اسلام فراتر از زمان

مشخصات كتاب

شابک : 978-964-9910-73-4

شماره کتابشناسی ملی : 1950457

عنوان و نام پديدآور : اسلام فراتر از زمان/محمد امینی گلستانی.

مشخصات نشر : قم: سپهرآذین، 1388.

مشخصات ظاهری : 668 ص.

موضوع : قرآن -- اعجاز

موضوع : اسلام -- آينده نگري

رده بندی دیویی : 297/04

رده بندی کنگره : BP11/5 /آ9 الف8 1388

سرشناسه : امینی گلستانی، محمد، 1317 -

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

اسلام فراتر از زمان

اسلام فراتر از زمان اين كتاب در پاسخ كسانى تنظيم گرديده است كه مى پرسند و يا اعتراض مى كنند:

دين اسلام در برابر اين همه پيشرفت هاى شگفت آور روزانه و محيّر العقول با چه قدرتى از قوانين و پيامبر آن با چه نيروئى از احاطه علمى، مى تواند كره زمين را در ابعاد گوناگون بى شمارش مديريت كرده، تا برچيده شدن نظام فعلى اين جهان، آن را به نحو احسن اداره نمايد؟!.

محمد امينى گلستان

تقديم

تقديم به مجموعه نخستين مخلوق جهان آفرينش كه خداى توانا پيش از ايجاد ماسوى اللّه، نه فلكى بود و مَلَكى، نه زمينى بود و آسمانى و نه مكانى بود و زمانى وو ... آنها را از نور پاك خود آفريد و در دور عرش قرار داد كه زير نظر لطف خود، در طواف باشند تا دوران ايجاد جسمى و ماديشان فرا رسد و در جمع آدميان قرار گيرند؛

با فرا رسيدن اين دوران، چهارده انوار ملكوتى با عنوان چهارده معصوم در ميان بنى آدم پا به عرصه وجود گذاشته و مديريت دينى جهان را به دست گرفتند؛

به شما اى مصداق رحمت پروردگار عالميان و اى اميد مثل من گنهكاران، اين

اثر ناچيزم را تقديم مى دارم، باشد كه در روز رستاخيز به اين ذره بى مقدار نظر لطفى مبذول داشته و با شفاعت خود، از آتش غضب و قهر خداوندى، رهائيم بخشيد انشاء اللَّه آمين.

محمّد امينى گلستانى

تقدير و تشكر بنا به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله: هركس از مخلوق تشكر نكند، خدا را هم شكر گزار نخواهد بود، از همسر گرامى و همسرّ و همسفر خوشى ها و ناخوشى هاى دوران زندگى ام حاجيه خانم «عفّت عرفانى» كمال تشكر و قدر دانى را دارم كه با جسم و جان رنجور و ناتوان، وسايل رفاه و آرامش خاطر مرا فراهم نمود، تا اين اثر و ساير اثرهايم را به پايان برده و تقديم عزيزان نمايم، از خداى توانا به احترام مقدسين درگاهش، براى او و تمام مريضها، شفاى عاجل و كامل مسئلت مى نمايم.

محمد امينى گلستانى

اسلام فراتر از زمان، ص: 17

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين، و الصّلوة والسّلام على سيّدالأنبياء و المرسلين و على آله الطيّبين الطّاهرين لاسيّمابقيّة اللَّه فى الأرضين و حجّته على عباده أجمعين، الحجّة بن الحسن روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و صلوات اللَّه و

سلامه عليه، واللّعنة الدّائمة الأبديّة على اعدائهم أجمعين من الان الى لقاء يوم الدّين آمين ربّ العالمين.

پيشگفتار

لطفاًپيش از شروع به مطالعه كتاب، اين پيشگفتار را تماماً مطالعه نمائيد.

1

تمامى اديان آسمانى از نظر محتوى و اساس بر يك منوال و همه آنها در اصول دين و فروعات ضرورى، يكسان مى باشند، بدين جهت است كه دين اسلام در اصول با آن اديان واقعى و بى تحريف و دست نخورده آسمانى هيچ مخالفت و تضادى ندارد! مگر در فروعات و احكامى كه با پيشرفت زمان و ترقى و تعالى بشر، نو آورى شده و قوانين نو مى خواهد، مانند احكام پيوند اعضاى حيوان نجس به انسان و همچنين مسائل تغيير جنسيت و تشريح اعضاء و شبيه سازى، بانك، چك و سفته و برات يا پيوندهاى پزشكى و هزاران جريان هاى مستحدثه ديگر.

پس دين اسلام با آن اديان در اصول دين يكيست و چون پيامبران گذشته، از آمدن حضرت محمد صلى الله عليه و آله به پيروانشان خبر داده اند، بايد نبوت آن حضرت را پذيرا شده و بگفته هايش سر تسليم فرود آورند.

2

در باره انبياء واولياء و بندگان خاص خداى عزوجل: هيچ گاه اين مطلب را فراموش نفرمائيد كه آنها حاكم بر زمان و مكان هستند نه زمان و مكان بر آنها: زيرا آنها برگزيده و منصوب از سوى خداى متعال براى هدايت جوامع بشرى هستند و اين منصب

اسلام فراتر از زمان، ص: 18

لزوماً ايجاب مى كند كه در برابر فرعونيان زمان خود ايستادگى نموده و حقيت خود را

به اثبات برسانند، حضرات موسى و عيسى عليهما السلام بايد با اژدها شدن عصا و بلعيدن سحر ساحران و بازنده كردن مردگان و شفادادن بيمارى هاى لاعلاج وو .. قدرت خدا دادى خود را به فعليت مى رسانيدند، و نيز در حديث قدسى فرموده است «عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى كما انا اقول لشى ءٍ كن فيكون، و انت اذا قلت لشى ءٍكن فيكون» بنده من مرا فرمان بر و از من اطاعت نما تا ترا مانند خود قرار دهم: آن گونه كه من به هرچيز مى گويم باش: مى شود تو هم به هرچه بگوئى باش: بشود».

آنها در حد اعلاى عبوديت و بندگى بودند كه خداوند متقابلًا نيروهاى فوق قدرت و طاقت بشرى را در تمام ابعاد آن (از جهت علم و فهم و خلّاقيّت وو ...) در اختيار آنان قرار داده بود كه تا در مواقع لزوم، از آن استفاده نمايند و عاجز نمانند.

روى اين اصل بندگان خالص خدا دستشان باز است مى توانند مانند قوه «جاذبة» در آن واحد به هرجا بروند و در جائى غائب و در يك چشم بهم زدن در دورترين نقطه كره زمين، ظاهر شوند و هرچه بخواهند بشود و انجام دهند، مانند جريان يك بنده دانشمند تك اسم اعظمى (آصف بن برخيا» كه در سوره نمل نقل مى فرمايد: كه در يك چشم به هم زدن تخت بزرگ بلقيس ملكه «سبا» را از سر زمين يمن «صنعا» به اصطخر فارس پايتخت حضرت سليمان عليه السلام حاضر نمود: الان هم در بعضى از كشورها براى دست يافتن و كشف فورمول اين جريان كه در معتبرترين كتاب آسمانى مطرح شده است: سعى و كوشش مى نمايند و بنا

به اظهار خودشان به چند ميكرون يابه چند ميلمتر آن رسيده اند.

پس تعجبى ندارد ائمه ما عليهم السلام كه تمام أسماء اعظم الهى جز يك اسم را مى دانند، از سوى خداوند به انجام و گفتار هرچيزى: توانائى داشته باشند و از برنامه غيبى الهى هم تا دامنه قيامت مطلع شوند زيرا همانطور كه گفتيم: آنها بر زمان و مكان حاكمند و براى آنها دور و نزديك وجود ندارد هر چيز را مانند آينه در برابر چشمانشان حاضر مى بينند و لو اين كه پس از ميلياردها سال بعد پيش بيايد.

بنا بر اين آنچه در روايات آمده است كه علم 27 حرف است 2 حرف آن از آدم عليه السلام تا زمان ظهور تفسير و معنا مى شود و 25 حرف آن با وجود منجى عالم بشريت

اسلام فراتر از زمان، ص: 19

حضرت بقيّةاللَّه الأعظم روحى وأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء: معناو كشف و پياده خواهد شد كه باتوجه دقيق به متون روايات در اين زمينه: روشن مى شود كه آن زمان علم و دانش و به طور خلاصه جهان به چه صورتى در خواهد آمد انشاءاللَّه. «1»

اسلام فراتر از زمان، ص: 20

پس: از حال تا زمان ظهور آن حضرت عليه السلام چه مدت طول خواهد كشيد خدا مى داند، ولى اين را مى دانيم كه بنا به گفته ابن عباس در بيش از

14 قرن پيش، از زبان بزرگان كه فرمود: «القرآن يفسّره الزّمان» قرآن را، گذشت زمان تفسيرخواهد كرد، زمان هرچه پيش رود: معجزات علمى قرآن نيز در هر زمينه: بيشتر روشن خواهد شد و اهل هر زمان اعتراف خواهند نمود كه جمله «اسلام فراتر از زمان» جمله اى كاملًا صحيح و قابل قبول است.

3 در طول مطالعه كتاب اين مطلب را به خاطرداشته باشيد كه طبق نص صريح قرآن

اسلام فراتر از زمان، ص: 21

كريم، «1» پيامبر صلى الله عليه و آله نه پيش كسى درس خوانده و نه مكتبى ديده بود و نه با استادى مراوده داشت، ولى كتابى به جامعه تحويل داده و تا دامنه قيامت (تحدّى) و دعوت به مقابله نموده است كه عقل ها متحيّر و هنوز كسى نتوانسته به اين نداء پاسخ مثبت دهد، در اين صورت حقيت و رسالت آورنده آن بطور وضوح، به اثبات رسيده و قابل انكار نمى باشد.

با اين بيان، واضح است كه اسلام تا دامنه قيامت، دين نهائى و اداره كننده جهانيان بوده و هست و خواهد بود، و براى اثبات اين مطلب دلايل فراوان بيان نموده است، بطورى كه به منكران اين دين با صراحت اعلام مى دارد، اگر جنّ و انس جمع شوند و بهم دست يارى دهند، مانند اين قرآن يا يك سوره آن را بياورند، نخواهند توانست!،

و اين اعلان تا دامنه قيامت در قوت خود باقيست و هيچ وقت پس گرفته نخواهد شد، و كسى هم تا به حال پيدا نشده در طول بيش از چهارده قرن قد علم نموده و براى مقابله برخيزد و تا روز رستاخيز هم وجود نخواهد داشت، باتوجه به اين بيان قاطع، هم خود قرآن مجيد و هم آورنده آن و جانشينانش، چهارده قرن پيش كه نه از تكنيك و صنعت مدرنيزه خبرى بود و نه از سفرهاى فضائى، فرمايشاتى دارند كه حقيت و ثبوت اين ادعاء را به طور روشن، بيان كرده و ثابت مى نمايد، ما در اين مجموعه كوچك، تعدادى از پيشگوئى ها و اعجازهاى فراوان آن را، به عنوان «اسلام فراتر از زمان» مى آوريم، باشد كه بعضى ها از خواب غفلت بيدار شده و به اين دين حق گرايش كامل پيدانمايند و اگر مسلمان باشند در دين خود ثابت قدم بمانند انشااللّه.

4 كتاب آسمانى مسلمانان از سوى پروردگار جهانيان، به ما آموخته و اعلام نموده است كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 22

1- «... الْيَوْمَ أَكْمَلْت لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَمْت عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضِيت لَكُمُ الإسلامَ دِيناً ... امروز دين شمارا كامل نمودم،. نعمت خود را بر شما تكميل كردم و اسلام را به عنوان دين جاويدان شما پذيرفتم ... «1»

2- «وَ مَن يَبْتَغ غَيرَ الاسلامِ دِيناً

فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فى الاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (85) و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آئينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از خسارت ديدگانند. «2»

3- إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاسلأمُ ... «3» دين در نزد خدا اسلام (و تسليم در برابر حق) است ...

4- «ما كانَ محَمَّدٌ أَبا أَحَدً مِّن رِّجالِكُمْ وَ لَكِن رَّسولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكلِّ شىْ ءً عَلِيماً (40) محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است!. «4»

5- وَ ما أَرْسلْناكَ إِلَّا كافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (28) و ما تو را نفرستاديم جز براى همه مردم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند!. «5»

و امثال اين آيات مباركات كه با صراحت كامل به تمام ابناء بشر اعلام مى دارد، دين اسلام دين كامل و بدون نقص و هركس جزآن را براى خود دين اخذ نمايد و بپذيرد، خداوند از او قبول نخواهد كرد، و اين كه محمد فرستاده خدا و ختم كننده تمام انبياء و ديگر بعد از او پيغمبرى مبعوث نخواهد شد.

با اين بيان هاى روشن، كاملًا مى فهميم كه اين دين پايان دهنده تمام اديان و محمد آخرين پيامبران است.

سؤالى كه بعداً مطرح مى شود و پاسخ آن، بيشتر به اين نكته متوجه خواهد شد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 23

5 قانون اساسى دين اسلام از سوى پروردگار عالم، به گونه اى تنظيم گرديده است علاوه بر اين كه با وجدان هاى سالم بشريت سازگار و مطابقت دارد، كه هيچ يك از اوامر و نواهى آن تاابد قابل تغيير نبوده و واجب الاجراء مى باشد، زيرا اسلام در بيان اصول كلى اعتقادى و انتقادى: و مسائل حقوقى و اخلاقى و قصه هاى تاريخى و نتيجه گيرى هاى فكرى و علمى از آن و پياده كردن آنها، به گونه اى پيشرفته كه واقعاًيك انسان منصف، ناگزير از قبول آن مى باشد، مثلًا امر به عبوديت و بندگى و انسانيت و اخلاق و همزيستى مسالمت آميز و كمك به بينوايان و يارى رساندن به درماندگان و دستگيرى از بيچارگان وهزاران دستورهاى مثبت ديگر و هچنين از هزاران كارهاى زشت و ناپسند و منفى ديگر نهى نموده است، پس كدام عقل سليم و وجدان سالم، مى پذيرد كه كشتن اشخاص بى گناه و تجاوز به ناموس ديگران و پايمال كردن حقوق مردم دزدى كردن و دروغ گفتن، افترابستن، تهمت زدن، عاق والدين بودن، ستم نمودن، زنده به گور كردن دختران و هزاران منهيات و صفات ناپسند ديگر كه از سوى دين اسلام تحريم گرديده است، حلال و يا بى اشكال است اين قوانين مسلّم هرچه هم زمان بگذرد، مورد قبول انسانيت و جامعه بشريت است پس آنان كه به اين عقيده مسلمانها اعتراض دارند، دين اسلام و رهبران

آن چگونه مى تواند تا دامنه رستاخيز، جهان را اداره نمايد، به پذيرش اين واقعيت ناگزيرند كه اين قوانين غير قابل تغيير و دخل و تصرف بوده و بايد در جوامع بشرى اجرا گردد.

بادر نظر گرفتن مطلب فشرده بالا، پاسخ همه اشكال ها و اعتراض ها، روشن و براى وجدان انسانهاى بى غرض قابل قبول و مورد تصديق مى باشد.

6 دين كامل اسلام در مقطعى از تاريخ با امر پروردگار عالم، به وسيله آخرين پيامبر خود حضرت محمّدبن عبداللَّه صلى الله عليه و آله در جزيرة العرب پياده شد كه از مسائل بهداشتى و پزشكى و اصطلاحات فعلى، خبرى نبود و در آن برهه از زمان و مكان به كار گرفتن تعابير طبى و پزشكى فعلى نيز، از پذيرش عقل و خرد و ذهن آن جامعه به دور بود و فاصله زيادى داشت؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 24

بدين جهت اعمالى را كه براى انسان انجام آن ها ضرورت داشت و دارد به عنوان «واجب» و كارهائى كه پرهيز و دورى جستن از آن ها لازم و مهم است «حرام» و عمل هائى كه انجام آن متمايل به خوبى است «مستحب» و چيزهائى كه به جا نياوردن آن بهتر است «مكروه» و رفتار و كردارى كه متوسط و ميانه باشد را «مباح» شمرده است لذا از صدر اسلام تحقيقات

و پژوهش ها و پرسش ها با مرور زمان، در باره احكام ريز و درشت اسلام و تكاليف و دستورهاى قرآن شروع شده و انديشمندان از هر نژاد و رنگ و زبان، قد علم كرده و كمر همت بسته، تا روى هر يك از اين اعمال: كار كرده و با شكافتن اسرار آن به علت و حكمت زواياى بى شمار آن پى ببرند.

هرچه زمان بگذرد و تاريخ پيش رود و تكنيك و صنعت و علم وو ... ترقى و پيشرفت داشته باشد، روز به روز، پرده از اسرار آن كنار رفته و مهر راز و رمز آن اوامر و نواهى شكسته شده و تا جهان هست و بشريت وجود دارد برداشته خواهد شد.

مانيز به اندازه گنجايش و اقتضاى اين كتاب از اكتشافات و نتيجه زحمات اين بزرگان مطالب و نكاتى را بطور اختصار: از مباحث گوناگون: آورده و در اختيار عزيزان قرار مى دهيم زيرا بيان مشروح هر يك از اين دستورات: كتاب مستقل مى خواهد كه نه خواننده گرامى وقت و حوصله مطالعه آن را، دارد و نه اين نويسنده ناتوان و بى بضاعت، مى تواند از عهده آن بر آيد!.

7 در طول مطالعه اين كتاب: اين دو مطلب را در نظر داشته باشيد.

1- تطبيق ها و مقايسه ها و اظهار نظرها، با زمان هاى فعلى (يعنى دور و بر سال 1387 شمسى برابر با سال 1429 هجرى قمرى) يا كمى پيشتر انجام گرفته است.

ولى با اين پيشرفت هاى سرسام آور علمى و تكنيكى و

اكتشافات و اختراعات روزانه بلكه ساعتى كه پيش خواهد آمد، ممكن است در آينده نه چندان دور اين مقايسه ها نيز مطالب پيش پا افتاده و يا كاملتر و يا اساساً قابل قبول نباشد و معناى ديگر به خود پيدا كند؛

در واقع ما امروز را در نظر گرفته ايم و فردا چه پيش مى آيد: خدا مى داند.

2- روايات در باره پيشگوئى ها فراوان آمده است كه مى توان، به سه دسته تقسيم

اسلام فراتر از زمان، ص: 25

نمود؛

الف: پيشگوئى هائى كه در زمان هاى سابق و عصر خود رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام مصداق پيدا كرده و تحقق يافته و گذشته است؛ مانند بيان رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمّة عليهم السلام از جريان هاى رحلت و بعد از رحلت خود يا شفا دادن به امراض لاعلاج گوناگون يا خبردادن از مافى الضمير اشخاص مختلف يا خبر دادن از مرگ كسرى عجم و هشام شام و آب ريختن آن مرد بزرگ بلخى به دست امام سجاد عليه السلام و بودن آب ها ياقوت احمر و زمرد اخضر و درّ بيضاء و عطاى آن حضرت به آن مرد، يا اخبار از مايأكلون و ما يدّخرون و سلونى قبل أن تفقدونى و حديث بساط اميرمؤمنان عليه السلام و اخبار از خلافت عمربن عبدالعزيز و جريان و عاقبت قاتلان امام حسين عليه السلام و اين كه سر عبيداللَّه بن زياد و شمر مى آيد و كيفيت خريد مادرانِ بعضى از امامان عليهم

السلام و خبر دادن از كيفيت شهادت خود و اخبار از كشته شدن زيد ويحى بن زيد و معلى بن خنيس و مرگ ابوحمزه ثمالى و ادعاى امامت عبداللَّه افطح و جريان جعفركذاب و مقتل محمد و ابراهيم فرزندان عبداللَّه بن حسن و مقتل حسين بن على (صاحب فخ) و به طور كلّى اخبار از آجال مردم و هزاران از اين گونه اعجازها كه واقعاً احصاء و شمردن آن ها مجلدات بيشتر مى خواهد و گذشته است.

ب: پيشگوئى هائى كه مربوط به آينده هاى دور كه هنوز تحقق نيافته است و نمى دانيم چگونه پيش مى آيد و از نظر علمى و پژوهشى به چه صورتى در خواهد آمد مانند روايات فراوان علايم ظهور و عصر ظهور و كيفيت ظهور و كُشت و كشتارهاى وسيع قبل از ظهور امام زمان عليه السلام به طورى كه دوسوم يا نُه دهم يا پنج هفتم مردم از بين خواهند رفت، يا اشراط ساعت و مربوط به وقوع جريان هاى پيش از قيامت كه صحبت در باره اين نوع از احاديث مربوط به پژوهشگران و محققين عصر و زمان خود آن زمان است.

ج: رواياتى كه مسائلى را به عنوان پيشگوئى يا اخبار از غيب يا اعجاز علمى: بيان نموده: با گذشت زمان و پيشرفت علوم و ترقى تكنيك ها و اختراعات و صنايع وو ... پرده از روى اسرار آنها برداشته شده و به صورت علمى صحت آنها: و در نتيجه حقيت گويندگان آنها به اثبات رسيده و تحقق يافته است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 26

ما در اين كتاب از روايات دو قسمت الف و ب به وفور استفاده نمى كنيم و رواياتش را زياد نمى آوريم مگر براى اثبات مطلبى يا ازدياد آگاهى و اطلاعات، يا به نوعى باموضوع كتاب ارتباط داشته باشد، زيرا آنچه گذشته يا هنوز نيامده است را: به انكار كنندگان و اشكال گيرندگان نمى توان ثابت نمود مگر به عنوان تعبّد و تسليم در برابر حجج الهى.

پس هدف ما در اين نوشتار آوردن و بررسى رواياتى است كه مربوط به قسمت «ج» كه بازمان فعلى مُنطبَق و در زمان حال قابل قبول باشد و به عنوان اعجاز علمى قرآن و حديث، شناخته مى شود.

8 رواياتى كه در اين كتاب از آن استفاده شده است: اگر از نظر سند و معنا و متشابه بودن وو .. اشكال فنى نداشته باشد، براى ما مسلمان ها، بى چون و چرا مورد تصديق است و قابل قبول، زيرا مطلبى كه از حلقوم وحى بيرون آمده و از زبان شخصيت برگزيده آسمانى و جانشينانش جارى گرديده؛ به هيچ وجه شك و تشكيك در آن راه نمى يابد، اما كسانى كه در صدد تخريب اساس اسلام و عقايد مسلمين اند يا واقعاً در جستجوى حق و حقيقت هستند: مطالبى مطرح مى كنند كه بايد با جواب منطقى و قانع كننده با آنان برخورد نمود كه هدف ما در اين نوشتار همين است.

9 به اين مطلب هم توجه داشته باشيد چون بيشتر مسائل گرد آورى شده در اين كتاب، در زمان هر يك از امامان معصوم عليهم السلام مشابه يك ديگر واقع گرديده است، لذا ضرورت نداشت كه، به نام هر يك از امامان، آن وقايع را تكرار كرده و حجم كتاب راسنگين و صفحاتش را، بيشتر نمائيم: بلكه به صورت فشرده يا به عنوان نمونه مى آوريم كه موجب ملال و خستگى نباشد.

10 ما در اين كتاب اسناد رجالى روايات را حذف نموديم كه حجم كتاب بيشتر نشود ولى آدرس دقيق آنها را در پا ورقى آورديم كه اگر براى كسى مورد نياز باشد به مصدر

اسلام فراتر از زمان، ص: 27

و منبع آن رجوع نمايد.

11 منابع و مصادر روايات را در پاورقى آورده ام كه شخص منصف خود قضاوت نمايد رواياتى كه قرن ها پيش، از منبع وحى صادر و بعد از گذشت زمان ممتد و طولانى، مصداق پيدا كرده و تحقق يافته است، چگونه مى توان در باره آن روايت تشكيك يا، تخريب نمود، اگر اين دَرْ باز شود بايد منتظر تخريب اصل

اديان آسمانى شد، زيرا آنها را نيز از روى نوشته ها وگفته هاى پيشينيان دريافته و پذيرفته ايم و اگر بنا باشد بانوشتجات و اسناد و مدارك معتبر، مطلبى ثابت نشود پس بايد كتاب هاى آسمانى تورات و انجيل و زبور و صحف و فرقان را هم كنار گذاشت، زيرا اين هاهم با اسناد و مدارك به اثبات رسيده است نه در حضور ماها.

پس اگر كسى اين همه مدارك و اسناد را نپذيرد و رد نمايد، معلوم مى شود كه لجاجت مى كند يا عناد مى ورزد، در اين صورت ما با همچون اشخاصى حرفى نداريم، البته توجه داشته باشيد اين سخن ما در باره كسانى است كه از روى لجاجت و عناد: اين همه مصادر و منابع معتبر را رد نمايد: نه كسى كه واقعاً مى خواهد از روى تحقيقات منصفانه و پژوهش عادلانه به تَهِ مطلب برسد و حقيقت را دريابد.

12 مطالبى كه بزرگان دين به عنوان پيشگوئى و با زبان متداول خودشان بيان فرموده اند به خاطر قدرت فهم عامه مردم بوده است: اگر مى خواستند مطالب هر دوره از زمان و تاريخ را با زبان آينده بيان نمايند: مردم با نسبت دادن آنها، به جنون و سحر و ديوانگى وو ...، از اطرافش پراكنده مى شدند و مأموريتشان به سر انجام نمى رسيد و نيازى هم نبود كه اين كار را بكنند، زيرا خود آينده و گذشت زمان: آن مطالب را تفسير و روشن ساخته و خواهد ساخت: چنانكه الآن مى بينيم و مى فهميم.

13 رواياتى كه در مورد زنان يازمان و آخر الزمان و قيامت وو ... بيان گرديده است: راجع به تمام جوامع بشرى و همه كشورهاى روى زمين است، پس نبايد تنها با جامعه اسلامى تطبيق و مقايسه نموده و گفته شود كه اين روايت درست نيست و رد نمايد

اسلام فراتر از زمان، ص: 28

چون ممكن است آن اخبار به غيب و پيشگوئى فرضاً در ايران و عراق تحقق نيافته ولى در خيلى از جاهاى ديگر به وقوع پيوسته و مصداق پيدا كرده يا خواهد كرد.

14 در خطبه ها و گفتارهاى بزرگان دين، در ازمنه و اماكن مختلف، مطالب زياد و ده ها برابر باموضوع اين كتاب، مطابقت داشت، ولى سعى ما بر اين است كه از آن فرمايشات، مورد نياز را نسخه بردارى نمائيم، بدين جهت از تكرار يا غير مرتبط آنها صرف نظر نموده و رعايت اختصار را، پيشه خود ساختيم.

15 در اين كتاب، سخن ما باكسانى است كه جهل مركب و ياخود خواهى و يالجاجت وو ... را كنار بگذارند

و با منطق و انصاف و وجدان وارد ميدان بحث و فحص و تحقيق شده و در برابر ادله قابل قبول از خود انعطاف و خضوع نشان دهند و گرنه بحث و فحص در اين موضوع ها، جز اتلاف وقت و بيهوده نبوده و ره به جائى نخواهد برد.

16 ممكن است به ذهن بعضى ها اين سؤال پيش آيد كه چرا بزرگان دين اسلام براى آينده گوئى، بيشتر به عراق و شام و امكنه آن نواحى پرداخته اند، در حالى كه آن جاها گوشه اى از اين زمين پهناور مى باشد پس بقيه اماكن وسيع دنيا چهِ؟!.

در پاسخ گفته مى شود، اولًا تنها در باره آن اماكن آينده گوئى نكرده اند، بلكه به اماكن زيادى هم متعرض شده اند، و ثانيا چون حضرات معصومين عليهم السلام در ميان مردم آن اماكن زندگى مى كردند و زادگاهشان آنجاها بود، بدين جهت براى اين كه به درك و فهم آنها بگنجد، به آينده آن مكان ها نگريسته و در باره آن جاها غيب گوئى نموده اند تا بيشتر قرين پذيرش آنها باشد و گرنه براى جاهاى زيادى فرموده هاى مفصل و غير مفصل دارند كه قسمتى از آن را در اين كتاب آورده ايم، وانگهى اگر بنا بود كه حضرات معصومين عليهم السلام آينده همه جا را بيان كنند، مگر بر نوشته ها و اوراق، مى گنجيد و يا نوشتن اين همه مطالب امكان داشت؟! پس ضرورت ايجاب ميكرد كه به بيان وقايع آينده آن سر زمين ها كه خود در آنجا مى

اسلام فراتر از زمان، ص: 29

زيسته اند، توجه بيشتر مبذول دارند.

17 اين كتاب از چندين بخش تشكيل يافته است؛

بخش آيات كه خود به چند بخش تقسيم مى شود.

بخش 1 قرآن.

بخش 2 قرآن و كيهان شناسى.

بخش 3 قرآن و آفرينش زمين و جمادات.

بخش 4 قرآن و آفرينش انسان.

بخش 5 قرآن و آفرينش نباتات.

بخش اخبار، آن نيز داراى چند بخش است.

بخش 6 پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام.

بخش 7 احاديث سيأتى.

بخش 8 احاديث يأتى.

بخش 9 اشراط ساعت يا علائم قيامت.

بخش 10 اخبار از اماكن.

بخش 11 اخبار از اشخاص.

بخش 12 در باره حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عليه السلام روحى و أرواح العالمين لتراب مقده الفداء.

بخش 13 مسائل بهداشتى و پزشكى

آيات بخش 1 در باره قرآن

اشارة

آيات بخش 1 در باره قرآن «آيات»

در اين بخش آياتى را مى آوريم كه اخبار به غيب نموده و از آينده و مافى الضمير اشخاص و امكنه ها را بيان داشته است و تعداد ديگر، به مناسبت هائى در بخش هاى مختلف بخش اخبار، خواهد آمد.

و ضمناً آياتى را كه در مورد اخبار از غيب و پيش گوئى، در اين كتاب آورده ايم در مقايسه با نياورده ها، نسبت قطره به درياست، فقط براى پاسخ به

سؤال مطروحه موضوع كتاب، به تعدادى از آنها، اكتفا نموده ايم. عزيزان خواهان تفصيل به تفسيرها و گفتار بزرگان مراجعه نمايند

1 در باره قرآن

1 در باره قرآن وَ ما كانَ هذ الْقُرْانُ أَن يُفْترى مِن دُونِ اللَّهِ وَ لكِن تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْب فِيهِ مِن رَّب الْعالَمِينَ (37) أَمْ يَقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صادِقينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يحِيطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذالِك كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظرْ كَيْف كانَ عقِبَةُ الظَّالِمينَ (39) وَ مِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنهُم مَّن لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّك أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدينَ (يونس: 40- 39- 38- 37).

شايسته نبود (و امكان نداشت) كه اين قرآن بدون وحى الهى، به خدا نسبت داده شود ولى تصديقى است براى آنچه پيش از آن است (از كتب آسمانى) و تفصيلى است براى آنها، و شكى در آن نيست كه از طرف پروردگار جهانيان است.

آنها مى گويند، او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده بگو اگر راست مى گوئيد يك سوره همانند آن بياوريد و هر كسرا مى توانيد غير از خدا (به يارى) بطلبيد.

(آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نمى كنند) بلكه آنها چيزيرا تكذيب كردند كه آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده است اين چنين پيشينيان آنها نيز تكذيب كردند پس بنگر عاقبت كار ظالمان چگونه بود؟!

و بعضى از آنها ايمان به آن

مى آورند و بعضى ايمان نمى آورند، و پروردگارت به مفسدان آگاه تر است (و آنها را بهتر مى شناسد).

جلوه تازه اى از اعجاز قرآن

خوانندگان محترم مى دانند كه قرآن كريم، مهم ترين معجزه، پيامبر گرامى اسلام مى باشد و هرچه زمان بگذرد و علوم پيشرفت نمايد، جلوه هاى تازه اى از اعجاز آن آشكار مى شود كه قبل از آن و در گذشته مورد توجه قرار نمى گرفت: از جمله، محاسبات فراوانى است كه روى كلمات آيات قرآن با مغزهاى الكترونيكى انجام شده، ويژگى هاى تازه اى براى كلمات و جمله بندى هاى قرآن و رابطه آن با زمان نزول هر سوره ثابت كرده است و آنچه ذيلًا مى خوانيد نمونه اى از آن است:

اسلام فراتر از زمان، ص: 34

پژوهشهاى برخى از دانشمندان محقق امروز: به كشف روابط پيچيده و فورمولهاى محاسباتى بسيار دقيق منجر شده است كه حيرت انگيز است بايقين به اين امر كه چنين نظم علمى در ساختمان قرآن است: از طريق بررسى هاى آمارى و به زبان رياضى به كشف قواعد دقيق و فورمولهاى رياضى و منحنى هاى كامل و سالمى توفيق يافته است كه از نظر اهميت و شناخت: كشف نيوتن را در جاذبه: تداعى مى كند.

به يك قرآن شناس بزرگ نقطه شروع كارش اين مسأله ساده است كه آيات نازل شده در مكه كوتاه است و آيات نازل شده در مدينه: بلند اين يك مسأله طبيعى است هر نويسنده يا سخنران ورزيده: طول جملات و آهنگ كلمات سخنش را بر حسب موضوع سخن تغيير مى دهد: مسائل توصيفى: جملات كوتاه، و مسائل تحليلى و

استدلالى: بلند: آنجا كه سخن: تحريكى و انتقادى و يا بيان اصول كلى اعتقادى است لحن شعارى مى شود: و عبارات كوتاه، و آنجا كه شروع داستان است و بيان كلام در نتيجه گيرى هاى اخلاقى و ... لحن: آرام و عبارات طولانى و آهنگ نرم مسائل طرح شده در مكه از نوع اول است و مسائل طرح شده در مدينه: از نوع دوم چه در مكه آغاز يك نهضت است و بيان اصول كلى اعتقادى و انتقادى: و در مدينه يك جامعه و مسائل حقوقى و اخلاقى و قصه هاى تاريخى و نتيجه گيرى هاى فكرى و علمى. البته قرآن يك سخن گفتن طبيعى است و ناچار تابع سبك زيبا و بليغ سخن گفتن بشر و در نتيجه رعايت كوتاهى و بلندى آيات نيز به تناسب مفاهيم آن.

اما اگر قبول كنيم كه اين كلام در عين حال كه يك كتاب است يك طبيعت نيز هست بايد اين كوتاهى و بلندى بى حساب نباشد و طبق يك قاعده دقيق علمى از آيات كوتاه آغاز كند و يك نواخت و تصاعدى رو به آيات بلند رود: بر اين اساس بايد طول هر آيه اى كوتاه تر از آيه نازل شده سال بعد و بلندتر از آيه نازل شده سال پيش باشد: و اندازه اين طولانى شدن اندازه هاى دقيق و حساب شده باشد: بنابراين در طول 23 سال كه وحى نازل مى شده است: بايد 23 طول معدل در آيات داشته باشيم! بر اين قاعده مى توانيم 23 ستون داشته باشيم كه همه آيات بر حسب طول در اين ستونها تقسيم بندى شود: حال از كجا مى توانيم بفهميم كه اين تقسيم

اسلام فراتر از زمان، ص: 35

بندى ها درست است؟

مى دانيم كه شأن نزول بعضى از آيات قرآن معلوم است برخى را روايات تاريخى معين كرده و صريحاً گفته كه در چه سال نازل شده است: و برخى را از روى مفاهيم آن مى توان تعيين كرد: مثلا آياتى كه احكامى چون تغيير قبله: حرمت شراب: وضع حجاب: زكوة و خمس را بيان مى كند و آياتى كه از هجرت سخن مى گويند سال تعيين اين احكام معلوم است. با شگفتى فوق العاده مى بينيم كه اين آيات- كه سال نزولشان معلوم است- درست در همان ستونهايى قرار مى گيرند كه در اين جدول از نظر معدل طول آيات ويژه هر سال فرض شده اند! (دقت كنيد).

آنچه جالب تر است پيدا شدن دو سه مورد استثنائى است.

به اين معنى كه سوره مائده آخرين سوره بزرگ نازل شده است: در حالى كه چند آيه از آن طبق فرمول: بايد در سالهاى اوليه نازل شده باشد.

پس از تحقيق در متون تفاسير و روايات اسلامى: اقوال مفسران معتبرى را مى يابيم كه گفته اند اين چند آيه در اوايل نازل شده: اما از نظر تدوين به دستور پيامبر در سوره مائده جاى داده شده است به اين طريق مى توان سال نزول هر آيه را از روى اين ملاك رياضى تعيين كرد و قرآن: بر حسب سال نزول نيز تدوين نمود! چه سخنورى است در عالم كه بتوان از روى طول عبارت: سال اداى هر جمله اش را معين كرد؟

بخصوص كه اين متن كتابى نباشد

كه مثل يك اثر علمى يا ادبى نويسنده اش نشسته باشد و، در يك مدت معين: و پيوسته: نوشته: و بر زبانش رفته و بويژه كتابى نباشد كه نويسنده اش در يك موضوع- يا حتى زمينه تعيين شده اى- تأليف كرده باشد:

بلكه مسائل گوناگونى است كه به تدريج بر حسب نياز جامعه و در پاسخ به سؤالاتى كه عنوان مى شده: حوادث يا مسائلى كه در مسير مبارزه طولانى مطرح مى شود، به وسيله رهبر بيان و سپس جمع آورى و تنظيم شده است.

بلكه به گفته بعضى از مفسران: آهنگ مخصوص لغات و كلمات قرآن نيز در نوع خود معجز آسا است.

شواهد گوناگون جالبى براى اين موضوع ذكر كرده اند از جمله جريان زير است كه براى سيد قطب مفسر معروف واقع شده: او در ذيل آيه مورد بحث چنين مى گويد:

اسلام فراتر از زمان، ص: 36

من از حوادثى كه براى ديگران واقع شده سخنى نمى گويم: تنها حادثه اى را بيان مى كنم كه براى خود من واقع شد و شش نفر ناظر آن بودند (خودم و پنج نفر ديگر) ما شش نفر از مسلمانان بوديم كه بايك كشتى مصرى: اقيانوس اطلس را به سوى نيويورك مى پيموديم: مسافران كشتى 120 مرد و زن بود: و كسى در ميان مسافران جز ما مسلمان نبود: روز جمعه به اين فكر افتاديم كه نماز جمعه را در قلب اقيانوس و بر روى كشتى انجام دهيم: و ما علاوه بر اقامه فريضه مذهبى مايل بوديم يك حماسه اسلامى در

مقابل يك مبشر مسيحى كه در داخل كشتى نيز دست از برنامه تبليغاتى خود بر نمى داشت: بيافرينيم: بخصوص كه او حتى مايل بود ما را هم به مسيحيت تبليغ كند!.

ناخداى كشتى كه يك نفر انگليسى بود موافقت كرد كه ما نماز جماعت را در صفحه كشتى تشكيل دهيم: و به كاركنان كشتى نيز كه همه از مسلمانان آفريقا بودند نيز اجازه داده شد كه با ما نماز بخوانند: و آنها از اين جريان بسيار خوشحال شدند زيرا اين نخستين بارى بود كه نماز جمعه بر روى كشتى انجام مى گرفت! من (سيد قطب) به خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اين كه مسافران غير مسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام اين فريضه اسلامى بودند پس از پايان نماز گروه زيادى از آنها نزد ما آمدند: و اين موفقيت را به ما تبريك گفتند: ولى در ميان اين گروه خانمى بود كه بعدا فهميديم يك زن مسيحى يوگسلاوى است كه از جهنم تى تو و كمونيسم او: فرار كرده است!.

او فوق العاده تحت تأثير نماز ما قرار گرفته بود به حدى كه اشك از چشمانش سرازير بود و قادر به كنترل خويش تن نبود.

او به زبان انگليسى ساده و آميخته با تأثر شديد و خضوع و خشوع خاصى سخن مى گفت: و از جمله سخنانش اين بود: بگوئيد ببينم كشيش شما با چه لغتى سخن مى گفت (او فكر مى كرد كه حتما بايد كشيش يا يك مرد روحانى اقامه نماز كند آنچنانكه در نزد مسيحيان است: ولى ما بزودى به او حالى كرديم كه اين برنامه اسلامى را هر مسلمان با

ايمانى مى تواند انجام دهد) و سرانجام به او گفتيم كه ما با لغت عربى صحبت مى كرديم

اسلام فراتر از زمان، ص: 37

ولى او گفت من هر چند يك كلمه از مطالب شما را نفهميدم اما بوضوح ديدم كه اين كلمات آهنگ عجيبى داشت اما از اين مهمتر مطلبى كه نظر مرا فوق العاده بخود جلب كرد اين بود كه در لابلاى خطبه امام شما جمله هائى وجود داشت كه از بقيه ممتاز بود: آنها داراى آهنگ فوق العاده مؤثر و عميقى بودند آنچنان كه لرزه بر اندام من مى انداخت يقين اين جمله ها مطالب ديگرى بودند: فكر مى كنم امام شما به هنگامى كه اين جمله ها را ادا مى كرد مملو از روح القدس شده بود! ما كمى فكر كرديم و متوجه شديم اين جمله ها همان آياتى از قرآن بود كه من در اثناء خطبه و در نماز آنها را مى خواندم: اين موضوع ما را تكان داد و متوجه اين نكته ساخت كه آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤثر است كه حتى بانوئى را كه يك كلمه مفهوم آن را نمى فهمد تحت تأثير شديد خود قرار مى دهد!. «1

2- نظريه جمعى از ماديين در باره قرآن

2- نظريه جمعى از ماديين در باره قرآن زمان نزول قرآن و محيط جاهليت عرب كه سهل است حتى امروز با آن همه پيشرفتى كه در زمينه هاى مختلف تمدن بشرى حاصل

شده است: و اين همه تأليفات كه انعكاسى نيرومند از افكار انسانها در جوامع بشرى است: و اين همه قوانين و نظاماتى كه به وجود آمده: برترى تعليمات قرآن بر آنها به هنگام مقايسه كاملا آشكار است.

گواهى ديگران در باره قرآن

در اينجا لازم مى دانيم چند جمله از گفته هاى بزرگان و حتى كسانى كه متهم به مبارزه با قرآن هستند: درباره عظمت قرآن نقل نمائيم:

1- ابو العلاى معرى (متهم به مبارزه با قرآن) مى گويد: اين سخن در ميان همه مردم- اعم از مسلمان غير مسلمان- مورد اتفاق است كتابى كه محمد صلى الله عليه و آله آورده است عقل ها را در برابر خود مغلوب ساخته و تاكنون كسى نتوانسته است مانند بياورد، سبك اين كتاب با هيچ يك از سبكهاى معمول ميان عرب اعم از خطابه رجز شعر و

اسلام فراتر از زمان، ص: 38

سجع كاهنان شباهت ندارد.

امتياز و جاذبه اين كتاب به قدرى است كه اگر يك آيه از آن در ميان كلمات ديگران قرار گيرد همچون ستاره اى فروزان در شب تاريك مى درخشد!

2- وليد بن مغيره مخزومى- مردى كه به حسن تدبير در ميان عرب شهرت داشت و براى حل مشكلات اجتماعى از فكر و تدبير او در زمان جاهليت استفاده مى كردند:

و به همين جهت او را ريحانه قريش (وگل سر سبد آنها!) مى ناميدند.

پس از اين كه چند آيه از اول سوره غافر را از پيغمبر شنيد در محفلى از طائفه بنى مخزوم حاضر شد و چنين گفت: به

خدا سوگند از محمد سخنى شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پريان وانّ له لحلاوة، و انّ عليه لطلاوة و انّ اعلاه لمثمر و ان أسفله لمغدق، و انّه يعلو و لايعلى عليه: گفتار او شيرينى خاص و زيبائى مخصوصى دارد: بالاى آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پر ثمر: و پائين آن (مانند ريشه هاى درختان كهن) پرمايه است گفتارى است كه بر همه چيز پيروز مى شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد.

3- كارلايل- مورخ و دانشمند معروف انگليسى درباره قرآن مى گويد: اگر يك بار به اين كتاب مقدس نظر افكنيم حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود طورى در مضامين جوهره آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبى از آنها نمايان مى گردد و اين خود مزيت بزرگى است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمى و سياسى و اقتصادى ديگر ديده نمى شود: بلى خواندن برخى از كتابها تأثيرات عميقى در ذهن انسان مى گذارد ولى هرگز با تأثير قرآن قابل مقايسه نيست:

از اين جهت بايستى گفت: مزاياى اوليه قرآن و اركان اساسى آن مربوط به حقيقت و احساسات پاك و عناوين برجسته مسائل و مضامين مهم آن است كه هيچ گونه شك و ترديد درآن ره نيافته و پايان تمام فضائل را كه موجد تكامل و سعادت بشرى است در بر داشته و آنها را به خوبى نشان مى دهد.

4- جان ديون پورت، مؤلف كتاب (عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن) مى نويسد:

قرآن به اندازه اى از نقائص مبرّا و منزّه است كه نيازمند كوچكترين تصحيح و اصلاحى نيست و ممكن است از اول تا به آخر آن

خوانده شود بدون آنكه انسان

اسلام فراتر از زمان، ص: 39

كمترين ملالتى از آن احساس كند و باز او مى نويسد: و همه اين معنى را قبول دارند كه قرآن با بليغ ترين و فصيح ترين لسان و به لهجه قبيله قريش كه نجيب ترين و مؤدب ترين عربها بودند نازل شده ... و مملو از درخشنده ترين اشكال و محكم ترين تشبيهات است ....

5- گوته شاعر و دانشمند آلمانى مى گويد: قرآن اثرى است كه (احيانا) بواسطه سنگينى عبارت آن، خواننده در ابتدا رميده مى شود و سپس مفتون جاذبه آن مى گردد و بالاخره بى اختيار مجذوب زيبائى هاى متعدد آن مى شود.

و در جاى ديگر مى نويسد: ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقائق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد صلى الله عليه و آله دور نگاه داشته بودند: اما هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده ايم پرده هاى جهل و تعصب نابجا از بين مى رود و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير (قرآن) عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان كرده: سرانجام محور افكار مردم جهان مى گردد! هم او مى گويد: ما در ابتدا از قرآن روگردان بوديم: اما طولى نكشيد كه اين كتاب توجه ما را به خود جلب كرد: و ما را دچار حيرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانين علمى و بزرگ آن سر تسليم فرود آوريم!

6- ويل دورانت مورخ معروف مى گويد: قرآن

در مسلمانان آنچنان عزت نفس و عدالت و تقوائى به وجود آورده كه در هيچ يك از مناطق جهان ... شبيه و نظير نداشته است

7- ژول لابوم انديشمند و نويسنده فرانسوى در كتاب تفصيل الايات مى گويد:

دانش و علم براى جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمين علوم را از قرآنى كه درياى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشريت در جهان جارى ساختند ....

8- دينورت مستشرق ديگرى مى نويسد: واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى و فلكى و فلسفه و رياضيات كه در اروپا رواج گرفت عموما از بركت تعليمات قرآنى است و ما مديون مسلمانانيم بلكه اروپا از اين جهت شهرى از اسلام است!.

9- بانو دكتر لوراواكسيا واگليرى استاد دانشگاه ناپل در كتاب پيشرفت سريع اسلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 40

مى نويسد: كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد: نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد: تأثيرى كه اين سبك در روح انسان ايجاد مى كند ناشى از امتيازات و برترى هاى آن است ...

چطور ممكن است اين كتاب اعجاز آميز ساخته محمد صلى الله عليه و آله باشد در صورتى كه او يك نفر عرب درس نخوانده اى بود ... ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخائرى از علوم مى بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت باهوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوى ترين رجال سياست و قانون است بدليل اين جهات است كه قرآن نمى تواند كار

يك مرد تحصيل كرده و دانشمندى باشد. «1»

براى اطلاعات بيشتر به فصل بعدى (تحدّى و دعوت عام به مبارزه) دقت شود

3- تحدّى و دعوت به مقابله

3- تحدّى و دعوت به مقابله هيچگاه همانند قرآن را نخواهيد آورد

1- وَ انْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ مَمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلَهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ انْ كُنْتُمْ صادِقينَ»

و اگر در باره آنچه بر بنده خود [: پيامبر] نازل كرده ايم شك و ترديد داريد: (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را- غير خدا- براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى گوئيد!

2- فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتى وَقُودُها النَّاسِ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلْكافِرينَ «3»

پس اگر چنين نكنيد- كه هرگز نخواهيد كرد- از آتشى بترسيد كه هيزم آن، بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها [: بتها] است، و براى كافران، آماده شده است! (قاطعانه مى فرمايد: كه نخواهيد توانست، حال يا در آينده تا انقراض عالم).

3- أَمْ يَقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةً مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صادِقينَ «4»

آيا آنها مى گويند: او «قرآن: بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر كسرا مى توانيد

اسلام فراتر از زمان، ص: 41

(به يارى) طلبيد!»

4- بَلْ

كَذَّبُوا بِما لَمْ يحِيطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذالِكَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظرْ كَيْف كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ «1»

(ولى آنها از روى علم و دانش قرآن را: انكار نكردند؛) بلكه چيزى را تكذيب كردند كه آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعيت ش بر آنان روشن نشده است! پيشينيان آنها نيز همين گونه تكذيب كردند؛ پس بنگر عاقبت كار ظالمان چگونه بود!

5- أَمْ يَقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَرًمِّثْلِهِ مُفْترَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ انْ كُنتُمْ صادِقينَ «2»

آنها مى گويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى گوئيد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام كسانى را كه مى توانيد- غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!».

6- فَالَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أنْ لا الهَ الَّا هُوَ فَهَلْ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ «3»

و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده؛ و هيچ معبودى جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم مى شويد؟

7- قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الانْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذا الْقُرانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً وَ لَقَدْ صرَّفْنا لِلنَّاسِ فى هذا الْقُرْءَانِ مِن كلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثرُ النَّاسِ الَّا كفُوراً. «4»

بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند: همانند نخواهند آورد هر چند يك ديگر را در اين كار كمك كنند.

ما در اين قرآن براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم (و همه معارف در آن جمع است) اما اكثر

مردم (در برابر آن) جز انكار حق: كارى ندارند (به لحن قاطع آيات دقت نمائيد).

8- طور: أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا يُؤْمِنُونَ (33) فَلْيَأْتُوا بحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كانُوا

اسلام فراتر از زمان، ص: 42

صادِقينَ. «1»

آنها مى گويند قرآن: به خدا افترا بسته: ولى آنها ايمان ندارند. اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.

تقوّله از ماده تقوّل (بر وزن تكلّف) به معنى سخنى است كه انسان نزد خود مى سازد بى آنكه واقعيتى داشته باشد.

اين يكى ديگر از بهانه هاى مشركان و كفار لجوج براى عدم تسليم در برابر قرآن مجيد: و دعوت پيامبر: بود كه مكرر در آيات قرآن به آن اشاره شده است.

ولى قرآن مجيد پاسخ دندان شكنى به آنها مى گويد: مى فرمايد اگر راست مى گويند كه اين كلام بشر است: و ساخته و پرداخته فكر انسان: پس آنها نيز سخنى همانند آن بياورند شما هم انسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار: و قدرت بيان و آگاهى و تسلط بر انواع سخن هستيد چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند؟! جمله فليأتوا (پس بياورند ...) به اصطلاح امر تعجيزى است و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد: و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تعبير به تحدّى مى كنند يعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.

آيات فوق با قدرت و صراحت

تمام: همه جهانيان را اعم از كوچك و بزرگ: عرب و غير عرب انسانها و حتى موجودات عاقل غير انسانى: دانشمندان: فلاسفه: ادباء:

مورخان: نوابغ و غير نوابغ: خلاصه همه را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن كرده است و مى گويد: اگر فكر مى كنيد قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است: شما هم انسان هستيد: همانند آن را، بياوريد و هر گاه بعد از تلاش و كوشش همگانى: خود را ناتوان يافتيد: اين بهترين دليل بر معجزه بودن قرآن است.

اين دعوت به مقابله كه در اصطلاح علماء عقائد: «تحدّى» ناميده مى شود يكى از اركان هر معجزه است: و هر جا چنين تعبيرى به ميان آمد به روشنى مى فهميم كه آن موضوع: از معجزات و نشان گر ناتوانى و عجز طرف مقابل است!.

اسلام فراتر از زمان، ص: 43

پس دعوت به مقابله اين آيات، به بهانه جويان نشان مى دهد كه عالى ترين و زنده ترين سند حقانيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه به صورت يك معجزه جاودانى هميشه در تاريخ مى درخشد همين قرآن است و با وجود اين قرآن: بهانه جوئى ها بى جا است!

به هر حال خداوند در آيه سوره اسراء روى سخن را به پيامبر صلى الله عليه و آله كرده: مى گويد: به آنها بگو اگر تمام انسانها و پريان اجتماع و اتفاق كنند تا همانند اين قرآن را: بياورند قادر نخواهند بود هر چند يك ديگر را معاضدت و يارى نمايند.

در اين آيات چند نكته جلب توجه

مى كند:

1- قبل از هر چيز عمومى بودن دعوت به تحدّى كه همه انسانها و موجودات عاقل ديگر را فرا مى گيرد.

2- جاودانى بودن دعوت نكته ديگر است: زيرا هيچ گونه قيدى از نظر زمان در آن نيست و به اين ترتيب اين ندا و دعوت همانگونه كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است:

امروز هم هست: فردا نيز خواهد بود.

3- تعبير به اجتماع: اشاره به مسئله همكارى و همفكرى و تعاون و تعاضد است كه مسلما بازده كار انسانها را صدها يا هزاران برابر مى كند

4- جمله وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً (هر چند بعضى: بعض ديگر را يارى و كمك كنند) تأكيد مجددى است روى مسئله همفكرى و تعاون: و ضمنا اشاره سربسته اى است به اهميت و تأثير اين كار در پيشبرد هدفها.

5- تعبير به مثل هذا القرآن تعبير جامعى است كه شباهت و همانندى را در تمام زمينه ها مى رساند: يعنى مثل آن از نظر فصاحت: مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسان سازى: بحثهاى علمى: قانونهاى حيات بخش اجتماعى: تاريخ خالى از خرافات: پيشگوئى هاى مربوط به آينده و امثال آن.

6- دعوت از همه انسانها دليل بر اين است كه در مسأله اعجاز تنها جنبه الفاظ قرآن و فصاحت و بلاغت مطرح نيست: چرا كه اگر چنين بود دعوت از نا آشنايان به زبان عربى بى فايده بود.

7- يك معجزه گويا و رسا آنست كه آورنده آن مخالفان را نه تنها دعوت به مقابله كند بلكه آنها را با وسائل مختلف به اين كار تحريك و تشويق نموده: و به اصطلاح بر

اسلام فراتر از زمان، ص: 44

سر غيرت آورد: تا آنچه را در توان دارند به كار گيرند: سپس كه عجز آنها نمايان شد:

عمق و عظمت اعجاز روشن گردد.

در آيه سوره اسراء و ساير آيات مربوطه، اين موضوع كاملا عملى شده است: زيرا از يك سو پاى همه انسانها را به ميان كشيده: و با تصريح به ناتوانى آنها طى جمله لا ياتون بمثله آنها را برانگيخته و با جمله وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً تحريك بيشترى نموده است.

آيه بعد در واقع بيان يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن يعنى جامعيت آن است:

مى گويد: ما براى مردم در اين قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف بيان كرديم وَ لَقَدْ صرَّفْنا لِلنَّاسِ فى هذا الْقُرانِ مِن كلِّ مَثَلٍ فَابى أَكْثرُ النَّاسِ الَّا كفُوراً. «1» ولى با اين حال اكثر مردم جاهل و نادان جز انكار حق: و ناديده گرفتن دلائل هدايت: عكس العملى نشان ندادند (فَابى أَكْثرُ النَّاسِ الَّا كفُوراً).

صرّفنا از ماده تصريف به معنى تغيير: يا تبديل و از حالى به حالى كردن آمده است.

كفور به معنى انكار حق است.

براستى اين تنوع محتويات قرآن: آن هم از انسانى درس نخوانده، عجيب است، چرا كه در اين كتاب آسمانى: هم دلائل متين عقلى با ريزه كارى هاى مخصوصش در زمينه عقائد آمده، و هم بيان احكام متين و استوار بر اساس نيازمندى هاى بشر در همه زمينه ها: هم بحثهاى تاريخى قرآن در نوع خود بى نظير، هيجان انگيز، بيدارگر دلچسب، تكان دهنده و خالى از هر گونه خرافه است.

و هم مباحث اخلاقيش كه

با دلهاى آماده همان كار را مى كند كه باران بهار با زمينهاى مرده! مسائل علمى كه در قرآن مطرح شده: پرده از روى حقايقى برمى دارد كه حداقل در آن زمان براى هيچ دانشمند شناخته نشده بود.

خلاصه قرآن در هر وادى گام مى نهد: عالى ترين نمونه را ارائه مى دهد.

آيا با توجه به اين كه معلومات انسان محدود است مخصوصا با توجه به اين كه پيامبر اسلام در محيطى پرورش يافته بود كه از همان علم و دانش محدود بشرى آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 45

زمان نيز خبرى نبود: آيا وجود اين همه محتواى متنوع در زمينه هاى توحيدى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى و نظامى وو ...، دليل بر اين نيست كه از مغز انسان تراوش نكرده بلكه از ناحيه خدا است

و به همين دليل اگر جن و انس جمع شوند كه همانند، بياورند قادر نخواهند بود فرض كنيم تمام دانشمندان امروز و متخصصان علوم مختلف جمع شوند، دائرة المعارفى تنظيم كنند و در قالب بهترين عبارات بريزند ممكن است اين مجموعه براى امروز جامعيت داشته باشد اما مسلما براى پنجاه سال بعد نه تنها ناقص و نارسا است بلكه آثار كهنگى از آن مى بارد.

در حالى كه قرآن در هر عصر و زمانى كه خوانده مى شود- مخصوصا در عصر ما- آنچنان است كه گوئى امروز و براى امروز نازل شده و هيچ اثرى از گذشت زمان در آن ديده نمى شود. «1»

به كلمات دعوت به مقابله آيات، دوباره دقت كنيم مى بينيم،

قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كسانى را كه در پيوند آن با مبدأ جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است: نه تنها دعوت كرده بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتى در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح به غيرت آنها برخورد نمايد اين كلمات عبارتند از:

ان كنتم صادقين: اگر راست مى گوئيد.

فاتوا بعشر سور مثله مفتريات: ده سوره ساختگى مثل آن بياوريد.

قل فاتوا بسورة مثله ..: بگو پس يك سوره ساختگى بياوريد.

وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ: غير از خدا از هر كس مى خواهيد دعوت كنيد

قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الانْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذا الْقُرانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ اگر همه جهانيان دست به دست هم بدهند كه مانند اين قرآن: بياورند، نمى توانند مثل، بياورند.

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتى وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِجَارَةُ: اگر مثل، نياورديد:

اسلام فراتر از زمان، ص: 46

و هرگز نخواهيد توانست: از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم

(گنهكار) و سنگها است.

با اين تحريك ها و تشويقها: و با اين كه مى دانيم اين مبارزه تنها يك مبارزه ادبى يا مذهبى نبود بلكه يك مبارزه سياسى اقتصادى و اجتماعى بود: مبارزه اى بود كه همه چيز حتى موجوديت آنها در گرو آن بود: و بعبارت ديگر: يك مبارزه حياتى محسوب مى شد كه مسير و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن ميساخت اگر پيروز

مى شدند همه چيز داشتند: و اگر مغلوب مى شدند: بايد از همه چيز خود دست بشويند.

با اين حال اگر مى بينيم آنها در مقابل قرآن زانو زده اند و نتوانستند همانند، بياورند.

معجزه بودن قرآن روشنتر مى شود. «1»

به خاطر اهميت اين دعوت به مقابله دوباره تأكيد مى كنم آن گونه كه ملاحظه مى كنيد قرآن با صراحت و قاطعيت بى نظير دعوت به مبارزه كرده: صراحت و قاطعيتى كه نشانه زنده حقارت است.

قابل توجه اين كه اين آيات منحصر به زمان و مكان خاصى نيست و تمام جهانيان و مراكز علمى دنيا را به سوى اين مبارزه دعوت مى كند و هيچ گونه استثنائى در آن وجود ندارد و هم اكنون نيز به تحدّى خود ادامه مى دهد.

از كجا كه مثل آن را نياورده اند؟!

نظر به تاريخ اسلام و جستجوى زواياى آن، پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد: زيرا در داخل كشورهاى اسلامى در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و پس از او حتى در خود مكه و مدينه مسيحيان و يهوديان سر سخت و متعصبى مى زيستند كه براى تضعيف مسلمانان از هر فرصتى استفاده مى كردند و علاوه در ميان مسلمانان جمعى مسلمان نما كه قرآن مجيد آنها را منافق نام نهاده زندگى داشتند كه رل جاسوسى بيگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه در باره ابو عامر راهب و همدستان او از منافقان مدينه و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواريخ نقل شده كه منتهى

اسلام فراتر از زمان، ص:

47

به ساختن مسجد ضرار در مدينه شد و آن صحنه عجيبى را كه قرآن در سوره توبه به آن اشاره كرده است بوجود آورد).

مسلما اين دسته از منافقان و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت كه به دقت مراقب اوضاع مسلمين بودند و از هر جريانى كه به زيان مسلمانان بود استقبال مى كردند اگر به چنين كتابى دسترسى پيدا كرده بودند براى در هم شكستن آنها تا آنجا كه مى توانستند، نشر مى دادند و يا لااقل در حفظ و نگهداريش مى كوشيدند و لذا مى بينيم حتى افرادى كه به احتمال ضعيفى ممكن است به معارضه با قرآن برخاسته باشند: تاريخ نام آنها را ضبط كرده است از جمله: نام عبد اللّه بن مقفع را برده اند كه او كتاب «الدرة اليتيمة» را به همين منظور نوشته است.

در صورتى كه كتاب مزبور هم اكنون در اختيار ما است و چندين بار چاپ شده است و كوچكترين اشاره اى در آن كتاب به اين مطلب نشده است: نمى دانيم چطور اين نسبت را به او داده اند؟

نام متنبى احمد بن حسين كوفى شاعر را در اين زمره نيز ذكر كرده اند: كه ادعاى نبوت نموده است: در صورتى كه قرائن زيادى نشان مى دهد كه داعيه او بيشتر بلندپروازى محروميت هاى خانوادگى و حس جاه طلبى بوده است.

ابوالعلاى معرى نيز متهم به اين امر شده است: گر چه از او سخنان زننده اى نسبت به اسلام نقل شده اما هيچ وقت داعيه مبارزه با قرآن: نداشته است بلكه جملات جالبى درباره عظمت قرآن گفته كه حاكى از عجز و ناتوانى اوست

ولى مسيلمه كذاب از مردم يمامه مسلما از كسانى است كه به

مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آياتى آورده است كه جنبه تفريحى آن بيشتر است بد نيست چند جمله از آنها را در اينجا بياوريم:

1- در برابر سوره الذاريات، اين جمله ها را آورده است.

والمبذرات بذرا و الحاصدات حصدا و الذاريات قمحا و الطاحنات طحنا و العاجنات عجنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا واللاقمات لقمااهالة و سمناً.

يعنى قسم به دهقانان و كشاورزان، قسم به درو كنندگان، قسم به جدا كنندگان كاه از گندم، قسم به جدا كنندگان گندم از كاه، قسم به خمير كنندگان، قسم به نان پزندگان:

اسلام فراتر از زمان، ص: 48

قسم به تريد كنندگان! قسم به آن كسانى كه لقمه هاى چرب و نرم بر مى دارند!!.

2- ياضفدع بنت ضفدع، نقى ماتنقين، نصفك فى الماء و نصفك فى الطين، لا الماء تكدرين و لا الشارب تمنعين.

اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا كن! نيمى از تو در آب و نيمى ديگر در گل است: نه آب را گل آلود مى كنى: و نه كسى را از آب خوردن جلوگيرى مى نمائى!.

سيد قطب در تفسيرفى ظلال مى گويد: جمعى از ماديون در روسيه شوروى هنگامى كه مى خواستند در كنگره مستشرقين كه در سال 1954 ميلادى تشكيل شد بر قرآن خرده بگيرند: چنين مى گفتند كه اين كتاب نمى تواند تراوش مغز يك انسان- محمد- بوده باشد: بلكه بايد نتيجه تلاش و كوشش جمعيت بزرگى باشد! حتى نمى توان باور كرد كه همه آن در جزيرة العرب نوشته شده باشد: بلكه بطور قطع قسمتهائى از آن در خارج جزيرة

العرب نوشته شده است!!.

آنها از يك سو چون طبق منطقشان دائر به انكار وجود خدا و مسأله وحى، براى همه چيز تفسيرمادى جستجو مى كردند: و از سوى ديگر نمى توانستند قرآن: زائيده مغز انسانى در جزيره عرب بدانند ناچار به تفسيرمضحكى دست زدند و، به جمعيت كثيرى از داخل و خارج عربستان پيوند دادند همان چيزى كه تاريخ به كلى: انكار مى كند! به هر حال از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نيست بلكه الفاظ قرآن نيز در سر حد اعجاز است: و كشش و جاذبه و شيرينى و هماهنگى خاصى كه در الفاظ جمله بندى ها وجود دارد مافوق قدرت انسانها است. «1»

به هر حال اين آيات «تحدّى» كه به طور وضوح اعجاز قرآن را، روشن مى كند: و مفهوم آن مخصوص معاصران پيامبر نيست: بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصار مى گويند قرآن سخن بشر است: و بر خدا افترا بسته شده: آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 49

البته اين نداى قرآن در همه اين آيات همواره بلند بوده است: و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذرد كسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گويد: با اين كه مسلم است كه دشمنان اسلام مخصوصا ارباب كليسا و يهود در طول سال ميلياردها صرف تبليغات بر ضد اسلام

مى كنند: چه مانعى داشت كه بخشى از قرآنرا، در اختيار گروهى از دانشمندان و ادبا و سخن سنجان مخالف مى گذاردند تا در برابر قرآن به معارضه برخيزند: و مصداق فليأتوا بحديث مثله باشند: و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است.

يكى از مفسران در اينجا نكته اى دارد كه قابل توجه است: او مى گويد: در اين قرآن:

راز مخصوصى وجود دارد كه هر كس با آيات آن روبرو مى شود، احساس مى كند:

پيش از آنكه در مفاهيم و اسرار اعجازى آن سخنى گفته شود، در عبارات اين قرآن نفوذ و سلطه خاصى وجود دارد و چيزى ماوراء اين معانى در عقل انسان منعكس مى شود: و در لابلاى عباراتش عنصرى نهفته است كه به مجرد استماع: در وجود انسان فرو مى ريزد: بعضى، آشكارتر: و بعضى پنهان تر، ولى به هر حال اين سلطه و نفوذ وجود دارد: نفوذ اسرارآميزى كه نمى توان منشأآن را، به خوبى مشخص ساخت.

آرى اين كلمات و عبارات قرآن است كه چنين جذبه اى دارد؟ يا سرّى در عمق معانى آن نهفته است.

و يا بازتابهائى است كه از انوار آن مى درخشد و يا همه اينهاست؟ هر چه هست با ساير كلمات و مفاهيمى كه در قالب لغات ريخته مى شود متفاوت است.

واقعاً اين سرّى است كه در آيات قرآنى نهفته شده: و هر كس در نخستين برخورد، درك مى كند: و به دنبال آن به سراغ اسرار ديگرى مى آيد كه از طريق انديشه و تفكر در سراسر قرآن به دست مى آيد. «1

4- قسمتى از اخبار غيبى قرآن

4- قسمتى از اخبار غيبى قرآن در اين فصل نمونه هائى از اخبار غيبى از آيات قرآن كريم را مى آوريم و زياده خواهان را به تفاسير و كتاب هاى روائى مفصل، ارجاع مى دهيم.

1- آن از اخبار غيبى است

تِلْك مِنْ أَنباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْك ما كُنت تَعْلَمُها أَنت وَ لا قَوْمُك مِن قَبْلِ هَذَا فَاصبرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ «1»

اينها از خبرهاى غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى كنيم؛ نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمى دانستيد! بنابر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است!

2- داناى غيب اوست

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلا مَنِ ارْتَضى مِن رَّسولٍ فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً (27) «2»

. داناى غيب اوست و هيچ كسرا بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد ...

3- رؤياى حق پيامبر صلى الله عليه و آله

لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصّرِينَ لا تخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذالِكَ فَتْحاً قَرِيباً (27) «3»

. خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تأخيرحكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى

(براى شما) قرار داده است.

او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا، بر همه اديان پيروز

اسلام فراتر از زمان، ص: 51

كند؛ و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد!.

5- وعده پيروزى در جنگ بدر

وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطائفَتَينِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذَاتِ الشوْكةِ تَكُونُ لَكمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَن يحِقَّ الْحَقَّ بِكلِماتِهِ وَ يَقْطعَ دَابِرَ الْكافِرِينَ (7) «1»

و (به ياد آريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه [: كاروان تجارى قريش، يا لشكر مسلح آنها] نصيب شما خواهد بود؛ و شما دوست مى داشتيد كه كاروان (غير مسلح) براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد)؛ ولى خداوند مى خواهد حق را با كلمات خود تقويت، و ريشه كافران را قطع كند؛ (از اين رو شما را بر خلاف ميلتان با لشكر قريش درگير ساخت، و آن پيروزى بزرگ نصيبتان شد.)

اين وعده خدا وقتى بود كه مسلمان ها از هرجهت ضعيف و هيچ گونه تعادل قوا نداشتند، اما اين اخبار غيبى، تحقق پيدا كرد.

6- اخبار از شكست دشمنان

أَمْ يَقُولُونَ نحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ (44) سيهْزَمُ الجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ (45) «2»

يا مى گويند: «ما جماعتى متحّد و نيرومند و پيروزيم»؟! (ولى بدانند) كه بزودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرارمى گذارند!

7- دشمنان را از تو دفع مى كنم

فَاصدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ (94) إِنَّا كَفَيْناك الْمُستهْزِءِينَ (95) الَّذِينَ يجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً ءَاخَرَ فَسوْف يَعْلَمُونَ

(96) «3»

آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن)! ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد؛

همانها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند؛ امّا بزودى مى فهمند! (كه چه اشتباه بزرگى را مرتكب شده اند، ولى ديگر ندامت فايده نمى بخشد و دير شده است

8- پيشگوئى بر بنى اسرائيل

اسلام فراتر از زمان، ص: 52

فَإِذاا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكمْ عِباداً لَّنا أُولى بَأْسٍ شدِيدٍ فَجاسوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَّفْعُولًا (5) «1»

هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پيكارجوى خود را بر ضدّ شما بر مى انگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند؛ حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جستجو مى كنند؛ و اين وعده اى است قطعى!

بعض اصحاب ما روايت مى كند، نزد أبي عبد اللّه عليه السلام نشسته بودم بناگه اين آية (فوق) را خواند گفتيم: فدايت شويم، اين (بندگان خدا) كيانند؟، سه مرتبه فرمود:

هم والله أهل قم به خدا قسم آنها اهل قم هستند.

9- اگر با شما بجنگند فرار مى كنند

لَن يَضرُّوكمْ إِلّا أَذًى وَ إِن يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنصرُونَ (111) ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلّا بحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَ باءُو بِغَضبً مِّنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَت عَلَيهِمُ الْمَسكَنَةُ ذالِك بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ باياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الأَنبِياءَ بِغَيرِ حَقًّ ذالِك بِما عَصوا وَّ كانُوا يَعْتَدُونَ (112) «2»

آنها [: اهل كتاب، مخصوصا» يهود] هرگز

نمى توانند به شما زيان برسانند، جز آزارهاى مختصر؛ و اگر با شما پيكار كنند، به شما پشت خواهند كرد (و شكست مى خورند)؛ سپس كسى آنها را يارى نمى كند.

هر جا يافت شوند، مهر ذلت بر (پيشانى) آنان خورده است؛ مگر با ارتباط به خدا، (و تجديد نظر در روش ناپسند خود،) و (يا) با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن)؛ و به خشم خدا، گرفتار شده اند؛ و مهر بيچارگى بر آنها زده شده؛ چرا كه آنها به آيات خدا، كفر مى ورزيدند و پيامبران را بناحق مى كشتند. اينها بخاطر آن است كه گناه كردند؛ و (به حقوق ديگران،) تجاوز مى نمودند.

اين آيه به مسلمانانى كه از طرف قوم كافر خود تحت فشار قرار گرفته بودند و آنها را به خاطر پذيرفتن اسلام نكوهش و احيانا تهديد مى كردند بشارت مى دهد كه مخالفان هرگز نمى توانند زيانى به آنان برسانند: و زيان آنها بسيار جزئى و كم اثر خواهد بود: و از بدگوئى زبانى و مانند آن تجاوز نمى كند

اسلام فراتر از زمان، ص: 53

اين دو آيه در حقيقت متضمن چند پيشگوئى و بشارت مهم به مسلمانان است كه همه آنها در زمان پيامبر اكرم عملى گرديد:

1- اهل كتاب هيچ گاه نمى توانند ضرر مهمى به مسلمانان برسانند: و زيانهاى آنها جزئى و زودگذر و دير پاى است (لَن يَضرُّوكمْ إِلا أَذًى)

2- هر گاه در جنگ با آنها روبرو شوند سرانجام شكست خواهند خورد و پيروزى نهائى از آن مسلمانان است

و كسى به حمايت از آنان بر نخواهد خاست (وَ إِن يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدْبارَ ثُمَّ لايُنصرُونَ

3- آنها هيچ گاه روى پاى خود نمى ايستند: و همواره ذليل و بيچاره خواهند بود:

مگر اين كه در برنامه خود تجديد نظر كنند و راه خدا پيش گيرند يا بديگران متوسل شوند و موقتا از نيروى آنها استفاده كنند. (ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا) طولى نكشيد كه اين سه وعده و بشارت آسمانى در زمان خود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تحقق يافت: و مخصوصا يهود حجاز (بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاع و يهود خيبر و بنى المصطلق) پس از تحريكات فراوان بر ضد اسلام: در ميدانهاى مختلف جنگ با آنها روبرو شدند: و سرانجام همگى شكست خورده و متوارى گشتند.

سرنوشت خطرناك يهود

تاريخ پر ماجراى يهود، آنچه را در آيات فوق گفته شد، كاملا تاييد مى كند، وضع كنونى آنها نيز گواه بر اين حقيقت است، و اينكه در آيات فوق خوانديم ضربت عليهم الذلة مهر ذلت بر آنها زده شده است يك حكم تشريعى نيست آنچنانكه بعضى از مفسران گفته اند، بلكه يك فرمان تكوينى و حكم قاطع تاريخ است، كه هر قومى غرق در گناه شوند، و تعدى به حقوق ديگران جزو برنامه آنها باشد، و در از بين بردن رهبران نجات بشريت كوشش داشته باشند، داراى چنين سرنوشتى خواهند بود، مگر اينكه در وضع خود تجديد نظر كنند، و از اين راه بازگردند و يا با وابستگى هائى كه به ديگران پيدا مى كنند چند روزى به حيات خود، ادامه دهند.

حوادثى كه اين روزها در كشورهاى اسلامى مى گذرد، و موضع- گيرى خاص صهيونيسم در

برابر مسلمين و قرار گرفتن آنها در زير چتر حمايت ديگران و عوامل گوناگونى كه موجوديت آنها را تهديد مى كند، همگى شاهد گوياى واقعيتى است كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 54

از اين آيات استفاده مى شود

شايد تجربيات تلخ گذشته، و حوادثى كه اخيرا مسير تاريخ آنها را عوض كرده سبب شود كه در برنامه هاى ديرين خود تجديد نظر كنند، و از در صلح و دوستى با اقوام ديگر در آيند، و زندگى مسالمت آميزى با ديگران بر اساس احترام به حقوق آنها، و رفع تجاوز از آنان داشته باشند «1»

10- وعده بازگشت به حرم امن خدا

إِنَّ الَّذِى فَرَض عَلَيْك الْقُرْءانَ لَرادُّك إِلى مَعادٍ قُل رَّبى أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُدَى وَ مَنْ هُوَ فى ضلالٍ مُّبِينٍ (85) «2»

آن كس كه قرآن را: بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت [: زادگاهت] بازمى گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده، و چه كسى در گمراهى آشكار است!»

جمعى از مفسرين شأن نزولى براى نخستين آيه فوق از ابن عباس نقل كرده اند كه مضمونش چنين است: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به قصد هجرت از مكه به سوى مدينه مى آمد به سرزمين جحفه كه فاصله چندان زيادى از مكه ندارد رسيد: به ياد موطنش مكه افتاد: شهرى كه حرم امن خدا است و خانه كعبه كه قلب و جان پيامبر با آن پيوند ناگسستنى داشت در آنجا است: آثار اين شوق كه با تأثر و اندوه

آميخته بود در چهره مباركش نمايان گشت: در اينجا پيك وحى خدا جبرئيل نازل شد و پرسيد آيا به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟ پيامبر فرمود: آرى: جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاده: ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد آن كس كه اين قرآن را بر تو فرض كرده است تو را به سرزمين اصليت بازمى گرداند و مى دانيم اين وعده بزرگ سرانجام تحقق يافت و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پيروزمندانه با ارتشى نيرومند و قدرت و عظمت فراوان به مكه بازگشت: و حرم امن خدا بدون جنگ و خونريزى به او تسليم شد.

بنا بر آيه فوق يكى از پيشگوئى هاى اعجاز آميز قرآن است كه چنين خبرى را به طور قطع و بدون هيچ قيد و شرط بيان كرده و بعد از مدت كوتاهى تحقق يافت.

اسلام فراتر از زمان، ص: 55

اين آيات كه آخرين آيات سوره قصص است پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مخاطب ساخته: و به دنبال بيان گوشه هائى از زندگى موسى بن عمران عليه السلام و مبارزه او با فرعونيان بشارتى به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و دستورالعمل هاى مؤكدى به او مى دهد.

گفتيم: نخستين آيه از اين آيات طبق مشهور در سرزمين جحفه در مسير پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى مدينه نازل شد: او مى خواهد به يثرب برود و آن را مدينة الرسول كند: هسته اصلى حكومت اسلامى

را در آنجا تشكيل دهد و استعدادهاى نهفته را شكوفا سازد: و آنجا را پايگاه و سكوئى براى دستيابى به حكومت گسترده الهى و اهدافش قرار دهد: اما با اين حال عشق و دلبستگى او به مكه سخت او را آزار مى دهد و دورى از اين حرم امن الهى براى او بسيار ناگوار است.

اينجا است نور وحى به قلب پاكش مى تابد و بشارت بازگشت به سرزمين مألوف را به او مى دهد: و مى گويد: همان كسى كه قرآن: بر تو فرض كرد تو را به جايگاه و زادگاهت باز مى گرداند (إِنَّ الَّذِى فَرَض عَلَيْك الْقُرْءَانَ لَرادُّك إِلى مَعادً).

غم مخور همان خدائى كه موسى را در طفوليت به مادرش بازگرداند: همان خدائى كه او را بعد از يك غيبت ده ساله از مصر به زادگاه اصليش بازگردانيد تا چراغ توحيد را برافروزد و حكومت مستضعفان را تشكيل دهد و قدرت فرعونيان طاغوتى را درهم بشكند: همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مكه باز مى گرداند: و چراغ توحيد را با دست تو در اين سرزمين مقدس برمى افروزد.

همان خدائى كه قرآن: بر تو نازل كرد و ابلاغش را فرض نمود و احكامش را واجب گردانيد: آرى خداى قرآن: خداى با عظمت زمين و آسمان اين امور در برابر قدرتش سهل و آسان است. «1»

11- وعده فتح و پيروزى

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنا لَك فَتْحاً مُّبِيناً. «2» به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

1- ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم!

اسلام فراتر

از زمان، ص: 56

فتح المبين!

در نخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر صلى الله عليه و آله داده شده است: بشارتى كه طبق بعضى از روايات نزد پيامبر صلى الله عليه و آله محبوبتر از تمام جهان بود: مى فرمايد: ما براى تو فتح آشكار و نمايانى مى كنيم (انا فتحنا لك فتحا مبينا).

پيروزى چشمگيرى كه آثار آن در كوتاه مدت و دراز مدت در پيشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشكار شده و مى شود: فتحى كه در طول تاريخ اسلام كم نظير يا بى نظير خواهد بود.

در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به قصد عمره به سوى مكه حركت كرده و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود، اما گروهى خود دارى كردند، ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند.

اين جمعيت كه در حدود يك هزار و چهارصد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مى شد هيچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند. و دركتاب هاى تاريخ مشروحاً آمده است «1»

ظاهر مجموع اين مسافرت يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه چه پيروزيهائى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است، و در همين هنگام بود كه سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد.

پيامدهاى سياسى و اجتماعى و مذهبى صلح حديبيه

يك مقايسه اجمالى ميان وضع مسلمانان در سال ششم هجرت (هنگام صلح حديبيه) و دو سال بعد كه با ده هزار سرباز مجهز براى فتح

مكه حركت كردند تا به پيمان شكنى مشركان پاسخ دندان شكنى دهند و سرانجام بدون كمترين برخورد نظامى مكه را گشودند چرا كه قريش كمترين قدرت مقاومت در خود نمى ديدند نشان مى دهد كه بازتاب صلح حديبيه تا چه حد گسترده بود.

اسلام فراتر از زمان، ص: 57

به طور خلاصه مسلمانان از اين صلح چند امتياز و پيروزى مهم به شرح زير به دست آوردند.

1- عملا به فريب خوردگان مكه نشان دادند كه آنها قصد كشتار ندارند و براى شهر مقدس مكه و خانه خدا احترام فراوان قائلند، همين امر سبب جلب قلوب جمع كثيرى به سوى اسلام شد.

2- قريش براى اولين بار اسلام و مسلمين را به رسميت شناختند مطلبى كه

دليل بر تثبيت موقعيت آنها در جزيره عربستان بود.

3- بعد از صلح حديبيه مسلمانان براحتى مى توانستند همه جا رفت و آمد كنند، و جان و مالشان محفوظ بماند، و عملا با مشركان از نزديك تماس پيدا كردند، تماسى كه نتيجه اش شناخت بيشتر اسلام از سوى مشركان و جلب توجه آنها به اسلام بود.

4- بعد از صلح حديبيه راه براى نشر اسلام در سراسر جزيره عرب گشوده شده، و آوازه صلح طلبى پيامبر صلى الله عليه و آله اقوام مختلفى را كه برداشت غلطى از اسلام و شخص پيامبر صلى الله عليه و آله داشتند به تجديد نظر وادار كرد، و امكانات وسيعى از نظر تبليغاتى به دست مسلمانان افتاد.

5- صلح حديبيه راه را براى گشودن خيبر و بر چيدن اين غده

سرطانى يهود كه بالفعل و بالقوه خطر مهمى براى اسلام و مسلمين محسوب مى شد هموار ساخت.

6- اصولا وحشت قريش از درگيرى با سپاه هزار و چهارصد نفرى پيامبر صلى الله عليه و آله كه هيچ سلاح مهم جنگى با خود نداشتند و پذيرفتن شرائط صلح خود عامل مهمى براى تقويت روحيه طرفداران اسلام و شكست مخالفان بود كه تا اين اندازه از مسلمانان حساب بردند.

7- بعد از ماجراى حديبيه پيامبر صلى الله عليه و آله نامه هاى متعددى به سران كشورهاى بزرگ ايران و روم و حبشه، و پادشاهان بزرگ جهان نوشت، و آنها را به سوى اسلام دعوت كرد، و اين به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد صلح حديبيه اعتماد به نفس به مسلمين داده بود كه نه تنها در جزيره عرب كه در دنياى بزرگ آن روز راه خود را به پيش مى گشودند.

آيه 27 اين سوره كه تأكيد بر رؤياى صادقانه پيامبر صلى الله عليه و آله كرده مى گويد: مسلما در

اسلام فراتر از زمان، ص: 58

آينده وارد مسجد الحرام در نهايت امنيت خواهيد شد، و به انجام مناسك عمره مى پردازيد شاهد گويائى است بر اين كه اين سوره و محتواى آن بعد از حديبيه و قبل از فتح مكه بوده است.

در روايات متعددى صلح حديبيه به عنوان فتح مبين معرفى شده است از جمله: در تفسيرجامع الجوامع آمده است: هنگامى كه پيامبر از حديبيه باز مى گشت (و سوره فتح نازل شد) يكى از اصحاب عرض كرد: ما هذا

الفتح لقد صددنا عن البيت و صُدَّ هَديُنا: اين چه فتحى است كه ما را از زيارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بئس الكلام هذا، بل هو اعظم الفتوح، قد رضى المشركون ان يدفعوكم عن بلادهم بالراع، و يسئلوكم القضية، و رغبوا اليكم فى الامان و قد راوا منكم ما كرهوا!: بد سخنى گفتى، بلكه اين بزرگترين پيروزى ما بود كه مشركان راضى شدند بدون بر خورد خشونت آميز شما را از سرزمين خود دور كنند، و به شما پيشنهاد صلح دهند، و با آن همه ناراحتى كه قبلا ديده اند تمايل به ترك تعرض نشان دادند. صلح حديبيه در كوتاه مدت سبب فتح خيبر (در سال هفتم هجرت) و فراتر از آن سبب فتح مكه، و نيز پيروزى اسلام در تمام صحنه جهان از نظر نفوذ در قلوب مردم بود. «1»

12- بشارت بر غنائم زياد

در آيه بعد بشارت بيشترى به مسلمانان داده: مى گويد: خداوند به شما غنائم و فتوحات ديگرى وعده داده است كه هرگز توانائى بر آن نداشته و نداريد ولى خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد: و او بر هر چيز توانا است وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيها قَدْ أَحاط اللَّهُ بِها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شَىْ ءٍ قَدِيراً (21) «2» در اين كه اين وعده اشاره به كدام غنيمت و كدام پيروزيها است؟ در ميان مفسران گفتگو است.

بعضى اشاره به فتح مكه و غنائم حنين مى دانند: و بعضى به فتوحات و غنائمى كه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله نصيب امت اسلامى شد (مانند فتح ايران و روم

و مصر).

اسلام فراتر از زمان، ص: 59

اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به همه آنها باشد.

تعبير به لم تقدروا عليها اشاره به اين است كه مسلمانان قبل از آن هرگز احتمال چنين فتوحات و غنائمى را نمى دادند ولى به بركت اسلام و امدادهاى الهى اين نيرو و توان براى آنها پيدا شد.

بعضى از اين جمله چنين استنباط كرده اند كه قبلا در ميان مسلمانان بحثى در باره اين فتوحات بوده است: اما خود را از انجام آن ناتوان مى ديدند: مخصوصا در حديثى كه در داستان جنگ احزاب آمده مى خوانيم: آن روز كه پيامبر صلى الله عليه و آله بشارت فتح ايران و روم و يمن را به مسلمانان داد منافقان، به باد سخريه گرفتند.

جمله قد احاط الله بها (خداوند، احاطه فرموده) اشاره به احاطه قدرت پروردگار بر اين غنائم يا فتوحات است: و بعضى، اشاره به احاطه علمى او دانسته اند اما معنى اول با جمله هاى ديگر آيه سازگارتر است: البته جمع ميان هر دو نيز مانعى ندارد.

و بالاخره آخرين جمله آيه يعنى و كان الله على كل شى ء قديرا در حقيقت به منزله بيان علت است براى جمله قبل اشاره به اين كه با قدرت خداوند بر همه چيز اين گونه فتوحات براى مسلمانان عجيب نيست

آيه مورد بحث يكى از اخبار غيبى و پيشگوئى هاى قرآن: در باره حوادث آينده و از شواهد آسمانى بودن اين كتاب: و از معجزات پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است كه با اين

قاطعيت و تأكيد هم خبر از ورود به مسجد الحرام و انجام مراسم عمره در آينده نزديك مى دهد: و هم فتح قريب و پيروزى نزديك قبل از آن: و چنانكه مى دانيم اين هر دو پيشگوئى و اين پيروزيها، در مدت كوتاهى به وقوع پيوست و عظمت اين آيات را روشن ساخت. «1»

13- عمرة القضاء

عمرة القضاء همان عمره اى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله سال بعد از حديبيه: يعنى در ذى القعده سال هفتم هجرت (درست يك سال بعد از آنكه مشركان آنها را از ورود به مسجد الحرام بازداشتند) به اتفاق يارانش انجام داد: و نامگذارى آن به اين نام به

اسلام فراتر از زمان، ص: 60

خاطر آن است كه در حقيقت قضاى سال قبل محسوب مى شد.

توضيح اين كه: طبق يكى از مواد قرار داد حديبيه: برنامه اين بود كه مسلمانان در سال آينده مراسم عمره و زيارت خانه خدا را آزادانه انجام دهند: ولى بيش از سه روز در مكه توقف نكنند: و در اين مدت سران قريش و مشركان سرشناس مكه از شهر خارج شوند (تا هم از درگيرى احتمالى پرهيز شود: و هم آنها كه به خاطر كينه توزى و تعصب ياراى ديدن منظره عبادت توحيدى مسلمانان را نداشتند:

نبينند!).

رويهمرفته عمرة القضاء هم عبادت بود: و هم نمايش قدرت: و بايد گفت كه بذر فتح مكه كه در سال بعد روى داد در همان ايام پاشيده شد: و زمينه را كاملا براى تسليم مكيان در برابر اسلام فراهم

ساخت.

اين وضع به قدرى براى سران قريش ناگوار بود كه پس از گذشتن سه روز كسى را فرستادند خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله كه طبق قرار داد بايد هر چه زودتر مكه را ترك گويد و حضرت نيز ترك نمود. «1»

14- وعده كوثر

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطيْناكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصلِّ لِرَبِّك وَ انحَرْ (2) إِنَّ شانِئَك هُوَ الأَبْترُ (3)

بنام خداوند بخشنده مهربان

1- ما به تو كوثر (خيرو بركت فراوان) عطا مى كنيم.

2- اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن.

3- مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب است.

روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است (مانند سوره و الضحى و سوره ا لم نشرح) و يكى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است.

فاطمه (عليهاالسلام)

اسلام فراتر از زمان، ص: 61

كوثر يك معنى جامع و وسيع دارد: و آن خيركثير و فراوان است: و مصاديق آن زياد است: ولى بسيارى از بزرگان علماى شيعه يكى از روشنترين مصداقهاى كوثر را، وجود مبارك فاطمه زهرا عليها السلام دانسته اند: چرا كه شأن نزول آيه مى گويد: آنها پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را متهم مى كردند كه بلا عقب است: قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گويد:

ما به تو كوثر داديم.

