قرآن در اسلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1281 - 1360.

عنوان و نام پديدآور : قرآن در اسلام / محمدحسین طباطبائی؛ مصحح رضا ستوده.

مشخصات نشر : تهران : دارالکتب الاسلامیه ، 1394ق. = 1353.

مشخصات ظاهری : 277 ص. ؛ 11/5 × 16/5 س م.

شابک : 100 ریال

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : قرآن-- تحقیق

شناسه افزوده : ستوده، رضا، مصحح

رده بندی کنگره : BP65/4 /ط2ق4 1353

رده بندی دیویی : 297/159

شماره کتابشناسی ملی : 1767216

مقدمه

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم كتابى كه از نظر خوانندگان گرامى ميگذرد از ريشه دارترين مدرك آيين مقدس اسلام گفتگو ميكند و موضوعى كه در اين كتاب مورد بحث قرار ميگيرد موقعيت «قرآن مجيد» است در جهان اسلام: قرآن چيست؟ و چه ارزشى در ميان مسلمانان دارد؟ قرآن كتابى است جهانى و هميشگى، قرآن وحيى است آسمانى نه مولود فكر بشرى، رابطه قرآن با علوم، اوصاف قرآن مجيد.

و در حقيقت ما از موقعيت كتابى بحث ميكنيم كه دين بزرگ اسلام با اينكه مانند ساير اديان بزرگ جهان

قرآن در اسلام، ص: 2

گرفتار اختلافات داخلى و انشعابات بسيار مذهبى ميباشد هرگز مسلمانى در اعتبار و احترام و تقديس آن ترديد ندارد و براى اثبات هر مدعائى در اسلام ميتوان بدان چنگ زد.

و از اين روى هدف بحث درين كتاب معرفى موقعيت قرآن مجيد است بطورى كه اين كتاب مقدس خود دلالت ميكند نه بطورى كه ما درباره اش اعتقاد داريم و ميان اين دو حروف و غرض فرق بسيار است! و به بيانى ديگر موقعيتى را كه براى قرآن مجيد- با دليل يا بى دليل-

قائل ميشويم اگر موقعيتى باشد كه مناقض و مخالف بيان قرآنى است ارزشى مسلم نخواهد داشت و اگر چيزى باشد كه بيان قرآنى از آن ساكت است با اختلاف انظار كه در ميان مسلمانان است نمى توان همه را بپذيرفتن آن وا داشت تنها موقعيتى را ميشود به حساب آورد كه قرآن مجيد خود دلالت بر آن داشته باشد.

بنابراين در اين بحث و كنجكاوى پاسخ اين پرسش را بايد بدهيم كه: قرآن در اين باره چه ميگويد؟ نه پاسخ اين پرسش را كه: ما كه فلان مذهب از مذاهب اسلامى را پذيرفته ايم درباره قرآن چه ميگوئيم؟

قرآن در اسلام، ص: 3

بخش اول قرآن مجيد چه ارزشى در ميان مسلمانان دارد؟

اشاره

الف- قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگى بشر است.

ب- قرآن مجيد سند نبوت است.

الف- قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگى بشر است.

اشاره

زيرا آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگرى سعادت زندگى بشر را تأمين و تضمين ميكند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد دينى اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادى و قوانين اخلاقى و عملى است ريشه اصلى آنها در قرآن مجيد ميباشد، خدايمتعال ميفرمايد: «إِنَ

قرآن در اسلام، ص: 4

هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» سوره اسرى آيه 9 (ترجمه: بدرستى اين قرآن بسوى آيينى كه بهتر از هر آيين ديگر جهانى بشريت را اداره مينمايد راه نمائى ميكند) و باز ميفرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» سوره نحل آيه 89 (ترجمه: و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مينمايد و روشن ميسازد).

و روشن است كه در قرآن مجيد اصول عقايد دينى و فضائل اخلاقى و كليات قوانين عملى در آيات بسيارى كه نيازى بنقل آنها نيست ذكر شده است.

بيان ديگر تفصيلى:

با تأمل در چند مقدمه زيرين ميتوان معنى واقعى اشتمال قرآن مجيد به برنامه زندگى بشر را دريافت.

1- انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و كام روائى خود ندارد (خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آنرا داشته شيفته آنست مانند آزادى و رفاهيت و وسعت معاش و جز آنها.)

و چنانچه گاهى افرادى را مى بينيم كه از خوشبختى و سعادت خود رو گردان ميباشند مانند كسيكه با انتحار

قرآن در اسلام، ص: 5

بزندگى خود خاتمه ميدهد يا از مزاياى زندگى اعراض ميكند اگر در حال روحى شان دقيق شويم خواهيم ديد كه بواسطه عوامل ويژه اى سعادت زندگى را در آنچه تعقيب ميكنند ميدانند، مثلا كسيكه خودكشى

ميكند در اثر حمله و هجوم ناملايمات راحتى خود را در مرگ مى بيند و مثلا كسيكه بزهد و رياضت پرداخته لذائذ مادى را بر خود تحريم ميكند سعادت را در شيوه اى كه پيش گرفته ميداند.

پس فعاليت زندگى انسان پيوسته براى دست يافتن بسعادت و پيروزى در آن راه ميباشد خواه در تشخيص سعادت واقعى خود مصيب باشد يا مخطى.

2- فعاليت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نميگيرد. مسئله ايست بديهى و اگر احيانا خفا پيدا ميكند از كثرت وضوح است زيرا در يكطرف انسان با خواست و اراده خود كار ميكند و در نتيجه تا كارى را بسبب شرائط موجوده «كردنى» تشخيص ندهد بانجام دادن آن اقدام نميكند يعنى كار را بدنبال دستور علمى درونى انجام ميدهد و از طرف ديگر كارهائى را كه انجام ميدهد براى «خود»

قرآن در اسلام، ص: 6

يعنى براى رفع حوائجى كه درك ميكند بوجود ميآورد و در نتيجه ميان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقيم.

خوردن و نوشيدن و خواب و بيدارى و نشستن و بر- خاستن و رفتن و آمدن و غير آنها هر كدام جائى و اندازه اى دارد در حالى لازم و در حالى غير لازم در شرائطى نافع و در شرائطى مضر ميباشد و در نتيجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان كليات آن ذخيره شده و بحسب انطباق بمورد جزئيات آنها تحقق ميپذيرد.

هر فرد از انسان در كارهاى فردى خود بمنزله كشورى است كه فعاليتهاى اهالى آن تحت قوانين و سنن و آداب معينه اى كنترل ميشود و قواى فعاله كشور نامبرده موظفند كه اعمال خود را اول بدستورات لازم

الرعايه آن تطبيق نموده پس از آن انجام دهند.

فعاليتهاى اجتماعى يك جامعه نيز حال فعاليتهاى فردى را دارد و پيوسته يك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسليم اكثريت افراد ميباشد بايد در آنها حكومت كند و گرنه اجزاء جامعه بواسطه هرج و مرج در كمترين وقت و كوتاه ترين فرصتى در هم و متلاشى خواهد شد.

قرآن در اسلام، ص: 7

نهايت اگر جامعه جامعه مذهبى باشد حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غير مذهبى و متمدن باشد فعاليتها از قانون پيروى خواهد كرد و اگر جامعه غير مذهبى و متوحش و همجى باشد آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحميل نموده يا مراسمى را كه در اثر برخورد و كسر و انكسار عقايد گوناگون در جامعه پيدا شده اجراء خواهد كرد.

پس در هر حال انسان در فعاليتهاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزير ندارد و از تعقيب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و بكار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نيست.

قرآن مجيد نيز نظر نامبرده را تأييد نموده ميفرمايد:

«وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» سوره بقره آيه 148 (ترجمه: براى هر كدام تان وجهه و هدفى است كه آنرا پيش ميگيرد پس در كارهاى نيك بهمديگر پيشى و سبقت بگيريد- تا بهدفى عالى برسيد-).

اساسا در عرف قرآن دين به راه و رسم زندگى اطلاق ميشود و مؤمن و كافر حتى كسانيكه اصلا صانع را منكرند

قرآن در اسلام، ص: 8

بدون دين نيستند زيرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحيه نبوت و وحى

باشد يا از راه وضع و قرارداد بشرى اصلا صورت نميگيرد، خدايمتعال در وصف ستمگران كه با دين خدائى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند ميفرمايد: «الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً» سوره اعراف آيه 45 (ترجمه: كسانيكه- مردم را- از راه خدا بر ميگردانند و راه خدا- راه و رسم زندگى فطرى- را در حاليكه كج كرده اند قصد ميكنند و پيش ميگيرند) «1».

3- بهترين و پا بر جا ترين راه و رسم زندگى آنست كه آفرينش انسان به سوى آن هدايت كند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد هر يك از اجزاء آفرينش را مورد دقت و كنجكاوى قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستى خود هدف و غايتى دارد كه از نخستين روز آفرينش خود بسوى آن متوجه است و از مناسبترين و

______________________________

(1) وجه دلالت آيه اينست كه «سبيل اللّه» در عرف قرآن دين است و آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه ستمكاران حتى آنان كه بخدا معتقد نيستند دين خدا (دين فطرى) را با صفت تحريف اجرا ميكنند، بنابر اين برنامه زندگى كه آنان اجرا ميكنند دين ايشان است.

قرآن در اسلام، ص: 9

نزديكترين راهى كه بآن هدف منتهى ميشود بسوى هدف خود سير ميكند و در اندرون و بيرون ساختمان خود با تجهيزاتى مجهز ميباشد كه مناسب با هدف خودش و منشأ فعاليتهاى گوناگونش ميباشد، رويه آفرينش در هر آفريده جاندار و غير جاندار همين گونه است.

مثلا بوته گندم از همانروز نخستين پيدايش خود كه در بستر خاك با نوك سرسبز خود از شكم دانه سر در ميآورد متوجه پيدايش يك

بوته گندم داراى سنبل هاى متعدد ميباشد و با قوائى كه مجهز است اجزاء عنصرى را از زمين و هوا با نسبت ويژه اى گرفته ضميمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر ميشود و از حالى بحالى و از شكلى بشكلى منتقل ميشود تا بشكل بوته كامل داراى سنبلهاى متعدد ميافتد و در همانجا بسير خود خاتمه ميدهد.

يك درخت گردو را نيز اگر مورد بررسى قرار دهيم خواهيم ديد كه آن نيز از نخستين روز پيدايش متوجه هدفى مخصوص بخود ميباشد كه يك درخت گردوى برومند و نيرومند ميباشد و براى رسيدن بآن راه مناسبى را با موجودى تجهيزات خود مى پيمايد و ملازم روش زندگى

قرآن در اسلام، ص: 10

خودش بوده هرگز روزى در تعقيب هدف خود مثلا راه بوته گندم را نمى رود چنانكه بوته گندم نيز در تعقيب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختيار نمى كند.

همه انواع آفريدها كه جهان مشهود را تشكيل ميدهند محكوم همين قاعده كليه ميباشند و هيچ دليلى نيست كه نوع انسان ازين قاعده (هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسيدن بآن است و راهى مناسب تجهيزات وجودى خود بهدف خود دارد) مستثنى باشد بلكه تجهيزات وجودى انسان بهترين دليل است بر اينكه انسان نيز مانند ساير انواع آفرينش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهيزات وجودى خود راهى بهدف و سعادت خود دارد.

بنابر آنچه گذشت آفرينش ويژه انسان و هم چنين آفرينش جهان كه انسان جزء غير قابل تفكيك آن ميباشد.

انسان را بسوى سعادت واقعيش هدايت ميكند و مهمترين و ريشه دار ترين و پا بر جا ترين مقررات را كه بكار بستن آنها سعادت

را براى انسان تضمين ميكند بانسان گوشزد مينمايد.

خدايمتعال در تأييد بحث گذشته ميفرمايد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» سوره طه آيه 50) ترجمه:

قرآن در اسلام، ص: 11

خداى ما كسى است كه بهر چيز- بهر آفريده اى- آفرينش ويژه آنچيز را عطا فرمود آنگاه- بسوى سعادت و هدف ويژه اش- هدايت و راهنمائى كرد).

و باز ميفرمايد: «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى» سوره اعلى آيه 3 (ترجمه: خدائيكه اجزاء آفريده را گرد آورده درست كرد، خدائيكه اندازه گرفت و هدايت نمود).

و باز ميفرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» سوره شمس آيه 10 (خلاصه ترجمه: سوگند به نفس و آنكه او را درست نمود سپس بد كارى و پرهيزكارى را باو الهام فرمود رستگار شد كسى كه نفس خود را رشد و نمو خوب داد و نوميد شد كسى كه نفس خود را آلوده و تباه كرد).

و باز ميفرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» سوره روم آيه 30 (ترجمه: روى خود را براى دين استوار كن- با تمام توجه دين را بپذير- در حاليكه اعتدال را پيش گيرى و از افراط و تفريط بپرهيزى دينى كه همان آفرينش خدائى است آفرينش خدا تغيير ندارد، آنست دينى

قرآن در اسلام، ص: 12

كه باداره زندگى انسان توانائى دارد).

و باز ميفرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» سوره آل- عمران آيه 19 (ترجمه: دين و روش زندگى پيش خدا تسليم شدن است- در برابر اراده وى- يعنى در برابر آفرينش وى كه انسان

را بمقررات خاصى دعوت ميكند).

و ميفرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» سوره آل عمران آيه 85 (ترجمه: و هر كه جز اسلام- تسليم اراده خدا- دينى را طلب كند و پيش گيرد از وى پذيرفته نخواهد شد).

محصل آيات فوق- و آيات ديگرى كه در همين مضمون است- اينست كه خدايمتعال هر يك از آفريدهاى خود و از آنجمله انسان را بسوى سعادت و هدف آفرينش ويژه خودش از راه آفرينش خودش راهنمائى ميفرمايد و از راه واقعى براى انسان در مسير زندگى همان است كه آفرينش ويژه وى بسوى آن دعوت ميكند و مقرراتى را در زندگى فردى و اجتماعى خود بايد بكار بندد كه طبيعت يك انسان فطرى (طبيعى) بسوى آنها هدايت ميكند نه انسانهائى كه به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسير دست

قرآن در اسلام، ص: 13

بسته ميباشد.

مقتضاى دين فطرى (طبيعى) اينست كه تجهيزات وجودى انسان الغاء نشود و حق هر يك از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه در هيكل وى بوديعه گذارده شده تعديل شده بهر- كدام از آنها تا اندازه اى كه مزاحم حال ديگران نشود رخصت عمل داده شود.

و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس اگر چه مخالف عقل سليم باشد و در جامعه نيز حق و صلاح واقعى جماعت حكومت نمايد نه هوى و هوس يكفرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثريت افراد اگر چه مغاير حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.

از بحث بالا نتيجه ديگرى نيز گرفته ميشود

و آن اينست كه زمام حكم در تشريع تنها بدست خداست و جز او را نشايد كه تشريع قانون و وضع مقررات و تعيين وظيفه نمايد زيرا چنانكه روشن شد تنها مقررات و قوانينى در صراط زندگى بدرد انسان ميخورد كه از راه آفرينش براى

قرآن در اسلام، ص: 14

او تعيين شده باشد يعنى علل و عوامل بيرونى و درونى انسان را بانجام دادن آن دعوت نمايند و آنرا اقتضا كنند يعنى خدا آنرا خواسته باشد زيرا مراد از اينكه خدا چيزى را ميخواهد اينست كه علل و شرايط انجام يافتن آنرا بوجود آورده است نهايت اينكه گاهى علل و شرائط طورى است كه پيدايش جبرى چيزى را ايجاب ميكند مانند حوادث طبيعى روزانه و در اين صورت اراده را اراده تكوينى ميگويند و گاهى طورى است كه اقتضا ميكند انسان عمل را از راه اختيار و آزادانه انجام دهد مانند خوردن و نوشيدن و در دين صورت اراده را اراده تشريعى ميگويند خدايمتعال در چندين جا از كلام خود ميفرمايد: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» سوره يوسف آيه 40 و 67 (ترجمه: نيست حكم مگر از آن خدا).

پس از روشن شدن اين مقدمات بايد دانست كه قرآن مجيد با رعايت اين مقدمات سه گانه يعنى با عطف نظر باينكه انسان در زندگى خود هدفى دارد (سعادت زندگى) كه بايد در راه بدست آوردن آن در طول زندگى تلاش و كوشش نمايد و اين فعاليت بدون برنامه نتيجه بخش نخواهد بود اين برنامه را نيز بايد از كتاب فطرت و آفرينش خواند و

قرآن در اسلام، ص: 15

بعبارت ديگر از تعليم الهى فرا گرفت.

قرآن مجيد با

عطف نظر باين مقدمات شالوده برنامه زندگى انسان را باين نحو ريخت:

اساس برنامه خود را خدا شناسى قرار داد و اعتقاد بيگانگى خدا را اولين اساس دين شناخت و پس از شناسانيدن خدا معاد شناسى (اعتقاد بروز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد) را از آن نتيجه گرفت و اصل ديگر قرار داد و پس از آن پيغامبر شناسى را از معاد شناسى نتيجه گرفت زيرا پاداش اعمال نيك و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحى و نبوت چنانكه بيان خواهيم كرد صورت نمى بندد.

و آنرا نيز اصل ديگر قرار داده سه اصل نامبرده: اعتقاد بيگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد بمعاد را اصول دين دين اسلام شمرد.

پس از آن در مرتبه تالى اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سه گانه را كه يك انسان واقع بين با ايمان بايد واجد آنها و متصف بآنها باشد بيان نمود. و پس از آن قوانين عملى كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقى

قرآن در اسلام، ص: 16

و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه و اصول اوليه ميباشند تأسيس و بيان داشت.

زيرا هرگز قابل قبول نيست كسيكه در مسائل جنسى يا در دزدى و خيانت و اختلاس مال و برداشتن كلاه مردم هيچگونه بند و بارى ندارد صفت عفت نفس داشته باشد يا كسيكه شيفته جمع آورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نميدهد با صفت سخاوت متصف شود يا كسيكه بعبادت خدا نميپردازد

و هفته و ماهى بياد خدا نمى افتد واجد ايمان بخدا و روز رستاخيز و داراى سمت بندگى باشد.

پس اخلاق پسنديده هميشه با يكرشته اعمال و افعال مناسب زنده ميماند چنانكه اخلاق پسنديده نسبت باعتقادات اصليه همين حال را دارند مثلا كسيكه جز كبر و غرور و خود بينى وخود پسندى سرش نميشود اعتقاد بخدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نبايد از وى توقع داشت و كسيكه يك عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است نميشود ايمانى به روز رستاخيز و باز خواست قرآن در اسلام

قرآن در اسلام، ص: 17

داشته باشد.

خدايمتعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسنديده- كه خود نوعى از اعتقاد هستند- بعمل ميفرمايد:

«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» سوره فاطر آيه 10.

(حاصل ترجمه: سخن (اعتقاد) پاك بسوى خدا صعود ميكند و عمل صالح بلندش ميكند- يعنى در صعود اعتقاد كمك ميكند).

و در خصوص ارتباط اعتقاد بعمل ميفرمايد: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ» سوره روم آيه 10 (ترجمه: پس از آن سر انجام كار كسانيكه كار بد ميكردند باينجا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و بآنها استهزاء مينمودند).

خلاصه قرآن مجيد به ريشه هاى اصلى اسلام كه سه بخش كلى را تشكيل ميدهد مشتمل است بدين ترتيب:

1- اصول عقائد اسلامى كه نوعى از آن اصول سه گانه دين است: توحيد و نبوت و معاد، و نوعى عقائد متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائكه و عرش و كرسى و خلقت

قرآن در اسلام، ص: 18

آسمان و زمين و

نظائر آنها.

2- اخلاق پسنديده.

3- احكام شرعيه و قوانين عملى كه قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را ببيان پيغمبر اكرم (ص) واگذار نموده است و پيغمبر اكرم (ص) نيز بموجب حديث ثقلين كه همه فرق اسلامى بنحو تواتر نقل نموده اند بيان اهل بيت خود را قائم مقام و جايگزين بيان خود قرار داده است «1».

ب- قرآن مجيد سند نبوت است

قرآن مجيد در چندين جا تصريح ميكند كه كلام خدا است يعنى با همين الفاظ خود از مقام ربوبى صادر شده و پيغمبر اكرم (ص) نيز آنرا با همان الفاظ تلقى نموده است.

و در راه اثبات همين معنى كه كلام خداست و كلام بشرى نيست مكررا در لابلاى آيات كريمه بمقام تحدى بر آمده و قرآن مجيد را از هر جهت معجزه شمرده و ما وراء

______________________________

(1) بعبقات جلد حديث ثقلين رجوع شود. در اين كتاب حديث نامبرده را بصدها طريق از طرق عامه و خاصه نقل كرده است.

قرآن در اسلام، ص: 19

قدرت و توانائى بشر دانسته است.

چنانكه ميفرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ» سوره طور آيه 34 (ترجمه: يا مى گويند پيغمبر اكرم (ص) خودش قرآن را ساخته و بخدا نسبت داده است بلكه اينان ايمان نميآورند پس اگر راست ميگويند سخنى همانند آن بياورند (بسازند).

و ميفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً».

سوره اسرى آيه 88 (ترجمه: بگو- اى محمد- اگر جن و انس گرد هم آيند كه مانند اين قرآن بياورند همانند آنرا نخواهند آورد اگر چه برخى از ايشان پشت

و پناه برخى ديگر شوند.

و ميفرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ» سوره هود آيه 13 (ترجمه: يا مى گويند قرآن را بخدا بسته بگو پس ده سوره افترائى مانند آن بياوريد).

و ميفرمايد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ»

قرآن در اسلام، ص: 20

سوره يونس آيه 38 (ترجمه: يا مى گويند قرآن را به خدا بسته است بگو پس يك سوره همانند آن بياوريد).

و باز در تحدى با پيغمبر اكرم (ص) ميفرمايد: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» سوره بقره آيه 23 (ترجمه: و اگر از آنچه بر بنده خودمان فرو فرستاديم در شك باشيد از مردى مانند وى- كه درس نخوانده و نوشتن ياد نگرفته و در محيط جاهليت نشو و نما يافته باشد- يك سوره قرآنى بياوريد).

و باز از راه نداشتن اختلاف و تضاد تحدى نموده ميفرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» سوره نساء آيه 82 (ترجمه:

آيا در قرآن تدبر نمى كنند و اگر از پيش غير خدا بود در آن اختلافات بسيار پيدا ميكردند- زيرا همه چيز درين جهان مشمول قانون تحول و تكامل است و از تضاد اجزاء و احوال خالى نمى باشد و اگر قرآن كار بشر بود و در ظرف بيست و سه سال قطعه قطعه ساخته ميشد از اختلاف اوصاف و احوال سالم نمى ماند و اينطور يك نواخت نبود).

قرآن مجيد كه بدين تحديات سخن خدا بودن خود

قرآن در اسلام، ص: 21

را اعلام و تثبيت ميكند در سرتاسر خود بصراحت حضرت محمد (ص) را پيغمبر و فرستاده خدا معرفى مينمايد و

بدين وسيله سند نبوت آنحضرت قرار ميگيرد و روى همين اصل بارها در كلام خدا به پيغمبر اكرم (ص) امر ميشودكه در اثبات نبوت خود بشهادت خدا يعنى بتصريح قرآن مجيد بنبوتش، استناد جويد: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ» سوره رعد آيه 43 (ترجمه: بگو شهادت خدا- بنبوت من- ميان من و شما كافى است).

و در جاى ديگر علاوه بشهادت خداى متعال شهادت ملائكه را نيز نقل ميكند: «لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً» سوره نساء آيه 166 (ترجمه: لكن خداوند بآنچه بسوى تو نازل كرده شهادت ميدهد و ملائكه نيز شهادت ميدهند و خدا در شهادت كافى و بس است).

قرآن در اسلام، ص: 22

بخش دوم چگونگى تعليم قرآن مجيد

اشاره

الف- قرآن مجيد كتابى است جهانى.

ب- قرآن مجيد كتابى است كامل.

ج- قرآن مجيد كتابى است هميشگى.

د- قرآن مجيد در دلالت خود مستقل است.

ه- قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد.

و- چرا قرآن از دو راه ظاهر و باطن سخن گفته؟

ز- قرآن مجيد محكم و متشابه دارد.

ح- معنى محكم و متشابه پيش مفسرين و علماء.

ط- روش ائمه اهل بيت در محكم و متشابه قرآن.

قرآن در اسلام، ص: 23

ى- قرآن مجيد داراى تأويل و تنزيل ميباشد.

يا- معنى تأويل پيش مفسرين و علماء.

يب- معنى حقيقى تأويل در عرف قرآن چيست؟

يج- قرآن مجيد ناسخ و منسوخ دارد.

يد- جرى و انطباق در قرآن مجيد.

يه- تفسير قرآن و پيدايش و سير آن.

يو- علم تفسير و طبقات مفسرين.

يز- روش مفسرين شيعه و طبقاتشان.

يح- قرآن خود چگونه تفسير ميپذيرد.

يط- نتيجه بحث.

ك- نمونه اى از تفسير قرآن بقرآن.

كا- معنى حجيت بيان پيغمبر و ائمه عليهم السلام

الف- قرآن مجيد كتابى است جهانى

قرآن مجيد در مطالب خود اختصاص بامتى از امم مانند امت عرب يا طائفه اى از طوائف مانند مسلمانان ندارد، بلكه با طوائف خارج از اسلام سخن ميگويد

قرآن در اسلام، ص: 24

چنانكه با مسلمانان ميگويد، بدليل خطابات «1» بسيارى كه بعنوان كفار و مشركين و اهل كتاب و يهود و بنى اسرائيل و نصارى دارد و با هر طائفه اى ازين طوائف باحتجاج پرداخته آنان را بسوى معارف حقه خود دعوت ميكند.

و همچنين قرآن مجيد با هر يك ازين طوائف باحتجاج و دعوت ميپردازد و هرگز خطاب خود را مقيد بعرب بودن آنان نميكند چنانكه در مورد مشركين- بت پرستان- ميفرمايد: «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ» سوره توبه آيه 11 و در مورد اهل

كتاب- يهود و نصارى و مجوس نيز كه از اهل كتاب محسوبند- ميفرمايد:

«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» آل عمران آيه 64 (ترجمه: بگو اى اهل كتاب بيائيد بسوى كلمه اى كه در ميان ما و شما بطور مساوى پذيرفته شود و آن اينست كه جز خداى متعال كسى را نپرستيم و انبازى براى وى قرار ندهيم و برخى از ما برخى

______________________________

(1) اين خطابات و احتجاجات در آيات بسيارى است و نيازى بنقل آنها نيست.

قرآن در اسلام، ص: 25

ديگر را خدايان خود اتخاذ نكنند) چنانكه مى بينيم هرگز نفرموده: اگر مشركين عرب توبه كنند و نفرموده: اى اهل كتابى كه از نژاد عرب ميباشيد.

آرى در بدو طلوع اسلام كه دعوت از جزيرة العرب بيرون تجاوز نكرده بود طبعا خطابات قرآنى بامت عرب القا ميشد ولى از سال شش هجرت كه دعوت ببيرون شبه جزيره راه يافت هيچ موجبى براى توهم اختصاص نبود.

گذشته ازين آيات آيات ديگرى دلالت بر عموم دعوت ميكند مانند آيه كريمه: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» سوره انعام آيه 19 (ترجمه: وحى شده است بر من اين قرآن براى اينكه شما را انذار كرده بترسانم و هر كه را كه اين قرآن- يا انذار- بوى برسد).

و آيه كريمه: «وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ» سوره قلم آيه 52 و آيه: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ» سوره ص آيه 87 (ترجمه:

نيست قرآن مگر ياد آورى براى همه جهانيان).

و آيه كريمه: «إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ نَذِيراً لِلْبَشَرِ» سوره

مدثر آيه 36 (ترجمه: بدرستى اين آيه يكى از بزرگترين آيات ميباشد در حاليكه ترساننده بشر است).

قرآن در اسلام، ص: 26

بحسب تاريخ نيز، اسلام عده اى از ارباب مذاهب مختلفه مانند بت پرستان و يهود و نصارى و همچنين از امتهاى گوناگونى مانند سلمان فارسى و صهيب رومى و بلال حبشى بثبوت رسيده است.

ب- قرآن مجيد كتابى است كامل

. قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آنرا بكامل ترين وجهى بيان ميكند زيرا هدف انسانيت كه با واقع بينى سرشته شده جهان بينى كامل و بكار بستن اصول اخلاقى و قوانين عملى است كه مناسب و لازمه همان جهان بينى باشد و قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را بعهده دارد.

خداى متعال در وصف آن ميفرمايد: «يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ» سوره احقاف آيه 30 (ترجمه:

هدايت ميكند قرآن مجيد بسوى حق- در اعتقاد- و بسوى راهى راست- در عمل-) و باز در جائى ديگر پس از ذكر تورات و انجيل ميفرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ» سوره مائده

قرآن در اسلام، ص: 27

آيه 38 (ترجمه: و فرو فرستاديم اين كتاب را بسوى تو بحق در حاليكه كتاب آسمانى را در برابر خود دارد تصديق مينمايد و مسلط و نگهبانست نسبت بآن).

و باز در اشتمال قرآن بحقيقت شرايع انبياء گذشته ميفرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى» سوره شورى آيه 13 (ترجمه: تشريع كرد براى شما امت محمد آنچه را كه بنوح سفارش كرد و آنچه را كه بتو وحى كرديم و

آنچه را كه بابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم).

و بطور جامع ميفرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» سوره نحل آيه 89 (ترجمه: و تدريجا فرو فرستاديم بسوى تو اين كتاب را در حالى كه بيان كننده هر چيزى است).

محصل آيات قبلى اينست كه قرآن مجيد بحقيقت مقاصد همه كتب آسمانى مشتمل است و زياده، و اينكه هر چيزى كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختى از اعتقاد و عمل بآن نيازمند ميباشد درين كتاب بطور تام و كامل بيان شده است.

قرآن در اسلام، ص: 28

ج- قرآن مجيد كتابى است هميشگى

بحثى كه در فصل گذشته بر گذار شد براى اثبات اين مدعا كافى ميباشد زيرا بيانى كه نسبت بيك مقصد و مطلب بطور مطلق تام و كامل باشد اعتبار و صحتش محدود بوقت و مخصوص بزمان معين نخواهد بود، و قرآن مجيد بيان خود را تام و كامل ميداند و ما وراء كمال چيزى نيست، خدايمتعال ميفرمايد: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» سوره طارق آيه 14 (ترجمه: قرآن سخنى است برنده- جدا- كننده حق از باطل- و هزل و ياوه سرائى نيست).

و همچنين معارف اعتقادى حقيقت خالص و واقعيت محض ميباشد و اصول اخلاقى و قوانين عملى كه بيان داشته نتائج و مواليد واقعى همان حقايق ثابته است و چنين چيزى بطلان پذير و بمرور زمان قابل نسخ نيست خدايمتعال ميفرمايد: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» سوره اسرى آيه 105 (ترجمه: قرآن را بحق نازل كرديم او نيز بحق نازل شد- يعنى در حدوث و بقاء خود از حق جدا نشد-) و باز ميفرمايد: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ» سوره يونس

آيه 32 (ترجمه: جز ضلالت و گمراهى پس از حق چيزى هست؟

قرآن در اسلام، ص: 29

- از حق كه گذشتى جز ضلالت نمى ماند-).

و در جايى ديگر از كلام خود بطور جامع ميفرمايد:

«وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» سوره حم سجده آيه 42 (ترجمه: بدرستى قرآن كتابى است عزيز- منيع الجانب كه هر تعدى را با قدرت از خود دفع ميكند- باطل از پيش روى و از پشت سر بسوى او نميآيد- يعنى نه اكنون و نه در آينده بطلان و نسخ پذير نيست).

البته بحثهاى زيادى در اطراف ابديت احكام قرآنى كرده شده و ميتوان كرد ولى از موضوع بحث اين كتاب- كه موقعيت قرآن است پيش مسلمانان بطورى كه خود قرآن دلالت دارد- بيرون است.

د- قرآن مجيد در دلالت خود مستقل است

قرآن مجيد كه از سنخ كلام است مانند ساير كلامهاى معمولى از معنى مراد خود كشف ميكند و هرگز در دلالت خود گنگ نيست و از خارج نيز دليلى وجود ندارد كه مراد تحت اللفظى قرآن جز آنست كه از لفظ عربيش فهميده ميشود.

قرآن در اسلام، ص: 30

اما اينكه خودش در دلالت خود گنگ نيست زيرا هر كس بلغت آشنائى داشته باشد از جملات آيات كريمه معنى آنها را آشكارا ميفهمد چنانكه از جملات هر كلام عربى ديگر معنى ميفهمد.

علاوه بر اين بآيات بسيارى از قرآن بر ميخوريم كه در آنها طائفه خاصى را مانند بنى اسرائيل و مؤمنين و كفار و گاهى عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بايشان القاء ميكند «1» يا با آنان باحتجاج ميپردازد يا بمقام تحدى بر آمده از ايشان ميخواهد

كه اگر شك و ترديد دارند در اينكه قرآن كلام خدا است مثل آن را بياورند و بديهى است كه تكلم با مردم با الفاظى كه خاصيت تفهيم را واجد نيست معنى ندارد و همچنين تكليف مردم بآوردن مثل چيزى كه معنى محصلى از آن فهميده نميشود قابل قبول نيست.

علاوه بر اين خدايمتعال ميفرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» سوره محمد آيه 24 (ترجمه:

______________________________

(1) امثال يا ايها الذين كفروا و يا اهل الكتاب و يا بنى اسرائيل و يا ايها الناس كه بسيار است.

قرآن در اسلام، ص: 31

آيا قرآن را تدبر- پى گيرى آيات با تأمل- نميكنند يا بدلهائى قفلهاشان زده شده) و ميفرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» سوره نساء آيه 82 (ترجمه آيه گذشت).

دلالت آيه ها بر اينكه قرآن تدبر را كه خاصيت تفهم را دارد مى پذيرد و همچنين تدبر اختلافات آيات را كه در نظر سطحى و ابتدائى پيش ميآيد حل ميكند روشن است و بديهى است كه اگر آيات در معانى خودشان ظهورى نداشتند تأمل و تدبر در آنها و همچنين حل اختلافات صورى آنها بواسطه تأمل و تدبر معنى نداشت.

و اما اينكه راجع بنفى حجيت ظواهر قرآن دليلى از خارج نيست زيرا چنين دليلى وجود ندارد.

جز اينكه برخى گفته اند در تفهيم مرادات قرآن ببيان تنها پيغمبر اكرم (ص) يا ببيان آنحضرت و بيان اهل بيت گرامش بايد رجوع كرد.

ولى اين سخن قابل قبول نيست زيرا حجيت بيان پيغمبر اكرم (ص) و امامان اهل بيت (ع) را تازه از قرآن بايد استخراج كرد و بنابر اين چگونه متصور

است كه حجيت

قرآن در اسلام، ص: 32

دلالت قرآن ببيان ايشان متوقف باشد بلكه در اثبات اصل رسالت و امامت بايد بدامن قرآن كه سند نبوت است چنگ زد.

و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اينكه پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت (ع) عهده دار بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احكام شريعت- كه از ظواهر قرآن مجيد بدست نميآيد- بوده اند.

و همچنين سمت معلمى معارف كتاب را داشته اند چنانكه از آيات ذيل در ميآيد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» سوره نحل آيه 44 (ترجمه: و فرو فرستاديم بتو ذكر- قرآن- را براى اينكه آنچه را بمردم نازل شده براى شان بيان و روشن كنى). «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» سوره حشر آيه 7 (ترجمه:

آنچه را پيغمبر براى شما آورد يعنى امر كرد بگيريد و بپذيريد و آنچه از آن نهى كرد خوددارى كنيد) «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» سوره نساء آيه 64 (ترجمه: ما هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر براى اينكه باذن خدا اطاعتش كنند). «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا

قرآن در اسلام، ص: 33

عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» سوره جمعه آيه 2 (ترجمه: خدا است آنكه در ميان جماعت امى از خودشان پيامبرى بر انگيخت كه آيات خدا را بر ايشان تلاوت ميكند و آنان را تزكيه مينمايد، و بر ايشان كتاب و حكمت را تعليم ميدهد).

