ابزارهاى تربيت و چگونگى استفاده و به كارگيرى آن ها، بدون شناخت سيره معصومين امكان پذير نيست.

ديگر موضوعات

ما امروز درتمام موضوعات فردى و اجتماعى نياز به شناخت سيره معصومين داريم. شناخت سيره معصومين و شناخت ضابطه هاى زندگى، مستلزم يكديگرند و

ص:35

رابطه سيره معصومين و زندگى، رابطه عملى وكاربردى است. پس شناخت سيره معصومين، صرفا تئوريك وغيركاربردى نمى باشد و اجراى آن نيز درتمام شئون زندگى گسترش مى يابد.

ص:36

خلاصه و نتيجه

خداوند كتاب هاى آسمانى و پيامبران را براى هدايت آدميان فرستاد. به همين جهت، پيامبران را معصوم قرار داد. عصمت يعنى مصونيت از خطا و لغزش هاى فكرى و عملى و اخلاقى. عامل عصمت نيز معرفتى است كه آن ها نسبت به حقايق جهان و فرجام اطاعت ومعصيت دارند. سيره و سنت نيز به مفهوم روش عملى و شيوه زندگى پيامبر و معصومين است. امروز حكم خدا را بايد از طريق قرآن و سيره معصومين شناخت، پس شناخت سيره و سنت معصومين به منظور شناخت دستورهاى خداوند لازم وضرورى است. كاربرد سيره در گستره زندگى است كه در تمام شئون زندگى انسان راه مى يابد و عمل به آن تمام زندگى را در راستاى درست شريعت قرار مى دهد. عامل تفاوت سيره نيز دو عنصر مكان و زمان بوده است كه هر شرايطى حكم ويژه مى طلبيده است.

ص:37

پرسش هاى اين فصل

1- عصمت را از نظر شيخ مفيد تعريف كنيد.

2- سيره و سنت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟

3- ضرورت شناخت سيره معصومين را تو ضيح دهيد.

4- جايگاه و اعتبار سيره معصومين را بيان كنيد.

5- عامل اختلاف سيره معصومين چه بود؟

ص:38

ص:39

ص:40

ص:41

فصل دوم سيره عبادى

اشاره

اهداف فصل دوم

پيش درآمد

عبادت و پرداختن به ياد خدا، فلسفه وجودى انسان است. چه آنكه خداوند فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وْالانْسَ إِلَا لِيَعْبُدُونِ. (1)به مقام هاى بلند معنوى اخروى، جز با عبادت نمى توان دست يافت. عبادت، اساس تمام خوبى ها و كمالات است. مراتب آدميان جز با عبادت ارزيابى نمى گردد. آهنگ قافله هستى جز ياد خدا نمى باشد. فرشتگان جز در حال عبادت نيستند. ذرات هستى در باطن جز به عبادت خداوند نمى پردازند. ثواب و عقاب جز بر عبادت مترتب نمى شوند.

تجلى خداوند درهستى به عبادت است و فلسفه آفرينش نيز جز عبادت چيز ديگرى نيست.

تمام پيشوايان و پيش كسوتان عرصه انديشه و ارزشهاى معنوى اعم: از پيامبران، امامان معصوم، اولياء الله، تنها با عبادت خداوند شناخته مى شوند.

پيامبران الهى، برگزيده خداوند از تمام هستى هستند. درآيات بسيارى به اين موضوع تأكيد شده است: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آَدَمَ وَ نُوحًا وَ آَلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آَلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ. (2)

آيه 42 آل عمران درباره حضرت مريم، آيه 247 بقره درباره طالوت، آيه 144 اعراف درباره حضرت موسى، آيه 130 بقره درباره حضرت ابراهيم، آيه 47 ص


1- الذاريات، 51- 56
2- آل عمران، 3/ 33.

ص:42

درباره ابراهيم و اسحاق و يعقوب و آيه 32 فاطر به طور كلى بر برگزيدگان و پيامبران الهى دلالت دارند. به دليل برترى پيامبر اسلام و اهل بيت او بر پيامبران پيشين، بى گمان آنها از همه برتر هستند. زيرا پيامبران از ميان هستى برگزيده شدند. پيامبر اسلام و اهل بيت او از ميان پيامبران برگزيده شده اند. پس پيامبر و ائمه برگزيده دوم از برگزيدگان اول هستند و عبادت نيز كه فلسفه آفرينش است، بايد در زندگى اينها به صورت ويژه و برتر تجلى كند. زيرا آن ها تبلور برتر در نظام هستى هستند، هستى نيزتجلى عبادت خداوند است، پس پيامبران و امامان نيز تجلى برتر عبادت مى باشند و مى توان چنين خلاصه كرد:

1. فلسفه آفرينش هستى، به ويژه آدميان و جنيان، عبادت خداوند است.

2. پيامبران از ميان ديگران برگزيده هستند.

3. پيامبر اسلام و امامان معصوم برگزيده تمام پيامبران هستند.

4. پس پيامبر اسلام و امامان معصوم برگزيده تمام هستى به ويژه آدميان هستند.

5. پس فلسفه آفرينش بايد در وجود آن ها به صورت ويژه تجلى كند.

6. بديهى است كه عبادت در زندگى آنها تجلى ويژه داشته است.

نتيجه

الف- تمام لحظه هاى زندگى امامان در عبادت خداوند گذشته و هيچ لحظه اى بدون عبادت خدا نبوده اند.

ب- فراز و نشيب روزگار، شرايط مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى چندان تأثيرى نداشته و آنان در هرشرايطى به عبادت خداوند پرداخته اند.

ج- گرچه جلوه هاى عبادت مختلف بوده است، اما بيشترين تجلى عبادت در نماز، حج، روزه و دعا و خدمت به مردم بوده است.

ص:43

د هر امامى در عصر خود، عابدترين و از نظر فضايل اخلاقى نيز برترين بوده است.

اينها اصول ثابت درسيره عبادى امامان (ع) بود، زيرا آن ها در رابطه با عبادت خداوند كه همان فلسفه آفرينش است، دو وظيفه اساسى داشتند و ديگر شيوه هاى زندگى در راستاى انجام همين دو وظيفه بوده است:

اول: پرداختن به عبادت خداوند در تمام لحظه هاى زندگى درقالب نماز، روزه، حج، دعا، تعليم و كار و تجارت و ... كه به عنوان سيره عبادى شناخته مى شوند.

دوم: تمام تلاش هاى ائمه و روابط اجتماعى و مبارزات سياسى آنها به اين جهت بود كه مردم جامعه به عبادت خداوند بپردازند كه به عنوان سيره تربيتى شناخته مى شوند.

تفاوت سيره عبادى

گفتيم عبادت به دو دليل در زندگى امامان جايگاه ويژه يافت:

الف: ائمه، برگزيدگان هستى هستند و در نتيجه فلسفه آفرينش، بايد در وجود آن ها به طور تمام و كمال جلوه كند.

ب: آن ها مظهر كامل نام ها و صفات خداوند هستند و بايد اسما و صفات در وجود آن ها تجلى كامل يابد.

هركدام از اين دو موضوع مستلزم ديگرى است. به همين جهت امامان معصوم در عبادت و فضايل اخلاقى هميشه برترين بوده اند. گرچه تاريخ نگاران و سيره نويسان اهل سنت، امامان معصوم را با ديگر مردم مقايسه و سپس حكم كرده اند كه آنان برترين اهل زمان بوده اند، اما بايد گفت اين مقايسه صحيح نيست، زيرا هيچ الگوى برترى را با ديگر مردم مقايسه نمى كنند بلكه جايگاه معنوى مردم را با

ص:44

آن ها ارزيابى مى كنند. هر الگوى برترى بايد با فلسفه وجودى خودش ارزيابى شود.

گرچه هرامامى درعصرخود مظهركامل تجلى اسماء و صفات خداوند بود، اما درعين حال تفاوت هايى درسيره عبادى آن ها مشاهده مى شود و عامل اين اختلاف چند چيز مى تواند باشد:

1- در موضوع تاريخ وسيره نويسى هيچ گاه به طور قطعى نمى توان گفت تمام آنچه كه روى داده، نقل شده است. زيرا نويسندگان تاريخ و سيره و همچنين راويان حديث برحسب اهداف و انگيزه هايى كه داشته اند، برخى مطالب را برگزيده و بسيارى ديگر را نقل نكرده اند. عدم نقل نيز دليل برعدم وقوع نمى شود وگرنه تمام امامان شب ها به عبادت و نماز و تهجد مى پرداختند و افراد بسيارى از اسرارعبادت هاى آنان آگاه نبوده اند.

2- برخى امامان در زندان، يا در محاصره نظامى و مراقبت سياسى بودند وارتباط آن ها با مردم قطع بود و همه از شرايط زندگى و عبادت هاى آن ها اطلاع نداشتند. عبادت هاى امام موسى بن جعفر (ع) در زندان هارون الرشيد، توسط برخى از افراد روايت شده كه درزندان حضورداشتند و يا حضور يافتند.

3- شرايط سياسى و اجتماعى: برخى امامان درشرايط سياسى دشوارى زندگى مى كردند و از بسيارى از فعاليت هاى اجتماعى بازداشته مى شدند و نماز و عبادت هاى آنان درآن شرايط درنظر مردم بيشتر جلوه مى كرد و مورد توجه قرار مى گرفت.

4 تمام ائمه، مظهركامل تمام فضيلت هاى برتر هستند و هرفضيلتى در زندگى يكى از امامان بيشتر تجلى يافت تا همه فضيلت ها در زندگى همه آنها تجلى داشته باشد؛ تا هركس بخواهد تجلى فضيلتى را به طور كامل بشناسد، به زندگى آن امام مراجعه كند. درنتيجه مى بينيم كه عدالت و عبادت در زندگى حضرت على (ع)، حلم و بردبارى در زندگى امام حسن (ع)، شهادت و ايثار در

ص:45

زندگى امام حسين (ع)، عبادت و انفاق هاى شبانه در زندگى امام سجاد (ع)، علم و دانايى در زندگى امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، صبر و استقامت درزندگى امام كاظم (ع) و ... بيش از همه جلوه كرد تا مجموع فضيلت ها در زندگى همه ائمه شناخته شود.

اين عوامل و برخى عوامل ديگر سبب شدند كه پرداختن به نماز و عبادت در زندگى برخى امامان بسيار نقل شود و در زندگى برخى ديگر كمتر گزارش شود. ترديدى نيست كه نماز و انجام نافله هاى شبانه روز در زندگى امامان محور اصلى بوده وتمام آن ها بى استثناء شبانگاه به عبادت مى پرداختند.

دليل اين مطلب افزون بر گزارش هاى تاريخى، آيات قرآن است كه درباره عبادت هاى شبانه رسول خدا (ص) رسيده است.

يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ. قُمِ اللَّيْلَ إِلا قَلِيلا. نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلا. أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلا. إِنَّا سَنُلْقِى عليك قَوْلا ثَقِيلا. إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قِيلا. إِنَّ لگَ فِى النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلا. وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبگ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلا. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلا. (1)

گرچه مخاطب مستقيم اين آيات رسول خداست، اما امامان معصوم نيز به دليل مسؤوليت الهى و جايگاه معنوى خود و برابرى با پيامبر، همين وظيفه را داشته اند و بيشترين ساعات شب را به نماز و عبادت و تلاوت قرآن مى پرداخته اند.

از سوى ديگر، خداوند در قرآن دستورداده است كه به رسول خدا اقتدا كنيد. نخستين افراد بلكه تنها كسانى كه به تمام و كمال به رسول خدا (ص) اقتدا كردند، ائمه معصومين (ع) بودند. آن ها از چند جهت مصداق كامل اين آيات مى باشند:


1- المزمل، 73/ 6 1.

ص:46

الف: رسول خدا (ص) به اين آيات عمل مى كرده است و بر اساس آيه ديگركه فرمود: لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ، امامان معصوم نيز بايد به آن حضرت اقتدا مى كردند.

ب: آن ها به تمام قرآن به طوركامل عمل مى كردند و همين آيات، نمونه اى از قرآن است.

ج: ازآن جهت كه خود بايد مقتداى ديگران مى بودند، ضرورى بود كه اين آيات در زندگى آن ها تجلى ويژه داشته باشد.

پس ترديدى نيست كه عبادت و به ويژه شب زنده دارى در زندگى ائمه يك اصل اساسى بوده است، هر چند كه درباره برخى امامان نقل نشده باشد. آنچه هم كه از عبادت ها مثل نماز، روزه و حج نقل شده است، اندكى از بسيار و قطره اى از اقيانوس بيكران و ستاره اى از آسمان پركهكشان زندگى آن هاست كه در بيان و قلم تاريخ نگاران، سيره نويسان و راويان حديث ظاهر شده است.

سيره عبادى امامان را به دو دسته عملى و دستورى تقسيم مى كنيم: قسم اول، سيره عملى آن پيشوايان است كه خود به آن پرداخته اند و قسم دوم، سيره دستورى آن هاست كه شيعيان را به آن دستور داده اند.

سيره عملى در موضوع عبادت

اشاره

پرداختن به عبادت هاى ائمه فصلى مشبع مى طلبد اما در اين جا به برخى از جلوه هاى عبادت در زندگى آن ها اشاره مى شود.

امام على (ع)

عبادت هاى امام على (ع) معروف است. سال ها پيش از بعثت همراه پيامبر، در زمان بعثت و پس از آن حضرت وهمچنين در زمان خلافت به عبادت و نماز

ص:47

مى پرداخت. اين فراز و نشيب ها او را ازعبادت باز نداشت و تغييرى در آن ايجاد نكرد.

فقد صح عنه (ع) أنه قال: أنا عبدالله و أخو رسول الله (ص) و أنا الصديق الأكبر، لايقولها بعدى إلا كذاب مفتر، و لقد صليت قبل الناس سبع سنين. (1)ابودرداء گويد: حضرت على (ع) را دريكى ازشب ها درمحله دوربنى نجار ديدم كه از بستگان دورى گزيده، تنها و پنهان از ديگران ميان نخل ها حركت مى كرد. ديگر او را نديدم و به جستجويش پرداختم و با خود گفتم به منزل رفته است. در اين ميان ناله حزينى شنيدم كه مى گويد:

إلهى، كم من موبقه (2)حملت عنى فقابلتها بنعمتگ، و كم من جريره (3)تكرمت عن كشفها بكرمگ، إلهى إن طال فى عصيانگ عمرى، و عظم فى الصحف ذنبى، فما أنا مؤمل غير غفرانگ، و لا أنا براج (4)غير رضوانگ.

در پى اين ناله رفتم تاببينم چه كسى است. ديدم آن حضرت است. آرام حركت كردم و پنهان شدم تا مرا نبيند. ديدم در دل شب چند ركعت نمازخواند و سپس به دعا و مناجات پرداخت و با گريه فرمود:

إلهى، أفكر فى عفوگ، فتهون (5)على خطيئتى، ثم أذكر العظيم من أخذگ فتعظم على بليتى (6)ثم قال: آه إن أنا قرأت فى الصحف سيئه أنا ناسيها و أنت محصيها، فتقول: خذوه، فياله من مأخوذ لاتنجيه عشيرته، و لاتنفعه قبيلته ... ثم


1- الخصال، 401/ 110؛ مناقب، ابن شهر آشوب، 2/ 16؛ العمده، ابن بطريق، 64/ 76؛ الطرائف، ابن طاوس، 20/ 12؛ المصنف، ابن أبى شيبه، 65: 12/ 12133؛ سنن، ابن ماجه، 144/ 120؛ السنه، ابن أبى عاصم، 2/895 ؛ فضائل، أحمد، 87/ 117؛ خصائص النسائى 24/ 7؛ تاريخ، الطبرى، 2/ 212؛ الأوائل، أبى هلال العسكرى، 1/491 ؛ مستدرك، الحاكم، 3/31 ؛ نقض العثمانيه، الإسكافى، 290؛ فرائد السمطين، 248: 1/ 192؛ ميزان الاعتدال، 101: 3 و 102؛ اعلام الورى، 1/ 360
2- گناه
3- الجريره: الذنب و الجنايه
4- اميدوار
5- آسان
6- گرفتارى

ص:48

قال: آه من نار تنضج الأكباد والكلى (1)، آه من نار نزاعه للشوى، آه من غمره (2)من ملهبات لظى. (3)آن قدر دعا و مناجات و گريه كرد كه صدايش خاموش شد. با خود گفتم چون عبادت و شب زنده دارى على طولانى شد، پس خواب بر او چيره شده است، خوب است بروم او را براى نماز صبح بيداركنم. هنگامى كه بالاى سرش رفتم ديدم بى حركت بر زمين افتاده است. گفتم: إنالله و إنا إليه راجعون، على از دنيا رفته است. با شتاب به منزل حضرت زهرا (س) رفتم تا رحلت على را به او خبردهم. جريان را خدمتش عرض كردم.

فرمود: ابودردا سوگند به خدا كه على از دنيا نرفته و ازخوف خدا بيهوش شده است. (4)اين موضوع دليلى است بر اين كه اين جريان در زمان حيات رسول خدا (ص) يا اندكى پس از رحلت آن حضرت بوده است.

شخصى گويد: از انس بن مالك شنيدم كه مى گفت اين آيه: أَمْ مَنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا يَحْذَر الآخِرَهَ وَ يَرْجُو رَحْمَهَ رَبِّهِ (5)درباره

حضرت على (ع) نازل شده است. باخود انديشيدم على را بنگرم كه چگونه عبادت مى كند.

سوگند به خدا وقتى نزد او رفتم كه هنگام نماز مغرب بود. او با اصحابش نماز مى خواند. پس از نماز به تعقيبات پرداخت تا نماز عشا را خواند. پس از آن به منزل رفت و من هم همراه او به منزلش رفتم. ديدم درتمام شب به نماز و قرائت قرآن پرداخت تا شب سپرى شد. وضو گرفت و به مسجد رفت و با مردم نماز صبح


1- كليه وكبد را بر مى كند
2- زبانه هاى آتش كه فرا مى گيرد
3- اشاره به آ يات 15 و 16 سوره معارج است: كَلَّا إِنَّها لَظى نَزَّاعَهً لِلشَّوى. زبانه مى كشد پوست سر واندام را بركننده است
4- الأمالى، الشيخ الصدوق، 137؛ بحارالانوار، 41/ 21
5- الزمر، 39/ 9.الزمر، 39/ 9.

ص:49

را خواند و سپس به تعقيبات نماز صبح پرداخت تا خورشيد طلوع كرد و مردم به سوى او روى آوردند و به حل و فصل امور مردم پرداخت تا وقت نمازظهر فرا رسيد. وضو گرفت و با اصحابش نماز ظهر را خواند و سپس به انجام تعقيبات نماز ظهر پرداخت تا نماز عصر را با اصحابش خواند و مردم نزد او آمدند و به حل و فصل امور مردم و بيان احكام خدا پرداخت تا خورشيد غروب كرد و من از نزد او بيرون رفتم، در حالى كه با خود مى گفتم: خدا را گواه مى گيرم كه اين آيه در باره او نازل شده است. (1)نوف: بت ليله عند أميرالمؤمنين (ع) فكان يصلى الليل كله و يخرج ساعه بعد ساعه فينظر الى السماء و يتلوا القرآن. (2)ابن عباس: و كان يصوم النهار و يصلى بالليل ألف ركعه. (3)انه (ع) قال: ما تركت صلاه الليل منذ سمعت قول النبى (ص) صلاه الليل نور فقال ابن الكواء و لا ليله الهرير (4)قال: و لا ليله الهرير. (5)و فى تفسير القشيرى أنه كان (ع) إذا حضر وقت الصلاه تلون و تزلزل، فقيل له: ما لگ؟ فيقول: جاء وقت أمانه عرضها الله تعالى على السماوات و الأرض و الجبال فأبين أن يحملنها و حملها الانسان فى ضعفى، فلا أدرى أحسن إذا ما حملت أم لا. (6)و أخذ زين العابدين بعض صحف عباداته فقرأ فيها يسيرا ثم تركها من يده تضجرا و قال: من يقوى على عباده على بن أبى طالب (ع). (7)


1- بحارالانوار، 41/ 14؛ امالى، الصدوق، 232؛ خصال،/ 337
2- بحارالانوار، 41/ 16
3- بحارالانوار، 41/ 17؛ مناقب آل ابى طالب، 323
4- نام يكى از شب هاى جنگ صفين است كه هردو سپاه آن شب را تا صبح جنگيدند
5- همان
6- بحارالأنوار، 41/ 17
7- بحارالأنوار، 41/ 17

ص:50

هرگاه وقت نماز مى رسيد، رنگ چهره آن حضرت متغير مى شد و بدن مباركش مى لرزيد. مى پرسيدند چرا اين گونه مى شويد؟

مى فرمود: هنگام اداى امانت خداوند فرارسيده است، امانتى كه آسمان ها و زمين توان پذيرش آن را نداشتند.

امام صادق (ع) نيز به نماز امام على (ع) اشاره كرده است. (1)

فاطمه (س)

كسى كه آيه تطهيردرباره او نازل شده، بايد چنين با شد كه تمام اوقاتش درعبادت بگذرد و حضرت زهرا (س) چنين بود.

النبى (ص): قامت فى محرابها بين يدى ربها جل جلاله ظهر نورها لملائكه السماء كما يظهر نور الكواكب لأهل الارض. (2)حسن بن على (ع): رأيت أمى فاطمه (س) قامت فى محرابها ليله جمعتها فلم نزل راكعه ساجده حتى اتضح عمود الصبح و سمعتها تدعوا للمؤمنين و المؤمنات ... (3)حسن بصرى: ما كان فى هذه الأمه أعبد من فاطمه كانت تتقوم حتى تورم قدماها. (4) ابونعيم اصفهانى: من ناسكات الأصفياء و صفيات الأتقياء فاطمه ... (5)

امام حسن (ع)

امام صادق (ع): او در زمان خود عابدترين، زاهدترين و برترين مردم بود.


1- بحارالانوار، 41/ 32؛ فروع، كافى، 4/ 495؛ و مراجعه شود به نهج البلاغه، خطبه 175
2- امالى، الصدوق، 24/ 100، راجع به امام حسن 3/ 41
3- بحارالانوار، 43/ 81، 3/ 42
4- بحارالانوار، 43/ 84
5- بحارالانوار،/ 31.

ص:51

هرگاه به نماز مى ايستاد، بدنش مى لرزيد. هرگاه بر مى خاست وضو بگيرد، بدنش مى لرزيد و رنگ چهره اش متغير مى شد، از اين موضوع پرسش شد وجواب داد: برهركسى كه نزد پروردگار مى ايستد، سزاست كه رنگ چهره اش متغير شود و بدنش بلرزد.

أن الحسن بن على (ع) كان إذا توضأ ارتعدت مفاصله، و اصفر لونه، فقيل له فى ذلگ فقال: حق على كل من وقف بين يدى رب العرش أن يصفر لونه، و ترتعد مفاصله. (1)آن حضرت بيست مرتبه، پياده به حج رفت.

قال ابن عباس: قد حج الحسن بن على خمسا و عشرين حجه ماشيا، وإن النجائب (2)لتقاد معه. (3)حج امام حسن (ع) در روايت هاى مختلف ودر بسيارى كتاب ها آمده است. (4)

امام حسين (ع)

چنان كه گفته اند اكثر اوقات آن حضرت به نماز گذشت. (5)


1- مناقب ابن شهرآشوب 3/ 180؛ بحارالأنوار، 43/ 339
2- اسب
3- البدايه، 8/ 37 للبيهقى، و هو فى" تهذيب ابن عساكر" 4/ 216، 217، و علق البخارى فى" صحيحه" أنه حج ماشيا و الجنائب تقاد بين يديه. سير اعلام النبلاء، 3/ 260؛ و انظر: حليه الاولياء، 2/ 37. بحارالانوار، 43/ 308
4- حليه الاولياء، 2/ 37؛ الفصول المهمه، 154؛ صفه الصفوه، 1/ 385/ 120؛ كشف الغمه، 2/ 193؛ أخبار إصبهان، 1/ 103؛ المناقب، ابن شهرآشوب، 3/ 180؛ الصواعق المحرقه، 139 ب 10 فصل 3؛ ينابيع الموده، 2/ 424؛ ذخائر العقبى، 137؛ أمالى، الشيخ الصدوق، 150/ 8 و 184/ 9؛ قرب الاسناد، 79؛ علل الشرائع، 447/ 6؛ شرح نهج البلاغه، 16/ 10؛ أخبار إصبهان، 1/ 44؛ تهذيب التهذيب، 2/ 298؛ تاريخ الخلفاء، 73؛ ذخائر العقبى، 137؛ المستدرگ، 3/ 169 خمساوعشرين حجه وإن النجائب لتقاد معه؛ قرب الإسناد، 79؛ علل الشرائع، 447/ 6؛ نور الأبصار، 240؛ أنساب الأشراف، 3/ 9؛ سنن البيهقى، 4/ 331 حتى أنه يعطى الخف و يمسگ النعل، المناقب، ابن شهر آشوب، 3/ 180؛ بحارالأنوار، 43/ 349/ 21؛ شرح نهج البلاغه، 16/ 10
5- خطط المقريزى، 2/ 285؛ تهذيب الاسماء، 1/ 163.

ص:52

قال مصعب: حج الحسين خمسًا و عشرين حجه ماشيًا. قالوا: و كان الحسين (ع) فاضلًا، كثير الصلاه، و الصوم، و الحج، و الصدقه، و أفعال الخير جميعها. (1)و قال على بن الحسين: إنه (أبى) كان يصلى فى اليوم و الليله ألف ركعه. (2)و عن عبدالله بن عبيد بن عمير قال: حجّ الحسين بن على رضى الله عنه خمساً و عشرين حجَّهً ماشياً (3)و نجائبُه تُقاد معه. (4)و كان (ع) إذا توضّأ ارتعدت مفاصله و اصفرّ لونه، فقيل له فى ذلگ فقال: حقٌ على كلّ من وقف بين يدى ربّ العرش أن يصفرّ لونه و ترتعد مفاصله. (5)نماز او در ظهر روز عاشورا معروف است.

قال فلما رأى ذلگ أبو ثمامه قال للحسين يا أباعبدالله نفسى لگ الفداء إنى أرى هؤلاء قد اقتربوا منگ و لا والله لاتقتل حتى أقتل دونگ إن شاء الله و أحب ان ألقى ربى و قد صليت هذه الصلاه التى قد دنا وقتها. قال فرفع الحسين رأسه ثم قال ذكرت الصلاه جعلگ الله من المصلين الذاكرين نعم هذا أول وقتها. ثم قال سلوهم أن يكفوا عنا حتى نصلى (6).

امام سجاد (ع)

او درعبادت، شهره آسمان ها است. فرشتگان، او را با اين ويژگى بيشتر مى شناسند. درملكوت معروف به «زين العابدين» است. اين نام ها براى عبادت بر او نهاده شد:


1- تهذيب الاسماء، 1/ 163؛ تاريخ، ابن وردى، 1/ 165
2- تاريخ، يعقوبى، 2/ 207؛ تاريخ، ابن وردى، 1/ 165
3- سير اعلام النبلاء، 3/ 287؛ مجمع الزوايد، 9/ 201
4- صفه الصفوه، 1/ 168؛ تاريخ دمشق، 13/ 54؛ طبقات، الشعرانى، 1/ 323؟ 15187؛ تهذيب الاسماء، 1/ 163؛ مناقب، ابن مغازلى، حديث 64؛ مطالب السئول، 360
5- احقاق الحق، 11/ 422
6- تاريخ، طبرى، 5/ 439.

ص:53

زين العابدين و ذوالثفنات و سيّد العابدين و قدوه الزاهدين و سيّد المتّقين و إمام المؤمنين و الأمين و السجّاد و الزكى و زين الصالحين و منار القانتين و العدل و إمام الامّه و البكاء، و قد اشتهر بلقبى السجاد و زين العابدين أكثر من غيرهما. حياه الامام زين العابدين، 1/ 39$ قال المبرد: كان ... و لقبه (ع): ذوالثفنات و الخالص، (1)و الزاهد، و الخاشع، و البكاء، و المتهجد، و الرهبانى، و زين العابدين و سيد العابدين، و السجاد. الكامل، المبرد، 2/ 93؛ بحارالأنوار، 46/ 16$ مناقب ابن شهر آشوب: لقبه (ع): زين العابدين و سيد العابدين و زين الصالحين و وارث علم النبيين و وصى الوصيين و خازن وصايا المرسلين و إمام المؤمنين و منارالقانتين و الخاشع و المتهجد و الزاهد و العابد و العدل و البكاء و السجاد و ذوالثفنات و إمام الأمه و أبوالأئمه بحارالأنوار، 46/ 4$ و قدوه الزاهدين و سيّد المتّقين و الأمين و الزكى و العدل. حياه الامام زين العابدين، 1/ 39$ اين اوصاف، براى عبادت ويژه اوگرديد: زين العابدين، ذوالثفنات، سيد العابدين، قدوه الزاهدين ...

قال جابر: سمعت رسول الله (ص) يقول للحسين بن على إنه يولد لإبنى هذا ابن يقال له على بن الحسين و هو سيد العابدين إذا كان يوم القيامه ينادى مناد ليقم سيد العابدين فيقوم على بن الحسين و يولد لعلى بن الحسين ابن يقال له محمد إذا رأيته يا جابر فاقرئه منى السلام. تاريخ دمشق، 54/ 276/ 11498- 4/ 45؛ مختصرتاريخ دمشق، 17/ 234/ 34؛ إحقاق الحق، 12/ 13- 160؛ البدايه و النهايه، ابن كثير، 9/ 123$ روز قيامت او را زين العابدين خطاب مى كنند. علل الشرائع، 1/ 263؛ الامالى، الصدوق، 31؛ بحارالانوار، 46/ 2؛ تاريخ دمشق، 41/173 /3138 $


1- حياه الامام زين العابدين، 1/ 39

ص:54

عن الإمام أبى جعفرالباقر (ع) أنّه قال: كان لأبى فى مواضع سجوده آثار ناتيه برآمدگى$ ، و كان يقطعها فى السنه مرتّين، فى كلّ مره خمس ثفنات پيشانى وروى زانوان ونوك انگشتان پينه بسته بود$ ، فسمّى ذاالثفنات لذلگ. علل الشرائع، 1/ 273؛ معانى الأخبار، 65؛ بحارالأنوار، 46/ 6؛ تذكره الخواص، 324$ عن أبى جعفرمحمد بن على الباقر (ع) قال: كان على ابن الحسين (ع) يصلى فى اليوم و الليله ألف ركعه، كما كان يفعل أميرالمؤمنين (ع) كانت له خمس مائه نخله، فكان يصلى عند كل نخله ركعتين، قال ابن حمزه كان على بن الحسين يصلى فى اليوم و الليله ألف ركعه. نورالأبصار، 281؛ مطالب السئول، 410$ و كان إذا قام فى صلاته غشى لونه لون آخر، و كان قيامه فى صلاته قيام العبد الذليل بين يدى الملگ الجليل، كانت أعضاؤه ترتعد من خشيه الله عزوجل، و كان يصلى صلاه مودع يرى أنه لايصلى بعدها أبدا، و لقد صلى ذات يوم فسقط الرداء عن أحد منكبيه فلم يسوه حتى فرغ من صلاته، فسأله بعض أصحابه عن ذلگ، فقال: ويحگ أتدرى بين يدى من كنت؟ إن العبد لاتقبل من صلاته إلا ما أقبل عليه منها بقلبه. بحارالأنوار، 46/ 61؛ مناقب، ابن شهر آشوب، 3/ 289؛ مختصر تاريخ دمشق، 17/ 236/ 134$ سعيد بن كلثوم گويد: نزد امام صادق (ع) بودم، وى از امام على (ع) ياد كرد و آن حضرت را به آنچه كه شايسته بود، وصف كرد و سپس فرمود: هيچ كسى جز حضرت على توان انجام عبادتى مثل عبادت هاى پيامبر (ص) را نداشت ... هيچ كسى نيز از خاندان على (ع) بيش ازعلى بن الحسين با آن حضرت همانند نبود. يك روزى فرزندش ابو جعفر نزد پدر رفت و او را در حالى ديد كه از شدت عبادت در شرايطى قرارگرفته كه هيچ كس درآن شرايط نيست. رنگ مبارك از فزونى شب زنده دارى زرد شده. چشم هايش از كثرت گريه كم سو شده. پيشانى مبارك از سجده بسيار پينه بسته و پاهايش از ايستادن در نماز ورم كرده است. چون پدر را

ص:55

در چنين حالى ديد، بى اختيار گريه كرد. آن حضرت در حالى كه به فكر فرو رفته بود، پس از اندكى به فرزندش توجه كرد و فرمود: فرزندم يكى از آن كتاب ها را كه شرح عبادت هاى حضرت على (ع) در آن نگاشته شده به من بدهيد. كتاب را به او داد و قدرى از آن را مطالعه كرد وكتاب را كنارگذاشت و فرمود: چه كسى توان دارد كه مثل حضرت على (ع) عبادت كند. الارشاد، 272؛ بحارالأنوار، 46/ 74؛ مناقب، ابن شهر آشوب، 3/ 290$ كان على بن الحسين إذا فرغ من وضوئه للصلاه، و صاربين وضوئه و صلاته أخذ له رعده و نفضه لرزش$ ، فقيل له فى ذلگ، فقال: ويحكم أتدرون إلى من أقوم. و من أريد أن أناجى. حليه الأولياء، 2/154 ؛ بحارالأنوار، 46/ 78( أتدرون من أتأهب للقيام بين يديه)؛ صفه الصفوه، 2/ 66/ 165؛ نور الأ بصار، 281؛ مطالب السئول، 409؛ عن الصادق قال: كان على بن الحسين إذا حضر الصلاه اقشعر جلده، و اصفر لونه، و ارتعد كالسعفه. فلاح السائل، 101؛ بحارالأنوار، 46/ 55$ أبوجعفر (ع) يقول: كان لعلى بن الحسين (ع) ناقه، حج عليها اثنتين و عشرين حجه، ما قرعها قرعه قط. كافى، 1/ 467$ امام سجاد، مظهر عبادت خداوند بود. نماز و سجده در زندگى او بيش از ديگر امامان نقل شده است. اين شايد به اين جهت بود كه:

الف: پس ازواقعه كربلا و حره اختناق شديد سياسى حاكم شد و اهل بيت پيامبر (ص) و امام سجاد (ع) بيش از همه ازسوى حكومتيان در مراقبت بود و بيشتر به نماز مى پرداخت.

ب: در شرايطى كه بنى اميه بر ضد اهل بيت پيامبر تبيلغ گسترده داشتند و آن ها را خارج از دين معرفى كرده بودند، نمازهاى امام سجاد (ع) بهتر مى توانست تبليغات آن ها را بى اثر و دشمنى بنى اميه را با دين ثابت و موقعيت معنوى اهل بيت را معرفى كند.

ص:56

ج: به دليل بيگانگى حاكمان بنى اميه، نسبت به عبادت و در نتيجه روى گردانى مردم ازعبادت، سبب شد كه امام سجاد (ع) با عبادت هاى خويش، جامعه را به بندگى خداوند و ارزش عبادت توجه دهد.

امام باقر (ع)

او پيشواى متقيان دراسلام بود. در هر شبانه روز يكصد و پنجاه ركعت نماز مى خواند.

و كان كثير الصلاه حتى كان يصلى فى اليوم و الليله مائه و خمسين ركعه. تذكره الحفاظ: 1/ 125، تاريخ ابن عساكر: 51/ 44، حليه الأولياء: 3/ 182؛ 7/ 32$ و قد قال مولاه أفلح: حججت مع أبى جعفر محمد الباقر فلما دخل الى المسجد رفع صوته بالبكاء فقلت له: بأبى أنت و أمى إن الناس ينتظرونك فلو خفضت صوتگ قليلًا. فلم يعتن الإمام و راح. يقول له: ويحگ يا أفلح إنى أرفع صوتى بالبكاء لعلّ الله ينظر إلىّ برحمه فأفوز بها غداً. ثم إنه طاف بالبيت، و جاء حتى ركع خلف المقام، فلما فرغ و إذا بموضع سجوده قد ابتلّ من دموع عينيه و حج (ع) مره و قد احتفّ به الحجيج، و ازدحموا عليه و هم يستفتونه عن مناسكهم و يسألونه عن أمور دينهم، و الإمام يجيبهم مناقب ابن شهرآشوب: 4/ 183.؛ صفه الصفوه 1/ 79/ 171( به اختصار)$ .

امام صادق (ع)

امام صادق (ع)، در بيشتر ايام سال روزه دار بود و در ماه مبارك رمضان با اشتياق بيشتر روزه مى گرفت. حيات امام صادق 1/ 67$ وى عابدترين مردم در زمان خودش بود.

ص:57

مالگ بن انس فقيه المدينه يقول: و كان الصادق جعفر بن محمد (ع) رجلا لايخلو من إحدى ثلاث خصال: إما صائما، و إما قائما، و إما ذاكرا، و كان من عظماء العباد، و أكابر الزهاد الذين يخشون الله عزوجل. الخصال/ 79؛ علل الشرائع/ 234؛ أمالى الصدوق/ 169. بحار الأنوار 47/ 16. و قد روى القاضى عياض كلمه مالگ هذه بتغيير يسير فى كتابه المدارگ/ 212 و حكاها عنه أبوزهره فى كتابه مالگ/ 28 و الخولى فى كتابه مالگ/ 94. ومراجعه شود به: صفه الصفوه 2/ 114/ 186؛ سير اعلا النبلا ء 3/ 214$ جزئيات عبادت هاى امام صادق (ع) چندان نقل نشده است. شايد براى اين بوده كه كه علم و دانايى اين امام بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. اما دستورهاى امام درباره اهميت نماز و عبادت و دعاهايى كه از اين امام روايت شده، بسيار است. مراجعه شود به الصحيفه الصادقيه تأليف باقر شريف القرشى، دارالكتاب الاسلاميه$

امام كاظم (ع)

تاريخ نگاران گفته اند: او عابدترين مردم زمان خود بود. به لقب عبد صالح، زيبايى مجتهدان نام گرفت. هيچ چشمى در عبادت و اطاعت خداوند همانند او را نديده است.

زيباترين و پرثمرترين ساعت ها نزد امام، آن اوقاتى بود كه به نماز و عبادت مى پرداخت و با تمام وجود به آن روى مى آورد.

هرگاه براى نماز و مناجات مى ايستاد، اشكش جارى مى شد و قلبش از ياد خدا مى لرزيد. نمازهاى نافله و نمازشب را تا هنگام نماز صبح ادامه مى داد. سپس تا طلوع خورشيد به تعقيبات مى پرداخت، آن گاه تا زوال خورشيد، درحال سجده بود.

كان أبو الحسن موسى (ع) أعبد أهل زمانه، و أفقههم و أسخاهم كفا، و أكرمهم نفسا، و روى أنه كان يصلى نوافل الليل، و يصلها بصلاه الصبح، ثم يعقب

ص:58

حتى تطلع الشمس، و يخر لله ساجدا فلايرفع رأسه من السجود و التحميد حتى يقرب زوال الشمس، و كان يدعوكثيرا فيقول: اللهم إنى أسألگ الراحه عند الموت، و العفو عند الحساب، و يكرر ذلگ، و كان من دعائه (ع): عظم الذنب من عبدگ فليحسن العفو من عندگ، و كان يبكى من خشيه الله حتى تخضل لحيته بالدموع. إعلام الورى/ 296؛ الإرشاد/ 316؛ بحار الأنوار 48/ 101( ادامه در سيره اقتصادى)$ حسن بن محمد بن يحيى علوى گويد: جدم مى گفت: موسى بن جعفر براى فزونى در عبادت عبد صالح نام گرفت. او را ديدند كه شب هنگام وارد مسجد پيامبر شد و به سجده طولانى رفت و در سجده اش مى گفت: عظيم الذنب عندى فليحسن العفو عندك. يا أهل التقوى و يا أهل المغفره. فجعل يرددها حتى أصبح. تاريخ بغداد 13/ 27/ 6987؛ وفيات الأعيان: 5/ 308/ 746، وكنز اللغه: 766، الأنوار البهيه: 190. سيراعلام النبلا 6/ 270؛ تاريخ الاسلام الذهبى 12/ 418؛ تهذيب اكمال 29/ 44/ 6247 صفه الصفوه 2/ 124/ 191$ عمار بن ابان گويد: امام موسى بن جعفر در زندان سندى بن شاهك زندانى بود. خواهر سندى كه زن مؤمنه اى بود، از سندى خواست تا امورامام را به او واگذارد. وى نيز پذيرفت. اين زن كه خدمتگارى امام را بر عهده داشت، گويد:

موسى بن جعفر هر وقت نماز عشا را مى خواند، به حمد خداوند (دعا) و عبادت مى پرداخت تا شب سپرى مى شد، درپايان نماز مى خواند و سپس نماز صبح را ادا مى كرد و آن گاه به ذكر خدا مى پرداخت تا خورشيد طلوع مى كرد و آن گاه تا بالاآمدن آفتاب مى نشست و آن گاه آماده مى شد كه غذا بخورد و مسواك بزند و سپس استراحت مى كرد تا قبل از زوال، وضو مى گرفت و نماز مى خواند تا نماز عصر را ادا مى كرد. سپس رو به قبله به ذكرخدا مى پرداخت تا هنگام نماز مغرب فرا مى رسيد. بين نماز مغرب و عشا نيز نماز مى خواند. روش او در زندان هميشههمين بود.

ص:59

اين زن هر وقت به امام مى نگريست، مى گفت: افرادى كه ايشان را زندانى كرده اند، زيان ديده اند. او عبد صالح بود. سير اعلام النبلاء 6/ 273؛ تاريغ بغداد 5/ 465$ ثوبانى نيز نماز و عبادت هاى امام را در زندان نقل كرده است. عيون أخبار الرضا: 1/ 95 ح 14 وعنه فى الأنوار البهيه: 189$ امام موسى بن جعفر (ع) روزها به ويژه سال هايى كه در زندان بود، روزه مى داشت و شب ها به نماز مى پرداخت.

امام رضا (ع)

به برخى از نماز و عبادت هاى امام رضا (ع) چنين اشاره شده است:

كان (ع) قليل النوم بالليل، كثير السهر، يحيى أكثر لياليه من أوّلها الى الصبح و كان كثير الصيام فلايفوته صيام ثلاثه أيام فى الشهر ... بحار الأنوار: 49/ 91 عن عيون أخبار الرضا: 2/ 184$ و يقول الشبراوى عن عبادته: إنه كان صاحب وضوء و صلاه، و كان فى ليله كلّه يتوضّأ و يصلّى، و يرقد هكذا الى الصباح. الاتحاف بحب الاشراف. 10. 59/ 38$ رجاء بن ضحاك كه به دستور مأمون، امام را از مدينه به مروه برد، عبادت هاى شبانه روزى آن امام را به تفصيل نقل كرده است. عيون اخبار الر ضا 2/ 180$ و كان على بن موسى (ع) قليل النوم بالليل، كثير السهر، يحيى أكثر لياليه من أولها إلى الصبح، وكان كثير الصيام فلايفوته صيام ثلاثه أيام فى الشهر، و يقول: ذلگ صوم الدهر، و كان (ع) كثير المعروف و الصدقه فى السر، و أكثر ذلگ يكون منه فى الليالى المظلمه، فمن زعم أنه رأى مثله فى فضله فلاتصدقوه عيون أخبار الرضا ج 2 ص 184 بحار الأنوار- العلامه المجلسى- ج 49- ص 90- 91$ .

ص:60

عن الهروى قال: جئت إلى باب الدار التى حبس فيها الرضا (ع) بسرخس و قد قيد. فاستأذنت عليه السجان فقال: لا سبيل لكم إليه، فقلت: و لم؟ قال: لأنه ربما صلى فى يومه و ليلته ألف ركعه و إنما ينفتل كنار مى گذارد$ من صلاته ساعه فى صدر النهار، و قبل الزوال، و عند اصفرار الشمس فهو فى هذه الأوقات قاعد فى مصلاه يناجى ربه، قال: فقلت له: فاطلب لى فى هذه الأوقات إذنا عليه، فاستأذن لى عليه فدخلت عليه و هو قاعد فى مصلاه متفكر الخبر. عيون أخبار الرضا 2/ 184؛ بحار الأنوار ج 49/ 91$

امام جواد (ع)

در مورد اندكى از عبادت هاى بسيار امام جواد (ع)، چنين آ مده است:

كان (ع) كثير النوافل، ويقول المؤرخون: إنه كان يصلّى ركعتين يقرأ فى كل ركعه سوره الفاتحه، و سوره الاخلاص سبعين مره. حياه الإمام محمّد الجواد: 67$ و انه (ع) إذا دخل شهر جديد يصلّى اول يوم منه ركعتين يقرأ فى أول ركعه «الحمد» مره، و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» لكل يوم الى آخره- يعنى ثلاثين مره-.

و فى أول الركعه الاخرى «الحمد» و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» مثل ذلگ و يتصدق بما يتسهل، يشترى به سلامه ذلگ الشهر كله مستدرك عوالم العلوم: 23/ 220$ .

الريان بن الصلت قال: صام أبوجعفر الثانى (ع) لما كان ببغداد يوم النصف من رجب، و يوم سبع و عشرين منه، و صام معه جميع حشمه و أمرنا أن نصلى بالصلاه التى هى اثنتى عشره ركعه، تقرأ فى كل ركعه الحمد و سوره، فإذا فرغت قرأت الحمد أربعا، و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» أربعا، و المعوذتين أربعا، و قلت: «لا إله إلا

ص:61

الله» و «الله أكبر» و «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا حول و لا قوه إلا بالله العلى العظيم» أربعا، «الله الله ربى و لاأشرگ به شيئا» أربعا، «لا أشرگ بربى أحدا» أربعا. وسائل الشيعه 5/ 243؛ مستدرك عوالم العلوم: 23/ 11. 222/ 39$

امام هادى (ع)

درباره امام هادى (ع) چنين رسيده است:

أما الإمام الهادى (ع) فلم يرَ الناس فى عصره مثله فى عبادته و تقواه و شدّه تحرّجه سخت كوشى$ فى الدين، فلم يترك نافله من النوافل إلّا أتى بها، و كان يقرأ فى الركعه الثالثه من نافله المغرب سوره الحمد و أول سوره الحديد إلى قوله تعالى: إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ و فى الركعه الرابعه سوره الحمد و آخرسوره الحجرات.

امام عسكرى (ع)

اين امام بزرگوار نيز به فزونى عبادت، در زمان خود معروف بود.

وقتى متوكل عباسى دستورداد شبانگاه به منزل آن حضرت بروند و او را دستگير كنند، ديدند در وسط اتاق نشسته و قرآن تلاوت مى كند. نورالابصار/ 336؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان 3/ 272$ وقتى امام درزندان معتمد عباسى بود، وى به طورمرتب از زندان بان احوالات امام را جويا مى شد. على بن جريركه زندان بان بود، گزارش مى داد كه: روزها روزه مى گيرد و شب ها نماز مى خواند. مهج الدعوات: 275$ در آن زمان كه امام در زندان بود، دو نفركه به شرارت معروف بودند، بر وى گمارده شدند. آن ها نيز به عبادت و نماز روى آوردند. وقتى خواستند آن ها را مؤاخذه كنند كه چرا نسبت به امام سخت گيرى نمى كنند، پاسخ دادند شما درباره

ص:62

مردى كه روزها روزه مى گيرد و شب ها به نماز مى پردازد، چه مى گوييد؟ هيچ چيزى او را از عبادت باز نمى دارد. وقتى كه به ما مى نگرد آن چنان ابهت و عظمتى دارد كه بدن ما مى لرزد و اختيار از ما سلب مى شود و بار ديگر كه امام زندانى شد، اين بار نيز زندان بان ها تحت تأثير عبادت هاى امام قرار گرفتند وگفتند:

ما تقول فى رجل يصوم النهار و يقوم اللّيل كلّه، لايتكلّم و لايتشاغل و إذا نظرنا إليه ارتعدت فرائصنا و يداخلنا ما لانملكه من أنفسنا، فلمّا سمعوا ذلگ انصرفوا خائبين. كافى: 1/ 512/ 23؛ المناقب 2/ 462$ على بن نارمش نيز از كسانى بود كه به دشمنى با اهل بيت معروف بود. وقتى امام عسكرى (ع) نزد او زندانى شد، عبادت هاى امام را ديد و توبه كرد و شيوه پيشين راكنار گذاشت. كافى: 1/ 508 ح 8$

بقيه الله الأعظم (عج)

بى گمان زمين ازعبادت و نمازهاى او استواراست. بركات خداوند از بركت نماز و عبادت هاى او بربندگان جارى مى گردد. نماز و عبادت او زينت بخش زمين است. هيچ لحظه او بى نماز وعبادت خداوند نيست. در زيارت آل ياسين درباره نماز و عبادت هاى او چنين مى خوانيم:

السلام عليگ فى آناء ليلگ و أطراف نهارگ ... السلام عليگ حين تقوم و السلام عليگ حين تقعد السلام عليگ حين تقرأ وتبين السلام عليگ حين تصلى و تقنت السلام عليگ حين تركع و تسجد السلام عليگ حين تهلل و تكبر السلام عليگ حين تحمد و تستغفر. مفاتيح الجنان زيارت آل ياسين$

ص:63

خلاصه

موارد مذكور، اندكى از نماز و عبادت هاى بسيار امامان است كه نقل شده است.

به طور خلاصه بايد نكات ذيل را مورد توجه قرار داد:

1- تمام لحظه هاى زندگى ائمه در عبادت خداوند گذشته است.

2- عبادت منحصر در نماز و روزه و حج نبود.

3- نماز و دعا و عبادت هاى برخى امامان را نقل نكرده اند وگرنه تمام امامان، شب ها را به نماز و عبادت و دعا و خواندن قرآن مى پرداختند.

4- برخى امامان درشرايط دشوار سياسى به سر مى بردند و از ديگر فعاليت هاى اجتماعى ممنوع بودند، به اين جهت، نماز در زندگى آن ها بيشتر جلوه كرد و بيشتر مورد توجه قرارگرفت. مثلًا امام سجاد، امام كاظم و امام عسكرى.

عبادت خداوند هنگام ناگوارى ها

ائمه معصومين (ع) افزون برآنكه در جريان روزمره به عبادت خداوند مى پرداختند، در هنگام ناگوارى ها نيز به عبادت هاى ويژه مى پرداختند.

قال زين العابدين (ع): ما أصيب أميرالمؤمنين (ع) بمصيبه إلا صلى فى ذلگ اليوم ألف ركعه، و تصدق على ستين مسكينا، و صام ثلاثه أيام. بحار الأنوار 41/231 $ كما جاء عنه (ابوجعفر الباقر (ع)) عن كثره سجود أبيه: ما ذكر لله عزّوجلّ نعمه عليه إلا و سجد، و لا دفع الله عنه سوءً إلا و سجد، و لا فرغ من صلاه مفروضه إلا و سجد، و كان أثر السجود فى جميع مواضع سجوده فسمّى بالسجّاد. علل الشرائع: 1/ 272 بحار الأنوار: 46/ 6$

ص:64

عبادت براى شكر نعمت ها

معاويه بن وهب قال: كنت مع أبى عبد الله (ع) بالمدينه و هو راكب حماره، فنزل و قد كنا صرنا إلى السوق أو قريبا من السوق قال: فنزل و سجد و أطال السجود و أنا أنتظره، ثم رفع رأسه. قال: قلت: جعلت فداگ رأيتگ نزلت فسجدت؟! قال: إنى ذكرت نعمه الله على قال: قلت: قرب السوق، والناس يجيئون و يذهبون؟ قال: إنه لم يرنى أحد. بحار الانوار 47/ 21؛ بصا ئر الدرجات 15/ 145$

سيره دستورى در موضوع عبادت

سيره دستورى و ارشادى ائمه در موضوع عبادت و دعا به ويژه نماز نيز بسيار است. آن ها در زمان ها و مناسبت ها و با بيان هاى مختلف بر اهميت نماز تأكيد كردند.

قائلًا (ع): ما تقرب العبد إلى الله بعد المعرفه أفضل من الصلاه. مجموعه ورام: 2/ 86$ و قال (ع): إن أفضل الأعمال عند الله يوم القيامه الصلاه، و ما أحسن من عبد توضأ فأحسن الوضوء. الغايات: 71$ و قال (ع): الصلاه قربان كل تقى. جمهره الأولياء: 2/ 78$ و قال (ع): أحب الأعمال إلى الله عزَّوجلَّ الصلاه، و هى آخر وصايا الأنبياء، فما أحسن الرجل يغتسل أو يتوضأ فيسبغ الوضوء ثم يتنحى به گوشه اى مى رود$ حيث لايراه أنيس فيشرف الله عليه و هو راكع أو ساجد إن العبد إذا سجد فأطال السجود نادى إبليس: يا ويله أطاعوا و عصيت، و سجدوا و أبيت. وسائل الشيعه 3/ 26$

ص:65

قال أبوبصير: دخلت على ام حميده- زوجه الإمام الصادق (ع)- أُعزّيها بأبى عبدالله (ع) فبكت و بكيت لبكائها، ثم قالت: يا أبامحمّد لو رأيت أباعبدالله عند الموت لرأيت عجباً فتح عينيه ثم قال: اجمعوا كل من بينى و بينه قرابه. قالت فما تركنا أحداً إلَّا جمعناه، فنظر إليهم ثمَّ قال: إن شفاعتنا لاتنال مستخفاً بالصلاه. وسائل الشيعه 3/ 17$ هارون بن خارجه قال: ذكرت لأبى عبدالله (ع) رجلًا من أصحابنا فأحسنت عليه الثناء فقال لى: كيف صلاته. وسائل الشيعه 3/ 21$ الامام الصادق: امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلاه كيف محافظتهم عليها. وسائل الشيعه 3/ 83$ و قال سعد الإسكافى: سمعت أباجعفر محمد بن على الباقر (ع) يقول: عالم ينتفع بعلمه خير من ألف عابد و قال (ع): شيعتنا من أطاع الله. الفصول المهمه/ 210؛ تحف العقول 294. جامع بيان العلم وفضله 1/ 32( أفضل من سبعين ألف ...)؛ جامع السعادات 1/ 104؛ حليه الأولياء 3/ 184، ملحقات إحقاق الحق 12/ 192، كشف الغمه 2/ 133، تحف العقول 295، نور الأبصار 292$ گستردگى دعا و نمازهاى مستحبى كه در ايام هفته و اعياد و مكان ها و مناسبت هاى مختلف رسيده، دليل بر اهميت عبادت و دعا در اسلام، از يك سو و از سوى ديگر جايگاه آن ها در سيره عملى و دستورى امامان است.

ص:66

خلاصه و نتيجه

در سيره عبادى امامان معصوم، بايد اهداف ذيل مورد توجه قرار گيرد.

1- نماز، اساس و بنيان زندگى و هدف آفرينش است و در امامان تجلى كامل داشت.

2- تمام ائمه به نماز و نافله شب و شب زنده دارى مى پرداخته اند كه يا تمام شب را به عبادت ودعا و قرآن خواندن مشغول بوده و يا دست كم بيشتر شب را براى عبادت بيدار بوده اند.

3- ائمه معصومين، افزون بر آنكه خود به نماز وعبادت مى پرداختند، تأكيد مى كردند كه شيعيان نيز به عبادت و شب زنده دارى بپردازند و نماز، بايد در زندگى آن ها جايگاه اساسى داشته باشد.

4- نماز و عبادت، به ويژه اهميت دادن به اوقات نماز و نمازهاى واجب و نافله يوميه و نماز جماعت، بايد نشان شيعه باشد.

5- اگر شيعيان، سيره عبادى امامان را احيا كنند و به آن بپردازند، نيكوترين وسيله براى معرفى اهل بيت است.

به طور كلى عبادت در زندگى امامان معصوم تجلى ويژه داشت، زيرا:

عبادت، فلسفه آفرينش است. پيامبران و امامان نيز برگزيدگان هستى هستند، به اين جهت هدف آفرينش در زندگى آن ها تجلى كا مل داشت.

قرآن به پيامبر دستور داده است كه شب ها به عبادت بپردازد و اين دستور شامل ائمه نيز مى شود.

قرآن دستور داده است كه به رسول خدا اقتدا كنند و ائمه تنها كسانى بودند كه به طورتمام وكمال به آن حضرت اقتدا كردند.

آنها الگوهاى برتركمال وخوبى ها بودند. پس بايد خود بيش از ديگران به عبادت مى پرداختند.

ص:67

به اين جهت، تمام ائمه، شب ها به عبادت خداوند مى پرداختند. عامل اين موضوع كه چرا عبادت ها ى برخى امامان كمتر نقل شده، چند چيز است:

الف: تمام آنچه كه واقع شده، نقل نشده و عدم نقل، دليل نمى شود كه عبادتى نبوده است. زيرا تاريخ نگاران آنچه را كه با اهدافشان سازگار بوده نقل كرده اند.

ب: تمام كسانى كه تاريخ را نوشته وگزارش ها را روايت كرده اند، در زندگى امامان راه نداشتند.

ج: برخى امامان، در زندان يا محاصره بودند وكسى نمى توانست با آنها در ارتباط باشد.

امامان، افزون بر آنكه خود به عبادت خداوند مى پرداختند، ديگران را نيز به عبادت دستور مى دادند. عبادت نيز منحصر به نماز نبود.

ص:68

پرسش هاى اين فصل

1- چه دليلى وجود دارد كه تمام امامان به نمازهاى شب مى پرداختند؟

2- اصول ثابت در موضوع عبادت هاى امامان را برشماريد.

3- به چه دليل عبادت در زندگى امام سجاد (ع) بيشتر نقل شده است؟

4- انس بن مالك عبادت هاى امام على (ع) را چگونه نقل كرده است؟

5- مالك بن انس امام صادق (ع) را چگونه وصف كرده است؟

6- امام صادق (ع) درباره عبادت هاى امام سجاد و امام على (ع) چه فرمود؟

7- امام صادق (ع) فرمود شيعيان را با چه چيز بشناسيد؟

ص:69

ص:70

ص:71

فصل سوم سيره تربيتى

اشاره

اهداف تربيتى

پيش درآمد

سيره تربيتى ائمه يكى از موضوعات مهم است كه بايد به صورت ويژه مورد توجه و بررسى قرارگيرد. زيرا يكى از اهداف اصلى بعثت پيامبران به شمار مى آيد. امروز براى تربيت افراد جامعه، به شناخت سيره تربيتى امامان بسيار نياز است.

در سيره تربيتى معصومين دو موضوع را بايد مورد توجه قرار دارد:

الف: جايگاه معنوى كه به آن دست يافتند و ضرورت داشتن اين جايگاه.

ب: نقش تربيتى كه درجامعه داشتند. معلمانى كه مردم را به سوى دانايى بردند و مربيانى كه طالبان خوبى و كمال را به فضايل معنوى رساندند.

در موضوع نخست، به دليل تكليف پذيرى انسان ها و ضرورت هدايت از جانب خدا و وحى، وجود چنين اشخاصى در جامعه ضرورى است كه درفلسفه بعثت به آن اشاره شد.

ائمه معصومين (ع) كسانى بودند كه چون پيامبران براى اين منظور از جانب خداوند برگزيده شدند. به اين جهت، تمام فضايل معنوى وكمالات الهى به نحوكامل در وجود آن ها فعليت يافت و آن ها نمونه هاى عينى كمال گرديدند و جامعه و فرد بايد براى رسيدن به كمال انسانى از آن ها پيروى و به آن ها اقتدا كنند. آن ها از هر كاستى و عيب دور بودند. لغزش ها، خطاها وگناهان در ساحت مقدس وجودى آن ها راه نيافت. از اين رو اقيانوس بيكران فضايل اخلاقى و معنوى آن ها گسترده تر از گستره ديد هر بيننده و عميق تر از نظرگاه هر انديشه و بالاتر از حوزه معرفتى هر خردمند بود. چه آنكه هركسى كه همگون آن ها شد، اندكى

ص:72

آنان را شناخت. آنچه در تاريخ درخصوص شخصيت معنوى آن ها رسيده، اندكى از افق هاى معنوى و وجودى آن هاست كه برخى ازراويان حديث و نويسندگان سيره و تاريخ بدان دست يافته اند و اشارت هايى از كهكشان پرستاره وجودى آن هاست كه با ابزار مادى نمى توان رصد كرد.

درباره موضوع دوم بايد گفت فلسفه وجودى آن ها به عنوان رهبران الهى همين بود كه گل هاى باغ پيامبران را به بار بنشانند و فلسفه بعثت پيامبران را تحقق بخشند. از اين رو آنان از هر وسيله تبليغى كه در اختيار داشتند، از هر فرصتى كه پيش مى آمد و از هر شرايطى كه مساعد مى گرديد، به نحوكامل استفاده نموده و براى تعالى و تربيت جامعه مى كوشيدند. افراد را به صورت فردى و جامعه را به صورت جمعى، به سوى فضايل اخلاقى و عبادت پروردگار رهنمون شدند.

تعليم و تربيت مردم، مهم ترين وظيفه و مسؤوليتى بود كه خداوند بر دوش آن ها نهاد. انجام اين مسؤوليت، بنيان ديگر فعاليت هاى اجتماعى را تشكيل مى داد. تمام روابط اجتماعى، سيره سياسى، فرهنگى، اقتصادى، حتى فردى آن ها بر همين پايه و هدف استوار بود. در واقع، تمام فعاليت هاى امامان معصوم، از مظاهر همين سيره تربيتى آن ها به شمار مى آمد. اين همه براى اين بود كه مردم را به سوى عبادت خداوند هدايت كنند و از گناه و خطا و نادانى نجات دهند. در زيارت جامعه به همين جايگاه تربيتى آنها و نياز جامعه به آنان اشاره شده است:

بكم فتح الله و بكم يختم و أشرقت الارض بنوركم و فاز الفائزون بولايتكم ... و بكم أخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الكروب فرورفتن در دشوارى ها$ و أنقذنا من شفا جرف الهلكات شفا جرف الهلكات: قرارگرفتن برلبه پرتگاه هلاكت$ ... زيارت جامعه$

ص:73

فرازهايى كه از شخصيت معنوى و اقدام هاى تربيتى ائمه در سيره و تاريخ آمده كه جلوه هايى از همين موضوع است. فضايل وكمالات معنوى آن ها مقدمه تحقق تربيت معنوى جامعه بوده است.

در اينجا نگاهى به شخصيت معنوى امام على (ع) مى افكنيم:

خداوند، پيش از تولد به اوعنايات ويژه داشت. درخانه كعبه متولد شد. رسول خدا (ص) شخصا تربيت او را بر عهده گرفت و او از اين جهت درجايگاه ويژه قرارگرفت. سلام فرشتگان و جمادات را به پيامبر مى شنيد. پس از بعثت نيز درجريان وحى قرار داشت. در دوران مكى شايد هيچ روزى نبود، هيچ جريانى واقع نشد و رسول خدا (ص) به هيچ سفر تبليغى نرفت، مگر آنكه همراه پيامبر بود. اينها همه براى آن بود كه شخصيت معنوى او آن گونه رشد يابد كه خداوند خواسته است.

در دوران مدنى نيز جنگ ها با شمشير او به پيروزى رسيد. معجزه بزرگ پيروزى در بدر و ناكامى مشركان در جنگ احد از كشتن وى و پيامبر، شكست مشركان درخندق، پيروزى در خيبر و شكست مشركان در حنين و ... به دست او بود. او در واقع تجسم معجزات الهى بود. بى جهت نيست كه برخى گفته اند: على معجزه پيامبر است.

شرح زندگى امام على پس ازپيامبرتا شهادت وى در محراب كوفه، انجام همين وظيفه تربيتى او در جامعه بود.

رسول خدا (ص) اين جايگاه هدايت گرى و تربيت حضرت على (ع) را به عنوان نمونه نخست از اهل بيت در احاديث بسيار و موارد مختلف معرفى كرد. حديث انذار، وصايت، اخوت، منزلت، ثقلين، طير، نجوى، بستن دَرهاى باز شده به مسجد و بازگذاشتن دَرِ خانه على، حديث برزالإيمان كله مع الكفركله درخندق، حديث پرچم در خيبر، حديث دوستى با على دليل ايمان و دشمنى با او نشانه نفاق است، مدينه را جز من و على شايسته نيست، اعلام برائت از مشركان به وسيله

ص:74

على، همسرى فاطمه با على به دستورخداوند ... همه و همه براى معرفى نقش هدايتى و تربيتى حضرت على (ع) درجامعه بود و او مصداق كامل آيات قرآن قرارگرفت. چنانكه ابن عباس گويد: سيصد آيه درباره حضرت على نازل شده است. هيچ خطاب يا ايها الذين آمنوا نيست مگر آنكه على (ع) مصداق برتر آن است. كتاب هاى متعددى در اين خصوص نوشته شده است. الفتوحات الإسلاميه 2/ 516؛ كشف الغمه/ 93.؛ ينابيع المودّه/ 126$ تربيت امام على (ع) از سوى خداوند به رسول خدا (ص) واگذار شد و آن حضرت نيز او را آن گونه تربيت كرد كه خداوند خواسته بود. براى اين جهت برادرى و سپس برابرى باسول خدا (ص) ويژه او گرديد. اينها همه براى آن بود كه مسؤوليت تربيت جامعه پس از رسول خدا (ص) به او سپرده شد. رسول خدا (ص) امام حسن وامام حسين وديگرامامان را نيز براى تحقق همين هدف معرفى كرد كه دركتاب هاى حديث به روشنى بيان شده است.

از اين رو نقش تربيتى ائمه پس از رحلت رسول خدا (ص) درجامعه آغاز شد. اگر جريان سقيفه پيش نمى آمد و حكومت در اختيار معصومين بود، اين نقش تربيتى به خوبى انجام مى شد. اما جريان سقيفه و غصب خلافت، مشكلات بسيارى را پديد آورد.

پس از حضرت على (ع) نيز هر امامى به وسيله امام پيش از خود تعليم و تربيت شد. فلسفه سلسله امامت نيز همين است كه هر امامى به وسيله امام پيش از خود تربيت شود كه امام را معلمى جز امام شايسته نيست.

مبانى كلى

هر چند روش تربيتى امامان نسبت به افراد و طبقات اجتماعى مختلف بود، با هركس برحسب آمادگى و شرايط روحى خودش رفتار مى كرد، اما در هر صورت

ص:75

اصول كلى ذيل، هميشه مورد توجه بوده است:

1- مسؤوليت الهى در تعليم و تربيت انسان ها.

2- از هر وسيله و ابزار تبليغى كه با اهداف دين سازگار بود و از هر شرايطى براى تربيت افراد به خوبى استفاده مى شد.

3- در روابط اجتماعى، اصل، تربيت اشخاص و تأثيرگذارى مثبت بر آن ها بود، هرچند كه با امام دشمن بودند.