از اين تعبير استنباط مى شود كه اين خيركثير همان فاطمه زهرا عليها السلام و نسل اوست زيرا نسل

و ذريه پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر بودند: بلكه آئين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند: و به آيندگان ابلاغ نمودند: نه تنها امامان معصوم اهل بيت عليهم السلام كه آنها حساب مخصوص به خود دارند: بلكه هزاران هزار از فرزندان فاطمه عليها السلام در سراسر جهان پخش شدند كه در ميان آنها علماى بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظيمى بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آئين اسلام كوشيدند.

فراموش نبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه كه آثار اين خيركثير هنوز ظاهر نشده بود: اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور:

خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله

در اينجا به بحث جالبى از فخر رازى برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد: قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خرده مى گرفتند: بنابر اين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طول زمان باقى مى ماند: ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند: در عين حال جهان مملو از آنها است، اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند: سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنها است: مانند باقر و

صادق و رضا و نفس زكيه.

اعجاز اين سور

5- فرازهاى ديگر از اعجاز علمى قرآن

5- فرازهاى ديگر از اعجاز علمى قرآن 1- وحدت هستى

جديدترين نظريه علمى ثابت كرده است كه زمين جزيى از منظومه شمسى بوده و به مرور زمان از آن جدا شده، به سردى گراييده و قابليت زندگى را پيدا كرده است.

براى صحت اين نظريه به وجود آتش فشان ها در بطن زمين و زمين لرزه ها در اثر اين آتش فشان ها اشاره مى كنند.

اين نظريه علمى جديد آنچه را كه در قرآن بدان اشاره شده است تأييد مى كند:

أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الأَرْض كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْانهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كلَّ شَىْ ءٍ حَىًّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30) «2»

(آيا نديدند كسانى كه كافر شدند، هر آينه بود آسمانها و زمين خشك و بهم چسپيده، ما گشاديم آنرا و زنده گردانيديم از آب همه چيز را، آيا ايمان نمى آورند؟).

استاد طباره مى گويد: اين يكى از معجزات علمى قرآن است كه علم جديد آنرا تأييد مى كند. علم ثابت كرده است كه اين هستى يك كتله متصل با هم بوده و به مرور زمان تقسيم شده است. منظومه شمسى ما در نتيجه همين انقسامات بميان آمده است. بخش دوم از آيه (و جعلنا من الماء كلّ شيى ءٍ حىّ ...) آشكارترين اشاره به تأييد حقيقت علمى است كه دانشمندان راز آنرا كشف كرده اند. بيشترين كاووشهاى كيمياوى به آب ضرورت دارد و آب عنصر اساسى ادامه زندگى در هستى و

نباتات است. 1 رتق بمعناى با هم متصل و يك جا. 2 فتق جدايى ميان دو

اسلام فراتر از زمان، ص: 80

چيز. ديگر اين كه؛ اين آيه نشان مى دهد كه خالق و ايجادگر اين هستى، آنرا بگونه اى ساخته است كه براى مخلوقاتش قابل زندگى باشد. اگر درجه حرارت زياده از حد پائين بود درجه اكسيژن در آن بسيار زياد مى شود، وقتى آب جامد شود حرارت زيادى از آن بيرون رانده مى شود و زير آبرا براى زندگى حيوانات آبى مساعد مى سازد. و عجيبترين حكمت قرآنى اين است كه، با كلمات بسيار سنجيده راز زندگى را بيان مى دارد.

2- پيدايش هستى:

دانشمند فضايى (جينز) مى گويد: اولين ماده هستى بشكل گازهائى بوده اند كه در فضا بطور منظم وجود داشتند و مجموعه كهكهشانها از تراكم وتجمع اين گاز ها پديد آمده اند. دانشمند ديگرى بنام (جامو) مى گويد: هستى در وهله اول پيدايشش پر از گازهائى بوده كه بطور منظم در فضا توزيع شده بودند و از آنجا كار تكوين آغاز يافته است.

اين نظريه اى است كه قرآن كريم آنرا تأييد مى كند. اگر نص قرآنى در رابطه موجود نمى بود شايد اكثر ما اين فرضيه علمى را نادرست مى پنداشتيم و يا به آن بديده شك مى نگريستيم.: ثمَّ استَوى إِلى السَّماءِ وَ هِىَ دُخانٌ فَقالَ لها وَ لِلأَرْضِ ائْتِيا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتا أَتَيْنا طائعِينَ (11) «1»

(سپس به آفرينش آسمان پرداخت، درحالى كه به صورت دود بود،

و به آن زمين دستور داد «به وجود آئيد (وشكل بگيريد) خواه از روى اطاعت و خواه از روى اكراه آنها گفتند ما از روى طاعت مى آئيم (و شكل مى گيريم)

دراين آيه كريمه، مصدر پيدايش و خلقت اين هستى را دود (دخان) معرفى كرده است. دود چيزى است كه عربها از اشياء ملموس آنرا درك مى كردند كه در حقيقت همان گاز است. آيا چهارده قرن قبل در مقدور يك شخص كه خواندن و نگاشتن نمى دانست، بود كه اين كشف علمى قرن بيستم را بداند، آنهم در زمانى كه مردم از هستى و اسرار آن چيزى نمى دانستند؟!

اسلام فراتر از زمان، ص: 81

3- تجزيه ء اتم:

تا آخر قرن نوزدهم اعتقاد براين بود كه كوچكترين ماده هستى اتم است كه در يكى از عناصر وجود دارد و اتم غير قابل تجزيه است، اين نظريه چندين قرن وجود داشت و در چندين دهه گذشته دانشمندان توجه بيشترشان بر اتم بود تا اين كه موفق به تجزيه آن شدند و پى بردند كه اتم داراى اجزاء پروتون، نيترون و الكترون است. بواسطه اين تجزيه موفق به ساختن بمب اتم و بمب هاى هيدوژنى شدند. به اين قول پرودگار دانا و توانا توجه كنيد: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينا الساعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبى لَتَأْتِيَنَّكمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُب عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةً فى السماواتِ وَ لا فى الأَرْضِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذالِك وَ لا أَكبرُ إِلا فى كتابٍ مُبِينٍ (3) «1»

به

اندازه سنگينى ذرّه اى در آسمان ها و زمين، از علم او دور نخواهد ماند، نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن مگر اين كه در كتابى آشكار ثبت است (كلمه أصغر (كوچكتر از ذره) در قرآن كريم اشاره به همين امكان تجزيه اتم است.

و آيه (ولا فى السّماوات) بيانگر اينست كه خواص اتم در زمين همان خواص اتم در موجودات فضائى مثل آفتاب، ستاره ها و سياره هاست.

آيا محمد (ص) خواص اتم را خوانده و براى تجزيه آن در زمين و آسمان تلاش كرده بود؟! اين بزرگترين معجزه علمى قرآن ودليل است براينكه اين كتاب وحى الهى است 4- كمبود اكسيژن:

از زمانى كه عمل و توانائى پرواز براى بشر فراهم آمد، دانشمندان به يك پديده اى طييعى پى بردند كه عبارت از كمبود اكسيژن در طبقات بالاى فضاست. وقتى انسان به بالا مى رود و در فضا قرار مى گيرد اين امر را درك مى كند و احساس نفس تنگى مى نمايد و هرچه بالاتر رود احساس خفقان مى كند تا حدى كه ديگر زندگى بدون اكسيژن غير ممكن مى گردد. از همين رو خدمه هاى پرواز به مسافرين مى آموزند كه كه هرگاه هواپيما به ارتفاع بيش از 35 هزار قدم بلند شود از دستگاه اكسيژن هاى مصنوعى بالاى سرشان استفاده كنند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 82

قرآن كريم در چهارده قرن قبل و قبل از كشف برنامه پرواز، به اين امر اشاره كرده است: فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلإسلامِ

وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فى السَّماءِ ... «1» آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى (پذيرش) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه

(بخاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد سينه اش را آنچنان تنگ مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود، بعداً نيز توضيحى در اين باره خواهد آمد.

در گذشته متقدّمين اين آيه را مطابق فهم خود و زمان خود تفسير مى كردند و مى گفتند: يعنى همانند كسى كه تلاش مى كند تا به آسمان برود، ولى نمى تواند. يا اين كه؛ كسى براى كارى تلاش كند كه محال است. علم جديد آمد و معجزه علمى قرآن ظاهر شد و يك اتفاق عجيبى را ميان آيه قرآن و واقعيت علمى ايجاد كرد. اين يك تصديق ديگرى بود درين عصر بر اعجاز قرآن و راستى نبوت محمد صلى الله عليه و آله.

5- دوگانگى يا دوقطبى بودن همه چيز:

قبلًا اعتقاد برين بود كه زوجيت (نرو ماده) تنها در ميان انسانها و حيوانات وجود دارد. علم جديد آمد و ثابت ساخت كه نر و مادگى در نباتات و جمادات و حتى كوچكترين جرم و برق هم وجود دارد، هرچيز جنس مثبت ومنفى دارد و ما همه مى دانيم كه برق بايد دو لين (رشته) يكى براى مثبت و يكى براى منفى داشته باشد.

اتم هم وقتى تجزيه شود در خود پروتون و نيترون دارد و هركدام ازاينها خواص نر و ماده را دارد. قرآن كريم در چندين آيه به اين موضوع اشاره كرده است:

1- وَ مِن كلِّ شَىْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَينِ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ (49) «2»

(از هر چيز خلق كرديم جفت، تا اين كه شما پند بگيريد) درينجا كلمه (ومن كلّ شيى ءٍ) دلالت بر عموميت دارد. يعنى همه چيز.

2- أَ وَ لَمْ يَرَوْا الىَ اْلأَرْضِ كمْ أَنبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ. «3» آيا آنها به زمين نگاه نكردند: چه اندازه در آن از گياهان جفت آفريديم.

اسلام فراتر از زمان، ص: 83

درين آيه اشاره به نباتات است.

3- سُبْحانَ الّذى خَلَقَ اْلأزْواجَ كُلُّها مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضَ وَ مِنْ أنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ. «1»

(پاك است ذاتى كه آفريده جفتها را همه از آنچه مى روياند زمين و از خود شما و آنچيز هاى كه شما نمى دانيد) اين آيه كريمه زوجيت را در همه موجودات از انسان، حيوان وآنچه كه ما مى دانيم و يا نمى دانيم ثابت مى سازد. پاك و باعظمت است ذات داناى توانا كه برهمه چيز احاطه دارد و همه چيز را برشمرده است. (توضيحاتى در اين مورد در فصل «زوجيت گياهان» خواهد آمد).

6- پرده هاى جنين:

علم ثابت كرده است كه جنين در رحم مادر محاط به سه پرده است، اين پرده ها تنها با تشريح دقيق علمى قابل درك مى شود، و گرنه با ديد چشم تنها مى توان يك پرده را مشاهده كرد. اين چيزى است كه طب امروز به آن پى برده است، ولى قرآن كريم از قبل اين امر را تأييد كرده است. ... يخْلُقُكُمْ فى بُطُونِ أُمَّهاتِكمْ خَلْقاً مِّن بَعْدِ خَلْقً فى ظلُماتً ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ

لَهُ الْمُلْك ... «2»

(آفريد شمارا در شكم هاى مادرانتان آفريدنى بعد از آفريدنى در تاريكى هاى سه گانه، اينست خداى پروردگارتان كه اوراست پادشاهى).

دراين آيه خداوند خبر داده است كه جنين در سه پرده پوشيده است كه آنهارا بنام ظلمات (تاريك ها) ياد نموده است، چون اين پرده ها طورى اند كه مانع رسيدن نور و روشنى به جنين مى شوند. علم امروزى هم به اين حقيقت تأكيد دارد.

7- نطفه گذارى در درختان بواسطه باد:

علم ثابت كرده است، باد نطفه هاى مذكر را به مؤنث در درختان ميوه دار منتقل مى كند و بدين واسطه درختان بارور مى شوند. قرآن كريم بدقت از آن حكايت كرده است: وَ أَرْسلْنا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسقَيْناكُمُوهُ وَ ما أَنتُمْ لَهُ بِخازِنينَ. «3»

(و فرستاديم بادهارا نطفه گذارنده، و فرستاديم از آسمان آب و نوشانيديم شمارا و

اسلام فراتر از زمان، ص: 84

نيستيد شما كه آن (باران) را خزينه كرده باشيد)

اين يك اخبار ديگرقرآن از حقايق علمى و ثابت است كه دلالت بر راستى نبوت مى كند. دانشمند مستشرق (اجنيرى) استاد دانشگاه آكسفورد در يك قرن قبل مى گويد: شتربانان عرب سيزده قرن قبل از اروپايى ها مى دانستند كه بادها درختان را باردار مى سازند. اشاره او بهمين آيه از قرآن كريم است.

8- ژنهاى زنده در منى انسان:

طب امروزى كشف كرده است كه منى داراى جاندارهاى كوچكى است كه آنرا ژن مى نامند، اين ژنها با چشم ديده نمى شوند و

بايد براى ديدن آنها از ميكروسكوب استفاده شود. هر ژن داراى شكلى با سر، گردن و دم است مشابهت به زالو هاى نوزاد دارد، يا كرم آبى سياه است كه در دهن حيوانات داخل مى شود و خون مى مكد. اين ژنهاى زنده با تخمك هاى زن مخلوط مى شوند و حمل صورت مى گيرد، وقتى عمل لقاح صورت گرفت دهن رحم بسته مى شود و ديگر چيزى به آن راه نمى يابد، و باقيمانده ژنها مى ميرند. اين يك تجزيه و نظريه علمى است.

قرآن كريم دراين رابطه مى گويد:

اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِى خَلَقَ (1) خَلَقَ اْلِانْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) «1»

بخوان بنام پروردگارت كه آفريد انسان را از علق) (علق) همان شكل كرم يا نوزاد زالو است اين معجزه علمى قرآن در وقت نزول آن قابل درك نبود تا اين كه ميكروسكوب كشف شد و اين امر دانسته شد. «2

بخش 2 قرآن و كيهان شناسى

اشاره

بخش 2 قرآن و كيهان شناسى در مورد كيهان شناسى و درباره كاينات از نظر اسلام، آيات و اخبار بى شمارى وجود دارد كه دقت در محتواى آنها، آدمى را به شگفتى وا مى دارد كه در آن برهه از زمان كه پيامبر صلى الله عليه و آله مبعوث گشت و در آن قطعه از زمين كه مأمور به تبليغ گرديد، جامعه آن روز، نه فرهنگ سالمى داشت و نه آنچنان علمى و فهمى، آن هم در شبه جزيره عربستان كه از خوردن مارمولك گرفت تا زنده به گور كردن

دختران و بى ارزش بودن نيمى از افراد جامعه «زنان» و داير كردن عشرتكده ها و صدها مسايل ديگر؛

در چنين مقطعى، دين مترقى و پوياى اسلام ببار نشست كه تا دنيا دنياست، هر روز از اخبار به غيب و اسرار دستورات و قوانين آن، پرده بردارى و از فورمول هاى نهفته و ناپيدا و بى انتهاى آن، عجائب و شگفتى هائى، در اختيار آدميان قرار گرفته و به اطلاعات آنان افزوده مى شود كه قسمتى از آن در اين بخش آيات و قسمت اعظم آن در بخش هاى متعدد اخبار، گفته خواهد شد.

البته قسمت قابل توجهى از آيات قرآن كريم، مربوط به كيهان و كيهان شناسى و شناساندن آن مى باشد و هدف ما از آوردن بعضى از آنها براى تفهيم اين مطلب است كه، نزول اين آيات در آن برهه از زمان و بيان اين گونه مطالب علمى، به اين سبك و نظم، خود از اعجاز مهم قرآن است و پرداختن به مشروح آنها، به كتاب مستقل در مجلدات زياد نياز دارد، بنا براين به خاطر بى بهره نماندن و آگاهى از فيوضات آن، ناگزيربه آوردن مطالبى خيلى فشرده اقدام مى نمائيم.

باز تأكيد مى كنيم كه فراموش نشود اين مطالب علمى و تخصصى در زمانى و در مكانى فرود آمده است كه نه آورنده و گوينده آن، درس خوانده بود و نه در مكتب استادى نشسته بود و نه در آن جامعه از علم خبرى بود و نه از اين گونه گفتارهاى فوق تخصصى (كه هنوز هم هنوز است، دست بشر) از به دست آوردن اسرار كامل آنها عاجز و نا توان است!، سراغى بود، اين

خود معجزه ايست فوق اعجازها

1- شكل گيرى نخست جهان آفرينش

1- شكل گيرى نخست جهان آفرينش أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الأَرْض كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كلَّ شىْ ءً حَىً أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)» «1»

«آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش، اين حقيقت را نديدند كه، آسمانها و زمين در آغاز به هم پيوسته بودند، سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم آيا با اين آيات و نشانه ها باز هم ايمان نمى آورند.»

اين آيه مباركه از روى مطلب مهمّى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر و دست نخورده باقى مانده بود امّا گذشت زمان آن را تفسيركرد و مى كند؛

آن گونه كه ابن عباس گفته است، «القرآن يفسّره الزمان» «2»

«قرآن را (گذشت) زمان تفسيرمى نمايد»

با گذشت زمان كه علم به پيش مى رود، بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مُهر بعضى از آيات سر به مُهر قرآن كريم، شكسته و اسرار آن كشف و تفسيرمى شود، و باز هر چه زمان به جلوتررود، در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از ديگرى كنار زده خواهد شد.

يكى از آن آيات آيه مباركه فوق است، پس از انقضاى قرون و أعصار و پس از تحقيق در مسائل خلقت، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه آسمانها از توده گازهاى فشرده شده

به وجود آمده است. ياگروهى براين باورند كه: «مجموعه جهان هستى، به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت، تدريجاً تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين به وجود آمد و بازهم جهان در حال گسترش است.

به طور خلاصه، دانش نوين نشان مى دهد كه جهان بطور ناگهانى و در پى يك انفجار بزرگ پديد آمده است؛ نظريه «انفجار بزرگ» بر اين گمان است كه مواد متشكّله عالم يا جهان آغازين، پس از انفجار، آن چنان منبسط گرديد كه بى درنگ سراسر فضا را

اسلام فراتر از زمان، ص: 89

فرا گرفت و پر كرد!، و به دنبال يك سرى دگرگونى ها، نخست كهكشانه ها، سپس ستارگان يا خورشيدها و در پايان، سيارات را پديد آورد. اما چيزى كه تاكنون مجهول مانده است علّت انفجار بزرگ و يا موجبات انفجار مواد متشكّله جهان آغازين، چه بوده است؟!. «1»

با توجّه و دقّت به گفته هاى دانشمندان، آيه مباركه، پس از گذشت قرنها تفسيرشده است. مخصوصاً جمله «كانتا رتقاً ففتقنا هما» «آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را گشوديم» و با يك جمله كوتاه پر محتوى، تمامى تحقيقات و كاوشهاى علمى دانشمندان را خلاصه كرده و قرنها پيش از آن خبر داده است؛ اما باز علم بشر از فهم تفصيلى آن، عاجز است. «2»

پس بايد اعتراف كرد كه بشر با اين همه تلاش ها و كاوش ها در به دست

آوردن راز و رمزهاى جهان، هنوز در «الفِ» اسرار و رموز كاينات درجا مى زند، و به «باى» آن نه رسيده است درست است كه، اين گفتارها واظهار نظرها امروز ارزش علمى دارد أمّا علم و دانش، فرداچه پيش مى آورد جز او كسى نمى داند؟!.

«ثم استوى الى السّماء وهى دخان ...، «3»

سپس اراده آفرينش آسمان راكرد: در حالى كه به صورت دود بود، جمله «وهى دخان» «آسمانها در آغاز به صورت دود بود» نشان مى دهد كه در آغاز آفرينش، آسمانها توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است، و اين سخن با آخرين تحقيقات علمى، در مورد آغاز آفرينش، كاملًا هم آهنگ است.

هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده اى فشرده از گازها و دخان است.»

2- آغاز آفرينش جهان با بيان ديگر

2- آغاز آفرينش جهان با بيان ديگر آيه هاى فصل پيش، ما را به تفكر در مورد آفرينش جهان و خالق آن از مسير عقلى و

اسلام فراتر از زمان، ص: 90

علمى دعوت كرده و رهنمون مى شود. اين آيه ها در مورد آغاز و ادامه و پايان جهان صحبت مى كنند، در حالى كه دانشمندان تلاش مى كنند تا به بعضى از سؤال ها، از جمله اينكه جهان چگونه با اين نظم و ترتيب به وجود آمده، و چگونه با اين شرايط به حيات خود ادامه مى دهد

و پايانش چگونه خواهد بود؟ پاسخى پيدا كنند، آنها مواد ستارگان و سيارات را بررسى كردند و آن ها را يكسان يافتند. آنها نحوه حركت ستارگان و مسيرى كه طى مى كنند و چگونگى حركت سيارات اطراف آن ها را بررسى كردند. و اندازه و طول عمر ستارگان را محاسبه نمودند، دريافتند كه قوانين مخصوصى بر حركت، مواد و اجرام آن ها حاكم است و از برنامه هاى خاصى تبعيت مى كنند، بنابراين نتيجه گرفتند كه بايد از يك منبع و منشأ سر چشمه گرفته باشند. بنابراين فرض كردند كه احتمالا در ابتدا يك ماده فشرده وجود داشته كه در يك محيط بسيار محدود و پر فشار قرار گرفته بوده. سپس در يك لحظه، انفجارى بزرگ رخ داده كه باعث شده اين ماده به امواج تبديل شود. اين امواج در يك لحظه در كيهان منتشر شده و به خاطر سرماى شديد كيهان، به سرعت به اتم تبديل شده سپس اين اتم ها به ستارگانى تبديل گشته اند كه حركت تشعشعات و طول عمرشان از يك قانون يكسان پيروى مى كند! اين ستارگان همچنين به گروه هايى تقسيم شدند كه قوانين بين گروه ها نيز يكسان مى باشد.

بعد از انفجار، انتروپى به شدت افزايش مى يابد و مواد باقى مانده، رو به بى نظمى مى گذارند ولى بعد از انفجار بزرگ نه تنها بى نظمى به وجود نيامده بلكه همان طور كه مى بينيم نظم و شعور حيرت انگيزى در ميان كوچك ترين ذرات گرفته تا بزرگ ترين ستارگان وجود دارد و اين چيزى به غير از تجلى اسماء و صفات الهى نيست عقل انسان حكم مى

كند كه يك انفجار نمى تواند منجر به ايجاد اين يكسانى حيرت انگيز شود. بلكه بر عكس انفجار منجر به نابودى و عدم تعادل مى گردد و نمى تواند چنين آسمان و زمين زيبا با سيستم هايى كه از قوانين دقيقى پيروى مى كنند به وجود آورد؟، ولى مى بينيم به وجود آمده است.

هيچ كس حقايق خلقت ستارگان را نمى داند اما خالق اين ستارگان از همه آن ها اطلاع دارد. و بسيارى از حقايق علمى را در مورد ستارگان به پيامبرخود، آشكار

اسلام فراتر از زمان، ص: 91

كرد، و در آيه 30 از سوره انبياء را چنين فرموده:

أَوَلَمْ يرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَالأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَجَعَلْنا مِنَ الْماء كُلَّ شَى ءٍ حَىّ أَفلايؤمِنُونَ: آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر باز كرديم؛ و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟! آيا ايمان نمى آورند؟!.

توضيح علمى:

در مورد اين آيه از كسانى كه دخالت خداوند در شروع آفرينشى با اين نظم و زيبائى را، تكذيب مى كنند و سعى مى كنند وحدت هستى و جهان را «ماده بسيار فشرده» و «انفجار بزرگ در يك لحظه» و «خنك شدن ناگهانى» و غيره را تصادفى و اتفاقى جلوه دهند، در اين صورت سؤالى پيش مى آيد.

آيا اين نقطه شروع، فقط با شانس انجام يافته و اين ماده خود به خود، به تنهايى تبديل به چنين نظمى شده است. يا نيروئى مافوق تمام نيروها در

آن نقطه شروع دخالتى داشته است؟!.

البته نظر آن دانشمندان در مورد اينكه دنيا از يك نقطه شروع شده است درست است قرآن نيز چنين نقطه اى را با كلمه رَتْق، كه به معناى ماده فشرده شده، يا مواد به هم پيچيده و متصل بوده، تشريح و تأييد مى كند. اما اشتباه دانشمندان مادى گرا در آن است كه فكر مى كنند همه اين تغيير و تحول هاى شگرف و عجيب، به صورت تصادفى و اتفاقى بوده است!!.

خداوند پراكندگى اين مواد را با كلمه «فَفَتَقْناهُما» توضيح مى دهد. اين كلمه بدان معنا است كه خداوند اين مواد فشرده (رَتْق) را به خواست خود به مواد همگون تبديل كرد كه دنيا را با نظم به وجود آورد. به طورى كه مواد داخل خورشيد با مواد داخل زمين و ماه و ديگر سيارات و ديگر ستارگان يكسان است و تمامى اين مواد داراى اتم هاى مثبت و الكترون با بار منفى هستند. چنين تشابهى از لحظه اوليه خلقت وجود داشته است زيرا اين خلقت توسط يك خالق بوده و با يك فرمان صورت گرفته است وبس.

مسلماً آنچه كه پيوستگى آسمان و زمين را موجب مى شود عدم وجود اتمسفر در اطراف كره زمين بوده است. پس از تشكيل اتمسفر و تمركز گازهاى حياتى در

اسلام فراتر از زمان، ص: 92

بخش هاى پايينى جو، اتمسفر زمين شكل گرفته و با پيدايش آب و استقرار آن بر روى زمين و پس از تشكيل خاك اولين موجودات حياتى متابوليسم دار خلق

شده اند.

در اين دو آيه به سه نكته مهم درباره آفرينش جهان و موجودات زنده اشاره شده است

1- جهان در آغاز به صورت گاز و دود بود.

2- جهان در آغاز به هم پيوسته بود سپس كرات آسمانى از هم جدا شدند.

3- آغاز آفرينش موجودات زنده از آب است.

شرح: گرچه درباره كيفيت پيدايش جهان ونحوه آن فرضيات مختلفى وجود دارد كه از حدود فرضيه تجاوز نمى كند، ولى باتوجه به مطالعاتى كه روى كهكشان ها و منظومه هايى كه در حال پيدايش و شكل گيرى هستند به عمل آمده ثابت شده است كه جهان در آغاز به صورت توده گازى ابر مانند فشرده اى بود كه بر اثر گردش به دور خود، قطعاتى از آن جدا شده و به اطراف پراكنده گشته است واين قطعات تدريجاً سرد شده و به صورت مايع و در موارد زيادى به صورت جامد در آمده، و كرات مسكونى وغير مسكونى را تشكيل داده است.

مشاهدات دانشمندان فلكى در مورد «سحابى ها»، اين مسأله را كه دنيا در آغاز به صورت توده گاز دود مانندى بوده، به عنوان يك نظريه قطعى معرفى مى كند، اين چيزى است كه محافل عملى جهان، آن را پذيرفته اند!

درنخستين آيه فوق نيزمى خوانيم كه: «آسمانها (كرات آسمانى) درآغاز (مانند) دود بودند»

هماهنگى اين آيه با اكتشافات دانشمندان كه چندان از عمرآنها نمى گذرد نشانه اى از اعجاز علمى قرآن مى باشد كه پرده از روى مطلبى كه در عصر نزول قرآن كاملًا ناشناخته بوده است برمى دارد.

در انتهاى آيه آمده است «ما همه چيز را از آب زنده گردانيديم» همان طور كه خداوند در ابتداى اين آيه خلقت

جهان را از مواد در هم پيچيده آغاز كرده است و در آخر بيان مى دارد كه خلقت موجودات زنده از آب شروع شد، زيرا مسلماً بر

اسلام فراتر از زمان، ص: 93

اساس علم و دانش اگر آبى نبود زندگى هم وجود نداشت اين مطلب به آوردن دليل و برهان نياز ندارد، چون روشن است در هر سياره اى آب وجود ندارد زندگى نيز در آن نيست و در هر سلول يا ارگانيسم زنده، مى بينيم كه آب بيش از 70% وزنش را تشكيل مى دهد. بنابراين بدون آب، اثرى از زندگى نخواهد بود. پس مسلما سلول اجزاء سازنده هر موجود از انسان گرفته تا حيوان و حشره يا گياه، زنده است.

اگر ساختمان وجودى موجودات زنده را عميق تر بررسى و آزمايش كنيم مى بينيم كه بيشتر اسيد ها و تركيبات داخل سلول نيز از هيدروژن و اكسيژن و به صورت زنجيره هاى پيچيده بانظمى فوق العاده هستند. اين دو گاز، هيدروژن و اكسيژن، عناصرى هستند كه آب را تشكيل مى دهند و مى توانند اجزاى سازنده هر اتم بزرگ ديگر كه در سلول است، باشند.

پس طبيعت نمى تواند چنين زنجيره هاى پيچيده را در سلولى كه داراى ميليون ها اتم است بدين ترتيب كنار هم بچيند. در عين حال نيز نمى توان فرض كرد كه طبيعت بى جان گوهر حيات را، با چنين زنجيره هاى پيچيده سلولى به وجود آورده است كه فقط داراى حركت، تنفس، قابليت غذا خوردن و هضم و

حتى فكر كردن باشند. بلكه خداوند در اين آيه مى فرمايد كه او اين سلول ها را از آب آفريد و بعد زندگى را به آن ها داد.

ناگفته نماند پيدايش موجودات زنده، گياهى و حيوانى، در نخستين بار از آب، امروز يك نظريه معروف علمى است.

قرآن نيز در دومين آيه فوق، پيدايش همه موجودات زنده را از آب بازگو مى كند حتى آياتى كه آفرينش انسان را به خاك نسبت مى دهد، تصريح دارد كه اين خاك با آب آميخته بود و به صورت طين (گِل) بود. واينهاهمان چيزهايى است كه امروز به عنوان نظريات مسلم علمى شناخته مى شود.

بعد از تشريح روند شروع خلقت توسط آيه 30، خداوند در آيه 104 در پايان سوره به ما در مورد پايان اين جهان يا روز رستاخيز سخن مى گويد: كه در پايان بحث كيهان شناسى، تفصيل آن خواهد آمد

3- اسرار خلقت

3- اسرار خلقت برخى ازمحققان دانشگاه لستر انگليس به ارائه تعدادى سؤال درباره اسرار خلقت پرداختند، اين كه هستى چگونه نشو و نما مى يابد؟ و انسان چگونه رشد مى كند؟

نتايجى كه حاصل شد نشان از وجود خالق، پديد آورنده و تنظيم كننده اين هستى مى دهد.

گروه دكتر اندرو از بخش شيمى و زيست شناسى اين دانشگاه با دستگاههاى هندسى بررسى كردند كه سلول تقسيم مى شود. اين مسئله واقعا حيرت آور است:

چه كسى باعث مى شود كه سلول شروع به تكثير و تقسيم كند كه خود بزرگترين سرّ از اسرار خلقت به

شمار مى رود.

محقق ديگرى به نام پروفسور مارتين بارتسو از بخش فيزيك و ستاره شناسى همين دانشگاه سؤالات ديگرى را مطرح مى كند: اين هستى از كجا آمده؟ چگونه رشد كرده؟ و به كجا مى رود؟ اما اين مسئله به كشف وجود ويژگى هر يك از اجزاى هستى يك دارد، به گونه اى كه دو بخش از هستى شبيه هم نيستند، بلكه هر كدام از آنها ويژگى خاصى دارند.

او يك سديم گاز و غبارى كه از ستاره ها مى جهد كه شبيه به اثر انگشت است را بررسى مى كند. هنگام تحقيق دريافته كه اين سديم از نظر شكل به سلول شبيه است كه نشان مى دهد از آن ميلياردها نوع در هستى وجود دارد به گونه اى كه دو تا از آنها به همديگر شباهت ندارند.

سديم گرد كه شبيه به سلول انسان است، در داخل آن هسته قرار دارد كه اطراف آن را غبار و گاز هستى گرفته و كاملا شبيه سلولى كه داخل آن هسته قرار دارد و ماده اى زنده كه اطراف آن را فراگرفته است. كارشناسان مى گويند: دو سلول شبيه به هم در زمين وجود ندارد و همين طور دو سديم شبيه به هم نيز در هستى نيست. «1»

لازم به دقت است كه پژوهشگران امروز با تجهيزات مدرن در قرن 21 مشاهده مى

اسلام فراتر از زمان، ص: 95

كنند، كه هسته چگونه تقسيم مى شود، مرگ و خلقت دوباره و چگونگى آغاز رشد اين هسته ها را

مى بينند،

اين انديشمندان ادعا مى كنند كه آنها اولين كسانى هستند كه مسير تفكر در پيدايش خلقت را آغاز كرده اند، اما قرآن حدود 14 قرن پيش، از آنها پيشى گرفته است و در باره آن سخن گفته است كه فرمود: «أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ بَدَءَ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ»!

آيا نديدند كه چگونه خدا خلقت را آغاز كرد و سپس آن را باز گرداند (يعنى آيا زندگى و مرگ، تقسيم شده هسته را نمى بينند كه خداوند چگونه آن را شروع و دوباره به حالت اوليه، باز مى گرداند). «1

4- تئورى هاى محل پيدايش حيات اوليه

4- تئورى هاى محل پيدايش حيات اوليه در رابطه با پيدايش حيات اوليه سه نظريه وجود دارد:

الف- حيات در جو آغاز شده،

ب- در اعماق اقيانوسها،

ج- حيات اوليه از فضا آمده است.

1- نظريه اول كه مى گويد: حيات در ابتدا در اتمسفر آغاز شده مى گويد: بافت هاى اصلى حيات در انتهاى بالاى اتمسفر شكل گرفته كه متشكل از گازهاى غير ارگانيك بوده است. وضعيت بد هوايى (طوفان، برق، ...) و فعاليتهاى آتش فشانى و تشعشعات خورشيدى، گازهايى مانند متان و هيدروژن و آمونياك را به مولكولهاى ارگانيكى (آلى) تبديل نموده و بافتهاى آن را پايه گذارى كرده است.

2- نظريه دوم كه محل تولد حيات اوليه را در جايى در چشمه هائى در اعماق آب مى داند مى گويد: ماده ارگانيكى اوليه در محيطى غنى از لحاظ غذائى، چند

اسلام فراتر از زمان، ص: 96

كيلومتر در زير سطح آب آغاز شده است، در زير چشمه هاى آبى، ستونهاى آبى قويى وجود داشته كه با فشار بيرون مى زده و مواد معدنى را با خود بيرون مى داده، و گرماى لازم براى ايجاد حيات را نيز، ايجاد مى كرد، بوده است.

3- نظريه سوم كه مى گويد: حيات اوليه در فضا شكل گرفته مى گويد: بافت هاى اصلى حيات در زمين پيدا و آغاز نشده، بلكه از فضاى دور دست آمده. ماده ارگانيك كه روى خاكستر (يا غبار) بين سيارات نشسته بوده به اتمسفر وارد شده و بزمين افتاده. و يا شايد ستاره اى از ستاره هاى دنباله دار ماده ارگانيسمى اوليه را از فضا با خود به زمين رسانده باشد.

محل پيدايش حيات در قرآن:

«قُلْ سِيرُوا فِى الأَرْضِ فَانظُرُوا كيفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ ينشِى ء النَّشْأَةَ الاخِرَةَ» «1»

(به آنها بگو: سير كنيد در زمين و ببينيد خدا چگونه حيات را آغاز كرد. به همان سادگى نيز در مرتبه عالى ترى حيات آخرت را ايجاد خواهد نمود»!.

نكات آيه:

1 حيات در زمين آغاز شده:

عناصر لازم براى ايجاد بافت هاى اصلى حيات اوليه روى زمين در مرداب هاى آتش فشانى و موارد مشابه آن وجود داشته است. هر چند تحولات جوى نيز در- آن نقش داشته است.

2 آغاز حيات قابل شناخت است:

انسان فعلا بافت ها و عناصر اصلى ساده ترين شكل حيات را شناخته است.

آيه در پاسخ به كسانى است كه مى گويند: روز قيامت زنده نخواهند شد. قرآن در پاسخ به آنها از آنها مى خواهد كه

بروند و ببينند كه حيات چگونه آغاز شده، (1400 سال پيش گفته «برويد ببينيد حيات چگونه آغاز شده»!. و همانگونه كه فعلًا آنرا ايجاد نموده، به همان سادگى نيز آنرا در آخرت ايجاد خواهد نمود.

(حرف ثُمَّ در آيه براى بيان «رتبه، رده، و مدار بالاتر و عالى تر» است كه از معانى

اسلام فراتر از زمان، ص: 97

آنست).

حيات اوليه:

«وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً» «1» «او كسى است كه از آب انسان را آفريد پس آنرا نَسَب و سبب قرار داد (ونسل او را از اين دو طريق گسترش داد)».

فعل جَعْل به معنى «قرار دادن» بر استمرار دلالت دارد. وقتى آيه مى گويد: آفرينش آن موجود اوليه را بطور نَسَبى و صهرى «قرار داد»، به اين معنى است كه هردو حالت (نَسَبى و صهرى) همچنان ادامه دارد. يعنى امروز تكثير شدن نيز مانند جفت گيرى كردن وجود دارد.

تك ياختگان نخستين نيز همچنان به توليد مثل از طريق تقسيم شدن ادامه مى دهند. يك ارگانيسم ساده تك سلولى مثل آميب خود را به دو قسمت تقسيم مى كند. «2

5- ادامه گسترش جهان

5- ادامه گسترش جهان مسئله گسترش جهان در ميان دانشمندان، مورد بحث و بر رسى قرار گرفته و نظريه هاى گوناگون ابراز داشته اند كه آيا هنوز هم جهان در حال انبساط و گسترش است يا دوران

انقباض آن فرا رسيده و يا درحال ايست و توقف است؟! پاسخ اين سؤال از مطالب ذيل روشن مى شود، و آنچه كه در اين زمينه قرآن كريم چهارده قرن پيش، مطرح نموده و با صراحت اعلام كرده است، قابل قبول و مورد تصديق است زيرا خالق اين مجموعه عظيم، خود بر سرنوشت آن اذعان نموده و با يك جمله كوتاه و پر معنا مسئله را روشن كرده است فرمود:

1- وَ السمَاءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47) وَ الأَرْض فَرَشناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48)» «3»

«ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم، و زمين را

اسلام فراتر از زمان، ص: 98

گسترديم و چه خوب گستراننده ايم».

اين آيه به ادامه گسترش جهان تصريح مى كند جالب اين كه تعبير به «إنّا لموسعون ما گسترش دهنده گانيم» با استفاده از جمله اسميه واسم فاعل، دليل بر تداوم اين موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد. «1» واين درست همان چيزى است، امروز به آن رسيده اند كه، تمام كرات آسمانى و كهكشان ها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده (با وزن مخصوص فوق العاده سنگينى) سپس، انفجار عظيم وحشتناكى در آن رخ داده است، و به دنبال آن أجزاى جهان متلاشى شده و به صورت كرات در آمده و به سرعت در حال عقب نشينى است. «2»

(ژرژگاموف) در كتاب «آفرينش جهان» در اين زمينه چنين مى گويد:

فضاى جهان كه از ميلياردها

كهكشان تشكيل يافته و دريك حالت انبساط سريع است، حقيقت اين است كه: جهان ما، در حال سكون نيست؛ بلكه انبساط آن مسلّم است، پى بردن به اين كه جهان ما در حال انبساط است، كليد أصلى را براى گنجينه معمّاى جهان شناسى، مهيا مى كند؛ زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد، لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض بسيار شديدى بوده است. «3»

علم امروز مى گويد: نه تنها كره زمين بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجاً فربه و سنگين تر مى شود؛ بلكه آسمانها نيز در گسترش هستند؛ يعنى: ستارگانى كه در كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند حتّى سرعت اين

اسلام فراتر از زمان، ص: 99

گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند.

در كتاب «مرزهاى نجوم» نوشته «فرد هويل» مى خوانيم:

تندترين سرعت عقب نشينى كرات كه تا كنون اندازه گيرى شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است. كهكشان هاى دورتر در نظر ما به اندازه اى كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها، به سبب عدم نور كافى دشوار است. تصويرهايى كه از آسمان بر داشته شده، آشكارا اين كشف مهّم را نشان مى دهد كه فاصله اين كهكشان ها بسيار سريع تر از كهكشان هاى نزديك افزايش مى يابد، نامبرده سپس به بررسى اين سرعت در كهكشان هاى «ابرسنبلة و اكليل و شجاع» و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه، سرعتهاى عجيب و سرسام آورى را در اين باره ارائه مى دهد. «1»

چند جمله در اين زمينه از آقاى «جان

الدر» بشنويد او مى گويد:

جديد ترين و دقيق ترين اندازه گيرى ها در طول امواجى كه از ستاره گان پخش مى شود پرده از روى يك حقيقت عجيب و حيرت آور بر داشته يعنى نشان داده است كه مجموعه ستاره گانى كه جهان از آنها تشكيل مى يابد پيوسته با سرعتى زياد از يك مركز دور مى شوند.

و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده مى شود مثل اين كه، زمانى كليه ستاره گان در اين مركز مجتمع بوده اند و بعد از آن، از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مى شود.

دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است. «2

6- انبساط جهان

6- انبساط جهان در سال 1929 در رصد خانه اى در كوه ويلسون واقع در كاليفرنيا، يك اختر شناس آمريكايى به نام ادوين هابل () يكى از بزرگترين اكتشافات تاريخ نجوم را به ثمر رساند. او هنگامى كه ستارگان را با تلسكوپ غول پيكر خود نگاه مى كرد

اسلام فراتر از زمان، ص: 100

متوجه شد كه نور متصاعد شده از ستاره ها به انتهاى رنگ قرمزطيف جابجا مى شود و اين جابجايى، هنگامى كه ستاره از زمين دورتر مى شد، بيشتر خودش را نشان مى داد. اين كشف تأثير تكان دهنده اى در دنياى

علم داشت زيرا طبق قوانين شناخته شده فيزيك، پرتوهاى طيف نورى كه به سمت نقطه ديد حركت مى كنند به رنگ بنفش متمايل مى شوند در حالى كه پرتوهاى طيف نورى كه از نقطه ديد به بيرون مى آيند به رنگ قرمز متمايل مى شوند. در طول مشاهدات هابل، مشخص شد كه نور ستارگان متمايل به قرمز مى باشند. اين به اين معنى بود كه نورها هميشه از سمت ما تغيير مسير مى دهند.

قبل از اين اكتشاف، هابل كشف مهم ديگرى كرده بود: ستاره ها و كهكشان راه شيرى نه تنها از ما دور مى شدند بلكه از يك ديگر نيز دور مى شدند. تنها نتيجه گيرى را كه مى توان از دور شدن اجسام از يك ديگر در جهان گرفت اين است كه جهان دائماً در حال «انبساط» مى باشد.

براى آنكه بهتر بفهيم، مى توانيم جهان را مثل بدنه بالنى در نظر بگيريم كه در حال باد شدن است. همانطور كه نوك بدنه بالن بر اثر باد شدن از هم باز مى شود، اجسام نيز در فضا از يك ديگر، هنگامى كه كيهان انبساط پيدامى كند، دور مى شوند.

در واقع اين موضوع از لحاظ تئوريكى حتى پيشتر نيز كشف شده بود.

آلبرت اينشتين () كه بزرگترين دانشمند قرن شناخته شد، پس از محاسباتى كه در تئورى هاى فيزيكى انجام داد به اين نتيجه رسيد كه جهان نمى تواند ساكن باشد. با اين وجود، او تنها به اين خاطر كه نمى خواست با طرح همه گير و شناخته شده جهان ساكن در عصر خود درگيرى ايجاد كند، اين كشف را فاش نكرد. بعدها اينشتين در صدد شد

كه فاش نكردن كار خود را بعنوان «بزرگترين اشتباه زندگى اش» تلقى كند. متعاقباً اين مسئله از سوى مشاهدات هابل معلوم شد كه جهان در حال انبساط بسر مى برد.

در اين صورت جهان در حال انبساط، آيا چه اهميتى براى وجود جهان دارد؟.

انبساط جهان دلالت بر اين موضوع دارد كه اگر جهان به صورت معكوس به گذشته باز مى گشت، ثابت مى شد كه آغاز جهان از نقطه اى واحد بوده است. محاسبات

اسلام فراتر از زمان، ص: 101

نشان مى دهند كه «نقطه واحد» كه تمام ماده جهان را در برمى گيرد مى بايستى

«حجم صفر» و «تراكم بى كران» داشته باشد. جهان از طريق انفجار واحد با حجم صفر شكل گرفت. اين انفجار بزرگ كه نماد شروع جهان بود به نظريه «انفجار بزرگ» () نامگذارى و اين فرضيه به اين نام شناخته شده است. لازم به ياد آورى است كه «حجم صفر» عبارتى است كه جهت كاربردهاى توصيفى بكار مى رود.

علم قادر است مفهوم «نيستى» را، كه ماوراى محدوده فكرى بشر مى باشد، تنها از طريق توصيف آن بعنوان «نقطه با حجم صفر» معين كند. در حقيقت «نقطه بدون حجم» به معناى «نيستى» مى باشد. جهان از نيستى بوجود آمده است. به بيان ديگر جهان آفريده شده است.

فرضيه انفجار بزرگ نشان مى داد كه در ابتدا تمام اجسام در جهان از يك منشاء بوجود آمده و سپس از يك ديگر جدا شدند. اين حقيقت كه توسط فرضيه انفجار بزرگ آشكار گرديد،

14 قرن پيش در قرآن، زمانى كه مردم دانش كمى درباره جهان داشتند، به آن اشاره شد:

آيا كافران نديدند كه زمين و آسمانها بسته بود ما آنها را گشوديم و از آب هرچيز را زنده گردانديم چرا باز به خدا ايمان نمى آورند؟ (سوره الانبياء، آيه 30.

همانطور كه در اين آيه به آن اشاره شد، همه چيز حتى «زمين و آسمان» كه هنوز آفريده نشده بودند توسط انفجار بزرگ از نقطه اى واحد بوجود آمد و جهان كنونى را با جدا شدن از يك ديگر شكل داد.

هنگامى كه ما گفته هاى اين آيه را با نظريه انفجار بزرگ مقايسه مى كنيم، به اين نكته پى مى بريم كه اين دو فرضيه كاملًا با يك ديگر تطبيق دارند. با اين وجود انفجار بزرگ بعنوان فرضيه علمى، تنها در قرن بيستم مطرح شد.

انبساط جهان يكى از بزرگترين مدركى است كه جهان از هيچ آفريده شده است.

اگرچه اين واقعيت تا قرن بيستم توسط علم كشف نشد، اما خداوند واقعيت اين امر را براى ما در 1400 سال پيش در قرآن فاش كرد:

كاخ آسمان رفيع را ما بقدرت خود برافراشتيم و مائيم كه بر هر كار عالم مقتدريم و

اسلام فراتر از زمان، ص: 102

زمين را بگسترديم. «1

7- آسمان هاى بدون ستون قانون جاذبه و دافعه

7- آسمان هاى بدون ستون قانون جاذبه و دافعه در زمانى كه از علوم پيشرفته فعلى

خبرى نبود و مسائلى مانند قوه جاذبه و دافعه و امثال اينها مطرح نمى شد و بشريت از اين مقوله ها، در بى خبرى كامل، به سر مى برد، اين كتاب آسمانى با بيان مطالبى سرشار از علوم گوناگون كه قرنها بعد به آن دست يافتند و رسيدند، بيان فرموده كه ما متعاقباً تعدادى از آنها را بطور فشرده و گذرا، مى آوريم و تحقيقات مبسوط را به كتابهاى نوشته شده در اين مفادها ارجاع مى دهيم.

1- خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنها ... «2»

آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤيت باشد آفريد.

عمد (بر وزن قمر) جمع عمود به معنى ستون است، و مقيد ساختن آن به

«ترونها»، دليل بر اين است كه آسمان ستونهاى مرئى ندارد، مفهوم اين سخن آنست كه ستونهائى دارد اماقابل رؤيت نيست، اين تعبير اشاره لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند اما نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته.

جمله فوق يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است. «3» 2- اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السموتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنها ... «4».

خدا همان كسى است كه آسمان هارا، بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت،

اسلام فراتر از زمان، ص: 103

چون (ترونها: صفت براى عَمَد است معنيش چنين مى شود: آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد: برافراشته است: و لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است:

اما ستونى نامرئى!. اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسيرآن وارد شده است: پرده

از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات: بر كسى آشكار نبود: چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر: بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى كرد: و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پوست پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچ كدام معلق و بى ستون نبود:

بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت: ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات:

علم و دانش بشر به اينجارسيد كه افلاك پوست پيازى: به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد: اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود: معلق و ثابتند: بى آنكه تكيه گاهى داشته باشند: و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى دارد: تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.

اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى: كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.

اين همان است كه حسين بن خالد گويد: از امام ابى الحسن الرضا عليه السلام پرسيدم، اين كه خداوند فرموده و السماء ذات الحبك (سوگند به آسمان كه داراى راههاست) يعنى چه: فرمود: اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد ... حسين بن خالد مى گويد عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد آسمانها بى ستون است: امام فرمود: سبحان اللَّه، أليس اللَّه يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها: عجيب است: آيا خداوند نمى فرمايد بدون ستونى

كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى: فرمود: پس ستونهائى هست و ليكن شما آنها را، نمى بينيد.

3- وَ السماءَ رَفَعَها وَ وَضعَ الْمِيزانَ. «1» اسلام فراتر از زمان، ص: 104

و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت.

در اين آيه به نعمت آفرينش آسمان اشاره كرده، مى فرمايد: خداوند آسمان را برافراشت (و السماء رفعها).

اين آسمان برافراشته با تمام مفاهيمش آيت عظيمى از آيات خدا است، و در طريق معرفتش به انسانها بهترين كمك را مى كند،

سپس به سراغ نعمت ديگر مى رود، و مى فرمايد: خداوند ميزان را قرار داد (و وضع الميزان)

ميزان به معنى سنجش است، پس هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى شود، چرا كه همه وسيله سنجشند

درست است كه ميزان در لغت به معنى ترازو و وسيله وزن كردن سنگينى اجسام است، اما مسلما ميزانى كه در اين آيه، بعد از ذكر آفرينش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده اى دارد كه هر وسيله سنجش و همه قوانين تكوين و تشريع را فرا مى گيرد، نه فقط وسيله سنجش وزن اجناس.

اصولا برافراشته بودن آسمان و نظم دقيقى كه بر مليونها كره آسمانى حاكم است بدون ميزان و قوانين حساب شده اى امكان پذير نيست.

و اينكه مى بينيم در بعضى از عبارات ميزان به معنى قرآن يا به معنى عدل يا به معنى شريعت يا ترازو تفسير شده است در حقيقت هر كدام اشاره به مصداقى از اين مفهوم كل و گسترده است.

اگر ميزان و قانون از عالم بزرگ

برچيده شود راه فنا و نابودى پيش مى گيرد، و اگر زندگى شما هم فاقد نظم و ميزان باشد رو به فنا خواهيد رفت.

چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى شود، و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قوانين حاكم بر زندگى انسان عالم صغير هماهنگ مى شمرد، و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است.

از آنچه گفتيم روشن مى شود اينكه در بعضى از روايات ميزان به وجود امام (عليه السلام) تفسير شده به خاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق، و عامل

اسلام فراتر از زمان، ص: 105

مؤثرى است براى هدايت همچنين تفسير ميزان به قرآن مجيد نيز ناظر به همين معنى است.

مسأله نظم و حساب در زندگى

در بدن ما بيش از بيست فلز و شبه فلز به كار رفته است كه هر كدام با كيفيت خاص و كميت معينى است، و هرگاه كمترين تغييرى در ميزان و معيار آنها رخ دهد سلامت ما به خطر مى افتد، فى المثل در فصل گرما كه انسان زياد عرق مى كند گاه گرفتار گرمازدگى مى شود، و بى آنكه بيمارى ديگرى داشته باشد ممكن است تا سرحد مرگ پيش رود، در حالى كه علت آن مسأله بسيار ساده اى است و آن كم شدن آب بدن و نمك خون مى باشد، و درمان آن چيزى جز نوشيدن آب و خوردن نمك اضافى نيست! اين يك نمونه ساده

از نظم و حساب در ساختمان تن ماست، گاه اندازه گيريها در ساختمان موجودهاى ظريف تر همچون سلولها، و از آن ظريفتر اتمها به قدرى دقيق و ظريف است كه يكهزارم، و گاه يك ميليونيم ميليمتر، يا ميلى گرم، سرنوشت ساز است، تا آنجا كه دانشمندان ناچارند براى اين محاسبه هاى دقيق از مغزهاى الكترونيكى استفاده كنند.

اين در نظام تكوين است، در جريانهاى اجتماعى نيز انحراف از قانون عدالت، بسيار مى شود كه ملتى را در كام نيستى فرو مى برد.

قرآن مجيد در چهارده قرن قبل با تعبيراتى كه در آيات فوق خوانديم پرده از روى اين حقيقت برداشته، و با جمله وَ السماءَ رَفَعَها وَ وَضعَ الْمِيزانَ همه گفتنى ها را گفته است، و طغيان و سرپيچى از قوانين تشريعى را همسنگ طغيان و سرپيچى از قوانين تكوينى كه حاكم بر آسمانهاست شمرده.

چه تصوير جالبى قرآن در اين آيات از جهان هستى، و از عالم انسانيت ارائه مى دهد نه تنها اين جهان كه جهان آخرت نيز يوم الحساب است، و روز نصب موازين بلكه در آنجا حساب و ميزان به درجات دقيق تر از اينجا است، و به همين دليل در روايات اسلامى به ما دستور داده شده است كه حساب خودمان را برسيم پيش از آنكه به حسابمان برسند، و خويشتن را در ميزان سنجش بگذاريم پيش از آنكه ما را

اسلام فراتر از زمان، ص: 106

وزن كنند حاسبوا أنفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا «1» حديثى كه از امير

مؤمنان على عليه السلام در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است: طبق اين حديث امام فرمود: هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الأرض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور.: اين ستارگانى كه در آسمانند: شهرهائى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است.

آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا مى شد؟! جالب اين كه در مصدر اين حديث، تفسيرقمى جمله (هذه النجوم را لهذه النجوم) آورده است كه معانى و مطالب زيادى در آن نهفته است از جمله وجود شهرها و ساكنين آن شهرهاست!.

بعضى هاگفته اند كه اكتشافات اخيرنشان داده كه يك سلسله امواج نيرومند راديوئى از فضاهاى دور دست، مرتباً پخش مى شود كه مى توان آنها را در كره زمين با دستگاههاى گيرنده مخصوص، به خوبى گرفت؛ هيچ كس بدرستى نمى داند سرچشمه اين امواج فوق العاده نيرومند كجاست؟! ولى دانشمندان مى گويند احتمال قوى دارد كه در كرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند كه از نظر تمدن از ما بسيار پيشرفته ترند و به همين دليل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش كنند و در آن اخبار مسائلى است كه براى ما تازگى دارد، موجوداتى كه آنها را پرى مى ناميم مى كوشند، از اين امواج استفاده كنند، ولى اشعه نيرومندى آنها را بدور مى راند

8- عرش چيست!

8- عرش چيست! از عبارات قرآنى كه هنوز براى بشر قابل فهم نشده و از روى منظور و مفهوم واقعى آن پرده برداشته نشده و كشف نگرديده، مفاهيم عرش و كرسى خداوند مى باشد كه هركسى به فراخور فهم و برداشت خود بر آن دو، معنا گفته و تشريح نموده است

اسلام فراتر از زمان، ص: 107

1- ... وَسِعَ كرسيّهُ السَّماواتِ وَالأرْضَ وَلا يَئُودُهُ حِفْظُهُما وَهُوَ الْعَلِى الْعَظِيمُ ... «1» كرسى او آسمان ها و زمين را فراگرفته است و نگهدارى آن ها بر او سخت نمى باشد و اوست والاى بزرگ.

خداوند در اين آيه مى فرمايد: كرسى او آسمان ها و زمين را فراگرفته است پس كرسى خداوند بسيار بزرگ تر از هفت آسمان مى باشد كه ما آسمان اول آن را با تلسكوپ مى بينيم.

2- ... ثمَّ استَوى عَلى الْعَرْشِ ... «2» سپس خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاى بيستون كه نشانه بارز عظمت و قدرت بى انتهاى او است: بر عرش استيلا يافت: يعنى حكومت عالم هستى را بدست گرفت.

(ثمَّ استَوى عَلى الْعَرْشِ)

پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا مى دانند نه در بقا و ادامه هستى.

3- وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَالأرْضَ فِى سِتَّةِ ايَّامٍ وَكانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ .. «3»

و اوست كه آسمان ها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود

وچندين آيه ديگر در اين مضمون.

عرش چيست

عرش در لغت به معانى گوناگون گفته

مى شود و در آيات نيز معانى متفاوت دارد.

ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود و گفته مى شود عرش خدا، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مى شود.

اصولا جمله استوى على العرش كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است، همانطور كه جمله ثَلَّ عرشه (تختش فرو ريخت) به معنى از دست دادن

اسلام فراتر از زمان، ص: 108

قدرت مى باشد، در فارسى نيز اين تعبير كنائى زياد به كار مى رود، مثلا مى گوئيم در فلان كشور، جمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت پائين كشيدند، در حالى كه ممكن است اصلا تختى نداشته باشد، يا جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اينها كنايه از قدرت يافتن يا از قدرت افتادن است.

بنابراين در آيه مورد بحث جمله استوى على العرش كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است.

و از اينجا روشن مى شود: آنها كه جمله فوق را دليل بر تجسم خدا گرفته اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنائى نكرده اند.

معنى ديگرى براى عرش نيز هست، و آن در مواردى است كه در مقابل كرسى قرار گيرد، در اين گونه موارد كرسى (كه معمولا به تختهاى پايه كوتاه گفته مى شود) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوق ماده

(عالم ارواح و فرشتگان)

9- تدبير كارهاى جهان دردست خداست

9- تدبير كارهاى جهان دردست خداست مادى گرايان وطبيعت باوران، مى گويند: تحول و تغيير و دگرگونى اوضاع جهان، با قوانين طبيعت جا به جا شده و انجام مى گيرد!، دين مداران و خداپرستان مى گويند: طبيعت بى جان و بى عقل و شعور، به هيچ وجه قدرت به وجود آوردن موجود جاندار و با خرد وو .. را ندارد و نيز چرخاندن اين مجموعه عظيم آفرينش، براى يك فرضيه موهوم امكان پذير نمى باشد. به مفاهيم آيات ذيل دقت نمائيد.

1- .. يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصّلُ الاياتِ لَعَلَّكُم بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2) «1»

(اين حركات و گردشها و آمد و شدها و دگرگونى ها بى حساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فائده نمى باشد) بلكه اوست كه همه كارها را تدبير مى كند: و براى هر حركتى حسابى: و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است (يدبّر الأمر).

2- .. أَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الأَمْرُ تَبارَك اللَّهُ رَبّ الْعالَمِينَ (اعراف: 54).

اسلام فراتر از زمان، ص: 109

آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان) براى او (و به فرمان او) است.

پر بركت (و زوال ناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

در اول آيه پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تأكيد مى گويد: آگاه باشيد آفرينش و اداره امور

جهان هستى تنها به دست او است (الا له الخلق و الامر).

در اين آيه براى بشر معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى كند تا آنها كه حقيقت جو هستند قبل از فرارسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند،

3- .. وَ أَوْحى فى كلِّ سماءٍ أَمْرَها ... فصلت: 12 ... و آنچه را مى خواست در هر آسمانى مقدر فرمود.

خلق و امر چيست؟

در اين كه منظور از خلق و امر چيست، ميان مفسران گفتگو است، اما با توجه به قرائنى كه در اين آيه و آيات ديگر قرآن موجود است استفاده مى شود كه منظور از خلق آفرينش نخستين، و منظور از امر قوانين و نظاماتى است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى كند و آنها را در مسير خود رهبرى مى نمايد.

اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى پندارند خداوند جهان را آفريده و آن را به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادش نيازمند به خدا است، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد!.

اين جمله مى گويد: همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات و اداره اش نيز وابسته به او مى باشد، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش به كلى از هم گسسته و نابود مى گردد.

بعضى از فلاسفه مايلند كه عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده بدانند، زيرا عالم خلق جنبه تدريجى دارد و اين خاصيت جهان ماده است و عالم امر جنبه دفعى و فورى دارد و

اين خاصيت جهان ماوراء ماده است چنانكه

اسلام فراتر از زمان، ص: 110

مى خوانيم إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (82) «1»

هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند، به او فرمان مى دهد موجود باش، آن هم موجود مى شود.

ولى با توجه به موارد استعمال امر در آيات قرآن و حتى جمله و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره كه در آيه مورد بحث خوانديم، استفاده مى شود كه امر به معنى هر گونه فرمان الهى است، خواه در جهان ماده باشد يا جهان ماوراى ماده

(دقت كنيد).

و در پايان آيه مى فرمايد: پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است

(تبارك الله رب العالمين).

در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان و تدبير جهان هستى يك نوع ستايش از مقام مقدس پروردگار است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده.

از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت، سرمايه اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكى ها و خيرمستمر، تبارك اللّه رب العالمين. «2

10- آسمان هاى هفتگانه

10- آسمان هاى هفتگانه در هفت سوره

مباركه قرآن كريم از هفت آسمان نام برده است كه در اين فصل مختصر توضيحى براى هر يك از آن آيات ذكر مى نمائيم تا براى عزيزان پژوهشگر روشن شود قرآنى كه در محيط بى فرهنگى آن برهه از زمان در گوشه اى از عربستان، طلوع نمود، به چه منبعى اتصال داشته و از چه مصدرى، شرف نزول يافته و از چه گنجينه هاى علمى، پرده برداشته و بر مى دارد و خواهد برداشت.

سوره بقره در آيات ذيل مقصود از آسمانهاى هفتگانه چيست؟ مفسران و دانشمندان اسلامى

اسلام فراتر از زمان، ص: 111

بيانات گوناگون و تفسيرهاى مختلفى كرده اند: آنچه صحيحتر به نظر مى رسد، اين است كه مقصود از سماوات سبع همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مى دهد كه عدد سبع در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.

منتها از آيات قرآن چنين استفاده مى شود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مى بينيم همه جزء آسمان اول است (در فصل تزئين آسمان اول با ستارگان مشروحاً مى خوانيد)، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مى دهند.

و اما اين كه شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر بهر

نسبت كه پيش مى رود از عجائب آفرينش تازه هائى را بدست مى آورد، مثلا علم هيئت هم اكنون بجائى رسيده است كه بعد از آن، تلسكوپها قدرت ديد را از دست مى دهند، آنچه رصدخانه هاى بزرگ كشف كرده اند، فاصله اى به اندازه هزار ميليون (يك ميليارد) سال نورى مى باشد، و خود معترفند كه تازه اين آغاز جهان است نه پايان آن، پس چه مانع دارد كه در آينده با پيشرفت علم هيئت آسمان ها و كهكشان ها و عوالم ديگرى كشف گردد.

1- ... ثُمَّ استَوى إِلى السَّماءِ فَسوَّاهُنَّ سبْعَ سماواتٍ وَ هُوَ بِكلِّ شىْ ءٍ عَلِيمٌ «1»

.. سپس به آسمان پرداخت و آنها رابه صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هرچيز آگاه است.

كلمه سماء در لغت به معنى طرف بالا است، و اين مفهوم جامعى است كه مصداق هاى مختلفى دارد،

بهتر اين است كه براى فهميدن اين آيه و آيه هاى مشابه آن، اظهارات يكى از رصدخانه هاى بزرگ جهان را بشنويم.

رصدخانه پالومار عظمت جهان بالا را چنين توصيف مى كند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 112

... تا وقتى كه دوربين رصدخانه پالومار را نساخته بودند، وسعت دنيائى كه بنظر ما مى رسد بيش از پانصد سال نورى نبود، ولى اين دوربين وسعت دنياى مارابه هزار ميليون سال نورى رساند، و در نتيجه ميليون ها كهكشان جديد كشف شد كه بعضى از آنها هزار ميليون سال نورى با ما فاصله دارند «1»، ولى، بعد از فاصله هزار ميليون سال نورى فضاى عظيم، مهيب و تاريكى به چشم

مى خورد كه هيچ چيز در آن ديده نمى شود، يعنى روشنائى از آنجا عبور نمى كند تا صفحه عكاسى دوربين رصدخانه را متأثر كند.

ولى بدون ترديد در آن فضاى مهيب و تاريك صدها ميليون كهكشان وجود دارد كه دنيائى كه در سمت ما است با جاذبه به آن كهكشان ها نگهدارى مى شود.

تمام اين دنياى عظيم كه به نظر مى رسد و داراى صدها هزار ميليون كهكشان است جز ذره اى كوچك و بى مقدار از يك دنياى عظيم تر نيست و هنوز اطمينان نداريم كه در فراسوى آن دنياى دوم دنياى ديگرى نباشد.

از اين گفته به خوبى بر مى آيد كه علم هنوز با آن پيشرفت شگفت انگيز خود در قسمت آسمانها كشفيات خويش را سر آغاز جهان مى داند نه پايان آن، بلكه آن را ذره كوچكى در برابر جهان بس با عظمت، مى شمارد. «2»

سوره فصلت:

2- .. ثمَّ استَوى إِلى السَّماءِ وَ هِىَ دُخانٌ فَقالَ لها وَ لِلأَرْضِ ائْتِيا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11) فَقَضاهُنَّ سبْعَ سَماواتٍ فى يَوْمَينِ وَ أَوْحَى فى كلِّ سماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذالِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12) «3»

سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالى كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روى طاعت مى آئيم!.

اسلام فراتر از زمان، ص: 113

در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز

آفريد، و آنچه را مى خواست در هر آسمانى مقدر فرمود، و آسمان پائين را با چراغهاى (ستارگان) زينت بخشيديم و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير خداوند دانا.

شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه (يوم يعنى) روز در آيات فوق هرگز به معنى روز معمولى نيست، چرا كه قبل از آفرينش زمين و آسمان اصلا روز به اين معنى وجود نداشت، بلكه منظور از آن دوران هاى آفرينش است كه گاه ميليون ها يا ميلياردها سال به طول انجاميده.

در اين دو آيه نكات مهمى است كه بايد مورد توجه قرار گيرد:

1- تعبير به ثمّ (سپس) معمولا براى تاخيردر زمان مى آيد؛

پس آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است، ولى در سوره نازعات مى فرمايد: آيا زنده شدن شما بعد از مرگ مهمتر است، يا آفرينش آسمان؟ خداوند آن را بنا كرد و برافراشت و منظم ساخت، شب آن را تاريك، و روز آن را آشكار نمود، وَ الأَرْض بَعْدَ ذالِك دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنها ماءَها وَ مَرْعاها (31) وَ الجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَّكمْ وَ لأَنْعامِكمْ (33) «1»

: و زمين را بعد از آن گسترد، آبهاى درونى آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود، و كوهها را بعد از آن پا بر جا ساخت، تا وسيله زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد.

كلمه «بعد ذالك» مى گويد، زمين بعد از آسمان، به وجود آمده است.

راه حل با اين كه مفاد دو آيه فوق درظاهر با همديگر متفاوت است و همچنين أخبارى كه در اين زمينه وارد شده است؛ ولى علماى تفسيربراى جمع ميان اين گونه آيات، نظريه زير

را ابراز داشته اند.

مفسّر قرآن ابن عباس گويد: آفرينش زمين (بصورت فشرده) پيش از آسمان بوده امّا (دحو الأرض) يعنى گسترش زمين و جوشيدن چشمه ها و پيدايش درختان و مواد غذائى، همه بعد از آفرينش آسمانها صورت گرفته است چنانكه كلمه «دحاها»

اسلام فراتر از زمان، ص: 114

(يعنى زمين را بعد از آن گسترش داد) به خوبى اين راه حل را تأييد مى نمايد،

فخر رازى نيز در تفسيرسوره نازعات مى گويد: المسألة الثالثه: لمّا ثبت انّ اللَّه تعالى خلق الأرض اوّلًا ثمّ خلق السّماوات ثانيا ثمّ دحى الأرض بعد ذلك ثالثا ... «1» وقتى كه ثابت شد كه خداى تعالى اوّل زمين رابه صورت فشرده آفريده سپس آسمان را خلق كرد و در مرحله سوّم زمين را گسترانيد ... نظريه ابن عباسرا تأييد مى كند، در كتب شيعه هم از ائمّه عليهم السلام قريب به اين مضمون، احاديثى وارد شده است.

البتّه ما در صدد اين نيستيم كه، در اين باره تحقيق نمائيم، بلكه مطلبى كه مربوط به موضوع كتاب ما است يعنى: (پيشگوئى ها و اعجاز قرآن) را مورد بررسى قرار مى دهيم

مگر اين كه بگوئيم: جدا شدن زمين از خورشيد به اثبات رسيده است در آن صورت (ثمّ) را به تأخير بيانى معنا مى كنيم، اما اين ادعا هنوز به طور قطع به اثبات نرسيده است تا علم و كشف جديد در آينده چه گويد.

2- بعضى از ارباب لغت و مفسران گفته اند اين كلمه «استوى» اگر با عَلى متعدى شود به معنى

استيلاء و سلطه بر چيزى است، مانند الرحمن على العرش استوى خداوند بر عرش استيلا يافت. «2»

و اگر با الى متعدى شود به معنى قصد مى آيد، مانند آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ثم استوى الى السماء: سپس اراده آفرينش آسمان كرد.

3- جمله هى دخان: آسمانها در آغاز به صورت دود بود، نشان مى دهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيم بوده است، و اين با آخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش، كاملا هماهنگ است.

هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخان هستند.

4- جمله فقضاهن سبع سماوات فى يومين: آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمان ها است كه هر دورانى از آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 115

ميليون ها يا ميلياردها سال به طول انجاميده، و هر دوران به نوبه خود به ادوار ديگرى تقسيم مى شود، اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب، و دوران تبديل مواد مذاب به جامد بوده باشد.

استعمال يوم به معنى دوران بسيار رائج و متداول است، و حتى در كلمات روزمره ما فراوان ديده مى شود، فى المثل مى گوئيم انسان در زندگى يك روز گرفتار ناكامى مى شود و روز ديگر پيروز مى گردد، اشاره به تركيب زندگى از دورانهاى مختلف شكست و پيروزى است.

5- عدد سبع (هفت) همان عدد تعداد است يعنى عدد آسمانها درست به تعداد هفت است، با

اين قيد كه تمام آنچه از كواكب و ستارگان ثوابت و سيارات را مى بينيم طبق گواهى جمله بعد در اين آيه جزء آسمان اول است، به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت مجموعه بزرگ تشكيل يافته كه تنها يك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته، دستگاههاى علمى و تحقيقاتى انسان به ماوراء اين منطقه يعنى غير از آسمان اول نفوذ نكرده است.

اما شش عالم ديگر چگونه است؟ و از چه تشكيل يافته؟ جز خدا نمى داند.

8- جمله و اوحى فى كل سماء امرها: در هر آسمانى فرمان خود را وحى كرد و نظام لازم را به آنها بخشيد اشاره به اين است كه تنها با آفرينش آسمانها مسأله تمام نشد، بلكه در هر كدام آنها موجودات و مخلوقات و نظام و تدبير خاصى مقرر فرمود كه هر يك به تنهائى نشانه اى از عظمت و علم و قدرت او است. «1»

سوره طلاق

3- اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سماواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنزَّلُ الأَمْرُ بَيْنهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاط بِكلِّ شىْ ءٍ عِلْماً. «2» خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه چيز احاطه دارد

اسلام فراتر از زمان، ص: 116

يعنى همانگونه كه آسمانها هفتگانه اند زمين ها نيز هفتگانه مى باشند، و اين تنها آيه اى

از قرآن مجيد است كه اشاره به زمين هاى هفتگانه مى كند عدد هفت كه براى تعداد و شماره است، مفهوم آن وجود هفت آسمان مى شود و با توجه به چندين آيه (كه درفصل بعدى مى آيد) روشن مى شود كه آنچه ما مى بينيم و علم و دانش بشر به آن احاطه دارد همه مربوط به آسمان اول است، و ماوراى اين ثوابت و سيارات، شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس علم ما بيرون است.

اين در مورد آسمانهاى هفتگانه، و اما در مورد زمين هاى هفتگانه ممكن است اشاره به طبقات مختلف كره زمين باشد، زيرا امروز ثابت شده كه زمين از قشرهاى گوناگونى تشكيل يافته، و يا اشاره به اقليم هاى هفتگانه روى زمين، چرا كه هم در گذشته و هم امروز كره زمين را به هفت منطقه تقسيم مى كردند (البته طرز تقسيم در گذشته و امروز متفاوت است، امروز زمين به دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى و دو منطقه معتدله و دو منطقه حاره و يك منطقه استوائى تقسيم مى شود، اما در گذشته اقليم هاى هفتگانه به شكل ديگرى تقسيم مى شد).

ولى ممكن است عدد هفت كه از تعبير مثلهنّ استفاده مى شود براى تكثير و اشاره به زمين هاى متعددى باشد كه در عالم هستى وجود دارد.

تا آنجا كه بعضى از دانشمندان فلكى مى گويند كراتى كه مشابه كره زمين بر گرد خورشيدها در اين عالم بزرگ گردش مى كند حداقل سيصد ميليون كره است!.

هر چند با اطلاعات كمى كه ما از ماوراى منظومه شمسى داريم به دست دادن عدد در اين زمينه كار مشكلى است، ولى به هر حال

دانشمندان ديگر فلكى نيز تأكيد مى كنند كه در كهكشانى كه منظومه شمسى جزء آن است ميليون ها ميليون كره وجود دارد كه در شرايطى مشابه كره زمين قرار گرفته، و مركز حيات و زندگى مى باشد.

البته ممكن است پيشرفت علم و دانش بشر در آينده اطلاعات بيشترى در باره تفسيراين گونه آيات در اختيار ما بگذارد. «1»

سورة ملك

اسلام فراتر از زمان، ص: 117

در باره آسمانهاى هفت گانه كمى قبل از اين در تفسير آيه 12 سوره طلاق بحث كرديم، و در مورد طباقًا در اينجا بايد بيفزاييم كه بر اساس اين تعبير آسمانهاى هفت گانه هر كدام فوق ديگرى قرار دارد، زيرا معنى مطابقه در اصل آن است كه چيزى را فوق چيز ديگرى قرار دهند.

اگر آنچه را از ستارگان ثوابت و سيار مى بينيم همه را جزء آسمان اول بشمريم معلوم مى شود كه در مراحل بالاتر عوالم ديگرى است كه يكى برتر از ديگرى مى باشد.

4- الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سماواتٍ طِباقاً مَّا تَرى فى خَلْقِ الرَّحْمانِ مِن تَفاوُتٍ فَارْجِع الْبَصرَ هَلْ تَرى مِن فُطورٍ (3) ثمَّ ارْجِع الْبَصرَ كَرَّتَينِ يَنقَلِب إِلَيْك الْبَصرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (4) «1» همان كسى كه هفت آسمان را بر روى يك ديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟

بار ديگر (به عالم هستى) نگاه كن سرانجام چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده) به سوى تو بازمى گردد

در حالى كه خسته و ناتوان است.

طبق محاسبات دانشمندان فلكى تنها در كهكشان ما بالغ بر يك صد ميليارد

(000 000 000 100) ستاره وجود دارد كه خورشيد ماباتمام عظمتش يكى از ستاره هاى متوسط آن محسوب مى شود! از سوى ديگر در اين جهان بزرگ آنقدر كهكشان وجود دارد كه از حساب و شماره بيرون است.

و هر قدر تلسكوب هاى نجومى عظيم تر و مجهزتر مى شوند كهكشان هاى تازه اى كشف مى شود! و چه بزرگ است خدائى كه اين طرح عظيم را با آن نظام دقيق ريخته العظمة لله الواحد القهار. «2»

11- تزئين آسمان اول با ستارگان

11- تزئين آسمان اول با ستارگان در فصل پيشين در توضيح هفت آسمان گفتيم: كه همه اين ستاره هاى ثابت و سيار

اسلام فراتر از زمان، ص: 118

كه مى بينيم، همه و همه در آسمان دنيا و پائين و آسمان اول است، بعد از آن را خود او مى داند، ولى آن گونه كه به نظر مى آيد گذشت زمان و پيشرفت دانش جهان، در آينده اين مطالب را، به وضوح معنا خواهد كرد كه ديگر نيازى به تكلّف و زحمت تأويل و غيره نباشد؛

حالا آياتى كه به وضوح براى ما بودن اين همه ستاره ها را در آسمان پائين، در سوره هاى مختلف بازگو نموده است، ذيلًا مى آوريم.

سوره حجر

بعد از غروب آفتاب ستاره ها يكى بعد از ديگرى

ظاهر مى شوند، گوئى از پشت پرده بيرون مى دوند و به هنگام طلوع صبح فرار كرده و در برابر نيروى خيره كننده آفتاب خود را پنهان مى كنند، در نتيجه هزاران سال است چشم همه دانشمندان را به خود مشغول داشته به ويژه امروز كه با نيرومندترين تلسكوب ها و دوربين هاى عظيم نجومى به سوى آن خيره مى شوند و هر زمان اسرار تازه اى از اين عالم پر غوغا، و در عين حال خاموش، براى مردم جهان كشف مى كنند.

راستى چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى! ...

1- وَ لَقَدْ جَعَلْنا فى السماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ (16) «1» ما در آسمان برج هائى قرار داديم، و آنرا براى بينندگان تزيين كرديم.

اين آيه اشاره به گوشه اى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد و شناخت خدا است؛ برجهاى آسمانى اشاره به منزلگاههاى خورشيد و ماه است، و به تعبير دقيق تر هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى كنيم در هر فصل و موقعى از سال، آنها را در مقابل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكل خاصى را به خود گرفته اند) مى بينيم و مى گوئيم خورشيدمثلا در برج حمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است.

سپس اضافه مى كند ما آسمان و اين صورتهاى فلكى را براى بينندگان زينت بخشيديم (و زَيَّنَّاها للنَّاظِرينَ).

اسلام فراتر از زمان، ص: 119

بعضى هاگفته اند كه اكتشافات اخيرنشان داده كه يك سلسله امواج

نيرومند راديوئى از فضاهاى دور دست، مرتباً پخش مى شود كه مى توان آنها را در كره زمين با دستگاههاى گيرنده مخصوص به خوبى گرفت، هيچ كس بدرستى نمى داند سرچشمه اين امواج فوق العاده نيرومند كجاست؟ ولى دانشمندان مى گويند احتمال قوى دارد كه در كرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند كه از نظر تمدن از ما بسيار پيشرفته ترند و به همين دليل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش كنند و در آن اخبار مسائلى است كه براى ما تازگى دارد، موجوداتى كه آنها را پرى مى ناميم مى كوشند، از اين امواج استفاده كنند، ولى اشعه نيرومندى آنها را بدور مى راند.

قرآن درياى بيكران از اين مقوله هاست و دانشمندان آينده در زمينه اين آيات به مفاهيم و حقايق تازه اى دست مى يابند كه امروز براى ما مجهول مانده و به آن دست نيافته ايم «1»

سوره صافات

به راستى يك نگاه به صفحه آسمان در شبهاى تاريك و پر ستاره، چنان منظره زيبائى در نظر انسان مجسم مى سازد كه او را مسحور و مفتون خويش سازد.

گوئى با زبان بى زبانى با ما سخن مى گويند، و رازهاى آفرينش را بازگو مى كنند گوئى همه شاعرند و زيباترين غزلهاى عشقى و عرفانى را پى در پى مى سرايند. چشمك زدنهاى آنها بيانگر رازهائى است كه جز در ميان عاشق و معشوق وجود ندارد.

2- إِنّا زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (6) «2» 6- ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم

جالب اين كه مى گويد: آسمان پائين را با كواكب تزيين كرديم در حالى كه فرضيه اى كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود مى گفت: فقط آسمان بالا آسمان

ستارگان ثوابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطلميوس).

ولى چنانكه مى دانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروى قرآن از فرضيه

اسلام فراتر از زمان، ص: 120

نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده اى از اين كتاب آسمانى است (دقت كنيد).

نكته جالب ديگر اين كه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباى ستارگان به خاطر قشر هوائى است كه اطراف زمين را فرا گرفته، و آنها را به اين كار وامى دارد، و اين با تعبير السّماء الدّنيا (آسمان پائين) بسيار مناسب است، اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه مى كنند و فاقد تلؤلؤ هستند. «1»

فصلت 12

3- ... وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصابيحَ .. (12) «2»

و آسمان پائين را با چراغهاى (ستارگان زينت بخشيديم.

اين جمله ها دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسمان اول مى باشند و در نظر انسانها همانند چراغهائى هستند كه از سقف اين آسمان نيلگون آويزان شده است، و نه تنها زينت آسمانند و با تلألأ خاص و چشمك زدنهاى پر معنى و پى در پى قلب عاشقان اسرار آفرينش را به سوى خود جذب مى كنند، و ترانه توحيد سر مى دهند، بلكه در شبهاى تاريك براى گمشدگان بيابانها چراغهائى هستند كه هم با روشنائى خود راهنمائى مى كنند، و هم سمت و جهت حركت را معيّن ميسازند. «3»

سوره ملك

دوباره تكرار مى كنم كه يك نگاه به آسمان در يك شب تاريك و پرستاره، و توجه به آن عوالم رؤيائى

دوردست، و تصور نظامهائى كه بر آنها حاكم است، و دقت در زيبائى و ظرافت و عظمت و سكوت اسرار آميز و پر ابهتى كه بر آنها سايه افكنده، انسان را در جهانى مملو از عرفان و نور حق وارد مى كند، و در عوالمى از عشق پروردگار سير مى دهد كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست

4- .. وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ ... (5) «4» ما آسمان پائين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم ...،

اسلام فراتر از زمان، ص: 121

اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مى كند كه تمام ستارگانى كه ما مى بينم همه بخشى از آسمان اول است، آسمانى كه از ميان آسمانهاى هفتگانه به ما نزديك تر مى باشد، و به همين دليل به عنوان السماء الدنيا (آسمان نزديك و پائين) از آن تعبير شده است. «1»

پس آن چيزى كه ما تا به حال توانسته ايم با تلسكوپ ها مشاهده كنيم و تا فاصله 15 يا 17 ميليارد سال نورى جلو رفته ايم تنها آسمان اول مى باشد كه خداوند اشاره مى كند كه ما آن را با ستارگان مزين ساختيم. حال شش آسمان ديگر چه مى باشند هنوز كشف نشده است

12- آفرينش زمين و آسمان در شش روز

12- آفرينش زمين و آسمان در شش روز بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از

آيات قرآن مجيد آمده است ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، ما بينهما (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است، چون مى دانيم آسمان شامل تمام چيزهائى مى شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطه مقابل آن است

در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد.

به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلاف علم، زيرا علم مى گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد.

ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه يوم (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى شود كه يوم به معنى يك دوران به كار مى رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال،

اسلام فراتر از زمان، ص: 122

شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان مى دهد يكى از معانى يوم همان دوران است، فراوان مى باشد:

چنان كه در قرآن از عالم رستاخيز به يوم القيامة تعبير مى كند درحالى كه روز رستاخيز و

محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى كشد (سوره معارج آيه 4).

و در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه يوم به معنى دوران بسيار آمده است چنانكه امير مؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: الدهر يومان يوم لك و يوم عليك: دنيا براى (تو) دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو.

و در محاورات روز مره مى گوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى شود.

يا اين كه مى گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى گردد.

شعر ظريف و پر معنائى از كليم كاشانى داريم كه شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا كه مى گويد:

بد نامى حيات دو روزى نبود بيش*** آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت

يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن*** روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليون ها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچ گونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است.

با توجه به مطالب فوق آيات ذيل را مورد دقت قرار دهيد.

1- إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ .. «1»

پروردگار شما خداوندى است

كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت.

اسلام فراتر از زمان، ص: 123

در تفسيربرهان ذيل همين آيه از تفسيرعلى بن ابراهيم نيز مى خوانيم كه امام فرمود:

فى ستة ايام يعنى فى ستة اوقات: شش روز يعنى شش وقت و دوران.

چرا جهان را در يك لحظه نيافريد؟

در اينجا سؤالى مطرح مى شود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهائى كه دارد مى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد؟ پاسخ اين سؤال را از دو نكته مى توان دريافت.

1- چون كارهاى خداوند با سير طبيعى و تكاملى انجام مى گيرد، روى اين اصل مسائل آفرينش نيز با طى مراحل طبيعى و تكامل به وجود مى آمد.

2- اگر اآفرينش در يك لحظه مى بود، كمتر مى توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه در مراحل مختلف، و چهره هاى گوناگون، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنترى براى شناسائى آفريدگار خواهد بود، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مى شد، آنقدر نمى توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه هر روز در مرحله اى، و هر ماه به شكلى، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه هاى تازه اى از عظمت آفريدگار بدست دهد. «1»

2- الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض وَ ما بَيْنَهُما فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ استَوى

عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمانُ فَسئَلْ بِهِ خَبِيراً «2»

همان (خدايى) كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز [: شش دوران] آفريد؛ سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه كه از همه چيز آگاه است!

3- هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمَّ استَوى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فى الأَرْضِ وَ ما يخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ ما كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4) «3»

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [: شش

اسلام فراتر از زمان، ص: 124

دوران] آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت)؛ آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند، و آنچه را از آن خارج مى شود و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود؛ و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست!

به نكات آيه مباركه دقت نمائيد و از محتواى آن به علم بى پايان خداوند پى ببريد

13- تسخير خورشيد و ماه

13- تسخير خورشيد و ماه در چندين آيه قرآن، خداوند خبر از تسخيرخورشيد و ماه را مى دهد و نيز در قرآن مجيد مى خوانيم:

خداوند نهرها را مسخر شما كرد وَ سخَّرَ لَكُمُ الأَنْهارَ (ابراهيم- 32)

و در مورد ديگر مى فرمايد: كشتى را مسخر شما ساخت وَ سخَّرَ لَكُمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ ابراهيم- 32) و در جاى ديگر شب و روز را براى شما تسخيركرد وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهارَ (نحل- 12).

و در جاى ديگر خورشيدو ماه را مسخر شما ساخت وَ سخَّرَ لَكُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دائبَينِ (ابراهيم- 33) و در جاى ديگر دريا را به تسخيرشما در آورد تا گوشت تازه از آن استفاده كنيد وَهُوَ الَّذِى سخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكلُوا مِنْهُ لَحْماً طرِيًّا (نحل- 14).

و در جاى ديگر مى فرمايد: آيا نمى بينى خداوند همه آنچه را روى زمين است مسخر شما ساخت؟ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الأَرْضِ (حج- 65).

و بالاخره در جاى ديگر مى خوانيم: خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است:

همگى را مسخر شما ساخت وَ سخَّرَ لَكم مَّا فى السَّماواتِ وَ ما فى الأَرْضِ جَمِيعاً مِّنْهُ (جاثيه- 13).

هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فى الأَرْضِ جَمِيعاً بقرة: 29 او خدائى است كه آنچه روى زمين است براى شما آفريده.

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا فى السَّماواتِ وَ ما فى الأَرْضِ لقمان: 19. آيا نمى بينيد خداوند مسخر كرده براى شما، آنچه در آسمان ها و آنچه كه در زمين است.

و به اين ترتيب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص مى كند، و درست از اينجا در مى يابيم كه اين انسان را خدا براى امر

اسلام فراتر از زمان، ص: 125

بسيار پر ارزش و عظيم آفريده است، همه چيز را براى او آفريده او را براى چه چيز؟

آرى او عاليترين موجود در اين صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر تنها اين آيه نيست كه مقام والاى انسان را يادآور مى شود، بلكه در قرآن

آيات فراوانى مى يابيم كه انسان را هدف نهائى آفرينش كل موجودات جهان معرفى مى كند.

1- .. وَ الشَّمْس وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسخَّراتِ بِأَمْرِهِ .. «1»

. و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند ...

2- وَ سخَّرَ الشَّمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ يجْرِى لأَجَلٍ مُّسمًّى .. «2» او كسى است كه خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمت گذار ساخت.

چه تسخيرى از اين بالاتر كه همه اينها سر بر فرمان او هستند: و خدمتگذار انسانها و همه موجودات زنده اند، نور مى پاشند: جهانى را روشن مى سازند: بستر موجودات را گرم نگه مى دارند: موجودات زنده را پرورش مى دهند: در درياها جزر و مد مى آفرينند و خلاصه سرچشمه همه حركت ها و بركت ها هستند.

اما چون اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست؛ هر كدام از اين خورشيد و ماه تا سرآمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى دهند (كل يجرى لاجل مسمى).

از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اولًا انسان تكامل يافته ترين و گل سر سبد موجودات اين جهان است: و از نظر جهان بينى اسلام آنقدر به او ارزش و مقام داده شده است كه همه موجودات ديگر را مسخر اين انسان ساخته

و تاج

«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى ادَمَ» ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم را اسراء: 70. بر سرش نهاد:

انسانى كه خليفة اللّه است و قلبش جايگاه نور خدا!.

ثانياً روشن مى شود كه تسخيردر اين آيات به اين معنى نيست كه انسان اين موجودات را همگى تحت فرمان خود در مى آورد: بلكه همين اندازه كه در مسير

اسلام فراتر از زمان، ص: 126

منافع و خدمت او حركت دارند و فى المثل كرات آسمانى براى او نور افشانى مى كنند يا فوائد ديگرى دارند در تسخيراو هستند.

(يا چه مانعى دارد كه همان معناى وضعى و حقيقى كلمات را بپذيريم كه همه آن مذكورات در آيات: در آينده نزديك يا دور: با پيشرفت علمى انسان: به تسخيرانسان در آيد، زيرا ما در گذشته نه چندان دور هم نمى پذيرفتيم كه انسان مى تواند در ماه يا مريخ يا ساير كرات قدم بگذارد اما حالا علاوه بر اين كه قبول نموده ايم بلكه مسأله پيش پا افتاده شده است: پس نبايد كلمات را برخلاف معناى حقيقى به اين در و آن در بزنيم و منصرف نمائيم).