بموجب اين آيات پيغمبر اكرم (ص) مبين جزئيات و تفاصيل شريعت و معلم الهى قرآن مجيد ميباشد و بموجب حديث متواتر ثقلين پيغمبر اكرم ائمه اهل بيت را

در سمتهاى نامبرده جانشينان خود قرار داده است. و اين مطلب منافات ندارد با اينكه ديگران نيز با اعمال سليقه اى كه از معلمين حقيقى ياد گرفته اند مراد قرآن مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند.

ه- قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد

خدايمتعال در كلام خود ميفرمايد: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» سوره نساء آيه 36 (ترجمه: خدا را بپرستيد و هيچ چيزى را- در عبادت- شريك او قرار مدهيد) و ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتها است چنانكه

قرآن در اسلام، ص: 34

ميفرمايد: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ» سوره حج آيه 30 (ترجمه: دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند).

ولى با تأمل و تحليل معلوم ميشود كه پرستش بتها براى اين ممنوع است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خدا است و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد چنانكه خداى متعال شيطان را عبادت او شمرده ميفرمايد: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ» سوره يس آيه 60 (ترجمه: آيا فرمان ندادم به شما اى بنى آدم كه شيطان را مپرستيد).

و با تحليلى ديگر معلوم ميشود كه در طاعت و گردن گذارى انسان ميان خود و غير فرقى نيست و چنانكه از غير نبايد طاعت كرد از خواستهاى نفس در برابر خداى متعال نبايد طاعت و پيروى نمود چنانكه خداى متعال اشاره مى- كند: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» سوره جائيه آيه 23 (ترجمه: آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده).

و با تحليل دقيق ترى معلوم ميشود كه اصلا بغير خداى متعال نبايد التفات داشت و از وى غفلت نمود زيرا توجه

قرآن در اسلام، ص: 35

بغير

خدا همان استقلال دادن باو و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست و اين ايمان روح عبادت و پرستش ميباشد خداى متعال ميفرمايد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ- تا آنجا كه ميفرمايد: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» سوره اعراف آيه 179 (ترجمه: سوگند ميخورم ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم- تا آنجا كه ميفرمايد:

آنان همان غفلت كنندگان- از خدا- هستند).

چنانكه ملاحظه ميشود از آيه كريمه: «وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» ابتدائا فهميده ميشود اينكه نبايد بتها را پرستش نمود و با نظرى وسيعتر اينكه انسان از ديگران بغير اذن خدا پرستش نكند و با نظرى وسيعتر از آن اينكه انسان حتى از دلخواه خود نبايد پيروى كند و با نظر وسيعتر از آن اينكه نبايد از خدا غفلت كرد و بغير او التفات داشت.

همين ترتيب يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيعترى بدنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنائى در زير معنائى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و با تدبر درين معانى معناى حديث معروف كه از پيغمبر اكرم (ص) مأئور و در كتب حديث و تفسير نقل

قرآن در اسلام، ص: 36

شده است: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن» روشن ميشود «1».

بنابر آنچه گذشت قرآن مجيد ظاهر دارد و باطن (يا ظاهر و بطن) كه هر دو از كلام اراده شده اند جز اينكه اين دو معنى در طول هم مرادند نه در عرض همديگر نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفى ميكند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر ميباشد:

و- چرا قرآن مجيد از دو راه ظاهر و باطن سخن گفته؟

1- انسان در

زندگى ابتدائى خويش كه دنيوى و موقتى است مانند يك حبابى خيمه هستى خود را روى درياى بيكران ماده زده در همه فعاليتهائى كه در مسير وجود ميكند سر سپرده امواج خروشان ايندرياى بيكران است و سر و كار با ماده دارد.

حواس بيرونى و درونيش بماده و ماديات مشغول و افكارش نيز پاى بند معلومات حسى اش ميباشد، خوردن و

______________________________

(1) تفسير صافى مقدمه 8 و سفينة البحار ماده «بطن».

قرآن در اسلام، ص: 37

آشاميدن و نشستن و برخاستن و گفتن و شنودن و رفتن و آمدن و جنبيدن و آرميدن و بالاخره همه فعاليتهاى زندگى را روى ماده انجام ميدهد و فكر جز اين ندارد.

و گاهى كه پاره اى از معنويات را مانند دوستى و دشمنى و بلندى همت و بزرگى مقام و نظائر آنها تصور ميكند، اكثريت افهام آنها را بواسطه مجسم ساختن مصداقهاى مادى در نظر تصور ميكنند چنانكه شيرينى پيروزى را با شيرينى قند و شكر و جاذبه دوستى را با كشش مغناطيس و بلند همتى را با بلندى مكان يا جاى يكى از ستارگان و بزرگى مقام را با بزرگى كوه يا نظير آن حكايت مينمايند.

در عين حال افهام در توانائى درك و تفكر معنويات كه از جهانى وسيعتر از ماده ميباشند مختلفند و مراتب گوناگون دارند؛ فهمى است كه در تصور معنويات هم افق صفر است و فهمى است كه كمى بالاتر از آن مى باشد و بهمين ترتيب تا برسد به فهمى كه با نهايت آسانى وسيعترين معنويات غير مادى را درك ميكند.

و در هر حال هر چه توانائى فهمى در درك معنويات بيشتر باشد بهمين نسبت تعلقش بجهان ماده و مظاهر

فريبنده اش

قرآن در اسلام، ص: 38

كمتر و همچنين هر چه تعلق كمتر توانائى درك معنويات بيشتر مى باشد، و با اين وصف افراد انسان با طبيعت انسانى كه دارند همگى استعداد اين درك را دارند و اگر استعداد خود را ابطال نكنند قابل تربيتند.

2- از بيان گذشته اين نتيجه بدست ميآيد كه معلومات هر يك از مراتب مختلف فهم را بمرتبه پائين تر از خود نميشود تحميل كرد و گر نه نتيجه معكوس خواهد داد و مخصوصا معنوياتى كه سطح شان از سطح ماده و جسم بسى بالاتر است اگر بى پرده و پوست كنده بفهم عامه مردم كه از حس و محسوس تجاوز نميكند تحميل شود بكلى ناقض غرض خواهد بود.

اينجا بعنوان نمونه مذهب و ثنيت را ميتوان ذكر نمود: كسى كه با تأمل عميق در بخش او پا نيشاد و يداى هندى دقت كند و همه اطراف سخنان اين بخش را پائيده برخى را با برخى تفسير كند خواهد ديد كه هدفى جز توحيد خالص و يگانه پرستى ندارد ولى متأسفانه چون بى پرده و لفافه بيان شده وقتى كه نقشه توحيد خداى يگانه كه در او پانيشادها تنظيم شده در سطح افكار عامه پياده ميشود جز بت پرستى و

قرآن در اسلام، ص: 39

اعتراف بخدايان بسيار از آب در نميآيد.

پس در هر حال اسرار ماوراء طبيعت و ماده را بپاى بندان عالم ماده در پس پرده بايد گفت.

3- در عين حال كه در مذاهب ديگر برخى از مردم از مزاياى دينى محرومند مانند صنف زن در مذهب برهمنى و كليمى و مسيحى و مانند محروميت عامه از مداخله در معارف كتاب هاى مقدس در وثنيت و

مسيحيت، اسلام هيچگونه محروميتى در مزاياى مذهبى براى كسى قائل نيست و عامه و خاصه و زن و مرد و سياه و سفيد در امكان دست يافتن بامتيازات مذهبى پيشش مساوى ميباشند چنانكه خداى متعال ميفرمايد:

«أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» سوره آل عمران آيه 195 (ترجمه: من تباه نميكنم عمل عمل كننده اى را از شما از مرد يا زن همه از همديگريد- از يكنوعيد-) و ميفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» سوره حجرات آيه 13 (ترجمه: اى مردم ما همه شما را از مردى و زنى آفريديم و شما را بگروههاى بزرگ و كوچك قسمت كرديم كه شناسائى حاصل كنيد تحقيقا

قرآن در اسلام، ص: 40

گرامى ترين شما پيش خدا پرهيزكارترين شما است).

پس از بيان اين مقدمات ميگوئيم قرآن مجيد باينكه در تعليم خود انسانيت را مورد نظر قرار داده يعنى هر انسانى را از آن جهت كه انسان است قابل تربيت و تكميل ميداند تعليم خود را در جهان بشريت بسط و توسعه داده است.

و نظر باينكه افهام در درك معنويات اختلاف شديد دارند و چنانكه دانسته شد القاء معارف عاليه از خطر مأمون نيست تعليم خود را مناسب سطح ساده ترين فهم ها كه فهم عامه مردم است قرار داده و با زبان ساده عمومى سخن گفته است.

البته اين روش اين نتيجه را خواهد داد كه معارف عاليه معنويه با زبان ساده عمومى بيان شود و ظواهر الفاظ مطالب و وظائفى از سنخ حس و محسوس القاء نمايد و معنويات در پشت

پرده ظواهر قرار گرفته و از پشت اين پرده خود را فرا خور حال افهام مختلفه بآنها نشان دهد و هر كس بحسب حال و اندازه درك خود از آنها بهره مند شود.

خداى متعال در كلام خود ميفرمايد: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» سوره زخرف آيه 4

قرآن در اسلام، ص: 41

(ترجمه: به درستى ما آنرا قرآن عربى- عربى مقرو و خواندنى- قرار داديم تا شايد شما تعقل كنيد و بدرستى آن در حاليكه در پيش ما در ام- الكتاب است بلند (دست افهام بشرى بآن نميرسد) و محكم است (افهام در آن رخنه نميكنند).

و باز در مثلى كه براى حق و باطل و ظرفيت افهام ميزند مى فرمايد: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها» سوره رعد آيه 17 (ترجمه: خدا از آسمان آبى نازل كرد پس- آب در- مسيلهاى- مختلف- هر كدام بقدر- ظرفيت- خود روان شدند.

و پيغمبر اكرم در حديث معروف «1» خود ميفرمايد:

«انا معاشر الانبياء نكلم الناس على قدر عقولهم» (ترجمه: ما گروههاى پيغمبران با مردم باندازه عقلهاشان سخن ميگوئيم).

نتيجه ديگرى كه ازين روش گرفته ميشود اينست كه بيانات قرآن مجيد نسبت ببطونى كه دارند جنبه مثل بخود ميگيرند يعنى نسبت بمعارف الهيه كه از سطح افهام عاديه بسى بلندتر و بالاتر ميباشد مثلهائى هستند كه براى

______________________________

(1) بحار ج 1 ص 37.

قرآن در اسلام، ص: 42

نزديك كردن معارف نامبرده بافهام زده شده اند خداى متعال در كلام خود ميفرمايد: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً» سوره اسرى آيه 89 (ترجمه: و سوگند ميخورم ما درين

قرآن براى مردم از هر گونه مثلى گردانديم ولى بيشتر مردم امتناع ورزيدند جز اينكه نپذيرند و كفران كنند).

و باز ميفرمايد: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ» سوره عنكبوت آيه 43 (ترجمه: و آنست مثلها براى مردم ميزنيم ولى آنها را تعقل نميكند مگر كسانيكه داراى علمند) و قرآن مجيد امثال بسيار ذكر ميكند ولى آيات بالا و آنچه درين مضمون است مطلق ميباشند و در نتيجه بايد گفت همه بيانات قرآنى نسبت بمعارف عاليه كه مقاصد حقيقى قرآنند امثال ميباشند.

ز- قرآن مجيد محكم و متشابه دارد

خدا يمتعال در كلام خود ميفرمايد: «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ» سوره هود آيه 1 (ترجمه: قرآن كتابيست كه آياتش محكم قرار داده شده اند و باز ميفرمايد: «اللَّهُ نَزَّلَ

قرآن در اسلام، ص: 43

أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» سوره زمر آيه 23 (ترجمه: خدا بهترين سخن را نازل كرده كتابى كه آياتش شبيه و مانند هم و دو تا دو تا است، بسبب آن كتاب پوستهاى كسانى كه از خداى خود ميترسند كشيده ميشود- با شنيدن قرآن بدنشان بلرزه در ميآيد) و باز ميفرمايد «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» سوره آل عمران آيه 7 (ترجمه: خدا كسى است كه بر تو كتاب را نازل كرد در حاليكه برخى از آن آيات محكم ميباشند كه آنها مادر- مرجع و اساس مسلم- كتابند و برخى آيات متشابه هستند

اما كسانيكه در دلهاشان ميل بكجروى و انحراف از استقامت است از متشابه كتاب پيروى ميكنند براى فتنه و فريب دادن مردم و براى اينكه تأويلش را ميخواهند و حال آنكه تأويل آن را جز خداى نميداند و آنان كه در علم خود ثابت قدمند- در مورد آيات متشابه- ميگويند بآن ايمان داريم

قرآن در اسلام، ص: 44

همه آيات از پيش خداى ماست).

چنانكه روشن است آيه اولى همه قرآن را محكم معرفى ميكند و البته مراد از آن استوار و غير قابل خلل و بطلان بودن كتاب است و آيه دوم همه قرآن را متشابه ميشمارد و البته مراد از آن يكنواخت بودن آيات قرآنى است در زيبائى اسلوب و شيرينى لهجه و قدرت خارق العاده بيان و همه قرآن همين وضع را دارد.

و آيه سوم كه درين فصل مورد نظر ماست قرآن را بدو قسم محكم و متشابه قسمت ميكند و رويهمرفته از اطراف كلام بر ميآيد كه:

اولا محكم آيه ايست كه در مدلول خود محكم و استوار باشد و معنى مراد آن بغير مراد اشتباه نيفتد و متشابه بر خلاف آنست.

و ثانيا وظيفه ايمانى هر مؤمنى كه در ايمان خود رسوخ دارد اينست كه بآيات محكمه ايمان بياورد و عمل كند و بآيات متشابهه ايمان آورد ولى از عمل بآنها توقف و خود دارى نمايد. تنها اشخاص منحرف القلب و كج فكر هستند كه بآيات متشابه بمنظور فريب دادن مردم و دست-

قرآن در اسلام، ص: 45

اندازى بتأويل عمل نموده از آنها پيروى ميكنند.

ح- معنى محكم و متشابه پيش مفسرين و علما

در ميان علماء اسلام در معنى محكم و متشابه اختلاف عجيبى است و با تتبع اقوال ميتوان نزديك به

بيست قول درين مسئله پيدا كرد.

آنچه عملا پيش مفسرين از صدر اول تا كنون دائر و مورد اعتماد است اينست كه محكمات آياتى هستند كه معنى مراد آنها روشن است و بمعنى غير مراد اشتباه نمى- افتد باينگونه آيات بايد ايمان آورد و هم عمل كرد و آيات متشابهه آياتى هستند كه ظاهرشان مراد نيست و مراد واقعى آنها را كه تأويل آنها است جز خداى نداند و بشر را راهى بآن نيست، باينگونه آيات بايد ايمان آورد ولى از پيروى و عمل بآنها توقف و خوددارى نمود.

اين قولى است كه در ميان علماء اهل سنت و جماعت مشهور است، و مشهور در ميان شيعه نيز همين قول است جز اينكه اينان معتقدند كه تأويل آيات متشابهه را پيغمبر اكرم ص و ائمه اهل بيت ع نيز ميدانند ولى عامه مؤمنين

قرآن در اسلام، ص: 46

كه بتأويل متشابهات راه ندارند علم بآن را بايد بخدا و پيغمبر و ائمه هدى ارجاع نمايند.

اين قول با اينكه عملا ميان اكثر مفسرين دائر و مورد اعتماد است از چند جهت بمتن آيه كريمه «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ الخ» و باسلوب دلالت ساير آيات قرآنى انطباق ندارد زيرا:

اولا در قرآن كريم آياتى باين وصف كه براى تشخيص مدلولش بهيچوجه راهى نباشد سراغ نداريم، گذشته از اينكه قرآن مجيد خود را باصفاتى مانند نور و هادى و بيان توصيف ميكند كه هرگز با گنگ بودن آياتش از بيان مراد واقعى خود سازش ندارد.

گذشته از اينكه آيه كريمه: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» سوره نساء آيه 82

(ترجمه: آيا قرآن را تدبر و پى گيرى نمى كنند و اگر از پيش غير خدا بود در آن اختلاف بسيار مى يافتند) تدبر در قرآن را رافع هر گونه اختلاف قرار ميدهد در صورتيكه آيه متشابه چنانكه لازمه قول مشهور است اختلافش با هيچگونه تدبرى حل نميشود.

قرآن در اسلام، ص: 47

ممكن است گفته شود كه مراد از آيات متشابهه همان حروف مقطعه فواتح سور مانند الم، الر، حم و غير آن ها باشد كه راهى براى تشخيص مراد واقعى آن ها نيست.

ولى بايد توجه داشت كه در آيه كريمه آيات متشابهه را بنام متشابه در مقابل محكم خوانده و لازمه اين تسميه اينست كه آيه نامبرده مدلولى از قبيل مدلولات لفظى داشته باشد نهايت اينكه مدلول واقعى با غير واقعى مشتبه شود و حروف مقطعه فواتح سور مدلول لفظى اينطورى ندارند.

علاوه بر اين ظاهر آيه اينست كه جمعى از اهل زيغ و انحراف از آيات متشابهه در اضلال و تفتين مردم استفاده ميكنند و در اسلام شنيده نشده است كسى از حروف مقطعه فواتح سور چنين استفاده تأويلى بنمايد و كسانيكه چنين استفاده تأويلى كرده اند از تأويل همه قرآن اين استفاده را نموده اند نه تنها از حروف مقطعه فواتح سور.

بعضى گفته اند تأويل متشابه در آيه اشاره بقصه معروفى است «1» كه بموجب آن يهود ميخواستند از حروف مقطعه

______________________________

(1) تفسير عياشى ج 1 ص 16 و تفسير قمى اول سوره بقره تفسير نور الثقلين ج 1 ص 22.

قرآن در اسلام، ص: 48

اوايل سور مدت بقاء و دوام اسلام را بدست آورند و پيغمبر- اكرم (ص) با خواندن فواتح سور يكى پس از ديگرى حساب ايشان را مختل

ساخت.

اين سخن نيز بيوجه ميباشد زيرا در صورت راستى اين قصه و درستى روايت سخنى بوده كه برخى از يهود گفته اند و در همان مجلس پاسخ خود را گرفته اند و اين واقعه در خور آن اهميت نيست كه در آيه كريمه بمسئله تأويل متشابه و اتّباع آن داده شده.

علاوه بر اينكه سخن يهود فتنه اى در بر نداشته زيرا اگر دينى حق باشد موقت يعنى قابل نسخ بودن آن لطمه بحقانيت آن نميزند چنانكه اديان آسمانى قبل از اسلام همين حال را داشته اند و بر حق بودند.

ثانيا لازمه اين قول اينست كه كلمه «تأويل» در آيه كريمه بمعنى مدلول و معنى خلاف ظاهر بوده باشد و هم اختصاص بآيات متشابهه داشته باشد و هر دو مطلب درست نيست و ما در بحثى كه در آينده از تأويل و تنزيل خواهيم كرد روشن خواهيم ساخت كه اولا «تأويل» در عرف قرآن از قبيل معنى و مدلول نيست كه لفظى بر آن دلالت لغوى داشته

قرآن در اسلام، ص: 49

باشد و ثانيا همه آيات قرآنى اعم از محكم و متشابه تأويل دارند نه تنها آيات مشابهه.

و ثالثا در آيه كريمه كلمه «آياتٌ مُحْكَماتٌ» را با جمله «هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ» توصيف نموده و مدلول آن اينست كه آيات محكمه بامهات مطالب كتاب مشتملند و مطالب بقيه آيات بر آنها متفرع و مترتب ميباشند. و لازم بيّن اين مطلب آنست كه آيات متشابهه از جهت مدلول و مراد بآيات محكمه برگردند. يعنى براى استيضاح معنى آيات متشابهه آنها را بسوى محكمات رد كنند و بمعونه محكمات مراد واقعى آنها را بيابند.

و بنابراين در قرآن مجيد آيه اى كه هيچگونه دسترسى بمراد

واقعيش نباشد نداريم و آيات قرآنى يا بلاواسطه محكمند مانند خود محكمات و يا با واسطه محكمند مانند متشابهات و اما حروف مقطعه فواتح سور اصلا مدلول لفظى لغوى ندارند و بدين سبب از مقسم محكم و متشابه بيرونند.

اين مطلب را از عموم آيه: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» و همچنين آيه: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ

قرآن در اسلام، ص: 50

وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» «1» ميتوان استفاده كرد.

ط- روش ائمه اهل بيت عليهم- السلام در محكم و متشابه قرآن

آنچه از بيانات مختلف ائمه اهل بيت (ع) بدست ميآيد اينست كه در قرآن مجيد متشابه بمعنى آيه اى كه مدلول حقيقى خود را بهيچ وسيله اى بدست ندهد وجود ندارد. بلكه هر آيه اى اگر در افاده مدلول حقيقى خود مستقل نباشد بواسطه آيات ديگرى ميتوان بمدلول حقيقى آن پى برد و اين همان ارجاع متشابه است بمحكم چنانكه آيه: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» سوره طه آيه 5 (ترجمه:

خدا بر تخت خود قرار گرفت) و آيه: «وَ جاءَ رَبُّكَ» سوره فجر آيه 22 (ترجمه: و خداى تو آمد) ظاهرند در جسميت و ماديت ولى با ارجاع اين دو آيه بآيه كريمه: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» سوره شورى آيه 11 معلوم ميشود مراد از قرار گرفتن و آمدن كه بخداى متعال نسبت داده شده معنائى است غير از

______________________________

(1)- ترجمه هر دو آيه گذشت.

قرآن در اسلام، ص: 51

استقرار در مكان و انتقال از مكان بمكان.

پيغمبر اكرم (ص) در وصف قرآن مجيد ميفرمايد: «1»:

«و ان القرآن لم ينزل ليكذب بعضه بعضا و لكن نزل يصدق بعضه بعضا فما عرفتم فاعملوا به و ما تشابه عليكم فآمنوا به» (ترجمه: بدرستى قرآن نازل نشده

براى اينكه برخى از آن برخى ديگر را تكذيب كند ولى نازل شده كه برخى از آن برخى ديگر را تصديق نمايد پس آنچه را كه فهميديد بآن عمل كنيد و آنچه بشما متشابه شد بآن- تنها- ايمان بياوريد).

و در كلمات امير المؤمنين (ع) «2» است: «يشهد بعضه على بعض و ينطق بعضه ببعض» (ترجمه: شهادت ميدهد برخى از قرآن بر برخى ديگر و منطبق ميآيد برخى از آن بسبب برخى ديگر).

و امام ششم (ع) «3» ميفرمايد: «المحكم ما يعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله» (ترجمه: محكم قرآن آن

______________________________

(1) در المنثور ج 2 ص 8.

(2) نهج البلاغه خطبه 131.

(3) تفسير عياشى ج 1 ص 162.

قرآن در اسلام، ص: 52

است كه بآن بتوان عمل كرد و متشابه آنست كه بكسيكه نداند مشتبه شود) و از روايت استفاده ميشود كه محكم و متشابه نسبى ميباشند و ممكن است آيه اى نسبت بكسى محكم و نسبت بكس ديگر متشابه باشد.

و از امام هشتم «1» منقول است كه فرمود: «من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم- ثم قال- ان فى اخبار نا متشابها كمتشابه القرآن فردوا متشابهها الى محكمها و لا تتبعوا متشابهها فتضلوا» (ترجمه: كسيكه متشابه قرآن را بمحكم آن رد كرد براه راست هدايت يافت. پس از آن فرمود: بدرستى در اخبار ما متشابه هست مانند متشابه قرآن پس متشابه آنها را بسوى محكم آنها برگردانيد و از خود متشابه پيروى مكنيد كه گمراه ميشويد).

چنانكه مشاهده ميشود روايات و خاصه خبر اخير صريح است در اينكه متشابه آيه ايست كه استقلال در افاده مدلول خود نداشته باشد و بواسطه رد بسوى محكمات

روشن خواهد شد، نه اينكه هيچگونه راهى براى فهم مدلول آن در دست رس نباشد.

______________________________

(1) عيون اخبار الرضا ج 1 ص 290.

قرآن در اسلام، ص: 53

ى- قرآن مجيد داراى تأويل و تنزيل ميباشد

اشاره

لفظ «تأويل قرآن» در قرآن مجيد در سه آيه آمده است:

1- آيه محكم و متشابه كه سابقا نقل شد «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ» سوره آل عمران آيه 7 (ترجمه آيه گذشت).

2- آيه كريمه: «وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ» سوره اعراف آيه 53 (سوگند ميخورم براى ايشان كتابى آورديم كه آنرا روى علم تفصيل داديم در حاليكه هدايت و رحمت است براى جمعى كه ايمان ميآورند، اينان نگران نيستند مگر تأويل آنرا روزى كه تأويلش ميآيد (روز قيامت) كسانيكه بيشتر آنرا فراموش كرده بودند ميگويند- اعتراف ميكنند- كه فرستادگان خداى- در دنيا- بسوى ما بحق آمده بوده اند).

3- آيه كريمه: «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى- تا

قرآن در اسلام، ص: 54

آنجا كه ميفرمايد- بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ» سوره يونس آيه 39 (ترجمه: اين قرآن افترا نبود- تا آنجا كه ميفرمايد- بلكه اينان تكذيب كردند چيزى را كه بعلمش احاطه نداشتند در حاليكه هنوز تأويل آن براى آنان نيامده- براى ايشان مشهود نشده- بهمين نحو كسانيكه پيش از اينان بودند تكذيب نمودند پس نگاه كن كه سرانجام ستمكاران چگونه بود).

و بهر حال «تأويل» از

كلمه «اول» بمعنى رجوع است و مراد از «تأويل» آن چيزى است كه آيه بسوى آن بر ميگردد و مراد از تنزيل در مقابل تأويل معنى روشن و تحت اللفظ آيه ميباشد.

يا- معنى تأويل پيش مفسرين و علماء

در معنى تأويل اختلاف شديد دارند و با تتبع اقوال در تأويل ممكن است به بيشتر از ده قول برخورد ولى آنچه مشهورتر از همه اقوال ميباشد دو قول است:

1- قول قدماء كه تأويل را با تفسير- محصل معنى

قرآن در اسلام، ص: 55

كلام- مرادف ميگرفتند و بنابراين همه آيات قرآنى تأويل دارند لكن بمقتضاى آيه «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ» تأويل متشابهات را بالخصوص كسى جز خداى نميداند.

و ازين روى جمعى از قدماء گفته اند كه آيات متشابهه قرآن همان حروف مقطعه اوايل سور ميباشد زيرا در قرآن مجيد آيه اى كه معنى محصل آن براى همه مردم مجهول باشد جز حروف مقطعه نامبرده وجود ندارد. ولى ما در فصلهاى گذشته بطلان اين تشخيص را روشن ساختيم.

و بهر حال نظر باينكه قرآن مجيد علم بتأويل برخى از آيات را غير از خدا سلب ميكند و در قرآن مجيد آيه اى كه تأويل يعنى محصل معنى آن براى همه مجهول باشد نداريم و حروف مقطعه اوايل سور را نيز متشابه نميشود شناخت، اين قول پيش متأخرين باطل شناخته شده متروك شد.

2- قول متأخرين كه «تأويل» معنى خلاف ظاهرى است كه از كلام قصد شود و بنابراين همه آيات قرآنى تأويل ندارند و تنها آيات متشابهه است كه داراى تأويل و معنى خلاف ظاهر دارند كه جز خدا كسى را بر آنها احاطه نيست

قرآن در اسلام، ص: 56

مانند آياتى كه تجسم و آمدن و نشستن

و رضا و سخط و تأسف و ساير لوازم ماديت را بخدا نسبت ميدهند و آياتى كه نسبت معصيت بفرستادگان خدا و پيغمبران معصوم ميدهند.

اين مذهب باندازه اى عملا دائر شده كه فعلا لفظ «تأويل» در معنى خلاف ظاهر يك حقيقت ثانيه گشته است و تأويل آيات قرآنى در مخاصمه هاى كلامى يعنى صرف كلام از ظاهرش، و حمل آن بر خلاف ظاهر بواسطه دليل بنام تأويل روشى دائر گرديده با اينكه خود اين روش خالى از تناقض نيست «1».

اين قول نيز با اينكه شهرت بسزائى دارد درست نيست و بآيات قرآنى منطبق نميشود زيرا:

اولا- آيه سوره اعراف «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ» و آيه سوره يونس «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ» كه در فصل گذشته نقل شدند ظاهرند در اينكه همه قرآن تأويل دارد نه تنها آيات متشابهه چنانكه بناى اين

______________________________

(1) زيرا بيان معنى تأويل با اعتراف باينكه جز خدا كسى معنى تأويلى را نداند مناقض است ولى اينان بعنوان احتمال ذكر ميكنند.

قرآن در اسلام، ص: 57

قول بر آنست.

و ثانيا- لازمه اين قول اينست كه آياتى در قرآن مجيد وجود داشته باشد كه مدلول حقيقى آنها مشتبه و براى مردم مجهول باشد و جز خدا كسى بر آنها واقف نباشد و چنين كلامى را كه از رسانيدن معنى مراد گنگ باشد كلام بليغ نميشود شمرد تا چه رسد بكلامى كه با بلاغت خود بجهان سخنورى تحدى و اعلام تفوق مينمايد.

و ثالثا- بنابر اين قول حجت قرآن تمام نميشود زيرا بموجب احتجاج آيه كريمه «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» يكى از دلائل

اينكه قرآن كلام بشر نيست اين است كه در ميان آيات آن (با اختلاف شديدى كه در ازمنه و شرائط و اوضاع و احوال مقارن نزول دارند) هيچگونه اختلاف معنى و مدلول نيست و هر اختلافى كه بحسب بادى نظر جلوه كند با تدبر در آيات رفع ميشود.

و اگر بنا شود كميت معتنابهى از آيات بنام متشابهات با مسلمات قرآن كه محكماتند اختلاف داشته باشد و رفع اختلاف باين نحو بشود كه بگوئيم ظواهر آنها مراد نيست

قرآن در اسلام، ص: 58

بلكه مراد يك معانى ديگرى است كه جز خدا كسى از آنها واقف نيست، اينگونه ارتفاع اختلاف هرگز دلالت بر- اينكه قرآن كلام بشر نيست ندارد.

و همچنين اگر رفع اختلاف را باين نحو كنيم كه هر آيه اى را كه مضمون آن مخالف و مناقض محكمات و مسلمات قرآن است از ظاهر آن منصرف كرده (باصطلاح اين قول) با تأويل بمعنى خلاف ظاهر حمل كنيم. زيرا بواسطه اين نوع تأويل هر گونه تناقضى را حتى از كلام بشر نيز ميشود رفع نمود.

و رابعا- اصلا دليلى بر اينكه مراد از تأويل در آيه محكم و متشابه معنى خلاف ظاهر است وجود ندارد و در ساير آيات قرآنى كه نام تأويل آورده شده چنين معنائى اراده نشده مثلا در سه جا از قصه يوسف (ع) تعبير خواب «تأويل» ناميده شده و بديهى است كه تعبير خواب معنى خلاف ظاهر خواب نيست بلكه حقيقتى است خارجى عينى كه در خواب بصورت مخصوصى ديده ميشود چنانكه «1»

______________________________

(1) خواب حضرت يوسف (ع) در آيه سوم سوره يوسف ذكر شده (وقتيكه يوسف بپدر خود گفت: اى پدر من در خواب

قرآن در

اسلام، ص: 59

يوسف (ع) بخاك افتادن پدر و مادر و برادران را در صورت سجده خورشيد و ماه و ستارگان ديده بود و چنانكه ملك مصر قحطى هفت ساله مصر را در شكل هفت گاو لاغر كه

______________________________

ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم در حاليكه براى من سجده ميكردند) و تأويل خواب در آيه صدم سوره از زبان يوسف (ع) نقل شده است (يوسف پدر و مادر خود را- پس از آنكه بعد از سالها مفارقت در مصر بديدارش رسيدند- بالاى تخت برد و پدر و مادر و برادران برابر او بخاك افتادند و گفت: اى پدر اينست تأويل خواب من).

و خواب ملك مصر در آيه چهل و سوم سوره ذكر شده است (ملك گفت من در خواب مى بينم هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را ميخورند و هفت سنبل سبز و سنبلهاى ديگر خشك) و تأويل آن در آيه 47- 49 از زبان يوسف (ع) نقل شده (يوسف گفت: هفت سال با كوشش تمام ميكاريد و هر چه درويديد در سنبلش نگهداريد مگر كمى از خوراكى تان را، پس از آن هفت سال سخت ميآيد كه ذخيره پيشين شما را ميخورند مگر كمى از آنچه نگه ميداريد پس از آن سالى ميآيد كه در آن باران براى مردم ميآيد).

و خواب مصاحبان زندان يوسف هم در آيه سى و ششم سوره ذكر شده (با يوسف دو جوان- يا دو غلام شاه- داخل زندان شدند يكى- بيوسف- گفت: من در خواب ديدم كه انگور ميفشرم و

قرآن در اسلام، ص: 60

هفت گاو چاق و فربه را ميخورند و هفت سنبل سبز و هفت

سنبل خشك ديده بود و چنانكه مصاحبان زندان يوسف (ع) ساقى گرى ملك و صلب را در هيئت فشردن خوشه انگور و سر گرفتن طبق نان و خوردن مرغان از آن ديده بودند.

و همچنين در قصه «1» موسى و خضر از سوره كهف پس از آنكه خضر كشتى را سوراخ ميكند و پس از آن پسرى را ميكشد و پس از آن ديوار كجى را راست ميكند و در هر مرحله موسى (ع) اعتراض مينمايد خضر بمقام جواب آمده حقيقت و منظور اصلى كارهائى را كه بامر خدا انجام داده بود بيان ميكند و آنرا تأويل مينامد و معلوم است حقيقت كار و منظور واقعى آن كه بصورت كار ظهور كرده و بمنزله روح كار است، تأويل ناميده شده نه معنى خلاف ظاهر آن.

______________________________

ديگرى گفت: من در خواب ديدم كه بسر خود نانى گذاشته ام كه پرندگان از آن ميخوردند).

و تأويل خوابشان از زبان يوسف (ع) در آيه چهل و يكم سوره ذكر شده (اى دو رفيق زندان يكى از شما ساقى ملك ميشود و ديگرى صلب شود و پرندگان از سرش ميخورند).

(1) آيه 71- 82 سوره كهف.

قرآن در اسلام، ص: 61

و همچنين خدايمتعال درباره وزن وكيل ميفرمايد:

«وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا» سوره اسرى آيه 35 (ترجمه: وقتيكه كيل ميكنيد كيل را ايفاء كنيد- مكيال را درست پر كنيد- و با ترازوى درست وزن نمائيد اين خوب است و از جهت تأويل بهتر ميباشد روشن است كه مراد از تأويل كيل و وزن وضع اقتصادى خاصى است كه در بازار داد و ستد در نقل و

انتقال حوائج زندگى بوجود ميآيد و «تأويل» باين معنى خلاف ظاهر كيل و وزن نيست بلكه حقيقتى خارجى و روحى است كه در كالبد كيل و وزن دميده شده و با درستى و نادرستى آنها در آثار خود توانا و ناتوان ميشود.

و همچنين در جاى ديگر ميفرمايد: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ... ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا» سوره نساء آيه 59 (ترجمه: پس اگر در چيزى نزاع داشتيد آنرا بخدا و رسول برگردانيد ... اين خوب است و از جهت تأويل بهتر ميباشد) پيدا است كه مراد از «تأويل» رد منازعه بخدا و رسول همان پا بر جا بودن وحدت جامعه و استوار بودن پيوند روحى در جامعه ميباشد و اين حقيقتى است

قرآن در اسلام، ص: 62

خارجى نه معنى خلاف ظاهر رد نزاع.

و همچنين موارد ديگرى كه لفظ تأويل در قرآن مجيد ذكر شده و جمعا با آنچه گذشت شانزده مورد ميباشد، در هيچكدام از آنها نميشود تأويل را بمعنى «مدلول خلاف ظاهر» گرفت بلكه به معنى ديگرى است كه (چنانكه در فصل آينده روشن خواهد شد) بلفظ تأويل كه در آيه محكم و متشابه وارد شده نيز انطباق دارد و با اينحال موجبى براى اينكه لفظ تأويل را در آيه نامبرده بمعنى «مدلول خلاف ظاهر» بگيريم نيست.