4- تواضع و محبت و بخشش در رفتارهاى اجتماعى از اصول بنيادى بودند. براى همين جهت هيچ گاه در صدد انتقام بر نيامدند. اين موضوع در تمام رفتارهاى امامان مشاهده مى شود.

5- ائمه به همه افراد جامعه به عنوان مسلمان مى نگريستند و تلاش براى تربيت آن ها را وظيفه الهى خود مى دانستند و ازخداوند مى خواستند كه هدايت شوند. به عنوان مثال به دعاهاى صحيفه سجاديه و دعاى امام زمان (ع) «اللهم ارزقنا توفيق الطاعه و بعد المعصيه ...» مراجعه شود. به طور كلى در نمازها و مناجات هاى خود از امت اسلام غافل نبودند. تذكر وخيرخواهى را هميشه مد نظر داشتند.

6- افراد و طبقات مختلف جامعه درنظرگاه تربيتى ائمه، از جايگاه يكسانى برخوردار بودند. يعنى براى تربيت همه مى كوشيدند. اين حق را براى همگان مسلم و قطعى مى دانستند كه اگر بخواهند از آثارتربيتى و رفتارهاى ارشادى امام بهره مند شوند، چون باران رحمت كه براى همگان و همه سرزمين ها نازل مى شود، هيچ گاه احسان خود را از كسى دريغ نكردند. مگر آنكه خود نخواهد و يا شرايط سياسى اجازه ندهد.

7- از انزوا و دورى از جامعه به طور جدى پرهيز مى كردند. بر اين تلاش بودند كه در متن جامعه حضور يافته و با مردم معاشرت نيكو داشته باشند. مگرآنكه حاكمان و يا شرايط پديد آمده از سوى آن ها اجازه ندهد. روابط اجتماعى

ص:76

نيز بر اين پايه استوار بود كه آن ها را از نادانى بيرون آورد، با وظايف دينى آشنا سازد، آخرت را به يادشان آورد، تا فضايل اخلاقى را شيوه سازند.

8- ائمه هميشه مى كوشيدند، جايگاه معنوى و موقعيت علمى خود را به جامعه معرفى كنند. با آنكه سلاطين بنى اميه و بنى عباس با تمام امكانات تلاش كردند كه از ارتباط جامعه با اهل بيت جلوگيرى كنند و آنها را در انزواى كامل سياسى و فرهنگى قرار دهند، اما معصومين نيز هر زمان كه اندك فرصتى پيش مى آمد استفاده نموده و به هرگونه كه ممكن بود، اين جايگاه الهى و موقعيت علمى و معنوى خود را معرفى و نيازمندى مردم را به خود بيان مى كردند. مى بينيم در هر زمان كه ارتباط مردم با امام بيشتر بوده، اين جايگاه بيشتر معرفى شده و جامعه نيز شيفته امام شده است و ويژگى هاى الهى ومعنوى و علمى ائمه بيشترجلوه كرده است و در هر زمان كه در انزوا قرار گرفتند، كمتر نقل شده است. در سيره سياسى به اين موضوع خواهم پرداخت$ ائمه (ع) نيز بخشى از اين مسؤوليت را به شيعيان واگذاركرده اند.

9- ايفاى نقش تربيتى ائمه (ع) و هدايتى آن ها برحسب عقايد، ايمان، معرفت افراد و رابطه آن ها با اهل بيت، جايگاه اجتماعى افراد وگرايش آن ها به فضايل اخلاقى، موضع يا وابستگى افراد به درباريان و حكومتيان و ... مختلف بوده است. هركس را درخور توانايى وآمادگى اش به فضايل اخلاقى دعوت كرده اند. براى اين جهت آموزه هاى تربيتى ائمه (ع) برحسب مورد، متفاوت بوده است. اين ها برخى از اصول كلى تربيتى ائمه (ع) بود كه در زندگى آن ها به وفور مشاهده مى شود.

10- به پيروان خود نيز دستور مى دادند كه با ديگران يعنى با كسانى كه ائمه راقبول ندارند، معاشرت نيكو داشته باشند؛ تابتوانند مبلغ خوبى ها و معارف اهل بيت درجامعه باشند. دل هاى ديگران را نسبت به اهل بيت نزديك سازند. بديهى است كه اگركسانى كه اهل بيت را قبول ندارند، ائمه را بشناسند و با معارف آنها و

ص:77

مقام معنوى آنان آشنا شوند، حتما پيروى مى كنند. براى اين جهت ضمن آن كه مى كوشيدند موقعيت علمى و معنوى خود را به جامعه معرفى كنند، به شيعيان نيز دستور مى دادند به گونه اى با مخالفين رفتار كنند كه معرف اهل بيت باشند.

وظايف شيعيان در گسترش نقش تربيتى ائمه

شيعيان نيز در معرفى جايگاه معنوى و الهى اهل بيت، نقش اساسى دارند. ضرورى است كه پيروان واقعى ائمه، حلقه اتصال آن ها با ديگر مردم باشند. از اين رو اگركسى از شيعيان در معرفى امامان معصوم به جامعه، درست عمل كرده، اجرگران سنگى دارد كه آسمان ها با آن برابر نمى باشند و اگر به خطا رفته باشد، خسارت سنگينى دارد. ائمه معصومين (ع) نيز به اين مورد، توجه كامل داشته و به شيعيان توصيه اكيد فرموده اند:

معاويه بن وهب قال: قلت له كيف ينبغى لنا أن نصنع فيما بيننا و بين قومنا و بين خلطائنا من الناس مردمى كه با هم زندگى مى كنيم$ ممن ليسوا على أمرنا؟ فقال: تنظرون إلى أئمتكم الذين تقتدون بهم فتصنعون ما يصنعون، فوالله إنهم ليعودون مرضاهم، و يشهدون جنائزهم، و يقيمون الشهاده لهم و عليهم، و يؤدون الأمانه إليهم. وسائل الشيعه 8/ 398/ 15501$ زيد الشحام قال: قال لى أبوعبدالله (ع) اقرأ على من ترى أنه يطيعنى منهم و يأخذ بقولى السلام، و أوصيكم بتقوى الله .... صلوا عشائركم، و اشهدوا جنائزهم، و عودوا مرضاهم، و أدوا حقوقهم، فان الرجل منكم إذا ورع فى دينه و صدق الحديث و أدى الأمانه و حسن خلقه مع الناس قيل هذا جعفرى، فيسرنى ذلگ و يدخل على منه السرور، و قيل هذا أدب جعفر، و إذا كان على غير ذلگ دخل على بلاؤه و عاره، و قيل هذا أدب جعفر، والله لحدثنى أبى (ع) ان الرجل كان يكون فى القبيله من شيعه على (ع) فيكون زينها: أداهم للأمانه، و أقضاهم للحقوق و أصدقهم

ص:78

للحديث إليه وصاياهم و ودائعهم، تسأل العشيره عنه فتقول من مثل فلان إنه أدانا للأمانه، و أصدقنا للحديث. وسائل الشيعه 8/ 398/ 15500$ درحديث ديگرباهمين سنداين مطلب نيزآمده است: ... وكونوا لنازينا ولاتكونوا علينا شينا، حببونا إلى الناس ولاتبغضونا إليهم فجروا إلينا كل موده، وادفعواعناكل شر. وسائل الشيعه 8/ 400$ و در روايت ديگرى آمده است:

عن أبى عبدالله (ع) قال: أبلغ موالينا السلام، و أوصهم بتقوى الله و العمل الصالح ... و أن يتلاقوا فى بيوتهم، و أن يتفاوضوا علم الدين، فإن ذلگ حياه لأمرنا. همان؛ السرائر/ 487$ اين روايات، به تفصيل آورده شد چون در هركدام از آن ها نكته اى بيان شده است و آنچه كه از آن ها استفاده مى شود، عبارت است از:

الف. شيعيان بايد در معاشرت با اهل سنت به ائمه اقتدا كنند.

ب. ائمه با اهل سنت معاشرت نيكو داشته اند.

ج. شيعيانى كه در ميان اهل سنت زندگى مى كنند، بايد در تمام امور اجتماعى آن ها شركت داشته باشند و در اين باره تفاوتى بين شيعه و اهل سنت قايل نشوند.

د. شيعيان بايد در جامعه اهل سنت، آن چنان زندگى كنند كه در انجام امور خير و نيكى و عبادت، سرآمد همه باشند تا جايى كه اگر پرسش شود چه كسى بهترين است؟ مردم به او اشاره كنند.

ه. شيعيان بايد با اعمال و رفتار خوب خود، موجب سرافرازى و فخر ائمه شوند.

و. شيعيان بايد با رفتار خوب خود و پاى بندى به دستورهاى دين سبب شوند كه ديگران به ائمه روى آورند و آن چنان عمل نكنند كه ديگران از ائمه روى بر

ص:79

تابند و اين مو ضوع سبب شود كه نسبت به شناخت ائمه و معارف آن ها بيگانه بمانند.

ز. شيعيان اگر به اين دستورها عمل كردند و با اهل سنت اين گونه معاشرت نيكو داشتند، زمينه فراهم مى شود كه معارف اهل بيت، براى آن ها بيان شود.

برخى از روش هاى تربيتى

اشاره

در زندگى ائمه معصومين (ع) اصولى كلى ديده مى شود كه در زندگى تمام امامان جريان داشته است. برخى از آن اصول كلى چنين است:

1- تربيت خواص

افرادى چون سلمان، عمار، ابوذر، مقداد و حذيفه و ... در زمان پيامبر (ص) به عنوان شيعيان على (ع) معروف بودند. اين موضوع دليل است كه شخصيت معنوى و اخلاقى آن ها شكل گرفته ازآموزه هاى تربيتى حضرت على (ع) در زمان رسول خدابود وآن حضرت همين افراد را درخطبه متقين، به عنوان پارسايان معرفى كرد و از آن ها به عنوان برادران خود ياد نمود.

نقش خواص درگسترش آموزه هاى تربيتى معصومين درجامعه بسيار با اهميت است.

2- گسترش فرهنگ عبادت در جامعه

ائمه (ع) تنها به اين عنوان به نمازهاى مستحبى نمى پرداختند كه رابطه خود را باخدا استوار سازند و شخصيت آسمانى خود را بيش ازگذشته ارتقا بخشند؛ بلكه براى اين جهت نيز بود كه نماز وعبادت درجامعه گسترش يابد. براى همين جهت نمازهاى خود را از ديگران مخفى نمى كردند.

اشاره امام على به سه نوع عبادت به منظور بيان جايگاه و مراتب عبادت است.

ص:80

و إنّ قوماً عبدوا الله رغبهً فتلگ عباده التجّار، وإنّ قوماً عبدوا الله رهبهً فتلگ عباده العبيد، و إنّ قوماً عبدوا الله شكراً فتلگ عباده الأحرار. نهج البلاغه طبعه صبحى الصالح 510 الحكمه 237 ط دار الهجره قم$

3- دعا

تعليم دعاى كميل و صباح و مناجات شعبانيه و ... توسط امام على (ع) به برخى از ياران خود، به منظورتربيت آن ها به صورت ويژه و پرداختن به دعا و تربيت ديگران به وسيله دعا بوده است.

4- فضايل اخلاقى

فضايل اخلاقى در زندگى ائمه به صورت تمام وكمال تجلى داشت. تمام كمالات، به طوركامل در وجود آن هاجمع بود. هيچ فضيلتى نبود مگرآنكه هر امامى درعصر خود مظهركامل آن فضيلت به شمار مى آمد. هيچ كس ازآن هاپيشى نگرفت وهپچ ارزش معنوى از زندگى آن ها فروگزارنشد. يكى از مسؤوليت هاى اساسى امامان، آشكار سا ختن فضايل اخلاقى و دعوت جامعه به آن ها بود.

اسيد بن صفوان كه از اصحاب رسول خدا (ع) بود، گويد: روزى كه حضرت على (ع) رحلت كرد، مردى آمد درحالى كه مى گريست وكلمه استرجاع را بر زبان جارى مى كرد. جلو در خانه على ايستاد و خطاب به آن حضرت فرمود:

رحمگ الله يا أباالحسن كنت أول القوم إسلاما و أخلصهم إيمانا، و أشدهم يقينا، و أخوفهم لله، و أعظمهم عناء و أحوطهم برترين كسى كه نسبت به آن حضرت تعهد داشت و احترامش را حفظ مى كرد و حقوق آن حضرت را رعايت مى نمود$ على رسول الله (ص) و آمنهم على أصحابه، و أفضلهم مناقب، و أكرمهم سوابق، و أرفعهم درجه، و أقربهم من رسول

ص:81

الله (ص) و أشبههم به هديا و خلقا و سمتا الهدى/ سيره و روش. سمت/ شيوه افراد خوب و برازنده$ و فعلا، و أشرفهم منزله، و أكرمهم عليه. كافى 1/ 454$ ائمه كه خود مظهركمالات معنوى بودند، مى كوشيدند ارزش هاى معنوى و اخلاقى را درجامعه گسترش دهند.

5- موعظه همگان با استفاده از شرايط

ائمه معصومين (ع) هيچ گاه ازنيازمعنوى جامعه غافل نبودند. از مناسبت ها و شرايطى كه پيش مى آمد، خوب استفاده نموده و مردم رابه ارزش هاى الهى فرامى خواندند و هر چه ازموعظه ونصيحت لازم بود، انجام مى دادند. براى اين موضوع دركتاب هاى اخلاقى شواهد بسيار يافت مى شود.

6- رعايت اصول و ارزش هاى اخلاقى در معاشرت با ديگران

امامان معصوم، تجلى كامل ارزش هاى اخلاقى بودند و براى آنكه جامعه نيز آنان را الگوى خود قرار دهد، ارزش هاى اخلاقى را در معاشرت با ديگران به طور كامل رعايت مى كردند.

إبراهيم بن العباس قال: مارأيت أباالحسن الرضا (ع) جفا أحدا بكلامه قط، و ما رأيت قطع على أحد كلامه حتى يفرغ منه، و ما ردّ أحدا عن حاجه يقدر عليها، و لا مد رجليه بين يدى جليس له قط، و لااتكأ بين يدى جليس له قط، و لارأيته شتم أحدا من مواليه و مماليكه قط، و لارأيته تفل قط، و لارأيته يقهقه فى ضحكه قط، بل كان ضحكه التبسم. عيون اخبار الرضا 2/ 184$

7- بيان موضوع به گونه اى كه فراموش نشود

گاه، امامان معصوم براى آنكه موعظه بيشترين تأثير را برجاى گذارد، موضوع را در ضمن پديد آوردن يك داستان بيان مى كردند، تا درعمق جان افراد راه يابد

ص:82

و هيچ گاه نيز فراموش نگردد.

داستان ملاقات زهرى با امام سجاد، شب هنگام در مدينه، يكى از آن موارد است. وى گويد: دريك شب سرد، امام على بن الحسين را ديدم كه كيسه آرد بر دوش دارد. پرسيدم اين چيست؟ فرمود مى خواهم به سفرى بروم، توشه اى فراهم كرده ام و مى خواهم آن را درجاى امنى بگذارم. عرض كردم آن را به خدمت كارم بدهيد تا هركجا كه مى خواهيد ببرد. نپذيرفت. زهرى گويد: اصراركردم كه خودم آن را ببرم. امام نپذيرفت و فرمود خودم را از چيزى راحت نمى كنم كه مرا نجات مى دهد وسبب مى شود، ورودم به آنجا كه وارد مى شوم، نيكوگردد. خواهش مى كنم شما برويد.

زهرى، چند روز بعد امام را درمدينه ديد و او كه فكر مى كرد، امام مى خواسته به سفر برود، مقصود حضرت را نفهميد و موضوع را پرسيد. امام پاسخ داد:

يا زهرى، ليس ما ظننت، و لكنّه الموت و له أستعدُّ، إنّما الاستعداد للموت تجنّب الحرام و بذل الندى بسيار بذل و بخشش$ فى الخير. علل الشرائع 1/ 27؛ بحار الأنوار 46/ 65- 66$ امام، اين موضوع را كه بهترين توشه آخرت، بذل و بخشش و دورى از گناه است، در ضمن يك داستان بيان كرد. با آن كه در نخستين ملاقات مى توانست بفرمايد اينها وسايلى است كه مى خواهم به منزل فقرا ببرم وشما آن هارا نمى شناسيد.

8- تشويق افرادى كه به تعليم و تربيت مى پرداختند

امامان معصوم، افرادى را كه به كارهاى خوب مى پرداختند، تشويق مى كردند:

و قيل: إن عبد الرحمن السلمى علم ولد الحسين (ع) الحمد فلما قرأها على أبيه عطاه ألف دينار، وألف حله، وحشا فاه درا، فقيل له فى ذلگ فقال: و أين يقع هذا من عطائه يعنى تعليمه وأنشد الحسين (ع):

ص:83

إذا جادت سخاوتمندى نمود$ الدنيا عليگ فجد بها على الناس طرا قبل أن تتفلت پيش از آن كه ازبين برود ودور انداخته شود$

فلا الجود يفنيها إذا هى أقبلت ولا البخل يبقيها إذا ماتولت مناقب ابن شهرآشوب 3/ 222؛ بحار الأنوار 44/ 191$

هيچ ترديدى نيست كه فرزندان ائمه (ع) نياز نداشتند كه توسط ديگران آموزش ببينند واين اقدام امام (ع)، جز براى گسترش تعليم قرآن درجامعه و ارزش گذارى به فرهنگ تعليم وتربيت نبود؛ تا نخست ارزش آموزش رابيان كرده باشد و در ثانى ازآن شخص تشكر نموده، او راتشويق كرده باشد تا ديگران نيز بهآن روى آورند و در ضمن، سخاوتمندى خودرا نيز به اثبات رسانده باشد. امامان معصوم مى خواستند به مناسبت هاى مختلف به ديگران كمك شود و بديهى بود كه اين مورد نيز بهانه اى براى كمك به آن شخص بود وگرنه فرزند امام نياز نداشت كه قرآن را از او بيا موزد ن رذا از او بيا موزدآآ. پس اين اقدام امام پيش از آنكه پاداش كار آن شخص باشد، نشان سخاوتمندى امام است. اين هدف، در مفهوم شعر امام به خوبى بيان شده است.

9- تشويق افرادى كه به نيكى و احسان مى پرداختند

و اجتاز گذر كرد$ الحسن (ع) يوماً على غلام أسود بين يديه رغيف يأكل منه لقمه و يدفع لكلب كان عنده لقمه أُخرى، فقال له الإمام: ما حملگ على ذلگ؟ فقال الغلام: إنّى لأستحى أن آكل و لاأطعمه. البدايه والنهايه 8/ 38$ آن شخص، هرچند درظاهر برده بود اماروحى آزاد داشت كه جز به بندگى خداوند نمى پرداخت. امام او را از بردگى آزاد ساخت و باغى نيز به او بخشيد و پيام داد كه اين افراد بايد آزاد باشند و ثروت نيز در اختيار آنها باشد، تا ديگر بندگان و آفريده شدگان خداوند نيز از خوان نعمت آن ها برخوردارگردند.

ص:84

10- سپاس از افرادى كه اظهار محبت كرده اند

در مواردى بعضى از افراد چيزى به امامان مى بخشيدند و آن ها نيز به گونه اى از او سپاس گزارى مى كردند كه برايشان، قابل تصور نبود.

فقد روى عن أنس أنّه قال: كنت عند الحسين فدخلت عليه جاريه بيدها طاقه ريحان فحيّته بها، فقال لها: أنت حرّه لوجه الله تعالى و انبهر تعجب كرد$ أنس و قال: جاريه تجʘƚϠبطاقه ريحان يك دسته گياهى كه بوى خوش داشت$ فتعتقها؟! فقال (ع): كذا أدّبنا الله، قال تبارك و تعالى: (وَ إِذا حُييتُمْ بِتَحِيهٍ فَحَيوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها)، وكان أحسن منها عتقها. الفصول المهمه 175. كشف الغمه 2/ 31، بحارالأنوار 44/ 195/ 8 عوالم العلوم: 17/ 64، أعيان الشيعه 4/ 04( در بحار، اين داستان درباره اما م حسن( ع) نيز نقل شده است)$

11- تشويق افرادى كه از آيات قرآن استفاده مى كردند

و جنى غلام له (الحسين (ع)) جنايه توجب العقاب عليه فأمر بتأديبه أن يضرب فقال: يا مولاى قال الله تعالى (وَ الْكاظِمِينَ الْغَيظَ) قال (ع): خلوا عنه فقد كظمت غيظى، فقال: يا مولاى (وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ) قال (ع): قد عفوت عنگ، فقال: يا مولاى (وَ اللَّهُ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ) قال: أنت حر لوجه الله تعالى، و أجازه بجائزه سنيه الفصول المهمه 2/ 769؛ كشف الغمّه 2/ 31، الفصول المهمه 68 مع اختلاف يسير، وأعيان الشيعه 4/ 53. مختصر تاريخ دمشق 17/ 240$ .

مشابه همين داستان درباره امام سجاد (ع) نيز نقل شده است:

كانت له (على بن الحسين) جاريه تسكب على يديه الماء إذا أراد الوضوء للصلاه، فسقط الإبريق من يدها على وجهه الشريف فشجّه، فبادرت الجاريه قائله: إنّ الله عزّوجلّ يقول: (وَ الْكاظِمِينَ الْغَيظَ آل عمران 3/ 134$ ) و أسرع الإمام قائلًا: كظمت غيظى، و طمعت الجاريه فى حلم الإمام و نبله، فراحت تطلب منه المزيد قائله: (وَ الْعافِينَ

ص:85

عَنِ النَّاسِ) فقال الإمام (ع): عفا الله عنگ، ثمّ قالت: (وَ اللَّهُ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ) فقال (ع) لها: إذهبى فأنت حرّه. الإرشاد 2/ 146؛ مختصر تاريخ دمشق 17/ 240، أمالى الصدوق 168/ 12، مناقب ابن شهرآشوب 4/ 157، البحار 68: 46/ 37. تاريخ الطبرى 6/ 428، كامل ابن الأثير 4/ 526، مناقب آل أبى طالب 4/ 157، تاريخ دمشق 36/ 155 مختصر تاريخ دمشق 17/ 240، سيرأعلام النبلاء 4/ 397، نهايه الارب 21/ 326$ اين احتمال بسيار است كه اين داستان در زندگى ائمه تكرار شده باشد.

12- دستورهاى خاص به افراد ويژه

امامان از اين غافل نبودند كه براى تربيت بيشتر ياران خود دعا و نماز و عبادت ويژه اى را به آن ها آموزش دهند. برخى ازدعاهايى كه روايت شده، مواردى بوده كه امام، آن را به يكى از خواص خود آموخته است. مراجعه شود به الصحيفه الصادقيه، تأليف باقر شريف القرشى$ دستورامام سجاد، به شخصى كه جلو در خانه شخص ثروتمندى نشسته بود و او را به مسجد پيامبر برد.

و ممّا رواه المؤرخون: أنّه (على بن الحسين) اجتاز على رجل جالس على باب رجل ثرىّ فبادره الإمام قائلا: ما يقعدگ على باب هذا المترف الجبار؟ فقال الرجل: البؤس (أى: الفقر)، فقال له (ع): قم فارشدگ إلى باب خير من بابه و إلى ربّ خير لگ منه ... و نهض معه الرجل إلى مسجد رسول الله (ص) و علّمه مايعمله من الصلاه و الدعاء و تلاوه القرآن و طلب الحاجه من الله و الالتجاء إلى حصنه دژ استوار ونگهدارنده$ الحريز. حياه الإمام زين العابدين( عليه السلام) دراسه وتحليل: 1/ 93$

13- كرامت

ائمه (ع)، در برخى موارد كه لازم بود، براى هدايت بعضى وتثبيت عقيده برخى به كرامت يا معجزه متوسل مى شدند.

شقيق بن ابراهيم بلخى گويد: درسال 149 به حج رفتم. در قادسيه به فزونى جمعيت مى نگريستم. جوانى نيكوسيما را ديدم كه لباس پشمى بر روى

ص:86

لباس هايش پو شيده ونعلينى در پا دارد و تنها درگوشه اى نشسته است. با خود گفتم حتما از طايفه صوفيه است و مى خواهد بارى بر دوش مردم باشد. خوب است بروم، او را نصيحت و ملامت كنم. نزديك رفتم. وقتى مرا ديد، فرمود: يا شقيق!: اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ الحجرات/ 12$ مرا واگذاشت و رفت. اين موضوع برايم بزرگ آمد. گفتم چه كسى بود كه از نيتم خبرداد و مرا به نام صدازد؟ درحالى كه مرا نمى شناخت. اين شخص جزبنده صالح خدا نبود. مى روم تا اورا بيابم و از اين مو ضوع بپرسم با شتاب درپى او رفتم اما از نظرم پنهان شد و او را نديدم تا به واقصه رسيدم. آن جا ديدم كه نماز مى گذارد، درحالى كه بدنش مى لرزد واشكش جارى است. باخود گفتم اين همان شخص است نزدش مى روم و ازنيتى كه درباره اش داشتم، بخشش مى طلبم. منتظر ماندم تا از نمازش فارغ شد ونشست. به سوى او رفتم اماپيش ازآن كه سخن بگويم رو به من كرد وفرمود يا شقيق! بخوان: وَ إِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى طه/ 82$ بار ديگر مرا واگذاشت و از نظرم ناپديد شد. يقين كردم او از ابدال است چون دوبار ازنيتم خبرداد. چون به رمال رسيديم بارديگر اورابرسرچاه آب ديدم كه مى خواست آب بردارد. ظرفى كه دردست داشت ازدستش به داخل چاه افتاد ومن به او مى نگريستم. نگاهى به آسمان كرد و فرمود:

أنت ربى إذا ظمئت من الما ء و قوتى إذا أردت الطعاما

اللهم سيدى ما لى سواها فلاتعدمنيها.

شقيق گويد: به خدا سوگند ديدم آب چاه جوشيد وبالا آمد وظرفش را بادست گرفت و آب نوشيد و وضو گرفت. چهار ركعت نمازخواند و سپس به سمت تپه شن رفت. شن ها را با دست به داخل ظرفش مى ريخت وحركت مى داد وتبديل به آب گوارا مى شد ومى نوشيد. نزدش رفتم وسلام كردم وجواب داد.

ص:87

عرض كردم آنچه كه خداوند به شما روزى كرده است، به من هم بدهيد. فرمود: يا شقيق! نعمت هاى خداوند هميشه به صورت پنهان وآشكار برما نازل مى شود. گمانت را نسبت به خداوند نيكوگردان. سپس ظرف را به من داد درحالى كه پر از سويق يك نوع غذاى بسيار لذيذ كه با آرد گندم مى پختند$ و شكر بود. به خدا قسم آن چنان معطر وخوش طعم بود كه درطول عمرم غذايى همانند آن نخورده بودم. هم سيرشدم، هم سيراب. پس از آن تا مدتى نياز به غذا وآب نداشتم تا اينكه به مكه رسيديم. نيمه شبى اورا نزديك قبه آب خورى ديدم كه با حالت خشوع وگريه نماز مى خواند. درحال نماز بود تاوقت نماز صبح نزديك شد. درمصلايش نشست و مشغول تسبيح شد تا نمازصبح را خواند وسپس هفت بارطواف كرد و ازمسجد الحرام بيرون رفت ومن هم درپى اورفتم. ديدم خدمت كاران وهمراهان بسياردارد و برخلاف آنچه كه مى پندا شتم، بود. مردم دور اوجمع شدندوبراوسلام مى كردند. از كسى پرسيدم: ايشان كيست؟ پاسخ داد اين جوان، موسى بن جعفربن محمد (ع) است. باخودگفتم: شگفت نيست كه اين شگفتى ها جز براى همانندايشان نمى باشد. صفه الصفوه 2/ 125/ 191؛ الفصول المهمه/ 231. وى گويد اين داستان را ابن جوذى درمسيرالعزم وجنابذى درمعالم العتره النبويه ورامهرمزى دركرامات الاولياء آورده اند)$ اين داستان را اهل سنت نقل كرده اند و در درستى آن ترديد نيست و مى توان از زاويه هاى مختلف به آن نگريست: زهد، عبادت، حج، معجزه، موقعيت اجتماعى امام واحترام مردم به آن حضرت و دعوت به كتاب خدا و اخلاق نيكو و بيان امامت و .....

در اين خصوص دركتاب هايى كه ويژه معجزات مى باشند از جمله: نوادر المعجزات. مناقب، ابن شهر آشوب،؛ الخرايج والجرايح$ و ديگر كتاب ها، موارد بسيارى نقل شده است. مراجعه شود به بحار الانوار تاريخ زندگى ائمه$

ص:88

14- عفو و گذشت

بخشش، يكى از ويژگى هاى برازنده ائمه بوده است. آنها هيچ گاه درصدد انتقام بر نيامدند و با كسانى كه مرتكب خطا مى شدند و يا توهين مى كردند، كريمانه رفتار مى نمودند. به گونه اى كه آنها به امامت و يا جايگاه بلند معنوى ائمه اعتراف مى كردند.

و عن رجل من ولد عمار بن ياسرقال: كان عند على بن الحسين قوم فاستعجل خادماً له بشواء كباب$ كان له فى التنور. فأقبل به الخادم مسرعاً و سقط السفود وسيله كباب پختن$ من يده على بنى لعلى أسفل الدرجه پله$ فأصاب رأسه فقتله فقال على للغلام: أنت حر، لم تعمده و أخذ فى جهاز ابنه. صفه الصفوى 1/ 71/ 165؛ مطالب السئول/ 420$ الامام الحسن (ع) قال: لو شتمنى رجل فى هذه الاذن- و أومأ الى اليمنى- و اعتذر لى فى اليسرى لقبلت ذلگ منه، و ذلگ أنّ أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب (ع) حدّثنى أنّه سمع جدّى رسول الله (ص) يقول: لايرد الحوض مَن لم يقبل العذر من محق أو مبطل. إحقاق الحقّ: 11/ 431$ ذهبى گويد: قلت: إن صحت، فهذا غايه الحلم و السماحه. سير اعلام النبلاء 6/ 271$

15- خوبى در برابر بدى هاى ديگران

اشاره

بنى اميه پس از آنكه به حكومت رسيدند، نخستين اقدامى كه انجام دادند، تبليغ گسترده بر ضد خاندان رسول خدا (ص) بود. اين اقدام آن ها زمينه دشمنى افراد بسيار را در جامعه نسبت به اهل بيت پيامبر (ع) فراهم كرد و خاندان زبير نيز با اهل بيت پيامبر سرسنگين بودند. برخى از بازماندگان خلفا نيز دشمنى

ص:89

آن ها را در دل داشتند. بنى عباس نيز همان سياست بنى اميه را با گستردگى بيشترى ادامه دادند و افرادى نيز بودند كه نسبت به ائمه حسادت مى ورزيدند. در نتيجه افرادى آگاهانه و بسيارى ديگر ناآگاهانه به دشمنى پرداختند و در مواردى نيز اين دشمنى را اظهار مى كردند و به ائمه (ع) دشنام مى دادند. ائمه (ع) نيز از اين موقعيت استفاده نموده و مسؤوليت تربيتى خود را درباره اين افراد به خوبى ايفا مى كردند. در نتيجه برخى هدايت شده و به صف ياران اهل بيت مى پيوستند.

بديهى است كه ائمه (ع) مصداق كامل «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا فرقان 25/ 63$ » بودند كه بايد با بازماندگان فكرى به گونه اى رفتار مى كردند كه هدايت مى شدند. اين رفتار ائمه درگستره سيره و آموزگارى مبين موضوعات مهم ذيل بود.

اول: معصومين، مصداق روشن آيات قرآن از جمله وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ بودند.

دوم: عمل به قرآن در وجود آن ها تجلى كامل داشت.

سوم: پيروان اهل بيت نيز بايد در رفتار با مخالفان نقش تربيتى و هدايتى را فراموش نكنند. افرادى كه به دشمنى با اهل بيت مى پرداختند، ازگروه هاى مختلف بودند.

1- امويان

تيره امويان هميشه با اهل بيت پيامبر، دشمن بودند اما در روز درماندگى به اهل بيت پيامبر پناه مى بردند و ائمه نيز به آنها پناه مى دادند. چنان كه مروان در جريان قيام مردم مدينه بر ضد امويان از امام زين العابدين (ع) كمك خواست كه خانواده او را پناه دهد و امام نيز آنها را پناه داد و به ينبع نزد خانواده خود فرستاد. تاريخ الطبرى 4/ 372$

ص:90

و بار ديگر به يك حاكم معزول اموى در روز درماندگى محبت كرد، درحالى كه او با امام دشمن بود.

هشام بن اسماعيل استاندار مدينه بود و هميشه امام زين العابدين را آزار مى داد تا اينكه وليد، او را عزل كرد و دستور داد بر هركسى ستم كرده است، شكايت كنند. او مى گفت من ازهيچ كسى جز على بن الحسين نگران نيستم. او را جلو خانه مروان نگه داشته بودند تا هركس از سوى او ستم ديده، شكايت كند. امام به تمام بستگان و پيروان خود دستور داد كه متعرض او نشوند. وقتى امام از آنجا كه او بازداشت شده بود، گذشت، وى فرياد كرد: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ.

در روايت ديگرى آمده كه امام زين العابدين نامه اى فرستاد و فرمود اگر نياز مالى دارى، بگو. ما آنچه كه تو بخواهى داريم و از ناحيه ما و پيروان ما نيز آسوده خاطر باش و هشام فرياد كرده: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ. بحار الأنوار 46/ 94؛ مناقب ابن شهرآشوب 3/ 301؛ تاريخ الطبرى$

2- بازماندگان خلفا

از ديگر افرادى كه با امامان دشمن بودند و آزار مى دادند، بازماندگان برخى از خلفا بودند و ائمه (ع) ناسزاى آنها را نيز با محبت پاسخ مى دادند:

يحيى بن حسن و افراد ديگرى گفته اند: يكى از نوادگان عمر بن خطاب در مدينه بود و امام موسى بن جعفر (ع) را دشنام مى داد و اذيت مى كرد. برخى به امام پيشنهاد كردند اجازه دهيد او را بكشيم. امام شديدا آنها را از اين كار منع كرد. مرد عمرى در حومه مدينه مشغول زراعت بود. يك روز امام در حالى كه سوار بر مركب بود، به سوى او رفت. امام، همانطور كه سوار بر مركب بود، از روى محل زراعت مرد گذشت. مرد عمرى فرياد كرد: زراعت مرا زير پا له كرديد ولى امام اعتنا نكرد تا نزد او رسيد، پياده شد و نشست و با خوش رويى پرسيد:

ص:91

زراعتت چه مقدار ضرر ديد؟ پاسخ داد صد دينار. امام پرسيد. انتظار داشتى چه مقدار محصول از زراعت، به دستت برسد؟ پاسخ داد: غيب نمى دانم. امام فرمود: من پرسيدم انتظار داشتى چه مقدار برايت حاصل داشته باشد؟ گفت: اميد مى رفت دويست دينار كسب كنم. امام سيصد دينار به او داد و فرمود اين قيمت زراعتت و آنچه از زراعتت نيز كه زير پا له شده بود، به حال اول برگشت. آن مرد عمرى بلند شد و پيشانى امام را بوسيد و امام برگشت. وقتى امام به مسجد رفت، او را آنجا ديد كه نشسته است. وقتى نگاهش به امام افتاد، فرياد كرد: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ. كسانى كه پيش از اين با او هم عقيده بودند، نزدش رفتند و پرسيدند داستان چيست كه از موسى بن جعفر ستايش مى كنى؟ او با آنهاگفتگو و استدلال مى كرد. ازآن پس هر وقت امام به مسجد مى رفت ويا خارج مى شد، او امام را دعا مى كرد. امام به پيروان خود فرمود: حالا بهتر شد يا آن گونه كه شما مى خواستيد؟ من به اين صورت وضعيت اورا اصلاح كردم. تاريخ بغداد 13/ 28/ 6987؛ سير اعلا مالنبلاء 6/ 271( قلت، إن صحت، فهذا غايه الحلم والسماحه)$

3- فريب خوردگان

چنانكه شخصى از مردم شام، به مدينه رفته بود و به امام حسن (ع) دشنام داد.

روى المبرّد و ابن عائشه: أنّ شاميّاً رآه راكباً فجعل يلعنه و الحسن لايردّ، فلما فرغ أقبل الحسن (ع) فسلّم عليه و ضحگ، فقال: أيها الشيخ! أظنّگ غريباً؟ و لعلگ شبّهت، فلو استعتبتنا أعتبناگ اگر رضايت بطلبى، راضى مى گردانيم$ ، و لو سألتنا أعطيناگ، و لو استرشدتنا أرشدناگ، و لو استحملتنا مركب سوارى بخواهى، به شما مى دهيم$ حملناگ، و إن كنت جائعاً أشبعناگ، و إن كنت عرياناً كسَوْناگ، و إن كنت محتاجاً أغنيناگ، و إن كنت طريداً رانده شده$ آويناگ، و إن كان لگ حاجه قضيناها

ص:92

لگ، فلو حرّكت رحلگ إلينا و كنت ضيفنا الى وقت ارتحالگ كان أعود عليگ، لأنّ لنا موضعاً رحباً خانه وسيع ومال فراوان دارم$ و جاهاً عريضاً و مالًا كثيرا. فلمّا سمع الرجل كلامه بكى، ثم قال: أشهد أنّگ خليفه الله فى أرضه، و اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ، و كنت أنت و أبوگ أبغض خلق الله إلىّ، و الآن أنت أحبّ خلق الله إلىّ. العوالم( الإمام الحسن): 121 نقلًا عن المناقب: 3/ 184( اين روايت را عايشه نيز نقل كرده است. قالت: دخل رجل من أهل الشام المدينه فرأى رجلاراكبا على بغله حسنه قال: لم أرأحسن منه، فمال قلبى إليه فسألت عنه فقيل لى: إنه الحسن بن على. فامتلأ قلبى غيظا وحنقا وحسدا أن يكون لعلى ولد مثله، فقمت إليه فقلت: أنت ابن أبى طالب؟ فقال:( أناابنه). فقلت: أنت ابن من ومن ومن، وجعلت أشتمه وأنال منه( ومن أبيه وهوساكت، حتى استحييت منه) فلما انقضى كلامى ضحك وقال:( أحسبك غريبا شاميا). فقلت: أجل. فقال:( فمل معى، إن احتجت إلى منزل أنزلناك وإلى مال أرفدناك وإلى حاجه عاوناك). فاستحييت والله منه وعجبت من كرم خلقه فانصرفت وقد صرت أحبه مالاأحب غيره. العوالم( الإمام الحسن): 121 نقلًا عن المناقب: 3/ 184$ و نال منه (امام سجاد) رجل يوما فجعل يتغافل عنه- يريه أنه لم يسمعه- فقال له الرجل: إياك أعنى، فقال له على: و عنك أغضى.

عبدالغفار بن القاسم قال: كان على بن الحسين خارجاً من المسجد فلقيه رجل فسبه فثارت إليه العبيد و الموالى فقال على بن الحسين: مهلًا عن الرجل. ثم أقبل على الرجل فقال: ما ستر عنگ من أمرنا أكثر. ألگ حاجه نعنيگ عليها؟ فاستحيا الرجل. فألقى عليه خميصه ثوب أسود مربع$ كانت عليه و أمرله بألف درهم فكان الرجل بعد ذلگ يقول: أشهد إنگ من أولاد الرسول. صفه الصفوه 1/ 71؛ البدايه و النهايه 9/ 123 مطالب السئول/ 420$ كلّمه (على بن الحسين) رجل فافترى عليه فقال: إن كنّا كما قلت فنستغفر الله، و إن لم نكن كما قلت فغفر الله لگ. فقام إليه الرجل فقبل رأسه و قال: جعلت فداگ، ليس كما قلت أنا فاغفرلى: قال: غفر الله لگ. فقال الرجل: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ. صفه الصفوه 168/ 165$ درباره امام كاظم (ع) چنين روايت شده:

ص:93

كان موسى بن جعفر ... و كان يبلغه عن الرجل أنه يؤذيه فيبعث إليه بصره بسته يا كيسه پول$ فيها ألف دينار، و كان يصر الصرر ثلاثمائه دينار، و أربعمائه دينار، و مائتى دينار، ثم يقسمها بالمدينه. و كان مثل صرر موسى بن جعفر إذا جاءت الإنسان الصره فقد استغنى. تاريخ بغداد 13/ 27/ 6987؛ وفيات الأعيان: 5/ 308/ 746، وكنز اللغه: 766، الأنوار البهيه: 190. سير اعلام النبلا 6/ 270$

4- حسادت

برخى افراد از روى حسادت، با امام سر ناسازگارى داشتند.

وقف على على بن الحسين (ع) رجل من أهل بيته فأسمعه و شتمه، فلم يكلمه، فلما انصرف قال لجلسائه: قد سمعتم ما قال هذا الرجل، و أنا أحب أن تبلغوا معى إليه حتى تسمعوا ردى عليه قال: فقالوا له: نفعل، و لقد كنا نحب أن تقول له و نقول، قال: فأخذ نعليه و مشى و هو يقول: وَ الْكاظِمِينَ الْغَيظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ. فعلمنا أنه لايقول له شيئا، قال: فخرج حتى أتى منزل الرجل فصرخ به فقال: قولوا له: هذا على بن الحسين قال: فخرج إلينا متوثبا للشر به گونه اى كه مى خواست با يك اقدام ناگوار وانتقام جويانه مقابله كند$ ، و هو لايشگ أنه إنما جاءه مكافئا تلافى كند و انتقام بگيرد$ له على بعض ما كان منه، فقال له على بن الحسين (ع): يا أخى إنگ كنت قد وقفت على آنفا فقلت و قلت، فإن كنت قلت ما فى فأستغفر الله منه، و إن كنت قلت ما ليس فى فغفر الله لگ قال: فقبل الرجل ما بين عينيه و قال: بل قلت فيگ ما ليس فيك، و أنا أحق به. الإرشاد 2/ 145 بحارالانوار 46/ 95( به اختصار)؛ سير أعلام النبلاء 4/ 389( به اختصار)؛ صفه الصفوه 1/ 66/ 165؛ مطالب السئول/ 410؛ مختصر تارسيخ دمشق 17/ 244( قال الراوى: والرجل هو الحسن بن الحسن)$ برخى ديگر از روش هاى تربيتى ائمه (ع) درفصل هاى ديگر اين كتاب بيان شده است. اينها برخى ازروش هاى تربيتى ائمه (ع) بودكه براى تربيت جامعه

ص:94

ازآن ها استفاده مى كردند.

16 تذكر به افرادى كه مرتكب خطا شدند يا انحراف فكرى داشتند

امامان معصوم، برخى موارد خطا را به افراد ويژه تذكر مى دادند تا از انحراف عملى و خطاى فكرى آن ها جلوگيرى شود.

روى أن إبراهيم بن مهزم الأسدى قال: قدمت المدينه، فأتيت باب أبى عبدالله (ع) أستفتحه فدنت جاريه لفتح الباب، فقرصت ثديها، و دخلت فقال: يا ابن مهزم أما علمت أن ولايتنا لاتنال إلا بالورع، فأعطيت الله عهدا أنى لاأعود إلى مثلها أبدا. بحار الأنوار 47/ 101$ عن عبدالعزيز قال: كنت أقول بالربوبيه فيهم، فدخلت على أبى عبدالله (ع) فقال: يا عبدالعزيز ضع ماء أتوضأ ففعلت، فلما دخل يتوضأ قلت فى نفسى: هذا الذى قلت فيه ما قلت يتوضأ، فلما خرج قال: يا عبدالعزيز لاتحمل على البناء فوق مايطيق، فيهدم، إنا عبيد مخلوقون. بحار الأنوار 47/ 107$

مفضل بن عمرقال: كنت أنا و خالد الجوان، و نجم الحطيم، و سليمان بن خالد على باب الصادق (ع) فتكلمنا فيما يتكلم فيه أهل الغلو، فخرج علينا الصادق (ع) بلا حذاء و لا رداء و هو ينتفض و يقول: يا خالد! يا مفضل! يا سليمان! يا نجم! لا، بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يعْمَلُونَ سوره الأنبياء الآيه: 26$ . و قال صالح بن سهل: كنت أقول فى الصادق (ع) ما تقول الغلاه، فنظر إلى فقال: ويحگ يا صالح إنا و الله عبيد مخلوقون، لنا رب نعبده، و إن لم نعبده عذبنا. بحار الأنوار 47/ 125، المناقب ج 3 ص 347$

ص:95

خلاصه و نتيجه

فلسفه بعثت پيامبران وامامت امامان، تربيت جامعه بود. ائمه درخصوص تربيت جامعه، ازتمام امكانات موجود استفاده نموده وشيوه هاى مختلف را به كار بردند تا جايگاه تربيتى خود را به خوبى ايفاكنند. برخى شيوه هاى تربيتى چنين بود: تربيت خواص، گسترش فرهنگ عبادت، دعا، دعوت به فضايل اخلاقى، نصيحت افراد باتوجه به موقعيت وشرايط روحى آن ها، موعظه به شكل ويژه، تشويق افراد به تعليم وتربيت، تشويق افرادى كه نيكى مى كردند، تشويق افرادى كه از آيات قرآن استفاده مى كردند، دستورهاى ويژه به افراد به خصوص، عفو وگذشت، نيكى در برابر بدى هاى ديگران. تذكر به افراد به خصوص در باره خطاى فكرى وعملى كه مرتكب شدند.

ص:96

پرسش هاى اين فصل

1- اهداف شناخت سيره تربيتى ائمه.

2- پيامبر، جايگاه تربيتى ائمه را چگونه معرفى كرد؟

3- اصول كلى تربيتى ائمه كدام هستند؟

4- مبانى كلى نقش تر بيتى أئمه كدام است؟

5- وظيفه شيعيان، در معرفى وتحقق جايگاه تربيتى امامان چيست؟

6 داستان شقيق بلخى را شرح دهيد وچه مطالبى از آن داستان استفاده مى شود؟

7- چه كسانى با ائمه دشمن بودند وامامان معصوم با آن ها چگونه رفتار مى كردند؟ دو نمونه را توضيح دهيد.

ص:99

فصل چهارم سيره خانوادگى

پيش درآمد

سيره خانوادگى در راستاى همان سيره تربيتى قرار دارد. اساساً تربيت، از خانواده آغاز مى شود. شناخت سيره خانوادگى ائمه در عصر حاضر، كه نظام خانوادگى در حال فروپاشى مى باشد، امرى لازم و ضرورى است. راهكارهاى اساسى در تربيت خانوادگى را بايد در زندگى امامان جستجو كرد و با شناخت نمونه هاى عينى، دستورهاى عملى آنها را دستور العمل زندگى در محيط خانواده قرارداد وجامعه را از بحرانى كه درپى فروپاشى نظام خانوادگى پديد آمده است، نجات داد.

اكثرآنچه كه درسيره فرهنگى واجتماعى امامان جريان داشت، درسيره خانوادگى نيزجريان دارد. چه آنكه خانواده، حلقه كوچكى ازجامعه است. از آنجا كه امامان معصوم، مظهرعبادت، فضايل اخلاقى و عدالت بودند، اين سه اصل در زندگى خانوادگى آن ها نيزتجلّى آشكارداشت وتربيت را ازمحيط خانواده آغازكردند.

چنانكه خداوند در آيه شريفه فوق و آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَگَ الأَقْرَبِينَ» به پيامبر دستور داد كه دعوتش را از بستگان نزديك آغازكند. همين دستور به امامان نيز داده شده كه بايد تربيت جامعه را از خانواده وبستگان نزديك آغازكنند. از اين جهت تمام معصومين (ع) دعوت به نمازوعبادت خداوند، درمحيط خانه را يك اصل قرارداده بودند. همچنان كه خود به نمازوعبادت مى پرداختند، ديگراعضاى خانواده را نيز به آن دستور مى دادند.

ص:100

تربيت از خانواده و با نماز آغاز مى شود

ترديدى نيست كه نماز، نقش بنيادى در تربيت افراد و زندگى اجتماعى دارد. به همين جهت، دين اسلام با نماز آغاز شده است و نخستين دستورى كه داده شد ونخستين عبادتى كه تشريع گرديد، نماز بود. افزون بر آن، خداوند نيز به پيامبر دستور داد كه اعضاى خانواده را به نماز دعوت كند. آنجا كه فرمود:

وَ أْمُرْ أَهْلَگَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيها. طه 20/ 132$

نماز، مهم ترين عبادت است. تربيت از محيط خانواده وبا نمازآغاز مى شود. خداوند به پيامبر، چنين دستور داد:

وَ أْمُرْ أَهْلَگَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيها لانَسْئَلُگَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُگَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى. طه 20/ 132$

لقمان حكيم به فرزندش، چنين دستورداد:

يَابُنَىَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَگَ إِنَّ ذَلِگَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ. لقمان 31/ 17$

روايت ابوبصير از ام حميده درباره اهميّت نماز وسائل الشيعه 3/ 17$ .

قرآن

تلاوت، خواندن وفهميدن قرآن، در زندگى يك اصل اساسى است. اسلام، بدون قرآن شناخته نمى شود و زندگى بدون قرآن، سامان نمى يابد. پرداختن به قرآن در زندگى امامان جايگاه ويژه داشته است.

ص:101

امام باقر (ع)، و كان يجمع ولده و يأمرهم بذكر الله حتى تطلع الشمس، كما كان يأمرهم بقراءه القرآن، و من كان لايقرأ منهم كان يأمره بذكر الله تعالى. فى رحاب أئمه أهل البيت( ع) 4/ 7. 6/ 34$ معاويه بن عمار قال: قلت لأبى عبدالله (ع): ا لرجل لايرى أنه صنع شيئا فى الدعاء و القراءه، حتى يرفع صوته، فقال: لا بأس إن على بن الحسين] كان أحسن الناس صوتا بالقرآن، و كان يرفع صوته حتى يسمعه أهل الدار، و إن أباجعفر (ع) كان أحسن الناس صوتا بالقرآن، و كان إذا قام من الليل، و قرأ رفع صوته فيمر به مار الطريق من السقائين و غيرهم، فيقومون فيستمعون إلى قراءته. بحار الأنوار 89/ 194 سرائر/ 476$ روى أن لأبى عبد الله (ع) كان مولى يقال له مسلم و كان لايحسن القرآن، فعلمه فى ليله فأصبح و قد أحكم القرآن. بحار الأنوار 47/ 101$ عن عبد الله بن موسى، عن أبيه، عن جده قال: كانت أمى فاطمه بنت الحسين (ع) تأمرنى أن أجلس إلى خالى على بن الحسين (ع)، فما جلست إليه قط إلا قمت بخير قد أفدته، إما خشيه لله تحدث لله فى قلبى لما أرى من خشيته لله، أو علم استفدته منه. بحارالأنوار 46/ 73.$

نيكى به پدر ومادر

خداوند برخى پيامبران را درقرآن با اين عنوان ستوده است كه نسبت به پدر ومادر، مهربان و خدمت گزاربودند. بديهى است ائمه (ع) كه تجلى عمل به قرآن بودند، براى پدر ومادر، احترام بسيار قايل بودند. به خصوص كه پدر، امام معصوم بود ومادر نيزكسى بود كه خداوند، تربيت ولى خود را به اوكرامت كرده بود.

دعاى امام سجاد (ع) درباره پدر و مادر چنين است.

ص:102

و اخصص اللهمّ والدىّ بالكرامه لديگ و الصلاه منگ يا أرحم الراحمين ... و ألهمنى علم ما يجب لهما علىّ إلهاماً، و اجمع لى علم ذلگ كلّه تماماً، ثم استعملنى بما تلهمنى منه، و وفّقنى للنفوذ توفيق عمل به آن علم عنايت كن$ فيما تبصرنى من علمه ... اللهم اجعلنى أهابهما هيبه السلطان العسوف، و أبرّهما برّ الأُم الرؤوف، از آنها چون سلطان قدرتمند بيمناك باشم وهمانند مادر مهربان به آنها نيكى كنم$ و اجعل طاعتى لوالدىّ و برّى بهما أقرّ لعينى من رقده الوسنان شيرين تر از خواب براى چشم تشنه خواب$ ، و أثلج لصدرى من شربه الظمآن تشنگى.$ ، حتى أُوثر على هواى هواهما، و اقدّم على رضاى رضاهما، و استكثر برّهما بى و إن قلّ، و استقلّ برّى بهما و إن كثر، اللهمّ خفّض لهما صوتى، و أطب لهما كلامى، و ألِن لهما عريكتى اخلاق ورفتارم را با آنها نيكو گردان$ ، و اعطف عليهما قلبى، و صيرنى بهما رفيقاً و عليهما شفيقاً ... اللهمّ لاتُنسنى ذكرهما فى أدبار صلواتى، و فى إناءً من آناء ليلى، و فى كل ساعه من ساعات نهارى ... اللهمّ صلّ على محمد و آله، و اغفر لى بدعائى لهما، و اغفر لهما ببرّهما بى ... الصحيفه السجاديه، دعاؤه لأبويه. 6/ 37.$ مطالب فوق، گرچه درقالب دعا بيان شده، اما در واقع بيان وظايف فرزند، نسبت به پدر ومادر است. پيام هاى اين دعا چنين است:

نخست بايد شناخت كه وظيفه فرزند، نسبت به پدر ومادر چيست. شناخت وظيفه، نخستين مرحله تكليف پذيرى و انجام تكليف است.

اين وظيفه شناسى بايد جوشش درونى داشته باشد. اينكه كه ديگران بگويند كه چه وظيفه اى نسبت به پدر و مادر داريم، كفايت نمى كند و وظيفه شناس نمى شويم. بايد ازخدا خواست كه وظايف ما را نسبت به آن ها به ما

ص:103

بشناساند واين وظيفه شناسى را در درون ما قراردهد واين معرفت، بايد معرفت الهى باشد و از طريق شريعت شناخته شود تا بتوان به آن ملتزم شد وانجام داد.

از خدا خواست كه در انجام اين وظيفه به ما كمك نمايد، چه آنكه انسان، بى استمداد از خداوند در انجام هيچ كارى موفق نمى شود.

انجام وظيفه توأم با احساس عاطفى و درونى باشد كه از يك سو پدر ومادر، نزد فرزند، اقتدار داشته باشند و ازسوى ديگر اين اقتدارموجب ترس در فرزند نشود كه وظايف خود را براى ترس از مجازات انجام دهد. بلكه از سراحترام و محبت و دوستى انجام گردد. دو عامل انجام وظيفه يعنى اقتدارومحبت بايد توأم باشند تا فرزند احساس نكند كه پدر و مادر درجايگاه اجتماعى با اوبرابرهستند و اين گونه تصور كند كه آن هامقام بسيار بلند وارجمند اجتماعى دارند. اين احساس، سبب مى شود كه فرزند وقتى درحضور پدر ومادرقراردارد، احساس فكر كند كه با افرادى رو به روست كه هم رديف و يا زيردست او نيستند. درنتيجه مواظبت است كه مرتكب اعمال ورفتارى نشود كه بى احترامى به پدرومادر به شمارآيد و اگر محبت مى كند، با انگيزه ترحم نيز نباشد.

فرمان بردارى ازپدرو مادر را برخود لازم و واجب بداند. چنانكه فرمان بردن ازدستورات حكومت لازم است، اطاعت از پدر ومادرنيز واجب است.

tفرمان بردارى وخدمت به پدر ومادر، برايش شيرين ولذت بخش باشد و اين چنين نباشد كه از سر اكراه انجام دهد. بايد از فرمان بردارى پدر و مادر، احساس خوشنودى وشادمانى كند. نسبت به والدين آن چنان باشد كه خواسته هاى آنها را برخواسته هاى خود ترجيح دهد.

رفتار با پدرومادر، بايد با نيكو ترين اخلاق باشد نه از نوع رفتار برادر وخواهر با يكديگر بلكه رفتار نيك فرمان بردار نسبت به فرمان روا كه بايد توأم با اطاعت ومحبت باشد.

ص:104

tبايد نزد خداوند در حق آن ها دعا كرد واين نعمت را سپاس گفت و بايد اين دعا را استمرار بخشيد. يعنى هميشه در حق آن ها دعا كرد و خود را مديون آن ها دانست. ائمه نسبت به پدر و مادر، بسيارمهربان بودند. داستان امام زين العابدين (ع) كه به مادرش احترام مى گذاشت، معروف است. اعلام الهدايه 6/ 37$ امام صادق (ع) گويد: هرشب رخت خواب پدرم را آماده مى كردم ومنتظر بودم تا از مسجد بيايد. هر وقت مى آمد واستراحت مى كرد، من هم استراحت مى كردم. يك شب تا ديروقت نيامد. نا گزير به مسجد رفتم تاببينم كجاست. زمانى بود كه مسجد خالى شده بود وجزپدرم كسى آنجا نبود. صداى مناجاتش را شنيدم كه سر برسجده گذاشته بود و مى گفت: سبحانگ اللهم، أنت ربى حقاً حقاً، سجدت لگ يا رب تعبّداً و رقّاً، اللهم إنّ عملى ضعيف فضاعفه لى ... اللهم قنى فعل امر از وقايه است، يعنى مرا از عذابت نگهدار$ عذابگ يوم تبعث عبادگ، و تب علىّ إنگ أنت التواب الرحيم. كافى 3/ 323$

حقوق والدين

حقوق والدين، از دستورهاى بسياراكيد دين است. در بسيارى از آيات قرآن نيز به اين موضوع تأكيد شده است.

وَقَضَى رَبُّگ أَلّاتَعْبُدُوا إِلّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَگ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلاتَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلاتَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا. اذإ سراء 17/ 23.$

ص:105

وَوَصَّيْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا عنكبوت 29/ 8$ وَوَصَّيْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا الاحقاف 46/ 15$ در ستايش حضرت يحيى فرمود: وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا. مريم 19/ 14$ اين آيات، دليل بر مقام والدين، نزد فرزند است كه اجراى آن نه مستحب نه واجب كفايى است بلكه در هر زمان واجب عينى است. ائمه (ع) نيز بر اين موضوع دستورهاى بسيار داده اند.

إبراهيم بن مهزم قال: خرجت من عند أبى عبدالله (ع) ليله ممسيا فأتيت منزلى بالمدينه، و كانت أمى معى، فوقع بينى و بينها كلام، فأغلظت لها، فلما أن كان من الغد صليت الغداه، و أتيت أباعبدالله (ع) فلما دخلت عليه فقال لى مبتدئا: يا أبامهزم ما لگ و الوالده أغلظت فى كلامها البارحه، أما علمت أن بطنها منزل قد سكنته، و أن حجرها مهد قد غمزته، و ثديها وعاء قد شربته؟ قال: قلت: بلى قال: فلاتغلظ لها. بحار الأنوار 47/ 72.$

صله رحم

صله رحم ازموضوعاتى است كه درمحيط و روابط خانوادگى، بسيارجريان دارد. امامان معصوم (ع) براين موضوع بسيار اهتمام مى ورزيدند. خود پيش قدم بودند وشيعيان را برانجام آن دستور مى دادند:

داود الرقى قال: دخلت على أبى عبدالله (ع) فقال لى: يا داود أعمالكم عرضت على يوم الخميس فرأيت لگ فيها شيئا فرحنى، و ذلگ صلتگ لابن عمك، أما إنه سيمحق أجله و لاينقص رزقگ قال داود: و كان لى ابن عم ناصب، كثير العيال

ص:106

محتاج، فلما خرجت إلى مكه أمرت له بصله، فلما دخلت على أبى عبدالله (ع) أخبرنى بهذا. بحار الأنوار 47/ 92$ عن ميسر قال: قال أبوعبدالله (ع): يا ميسر لقد زيد فى عمرگ، فأى شى ء تعمل؟ قال: كنت أجيرا و أنا غلام بخمسه دراهم، فكنت أجريها على خالى. بحار الأنوار 47/ 78$

فرزندان

محيط خانه براى اعضاى خانواده، به منزله مدرسه بود و هر امام معصوم (ع) درهمين محيط و همين مدرسه تربيت مى شد وتجلى تربيت خانوادگى امام، پيش ازخود است. فرزندان ائمه كه بسيارى از آن ها در مرتبه عصمت قرار داشتند، نتيجه وآثار همين اهتمام به تربيت اعضاى خانواده بود.

سفارشاتى كه امام معصوم به فرزندان خود داشته اند وآن ها را به فضايل اخلاقى وكمالات معنوى دعوت كرده اند، بسيار است.

نامه امام على (ع) به امام حسن (ع) معروف است:

فإنى أوصيگ بتقوى الله- أى بنى- و لزوم أمره و عماره قلبگ بذكره ... و أحى قلبگ بالموعظه ... نهج البلاغه نامه 31.$ امام سجاد (ع) فرمود: يا بُنىّ، انظر خمسهً فلاتصاحبهم و لاتحادثهم و لاتُرافقهم فى طريق فقال له ولده: من هم؟ قال (ع): إيّاگ و مصاحبه الكذّاب، فإنّه بمنزله السراب، يقرّب لگ البعيد و يبعّد لك القريب. و إيّاگ و مصاحبه الفاسق، فإنّه بايعگ بأكله أو أقلّ من ذلگ. و إيّاگ و مصاحبه البخيل، فإنّه يخذلگ فى ماله، و أنت أحوج ماتكون إليه. و إيّاك و مصاحبه الأحمق، فإنّه يريد أن ينفعگ فيضرّگ.

ص:107

و إيّاگ و مصاحبه القاطع لرحمه، فإنّى وجدته ملعوناً فى كتاب الله. اصول كافى: 2/ 376، والاختصاص:239، وتحف العقول: 279، والبدايه والنهايه: 9/ 105$ قال (ع): يا بُنىّ، اصبر على النائبه مصيبت$ ، و لاتتعرّض للحقوق، و لاتجب أخاگ إلى شى ء مضرّته عليگ أعظم من منفعته لگ ... البيان والتبيين: 2/ 76، العقد الفريد: 3/ 88$ و قال (ع): يا بُنىّ، ... و اعلم أنّ خير الآباء للأبناء من لم تدعه المودّه إلى التفريط فيه، و خير الأبناء للآباء من لم يدعه التقصير إلى العقوق له. العقد الفريد: 3/ 89$ فرزندان ائمه هميشه ازنظردانايى، فقاهت، تقوا، فضايل اخلاقى، خدمت گزارى به جامعه، رهبرى جريان هاى سياسى، امربه معروف وخوبى هاى ديگر، برازنده وسرآمد بودند. اين براى آن بود كه درخانه معصوم و تحت تربيت امام معصوم قرارداشتند. سفارش امام على (ع) به امام حسن مجتبى (ع) و سفارش ديگر امامان به فرزندان خود، دليل بر اين است كه تربيت فرزند، وظيفه سنگين الهى است كه بر دوش پدران گذاشته شده است و هيچ پدرى نبايد از تربيت فرزندان خود غفلت نمايد.

آسايش اعضاى خانواده

ائمه براى تأمين هزينه زندگى اعضاى خانواده، كار مى كردند. داستان كاركردن امام باقر (ع) درمزرعه كه به زهرى فرمود: كارمى كنم تا خودم واعضاى خانواده ام محتاج كسى مثل تو نباشد، معروف است.

لو جاءنى الموت و أنا على هذه الحاله جاءنى و أنا فى طاعه من طاعه الله عزوجل، أكفُّ بها نفسى و عيالى عنگ و عن النّاس. كافى: 5/ 73- 74.$

ص:108

هرچند كه تمام امامان معصوم، زهد وپارسايى را در زندگى شخصى يك اصل قرارداده بودند واز نظر رفاهى به حد اقل اكتفا مى كردند، اما آن چنان نبود كه براى زهدى كه خود مى بايست داشته باشند، ديگراعضاى خانواده را درمضيقه قرار دهند و زهد را برآن ها تحميل كنند. بلكه مى كوشيدند وسايل رفاه وآسايش آن ها را نيز درحد لازم فراهم سازند. چنانكه درباره امام سجاد (ع) نقل شده:

كان الإمام زين العابدين (ع) من أرأف الناس و أبرّهم و أرحمهم بأهل بيته، و كان لايتميّز عليهم، و قد اثر عنه أنّه قال: لَئن أدخل إلى السوق و معى دراهم ابتاع بها لعيالى لحماً و قد قرموا قرموا/ اشتد شوقهم$ أحبّ الىَّ من أن أعتق نسمه. بحار الأنوار: 46/ 67 عن كافى: 2/ 12$ عاصم بن زياد از اصحاب اميرالمؤمنين (ع) دركوفه بود. زهد پيشه نمود و انزوا اختياركرد ولباس هاى ساده پوشيد. برادرش ربيع بن زياد جريان را به حضرت على (ع) گزارش نمود وعرض كرد او با اين كارش خانواده وفرزندانش را اندوهگين ساخته است. حضرت اورا فراخواند. وقتى آمد حضرت ازشدت ناراحتى چهره درهم كرد وفرمود:

أما استحييت من أهلك، أما رحمت ولدك؟ أترى الله أحل لگ الطيبات و هو يكره أخذگ منها؟ أنت أهون على الله من ذلگ، أو ليس الله يقول: وَ الأَرْضَ وَضَعَها لِلأَنامِ فِيها فاكِهَهٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الأَكْمامِ الرحمن 55/ 10 و 11$ ؟ أو ليس يقول: مَرَجَ الْبَحْرَينِ يلْتَقِيانِ بَينَهُما بَرْزَخٌ لايبْغِيانِ (إلى قوله): ى خْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ الرحمن 55/ 19 و 20.$ فبالله لابتذال نعم الله بالفعال زياد به كار گرفتن نعمت هاى خداوند$ أحب إليه من ابتذالها بالمقال و قد قال الله عزوجل: وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّگَ فَحَدِّثْ الرحمن 55/ 22.$ . فقال عاصم يا أميرالمؤمنين فعلى ما اقتصرت فى مطعمگ على الجشوبه و

ص:109

فى ملبسگ على الخشوبه غذاى خشك كه به سختى خورده مى شود ولباس هاى خشن كه پوشيدنش سخت است$ ؟ فقال: ويحگ إن الله تعالى فرض على أئمه العدل أن يقدروا أنفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ غلبه نكند$ بالفقير فقره، فألقى عاصم بن زياد العباء و لبس الملاء. كافى 1/ 410 بحار الأنوار 41/ 123.( الملا يك نوع لباس)$

انجام كارهاى شخصى

كمك به اعضاى خانواده درانجام كارهاى منزل دربرخى موارد، يك وظيفه اخلاقى ودربسيارى موارد، وظيفه شرعى ودينى است. نخست، هركس بايدكارهاى شخصى خودراخودش انجام دهد وتوقع نداشته باشد كه ديگران انجام دهند. بعضى افراد چنين عادت كرده اند كه مرتب به اعضاى خانواده دستورمى دهندكه كارهاى شخصى او را انجام دهندودرپاره اى موارد اگرانجام ندادند، آن هارا مؤاخذه مى كنند وممكن است همراه با ضرب وشتم هم باشد. درحالى كه آنان چنين وظيفه اى نداشته اند. چنين شخصى كه به اعضاى خانواده دستور مى دهد كه كارهاى شخصى اورا انجام دهند، دراصل دستوردادن گناه كرده اند، چه رسد به اينكه اگرانجام ندادند، آنها را مؤاخذه كنند.