هيچ مكتبى اين قدر براى انسان ارزش والا قائل نشده: و در هيچ فلسفه اى انسان اين همه موقعيت و شخصيت ندارد: و اين از ويژگى هاى مكتب اسلام است: كه ارزش وجودى انسان را تا اين حد بالا مى برد: كه آگاهى از آن اثر عميق تربيتى دارد چرا كه وقتى انسان فكر كند كه خدا اين همه عظمت به او داده است: و

ابر و باد و ماه و خورشيدو فلك همه در كارند و همگى سرگشته و فرمانبردار و خدمتكار اويند:

چنين انسانى تن به غفلت و پستى نمى دهد و خود را اسير شهوات و برده ثروت و مقام و زر و زور نمى سازد: زنجى رها را در هم مى شكند و به اوج آسمانها پرواز مى كند

چگونه مى توان گفت خورشيد و ماه مسخر انسان نيستند: در حالى كه با نور افشانى خود: صحنه حيات انسان را روشن و گرم و آماده مى سازند: كه اگر نور خورشيدنباشد هيچ گونه جنبش و حركتى در كره زمين وجود نخواهد داشت: و از سوى ديگر بوسيله جاذبه خود: حركت زمين را در مدارش تنظيم مى كند

و جزر و مد: در درياها با همكارى ماه مى آفريند: كه خود سرچشمه بركات و منافع فراوانى است.

كشتى ها: درياها: نهرها: شبها و روزها: هر كدام به نحوى به انسان خدمت مى كنند:

و در طريق منافع او در حركتند.

دقت در اين تسخيرها و نظام حساب شده آنها: دليل روشنى است بر عظمت و

اسلام فراتر از زمان، ص: 127

قدرت و حكمت آفريدگار. «1

14- حركت خورشيد در مستقر خود

14- حركت خورشيد در مستقر خود در زمان پيامبر اسلام محمد صلى الله عليه و آله و تاپيش از اختراع تلسكوپ كسى خورشيدى و ماهى غير ماه و خورشيدى كه مى بيينيم را نمى شناخت. از زمان

اختراع و بكارگيرى تلسكوپ (هزار چهار صد سال بعد) تا كنون (در منظومه شمسى) دهها مجرات كشف شده است ولكن قرآن كريم در اين باره پيشتر از همه خبر داده بود.

خورشيد ستاره اى است از ستارگان رشته اصلى كه 5 ميليارد سال از عمرش مى گذرد. در حدود يك ميليون و سيصد هزار برابر قطر زمين كه در فاصله 150 ميليون كيلومتر زمين واقع شده است اين ستاره كروى شكل بوده و عمدتا از گازهاى هيدروژن و هليوم تشكيل شده است. وسعت اين ستاره 4. 1 ميليون كيلومتر (870000 مايل) است. جرم اين ستاره 7 برابر جرم يك ستاره معمولى بوده و همچنين 750 برابر جرم تمام سياراتى است كه به دورش مى چرخند. و 9، 99 منظومه شمسى را تشكيل مى دهد.

(وَالشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذالِكَ تَقْدِى رُ العَزيزُ الْعَلِيمِ) «2» و خورشيد در جاى خود در حركت است اين يك تقدير خداى عزيز و دانا ست.

كلمه (مُستقر) در آيه به معنى: جاى ثابت و مشخصى است ضمن اينكه به اينطرف و آنطرف نيز رفت و آمد مى كند. خورشيد همان قسم كه آيه توصيف مى كند در «قرارگاه» خود در حركت است.

(مستقر) آن مركز منظومه شمسى است كه جاى ثابت و مشخص آن است. و حركت آن از جمله حركت در مدارى در كهكشان راه شيرى است كه با سرعت 900000 كيلومتر در ساعت در آن در حركت است و 225 ميليون سال طول مى كشد تا آن را

اسلام فراتر از زمان، ص: 128

طى كند.

(بنابر علم نجوم: زمين مركز جهان بود و خورشيد و سيارات بدور آن مى چرخيدند.

اين تئورى تا سال 1543 بقوت خود باقى بود. ولى قرآن خورشيدرا در (مستقر) خود (كه مركز منظومه شمسى باشد) در حركت بيان كرده است).

تشبيه خورشيد به چراغ به اين معنى است كه خورشيد سوختى را مى سوزاند و نور و حرارت مى دهد. خورشيد از عنصر هيدروژن و هليوم تشكيل شده. به دليل دماى بسيار زياد درون آن، پيوسته بخشى از هيدروژن مى سوزد و به هليوم تبديل مى شود و مقادير زيادى نيز انرژى مانند حرارت و نور و تشعشعات آزاد مى كند. و به اين ترتيب بمانند چراغ مى ماند.

زمين در آغاز پيدايش و شكل گيرى خود در نزديكى خورشيد بوده است. بعد دور برده شده و مدارى تقريباً بيضى شكل براى آن در نظر گرفته شده تا به خورشيد دور و نزديك بشود و گرماى زمين متغير باشد.

منظور از «چگونه» دور بردن حرارت در آيه نيز «تا كجا بردنِ آن» است. كه منظور اين است كه زمين حساب شده از خورشيد فاصله داده شده است. يعنى اگر مثلًا دورتر برده مى شد آبهاى كمترى از سطح زمين تبخير مى گرديد و يا اگر نزديك تر از آنچه هست قرار داده مى شد آبهاى بيشترى تبخير مى شد، و وضعيت آب و هوايى زمين به گونه فعلى خود كه بهترين وضع است نمى بود.

در مجره درب التّبانة كه خورشيداز همين مجموعه مى باشد، در اين مجموعه يك ميليارد خورشيد وجود دارد. «1»

نقاط سياهى كه روى خورشيد به نظر مى آيد مناطقى هستند كه سردتر

از بقيه سطح خورشيد هستند. از آنجا كه خورشيد به دور خود مى چرخد (تقريباً هر 4 هفته يك دور به دور خود مى چرخد)، گاهى آن نواحى از خورشيد روبروى زمين قرار مى گيرند و گاهى نيز نيستند. وقتى روبروى زمين هستند گرماى كمترى به طرف زمين مى آيد. و به اين شكل خود خورشيد نيز در عدم يك نواختى گرما نقش دارد.

چنانكه مى دانيم فضا در اصل سياه و تاريك است، هر چند نور و پرتو خورشيد در

اسلام فراتر از زمان، ص: 129

فضا وجود دارد اما متجلى نيست، ولى آن بخشى از زمين كه روبروى خورشيد قرار دارد و روز ناميده مى شود آن را متجلى مى كند. كه ارتفاع آن حدوداً 100 كيلومتر از جو است. و با چرخش زمين و رفتن روز بجاى شب، شب آن بخش تجلى پرتو خورشيد را مى پوشاند. «1

15- پرده شب، روز را مى پوشاند

15- پرده شب، روز را مى پوشاند ... يُغْشى الَّيْلَ النَّهارَ يَطلُبُهُ حَثِيثاً ... «2»

با (پرده تاريك) شب، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است. (او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى افكند و روشنائى روز را با پرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند).

جالب توجه اين كه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده بوسيله روز تاريكى شب را

نيز مى پوشاند زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است، نه روشنائى.

بعد از آن اضافه مى كند: شب با سرعت به دنبال روز در حركت است همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار مى دود (يطلبه حثيثا).

اين تعبير با توجه به موقعيت شب و روز در كره زمين تعبير جالبى است زيرا

اگر كسى از بيرون كره زمين ناظر چگونگى حركت آن به دور خود و افتادن سايه مخروطى شكل زمين بر روى خودش بوده باشد با توجه به اين كه كره زمين با سرعت سرسام آورى (در حدود 30 كيلومتر در دقيقه) به دور خود مى گردد چنين احساس مى كند كه گويا هيولاى سياه مخروطى شكل با سرعت زياد در روى اين كره به دنبال روشنائى روز در حركت است، ولى اين موضوع در مورد روشنائى روز صادق نيست، زيرا روشنائى آفتاب در نيمى از كره زمين و در تمام فضاى اطراف پخش است، و شكلى به خود نمى گيرد، تنها تاريكى شب است كه به صورت سايه مخروطى شكل همانند يك شبح اسرارآميز غول پيكر روى زمين مى دود

16- تشكيل تقويم وسيله ماه و خورشيد

16- تشكيل تقويم وسيله ماه و خورشيد آن روز كه آيات ذيل نازل شد فرضيه هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى حاكم بود، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند، بلكه در دل افلاك كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودند ميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود، بنا بر

اين در آن روز نه شناور بودن خورشيدمفهومى داشت، و نه حركت طولى و جريانى آن.

اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير، و آزاد شدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاك بلورين، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در مركز منظومه شمسى ثابت و بى حركت است، و تمام منظومه شمسى پروانه وار به گرد او مى چرخند.

در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات ذيل كه حركت طولى و دورانى را به خورشيدنسبت مى داد روشن نبود.

تا اين كه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيدثابت شد:

1- حركت وضعى آن به دور خودش.

2- حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان.

3- حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است.

و به اين ترتيب يك معجزه ديگر علمى قرآن به ثبوت رسيد.

براى روشنتر شدن اين مسأله قسمتى از بحثى را كه در يكى از دائرةالمعارف ها پيرامون حركت خورشيد آمده است در اينجا مى آوريم: در خورشيد داراى حركات ظاهرى (حركت يومى و حركت ساليانه) و حركات واقعى است.

خورشيد در حركت يومى و حركت ظاهرى كره آسمان شركت دارد، در نيم كره ما از مشرق طلوع مى كند، در طرف جنوب از نصف النهار محل مى گذرد و در مغرب غروب مى كند، عبور آن از نصف النهار ظهر حقيقى را مشخص مى سازد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 131

خورشيد، حركت (ظاهرى) ساليانه اى به دور زمين نيز دارد

كه هر روز آن را قريب يك درجه از مغرب به طرف مشرق مى برد، در اين حركت، خورشيد سالى يك بار از مقابل برجها مى گذرد، مدار اين حركت در صفحه دائرة البروج واقع است، اين حركت در تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است، اعتدالين و انقلاب و ميل كلى مربوط به آن، و سال شمسى مبتنى بر آن است.

علاوه بر اين حركات ظاهرى حركت دورانى كهكشان، خورشيد را با سرعت حدود يك ميليون و يك صد و سى هزار كيلومتر در ساعت! در فضا مى گرداند، اما در داخل كهكشان هم خورشيد ثابت نيست، بلكه با سرعتى قريب هفتاد و دو هزار و چهارصد كيلومتر در ساعت! به جانب صورت فلكى «جاثى على ركبتيه» حركت مى كند و اين كه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بى خبريم به سبب دورى اجرام فلكى است كه مأخذ تشخيص اين حركت وضعى خاص نيز هست.

دوره حركت وضعى خورشيد در استواى آن حدود بيست و پنج شبانه روز مى باشد

سوره يس

وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسلَخُ مِنْهُ النّهارَ فَاذا هُم مُّظلِمُونَ (37) وَ الشّمْس تجْرِى لِمُستَقَرٍّ لَّها ذالِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39) لا الشمْس يَنبَغِى لها أَن تُدْرِك الْقَمَرَ وَ لا الَّيْلُ سابِقُ النّهارِ وَ كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحُونَ (40) «1» شب براى آنها نشانه اى است (از عظمت خدا) ما روز را از آن بر مى گيريم، ناگهان تاريكى آنها را فرا مى گيرد.

و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است، اين تقدير خداوند قادر و دانا است.

و براى ماه منزلگاههائى قرار داديم (و به هنگامى

كه اين منازل را طى كرد) سرانجام به صورت شاخه كهنه (قوسى شكل و زرد رنگ) خرما در مى آيد.

نه براى خورشيدسزاوار است كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى مى گيرد و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 132

هر يك از خورشيد و ماه آيتى هستند

قبلًا از اين كه در موردآيات فوق بحث طولانى مى كنيم معذرت مى خواهم چون آيات مورد بحث بخش ديگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بيان مى كند، و حلقه اى ديگر از حلقه هاى توحيد را، بيان مى دارد.

نخست مى فرمايد: شب براى آنها آيه و نشانه اى است از عظمت خدا (و آية لهم الليل)

در حالى كه نور آفتاب همه جا را فرا گرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده ما نور آفتاب و روز را از آن برمى داريم، ناگهان تاريكى همه آنها را فرا مى گيرد (نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون)

دقت در اين تعبير، اين نكته را بازگو مى كند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است نور و روشنائى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مى شود، همچون لباس كه بر تن كسى بپوشانند كه هر گاه آن لباسرا بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مى شود!.

سومين آيتى كه بعد از آيت شب به آن اشاره شده آيت نور و روشنائى و آفتاب است مى گويد: خورشيد نيز براى آنها آيتى است كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است! (و الشمس تجرى لمستقر

لها).

اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مى كند، اما در اين كه منظور از اين حركت چيست مفسران بحثهاى فراوان دارند: گروهى آن را اشاره به حركت ظاهرى خورشيد بر گرد زمين مى دانند كه اين حركت تا پايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد و پايان عمر اوست ادامه دارد.

بعضى ديگر آن را اشاره به ميل شمس در تابستان و زمستان به سوى شمال و جنوب زمين دانسته اند، زيرا مى دانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالى به سوى شمال متمايل مى شود، و تا مدار 23 درجه شمالى پيش مى رود، و از آغاز تابستان به عقب باز مى گردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالى مى رسد، و همين خط سير را تا آغاز زمستان به سوى جنوب ادامه مى دهد، و از آغاز زمستان به سوى خط اعتدال حركت مى كند و در آغاز بهار به آن مى رسد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 133

بعضى ديگر آن را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند، زيرا مطالعات دانشمندان بطور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند

آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آنرا ستاره «وُگا» ناميده اند مى باشد.

اين معانى منافاتى با هم ندارند و ممكن است جمله «تجرى» اشاره به تمام اين حركتها و حركتهاى ديگرى

كه تاكنون علم و دانش ما به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شود، بوده باشد. اين تقدير خداوند قادر و داناست ذلك تقدير العزيز العليم در آيه بعد براى تكميل اين بحث از حركت ماه و منازل آن كه نظام بخش ايام ماه است، سخن مى گويد، و مى فرمايد: ما براى ماه منزلهائى قرار داديم، و به هنگامى كه اين منزلها را طى كرد سرانجام به صورت شاخه كهنه قوسى شكل زرد رنگ خرما در مى آيد! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39).

اين منزلگاهها كاملا دقيق و حساب شده است، به طورى كه منجمان از صدها سال قبل مى توانند طبق محاسبات دقيقى كه دارند آن را پيش بينى كنند! اين نظام عجيب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و يك تقويم طبيعى آسمانى است كه با سواد و بيسواد توانائى خواندن آن را دارد، بطورى كه اگر انسان كمى دقت و ممارست در وضع ماه در شبهاى مختلف كند مى تواند با نگاه كردن وضع آن دقيقاً و يا تقريبا بداند آن شب كدام شب از ماه است.

آرى اساس زندگى انسانها را نظم تشكيل مى دهد، و نظم بدون تعيين دقيق زمان امكان پذير نيست، و خداوند اين تقويم دقيق ماهانه و سالانه را در آسمان براى همين هدف قرار داده است.

نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مى گيرد، و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند! (لا الشمْس يَنبَغِى لها أَن تُدْرِك الْقَمَرَ وَ لا الَّيْلُ سابِقُ النّهارِ وَ كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحُونَ (40)

مى دانيم خورشيد دوران خود را در برجهاى دوازدهگانه در يك سال

طى مى كند، در حالى كه كره ماه منزل گاههاى خويش را در يك ماه طى مى كند

اسلام فراتر از زمان، ص: 134

بنا بر اين حركت دورانى ماه در مسيرش دوازده بار از حركت خورشيد در مدارش سريع تر است، لذا مى فرمايد: خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمى رسد تا حركت يك ساله خود را در يك ماه انجام دهد و نظام ساليانه بر هم خورد.

همچنين شب بر روز پيشى نمى گيرد كه بخشى از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجود به هم ريزد، بلكه همه اينها مسير خود را ميليون ها سال بدون كمترين تغيير ادامه مى دهند.

همه خورشيد و ماه در فلكهاى خود شناورند (كل فى فلك يسبحون).

بهتر آنست كه كلمه را به معناى لغوى خاص خود بگيريم و منتظر باشيم كه پيشرفت هاى علمى در آينده، آن را چگونه به اثبات خواهد رسانيد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با كهكشانى كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اين كه امروز ثابت شده است كه منظومه شمسى ما، جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال گردش است.

حركت دورانى و جريانى خورشيد:

دوران در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته مى شود، در حالى كه جريان اشاره به حركات طولى است، جالب اين كه در آيات فوق براى خورشيدهم حركت جريانى قائل شده، و هم دورانى، يك

جا مى گويد: و الشمس تجرى .. و در جاى ديگر از شناور بودن خورشيددر فلك (مسير دايره مانند) سخن مى گويد (كل فى فلك يسبحون).

تعبير به «تدرك و سابق»:

تعبيرات قرآن به اندازه اى حساب شده است كه ريزه كاريها و دقتهاى آن قابل احصا نيست، در آيات فوق هنگامى كه سخن از حركت ظاهرى ماه و خورشيد در مسير ماهانه و ساليانه در ميان است مى گويد: براى خورشيد سزاوار نيست كه به پاى ماه برسد (چرا كه ماه مسير خود را در يك ماه طى مى كند و خورشيد در يك سال، اين تفاوت سرعت به اندازه اى است كه تعبير مى كند اين هرگز به پاى او نمى رسد (لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر).

اسلام فراتر از زمان، ص: 135

اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانى ندارند و دقيقاً پشت سر هم قرار گرفته اند مى گويد شب از روز پيشى نمى گيرد مى بينيم اين دو تعبير در اينجا بسيار حساب شده است.

نظام نور و ظلمت در زندگى بشر:

در آيات فوق اشاره به دو موضوع كه از مهمترين مسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو آيت از آيات الهى شده است: موضوع تاريكى شب، و موضوع خورشيد و نور آفتاب.

اين رامى دانيم كه نور لطيفترين و پر بركت ترين موجودات جهان ماده است،

و تمام انرژيهاى روى كره زمين (جزانرژى ناشى از شكستن هسته اتمها) همه از نور آفتاب مدد مى گيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بى روح، بى نور و بى حركت و مرده

بود.

تاريكى شب با اين كه بوى مرگ و فنا مى دهد از نظر تعديل نور آفتاب و تأثير عميق آن در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابش يك نواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى براى انسانها محسوب مى شود، كه اگر تناوب شب و روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان بالا مى رفت كه همه چيز را آتش مى زد، چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهاى طولانى دارد (هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است) روزهايش گرمائى كشنده، و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد.

بنا بر اين هر يك از اين دو (نور و ظلمت) آيتى است عظيم از آيات الهى. «1»

... وَ جَعَلَ الَّيْلَ سكَناً وَ الشمْس وَ الْقَمَرَحُسبَاناً ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (96) «2» او شكافنده صبح است؛ و شب را مايه آرامش، و خورشيدو ماه را وسيله حساب قرار داده است؛ اين، اندازه گيرى خداوند تواناى داناست!

سپس اشاره به نعمت و نشانه عظمت خود كرده: و خورشيدو ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد (و الشمس و القمر حسبانا).

حسبان (بر وزن لقمان) مصدر از ماده حساب، به معنى حساب كردن است، و در

اسلام فراتر از زمان، ص: 136

اينجا ممكن است منظور اين بوده باشد كه گردش منظم و سير مرتب اين دو كره آسمانى (البته منظور از حركت آن در نظر ما است كه ناشى از حركت زمين است) موجب مى شود كه شما بتوانيد برنامه هاى مختلف زندگى خود را تحت نظام و

حساب در آوريد

بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از جمله بالا اين است كه خود اين دو كره آسمان تحت نظام و حساب و برنامه است.

بنابراين در صورت اول اشاره به يكى از نعمتهاى خداوند است براى انسانها، و در صورت دوم اشاره به يكى از نشانه هاى توحيد و دلائل اثبات وجود خدا است، و ممكن است اشاره به هر دو معنى بوده باشد.

و در هر صورت اين موضوع بسيار جالب توجه است كه مليونها سال كره زمين به دور خورشيد، و ماه به دور زمين گردش مى كند، و بر اثر آن قرص آفتاب در برابر برجهاى دوازده گانه فلكى در نظر ما زمينيان گردش مى كند، و قرص ماه با هلال منظم خود و تغيير تدريجى و نوسان مرتب ظاهر مى شود، اين گردش به قدرى حساب شده است كه حتى لحظه اى پس و پيش نمى شود، اگر طول مسير زمين را به دور خورشيد در نظر بگيريم كه در يك مدار بيضى شكل كه شعاع متوسط آن 150 مليون كيلومتر است مى گردد با آن نيروى عظيم جاذبه آفتاب، و همچنين كره ماه كه در هر ماه مسير دايره مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزار كيلومتر طى مى كند و نيروى عظيم جاذبه زمين دائما آن را به سوى خود مى كشد، آنگاه متوجه خواهيم شد كه چه تعادل دقيقى در ميان نيروى جاذبه اين كرات از يكسو، و نيروى گريز از مركز آنها از سوى ديگر، برقرار شده كه در سير منظم آنها لحظه اى وقفه يا كم و زياد ايجاد نمى كند، و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم

و قدرت بى انتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقاً اجرا كند و لذا در پايان آيه مى گويد: اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانا است و هم دانا ذلك تقدير العزيز العليم «1»

فصل بعدى نيز با اين فصل ارتباط دارد توجه فرمائيد

17- معجزات علمى قرآن درباره خورشيد و ماه!

17- معجزات علمى قرآن درباره خورشيد و ماه! چنانچه مى دانيم گردش منظم ماه به دور زمين: يك تقويم روشنى به دست مى دهد كه حتى افراد بى سواد و بيابان گرد نيز قادر به خواندن خطوط و نقوش آن هستند.

توضيح اين كه قيافه ماه هر شب در آسمان به گونه خاصى غير از شب قبل و بعد است به طورى كه در شب در تمام ماه وضع و قيافه ماه در آسمان يكسان نيست: و اگر كمى در وضع ماه هر شب دقت كنيم كم كم عادت خواهيم كرد كه با دقت تعيين كنيم آن شب: چندمين شب ماه هست.

به اين ترتيب مى توان از شكل ماه با تغييرات تدريجى اش به عنوان يك روز شمار استفاده كرد: و با دقت روزهاى ماه را از شكل ماه بدست آورد.

هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشمْس ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السنِينَ وَ الْحِساب ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِك إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصّلُ الاياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5) إِنَّ فى اخْتِلافِ الَّيْلِ وَ النّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فى السَّماوتِ وَ الأَرْضِ لَايَتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6) «1»

او كسى است كه خورشيد را روشنائى و ماه

را نور قرار داد (كه اگر روزى اين اشعه حيات بخش از كره خاكى ما قطع شود در فاصله كوتاهى تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.

ماه با نور زيبايش چراغ شبهاى تار ما است: نه تنها شبروان را در بيابانها رهبرى مى كند بلكه روشنائى ملائمش براى همه ساكنان زمين مايه آرامش و نشاط است).

و براى آن منزلگاههائى مقدر كرد تا عدد سالها و حساب (كارها) را بدانيد: خداوند اين را جز به حق نيافريده او آيات (خود را) براى گروهى كه اهل دانشند شرح مى دهد.

مسلّماً در آمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده آيات (و نشانه هائى) است بر آنها كه پرهيزكارند (و گناه چشم دلشان را نا بينا نكرده است

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1- تفاوت ضياء با نور چيست؟ ضياء به معنى نور ذاتى است ولى نور مفهوم اعمّى

اسلام فراتر از زمان، ص: 138

دارد: كه ذاتى و عرضى را هر دو شامل مى شود: بنابراين تفاوت تعبير در آيه فوق اشاره به اين نكته است كه خداوند خورشيد را منبع جوشش نور قرار داد در حالى كه نور ماه جنبه اكتسابى دارد و از خورشيد سرچشمه مى گيرد.

اين تفاوت با توجه به پاره اى از آيات قرآن صحيحتر به نظر مى رسد زيرا در آيه 16 سوره نوح مى خوانيم: و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا و در آيه 61 سوره فرقان مى خوانيم: و جعل فيها

سراجا و قمرا منيرا با توجه به اين كه سراج (چراغ) نور از خودش پخش مى كند و منبع و سرچشمه نور است و خورشيد در دو آيه فوق تشبيه به سراج شده است روشن مى شود كه در آيات مورد بحث نيز اين تفاوت بسيار متناسب است.

2- آيا مرجع ضمير قدّره منازل (براى آن منزلگاههائى قرار داد) تنها به ماه برمى گردد يا ماه و خورشيد هردو؟.

ظاهر آيه نشان مى دهد كه اين ضمير مفرد تنها به قمر كه نزديك آن است باز مى گردد و اين خود نكته اى دارد: زيرا: اولا- ماههائى كه در اسلام و قرآن به رسميت شناخته شده ماههاى قمرى است.

و ثانياً- ماه كره اى است متحرك و منزلگاههائى دارد و اما خورشيد در وسط منظومه شمسى قرار گرفته و حركتى در مجموع اين منظومه ندارد: و اين اختلاف برجها و سير خورشيد در صور فلكى دوازده گانه كه از «حمل» شروع مى شود و به «حوت» ختم مى گردد به خاطر حركت خورشيد نيست بلكه به خاطر حركت زمين به دور خورشيد است و اين گردش زمين سبب مى شود كه خورشيد را هر ماه روبروى يكى از صُوَرِ فلكى دوازده گانه ببينيم: بنابراين خورشيد منزلگاههاى مختلف ندارد بلكه تنها ماه داراى منزلگاهها است. (دقت كنيد).

آيه فوق در حقيقت اشاره به يكى از مسائل علمى مربوط به كرات آسمانى مى كند:

كه در آن زمان از نظر علم و دانش بشر پوشيده بود و آن اين كه ماه داراى حركت است و اما خورشيد حركتى ندارد.

3- در آيات فوق آمد و شد شب و روز يكى از نشانه هاى خدا شمرده شده است:

چنانكه قبلًا گفتيم، اين به خاطر آن است

كه اگر نور آفتاب يك نواخت و به طور

اسلام فراتر از زمان، ص: 139

مداوم بر زمين مى تابيد مسلما درجه حرارت در زمين به قدرى بالا مى رفت كه قابل زندگى نبود (مانند حرارت سوزان ماه در روزهايش كه به اندازه 15 شبانه روز زمين طولانى است) و همچنين اگر شب به طور مستمر ادامه مى يافت همه چيز از شدت سرما مى خشكيد (همانند شبهاى طولانى ماه) ولى خداوند اين دو را پشت سر يك ديگر قرار داده تا بستر حيات و زندگى را در كره زمين آماده و مهيا سازد اين هم يك مطلب علمى است.

4- مسأله عدد و حساب كه در آيات فوق به آن اشاره شده در واقع يكى از مهمترين مسائل زندگى بشر در تمام زمينه ها است.

گردش ماه و خورشيد (يا صحيحتر گردش زمين به دور خورشيد) و منزلگاههائى كه دارند يك تقويم طبيعى را پى ريزى مى كند كه همه جا و براى همه كس روشن و قابل اعتماد است.

همانطور كه مقدار شبانه روز كه يك واحد كوچك تاريخى است: بر اثر يك عامل طبيعى يعنى حركت زمين به دور خود به وجود مى آيد: ماه و سال نيز بايد متكى به يك گردش طبيعى باشد: و به اين ترتيب حركت ماه به دور كره زمين يك واحد بزرگتر (ماه كه تقريبا مساوى 30 روز است) و حركت زمين به دور آفتاب واحد عظيم ترى يعنى سال را تشكيل مى دهد. «1

18- ستارگان

18- ستارگان مى دانيم ستارگانى كه در نظر ما در آسمان جابجا مى شوند پنج ستاره بيشتر نيستند كه آنها را سيارات مى گويند: (البته سيارات بيش از اينند: اما بقيه با چشم كمتر ديده مى شوند) باقى ستاره ها جاى نسبى خود را حفظ مى كنند: گوئى همچون مرواريد هائى هستند كه به روى پارچه تيره رنگى دوخته شده اند اين پارچه را از يك طرف افق مى كشند و به سوى ديگر مى برند: و به تعبير ديگر حركت ثوابت حركت گروهى و دستجمعى است: اما حركت سيارات حركت انفرادى مى باشد بطورى كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 140

فاصله هايشان با بقيه ستاره ها تغيير مى كند

علاوه بر اين: ستاره هاى ثوابت شكلهاى مخصوصى را تشكيل داده اند كه به اشكال فلكى معروفند: و شناخت آنها براى پيدا كردن جهات چهارگانه (شمال و جنوب و مشرق و مغرب) بسيار مؤثر است.

... وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يهْتَدُونَ (16) «1»

و (نيز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) آنها بوسيله ستارگان هدايت مى شوند.

البته اين هدايت يكى از فوائد ستارگان است: آنها فوائد بسيارى دارند ولى اگر تنها همين فايده بود باز مهم بود: مخصوصا پيش از آنكه قطب نما اختراع شود و كشتى ها بتوانند بوسيله آن طبق نقشه ها راه خود را به سوى مقصد باز يابند: حركت در روى درياها بدون استفاده از ستارگان امكان پذير: نبود: و به همين جهت شبهائى كه

ابر آسمان را مى پوشانيد كشتيها از حركت باز مى ماندند: و اگر به راه خود ادامه مى دادند خطر مرگ آنها را تهديد مى كرد. «2

19- قرآن كريم و سياه چاله ها

19- قرآن كريم و سياه چاله ها يكى از معجزات علمى كه در قرآن آمده است، در مورد سياه چاله ها مى باشد.

خداوند با اشاره به مشخصات خاصى، در آيه زير به سياه چاله ها اشاره مى كند.

اين مشخصات عبارتند از:

1- آن ها ستارگانى در حال حركت هستند.

2- آن ها پنهان هستند.

3- آن ها ستارگان جارو كننده هستند.

اجازه بدهيد قبل از اين كه ببينيم فيزيكدان ها در مورد سياه چاله ها چه مى گويند، به آيه زير از قرآن كريم اشاره كنيم.

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّس وَالّيْلِ إِذا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ* إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ

اسلام فراتر از زمان، ص: 141

كَرِيمٍ «1»

سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند* آن روندگان نهان شونده* و قسم به شب چون تاريك شود* و به سپيده چون بدمد* كه اين سخن فرستاده بزرگوارى است (جبرئيل).

امروز به خوبى مشخص شده است كه ستارگان در طول عمر خود دچار تحول مى شوند تا آنكه بميرند. يكى از انواع مرگ ستارگان، تبديل شدن به سياه چاله است.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهًا آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَىْ ءٍ هالِكٌ إِلا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «2»

با خداوند،

معبود ديگرى را نخوانيد. خدايى نيست جز او، هرچيزى نابود مى شود مگر ذات او. فرمان مخصوص اوست، به سوى او باز گردانده مى شويد.

در طول دوره زندگى ستارگان، آن ها موجوديت خود را تغيير مى دهند. اين تغيير ميليون ها سال طول مى كشد. يكى از آن ها تبديل شدن به سياه چاله است كه چهره اى ترسناك دارد.

انواع سياه چاله ها

دانشمندان سه نوع سياه چاله را كشف كرده اند: كوچك، متوسط و بزرگ.

1- نوع كوچك يا كم جرم يا نوع اخترى يا كهكشانى.

اين نوع از سياه چاله ها از ستارگانى تشكيل مى شوند كه جرمشان ييى برابر جرم خورشيد ما است.

وقتى كه انرژى چنين ستاره ها تمام مى شود، پوسته خارجى خود را پرتاب مى كند و هسته خود را كه هنوز چندين برابر خورشيد ما است را نگه مى دارد.

دانشمندان عقيده دارند كه كهكشان راه شيرى ما داراى ده ها هزار از اين سياه چاله ها است بنابراين به آن سياه چاله كهكشانى مى گويند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 142

2- سياه چاله هاى متوسط.

3- سياه چاله هاى بسيار سنگين.

در مركز كهكشان ها قرار دارند. بعضى از دانشمندان عقيده دارند كه بيشتر كهكشان ها كه كهكشان ما هم جزوى از آن است، داراى سياه چاله هائى در مركز خود است.

در ستارگان سنگين، پيوسته دو فرايند مهم رخ مى دهد. يكى جوش هسته اى است (كه هيدروژن را از مركز ستاره به بيرون مى فرستد) و ديگرى جاذبه (كه تمامى

هيدروژن را به طرفى كه آمده بود مى كشد). اين دو روند يك ديگر را خنثى مى كنند تا اين كه هيدروژن ستاره سوخته شود و در اين موقع جاذبه غلبه مى كند.

وقتى كه جاذبه غلبه كرد، ستاره ناپايدار مى شود و منفجر مى گردد. وقتى كه شروع به انفجار كرد، ديگر متوقف نمى شود و ستاره (و در نهايت اتم هايش) به داخل خود فرو مى ريزند و منجر به تشكيل سياه چاله مى شود.

سياه چاله بسيار سنگين، سياه چاله اى است كه جرم آن بين (ييى تا يى يى) برابر جرم خورشيداست. امروزه اين عقيده وجود دارد كه اگر همه كهكشان ها، سياه چاله اى از اين نوع نداشته باشند، تعداد زيادى از آن ها كه كهكشان راه شيرى نيز جزئى از آن است، در مركز خود چنين سياه چاله اى را دارند. اين سياه چاله ها داراى خصوصيات عجيبى هستند كه آن ها را از همنوعان خود متمايز مى كند.

چرا سياه چاله ها سياه مى باشند؟

يك موشك براى آنكه سطح زمين را ترك كند بايد سريعتر از (يى ييى (مايل) در ساعت (ى مايل در ثانيه) حركت كند. به اين سرعت، سرعت فرار از زمين مى گويند.

اگر راكت سرعتى كم تر از اين مقدار داشته باشد، توسط جاذبه، به زمين بر مى گردد.

سرعت فرار از يك سياه چاله بيش از (يى يى يى مايل) در ساعت است پس اگر بخواهيم از آن فرار كنيم، بايد سرعتى بيش از اين مقدار داشته باشيم. سرعت نور (يى يى يى مايل) در ساعت است بنابراين نمى تواند از سياهچاله ها فرار كند پس اين سياهچاله ها

به رنگ سياه هستند. به عبارت بهتر ديده نمى شوند.

ستاره شناسان به كمك اشعه ايكس و تلسكوپ هاى راديويى توانسته اند سياه چاله قديمى را كه در اطراف كهكشان راه شيرى است كشف كنند. اين سياه چاله كه داراى مسيرى نامتقارن است در حال بلعيدن ستاره هائى مى باشد.

اعتقاد براين است كه اين سياه چاله باقى مانده يك ستاره بسيار بزرگ است كه ميلياردها سال پيش زندگى مى كرده و از خانه خود به بيرون پرتاب شده و سرگردان

اسلام فراتر از زمان، ص: 143

در حال حركت مى باشد.

بسيارى از ستارگان منظومه شمسى ما در يك صفحه نازكى به نام صفحه كهكشانى هستند. اگرچه خوشه هاى گردى نيز وجود دارند كه هركدام داراى صدها هزار ستاره قديمى هستند و به دور مركز كهكشان در حركت مى باشند و در مسيرى مى باشند كه از صفحه كهكشانى به دورند.

بنابراين زمانى كه يك ستاره تمام سوختش به مصرف رسيد در خود فرو مى ريزد و در نهايت به سياه چاله اى تبديل مى شود كه داراى چگال بى نهايت و حجم بسيار ناچيز است و ميدان مغناطيسى بسيار قوى دارد.

خداوند در قرآن به اين حقيقت مرگ ستارگان (به خاطر پايان سوختشان پيش مى آيد) اشاره مى كند مى فرمايد:

وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ آنگه كه ستارگان به سياهى مى گرايند.

آيا تمامى ستارگان به سياه چاله تبديل مى شوند؟

تمامى ستارگان به سياه چاله تبديل نمى شوند. ستاره اى كه جرمش از (ى. ى) بار بزرگتر از خورشيد

باشد، به كوتوله سفيد تبديل مى شود. ستاره اى كه (ى. ى تا ى) برابر خورشيد جرم داشته باشد تبديل به ستاره نوترونى مى شود. تنها ستارگانى كه جرمشان بيش از (ى) برابر خورشيد باشد به سياه چاله تبديل مى شوند.

سياه چاله ها آن قدر جرمشان زياد است كه نور نمى تواند از آن ها عبور كند و چون چيزى سريع تر از نور نمى تواند حركت كند، هيچ چيز از سياه چاله نمى تواند بيرون بيايد.

خداوند به اين موارد قسم ياد مى كنند تا تأييد كنند كه قرآن از طرف پروردگار نازل شده است. به آيات سوره تكوير كه در بالا آمده است نگاهى دوباره بيندازيد.

اين نوع تأكيد كه در اين آيات به كار رفته است و خداوند با قسم از آن ها ياد كرده، به خاطر اهميت سياه چاله ها است كه در واقع ستارگان مرده در حال حركتى مى باشند و نورى از خود توليد نمى كنند و هرچه سرراهشان باشد مى بلعند.

قرآن مجيد از آن ها به «پاك كنندگان» ياد مى كند كه در تطابق كامل با عملكرد آن ها از لحاظ علمى است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 144

دانشمند غير مسلمانى كه نام سياه چاله را براى اين پديده گذاشته است، بسيار مناسب اين نام را انتخاب كرده است. اگرچه او هرگز قرآن نخوانده است ولى همان نامى را بر آن ها نهاده كه قرآن با آن نام آنها را خوانده است. اين نشان دهنده آن است

كه قرآن تا چه حدى به حقايق علمى كه امروزه كشف مى شود نزديك است. اين دانشمند اين پديده را چنين تعريف كرده «آنچنان نيروى جاذبه اى دارند كه مانند يك جاروبرقى نامريى كيهانى هستند و آن چنان مواد اطراف خود را جذب مى كنند كه حتى نور نيز نمى تواند ازآن بيرون بيايد».

كلمه قرآنى خُنَّسِ در آيه سوره تكوير را در عربى مى توان به جاروبرقى ترجمه كرد.

زمانى كه سياه چاله ها از لحاظ علمى تعريف شدند، دقت قرآن مجيد در تعريف آن ها تنها در سه كلمه بيشتر مشخص مى شود.

قرآن سياه چاله ها را با خصوصيات زير تعريف مى كند:

1- آن ها در حال حركت مى باشند. (همان گونه كه علم مى گويد.)

2- آن ها وقتى شناسايى شدند، داراى حجاب مى باشند. همان طور كه علم مى گويد نور نيز نمى تواند از آن ها عبور كند.

3- آن ها همه چيز را مى بلعند. «1

20- هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد

20- هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد طبق يافته دانشمندان، هر چيزى در هستى امواج صوتى صادر مى كند و گياهان و

اسلام فراتر از زمان، ص: 145

درختان صداهاى مشخصى دارند كه در صداهاى ديگر تأثير گذار است و اين همان چيزى است كه تحقيقات جديد علم گياه شناسى وسيله دانشمندان آن را كشف كرده است كه از برخى گياهان

امواج و فركانسهاى صوتى در جاهايى كه انسان مى شنود، صادر مى كند كه از 20 تا 20 هزار فركانس در ثانيه متفاوت است. اما امواج صوتى گياهان بسيار ضعيف است و شنيدن آن جز با تقويت و هزار برابر كردن امكان پذير نيست.

و دريافتند كه برخى از ستارگان نيز از خود صداهايى صادر مى كنند ستاره نوترونى كه خداوند آن را «طارق» ناميده صدايى شبيه پُتك صادر مى كند. ممكن است پس از گذشت زمانى، علما صدايى را كه هستى پس از ولادتش آن را صادر مى كند، ثبت نمايند.

خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِى هِنَّ وَإِنْ مِنْ شَى ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيمًا غَفُورًا) «1»

آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مى گويند؛ و هر موجودى، تسبيح و حمد او مى گويد؛ ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد؛ او بردبار و آمرزنده است.» اين آيات مبارك ما را با مسئله اى آشنا مى كند كه آن را درك نمى كنيم، اما وجود دارد و ما همچون مؤمنان به هر آنچه كه در كتاب خدا آمده است، ايمان داريم. اما چگونه مى توان كسى را كه به اين كتاب آسمانى ايمان ندارد، قانع كنيم؟!.

هركس در اين آيه تأمل كند در مى يابد كه همه مخلوقات اعم از انسان، حيوان، درخت، ستاره و بالأخره زمين و آسمان و هرچه در آنها هست، پروردگارشان را تسبيح مى گويند؛ اما خداى متعال مى فرمايد: (وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تسبيحَهُمْ) اما تسبيح آنها را نمى فهميد و نمى گويد: (اما تسبيح آنها را نمى

شنويد) بنابراين ممكن است كه ما تسبيح اين مخلوقات را بشنويم، اما نمى توانيم آنها را ترجمه كنيم و بفهميم.

دكتر جيمزوسكى استاد شيمى دانشگاه كاليفرنيا با استفاده از كامپيوتر، كشف كرد كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 146

همه هسته ها صداهايى صادر مى كنند كه هر كدام با ديگرى متفاوت است.

دلفين ها، جيرجيرك ها، پرندگان، زنبورها و بقيه كائنات زنده صداهايى از خود صادر مى كنند. دانشمندان كشف كردند كه ويروسها نيز امواج صوتى از خود صادر مى كنند از اين رو آنها در تلاشند كه راه جديدى براى كشف زود هنگام بيمارى با پيروى از صداى ميكروبها و ويروسها در جسم بيابند.

ژنهاى وراثتى درون جسم ما نيز امواج صوتى صادر مى كنند كه آنها شب و روز خدا را تسبيح مى گويند و يااز تسبيح خدا متأثر مى شوند.

با پيشرفت علم كشف شده است كه ذره ها پژواكهاى صوتى صادر مى كنند.

بنابراين هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد؛ همانگونه كه قرآن نيز ما رانسبت به آن با خبر كرده بود. اين از ادله هاى علمى در راستاى اين كتاب آسمانى و پيشينه علمى آن به شمار مى رود.

دانشمندان امروز معتقدند كه هر چيزى در هستى صداى خاصى دارد و مى گويند:

«اين توانايى و قدرت بسيار عجيب است كه بر هر مكانى سيطره مى يابد و بر هر چيزى كه آن را مى بينيم يا احساس مى كنيم تأثير گذار است». «1

21- قرآن و دست يافتن بشر به كرات آسمانى

21- قرآن و دست يافتن بشر به كرات آسمانى قرآن خبر از دستيابى انسان به كرات آسمانى و سفر به آنها مى دهد كه در آن روز حتى بشر فكر اين مسئله را هم نمى توانست بكند زيرا اختراع فضا پيما در قرن اخير صورت گرفته است و اين يكى از اعجاز علمى قرآن است. و اين آيه ها عبارتند از:

1- يامَعْشرَ الجِنِّ وَ اْلِانسِ إِنِ استَطعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ (33) «2»

اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد، ولى هرگز نمى توانيد، مگر با نيروى (فوق العاده)!.

در اين آيه مباركه: جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد: اى جمعيت جن و انس!

اسلام فراتر از زمان، ص: 147

هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد: و از حيطه قدرت او خارج شويد: ولى هرگز قادر بر اين كار نيستيد مگر با نيروئى الهى: و چنين نيروى الهى نيز در اختيار شما نيست

به اين ترتيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى، آن را، نداريد:

هر جا برويد ملك خدا است: و هر كجا باشيد محل حكومت او است: آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عرصه قدرت خداوند بگريزد همانگونه كه امير مؤمنان

على عليه السلام در دعاى روح پرور كميل عرضه مى دارد: و لا يمكن الفرار من حكومتك. ممكن نيست فرار از حكومت تو!.

مقدم داشتن جن در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها آمادگى بيشترى براى سير آسمانها دارند.

در اينكه آيه فوق مربوط به قيامت است: يا دنيا: و يا هر دو؟ در ميان مفسران گفتگو است: و چون آيات قبل و بعد از آن ناظر به رويدادهاى سراى ديگر است به نظر مى رسد كه اين آيه نيز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد كه به هيچ ترتيبى از آن محاكمه و رسيدن به كيفر آن، رهائى نخواهيد يافت.

اين احتمال نيز داده شده كه هم ناظر به رستاخيز باشد: و هم ناظر به دنيا: يعنى نه در اينجا قادريد بدون قدرت در اقطار آسمان نفوذ كنيد: و نه در آنجا: منتها: در اينجا وسيله محدودى در اختيار شما قرار دارد: اما در آنجا هيچ وسيله اى نيست.

ولى با توجه دقيق به بافت جمله لا تنفذون الا بسلطان (نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و نيرو)، اين اعجاز علمى را، تداعى مى كند كه اشاره به مسافرتهاى فضائى بشر باشد چنانكه بعضى ها دانسته اند چون قرآن شرط نفوذ به اقطار آسمانها را، داشتن سلطه علمى و صنعتى بر اين كار دانسته است چنان كه در عصر حاضر مى بينيم براى رفتن به كرات آسمانى، بشر تا چه اندازه به ابزار علمى و دانش فضائى نيازمنداست و همچنين چقدر بايد به تأمين و ساخت وسائل آن تسلّط علمى و تكنيكى داشته باشند كه معنا و مفهوم آيه فوق، مصداق پيدا كرده و

تحقق يابد.

اين آيه بطور صريح بيان مى كند كه انسانها مى تواند با سلطان و قدرت خاص به فضاهاى آسمانها نفوذ كند كه امروزه مى توان سلطان اشاره به قدرت فضاپيمايى و

اسلام فراتر از زمان، ص: 148

علم فضا و تسلط كامل برآنهاباشد و در آينده به قدرت علمى فراتر كه الان از آن بى خبريم.

2- وَ كَأَيِّن مِّنْ ءَايَةً فى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيها وَ هُمْ عَنها مُعْرِضونَ (105) «1»

و چه بسيار نشانه اى (از خدا) در آسمانها و زمين كه آنها از كنارش مى گذرند، و از آن رويگردانند!.

اين آيه از كلمه مرور با لفظ مضارع و مستقبل مى كند كه مرور كردن در معناى اولى به معناى عبور كردن از آن مى باشد مخصوصا با معناى مضارع و اشاره به عبور فضا پيماها به نشانه هاى آسمانى و كرات است (اين ادعا از دانشمند گرامى جناب آقاى قرائتى در تدريس قرآن نقل شده است

22- معجزه علمى قرآن درباره ماسك اكسيژن

22- معجزه علمى قرآن درباره ماسك اكسيژن فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلإسلامِ وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصعَّدُ فى السَّماءِ كذالِك يجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْس عَلى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (125) «2»

آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى

(پذيرش) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه (بخاطر اعمال خلافش)

بخواهد گمراه سازد سينه اش را آنچنان تنگ مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود:

خداوند، پليدى را اين گونه بر افرادى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد.

منظور از هدايت و اضلال الهى فراهم ساختن يا از ميان بردن مقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق با اعمال و كردار خويش اثبات كرده اند.

بنابراين نه دسته اول در پيمودن اين مسير مجبورند و نه دسته دوم در كار خود: و هدايت و ضلالت الهى در واقع مكمل چيزى است كه خودشان خواسته اند و انتخاب كرده اند.

شرح صدر (يعنى گشاده ساختن سينه) همان وسعت روح و بلندى فكر و گسترش

اسلام فراتر از زمان، ص: 149

افق عقل آدمى است: حرج (بر وزن حرم) به معنى تنگى فوق العاده و محدوديت شديد است.

يك معجزه علمى قرآن:

تشبيه اين گونه افراد به كسى كه مى خواهد به آسمان بالا رود از اين نظر است كه صعود به آسمان كار فوق العاده مشكلى است: و پذيرش حق براى آنها نيز چنين است.

همانطور كه در گفتار روزمره گاهى مى گوئيم: اين كار براى فلان كس آنقدر مشكل است كه گويا مى خواهد به آسمان برود يا مى گوئيم: به آسمان بروى از اين كار آسانتر است.

البته آنروز پرواز به آسمان براى بشر يك تصور بيش نبود ولى حتى امروز كه سير در فضا عملى شده است باز از كارهاى طاقت فرساست و هميشه فضانوردان با انبوهى از مشكلات شديد روبرو هستند.

ولى معنى لطيفترى براى آيه نيز

به نظر مى رسد و آن اين كه: امروز ثابت شده كه هواى اطراف كره زمين در نقاط مجاور اين كره كاملا فشرده و براى تنفس انسان آماده است: اما هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوا رقيقتر و ميزان اكسيژن آن كمتر مى شود به حدى كه اگر چند كيلومتر از سطح زمين به طرف بالا (بدون ماسك اكسيژن) حركت كنيم تنفس كردن براى ما هر لحظه مشكل و مشكلتر مى شود و اگر به پيشروى ادامه دهيم تنگى نفس و كمبود اكسيژن سبب بيهوشى ما مى گردد:

بيان اين تشبيه در آن روز كه هنوز اين واقعيت علمى به ثبوت نرسيده بود در حقيقت از معجزات علمى قرآن محسوب مى گردد. «1» قبلًا نيز در فصل بخشهايى از اعجاز علمى قرآن شماره 4 توضيحى در اين باره گذشت

23- يك حديث اعجازآميز

23- يك حديث اعجازآميز در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام در تفسير اذا السماء انشقت آمده است كه فرمود

اسلام فراتر از زمان، ص: 150

انّها تنشق من المجرة: آسمانها از كهكشان جدا مى شود!.

اين حديث پرمعنى و قابل دقت است: و از معجزات علمى محسوب مى شود: كه از حقيقتى پرده برمى دارد كه در آن زمان هيچ يك از دانشمندان به آن نرسيده بودند و آن اين كه دانشمندان فلكى امروز با مشاهدات نجومى خود به وسيله تلسكوب هاى عظيم و نيرومند ثابت

كرده اند كه عالم مجموعه اى است از كهكشان ها و هر كهكشان مجموعه اى است از منظومه ها و ستارگان: و به همين دليل آنها را شهرهاى ستارگان مى نامند: كهكشان راه شيرى معروف كه با چشم قابل مشاهده است مجموعه عظيم و دايره مانندى از همين منظومه ها و ستارگان است: يك طرف از آن بقدرى از ما دور است كه ستارگانش را به صورت ابرى سفيد مى بينيم: ولى در واقع مجموعه نقاط نورانى نزديك به هم است.

اما آن طرفش كه به ما نزديك است ستارگانش قابل رؤيت مى باشد: و همين ستارگانى است كه ما در آسمان شب مى بينيم: و به اين ترتيب منظومه شمسى ما جزء اين مجره (كهكشان) است.

مطابق روايت فوق: اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: در آستانه قيامت اين كواكب را كه ما مشاهده مى كنيم از كهكشان جدا مى شود: و نظام همگى به هم مى خورد.

چه كسى آن زمان مى دانست كه ستارگانى كه ما مى بينيم در واقع جزء اين كهكشان راه شيرى (مجره) است جز كسى كه قلبش به عالم غيب مربوط باشد و از سرچشمه علم خدا سيراب گردد. «1

بخش 3 قرآن و آفرينش زمين وجمادات

اشاره

بخش 3 قرآن و آفرينش زمين وجمادات جمادات كه در برابر چشمان ما انسان ها، خود نمائى مى كنند، تشكيل و تشكل يافتن، هر يك از آنها و همه اين كوه و دشت و كويرها و دره و سنگ و شنزارهاوو ...، داستان ها و سرگذشت هاى ممتد و تاريخى دارد كه متخصصين فن براى اطلاع يافتن و پى بردن

به زواياى گوناگون آن، سفرهاكرده و زحمتها كشيده و عمرها فدا كرده و آزمايشها نموده اند كه آن سرش ناپيدا!.

ما در اين بخش و بخش هاى ديگر، بيشتر به آيات قرآن و گفته آن، تكيه داريم

1- آفرينش زمين در دو روز

1- آفرينش زمين در دو روز در مورد كيفيت آفرينش و شكل گيرى زمين و كروى بودن وكوههاو منافع آن وو ..، آياتى در قرآن كريم آمده است كه با اكتشافات روز، مطابقت دارد، و دقت در اين آيات براى ما روشن مى نمايد، كه آورنده آن به مبدئى وابسته بوده است كه خود، آن را به وجود آورده است، براى درك اين اسرار به چند آيه ذيل، دقت نمائيد.

1- ... قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الأَرْض فى يَوْمَينِ وَ تجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذالِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9) وَ جَعَلَ فيها رَوسىَ مِن فَوْقِها وَ بَرَك فِيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها فى أَرْبَعَةِ أَيَّامً سواءً لِّلسَّائلينَ (10) «1»

بگو: آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد و براى او همانندهايى قرارمى دهيد؟! او پروردگار جهانيان است! او در زمين كوه هاى استوارى قرار داد و بركاتى در آن آفريد و موادّ غذايى آن را مقدّر فرمود،- اينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!.

در گذشته گفتيم كه منظور از «يوم- روز» در اين آيات به معناى دوران مى باشد حالا اين دوران هاچقدر طول كشيده ميليون يا ميلياردها سال؟ فقط خود او مى داند، ولى آوردن اين

آيات در اين كتاب صرفاً به خاطر اين است كه معلوم گردد قرآن در

اسلام فراتر از زمان، ص: 154

زمان و مكانى كه از اين علوم كوچكترين اثرى وجو نداشت، مسائل را بدين گونه مطرح نموده است كه اين خود يكى از اعجاز علمى قرآن است

2- حركت زمين يك معجزه ديگر

2- حركت زمين يك معجزه ديگر مى دانيم نخستين دانشمندانى كه حركت كره زمين را كشف كردند: گاليله ايتاليائى و كپرنيك لهستانى بودند كه در اواخر قرن 16 و اوائل 17 ميلادى اين عقيده را برملا ساختند: هر چند ارباب كليسا شديدا آنها را محكوم كرده و تحت فشار گذاشتند!.

ولى قرآن مجيد حدود يك هزار سال قبل از آنها: پرده از روى اين حقيقت برداشت:

و حركت زمين را به صورت آتى به عنوان يك نشانه توحيد مطرح ساخت. به آيات ذيل دقت نمائيد.

1- .. وَ تَرَى الجِبالَ تحْسبها جامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كلَّ شىْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرُ بِما تَفْعَلُونَ (88) «1»

كوهها را مى بينى و آنها را ساكن و جامد مى پندارى در حالى كه مانند ابر در حركتند اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده او از كارهائى كه شما انجام مى دهيد آگاه است.

اين آيه اشاره به يكى ديگر از آيات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى كرده است زيرا قرائن فراوانى در

آيه وجود دارد كه آيه فوق از قبيل آيات توحيد و نشانه هاى عظمت خداوند در همين دنيا است و به حركت كره زمين كه براى ما محسوس نيست اشاره مى كند.

ظاهر آيه فقط يك تفسيررا مى پذيرد و آن حركت ميكانيكى زمين (به دور خويش يا به دور خورشيد) است.

توضيح اينكه:

1- آيه فوق مى گويد: گمان مى كنى كوهها جامد و ساكنند: در حالى كه همچون ابر در حركتند، معلوم است اين تعبير با حوادث آغاز رستاخيز سازگار نيست: چرا كه اين حوادث به قدرى آشكار است كه به تعبير قرآن از مشاهده آنها مادران كودكان

اسلام فراتر از زمان، ص: 155

شيرخوار خود را فراموش مى كنند و زنان باردار سقط جنين مى نمايند: و مردم از شدت وحشت همچون مستانند در حالى كه مست نيستند! (سوره حج آيه 2).

2- تشبيه به حركت ابرها متناسب حركات يك نواخت و نرم و بدون سر و صدا است: نه انفجارهاى عظيم رستاخيز كه صداى رعد آسايش: گوشها را كر مى كند.

3- تعبير بالا نشان مى دهد: در عين اين كه ظاهرا كوهها ساكنند در واقع در همان حال به سرعت حركت مى كنند (يعنى دو حالت از يك شى ء را در آن واحد بيان مى كند).

4- تعبير به اتقان كه به معنى منظم ساختن و محكم نمودن است نيز تناسب با زمان برقرارى نظام جهان دارد: نه زمانى كه اين نظام فرو مى ريزد و متلاشى و ويران مى گردد.

5- جمله انه خبير بما تفعلون مخصوصا با توجه به اين

كه تفعلون فعل مضارع است نشان مى دهد كه مربوط به اين دنيا است چرا كه مى گويد: او از اعمالى كه شما در حال و آينده انجام مى دهيد با خبر است و اگر مربوط به پايان اين جهان بود گفته مى شد مافعلتم (كارى كه انجام داديد) (دقت كنيد).

از مجموع اين قرائن دقيقاً چنين استفاده مى شود كه اين آيه يكى ديگر از عجائب آفرينش را بيان مى كند

نتيجه اى كه از اين تفسيرمى گيريم اين است كه، اين كوهها كه ما آنها را ساكن مى پنداريم با سرعت زياد در حركتند: مسلماً حركت كوهها بدون حركت زمين هاى ديگر كه به آنها متصل است معنى ندارد: و به اين ترتيب معنى آيه چنين مى شود كه زمين با سرعت حركت مى كند همچون حركت ابرها! طبق محاسبات دانشمندان امروز سرعت سير حركت زمين به دور خود نزديك به 30 كيلومتر در هر دقيقه است و سرعت سير آن در حركت انتقالى به دور آفتاب از اين هم بيشتر است.

اما چرا قرآن كوهها را مركز بحث قرار داده شايد به اين جهت است كه كوهها از نظر سنگينى و وزن و پا بر جائى ضرب المثل اند و براى تشريح قدرت خداوند نمونه بهترى محسوب مى شوند: جائى كه كوهها با اين عظمت و سنگينى به فرمان خدا

(همراه زمين) حركت كنند قدرت او بر هر چيز به ثبوت مى رسد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 156

به هر حال آيه فوق از معجزات علمى قرآن است: زيرا حركت زمين يكى ازاكتشافات

قرون اخير است كه كاشفان آن بخود مى باليد وافتخار مى كرد، در حالى كه قرآن 14 قرن پيش درچندين آيه به اين مطلب اشاره صريح دارد. «1»

2- الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْض مَهْداً وَ سلَك لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِّن نَّباتً شتى «2»

همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد؛ و راه هايى در آن ايجاد كرد؛ و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم

3- الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الأَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (10) «3» همان كسى كه زمين را محل آرامش شما قرار داد، و براى شما در آن راه هايى آفريد، باشدكه هدايت شويد (و به مقصد برسيد)!.

مى دانيم كه مهد (يعنى گهواره) آن زمان براى بچه رضايت بخش و آرامش دهنده و ايده آل است كه در حركت باشد و گرنه ساكن بودن گهواره براى نوزاد لذت بخش نمى شود؛

زمين را كه خداوند براى ما گهواره قرار داده است، آسايش و آرامش ما درصورتى تأمين است كه درحركت باشد و با روبرو شدن با آفتاب و ماه و تشكيل دادن فصول چهارگانه با هزاران حكمت ومنافع و بركاتش، و شب را براى استراحت و خواب، و روز را براى سعى و تلاش و تأمين معاش، نيازهاى زندگى ما را بر طرف سازد و دهها منافع ديگر كه با تفكر دريافته مى شود

3- اعجاز علمى قرآن در كروى بودن زمين

3- اعجاز علمى قرآن در كروى

بودن زمين كروى بودن زمين نيز، يكى از اكتشافات قرن هاى اخير است كه آزمايش ها و فورمول هاى علمى به آن راه يافته است در حالى در قرآن كريم آياتى اشاره، مانند تصريح دارد كه با دقت در محتوى و جمله بندى هاى آن ها به دست مى آيد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 157

1- (فَلا اقْسِمُ بِرَبِ اْلمَشارِقِ وَ اْلمَغارِب) «1» سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها!

2- (رب السَّماوات وَ اْلَارْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ اْلمَشارِقِ). «2»

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار دارد: و پروردگار مشرقها!.

در اينجا دو سؤال پيش مى آيد:

1- بعد از ذكر آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته ديگر چه نيازى به ذكر مشارق (مشرق ها) مى باشد كه اين نيز جزئى از آن است.

پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اين كه: مشارق خواه اشاره به مشرقها و خاستگاههاى خورشيد در ايام سال بوده باشد: و يا مشرق هاى ستارگان مختلف آسمان: همه داراى نظم و برنامه خاصى است كه نظام آنها علاوه بر نظام آسمانها و زمين قدرت و علم بى پايان آفريننده و مدبر آنها است.

خورشيد آسمان در هر روز از سال از نقطه اى غير از نقطه روز قبل و بعد طلوع مى كند: و فاصله اين نقاط با يك ديگر آنقدر منظم و دقيق است كه حتى يك هزارم ثانيه كم و زياد نمى شود: و هزاران هزار سال است كه نظم مشارق

شمس برقرار مى باشد.

در طلوع و غروب ستارگان ديگر نيز همين نظام حكمفرما است.

بعلاوه اگر خورشيد اين مسير تدريجى را در طول سال نمى پيمود: فصول چهارگانه و بركات مختلفى كه از آن حاصل مى شود عايد ما نمى گشت: و اين خود نشانه ديگرى بر عظمت و تدبير او است.

از اين گذشته يكى ديگر از معانى مشارق اين است كه زمين به خاطر كُروى بودن هر نقطه اى از آن نسبت به نقطه ديگر مشرق يا مغرب محسوب مى شود، و به اين ترتيب آيه فوق ما را به كرويت زمين و مشرقها و مغربهاى آن توجه مى دهد (اراده هر دو معنى از آيه نيز بى مانع است).

2- سؤال ديگر اين كه: چرا در مقابل مشارق اين آيه سخن از مغارب به ميان نيامده همانگونه كه در آيه 40 سوره معارج آمده است: فلا اقسم برب المشارق و المغارب:

سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها!؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 158

پاسخ اين است كه گاه بخشى از كلام را به قرينه بخش ديگر حذف مى كنند: و گاه هر دو را با هم مى آورند: و در اينجا ذكر مشارق قرينه اى است بر مغارب و اين تنوع در بيان از فنون فصاحت محسوب مى شود. «1

4- معجزه علمى قرآن در مورد جوّ زمين و آسمان ها،

4- معجزه علمى قرآن در مورد جوّ زمين و آسمان ها، بسيارى از ما حتى به آسمان بالاى سرخودمان نگاه نمى

كنيم چه برسد به اين كه به نقش آن توجه كنيم تصور كنيد كه اگر نقش جوّ زمين كه خداوند براى حفاظت زمين در مقابل سنگ هاى آسمانى وجود نداشت، آن وقت زمين به چه شكلى در مى آمد؟ آن وقت ساكنان زمين بايد دائم در مورد برخورد سنگ هاو شهاب سنگهاى آسمانى نگران مى شدند و خواب خوشى به چشمشان نمى آمد.

در اثر برخورد فقط يك شهاب سنگ در صحراى آريزوناى آمريكا حفره عظيمى ايجاد كرده است كه، شايسته ديدن است.

خداوند متعال در قرآن كريم توجه ما را به موضوع مهمى در مورد جوّ زمين جلب مى كند. «وَجَعَلْنا السَّماءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ» «2» و آسمان را سقفى محافظ قرارداديم ولى آن ها از نشانه هاى او روى گردان هستند.

اين سقف آسمانى در قرن 20 با تحقيقات دانشمندان ثابت شد جوّى كه اطراف زمين را فراگرفته است داراى عملكرد هاى حياتى بسيار مهمى است. يك نقش آن حفاظت كردن زمين در مقابل شهاب سنگ هاى كوچك و بزرگ است تا به زمين برخورد نكرده و ايجاد زلزله و تخريب هاى ويرانگر نكنند.

علاوه بر اين، جوّ زمين تشعشعات خورشيدى را تصفيه مى كند و اجازه نمى دهد كه همگى آن ها از جوّ عبور كنند زيرا بسيارى از آن ها براى حيات روى كره زمين بسيار خطرناك هستند، جالب است كه جوّ تنها تشعشات مفيد و بى ضرر شامل نور قابل مشاهده، فركانس محدوده اشعه فرابنفش و امواج راديويى را اجازه عبور مى دهد، تمامى اين تشعشعات براى حيات روى زمين ضرورى هستند، فركانس

اسلام فراتر از زمان، ص: 159

محدوده اشعه فرابنفش كه جو زمين تنها مقدارى از آن را اجازه عبور مى دهد براى انجام عمل فوتوسنتز كه در گياهان انجام مى شود بسيار مهم است. بيشتر تشعشعات فرابنفش قوى كه از طرف خورشيد ساطع مى شوند توسط جوّ گرفته مى شوند و فقط قسمت ضرورى و كمى از آن طيف به زمين مى رسد.

نقش حفاظتى جوّ به اين جا خاتمه نمى يابد. بلكه جوّ، زمين را در مقابل دماى بسيار كم فضاى بيرونى كه حدود 270 درجه سانتى گراد زير صفر است حفاظت مى كند.

شهاب سنگ هائى كه به طرف زمين در حال حركت مى باشد و خرده سنگ هايى كه در فضا سرگردان هستند و تعدادشان بسيار زياد مى باشد، خطر زيادى براى زمين دارند. اگر به سطح ماه نگاه كنيد مى بينيد كه داراى فرورفتگ ى هاى عميق است كه در اثر برخورد شهاب سنگ ها با آن مى باشد. ولى خداوند متعال جوّ زمين را به گونه اى آفريده است كه اين اجرام اجازه رسيدن به زمين نداشته باشند و قبل از رسيدن به سطح زمين در اثر حرارت زياد به وجود آمده در اثر اصطكاك با جوّ ذوب شده و نابود گردد!. خداوند را به خاطر اين نعمت بزرگ شاكر هستيم.

انرژى ساطع شده از خورشيد آن قدر زياد است كه حتى تصور آن براى ما مشكل مى باشد. يك انفجار خورشيدى معادل 100 ميليارد بمب اتمى است كه آمريكا در جنگ جهانى درشهر هيروشيماى ژاپن انداخت. در هر لحظه ده ها انفجار

از اين نوع در خورشيد رخ مى دهد. 58 ساعت بعد از يكى از اين انفجارات مشاهده شد كه، عقربه هاى قطب نماها حركاتى غير عادى نشان مى دهند و دماى جو زمين در ارتفاع 250 كيلومترى به بيش از 2500 درجه سانتى گراد رسيد. بدون وجود جو مناسب و كمربند «ون آلن»، اين تشعشعات زندگى را روى زمين به سرعت نابود مى كرد.

مگنتوسفر () يا ميدان مغناطيسى اطراف زمين كه به خاطر ميدان مغناطيسى خود زمين به وجود مى آيد، زمين را در مقابل اجرام آسمانى، تشعشعات خورشيد و ذرات كيهانى حفاظت مى كند. اين ميدان مغناطيسى كه به نام كمربند «ون آلن» نيز شناخته شده است و صدها كيلومتر بالاتر از جو زمين قرار

اسلام فراتر از زمان، ص: 160

دارد.

دكتر در مورد اهميت كمربند «ون آلن» مى گويد:

در حقيقت زمين بيشترين چگالى را در ميان تمامى سيارات منظومه شمسى دارد.

هسته زمين كه از دو فلز نيكل و آهن تشكيل شده است عامل به وجود آمدن اين ميدان مغناطيسى است. اين ميدان مغناطيسى نيز به نوبه خود كمربند (ون آلن) را به وجود مى آورد كه زمين را در مقابل بمباران تشعشعات خورشيدى حفاظت مى كند. اگر اين حفاظ وجود نداشت حيات روى زمين غير ممكن بود. تنها سياره ديگرى كه ميدان مغناطيسى دارد مريخ مى باشد اما قدرت آن 100 برابر كمتر از قدرت جو زمين است. حتى سياره زهره كه خواهر سياره زمين مى باشد داراى ميدان مغناطيسى نيست

و اين ميدان فقط براى زمين خلق شده است.

اين تنها گوشه اى از معجزات علمى قرآن در مورد كيهان بود. آيات بسيارى در قرآن وجود دارد كه انسان ها را به تأمل در اين مورد جلب مى كند. «1» به فصل بعد توجه كنيد

5- بيان ديگر در باره جوّ زمين

5- بيان ديگر در باره جوّ زمين آيه هاى 31 تا 33 را سوره انبياء را با هم مى خوانيم و مى بينيم كه اين آيه ها با كشفيات علم روز در مورد جوّ زمين مطابقت دارد و بهتر شناخته مى شوند در واقع اين آيه هانمايانگر حكمت و رحمت خالق بى همتااست.

با نگاهى به تعدادى از سيارات منظومه شمسى، مفهوم اين آيه هاى نورانى را بهتر درك مى كنيم زمين ما به گونه اى طراحى شده است تا آب را در حالت مايع در خود نگه دارد و با نظمى بسيار پيچيده تحت فرمان الهى حيات را در آن زنده نگه دارد. به آيه ها با دقت توجه نمائيد.

وَجَعَلْنَا فِى الْأَرْضِ رَوَاسِى أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنا فيها فِجَاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ* وَجَعَلْنا السَّماء سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ* وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ* «2»

و در زمين كوه ها را قرار داديم تا جنبش ناموزون

اسلام فراتر از زمان، ص: 161

آن را بگيرند و در آن دره

ها و راه ها قرار داديم تا در آن ها راه بروند.

و آسمان را سقفى محافظ قرار داديم ولى آن ها از نشانه هاى او روى گردان هستند.

اوست كه شب و روز و مهر و ماه را آفريده است و هريك در مسيرى در حال حركت هستند.

نظريه هاى علمى: مطالعه اين چند آيه پشت سر هم نشان دهنده آن است كه حقايق علمى ديگرى در قرآن وجود دارد. خداوند در اين آيه ها به ما مى گويد: كه سياره بسيار يگانه براى ما آفريده است كه داراى جرم و اندازه معينى است و آسمان آن به عنوان سپر براى ما است و از حيات ما مراقبت مى كند. او همچنين براى ما راه هايى را مهيا كرد تا از آن ها عبور كنيم. او همچنين اشاره مى كند كه با حركت خورشيد و ماه، طول روز و شب مشخصى را براى ما فراهم مى كند. بنابراين اعلامى است در مورد اين كه نظم موجود در اين دنيا بر اساس خواسته او است.

به منظور فهميدن علم خداوند در مورد خلقت زمين ما و جوّ منحصر به فردش بهتر است نگاهى به سيارات ديگر بيندازيم.

1- اجازه دهيد باسياره اى به نام عطارد شروع كنيم. اين سياره كوچك ترين سياره منظومه شمسى است و به زمين نزديك است اما به خورشيد نزديك تر مى باشد.

جرمش كم تر از جرم زمين است و قدرت جاذبه اش يك سوم قدرت جاذبه زمين است. بنابر اين ما نمى توانيم بر روى اين سياره زندگى كنيم زيرا نمى تواند جوّ مشابهى مانند زمين را به خود بگيرد. چون داراى جوّ مناسبى نيست پس

نمى تواند در مقابل سنگ هاى آسمانى از خود دفاع كند و نيز نمى تواند تشعشعات مضر خورشيد را دفع كند. سطح چنين سياره اى به خاطر برخورد اجرام داراى فرورفتگى هاى زيادى است و نمى تواند براى حركت انسان مفيد باشد. ساختار عطارد، گردش و طول روز آن را تحت تأثير قرار داده است و يك روز آن معادل 88 روز زمين

اسلام فراتر از زمان، ص: 162

است و اين باعث مى شود تا دماى آن در روز به 400 درجه سانتى گراد و در شب به 180- سانتى گراد برسد بنابراين هيچ اثرى از حيات و آب در آن پيدانمى شود.

2- سياره ديگر ونوس مى باشد كه سردترين سياره منظومه شمسى است و جرم و حجمش تقريبا مشابه زمين است ولى به خورشيد نزديك تر است. چون جرم مشابه زمين دارد، جاذبه اش نيز مشابه زمين است و توانائى مشابه زمين در نگه داشتن جوّ دارد. ولى جوّ آن از گاز سنگينى به نام دى اكسيد كربن تشكيل شده است و ابر هايش از بخار اسيد سولفوريك تشكيل شده است. چون دى اكسيد كربن گازى سنگين است، بنابراين تشعشعات خورشيدى را بسيار جذب مى كند و جوّ سياره به خاطر همين، بسيار داغ مى گردد. ابر هاى اسيدى آن باران هاى اسيدى ايجاد مى كنند كه سطح آن رانرم مى كند و براى حركت مناسب نمى باشد. روز آن نيز معادل 243 روز زمين است. به خاطر نزديكى اش به زمين و روز

بلندش، دماى آن در روز به 450 درجه سانتى گراد و فشار جوش به 90 بار مى رسد. با وجود چنين شرايطى وجود آب و حيات روى آن غير ممكن است.

3- با نگاه به مريخ همسايه ما، مى بينيم كه طول روز مشابه زمين دارد اما جوّ آن از دى اكسيد كربن تشكيل شده است و فشار آن نيز بسيار كم است. چون مريخ از خورشيد دور تر است حداكثر دماى آن 40- است و بيشتر مواقع به 123- درجه سانتى گراد مى رسد. در چنين دماى پايينى محتويات آب سياره به حالت جامد است و هيچ علايمى از حيات در آن ديده نشده ولى ممكن است حيات به صورت موجودات ذره بينى در بعضى از مكان هاى آن كه داراى شرايط خاصى است پيداشود ولى هيچ گاه تنوع ميليون ها گونه موجودات روى زمين را كه در هوا و خشكى و دريا هستند پيدانمى كند مگر اين كه با گذر زمان طولانى به تدريج شرايط زندگى در آن فراهم آيد آن گونه كه درطولانى مدت در زمين به وجود آمد.

ولى جوّ زمين به گونه اى طراحى شده است تا با دو گاز عمده اكسيژن و نيتروژن كه در آن است مانند يك سقف براى ما عمل كند. اين گاز ها تمامى تشعشعات خورشيد را جذب نمى كنند و آن را از خود عبور مى دهند تا محيط را براى رشد موجودات فراهم كنند. بنابراين جو زمين داراى تركيباتى است كه براى زمين مانند يك سقف محافظ عمل مى كند. اين جو همچنين زمين را در مقابل شهاب سنگ ها

اسلام فراتر از زمان، ص: 163

محافظت مى كند و در هنگام برخورد آن ها به جو به علت اصطكاك زيادى كه ايجاد مى شود مى سوزند. لايه ازن موجود در جوّ نيز تشعشعات مضر را دفع مى كند. پايدارى زمين به خاطر جرم و مساحت آن است كه با دقت بسيارى تنظيم شده است. جرم محتويات هسته زمين باعث مى شود كه جاذبه معينى داشته باشد و در نتيجه جوّ خود را حفظ كند و در عين حال داراى فشار، دما و رطوبت مخصوصى باشد. شرايط ايجاد شده توسط اين جوّ زندگى را براى همه موجودات ممكن مى سازد. گردش معين زمين به دور خود و به دور خورشيدباعث مى شود تا جاذبه مناسبى روى زمين به وجود بيايد و همه موجودات بتوانند به راحتى روى زمين راه بروند. فاصله معين از خورشيد و گردش مخصوص زمين باعث ايجاد درجه معينى از انحراف گردش زمين به دور محور خودش به نسبت گردش دور خورشيد مى شود در نتيجه ميدان مغناطيسى ايجاد مى كند كه بر روى تمامى موجودات زنده تأثير مى گذارد. مسلماً با وجود چنين انحرافى، ما داراى شرايط آب و هوايى متفاوت در چهار فصل هستيم.

با نگاهى به سياره خودمان و ديگر سيارات منظومه شمسى، ناچار به اقرار به اين موضوع هستيم كه زمين همان طور كه خداوند مى گويد: داراى محيطى خاص براى زندگى ما است. آيا كسى مى تواند ادعا كند كه طبيعت (به طور تصادفى) اين امكانات را براى ما به وجود

آورده است؟ يا كسى مى تواند بگويد: كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله خودش اين آيه ها را در بيش از 14 قرن پيش كه اثرى از اين علوم وجود نداشت، نوشته است؟!

6- فلسفه آفرينش كوهها

6- فلسفه آفرينش كوهها كوهها كه تعادل حركات زمين را به عهده دارد و تنظيم شرايط زندگى در آن را فراهم مى سازد، از نعمتهاى بزرگ خالق زمين و آسمان ها بر بندگان است، اگر اين نعمت الهى نبود، مگر زندگى در كويرها و زمين هموار كه هميشه محل رقص بادها و طوفان هاست، امكان داشت؟! به مطالب و گفتارهاى ذيل توجه فرمائيد.

1- وَ جَعَلَ فِيها رَواسِىَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتها فى أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سوَاءً

اسلام فراتر از زمان، ص: 164

للسَّائلِينَ (10) «1»

او در زمين كوههائى قرار داد، و بركاتى در آن آفريد، و مواد غذائى مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!

به اين ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده، و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفريده، و هيچ كم و كاستى در آن وجود ندارد، همانگونه كه در آيه 50 سوره طه مى گويد: قالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كلَّ شىْ ءً خَلْقَهُ ثمَّ هَدى (50) پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى

آنچه آفرينش او اقتضا داشت عطا كرد، و سپس او را در مسيرش هدايت نمود.

منظور از سائلين در اينجا ممكن است انسانها بوده باشند، يا اعم از انسانها و حيوانات و گياهان.

مطابق اين تفسيرنه تنها نياز انسانها بلكه نياز حيوانات و گياهان را از آغاز در زمين فراهم ساخت و سپس در باره فلسفه آفرينش كوهها مى گويد: خداوند در زمين كوههائى افكند تا شما را مضطرب و متزلزل نكند (وَ ألْقى فى اْلأرْضِ رواسِىَ أن تَميدَ بِكُمْ). «2»

اين آيه كه نظائر فراوانى در قرآن دارد نشان مى دهد كه كوهها وسيله ثبات زمينند:

امروز از نظر علمى نيز اين حقيقت ثابت شده كه كوهها از جهات متعددى مايه ثبات زمين هستند به سه علت؛

1- اين كه ريشه هاى آنها به هم پيوسته و همچون زره محكمى: كره زمين را در برابر فشارهائى كه از حرارت درونى ناشى مى شود حفظ مى كند: و اگر آنها نبودند زلزله هاى ويرانگر آنقدر زياد بود كه شايد مجالى به انسان براى زندگى نمى داد.

2- اين كه اين قشر محكم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشيد مقاومت مى كند كه اگر كوهها نبود: جزر و مد عظيمى در پوسته خاكى زمين به وجود مى آمد كه بى شباهت به جزر و مد درياها نبودند و زندگى را بر انسان ناممكن مى ساخت.

اسلام فراتر از زمان، ص: 165

3- اين كه فشار طوفانها را در هم مى شكند: و تماس هواى مجاور زمين را به هنگام حركت وضعى زمين به حداقل مى رساند و اگر

آنها نبودند صفحه زمين همچون كويرهاى خشك در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهاى مرگبار و بادهاى در هم كوبنده بود.

حال كه نعمت آرامش آسمان به وسيله ستون نامرئيش: و آرامش زمين به وسيله كوهها تأمين شد نوبت به آفرينش موجودات زنده و آرامش آنها مى رسد كه در محيطى آرام بتوانند قدم به عرصه حيات بگذارند: مى گويد: و در روى زمين از هر جنبنده اى منتشر ساخت (و بث فيها من كل دابة) تعبير به من كل دابة، اشاره به تنوع حيات و زندگى در چهره هاى مختلف است از جنبندگانى كه از كوچكى با چشم عادى ديده نمى شوند و سرتاسر محيط ما را پر كرده اند گرفته: تا جنبندگان غول پيكرى كه عظمت آنها انسان را در وحشت فرو مى برد.

همچنين جنبندگان به رنگهاى مختلف و چهره هاى كاملا متفاوت: آبزيان و هوا زيان: پرندگان و خزندگان: حشرات گوناگون و مانند آنها كه هر كدام براى خود عالمى دارند: و مسأله حيات را در صدها هزار آئينه منعكس ميسازند.

اما پيدا است كه اين جنبندگان نياز به آب و غذا دارند: لذا در جمله هاى بعد به اين دو موضوع اشاره كرده مى گويد: از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن در روى زمين: انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم (وَ أَنزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتْنا فِيها مِن كلِّ زَوْجً كَرِيمً (10) لقمان: 10

به اين ترتيب اساس زندگى همه جنبندگان: مخصوصا انسان را كه آب و گياه تشكيل مى دهد بيان مى كند: سفره اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمين كه هر يك از آنها از نظر آفرينش: دليلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.

نعمت كوهها

از

آنجا كه كوهها يكى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و يخ و چه به صورت آبهاى درونى) مى باشند بلافاصله بعد از آن: نعمت وجود نهرها را بيان كرده: مى گويد و براى شما نهرهائى قرار داديم (و انهاراً).

و از آنجا كه وجود كوهها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه بخشهاى زمين را از يك ديگر جدا مى كند: و راهها را مى بندد: چنين اضافه مى كند و براى شما راهها

اسلام فراتر از زمان، ص: 166

قرار داد تا هدايت شويد (و سبلا لعلكم تهتدون).

اين مسأله قابل توجه است كه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بريدگى هائى وجود دارد كه انسان مى تواند راه خود را از ميان آنها پيدا كند: و كمتر اتفاق مى افتد كه اين كوهها به كلى بخش هاى زمين را از هم جدا كنند.

و از آنجا كه راه بدون نشانه و علامت و راهنما: انسان را به مقصد نمى رساند بعد از ذكر نعمت راه به اين نشانه ها اشاره كرده مى گويد: و علاماتى قرار داد (و علامات)

اين علامت ها انواع زيادى دارد: شكل كوهها و دره ها و بريدگى هاى آنها:

فراز و نشيبهاى قطعات مختلف زمين: رنگ خاكها و كوهها: و حتى چگونگى وزش بادها هر يك: علامتى براى پيدا كردن راههاست.

براى اين كه بدانيم وجود اين علامات تا چه حد به رهروان كمك مى كند و آنها را از دور گشتن و گم شدن رهائى مى بخشد: كافى است وضع بعضى از بيابانهاى يك

نواخت را كه در پاره اى از مناطق وجود دارد در نظر بگيريم كه عبور از آنها فوق العاده مشكل و خطرناك است: و چه بسيار كسانى كه از آنها رفتند و هيچ گاه باز نگشتند: فكر كنيد اگر همه روى زمين اين چنين يك نواخت بود كوهها به يك اندازه:

دشتها يك رنگ: دره ها شبيه هم: آيا انسانها مى توانستند به آسانى راه خود را پيدا كنند؟! ولى از آنجا كه در پاره اى از اوقات در بيابانها: در شبهاى تاريك: يا هنگامى كه انسان شبانه در دل اقيانوسها سفر مى كند از اين علامات خبرى نيست: خداوند علامات آسمانى را به كمك فرستاده تا اگر در زمين علامتى نيست: از علامت آسمان استفاده كنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مى كند و بوسيله ستارگان: مردم هدايت مى شوند (و بالنجم هم يهتدون). «1»

2- وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الأَرْض وَ جَعَلَ فِيها رَوسىَ وَ أَنْهاراً وَ مِن كلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَينِ اثْنَينِ يُغْشى الَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فى ذالِك لاياتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3) «2» و او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوهها و نهرهائى قرار داد و از تمام ميوه ها در آن دو جفت آفريد (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند: در اينها آياتى است

اسلام فراتر از زمان، ص: 167

براى آنها كه تفكر مى كنند.

به دنبال آيه قبل از آيه فوق كه انسان را به آسمانها مى برد و آيات الهى را در عالم بالا نشان مى دهد دومين آيه از

آيات توحيدى اين سوره: انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه ها و طلوع و غروب خورشيددعوت مى كند: تا بينديشد كه محل آسايش و آرامش او در آغاز چه بوده و چگونه به اين صورت در آمده است مى گويد: او كسى است كه زمين را گسترش داد (و هو الذى مد الارض).

آنچنان، گسترد كه براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد:

گودالها و سراشيبى هاى تند و خطرناك را بوسيله فرسايش كوهها و تبديل سنگها به خاك پر كرد: و آنها را مسطح و قابل زندگى ساخت: در حالى كه چين خوردگيهاى نخستين آنچنان بودند كه اجازه زندگى به انسان نمى دادند.

اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از مد الارض اشاره به همان مطلبى باشد كه دانشمندان زمين شناسى مى گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود: سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكيها تدريجاً از آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده شدند: تا به صورت كنونى در آمدند.

پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مى كند و مى فرمايد: خداوند در زمين كوهها قرار داد (و جعل فيها رواسى).

همان كوههائى كه در آيات ديگر قرآن اوتاد (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكنده اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون: و به اين ترتيب: تزلزل و اضطراب و زلزله هاى مداوم را از ميان ببرند و

كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.

ذكر كوهها بعد از ذكر گسترش زمين گويا اشاره به آن است كه نه زمين آنچنان گسترده است كه هيچ پستى و بلندى در آن نباشد كه در اين صورت هرگز بارانها و آبها روى آن قرار نمى گرفت و يا همه جا تبديل به باتلاق مى گشت و طوفانها دائما بر سطح آن جريان داشت: ولى با آفرينش كوهها از هر دو جهت امن و امان شد.

و نه تمامش كوه و دره است كه قابل زندگى نباشد: و در مجموع تركيبى است از

اسلام فراتر از زمان، ص: 168

مناطق مسطح و صاف و كوهها و دره ها كه بهترين تركيب را براى زندگى بشر و ساير موجودات زنده تشكيل مى دهد.

سپس به آبها و نهرهائى كه در روى زمين: جريان دارد اشاره كرده مى گويد: و در آن نهرهائى قرار داد (و انهاراً).

سيستم آبيارى زمين بوسيله كوهها: و ارتباط كوهها با نهرها: بسيار جالب است: زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين: آبهائى را كه به صورت برف در آمده در قله خود يا در شكافهاى دره هايشان ذخيره مى كنند كه تدريجاً آب مى شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفع تر به سوى مناطق پست و گسترده روان مى گردند و بى آنكه نياز به نيروى ديگرى باشد در تمام مدت سال به طور طبيعى بسيارى از زمينها را آبيارى و سيراب مى كنند.

اگر شيب ملايم زمين ها نبود: و اگر آبها به اين صورت در كوهها ذخيره نمى شد:

آبيارى

اغلب مناطق خشك امكان پذير نبود: و يا اگر امكان داشت هزينه فوق العاده زيادى لازم داشت. «1»

3- وَ أَلْقى فى الأَرْضِ رَوسىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثّ فيها مِن كلِّ دابَّةٍ وَ أَنزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتْنا فيها مِن كلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) لقمان آيه 10 ... و در زمين كوههائى افكند تا شما را به لرزه در نياورد: و از هر گونه جنبنده روى آن منتشر ساخت: و از آسمان آبى نازل كرديم: و به وسيله آن در روى زمين انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم

7- اعجاز در كوهها

7- اعجاز در كوهها منظور ما از آوردن تعدادى از آيات مربوط به كوه ها و تشريح مختصرى در باره آنها در فصل قبل و اين فصل، اين است كه در محيطى مانند محيط منحط و عقب افتاده اى مانند سر زمين حجاز و محصور شده با كويرهاى سوزان، شخصيتى درس نخوانده و مكتب نديده اى مانند محمدبن عبداللّه صلى الله عليه و آله برانگيخته و مبعوث مى شود و اينگونه راز و رمز كوه ها را بيان مى كند و علوم مربوط به آن را مى شكافد

اسلام فراتر از زمان، ص: 169

درحالى كه جامعه آن روز و آن مكان، فرسنگ ها از دانش آن به دور بودند به آيات دقت نمائيد.

1- .. وَ تَرَى الجِبالَ تحْسبها جامِدَةً وَ

هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السّحابِ صنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كلَّ شىْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرُ بِما تَفْعَلُونَ (88) «1» كوهها را مى بينى و آنها را ساكن و جامد مى پندارى در حالى كه مانند ابر در حركتند اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده او از كارهائى كه شما انجام مى دهيد آگاه است.

چرا كه كوهها بخشى از كره زمين است وكره زمين به دور خود وبه دور خورشيد به طور منظم مى گردد، «مُرور»: در اصل بمعنى: آمدن و گذشتن و رفتن است، و در معنى ضمنى خود بمعنى: سپرى شدن يا پيمودن است. و در آيه منظور از آمدن و رفتن و درگذشتن يا سپرى شدن: متولد شدن و زندگى نمودن و مردن است.

نكته آيه: كوهها مانند ابرها سپرى مى شوند:

با تابش خورشيد به درياها و اقيانوسها و آبهاى سطح زمين، آب بخار مى شود و به جوّ مى رود. بعد ابر شكل مى گيرد و در بارش، آب مجدداً به زمين برمى گردد. اين روند و فرايند هميشگى تولد و زندگى و مرگ ابرها است. كوهها يا بر اثر فشار درونى زمين به بالا شكل مى گيرند، يا بر اثر فشار به بالا در جايى و كشش به پائين در جاى ديگر شكل مى گيرند، يا بر اثر برخورد دو لايه زمين و چين خوردن زمين، و يا بر اثر آتشفشان ايجاد مى شوند، و ضمن صدها هزار و ميليونها سال بر اثر عوامل فرسايش خرد شده و به دشتها و درياها برده مى شوند واز آنها چيزى نمانده و با زمين يكسان مى شوند و كوههاى جديد ديگرى در جاهاى ديگر

ايجاد مى شود. و يا همزمان با فرسوده شدن و از بين رفتن آنها از بالا و از بيرون، فشار درون زمين پيوسته آنها را بلند مى كند. اين روند و فرايند زندگى كوهها مانند روند و فرايند زندگى ابرها است. و به اين شكل كوهها كه به گمان ما «ثابت، استوار و پابرجا» هستند مانند ابرها «سپرى» مى شوند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 170

«والجبال أوتاداً «1»

قرار داديم كوهها را ميخ ها» در زمين، تشبيه بليغ است، بمعنى:

كالأوتاد، بمعنى: مانند وتد. «اوتاد» جمع وَتَد و وَتِد است، بمعنى: تكه چوب يا فلز ميخ مانندى كه بخش بزرگتر آن در زمين يا ديوار كوبيده مى شود و بخش كوچكترى از آن بيرون مى ماند. (بيشتر براى بستن طناب چادر مورد استفاده قرار مى گى رد).