يب- معنى تأويل در عرف قرآن چيست؟

آنچه از آياتى كه لفظ تأويل در آنها وارد است و برخى از آنها را در فصلهاى گذشته نقل نموديم بدست ميآيد، اينست كه تأويل از قبيل معنى كه مدلول لفظ باشد نيست چنانكه روشن است كه در خوابهائى كه در سوره يوسف نقل و تأويل شده هرگز لفظى كه خواب

را شرح ميدهد بتأويل خواب دلالت لفظى- اگر چه خلاف ظاهر هم باشد- ندارد.

و همچنين در قصه هاى موسى و خضر لفظ قصه ها

قرآن در اسلام، ص: 63

بتأويلى كه خضر براى موسى كرده دلالت ندارد و همچنين در آيه «وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ» اين دو جمله دلالت لفظى بر وضع اقتصادى مخصوص كه تأويل امر است ندارد.

و همچنين در آيه «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» دلالت لفظى بر تأويل خود كه وحدت اسلامى است ندارد و اگر در ساير آيات دقت كنيم امر از همين قرار ميباشد.

بلكه در مورد خوابها تأويل خواب حقيقتى است خارجى كه در صورت خاصى براى بيننده خواب جلوه كرده، همچنين در قصه موسى و خضر تأويلى كه خضر اظهار ميكند حقيقتى است كه كارهائى كه انجام داده از آن سرچشمه ميگيرد و خودكار بنحوى بتأويل خود متضمن است و در آيه اى كه بدرستى كيل و وزن امر ميكند تأويل آن يك حقيقت و مصلحتى است عمومى كه اين فرمان تكيه بآن دارد و بنحوى تحقق دهنده او است و در آيه رد نزاع به خدا و رسول نيز به همين قرار است.

بنابر اين تأويل هر چيزى حقيقتى است كه آنچيز

قرآن در اسلام، ص: 64

از آن سرچشمه ميگيرد و آنچيز بنحوى تحقق دهنده و حامل و نشانه اوست چنانكه صاحب تأويل زنده تأويل است و ظهور تأويل با صاحب تأويل است.

اين معنى در قرآن مجيد نيز جارى است زيرا اين كتاب مقدس از يك رشته حقائق و معنويات سرچشمه ميگيرد كه از قيد ماده و جسمانيت آزاد و از مرحله حس و

محسوس بالاتر و از قالب الفاظ و عبارات كه محصول زندگى مادى ما است بسى وسيعتر ميباشند.

اين حقائق و معنويات بحسب حقيقت در قالب بيان لفظى نمى گنجند تنها كارى كه از ساحت غيب شده اينست كه با اين الفاظ بجهان بشريت هشيارى داده شده كه با ظواهر اعتقادات حقه و اعمال صالحه خودشان را مستعد درك سعادتى بكنند كه جز اينكه با مشاهده و عيان درك كنند راهى ندارد، و روز قيامت و ملاقات خدا است كه اين حقائق بطور كامل روشن و هويدا ميشود چنانكه دو آيه سوره اعراف و آيه سوره يونس بدين معنى دلالت داشتند.

خداى متعال براى اشاره باين معنى ميفرمايد:

«وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

قرآن در اسلام، ص: 65

وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» سوره زخرف آيه 4 (ترجمه: سوگند بكتاب مبين، ما آنرا قرآنى عربى قرار داديم تا شايد شما تعقل كنيد و بدرستى آن در حاليكه پيش ما در ام الكتاب است بلند است (دست فهم عادى به او نميرسد) و محكم است (نميشود در او رخنه كرد).

انطباق آخر آيه بتأويل بآن معنى كه ذكر شد واضح است و مخصوصا از آن جهت كه فرموده «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» و نفرموده «لعلكم تعقلونه» (شايد آن را تعقل كنيد) زيرا علم بتأويل چنانكه آيه محكم و متشابه (و ما يعلم تأويله الا اللّه) حكم ميكند اختصاص بخدا دارد و نيز بهمين جهت وقتى كه در آيه محكم و متشابه اهل انحراف را بواسطه پيروى متشابهات نكوهش ميكند ميفرمايد با اين پيروى فتنه ميخواهند و تأويل آنرا ميجويند و نفرموده مييابند.

پس تأويل قرآن حقيقت يا حقائقى است

كه در ام الكتاب پيش خداست و از مختصات غيب ميباشد.

و باز در جاى ديگر نزديك بهمين مضمون ميفرمايد:

«فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِيلٌ

قرآن در اسلام، ص: 66

مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» سوره واقعه آيه 80 (پس سوگند بموقعهاى ستارگان و بدرستى اين سوگندى است كه اگر بدانيد بزرگ است، اين قرآنى است محترم در كتابى كه محفوظ و پنهان است (ام الكتاب) كتابى كه جز پاك شدگان آن را مس نمى كنند تنزيل- فرو فرستاده شده- است از پيش خداى جهانيان).

چنانكه پيداست آيات كريمه براى قرآن دو مقام اثبات ميكند مقام كتاب مكنون كه از مس، مس كننده اى مصون است و مقام تنزيل كه براى مردم قابل فهم ميباشد.

چيزى كه از اين آيات علاوه بر آيات گذشته استفاده ميشود استثناى «الا المطهرون» است كه بمقتضاى آن كسانى ميتوانند بحقيقت و تأويل قرآن كريم برسند و اين اثبات با نفيى كه از آيه «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ» در ميآيد منافات ندارد زيرا انضمام دو آيه بهمديگر نتيجه استقلال و تبعيت ميدهد يعنى ميرساند كه خداى متعال در علم باين حقائق مستقل است و كسى جز او اين حقائق را نخواهد دانست مگر باذن او و تعليم او.

نظير علم غيب كه بموجب آيات بسيارى اختصاص

قرآن در اسلام، ص: 67

بخداى متعال دارد و در آيه اى كسان پسنديده اش استثنا شده اند «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» سوره جن آيه 27 و از مجموع كلام نتيجه گرفته شده كه علم غيب بنحو استقلال اختصاص بخدا دارد و

جز او كسى را نشايد مگر باذن او.

آرى مطهرون بدلالت اين آيات بحقيقت قرآن مس ميكنند و بانضمام آيه كريمه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» سوره احزاب آيه 33 كه بموجب اخبار متواتره در حق اهل بيت پيغمبر (ص) نازل شده است پيغمبر اكرم (ص) و خاندان رسالت (ع) از پاك شدگان و بتأويل قرآن عالمند.

يج- قرآن مجيد ناسخ و منسوخ دارد.

در ميان آيات احكام كه در قرآن است آياتى هست كه پس از نزول جاى حكم آياتى را كه قبلا نازل شده و مورد عمل بوده اند گرفته بزمان اعتبار حكم قبلى خاتمه ميدهد، آيات قبلى منسوخ و آيات بعدى كه در حكم خود حكومت بر آنها دارند ناسخ ناميده ميشوند چنانكه در اول بعثت

قرآن در اسلام، ص: 68

مسلمانان دستور داشتند كه با اهل كتاب با مسالمت بسر برند چنانكه ميفرمايد: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» سوره بقره آيه 109 (پس عفو و صفح كنيد- ببخشيد و روى گردانيده ناديده بگيريد- تا امر خدا بيايد) و پس از چندى آيه قتال آمد و بحكم مسالمت خاتمه داد چنانكه ميفرمايد: «قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» سوره توبه آيه 29 (ترجمه: جنگ و قتال كنيد با كسانى كه بخدا و روز قيامت ايمان ندارند و آنچه را خدا و پيغمبر حرام ميكند حرام نميكنند و دين حق را براى خود دين نمى گيرند كه همان اهل كتاب باشند).

البته حقيقت نسخى كه در ميان ما دائر است اينست كه نظر بمصلحتى حكمى را وضع

كرده مورد عمل قرار دهند و پس از چندى بخطا و اشتباه خود پى برده و حكم اولى را الغاء و حكم ديگرى را جايگزين آن سازند و نسخ باين معنى را كه ملازم جهل و خطا است بخداى متعال كه جهل و خطا بساحت پاكش راه ندارد نميشود نسبت داد و چنين حكمى در قرآن مجيد كه در ميان آياتش هيچگونه اختلافى

قرآن در اسلام، ص: 69

نيست وجود ندارد.

بلكه نسخ در قرآن مجيد بيان انتهاء زمان اعتبار حكم منسوخ است باين معنى كه مصلحت جعل و وضع حكم اولى مصلحتى محدود و موقت باشد و طبعا اثرش نيز كه حكم است محدود و موقت در ميآيد و پس از چندى حكم دويمى پيدا شده و خاتمه يافتن مدت اعتبار حكم اولى را اعلام كند و نظر باينكه قرآن مجيد در مدت بيست و سه سال تدريجا نازل شده اشتمالش بچنين احكامى كاملا قابل تصور است.

و البته وضع حكم موقت در جائى كه هنوز مقتضى حكم ثابت تام نيست و پس از تماميت مقتضى تبديل نمودن آن بحكم ثابت اشكالى نخواهد داشت، چنانكه از قرآن مجيد نيز در حكمت نسخ همان معنى استفاده ميشود.

خداى متعال ميفرمايد: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ» سوره نحل آيه 102 (ترجمه:

و وقتى كه آيه اى را بجاى آيه اى گذاشته تبديل كرديم در

قرآن در اسلام، ص: 70

حالى كه خدا بآنچه نازل مى كند داناتر است ميگويند افترا بسته اى بلكه بيشترشان نمى فهمند بگو آنرا

روح القدس بحق از خداى تو نازل كرده است براى اينكه كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت تر بكند و هدايت و بشارت باشد براى آنانكه تسليم امر خدا هستند).

يد- جرى و انطباق در قرآن مجيد

نظر باينكه قرآن مجيد كتابى است همگانى و هميشگى در غايب مانند حاضر جارى است و به آينده و گذشته مانند حال منطبق ميشود، مثلا آياتى كه در شرائط خاصه اى براى مؤمنين زمان نزول تكاليفى بار مى كنند مؤمنينى كه پس از عصر نزول داراى همان شرائط هستند بى كم و كاست همان تكاليف را دارند و آياتى كه صاحبان صفاتى را ستايش يا سرزنش مى كنند يا مژده ميدهند يا ميترسانند كسانى را كه با آن صفات متصفند در هر زمان و در هر مكان باشند شامل هستند.

بنابر اين هرگز مورد نزول آيه اى مخصص آن آيه نخواهد بود. يعنى آيه اى كه درباره شخصى يا اشخاص معينى

قرآن در اسلام، ص: 71

نازل شده در مورد نزول خود منجمد نشده بهر موردى كه در صفات و خصوصيات با مورد نزول آيه شريك است سرايت خواهد نمود و اين خاصه همان است كه در عرف روايات بنام «جرى» ناميده ميشود.

امام پنجم «1» در روايتى ميفرمايد: و اگر اين طور باشد كه وقتى آيه اى در قومى نازل شد پس از آن همان قوم مردند آن آيه نيز بميرد از قرآن چيزى باقى نمى ماند و ليكن همه قرآن تا آسمانها و زمين هست جارى است و براى هر قوم آيه ايست كه آنرا ميخوانند و از آن بهره نيك يا بد دارند.

و در «2» بعضى از روايات بطن قرآن يعنى انطباق قرآن را به مواردى كه بواسطه تحليل بوجود آمده از قبيل

جرى ميشمارد.

يه- تفسير الفاظ قرآن مجيد و پيدايش و سير آن

تفسير و بيان الفاظ و عبارات قرآن مجيد از عصر نزول شروع شده و شخص پيغمبر اكرم (ص) بتعليم قرآن و بيان

______________________________

(1) تفسير عياشى چاپ قم جزء 1 ص 10.

(2) مصدر سابق جزء 1 ص 11 روايت فضيل از امام پنجم.

قرآن در اسلام، ص: 72

معانى و مقاصد آيات كريمه آن ميپرداخته است چنانكه خدايمتعال ميفرمايد «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» سوره نحل آيه 44 (ترجمه: و نازل كرديم بر تو كتاب را تا براى مردم آنچه را بر ايشان فرو فرستاده شده بيان نمائى).

و ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» سوره جمعه آيه 2 (اوست- خدا است- كه در امى ها پيغمبرى از خودشان بر انگيخت كه آيات او را بر ايشان ميخواند و ايشان را تزكيه ميكند و كتاب و حكمت را به ايشان ياد ميدهد و تعليم ميكند).

و در زمان آنحضرت بامر وى جمعى بقرائت و ضبط و حفظ قرآن اشتغال داشتند كه قراء ناميده ميشدند. و پس از رحلت صحابه آنحضرت و پس از ايشان ساير مسلمانان بتفسير قرآن اشتغال داشتند و تا كنون دارند.

يو- علم تفسير و طبقات مفسرين

[طبقه اول صحابه]

پس از رحلت پيغمبر اكرم (ص) جمعى از صحابه

قرآن در اسلام، ص: 73

مانند ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود و جابر بن عبد اللّه و ابو- سعيد خدرى و عبد اللّه بن زبير و عبد اللّه بن عمر و انس و ابو هريره و ابو موسى و از همه معروفتر عبد اللّه بن عباس بتفسير اشتغال داشتند.

و روش شان در تفسير اين بود كه گاهى آنچه از پيغمبر اكرم

(ص) در معانى آيات قرآنى شنيده بودند در شكل روايت مسند نقل ميكردند. «1» اين احاديث از اول تا آخر قرآن جمعا دويست و چهل و چند حديثند كه سند بسيارى از آنها ضعيف و متن برخى از آنها منكر است و گاهى تفسير آيات را در صورت اظهار نظر بى اينكه به پيغمبر اكرم (ص) اسناد دهند القاء ميكردند.

متأخرين اهل تفسير از اهل سنت اين قسم را نيز جزء روايات نبوى در تفسير ميشمارند، زيرا صحابه علم قرآن را از مقام رسالت آموخته اند و مستبعد است كه خودشان از خود چيزى گفته باشند.

ولى دليلى قاطع بر اين سخن نيست، علاوه باينكه مقدار زيادى ازين قسم رواياتى است كه در اسباب نزول

______________________________

(1) آخر اتقان سيوطى چاپ قاهره (1370 ه-)

قرآن در اسلام، ص: 74

آيات و قصص تاريخى آنها وارد شده و همچنين در ميان اين روايات صحابى بسيارى از سخنان علماء يهود كه مسلمان شده بودند مانند كعب الاحبار و غيره بدون اسناد يافت ميشود.

و همچنين ابن عباس بيشتر اوقات در معنى آيات بشعر تمثل ميكرد چنانكه در روايتى كه از ابن عباس در سؤالات نافع بن ازرق نقل شده در جواب دويست و اندى سؤال با شعار عرب متمثل ميشود، و سيوطى در كتاب «1» اتقان صد و نود سؤال از آنجمله را روايت ميكند و با اينحال رواياتى را كه از مفسرين صحابه رسيده نمى توان روايات نبوى شمرد و اعمال نظر را از صحابه نفى كرد. و مفسرين صحابه را اهل طبقه اول گرفته اند.

طبقه دوم جماعت تابعين هستند

كه شاگردان مفسرين صحابه ميباشند مانند مجاهد «2» و سعيد بن جبير و

______________________________

(1) اتقان ص 120- 133.

(2) مجاهد مفسر

معروف متوفى 100- 103 هجرى (تهذيب الاسماء نووى).

(سعيد بن جبير) مفسر معروف شاگرد ابن عباس كه بدست حجاج سال 94 هجرى شهيد شده است (تهذيب).

قرآن در اسلام، ص: 75

عكرمه و ضحاك و ازين طبقه است حسن بصرى و عطاء بن ابى رباح و عطاء بن ابى مسلم و ابوالعاليه و محمد بن كعب قرظى

______________________________

(عكرمه) مولى و شاگرد ابن عباس و سعيد بن جبير متوفاى سال 102 هجرى (تهذيب).

(ضحاك) از شاگردان عكرمه (لسان الميزان).

(حسن بصرى) زاهد و مفسر معروف متوفاى سال 110 هجرى (تهذيب).

(عطاء بن ابى رباح) فقيه و مفسر مشهور از تلامذه ابن عباس متوفاى سال 115 هجرى (تهذيب).

(عطاء بن أبى مسلم) از بزرگان تابعين از شاگردان ابن جبير و عكرمه متوفاى سال 133 هجرى (تهذيب).

(ابوالعاليه) از ائمه تفسير و بزرگان تابعين در قرن اول هجرى ميزيسته (تهذيب).

(محمد بن كعب قرظى) از مفسرين معروف و از نژاد يهود بنى قريظه بوده در قرن اول هجرى ميزيسته.

(قتاده) اعمى از بزرگان فن تفسير شمرده شده از تلامذه حسن بصرى و عكرمه بوده در سال 117 در گذشته است (تهذيب).

(عطيه) از ابن عباس نقل ميكند (لسان).

(زيد بن اسلم) مولى عمر بن خطاب فقيه و مفسر سال صد و سى و شش هجرى در گذشته است (تهذيب).

(طاوس) يمانى از علماء وقت خود و شاگرد ابن عباس بوده و سنه صد و شش هجرى در گذشته است (تهذيب).

قرآن در اسلام، ص: 76

و قتاده و عطيه و زيد بن اسلم و طاوس يمانى.

طبقه سوم شاگردان طبقه دوم ميباشند

مانند ربيع ابن انس «1» و عبد الرحمن بن زيد بن اسلم و ابو صالح كلبى و نظراء ايشان؛ و طريقه تابعين در تفسير اين بود

كه تفسير آيات را گاهى در شكل روايت از پيغمبر اكرم (ص) يا صحابه نقل ميكردند و گاهى معنى آيه را بى اينكه بكسى اسناد دهند، در صورت اظهار نظر ايراد ميكردند، و متأخرين مفسرين با اين اقوال نيز معامله روايات نبوى نموده آنها را روايات موقوفه «2» ميشمارند و قدماء مفسرين باين دو طبقه اطلاق ميشود.

طبقه چهارم طبقه اولين مؤلفين تفسير است «3»

مانند

______________________________

(1) عبد الرحمن بن زيد پسر زيد بن اسلم و از علماء تفسير معدود است.

(ابو صالح كلبى) نسابه و مفسر در قرن دوم ميزيسته.

(2) روايت موقوفه روايتى است كه مروى عنه در آن ذكر نشده باشد.

(3) (سفيان بن عيينه) مكى از طبقه دوم تابعين و از علماء تفسير است در سال صد و نود و هشت هجرى در گذشته است (تهذيب).

(وكيع بن جراح) كوفى از طبقه دوم تابعين و از مفسرين

قرآن در اسلام، ص: 77

سفيان بن عيينه و وكيع بن جراح و شعبة بن حجاج و عبد بن حميد و غير ايشان و از اين طبقه است ابن جرير «1» طبرى صاحب تفسير معروف.

طريقه اين طبقه نيز اينگونه بود كه اقوال صحابه و تابعين را در صورت روايتهاى معنعن در تأليفات تفسيرى خود وارد ميكردند و از نظر استقلالى خود دارى مينمودند، جز اينكه ابن جرير طبرى در تفسير خود گاهى در ترجيح ميان اقوال اظهار نظر ميكند و طبقات متأخرين ازين طائفه شروع ميشود.

طبقه پنجم

كسانى هستند كه روايات را با حذف اسناد در تأليفات خود درج كردند و بمجرد نقل اقوال

______________________________

است سال صد و نود و هفت هجرى در گذشته (تهذيب).

(شعبة بن الحجاج) بصرى از طبقه دوم تابعين و از معاريف مفسرين است سال صد و شصت هجرى در گذشته (تهذيب) (عبد بن حميد) صاحب تفسير از طبقه دوم تابعين و در قرن دوم ميزيسته.

(1) (ابن جرير طبرى) محمد بن جرير بن يزيد از معاريف علماء اهل سنت و در سال سيصد و ده هجرى در گذشته (لسان الميزان).

قرآن در اسلام، ص: 78

قناعت نمودند.

بعضى «1» از علماء گفته اند كه اختلال نظم تفسير

از همين جا شروع گرديده و اقوال زيادى درين تفاسير بدون مراعات صحت و اعتبار نقل و تشخيص سند بصحابه و تابعين نسبت داده شده و در اثر اين هرج و مرج دخيل بسيارى بوجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است.

ولى كسيكه با دقت در روايات معنعن تفسير تدبر نمايد ترديد نخواهد داشت كه دس و وضع در ميان آنها نيز فراوان است، اقوال متدافع و متناقض بتنها يك صحابى يا تابعى بسيار نسبت داده شده قصص و حكاياتى كه قطعى الكذب است در ميان اين روايات بسيار ديده ميشود اسباب نزول و ناسخ و منسوخى كه با سياق آيات وفق نميدهد يكى دو تا نيست كه قابل اغماض باشد و از اينجا است كه امام احمد بن حنبل (كه خود قبل از پيدايش اين طبقه بود) گفته است:

سه چيز اصل ندارند: مغازى و ملاحم و روايات تفسير، و از امام شافعى نقل شده كه از ابن عباس نزديك بصد حديث فقط ثابت شده است.

______________________________

(1) اتقان سيوطى جزء 2 ص 190.

قرآن در اسلام، ص: 79

طبقه ششم

مفسرينى هستند كه پس از پيدايش علوم مختلفه و نضج آنها در اسلام بوجود آمدند و متخصصين هر علم از راه فن مخصوص خود بتفسير پرداختند: نحوى از راه نحو مانند «1» زجاج و واحدى و ابى حيان كه از راه اعراب آيات بحث نموده اند. بيانى از راه بلاغت و فصاحت مانند زمخشرى «2» در كشاف. متكلم از راه كلام مانند فخر رازى «3» در تفسير كبير، عارف از راه عرفان مانند ابن عربى و عبد الرزاق «4» كاشى در تفاسير خودشان. و اخبارى از راه نقل اخبار

مانند:

______________________________

(1) زجاج از علماى نحو متوفاى 310 هجرى (ريحانه).

(واحدى) نحوى مفسر متوفاى 468 هجرى (ريحانه).

(ابو حيان) اندلسى نحوى و مفسر و قارى سال هفتصد و چهل و پنج در مصر وفات كرده (ريحانه).

(2) زمخشرى يكى از معاريف علماء ادب مؤلف تفسير كشاف متوفاى سال 538 هجرى (كشف الظنون).

(3) امام فخر رازى متكلم و مفسر معروف صاحب تفسير مفاتيح الغيب متوفاى سال 606 هجرى. (كشف الظنون).

(4) (عبد الرزاق كاشى) از معاريف علماء و عرفاى قرن هشتم هجرى در سال 720- 751 هجرى در گذشته (ريحانه).

قرآن در اسلام، ص: 80

ثعلبى «1» در تفسير خود. و فقيه از راه فقه مانند قرطبى «2» در تفسير خود و جمعى نيز تفاسيرى مختلط از علوم متفرقه نوشتند مانند تفسير روح البيان «3» و تفسير روح المعانى «4» و تفسير نيشابورى «5».

خدمت اين طبقه بعالم تفسير اين شد كه فن تفسير را از حالت جمود و ركودى كه در طبقات پنجگانه قبلى داشت بيرون آورده وارد مرحله بحث و نظر نمودند اگر چه كسيكه با نظر انصاف نگاه كند خواهد ديد كه در اغلب بحثهاى تفسيرى اين طبقه نظريات علمى بقرآن تحميل

______________________________

(1) احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى صاحب تفسير ثعلبى متوفاى 426- 427 هجرى (ريحانه).

(2) محمد بن احمد بن ابى بكر قرطبى متوفاى سال 668 هجرى (ريحانه).

(3) تأليف شيخ اسماعيل حقى اسلامبولى متوفاى سال 1137 هجرى (ملحقات كشف الظنون).

(4) تأليف شهاب الدين محمود آلوسى بغدادى متوفاى سال 1270 هجرى (ملحقات كشف الظنون).

(5) بنام غرائب القرآن تأليف نظام الدين حسن قمى نيشابورى متوفاى سال 728 هجرى (ملحقات كشف الظنون).

قرآن در اسلام، ص: 81

شده و خود آيات قرآنى از مضامين

خودشان استنطاق نشده اند.

يز- روش مفسرين شيعه و طبقات شان:

اشاره

طبقاتى كه ذكر شد طبقات مفسرين اهل سنت و جماعت بود و منشاء آن روش خاصى است كه از روز نخست در تفسير گرفته شده و آن معامله روايت نبوى است با اقوال صحابه و تابعين كه اعمال نظر در برابر آن از قبيل اجتهاد در مقابل نص شمرده ميشد، تا اختلال وضع اين روايات و آفتابى شدن تضاد و تناقض و دس و وضع در ميان آنها اجازه اعمال نظر بطبقه ششم مفسرين داد.

ولى روشى كه شيعه در تفسير قرآن اتخاذ نموده است غير اين روش ميباشد و در نتيجه اختلاف روش طبقه بندى مفسرين نيز سيماى ديگرى بخود ميگيرد.

شيعه بنص قرآن مجيد قول پيغمبر اكرم (ص) را در تفسير آيات قرآنى حجت ميداند و براى اقوال صحابه و تابعين مانند ساير مسلمين هيچگونه حجيتى قائل نيست مگر از راه روايت از پيغمبر اكرم (ص) جز اينكه بنص خبر متواتر

قرآن در اسلام، ص: 82

ثقلين قول عترت و اهل بيت را تالى قول پيغمبر اكرم (ص) و مانند آن حجت ميدانند و ازين روى در نقل و اخذ روايات تفسيرى تنها برواياتى كه از پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت عليهم السلام نقل شده اكتفا كرده اند و طبقات خود را بترتيب زيرين بوجود آورده اند.

طبقه اول كسانى كه روايات تفسير را از پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت فرا گرفته اند

و در اصول خود بطور غير مرتب ثبت كرده بروايت آنها پرداخته اند مانند «1» زراره و محمد بن مسلم و معروف و جرير و امثال ايشان.

طبقه دوم اهل تأليفات اولى تفسير

مانند فرات «2» ابن ابراهيم و ابو حمزه ثمالى و عياشى «3» و على بن ابراهيم قمى

______________________________

(1) زراره و محمد بن مسلم هر دو از فقهاى شيعه و خواص اصحاب امام پنجم و ششم اماميه ميباشند و معروف و جرير هر دو از خواص اصحاب امام ششم اند.

(2) فرات بن ابراهيم كوفى صاحب تفسير است (ريحانه) (و ابو حمزه ثمالى) از فقهاى شيعه و از خواص امام چهارم و پنجم اماميه است.

(3) (عياشى) محمد بن مسعود كوفى سمرقندى از اعيان علماء اماميه و در نيمه دوم قرن سوم هجرى ميزيسته (ريحانه).

قرآن در اسلام، ص: 83

و نعمانى صاحب تفسير. شيوه اين طبقه مانند طبقه چهارم از مفسرين اهل سنت اين بود كه روايات مأثوره را كه از طبقه اول اخذ كرده بودند با اسناد در تأليفات خودشان درج ميكردند و از هر گونه اعمال نظر خوددارى مينمودند.

و نظر باينكه زمان دست رسى بائمه اهل بيت (ع) طولانى بود و تقريبا سيصد سال ادامه داشت طبعا اين دو طبقه ترتب زمانى نداشته متداخل بودند و همچنين كسانى كه روايات را با حذف اسناد درج كنند بسيار كم بودند و درين باب بعنوان نمونه تفسير عياشى موجود را بايد نام برد كه يكى از شاگردان عياشى از تأليف عياشى اسناد روايات را اختصارا حذف نموده و نسخه او بجاى نسخه عياشى دائر گشته است.

طبقه سوم طبقه ارباب علوم متفرقه

است مانند

______________________________

(على بن ابراهيم قمى) از مشايخ حديث اماميه و در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم ميزيسته است (ريحانه).

(نعمانى) محمد بن ابراهيم نعمانى از اعيان علماء اماميه و از تلامذه كلينى است و در اوائل قرن چهارم هجرى ميزيسته (ريحانه).

قرآن در اسلام، ص:

84

سيد رضى «1» در تفسير ادبى خود و شيخ طوسى «2» در تفسير كلامى خود كه تفسير تبيان است و صدر المتألهين «3» شيرازى در تفاسير فلسفى خود و ميبدى گونابادى در تفسير عرفانى خود و شيخ عبد على حويزى «4» و سيد هاشم بحرانى و فيض كاشانى در تفسير نور الثقلين و برهان و صافى و كسانى ميان عده از

______________________________

(1) سيد رضى از اعيان فقهاء اماميه و در شعر و ادب سرآمد اهل عصر خود بوده و نهج البلاغه از تأليفات اوست در سال چهارصد و چهار يا شش هجرى در گذشته (ريحانه).

(2) شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسى كه از اكابر علماء اماميه و كتاب تهذيب و كتاب استبصار كه دو اصل از چهار اصل حديث اماميه ميباشند تأليف اوست در سال چهارصد و شصت هجرى در گذشته (ريحانه).

(3) صدر المتألهين محمد بن ابراهيم شيرازى فيلسوف نامى متوفاى هزار و پنجاه هجرى مؤلف كتاب اسرار الايات و مجموعه تفاسير (روضات و ريحانه).

ميبدى و گونابادى و سيد هاشم بحرانى صاحب برهان در 4 مجلد متوفاى سال 1107 هجرى و فيض كاشانى آخوند ملا محسن مؤلف تفسير صافى واصفى متوفاى 1091 هجرى (ريحانه).

(4) شيخ عبد على حويزى شيرازى صاحب تفسير نور الثقلين در 5 مجلد متوفى سال 1112 هجرى (ريحانه).

قرآن در اسلام، ص: 85

علوم در تفاسيرشان جمع كرده اند مانند شيخ طبرسى «1» در تفسير مجمع البيان كه از راههاى مختلف لغت و نحو و قرائت و كلام و حديث بحث ميكند.

يح- قرآن خود چگونه تفسير ميپذيرد؟

پاسخ اين پرسش از فصول گذشته پيداست زيرا:

از جانبى قرآن مجيد كتابى است همگانى و هميشگى و همه را مورد خطاب قرار

داده بمقاصد خود ارشاد و هدايت ميكند و نيز با همه بمقام تحدى و احتجاج ميآيد و خود را نور و روشن كننده و بيان كننده همه چيز معرفى ميكند و البته چنين چيزى در روشن شدن خود نبايد نيازمند ديگران باشد.

و نيز در مقام احتجاج باينكه كلام بشر نيست ميگويد «2» قرآن كلام يكنواختى است كه هيچگونه اختلافى در آن نيست و هر گونه اختلافى كه بنظر ميرسد بواسطه تدبر در

______________________________

(1) فضل بن حسن طبرسى از اعيان علماء اماميه صاحب تفسير مجمع البيان در ده جلد متوفاى 548 هجرى (ريحانه).

(2) سوره نساء آيه 82.

قرآن در اسلام، ص: 86

خود قرآن حل ميشود و اگر كلام خدا نبود اين طور نبود.

و اگر چنين كلامى در روشن شدن مقاصد خود حاجت بچيزى ديگر يا كس ديگر داشت اين حجت تمام نبود.

زيرا اگر مخالفى مورد اختلافى پيدا كند كه از راه دلالت لفظى خود قرآن حل نشود از هر راه ديگرى غير لفظ حل شود مانند اينكه ارجاع به پيغمبر اكرم (ص) شود و وى بدون شاهدى از لفظ قرآن بفرمايد مراد آيه چنين و چنان است البته مخالفى كه معتقد بعصمت و صدق آنحضرت نيست اقناع نخواهد شد و بعبارت ديگر بيان و رفع اختلاف پيغمبر اكرم (ص) مثلا بدون شاهد لفظى از قرآن تنها بدرد كسى ميخورد كه بنبوت و عصمت آنحضرت ايمان داشته باشد و روى سخن و طرف احتجاج در آيه «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» با مخالفين دعوت و كسانى است كه ايمان بنبوت و عصمت آنحضرت ندارند. و قول خود آنحضرت

بى شاهد قرآنى مسلم آنان نمى باشد.

و از طرف ديگر خود قرآن ببيان و تفسير پيغمبر اكرم (ص) و پيغمبر اكرم ببيان و تفسير اهل بيت خود حجيت

قرآن در اسلام، ص: 87

ميدهد.

نتيجه اين دو مقدمه اينست كه در قرآن مجيد برخى از آيات با برخى ديگر تفسير شود و موقعيت پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت او در برابر قرآن موقعيت معلمين معصومى باشد كه در تعليم خود هرگز خطا نكنند و قهرا تفسيرى كه آنان كنند با تفسيرى كه واقعا از انضمام آيات بهمديگر بدست ميآيد مخالف نخواهد بود.

يط- نتيجه بحث:

نتيجه اى كه از فصل گذشته گرفته ميشود اينست كه تفسير واقعى قرآن تفسيرى است كه از تدبر در آيات و استمداد در آيه بآيات مربوطه ديگر بدست آيد.

بعبارت ديگر در تفسير آيات قرآنى يكى از سه راه را در پيش داريم:

1- تفسير آيه به تنهائى با مقدمات علمى و غير علمى كه در نزد خود داريم.

2- تفسير آيه بمعونه روايتى كه در ذيل آيه از معصوم رسيده.

قرآن در اسلام، ص: 88

3- تفسير آيه با استمداد از تدبر و استنطاق معنى آيه از مجموع آيات مربوطه و استفاده از روايت در مورد امكان.

طريق سوم همان روشى است كه در فصل گذشته استنتاج كرديم و آن روشى است كه پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت او در تعليمات خود بآن اشاره فرمودند چنانكه پيغمبر اكرم (ص) فرمايد «و انما نزل ليصدق بعضه بعضا» و امير المؤمنين فرمايد: «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض».

و از بيان گذشته روشن است كه اين طريقه غير از طريقه ايست كه در حديث نبوى معروف «من فسر القرآن برأيه فليتبوء مقعده

من النار» (ترجمه: هر كه قرآن را برأى و نظر خود تفسير كند جاى خود را در آتش درست كند) از آن نهى شده است زيرا در اين روش قرآن با قرآن تفسير ميشود نه با رأى تفسير كننده.

طريق اول، قابل اعتماد نيست و در حقيقت از قبيل تفسير برأى ميباشد مگر در جائى كه با طريق سوم توافق كند.

قرآن در اسلام، ص: 89

طريق دوم، روشى است كه علماء تفسير در صدر اسلام داشتند و قرنها رايج و مورد عمل بود (چنانكه در فصلهاى گذشته مذكور شد) و تاكنون نيز در ميان اخباريين اهل سنت و شيعه معمول به ميباشد.

طريقه ايست محدود در برابر نياز نامحدود زيرا ما در ذيل ششهزار و چند صد آيه قرآنى صدها و هزارها سؤالات علمى و غير علمى داريم پاسخ اين سؤالات و حل اين معضلات و مشكلات را از كجا بايد دريافت نمود؟

آيا بروايات بايد مراجعه نمود؟ در صورتيكه آنچه نام روايت نبوى ميشود بر آن گذاشت از طرق اهل سنت و جماعت بدويست و پنجاه حديث نميرسد گذشته از اينكه بسيارى از آنها ضعيف و برخى از آنها منكر ميباشند و اگر روايات اهل بيت را كه از طرق شيعه رسيده در نظر آوريم درست است بهزارها ميرسد و در ميان آنها مقدار معتنابهى احاديث قابل اعتماد يافت ميشود ولى در هر حال در برابر سؤالات نامحدود كفايت نميكند، گذشته از اينكه بسيارى از آيات قرآنى هست كه در ذيل آن از طريق عامه و خاصه حديث وارد نشده است.

قرآن در اسلام، ص: 90

يا در اين مشكلات به آيات مناسبه بايد برگشت كه در اين طريقه

ممنوع است؟

يا اصلا از بحث خوددارى كرد و نياز علمى را ناديده انگاشت؟ در اين صورت آيه «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» سوره نحل آيه 89 با دلالت روشن تر از آفتاب خود چه معنى خواهد داشت؟ و جمله «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» سوره نساء آيه 82 و سوره محمد آيه 24 و آيه «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» سوره ص آيه 29 (ترجمه: كتابى است مبارك كه بر تو نازل كرديم براى اينكه آياتش را تدبر كنند و ارباب عقول متذكر شوند) و آيه «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ» سوره مؤمنون آيه 67 (ترجمه: آيا اين سخن را تدبر نكرده اند يا بسوى ايشان چيزى (تازه) آمده كه بسوى پدران گذشته شان نيامده بوده) چه مفهومى خواهد داشت؟

و احاديث مسلمه اى كه از پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت (ع) رسيده و بمردم توصيه و تأكيد نموده كه در مشكلات و فتن بقرآن مجيد مراجعه نمايند «1» چه اثرى خواهد بخشيد؟

______________________________

(1) باول تفسير عياشى و تفسير صافى و برهان و بحار مراجعه شود.