و إنه (على بن احسين (ع)) كان لايحب أن يعينه على طهوره أحد و كان يستقى الماء لطهوره و يخمره قبل أن ينام، فإذا قام من الليل بدأ بالسواك، ثم توضأ ثم يأخذ فى صلاته، وكان يقضى ما فاته من صلاه نافله النهار فى الليل، و يقول: يا بنى ليس هذا عليكم بواجب، و لكن أحب لمن عود منكم نفسه عاده من الخير أن يدوم عليها و كان لايدع صلاه الليل فى السفر و الحضر. بحار الأنوار 46/ 98.$

ص:110

كمك به اعضاى خانواده

امامان معصوم در محيط خانه، اگركارى را به ديگران محول مى كردند و آن ها از انجام آن ناتوان بودند و يا برايشان دشوار بود، شخصا به آن ها كمك مى نمودند.

فضاله عن ابن فرقد عن أبى عبدالله (ع) قال فى كتاب رسول الله: إذا استعملتم ما ملكت أيمانكم فى شى ء فيشق عليهم فاعملوا معهم فيه، قال: و إن كان أبى ليأمرهم فيقول: كما أنتم، فيأتى فينظر فإن كان ثقيلا قال: بسم الله ثم عمل معهم و إن كان خفيفا تنحى عنهم. بحارالأنوار 46/ 303.$

با خدمت كاران و افراد زيردست

افرادى كه به عنوان برده ويا كمك كار درخانه ائمه زندگى مى كردند، پس از مدتى حاضر نبودند آن محيط راترك كنندوجاى ديگرى بروند و حتى اگر آزاد مى شدند بازهم نمى خواستند از محيط زندگى ائمه دور شوند. يكى از آن افراد، زيدبن حارثه بودكه درخانه پيامبر زندگى مى كرد. وى پس از آزادى حاضرنشد ازنزدپيامبر برود. گرچه بستگانش آمده بودند تا اورا ببرند. وى آن چنان مورد محبت پيامبر بود كه در جايگاه فرزند پيامبر قرار داشت.

علاقمندى اين گونه افراد به امامان معصوم جزبراى آن نبودكه محيط به ظاهركوچك خانه ائمه، براى آن ها مدرسه اى بزرگ بود. يكى از اهدافى كه امامان معصوم، از خريدارى بردگان وسپس آزاد سازى آن هاداشتند، همين تربيت آن هابود. امامان معصوم، به افرادى كه كمك كار خانه بودند، به عنوان فرزند خطاب مى كردند ونهايت محبت را نسبت به آن ها داشتند.

ص:111

و قد كان له (امام سجاد (ع)) مملوگ فدعاه مرّتين فلم يجبه، و فى الثالثه قال له الإمام برفق و لطف: يا بُنىَّ، أما سمعت صوتى؟ قال: بلى ...، فقال له (ع): لِمَ لَمْ تُجبْنى؟ فقال: أمنت منگ، فخرج الإمام و راح يحمد الله و يقول: الحمد لله الذى جعل مملوكى يأمننى. الإرشاد 2/ 147، ومناقب آل أبى طالب 4/ 171؛ تاريخ دمشق 36/ 155. ومراجعه شود به بحارالأنوار 46/ 92$

هرچند دراين زمان، اين سخن كاربرد ندارد اما دليلى است براى اين كه درمحيط خانه با افراد زيردست چگونه بايد رفتاركرد و چنان نباشد كه جو ترس بر محيط خانه حاكم شود.

دخل سفيان الثورى على الصادق (ع) فرآه متغير اللون فسأله عن ذلگ فقال: كنت نهيت أن يصعدوا فوق البيت، فدخلت فإذا جاريه من جوارى ممن تربى بعض ولدى قد صعدت فى سلم و الصبى معها، فلما بصرت بى ارتعدت و تحيرت و سقط الصبى إلى الأرض فمات، فما تغير لونى لموت الصبى و إنما تغير لونى لما أدخلت عليها من الرعب، و كان (ع) قال لها: أنت حره لوجه الله لابأس عليگ- مرتين. بحار الأنوار 7/ 24.$

احترام به همه و عدم تبعيض

از مواردى كه در تربيت افراد، بسيار مؤثر بود، عدم تبعيض بين افراد بود و نخست اينكه نبايد تبعيض قايل شد يعنى به برخى بسيار احترام گذاشت وشخصيت برخى ديگر را تحقيركرد و معتقد بود كه با افراد زير دست وخدمت كار نبايد برسر يك سفره نشست. اين مو ضوع در عرف جامعه قديم وجديد بسيار رايج است. اما ائمه (ع) با افراد زير دست وخدمت كار چنان رفتار مى كردند كه آنها احساس مى كردند از اعضاى خانواده امام هستند و امام آن ها را دوست دارد. ائمه به شخصيت آن ها احترام مى گذاشتند و چنان رفتار مى كردند كه آنان

ص:112

احساس نكنند امام براى خود امتياز قايل است ويا آن ها را بيگانه مى داند. اين موضوع، آثار تربيتى بسيارى داشت تا جايى كه بسيارى از آن ها دوست نداشتند از محيط خانه امام جدا شوند ..

ياسر الخادم قال: كان الرضا (ع) إذا كان خلا جمع حشمه كلهم عنده الصغير و الكبير فيحدثهم و يأنس بهم و يؤنسهم، و كان (ع) إذا جلس على المائده لايدع صغيرا و لا كبيرا حتى السائس و الحجام إلا أقعده معه على مائدته. عيون أخبار الرضا 2/ 158، بحارالأنوار 49/ 90$ عبدالله بن الصلت عن رجل من أهل بلخ قال: كنت مع الرضا (ع) فى سفره إلى خراسان فدعا يوما بمائده له فجمع عليها مواليه من السودان و غيرهم، فقلت: جعلت فداگ لو عزلت لهؤلاء مائده فقال: مه إن الرب تبارگ و تعالى واحد و الأم واحده و الأب واحد و الجزاء بالاعمال. كافى 4/ 24؛ بحار الأنوار 49/ 100$

ساده زيستى

ساده زيستى درمحيط خانه از ديگر شيوه هاى امامان بود.

عن أبى عباد، قال: كان جلوس الرضا (ع) فى الصيف على حصير و فى الشتاء على مسح و لبسه الغليظ من الثياب حتى إذا برز للناس تزين لهم. عيون أخبار الرضا 2/ 179$

ص:113

خلاصه و نتيجه

تربيت از محيط خانواده آغاز مى شود. گرچه شناخت اين موضوع، براى شناخت راهكارهاى عملى در زندگى امروز ونقش خانواده در شكل گيرى جامعه امر ضرورى وبنيادى است، اما روايات در اين خصوص اندك است. در عين حال احترام به والدين، اهتمام به تربيت فرزندان، گسترش فرهنگ عبادت در محيط خانه، تلاش براى رفاه وآسايش اعضاى خانواده، احترام به شخصيت خدمت كاران، كمك به اعضاى خانواده وخدمت دركارهاى خانه، انجام كارهاى شخصى، ساده زيستى، عفو، گذشت ورفتارنيكو و صله رحم از موارد مهم سيره معصومين درخانواده بوده است.

ص:114

پرسش هاى اين فصل

چرا بايد تربيت از محيط خانواده شروع شود؟

چهار مورد از موارد مهم دعاى امام سجاد (ع) درباره والدين را بيان كنيد.

tچهار مورد از سفارشات امام سجاد (ع) به فرزندش را تو ضيح دهيد. سفارش هاى امام على (ع) به امام حسن مجتبى (ع) دليل برچه موضوعى مى شود؟

سيره ائمه در رابطه با مسايل رفاهى خانواده چه بود؟

از داستانى كه سفيان ثورى درباره امام صادق (ع) نقل كرده، چه مطالبى استفاده مى شود؟

امام رضا (ع) در مورد اين موضوع كه بايد همه بر سريك سفره غذا بخوريم، به چه چيز استدلال كرد؟

ص:117

فصل پنجم سيره اقتصادى

پيش درآمد

اقتصاد، يكى از اركان زندگى دنيوى است. اقتصاد، به مفهوم درآمد و مصرف در زندگى فردى و اجتماعى و رابطه دين و دولت، اخلاق و سياست و حتى دنيا وآخرت، رابطه متقابل و تعامل دوسويه دارد. هم تأثير مى گذارد و هم تأثير مى پذيرد. به اين جهت، اقتصاد در دين اسلام جايگاه ويژه اى دارد. تكليف هاى عبادى و تكليف هاى اقتصادى با هم تشريع شده وكنارهم آمده اند. اين دستور چه بسيار در قرآن تكرار و از آن ياد شده است: أَقِيمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّكاهَ. نماز برپا داريد و زكات پرداخت كنيد.

اقتصاد، در زندگى معصومين (ع)، يكى از ابزارهاى عبادت، تربيت وخدمت به مردم بود. ائمه، به دليل اين اقدام ها، بسيار ستوده شده و به عنوان اوصاف برازنده آنها ياد شده است.

مبانى كلى

مبانى سيره اقتصادى امامان، امور ذيل مى باشدكه به عنوان روح كلى برتمام روابط اقتصادى وجريان هاى زندگى امامان جارى بوده ودرتمام موارد به وضوح مشاهده مى شود.

1- زندگى مادى هدف نيست. اقتصاد بايد وسيله زندگى و عبادت خداوند باشد.

ص:118

2- همه معصومين، بدون استثناء زندگى زاهدانه داشته اند. زهد وپارسايى ازدستورهاى اكيد خداوند به ائمه بودكه بايد آن را در زندگى شخصى رعايت مى كردند. زهد به مفهوم نادارى نيست، بلكه نفى رفاه طلبى، خوش گذرانى و پرداختن به لذت هاى دنيوى است.

3- تمام معصومين درعين حال كه زندگى زاهدانه داشتند، از نظراقتصادى نيز درمضيقه نبودند.

4- رسيدگى به امور مردم و حل مشكل اقتصادى ديگران، يكى از اوصاف برجسته امامان بود. در اين خصوص، تفاوتى بين دوست و دشمن و حتى مسلمان و كافر قايل نبودند. اين اقدام را به عنوان يكى از وظايف امامت و رهبرى جامعه وخدمت به انسان ها انجام مى دادند.

5- خدمت هاى اقتصادى خود را به نيازمندان هيچ گاه بامنت وتحقير شخصيت آن ها توأم نمى كردند و با افراد نيازمند با احترام رفتار مى نمودند.

6- در برابر انفاق هاى خود، هيچ گونه انتظار و توقع دنيوى نداشتند. چنين نبود كه انتظارداشته باشند تاآن ها نيز از ائمه پيروى كنند، به دفاع پردازند، يا متقابلًا جبران كنند.

7- درموارد بسيارى مى كوشيدند كه شناخته نشوندتاكسانى كه ازانفاق هاى مالى برخوردار مى شوند، ندانندكه چه كسى به آن ها انفاق كرده است. اين بودكه پس از رحلت آن امام مى فهميدند شخصى كه شبانگاه آرد ونان به دَرِخانه هاشان مى آورده، امام بوده است.

8- هيچ امامى نزد هيچ ثروتمند يا خليفه و حاكم و حكومتيان، اظهار نيازمندى نكرد و از هيچ كس چه براى زندگى شخصى خود و چه براى نيازمندان درخواست كمك نكرد. اگر در مواردى از آن هاپول گرفته است، به عنوان ولى امر الهى بوده كه تصرف دربيت المال حق آسمانى آن ها بوده است.

ص:119

9- معصومين به ساختمان سازى نپرداختند. هيچ بنايى به عنوان موقوفه، عام المنفعه، مدرسه و غيره به نام ائمه ثبت نشده است. اما حفرقنات، احداث باغ و مزرعه، خريد نخلستان و وقف آن و ... بسيار گزارش شده است.

10- كاردرمزرعه، نخلستان وكشاورزى توسط معصومين بسيارنقل شده است. امامانى كه درمدينه مى زيستند، هركدام باغ و ملك شخصى داشتند كه خودنيز درآن كارمى كردند ونيازهاى شخصى خود و خانواده را از اين طريق تأمين مى كردند.

11- كاروفعاليت هاى اقتصادى را به منزله عبادت و انجام وظيفه دينى مى دانستند. درنتيجه، آن فعاليت ها، لحظه اى امامان را از ياد خدا غافل نساخت و هيچ كاستى در نماز وعبادت هاى شبانه ايشان ايجاد نكرد.

12- در برخى موارد كه لازم بود، تمام نياز مالى نيازمندان را برطرف مى كردند. مثلا اگر دين كسى را پرداخت مى كردند، مازاد بردين نيز چيزى براى زندگى او مى بخشيدند. اگر راه مانده اى چيزى مى خواست، آن مقدار مى بخشيدند كه تمام نيازهاى سفر او را تا رسيدن به موطن ومنزلش تأمين كنند.

13- در موارد بسيارى معصومين (ع)، نيازمندان را شناسايى مى كردند و به سراغ آن ها مى رفتند تا نيازهايشان را برطرف كنند.

14- به ديگران به ويژه پيروان خود نيز دستور مى دادند كه انفاق كنند.

15- ثروتمندى وانفاق را وسيله برترى خود بر ديگران نمى دانستند.

16- چنين برمى آيد كه به دنبال بهانه اى بودند تا به ديگران كمك كنند. از اين رو با كمترين تقاضاى ديگران و بدون مناسبت خاصى انفاق مى كردند.

اينها مواردى ازسيره اقتصادى بود كه در زندگى تمام امامان جريان داشت.

اما سيره امامان در برابر جريان هاى اقتصادى حاكم برجامعه وپديد آمده ازسوى سلاطين واسراف وتبذيرحكومتيان، درباريان و ثروتمندان و حيف و ميل بيت المال وبذل وبخشش هاى ظالمانه كه توسط حكومت انجام مى شد، كم وبيش

ص:120

ناشناخته ماند. اما اندكى از آن در دوران حكومت امام على (ع) و در فلسفه قيام امام حسين (ع) ظاهرشد. با مطالعه اين دو جريان برداشت مى شود كه ائمه (ع) در خصوص تقسيم و مصرف بيت المال چه شيوه اى داشته اند.

در مجموع، سيره اقتصادى ائمه را مى توان به چند دسته تقسيم كرد:

سيره حكومتى يا نظام اقتصادى

اشاره

نظام اقتصاى اسلام را مى توان ازآيات قرآن، روايات معصومين، سيره عملى رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين (ع) به خوبى شناخت. دركتاب هاى فقهى نيز در اين خصوص بحث شده است.

ترديدى نيست كه اگر نظام حاكم برجامعه دراختيار افراد صالح و شايسته باشد، نظام اقتصادى نيز سامان مى يابد و از منابع طبيعى، ذخيره هاى زيرزمينى و درآمدهاى ديگر به صورت بايسته استفاده مى شود. به ويژه اگرآن شخص پيامبر يا امام معصوم باشد.

درسيره امام على (ع) اين موارد مورد توجه بوده است:

1- بهره ورى بيشتر از منابع اقتصادى و احياى ذخاير طبيعى

إن الإمامه أس الاسلام النامى بلندمرتبه و پرثمر$ ، و فرعه السامى علا وارتفع$ ، بالإمام تمام الصلاه و الزكاه و الصيام و الحج و الجهاد، و توفير الفى ء و الصدقات ... كافى 1/ 200$ أيها الناس ... فأما حقكم على فالنصيحه لكم، و توفير فيئكم ... نهج البلاغه خطبه 34؛ شرح نهج البلاغه 2/ 190 189.$

2- عمارت و آبادانى زمين

درباره عمارت وآبادانى زمين، روايات بسيار رسيده است. از جمله:

ص:121

امام على (ع) به مالك اشتر چنين دستور داد:

و تفقد أمر الخراج بما يصلح أهله فإن فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم، و لا صلاح لمن سواهم إلا بهم لأن الناس كلهم عيال على الخراج و أهله. و ليكن نظرگ فى عماره الأرض أبلغ من نظرگ فى استجلاب الخراج لأن ذلگ لايدرگ إلا بالعماره. و من طلب الخراج بغير عماره أخرب البلاد و أهلگ العباد، و لم يستقم أمره إلا قليلا، فإن شكوا ثقلا أو عله أو انقطاع شرب أو باله أو إحاله أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجو أن يصلح به أمرهم. و لايثقلن عليگ شى ء خففت به المؤونه عنهم، فإنه ذخر يعودون به عليگ فى عماره بلادگ و تزيين ولايتگ، مع استجلابگ حسن ثنائهم و تبجحگ باستفاضه العدل فيهم افتخار است براى شما كه عدالت را گسترش داديد.$ . فإن العمران محتمل ما حملته، و إنما يؤتى خراب الأرض من إعواز وضعيت نابسامان مردم$ أهلها و إنما يعوز أهلها لإشراف أنفس الولاه على الجمع، و سوء ظنهم بالبقاء، و قله انتفاعهم بالعبر. نهج البلاغه نامه/ 53$ اين مطالب كلى از اين فراز، استفاده مى شود:

گرفتن ماليات، بايد سبب اصلاح امور مادى ومعنوى ماليات دهندگان ومردم گردد. امورمردم، زمانى سامان خواهد يافت كه امورماليات دهندگان اصلاح شده باشد.

تلاش براى آبادانى زمين بايد بيش از تلاش براى جمع آورى ثروت و ماليات باشد.

هرحكومتى اگربخواهد ماليات رابدون عمران وآبادانى به دست آورد، دوام نمى آورد.

ص:122

tدرشرايطى كه مردم، دچار بحران اقتصادى شده اند و يا بلاياى طبيعى، كشاورزى را دچاركاستى وآفت كرده است، بايد ماليات را تخفيف داد. تخفيف ماليات، ذخيره اى است كه سبب آبادانى زمين وحمايت مردم خواهد شد.

عمران، قدرت پرداخت مردم را بيشتر خواهد كرد.

خرابى زمين ونادارى مردم، جز آن نيست كه در پى آزمندى حاكمان پديد مى آيد.

3- عدم انباشتن بيت المال بدون برنامه ريزى

يكى از موضوعاتى كه درسيره اقتصادى امام على (ع) مشاهده مى شود، عدم انباشتن بيت المال است. اگر اموالى از جايى مى رسيد ومردم هم نيازمند بودند آن را دراسرع وقت تقسيم مى كرد.

كان (ع) إذا أتى بالمال أدخله بيت مال المسلمين، ثم جمع المستحقين، ثم ضرب يده فى المال فنثره يمنه و يسره و هو يقول: يا صفراء يا بيضاء لاتغرينى، غرى غيرى ... ثم لايخرج حتى يفرق ما فى بيت مال المسلمين و يؤتى كل ذى حق حقه ثم يأمر أن يكنس و يرش، ثم يصلى فيه ركعتين، ثم يطلق الدنيا ثلاثا يقول بعد التسليم: يا دنيا لاتتعرضين لى و لاتتشوقين (إلى) و لاتغرينى، فقد طلقتگ ثلاثا لا رجعه لى عليگ. أمالى الصدوق/ 170؛ بحار الأنوار 41/ 103؛ العقد الفريد 5/ 62( يُقَسم بيت المال فى كل جمعه حتى لايبقى منه شيئاً)؛ شرح نهج البلاغه 2/ 199( يكنس بيت المال كل جمعه، ويصلى فيه ركعتين، ويقول: ليشهد لى يوم القيامه،) ومرا جعه شود به: أمالى الشيخ/ 257 و 258؛ بحار الأنوار 41/ 107$

4- رسيدگى به امور نيازمندان

حضرت على (ع) زمانى كه دركوفه بود، شخصا به امور نيازمندان رسيدگى مى كرد وبه در خانه هاى آنها مواد غذائى مورد نياز را مى برد.

ص:123

حبيب بن أبى ثابت قال: جاء إلى أميرالمؤمنين (ع) عسل و تين من همدان و حلوان، فأمر العرفاء افرادى كه مردم را مى شناسند$ أن يأتوا باليتامى، فأمكنهم من رؤوس الأزقاق مشك$ يلعقونها، و هو يقسمها للناس قدحا قدحا، فقيل له: يا أميرالمؤمنين ما لهم يلعقونها؟ فقال: إن الإمام أبواليتامى، و إنما ألعقتهم هذا برعايه الآباء. فروع كافى 4/ 31 و 32.؛ بحار الأنوار 41/ 123$

5- واگذارى مسؤوليت ها به افراد مورد اعتماد

اشاره

استانداران را ازافراد امين و مورد اعتماد انتخاب كرد. از برخى كه اندك خطايى مشاهده كرد، تذكر داد. نامه امام على (ع) به عثمان بن حنيف معروف است وبه آنها نيز دستور داد كه كارگزاران ومشاوران را ازافرادى امين وخدمت گزارانتخاب كنند ولياقت هاى معنوى را در واگذارى مسؤوليت ها مورد توجه قرار دهند. نامه امام على (ع) به مالك اشتر دراين خصوص است.

ثم انظر فى أمور عمالگ فاستعملهم اختبارا آزمودن$ ، و لاتولهم محاباه و أثره با رابطه وعلاقه شخصى$ ... و توخ جستجو وشناسايى كن$ منهم أهل التجربه و الحياء من أهل البيوتات الصالحه و القدم فى الاسلام المتقدمه، فإنهم أكرم أخلاقا، و أصح أعراضا، و أقل فى المطامع إشرافا طمع ورزى شان كمتر است$ ، و أبلغ فى عواقب الأمور نظرا ... ثم تفقد بررسى كن و زير نظر داشته باش$ أعمالهم، و ابعث العيون من أهل الصدق و الوفاء عليهم، فإن تعاهدگ فى السر لأمورهم حدوه لهم آنها را وادار خواهد كرد.$ على استعمال الأمانه و الرفق بالرعيه ... ( 10) 10. نهج البلاغه نامه/ 53.$

ص:124

ضابطه واگذارى مسؤوليت

كارگزاران نبايد بر اساس رابطه وعلاقه شخصى انتخاب شوند.

نخست بايد آزمود كه توان انجام مسئوليت را دارند ياخير.

حسن سابقه وفضايل اخلاقى وپاى بندى به اسلام را ملاك قرارداد.

بازرسان مخفى وامين بر آن ها گماشت. (نظارت كامل)

بازرسى مخفى سبب مى شود كه كارشان را درست انجام دهند.

6- صرفه جويى در بيت المال

بديهى است كه اصراف دراموال شخصى گناه است، چه رسد به اموال دولتى. ازآنجا كه حقوق همه مردم به بيت المال تعلق گرفته، اگرتلف شود و جبران نگردد، گناهش سنگين است. در اسلام بر اين موضوع بسيار تأكيد شده است.

جعفر بن محمد (ع) أنه ذكرعن آبائه (ع) أن أميرالمؤمنين (ع) كتب إلى عماله: أدقوا أقلامكم، و قاربوا بين سطوركم، و احذفوا عنى فضولكم، و اقصدوا قصد المعانى، و إياكم و الإكثار، فإن أموال المسلمين لاتحتمل الاضرار. خصال 1/ 149؛ بحار الأنوار 41/ 105.$ اين موضوعات يعنى: بهره ورى بيشتر از درآمدها، واگذارى مسؤوليت ها به افراد امين وكاردان، اصلاح ساختاراقتصادى گذشته، صرفه جويى درمصرف بيت المال، مساوات و برابرى همگان دراستفاده و بهره مندى از بيت المال، بنيان و اساس اصلاح اقتصادى هرحكومت است.

7- زهد وپارسايى

زهد وپارسايى ازشرايط پيشوايى جامعه است كه خداوند آن ها را براى پيا مبران وائمه واجب كرده است. زهدگرچه ازفضائل اخلاقى است، اما بركسى كه پيشوايى معنوى جامعه را برعهده دارد، واجب مى باشد. زهد و قناعت امام على (ع) و اكتفا به دو جامه كهنه و نان بدون خورشت به همين جهت بود.

ص:125

و من كتاب له (ع) إلى عثمان بن حنيف: ألا و أن إمامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه دو جامه كهنه$ ، و من طعمه بقرصيه ... ما كنزت من دنياكم تبرا طلا ونقره$ ، و لاادخرت من غنائمها وفرا، و لاأعددت لبالى ثوبى طمرا جامه ديگر بر آن دو جامه نيفزودم$ ، و لاحزت من أرضها شبرا، و لاأخذت منه إلا كقوت أتان دبره، و لهى فى عينى أوهى من عفصه مقره. دانه آفت زده وتلخ بلوط$ لو شئت لاهتديت الطريق إلى مصفى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لكن هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى إلى تخير الأطعمه- و لعل بالحجاز أو باليمامه من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع- أو أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و أكباد حرى أو أكون كما قال القائل:

و حسبگ عارا أن تبيت ببطنه و حولگ أكباد تحن إلى القد

أأقنع من نفسى بأن يقال: هذا أميرالمؤمنين و لاأشاركهم فى مكاره الدهر أو أكون أسوه لهم فى جشوبه العيش! فما خلقت ليشغلنى أكل الطيبات كالبهيمه المربوطه. همها علفها أو المرسله. شغلها تقممها تكترش من أعلافها و تلهو عما يراد بها أو أترگ سدى أو أهمل عابثا أو أجر حبل الضلاله أو أعتسف طريق المتاهه! نهج البلاغه نامه/ 45$ رسول خدا (ص) امام على را چنين توصيف كرده است:

أن النبى (ص) قال: يا على إن الله قد زينگ بزينه لم يزين العباد بزينه أحب إلى الله منها، هى زينه الأبرار عند الله تعالى، الزهد فى الدنيا فجعلگ لاترز أمن الدنيا شيئا و لاترزأ دنيا هدف شما قرار نمى گيرد ودنيانيز نمى تواند كاستى در ارز شهاى معنوى شما ايجاد كند$ منگ الدنيا شيئا. بحار الأنوار- 40/ 334$

ص:126

هارون بن عنتره: حدثنى أبى قال: دخلت على على بن أبى طالب (ع) بالخورنق و هو يرعد تحت سمل قطيفه رو پوش كهنه$ ، فقلت: يا أميرالمؤمنين إن الله تعالى قد جعل لگ و لأهل بيتگ فى هذا المال ما يعم، و أنت تصنع بنفسگ ما تصنع؟ فقال: و الله ما أرزأكم من أموالكم شيئا، و إن هذا لقطيفتى التى خرجت بها من منزلى من المدينه، ما عندى غيرها. بحار الأنوار- 40/ 334$ و قال معاويه لضرار بن ضمره: صف لى عليا، قال: كان و الله صواما بالنهار قواما بالليل، يحب من اللباس أخشنه درشت$ ، ومن الطعام أجشبه. خشك$ اورا در يكى از شب ها در محراب ديدم كه اشكش جارى بود ودنيا را مخاطب قرار داد وفرمود: يا دنيا أبى تشوقت و لى تعرضت؟ لا حان حينك، فقد أبنتگ طلاق دادم$ ثلاثا لا رجعه لى فيگ، فعيشگ قصير و خطرگ يسير، آه من قله الزاد و بعد السفر و وحشه الطريق. بحار الأنوار 40/ 329؛ مناقب آل ابى طالب 1/ 309$ سويد بن غفله قال: دخلت على على بن أبى طالب (ع) العصر فوجدته جالسا بين يديه صحيفه فيها لبن حازر ترش$ ، أجد ريحه من شده؟ حموضته؟، وفى يده رغيف أرى قشار الشعير فى وجهه، و هو يكسر بيده أحيانا، فإذا غلبه كسره بركبته و طرحه فيه ... قال فقلت لجاريته و هى قائمه بقريب منه: ويحگ يا فضه ألاتتقين الله فى هذا الشيخ؟ ألاتنخلون له طعاما مما أرى فيه من النخاله خورشت وسركه$ ؟ فقالت: لقد تقدم إلينا أن لا ننخل له طعاما. بحار الأنوار 40/ 331؛ كشف الغمه: 47$

ص:127

قال أميرالمؤمنين (ع): إن الله جعلنى إماما لخلقه، ففرض على التقدير فى نفسى و مطعمى و مشربى و ملبسى كضعفاء الناس، كى يقتدى الفقير بفقرى و لايطغى الغنى غناه. كافى 1/ 410؛ بحار الأنوار 40/ 336. ابن ابى الحديد: من حيث أردنا أن نبين أن أميرالمؤمنين( ع) لم يكن يذهب فى خلافته مذهب الملوك الذين يصانعون بالأموال ويصرفونها فى مصالح ملكهم وملاذ أنفسهم، وأنه لم يكن من أهل الدنيا، وإنماكان رجلا متألها صاحب حق، لايريد بالله ورسوله بدلا. شرح نهج البلاغه 2/ 202- 203$

ديگر امامان نيز همين گونه بودند:

و كان (الحسن بن على (ع)) من أزهد الناس فى الدنيا و لذاتها، عارفا بغرورها و آفاتها، و كثيرا ما كان (ع) يتمثل بهذا البيت:

يا أهل لذات دنيا لا بقاء لها إن المقام ساكن شدن در سايه ناپايدار از حماقت است$ بظل زائل حمق الفصول المهمه- 155$ همه براى اين بود كه نخست وظيفه و مسؤوليت الهى را كه خداوند بردوش آن ها نهاده بود، انجام دهند و دوم براى توجه دادن جامعه به امر آخرت بود كه دنيا و خوش گذرانى آن را هدف قرار ندهند و از آخرت باز نمانند.

8- برابرى در تقسيم بيت المال

يعنى؛ همه بايد به صورت مساوى و برابر از بيت المال بهره مند شوند. امام على (ع) بيت المال را به طورمساوى بين افراد تقسيم مى كرد و دراين خصوص چنين فرمود:

ألا و أيّما رجل أستجاب لله و للرسول فصدّق ملّتنا و دخَل فى ديننا و استقبل قبلتنا: فقد استوجب حقوق الإسلام و حدوده، فأنتم عباد الله، و المال مال الله، يُقسّم بينكم بالسويّه، لا فضل فيه لأحد على أحد، و للمتّقين عند الله غداً أحسن الجزاء و أفضل الثواب. الخصال 13: 2؛ بحار الا نوار 32/ 17$

ص:128

در برابرتقاضاى برخى از افراد كه مى خواستند آن حضرت، امتيازى براى آن ها قايل شود وسهم بيشترى از بيت المال به آنها بدهد، چنين فرمود:

ابو اسحاق همدانى گويد: دو زن كه يكى عرب وديگرى عجم بود، نزد على آمدند. آن حضرت ازبيت المال به هردو مثل هم داد. زن عرب اعتراض كرد. امام فرمود: من دربيت المال برترى براى عرب بر اولاد اسحاق نمى بينم. شرح نهج البلاغه 2/ 200$ معاويه ازاين عدالت غيرانعطاف پذيرحضرت على (ع) سودبردوبيت المال رابيشتر دراختياركسانى قرارداد كه رئيس قبيله بودند وموقعيت اجتماعى داشتند و مى توانستند براى رسيدن او به حكومت، مؤثر واقع شوند. معاويه اين اقدام را به صورت گسترده انجام داد، تاجايى كه اخبارآن درقلمرو حكومت حضرت على (ع) پيچيد و افرادى نيز از عدالت حضرت على (ع) گريختند وبه ظلم معاويه پيوستند تا ازاين تباهى معنوى او سود دنيوى ببرند. افرادى به عنوان خيرخواهى به حضرت على (ع) پيشنهاد كردند كه اوهم چون معاويه به اين گونه افراد، اموالى ببخشد تا ازعدالت نگريزند. حضرت على (ع) مى دانست كه اگر اين كار را انجام دهد، افرادى دور او جمع خواهند شد. امام پاسخ داد:

أتأمرونى أن أطلب النصر بالجور؟ لا و الله ماأفعل ما طلعت شمس و لاح ظهر$ فى السماء نجم، و الله لو كان مالهم لى لواسيت بينهم، وكيف و إنما هو أموالهم، أمالى المفيد/ 104 و 105. أمالى الطوسى/ 121 و 122؛ بحار الأنوار 41/801 901 .$ برابرى درتقسيم بيت المال ويژگى اى است كه درحضرت على (ع) منحصر بود.

عبايه بن ربعى قال: قال على بن أبى طالب (ع): أحاج الناس يوم القيامه بسبع: إقام الصلاه و إيتاء الزكاه، و الأمر بالمعروف، و النهى عن المنكر، و القسم بالسويه، و العدل فى الرعيه، و إقام الحدود. بحار الأنوار 41/601 $

ص:129

رسول خدا (ص) نيز عدالت درتقسيم بيت المال را به عنوان يكى از ويژگى هاى حضرت على (ع) را بيان فرمود. حليه الاولياء 1/ 34( قال النبى( ص): ياعلى أخصمك بالنبوه ولا نبوه بعدى، وتخصم الناس بسبع ولايحاجك فيها أحد من قريش، أنت أولهم إيماناً با لله، وأوفاهم بعهد الله، وأقومهم بأمر الله، وأقسمهم بالسويه، وأعدلهم فى الرعيه، وأبصرهم بالقضيه، وأعظمهم عند الله مزيه)$ مساوات و برابرى به معناى تقسيم بيت المال بين شهروندان نيست، بلكه مصرف آن در امور عام المنفعه، مصداق ديگر مساوات و برابرى است.

9- برگرداندن اموالى كه به ناحق در اختيار افراد قرار گرفته

عمربن خطاب در دوران حكومت خود بيت المال رابرحسب جايگاه اجتماعى، وابستگى قبيله اى وپيشينه آن ها دراسلام تقسيم كرد تاريخ طبرى 3/ 292$ تاجايى كه برخى ادعا كرده اند كه او از اين كارش درآخر عمر پشيمان شده بود. شرح نهج البلاغه 9/ 29$ اين شيوه او در زمان عثمان، شدت بيشترى يافت. بنى اميه را برديگران ترجيح داد. درنتيجه سياست هاى اقتصادى اين دو خليفه اموال هنگفتى نزد برخى جمع شد و يك طبقه ممتاز اقتصادى پديد آمدند و بيشترآن ها، بنى اميه و افرادى از قريش بودند. تا جايى كه خزانه دارش نيز اعتراض كرد و روزجمعه كليد خزانه را به عنوان اعتراض تحويل داد وگفت من خزانه دار بيت المال هستم نه خزانه دار عثمان. الطبقات لابن سعد 5/ 388، وتاريخ اليعقوبى 2/ 153، وأنساب الأشراف 5/ 58، والمعارف لابن قتيبه 84، وشيخ المضيره أبو هريره 169، والغدير 8/ 276.$

امام على (ع) پس از رسيدن به حكومت، درموضوع اصلاح اقتصادى، دو راه درپيش داشت كه بايد يكى را انتخاب و اجرا مى كرد.

الف: عدم برخورد با آن ها درحالى كه ثروت عظيمى كه متعلق به بيت المال بود، دراختيار داشتند. سكوت وعدم برخورد با آن ها به مفهوم تأييد اقدام هاى

ص:130

عثمان بود و همچنين اقدام هاى دو خليفه پيشين با تأييد امام به عنوان حكم خدا شناخته مى شد.

بخشى از اعتراض هاى مردم به عثمان نيز كه به بركنارى و مرگ او منجر شد، نتيجه همين سياست هاى غيرعادلانه او در تقسيم بيت المال بود.

ب: برخورد با كسانى كه اموالى ازبيت المال دراختيار آنهاست. يعنى مصادره آن اموال و بازگرداندن به بيت المال. ازآن جاكه حضرت على (ع) آن سياست ها راظالمانه مى دانست، ضرورى بود كه آن ها را تأييد نكند. اوپيشواى آسمانى بود و ستمگرى هرچند كوچك، در قلمرو انديشه و عمل او راه نداشت. در نتيجه راه دوم متعين بود. امام در اين خصوص چنين فرمود:

فقال (ع): ألا إنّ كلّ قطيعه زمينى كه حاكمان به افراد به خصوصى وا گذار مى كردند$ أقطعها عثمان و كلّ مال أعطاه من مال الله فهو مردود فى بيت المال، فإنّ الحقّ لايبطله شى ء، و لو وجدته قد تُزوج به النساء و مُلك به الإماء و فرِّق فى البلدان لرددته، فإنّ فى العدل سعهً، و من ضاق عليه العدل، فالجور عليه أضيق. نهج البلاغه: الخطبه: 115. بحار الانوار 41/ 116$

امام على (ع) درپاسخ برخى كه تنها به اين جهت كه ازقريش بودند و با رسول خدا (ص) قرابت داشتند، توقع سهم بيشترى داشتند، فرمود:

عن أبى الهيثم بن التيهان و عبدالله بن أبى رافع أن طلحه و الزبير جاءا إلى أميرالمومنين (ع) و قالا: ليس كذلگ. كان يعطينا عمر. قال: فما كان يعطيكما رسول الله (ص) فسكتا. قال: أليس كان رسول الله يقسم بالسويه بين المسلمين؟ قالا: نعم. قال: فسنه رسول الله أولى بالإتباع عندكم أم سنه عمر؟ قالا: سنه رسول الله. يا أميرالمؤمنين لنا سابقه و عناء سختى ودشوارى كه براى اسلام ديده ايم.$ و قرابه. قال: سابقتكما أسبق أم سابقتى؟ قالا: لا، فقرابتنا من النبىّ (ص)! قال (ع): أقرب من قرابتى؟ قالا: لا، فجهادنا،

ص:131

قال (ع): أعظم من جهادى؟ قالا: لا، قال (ع): فوالله ما أنا فى هذا المال و أجيرى إلّا بمنزله واحد. بحار الأنوار 41/ 116$

هدف دين و دولت ازسازمان اقتصادى، رفع نيازمندى همگان واستفاده عادلانه و بهينه ازاموال ملى است تا آنجاكه كسى مشكل اقتصادى نداشته باشد. اين هدف با اجراى اصول فوق تحقق مى يابد. اجراى اين اصول، مستلزم شناسايى توانمندى ها، نيازهاو برنامه ريزى است ودرنتيجه، سازمان اقتصادى در روند صحيح و عادلانه و منطقى قرار مى گيرد.

اگر ائمه معصومين (ع) به حكومت مى رسيدند، اصول فوق را كه در رأس برنامه هاى اقتصادى حضرت على (ع) قرارداشت، اجرا مى كردند. چنان كه در فلسفه قيام امام حسين (ع) و نامه مردم كوفه به آن حضرت، به اين موضوع اشاره شده است.

أمَّا بعد، فالحمد لله الذى قصم عدوّك الجبّار العنيد، الذى انتزى بر امت چيره شد$ على هذه الامّه فابتزّها أمرها امور مردم را به زور به دست گرفت$ و غصبها فيئها، و تأمّر عليها بغير رضىً منها، ثم قتل خيارها و استبقى شرارها، و جعل مال الله دُوْلهً بين جبابرتها و أغنيائها، فبعداً له كما بعدت ثمود، إنّه ليس علينا إمام غيرگ، فأقبل لعلّ الله أن يجمعنا بگ على الحقّ. الإرشاد 2/ 38، روضه الواعظين/ 171، تذكره الخواص/ 213، تاريخ الطبرى 4/ 262، الفتوح لابن أعثم 5/ 33، مقتل الحسين 1/ 195.$

يكى ازمفاسدى كه درحكومت بنى اميه گسترش يافت، مفاسد اقتصادى بود: يعنى تبعيض دربهره مندى از بيت المال. چنان كه معاويه به افرادى جايزه سنگين مى بخشيد. حتات عم فرزدق وأحنف بن قيس وجاريه بن قدامه السعدى نزد او رفتند. به احنف وجاريه هركدام يكصد هزار درهم داد وبه حتات عم فرزدق هفتادهزاردرهم داد. وقتى وى متوجه شد كه به او كم داده است، خشمگين شد

ص:132

وگفت: چرا به من كم داده اى؟ معاويه پاسخ داد دين آن هارا با آن مقدار خريدم اما شما را به دينت واگذاركردم. حتات گفت پس دين مرا نيز بخر. معاويه دستور داد به او نيز مثل بقيه بدهند. تاريخ دمشق 10/ 277؛ مختصر تاريخ دمشق 2/ 190$ با آنكه معاويه به برخى افراد كه از حكومت او حمايت مى كردند، اموال بسيار مى بخشيد، ولى مردم مدينه را ازبيت المال محروم كرد تا آن ها مجبور شوند زمين هاى خود را به قيمت بسيار اندك به اوبفروشند. حياه الامام الحسن( ع 2/ 123$

در عراق نيز وضع چنين بود. چنان كه مردم كوفه را نيز از بيت المال محروم كرد. اين دستور براى آن بودكه معاويه بامردم مدينه دشمنى ديرينه داشت ودركوفه نيز طرفداران حضرت على (ع) مى زيستند. آثارشوم اين سياست اقتصادى ظهور فقر و نادارى بود. حياه الإمام الحسين( عليه السلام): 2/ 125$ امام حسين (ع) اصلاح اين وضع اقتصادى را يكى از اهداف قيام خود معرفى كرد.

سيره اقتصادى در روابط اجتماعى

انفاق

اشاره

امامان معصوم، رسيدگى به نيازمندان رايكى از وظايف اصلى خود مى دانستند. تفاوتى نبودكه حكومت را دراختيارداشته باشند ياخير. برخى از موارد رسيدگى به نيازمندان چنين بود:

امام حسن (ع)

ابن نجيح، أن الحسن بن على حج ماشياً و قسم ماله نصفين. حليه الاولياء 2/ 37.$

ص:133

در روايت ديگر: و قاسم الله تعالى ماله ثلاث مرات؛ حتى أن كان ليعطى نعلًا يمسك نعلًا، و يعطى خفاً و يمسك خفاً. البدايه 8/ 37، تهذيب ابن عساكر 4/ 216، 217، سيراعلام النبلاء 3/ 260؛ صفه الصفوه 1/ 168؛ كشف الغمه 2/ 193؛ صفه الصفوه 1/ 385/ 120. شرح نهج البلاغه: 16/ 10( روى محمد بن حبيب فى أماليه أن الحسن( ع) حج خمس عشره حجه ماشيا تقاد الجنائب معه، وخرج من ماله)؛ بحار الأنوار 43/ 357358$ ابو الحسن مدائنى گويد: حسن وحسين و عبد الله بن جعفر (ع) به حج مى رفتند. اموالشان از بين رفت. گرسنه وتشنه شدند. به چادرى رسيدند و پيرزنى آن جا بود. ازوى نوشيدنى خواستند. او به گوسفندى كه كنار چادر بود، اشاره كرد كه اگر شير دارد، بدوشند. از شير آن نوشيدند وسپس غذا خواستند. پاسخ داد چيزى جز همان گوسفند نيست و مى توانند آن را ذبح كنند. آن گوسفند را ذبح كردند. پس ازصرف غذا به آن زن گفتند ما از قريش هستيم، هر وقت به منزل برگشتيم، نزد ما بياييد، نيكى خواهيم كرد. شوهرآن زن آمد. وى جريان را گفت. او آن زن را سرزنش كرد كه گوسفند را ذبح كردند وگفتند از قريش هستند.

روزگارگذشت تا آن زن و شوهر از نادارى به مدينه رفتند. گذر آن زن به خانه امام حسن افتاد. آن حضرت، او را شناخت و به او هزارگوسفند وهزار دينار بخشيد. همين مقدار نيز امام حسين (ع) داد و عبدالله بن جعفر نيز دو هزار گوسفند و دو هزار دينار بخشيد. مطالب السئول 345؛( حياه الإمام الحسن)، كشف الغمه 1/ 558، المناقب لإبن شهرآشوب 3/ 182، البحار: 43/ 347؛ عوالم العلوم 9/ 114؛ احياء علوم الدين 3/ 364، الفصول المهمه/ 157؛ ربيع الأبرار 1/ 386( مشابه اين داستان را آورده است)، احياء علوم الدين 3/ 366. الفصول المهمه 2/ 708. ممكن است در اين مقدار بخشش ترديد شود كه اغراق آميز است. بايد گفت نخست اين داستان را اهل سنت نقل كرده اند كه امامت أئمه را قبول ندارند ومى تواند دليلى باشد بر اينكه وا قعيت داشته است. درثانى بر فرض اغراق باشد به يقين اموال بسيار به آن زن بخشيده اند.$

امام حسين (ع)

و وقف ذات مرّه سائل على باب الحسين (ع) و أنشد قائلًا:

ص:134

لم يخب الآن من رجاگ حرّگ من دون بابگ الحلقه

أنت جواد أنت معتمد أبوگ قد كان قاتل الفسقه جج

فأعطى مائتا درهم ... معتذراً منه. تاريخ ابن عساكر: 4/ 323، ومناقب آل أبى طالب: 4/ 65. حيا ه الامام الحسين 1/ 132$

و بدهى اسامه را كه بيش ازده هزار دينار بود، پرداخت كرد. سير اعلا م النبلا ء 4/ 394، مطالب السئول/ 420؛ حليه الا ولياء 3/ 141 تاريخ دمشق 12/ 21$

امام سجاد (ع)

انفاق در زندگى امام سجاد (ع) جلوه بسيار داشت. در هركتابى كه شرح زندگى امام سجاد (ع) بيان شده، از اين موضوع نيز ياد شده است.

لما غسل على بن الحسين بن على رأوا على ظهره مجولًا آثارى$ فلم يدروا ما هو، فقال مولى له: كان يحمل على ظهره إلى أهل البيوتات المستورين الطعام، فأقول له: دعنى أكفگ، فيقول: لاأحب أن يتولى ذلگ غيرى. ربيع الابرا ر 1/ 379$

امام باقر (ع)

و كان الإمام الباقر (ع) كثير البر و المعروف على فقراء يثرب، و قد احصيت صدقاته عليهم فبلغت ثمانيه الآف دينار. شرح شافيه أبى فراس: 2/ 176$

و كان يتصدق عليهم فى كل يوم جمعه بدينار و يقول: الصدقه يوم الجمعه تضاعف الفضل على غيره من الأيام. فى رحاب ائمه اهل البيت( عليهم السلام): 4/ 12$

سليمان بن قرم قال: كان محمد بن على يجيز بالخمس مائه و التسع مائه إلى الألف (درهم). صفه الصفوه 2/ 79/ 171، الفصول المهمه/ 212( داخل پرانتز)$

امام صادق (ع)

ص:135

كما كان (الامام الصادق) يأتيهم بأشهى الطعام و ألذّه، و أوفره، و يكرر عليهم القول وقت الأكل: أشدكم حبّاً لنا أكثركم أكلا عندنا. و كان يأمر فى كل يوم بوضع عشر ثبنات من الطعام يتغدى على كل ثبنه عشره. و كان شرف على خدمه ضيوفه. الإمام جعفر الصادق: 46.؛ حياه المام الصادق 1/ 65$

امام موسى بن جعفر (ع)

قال الحسن بن محمد بن يحيى العلوى: حدثنى جدى قال: كان موسى بن جعفر ... و كان يبلغه عن الرجل أنه يؤذيه فيبعث إليه بصره فيها ألف دينار، و كان يصر الصرر ثلاثمائه دينار، و أربعمائه دينار، و مائتى دينار، ثم يقسمها بالمدينه. و كان مثل صرر موسى بن جعفر إذا جاءت الإنسان الصره فقد استغنى. تاريخ بغداد 13/ 27/ 6987؛ وفيات الأعيان: 5/ 308/ 746، وكنز اللغه: 766، الأنوار البهيه: 190. سير اعلام النبلا 6/ 270؛ تهذيب الكمال 29/ 43/ 6247$ در كتاب هاى تاريخ و تراجم، گزارش هاى بسيارى از انفاق اين امام بزرگوار نقل شده است. مراجعه شود از جمله تاريخ بغداد 5/ 464$

به مناسبتهاى مختلف

چنين بر مى آيد كه امامان، گاهى به دنبال اين بودند كه مناسبتى پيش آيد تا به ديگران كمك كنند لذا منتظر نبودند كه از آنها خواسته شود. موارد بسيارى به اين موضوع دلالت مى كند ..

و فى كتاب الفنون نام رجل من الحاج فى المدينه فتوهم أن هميانه سرق فخرج فرأى جعفر الصادق (ع) مصليا و لم يعرفه، فتعلق به و قال له: أنت أخذت هميانى قال: ما كان فيه؟ قال: ألف دينار. قال: فحمله إلى داره و وزن له ألف دينار و عاد إلى منزله، و وجد هميانه، فعاد إلى جعفر (ع) معتذرا بالمال، فأبى قبوله و

ص:136

قال: شى ء خرج من يدى لايعود إلى قال: فسأل الرجل عنه فقيل: هذا جعفر الصادق (ع) قال: لاجرم هذا فعال مثله. بحار الأنوار ج 47/32 $

انفاق شبانه

يكى از مواردى كه در شيوه برخى ائمه مشاهده مى شود، انفاق شبانه است.

عن أبى عبدالله (ع) قال: و كان على بن الحسين (ع) يخرج فى الليله الظلماء فيحمل الجراب فيه الصرر من الدنانير و الدراهم حتى يأتى بابا بابا فيقرعه ثم ينيل من يخرج إليه فلما مات على بن الحسين (ع) فقدوا ذاك، فعلموا أن عليا (ع) كان يفعله. اصول كافى 1/ 468$ أبوبكر بن مالك، قال: حدثنا عبدالله بن أحمد بن حنبل، قال: حدثنى أبومعمر، حدثنا جرير، عن شيبه بن نعامه، قال: كان على بن الحسين يبخل، فلما مات وجدوه يقوت مائه أهل بيت بالمدينه، قال جرير فى الحديث- أو من قبله- إنه حين مات وجدوا بظهره أثاراً مما كان يحمل بالليل الجرب إلى المساكين. حليه الاولياء 1/ 452$ و قد اعتاد الفقراء على صله لهم فى الليل، فكانوا يقفون على أبوابهم ينتظرونه، فإذا رأوه تباشروا و قالوا: جاء صاحب الجراب. مناقب آل أبى طالب: 4/ 166$

و كان له ابن عم يأتيه بالليل فيناوله شيئاً من الدنانير فيقول له العلوى: إنّ علىّ بن الحسين لايوصلنى، و يدعو عليه، فيسمع الإمام ذلگ و يغضى عنه، و لايُعرّفه بنفسه، و لمّا توفّى (ع) فقد الصله، فعلم أنّ الذى كان يوصله هو الإمام علىّ بن الحسين (ع) فكان يأتى قبره باكياً و معتذراًمنه. كشف الغمه: 2/ 319 عن نثر الدرر للآبى$

ص:137

و قال ابن عائشه: سمعت أهل المدينه يقولون: ما فقدنا صدقه السرّ حتى مات علىّ بن الحسين. الأولياء وعنه فى مناقب آل أبى طالب 4/ 166 وكشف الغمه 2/ 290 عن مطالب السئول عن الحليه 4/ 136 وفى البدايه والنهايه لابن كثير 9/ 114، وصفه الصفوه 2/ 54، الإتحاف بحب الأشراف 49 الأغانى 15/ 326.$ و كان (ع) شديد التكتّم فى صلاته و هباته، فكان إذا ناول أحداً شيئاً غطّى وجهه لئلّا يعرفه. مناقب آل أبى طالب: 4/ 166 عن الباقر( عليه السلام)$

و قال الذهبى: إنّه كان كثير الصدقه فى السرّ. تذكره الحفّاظ: 1/ 75. ومراجعه شود بتأريخ اليعقوبى: 2/ 303( وكان( ع) يجعل الطعام الذى يوزّعه على الفقراء فى جراب ويحمله على ظهره، وقد ترك أثراً عليه)$

و كان الإمام الصادق يقوم فى غلس الليل البهيم فيأخذ جراباً فيه الخبز و اللحم و الدراهم فيحمله على عاتقه و يذهب به إلى أهل الحاجه من فقراء المدينه فيقسمه فيهم، و هم لايعرفونه، و ماعرفوه حتَّى مضى إلى الله تعالى فافتقدوا تلگ الصلات فعلموا أنهامنه. الإمام جعفر الصادق احمد مغنيه/ 47. حياه الامام الصادق 1/ 63$

إسماعيل بن جابر قالً: أعطانى أبوعبدالله (ع) خمسين ديناراً فى صره، و قال لى: ادفعها إلى شخص من بنى هاشم، و لاتعلمه أنى أعطيتگ شيئاً، فأتيته و دفعتها إليه فقال لى: من أين هذه؟ فأخبرته انّها من شخص لايقبل أن تعرفه، فقال العلوى: مايزال هذا الرجل كل حين يبعث بمثل هذا المال، فنعيش بها إلى قابل، و لكن لايصلنى جعفر بدرهم مع كثره ماله. مجموعه ورام: 2/ 82؛ 8/ 29$

معلى بن خنيس قال: خرج أبوعبدالله (ع) فى ليله قد رشت السماء و هو يريد ظله بنى ساعده، فاتبعته فإذا هو قد سقط منه شئ فقال: بسم الله اللهم رده علينا قال: فأتيته فسلمت عليه فقال: معلى؟ قلت: نعم جعلت فداگ فقال لى: التمس بيدگ فما وجدت من شى ء فادفعه إلى، قال: فإذا أنا بخبز منتشر، فجعلت أدفع

ص:138

إليه ما وجدت فإذا أنا بجراب من خبز فقلت: جعلت فداگ أحمله على عنگ فقال: لا أنا أولى به منگ، و لكن امض معى قال: فأتينا ظله بنى ساعده، فإذا نحن بقوم نيام فجعل يدس الرغيف و الرغيفين تحت ثوب كل واحد منهم حتى أتى على آخرهم ثم انصرفنا فقلت: جعلت فداگ يعرف هؤلاء الحق؟ فقال: لو عرفوا لواسيناهم بالدقه، و الدقه هى الملح. بحار الأنوار 47/ 21 20؛ ثواب الأعمال/ 129؛ كافى 4/ 8$ كان أبوالحسن موسى (ع) ... يفتقد فقراء المدينه فى الليل، فيحمل إليهم الزبيل فيه العين و الورق و الأدقه و التمور خرما$ ، فيوصل إليهم ذلك، و لايعلمون من أى جهه هو. إعلام الورى/ 296؛ الإرشاد/ 316؛ بحار الأنوار 48/ 101.$

فلسفه انفاق شبانه

اشاره

انفاق شبانه و پنهانى و دور از چشم مردم، به دلايل ذيل بوده است:

الف: كمك هاى پنهانى خالصانه تر است

قطعاً ريا نمى شود و ثوابش بسيار است. امام به مردم آموزش مى داد كه كمك هاى خود را به نيازمندان، از مردم پنهان دارند چرا كه كمك هاى پنهانى ثواب بسياردارد.

ب: عدم احساس حقارت نيازمندان

طبيعى بود كه اگر هر نيازمند، كمك كننده را نشناسد و نبيند احساس حقارت نمى كند. به اين جهت امام به انفاق هاى شبانه مى پرداخت تا انفاق شوندگان كه روزها آن حضرت را مى بينند، احساس حقارت نكنند و احترامشان بيشتر حفظ شود.

ج: بازماندگان شهدا و كشته شدگان در جنگ ها
اشاره

ص:139

افرادى در جنگ ها كشته يا از شيعيان شهيد شده و خانواده هاى آن ها بى سرپرست بودند. از اين دسته، افرادى دركوفه بودند كه در صفين شهيد شده بودند و امام على (ع) شبانگاه مواد غذايى به درخانه آن ها مى برد و همچنين در واقعه حره افراد بسيارى از مردم مدينه به شهادت رسيدند و امام زين العابدين (ع) به آن ها كمك مى كرد. دركوفه و بصره نيز افراد بسيارى توسط عمال بنى اميه از جمله حجاج بن يوسف ثقفى كشته شده و شايد برخى از خانواده هاى آنها به مدينه رفته بودند.

اما الحسين فيبدأ بأيتام من قتل مع أبيه بصفين فأن بقى شئ نحب به الجزور و سقى به اللبن. حياه الامام الحسين 1/ 128$

1- خاندان پيامبر

در قيام زيد و همچنين شهداى فخ تعدادى از خاندان پيامبر شهيد شدند و خانواده هاى آن ها بى سرپرست بودند. امام سجاد و ديگر امامان (ع) ترجيح مى دادند كه شبانگاه به آن ها كمك كنند. چه آنكه اگر آشكارا كمك مى كردند (به جز دوران امام على (ع)) ممكن بود كمك حكومت هاى وقت، قطع شود.

2- تحميل فقر اقتصادى از سوى بنى اميه بر مردم مدينه

بنى اميه مردم مدينه را در مضيقه شديد اقتصادى قراردادند و در نتيجه فقر و نادارى گسترش يافت. به ويژه كه آن ها از نوادگان مهاجران، انصار و يا از خاندان رسول خدا (ص) و افراد با شخصيت بودند و شايد اظهار نادارى هم نمى كردند. اما امام، آن ها را مى شناخت و با احترام مواد مورد نيازشان را تأمين مى كرد.

3- از زمان امام حسن مجتبى (ع) تا نيمه اول امامت امام باقر و همچنين نيمه دوم امامت امام صادق (ع)، اختناق شديد سياسى بر مدينه حاكم بود. بسيار مراقبت مى شد تا بفهمند كه چه كسانى با امامان مرتبط هستند و از آن ها

ص:140

طرفدارى و پيروى مى كنند رابطه آشكار بسيارى از مردم، با امام قطع و منزل امام كنترل مى شد. دراين شرايط بود كه امامان، به انفاق هاى شبانه مبادرت مى كردند تا يارانشان شناسايى نشوند.

اطعام

غذا دادن به ديگران در منزل، يكى از شيوه هاى نياكان ائمه بود وائمه نيز به آن مى پرداختند.

عن سلمى مولاه أبى جعفر قالت: كان يدخل إليه (بعض) إخوانه فلايخرجون من عنده حتى يطعمهم الطعام الطيّب و يكسوهم الثياب الحسنه ...

و عن الهياج بن بسطام قال: كان جعفر بن محمد يطعم حتى لايبقى لعياله شى ء. صفه الصفوه 2/ 79/ 115/ 181؛ تهذيب الكمال( الهياج بن بسطام قال: كان جعفر بن محمد يطعم حتى لايبقى لعياله شئ.)$ عن بعض أصحابنا قال: أولم أبوالحسن موسى (ع) على بعض ولده فأطعم أهل المدينه ثلاثه أيام الفالوذجات فى الجفان فى المساجد و الأزقه. كافى 6/ 281( لحشر 59/ 7)، بحارالأنوار 48/ 110.$

آزادسازى بردگان

عامل برده دارى را جنگ و يا هر چيز ديگرى بدانيم، اين موضوع قطعى است كه نظام برده دارى رواج داشت. از بردگان به عنوان نيروى كار وكارگراستفاده مى شد. اكثر آن ها نامسلمان يا تازه مسلمان بودند كه در جنگ ها اسير و درجامعه اسلامى به عنوان برده زندگى مى كردند. امامان معصوم به اين افراد نيز عنايت ويژه داشتند. آن هارا خريدارى و تعليم وتربيت و سپس آزاد مى كردند. اين موضوع آثار مثبت ذيل را در پى داشت.

1- افرادى از بردگى آزاد مى شدند و از مزاياى آزادى بهره مند مى گشتند.

ص:141

2- امام با اين اقدام به طور مستقيم، به تعليم و تربيت افراد مى پرداخت و حكومت نيز نمى توانست از اين موضوع جلوگيرى كند و زمينه بسيار خوبى براى آشنايى آنان با امام و بهره مندى از اخلاق پسنديده ائمه بود.

3- آن ها پس از آزادى به عنوان موالى معصومين شناخته مى شدند و خود را منتسب به امام مى دانستند و از پيروان امام بودند.

عن أبى عبدالله (ع) أن أميرالمؤمنين (ع) أعتق ألف مملوگ من كد يده. الكافى 5/ 74$

عبدالله بن الحسين بن الحسن، قال: أعتق على (ع) فى حياه رسول الله (ص) ألف مملوگ مما مجلت يداه، و عرق جبينه، و لقد ولى الخلافه، و أتته الأموال، فما كان حلواه إلا التمر، و لاثيابه إلا الكرابيس. شرح نهج البلاغه 2 ظ 202$ درباره امام باقر (ع) روايت شده:

فقد أعتق الامام باقر (ع): أهل بيت بلغوا أحد عشر مملوكاً و كان عنده ستون مملوكاً فأعتق ثلثهم عند موته. اعلام الهدايه 7/ 30. شرح شا فيه أبى فراس 2/ 176$

و گاه به مناسبت و بهانه هاى مختلف افراد را آزاد مى كرد.

چنان كه درباره امام رضا (ع) نقل شده كه در طول زندگى پر بركت خود هزار برده را خريدارى نمود و آزاد ساخت. الاتحاف بحب الأشراف/ 155$

تشويق و ترغيب به انفاق

امامان معصوم، افزون برآنكه خود در شكل هاى مختلف و به طورگسترده به انفاق مى پرداختند، ديگران را نيز به انفاق تشويق مى كردند. روايات بسيارى در خصوص فضيلت انفاق رسيده كه اگر در جامعه به آن پرداخته شود، ساختار نظام اقتصادى را درجهت رفاه اجتماعى و فقرزدايى سوق مى دهد.

ص:142

و عن عبدالله بن الوليد قال: قال لنا أبوجعفر محمد بن على: يدخل أحدُكم يده كيس صاحبه فيأخذ ما يريد؟ قال قلنا: لا. قال: فلستم إخواناً كما تزعمون. صفه الصفوه 1/ 79/ 171$

احترام به نيازمند و رفتار كريمانه

امامان معصوم با افراد نيازمند بسيار كريمانه رفتار مى كردند. درانجام كمك هاى مالى بر آن بودند كه شخصيت آن ها تحقير نشود وكمك هاى مالى هميشه توأم با احترام بود.

ابن المنهال الطائى: أن على بن الحسين كان إذا ناول الصدقه السائل قبله ثم ناوله. حليه الأولياء 1/ 453.$ و كان إذا أتاه (على بن الحسين) السائل رحب به و قال مرحباً بمن يحمل زادى إلى الآخره. مطالب السئول/ 412؛ صفه الصفوه 95: 2/ 165؛ كشف الغمه: 3/ 288$

سيره اقتصادى در رفتار خانوادگى

اشاره

گفتيم زندگى دنيوى براى امامان هدف نبود. بى گمان همه آن ها زندگى زاهدانه داشتند اما اين موضوع سبب نشد كه اعضاى خانواده را از نظر اقتصادى در مضيقه قرار دهند. به اين موضوع در سيره خانوادگى اشاره شد.

منابع مالى
اشاره

تمام امامان، در هرشرايط اقتصادى، انفاقات مالى داشته اند. بذل و بخشش و رسيدگى به امور نيازمندان يكى از ويژگى هاى معصومين بود. اما در مورد اينكه

ص:143

آن پيشوايان، اين اموال را از كجا و چگونه فراهم مى كردند و چه منابع مالى در اختيار داشتند، چندان بحث نشده است. در هرصورت، منابع مالى ذيل تأمين كننده برخى از انفاقات بود.

1- كار
اشاره

همه امامان (ع) درضمن تعليم و تربيت به كار در مزرعه و نخلستان نيز مى پرداختند.

امام على (ع)

عن أبى عبدالله (ع) قال: كان أميرالمؤمنين (ع) يضرب بالمر و يستخرج الأرضين، و كان رسول الله (ص) يمص النوى هسته$ بفيه و يغرسه فيطلع من ساعته و إن أميرالمؤمنين (ع) أعتق ألف مملوگ من ماله و كد يده. الكافى 5/ 74؛ الارشاد/ 272؛( عن سعيد بن كلثوم، قال: كنت عند الصادق جعفر بن محمد( ع)، فذكر أميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام ..... ولقد أعتق من ماله ألف مملوك فى طلب وجه الله والنجاه من النار، مما كد بيديه ورشح منه جبينه ...) بحار الأنوار 46/ 74- 75$ عن أبى جعفر (ع) قال: لقى رجل أميرالمؤمنين (ع) و تحته وسق الوسق: ستون صاعا او حمل بعير$ من نوى فقال له: ما هذا يا أباالحسن تحتگ؟ فقال: مائه ألف عذق درخت خرما$ إن شاء الله، قال: فغرسه فلم يغادر منه نواه واحده. كافى 5/47 57 بحار الأنوار 41/85 $ عن أبى عبدالله (ع) قال: إن أميرالمؤمنين (ع) كان يخرج و معه أحمال النوى، فيقال له: يا أباالحسن ما هذا معگ؟ فيقول: نخل إن شاء الله، فيغرسه فلم يغادر منه واحده. كافى 5/47 -57 بحار الأنوار 41/85 $

امام على بن الحسين (ع)

ص:144

محمد بن منكدرگويد: مى خواستم محمد بن على را نصيحت كنم، اما او مرا نصيحت كرد. پرسيدند: چگونه؟ گفت: به يكى از نواحى مدينه رفتم. محمد بن على را ديدم كه كار مى كند و عرق مى ريزد. باخود گفتم مردى از قريش با اين حال در طلب دنياست، مى روم تا اورا نصيحت كنم. نزدش رفتم و سلام كردم و او با مهربانى جواب داد. گفتم مردى از قريش با اين حال درطلب دنياست؟ اگر اجلت فرا رسد چه مى كنى؟ جواب داد:

فقال (ع): لو جاءنى الموت و أنا على هذه الحاله جاءنى و أنا فى طاعه من طاعه الله عزوجل. اكفُّ بها نفسى و عيالى عنك و عن النّاس، و إنما كنت أخاف أن لو جاءنى الموت و أنا على معصيه من معاصى الله. فقلت: صدقت يرحمگ الله أردت أن أعظگ فوعظتنى. الكافى 5/ 73 و 74؛ الفصول المهمه/ 210؛ مطالب السئول/ 411$

امام صادق (ع)

كانت له (الامام الصادق) ضيعه قرب المدينه تسمى (عين زياد)، فيها نخل كثير، فإذا نضج التمر أمر الوكلاء أن يثلموا فى حيطانها الثلم شكاف( راه)$ ، ليدخل الناس و يأكلوا من التمر و كان يأمر لجيران الضيعه الذين لايقدرون على المجى كالشيخ و العجوز و المريض لكل واحد منهم بمدّ من التمر، و ما بقى منهم يأمر بحمله إلى المدينه فيفرّق أكثره على الضعفاء و المستحقين، و كانت قيمه التمر الذى تنتجه الضيعه أربعه آلاف دينار، فكان ينفق ثلاثه آلاف منها، و يبقى له ألف. حياه الامام الصادق 1/ 64$ عن عبدالأعلى مولى آل سام قال: استقبلت أباعبدالله (ع) فى بعض طرق المدينه فى يوم صايف شديد الحر فقلت: جعلت فداگ حالگ عند الله عزوجل و قرابتگ من رسول الله (ص) و أنت تجهد لنفسگ فى مثل هذا اليوم؟ فقال: يا عبدالأعلى خرجت فى طلب الرزق لأستغنى عن مثلك الكافى 5/ 74$ و لما ثار محمد بن عبد

ص:145

الله (ذى النفس الزكيه) ترك الإمام الصادق (ع) المدينه، و ذهب إلى أرض له بالفُرع، فلم يزل هناگ مقيماً حتى قتل محمّد. كشف الغمه 2/ 162 وعنه فى بحار الأ نوار 47/ 5$

امام كاظم (ع)

محمد بن عبدالله البكرى، قال: قدمت المدينه أطلب بها دينا فقلت، لو أتيت موسى بن جعفر فشكوت إليه، فأتيته بنقمى (جانب أحد، و هو موضع من أعراض المدينه. كان لآل أبى طالب.) فى ضيعته، فخرج إلى، و أكلت معه، فذكرت له قصتى فأعطانى ثلاث مئه دينار. سير اعلام النبلاء 6/ 271$

امام هادى (ع)

امام هادى (ع): ... يذهب نهاره إلى عمله فيقف تحت الشمس يعمل فى مزرعته ... سيره الإمام على الهادى/ 59$ اين امام بزرگوار، وقتى به سامراء تبعيد شد، آنجا نيز به كار در مزرعه مى پرداخت. الاتحاف بحبّ الاشراف: 176. والفصول المهمه/472 . والصواعق المحرقه: 312.$ عن الحسن بن على بن أبى حمزه، عن أبيه قال: رأيت أبا الحسن (الثالث) (ع) يعمل فى أرض له قد استنقعت پاهايش از عرق خيس شده بود$ قدماه فى العرق، فقلت له: جعلت فداگ أين الرجال؟ فقال: يا على قد عمل باليد من هو خير منى فى أرضه و من أبى، فقلت له: و من هو؟ فقال: رسول الله (ص) و أميرالمؤمنين و آبائى (ع) كلهم كانوا قد عملوا بأيديهم و هو من عمل النبيين و المرسلين و الأوصياء و الصالحين. كافى 5/ 76؛ سيره الإمام على الهادى/ 59.$

ص:146

كار در مزرعه و نخلستان و احياى زمين، از موضوعاتى است كه امام على (ع) و پس از او، ديگر امامان نيز به آن پرداخته اند و درآمد حاصله و درمواردى نيز اصل ملكى را كه احيا كرده بودند، بخشيده اند.