نكته اين آيه: كوهها مانند وتد مى مانند: كوههاى سنگين بخش بيشترشان در درون زمين است و بخش كمترى از آنهابيرون از زمين آنچه ما از اين كوهها مى بينيم در واقع بخش بالايى آنهاست. و اين دانش البته با قياسهاى جاذبه اى در بلندى ها و پائينى هاى زمين بدست مى آيد. لايه بيرونى زمين كه روى آن زندگى مى كنيم و قاره ها و اقيانوسها را در بر مى گيرد و در جايى از آن كوه و در جايى ديگر آن دشت است از تعدادى صفحه هاى بزرگ و كوچك تشكيل شده كه در سمت و سوهاى گوناگون در حركت هستند. كوههاى سنگين توازن و تعادل

و يك پارچگى اين صفحه هاى در حال حركت را حفظ مى كند. و به اين ترتيب كوههاى سنگين هم از نظر شكل مانند وتد مى مانند و هم از نظر كاركرد. نقش كوهها در عدم شيب دار شدن زمين وألقى فى الأرض رواسى أن تميد بكم سورة نحل 15. و در زمين كوههايى درست كرد تا زير شما شيب پيدا نكند! قشر سطح زمين از تعدادى لايه هاى كوچك و بزرگ جدا از هم تشكيل شده كه پيش از اين آنها را ديديم. اين لايه ها كه در حركت مى باشند، در جاهايى يكى از آنها زير ديگرى مى رود. بخشى از لايه اى كه زير لايه ديگرمى رود به مواد مذاب درون زمين مى رسد و ذوب مى شود. با تنگ شدن عرصه، آتشفشان ايجاد مى شود و موادبيرون ريخته مى شود و كوه ايجاد مى كند، و همين طور لايه اى كه بالاى لايه ديگر قرارمى گيرد و به بالا حركت مى كند، چين بر مى دارد و رفته رفته چين ها بزرگ مى شوند و به كوه تبديل مى شوند، كه اگر چنين نمى شد در ادامه رفتن لايه اى زير لايه ديگر، لايه بالايى بالا و بالاتر مى آمد و سطح زمين در منطقه مزبور شيب پيدا مى كرد. همين طور اگر برخورد دو لايه سريع اتفاق بيفتد نيز زمين چين مى خورد و رشته كوه درست مى شود. كه اگر چنين امكانى

اسلام فراتر از زمان،

ص: 171

وجود نمى داشت نيز منجر به بالا رفتن لايه اى و به زير رفتن لايه ديگر مى شد كه در نتيجه منجر به تمايل و شيب دار شدن سطح زمين مى شد و خانه ها مايل مى شدند. نقش كوههاى بلند بالا در رسيدن باران و آب به مردم در جهان «وَ جَعَلْنَا فِيها رَواسىَ شامِخاتٍ وَ أَسقَيْناكُمْ مَّاءً فُرَاتاً (27) «1»

و در آن (زمين) كوههاى بلند بالا قرار داديم و آب گوارايى را به شما نوشانيديم!

توزيع بارندگى در سطح جهانى به كمك بادها صورت مى گيرد. وسلسله كوههاى بلند بالا نقش اصلى را در روند و فرايند بادها بازى مى كنند. كوهها جريان بادها را به چندين ناحيه بزرگ تقسيم مى كنند كه نقطه آغاز آنها نواحى زير استوايى داراى فشار بالا در درياها مى باشد. بزرگترين آن آتلانتيك شمالى است كه 75 ميليون كيلومتر مربع زمين را آب مى دهد. همين طور بخار برخاسته از آبهاى زمين با كوههاى بلند بالا برخورد مى كند و چنانچه كوه سرد باشد بخارها جمع شده و به جريان هاى آب تبديل مى شوند و سرچشمه آب رسانى به مناطق ديگر مى گردند.

همين طور كوههاى بلند بالا بادها را مجبور مى كنند كه رو به بالا بوزند. و چنانچه بادها سرد بوده و بخار آب با خود داشته باشند، بخار متراكم شده و ابر تشكيل مى دهد و مى بارد. و به اين ترتيب چنانكه آيه مطرح نموده كوههاى بلند بالا در رسيدن آب و باران به مردم نقش دارند. درآمدن برخى از كوهها از زير زمين مى فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ

مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مخْتَلِفاً أَلْوَنه ا وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدُ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ (27)» «2» آيا نمى بينند: خدا از آسمان آب فرو مى فرستد پس از آن ميوه هابيرون آورديم با رنگهاى گوناگون، و از كوههاكوههاى سفيد راه راهى، وسرخ با رنگهاى گوناگون، وسياه سياه را درمى آوريم.

نكته اين آيه: كوههاى سفيد راه راهى و كوههاى سرخ با رنگهاى گوناگون (يعنى سرخ بدرجات مختلف) و كوههاى سياه سياه (يعنى سياه يك نواخت) از زمين در مى آيند به طور منظم اين كوهها چگونه تشكيل مى شوند و چگونه از زمين بيرون

اسلام فراتر از زمان، ص: 172

مى آيند؟ هنگامى كه باران مى بارد جريان آب سنگ و خاك و گياه و پيكر حيوانات و هر چيزى كه در مسير آن باشد را با خود بر مى دارد و مى برد. رفته رفته با كم شدن سرعت جريان آب، آنچه آب با خود برداشته رفته رفته در بستر رودخانه و پيچ و خم هاى آن نشست مى كند و يا به انتهاى رودخانه كه ساحل دريا باشد برده مى شود و آنجا نشست مى كند، و از آنچه نشست مى كند يك لايه رسوبى برجاى مى ماند. هر سال يك لايه جديدى روى لايه قديمى درست مى شود. با گذشت زمان و تكرار شدن اين كار لايه هاى زيادى از رسوبات روى هم جمع مى شوند. و پس از آن فشار درونى زمين، زمين را در آن

منطقه بلند مى كند. با بلند شدن زمين آن لايه هايى كه در ضمن هزاران سال و ميليونها سال رفته رفته روى هم دفن شده بودند از زمين بيرون زده مى شوند كوههاى سرخ با رنگهاى گوناگون (يعنى سرخ بدرجات مختلف): كوههايى كه رنگ آنها سرخ است كوههايى هستند كه عنصر آهن در آنها از عناصر ديگر بيشتر است و آهن نيز دراثر آب و رطوبت اكسيده مى شود و رنگ سرخى بخود مى گيرد. از آنجا كه عنصر آهن در همه جاى آنها يكسان نيست ميزان اكسيده شدن و در نتيجه ميزان سرخ شدن و سرخ بودن آنها در همه جايشان نيز يكسان نيست اين نوع كوهها نيز بر اثر فشار درونى زمين از زمين بيرون مى آيند كوههاى سياه سياه (يعنى سياه يك نواخت): در ميان كوههاى سياه كه به كوههاى آتشفشانى معروفند نيز كوههايى هستند كه از زير زمين در مى آيند. كوههاى سياه بر اثر فشار درونى زمين از درون زمين بيرون زده و پيوسته تحت فشارنيروى درونى زمين بلند و بلند تر مى شوند.

كوه با دو طريق تشكيل مى يابد، 1- وقتى مواد مذاب درون زمين راهى به بيرون پيدانمى كند تا بشكل آتشفشان بيرون بزند، قشر بالايى زمين را رفته رفته بلند مى كند و كوه درست مى شود. 2- بر اثر حركت قشرهاى سطح زمين و برخورد آنها با هم و رفتن يكى زير ديگرى، سطح زمين چين مى خورد و چين ها رفته رفته از حالت افقى به حالت عمودى در مى آيند و كوه درست مى شود. «1

بخش 4 قرآن و آفرينش انسان

اشاره

بخش 4 قرآن و آفرينش انسان در روايتى مطلب جالبى آمده است كه خلاصه اش اين است.

مردى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال نمود پيش از آدم ابوالبشر، در روى زمين كهِ بود؟! فرمود: آدم، پرسيد قبل از او؟ فرمود: آدم، عرض كرد تاكى من بپرسم و شما بگوئيد آدم، فرمود: سوگند به كسى كه جان من در قبضه قدرت اوست، هر قدر بپرسى مى گويم آدم!، زيرا خداوند هيچ وقت زمين را خالى از سكنه (و عاطل و باطل) نگذاشته و رها نساخته است!. «1»

در روايات ديگر، از آفرينش آدم هاى زياد خبر داده اند كه تعدادى از آن روايت ها در بخش آيات فصل (پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان) خواهد آمد از جمله روايت ذيل است.

امام سجّاد عليه السلام به (ابو حمزه) ثمالى فرمود: أتظنّ انّ اللَّه لم يخلق خلقاً سواكم! بلى واللَّه خلق اللَّه ألف ألف عالم و ألف ألف آدم و انت واللَّه فى آخر تلك العوالم «2»» آيا گمان مى كنى خداوند جز شما خلقى نيافريده است؟! بلى واللّه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، خلق كرده به خدا قسم تو در آخر آن عالم ها هستى!.

پس هيچ وقت زمين خالى نبوده و هميشه نسل آدمهاى زياد در آن زندگى مى كردند تا نوبت بر پدر بزرگ ما آدم صفى اللّه عليه السلام رسيد و با مادر بزرگمان حوّا در اين زمين مستقر شدند، كه در آيات گوناگون مراحل وجودى و توليد نسل ايشان را بيان نموده است ازجمله آيات ذيل است.

1- ياأَيُّهَا

النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكم مِّن نَّفْسٍ وحِدَةً وَ خَلَقَ مِنها زَوْجَها وَ بَث مِنهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً (1) «3»

اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك

اسلام فراتر از زمان، ص: 176

انسان آفريد؛ و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت. و از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد؛ و) هنگامى كه چيزى از يكديگر مى خواهيد، نام او را مى بريد! (و نيز) (از قطع رابطه با) خويشاوندان خود، پرهيز كنيد! زيرا خداوند، مراقب شماست.

2- وَ مِنْ اياتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرابٍ ثُمَّ اذا أَنتُم بَشرٌ تَنتَشِرُونَ (20) «1»

از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس بناگاه انسانهايى (شديد و) در روى زمين گسترش يافتيد!.

3- وَ مِنْ اياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْواجاً لِّتَسكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فى ذالِك لاياتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21) «2»

و از نشانه هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند!.

4- وَ مِنْ ءَاياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ أَلْسِنَتِكمْ وَ أَلْوَنِكمْ إِنَّ فى ذالِك لَاياتً لِّلْعَلِمِينَ (22) «3»

و از آيات او

آفرينش آسمانها و زمين، و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست؛ در اين نشانه هايى است براى عالمان!.

دقت در آيات فوق و زمان نزول آن، خردمندان عالم را به شگفتى واداشته است كه آورنده اين كلمات، تا چه اندازه از علم خدادادى برخوردار و مسلح بوده است كه 14 قرن پيش در آن محيط بى فرهنگ و فاقد علوم، هم از اساس آفرينش بشر، سخن گفته و هم از خلقت زن و خمير مايه او و به وجود آمدن آسمان ها و زمين و هم گوناگونى گويش ها و رنگ ها كه خود آن را از نشانه هاى خداشناسى قطعى شمرده و به ميان آورده است. ومى دانيم كه انسان موجود ناشناخته و اعجوبه آفرينش است از مغزش گرفته تا ريزترين عضو بدنش، اسرار نامتناهى، نهفته است، هر روز كه مى گذرد گوشه تازه اى از عجائب يكايك اعضاى او، وسيله دانشمندان و متخصصين فن، كشف و از گنجينه هاى نهان آن، پرده بردارى مى شود، كه با پى بردن و به دست

اسلام فراتر از زمان، ص: 177

آمدن هر يك از آنها، خردمندترين افراد انسان ها را دچار شگفتى مى سازد كه آن سرش ناپيدا.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «اتزعم انّك جرم صغير و فيك انطوى العالم الأكبر» آيا گمان مى كنى (اى انسان) تو يك جِرم كوچكى هستى، در حالى كه در (وجود تو) عالم بزرگى پيچيده (ونهفته) است؛ علاوه بر زمان جمادى بودن و نامى شدن و از نامى گم گشتن و در

حيوانيت (و حيات) سر زدن و سر در آوردن، هنگام انعقاد نطفه و دوران ساخت و ساز محيّرالعقول بدن انسان، از علقه (لخته اى از خون) و مضغة (تكه اى ازگوشت) بودنش و استخوان بندى و پوست روى استخوان كشيدن و دميدن روح و تغذيه چندين ماه در شكم مادر وسيله لوله كشى از كارگاه جفت و در پايان ماه نهم (كمى اين طرف و آن طرف) از خوابگاه مفت خورى شكم مادر مرخص شده و قدم به دايره وجود گذاشتتنش!؛

قبل از نزول اجلال، در سينه مادر، دو دستگاه شير سازى روئيده و آويزان گرديده و آماده پذيرائى از اين ميهمان عزيز و گرامى باكمال عشق و علاقه مى باشد؛

در اين دو كارگاه شير سازى، خون سرخ عادت ماهانه مادر تبديل به ماده سفيد نيم گرم و نيم شيرين، مى گردد و مادر دوسال با هزاران آرزو و اميد، از او پذيرائى مى كند؛ اين دايه مهربان به تك تك اعضايش دقت مى كند و آنهارا مى بوسد و انگشتانش را گاز نرم و آرام مى گيرد، همان انگشتانى كه، خدايش در قرآن فرموده: «بَلى قادِرينَ عَلى أنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ» آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان اورا موزون و مرتب كنيم (دوباره توان تنظيم و شكل دادن انگشتان انسان داريم)؛

از ميان آن همه اعضاى ريز و درشت، انتخاب انگشتان چرا؟! بلى آن گونه كه مى دانيم انگشتان و خطوط ترسيم يافته در آن، معرّف شخصيت و شناسنامه ابدى هر انسان است كه در جهان آفرينش، منحصر به فرد است و لنگه دوم ندارد، شگفتا اين محوطه كوچك سر انگشتان چه مساحت و مسافتى را داراست كه

ميلياردها و تريليون ها خط در آن جا گرفته و كُد شخصى و موجوديت هر كسى است!!.

خداى متعال به ذكر احيا و درست نمودن به ظاهر يك عضو كوچك مى پردازد اما متخصصين فن مى دانند چه اسرارى در آن نهفته است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 178

انسان ها تا دور دست هاى كيهان را با تلسكوپ هاى نورى و راديويى بررسى كرده اند، به اعماق زمين رفته اند، از الكترون ها عكس بردارى كرده اند اما كم تر انسان هايى با مراجعه به درون وجود خود به دنبال كشف ناشناخته هاى به وديعت گذاشته شده در آن هستند.

اى نسخه اسرار الهى كه تويى*** اى آينه جمال شاهى كه توئى

بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست*** از خود بطلب هر آنچه خواهى كه توئى

در وجود انسان ها تلسكوپ هاى بسيار قوى تر و بهتر، وسايل ارتباطى خيلى دقيق تر و بسيارى از قابليت هاى ديگر نهفته است. شايد آيه زير گواهى بر اين مدعا باشد:

«وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ على الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» بقرة 31 و خداوند همه معانى آن ها را به آدم آموخت سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گوييد از اسامى اين ها به من خبر دهيد. همان طور كه خداوند فرموده اند فرشتگان قادر به درك قدرت هايى كه خداوند در وجود انسان ها به وديعه نهاده است نيستند. مثنوى مولوى گويد.

آن امانت كاسمانش برنتافت*** وز قبول

او زمين هم روى تافت

در دل يك ذره مأوا مى كند*** در درون حبه اى جا مى كند

آنچه مطلوب جهان شد در جهان*** هم تو دارى بازجو از خود نشان

مَنْ عَرَفَ زين گفت شاه اولياء*** عارف خود شو كه بشناسى خدا

«اشاره به حديثى از اميرمؤمنان حضرت على عليه السلام كه فرموده اند: (من عرف نفسه فقد عرف ربه هركس خود را شناخت، خدا را هم شناخته است).

خداى متعال از ميان اين همه مخلوقات شگفت آور و بزرگ و كوچك كه به وجود آورده است، در ايجاد هيچ كدام از اينها به خود نباليد و افتخار نكرد! اما بعد از بيان سلسله مراتب آفرينش انسان فرمود: «فَتَبارَكَ اللَّه أحْسَن اْلخالِقينَ» «1»

آفرين بر قدرت كامل بهترين آفرينندگان؛

او مى داند در وجود اين انسان نيم وجبى، چه نيروها و استعدادهائى گذاشته است

اسلام فراتر از زمان، ص: 179

كه هر روز بلكه هر ساعت در سرتاسر كره خاكى، از زواياى وجود او، اكتشافاتى در صفحات علم و دانش، ثبت و ضبط مى گردد.

زيرا خداوند در جهان آفرينش با اين وسعت بى انتها، تاج «ولقد كرّمنابنى آدم ..» را فقط و فقط بر سر اين آدميان گذاشته و عزيز و گرامى داشته است.

از خداوند خواستاريم كه ما را با خود آشنا سازد چون آنكس كه خود را شناخت، خداى خود را هم شناخته است.

درباره انسان و استعدادهاى نهفته او، سخن هاگفته شده و كتاب هاى فراوان نوشته شده است كه به بعضى از آن هادر فصل بعد اشاره

مى كنيم

1- اعجاز در شرح آفاق و انفس

1- اعجاز در شرح آفاق و انفس سَنُريهِمْ اياتِنا فى الافاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كلِّ شَىْ ءٍ شهِيدٌ فصلت: 53.

به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا آشكار گردد كه او حق است: آيا كافى نيست كه او بر همه چيز شاهد و گواه است.

نشانه هاى حق در جهان بزرگ و كوچك

در اين آيه كه سوره فصلت با آن پايان مى گيرد: به دو مطلب مهم كه درحقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول در باره توحيد (يا قرآن) سخن مى گويد و آيه دوم در باره معاد.

در آيه اول مى فرمايد: ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در آفاق و اطراف جهان و همچنين در درون جان خود آنها: به آنان: نشان مى دهيم: تا براى آنها روشن شود كه خداوند حق است (سَنُريهِمْ اياتِنا فى الافاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ

آيات آفاقى همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه بر آنها حاكم است: و آفرينش انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجائب و شگفتى هاى بى شمارش: و موجودات گوناگون اسرار آميزش: كه هر زمان اسرار تازه اى از خلقت آنها كشف مى شود: و هر يك آيه و نشانه است بر حقيت ذات پاك او.

اسلام فراتر از زمان، ص: 180

آيات انفسى همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها: و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران: و از آن بالاتر اسرار و شگفتى هاى روح انسان مى باشد: كه هر گوشه اى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان.

درست است كه اين آيات قبلا به اندازه كافى از سوى پروردگار ارائه شده: اما با توجه به جمله سنريهم كه فعل مضارع و دليل بر استمرار است: اين ارائه به طور مستمر ادامه دارد: و اگر انسان صدها هزار سال نيز عمر كند هر زمان كشف تازه و ارائه جديدى از آيات الهى خواهد داشت: چرا كه اسرار اين جهان پايان پذير نيست! تمام كتابهاى علوم طبيعى و انسان شناسى در تمام ابعادش (علم تشريح:

فيزيولوژى: روان شناسى: روانكاوى) و علوم مربوط به شناخت گياهان و حيوانات و مواد آلى طبيعت: و هيئت: و غير آن: در حقيقت همه كتب توحيد و معرفة اللّه هستند: چرا كه عموما پرده از روى اسرار شگفت انگيزى بر مى دارند كه بيانگر علم و حكمت و قدرت بى پايان آفريننده اصلى اين جهان است.

گاه يكى از اين علوم: بلكه يك رشته از ده ها رشته از يكى از اين علوم:

تمام عمر يك دانشمند را به خود اختصاص مى دهد: و در پايان مى گويد: افسوس كه هنوز از اين رشته چيزى نمى دانم: و آنچه تا به حال دانسته ام مرا به عمق نادانيم رهنمون گرديده! و در پايان

اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پر معناى ديگرى تكميل كرده: مى افزايد: آيا براى آنها كافى نيست كه خداوند شاهد و گواه بر هر چيز است (أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كلِّ شَىْ ءٍ شهِيدٌ

چه شهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خود را بر پيشانى همه موجودات نوشته است: بر صفحه برگهاى درختان: در لابلاى گلبرگها: در ميان طبقات اسرار آميز مغز: و بر روى پرده هاى ظريف چشم: بر صفحه آسمان و بر قلب زمين: و خلاصه بر همه چيز نشانه هاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است. آنچه در بالا گفته شد يكى از دو تفسيرمعروف و مشهور اين آيه است كه بر طبق اين تفسيرگفتگوى آيه تمام پيرامون مسأله توحيد و ظهور آيات حق در آفاق و انفس است. اما تفسيرديگر ناظر به اعجاز قرآن است كه مسلمان ها در مكه به هنگام

اسلام فراتر از زمان، ص: 181

نزول اين آيات آنچنان در اقليت قرار داشتند كه توانائى هيچ گونه فعاليت مثبتى براى آنها وجود نداشت اماوسيله اين آيه مباركه وعده داد به زودى نشانه هاى آفاقى مانند پيروزى اسلام در ميدانهاى مختلف نبرد: و در ميدان مبارزه منطقى: و سپس درنقاط مختلف به شما نشان خواهيم داد كه آئين اسلام چگونه جزيرةالعرب را فرا مى گيرد و بر افكار مردم حاكم مى گردد: آرى همان يك مشت ناتوانان به فرمان پروردگار هجرت كردند و در

مدت كوتاهى همه جا زير پرچم آنها در آمد: و مكتب آنها از سوى گروه عظيمى از مردم سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت.

و آيات انفسى پيروزى مسلمانان بر مشركان مكه در جنگ بدر: و در روز فتح مكه: و نفوذ نور اسلام در قلب بسيارى از آنها بود.

اين آيات آفاقى و انفسى نشان داد كه قرآن مجيد با اخبار از آينده و تحقق يافتن آنها بر حق است و شكى در آن نيست.

آيات آفاقى و انفسى

ما هر چه را بتوانيم انكار كنيم نمى توانيم وجود يك نظام حساب شده شگفت انگيز را در عالم هستى: در اطراف خود: و در وجود خودمان: انكار كنيم: گاه يك دانشمند در تمام عمرش به مطالعه ساختمان و اسرار چشم يا مغز يا قلب مى پردازد: و كتابهاى زيادى كه در باره هر يك از اينها نوشته شده مطالعه مى كند و باز هم معترف است كه هنوز اسرار ناگشوده در باره اين موضوعات فراوان است.

وانگهى نبايد فراموش كرد كه علوم دانشمندان امروز محصول مطالعات متراكم ميليون ها دانشمند در طول تاريخ بشر است.

و به اين ترتيب در همه جا و بر هر چه بنگريم آثار علم و قدرت بى پايانى را در ماوراى آنها مى بينيم: و هر گياهى كه از زمين رويد وحده لا شريك له گويد: و دل هر ذره اى را كه بشكافيم آفتابى در ميان آن مى بينيم.

بد نيست از موضوعات مهم و پيچيده جهان چشم بر بنديم: و به موضوعات ساده و به اصطلاح پيش پا افتاده رو آوريم تا ببينيم همانها نيز دلائل روشنى براى اثبات وجود آن مبداء بزرگند. بد نيست در

اينجا دو مثال بياوريم:

اسلام فراتر از زمان، ص: 182

گودى كف پا

1- حتما مى دانيد در كف پاى هر انسانى گودى مخصوصى است كه به هيچ وجه چيز مهمى به نظر نمى رسد: اما وقتى مى شنويم كه در معاينات مخصوص سربازى جوانانى را كه ندرتاً فاقد اين گودى كف پا هستند از سربازى معاف مى كنند و يا به كارهاى دفترى مى گمارند متوجه مى شويم كه همين موضوع بسيار ساده چه نقش حساسى در وجود انسان دارد كه با نداشتن آن به هنگام ايستادن زود خسته مى شود: و به هنگام راه رفتن توانائى لازم براى سربازى را ندارد: اينجاست كه اعتراف مى كنيم همه چيز در عالم حساب شده است حتى گودى كف پا.

چشمه هاى جوشان

2- در درون چشم و دهان انسان چشمه هاى جوشانى است كه دقيقاً تنظيم شده و از روزنه بسيار ظريف و باريكى در تمام طول عمر و بدون وقفه دو مايه كاملا مختلف روان است: كه اگر نمى بود نه انسان قدرت ديدن داشت: و نه توانائى بر سخن گفتن و جويدن و بلعيدن غذا: و به تعبير ديگر بدون اين دو موضوع ظاهرا كوچك زندگى براى انسان غير ممكن است.

اگر سطح چشم دائما مرطوب نباشد گردش حدقه سخت آزار دهنده و غير ممكن است: و برخورد پلكها با سطح چشم، مى خراشد: بلكه، از حركت باز مى دارد! اگر زبان و گلو و دهان مرطوب نباشد نه سخن گفتن ممكن است و نه فرو بردن غذا:

تجربه كرده ايد كه وقتى كمى دهان و گلوى انسان

خشك مى شود حرف زدن و حتى تنفس كردن و غذا خوردن براى او چقدر مشكل مى شود؟ تا چه رسد به اين كه به كلى اين آب قطع گردد. درون بينى نيز بايد دائما مرطوب باشد تا برخورد مداوم هوا و عبور آن به آسانى صورت گيرد.

جالب اين كه از روزنه باريكى كه فاضلاب چشم محسوب مى شود آبى كه از غده هاى اشكى مى جوشد سرازير بينى مى شود و آن را مرطوب نگهميدارد: اگر يك روز اين روزنه بسيار ظريف و باريك بسته شود- چنانكه در بعضى از بيماران مى بينيم- دائما سيلابى از آب چشم بر صورت جارى است و منظره زننده و وضع مزاحمى دارد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 183

و اگر تناسب چشمه هاى اشك با كشش اين روزنه ها نيز به هم خورد باز همين موضوع تكرار مى شود.

در مورد غده هاى بزاقى دهان نيز مسأله همين است كمبود آن زبان و دهان و گلو را خشك و فزونى آن مزاحم سخن گفتن و موجب جريان آب از دهان به خارج است.

تركيب آب چشم كه طعم شورى دارد چنان است كه بافتهاى ظريف چشم را كاملا حفظ مى كند: و به هنگام نشستن گرد و غبار و اشياء ديگر بر چشم به طور خودكار فوران مى يابد و موجود مزاحم را به بيرون پرتاب مى كند

اما تركيب آب دهان طعم ديگرى ندارد: تا طعم غذاها حفظ شود و املاحى در آن وجود دارد كه عامل بسيار مؤثرى براى هضم غذا است.

اگر در جنبه هاى فيزيكى و شيميائى

اين دو چشمه جوشان و نظام دقيق و حساب شده و ظرافتها و منافع و بركات آن بينديشيم يقين خواهيم كرد كه نمى تواند عامل تصادف كور و كر به وجود آورنده آن باشد: مطالعه همين يك آيه انفسى به ظاهر كوچك كافى است كه براى ما تبيين كند او حق است سَنُريهِمْ اياتِنا فى الافاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ

امام صادق عليه السلام در حديث معروف توحيد مفضل كه پر است از ذكر آيات آفاقى و انفسى پروردگار در اشاره كوتاه و پر معنى به اين مطلب مى فرمايد: اى مفضل! تأمّل الرّيق و ما فيه من المنفعة، فانه جعل يجرى جريانا دائما الى الفم، ليبل الحلق و اللَّه واة فلا يجف، فان هذه المواضع لو جعلت كذلك كان فيه هلاك الانسان، ثم كان لا تستطيع ان يسيغ طعاما اذا لم يكن فى الفم بلة تنفذه، تشهد بذلك المشاهدة: در آب دهان و منافعى كه در آن وجود دارد بينديش: اين آب به طور دائم به سوى دهان سرازير است تا حلق و زبان كوچك را (كه نقش مهمى در بلع غذا دارد) مرطوب نگهدارد و خشك نشود چرا كه اگر اين اعضا خشك شوند انسان هلاك مى شود و اصولا هنگامى كه در دهان رطوبتى نباشد نمى تواند غذائى فرو برد تجربه و مشاهده گواه بر اين معنى است. از جسم انسان كه بگذريم روح او كانون عجائبى است كه همه دانشمندان را حيران كرده: و از اين آيات بينات هزاران هزار در عالم هستى وجود دارد كه همه گواهى مى دهند انه الحق.

اسلام فراتر از زمان، ص: 184

اينجاست كه بى اختيار با سيد الشهداء حضرت امام حسين عليه السلام هم صدا شده مى گوئيم عميت عين لا تراك خداوندا! كور باد چشمى كه تو را نبيند!. «1

2- فلسفه خلقت انسان

2- فلسفه خلقت انسان كَيْف تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كنتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (28) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فى الأَرْضِ جَمِيعاً. «2» چگونه به خداوند كافر مى شويد در حالى كه شما اجسام بى روحى بوديد و او شما را زنده كرد، سپس شما را مى ميراند، و بار ديگر شما را زنده مى كند، سپس به سوى او باز مى گرديد (بنابر اين نه حيات و زندگى شما، از شما است و نه مرگتان، آنچه داريد از خدا است).

او خدائى است كه همه آنچه (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريده سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است.

نعمت اسرار آميز حيات

قرآن به همه ما يادآورى مى كند كه قبل از اين، شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بى جان مرده بوديد، و نسيم حيات اصلا در كوى شما نوزيده بود.

ولى اكنون داراى نعمت حيات و هستى مى باشيد، اعضاء و دستگاههاى مختلف، حواس و ادراك به شما داده شده، اين هستى و حيات را چه كسى به شما عطا كرده آيا خود به خويشتن داديد؟ بديهى است هر

انسان منصفى بدون هيچ ترديد اعتراف مى كند كه اين نعمت از خود او نيست، بلكه از ناحيه يك مبدء عالم و قادر به او رسيده است، كسى كه تمام رموز حيات و قوانين پيچيده آن را مى دانسته و بر تنظيم آن قدرت داشته، آنگاه جاى اين سؤال است كه پس چرا به خدائى كه بخشنده حيات و هستى است كفر مى ورزيد؟.

امروز براى همه دانشمندان مسلم شده كه ما در اين جهان چيزى پيچيده تر از مسأله

اسلام فراتر از زمان، ص: 185

حيات و زندگى نداريم، چرا كه با تمام پيشرفتهاى شگرفى كه در زمينه علوم و دانشهاى طبيعى نصيب بشر گرديده، هنوز معماى حيات گشوده نشده است اين مسأله آنقدر اسرار آميز است كه افكار مليونها دانشمند و كوششهايشان تاكنون از درك آن عاجز مانده، ممكن است در آينده در پرتو تلاشهاى پى گير، انسان از رموز حيات، تدريجاً آگاه گردد، ولى مسأله اين است كه آيا كسى مى تواند چنين امر فوق العاده دقيق و ظريف و پر از اسرار را كه نيازمند به يك علم و قدرت فوق العاده است به طبيعت بى شعور كه خود فاقد حيات بوده است نسبت دهد.

اينجا است كه مى گوئيم پديده حيات در جهان طبيعت بزرگترين سند اثبات وجود خدا است كه پيرامون آن كتابها نگاشته اند، و قرآن در آيه فوق مخصوصاروى همين مسأله تكيه كرده است، عجب اين كه گروهى بودند كه در حيات دوباره انسانها ترديد داشته و دارند در حالى كه حيات نخستين را

كه از موجودات بيجان صورت گرفته مى دانند. جالب اين كه قرآن در آيه فوق، پرونده حيات را از آغاز تا انتها در برابر ديدگان انسان گشوده، و در يك بيان كوتاه آغاز و پايان حيات، و سپس مسأله معاد را در برابر او مجسم ساخته است كه تا دانسته شود همه موجودات در مسير تكامل از نقطه عدم كه نقطه صفر است شروع كرده و به سوى بى نهايت كه ذات پاك پروردگار است پيش مى روند، بنابر اين با مردن، تكامل تعطيل نمى شود و بار ديگر انسان در رستاخيز به زندگى و حيات در سطحى، عاليتر باز مى گردد و سير تكاملى او ادامه مى يابد. در اين مورد، در فصل تسخيرخورشيد و ماه مطالبى گذشت.

تناسخ و عود ارواح

آيه فوق، از جمله آيات متعددى است كه عقيده به تناسخ را صريحاً نفى، مى كند زيرا عقيده مندان به تناسخ چنين مى پندارند كه انسان بعد از مرگ بار ديگر به همين زندگى باز مى گردد منتها روح او در جسم ديگر (و نطفه ديگر) حلول كرده و زندگى مجددى را در همين دنيا آغاز مى كند، و اين مسأله ممكن است بارها تكرار شود، اين زندگى تكرارى در اين جهان را تناسخ يا عود ارواح مى نامند.

آيه فوق صريحاً مى گويد: بعد از مرگ، يك حيات بيش نيست و طبعا اين حيات همان زندگى در رستاخيز و قيامت است، و به تعبير ديگر آيه مى گويد: شما مجموعا

اسلام فراتر از زمان، ص: 186

دو حيات و مرگ داشته و داريد،

نخست مرده بوديد (در عالم موجودات بى جان قرار داشتيد) خداوند شما را زنده كرد، سپس مى ميراند و بار ديگر زنده مى كند، اگر تناسخ صحيح بود، تعداد حيات و مرگ انسان بيش از دو حيات و مرگ بود.

همين مضمون در آيات متعدد ديگر قرآن نيز به چشم مى خورد.

بنا بر اين عقيده به تناسخ كه گاهى نام آن را تغيير داده، عود ارواح مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است.

بعلاوه ما دلائل عقلى روشنى داريم كه اين عقيده را نفى مى كند و آن را به عنوان يك نوع ارتجاع و عقب گرد در قانون تكامل اثبات مى نمايد كه در جاى خود از آن سخن گفته شده است.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعضى شايد آيه فوق را اشاره به حيات برزخى بدانند، در حالى كه آيه هيچ دلالتى بر آن ندارد، تنها مى گويد: شما قبلا جسم بى جانى بوديد، خداوند شما را زنده كرد، بار ديگر مى ميراند (اشاره به مرگ در پايان زندگى اين دنيا است) سپس زنده مى كند (اشاره به حيات آخرت) سپس سير تكاملى خود را به سوى او ادامه مى دهيد. «1»

2- الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمْ أَحْسنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (2) «2»

همان كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است.

هيچ نقصى در جهان هستى نمى بينى

مرگ اگر به معنى فنا و نيستى باشد مخلوق نيست، چرا كه خلقت به امور وجودى تعلق مى گيرد، ولى مى دانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر است، و اين قطعا

يك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد. و اگر مرگ در اينجا قبل از حيات ذكر شده بخاطر تأثير عميقى است كه توجه به مرگ در حسن عمل دارد.

گذشته از اين كه مرگ قبل از زندگى بوده است، منظور از آزمايش خداوند، نوعى پرورش است، به اين معنى كه انسانها را به ميدان عمل مى كشد تا ورزيده و آزموده

اسلام فراتر از زمان، ص: 187

و پاك و پاكيزه شوند و لايق قرب خدا گردند.

قابل توجه اين كه هدف آزمايش حسن عمل معرفى كرده، نه كثرت عمل، و اين دليل بر اين است كه اسلام به كيفيت اهميت مى دهد نه به كميت مهم آن است كه عمل خالصانه و براى خدا مفيد و جامع باشد، هر چند از نظر كميت كم باشد.

لذا در اين كه منظور از احسن عملا چيست در بعضى از روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: اتمّكم عقلًا، و اشدّكم للّه خوفا، و احسنكم فيما امر اللَّه به و نهى عنه نظرا، و ان كان اقلكم تطوّعا!. منظور اين است كه كداميك از شما عقل و خرد كاملتر، و خداترسى بيشتر، و آگاهى فزونتر بر اوامر و نواهى الهى داريد، هر چند اعمال مستحبتان كمتر بوده باشد.

بديهى است عقل كامل عمل را پاك تر و نيت را خالص تر و پاداش را بيشتر مى كند و در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: ليس يعنى أكثر عملا، و

لكن أصوبكم عملًا، و انما الاصابة خشية اللَّه و النية الصادقة، ثم قال الابقاء على العمل حتى يخلص.

أشد من العمل، و العمل الخالص الصالح الذى لا تريد أن يحمدك عليه أحد الّا اللَّه عز و جل:

منظور اين نيست كداميك بيشتر عمل مى كنيد، بلكه منظور اين است كداميك صحيحتر عمل مى كنيد، و عمل صحيح آن است كه توأم با خداپرستى و نيت پاك باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى سخت تر است از خود عمل، و عمل خالص صالح، عملى است كه نمى خواهى احدى جز خدا تو را به خاطر آن بستايد.

در مورد هدف آفرينش انسان در سوره ذاريات ذيل آيه 56 وَ ما خَلَقْتُ اْلجِنَّ وَ الانْسَ الَّا لِيَعْبُدوُنِ هدف نهائى عبوديت خدا ذكر شده، و در اينجا آزمايش حسن عمل، روشن است كه مسأله آزمون و امتحان از مسأله عبوديت جدا نيست، همانگونه كه كمال عقل و خداترسى و نيت خالص كه در روايات بالا به آن اشاره شده، روح عبوديت را تشكيل مى دهد. به اين ترتيب عالم ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها، وسيله آزمايش، مرگ و حيات، و هدف اين آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل، كه مفهومش تكامل معرفت، و اخلاص نيت، و انجام هر كار خيراست.

و اگر مى بينيم بعضى از مفسران احسن عملا را در اينجا به معنى ياد مرگ كردن، يا آماده براى مرگ شدن، و امثال آن تفسيركرده اند در حقيقت اشاره به مصداقهائى از

اسلام فراتر از زمان، ص: 188

اين معنى كلى

است.

و از آنجا كه در اين ميدان آزمايش بزرگ، انسان گرفتار لغزشهاى فراوانى مى شود، نبايد اين لغزشها او را مايوس كند، و از تلاش و كوشش براى اصلاح خويش بازدارد در پايان آيه به بندگان وعده يارى و آمرزش داده مى گويد: و او شكست ناپذير و بخشنده است (و هو العزيز الغفور) آرى او قادر بر هر چيز، و آمرزنده هر انسان توبه كارى است. «1»

قابل توجه اين كه در آيات مختلف قرآن مانند آيه ذاريات اشاراتى به هدف آفرينش انسان يا مجموع اين جهان شده كه در بدو امر ممكن است مختلف به نظر برسد، ولى با دقت مى بينيم همه به يك حقيقت بازمى گردند:

و در آيه 7 سوره هود هدف آفرينش عظيم آسمانها و زمين را آزمون بشر معرفى مى كند (وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامً وَ كانَ عَرْشهُ عَلى الْماءِ لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلًا).

در آيه 119 هود هدف را رحمت الهى مى شمرد (وَ لِذالِكَ خَلَقَهُمْ)

كمى دقت در اين آيات نشان مى دهد كه بعضى مقدمه براى بعضى ديگر است، آگاهى و معرفت مقدمه اى است براى بندگى و عبادت، و آن نيز مقدمه اى است براى آزمون و تربيت بشر و آن هم مقدمه اى است براى بهره گيرى از رحمت خدا «2

بخش 5 قرآن و آفرينش نباتات

اشاره

بخش 5 قرآن و آفرينش نباتات نباتات و سبزيجات، يكى از اساسى ترين نياز و اركان بقاى انسان و حيوان هاست كه بايد طبق دستور از آنها بهره بردارى كرده و ادامه زندگى داده شود؛

در مورد اين

مخلوقات خداوندى و كيفيت استفاده از آنها و بيان منافع سرشار و فراوان آنها وسيله رهبران اسلام و كتاب آسمانى آن (قرآن) سخنان بى شمارى، شرف صدور يافته است كه نمى توان به انتهاى بر رسى آنهارسيد؛ فقط براى نمونه از آيات و روايات فراوان، به مطالبى نه چندان زياد اكتفاء مى شود

1- بيان منافع سرشار و فراوان گياهان

1- بيان منافع سرشار و فراوان گياهان 1- «وَ مِنْ آياتِهِ يُريكُمُ اْلبَرْقَ خوفًا و طمعًا و يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فيُحْى به الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها انَّ فى ذلكَ لاياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون». «1» و از آيات او اين است كه برق و رعد را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترس و هم اميد است (ترس از صاعقه، و اميد به نزول باران)، و از آسمان آبى فرو مى فرستد كه زمين را بعد از مردنش بوسيله آن زنده مى كند؛ در اين نشانه هايى است براى جمعيّتى كه مى انديشند!.

2- «وَ آيَةٌ لهُمُ الأَرْض الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فِيها جَنّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ ا فَلا يَشكرُونَ (35) سبْحانَ الَّذِى خَلَقَ الأَزْواجَ كلَّهَا مِمّا تُنبِت الأَرْض وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ (36)» «2» زمين مرده براى آنها آيتى است، ما آنرا زنده كرديم، و دانه هائى از آن خارج ساختيم، و آنها از آن مى خورند.

و در آن باغهائى از نخلها و انگورها قرار داديم و چشمه هائى از

آن بيرون فرستاديم.

تا از ميوه آن بخورند در حالى كه دست آنها هيچ دخالتى در ساختن آن نداشته

اسلام فراتر از زمان، ص: 192

است، آيا شكر خدا را بجا نمى آورند؟

منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مى روياند، و از خود آنها و از آنچه نمى دانند!

اين هم نشانه هاى ديگر

آيات فوق نشانه هائى از توحيد و معاد را توأماً بيان مى كند تا وسيله باشد براى بيدارى منكران و ايمان به مبدء و معاد.

نخست از احياى زمين هاى مرده و بركاتى كه از آن عائد انسانها مى شود بحث كرده مى فرمايد: زمين هاى مرده براى آنها نشانه آشكارى است (از مبداء و معاد) ما آن را زنده كرديم، و دانه هائى از آن خارج ساختيم و آنها از آن تغذيه مى كنند « «وَ آيَةٌ لهُمُ الأَرْض الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكلُونَ (33)

مسأله حيات و زندگى از مهمترين دلائل توحيد است، مسأله اى است فوق العاده مرموز و پيچيده و شگفت انگيزكه عقل همه دانشمندان را به حيرت افكنده، و با تمام پيشرفتهاى عظيمى كه در علم و دانش نصيب بشر شده هنوز كسى معماى آن را نگشوده است، هنوز كسى به درستى نمى داند تحت تأثير چه عواملى در روز نخست موجودات بيجان تبديل به سلولهاى زنده شده است؟ هنوز كسى نمى داند كه بذرهاى گياهان و طبقات مختلف آن دقيق اًچگونه ساخته شده؟ و چه قوانين مرموزى بر آن حاكم است كه به هنگام فراهم شدن شرائط مساعد به حركت

در مى آيد، و رشد و نمو را آغاز مى كند، و ذرات زمين مرده را جذب وجود خود مى نمايد، و از اين طريق موجودات مرده را تبديل به بافتهاى موجود زنده مى كند، تا هر روز جلوه تازه اى از حيات را نشان دهد.

مسئله حيات در جهان گياهان و حيوانات و زنده شدن زمين هاى مرده از يك سو دليل روشنى است بر اين كه علم و دانش عظيمى در آفرينش اين جهان به كار رفته، و از سوى ديگر نشانه اى آشكار از رستاخيز است.

جمله «فمنه يأكلون» از يك سو اشاره به اين است كه انسان از بخشى از دانه هاى گياه ى تغذيه مى كند، و بعضى ديگر قابل تغذيه براى انسان نيست، ولى فوائد ديگرى دارد مانند تغذيه حيوانات، ساختن مواد رنگى، داروئى، و امور ديگرى كه در

اسلام فراتر از زمان، ص: 193

زندگى انسان كاملا مورد استفاده است.

و از سوى ديگر با مقدم داشتن «منه» بر «يأكلون» كه معمولا براى حصر مى آيد اين نكته را بيان مى كند كه بيشترين (و نيز بهترين) تغذيه انسان از مواد گياه ى است آنچنان كه گوئى تمام غذاى انسان را تشكيل مى دهد! آيه بعد توضيح و تشريحى بر آيه قبل است و چگونگى حيات زمينهاى مرده را بيان مى كند، مى فرمايد: ما در زمين باغهائى از نخلها و انگورها قرار داديم و چشمه هائى از آن بيرون فرستاديم (وَ جَعَلْنا فِيها جَنّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ (34)

در آيه گذشته

سخن از دانه هاى غذائى در ميان بود، اما در اينجا از ميوه هاى نيرو بخش و مغذى سخن مى گويد كه دو نمونه بارز و كامل آنها خرما و انگور است كه هر يك غذائى كامل محسوب مى شود. مطالعات دانشمندان نشان مى دهد كه مخصوصا اين دو ميوه داراى انواع ويتامين هاى لازم و مواد مختلف حياتى براى بدن انسان است، به علاوه اين دو ميوه در تمام طول سال به صورت تازه يا خشك قابل نگهدارى و استفاده براى تغذيه است.

و اين كه «اعناب» و» نخيل» هر دو به صيغه جمع آمده ممكن است اشاره به انواع مختلف اين دو ميوه بوده باشد چرا كه هر يك از آنها دهها نوع دارد، با ويژگيهاى مختلف و باب طبع همه و براى همه ذائقه ها! اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيه قبل تنها تعبير به احياى زمينهاى مرده شده بود كه در قرآن مجيد معمولا با نزول باران همراه است، ولى در اين آيه سخن از چشمه هاى آب جارى به ميان آمده، زيرا براى بسيارى از زراعتها آب باران تنها كافى است، در حالى كه درختان ميوه معمولا نياز به آب جارى نيز دارند.

آيه بعد هدف آفرينش اين درختان پر بار را چنين بيان مى كند: غرض اين است كه از ميوه آن بخورند، در حالى كه دست آنها در ساختمان آن كمترين دخالتى نداشته، آيا شكر خدا را بجا نمى آورند! (لِيَأْكلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ ا فَلا يَشكرُونَ (35) آرى ميوه هائى كه به صورت غذاى كامل بر شاخسار درختان ظاهر مى شود بى آنكه كمترين نيازى به پختن و يا تغييرات ديگر داشته باشد به

مجرد چيدن از درخت قابل استفاده است، و اين نهايت لطف و عظمت پروردگار را در باره انسانها نشان

اسلام فراتر از زمان، ص: 194

مى دهد.

حتى اين غذاى آماده و لذيذ را آنچنان بسته بندى كرده كه براى مدت زيادى قابل نگهدارى است، بى آنكه ارزش غذائى خود را از دست دهد، بر خلاف غذاهائى كه انسان از مواد طبيعى خدا داد با دست خود مى سازد كه غالبا به سرعت فاسد مى شود! تفسير ديگرى در باره معنى آيه نيز وجود دارد كه آنهم قابل ملاحظه است و آن اين كه: قرآن مى خواهد هم اشاره به ميوه هائى كند كه بدون تغيير مورد استفاده قرار مى گيرد، و هم به انواع غذاهاى مختلفى كه با انجام عملى روى اين ميوه ها به دست مى آيد، در هر صورت، هدف آن است كه حس حق شناسى و شكرگزارى انسانها را تحريك كند تا از طريق شكرگزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، كه شكر منعم نخستين گام معرفت كردگار است.

آخرين آيه مورد بحث سخن از تسبيح و تنزيه پروردگار مى گويد، خط بطلان بر شرك مشركان كه در آيات گذشته از آن سخن بود مى كشد، و راه توحيد و يك تا پرستى را به همگان نشان مى دهد، مى فرمايد: منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مى روياند، و از خود آنان، و از آنچه نمى دانند! (سبحان الذى خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا يعلمون)

آرى خداوندى كه اين همه زوجها را در

پهنه جهان هستى آفريده علم و قدرتش بى انتهاست، عيب و نقصى در وجودش راه ندارد، لذا شريك و شبيه و نظير براى او نيست، و اگر گروهى سنگ و چوبهاى بى جان و مخلوقات ديگرى را شبيه او شمرده اند از اين نسبت هاى ناروا بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند! بديهى است خداوند نياز به اين ندارد كه خويشتن را تسبيح و تنزيه كند، اين تعليمى است براى بندگان و دستورالعملى است براى پيمودن خط تكامل.

در اين كه منظور از ازواج در اينجا چيست مفسران سخن بسيار دارند: آنچه مسلم است اين است كه ازواج جمع زوج معمولا به دو جنس مذكر و مؤنث گفته مى شود، خواه در عالم حيوانات باشد، يا غير آنها، سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودى كه قرين يك ديگر و يا حتى ضد يك ديگرند زوج اطلاق مى شود، حتى به دو اطاق مشابه در يك خانه، يا دو لنگه در، و يا دو همكار و قرين، اين كلمه گفته

اسلام فراتر از زمان، ص: 195

مى شود، و به اين ترتيب براى هر موجودى در جهان زوجى متصور است.

به هر حال بعيد نيست كه زوجيت در اينجا به همان معنى خاص يعنى جنس مذكر و مؤنث باشد، و قرآن مجيد در اين آيه خبر از وجود زوجيت در تمام جهان گياهان و انسانها و موجودات ديگرى كه مردم از آن اطلاعى ندارند مى دهد.

اين موجودات ممكن است گياهان باشد كه وسعت دايره زوجيت در آن روز هنوز در

آنها كشف نشده بود.

يا اشاره به حيوانات اعماق درياها كه در آن روز كسى از آن آگاه نبود، و امروز گوشه اى از آن براى انسانها كشف شده است.

يا اشاره به موجودات ديگرى كه در كرات ديگر آسمانى زندگى مى كنند.

و يا موجودات زنده ذره بينى، هر چند امروز دانشمندان، نر و ماده اى در آنها سراغ ندارند، ولى دنياى اين موجودات زنده آنقدر مرموز و پوشيده از معماهاست كه ممكن است علم و دانش انسانها هنوز به اين قسمت از آن راه نيافته باشد، حتى وجود زوجيت در جهان گياهان نيز چنانكه گفتيم در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصى مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود، و قرآن از آن پرده برداشت، و در قرون اخيراز طرق علمى اين معنا به ثبوت رسيد كه مسئله زوجيت در عالم گياهان يك مسئله عمومى و همگانى است.

اين احتمال نيز داده شده است كه زوجيت در اينجا اشاره به وجود ذرات مثبت و منفى در دل تمام اتمها است، زيرا مى دانيم همه اشياء اين جهان از اتم تشكيل يافته و اتم در حقيقت همچون آجر براى ساختمان عظيم اين كاخ بزرگ عالم ماده است.

تا آن روز كه اتم شكافته نشده بود خبرى از وجود اين زوجيت نبود، ولى بعد از آن وجود زوجهاى منفى و مثبت در هسته اتم و الكترونهائى كه به دور آن مى گردند به ثبوت رسيد.

بعضى نيز آن را اشاره به تركيب اشياء از ماده و صورت يا جوهر و عرض دانسته، و بعضى ديگر كنايه از اصناف و انواع مختلف گياهان و انسانها و حيوانات و ساير موجودات عالم مى دانند.

ولى روشن است

وقتى مابتوانيم اين الفاظ را بر معنى حقيقى (جنس مذكر و مؤنث)

اسلام فراتر از زمان، ص: 196

حمل كنيم و قرينه اى بر خلاف آن نباشد دليلى ندارد كه به سراغ معانى كنائى برويم، و چنانكه ديديم چندين تفسيرجالب براى معنى حقيقى زوجيت در اينجا وجود دارد.

به هر حال اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه محدود بودن علم انسان را بيان مى كند و نشان مى دهد كه در اين جهان حقايق بسيارى است كه از علم و دانش ما پوشيده است. «1»

3- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسلَكَهُ يَنابِيعَ فى الأَرْضِ ثُمَّ يخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثمَّ يَهِيجُ فَتراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فى ذَلِك لَذِكْرَى لأُولى الأَلْبابِ (21) زمر:

21 آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمه هايى در زمين وارد نمود، سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگهاى مختلف دارد؛ بعد آن گياه خشك مى شود، بگونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى؛ سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند؛ در اين مثال تذكّرى است (از ناپايدارى دنيا) براى خردمندان!.

4- وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الأَرْض وَ جَعَلَ فِيها رَواسىَ وَ أَنهاراً وَ مِن كلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيهازَوْجَينِ اثْنَينِ يُغْشى الَّيْلَ النهارَ إِنَّ فى ذالِك لاياتً لِّقَوْمً يَتَفَكَّرُونَ (3) وَ فى الأَرْضِ قِطعٌ مُّتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِّنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيرُ صِنْواانً يُسقى بِماءٍ واحِدً وَ نُفَضلُ بَعْضها عَلى بَعْضً فى

الأُكلِ إِنَّ فى ذالِك لاياتٍ لِّقَوْمً يَعْقِلُونَ (4) رعد: 3 و 4

و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوه ها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوه ها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مى كنند!

و در روى زمين، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند؛ و (نيز) باغهايى از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان ميوه گوناگون) كه گاه بر يك پايه مى رويند و گاه بر دو پايه؛ (و عجيب تر آنكه) همه آنها از يك آب سيراب مى شوند! و با اين حال، بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى دهيم؛ در اينها نشانه هايى است

اسلام فراتر از زمان، ص: 197

براى گروهى كه عقل خويش را به كار مى گيرند

2- زوجيت گياهان

2- زوجيت گياهان معجزات علمى قرآن

در قرآن مجيد: آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده: برداشته: كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآن است و محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند: غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده اند كه از آن جمله آيات ذيل در باره زوجيت گياهان است.

خداى متعال با حكمت متعاليه خود، سنگ

بناى زيبائى جهان و نظام احسن و اكمل را در وجود نر و ماده بر قرار ساخته، و ادامه حيات و بناى زندگى را در وجود آفريده هاى مُوَلّد و توليد كننده قرار داده است.

هيچ موجود رشد كننده و ذيحيات پيدا نمى شود مگر اين كه از زوج و جفت يا به عبارت ديگر از پدر و مادر به وجود آمده است، چنان كه در قرآن كريم نيز به اين معنا تصريح نموده و مى فرمايد:

1- سبْحانَ الَّذِى خَلَقَ الأَزْواجَ كلَّها مِمَّا تُنبِتُ اْلأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ (36) «منزّه است كسى كه تمام زوج ها را آفريد، از آنچه كه زمين مى روياند، و از خودشان و از آنچه نمى دانند». «1»

با جمله «و ممّا لايعلمون» مى فهماند كه زوجها و جفتهاى زيادى هست كه هنوز دانش بشرى به حيطه كشف فورمول وجودى آنها راه پيدا نكرده و از وجود آنها اطلاع ندارد و از كشف آنها عاجزمانده است!.

پس هرموجود زنده اى از نباتات و سبزيجات و حيوانات گرفته تا انسان صاحب عقل و خرد، بايد از جفت و يا نر و ماده به وجود آيد درست است موجودات تك ياخته اى و تك سلولى نيز يافت مى شود اما كم و ناچيز!.

معجزات علمى قرآن

اسلام فراتر از زمان، ص: 198

در قرآن مجيد: آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده: برداشته: كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآن است و

محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند: غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده اند.

2- أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى الأَرْضِ كمْ أَنبَتْنا فِيها مِن كلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (7) «1» آيا آنها به زمين نگاه نكردند: چه اندازه در آن از گياهان جفت آفريديم.

زوجيت در گياهان

در آيات مورد، سخن از اعراض آنها از آيات تكوينى و نشانه هاى خدا در پهنه آفرينش است: آنها نه تنها: گوش جان خود را بر سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى بستند: بلكه چشمهاى خود را نيز از ديدن نشانه هاى حق در اطراف خود محروم مى ساختند.

در اينجا تعبير به زوج در مورد گياهان قابل دقت است: گرچه غالب مفسران زوج را به معنى نوع و صنف: و ازواج را به معنى انواع و اصناف گرفته اند: اين بزرگان در زمانى مى زيسته اند كه هنوز زوجيت گياهان كشف نشده و به اثبات نرسيده بود اما پس از روشن شدن آن چه مانعى دارد كه زوج را به معنى معروفش كه قبل از هر معنى ديگر به ذهن مى آيد بگيريم و اشاره به زوجيت در جهان گياهان باشد؟! در گذشته انسانها كم و بيش فهميده بودند كه بعضى از گياهان داراى نوع نر و نوع ماده است: و براى بارور ساختن گياهان از طريق تلقيح استفاده مى كردند اين مسأله در مورد درختان نخل كاملا شناخته شده بود: ولى نخستين بار لينه دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى: در اواسط قرن 18 ميلادى: موفق به كشف اين واقعيت شد كه مسأله زوجيت در دنياى گياهان تقريبا يك قانون عمومى است و گياهان نيز همانند غالب حيوانات از طريق آميزش

نطفه نر و ماده بارور مى شوند و سپس ميوه مى دهند.

ولى قرآن مجيد قرنها قبل از اين دانشمند كرارا در آيات مختلف به زوجيت در جهان گياهان اشاره كرده (در آيات مورد بحث: و در سوره رعد آيه 4: و لقمان آيه 10 و

اسلام فراتر از زمان، ص: 199

سوره ق آيه 7) و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن است. «1»

از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن در روى زمين: انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم

3- (وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْجً كَرِيمً (10) «2»

از آسمان آبى فرستاديم و بوسيله آن در زمين از هر زوج گياه مفيد رويانديم. در بعضى از آيات ديگر نيز اشاره به اين موضوع شده است.

اين آيه بار ديگر به زوجيت در جهان گياهان اشاره مى كند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است: چرا كه در آن زمان: زوجيت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود: و قرآن از آن پرده برداشت

ضمنا توصيف زوجهاى گياهان به كريم اشاره به انواع مواهبى است كه در آنها وجود دارد. «3»

4- و ترى الأرض هامِدَةً فَاذا أنْزَلْنا عَلَيْها اْلماءَ اهْتَزَتْ وَ رَبَتْ وَ أنْبَتَتْ مِن كُلِ زَوْجٍ بَهيج «4» زمين را خشك و باير مى بينى اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى فرستيم، به حركت درمى آيد و مى رويد؛ و از هر نوع گياهان زيبا مى روياند!

5- ... وَ أَنزَلَ مِنَ السماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنا

بِهِ أَزْواجاً مِّن نَّباتً شتى (53) طه: 53 و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم.

6- والأرْضَ مَدَدْناها وَ ألْقَيْنا فيها رَواسِىَ وِ أنْبَتْنا فيها مِنْ كُلّ زَوْجٍ بَهيجٍ ق 6 و زمين را گسترش داديم و و در آن كوههاى عظيم و استوار افكنديم و از هرنوع (گياه) جفت بهجت انگيز در آن رويانديم

3- عمل كربن گيرى درختان سبز و رستاخيز انرژيها 0

3- عمل كربن گيرى درختان سبز و رستاخيز انرژيها 0 آيه مباركه 80 ذيل سوره يس، از مطالب علمى زيادى پرده برداشته است كه هنگام

اسلام فراتر از زمان، ص: 200

نزول قرآن بلكه قرن هاى زياد بعد از آن، بشريت از مفاد آن بى خبر بود كه با گذشت زمان بتازگى مسئله كربن گيرى گياهان و رستاخيز انرژيها كشف و به محافل علمى، ارائه گرديد و قسمتى از آن آيه مباركه تفسير گرديد، اى بنازم به اين علوم بى پايان قرآن و آورنده آن.

الَّذِى جَعَلَ لَكم مِّنَ الشجَرِ الأَخْضرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) «1» 80- همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد: و شما به وسيله آن آتش مى افروزيد.

رستاخيز انرژيها!

آيه مورد بحث از سوره يس- همان قلب قرآن- است: شرح بيشتر و گوياترى در باره همين مسأله مطرح مى كند: آن خدائى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و

شما به وسيله آن، آتش مى افروزيد قادر است كه بر اين استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات بپوشاند (الَّذِى جَعَلَ لَكم مِّنَ الشجَرِ الأَخْضرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) «2»

چه تعبير عجيب و جالبى كه هر قدر در آن بيشتر دقيق شويم معانى عميق ترى به ما ارائه مى دهد؟! اصولا بسيارى از آيات قرآن داراى چندين معنى است: بعضى ساده براى فهم عامه مردم در هر زمان و هر مكان: و بعضى عميق براى خواص: و سرانجام بعضى كاملا عميق تر براى زبده هاى خواص: و يا اعصار و قرون ديگر و آينده هاى دور. در عين حال اين معانى با هم منافاتى ندارد و در آن واحد در يك تعبير پر معنى جمع است.

نخستين تفسيرى كه بسيارى از مفسران پيشين براى آن ذكر كرده اند و معنى ساده و روشنى است كه براى عموم مردم قابل فهم مى باشد اين است كه: در اعصار قديم در ميان عربها اين امر رائج بود كه براى آتش افروختن از چوب درختان مخصوص بنام مرخ و عفار كه در بيابانهاى حجاز مى روئيده استفاده مى كردند.

مرخ (بر وزن چرخ) و عفار (بر وزن تبار) دو نوع چوب آتش زنه بود كه اولى را زير قرار مى دادند و دومى را روى آن مى زدند: و مانند سنگ آتش زنه جرقه از آن توليد

اسلام فراتر از زمان، ص: 201

مى شد: در واقع بجاى كبريت امروز از آن استفاده مى كردند.

قرآن مى گويد: آن خدائى كه مى تواند از اين درختان

سبز آتش بيرون بفرستد قدرت دارد كه بر مردگان لباس حيات بپوشاند.

آب و آتش دو چيز متضاد است: كسى كه مى تواند آنها را در كنار هم قرار دهد قدرت اين را دارد كه حيات را در كنار مرگ و مرگ را در كنار حيات قرار دهد! آفرين بر آن هستى آفرين كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش نگاه مى دارد مسلما براى او پوشانيدن لباس زندگى بر اندام انسانهاى مرده كار مشكلى نيست آن گونه كه خود آب را از دو ماده مشتعل مجزاى «اكسيژن و ئيدروژن» تركيب داده و آب ساخته در حالى كه اگر اين دو تجزيه شود: هركدام قابل اشتعال است چنانكه در آيه مباركه

(واذا البحار سجّرت) زمانى كه درياها بر افروخته شوند (و آتش بگيرند) و امثال آن:

اشاره لطيفى بر تجزيه شدن آن دو در آستانه رستاخيز دارد.

اگر از اين معنى گام فراتر بگذاريم به تفسير دقيق ترى مى رسيم و آن اين كه: خاصيت آتش افروزى به وسيله چوب درختان: منحصر به چوبهاى مرخ و عفار نيست: بلكه اين خاصيت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد (هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان آمادگى بيشترى براى اين كار دارند).

خلاصه اين كه تمام چوبهاى درختان اگر محكم به هم بخورند جرقه مى دهند حتى چوب درختان سبز. به همين دليل گاه آتش سوزى هاى وسيع و وحشتناكى در دل جنگلها روى مى دهد كه هيچ انسانى عامل آن نبوده: فقط وزش شديد بادها و طوفانهائى كه شاخه هاى درختان را محكم به هم كوفته است و از ميان آنها جرقه اى در ميان

برگهاى خشك افتاده: سپس وزش باد به آن آتش دامن زده: عامل اصلى بوده است.

اين همان جرقه الكتريسيته است كه بر اثر اصطكاك و مالش آشكار مى گردد.

اين همان آتشى است كه در دل تمامى ذرات موجودات جهان نهفته است: و به هنگام اصطكاك و مالش خود را نشان مى دهد: و از شجر اخضر نار مى آفريند! اين تفسيروسيع ترى است كه چشم انداز جمع اضداد را در آفرينش گسترده تر مى كند: و بقا را در فنا واضح تر نشان مى دهد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 202

اما در اينجا تفسيرسومى است كه از آن هم عميق تر است: و به كمك دانشهاى امروز بر آن دست يافته ايم كه ما نام، رستاخيز انرژيها گذارده ايم

توضيح اين كه: يكى از كارهاى مهم گياهان مسأله كربن گيرى از هوا: و ساختن سلولز نباتى است (سلولز همان جرم درختان است كه اجزاء عمده آن كربن و اكسيژن و ئيدروژن است).

اكنون ببينيم اين سلولز چگونه ساخته مى شود؟ ياخته هاى درختان و گياهان گاز كربن را از هوا گرفته و، تجزيه مى كنند: اكسيژن، آزاد ساخته: و كربن را در وجود خود نگهميدارد: و، با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مى سازد

ولى مسأله مهم اين است كه طبق گواهى علوم طبيعى هر تركيب شيميائى انجام مى يابد يا بايد توأم با جذب انرژى خاصى باشد و يا آزاد كردن آن (دقت كنيد)

بنا بر اين هنگامى كه درختان به عمل كربن گيرى مشغولند: طبق اين قانون احتياج به وجود يك انرژى دارند: و

در اينجا از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژى فعال استفاده مى كنند.

به اين ترتيب به هنگام تشكيل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نيز در دل آنها ذخيره مى شود و به هنگامى كه چوبها را به اصطلاح مى سوزانيم همان انرژى ذخيره شده آفتاب آزاد مى گردد: زيرا بار ديگر كربن با اكسيژن هوا تركيب شده و گاز كربن را تشكيل مى دهد: و اكسيژن و ئيدروژن (مقدارى آب) آزاد مى گردد.

از اين تعبيرات اصطلاحى كه بگذريم به عبارت بسيار ساده اين نور و حرارت مطبوعى كه در زمستان درون كلبه آن روستائى يا كرسى زغال سوز اين شهرنشين را گرم و روشن مى سازد همان نور و حرارت آفتاب است كه در ضمن چند سال يا دهها سال در چوب اين درختان ذخيره شده است: و آنچه را درخت در طول يك عمر تدريجاً از آفتاب گرفته اكنون بى كم و كاست پس مى دهد!! و اين كه مى گويند همه انرژيها در كره زمين به انرژى آفتاب باز مى گردد يكى از چهره هايش همين است، اينجاست كه به رستاخيز انرژيها مى رسيم: و مى بينيم نور و حرارتى كه در اين فضا پراكنده مى شود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مى دهد هرگز نابود نشده است: بلكه تغيير چهره داده: و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات

اسلام فراتر از زمان، ص: 203

چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است: و هنگامى كه يك شعله آتش به

چوب خشكيده مى رسد: رستاخيز آنها شروع مى شود: و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه حشر و نشورش ظاهر مى گردد: بى آنكه حتى به اندازه روشنائى يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد! (باز هم دقت كنيد

بدون شك اين معنى در زمان نزول آيه بر توده هاى مردم روشن نبود: ولى همان گونه كه گفتيم اين موضوع هيچ مشكلى ايجاد نمى كند: زيرا كه آيات قرآن داراى معانى چند مرحله اى است: در سطوح مختلف و براى استعدادهاى متفاوت.

يك روز از اين آيه چيزى مى فهميدند: و امروز ما چيز بيشترى مى فهميم: و شايد آيندگان از اينهم فراتر روند و بيشتر درك كنند و در عين حال همه اين معانى صحيح است و كاملا قابل قبول و در معنى آيه جمع است.

نكته ها:

1- چرا شجر اخضر؟

گاهى به ذهن مى رسد كه چرا قرآن در اينجا تعبير به شجر اخضر (درخت سبز) كرده است؟ در حالى كه آتش افروختن با چوب تر بسيار مشكل است: چه خوب بود به جاى آن الشجر اليابس (چوب خشك) مى فرمود: تا با اين تعبير سازگار باشد! ولى نكته جالب اينجا است كه تنها درختان سبزند كه مى توانند عمل كربن- گيرى و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند: درختان خشك اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند ذره اى به ذخيره انرژى حرارتى آنها افزوده نمى شود: تنها موقعى قادر بر اين كار مهم هستند كه سبز و زنده باشند.

بنا بر اين فقط شجر اخضر است كه مى تواند آتش گيره (وقود) براى ما بسازد: و گرما و نور را به شكل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه

دارد: اما به محض اين كه خشكيدند عمل كربن گيرى و ذخيره انرژى آفتاب تعطيل مى شود.

روى اين اصل تعبير فوق هم ترسيم زيبائى از چهره رستاخيز انرژيها است:

و هم يك معجزه علمى جاويدان از قرآن مجيد! از اين گذشته اگر به تفسيرهاى ديگر كه در بالا اشاره كرديم باز گرديم تعبير شجر اخضر باز هم مناسب و زيبا است: زيرا چوبهاى درختان سبز هنگامى كه با يك ديگر اصطكاك قوى پيدا كنند جرقه بيرون

اسلام فراتر از زمان، ص: 204

مى دهند: جرقه اى كه مى تواند مبدء آتش افروزى شود: و اينجا است كه به عظمت قدرت خدا پى مى بريم كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ كرده

2- فرق ميان آتش گيره و آتش زنه

توقدون از ماده وقود (بر وزن قبور) به معنى روشن شدن آتش است: و ايقاد به معنى آتش افروختن و وقود (بر وزن ثمود) به معنى هيزمى است كه براى افروختن آتش مورد استفاده قرار مى گيرد.

بنا بر اين جمله فاذا انتم منه توقدون (از آن آتش روشن مى كنيد) اشاره به هيزمهائى است كه با آن آتش مى افروزند: و به تعبير ديگر اشاره به آتش گيره است نه آتش زنه.

توضيح اين كه ما در فارسى هيزم را آتش گيره و كبريت يا فندك را آتش زنه مى ناميم:

و در لغت عرب هيزم را وقود و كبريت و فندك را زند يا زناد مى نامند.

بنا بر اين قرآن مى گويد آن خدائى كه براى شما از درخت سبز آتش قرار

داد و شما با آن آتش گيره تهيه مى كنيد (نمى فرمايد آتش زنه) هم او قادر است مردگان را به زندگى باز گرداند و اين تعبيركاملا با رستاخيز انرژيهامنطبق است (دقت كنيد).

به هر حال مسأله آتش افروختن با چوبهاى درختان گرچه يك مسأله ساده در نظر ما است: ولى با دقت معلوم مى شود كه از عجيب ترين مسائل است: چه اين كه موادى كه درخت از آن تشكيل شده قسمت مهمش آب و مقدارى اجزاء زمين است: و هيچ كدام از آنها قابل اشتعال نيست اين چه قدرتى است كه از آب و خاك

(و هوا) اين ماده انرژى زا را كه هزاران سال زندگى انسانها با آن پيوند نزديك داشته است آفريده؟!. «1»

مؤلف گويد: پس از بحث هاى مفصل قرآن در باره كائنات و زمين و آسمان كه مقدارى از آن را، تا اينجا بيان كرديم، حالا جا دارد براى تكميل مطالب گذشته، نص صريح و بيان روشن اين كتاب آسمانى را در باره پايان جهان و برچيده شدن اين مجموعه و تشكيلات و چگونگى اوضاع نهائى عالم را، هم بدانيم؛ پس به فشرده مطالب آتى را كه از كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام) آورده ام دقت

اسلام فراتر از زمان، ص: 205

نمائيد

4- خاموشى منظومه شمسى و بى فروغى ستارگان

4- خاموشى منظومه شمسى و بى فروغى ستارگان آيات مكرر در قرآن كريم،

بحث جدّى، از بى فروغى و بى نورى، خورشيد و ستارگان، را به ميان كشيده و قاطعانه از بين رفتن نور آنها و در نتيجه از هم پاشيدن خود آنها، خبر مى دهد، در اين باره نيازى، به طولانى كردن بحث نيست، هر كس به تفاسير آيات مانند «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» و «وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» و «اذالنّجُومُ انْتَثَرَتْ» و «اذا السّماءُ انْفَطَرَتْ» و غيرآنها، مراجعه كند به روشنى در مى يابد، دير يازود نظام فعلى، از بين رفته و نظام نوين، جايگزين آن خواهد شد؛

چنانكه در حين تأليف كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام)، از رسانه هاى گروهى مانند «صدا و سيما» پخش كردند كه دانشمندان، مرتّباً به وسيله تلسكوپهاى قوى، از هم پاشيدن ستارگان را، كشف كرده و گزارش مى دهند؛

در ماه 8/ 1383 شمسى، گزارشى از كشف چاه مخوف فضائى كه درنتيجه از بين رفتن چند ستاره به وجود آمده بود، خبر دادند، و همچنين در 22/ 10/ 1383 شمسى، چندين بار، از كشف و از بين رفتن سه ستاره به تعبير آنها (غول پيكر) در راه شيرى كهكشان كه با زمين 8 هزار و 150 سال نورى فاصله داشت، خبر دادند، و همچنين در تاريخ 23/ 10 1383 شمسى، از ستاره هائى سخن گفتند كه، پنج ميليارد سال نورى، با زمين فاصله دارد، و باز در شب دوشنبه 20/ 1/ 1384 ش «صدا و سيما» از رصد ستاره هائى خبر داد كه با زمين 19 ميليارد سال نورى، فاصله دارند و هنوز در آغاز راه و الف باى علم هستند.

بنا به مطلب فوق، آنهائى كه عقيده دارند از عمر زمين 5 ميليارد سال

گذشته و اينجانب نيز آن را در كتاب «سرچشمه حيات» از كتاب سرگذشت زمين نقل كرده ام، خيلى كمتر از واقعيت است، چون بنا به فرموده قرآن در آيه 12- 10 سوره «فصّلت» آفرينش آسمان، بعد از زمين، انجام گرفته است، پس عمر زمين خيلى بيشتر از آن رقم مى باشد كه گفته اند.

در اينجا جادارد به اين نكته اشاره كنم، آنهائى كه مى گويند: بهشت يا جهنّم، چه قدر وسعت و ظرفيّت دارد، اين همه مردم را در خود جا دهد؛ از گفتار اين

اسلام فراتر از زمان، ص: 206

دانشمندان فنّ حساب كار را به دست آورند؛

با اين كه طبق آيات مكرر قرآن كريم، اين همه تشكيلات در آسمان اول و پائين ترين آسمان است «1» در آسمان هاى بالاتر چه خبر هست، فقط خود او مى داند و بس؟! در آيات ذيل، خداى تعالى به جامعه بشريت، دَرِ علومى را مى گشايد كه بعد از گذشت قرنها، به مفاهيم مترقى و مضامين عاليه آن، به تدريج پى مى برند مانند كاهش روزانه كره خورشيد و ستارگان كه زمان نزول قرآن كسى از اين برنامه ها خبرى نداشت ولى گذشت زمان معانى اين آيات را روشن ساخته و مى سازد، و اين دانش ها را به مغزهاى مستعد انسانها ولو به صورت ناقص، تزريق مى نمايند، بدين جهت ناقص مى گوئيم كه هنوز اين علوم به كمال و اوج ترقى خود نرسيده است، به مطالب فشرده ذيل توجه فرمائيد.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بنام خداوند

بخشنده بخشايشگر

1- إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود.

2- وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت (2) و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند.

3- وَ إِذَا الجِبَالُ سيرَت (3) و در آن هنگام كه كوهها بحركت در آيند.

4- وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (4) و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود.

5- وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (5) و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند.

6- وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت (6) «2»

و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شوند.

آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود

در آغاز اين سوره به اشارات كوتاه و هيجان انگيز و تكان دهنده اى از حوادث هولناك پايان اين جهان: و آغاز رستاخيز بر خورد مى كنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مى دهد: و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها را بازگو مى كند

نخست مى فرمايد: در آن هنگام كه طومار خورشيد درهم پيچيده شود (اذا الشمس

اسلام فراتر از زمان، ص: 207

كوّرت) كوّرت از ماده تكوير در اصل به معنى پيچيدن و جمع و جور كردن چيزى است (همچون پيچيدن عمامه بر سر) اين مطلبى است كه از كتب مختلف لغت و تفسيراستفاده مى شود: و گاه، به افكندن يا تاريك شدن چيزى گفته شده: و به نظر مى رسد كه اين دو معنى نيز به همان ريشه اول برمى گردد.

به هر حال منظور در اينجا پيچيده شدن نور خورشيد: و تاريك شدن و جمع شدن حجم آن است.

مى دانيم خورشيد در

حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كيلومتر ارتفاع آنها است! و اگر كره زمين در وسط يكى از اين شعله هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود! ولى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند: و آن شعله ها جمع مى شود: روشنائى آن به خاموشى مى گرايد: و از حجم آن كاسته مى شود: و اين است معنى تكوير و لذا در لسان العرب آمده است كُوّرَتِ الشمس: جمع ضوءها و لُف كما تُلَفُ العمامة: معنى تكوير خورشيداين است كه نور آن جمع و پيچيده مى شود: همانگونه كه عمامه را مى پيچند.

اين حقيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ثابت كه طبق محاسبه دانشمندان هر ثانيه اى كه بر خورشيد مى گذرد چهار ميليون تن از حجم و هيكل او كاسته مى شود!، و به تدريج رو به تاريكى و خاموشى مى رود.

سپس مى افزايد: و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ گشته و افول كنند (و اذا النجوم انكدرت). انكدرت از ماده انكدار به معنى سقوط كردن و پراكنده شدن است: و از ريشه كدورت به معنى تيرگى و تاريكى است: و جمع ميان هر دو معنى در آيه مورد بحث امكان پذير است: چرا كه در آستانه قيامت ستارگان هم فروغ و روشنائى خود را از دست مى دهند و هم پراكنده مى شوند و سقوط مى كنند و نظام جهان بالا درهم مى ريزد: همانگونه كه در آيه 2 سوره انفطار آمده

و اذا الكواكب انتثرت هنگامى كه ستارگان فرو ريزند و پراكنده شوند و همانگونه كه در آيه 8 سوره مرسلات آمده: و اذا النجوم طمست: و هنگامى كه ستارگان محو و تاريك شوند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 208

در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند (و اذا الجبال سيرت).

در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند نخست به حركت در مى آيند: و در آخرين مرحله به غبار پراكنده اى تبديل مى شوند.

سپس مى افزايد و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شود! (و اذا البحار سجرت)

سجرت از ماده تسجير در اصل به معنى بر افروختن و به هيجان آوردن آتش است.

و اگر اين تعبير قرآن در گذشته براى مفسران عجيب بود امروز براى ما جاى تعجب نيست: زيرا مى دانيم آب از دو ماده اكسيژن و هيدروژن تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال است: بعيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشار قرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يك پارچه آتش گردند. «1»

آيا منظومه شمسى و ستارگان به خاموشى مى گرايند؟!

قبل از هر چيز بايد بدانيم خورشيداين كانون حيات بخش منظومه ما گرچه نسبت به ستارگان آسمان ستاره متوسطى است ولى در حد ذات خود و نسبت به كره زمين فوق العاده عظيم است: طبق بررسى دانشمندان حجم آن يك ميليون و و سيصد هزار مرتبه از زمين بزرگتر است! منتها چون فاصله اى در حدود يك صد

و پنجاه ميليون كيلومتر با ما دارد در نقش و اندازه فعلى ديده مى شود.

براى تجسم عظمت و وسعت خورشيد همين اندازه كافى است كه اگر كره ماه و زمين را با همين فاصله اى كه الان بين آنها وجود دارد به داخل خورشيد منتقل كنيم ماه به آسانى مى تواند دور زمين بگردد بى آنكه از سطح خورشيد خارج شود! حرارت سطح خورشيد را بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد! و حرارت عمق، بالغ بر چند ميليون درجه مى دانند!!! هر گاه بخواهيم وزن خورشيد را بر حسب تُن بيان كنيم بايد عدد 2 را بنويسيم و بيست و هفت صفر پهلوى آن بگذاريم (يعنى دو ميليارد ميليارد ميليارد تن)! از سطح خورشيد شعله هائى زبانه مى كشد كه ارتفاع آن گاه بالغ بر يك صد و شصت هزار كيلومتر است: و كره زمين به آسانى در وسط آن گم

اسلام فراتر از زمان، ص: 209

مى شود: چرا كه قطر كره زمين بيش از دوازده هزار كيلومتر نيست

و اما منبع انرژى حرارتى و نورانى خورشيد بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند ناشى از سوختن نيست چرا كه به گفته جورج گاموف در كتاب پيدايش و مرگ خورشيد اگر جرم خورشيد از زغال سنگ خالص ساخته شده بود و در زمان نخستين فرعون مصر، آتش زده بودند بايد تا امروز تمام آن سوخته و چيزى جز خاكستر بر جاى نمانده باشد: هر نوع ماده سوختنى ديگرى بجاى زغال سنگ فرض كنيم همين اشكال را دارد.

حقيقت اين است كه

مفهوم سوختن در مورد خورشيد صادق نيست: آنچه صدق مى كند انرژى حاصل از تجزيه هاى اتمى است: و مى دانيم اين انرژى فوق العاده عظيم است: بنا بر اين اتمهاى خورشيد دائما در حال تجزيه و تشعشع و تبديل به انرژى است: كه طبق محاسبه دانشمندان هر ثانيه اى كه بر او مى گذرد چهار ميليون تن از او كاسته مى شود! اما حجم خورشيد به قدرى عظيم است كه با گذشت هزاران سال خم به ابرو نمى آورد: و كمترين تغييرى ظاهرا در وضع آن حاصل نمى شود.

ولى بايد دانست كه همين امر در دراز مدت به فنا و نابودى خورشيد كمك مى كند و سرانجام اين جرم عظيم لاغر و لاغرتر و كم فروغ و عاقبت بى نور مى شود: اين امر درباره ساير ستارگان نيز صادق است.

بنا بر اين آنچه در آيات فوق پيرامون تاريك شدن خورشيد و متلاشى شدن ستارگان آمده است حقيقتى است كه با علم امروز كاملا هماهنگ مى باشد: و قرآن زمانى اين حقايق را بيان كرده كه نه تنها در محيط جزيره عربستان بلكه در محافل علمى جهان آن روز نيز از اين مسائل خبرى نبود

5- پيچيده و برچيده شدن آسمانها!!

5- پيچيده و برچيده شدن آسمانها!! دانشمندان مى گويند: آسمانها و زمين، نخست به صورت گاز فشرده اى بود. «1»

(كه از آب به بخار و گاز تبديل شده بود) و بعداً آن فشردگى باز و منبسط گرديد و به

اسلام فراتر از زمان، ص: 210

صورت قطعات بى شمار، در فضاى لا يتناهى، پرتاب و پخش گرديد و آن قطعات هر يكى به صورت كره و ستاره اى در آمد و اين نظام فعلى، به وجود آمد؛

باز روزى خواهد رسيد كه همان قطعات و كرات به صورت، نخست برگشته و مجدداً فشرده اى از گاز را تشكيل خواهد داد؛

پس از پايان يافتن مسائل قيامت و اسكان بهشتيان و دوزخيان در جايگاه ابديشان، خداى عزّ و جلّ از همان مادّه مجدداً، عالمها و مخلوقاتى بدون نر و ماده (و بدون مرد و زن) ايجاد خواهد كرد و دوباره مسائل مربوط به آن نظام، آغاز خواهد شد.

نظريه جهان نوسانى هم، بر اين فرضيه مبتنى است كه، حالت انبساط كنونى جهان درآينده به وسيله حالت معكوس به نام انقباض تكميل خواهد شد و تمام مواد متشكّله جهان دوباره گرد هم آنچنان جمع خواهند شد كه مقدمات انفجار بزرگ ديگرى را فراهم سازند. «1»

چه با عظمت است قرآن كه در آيات گوناگون، (راجع به انقباض آينده عالم، و انفجارهاى عظيمى كه پيش خواهدآمد) تصريحات واشاراتى دارد!

در اين مورد به دو آيه ذيل دقّت كنيد.

1- «يَوْمَ نَطوِى السماءَ كَطىِّ السجِلِ لِلْكتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ (104)» «2»

«روزى كه آسمان را همچون طومار درهم مى پيچيم، سپس همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز مى گردانيم؛ اين وعده ايست كه ما داده ايم و قطعاً آنرا انجام خواهيم داد.»

بررسى علمى: در اين آيه خداوند روند پايان حيات راتوضيح مى دهد. از رَتْقً شروع شد. بنابراين پايان اين جهان، بازگشتش نيز به آن خواهد

بود، همان گونه كه شروع شده بود به آن حالت اوليه اش برمى گردد.

خداوند مى گويد: كه تمام آسمان ها را مانند طومار در هم مى پيچد و آن ها را مانند ابتدايش كه رَتْقً بود برمى گرداند. اين جملات بيان گر عظمت خداوند است.

بر اساس نظريه هاى علمى، دانشمندان عقيده دارند كه چنين اتفاقى در انتظار

اسلام فراتر از زمان، ص: 211

جهان است. چون جهان بعد از انبساط، روزى طى يك روند خود انقباضى، منهدم خواهد شد؛ اين هم به خاطر محدوديت مواد موجود در جهان است كه ديگر قادر به انبساط بيشتر نمى باشد. بنابراين، اين مواد منقبض مى شوند و اندازه جهان به مقدار اوليه اش بر مى گردد.

پس معلوم مى شود كه كشف و دانش جديد كاملًا با قرآن منطبق و در انطباق كامل با قرآن است؛ قرآن مى گويد: كه اين انبساط و انقباض، خواسته خداوند است ولى مادى گرايان مى گويند: كه خواسته طبيعت است چون داراى شعور مى باشد.

البته كل كيهان سيستمى با شعور است و تمامى اجزايش طبق گفته قرآن تسبيح خداوند را مى گويند، اما اين شعورشان قايم به ذاتشان نيست بلكه از خداوند دارند و اراده خداوند مى تواند روند طبيعت را دگرگون كند. خداوند در قرآن مى فرمايد:

اوست زمان چنين اتفاقى را تعيين مى كند و طبيعيون بر اين باورند كه طبيعت خود زمان برچيده شدن و تخريبش را تعيين مى كند.

از اين بيان، عظمت و مبانى علمى قرآن، به دست

هر عاقلى مى آيد كه اين كتاب آسمانى، در آن تاريخ، گفته هايش را بر چه پايه اى بنا نهاده است.

2- «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْض غَيرَ الأَرْضِ وَ السّماواتِ ... (48)» «1»

«روزى كه زمين و آسمانهابگونه اى ديگر تبديل مى شوند.»

پس كيفيت آفرينش نظام فعلى جهان، مختصراً دانسته شد و منظور از شرح آن، اين بود كه، برابر نص صريح آيه 80، سوره مباركه انبيا كه گذشت، روزى همين تشكيلات و نظام به صورت اوليه بر مى گردد و اين نقش و نگار زيبا برچيده خواهد شد تا بعداً خدا چه بخواهد

6- نفخ صور يا پايان نقش و نگار فعلى جهان

6- نفخ صور يا پايان نقش و نگار فعلى جهان «كيفيت نفخ»

از آيه ذيل به خوبى استفاده مى شود كه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه

اسلام فراتر از زمان، ص: 212

ناگهانى رخ مى دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فوراً مى ميرند، و در حادثه دوم كه با فاصله اى صورت مى گيرد همه انسانها ناگهان زنده مى شوند، و بپا مى خيزند و در انتظار حساب خود به سر مى برند.

«1- وَ نُفِخَ فى الصُّورِ فَصعِقَ مَن فى السَّماوتِ وَ مَن فى الأَرْضِ إِلّا مَن شاءَ اللّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ» «1» و در صور دميده مى شود، و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند مگر كسانى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور

دميده مى شود، ناگهان همگى بپا مى خيزند، و در انتظار (حساب و جزا) هستند.

توضيح اين كه: در قرآن مجيد از حادثه پايان جهان و آغاز جهان ديگر تعبيرات مختلفى آمده است: در آيات متعددى (متجاوز از ده مورد) سخن از نفخ صور به ميان آمده.

در يك مورد تعبير به نقر در ناقور شده كه آن نيز به معنى دميدن در شيپور يا شبيه آن است «فَإِذَا نُقِرَ فى النَّاقُورِ (8) فَذَلِك يَوْمَئذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ (9)». «2» و در بعضى از موارد تعبير به «قارعة» به معنى كوبنده شديد ديده مى شود. «3»

و بالأخره در بعضى ديگر تعبير به «صيحه» آمده است كه آن به معنى صداى عظيم است، مانند آيه «مَا يَنظرُونَ إِلا صيْحَةً وَحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يخِصمُونَ (49) «4»

اين آيه از صيحه پايان جهان سخن مى گويد كه مردم را غافلگير مى سازد، و آيه «إِن كانَت إِلا صيْحَةً وَحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا محْضرُونَ (53»، «5»

ولى در اين آيه سخن از صيحه رستاخيز است كه همه مردم به دنبال آن زنده مى شوند و در محضر عدل پروردگار حضور مى يابند.

از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه در پايان جهان صيحه عظيمى اهل آسمانها و زمين را مى ميراند و اين صيحه مرگ است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 213

و در آغاز رستاخيز با صيحه و فرياد عظيمى همه زنده مى شوند، و بپا مى خيزند و اين فرياد حيات و زندگى است.

اما اين دو فرياد دقيقاً چگونه است؟ چه اثرى در صيحه اول، و چه

تأثيرى در صيحه دوم است؟ جز خدا كسى نمى داند، و لذا در بعضى از روايات در توصيف «صور» كه «اسرافيل» در پايان جهان در آن مى دمد چنين آمده است: و للصّور راس واحد و طرفان، و بين طرف راس كل منهما الى الأخر مثل ما بين السماء الى الأرض!: شيپور اسرافيل يك سر و دو شاخه دارد كه فاصل ميان اين دو شاخه با يك ديگر مانند فاصله آسمان تا زمين است! سپس در ذيل همين روايت مى خوانيم: هنگامى كه در آن طرف زمين مى دمد موجود زنده اى بر زمين باقى نمى ماند، و هنگامى كه در آن سر آسمانى مى دمد اهل آسمانها همه مى ميرند، و بعد خداوند فرمان مرگ به اسرافيل مى دهد و مى گويد بمير او هم مى ميرد!.

آيا نفخ صور دو بار انجام مى گيرد يا بيشتر؟

مشهور در ميان علماى اسلام دو مرتبه است، و ظاهر آيه مورد بحث نيز همين مى باشد، جمع بندى آيات ديگر قرآن نيز خبر از دو نفخه مى دهد،

و حق هم اين است كه دو نفخه بيشتر نيست و مسأله «فزع» (كه در آيه بعدى آمده است) و وحشت عمومى در حقيقت مقدمه اى است براى مرگ جهانيان كه به دنبال نفخه اولى يا صيحه نخستين حاصل مى شود، همانگونه كه نفخه جمع نيز دنباله همان نفخه حيات است و به اين ترتيب دو نفخه بيش نخواهد بود نفخه مرگ و نفخه حيات

شاهد ديگر اين سخن آيه سوره نازعات است، آنجا كه مى گويد: «يَوْمَ تَرْجُف الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7)» روزى كه زلزله كوبنده همه جا را بلرزاند و به دنبال آن زلزله اى كه بندگان را زنده و همرديف مى سازد واقع مى شود. «1»

2- وَ يَوْمَ

يُنفَخُ فىِ الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فى السَّماواتِ وَ مَن فى اْلأَرْضِ ... نمل 87

(اين آيه به رستاخيز و مقدمات آن مى پردازد و مى گويد:) به خاطر بياوريد روزى را

اسلام فراتر از زمان، ص: 214

كه در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند در وحشت فرو مى روند جز كسانى كه خدا به خواهد و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى شوند.