قرآن در اسلام، ص: 91

اساسا بنابر اين طريقه مسئله تدبر در قرآن كه بمقتضاى آيات كثيره يك وظيفه عمومى است مورد ندارد.

و همچنين از طرق عامه در حديث پيغمبر اكرم (ص) و از طرق خاصه در اخبار متواتره «1» از پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت (ع) عرض اخبار به كتاب اللّه وظيفه قرار داده شده، بموجب اين اخبار، حديث بايد به كتاب خدا عرض شود اگر موافق كتاب باشد بآن اخذ و عمل شود و اگر مخالف باشد طرح

گردد.

بديهى است مضمون اين اخبار وقتى درست خواهد بود كه آيه قرآنى بمدلول خود دلالت داشته باشد و محصل مدلول آن- كه تفسير آيه است- داراى اعتبار باشد و اگر بنا شود كه محصل مدلول آيه- تفسير- را خبر تشخيص دهد عرض خبر بكتاب معنى محصلى نخواهد داشت.

اين اخبار بهترين گواه است بر اينكه آيات قرآن مجيد هم مانند ساير كلام دلالت بر معنى دارند و هم دلالت آنها با قطع نظر از روايت و مستقلا حجت است.

پس آنچه از بحثهاى گذشته روشن شد اين است كه

______________________________

(1) بحار ج 1 ص 137 باب اختلاف اخبار.

قرآن در اسلام، ص: 92

وظيفه مفسر اين است كه به احاديث پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت (ع) كه در تفسير قرآن وارد شده مرور و غور كرده بروش ايشان آشنا شود پس از آن طبق دستورى كه از كتاب و سنت استفاده شد بتفسير قرآن پردازد و از رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده بآنچه موافق مضمون آيه است اخذ نمايد.

ك- نمونه اى از تفسير قرآن با قرآن

اشاره

خداوند متعال در چندين جا از كلام خود ميفرمايد:

«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ» سوره زمر آيه 62 (ترجمه: آفريننده هر چيز- هر چه كلمه شى ء بر آن اطلاق ميشود جز خدا- خدا است) اين مضمون در چهار جا از قرآن مكرر شده، و بموجب آن هر چه در جهان آفرينش فرض شود آفريده خدا است و هستى آن ازوست.

البته نبايد ازين نكته غفلت كرد كه قرآن در صدها آيه عليت و معلوليت را تصديق ميكند و فعل هر فاعلى را بخود آن فاعل نيز نسبت ميدهد آثار اشيا را مانند سوزانيدن آتش و رويانيدن زمين و بارانيدن

آسمان از آن آنها ميداند

قرآن در اسلام، ص: 93

افعال اختياريه انسان را بپاى خود انسان مينويسد.

و در نتيجه كننده هر كار همانا صاحب آن كار است ولى هستى بخش و وجود دهنده كار و صاحب كار خدا است و بس.

و پس از اين تعميم كه بآفرينش داد ميفرمايد: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» سوره الم سجده آيه 7 (ترجمه: خدائى كه هر آنچه آفريد زيبا قرار داد) بموجب انضمام اين آيه بآيه گذشته زيبايى با آفرينش دوش بدوش هم پيش ميروند و هر چه در جهان هستى داراى هستى است داراى زيبائى است و جز زيبائى صفتى ندارد.

و نيز نبايد ازين نكته غفلت داشت كه قرآن در آيات بسيارى خير در مقابل شر و نفع در مقابل ضرر و همچنين نيك در برابر بد و زيبا در برابر زشت را تصديق ميكند و بسيارى از كارها و كردارها و پديده ها را بد و زشت ميشمارد ولى چيزى كه هست اينهمه بديها و زشتيها و ناگواريها از راه نسبت و مقايسه پيدا ميشود و وجود قياسى و نسبى دارند نه نفسى.

مثلا مار و كژدم بد هستند ولى نسبت بانسان و حيواناتى كه از نيش آنها متضررند نه نسبت بسنگ و خاك.

قرآن در اسلام، ص: 94

مزه تلخ و بوى مردار منفورند ولى نسبت بذائقه و شامه انسان نه نسبت بهمه. پاره اى از رفتارها و كردارها زشت هستند ولى نسبت بنظام اجتماعى انسان نه در هر نظامى و نه با قطع نظر از نظام اجتماع.

آرى اگر از نسبت و مقايسه دمى صرف نظر شود دست بروى هر چه گذاشته شود جز اندامى زيبا و هستى حيرت-

بخش و خيره كننده اى بچشم نخواهد خورد و جلوه زيبائى جهان هستى از توانائى وصف و بيان بيرون است زيرا خود وصف و بيان از زيبايان جهان هستى ميباشد.

در حقيقت آيه شريفه نامبرده ميخواهد روى مردم را از زشت و زيباى قياسى و نسبى برگردانيده متوجه زيبائى مطلق نمايد و افهام را با نظر كلى و عمومى مجهز سازد.

پس از دريافت اين تعليم بصدها آيات قرآنى برميخوريم كه با بيانات گوناگون موجودات جهان هستى را تنها تنها و دسته دسته و گروه گروه و نظامهاى جزئى و كلى را كه در آنها حكومت ميكند آيه و علامت خدايتعالى معرفى ميكند و آنها را از هر جهت كه فرض شوند (درست تأمل شود) نشان دهنده خدايمتعال ميشمارد.

قرآن در اسلام، ص: 95

ما از اين بيانات با عطف نظر بدو آيه گذشته مى فهميم كه اين زيبائى بهت آور كه سراسر جهان هستى را از دو سوى گرفته همانا زيبائى ساحت كبريائى است كه از راه آيات آسمانى و زمينى مشاهده ميشود و هر يك از اجزاء جهان دريچه ايست كه بخشى از فضاى دلنشين و نامتناهى بيرون از خود را ارائه ميدهد و هيچكدام از خود چيزى ندارد.

و ازين روى قرآن كريم در آيات ديگرى هر جمال و كمال را از آن ساحت كبريا ميشمارد چنانكه ميفرمايد:

«هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» سوره مؤمن آيه 65 (ترجمه: اوست زنده خدائى جز او نيست) «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» سوره بقره آيه 165 (ترجمه: اينكه همه قوه و نيرو از آن خدا است) «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» سوره نساء آيه 139 (ترجمه: بدرستى همه عزت از آن خدا است).

«وَ هُوَ

الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ» «وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» سوره طه آيه 8 (ترجمه: خدا جز او خدائى نيست هر نامى كه نيكوتر است از آن اوست) بمقتضاى اين آيات همه زيبائيهائى كه در جهان هستى جلوه گر است

قرآن در اسلام، ص: 96

حقيقت آن از آن ساحت كبريا ميباشد و براى ديگران چيزى جز مجاز و عاريت باقى نمى ماند.

در تأكيد اين بيان قرآن مجيد با بيانى ديگر توضيح ميدهد كه جمال و كمال در هر يك از آفريده هاى جهان محدود و متناهى است و نامحدود و نامتناهى آن پيش خدا است:

«إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» سوره قمر آيه 49 (ترجمه: ما هر چيز را همراه اندازه اى آفريديم) «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» سوره حجر آيه 21 (ترجمه:

هيچ چيزى نيست مگر اينكه نزد ما خزينه هائى دارد و آنرا پائين نميفرستيم مگر باندازه اى معين و شناخته شده).

انسان با پذيرفتن اين حقيقت قرآنى دفعة خود را در برابر يك جمال و كمال نامتناهى خواهد ديد كه از هر سو بوى احاطه داشته هيچ خلائى در مقابل آن وجود ندارد و هر جمال و كمال را حتى خود را كه يكى از آن آيات ميباشد بدست فراموشى سپرده مجذوب و دلباخته خواهد گرديد چنانكه ميفرمايد: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» سوره بقره آيه 165 (ترجمه: كسانى كه ايمان آوردند بخدا بيشتر از هر چيز مهر دارند).

قرآن در اسلام، ص: 97

و اينجا است كه چنانكه لازمه و خاصه مهر و محبت است استقلال و اراده خود را تسليم خداى متعال نموده و زير سرپرستى مطلق

وى ميرود و تحت ولايت خدا قرار ميگيرد چنانكه ميفرمايد:

«وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» سوره آل عمران آيه 68 (ترجمه:

خدا سرپرست مؤمنين است) و خداى متعال نيز چنانكه وعده فرموده خود متصدى اداره و رهبرى وى ميشود: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» سوره بقره آيه 257 (خدا سرپرست مؤمنين است ايشان را از تاريكيها بسوى روشنائى خارج ميكند).

و به موجب آيه كريمه: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» سوره انعام آيه 122 (ترجمه: و آيا كسيكه مرده بود ما او را زنده كرديم و براى او نورى قرار داديم كه با آن- در روشنائى آن- در ميان مردم راه ميرود) و آيه: «أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» سوره مجادله آيه 22 (ترجمه: آنان خدا در دلهاى ايشان ايمان را ثابت كرده و ايشان را با روحى از پيش خود- يا از ايمان- مؤيد نموده است) روحى ديگر

قرآن در اسلام، ص: 98

و حيات ديگرى ميبخشد و نورى- درك ويژه واقع بينى- براى او قرار ميدهد كه مسير زندگى سعادتمندانه را در جامعه تشخيص ميدهد.

و در آيه ديگر راه تحصيل اين نور را توضيح ميدهد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» سوره حديد آيه 28 (ترجمه: اى كسانيكه ايمان آورديد، پرهيز كارى كنيد و به پيغمبر او ايمان بياوريد تا خداوند از رحمت خود دو برابر بشما بدهد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن راه رويد).

و ايمان به پيغمبر اكرم (ص) را در آيات ديگرى

بتسليم و اتباع وى تفسير فرموده چنانكه ميفرمايد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» سوره آل عمران آيه 31 (ترجمه: بگو اگر خدا را دوست ميداريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد) و زمينه پيروى را در آيه ديگر توضيح ميدهد: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ- بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ»

قرآن در اسلام، ص: 99

سوره اعراف آيه 157 (ترجمه: كسانيكه پيروى ميكنند از پيغامبرى كه نبى امى است كسيكه او را در تورات و انجيل نوشته شده مييابند- در تورات و انجيل ذكر شده- ايشان را بمعروف امر ميكند و از منكر نهى ميكند و چيزهاى پاك را براى ايشان حلال و چيزهاى پليد را بر ايشان حرام ميكند، و از ايشان سختى و هر گونه زنجيرهائى كه داشتند وضع ميكند- آزادى ميبخشد-) و روشن تر ازين بيان زمينه پيروى را در آيه ديگر كه هم مفسر اين آيه است توضيح ميدهد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» سوره روم آيه 30 (ترجمه: روى خود را استوار نگه دار براى دين در حال اعتدال- در دين با اعتدال ثابت قدم باش- همان آفرينش خدا كه مردم را بر آن آفريده آفرينش خدا تبديل و تغيير ندارد آنست دينى كه ميتواند- جامعه بشرى را- اداره نمايد).

بمقتضاى اين آيه برنامه كامل اسلام خواسته هاى آفرينش و بعبارت ديگر شرايع و قوانينى است كه فطرت و

خلقت انسان بسوى آنها انسان را هدايت ميكند (زندگى

قرآن در اسلام، ص: 100

بى آلايش يك انسان طبيعى) چنانكه در جاى ديگر ميفرمايد:

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (ترجمه آيه گذشته).

قرآن تنها كتاب آسمانى است كه اولا زندگى سعادتمندانه انسانى را با طرز زندگى بى آلايش و پاك انسان فطرى (طبيعى) مساوى ميداند و ثانيا بر خلاف بيشتر يا همه روشها كه برنامه خدا پرستى انسان را از برنامه زندگى تفكيك مى كنند برنامه دينى را همان برنامه زندگى قرار داده در همه شؤون فردى و اجتماعى انسان مداخله نموده دستوراتى مطابق واقع بينى (جهان بينى- خدا شناسى) صادر ميكند و در حقيقت افراد را بجهان و جهان را بافراد مى سپارد و هر دو را بخدا.

قرآن كريم آثار و خواص زيادى صورى و معنوى براى مردان خدا و اولياء حق در زمينه يقينى كه دارند ذكر ميكند كه اين فصل گنجايش شرح و تفصيل آنها را ندارد.

كا- معنى حجيت بيان پيغمبر (ص) و ائمه (ع)

بدلالت خود قرآن مجيد بيان پيغمبر اكرم (ص) و

قرآن در اسلام، ص: 101

اهل بيت گرامش- چنان كه در فصول سابقه گذشت- در تفسير آيات قرآنى حجيت دارد.

اين حجيّت در مورد قول شفاهى و صريح پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت و همچنين در اخبار قطعية الصدور كه بيان ايشان را حكايت ميكند روشن است.

ولى خبر غير قطعى كه در اصطلاح خبر واحد ناميده ميشود و حجيّت آن در ميان مسلمين مورد خلاف است منوط بنظر كسى است كه بتفسير ميپردازد، در ميان اهل سنت نوعا بخبر واحد كه در اصطلاح صحيح ناميده ميشود مطلقا عمل

ميكنند و در ميان شيعه آنچه اكنون در علم اصول تقريبا مسلم است اينست كه خبر واحد موثوق الصدور در احكام شرعيه حجت است و در غير آنها اعتبار ندارد براى تحقيق مسئله بعلم اصول بايد مراجعه كرد.

قرآن در اسلام، ص: 102

تذكر:

بنابر اينكه معنى تفسير محصل مدلول آيه ميباشد بحثى را بحث تفسيرى ميتوان گفت كه در محصل معنى آيه تأثير داشته باشد اما بحثهائى كه در محصل معنى آيه تأثير ندارند مانند برخى بحثهاى لغوى و قرائتى و بديعى، اين نوع بحثها تفسير قرآن نيست.

قرآن در اسلام، ص: 103

بخش سوم وحى قرآن مجيد

اشاره

الف- اعتقاد عمومى مسلمانان در وحى قرآن.

ب- نظر نويسندگان امروز درباره وحى و نبوت. قرآن در اسلام 103 بخش سوم وحى قرآن مجيد

قرآن مجيد در اين باره چه ميگويد؟

1- سخن خدا.

2- جبريل و روح امين.

3- ملائكه و شياطين.

4- نداى وجدان.

5- در اطراف توجيه دوم.

د- قرآن خود در معنى وحى و نبوت چه ميگويد؟

قرآن در اسلام، ص: 104

1- هدايت عمومى و هدايت انسان.

2- امتياز انسان در پيمودن راه زندگى.

3- نوع انسان بچه معنى اجتماعى است؟

4- بروز اختلاف و لزوم قانون.

5- در هدايت انسان بسوى قانون عقل كفايت نميكند.

6- تنها راه براى هدايت انسان راه وحى است.

7- اشكال و جواب.

8- راه وحى از خطا مصون است.

9- حقيقت وحى براى ما مجهول است.

10- كيفيت وحى قرآن مجيد.

الف- اعتقاد عمومى مسلمانان در وحى قرآن:

قرآن مجيد بيشتر از هر كتاب مقدس ديگر مانند توراة و انجيل از مسئله وحى آسمانى و فرستنده وحى و آورنده وحى ياد كرده و حتى از كيفيّت وحى سخن گفته است.

عقيده عمومى مسلمين- كه البته ريشه آن همان ظواهر لفظى قرآن است- درباره وحى قرآن اينست كه

قرآن در اسلام، ص: 105

قرآن مجيد بلفظ خود سخن خدا است كه بوسيله يكى از مقربين ملائكه كه موجوداتى آسمانى هستند به پيغمبر اكرم فرستاده شده است.

نام اين ملك- فرشته- جبريل و روح امين است، سخن خدا را تدريجا در مدت بيست و سه سال به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله رسانيده و بموجب آن بآنحضرت مأموريت داده شده كه لفظ آيات آنرا بمردم بخواند و مضامين آنها را بفهماند و بسوى معارف اعتقادى و مقررات اجتماعى و قوانين مدنى و وظائف فردى كه قرآن بيان ميكند دعوت كند.

نام اين

مأموريت خدائى رسالت و پيغامبرى است، پيغمبر اكرم (ص) بى اينكه كمترين دخل و تصرفى در مواد دعوت كند و از پيش خود چيزى بر آنها بيفزايد يا بكاهد يا پس و پيش كند رسالت خود را انجام داده است.

ب- نظر نويسندگان امروز درباره وحى و نبوت:

غالب نويسندگان امروز كه در اديان و مذاهب بكنجكاوى ميپردازند نظرشان در توجيه و تقرير وحى و

قرآن در اسلام، ص: 106

نبوت قرآن اينست كه:

پيغمبر اكرم (ص) يك نابغه اجتماعى بوده كه براى نجات جامعه انسانى از پرتگاه انحطاط و توحش و استقرارشان در مهد مدنيت و آزادى قيام كرده و بسوى افكار پاك خود كه در صورت يك دين جامع و كامل تنظيم كرده بود دعوت نموده است.

ميگويند وى داراى روحى پاك و همتى بلند بود و در يك محيط تاريك و تيره اى زندگى ميكرد كه جز زورگوئى و ياوه سرائى و هرج و مرج چيزى در آن حكومت نميكرد و جز خودخواهى و دزدى و غارتگرى و هر گونه توحش بچشم نميخورد.

پيوسته از مشاهده اين اوضاع ناگوار رنج ميبرد و گاهى كه كارد باستخوانش ميرسيد از مردم كناره گيرى نموده در غارى كه در كمر يكى از كوههاى تهامه بود روزى چند خلوت ميكرد و بآسمان و ستارگان درخشان آن و زمين و كوه و دريا و صحرا و اينهمه وسائل گرانبهائى كه دستگاه آفرينش در اختيار انسان گذاشته است خيره ميشد و از اينهمه غفلت و نادانى كه دامنگير انسان شده و زندگى

قرآن در اسلام، ص: 107

پر ارج وى را كه سراپا خوشبختى و كامرانى است بزندگى پست درندگان و چرندگان تبديل نموده افسوس ميخورد.

پيغمبر اكرم (ص) تا حدود چهل سالگى آن درك

را داشت و اين رنج را ميبرد تا در سن چهل سالگى موفق شد طرحى بريزد كه بشر را از آن وضع اسفناك كه مظهرش سرگشتگى و لگام گسيختگى و خود خواهى و بى بند و بارى بود نجات بخشد و آن آيين اسلام بود كه راقى ترين رژيم مناسب مزاج وقت بود.

پيغمبر اكرم (ص) افكار پاك خود را سخن خدا و وحى الهى فرض ميكرد كه خدايمتعال از راه نهاد پاكش با وى بگفتگو پرداخته است و روان پاك و خير خواه خود را، كه اين افكار از آن تراوش كرده در قلب آرامش مستقر ميشد، روح امين و جبريل و فرشته وحى ناميد و بطور كلى قوائى را كه در جهان طبيعت بسوى خير و هر گونه خوشبختى دعوت ميكنند ملائكه و فرشتگان و قوائى را كه بسوى شر و هر گونه بدبختى ميخوانند شياطين و جن خواند و وظيفه خود را كه بمقتضاى نداى وجدان عهده دار قيام و دعوت ميشد نبوت و رسالت نام گذاشت.

قرآن در اسلام، ص: 108

البته اين توجيه از آن كسانى است كه براى جهان هستى خدائى اثبات ميكنند و از روى انصاف براى نظام دينى اسلام ارزشى قائلند اما كسانيكه آفريدگارى براى جهان معتقد نيستند سازمان نبوت و وحى و تكاليف آسمانى و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ را سياست دينى و در حقيقت از باب دروغ مصلحت آميز ميدانند.

ميگويند پيغمبران مردان اصلاح طلبى بودند و مقرراتى براى اصلاح جامعه بشرى در شكل دين آوردند و چون مردم اعصار گذشته تاريك و غرق جهالت و خرافه پرست بودند پيغمبران نظم دينى را در سايه يك سلسله

اعتقادات خرافى از مبدء و معاد نگهداشتند.

ج- قرآن مجيد در اين باره چه ميگويد؟

اشاره

كسانيكه دستگاه وحى و نبوت را با بيان گذشته اولى توجيه ميكنند دانشمندانى هستند كه بواسطه اشتغال و انس بعلوم مادى و طبيعى همه چيز جهان هستى را در انحصار قوانين طبيعت ميدانند و آخرين ريشه حوادث را نيز همان طبيعت فرض مينمايند و از اينروى قهرا اديان

قرآن در اسلام، ص: 109

آسمانى را پديده هاى اجتماعى خواهند دانست و با ميزانى كه از ساير پديده هاى اجتماعى بدست آمده خواهند سنجيد چنانكه اگر يكى از نوابغ اجتماعى مانند كورش و داريوش و اسكندر خود را بر انگيخته خدا و كار خود را مأموريت آسمانى و تصميمات خود را فرمانهاى خدائى معرفى كند، توجيهى جز آنچه در فصل سابق گذشت نخواهد داشت.

ما فعلا در صدد اثبات جهان ماوراء الطبيعه نيستيم و نيز باين دانشمندان نميگوئيم كه هر علمى تنها در اطراف موضوع خود ميتواند نظر دهد و علوم مادى كه از خواص و آثار ماده بحث ميكنند اثباتا و نفيا حق مداخله در ماوراء ماده ندارند.

آنچه ميگوئيم اينست كه توجيه سابق هر چه باشد بايد با بيانات قرآن مجيد كه سند نبوت پيغمبر اكرم است و ريشه اصلى همه اين سخنان در آنست وفق دهد و تطبيق پذيرد ولى صريح قرآن بر خلاف اين توجيه دلالت دارد و اينك ما يكى يكى از اجزاء اين توجيه را با آيات قرآنى مى سنجيم:

قرآن در اسلام، ص: 110

1- سخن خدا

طبق توجيه گذشته پيغمبر اكرم (ص) افكار پاكى كه بذهنش خطور ميكرد سخن خدا ناميده و معنى اش اينست كه اين رشته افكار مانند افكار ديگرش از آن خودش و تراوش مغز خودش بود ولى اين افكار ويژه براى اينكه پاك و

مقدس بود بخدا نسبت داده شد و بالاخره اين افكار نسبت طبيعى به پيغمبر اكرم (ص) نسبت تشريفى بخدا دارند ولى قرآن مجيد صريحا و جدا در آيات تحدى و نسبت خود را بلفظه از پيغمبر اكرم (ص) و از هر بشر ديگر بكلى نفى ميكند، ميگويد «1» اگر سخن سخن بشر است سخنى همانند آن در هر بابى كه قرآن سخن گفته از معارف اعتقادى و اخلاق و احكام و قصص و حكمت و موعظت بياورند و در اين باره از هر جائى كه ميخواهند استعانت و استمداد جويند وقتيكه نتوانستند بدانند كه سخن خدا است نه سخن بشر و اگر جن و انس «2» دست بهم داده براى اينكار قيام كنند نخواهند توانست نظير قرآن را بياورند.

______________________________

(1) سوره يونس آيه 38 سوره هود آيه 13.

(2) سوره اسرى آيه 88.

قرآن در اسلام، ص: 111

ميگويد «1» اگر ميگوئيد قرآن سخن محمد است از كسى ديگر كه در مشخصات زندگى مانند او است: يتيم، تربيت نديده درس نخوانده، نوشتن ياد نگرفته، در محيط تاريكى مانند محيط جاهليت بزرگ شده مانند اين كتاب يا سوره اى از سوره هاى آنرا بياوريد.

ميگويد «2» چرا در آيات قرآنى كه در مدت بيست و سه سال نزول هيچگونه تغيير و اختلافى در اسلوب بيان و لفظ و معناى خود پيدا نكرده درست تدبر نمى كنند و اگر سخن بشر نه سخن خدا بود قطعا محكوم نظام طبيعت ميشد و تحول و تغيير و اختلاف در آن پديد ميآمد.

بديهى است كه اين بيانات با نسبت تشريفى سازگار نيست و قرآن را تنها كلام خدا معرفى ميكند.

گذشته از اين قرآن مجيد در صدها آيه

معجزاتى خارق عادت كه با نظام عادى طبيعت قابل توجيه نيست اثبات ميكند كه پيغمبران بواسطه آنها نبوت خود را اثبات ميكرده اند و اگر نبوت همان نداى وجدان و وحى آسمانى

______________________________

(1) سوره بقره آيه 23.

(2) سوره نساء آيه 82.

قرآن در اسلام، ص: 112

بمعنى افكار پاك بشرى بود اقامه حجت و استمداد از معجزه معنائى نداشت.

برخى از نويسندگان اين معجزات صريحه را با يك وجوه خنده دارى تأويل ميكنند ولى هر خواننده اى بتوجيهات شان مراجعه نمايد ترديد نخواهد داشت كه مدلول قرآن مجيد غير از آنست كه اين دانشمندان ميگويند.

منظور ما در اينجا اثبات امكان تحقق معجزه و خارق عادت يا اثبات صحت نقل قرآن نيست بلكه مطلوب اينست كه قرآن براى انبياء گذشته مانند صالح و ابراهيم و موسى و عيسى صريحا معجزاتى اثبات ميكند و اين قصه هائى كه حكايت ميكند جز خرق عادت محملى ندارد. و البته براى اثبات نداى وجدان اقامه معجزات لزوم ندارد.

2- روح امين و جبريل

طبق توجيه گذشته پيغمبر اكرم (ص) روان پاك خود را كه در مصلحت بينى و خير انديشى فرو گذارى نميكرد روح امين و القاء او را وحى مى ناميد ولى قرآن مجيد اين نظر را تأييد نميكند زيرا قرآن القاء كننده آيات را جبريل

قرآن در اسلام، ص: 113

مينامد و بنابر توجيه نامبرده هيچ موجبى براى اين تسميه نيست.

خدايمتعال ميفرمايد: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ» سوره بقره آيه 97 (ترجمه: بگو كسيكه دشمن جبريل است همان جبريل قرآن را باذن خدا بدل تو نازل كرده- نه بى اذن و از پيش خود-).

اين آيه پاسخ يهود «1» است كه از پيغمبر اكرم پرسيدند:

اين قرآن را كه بر

تو نازل ميكند؟ فرمود: جبريل، گفتند: ما با جبريل دشمنيم زيرا بما بنى اسرائيل محدوديتها را او نازل ميكرد و چون دشمن او هستيم بكتابى كه وى آورده ايمان نمى آوريم خدايمتعال در اين آيه بسخن شان پاسخ ميدهد كه جبريل قرآن را باذن خدا بپيغمبر اكرم نازل نموده نه از پيش خود و بالاخره قرآن سخن خدا است و بايد ايمان آورد نه سخن جبريل.

بديهى است يهود دشمنى با يك موجود آسمانى داشتند، كه متصدى رسانيدن وحى الهى و از حضرت كليم

______________________________

(1) در المنثور جزء 1 ص 90 و نور الثقلين جزء 1 ص 87- 89 و غير آنها.

قرآن در اسلام، ص: 114

و حضرت محمد (ص) جدا بود، نه با روان پاك كليم يا محمد (ص).

و همين قرآن كه در اين آيه نازل كردن قرآن را بر قلب پيغمبر اكرم (ص) بجبريل نسبت ميدهد در آيه ديگر بروح امين نسبت ميدهد «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ» سوره شعرا آيه 194 (ترجمه: قرآن را روح امين بقلب تو نازل كرده است) و از اين توافق دو آيه معلوم ميشود كه مراد از روح امين همان جبريل مى باشد.

خدايمتعال در جاى ديگر از كلام خود در وصف اين نازل كننده وحى ميفرمايد: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ» سوره تكوير آيه 23 (ترجمه: به- درستى قرآن سخنى است: كه سفير محترم- جبريل- آورده رسول محترمى كه پيش صاحب عرش- خدا- داراى نيرو است و منزلت دارد و آنجا مطاع است- پيش ملائكه- و امين است و يار شما- پيغمبر اكرم- ديوانه

و جن زده نيست و سوگند ميخورم كه آورنده وحى را در حاليكه در افقى آشكار بود ديد) آيات دلالت دارند كه جبريل از

قرآن در اسلام، ص: 115

مقربان نزديك خدا و داراى نيروى عظيم و منزلت و فرمانروا و امين ميباشد.

و در جاى ديگر در وصف همين مقربين عرش كه ملائكه كرامند ميفرمايد: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» سوره مؤمن آيه 7 (ترجمه: كسانيكه عرش خداى تو را حمل ميكنند و آنانكه در اطراف عرش ميباشند بخداى خود همراه حمد تسبيح ميگويند و باو ايمان ميآورند و براى كسانيكه ايمان آوردند طلب مغفرت ميكنند) دلالت آيه باينكه ملائكه مقربين موجودات مستقل و داراى شعور و اراده ميباشند روشن است زيرا اوصافى كه براى آنان ذكر شده مانند ايمان بخدا و طلب مغفرت براى ديگران جز با وجود مستقل و شعور و اراده سازگار نيست.

و باز درباره همين ملائكه مقربين ميفرمايد: «لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً- تا آنجا كه ميفرمايد- وَ أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا

قرآن در اسلام، ص: 116

فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً» سوره نساء آيه 173 (ترجمه: مسيح هرگز از بندگى خدا خوددارى و سرپيچى نميكند و نه ملائكه مقربين و هر كه از بندگى او سرپيچى و گردن كشى كند بزودى همه ايشان را بسوى خود جمع آورى خواهد نمود- تا آنجا كه ميفرمايد- و اما كسانيكه سرپيچى كردند و گردنكشى نمودند آنان را با

عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و جز خدا براى خود سرپرست و ياورى نخواهند يافت).

بديهى است كه مسيح و ملائكه مقربين اگر چه معصيت نميكنند ولى در صورت معصيت و تخلف از بندگى با عذاب روز قيامت درين آيه تهديد شده اند و تهديد با عذاب روز قيامت كه متفرع بر ترك يك نوع تكليف است جز با استقلال وجود و شعور و اراده درست نمى باشد.

از آيات گذشته روشن ميشود كه روح امين كه جبريل نيز ناميده ميشود و آورنده وحى ميباشد طبق بيان قرآن يك فرشته آسمانى داراى وجود و شعور و اراده مستقل است.

بلكه از جمله اى كه در خلال آيات سوره تكوير گذشت: «مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» (آورنده قرآن آنجا مطاع است)

قرآن در اسلام، ص: 117

استفاده ميشود كه جبريل در عالم بالا فرمانروا بوده گروهى از ملائكه فرمانبردار وى ميباشند و پيوسته يا گاهى وحى قرآن بوسيله زير دستان وى ميرسيده چنانكه آيات سوره عبس نيز باين معنى اشاره ميكنند: «كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ- كِرامٍ بَرَرَةٍ» سوره عبس آيه 16 (ترجمه: نه هرگز، بدرستى اين قرآن يا اين آيات ياد آورى است پس هر كه ميخواهد بياد آورد- اين تذكره- در صحيفه هائى است گرامى و بلند- مرتبه و پاك شده در دست سفيرانى محترم و نيكوكار).

3- ملائكه و شياطين

اشاره

طبق توجيه گذشته ملائكه و فرشتگان نام قواى طبيعى است كه بخير و خوشبختى، و شياطين نام قواى طبيعى است كه به- شر و بدبختى دعوت ميكنند! ولى آنچه از قرآن مجيد استفاده ميشود خلاف اينست و قرآن ملائكه و شياطين را يكعده موجودات بيرون از حس و داراى

وجود و شعور و اراده مستقل ميداند.

اما ملائكه، آيات چندى درين باره گذشت كه بموجب

قرآن در اسلام، ص: 118

آنها ملائكه موجودات مستقل و داراى ايمان و كارهائى كه با شعور و اراده تحقق ميپذيرد هستند و آيات بسيار ديگرى نيز در قرآن مجيد هست كه بهمين مدعى گواهى ميدهد.

و اما شياطين ماجراى سرپيچى ابليس از سجده آدم و محاوره اى كه ميان او و خدايمتعال جارى گرديده است در چند جاى قرآن مجيد نقل شده ابليس پس از رانده شدن از ساحت قرب ميگويد: همه ذريه آدم را جز بندگان مخلص گمراه خواهم كرد «لَأُغْوِيَنَّهُمْ «1» أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» و خدايمتعال در جواب ميفرمايد: دوزخ را از تو و پيروانى كه از بشر خواهى داشت- بكيفر اعمال تان- پر خواهم نمود «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» «2».

بديهى است كيفر عمل جز با شعور و ادراك كيفر بيننده صورت نمى بندد و همچنين خدايمتعال در جاى ديگر از كلام خود عطف بتهديدى كه ابليس بشر را كرده ميفرمايد:

«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»

______________________________

(1) سوره ص آيه 83.

(2) سوره ص آيه 85.

قرآن در اسلام، ص: 119

سوره سبا آيه 20 (ترجمه: ابليس گمانى را كه بايشان داشت تحقق بخشيد پس جز فرقه اى از مؤمنين پيروى او را كردند) چنانكه مى بينيم ابليس را با ظن و گمان متصف ساخته.

و همچنين در جاى ديگر ميفرمايد: «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» سوره ابراهيم آيه 22 (ترجمه:

و

شيطان پس از آنكه كار خاتمه يافت ميگويد: خدا بشما وعده داد وعده حق من نيز وعده دادم و تخلف كردم و مرا تسلطى بر شما نبود جز اينكه شما را- فقط- دعوت كردم و شما پذيرفتيد پس مرا ملامت و سرزنش مكنيد و خودتان را ملامت كنيد) ملامت و سرزنش نيز از امورى است كه تنها بكسانى كه شعور و اراده دارند تعلق ميگيرد.

آيات بالا و آيات ديگرى كه در همين مضامين است براى شيطان صفات و حالاتى اثبات ميكند كه با داشتن وجود و شعور و اراده استقلالى ملازمند و بر قواى طبيعى كه فاقد اين صفات ميباشند صدق نمى كنند.

قرآن در اسلام، ص: 120

جن:

نظائر آياتى كه درباره ملائكه و شياطين گذشت بلكه بيشتر و روشنتر درباره جن نيز هست. خدايمتعال درباره فرزندانى كه دعوت پدر و مادر خود را نپذيرفته ايمان نمى- آورند و آئين خدا را خرافات و اساطير گذشتگان ميشمارند ميفرمايد «أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ» سوره احقاف آيه 18 (ترجمه: آنانند كسانيكه سخن در ايشان ثابت شده در ميان امتهائى كه از جن و انس در گذشته اند بدرستى آنان زيانكار بودند) بمقتضاى اين آيه جن نيز مانند انسان امتهاى مختلف و تكاليف و مرگ و مير دارند.

و باز در جاى ديگر ميفرمايد: «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ- إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ يا قَوْمَنا أَجِيبُوا

داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ

قرآن در اسلام، ص: 121

فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» سوره احقاف آيه 32 (ترجمه: ياد آورى ميكنيم وقتى را كه چند تن از جن را براى شنيدن قرآن بسوى تو برگردانيديم تا وقتيكه براى آن حضور يافتند- بهمديگر- گفتند گوش دهيد پس همينكه خاتمه يافت براى انذار- دعوت- بسوى قوم خود روانه شدند گفتند: اى قوم ما كتابى را گوش داديم كه پس از موسى نازل شده بسوى حق و بسوى راه راست راه نمائى ميكند اى قوم داعى خدا را بپذيريد و بوى ايمان بياوريد تا خدا از گناهانتان بيامرزد و شما را از عذابى دردناك پناه دهد و كسيكه داعى خدا را نپذيرد در زمين- خدا را- عاجز كننده نيست و سرپرستان ديگرى جز خدا ندارد آنان در يك گمراهى آشكار ميباشند).

دلالت قصه باينكه جن نيز مانند بشر يك گروه داراى وجود مستقل و شعور و اراده و تكليف ميباشند روشن است و آيات ديگرى نيز در قرآن مجيد در ميان آيات قيامت است كه در دلالت بر اين مدعى از آيات بالائى كمتر نيستند.