2- تجارت

تجارت، يكى از راههاى درآمد بوده است. رسول خدا (ص) و اجداد آن حضرت از طريق تجارت امرار معاش مى كردند و برخى از ائمه (ع) نيز تجارت داشتند.

عن محمد بن عذافر عن أبيه قال: أعطى أبوعبدالله (ع) أبى ألفا و سبعمائه دينار فقال له: أتجر بها ثم قال: أما إنه ليس لى رغبه فى ربحها و إن كان الربح مرغوبا فيه و لكنى أحببت أن يرانى الله عزوجل متعرضا لفوائده. قال: فربحت له فيها مائه دينار ثم لقيته فقلت له: قد ربحت لگ فيها مائه دينار. قال: ففرح أبوعبدالله (ع) بذلگ فرحا شديدا فقال: لى أثبتها فى رأس مالى. كافى 5/ 76 و 77$

3- ارث

ائمه معصومين (ع) املاكى داشتند كه از پدر به ارث برده بودند. آن املاك، يكى از منابع درآمد مالى به شمار مى آمد.

لقد كان (الحسين) كثير البر و الصله فقد روى أنّه ورث أرضاً و أشياء فتصدّق بها قبل أن يقبضها. حياه الإمام الحسين: 1/ 135$

4- خمس

خمس، يكى از منابع مالى است كه خدا و پيامبر، آن را در اختيار ائمه قرار داده اند.

مصرف آن به طوركامل دراختيار معصوم است كه هرگونه خواست مصرف كند. پس ازشهادت امام على (ع) و صلح امام حسن (ع) جامعه اسلامى عملًا به دو گروه شيعه و طرفداران خلافت تقسيم شدند.

ص:147

پيروان ائمه يعنى شيعيان، خمس اموال خود را به امام عصرخود مى دادند. هر چند به دليل اختناق سياسى حاكم بر جامعه و جلوگيرى از ارتباط مردم با امامان، فرستادن خمس با مشكلات بسيار رو به رو بود، اما خمس در هر شرايطى يا براى امام فرستاده مى شد و يا به نمايندگان و وكلاى امام تحويل مى گرديد. اين اموال در جهت مصالح شيعيان و ... به مصرف مى رسيد.

امامان در موضوع خمس، دستور اكيد داده اندكه بايد به امام تحويل داده شود:

قال (ع): من اشترى شيئاً من الخمس لم يعذره الله، اشترى ما لايحلّ له.

و قال (ع): لايحلّ لأحد أن يشترى من الخمس شيئاً حتّى يصل إلينا حقّنا. كافى 3/ 505$ احملوا الى الخمس فإنى لست آخذه منكم سوى عامى هذا. اعلام الهدايه 11/ 44،$ محمد بن على بن شاذان النيسابورى قال: اجتمع عندى خمسمائه درهم تنقص عشرين درهما فأنفت أن أبعث بخمس مائه تنقص عشرين درهما فوزنت من عندى عشرين درهما و بعثتها إلى الأسدى و لم أكتب مالى فيها، فورد: وصلت خمسمائه درهم لگ منها عشرون درهما. كافى 1/ 523.$ در اينكه خمس، ملك شخصى امام است يا مربوط به منصب امامت مى باشد، اختلاف نظر وجود دارد. برخى اين ديدگاه را ترجيح داده اند كه خمس، مال منصب امامت است. هرچه باشد، نتيجه يكى است. زيرا معصومين (ع) به دليل زندگى زاهدانه اى كه بايد مى داشتند اموال شخصى و غيرشخصى را در جهت مصالح اسلام و مسلمين مصرف مى كردند.

5- زكات

ص:148

زكات، از ديگر منابع مالى است كه از سوى شيعيان به امام و يا با اجازه امام به نمايندگان تحويل داده مى شد. در هر صورت در جهت رفع نياز نيازمندان و ... مصرف مى گرديد.

عن ضريس قال: سأل المدائنى أباجعفر (ع) قال: ان لنا زكاه نخرجها من أموالنا، ففيمن نضعها؟ فقال (ع): فى أهل ولايتگ. قال: انى فى بلاد ليس فيها أحد من أوليائگ. فقال (ع): ابعث بها الى بلدهم تدفع اليهم، و لاتدفعها الى قوم ان دعوتهم غداً إلى أمرگ لم يجيبوگ. و قال (ع): إنّما موضعها أهل الولايه. و كان يقدّم المهاجرين و أصحاب العقل و الفقه على غيرهم، فحينما سئل (ع) عن كيفيه العطاء فقال (ع): اعطهم على الهجره فى الدين و العقل و الفقه. كافى 3/ 545 و 549$

6- هدايا و نذورات

از ديگر منابع، مالى هدايا و نذورات بود كه ازسوى شيعيان به امام معصوم يا وكيل او تحويل داده مى شد و يا با اجازه امام، در موارد تعيين شده، مصرف مى شد.

عن إسحاق الجلاب قال: اشتريت لأبى الحسن (ع) غنما كثيره، فدعانى فأدخلنى من إصطبل داره إلى موضع واسع لاأعرفه، فجعلت أفرق تلگ الغنم فيمن أمرنى به، فبعث إلى أبى جعفر و إلى والدته و غيرهما ممن أمرنى ... كافى 1/ 498- 500$ متوكل عباسى مريض شد. مادرش نذركرد اگر شفا يابد، اموال بسيارى به امام ابوالحسن (ع) بدهد. امام نيز آن ها را به دارويى راهنمايى كرد و شفا يافت. مادرمتوكل ده هزار دينار براى امام فرستاد. برخى جاسوسى كردند كه ابوالحسن

ص:149

اموال بسيارى جمع كرده است. مأمورين، شبانگاه به منزل امام هجوم بردند ... و ثابت شد اموالى بوده كه مادر متوكل فرستاده است. كافى 1/ 499( مأمورين، خانه امام را بازرسى كردند واموال رانزد متوكل بردند. وى مهر مادرش را ديد ومادرش جريان را به او خبرداد وتمام اموال را به منزل امام برگرداند. فحملته ورددت السيف والكيسين و قلت له: يا سيدى عز على، فقال لى:" سيعلم الذين ظلموا أى منقلب ينقلبون"$

7- وصيت

عن بدر غلام أحمد بن الحسن قال: وردت الجبل الجبل بالتحريك كوره بين بغداد وآذربيجان$ و أنا لاأقول بالإمامه، أحبهم جمله إلى أن مات يزيد بن عبدالله فأوصى فى علته أن يدفع الشهرى السمند الشهرى ضرب من البرذون. والسمند فرس له لون، معروف$ و سيفه و منطقته إلى مولاه فخفت إن أنا لم أدفع الشهرى إلى إذ كوتكين كان من امراء الترك من اتباع بنى العباس$ نالنى منه استخفاف فقومت الدابه و السيف و المنطقه بسبعمائه دينار فى نفسى و لم اطلع عليه أحدا فإذا الكتاب قد ورد على من العراق: وجه السبع مائه دينار التى لنا قبلگ من ثمن الشهرى و السيف و المنطقه. اصول كافى 1/ 522$ قال أحمد بن الحسن: أوصى يزيد بن عبدالله بدابه و سيف و مال و أنفذ ثمن الدابه و غير ذلگ و لم يبعث السيف فورد: كان مع ما بعثتهم سيف فلم يصل (أو كما قال). اصول كافى 1/ 523$ على بن محمد قال: كان ابن العجمى جعل ثلثه للناحيه و كتب بذلگ و قد كان قبل إخراجه الثلث دفع مالا لابنه أبى المقدام، لم يطلع عليه أحد فكتب إليه فأين المال الذى عزلته لأبى المقدام. اصول كافى 1/ 524$

8- مصادره برخى اموال حكومتيان

چنان كه درباره امام حسين (ع) نقل شده، اموالى از يمن براى دمشق

ص:150

فرستاده شده بود. آن حضرت آن اموال را تصرف و بين نيازمندان تقسيم نمود و به معاويه نامه نوشت: من الحسين بن علىّ الى معاويه بن أبى سفيان، أمّا بعد فإنّ عيراً مرّت بنامن اليمن تحمل مالًا و حُللًا و عنبراً و طيباً إليگ لتودعها خزائن دمشق و تعلّ بها بعد النّهْل بنى أبيگ، و إنّى احتجتها اليها فأخذتها، و السلام. نهج البلاغه 4/ 327$

يكى از مردم كوفه كه ازشيعيان حضرت على (ع) بود، به سامرا رفت تا از امام هادى (ع) استمداد كند. آن حضرت در منزل نبود. به وى گفتند: امام در مزرعه اى درخارج شهركار مى كند. اوناگزير به خارج شهر، نزد آن حضرت رفت وموضوع نيازخود را خدمت امام عرض كرد وآن حضرت نيز آن مبلغ را نداشت و به خط مبارك نوشت كه ايشان اين مبلغ را ازمن طلب دارد وفرمود: وقتى به سامرا برگشتم ومردم نزد من آمدند، شمانيزبياييد وبگوييد ازشما اين مقدارطلب دارم واصراركنيد كه بدهم. هرچه عذرآوردم، نپذيريد. مرد عرب همان گونه كه امام دستور داده بود، انجام داد وامام مى فرمود: ندارم. برخى از درباريان كه آنجا بودند، موضوع را به متوكل خبر دادند ومتوكل دستور داد مبلغ سى هزار درهم به امام بدهند وامام آن را به مرد عرب دادوفرمود:

خذ هذا المال و اقضِ منه دينگ، و انفق الباقى على عيالگ و أهلگ و اعذرنا. و أكبر الاعرابى ذلگ، و قال للامام: إن دينى يقصر على ثلث هذا المبلغ. فأبى الإمام (ع) أن يستردّ منه من الثلاثين شيئاً، فولّى الاعرابى و هو يقول: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسالَتَهُ. الاتحاف بحبّ الاشراف: 176. والفصول المهمه لابن الصباغ: 274. والصواعق المحرقه: 312.$

عن إسماعيل بن سلام، و فلان بن حميد، قالا، بعث إلينا على بن يقطين، فقال: اشتريا راحلتين و تجنبا الطريق، و دفع إلينا مالا و كتبا حتى توصلا ما معكما من المال و الكتب إلى أبى الحسن موسى (ع) و لايعلم بكما أحد. قالا: فأتينا الكوفه فاشترينا راحلتين و تزودنا زادا و خرجنا نتجنب الطريق حتى إذا صرنا

ص:151

ببطن الرمه شددنا راحلتنا و وضعنا لهما العلف و قعدنا نأكل، فبينا نحن كذلك إذا راكب قد أقبل و معه شاكرى اجير ومستخدم$ . فلما قرب منا فإذا هو أبوالحسن موسى (ع) فقمنا إليه و سلمنا عليه و دفعنا إليه الكتب و ما كان معنا فأخرج من كمه كتبا فناولنا إياها، فقال: هذه جوابات كتبكم. اختيار معرفه الرجال- الشيخ الطوسى 735-/ 821$

9- موقوفات ائمه

موقوفات ائمه (ع) كه از آن ها تحت عنوان صدقات ياد شده و از زمان رسول خدا (ص) آغازشده است، بخشهاى مفصلى دارد كه شرح آن دركتاب هاى حديث وفقه وتاريخ به صورت گسترده آمده و روايات بسيارى در اين خصوص نقل شده است.

عن عبد الرحمان بن الحجاج قال: بعث إلى أبوالحسن (ع) بوصيه أميرالمؤمنين (ع) و بعث إلى بصدقه أبيه مع أبى إسماعيل مصادف، و ذكر صدقه جعفر بن محمد (ع) و صدقه نفسه:

بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما تصدق به موسى ابن جعفر، تصدق بأرضه مكان كذا و كذا، و حدود الأرض كذا و كذا، كلها و نخلها و أرضها و مائها و أرجائها و حقوقها و شربها من الماء و كل حق هو لها فى مرفع أو مظهر، أو عنصر، أو مرفق، أو ساحه، أو مسيل، أو عامر، أو غامر، تصدق بجميع حقه من ذلك على ولده من صلبه الرجال و النساء يقسم، و إليها ما أخرج الله عزوجل من غلتها بعد الذى يكفيها فى عمارتها و مرافقها، و بعد ثلاثين عذقا يقسم فى مساكين أهل القريه بين ولد موسى بن جعفر للذكر مثل حظ الأنثيين ... بحار الأنوار 48/ 282 281$

10- كرامات

ائمه در برخى موارد، براى رفع نياز بعضى از افراد، از معجزه نيز استفاده

ص:152

مى كردند.

قال الزهرى: كنت عند على بن الحسين (ع) فجاءه رجل من أصحابه، فقال له على بن الحسين (ع): ما خبرك أيها الرجل؟ فقال الرجل: خبرى يا ابن رسول الله أنى أصبحت و على أربعمائه دينار دين لاقضاء عندى لها، و لى عيال ثقال ليس لى ما أعود عليهم به، قال: فبكى على بن الحسين (ع) بكاءا شديدا، فقلت له: ما يبكيك يا ابن رسول الله؟ فقال: و هل يعد البكاء إلا للمصائب و المحن الكبار؟ قالوا: كذلك يا ابن رسول الله، قال: فأيه محنه و مصيبه أعظم على حر مؤمن من أن يرى بأخيه المؤمن خله فلايمكنه سدها و يشاهده على فاقه فلايطيق رفعها، قال: فتفرقوا عن مجلسهم ذلك، فقال بعض المخالفين- و هو يطعن على على بن الحسين (ع)-: عجبا لهؤلاء يدعون مره أن السماء و الأرض و كل شئ يطيعهم، و أن الله لايردهم عن شئ من طلباتهم، ثم يعترفون أخرى بالعجز عن إصلاح حال خواص إخوانهم، فاتصل ذلك بالرجل صاحب القصه، فجاء إلى على بن الحسين (ع) فقال له: يا ابن رسول الله بلغنى عن فلان كذا و كذا، و كان ذلك أغلظ على من محنتى، فقال على بن الحسين (ع): فقد أذن الله فى فرجك، يا فلانه احملى سحورى و فطورى، فحملت قرصتين، فقال على بن الحسين (ع) للرجل: خذهما فليس عندنا غيرهما فان الله يكشف عنك بهما و ينيلك خيرا واسعا منهما، فأخذهما الرجل و دخل السوق لايدرى ما يصنع بهما و يتفكر ...

نان ها را به يك عدد ماهى وقدرى نمك فروخت. ماهى را به منزل برد وشكافت. دو عدد لؤلؤ گران قيمت بيرون آمد. پس ازاندكى صاحبان ماهى ونمك، نان ها را آوردند وگفتند: اين نان براى ما قابل استفاده نيست، مال خود شما باشد. ماهى ونمك را نيز به شما بخشيديم. وقتى آن ها رفتند، كسى ازجانب امام

ص:153

آمد وگفت: امام فرمود: نان ها را به خود ما برگردانيد. خداوند مشكل شما را حل كرد وآن شخص دو عدد لؤلؤ را به اموال بسيار فروخت. بحارالأنوار 46/ 20.$ از اين داستان چنين استفاده مى شود:

الف: هركس بايد در برابر مشكلات ديگران آن چنان احساس مسؤوليت كند كه اگرنتواند برطرف كند، اين احساس او را به گريه وا دارد.

ب: گرفتارى وناگوارى مومنان را بايد مصيبت بزرگ دانست.

ج: افرادى از مخالفان، درمجالس ومحافل ائمه حضور مى يافتند تا ازموضوعاتى كه پيش مى آيد، استفاده نموده وبرضد ائمه تبليغ كنند.

د: ائمه زمانى ازمعجزه استفاده مى كردند كه خداوند اجازه داده باشد. درنتيجه هركجا معجزه اى واقع شده، خداوند اجازه داده است.

ه: ائمه از طريق الهام يافرشتگان باخداوند مرتبط مى باشند ودر موارد لازم دستوراتى ازجانب خداوند فرستاده مى شده وائمه طبق آن ها عمل مى كردند.

ص:154

خلاصه و نتيجه

سيره اقتصادى امامان، به سيره حكومتى و سيره شخصى در روابط اجتماعى و سيره خانوادگى تقسيم مى شود و هر كدام آن ها مبانى و اصول كلى داشته است. از جمله اصول كلى در سيره اقتصادى و حكومتى امور ذيل بوده اند: بهره ورى بيشتر از منابع اقتصادى، احياى ذخاير طبيعى، عمارت و آبادانى زمين، عدم انباشتن ثروت، رسيدگى به امور نيازمندان، واگذارى مسؤوليت به افراد كاردان و مورد اعتماد، صرفه جويى در مصرف بيت المال، التزام به زهد و پارسايى به عنوان رهبر جامعه، برابرى در تقسيم بيت المال، برگرداندن اموالى كه به ناحق تصرف شده است. مواردى ازسيره اقتصادى در روابط اجتماعى، امورذيل بوده است: انفاق، اطعام، احترام به نيازمندان، اخلاص، تشويق ديگران به انفاق، كار، خمس، زكات، تجارت، ارث، مصادره اموالى كه در اختيارحكومت ها بوده است، هدايا و نذورات و موقوفات كه از منابع مهم درآمد اقتصادى امامان بوده است.

ص:155

پرسش هاى اين فصل

پنج مورد از مبانى كلى سيره اقتصادى را بر شماريد.

پنج مورد از اصول سيره اقتصادى را بيان كنيد.

از نامه امام على (ع) به مالك اشتر درباره ماليات، چه مطالبى استفاده مى شود؟

دستور امام على (ع) درباره كارگزاران چه بود؟

دو نمونه از زهد امام على (ع) را توضيح دهيد.

چرا امام على (ع) فرمود: بايد ثروتهايى كه درزمان عثمان دراختيارافراد قرارگرفته، به بيت المال برگردد؟

چهارنمونه ازانفاق هاى ائمه را بيان كنيد.

فلسفه انفاق شبانه را بيان كنيد.

منابع اقتصادى ودرآمد ائمه رانام ببريد.

ازداستان امام سجاد (ع) كه نيازيكى ازشيعيان را ازطريق معجزه برطرف كرد، چه استفاده هايى مى شود؟

ص:159

فصل ششم مبانى اعتقادى

پيش درآمد

نقش بنيادى رسالت مداران الهى در فرهنگ، تجلى مى كند. فرايند حضور فعال ائمه درعرصه فرهنگى، تعليم وتربيت رابرمبناى توحيداعتقادى، ايمان به خداوند، فضايل اخلاقى، گسترش آموزه هاى معنوى درجامعه و ... در پى دارد.

تعليم وتربيت، با تكيه بر وحى وآموزه هاى آسمانى ازوظايف اصلى پيامبران بود. خداوند درچند جاى قرآن براين موضوع تأكيد كرده است:

هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الأمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكتَابَ وَ الْحِكْمَهَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ. جمعه 62/ 3.$ اين آيه شريفه خط مسؤوليت فرهنگى پيامبران را به خوبى ترسيم كرده است.

الف. اثبات رسالت آسمانى: به وسيله ارائه دليل و معجزه و آيه.

ب. هدف اصلى بعثت: تزكيه، پاكيزه ساختن و تربيت انسان ها.

ج. ابزار تزكيه: به آموزش هاى كتاب آسمانى و دانش، استوار مى باشد و هر آگاهى كه جامعه به آن نيازمند است، به دو دسته كلى، دانش وحى و دانش عقلى تقسيم مى شود.

د. محروم شدن ازبعثت پيامبران و يا نپذيرفتن سخن آن ها، گمراهى فراگير را در پى دارد. چنان كه پذيرش نيز، هدايت وسعادت جاودانه را در پى دارد.

ص:160

مسؤوليت وجايگاه فرهنگى امامان معصوم نيز عيناً همان است كه دراين آيه بيان شده است. ازاينجامى توان به خوبى دانست كه انزواى فرهنگى معصومين درجامعه چه خسارت هاى غيرقابل جبرانى را در پى داشته است.

زيرا به همان نسبت كه آثار وجودى پيامبران و امامان معصوم درجامعه گسترده است، محروميت از اين نعمت بزرگ الهى نيز، خسارت عظيمى در پى دارد.

آثاراعتقادى وفرهنگى رسالت مداران الهى در دوگستره زندگى دنيوى واخروى غيرقابل شمارش است ودرتمام زواياى زندگى فردى و اجتماعى تأثيرى شگرف دارد. همان گونه كه درعرصه هاى اجتماعى اعم ازسياسى، اقتصادى، آداب ورسوم وروابط اجتماعى تأثيرآشكاردارد، درزندگى شخصى و روابط خانوادگى و زندگى شخصى نيزتأثيرعميق دارد. به همين جهت، در نخستين دعوت پيامبران و امامان معصوم، تعارض بين آن هاوحكومتيان ظاهرگرديد. هرزمان كه پيامبرى برانگيخته شد، سلاطين با آنها به ستيز پرداختند. زيراپيامبرى وامامت با سلطنت تعارض ذاتى وتضاد ماهوى دارند. حضورهركدام وجود ديگرى را نفى مى كند. براين اساس، رهبران الهى هيچ گاه با سلاطين درتعامل و سازش برنيامدند. زيرا طاغوت و خدا هيچ گاه در انديشه و عمل قابل جمع نيستند.

خاستگاه اصلى اين تعارض، نزاع برسرحكومت نبود. چه آنكه هدف پيامبران حكومت نبود. حكومت در نزد پيامبران ابزارى بود كه زمينه تحقق اهداف بعثت را فراهم مى ساخت. اصلى ترين اقدام پيشوايان الهى، اصلاح فرهنگى، بود. بديهى است كه اصلاح فرهنگى نخست: بدون حكومت تحقق نمى يابد ودوم: اگر اصلاح فرهنگى صورت گيرد، سلطنت را نفى مى كند. بديهى است كه اگرجامعه ازنظر فرهنگى اصلاح شود، حكومت غيرالهى را نمى پذيرد. چون برمبناى سلطه ظالمانه برخى بر بعضى ديگراستواراست. حكومتيان، اين موضوع راخوب مى دانستند كه اگرپيامبران وامامان به تعليم وتربيت بپردازند استمرارحكومت آن ها غيرممكن

ص:161

مى شود. ازاين روازحضور آن ها درعرصه تعليم و تربيت جلوگيرى كردند. درنتيجه ستيزمشركان با پيامبران وستيزسلاطين بنى اميه و بنى عباس با امامان معصوم خاستگاه واحدى داشته است. ابزار و وسايلى كه استفاده كرده اند نيز همانند بوده است.

اين مقدمه به نسبت طولانى را براى اين آوردم تا روشن شود كه:

1- فلسفه امامت معصومين، حضور آن ها در عرصه تعليم و تربيت است.

2- تعليم وتربيت، مسؤوليت اصلى آن ها بود. مبارزات سياسى نيز براى آن بود كه زمينه تحقق اين مسؤوليت را فراهم سازند.

3- حضورامامان معصوم درعرصه تعليم وتربيت، پايه هاى حكومت طاغوتيان را متزلزل و استمرار حكومت آن ها را ناممكن مى ساخت.

4- تعارض امامان معصوم باحاكمان و حكومتيان، نخست تعارض فكرى و فرهنگى بود كه سازش را با آن ها در تمام ابعاد زندگى اجتماعى ناروا مى ساخت.

و اينك به برخى از جلوه هاى سيره فرهنگى معصومين، در بستر تاريخ مى پردازيم.

عن أبى سعيد الخدرى قال: قال رسول الله (ص): إنى تارگ فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتى أهل بيتى فإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض. المسند، أحمد بن حنبل 7/ 19332 و 4/ 11131 و 4/ 11104 و 4/ 11561؛ المستدرك 3/ 161/ 4711/ 309؛ عجم الكبير 5/ 73؛ مسند ابى يعلى 3/ 35/ 297؛ المصنف، ابن ابى شيبه 7/ 176 مناقب الإمام أميرالمؤمنين( ع)- محمد بن سليمان الكوفى 2/ 167- 168$

مسؤوليت در برابر قرآن

اشاره

پيامبران الهى و امامان معصوم در برابركتاب هاى آسمانى، چهارمسؤوليت ويژه دارند.

ص:162

الف- صيانت از تحريف.

ب- تفسير و تبيين آن براى مردم.

ج- عمل به آن.

د- اجراى دستورهاى آن در جامعه.

جمع آورى و صيانت قرآن از تحريف

گرچه خداوند ضمانت كرده كه قرآن را ازتحريف حفظ مى كند، اما بخشى از اين مسؤوليت را برعهده پيامبر و امامان گذاشته است. به اين جهت، رسول خدا (ص) در دو دوران مكى و مدنى دستور داد قرآن راحفظ كنند وبنويسند و حفظ و نوشته خود را براى پيامبر ويكديگر بازخوانى كنند. رسول خدا (ص) اين مسؤوليت را پس ازخود به امام معصوم واگذار كرد. براى همين هدف به امام على (ع) دستورداد قرآن را جمع آورى كند:

و روى عن الإمام جعفر بن محمد الصادق (ع): أنّ رسول الله (ص) قال لعلىّ (ع): يا علىّ! القرآن خلف فراشى فى المصحف و الحرير و القراطيس فخذوه، و اجمعوه، و لاتضيّعوه كما ضيّعت اليهود التوراه، فانطلق علىّ (ع) فجمعه فى ثوب أصفر. المناقب لابن شهر آشوب: 2/ 41، وفتح البارى: 10/ 386، والإتقان للسيوطى: 1/ 51$ و جاء أيضاً أنّ الإمام عليّاً (ع) رأى من الناس طيره سستى$ عند وفاه النبىّ (ص) فأقسم أنّه لايضع على ظهره رداءه حتى يجمع القرآن، فجلس فى بيته ثلاثه أيام حتى جمع القرآن. الفهرست/ 30$ اين دستور رسول خدا (ص) به حضرت على (ع) جزبراى آن نبود كه خواست قرآن ازتحريف حفظ شود ومبناى عمل قرارگيرد. حضرت على (ع) نيزدراجراى اين

ص:163

دستور خدا وپيامبر، درنخستين فرصت، قرآن راجمع آورى نمود و به حكومتيان ارائه داد:

كما روى أنّ عليّاً (ع) انقطع عن الناس مدّهً حتى جمع القرآن، ثمّ خرج إليهم فى إزار يحمله و هم مجتمعون فى المسجد، فلمّا توسّطهم وضع الكتاب بينهم ثمّ قال: إنّ رسول الله (ص) قال: إنّى مخلّف فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا كتاب الله و عترتى أهل بيتى و هذا كتاب الله و أنا العتره، و قال لهم: لئلّا تقولوا غداً إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَهِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ/ اعراف/ 172$ . ثمّ قال: لاتقولوا يوم القيامه إنّى لم أدعكم إلى نصرتى و لم اذكّركم حقّى و لم أدعكم إلى كتاب الله من فاتحته إلى خاتمته. المناقب لابن شهرآشوب: 2/ 41 .. كتاب سليم بن قيس: 32، ط-. مؤسّسه البعثه$

فقال له عمر: إن يكن عندگ قرآن فعندنا مثله فلا حاجه لنا فيكما. اعلام الهدايه 2/ 145.$ اقدام امام على كه درنخستين فرصت قرآن را به خط خود نوشت و به حكومتيان ارائه داد و قرآن و اهل بيت را براى هدايت و تربيت جامعه معرفى كرد، از دو جهت ضرورى بود:

اول: انجام وظيفه و مسؤوليت الهى خود.

دوم: اگر بپذيرند، هدايت شوند و اگر نپذيرند، حجت بر آن ها تمام گردد.

اين اقدام مستلزم پيام هاى ذيل بود:

1: قرآن به طوركامل نزد ما اهل بيت است و ما مسؤوليت حفظ آن را برعهده داريم.

2: حكومتيان گرچه حكومت را از مسيراصلى منحرف كردند، اما بدانند كه چنين اقدامى درباره قرآن نمى توانند انجام دهند.

3: مسلمانان بايد قرآن را از ما بپرسند و براى فهم قرآن به ما مراجعه كنند.

ص:164

4: معرفى خود واهل بيت (ع) به عنوان رهبران الهى واينكه سرچشمه واساس هدايت جامعه، ما اهل بيت هستيم.

5: حل مشكلات فكرى، اعتقادى و دينى. زيرا موارد بسيارى پيش آمد كه عمر مى گفت: لولا على لهلگ عمر. لاأبقانى الله لمعضله ليس لها أبوالحسن. اسد الغابه 4/ 22، وتهذيب التهذيب 7/ 296، وتاريخ دمشق 3/ 39 حديث 1071، والرياض النضره 2/ 197، وكنز العمال 5/ 832.$ 6: بيان حكم خدا وجلوگيرى از انحراف.

نياز به تفسير

اشاره

ضرورى است كه هركتاب، نامه، خطابه و شعركه درهرموضوعى نوشته و ارائه شده باشد، دست كم بخشى از آن نياز به تفسير و تأويل دارد. مى بينيم كه بركتاب هاى فقهى، روايى، قصيده ها، خطابه ها و همچنين كتاب هاى ادبيات در طول تاريخ، شرح و تفسير نوشته شده است. حتى برشرح و تفسير نيز شرح و تفسير ديگر نگاشته اند. چنان كه برصحاح شش گانه اهل سنت شرح هاى بسيار نوشته شده، كتاب هاى فقهى و ادبيات آن ها نيزهمين گونه است. در اين صورت هيچ كس نمى تواند بگويد: قرآن نياز به تفسير ندارد و يا مدعى شود كه هرچه من مى فهمم، درست است و فهم ديگران باطل است. دراين صورت فهم هيچ فقيه، مفسر، انديشمند مسلمان نمى تواند ضابطه درست فهميدن قرآن باشد تا درستى ديگرانديشه ها را باانديشه و فهم او ارزيابى كرد. پس ضابطه درست فهميدن قرآن چيست؟

ضابطه درست فهميدن قرآن

ضرورى است كه كسى قرآن را خوب مى فهمد و مفاهيم آن را خوب مى داند و دانسته هاى خود را خوب براى مردم بيان مى كند كه قرآن بر او نازل شده باشد و

ص:165

مسؤوليت بيان آن را از جانب خداوند بر عهده داشته باشد. ترديدى نيست كه تفسير قرآن به دو دليل ذيل، منحصر به رسول خدا (ص) است:

الف: قرآن برآن حضرت نازل شد. اوكه نخستين مخاطب قرآن بود، مى دانست كه منظورخداوند چيست.

ب: رسول خدا مسؤوليت داشت كه قرآن را براى جامعه بيان كند.

اين مسؤوليت نيزمستلزم آن است كه نخست خود بداند كه مفاهيم قرآن چيست و منظورخداوند كدام است؛ تا بتواند آنچه را كه خداوند بيان كرده و به آن دستورداده است، براى جامعه تفهيم، تبيين و تفسيركند و توضيح دهد واجرا كند.

به اين دو دليل، تنها ضابطه ومعيارتفسير و درست فهميدن قرآن، رسول خداست.

انحصار فهم كامل قرآن به ائمه

رسول خدا (ص)، دانايى خود رابه طوركامل، به ويژه قرآن را به حضرت على (ع) آموخت و مسؤوليت تفسيرقرآن وبيان احكام شريعت راپس ازخود، برعهده آن حضرت و ديگر اوصياى پس از او نهاد. رسول خدا (ص) براى ايفاى اين مسؤوليت، قرآن وتفسير آن را به صورت ويژه به حضرت على (ع) آموخت. به همين جهت، آموزش هايى كه رسول خدا (ص) ويژه حضرت على (ع) ترتيب داد، براى هيچ كدام ازصحابه نقل نشده است و دليل بر اين است كه مسؤوليت بيان وتفسير قرآن پس از رسول خدا (ص) منحصربه حضرت على (ع) است. روايت مشهور ذيل نيزكه از رسول خدا (ص) نقل شده، دليل همين مطلب است.

رسول الله (ص) قال: أنا مدينه العلم و على بابها فمن أراد بابها فليأت عليا. فرائد السمطين 1/ 98$ هيچ كس نيزازصحابه به جزحضرت على (ع)، مدعى نشد كه علم و دانايى پيامبرنزد من است وهيچ كس نيز نگفت كه رسول خدا (ص) علم قرآن را به طور

ص:166

كامل به من آموخته و از تمام اسرار قرآن، مرا آگاه كرده است. اين حقيقت، ويژه حضرت على (ع) بود و تنها درباره او نقل شده و فقط ايشان فرموده است كه علم پيامبر نزد من است و من به تمام اسرار قرآن آگاه هستم.

آن حضرت فرمود:

ما نزلت على رسول الله (ص) آيه من القرآن إلّا أقرأنيها و أملاها علىَّ فكتبتها بخطّى، و علّمنى تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها، و دعا الله عزّوجلّ أن يعلّمنى فهمها، فما نسيت آيهً من كتاب الله عزّوجلّ و لا علماً أملاه علىّ فكتبته و ما ترك شيئاً علّمه الله عزوجل من حلال و حرام و لا أمر و لا نهى و ما كان أو يكون من طاعه أو معصيه إلّا علّمنيه و حفظته، فلم أنس منه حرفاً واحداً. كفايه الطالب للكنجى: 199، والاتقان للسيوطى: 2/ 187، وبحار الأنوار: 92/ 99.$ روايات، در اين خصوص كه رسول خدا (ص) نسبت به حضرت على (ع) عنايت ويژه داشت واينكه تفسير قرآن ويژه آن حضرت وديگر امامان معصوم مى با شد، بسيار است.

آموزش هاى ويژه اى كه رسول خدا (ص)، درباره قرآن، مخصوص حضرت على (ع) ترتيب داد، به همين جهت بود كه او مسؤوليت صيانت و تفسير قرآن را پس از رسول خدا (ص) برعهده داشت. آن حضرت نيز اين مسؤوليت را بر عهده امامان پس ازخود نهاد.

امام باقر (ع): إن العلم الذى نزل مع آدم (ع) لم يرفع، و العلم يتوارث، و كان علىّ (ع) عالم هذه الامه، و انه لم يهلگ منّا عالم قط إلّا خلفه من أهله من علم مثل علمه، أو ما شاء الله. اصول كافى 1/ 222$

ص:167

الامام الصادق (ع) قال: و الله إنى لأعلم كتاب الله من أوله إلى آخره كأنه فى كفى، فيه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما كان، و خبر ما هو كائن، قال الله عزَّوجلَّ: فيه تبيان كل شى ء. اصول كافى 1/ 229$ بديهى است كسى كه در جريان وحى قرار دارد، مفاهيم و تفسير قرآن را به طور كامل مى داند، منظور خداوند را از آيات قرآن، خوب مى فهمد، در موضوع كلام، يعنى عقايد و فقه نيز آگاهى كامل دارد، زيرا فهم كامل قرآن، مستلزم فهم كامل دين نيز هست. از اين جهت در اينجا فصل ديگرى گشوده مى شود كه تنها ائمه، دانايان كامل هستند و مى توانند به تمام پرسش هاى مردم پاسخ گويند.

امام و قرآن

تربيت و هدايت جامعه با دو چيز تحقق مى يابد: اول: كتاب خدا، دوم: پيشواى معصوم كه يكى صامت وديگرى ناطق است. به همين جهت، خداوند، كتاب وپيامبران را باهم فرستاد. تعامل كتاب وپيامبران اين بود كه كتاب مؤيد پيامبران ويا دليل اثبات پيامبرى ومعجزه آن ها ازيك سو و ازسوى ديگرجامع تمام دستورهاى مكتوب خداوند بود وپيامبران نيزبه نوبه خود مفسر و مبين و اجرا كننده آن دستورها بودند.

پيامبر اسلام و قرآن همين رابطه را داشتند. اين جايگاه پس از رسول خدا (ص)، به ائمه (ع) سپرده شد. آن حضرت، براى تبيين همين جايگاه امامان پس از خود فرمود:

انى تارگ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا لن يفترقا حتى يردا على الحوض.

ص:168

اين سخن دليل است كه هدايت كننده صامت هميشه بايد همراه هدايت كننده ناطق باشد و اين دوهدايت كننده به نام قرآن وعترت هميشه باهم هستند. عدم جدايى آن ها در دو بعدزمانى ومعنوى امرى حتمى است. بلكه به يك معنا امكان پذير نيست. زيرا آن ها در بعد عمل به قرآن، هيچ گاه از قرآن جدا نشدند و به هيچ عنوان بر خلاف قرآن عمل نكردند. چه آنكه رسول خدا (ص) دربعد عمل به كتاب آسمانى، هيچ گاه اعمالش جدا از دستورهاى قرآن نبود. درباره امامان نيز عدم افتراق در بعد عمل به قرآن به اين معناست كه تمام زندگى آن ها در راستاى عمل به كتاب خدا قرار دارد وافتراق در اين موضوع غير قابل تصور است، زيرا عصمت از شرايط امامت ومستلزم عمل به قرآن است. در بعد زمانى نيز زمين هيچ گاه خالى از حجت خدا نبوده كه يا درجامعه حضور داشته و يا غايب بوده است. آن حديث به اين موضوع نيز اشاره دارد:

جاودانه بودن اين دو هدايت كننده آسمانى، اين ويژگى ها را حتمى ساخت:

1- بايد جاودانه باشند، زمين هيچ گاه خالى از حجت نيست.

2- برتر از كلام و شخصيت همه انسان ها باشند.

3- همان گونه كه كتاب آسمانى معصوم است، تمام شئون زندگى ائمه نيز از انحراف، مصون باشند.

4- هيچ كس نتواند ادعا كند كه امام معصوم است و درباره هيچ كتابى ادعا نشود كه از جانب خداست و يا با كتاب آسمانى برابر است.

5- بين كتاب آسمانى و پيشواى الهى هيچ گونه تعارضى وجود نداشته است. آن چنان نيست كه كتاب آسمانى به موضوعى دستور دهد و پيشواى الهى به موضوع ديگر.

6- كتاب آسمانى، قانون مكتوب و امام معصوم، قانون ناطق و زنده و غيرمكتوب است. از اين جهت تعارض و تنافى بين آن ها منتفى است. زيرا هرچه كه كتاب خدا نفياً و اثباتاً به آن دستور مى دهد و پيشوايان معصوم نيز در زندگى

ص:169

و رفتارخود به آن عمل كرده وبه آن ها دستور داده اند. از سوى ديگر به هر چيزى كه آن ها دستور داده اند و در زندگى به آن ها عمل كرده اند، بايد ريشه واساس آن دركتاب آسمانى باشد. به اين جهت به هر وصف شايسته اى كه كتاب آسمانى موصوف گرديده، پيشوايان معصوم نيز به همان اوصاف موصوفند.

7- هدايت گرى كتاب خدا و معصومين نيز همانند و همگون است. از تمام ابزارهاى هدايت كه در قرآن از آن ها استفاده شده، از قبيل: بيان صريح و ساده موضوع و حكم، تشويق، جايزه و تهديد، بيان فرجام و نتيجه، ضرب المثل، تشبيه، كنايه، داستان، نتيجه گيرى از داستان، طرح يك جريان واقعى و اجتماعى و بيان علل و عوامل و فرجام آن ها، بيان سنت هاى استوار و ثابت الهى، بيان نمونه هاى لازم از زندگى مردم و افراد تاريخ سازچون سلاطين، فرمان روايان و مصلحان، پيامبران، صالحان، عابدان، گنهكاران و تبهكاران، انواع نعمت ها و عذاب هاى الهى و ... پيشوايان معصوم نيز از اينها و موارد ديگركه ابزارهاى تبليغ وهدايت به شمار مى آيند، استفاده نموده ودرايفاى نقش هدايت گرى خود از آن ها بهره جسته اند.

اقدام هايى كه ائمه انجام دادند، نمونه هايى از انجام همين مسؤوليت هدايت گرى آن هابوده است. عدم جدايى ائمه از قرآن، موضوعات ذيل را حتمى ساخته است.

ائمه دانايان كامل

اگرائمه، مسؤوليت صيانت قرآن از تحريف و بيان مفاهيم آن را بر عهده دارند، بايد به اصول و فروع دين نيز آگاهى كامل داشته باشند. اگر تمام دانستنى هاى مورد نياز بشرى به اجمال يا تفصيل در قرآن بيان شده است، ائمه نيز همه آن دانستنى ها را مى دانند و به تمام پرسش ها پاسخ مى دهند. به همين دليل ائمه هميشه فرموده اند: هر چه شما بپرسيد، ما مى دانيم.

ص:170

هركجا كه مسؤوليت معلمى آن ها مطرح شد، فرمودند ما همه چيز را مى دانيم. هيچ گاه و به هيچ عنوان اظهار عجز و ناتوانى نكردند. هيچ وقت نگفته اند ما نمى دانيم. پاسخ هيچ پرسشى را به دليل ندانستن به روز ديگر موكول نكردند. هيچ وقت مردم را براى دانستن به افراد ديگر ارجاع ندادند. پيش از اين در بحث عصمت نيز از اين موضوع ياد گرديد.

امام على (ع) فرمود:

و قال (ع): لايُقاس بآل محمد (ع) من هذه الامّه أحد ... هم عيش العلم و موت الجهل ... لايخالفون الحقّ و لايختلفون فيه ... هم دعائم الإسلام و ولائج تكيه گاه ومحل اعتماد$ الاعتصام چنگ زدن$ بهم عاد الحقّ فى نصابه و انزاح الباطل عن مقامه با طل دور مى شود$ و انقطع لسانه عن منبته. عقلوا الدين عقل وعايه و رعايه لا عقل سماع و روايه. هم موضع سِرّ رسول الله (ص) و حماه أمره و عيبه جايگاه دانش$ علمه و موئل با زگشت$ حكمه و كهوف محل نگهدارى$ كتبه و جبال دينه، هم مصابيح الظلم و ينابيع الحِكمَ و معادن العلم و مواطن الحلم. تصنيف غررالحكم/ 109- 107. والمعجم الموضوعى لنهج البلاغه: 42- 53 و 101$ امام على (ع): فاسئلونى قبل أن تفقدونى ... نهج خطبه 92$

أيها الناس سلونى قبل أن تفقدونى ... نهج خطبه 189$

و قال على بن الحسين (ع) فى قوله تعالى: ى مْحُوا اللَّهُ ما يشاءُ ( 10) 10. رعد/ 39$ لولا هذه الآيه لأخبرتكم بما هو كائن إلى يوم القيامه. ( 11) 11. بحارالأنوار 46/ 97$

ص:171

امام صادق (ع): سلونى قبل أن تفقدونى فإنه لايحدثكم أحد بعدى بمثل حديثى.

و لم يقل أحد هذه الكلمه سوى جده الإمام أمير المؤمنين (ع). سير اعلام النبلاء 6/ 251 تاريخ الإسلام للذهبى: 6/ 45، تذكره الحفاظ: 1/ 157، تهذيب الكمال فى أسماء الرجال: 5/ 79$ و عن عمرو بن أبى المقدام قال: كنت إذا نظرت إلى جعفر بن محمد علمت أنه من سلاله النبيين. قد رأيته واقفا عند الجمره يقول: سلونى، سلونى. سير اعلام النبلاء 6/ 257- اصول كافى: 1/ 8. 229/ 25$ و امام رضا (ع) فرمود: هل يعرفون قدر الإمامه و محلّها من الامه فيجوز فيها اختيارهم، إنَّ الامامه أجلُّ قدراً و أعظم شأناً و أعلى مكاناً و أمنع جانباً و أبعد غوراً من أن يبلغها الناس بعقولهم، أو ينالوها بآرائهم، أو يقيموا إماماً باختيارهم، إنّ الإمامه خص الله عزّوجلَّ بها ابراهيم الخليل (ع) بعد النبوه. فقال جلّ و تعالى: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِى وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِى الْمُؤْمِنِينَ آل عمران/ 68$ فكانت له خاصّه فقلّدها بر عهده گرفت$ (ص) عليّاً (ع) بامر الله تعالى على رسم ما فرض الله، فصارت فى ذرّيته الأصفياء الذين آتاهم الله العلم و الإيمان بقوله تعالى: وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكنَّكُمْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ الروم 30/ 28$ فهى فى ولد علىّ (ع) خاصّه إلى يوم القيامه؛ إذ لا نبى بعد محمد (ص) فمن أين يختار هؤلاء الجهّال ... الإمام المطهّر من الذنوب، و المبرأ من العيوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدين، وعزّ المسلمين. راجع تمام الحديث فى: من لا يحضره الفقيه: 4/ 300، والخصال: 527، وعيون أخبار الرضا: 1/ 212$

جايگاه آسمانى و مسؤوليت الهى ائمه، مستلزم همين موضوع است كه آن ها در امور دين بايد داناى كامل باشند.

ص:172

تفسير

اشاره

گفتيم كسى كه درجريان كامل وحى قراردارد، به تفسير قرآن نيزآگاهى كامل دارد. معانى و مفاهيم قرآن ودستورهاى خداوندرا ازاو بايدپرسيد. ويژگى هايى كه براى حضرت على (ع) وپس ازآن حضرت، براى امامان معصوم بيان شده است، اين سخن را ضرورى مى سازدكه پس تفسير قرآن را نيزمنحصراً بايد از آن هاپرسيد. اين موضوع نيز درسيره ائمه جلوه ويژه داشته است:

امام على (ع)

ذلگ القرآن فاستنطقوه و لن ينطق، و لكن أُخبركم عنه، ألا إنّ فيه علم ما يأتى، و الحديث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم مابينكم ... فاستشفوه من أدوائگ، و استعينوا به على لأوائگ، فإنّ فيه شفاءً من أكبر الداء. و هو الكفر و النفاق و الغىّ و الضلال. نهج البلاغه خطبه 176$ ... ثم قال: سلونى عن طرق السماء فانى أعلم بها من طرق الأرض، سلونى قبل أن تفقدونى ... ثم أنشد يقول:

لقد حزت علم الأولين و إننى ضنين بعلم الآخرين كتوم

و كاشفت أسرار الغيوب بأسرها و عندى حديث حادث و قديم ج

و إنى لقيوم على كل قيم محيط بكل العالمين عليم

ثم قال: لو شئت لأوقرت من تفسير الفاتحه سبعين بعيرا ... ثم قال: قوَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ، كلمات خفيات الأسرار و عبارات جليلات الآثار، ينابيع عوارف القلوب من مشكاه لطائف الغيوب، لمحات العواقب كالنجوم الثواقب، نهايه المفهوم بدايه العلوم ... ينابيع الموده 2/ 484$

امام مجتبى (ع)

عن هشام ابن حسان قال: سمعت أبامحمد الحسن بن على (ع) يخطب الناس

ص:173

بعد البيعه له بالأمر فقال: نحن حزب الله الغالبون، و عتره رسوله الأقربون، و أهل بيته الطيبون، الطاهرون، و أحد الثقلين الذين خلفهما رسول الله (ص) فى أمته و التالى كتاب الله، فيه تفصيل كل شئ لايأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ فالمعول علينا فى تفسيره لاتنظنى تأويله بل نتيقن حقائقه، فأطيعونا فان طاعتنا مفروضه ... النساء: 4/ 83$ و بحار الأنوار 43/ 359 و 360 ومرا جعه شود به: تحف العقول 227$

امام حسين (ع)

قال (ع): تاب الله عزّوجل على أربعه أشياء: على العباره و الإشاره و اللطائف و الحقائق، فالعبارهُ للعوام، و الإشاره للخواص و اللطائفُ للأولياء، و الحقائق للأنبياء. جامع الاخبار/ 48$

و سأله (الامام حسين) رجل عن معنى (كهيعص) فقال له: لو فسّرتُها لگ لمشيت على الماء. ينابيع الموده/ 484$

امام زين العابدين (ع)

آن حضرت جلسه درس تفسيرقرآن داشت. زيدشهيدوامام باقر (ع) تفسيررا ازآن حضرت آموختند. رواياتى كه درتفسيرقرآن ازآن حضرت نقل شده، بسيارند. ازجمله اين روايت را بنگريد:

روى الإمام محمد الباقر عن أبيه (ع)، فى تفسير الآيه الكريمه: الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشاً بقره 2/ 22$ أنّه سبحانه و تعالى جعل الأرض ملائمهً لطباعكم، موافقهً لأجسادكم ... عيون أخبار الرضا 2/ 125 و 126$

عن جعفر بن محمد الصوفى قال: سألت أباجعفر (ع) محمد بن على الرضا (ع) و قلت له: يا ابن رسول الله لم سمّى النبىّ الامىّ؟ لأنه لم يكتب؟ فقال: كذبوا عليهم لعنه الله أنّى يكون ذلگ و الله تبارگ و تعالى يقول فى محكم كتابه: هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى

ص:174

الأمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكتَابَ وَ الْحِكْمَه جمعه 62/ 2$ فكيف كان يعلّمهم ما لايحسن؟ و الله لقد كان رسول الله (ص) يقرأ و يكتب باثنين و سبعين أو بثلاثه و سبعين لساناً، و إنّما سُمّى الامىّ لأنه كان من أهل مكه، و مكه من امّهات القرى، و ذلگ قول الله تعالى فى كتابه: لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا. شورى 42/ 7) بصا ئر الدرجات/ 225؛ علل الشرايع 1/ 118$

جلوگيرى از تفسير به رأى

امامان معصوم همانگونه كه مسؤوليت داشتند قرآن را تفسيركنند، وظيفه داشتند افراد را از تفسير به رأى باز دارند.

برخى از شاگردان كندى نزد امام عسكرى (ع) مى رفتند. امام فرمود: آيا ميان شما شخص رشيدى نيست كه كندى را ازتفسير قرآن بازدارد؟ پاسخ دادند ما شاگردان او هستيم. نمى توانيم اورا باز داريم. امام فرمود: من به شما ياد مى دهم كه چگونه اورا از اين كار بازداريد. فرمود: با او انس بگيريد، بعدبگوييد موضوعى درذهنم هست مى خواهم بپرسم. اگركسى كه به وسيله قرآن سخن گفته، بگويد آنچه كه شما فكر مى كنيد، منظور من نيست، چه مى گوييد؟ ...

آن ها اين دستور را اجراكردند ودرنهايت كندى گفت: پس از اين درباره قرآن چيزى نمى نويسم.

فقال- الكندى-: أقسمت عليگ إلّا أخبرتنى من أين لگ؟ فقال تلميذه: إنه شى ء عرض بقلبى فأوردته عليگ، فقال: كلّا! ما مثلك من اهتدى إلى هذا، و لا من بلغ هذه المنزله، فعرّفنى من أين لگ هذا؟ فقال: أمرنى به أبومحمّد العسكرى (ع). فقال: الآن جئت به، ما كان ليخرج مثل هذا إلّا من ذلگ البيت، ثم دعا بالنار و أحرق ما كان ألّفه. المناقب، ابن شهر آشوب،: 4/ 457، 458 عن كتاب التبديل لأبى القاسم الكوفى( ق 3). 13/ 140.$

ص:175

سنت پيامبر

اشاره

بى گمان سيره وسنت پيامبرنزد تمام مسلمانان، همانند قرآن، ضابطه ديگرفهم قرآن و شناخت دين است. چرا كه قرآن را نيزباسيره وسنت پيامبر بهتر مى توان شناخت. به اين جهت، امامان معصوم پس ازمسؤوليت حفظ وصيانت قرآن از تحريف وبيان تفسيرقرآن براى مردم، مسؤوليت داشتند كه سيره وسنت رسول خدا (ص) را نيزبيان و ازتحريف، حفظ كنند. چراكه حاكمان و حكومتيان، درباريان، عالمان وابسته به دربار، تملق گويان، مبلغان رسمى دولتيان، فقيهان منصوب شده از جانب حكومت و راويان حديث، به طمع پول و ... احاديث بسيارى به نام پيامبر اسلام جعل كردند. اين موضوع زمينه تحريف احكام دين رابه صورت گسترده فراهم ساخت. امامان معصوم مسؤوليت داشتند كه موارد انحراف راروشن و سيره و سنت رسول خدارا ازتحريف، حفظ كنند وجامعه را ازكج روى بازدارند. امام على (ع)، در شوراى خلافت، عمل به كتاب خداوسنت پيامبر را شرط دانست. تاريخ الطبرى 3/ 297$

امام على (ع) فرمود:

قال (ع): اقتدوا بهدى نبيكم فإنّه أفضل الهدى، و استنّوا بسنّته فإن ها أهدى السنن.

و قال على (ع): أحبّ العباد الى الله المتأسّى اقتدا$ بنبيّه (ص) و المقتصّ آثارپيامبر را پيروى كند$ أثره نهج البلاغه خطبه 160/ 3$ .

و قال على (ع): إنّ فى أيدى الناس حقّاً و باطلًا و صدقاً و كذباً و ناسخاً و منسوخاً و عامّاً و خاصّاً و محكماً و متشابهاً و حفظاً و وهماً، و لقد كذب على رسول الله (ص) على عهده حتى قام خطيباً فقال: من كذّب علىّ متعمّداً فليتبوأ مقعده من النار. نهج البلاغه خطبه 210$

ص:176

امام على در اداى اين سخن، درباره سنت پيامبر به تفصيل سخن گفته است.

امام رضا (ع) زمانى كه ولايت عهدى مأمون را پذيرفت، به احياى سنت پيامبر اشاره كرد.

قال (ع): اللهم انگ قد نهيتنى عن الإلقاء بيدى الى التهلكه، و قد اكرهت و اضطررت كما اشرفت من قبل عبدالله المأمون على القتل متى لم اقبل ولايه عهده ... اللهم لا عهد إلا عهدگ، و لا ولايه إلّا من قبلگ، فوفقنى لإقامه دينگ، و احياء سنه نبيگ محمد (ص)، فإنگ انت المولى و أنت النصير، و نعم المولى انت و نعم النصير. عيون أ خبار الرضا 1/ 19$ عن سماعه عن أبى الحسن موسى (ع) قال: قلت له: أكلّ شى ء فى كتاب الله و سنّه نبيّه (ص)؟ أو تقولون فيه؟ قال: بل كلّ شى ء فى كتاب الله و سنّه نبيه (ص). الكافى 1/ 62$

عن سماعه، عن العبد الصالح قال: ... (از قياس برحذر داشت وفرمود) ليس من شى ء إلّا و جاء فى الكتاب والسنه. الإختصاص/ 281$ يونس بن عبدالرحمن، قال: قلت لابى الحسن الأوّل (ع): بما أُوحّد الله؟ فقال: يا يونس لاتكوننّ مبتدعاً، من نظر برأيه هلگ، و من ترگ أهل بيت نبيّه ضلّ، و من ترگ كتاب الله و قول نبيّه كفر. اصول كافى 1/ 56$ امامان معصوم به سه طريق، اين تحريف ها را روشن و سيره پيامبر را احيا نمودند:

1- تأكيد بر اقتدا به پيامبر و احياى سنت آن حضرت

ائمه (ع) نخست تأكيد داشتند كه مسلمانان، سيره وسنت پيامبر را فراموش نكنند وبراى شناخت حكم خدا آن را يك اصل بدانند. چنان كه امام رضا (ع)

ص:177

خواست احياكند.

بيست وسه روز پس از آنكه امام رضا (ع) ولايت عهدى مأمون را پذيرفت، مأمون از امام خواست تا نمازعيد را بخواند. امام پاسخ داد مى دانيد كه شرط كرده ام درهيچ كارى دخالت نكنم. مأمون گفت: مى خواهم با اين اقدام، موقعيت شما تثبيت گردد ومردم بيش ازگذشته فضايل شما را بدانند. ولى امام نپذيرفت تا با اصرار زياد مأمون، امام فرمود:

... إن أعفيتنى من ذلگ فهو أحبُّ الىّ، و إن لم تعفنى خرجت كما كان يخرج رسول الله (ص) و كما خرج أميرالمؤمنين على بن أبى طالب (ع)، فقال المأمون: اخرج كما تحب.

و أمر المأمون القوّاد و الناس فقعدوا عند باب الإمام (ع) و فى الطرقات و السطوح راهها وپشت بام ها$ ، فلما طلعت الشمس، خرج الإمام متعمّماً بعمامه بيضاء و القى طرفاً منها على صدره و طرفاً بين كتفه، و رفع ثوبه و هو حاف، و معه مواليه على نفس الحاله، ثم رفع رأسه الى السماء، و كبّر أربع تكبيرات، و قال: الله اكبر الله اكبر الله اكبر على ما هدانا، الله اكبر على ما رزقنا ... و رفع صوته فأجهش الناس بالبكاء و العويل، و نزل القوّاد عن دوابهم و ترجّلوا، و ضجّت مروضجّه واحده، و لم يتمالك الناس من البكاء و الضجيج، و كان الإمام (ع) يمشى و يقف فى كل عشر خطوات وقفه، و لما سمع المأمون بذلگ، قال له الفضل بن سهل: يا أميرالمؤمنين ان بلغ الرضا المصلّى على هذا السبيل افتتن به الناس، فالرأى أن تسأله أن يرجع، فبعث اليه و سأله الرجوع، فدعا الإمام (ع) بخفّه فلبسه و رجع. عيون أخبار الرضا 2/ 150- 151.$ اين موضوع نيزقطعى است كه هيچ كس نمى تواندمدعى شودكه بهترازحضرت على (ع) وبهترازامامان معصوم، باسيره وسنت رسول خدا (ص) آشناست وآن رابهترمى شناسد. چه آنكه حضرت على (ع) ازكودكى در دامن رسول خدا بزرگ

ص:178

شد و در خانه پيامبر زندگى كرد. هميشه (جز مواردى كه در مسافرت بود) همراه پيامبربود. پس او و امام حسن و امام حسين (ع) سيره و سنت رسول خداراخوب مى دانستندو بهتر از هركس مى شناختند و آن ها شايسته بودند كه سيره و سنت پيامبر را براى مردم تفسير و تبيين كنند.

2- ارجاع و استناد به احاديث پيامبر

ائمه (ع)، گاه براى بيان حكم خدا وجلوگيرى از انحراف واجتهادهاى غلط و ناروا و آموزش صحيح مردم، به سخنان رسول خدا (ص) استناد مى كردند. اين براى آن بود كه نخست سنت پيامبردرجامعه احيا شود ودوم مردم براى شناختن حكم خدا بايد به سنت پيا مبر استنادكنند.

فقد روى أنّ عمر أراد أن يرجم امرأهً مجنونهً اتّهمت بالزنا، فردّ الإمام علىّ (ع) قضاء عمر. و ذكّره بحديث رسول الله (ص): رفع القلم عن ثلاث: عن المجنون حتى يبرأ، و عن النائم حتى يستيقظ، و عن الصبىّ حتى يعقل. حينذاگ قال عمر: لولا علىّ لهلگ عمر. تذكره الخواص 87، وكفايه الطالب: 96، وفضائل الخمسه من الصحاح السته 2/ 2. 309/ 152$ امامان معصوم تأكيد داشتند كه از رسول خدا (ص) حديث نقل شود. خود نيزبه سخن آن حضرت استناد مى كردند و بانقل روايت از پدران خود، سند را به رسول خدا (ص) مى رساندند.

و كانت احاديثه (الامام الباقر) مسنده عن آبائه عن رسول الله (ص)، كما كان يرسل الحديث و لايسنده. و حينما سئل عن ذلگ، قال: إذا حدّثت بالحديث فلم اسنده، فسندى فيه أبى زين العابدين عن أبيه الحسين الشهيد عن أبيه على بن أبى طالب عن رسول الله (ص) عن جبرئيل عن الله عزّوجلّ ... اعلام الورى/ 294.$ قال (ع): لو إننا حدثنا برأينا ضللنا كما ضل من قبلنا، و لكنا حدثنا ببينه من

ص:179

ربنا بينها لنبيه فبينها لنا. اعلام الورى/ 270$

3- تبيين شخصيت و شيوه زندگى رسول خدا

امامان معصوم عنايت داشتند كه سيره وشيوه زندگى رسول خدا (ص) را براى مردم بيان و شخصيت آن حضرت را تبيين و جامعه را به اقتدا به آن حضرت تشويق كنند.

فتأس بنبيگ الأطيب الأطهر (ص) فإن فيه أسوه لمن تأسى، و عزاء لمن تعزى و أحب العباد إلى الله المتأسى بنبيه و المقتص لأثره. قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفا. أهضم أهل الدنيا كشحا، و أخمصهم من الدنيا بطنا. عرضت عليه الدنيا فأبى أن يقبلها. و علم أن الله سبحانه أبغض شيئا فأبغضه، و حقر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره.

و لقد كان (ص) يأكل على الأرض، و يجلس جلسه العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى و يردف خلفه. و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول يا فلانه- لإحدى أزواجه- غيبيه عنى فإنى إذا نظرت إليه ذكرت الدنيا و زخارفها. فأعرض عن الدنيا بقلبه، و أمات ذكرها من نفسه، و أحب أن تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتخذ منها رياشا لباس فاخر$ ، و لايعتقدها قرارا و لايرجو فيها مقاما، فأخرجها من النفس، و أشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر ...

و لقد كان فى رسول الله (ص) ما يدلگ على مساوى الدنيا و عيوبها. إذ جاع فيها مع خاصته، و زويت دور بود$ عنه زخارفها مع عظيم زلفته ...

خرج من الدنيا خميصا، و ورد الآخره سليما. لم يضع حجرا على حجر حتى مضى لسبيله، و أجاب داعى ربه. فما أعظم منه الله عندنا حين أنعم علينا به سلفا

ص:180

نتبعه، و قائدا نطأ عقبه. و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها. و لقد قال لى قائل ألاتنبذها؟ فقلت اغرب عنى فعند الصباح يحمد القوم السرى. ( 1) نهج البلاغه خطبه 160$ امام حسن (ع): كان رسول الله (ص) متواصل الأحزان، دائم الفكره، ليست له راحه، لايتكلّم فى غير حاجه، طويل السكوت، يفتح الكلام و يختمه بأشداق ( 2) منظورآن است كه با بيان شيوا به پايان مى برد$ ، و يتكلّم بجوامع الكلم، فصل لا فضول و لا تقصير ... و إذا غضب أعرض و أشاح ( 3) دورى مى كرد وخودرا بر حذر مى داشت$ ، و إذا فرح غضّ طرفه، جلّ ضحكه التبسم ... ( 4) راجع الموفقيات: 354- 359، أنساب الأشراف: 1/ 390 والمختصر فى الشمائل المحمديه للترمذى: 39$

و روى الحسين (ع) فقال: كان سكوته على أربع: على الحلم و الحذر و التقدير و التفكّر. فأما التقدير ففى تسويه النظر و الاستماع بين الناس، و أمّا تفكّره ففيما يبقى أو يفنى. و جمع له الحلم فى الصبر، فكان لايغضبه شى ء و لايستفزّه ( 5) براو چيره نمى شد.$ ، و جُمع له الحذر فى أربع: أخذه بالحَسَن ليُقتدى به، و تركه القبيح ليُنتهى عنه، و اجتهاده الرأى فى صلاح امّته، و القيام فى ما جُمع له من خير الدنيا و الآخره.

قال الحسين (ع): كان رسول الله (ص) أحسن ما خلق اللهُ خلْقا.

حفظ اعتقادات دينى

مسؤوليت امامان دربرابرصيانت وتفسيرقرآن وسنت پيامبر، مستلزم اين مسؤوليت نيزبود كه ازپيدايش وگسترش جريان هاى اعتقادى انحرافى جلوگيرى كنند و مبانى اعتقادى جامعه رامستدل واستوار سازندتا ايمان به خداوند عميق ترو پايدار ترگردد. حاكمان وحكومتيان كه هميشه درتعارض با ائمه بودند، براى انزواى ائمه واستمرار حكومت، اقدام هاى ذيل را انجام دادند:

الف: قطع ارتباط مردم با ائمه.

ص:181

ب: پديد آوردن جريان هاى انحراف عقيدتى ومباحث بى نتيجه كلامى تا برخى آن ها را بپذيرند و برخى ديگر سرگرم گفتگوهاى بى حاصل شوند.

ج: پديد آوردن مذاهب فقهى ديگر در برابر امامان معصوم واجبار مردم به پيروى از آنها. پيدايش مذهب مالكى كه به دستور منصورد وانقى براى مقابله با امام صادق (ع) پديد آمد، دليل روشن همين ادعاست.

د: شخصيت سازى

بنى اميه با ادامه منع تدوين حديث كه از زمان عمربن خطاب شروع شد وتبيلغ گسترده برضد امام على (ع) وخاندان او وترويج روايات جعلى درجامعه موفق شدند، ائمه را منزوى وخود برجامعه حكومت كنند وحاكميت آن ها به مدت يك قرن استمرار يافت. آن ها در اين مدت توانستند فرهنگى متناسب باحكومت وانديشه خود پديد آورند. جامعه در اين مدت با افكار و انديشه ها و با فرهنگى كه آن ها پديد آوردند، خوگرفتند. آن انديشه و فرهنگ درجامعه ريشه دار و عميق گرديد و آثار آن در قرن هاى متوالى تا به امروز استمرار يافت و برجاى ماند.