ظاهر فاء تفريع در ففزع اين است كه اين فزع و وحشت ناشى از نفخه صور است و اين مخصوص نفخه اولى است: زيرا نفخه آخر نه تنها فزع آفرين نيست: بلكه مايه حيات و حركت و جنبش است و اگر وحشتى باشد از اعمال خود انسان است.

و اما مفهوم نفخه صور: نفخ به معنى دميدن: و صور به معنى شيپور است

صور اسرافيل چيست؟!

چگونه امواج صوتى آن تمام جهان را فرا مى گيرد؟ با اين كه مى دانيم امواج صوتى حركت كندى دارد، و از دويست و چهل متر در ثانيه تجاوز نمى كند،

در حالى كه حركت نور بيش از يك ميليون بار از آن سريع تر است و به سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى رسد.

بايد گفت ما نسبت به اين موضوع همانند بسيارى از مسائل مربوط به قيامت تنها علم اجمالى داريم، و جزئيات آن بر ما روشن نيست

دقت در رواياتى كه در منابع اسلامى در تفسيرصور آمده نيز نشان مى دهد كه بر خلاف پندار بعضى ها، صور يك شيپور معمولى نيست

اين مسأله كه چگونه ممكن است

صدا اين چنين مرگ آفرين باشد اگر در گذشته براى بعضى شگفت انگيز بود امروز براى ما تعجبى ندارد، چرا كه بسيار شنيده ايم موج انفجار گوشها را كر، بدنها را متلاشى، و حتى خانه ها را ويران مى سازد، انسانهائى را از جاى خود برداشته، به فاصله هاى دوردست پرتاب مى كند بسيار ديده شده است كه حركت سريع يك هواپيما و به اصطلاح با شكستن ديوار صوتى چنان صداى وحشتناك و امواج ويرانگرى به وجود مى آورد كه شيشه هاى عمارتها را در شعاع وسيعى خرد مى كند

جائى كه نمونه هاى كوچك امواج صوتى كه به وسيله انسانها ايجاد شده اين چنين اثراتى از خود بجا مى گذارد آن صيحه عظيم الهى، آن انفجار بزرگ جهانى چه آثارى ببار خواهد آورد؟! به همين دليل جاى تعجب نيست كه امواجى هم در نقطه مقابل

اسلام فراتر از زمان، ص: 215

آن تكان دهنده و بيداركننده و احياگر باشد، هر چند تصور آن امروز براى ما ممكن نيست، ولى بيدار كردن افراد به خواب رفته را با فرياد و يا به هوش آوردن انسانهاى بى هوش را با شوكهاى شديد لااقل ديده ايم، و باز تكرار مى كنيم ما با علم محدودمان تنها شبحى از اين امور از دور مى بينيم

هر دو نفخه ناگهانى است؟

از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه هر دو نفخه به صورت ناگهانى تحقق مى يابد، اما نفخه اول چنان غافلگيرانه است كه گروه زيادى از مردم مشغول كسب و كار و مخاصمه و جدال بر سر

اموال و خريد و فروشند كه صيحه نخستين واقع مى شود، و همگى در جا مى ميرند، چنانكه در آيه 29 سوره يس خوانديم: «ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم خامدون»

و در مورد صيحه دوم تعبيرات آيات قرآن از جمله آيه مورد بحث (فاذا هم قيام ينظرون) نشان مى دهد كه ناگهانى صورت مى گيرد.

فاصله ميان دو نفخه چه اندازه است؟

از آيات قرآن مجيد چيزى در اين زمينه استفاده نمى شود، فقط تعبير به ثُمّ دلالت بر اين دارد كه فاصله اى وجود دارد، اما در بعضى از روايات اسلامى اين فاصله چهل سال ذكر شده است كه معلوم نيست معيار اين سالها چه اندازه است، سالهاى معمولى يا ساليان و ايامى همچون ساليان و ايام قيامت؟

در ذيل يكى از احاديث مربوط به نفخ صور راوى نقل مى كند كه وقتى سخن به اينجارسيد: امام سجاد عليه السلام را در اين حال ديدم كه يبكى عند ذلك بكاء شديدا. به شدت گريه مى كند، و از مسأله پايان جهان و قيامت و حضور مردم براى حساب در پيشگاه خداوند سخت نگران است. «1»

آرى صحنه آنچنان گويا و دهشت انگيز است كه انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مى سپارد، و جز اعتراف صريح به واقعيت ها راهى نمى يابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه مى كند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب،

اسلام فراتر از زمان، ص: 216

همانگونه كه در حديث معروف نيز وارد شده است: «كما تنامون تموتون و كما تستيقضون

تبعثون» همانگونه كه مى خوابيد مى ميريد و همانگونه كه از خواب برمى خيزيد زنده مى شويد.

«فانّما هى زجرة واحدة فاذاهم قيام ينظرون». «1» تنها يك صيحه عظيمى واقع مى شود، ناگهان همه (از قبرها بر مى خيزند و) نگاه مى كنند. و «فانّما هى زجرة واحدة فاذاهم بالسّاهرة». «2» اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيمى واقع مى شود، ناگهان همگى برعرصه زمين ظاهر مى شوند؛

اين دو آيه نيز مانند آيات ديگر نفخ صور و قيامت از كوبنده ترين آيات قرآن كريم است

7- پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان

7- پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان ممكن است اين سؤال به ذهن خيلى ها برسد كه، در روز رستاخيز، پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان و برداشته شدن تكليف، آيا معبوديت خداوندى تعطيل و پرونده تشكيلات آفرينش، بسته خواهد شد، يا جهان با همين مواد و اضافات ديگر، به صورت ديگر خواهد آمد و تغيير شكل خواهد داد و تشكّلها دوباره به گونه ديگر، در خواهد آمد وو ...؟!

در پاسخ اين پرسشها، در لابلاى آيات و روايات، مطالبى به چشم مى خورد كه شايسته دقت و بررسى است!.

1- جابر بن يزيد جعفى گويد: از ابى جعفر (امام باقر عليه السلام) از (تفسير) آيه مباركه «أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الأَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسً مِّنْ خَلْقً جَدِيدً (15) «3»

آيا ما از آفرينش نخست عاجز مانديم (كه قادر برآفرينش رستاخيز نباشيم؟!) ولى آنها (با اين همه فهميم روشن) باز در آفرينش جديد، ترديد دارند».

سؤال كردم؟ فرمود: «يا جابر تأويل ذلك انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا افنى

هذاالخلق و هذاالعالم و اسكن اهل الجنّة، الجنّة، و اهل النّار النّار، جدّد اللَّه عالَما غير هذالعالم و جدّد خلقا من غير

اسلام فراتر از زمان، ص: 217

فحولة و لا اناثٍ يعبدونه و يوحّدونه و خلق لهم ارضا غير هذه الأرض تحملهم و سماءا غير سماءٍ، تُظِلّهم، لعلّك ترى انّما خلق اللَّه هذاالعالم الواحد و ترى انّ اللَّه لم يخلق بشرا غيركم بلى واللَّه لقد خلق اللَّه الف الف عالم و الف الف آدم، انت فى آخر تلك العوالم و اولئك الادمييّن». «1»

اى جابر تأويل اين است، وقتى كه خداى عزّ و جلّ، اين خلق و اين عالم را فانى كرد و اهل بهشت را در بهشت و اهل آتش را در آتش، ساكن نمود، خداوند تجديد مى كند عالمى غير از اين عالم، و (دوباره) به وجود مى آورد خلق را بدون (نر و ماده) و بى مرد و زن كه، خدا را بپرستند و توحيد نمايند؛

و براى آنها زمينى جز اين زمين، مى آفريند كه حملشان نمايد، و آسمانى غير از اين آسمان كه، سايه بانشان شود، تو چنين مى پندارى، خداوند اين عالم واحد را آفريده و به خيالت خداوند جز شما بشرى خلق نكرده است؟! بلى به خدا قسم خداهزار هزار عالم و هزار هزار آدم، آفريده است تو در آخر آن عالم ها و آخر آن آدم ها هستى!!.

2- محمّدبن مسلم گويد: شنيدم ابى جعفر عليه السلام مى گفت: «لقد خلق اللَّه عزّ و جلّ فى الأرض منذ خلقها سبعة عوالم ليس

فيها من وُلد آدم، خلقهم من اديم الأرض فاسكنهم فيها واحدا بعد واحد مع عالمه، ثمّ خلق اللَّه عزّ وجلّ آدم ابا هذاالبشر و خلق ذرّيّته منه لا واللَّه ما خلت الجنّة من ارواح المؤمنين منذ خلقها و لا خلت النّار من ارواح الكفّار العصاة منذ خلقها، عزّ و جلّ لعلّكم ترون انّه اذا كان يوم القيامة و صيّر ابدان اهل الجنّة مع ارواحهم فى الجنّة، و صيّر ابدان اهل النّار مع ارواحهم فى النّار، انّ اللَّه تبارك و تعالى لا يعبد فى بلاده و لا يخلق خلقا يعبدونه و يوحّدونه، بلى و اللَّه ليخلقنّ باللَّه خلقا من غير فحولة و لا اناث، يعبدونه و يوحّدونه و يعظّمونه و يخلق لهم ارضا تحملهم و سماءا تظلّلهم اليس اللَّه عزّ وجلّ يقول: «يوم تُبدّل الأرض غير الأرض و السّماوات «2»

» و قد قال: «أفعيينا بالخلق الأوّل ...» «3»

محققاً خداى عزّ و جلّ از آن زمان كه زمين را خلق كرد، هفت عالم آفريد

اسلام فراتر از زمان، ص: 218

كه در هيچ كدام آنها از اولاد آدم (خبرى و اثرى) نبود، آن ها را از چكيده زمين، خلق نمود و يكى پس از ديگرى با عالَم خود در زمين ساكن كرد سپس خداى عزّ و جلّ آدم ابوالبشر و ذريّه اش را، به وجود آورد؛

نه به خدا قسم نه بهشت (از آن وقت كه آفريده شده است) از ارواح مؤمنين خالى مانده و نه جهنم از ارواح كافرين عصيانگر، شايد شما چنين خيال مى

كنيد، زمانى كه روز قيامت شد و بدنهاى بهشتيان را با روان هايشان، در بهشت و ابدان دوزخيان را با روان هايشان در دوزخ قرار داد، خداى تبارك و تعالى در شهرهايش، پرستش نمى شود، و خلقى به وجود نمى آورد كه او را بپرستند و توحيدش كنند؟! بلى به خدا قسم حتماً آفريده اى را بدون نر و ماده (مرد و زن) مى آفريند و اورا پرستش مى كنند و به يگانگى اش، معترف مى شوند و تعظيمش مى نمايند و براى آنها زمينى كه آنها را بردارد و آسمانى كه سايه افكند، مى آفريند، آيا خداى عزّ و جلّ نمى فرمايد:

«يوم تبدّل الأرض غير الأرض و السّماوات» در آن روز اين زمين به زمين ديگر و آسمانها به (آسمان هاى) ديگرى مبدل شود و فرمود: «أفعيينا بالخلق الأوّل» .... آيا ما از آفرينش نخست عاجز مانديم (كه قادر برآفرينش رستاخيز نباشيم؟!) ....

3- قال ابو عبداللَّه عليه السلام انّ لِلّهِ اثنى عشر الف عالم كلّ عالم منها اكبر من سبع السّماوات و سبع ارضين مايَرى عالَمٌ منهم، انّ لِلّهِ عالما غيرهم و انّى الحجّة عليهم» «1»

ابوعبداللّه عليه السلام فرمود: همانا براى خدا دوازده هزار عالم هست و هر عالمى بزرگتر از هفت آسمان و زمين است، هيچ كدام از آن عالمها، نمى داند كه خداوند عالمى ديگر دارد، و حجت آنها هم (از سوى خدا) من هستم.

4- قال السّجّاد عليه السلام للثّمالى: اتظنّ انّ اللَّه لم يخلق خلقا سواكم! بلى واللَّه خلق اللَّه الف الف عالم و الف الف آدم و انت واللَّه فى آخر تلك العوالم «2»» امام سجّاد عليه السلام به (ابو حمزه) ثمالى فرمود: آيا گمان مى كنى خداوند

جز شما خلقى نيافريده است؟! بلى واللّه

اسلام فراتر از زمان، ص: 219

هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، خلق كرده به خدا قسم تو در آخر آن عالم ها هستى!.

باتوجه به روايات مذكوره و ساير احاديث موجود در كتاب هاى مربوطه، جاى ترديد نمى ماند كه خداوند پس از برچيدن اين نظام و اسكان بهشتيان و دوزخيان در جايگاه خودشان، مجدداً زمين ها و آسمانها و انسانها و موجودات ديگر به صورت هاى نوين، مى آفريند و حق هم اين است، زيرا خدائى خدا و پرستش او بعد از قيامت پايان نپذيرفته و تعطيل نخواهد شد

8- قرار گرفتن مجدّد عرش خدا بر آب

8- قرار گرفتن مجدّد عرش خدا بر آب آفرينش آسمانها و زمين در شش روز آن دوران بود كه عرش (و علم) خدا برآب قرار گرفته بود «1» و پس از انجام گرفتن كارهائى كه بيانش گذشت (از بين رفتن آسمانها و زمين و اسكان بهشتيان و دوزخيان وو ...) باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد و تا برنامه بعدى از سوى خداى متعال شروع شود.

امام سجاد عليه السلام فرمود ... و يعيد عرشه على الماء كما كان اوّل مرةٍ مستقلًا بعظمته و قدرته» «2»

عرش خدا، دوباره بر آب بر مى گردد، همانگونه كه در ابتدا بود و باعظمت و قدرت مستقل خود.

اين حديث نيز بيان كننده تغييرات كلّى در نظام عالم آفرينش و

باز گشت به صورت اوليه «رتق» و شروع مجدّد «فتق» ديگرى است. «3

9- تشكيل جهان به صورت ديگر

9- تشكيل جهان به صورت ديگر آيات و اخبار زيادى از بهم خوردن نظام آفرينش كنونى در فرا رسيدن روز قيامت، خبر مى دهد به طورى كه دراين مطلب هيچ گونه ابهامى وجود ندارد، به استشهاد واستدلال نيازى نيست چون با كوچكترين مراجعه به كتابهاى مربوطه مسئله، روشن مى شود فقط آيه اى كه خيلى جلب توجه مى كند آيه مباركه:

اسلام فراتر از زمان، ص: 220

«يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْض غَيرَ الأَرْضِ وَ السَّماوات وَ بَرَزُوا للَّهِ الْوَحِدِ الْقَهَّارِ (48)» «1»

«درآن روز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها (به آسمانهاى ديگر) مبدل مى شود وآنان در پيشگاه خداوند قهّار ظاهر مى گردند»

يعنى زمين وآسمان به صورتى غير از نظام فعلى كه مشاهده مى كنيم تبديل مى شود و مردم به سوى خداى واحد قهّار آشكار مى شوند.

در تفسيرقمى از امام زين العابدين عليه السلام روايتى نقل مى كند، درضمن آن مى فرمايد:

«و تبدّل الأرض غير الأرض يعنى بأرض لم يكتسب عليها الذّنوب بارزةًليس عليها جبال و لا نباتٌ كما دَحاها اوّل مرّة و يعيد عرشه على الماء كما كان اوّل مرةٍ مستقلًاّ بعظمته و قدرته». «2»

«زمين بر مى گردد به صورتى غير از اين صورت يعنى: به زمينى كه در آن گناهى انجام داده نشده

است و همه چيزها آشكار مى شود، (پستى وبلندى، و) كوهى و نباتى در آن وجود نخواهد داشت، همانطور كه در مرحله اول خلقت بود، و عرش خدا به آب بر مى گردد، چنانچه در مرتبه أول باعظمت و قدرت خود مستقل بود. «3»

اسلام فراتر از زمان، ص: 221

اخبار در اين بخش علاوه بر روايات مذكور در بخش هاى گذشته، تعدادى از رواياتى را نيز مى آوريم كه به جريان ها و مسائل آينده دنيا و اماكن و اشخاص و غيره: تصريح و يااشاره نموده، مصداق پيدا كرده و يا در شُرف تحقق يافتن است.

اين بخش خود داراى چند بخش مى باشد.

بخش 6- پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام.

بخش 7- رواياتى با كلمه سيأتى.

بخش 8- رواياتى با كلمه يأتى و غير آن در اين زمينه.

بخش 9- اشراط ساعت يا علائم قيامت.

بخش 10- اماكن.

بخش 11- اشخاص.

بخش 12- حضرت بقية اللّه عليه السلام.

بخش 13- مسائل بهداشتى و پزشكى.

بخش 14- تطبيق ها و مقايسه ها

بخش 6 پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله وامامان عليهم السلام

اشاره

بخش 6 پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله وامامان عليهم السلام در اين بخش تعدادى از پيشگوئى هارا بامطالب متنوع و روايات گوناگون كوتاه و

بلندى را مى آورم كه شايسته است به فرازهاى گوناگون آنها دقت نموده و با پژوهش دقيق قرار دادن تك تك آن مطالب، خود در باره گفته هاى چهارده قرن پيش اين بزرگان، قضاوت نموده و نتيجه گرفته شود كه نيازى نباشد در هر فرازى از آن اظهار نظر كرده و حجم كتاب را سنگين نمود، البته فراموش نشود كه نسبت آورده ها و گرد آورى آيات و روايات، در برابر نياورده ها، نسبت قطره به درياست، توفيق و سعادت و كاميابى در تمام مراحل زندگى را براى خوانندگان عزيز، از درگاه ايزد منّان خواستارم

1- قسمتى از اخبار غيبيه در خطبه حجة الوداع

1- قسمتى از اخبار غيبيه در خطبه حجة الوداع جامع الأخبار: جابر بن عبداللَّه انصارى روايت مى كند من همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجةالوداع بودم بعد از آن كه از واجبات حج فارغ شديم حضرت براى وداع كعبه آمد و حلقه دَر را گرفت و با صداى بلند ندا كرد اى مردم، اهل مسجد و اهل بازار جمع شدند پس فرمود:

اسمعوا! انى قائل ما هو بعدى كائن فليبلغ شاهدكم غائبكم ثم بكى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله حتى بكى لبكائه الناس اجمعين فلما سكت من بكائه قال: بشنويد من مى گويم آنچه را كه بعد از من واقع خواهد شد، شاهدان شما بر غائبانتان برساند، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله گريست و به گريه او تمامى مردم گريستند، پس وقتى از گريه ساكت شد فرمود:

اعلموا رحمكم اللَّه

ان مثلكم فى هذا اليوم كمثل ورق لا شوك فيه الى اربعين ومائة سنة بدانيد خدا به شما رحم نمايد همانا مثل شما دراين روز مانند برگى است كه خار ندارد تا صد و چهل سال،

ثم يأتى من بعد ذلك شوك و ورق الى مائتى سنة سپس بعد از آن خار و برگ مى آيد تا دويست سال،

اسلام فراتر از زمان، ص: 226

ثم يأتى من بعد ذلك شوك لا ورق فيه حتى لا يرى فيه الا سلطان جائر سپس بعد از آن مى آيد خار بدون برگ تا ديده نشود در آن مگر سلطان ستمگر،

أو غنى بخيل أو عالم مراغب فى المال أو فقير كذاب، يا غنى بخيل يا عالم راغب بر دنيا يا فقير دروغگو،

أو شيخ فاجر، أو صبى وقح، أو إمرأة رعناء يا پيرمرد فاجر (و دريده) يا بچه بد عمل يا زن رعنا،

ثم بكى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله. سپس گريست رسول خدا صلى الله عليه و آله،

فقام اليه سلمان الفارسى وقال: يا رسول اللَّه اخبرنا متى يكون ذلك؟ فقال صلّى اللَّه عليه و آله: يا سلمان پس سلمان فارسى به سوى او بلند شد و گفت: اى رسول خدا، به ما خبر بده كى اين ها خواهد شد؟ فرمود: صلى الله عليه و آله اى سلمان!

1- اذا قلّت علماؤكم، زمانى علماى شما كم شد،

2- و ذهبت قرّائكم، و قاريانتان رفتند،

3- و قطعتم زكاتكم و زكاتتان را قطع نموديد،

4- و اظهرتم منكراتكم، و كارهاى بدتان را ظاهر

كرديد،

5- و علت اصواتكم فى مساجدكم، و صداهايتان در مسجدهايتان بلند شد،

6- و جعلتم الدنيا فوق رؤوسكم و دنيا را بالاى سرتان،

7- و العلم تحت اقدامكم، و علم را زير پايتان گذاشتيد،

8- و الكذب حديثكم، و دروغ، حديث (و داستان) تان شد،

9- و الغيبة فاكهتكم، و غيبت، بازى (و شوخى) تان،

10- و الحرام غنميتكم و حرام غنيمت تان شد،

11- و لا يرحم كبيركم صغيركم، بزرگانتان به كوچكان رحم نكرد،

12- و لا يوقر صغيركم كبيركم. و كوچكانتان به بزرگانتان ارزش قائل نشد (و احترام نكرد)،

فعند ذلك تنزل اللعنة عليكم، و يجعل بأسكم بينكم، و بقى الدين بينكم لفظا بألسنتكم.

فاذا اوتيتم هذه الخصال توقعوا الريح الحمراء او مسخا او قذفا بالحجارة و تصديق ذلك فى كتاب اللَّه عزوجل پس در آن موقع لعنت برشما نازل شود، و ترس

اسلام فراتر از زمان، ص: 227

(ووحشت) را درميانتان قرار داد، وباقى ماند دين در ميان تان (فقط) گويش زبانى تان (بى محتوى و بى معنا گشت) پس زمانى كه اين خصلت ها برايتان آمد، منتظر باد سرخ يا مسخ و يا سنگباران باشيد و گواه اين دركتاب خداى عز و جلّ است،

«قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَن يَبْعَث عَلَيْكُمْ عَذاباً مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضكم بَأْس بَعْضً انظرْ كَيْف نُصرِّف الاياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (65)» «1»

. «بگو او قادر است برانگيزد براى شما عذابى از بالايتان يا زير پايتان يا بپوشاند برشما دستجاتى (شمارا گروه گروه نمايد) و بچشاند

براى بعض شما رنج بعض ديگر را، بنگر چگونه نشانه ها را مى چرخانيم شايد آنها بفهمند.

فقام اليه جماعة من الصحابة، فقالوا: يا رسول اللَّه اخبرنا متى يكون ذلك؟ فقال صلّى اللَّه عليه وآله: پس بلند شد به سوى او جماعتى از صحابه و گفتند اى رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما خبر دهيد كى خواهد شد اين ها فرمود:

13- عند تاخير الصلوات، هنگام به تأخيرافتادن نمازها،

14- و اتباع الشهوات، و پيروى از شهوت ها،

15- و شرب القهوات، و نوشيدن مشروبها (ى حرام)،

16- و شتم الآباء والأمّهات. و دشنام دادن بر پدران و مادران،

17- حتى ترون الحرام مغنما، تا حرام را غنيمت ببينيد،

18- و الزكاة مغرما، (وبشماريد) زكات را غرامت،

19- و اطاع الرجل زوجته، ومرد اطاعت كرد زن خود را،

20- و جفا جاره، و جفا كند به همسايه،

21- و قطع رحمه، و قطع نمايد رَحِم را،

22- و ذهبت رحمة الاكابر، و برود دلسوزى بزرگان،

23- و قلّ حياء الاصاغر، و كم شود حياى كوچكان،

24- و شيّدوا البنيان و محكم كردند بناهارا،

25- و ظلموا العبيد والاماء، و ظلم كردند برغلامان و كنيزان،

اسلام فراتر از زمان، ص: 228

26- و شهدوا بالهوى، و شهادت دادند با دلبخواه،

27- و حكموا بالجور، و حكم كردند باستم،

28- و يسبّ الرجل اباه و سب نمايد مرد پدرش را،

29- و يحسد الرجل اخاه، حسد ورزد مرد برادرش را،

30- و يعامل الشركاء بالخيانة، و شريكان به همديگر خيانت نمايند،

31- و قلّ الوفاء، و كم شود وفادارى،

32- و شاع

الزنا، و شيوع يابد زنا،

33- و تزينّ الرجال بثياب النساء، و زينت نمايد مردها با لباسهاى زنها،

34- و سلب عنهن قناع الحياء، و سلب شود از زنها پرده حيا،

35- و دبّ الكبر فى القلوب كدبيب السمّ فى الأبدان، و نفوذ كند تكبر در دلها مانند سرايت زهر در بدنها،

36- و قلّ المعروف، و كم شود خوبى،

37- و ظهرت الجرائم، و ظاهر شود گناهان،

38- و هونت العظائم، و خوار شود بزرگها،

39- و طلبوا المدح بالمال، و خواستند تعريف را بامال (مالدارها منتظر تعريف مردم شدند)،

40- و انفقوا المال للغناء، و خرج كردند مال را براى توانگر شدن (يا براى خوانندگى 41- و شغلوا بالدنيا عن الآخرة، و مشغول شدند بر دنيا (و غافل گشتند) از آخرت،

42- و قلّ الورع، و كم شود پرهيزگارى،

43- و كثر الطمع والهرج والمرج، و زياد شود هرج و مرج (و بى بند و بارى)،

44- و اصبح المؤمن ذليلا، و صبح نمايد مؤمن ذليل،

45- و المنافق عزيزا، و (صبح نمايد) منافق عزيز،

46- مساجدهم معمورة بالاذان، مسجدهايشان آباد شود با اذان،

47- و قلوبهم خالية من الايمان، و خالى شود دلهايشان از ايمان،

48- و استخفوا بالقرآن، و سبك شمردند قرآن را،

49- و بلغ المؤمن عنهم كل هوان. و برسد بر مؤمن از آنها خوارى،

اسلام فراتر از زمان، ص: 229

50- فعند ذلك ترى وجوههم وجوه الآدميين، پس در اين موقعيت مى بينى روهايشان روهاى آدميان،

51- و قلوبهم قلوب الشياطين، و دلهايشان را دلهاى شياطين،

52- كلامهم احلى من العسل، گفتارشان از عسل

شيرين تر،

53- و قلوبهم امرّ من الحنظل، و دلهايشان تلخ تر از حنظل «1»،

54- فهم ذئاب، و عليهم ثياب، پس آنها گرگانند وبر آنهاست لباس (گرگ درلباس آدميان)،

ما من يوم الا يقول اللَّه تبارك و تعالى: أفبى تغترون؟ ام علىّ تجترؤن؟" أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ (115)" «2»

روزى نيست خداى تعالى مى فرمايد:

آيا مرا فريب مى دهيد يا بر من جرئت مى كنيد؟! «آيا گمان مى كنيد شما را بيهوده آفريده ام و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟!».

فو عزتى و جلالى، لولا من يعبدنى مخلصا، ما امهلت من يعصينى طرفة عين ولولا ورع الورعين من عبادى لما انزلت من السماء قطرة، و لا أنبت ورقة خضراء فوا عجباه لقوم آلهتهم اموالهم، وطالت آمالهم، و قصرت آجالهم، و هم يطمعون فى مجاورة مولاهم، ولا يصلون الى ذلك الا بالعمل، و لا يتمّ العمل الا بالعقل. «3»

به عزت و جلالم سوگند، اگر نبود كسى كه مرا مى پرستند با نيت خالص، مهلت نمى دادم كسى را كه نافرمانى مى كند مرايك چشم بهم زدنى، و اگر نبود تقواى پرهيزگاران از بندگانم، فرو نمى فرستادم از آسمان قطره اى، و نمى رويانيدم برگ سبزى، پس واعجبابر قومى كه مالشان خدايشان، و طولانى است آرزوهايشان و كوتاه شود عمرشان وآنها طمع مى كنند در همسايگى مولايشان (و تقرب جستن بر خدايشان) در حالى كه به اين نمى رسند مگر با عمل نيك و عمل تمام (وكامل) نشود، مگر باعقل

2- فراگيرى فتنه عام

2- فراگيرى فتنه عام 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لتشملنّكم فتنة يربو فيها الوليد و ينشأ فيها الكبير، يجرى النّاس عليها و يتّخذونها سنّة، فاذا غيّر منها شى ءٌ قالوا: أتى الناس منكرا غيّرت السنّة. «1»

البته شما را فرا گيرد فتنه اى كه در آن بچه بزرگ و بزرگ پير مى شود، مردم بر آن عادت مى كنند و آن را (براى خود) سنّت مى شمارند پس هروقت چيزى از آن تغيير داده شود گويند: مردم بدى را آوردند، سنّت را تغيير دادند!.

2- عبداللَّه بن مسعود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كيف انتم اذا التبستكم فتنة، فتتّخذ سنّة يربو منها الصّغير و يهرم فيها الكبير و اذا ترك منها شى ءٌ قيل تركت السّنّة، قيل متى ذلك يا رسول اللَّه قال: چگونه مى شويد وقتى كه گريبانگير شما گردد فتنه اى كه با آن كوچك بزرگ و در آن بزرگ پير مى شود، (و مردم بر آن طورى عادت كنند كه آن را سنّت شمارند) و هروقت چيزى از آن تغيير داده شود گويند: سنّت ترك گرديد! گفتند: اين كى پيش خواهد آمد اى رسول خدا؟! فرمود:

1- اذا كثر قرّائكم زمانى كه قاريان شما زياد شدند،

2- و قلّت علمائكم و علمايتان كم شدند،

3- و كثرت امرائكم و امرايتان بيشترگشتند،

4- و قلّت امنائكم و امنايتان كم گرديد،

5- والتمست الدنيا بعمل الاخرة و دنيا را با عمل آخرت (وظاهر سازى) التماس

(ودرخواست) نمودند

6- و تفقّه لغيراللَّه. «2»

و احكام دين براى غيرخدا، ياد گرفته شود (و به خاطر به دست آوردن رياست و دنيا، علم دين فرا گيرند)

3- نكاح مادر و دختر و خواهر!

3- نكاح مادر و دختر و خواهر! 1- محمد بن على مكى گويد: مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد حضرت از او پرسيد عجيب ترين چيزى كه (در مسيرت) ديدى چه بود؟ گفت: رأيت قوما ينكحون امّهاتهم و بناتهم و اخواتهم؛ فاذا قيل لهم لمَ تفعلون ذلك؟ قالوا قضاء اللَّه تعالى و قدره؛ فقال النّبى: سيكون فى امّتى اقوام يقولون مثل مقالتهم، اولئك مجوس امّتى. «1»

گروهى را ديدم كه مادران و دختران و خواهران خود را به زنى مى گيرند، پس هروقت به آنها گفته شود: چرا اين كار را مى كنيد؟! گويند: قضا و تقدير خداى تعالى اين است، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به زودى در امّت من گروه هائى مانند گفتار آنها را مى گويند، آنهايند مجوس امت من.

2- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت ذوات الأرحام يُنكحن و يُكتفى بهن ... و (زمانى) ديدى مردم محارم خود را به زنى گيرند و به آنها اكتفاء نمايند. «2

4- تجديد دين كننده درهر قرن

4- تجديد دين كننده درهر قرن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه در هر صد سالى خدا مى فرستد كسى را كه دين را تازه نمايد. «3»

در كتاب منتخب التواريخ ص 75 ببعد مجدّدين مأة يعنى تجديد كنندگان صد ساله ها را تشريح و تطبيق نموده

است كه ذيلًا خلاصه آن را مى آوريم طالبين تفصيل به آن كتاب مراجعه نمايد.

مجدد صد سال اول امام محمد باقر عليه السلام كه شهادتشان بنا بر قول اصح روز دوشنبه هفتم ماه ذيحجة سال 114 هجرى است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 232

و صد سال دوم امام رضا عليه السلام است رحلتشان آخر صفر سال دويست و سه يادو هجرى بود.

مجدد قرن سوم ثقةالاسلام محمدبن يعقوب كلينى قدس سره صاحب اصول كافى بود وفات ايشان در سال سيصد و بيست و نه سنه تناثر نجوم واقع شد ..

مجدد قرن چهارم سيد مرتضى علم الهدى قدس سره بود ولادت سال سيصد و پنجاه و پنج و رحلت بيست و پنجم ربيع المولود سال چهارصد و سى و شش بود، بعضى ها گفته اند مجدد قرن چهارم محمدبن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد قدس سره بود.

مجدد قرن پنجم امين الاسلام ابى على فضل بن حسن طبرسى قدس سره صاحب تفسير مجمع البيان بود تاريخ رحلت شب عيد قربان سال پانصد و چهل و هشت در سن نود سالگى و محل دفن در قتلگاه مشهد مقدس است.

مجدد قرن ششم محمد بن محمد بن حسن طوسى معروف به خواجه نصير طوسى قدس سره بود. تولد شنبه يازدهم جمادالاولى سال پانصد و نود و هفت و رحلت آخر روز دوشنبه روز عيد غدير سال ششصد و هفتاد و دو محل دفن رواق حرم كاظمين عليهما السلام است.

مجدد قرن هفتم علامه حسن بن يوسف بن مطهر

معروف به علامه حلى قدس سره بود ولادتشان در شهر حله بيست و دوم سال ششصد و چهل و هشت و رحلتشان شنبه يازدهم محرم سال هفتصد و شش بود در نجف اشرف و قبرشان در ايوان طلاى اميرمؤمنان عليه السلام معلوم است.

مجدد قرن هشتم محمد بن جمال الدين معروف به شهيد اول قدس سره كه شاگرد فخرالمحققين فرزند علامه حلى و صاحب لمعه دمشقيه و كتاب هاى فراوان ديگر بود تاريخ شهادتشان نهم جمادى الاول سنه هفتصد و هشتاد و شش بود او در عصر امير تيمور خان گورگانى بود.

مجدد قرن نهم شيخ على بن عبدالعال كركى عاملى معروف به محقق ثانى قدس سره كه بعد از خواجه نصير كسى مانند او در اعلاء اعلام (برافراشتن پرچم هاى) جعفرى را نكرد. بعضى از اهل تسنن او را مخترع مذهب شيعه مى داند درعهد شاه طهماسب صفوى كه سفير روم بسيار سنّى متعصب بود در مجلس سلطان حاضر بود گفت

اسلام فراتر از زمان، ص: 233

تاريخ اختراعى شيعه مذهب (ناحق) است كه سنه نهصد و شش مى شود كه در آن سنه شاه اسماعيل صفوى به سلطنت نشسته بود اول سلاطين صفوى باشد، مقصود سفير اين بود شيعه دين اختراعى زمان صفويان است مرحوم محقق بداهتاً جواب فرمود: ما عرب هستيم و لسان ما بر لغت عرب جارى است نه بر لغت عجم در لغت عرب بايد مذهب را اضافه كرد بضمير متكلم وحده و بايد گفت (مذهبناحق) يعنى مذهب ما حق است.

جناب محقق

ثانى روز عيد غدير سال نهصد وچهل در نجف اشرف از دنيا رفت.

مجدد قرن دهم شيخ الاسلام محمد بن حسين عاملى معروف به شيخ بهائى قدس سره ولادت در بعلبك لبنان پنجشنبه هفدهم محرم سال نهصد و پنجاه و سه و رحلت دوازدهم شوال سال هزار و سى ويك و قبرش در حرم امام رضا عليه السلام معروف است.

مجدد قرن يازدهم مولانا محمد باقر بن محمدتقى بن مقصود على اصفهانى معروف به علامه مجلسى قدس سره ولادت هزار و سى و هفت موافق با (جامع كتاب بحارالأنوار) و رحلت روز بيست و هفتم ماه رمضان سال هزار و صد و يازده و قبر شريفش در اصفهان معروف است.

مجدد قرن دوازدهم مولانا محمد باقربن محمد اكمل بهبهانى قدس سره بود تولد در اصفهان سال هزار و صد و هفده ياهجدهم و رحلت در كربلاى معلى سال هزار و دويست و هشت بود مرقدش در رواق مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السلام پائين پاى مقدس شهداء معلوم است.

مجدد قرن سيزدهم حاج ميرزا محمد حسن شيرازى ابن ميرزا محمود حسينى قدس سره رحلت در سامراء شب چهارشنبه بيست و چهارم ماه شعبان هزار و سيصد و دوازده و مرقدشريف در نجف اشرف جنب باب طوسى معروف است. «1»

مجدد قرن چهاردهم گويند حضرت امام خمينى قدس سره رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران مى باشد كه در سال هزار و سيصد و نود و نه هجرى قمرى با پيروزى انقلاب

اسلام فراتر از زمان، ص: 234

اسلامى جهان تشيع

به اوج افتخار خود در سطح بين المللى و جهانى رسيد

5- چهار چيز در امت تا قيامت!

5- چهار چيز در امت تا قيامت! حسين بن زيد، از جعفر بن محمد از پدران بزرگوارش از علي عليهم السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: أربعة لا تزال فى أمّتى الى يوم القيامة: چهار چيز مدام درامت من تا قيامت خواهد بود،

1- الفخر بالأحساب، افتخار بر حسبها،

2- و الطعن فى الأنساب، و طعنه زدن بر نسبها،

3- و الاستسقاء بالنجوم و طلب باران با ستاره ها،

4- و النياحة، ونوحه گرى (در مجالس ترحيم ها)،

و انّ النّايحة اذا لم تتب قبل موتها تقوم يوم القيامة و عليها سربال من قطران، و درع من جرب. «1»

همانا اگر زن نوحه گر پيش از مرگش توبه ننمايد، روز قيامت بلند مى شود درحالى كه شلوارى از مس آب شده (قطران) و زرهى از گَرى داشته باشد

6- ترس از سه چيز برامّت!

6- ترس از سه چيز برامّت! 1- امام رضا از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

ثلاث أخافهن على أمتى من بعدى: الضلالة بعد المعرفة، و مضلات الفتن، و شهوة البطن والفرج. «2»

سه چيز را براى امتم بعد از من، مى ترسم 1- گمراهى بعد از معرفت، 2- و فتنه هاى گمراه كننده، 3- و خواسته هاى شكم و اندام جنسى.

2- علي عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انى اخاف عليكم

استخفافا بالدين، و بيع الحكم، و قطيعة الرحم، و أن تتخذوا القرآن مزامير، تقدمون احدكم وليس بأفضلكم فى

اسلام فراتر از زمان، ص: 235

الدين. «1»

من برشما مى ترسم (چند چيز را)، 1- سبك شمردن دين 2- و فروش حكم (گرفتن رشوه) 3- و قطع ارحام 4- و اين كه قرآن را موسيقى اتخاذ نمائيد

(يعنى خواندن قرآن با آلت موسيقى طورى جا بيفتد كه عادت مردم شده و حرمت و قبح آن، شكسته شود) 5- و كسى را جلو بيندازيد كه افضل شما نباشد

7- غريبى اسلام و بازگشت به غربت!

7- غريبى اسلام و بازگشت به غربت! 1- سكوني از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (انّ) الأسلام بُدِءَ غريبا و سيعود غريبا كما بدء، فطوبى للغرباء. «2»

همانا اسلام غريب شروع شد و به زودى به غريبى برمى گردد آن گونه كه شروع گشت، پس خوش به حال غريبان

8- خانه اى از فتنه در امان نماند!

8- خانه اى از فتنه در امان نماند! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فتنه اى شود كه نماند خانه مسلمانى جز آنكه داخلش شود (و از آن فتنه در امان نماند). «3»

در اين مورد چندين روايات قريب مضمون هست كه به اين روايت بسنده كرديم

9- شترى باجهاز بهتر ازده ششدانگ!

9- شترى باجهاز بهتر ازده ششدانگ! فرمود: بيايد زمانى يك شتر با جهازش بهتر باشد از دستكره و دهى كه در هر سال صد هزار غله و عايدى داشته باشد. «4»

اسلام فراتر از زمان، ص: 236

براى اين كه يك شتر مى تواند در آن كشت و كشتار عالمگير: صاحبش را به نقطه امنى برساند اما املاك زياد جز گرفتارى چه عايدى خواهد داشت

10- رويبضه

10- رويبضه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بيايد بر مردم سالهائى كه سخت باشد و گياه نرويد و مردم ذليل باشد آن وقت دروغگو تصديق شود و راستگو تكذيب گردد، و خائن و خيانت كار امين شود و امين خائن: و رويبضة در ايشان نطق نمايد سؤال شد رويبضة كدام است اى رسول خدا؟ فرمود: مرد فرومايه و معيوب در امور عامه مردم سخن گويد (و بزرگى نمايد!). «1»

در اين مضمون تعدادى روايت در كنزالعمال: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و غيبت نعمانى از اميرمؤمنان عليه السلام: و مدارك ديگر وارد شده است: چون مشابه همديگر است صرف نظر كرديم

11- زمان

11- زمان با كلمه زمان و آخر الزمان: روايات فراوان آمده است مانند روايات سيأتى و يأتى و غيره، و چون گروهى از آن روايات با موضوع كتاب: ارتباط نداشت، قهراً آن ها را نياورديم و گروهى هم مرتبط با موضوع كتاب است و به همديگر شباهت و قريب المضامين هستند را، چند حديث براى نمونه آورديم.

1- اباذر از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اذا اقترب الزمان اى اباذر وقتى كه زمان نزديك شد (و بركت آن برداشته شد)،

1- كثر لبس الطيالسة پوشيدن لباس پربها زياد مى شود،

2- و كثرت التجارة و تجارت فراوان مى گردد،

3- و كثر

المال و مال بيشتر شود،

4- و عظم ربّ المال بماله و صاحب مال به خاطر ثروتش، بزرگ شمرده شود،

5- و كثرت الفاحشة و كارهاى زشت زياد گردد،

اسلام فراتر از زمان، ص: 237

6- و كانت امارة الصبيان و رياست بر بچه ها داده شود،

7- و كثر النساء و زنها افزون شوند،

8- و جار السلطان و سلطان ستم نمايد،

9- و طفّف المكيال و الميزان و كيل و ترازوها سبك گردد (كم فروشى شهرت يابد).

10- و يربّى الرّجل جرو كلب خير له من ان يربّى ولدا له (اگر) مرد طوله سگى را تربيت نمايد، بهتر است از تربيت يك فرزند،

11- و لايوقّرالكبير، بزرگان محترم شمرده نشوند،

12- و لايرحم الصّغير و به كوچكان رحم نگردد،

13- و يكثراولادالزّنا، حتّى انّ الرّجل ليغشى بالمراة على قارعة الطريق فيقول امثلهم فى ذالك الزمان لو اعتزلتما عن الطريق، اولاد زنا زياد شود حتى مرد سر راه بازنى كار زشت انجام دهد، كسى كه در آن زمان قابل قبول باشد (يعنى بهترينشان مى گويد:) كاش از راه كنار مى رفتيد،

14- و يلبسون جلود الضان على قلوب الذئاب امثلهم فى ذالك الزّمان المداهن» «1»

پوست گوسفند را بر دلهاى گرگها مى پوشانند، مناسبترين آن ها در آن زمان مداهنه كنندگان (و پاچه خوارها مى باشند).

2- عدى بن حاتم از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يوشك ان يأتى على الناس زمان يشقّ على الرّجل ان يخرج زكات ماله» «2»

نزديك است بر مردم آيد زمانى كه، براى مرد دادن زكات مالش

سخت شود (در حالى كه اگر كسى زكات ندهد در قرآن مشرك شمرده شده است). «3»

اسلام فراتر از زمان، ص: 238

3- فرمود: شما امروز در زمانى هستيد كه هر كس ترك كند ده يك آنچه را كه امربه آن شده است: هلاك مى شود و زود است بيايد زمانى كه هركس (عمل) كند از ايشان به ده يك آنچه مأمور بوده و نجات يابد. «1»

4- در كنزالعمال: دارد كه بيايد بر مردم زمانى كه يك ساعت بايستند و امامى را نيابند كه با او نماز خوانند. «2»

5- فرمود: وقتى ظاهر شد در شما مثل آنچه ظاهر بود در بنى اسرائيل (آن وقت منتظر فَرَجْ باشيد) وقتى بوده باشد زنا در بزرگان شما و پادشاهى در صغيران شما و علم درپَستان شما. «3»

6- امام باقر عليه السلام فرمود: بيايد زمانى بر مردم از خدا شاكى مى شوند! پرسيدند چگونه شاكى باشند فرمود: مردى گويد: قسم به خدا من امروز (چند روزاست) چيزى منفعت نبردم و در اين مدت نخورده ام و نياشاميده ام مگر از رأس المال: واى برتو آيا اصل مال از خدا نيست؟!. «4»

7- فرمود: شما در زمانى هستيد كه علماى شما زيادند و خطباى شما كم كسى كه ترك كند ده يك آنچه كه مى داند هلاك شود و زود است بيايد بر مردم زمانى كه علماء ايشان كم و خطبايشان زياد: كسى كه دست زند به ده يك آنچه مى داند نجات يابد. «5»

8- فرمود: شما صبح كرديد در زمانى

كه زياد است فقهاء شما و كم است خطباء شما: كم است سؤال كنند گان شما زياد است عطا كنندگان شما: عمل در آن بهتراز علم: و زود است بيايد بر شما زمانى كه كم باشند فقهاء شما زياد باشد خطباى شما:

اسلام فراتر از زمان، ص: 239

سؤال كنندگان زياد باشد و عطا كنندگان كم: علم در آن زمان بهتر از عمل باشد. «1

12- زنان آخرالزّمان

12- زنان آخرالزّمان روايت با جمله زنان آخرالزمان زياد و گوناگون آمده است كه آوردن آنها: بيرون از اختصار است و براى نمونه به چند حديث اكتفا مى نمائيم.

1- در كتاب جامع الأخبار آمده است كه زنهاى آخرالزمان شوخ و بى باكند. «2»

2- در مستدرك حاكم: در ذيل حديثى آمده است زنهاشان (كاسيات عاريات) پوشيده و برهنه اند روى سرشان مانند كوهان شتر بختى لاغر است: لعن كنيد آنها را كه آنها ملعوناتند ... «3»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به كسى كه مرا به حق فرستاده: دنيا منقضى نشود مگر وقتى كه زمين فرو برد آنها را و مسخ و سنگباران شوند!، پرسيدند اين ها چه وقت خواهد شد؟! فرمود: 1- وقتى ديديد زنها به زينها سوار شدند، 2- و كنيزان آوازه خوان زياد شوند، 3- و شهادت ناحق بسيار گردد، 4- و مسلمانها در ظروف طلا و نقره كه

ظروف شرك است: چيزى بياشامند 5- و مردها برمردها، 6- و زنها به زنها اكتفا نمايند ... «4»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى كه زنها به زنها (با مساحقه) مستغنى شدند و مردها به مردها (با لواط): پس بشارت ده آنها را به باد سرخى كه از سوى مشرق مى آيد و بعضى را مسخ و بعضى را به زمين فروبرد به خاطر گناهى كه مرتكب شده اند و از حد تجاوز نموده اند. «5»

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: واى بر زنها از دو سرخ: يكى طلا و ديگرى لباس هاى

اسلام فراتر از زمان، ص: 240

رنگين. «1»

(با اولى خود زود فريب مى خورند و دائم در فكر بيشتر كردن آنند، وبا دومى هم خود فريب مى خورند و هم ديگران را از راه به در مى برند).

6- فرمود: لعنت كند خدا بر زنانى كه خود را به مردان تشبيه نمايند و بمردانى كه متشبه به زنان مى گردند. «2»

7- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: زنهاى مخدرات، شما را فتوا دهند!. «3»

8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آن زمان زنها حكومت كنند و با شوهرشان تجارت نمايند ... «4»

9- فرمود: زن نبايد حاكم باشد و در حديث ديگر فرمود: رستگار نشود گروهى كه امورشان به دست زن باشد و فرمود: نجات نيابند گروهى كه اسناد دهند كارشان را به زنى. «5»

10- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: يكى از علامات خروج دجال آن است كه

زنها منبر بروند و متشبه به مردها و مردها متشبه به زنها شوند ... «6»

توبيخ منبر رفتن بانوان حد اقل آنهائى اند كه براى سخنرانى در انتخابات و مجالس مردانه وو .. باشد درباره زنان روايت امام صادق عليه السلام را كه قبلًا گذشت دقت نمائيد

13- صقارون

13- صقارون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتزال الأمة على الشريعة مالم يظهر فيها ثلاث، مالم يقبض العلم منهم و يكثر فيهم ولد الحنث، و يظهر فيهم الصّفارون، قال: وماالصّفارون (اوالصقلاوون او السّقارون) يارسول اللَّه؟! قال بشر يكون فى آخر الزمان تحيّتهم بينهم

اسلام فراتر از زمان، ص: 241

التلاعن» «1»

امت هميشه در شريعت هستند مادام كه سه چيز در آنها آشكارنشود،

1- مادامى كه علم از آنها گرفته نشود، 2- و اولاد زنا زياد نگردد، 3- و صفّارون در ميان آنها ظاهر نشود، پرسيدند اى رسول خدا صفارون (يا صقلارون، ياسقّارون) چيست؟! فرمود: بشرى است كه در آخر زمان باشد اداى احترام آنها در ميان خود، لعنت كردن به همديگر باشد

14- صاعقة

14- صاعقة رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در نزديكى ساعت (ظهور) صاعقه زياد شود: مردم صبح كنند و از همديگر مى پرسند ديشب چه كسى به مرگ ناگهانى مرده؟ گويند: فلان و فلان. «2

15- عمامه بندان

15- عمامه بندان رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى دجال خروج نمايد هفتاد هزار عمامه به سر در مقدمه لشكر او باشند. «3»

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه متابعت مى كند دجال را از امت من هفتاد هزار عمامه به سر. «4»

در اين گونه روايات كه با لفظ عمامه به سر آمده شايد منظور آنهائى هستند كه فرهنگشان و در لباس محلى شان، عمامه به سر بستن است مانند افغانيها و مشهدى ها و غيرهم، نه روحانيونى كه هميشه مشعلدار و پيشروانان تشكيلات الهى بودند و هستند و خواهند بود انشاء اللَّه.

فراموش نفرمائيد كه دجال به اشخاص و رهبران مختلف انحرافى در هر زمان و به معانى گوناگون گفته مى شود كه در فصل دجّال توضيح داده ايم به آنجا مراجعه

اسلام فراتر از زمان، ص: 242

شود

16- قذف و مسخ

16- قذف و مسخ 1- ربيعة گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: يكون فى أمّتى الخسف والمسخ و القذف، قال: قلنا: يا رسول اللَّه بم؟ قال: باتخاذهم القينات و شربهم الخمور. مى شود در امت من فرو رفتن و مسخ شدن و سنگباران گشتن!، گفتيم: اى رسول

خدا چرا؟

فرمود: براى (به خدمت) گرفتن زنان آوازه خوان و نوشيدنشان شراب را. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و الّذى بعثنى بالحق لاتنقضى هذه الدنيا حتى يقع بهم الخسف و القذف و المسخ قالوا و متى ذلك يارسول اللَّه؟ قال اذا رأيت النساء ركبن السروج و كثرت القينات و فشت شهادةالزّور و استغنى الرجال بالرجال و النساء بالنّساء. سوگند به خدائى كه مرا برانگيخته است، اين دنيا به پايان نمى رسد تا در آنها فرورفتن و سنگباران شدن و مسخ گرديدن، باشد گفتند: كى مى شود اين اى رسول خدا صلى الله عليه و آله؟

فرمود: زمانى كه ديدى زنها سوار زين ها شدند و خواننده ها زيادگرديدند و شهادت دروغ شهرت يافت و مردان با مردان و زنان با زنان مستغنى شدند (ورفع احتياج جنسى نمودند). «2»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در اين امت است خسف و مسخ و سنگباران شدن سؤال كردند كى خواهد شد اى رسول خدا؟ فرمود: وقتى زنهاى آوازه خوان و تار و طنبور و شرب خمر علنى شود. «3»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى كه ديديد زنها سوار زين ها شدند و زنهاى آوازه خوان زياد شدند و شهادت به دروغ داده شود و آشكارا شرب خمر شود و نماز خوانهادر ظرف طلا و نقره چيزى بياشامند و مردها به مردان و زنان به زن ها اكتفاء كردند: پس در اين هنگام سخت آماده باشيد و بپرهيزيد از سنگباران شدن از

اسلام فراتر از زمان، ص: 243

آسمان. «1

17- مسخ

17- مسخ 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بيتوته كنند گروهى از اين امت بر خوردنى و آشاميدنى و لهو پس صبح كنند درحالى كه به صورت خوك در آمده باشند و البته مسخ قبائلى از اين امت و خانوادهائى تا اين كه صبح شود و بگويند ديشب طايفه فلانى: مسخ شدند خانه فلانى مسخ شد و سنگ باران شوند چنانچه قوم لوط سنگباران شدند و فرستاده شود باد بى باران و آنها را پراكنده سازد مانند گروهى كه درگذشته ها بودند براى خوردن مشروب و ربا و پوشيدن لباس حرير و آوازه خوانى و قطع رحم. «2»

2- فرمود: در آخر اين امت به زمين فرو رفتن و به شكل بوزينه در آمدن و سنگباران شدن خواهد بود: گفته شد: اى رسول خدا آيا ما هلاك مى شويم در حالى كه ميان ما خوبان خواهند بود؟ فرمود: بلى وقتى كه خبث و بدى زيادشد. «3

18- زدن مُرده هابر سر زنده ها!

18- زدن مُرده هابر سر زنده ها! اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: چه عجبى است عجيب تر از اين كه مرده ها برفرق هاى زنده ها زنند (تا آنجا كه فرمود:) گويا مى بينم كه مرده ها در كوچه هاى كوفه گردش و كاوش مى كنند در حالتى كه شمشيرهايشان بردوش و مى زنند هركس را كه دشمن خدا و رسولش و

مؤمنين مى باشد. «4

19- ملازم زمين باش

19- ملازم زمين باش عبداللَّه بن عمر گويد: كه نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم يادى از فتنه ها شد- تا آنجا كه- عرض مى كند در آن زمان چه كنم؟ فرمود: زبانت را نگهدار و در خانه ات

اسلام فراتر از زمان، ص: 244

بنشين و آنچه را كه راجع به دين است و نزد تو معروف است بگير وآنچه را كه نزد تو منكر است رها كن و برتوباد (رسيدگى و مواظبت) بشخص خودت و امور عامه را واگذار. «1» (درمورد مانند گليم ياپلاس ملازم زمين باش روايات متعددى آمده است)

پيشگوئى هاى اميرمؤمنان عليه السلام

اشاره

پيشگوئى هاى اميرمؤمنان عليه السلام علاوه بر گفتارها در باره علائم قيامت و اخبار از علائم ظهور از بزرگان دين، خاصه از امير والائيان سرورمؤمنان على عليه السلام، پيش گوئى هاى كلّى فراوان وارد شده است كه براى رعايت اختصار، فقط به نمونه هائى از آن، اكتفاء مى نماييم

20- 50 فراز از نشانه هاى خروج دجّال

20- 50 فراز از نشانه هاى خروج دجّال نزال بن سمرة گويد: روزى اميرمؤمنان عليه السلام براى ما خطبه خواند و بعد از فرازهائى صعصعة بن صوحان بلند شد و از علامات خروج دجّال سؤال نمود؟ حضرت فرمود: احفظ فان علامة ذلك ياد بگير علامت آن (اين هاست).

1- اذا امات الناس الصلاة، زمانى كه مردم نماز را كشتند،

2- و اضاعوا الامانة و امانت را ضايع كردند،

2- و استحلوا الكذب، و دروغ را حلال شمردند،

4- و اكلوا الربا، و ربا خوردند،

5- و اخذوا الرشا، و رشوة گرفتند،

6- و شيّدوا البنيان، و بناها را محكم كردند،

7- و باعوا الدين بالدنيا، و دين را به دنيا فروختند،

8- و استعملوا السفهاء، و سفيهان را به كار گرفتند،

9- و شاوروا النساء، و با زنها مشورت نمودند،

10- و قطعوا الارحام، و قطع رحم كردند،

اسلام فراتر از زمان، ص: 245

11- و اتبعوا الاهواء، و تابع

هوا و هوس شدند،

12- و استخفوا بالدماء. و خونها را سبك شمردند،

13- و كان الحلم ضعفا، و فروتنى را (نشانه) ضعف ديدند،

14- و الظلم فخرا، و ستمرا فخرشمردند،

15- و كانت الامراء فجرة، و بودند فرمانروايان، بدكاران،

17- و الوزراء ظلمة و وزيران ستمگران،

18- و العرفاء خونة، و عارفان خائنان،

20- و القراء فسقة، و قاريان فاسقان،

21- و ظهرت شهادات الزور، و شهادت ناحق ظاهر شد،

22- و استعلن الفجور، و بدكارى آشكار گرديد،

23- و قول البهتان، و گفتار بهتان (زيادشد)،

24- و الاثم والطغيان. و گناه و طغيان (رواج يافت)،

26- و حليت المصاحف، و قرآن هاآرايش شد،

27- و زخرفت المساجد، و مساجد زينت داده شد،

28- و طوّلت المنار، و مناره ها بلند شد،

29- و اكرم الاشرار و اشرار گرامى داشته شدند،

30- و ازدحمت الصفوف، و صفها شلوغ شد،

31- و اختلفت الاهواء، و هوا (و هوس و خواسته) ها گوناگون گرديد،

32- و نقضت العقود، و عهدها شكسته شد،

33- و اقترب الموعود و وعده ها نزديك گشت.

34- و شارك النساء ازواجهن فى التجارة حرصا على الدنيا، و زنها با شوهرانشان در تجارت شركت نمودند به خاطر حريص بودن به دنيا،

35- و علت اصوات الفساق واستمع منهم، و صداى فاسقان بلند گرديد و به آنها گوش داده شد،

36- و كان زعيم القوم ارذلهم، و رئيس قوم ارذل (و پَست) آنها گشت،

37- و اتقى الفاجر مخافة شره، و خود دارى گرديد از (مراوده) بدكاران به خاطر

اسلام فراتر از زمان، ص: 246

ترس از شرش؛

38- و صدق الكاذب و دروغ گو تصديق گرديد،

39- و

اؤتمن الخائن، و خائن امين گشت،

40- و اتخذت القيان والمعازف، و زنان آواز خوان و وسايل لهو ولعبها رواج يافت.

41- ولعن آخر هذه الامة اولها، و آخر اين امت اولى هايش را لعنت نمود،

42- و ركب ذوات الفروج السروج. و زنها سوار بر زين ها شدند،

43- و تشبه النساء بالرجال و زنان خود را به مردان،

44- و الرجال بالنساء، و مردان خود را به زنان تشبيه نمودند،

45- و شهد شاهد من غير ان يستشهد و شاهد بدون استشهاد، (داوطلبانه) شهادت داد،

46- و شهد الآخر قضاء لذمام بغير حق عرفه، و شهادت داد ديگرى براى اداى دين،

(و خدمت به رفيقش) بدون اين كه حق را بشناسد؛

47- و تفقه لغير الدين، و علم فقه فراگرفته شد نه براى دين،

48- و آثروا عمل الدنيا على الآخرة، و عمل دنيا را به آخرت مقدم داشتند،

49- و لبسوا جلود الضان على قلوب الذئاب، و پوست گوسفند را به دلهاى گرگان پوشاندند،

50- و قلوبهم انتن من الجيف وامرّ من الصُّبر،، درحالى كه دلهاى آنان بدبوتر ازجيفه

و تلخ تر از صُبْر شد، «1»

فعند ذلك الوحا الوحا، العجل العجل، خير المساكن يومئذ بيت المقدس ليأتينّ على الناس زمان يتمنّى احدهم انّه من سكّانه. «2»

در اين هنگام، خود را نجات ده و خود را نجات ده و بشتاب و بشتاب در آن روز بهترين مسكنها بيت المقدس است و زمانى مى آيد هركسى آرزو مى كند از ساكنان آن باشند

21- 77 فراز از خطبه لؤلؤة اميرمؤمنان عليه السلام

21- 77 فراز از خطبه لؤلؤة اميرمؤمنان عليه السلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 247

خطبه هاى مختلف از اميرمؤمنان عليه السلام دربيان مطالب گوناگون مانند خطبة البيان و خطبة الكوفة و خطبةالبصرية و خطبة الافتخارية و خطبةالكاهلية و خطبة الطنتجية و خطبة القاصعة و خطبة الزهراء و خطبةالوسيلة و خطبةالطالوتية وو .. و همين خطبةالؤلؤة، در كتاب هاو منابع موثق، به دست ما رسيده است كه اگر به آوردن همه آنها كه در دسترس است، اقدام نمائيم، مجلدات زيادى را مى طلبد كه نه خوانندگان گرامى حوصله و وقت مطالعه آنها را دارند و نه اين حقير به وسعت آن همه وقت دارا مى باشم بدين جهت به قسمت هاى بعضى از آن خطبه ها متعرض مى شوم و استفاده از مشروح آنها را به آن منابع و مصادر ارجاع مى دهم.

سيد هبة اللّه در «المجموع الرائق» از مجموعه يكى از قدماء كه، درآن شش خطبه از خطبه هاى اميرمؤمنان عليه السلام در خزانه كتاب هاى سيد علي بن طاووس با خط خودش آورده است كه يكى از آن خطبه ها خطبه معروف «اللؤلؤة» است كه حديث كرد ما را شيخ الامام الزاهد العابد أبو الحسن علي بن عبد اللّه گفت: حديث كرد ما را پدرم، گفت: حديث كرد برما أبو يوسف يعقوب الحريمي گفت: حديث كرد مارا أبو حبش الهروي گفت: حديث كرد مارا عبيد اللّه بن عبد الرزاق، از پدرش از جدش از أبي سعيد خدري، از جابر بن عبد اللّه انصاري گفت: اميرمؤمنان علي بن أبي طالب عليه السلام رفت

بالاى منبر بصرة براى خواندن خطبه و خطبة بليغة ايراد فرمود، پس ستايش خدا نمود و بر او ثنا گفت سپس فرمود:

يا اهل العراقين الكوفة والبصرة، اغنياؤكم بالشام و فقراؤكم بالبصرة اى اهل عراقين كوفه و بصره توانگرانتان در شام و فقرايتان در بصره (خواهد بود)،

" قال جابر: يا امير المؤمنين، و متى يكون ذلك؟ قال:" جابر گفت: اى اميرمؤمنان، كى اين گونه مى شود؟

1- اذا ظهر فى امة محمد صلى الله عليه و آله فى المشاجرة ستون خصلة- الى ان قال- فرمود: زمانى كه در امت محمد صلى الله عليه و آله ظاهر شد جرّ و بحث شصت خصلت تا فرمود:

2- اذا وقع الموت فى الفقهاء و العلماء، وقتى كه مرگ بر فقهاء و علماء واقع شد.

3- و عمرت الاشرار و السفهاء، و عمر طولانى كرد اشرار و بى عقل ها،

4- و ضيّعت امة محمد صلى الله عليه و آله الصلوات، و ضايع نمود امت محمد صلى الله عليه و آله نماز هارا،

اسلام فراتر از زمان، ص: 248

5- و اتّبعت الشهوات، و پيروى شد بر شهوت ها،

6- و قلّت الامانات، وكم شد امانت (و امانت دار ها)،

7- و كثرت الخيانات، و زياد شد خيانات،

8- و شربوا القهوات، و نوشيدند مشروب ها را،

9- و لعبوا بالشامات، و بازى كردند بر شامات (شايد اسم بازى باشد)،

10- و ناموا عن العتمات، و خوابيدند ازعتمات (نام نمازى است)،

11- و تفاكهوا بشتم الاباء والامهات، و تنوع نمودند با دشنام دادن پدران و مادران!!،

12- و رفعوا

الأصوات فى المساجد بالخصومات، و بلند كردند صداها را در مساجد با دشمنى ها،

13- و جعلوها مجالس للتجارات، و قرار دادند آن را نشست هائى براى خريد و فروش ها،

14- و غشّوا فى البضاعات، و كلك زدند دركالاها،

15- ولم يخشوا النقمات، و نه ترسيدند از بلاها،

16- و اكثروا من السيئات، و زياد كردند از زشتى ها،

17- و اقلوا من الحسنات، و كم نمودند از خوبى ها،

18- و عصوا رب السماوات، و نافرمانى نمودند بر پروردگار آسمان ها،

19- و صار مطرهم قيظا، و گشت بارانشان داغ (وبى فائده)،

20- و ولدهم غيظا، وبچه هايشان مايه غم وغصه،

21- و قبلت القضاة الرشاء، و قاضى ها رشوت پذيرفتند،

22- و ادت الحقوق النساء، و حقوقها را زنها اداكردند،

23- و قلّ الحياء، و كم گشت حيا،

24- و برح الخفاء، وآشكار شد پنهانى ها،

25- و انكشف الغطاء، و كنار زده شد پرده ها،

26- و اظلم الهواء، و تاريك شد هوا،

27- و اسود الأفق، و سياه گرديد افق ها،

28- و خيفت الطرق، و نا امن گشت راه ها،

اسلام فراتر از زمان، ص: 249

29- و اشتدّ البأس، و شدت يافت ترس (وسخت گيرى)،

30- و انفسد الناس، و فاسد گشت مردم،

31- و قربت الساعة، و نزديك شود ساعت (يابى بركت شود وقت ها)؛

32- و شنئت القناعة، و بدمنظر شودقناعت،

33- و كثرت الاشرار، و بيشتر شود اشرار،

34- و قلّت الاخيار، و كم شود خوبان،

35- و انقطعت الأسفار، ومنقطع شود راه ها،

36- و ظهرت الأسرار، و آشكار گردد سرّها،

37- و كثر اللواط، و

زياد گردد هم جنس بازى،

38- و جارت السلاطين، و ظلم كنند پادشاهان،

39- و استحوذت الشياطين، و فريب دهد شيطان ها،

40- و ضعف الدين، و ضعيف شود دين،

41- و اكلوا مال اليتيم، و بخورند مال يتيم،

42- و نهروا المساكين، و دور سازند بيچاره ها را،

43- و صارت المداهنة فى القضاة، و مى گردد نرم خوئى (وپارت بازى) در قاضى ها،

44- و الحروب فى السلاطين، و جنگ ها در شاهان،

45- و السفاهة فى سائر الناس، و بى عقلى در ساير مردم،

46- و تكافأالرجال بالرجال والنساء بالنساء، و اكتفانمود مردان با مردان و زنان با زنان،

47- و زخرفوا الجدارات، و آرايش دادند ديوارها را،

48- و علوا على القصور، و بلند ساختند كاخ ها را (و برآن بالا رفتند)؛

49- و شهدوا بالزور، و شهادت دروغ دادند،

50- و ضاقت المكاسب، و تنگ شد كسب ها،

51- و عزّت المطالب، و كمياب شد در خواست ها،

52- و استصغروا العظائم، و كوچك شمردند چيزهاى بزرگ را،

53- و علت الفروج على السروج، و بالا رفت زنها بر زين ها،

54- فحينئذ تصير السنة كالشهر، والشهر كالأسبوع، والأسبوع كاليوم، واليوم كالساعة،

اسلام فراتر از زمان، ص: 250

والساعة لا قيمة لها" پس در اين زمان ها مى گردد سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند يك ساعت و يك ساعت هم قيمت ندارد،

قال جابر قلت: و متى يكون ذلك يا امير المؤمنين؟ قال: جابر گفت: كى مى شود (اين جريان ها) اى اميرمؤمنان؟! فرمود:

55- اذا عمرت الزوراء-

الى ان قال- فحينئذ يظهر فى آخر الزمان اقوام، زمانى كه «زورا بغداد يا طهران» آباد گشت- تا فرمود: پس در اين زمان ظاهر شود در آخر زمان گروه هائى،

56- وجوههم وجوه الآدميين و قلوبهم قلوب الشياطين، روهايشان روهاى آدميان و دلهايشان دلهاى شيطان ها،

57- سفاكون الدماء امثال الذئاب الضوارى، ريزندگان خون، مانندگرگان درنده،

58- ان تابعتهم عابوك، اگر تبعيت كنى به آنها برايت عيب مى گيرند،

59- و ان غبت عنهم اغتابوك، و اگر غايب شوى از آن ها، غيبتت مى كنند،

60- فالحليم فيهم غاو، پس حليم در آنها اغواگر،

61- و الغاوى فيهم حليم، و بدان در ميان آنها بردبار،

62- و المؤمن فيهم مستضعف، و مؤمن در آنها مستضعف،

63- و الفاسق فيهم شريف، و فاسق در آنها شريف،

64- صبيّهم عارم، و بچه هايشان نرم خو،

65- و شابّهم شاطر، و جوان هايشان بى حيا،

66- و شيخهم منافق، و سالخورده هايشان منافق (و دورو)،

67- لا يوقر صغيرهم كبيرهم، محترم نشمارد كوچكشان بزرگانشانرا،

68- و لا يعود غنيهم فقيرهم، و توانگرانشان از فقيرانشان بازديد نمى كنند،

69- و الالتجاء اليهم خزى، پناهندگى بر آنها خوارى است،

70- و طلب ما فى ايديهم فقر، و خواستن آنچه در دست آنهاست، فقر است (و حقارت)،

71- و العزّ بهم ذلّ، و عزت با آنها ذلّت است،

72- اخوان العلانية اعداء السريرة، برادران آشكار و دشمنان پنهانى؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 251

73- فحينئذ يسلط اللَّه عليهم اشرارهم، ويدعو خيارهم فلا يستجاب لهم دعاؤهم، پس در اين صورت مسلط كند خداوند بر آنها بدانشان

را و خوبانشان هم دعا مى كنند ولى مستجاب نشود،

74- فعند ذلك تأخذ السلاطين بالأقاويل، در اين برهه، شاهان دستگيرمى كنند با گفتار (بدون دليل)،

75- و القضاة بالبراطيل، و قاضى ها با رشوت (قضاوت مى كنند)،

76- و الفقهاء بما يحكمون بالتأويل، و فقهاء حكم مى كنند با تأويل (و خودرأيى)،

77- و الصالحون يأكلون الدنيا بالدين، الخبر. «1»

و صالحان مى خورند دنيا را با دين- تا آخرخبر-.

اين خطبه طولانى است قسمتى از آن را ابن شهر آشوب در ص 379 المناقب و قسمتى را شيخ حسن سليمان حلى در منتخب البصائر آورده اند

22- خطبه 2 لؤةلؤة و صفات بغداد

22- خطبه 2 لؤةلؤة و صفات بغداد علي بن حسن بن محمد بن مندة، از محمد بن حسين كوفي، از إسماعيل بن موسى بن إبراهيم، از سليمان بن حبيب، از شريك از حكيم بن جبير از إبراهيم نخعي، از علقمة بن قيس گفت: خطبه خواند به ما اميرمؤمنان علي بن أبي طالب عليه السلام بر منبر كوفة خطبه «لؤلوءة» را، پس گفت: آنچه كه مى گفت: در آخر خطبة فرمود: الا وانّى ظاعن عن قريب و منطلق الى المغيب، فارتقبوا الفتنة الأمويّة والمملكة الكسرويّة، واماتة ما احياه اللَّه واحياء ما اماته اللَّه، واتّخذوا صوامعكم بيوتكم، و عضّوا على مثل جمر الغضا، و اذكروا اللَّه كثيرا فذكره اكبر لو كنتم تعلمون، آگاه باش من در اين نزديكى به سوى محل غايب شدنم مى روم، پس مراقبت كنيد فتنه بنى اميه و مملكت كسرويه را و مرده شدن آنچه را كه

خدا زنده كرده است و زنده كردن آنچه را كه خدا آن را ميرانيده

اسلام فراتر از زمان، ص: 252

است، و خانه هاى خود را صومعه هاى خود اخذ نمائيد و گاز بگيريد مانند ريگ (داغ) بيابان را و خدا را زياد به ياد آوريد پس ذكر او بزرگ است اگر بدانيد

ثم قال: و تبنى مدينة يقال لها الزوراء بين دجلة و دجيل و الفرات، فلو رأيتموها مشيّدة بالجص و الآجر مزخرفة بالذهب والفضة واللازورد المستسقى و المرمر و الرخام و ابواب العاج و الآبنوس و الخيم و القباب و الستارات، و قد عليت بالساج و العرعر و الصنوبر و الشب، و شيّدت بالقصور و توالت عليها ملك بنى الشيصبان اربعة و عشرون ملكا على عدد سنىّ الملك سپس فرمود: و بنا مى شود شهرى به آن زوراء گويند ميان دجله و دجيل و فرات، پس اگر آن را ببينيد كه محكم كارى شده با گچ و آجر و زينت داده شده است با طلا و نقره و لاجورد آب داده شده و مرمر و سنگ و درهاى عاج و آبنوس و چادرها و قبه ها و پرده ها، و بالا رفته با گل اندود (و سيمانكارى) و شيشه هاى تزيينى و صنوبر و جلوه دادن و زينت كردن و با كاخ ها محكم گرديد و پى در پى شد برآن سلطنت فرزندان شيصبان (بنى العباس) بيست و چهار سلطان به تعداد سال هاى «ملك»، فيهم السفاح و المقلاص و الجموح و الخدوع و المظفر

و المؤنث و النظار و الكبش و المتهور و العشار و المضطلم و المستصعب و العلام و الرهبانى و الخليع و السيار و المترف و الكديد و الاكتب و المترف و الاكلب و الوثيم (و الوسيم) و الظلام و العينوق. و تعمل القبة الغبراء ذات الفلاة الحمراء، و فى عقبها قائم الحق يسفر عن وجهه بين الاقاليم كالقمر المضيئ بين الكواكب الدرية، الا وان لخروجه علامات عشرة، اولها طلوع الكوكب ذى الذنب. و يقارب من الحادى (اسم كوكب)، و يقع فيه هرج و مرج و شغب، و تلك علامات الخصب، و من العلامة الى العلامة عجب، فاذا انقضت العلامات العشرة اذ ذاك يظهر بنا القمر الأزهر و تمّت كلمة الاخلاص للّه على التوحيد. «1»

در آن هاست سفاح و مقلاص و جموح و خدوع (حيله گر) و مظفر (پيروزمند) و مؤنث (زن صفت) و نظار (تماشا كننده) و كبش (قوچ) ومتهوّر (شجاع) و عشّار و مظطلم و مستصعب (سخت كوش) و علام والرهبانى و خليع (خلع شده مانند القاهرباللَّه) و سيار و مترف

اسلام فراتر از زمان، ص: 253

(خوشگذران) و كديد (هيجدهم شان المقتدر) و اكتب و مترف و اكلب (رنجور) ووسيم (زيبا) و ظلام (تاريك) و عينوق (صفات شاهان بنى العباس است)، و قبه ساخته مى شود غبراء داراى فلات سرخ، و در پى آن قيام كننده حق (قيام نمايد و)، روشن مى شود از رويش بين قاره ها مانند ماه تابان ميان ستارگان درخشان، آگاه باش براى خروج او

ده علامت هست، اولش طلوع ستاره دنباله دار و نزديك شود برستاره «حادى» و واقع شود در آن كشتار و نا امنى و نا فرمانى و آن علامت هاى فراوانى است و از اين علامت تا آن يكى شگفتى (ها و جرياناتى) هست، پس وقتى كه علامات ده گانه گذشت ناگهان ظاهر مى شود براى ما ماه درخشان و تمام مى شود كلمه اخلاص برخدا برتوحيد. «1

23- 121 فراز از خطبةالبيان و علائم فراوان ديگر

23- 121 فراز از خطبةالبيان و علائم فراوان ديگر خطبة البيان از خطبه هاى طولانى منسوب به اميرمؤمنان عليه السلام است «2» كه آن را در كوفه يا در بصره، ايراد نموده اند، و منابع مختلف به طور كامل يا قسمتى از آن را آورده اند از جمله در الذريعة الى تصانيف الشيعة: ج 7/ 200 ب «خ ط ب» رديف 988 و ينابيع المودة ج 3/ 56 از الدّرّالمنظّم، و بحرالمعارف ملاعبدالصّمد همدانى و الزام الناصب در سه قسمت 1- اسامى اصحاب و ياران امام زمان عليه السلام.

2- اسماء حكام آن حضرت. 3- بقيه ملاحم را ازدارالمنتظم آورده است و در كتابخانه آستان قدس رضوى باخط درويش على بن جمال الدين مقرى سال 923 در 55 ورق از موقوفات ابن خاتون سال 1067، و سيد شبّر تمام خطبه را در كتاب علائم الظهور آورده است و شيخ سراج الدين حسن آن را نقل كرده كه در كتاب خانه آستان قدس رضوى موجود است و شرح هاى متعدد و گوناگون توسط علماء به آن نوشته شده است، و عجائب

الأخبار كه آيت اللّه ميرجهانى در نوائب الدهور «3» آن را ملاك قرار داده و نقل كرده است از محمدبن احمد انبارى از محمدبن احمد جرجانى قاضى «رى» از طوق بن مالك از پدرش از جدش، از عبداللّه بن مسعود «4» روايت كرده است كه او مى گويد: بعد از آن كه امير مؤمنان على عليه السلام به خلافت رسيد به كوفه آمد و بالاى منبر رفت و خطبه اى خواند كه عقل ها متحير و جلدها مقشعر شد، وقتى كه آن را شنيدند زياد گريستند و صداها به گريه بلند شد، فرمود:

اسلام فراتر از زمان، ص: 254

رسول خدا صلى الله عليه و آله اين اسرار پنهان را به او فرموده است كه اين اسرار ميان او و خدا بوده است و اين نور رسول خدا صلى الله عليه و آله به روى على عليه السلام انتقال يافته است و در آخر عمر به او وصيت نمود كه به مردم خطبةالبيان را بخواند كه در آن است علم ماكان و مايكون الى يوم القيامة و آن آخرين خطبه است كه آن حضرت خوانده است!!.

ما از اين خطبة مورد احتياج را مى آوريم و بقيه را به مدارك فوق ارجاع مى دهيم.

اميرمؤمنان عليه السلام در ضمن خطبةالبيان فرمود: «... بعد از آنكه من خبر دادم در باره مكه و حرمين از گرسنگى گرد آلود و مرگ سرخ؛

آگاه باش اى واى بر اهل بيت پيغمبرتان و شرفايتان از قحطى و گرسنگى و ندارى و

ترس تا در بدترين حال باشند در ميان مردم؛

آگاه باش در مساجدتان آن زمان شنيده نشود صدائى و جواب داده نشود بر دعوت كننده اى، سپس (به علت كشته شدن سادات و از بين رفتن بزرگان در آن زمان) ديگر خيرى نيست بعد از آن؛

و اين كه پادشاهان كافر بر آنها حكمرانى كنند كه هركس برآنها نافرمانى نمايد كشته شود و هركس از آنان اطاعت نمايد، دوستش دارند؛

آگاه باش اولين كسى كه بر شما رياست نمايد بنى اميه است و بعد از آن ملوك بنى عباس، چقدر در آنها كشتار و به دار زده شدگان باشد!؛

اى واى بر اين كوفه شما و آنچه كه به آن حلول مى كند از سفيانى در آن زمان، مى آيد به آن از ناحيه «هجر» با اسبان سبقت گيرنده كه به آنها سوار شوند شيران هولناك

اسلام فراتر از زمان، ص: 255

و ببران ترسناك، آن كهِ در نامش شين هست زمانى كه خروج كرد جوان اشتر (لب پاره) و با (كسى كه نامش) «اسم» است به بصره برگشت، مى كشد بزرگان آن را و اسير نمايد بانوان آنان را و من داناترم به آنچه كه واقع شود بر آن و به غير آن

و مى باشد بر آن وقايع مابين تلهاى كوچك و مرتفع پس كشته مى شود در آن كه نامش «اسم» بود و عبادت كرده شود صنم «بت» سپس مى رود و بر نمى گردد مگر براى جرم، پس در آن وقت (از ظلم و ستم

آنها) صداها بلند شود و مى كشند بعضى را بعضى (و همديگر) را؛

پس واى بر كوفه شما از فرود آمدن او (جوان اشتر) به خانه ها و حريمتان تملك نمايد و اطفالتان را سر ببرد و هتك حرمت كند زنانتان را، عمر او طولانى و شرّش انبوه و مردانش شير بيشه، و (اين پيشامدها) مى شود برايش واقعه بزرگى،

آگاه باش آنها فتنه هائى است كه در آن نابود شود منافقون و قاسطون و فاسقون، آنهائى كه در دين خداى تعالى در شهرها فسق نمودند و پوشيدند باطل را به سر راه بندگان خدا، پس گويا آنها را مى بينم كشتند گروه هائى را كه مردم از صداى آنها و شرشان مى ترسيدند! پس چقدر مرد كشته شده و پهلوان افتاده كه نگاه كردن به آنها ترس آور بود، ظاهر گردد بلاى بزرگ پس لاحق شود اولش بر آخرشان.

آگاه باش همانا به اين كوفان شما نشانه ها و عبرت آورندهائى براى عبرت گيرندگان دارد؛

آگاه باش واى بر بغداد از «رى» از مرگ و كشتار و ترس كه اهل عراق را فرا گيرد! زمانى كه شمشير به آنها فرود آيد پس كشته شود آنچه خدا خواهد، و علامت اين زمانى كه پادشاه روم ضعيف گشت و عرب مسلط شد و نفوذ كردند مردم به سوى فتنه ها مانند نفوذ مورچه ها، پس در اين زمان خروج نمايد عجم بر عرب و بصره را مى گيرند ...» «1»

آگاه باش همانا سفيانى داخل شود به بصره سه مرتبه (در هر داخل شدن) عزيزان ذليل و حريم ها اسير گردد؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 256

اى واى بر مؤتفكة (بابل* حلّة) و آنچه بر آن حلول نمايد از شمشير كشيده شده و كشته هاى فروريخته و حرمت هاى دريده گشته؛

سپس بر زوراء ستم پيشه گان، مى آيد پس حايل مى شود خدا ميان او و (و صالحان از) اهل آن (زوراء)، پس چقدر سختى كشد اهل آن از او و زياد شود طغيان او و قوى گردد تسلط او؛ «1»

واى بر اهل ديلم و اهل شاهون، و عجم كه نمى فهمند، مى بينى آنهارا سفيد رو، سياه دلان، جنگ برانداز، سخت دلان، سياه نيتان، واى سپس واى بر شهرى كه داخل آن شوند و زمينى كه درآن ساكن گردند، خيرآنها افول كرده (و خاموش واز بين رفته است) و شرشان لمس شده (وپايدار است)، همّت كوچكانشان از بزرگترها بيشتر است، احزاب با آنها ملاقات كنند و ميان شان زد و خورد زياد شود، باآنها همدستى كنند كردهاى كوهستان و ساير شهرها و اضافه شود بر آنها اكراد همدان و حمزه و عدوان (دوقبيله از قبايل شمال ايران)، تا برسند به سر زمين عجم ها از ناحيه خراسان پس فرود آيند نزديك قزوين و سمرقند و كاشان پس مى كشند در آن سادات از اهل بيت پيامبرتان سپس نزول كنند به زمين شيراز.

آگاه باش واى بر اهل (جزيره) هرمز و بندر كشتى ها از اهل لشكر عرقچين زردوزها

(از قبايل كافر هنديان)،

اى واى بر مردم (كشور) عمان و از آنچه كه مى رسد به آنها از ذلّت و خوارى و وقايعى كه از اعراب به آنها فرودآيد، پس

بريده مى شود از آنها اسباب (نجات) كشته شود مردان و اسيرگردند زنان.

پس و اى واى براهل أوال (جزيره بزرگ در بحرين) با اهل صابون (شايد آن هم جزيره اى در بحرين باشد) «2» از كافر ملعون، ذبح كند مردان آنهارا و زنده نگهدارند زنانشان را و من براى آنها واقعه رسيده را مى دانم (و از جريان هاى آنها اطلاع دارم)

اسلام فراتر از زمان، ص: 257

1- ميان دوقلعه، 2- در صليب، 3- در جنبية، 4- نزد نويا، 5- نزد اهل عراد و اكراد، 6- در أوكرخارقان، 7- در كليا، 8- درسار، 9- ميان دو كوه، 10- در بئر حنين، 11- در طرف راست كثيب، 12- در قله كوه، 13- در طرف راست شجرات نبق.

آگاه باش واى بر كنيس «1» و (قبيله) ذكوان (ازبنى سليم) و آنچه بر آنها مى رسد از ذلّت و خوارى از گرسنگى وگرانى.

واى بر اهل خراسان و آنچه حلول نمايد بر آن از ذلت طاقت فرسا، و اى واى بر «رى» و آنچه مى رسد به آن از كشتار بزرگ و اسارت بانوان و ذبح طفلان و اعدام مردان،

و اى واى بر شهرهاى فرنگ و آنچه به آنها مى رسد از عربها؛

و اى واى بر شهرهاى سند و هند و بلاهائى كه به آنها فرود آيد از كشتار و ذبح و ويرانى در آن زمان، پس واى به جزيره قيس (كيش) از مرد ترسناكى كه با همراهانش به آن جا فرود آيد پس مى كشد هركهِ را

كه هست و مى شكافد اهل آن را و من پنج واقعه بر آن مى دانم 1- در ساحل دريايش نزديك خشكى، 2- مقابل كوشا، 3- از گوشه غربى، 4- ميان زولتين، 5- مقابل خشكى.

سپس فرمود: آگاه باش واى بر اهل بحرين از وقايع كوبنده كه پشت سر هم بر آن آيد از هر طرف پس بزرگانشان گرفته شود و كوچكانشان اسير شوند ومن هفت واقعه بر آن مى شناسم، 1- در جزيره اى تنها درگوشه شمالى به نام سماهيج، 2- مى شود در (محل) قاطع، 3- ميان دو نهر از راست شهر و گوشه شمال غربى، 4- بين ايلة و مسجد و ميان دو كوه بلند، 5- ميان دو تل معروف به كوه حبوة سپس پيروى كند به كرخ ميان تل و جاده، 6- بين درختان نبق معروف به سديرات در سمت سطر الماجى 7- سپس حورتين (نام محلى است در بحرين) و آن هفتمى است.

و نشانه آن، كشته شدن مردى از بزرگان عرب در خانه اش و آن در نزديك ساحل

اسلام فراتر از زمان، ص: 258

درياست، پس سرش بريده شود با دستور حاكم آنجا، پس عربها شورش مى كنند و مى كشند مردها و غارت مى كنند اموال را، بعد از آن عجم بر عرب خروش نمايد و آنهارا تعقيب نمايند تا بلاد «خط».

اى واى بر اهل خط از واقعه هاى گوناگونى كه پشت سرهم آيند. 1- واقعه اى در بطحاء، 2- واقعه اى در ديوره، 3- واقعه اى در صفصف، 4- واقعه اى در ساحل،

5- واقعه اى در دارين، 6- واقعه اى در بازار قصاب ها، 7- واقعه اى در بين خيابان ها، 8- واقعه اى در ميان زرافة، 9- واقعه اى در الحرار، 10- واقعه اى در مدارس، 11- واقعه اى در تاروت.

سپس فرمود: آگاه باش واى بر شهر هجر (شهرى در يمن) و آنچه بر آن مى رسد از سمت قلعه از ناحيه كرخ، و واقعه هاى بزرگى بر (محل) عطر پايين تل معروف به حسينى، سپس به فرحة سپس به (محلى به نام) قزوين بعد به (محل) اراكة و بعد به أم خنور.

آگاه باش واى بر نجد و آنچه مى رسد به آن از قحطى و گرانى و من واقعه هاى بزرگى براى آن مى شناسم، آگاه باش واى بر بصره و آنچه رسد به آن از طاعون و فتنه هاى پشت سرهم.

سپس فرمود: من براى واسط مى شناسم وقايع بزرگى را و واقعه هاى گوناگون بين شط و مجينبة و وقايعى بين عوينات.

آگاه باش واى بر فلسطين و آنچه برآن رسد از فتنه هاى طاقت فرسا. آگاه باش واى بر اهل دنيا و آنچه مى رسد بر آن در آن زمان و جميع شهرهاى مغرب و مشرق و جنوب و شمال، آگاه باش سوار شوند مردم به همديگر و مى كوبد آنها را جنگ هاى دائم و آن به مجازات دست آورده هاى خودشان است و خدا بر بندگان ستم كننده نيست (تاآخرخطبة). «1»

اسلام فراتر از زمان، ص: 259

حضرت در ذيل آن خطبه فرمود: اى مردم من شنيدم از برادرم رسول خدا صلى الله

عليه و آله فرمود: در امت من جمع شود يك صد خصلت كه در غيرش جمع نشده: پس علماء و فضلاء بر خواسته كف پاى حضرت را بوسيدند و عرض كردند اى اميرمؤمنان ترا قسم مى دهيم به پسر عمويت رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما بيان فرما آنچه را در طول زمان جارى خواهد شد به كلامى كه عاقل و جاهل بفهمند ...