قرآن در اسلام، ص: 122

4- نداى وجدان بدعوت

طبق توجيه گذشته معنى نبوت و رسالت همان برانگيخته شدن و گردن گير شدن است از ندائى كه وجدان انسانى باصلاحات عمومى مينمايد ولى از قرآن مجيد خلاف اين معنى فهميده ميشود زيرا خدايمتعال ميفرمايد:

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» سوره شمس آيه 8 (ترجمه: سوگند بنفس و كسيكه او را

درست كرد پس الهام نمود باو- بدلش انداخت- بزه كارى و پرهيزكارى او را) بدلالت آيه هر فرد از انسان با وجدان و نهاد خدادادى خود نيك و بد و زشت و زيباى اعمال خود را درك ميكند و نداى اصلاحات در درون هر انسان نهفته است جز اينكه برخى گوش داده رستگار ميشوند و برخى اعتنا نكرده بسوى بدبختى قدم بر ميدارند چنانكه بعد ميفرمايد:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» سوره شمس آيه 10 (ترجمه: رستگار شد كسيكه نفس را نمو خوب داد (پرورانيد) و زيانكار شد آنكه آنرا از نمو بآن باز داشت) و اگر نبوت و رسالت اثر همين نداى وجدان بود كه عموميت دارد، همه افراد نبوت و رسالت را داشتند و حال آنكه خدايمتعال اين

قرآن در اسلام، ص: 123

منصب را ببرخى از افراد تخصيص ميدهد چنانكه ميفرمايد:

«وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» سوره انعام آيه 124 (ترجمه: زمانيكه آيه اى براى ايشان ميآيد ميگويند ايمان نخواهيم آورد تا وقتيكه آنچه بپيغمبران خدا داده شد بشما نيز داده شود. خدا بهتر ميداند كجا رسالت خود را قرار دهد) آيه دلالت دارد بر اينكه كفار براى ايمان خود شرط ميكردند كه رسالت عمومى شود و ايشان نيز بهره اى از آن داشته باشند ولى خدايمتعال پاسخ رد بايشان داده اختصاصى بودن رسالت را تثبيت ميكند.

5- در اطراف توجيه دوم

چنانكه در ذيل توجيه اول تذكر داديم، فعلا در مقام اثبات حقانيت دعوت اسلامى و صدق دعوى پيغمبر اكرم نيستيم بلكه ميخواهيم بگوئيم كه توجيه دوم نيز با بيانات قرآنى وفق نمى دهد

زيرا:

طبق توجيه دوم اصول اعتقادى كه پيغمبران بمردم تلقين كرده اند يك رشته اعتقادات خرافى است كه از باب

قرآن در اسلام، ص: 124

سياست دينى بمردم آن زمان كه از علم و فرهنگ عارى بودند تحميل شده، البته از راه خير خواهى بوده كه مردم از ترس خدائى كه بسرپيچى از قوانين دينى كيفر سخت ميدهد و ترس روز قيامت كه كيفر در آنروز داده ميشود و همچنين از طمع در بهشتى كه بفرمانبرداران نويد داده شده و بروز قيامت موكول گرديده از قوانين دينى پيروى كنند.

تاريخ زندگى ساير پيغمبران زياد روشن نيست ولى تاريخ حيات پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بسيار روشن است و كسيكه بتاريخ حيات و سيرت آنحضرت دقيقانه مراجعه كند كمترين ترديد نخواهد داشت كه آنحضرت بدعوت خود صد در صد ايمان و كاملا اعتماد و اطمينان داشته است، درين صورت اگر داستان اعتقادات دينى داستانى خرافى بود اينهمه براهين و ادله كه در قرآن كريم باعتقادات اسلامى اقامه شده و احتجاجاتى كه براى اثبات صانع عالم و توحيد و ساير صفات وى و ساير اعتقادات راجع بنبوت و معاد شده هرگز معنى نداشت.

قرآن در اسلام، ص: 125

د- قرآن خود در معنى وحى و نبوت چه ميگويد؟

اشاره

آنچه از قرآن مجيد بدست ميآيد اينست كه اين كتاب آسمانى از راه وحيى كه بپيغمبر اكرم (ص) شده بدست آمده است و وحى يك نوع تكليم آسمانى (غير مادى) است كه از راه حس و تفكر عقلى درك نميشود بلكه با درك و شعور ديگرى است كه گاهى در برخى از افراد- بحسب خواست خدائى- پيدا ميشود و دستورات غيبى يعنى نهان از حس و عقل را از وحى و

تعليم خدائى دريافت ميكند، عهده دارى اين امر نيز نبوت ناميده ميشود.

براى روشن ساختن اين مطلب از تذكر و بيان مقدمات زيرين ناگزيريم:

[1- تمام موجودات در وجود و پيدايش خود غايت و هدفى دارند]

در اوايل اين كتاب در ضمن بحث مفصلى تذكر داده شد كه نوعهاى گوناگونى كه درين جهان مشهود ميباشند هر يك از آنها اعم از جاندار و غير جاندار در وجود و پيدايش خود غايت و هدفى دارد كه از آغاز پيدايش بسوى آن متوجه و روان ميباشد و بتناسب هدفى كه دارد در ساختمان وجودى خود با قوى و ابزارى مجهز است كه مبدء و منشاء فعاليتهاى ويژه آن نوع است. فعاليتهائى كه

قرآن در اسلام، ص: 126

آنرا بهدف خود نزديك و بالاخره پيروز ميكند چنانكه خدايمتعال ميفرمايد «1»: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» سوره طه آيه 51. و باز ميفرمايد: «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى» «2» سوره اعلى آيه 3.

و نيز تذكر داده شد كه نوع انسان ازين كليت- قانون هدايت عمومى- مستثنى نيست و در زندگى خود هدفى دارد كه بسوى آن متوجه و با تجهيزاتى مجهز است كه با آن متناسب است و پيروزى او دريافتن هدف خود كمال و سعادت اوست و شكست و نوميدى او از وصول آن نقض و شقاوت و بدبختى اوست و با راهنمائى آفرينش بسوى هدف و غايت خود هدايت ميشود، خدايمتعال در هدايت خصوص انسان ميفرمايد: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» سوره دهر آيه 3 (ترجمه: بدرستى ما انسان را از

______________________________

(1) خداى ما كسى است كه بهر چيز آفرينش ويژه آنرا داد سپس (بسوى

منافعش) راهنمائى كرد.

(2) كسيكه آفريد پس درست كرد و كسى كه اندازه داد پس راهنمائى كرد.

قرآن در اسلام، ص: 127

نطفه امشاجى كه پيوسته زير ابتلاء و آزمايش بود آفريديم پس او را شنوا و بينا كرديم ما او را براه راست راهنمائى كرديم سپاسگزار باشد يا ناسپاس.

و باز ميفرمايد: «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» سوره عبس آيه 20 (ترجمه: انسان را از نطفه آفريده اندازه گيرى كرد- يا برايش اندازه قرار داد- پس از آن راه را برايش آسان كرد- هموار نمود-)

2- امتياز انسان در پيمودن راه زندگى:

امتيازى كه گروه جان دار موجودات جهانى از گروه بيجان دارند اينست كه فعاليت جانداران فعاليت علمى است و كارهاى خود را از راه درك و شعور انجام ميدهند و انسان در عين حال كه با ساير جانداران در فعاليت علمى شريك است امتيازى نسبت بديگران دارد و آن اينست كه انسان با عقل و خرد مجهز است يعنى در كارهائى كه برايش امكان فعاليت هست بمجرد امكان فعاليت بانجام عمل نمى پردازد بلكه خير و شر و نفع و ضرر كار را مى سنجد در صورتيكه نفعش غالب آيد بكار ميپردازد و اگر ضررش بيشتر بود

قرآن در اسلام، ص: 128

خوددارى ميكند و در هر كارى كه انجام ميدهد به حسب تشخيصى كه داده از حكم عقل خود پيروى ميكند و عقل نيز در جائى كه نفع بى مزاحم ديد حكم بلزوم فعل خواهد نمود و در جائى كه ضرر خالص يا ضرر مزاحم ديد حكم بلزوم ترك صادر خواهد كرد (البته مراد ما از حكم و قضاوت عقل اينست كه ضرورى بودن فعل يا ترك را درك كند اما دعوت بسوى

فعل يا ترك و خواستن يكى از آن دو در حقيقت كار عاطفه و احساسى است كه عقل روى خواست آن عمل درك را انجام ميدهد و نفع بى مزاحم فعل را تصديق يا تكذيب ميكند آرى چون اين دركها اعتبارى و قرار دادى است درك و قضاوت و حكم در آنها يكى است، دقت كافى شود).

3- نوع انسان بچه معنى اجتماعى است؟

در اينكه نوع انسان در خارج اجتماعى است و پيوسته در حال اجتماع و دسته جمعى زندگى ميكرده و ميكند و افراد دست بدست همديگر داده با تعاون برفع حوائج ميپردازند ترديدى نيست، ولى آيا اين تعاون و همدستى را بمقتضاى طبع اولى ميخواهد و از اول مايل است كه

قرآن در اسلام، ص: 129

فعاليتهاى خود را آميخته با ديگران انجام دهد و از مجموع محصول كار به حسب وزن اجتماعى كه دارد براى خود سهم بردارد؟ آنچه ما مى يابيم اينست كه طبيعت شخصى انسان حوائج و نيازمنديهائى دارد و عواطف و احساساتى نيز دارد كه با خواستهاى گوناگون خود قوا و ابزار خود را بكار مى اندازد و درين مرحله از نيازها و خواستهاى ديگران بى خبر است.

انسان براى رفع نيازمنديهاى خود از همه چيز استفاده ميكند، در راه وصول بمقاصد خود از بسايط و مركبات زمين كمك ميگيرد اقسام نباتات و درختها را از برگ و ميوه گرفته تا ساقه و ريشه و انواع حيوانات و محصولات وجود آنها را بمصرف نيازمنديهاى خود ميرساند و همه را استخدام نموده از فوائد وجود آنها بهره برده نواقص خود را با آنچه بدست آورده تكميل مى كند. آيا انسانى كه حالش اين است و هر چه پيدا ميكند در راه منافع خود

استخدام نموده از نتائج وجودش استفاده ميكند، وقتيكه بهمنوعان خود رسيد احترام گذاشته رويه اى ديگر پيش خواهد گرفت و از راه صفا دست تعاون و همكارى بسوى آنها دراز كرده و در راه منافع شان از بخشى از منافع خود

قرآن در اسلام، ص: 130

چشم خواهد پوشيد؟ نه هرگز.

بلكه انسان از يكطرف نيازمنديهاى بيشمار خود را كه هرگز بتنهائى از عهده بر آوردن همه آنها نخواهد در آمد حس ميكند و امكان رفع بخشى از آن نيازمنديها را بدست همنوعان ديگر خود درك مينمايد و از طرف ديگر مشاهده ميكند كه نيروئى كه وى دارد و آرزوها و خواستهائى كه در درون وى نهفته است ديگران نيز كه مانند وى انسان هستند دارند و چنانكه از منافع خود دفاع ميكند و چشم نمى پوشد ديگران نيز همين حال را دارند.

اينجا است كه اضطرارا بتعاون اجتماعى تن ميدهد و مقدارى از منافع كار خود را براى رفع نيازمندى بديگران ميدهد و در مقابل آن مقدارى كه براى رفع نيازمنديهاى خود لازم دارد از منافع كار ديگران دريافت ميكند. و در حقيقت وارد يك بازار داد و ستد عمومى ميشود كه پيوسته سرپاست و همه گونه لوازم زندگى در آن بفروش ميرسد.

و در نتيجه محصول كار جامعه روى هم ريخته ميشود و هر يك از افراد بحسب وزن اجتماعى خود يعنى بمقدار ارزش كارى كه بجامعه ميدهد از محصول نامبرده سهم ميبرد

قرآن در اسلام، ص: 131

و با سهمى كه برده نيازمنديهاى زندگى خود را رفع مينمايد.

از بيان گذشته روشن ميشود كه مقتضاى طبع اولى انسان كه منافع خود را ميخواهد اينست كه ديگران را در راه منافع خود

استخدام كند و از بهره كار ايشان استفاده نمايد و تنها از راه اضطرار و ناچارى است كه باجتماع تعاونى تن ميدهد. اين مسئله از مطالعه حال كودكان بسيار روشن است زيرا كودك هر چه دلش ميخواهد بيچون و چرا و بطور گزاف درخواست ميكند و درخواست خود را با گريه تأكيد مينمايد و كم كم كه با بالا رفتن سن بصحنه اجتماع نزديكتر و باوضاع آشناتر ميشود از تقاضاهاى گزافى خود تدريجا چشم ميپوشد تا كاملا وارد جامعه شده گزاف گوئى را بشكلى فراموش مينمايد.

گواه ديگر مطلب اينكه عادة مى بينيم كه هر وقت انسان قدرتى كه فوق قدرت ديگران باشد بدست آورد بى محابا باجتماع تعاونى و لوازم آن پشت پا زده باستخدام افراد ميپردازد و منافع كارشان را بدون عوض بخود اختصاص ميدهد.

خدايمتعال در اشاره باين اجتماع تعاونى ميفرمايد:

«نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ

قرآن در اسلام، ص: 132

فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا» سوره زخرف آيه 32 (ترجمه: ما در زندگى دنيا مايه زندگى شان را در ميان شان قسمت كرديم و برخى از ايشان را بر برخى ديگر درجاتى تفوق داديم تا برخى از ايشان برخى ديگر را مسخر سازد).

آيه كريمه اشاره ميكند بحقيقت اجتماع تعاونى انسان كه در آن هر يك از افراد در بخشى از مايه زندگى به- ديگران فائق ميباشد و در نتيجه افراد با درجات مختلفى متفاوتند و هر يك از ايشان در آنچه فائق است ديگران را مسخر خود ساخته و اعمالشان را بنفع خود برميگرداند و در نتيجه افراد مانند تار و پود جامه بهم بافته شده يك واحد اجتماعى را تشكيل

ميدهند.

و باز ميفرمايد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ» سوره ابراهيم آيه 32 (ترجمه: بدرستى انسان ستمگر است) «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا» سوره احزاب آيه 72 (ترجمه: زيرا او ستمگر و نادان بود).

آيه كريمه اشاره ميكند بغريزه طبيعى استخدام كه انسان بواسطه آن بحريم ديگران تجاوز كرده دست روى منافع شان ميگذارد.

قرآن در اسلام، ص: 133

4- بروز اختلاف و لزوم قانون

اگر چه انسان اضطرارا در مقام برخورد با همنوعان خود اجتماع تعاونى را پذيرفته و بدين وسيله در حقيقت برخى از آزادى عمل خود را براى نگهدارى برخى ديگر فدا نموده است ولى مجرد بنا گذارى باجتماع تعاونى با وجود عدم تعادل و تفاوت فاحش كه در مقام موازنه در نيروى روحى و جسمى افراد است دردى را دوا نميكند و در اثر برخورد منافع افراد همين اجتماع كه براى اصلاح و رفع اختلاف بوجود آمده بود اولين سبب بروز فساد و اختلاف ميشود.

اينجا است كه ضرورت يك سلسله مقررات مشتركى كه در ميان مجتمعين مسلم و مورد احترام باشد كاملا حس ميشود، زيرا بديهى است كه حتى در يك معامله داد و ستد ناچيزى هم اگر مقررات مشتركى كه پيش فروشنده و خريدار مسلم و محترم باشد وجود نداشته باشد معامله تحقق نميپذيرد، پس بايد در ميان افراد قوانينى بوجود آيد كه با جريان آن اجتماع از متلاشى شدن و منافع افراد از ضايع شدن محفوظ و مصون بماند و دستگاه آفرينش كه هدايت

قرآن در اسلام، ص: 134

انواع بسوى هدف و سعادتشان جزء برنامه اوست انسان را نيز بسوى قانونى كه سعادت جامعه را تضمين ميكند هدايت نمايد.

خدايمتعال ميفرمايد: «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» سوره عبس آيه 20

(ترجمه آيه گذشت). و آسان نمودن راه زندگى براى انسان كه زندگى اجتماعى برايش مقدر شده است اينست كه قوانين و مقرراتى در دست- رس وى گذاشته شود.

5- در هدايت انسان بسوى قانون، عقل كفايت نميكند

اين هدايت بهر وسيله و بسوى هر چه باشد كار دستگاه آفرينش خواهد بود زيرا همان دستگاه است كه انسان را آفريد و براى وى هدف سعادتى قرار داده و هدايت عمومى را كه هدايت انسان نيز جزئى از آنست جزئى از برنامه خود مقرر داشته.

و روشن است كه در كار آفرينش تناقض و خطا معنى ندارد و اگر احيانا سببى از هدف خود باز ميماند يا منحرف ميشود گناه خود آن سبب نيست بلكه مستند بتأثير سبب يا

قرآن در اسلام، ص: 135

اسباب ديگرى است كه تأثير آن سبب را خنثى يا منحرف ميكند و اگر مزاحمت اسباب در ميان نبود هرگز سببى دو كار متضاد و متناقض نميكرد و نه در كار خود خطا و انحراف ميپذيرفت.

و از اينجا روشن است كه هدايت بسوى قانونى كه رافع اختلاف باشد كار عقل نيست زيرا همين عقل است كه بسوى اختلاف دعوت ميكند، همين عقل است كه در انسان غريزه استخدام و حفظ منافع بطور اطلاق و آزادى كامل عمل بوجود ميآورد و اجتماع تعادلى را نظر بوجود مزاحم از راه اضطرار و ناچارى ميپذيرد و بديهى است كه در آفرينش يك نيروى عامل دو اثر متناقض- القاء اختلاف، رفع اختلاف- از خود بروز نميدهد.

اينهمه تخلفات و نقضهاى بيشمار نسبت بقوانين جاريه كه روزانه اتفاق ميافتد و گناه شمرده ميشود همه از كسانى سر ميزند كه داراى عقلند و گرنه گناه محسوب نميشد و اگر عقل بقوانين

رافع اختلاف هدايت ميكرد و بحسب غريزه با تخلف ميانه نداشت بتخلفات نامبرده رضايت نميداد و از آنها ممانعت مينمود.

قرآن در اسلام، ص: 136

عامل اصلى اين تخلفات با وجود عقل اينست كه حكم عقل بپذيرفتن اجتماع تعادلى و رعايت قوانين متضمن عدالت اجتماعى از راه اضطرار و ملاحظه مزاحم بود كه از آزادى عمل كامل مانع بود و در غير صورت وجود مزاحم حكمى برعايت تعاون و عدالت اجتماعى نداشت.

و متخلفين قانون يا كسانى هستند كه قدرتى فوق قدرت قوه مجريه قانون داشته بيباكانه تخلف ميكنند يا اشخاصى هستند كه از دست رس مجريان قانون بواسطه دورى يا استحكام محل يا غفلت مراقبين امور بيرونند يا عذرهائى پيش خود تراشيده اند كه تخلف خودشان را قانونى جلوه دهند يا از بيچارگى و بيدست و پائى كسان مورد تعدى استفاده مينمايند و در هر حال مزاحمى در برابرشان نيست و اگر هم باشد زبون و بى اثر است و روشن است كه عقل در اين صورت حكمى ندارد و جلو آزادى مطلق را نميگيرد و غريزه استخدام را بحال خود ميگذارد.

پس عقل بسوى قانون اجتماعى كه منافع جامعه را تأمين و تضمين كند و در ضمن آن منافع فرد را بطور عادلانه حفظ نمايد هدايت نميتواند نمايد زيرا تنها در صورتى

قرآن در اسلام، ص: 137

برعايت قانون در اجتماع تعادلى حكم ميكند كه مزاحمى وجود داشته باشد و اما در جائى كه در برابر خود مزاحمى مانع از آزادى مطلق نبيند هرگز حكمى ندارد يا حكم بر خلاف ميكند.

خدايمتعال ميفرمايد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» سوره علق آيه 7 (ترجمه: بدرستى انسان همينكه خود را مستغنى

و بى نياز ديد از حد خود تجاوز و تعدى خواهد كرد) و از جمله بى نيازى همان بى نيازى از تشبث بتعاون و قانون براى حفظ منافع ميباشد.

6- تنها راه براى هدايت انسان راه وحى است

از بحثهاى گذشته بدست آمد كه انسان مانند ساير انواع آفرينش در زندگى خود هدف سعادتى دارد و چون از جهت چگونگى ساختمان وجودى و نيازمنديهاى طبيعى از زندگى اجتماعى گريزى ندارد سعادت و بدبختى وى در سعادت و بدبختى اجتماع ميباشد و در هر حال بايد جزء يك واحد اجتماعى بوده سعادت و حسن عاقبت طبيعت شخصى خود را در سعادت اجتماع بجويد.

قرآن در اسلام، ص: 138

و معلوم شد كه تنها قانون مشترك است كه مستقيما سعادت جامعه و ضمنا سعادت شخص را بطور عادلانه تضمين مينمايد.

و باز معلوم شد كه انسان نيز بايد مانند ساير انواع بسعادت نوعى و هر چه در مقدمه اين سعادت قرار دارد از راه آفرينش هدايت شود و سعادت انسان در سعادت زندگى اجتماعيش بود و در نتيجه ميبايست از راه آفرينش بسوى قانون مشترك نامبرده هدايت شود و باز معلوم شد كه عقل انسانى براى هدايت بسوى قانون كافى نيست زيرا در همه احوال برعايت تعاون عمومى و عدالت اجتماعى حكم نميكند.

از مقدمات بالا بايد نتيجه گرفت كه سخنى ديگر از درك در ميان نوع انسان غير از درك عقلى بايد وجود داشته باشد كه هدايت نامبرده آفرينش بوسيله آن انجام گيرد، و راهى كه با اين مشخصات غير از راه عقل در ميان نوع انسان سراغ داريم راه دركى است كه برخى از افراد انسان بنام پيغمبران و فرستادگان خدا از آن سخن گفته و آنرا بنام وحى آسمانى

ناميده اند و براستى دعوى و دعوت خود حجت اقامه نموده اند.

قرآن در اسلام، ص: 139

خدايمتعال ميفرمايد: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ» سوره بقره آيه 212 (خلاصه ترجمه: مردم يك امت بودند- در حال سادگى بدون اختلافات زندگى ميكردند پس از آن اختلافات پيدا شد- پس خدا پيغمبران را در حاليكه نويد دهنده و ترساننده بودند برانگيخت و با ايشان بحق كتاب- شريعت- نازل كرد تا در اختلافات مردم حكم كند).

و باز ميفرمايد: «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ- تا آنجا كه ميفرمايد- رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» سوره نساء آيه 165 (ترجمه: ما بسوى تو وحى فرستاديم چنانكه وحى فرستاديم بسوى نوح و پيغمبران پس از نوح- تا آنجا كه ميفرمايد- پيغمبران و فرستاده شدگانى كه نويد دهنده و ترساننده بودند براى اينكه مردم بر خدا حجت نداشته باشند- بلكه حجت خدا بر مردم تمام شود-).

چنانكه پيدا است آيه اولى طريق وحى و نبوت را تنها راه رفع اختلافات مردم تشخيص ميدهد و آيه دوم

قرآن در اسلام، ص: 140

وحى و نبوت را دليل منحصر بفرد اتمام حجت معرفى ميكند و لازمش اينست كه عقل براى نشان دادن راه و اتمام حجت كافى نباشد يعنى اگر پيغمبران مبعوث نبودند و احكام الهى تبليغ نميشد و مردم ظلم و فساد ميكردند بمجرد اينكه عقل داشتند و قبح ظلم و فساد را مى فهميدند در پيشگاه خدا قابل مؤاخذه نبودند.

7- اشكال و جواب

اشكال: شما باين عذر كه عقل نمى تواند جلو نقض قوانين و

تخلفات مردم را بگيرد فريضه قانون گذارى يا بتعبير كتاب: هدايت انسان بسوى سعادت نوعى را از دست عقل گرفته بدست وحى و نبوت سپرديد در حاليكه قوانين و مقررات وحى نيز نمى تواند كارى از پيش ببرد و جلو تخلفات را بگيرد بلكه تخلف از مقررات شرايع و اديان بيشتر و اقبال مردم باين مقررات كمتر است.

جواب: نشان دادن راه مطلبى است و پيروى عملى مردم از آن راهنمائى و هدايت مطلبى ديگر و آنچه بمقتضاى قانون هدايت عمومى بعهده آفرينش و تكوين است اينست

قرآن در اسلام، ص: 141

كه نوع انسان را بوسيله اى از وسائل بسوى قانونى كه سعادتش را تضمين نمايد هدايت و راهنمائى كند نه اينكه عملا راه تخلف را ببندد و مردم را به پيروى وا دارد.

و اينكه ما مورد تخلفات قانونى را كه مزاحم و مانعى از آزادى عمل در ميان نيست دليل عدم كفايت عقل گرفتيم نه ازين جهت بود كه عقل از عمل جلوگيرى نميكند بلكه ازين جهت بود كه عقل در اين موارد حكمى نداشت و بتعاون اجتماعى و پيروى قانون دعوت نميكرد زيرا دعوتش بر اساس اضطرار بود و مزاحمتى كه مانع از آزادى عمل است در برابر خود ميديد و ضرر آزادى عمل را بيشتر از نفع آن تشخيص ميداد بديهى است كه چنين حاكمى در جائى كه مزاحمى در كار و مانعى از آزادى عمل در بين نباشد از تخلف كه آزادى عمل در آنست نهى و بپيروى قانونى كه خلاف آزادى است امر نخواهد كرد.

پس عقل چون در همه موارد بپيروى قانون حكم نميكند نمى تواند وسيله كافى براى هدايت مداوم انسان باشد ولى

طريق وحى بى استثنا و بطور كليت و دوام حكم به پيروى قانون ميكند و حكم را بدست خدائى ميسپارد كه

قرآن در اسلام، ص: 142

با قدرت و علم نامتناهى خود در هر حال مراقب انسان است و بدون تبعيض داشتن، كار نيك را پاداش نيك و كار بد را كيفر بد خواهد داد.

خدايمتعال ميفرمايد: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» سوره يوسف آيه 40 (ترجمه: حكم تنها از آن خدا است) و ميفرمايد:

«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» سوره زلزال آيه 8 (ترجمه: پس هر كه باندازه ى سنگينى ذره اى كار نيك انجام دهد- پاداش- او را خواهد ديد و هر كه بسنگينى ذره اى كار بد كند- سزاى- او را خواهد ديد).

و ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ» سوره حج آيه 17 (ترجمه: بدرستى خدا در ميانشان روز قيامت حكم خواهد نمود زيرا خدا بالاى همه چيز شهادت و حضور دارد). و ميفرمايد: «أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ» سوره بقره آيه 77 (ترجمه:

آيا نميدانند كه خدا آنچه را كه پنهان ميكنند و آنچه را كه آشكار ميكنند ميداند). و ميفرمايد: «وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً» سوره احزاب آيه 52 (ترجمه: خدا بر هر چيزى مراقب ميباشد).

قرآن در اسلام، ص: 143

و از اينجا روشن ميشود كه دين آسمانى كه از راه وحى رسيده در جلوگيرى از تخلف و نقض تواناتر از قوانين معمولى بشرى است زيرا آخرين وسيله قوانين بشرى در جلوگيرى از تخلف و نقض اينست كه مراقبين و مأمورين انتظامى بظواهر اعمال مردم

بگمارند و براى متخلفين و نقض كنندگان قانون كيفرى تعيين نمايند كه تنها در صورت قدرت قانون و ظهور جرم اجراء خواهد شد و بس.

ولى دين آسمانى اولا مانند قوانين بشرى و رژيمهاى معمولى مراقبان خصوصى نسبت بظواهر اعمال مردم دارد ثانيا از راه وضع فريضه امر بمعروف و نهى از منكر همه مردم را بى استثنا مراقب اعمال همديگر و نگهبان قانون قرار داده و ثالثا جزء عقايد دينى است كه اعمال مردم از نيك و بد ضبط و حفظ و براى روز بازخواست بايگانى ميشود و رابعا بالاتر از همه اينها خداى جهان و جهانيان بانسان و عمل وى محيط و در همه حال و در هر جا حاضر و ناظر است.

و نسبت بكيفر اعمال اضافه بكيفر اين جهانى كه مانند قوانين بشرى در هر جرم تعيين شده كيفر روز بازخواست

قرآن در اسلام، ص: 144

كه هرگز تبعيض و استثنا بر نميدارد جزء عقايد دينى است.

خدايمتعال ميفرمايد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» سوره نساء آيه 59 (ترجمه: اطاعت و فرمانبردارى كنيد خدا را و فرمانبردارى كنيد پيغمبر و صاحبان امر را از خودتان). و ميفرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» سوره توبه آيه 71 (ترجمه: مردان با ايمان و زنان با ايمان بعضشان سرپرستان بعض ديگرند بمعروف امر ميكنند و از منكر نهى ميكنند). و ميفرمايد: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» سوره انفطار آيه 12 (ترجمه: و بدرستى بر شما نگهبانانى گماشته شده اند كه- پيش خدا- گرامى و نويسندگان- اعمال شما- اند آنچه را كه ميكنيد ميدانند)

و ميفرمايد: «وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ» سوره سبا آيه 21 (ترجمه: و پروردگار تو نگهبان هر چيزى است).

اشكال ديگر: بنابر آنچه گذشت عقل در همه احوال حكم برعايت قانون و لزوم اجتناب تخلف نميكند و اين معنى منافى است با آنچه در عده اى از احاديث ائمه اهل بيت وارد

قرآن در اسلام، ص: 145

است كه خدايمتعال بر بندگان خود دو حجت دارد حجت ظاهرى كه پيغمبر است و حجت باطنى كه عقل انسان ميباشد زيرا بنابر آنچه گذشت عقل در همه يا اغلب موارد تخلف حكمى ندارد تا سمت حجيت داشته باشد.

جواب: كار استثنا ناپذير عقل عملى انسان دعوت بجلب نفع و اجتناب ضرر ميباشد و در صورتيكه پذيرفتن تعاون و تشريك مساعى از انسان سود خواه و استخدام طلب (با بيانى كه گذشت) از راه اضطرار باشد و منشأ اضطرار همان قدرت كسانى باشد كه انسان ميخواهد از اعمالشان آزادانه بهره بردارى نمايد يا قدرت كسانى كه مقررات كيفر دست ايشان است البته در اينفرض اگر در مواردى وادار كننده اى در ميان نباشد عقل نيز بوجوب متابعت قانون حكم نخواهد كرد و از تخلف و نقض قانون نهى نخواهد نمود.

ولى اگر منشاء اضطرار (چنانكه نظريه وحى ايجاب ميكند) حكم خدا و مراقبت اعمال و پاداش تخلف و تبعيض و استثنا ناپذيرى نيكيها و بديها بعهده خدائى باشد كه غفلت و جهل و عجز راهى بساحت پاكش ندارد درين فرض عقل موردى پيدا نخواهد كرد كه ضرورت را مرتفع ديده از حكم

قرآن در اسلام، ص: 146

سر باززند و براى هميشه بآنچه وحى حكم ميكند حكم خواهد كرد.

خدايمتعال ميفرمايد: «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ

عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ» سوره رعد آيه 33 (ترجمه: آيا كسيكه بالا سر هر نفس و كارش ايستاده مانند ديگران است) و ميفرمايد:

«إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ» سوره طارق آيه 4 (خلاصه ترجمه: هيچ نفسى بى نگهبان نيست) و ميفرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» سوره مدثر آيه 38 (ترجمه: هر نفسى گروگان كارش است).

8- راه وحى از خطا مصون است

بنابر آنچه گذشت راه وحى و تعليم برنامه زندگى اجتماعى انسان ازين راه جزء برنامه آفرينش ميباشد و روشن شد كه تكوين و آفرينش هرگز در كار خود خطا نميكند پس مواد دين آسمانى كه از راه وحى بمردم تعليم ميشود و در طول اين مسافت دچار هيچگونه خطا و اشتباهى نخواهد بود خدايمتعال ميفرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ

قرآن در اسلام، ص: 147

يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً» سوره جن آيه 28 (خلاصه ترجمه: او تنها داننده غيب است پس هيچ كسى را بغيب خود مسلط نميكند مگر كسى را كه بپسندد از پيغمبر و درين صورت از پس و پيش او مراقبت ميكند تا محققا پيامهاى خداى خودشان را برسانند در حاليكه بآنچه پيش ايشان است احاطه نموده و عدد هر چيز را شمرده است).

و از اينجاست كه پيغمبران و فرستادگان خدا بايد معصوم باشند يعنى هم در فرا گرفتن تعليمات وحى از عالم بالا و هم در نگهدارى آنچه فرا گرفته اند و هم در تبليغ آنچه فرا گرفته و نگهداشته اند از خطا و معصيت مصون باشند زيرا اينان براى

دستگاه آفرينش در هدايت عمومى كه ميكند وسيله كارند و اگر در فرا گرفتن و نگهداشتن و رسانيدن وحى خطائى كنند يا بواسطه وساوس شيطانى و نفسانى خيانتى ورزند يا معصيتى كنند كه قهرا بخلاف آنچه تبليغ قولى كرده اند تبليغ فعلى خواهد بود در همه اين صور دستگاه آفرينش در اجراء برنامه هدايت خود خطا نموده و محالى بوقوع پيوسته است.

قرآن در اسلام، ص: 148

خدايمتعال ميفرمايد: «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» سوره نحل آيه 9 (خلاصه ترجمه: بعهده خدا است كه راه ميانه و معتدلى در دست رس مردم بگذارد و راهى نيز هست كه از حق ميل و تعدى نموده است.)

9- حقيقت وحى براى ما مجهول ميباشد

آنچه از بحثهاى گذشته ما روشن شد اين بود كه برنامه زندگى انسان كه مقدمه وصول بسعادت نوعيش ميباشد و تعليم آن بعهده آفرينش است ممكن نيست از راه عقل به وى برسد بلكه راه درك ديگرى غير از راه تفكر بايد وجود داشته باشد كه انسان بوسيله آن وظائف زندگى نوعى خود را تلقى نمايد و اين راه را راه وحى ميناميم.

و البته مقتضاى دليل همين مقدار است كه در نوع انسان چنين دركى بايد وجود داشته باشد نه اينكه همگانى باشد بلكه از اين روى كه تلقى وحى درك پاكى ميخواهد كه از هر گونه پليدى و آلودگى مصون باشد و افراد انسان در استقامت حال و اعتدال ادراك و صفاى روح و خلاف اين صفات بغايت مختلفند بايد گفت اين موهبت تنها در برخى

قرآن در اسلام، ص: 149

از افراد بندرت تحقق ميپذيرد چنانكه قرآن جمعى را بنام پيغمبران و فرستادگان خدا ياد ميكند ولى از ذكر

شماره آنان و نام همه شان خوددارى مينمايد و از گروه شان فقط بيست و چند نفر را اسم ميبرد «1».

ما كه ازين موهبت بى بهره هستيم و بعبارت ديگر آنرا نچشيده ايم حقيقت آن براى ما مجهول است تنها برخى از آثار آنرا كه از آنجمله قرآن مجيد ميباشد و پاره اى از اوصاف آنرا كه از راه نبوت بما رسيده ديده و شنيده ايم،

______________________________

(1) آدم- نوح- ادريس- هود- صالح- ابراهيم- لوط- اسماعيل- اليسع- ذو الكفل- الياس- يونس- اسحاق- يعقوب- يوسف- شعيب- موسى- هارون- داود- سليمان- ايوب- زكريا- يحيى- اسماعيل صادق الوعد- عيسى- محمد ص-.

اينان پيغمبرانى هستند كه باسم ذكر شده اند و كسانى نيز با اشاره ياد شده اند مانند اسباط در سوره نساء آيه 163 و مانند پيغمبرى كه طالوت باشاره او پادشاه بنى اسرائيل شد، سوره بقره آيه 246.

و پيغمبرى كه در سوره بقره آيه 258 بوى اشاره شده و پيغمبرانى كه در سوره يس آيه 14 بآنان اشاره شده است.

قرآن در اسلام، ص: 150

با اينهمه نميتوان گفت كه اوصاف آن همانست كه بما رسيده و بس و ممكن است اوصاف و خواص و شعب ديگرى داشته باشد كه براى ما شرح داده نشده.

10- كيفيت وحى قرآن مجيد

بطور اجمال آنچه قرآن مجيد در كيفيت وحى خود توضيح ميدهد اينست كه وحى اين كتاب آسمانى بطور تكليم بوده و خداى متعال با پيغمبر گرامى خود سخن گفته و آنحضرت با تمام وجود خود (نه تنها با گوش) سخن خدا را تلقى نموده است.

خدايمتعال ميفرمايد: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ

رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» سوره شورى آيه 52 (ترجمه: بهيچ بشرى نميرسد كه خدا با او سخن گويد مگر اينكه وحى كند- سخن پنهانى و با اشاره كه ديگران نفهمند- يا از پشت پرده اى حرف زند يا رسول

قرآن در اسلام، ص: 151

و فرستاده اى بفرستد و او باذن خدا آنچه را خدا ميخواهد وحى نمايد زيرا خدا بلند مرتبه و محكم كار است و بهمين نحو روحى را از امر خودمان- قرآن را- بتو وحى كرديم از پيش خود نمى توانستى درك كنى كه كتاب چيست و نه ايمان چيست ولى ما آنرا نورى قرار داديم كه با آن كسانى را كه ميخواهيم رهبرى مينمائيم و تحقيقا تو راه راستى را نشان ميدهى).