بنى عباس نيز با استفاده از اين تجربه بنى اميه همان اصول را به صورت عميق تر اجرا كردند واستمرار بخشيدند. بنى عباس مدعى حكومت دينى بودند وباشعار احياى دين پيامبر به حكومت رسيدند، تا جامعه را به اصطلاح از كفر بنى اميه نجات داده و دين دارى را درجامعه رواج دهند. طبيعى بودكه مردم در اين شرايط وبااين شعاربه دين وشناخت دين روى آورند وائمه معصومين (ع) بيش ازگذشته مورد توجه قرارگيرند. اينجا بود كه بنى عباس به فكر افتادند تا شخصيت ها ومذاهب ديگرپديد آورند وجامعه را به آن سوبكشانند. درنتيجه افزون برآنكه جامعه رابه مباحث كلامى پديد آمده سرگرم ساختند، مذاهب فقهى، تفسيرى و تاريخ نگارى را نيزبه وجود آوردند تا اقدام پيشينيان خود را تكميل كرده باشند.

ص:182

سلاطين براى انزواى اجتماعى وفرهنگى امامان، شخصيت هاى به اصطلاح علمى ساختند تا آن ها را جاى گزين ائمه كنند.

قال حسن بن زياد: سمعت أباحنيفه، و سئل: من أفقه من رأيت؟ قال: ما رأيت أحدا أفقه من جعفر بن محمد، لما أقدمه المنصور الحيره، بعث إلى فقال: يا أباحنيفه، إن الناس قد فتنوا بجعفر ابن محمد، فهيئ له من مسائلگ الصعاب.

فهيأت له أربعين مسأله.

ثم أتيت أباجعفر، و جعفر جالس عن يمينه، فلما بصرت بهما، دخلنى لجعفر من الهيبه ما لايدخلنى لأبى جعفر، فسلمت و أذن لى، فجلست.

ثم التفت إلى جعفر، فقال: يا أباعبدالله، تعرف هذا؟ قال: نعم.

هذا أبوحنيفه. ثم أتبعها: قد أتانا. ثم قال: يا أباحنيفه، هات من مسائلگ نسأل أباعبدالله فابتدأت أسأله.

فكان يقول فى المسأله: أنتم تقولون فيها كذا و كذا، و أهل المدينه يقولون كذا و كذا، و نحن نقول كذا و كذا، فربما تابعنا و ربما تابع أهل المدينه، و ربما خالفنا جميعا، حتى أتيت على أربعين مسأله ما أخرم منها مسأله.

ثم قال أبوحنيفه أليس قد روينا أن أعلم الناس أعلمهم باختلاف الناس. سير اعلام النبلاء 6/ 257$ ان أبايوسف أمره الرشيد بسؤال موسى بن جعفر قال: ما تقول فى التظليل للمحرم؟ قال: لايصلح، قال: فيضرب الخباء چادر$ فى الأرض و يدخل البيت؟ قال: نعم، قال: فما الفرق بين الموضعين؟ قال أبوالحسن: ما تقول فى الطامث حايض.$ أتقضى الصلاه؟ قال: لا، قال: فتقضى الصوم؟ قال: نعم، قال: و لم؟ قال: هكذا جاء، قال أبوالحسن: و هكذا جاء هذا، فقال المهدى لأبى يوسف: ما أراك صنعت شيئا، قال: رمانى من حجر دامغ. و روى من وجه آخر ان محمد بن الحسن سأله عنها فأجابه

ص:183

بما أجاب قال: فتضاحك محمد من ذلك، فقال أبوالحسن: أتعجب من سنه رسول الله و تستهزئ ان رسول الله كشف ظلاله فى احرامه و مضى تحت الظلال و هو محرم ان أحكام الله لاتقاس من قاس بعضها على بعض فقد ضل عن سواء السبيل. مناقب آل أبيطالب 3/ 429؛ مƠلايحضره الفقيه 2/ 352/ 2674؛ بحارالأنوار 2/ 289؛ الاحتجاج 2/ 161$

پيدايش شبهات كلامى

محروم شدن جامعه از امامت، سبب پيدايش شبهات بسيار ومباحث جدلى كلامى گرديد و بسيارى آن ها بى پاسخ ماند. انحراف اعتقادى در زمان امويان آغاز گرديد.

سلاطين با اقدام هاى فوق توانستند جامعه را از حضورائمه محروم و زمينه را براى پيدايش شبهات بسيار كلامى فراهم سازند. درپى تلاش آن ها انحراف هاى اعتقادى بسيار عميق درجامعه پديدآمد وانديشه هاى: جبر، تفويض، ارجاء، تشبيه، تجسيم، تناسخ و حتى الحاد گسترش يافت و مسلمانان به فرقه هاى: مجبره، مفوضه، مرجئه، مجسمه، مشبهه و ... تقسيم شدند.

چنان كه عقيده ارجاء درپى اعتراض شيعيان و خوارج به بنى اميه پديد آمد كه رفتار و حاكمان آن ها را منطبق با موازين اسلام نمى دانستند. آن ها اين انديشه را به وجود آوردند كه نخست همه چيز از جانب خداوند تعيين شده و هيچ كس قادر بر تغييرآن نيست. دوم آنكه اگركسى ايمان داشته باشد، گناهان براى اوضررندارد فرهنگ معارف اسلامى 3/ 1760.$ و معاويه چون ايمان دارد پس گرچه مرتكب گناه شود اما به او ضرر نمى رساند. بحث عدالت صحابه و تبرئه طلحه و زبيردرجنگ جمل و تبرئه معاويه و اجتهاد او درجنگ صفين همه در اجراى انديشه وسياست امويان پديد آمدند.

ص:184

فاما الحشويه فإنها تدين بإمامه بنى أميه و لاترى لولد رسول الله (ص) امامه على حال و المعتزله لاترى الإمامه إلا فيمن كان على رأيها فى الاعتزال و من تولوهم العقد له بالشورى والاختيار. كشف الغمه 2/ 200$ و همچنين آن ها فرقه هاى منحرفى رابه نام شيعه پديد آوردند و سپس برضد شيعه و اهل بيت تبليغ كردند و بين شيعيان اختلاف افكندند.

آن هادراجراى همين سياست، اقليت هاى دينى وغير دينى مثل يهوديان، مسيحيان، صائبان، براهمه، ملحدان و دهريان را آزادگذاشتند تاافكارخودرا آزادانه حتى درمسجد پيامبرتبليغ كنند. اعلا م الهدايه 10/ 71$

حكومتيان، دراين جريان تاريخ، به منظوراشاعه افكار باطل، پيشوايان انديشه هاى انحرافى وباطل را دعوت مى كردند تا به بحث وگفتگو بپردازند. گاه نيزانديشه اى را درجامعه القا مى كردند ومردم را به پيروى از آن فرامى خواندند كه اگركسى نمى پذيرفت، كشته يا زندانى مى شد. چنان كه هارون به دانشمندان دستور داد كه بگويند قرآن، قديم است. هركس اين ديدگاه را نمى پذيرفت، به اتهام زنديق كشته مى شد. البدايه والنهايه 10/ 215.$ پس ازوى، مأمون، ديدگاه خلاف آن را رواج داد كه قرآن مخلوق است. اين بارنيز هركس اين رأى را نمى پذيرفت، به اتهام زنديق كشته يا زندانى مى شد. تارخ الخميس 2/ 334.( اين موضوع در تاريخ، تحت عنوان محنت قرآن معروف است.)$

هم چنين هارون رواياتى را به نام پيامبر، جعل مى كرد و هركس كه آن رانمى پذيرفت، دستور مى داد كشته شود. راجع: تاريخ بغداد 14/ 8.$ فقها نيز به طمع پول يا ترس از مجازات، آن را مى پذيرفتند. مروج الذهب 3/ 365. تاريخ الخلفا/ 233.$

ص:185

سيره معصومين (ع) در برابر پيدايش جريان هاى فكرى منحرف آن بود كه:

1- خود به مناظره وگفتگو پردازند و بطلان آن انديشه ها را بادليل ثابت كنند، عقيده صحيح را ارائه دهند وجلو گسترش باطل رابگيرند. خطبه هاى بلند حضرت على (ع) درنهج البلاغه درباره توحيد و خداشناسى، براى جلوگيرى از انحراف اعتقادى بود.

گفتگوى امام باقر (ع) با علماى نصارى. بحار الأنوار 46/ 313- 315$ گفتگوى امام صادق (ع) با ابوشاكر ديصانى يكى از ملحدان. الاحتجاج 2/ 201/ 215$ گفتگوى امام صادق (ع) با اين ابى العوجا. همان$ گفتگوى امام كاظم (ع) با ابرهه نصرانى. بحارالانوار 48/ 104$ گفتگوى امام صادق و امام رضا (ع) با ثنويه. التوحيد للصدوق/ 243$ مباحثات امام رضا (ع) با علماى اديان. التوحيد للصدوق 417 و عيون اخبار الرضا 1/ 154$

ائمه معصومين از يك سو با پيروان اديان ديگر به گفتگو مى پرداختند، از سوى ديگر با افرادى كه مذهب هاى جديد كلامى را به وجود آورده بودند نيز به گفتگو مى نشستند وآن ها را از انحراف اعتقادى بر حذر مى داشتند.

امام سجاد (ع) در پاسخ كسى كه پرسيد: عامل آنچه كه مردم گرفتار آن مى شوند، قضا و قدر الهى است يا مشيت و اراده خود آن هاست؟ فرمود:

ان القدر و العمل بمنزله الروح و الجسد ... و الله فيه العون لعباده. التوحيد للصدوق/ 366.$

ص:186

و حذر من المرجئه و لعنهم حين قال: اللهم العن المرجئه فانهم أعدائنا فى الدنيا و الأخره. بحار الانوار 46/ 291$

گفتگوى امام زين العا بدين با حسن بصرى. الاحتجاج 2/ 140/ 179،. بحار الأنوار 5/ 17$ گفتگوى امام باقر با حسن بصرى. أبو سعيد الحسن بن أبى الحسن يسار البصرى؛ كان من التابعين، وفيات الاعيان 2/ 69 تذكره الحفاظ: 1/ 71/ 66 وحليه الأولياء 131: 2 وطبقات الشيرازى/ 24$ امامان، برخى از ياران خود را به صورت ويژه آموزش مى دادند تا با ديگران به مناظره پردازند. چنان كه امام صادق (ع) مطالبى را طى چند جلسه به مفضل بن عمرآموخت. توحيد المفضل$

فرقه گرايى در شيعه

اشاره

يكى از انحرافات اعتقادى، فرقه گرايى در شيعه بود كه در زمان حكومت بنى اميه پديد آمد و در زمان حكومت بنى عباس استمراريافت. عوامل حكومت، اين فرقه گرايى را به دومنظورپديد آوردند.

الف: ايجاد تفرقه واختلاف درصفوف شيعه تا قدرت اجتماعى آن ها را درهم بشكنند و سرگرم اختلاف هاى داخلى شوند.

ب: برحسب برخى عقيده ها، ائمه درهاله اى از قداست موهوم و برابر با خدا قرار گيرند كه با هيچ آيه و روايت و منطقى قابل اثبات نباشد و سپس اين عقيده را تبليغ كنند و آن را به تمام شيعيان نسبت دهند و سپس با ايجاد انزجار درجامعه نسبت به شيعه وبه استناد همين دليل، انديشه شيعه و امامت را باطل بدانند.

ص:187

ائمه افزون بر آنكه با جريان هاى فكرى منحرف مبارزه كردند، با فرقه گرايى شيعه نيز مبارزه نمودند و از اينكه فرقه هاى منحرف به نام شيعه پديد آيد، به طور جدى جلوگيرى كردند.

غلو

يكى از اين فرقه گرايى ها، پيدايش غلات بود كه ضربه سنگينى به شيعه وارد كرد و ائمه به شدت با اين تفكر مبارزه نمود ند. موضع امام در برابر اين طايفه بسيارشديد بود.

قال الرضا: يا ابن أبى محمود ان مخالفينا وضعوا اخبارا فى فضائلنا و جعلوها على ثلاثه أقسام أحدها الغلو و ثانيها التقصير فى أمرنا و ثالثها التصريح بمثالب أعدائنا فإذا سمع الناس الغلو فينا كفروا شيعتنا و نسبوهم إلى القول بربوبيتنا و إذا سمعوا التقصير اعتقدوه فينا و إذا سمعوا مثالب أعداءنا بأسمائهم ثلبونا بأسماءنا و قد قال الله عزوجل: وَ لاتَسُبُّوا الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيرِ عِلْمٍ الانعام/ 108$ و عيون أخبار الرضا 2 1/ 304$ عن سدير قال: قلت لأبى عبد الله (ع): إن قوما يزعمون أنكم آلهه، يتلون بذلگ علينا قرآنا: وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّماءِ إِلهٌ وَ فِى الأَرْضِ إِلهٌ فقال: يا سدير سمعى و بصرى و بشرى و لحمى و دمى و شعرى من هؤلاء براء و برئ الله منهم.

قال: قلت: و عندنا قوم يزعمون أنكم رسل يقرؤون علينا بذلگ قرآنا ى ا أَيهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّى بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ فقال: يا سدير سمعى و ... ساخط عليهم.

قال: قلت: فما أنتم؟ قال نحن خزان علم الله، نحن تراجمه أمر الله، نحن قوم معصومون، أمر الله تبارگ و تعالى بطاعتنا و نهى عن معصيتنا، نحن الحجه البالغه

ص:188

على من دون السماء و فوق الأرض. كافى 1/ 269$ حنان بن سديرگويد: خدمت امام صادق (ع) بودم، ميسر هم آنجا بود. وى ازابوالخطاب وپيروانش ياد كرد. امام درحالى كه تكيه داده بود، نشست وبا انگشت مبارك به آسمان اشاره كرد وفرمود:

على أبى الخطاب لعنه الله و الملائكه و الناس أجمعين، فأشهد بالله أنه كافر فاسق مشرگ. اختيار معرفه الرجال/ 298/ 531$ اين گروه گاه مدعى مى شدند كه امام به آن هاتوجه كرده است وبه اين دليل كرامت يافته اند وامام شديدا تكذيب مى فرمود. همان/ 292/ 516$

وبارديگر به مرازم دستور داد: وقتى به كوفه رفتيد به غاليه بگو جعفر بن محمد به شمافرمود: يا كافر يا فاسق أنا برى ء منگ ... همان/ 398/ 744$

مفوضه

ديگر فرقه ساخته شده توسط حكومتيان، مفوضه بودند كه مى گفتند خداوند، آفرينش جهان را به محمد (ص) واگذار كرده و برخى نيز اين انديشه را تعميم دادند و گفتند پس از حضرت محمد (ص) اين كار به حضرت على و ائمه تفويض شده است. امامان معصوم با اين عقيده نيز مبارزه كردند:

ادريس بن زياد الكفر توثائى قال: كنت أقول فيهم قولًا عظيماً فخرجت الى العسكر للقاء أبى محمد (ع) فقدمت و علىّ أثر السّفر و عثاؤه غبار.$ فألقيت نفسى على دكّان حمام فذهب بى النوم، فما انتبهت إلّا بمقرعه أبى محمد (ع) قد قرعنى بها حتى استيقظت فعرفته فقمت قائماً اقبّل قدمه و فخذه و هو راكب و الغلمان من حوله، فكان اوّل ما تلقّانى به أن قال: يا ادريس بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ

ص:189

وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يعْمَلُونَ. فقلت: حسبى يا مولاى و إنّما جئت اسألگ عن هذا. قال: فتركنى و مضى. المناقب 4/ 461$ ابو حمزه ثمالى گويد: حسن بصرى خدمت امام صادق (ع) آمد وعرض كرد: آمده ام تا درباره برخى موضوعات كتاب خدا از شما بپرسم. امام پرسيد: آيا شما فقيه اهل بصره نمى باشيد؟ گفت: اين طور مى گويند. امام پرسيد آيا در بصره كسى هست كه شما از او ياد بگيريد؟ گفت خير. امام فرمود: آيا تمام مردم بصره ازشما ياد مى گيرند؟ گفت: بله. امام فرمود: سبحان الله! امربزرگى را برعهده گرفته ايد. سخنى درباره شما گفته اند، آيا درست است يا دروغ گفته اند؟ پرسيد چيست؟ امام فرمود: پنداشته اند كه شما مى گوييد خداوند، انسانها را آفريده وامورشان را به آن هاواگذاركرده است؟ وى سكوت كرد وامام فرمود:

... إنى أعرض عليگ آيه و أنهى إليگ خطابا، و لاأحسبگ إلا و قد فسرته على غير وجهه، فإن كنت فعلت ذلگ فقد هلكت و أهلكت. فقال له: ما هو؟ قال: أرأيت حيث يقول: وَ جَعَلْنا بَينَهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى الَّتِى بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَهً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيرَ سِيرُوا فِيها لَيالِى وَ أَياماً آمِنِينَ. يا حسن بلغنى أنگ أفتيت الناس فقلت: هى مكه. فقال أبوجعفر (ع): فهل يقطع على من حج مكه، و هل يخاف أهل مكه، و هل تذهب أموالهم؟ قال: بلى. قال: فمتى يكونون آمنين؟ بل فينا ضرب الله الأمثال فى القرآن، فنحن القرى التى بارگ الله فيها، و ذلگ قول الله عزوجل، فمن أقر بفضلنا حيث أمرهم بأن يأتونا فقال: وَ جَعَلْنا بَينَهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى الَّتِى بارَكْنا فِيها أى جعلنا بينهم و بين شيعتهم القرى التى باركنا فيها، قرى ظاهره، و القرى الظاهره الرسل، و النقله عنا إلى شيعتنا، و فقهاء شيعتنا، إلى شيعتنا، و قوله تعالى: وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيرَ فالسير مثل للعلم، سير به ليالى و أياما، مثل لما يسير من العلم فى الليالى و الأيام عنا إليهم، فى الحلال و الحرام و ... لأنهم أخذوا العلم ممن

ص:190

وجب لهم أخذهم إياه عنهم بالمعرفه، لأنهم أهل ميراث العلم من آدم إلى حيث انتهوا، ذريه مصطفاه بعضها من بعض، فلم ينته الاصطفاء إليكم، بل إلينا انتهى، و نحن تلگ الذريه المصطفاه لا أنت و لا أشباهگ يا حسن، فلو قلت لگ حين دعيت ما ليس لگ، و ليس إليگ يا جاهل أهل البصره! لم أقل فيگ إلا ما علمته منگ، و ظهر لى عنگ، و إياگ أن تقول بالتفويض، فإن الله عزوجل لم يفوض الأمر إلى خلفه، و هنا منه و ضعفا، و لاأجبرهم على معاصيه ظلما. الاحتجاج 2/ 182/ 208؛ بحار الانوار 5/ 17$

كيسانيه

كيسانيه، افرادى بودند كه محمد حنفيه را امام مى دانستند وعقيده داشتنداو مهدى موعود است وغايب شده است. اين فرقه پس از محمد حنفيه به چند گروه تقسيم شدند. برخى گفتند: پس از وى ابوهاشم، پسرش امام است. اينها به هاشميه معروف شدند. اين گروه نيز پس ازابوهاشم به پنج دسته منشعب شدند. برخى ازآن هامى گويند: ابوهاشم برحسب وصيت، امامت را به محمد بن على بن عبدالله بن عباس سپردتا خلافت دربنى عباس جريان يابد. اينها مى گويند خلافت حق بنى عباس است. زيرا پس از رحلت پيامبر، عباس بيش ازديگران شايسته بود كه ازآن حضرت ارث ببرد. الملل والنحل 1/ 150$ پس ازمرگ محمد بن على پسرش ابراهيم امام مدعى بود كه وكيل ونماينده امام غايب يعنى محمد حنفيه است وپس از مرگ او ابو العباس سفاح همين ادعارا داشت كه هركدام امامت را به ديگرى وصيت كرده است. تاريخ طبرى 7/ 423$ بدين سان با استمرار اعتقاد به مهدويت، خلافت بنى عباس را مشروعيت بخشيدند و اعتقاد به حضرت مهدى (ع) را نيز دچار انحراف كردند.

واقفيه

واقفيه، از ديگر فرقه هاى باطل و معروف شيعه است كه در زمان امام

ص:191

كاظم (ع) پديد آمد و امام عسكرى (ع) درباره آن ها چنين فرمود:

عن أحمد بن محمد مطهر كتب بعض أصحابنا إلى أبى محمد (ع) من أهل الجبل يسأله عمن وقف على أبى الحسن موسى (ع) أتولاهم أم أتبرأ منهم؟ فكتب إليه: لاتترحم على عمگ لا رحم الله عمگ تتبرأ منه أنا إلى الله منهم برى ء فلاتتولاهم و لاتعد مرضاهم و لاتشهد جنائزهم و لاتصل على أحد منهم مات أبدا. سواء من جحد إماما من الله أو زاد إماما ليست إمامته من الله كان كمن قال: ثالث ثلاثه إن الجاحد أمر آخرنا جاحد أمر أولنا و الزايد فينا كالناقص الجاحد أمرنا. الخرائج والجرائح 1/ 452/ 38 وعنه فى كشف الغمه 3/ 220؛ بحار 50/ 275$

اسماعيليه

اسماعيليه، كسانى هستند كه اسماعيل فرزند امام صادق (ع) را كه در زمان آن حضرت رحلت كرد، امام مى دانستند.

امام صادق (ع) براى جلوگيرى ازپيدايش اين فرقه در زمان رحلت اسماعيل، فرزندش اين اقدام ها را انجام داد.

قال زراره بن أعين: دعا الإمام الصادق (ع) داود بن كثير الرقى و حمران بن أعين، و أبا بصير، و دخل عليه المفضّل بن عمر و أتى بجماعه حتى صاروا ثلاثين رجلا فقال: يا داود اكشف عن وجه اسماعيل، فكشف عن وجهه، فقال: تأمّله يا داود، فانظره أحىّ هو أم ميّت؟ فقال: بل هو ميّت. فجعل يعرّضه على رجل رجل حتى أتى على أخرهم فقال: اللّهم اشهد. ثم أمر بغسله و تجهيزه. ثم قال: يا مفضّل احسر عن وجهه، فحسر عن وجهه، فقال: أحىّ هو أم ميت؟ انظروه أجمعكم. فقال: بل هو يا سيدنا ميّت. فقال: شهدتم بذلگ و تحققتموه؟ قالوا: نعم، و قد تعجبوا من فعله. فقال: اللّهم أشهد عليهم. ثم حمل إلى قبره، فلمّا وضع فى لحده، قال: يا مفضل، اكشف عن وجهه. فكشف، فقال للجماعه: انظروا أحىّ هو أم ميتّ؟ فقالوا: بل ميّت، يا ولىّ الله. فقال: اللّهم اشهد. فإنه سيرتاب المبطلون ى رِيدُونَ أَنْ يطْفِؤُا

ص:192

نُورَ اللَّهِ- ثم أومى إلى موسى (ع) و قال: وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ. ثم حثّوا عليه التراب، ثم اعاد علينا القول فقال: الميّت المكفّن المدفون فى هذا اللحد من هو؟ قلنا: اسماعيل ولدگ. فقال: اللّهم أشهد. ثم أخذ بيد موسى فقال: هو حق، و الحق معه و منه، إلى أن يرث الله الأرض ومن عليها. المناقب لإبن شهر آ شوب 1/ 327. بحار الأنوا ر 47/ 253$

قال عنبسه العابد: لما مات اسماعيل بن جعفر بن محمد (ع) و فرغنا من جنازته، جلس الصادق (ع) و جلسنا حوله و هو مطرق، ثم رفع رأسه فقال: أيها الناس: إن هذه الدنيا دار فراق ... و من لم يقدم ولداً هو المقدم دون الولد، ثم تمثّل بقول أبى خراش الهذلى يرثى أخاه ... كمال الدين/ 72 و 73. امالى الصدوق/ 197. بحار الأ نوار 47/ 245.$

اينها، برخى ازاقدام هاى ائمه دربرابرفرقه گرايى بودكه توسط بنى اميه وبنى عباس وعوامل آن هاپديد آمده بود وائمه باآن هابه شدت مبارزه كردند. اين فرقه گرايى درميان شيعه، ضربه هاى سنگينى واردكرد. نخست، اتحاد شيعه وقدرت اجتماعى آن هاراازهم پاشيدوسپس به استنادبرخى ازهمين اعتقادات باطل، بر ضد امام شيعه تبليغ شد و آثار منفى بسيارى برجاى گذاشت.

جعل روايت به نام ائمه

جعل حديث به نام ائمه، يكى ازمواردى است كه حكومتيان و مخالفان اهل بيت انجام دادند. جعل حديث به نام ائمه بود. آن ها احاديثى را به نام ائمه جعل مى كردند كه با عقل و قرآن و سنّت پيامبر ناسازگار بود. با جعل آن روايات دو هدف را تعقيب مى كردند:

1. موقعيت علمى اهل بيت راخدشه داركنند تاجامعه آن هارابه عنوان پيشوايان علمى نشناسند وخردمندان و دانشمندان ازآن هاروى گردانند و چنين پندارندكه آن ها ازدانايى بى بهره اند و گفتارشان ارزش علمى ندارد.

ص:193

2. برخى از عوام به آن گفتار، تمسك كنند و ازحقيقت بازمانند واعمال آن ها توأم با خرافات گردد. بدين سان جماعت شيعه درجامعه بد نام و پيرو خرافات شناخته شوند و با انجام اعمال دشمن زا منزوى گردند.

عن إبراهيم بن شيبه، قال كتبت إليه جعلت فداگ أن عندنا قوما يختلفون فى معرفه فضلكم بأقاويل مختلفه تشمئز منها القلوب، و تضيق لها الصدور، و يروون فى ذلگ الأحاديث، لايجوز لنا الاقرار بها لما فيها من القول العظيم، و لايجوز ردها و لا الجحود لها إذا نسبت إلى آبائگ، فنحن وقوف عليها ... فكتب (ع): ليس هذا ديننا فأعتزله. اختيار معرفه الرجال/ 564/ 995$ عن جابر قال قلت لمحمد بن على أكان منكم أهل البيت أحد يزعم أن ذنبا من الذنوب شرگ قال: لا. قلت أكان منكم أهل البيت أحد يقر بالرجعه قال: لا. قلت أكان منكم أهل البيت أحد يسب أبابكر و عمر قال: لا. فأحبهما و تولهما و استغفر لهما. تاريخ دمشق 54/ 284؛ الطبقات الكبرى 5/ 321$ عن سالم بن أبى حفصه قال سألت أبا جعفر محمد بن على و جعفر بن محمد عن أبى بكر و عمر فقالا لى يا سالم تولاهما و ابرأ من عدوهما فإنهما كانا إمامى هدى قال سالم و قال لى جعفر بن محمد يا سالم أيسب الرجل جده أبوبكر جدى لانالتنى شفاعه محمد يوم القيامه إن لم أكن أتولاهما و أبرأ من عدوهما. تاريخ دمشق 54/ 285؛ سير أعلام النبلاء 4/ 402$ ازاين گونه روايات كه ائمه معصومين (ع) خليفگان را تأييد كرده اند، دركتاب هاى اهل سنت بسياريافت مى شود.

ص:194

خلاصه و نتيجه

پيامبراسلام براى آن برانگيخته شد كه جامعه رادردوگستره اعتقادى وعملى هدايت كند. هدايت جامعه در پرتو عمل به دستورهاى قرآن واقتدا به پيامبرميسربود. در راستاى فلسفه بعثت پيامبراسلام، امامان معصوم قراردارند. به اين دليل ائمه معصومين از نظر علمى ومعنوى ازهمان جايگاهى برخوردارشدندكه پيامبراسلام در آن جايگاه قرارداشت و تمام دانايى و ويژگى هاى معنوى رسول خدا (ص) به ائمه منتقل شد. درنتيجه، هدايت جامعه پس از رسول خدا (ص) به قرآن واهل بيت منحصرگرديد. به اين جهت ائمه معصومين مسؤوليت تفسيروتبيين قرآن را براى جامعه برعهده داشتند. چنان كه مسؤوليت جلوگيرى ازتحريف قرآن در دو مقوله ظاهرى ومحتوايى را نيز برعهده داشتند. آن هادر اجراى اين مسؤوليت، جامعه را به پيروى ازخود وقرآن وسنت پيامبر دعوت كردند. سلاطين، تداوم خود را باحضورائمه درعرصه هاى اعتقادى، ناممكن دانستند. از اين رو به پيدايش شبهات كلامى وايجاد فرقه هاى منحرف اعتقادى دامن زدندتا مردم ازامامان روى برتافته وبه جريان هاى باطل روى آورند. امامان معصوم با اين انحرافات فكرى به شدت مبارزه كردند وجامعه رااز پيروى آن ها برحذر داشتند.

ص:195

پرسش هاى اين فصل

مسؤوليت ائمه در برابرقرآن چيست؟

ضابطه درست فهميدن قرآن چيست؟

به چه دليل فهم كامل ودرست قرآن منحصر به ائمه است؟

جاودانه بودن قرآن واهل بيت مستلزم چه موضوعاتى است؟

امامان معصوم، دانايى خود را درباره قرآن چگونه معرفى كردند؟ يك مورد رابيان كنيد.

امام على (ع) موقعيت خود را در رابطه با تفسير قرآن چگونه بيان كرد؟

امام حسين (ع) درباره تفسير قرآن چه فرمود؟

سخن امام على (ع) را درباره سيره وسنت پيامبر توضيح دهيد.

اقدام هاى ائمه درباره احياى سنت پيامبر چه بود؟

خاستگاه پيدايش شبهات كلامى چه بود؟

امام رضا (ع) احاديث جعلى را به چند دسته تقسيم كرد؟

سيره معصومين در برابر جريان هاى منحرف فكرى چه بود؟

امام صادق (ع) براى جلوگيرى ازپيدايش فرقه اسماعيليه چه اقدامى انجام داد؟

امام صادق درباره غاليان چه فرمود؟

ص:199

فصل هفتم فقه و احكام دين

پيش درآمد

ما در زمان ائمه نبوده ايم تا از نزديك ببينيم كه روند فقه وفقاهت چگونه بوده است. آن چه كه درتاريخ اين گستره بيان شده نيز نمى تواند به طوركامل بيان كننده واقعيت هاى آن روزگار باشد. آن چه كه مى توان از مجموع جريان هاى سياسى فرهنگى آن روزاستنباط كرد، آن است كه شرايط ذيل برآن دوران حاكم بوده و نگريستن به اين شرايط مى تواند ما را در شناخت واقعيت ها وجريانات آن روزگار را هنمايى كند:

1- در زمان بنى اميه و ممنوعيت نقل حديث خلأ بزرگى در زمينه احكام فقهى نيز پديد آمد.

2- انزواى سياسى ائمه سبب شد كه جامعه به افراد ديگرى روى آورد و درنتيجه فقهاى سبعه و ديگران درمسند فقاهت وفتوا نشستند درحالى كه برخى از آن ها اين شايستگى را نداشتند.

3- ازسوى حكومت به آن دسته فقيهان موقعيت داده شد كه ائمه را قبول نداشتند. اين احتمال نيزدورازواقيعيت نيست كه بگوييم برخى ازفقهاى سبعه كه درزمان امام زين العابدين (ع) درمدينه پرآوازه شدند، به وسيله امويان بوده است.

4- اين خلأروايى در زمان بنى عباس، جلوه بيشترى يافت وبه دلايل ذيل مذاهب فقهى بسيارپديد آمد و فقاهت برمبناى قياس گسترش يافت.

الف- پيدايش موضوعات جديد.

ب- گرايش جامعه بيش ازگذشته به شناخت دستورهاى دينى وفقهى.

ص:200

ج- آشنايى مردم با امام باقر وامام صادق (ع) وروى آورد مردم به آن ها خطرجدى را براى عباسيان پديد آورد. آن ها ناگزيربه اين انديشه افتادندكه نخست ائمه اهل بيت را منزوى كنند وجامعه را از ارتباط با اهل بيت بازدارند و ازسوى ديگر، مذاهب فقهى ديگرى در برابرائمه به وجود آورند تا مردم به آن ها روى آورند.

5- باتوجه به موضوعات فوق، عباسيان نيزآن دسته فقيهان را به جامعه معرفى كردند و دستوردادند كه مسائل فقهى را از آن ها بپرسند كه ائمه اهل بيت (ع) را قبول نداشتند.

الف- آن فقيهان نيزبه دليل آن كه ازسرچشمه وحى محروم بودند، به قياس و استحسان روى آوردند و در نتيجه انحراف هاى فقهى بسيارى به وجود آمد.

ب- ازآن جا كه سخن و سياست وقلم دراختيارحكومت بود، ازاين افراد و مذاهب فقهى به صورت گسترده ترويج وتبليغ گرديد وآوازه آن ها زبان به زبان وقلم به قلم درتاريخ استمرار يافت ودر قلمرو دين وديانت وسياست ريشه دار وعميق گرديد. كتاب هاى رجال وتراجم را بنگريد كه از اين افراد چگونه تعريف وتمجيد شده است.$

6-- حكومت ها در اجراى همين سياست، تنها به انزواى سياسى وفقهى ائمه اهل بيت اكتفا نكردند بلكه راويان وفقيهان شيعه را درانزواى كامل سياسى وفقهى قراردادند و رابطه جامعه به صورت آشكار نيز با آنها قطع شد.

براى انزواى فقيهان و راويان شيعه، (سب الصحابه) را مطرح كردند وچنين تبليغ نمودند كه هركس، صحابه رسول خدا (ص) وبه ويژه خلفاراقبول نداشته باشد، فاسق وازعدالت ساقط است. درنتيجه، روايات وسخنان او اعتبارندارد. اين موضوع را اينگونه تعميم دادند. نخست ازشيعه تحت عنوان رافضه يادكردند وسپس گفتند چون شيعيان، صحابه رسول خدا (ص) را قبول ندارند و به خليفگان سه گانه دشنام

ص:201

مى دهند، پس مشرك هستند و روايات آن ها اعتبار ندارد. اين موضوع را در كتاب هاى رجال وتراجم وتفسير وحديث وفقه وتاريخ به صورت گسترده آوردند تا جايى كه از شيعه درطول تاريخ اهل سنت به بدنامى ياد شد وجو انزجار ونفرت پديد آمد وبسيارى از راويان را با بيان اين سخن كه گرايش شيعى دارد، بى اعتبار دانستند وروايات بسيار را ازگردونه و گستره استدلال به اين دليل خارج كردند كه راوى آن روايت، گرايش شيعى دارد و با اين اقدام، انزواى اهل بيت (ع) راتكميل كردند. هرجاسخنى ازاهل بيت نقل شد، ويادروصف ومعرفى اهل بيت روايتى نقل شد گفتند اين روايت توسط كسى نقل شده كه گرايش شيعى دارد، پس اعتبار ندارد. مراجعه شود به كتاب هاى تراجم اهل سنت واز جمله به ميزان الاعتدال ذهبى و همچنين به تفسير روح البيان حقى برسوى( از جمله ذيل آيه: من يشرى نفسه ايتغاء مر ضا ه الله. بقره 2/ 207)$

امادرعين حال گاه فرصتى براى اهل بيت پيش مى آمد واحكام شريعت رابيان مى كردند. در نتيجه فقه بسيارغنى و روايات گسترده درموضوع احكام پديد آمد.

ائمه دربيان موضوع احكام بيش ازموضوعات ديگر، مجال تعليم وتدريس يافتند. به ويژه زمانى كه بنى اميه و بنى عباس درگير بودند. اقدام هاى ائمه درموضوع بيان حكم خدا بر سه محور ذيل متمركز بود:

جلوگيرى از انحراف فقهى و قياس

قياس درشناخت احكام فقهى درپى ممنوعيت تدوين حديث وپيدايش موضوعات جديد ودانستن حكم آن هاسبب شدكه برخى فقيهان، متوسل به قياس واستحسان شوند وفتوا دهند. درحالى كه بسيارى از آن فتواها بادستوراسلام مخالف بود.

ص:202

امامان معصوم با اين انحرافات فقهى مبارزه مى كردند. درنتيجه در برابراين جريان هاى فقهى منحرف كوشيدند اين دسته فقيهان را از فتوا باز داشته و جامعه را ازپيروى آن ها برحذردارند.

و قال (امام سجاد (ع)): إنّ دين الله لايُصاب بالعقول الناقصه و الآراء الباطله و المقاييس الفاسده، لايُصاب إلّا بالتسليم، فمن سلّم لنا سَلِم، و من اقتدى بنا هُدى، و من كان يعمل بالقياس و الرأى هلگ، و من وجد فى نفسه- ممّا نقوله أو نقضى به- حَرَجاً كفر بالّذى أنزل السبع المثانى و القرآن العظيم و هو لايعلم. إكمال الدين/ 324 الباب 31 ح 9$

جاء قتاده بن دعامه البصرى الى الامام (الباقر (ع)) و قد هيّأ له أربعين مسأله ليمتحنه بها، فقال له (ع): أنت فقيه أهل البصره؟ قال قتاده: نعم، فقال (ع): ويحگ يا قتاده انّ الله عزّوجل خلق خلقاً، فجعلهم حججاً على خلقه، فهم أوتاد فى أرضه، قوّام بأمره، نجباء فى علمه اصطفاهم قبل خلقه، فسكت قتاده طويلًا، ثم قال: أصلحگ الله، و الله لقد جلست بين يدى الفقهاء، و قدّام ابن عباس، فما اضطرب قلبى قدّام أحد منهم ما اضطرب قدّامگ ... بحار الأ نوار 46/ 357$ امام باقر (ع) فقال: أدنى الشرگ ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض ... المحاسن/ 207$

من أفتى الناس بغير علم و لا هوى من الله لعنته الملائكه الرحمه و ملائكه العذاب و ألحقته وزر من عمل بفتياه ... المحاسن/ 205$

امام صادق (ع): يا أبان إن السنه إذا قيست محققت دين. بحار الأ نوار 104/ 405$

يكى از پيشوايان قياس، ابوحنيفه بود وامام صادق (ع) با اوگفتگوى مفصلى داشت تا اورا ازقياس بازدارد يادست كم حجت را براوتمام كند چون روايت مفصل

ص:203

است، به منبع اصلى مراجعه شود. حليه الاوليا ء 3/ 196/ 236$ على بن إبراهيم، عن أبيه، عن أحمد بن عبدالله العقيلى، عن عيسى بن عبدالله القرشى قال: دخل أبوحنيفه على أبى عبدالله (ع) فقال له: يا أباحنيفه! بلغنى أنگ تقيس؟ قال: نعم. قال: لاتقس فإن أول من قاس إبليس حين. قال: خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ، فقاس ما بين النار و الطين، و لو قاس نوريه آدم بنوريه النار عرف فضل ما بين النورين، و صفاء أحدهما على الآخر. اصول كافى 1/ 58، بحار الانوار 47/ 226؛ الاحتجاج 2/ 266/ 236$ درگفتگوى مفصل ديگرى كه امام باابوحنيفه داشت، وى در پايان گفت:

لاأتكلم بالرأى و القياس فى دين الله بعد هذا المجلس. و أجابه الإمام (ع): كلّا إنّ حبّ الرئاسه غير تاركگ كما لم يترگ من كان قبلگ. الاحتجاج 2/ 267/ 237$ سعيد بن أبى الخضيب البجلى قال: كنت مع ابن أبى ليلى مزامله حتى جئنا إلى المدينه فبينا نحن فى مسجد الرسول (ص) إذ دخل جعفر بن محمد] فقلت لابن أبى ليلى: تقوم بنا إليه فقال: و ما نصنع عنده؟ فقلت: نسأئله و نحدثه، فقال: قم فقمنا إليه، فسألنى عن نفسى و أهلى، ثم قال: من هذا معگ؟ فقلت: ابن أبى ليلى قاضى المسلمين فقال له: أنت ابن أبى ليلى قاضى المسلمين؟ قال: نعم، قال: تأخذ مال هذا فتعطيه هذا؟ و تقتل و تفرق بين المرء وزوجه؟ لاتخاف فى ذلگ أحدا. قال: نعم، قال: فبأى شئ تقضى؟ قال: بما بلغنى عن رسول الله (ص) و عن على (ع) و عن أبى بكر و عمرقال: فبلغگ عن رسول الله (ص) أنه قال: إن عليا (ع) أقضاكم؟ قال: نعم، قال: فكيف تقضى بغير قضاء على (ع) و قد بلغگ هذا؟ فما تقول: إذا جيئ بأرض من فضه و سماء من فضه ثم أخذ رسول الله (ص) بيدگ فأوقفگ بين يدى ربگ فقال: يا رب إن هذا قضى بغير ما قضيت؟ قال: فاصفر وجه

ص:204

ابن أبى ليلى حتى عاد مثل الزعفران. ثم قال لى: التمس لنفسگ زميلا و الله لاأكلمگ من رأسى كلمه أبدا. كافى 7/ 408؛ الاحتجاج 2/ 253/ 225؛ بحار الانوار 47/ 334$ اين ها برخى ازگفتگوهاى ائمه (ع) با به اصطلاح فقيهان وقاضيان بود كه باتمسك به قياس، فتوا مى دادند وحكم صادر مى نمودند.

برخى از شاگردان امام

افزون برآنكه ائمه، شبهات كلامى را پاسخ مى دادند و باپيشوايان انديشه هاى باطل، مناظره و آن ها را با دليل و برهان محكوم مى كردند، به برخى ازشاگردان خود نيزدستور مى دادند كه شبهات را پاسخ دهند و حقايق را روشن كنند.

امام صادق (ع) به ابان بن تغلب دستور داد براى مردم مدينه تدريس كند:

جالس اهل المدينه فإنى أحب أن يرى فى شيعتنا مثلگ ... أختيار معرفه الرجال للكشى 2/ 622$

و مؤمن طاق با خوارج گفتگوى علمى داشت:

قال عبد الرحمن بن الحجاج: كنا فى مجلس أبان بن تغلب فجاء شاب فقال له: يا أباسعيد أخبرنى كم شهد مع على بن أبى طالب من أصحاب النبى (ص)؟ و أدرگ أبان مراده فانبرى قائلا: كأنگ تريد أن تعرف عليّاً بمن تبعه من أصحاب رسول الله؟ فقال هو ذاگ. فأجابه أبان: و الله ما عرفنا فضلهم- أى الصحابه- إلَّا باتّباعهم إيّاه.

فقد دخل مؤمن الطاق على بعض زعماء الخوارج فى الكوفه فيقول له: أنا على بصيره من دينى و قد سمعتگ تصف العدل فأحببت الدخول مع، فيقول الخارجى لأصحابه إن دخل هذا معكم نفعكم. يقول له مؤمن الطاق: لِمَ تبرّأتم من علىّ بن أبى طالب و استحللتم قتله و قتاله؟ يجيبه الخارجى: لأنّه حكّم الرجال فى دين الله. فيقول له: و كلَّ من حكّم فى دين الله استحللتم قتله؟ فيجيب الخارجى: نعم.

ص:205

فيقول له: أخبرنى عن الدين الذى جئت انظارگ به لأدخل معگ فيه، إن غَلَبَتْ حجتى حجتگ، من يوقِفُ المخطئ منّا عن خطئه و يحكم للمصيب بصوابه؟ فيشير الضحّاگ إلى رجل من أصحابه و يقول: هذا هو الحكم بيننا. هنا يتوجّه مؤمن الطاق إلى من كان حاضراً من الخوارج و يقول: زعيمكم هذا قد حكّم فى دين الله. و هكذا أفحمهم مغلوب كرد$ بحجّته البالغه و منطقه القويم. الإمام الصادق والمذاهب الأربعه 2/ 72$

و مناظره هشام بن حكيم با عمروبن عبيد بصرى ...

با يحيى بن خالد برمكى

و وجه يحيى بن خالد البرمكى سؤالا لهشام بحضره الرشيد من أجل احراجه قائلا له: أخبرنى عن على و العباس لما اختصما الى أبى بكر فى الميراث أيهما كان المحق من المبطل؟ فاستولت الحيره على هشام لأنه قال فى نفسه: ان قلت علياً كان مبطلا كفرت و ان قلت العباس كان مبطلا ضرب الرشيد عنقى.

فقال هشام: لم يكن من أحدهما خطأ و كانا جميعاً محقين، و لهذا نظير قد نطق به القرآن فى قصه داود (ع) حيث يقول الله: وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ، الى قوله تعالى: (خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ) فأى الملكين كان مخطئاً؟ و أيهما كان مصيباً؟ أم تقول: انهما كانا مخطئين فجوابگ فى ذلگ جوابى بعينه.

فقال يحيى: لست أقول: الملكين أخطأ، بل أقول انهما أصابا و ذلگ انهما لم يختصما فى الحقيقه و لااختلفا فى الحكم و انّما أظهرا ذلگ لينبّها داود على الخطيئه و يعرّفاه الحكم و يوقفاه عليه.

فقال هشام: كذلگ على و العباس لم يختلفا فى الحكم و لااختصما فى الحقيقه و انما أظهرا الإختلاف و الخصومه لينبّها أبابكر على غلطه و يوقفاه على خطيئته و

ص:206

يدلّاه على ظلمه فى الميراث و لم يكونا فى ريب من أمرهما. فتحيّر يحيى و لم يطق جواباً، و استحسن الرشيد هذا البيان الرائع الذى تخلص به هشام. الفصول المختار/ 42 و به اختصار عيون أخبارالر ضا 2/ 15$

بيان احكام شريعت

يكى از مسؤوليت هاى اصلى امامان معصوم، بيان شريعت و حكم خدا بود. به اين جهت از هر فرصتى كه پيش مى آمد، استفاده مى نمودند واحكام را بيان مى كردند. اين فرصت در زمان امام زين العابدين (ع) پديد آمد وتانيمه اول امامت امام صادق (ع) ادامه يافت. آغازكننده فقه و فقاهت، همين امام بزرگوار بود. اكثر قريب به اتفاق فقهاى آن دوره از شاگردان امام زين العابدين (ع) بودند.

قال الزهرى ما رأيت هاشميا أفضل من على بن حسين. قال أبوزرعه ما رأيت أحدا كان أفقه منه. تاريخ دمشق 41/ 371( قال سعيد بن المسيب: إن القراء كانوا لايخرجون إلى مكه حتى يخرج على بن الحسين فخرج و خرجنا معه ألف راكب.) حليه الاولياء 3/ 141/ 229؛ سير اعام النبلاء 4/ 388/ 157$

قال الزهرى: دخلنا على على بن الحسين بن على، فقال: يا زهرى، فيم كنتم. قلت: تذاكرنا الصوم، فأجمع رأيى و رأى أصحابى على أنه ليس من الصوم شى ء واجب إلا شهر رمضان، فقال: يا زهرى ليس كما قلتم، الصوم على أربعين وجهاً، عشره منها واجبه كوجوب شهر رمضان، و عشره منها حرام، و أربعه عشره خصله صاحبها بالخيار إن شاء صام و إن شاء أفطر، و صوم النذر واجب، و صوم الاعتكاف واجب، قال: قلت: فسرهن يا ابن رسول الله، قال: أما الواجب فصوم شهر رمضان، فَصِيامُ شَهْرَينِ مُتَتابِعَينِ- يعنى فى قتل الخطأ لمن لم يجد العتق- قال تعالى: وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً النساء 4/ 92$ . و صيام ثلاثه أيام فى كفاره اليمين لمن لم يجد الإطعام، قال الله عزوجل: ذلِگَ كَفَّارَهُ أَيمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ المائده 5/ 89$ و صيام حلق الرأس، قال الله

ص:207

تعالى: فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ البقره 2/ 196$ صاحبه بالخيار إن شاء صام ثلاثاً، و صوم دم المتعه، لمن لم يجد الهدى، قال الله تعالى: فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَهِ إِلَى الْحَجِ البقره 2/ 196$ و صوم جزاء الصيد، قال الله عزوجل: وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ المائده 75/ 95$ و إنما يقوم ذلگ الصيد قيمه ثم يقص ذلگ الثمن على الحنطه. و أما الذى صاحبه بالخيار: فصوم يوم الاثنين و الخميس، و صوم سته أيام من شوال بعد رمضان، و يوم عرفه، و يوم عاشوراء، كل ذلگ صاحبه بالخيار، إن شاء صام، و إن شاء أفطر.

و أما صوم الإذن: فالمرأه لاتصوم تطوعاً إلا بإذن زوجها، و كذلك العبد و الأمه. و أما صوم الحرام: فصوم يوم الفطر و يوم الأضحى، و أيام التشريق، و يوم الشك نهينا أن نصومه كرمضان، و صوم الوصال حرام، و صوم الصمت حرام، و صوم نذر المعصيه حرام، و صوم الدهر حرام، و الضيف لايصوم إلا بإذن صاحبه، قال رسول الله (ص): من نزل على قوم فلايصومن تطوعاً إلا بإذنهم. و يؤمر الصبى بالصوم إذا لم يراهق تأنيساً، و ليس بفرض و كذلگ من أفطر لعله من أول النهار ثم وجد قوه فى بدنه أمر بالإمساك، و ذلگ تأديب الله عزوجل، و ليس بفرض، و كذلگ المسافر إذا أكل أول النهار ثم قدم أمر بالإمساگ. و أما صوم الإباحه: فمن أكل أو شرب ناسياً من غير عمد، فقد أبيح له ذلگ و أجزأه عن صومه. و أماصوم المريض و صوم المسافر، فإن العامه اختلف فيه، فقال بعضهم: يصوم، و قال قوم: لايصوم، و قال: قوم إن شاء صام، و إن شاء أفطر، و أما نحن فنقول: يفطران فى الحالين جميعاً، فإن صام فى السفر و المرض، فعليه القضاء، قال الله عزوجل: فَعِدَّهٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ البقره 2/ 184$ . حليه الاوليلاء 3/ 141/ 229؛ فروع كافى: 1/ 185، الخصال: 501- 504، تفسير القمّى: 172- 175، المقنعه: 58، التهذيب: 1/ 435.$

ص:208

عن على بن إبراهيم، عن أبيه قال: استأذن على أبى جعفر (ع) قوم من أهل النواحى فأذن لهم فدخلوا فسألوه فى مجلس واحد عن ثلاثين ألف مسأله فأجاب و له عشر سنين. بحار الأنوار- العلامه المجلسى- ج 50- ص 93$

علم امام

پيش از اين به اين سخن اشاره شد كه ائمه (ع) دانايان كامل مى باشند. در اين خصوص كه تمام علوم ازناحيه رسول خدا (ص) وامام على (ع) به ديگر امامان به ارث رسيده وآن ها سرچشمه تمام علوم بوده اند، روايت ذيل رابنگريد.

قال سلمه بن كهيل و للحكم بن عتبه: شرِّقا و غرِّبا فلاتجدان عِلماً صحيحاً إلاشيئا خرج من عندنا. كشف الغمه 2/ 120.$

عن أبى بصير قال دخلت على أبى عبدالله (ع) فقلت له انى أسئلگ جعلت فداگ عن مسأله ليس هيهنا أحد يسمع كلامى فرفع أبوعبدالله (ع) سترا بينى و بين بيت اخر فاطلع فيه ثم قال يا أبامحمد سل عما بدالگ. قال قلت جعلت فداگ ان الشيعه يتحدثون. ان رسول الله (ص) علم عليا (ع) بابا يفتح منه الف باب قال فقال أبوعبدالله (ع) يا أبامحمد علم و الله رسول الله عليا الف باب يفتح له من كل باب الف باب. قال قلت له و الله هذا لعلم فنكت ساعه فى الأرض. ثم قال إنه لعلم و ما هو بذلگ. ثم قال يا أبامحمد و ان عندنا الجامعه و مايدريهم ما الجامعه؟ قال قلت جعلت فداگ و ما الجامعه؟ قال صحيفه طولها سبعون ذراعا بذراع رسول الله (ص) و املاء من فلق فيه و خط على بيمينه فيها كل حلال و حرام و كل شئ يحتاج الناس إليه حتى الأرش فى الخدش ...

قال إن عندنا الجفر و مايدريهم ما الجفر مسگ شاه أو جلد بعير. قال قلت جعلت فداگ ما الجفر؟ قال وعاء احمرأ و أدم أحمر فيه علم النبيين و الوصيين ...

ص:209

ثم قال و ان عندنا لمصحف فاطمه (س) و ما يدريهم ما مصحف فاطمه؟ قال مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلت مرات. والله ما فيه من قرآنكم حرف واحد إنما هو شئ أملأها الله و أوحى إليها ...

ثم قال إن عندنا لعلم ما كان و ما هو كائن إلى أن تقوم الساعه. قال قلت جعلت فداگ هذا والله هو العلم قال إنه لعلم و ما هو بذاگ؟ قال قلت جعلت فداگ فأى شئ هو العلم؟ قال ما يحدث بالليل و النهار الأمر بعد الامر و الشى ء بعد الشى ء إلى يوم القيمه. بصائر الدرجات 171/- 172، الارشاد: 2/ 186، فى مناقب آل أبى طالب: 4/ 396، والاحتجاج: 2/ 134، وبحار الأنوار: 47/ 26( وزادوا فيه: فسئل عن تفسير هذا الكلام فقال: أما الغابر فالعلم بما يكون.)$ درزمان امام باقر (ع) اوج گسترش فقه، توسط امام بود. درحالى كه مردم بسيارى ازشهرها احكام دين را نمى شناختند. دركوفه زكات فطره را نمى دانستند. حياه الامام الصادق 1 و 2/ 455( راجع الاحكام فى اصول الاحكام 2/ 131)$ در سرزمين شام، افرادى بودند كه حتى تعداد نمازهاى واجب را نمى دانستند. حياه الامام الصادق 1 و 2/ 455( را جع النسايى 1/ 42 سنن ابى داود 1/ 42)$

يقول المؤرخون إن أحكام الحج لم يكن يعرفها المسلمون حتى عرفهم بها الامام الباقر و ولده. حياه الامام الصادق 1 و 2/ 455 ومراجعه شود به مختصر تاريخ دمشق 23/ 79 و عيون أخبارالرضا 2/ 87.$

سخن گفتن با هر ملّتى به زبان خودشان

يكى ازموضوعاتى كه درزندگى امامان مشاهده مى شود، سخن گفتن باهرملتى به زبان خودشان است.

بديهى است كه امامت امام معصوم به همه ملت ها و سرزمين ها تعميم دارد و بايد دست كم برخى از افراد آن ها با امام رابطه مستقيم داشته باشند و از مظاهر ارتباط مستقيم آن است كه يا آن ها عربى را خوب بدانند تا بتوانند سخن امام را

ص:210

بفهمند و يا امام با زبان آن ها سخن بگويد و تا آن زمان كه بسيارى از آن ها مسلمان نشده و زبان عربى را فرا نگرفته بودند، آسان ترين راه، آن بود كه امام با آن ها به زبان خودشان سخن بگويد كه در اين صورت دو كار انجام شده است:

الف: ارائه معجزه و دليل بر امامت.

ب: آشنا ساختن آن ها با معارف اسلام.

عن أبى عبدالله (ع) قال: إن الحسن (ع) قال: أنا أعرف جميع اللغات. اصول كافى 1/ 426$ روى يونس بن ظبيان النبطى أن الإمام الصادق (ع) تحدث معه باللغه النبطيه فأخبره عن أول خارجه خرجت على موسى بن عمران، و على المسيح، و على الإمام أميرالمؤمنين (ع) بالنهروان، و أعقب كلامه بقوله: مالح دير بير ماكى مالح. و معناه أن ذلگ عند قريتك التى هى بالنبطيه. الإمام الصادق كما عرفه علماء الغرب: 48$ روى عامر بن على الجامعى، قال: قلت لأبى عبدالله (ع): جُعلت فداگ، إنا نأكل كل ذبائح أهل الكتاب، و لاندرى أيسمون عليها أم لا؟ فقال (ع): إذا سمعتموهم قد سموا فكلوا، أتدرى ما يقولون على ذبائحهم؟ فقلت: لا. فقرأ شيئاً لم أعرفه ثم قال: بهذا امروا.

فقلت: جعلت فداگ إن رأيت أن نكتبها. قال (ع): اكتب: نوح أيوا ادينو بلهيز مالحوا عالم اشرسوا أو رصو بنوا (يوسعه) موسق ذعال اسطحوا. المصدر السابق: 47$ و فى روايه اخرى أنّ النص كالآتى با روح أنا ادوناى إيلوهنوا ملخ عولام اشرفدشنوا عبسوتا و سينوانوا على هشخيطا و معناه تباركت أنت الله مالك العالمين، الذى قدسنا بأوامره، وأمرنا على الذبح. المصدر السابق: 48.$

ص:211

روى أبوبصير قال: كنت عند أبى عبدالله (ع) و عنده رجل من أهل خراسان و هو يكلمه بلسان لاأفهمه. الاختصاص:183$ و كانت تلگ اللغه التى كان يتحدث بها مع الخراسانى هى اللغه الفارسيه.

و وفد عليه قوم من أهل خراسان، فقال (ع) لهم: من جمع ما لايحرسه عذبه الله على مقداره. فقالوا له باللغه الفارسيه: لانفهم العربيه، فقال (ع) لهم: هر كه درم اندوزد، جزايش دوزخ باشد. الإمام الصادق كما عرفه علماء الغرب: 46$ روى أبان بن تغلب قال: غدوت من منزلى بالمدينه و أنا أريد أباعبدالله فلما صرت بالباب وجدت قوماً عنده لم أعرفهم، و لم أر قوماً أحسن زيّاً منهم، و لاأحسن سيماءً منهم كأن الطيرعلى رؤوسهم، فجعل أبوعبدالله (ع) يحدثنا بحديث فخرجنا من عنده، و قد فهَّم خمسه عشر نفرا، متفرقى الألسن، منهم العربى، و الفارسى، و النبطى، و الحبشى، و الصقلبى، فقال العربى: حدثنا بالعربيه، و قال الفارسى: حدثنا بالفارسيه، و قال الحبشى: حدّثنا بالحبشيه، و قال: الصقلبى: حدثنا بالصقلبيه و أخبر (ع) بعض أصحابه بأن الحديث واحد، و قد فسره لكل قوم بلغتهم. المصدر السابق: 46- 47$ و دار الحديث بين الإمام (ع) و بين عمار الساباطى باللغه النبطيه فبهر عمار و راح يقول: ما رأيت نبطياً أفصح منگ بالنبطيه. فقال (ع) له: يا عمار و بكل لسان. الاختصاص:283.$

ياران فقيه امام

اشاره

بديهى است كه حلقه اتصال امام با شيعيان، افرادى بودند كه دانش دينى را از امام فراگرفته و آن را براى مردم بيان مى كردند. اينها نزد امامان، جايگاه بلندى

ص:212

داشتند وائمه نيز نسبت به آن ها توجه ويژه داشتند. روايات گسترده وغنى در موضوعات كلام، فقه، اخلاق و سياست به وسيله آن ها نقل شده است.

ارتباط امام با آن ها و ارتباط آن ها با مردم، به چند دسته تقسيم مى شود:

ارتباط با امام

ارتباط راويان حديث و فقها با امام، به چند دوره متمايز تقسيم مى شود:

1- آزادى بيان زمينه گسترش فقه

درزمانى كه ارتباط مردم باامام آزاد بود، مثل زمان امام على (ع) و دوره دوم امامت امام زين العابدين (ع) تا نيمه اول امامت امام صادق (ع)، تعداد زيادى از مردم به مدينه روى آوردند و احكام و انديشه هاى دينى را فرا گرفتند وسپس براى مردم بيان مى كردند. بيشترين روايات درموضوعات گسترده فقهى در اين زمان نقل شده است. شمار شاگردان امام صادق (ع) در اين دوره به پنج هزارنفر مى رسيده است.

2- اختناق سياسى و قطع ارتباط ظاهرى

اين دوره از زمان امام حسن مجتبى آغاز شد و تا زمان امام حسين و نيمه اول امامت امام زين العابدين و نيز از نيمه دوم امامت امام صادق (ع) تا آغاز غيبت امام زمان (عج) استمرار داشت.

در اين دوره منزل ائمه (ع) و آمد و شد افراد نزد آن حضرت، كنترل مى شد. ياران امام نيز در آغازاندك بودند و به مرور زمان گسترش يافتند و تا در زمان امامت امام حسن عسكرى (ع) به تعداد آنها افزوده شد و جمعيت شيعيان زياد گرديد.

3- ارتباط سرى

در برخى زمان ها كه ائمه (ع) ازسوى حاكمان درمراقبت و يا در زندان بودند، برخى از افراد به صورت پنهانى و سرى با امام ملاقات مى كردند و هرچه از مسائل

ص:213

فقهى لازم بود، مى پرسيدند.

چنان كه امام كاظم (ع) زمانى كه در زندان هارون الرشيد بود، برخى افراد به صورت سرى با امام ملاقات مى كردند. ازجمله موسى بن ابراهيم مروزى بود و چون معلم فرزندان سندى بن شاهك بود به او اجازه داده مى شد كه با امام ملاقات كند. وى نيز هرچه از امام شنيده بود، نوشت وكتابى دراين خصوص تأليف كرد. النجاشى/ 407 رقم 1082$ قال الخيرانى: فخرج ذات ليله و قام أحمد بن محمد بن عيسى عن المجلس، و خلا بى الرسول، و استدار برگشت$ احمد فوقف حيث يسمع الكلام، فقال الرسول: ان مولاگ يقرأ عليگ السلام، و يقول لگ: انى ماض، و الأمر صائر الى ابنى على، و له عليكم بعدى ما كان لى عليكم بعد أبى.

روى أبوهاشم الجعفرى عن داود بن الأسود قال: دعانى سيدى أبومحمد- الحسن العسكرى (ع)- فدفع لى خشبه، كأنها رجل باب مدوّره طويله مل ء الكف فقال (ع): صر بهذه الخشبه إلى العمرى. فمضيت إلى بعض الطريق فعرض لى سقاء معه بغل، فزاحمنى البغل على الطريق ... فضربت البغل فانشقّت- الخشبه- فنظرت الى كسرها فاذا فيها كُتب، فبادјʠسريعاً فرددت الخشبه الى كمّى فجعل السقاء ينادينى و يشتمنى، و يشتم صاحبى فلمّا دنوت من الدار راجعاً استقبلنى عيسى الخادم عند الباب الثانى، فقال: يقول لگ مولاى: لِمَ ضربتَ البغل و كسرت رجل الباب؟ فقلت: يا سيدى لم أعلم ما فى رجل الباب، فقال (ع): و لم احتجت أن تعمل عملًا تحتاج أن تعتذر منه. إيّاگ بعدها أن تعود إلى مثلها، و إذا سمعت لنا شأناً فامضِ لسبيلگ التى أمرت بها، و إياگ أن تجاوب من يشتمنا، أو تعرّفه من أنت، فإننا فى بلد سوء، و مصر سوء و امضِ فى طريقگ فإنّ أخبارگ و أحوالگ ترد إلينا فاعلم ذلگ. مناقب آل أبى طالب 4/ 460- 461$

ص:214

سازماندهى شيعيان

فرايند انحراف حكومت و رهبرى از اهل بيت رسول خدا (ص) درسقيفه، سبب شد كه هرچه زمان بيشتر مى گذرد، حكومت ازمسيراسلام بيشترمنحرف گردد در نتيجه، ستم گرى به اهل بيت بيشتر شد و تبليغ برضد خاندان پيامبرافزون گرديد واطلاعات و آگاهى مردم نسبت به اهل بيت پيامبر كم ترشدو ترس آن مى رفت كه شيعه رو به اضمحلال رود. فرصتى كه براى امام زين العابدين (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع) پيش آمد تا آزادانه به تدريس بپردازند، سبب شد كه امامان شيعه مورد توجه جدى جامعه قرار گيرند.

فقه وفقاهت ودانش دينى به وسيله امامان گسترش يافت و درجامعه آن روز از امامان شيعه به عنوان پيشوايان علمى و فكرى ياد شد واهل بيت رسول خدا به عنوان فقيه برتر و عالمان برجسته دين شناخته شدند و مردم به امان شيعه روى آوردند. دراين زمان بود كه امامان معصوم به سازماندهى جامعه شيعى پرداختند و وظايف شيعيان را در برابر يكديگر تبيين و وظايف علما را مشخص كردند و وظايف مردم دربرابرعلما روشن ومبانى فكرى، مذهبى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى شيعه استوار گرديد.

تربيت فقيه شيعى

اشاره

اقدام ديگرى كه ائمه (ع) انجام دادند، تربيت فقيهان شيعى بود، تا نيازهاى علمى شيعيان برطرف و مبانى دينى آن ها استوار گردد. ائمه در اين خصوص اقدام هاى ذيل را انجام دادند:

1- بيان قواعد كلى

امام قواعد كلى استنباط و اجتهاد را براى آن ها بيان كرد و دستور داد حكم خداوند را بر حسب اين قواعد كلى استنباط و بيان كنند.

ص:215

الامام الصادق (ع): انما علينا أن نلقى إليكم الاصول و عليكم التفريع. السرا ئر 3/ 575$ عن ابن مسكان، عن حبيب قال: قال لنا أبوعبدالله (ع): ما أحد أحبّ إلىَّ منكم، إن الناس سلكوا سبلًا شتّى. منهم من أخذ بهواه، و منهم من أخذ برأيه و إنّكم أخذتم بأمر له أصل. المحاسن 1/ 254$ أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معانى كلامنا إن الكلمه لتنصرف إلى وجوه فلو شاء إنسان لصرف كلامه كيف شاء و لايكذب. معانى الأ خبار 1/ 1$ امام صادق (ع) برخى قواعد كلى فقه رابيان كرد تاعلما براساس آن قواعد اجتهاد كنند.

... كل شى مطلق حتى يرد فيه النهى ... من لا يحضره الفقيه 1/ 317$ عن أبى اسحاق الارجانى رفعه قال: قال أبوعبدالله (ع): أتدرى لم أمرتم بالأخذ بخلاف ما تقول العامّه؟ فقلت: لاأدرى، فقال: إن عليّاً (ع) لم يكن يدين الله بدين إلا خالف عليه الامّه الى غيره، إراده لإبطال أمره و كانوا يسألون المؤمنين (ع) عن الشى ء الذى لايعلمونه فإذا أفتاهم جعلوا له ضدّا من عندهم ليلبسوا على الناس. من لا يحضره الفقيه 1/ 317$

عن معاويه بن عمار، عن أبى عبدالله (ع) أن رسول الله (ص) حين فرغ من طوافه و ركعتيه، قال: ابدءوا بما بدأ الله عزّوجل به من اتيان الصفا، أنّ الله يقول: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ. التهذيب 5/ 145.$

2- جواز عمل به فتواى كسى كه امام به او اجازه اجتهاد داده است

فقد جاء فى رجال الكشّى: عن خيران الخادم أنّه قال: وجّهت إلى سيّدى ثمانيه دراهم- فى حديث- و قال: قلت: جعلت فداگ، إنّه ربّما أتانى الرجل لگ

ص:216

قبله الحقّ، أو يعرف موضع الحقّ لگ، فيسألنى عمّا يعمل به، فيكون مذهبى أخذ ما يتبرّع فى سرّ؟

قال: اعمل فى ذلگ برأيگ، فإنّ رأيگ رأيى، و من أطاعگ فقد أطاعنى.