فرمود: من خبر مى دهم شما را بر آنچه بعد از مرگ من جارى خواهد شد تا خروج صاحب الزمان كه قائم به امراست از ذريه بچه هاى حسين عليهما السلام و از آنچه مى بوده باشد تا آخر زمان تا حقيقت را درك كنيد از بيان (من) پس عرض كردند چه وقت اين ها خواهد شد يا اميرمؤمنان؟ فرمود:

1- وقتى كه واقع شود مرگ فقهاء:

2- و ضايع كنندامت محمد صلى الله عليه و آله نماز را،

3- و متابعت كنند شهوات را،

4- و امانت دارى كم شود،

5- و خيانت كارى زياد گردد،

6- و خمر بياشامند،

7- و فحش به پدر و مادر را شعار خود گيرند،

8- و نماز ها را به واسطه خصومت از مسجد ها بردارند،

9- و مسجد را مجالس طعام قرار دهند،

10- و به گناهان زياد عمل كنند،

11- و حسنات و كارهاى خوب را كم انجام دهند،

12- و آسمان ها فشرده شود (يعنى باران كم بيايد)،

13- در اين هنگام سال مثل ماه و ماه مثل هفته و هفته مثل يك ساعت باشد،

اسلام فراتر از زمان، ص:

260

14- و باران گرم ببارد،

15- و بچه سبب اذيت و آزار (والدين) شود،

16- و بوده باشد براى مردم آن زمان صورت هاى نيك و و باطن هاى پست،

هركس ايشان را ببيند خوشش آيد و هر كس با ايشان معامله كند ظلمش كنند، صورت آنها صورت آدميان است و دلهاى آنان دلهاى شياطين است:

پس آنان از صُبر (گياهى است) تلخ تر و از مردار گنديده تر و از سگ نجس تر و از روباه مكارترند و از اشعب «1» طمعشان بيشتر است و از جرب (يعنى گَرى) چسبنده ترند،

17- و از منكرات نهى نمى كنند،

18- و اگر حديث كنى ايشان را تكذيبت كنند،

19- و اگر امينشان قرار دهى: خيانت كنند،

20- و اگر از آنان روى گردانى غيبت كنند،

21- و اگر مالدار باشى حسادت نمايند،

22- و اگر بخل ورزى از آنها دشمنت شوند،

23- و اگر آنها را پست دانى فحش دهند،

24- و دروغ هارا گوش دهند،

25- و حرام را بخورند،

26- و زنا و خمر و مقاله ها و طرب و غنا را: حلال دانند،

27- و فقير ميان آنها ذليل و حقير باشد،

28- و مؤمن ناتوان و حقير گردد،

29- و عالم نزد آنها پست باشد:

30- و فاسق نزد آنان گرامى باشند:

31- و ستمگر نزد آنها بزرگ باشد،

32- و ضعيف نزد آنها به هلاكت رسد،

اسلام فراتر از زمان، ص: 261

33- و قوى نزد آنها: مالك باشد،

34- و امربه معروف نكنند و نهى از منكر ننمايند:

35- غنى نزد آنهادولت است:

36- امانت غنيمت است:

37- زكات ضرر است،

38- و اطاعت

نمايد مرد زن خود را: (اطاعةالمراة ندامة)،

39- و عصبانى كند پدر و مادر را و آنها را جفاكنند،

40- و كوشش كند در هلاك برادرش،

41- و صداى فجّار بلند شود،

42- و فساد و غنا و زنا را دوست دارند،

43- و معامله كنند به حرام و ربا،

44- (و يعار على العلماء) «1»

عيب جوئى كنند از علماء،

45- فيمابين خود خونريزى زياد باشد،

46- و قضاتشان رشوه قبول نمايند،

47- و زنها با زنها ازدواج كنند: و فرستاده شوند چنانچه عروس را به خانه شوهر مى فرستند،

48- و دولت بچه ها در همه جا ظاهر شوند،

49- و آلت لهو و خوردن خمر را جوانان حلال دانند،

50- و مردها به مردها و زنها به زنها اكتفا كنند،

51- و زنها روى زين ها سوار شوند (واين سبب به هيجان آمدن شهوت آنها مى شود) پس زن غلبه كند بر شوهرش در تمام چيزها،

52- و حجاج سه قسمت باشند اغنياء براى خوش گذرانى و متوسطين براى تجارت و فقراء براى گدائى،

اسلام فراتر از زمان، ص: 262

53- و احكام باطل شود،

54- و اسلام ضعيف شود،

55- و دولت اشرار ظاهر شود،

56- و ستم در جميع شهرها شايع گردد،

57- پس در آن زمان تاجر در تجارتش و زرگر در زرگرى خود و صاحب هر صنعتى در صنعت خود دروغ گويد، پس محل كسب كم شود، و محل طلب معاش تنگ گردد،

58- و مذاهب مختلف شود،

59- و فساد زياد گردد،

60- و هدايت كم شود پس آن وقت است كه قلب ها سياه گردد،

و حكم نمايد بر آنها پادشاه ستمگر،

61- و كلامشان از صُبر تلخ تر باشد،

62- و دلهايشان از جيفه و مردار گنديده تر باشد، پس وقتى كه اين طورشد:

63 علماء بميرند،

64- و قلب ها فاسد شود،

65- و گناه زياد شود،

66- و قرآن ها به كنار رود،

67- و مسجدها خراب گردد (از هدايت)،

68- و آرزوهاطولانى شود،

69- و اعمال (صالحه) كم شود،

70- (و تبنى الأسوار فى البلدان مخصوصة لوقع (لدفع) العظائم النّازلات) يعنى ديوارها دور شهر ها بنا شود كه مخصوص باشد براى واقع شدن بلاهاى آينده يا براى دفع بلاهاى آينده و اين ظاهر تر است.

(در پنجاه سال قبل براى دفع دشمن و دزدها وياغى ها: دور شهرهاديوار و دروازه بوده كه هركس به شهر نتواند داخل شود).

پس آن وقت اگر يكى ازآنها روز و شب نماز بخواند چيزى براى او نوشته نشود و

اسلام فراتر از زمان، ص: 263

قبول درگاه نگردد، چون دروقت نمازخواندن پيش خود فكر مى كرده چگونه به مردم ستم كند و چگونه بر مسلمانان حيله نمايد، و طلب رياست مى كند براى فخر كردن به يك ديگر و ظلم و ستم نمودن،

71- و جا براى مسجدهايشان تنگ مى شود،

72- و مردمان متألف «1» بر ايشان حكومت كنند،

73- و بعضى بر بعضى ستم نمايند،

74- و بعضى از روى دشمنى و كينه، بعض ديگر را بكشند،

75- و به خوردن شراب و مَى افتخار كنند،

76- و در مسجدها نى وزُرنا و آلت لهو ولعب بزنند و كسى آنها را نهى ننمايد،

77-

و اولاد كفار در آن زمان بزرگان آنها باشد،

78- و سر پرست مردم سفهاء و كم عقل آنها شوند،

79- و مال را به دست مى گيرند كسى كه مالكش نبوده و اهليت هم ندارد: احمقى است از اولاد احمق ها يا لئيم و پست است از اولاد پستان،

80- و رؤسا رياست را به كسى مى دهند كه استحقاقش را ندارد و سست يا ضعيف شود، و به مقصد نرسد،

81- وزراعت فاسد شود،

82- و بدعت ها فاش گردد،

83- و فتنه ها ظاهر شود،

84- كلامشان فحش باشد،

85- و عملشان وحشيانه باشد،

اسلام فراتر از زمان، ص: 264

86- و كارشان شيطنت باشد،

87- و آنها ستمگران باشند،

88- و بزرگانشان بخيل و گدا شوند،

89- و فقهايشان به آنچه بخواهند فتوى دهند،

90- و قضاتشان به آنچه نمى دانند حكم كنند،

91- و اكثر آنها به دروغ شهادت دهند،

92- هركس پولدار باشد نزد آنها بلند بالا و كسى كه كم پول باشد نزد آنان پست شوند، فقير دور افتاده و كينه اش در دلها جا داده شده و مالدار و ثروتمند محبوب و از خاصان باشد.

93- و مرد صالح در آن زمان كسى است كه سبيلش دراز باشد،

94- و بزرگ مى شمارند: قدر هركسى كه سخن چين و دروغگو باشد خداوند هم سر آنها را به زير اندازد و دلهايشان را كور گرداند،

95- خوراك آنها مرغ هاى چاق باشد،

96- و پوشاكشان خزّ يمانى و حرير باشد،

97- ربا و مال مشتبه را حلال دانند،

98- و براى شهادت دادن معارضه مى نمايند (اين مى

گويد من شهادت مى دهم آن مى گويد من شهادت مى دهم)،

99- ريا مى كنند به واسطه اعمالشان،

100- عمرها كوتاه است،

101- (كار كسى) امضاء نمى شود نزد آنها مگر سخن چينان،

102- حلال را حرام دانند،

103- كارهايشان منكرات باشد،

104- و دلهايشان مختلف باشد،

105- چيزهاى باطل را در ميان خود درس بخوانند وبگويند از منكراتى كه انجام مى دهند، همديگر را نهى نكنند،

106- خوب ها از بدها بترسند،

اسلام فراتر از زمان، ص: 265

107- در غير ذكر خدا همديگر را كمك كنند،

108- و در بين خودشان هتك حرمت نمايند،

109- و باهم مهربانى نكنند بلكه بهم پشت نمايند،

110- اگر شخص شايسته را ببينند ردش كنند،

111- و اگر سخن چين گناهكار را ببيند استقبالش نمايند،

112- و كسى كه به ايشان بدى كند بزرگ مى شمارند،

113- و بچه هاى زنا زياد شود،

114- و پدران خوشحال مى شوند: اگر ببينند بچه ها كارهاى زشت انجام مى دهند و نهيشان نكنند و از آن بازش ندارند،

115- و بيند مرد از زن خود جيزهاى قبيح را و نهيش نكند و بازش ندارد و آنچه را كه زنش از بى عفتى بدست آورده، به شوهرش مى دهد شوهر هم از او مى گيرد و هيچ اهميت نمى دهد و حتى اگر زنش از جلو و عقب زنا دهد او را متهم نمى كند و حرفهاى زشت اگر كسى در باره او بگويد، قبول نمى كند و اين همان ديوث است كه خداوند قبول نكند نه گفتارش را و نه كردارش را و

نه عذر خواهيش را پس خوراك او حرام است.

و محل نكاح او حرام است: پس كشتن او در شرع اسلام و رسوا كردنش در بين مردمان واجب است، و در قيامت به آتش جهنم انداخته شود،

116- و در آن زمان است كه فحش به پدر و مادر علنى شود،

117- و سادات ذليل گردند،

118- و آدم هاى بى اصل بلند شوند،

119- و ديوانگى زياد شود پس برادرى براى خدا كم شود،

120- و درهم هاى حلال كم باشد پس برگردند مردم به بدترين حال: آن وقت است كه دولت شياطين روى كار خواهد آمد و بجهند بر ناتوان ترين مسكين ها و برگردد يوز پلنگ به سوى شكار خود،

121- و توانگر بخل ورزد به آنچه دارد (در نتيجه بخل توانگر) فقير آخرت خود را به دنيا بفروشد پس واى بر آن فقير و آنچه به او مى رسد از زيان و خوارى در آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 266

زمان كه به واسطه: ضعيف كرده شد 0: و زود است كه طلب كنند چيزى را كه براى آنها حلال نيست پس چون اين طور شود: فتنه ها و بلاهائى به آنها رو آورشود: كه طاقت مقاومت نداشته باشند، تا آخر خبر با طولش. «1

24- 26 فراز از خطبة مدينة و اخبار از آينده

24- 26 فراز از خطبة مدينة و اخبار از آينده سعيد بن عباية، از سلمان فارسى گفت: براى ما

خطبه خواند امير مؤمنان عليه السلام در مدينة، فتنة و نزديك بودن آن را ذكر فرمود، سپس قيام قائم از اولادش و از اين كه زمين را پرازعدل و داد كند آن گونه كه با ظلم و ستم پر شده باشد.

سلمان گفت: من آمدم پيش او به تنهائى پس گفتم: اى امير مؤمنان كى ظاهر مى شود قائم از اولاد تو؟ نفس عميقى كشيد و فرمود:

1- لا يظهر القائم حتى يكون امور الصبيان، قائم ظاهر نشود تاكارها به بچه ها واگذار شود (و به دست آنها بيفتد).

2- و تضييع حقوق الرحمان، و حقوق خدا ضايع شود؛

3- و يتغنى بالقرآن بالتطريب و الألحان و قرآن با غنا وآواز رقص آور خوانده شود؛

4- فاذا قتلت ملوك بنى العباس اولى الغمار و الالتباس اصحاب الرمى عن الاقواس بوجوه كالتراس پس زمانى كه كشتند پادشاهان بنى عباس را، صاحبان غرق در مستى و حيله گرى و صاحبان تيراندازى از كمان ها با روهاى شبيه سپرها (يعنى بنى العباس بادست تركها و تتارهابا فرماندهى هولاكوخان مغول، به قتل رسيدند كه آنها آخرين خليفه عباسى مستعصم را با وزيران و لشكريانش به قتل رساندند به گونه اى كه از خون آنها آب شط دجله رنگين گشت و خلافت عباسيان به سر آمد).

5- و خربت البصرة، و ويران شد بصره (با تخريب دشمن يا با فرورفتن)؛

6- و ظهرت العشرة، قال سلمان قلت و ما العشرة يا امير المؤمنين؟ قال منها: و ظاهر شد ده گانه ها، سلمان گفت: چيست آن دهگانه ها اى اميرمؤمنان؟ فرمود: از آنست؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 267

7- خروج الزنج خروج زنجيان (كه با رهبرى على بن محمد هاشمى خروج نموده و بصره را ويران ساختند و يا در آينده نيز تكرار خواهدشد؛

8- و ظهور الفتنة، و ظاهر شدن فتنه ها (جنگها كه مكرر واقع شده و خواهدشد)؛

9- و وقايع بالعراق، و جريان هائى در عراق (از جنگ ها و غير آن)؛

10- و فتن الآفاق، و فتنه هائى در آفاق (وعالم).

11- و الزلازل العظيمة مقعدة مقيمة،، و زلزله هاى بزرگ زمين گيركننده و پايدار

(ايستاده ها را نشاننده و نشسته ها را برپا دارنده)؛

12- و يظهر الحُندر والديلم بالعقيق والصيلم و ولاية الفصاح بعقب قم الجناح «1»، و ظاهر شود (اقوام) حُندر (و صاحبان چشمان تيز بين و حاد) و ديلم (دروادى) عقيق و صيلم (كه سيل آن را شكافته و سخت گذر نموده است) و در ولايت فصاح در پشت (محل) قم جناح (منظور دولت و حكومت يهود و نصارا كه هر سال عيد فصح برقرار مى كنند و اين حكومت بر قرار نشود مگر) بعد از آن كه گناهان بزرگ جامعه را فراگيرد؛

13- و ظهور رايات مفتريات فى النواحى والجنابات، و آشكار شود پرچمهاى تراشيده شده (و خلاف واقع) در ناحيه ها و كناره ها؛

14- و عمران الفسطاط بعين القرب والاقباط، و آباد شود فسطاط (پايتخت مصر و بناشده عمروبن عاص) با چشمه نزديك قبطيان (يعنى آبادى فسطاط با بيرون آمدن چشمه آب كه در دسترس باشد و استفاده از آن زحمت نباشد و يا چشمه اى از نفت يا معدنى ديگر كه درآمد آن فسطاط (و كشور مصر) را

آباد نمايد)؛

15- و يخرج الحائك الطويل بأرض مصر و النيل، قال سلمان فقلت: و ما الحائك الطويل؟

قال: رجل صعلوك «2» ليس من ابناء الملوك، تظهر له معادن الذهب، و يساعده العجم و العرب، خروج كند حائك طويل در سر زمين مصر و (شط) نيل، سلمان پرسيد:

اسلام فراتر از زمان، ص: 268

حائك طويل چيست؟! فرمود: مرد بى پيرايه كه از اولاد پادشاهان نيست، ظاهر مى شود بر او معدن هاى طلا، و عجم و عرب به او يارى مى رسانند،

و يأتى له من كل شئ حتى يلى الحسن و يكون فى زمانه العظائم و العجائب،

و اذا سار بالعرب الى الشام و داس بالبرذون «1» ارحام السيل بين جيشه،

و وصل جبل القاعوس «2» فى جيشه، فيجرى به بعض الامور فيسرع الاسلاف و لا يهنيه طعام و لا شراب حتى يعاود بأيلون مصر «3»

از هرچيزى براى او مى آيد تا حسن شهرت را بر خود زير بار آورد، و مى باشد در زمان او كارهاى بزرگ و شگفتى ها (و در دنيا مورد قبول و احترام گردد و در زمان او شگفتى هاى زياد به وجود آيد از گناهان و ستم ها و فساد و تجاوز به حق ديگران وو ..)؛،

و وقتى كه با عرب ها از مصر به سوى شام رهسپار گشت و كوبيد با اسب هاى بار سنگين بر، شكمهاى دره هاى سيل را درميان لشكرش (يعنى با محمل هاى سنگين كه در ميان لشكرش هست از قبيل تانك و زره پوش و ساير محمل هاى

جنگى، دره ها را شكافت و عبور كرد) و رسيد به كوه قاعوس، پس جريان يافت با آن بعضى كارها، پس سرعت گيرند فرومايه گان و گوارا نشود بر او خوردن و آشاميدن تا برگردد به ايلون مصر.

16- و كثرالآراء والظّنون و (وقتى در بازگشتش) زياد شد رأى ها و گمان ها؛

17- و لا تعجز العجوز، و ناتوان نشد عجوز،

18- و شيّد القصور و محكم كرد قصرها را؛

19- و عمّر جبل الملعون آباد كرد كوه لعنتى را (شايد اين كوه همان باشد كه دروادى

اسلام فراتر از زمان، ص: 269

يابس در دمشق واقع شده است كه سفيانى از آن خروج خواهد كرد)؛

20- و برقت برقة فردّت (امام عليه السلام فرمايشش را ادامه مى دهد با بيان وقايع و حوادث اتمى در جنگ هاى شرق و غرب و غير آن دو و فرمود:) و برقى زد برقى پس رد شد،

21- و اتصل الإمرار بين عين الشمس و حلوان، و رسيد رفتن و مرور كردن تاميان عين شمس و حلوان (اسم دو محل است)؛

22- و سمع من الاشرار الاذان و شنيده شد از اشرار (صداى ناله) و استغاثة (و يارى خواستن از مردم دنيا يا اين كه در اثر فشار نابودى به سوى خدا برگشتند و شروع به اذان گفتن كردند)؛

23- فصعقت صاعقة برقة و اخرى ببلخ و البرقة و غرش نمود صاعقه برقى ديگر و باز ديگرى به «بلخ» و «رقة» (نام دو محل در روسيا است يعنى در پاسخ برق و بمب اتم

اولى، طرف مقابل نيز صاعقه و برق غرش كنان (بمب اتم) به سوى محل اولى فرستاد، و دوباره آن اولى يعنى آن دولت اولى برقى (وبمب اتم ديگر) به سوى دومى در بلخ و رقة، شليك كرد كه با اين تبادل اتم ها دو سوم مردم دنيا به فنا رفته و نابود خواهد شد!! اين عبارت هاى روايت صريح است بر اين كه جنگ جهانى و اتمى به وقوع مى پيوندد كه اكثر مردم جهان از بين مى روند؛

24- و قاتل الأعراب البوادى، (بعد از آنكه همچون جنگى واقع شد و دنيا به ملوك الطوايفى برگشت) عرب ها با بيابان نشينان جنگ مى كنند (و هركسى داعيه رياست و سلطنت دارد و مردم از اين هرج و مرج ها، به ستوه آمده و دست به دعا بر مى دارند كه خدايا كسى را به فرياد اين مردم برسان تا از اين سرگردانى و كشت و كشتار، مارا رهائى بخشد، در اين هنگام است كه زمينه ظهور حجّت الهى فراهم شده و اجازه ظهور داده خواهد شد انشاءاللَّه)؛

25- و جرت السفيانى خيله و جنّد الجنود وبنّد البنود، و (سرازير و) جارى ساخت سفيانى لشكرش را و آماده كرد قشون را و بند وبست را انجام داد (و فراهم نمود)؛

هناك يأتيه امر اللَّه بغتة لغلبة الاوباش در آن هنگام ناگهان فرمان خدا مى آيد براى پيروزى به بدكاران (و پست فطرتان)؛ و تعيش المعاش، (در اين شرايط و ظهور امام عليه السلام) فراهم آيد تأمين معاش (ورفاه

اسلام فراتر از زمان، ص: 270

مردم)؛ و تنتقص الأطراف و يكثر الإختلاف، (در اثر نافرمانى و گردن فرازى گروه هائى در برابر امام عليه السلام وعدم اطاعت از او، و اقدام امام بر از ميان برداشتن آنان) كناره ها ناقص (و كم) و اختلاف زياد شود؛

و تخالفه طليعة بعين طرطوس و بقاصية افريقية، و مخالفت نمايد با او مقدم (لشكرى) در عين طرطوس و در دور دست افريقا (حضرت دوباره برگشت براى ذكر علامات ديگر و فرمود:

26- هناك تقبل رايات مغربية او مشرقية فاعلنوا الفتنة فى البرية، يا لها من وقعات طاحنات من النيل والاكمات در آن برهه از زمان، پيش آيد پرچمهاى مغربى يا مشرقى ها پس اعلان فتنه (وجنگ) نمايند در دنيا، شگفتا از وقايع خورد كننده از رود نيل و تلها، (يعنى جنگ فراگيرد رودنيل و مصر تا به شن زارها و تل هاى ريگ و شن يعنى تا بيابان شنى شبه جزيره عربستان برسد)؛

وقعات ذات رسون و مناة اللون «1» بعمران بنى حام بالقمار الادغام

و تأويل العين بالفسطاط من التّربة من غير العرب و الأقباط بادبجة الديباج

و نطحة النطاح بأحراث المقابر و دروس المغابر و تأديب المسكوب على السن المنصوب وقايعى كه قيد (وبندها) و مرگ هاى رنگ به رنگ به خاطر آباد نمودن (سر زمينهائى) براى فرزندان حام «2» و گرداندن چشمه اى از خاك بر (شهر) فسطاط، (اين كارها را يهودى هائى انجام دهند كه از) عربها و قبطى ها (ى مصريان) نيستند «3» با بكار گرفتن تسليحات نظامى نيرومند و (مانند) شاخ زدن قوچ (قوى به طورى

اسلام فراتر از زمان، ص: 271

كه) قبرها را درو مى كنند (وبا اين اعمال قدرت ها از بين مى برند) و محو كردن آثار عمارت ها و ادب كردن گردن فرازها با كوبيدن (و نابود كردن با وسائل آتش زا و تسليحات نظامى مدرن) عمارت هاى مرتفع و آسمان خراش ها را، با خاك يكسان نمودن آنها).

بافصاح راس العلم و العمل فى الحرب بغلبة بنى الأصفر على الانعار» وقع المقدار فما يغنى الحذر. (اين به كار گرفتن اسلحه هاى قوى و كوبيدن سرزمين ها به علت پرده برداشتن) و روشن ساختن سر (واصل) علم و عمل در جنگ با پيروزى فرزندان زرد، بر جوش و خروش هاست، اين جريان ها مقدر است، پس دورى جستن (و فرار كردن از آن ها) به جائى نمى رسد.

هناك تضطرب الشام و تنتصب الأعلام و تنتقص التمام و سدى غصن الشجرة الملعونة الطاغية در آن زمان مضطرب مى شود شام و نصب گردد پرچم ها و ناقص گردد كامل ها و به سلطنت رسد شاخه درخت لعنت شده طغيانگر (يعنى دوباره مملكت اموى با دست عثمان بن عنبسه اموى بر پا گردد).

فهنالك ذلّ شامل و عقل ذاهل وختل قابل و نبل ناصل حتى تغلب الظلمة على النور و تبقى الأمور من اكثر الشرور، هنالك يقوم المهدى من ولد الحسين لا ابن مثله لا ابن، فيزيل الردى و يميت الفتن و تتداوس الركبتين (كذا) هناك يقضى لأهل الدين بالدين. قال سلمان ثم انضجع (اضطجع) ووضع يده تحت رأسه يقول: شعار الرهبانية القناعة) «2»

پس در آن برهه ذلّت فراگير، وعقل سرگردان و

پنهان شدن قابل قبول (يعنى از شدت فشارها، انسان هرچه بتواند خود را مخفى نمايد) و تير به هدف خورده (و ردخور نداشته و

اسلام فراتر از زمان، ص: 272

عدم امكان خلاصى از آن) تا تاريكى به روشنائى چيره شود و كارهاى شرهاباقى مى ماند (يعنى وقتى كه اهل ظلمت به اهل نور غالب شد و در دولت سفيانى سوم فساد همه جا را فرا گرفت) در آن هنگام قيام مى كند مهدى عليه السلام از اولاد حسين عليه السلام فرزندى ماننذ او نيست، پس بدى ها را مى زدايد و فتنه هارا مى كشد و زانوها در پاى منبر (حجت الهى و تعلّم از علوم و بهره بردارى از نور آن حضرت) به زمين زده مى شود و در آن هنگام قضاوت مى شود به اهل دين با (احكام) دين

سلمان گويد: سپس (امام) دراز كشيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود: شعار رهبانيت قناعت است

25- خطبة طنتجية

25- خطبة طنتجية اين خطبه يكى از خطبه هاى مفصل آن حضرت است صاحب كتاب «طوالع الأنوار» سيد محمد مهدى موسوى، آن را در كتاب خود آورده است مى گويد: اين خطبه را حضرت مابين كوفه و مدينه خوانده است و اين خطبه ظاهرش زيبا و باطنش ژرف است بر فهم معناى آن نمى رسد مگر افاضل علماء و از حقيقت

آن اطلاع نيابد مگر عرفاء و صاحبان عقل و خرد و تحمل آن را ندارد مگر مؤمنى كه خداوند قلب اورا با ايمان آزمايش كرده باشد وو ...

مؤلف گويد: چون خطبه طولانى و شامل مطالب سنگين است و چون بيشتر آن با موضوع كتاب تناسبى نداشت، فقط مقدارى از آن را به صورت پراكنده گلچينى مى نمايم.

حضرت پس از بيان فضائل و مناقب محيّرالعقول خود مى فرمايد: «لو كشف لكم ما كان منّى فى القديم الاوّل و مايكون منّى فى الآخر، لرأيت م عجائب مستعظمات و امورا مستعجلات و صنايع و احاطات» «1»

اگر براى شما كشف گردد در باره من آنچه كه در

اسلام فراتر از زمان، ص: 273

قديم اول بوده (در عالم ذرّ تا عالم دنيا) و آنچه كه صادر شود از من در آخر در عالم رجعت تا ورود بر جهان آخرت، البته مى ديديد شگفتى هاى بزرگ و كارهاى (باعظمت) شتاب آور و كارهاى نيك و احاطه بر (اسرار كاينات و سر نوشت مخلوقات).

اى جابر زمانى كه ناقوس به صدا در آمد و كابوس به شدت (مردم را) فراگرفت و جاموس (گاوميش) حرف زد (يعنى بى لياقت ها به سخن در آمد يا رسانه هاى فعلى، راديو و تلويزيون و غيره) در آن زمان شگفتى ها و چه عجايبى خواهد بود، وقتى كه آتش در نصيبين شعله ور گرديد و پرچم عثمانى در وادى سوعر به اهتزاز

اسلام فراتر از زمان، ص: 274

در آمد و بصره به اضطراب افتاد و بعضى بر بعضى غالب آمد و بيشتر اقوام به آن ديگرى پيروز شد و لشكريان خراسان به حركت در آمدند و شعيب بن صالح تميمى در طالقان، بيعت كرده شد و بر سعيد سوسى (از بردگان) در خوزستان بيعت گرفته شد و پرچم عماليق در كردستان بر افراشته شد و عرب ها بر شهرهاى ارمن و سقلاب غالب آمد و هرقل در قسطنطنيه به سرسپردگان سفيانى اذعان نمود، پس در اين شرائط فتوقّعوا ظهورمكلّم موسى من الشجرة على الطّور منتظر ظهور سخن گوينده موسى در شجره طور باشيد ...

جانم بفدايت اى سخن گوى موسى بن عمران در طور سينا، اى حجةبن الحسن روحى لتراب مقدمك الفداء.

در ضمن همين خطبه فرمود: و أنا صاحب الطّور و أنا ذالك النّور الظّاهر و أناذالك البرهان الباهر .. منم صاحب (وسخن گوى) طور (سيناء) و منم آن نورى كه در آنجا ظاهر شد و منم آن برهان (و دليل) هاى آشكار ...

پس نور مذكور در آيه «فلما تجلّى ربّه للجبل» ... در طور نور اينها كه از نور الهى منشعب است، بوده [1]

__________________________________________________

(1)- توجه داشته باشيد چون طبق روايات فراوان، انوار طيبه پنج تن بلكه چهارده معصوم: قبل از خلقت ما سوى اللّه نخستين خلق خدايند كه از نور خدا آفريده شده و به دور عرش الهى متعلّق بودند و طواف مى كردند نه فلكى بود و نه ملكى، نه زمينى و نه آسمانى، نه زمانى و نه مكانى، چنانكه در همين خطبه مى فرمايد

(أنا مع الكون قبل الكون، أنا مع الدّور قبل الدّور، أنا مع القلم قبل القلم، أنا مع اللّوح قبل الّوح، أنا صاحب الأزليّة الأوّليّة ... أنا مدبّرالعالم الأوّل حين لا سمائكم هذه و لا غبرائكم ... و لأردّن الى كلّ مسلم حياة جديدة (اى فى الرجعة) ... ألا فابشروا فالىّ يرد أمرالخلق غداً، فلا تستعظموا بما قلت، فانّا أعطينا علم المنايا و البلايا و التأويل و التّنزيل و فصل الخطاب و علم النّوازل والوقائع و البلايا فلايعزب عنّا شى ء ... أنا صاحب ابليس بالسّجود أنا معذّبه و جنوده على الكبر والعنود، و أنا رافع ادريس مكاناً عليّاً، أنا منطق عيسى فى المهد صبيّاً أنا ميدن الميادين و واضع الأرض ... چرا اين ادعاهارا مى كند زيرا خدايش در حديث كساء مروى از سيدةالكبرى فاطمةالزّهراء عليها السلام فرموده است: قال اللّه تعالى و عزّتى و جلالى انّى ماخلقت سماءاً مبنيّة و لا أرضاً مدحيّة و لا قمراً منيراً و لا شمساً مضيئة و لا فلكاً يدور و لا بحراً يجرى و لا فلكاً يسرى، الّا لأجلكم و محبّتكم .. (تفصيل اين مطالب در كتاب

اسلام فراتر از زمان، ص: 275

__________________________________________________

سرچشمه حيات مؤلف آمده است) روى اين اصل اينها ناظر به آفريده شدن تمام موجودات بودند و قبل از زمان و مكان وجود داشتند، و درواقع اينها نور خدايند و در آيه مباركه فلما أتيها نودى ياموسى .. طه 10؛ فلمّا جائها نودى أن بورك من فى النّار ومن حولها ... ياموسى انّى أنااللّه

العزيزالحكيم نمل 7؛ فلمّا أتيها نودى من شاطئى الوادى الايمن فى البقعة المباركة من الشّجرة ... قصص 29. كه حضرت موسى عليه السلام ندا مى شود و نبوت بر او اعلام مى گردد، طبق اين خطبه چون ائمّه از نور خدا آفريده شده اند و نور واحد هستند، ندا به وسيله نور امامت بوده است چنانكه در باره اميرمؤمنان عليه السلام (روايات متعدد داريم) كه با تمام انبياء عليهم السلام در باطن بوده و با رسول خدا عليهم السلام در ظاهر پس اينها اسرار خدا هستند وبس. (به مطالب زير دقت نمائيد)

روزى سلمان و اباذر و مقداد و عمار و حذيفه و ابوالهيثم و خزيمه و ابوالطفيل عامربن واثله به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيده و با حالت غمبار گفتند اى رسول خدا صلى الله عليه و آله از قوم (دار و دسته مخالف) پشت سر برادر و پسر عمويت (على) حرفهائى مى شنويم كه ما را نا راحت مى كند رسول خدا ضمن روايت مفصلى كه براى آنها درباره على عليه السلام تشريح نمود (تا به اينجا رسيد كه: مادرش (فاطمه بنت اسد) به من گفت دستت را دراز كن، دست راستم را به سويش بردم، ديدم على روى دست من است، دست راستش را به گوش راست خود گذاشته أذان و اقامه ابراهيمى، مى گويد و به يگانگى خدا و به رسالت من، شهادت مى دهد سپس به طرف من خم شد و گفت: السّلام عليك يا رسول اللّه، ثمّ قال: لى يا رسول اللّه أقرء؟! قلت إقرأ فوالّذى نفس محمّد بيده لقد ابتدأ بالصّحف الّتى أنزلها اللّه عزّ و جلّ على آدم فقام

بها شيث، فتلاها إلى آخر حرف فيها سلام برتوباد اى رسول خدا (دقت شود هنوز به رسالت مبعوث نشده بود) آيا بخوانم؟! گفتم بخوان، قسم به خدائى كه جانم در دست اوست، شروع كرد به خواندن صحيفه هائى كه خداوند به آدم نازل كرده بود و پسرش شيث آن را پايدار ساخته بود، از اول تا آخر به گونه اى تلاوت كرد، اگر شيث زنده بود اعتراف مى كرد او از من بلدتر است و صحف نوح و صحف ابراهيم را تلاوت نمود، سپس توراة موسى را، قرائت كرد كه اگر زنده بود اقرار مى كرد بأنّه أحفظ منها بعد زبور داود و انجيل عيسى را خواند اگر حاضر بودند اعتراف مى كردند او (على) حافظتر از آنان است؛ ثمّ قرأ القرآن الّذى أنزل اللّه علىّ من أوّله الى آخره فوجدته يحفظ كحفظى السّاعة من غير أن أسمع من آية ثمّ خاطبنى و خاطبته بما يخاطب الأنبياء، الأوصياء ثمّ عاد الى طفوليّته و هكذا أحد عشر إماماً من نسله، فلِمَ تحزنون سپس قرآنى را كه براى من نازل شده

اسلام فراتر از زمان، ص: 276

__________________________________________________

است، (آن زمان هنوز نازل نشده بود) از اول تا آخر قرائت نمود، ديدم آن طور كه الان من حفظم همان طور حفظ بود، بدون اين كه من آيه اى را پيش از او (از كسى) شنيده باشم (يعنى هنوز به من دستور ابلاغ نيامده بود و كسى هم حتّى از يك آيه آن اطلاع نداشت) پس با من طورى سخن گفت و

من نيز با او، همان طور كه انبياء با اوصياء خود حرف مى زند با احترام رسالت و نبوت بامن گفتگو كرد سپس به حالت بچه گى اش برگشت و اين چنين است يازده امام از نسل او پس (اى سلمان و فلان وفلان) شما چرا از شماتت دشمنان غمگين مى شويد (تا آخر روايت). از مباهله تا عاشوراء همين مؤلف بخش 3 (مولود كعبه) ص 297 ببعد از بحارالأنوار: 35/ 19، بنقل از كتاب روضة الواعظين: 72- 74 و كتاب الروضة: 17- 18؛ آن دو هم از مجاهد و او هم از دو نفر صحابه، أبى عمرو و أبى سعيد خدرى در ذيل اين روايت لازم است، در مورد اين گونه روايات بطور عام و در باره اين روايت به طور خاص صحبت كوتاهى داشته باشم؛ 1- كل رواياتى كه در باره پيامبران و امامان به ما رسيده است، اگر ديديم با برداشت و با ميزان فهم ما قبول آنها براى ما مشكل است، نبايد آنها را رد كنيم، چون درجات مقامى و ولايتى آنها به گونه ايست كه عقل ما از درك آن عاجز است، براى اينكه قسمت مادى وعنصرى وجود ما قوى تر از قسمت مجردى آن است، پس بقول شاعر، هفت شهر عشق را عطار گشت*** ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم آنچه كه ما در آينه مى بينيم، آنها (در اثر عبوديت و بندگى و دوستى با معبود)، در خشت خام مى بينند، چون به ما وعده كرده و الگو داده است، عبدى أطعنى حتّى أجعلك مثلى بنده ام فرمانبردار من باش تا ترا مَثَل خود قرار دهم، آنگونه كه من به هرچيزى مى گويم «باش» مى شود

تو هم به هرچيزى گفتى، كن فيكون.** جائى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير عليه السلام مى فرمايد: اى على ماعرفك إلّا اللّه و أنا ترا آنگونه كه بايد شناخته شوى، جز خدا و من نشناخت، چگونه مى توانيم به اسرار وجودى او آشنا شويم در اين مقوله سخن بى پايان است و خامه كوتاه بدينجهت است كه امام باقر عليه السلام به جابر (بن يزيد جعفى) فرمود: به خدا قسم ما شما را به سوى خدا راه نمائى كرديم، پس در كنار امر و نهى ما بايستيد، ما آنچه را كه به شما رسانديم رد نكنيد؛ ما در سايه لطف خدا با جلالت تر و بزرگتر از آنيم كه گفته ما رد شود؛ و جميع مايرد عليكم منّا فما فهمتموه فاحمدواللّه، و ما جهلتموه فردّوه إلينا و قولوا أئمّتنا أعلم بما قالوا، پس تمامى آنچه كه از ما به شما مى رسد هرچه را كه فهميديد خدا را شكر گذار باشيد و آنچه را كه نتوانستيد بفهميد، به خود ما برگردانيد و بگوئيد، ائمه ما خود به گفته هاى خود دانا ترند (سرچشمه حيات: ص 8، از بحارالأنوار: 46/ 278 از عيون المعجزات سيد مرتضى رحمه اللّه) يا در

اسلام فراتر از زمان، ص: 277

__________________________________________________

روايت ديگر است فرمود: «و إن اشتبه الأمر إليكم فقفوا و ردّوه إلينا» اگر امر بر شما مشتبه شد توقف كنيد و به خود ما برگردانيد (بحارالأنوار: 52/ 123 بنقل از أمالى مفيد در اين مورد روايت زياد

است، براى روشن شدن مطلب به كتابهاى مربوطه از قبيل كتاب امامت بحار و اصول كافى و غيرهما مراجعه شود. 2- در خصوص روايت متن كه ممكن است اين اشكالها به نظر آيد 1- يك نوزاد چگونه مى تواند سخن گويد؛ 2- بچه دو سه روزه، چطور ممكن است، آن همه كتابهاى آسمانى را بداند؛ 3- در مدت كوتاهى، آن همه كتابها را چگونه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله خواند با اينكه ماهها زمان مى برد تا آنها تماماً تلاوت شود وو .. اولًا اينها بچه بظاهر دو و سه روزه اند ولى بر گرديم به عقب و كتابها و مصادر را در نظر گرفته به اين معنا فكر كنيم كه اينها آفرينش آغازين ماسوى اللّه اند بلى از نظر وجود مادى بچه هستند ولى اينها عرشيان مجردند كه خداوند تمامى مخلوقات را با حضور و شهود اينها آفريده است براى اطلاع بيشتر به سرچشمه حيات مؤلّف از صفحه 18 ببعد رجوع نمائيد. از نظر تكوينى به خيلى از مسائل عادى فائقند مگر طبق نص صريح قرآن كريم عيسى بن مريم و بچه خاندان عزيز مصر در بچه گى حرف نزدند بالاتر از اين مگر تاريخ معتبر، قرآن خواندن سر مبارك امام حسين عليه السلام را در نوك نيزه بما باز گو نكرده است اما خواندن آنهمه كتاب در مدت كوتاه، اگر زمان قديم بود باز با دلائل بالا جواب مى داديم ولى در عصر فضا و در زمان اينترنت و رايانه و امثال اين اختراعات، پذيرفتن اين گونه مطالب خيلى آسان است چون مى بينيم بشر در مدت چند ثانيه ميلياردها اطلاعات و مطالب را در ايت

تكنيكها رد و بدل مى كند بخصوص اين رد و بدل ها در ميان سلسله جنبانان عالم امكان و جهان آفرينش چه مشكلى دارد وانگهى يك جمله از روايت جوابگوى اين اشكال است، آنجا كه فرمود: «ثمّ عاد إلى حال طفوليّته» سپس به حالت بچگى اش بر گشت، از اين سخن معلوم مى شود كه اين بده بستانها و رد وبدل ها با حالت فوق بشريت و با مقام وراى عالم عادى، صورت گرفته و انجام يافته است (قبلًا در پاورقى روايات بودن اميرمؤمنان عليه السلام با تمامى انبياء را آورديم به آنجا مراحعه شود) البته اين مقام و اين مسائل آن وقت براى ما حل است كه به قول آن چوپان بيابانى كه بالاى تلّى نشسته بود و عارفى ازآنجا مى گذشت، ديد گله گوسفند را چند گرگ شبانى مى كند و گوسفندان ره گم كرده را با دُمِ خود بر گردانده به گلّه مى رسانند، با تعجب گفت: متى إصطلح الغنم مع الذئب گو سفندان كىَ باگرگ همسو شده و عقد أخوت بسته اند؟! ديد شبان از بالاى تل جواب داد حين اصطلح الرّاعى مع مولاه همسوئى و برادرى آنها آن وقت ببار نشست و حقيقت پيدا كرد، كه شبان با مولاى خود همسو شد و طرح دوستى افكند. (از كتاب لئالى الأخبار).

اسلام فراتر از زمان، ص: 278

آگاه باش چقدر عجائب را ترك و براهين را پوشيده گذاشتم زيرا حمل كننده بر آن نيافتم.

آگاه باش مژده بر برادران خوبم كه بعد از كوتاه مدتى مى دانيد بعضى

بيانات را و كشف مى شود بر شما كارهاى خوب روشن شود هنگام طلوع (ستارگان) بهرام و كيوان در آن وقت زمين لرزه هاى پى درپى از ساحل جيحون تا بيابان بابل (حله) را فراگيرد و أنقره را زلزله مى گيرد و پرچم ها از كناره جيحون تا به شهرهاى بابل برسد سپس فرمود: بيشتر علامتها بنى قنطوره و دست يافتن آنها بر سرزمين عراق و شام و بر شما حكم راند زنى به نام ضوية، فتوا دهد بر شما زنان پرده نشين (يعنى زنها در اموركشورى دخالت نمايند).

و در نواحى بصره حركاتى خواهد بود كه من آن را بيان نمى كنم و عجم بر عرب غالب شود در اهواز «و كم أشياء أخفيتها لا يطيقها الوعى و لا يصبر على حملها» ... چقدر چيزهارا پنهان داشتم كه طاقت فراگير (و هضم آن را) ندارند و بر حمل آن طاقت ندارند ...!

در جاى ديگر مى فرمايد: ألا و كم عجائب تركتها و دلائل كتمتها لا أجد لها حملة ... «1»

آگاه باش چقدر (گفتنى هاى) شگفت آور را ترك نمود و دليل ها را كتمان نمودم

(زيرا) براى آنها حمل كننده نمى يابم ...!

حضرت اميرمؤمنان عليه السلام بعد از پايان خطبه طنتجية فرمود: اين ذكر مجرب است براى قضاى حوائج و دفع شدائد واى مردم ذكر نمى كند كسى از شما اين كلمات را هنگام نزول بلا يا شدت (وگرفتارى) مگر اين كه خداوند آن بلا را بر مى دارد و دفع نمايد، جابر گفت: تنها آن دعا؟! فرمود: بلى و بر آن اضافه كن چهارده نام را سپس سوار شد و رفت.

و آن اين است «تَحَصَّنْتُ

بِذى اْلمُلْكِ وَ اْلمَلَكُوتِ وَ اعْتَصَمْتُ بِذى اْلقُدْرَةِ وَ اْلجَبَرُوت وَ اسْتَعَنْتُ بِذى اْلعِزَّةِ وَ اللَّاهُوتِ مِنْ كُلِّ ما أخافُ وَ أحْذَر بمحمّد و علىّ و فاطمة و

اسلام فراتر از زمان، ص: 279

الحسن و الحسين و علىّ بن الحسين و محمد بن علىّ و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمدبن علىّ و علىّ بن محمد و الحسن بن علىّ و الخلف القائم المهدى محمد بن الحسن صلوات اللَّه عليهم أجمعين، اقْضِ لى حاجَتى» سپس حاجات خود را از خدا بخواه. «1

26- خطبه بصريه و اخبار از آينده شهر «بصرة»

26- خطبه بصريه و اخبار از آينده شهر «بصرة» شرح نهج البلاغة: ابن ميثم: گفت: زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام از جنگ جمل فارغ شد در بصره براى مردم خطبه خواند پس حمد خدا را به جا آورد و به پيغمبر صلى الله عليه و آله درود فرستاد سپس فرمود: يا أهل البصرة! يا أهل المؤتفكة «2» ائتفكت بأهلها ثلاثا وعلى اللَّه تمام الرابعة! يا جند المرأة و اعوان البهيمة، رغا «3» فاجبتم، و عقر فانهزمتم (فهربتم) أخلاقكم دقاق، و دينكم نفاق و ماؤكم زعاق «4» بلادكم انتن بلاد اللَّه تربة، و ابعدها من السماء، بها تسعة أعشار الشر المحتبس فيها بذنبه، و الخارج منها بعفو اللَّه، اى اهل بصره اى اهل مؤتفكة به اهل خودش سه مرتبه فرورفته

و برخداست تمامى چهارم، اى لشكر زن و ياران حيوان (شتر) صدا كرد (و ضجه كشيد) جواب داديد و خوابيد، فرار نموديد اخلاقتان ناميزان و دين تان دوروئى و آبتان تلخ و شهرتان بدبوترين شهرهاى خداست از نظر خاك و دورترين بر آسمان، بر آن نُه دهم شر است براى كسانى كه به گناهانش در آن محبوس شده است و بيرون رونده از آن به بخشش خدارفته است كأني أنظر إلى قريتكم هذه وقد طبقها «5» الماء حتى ما يرى منها إلا شرف المسجد كأنه جؤجؤ طير في لجة بحر و ساق الى قوله: اذا هم راوا البصرة قد تحولت اخصاصها «6» دورا، و آجامها «7» قصورا، فالهرب! الهرب! فانه لابصرة لكم

اسلام فراتر از زمان، ص: 280

يومئذ. «1»

گويا مى نگرم به اين شهر شما كه آب آن را فرا گرفته است تا جائى كه ديده نمى شود از آن چيزى مگر شرفه هاى مسجد مانند سر پرنده درآب دريا،- فرمايشش را ادامه داد تا فرمود:- زمانى كه آنها ديدند خانه هاى چوبى و از نى ساخته شده بصره را خانه ها محكم گرديده و نيستانش تبديل به كاخ ها شده است، در آن صورت است پس فرار كنيد فرار چون بصره نيست براى شما در آن روز!.

ثم التفت عن يمينه فقال: كم بينكم و بين الأُبُلة؟ «2» فقال له المنذر بن الجارود: فداك ابى و امّى: اربعة فراسخ. قال له: صدقت، فوالذى بعث محمدا صلّى اللَّه عليه و آله و اكرمه بالنبوة،

و خصّه بالرسالة، و عجل بروحه الى الجنة لقد سمعت منه كما تسمعون منى ان قال: سپس به طرف راست توجه نمود و فرمود: چقدر مسافت است ميان شما وابله؟ پس منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، چهار فرسخ، به او فرمود: راست گفتى به حق خدائى كه محمد را به نبوت برانگيخته و اورا گرامى داشته است و به رسالت مخصوص گردانيده و روح شريفش به بهشتش شتاب نموده (و برده) است، بتحقيق من شنيدم از او آن گونه كه شما از من شنويد. اين كه فرمود:

يا علي هل علمت ان بين التي تسمى البصرة والتي تسمى الابلة اربعة فراسخ وسيكون في

اسلام فراتر از زمان، ص: 281

التي، تسمى الابلة موضع اصحاب العشور، يقتل في ذلك الموضع من امتي سبعون الف شهيد، هم يومئذ بمنزلة شهداء بدر. اى على آيا مى دانى ميان آنچه كه بصره مى گويند و آنچه كه «ابلّه» مى نامند، چهار فرسخ است و به زودى آنچه كه ابلّه مى گويند محل (مأمورين) ده يك (و ماليات بگيرها) خواهد بود! كشته مى شود در آن محل از امت من هفتاد هزار شهيد، آنها آن روز مانند شهداى بدر خواهند بود.

فقال له المنذر: يا أمير المؤمنين، و من يقتلهم؟ فداك ابى و امى قال: يقتلهم اخوان و هم جيل «1» كأنّهم الشياطين، سود الوانهم، منتنة ارواحهم «2»، شديد كلبهم «3»، قليل سلبهم، طوبى لمن قتلوه. ينفر «4» لجهادهم فى ذلك الزمان قوم هم اذلة

عند المتكبرين من اهل ذلك الزمان، مجهولون فى الارض، معروفون فى السماء، تبكى السماء عليهم وسكانها، و الأرض و سكّانها پس منذر عرض كرد اى اميرمؤمنان كهِ مى كشد آنهاراپدر و مادرم فداى تو باد؟ فرمود: مى كشد آنهارا برادرانى، آنها گروهى اند مانند شياطين، رنگشان سياه و روحشان گنديده، قدرت (و حمله شان) سخت و كم است دستگير شدنشان (به دشمن غنيمت يا اسير كم مى دهند)، خوش به حال آنانكه (در دست آنها) كشته مى شوند، بسيج مى شوند به جهاد آنها در آن زمان قومى كه ذليلند نزد متكبرهاى اهل آن زمان، ناشناخته اند در زمين و معروفند در آسمان، مى گريد بر آنها آسمان و اهل آسمان، و زمين و ساكنينش.

- ثم هملت «5» عيناه بالبكاء ثم قال:- ويحك يا بصرة من جيش لارهج له و لا حس! «6»

فقال

اسلام فراتر از زمان، ص: 282

له المنذر: يا امير المؤمنين، و ما الذى يصيبهم من قبل الغرق مما ذكرت؟ وما الويح؟ فقال:

هما بابان: فالويح باب رحمة، و الويل باب عذاب يا ابن الجارود، نعم، تارات عظيمة «1»:

منها عصبة «2» يقتل بعضها بعضا، و منها فتنة يكون بها اخراب منازل و خراب ديار و انتهاك «3»

اموال و سباء نساء يذبحن ذبحا،- سپس چشمان امام عليه السلام پر از اشك شد و سپس فرمود: واى برتو اى بصره از لشكرى كه نه گردى دارند و نه حسى، منذر گفت: اى اميرمؤمنان چه مى رسد بر آنها پيش از غرق شدن

از چيزهائى كه گفتى و ويح چيست؟! فرمود: آنها دو دَر است، ويح دَرِ رحمت است و ويل دَرِ عذاب اى فرزند جارود، بلى جريان هاى بزرگى است، يكى از آنها دسته اى است كه همديگر را به قتل مى رسانند و از آن است فتنه اى كه با آن تخريب منزل ها و ويرانى محل

(سكونت) ها و غارت اموال و اسارت زنهاست كه آنها را سر مى برّند سر بريدنى،

ياويل امرهن حديث عجيب! و منها ان يستحل بها الدجال «4» الأكبر الأعور الممسوح العين اليمنى والاخرى كأنّها ممزوجة بالدم لكأنّها فى الحمرة علقة، ناتئ الحدقة كهيئة حبة العنب الطافية «5» على الماء، فيتبعه من أهلها عدة من قتل بالأبلة من الشهداء، انا جيلهم فى صدورهم، يقتل من يقتل، و يهرب من يهرب، ثم رجف، ثم قذف، ثم خسف ثم مسخ، ثم الجوع الأغبر، ثم الموت الأحمر و هو الغرق. «6»

اى واى كارشان شگفت آور است، و از

اسلام فراتر از زمان، ص: 283

آن جريان يكى رسيدن دجال بزرگ لوچ چشم راست ماليده شده و آن يكى چشمش آغشته به خون مانند اين كه از سرخى يك لخته (خون) است و حدقه كوچك و چشم مانند دانه انگور شنا كننده در آب است، پس به او تبعيت مى كند از اهل (بصره) به تعداد كشته شده گان ابله از شهداء، انجيلهايشان در سينه ها بعضى كشته شده و بعضى مى گريزند سپس زلزله و پشت سرش سنگباران و سپس فرورفتن و بعد مسخ

شدن و در پى آن گرسنگى سخت (و غبار آلود) و در نهايت مرگ سرخ و آن هم غرق شدن است!!.

يا منذر ان للبصرة ثلاثة اسماء سوى البصرة فى الزبر الأول (زبر الأول) لا يعلمها الا العلماء: منها الخريبة، و منها تدمر، و منها المؤتفكة «1»

؛ اى منذر براى بصره در كتاب هاى اول سه نام جز بصره دارد و نمى داند آن را مگر دانشمندان، يكى «خريبه» و «تدمر» و (سومى) «مؤتفكة» است

حضرت مقدارى از صفات اهل بصره و زندگيشان تعريف و توصيف فرمود، تا به اينجارسيد؛

غير ان حكم اللَّه ماض، و قضاؤه نافذ لا معقب لحكمه و هو سريع الحساب. يقول اللَّه" وَ إِن مِّن قَرْيَةً إِلا نحْنُ مُهْلِكوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذَاباً شدِيداً كانَ ذالِك فى الْكِتابِ مَسطوراً (58). «2»

چه مى شود كرد حكم خدا گذرنده (وانجام يابنده) است وقضايش نافذ است و بازدارنده بر حكمش نيست و سريع الحساب است (چون) خداوند مى فرمايد: (نيست شهرى مگر اين كه ما آن را هلاك مى سازيم پيش از قيامت يا عذابش مى كنيم عذاب شديد، اين روش در كتاب (قضا و قدر) نوشته شده است.

پس حضرت خطبه را ادامه داد تا اين كه از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

و انّى رأيت بقعة على شاطئ البحر تسمى البصرة، فاذا هى ابعد الارض من السماء و اقربها

اسلام فراتر از زمان، ص: 284

من الماء، و انها لاسرع الارض خرابا و اخشنها ترابا و اشدها عذابا،

و لقد خسف بها فى القرون الخالية مرارا، و ليأتين عليها زمان، وانّ لكم يا اهل البصرة و ما حولكم من القرى من الماء ليوما عظيما بلاؤه، وانى لأعلم موضع منفجره من قريتكم هذه، ثم امور قبل ذلك تدهمكم عظيمة اخفيت عنكم و علمناها، فمن خرج عنها عند دنو غرقها فبرحمة من اللَّه سبقت له، و من بقى فيها غير مرابط «1» بها فبذنبه و ما اللَّه بظلام للعبيد. «2»

و من ديدم بقعه اى را در ساحل دريا بصره ناميده شود پس او دورترين (نقطه) زمين برآسمان است و نزديك ترين است به زمين و آن سريع ترين زمين براى ويران شدن و خشن ترين زمين از حيث خاك است و شديدترين محل عذاب است، و بتحقيق آن (شهر) فرو رفته در قرن هاى گذشته چندين مرتبه، و البته باز خواهد آمد بر آن زمانى

و همانا براى شما اى اهل بصره و پيرامونتان از آب روزى بزرگى هست از نظر بلا و من مى دانم محل شكافته شدن آب را از اين شهر شماو كارهاى قبل از آن را، مى كوبد شمارا بلاى بزرگى كه براى شما پنهان شده است ولى ما مى دانيم آن را پس هركس در نزديك شدن غرق آن، بيرون رود پس با رحمت خداست كه بر او سبقت گرفته است و هركس در آن بماند كه مجبور نباشد پس به خاطر گناهش است و خداوند ظلم كننده بربندگان نيست

27 خطبه 128 نهج البلاغة اى احنف!

27 خطبه 128 نهج البلاغة اى احنف! در اين

خطبه از دوحادثه خونبار كه يكى در قرن سوم هجرى و ديگرى در قرن هفتم هجرى رخ داد، اشاره مى فرمايند، فتنه اول همان فتنه ى صاحب الزنج است كه به مدت 15 سال خلافت بغداد و مردم منطقه ى عراق خصوصاً بصره را با مصيبت بزرگى در گير كرد و رخ داد بعدب در نيمه ى اول قرن هفتم است، اين حادثه ى

اسلام فراتر از زمان، ص: 285

بزرگ براى ملت مسلمان دشوارى ها و بد بختى هائى داشت (كه در كتاب هاى تاريخ مشروحاً بيان گرديده است).

حادثه نخست: فرمود: «يا أحنف! «1» كأنّى به و قد سار بالجيش الّذى لا يكون له غبار و لا لجب و لا قعقعة لُجمٍ و لا حمحمةُ خَيْلٍ يثيرون الأرض بأقدامهم كأنّها أقدام الّنعامِ، اى احنف؟ گوئى اورا مى بينم كه با سپاهى حركت مى كند كه از حركت آن، گرد و خاكى برنمى خيزد و فريادى از آن شنيده نمى شود و صداى لگام و دهنه و شيحه اسبان به گوش نمى ررسد (يعنى جنگجويانى هستند پا برهنه و بدون اسب و استر و تجهيزات نظامى) زمين را با قدمهاى خود به هيجان و اضطراب در مى آورند، چنانكه گويى قدم هاى آنان قم هاى شتر مرغ است.

شريف رضى گويد: اين سخن امام عليه السلام اشاره به فتنه صاحب الزّنج است

سپس امام چنين فرمود: «واى بر كوچه هاى مستقيم و متناسب و آباد و خانه هاى آراسته شما، خانه هايى باكنگره اى همچون بال كركسان و آب راه هايى

همچون خرطوم فيلان. كسى بركشته هاى ايشان نمى گريد و در صد يافتن گمشدگان و غايبان آنان بر نمى آيد و ...

حادثه دوم: سيد رضى قدس سره گويد: امام عليه السلام روزى در توصيف تركان (مغولان) گويد:

«كأنّى أراهم قوماً كأنّ وجوههم المجانّ المطرقة، يلبسون السَّرَقَ والدّيباج، ويعتقبون الخيل العتاق، و يكون هناك استحرارُ قتلٍ حتّى يمشى المجروح على المقتول، و يكون المُفْلِتُ أقلّ من المأسورِ آنها را گروهى مى بينم كه گوئى چهره هايشان همچون سپرهاى است (پهن و گرد، وچهره هاى مغولان اين گونه است) پوستى بر روى آن كشيده شده باشد و يا بر آن چسبيده باشد، لباس هايى از حرير و ديبادر بر مى كنند، و اسبانى نجيب را يدك مى كشند، در آن وقت و در آنجا كشتارى سخت جريان دارد به طورى كه زخمى ها بر روى كشتگان راه مى روند، و فرار كنندگان از اسيران كمترند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 286

چون سخن امام به اينجا رسيد، يكى از اصحاب پرسيد اى امير مؤمنان؟ آيا علم غيب به شما عطا شده است؟! امام عليه السلام خنديد و به آن مرد كه از قبيله كلب بود فرمود: اى برادر كلبى؟ آنچه گفتم علم غيب نيست و همانا كه آن را از صاحب علمى (يعنى از پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله) آموخته ام همانا علم غيب دانستن وقت قيامت و امور ديگرى است كه خداى سبحان درگفته خود «بى گمان علم قيامت نزد خداست» به شمار آورده

است؛

بنا براين تنها خداى سبحان مى داند كه در رحمِ مادران چيست؟ نر است يا ماده، زشت است يا زيبا، بخشنده است يا بخيل، از بخشندگى بد بخت است يا نيك بخت، چه كسى هيزم دوزخ است و چه كسى در بهشت همنشين پيامبران است.

اين علم غيب است كه كسى جز خدا آن را نمى داند و جز اين هرچه هست علمى است كه خداوند آن را به پيامبرش آموخته است و پيامبر آن علم را به من ياد داده است و دعا كرده است كه سينه من بتواند آن را درخود نگهدارد و در استخوان هاى سينه من قلبى قرار داشته باشد كه بتواند اين علم را در خود جاى دهد .... «1

28- خطبة افتخارية

28- خطبة افتخارية اصبغ بن نباته گويد: اميرمؤمنان عليه السلام خطبه اى خواند پس در آن گفت: (جملاتى از ميان فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام را در اين جامى آوريم حضرت پس از بيان تعدادى از فضايل ناب خود) فرمود: «الا و انّ للباطل جولة و للحق دولة و انّى ظاعن عن قريب فارتقبوا الفتنة الأموية و الكسروية ثم تقبل دولة بنى العباس بالفزع و البأس و تبنى مدينة يقال لها الزّوراء بين دجلة و دجيل و فرات «2»، ملعون من سكنها منها تخرج طينةالجبّارين

اسلام فراتر از زمان، ص: 287

آگاه باش همانا براى باطل دور زدن

(وگردشى) هست و براى حق دولتى و من به اين نزديكى رفتنى هستم پس مراقب باشيد فتنه اموى و سلطنت كسروى را، وسپس مى آيد دولت بنى عباس با ترس و وحشت و بنا شود شهرى به آن زوراء گويند، ميان دجله و دجيل و فرات، از رحمت خدا به دور است آن كسى كه (بدون عذر) در آن ساكن شود، از آن بيرون آيد خميره ستمگران، تعلى فيها القصور و تسبل السّود و يتعاملون بالمكر و الفجور، فيتداولها بنوالعباس اربعة و عشرون ملكا على عدد الملك، ثمّ الفتنة الغبراء و القلادةالحمراء و فى عقبها قائم الحق يسفر عن وجهه بين اجنحة الاقاليم ألا و انّ لخروجه علامات عشرة: اولها تحريق و تخريق الرّايات فى ازقة الكوفة و تعطيل المساجد و انقطاع الحجاج و خسف و قذف بخراسان و طلوع الكوكب المذنب، واقتران النجوم و هرج و مرج و قتل و نهب فتلك علامات عشرة و من العلامة الى العلامة عجب فاذا تمت العلامات قام قائمنا». «1»

بلند شود در آن قصرها و زياد شود در آن راهها (ى عبور ومرور) و خريد و فروش مى كنند با حيله و دريدگى، پس پشت سرهم بنى عباس بيست وچهار «2» نفر از آنها در آن (بغداد) سلطنت نمايند به تعداد حروف

«م ل ك»، سپس فتنه گرد و خاك برافراشته (كه در حمله هلاكوخان مغول و تتار كه خليفه مستعصم و يك ميليون و هشتصد هزار نفر از لشكريان و تابعان او قتل عام شدند به گونه اى كه شط دجله به رنگ خون در آمد لذا حضرت فرمود:) و گردن بند سرخ!، و پشت سر آن

قائم به حق كه پرده از رويش برداشته شود (و ظهورنمايد) و درميان قاره ها (و شهرهاى قاره ها) حكومت كند ويقيناً براى خروج او علامتهاى ده گانه خواهد بود؛

1- سوزاندن (جنگ كنندگان همديگر را)،

2- گشتن پرچمها (ى گوناگون) در كوچه هاى كوفه،

اسلام فراتر از زمان، ص: 288

3- تعطيل مسجدها (از حضور در آن).،

4- (ممنوعيت رفتن به حج) و منقطع شدن رفتن حجاج به حج،

5- و فرو رفتن زمين (با زلزله يا بمب يا با هر وسيله ويرانگر ديگر).

6- و سنگبارانى (يا بمبارانى) از آسمان در خراسان،

7- طلوع ستاره دنباله دار،

8- نزديك شدن ستارگان به همديگر،

9- هرج و مرج (و بى انضباطى در جامعه)،

10- و كشتار و غارت، پس اين است علامات دهگانه كه ميان هر علامت با ديگرى عجايب (و شگفتى ها) خواهد بود، وقتى كه اين علامت ها به پايان رسيد، نوبت ظهور قائم ماست

29- بنى شديد دركاظمين

29- بنى شديد دركاظمين از على عليه السلام در مورد عراق فرمود: «انّه بعد مضىّ حرف الشّين تقع امور شنيعة بأرض الزوراء اى بغداد على يد العلج الاشقر من بنى الاصفر، على انّهم كفّار و اىّ كفّار و اشرار و اىّ اشرار! ثمّ يخرجون على اعقابهم على يدى رجل من اولادى يهزمهم، ثمّ بعد برهة من الزّمن يخرج اناس فيخربون الشّام و يذبحون الابناء و يستحلّون النّساء و ياتون العراق و

يطلبون بنى شديد و بنى هاشم مسكنه الكاظمين ليسوقوهم معه سوق الغنائم ... «1»

همانا بعد از گذشت حرف شين (شايد منظور حزب شيوعى عراق باشد) امور زشت و قبيح واقع شود در زمين زوراء يعنى بغداد به دست كافر اشقر از اولاد فرزندان اصفر «2» علاوه بر اين آنها كافرند چه كافرانى و اشرارند چه اشرارى سپس (مردم) خروج مى كنند بر نسل آنها بادست مردى از اولاد من و آنها را فرارى دهند، سپس بعد از مدت كوتاهى از زمان، خروج نمايد (بعداز آنها) مردمانى پس خراب مى نمايند شام را و پسرانشان را سر ببرند و زنانشان را حلال (واسير) نمايند و مى آيند

اسلام فراتر از زمان، ص: 289

بر عراق و جستجو مى كنند از بنى شديد (از سادات كه فعلًا در كاظمين ساكنند) و بنى هاشم كه مسكنشان كاظمين شود و آنها را مى رانند باخود مانند راندن غنيمت ها ...

دقت در مطالب اين روايت خيلى از اسرارها كشف و مورد ذكر قرار گرفته است، كه بيش از 1400 سال است اين كلمات از حلقوم وحى و الهام تراوش نموده و بيرون آمده است كه يكى بيان امام عليه السلام كاظمين و سكونت قرنها بعد، سادات بنى شديد در آن است كه در موقع ذكر اين وقايع نه كاظمينى وجود داشت و نه بغدادى و نه بنى شديدى!!

30- به گفته جندب گوش دهيد!

30- به گفته جندب گوش دهيد! اين جريان را با ديده عبرت و دقت، مطالعه كرده، خود از زواياى آن، اخبار به غيب اميرمؤمنان عليه السلام را در جاى جاى آن نظاره كرده و منصفانه قضاوت نمائيد!!.

وقتى خوارج (نهروان) از على عليه السلام جدا شدند و حضرت درطلب آنها بيرون رفت و ما هم با اوبوديم و به اردوگاه آنها رسيديم، ديدم اردوگاه آنها از تلاوت قرآن، مانند كندوى زنبور عسل است و در ميان آنها صاحبان برنس و شخصيت هستند، با ديدن اين منظره به شك افتادم و به كنار رفته از اسب پياده شده و نيزه ام را به زمين زدم و كلاهم را زمين گذاشته اسلحه ام را گذاشته و لجام اسب را به نيزه بسته به نماز شروع نموده و در نمازم مناجات مى كردم خدايا اگر جنگ با اين قوم در طاعت توست به من اذن بده و اگرمعصيت است، برائت خودت را، برايم روشن كن.

من در اين حال بودم كه على بن ابى طالب سوار بر استر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و به من رسيد و فرمود: به خدا پناه ببر اى جندب از شر غضب! پس باسرعت سوى او رفتم، و او پياده شد و بلند شد نماز بخواند، ناگهان مردى سوار بر اسب تتارى، به او نزديك شد پس گفت: اى اميرمؤمنان! فرمود: چه كاردارى؟ گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز دارى؟! فرمود: چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: نگذشته اند، گفتم سبحان اللَّه، سپس ديگرى آمد كه جرى تر از او بود و گفت:

اى اميرمؤمنان! فرمود:

چه مى خواهى گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز دارى؟! فرمود:

چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: نگذشته اند، گفتم

اسلام فراتر از زمان، ص: 290

اللَّه أكبر، سپس ديگرى آمد و گفت: نهر را گذشتند، فرمود: نگذشته اند، گفتم: سبحان اللَّه، سپس ديگرى آمد كه به اسبش فشار مى آورد و گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز دارى؟! فرمود: چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: ما قطعوه ولا يقطعونه وليقتلن دونه، عهد من اللَّه ورسوله! قلت: اللَّه اكبر! به خدا پناه ببرنگذشته اند، و حتماً نمى گذرند به يقين كنار نهر كشته خواهند شد، عهديست از خدا و رسولش، گفتم اللَّه اكبر.

سپس بلند شده و ركابش را گرفتم و به اسبش سوار شد سپس برگشتم به سوى لباس جنگى ام و آن را پوشيدم و كمانم را آويختم و بيرون رفتم و اورا همراهى مى كردم پس به من فرمود: اى جندب گفتم: لبيك اى اميرمؤمنان، فرمود: من كسى را به سوى آنها مى فرستم قرآن را بخواند و آنها را به كتاب خدا و سنّت رسولش، دعوت نمايد ولى قبول نكرده و او را تير باران مى نمايند،

اى جندب آگاه باش از ما ده نفر كشته نمى شوند و از آنها ده نفر نجات نمى يابند، پس من سوى قوم رفتم ديدم در اردوگاهشان هستند (وتكان نخورده اند).

پس على عليه السلام يارانش را صدا زد و آنها را به صف نمود سپس از اين سر صف تا آن سر

صف دو بار، رفت و آمد كرد و سپس فرمود: كيست اين مصحف را بگيرد و با آن به سوى آن قوم برود و آنها را به عمل كردن بر كتاب خدا و سنّت رسولش، دعوت نمايد ولى آن كس مقتول و وارد بهشت خواهد شد، كسى جواب نداد مگر جوانى از بنى عامر بن صعصعة، حضرت فرمود: بگير، مصحف را گرفت، فرمود: تو كشته خواهى شد وبر نمى گردى به سوى ما و ترا تيرباران مى كنند؛!،

جوان با مصحف به سوى قوم بيرون رفت پس وقتى كه به آنها نزديك شد كه صدايش را بشنوند، بلند شده و اورا تيرباران نمودند و او رو به ما برگشت و نشست (وشهيد شد).

امام فرمود: بلند شويد به سوى قوم، جندب گويد:: فقتلت بكفى هذه بعد ما دخلنى ماكان دخلنى ثمانية قبل ان اصلّى الظهر وما قتل منا عشرة، ولا نجا منهم عشرة كما

اسلام فراتر از زمان، ص: 291

قال. «1»

با اين كف دستم بعد از آنكه شكى مرا فرا گرفت، پيش از نماز ظهر، هشت نفر را كشتم و ازما ده نفر كشته نشد و از آنها نيز ده نفر نجات نيافت آن گونه كه فرموده بود

31- اين گاو حامله و ..

31- اين گاو حامله و .. ابن عباس گويد: گاوماده اى از جلوى امام حسن عليه السلام گذشت، حضرت فرمود: «هذه حبلى

بعجلة انثى لها غرّة فى جبهتها، و رأس ذنبه أبيض» اين (گاو) باردار است به گوساله ماده اى كه در پيشانى اش خال سفيدى دارد و سر دمش هم سفيد است!»

ما با قصاب رفتيم وقتى كه آن را سر بريد ديديم آن گونه است كه حضرت فرموده بود، گفتيم: آيا خداى سبحانه نمى فرمايد «وَيَعْلَمُ مافى اْلَارْحامِ»؟ پس چگونه اين را دانستى؟! فرمود: ما (علم) مكنون و مخزون و مكتوم را مى دانيم كه نه ملك مقرب و نه نبى مرسل از آن اطلاع دارد جز محمد و ذريه اش

32- حيانمى كنى به محضر امامت جنب مى آيى؟!

32- حيانمى كنى به محضر امامت جنب مى آيى؟! اعرابى به محضر امام حسين عليه السلام وارد شد حضرت به او فرمود: «اما تستحيى يا اعرابى ان تدخل الى امامك و انت جنب؟! (و قال) انتم معاشرالعرب اذا خلوتم خضحضتم» «2»

آيا حيا نمى كنى اى اعرابى به محضرامام خودت جنب داخل مى شوى و فرمود: شما گروه عرب ها وقتى خلوت كرديد، جلق مى زنيد!.

اين عرب به نزديك مدينه كه رسيد و دور وبر خود را خلوت ديده استمناء نموده بود كه حضرت آن را مورد عتاب قرار داد.

يك عرب بيابانى را به محض ديدن پرخاش مى كند و سرّ درون او را بازگو مى نمايد! آيا اين علم اكتسابى است يا از مبدء ديگر سرچشمه مى گيرد؟!

33- بيان وقايع متفرقه از امام باقر عليه السلام

33- بيان وقايع متفرقه از امام باقر عليه السلام جابر جعفى، از أبي جعفر عليه السلام مى فرمود: الزم الأرض لا تحركن يدك و لا رجلك ابدا حتى ترى علامات اذكرها لك فى سنة، ملازم زمين باش، حركت نده دست و پاى خود را ابداً تا علاماتى را كه مى گويم ببينيد در يك سال،

1 و ترى مناديا ينادى بدمشق، و ببينى منادى ندا مى كند در دمشق،

2 و خسف بقرية من قراها، و فرورفت روستائى از روستاهاى آن،

3 و يسقط طائفة من مسجدها و فرو ريخت مقدارى

از مسجدش،

4 فاذا رأيت الترك جازوها، پس زمانى كه ديدى تركها از آن گذشتند،

5 فاقبلت الترك حتى نزلت الجزيرة، پس ترك آمد تا فرود آمدند در جزيره،

6 و اقبلت الروم حتى نزلت الرملة، و روميان آمد و تا نزول نمودند در رمله،

7 و هى سنة اختلاف فى كل أرض من أرض العرب. و آن سال اختلاف است در تمامى سرزمين عرب ها؛

8 و ان اهل الشام يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات: الأصهب والأبقع و السفيانى مع بنى ذنب الحمار مضر، و مع السفيانى اخواله من كلب فيظهر السفيانى و من معه على بنى ذنب الحمار، حتى يقتلوا قتلا لم يقتله شيئ قط ... «1»

و همانا اهل شام اختلاف مى كنند در آن زمان بر سه پرچم، اصهب و ابقع و سفيانى با بنى ذنب الحمار (قبيله) مضر، و با سفيانى مى باشند، دائى هايش از (طايفه) كلب، پس سفيانى ظاهر شود و هركه با او هست بر (جنگ) بنى ذنب الحمار، تا كشتارى كنند (و كشته شوند) كه ابداً چيزى مثل آن ديده نشده است؛ تا آخر خبر طولانى كه علائم و آينده زيادى در آن ذكر گرديده است و ما به خاطر اختصار نياورديم، جويندگان مى توانند به آدرس داده شده مراجعه نمايند

34- پيشگوئى هاى امام صادق عليه السلام

34- پيشگوئى هاى امام صادق عليه السلام مرحوم كلينى در روضة الكافى: «1» از محمد بن يحيى: از أحمد بن محمد: از بعض أصحابش: و على بن إبراهيم: از پدرش: ازابى عمير جميعاً: از محمد بن

أبى حمزة از حمران نقل مى كند كه روزى در حضور امام صادق عليه السلام سخن از خلفاى جور و وضع بدى كه شيعيان در پيش آنان (بنى عباس) دارند به ميان آمد و اين سخن به خاطر آن پيش آمده بود كه زرق و برق موكب «2» خلافت منصور: چشم بعضى از شيعيان را خيره ساخته بود و از ديدن اين كه امام: سوار بر الاغى در كنار منصور راه مى رفت به شدت ناراحت شده بودند.

امام صادق عليه السلام اصل جريان را اين چنين نقل مى كند:

چون به خانه برگشتم يكى از دوستان ما به نزد من آمده گفت: قربانت گردم به خدا من شما را در موكب (سلطنتى) ابن جعفر ديدم كه بر الاغى سوار بوديد و او بر اسبى سوار بود و از روى اسب با شما سخن مى گفت: مثل اين كه شما زير دست او بوديد و من كه چنين ديدم پيش خود گفتم: اين حجت خدا بر مردم: و رهبرى است كه بايد به او اقتدا شود و اين ديگرى كسى است كه ظلم و ستم مى كند و فرزندان پيامبر را

اسلام فراتر از زمان، ص: 294

مى كشد و خونهاى ناحق روى زمين مى ريزد و با اين حال او در موكب سلطنتى و در چنين شوكت است و تو بر الاغى سوارى؟ و از اين منظره اسف انگيز شك و ترديد در دلم راه يافت و از آن بر دين و عقيده ام ترسيدم.

امام فرمود: به

او گفتم: اگر تو فرشتگانى را گرداگرد من و پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند: مى ديدى او و بساط سلطنتش را كوچك مى شمردى. آنگاه آن مرد گفت: اكنون دلم آرام شد. سپس گفت: تاكى اينان بايد سلطنت كنند؟ گفتم:

آيا نمى دانى هرچيزى مدتى دارد؟ گفت: چرا گفتم: آيا به تو سود بخشد اگر بدانى به سر آمدن دوران آنها، هرگاه زمانش فرا رسد از چشم به هم زدن زودتر برسد اگر تو حال آنان را در نزد خداى عزوجل مى دانستى كه چه حالى دارند، خشم تو نسبت به آنان بيشتر مى شد و اگر تو كوشش كنى با همه مردم روى زمين كه آنان را از نظر گناه در وضعى سخت تر از وضعى كه اكنون در آن هستند، در آورند، نخواهند توانست پس شيطان ترا نلغزاند به راستى عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند آيا نمى دانى هركس چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسى كه مى بينند صبر نمايد فرداى قيامت در زمره ما محشور گردد.

سپس مام صادق عليه السلام به جزئيات علائم و مفاسدى كه در آستانه انقلاب مهدى فراگير جامعه بشرى مى گردد، اشاره فرمود كه گوئى اين پيشگوئى ها مربوط به همين قرن حاضر است.

مفاسدى كه در آستانه انقلاب مهدى فراگير جامعه مى شود:

اينك متن روايت با شمارش نوع مفاسدى كه بعضى از آنها جنبه اجتماعى و سياسى و بعضى جنبه اخلاقى دارد از نظر خواننده گرامى مى گذرد:

1- فاذا رأيت الحق قدمات و ذهب اهله آنگاه كه ديدى حق مرده و اهل حق از ميان رفتند.

2- و رأيت الجور

قد شمل البلاد وديدى كه ستم همه جا را فرا گرفته است

3- و رأيت القرآن قد خلق و احدث فيه ماليس فيه و وجّه على الاهواء و ديدى كه قرآن فرسوده شده: و بدعتهائى از روى هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است.

4- و رأيت الدين قد انكفا كما ينكفى ء الاناء. وديدى كه دين بى محتوا شده همانند

اسلام فراتر از زمان، ص: 295

ظرفى كه، واژگون سازند.

5- و رأيت اهل الباطل قد استعلوا على اهل الحق. و ديدى كه اهل باطل بر اهل حق بزرگى جويند.

6- و رأيت الشر ظاهرا لاينهى عنه و يعذر اصحابه. وديدى كه شر آشكار است و از آن نهى نمى شود و هركه كار زشت انجام دهد معذورش دارند.

7- و رأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء وديدى كه فسق آشكار گرديده و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.

8- و رأيت المؤمن صامتا لايقبل قوله. وديدى كه شخص مؤمن سكوت اختيار كرده و سخنش را نپذيرد.

9- و اذا رأيت الفاسق يكذب و لايرد عليه كذبه و فريته. وديدى كه شخص فاسق دروغ گويد و كسى دروغ و افترايش را بر او باز نگرداند.

10- و رأيت الصغير يستحقر بالكبير. وديدى كه بچه كوچك مرد بزرگ را خوار شمارد،

11- و رأيت الارحام قدتقطعت. و ديدى كه پيوند خويشاوندى بريده شده.

12- و رأيت من يمتدح بالفسق يضحك منه ولايرد عليه قوله. و ديدى هر كه را به كار بد بستايند خوشحال گردد و

سخن گوينده را به خودش باز نگرداند.

13- و رأيت الغلام يعطى ماتعطى المرأة. و ديدى كه پسر بچه همان كند كه زن كند.

14- و رأيت النساء يتزوّجن النساء. و ديدى كه زنان با زنان ازدواج نمايند.

15- و رأيت الثناء قد كثر. و ديدى كه مداحى و چاپلوسى فراوان شده.

16- و رأيت الرجل ينفق المال فى غير طاعة اللَّه فلاينهى عنه ولايؤخذ على يديه. و ديدى كه مرد مال خود را در غير طاعت خدا خرج كند و كسى از او جلوگيرى نكند.

17- و رأيت الناظر يتعوذ باللَّه ممايرى المؤمن فيه من الاجتهاد. و ديدى كه نگاه كننده، به خدا پناه مى برد از آنچه مؤمنى را مى بيند از كوشش وتلاشى كه در آنست.

18- و رأيت الجار يوذى جاره و ليس له مانع. و ديدى كه همسايه: همسايه خود را اذيت كند و مانعى براى او در اين كار نباشد

19- و رأيت الكافر فرحا لما يرى فى المومن مرحا لما يرى فى الارض من الفساد. و

اسلام فراتر از زمان، ص: 296

ديدى كه كافر خوشحال است از آنچه در مؤمن مى بيند از ناراحتى آنچه كه در روى زمين فساد و تباهى مى بيند.

20- و رأيت الخمور تشرب علانية و يجتمع عليها من لايخاف اللَّه عزوجل. و ديدى كه شراب آشكارانوشيده شود و براى نوشيدنش گرد هم آيند كسانى كه از خداى عزوجل نمى ترسند.

21- و رأيت الآمر بالمعروف ذليلا. و ديدى كه امر به معروف كننده خوار است

22- و رأيت الفاسق فيما لايحب

اللَّه قويا محمودا و ديدى كه فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نيرومند و ستوده است.

23- و رأيت اصحاب الآيات يحقرون و يحتقر من يحبهم. و ديدى كه اهل قرآن و هركه آنان را دوست دارد تحقير شدند.

24- و رأيت سبيل الخير منقطعا و سبيل الشر مسلوكا. و ديدى كه راه خيربسته شده و راه شر مورد توجه قرار گرفته است.

25- و رأيت بيت اللَّه قد عطّل و يؤمر بتركه. و ديدى كه خانه كعبه تعطيل شده و دستور به ترك آن داده مى شود.

26- و رأيت الرجل يقول مالايفعله. و ديدى كه مرد مى گويد چيزى را كه به آن عمل نمى كند.

27- و رأيت الرجال يتمنون للرجال و النساء للنساء. ديدى كه كه مردان تمناى مردان كنند و زنان براى زنان (ياخود را براى هم جنس خود فربه مى كنند!).

28- و رأيت الرجل معيشته من دبره و معيشة المراة من فرجها. و ديدى كه گذران مرد

از عقب اوست و زندگى زن از فرج او.

29- و رأيت النساء يتخذون المجالس كما يتخذها الرجال و ديدى كه زنان مانند مردان براى خود انجمنها ترتيب دهند.

30- و رأيت التانيث فى ولد العباس قد ظهر واظهروالخضاب وامتشطوا كما تمشط المراة لزوجها. و ديدى كه در ميان فرزندان عباس كارهاى زنانگى آشكار گشته و خود را مانند زنان زينت مى كنند همان طور كه زن براى جلب نظر شوهرش خود را آرايش مى كند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 297

31- و اعطوا الرجال الاموال على فروجهم

و تنوفس فى الرجل و تغاير عليه الرجال. ودادند به مردهااموال خود را كه با آنها يا زنانشان عمل نامشروع انجام دهند و در مردها رقابت كردند و بر آن به همديگر پيشى گرفتند.

32- و كان صاحب المال اعز من المؤمن. و باشد شخص متمول از شخص با ايمان عزيزتر است.

33- و كان الربا ظاهرا لايُعيّر. و بود رباخوارى آشكار (و رباخوار) مورد ملامت قرار نمى گيرد.

34- و كان الزنا تمتدح به النساء. و بود زنها به عمل زنايشان افتخار كننده (وتعريف و تشويق شونده).

35- و رأيت المراة تصانع زوجها على نكاح الرجال. و ديدى كه زن براى نكاح مردان با شوهر خود همكارى كند.

36- و رأيت اكثر الناس و خير بيت من يساعد النساء على فسقهن. و ديدى كه بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن باشد كه به زنان در هرزگيشان كمك كند.

37- و رأيت المؤمن محزونا محتقرا ذليلا. و ديدى كه مؤمن به خاطر ايمانش غمناك و پست و خوار گردد.

38- و رأيت البدع و الزنا قدظهر. و ديدى كه بدعت و زنا آشكار گردد.

39- و رأيت الناس يعتدون بشاهد الزور. ديدى كه مردم به شهادت ناحق اعتماد كنند 40- و رأيت الدين بالراى و عطّل الكتاب و احكامه. و ديدى كه دستورات دينى طبق تمايلات اشخاص تفسيرگردد.

41- و رأيت الحرام يُحلّل و رأيت الحلال يُحرّم. و ديدى كه حلال تحريم مى شود و حرام مجاز.

42- و رأيت الدين بالراى و عطل الكتاب و احكامه. و ديدى دين بارأى (و دلبخواهى) شد و قرآن و احكامش تعطيل گشت.

43- و رأيت الليل لايستخفى به من الجرأة على اللَّه. و ديدى كه مردم چنان در ارتكاب گناه

جرى شده اند كه منتظررسيدن شب نيستند.

44- و رأيت المؤمن لا يستطيع ان ينكر الا بقلبه. و ديدى كه مؤمن نتواند كار بد را

اسلام فراتر از زمان، ص: 298

نكوهش كند جز با قلب.

45- و رأيت العظيم من المال ينفق فى سخط اللَّه عز وجل. و ديدى كه مال كلان در راه غضب الهى خرج شود.

46- و رأيت الولاة يقربون اهل الكفر ويباعدون اهل الخير. و ديدى كه زمامداران به كافران نزديك شوند و از نيكان دورى گزينند.

47- و رأيت الولاة يرتشون فى الحكم. و ديدى كه واليان در داورى رشوه گيرند.

48- و رأيت الولاة قباله لمن زاد. و ديدى كه پستهاى حساس دولتى به مزايده گذارده شود.

49- و رأيت ذوات الارحام ينكحن ويكتفى بهن. و ديدى كه مردم با محارم خود نزديكى كنند و به آنها اكتفاء شود.

50- و رأيت الرجل يقتل على التهمة وعلى الظنة. و ديدى كه به تهمت و سوء ظن، مرد به قتل مى رسد.

51- و يتغاير على الرجل الذكر فيبذل له نفسه و ماله. و مرد به مرد پيشنهاد عمل زشت مى كند و خود و اموالش را در اختيار او مى گذارد.

52- و رأيت الرجل يُعيّر على اتيان النساء. و ديدى كه مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار گيرد (كه چرا با مردان آميزش نمى كند).

53- و رأيت الرجل يأكل من كسب امرأته من الفجور، يعلم ذلك ويقيم عليه.

و ديدى كه مرد از كسب زنش از هرزگى نان مى خورد و، مى داند و به آن تن

مى دهد.

54- و رأيت المراة تقهر زوجها، وتعمل ما لا يشتهى وتنفق على زوجها.

و ديدى كه زن بر مرد خود مسلط شود و كارى را كه مرد نمى خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجى مى دهد.

55- و رأيت الرجل يكرى امراته وجاريته ويرضى بالدنى من الطعام والشراب.

و ديدى كه مرد: زن و كنيزش را (براى زنا) كرايه مى دهد و به خوردنى و نوشيدنى پستى تن در مى دهد.

56- و رأيت الايمان باللَّه عز وجل كثيرة على الزور. و ديدى كه سوگندهاى بناحق بنام خدا بسيار گردد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 299

57- و رأيت القمار قد ظهر. و ديدى كه قمار آشكار شود.

58- و رأيت الشراب يباع ظاهرا ليس له مانع. و ديدى كه شراب فروخته شودآشكا را وبرآن مانعى نيست

59- و رأيت النساء يبذلن انفسهن لأهل الكفر. و ديدى كه زنان مسلمان خود را در اختيار كافران مى گذارند.

60- و رأيت الملاهى قد ظهرت يمر بها، لا يمنعها احد احداً و لا يجترء أحد على منعها.

و ديدى كه لهو و لعب آشكار گشت و كسى از كنار آن عبور مى كند از آن جلوگيرى نكند و كسى جرأت جلوگيرى از آن را ندارد.

61- و رأيت الشريف يستذله الذى يخاف سلطانه. و ديدى كه مردم شريف را خوار كند كسى كه مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند

62- و رأيت اقرب الناس من الولاة من يمتدح بشتمنا اهل البيت. و ديدى كه نزديك ترين مردم به فرمانروايان كسى است كه مدح شود به دشنام گفتن

بر ما خانواده (رسولخدا).

63- و رأيت من يحبنا يُزوَّر ولا تقبل شهادته. و ديدى كه هركس ما را دوست دارد دروغگويش دانند و شهادت او را نپذيرند.

64- و رأيت الزور من القول يتنافس فيه. و ديدى كه برسرگفتن حرف زور و ناحق، مردم با همديگر رقابت كنند.

65- و رأيت القرآن قد ثقل على الناس استماعه وخف على الناس استماع الباطل.

و ديدى كه شنيدن قرآن بر مردم سنگين و گران آيد و درعوض شنيدن سخنان باطل بر مردم آسان گردد.

66- و رأيت الجار يكرم الجار خوفا من لسانه. و ديدى كه همسايه: همسايه را گرامى دارد از ترس زبانش.

67- و رأيت الحدود قد عطلت وعمل فيها بالأهواء. و ديدى كه حدود خدا تعطيل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل كنند.

68- و رأيت المساجد قد زخرفت. و ديدى كه مساجد زينت داده شد.

69- و رأيت اصدق الناس عند الناس المفترى الكذب. و ديدى كه راستگوترين مردم

اسلام فراتر از زمان، ص: 300

پيش آنها مفتريان دروغگو مى باشند.

70- و رأيت الشر قد ظهر والسعى بالنميمة. و ديدى كه شر و سخن چينى آشكار گشته.

71- و رأيت البغى قد فشا. و ديدى كه ستمكارى شيوع يافته.

72- و رأيت الغيبة تُستملح و يبشّر بها الناس بعضهم بعضا. و ديدى كه غيبت را سخن نمكين شمارند و مردم همديگر را بدان مژده دهند.

73- و رأيت الحج والجهاد لغير اللَّه. و ديدى كه براى غير خدا به حج و جهاد روند.

74- و رأيت السلطان يذلّ للكافر المؤمن. و

ديدى كه سلطان به خاطر كافر مؤمن را خوار كند.

75- و رأيت الخراب قد اديل من العمران. ديدى كه خرابى و ويرانى بيش از عمران و آبادى است.

76- و رأيت الرجل معيشته من بخس المكيال والميزان. و ديدى كه زندگى مرد از كم فروشى اداره مى شود.

77- و رأيت سفك الدماء يستخف بها. و ديدى كه خونريزى را آسان شمارند.

78- و رأيت الرجل يطلب الرئاسة لعرض الدنيا ويشهر نفسه بخبث اللسان ليتقى وتسند اليه الأمور. و ديدى كه مرد براى غرض دنيائى رياست مى طلبد و خودش را به بد زبانى مشهور مى سازد تا از او بترسند و كارها را به او واگذار كنند.

79- و رأيت الصلاة قد استخف بها. و ديدى كه نماز را سبك مى شمارند.

80- و رأيت الرجل عنده المال الكثير لم يُزكّه منذ ملكه. و ديدى كه مرد مال بسيار دارد ولى از وقتى كه، پيدا كرده زكات، نپرداخته است.

81- و رأيت الميت ينبش من قبره ويؤذى وتباع اكفانه. و ديدى كه قبر مرده را بشكافند و آنهارا بيازارند و كفنهايشان را بفروشند.

82- و رأيت الهرج قد كثر. و ديدى كه آشوب بسيار است.

83- و رأيت الرجل يمسى نشوان ويصبح سكران لا يهتم بما يقول الناس فيه. و ديدى كه مرد روز رابه شب مى رساند با نشئه (شراب) و شب را به مستى صبح كند و اهميت ندهد مردم در باره او چه گويند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 301

84- و رأيت البهائم تنكح. و ديدى كه با حيوانات عمل

زشت انجام مى دهند.

85- و رأيت البهائم يفرس بعضها بعضا. و ديدى كه حيوانات همديگر را بدرند.

86- و رأيت الرجل يخرج الى مصلاه ويرجع وليس عليه شئ من ثيابه. ديدى كه مرد به مصلى مى رود ولى چون برمى گردد جامه در تن ندارد.

87- و رأيت قلوب الناس قد قست وجمدت اعينهم وثقل الذكر عليهم. و ديدى كه دل مردم سخت و چشمانشان خشك شده و ياد خدا بر آنان سنگين آيد

88- و رأيت السحت قد ظهر يُتنافس فيه. و ديدى كه كسبهاى حرام شيوع يافته و بر سر آن رقابت كنند.

89- و رأيت المصلّى انما يصلّى ليراه الناس. و ديدى كه نمازخوان براى ريا و خودنمائى نماز مى خواند.

90- و رأيت الفقيه يتفقه لغير الدين، يطلب الدنيا والرئاسة. و ديدى كه فقيه براى غير دين فقه مى آموزد و دنيا و رياست طلب مى كند

91- و رأيت الناس مع من غلب. و ديدى كه مردم دور كسى را گرفته اند كه قدرت دارد.