بقرينه ترديدى كه در آيه اولى هست و وحى كه در قسم اول بجائى نسبت داده نشده و در قسم سوم برسول نسبت داده شده در آيه براى تكليم خدا سه قسم مختلف ذكر شده:

1- گفتار خدائى كه هيچ واسطه اى ميان خدا و بشر نباشد.

2- گفتار خدائى كه از پشت حجاب شنيده شود مانند شجره طور كه موسى (ع) سخن خدا را ميشنيد ولى از ناحيه آن.

3- گفتار خدائى كه ملكى آنرا حمل نموده ببشر برساند و در اين صورت سخن فرشته وحى شنيده ميشود كه سخن خدا را حكايت مينمايد.

قرآن در اسلام، ص: 152

و آيه دوم ميرساند كه قرآن مجيد از همين راه به پيغمبر اكرم (ص) رسيده و از اينجا روشن ميشود كه وحى قرآن از راه تكليم

و گفتگو بوده است.

و باز ميفرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» سوره شعراء آيه 194 (ترجمه: قرآن را روح امين- جبريل- بقلب تو يعنى بنفس تو با زبان عربى آشكار نازل كرد تا از كسانى باشى كه مردم را از خدا ميترسانند) و ميفرمايد: «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ» سوره بقره آيه 97 (ترجمه آيه گذشت).

ازين آيه ها استفاده ميشود كه قرآن يا بخشى از قرآن بوسيله فرشته وحى كه جبريل و روح امين است فرستاده شده (قسم سوم تكليم).

و اينكه پيغمبر اكرم (ص) قرآن را از فرشته وحى با نفس «1» خود يعنى با تمام وجود خود تلقى ميكرد نه از راه گوش.

______________________________

(1) بدليل اينكه در هر دو آيه تنزيل قرآن را بقلب پيغمبر اكرم نسبت ميدهد (ميفرمايد «على قلبك» و نميفرمايد «عليك» و قلب در عرف قرآن نفس است بدليل اينكه در چندين جا درك و شعور و همچنين معصيت را كه از آن نفس است بقلب نسبت ميدهد.

قرآن در اسلام، ص: 153

و ميفرمايد: «فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى» سوره نجم آيه 12 (ترجمه:

پس وحى نمود ببنده خود آنچه را كه وحى نمود دروغ نگفت و اشتباه نكرد قلب- نفس- پيغمبر اكرم (ص) در آنچه مشاهده كرد آيا با او در چيزى كه- عيانا- مشاهده ميكند بمجادله ميپردازيد؟) و در جاى ديگر تلقى وحى را با خواندن الواح تعبير فرموده است:

«رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً» سوره بينة آيه 2 (ترجمه: فرستاده اى از جانب خدا كه صحيفه هاى پاكى را تلاوت ميكند).

در خاتمه اين

بحث ميگوئيم كه توضيحات و مسائل بسيار ديگرى در اطراف اقسام وحى و صفات و خواص آنها از قرآن مجيد استفاده ميشود كه اين كتاب با اختصارى كه از براى آن در نظر گرفته شده گنجايش ايراد آنها را ندارد.

قرآن در اسلام، ص: 154

بخش چهارم رابطه قرآن مجيد با علوم

اشاره

الف- تجليل قرآن مجيد از علم و ترغيب در تحصيل آن.

ب- علومى كه قرآن مجيد بتعليم آنها دعوت ميكند.

ج- علوم خاصه بقرآن مجيد.

د- علومى كه قرآن مجيد در پيدايش آنها عامل بوده.

الف- تجليل قرآن مجيد از علم و ترغيب در تحصيل آن

تجليل و تمجيدى كه قرآن مجيد از علم و دانش نموده نظير آن در هيچ كتاب آسمانى ديگر يافت نمى شود و درين-

قرآن در اسلام، ص: 155

باره همين بس كه قرآن زمان توحش اعراب را كه عهد پيش از اسلام بود زمان جاهليت نام نهاده است.

قرآن مجيد در صدها آيه بطرق مختلفه نام علم و دانش را به ميان آورده و در بيشتر آنها در مقام بزرگداشت آن ميباشد.

خدايمتعال در مقام منت گذارى انسان ميفرمايد:

«عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» سوره علق آيه 5 (ترجمه: بانسان چيزى را كه نميدانست ياد داد). و باز ميفرمايد: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» سوره مجادله آيه 11 (ترجمه: خدا- مقام- كسانى را كه ايمان آورده اند بلند ميكند و كسانى را كه بآنان علم داده شده چندين درجه). و بالاخره ميفرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» سوره زمر آيه 9 (ترجمه: آيا كسانى كه علم دارند و كسانى كه علم ندارند مساوى ميباشند).

آيات قرآنى درين باره بسيار است و در حديث پيغمبر اكرم ص و ائمه اهل بيت (ع) كه تالى كتاب خدا است اخبار بيشمار در اين باب وارد شده.

قرآن در اسلام، ص: 156

ب- علومى كه قرآن مجيد بتعليم آنها دعوت ميكند

قرآن مجيد در آيات بسيارى (كه بسبب وفور و كثرت بنقل آنها نپرداختيم) بتفكر در آيات آسمان و ستارگان درخشان و اختلافات عجيبى كه در اوضاع آنها پديد ميآيد و نظام متقنى كه بر آنها حكومت ميكند دعوت ميكند.

بتفكر در آفرينش زمين و درياها و كوهها و بيابانها و آنچه از عجائب در شكم زمين قرار گرفته و اختلافات شب و روز و تبدلات فصول تحريض

و ترغيب مينمايد.

بتفكر در آفرينش شگفت آور نبات و نظامى كه در زندگى آن جريان دارد و در آفرينش گوناگون حيوان و آثار و احوالى كه در محيط وجود از خود بروز ميدهد تشويق ميفرمايد.

بتفكر در خلقت خود انسان و اسرار و رموزى كه در ساختمان وجودش نهفته و بالاتر از آن در نفس و عوالم باطنى آن و ارتباطاتى كه با ملكوت اعلا دارد و بسير در اقطار زمين و مشاهده در آثار گذشتگان و كنجكاوى اوضاع و احوال ملل و جوامع بشرى و قصص و تواريخ ايشان اصرار تمام دارد.

قرآن در اسلام، ص: 157

و بدين ترتيب بتعلم علوم طبيعى و رياضى و فلسفى و فنون ادبى و بالاخره همه علومى كه در دست رس فكر انسانى است و تعلم آنها بنفع جهان بشرى و سعادت بخش جامعه انسانى ميباشد دعوت ميكند.

آرى قرآن مجيد باين علوم دعوت ميكند باين شرط كه بحق و حقيقت رهنما قرار گيرند و جهان بينى حقيقى را كه سرلوحه آن خداشناسى ميباشد در برداشته باشند و گرنه علمى كه انسان را سرگرم خود ساخته از شناختن حق و حقيقت باز دارد در قاموس قرآن مجيد با جهل مرادف است. خداى متعال ميفرمايد: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ» سوره روم آيه 7 (ترجمه: آنان از زندگى اين جهان ظاهر و نمودى را ميدانند و آنان از زندگى آن جهان غافلند). و ميفرمايد: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ» سوره جاثيه آيه 23

(ترجمه:

آيا ديدى آن كسى را كه خداى خود را هواى نفس خود قرار داده و خدا با داشتن علم گمراهش نموده و بگوش و دلش مهر و بچشمش پرده اى زده است پس كيست كه پس از خدا

قرآن در اسلام، ص: 158

او را راهنمائى كند).

قرآن كريم با ترغيباتى كه بتعلم علوم مختلفه نموده خود متصدى تعليم يك دوره كامل از معارف الهيه و كليات اخلاق و فقه اسلامى گرديده است.

ج- علوم خاصه بقرآن مجيد

در ميان مسلمانان علومى نيز هست كه موضوع بحث آنها خود قرآن مجيد ميباشد، تاريخ پيدايش اين علوم نخستين روزهاى نزول است و بتدريج مسائل آنها در ميان مردم نضج يافته و تنقيح شده تا بحد كمال رسيده و بالاخره محققين اين فنون تأليفاتى در آنها كرده و كتابهاى بى شمار نوشته اند.

برخى از اين علوم در اطراف الفاظ قرآن كريم و برخى در معانى آن ببحث و كنجكاوى ميپردازد:

علومى كه در الفاظ قرآن بحث ميكند فنون تجويد و قرائت است فنى در كيفيت تلفظ بحروف تهجى و حالات و عوارضى كه حروف تهجى در لغت عرب در ميان الفاظ مفرده و مركبه پيدا ميكند مانند ادغام و تبديل حروف و احكام

قرآن در اسلام، ص: 159

وقف و ابتداء و نظائر آن بحث مينمايد.

و فنى بضبط و توجيه قرائتهاى هفت گانه معروف و قرائتهاى سه گانه ديگر و قرائتهاى صحابه و شواذ قرائتها ميپردازد.

و فنى عدد سور و آيات و كلمات و حروف آنها و آيات و كلمات و حروف همه قرآن را احصاء ميكند.

و فنى در خصوص رسم خط خاص قرآن مجيد و اختلافاتى كه با رسم خط عربى معمول دارد سخن ميگويد.

و علمهائى كه در

معانى قرآن مجيد بحث ميكند:

فنى است كه از كليات معانى آيات مانند تنزيل و تأويل و ظاهر و باطن و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن كنجكاوى ميكند.

و فنى است كه در آيات و احكام بحث مينمايد و در حقيقت شعبه اى از فقه اسلامى است.

و فنى است كه از معانى خصوص آيات قرآنى سخن ميگويد و بنام تفسير قرآن ناميده ميشود و در بخش دوم اين كتاب بحثهائى در اطراف تفسير و طبقات مفسرين گذشت.

علماء و محققين اسلام در هر يك از علوم خاصه بقرآن

قرآن در اسلام، ص: 160

مجيد تأليفات و تصانيف بيشمارى كرده اند.

د- علومى كه قرآن مجيد در پيدايش آنها عامل بوده

ترديد نيست كه علوم دينيه اى كه امروز در ميان مسلمانان دائر و مورد تعليم و تعلم ميباشد تاريخ تأسيس و تداول آنها ببعثت پيغمبر اكرم (ص) و نزول قرآن كه معارف الهيه و قوانين شرعى را همراه خود آورده محدود ميباشد.

اين علوم در قرن اول هجرى بواسطه قدغنى كه مقام خلافت از كتابت و تأليف حديث و غيره كرده بود بطور غير- منظم در ميان صحابه و تابعين دائر بود و جز عده بسيار كمى كه در فقه و تفسير و حديث مختصراتى نوشتند اكثريت مردم بطريق حفظ بتحصيل پرداخته از سينه بسينه منتقل مينمودند.

از اوائل قرن دوم بسبب برداشته شدن قدغن «1» مردم اول بنوشتن حديث پس از آن بنوشتن بحثهاى مربوط به- علوم ديگر و بقالب زدن تأليف و تصنيف علوم را مرتب و

______________________________

(1) اين قدغن را (چنانكه در تاريخ مسلم است) عمر بن عبد العزيز خليفه اموى 99- 101 برداشته است.

قرآن در اسلام، ص: 161

منظم نمودند و بدين ترتيب فن حديث و علم رجال

و دراية و فن اصول فقه و علم فقه و علم كلام بوجود آمد.

و حتى فلسفه نيز اگر چه در آغاز بعنوان نقل از يونانى بعربى وارد محيط اسلام شد و زمانى تقريبا بشكل يونانى خود در دست مردم بود ولى پس از چندى محكوم طرز تفكر محيط گرديده هم از جهت ماده و هم از جهت صورت تغييراتى پيدا كرده تحول يافت بگواهى اينكه در فلسفه اى كه امروز در ميان مسلمانان دائر است در معارف الهيه مسئله اى بچشم نميخورد مگر اينكه متن آنرا و براهين و ادله اى را كه براى اثبات آن بكار برده شده ميتوان در قرآن و حديث پيدا كرده و از لابلاى آنها بدست آورد.

اين سخن را در علوم ادبيه عربى نيز ميتوان مطرح ساخت زيرا امثال علم صرف و نحو و معانى و بيان و بديع و لغت و فن فقه لغت و اشتقاق اگر چه مورد بحث آنها مطلق كلام عربى است لكن بى ترديد آنچه مردم را وادار بتتبع و ضبط و تنقيح اصول و قوانين اين علوم نمود همان شاهكار خدائى بود كه مردم را مجذوب بيان شيرين و شيوا و اسلوب زيباى خود ساخته بود و مردم براى روشن شدن از بناى

قرآن در اسلام، ص: 162

كلمات و تركيب جمل و معانى الفاظ و فصاحت و بلاغت بيانات و صنعتهاى لفظى ظريف آن نيازمند شدند كه قوانين كلى آنها را با اشباه و نظائرى كه در لغت عرب داشتند بدست آورند و بكمك آنها از كنجكاوى خود نتيجه گيرند و بدين ترتيب علمهاى صرف و نحو و لغت و فنون سه گانه بلاغت تنقيح و تنظيم شد.

منقول

است كه ابن عباس كه از مفسرين صحابه بود معانى آيات را از راه استشهاد باشعار عرب بيان ميكرد و بجمع آورى و حفظ اشعار عرب توصيه مينمود و ميگفت:

«الشعر ديوان العرب» و با چنين عنايتهائى نثر و شعر عرب ضبط شد تا بجائى رسيد كه دانشمند شيعى معروف خليل بن احمد بصرى در لغت كتاب العين را نوشته و علم عروض را براى شناختن اوزان اشعار وضع نمود و ديگران نيز در اين دو فن تأليفاتى كردند و فن تاريخ نيز در اسلام از فن حديث مشتق شده و در آغاز از قصص انبياء و امم و از سيرت پيغمبر اكرم (ص) شروع شده و پس از آن تاريخ صدر اسلام بآن اضافه شده بعد بصورت تاريخ عالم در آمد و مورخينى مانند طبرى و مسعودى و يعقوبى و واقدى كتابهائى نوشتند.

قرآن در اسلام، ص: 163

و بجرئت ميتوان گفت كه عامل اصلى اشتغال مسلمانان بعلوم عقلى از طبيعيات و رياضيات و غير آنها بصورت نقل و ترجمه در آغاز كار و بنحو استقلال و ابتكار در سرانجام همان انگيزه فرهنگى بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود.

در آغاز كار بدست مقام خلافت كه آنروزها ميان ملت عرب مستقر بود علوم مختلف عقلى از يونانى و سريانى و هندى بعربى ترجمه شد و پس از آن در دست رس همه مسلمانان جهان كه از ملل مختلف بودند قرار گرفت و روز بروز بر وسعت تحقيقات و دقت مطالب و حسن انتظام خود افزود.

و معلوم است كه مدنيت وسيع اسلامى كه كمى بعد از هجرت و رحلت قسمت معظم معموره را تحت تسلط

خود گرفت و در آن حكومت نمود و بالاخره امروز در حدود ششصد ميليون از جمعيت كره را بنام اسلام نگه ميدارد، يكى از آثار بارزه قرآن مجيد بود (اگر چه ما بنام شيعه بخلفاء و ساير پادشاهان كارگران اين مدنيت از جهت مسامحه هائى كه در روشن ساختن حقائق دين و اجراء قوانين

قرآن در اسلام، ص: 164

آن كرده اند اعتراض داريم در عين حال از پرتو اسلام هر چه بجهان تابيده بى ترديد از قرآن ميباشد) و بديهى است چنين تحولى كه يكى از حلقه هاى بارز سلسله حوادث جهان ميباشد در حلقه هاى بعدى تأثير بسزائى خواهد داشت و از اين روى يكى از علل و مقدمات تحول امروزى و بسط و پيشرفت فرهنگ جهان قرآن مجيد خواهد بود.

البته براى اينكه اين مسئله روشن تر شود و ارزش واقعى خودش را نشان دهد تجزيه و تحليل بيشترى لازم است ولى رويه اختصار كه درين كتاب مراعات ميشود از اشتغال بآن مانع ميباشد.

قرآن در اسلام، ص: 165

بخش پنجم ترتيب نزول قرآن و انتشارش در ميان مردم

اشاره

ا- آيات قرآن مجيد بچه ترتيب نازل شد؟

ب- در تعقيب بحث گذشته.

ج- اسباب نزول.

د- روشى كه بايد در اسباب نزول معمول داشت.

ه- ترتيب نزول سور.

و- نظرى در روايت و روايات ديگر.

ز- جمع قرآن مجيد در يك مصحف.

ح- پس از رحلت.

ط- اهتمام مسلمين در امر قرآن مجيد.

قرآن در اسلام، ص: 166

ى- قرآن مجيد از هر گونه تحريفى محفوظ است.

يا- قرائت قرآن و حفظ و روايت آن.

يب- طبقات قراء.

يج- قراء سبعه.

يد- عدد آيات قرآنى.

يه- نامهاى سور قرآنى.

يو- خط و اعراب قرآن مجيد.

الف- آيات قرآن مجيد بچه ترتيب نازل شد؟

سور و آيات قرآن مجيد يكجا نازل نشده است، اين مطلب علاوه بر تاريخ قطعى كه بنزول تدريجى قرآن مجيد در امتداد بيست و سه سال مدت دعوت پيغمبر اكرم (ص) شهادت ميدهد از مضامين خود آيات نيز روشن است، خداى متعال ميفرمايد: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا» سوره اسرى آيه 106 (ترجمه: و قرآن را- سور و آيات آنرا- از هم جدا كرديم تا آنرا بدرنگ بمردم بخوانى و آنرا با يك نوع تدريج نازل نموديم).

قرآن در اسلام، ص: 167

در قرآن مجيد ناسخ و منسوخ هست و آياتى است كه ارتباط تام بقصص و حوادثى دارد كه هرگز در يكزمان جمع نميشوند تا آيات مربوط بآنها يكجا نازل شده درباره آنها بگفتگو پردازد.

و همچنين سور و آيات قرآنى باين ترتيب كه در مصحف شريف قرار گرفته نازل نشده اند باين معنى كه اول سوره حمد پس از آن سوره هاى بقره و آل عمران و نساء و مائده و بهمين ترتيب نازل شده باشد و همچنين آيات به- ترتيب مضبوط.

زيرا در اين خصوص نيز علاوه بر شهادت تاريخ

قطعى، مضامين خود آيات نشان ميدهد كه برخى از سور و آيات قرآن با مضامينى كه مناسب با اوايل زمان بعثت است مانند سوره علق و نون در اواخر قرآن مجيد ثبت شده و سوره ها و آيه هاى بسيارى كه مضامين آنها با پس از هجرت و اواخر عهد رسول اكرم (ص) سازگار است مانند سوره هاى بقره و آل عمران و نساء و انفال و توبه در اوايل قرآن گذاشته شده است.

و بديهى است كه بموجب اين مضمونهاى مختلف سور و آيات قرآنى از جهت نزول ارتباط كامل با حوادث و وقايع

قرآن در اسلام، ص: 168

و نيازمنديهاى گوناگون دارد كه در خلال مدت دعوت پيغمبر اكرم (ص) تحقق يافته و بوقوع پيوسته است.

مثلا سور و آياتى كه تنها مشتمل بدعوت مشركين و مبارزه با بت پرستى است با روزگار پيش از هجرت كه پيغمبر (ص) در مكه و گرفتار دعوت بت پرستان بود مناسب است و آيات قتال و آيات احكام كه بدنبال حوادث و نيازمنديهايى كه پس از هجرت و انعقاد جامعه اسلامى در شهر يثرب (مدينه) و پيشرفت روز افزون اسلام پيدا شده نازل گرديده است.

ب- در تعقيب بحث گذشته

بنابر آنچه گذشت سور و آيات قرآنى بحسب اختلافاتى كه در محل نزول و زمان نزول و اسباب و شرائطى كه زمينه نزول را فراهم آورده انقساماتى پيدا ميكنند:

1- برخى از سور و آيات مكى هستند و برخى از آنها مدنى و معمولا آنچه از قرآن قبل از هجرت پيغمبر اكرم (ص) نازل شده مكى شمرده ميشود و بيشتر سوره هاى قرآنى و بويژه سوره هاى كوچك از اين قبيل است و آنچه بعد از هجرت نازل شده مدنى خوانده

ميشود اگر چه در خارج

قرآن در اسلام، ص: 169

مدينه و حتى در مكه نازل شده باشد.

2- برخى از سور و آيات در سفر و برخى در حضر نازل شده اند. و همچنين سور و آيات منقسم ميشوند بآنچه در شب يا در روز نازل شده و همچنين بآنچه در صلح يا در جنگ نازل شده و بآنچه در زمين يا در آسمان نازل شده و بآنچه در خلوت يا در ميان مردم نازل شده است و ما در فائده شناختن اين انقسامات در فصل اسباب نزول بحث خواهيم كرد.

3- برخى از دو سوره ها مكررا نازل شده چنانكه گفته ميشود كه سوره حمد دو مرتبه نازل شده يكمرتبه در مكه و يكمرتبه در مدينه، و همچنين برخى از آيات مكررا نازل شده چنانكه آيه «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» در سوره رحمان سى مرتبه مكرر شده و چنانكه دو آيه «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ- وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ» در سوره شعرا هشت فقره تكرار يافته و گاهى يك آيه در بيشتر از يك سوره چنانكه آيه «وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» در شش سوره مختلف واقع شده.

و همچنين گاهى جمله اى معين در جائى آيه كامل

قرآن در اسلام، ص: 170

و در جاى ديگر جزء آيه است چنانكه جمله «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ» در اول سوره آل عمران آيه كامل و در سوره بقره جزء آية الكرسى است و غالب سور و آيات يكمرتبه نازل گرديده و از يك محل تعدى نميكند.

و در هر حال اينگونه اختلاف در ميان آيات قرآنى معلول اقتضائات مختلف مقام

بيان ميباشد كه در جائى تكرار يك جمله را ايجاب ميكند و آنرا تكيه گاه كلام قرار ميدهد و گاهى نه.

و نظير اين اختلاف اختلاف ديگرى است كه از جهت درازى و كوتاهى در ميان سور و آيات قرآنى هست مانند سوره كوثر كه كوتاهترين سوره قرآنى و سوره بقره كه بلندترين سوره ها ميباشد و مانند آيه «مُدْهامَّتانِ» كه كوچكترين آيه قرآنى و يك كلمه است و آيه دين كه آيه 282 سوره بقره و بلندترين آيه قرآن و به بيشتر از سى جمله مشتمل است.

همه اين اختلافات باقتضاى مقام بيان است چنانكه گاهى در ميان دو آيه متصل بهم اتفاق ميافتد مانند دو آيه كريمه بيستم و بيست و يكم سوره مدثر كه اولى يك جمله و دويمى بيشتر از پانزده جمله است.

قرآن در اسلام، ص: 171

و نظير اين اختلاف اختلافى است كه آيات سوره هاى قرآن از جهت ايجاز و اطناب بيان دارند چنانكه با مقايسه امثال سوره فجر و سوره ليل با مثال سوره بقره و مائده روشن است و اغلب سوره هاى مكى با اسلوب ايجاز و اغلب سوره هاى مدنى با سياق اطناب نازل شده اند.

و ازين باب است آنچه گفته شده كه اولين آياتى كه به پيغمبر اكرم (ص) نازل شده سوره علق يا پنج آيه از اول سوره علق ميباشد و آخرين آيه اى كه نازل گرديده آيه كريمه «وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» سوره بقره آيه 281 است.

ج- اسباب نزول

چنانكه تذكر داده شد بسيارى از سور و آيات قرآنى از جهت نزول با حوادث و وقايعى كه در خلال مدت

دعوت اتفاق افتاده ارتباط دارد مانند سوره بقره «1» و سوره حشر و

______________________________

(1) سوره بقره سال اول هجرت در مدينه نازل شده مقدارى از آياتش در توبيخ يهود كه در پيشرفت اسلام كارشكنى ميكردند و مقدارى در تشريع احكام مانند تغيير قبله و تشريع روزه و حج و غيره

قرآن در اسلام، ص: 172

سوره عاديات يا نيازمنديهائى از جهت روشن شدن احكام و قوانين اسلام موجب نزول سور يا آياتى شده كه احكام مورد نياز را بيان ميكند مانند «1» سوره نساء و انفال و طلاق و نظائر آنها.

اين زمينه ها را كه موجب نزول سوره يا آيه مربوطه ميباشد اسباب نزول ميگويند و البته دانستن آنها تا اندازه اى انسان را از مورد نزول و مضمونى كه آيه نسبت بخصوص مورد نزول خود بدست مى دهد روشن ساخته كمك ميكند.

و ازين روى گروه انبوهى از محدثين صحابه و تابعين در صدر اسلام بضبط و روايت اسباب نزول همت گماشته بودند و اخبار بيشمارى درين باره نقل نموده اند.

اين روايات از طرق اهل سنت بسيار زياد است و به-

______________________________

نازل گرديده است.

و سوره حشر در خصوص كوچانيدن يهود بنى نضير و سوره عاديات در خصوص اعراب وادى يا بس يا غير آنها نازل شده.

(1) سوره نساء در خصوص ازدواج و ارث زنان، و سوره انفال در خصوص اسيران غنائم جنگى و سوره طلاق در خصوص طلاق نازل شده.

قرآن در اسلام، ص: 173

چندين هزار روايت ميرسد و از طرق شيعه كم و شايد از چند صد بيشتر نباشد، البته همه روايات هم مسند و صحيح نيست بلكه بسيارى از آنها غير مسند و ضعيفند.

ولى تتبع اين روايات و تأمل كافى

در اطراف آنها انسان را نسبت بآنها بدبين ميكند:

اولا سياق بسيارى از آنها پيدا است كه راوى ارتباط نزول آيه را در مورد حادثه و واقعه بعنوان مشافهه و تحمل و حفظ بدست نياورده بلكه قصه را حكايت ميكند سپس آياتى را كه از جهت معنى مناسب قصه است بقصه ارتباط ميدهد و در نتيجه سبب نزولى كه در حديث ذكر شده سبب نظرى و اجتهادى است نه سبب نزولى كه از راه مشاهده و ضبط بدست آمده باشد.

و گواه اين سخن اينكه در خلال اين روايات تناقض بسيار بچشم ميخورد باين معنى كه در بسيارى از آيات قرآنى در ذيل هر آيه چندين سبب نزول مناقض همديگر نقل شده كه هرگز با هم جمع نميشوند حتى گاهى از يك شخص مانند ابن عباس با غير او در يك آيه معين چندين سبب نزول روايت شده.

قرآن در اسلام، ص: 174

ورود اين اسباب نزول متناقض و متهافت يكى از دو محمل بيشتر ندارد يا بايد گفت: اين اسباب نزول نظرى هستند نه نقلى محض و هر يك از روات روايات متناقضه آيه را بيكى از قصه هاى مناسب خوابانيده كه غير از قصه اى است كه در روايت ديگر ميباشد و همچنين، يا يك شخص مثلا كه دو سبب نزول متخالف روايت ميكند گرفتار دو نظر مخالف گرديده و پس از نظر اولى مثلا بسوى نظر دويمى عدول نموده است و يا بايد گفت همه روايات يا بعضى از آنها جعل يادس شده است.

با تحقق چنين احتمالاتى روايات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد و ازين روى حتى صحيح بودن خبر از جهت سند

سودى نمى بخشد زيرا صحت سند احتمال كذب رجال سند را از ميان ميبرد يا تضعيف مينمايد ولى احتمال دس يا اعمال نظر در جاى خود باقى است.

و ثانيا از راه نقل بثبوت رسيده كه در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حديث و كتابت آن شديدا مانع بود و هر جا ورقه و لوحى كه حديثى در آن نوشته شده بود بدست ميآوردند توقيف كرده ميسوزانيدند و اين قدغن تا آخر قرن اول هجرى

قرآن در اسلام، ص: 175

يعنى تقريبا نود سال ادامه داشت.

اين رويه راه نقل بمعنى را بيشتر از حد ضرورت به- روى روات و محدثين باز كرد و تغييرات ناچيز كه در هر مرتبه نقل روايت پيش ميآمد كم كم روى هم تراكم نموده گاهى اصل مطلب را از ميان ميبرد و اين معنى با مراجعه بمواردى كه در يك قصه يا مطلب روايات از طرق مختلفه وارد شده است بسيار روشن است، انسان گاهى برواياتى بر ميخورد كه در قصه اى كه مشتركا بشرح آن ميپردازند هيچ جهت جامعه ندارند البته شيوع نقل بمعنى با اين گلو- گشادى اعتبارى براى اسباب نزول باقى نميگذارد يا دست- كم از اعتبارشان مى كاهد.

و وقتيكه شيوع جعل و دس و مخصوصا دخول اسرائيليات و آنچه از ناحيه منافقين كه شخصا شناخته نمى شدند ساخته شده و داخل روايات گرديده است بمسئله نقل بمعنى و آنچه در اشكال اول ذكر شد اضافه شود، اعتمادى باسباب نزول باقى نخواهد ماند.

قرآن در اسلام، ص: 176

د- روشى كه بايد در اسباب نزول معمول داشت

چنانكه در فصلهاى گذشته روشن شد حديث در اعتبار خود بتأييد قرآن مجيد نيازمند است و روى اين اساس چنانكه در اخبار بسيارى از

پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت (ع) وارد شده است بايد حديث را بقرآن عرضه داشت.

بنابراين سبب نزولى كه در ذيل آيه اى وارد شده در صورتيكه متواتر يا خبر قطعى الصدور نباشد بايد بآيه مورد بحث عرضه و تنها در صورتيكه مضمون آيه و قرائنى كه در اطراف آيه موجود است با آن سازگار بود بسبب نزول نامبرده اعتماد شود و بالاخره روايت را بايد با آيه تأييد نمود و تصديق كرد نه اينكه آيه را تحت حكومت روايت قرار داد.

باين ترتيب اگر چه مقدار زيادى از اسباب نزول سقوط ميكند ولى آنچه از آنها ميماند كسب اعتبار ميكند و اساسا مقاصد عاليه قرآن مجيد كه معارفى جهانى و هميشگى ميباشند (چنانكه خواهد آمد) در استفاده خود از آيات كريمه قرآن نيازى قابل توجه يا هيچ نيازى بروايات اسباب نزول ندارند.

قرآن در اسلام، ص: 177

ه- ترتيب نزول سور

البته چنانكه ميدانيم سور و آيات قرآنى بترتيبى كه بپيغمبر اكرم (ص) نازل شده در مصحف ثبت نيست.

گذشتگان دانشمندان اسلامى و خاصه از اهل سنت در ترتيب نزول سور و آيات بروايات اعتماد ميكردند. و از جمله روايات كه در اين باره رسيده روايتى است از ابن عباس كه ميگويد: «1» «آغاز هر سوره اى كه در مكه نازل ميشد در همانجا نوشته ميشد پس از آن خدايتعالى آنچه ميخواست بر آن ميافزود.

و نخستين چيزى كه از قرآن نازل شد:

1- اقرء بسم ربك بود 2- پس از آن «ن» 3- پس از آن يا ايها المزمل 4- پس از آن يا ايها المدثر 5- پس از آن تبت يدا ابى لهب

______________________________

(1) كتاب اتقان ج 1 ص 10 چاپ قاهره

1370، نقل از كتاب فضائل القرآن ابن ضريس.

قرآن در اسلام، ص: 178

6- پس از آن اذا الشمس كورت 7- پس از آن سبح اسم ربك الاعلى 8- پس از آن و الليل اذا يغشى 9- پس از آن و الفجر 10- پس از آن و الضحى 11- پس از آن الم نشرح 12- پس از آن و العصر 13- پس از آن و العاديات 14- پس از آن انا أعطيناك 15- پس از آن الهاكم التكاثر 16- پس از آن ارايت الذى يكذب 17- پس از آن قل يا ايها الكافرون 18- پس از آن الم تر كيف فعل ربك 19- پس از آن قل اعوذ برب الفلق 20- پس از آن قل اعوذ برب الناس 21- پس از آن قل هو اللّه احد 22- پس از آن و النجم 23- پس از آن عبس

قرآن در اسلام، ص: 179

24- پس از آن انا انزلناه فى ليلة القدر 25- پس از آن و الشمس و ضحاها 26- پس از آن و السماء ذات البروج 27- پس از آن و التين 28- پس از آن لايلاف قريش 29- پس از آن القارعة 30- پس از آن لا اقسم بيوم القيامة 31- پس از آن ويل لكل همزة 32- پس از آن و المرسلات 33- پس از آن ق 34- پس از آن لا اقسم بهذا البلد 35- پس از آن و السماء و الطارق 36- پس از آن اقتربت الساعة 37- پس از آن ص 38- پس از آن اعراف 39- پس از آن قل اوحى 40- پس از آن يس 41- پس از آن

فرقان

قرآن در اسلام، ص: 180

42- پس از آن ملائكه 43- پس از آن كهيعص 44- پس از آن طه 45- پس از آن واقعه 46- پس از آن طسم شعراء 47- پس از آن طس 48- پس از آن قصص 49- پس از آن بنى اسرائيل 50- پس از آن يونس 51- پس از آن هود 52- پس از آن يوسف 53- پس از آن حجر 54- پس از آن انعام 55- پس از آن صافات 56- پس از آن لقمان 57- پس از آن سبا 58- پس از آن زمر 59- پس از آن حم مؤمن

قرآن در اسلام، ص: 181

60- پس از آن حم سجده 61- پس از آن حمعسق 62- پس از آن حم زخرف 63- پس از آن دخان 64- پس از آن جاثيه 65- پس از آن احقاف 66- پس از آن داريات 67- پس از آن غاشيه 68- پس از آن كهف 69- پس از آن نحل 70- پس از آن انا ارسلنا نوحا 71- پس از آن ابراهيم 72- پس از آن انبياء 73- پس از آن مؤمنين 74- پس از آن تنزيل سجده 75- پس از آن طور 76- پس از آن تبارك (ملك) 77- پس از آن الحاقه

قرآن در اسلام، ص: 182

78- پس از آن سأل 79- پس از آن عم يتساءلون 80- پس از آن نازعات 81- پس از آن اذا السماء انفطرت 82- پس از آن اذا السماء انشقت 83- پس از آن روم 84- پس از آن عنكبوت 85- پس از آن ويل للمطففين اينست آنچه خداى تعالى در مكه نازل

كرده است.

86- پس از آن در مدينه سوره بقره را نازل كرد.

87- پس از آن انفال 88- پس از آن آل عمران 89- پس از آن احزاب 90- پس از آن ممتحنه 91- پس از آن نساء 92- پس از آن اذا زلزلت 93- پس از آن حديد 94- پس از آن قتال

قرآن در اسلام، ص: 183

95- پس از آن رعد 96- پس از آن الرحمن 97- پس از آن انسان 98- پس از آن طلاق 99- پس از آن لم يكن 100- پس از آن حشر 101- پس از آن اذا جاء نصر اللّه 102- پس از آن نور 103- پس از آن حج 104- پس از آن منافقون 105- پس از آن مجادله 106- پس از آن حجرات 107- پس از آن تحريم 108- پس از آن جمعه 109- پس از آن تغابن 110- پس از آن صف 111- پس از آن فتح 112- پس از آن مائده

قرآن در اسلام، ص: 184

113- پس از آن برائت.

و- نظرى در روايت و روايات ديگر

روايت گذشته كه از ابن عباس نقل شده صد و سيزده سوره را ذكر كرده و سوره حمد را در ميان آنها نشمرده.

و روايت ديگرى كه بيهقى «1» از عكرمه نقل نموده صد و يازده سوره شمرده و سه سوره حمد و اعراف و شورى را ياد نكرده است.

و همين روايت را بيهقى از ابن عباس نقل نموده و اين روايت بهمه صد و چهارده سوره مشتمل است ولى هر دو روايت بيهقى اولا سوره مطففين را از سوره هاى مدنى شمرده اند بر خلاف روايت گذشته كه سوره نامبرده را مكى گرفته بود و ثانيا ترتيبى

كه در اين دو روايت براى سور مكيه و همچنين براى سور مدنيه ذكر شده با ترتيبى كه در گذشته بيان شده مغاير است.

و روايت «2» ديگرى از على بن ابى طلحه نقل شده كه

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 10.