برخى از فقيهانى كه امام هادى (ع) دستور داد به فتواى آن ها عمل شود، عبارتند از:

ابراهيم بن عبده نيشا بورى.

ابرا هيم بن محمد همدانى.

ابرا هيم بن مهزيار.

احمد بن اسحاق بن عبد الله اشعرى.

احمد بن محمد بن عيسى اشعرى.

ايوب بن نوح بن دراج.

حسن بن را شد.

حسن بن على.

حسن بن على وشاء.

داود بن قا سم جعفرى.

ريان بن صلت.

عبدالعظيم حسنى.

عثمان بن سعيد العمرى.

فضل بن شاذان.

على بن مهزيار اهوازى.

محمد بن احمد محمودى.

محمد بن حسن بن ابى الخطاب زيات.

محمد بن فرج رخجى.

معاويه بن حكيم بن معاويه بن عماركوفى.

ص:217

يعقوب بن اسحاق. حياه الامام على الهادى/ 170- 230$ نام راويان و ياران هر امام را در دو كتاب اختيارمعرفه الرجال ورجال شيخ طوسى بنگريد.

3- عدم جواز استنباط از ظاهر قرآن مگر بعد از شناخت تفسير آن از ائمه

پيش از اين گفتيم كه تفسيرقرآن را بايد از ائمه پرسيد.

أبى عبدالله الصادق (ع) أنّ رجلًا سأل أباه محمّد الباقر (ع) عن مسائل، فكان ممّا دار بينهما أنقال: قل لهم: هل كان فيما أظهر رسول الله (ص) من علم الله- عزّ ذكره- اختلاف؟ فإن قالوا لا، فقل لهم: فمن حكم بحكم الله فيه اختلاف، فهل خالف رسول الله (ص)؟ فيقولون: نعم، فإن قالوا: لا. فقد نقضوا أوّل كلامهم. فقل لهم: ما يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ. فإن قالوا: من الرّاسخون فى العلم؟ فقل: من لايختلف فى علمه. فإن قالوا: فمن هو ذاگ؟ فقل: كان رسول الله (ص) صاحب ذلگ (إلى أن قال): و إن كان رسول الله (ص) لم يستخلف فى علمه أحداً فقد ضيّع من فى أصلاب الرّجال ممّن يكون بعده. قال أيضاً: و ما يكفيهم القرآن؟ قال: بلى، إن وجدوا له مفسّراً. قال: و ما فسّره رسول الله (ص)؟ قال: بلى قد فسّره لرجل واحد، و فسّر للُامّه شأن ذلگ الرجل، و هو علىّ بن أبى طالب (ع).

و قال (ع) أيضاً: و المحكم ليس بشيئين إنّما هو شى ء واحد فمن حكم بما ليس فيه اختلاف، فحكمه من حكم الله عزّوجلّ و من حكم بأمر فيه اختلاف فرأى أنّه مصيب، فقد حكم بحكم الطاغوت. كافى 1/ 248$

4- وجوب عمل به احاديثى كه در كتب معتبر نقل شده

عن محمّد بن الحسن بن أبى خالد شنبوله، أنّه قال: قلت لأبى جعفرالثانى (ع):

ص:218

جعلت فداگ، إنّ مشايخنا رووا عن أبى جعفر و أبى عبدالله (ع) و كانت التقيّه شديده، فكتموا كتبهم، و لم ترو عنهم، فلمّا ماتوا صارت الكتب إلينا. فقال (ع): حدّثوا بها، فإنها حقّ.

5- عدم جواز فتوى بدون علم

ائمه معصومين (ع)، افرادى را كه برمسند فتوا تكيه زده اند و مردم براى دانستن احكام دين به آن ها مراجعه مى كنند، از فتوا دادن بدون علم برحذر داشتند، چنان كه ازقياس نيز منع كردند.

عن مفضل بن يزيد قال: قال (لى) أبوعبدالله (ع): أنهاگ عن خصلتين فيهما هلاگ الرجال: أنهاگ أن تدين الله بالباطل، و تفتى الناس بما لاتعلم. كافى/ 1/ 42$

امام، همين دستور را به عبد الرحمن بن حجاج نيز داد: همان$ عن أبى عبيده الحذاء، عن أبى جعفر (ع) قال: من أفتى الناس بغير علم و لا هدى لعنته ملائكه الرحمه، و ملائكه العذاب، و لحقه وزر من عمل بفتياه. كافى/ 1/ 42.$ پس ازشهادت امام رضا (ع)، امام جواد (ع) به امامت رسيد. درحالى كه حدود هفت سال سن داشت. به همين، جهت شك و ترديد ايجاد شده بود. بزرگان شيعه درخانه عبد الرحمن بن حجاج جمع شدند تا درباره شناخت امام پس از امام رضا (ع) انديشه كنند. عبد الله بن موسى نزد آنها رفت و آنان مسايلى از وى پرسيدند. ازجواب هايى كه داد، معلوم شد كه امام نيست. پس از ايشان امام جواد (ع) به آن مجلس رفت وبه تمام پرسش هاى آن ها پاسخ داد. به حضرت عرض كردند عموى شما اين گونه جواب داده است وحضرت به وى فرمود:

لاإله إلا الله يا عم إنه عظيم عند الله أن تقف غدا بين يديه فيقول لگ: لم

ص:219

تفتى عبادى بما لم تعلم، و فى الأمه من هو أعلم منه. بحار الأنوار 50/ 99$

در نتيجه فتوا با معيارهاى ذيل صادر مى شد:

الف- اعتماد به كتاب و سنت به عنوان مصدر اساسى تشريع.

ب- ضرورت رجوع به امام معصوم و اخذ فتوا از آن حضرت در صورت امكان.

ج- لزوم رجوع به فقها در صورتى كه دسترسى به امام نباشد.

د- فتوا به نص روايت و يا انطباق با قواعد كلى برگرفته از روايت.

فضيلت فقيه

جايگاه فقيه درنظام دينى، جايگاه ويژه اى است. نظام فكرى واعتقادى ودينى وعبادى و ... بدون فقيه سامان نمى يابد. چنان كه امور مملكت نيز بدون يك حكومت عادل وصالح سامان نمى يابد. جايگاهى كه حاكم عادل در اداره امور مملكت وسازندگى دارد، فقيه نيز درامور دينى واعتقادى واخروى همان جايگاه را دارد. در اين خصوص چنين روايت شده است:

عن جعفر بن محمد، عن أبيه] قال: قال رسول الله (ص) صنفان من أمتى إذا صلحا صلحت أمتى، و إذا فسدا فسدت أمتى، قيل: يا رسول الله و من هما؟ قال: الفقهاء و الأمراء. الخصال/ 36- 37$ ائمه معصومين، شيعيان را به فراگيرى علوم دينى تشويق نمودند و در فضل فقها و مقام آن ها درپيشگاه خداوند مطالب بسيارفرمودندتا ازيك سو افرادى كه توانايى دارند، به تحصيل بپردازند و نياز جامعه شيعى را به مسائل فقهى برطرف كنند و ازسوى ديگر شيعيان نيز مقام وجايگاه آن ها را ارج نهند.

امام موسى بن جعفرفرمود: روز قيامت منادى ندامى كند: حواريون رسول خدا كيست؟ سلمان، مقداد وابوذر برمى خيزند. سپس ندامى كند حواريون على بن ابى

ص:220

طالب، وصى رسول خدا كيست؟ عمر بن حمق خزاعى ومحد بن ابى بكر و ميثم تمار و اويس قرن برمى خيزند وسپس ندا مى كند: حواريون حسن بن على كيست و .... تاآخرين امام. اختيار معرفه الرجال/ 39/ 20$

و عنه (ع) قال: قال جعفر بن محمّد الصادق] : علماء شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى إبليس و عفاريته، يمنعوهم عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن أن يتسلط عليهم إبليس و شيعته و النواصب. ألا فمن انتصب لذلگ من شيعتنا كان أفضل ممن جاهد الروم و الترگ و الخزر ألف ألف مره لأنه يدفع عن أديان محبينا و ذلگ يدفع عن أبدانهم. الإحتجاج 1/ 8 و 1/ 6 نيز ملاحظه شود$

قال موسى بن جعفر: فقيه واحد ينقذ يتيما من أيتامنا المنقطعين عنا و عن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج إليه أشدعلى إبليس من ألف عابد، لأن العابد همّه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه ذوات عباد الله و امائه لينقذهم من يد إبليس و مردته، فلذلگ هو أفضل عندالله من ألف عابد و ألف ألف عابده. الإحتجاج 1/ 8$

قال على بن موسى الرضا (ع): يقال للعابد يوم القيامه: نعم الرجل كنت همتگ ذات نفسگ وكفيت مؤنتگ فادخل الجنه، ألا ان الفقيه من أفاض على الناس خيره و أنقذهم من أعدائهم و وفر عليهم نعم جنان الله تعالى و حصل لهم رضوان الله تعالى.

و يقال للفقيه: يا أيها الكافل لأيتام آل محمد الهادى لضعفاء محبيهم و مواليهم قف حتى تشفع لكل من أخذ عنگ أو تعلم منگ، فيقف فيدخل الجنه معه فئاماً و فئاماً و فئاماً جماعت وگروه گروه.$ - حتى قال عشراً- و هم الذين أخذوا عنه علومه و أخذوا

ص:221

عمن أخذ عنه و عمن أخذ عمن أخذ عنه إلى يوم القيامه، فانظروا كم صرف ما بين المنزلتين. الإحتجاج 19.$

ارجاع شيعيان به فقيه

به تمام شيعيان نيز دستور داده شد كه براى دانستن احكام دين به اين فقيهان مراجعه نمايند و هرچه آن ها فتوا دادند، به آن عمل كنند.

الإمام الهادى (ع): لولا من يبقى بعد غيبه قائمكم (ع) من العلماء الداعين إليه و الدالّين عليه، و الذابّين عن دينه بحجج الله، و المنقذين لضعفاء عبادالله من شباگ إبليس و مردته، و من فخاخ النواصب، لما بقى أحد إلّا ارتدّ عن دين الله، و لكنهم الذين يمسكون أزمّه قلوب ضعفاء شيعتنا كما يمسك صاحب السفينه سكّانها، اولئك هم الأفضلون عند الله عزوجل. الاحتجاج 2/ 260$ فقد جاء عنه (ع) فى العمرى و ابنه محمد: العمرى و ابنه ثقتان فما أدّيا إلى فعنى يؤديان و ما قالا فعنى يقولان فاسمع لهما و أطعهما فإنهما الثقتان المأمونان. الغيبه الصغرى للصدر. 219.$ الإمام العسكرى (ع): فأما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لأمر مولاه فللعوام أن يقلّدوه. تفسير الإمام الحسن العسكرى/ 141 و الإحتجاج 2/ 263.$

حفظ جان راويان و فقيهان

از ديگر اقدام هاى ائمه نسبت به فقيهان و راويان حديث، حفظ جان آن ها بود. زيرا حاكمان در زمانى كه اختناق سياسى را حاكم كردند، به جستجو وشناسايى

ص:222

ىاران نزديك امام نيز پرداختند وافرادى را گماشتند تا ياران امام را شناسايى كنند و به شهادت برسانند. امامان شيعه در اين خصوص دو اقدام انجام دادند:

1. تقيه: تقيه به منظور حفظ جان اين دسته از شيعيان به عنوان يك واجب دينى مطرح شد و امام فرمود:

التقيه دينى و دين آبائى و لا إيمان من لا تقيه له. اصول كافى 2/ 219.$

تقيه براى حفظ جان اين افراد يك امر لازم و حتمى بود، زيرا:

نخست: از پيروزى حكومت و خوش حالى آن ها جلوگيرى مى شد.

دوم: چون اين افرادحلقه اتصال امام وجامعه شيعى بودند، اين ارتباط باحفظ آن ها حفظ مى شد.

سوم: شهادت آن ها موجب تضعيف شيعيان مى گرديد.

فقد جاءعنه (الإمام الباقر) (ع) فى وصيّته لجابر بن يزيد الجعفى فى أوّل لقاء له بالإمام (ع): أن لايقول لأحد أنه من أهالى الكوفه، و ليظهر بمظهر رجل من أهل المدينه.

شايد در همين سفر بوده كه هشام بن عبد الملك به استانداركوفه دستور داد: جابر را پس از ورودبه كوفه دستگيركند وبه قتل رساند وامام براى حفظ جان جابر به او دستور ويژه داد:

عن النعمان بن بشير قال: كنت مزاملا لجابر بن يزيد الجعفى، فلما أن كنا بالمدينه دخل على أبى جعفر (ع) فودعه و خرج من عنده و هو مسرور حتى وردنا الأخيرجه أول منزل نعدل من فيد إلى المدينه- يوم جمعه فصلينا الزوال، فلما نهض بنا البعير إذا أنا برجل طوال آدم معه كتبا، فناوله جابرا فتناوله فقبله و وضعه على عينيه و إذا هو: من محمد بن على إلى جابر بن يزيد و عليه طين أسود رطب، فقال له: متى عهدك بسيدى؟ فقال: الساعه فقال له: قبل الصلاه أو بعد

ص:223

الصلاه؟ فقال: بعد الصلاه، ففگ الخاتم و أقبل يقرؤه و يقبض وجهه حتى أتى على آخره، ثم أمسك الكتاب فما رأيته ضاحكا و لامسرورا حتى وافى الكوفه، فلما وافينا الكوفه ليلا بت ليلتى، فلما أصبحت أتيته إعظاما له فوجدته قد خرج على و فى عنقه كعاب مهره$ ، قد علقها و قد ركب قصبه و هو يقول: أجد منصور بن جمهور أميرا غير مأمور و أبياتا من نحو هذا فنظر فى وجهى و نظرت فى وجهه فلم يقل لى شيئا و لم أقل له و أقبلت أبكى لما رأيته و اجتمع على و عليه الصبيان و الناس، و جاء حتى دخل الرحبه محل وسيع در كوفه بوده است$ و أقبل يدورمع الصبيان و الناس يقولون: جن جابر بن يزيد جن، فوالله ما مضت الأيام حتى ورد كتاب هشام بن عبدالملك إلى واليه أن انظر رجلا يقال له: جار بن يزيد الجعفى فاضرب عنقه و ابعث إلى برأسه، فالتفت إلى جلسائه فقال لهم: من جابر بن يزيد الجعفى؟ قالوا: أصلحگ الله كان رجلا له علم و فضل و حديث، و حج فجن و هو ذا فى الرحبه مع الصبيان على القصب يلعب معهم قال: فأشرف عليه فإذا هو مع الصبيان يلعب على القصب نى$ ، فقال الحمد لله الذى عافانى من قتله، قال و لم تمض الأيام حتى دخل منصور بن جمهور الكوفه و صنع ما كان يقول جابر. بحار الأنوار: 46/ 282، وكافى: 1/ 396$

دراين زمان بود كه برخى ازفقيهان شيعه كاملًادرتقيه مى زيستند و به عنوان شيعه شناخته نمى شدند. از جمله آن ها سعيد بن مسيب بود. اختيار معر فه الرجال 198 شرح حال اورا دركتاب هاى تراجم اهل سنت بنگريد.$

روى على بن جعفر عن أحد أصحاب الإمام الحسن العسكرى (ع) فقال: اجتمعنا بالعسكر- أى سامراء- و قد صرنا لأبى محمد (ع) يوم ركوبه فخرج

ص:224

توقيعه: لايسلمنّ علىَّ أحد، و لايشير إلىّ بيده، و لايومئ، فإنّكم لاتأمنون على أنفسكم. الخرائج والجرائح للراوندى: 1/ 439 ح 20؛ بحار الأنوار: 50/ 269$

جلوگيرى از شناخته شدن راويان و فقيهان

در هر زمان كه ائمه ازسوى حكومتيان در مراقبت بودند، ياران ائمه نيز تحت تعقيب بودند. امامان در اين شرايط دستور به تقيه مى دادند تا ازسوى حكومت شناسايى نشوند. از جمله مواردى كه بايد رعايت مى شد، حفظ اسرار ائمه و ياران فقيه بود.

و نهى (ع) عن الاذاعه و كشف الأسرار الخاصّه بالمؤمنين فقال: يحشر العبد يوم القيامه و ما ندى دماً، فيدفع اليه شبه المحجمه أو فوق ذلگ، فيقال له: هذا سهمگ من دم فلان، فيقول: يا ربّ إنگ لتعلم أنّگ قبضتنى و ما سفكت دماً.

فيقول: بلى سمعت من فلان روايه كذا و كذا، فرويتها عليه فنقلت حتّى صارت الى فلان الجبّار فقتله عليها و هذا سهمگ من دمه. اصول الكافى 2/ 371.$

امام براى جلوگيرى ازشناخته شدن شيعيان، دستورداد دربين راه و جلو دشمنان مسأله نپرسند.

فعن محمد بن شرف قال: كنت مع أبى الحسن (ع) أمشى فى المدينه فقال لى: ألست ابن شرف؟ قلت بلى، فأردت أن اسأله عن مسأله فابتدأنى من غير أن أسأله فقال: نحن على قارعه الطريق و ليس هذا موضع مسأله.

نظام وكالت

امام كاظم (ع) افرادى را درشهرها تعيين كرد و به آن ها وكالت داد كه حقوق

ص:225

مالى و شرعى را از شيعيان بگيرند و آن ها را درآنچه كه تعيين كرده، مصرف كنند. چنان كه فضل بن عمر را وكيل خود قرارداد كه وجوه شرعيه را بگيرد و به مصرف تعيين شده برساند. نظام وكالت از اين زمان پديد آمد. حياه الامام موسى بن جعفر 2/ 492$ نظام وكالت از زمان امام جواد (ع) به بعد گسترش يافت. برخى افراد به طور مستقيم ازجانب امام به عنوان وكيل تعيين شدند وبرخى ديگرنيزازجانب آن ها وكالت داشتند. اعلام الهدايه 12/ 188$

وكلاى امام وظيفه داشتند جامعه شيعى را در امور دينى، سياسى، اقتصادى و قضايى رهبرى كنند اعلام الهدايه 12/ 191$ كه در واقع تشكيل دولت مستقل در درون دولت هاى جائر بود.

دخل أبوعمرو عثمان بن سعيد و أحمد بن اسحاق الأشعرى و علىّ بن جعفر الهمدانى على أبى الحسن العسكرىّ فشكا إليه أحمد بن إسحاق ديناً عليه، فقال: يا أباعمر- و كان وكيله- إدفع إليه ثلاثين ألف دينار و الى علىّ بن جعفر ثلاثين ألف دينار و خذ أنت ثلاثين ألف دينار. المناقب 2/ 488$

عن إبراهيم بن محمد الهمدانى، قال و كتب إلى: قد وصل الحساب تقبل الله منگ و رضى عنهم و جعلهم معنا فى الدنيا و الآخره و قد بعثت إليگ من الدنانير بكذا و من الكسوه كذا، فبارگ لگ فيه و فى جميع نعمه الله عليگ. و قدكتبت إلى النضر أمرته أن ينتهى عنگ، و عن التعرض لگ و بخلافك، و أعلمته موضعگ عندى، و كتبت إلى أيوب أمرته بذلگ أيضا، و كتبت إلى موالى بهمدان كتابا أمرتهم بطاعتگ و المصير إلى أمرگ و أن لا وكيل لى سواگ. اختيار معرفه الرجال 647/ 1136$

ص:226

قال أبوعمرو: حكى بعض الثقات، أن أبامحمد صلوات الله عليه كتب إلى إبراهيم بن عبده: و كتابى الذى ورد على إبراهيم بن عبده بتوكيلى إياه لقبض حقوقى من موالينا هناگ: نعم هو كتابى بخطى إليه أعنى إبراهيم بن عبده لهم ببلدهم حقا غير باطل، فليتقوا الله حق تقاته و ليخرجوا من حقوقى و ليدفعوها إليه، فقد جوزت له ما يعمل به فيها، وفقه الله و من عليه بالسلامه من التقصير برحمته.

و من كتاب له (ع) إلى عبدالله بن حمدويه البيهقى: و بعد، فقد نصبت لكم إبراهيم بن عبده ليدفع النواحى و أهل ناحيتگ حقوقى الواجبه عليكم إليه، و جعلته ثقتى و أمينى عند موالى هناگ، فليتقوا الله و ليراقبوا و ليؤدوا الحقوق، فليس لهم عذر فى ترگ ذلگ و لا تأخيره، و لا أشقاهم الله بعصيان أوليائه، و رحمهم الله و إيا معهم برحمتى لهم، ان الله واسع كريم. فى محمد بن سنان. اختيار معرفه الرجال: 2/ 620/ 1089( سازمان چاپ وانتشارات)$

نامه

راه ديگر ارتباط فقيهان شيعه با امام، نامه نگارى بود كه بيشتر در زمان امام جواد و امام هادى و امام عسكرى (ع) انجام مى شد. چون دردوره امام جواد (ع) منزل امام، توسط دخترمأمون كه همسر آن حضرت بود، كنترل مى شد وامام هادى وامام عسكرى نيز در منطقه نظامى زندگى مى كردند ومنزل آن هاهرچندگاه يك باربه صورت ناگهانى بازرسى مى شد وارتباط ظاهرى وآشكارمردم با امام قطع بود. دراين دوره بود كه فقيهان با امام از طريق نامه ارتباط داشتند.

براى جلوگيرى از شناخته شدن ياران امام دو اقدام انجام شد:

نخست: نامه هابه طور سرى فرستاده مى شد.

دوم: برخى نامه ها بدون امضا ويا به نام كسان ديگر فرستاده مى شد كه اگر

ص:227

درباريان و جاسوسان به آن ها دست يابند، شناخته نشوند.

قال أبوهاشم داود بن القاسم الجعفرى: دخلت على أبى جعفر الثانى (ع) و معى ثلاث رقاع غير معنونه و اشتبهت علىّ فاغتممت لذلگ، فتناول إحداهن و قال: هذه رقعه ريّان بن شبيب ثم تناول الثانيه فقال: هذه رقعه محمد بن حمزه و تناول الثالثه و قال: هذه رقعه فلان فبهت فنظر الىّ و تبسّم (ع) جاء فى تكمله الروايه السابقه ان داود بن القاسم الجعفرى قال: و أعطانى أبوجعفر ثلاثمائه دينار فى صرّه و أمرنى أن أحملها إلى بعض بنى عمّه و قال: أما انه سيقول لگ دلّنى على حرّيف فروشنده هر جنس مخصوص$ يشترى لى بها متاعاً فدلّه عليه. قال: فأتيته بالدنانير فقال لى: يا أباهاشم دلّنى على حرّيف يشترى لى بها متاعاً. ففعلت. إعلام الورى 2/ 98 و ملاحظه شود 12/ 184$ امام، براى برخى نامه مى نوشت و از نام مستعار استفاده مى كرد.

كان الإمام (ع) يذكر فى توقيعاته إلى بعض أصحابه و ينسبهم إلى عبيد ابن زراره و كانوا قد عرفوا ببنى الجهم و هم من أكابر بيوت الشيعه و أصحاب الأئمه (ع)، فعن الزرارى (أحدهم) قال: إن ذلگ توريه و ستراً من قبل الإمام (ع) ثم اتسع ذلگ و سمّينا به و كان (ع) يكاتبه فى امور له بالكوفه و بغداد.

قال أحمد بن اسحاق: دخلت على أبى محمد (ع) فسألته أن يكتب لأنظر إلى خطّه فأعرفه اذا ورد. فقال: نعم، ثم قال: يا أحمد إن الخطّ سيختلف عليگ من بين القلم الغليظ الى القلم الدقيق فلاتشكّنَّ، ثم دعا بالدواه فكتب و جعل يستمدّ الى مجرى الدواه، فقلت فى نفسى و هو يكتب: استوهبه القلم الذى كتب به. فلمّا فرغ من الكتابه أقبل يحدّثنى و هو يمسح القلم بمنديل الدواه ساعهً ثم قال: هاگ يا أحمد فناولنيه. الكافى 1/ 513. مسند امام حسن العسكرى/ 87.$

ص:228

مجموع نامه هايى كه از امام جواد (ع) برجاى مانده به 72 نامه مى رسد. الموسوعه الامام الجواد 2/ 413 و 515. الارشا د 2/ 179$

داورى بين مردم

ائمه (ع) قضاوت وداورى را به فقيهان اهل بيت سپردند و مردم را از رجوع به قاضيان منصوب شده ازجانب حكومت منع كردند. داورى از شئون حكومت بود. حاكمان، هميشه افرادى را براى داورى بين مردم تعيين مى كردند و بديهى بود كه آن ها بر آن اساس قضاوت مى كردند كه حكومت دستور داده بود و آن مذهب فقهى مورد استناد قرار مى گرفت كه حاكمان تعيين كرده بودند. درنتيجه سنت پيامبر و مذهب اهل بيت، ملاك داورى قرارنمى گرفت وتمام قاضيان نيز جيره خوارحكومت بوده و از عدالت دور بودند. از اين رو رجوع شيعيان به آنها براى داورى، فرايندهاى ذيل را درپى داشت:

الف: تأييد حكومت وحاكمان وستمگرى آن ها توسط شيعيان.

ب: پذيرش داورى ناحق قاضيان كه برخلاف مذهب اهل بيت داورى مى كردند.

ج: بسيارى از قضات منصوب شده از سوى حكومت، شيعيان را مى شناختند وبا آن ها دشمن بودند و از سر دشمنى بر ضد شيعه حكم مى كردند.

د: عدم مراجعه شيعيان به دستگاه قضايى حكومت، مبارزه منفى با حكومت بود.

همين عوامل سبب شدند كه امامان معصوم، شيعيان را ازمراجعه به قضات منصوب شده ازسوى حكومت، برحذردارند وفقيهان را ازجانب خود به عنوان قاضى منصوب كردند.

ص:229

عمر بن حنظله قال: سألت أباعبدالله (ع) عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعه فى دين أو ميراث فتحاكما إلى السلطان و إلى القضاه أيحل ذلگ؟ قال: من تحاكم إليهم فى حق أو باطل فإنما تحاكم إلى الطاغوت، و ما يحكم له فإنما يأخذ سحتا، و إن كان حقا ثابتا له، لأنه أخذه بحكم الطاغوت، و قد أمر الله أن يكفر به قال الله تعالى: ى رِيدُونَ أَنْ يتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ. قلت: فكيف يصنعان؟ قال: ينظران (إلى) من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإنى قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد على الله و هو على حد الشرك بالله. اصول كافى 1/ 67 التهذيب 6/ 218 ح 514 و 301 ح 845 وسائل الشيعه 27/ 136$ اين حديث، حكم قضاوت وفقاهت وتقليد رادرزمان غيبت به خوبى روشن كرده است.

توجه امام به نيازهاى علمى شيعه

شيعه واقعى نزد ائمه (ع) بسيار ارزشمند است. بى گمان چه درزمان حضور وچه در زمان غيبت، توجه وعنايت ويژه نسبت به شيعه داشته اند. روايت ذيل دليل اين سخن است. امام باقر وقتى ودايع امامت را به امام صادق واگذاركرد، فرمود:

فلما قربت وفاته (الإمام محمّد الباقر (ع)) دعا بأبى عبدالله جعفر ابنه (س) فقال: إن هذه الليله التى وعدت فيها. ثم سلّم إليه الاسم الأعظم و مواريث الأنبياء و السلاح و قال له: يا أباعبدالله، الله الله فى الشيعه. فقال أبوعبدالله: لاتركتهم يحتاجون إلى أحد. اثبات الوصيه/ 193؛ اثبات الهداه 5/ 330 به اختصار$

ص:230

عن هشام بن سالم، عن أبى عبدالله (ع) قال: لما حضرت أبى (ع) الوفاه قال: يا جعفر أوصيگ بأصحابى خيرا، قلت: جعلت فداگ والله لأدعنهم (و الرجل منهم يكون فى المصر) فلايسأل أحدا. كافى 1/603 ؛ الإ رشاد 1/ 40؛ بحار الأنوار 47/ 12$ عن محمد بن على الصوفى قال: استأذن ابراهيم الجمّال (رض) على أبى الحسن على بن يقطين الوزير فحجبه. فحجّ على بن يقطين فى تلگ السنه فاستأذن بالمدينه على مولانا موسى ابن جعفر (ع) فحجبه. فرآه ثانى يومه فقال على بن يقطين: يا سيدى ما ذنبى؟ فقال (ع): حجبتگ لأنگ حجبت أخاگ ابراهيم الجمّال و قد أبى الله أن يشكر سعيگ أو يغفر لگ ابراهيم الجمّال.

فقلت: سيدى و مولاى من لى بابراهيم الجمّال فى هذا الوقت و أنا بالمدينه و هو بالكوفه؟

فقال (ع): اذا كان الليل فامض الى البقيع وحدك ... و اركب نجيباً هناگ مسرّجاً. قال: فوافى البقيع و ركب النجيب و لم يلبث أن أناخه على باب ابراهيم الجمّال بالكوفه. فقرع الباب ... فقال على بن يقطين: يا هذا إنّ أمرى عظيم و آلى عليه أن يأذن له، فلمّا دخل قال: يا ابراهيم إنّ المولى (ع) أبى أن يقبلنى أو تغفر لى، فقال: يغفر الله لگ ... فلم يزل ابراهيم يطأ خده و على بن يقطين يقول: اللّهم اشهد، ثم انصرف و ركب النجيب، و أناخه فى ليلته بباب المولى موسى بن جعفر (ع) بالمدينه فأذن له و دخل عليه فقبله. بحار الأنوار: 48/ 85، ح 105 عن عيون المعجزات: 90$ عن محمد بن سالم قال: لمّا حمل سيدى موسى بن جعفر (ع) الى هارون جاء إليه هشام بن ابراهيم العباسى، فقال له: يا سيدى قد كُتب لى صك نامه.$ الى الفضل بن يونس تسأله أن يروح أمرى. قال: فركب إليه أبوالحسن (ع) فدخل عليه حاجبه

ص:231

فقال: يا سيدى! أبوالحسن موسى بالباب فقال: فإن كنت صادقاً فأنت حرّ و لگ كذا و كذا!

فخرج الفضل بن يونس حافياً يعدو حتى خرج إليه: فوقع على قدميه يُقبّلهما ثم سأله أن يدخل، فدخل فقال له: اقض حاجه هشام بن ابراهيم، فقضاها. اختيار معرفه الرجال: 550/ 957؛ بحار الأنوار: 48/ 109$ فقد كان عنده جماعه من أصحابه فقال لهم: ما لكم تستخفّون بنا؟ فقام إليه رجل من أهل خراسان فقال: معاذ الله أن نستخفّ بگ أو شى ء من أمرگ! فقال (ع): إنّگ أحد من استخفّ بى. فقال الرجل: معاذ الله أن أستخفّ بگ! فقال له (ع): ويحگ ألم تسمع فلاناً و نحن بقرب الجحفه و هو يقول لگ: إحملنى قدر ميل فقد و الله أعييت. فوالله ما رفعتَ له رأساً، لقد إستخففت به و من استخفّ بمؤمن فينا استخفّ و ضيّع حرمه الله عزّوجلّ. سخن امام زمان( عج) به سيد ابوالحسن اصفهانى كه فرمود انا غير نا سين لذكركم لامهملين. نيز نقل شده است.$

شيعه چه كسى است؟

اشاره

بديهى است كه هويت واقعى هركس و هرگروه با نامگذارى تعيين نمى گردد و شيعه نيز از همين مقوله است. هركس نام شيعه را بر خود نهاد، الزاماً نمى تواند شيعه باشد.

با گسترش شيعه و انزواى سياسى امام، دوچيز شيعيان را تهديد مى كرد و امامان معصوم از اين جهت نگرانى داشتند و دستورهاى ويژه اى در اين خصوص صادركردند:

1- نفوذ افراد وابسته به دربار و مخالفان شيعه درتشكيلات شيعيان و سپس گزارش اسرار اهل بيت و شيعيان به حكومتيان.

ص:232

2- پيدايش گروهى به نام شيعه، خالى از ايمان و عارى از عمل كه تنها نام شيعه را با خود يدك مى كشيدند. ضربه اى كه شيعه و ائمه از اين ناحيه خوردند كمتر از ضربه حكومتيان و جاسوسان آن ها نبود.

امامان شيعه براى جلوگيرى ازاين دو خطربزرگ، نخست ويژگى شيعيان را بيان كردند تا شيعه واقعى ازغيرواقعى شناخته شوند و دوم آنكه از نفوذ مخالفان و جاسوسان حكومت در جمع شيعيان جلوگيرى شود.

امام صادق (ع) فرمود: امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلاه، كيف محافظتهم عليها، و إلى أسرارنا كيف حفظهم لها عند عدونا و إلى أموالهم كيف مواساتهم لإخوانهم فيها. وسائل الشيعه 3/ 83 وبحار الأنوار 68/ 149. قرب الاسناد/ 52$

عن محمد بن عجلان قال كنت مع أبى عبدالله (ع) فدخل رجل فسلّم، فسأله، كيف من خلّفت من إخوانگ؟ فأحسن الثناء و زكى و أطرى، فقال له: كيف عياده اغنيائهم قرائهم؟ قال: قليله. قال: كيف مواصله أغنيائهم لفقرائهم فى ذات أيديهم؟ فقال: إنگ تذكر أخلاقاً ما هى فيمن عندنا. قال (ع): فكيف يزعم هؤلاء أنهم لنا شيعه؟ بحارالأنوار 68/ 168. صفات الشيعه للصدوق/ 166$ فقال (ع): فوالله ماشيعتنا الا من اتقى الله و أطاعه، و ما كانوا يعرفون الّا بالتواضع، و التخشع، و الامانه، و كثره ذكر الله، و الصوم، و الصلاه، و البر بالوالدين، و التعاهد للجيران من الفقراء و أهل المسكنه، و الغارمين، و الأيتام، و صدق الحديث و تلاوه القرآن، و كفّ الألسن عن الناس الا من خير، و كانوا امناء عشائرهم فى الأشياء. الكافى 2/ 74.$

ص:233

قال (الباقر) (ع): انّما شيعه على (ع) الشاحبون الناحلون الذابلون، هرسه به يك معنا ست بدنهاشان از شدت عبادت نحيف ولاغر است$ ذابله شفاههم، خميصه شكم خالى$ بطونهم، متغيّره ألوانهم، مصفرّه وجوههم، إذا جنّهم الليل اتّخذوا الأرض فراشاً، و استقبلوا الأرض بجباههم، كثير سجودهم، كثيره دموعهم، كثير دعاؤهم، كثير بكاؤهم، يفرح الناس و هم محزونون. بحار الأ نوار 65/ 149.$ در نتيجه اوصاف شيعه به شرح ذيل است:

تقواى الهى، اطاعت خداوند تواضع، خشوع، امانتدارى، دوام ذكرخدا، اهل نماز و روزه، نيكى به والدين، تعهد در برابر نيازمندان و بدهكاران و ايتام، راستگويى، تلاوت قرآن، پرهيز از غيبت و تهمت وآزار مردم به وسيله زبان، محافظت بر اوقات نماز، حفظ اسرار اهل بيت، رسيدگى ثروتمندان به امورنيازمندان.

بيان وظايف شيعه در برابر يكديگر

واژه شيعه، خاستگاه اعتقادى وعملى دارد. شيعه به كسانى گفته مى شود كه در دو گستره اعتقاد وعمل ازديگر مسلمانان متمايزهستند. درگستره اعتقادى بر اين باور و ايمان هستند كه اوصياى رسول خدا دوازده نفرند كه ازجانب خداوند تعيين ومنصوب شده اند و پس از آن حضرت، مسؤوليت رهبرى وهدايت جامعه را برعهده دارند و تمام ويژگى هاى رسول خدا (ص) به جز پيامبرى در وجود آن ها جمع است ودر بعد عملى نيز التزام دارند كه به دستورات آنها عمل كنند. در نتيجه هركسى وهرجامعه اى شيعه نخواهدبود. اين نام تعهدآور است و التزام هاى بسيارى را در پى دارد. امامان معصوم، اوصاف شيعيان را در احاديث بسيارى بيان كرده اند كه چگونه بايد باشند. مسؤوليت وتعهد شيعيان در برابر يكديگر مهمترين وظيفه اجتماعى آن هاست. بر خى از آن وظايف چنين است:

ص:234

احترام به يكديگر.

مقام همديگر را بزرگ بشمارند.

به همديگرضرر نرسانند.

tحسد نورزيدن. بخل نداشته باشند.

tگرسنگان را سير نمايند. آبروى همديگر را حفظ كنند.

tمشكلات يكديگر را برطرف كنند.t به امور بازماندگان افرادى كه فوت كرده اند، رسيدگى كنند. هنگام ملاقات يكديگر مصافحه وسلام كنند.

tبه ملاقات همديگر بروند.t خطاها ولغزش هاى همديگر را ناديده گيرند. با خوش رويى همديگر را ملاقات كنند.

با همديگر رفتار نيكو داشته باشند.

اسرار ائمه و اسرار يكديگر را حفظ كنند.

از اختلاف، دورى كنند.

روابط آنها بايكديگر بايد برمبناى محبت ودوستى وتعاون باشد.

ثروتمندان به امور نيازمندان رسيدگى كنند.

بدهكارى بدهكاران را ادا نمايند.

tبه تشييع جنازه شان بروند.t به عيادت مريض هايشان بروند. به منزل همديگر بروند ودانايى هاى دين را به يكديگر ياد دهند.

باپرداختن به علم ودانايى، نام و انديشه ومذهب اهل بيت رادرجامعه زنده نگه دارند.

ص:235

باهم برادر باشند.

اگر با برخى اقدام هاى خود كسى را به خشم آوريد، بايد عذرخواهى كنيد و رضايت اورا به دست آوريد.

براى خداوند همديگر را دوست داشته باشند.

هركس هرچه را براى خود دوست دارد، براى ديگر شيعيان نيز دوست بدارد و هرچه را بر اى خود دوست ندارد، براى ديگر برادران خود نيز دوست نداشته باشد.

tبه نماز و اوقات آن اهميت دهند. تشكيل نماز جماعت و حضور در آنها. مراجعه شود به:

كافى 2/ 181. الامام الباقر( ع): عظموااصحابكم و وقّروهم ولايتجهم بعضكم بعضاً، ولاتضارّوا ولاتحاسدوا، وإياكم والبخل، وكونواعباد الله المخلصين عظموا اصابكم ... من حقّ المؤمن على أخيه المؤمن أن يشبع جوعته ويوارى عورته ويفرّج عنه كربته ويقضى دينه، فإذامات خلفه فى أهله و ولده. للمؤمنين إذاتوارى أحدهما عن صاحبه بشجره ثم التقيا أن يتصافحا.

الكافى 2/ 183 و 184 أيّمامؤمن خرج الى أخيه يزوره عارفاً بحقّه كتب الله له بكلّ خطوه حسنه، ومحيت عنه سيئه، ورفعت له درجه، واذاطرق الباب فتحت له أبواب السماء، فاذا التقيا وتصافحا وتعانقا أقبل الله عليهما بوجهه، ثم باهى بهما الملائكه، فيقول: انظروا الى عبدى تزاورا وتحابا فىَّ، حقٌّ علىَّ ألّااعذبهما بالنار بعد هذا الموقف، فإذا انصرف شيّعه الملائكه عدد نفسه وخطاه وكلامه، يحفظونه من بلاء الدنيا وبوائق( عذاب) الآخره الى مثل تلك الليله من قابل، فإن مات فيمابينهمااعفى من الحساب، وان كان المزور يعرف من حقّ الزائرما عرفه الزائرمن حقّ المزوركان له مثل أجره.

الكافى 2/ 355. إن أقرب مايكون العبد الى الكفر أن يؤاخى الرّجل الرّجل على الدين، فيحصى عليه عثراته( لغزش) وزلّاته ليعنّفه بها يوماً ما.

وسائل الشيعه 8/ 400. امام صادق( ع): أبلغ موالينا السلام وأوصهم بتقوى الله والعمل الصالح وأن يعود صحيحهم مريضهم وليعد غنيهم على فقيرهم، وأن يشهد جنازه ميّتهم، وأن يتلاقوا فى بيوتهم وأن يتفاوضوا علم الدين فإن ذلگ حياه لأمرنارحم الله عبداً أحيى أمرنا.

وسائل الشيعه 8/ 549. محمّد بن مسلم: أتانى رجل من أهل الجبل فدخلت معه على أبى عبدالله فقال له حين الوداع أوصنى فقال( ع): اوصيك بتقوى الله وبرّأخيك المسلم، وأحب له ماتحب لنفسك واكره له ماتكره لنفسك، وإن سألك فأعطه وإن كفّ عنك فأعرض عليه، لاتملّه خيراًفإنه لايملك وكن له عضداً فانه لك عضد وان وجد عليك فلاتفارقه حتى تحلّ سخيمته. وان غاب فاحفظه فى غيبته، وإن شهد فاكنفه واعضده ووازره، وأكرمه ولاطِفه فانه منك وأنت منه.

كامل الزيارات/ 319. عمروبن عثمان الرازى، قال: سمعت أباالحسن الاول( ع) يقول: من لم يقدره أن يزورنا فليزر صالحى موالينا يكتب له ثواب زيارتناومن لم يقدرعلى صلتنافليصل صالحى موالينايكتب له ثواب صلتنا.$

ص:236

وظايف شيعه در برابر مسلمانان

امامان معصوم، نسبت به مسلمانان وظايف ويژه اى بر عهده شيعيان نهادند و دستور دادند كه به مشكلات مالى مسلمانان رسيدگى كنند.

امام صادق: إنما شيعتنا- شيعه على- المتباذلون فى ولايتنا المتحابون فى مودتنا، المتزاورون لإحياء أمرنا الذين، إذا غضبوا لم يظلموا، و إذا رضوا لم يسرفوا، بركه على مَنْ جاوروا، سلم لمن خالطوا، و قال أيضاً: شيعتنا من أطاع الله. أمالى الشيخ الطو سى/ 95. بحا ر الأ نوار 46/ 360$ الإمام الباقر (ع) ما رواه عن رسول الله (ص) أنه قال: من أطعم ثلاثه نفر من المسلمين أطعمه الله من ثلاث جنان فى ملكوت السماوات: الفردوس، و جنه عدن، و طوبى. الكافى 2/ 291$ و روى عنه (ص) قوله: من كسا أحداً من فقراء المسلمين ثوباً من عرى أو أعانه بشى ء ممّا يقوته من معيشته، وكّل الله عزّوجلّ به سبعين ألف ملگ من الملائكه يستغفرون لكل ذنب عمله الى أن ينفخ فى الصور. الكافى 2/ 502$ امام صادق: أما والله ما أحد من الناس أحبّ الىّ منكم و إن الناس قد سلكوا سُبلًا شتّى فمنهم من أخذ برأيه، و منهم من اتّبع هواه، و منهم من اتبع الروايه، و انكم أخذتم بأمرله أصل فعليكم بالورع و الاجتهاد و اشهدوا الجنائز، و عودو المرضى و احضروا مع قومكم فى مساجدهم لصلاه، أما يستحى الرجل أن يعرف جاره حقه، و لايعرف حق جاره. الكافى 8/ 146$ اوصيگ بتقوى و اتخذ الكبير أبا و الصغير ولدا و الرجل أخا. مختصر تاريخ دمشق 23/ 77$ قولوا للناس أحسن ما تحبون أن يقال لكم. تحف العقول 220.$

ص:237

تعامل با فرقه هاى ديگر

شيعه در طول تاريخ، در اقليت زيسته اند. افزون برآنكه از سوى حكومت ها حمايت نشدند و مورد اذيت و آزار و اتهام بسيار نيز قرار گرفتند. تهمت به شرك و غلو و خرافات از قديم به شيعيان نسبت داده مى شد. اين اتهام و انزوا آن زمان كامل گرديد و حاكمان و حكومتيان و دشمنان ائمه به اهداف خود رسيدند كه شيعه در انزواى اجتماعى قرارگرفت. انزواى شيعه از جامعه و قطع رابطه با اهل سنت، پى آمدهاى ناگوار ذيل را در پى داشت:

1- عدم حضور در صحنه هاى سياسى وفرهنگى.

2- سختى و دشوارى معيشت.

3- اتهام هاى ناروا.

4- عدم شناخت عقايد و آرمان هاى شيعه توسط اهل سنت.

5- بيگانه ماندن اهل سنت با معارف اهل بيت.

6- پيوستن بيشتر نو مسلمانان به اهل سنت.

تعامل صحيح شيعه با اهل سنت مى توانست جمعيت شيعه را افزايش دهد. در امور زندگى دچاردشوارى نگردند. چهره واقعى شيعه و ارزش هاى بلند آن ها شناخته شوند و اهل بيت پيامبر به مردم، خوب معرفى شوند. معارف ارزشمند و غنى شيعه براى اهل سنت بيان گردد. زيرا به دليل تبليغات گسترده اى كه برضد شيعه شده بود و جو اختناقى كه از سوى حكومت پديد آمده بود و علماى دربارى كه به نام فقيه و مفسر و عالم دينى در جامعه اهل سنت بودند و مردم را از خواندن كتاب هاى شيعه باز مى داشتند، راهى جزآن نبود كه شيعيان با اهل سنت تعامل دوستانه داشته باشند تا بتوانند مردم را با هويت واقعى شيعه آشنا و معارف اهل بيت را معرفى كنند. اين موضوع هميشه مورد توجه ائمه (ع) بوده است و به اين جهت به پيروان خود در اين خصوص دستور ويژه داده اند.

ص:238

فقد خاطب (ع) شيعته و أصحابه قائلًا: فإنّ الرجل منكم إذا ورع فى دينه، و صدق الحديث، و أدّى الأمانه و حسن خلقه مع الناس، قيل: هذا جعفرى، فيسرّنى ذلگ، و يدخل علىّ منه السرور و قيل: هذا أدب جعفر، و إذا كان على غير ذلگ دخل علىَّ بلاؤه، و عاره و قيل: هذا أدب جعفر. اصول كافى: 2/ 636 وعنه فى وسائل الشيعه: 12/ 5 ح 2، نهج السعاده: 8/ 32$ امام حسن عسكرى (ع): اوصيكم بتقوى الله و الورع فى دينكم، و الاجتهاد لله، و صدق الحديث و أداء الأمانه الى من ائتمنكم من برأ و فاجر، و طول السجود، و حسن الجوار، فبهذا جاء محمد (ص) صَلّوا فى عشائركم، و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم، و أدّوا حقوقهم، فإنّ الرجل منكم اذا ورع فى دينه، و صدق فى حديثه، و أدّى الأمانه، و حسَّن خلقه مع الناس قيل: هذا شيعى فيسرّنى ذلگ، اتّقوا الله و كونوا زيناً و لاتكونوا شيناً، جُرّوا إلينا كلّ مودّه، و ادفعوا عنّا كلّ قبيح ... احفظوا ما وصّيتكم به و استودعكم الله و أقرأ عليكم السلام. تحف العقول/ 487 و 488$

فقد خاطب (ع) شيعته و أصحابه قائلًا: فإنّ الرجل منكم إذا ورع فى دينه، و صدق الحديث، و أدّى الأمانه و حسن خلقه مع الناس، قيل: هذا جعفرى، فيسرّنى ذلگ، و يدخل علىّ منه السرور و قيل: هذا أدب جعفر، و إذا كان على غير ذلگ دخل علىَّ بلاؤه، و عاره و قيل: هذا أدب جعفر. أ صول كافى 2/ 636. وسا ئل الشيعه 12/ 5. نهج السعاده/ 8/ 32.$

اينها برخى از دستورهايى بود كه ائمه درباره تعامل شيعه با ديگران داده اند كه اگر مورد توجه قرارگيرد، شيعه از انزواى سياسى واجتماعى بيرون آمده و فرهنگ اهل بيت را بهتر مى توانند معرفى و تبليغ كنند.

ص:239

خلاصه و نتيجه

درپى ممنوعيت تدوين حديث وروى كرد حكومت ازدين وانزواى سياسى وفقهى اهل بيت در دوران بنى اميه خلأ بزرگ فقهى درجامعه پديد آمد و بسيارى ازاحكام دين درجامعه ناشناخته ماند. اينجا بود كه فقهاى وابسته به دربار در جامعه پديد آمدند و چون باسنت پيامبر واهل بيت بيگانه بودند واحكام دين را نمى شناختند، متوسل به قياس شدند. در پى بيگانگى مردم با احكام دين از يك سو وانحراف فقهى از سوى ديگر، جامعه از نظر اجراى دستورهاى شريعت درخطرجدى قرارگرفت. امامان معصوم، دو وظيفه سنگين داشتند: نخست با انحراف فقهى مبارزه كردند تا فقها را ازكج روى باز دارند و دوم لازم بود جامعه را بادستورهاى دين آشنا سازند. به اين جهت اقدام هاى ذيل را انجام دادند: گفتگو با آن دسته فقيهانى كه براى استنباط احكام دين به قياس متوسل مى شدند وتوجه دادن آن ها به انحرافشان، بيان احكام دين، تربيت فقيه آگاه به احكام دين وارجاع به آن ها، گفتگوى علمى اين فقيهان با فقيهان كج رفته، حمايت از فقيهانى كه تربيت نمودند. حفظ جان فقيهان تربيت شده در مكتب اهل بيت، بيان فضيلت آن هاواستمرار ارتباط با اين فقيهان به صورت آشكار و يا سرّى ونامه نگارى، سازماندهى شيعيان، بيان وظايف شيعيان در برابر يكديگر و وظايف آن ها در برابر مسلمانان.

ص:240

پرسش هاى اين فصل

در مو ضوع فقه چه شرايطى در زمان بنى اميه وبنى عباس حاكم بود؟

اقدام هاى ائمه در موضوع بيان حكم خدا برچند محور متمركز بود؟

امام صادق (ع) درباره بطلان قياس به ابوحنيفه چه فرمود؟

امام سجاد (ع) به زهرى فرمود روزه برچند نوع است؟

ارتباط راويان در شرايط مختلف سياسى چگونه بود؟

امام صادق (ع) درباره فتوا بدون دانايى چه فرمود؟

فتوا بايد با چه معيارهايى صادرگردد؟

فلسفه دستور به تقيه چه بود؟

نظام وكالت از چه زمانى پديد آمد؟

يك حديث درباره فضيلت فقيه شيعه بيان كنيد.

براى جلوگيرى ازشناخته شدن ياران امام در نامه نگارى چه اقدام هايى صورت گرفت؟

به چه دليل امام، شيعيان را براى داورى از مراجعه به قضات حكومتى منع كردند؟

امام باقر (ع) درباره نيازهاى علمى شيعه وتوجه به امور آن ها به امام صادق (ع) چه سفارشى كرد؟

وظايف شيعيان در برابر يكديگر چيست؟

چرا امام كاظم (ع) على بن يقطين را درمدينه به حضورنپذيرفت وبه اوچه دستورداد؟

انزواى شيعه از جامعه اهل سنت چه پى آمدهايى را درپى داشت؟

ص:243

فصل هشتم سيره سياسى

پيش درآمد

درانديشه دينى، حكومت براى حكومت كردن نيست، چه آنكه حكومت به مفهوم واقعى، ويژه خداوند است. او فرمان رواى واقعى است كه فرمانش برهمه چيز وهمه كس ودرهرزمان ومكان جارى است. هيچ كس وهيچ چيز، هيچ لحظه اى ازفرمان او بيرون نيست. حكومت برجامعه درنظام دينى وسيله اى است براى اجراى دستورهاى خداوند، برقرارى حق وعدالت وجلوگيرى از ستم گرى. درنتيجه حكومت هدف نيست. بلكه براى آن است تاحقى اجراگردد وازباطلى جلوگيرى شود.

حكومت با اين هدف، جايگاه اجرائى دين را برعهده دارد و خود درمتن دين جاى دارد. در اين صورت حكومت، حق كسى است كه مسؤوليت اجرا و بيان دين را از جانب خداوند برعهده دارد و حكومتى حق است كه وظيفه اجراى مقررات دين از سوى خداوند به او واگذار شده باشد. براين اساس تنها حكومت پيامبران و امامان معصوم حق و ديگر حكومت ها باطل هستند. بديهى است كه حكومت حق، آثار وثمرات روشن و ويژه خواهند داشت وهمچنين حكومت هاى باطل نيزپى آمدهاى ويژه خودرا خواهند داشت.

با توجه به مطالب فوق در سيره سياسى امامان معصوم به اصول ثابت و غيرثابت بر مى خوريم.

ص:244

اصول ثابت

اشاره

اصول ثابت شيوه هاوامورى هستند كه همه امامان معصوم (ع) به آن ها پرداخته اند. از جمله:

معرفى خود به عنوان كسانى كه رهبرى و پيشوايى و زعامت جامعه از سوى خداوند به آن ها واگذار شده است. حكومت و ولايت برجامعه حق الهى آن هاست. فضيلت ها و برترى آن ها را هيچ كسى ندارد و به دانايى، فضيلت و جايگاه معنوى آن ها هيچ عقلى راه نمى يابد. خداوند آن هارا برگزيده و ويژگى هايى نيز براى آن ها قرار داده كه ديگران ازآن محروم هستند. چون ازجانب خداوند است، پس هيچ كس نمى تواند به آن هاراه يابد.

1- معرفى جايگاه الهى خود به جامعه

اشاره

ائمه معصومين ولايت الهى داشتند، ازجانب خداوند به دانايى وتمام كمالات انسانى آراسته بودند وحكومت، حق آسمانى آنها بود. ازاين رو تمام معصومين ازهرفرصتى كه پيش مى آمد، استفاده نموده وحق مسلم وثابت خودرابيان مى كردندوجايگاه معنوى خودرابه مردم يادآور مى شدند و ويژگى هاى آن را تعريف مى نمودند. براى اثبات آن، دليل و معجزه مى آوردند و جامعه را به پيروى از خود دعوت مى كردند و ازمخالفت باخود برحذر مى داشتند. ثمرات پيروى را سعادت اخروى و كمال جاودانگى و پى آمد مخالفت را دوزخ، معرفى مى كردند وحكومت را حق آسمانى و ويژه خود مى دانستند.

در اين خصوص شواهد بسيارى نقل شده است. از جمله:

امام على (ع)

و حيث خُتمت النبوه بمحمّد (ص) انتهى أمر الهدايه الى عترته التى هى خير

ص:245

العتر، إن نطقوا صدقوا و إن صمتوا لم يسبقوا ... نحن شجره النبوّه و محطّ الرساله جايگاه$ و مختلف الملائكه آمد و شد فرشتگان$ و معادن العلم و ينابيع الحكم نهج البلاغه خطبه 109/ 38$ فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن، إن نطقوا صدقوا؛ وإن صمتوا لم يسبقوا. نهج البلاغه خطبه 154$

فاطمه (س)

روى عبدالله بن الحسن بإسناده عن آبائه (ع): إنه لما أجمع أبوبكر و عمر على منع فاطمه (س) فدكا ... فقالت (س): الحمد لله على ما أنعم ... وطاعتنا: نظاما للمله، و إمامتنا: أمانا للفرقه. الاحتجاج 1/ 131- 134$ عن محمود بن لبيد قال: لما قبض رسول الله (ص) كانت فاطمه (س) تأتى قبور الشهداء و قلت يا سيدتى إنى سائلگ عن مسأله تتلجلج فى صدرى، قالت: سل، قلت: هل نص رسول الله قبل وفاته على على بالإمامه؟ قالت وا عجبا أنسيتم يوم غدير خم؟ قلت قد كان ذلگ و لكن أخبرينى بما أشير إليگ، قالت: اشهد الله تعالى لقد سمعته يقول: على خير من أخلفه فيكم، و هو الامام و الخليفه بعدى، و سبطاى و تسعه من صلب الحسين أئمه أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين، و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم إلى يوم القيامه؟ قلت: يا سيدتى فما باله قعد عن حقه؟ قالت: يا اباعمر لقد قال رسول الله (ص): مثل الامام مثل الكعبه إذ تؤتى و لاتأتى (أو قالت: مثل على) ثم قالت: أما والله لو تركوا الحق على أهله و اتبعوا عتره نبيه لما اختلف فى الله اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتى يقوم قائمنا التاسع من ولد الحسين. بحار الأنوار 36/ 353 352، كفايه الاثر 26$

ص:246

امام حسن (ع)

نحن حزب الله هم المفلحون و عتره رسول الله (ص) ... و قال (ع): نحن حزب الله المفلحون، و عتره رسول الله (ص) الأقربون، و أهل بيته الطاهرون الطيّبون، و أحد الثقلين الذين خلّفهما رسول الله (ص) و الثانى كتاب الله ... فأطيعونا فإطاعتنا مفروضه، إذ كانت بطاعه الله و الرسول و أولى الأمر مقرونه. حياه الأ مام الحسن 1/ 363$ و روى الشعبى أن معاويه قدم المدينه فقام خطيبا فقال: أين على بن أبى طالب؟ فقام الحسن بن على فخطب و حمد الله و أثنى عليه ثم قال: إنه لم يبعث نبى إلا جعل له وصى من أهل بيته، و لم يكن نبى إلا و له عدو من المجرمين، و إن عليا (ع) كان وصى رسول الله من بعده، و أنا ابن على، و أنت ابن صخر، و جدك حرب، و جدى رسول الله، و أمگ هند و أمى فاطمه، و جدتى خديجه و جدتگ نثيله، فلعن الله ألأمنا حسبا، و أقدمنا كفرا، و أخملنا ذكرا، و أشدنا نفاقا، فقال عامه أهل المجلس: آمين. الاحتجاج 1/ 420$

امام حسين (ع)

كنفرانس امام حسين (ع) درمكه دو سال پيش از مرگ معاويه، بعدا بيان خواهدشد.

امام زين العابدين (ع)

فأتاهم شيخ من أشياخ الشام ... فقال (على بن الحسين (ع)): الحمد لله الذى قتلكم، و أهلكم، و قطع قرون الفتنه. فلم يأل عن سبهم و شتمهم، فلما انقضى كلامه. قال له على بن الحسين (ع): إنى قد أنصت گوش دادم.$ لگ حتى فرغت من منطقگ، و أظهرت ما فى نفسگ من العداوه و البغضاء، فانصت لى كما أنصت لگ. فقال له: هات. قال على (ع): أما قرأت كتاب الله عزوجل؟ قال: نعم. فقال (ع) له: أما قرأت

ص:247

هذه الآيه قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى. قال: بلى. فقال (ع): نحن أولئگ. فهل تجد لنا فى سوره بنى إسرائيل حقا خاصه دون المسلمين؟ فقال: لا. فقال: أما قرأت هذه الآيه: وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ؟ قال: نعم. قال على (ع): فنحن أولئگ الذين أمر الله نبيه أن يؤتيهم حقهم. فقال الشامى: إنكم لأنتم هم؟ فقال على (ع): نعم. فهل قرأت هذه الآيه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَى ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى؟ فقال له الشامى: بلى. فقال على (ع): فنحن ذوالقربى. فهل تجد لنا فى سوره الأحزاب حقا خاصه دون المسلمين؟ فقال: لا. قال على بن الحسين (ع): أما قرأت هذه الآيه: إِنَّما يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَ يطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؟ قال: فرفع الشامى يده إلى السماء ثم قال: اللهم إنى أتوب إليگ ثلاث مرات، اللهم إنى أتوب إليگ من عداوه آل محمد، و أبرء إليگ ممن قتل أهل بيت محمد، و لقد قرأت القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل اليوم. الاحتجاج 2/ 33- 34$ عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جده على بن الحسين (ع) قال: نحن أئمه المسلمين، و حجج الله على العالمين، و ساده المؤمنين، و قاده الغر المحجلين كنايه از پيشواى بهشتيان ورستگاران$ ، و موالى المؤمنين، و نحن أمان لأهل الأرض، كما أن النجوم أمان لأهل السماء ... ثم قال: و لم تخلوا الأرض منذ خلق الله آدم من حجه لله فيها، ظاهر مشهور أو غائب مستور، و لاتخلو إلى أن تقوم الساعه من حجه الله، و لولا ذلگ لم يعبد الله. الاحتجاج 2/ 48 47؛ امالى الصدوق: 112$ وبار ديگر در بين راه مدينه ومكه به شخصى كه اورا نمى شناخت، فرمود:

نحن (لنحن) على الحوض ذواده مردم را سيراب مى كنيم$ (روّاده) (نذود و نسقى) تزود و يسعد و راده

(و) فما فاز من فاز إلا بنا و ما خاب من حبنا زاده

ص:248

فمن سرنا نال منا السرور و من ساءنا ساء ميلاده

و من كان غاصبنا حقنا فيوم القيامه ميعاده الفصول المهمه/ 217؛ كشف الغمه 2/ 141، البحار 46/ 270 ملحق حديث 73، إثبات الهداه 5/ 320 ح 88، ينابيع الموده/ 368( 3/ 135 ط أسوه)، و 1/ 79- 80، ملحقات إحقاق الحق 12/ 183، و 19/ 492، الإشراف على فضل الأشراف: 79. جواهر العقدين 2/ 167( فقط يك بيت را آورده و اصل داستان را نقل نكرده)$

ابن صباغ اين روايت را در شرح حال امام باقر (ع) آورده است: الفصول المهمه/ 217( به احتمال قوى امام با قر( ع) بوده است.)$

امام باقر (ع)

داستان امام باقر در مجلس هشام بن عبدالملك معروف است. آنجا فرمود:

أيها الناس أين تذهبون و أين يراد بكم، بنا هدى الله أولكم و بنا يختم آخركم، فإن يكن لكم ملگ معجل فإن لنا ملكا مؤجلا و ليس بعد ملكنا ملگ لأنا أهل العاقبه يقول الله عزوجل: وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِينَ. فأمر به إلى الحبس ... اصول كافى 1/ 471، بحار الأ نوار 11/ 75$ به روايت ديگر، امام در ايام حج در مسجد الحرام سخنرانى كرد وفرمود:

الحمد لله الذى بعث محمدا بالحق نبيا، و أكرمنا به، فنحن صفوه الله على خلقه، و خيرته من عباده، فالسعيد من اتبعنا، و الشقى من عادانا و خالفنا، و من الناس من يقول إنه يتولانا و هو يوالى أعداءنا و من يليهم من جلسائهم و أصحابهم، فهو لم يسمع كلام ربنا و لم يعمل به.

برادرهشام آنجا بود و موضوع را به وى گزارش كرد و او پس از آنكه به شام برگشت، دستور داد امام را به شام بياورند و امام در آن مجلس فرمود ...

إنا نحن نتوارث الكمال و التمام الذين أنزلهما الله على نبيه (ص) فى قوله: الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً و الأرض لاتخلو ممن يكمل هذه الأمور التى يقصر عنها غيرنا ... دلائل الإ مامه/ 104 و 106؛ المناقب 4/ 690. البحار 11/ 75$

ص:249

امام باقر (ع) درحالى اين مطالب را بيان كرد كه توسط حاكم اموى دستگير و به دربار احضار شده بود. چون مردم شام آن جا حضورداشتند، امام (ع) فرصت را مغتنم شمرده وامامت خود را بيان وبه آيات قرآن استدلال كرد وپس از آن براى مردم شام وداناى مسيحى و زندانيان و براى مردم شهر مدين نيز اين جايگاه الهى خود را بيان كرد.

امام صادق (ع)

الحمدلله الذى بعث محمدا (ص) نبيا و أكرمنا به، فنحن صفوه الله على خلقه و خيرته من عباده فالسعيد من اتبعنا و الشقى من خالفنا. دلائل الإ مامه/ 104- 109 بحار الأ نوار 46/ 306.$ امام صادق (ع): ... نحن قوم فرض الله طاعتنا. اصول كافى 1/ 143$

امام كاظم (ع)

يعقوب بن جعفر، قال: كنت مع أبى الحسن (ع) بمكه فقال له رجل: انگ لتفسر من كتاب الله ما لم نسمع به. فقال أبوالحسن (ع): علينا نزل قبل الناس و لنا فسر قبل أن يفسّر فى الناس فنحن نعرف حلاله و حرامه و ناسخه و منسوخه و سفريه و حضريه و فى أى ليله نزلت كم من آيه و فيمن نزلت و فيما نزلت فنحن حكماء الله فى أرضه و شهداؤه على خلقه و هو قول الله تبارگ و تعالى ستكتب شهادتهم و يسألون فالشهاده لنا و المسأله للمشهود عليه فهذا علم ما قد أنهيته إليگ و أديته إليگ ما لزمنى فإن قبلت فاشكر و إن تركت فإنّ الله على كل شى ء شهيد. بصائر الدرجات: 198$

امام رضا (ع)

إن الإمامه هى منزله الأنبياء و إرث الأوصياء ان الإمامه خلافه الله. من لايحضره الفقيه 4/ 300.$

ص:250

يا اباصلت أنا حجه الله على خلقه. المنا قب 4/ 362$

امام جواد (ع)

روى أنه جى ء بأبى جعفر (ع) إلى مسجد رسول الله (ص) بعد موت أبيه، و هو طفل، و جاء إلى المنبر و رقا منه درجه ثم نطق فقال: أنا محمد بن على الرضا، أنا الجواد، أنا العالم بأنساب الناس فى الأصلاب، أنا أعلم بسرائركم به نيات شما آ گاه هستيم$ و ظواهركم، و ما أنتم صائرون إليه، علم منحنا به من قبل خلق الخلق أجمعين، و بعد فناء السماوات و الأرضين، و لولا تظاهر أهل الباطل، و دوله أهل الضلال، و وثوب أهل الشگ، لقلت قولا تعجب منه الأولون و الآخرون ثم وضع يده الشريفه على فيه، و قال: يا محمد اصمت كما صمت آباؤگ من قبل. بحار الأنوار 50/ 108$

2- استمرار رهبرى

همه امامان معصوم، امام پس از خود را به شيعيان معرفى نموده اند. روايات در اين خصوص فراوان است.

سلاطين نيزپس ازشهادت هرامامى هميشه درجستجوى شناسايى امام بعدى بودند و مى دانستند كه زمين خالى ازحجت خدا نخواهد بود و تا دوازده نفر اوصياى رسول خدا (ص) ادامه خواهد يافت.

بر اين اساس هر امام معصوم، نخست امام پس ازخود را معرفى و دوم جان او را از خطرها حفظ مى كرد.

عن سليم بن قيس قال: شهدت وصيه أميرالمؤمنين (ع) حين أوصى إلى ابنه الحسن (ع) و أشهد على وصيته الحسين (ع) و محمدا و جميع ولده و رؤساء شيعته و أهل بيته، ثم دفع إليه الكتاب و السلاح و قال لابنه الحسن (ع): يا بنى

ص:251

أمرنى رسول الله (ص) أن أوصى إليگ و أن أدفع إليگ كتبى و سلاحى كما أوصى إلى رسول الله (ص) و دفع إلى كتبه و سلاحه، و أمرنى أن آمرگ إذا حضرگ الموت أن تدفعها إلى أخيگ الحسين (ع)، ثم اقبل على ابنه الحسين (ع) فقال، و أمرگ رسول الله (ص) أن تدفعها إلى ابنگ هذا، ثم أخذ بيد على بن الحسين (ع) ثم قال لعلى بن الحسين: و أمرگ رسول الله (ص) أن تدفعها إلى ابنگ محمد بن على و اقرأه من رسول الله (ص) ومنى السلام. كافى 1/ 297؛ إعلام الورى بأعلام الهدى/ 405؛ بحار الانوار 43/ 322$

داستان رحلت اسماعيل فرزند امام صادق (ع) پيش از اين گذشت ...