92- و رأيت الحلال يذم ويعير وطالب الحرام يمدح ويعظم. و ديدى كه هركس روزى حلال مى جويد مورد سرزنش قرار مى گيرد و جوينده حرام مورد ستايش و تعظيمى است.

93- و رأيت الحرمين يعمل فيهما بما لا يحب اللَّه، لا يمنعهم مانع ولا يحول بينهم وبين العمل القبيح احد. و ديدى كه در مكه و مدينه كارهائى مى كنند كه خداوند دوست ندارد و كسى هم نيست كه مانع شود و هيچ كس آنها را از اين اعمال زشت باز نمى دارد.

94- و رأيت المعازف ظاهرة فى الحرمين. و ديدى كه آلات لهو و لعب (حتى) در مكه و مدينه آشكار گردد.

95- و رأيت الرجل يتكلم بشئ من الحق ويأمر

بالمعروف وينهى عن المنكرفيقوم اليه من ينصحه فى نفسه و يقول هذا عنك موضوع و ديدى كه مرد سخن حق گويد و امر به معروف نهى از منكر كند ديگران او را نصيحت كنند و بگويند: (تكليف) اين كار از تو

اسلام فراتر از زمان، ص: 302

برداشته شده است

96- و رأيت الناس ينظر بعضهم الى بعض ويقتدون بأهل الشرور. و ديدى كه مردم به همديگر نگاه كنند و به مردم بدكار اقتداء نمايند.

9- و رأيت مسلك الخير وطريقه خاليا لا يسلكه احد. و ديدى كه مسلك و راه خيربه كلى خالى است و كسى از آن راه نمى رود.

98- و رأيت الميت يهزأ به فلا يفزع له احد. و ديدى كه مرده را به مسخره گيرند و كسى براى مرگ او غمگين نشود.

99- و رأيت كل عام يحدث فيه من البدعة و الشر اكثر مما كان. و ديدى كه هرسال حادث شود بدعت و شرارت، بيشتر از آن كه (درسال قبل) بود.

100- و رأيت الخلق والمجالس لا يتابعون الا الاغنياء. و ديدى كه مردم و مجلس ها تبعيت نمى كنند مگر اغنياء را.

101- و رأيت المحتاج يعطى على الضحك به ويرحم لغير وجه اللَّه. و ديدى كه به فقير چيزى بدهند در حالى كه به او بخندند و براى غيرخدا به او ترحم نمايند.

102- و رأيت الآيات فى السماء لا يفزع لها احد. و ديدى كه نشانه هاى آسمانى پديد آيد ولى كسى از آن هراس نكند.

103- و رأيت النّاس يتسافدون كما يتسافدالبهائم، لاينكر

احدٌ منكرا تخوّفا من النّاس.

و ديدى كه مردم در حضور جمع: همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى شوند و هيچ كس از ترس: كار زشت را انكار نكند.

104- و رأيت الرجل ينفق الكثير فى طاعة غير اللَّه ويمنع اليسير فى طاعة اللَّه و ديدى كه مرد در غير اطاعت خدا زياد خرج كند ولى در مورد اطاعت خدا از كم هم دريغ ورزد.

105- و رأيت العقوق قد ظهر واستخف بالوالدين وكانا من اسوء الناس حالا عندالولد و يفرح بان يفترى عليها. و ديدى كه آزار به پدر و مادر آشكار گردد و مقام آنها را سبك شمارند و حال آنها در پيش فرزند از همه بدتر باشد و از اين كه به آنها افترا زده شود خوشحال شوند.

106- و رأيت النساء وقد غلبن على الملك وغلبن على كل امر لا يؤتى الا ما لهن فيه هوى.

اسلام فراتر از زمان، ص: 303

و ديدى كه زنها بر حكومت غالب گشته و پستهاى حساس را قبضه كنند و كارى پيش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشند.

107- و رأيت ابن الرجل يفترى على ابيه ويدعو على والديه ويفرح بموتهما. و ديدى كه پسر به پدر خود افتراء زند و به پدر و مادر خود نفرين كند و از مرگشان خوشحال شود.

108- و رأيت الرجل اذا مرّ به يوم ولم يكسب فيه الذنب العظيم من فجور او بخس مكيال او ميزان او غشيان حرام اوشرب مسكر كئيبا حزينا يحسب انّ ذالك اليوم عليه وضيعةًمن عمره. و

ديدى كه اگر روزى بر مردى بگذرد كه در آن روز گناهى بزرگ مرتكب نشده مانند هرزگى يا كم فروشى يا انجام كار حرام يا ميخوارگى آن روز گرفته و غمگين است و خيال مى كند كه روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بى خود تلف شده است.

109- و رأيت السلطان يحتكر الطعام. و ديدى كه سلطان مواد غذايى را احتكار كند.

110- و رأيت اموال ذوى القربى تقسم فى الزور ويتقامر بها ويشرب بها الخمور.

و ديدى كه حق خويشاوندان پيامبر (خمس) بناحق تقسيم شود و بدان قمار بازى كنند و ميخوارگى نمايند.

111- و رأيت الخمر يتداوى بها ويوصف للمريض ويستشفى بها. و ديدى كه با شراب مداوا كنند و براى بيمار نسخه نمايند و بدان بهبودى جويند.

112- و رأيت الناس قد استووا فى ترك الامر بالمعروف والنهى عن المنكر وترك التدين به. و ديدى كه مردم در مورد ترك امر به معروف و نهى از منكر و بى عقيدگى يكسان شوند.

113- و رأيت رياح المنافقين واهل النفاق قائمة ورياح اهل الحق لا تحرك.

و ديدى كه منافقان و اهل نفاق سروصدايى دارند و اهل حق بى سر و صدا و خاموشند.

114- و رأيت الاذان بالاجر والصلاة بالاجر. و ديدى كه براى اذان گفتن و نماز خواندن مزد بگيرند.

115- و رأيت المساجد محتشية ممن لا يخاف اللَّه، مجتمعون فيها للغيبة واكل لحوم اهل

اسلام فراتر از زمان، ص: 304

لحق و يتواصفون فيها شراب المسكر. و ديدى كه مسجدها پر است از كسانى

كه ترس از خدا ندارند و براى غيبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد آيند و در مساجد از شراب مست كننده توصيف كنند.

116- و رأيت السكران يصلّى بالناس وهو لا يعقل و لا يشان بالسّكر واذاسكر اكرم و اتّقى و خيف و ترك لايعاقب بسكره. و ديدى كه شخص مست كه از خرد تهى گشته بر مردم پيشنمازى كند و به مستى او ايراد نگيرند و چون مست گردد گراميش دارند و ترسيده شود و تركش نمايند و به مستى اش كيفرندهند.

117- و رأيت من اكل اموال اليتامى يحمد بصلاحه. و ديدى كه هركه مال يتيمان بخورد شايستگى او را بستايند.

118- و رأيت القضاة يقضون بخلاف ما امر اللَّه. و ديدى كه قضات به خلاف دستور خدا داورى كند.

119- و رأيت الولاة يأتمنون الخونة للطمع. و ديدى كه زمامداران از روى طمع خيانتكاران را امين خود سازند.

120- و رأيت الميراث قد وضعته الولاة لاهل الفسوق والجرأة على اللَّه يأخذون منهم و يخلونهم ما يشتهون. و ديدى كه ميراث (يتيمان) را فرمانروايان به دست افراد بدكار و بى باك نسبت به خدا داده اند از آنها حق و حساب بگيرند و جلوى آنها را رها سازند تا هرچه مى خواهند انجام دهند.

121- و رأيت المنابر يؤمر عليها بالتقوى ولا يعمل القائل بما يأمر. و ديدى كه بر فراز منبرها مردم را به پرهيزگارى دستور دهند ولى خود گوينده به آن دستور عمل نكند.

122- و رأيت الصلاة قد استخف بأوقاتها. و ديدى كه وقت نمازها را سبك شمارند.

123- و رأيت الصدقة بالشفاعة لا يراد بها وجه اللَّه ويعطى لطلب الناس. و ديدى كه صدقه به وساطت ديگران

به اهل آن دهند بخاطر رضاى خدا ندهند بلكه روى درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند.

124- و رأيت الناس همهم بطونهم و فروجهم، لا يبالون بما اكلوا وما نكحوا. و ديدى كه تمام همّ و غم مردم شكم و عورتشان است باكى ندارند كه چه بخورند و با چه آميزش كنند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 305

125- و رأيت الدنيا مقبلة عليهم. و ديدى كه دنيا به آنها روى آورده است.

126- و رأيت اعلام الحق قد درست. و ديدى كه نشانه هاى حق مندرس گشته است.

امام صادق عليه السلام پس از پيش بينى اين حوادث: خطاب به راوى فرمود:

در چنين موقعى مواظب خود باش نجات خود را از خداوند بخواه

و اعلم انّ النّاس فى سخط اللَّه عزّ و جلّ و انّما يمهلهم لامر يراد بهم فكن مترقبا واجتهد ليراك اللَّه عز و جلّ فى خلاف ماهم عليه و بدان كه مردم (با اين نافرمانيها) در غضب خدا هستند و به آنها كه مهلت مى دهد به خاطر كارى است كه براى آنها در نظر گرفته شده است: پس مواظب باش و سعى كن تا خدا ترا: در خلافِ كار آنها ببيند.

اگر عذاب بر آنها فرود آمد و تو درميان آنها بودى، به رحمت خدا شتافتى و اگر بتأخيرافتادى و آنان گرفتار شدند، تو بيرون رفته اى از آنچه كه آنها در جرئت كردن بر خداى عز و جل هستند: و بدان كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گرداند «و انَّ رَحمَةَ اللَّه قَريبٌ

مِنَ المُحْسِنينَ» «1» آرى: اينها قسمتى از مفاسد رنگارنگى است كه به فرموده امام صادق عليه السلام در مقطعى از زمان دامنگير بشريت خواهد شد و اگر درست دقت كنيم و جهان امروز را تماشا كنيم مى بينيم كه اكثريت قريب به اتفاق اين مفاسد بزرگ، هم اكنون جوامع بشرى را فرا گرفته است و انتظار مى رود بقيه نيز در آينده جنبه عينى به خود بگيرد راستى آيا اين پيشگوئى ها كه در آن زمان صورت گرفته جنبه اعجاز ندارد و الان مصداق پيدا نكرده و تحقق نيافته است؟!

35- شيخ طبرسى يا شيخ فضل اللّه نورى

35- شيخ طبرسى يا شيخ فضل اللّه نورى امام صادق عليه السلام فرمود: كه دو صنف از عجم در لفظ كلمه عدل اختلاف كنند هزارها- هزارها- هزارها- كشته شوند. شيخ طبرسى با ايشان مخالفت نمايد پس به دار آويخته شود. «2»

مؤلف كتاب يأتى على النّاس بعد از نقل خبر بالا گويد: شايد اين حديث هم اشاره

اسلام فراتر از زمان، ص: 306

به اين قصه باشد كه در نوائب الدهور 3/ 328 از دلائل براهين الفرقان از امام جواد عليه السلام نقل كرده است

«گويا مى بينم روزنامه هاى پراكنده اى را به نام هاى گوناگون كه نمى بينم براى صاحبان آنها رشد و هدايتى و حفظ نمى كنند صاحبان آنها دين خود را: از هر طرفى كه ميل كنند طرف

ديگر آنها باطل و ناچيز شود: معارضه مى كند با آنها مردى از اهل طبرستان. «1

بخش 7 احاديث سيأتى

اشاره

بخش 7 احاديث سيأتى روايات زياد از رسول خدا صلى الله عليه و آله با كلمات سيأتى و يأتى و سيأتيكم و سيكون و لياتينّ و كيف بكم و جز آنها، آمده است كه همه آنها اخبار از غيب و بيان وقايع آينده و آيندگان مى باشد و ما قسمتى از اين گونه روايات را ذيلًا در بخش مستقل مى آوريم كه عزيزان خود در محتواى هر يك از آنها دقت و قضاوت نمايند كه ديگر نياز به توضيح و تبيين و تكرار تك تك آنها نباشد.

تنها مطلبى كه لازم به تذكر است و نبايد تا آخر مطالعه اين كتاب فراموش شود، دقت در نص صريح روايات و امّى و بى سواد بودن گوينده و آورنده آن و سپس مراجعه به عقل و وجدان و حكم عادلانه خواستن از اين دو است.

و ضمناً دسته اى از روايات غيبيه كه با جمله آخر زمان، وزنان آخرالزمان، اوضاع اسلام و مسلمين و حال زنان ودانشمندان و علماء وو ... را در آينده، بازگو فرموده، منظور از آخر زمان چيست و كَى و چه وقت خواهد بود؟! گذشت زمان تحقق آن روايت هارا، روشن ساخته و معنا خواهد كرد.

ما نيز تعدادى از آن روايات را كه با موضوع كتاب (يعنى اخبار به غيب) مطابقت دارد، و در خلال بخش هاى سيأتى و يأتى و غير آن مى آوريم، صرفاً براى

به اثبات رسانيدن علوم آسمانى و ملكوتى بزرگان دين اسلام، رسول خدا صلى الله عليه و آله و دوازده جانشين او عليهم السلام است كه دينش آخرين اديان و خود خاتم پيغمبران است و تا انقراض عالم و برچيده شدن مجموعه فعلى جهان آفرينش، جوامع بشرى را اداره خواهد نمود.

پس بعضى هابه محض خواندن روايات اخبار از آينده اسلام و قرآن و علماء و مساجد و اهل مسجد و غير آنها، فوراً قضاوت نابجا و كينه توزانه ننمايند و براى كوبيدن آنها، آن روايت ها را دست آويز و بهانه قرار ندهند، زيرا در ميان هفت ميليارد نفر مردم جهان، يك مشت دانشمندان دينى و مسلمانان مسجدى و قاريان قرآن و غيره را، مصداق اين روايات قراردادن و زير چكمه هاى مغرضانه خورد

اسلام فراتر از زمان، ص: 310

كردن، زهى بى انصافى و دور از وجدان سالم است.

پس اولًا معناى لغوى علماء يعنى دانشمندان كه شامل همه كسانى مى شود كه بهره اى از علم داشته و به او عالم و علماء گفته شود و ثانياً درست است كه كلمه علماء بيشتر براى دانشمندان دينى اطلاق مى شود، ولى با دقت در روايات فصل بعد و با در نظر گرفتن جانب انصاف، منظور از علماء و مسجديان و قاريان و غيره با قطع نظر از دانشمندان اديان مختلف جهان، حد اقل 72 فرقه هالكه است، نه تنها مسجد و اهل مسجد و قاريان و عالمان و غيره، يك فرقه ناجيه مورد قبول خداى عزّ

و جلّ و توجه رسول او صلى الله عليه و آله

1- تفرقه مسلمان هابه 73 فرقه

1- تفرقه مسلمان هابه 73 فرقه روايات زياد از طريق گوناگون ولى قريب المضامين در بسيارى از كتاب هاى فريقين:

(شيعه و سنّى) از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه آن حضرت فرمود:

1- «ستفترق امّتى ثلاثة (بضعة) و سبعون فرقة، فرقة ناجية و الباقون فى النّار» زود باشد امتم بعد از من به هفتاد و سه فرقه منشعب مى شود يك فرقه در رستگارى و باقى همگى در آتشند. «1»

2- باز فرمود: ستفترق امّتى على ثلاث و سبعين، اثنان و سبعون فى النّار و واحدة فى الجنّة. «2»

زود باشد امتم بعد از من به هفتاد و سه فرقه منشعب مى شود هفتاد و دو در آتش و يكى در بهشت است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 311

3- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: والّذى نفسى بيده لتفترقنّ هذه الأمّة على ثلاث و سبعين فرقة كلّها فى النّار الّا فرقة واحدة «وَمِمّنْ خَلَقْنا أمّةٌ يَهْدوُنَ بِاْلحَقِ وَ بِهِ يَعْدِلُون» فهذه الّتى تنجوا. وروى عن ابى جعفر و ابى عبداللَّه عليهما السلام انّهما قالا نحن هم. «1»

سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، البته حتماً اين امت متفرق ميشوند به هفتاد و سه فرقة، همه آنها در آتشند مگر يك فرقة (كه قرآن از آنها

چنين ياد كرده است) «از آنان كه آفريده ايم، امتى هدايت مى كنند به سوى حق و با آن عدالت را، پيشه خود سازند» پس اين است آن (فرقه) كه نجات مى يابد (و رستگار مى شود)، و از ابى جعفر و ابى عبداللّه عليهما السلام روايت شده است كه فرمودند «ما آن فرقه هستيم».

بنا به روايات فراوان، آن يك فرقه ناجيه، پيروانان مظلوم تاريخ، اميرمؤمنان عليه السلام و اهل بيت اوست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اى أباالحسن همانا امت عيسى به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند كه يكى رستگار و باقى در آتشند، و امت من هفتاد و سه فرقه مى شوند يكى نجات يافته و باقى در آتشند، گفتم: من النّاجية يا

رسول اللَّه؟ قال المتمسّك بما انت عليه و اصحابه. «2»

كيست آن يك فرقه نجات يافته؟

فرمود: چنگ زنندگان به آنچه كه تو بر آن هستى و اصحاب او.

ودر روايت ديگر فرمود: و هى الّتى تتبع و صيّى عليّاً. «3»

و آن (فرقة)، تبعيت كنندگان وصى من عليست.

و در پاسخ سؤال كنندگان كه آن يك فرقه ناجيه كيانند؟! كراراً فرمود: علىٌّ و شيعته على و شيعيان اوست يافرمود: انت و شيعتك يا على آن يك فرقه تو و شيعيان تو است اى على.

بلى هنوز بدن شريف رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغوش اميرمظلوم مؤمنان جهان عليه السلام بود كه سنگ بناى تفرقه و فرقه گرائى گذاشته شد و بعد از گذشت سه روز، تازه به يادشان

اسلام فراتر از زمان، ص: 312

آمد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت نموده و هنوز جنازه شريفه اش روى زمين مانده و دفن نشده است!!.

پس روايات مذمت و توبيخ كننده علماء و مسجديان و قاريان قرآن و غيره، عموم 73 فرقه بلكه به طور يقين به استثناى فرقه ناجية 72 فرقه بقيه است

2- از قرآن نمى ماند مگر رسمش

2- از قرآن نمى ماند مگر رسمش در روايات مكرر از رسول خدا صلى الله عليه و آله در باره اسلام و قرآن بيانات گوناگون آمده است كه تقريباً در مضمون روايت ذيل مى باشد كه فرمود:

سيأتى: زمان على امتى لا يبقى من القرآن الا رسمه، ولا من الأسلام الا اسمه، يسمّون به و هم ابعد الناس منه، مساجدهم عامرة، و هى خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزمان شرّفقهاء تحت ظل السماء، منهم خرجت الفتنة واليهم تعود. «1»

به زودى بر امت من مى آيد زمانى كه از قرآن نمى ماند مگر رسمش و از اسلام مگر اسمش و با آن ناميده مى شوند اما آنها دورترين مردم بر آنند، مسجدهايشان آباد ولى از هدايت خراب

(و ويران) است، فقهاى آن زمان بدترين فقهادر زير آسمانند، فتنه از آنهابيرون آيد و به سوى خودشان بر مى گردد

3- اسلام وارونه مى شود

3- اسلام وارونه مى شود اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

سيأتى: عليكم زمان يكفا فيه الإسلام كما يكفا الإناء بما فيه. «2»

به زودى براى شما مى آيد زمانى اسلام در آن زمان وارونه (وخالى) مى شود مانند خالى شدن آب از ظرف.

امام صادق عليه السلام در روايت مفصلى فرمود: ... و رأيت الدين قد انكفأ كما ينكفى ء الاناء. و

اسلام فراتر از زمان، ص: 313

(هرگاه) ديدى كه دين وارونه گشت همانند ظرفى كه، واژگون سازند. «1

4- روها خندان و قلبهاتاريك و 14 اخبارديگر!

4- روها خندان و قلبهاتاريك و 14 اخبارديگر! محمد بن عبد الجبار، گويد: امام حسن عسكرى عليه السلام به ابى هاشم جعفرى فرمود:

اى أبا هاشم،

سيأتى: زمان على الناس به زودى زمانى برمردم مى آيد كه

1- وجوههم ضاحكة مستبشرة، روهايشان خندان و شاد؛

2- وقلوبهم مظلمة متكدرة (منكدرة)، و دلهايشان تاريك (وكدر وتيره) است؛

3- السنة فيهم بدعة، سنت در (ميان) آنها بدعت؛

4- والبدعة فيهم سنة، و بدعت در آنها سنّت مى شود؛

5- المؤمن بينهم محقّر، مؤمن ميان آنان تحقير كرده (و كوچك شمرده) شوند؛

6- والفاسق بينهم موقّر، و فاسق در بين آنان باوقار (ومحترم) مى گردد؛

7- امراؤهم جاهلون جائرون، فرمانروايانشان نادان و ستمگر؛

8- وعلماؤهم فى ابواب الظَّلَمَةِ [سائرون] وعلمايشان در درهاى ستمگران در رفت و آمدند.

9- اغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء، توانگرانشان معاش فقرارا مى دزدند؛

10- واصاغرهم يتقدمون على الكبراء، و كوچكهايشان بربزرگانشان پيشى مى گيرند؛

11- وكل جاهل عندهم خبير، وهمه نادان ها نزد آنها خبره (وعالم)؛

12- وكل محيل عندهم فقير، و فريبكاران نزد آنها فقير شمرده مى شوند؛

13- لا يميّزون بين المخلص والمرتاب، ميان راستگو و حيله گر را تمييز نمى دهند؛

14- لا يعرفون الضأن من الذئاب، و گوسفند را از گرك نمى شناسند (و. تشخيص نمى دهند).

15- علماؤهم شرار خلق اللَّه على وجه الارض، لأنّهم يميلون الى الفسلفة و التصوّف، (آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 314

زمان) علمايشان شر خلق خدا در روى زمينند، زيراآنها به فلسفه و صوفى گرى روى آورند، وايم اللَّه انّهم من اهل العدول والتحرّف، يبالغون فى حبّ مخالفينا، و يُضِلُّون شيعتنا و موالينا، ان نالوا منصبا لم يشبعوا عن الرشاء، وان اخذوا عبدوا اللَّه على الرياء، الا انهم قطاع طريق المؤمنين، والدعاة الى نحلة الملحدين، به خدا سوگند آنها اهل برگشت (ازدين) و منحرف (از ديانت) اند، در محبت مخالفين ما مبالغه مى كنند و شيعيان و دوستان مارا گمراه مى نمايند، اگر به منصبى دست يافتند، از رشوة سير نمى شوند و اگر گرفتار شدند خدا را به ريا مى پرستند، آگاه باش آنان راهزنان مؤمنان و دعوت كنندگان بر طريقه ملحدين اند، فمن ادركهم فليحذرهم، وليصن دينه وايمانه، ثم قال: يا ابا هاشم هذا ما حدثنى ابى، عن آبائه جعفر بن محمد (عليهم السلام)، وهو من اسرارنا، فاكتمه الا عن اهله. «1»

پس هركس آنها را درك كرد در حذر باشند، دين و ايمانشان را (از شر آنها) نگهدارند، سپس فرمود: اى ابا هاشم اين (گفته ها) آن چيزى است كه پدرم از پدرانش جعفربن محمد عليهم السلام حديث كرده و آن از اسرار (خانواده) ماست و آن را پنهان كن مگر از اهلش

5- شكمها خدايانشان و 9 صفات ديگر

5- شكمها خدايانشان و 9 صفات ديگر رسول خدا صلى

الله عليه و آله فرمود:

سيأتي (يأتي:) على الناس زمان به زودى مى آيد برمردم زمانى؛

1- بطونهم آلهتهم شكمهايشان خدايان آنها؛

2- ونساؤهم قبلتهم، و زنانشان قبله هايشان؛

3- و دنانيرهم دينهم، و دينارهايشان دين شان؛

4- و شرفهم متاعهم، و شرفشان متاعشان، باشد؛

5- لا يبقى من الايمان الا اسمه، نمى ماند از ايمان مگر اسمش؛

6- ولا من الاسلام الا رسمه، و از اسلام مگر رسمش؛

7- ولا من القرآن الا درسه، و از قرآن مگر درسش،

8- مساجدهم معمورة من البناء، مسجدهايشان از جهت بنا آباد؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 315

9- وقلوبهم خراب عن الهدى، و دلهايشان ازهدايت ويران،

10- علماؤهم شر خلق اللَّه على وجه الارض، علمايشان بدترين خلق خدا در روى زمين مى باشند؛

حينئذ ابتلاهم اللَّه فى هذا الزمان باربع خصال: جور من السلطان، وقحط من الزمان، وظلم من الولاة والحكام در اين هنگام خداوند آنها را به چهار خصلت گرفتار سازد، ظلم از سلطان و قحطى در زمان و ستم از فرمانروايان وحاكمان،

فتعجبت الصحابة فقالوا: يا رسول اللَّه ايعبدون الاصنام؟ قال: نعم، كل درهم عندهم صنم «1»

اصحاب تعجب نمودند پس گفتند: اى رسول خدا آيا به بت ستايش مى كنند؟! فرمود: بلى هر درهمى نزد آنها بتى خواهد شد

6- از بيش از هزارنفر در مسجد يك مؤمن نباشد

6- از بيش از هزارنفر در مسجد يك مؤمن نباشد عبداللَّه بن عمرو از رسول خدا صلى الله عليه و

آله فرمود:

سيأتى على النّاس زمان يصلّى منهم فى المسجد الف رجل و زيادة، لايكون فيهم مؤمن» «2»

به زودى مى آيد برمردم زمانى كه هزار و بيشتر از مردم در مسجد نماز مى گذارند، و در ميان آن همه (نمازگذارهاى گروههاى مختلف مسلمان) يك نفر مؤمن (واقعى و از فرقه ناجيه قائلين به امامت و ولايت) وجود نخواهد داشت!. (چند حديث مشابه اين حديث در فصل يأتى خواهد آمد)

7- از علماء مى گريزند مانند گوسفند از گرگ!

7- از علماء مى گريزند مانند گوسفند از گرگ! براى هرفردى از افراد بشر لازم است كه در كارهاى زندگى خود، از متخصصين و خبرگان آن كار راهنمائى بخواهند و از دانايان و عالمان آن رشته بپرسند و استفاده نمايند و در نتيجه عمل به نظر آنها راه گشاى آنان گردد، ولى برابر اخبار به غيب

اسلام فراتر از زمان، ص: 316

بزرگان دين چنين معلوم مى شود كه متأسفانه روزى و زمانى خواهد رسيد كه مردم از علما و دانشمندان دست برداشته و از آنها گريزان خواهند بود كه الان در عصر ما، اين گفته ها تحقق يافته و مصداقش مشهود است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: (يأتى): زمان على الناس (على أمّتى) يفرّون من العلماء كمايفرّ الغنم من الذئب، (فإذا كان كذلك) ابتلاهم اللَّه بثلاثة اشياء: الاول يرفع البركة من اموالهم والثانى سلط اللَّه عليهم

سلطانا جائرا، و الثالث يخرجون من الدنيا بلا ايمان. «1»

(با هردو كلمه سيأتى و يأتى آمده است كه) به زودى براى مردم (برامت من) مى آيد زمانى كه از علماء فرار مى كنند مانند فرار كردن گوسفند از گرگ (پس وقتى كه چنين شد) خداوند آنها را به سه چيز مبتلا مى سازد،

1- بركت از اموالشان برداشته مى شود،

2- خداوند برآنها پادشاه ستمگر را مسلط نمايد،

3- از دنيا بى ايمان بيرون مى روند.

در اين روايت فرار مردم از علماء را به فرارگوسفندان از گرگ تشبيه فرموده است! چه تشبيه بجائى، اى بنازم به اين علم آسمانى كه امروز ها را آشكارا مى ديده است

8- علماء رابالباس زيبا مى شناسند!

8- علماء رابالباس زيبا مى شناسند! شخصيت و ارزش انسان نه با مال است و دارائى و نه با خوش ظاهرى و زيبائى و نه با لباس و خود آرائى (نه همين لباس زيباست نشان آدميت) بلكه ارزش انسان در علم و اخلاق و تقوى و نوع دوستى وو .. مى باشد خواه در لباس زيبا باشد يامندرس و در منظر، خوش نما باشد يا بهم ريخته، ولى زمانى مى رسد كه علما و دانشمندان را بالباس زيبا بها دهند نه با معلومات، اگرعلامه دهر باشد و لباس فرسوده، ارزش اجتماعى نخواهد داشت و اگر با وضع آراسته باشد مورد توجه و پربها خواهد بود و در اين مورد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى و يأتى: زمان على امتى لا يعرفون العلماء الا

بثوب حسن ولا يعرفون القرآن الا

اسلام فراتر از زمان، ص: 317

بصوت حسن، ولا يعبدون اللَّه الا فى شهر رمضان، فاذا كان كذلك سلط اللَّه عليهم سلطانا لا علم له ولا حلم له ولا رحم له. «1»

به زودى مى آيد زمانى بر امت من علمارا نمى شناسند مگر بالباس زيباو (قرآن كه بايد با هر صوتى و زبانى ولحنى قرائت شود ولى) قرآن را نمى شناسند مگر با صداى زيبا و (خدا كه بايد در هر ساعت و روز و ماه و سال پرستيده شود ولى) خدارا نمى پرستند مگر در ماه رمضان وقتى كه اينطور شد خداوند مسلط مى كند بر آنها پادشاهى را كه نه علمى داشته باشد و نه حلمى و نه رحمى

9- قاريان زياد و فقهاء كم مى شود!

9- قاريان زياد و فقهاء كم مى شود! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: زمان على امتى يكثر فيه القرّاء وتقلّ الفقهاء ويقبض العلم و يكثر الهرج ثم يأتى من بعد ذلك زمان يقرأ فيه القرآن رجال من أمتى لا يجاوز تراقيهم ثم يأتى: من بعد ذلك زمان يجادل فيه المشرك باللَّه المؤمن فى مثل ما يقول «2»

به زودى مى آيد زمانى بر امت من، قاريان (قرآن) زياد مى شوند و فقهاء كم، و علم (از آنها) بر گرفته مى شود و هرج (وكشتار) زياد، سپس بعد

از آن زمانى آيد از مردانى امتم قرآن را مى خوانند (ولى) از گردنشان بالا نمى رود، سپس زمانى مى آيد مشرك به خدا با مؤمن درگير مى شود در مثل آنچه كه خود مى گويد، (و خود مؤمن را باگفته هاى خود محاكمه مى نمايد!).

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

اسلام فراتر از زمان، ص: 318

... سيأتى: اقوام يقرؤن القرآن يسألون به النّاس» «1»

... حتماً به زودى گروه هائى مى آيند قرآن را مى خوانند و براى (خواندن آن) از مردم سؤال مى كنند (و چيزى درخواست مى نماند)

10- علماء كم و سخنران زياد مى شود

10- علماء كم و سخنران زياد مى شود 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: على الناس زمان يقلّ علماؤه و يكثر خطباؤه، من تمسّك بعُشر مايعلم نجا. «2»

به زودى مى آيد بر مردم زمانى علمايش كم و سخنرانانش زياد مى شود، (در آن زمان) هركس به يك دهم آنچه مى داند بچسبد (و عمل نمايد) نجات مى يابد.

2- ابى هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّكم فى زمان من ترك منكم عشر ما أمر به هلك ثمّ يأتى زمان من من عمل منكم بعشر ما أمر به نجا» «3»

همانا شما در زمانى هستيد، هركس از شما يك دهم آن را كه به انجام دادن آن

مأمور هست، ترك كند هلاك مى شويد (زيرا درمحضر حجت خدا هستيد) سپس زمانى مى آيد هركس از شما به يك دهم آنچه كه مأمور به عمل كردن آن هستيد، عمل نمايد، نجات مى يابد (چون دست آنها از حجت الهى كوتاه شود و نيابند).

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اقتراب الساعة اذا كثر خطباء منابركم ... «4»

از علائم نزديكى ساعت (ظهور) زيادبودن منبرى ها و وابستگى علماء به سلاطين است كه حلال كنند برايشان حرام را و حرام نمايند برآنها حلال را پس فتوى دهند آن طور كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 319

خود بخواهند و فراگرفتن آنها علم را براى حلال نمودن دينارها و درهم هاى شماست و قرآن را: اسباب تجارت خود قرار دهند

11- قران يك شبه از دلها مى رود!

11- قران يك شبه از دلها مى رود! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتي زمان يسرى على القرآن فى ليلة فيسلخ من القلوب والمصاحف «1»

به زودى مى آيد زمانى، بر قرآن جريانى پيش آيد كه در يك شب، از دلها و مصحف ها زدوده (و برداشته) مى شود.

و فرمود: جارى شود بر كتاب خدا شبى پس مردم صبح كنند آيه اى و نه حرفى از آن در دل مسلمانى نباشد مگرآنكه نسخ شده باشد. «2

12- به گفته هايشان عمل نمى كنند!

12- به گفته هايشان عمل نمى كنند! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: فى آخر الزمان علماء يزهدون فى الدنيا و لايزهدون، و يرغبون فى الآخرة و لايرغبون، و ينهون عن الدخول على الولاة و لاينتهون، و يباعدون الفقراء، و يقربون الأغنياء اولئك هم الجبارون اعداء اللَّه. «3»

به زودى مى آيد در آخرالزمان علمائى (مردم را) بر بى اعتنائى به دنيا تشويق مى كنند (اما) خود بى اعتنا نمى شوند و بر رو آوردن به سوى آخرت ترغيب مى نمايند و خود رغبت نمى كنند و از داخل شدن بر واليان، (و فرمانروايان) نهى مى كنند و خود را كنار نمى كشند، و فقرا را

(از خود) دور مى سازند و اغنيا را نزديك مى كنند، آنهايند ستمكاران و دشمنان خدا

13- آرايش مردان مانند زنان!

13- آرايش مردان مانند زنان! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: من بعدى اقوام يأكلون طيب الطعام وألوانها، ويركبون الدواب، ويتزيّنون بزينة المرأة لزوجها، ويتبرّجون تبرّج النساء، و زيّهنّ مثل زىّ الملوك الجبابرة، وهم منافقوا هذه الأمّة فى آخر الزمان ... محاريبهم نساؤهم، و شرفهم الدراهم والدنانير. «1»

به زودى بعد از من مى آيد گروههائى مى خورند طعام خوشمزه و رنگارنگ آن را، و سوار مى شوند بر جنبنده ها (از حيوانات و ماشينها و هواپيماها و قطارها وو ...)

را، خود را مى آرايند، آراستن زن برشوهرانشان، و خودنمائى مى كنند مانند خودنمائى زنان، و ريختشان مانند ريخت پادشاهان ستمگر، و آنان دورويان (و منافقين) اين امتند در آخر زمان ... محرابهايشان، زنانشان و شرفشان درهم ها و دينارها (خواهدبود).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: بعد كم قوم يأكلون أطائب الدنيا وألوانها، وينكحون أجمل النساء وألوانها ...

عاكفين على الدنيا يغدون ويروحون اليها، اتّخذوها آلهة من دون الههم. «2»

به زودى مى آيد بعد از شما گروهى مى خورند غذاهاى لذيذ و رنگارنگ دنيارا، و ازدواج مى كنند با زيبارويان زنها و رنگ به رنگ آنها ... بر دنياسرفرود آورند و صبح و شام به سوى دنيا مى روند، و دنيارا خداى خود مى گيرند بدون خداى (آفريننده) خودشان.

به محتواى دو روايت فوق دقت نمائيد و تحقق يافتن آن گفته ها و خود نمائى مردان زن صفات را در نظر داشته باشيد

14- دين سالم در فرار از قله به قله ديگر!

14- دين سالم در فرار از قله به قله ديگر! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

اسلام فراتر از زمان، ص: 321

سيأتى: زمان على الناس لا يسلم لذى دين دينه حتى يفرّ من عين شاهق الى عين (الخ) «1»

به زودى مى آيد بر مردم زمانى صاحب دين بر دينش سالم نمى ماند تااز قله كوه استوار بگريزند بر قله ديگر ...

(از كوهى به كوه ديگر).

دربخش يأتى هم چند روايت در اين مورد خواهد آمد

15- ابله ناميده شدگان!

15- ابله ناميده شدگان! امام صادق عليه السلام فرمود:

سيأتى: عليكم زمان لاينجو فيه من ذوى الدين الا من ظنوا أنّه أبله، و صبّر نفسه على ان يقال [له]: أنه أبله لا عقل له. «2»

به زودى مى آيد زمانى براى شما از صاحبان دين (كسى) نجات نمى يابد مگر آنان كه گمان برند او ابله است، و او نيز خود را بر اين گفتار ابله و بى عقل بودن آماده ساخته و صبر نمايد (تاسالم بماند)

16- پذيرفتن ناتوانى به نا فرمانى

16- پذيرفتن ناتوانى به نا فرمانى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

(سيأتى: على الناس زمان يخيّر فيه الرجل بين العجز والفجور فمن ادرك ذلك الزمان فليخترالعجز على الفجور. «3»

به زودى مى آيد برمردم زمانى كه مرد را ميان ناتوانى و

اسلام فراتر از زمان، ص: 322

اقدام به كارهاى دريده (گناه) مخيّر مى نمايند (يعنى ناتوانى و دور شدن و مبغوضيت را بپذيرد و يا از فرمان بردارى خدا بيرون رود) پس هركس آن زمان را درك نمود (واين تخيير پيش آمد واجب است) عجز و ناتوانى را بر گناه كردن اختيار نمايد (وبپذيرد كه عاجز است زيرا حفظ سلامت دين واجب است و اين

مخير نمودن و تكليف كردن از سوى امراء و بزرگان امرخواهد بود)

17- اجر يكى برابر پنجاه تاى شما!

17- اجر يكى برابر پنجاه تاى شما! ابن سنان، از أبي عبد اللّه عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: قوم من بعدكم الرجل الواحد منهم له اجر خمسين منكم، قالوا: يا رسول اللَّه نحن كنا معك ببدر واحد و حنين، ونزل فينا القرآن، فقال: انكم لو تُژحمّلوا لما حُمّلوا، لم تصبروا صبرهم. «1»

به زودى مى آيد بعد از شما گروهى، براى يك مرد از آنها اجر پنجاه نفر شما باشد، گفتند: اى رسول خدا ما باشما در (جنگ هاى) بدر و احد و حنين بوديم و قرآن در باره ما نازل شده است (چگونه آنها برما برترى خواهند داشت؟!) پس فرمود: اگر تحميل شود بر شما آنچه كه بر آنها تحميل مى شود مانند آنها صبر نمى كنيد

19- زمان بخالت مؤمن!

19- زمان بخالت مؤمن! عيون أخبار الرضا از على عليهما السلام فرمود:

سيأتى على الناس زمان عضوض «2»، يعض المؤمن (كل امرء) على ما فى يده، ولم يؤمر بذلك. قال اللَّه تعالى: «وَ لا تَنْسُوا اْلفَضْلَ بَيْنَكُمْ» الآية «3». به زودى مى آيد برمردم

اسلام فراتر از زمان، ص: 323

زمانى، محكم مى چسبد، مؤمن (وهركسى) هرچه در دست دارد و آن را

سفت نگهميدارد درحالى كه به اين (بخالت) مأمور نشده اند خداى تعالى فرموده است:

«مابين خود تفضل (ودستگيرى) از همديگر را فراموش نكنيد. (در بخش يأتى دو روايت مشابه مى آيد)

20- اشرار مقدم و اخيار فراموش شده!

20- اشرار مقدم و اخيار فراموش شده! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتي زمان يقدم فيه الأشرار، و ينسأ فيه الأخيار، و يبايع المضطر و قد نهى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله عن بيع المضطر. و عن بيع الغرر- الخبر. «1»

به زودى مى آيد زمانى در آن زمان بدان را مقدم مى شمارند و نيكان فراموش مى شوند، و بيچارگان مبايعه مى شوند در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از فروش به درمانده (يا فروختن بيچارگان) و از بيع فريب كارى نهى فرموده است (تاآخر خبر)

21- خوش ظاهر و بد باطن ها!

21- خوش ظاهر و بد باطن ها! سكوني از أبي عبد اللّه عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: على امتى زمان تخبث فيه سرائرهم، و تحسن فيه علانيتهم طمعا فى الدنيا، لايريدون به ما عنداللَّه ربهم، يكون دينهم رياء، لايخالطهم خوف، يعمهم اللَّه منه بعقاب فيدعونه دعاء الغريق فلا يستجيب لهم!. «2»

به زودى مى آيد زمانى بر امت من باطنشان خبيث و ظاهرشان زيبا براى طمع دنيا، نمى خواهند آنچه را كه در نزد خدايشان هست (از رضا و عفو و بخش و گذشت وو ... به دست آورند)؛ دينشان

اسلام فراتر از زمان، ص: 324

خودنمائى شود و ترس به دل راه ندهند، خداوند آنها را به عذاب گرفتار مى نمايد و مانند غرق شونده (و دعاى غريق) هم خدا را مى خوانند و جواب داده نمى شوندس

22- بنج (بنگ) (مورفين)

22- بنج (بنگ) (مورفين) امير صدر الدين محمد بن غياث الدين منصور دشتكى شيرازي در رسالة «قبائح الخمر»: بنا برنقل سيد در كتاب روضات الجنات گفت: از طريق أهل بيت (عليهم السلام) 1- از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است، فرمود:

سيأتى: زمان على امتى يأكلون شيئا اسمه البنج، أنا برئ منهم، وهم بريئون منّى. به زودى مى آيد زمانى بر امت من مى خورند چيزى را كه نامش بنگ است، من از آنها برى ء هستم و آنها از من.

2- و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سلّموا على اليهود والنصارى، و لا تسلّموا على آكل البنج. به يهود و نصارى سلام كنيد و سلام نكنيد به بنگ خور ها.

3- و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من احتقر ذنب البنج فقد كفر. هركس گناه بنگ را كوچك شمارد، كافر است.

4- و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اكل البنج فكانّما هدم الكعبة سبعين مرة، و كانّما قتل سبعين ملكا مقربا، و كانما قتل سبعين نبيّاً مرسلا، و كأنّما أحرق سبعين مصحفا، و كانما رمى الى اللَّه سبعين حجرا، و هو أبعد من رحمة اللَّه من شارب

الخمر، و آكل الربا، و الزانى، و النمام. «1»

هر كس بنگ بخورد مانند اين است كه هفتاد مرتبه كعبه را ويران نموده

اسلام فراتر از زمان، ص: 325

است و هفتاد فرشته مقرب و هفتاد پيغمبر مرسل را كشته و هفتاد قرآن را سوزانده است، و هفتاد سنگ به سوى خدا پرتاب نموده است، و او دورتراست به رحمت خدا از شراب خوار و ربا خوار و زناكار و سخن چين

23- كمياب تر از كبريت احمر!

23- كمياب تر از كبريت احمر! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

(سيأتى: عليكم زمان لا يكون فيه شئ أعزّ من ثلاثة: درهم حلال او أخ تستأنس به او سنّة يعمل بها) «1»

به زودى مى آيد بر شما زمانى چيزى در آن كمياب تر از سه چيز نمى شود، 1- درهمى از حلال، 2- برادرى كه با او مأنوس شوى، (و به وى از هرجهت اطمينان كنى)، 3 سنّتى كه به آن عمل شود.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اقل ما يكون فى آخر الزمان أخ يوثق به، أو درهم من حلال. «2»

كمياب ترين چيزى در آخر زمان مى باشد، برادر مورد وثوق و اطمينان و يا درهمى از حلال. (در بخش يأتى مشابه اين روايت و نيز در فصل لا تقوم السّاعة حديثى در اين مورد خواهد آمد)

24- گمنامان

24- گمنامان 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «تعلّموا العلم تعرفوا به واعملوا به تكونوامن أهله فانّه

سيأتى: من بعدكم زمان، ينكر فيه الحق تسعة اعشارهم، لاينجوا منه الّا الّنومة، اولئك

اسلام فراتر از زمان، ص: 326

ائمّةالهدى و مصابيح العلم ليسوا بالعجل المذاييع البذر» «1»

به زودى بعد از

شما مى آيد زمانى كه نُه دهم مردم، حق را انكار مى نمايند، و نجات نمى يابد از آن مگر «نومه» آنهايند پيشوايان هدايتگر و چراغ هاى دانش، نيستند شتابگران (يا گوساله) پخش كننده دريدگى، (تخم پاشان فتنه واسراف كارى و افشا كنندگان راز و اسرار).

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «انّ بعدى فتنا مظلمة عمياء مشككة لايبقى فيها الّاالنّومة، قيل و ما النّومة يا اميرالمؤمنين؟، قال: الّذى لايدرى النّاس ما فى نفسه» «2»

بعد از من فتنه هائى باشد تاريك كور كننده به شك انداز، باقى نماند در آن مگر نُوَمه، گفته شد نُوَمه چيست اى اميرمؤمنان؟، فرمود: كسى كه مردم ندانند در نفس او چيست.

3- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خوش به حال كسى كه نومه باشد كه خدا او را بشناسد و مردم او را نشناسند: آنهاينذ چراغ هاى هدايت و چشمه هاى علم، هرفتنه و تاريكى از آنها برطرف شود ... «3»

4- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فتنه اى شود كه نجات نيابد از آن مگر «نُوَمه» گفته شد نومه چيست اى اميرمؤمنان؟! فرمود: كسى است كه مردم را مى شناسد و مردم اورا نمى شناسند ... «4»

در اين مورد روايتى چند آمده است باتفاوت در معناى نومه (كسى كه در فتنه ساكت باشد و هيچ چيزى از او ظاهر نشود) (كسى كه خدا اورا بشناسد و مردم او را

اسلام فراتر از زمان، ص: 327

نشناسند) (اگر حاضر باشد شناخته نشود و اگر غائب باشد تفقدى

و جستجوئى از او نشود) (با بدن با آنها باشد و در قلب با آنها مخالفت نمايد) (آنهايند چراغ هاى هدايت). «1

25- چرا محل زندگيتان را عوض نمى كنيد؟

25- چرا محل زندگيتان را عوض نمى كنيد؟ سيأتى: على الناس زمان يفتح فيه فتحات الأرض فيخرج اليها رجال يصيبون رخاءً وعيشا و طعاما، فيمرّون على اخوانهم لهم حجّاجا او عمّارا فيقولون: ما يقيمكم فى لأواء العيش و شدّةالجوع. «2»

به زودى مى آيد بر مردم زمانى، راههاى زمين گشوده مى شود، (و جهانگردى و گردشگرى شروع شود)، بيرون مى رود به سوى آن مراكز باز شده، مردانى كه به گشايش وآرامش زندگى و خوردنى ها، دست مى يابند (و به فراخى و گشايش مى رسند)، پس به برادرانشان در سفرهاى حج و عمرة عبور مى كنند و مى گويند: چه باعث شده كه شما در سختى هاى زندگى و شدت گرسنگى، بمانيد (و دست به گريبان باشيد چرا محل زندگيتان را عوض نمى كنيد؟!)

26- قميون حجت خدا بر خلق!

26- قميون حجت خدا بر خلق! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: زمان تكون بلدة قم واهلها حجة على الخلائق، وذلك فى زمان غيبة قائمنا عليه السلام الى ظهوره ولولا ذلك لساخت الارض بأهلها، وانّ الملائكة لتدفع البلايا عن قم واهله، وما قصده جبار بسوء الا قصمه قاصم الجبارين وشغله عنهم بداهية او مصيبة او عدو، وينسى اللَّه الجبارين فى دولتهم ذكر قم واهله كما نسوا ذكر اللَّه. «3»

به زودى مى آيد زمانى كه شهر قم و اهل آن حجت بر

خلق ها با شند و اين در زمان غيبت قائم ما عليه السلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 328

تا ظهور او خواهد بود، و اگر اين گونه نباشد، زمين فرو مى رود با اهلش، و همانا فرشتگان بلاها را از قم و اهل آن دور مى سازند، و ستمگرى آنجا را قصد نكند مگر اين كه اورا ريشه كَنَنده ستمكاران (يعنى خدا)، ريشه كَن مى نمايد و او را از اهل قم با گرفتارى يا مصيبتى به خود مشغول مى سازد و قم و اهل آن را در دولت ستمكاران، از ياد آنها مى برد آن گونه كه ستمگران خدا را فراموش نموده اند

27- هركس مرا زيارت كند

27- هركس مرا زيارت كند امام رضا عليه السلام به اهل قم فرمود:

سيأتى: عليكم يوم تزورون فيه تربتى بطوس، ألا فمن زارنى و هو على غسل خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه. «1»

(خوش آمديد شما بحق شيعه ما هستيد) به زودى مى آيد براى شما روزى، در طوس تربت مرا زيارت مى كنيد، آگاه باش هركس مرا زيارت كند باغسل، بيرون رود از گناهانش مانند روزى كه مادرش او را به دنيا آورده است

28- اذان گفتن را به ضعيفان مى سپارند!

28- اذان گفتن را به ضعيفان مى سپارند! 1- جابر بن عبد اللّه گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود:

(اللَّهمَّ اغٌفِرْ لِلْمُؤذِّنينَ) خدايا اذان گويان را ببخش، سه مرتبه، گفتم: اى رسول صلى الله عليه و آله خدا ما براى اذان شمشير زديم (پس چرا) براى ما مانند اذان گوها دعا نمى نمائى؟! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى جابر بدان همانا سيأتى: زمان على الناس، يكلون الاذان الى الضعفاء، وانّ لحوما محرّمة على النار، و هى لحوم المؤذنين). «2»

به زودى مى آيد زمانى برمردم، اذان گفتن را به ضعيفان موكول مى كنند، و بتحقيق گوشتهائى بر آتش حرام است، آن هم گوشت اذان گوهاست.

اسلام فراتر از زمان، ص: 329

2- على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى اذان گويان ميان اذان واقامه مانند اجر شهيد غرقه به خون در راه خداست، گفتم: اى رسول خدا آنها اختيار مى كنند بر اذان و اقامه؟ فرمود: كلّا انّه ياتى على الناس زمان يطرحون الاذان والاقامة الى ضعفائهم فتلك لحوم حرّمها اللَّه على النّار» «1»

نه چنين است مى آيد بر مردم زمانى، اذان و اقامه را مى اندازند بگردن ضعيفانشان، پس آن گوشتهائى است كه خداوند برآتش حرام نموده است

29- دستور محافظت از نوشته ها

29- دستور محافظت از نوشته ها سيأتي زمان هرج ومرج يحتاج العلماء الى كتب اصحابهم «2»

به زودى مى آيد زمان بى ثباتى كه علماء به نوشته هاى يارانشان محتاج مى شوند.

فأمروا بضبط الاحاديث وثبتها في الكتب بدينجهت مأمور شده اند بر ضبط حديث ها و ثبت آنها در نوشته ها

30- نياز علماء به نوشته ديگران

30- نياز علماء به نوشته ديگران عبيد بن زرارة گويد: أبو عبد اللّه عليه السلام فرمود: احتفظوا بكتبكم فانّكم سوف تحتاجون اليها) «3»

نوشته هاى خود را نگهداريد پس شما يقناً به زودى به آنها احتياج پيدا مى كنيد.

امام عليه السلام امرنمود به محافظت از نوشتجات اصحاب و جلوگيرى از بين رفتن آنها و در بيان علت اين دستور فرمود: به زودى زمانى فرا مى رسد كه به اين نوشتجات

اسلام فراتر از زمان، ص: 330

احتياج خواهيد داشت و رجوع به معصوم برايتان ممكن نخواهد بود، اين فرمايش از جمله اخبار به غيب از جانب اين بزرگوار است كه الان همه به آن نوشته ها نياز پيدا كرده اند و اگر نبود اين محافظت ها و عمل به دستورها، شيعيان زمان غيبت، دستشان به كجا بند بود. «اللّهمّ قرّب و عجّل فى فرج مولانا و مقتدانا صاحب

العصر و الزمان روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء»

31- پنج چيز را دوست دارند ..

31- پنج چيز را دوست دارند .. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: زمان على امّتى يحبّون خمسا و ينسون خمسا، يحبون الدّنيا وينسون الاخرة و يحبون المال حبّا جمّا و ينسون الحساب امام اللَّه فى الاخرة، و يحبون النساء و ينسون الحور، و يحبون النفس و ينسون الرب، و يحبون القصور و ينسون القبور، اولئك بريئون منّى و انا برى ء منهم. «1»

به زودى مى آيد زمانى بر امت من پنج چيز را دوست دارند و پنج ديگر را فراموش مى نمايند:

1- دنيارا دوست دارند و آخرت را فراموش مى نمايند،

2- ومال را به شدت دوست دارند (اما) حساب آخرت را در پيشگاه خداوند فراموش مى كنند،

3- و زنان را دوست دارند و حوريان (بهشتى) را از ياد مى برند،

4- خود را دوست دارند و خدا را فراموش مى نمايند،

5- و قصرها را دوست دارند (اما) قبرها را فراموش مى كنند (كه در آن چگونه حساب پس خواهند داد)؛ آنها از من برى ء (و دورند و) من از آنها

32- رياست با كشتار!

32- رياست با كشتار! 1- العرزمي از أبي عبد اللّه عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: على الناس زمان لا ينال الملك فيه الا بالقتل و التجبّر و لا الغنى الا بالغصب و البخل، و لا المحبة الا باستخراج الدين و

اتباع الهوى فمن ادرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى، و صبر على البغضة و هو يقدر على المحبة و صبر على الذل وهو

اسلام فراتر از زمان، ص: 331

يقدر على العز، آتاه اللَّه ثواب خمسين صدّيقا ممّن صدّق بى. «1»

به زودى مى آيد زمانى كه سلطنت و رياست به دست نيايد مگربا كشتار و ستمگرى، و نه توانگرى مگر با غصب و بخل و نه محبت (مردم) مگر با بيرون رفتن از دين و تبعيت از هوا و هوس، پس هركس آن زمان را درك نمود و برفقر صبر كرد در حالى كه براى توانگرى قدرت داشت و صبر نمود بر دشمنى در صورتى كه بر (جلب) محبت (مردم با معصيت) قدرت داشت (و در راه خدا) صبر برذلت نمود در حالى كه بر عزيز شدن قادر بود، خداوند ثواب پنجاه صديق از كسانى كه مرا تصديق نموده است را به او عطا نمايد.

2- درجامع الاخبار روايت اين گونه است. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: انّه سيكون زمان لا يستقيم لهم الملك الا بالقتل و الجور، و لا يستقيم لهم الغنا الا بالبخل و لا يستقيم لهم الصحبة فى الناس الا باتباع اهوائهم و الاستخراج من الدين، فمن ادرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنا، و صبر على الذل و هو يقدر على العز، و صبر على بغضة الناس و هو يقدر على المحبة اعطاه اللَّه ثواب خمسين صديقا «2»

همانا بزودى

زمانى مى شود كه پادشاهى بر آنها (و مردم آن زمان) پايدار نماند، مگر با كشتار و ظلم، و توانگرى پايدار نماند مگر با بخالت، و ماندن در ميان مردم ادامه نيابد مگر با پيروى از هواو هوسشان (و زير پاگذاشتن رضاى خدا) و بيرون رفتن از دين، پس هركس آن زمان را درك نمود و بر ندارى صبر كرد با داشتن قدرت بر توانگرى، و بر ذلت صبر نمود با توانائى بر به دست آوردن عزت (درميان مردم)، و بر كينه مردم صبركرد با توانائى بر جلب محبت مردم، خداوند ثواب پنجاه صدّيق را براو عطا نمايد

33- آواز دهل از دور شنيدن خوش است.

33- آواز دهل از دور شنيدن خوش است. 1- أم هانئ دختر أبي طالب عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتي على الناس زمان اذا سمعت باسم رجل خير من ان تلقاه، فاذا (رأيته) لقيته خيرا من

اسلام فراتر از زمان، ص: 332

ان تجرّبه، ولو جرّبته اظهر لك احوالا، دينهم دراهمهم، و همتهم بطونهم، و قبلتهم نساؤهم، يركعون للرغيف، و يسجدون للدرهم، حيارى سكارى، لا مسلمين و لا نصارى. «1»

مى آيد براى مردم زمانى نام مرد را بشنوى بهتر از ملاقات كردن او است اگر ديدى و ملاقات كردى، بهتر از آزمايش كردنش است و اگر امتحانش كنى بر تو حالاتى نشان دهد (كه پشيمان

مى شوى زيرا)، دينشان درهمها و همتشان شكمها و قبله شان زنهايشان است، براى يك گرده نان ركوع (و تعظيم) مى نمايند و براى يك درهم سجده مى كنند، سرگردانان و مستانند، نه مسلمانند و نه نصارى. «2

34- تخريب قبور ائمه عليهم السلام

اشاره

34- تخريب قبور ائمه عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: زمان على امّتى يخربون قباب الأئمّة بالبناديق «3»

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به زودى مى آيد زمانى بر امت من قبه (و گنبد) هاى امامان را با بندق ها (يعنى بانارنجك يا بمب) ويران مى سازند!!.

دقت كنيد اين كلام در زمانى گفته شده است نه امامى وفات يافته و در جائى مدفون شده بود و نه از گنبد حرمها و اختراع بمب خبرى بود كه پس از گذشت چهارده قرن و اندى اين فرمايش در سامراى عراق به عينيت رسيد و مصداق پيدا كرد و در حرم امام حسين و باب الحوائج و صحن كاظمين عليهم السلام بمب و نارنجك به كار مى بندند و وبيش از شصت سال است كه گنبد قبور ائمه بقيع عليهم السلام را وهابى ها نابود كردند. در كتاب فجايع الدهور: فى علائم الظهور از كتاب (اثبات وجود الحجة) عليه السلام سيد بن طاووس از عبدالوهاب الشّعرانى از كميل بن زياد نخعى از اميرمؤمنان عليه السلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 333

فرمود: من علائم (الظهور) خروج بنى الحسن من مكّة و قتل رجل فاطمىّ عند جسر الكوفة و تغيير السنن و تخريب قبور الأئمة و انقراض سلطنة الأسلاميّة و سلطنة رجل طبرسىّ و تبديل الألبسة الإسلاميّة و تمايل الناس الى مذهب المزدكيّة. «1»

از علائم ظهور بيرون رفتن بنى الحسن از مكه است، شايد مراد از بنى الحسن، از نسل هاشمى، پادشاهان عراق كه آخر آنها فيصل دوم بود، آنها را از مكه فراخواندند يك برادر در كشوراردن و برادر ديگر در عراق به سلطنت نشستند كه در نهايت نسل برادر ساكن در عراق با كودتاى عبدالكريم قاسم قتل عام شدند و عراق تبديل به جمهوريت شد.

(اين وقايع در تاريخ 8/ 9/ 1338 شمسى ذيحجة الحرام 1377 قمرى، در زمان تحصيلات من در نجف اشرف به وقوع پيوست كه از خاطرات فراموش نشدنى زندگى من است و جريان آن را با اختصار ولى مفيد در كتاب «خاطرات زندگى يا رؤياهاى تلخ و شيرين من» نوشته ام).

و كشته شدن مرد فاطمى نزد جسر كوفه، هنوز شناخته نشده و پيش نيامده است و تغيير سنتها كه روشن است قوانين غير اسلامى وضع گرديده و سنت ها تغيير يابد و تخريب قبور امامان هم از بقيع و سامراء شروع شده و آخر به كجا مى انجامد خدا مى داند و انقراض سلطنت اسلامى هنوز تطبيق نگرديده است و مراد از سلطنت مرد طبرستانى به احتمال قوى همان رضا شاه و پسرش محمد رضا باشد چون طبرستان نام قديم مازندران فعلى است كه آنها از آن ديار بودند ولباس اسلامى چادرزنان و لباس و كلاه

مردان را تغيير دادند و در اين باره كشتارها نمودند كه يك نمونه آن قتل عام مردم در مسجد گوهر شاد مشهد مقدس رضوى عليه السلام بودكه عوامل رضاشاه مردم را به خاك و خون كشيدند.

و تمايل مردم به مزدكيه منظور مذهب زرتشتى و آتش پرستى است واللَّه العالم. «2»

اسلام فراتر از زمان، ص: 334

به شرح جريان هاى بعدى توجه فرمائيد

دست جنايتكار باز فاجعه آفريد!!

دست جنايتكار باز فاجعه آفريد!! در روزهائى كه كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام) آماده رفتن به زير چاپ بود، جنايت هولناك و داهيه عظمائى به وقوع پيوست كه خلاصه آن را، ذيلًا مى آوريم. از آنجا كه استبداد جهانى و اشغالگران نظامى آمريكا و انگليس و رژيم اشغالگر قدس و اذنابشان براى ادامه اشغال كشور عراق: مجوّز قانونى بين المللى پيدا كنند و از طرف ديگر مى خواهند مسلمانان (شيعه و سنّى) را بجان هم انداخته و تضعيف نموده و از آب گل آلود ماهى بگيرند، و از سوى ديگر چون مردم عراق مراحل بحرانى رفراندوم قانون اساسى و انتخاب نمايندگان ملت و ساير انتخابات را، با موفّقيّت كامل پشت سر گذاشته و مى رفت دولت قانونى آن كشور تشكيل گرديده و كشور را به سوى آرامش و سازندگى بسيج نمايد و در اين صورت بود كه ماندن اشغال گران در سر زمين عراق،

از نظر قوانين بين المللى صحيح نبوده و متجاوز به شمار مى آمدند، به اين جهت با طرح و اجراى جنايت هاى مكرّر و پشت سرآن رسانه هاى گروهى شان با بوق و كرنا، شروع به تبليغات دروغين كردند كه كشور عراق در آستانه جنگ داخلى قرار گرفته است و ما نمى توانيم اينجا را با اين مشكلات ترك نمائيم، حضور خود را در آن سر زمين مظلوم: موجّه جلوه داده و صورت قانونى بدهند، همزمان با كشت و كشتار خود، گاه فاجعه روز عاشورا در كربلا كه سبب به شهادت رسيدن و زخمى شدن عده زيادى از زوار و اقشار مختلف گرديد و گاهى كشتار حرم مطهر كاظمين و شكسته شدن نرده هاى جسر بغداد و غرق شدن بيش از سيصد نفر در شط دجله منجر شد و اخيراً نيز با ويران ساختن حرم مطهّر سامرّا، و به شهادت رساندن يك صد و پنجاه نفر، ماهيّت كثيف خود را آشكار و علناً تروريست دولتى بودن و زير پا گذاشتن قوانين بين المللى را، به جهانيان نشان دادند! اما خدا را شكر تا به حال به هيچ يك از اهداف شوم خود نرسيده و جز رسوائى و زبونى بهره اى عايدشان نگرديد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 335

روز چهارشنبه سوم اسفند ماه يك هزار و سيصد و هشتاد و چهار 3/ 12/ 1384 شمسى برابر با بيست و دوم ماه محرّم الحرام يك هزار و چهار صد و بيست و هفت 22/ 1/ 1427 قمرى ساعت

شش و نيم صبح گروهس جنايتكار باروى بسته و مسلّح با تسليحات نظامى به حرم مطهر و بارگاه ملكوتى عسكريّين امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام يورش برده و پس از دستگيرى خدّام و زوّار موجود در حرم، با چند فروند بمب قوى: بارگاه با آن عظمت را در يك چشم بهم زدن به تلّى از خاك تبديل نمودند و گنبد مطهّر فروريخت و ديوارها و سقفها و ساير ابنيه متعلقه ويران گرديد!!. پس از انعكاس اين خبر و مخابره آن به سراسر جهان، در سرتاسر كره زمين در هرجا كه مسلمانى وجود دارد (اعم از شيعه و سنّى) بلافاصله به خيابانها ريخته و دست به تظاهرات و اعتراض زده و از دولت عراق خواستار دستگيرى و مجازات عاملين اين جنايت شدند. از همان ساعات اوليه وقوع اين جنايت، ستاد باز سازى عتبات عاليات در كشور اهل بيت عليهم السلام «ايران» براى نوسازى اين مكان مقدس و ايجاد ساختمان باعظمت و با شكوه و دشمن شكن تر از قبل، شماره حساب بانكى اعلان نمود كه عاشقان خاندان وحى و جان به كفان اهل بيت عصمت و طهارت براى واريز كردن اموال خود، به گونه اى به سوى بانكها هجوم بردند كه در اثر صفهاى فشرده و طولانى، به سختى نوبت اهداء نقود خود را به دست آورده و هزينه حرم مطهر را به بانكها واريز مى كنند انشاءاللّه به كورى دشمنان، هرچه زودتر شروع و به پايان خواهدرسيد. اللَّهمّ العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمد عليهم السّلام و آخر تابع لهم على ذالك اللَّهمّ العن العصابة الّتى جاهدت الحسين عليه السلام

و شايعت و بايعت على قتله اللَّهمّ العنهم جميعا و عذّبهم عذاباً شديداً آمين ياربّ العالمين

اين هم فاجعه ديگر

اين هم فاجعه ديگر در تاريخ 23/ 3/ 1386 روز چهار شنبه ساعت 2 اخبار تلويزيون اعلام كرد در عراق ساعت 9 محلى عراق دو مناره حرمين شريفين عسكريين عليهما السلام و سقف سرداب مقدس محل غيبت حضرت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را با بمب منفجر و بكلى ويران ساختند!!؛ در مشروح خبر گفتند: كه تروريست ها وارد حرم و سرداب شده و شش ساعت مشغول نصب بمب ها در جاهاى مخصوص بوده اند: با اين كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 336

نيروهاى اشغال گر آمريكا در آنجا حضور داشته اند: عكس العملى از خود نشان نداده اند؛

اين بى تفاوتى آنها نشان مى دهد كه خود آنها و اذنابشان، مسبّب اين جنايت بوده اند: فرداى آن روز نورى مالكى نخست وزير عراق از محل وقوع جنايت بازديد به عمل آورد و اظهار داشت خادمين حرمين شريفين نيز در اين جنايت دست داشته اند؛ البته اين جنايت درست 16 ماه پس از تخريب گنبد مطهر به عمل آمد!!

باز هم جنايت خونين ديگر

باز هم جنايت خونين ديگر درتاريخ 29/ 3/ 1386 برابربا چهارم جمادى الاخر يك روز بعد از سالروز شهادت حضرت زهراء عليها السلام در بغداد در كنار حرم محمدبن عثمان بن سعيد

عمروى سومين نايب خاص حضرت بقيّةاللّه الأعظم روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء يك كاميون پر از مواد منفجره كار گذاشته: هنگام خروج مردم ازنماز منفجر شده و 87 نفر كشته و 210 نفر مجروح به جاى گذاشت!!.

اين جنايت هاى زنجيره اى نشان مى دهد كه تروريست ها دقيقاً جاهاى مربوط به امام زمان عليه السلام را هدف گيرى كرده و مى خواهند نور خدا را خاموش سازند اماكور خوانده اند اين نور هيچ وقت خاموش نخواهد شد زيرا در طول تاريخ در اين مورد از اين جنايت ها زياد به وقوع پيوسته است متوكل ها بيست سال تمام دست وپاى زوار امام حسين عليه السلام را قطع نمود و كشتند و بنى العباس ها و بنى اميه ها وو .. به هدف شوم خود نرسيدند و نخواهند رسيد بلكه اين نور پاك درخشان تر مى شود و خواهد شد انشاءاللّه.

خلاصه مطالب بالا

در تاريخ 3/ 12/ 1384 شمسى گنبد مطهر امامين بزرگوار حضرت امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام را در زمان اشغال خاك عراق با نظاميان آمريكا و اذنابش:

جنايت كاران تاريخ با بمب كار گذاشته شده ويران كردند و در تاريخ 23/ 3/ 1386 شمسى مجدداً بابمب گذارى جانيان وهابيت و همدستانشان، مناره ها و باقيمانده گنبد را ويران نمودند و هنوز هم كه تاريخ 4/ 9/ 1387 شمسى اين سطور را مى نويسم: تجديد بناى آنها به اتمام نرسيده است زيرا هنوز عراق در اشغال آمريكا و

اسلام فراتر از زمان، ص: 337

هم پيمانانش است و هيچ كدام

از دولت هاى ايران و عراق كمر همت را نبسته اند و يا جريان هاى سياسى اجازه نمى دهد خداى متعال روزى را برساند كه جنايتكاران آمريكا و وهابيون خاك كشور اين مردم مظلوم را، تخليه و كار اداره كشور را به صاحبان و مردم كشور بسپارند آمين

بمب گذارى روز عاشورا

بمب گذارى روز عاشورا سردسته ستون پنجم، پس از رحلت جانگداز رسول خدا صلى الله عليه و آله نوشتن اخبار و احاديث و تاريخ را اكيداً ممنوع كرد و در اين باره به خيلى از صحابه ها، تازيانه زد و تنبيه نمود و نگذاشت اين جنايتها و درج آنها، از تاريخ معاصر خود فراتر رود تا به دست فراموشى سپرده شود و آيندگان از آن بى خبر بمانند ولى غافل از اين كه يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُ نُورِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْكافِرُونَ (8) «1»

آنان مى خواهند نور خدا را با (باد) دهان خود خاموش سازند؛ ولى خدا نور خود را كامل مى كند هرچند كافران خوش نداشته باشند.

يُرِيدُونَ أَن يُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبى اللَّهُ إِلا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كرِهَ الْكافِرُونَ (32 «2»

آنها مى خواهند نورِخدارا با دهان خود خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را كامل كند، هرچند كافران نا خوشنود باشند.

با آنهمه شدت عملها و سختگيرى ها باز سينه ها و قلمهاى خداجو و خداترس در بيغوله ها و زير زمين ها و دشت ها و بيابان ها و كوه ها و دره ها

وو ... به گونه اى تاريخ اين مظلوميت ها و حق كشى ها و حق بردن ها و فضايل آنهارا حفظ كردند تا به دست آيندگان برسد و با وجدان سالم خود به قضاوت بنشينند و ايرادگيرى و اشكال تراشى نكنند كه (آخر اين جريانها درچه تاريخى و چه روزى اتفاق افتاده كه تاريخ آنها را به طور كامل ضبط نكرده است) مگر رئيس گروه فشار و خواهان و پيروانان گمراه آنها درطول تاريخ اجازه ثبت و ضبط آنها را مى دادند.

مگر أتباع آنها نبودند كه تا ديروز شيعيان را قتل عام مى كردند؟! و اجازه ابراز عقيده به آنها نمى دادند و دَم زدن آنها مساوى بود با اعدام؟!

اسلام فراتر از زمان، ص: 338

مگر عزاداران بيگناه سرور شهيدان، چه گناهى كرده بودند، در روز عاشوراى سال 1425 هجرى قمرى مطابق با 12/ 12/ 1382 هجرى شمسى در كربلاى معلّى در مكانهاى مختلف حرمين شريفين و حرم كاظمين عليهما السلام در چندين مورد بمب گذارى كرده و با پرتاب راكت هاى متعدد ميان زوارهاى چند ميليونى كه در اين دو شهر مشغول عزادارى بودند، گروه زيادى را به خاك و خون كشيدند و شهيد و مجروح ساختند «1». مگر هنوز هم هنوز است كه در پاكستان و أفغانستان كسانى با عنوان

(سپاه صحابه) و گروه (القاعدة) و (طالبان) از وهّابيون عربستان الهام گرفته، شيعيان و عزاداران، اهل بيت را به رگبار نمى بندند و كشتن آنها را واجب نمى دانند؟ و پستانهاى هزاران

نفر از زنان شيعه را در «مزار شريف» افغانستان نبريدند و با پولهاى فراوان كه، در اختيار اينها قرار مى دهند املاك و سرزمينهاى شيعيان را با پول گزاف خريدارى كرده و آنهارا جلاى وطن نمى كنند؟!

مگر نسخه دوم جايگزينى صهيونستها در سر زمين فلسطين را، در نوار مرزهاى ايران و آذربايجان، به اجرا در نمى آورند؟!.

همين حالا هم هيچ گونه انعطافى از خود نشان نمى دهند، أحزاب گوناگون براى براندازى شيعيان قد علم كرده وبا دلارهاى نجومى، شروع به تبليغات عليه شيعه ودر رسانه هاى گروهى زمان از انترنت گرفته تا تلويزيون و راديو و مجلات و روزنامه

اسلام فراتر از زمان، ص: 339

ها، شيعه زدائى مى كنند!! و از هيچ گونه سرمايه گذارى عليه شيعه، فروگذار نيستند. اگر قوانين بين المللى اينها را مهار نمى كرد، مگر مى گذاشتند پيروانان اهل بيت، با آرامش خاطر زندگى كنند.

در كتابهاى تفسير و تاريخ و ساير نوشتارهايشان هر وقت به مناسبتى خواسته اند از شيعه نامى به ميان آورند، مگر با جمله هاى زهر آگين قالت الرّوافضة لعنهم اللَّه و يا قالت الرّوافض قبّحهم اللَّه و امثال آن، آنها را بمباران نكرده اند؟!

مگر كسى جرئت داشت از فاطمة و مظلوميت او و شوهر مظلومش و بچه هاى شهداى راه دين، را نام برده و سرگذشت آنها را به رشته تحرير در آورده و به صفحه كاغذ بنشاند؟! مگر عمر نوشتن و ثبت احاديث را به شدت ممنوع نكرد؟! تا احاديث وارده در مناقب اهل بيت عليهم

السلام و مطاعن دشمنان آنها، به دست فراموشى سپرده شود!. همانطور كه مى دانيد، اين ممنوعيت تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز (تقريباً يك صد سال) طول كشيد، در اين مدت طولانى همه اصحاب و بيشتر تابعين از دنيا رفته بودند و با از بين رفتن آنها ديگر چه باقيمانده بود،

مخصوصاً در دوران سياه اولين خلفاى بنى أميه كه، جوامع اسلامى در اثر سكه هاى زرّين، از روايتهاى ساختگى فراوانى كه، از حلقوم خود فروختگان و اشخاص دنيا طلب، و از چنته أبناء زر و سيم بيرون آمده بود، و در مغزهاى بيمار مردم كاشته بودند، چه مدركى پيدامى شد تا به آن استناد شود.

مگر خدايان زر و زور مهلت دادند تا دوستداران اهل بيت عليهم السلام ابراز عقيده نموده و سخنشان را به مردم برسانند وو ...

مگر كسانى كه بچه اش را على مى ناميد، حقوقش را قطع كرده و اسمش را از دفتر (ديوان حكومتى) محو و نابود نمى كردند

جنايت وحشتناك دياله عراق

جنايت وحشتناك دياله عراق در تاريخ 4/ 2/ 1388 شمسى كه اين سطور را مى نويسم، در اخبار ساعت دو بعد از ظهر تلويزيون پخش كرد كه ديروز در دياله عراق، زائرين ايرانى عتبات عاليات در رستورانى مشغول خوردن غذا بودند، ناگهان بمبى قوى وسيله يك نفر كه بر جمع زوار نفوذ كرده بود به صورت انتحارى، منفجر شده و 53 نفر از زائرين شهيد و 63

اسلام فراتر از زمان، ص: 340

نفر مجروح به جاى گذاشت.

با اين كه نيروهاى اشغالگر آمريكا در آنجا حضور داشتند كه اين جنايت واقع گرديده است؛ اولًا من نمى دانم اين وهابيان از خدا بى خبر مانند شيوخ نهروان دوران امير مظلومان على عليه السلام كه به نام دين، اين كارها را انجام مى دهند، خود را به چه فرهنگى و يا دينى، منتسب مى كنند و فرداروز قيامت در برابر دادگاه عدل الهى چه جوابى خواهند داد؟! و ثانياً در حضور نيروهاى بيگانه، امثال اين فجايع در جايجاى كشور عراق، به وقوع مى پيوندد، آيا اين ها به مراكز مربوطه بين المللى، چه جوابى دارند و با چه دستاويزى، حضور خود را در يك كشور بيگانه، توجيه مى كنند، اينها كه قدرت محافظت از مردم ستمديده عراق را ندارند و يا دارند تسامح مى كنند، يا اساساً اين جنايت ها با طراحى خود اين جانيان تاريخ، به مرحله اجرا در مى آيد، چرا اين كشور را از حضور نحس خود، تخليه نكرده و مملكت را به دست افراد و مسئولين خود كشور، نمى سپارند؟!

كشتار كاظمين

كشتار كاظمين در پى جنايت ديروز 4/ 2/ 1388 شمسى، تلويزيون اعلام كرد، امروز نيز دو نفر به صورت انتحارى و با بستن بمب قوى بر خود، در باب المراد و دَرِ ديگر حرمين شريفين كاظمين، خود را منفجر كرده و پنجاه شهيد از عراقى ها و ده

شهيد هم از زائرين ايرانى با يك صد مجروح، آن مكان مقدس را به خاك و خون تبديل كردند، خداوند مسببين و طراحان اين جنايت ها را در دنيا ذليل و در آخرت به عذاب ابدى گرفتار نمايد آمين

اين است سند جنايت وهابى ها و وابستگان آنها با پشتيبانى آمريكاى جنايت پيشه و اسرائيل سفاك و نژاد پرست. أللّهمّ عجّل و قرّب فى فرج مولانا و صاحبنا حجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه الطّبين الطّاهرين آمين ربّ العالمين.

درتاريخ 11/ 4/ 1388 شمسى طبق توافق نامه فى مابين دولتين عراق و آمريكا، ارتش آمريكا از شهرهاى عراق به پادگان هاى خارج شهر منتقل و شهرها را تخليه ودراختيار نيروهاى امنيتى عراق قرار دادند و نيروها عراق امنيت كشور را به دست گرفتند و خداراشكر يك قدم عقب نشينى كردند

بخش 8 احاديث يأتى

اشاره

بخش 8 احاديث يأتى در اين بخش نيز مانند بخش قبل در باره آيندگان و دوران آخرالزمان، روايات و مطالبى را مى آوريم و از وجدان هاى سالم، قضاوت صحيح و بى غرض و مرض را در مورد علوم فراگير پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام درخواست مى نمائيم

1- خون ريزان بى باك و 14 مورد ديگر

1- خون ريزان بى باك و 14 مورد ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

1- يأتى على الناس زمان مى آيد براى مردم زمانى؛

1- و جوههم وجوه الآدميين، روهايشان روى آدم ها؛

2- و قلوبهم قلوب الشياطين، كامثال الذئاب الضوارى، و دلهايشان دلهاى شيطان هامانند گرگهاى درنده،

3- سفاكون للدماء لا يتناهون عن منكر فعلوه، خون ريزان اند از كار زشتى كه كرده اند بر نمى گردند،

4- ان تابعتهم ارتابوك، اگر پيرو آنها باشى فريبت دهند،

5- و ان حدثتهم كذّبوك، و اگر به آنها سخنى گفتى، تكذيبت مى كنند،

6- و ان تواريت عنهم اغتابوك، اگراز آنهاپنهان شوى، غيبت ترانمايند،

7- السنة فيهم بدعة، والبدعة فيهم سنة، سنّت در آنها بدعت و بدعت درميانشان سنّت مى شود،

8- و الحليم بينهم غادر والغادر بينهم حليم، بردبار ميان آنان حيله گر و حيله گر ميان آنها بردبار،

9- المؤمن فيما بينهم مستضعف، مؤمن در ميان شان مستضعف،

10- و الفاسق فيما بينهم مشرف، و فاسق در ميان آنان شرافتمند،

11- صبيانهم عارم، ونساؤهم

شاطر، بچه هايشان خبيث و شرور وزنانشان مكار و حيله گر،

اسلام فراتر از زمان، ص: 344

12- و شيخهم لا يامر بالمعروف، ولا ينهى عن المنكر، و سالمندانشان امربه معروف و نهى از منكر نمى كند، (ازكنار اين زشتى ها، بى تفاوت مى گذرند).

13- و الالتجاء اليهم خزى، پناهنده شدن بر آنها خوارى است،

14- و الاعتداد بهم ذل، و با آنها آماده شدن (و زندگى كردن) ذلت است،

15- و طلب ما فى ايديهم فقر، و خواستن از آنچه دردست آنهاست فقر است،

فعند ذلك يحرمهم اللَّه قطر السماء فى اوانه، و ينزله فى غير اوانه، و يسلط عليهم شرارهم، فيسومونهم سوء العذاب، يذبحون ابناءهم و يستحيون نساءهم فيدعوا خيارهم فلا يستجاب لهم. «1»

در اين هنگام خداوند آنها را از قطره هاى باران در موسمش، محروم مى نمايد و در غير وقتش نازل مى كند و بر آنها، بدانشان را مسلط مى نمايد و به سوى عذاب بد مى راند و بچه هايشان سربريده و زنانشان را زنده نگهميدارند پس در اين حال خوبانشان دعا مى كنند بر آنها نيز مستجاب نشود

2- دين دارى سخت تر از آتش در كف دست!

2- دين دارى سخت تر از آتش در كف دست! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان الصابر على دينه مثل القابض على الجمرة بكفه، يقول لذلك الزمان ان كان فى ذلك الزمان

ذئبا والا اكلته الذئاب. «2»

مى آيد براى مردم زمانى صبركننده بر دينش مانند گيرنده جرقه (آتش) دركف دست خويش است، درباره آن زمان فرمود: اگر در آن زمان گرگ باشد و گرنه گرگ اورا مى خورد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان الصابر منهم على دينه كالقابض على الجمرة بكفه. «3»

بيايد بر

اسلام فراتر از زمان، ص: 345

مردم زمانى كه صبر كننده در آن بر دين خود، مثل كسى شود كه آتش در دست داشته باشد.

3- در روايت ديگر بعد از اين فرمايش فرمود: له اجر خمسين منكم. «1»

براى او اجر پنجاه تاى شما را مى دهند.

4- امام صادق عليه السلام فرمود: براى صاحب اين امرغيبتى است كسى بخواهد در آن زمان دين خود را حفظ نمايد مثل كسى باشد كه بخواهد شاخه خاردار را از بالا به پائين با دست (خالى و عريان) بكشد پس فرمود: كدام يك از شما شاخه خواردار را در دستش نگه مى دارد ..... «2» در بخش سيأتى هم روايتى به اين مضمون گذشت و در ليأتينّ نيز خواهد آمد

3- دور هم نشينان مساجد

3- دور هم نشينان مساجد 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: فى آخر الزمان ناس من امتى ياتون المساجد يقعدون فيها حلقا ذكرهم الدنيا، و حبّهم الدنيا. لا تجالسوهم، فليس للَّهِ

بهم حاجة. «3»

مى آيد در آخر زمان مردانى از امت من به مسجد مى آيند و دورهم مى نشينند ذكرشان دنيا و دوستى دنياست، با آنها مجالست نكنيد (و همنشين نشويد چون) خدا به آنها نيازى ندارد.

2- انس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«يأتى على الناس زمان يتحلّقون فى مساجدهم و ليس همّتهم الّا الدّنيا، ليس للّه فيهم حاجة فلا تجالسوهم» «4»

مى آيد براى مردم زمانى در مسجدهايشان حلقه مى زنند و

اسلام فراتر از زمان، ص: 346

همتى جز دنيا ندارند و خدا در آنها حاجتى ندارد پس با آنهاننشينيد.

3- عبداللَّه بن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سيكون فى آخر الزمان قوم يجلسون فى المساجد حلقاحلقا، امامهم الدنيافلا تجالسوهم فانّه ليس للّه فيهم حاجة» «1»

به زودى مى شود در آخر زمان گروهى در مسجدها دور هم مى نشينند، پيش رويشان دنياست، پس با آنها ننشينيد خدا بر آنها نياز ندارد.

روايت قريب به اين مضمون در بخش سيأتى نيز گذشت

4- مسجدها با زينت و دلها خراب

4- مسجدها با زينت و دلها خراب 1- ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيكون: فى آخر امّتى اقوام يزخرفون مساجدهم، و يخرّبون قلوبهم يتّقى احدهم على ثوبه مالايتّقى على دينه، لايبالى احدهم اذا سلمت له دنياه ماكان من امر دينه» «2»

به

زودى مى شود در آخر امت من گروههائى كه مسجدهايشان را زينت دهند و دلهايشان را ويران مى سازند، يكى از آنها بر لباسش به گونه اى مى ترسد كه بردينش نمى ترسد، و باكى ندارد بر كار دينش هرچه بگذرد، اگر دنيايش سالم بماند.

2- عبداللَّه بن عمرو از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لياتينّ على النّاس زمان يجتمعون فى المساجد و ليس فيهم مؤمن» «3»

البته مى آيد براى مردم زمانى در مسجدها گردهم آيند و در آنها مؤمنى پيدا نشود!. مشابه اين حديث در سيأتى هم گذشت

5- پنهان شدن مؤمن

5- پنهان شدن مؤمن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى على الناس زمان يستخفى المؤمن فيهم كما يستخفى المنافق فيكم اليوم» «1»

مى آيد براى مردم زمانى كه در آن (زمان) مؤمن در ميانشان مخفى مى شود مانند پنهان شدن منافق در (ميان) شما امروز

6- كهنه شدن قرآن دردلها!

6- كهنه شدن قرآن دردلها! در باره قرآن و فراموش شدن و عمل نكردن به آن و اين كه خواننده قرآن زياد باشد و عمل كننده كم وو ... روايات زياد آمده است كه چند روايت در بخش سيأتى گذشت و به چند حديث ديگر نيز توجه نمائيد.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان يخلق القرآن فى قلوب الرجال كما تخلق الثياب على الأبدان «2»

مى آيد براى مردم زمانى كه قرآن در دلهاى مردان كهنه مى شود مانند كهنه شدن لباس در بدنها.

2- ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان يتعلّمون فيه القرآن فيحفظون حروفه و يضيّعون حدوده، فويل لهم ممّاجمعوا و ويل لهم ممّاضيّعوا، انّ اولى الناس بهذالقرآن من جمعه و لم يواثره عليه». «3»

مى آيد براى مردم زمانى قرآن را ياد مى گيرند و حروف آن را حفظ مى نمايند ولى حدود آن را ضايع مى كنند، پس واى برآنها از آنچه كه جمع

كردند و واى بر آنها از

اسلام فراتر از زمان، ص: 348

آنچه كه ضايع نمودند، همانا بهترين مردم به اين قرآن كسى است كه آن را جمع نمايد و چيزى را بر آن مقدم نشمارد.

3- معقل بن يسار گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «لاتذهب الأيّام والليالى حتّى يخلق القرآن فى صدور اقوام من هذه الأمّة كما تخلق الثّياب و يكون ماسواه اعجب اليهم ... «1»

روزها و شبها نمى رود تا قرآن در سينه هاى گروههائى از اين امت پوسيده شود، مانند كهنه شدن لباس، و غير قرآن براى آنها خوشتر (و مورد پسندتر) (از قرآن) گردد.

4- ابى معبد بن حبّان يا حبّان بن حجر از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان القرآن فى وادٍ وهم فى واد غيره «2»

مى آيد براى مردم زمانى قرآن در يك وادى و آنها در وادى ديگر (خواهند بود).

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ فى امّتى قوما يقرؤن القرآن، ينثرونه نثر الدقل يتاوّلونه على غير تأويله». «3»

در امت من گروهى اند قرآن را مى خوانند اما آن را مى پاشند مانند پاشيدن بذر، آن را تأويل مى كنند بر غير تأويل خود (برخلاف نزولش تأويل مى نمايند).

6- عبداللَّه بن سنان از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اقرؤالقرآن بألحان العرب و أصواتها و ايّاكم و لحون اهل الفسق و الكبائر فانّه يجى ء

من بعدى اقوام يرجّعون القرآن ترجيع الغنا و النّوح و الرّهبانية، لايجوز تراقيهم، قلوبهم مقلوبة و قلوب من يعجبه

اسلام فراتر از زمان، ص: 349

شأنهم» «1»

قرآن را بالحن هاو صوت هاى عرب تلاوت كنيد مبادا با لحن هاى اهل فسق و كباير بخوانيد، همانا به زودى بعد از من گروههائى مى آيد، قرآن را مانند غنا و نوحه و رهبانيت، ترجيع مى دهند (و درگلوى خود مى لرزانند)، از گردن هايشان بالاتر نرود، دلهاى آنها و دلهاى كسانى به آنها گوش دهد (و از آنها خوششان آيد) وارونه است.

7- حسن گويد: من با عمران بن حصين بودم كه مردى براى مردم سوره يوسف را مى خواند، عمران از قرائت او خوشش آمد و نشست تا اين كه از قرائت فارغ شد و از مردم چيزى خواست، عمران گفت: انّا للّه و انّا اليه راجعون و دست مرا گرفت و گفت: برويم من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود: «اقرؤالقرآن واسألوااللَّه به، فانّه سيأتى اقوام يقرؤن القرآن يسألون به النّاس» «2»

بخوانيد قرآن را و از خدا به احترام آن هرچه مى خواهيد، بخواهيد حتماً به زودى گروه هائى مى آيند قرآن را مى خوانند و براى (خواندن آن) از مردم سؤال مى كنند (و چيزى در خواست مى نمايند).

8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يكون فى آخر الزمان عبّاد جهّال و قرّاء فسقة» «3»

در آخر زمان مى باشد عابدان نادان و قاريان فاسق

7- قرآن را مانند شير مى نوشند

7- قرآن را مانند شير مى نوشند 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

اسلام فراتر از زمان، ص: 350

(سيخرج: (اقوام من امتى يشربون القرآن كشربهم اللبن) «1»

بزودى گروههائى از امت من بيرون آيند كه مى نوشند قرآن را مانند نوشيدن شير. (يعنى در زبانشان ليز مى دهند بدون اينكه در معناهايش تدبر نمايند و نه در احكامش تأمل كنند بلكه با سرعت مرور مى كند برزبانشان مانند مرور شيرنوشيده شده).

2- عقبه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سيخرج اقوام يشربون القرآن كشربهم الماء». «2»

به زودى بيرون آيد گروه هائى كه قرآن را مى نوشند مانند نوشيدن آب

(يعنى به مضامينش بى اعتنائى مى كنند).

در بخش سيأتى نيز رواياتى در باره قرآن گذشت.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آخر زمان گروهى خروج كنند كه تازه جوانند (سفهاء الأحلام) يعنى سبك سر و سفيه و بى بردبار: قرآن: مى خوانند ولى از گلويشان تجاوز نمى كند: از قول و گفتار بهترين خلق نقل مى كنند و از دين بيرون مى روند مثل (بيرون رفتن) تير از كمان. «3»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: برپا نشود ساعت تا اين كه برگردد قرآن از آنجا كه آمده بود پس در اطراف عرش براى آن زمزمه اى باشد مثل زنبور عسل:

خداى عز و جلّ بفرمايد ترا چه مى شود؟ عرض كند از طرف تو رفتم و به سوى تو برگشتم: مرا مى خوانند ولى به من عمل نمى كنند: پس آن وقت است كه قرآن بالا مى رود. «4

9- امراء ستمگر و دانايان طمعكار!