(2) مصدر سابق.

قرآن در اسلام، ص: 185

ميگويد:

در مدينه سوره بقره نازل شده است و آل عمران و نساء و مائده و انفال و توبه و حج و نور و احزاب و الذين كفروا و فتح و حديد و مجادله و حشر و ممتحنه و حواريين (سوره صف) و تغابن و يا ايها النبى اذا طلقتم النساء و يا ايها النبى لم تحرم و فجر و ليل و انا انزلناه فى اليلة القدر و لم يكن و اذا زلزلت و اذا جاء نصر اللّه و سائر سوره هاى قرآنى در مكه نازل شده است.

اين روايت گويا تنها در صدد تميز دادن سوره هاى مدنى از سوره هاى مكى ميباشد نه ترتيب نزول سوره هايى كه ذكر نموده است و گرنه سوره مائده و توبه بدون ترديد جاى شان پائين تر از آنست كه ذكر شده اند.

علاوه بر آن سوره هاى فجر و ليل و قدر را جزء سوره هاى مدنى شمرده در حاليكه روايتهاى گذشته جزء سوره هاى مكى شمرده در حاليكه روايتهاى گذشته جزء سوره هاى مكى شمرده بودند و همچنين سوره هاى رعد و الرحمن و انسان و جمعه و حجرات را مكى گرفته در صورتيكه در روايتهاى گذشته مدنى گرفته شده بودند.

قرآن در اسلام، ص: 186

و در روايت «1» ديگرى كه از قتاده نقل شده قتاده گويد:

از قرآن در مدينه بقره و آل عمران و نساء و مائده و برائت و رعد و نحل

و حج و نور و احزاب و محمد و فتح و حجرات و حديد و رحمن و مجادله و حشر و ممتحنه و صف و جمعه و منافقون و تغابن و طلاق و يا أيها النبى لم تحرم تا سيزده آيه و اذا زلزلت و اذا جاء نصر اللّه نازل شده و ساير قرآن در مكه نازل شده است.

اين روايت نيز با روايات گذشته و مخصوصا با روايت خود قتاده در مطففين و انسان و لم يكن مخالف ميباشد.

آنچه درباره اين روايات ميتوان گفت اينست كه بهيچوجه قابل اعتماد نيستند زيرا نه ارزش روايت دينى را دارند و نه ارزش نقل تاريخى: أما ارزش روايت دينى زيرا اتصال پيغمبر اكرم (ص) را ندارد و تازه روشن نيست كه ابن عباس اين ترتيب را از خود پيغمبر اكرم (ص) فرا گرفته يا از كسانى ديگر كه معلوم نيست چه كسانى بوده اند يا از راه نظر و اجتهاد كه تنها براى خودش حجيت دارد.

و اما ارزش نقل تاريخى زيرا ابن عباس جز زمان

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 11.

قرآن در اسلام، ص: 187

ناچيزى از زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) صحابت آنحضرت را درك نكرده و بديهى است كه در نزول اينهمه سوره هاى قرآنى حاضر و شاهد نبوده و اگر ترتيب نامبرده را از راه نظر و اجتهاد نيز بدست نياورده باشد از ديگران شنيده و در نتيجه خبرى ميشود بى ذكر مدرك و چنين نقل تاريخى بى ارزش است.

گذشته از اينها اين روايات با فرض صحت و استقامت خبر واحد هستند و چنانكه در علم اصول بثبوت رسيده چنين خبرى در غير احكام شرعيه خالى از اعتبار ميباشد.

پس

بنابر آنچه گذشت تنها راه براى تشخيص ترتيب سوره هاى قرآنى و مكى يا مدنى بودن آنها تدبر در مضامين آنها و تطبيق آن با اوضاع و احوال پيش از هجرت و پس از هجرت ميباشد، اين روش تا اندازه اى كه پيش ميرود براى تشخيص ترتيب سور و آيات قرآنى و مكى يا مدنى بودن آنها سودمند ميباشد چنانكه مضامين سوره هاى انسان و العاديات و مطففين بمدنى بودن آنها گواهى ميدهد اگر چه برخى ازين روايات آنها را جزء سوره هاى مكى قرار ميدهد.

قرآن در اسلام، ص: 188

ز- جمع قرآن مجيد در يك مصحف (قرآن پيش از رحلت)

قرآن مجيد كه سوره سوره و آيه آيه نازل ميشد، بسبب بلاغت و فصاحت خارق عادتى كه داشت آوازه اش در ميان اعراب كه عنايت شگفت آورى به بلاغت و فصاحت كلام داشته و شيفته آن بودند روز بروز بلندتر ميشد و براى شنيدن چند آيه از آن از راههاى دور پيش پيغمبر اكرم (ص) آمده چند آيه اى ميشنيدند و فرا ميگرفتند.

و همچنين بزرگان مكه و متنفذين قريش كه بت پرست و دشمنان سرسخت دعوت اسلامى بودند و تا ميتوانستند مردم را از نزديك شدن بپيغمبر اكرم (ص) صرف ميكردند و بعنوان اينكه قرآن سحر است اعراب را از گوش دادن و شنيدن آن ترسانيده كنار ميزدند.

با اينهمه در شبهاى تاريك از ظلمت شب استفاده نموده پنهان از همديگر و از بستگان و زير دستان خود ميآمدند و در نزديكى خانه پيغمبر اكرم (ص) در جائى نشسته بقرآنى كه آنحضرت تلاوت ميكرد گوش «1» ميدادند.

البته مسلمانان نيز ازين روى كه قرآن مجيد را كلام

______________________________

(1) در المنثور ج 4 ص 187.

قرآن در اسلام، ص: 189

خدا و يگانه مدرك دينى

خود ميدانستند و هم ازين روى كه در فريضه نماز سوره حمد و مقدارى از ساير قرآن ميبايست بخوانند و هم ازين روى «1» كه پيغمبر اكرم (ص) مأموريت داشت كه قرآن مجيد و احكام اسلام را بآنان ياد دهد، در ياد گرفتن سور و آيات قرآنى و حفظ و ضبط آنها نهايت جديت بخرج ميدادند.

اين روش پس از آنكه پيغمبر اكرم بمدينه هجرت فرمود و جامعه مستقل اسلامى تشكيل داد منظم تر و متشكل تر گرديد و بدستور پيغمبر اكرم جمعيت قابل توجهى از ياران وى بقرائت قرآن و تعليم و تعلم احكام اسلام كه روز بروز نازل و تكميل ميشد موظف شدند و حتى طبق دستور صريح قرآن از شركت در جنگ «2» و جهاد معذور شدند.

و چون بيشتر ياران پيغمبر اكرم (ص) و مخصوصا صحابه كه از مكه بمدينه مهاجرت كرده بودند بيسواد بوده بخواندن و نوشتن آشنائى نداشتند بدستور پيغمبر اكرم ص از اسيران يهود براى ياد گرفتن خط كه آنزمان بسيار ساده

______________________________

(1) سوره نحل آيه 44 و آيات بسيار ديگر.

(2) سوره توبه آيه 122.

قرآن در اسلام، ص: 190

و آسان بود استفاده ميشد و بدين ترتيب گروهى با سواد بوجود آمد.

ازين جماعت كسانى كه بقرائت قرآن و حفظ و ضبط سور و آيات آن مشغول بودند قراء ناميده ميشدند و ازين گروه بود كه در وقعه بئر معونه چهل تن يا هفتاد تن يكجا شهيد شدند. «1»

و آنچه از قرآن مجيد نازل شده بود و نيز تدريجا نازل ميشد در الواح و استخوان شانه شتر و سعف خرما و نظاير آنها نوشته و ضبط ميشد.

آنچه هرگز قابل ترديد نيست و نميشود انكار

كرد اينست كه اكثر سور قرآنى پيش از رحلت در ميان مسلمانان دائر و معروف بوده اند، در دهها و صدها حديث از طرق اهل سنت و شيعه در وصف تبليغ پيغمبر اكرم (ص) يا يارانش پيش از رحلت و همچنين در وصف نمازهائى كه خوانده و سيرتى كه در تلاوت قرآن داشته نام اين سوره ها آمده است.

و همچنين «2» نامهائى كه براى گروه گروه اين سوره ها

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 72.

(2) اتقان ج 1 ص 65.

قرآن در اسلام، ص: 191

در صدر اسلام دائر بوده مانند سور طوال و مئين و مثانى و مفصلات در احاديثى كه از زمان حيات پيغمبر اكرم حكايت ميكند بسيار بچشم ميخورد.

ح- پس از رحلت

پس از رحلت پيغمبر اكرم (ص) على (ع) كه بنص قطعى و تصديق پيغمبر اكرم (ص) از همه مردم بقرآن مجيد آشناتر بود، در خانه خود بانزوا «1» پرداخته قرآن مجيد را بترتيب نزول در يك مصحف جمع فرمود و هنوز ششماه از رحلت نگذشته بود كه فراعت يافت و مصحفى كه نوشته بود بشترى بار كرده پيش مردم آورده نشان داد «2».

و پس از يكسال «3» و خورده اى كه از رحلت گذشته بود جنگ يمامه در گرفت و در اين جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شدند مقام خلافت از ترس اينكه ممكن است جنگ ديگرى براى مسلمانان پيش آمد كند و بقيه قراء كشته شوند

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 59.

(2) مصحف سجستانى.

(3) اتقان ج 1 ص 59- 60.

قرآن در اسلام، ص: 192

و در اثر از بين رفتن حمله قرآن خود قرآن از بين برود بفكر افتاد كه سور و آيات قرآنى را در يك مصحف

جمع آورى كند.

بدستور مقام خلافت جماعتى از قراء صحابه با تصدى مستقيم زيد بن ثابت صحابى سور و آيات قرآنى را از الواح و سعف ها و كتفها كه در خانه پيغمبر اكرم (ص) بخط كتاب وحى يا پيش قراء صحابه بود جمع آورى كرده در يك مصحف قرار دادند و نسخه هائى از آن باطراف و اكناف فرستاده شد.

پس از چندى در زمان خلافت «1» خليفه سوم باطلاع خليفه رسانيدند كه در اثر مساهله و مسامحه اى كه مردم در استنساخ و قرائت قرآن كرده اند اختلافاتى بوجود آمده و ازين راه كتاب خدا با تحريف و تغيير بشدت تهديد ميشود.

مقام خلافت براى جلوگيرى ازين خطر دستور داد كه مصحفى را كه براى اولين بار بامر خليفه اول نوشته شده بود و پيش حفصه زوجه پيغمبر اكرم (ص) و دختر خليفه دوم بود بامانت گرفتند و پنج نفر از قراء صحابه را كه يكى از ايشان باز زيد بن ثابت متصدى جمع آورى مصحف اول بود

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 61.

قرآن در اسلام، ص: 193

مأموريت داد كه نسخه هائى از آن بردارند كه اصل ساير نسخ قرار گيرد و دستور داد كه قرآنهائى كه در ولايات در دست مردم است جمع آورى شده بمدينه فرستاده شود، ازين قرآنها هر چه بمدينه ميرسيد بامر خليفه مى سوزانيدند (يا بقول برخى از مورخين ميجوشانيدند).

بالاخره نسخه چندى نوشته شد كه يكى از آنها را در مدينه نگهداشتند و يكى از آنها را بمكه و يكى بشام و يكى بكوفه و يكى ببصره فرستادند و گفته ميشود كه غير از اين پنج نسخه يك نسخه نيز بيمن و يك نسخه ببحرين فرستاده اند و

اين نسخه ها است كه مصحف امام ناميده ميشوند و اصل ساير نسخه ها ميباشند.

اختلافى «1» كه اين نسخه ها با مصحف اولى در ترتيب دارند تنها اينست كه در مصحف اول سوره برائت در ميان مئين گذاشته شده بود و سوره انفال نيز در ميان مثانى جاى داشت و در مصحف امام سوره انفال و برائت را يكجا در ميان سوره اعراف و سوره يونس ثبت كردند.

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 62.

قرآن در اسلام، ص: 194

ط- اهتمام مسلمين در امر قرآن مجيد

چنانكه پيشتر اشاره شد در زمان جمع آورى قرآن براى بار اول و بار دوم سور و آيات قرآنى در دست عامه مسلمانان بود و براى نگهدارى آنچه داشتند كمال جديت بخرج ميدادند علاوه بر آن گروه زيادى از صحابه و تابعين قارى قرآن كه كارى جز آن نداشتند و جمع آورى قرآن در يك مصحف جلو چشم همه انجام ميگرفت و همگان مصحفى را كه آماده نموده در دسترشان گذاشتند پذيرفتند و نسخه هائى از آن برداشتند ورد و اعتراض نكردند.

و حتى در جمع عثمانى (جمع دوم) ميخواستند آيه كريمه «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» سوره توبه آيه 34 را در مصحف بدون واو ثبت كنند مانع شدند و ابى بن كعب «1» صحابى در مقام تهديد سوگند ياد كرد كه اگر واو را اسقاط كنند شمشير كشيده با ايشان خواهد جنگيد و بالاخره واو را ثبت كردند.

خليفه دوم «2» در زمان خلافت خود روزى جمله «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ»

______________________________

(1) در المنثور جزء 3 ص 232.

(2) در المنثور جزء 3 ص 369.

قرآن در اسلام، ص: 195

را در آيه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ

بِإِحْسانٍ» سوره توبه آيه 100 بدون واو عطف خواند با وى بمقام مخاصمه بر آمدند تا بالاخره خليفه را وادار كردند كه با واو بخواند.

على (ع) با اينكه خودش پيش از آن قرآن مجيد را بترتيب نزول جمع آورى كرده بود و بجماعت نشان داده بود و مورد پذيرش نشده بود و در هيچيك از جمع اول و دوم وى را شركت نداده بودند با اينحال هيچگونه مخالفت و مقاومت بخرج نداد و مصحف دائر را پذيرفت و تا زنده بود حتى در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد.

و همچنين ائمه اهل بيت كه جانشينان و فرزندان آن حضرتند هرگز در اعتبار قرآن مجيد و حتى بخواص شيعيان خود حرفى نزده اند بلكه پيوسته در بيانات خود استناد به- آن جسته اند و شيعيان خود را امر كرده اند كه از قرائت مردم پيروى كنند «1» و بجرأت ميتوان گفت كه سكوت على (ع) با اينكه مصحف معمولى با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت از اين جهت بوده كه در مذاق اهل بيت تفسير قرآن بقرآن

______________________________

(1) وافى ج 5 ص 273 باب اختلاف القرآن.

قرآن در اسلام، ص: 196

معتبر است و در اين روش ترتيب سور و آيات مكى و مدنى نسبت بمقاصد عاليه قرآن تأثيرى ندارد و در تفسير هر آيه مجموع آيات قرآنى بايد در نظر گرفته شود زيرا كلامى كه جهانى و هميشگى باشد در كليات مقاصد و مطالب آن خصوصيات زمان و مكان و حوادث وقت نزول كه اسباب نزول ناميده ميشوند نبايد مؤثر باشد.

آرى در دانستن اين خصوصيات فوائدى را از قبيل روشن شدن تاريخ پيدايش معارف و احكام و قصص

جزئى كه مقارن نزول بوده اند و چگونگى پيشرفت دعوت اسلامى در مدت بيست و سه سال روزگار بعثت و نظاير آنها ميتوان بدست آورد.

ولى حفظ وحدت اسلامى (چنانكه پيوسته منظور ائمه اهل بيت بوده) از اين فوائد جزئيه مهمتر ميباشد.

ى- قرآن مجيد از هر گونه تحريفى محفوظ است

اشاره

تاريخ قرآن مجيد از روز نزول تا امروز كاملا روشن است، پيوسته سور و آيات قرآنى ورد زبان مسلمانان بوده و دست بدست مى گشته است.

قرآن در اسلام، ص: 197

و همه ميدانيم كه قرآنى كه در دست ما است همان قرآن است كه چهارده قرن پيش به پيغمبر اكرم (ص) تدريجا نازل شده است.

با اين وصف نبايد قرآن مجيد در اعتبار و ثبوت واقعيت خود نيازمند تاريخ باشد اگر چه تاريخش روشن هم هست زيرا كتابى كه مدعى است كه كلام خدا است و در اين دعوى بمتن خودش استدلال ميكند و بمقام تحدى بر آمده همه انس و جن را از آوردن مثل خود عاجز ميداند، ديگر نميشود در اثبات اينكه كلام خدا است و تحريف و تغييرى بآن عارض نشده و چنانكه بود ميباشد نياز بدليلى يا شاهدى غير از خودش پيدا كند يا در ثبوت اعتبار بتصديق و تأييد شخصى يا مقامى پناهنده شود.

آرى روشن ترين برهان بر اينكه قرآنى كه امروزه در دست ما است همان قرآن است كه به پيغمبر اكرم (ص) نازل شده و هيچگونه تغيير و تحريفى بر نداشته همين است كه اوصاف و امتيازاتى كه قرآن مجيد براى خود بيان نموده هنوز هم باقى است و چنانكه بوده هست.

قرآن مجيد ميگويد: من كتاب نور و هدايتم و بشر را

قرآن در اسلام، ص: 198

بسوى حق و حقيقت راه نمائى

ميكنم.

ميگويد: من كتابى هستم كه بيان كننده دو چيزم و هر چه بشر در زندگى خود نيازمند آنست و فطرت انسان با آن سازگار است روشن ميسازم.

ميگويد: من سخن خدا هستم و اگر بگوئيد كلام غير خدا است، انس و جن جمع شوند و چنين كلامى بياورند يا از شخصى مانند پيغمبر اكرم (ص) كه درس نخوانده و خط ياد نگرفته و در مثل محيط جاهليت در حال يتيمى و نبودن مربى نشو و نما يافته است چنين كتابى بياورند يا در اين كتاب مانند هر سخنى كه بشر ميگويد اختلاف و تفاوتى در اسلوبش يا در معارف و احكامى كه بيان نموده پيدا كنند.

اين اوصاف و امتيازات در قرآن مجيد بحال خود باقى است اما راجع براهنمائى كه قرآن مجيد بسوى حق و حقيقت ميكند همين قرآن حاضرى كه در دست رس ما است با بيان شيوا و رساى خود يكدوره جهان بينى كامل را كه مطابق دقيق ترين براهين عقلى است و تكيه گاه مهمترين زندگى سعادتمندانه بشر ميباشد، روشن ميسازد و با كمال خير انديشى و عاقبت بينى مردم را بسوى ايمان بآن دعوت

قرآن در اسلام، ص: 199

ميكند.

و اما راجع ببيان همه نيازمنديهاى زندگى انسان قرآن مجيد با واقع بينى خود توحيد خداى جهان را اساس اصلى خود قرار داده همه معارف اعتقادى را از آن نتيجه ميگيرد و در اين مرحله از كوچكترين نكته اى فرو گذارى و غفلت نكرده است.

پس از آن اخلاق فاضله انسانى را از اين جمله نتيجه گرفته بروشن ساختن آنها ميپردازد.

پس از آن بمرحله اعمال و افعال فردى و اجتماعى انسان پرداخته طبق آنچه فطرت و آفرينش

انسان نشان ميدهد كليات وظائف انسانى را بيان ميكند و جزئيات و خصوصيات آنها را بسنت پيغمبر اكرم احاله ميدهد.

و از مجموع كتاب و سنت دين وسيع اسلام با آن وسعت حيرت انگيز خودش بدست ميآيد دينى كه بهمه دقائق و جهات فردى و اجتماعى زندگى انسان براى همه و براى هميشه رسيدگى نموده حكم مثبت صادر ميكند بى اينكه كمترين تضاد و تدافعى در ميان اجزاء و مواد آن پيش آيد.

قرآن در اسلام، ص: 200

دينى كه تنها تصور فهرست مسائل آن از عهده نيرو- مندترين حقوق دانان جهان در تمام مدت زندگانيش بيرون است.

و اما اعجاز قرآن مجيد در بيان خود، اگر چه اسلوب خارق عادت قرآن از سنخ لهجه عرب دوران فصاحت و بلاغت امت عرب ميباشد كه در تاريخ زبانها قطعه مشعشعى است كه اختصاص بعرب داشته و اين لهجه در دوره فتوحات اسلامى كه در قرن اول هجرى بود در اثر آميزش زبان عرب با زبان- هاى بيگانه سپرى شده و اكنون لهجه تخاطب عربى مانند ساير زبانها از لهجه شيواى آنروز دور و بيگانه است.

ولى قرآن مجيد تنها با اسلوب لفظ خود تحدى نميكند بلكه با جهات معنوى خود نيز مانند جهات لفظى تحدى و دعوى اعجاز مينمايد.

با اينحال كسانى كه آشنائى بزبان عربى دارند و در نظم و نثر اين زبان تتبعى كرده اند هرگز نميتوانند ترديد كنند كه لهجه قرآن لهجه شيوا و شيرينى است كه درك انسان را از زيبائى خود مبهوت و زبان را از وصف آن الكن و زبون ميسازد نه شعر است و نه نثر بلكه اسلوبى وراى هر دو كه

قرآن در اسلام، ص:

201

جذبه و كششى مافوق شعر و سلاست و روانى مافوق نثر را دارد، آيه اى از قرآن يا جمله اى از آن در ميان خطبه اى از خطب بلغا، و فصحاى گذشته يا از نويسندگان تواناى امروز كه يافت ميشود مانند چراغى است كه در شبستان تاريكى قرار گرفته و آنرا تحت شعاع خود قرار ميدهد.

از راه جهات معنوى غير لفظى نيز اعجاز قرآن كماكان باقى است، سازمان وسيع معارف اعتقادى و اخلاقى و قوانين عملى فردى و اجتماعى اسلام كه اصول و كليات آن در قرآن مجيد است تنظيم غير قابل خدشه و تضاد و تناقض- ناپذير آن از عهده بشر بيرون است و خاصه بدست كسى كه در شرائطى همانند شرائط زندگى پيغمبر اكرم (ص) قرار گرفته باشد.

و هم نزول كتابى كه مانند قرآن يكنواخت و متشابه- الاجزاء باشد و در ظرف بيست و سه سال در زمينه اوضاع و شرايطى در كمال اختلاف در حال آسودگى و رفاهيت و سختى و ترس و ناامنى، در حال جنگ و سلم، در حال خلوت و تنهائى و ميان جماعت و ازدحام مردم، در حال سفر و در حضر سوره سوره و آيه آيه بدون هيچگونه اختلاف نازل شود محال

قرآن در اسلام، ص: 202

است.

و خلاصه همه اوصافى كه قرآن پيغمبر اكرم (ص) داشته همين قرآن دارد پس هيچگونه تغيير و تحريفى به- قرآن مجيد راه نيافته است.

علاوه خدايمتعال خود از مصونيت قرآن خبر داده است چنانكه ميفرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» سوره حجر آيه 9.

(ترجمه: تحقيقا ما خودمان اين ذكر و ياد آورى،- قرآن- را نازل كرديم و تحقيقا ما نگهدار آن

خواهيم بود).

و ميفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» سوره حم سجده آيه 42.

(ترجمه: تحقيقا اين ذكر و ياد آورى كتابى است كه هيچ گزندى را بخود راه نميدهد، باطلى و پوچى بآن راه پيدا نميكند نه از پيش و نه از پس، از خداى حكيم و ستوده تدريجا نازل شده).

بمقتضاى اين آيات قرآن مجيد و مخصوصا ازين جهت كه يادآورى خدا و راه نماى معارف حقه ميباشد با مصونيت

قرآن در اسلام، ص: 203

خدائى مصون و از گزند پيش آمدهاى تباه كننده در پناه خداى نگهدار ميباشد.

و در اثر همان وعده الهى است (آيه حفظ قرآن) كه قرآن مجيد تا كنون كه چهارده قرن از نزولش ميگذرد با وجود صدها و هزارها ميليون دشمن مصون و محفوظ مانده و تنها كتاب آسمانى است كه روزگارى دراز با مصونيت در ميان بشر گذرانيده است.

يا- قرائت قرآن و حفظ و روايت آن

چنانكه بارها اشاره كرديم در زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) جمعيت متشكلى در مدينه بقرائت قرآن و تعليم و تعلم آن اشتغال داشتند آيات قرآنى را كه تدريجا نازل ميشد از زبان پيغمبر اكرم (ص) استماع ميكردند و گاهى در پيشش خوانده بوى عرض ميكردند.

عده اى در قرائت مصدر تعليم و آموزش بودند و كسانى كه از ايشان اخذ ميكردند كيفيت قرائت خود را در شكل روايت باستاد خود اسناد ميدادند و غالبا بحفظ آنچه اخذ كرده بودند ميپرداختند.

قرآن در اسلام، ص: 204

و طبعا وضع موجود نيز چنين حفظ و روايت را اقتضا ميكرد زيرا از يكطرف خطى كه آنروز براى كتابت دائر بود خط كوفى بود كه نقطه

و اعراب نداشت و هر كلمه را با اشكال مختلف ميشد خواند.

و از طرف ديگر عامه مردم بيسواد بودند و راهى جز حفظ و روايت براى ضبط كلام نداشتند و همين روش سنت متبعه شده براى اعصار آينده نيز بيادگار ماند.

يب- طبقات قراء

نخستين طبقه از طبقات قراء همان صحابه را شمرده اند

كه در عهد پيغمبر اكرم (ص) بتعليم و تعلم آن اشتغال داشتند و جمعى از ايشان همه قرآن را جمع كرده بودند و از آن جمله زنى است بنام ام ورقه دختر عبد اللّه بن حارث «1».

(مراد از جمع كردن قرآن كه در بعضى از آثار بچهار تن از انصار و در بعضى بپنج و در بعضى بشش و در بعضى به بيشتر نسبت داده شده تعلم و حفظ همه قرآن ميباشد نه تأليف و

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 74.

قرآن در اسلام، ص: 205

ترتيب سور و آيات آن و گرنه هيچ موجبى براى دو فقره جمع و ترتيب مصحف كه در عهد خليفه اول و خليفه سوم باشد نبود.

و همچنين آنچه در برخى از روايات وارد شده كه جاى هر يك از سور و آيات قرآن مجيد بدستور خود پيغمبر اكرم (ص) معين و مشخص بود مطلبى است كه بقيه روايات عموما آنرا تكذيب ميكند).

و چنانكه «1» بعضى از علماء گفته اند چند تن ازين طبقه بتعليم قرائت قرآن شهرت داشتند: عثمان و على (ع) و ابى ابن كعب و زيد بن ثابت و عبد اللّه بن مسعود و ابو موسى اشعرى.

طبقه دوم شاگردان طبقه اول كه عموما از تابعين ميباشند

و معروفين شان كه در شهرهاى مكه و مدينه و كوفه و بصره و شام حوزه هاى قرائت داشتند و بتعليم قرآن ميپرداختند و البته اين پنج شهر جاهائى ميباشد كه مصاحف عثمانى در آنها بود:

______________________________

(1) طبقه بندى اين فصل مطابق است با آنچه سيوطى در كتاب اتقان ذكر نموده و براى اطلاع بتاريخ حيات هر يك از رجالى كه در اين طبقات ذكر شده بكتب رجال و تراجم مراجعه شود.

قرآن در اسلام، ص: 206

در مكه عبيد بن عمير و عطاء بن ابى رياح و طاوس و مجاهد و عكرمه و ابن ابى مليكه و غير ايشان بود.

و در مدينه ابن مسيب و عروه و سالم و عمر بن عبد العزيز و سليمان بن يسار و عطاء بن يسار و معاذ قارى و عبد اللّه بن اعرج و ابن شهاب زهرى و مسلم بن جندب و زيد بن اسلم.

و در كوفه علقمه و اسود و مسروق و عبيده و عمرو بن شرحبيل و حارث بن قيس و ربيع بن خثيم و عمرو بن ميمون و ابو عبد الرحمن سلمى و زر بن حبيش و عبيد بن نضله و سعيد بن جبير و نخعى و شعبى.

و در بصره ابو عاليه و ابو رجاء و نصر بن عاصم و يحيى بن يعمر و حسن بصرى و ابن سيرين و قتاده.

و در شام مغيرة بن ابى شهاب از اصحاب عثمان و خليفة ابن سعد از اصحاب ابو درداء صحابى.

طبقه سوم كه تقريبا بنصف اول قرن دوم منطبق است

جماعتى از مشاهير ائمه قرائت كه از طبقه دوم اخذ كرده اند:

در مكه عبد اللّه بن كثير (يكى از قراء سبعه) و حميد ابن قيس اعرج و محمد بن ابى محيصن.

قرآن در اسلام، ص: 207

و در مدينه ابو جعفر يزيد بن قعقاع و شيبة بن نصاح و نافع بن نعيم (يكى از قراء سبعه).

و در كوفه يحيى بن وثاب و عاصم بن ابى النجود (يكى از قراء سبعه) و سليمان اعمش و حمزه (يكى از قراء سبعه) و كسائى (يكى از قراء سبعه).

و در بصره عبد اللّه بن ابى اسحق و عيسى بن عمر و ابو عمر و ابن علاء (يكى از قراء

سبعه) و عاصم جحدرى و يعقوب حضرمى.

و در شام عبد اللّه بن عامر (يكى از قراء سبعه) و عطية بن قيس كلابى و اسماعيل بن عبد اللّه بن مهاجر و يحيى بن حارث و شريح بن يزيد حضرمى.

طبقه چهارم شاگردان و روات طبقه سوم ميباشند

مانند ابن عياش و حفص و خلف كه ذكر معروفين شان در فصل آينده خواهد آمد.

طبقه پنجم طبقه اهل بحث و تأليف است

و چنانكه گفته اند اول كسى «1» كه در قرائت بتأليف پرداخت ابو عبيد قاسم بن سلام است پس از آن احمد بن جبير كوفى پس از آن

______________________________

(1) ريحانه ج 2 ص 141 در ترجمه حمزه زيات، اتقان ج 1 ص 75.

قرآن در اسلام، ص: 208

اسماعيل بن اسحاق مالكى از اصحاب قالون راوى پس از آن ابو جعفر ابن جرير طبرى پس از آن داجونى پس از آن مجاهد.

پس از اينان دامنه بحث و تحقيق وسيعتر شده امثال «1» دانى و شاطبى كتب و رسائل بيشمار نظما و نثرا نوشتند.

يج- قراء سبعه

هفت تن از قراء طبقه سوم در ميان مردم شهرت بسزائى بدست آورده مرجعيتى پيدا كردند كه ديگران را تحت الشعاع قرار داد و همچنين روات اينان با اينكه بسيار بودند در هر كدام دو راوى از ميان روات تعين بدست آوردند.

قراء سبعه و راويان شان بترتيب زيرين ميباشند:

اول ابن كثير «2» مكى راويان وى قنبل و بزى ميباشند

______________________________

(1) (دانى) ابو عمر و عثمان بن سعيد اندلسى از مشاهير قراء، صاحب تأليفات زياد است سال چهارصد و چهل و چهار در گذشته.

و شاطبى از معاريف قراء و حفاظ قرآن مجيد صاحب قصيده شاطبيه در قرائت كه بقول صاحب كشف الظنون هزار و صد و بيست بيت ميباشد و سال پانصد و نود هجرى در قاهره در گذشته.

(2) عبد اللّه بن كثير مكى قرائت را از عبد اللّه بن صائب صحابى

قرآن در اسلام، ص: 209

بيك واسطه.

دويم نافع «1» مدنى و راويان وى قالون وورش ميباشند.

سيم عاصم «2» كوفى و راويان وى ابو بكر شعبة بن عياش و حفص ميباشند و قرآنى كه امروزه در ميان مردم

دائر است مطابق قرائت عاصم است بروايت حفص.

چهارم حمزه كوفى «3» و راويان وى خلف و خلاد هستند

______________________________

و مجاهد از ابن عباس از امير المؤمنين على (ع) اخذ كرده و در سال 120 هجرى در مكه در گذشته است.

(1) نافع بن عبد الرحمن بن نعيم اصفهانى مدنى قرائت را از يزيد بن قعقاع قارى و ابو ميمونه مولى ام سلمه ام المؤمنين اخذ نموده و در سال صد و پنجاه و نهم يا شصت و نهم هجرى در مدينه در گذشته است.

(2) عاصم بن ابى النجود كوفى مولاى بنى جذيمه قرائت را از ابو عبد الرحمن سلمى از امير المؤمنين على (ع) و همچنين از سعد بن اياس شيبانى و زر بن حبيش اخذ كرده و در سال 127- 129 هجرى در كوفه در گذشته است.

(3) حمزة بن حبيب زيات تميمى كوفى فقيه و قارى، قرائت را از عاصم و اعمش و سبيعى و منصور بن معتمر و من جمله از امام ششم اماميه اخذ و از اصحاب آنحضرت بوده تأليفات زيادى دارد و اولين كسى است كه متشابه القرآن نوشته و در سال 156 هجرى در گذشته است.

قرآن در اسلام، ص: 210

بيك واسطه.

پنجم كسائى كوفى «1» و راويان وى دورى و ابو الحارث ميباشند.

ششم ابو عمرو بن علاء «2» بصرى و راويان وى دورى و سوسى ميباشند بيك واسطه.

هفتم ابن عامر «3» راويان وى هشام «4» و ابن ذكوان با

______________________________

(1) على بن حمزة بن عبد اللّه بن فيروز فارسى كوفى بغدادى از ائمه نحو و قرائت و معلم ادبى دو خليفه عباسى امين و مأمون بوده نحو را از يونس نحوى و خليل

بن احمد نحوى عروضى و قرائت را از حمزه و شعبة بن عياش اخذ كرده و سال 179- 193 هجرى در مسافرتى كه بهمراهى هارون خليفه عباسى بطوس ميكرده نزديك شهر رى در گذشته است.

(2) ابو عمر زبان- بفتح زاء و تشديد باء- بن علاء بصرى بغدادى از معاريف علماء ادب عصر خويش و اوستادان قرائت بوده قرائت را از تابعين اخذ كرده و در سال 154- 159 هجرى در كوفه در گذشته است.

(3) عبد اللّه بن عامر شافعى دمشقى قرائت را- چنانكه در اتقان است- از ابو درداء صحابى و از اصحاب عثمان اخذ نموده و سال 118 هجرى در دمشق بدرود زندگى گفته است.

(4) راويان هر يك از قراء سبعه كه ذكر شده مورد خلافند

قرآن در اسلام، ص: 211

يك واسطه.

و تالى قرائات سبع در شهرت قرائت قراء ثلاثه است كه عبارت اند از ابو جعفر «1» و يعقوب «2» و خلف «3».

و قرائتهاى ديگرى نيز نقل شده مانند قرائتهائى كه بطور متفرقه از اصحاب رسيده و همچنين قرائتهاى شاذ كه مورد اعتنا قرار نگرفته اند و همچنين قرائتهائى متفرقه از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده ولى روايتهائى ديگر از ايشان رسيده كه امر باتباع قرائتهاى مشهور مينمايد.

______________________________

و آنچه كه در اين كتاب ذكر شده مطابق است با آنچه در كتاب اتقان است.

(1) ابو جعفر يزيد بن قعقاع مدنى مولاى ام سلمه ام المؤمنين قرائت خود را از عبد اللّه بن عياش مخزومى و ابن عباس و ابى هريره از پيغمبر اكرم (ص) روايت ميكند و در سال 128- 133 هجرى در مدينه در گذشته است. قرآن در اسلام 211 يج - قراء سبعه

..... ص : 208

(2) يعقوب بن اسحاق بصرى حضرمى از ائمه فقه و ادبيات بوده قرائت را از سلام بن سليمان از عاصم از سلمى از امير المؤمنين على (ع) اخذ كرده و سال 205 هجرى در گذشته است.

(3) خلف بن هشام بزاز از ائمه قرائت و هم راوى قرائت حمزه بوده قرائت را از مالك بن انس و حماد بن زيد و ابو عوانه اخذ نموده و در سال 229 هجرى در گذشته است.

قرآن در اسلام، ص: 212

جمهور علماء عامه قرائات سبع را متواتر ميدانند و حتى جماعتى روايت نبوى معروف «1» «نزل القرآن على سبعة احرف» را (ترجمه: قرآن روى هفت حرف نازل شد) بقرائات سبع تفسير كرده اند كه قرائات سبع مشهورند نه متواتر.

زركشى «2» در كتاب برهان گويد: «حق اينست كه اين قرائتهاى هفتگانه از قراء سبعه بطور تواتر بما رسيده است ولى تواتر آنها از پيغمبر اكرم (ص) مورد نظر و تأمل است زيرا سندهاى قراء سبعه باين قرائتها در كتاب قرائت موجود است و همه اين اسناد از قبيل نقل واحد از واحد ميباشد».