ثم أخذ بيد موسى فقال: هو حق، و الحق معه و منه، إلى أن يرث الله الأرض و من عليها. المناقب لابن شهر آشوب: 1/ 327 عن الصدوق وعنه فى بحار الأنوار: 47/ 253$ فعن عبدالله بن الحارث انه قال: بعث إلينا أبوابراهيم (ع) فجمعنا ثم قال: أتدرون لم جمعتكم؟ قلنا: لا، قال: اشهدوا أنّ عليّاً ابنى هذا وصيى و القيّم بأمرى و خليفتى من بعدى ... و من لم يكن له بد من لقائى فلايلقنى الّا بكتابه. كافى: 1/ 312؛ عيون أخبارالرضا 1/ 27؛ الارشاد 2/ 250، 251 اعلام الورى 2/ 45 والطوسى فى الغيبه/ 37؛ بحار الأنوار 49/ 16$ صفوان بن يحيى قال: قلت للرضا (ع): قد كنّا نسألگ قبل أن يهب الله أباجعفر (ع) فكنت تقول: يهب الله لى غلاماً، فقد وهبه الله لگ، فأقر عيوننا؛ فلاأرانا الله يومگ، فإن كان كون فالى من؟ فأشار بيده الى أبى جعفر (ع) و هو قائم بين يديه. فقلت: جعلت فداگ، هذا ابن ثلاث سنين؟ فقال: ما يضرّه من ذلگ فقد قام عيسى (ع) بالحجه و هو ابن ثلاث سنين. كافى 1/ 321، الفصول المهمه 265.( ومرا جعه شود به اكمال الدين 2/ 278 واعلام الورى/ 436.)$

درباره اثبات امامت ائمه (ع) به اصول كافى كتاب الحجه مراجعه شود. اصول الكافى 1/ 286 الى 329$

ص:252

3- بشارت به قائم آل محمد (عج)

افزون برآنكه رسول خدا (ص) ظهور حضرت مهدى (ع) رابشارت داده بود، امامان معصوم نيز برآن تأكيد داشتند ومعرفى كرده بودند كه آن حضرت از فرزندان چه كسى است. تمام ائمه (ع) جامعه و افرادى را كه با آن ها مرتبط بودند به ظهورقائم آل محمد بشارت دادند و معرفى نمودند كه آن حضرت ازذريه كدام امام است. بدين وسيله هم اعتقاد به حضرت مهدى (ع) را درجامعه استوار ساختند وهم شخص اورا معرفى كردند تا ازانحراف اعتقادى جلو گيرى شود و افراد رياست طلب ومنحرف، خودرا به نام حضرت مهدى (عج) معرفى نكنند.

همين موضوع يكى ازعواملى بود كه سبب شد بنى اميه و بنى عباس با امامان معصوم در ستيز باشند. زيرا اين خبر را به تواتر شنيده بودند كه رسول خدا (ص) از ظهور حضرت مهدى (عج) خبر داده و فرموده است: حكومت ستمگران به وسيله او منقرض خواهد شد.

قال أبومحمدبن شاذان (ره) حدّثنا أبوعبدالله بن الحسين ابن سعد الكاتب (رض) قال أبومحمد (ع): قد وضع بنواميه و بنوالعباس سيوفهم علينا لعلّتين: إحداهما: أنّهم كانوا يعلمون (انّ) ليس لهم فى الخلافه حق فيخافون من ادّعائنا إيّاها و تستقرّ فى مركزها. و ثانيهما: انّهم قد وقفوا من الأخبار المتواتره على أن زوال ملگ الجبابره الظلمه على يد القائم منّا، و كانوا لايشكّون أنهم من الجبابره و الظلمه، فسعوا فى قتل أهل بيت سول الله (ص) و إباده نابودساختن$ نسله طمعاً منهم فى الوصول الى منع تولد القائم (عج) أو قتله، فأبى الله أن يكشف أمره لواحد منهم إِلَّا أَنْ يتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ. منتخب الأثر/ 359؛ خصال الصدوق 2/ 418.$ امام حسن (ع) از اين موضوع خبر داد. اعلام الهدايه 4/ 204، معجم احاديث المهدى 3/ 165$

ص:253

امام حسين (ع) نيز خبر داد. موسوعه كلمات الإمام الحسين: 659، ينابيع المودّه: 590. و 660، عقد الدرر/ 158$

امام زين العابدين (ع) درجواب ابوخالدكابلى كه پرسيد: امامان پس ازشما چند نفرند؟ فرمود: ثمانيه. لأنّ الأئمّه بعد رسول الله (ص) اثنا عشر إماماً، عدد الأسباط، ثلاثه من الماضين، و أنا الرابع، و ثمانيه من ولدى. كفايه الأثر/ 236- 237. و باقى ائمه را نيز در همين كتاب بنگريد$ وامام درباره امام باقرفرمود: انّ الإمامه فى ولده الى أن يقوم قائمنا (ع) فيملأها قسطاً و عدلًا، و انه الإمام أبو الأئمه. كفا يه الأثر/ 237$ امام باقر (ع) فرمود: يا عبدالغفار انّ قائمنا (ع) هو السابع من ولدى ... لقد حدثنى أبى عن أبيه عن آبائه قال: قال رسول الله (ص): انّ الائمه بعدى اثنا عشر عدد نقباء بنى اسرائيل، تسعه من صلب الحسين، و التاسع قائمهم، يخرج فى آخر الزمان فيملأها عدلًا كما ملئت جوراً و ظلماً. بحار الأنوار 52/ 340$ عن أبى سعيد الخدرى قال: قال رسول الله (ص): يكون فى أمتى المهدى إن طال عمره أو قصر عمره يملگ سبع سنين أو ثمانى سنين أو تسع سنين، فيملاها قسطا و عدلا كما ملئت جورا، و تمطر السماء مطرها و تخرج الارض بركتها، قال: و تعيش أمتى فى زمانه عيشا لم تعشه قبل لگ. مصنف ابن ابى شيبه 8/ 678$ عن زر، عن عبد الله، قال: قال النبى (ص): يخرج رجل من أمتى يواطئ اسمه اسمى، و خلقه خلقى، فيملؤها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا. صحيح ابن جبان 8/ 290/ 6786$ در كتاب هاى اهل سنت درباره حضرت مهدى (عج) مطالب بسيارى آمده است مراجعه شود. از جمله: مسند احمد 7/ 425/ 3390 و 7/ 427/ 3392 و 8/ 425/ 3890 و 9/ 89/ 4054 ومعجم الكبير 8/ 468 به بعد وسنن ابى داوود 11/ 353/ 3733 وسننترمذى 8/ 174/ 2156 و 8/ 175/ 2157.$

ص:254

4- استفاده از موقعيت ها براى بيان حكم خدا

پيش از اين گفتيم يكى از وظايف اصلى امامان، بيان حكم خدا بود كه در فرصت هاى پديد آمده دستورهاى خداوند را بيان مى كردند. پرداختن امام زين العابدين (ع) وامام باقر (ع) وامام صادق (ع) به فقه وتفسير واخلاق وعقايد از اين نمونه است.

5- امر به معروف و نهى از منكر

امربه معروف ونهى ازمنكر در زندگى و سيره امامان معصوم، جايگاه ويژه اى داشت. تمام امامان بى استثناء ازفرصت هاى پيش آمده استفاده نموده، جامعه وحاكمان وحكومتيان را امر به معروف مى كردند وشيعيان را نيز به انجام اين واجب دستور مى دادند. روايات بسيارى در اين خصوص رسيده است. قيام امام حسين (ع) نيزنمونه اى ازانجام امربه معروف است.

6- معرفى چهره واقعى سلاطين

هرامامى در روزگار خويش به افشاى چهره ستمگرانه سلاطين نيز پرداخت.

ارائه معجزات و استوار ساختن مبانى اعتقادى ديگران نسبت به امامت خويش.

7- ارائه معجزه براى اثبات امامت خويش

هرامامى براى استوارساختن مبانى اعتقادى شيعيان واتمام حجت نسبت به ديگران وهدايت برخى ديگر معجزاتى ارائه مى داد. اكثر معجزاتى كه از ائمه نقل شده، به همين جهت بوده است. مراجعه شود به كتاب هايى كه به بيان معجزات ائمه اختصاص يافته اند.$

ص:255

8- سازماندهى ارتباطات شيعيان

در زمانى كه ارتباط امامان معصوم باجامعه قطع بود، افرادى بودند كه حلقه اتصال بين امام ومردم بودند.

9- ملاقات هاى سرى

اشاره

ازديگراقدام امامان معصوم درزمان حكومت بنى اميه و بنى عباس، تشكيل جلسه هاى سرى ملاقات با افراد به صورت مخفيانه بود كه بيشتر شب ها ودير وقت انجام مى شد. الخرائج والجرائح: 2/ 619 وعنه فى بحار الأنوار: 47/ 96، واثبات الهداه: 5/ 410 ح 143$ بخشى از ملا قات هاى سرى امام با شيعيان در سيره فرهنگى بيان شد.

نفوذ در دربار

ترديدى نيست كه ظلم به ديگران ازگناهان كبيره است، از موارد ستمگرى نيز تأييد و همكارى باستمگران است. از موارد همكارى پذيرش رياست ازسوى آن هاست. اماپذيرش مسؤوليت اجتماعى از سوى حكومت، هميشه مستلزم ظلم و همكارى با حاكمان نيست.

عن على بن يقطين قال: قال لى أبو الحسن موسى بن جعفر (س): إن لله تبارگ و تعالى مع السلطان أولياء يدفع بهم عن أوليائه. وسائل الشيعه 12/ 139؛ من لا يحضره الفقيه 2/ 58، الفروع 1/ 359$ قال الصدوق فى خبر آخر: أولئگ عتقاء الله من النار. وسائل الشيعه 12/ 139؛ من لا يحضره الفقيه 2/ 58$ قال: و قال الصادق (ع): كفاره عمل السلطان قضاء حوائج الاخوان. همان$ امامان براى جلوگيرى از ستم حكومتيان، به افراد ويژه دستور مى دادند كه در دربار مسؤوليتى بپذيرند و از ظلم برشيعيان جلوگيرى كنند. يكى از اين افراد على

ص:256

بن يقطين بود كه خدمت هاى بسيارى انجام داد.

يقطين و على بن يقطين

يقطين دركوفه مى زيست به دربارابوالعباس سفاح پيوست ومنصبى ازسوى او پذيرفت و پس از وى در دربار منصور و مهدى عباسى بود. پس از رحلت يقطين فرزندش نيز در دربار عباسيان بود و منصب هاى بلندى را تاحد وزارت از سوى آن ها پذيرفت. پدر و پسر ازشيعيان بودند و به دستور ائمه وارد دربارشدند و خدمت هاى بسيارى انجام دادند.

سليمان، منشى على بن يقطين گويد: افرادى را كه دريك سال على بن يقطين به حج فرستاده بود، شمردم يكصدو پنجاه نفربودند. به آنها ازهفتصد تا ده هزار درهم مى بخشيد وهزينه سه ياچهارنفراز فرزندان امام كاظم (ع) راپرداخت كردواموال بسيارى را درامورخيريه انفاق نمود. درايام مهدى منصب بلندى داشت ودر زمان هارون نيز وزير بود. اختيار معرفه الرجال: 430 ح 805 و 433 ح 815 و 434، ح 819 و 820 و 437، ح 824، والفهرست لابن النديم: 328$ وى به طور مرتب ودائم با امام در ارتباط بود.

هر چند ايشان دوست نداشت كه در دربارهارون بماند اما امام به او دستور داده بود كه درآن منصب بماند تا بتواند به شيعيان كمك كند. اختيار معرفه الرجال 490/ 805 الى 430 824$ عن إسماعيل بن مرار، عن بعض أصحابنا، أنه لما قدم أبوإبراهيم موسى بن جعفر] العراق، قال على بن يقطين: أما ترى حالى و ما أنا فيه، فقال: يا على ان لله تعالى أولياء مع أولياء الظلمه ليدفع بهم عن أوليائه، و أنت منهم يا على. اختيار معرفه الرجال 492/ 817؛ وسائل الشيعه 12/ 143( عن على بن يقطين إنه كتب إلى أبى الحسن موسى( ع): إن قلبى يضيق مما أنا عليه من عمل السلطان، وكان وزيرا لهارون، فان أذنت جعلنى الله فداك هربت منه، فرجع الجواب: لا آذن لك بالخروج من عملهم، واتق الله أو كما قال)$

ص:257

عن الحسين بن عبد الرحيم، قال، قال أبوالحسن (ع) لعلى بن يقطين: اضمن لى خصله أضمن لگ ثلاثا فقال على: جعلت فداگ و ما الخصله التى أضمنها لگ؟ و ما الثلاث اللواتى تضمنهن لى. قال: فقال أبوالحسن (ع): الثلاث اللواتى أضمنهن لگ: أن لايصيبگ حر الحديد أبدا بقتل، و لا فاقه، و لا سجن حبس، قال، فقال على: و ما الخصله التى أضمنها لگ؟ قال، فقال: تضمن أن لايأتيگ ولى أبدا الا أكرمته، قال فضمن على الخصله و ضمن له أبوالحسن الثلاث. اختيار معرفه الرجال 492/ 818؛ حياه الإمام موسى بن جعفر: 2/ 286$ عن عبدالرحمن بن الحجاج، قال: قلت لأبى الحسن (ع): ان على بن يقطين أرسلنى إليگ برساله أسألگ الدعاء له فقال: فى أمر الآخره، قلت: نعم، قال: فوضع يده على صدره، ثم قال: ضمنت لعلى بن يقطين ألاتمسه النارأبدا. اختيار معرفه الرجال 490/ 807 و 808$ عن إبراهيم بن أبى محمود، عن على بن يقطين قال: قلت لأبى الحسن (ع): ما تقول فى أعمال هؤلاء؟ قال: إن كنت لابد فاعلا فاتق أموال الشيعه، قال: فأخبرنى على أنه كان يجبيها من الشيعه علانيه و يردها عليهم فى السر. وسائل الشيعه 12/ 140/ 22330؛ فروع 1/ 359؛ تهذيب 2/ 102$ مردى از مردم بست وسجستان گويد: در يكى از سال ها در زمان خلافت معتصم به حج ونزد ابوجعفر رفتم. درحالى كه برخى از درباريان نيزآنجا حضور داشتند. عرض كردم به حكومت، ماليات بدهكار هستم ويكى ازپيروان شما مسؤوليت دارد. اگرنامه بنويسيد كه ماليات را ازمن نگيرد، مفيد واقع مى شود. امام نامه نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم، أما بعد فان موصل كتابى هذا ذكر عنگ مذهبا جميلا و إنما لگ من عملگ ما أحسنت فيه، فأحسن إلى إخوانگ، و اعلم أن الله عزوجل سائلگ عن مثاقيل الذر و الخردل.

ص:258

وقتى نامه را دادم، بوسيد وماليات را بخشيد وفرمود: تامن اينجاهستم، ماليات پرداخت نكنيد وتا زنده بود، ماليات ندادم. وسائل الشيعه 141 12؛ الفروع 1/ 22330359؛ تهذ يب 2/ 101$

امام صادق (ع) نيز براى يكى ازكشاورزان فارس به نجاشى كه استاندار بود نامه نوشت كه ماليات نگيرد.

بسم الله الرحمن الرحيم، سر أخاگ يسرگ الله فلما و رد عليه و هو فى مجلسه، فلما خلا ناوله الكتاب و قال له: هذا كتاب أبى عبدالله (ع) فقبله و وضعه على عينيه، ثم قال: ما حاجتگ؟ فقال: على خراج فى ديوانگ، قال له: كم هو؟ قلت: هو عشره آلاف درهم، قال: فدعا كاتبه فأمره بأدائها عنه، ثم أخرج مثله فأمره أن يثبتها له لقابل، ثم قال: هل سررتگ؟ قال: نعم، قال: فأمر له بعشره آلاف درهم أخرى، فقال له: هل سررتگ؟ فقال: نعم جعلت فداگ، فأمر له بمركب ثم أمر له بجاريه و غلام و تخت ثياب فى كل ذلگ يقول: هل سررتگ؟ فكلما قال نعم زاده حتى فرغ، قال له: احمل فرش هذا البيت الذى كنت جالسا فيه حين دفعت إلى كتاب مولاى فيه، و ارفع إلى جميع حوائجگ، قال: ففعل و خرج الرجل فصار إلى أبى عبدالله (ع) بعد ذلگ فحدثه بالحديث على وجهته، فجعل يستبشر بما فعل، فقال له الرجل: يا ابن رسول الله كأنه قد سرگ ما فعل بى؟ قال: أى والله لقد سر الله و رسوله. وسائل الشيعه 142 12/ 22330/ 13؛ تهذيب/ 2/ 101( ونيز داستان ديگر را بنگريد وسائل الشيعه 12/ 144؛ فروع 1/ 357؛ تهذيب 2/ 100)$ تنها على بن يقطين وپدر او نبودند كه ازسوى امام مأموريت يافتند كه در دربار حاكمان، مسؤوليت بپذيرند تا بتوانند به شيعيان خدمت كنند، بلكه افراد ديگرى هم بودند كه امام به آن ها چنين دستورى داده بود. ازجمله:

1. محمد بن على بن عيسى كه به دستور امام هادى به دربار عباسيان پيوست.

ص:259

إن محمد بن على بن عيسى كتب إليه (أبى الحسن على بن محمد] يسأله عن العمل لبنى العباس و أخذ ما يتمكن من أموالهم هل فيه رخصه؟ فقال، ما كان المدخل فيه بالجبر و القهر فالله قابل العذر، و ما خلا ذلگ فمكروه، و لا محاله قليله خير من كثيره و ما يكفر به ما يلزمه فيه من يرزقه يسبب و على يديه ما يسرگ فينا و فى موالينا، قال: فكتبت إليه فى جواب ذلگ أعلمه ان مذهبى فى الدخول فى أمرهم وجود السبيل إلى إدخال المكروه على عدوه، و انبساط اليد فى التشفى منهم بشئ أتقرب به إليهم، فأجاب: من فعل ذلگ فليس مدخله فى العمل حراما بل أجرا و ثوابا. وسائل الشيعه 12/ 137/ 22320/ 9 مستطرفات السرائر/ 471$ 2. حفص بن غياث كوفى، از جانب هارون الرشيد، قاضى منطقه شرق بغداد و سپس قاضى كوفه بود. جامع الرواه 1/ 263؛ رجال النجاشى 1/ 325/ 344؛ اختيار معرفه الرجال 534/ 337( در ذيل عنوان محمد بن اسحق وغيره قال: هو عامّى) تنقيح المقال: 1/ 355$ مؤلفان تراجم براين باورند كه وى ازاهل سنت است. ليكن رواياتى كه از امام صادق وامام كا ظم (ع) نقل شده مى تواند دليلى باشد كه او شيعه بوده است. قاموس الرجال 3/ 589/ 2333$ 3. عبدالله بن سنان بن طريف، خزانه دار منصور، مهدى، هادى و رشيد بود. اختيار معرفه الرجال: 472/ 770؛ النجاشى 214/ 558 من موالى بنى العباس، وجامع الرواه 1/ 487$ 4. فضل بن سليمان كاتب بغدادى، كاتب منصور و مهدى بود. النجاشى: 306/ 837. جامع الرواه 2/ 5/$ 5. محمد بن اسماعيل بن بزيع يكى از وزراى دولت عباسى بود. اختيار معرفه الرجال: 606/ 1065؛ رجال النجاشى 330/ 893$ 6. حسن بن راشد وزير مهدى، موسى، هادى وهارون بود ... جامع الرواه 1/ 197 النجاشى 1/ 135/ 75؛ منهج المقال: 98. رجال الطوسى/ 413؛ معجم رجال الحديث 5/ 313$

ص:260

11- نصيحت ملوك

نصيحت كردن پادشاهان، بازى با شمشير است. چه بسا كه امام، در پى يك نصيحت به پادشاه، زندگى را تا پايان عمر در زندان گذرانده و يا سر را درگرو آن نصيحت گذاشته است. اما در برخى موارد مى تواند اندكى تأثير بگذارد و يا دست كم اتمام حجت باشد.

امامان معصوم به منظوراتمام حجت دربرخى موارد، سلاطين رانصيحت مى كردند.

امام باقر (ع) به عمربن عبدالعزيز فرمود: أوصيگ بتقوى الله و اتخذ الكبير أبا و الصغير ولدا و الرجل أخا و بهر عمر من وصيه الإمام و راح و يقوت ياباعجاب: جمعت لنا و الله إن أخذنا به و اماتنا الله استقام لنا الخير. تا ريخ دمشق 54/ 270$ عن محمد بن اسماعيل قال: بعث موسى بن جعفر (ع) الى الرشيد من الحبس رساله كانت: انه لن ينقضى عنى يوم من البلاء إلّا انقضى عنگ معه يوم من الرخاء، حتى نقضى جميعاً الى يوم ليس له انقضاء يخسر فيه المبطلون. تاريخ بغداد 13/ 32 وعنه فى تذكره الخواص:314، وكشف الغمه: 3/ 8 عن الجنابذى عن أحمد بن اسماعيل وعنه فى بحار الأنوار: 48/ 148، والفصول المهمه: 222 والبدايه والنهايه: 10/ 183، والكامل 6/ 164 وسير اعلام النبلاء 6/ 283.$

12- كتمان سر

در مبارزات سياسى، كتمان سريكى ازموضوعات اصلى است. پنهان داشتن برنامه ها، اقدام هاوشخصيت سياسى افراد، روابط آن ها با يكديگردررسيدن به اهداف سياسى، نقش مهم واساسى دارد. كتمان سردرسيره سياسى امامان معصوم نيزگسترده وفراگيراست وشامل فضايل اهل بيت، بيان برخى از احاديث آن ها، عدم معرفى ياران نزديك و افرادى كه با اهل بيت درارتباط بوده اند، مى شود. نام وكلاى

ص:261

امامان، افرادى كه رهبرى قيام ها را برعهده داشتند وشمارتعداد افرادى كه به آن ها پيوسته بودند، محل اختفاى آنان ونقشه هايى كه درپيش داشتند، اموالى كه ازسوى شيعيان براى امام فرستاده مى شد، زمان و چگونگى ملاقات افراد باائمه، افرادى كه تحت حمايت مالى وعلمى وسياسى امامان قرار مى گرفتند، وحتى دربرخى موارد چگونگى انجام وظايف دينى و .... همه و همه در بسيارى از موارد مخفيانه انجام مى شد. به همين جهت، كتمان اسرار از اصول امنيتى به شمار مى آمد و امامان معصوم بر آن تأكيد بسيار داشتند.

قال (ع): اكتموا اسرارنا و لاتحمّلوا الناس على أعناقنا. بحار الأنوار: 71/ 225$

13- دستور عدم همكارى با حكومت و حكومتيان

يكى ازموارد روشنى كه امامان به آن دستورداده اند، پرهيز از همكارى با سلاطين وعوامل آن هاست. همكارى با آن ها در حكم تأييد ظلم و ستمگرى و شركت درگناهان آن هاست.

همكارى با سلاطين، شامل مواردكلى وجزئى مى شود. پذيرش وزارت، فرماندهى سپاه و استاندارى و جمع آورى ماليات، نوشتن نامه آن ها، تعريف و تمجيد و تأييد آن ها از گناهان بزرگ به شمار مى آيد.

جعفر بن محمد عن آبائه (ع) قال: قال رسول الله (ص): إذا كان يوم القيامه نادى مناد أين أعوان الظلمه و من لاق لهم دواتا، أو ربط كيسا، أو مد لهم مده قلم، فاحشروهم معهم. وسائل الشيعه 12/ 130؛ عقاب الأعمال 35$ و باسناده السابق فى عياده المريض عن رسول الله (ص) فى حديث قال: من تولى خصومه ظالم أو أعانه عليها نزل به ملك الموت بالبشرى بلعنه و نار جهنم و بئس المصير، و من خف لسلطان جائر فى حاجه كان قرينه فى النار، و من دل

ص:262

سلطانا على الجور قرن مع هامان، و كان هو و السلطان من أشد أهل النار عذابا و من عظم صاحب دنياه و أحبه لطمع دنياه سخط الله عليه، و كان فى درجته مع قارون فى التابوت الأسفل من النار، و من علق سوطا بين يدى سلطان جائر جعلها الله حيه طولها سبعون الف ذراع، فيسلطه الله عليه فى نار جهنم خالدا فيها مخلدا، و من سعى بأخيه إلى سلطان و لم ينله (يبذله خ ل) منه سوء و لا مكروه أحبط الله عمله و إن وصل منه إليه سوء و مكروه أو أذى جعله الله فى طبقه مع هامان فى جهنم. وسائل الشيعه 12/ 130/ 22300؛ عقاب الأعمال/ 45( ومراجعه شود به وسائل الشيعه 12/ 137)$ داستان صفوان جمالى كه به دستور امام موسى بن جعفر شترانش را فروخت، يكى از اين دستورهاست.

دخل صفوان بن مهران الأسدى على الإمام موسى الكاظم (ع) فقال له: يا صفوان، كل شى ء منك حسن جميل ما خلا شيئا واحداً. قال: جعلت فداگ، أى شى ء هو؟ قال (ع): اكراؤگ جمالگ من هذا الرجل، يعنى هارون الرشيد! قال: والله ما أكريته أشراً و لا بطرا باطل$ ، و لا للصيد، و لا للهو، و لكن لهذا الطريق- يعنى طريق مكه- و لا أتولّاه بنفسى و لكن أبعث معه غلمانى. قال (ع): يا صفوان أيقع كراگ عليهم؟ قال: نعم جعلت فداگ. قال (ع): أتحب بقاءهم حتى يخرج كراگ؟ قال: نعم. قال (ع): من أحب بقاءهم فهو منهم، و من كان منهم فهو وارد للنار. و قام صفوان فى الوقت فباع جماله و أعرض عن مهنته. رجال النجاشى: 198 برقم 525، وكان من موالى بنى أسد بالكوفه. والخبر من أختيار معرفه الرجال: 440 ح 828.( وداستان زياد بن سلمه را نيز بنگريد كافى: 5/ 109- 110 بحار الأنوار: 48/ 172)$ قال الامام الصادق (ع) لبعض أصحابه يا عذافر نبئت أنگ تعامل أباأيوب و الربيع فما حالگ إذا نوديى فى أعوان الظلمه ... وسائل الشيعه 12/ 128.$

ص:263

14- آگاهى بخشى جامعه

امامان معصوم از هر فرصتى كه پيش مى آمد، براى آگاهى بخشى جامعه در موضوعات مختلف از جمله موضوعات سياسى فروگذار نمى كردند.

امام حسين (ع) درمدينه پيش ازحج، بنى هاشم واصحاب پيامبر را فراخواند كه امسال به حج روند و در ايام منى هفتصد نفر نزد آن حضرت جمع شدند كه حدود دويست نفر شان از اصحاب پيامبر (ص) بودند و ايشان در ميان آنها سخنرا نى كرد:

در يكى از سال ها امام حسين (ع) وعبد الله بن عباس وعبدالله بن جعفر به حج رفتند. امام دستور داد تمام بنى هاشم وبنى مطلب وانصار واصحاب پيامبر در منى نزد او جمع شوند تا با آن ها سخن بگويد. بيش از هفتصد نفر نزد او حضور يافتند كه دويست نفر آن ها از اصحاب پيامبر بودند.

فقام فيهم خطيباً فحمد الله و أثنى عليه، ثم قال: أمّا بعد، فإنّ هذا الطاغيه (يعنى معاويه) قد فعل بنا و بشيعتنا ما قد رأيتم و علمتم و شهدتم، و إنّى اريد أن أسألكم عن شى ء فإن صدقت فصدّقونى، و إن كذبتُ فكذّبونى، اسمعوا مقالتى و اكتموا قولى، ثم ارجعوا الى أمصاركم و قبائلكم فمن أمنتم من الناس، و وثقتم به فادعوهم الى ما تعلمون، فإنّى أخاف أن يندرس هذا الحقّ و يذهب، وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.

قال الراوى: فما ترك الحسين شيئاً ممّا أنزل الله فيهم إلّا تلاه و فسّره، و لا شيئاً ممّا قاله رسول الله (ص) فى أبيه و أخيه و امّه و فى نفسه و أهل بيته إلّا رواه، و فى كلّ ذلگ يقول أصحابه: اللّهمّ نعم قد سمعنا و شهدنا، و ممّاانشدهم (ع) أن قال: انشدكم الله خواست گواهى دهند$ ، أتعلمون أنّ علىّ بن أبى طالب كان أخا رسول الله حين آخى بين أصحابه فآخى بينه و بين نفسه، و ... (فضائل حضرت على (ع) را بيان كرد).

ص:264

قال: أتعلمون أنّ رسول الله (ص) قال فى آخر خطبه خطبها: أيّها النّاس! إنّى تركتُ فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتى فتمسّكوا بهما لن تضلّوا؟ قالوا: اللّهمّ نعم. فلم يدع (ص) شيئاً أنزله الله فى علىّ بن أبى طالب خاصه و فى أهل بيته من القرآن و لا على لسان نبيّه إلّا ناشدهم فيه فيقول الصحابه: اللّهمّ نعم قد سمعناه، و يقول التابعى: اللّهم قد حدّثنيه من أثق به فلان و فلان. و ... فقالوا: اللّهمّ نعم، قد سمعناه، و تفرّقوا على ذلگ. كتاب سُليم بن قيس: 323، تحقيق محمد باقر الأنصارى.؛ الاحتجاج/ 2/ 19 18 به اختصار$

15- دستور به مقاومت

امويان، در راستاى انزواى اهل بيت پيامبر و بيگانه ساختن جامعه با اسلام واقعى، به قتل و كشتار و شكنجه شيعيان پرداختند كه موارد آن به ويژه از كوفه و بصره توسط حاكمان اموى بسيار نقل شده است.

اقدام ديگرى كه امامان نسبت به شيعيان انجام دادند، روحيه مقاومت و پايدارى را در آن ها بالا برده، آمادگى براى شكنجه هاى روحى و جسمى را در آنها ايجاد نمود.

جاء فى كلامه (ع) لرجل حين قال له: و الله إنى لُاحبكم أهل البيت. فقال (ع): فاتّخذ للبلاء، جلباباً، فوالله إنه لأسرع إلينا و إلى شيعتنا من السيل فى الوادى، و بنا يبدو البلاء ثم بكم، و بنا يبدو الرخاء ثم بكم. فقد جاء فى كلامه (ع) لرجل حين قال له: والله ... بحار الأنوار: 46/ 360، وأمالى الشيخ الطوسى: 95.$

16- حفظ جان آن ها با دستورهاى ويژه و اعجاز

داستان جابربن يزيد جعفى از همين مقوله است.

دستورهاى ويژه امام كاظم (ع) به على بن يقطين از همين مقوله است.

ص:265

خلاصه و نتيجه

حفظ جان آن ها.

سازماندهى و رسيدگى به امور شيعيان.t تربيت افرادويژه كه بتوانند جامعه وافراد را درخط اهل بيت قراردهند.t تقيه به عنوان تاكتيك مبارزه با مفاسد حكومت ها و حفظ جان نيروها. دستوربه تعامل شيعيان با ديگر فرقه ها، پيروان مذاهب و به طوركلى با مسلمانان و خدمت و محبت به ديگران.

بيان اوصاف شيعه واقعى و بيزارى جستن ازكسانى كه مدعى وفاقد ويژگى ها مى باشند.

جلوگيرى از فرقه گرايى و انحراف عقيدتى و ...

تمام امامان در برابر حكومت ها، موضع گيرى سياسى داشته اند و آن را به عنوان وظيفه الهى خود دانسته اند.

اينها فهرست برخى از اصول ثابتى هستند كه همه امامان به آن ها پرداخته اند و بعضى از آن اصول در سيره هاى فرهنگى و اقتصادى بيان گرديد.

ص:266

تاكتيك ها

اشاره

درعين حال كه درسيره سياسى امامان، اصول ثابتى مشاهده مى شود، شيوه برخورد، فراز و نشيب سياسى، چگونگى موضع گيرى هاگاهى متفاوت بودو درانديشه خام برخى افراد، متضاد به نظر مى آمد. عامل اصلى اين تفاوت ظاهرى، چند چيز بودكه يكى مربوط به مردم و ديگرى مربوط به دولت ها مى شود.

مردم

روى آوردن جامعه به امام معصوم به عنوان رهبرسياسى وكسى كه حكومت حق اوست و باطل دانستن حكومت هاى ديگر. انگيزه و هدف مردم از شركت در فعاليت هاى سياسى تحت رهبرى ائمه يا به اين دليل كه مى خواهند حكومت حق برقرار شود، يا از ظلم خسته شده اند، يابراى رسيدن به حكومت ومنافع دنيوى مى كوشند ويا درپى انتقام هستند.

حكومت

موضع حكومت ها در برابراسلام و پيامبراسلام و به طوركلى دين و رابطه دين و دولت، چگونگى اهميت دادن حاكمان به دستورهاى ظاهرى دين، پايگاه اجتماعى و مردمى آن ها، موضع گيرى آنان در برابر امامان معصوم و چگونگى برخورد با ائمه.

در مجموع شرايط فكرى، اعتقادى، اخلاقى و دينى مردم وشناخت آن ها از دين و امامان معصوم از يك سو و از سوى ديگر، شرايط سياسى حاكم برجامعه و چگونگى گرايش حاكمان نسبت به دين، حفظ ظاهر دين و احترام به ائمه و چگونگى رفتارآن ها با امامان معصوم، عوامل تعيين كننده در اختلاف ظاهرى سيره سياسى ائمه بوده است.

ص:267

عملكرد حكومت ها

اشاره

موضع گيرى سلاطين وماهيت حكومت آن هاوعملكرد آنان درجامعه يكى ازعوامل تعيين كننده درچگونگى سيره امامان معصوم (ع) بود. سلاطين نيزافزون برسياست هاى مقطعى كه برحسب شرايط ويژه تغيير مى كرد، سياست هاى دائمى نيز داشتند كه درهمه دوره ها جريان داشت. گرچه دو سلسله بنى اميه و بنى عباس هر كدام سياست ويژه خود را نيز داشتند.

شيوه ثابت سلاطين در برابر ائمه چنين بود:

1. جلوگيرى از به قدرت رسيدن امامان

سلاطين بنى اميه وبنى عباس وحتى دستگاه خلافت، امامان معصوم را رقيب اصلى خود مى دانستند. آن ها مى دانستند كه امامان معصوم، همان كسانى هستند كه حكومت از جانب خدا و رسول (ص) به آن ها واگذار شده وآنان نيز چه اظهاركنند، چه اظهار نكنند و با مردم مرتبط باشند يا مرتبط نباشند، حكومت را حق خود مى دانند. دراين صورت وجود آن ها درجامعه براى حكومت، خطرآفرين است. تفاوتى نيست كه ارتباط آشكار با مردم داشته باشند، يا در زندان به سر برند و يا در منزل تحت نظر باشند. در هرصورت همين مقداركه مردم بدانند آن هازنده هستند، براى حكومت خطرآفرين است.

سلاطين با اين تفكر، راه گريز را تنها دراين مى ديدند كه امام را به شهادت رسانند. هرچند كه اقدام آن ها در موارد بسيار ناكام مى ماند.

2- ايجاد دشمنى

ايجاد دشمنى و جو بدبينى در جامعه، نسبت به حضرت على (ع) توسط بنى اميه آغاز شد و قريب يك قرن استمرار يافت. آن ها باتمام امكانات تبليغى برضد حضرت على (ع) تبليغ كردند كه آثارشوم بسيارعميق وگسترده اى درجامعه برجاى گذاشت وانديشه دشمنى با على (ع) درجامعه ريشه دارگرديد.

3- ايجاد انحراف اعتقادى

ص:268

درمواردى كه جامعه به دشمنى باحضرت على (ع) وخاندان اونمى پرداختند، تفكربرترى ابوبكر و عمر وعثمان رانسبت به حضرت على (ع)، مطرح كردند وگسترش دادند.

اين موضوع در زمان بنى اميه آغاز وبه صورت گسترده تبليغ شدو در زمان بنى عباس استمرار يافت تا در انديشه جامعه اهل سنت، ريشه دار وعميق گرديد.

4- با علويان

خاندان پيامبر، از سوى دولت هاى بنى اميه و بنى عباس، مورد ستم بسيارقرارگرفتند. درنتيجه صدها نفر زندانى و شكنجه شدند و به شهادت رسيدند. ناگزير برخى درخفا و يا ناشناس زندگى مى كردند. منصورگويد:

قتلت من ذريه فاطمه ألفاً أو يزيدون وتركت سيّدهم و مولاهم جعفربن محمد. اعلام الهدايه 8/ 211. الأدب فى ظل التشيع لعبد الله نعمه: 63، نقلا عن شرح القصيده الشافيه لأبى فراس: 161.$

5- با شيعيان

رفتاراستانداران معاويه در بصره وكوفه باشيعيان از جمله زياد بن ابيه وفرزند او ابن زياد و سمره بن جندب وحجاج بن يوسف ثقفى معروف است. يكصد و بيست تا يكصد و سى هزار نفر در زندان هاى حجاج كشته شدند. اين آمار، غير از كسانى بود كه درجنگ ها كشته شدند. بسيارى از اين افراد، فقيه و راوى حديث بودند. اعلام الهدايه 7/ 69$

ظلم منصور دوانيقى وهارون الرشيد كمترازحجاج نبود. ابومسلم خراسانى نيز دهها هزار نفر را براى استقرار حكومت بنى عباس از دم شمشير گذراند.

6- نادار نگه داشتن مردم به ويژه مردم مدينه، مكه، كوفه و ...

ص:269

حكومتيان بر اين باور بودند كه بايد مردم گرسنه باشند تا از حكومت پيروى كنند، به همين جهت معاويه، سهم مردم مدينه و عراق را از بيت المال پرداخت نمى كرد. اعلام الهدايه 5/ 93$

هارون الرشيد نيز وقتى به مدينه رفت و بين مردم پول تقسيم كرد، سهم سادات علوى را كمترين قرار داد و گفت اگر آن ها بى نياز شوند، با هزار شمشير شيعيان خود در برابر من خواهند ايستاد. بحارالانوار 48/ 129؛ عيون أخبار الرضا 1/ 81؛ الاحتجاج/ 211$

7- بذل و بخشش بيت المال به افراد ويژه
8- ايجاد فساد در جامعه

در كتاب هاى تاريخ در اين موضوع موارد بسيارى نقل شده است.

9- تظاهر به اسلام و مردم فريبى

نهان ساختن كفر والحاد در باطن و تظاهر به اسلام در ظاهر. تعدادى از سلاطين و استانداران آن ها به خدا و پيامبر اعتقاد نداشتند.

و خطب الحجاج بالكوفه فذكر الذين يزورون قبر رسول الله (ص) بالمدينه، فقال: تبا لهم! إنما يطوفون بأعواد و رمه باليه! هلا طافوا بقصر أميرالمؤمنين عبدالملك! ألايعلمون أن خليفه المرء خير من رسوله! شرح نهج البلاغه- ابن أبى الحديد 15/ 242؛ الكامل للمبرّد: 1/ 222.$ الربيع بن خالد الضبى قال سمعت الحجاج يخطب فقال فى خطبته: رسول أحدكم فى حاجته أكرم عليه أم خليفته فى أهله. سنن أبى داود 4/ 209/ 4642؛ والبدايه والنهايه: 9/ 149 والنصائح كافيه لابن عقيل: 11 عن الجاحظ، وفى رسائل الجاحظ: 2/ 16$ وى بار ديگر درباره قرآن چنين گفت:

والله ما هى إلا رجز من رجز الأعراب ما أنزلها الله على نبيه (ص). سنن أبى داود: 4/ 210/ 4643 والبدايه والنهايه: 9/ 149$

ص:270

وقتى به عبدالملك بن مروان خبر دادند كه به حكومت رسيده، قرآن را كه در

دستش بود كنارگذاشت وگفت:

هذا فراق بينى و بينك. تاريخ بغداد 10/ 388؛ البدايه والنهايه 9/ 77؛ تاريخ الخلفاء 1/ 89؛ حياه الحيوان الكبرى 1/ 60$ ويا گفت: هذا آخر العهد منك. البدايه والنهايه 9/ 77$ وى پس از كشتن ابن زبير گفت: من جز با شمشير برخورد نمى كنم ... عمرو بن سعيد را كه از بستگان من بود، مى شناسيد و مى دانيد كه حكومت مرا نپذيرفت. اورا به زنجير بستم وگردن زدم. هيچ كسى پس ازاين مرا به تقوا دعوت نكند مگرآنكه اوراگردن خواهم زد. تاريخ الخلفاء 1/ 90$

يكى از سلاطين بنى اميه، وليد بن يزيد بود. درباره او چنين رسيده است:

و كان الوليد بن يزيد صاحب شراب و لهو و طرب و سماع للغناء، و هو أول من حمل المغنين من البلدان إليه، و جالس الملهين، و أظهر الشرب و الملاهى و العزف، و فى أيامه كان ابن سريج المغنى، و معبد، و الغريض، و ابن عائشه، و ابن محرز، و طويس، و دحمان، و غلبت عليه شهوه الغناء فى أيامه، و على الخاص و العام، و اتخذ القيان، و كان متهتكا ماجنا خليعا. مروج الذهب 3/ 226$ فلما ولى هشام أكرم ابن أخيه الوليد حتى ظهر عليه أمر الشراب و خلطاء السوء و مجالس اللهو، فأراد هشام أن يقطع ذلگ عنه فأمره على الحج سنه ست عشره و مائه، فأخذ معه كلاب الصيد خفيه من عمه، حتى يقال إنه جعلها فى صناديق فسقط منها صندوق فيه كلب فسمع صوته فأحالوا ذلگ على الجمال فضرب على ذلگ. البدايه والنهايه 10/ 3؛ تاريخ الخلفاء/ 285$

ص:271

گويند او گنبدى به اندازه خانه كعبه ساخت وتصميم داشت آن را بالاى كعبه گذارد وبا اطرافيان خود، آنجا شراب بنوشد و لهو و لعب انجام دهند. همان$ وقتى هشام به او گفت: واى برتو! آيا تو مسلمان هستى؟ در حالى كه هيچ گناهى نبود مگرآنكه انجام دادى؟ پاسخ داد من به دين ابو شاكرهستم:

فكتب إليه الوليد:

يا أيها السائل عن ديننا نحن على دين أبى شاكر

نشربها صرفا و ممزوجه بالسخن أحيانا و بالفاتر

فغضب هشام على ابن مسلمه، وكان يسمى أبا شاكر! تاريخ الطبرى 7/ 210؛ الاغانى 7/ 3( داستان شهوت رانى شرم آور او نيز در همين منابع آمده است). البدايه والنهايه 10/ 3$ و تفاءل يوما فى المصحف فخرج له قوله تعالى: وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ! فمزق المصحف و أنشأ يقول:

أتوعد كل جبار عنيد فها أناذاگ جبارعنيد

إذا ما جئت ربگ يوم حشر فقل يارب مزقنى الوليد حياه الحيوان: 1/ 66؛ مروج الذهب 3/ 226؛ الاغانى 7/ 49؛ البدايه والنهايه 10/ 3$

همو بود كه شب تاصبح باكنيزى به عياشى پرداخت وصبح آن كنيزمست را فرستاد كه بامردم نمازجماعت بخواند ومردم شام نيز پشت سر او نمازخواندند.

داستان هاى او را كه بى هيچ شرم و حيا به هتك حرمت دين مى پرداخت و همچنين داستان هاى شراب خوارى اورا دركتاب هاى مربوطه بنگريد. حياه الحيوان: 1/ 66، الاغانى 7/ 47؛ البدايه والنهايه 10/ 3 تاريخ دمشق 63/ 334$

ص:272

ومردم كه برضد او برشوريدند، گفتند: ... لكن ننقم عليگ انتهاگ ما حرم الله و شرب الخمر و نكاح امهات اولاد أبيگ و استخفافگ بأمر الله. تاريخ الخلفاء/ 285$ برخى نيزاشعار وكارهاى ملحدانه او را جمع آورى و تبديل به كتاب كرده اند. تاريخ الخلفاء/ 285 سير اعلام النبلا 5/ 370/ 168( قال المعافى: جمعت من أخبار الوليد وشعره الذى ضمنه ما فجر به من خرقه وسخافته وما صرح به من الالحاد فى القرآن والكفر بالله)$ وى نمونه اى از ديگر سلاطين بنى اميه بود و بيشتر آن ها سرگرم همين امور بودند. گرچه تاريخ نويسان از بازگو كردن اخبارشان امتناع ورزيده اند. برخى از سلاطين بنى عباس نيزكم تر از اين ها نبودند.

10- جلوگيرى از شناخت و آگاهى جامعه

بديهى بود كه حاكمان بنى اميه و بنى عباس در شرايطى مى توانستند حكومت كنند كه جامعه، چهره واقعى آن ها را نشناسند و نسبت به ائمه معصومين نيز شناخت لازم را نداشته باشند. براى اين جهت كوشيدند كه:

الف: چهره واقعى و مفاسد سلاطين آشكار نشود.

ب: جامعه با فضائل اهل بيت آشنا نشوند.

سلاطين از يك سو به صورت گسترده، تلاش و تبليغ كردند كه حكومت وحاكمان را به حق معرفى كنند و از سوى ديگر جامعه را از ارتباط با امامان شيعه باز دارند. باز داشتن جامعه از آشنايى با اهل بيت از دو طريق امكان پذير بود.

1. تبليغ بر ضد اهل بيت و ايجاد دشمنى در جامعه نسبت به خاندان پيامبر تا ارتباط بخش عظيمى از مردم با اهل بيت (ع) قطع گردد.

2. كنترل و مراقبت از معصومين (ع) و جلوگيرى از ارتباط مردم با آن ها.

11- تبليغ بر ضد اهل بيت (ع)
اشاره

تبليغات برضد امامان معصوم (ع) در دو دوره حكومت بنى اميه و بنى عباس

ص:273

به منظور انزواى امامان، نقش بسيارمهمى داشت. در واقع آن ها باتبليغات توانستند جامعه را ازشناخت اهل بيت بازدارند. اين تبليغات به وسيله حاكمان، حكومتيان، درباريان، علماى جيره خوار دربار، خطيبان متملق به صورت گسترده انجام مى شد. از عناصر مهم تبليغ برضد اهل بيت، تهمت وافترا بود كه باطل را حق وحق را باطل مى نماياند. در زمان بعثت پيامبران نيزسلاطين وعوامل آن ها به صورت گسترده برضد پيامبران تبليغ مى كردند.

عناصر مهم تبليغ بنى اميه و بنى عباس بر ضد خاندان پيامبر، امور ذيل بود:

الف. گستردگى: تبليغاتى كه توسط حكومت و عوامل آن ها انجام مى شد، گسترده وسازمان يافته بود.

ب. تهمت و افترا: يعنى ائمه را به امورى متهم مى كردند كه به ساحت مقدس آن ها راه نداشت. چنان كه رسول خدا (ص) را به سحر و جادوگرى متهم كردند.

ج. معرفى باطل به عنوان حق و معرفى حق به عنوان باطل: حاكمان بنى اميه و بنى عباس را حق جلوه مى دادند و رواياتى از قول پيامبر درباره آن ها جعل كردند.

د. وجوب اطاعت ازحكومت: مخالفت با حاكمان بنى اميه و به ويژه بنى عباس خروج از دين به شمار مى آمد و مى گفتند هركس حكومت آن ها را نپذيرد، از دين خارج شده و خونش هدر است.

ه. تبليغ در حضور ائمه برضد ائمه: در بسيارى موارد امامان را احضار مى كردند و در حضور آن ها بر ضد اهل بيت پيامبر سخن مى گفتند وتبليغ مى كردند وبه ائمه اجازه نمى دادند كه دفاع كنند.

آثار تبليغات

اين تبليغات گسترده، نقش مهمى دراستمرارحكومت آن ها و پيدايش جو ضد اهل بيت در جامعه داشت. آثارآن را مى توان اين گونه برشمرد:

بازماندن جامعه از معرفت اهل بيت (ع).

ص:274

دشمنى افراد بسيارى با اهل بيت (ع).

انزواى اجتماعى و سياسى اهل بيت (ع).

حمايت مردم از حكومت.

تحقير و انزواى شيعيان.

از بين رفتن زمينه تبليغ و ارائه فرهنگ و معارف شيعه.

مشروع جلوه دادن برخورد سياسى حكومت با امامان و شيعيان وتجويز زندان و شكنجه و به شهادت رساندن آن ها.

استوارشدن حكومت برپايه هاى متزلزل، كه جامعه باهراقدام اساسى و مطالعه شده برضد آن ها برشورند.

اقدام ائمه در برابر اين تبليغات

يكى از سيره هاى معصومين (ع) كه تقريباً درهمه دوره ها به خوبى مشاهده مى شود، خنثى نمودن اين تبليغات گسترده دولتيان بود. آن ها از هر شرايط مناسبى كه پيش مى آمد، چه براى يك فرد چه براى يك جمع چه براى مردم يك شهر، واقعيت ها را روشن و چهره واقعى دشمنان را آشكار و حقانيت مسلم خود را بيان مى كردند.

به عنوان نمونه: پس ازآنكه محمد وابراهيم به شهادت رسيدند، حاكم مدينه سخنرانى كرد و گفت: على بن ابى طالب، وحدت مسلمانان را به هم زد و براى رسيدن به حكومت با مؤمنان جنگ كرد و فرزندان او براى فساد جامعه كوشيدند تا كشته شدند.

هيج كس جرأت نكرد ياوه هاى اورا پاسخ دهد. امام صادق (ع) برخاست و فرمود:

ونحن نحمد الله ونصلى على محمد خاتم النبيين وسيد المرسلين وعلى رسل الله وأنبيائه أجمعين. أمّا ما قلت من خير فنحن أهله، وما قلت من سوء فأنت وصاحبك به أولى وأحرى. يا من ركب غير راحلته وأكل غير زاده، ارجع مأزوراً.

ص:275

ثم أقبل على الناس، فقال: ألا آتينّكم بأخفّ الناس ميزاناً يوم القيامه، وأبينهم خسراناً؟: من باع آخرته بدنيا غيره، وهو هذا الفاسق. فأسكت الناس، وخرج الوالى من المسجد ولم ينطق بحرف. امالى الشيخ الطوسى: 66، وبحار الأنوار: 47/ 165 وحليه الأبرار: 2/ 215 نحن نحمدالله ... 8/ 217$

12- كنترل و مراقبت از منزل امام

يكى ازشيوه هاى سلاطين، آن بود كه منزل امام را مراقبت و آمد و شد افراد را كنترل كنند. اين شيوه از زمان خليفگان شروع شد و تا پايان حضور ظاهرى امام در جامعه ادامه يافت. فرستاده شدن امام على به ينبع، توسط عثمان، مصداق همين موضوع بود.

براى يكى ازشيعيان، مشكل شرعى پيش آمد وكسى حكمش را نمى دانست. ناگزير تصميم گرفت خد مت اما م صادق (ع) برود. زمانى بود كه ابو العباس سفاح، امام را به حيره فراخوانده بود و مردم را نيز از ملاقات با آن حضرت منع كرده بود. آن شخص، ناگزير درلباس خيار فروش نزد امام رفت وحكم مسأله راپرسيد. بحار الأنوار 47/ 171؛ الخرائج والجرائح 2/ 641$ مهاجربن عمارخزاعى گويد: ابودوانيق (منصور) اموال بسيارى به من داد و مرا به مدينه فرستاد تا براى او جاسوسى كنم وهرچه ازاهل بيت پيامبر شنيدم، گزارش كنم. روزها درگوشه اى ازمسجد مى نشستم وآن ها را زير نظرداشتم. يك روزامام صادق (ع) پس ازنمازش مرا به نام صدا زد وفرمود:

قل لصاحبگ: يقول لگ جعفر: كان أهل بيتگ إلى غير هذا منگ أحوج منهم إلى هذا، تجئ إلى قوم شباب محتاجين فتدس إليهم، فلعل أحدهم يتكلم بكلمه تستحل بها سفگ دمه، فلو بررتهم نيكى$ و وصلتهم صله رحم$ و أنلتهم و أغنيتهم، كانوا إلى هذا أحوج مما تريد منهم. قال: فلما أتيت أباالدوانيق قلت له: جئتگ من عند ساحر

ص:276

كان من أمره كذا و كذا. فقال: صدق والله لقد كانوا إلى غير هذا أحوج (و) إياگ أن يسمع هذا الكلام منگ إنسان. الخرائج والجرائح 2/ 641؛ بحار الأنوار 47/ 172$ جنيدى، مأمورجلوگيرى از رفتن شيعيان به منزل امام هادى (ع) در مدينه بود. اعلام الهدايه 12/ 81. مآثر الكبراء فى تاريخ سامرا ء 3/ 91- 95$

متوكل عباسى نيز افرادى را براى جاسوسى به منزل امام هادى (ع) گماشت. آن ها به اوگزارش كردند كه اسلحه جمع آورى كرده است. درنتيجه منزل امام رابه صورت ناگهانى بازرسى كردند وآن حضرت را شبانگاه نزد متوكل بردند. او ازامام خواست كه شراب بنوشد و امام نپذيرفت. دستور داد پس شعر بگويد وامام XљřȘϺ

باتوا على قُلَل الأجْبَال تحرسهم غُلْبُ الرجال فما أغنتهمُ القُلَلُ

و استنزلوا بعد عزّ عن معاقلهم فأودعوا حُفَراً، يا بئس ما نزلوا

ناداهمُ صارخ من بعد ما قبروا أين الأسره تخت$ و التيجان و الحلل؟

أين الوجوه التى كانت مُنَعَّمه من دونها تضرب الأستار و الكِلَلُ

فأفصح القبر عنهم حين ساءلهم تلك الوجوه عليها الدود كرم$ يقتتلُ جج

قد طالما أكلوا دهراً و ما شربوا فأصبحوا بعد طول الأكل قد أكِلُوا

و طالما عمروا دوراً خانه هاى بسيار ساختند$ لتحصنهم ففارقوا الدور و الأهلين و انتقلوا

و طالما كنزوا الأموال و ادَّخروا ذخيره كردند.$ فخلفوها على الأعداء و ارتحلوا

ص:278

أضحت مَنَازِلُهم قفْراً خالى از سكنه$ مُعَطله وساكنوها إلى الأجداث قبر$ قدرحلوا ... مروج الذهب 4/ 113؛ حياه الامام الهادى/ 237$

13- توطئه خدشه داركردن قداست امام

عصمت، زيورعرشى و قداست الهى امامان معصوم بودكه محبوبيت و مقبوليت عامه را در پى داشت. كمتركسى بود كه امام رابشناسد وشيفته شخصيت معنوى اونشود. به همين دليل سلاطين، افزون برآنكه ارتباط جامعه راباامام قطع كردند، كوشيدند امام را درمعرض اتهام قرار دهند و زمينه اى فراهم كنند كه نخست امام از نظر روحى شكنجه شود، دوم زمينه اتهام را فراهم سازند و سپس برضد امام، تبليغ كنند تا جايگاه معنوى، عصمت وزهد امام را درنظر مردم خدشه داركنند وامامان معصوم، آن محبوبيت و موقعيت ويژه را نداشته باشند. يكى ازهمين توطئه هااقدامى بود كه هارون الرشيد درباره امام موسى (ع) انجام داد.

هارون الرشيد كنيز زيبايى را به زندان نزد امام فرستاد تا خدمت كارى كند وامام فرمود: بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيتِكُمْ تَفْرَحُونَ لا حاجه لى فى هذه و لا فى أمثالها.

وى را برگرداند هارون دستورداد كه بگوييد من شما را به اختيار شما زندانى نكردم تا اين موضوع نيز به اختيار شما باشد. دستور داد كنيز را نزد آن حضرت بگذارند. پس ازچندى ديدند او برسجده افتاده و به عبادت پرداخته است .... مناقب آل أبى طالب 4/ 322$ اقدام مأمون كه امام رضا (ع) را مجبور به پذيرش ولايت عهدى نمود، ازجمله براى همين هدف بود، تاچنين بنماياند كه امام براى رسيدن به حكومت تلاش مى كند نه براى تحقق ولايت آسمانى. امام نيز اين توطئه مأمون را به اين صورت ناكام گذاشت كه فرمود با اين شرط كه درهيچ كارى دخالت نكنم، قبول مى كنم.

ص:279

به اين دليل كه نخست: شريك ستمگرى هاى سلطنت نباشد و دوم: زهد و پارسايى نيز حفظ شود.

عن أبى الصلت الهروى قال: إن المأمون قال للرضا على بن موسى (ع) يا ابن رسول الله قد عرفت فضلگ و علمگ و زهدگ و ورعگ و عبادتگ و أراگ أحق بالخلافه منى، فقال الرضا (ع) بالعبوديه لله عزوجل أفتخر و بالزهد فى الدنيا أرجو النجاه من شرالدنيا ...

فقال المأمون: يا ابن رسول الله إنما تريد بقولگ هذا التخفيف عن نفسگ، و دفع هذا الامر عنگ، ليقول الناس إنگ زاهد فى الدنيا.

فقال الرضا (ع): والله ما كذبت منذ خلقنى ربى عزوجل و ما زهدت فى الدنيا للدنيا و إنى لأعلم ما تريد. فقال المأمون: و ما أريد؟ قال: الأمان على الصدق؟ قال: لگ الأمان.

قال: تريد بذلگ أن يقول الناس: إن على بن موسى لم يزهد فى الدنيا بل زهدت الدنيا فيه ألاترون كيف قبل ولايه العهد طمعا فى الخلافه، فغضب المأمون ثم قال: إنگ تتلقانى أبدا بما أكرهه. و قد آمنت سطوتى، فبالله أقسم لئن قبلت ولايه العهد و إلا أجبرتگ على ذلگ فإن فعلت و إلا ضربت عنقگ. فقال الرضا (ع): قد نهانى الله عزوجل أن القى بيدى إلى التهلكه، فإن كان الامر على هذا، فافعل ما بذلگ، و أنا أقبل ذلگ على أنى لا أولى أحدا و لا أعزل أحدا و لا أنقض رسما و لا سنه، و أكون فى الامر من بعيد مشيرا، فرضى منه بذلگ، و جعله ولى عهده كراهه منه (ع) لذلگ. علل الشرايع 1/ 226؛ عيون أخبارالرضا 2/ 139؛ أمالى الصدوق/ 68؛ بحارالأنوار 49/ 128.؛ حياه إمام الرضا/ 141.$ مأمون براى اهداف ذيل، امام را وادار به پذيرش ولايت عهدى نمود:

الف: اوضاع، به دليل قيام علويان آشفته بود و مى خواست آن ها را آرام كند وحكومت عباسيان را از فرو پاشى نجات دهد.

ص:280

ب: حكومت را مستند به حكم شرعى سازد وتبليغ كند كه اهل بيت پيامبر، حكومت اورا تأييد كرده اند و اگر امام رضا (ع) ولايت عهدى را بپذيرد قطعا حكومت اورا نيز تأييد كرده است ودر اين صورت، ديگر فقها نيزحكومت وخلافت اورا تأييد كرده اند.

ج: اين موضوع سبب مى شود كه امام رضامردم را به پيروى از خود دعوت نكند.

د: قطع ارتباط امام با نمايندگان و وكلايش كه در سرزمين هاى ديگرحضور دارند. كنترل ومراقبت دقيق از ارتباط امام با آن ها.

ه: جلوگيرى ازخطر به قدرت رسيدن امام. زيرا اگرارتباط مردم با امام آزاد باشد، ممكن است جامعه بر ضد حكومت، قيام كنند.

و قد اعترف المأمون بذلگ فقال: و قد خشينا ان تركناه على تلگ الحاله أن ينفتق علينا منه ما لانسدّه، و يأتى علينا ما لانطيقه. فرائد السمطين 2/ 214.$ و: چهره قدسى امام را خدشه دار و چنين تبليغ كند كه امام رضا براى رسيدن به حكومت، تلاش مى كند.

ز: جبهه علويان را كه برضد حكومت متحد شده و مبارزه مى كردند، از بين ببرد. زيرا پس از ولايت عهدى امام رضا، تمام علويان اسلحه را بر زمين خواهند گذاشت.

تفاوت ظاهرى سيره ائمه در برابر سلاطين

گفتيم كه دو چيزعامل اصلى تفاوت ظاهرى سيره امامان معصوم (ع) در برابر سلاطين بود:

اول: ايمان و اعتقاد مردم نسبت به امام و پايدارى آن ها در اجراى دستورهاى امام.

ص:281

دوم: شيوه ظاهرى سلاطين، نسبت به دين و جامعه و امامان.

زيرا بديهى است كه هرشرايطى حكم ويژه اى مى طلبيد. چنان كه موضع گيرى رسول خدا (ص) نيز در برابر مشركان در دو دوره مكى و مدنى متفاوت بود.

طبيعى است كه اگر مردم جامعه ازنظر اعتقادى امام را پذيرفته و به او ايمان داشته باشند و امامت را ازجانب خداوند بدانند و تعداد قابل توجهى آمادگى داشته باشند كه براى تشكيل دولت حق و عدالت بجنگند، هرچند كه كشته شوند، امام دراين شرايط قيام خواهدكرد و به جهاد خواهد پرداخت. چنان كه امام حسين (ع) اين كار را انجام داد و امام على (ع) در جمل و نهروان و صفين جنگيد.

اما اگرجامعه از امام، روى بر تافته و به باطل روى آورند و تعداد افرادى كه امامت امام را قبول دارند، ازشمار انگشتان تجاوزنكنند، بديهى است كه قيام، درچنين شرايطى سودمند نيست. چنان كه امام على (ع) در برابرخليفگان سكوت و امام حسن (ع) صلح كرد.

اگرمنزل امام درمحاصره باشد، ورود وخروج افرادكنترل وياران امام شناسايى و شكنجه و زندان شوند، قيام مسلحانه كار دشوارى خواهد بود.

اين بود كه امامان معصوم برحسب شرايط، در مواردى به قيام مسلحانه و در مواردى به بيان حكم خدا وجلوگيرى ازانحراف فكرى، دينى و اخلاقى پرداختند. هرچه وظيفه الهى آن ها بود، همان را انجام دادند كه اگرجاى امامان تغيير مى كرد وهركدام درجاى ديگرى قرار مى گرفت، همان اقدام و كارهايى را انجام مى داد كه امام ديگر انجام داده بود.

اينك به اختصاربه برخى ازموضع گيرى سلاطين در برابرامامان معصوم مى پردازيم.

امامت و شرايط سياسى زمان و مكان

اشاره

شرايط سياسى هردوره از امامت ائمه با دوره هاى بعدى وقبلى متفاوت بوده

ص:282

است وبه همين دليل موضع گيرى هاى سياسى امامان نيز متفاوت بوده است. برخى از آنها چنين بود:

1. تظاهر به دين و تلاش براى اجراى دستورهاى خداوند

برخى حكومت ها تظاهر به دين دارى داشتند و مى كوشيدند كه به احكام ظاهرى اسلام عمل شود واين تظاهر را وسيله حكومت قرار مى دادند و مشروعيت حكومت را نيز با دلايل ظاهرى، مستند مى ساختند.

مى دانستند كه اگراين مقدار هم به امور دين نپردازند، دولت آن ها ساقط خواهد شد.

بديهى است كه تظاهر به دين، براى مطالبات جدى مردم نبوده است. جامعه نيز ازنظر سياسى و اعتقادى آن چنان رشد نداشته است كه ماهيت پنهان حاكمان را ازپس پرده فريبكارى بشناسد و نسبت به رهبران الهى نيز شناخت واقعى نداشته است.

امام درچنين شرايطى چاره اى جزسكوت نداشت. چنانكه امام على (ع) در برابرخليفگان سكوت كرد. گرچه آن حضرت نخست مردم را به قيام دعوت كرد اما از آنجا كه حاكمان، حكومت خود را شرعى و قانونى معرفى مى كردند و ازسوى ديگرتظاهر به دين دارى داشتند و برخى احكام ضرورى دين را نيز اجرا مى كردند وجامعه نيزآن هاراحاكمان اسلام وحكومت را شرعى وقانونى مى دانست، زمينه اى براى قيام مسلحانه وجود نداشت و جزتعداد معدودى كسى هم حمايت نمى كرد.

2. خطر اضمحلال دين و حفظ اصل آن

در برخى دوران ها شرايطى پيش مى آمد كه مردم، حقيقت دين وامام را نمى شناختند اما حفظ وبقاى دين منحصربه وجود امام بود كه اگر امام وجود نمى داشت حكومت نيز اصل دين را از بين مى برد ومردم نيز امام را نمى شناختند وحمايت نمى كردند. در اين شرايط اگر امام قيام مى كرد، كشته مى شد و در نتيجه

ص:283

اصل دين از بين مى رفت. امام براى حفظ دين، سكوت مى كرد و يا صلح مى نمود تا شرايط براى قيام آماده گردد. چنان كه امام على (ع) در برابر خليفگان سكوت كرد وامام حسن (ع) با معاويه صلح نمود و زمينه براى قيام امام حسين (ع) فراهم گرديد وبا قيام امام حسين (ع) خطراضمحلال دين براى هميشه از بين رفت وانديشه شيعه در جامعه به عنوان يك انديشه اصيل، استوار و پايدارگرديد و بامرور زمان گسترش يافت وهميشه درحال گسترش است و دين جاودانه گرديد.

بديهى است كه امامان معصوم پيش ازتبليغ دين، حفظ دين رابرعهده داشتند.

امام حسن (ع): يا أباسعيد، ألستُ حجّه الله تعالى ذكره على خلقه، و إماماً عليهم بعد أبى (ع)؟ قلتُ: بلى، قال: ألستُ الذى قال رسولُ الله (ص) لى و لأخى: الحسن و الحسين إمامان قاما أو قعدا؟ قلتُ: بلى، قال: فأنا إذن إمام لو قمتُ، و أنا إمام إذا قعدتُ، يا أباسعيد عِلّهُ مصالحتى لمعاويه علّه مصالحه رسول الله (ص) لبنى ضُمْره و بنى أشجع، و لأهل مكه حين انصرف من الحديبيه، أُولئگ كفّار بالتنزيل و معاويه و أصحابه كفّار بالتأويل، يا أباسعيد إذا كنتُ إماماً من قبل الله تعالى ذكره لم يجب أن يُسَفَّه رأيى فيما أتيته من مهادنه سازش$ أو محاربه، و إن كان وجه الحكمه فيما أتيته مُلتبساً، ألاترى الخضر (ع) لمَّا خرق السفينه و قتل الغلام و أقام الجدار سخط موسى (ع) فعله؟ لإشتباه وجه الحكمه عليه حتى أخبره فرضى. هكذا أنا، سخطتم علىّ بجهلكم بوجه الحكمه فيه، و لولا ما أتيت لما ترك من شيعتنا على وجه الأرض أحدٌ إلّا قُتِل. علل الشرايع: 4. 200/ 148$ اين شرايط، زمانى پديد آمد كه ائمه، انصار وياور نداشتند. اين موضوع نيز به نوبه خود به آن جهت بود كه جامعه نسبت به امام، شناخت كافى نداشت و برخى امامان كه قيام نكردند، علتش همين نداشتن يارى كننده بود.

ص:284

سديرصيرفى به امام حسن (ع) عرض كرد: چرا صلح كرديد؟ امام به تعداى بز كه آنجا بود، اشاره كرد و فرمود:

والله يا سدير لو كان لى شيعه بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود.

سديرگويد: آن ها را شمردم تعدادشان هفده عدد بودند. كافى: 2/ 242، وبحار الأنوار: 47/ 8. 372/ 99$

3- تقاضاى مردم از امام براى تشكيل دولت حق

در شرايطى خاص مردم به امام روى آوردند و از او خواستند حكومت را در دست گيرد و امام را در برابرحجت شرعى قراردادند كه اگر نپذيرد، روز قيامت نزد خداوند، او را بازخواست خواهند كرد. عامل اين مطالبات مردم از امام، دو چيز مى توانست باشد:

الف: شناخت دين، جايگاه امامت درپيشگاه خداوند و ضرورت رهبرى معصوم. اگر مردم يعنى اكثريت جامعه يا جمعيت قابل توجه اى اين چنين شناختى نسبت به اسلام داشته باشند و ازامام بخواهند كه حكومت را دردست گيرد و شرايط ظاهرى و باطنى، براى تصدى حكومت آماده باشد، امام بى درنگ مى پذيرد و به دليل آنكه اين جامعه از آرمان اسلام وامام حمايت مى كند، مبارزات و قيام مسلحانه امام به نتيجه مى رسد و حكومت دينى واقعى تشكيل مى گردد. چنان كه رسول خدا (ص) بيعت انصار را پذيرفت و از مكه به مدينه هجرت كرد و با مشركان به جنگ پرداخت.

برحسب وظيفه اى كه خداوند برعهده امام گذاشته، امام نيزبراى تشكيل حكومت اسلامى قيام مى كند.

ب: مردم به دليل تبعيض هاى ناروا، فقر، فساد حاكمان و استانداران و ستمگرى آن ها، به امام معصوم روى مى آوردند. تا امام حكومت را بپذيرد و عدالت اجتماعى را برقرار كند و فساد هيأت حاكمه و تبعيض، پايان يابد. امام وامامت و

ص:285

رهبرى الهى براى آن ها موضوعيت نداشت و هدف نبود و اگر شخص ديگرى مى توانست اين مطالبات آن ها را بهترتأمين كند، به او روى مى آوردند. اگراين مطالبات خود را از امام مستند به تكليف شرعى و وظيفه الهى نمايند كه اگر امام نپذيرد، روز قيامت او را بازخواست خواهند كرد، امام در چنين شرايطى حكومت را مى پذيرد.

چنان كه امام على (ع) بيعت مردم راپس ازعثمان پذيرفت، مردمى كه پس از عثمان به امام روى آوردند، نه به اين دليل بود كه امام را وصى و جانشين پيامبر مى دانستند و كسى كه حكومت ازجانب خداوند به او واگذار شده؛ بلكه به اين انگيزه كه او مى تواند تبعيضات نارواى عثمان را پايان بخشد و عدالت را برقرار كند.

امام على (ع) نخست بيعت رانپذيرفت چون اين روى آورد را بى نتيجه مى دانست و فرمود:

دعونى و التمسوا غيرى فإنا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لاتقوم له القلوب و لاتثبت عليه العقول ... فإن تركتمونى فأنا كأحدكم و لعلى أسمعكم و أطوعكم لمن وليتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم منى أميرا. نهج خطبه 92، 2/ 174$

پس از آنكه امام را در برابر حجت شرعى قرار دادند و ناگزير پذيرفت، فرمود:

لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما أخذ الله على العلماء ألايقاروا حمايت وتأييد$ على كظه ظالم و لا سغب پر خورى ظالم وگرسنگى مظلوم.$ مظلوم لألقيت حبلها على غاربها. نهج خطبه 3.$ در اين كلام به طورصريح و دقيق بيان شده كه انگيزه مردم، تشكيل دولت الهى معصوم نبود. افزون برآنكه جامعه به انگيزه بازگرداندن خلافت به جايگاه الهى آن، به امام روى نياوردند و افرادى دراين كارفعاليت كردند كه انگيزه برقرارى

ص:286

عدالت را نداشتند. به دليل همين حمايت ظاهرى، حجت شرعى برامام تمام شد وآن راپذيرفت. هرچند باعلم امامت مى ديد كه اين حكومت پايدارنخواهد بود وهمين افرادى كه جلوداربيعت باوى هستند درآينده نزديك پيش تازجنگ با آن حضرت خواهند شد.

همين شرايط براى امام حسين (ع) نيز پيش آمد. افراد زيادى به آن حضرت روى آوردند كه از فساد گسترده معاويه و فرزند او يزيد خسته بودند و از ظلم آن ها به ستوه آمده بودند و ازامام خواستند تا حق وعدالت را برقراركند. افزون برآنكه شمار قابل توجهى از مردم كوفه به امامت امام حسين (ع) نيزعقيده داشتند. اما از آنجا كه تفاوت هايى با موارد ذكر شده دارد، جداگانه آورده مى شود.

4- رويكرد حكومت از دين

دربرخى شرايط، حكومت تظاهربه دين ندارد. احكام ودستورهاى دين راكنار مى گذارد و آشكارا به فسق و فجور مى پردازد و مردم هم، اين موضوع را مى دانند.

از سوى ديگرجامعه نيز امام را مى شناسد و آوازه او را شنيده است. ازجايگاه او در اسلام تا حدودى آگاه است و عده اى نيز به امامت او ايمان دارند. جمعيت قابل توجه اى بر ضد حكومت قيام مى كنند. نخست صادقانه از امام تقاضا مى كنند كه رهبرى آن ها را برعهده گيرد و برضد حكومتى كه آشكارا به فسق و فجورپرداخته، قيام كند. امام در اين شرايط به عنوان ضابطه اساسى دين، مطرح است. يعنى شيوه و سيره او همان قانون خداست. اگرامام در اين شرايط سكوت كند، به مفهوم تأييد حكومت است. بديهى است كه تأييد چنين حكومتى ازسوى كسى كه خود ضابطه دينى به شمارمى آيد، به معناى ازبين رفتن اساس دين است. اين موضوع مثل اين است كه نعوذبالله پيامبرى پس از حضرت موسى (ع) بيايد، اما فرعون را تأييد كند كه نتيجه، نفى دين توسط پيامبر است. شرايط زمان امام حسين، همين گونه بود.

ص:287

در اين صورت، آن حضرت نمى توانست در برابر حكومت يزيد سكوت كند، زيرا سكوت به معناى تأييد حكومت بود. روشى كه يزيد در پيش گرفته بود، گسترش مى يافت و به اضمحلال دين منجرمى شد. چنان كه آن حضرت در پاسخ مروان فرمود:

على الإسلام و السلام إذ قد بليت الامّه براع مثل يزيد ... سمعت جدّى رسول الله (ص) يقول: الخلافه محرّمه على آل أبى سفيان و على الطلقاء و أبناء الطلقاء فإذا رأيتم معاويه على منبرى فابقروا بطنه، فوالله لقد رآه أهل المدينه على منبر جدّى فلم يفعلوا ما أُمروا به. الفتوح لابن أعثم: 5/ 17، ومقتل الحسين للخوارزمى: 1/ 5. 184/ 130$

زيراشيوه حكومتى او تعطيل قوانين اسلام بود وسكوت امام نيزتأييدآن بود. در نتيجه هيچ گروهى مجوز شرعى براى قيام او نداشت ويزيد دراين صورت به آسانى مى توانست جامعه را از دين برگرداند. در چنين شرايطى اگر امام قيام كند و پيروز شود به همان نتيجه اى رسيده است كه تمام پيامبران براى تحقق آن جهادكرده اند. اما اگركشته شود، شهادت او قانون خدا خواهد بود و وظيفه جامعه را در برابرچنين حكومتى بيان كرده و آثارذيل را درپى خواهد داشت:

1- فراهم كردن زمينه قيام هاى ديگروگسترش انديشه جهاد ومبارزه درجامعه كه حكومت، ناگزير بايد روش درپيش گرفته را كناربگذارد و براى اجراى ارزش هاى اسلام هرچند برحسب ظاهر تلاش كند.

2- احياى تفكر مبارزه با ظلم در جامعه.

3- معرفى حكومت و اعضاى هيأت حاكمه به عنوان حاكمان ضد دينى كه در اين صورت، جامعه درجستجوى شناخت ارزش هاى دين بر مى خيزدوشناخت مردم نسبت به دين عميق تر مى گردد.

ص:288

4- امام با شهادت خود، دين را به شكل گسترده، فراگير و مستمرتبليغ كرده است. بديهى است كه يكى ازمسؤوليت هاى پيامبران، بلكه مهم ترين مسؤوليت آن ها همين تبليغ دين و بيان دستورهاى الهى است. اين مسؤوليت گاه بابيان وسخن انجام مى شود ودربرخى موارد، تنها باشهادت ميسر است. براى پيامبران تفاوتى ندارد كه اين مسؤوليت را با سخن انجام دهند، يا باشهادت، بلكه تبليغ دين باشهادت رساتر ازتبليغ باسخن است. چه آنكه سخن رابه آسانى مى توانندتحريف ياكتمان كنند اماتحريف وياكتمان شهادت آن هم به شكلى كه امام حسين (ع) انجام داد، چندان سان نيستآ سان نيستآآااآآآد ذذذ آسان نبود ومى بينيم كه سخنان ائمه معصومين (ع) رادرباره ظلم ستيزى، تحريف وكتمان كردند وحتى به نام ائمه شيعه درباره تأييد حكومت ها وستم گرى، حديث جعل كردند؛ اما مخفى بودن قبر حضرت زهرا (س) وشهادت امام على (ع) وشهادت امام حسين (ع) را نتوانستند تحريف ياكتمان كنند. ديديم كه تبليغ دين با شهادت امام حسين (ع) بسيارپرقدرت و نيرومند بودكه هم چنان پرخروش دل روزگار را مى شكافد وانديشه شيعه را در سرزمين ها ودل ها گسترش مى دهد. درنتيجه سلاح شهادت، براى تبليغ دين قدرتمندتر از سخن وكلام است. اين چنين فرصتى براى همگان پيش نمى آيد وكرامتى است كه از جانب خداوند به برخى ويژه مى گردد و از بين امامان، اين كرامت بزرگ، ويژه امام حسين (ع) شد. پس چرا آن را نپذيرد؟ وآن فرصت طلايى را از دست دهد؟ به همين جهت است كه امام حسين (ع) مى كوشد تا شهادت او هرچه آشكارتر انجام شود. همراهى زنان وكودكان واسارت آن ها و همه وهمه در راستاى تحقق همين هدف بود. اينكه امام حسين براى تشكيل حكومت رفت ويا نعوذ بالله نمى دانست كه كشته مى شود، توجيهات مادى گرايانه ازشهادت آن شهيد هميشه زنده تاريخ است. هرچند ائمه مأمور هستند كه علل وعوامل ظاهرى را نيز ناديده نه انگارند.

كاروانى كه بود بدرقه اش ذكرخدا به كرامت بنشيند، به جلالت برود

ص:289

اگرمهم ترين وظيفه پيامبران و امامان معصوم، تبليغ دين است واگرتبليغ دين منحصر به شهادت باشد، هرامام معصوم كه درآن موقعيت قرارگيرد، آن رابا اشتياق مى پذيرد. فرقى ندارد كه امام حسين (ع) باشد يا امام حسن ويا هرامام ديگر. اگرامام فرمود كه خداوند خواسته است مراشهيد ببيند، به همين معناست. درطول تاريخ نيزهيچ حادثه اى عظيم تروبراى اسلام پرثمرترازشهادت امام حسين (ع) نبود. هر عالم دينى نيزكه درچنين شرايطى قرارگيرد، لازم است به امام حسين (ع) اقتدا كند. قيام زيد وقيام نفس زكيه كه امامان هم در جريان كامل آن ها قرارداشتند و تأييد كردند نيزبه همين جهت بود.

5- وسيله اى براى رسيدن ديگران به حكومت

دربرخى مواردزمينه قيام فراهم بود، اما مردمى كه قيام كرده بودند، نمى دانستند كه چه مى خواهند. اهل بيت (ع)، خاندان پيامبر و حكومت معصوم، براى آن ها تعريف نشده بود. تنها به دنبال اين شعار بودند كه حكومت بايد به خاندان پيامبر سپرده شود. اما به چه دليل، براى چه منظور؟ اهل بيت چه كسانى هستند؟ خاندان پيامبركدام است؟ در نزد اكثر قريب به اتفاق مردم ناشناخته بود. در اين صورت هركس حكومت خاندان پيامبر را شعارخود قرار مى داد، مردم درپى او حركت مى كردند. بى آنكه بدانند آرمان كدام است و مقصد كجاست؟ در بى راهه مى رفتند تا ظلم ديگر را پديد آورند.

در چنين شرايطى افرادى كه براى رسيدن به حكومت تلاش مى كنند، در پس اين شعار پنهان مى شوند و رهبرى سياسى جامعه ومبارزات آن هارا برعهده مى گيرند كه نه هدف آن هاحكومت معصوم است و نه مردم امام معصوم وحكومت معصوم را مى شناسند. اگر جلوداران مبارزه و مردمى كه قيام كرده اند از امام بخواهند رهبرى سياسى آن ها را برعهده گيرد و يا حكومت را از سوى آن ها بپذيرد، امام معصوم نمى تواند شخصيت الهى و عصمت خود را ابزار به قدرت رسيدن عده اى قراردهد. چه آنكه افرادى كه امام را وسيله رسيدن به قدرت

ص:290

مى دانند، در اولين فرصت نيزخيانت مى كنند. چنان كه طلحه و زبيردرباره حضرت على (ع) انجام دادند. مردمى كه آرمان شناس نيستند وابزاردست افرادى قرارمى گيرندكه فقط به حكومت مى انديشند، نمى توانند پايه هاى حكومت حق را بردوش گيرند.

در چنين شرايطى اگر يك نفررهبرى مردم را برعهده گيرد، امام دعوت او را نمى پذيرد. چه رسد به آنكه بى ثباتى سياسى وجود داشته باشد و گروه هاى مختلف براى رسيدن به حكومت تلاش كنند. امام خود در اين جريانات سياسى شركت نمى كند و شيعه را نيز ازشركت درآن ها برحذر مى دارد.

عن عبدالحميد بن أبى الديلم، قال: كنت عند أبى عبدالله (ع) فأتاه كتاب عبدالسلام بن عبدالرحمن بن نعيم و كتاب الفيض بن المختار و سليمان بن خالد، يخبرونه أن الكوفه شاغره هرج ومرج وبى ثباتى وتفرقه$ برجلها و انه إن أمرهم أن يأخذوها، أخذوها، فلما قرأ كتابهم رمى به، ثم قال: ما انا لهؤلاء بامام اما علموا ان صاحبهم السفيانى. اختيار معرفه الرجال 419/ 662. بحار الأ نوار 47/ 351$

نمايندگانى از مردم خراسان، نزد امام صادق (ع) رفتند تا درباره كسى كه مردم را به نام آن حضرت دعوت مى كند، تحقيق كنند وامام دعوت آن ها را نپذيرفت. بصائر الدرجات/ 264/ 5. بحارالأنوار 47/ 72$

وامام صادق (ع) درپاسخ نمايندگان بصره فرمود:

أكلكم على مثل ما قال عمرو؟ قالوا: نعم. قال: إتّق الله يا عمرو، و أنتم أيها الرهط، فاتّقوا الله فإنّ أبى حدّثنى و كان خير أهل الأرض و أعلمهم بكتاب الله و سنّه رسوله: أنّ رسول الله قال: من ضرب الناس بسيفه و دعاهم إلى نفسه، و فى المسلمين من هو أعلم منه فهو ضال متكلّف. كافى: 2/ 118، و 5/ 23، بحار الأنوار: 47/ 213/ 2 و 3$ ابوسلمه خلال، مردم كوفه را باشعارتسليم حكومت به اهل بيت پيامبر (ص) برضد امويان برشوراند و پس ازپيروزى سه نامه نوشت و دستور داد نامه اول را به

ص:291

جعفر بن محمد (ع) بدهند، اگرحكومت راپذيرفت، دو نامه ديگر را پاره كند اما اگر نپذيرفت، نامه دوم را به عبدالله محض بدهد كه اگر نپذيرفت نامه سوم را به عمرالاشرف فرزند امام زين العابدين (ع) تحويل دهد. امام صادق (ع) نامه را درآتش سوزاند و به پيك ابوسلمه فرمود: جوابش همين است و به اطلاع او برسان. پيك ابوسلمه نامه دوم را به عبدالله محض داد، وى شادمان شد و نزد امام صادق (ع) رفت تا به زعم خود اين فرصت بسيار ارزشمند را به اطلاع امام برساند، امام به او فرمود:

يا أبامحمد و متى كان أهل خراسان شيعه لگ؟ أنت بعثت أبامسلم إلى خراسان؟ و انت أمرتهم بلبس السواد؟ هؤلاء الذين قدموا العراق أنت كنت سبب قدومهم أو وجهت فيهم؟ و هل تعرف منهم أحداً؟ مروج الذهب: 3/ 254.$ اينكه ابوسلمه خلال سه نامه نوشت، دليل بر اين است كه امام صادق (ع) را امام حق و وصى رسول خدا نمى دانسته كه يا چنين شناختى نسبت به امام نداشت وياچنين هدفى نداشت وامام نيز از عواقب اين قيام آگاه بود و مى دانست كه شكست مى خورد و ممكن بودفرايند هاى منفى بسيارى داشته باشد. درهر صورت امام نمى توانست تنها به استناد اين نامه به سمت كوفه حركت كند ورهبرى مردمى را دردست گيرد كه هدفشان تشكيل حكومت نيست.

افزون برآنكه برقرارى حكومت توسط ابوسلمه دربرابرقيام ابومسلم خراسانى و واداركردن مردم خراسان به پذيرش حكومت عباسيان، مقطعى و ناموفق بود. ابومسلم خراسانى نيزكه از سوى عباسيان به خراسان فرستاده شده بود، پس از پيروزى و جمع آورى سپاهيان به امام صادق (ع) نامه نوشت:

قد اظهرت الكلمه و دعوت الناس عن موالاه بنى اميه إلى موالاه أهل البيت فإن رغبت فلا مزيد عليگ.

ص:292

و جاء فى جوابه (ع). ما أنت من رجالى و لا الزمان زمانى. 1/ 185. الملل والنحل، الشهرستانى 1/ 142$

6- بى ثباتى سياسى

در پاره اى زمان ها بى ثباتى سياسى وجود داشت و هركسى درگوشه وكنار مملكت برضد حكومت مركزى و به منظور رسيدن به حكومت قيام مى كرد و بديهى بود كه آزادى بيان پديد مى آمد وهيچ حاكمى نمى توانست برضد امام، اختناق سياسى برقراركند و مردم نيز شناخت لازم را نسبت به امام نداشتند. مهم ترين اقدام امام دراين شرايط، آگاهى بخشى جامعه بود. زيراپذيرش حكومت معصوم، مشروط به تكامل فكرى، اعتقادى، معنوى و اخلاقى جامعه است و تا جامعه از نظر علمى رشد لازم نيافته باشند و معرفت لازم را نسبت به امام معصوم پيدا نكرده باشند، نمى توانند حكومت معصوم را به عنوان حكومت الهى، بپذيرند و حكومت امامان معصوم نيز بدون اين آگاهى و رشد اعتقادى و اخلاقى و معنوى مردم، پايدار نخواهد ماند. پس نخستين اقدام براى تشكيل دولت حق والهى آگاهى بخشى جامعه و تحكيم مبانى اعتقادى و اخلاقى بوده است.

ائمه درچنين شرايطى به صورت گسترده به نشرمعارف دينى پرداخته و انقلاب عظيم فكرى و فرهنگى به وجود آوردند و شمار شاگردان امام باقر و امام صادق (ع) به چند هزار نفر مى رسيد. هيچ دانائى صحيحى رواج نيافت مگرآنكه از سرچشمه دانش ائمه جوشيد.

7- اختناق سياسى بر همگان

دربسيارى دوران ها اختناق سياسى حاكم بود. اين اختناق درعين حال در دو حكومت بنى اميه و بنى عباس متفاوت بود، در حكومت بنى عباس نيز تفاوت هاى بسيارى داشت.

ص:293

بنى اميه پس از روى كار آمدن معاويه، اختناق سياسى را برجامعه حاكم ساختند اما اين اختناق تا حدودى بر تمام مسلمانان تعميم يافت. گرچه شيعيان، محور اصلى اين اختناق بودند اما بر ديگران نيز اعمال مى شد.

امام حسن مجتبى (ع) پيش ازآنكه از سوى حكومت در انزواى سياسى قرارگيرد و آمد و شد مردم به منزل آن حضرت كنترل شود، مردم نيز به دليل تبليغات گسترده بنى اميه برضد خاندان پيامبر ازامام روى گرداندند. افزون برتبليغات امويان، خوارج و پيروان عبدالله بن زبيروپيروان طلحه و ... نيزبرضد امام تبليغ مى كردند تا جايى كه امام حسن (ع) درسخت ترين شرايط مظلوميت قرار گرفت وازسوى دوست ودشمن برآن حضرت جفاشد. تعداد افرادى كه امامت آن حضرت را قبول داشتند، انگشت شماربود. لازم بود زمان بگذرد واهل بيت بيش از گذشته درجامعه معرفى وشناخته شوند. امام در اين فرصت پيش آمده توانست معارف اهل بيت را در موضوع توحيد و امامت و غيره منتشر كند.

8- اختناق سياسى در قالب دشمنى با اهل بيت

حكومت عباسيان پس ازكشتاروسيع مردم توسط ابومسلم خراسانى با به حكومت رسيدن ابوالعباس سفاح آغاز شد. وى و منصور و مهدى وهادى و رشيد، شمشير و شلاق را برگرده وگردن علويان و شيعيان نهادند. از سال 140 تا سال 193 كه رشيد به دوزخ پيوست، شديدترين اختناق سياسى بر ائمه حاكم بود.

ابوالعباس سفاح عمويش، داود بن على را به عنوان استاندار مكه و مدينه و يمن منصوب كرد. وى در نخستين سخنرانى خود در مدينه، چنين گفت:

أيها الناس أغركم الإمهال حتى حسبتموه الإهمال، هيهات منكم، و كيف بكم؟ و السوط فى كفّى و السيف مشهر.

و يقمن ربات الخدور حواسراً يمسحن عرض ذوائب الأيتام به اين معناست كه زنها آواره وبى سرپرست وكودكان يتيم مى شود.$

ص:294

تعيين اين شخص به عنوان استاندار مدينه براى آن بود كه نسبت به علويان وشيعيان سخت گيرى كند ومخاطب وى درسخنرانى معروفش نيزهمين افراد بودند. وى به شناسايى علويان پرداخت تا آن ها را به شهادت رساند.

عن أبى بصير قال: فلما ولى داود المدينه، دعا المعلّى و سأله عن شيعه أبى عبدالله (ع) فكتمه، فقال اتكتمنى!؟ أما إنگ إن كتمتنى قتلتگ. فقال المعلى: أبالقتل تهددنى؟ والله لو كانوا تحت قدمى ما رفعت قدمى عنهم، و إن أنت قتلتنى لتسعدنى و لتشقين، فلما أراد قتله، قال المعلى أخرجنى إلى الناس، فإنّ لى أشياء كثيره، حتى أشهد بذلگ. فأخرجه إلى السوق، فلما اجتمع الناس، قال: أيها الناس، إشهدوا أن ما تركت من مال عين، أو دين، أو أمه، أو عبد، أو دار، أو قليل أو كثير، فهو لجعفر بن محمد (ع) فقتل. لقد تألّم الإمام الصادق (ع) كثيراً لمقتل المُعلّى بن خنيس و لما التقى الإمام (ع) بداود بن على بن العباس قال له: قتلت قيّمى فى مالى و عيالى، ثم قال لأدعونّ الله عليگ. قال داود: اصنع ما شئت. فلما جنّ الليل قال (ع): اللّهم ارمه بسهم من سهامگ فأفلق به قلبه. فأصبح و قد مات داود و الناس يهنئونه بموته. كافى 2/ 513، الخرائج والجرائح 2/ 611، بحارالانوار 47/ 209.$ ابوالعباس سفاح، امام صادق (ع) را به عراق فراخواند و در روز ماه مبارك رمضان دستور داد روزه را افطار كند. امام در اين باره چنين فرمود:

قال أبوعبدالله (ع): دخلت على أبى العبّاس بالحيره فقال: يا أباعبدالله ما تقول فى الصيّام اليوم؟ فقلت: ذاگ الى الإمام إن صمت صمنا و إن أفطرت أفطرنا فقال: يا غلام علىَّ بالمائده فأكلت معه و أنا أعلم والله إنّه من شهر رمضان فكان إفطارى يوماً و قضاؤه أيسر علىَّ من أن يضرب عنقى و لايُعبد الله. كافى 4/ 83.$

منصور نيز همين سياست ابوالعباس سفاح را با شدت بيشتر ادامه داد و منزل امام را در مدينه دركنترل ومراقبت شديد قرارداد. داستان هشام بن سالم را كه

ص:295

پس از رحلت امام صادق (ع) متحير بود كه چه كند واز ترس جاسوسان منصور نمى توانست تحقيق كند كه پس از امام صادق (ع) چه كسى امام است، بنگريد. اختيار معرفه الرجال 565/ 503؛ الارشاد 2/ 221؛ اعلام الورى 2/ 16؛ كشف الغمه 3/ 12؛ بحارالانوار 48/ 50$ پيش از اين گذشت كه منصور مى گفت: قتلت من ذريه فاطمه ألفاً أو يزيدون و تركت سيّدهم و مولاهم جعفر بن محمد. الأدب فى ظل التشيع لعبد الله نعمه: 63، نقلا عن شرح القصيده الشافيه لأبى فراس: 8. 161/ 211$

كليد خزانه راكه به ريطه سپرد تا بامهدى عباس آن سالن بزرگ را كه جنازه هاى علويان را در آن انباشته بود، باز كنند، معروف است. تاريخ الطبرى 8/ 104$

ابراهيم موصلى گويد: درشبى هارون مرا فراخواند تادرمجلس عيش او شركت كنم. هارون درباره علويان چنين گفت:

حتام أصبرعلى آل بنى أبى طالب! والله لأقتلنهم و لأقتلن شيعتهم و لأفعلن و لأفعلن، فقلت: إنا لله! ليس عند هذا أحد يخرج غضبه عليه، أحسبه والله سيوقع بى، فاندفعت أغنى ... الاغانى 5/ 224$

وى امام كاظم (ع) را در مدينه در حالى دستگير كرد و به زندان بصره فرستاد كه بالاى سر مرقد پيامبر نماز مى خواند. عيون أخبار الرضا 1/ 82/ 10$ همو نيز دستور داد: مرقد مطهر امام حسين (ع) را تخريب و از زيارت مرقد مطهر آن حضرت جلوگيرى كنند. المناقب 2/ 19؛$ هارون درحالى امام كاظم (ع) را دستگير و زندانى كرد و سپس به شهادت رساند كه به امامت امام كاظم (ع) اعتراف مى كرد:

مأمون گويد: ازهارون پرسيدم: اين شخصى كه به او بسيار احترام گذاشتى چه كسى بود؟ گفت:

ص:296

قال: هذا إمام الناس، و حجه الله على خلقه، و خليفته على عباده. فقلت: يا أميرالمؤمنين أوليست هذه الصفات كلّها لگ و فيگ؟! فقال: أنا إمام الجماعه فى الظاهر و الغلبه و القهر، و موسى بن جعفر إمام حق. والله يا بنىّ انه لأحقّ بمقام رسول الله (ص) منى و من الخلق جميعاً، والله لو نازعتنى هذا الأمر لاخذت الذى فيه عيناگ فإن الملگ عقيم. عيون أخبار الرضا: 1/ 88 ح 11، البحار: 48/ 129 ح 9 .. 4/ 130$

وى آن گاه كه دستور داد امام را دستگير كند، خطاب به رسول خدا گفت:

بأبى انت و أمى إنى اعتذر إليك فى من أمر عزمت عليه إنى أريد ان آخذ موسى بن جعفر فأحبسه لأنى قد حنيت أن يلقى بين امتگ حربا يسفگ بها دماءهم. عيون أخبار الرضا: 73 ح 3 والغيبه للطوسى: 28 وعن العيون فى بحار الأنوار: 48/ 213 ح 13$

چنان كه گذشت، هارون فقر و نادارى را برعلويان و شيعيان حاكم كرد. به اين دليل كه اگر ثروت داشته باشند، قيام مى كنند. عيون أخبار الرضا 1/ 88/ 11، البحار 48/ 129/ 4.$ امام كاظم (ع) مدت زمان طولانى در زندان بصره و بغداد بود كه مدت آن روشن نيست.

امام (ع) در اين دوره دستور به تقيه داد و خود نيز براى حفظ امامت در برخى موارد تقيه مى كرد و با برخى از ياران خود ارتباط سرى داشت. نامه هاى آنان را در زندان و غير آن جواب مى داد. به امور شيعيان تا آنجا كه ممكن بود، رسيدگى مى كرد و نمايندگانى در شهرها منصوب نمود.

9- اختناق سياسى با حفظ احترام در ظاهر و آزادى ارتباط با مردم

بنى عباس از سياست زندان و سخت گيرى وكشتار علويان و شيعيان. نتيجه مثبتى نگرفتند و با اين فشارهاى سياسى، هر روز بر اقتدار امامان افزوده شد و پيروان آن ها بيشتر گرديد. علويان نيز بيشتر مبارزه و مقاومت كردند و زمينه

ص:297

بيش ازگذشته براى قيام هاى عمومى برضد بنى عباس فراهم گرديد. اين بود كه سياستشان را در ظاهر تغيير دادند. اين خط مشى جديد از زمان مأمون آغاز شد و تا شهادت امام عسكرى (ع) ادامه يافت.

مأمون، امام رضا (ع) را از مدينه به مرو احضار نمود. اين موضوع در شرايطى بود كه علويان در شهرهاى مختلف برضد بنى عباس قيام كرده بودند و بنى عباس نيز بر سرحكومت اختلاف داشتند و پس ازجنگ هاى خونين بين امين و مأمون، حكومت مأمون مستقرگرديد. او چاره اى جز آن نديد كه امام را به منظور اهداف ذيل به مرو فرا خواند و در ظاهر به امام احترام بگذارد:

الف: در ظاهر پيشنهاد كند كه وى خلافت را بپذيرد. اگر امام خلافت را پذيرفت او عباسيان را برضد آن حضرت برشوراند و جنگ هاى خونين به راه اندازد تا موفق شود امام را به شهادت رساند و يا آنكه افرادى را مأموركند كه آن حضرت را ترور نمايند و سپس براى مشتبه ساختن شهادت آن حضرت يكى دو نفر را دستگير و اعدام كند. اما اگر امام نپذيرفت، آن حضرت را به كينه ودشمنى شخصى متهم كند و به شهادت رساند. چنان كه به امام گفت: اگر ولايت عهدى را نپذيرد، آن حضرت را خواهد كشت.

ب: تمام علويان با پذيرش حكومت يا ولايت عهدى توسط امام، اسلحه را بر زمين خواهند گذاشت و با حكومت همكارى خواهند كرد.

ج: با واگذارى حكومت يا ولايت عهدى به امام چنين وانمود كند كه حكومت حق ما بود و آن را به امام رضا بخشيديم و با اين اقدام، خود را درجايگاهى قراردهد كه امام رضا (ع) در همان جايگاه قرار داشت و امام براى اداره كشور از وى دستورگيرد.

د: دربى عدالتى ها وستم گرى هايى كه ازسوى حكومتيان واستانداران انجام مى شود، امام رضا (ع) را مقصر بداند كه نمى تواند مملكت را خوب اداره كند.

ه: كنترل و نظارت بر تمام روابط امام با ديگران.

ص:298

مأمون با اين اقدام به تمام اهداف مورد نظرخود دست مى يافت. اما اين كه امام از نظر علمى مورد توجه همگان بود، موضوعى بود كه تمام نقشه هاى او را بى نتيجه ساخت و ممكن بود جامعه به آن حضرت روى آورد وبه انقلاب بزرگ فكرى، سياسى و اجتماعى منجر شود.

اين بود كه مجالس مناظره تشكيل داد و دانايان برتر مذاهب و اديان را فراخواند، تا باامام رضا (ع) به گفتگو پردازند و امام نتواند به پرسش هاى كلامى، فقهى و تاريخى آن ها پاسخ دهد و آن هاله قداست، معنويت وعظمتى را كه از امام در اذهان بسيارى وجود داشت، بشكند. در پى اين تصميم مأمون، مجالسى براى مناظره منعقد گرديد و تمام آن ها محكوم وتسليم شدند و آوازه امام بيش از گذشته دل ها را تسخيركرد.

10- حفظ احترام در ظاهر و قطع ارتباط امام با جامعه

اين دوره از زمان امام جواد (ع) آغاز شد و تا اول غيبت صغرا استمرار داشت.

بنى عباس در اين دوره اهداف ذيل را در نظر داشتند:

الف- قطع ارتباط امام با جامعه.

ب- شناسايى شيعيان و افرادى كه با امام مرتبط بودند.

ج- جلوگيرى از رهبرى قيام هاى سادات علوى توسط امام.

د- نظارت بر تمام رفتار امام.

ه- شناسايى حضرت مهدى (عج) تادرپندارخام خودشان ازتولد آن حضرت جلوگيرى كنند ويا او را به شهادت رسانند.

در اين دوره ارتباط ظاهرى امام با جامعه قطع شد و منزل امام دركنترل بود. همسر و فرزندان امام تحت نظربودند. منزل امام هرچندگاه يك بار به صورت ناگهانى وگاه نيمه شب بازرسى مى شد و امام نيز موظف بود كه در روزهاى مشخص ايام هفته به دربار حضور يابد و در آنجا به ظاهر به امام احترام گذاشته مى شد.

ص:299

سيره امام در اين دوره چنين بود:

1- ارتباط و ملاقات هاى سرى با شيعيان.

2- ارائه معجزه براى تحكيم مبانى اعتقادى افراد ويژه.

3- تعيين افراد به عنوان وكيل در شهرها.

4- پاسخ به نامه ها و ارسال نامه براى افراد ويژه.

5- تأكيد بر امامت حضرت مهدى (عج) ومعرفى آن حضرت پس از تولد براى برخى از ياران.

موضع امام در برابر قيام هاى الهى

امامان معصوم (ع) تشكيل حكومت اسلامى و به دست گرفتن زمام امور را مشروط به دو چيز مى دانستند كه اگر پديد نيايد، هرحركتى مسلمانه بى نتيجه است.

1- پيدايش جامعه اى كه به امامت امام معصوم (ع) ايمان داشته باشد و زندگى را بر اين باور درونى استواركنند. دستورائمه رابه عنوان حكم خداوند درتمام جزئيات وكليات زندگى لازم و ضرورى بدانند، زيرا چنين جامعه اى مى تواند پذيراى حكومت معصوم باشد.

2- تشكيل سپاه مكتبى ومتكى به افراد داوطلب جنگ و مبارزه برضد سلاطين كه نخست اعتقاد به امامت امام معصوم داشته وهدفشان از جنگ، سپردن حكومت به امام معصوم باشد. دوم ازنظرتعدادنيزبه اندازه اى باشندكه درجنگ هاى مستمر وخونين، پيروزى را به دست آوردند.

پيروزى بر سلاطين و رسيدن امام معصوم به حكومت ثبات و استمرار دولت آن ها مشروط به همين دو شرط بود. به اين جهت، ائمه معصومين (ع) ترجيح دادند به آگاهى بخشى جامعه و تربيت ياران مخلص بپردازند و در قيام هاى فاقد

ص:300

اين دو شرط وارد نشدند واز قيام هايى كه هدف سپردن حكومت به معصوم را نداشتند، حمايت نكردند.

قيام هاى مسلحانه علويان

اشاره

زندگى علويان در طول تاريخ ائمه و پس از آن ها توأم با مبارزه و زندان بود. بسيارى از آن ها دربرابرظلم ظالمان سكوت نكردند و مردم را به مبارزه و قيام مسلحانه فراخواندند و اكثر يا تمام آن مبارزات، مورد تأييد امامان بوده است. ليكن برخى را به اين عنوان تأييدكردند كه در نظر داشتند حكومت را پس از پيروزى به امام معصوم بسپارند.

قيام زيد

يكى از موارد روشن اين قيام ها، قيام زيد فرزند امام زين العابدين (ع) بود كه در كوفه بر ضد امويان قيام كرد و به شهادت رسيد.

زيد پيش از قيام با امام صادق (ع) مشورت كرد. امام، اصل مبارزه و قيام او را تأييد كرد. هرچند كه او را از شهادتش نيز خبرداد و زيد با آنكه مى دانست، مردم كوفه بى وفا خواهند بود و به شهادت خواهد رسيد. اما در عين حال به عنوان امر به معروف و انجام وظيفه الهى قيام كرد و امام نيز در مدينه به طور مرتب در جريان قيام اوقرار مى گرفت.

فضيل بن سيار گويد: پس ازشهادت زيد به مدينه رفتم و امام را در جريان قرار دادم.

عن مهزم بن أبى برده الأسدى، قال: دخلت المدينه حدثان صلب زيد (رض) قال: فدخلت على أبى عبدالله (ع)، فساعه رآنى قال: يا مهزم، ما فعل زيد؟ قال: قلت: صلب. قال: أين؟ قال: قلت: فى كناسه بنى أسد. قال: أنت رأيته مصلوبا فى

ص:301

كناسه بنى أسد؟ قال: قلت نعم، قال: فبكى حتى بكى النساء خلف الستور پرده$ ، ثم قال: أما والله لقد بقى لهم عنده طلبه، ما أخذوها منه بعد. قال: فجعلت أفكر و أقول: أى شئ طلبتهم بعد القتل و الصلب! فودعته و انصرفت حتى انتهيت إلى الكناسه، فإذا أنا بجماعه، فأشرفت عليهم، فإذا زيد قد أنزلوه من خشبته يريدون أن يحرقوه. قال: قلت: هذه الطلبه التى قال لى. الأمالى؛ الشيخ الطوسى/ 672/ 1418/ 25؛ بحا رالانوار 46/ 201$ عن حمزه بن حمران، قال: دخلت إلى الصادق جعفر بن محمد (ع) فقال لى: يا حمزه، من أين أقبلت؟ قلت له: من الكوفه. قال: فبكى (ع) حتى بلت دموعه لحيته، فقلت له: يابن رسول الله، ما لگ أكثرت البكاء؟ فقال: ذكرت عمى زيدا و ما صنع به فبكيت. فقلت له: و ما الذى ذكرت منه؟ فقال: ذكرت مقتله، و قد أصاب جبينه سهم، فجاءه ابنه يحيى فانكب عليه، و قال له: أبشر يا أبتاه، فإنگ ترد على رسول الله و على و فاطمه و الحسن و الحسين (ع). قال: أجل يا بنى، ثم دعا بحداد فنزع السهم من جبينه، فكانت نفسه معه، فجى ء به إلى ساقيه نهر آب$ تجرى عند بستان زائده، فحفر له فيها و دفن، و أجرى عليه الماء و كان معهم غلام سندى لبعضهم، فذهب إلى يوسف ابن عمر من الغد فأخبره بدفنهم إياه، فأخرجه يوسف بن عمر فصلبه فى الكناسه أربع سنين، ثم أمر به فأحرق بالنار، و ذرى فى الرياح، فلعن الله قاتله و خاذله، و إلى الله جل اسمه أشكو ما نزل بنا أهل بيت نبيه بعد موته، و به نستعين على عدونا، و هو خير مستعان. الأمالى- الشيخ الصدوق/ 320( الأمالى- الشيخ الصدوق/ 476/ 643/ 3.$ فضيل بن يسار پس از شهادت زيد به مدينه نزد امام صادق (ع) رفت. امام پرسيد: فلعلك شاك فى دمائهم (اهل شام)؟ قال: فقلت: لو كنت شاكا ما قتلتهم. قال: فسمعته و هو يقول: أشركنى الله فى تلگ الدماء، مضى والله زيد عمى و

ص:302

أصحابه شهداء، مثل ما مضى عليه على بن أبى طالب (ع) و أصحابه. امالى الصدوق 2/ 286؛ الأمالى الصدوق 430/ 567/ 1؛ عيون أخبارالرضا 1/ 252/ 7، بحارالأنوار 46/ 171/ 20$ عن عبدالله بن سيابه قال: خرجنا و نحن سبعه نفر فأتينا المدينه، فدخلنا على أبى عبدالله (ع) ... فقرأ و بكى، ثم قال: إنا لله و إنا إليه راجعون، عندالله أحتسب عمى إنه كان نعم العم، إن عمى كان رجلا لدنيانا و آخرتنا مضى والله عمى شهيدا كشهداء استشهدوا مع رسول الله و على و الحسن و الحسين صلوات الله عليهم. بحار الأنوار 46/ 175؛ عيون أخبار الرضا 1/ 248$ اين روايات دليل بر اين است كه قيام زيد مورد تأييد امام بوده است.

قيام حسين بن على وشهداى فخ

ازديگر افرادى كه قيام كرد ومورد تأييد ائمه قرارگرفت، حسين بن شهيد فخ بود وپيامبر نيز از شهادت وى خبر داده بود.

عن أبى جعفر محمد بن على، قال: مر النبى (ص) بفخ فنزل فصلى ركعه، فلما صلى الثانيه بكى و هو فى الصلاه، فلما رأى الناس النبى (ص) يبكى بكوا، فلما انصرف قال: ما يبكيكم؟ قالوا: لما رأيناگ تبكى بكينا يا رسول الله، قال: نزل على جبريل لما صليت الركعه الأولى فقال: يا محمد إن رجلًامن ولدگ يقتل فى هذا المكان، و أجر الشهيد معه أجر شهيدين.

امام صادق (ع) نيز آنجا نماز خواند و فرمود:

يقتل هاهنا رجل من أهل بيتى فى عصابه تسبق أرواحهم أجسادهم إلى الجنه. مقاتل الطالبيين/ 290$ قال إبراهيم بن إسحاق القطان: سمعت الحسين بن على، و يحيى بن عبدالله يقولان: ما خرجنا حتى شاورنا أهل بيتنا، و شاورنا موسى بن جعفر فأمرنا بالخروج. مقاتل الطالبيين/ 304$

ص:303

قيام هاى سادات علوى در دو دولت بنى اميه و بنى عباس را دركتاب مقاتل الطالبيين بنگريد.

شايد بسيارى از قيامهاى ديگر علويان نيز مورد تأييد ائمه بوده است و اخبار آن ها به ما نرسيده است.

از ديگرافرادى كه به طور مسلحانه قيام كردند، محمد و ابراهيم، فرزندان عبدالله محض از نوادگان امام حسن مجتبى (ع) بودند. امام صادق (ع) قيام محمد را به عنوان مهدى موعود باطل دانست. اما فرمود اگربه عنوان امر به معروف باشد مورد تأييد است. مقاتل الطالبيين/ 1237 و 138$

ص:304

خلاصه و نتيجه

حكومت معصوم عامل اجرايى دين است. به همين جهت، تمام امامان معصوم اين جايگاه الهى خود را معرفى كردند وحكومت را حق مسلم خود دانستند. از اين رو درتمام زندگى امامان اصول ثابتى مشاهده مى شود. اما عامل تغيير برخى از شيوه هاى سياسى امامان، حكومت ومردم بودند كه هميشه ثابت نبود. حاكمان نيز در برابرائمه اصول ثابت وغير ثابت داشتند كه شرايط سياسى امامان را تغيير مى داد.

ص:305

پرسش هاى اين فصل

رابطه حكومت ودين را بيان كنيد.

منظور از اصول ثابت در سيره سياسى ائمه چيست؟

ائمه معصومين جايگاه الهى خود راچگونه معرفى كردند؟ دو مورد را بيان كنيد.

امام هادى (ع) عامل بر خورد عباسيان را با امامان معصوم چه چيز بيان كرد؟

چهارنفررانام ببريدكه به دستورائمه به دربار نفوذ كردند.

عوامل تغيير موضع سياسى ائمه در برابر سلاطين چه بود؟

چهار مورد ازشيوه ثابت سلاطين را در برابرائمه به اختصاربيان كنيد.

آثار تبليغات حاكمان برضد ائمه چه بود؟

هارون الرشيد براى چه هدفى كنيزى رابه زندان خدمت امام كاظم (ع) فرستاد؟

مأمون براى چه هدفى امام رضا (ع) را ولى عهد خود قرارداد؟

چرا امام حسن (ع) با معاويه صلح كرد؟

قيام امام حسين (ع) چه آثارى را در پى داشت؟

بنى عباس دردوره امامت امام جواد (ع) تاامام عسكرى (ع) چه اهدافى رادنبال كردند؟

آيا قيام زيد مورد تأييد امام بود؟ به چه دليل؟ دو دليل را بيان كنيد.

ص:306

منابع سيره

شرح زندگى ائمه به صورت روز شمار تدوين نشده است. از اين رو دانستن اين موضوع كه هر امامى درچه تاريخى چه اقدام هايى انجام داده است، دشوار مى باشد و دراين خصوص دچاركاستى عظيمى هستيم وبسيارى ازاقدام هاى ائمه وجريانات زندگى آن ها براى ما ناشناخته مى باشد. آن چنان كه زندگى پيامبر گزارش شده، زندگى امامان گزارش نگرديده است. هرچند كه روايات بسيارى در موضوعات مختلف از ائمه، به ويژه امام باقر وامام صادق (ع) نقل شده اما داستان زندگى آن ها چندان بيان نشده است. شايد اين براى اين باشد كه تاريخ زندگى امامان معصوم به وسيله دانشمندان شيعه نوشته نشده است و افرادى هم كه نوشته اند به گزارش هاى بسيار خلاصه ومختصر بسنده كرده اند. در اين باره كتاب كافى تأليف كلينى و كتاب الإرشاد تأليف شيخ مفيد را بنگريد. اهل سنت نيز به دليل آنكه امامان شيعه را قبول نداشتند بديهى است كه به بيان شرح حال ائمه نمى پرداختند. درقرن هاى بعدى كه مباحث كلامى پيش آمد، برخى نويسندگان شيعه براى اثبات امامان شيعه به بيان معجزات پرداختند تا امامت را اثبات كنند.

به اين جهت درتدوين سيره ائمه دچاركاستى بزرگى هستيم. درهرصورت بامطالعه منابع ذيل مى توانيم اندكى به اين مهم دست يابيم.

الف: كتاب هاى روايى وبررسى روايات مختلف كه در موضوعات فقه واخلاق وغيره روايت شده است وشرح زندگى ائمه را در آن ها جستجو كنيم.

ص:307

ب: كتاب هايى كه از سوى مؤلفان شيعه درباره ائمه نوشته شده است. اين كتاب ها به دليل آنكه چند قرن پس از زندگى ائمه نوشته شده اند از نظر سند ضعيف مى با شند واستناد به آن ها از اين جهت دچار مشكل است.

ج: كتاب هاى تاريخ اهل سنت كه اندكى به بيان شرح زندگى امامان شيعه پرداخته اند و برخى ازگزارش هايى كه دركتاب هاى شيعه نوشته شده نيز از همين كتاب ها گرفته شده است. اين كتاب ها نيز از نظر سند دچار مشكل است.

د: كتاب هاى رجال و تراجم اهل سنت.

ازآن جاكه اهل سنت ائمه شيعه را قبول نداشته اند، به اين جهت مطالبى را آورده اند كه دليل بر امامت امامان شيعه نباشد. به هرحال برخى از منابع سيره معصومين كه موضوع آن ها تاريخ مى باشد، كتاب هاى ذيل هستند:

1- بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد، ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار القمى، متوفى 290.

2- اصول الكافى، ثقه الاسلام أبى جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق الكلينى الرازى، المتوفى سنه 328/ 329 ه. در اين كتاب بسيار مختصر بحث شده است.

3- الإرشاد فى معرفه حجج الله على العباد، أبى عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العكبرى البغدادى الشيخ المفيد (336- 413 ه)

4- خصائص الأئمه، الشريف الرضى أبو الحسن محمد بن أبى أحمد الطاهر" ذى المنقبتين" الحسين بن موسى الأبرش بن محمد الأعرج بن موسى" المعروف بأبى سبحه" بن إبراهيم (الأصغر) بن الإمام موسى بن جعفر] وى در سال 359 متولد ودر سال 404 در بغداد رحلت كرده است.

5- دلائل الامامه، محمد بن جرير الطبرى (الشيعى) (ق 4)

6- نوادر المعجزات فى مناقب الأئمه الهداه (ع)، أبى جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبرى من أعاظم علماء الإماميه فى المائه الرابعه

7- ألقاب الرسول و عترته (المجموعه)، من قدماء المحدثين (ق 4)

ص:308

8- عيون المعجزات، المحدث الجليل الشيخ حسين بن عبد الوهاب (من علماء القرن الخامس)

9- روضه الواعظين، محمد بن فتال نيشابورى، متوفى 508 (بخش كوچك اين كتاب مربوط به تاريخ امامان است).

10- إعلام الورى بأعلام الهدى، امين الاسلام ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، متوفى 548 ه- صاحب مجمع البيان.

11- الثاقب فى المناقب، ابن حمزه الطوسى، المؤلف: هو الشيخ الفقيه المتكلم المحدث عماد الدين أبو جعفرمحمد بن على بن حمزه الطوسى المشهدى. به احتمال قوى اين كتاب را در سال 560 نوشته ودر سال 585 رحلت كرده وچند كتاب به اين نام نيز مى باشد. وى معاصر شيخ طوسى بوده است. راجع الذريعه 5/ 5

12- تاريخ مواليد الأئمه (المجموعه) و وفياتهم، الحافظ الشيخ أبى محمد عبدالله بن النصر ابن الخشاب البغدادى، المتوفى فى سنه 567 هق

13- الخرائج و الجرائح، الفقيه المحدث و المفسر الكبير قطب الدين الراوندى (ره)، المتوفى سنه 573 هجريه.

14- مناقب آل أبى طالب، الإمام الحافظ ابن شهرآشوب مشير الدين أبى عبدالله محمد بن على بن شهرآشوب ابن أبى نصر بن أبى حبيشى السروى المازندرانى المتوفى سنه 588 ه.

15- كشف الغمه فى معرفه الأئمه، العلامه المحقق أبى الحسن على بن عيسى بن أبى الفتح الأربلى، المتوفى سنه 693 ه.

16- معارج الوصول إلى معرفه فضل آل الرسول (ع)، شمس الدين محمد بن يوسف الزرندى الشافعى (693- 750 ه (

17- عمده الطالب فى أنساب آل أبى طالب، جمال الدين أحمد بن على الحسينى المعروف بابن عنبه، المتوفى سنه 828 هجريه.

ص:309

18- الفصول المهمه فى معرفه الأئمه، الشيخ الإمام العلامه والبحر الفهامه على بن محمد بن أحمد المالكى المكى المعروف بابن الصباغ المتوفى سنه 855 ه

19- الطبقات الكبرى، ابن سعد. ولد سنه 168 ه- بالبصره، فنسب إليها، و ارتحل إلى بغداد و أقام فيها ملازماً لأستاذه الواقدى يكتب له، حتى عرف باسم" كاتب الواقدى". و كانت له رحله إلى المدينه و الكوفه، توفى يوم الأحد لأربع خلون من جمادى الآخره سنه 230 ه، بمدينه بغداد.

20- المنتخب من كتاب ذيل المذيل من تاريخ الصحابه و التابعيه، محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملى، أبو جعفر الطبرى، (224- 310 ه)

21- تاريخ الطبرى.

22- تاريخ مدينه دمشق و ذكر فضلها و تسميه من حلها من الاماثل أو اجتاز بنواحيها من وارديها و أهلها، الامام العالم الحافظ أبى القاسم على بن الحسن ابن هبه الله بن عبد الله الشافعى المعروف بابن عساكر، 499- 571 ه

23- صفه الصفوه، ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزى، 510- 597 ه

24- تذكره الخواص، سبط ابن جوزى، المتوفى 654 ه

25- وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، أبوالعباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبى بكر بن خلكان، 607- 681.

26- تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، الحافظ المتقن جمال الدين ابى الحجاج يوسف المزى، 654- 742.

27- سير اعلام النبلاء، الامام شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبى، المتوفى 748 ه 1374.

28- تاريخ الاسلام.

29- البدايه و النهايه، الامام الحافظ ابى الفداء اسماعيل بن كثير الدمشقى، المتوفى سنه 774 ه

30- شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ابن عماد حنبلى، المتوفى 1089.

ص:310

31- نور الابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجى (ازتوابع مصر)، 1298 درس مى خوانده است.

ص:311

منابع و مآخذ

احقاق الحق، كتابخانه آيه الله نجفى مرعشى، 1409.

احياء علوم الدين، غزالى، دار الفكر، بيروت، 1414.

أخبار إصبهان، ابونعيم احمد بن عبدالله، افست، جهان تهران.

اختيار معرفه الرجال، طوسى، دانشگاه مشهد.

اسد الغابه، ابن اثير، دار إحياء التراث العربى، 1416.

اسرار آل محمد، سليم بن قيس، دليل ما.

اعلام الورى، ابوعلى طبرسى، الاحياء التراث، 1417.

اعلام الهدايه، مجمع جهانى اهل بيت.

أعيان الشيعه، سيد محسن امين، دار التعارف، 1403.

الاتقان فى علوم القرآن، سيوطى، المكتبيه الثقافيه، بيروت، 1973 م.

الإحتجاج، ابومنصور طبرسى، انتشارات اسوه 1413.

الاحكام فى أصول الأحكام، ابن حزم ظاهرى، دار الكتب العلميه.

الاختصاص، شيخ مفيد، جامعه مدرسين.

الأدب فى ظل التشيع، عبدالله نعمه.

الإرشاد، شيخ مفيد، آل البيت، 1413.

الإشراف على فضل الأشراف.

الاعتقادات فى دين الإماميه، الشيخ الصدوق، مصنفات شيخ مفيد، كنگره جهانى شيخ مفيد، 1314.

ص:312

الاغانى، ابوالفرج اصفهانى، دار إحياء التراث العربى.

الأمالى، الشيخ الصدوق، مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1400.

ألأمالى، الطوسى، دار الثقافه، 1414.

الإمام جعفر الصادق، احمد مغنيه.

الأنوار البهيه، شيخ عباس قمى، جامعه مدرسين، 1418.

الأوائل، أبوهلال العسكرى.

البدايه و النهايه، ابن كثير، احياء التراث العربى، 1408.

البيان و التبيين، جاحظ، دار إحياء التراث العربى.

التحقيق فى كلمات القرآن، حسن مصطفوى، بنگاه ترجمه و نشركتاب، 1360.

التوحيد، الصدوق، جامعه مدرسين.

الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، مؤسسه الامام المهدى، 1409.

الخصال، الشيخ الصدوق، مؤسسه العلمى، بيروت، 1410.

الرياض النضره، محب طبرى، دارالكتب العلميه، بيروت.

السرائر، ابن ادريس، جامعه مدرسين، 1413.

السنه، إبن أبى عاصم.

الصحيفه السجاديه.

الصحيفه الصادقيه، باقر شريف القرشى، دار الكتاب الاسلاميه.

الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمى، قاهره.

الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار بيروت، 1405.

الطرائف، سيد بن طاوس، دفتر نشر نويد.

العقد الفريد، ابن عبد ربه، دار الكتب العلميه، 1404.

العمده، ابن بطريق، حج و زيارت، 1412.

الغارات، ابواسحاق اصفهانى، انجمن آثار ملى.

ص:313

tالغدير، علامه امينى، مركز الغدير، 1416. الغيبه، الطوسى، جامعه مدرسين، 1411.

الفتوح، ابن أعثم كوفى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1372.

الفتوحات الإسلاميه.

الفروق اللغويه ابوهلال العسكرى، جامعه مدرسين، 1412.

الفصول المختار، شيخ مفيد، داودى، 1396.

الفصول المهمه، ابن صباغ، مؤسسه اعلمى، بيروت، 1408.

الفهرست، ابن النديم.

الكامل فى التاريخ، ابن الأثير، دار الكتاب العربى، بيروت، 1420.

الكامل، المبرد، دارالفكر، بيروت.

المحاسن، ابوجعفر احمد بن خالد برقى، مجمع جهانى اهل بيت، 1416.

المختصر فى الشمائل المحمديه، الترمذى.

المسند، أحمد بن حنبل، دار الفكر، بيروت، 1414.

المصنف، ابن أبى شيبه، دار الفكر، بيروت، 1409.

المعارف، ابن قتيبه، شريف رضى، 1417.

المعجم الأوسط، الطبرانى، مكتبه المعارف، رياض، 1416.

المعجم الصغير، الطبرانى، دار الفكر، بيروت، 1401.

المعجم الكبير، الطبرانى، دار إحياء التراث العربى.

المعجم الموضوعى لنهج البلاغه.

المفردات لالفاظ القرآن، الراغب الإصبهانى، دار الكتب العلميه، قم، 1392 (افست).

الملل و النحل، شهرستانى، دار المعرفه، بيروت.

المنتظم، ابن جوزى، دار الكتب العلميه، بيروت.

ص:314

الموسوعه الامام المهدى، الغيبه الصغرى، سيد محمد صدر، مكتبه الإمام اميرالمؤمنين، 1400.

النصائح كافيه، سيد محمد بن عقيل علوى، مؤسسه الفجر، 1412.

النهايه فى غريب الحديث المكتبه العلميه بيروت.

أنساب الأشراف، بلاذرى، دار الفكر، بيروت، 1417.

أوائل المقالات، الشيخ المفيد.

بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1413.

بصائر الدرجات، محمد بن حسن قمى، كتابخانه آيت الله نجفى مرعشى.

تاريخ ابن وردى، ابن وردى، دار الكتب العلميه، 1417.

تاريخ الاسلام، ذهبى، دار الكتب العربى، 1413.

تاريخ الخلفاء، سيوطى، دار القلم، 1406.

تاريخ الخميس، حسين بن محمد ديار بكرى، دار الفكر، بيروت.

تاريخ الطبرى، بيروت.

تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، دار الكتب العلميه، 1409.

تاريخ دمشق، ابن عساكر، دار الفكر، 1416.

تاريخ يعقوبى، يعقوبى، مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1413.

تحف العقول، على بن شعبه حرانى، جامعه مدرسين.

تذكره الحفاظ، ذهبى، دار إحياء التراث العربى.

تذكره الخواص، سبط ابن جوزى، مؤسسه آل البيت، بيروت، 1401.

تصنيف غرر الحكم، دفتر تبليغات اسلامى.

تفسير الإمام الحسن العسكرى.

توحيد المفضل، بيروت.

تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، دار الأضواء بيروت.

تهذيب الأسماء، يحيى بن شرف نووى، دارالكتب العلميه.

ص:315

تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلانى، دار صادر، بيروت.

تهذيب التهذيب، ابن حجر، دار صادر، بيروت.

تهذيب الكمال، المزى، مؤسسه الرساله، 1413.

تهذيب تاريخ دمشق، عبدالقادر بدران، دار إحياء التراث العربى، 1407.

ثواب الأعمال، صدوق، مكتبه الصدوق.

جامع الرواه، الاردبيلى، كتابخانه آيه الله نجفى، 1403.

جامع السعادات، محمد مهدى نراقى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1383.

جامع بيان العلم و فضله، ابن عبدالبر، مؤسسه اعلمى، بيروت.

جواهر العقدين، سمهودى، بغداد، 1405.

حليه الاولياء، ابونعيم، دارالكتب العلميه، 1409.

حياه الإمام الحسن، باقر شريف القرشى، دارالكتاب الإسلاميه، 1408.

حياه الإمام الحسين، باقر شريف القرشى، دارالكتاب الإسلاميه، 1408.

حياه الامام الرضا، باقر شريف القرشى، سعيد بن جبير.

حياه الامام الصادق، باقر شريف القرشى، دار الأضواء، بيروت، 1413.

حياه الامام زين العابدين، باقر شريف القرشى، دار الكتاب الإسلاميه، 1408.

حياه الإمام على الهادى، باقر شريف القرشى، دار الكتاب الإسلاميه، 1408.

حياه الإمام محمّد الجواد، باقر شريف القرشى، دار الكتاب الإسلاميه، 1418.

حياه الامام موسى بن جعفر، باقر شريف القرشى، دار الكتاب الإسلاميه، 1389.

حياه الحيوان الكبرى، كمال الدين الدميرى، دار القاموس، بيروت.

خصائص امام على، نسايى، دار الكتب التربيه، بيروت، 1987 م.

خطط المقريزيه، تقى الدين مقريزى، دار صادر، بيروت.

ذخائر العقبى، محب الدين الطبرى، مكتبه القدسى، 1356.

ربيع الأبرار، زمخشرى، شريف رضى، 1410.

ص:316

رجال النجاشى، نجاشى، دار الأضواء، بيروت، 1408.

رسائل الجاحظ، دار الجيل، بيروت، 1411.

روضه الواعظين، فتال نيشابورى، دليل ما.

سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوينى، احياء التراث العربى، 1395.

سنن ابى داود، ابوداود سجستانى، دار الفكر، بيروت.

سنن الكبرى، البيهقى، دار الكتب العلميه، 1414.

سنن ترمذى، ترمذى، احياء التراث العربى، بيروت.

سنن نسايى، نسايى، دار الفكر، بيروت.

سير اعلام النبلاء، ذهبى، مؤسسه الرساله، 1409.

سيره الإمام على الهادى.

شرح القصيده الشافيه، أبو فراس.

شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، دار إحياء التراث العربى.

شعب الإيمان، البيهقى، دار الكتب العلميه، 1410.

شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411.

صحيح ابن جبان، دار الكتب العلميه، بيروت.

صحيح مسلم، دارالقلم، بيروت.

صفه الصفوه، ابن جوزى، دار الكتب العلميه، 1409.

طبقات الفقهاء، ابواسحاق شيرازى، دار الرائد، بيروت.

طبقات الكبرى، الشعرانى، دار الكتب العلميه، 1418.

عقد الدرر فى اخبار المنتظر، مقدسى شافعى، عالم الفكر، قاهره.

علل الشرائع، صدوق، مكتبه الحيدريه، نجف، 1385.

عوالم العلوم، بحرانى، مدرسه الامام.

عيون أخبار الرضا، صدوق، رضا مشهدى، 1360.

فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دار الكتب العلميه، بيروت، 1410.

ص:317

فرائد السمطين، جوينى خراسانى، مؤسسه محمودى، بيروت، 1398.

فرهنگ معارف اسلامى.

فضائل الخمسه من الصحاح السته، سيد مرتضى حسينى، مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1402.

فلاح السائل، سيد بن طاووس، دفتر تبليغات اسلامى.

قاموس المحيط، محمد بن يعقوب فيروزآبادى، دار إحياء التراث، بيروت، 1412.

قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حميرى، مؤسسه آل البيت، 1413.

كافى، محمد بن يعقوب كلينى، دار الأضواء، بيروت، 1405.

كامل الزيارات، جعفر بن محمد قولويه، نجف، 1356.

كشف الغمه، اربلى، دار الكتب اسلاميه، بيروت.

كمال الدين و تمام النعمه، صدوق، جامعه مدرسين، 1400.

كنز العمال، متقى هندى، دار الكتب العلميه، 1414.

كشف الغمه، صدوق، جامعه مدرسين، 1405.

كشف المراد، يوسف بن مطهر حلى، جامعه مدرسين، 1415.

كفايه الأثر، خرازى، انتشارات بيدار، 1401.

كفايه الطالب، گنجى.

كنز اللغه.

لسان العرب ابن منظور، دار إحياء التراث العربى، 1408.

مجمع الزوايد، هيثمى، دار الفكر، بيروت، 1414.

مجموعه ورام، دار الكتب العلميه، بيروت، 1368.

مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، دار الفكر، بيروت، 1404.

مروج الذهب، مسعودى، دار المعرفه، بيروت، 1403.

مستدرك عوالم العلوم.

ص:318

مستدرك، الحاكم، دار الكتب العلميه، بيروت، 1411.

مسند ابى يعلى، ابويعلى موصلى، دار المأمون للتراث، 1410.

مشكل الآثار، طحاوى، دار صادر، بيروت، 1333.

مصباح المنير، احمد بن محمد، فيو مى، مصر، 1347.

مصنفات شيخ مفيد، چاپ كنگره جهانى شيخ مفيد، 1314.

معانى الأخبار، صدوق، جامعه مدرسين، 1361.

معجم احاديث المهدى.

معجم رجال الحديث، آيت الله خويى، مدينه العلم.

مفاتيح الجنان، زيارت آل ياسين.

مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، دارالكتاب، قم.

مقتل الحسين، خوارزمى، جامعه مدرسين، 1414.

ملحقات إحقاق الحق، كتابخانه آيت الله نجفى مرعشى، 1409.

من لايحضره الفقيه، صدوق، جامعه مدرسين، 1414.

مناقب آل أبى طالب، ابن شهر آشوب، دار الأضواء بيروت، 1412.

مناقب الإمام أميرالمؤمنين، محمد بن سليمان الكوفى، مجمع إحياء الثقافه، 1412.

مناقب امام على، ابن مغازلى، المكتبه الاسلاميه، 1403.

منهج المقال.

موسوعه الإمام الحسين، آموزش و پرورش، 1387.

مهج الدعوات، سيد بن طا وس، مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1414.

ميزان الإعتدال، ذهبى، دارالمعرفه بيروت 1382.

نقض العثمانيه، ابو جعفر اسكافى.

نورالأبصار، شبلنجى، دارالجيل، بيروت 1409.

نهايه الارب، وزارت ارشاد مصر.

ص:319

نهج البلاغه، صبحى الصالح.

نهج الحق وكشف الصدق، يوسف بن مطهر حلى، مؤسسه دار الهجره 1407.

نهج السعاده، محمودى، مؤسسه التضامن الاسلامى، 1385.

وسائل الشيعه، المكتبه الاسلاميه.

وفيات الاعيان، ابن خلكان، شريف رضى، 1364.

ينابيع الموده، سليمان بن ابراهيم قندوزى، شريف رضى، 1371.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109