و مكى «3» در كتاب خود گويد: هر كه گمان برد كه قرائت اين قراء مانند نافع و عاصم همان هفت حرف است كه در

______________________________

(1) بحار جلد قرآن و صافى و در مقدمه تفسير و غير ايشان و سيوطى در اتقان ج 1 ص 47 اين روايت را از بيست و يكنفر صحابى نقل كرده و ببعضى ادعاء تواتر آنرا نسبت داده است.

(2) اتقان ج 1 ص 82.

(3) اتقان ج 1 ص 82.

قرآن در اسلام، ص: 213

حديث نبوى وارد ميباشد دچار غلط فاحشى گرديده و

لازمه اين گمان اينست كه قرائت غير اين هفت قارى از پيشوايان، قرائت قرآن نباشد و اين خطاء بزرگى است زيرا قدماء علما كه قراءتها را جمع كرده تأليف نموده اند مانند ابو عبيد قاسم بن سلام و ابو حاتم سجستانى و ابو جعفر طبرى و اسماعيل قاضى چندين برابر اين هفت قارى را ذكر كرده اند.

در سر دويست هجرى مردم در بصره قرائت ابو عمر و يعقوب را معمول ميداشتند و در كوفه قرائت حمزه و عاصم و در شام قرائت ابن عامر و در مكه قرائت ابن كثير و در مدينه قرائت نافع دائر بود و زمانى بهمين حال بودند تا در سر سيصد هجرى ابن مجاهد اسم يعقوب را برداشت و نام كسائى را بجاى وى گذاشت.

و سبب اينكه مردم بقراء سبعه با اينكه مانند ايشان يا بهتر از ايشان در ميان قراء بسيار بود اعتنا نكرده بقرائت ايشان روى آوردند اين بود كه روات ائمه بسيار زياد شدند و همتها از ضبط و حفظ اينهمه روايات قرائت كوتاه شد بنا گذاشتند كه چند نفر از كسانى كه قرائت شان با رسم خط مصحف موافق و از جهت ضبط و حفظ آسان تر است

قرآن در اسلام، ص: 214

انتخاب كنند.

ازين روى با رعايت عدد مصاحف پنجگانه كه عثمان بشهرهاى مكه و مدينه و كوفه و بصره و شام فرستاده بود ازين پنج شهر پنج قارى انتخاب كرده قرائت شان را معمول داشتند.

چنانكه ابن جبير در كتابى كه مانند ابن مجاهد در قرائات نوشته از قراء سبعه فقط پنج نفر را از پنج شهر ذكر نموده است.

و پس از آن ابن مجاهد و ديگران بخبر ديگرى كه بموجب

آن عثمان دو مصحف ديگر بيمن و بحرين فرستاده (و عدد مصاحف عثمانى هفت تا است) اعتنا كرده هفت نفر از قراء را انتخاب نمودند.

و چون از مصحف هائى كه بيمن و بحرين فرستاده شده خبرى در دست نيست دو نفر از قراء كوفه را براى تكميل عدد تعيين نموده بپنج نفر سابق علاوه كردند و بدين ترتيب عدد قراء هفت شد.

از طرفى نيز تصادفا اين عدد با عددى كه در روايت نبوى «نزل القرآن على سبعة احرف» ذكر شده مطابقت پيدا

قرآن در اسلام، ص: 215

كرد و بدست كسانى افتاد كه از اصل قضيه بى اطلاع بودند ناچار گمان بردند كه مراد از هفت حرف كه پيغمبر اكرم ص فرموده همان هفت قرائت ميباشد.

و بهر حال قرائت قابل اعتماد آنست كه سند روايتش صحيح و با قواعد عربيت موافق و با رسم خط مصحف مطابق باشد (تمام شد كلام مكى).

و قراب «1» در مثانى گويد: در اينكه «بايد بقرائت هفت نفر از قراء تمسك بجوئيم نه ديگران» نه اثرى هست و نه سنتى بلكه بعضى از متأخرين اين هفت قرائت را جمع- آورى كردند و انتشار پيدا كرد، آنگاه اين توهم پيش آمد كه غير آنها را نميشود خواند در حاليكه كسى چنين سخنى نگفته است.

يد- عدد آيات قرآنى

تعداد آيات قرآنى بزمان پيغمبر اكرم ميرسد و در رواياتى از آنحضرت آيات با عدد مانند ده آيه از آل عمران ذكر شده و حتى از آنحضرت شماره آيات برخى از سور

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 83.

قرآن در اسلام، ص: 216

قرآنى رسيده مانند اينكه سوره حمد «1» هفت آيه و سوره ملك «2» سى آيه است.

در عدد مجموع

آيات قرآنى چنانكه از ابو عمر ودانى «3» منقول است شش قول است:

برخى گفته اند مجموع آيات قرآن ششهزار آيه است و گفته شده ششهزار و دويست و چهار آيه و گفته شده ششهزار و دويست و چهارده آيه و گفته شده ششهزار و دويست و نوزده آيه و گفته شده ششهزار و دويست و بيست و پنج آيه و گفته شده ششهزار و دويست و سى و شش آيه است.

و ازين شش قول دو قول از آن قراء اهل مدينه و چهار قول از آن قراء چهار شهر ديگر كه مصحف عثمانى را داشتند:

مكه و كوفه و بصره و شام ميباشد.

اهل هر يك ازين شش قول عدد خود را از راه روايت بعصر صحابه ميرسانند و آنگاه آنرا روايت موقوفه شمرده بپيغمبر اكرم نسبت ميدهند و ازين روى جمهور عدد آيات و

______________________________

(1) اتقان ج 1 ص 68.

(2) اتقان ج 1 ص 68.

(3) اتقان ج 1 ص 69.

قرآن در اسلام، ص: 217

تشخيص آيه را توقيفى ميدانند.

عدد اهل مدينه «1» دو عدد است يكى عدد ابى جعفر يزيد بن قعقاع و شيبة بن نصاح، و ديگرى عدد اسماعيل بن جعفر بن ابى كثير انصارى است.

و عدد اهل مكه عدد ابن كثير كه از مجاهد از ابن عباس از ابى بن كعب روايت ميكند و عدد اهل كوفه عدد حمزه و كسائى و خلف است و آنرا حمزه از ابن ابى ليلى از ابو عبد الرحمن سلمى از على (ع) روايت ميكند و عدد اهل بصره عدد عاصم بن عجاج جحدرى است و عدد اهل شام عدد ابن ذكوان و هشام بن عمار است و به ابو

درداء نسبت ميدهند.

و البته اختلاف در عدد مجموع آيات قرآنى ناشى از اختلافى است كه در عدد آيات سور قرآن است و احصائيه هاى ديگرى راجع بعدد حروف و كلمات سوره هاى قرآن و مجموع قرآن ذكر كرده اند كه تعرض آنها براى ما مهم نيست.

______________________________

(1) در اتقان ج 1 ص 69 از ابو عبد اللّه موصلى نقل نموده است.

قرآن در اسلام، ص: 218

يه- نامهاى سور قرآنى

انقسام قرآن كريم بسوره ها مانند انقسامش بآيه ها ريشه قرآنى دارد و خدايمتعال در چندين جا از كلام خود اسم سوره برده چنانكه اسم آيه را برده است «سُورَةٌ أَنْزَلْناها» سوره نور آيه 1 «وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ» سوره توبه آيه 86 و «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» سوره بقره آيه 23 و نظاير اين آيات.

تسميه سوره را گاهى با اسمى كه در آن سوره واقع يا موضوعى كه از آن بحث كرده ميكنند چنانكه گفته ميشود سوره بقره، سوره آل عمران، سوره اسراء، سوره توحيد و چنانكه در قرآنهاى قديمى بسيار ديده ميشود كه در سر سوره مينويسند «سورة تذكر فيها البقرة» و «سورة يذكر فيها آل عمران».

و گاهى جمله اى از اول سوره ذكر نموده معرف آن سوره قرار ميدهند چنانكه گفته ميشود «سوره اقرأ باسم ربك» و «سوره انا انزلناه» «سوره لم يكن» و نظائر اينها.

و گاهى با وصفى كه سوره دارد بمعرفى آن ميپردازند چنانكه گفته ميشود «سوره فاتحة الكتاب» «1» «سوره ام الكتاب

______________________________

(1) سوره حمد بمناسبت اينكه در اول قرآن گذاشته شده

قرآن در اسلام، ص: 219

و سبع مثانى» «سوره اخلاص» «1» «سوره نسبة الرب» و نظائر اينها اين روشها بشهادت آثار كه در دست است در صدر اسلام نيز دائر

بوده است و حتى در اخبار نبويه در زبان پيغمبر- اكرم (ص) تسميه سور قرآن مانند سوره بقره و سوره آل عمران و سوره هود و سوره واقعه بسيار ديده ميشود و ازين روى ميتوان گفت بسيارى از اين نامها در عصر پيغمبر اكرم (ص) در اثر كثرت استعمال تعين پيدا كرده و هيچگونه جنبه توقيف شرعى ندارند.

يو- خط و اعراب قرآن مجيد

قرآن مجيد در زمان پيغمبر اكرم (ص) و قرنهاى اول و دويم با خط كوفى استنساخ ميشد و ابهام خط كوفى (چنانكه گذشت) پيدايش سازمان حفظ و روايت و قرائت را ايجاب ميكرد در عين حال اشكال ابهام بطور كليت و عموم

______________________________

فاتحة الكتاب و بمناسبت هفت آيه بودنش سبع مثانى ناميده ميشود.

(1) سوره قل هو اللّه بمناسبت اينكه بتوحيد خالص مشتمل است سوره اخلاص و بمناسبت اينكه خداى تعالى را توصيف ميكند نسبة رب ناميده ميشود چه نسبت بمعنى وصف كردن است.

قرآن در اسلام، ص: 220

حل نميشد و تنها حفاظ و روات بودند كه تلفظ صحيح قرآن را آشنا بودند و براى هر كسى كه مصحف را باز ميكرد و ميخواست تلاوت نمايد قرائت صحيح آسان نبود.

از اينروى در اواخر قرن اول هجرى ابو الاسود دئلى «1» از اصحاب على (ع) براهنمائى آنحضرت دستور زبان عربى را كه نوشته بود بامر عبد الملك خليفه اموى نقطه گذارى حروف را بنا گذاشت و باين ترتيب ابهام خط تا اندازه اى رفع شد.

ولى باز مشكل ابهام فى الجمله حل ميشد نه بالجمله تا اينكه خليل بن احمد «1» نحوى معروف كه واضع علم عروض بود اشكالى براى كيفيات تلفظ حروف وضع كرد:

مد، تشديد، فتحه، كسره، ضمه، سكون، تنوين منضم

بيكى از حركات سه گانه، روم، اشمال. و باين نحو ابهام تلفظ رفع شد.

و پيش از آن «1» مدتى با نقطه بحركتهاى حروف اشاره ميشد بجاى فتحه بالاى حرف در اولش نقطه اى ميگذاشتند و بجاى كسره زير حرف در اول و بجاى ضمه بالاى حرف طرف آخرش و اين روش گاهى موجب مزيد ابهام ميشد.

پايان

______________________________

(1) اتقان ج 2 ص 171.

قرآن در اسلام، ص: 221

فهرستها

اشاره

1- فهرست اعلام 2- فهرست اماكن 3- فهرست كتب ياد شده در اين كتاب 4- فهرست آيات قرآنى 5- فهرست روايات 6- فهرست مطالب

قرآن در اسلام، ص: 223

فهرست اعلام

قرآن در اسلام، ص: 224

فهرست اعلام

الف آدم (ع) 118- 149 ائمه اطهار (ع) ر. ك. اهل بيت ابراهيم (ع) 27- 112- 149 ابليس 118- 119 ابن ابى مليكه 206 ابن ابى ليلى 217 ابن جبير 214 ابن جرير طبرى ر. ك. ابو جعفر ابن جرير طبرى ابن ذكوان 210- 217 ابن سيرين 206 ابن شهاب زهرى 206 ابن ضريس 177 ابن عامر ر. ك. عبد اللّه بن عامر ابن عباس ر. ك. عبد اللّه بن عباس ابن عربى 79 ابن عياش ر. ك. شعبة بن عياش ابن كثير ر. ك. عبد اللّه بن كثير ابن مجاهد 213- 214 ابن مسيب 206 ابو الاسود دئلى 220 ابو الحارث 210 ابو العاليه 75- 206 ابو بكر شعبة بن عياش ر. ك. شعبة ابن عياش ابو جعفر ابن جرير طبرى 77- 208- 213

قرآن در اسلام، ص: 225

ابو جعفر يزيد بن قعقاع ر. ك. يزيد ابن قعقاع ابو حمزه ثمالى 82 ابو حيان اندلسى 79 ابو درداء صحابى 206- 210- 217 ابو رجاء 206 ابو سعيد خدرى 73 ابو صالح كلبى 76 ابو عبد الرحمن سلمى 206- 209- 211- 217 ابو عبد اللّه موصلى 217 ابو عبيد قاسم بن سلام- ر. ك. قاسم- بن سلام ابو عمرو بن علاء بصرى معروف به زبان 207- 210- 213 ابو عمرو عثمان بن سعيد اندلسى معروف به دانى 208- 216 ابو عوانه 211 ابو موسى اشعرى 73- 205 ابو ميمونه 209

ابو هريره 73- 211 ابى بن كعب 73- 194- 205- 217 احمد بن جبير كوفى 207 احمد بن حنبل 78 احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى 80 ادريس (ع) 149 اسباط 149 اسحق (ع) 149 اسماعيل (ع) 149 اسماعيل صادق الوعد (ع) 149 اسماعيل بن اسحق مالكى قاضى 208- 213 اسماعيل بن جعفر بن ابى كثير انصارى 217 اسماعيل بن عبد اللّه بن مهاجر 207 اسماعيل حقى اسلامبولى 80 اسود 206 اعمش ر. ك. سليمان اعمش الياس (ع) 149 اليسع (ع) 149

قرآن در اسلام، ص: 226

امام امير المؤمنين (ع) ر. ك. على- بن ابيطالب (ع) امام چهارم ر. ك. على بن الحسين (ع) امام پنجم ر. ك. محمد بن على الباقر (ع) امام ششم ر. ك. جعفر بن محمد الصادق (ع) امام هشتم ر. ك. على بن موسى الرضا (ع) ام سلمه ام المؤمنين 209- 211 ام ورقه 204 امين عباسى 210 اهل بيت (ع) 18- 22- 23- 31- 32- 45- 46- 50- 82- 83- 86- 87- 89- 90- 91- 92- 101- 144- 155- 176- 195- 211 انس 73 ايوب (ع) 149 ب بزى 208 بلال حبشى 26 بنى آدم 34 بنى اسرائيل 24- 30- 113- 149 بنى جذيمه 209 بنى قريظه 75 بنى نضير 172 بيهقى 184 پ پيغمبر اكرم ر. ك. محمد بن عبد اللّه (ص) ث ثعلبى 80 ج جابر بن عبد اللّه 73 جبرئيل 103- 105- 112- 113 114- 116- 117 جرير 82 جعفر بن محمد الصادق (ع) 51-

قرآن در اسلام، ص: 227

82- 209 ح حارث بن قيس 206 حسن بصرى 75- 206 حجاج بن يوسف 74 حفص 207-

209 حفصه 192 حماد بن زيد 211 حمزة بن حبيب زيات تميمى كوفى 207- 209- 210- 211- 217 حميد بن قيس اعرج 206 خ خاندان رسالت 67 خضر 60- 62- 63 خلاد 209 خلف بن هشام بزاز 207- 209- 211 خليفه اول 192- 205 خليفه دوم عمر بن خطاب 75- 192- 194 خليفه سوم عثمان 192- 205- 206- 210- 214 خليفة بن سعد 206 خليل بن احمد بصرى 97- 210- 220 د داجونى 208 دانى ر. ك. ابو عمرو عثمان بن سعيد اندلسى داود (ع) 149 دورى 210 ذ ذو الكفل (ع) 149 ر رضى (سيد رضى) 84 ربيع بن انس 76 ربيع بن خثيم 206

قرآن در اسلام، ص: 228

ز زبان ر. ك. ابو عمرو بن علاء زجاج 79 زراره 82 زر بن حبيش 206- 209 زركشى 212 زكريا (ع) 149 زمخشرى 79 زيد بن اسلم 75- 76- 206 زيد بن ثابت 192- 205 س سالم 206 سبيعى 209 سجستانى (ابو حاتم) 191- 213 سعيد بن اياس شيبانى 209 سعيد بن جبير 74- 75- 206 سفيان بن عيينه 76- 77 سلام بن سليمان 211 سلمان فارسى (ع) 26 سلمى ر. ك. ابو عبد الرحمن سلمى سليمان (ع) 149 سليمان اعمش 207- 209 سليمان بن يسار 206 سوسى 210 سيوطى 73- 74- 78- 205- 212 ش شاطبى 208 شافعى 78 شريح بن يزيد حضرمى 207 شعبة بن حجاج بصرى 77 شعبة بن عياش 207- 209- 210 شعبى 206 شعيب (ع) 149 شهاب الدين محمود آلوسى بغدادى 80 شيبة بن نصاح 207- 217 ص صالح (ع) 68- 149 صدر المتألهين شيرازى 84

قرآن در اسلام، ص: 229

صهيب رومى 26 ض ضحاك 75 ط طالوت 149 طاووس يمانى 75- 76- 206 طبرى 162 طبرسى ر. ك. فضل بن حسن طبرسى طوسى ر. ك. محمد بن حسن طوسى ع عاصم بن ابى النجود كوفى 207- 209- 211- 212- 213 عاصم بن عجاج جحدرى 207- 217 عبد اللّه بن ابى اسحاق 207 عبد اللّه بن اعرج 206 عبد اللّه حارث 204 عبد اللّه بن زبير 73 عبد اللّه بن صائب 208 عبد اللّه بن عامر شافعى دمشقى 207- 210- 213 عبد اللّه بن عباس (ابن عباس) 73- 74- 75- 78- 162- 173- 177- 184- 186- 209- 211- 217 عبد اللّه بن عياش مخزومى 211 عبد اللّه عمر 73 عبد اللّه بن كثير 206- 208- 213- 217 عبد اللّه بن مسعود 73- 205 عبد الرحمن بن زيد بن اسلم 76 عبد الرزاق كاشى 79 عبد الملك خليفه اموى 220 عبد بن حميد 77 عبد على حويزى شيرازى 84 عبيد بن عمير 206 عبيد بن نضله 206 عبيده 206 عثمان بن سعيد اندلسى 208 عثمان بن عفان ر. ك. خليفه سوم

قرآن در اسلام، ص: 230

عثمانى (مصحف) 194- 205 214- 216 عروه 206 عطاء بن ابى رياح 75- 206 عطاء بن ابى مسلم 75 عطاء بن يسار 206 عطية 75- 76 عطية بن قيس كلابى 207 عكرمه 75- 184- 206 علقمه 206 على بن ابراهيم قمى 82 على بن ابى طالب امير المؤمنين (ع) 51- 88- 191- 195- 205- 209- 211- 217- 220 على بن ابى طلحة 184 على بن الحسين زين العابدين (ع) امام چهارم 82 على بن حمزة بن عبد اللّه بن فيروز فارسى

كوفى بغدادى (كسائى) 207- 210- 213- 217 على بن موسى الرضا (ع) امام هشتم 52 عمر بن خطاب ر. ك. خليفه دوم عمر بن عبد العزيز 206 عمر بن عبد العزيز خليفه اموى 160 عمرو بن شرحبيل 206 عمرو بن ميمون 206 عياشى 82- 83 عيسى (ع) 27- 112- 116- 149 عيسى بن عمر 207 ف فخر رازى 79 فرات بن ابراهيم كوفى 82 فضل بن حسن طبرسى 85 فيض كاشانى 84 ق قاسم بن سلام 207- 213 قالون 208- 209 قتاده 75- 76- 206 قراب 215

قرآن در اسلام، ص: 231

قرطبى 76 قنبل 208 ك كسائى ر. ك. على بن حمزة بن عبد اللّه بن فيروز فارسى كوفى بغدادى كعب الاحبار 74 كليم ر. ك. موسى (ع) كلينى 83 گ گونابادى 84 ل لوط (ع) 149 م مالك بن انس 211 مأمون 210 مجاهد 74- 206- 208- 209- 217 محسن فيض كاشانى ر. ك. فيض كاشانى محمد (ص) (پيغمبر اكرم) 18 19- 20- 21- 23- 27- 31- 32- 33- 35- 41- 45- 46- 48- 51- 67- 72- 73- 76- 83- 86- 87- 90- 91- 98- 100- 105- 107- 109- 110- 112- 114- 123- 125- 149- 152- 155- 160- 162- 166- 167- 171- 176- 177- 186- 187- 188- 189- 190- 191- 192- 197- 198- 199- 201- 202- 203- 204- 205- 211- 212- 215- 216- 219.

محمد بن ابراهيم شيرازى ر. ك.

صدر المتألهين شيرازى محمد بن ابراهيم نعمانى 83 محمد بن ابى محيصن 206 محمد بن احمد بن ابى بكر قرطبى 80

قرآن در اسلام، ص: 232

محمد بن جرير بن يزيد ر. ك. ابو جعفر ابن جرير

طبرى محمد بن حسن طوسى 84 محمد بن على الباقر (ع) امام پنجم 71- 82 محمد بن كعب قرظى 75 محمد بن مسعود كوفى سمرقندى ر. ك. عياشى محمد بن مسلم 82 مسروق 206 مسعودى 162 مسلم بن جندب 206 مسيح ر. ك. عيسى (ع) معاذ قارى 206 معروف 82 مغيرة بن ابى شهاب 206 مكى 212- 215 ملك مصر 59 منصور بن معتمر 209 موسى (ع) (كليم) 27- 60- 62- 63- 112- 113- 114- 149- 151 ميبدى 84 ن نافع بن ارزق 74 نافع بن عبد الرحمن بن نعيم اصفهانى مدنى 207- 209- 212- 213.

نخعى 206 نصر بن عاصم 206 نظام الدين حسن نيشابورى 80 نعمانى 83 نوح (ع) 27- 139- 149 و واحدى 79 واقدى 162 ورش 209 وكيع بن جراح 76- 77 ه- هارون (ع) 149 هارون خليفه عباسى 210

قرآن در اسلام، ص: 233

سيد هاشم بحرانى 84 هشام بن عمار 210- 217 هود (ع) 149 ى يحيى (ع) 149 يحيى بن حارث 207 يحيى بن وثاب 207 يحيى بن يعمر 206 يزيد بن قعقاع 207- 209- 211- 217 يعقوب (ع) 149 يعقوب بن اسحاق بصرى حضرمى 207- 211- 213- 217 يعقوبى 162 يوسف (ع) 58- 59- 60- 62- 149 يونس (ع) 149 يونس نحوى 210

قرآن در اسلام، ص: 235

فهرست اماكن

قرآن در اسلام، ص: 236

فهرست اماكن

بئر معونه 190 بحرين 193- 214 بصره 193- 205- 207- 213- 214- 216- 217 تهامه 65 دمشق 210 رى 210 شام 193- 205- 206- 207- 213- 214- 216- 217 طور 151 طوس 210 قاهره 73- 177- 208 كوفه 193- 205- 206- 207- 209- 210- 214-

216- 217 مدينه 168- 171- 185- 186- 189- 193- 205- 207- 209- 211- 213- 214- 216- 217 مصر 59- 79 مكه 168- 186- 193- 205- 206- 209- 213- 214- 216- 217 وادى يابس 172 يثرب ر. ك. مدينه يمامه 191 يمن 193- 214

قرآن در اسلام، ص: 237

فهرست كتب ياد شده در اين كتاب

قرآن در اسلام، ص: 238

فهرست كتب ياد شده در اين كتاب

اتقان سنيوطى 73- 74- 78- 177- 184- 190- 191- 192 193- 204- 205- 211- 212- 215- 217- 220 استبصار شيخ طوسى 84 اسرار الايات ملا صدرا 84 بحار الانوار مجلسى جلد اول 41- 90- 91 بحار الانوار مجلسى جلد قرآن 212 برهان زركشى 212 تفسير اصفى 84 تفسير برهان 84- 90 تفسير تبيان 84 تفسير ثعلبى 80

قرآن در اسلام، ص: 239

تفسير در المنثور جلد 1 113 تفسير در المنثور جلد 2 51 تفسير در المنثور جلد 3 194 تفسير در المنثور جلد 4 188 تفسير روح البيان 80 تفسير روح المعانى 80 تفسير صافى 36- 84- 90- 212 تفسير على بن ابراهيم قمى 47 تفسير عياشى 47- 51- 71- 82- 90 تفسير كبير فخر رازى (مفاتيح الغيب) 79 تفسير كشاف زمخشرى 79 تفسير مجمع البيان 84- 85 تفسير نور الثقلين 47- 84- 113 تفسير نيشابورى (غرايب القرآن) 80 تهذيب الاحكام شيخ طوسى 84 تهذيب الاسماء نووى 74- 75- 76- 77 روضات الجنات 84 ريحانة الادب 79- 80- 82- 83- 84- 207

قرآن در اسلام، ص: 240

سفينة البحار 36 كتاب العين 162 عبقات حديث ثقلين 18 عيون اخبار الرضا 52 فضائل القرآن 177 كشف الظنون 79- 80- 208 لسان الميزان 75- 77 متشابه القرآن 210 مثانى

قراب 215 مجموعه تفاسير (ملا صدرا) 84 ملحقات كشف الظنون 80 نهج البلاغه 51- 84 وافى 195

قرآن در اسلام، ص: 241

فهرست آيات قرآنى

قرآن در اسلام، ص: 242

فهرست آيات قرآنى

سوره 2 (بقره) 20- 218 وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ آيه 23 144 أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ آيه 77 113- 152 قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ آيه 97 68 فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ آيه 109 7 وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ آيه 148 96 وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ آيه 165

قرآن در اسلام، ص: 243

95 أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً آيه 165 139 كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ آيه 212 170 اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ آيه 255 97 اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ- الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ آيه 257 171 وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ آيه 281 سوره 3 (آل عمران) 170 اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ آيه 2 43- 46- هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ 53- 55- مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ 65- 66 مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ

قرآن در اسلام، ص: 244

وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا آيه

7 12 إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آيه 19 98 قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ آيه 31 24 قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ آيه 64 97 وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ آيه 68 12 وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ آيه 85 39 أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ آيه 195 سوره 4 (نساء) 33- 35 وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً آيه 36 61- 63- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا 144 الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ

قرآن در اسلام، ص: 245

تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا آيه 59 32 وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ آيه 64 20- 31- 46- أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ 49- 57- 86- 90 غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً آيه 82 95 فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً آيه 139 139 إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ ..... رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً آيه 165 21 لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً آيه 166 116 لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ

وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً .... وَ أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا

قرآن در اسلام، ص: 246

وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً آيه 173 سوره 5 (مائده) 25 وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ آيه 48 سوره 6 (انعام) 25 وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ آيه 19 97 أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ آيه 122 123 وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ آيه 124 سوره 7 (اعراف) 8 الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً آيه 45 53- 56 وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ هَلْ يَنْظُرُونَ

قرآن در اسلام، ص: 247

إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِ آيه 53 98 الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ آيه 157 35 وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ .... أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ آيه 179 سوره 9 (توبه) 24 فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ آيه 11 68 قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ

أُوتُوا الْكِتابَ آيه 29

قرآن در اسلام، ص: 248

194 وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ آيه 34 144 وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ آيه 71 218 وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ آيه 86 195 وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ آيه 100 سوره 10 (يونس) 28 فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ آيه 32 19- 53- 56 وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى ...

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ.

بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ آيه 39 169 وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ آيه 48 انبياء آيه 38 نمل آيه 71

قرآن در اسلام، ص: 249

سبأ آيه 29 يس آيه 48 ملك آيه 15 سوره 11 (هود) 42 كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ آيه 1 19 أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ آيه 13 سوره 12 (يوسف) 14- 142 إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ آيه 40- 67 سوره 13 (رعد) 41 أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها آيه 17 146 أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ آيه 33 21 قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ آيه 43 سوره 14 (ابراهيم) 119 وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي

قرآن در اسلام، ص: 250

وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ آيه 22 132 إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ آيه 32 سوره 15 (حجر) 202 إِنَّا

نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ آيه 9 96 وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ آيه 21 سوره 16 (نحل) 148 وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ آيه 9 32- 72 وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ آيه 44 4- 27- 90 وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ آيه 89 69 وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ آيه 102 سوره 17 (اسراء) 4 إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ آيه 9

قرآن در اسلام، ص: 251

61- 63 وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا آيه 35 19 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً آيه 88 42 وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً آيه 89 28 وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً آيه 105 166 وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا آيه 106 سوره 20 (طه) 50 الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى آيه 5 95 اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى آيه 8 10- 126 قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى آيه 50

قرآن در اسلام، ص: 252

سوره 22 (حج) 142 إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ

الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ آيه 17 34 فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ آيه 30 سوره 23 (مؤمنون) 90 أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ آيه 68 سوره 24 (نور) 129 سُورَةٌ أَنْزَلْناها آيه 1 سوره 26 (شعراء) 169 إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ آيه 9- 68.

104- 122- 140- 159- 175- 191 114- 152 نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ آيه 194

قرآن در اسلام، ص: 253

سوره 29 (عنكبوت) 43 وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ آيه 43 سوره 30 (روم) 157 يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ آيه 7 17 ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ آيه 10 11- 99 فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ آيه 30 95 وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ آيه 54 سوره 31 (سجده الم سجده) 93 الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ آيه 7 سوره 33 (احزاب) 67 إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ

قرآن در اسلام، ص: 254

أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً آيه 33 142 وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً آيه 52 132 إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا آيه 72 سوره 34 (سبأ) 118 وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ آيه 20 144 وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ آيه 21 سوره 35 (فاطر)

17 إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ آيه 10 سوره 36 (يس) 34 أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ آيه 60 سوره 38 (ص) 90 كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ آيه 29 118 لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ آيه 83

قرآن در اسلام، ص: 255

118 لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ آيه 85 25 إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ آيه 87 سوره 39 (زمر) 155 هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ آيه 9 43 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ آيه 23 92 اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ آيه 62 سوره 40 (مؤمن) 115 الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا آيه 7 95 هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ آيه 65 سوره 41 (فصلت حم سجده) 28- 202 وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ

قرآن در اسلام، ص: 256

حَكِيمٍ حَمِيدٍ آيه 42 سوره 42 (شورى حم عسق) 50- 95 لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ آيه 11 27 شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى آيه 13 150 وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ

لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ آيه 52 سوره 43 (زخرف) 40- 64- حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً 65 عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ آيه 4

قرآن در اسلام، ص: 257

131- 132 أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا آيه 32 سوره 45 (جاثيه) 34- 157 أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ آيه 23 سوره 46 (احقاف) 128 أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ آيه 18 26- 120 وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى

قرآن در اسلام، ص: 258

الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ- وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ آيه 32 سوره 47 (محمد، ص) 30- 49- 90 أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها آيه 24 سوره 49 (حجرات) 39 يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ آيه 13 سوره 52 (طور) 19 أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ آيه 34

قرآن در اسلام، ص: 259

سوره 53 (النجم) 153 فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى آيه 12 سوره 54 (قمر) 96 إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ آيه 49 سوره 55 (الرحمن) 169 فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ آيه 13- 16- 18- 21- 23- 25- 28- 30- 32- 34- 36- 38- 40- 42- 45- 47- 49- 51- 53- 55- 57- 59- 61- 63- 65- 67- 69- 71- 73- 75- 77 170 مُدْهامَّتانِ آيه 64 سوره 56 (واقعه) 65 فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ آيه 80 سوره 57 (حديد) 98 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا

قرآن در اسلام، ص: 260

بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ آيه 28 سوره 58 (مجادله) 155 يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ آيه 11 97 أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ آيه 22 سوره 59 (حشر) 32 وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا آيه 7 سوره 62 (الجمعة) 32- 72 هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ آيه 2 سوره 68 (القلم) 25

وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ آيه 52

قرآن در اسلام، ص: 261

سوره 72 (الجن) 67- 146- عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً 147 إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً آيه 28 سوره 73 (مزمل) 177 يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ آيه 1 سوره 74 (مدثر) 177 يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ آيه 1 25 إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ نَذِيراً لِلْبَشَرِ آيه 36 146 كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ آيه 38 سوره 75 (قيامة) 179 لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ آيه 1 سوره 76 (دهر انسان) 126 إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً آيه 3

قرآن در اسلام، ص: 262

سوره 78 (نبأ) 182 عَمَّ يَتَساءَلُونَ آيه 1 سوره 80 (عبس) 117 كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ آيه 16 127- 134 مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ آيه 20 سوره 81 (تكوير) 178 إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ آيه 1 114- 116 إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ آيه 23 سوره 82 (انفطار) 182 إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ آيه 1 144 وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ آيه 12

قرآن در اسلام، ص: 263

سوره 83 (مطففين) 181 وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ آيه 1 سوره 84 (انشقاق) 182 إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ آيه 1 سوره 85 (البروج) 179 وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ آيه

1 سوره 86 (الطارق) 179 وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ آيه 1 146 إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ آيه 4 28 إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ آيه 14 سوره 87 (اعلى) 178 سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى آيه 1 11- 126 الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى آيه 3 سوره 89 (الفجر) 178 وَ الْفَجْرِ آيه 1 50 وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا آيه 22 سوره 90 (بلد) 179 لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ آيه 1

قرآن در اسلام، ص: 264

سوره 91 (شمس) 179 وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها آيه 1 11- 100- وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها 122 وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها آيه 10 سوره 92 (ليل) 178 وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى آيه 1 سوره 93 (الضحى) 178 وَ الضُّحى آيه 1 سوره 96 (علق) 177 اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ آيه 1 155 عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ آيه 5 137 إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى آيه 7 سوره 97 (قدر) 179 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ آيه 1 سوره 98 (بينة) 153 رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً آيه 2

قرآن در اسلام، ص: 265

سوره 99 (زلزال) 142 فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ آيه 8 سوره 101 (قارعه) 179 الْقارِعَةُ آيه 1 سوره 102 (تكاثر) 178 أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ آيه 1 سوره 103 (عصر) 178 وَ الْعَصْرِ آيه 1 سوره 104 (همزة) 179 وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ آيه 1 سوره 105 (فيل) 178 أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ آيه 1 سوره 106

(قريش) 179 لِإِيلافِ قُرَيْشٍ آيه 1 سوره 107 (ماعون) 178 أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ آيه 1

قرآن در اسلام، ص: 266

سوره 109 (كافرون) 178 قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ آيه 1 سوره 110 (نصر) 183 إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ آيه 1 سوره 111 (لهب) 177 تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَ آيه 1 سوره 112 (اخلاص) 178 قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ آيه 1 سوره 113 (فلق) 178 قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ آيه 1 سوره 114 (ناس) 178 قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ آيه 1

قرآن در اسلام، ص: 267

فهرست روايات

قرآن در اسلام، ص: 268

فهرست روايات

مطالب صفحه از پيغمبر اكرم (ص): ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن 36 از پيغمبر اكرم (ص): انا معاشر الانبياء نكلم الناس على قدر عقولهم 41 از پيغمبر اكرم (ص): ان القرآن لم ينزل ليكذب بعضه بعضا و لكن نزل ليصدق بعضه بعضا فما عرفتم فاعملوا به و ما تشابه عليكم فآمنوا به 51- 88 از امير المؤمنين على (ع): يشهد بعضه على بعض و ينطق بعضه ببعض 51- 88 از امام ششم (ع): المحكم ما يعمل به و المتشابه

قرآن در اسلام، ص: 269

مطالب صفحه ما اشتبه على جاهله 51 از امام هشتم (ع): من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم- ثم قال- ان فى اخبارنا متشابها كمتشابه القرآن فردوا متشابهها الى محكمها و لا تتبعوا متشابهها فتضلوا 51 از پيغمبر اكرم (ص): من فسر القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار 88 از پيغمبر اكرم (ص): نزل القرآن على سبعة احرف 212- 214

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109