9- امراء ستمگر و دانايان طمعكار! 8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

اسلام فراتر از زمان، ص: 351

يأتى على الناس زمان مى آيد براى مردم زمانى،

1- امرائهم على الجور اميرانشان بر ستم،

2- و علماؤهم على الطمع، و دانشمندانشان بر طمع،

3- و عبادهم على الرياء، و عابدانشان بر خود نمائى،

4- و تجارهم على اكل الربا، و تاجرانشان بر خوردن ربا،

5- و نساؤهم على زينة الدنيا، و زنانشان بر زينت دنيا،

6- و غلمانهم فى التزويج، و جوانانشان، در ازدواج (وخود فروشى وهمجنس بازى)

فعند ذلك كساد امتى ككساد الاسواق وليس فيها مستقيم، الاموات (أمواتهم) آيسون فى قبورهم من خيرهم، و لا يعيشون (يعينون) الاخيار فيهم، فعند ذلك الهرب خير من القيام. «1»

در آن زمان امت من كساد (وكسل) مى شود مانند كسادى بازارها و در آنها فرد مستقيم نمى باشد، مرده ها (از خيرزنده ها) در قبرهايشان مأيوس مى شوند، خوبان در آنها زندگى نكرده و يارى نمى شوند در اين هنگام گريختن بهتر از ايستادن است.

به جملات و تركيب بندى و مطالب روايت دقت نماييد تا اهميت

پيشگوئى روايت برايتان روشن شود

10- كشتار دانشمندان!

10- كشتار دانشمندان! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان يقتل فيه العلماء. «2»

مى آيد براى مردم زمانى كه در آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 352

دانشمندان كشته مى شوند

11- مسجد ها زياد و علماء كمياب

11- مسجد ها زياد و علماء كمياب 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان علماؤها ميتة و حكماؤها ميتة تكثر المساجد و القرّاء حتى لا يجدون عالما الاالرّجل بعد الرّجل. «1»

مى آيد براى مردم زمانى دانشمندانش مرده و حكيمانش ميته شود (براى دفاع از دين و تعليم آن، تحرّكى نخواهند داشت)، مساجد و قاريان زياد شود (ولى علماء به گونه اى كم شود كه) حتى عالمى پيدا نشود مگر مردى پس از مردى (درطول هم نه همزمان)

12- حسودى دانشمندان به يكديگر

12- حسودى دانشمندان به يكديگر 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان يحسد الفقهاء بعضهم بعضا، و يغار بعضهم على بعض كتغاير التيوس بعضها على بعض. «2»

مى آيد براى مردم زمانى، فقهاء بعضى بر بعضى حسودى كنند و به همديگر مى پرند مانند پريدن بز نر (و بزكوهى) به يك ديگر

13- احترام محارم شكسته شود!

13- احترام محارم شكسته شود! 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

يأتى: على الناس زمان يرتفع فيه الفاحشة، ولتصنع و ينتهك فيه المحارم، و يعلن فيه الزنا و يستحل فيه اموال اليتامى- الخبر. «3»

مى آيد براى مردم زمانى در آن (زمان) كار

اسلام فراتر از زمان، ص: 353

زشت بالا مى گيرد و اين كار حتماً انجام مى گيرد، و محارم هتك حرمت مى شوند و زنا آشكار گردد، و اموال يتيمان حلال شمرده شود؛ تا آخر خبر

14- ازدواج مرد بامرد (همجنس بازى)!

14- ازدواج مرد بامرد (همجنس بازى)! 1- ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على النّاس زمان يتزوّج الرّجل كما يتزوّج المرأة». «1»

مى آيد براى مردم زمانى ازدواج كرده شود با مرد آن گونه كه بازن ازدواج مى شود (مرد با مرد ازدواج رسمى مى كند).

2- امام صادق عليه السلام در روايت طولانى كه خواهد آمد فرمود: ... و رأيت النساء يتزوّجن النساء. .. «2» و ديدى كه زنان با زنان ازدواج نمايند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند روز روشن اين زمان مارا مى ديدند كه در آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپائى، قانونى را از مجلس گذراندند كه مرد با

مرد مى تواند ازدواج رسمى نمايد؛

اين قانون در زمان ما، در سال 1380 شمسى ببعد اتفاق افتاد و سنگ بناى اين عمل زشت و از بين برنده كرامت و شرافت مردانگى و انسانيت: گذاشته شد به موازات آن ازدواج دو جنس زن را هم با يك ديگر تجويز كرده و از قانون مى گذرانند، آن وقت است كه فرمايش فراوان رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين باره تحقق يافته است كه كراراً فرموده است: «ويكتفى الرجال بالرجال والنساء بالنساء، وتشبه الرجال بالنساء والنساء بالرجال.» و اكتفا مى كند مرد بر مرد و زن بر زن ومرد شبيه زن و زن شبيه مرد شود!، و امثال اين روايات كه از حلقوم وحى بيرون آمده و به صفحات تاريخ نشسته و تحقق پيدا كرده است!!.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتذهب الدنيا حتّى يستغنى الرجال بالرجال و النساء

اسلام فراتر از زمان، ص: 354

بالنّساء. «1»

دنيا از بين نمى رود تا مرد از مرد اشباع شود و زن از زن!.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سيكون فى آخر امّتى قوم يكتفى رجالهم بالرجال، و نسائهم بالنّساء، فاذا كان ذلك فارتقبوا عذاب قوم لوط ان يرسل اللَّه عليهم حجارة من سجّيل. «2»

به زودى مى شود در آخر امت من گروهى كه مردانشان بر مردان و زنانشان برزنان، اكتفاء مى نمايند، پس هنگامى كه اين پيش آمد، منتظر عذاب قوم لوط باشيد كه خداوند بر آنها

سنگ هائى از سجيل بفرستد (وبا كلوخ پاره هائى آنان را از بين ببرد و نابود سازد).

5- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء ... و ديدى كه فسق آشكار گرديده و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كردند «3»

6- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجال يتمنون للرجال و النساء للنساء. .. ديدى كه مردها خود را براى استفاده مردان فربه كنند و زنان براى زنان (مرد مرد را آرزو نمايد و زن زن را). «4»

7- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و كان الزنا تمتدح به النساء ... «5» زنا براى زنان مورد ستايش، (و زن فاحشه مورد تمجيد) قرار گرفت (و ديدى كه زنها به عمل زنا افتخار كنند).

8- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت المرأة تصانع زوجها على نكاح الرجال .. «6» و

اسلام فراتر از زمان، ص: 355

ديدى كه زن براى نكاح مردان با شوهر خود همكارى كند (وتشويق نمايد تا راه زشتى ها را براى خودش، هموار نمايد كه شوهر نتواند براى كارهاى خلاف عفت او حرف بزند).

9- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت اكثر الناس و خير بيت من يساعد النساء على فسقهن ... «1» و ديدى كه بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن باشد كه به زنان در هرزگيشان يارى رسانند.

10- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و يتغاير على الرجل الذكر فيبذل له نفسه

و ماله ... «2» و ديدى كه به مردنر هوس عمل زشت كرده و خود و اموالش را به او بذل مى كند (و در اختيار او مى گذارد).

11- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل يُعيّر على اتيان النساء ... «3» و ديدى كه مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار گيرد (كه چرا با مردان آميزش نمى كند).

12- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل يأكل من كسب امراته من الفجور، يعلم ذلك و يقيم عليه .. «4» و ديدى كه مرد از كسب هرزگى زنش نان مى خورد، مى داند و به آن تن مى دهد (وبى اعتنا مى شود).

13- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت المرأة تقهر زوجها، و تعمل ما لا يشتهى و تنفق على زوجها ... «5» و ديدى كه زن بر مرد خود مسلط شود و كارى را كه مرد نمى خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجى مى دهد.

14- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل يكرى امرأته و جاريته و يرضى بالدنى من الطعام و الشراب ... «6» و ديدى كه مرد: زن و كنيزش را (براى زنا) كرايه مى دهد و به

اسلام فراتر از زمان، ص: 356

خوراك و نوشيدنى پست، تن در مى دهد.

15- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت النساء يبذلن أنفسهن لأهل الكفر ... و ديدى كه زنان مسلمان خود را در اختيار كافران مى گذارند. «1»

16- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت

الناس يتسافدون كما يتسافد البهائم لا ينكر احد منكرا تخوّفا من الناس ... و ديدى كه مردم (در حضور جمع) همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى شوند و هيچ كس از ترس: آن كار زشت را انكار نكند. «2

15- خود فروشى جوانها

15- خود فروشى جوانها 1- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الغلام يعطى ماتعطى المرأة .... و ديدى كه پسر بچه همان مى دهد كه زن دهد. «3»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل معيشته من دبره و معيشة المرأة من فرجها ... «4» و ديدى كه معيشت مرد از عقب او، و زندگى زن از فرجش، تأمين مى گردد.

3- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و اعطوا الرجال الأموال على فروجهم و تنوفس فى الرجل و تغاير عليه الرجال .. «5» و ديدى كه به مردها پول مى دهند كه با آنها يا با زنانشان عمل نامشروع انجام دهند و در (لواط) مردها با همديگر رقابت كردند و به يك ديگر پيشى گرفتند

16- نزديكى با حيوانات!

16- نزديكى با حيوانات! امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت البهائم تنكح ... «6» و ديدى كه با حيوانات عمل

اسلام فراتر از زمان، ص: 357

زشت انجام مى دهند. مشروح روايت در بخش 8 از امام صادق عليه السلام خواهد آمد

17- موفقيت سخن چينان

17- موفقيت سخن چينان 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

يأتى: على الناس زمان مى آيد براى مردم زمانى،

1- لايقرب فيه الا الماحل، در (پيش امراء) مقرب نمى شود مگر حيله گر،

2- و لايظرف فيه الا الفاجر، و مورد توجه قرار نمى گيرد مگر دَريده،

3- و لايضعف فيه الا المنصف، و تضعيف نگردد مگر با انصاف،

4- يعدون الصدقة فيه غرما، صدقه را (در اثر نادانى) غرامت (و چپاول) به حساب مى آورند،

5- و صلة الرحم منّا، و صله رحم را، منّت گذاشتن،

6- و العبادة استطالة على الناس. و پرستش خدا را براى بزرگى كردن برمردم،

فعند ذلك يكون السلطان بمشورة النساء وامارة الصبيان و تدبير الخصيان. «1» انجام دهند پس در اين هنگام تسلط با مشورت زنان و فرمانروائى بچه ها و تدبير غلامان خايه ماليده شده پيش مى رود.

حفص، از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله

عليه و آله فرمود:

2- يأتى: على الناس زمان يكون اسعد الناس بالدنيا لكع بن لكع، خير الناس يومئذ مؤمن بين كريمين. «2»

مى آيد براى مردم زمانى در آن مى شود، سعادتمندترين مردم

اسلام فراتر از زمان، ص: 358

در دنيا، پست فرزند پست ولى در آن روز بهترين مردم مؤمنى است در ميان پدر و مادر كريم

18- حج پادشاهان براى گردش ...

18- حج پادشاهان براى گردش ... 1- محمدبن جعفر از پدرش عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«يأتى: على النّاس زمان يكون حجّ الملوك نزهة، و حجّ الأغنياء تجارة، و حجّ المساكين مسألة». «1»

مى آيد براى مردم زمانى مى شود مكه رفتن براى شاهان تفريح و براى توانگران خريد و فروش و براى نداران مايه گدائى!.

2- انس بن مالك از (رسول خدا صلى الله عليه و آله) فرمود:

«يأتى: على النّاس زمان يحجّ اغنياء امّتى للنّزهة، واوساطهم للتجارة، و قرّائهم للرياء و السّمعة و فقرائهم للمسالة». «2»

مى آيد براى مردم زمانى اغنياى امت من حج را براى خوشگذرانى و تفريح، و ميان حال ها براى تجارت و قاريان براى رياء و خود نمائى و فقراء براى گدائى نمودن، انجام مى دهند

19- بستن اغنيا دستان خود را

19- بستن اغنيا دستان خود را 1 اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

يأتى: على الناس زمان عضوض، يعض الموسر فيه على ما فى يديه ولم يؤمر بذلك، قال اللَّه سبحانه: «وَ لا تَنْسُوا اْلفَضْلَ بَيْنَكُمْ» الآية «3»

ينهد فيه الأشرار، ويستذل الأخيار،

اسلام فراتر از زمان، ص: 359

ويبايع المضطرون، وقد نهى رسول اللَّه عن بيع المضطرين. «1»

به

زودى مى آيد برمردم زمان امساك (و بخالت)، امكان دارها هرچه در دست دارد محكم و سفت نگهميدارند! درحالى كه به اين (بخل ورزى) مأمور نشده است خداى تعالى فرموده است «مابين خود تفضل (ودستگيرى) از همديگر را فراموش نكنيد»، اشرار قوى و خوبان به ذلت كشيده مى شوند و مضطر (و بيچاره) ها را مى فروشند و حال آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين كار نهى فرموده است.

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

«يأتى: على الناس زمان عضوض يعض المؤمن على مافى يديه و لم يؤمن بذالك لكل امرء فى ماله شريكان الوارث والحوادث». «2»

مى آيد براى مردم زمان سختگيرى، مؤمن آنچه در دست دارد، سفت مى گيرد وحال آنكه باورنكرده بر اين كه هركسى در مالش دو شريك دارد، ورثه ها و حوادث (ناگهانى معلوم نيست چه پيش خواهد آمد پس محكم گرفتن مال و دستگيرى نكردن از نيازمندان زهى بى سعادتى و در نهايت ندامت و پشيمانى است). مشابه اين حديث باتفاوت كم در بخش سيأتى گذشت

21- دو چيز كمياب

21- دو چيز كمياب 1- امام صادق عليه السلام فرمود:

يأتى: على الناس زمان ليس فيه شئ اعز من اخ انيس، وكسب درهم حلال. «3»

مى آيد بر مردم زمانى، نيست چيزى در آن كمياب تر از برادر انيس (و قابل اطمينان) و كسب درهمى از حلال. (به اين مضمون در بخش سيأتى هم چند روايت گذشت و در فصل لا تقوم

اسلام فراتر از زمان، ص: 360

السّاعة حديثى در اين مورد خواهد آمد)

22- بى اعتنائى به منبع در آمد

22- بى اعتنائى به منبع در آمد 1- مقبرى از ابى هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«يأتى: على الناس زمان لايبالى المرء بالحلال اخذ المال او بالحرام». «1»

مى آيد براى مردم زمانى، مرد بى اعتنا مى شود مال را از حلال به دست آورده يا از حرام.

2- ابن عمر از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: والّذى بعثنى بالحق ليكوننّ بعدى فترة فى امّتى يبتغى فيها المال من غير حلّه، و يسفك فيها الدّماء، و يستلذّ بهاالشّعر، و يترك القرآن». «2»

قسم به كسى كه مرا به حق مبعوث نموده است، حتماً بعد از من فترتى در امتم پيش آيد در آن، مال از غير حلال به دست مى آيد، و در آن خون ها ريخته شود و از شعر لذت برند و قرآن ترك گردد

23- كسب معيشت با معصيت!

23- كسب معيشت با معصيت! 1- سلام بن أمجد از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«يأتى: على الناس زمان لا تطاق المعيشة فيهم الّا بالمعصية حتى يكذب و يحلف، فاذا كان كذلك الزمان فعليكم بالهرب الى اللَّه و الى كتابه و الى سنّة نبيّه محمد صلى الله عليه و آله». «3» مى آيد

اسلام فراتر از زمان، ص: 361

براى مردم زمانى، معيشت در آن ها به دست نيايد مگر با معصيت حتى به دروغ هم قسم مى خورند!، پس وقتى كه اين زمان پيش آمد، برشما باد فرار كردن (و گرايش پيدا كردن) به سوى خدا و قرآن و سنت پيغمبرش محمد صلى الله عليه و آله.

2- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل معيشته من بخس المكيال والميزان .. «1» و ديدى كه زندگى مرد از كم فروشى اداره مى شود.

3- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الحلال يذم و يُعيّر و طالب الحرام يمدح و يعظم ... «2» و ديدى كه هركس روزى حلال جويد مورد سرزنش قرار مى گيرد و جوينده حرام ستايش و تعظيم مى شود.

4- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الناس همهم بطونهم و فروجهم، لا يبالون بما اكلوا و ما نكحوا ... «3» و ديدى كه تمام همّ و غم (و همت) مردم شكم و عورتشان است باكى ندارند بر آنچه مى خورند و با چه (كسى) آميزش (جنسى) كنند

24- بى اعتنائى به تلف شدن دين

24- بى اعتنائى به تلف شدن دين 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان لا يبالى الرجل ما تلف من دينه اذا سلمت له دنياه. «4»

مى آيد براى مردم زمانى مرد از تلف شدن دينش باكى ندارد اگر دنيايش سالم بماند. بخش سيأتى هم روايت گذشت

25- دل مؤمن آب شود مانند سرب در آتش!

25- دل مؤمن آب شود مانند سرب در آتش! 1- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان يذوب فيه قلب المؤمن فى جوفه كما يذوب الانَك فى النار- يعنى

اسلام فراتر از زمان، ص: 362

الرصاص- و ما ذاك الا لما يرى من البلاء و الأحداث فى دينهم لا يستطيع له غيرا. «1»

مى آيد براى مردم زمانى كه در آن دل مؤمن در اندرونش آب مى شود مانند آب شدن سرب درآتش و اين به خاطر ديدن بلاء و نوآورى (و بدعت و ناملايمات) در دين شان كه نمى تواند آن راتغيير دهد

26- اگرگرگ نباشى گرگها مى خورندت!

26- اگرگرگ نباشى گرگها مى خورندت! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يأتى: على الناس زمان يكون الناس فيه ذئابا، فمن لم يكن ذئبا اكلته الذئاب. «2»

مى آيد براى مردم زمانى كه در آن، مردم مى باشند گرگ ها، پس هركس گرگ نباشد گرگها اورا مى خورند

27- سائل زنده و ساكت مرده است

اشاره

27- سائل زنده و ساكت مرده است 1- امام صادق عليه السلام فرمود:

يأتى: على النّاس زمان من سئل عاش و من سكت مات ...: بيايد بر مردم زمانى هركس سؤال نمايد زندگى كند و اگر ساكت بماند مى ميرد (راوى) گفت اگر آن زمان را درك نمايم چكنم؟ فرمود: آنچه دارى به آنها يارى رسان و اگر نتوانستى كوشش نما. «3» اين روايت دو گونه معنا شود؛

1- در آن زمان هركس از مسائل دين و زندگى و صلاح و فسادش، بپرسد و جويا شود، زنده ماند و گرنه مرده است،

2- گدا و سوال كننده زنده ماند و اگر با حيا و آبرومند باشد و خويشتن دارى نمايد، مى ميرد. (در بخش 8 به فصل زمان مراجعشود)

أحاديث ليأتينّ و سيخرج وغيره

1- با انصاف ها تضعيف شوند

1- با انصاف ها تضعيف شوند امام صادق عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: ليأتين: على الناس زمان يظرف (يطرف) فيه الفاجر، و يقرب فيه الماجن، و يضعف فيه المنصف. قال: فقيل له: متى ذلك يا امير المؤمنين؟ فقال: اذا تسلطن النساء و سلطن الإماء، و امر الصبيان. البته مى آيد براى مردم زمانى، فاجر زيرك (ومحترم) شمرده شود و بى مبالات ها مقرب گردند و منصف تضعيف شود گفته شد كى مى شود اين اى اميرمؤمنان؟ فرمود: وقتى كه زنها (بركارها) مسلط شدند و كنيزان مسلط گشتند و بچه

ها فرمانروا گرديدند. «1

2- مجرد زيستن حلال گردد!

2- مجرد زيستن حلال گردد! 1- ابن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله «ليأتينّ على النّاس زمان لايسلم لذى دين دينه الّا من يفرّ من شاهق الى شاهق، و من حجر الى حجر كالثّعلب باشباله، قالوا متى ذلك الزّمان؟

قال: اذا لم ينل المعيشة الّا بمعاصى اللَّه، فعند ذلك حلّت العزوبة، قالوا يارسول اللَّه امرتنا بالتّزويج؟ قال بلى ولكن اذا كان ذالك الزّمان فهلاك الرجل على يدى ابويه فان لم يكن ابوان فعلى يدى زوجته و لده فان لم يكن له زوجة و لا ولد فعلى يدى قرابته». «2»

البته البته مى آيد براى مردم زمانى براى صاحب دين دينش سالم نماند مگر كسى كه از قله كوهى به قله كوه ديگر بگريزد و از سوراخى به سوراخ ديگر مانند روباه بابچه هايش، گفتند: آن كدام زمان است؟ فرمود: زمانى كه خرج زندگى به دست نيايد مگر

اسلام فراتر از زمان، ص: 364

با معصيت خدا، پس در آن زمان مجرد ماندن حلال مى شود، گفتند: اى رسول خدا ما را امر به تزويج مى كنى؟! فرمود: بلى و لكن آن زمان هلاك شدن مرد با دست والدين و اگر نشدند با دست زن و فرزندش و اگر نشدند بادست خويشانش خواهد شد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين اولاد

شما بعد از 154 سال دخترانند و بهترين زنان شما بعد از 169 سال زنان نا زاست و درسال 168 طلب خود را بطلب، و در سال 169 قرض خود را بده و سال 90 هرج است بعضى گفتند نجات و خلاصى كجاست؟ فرمود: هرج (قتل و غارت و نا امنى) است تاظهور امام. «1»

3- و فرمود: زود است كه بيايد بر امت من زمانى كه حلال باشد عزوبت (مجرد زيستن) و رهبانيت (در آن زمان) اگر زن مار بزايد بهتر است تا بچه بزايد. «2»

4- در تفسير روح البيان در تفسيرآيه مباركه «أسْكُنْ أنْتَ وَ زَوْجُكَ اْلجَنّةَ» از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت نموده است (زمانى آيد در آن زمان) تربيت طوله سگ بهتر از تربيت بچه است و اگر زن مار بزايد بهتراست از زائيدن بچه. «3»

5- يكى از علائم ظهور آن است كه بچه ها موجب اذيت و آزار باشند. «4»

6- ساعت ظهور نباشد تا زن هاى بچه دار محزون باشند و زن هاى بى بچه خوشحال. «5»

روايات فوق كه نمونه هائى در اين مورد است، با كمال وضوح اوضاع زندگى اين زمان ها را بيان مى نمايد كه مشكل تربيت اولاد و سختى تأمين هزينه زندگى آنان و تهيه مسكن وو ... گرفتارى پدر و مادرها را به جائى رسانده است كه جوانان امروز

اسلام فراتر از زمان، ص: 365

مى گويند يك بچه براى هفتاد پشت ما بس است و با خانمش كه درگير مى شود مى گويد:

كاش براى من مار مى زائيدى نه بچه! و دهها اظهار ناراحتى از اين قبيل كه تحقق و مصداق روايات بالا را براى اشخاص منصف، روشن مى سازد

3- اميران زياد و خطيبان كذّاب

3- اميران زياد و خطيبان كذّاب 1- ليأتينّ: على الناس زمان كثير امرائه كذّاب خطبائه و قليل فقهاؤه مراؤن قرّاؤه، يتفقهون فى الدين، يأكلون الدنيا كما تأكل النّار الحطب الا و انّ النّار مثوى لهم و بئس للظالمين بدلًا. «1»

البته البته مى آيد براى مردم زمانى، فرمان روايانش زياد و سخنرانانش دروغگو و فقهايش كم و قاريانش رياكار، مى باشد، در دين تفقه مى كنند، دنيارا مى خورند مانند خوردن آتش هيزم (خشك) را، آگاه باش حتماً آتش جايگاه آنان و چه بد عوضى است (آن)

4- دين كسى سالم نماند مگر ...

4- دين كسى سالم نماند مگر ... ابن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لياتينّ على النّاس زمان لايسلم لذى دين دينه الّا من يفرّ من شاهق الى شاهق، و من حجر الى حجر كالثّعلب باشباله ...». «2»

البته البته مى آيد براى مردم زمانى دين صاحب دين سالم نمى ماند مگر اين كه از بالاى كوهى به بالاى كوه ديگر فرار نمايد و از سوراخى به سوراخى (يا لانه اى به لانه) ديگر مانند روباه با بچه هايش. روايت مشابه در سيأتى و يأتى گذشت

5- شراب را نبيذ مى نامند

5- شراب را نبيذ مى نامند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: والذى بعثنى بالحق

ليأتي على الناس زمان يستحلون الخمر يسمونه النبيذ، عليهم لعنة اللَّه والملائكة والناس

اسلام فراتر از زمان، ص: 366

اجمعين. «1»

سوگند بركسى كه مرا به حق مبعوث نموده است البته مى آيد براى مردم زمانى شراب را حلال مى شمارند و نامش رانبيذ مى گذارند!، بر آنها باد لعنت خدا و فرشتگان وتمامى مردم

6- خروج مردمانى به سوى مغرب

6- خروج مردمانى به سوى مغرب 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (سيخرج: ناس الى المغرب يأتون يوم القيامة و وجوههم على ضوء الشمس) «2»

به زودى مردمى بيرون مى رود به سوى مغرب، روز قيامت مى آيند روهايشان مانند روشنائى خورشيد باشد (در روشنى و درخشندگى و زيبائى)

7- احاديث ستخرج

7- احاديث ستخرج 1- عمر بن خطاب از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (ستخرج: اهل مكة) منها (ثم لا يعبرها الا قليل ثم تمتلئ) بالناس (وتبنى) فيها الأبنية (ثم يخرجون منها) مرة ثانية (فلا يعودون فيها) بعد ذلك (ابدا) الى قيام الساعة. به زودى اهل مكه از آن بيرون مى روند سپس كسى از آن عبور نمى كند مگر (افراد) كمى و باز پر مى شود (از مردم) و در آن ساختمان ها بنا شود و دوباره از آن بيرون مى روند و ديگر ابداً بر آن بر نمى گردند

(تا قيام ساعة). «3

8- احترام به دانش پژوهان

8- احترام به دانش پژوهان 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (سيأتيكم: اقوام يطلبون العلم فاذا رأيتموهم فقولوا لهم مرحبا) «4»

به زودى برايتان مى آيد گروههائى كه طلب علم مى نمايند، هرگاه آنان را ديديد به آنها بگوئيد: خوش آمديد (و هميشه برايتان خوش بگذرد)

9- راه سنجش روايات

9- راه سنجش روايات رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سيأتيكم: عنّى احاديث مختلفة، فما جائكم موافقا لكتاب اللَّه و لسنّتى فهو منّى، و ماجائكم مخالفا لكتاب اللَّه و لسنّتى فليس منّى. «1»

به زودى مى آيد براى شما از من حديث هاى گوناگون، پس هرآنچه كه آمد و با كتاب خدا (قرآن) و سنّت من موافق باشد از من است، و هرچه برايتان آمد و مخالف كتاب خدا و سنت من باشد، از من نيست

10- وقتى كه امر به منكر ونهى از معروف شد

10- وقتى كه امر به منكر ونهى از معروف شد ابن صدقة از امام جعفرصادق از پدرش عليهما السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كيف بكم: اذا فسد (طغى) نساؤكم، وفسق (فتيانكم) شبانكم، ولم تأمروا بالمعروف ولم تنهوا عن المنكر، فقيل له: و يكون ذلك يا رسول اللَّه؟ قال: نعم (و اشدّ) و شرّ من ذلك؟ كيف بكم اذا امرتم بالمنكر، و نهيتم عن المعروف، قيل يا رسول اللَّه و يكون ذلك؟ قال: نعم، (و اشدّ) وشر من ذلك كيف بكم اذا رأيتم المعروف منكرا والمنكر معروفا. «2» چگونه مى شود حال شما وقتى كه زنهايتان (طغيان كرده و) فاسد و جوانهايتان فاسق شدند و امر به معروف نكرديد و نهى از منكر ننموديد! گفته شد اى رسول خدا آيا اين خواهد شد فرمود: بلى

(و شديدتر) و بدتر از اين! چگونه مى شويد هنگامى كه امر به منكر و نهى از معروف نموديد؟! گفته شد آيا اين خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى (وشديدتر) و بدتر از اين، چگونه مى شويد منكر را معروف و معروف را منكر ديديد (و برعكس پنداشتيد)!

11- كيست دينش را به يك مشت درهم بفروشد

11- كيست دينش را به يك مشت درهم بفروشد أنس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتذهب الايّام و اللّيالى حتّى يقوم القائم فيقول: من يبيعنا دينه بكفٍّ من الدّراهم» «1»

روزها و شبها نمى گذرد تا كسى بلند شده و مى گويد: كيست بفروشد به ما دينش را به يك كف از درهم ها

12- فتواى جاهلان

12- فتواى جاهلان رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سيخرج فى آخر الزمان رجال رؤس جهّال يفتون النّاس فيضلّون و يضلّون» «2»

به زودى بيرون آيد در آخر زمان مردان سرآمد نادان ها، براى مردم فتوا مى دهند پس خود گمراه شوند و گمراه مى كنند

بخش 9 اشراط ساعت يا علائم قيامت

1- أشراط الساعة،

1- أشراط الساعة، درباره اشراط ساعت، يعنى علائم و نشانه هاى قيامت در قرآن كريم و روايات بزرگان دين، مطالب فراوان آمده است كه ما براى رعايت اختصار به آورردن فرازهائى از آن اكتفاء مى نمائيم، و مشروح آن را به كتاب هاى مربوطه از جمله بحارالأنوار: ج 6 ص 295 ببعد ارجاع مى دهيم.

1- وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلا تَمْترُنَ بها وَ اتَّبِعُونِ هَذا صِراطٌ مُّستَقِيمٌ (61) «1»

و او [: مسيح] سبب آگاهى بر روز قيامت است. (زيرا نزول عيسى گواه نزديكى رستاخيز است)؛ هرگز در آن ترديد نكنيد؛ و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است!

2- فَارْتَقِب يَوْمَ تَأْتى السَّماءُ بِدُخانً مُّبِينً (10) يَغْشى النَّاس هذا عَذابٌ أَلِيمٌ (11) رَّبَّنَا اكْشِف عَنَّا الْعَذاب إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّى لهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسولٌ مُّبِينٌ (13) ثمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مجْنُونٌ (14) إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكمْ عائدُونَ (15) يَوْمَ نَبْطِش الْبَطشةَ الْكُبرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16) «2»

پس منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد* كه

همه مردم را فرامى گيرد؛ اين عذاب دردناكى است!*

(مى گويند:) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم.*

چگونه: و از كجا متذكر مى شوند با اين كه رسول روشنگر (با معجزات و منطق روشن) به سراغشان آمد!* سپس از او روى گردان شدند و گفتند: «او تعليم يافته اى ديوانه است!»* ما عذاب را كمى برطرف مى سازيم، ولى باز به كارهاى خود بازمى گرديد!* (ما از آنها انتقام مى گيريم) در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت؛ آرى ما انتقام گيرنده ايم!*

3- وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنا لهُمْ دابَّةً مِّنَ الأَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاس كانُوا باياتِنا لا

اسلام فراتر از زمان، ص: 372

يُوقِنُونَ (82) «1»

و هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخيز قرار گيرند)، جنبنده اى را از زمين براى آنها خارج مى كنيم كه با آنان تكلّم مى كند (و مى گويد) كه مردم به آيات ما ايمان نمى آوردند.

4- قالَ هذا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا (98) وَ تَرَكْنا بَعْضهُمْ يَوْمَئذً يَمُوجُ فى بَعْضً وَ نُفِخَ فى الصُّورِ فجَمَعْناهُمْ جمْعاً (99) وَ عَرَضنا جَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ لِّلْكافِرِينَ عَرْضاً (100) «2» (آنگاه ذوالقرنين بعد از ساختن سد سأجوج و مأجوج) گفت: «اين از رحمت پروردگار من است! امّا هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مى كوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!»

و در آن روز (كه جهان پايان مى گيرد)، ما آنان را چنان رها مى كنيم كه

درهم موج مى زنند؛ و در صور [: شيپور] دميده مى شود؛ و ما همه را جمع مى كنيم!.

در آن روز، جهنم را بر كافران عرضه مى داريم!

حذيفة بن يمان، از پيامبر صلى الله عليه و آله در باره يأجوج و مأجوج سؤال نمود فرمود: ان القوم لينقرون بمعاولهم دائبين، فاذا كان الليل قالوا: غدا نفرغ فيصبحون و هو اقوى من الأمس حتى يسلم منهم رجل حين يريد اللَّه ان يبلغ امره فيقول المؤمن: غدا نفتحه ان شاء اللَّه فيصبحون ثم يغدون عليه فيفتحه اللَّه، فوالذى نفسى بيده ليمرن الرجل منهم على شاطئ الوادى الذى بكوفان وقد شربوه حتى نزحوه فيقول: واللَّه لقد رأيت هذا الوادى مرة وان الماء ليجرى فى ارضه، قيل: يارسول اللَّه و متى هذا؟ قال: حين لا يبقى من الدنيا الا مثل صبابة الإناء. «3»

همانا قوم (يأجوج و مأجوج) با كلنگ هاى خود هميشه مى زنند به سد

(كه آن را بشكافند تا غروب مى رسد خسته مى شوند) پس وقتى كه شب فرارسيد، مى گويند فردا با فراغت (مى كَنيم) پس صبح مى كنند و قوى تر از ديروز (اين

اسلام فراتر از زمان، ص: 373

كارشان هست) تا از آنها يك نفر مسلمان مى شود آن وقت خدا اراده نمود كه كار انجام گيرد (و سد را بشكنند) پس آن مؤمن مى گويد: فردا سد را مى گشائيم انشاءاللَّه، پس به صبح مى رسانند و به سوى سد مى روند و خداوند آن را مى گشايد، پس قسم به كسى كه

جانم در دست اوست البته مى گذرد مردى از آنها بر شط (فرات) كه در بيابان كوفه است و مى نوشند آن را تا تمام مى شود پس گويد: به خدا قسم من ديدم روزى اين بيابان را كه آب از آن جارى بود بر زمينش!، گفته شد:

اى رسول خدا كى خواهد شد اين ها؟! فرمود: زمانى كه از دنيا مانند آب تهِ ظرف بماند (يعنى اين قضايا و آمدن نيروئى به نام يأجوج و مأجوج كه به وسيله مصرف آنها آب شط فرات به اتمام مى رسد، نزديكى هاى فرارسيدن روز قيامت است)

2- قيامت ناگهان آيد!

2- قيامت ناگهان آيد! 5- فَهَلْ يَنظرُونَ إِلَّا السَّاعَةِ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشرَاطهَا فَأَنَّى لهُمْ إِذَا جاءَتهُمْ ذِكْراهُمْ (18) «1»

آيا آنها [: كافران] جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ايمان آورند)* در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است؛ اما هنگامى كه بيايد، تذكّر (و ايمان) آنها سودى نخواهد داشت!*

1- ابن سنان، از امام صادق عليه السلام فرمود: قال عيسى عليه السلام لجبرئيل: متى قيام الساعة؟ فانتفض جبرئيل انتفاضة أغمى عليه منها فلما أفاق قال: يا روح اللَّه ما المسؤول اعلم بها من السائل، وله من فى السماوات والأرض لا تأتيكم الَّا بغتة. «2»

عيسى عليه السلام به جبرئيل گفت: قيامت كى خواهد شد؟ جبرئيل يك تكانى خورد و غش كرد، وقتى كه به هوش آمد گفت: اى روح خدا سؤال شونده از سؤال كننده داناتر نيست و براى خداست

آنچه كه در آسمانها و زمين هست، نيايد براى شما مگرناگهانى!

اخبار در باره نشانه هاى رستاخيز

اخبار در باره نشانه هاى رستاخيز

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و 80 فراز در اشراط السّاعة

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و 80 فراز در اشراط السّاعة حديث ذيل شامل مهمترين جريان هاى اشراط ساعت است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بعد از

اسلام فراتر از زمان، ص: 374

حجةالوداع آن را بيان فرموده است، جريان هائى كه جز كسى كه با عالم غيب و علام الغيوب، اتصال و ارتباط داشته باشد، آن را نمى داند و آن از علائم نبوت و نشانه رسالت خاتم انبياء صلى الله عليه و آله است كه مؤمن را در ايمانش استوار مى سازد.

1- در تفسيرقمى ذيل آيه مباركه فَهَلْ يَنظرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيهُم بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشراطُها ... (آيا آنها [: كافران] جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ايمان آورند)، در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است)؛ از پدرش از سليمان بن مسلم الخشاب، از عبد اللّه بن جريح المكي، از عطاء بن أبي رياح از عبد اللّه بن عباس گفت: با رسولخدا صلى الله عليه و آله حجة الوداع را انجام داديم پس (حلقه) دَرِ كعبة را گرفت سپس رو به ما كرد و فرمود: الا اخبركم باشراط الساعة؟- و كان ادنى الناس منه يومئذ سلمان رضى اللَّه عنه- فقال: بلى يارسول اللَّه، فقال: آيا به شما خبر ندهم اشراط

ساعة را؟! در آن وقت نزديك ترين شخص به او، سلمان رضى الله عنه بود پس گفت: بلى اى رسول خدا، فرمود: انّ من اشراط القيامة همانا از اشراط قيامت،

1- اضاعة الصلاة، ضايع شدن نماز،

2- و اتباع الشهوات، و الميل مع الأهواء و پيروى از شهوتها و ميل به هوا (وهوس)،

3- و تعظيم (اصحاب) المال، و بزرگ شمردن صاحبان مال،

4- و بيع الدين بالدنيا، و فروختن دين به دنيا است،

5- فعندها يذاب قلب المؤمن فى جوفه كما يذوب الملح فى الماء مما يرى من المنكر فلا يستيطيع ان يُغيّره. پس آن هنگام قلب مؤمن در اندرونش آب مى شود مانند آب شدن نمك درآب به سبب منكراتى كه مى بيند پس توانائى تغيير آن را ندارد،

قال سلمان: و انّ هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال: اى و الّذى نفسى بيده. سلمان گفت: آيا اين خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست يا سلمان! ى سلمان،

6- ان عندها امراء جورة، آن موقع اميران ستمگر،

7- و وزراء فسقة، و وزيران فاسق،

8- و عرفاء ظلمة، و عارفان ظالم،

9- و امناء خونة، فقال سلمان: و انّ هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال: اى والذى نفسى بيده. ا

اسلام فراتر از زمان، ص: 375

در و امينان خائن خواهند بود، پس سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

يا سلمان اى سلمان!

10- انّ عندها يكون المنكر معروفا، والمعروف منكرا، در آن

وقت منكر معروف و معروف منكر خواهد شد،

11- (ويؤتمن) وائتمن الخائن ويخون الامين، و خائن ها امين و امين ها خائن،

12- و يصدق الكاذب، ويكذب الصادق، و دروغ گوها تصديق و راستگوها تكذيب خواهد شد،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال: اى والذى نفسى بيده. پس سلمان گفت:

اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

13- يا سلمان فعندها امارة النساء، اى سلمان آن وقت فرمانروائى زنها،

14- و مشاورة الاماء، و مشاوره با كنيزان،

15- و قعود الصبيان على المنابر، و نشستن بچه ها در منبرها،

16- و يكون الكذب طرفا «1»، و مى شود دروغ چيز خوش آيند،

17- و الزكاة مغرما، والفيئ مغنما و زكات غرامت و بيت المال غنيمت مى شود،

18- و يجفوالرجل والديه و يبرّ صديقه و مرد به والدين خود جفا و به دوستش نيكى كند،

19- و يطلع الكوكب المذنب «2»، و ستاره دنباله دار طلوع مى نمايد،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال: اى والذى نفسى بيده.

سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

20- يا سلمان و عندها تشارك المرأة زوجها فى التجارة، اى سلمان و در آن زمان زنها با

اسلام فراتر از زمان، ص: 376

شوهرانشان در تجارت شركت مى كنند،

21- و يكون المطر قيظا «1»، و باران گرم مى شود،

22- و يغيظ الكرام غيظا، و گرامى ها دلخون گردند،

23- و يحتقر الرجل المعسر، و مرد سخت

كوش (و فقير) را تحقير مى كنند،

24- فعندها يقارب الأسواق اذا قال هذا: لم ابع شيئا وقال هذا: لم اربح شيئا فلا ترى الا ذامّا للّه، پس در آن هنگام بازارها نزديك هم و اين مى گويد: من چيزى نفروخته ام و ديگرى گويد: منفعت نكرده ام، پس نمى بينى مگر مذمت كنندگان خدا!!،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال: اى والذى نفسى بيده.

سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

25- يا سلمان فعندها يليهم اقوام ان تكلّموا قتلوهم، اى سلمان پس آن وقت گروه هائى فرمانرواى آنها مى شوند كه اگر حرف بزنند، آنها را مى كشند،

26- و ان سكتوا استباحوهم «2» ليستأثروا بفيئهم، و اگر ساكت باشند مالشان را مباح دانند تا حق غنيمت بدون جنگ آنان را ببرند،

27- و ليطؤن حرمتهم، و حرمت آنها را پايمال كنند،

28- و ليسفكن دماءهم، و البته خونشان ريخته شود،

29- و لتملأنّ قلوبهم رعبا، و دلهايشان پر از ترس (وحشت) مى شود،

فلا تراهم الا وجلين خائفين مرعوبين مرهوبين، پس آنها را نمى بينى مگر هراسان و ترسان رعب برداشته و وحشت زده،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال اى والذى نفسى بيده.

سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

اسلام فراتر از زمان، ص: 377

30- يا سلمان: ان عندها يؤتى بشئ من المشرق وشئ من المغرب يلوّن أمّتى «1»

اى سلمان آن

هنگام آورده شود چيزى از مشرق و چيزى از مغرب، امت مرا رنگين مى كنند، (فرهنگ هاى غلط شرق و غرب را مخلوط نموده و امت مرا به رنگها و شكل هاى گوناگون در مى آورند!).

فالويل لضعفاء أمّتى منهم، والويل لهم من اللَّه، پس واى بر ضعيفان امت من از آنها و واى بر آنها از خداوند،

31- لا يرحمون صغيرا، به كوچكان رحم نمى كنند،

32- و لا يوقّرون كبيرا و به بزرگان احترام نمى گذارند،

33- و لا يتجاوزون عن مسيئ، و از گناهكار در نمى گذرند،

34- اخبارهم خناء خبرهاى شان فريب (و خلاف واقع)،

35- جثتهم جثة الآدميين «2»

و هيكلشان هيكل آدميان،

36- وقلوبهم قلوب الشياطين، و دلهايشان دلهاى شياطين (خواهد بود)،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال: اى والذى نفسى بيده. ا

سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

37- يا سلمان، وعندها تكتفى الرجال بالرجال، اى سلمان ودر آن زمان مردان بر مردان

38- و النساء بالنساء، وزنان برزنان اكتفاء خواهند كرد،

39- و يغار على الغلمان «3» كما يغار على الجارية فى بيت اهلها، و به پسران هجوم آورند (و براى عمل جنسى روآورند) مانند هجوم بردن به دختران در خانه خودشان،

40- و يشبه الرجال بالنساء، و مردان به زنان،

41- و النساء بالرجال، و زنان به مردان تشبيه (و همگون) شوند،

اسلام فراتر از زمان، ص: 378

42- و يركبن ذوات الفروج السروج فعليهن من امّتى لعنة اللَّه، وزنها به زين ها سوار شوند

پس بر آنها از امت من لعنت خدا باد،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ فقال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

43- يا سلمان ان عندها تزخرف المساجد كما تزخرف البيع والكنائس، «1»

اى سلمان همانا در آن وقت مساجد زينت داده شود مانند تزئين معبدهاو كنيسه ها،

44- و يحلى المصاحف، و مصحف ها آرايش داده شود،

45- و تطول المنارات، و مناره ها بلند شود،

46- و تكثر الصفوف بقلوب متباغضة و ألسن مختلفة، و زياد گردد صفها (در مساجد) با قلوب كينه توزى و زبان هاى گوناگون،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده. سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

47- و عندها تحلى ذكور أمّتى بالذّهب، و در آن زمان مردان امت من خود را با طلا مى آرايند،

48- و يلبسون الحرير والديباج، و حرير و ديبا مى پوشند،

49- و يتخذون جلود النمور صفاقا «2»

و پوست ببرها را نازك كرده وبراى خود لباس اخذ مى كنند، (يا براى دف و دايره و غير ذالك مورد استفاده قرار مى دهند)،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده.

سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من

اسلام

فراتر از زمان، ص: 379

در دست اوست.

50- يا سلمان و عندها يظهر الربا، اى سلمان آن وقت ربا (خوارى) آشكار شود،

51- و يتعاملون بالغيبة والرشاء، «1»

و با غيبت و رشوت، خريد وفروش مى كنند،

52- و يوضع الدين، و دين گذاشته (يعنى پست) گردد،

53- و ترفع الدنيا، و دنيا بالا برده شده (و والا مقام مى شود)،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ فقال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده

سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

54- يا سلمان و عندها يكثر الطلاق، اى سلمان آن زمان طلاق زياد شود،

55- فلا يقام لله حدٌّ، ولن يضرّ اللَّه شيئا، پس حدود خدا اقامه نگردد و ابداً ضررى هم به خدانرسد،

قال سلمان: و ان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال صلّى اللَّه عليه وآله: اى والذى نفسى بيده. سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

56- يا سلمان و عندها تظهر القينات و المعازف «2»، اى سلمان آن زمان خواننده ها و وسايل تار و طنبور (يا محل فجور و خوشگذرانى مانند كاباره ها وو ..) آشكار گردد،

57- و يليهم اشرار أمّتى، و بر آنها اشرار امتم فرمانروائى مى كند،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده. سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

58- يا سلمان و عندها تحج اغنياء امّتى للنزهة، اى سلمان در آن زمان توانگران امت من مكه روند براى تفريح (و خوشگذرانى

و تنوع)،

59- و تحج اوساطها للتجارة، متوسطها براى تجارت،

اسلام فراتر از زمان، ص: 380

60- و تحج فقراؤهم للرياء و السمعة، و فقراء براى ريا و خودنمائى،

61- فعندها يكون اقوام يتعلّمون القرآن لغير اللَّه، پس آن وقت گروههائى قرآن را براى غير خدا ياد مى گيرند،

62- و يتّخذونه مزامير «1»، و مى گيرند آن را مزمار (و مانند آوازه خوانها مى خوانند)؛

63- و يكون اقوام يتفقهون لغير اللَّه، و گروههائى مى شوند كه علم دين را براى غير خدا فرا مى گيرند،

64- و يكثر اولاد الزنا، و اولاد زنا بيشتر مى شود،

65- و يتغنّون بالقرآن، و قرآن را با غنا مى خوانند،

66- و يتهافتون بالدنيا، «2»

و براى دنيا رويهم ميريزند،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده. سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

67- يا سلمان ذاك اذا انتهكت المحارم، اى سلمان آن وقت كه محارم هتك حرمت شدند (واحترام هاى خانوادگى شكسته شد)،

68- و اكتسبت المآثم، وگناهان كسب گرديد (وانجام داده شد).

69- و سلط الأشرار على الاخيار، و بدان بر خوبان تسلط يافتند،

70- و يفشو الكذب، و دروغ رواج گرديد،

71- و تظهر اللجاجة، و لجاجت ظاهر شد،

72- و يفشو الحاجة، «3»

و نيازها برملاگرديد،

اسلام فراتر از زمان،

ص: 381

73- و يتباهون فى اللباس. و درلباس فخر فروشى (ومباهات) مى كنند،

74- و يمطرون فى غير اوان المطر، و بى موقع باران باريد،

75- و يستحسنون الكوبة والمعازف «1»، وقمار و ترانه ها خوش آيند شد،

76- و ينكرون الامر بالمعروف والنهى عن المنكر، و امربه معروف و نهى از منكر را انكار كردند (و خوش نداشتند)،

77- حتى يكون المؤمن فى ذلك الزمان اذلّ من الأمة «2»

تا مؤمن در آن زمان ذليل تراز كنيز شد،

78- و يظهر قرّاؤهم و عبّادهم فيما بينهم التلاوم، ظاهر ساختند قاريان و عابدانشان در ميان خود ملامت كردن همديگر را،

فأولئك يدعون فى ملكوت السماوات: الأرجاس والأنجاس، پس آنهارا درملكوت آسمانها «رجسها و نجسها» صدا مى زنند (و به آن ناميده مى شوند)،

قال سلمان: وان هذا لكائن يارسول اللَّه؟ فقال صلّى اللَّه عليه واله: اى والذى نفسى بيده سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

79- يا سلمان فعندها لا يخشى الغنى الا الفقر «3» حتى انّ السائل ليسأل فيما بين الجمعتين لا يصيب احدا يضع فى يده شيئا، اى سلمان دز آن زمان غنى نمى ترسد مگر از فقر حتى سائل ميان دو جمعه مى چرخد، به احدى برنمى خورد كه چيزى به دست او گذارد!.

قال سلمان: و انّ هذا لكائن يارسول اللَّه؟ قال صلّى اللَّه عليه واله، اى و الّذى نفسى بيده. سلمان گفت: اين ها خواهد شد اى رسول خدا؟! فرمود: بلى بحق كسى كه جان من در دست اوست.

اسلام فراتر از زمان، ص: 382

80- يا سلمان عندها يتكلّم الرويبضة «1»، فقال: و ما الرويبضة يارسول اللَّه فداك ابى وامى؟ قال صلى الله عليه و آله: يتكلم فى امر العامة من لم يكن يتكلم، فلم يلبثوا الا قليلا حتى تخور الأرض خورة «2»، فلا يظن كل قوم الا انها خارت فى ناحيتهم فيمكثون ما شاء اللَّه ثم ينكتون فى مكثهم فتلقى لهم الأرض أفلاذ كبدها «3»- قال: ذهب و فضة- ثم اومأ بيده الى الأساطين فقال: مثل هذا، فيومئذ لا ينفع ذهب و لا فضة، فهذا معنى قوله:" فقد جاء أشراطها. «4»

اى سلمان آن وقت رويبضة سخن مى گويد، گفت: رويبضة چيست اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد؟ فرمود: در امور عامه كسانى حرف مى زند (و اظهارنظرمى كند كه) نبايد حرف بزند، مدتى نمى گذرد كه زمين (زير پايشان) سست مى شود بگونه اى كه هر گروهى خيال مى كند ناحيه آنها فرورفت، تا خدا بخواهد به اين صورت مى مانند، سپس در اين ماندنشان (زمين) را شيار مى دهند و آن هم پاره هاى جگرش (طلا ونقره) را براى آنها بيرون مى اندازد سپس به اسطوانه

اسلام فراتر از زمان، ص: 383

ها اشاره نمود پس فرمود: مانند اين (يعنى زمين طلا و نقره را مانند اين ستون ها برايشان بيرون ريزد ولى) در اين روز، ديگر طلا و نقره فايده ندارد، پس اين است معناى (آيه مباركه) «فقد جاء أشراطها»

2- احاديث لاتقوم السّاعة

2- احاديث لاتقوم السّاعة توجه داشته باشيد، لغت ساعت در آيات و روايات به روز قيامت اطلاق مى شود ولى در گروهى از روايت ها، ساعت ظهور حضرت امام مهدى عليه السلام منظور شده است، بدين جهت در بعضى از روايات اين فصل مراد معناى اول و در بعضى معناى دوم مى باشد.

سلمان فارسى از رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسيرقول خداى تعالى در سوره محمد آيه 18.

فَهَلْ يَنظرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيهُم بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشراطُها فَأَنَّى لهُمْ إِذَا جاءَتهُمْ ذِكْراهُمْ (18)» سؤال نمود؟ حضرت فرمود:

«يا سلمان بُدءالإسلام غريبا و سيعود غريبا و عند ذالك اى سلمان اسلام غريب شروع شد و به زودى به غريبى بر مى گردد در آن زمان،

1- القابض على دينه كالقابض على جمرة النّار گرفتن دين براى هركس مانند در دست گرفتن جرقه آتش مى باشد.

2- و فى ذالك العصر، النّساء تتزيّن بزىّ الرّجال و در آن زمان زنها به ريخت مردان در مى آيند.

3- و الرّجال تتزيّا بزىّ النّساء و مردان به زىّ زنان در آيند! (مانند زن ابرو بر مى دارند و خود را مثل زن آرايش كرده و لباس مى پوشند).

4- و تكثر شهادات الزور، و زياد مى شود شهادت ناحق؛

5- و الأرض تتقارب، و زمين (با وسايل اختراعى) نزديك شود؛

6- و المسجد تكون طرقات، و مسجدها راهها گردد (رهگذر شود و از ابهت بيفتد)،

7- و الفروج تركب السّروج، و زنها سوار زين هامى شوند؛

8- و اهل المغرب يسمعون صوت

اهل المشرق، و اهل مغرب صداى اهل مشرق را مى شنوند؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 384

9- و اهل المشرق يسمعون صوت اهل المغرب، و اهل مشرق صداى اهل مغرب را مى شنوند؛

10- و القرآن يقرأ بالمزامير، و قرآن با آلات موسيقى خوانده مى شود!؛

11- و الحديد يجرى على ظهر الهوى و آهن جريان پيدا مى كند بر پشت هوا،

12- و تمطر عليهم نارا و بر آنها آتش مى بارد،

13- و يموت من اهل الأرض من السّبعة خمس و مى ميرند از اهل زمين پنج هفتم،

14- و يكون موتهم بالطّاعون و الموت الأحمر فعند ذالك يهبط عيسى فيقترحون عليه اقتراحا فيقول ذالك ليس لى فيأتى المهدى و يتسلّم زمام الأمر». «1»

و (در اثر جنگها و پيامدهاى آن) مى باشد مرگ آنها با طاعون و مرگ سرخ، در اين هنگام عيسى (از آسمان) فرود آيد، پس دور او را مى گيرند (تا كارها را به او بسپارند) و او مى گويد اين كارها براى من نيست، پس مهدى مى آيد و زمام امور را به دست مى گيرد

3- جنگ مسلمان با ترك ها

3- جنگ مسلمان با ترك ها 1- ابى سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لا تقوم الساعة حتى تقاتلوا قوماً صغار الأعين عراض الوجوه، كأنّ اعينهم حدق الجراد، كأنّ وجوههم المجان المطرقة ينتعلون الشّعر، و

يتّخذون الدرق «2» حتى يربطوا خيولهم بالنخل. «3»

ساعت (ظهور) برپا نمى شود تا با قومى بجنگيد كه چشمانشان كوچك و روهايشان پهن و مانند اين كه چشم هايشان حدقه چشم ملخ است و مثل اين كه روهايشان سپر چكش خورده است:

كفش پشمى مى پوشند و مى گيرند سپر محكم را تا اسبانشان را به درخت خرما ببندند (كنايه از اين كه عراق را در تصرف خويش در آورند).

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم الساعة حتى يقاتل المسلمون الترك قوما وجوههم

اسلام فراتر از زمان، ص: 385

كالمجان المطرقة، يلبسون الشعر ويمشون فى الشعر. «1»

ساعت (ظهور) برپا نمى شود تامسلمان ها با ترك بجنگند: گروهى كه روهايشان مانند سپر چكش خورده است: لباس پشم مى پوشند و در پشم راه مى روند (كفش پشمى مى پوشند).

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا التّرك ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه جنگ كنيد با ترك ها آن تركى كه چشمان كوچك و صورت سرخ و بينى پهن دارند مثل اين كه صورتشان سپر چكش خورده است (شايد اين حديث با زمان هلاكوخان مغول تطبيق شود و شايد هم در آينده واقع خواهد شد.

4- ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا جور (خوزا) و كرمان قوما من الأعاجم حمرالوجوه فطس الأنوف صغار الأعين كانّ وجوههم المجانّ المطرقة «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين

كه بجنگيد با جور (خوزا) و كرمان گروهى از عجم هاى سرخ رو دماغ پهن و چشم كوچك مانند اين كه روهايشان سپر چكش خورده است.

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا قوما دلف الأنوف صغار الأعين كانّ وجوههم المجانّ المطرقة. «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بجنگيد با مردان دماغ پهن و كوچك چشم و سپر صورت.

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا قوما صغار الأعين ... «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بجنگيد با گروه چشم كوچكان و صورت پهنان چشمانشان مانند چشم ملخ و صورتشان سپر چكش خورده و كفشها از مو و سپر هاى محكم باخود دارند تا وقتى كه اسبان خود را در درخت خرما ببندند.

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا قوما كانّ وجوههم المجان

اسلام فراتر از زمان، ص: 386

المطرقة. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بجنگيد با گروهى روهايشان مانند سپر چكش خورده است.

8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا قوما نعالهم الشّعر. «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه جنگ كنيد با قومى كه كفششان مو باشد.

9- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يقاتل المسلمون الترك ... «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بجنگند مسلمانان با ترك و آنها گروهى هستند كه صورتشان مانند سپر چكش خورده

است و لباس و پاپوششان از مو است

4- جنگ مسلمان ها بايهود

4- جنگ مسلمان ها بايهود 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لا تقوم الساعة حتى يقاتل المسلمون اليهود، فيقتلهم المسلمون حتى يختبئ اليهودى وراء الحجر والشجر، فيقول الحجر والشجر: يا مسلم، يا عبد اللَّه! هذا يهودى خلفى فتعال فاقتله. «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مسلمان ها با يهودى ها بجنگند پس مى كُشند آنهارا مسلمان ها حتى پنهان مى شود يهودى ها پشت سنگ و درخت پس آن سنگ و درخت مى گويد اى مسلمان اى بنده خدا! اين يهودى پشت من مخفى شده است، پس بيا اورا بكش.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يدلّ الحجر على الرجل اليهودى ... «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه سنگ راهنمائى كند بر مرد يهودى ... كه اى بنده خدا اين همان است مى جستى

5- چشم هم چشمى در ساختمان سازى

5- چشم هم چشمى در ساختمان سازى 5- أعرج از ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتقوم السّاعة حتّى يتطاول الناس بالبنيان». «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مردم گردن فرازى مى كنند به همديگر با بناها.

6- ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله «لاتقوم السّاعة حتّى يبنى الناس بيوتا يشبّهونها بالمراجل». «2» برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بناكنند مردم

خانه هائى كه تشبيه مى كنند آنها را به لباس هاى رنگارنگ عكس دار

6- مانند چهارپايان در خيابان و بيابان ..

6- مانند چهارپايان در خيابان و بيابان .. 1- عبداللَّه بن عمرو از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتقوم السّاعة حتّى تتسافدون فى الطريق تسافدالحمير! قلت انّ ذاك لكائن؟ قال: نعم ليكوننّ». «3»

برپا نشود ساعت تا مانند حيوانات در راهها، روى هم برويد (و زنا يا لواط نماييد)!! گفتم: آيا آن شدنى است؟! فرمود: البتّه خواهد شد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يتسافد الناس فى الطرق مثل الحمير «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اينكه مردم مثل حيوانات در راهها روى هم روند (وزنا يالواط كنند).

اسلام فراتر از زمان، ص: 388

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى لا يبقى على وجه الأرض ... «1»

برپا نشود ساعت تا نماند در روى زمين كسى كه خدا به او حاجتى داشته باشد و حتى در روز علنى در وسط راه با زن زنا كنند و احدى انكار ننمايد وتغير نكند و خوب ها (و افراد مناسب و منصف) در بين شما مى گويند (اقلًا) كمى از وسط راه كنار برويد

7- به پسران رشك برند!

7- به پسران رشك برند! 1- رسول خدا صلى الله عليه و

آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يتغاير على الغلام كما يتغاير المرأة ... «2»

برپا نشود ساعت تا به پسران رشك برند مانند رشك بردن بر زنان

8- زشتى ها بر نيكى هاغالب آيد!

8- زشتى ها بر نيكى هاغالب آيد! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لا تقوم السّاعة حتّى يظرف الفاجر، و يعجز المنصف، و تعرب (يقرب) الماجن «3»، و يكون للعبّاد (العبادة) استطالة على النّاس و تكون الصّدقة مغرما، و الأمانة مغنما و الصّلاة منّا. «4»

برپا نشود ساعت تا پيروز شود دريده ها (وبدان) و عاجز شود با انصافها و محترم (و مقرب) شود لاابالى ها و مى شود عبادت براى گردن فرازى كردن برمردم و مى شود صدقه غرامت و امانت غنيمت و نماز خواندن براى منّت گذاشتن.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لا تقوم الساعة حتى يذهب الحياء من الصبيان والنساء، و حتى تؤكل المعاهد (المغاثير) كما تؤكل الخضر. «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 389

برود شرم از بچه ها و زنها و حتى خورده شود شيره شيرين (مست كننده) بعض درخت ها، آن گونه كه خورده شود سبزى ها. (ازقرار اين شيره مست كننده و يا علت ديگر ممنوعه دارد كه از علايم خاص شمرده شده است)

9- قيامت برپا نشود مگر بر اشرار مردم

9- قيامت برپا نشود مگر بر اشرار مردم در روايات اين فصل

كلمه «ساعة» اگر به ساعت ظهور امام زمان روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء معناشود يعنى ظهور آن حضرت در زمانى واقع شود كه مردم بدترن مردم خواهد شد، و اگر به قيامت معنا شود، يعنى قيامت وقتى برپا شود كه مردم روى زمين از شرورترين مردم هر زمان باشند.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة الّا على حثالة النّاس. «1»

برپا نشود ساعت مگر بر اراذل مردم.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة الّا على شرار الناس. «2»

برپا نشود ساعت مگر بر شرار مردم (يعنى در زمان پليدهاو اشرارها).

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى لايعبداللَّه قبل ذالك بمأة سنة «3»

برپا نشود ساعت تا اين كه از صد سال قبل: خدا عبادت نشود.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى لا يقال فى الأرض اللَّه اللَّه. «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه گفته نشود در زمين خدا خدا.

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى لايقال فى الأرض لا اله الّااللَّه. «5»

برپا

اسلام فراتر از زمان، ص: 390

نشود ساعت (ظهور) تا اين كه گفته نشود در زمين لا اله الّا اللَّه.

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يأخذ اللَّه شريطته من اهل الأرض ... «1»

برپا نشود ساعت تا اين كه خداوند خوبها را از اهل زمين بگيرد پس باقى نماند

مگر احمق ها كه نه معروفى را شناسند و نه منكرى را.

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يبعث دجالون ... «2»

برپا نشود (ساعت ظهور) تا سى نفر دجال ها بر انگيخته شوند كه همه گمان كنند رسول خدايند!.

8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يجعل كتاب اللَّه عارا .... «3»

برپا نشود ساعت تا كتاب خدا (قرآن) عار و اسلام غريب باشد و دشمنى ميان مردم ظاهر شود ..

10- ساعت روز جمعه برپا شود

10- ساعت روز جمعه برپا شود 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة الّا نهاراً «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) مگر در روز جمعه. (چنانكه مشهور است ظهور آن حضرت در روز جمعه و آغاز تبليغ و اعلام ظهور، روز شنبه درمكه خواهد بود).

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تقوم السّاعة يوم الجمعة ... «5»

برپا شود ساعت (ظهور) روز جمعه و نيست حيوانى جز آنكه سرش را بالا مى گيرد و از ساعت ترسناك است تا غروب آفتاب

11- تقليد از ديگران

11- تقليد از ديگران 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تأخذ أمّتى مأخذ الأمم «6»

برپا نشود ساعت ظهور تا امت من بگيرند روش كفار و قرن هاى گذشته را وجب به وجب و ذراع بذراع (يعنى امت من اخذ نمايند روش كفار را بدون هيچ كم و زياد، روششان

اسلام فراتر از زمان، ص: 391

و كردارشان وو .. را).

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سيصيب امّتى داء الأمم قالوا و ماداء الأمم؟ قال: الأشر و البطر و التنافس فى الدنيا و التباغض و التحاسد حتى يكون البغى ثمّ الهرج»

«1»

به زودى مى رسد به امت من بيمارى هاى امت ها!، گفتند: بيمارى هاى امت يعنى چه؟

فرمود: تكبر و خودخواهى و پيشى گرفتن در به دست آوردن دنيا، و كينه توزى و حسد ورزيدن تا (جائى) كه تجاوز (و ديكتاتورى) شود و (درپى آن) كشت وكشتار.

3- نعيم از گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله: انّ امّته تسلك مسلك الأمم فى ظلالها من العجم و الرّوم .. «2»

همانا امت او مى رود مسلك امت هارا در سايه هاى آن از عجم و روم ...

4- باز رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: ستأخذ امّتى اخذ الأمم قبلها شبرا بشبر فقال رجل: كما تفعل العجم و الرّوم؟! قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و هل النّاس الّا اولئك. «3»

به زودى مى گيرد امت من گرفتن امتهاى پيش از آن را وجب به وجب، شيوه و رفتار و كردار آنهارا فرا مى گيرند: مردى گفت: از عجم و رومى ها پيروى مى كنند؟ حضرت فرمود: آيا جز آنها مردم ديگرى هم هست؟!

12- مسجدها را معبر قرار مى دهند

12- مسجدها را معبر قرار مى دهند 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تتّخذ المساجد طرقا .... «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مسجدهارا، راه عبور و مرور قرار دهند و تا اين كه مرد به مرد سلام كند به خاطر شناختن همديگر را و تا اين كه زنها با شوهرانشان تجارت كنند براى حرصى كه به دنيا

دارند و تا اين كه اسب و زن گران شوند، ولى پس از آن ارزان شوند و تاقيامت گران نخواهند شد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 392

2- .. و المسجد تكون طرقات، «1»

و مسجدها راهها مى شود (و رهگذر شود و از ابهت بيفتد).

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط الساعة ان يتدافع ... «2»

از شرايط ساعت آنكه اهل مسجد همديگر را دفع كنند و كسى را نيابند كه با آنها (نماز) جماعت بخوانند.

4- خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يتباهى النّاس فى المساجد. «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مردم در مساجد به همديگر فخر فروشى نمايند.

در باره مساجد رواياتى در بخش سيأتى و يأتى گذشت

13- بر مى گرديد به كشاورزى

13- بر مى گرديد به كشاورزى 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى ترجعوا حرّاثين ... «4»

برپا نشود ساعت ظهور تا برگرديد زراعت كننده باشيد و تا اين كه مردى قصد نمايد با دختر نبطيه ازدواج نمايد براى تأمين معيشتش و دختر عموى خود را ترك كند و به او توجه نداشته باشد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تعود ارض العرب مروجا و انهارا .. «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا زمين عرب يك زمين پر آب

و علف گردد حيوانات هرجا خواستند چرا كنند و سواره بين عراق و مكه را سير نمايد و از هيچ چيز نترسد مگر گم شدن و هرج زيادشود گفتند: اى رسول خدا هرج چيست؟ فرمود: كشتار

14- فتح ايران و روم

14- فتح ايران و روم 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تفتح خزائن كسرى و قيصر. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه فتح شود گنجينه هاى كسرى و قيصر.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تفتح مدينة هرقل ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه فتح شود شهر قيصر واذان بگويند در آن اذان گويان، و مال ها در آن با سپر تقسيم مى شود (هرقل نام پادشاه روم و قيصر لقب اوست).

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يفتح اللَّه على المؤمنين القسطنتنية و الرّوميّة. «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه فتح كند خدا بر مؤمنان قسطنطنية و روميه را به واسطه تسبيح و تكبير.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تقوم السّاعة و الروم اكثرالناس. «4»

برپا شود قيامت (ياظهور) و روميها اكثريت مردم را تشكيل دهند

15- مطالبى درباره زمان امام عصر عليه السلام

15- مطالبى درباره زمان امام عصر عليه السلام 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تملأالأرض ظلما ... «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه زمين پر شود از ظلم و جور و دشمنى، پس مردى از اهل بيت من خروج نمايد و آن را پر از عدل و داد

كند چنانچه پر از ظلم وجور شده بود.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تطلع الشّمس من مغربها «6»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه طلوع كند خورشيداز مغربش (در معناى اين حديث مى فرمايند منظور طلوع و ظهور خورشيد امامت از مكه است).

اسلام فراتر از زمان، ص: 394

3- فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يحمل الرجل ... «1»

برپا نشود ساعت ظهور تااين كه مردى يك هميان مال بردارد و دور زند و كسى را پيدا نكند آن مال را قبول كند پس بر زمين زند و بگويد اى كاش نبودى اى كاش خاك بودى.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يقوم قائم الحق ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه قائم به حق قيام نمايد و اين وقتى است كه خداوند به او اذن دهد كسى كه متابعت او نمايد: نجات يابد و كسى كه تخلف كند هلاك شود اللَّه اللَّه اى بندگان خدا برويد به سوى او اگرچه باسينه از روى يخ باشد كه او خليفه خدا و من است.

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يكثر فيكم المال ... «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه زياد شود در شما مال و مثل آب جارى شود و صاحب مال قصد كند صدقه دهد كسى از او قبول نمى كند و بگويد محتاج نيستم.

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

لاتقوم السّاعة حتى يلى الناس رجل من اهل بيتى يواطء اسمه اسمى. «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه حكومت نمايد مردم را مردى از اهل بيت من اسمش موافق نام من است

16- برگشتن مسلمان ها به بت پرستى!

16- برگشتن مسلمان ها به بت پرستى! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تنصب الأوثان .. «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بتها نصب گردد و اول كسى كه نصب نموده اهل قلعه اى از تهامه بوده است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 395

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تلحق قبائل ... «1»

برپا نشود ساعت تا چند قبيله از امت من به مشركين ملحق شود و تا اين كه بتها پرستش گردد: وزود است كه بوده باشد در امت من سى نفر دروغگو كه همه گمان كنند پيغمبر است و حال آنكه من خاتم الأنبياء هستم و پيغمبرى بعد از من نيست (و نخواهدبود)

17- پيامبران دروغين!

17- پيامبران دروغين! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يخرج نحو من ستّين كذابا كلّهم يقولون انانبىّ. «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بيرون آيد شصت دروغگو كه همگى مى گويند من پيغمبرم!!.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقتل فئتان عظيمتان ... «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بجنگند دو فرقه بزرگ و

كشتار زيادى بين آنها واقع شود كه ادعاى هر دو يكى باشد و تا اين كه قريب سى نفر دروغ گو برانگيخته شوند و هريكى گمان كند او رسول خداست و تا اين كه علم گرفته شود و زلزله زياد گردد و زمانها نزديك گردد و فتنه ظاهر و كشتار زياد باشد ..

18- رميدن دلها از همديگر

18- رميدن دلها از همديگر 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تناكر القلوب ... «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه دلها با هم دشمن و گفتار مختلف شود و برادر پدرى و مادرى باهم در دين مختلف باشند

19- كوفه مركز تجمع مؤمنان

19- كوفه مركز تجمع مؤمنان 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يجتمع كلّ مؤمن بالكوفة. «5»

برپا نشود

اسلام فراتر از زمان، ص: 396

ساعت (ظهور) تا اين كه تمام مؤمن ها در كوفه گردهم آيند.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يحسرالفرات عن جبل من ذهب .. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا در فرات كوهى از طلا كشف شود و مردم به خاطر آن از هر صد نفر نود و نه نفر كشته شوند: پس هر مردى خيال مى كند آن يكى نجات خواهد يافت

20- سلام بر شناس ها

20- سلام بر شناس ها 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يكون السّلام على المعرفة ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بوده باشد سلام بر حساب شناسائى.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بين يدى السّاعة تسليم الخاصّة و فشوالتجارة حتى تعين المرأة زوجها على التجارة و قطع الأرحام و شهادة الزور و كتمان شهادةالحق و ظهور القلم «3»

پيش از ساعت (ظهور) سلام دادن اختصاص پيدا مى كند به اشخاصى كه مى شناسند (و حال آنكه

سلام كردن بر همه مستحب است بشناسى يا نشناسى) و انتشار يابد تجارت تا اين كه زن كمك كند شوهر خود را بر تجارت و صله ارحام قطع شود و شهادت دروغ و كتمان شهادت حق و قلم (فرسائى) آشكار شود

21- رياست جهجاه

21- رياست جهجاه 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتقوم الساعة حتى يلى على الناس رجل من الموالى يقال له جهجاه» «4»

برپا نشود ساعت تا بر مردم رياست كند مردى از موالى (از برده ها) كه به او جهجاه گويند

22- باران بى بركت و اولاد بى منفعت

22- باران بى بركت و اولاد بى منفعت 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يكون الولد غيظا و يفيض الأيام فيضا ... «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بوده باشد بچه سبب اذيت و روزها مثل آب جريان داشته باشد و اشخاص شريف خشمگين شوند و كوچكان به بزرگان جرأت و جسارت داشته باشد و اشخاص پست جرأت بر اشخاص كريم پيدا كند.

2- ... و صار مطرهم قيظا «2» ...، و (مى) گردد بارانشان داغ (وبى فائده)،

3- ... و ولدهم غيظا ...، وبچه هايشان مايه غم وغصه «3»

4- انس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتقوم السّاعة حتّى يمطرالناس مطرا عاما ولا تنبت الأرض شيئا» «4»

برپا نشود ساعت تا اين كه براى مردم باران زياد آيد ولى زمين چيزى نمى روياند.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من اقتراب السّاعة كثرة القطر و قلّة النّبات وكثرة الأمراء و قلّة الأمناء» «5»

از علائم نزديكى ساعت، زيادى باران و كمى

رويشها و كثرت فرمانروايان وكمى امينان.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط الساعة كثرةالقراء و قلّةالفقهاء و كثرةالأمراء و قلّة الأمناء و كثرة المطر وقلّةالنّبات. «6»

از اشراط ساعت (ظهور) زياد بودن قراء وكمى

اسلام فراتر از زمان، ص: 398

فقهاء و زيادى امراء و كمى امناء و زيادى باران و كمى نباتات است

23- كشتن ارحام

23- كشتن ارحام 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يقتل الرجل اخاه. .. «1» برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مرد برادر خود را بكشد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انّ بين يدى السّاعة الهرج ... پيش از ساعت (ظهور،) هرج هست گفتند: هرج چيست اى رسول خدا فرمود: كشتن: بيش از آنچه الان كشته مى شود؟ فرمود: اين نيست كه كفار را بكشند بلكه شخص همسايه و برادر خود و پسر عموى خود را مى كشند عرض كردند اى رسول خدا عقل ماباما هست (يعنى آن زمان عقل ما با ما خواهد بود)؟! فرمود: آن زمان عقلها گرفته مى شود و بجاى آن مردمانى باشد كه بيشترشان گمان كنند همه چيز هستند. «2

24- بزرگ نمائى هلال ماه

24- بزرگ نمائى هلال ماه 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط السّاعة انتفاخ الأهلّة. «3»

از شرايط ساعت ظهور آنست كه اول ماه باد كرده و درشت ديده شود.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اقتراب السّاعة ان يرى الهلال قبلًا .. «4»

از نزديكى ساعت (ظهور) اين كه ماه بزرگ ديده شود و روشنى زياد دهد پس گفته شود دوشبه است و ديگر آنكه مساجد را راه قرار دهند و مرگ ناگهانى زياد شود

25- سخن گفتن درنده ها با انسان!

25- سخن گفتن درنده ها با انسان! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تكلّم السّباع الإنسان ... «5»

برپا نشود

اسلام فراتر از زمان، ص: 399

ساعت (ظهور) تا اين كه حرف زند درنده ها باانسان و حتى اين كه بند تازيانه و كفش با انسان سخن گويد و او را خبردار كند به آنچه بعد از او اهلش چه كرد، (با نصب گيرنده هاو دهنده هاى مخفى و جاسوسى در ساعت ها و بند كفش ها و تازيانه ها و غيره، چند مفهوم اين روايت تحقق يافته است و آينده حقيقت اين گفتارها را روشن خواهد

نمود)

26- پنجاه زن

26- پنجاه زن 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يدبّر الرجل خمسين امرأة. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه (در اثر كمبود مرد و كشته شدنشان در جنگها) يك مرد كار پنجاه زن را تدبير نمايد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «برپا نشود ساعت تا اين كه براى پنجاه زن يك قيم (مرد) باشد. «2»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند تميز دهد و جدا كند دوستان خود را تا زمين

از منافقين و گمراه كنندگان و اولاد آنها پاك شود و تا اين كه پنجاه زن مردى را ملاقات كنند يكى گويد: اى بنده خدا مرابخر و ديگرى گويد: اى بنده خدا مرا جاى ده. «3

27- كاش من جاى تو بودم!

27- كاش من جاى تو بودم! 1- فرمود: قسم به آن كس كه جانم در قبضه قدرت اوست نرود دنيا تا اين كه مردى بر قبرى مرور كند و مانند الاغ خود را به قبر بمالد و بگويد: اى كاش من جاى صاحب اين قبر بودم و اين نه براى دين دارى اوست بلكه نيست مگر براى بلا (و پيش آمد شدت آن)!. «4»

اسلام فراتر از زمان، ص: 400

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يمرّ الرّجل بقبرالرجل فيقول ياليتنى مكانه. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بگذرد مردى بقبرى و بگويد: كاش من جاى او بودم. چندين حديث به اين مضمون در مستدرك حاكم: 4/ 454 و 518 و در صحيح بخارى: كتاب فتن ح 6683 آورده اند كه نيازى به آوردن آنها نيس

28- آشكار شدن دشنام و همسايگى بد!

28- آشكار شدن دشنام و همسايگى بد! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يظهرالفحش و البخل ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه ظاهر شود دشنام و بخالت، و خيانت كند امين و مؤتمن شود خائن و هلاك شود «وعول» و ظاهر گردد «تحوت» پرسيدند وعول و تحوت چيست؟ فرمود: وعول وجوه (بزرگان) مردم و تحوت زيرپاى ايشان (يعنى مردمان شرافتمند از بين مى روند و لا ابالى ها سركار آيند).

2- عبداللَّه بن عمرو از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «انّ اللَّه يبغض الفحش و التفحش، والّذى نفس محمد بيده،

لا تقوم الساعة حتى يظهر الفحش و التفحش و سوء الجوار و قطيعة الأرحام، و حتى يُخوّن الامين و يؤتمن الخائن» «3»

خداوند دشمن دارد دشنام دادن و طلب فحش كردن (يعنى كارى كنى كه فحشت دهند يا دريدگى كردن) قسم به كسى كه جان محمد در دست اوست برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه ظاهر شود دشنام و دشنام گيرنده

و همسايگى بد و قطع رحم و تا اين كه خيانت شمارند امين و امين شمارند خائن را.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط الساعة سوءالجوار .. «4»

از شروط ساعت (ظهور) بدرفتارى با همسايگان و قطع ارحام. تعطيل نمودن شمشيرهارا از جهاد و

اسلام فراتر از زمان، ص: 401

صيد كردن دنياست به دين

29- گوناگون

29- گوناگون 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تقاتلوا امامكم ... «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا بجنگيد با امامتان (مانند جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام) و اختلاف كنيد با شمشيرهاى خود در نتيجه دنياى شما به دست بدترين شما بيفتد.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى ترضخ رؤس اقوام ... برپا نشود ساعت تا اين كه كوبيده شودسرهاى گروههائى باستاره هاى آسمان به خاطر حلال دانستنشان عمل قوم لوط را. «2»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يخرج رجل من قحطان يسوق الناس بعصاه. «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مردى از (قبيله) قحطان خروج نمايد و مردم را باعصايش براند (و به آنها رياست نمايد).

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يخرج قوم يأكلون بألسنتهم كما يأكل البقر بألسنتها. «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه

خارج شود گروهى كه با زبانشان مى خورند مانند گاو كه با زبانش مى خورد.

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تنفى المدينة شرارها. «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مدينه بدهايش را از خود دور نمايد.

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى لا يحج البيت. «6»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه ديگر حج خانه خدا نباشد (و تعطيل گردد).

8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يخرج الناس من المدينة الى الشام

اسلام فراتر از زمان، ص: 402

يبتغون الصّحة. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بيرون روند مردم از مدينه به سوى شام براى به دست آوردن سلامتى (و هوا خورى).

9- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يسيل واد من اودية الحجاز بالنار ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه روان شود بيابانى از بيابان هاى حجاز با آتش كه روشنائى دهد به سبب آن گردن شتران در بصرى (شهريست در شام) ديده شود.

(در فصل احاديث آتش شماره 9 شرحى به اين حديث خواهد آمد).

10- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يعزّ اللَّه فيه ثلاث ... «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه خداوند سه چيز را عزيز (و كمياب) كند: درهم حلال و علم نافع و برادرى براى خدا. در اين باره روايات در بخش سيأتى و يأتى

گذشت.

11- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يغلب اهل القفيز على قفيزهم ... «4»

بر پا نشود ساعت (ظهور) تا غلبه كرده شوند اهل قفيز برقفيزشان و صاحبان مدّ (وزن خاص است) بر مدّشان و اهل كيل بر كيلشان و اهل دينار بر دينارشان و اهل درهم بر درهمشان و برگردانند مردم را ببلادشان (كه شايد يكى از مصاديق حديث در همين زمان ما بادستور صدام حسين ديكتاتور عراق، ايرانى هاى ساكن چندين ده ساله در عراق را به ايران برگرداندند و اموال و هستى شان را گرفتند).

12- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يكون الزهد رواية و الورع تصنّعا. «5»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه زهد روايت باشد و ورع ساختگى (يعنى زهد جزءافسانه ها و ورع به تكلف انجام گيرد).

13- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يلتمس من اصحابى كما تلتمس

اسلام فراتر از زمان، ص: 403

الضالّة فلا يوجد. «1»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه طلب كنند مردى از اصحاب مرا مانند جستجو كردن از گمشده اى كه پيدا نشود (يعنى اصحاب و ياران من نشان من هستند و مى خواهند يكى از نشانه مرا به دست آورده و بلاواسطه سخنى و گفته اى از من بشنوند اماكسى از آنها باقى نمانده است).

14- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يلى اثناعشر اميرا يعنى من قريش. «2»

برپا نشود ساعت (ظهور)

تا اين كه دوازده اميراز قريش امارت نمايد.

15- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يمطر الناس مطرا لاتكنّ منه ... «3»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مردم رابارانى رسد كه خانه هاى گلى آنها را نگه نمى دارد از آن باران مگرخانه هاى موئى.

16- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى ينزل عيسى عليه السلام ... «4» برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه عيسى نازل شود و حاكمى باشد عادل و امامى باشد باعدالت صليب رابشكند و خوك را بكشد و فراوان شود مال بطورى كه كسى آن را نمى پذيرد.

17- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط السّاعة ان يؤتمن الخائن و يخون الأمين «5»

از شروط ساعت (ظهور) خائن را امين مى پندارند و امين را خائن مى شمارند.

18- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط الساعة ان يلتمس العلم عند الأصاغر. «6»

از شروط ساعت اين كه التماس كنند (وبجويند) علم را نزد كوچكان (و آدم هاى

اسلام فراتر از زمان، ص: 404

پست).

19- سكوني، از أبي عبد اللّه عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط الساعة ان يفشو الفالج و موت الفجاة. «1»

از اشراط ساعت شيوع يافتن بيمارى فالج (فلج كننده و سكته و رعشه و غيره) و مرگ ناگهانى است.

20- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اقتراب الساعة اذا كثر خطباء منابركم ...

«2»

از علائم نزديكى ساعت (ظهور) زيادبودن منبرى ها و وابستگى علماء به سلاطين است كه حلال كنند برايشان حرام را و حرام نمايند برآنها حلال را پس فتوى دهند آن طور كه خود بخواهند و فراگرفتن آنها علم را براى حلال نمودن دينارها و درهم هاى شماست و قرآن را: اسباب تجارت خود قرار دهند.

(در بخش سيأتى و يأتى هم در اين مورد حديثى گذشت).

21- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اقتراب السّاعة هلاك العرب. «3»

از (علائم) نزديكى ساعت (ظهور) به هلاكت رسيدن عربهاست.

22- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انّ بين يدى الساعة فتنا ... «4»

پيش از ساعت (ظهور) فتنه هائى باشد مانند شب تار كه صبح كند شخص در آن مؤمن و شب نمايد كافر، يا شب كند مؤمن و صبح كند كافر، گروهى بفروشند اخلاق اسلامى خود را براى متاع كمى از دنيا. در روايت ديگر بفروشند دين شان را و در روايت ديگر: در آن ايام گروهى دين و اخلاق خود را به متاع دنيا فروشند!.

23- ظريف ابن ناصح، از أبي الحصين گفت: شنيدم أبا عبد اللّه عليه السلام مى فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد از قيامت؟ فرمود: عند ايمان بالنجوم، و تكذيب بالقدر. «5»

هنگام ايمان به نجوم (وگفته هاى منجمين) و تكذيب (قضا و) قدر

30- پانزده خصلت بلا آور!

30- پانزده خصلت بلا آور! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اذا عملت أمتى

خمسة عشر خصلة حلّ بها البلاء، قيل:

اسلام فراتر از زمان، ص: 405

يارسول اللَّه و ما هى؟ قال: وقتى كه امت من پانزده خصلت را به عمل آوردند، مى رسد به آن بلا، گفته شد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها چيست؟ فرمود:

1- اذا كانت المغانم «1» دولا، وقتى كه شمرده شد غنيمت هادولت،

2- و الأمانة مغنما، و امانت غنيمت،

3- و الزكاة مغرما، و زكات غرامت،

4- و أطاع الرجل زوجته، و اطاعت نمود مرد از زنش،

5- و عقّ أمّه، و عاق مادر شد،

6- و برّ صديقه، و نيكى كرد به دوستش،

7- و جفا أباه، و جفا نمود به پدرش،

8- و كان زعيم القوم ارذلهم، و شد رئيس قوم پَستان آنها،

9- و القوم اكرمه مخافة شره، و مردم احترام نمودند بر او از ترس شرّش،

10- و ارتفعت الأصوات فى المساجد، و بلند شد صداها در مساجد،

11- و لبسوا الحرير، و پوشيدند حرير را،

12- و اتخذوا القينات «2»، و گرفتند زنان خواننده را،

13- و ضربوا بالمعازف و زدند آلات لهو را،

14- و لعن آخر هذه الأمة اوّلها و آخر اين امت به اولى هايش لعنت فرستاد،

15- فليرتقب عند ذلك ثلاثة: الريح الحمراء، او الخسف، او المسخ. «3»

پس منتظر باشد

اسلام فراتر از زمان، ص: 406

در اين موقع به سه چيز، باد سرخ يا فرو رفتن يا مسخ

شدن

31- با ديدن شش چيز رو آوريد به عمل

31- با ديدن شش چيز رو آوريد به عمل 1- و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است آن حضرت فرمود: بادروا بالأعمال ستّا: طلوع الشمس من مغربها، و الدابة، و الدجال، و الدخان، و خريصة احدكم- اى موته- و امر العامة يعنى القيامة «1»

با (ديدن) شش چيز به عمل كردن مبادرت نمائيد، 1- طلوع خورشيداز مغربش 2- و دابّة 3- ودجّال 4- و دود 5- و مرگ يكى از شماها 6- و كار عمومى يعنى قيامت.

2- محمد بن مسلم، از أبي جعفر و أبي عبد اللّه عليهما السلام در معناى گفته پروردگار تعالى «يَوْمَ يَأْتى بَعْض ءَاياتِ رَبِّك لا يَنفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ ءَامَنَت مِن قَبْلُ» «2»

فرمود:

طلوع الشمس من المغرب، و خروج الدابة، و الدخان، و الرجل يكون مصرا و لم يعمل على الايمان ثم تجئ الآيات فلا ينفعه ايمانه. «3»

طلوع خورشيد از مغربش و خروج دابّة و دود و مرد اصرار ورزد (به گناه) و عمل نمى كند بر ايمان سپس مى آيد آيات (خداوند) پس منفعت ندهد ايمانش

32- سلطنت پابرهنه ها ولختى ها

32- سلطنت پابرهنه ها ولختى ها 1- ابى ذرّ و ابى هريره گويد: مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا: قيامت كَى خواهد شد؟! فرمود: «ماالمسؤل عنها بأعلم من السّائل ولكن

لها

اسلام فراتر از زمان، ص: 407

علامات تعرف بها، اذا رأيت رعاة البهم يتطاولون فى البنيان، و اذا رأيت الحفاة و العراةملوك الأرض و اذا ولدت المراة ربها». «1»

سؤال شونده از سؤال كننده داناتر نيست ولكن براى آن علامت هائى هست كه با آن شناخته مى شود، 1- زمانى كه ديدى چوپان هاى دام به همديگر گردن فرازى كردند در ساختمان (سازى) 2- و وقتى كه ديدى پابرهنه و لختى هارا شاهان زمين، 3- و زمانى كه زن صاحب خود را زائيد (يعنى كنيز زر خريد پس از مقاربت مالك اولى و مردن او، مالك بعدى خود را كه در شكمش است، به دنيا آورد چون بچه مالك اولى وارث اموال اوست از جمله برده زر خريد كه در شكم آن است).

2- ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اذا رأيت الحفاة الصّمّ البكم ملوك الأرض و رأيت رعاء البهم يتطاولون فى البنيان». «2»

زمانى كه ديدى پياده هاى كر و لال را پادشاهان زمين و ديدى چوپان هاى گوسفند رقابت كردند در بناها (ى مرتفع).

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يكى از علامت ساعت (ظهور) آن است كه پابرهنه ها و لختى ها رئيس مردم باشند. «3»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى ديدى پابرهنه ها و گرسنه ها و عيال ها (پائين ترين

اسلام فراتر از زمان، ص: 408

ها) رئيس مردم شدند پس همان اشراط ساعت است. «1»

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و ببينى پا برهنه ها و لختى ها و چوپانهاى گوسفندان در ساختمان (سازى) بهم مباهات مى كنند «2»

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى .. فاسق ترين قبيله بزرگ ايشان و زعامت مردم با پست ترين آنها باشد و مردى را از ترس شرش اكرام كنند ... «3»

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لن تقوم الساعة حتى يسود كل قبيلة منافقوها. «4»

ابداً برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه سيادت نمايد بر (آنها) دو رويان هر طايفه.

8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط الساعة ان ترى الرعاة على رؤس الناس .. «5»

از شروط ساعت (ظهور) چوپانهارا ببينس بر سران مردم ...

9- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اشراط السّاعة أن يملك من ليس بأهل ... «6»

از شروط ساعت (ظهور) آنكه مالك شود كسى كه اهلش نيست و اشخاص پست بلند شود و اشخاص بلند پست شوند.

10- .. وكان زعيم القوم أرذلهم ... «7»

... و باشد رئيس قوم فرومايه گان (وپستان) آنها

33- زمان نزديك شود

33- زمان نزديك شود 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يتقارب الزمان .. «1»

برپا نشود ساعت تا زمان ها نزديك شود سال مثل ماه و ماه مثل هفته و هفته مثل

يك روز و روز مثل ساعت و ساعت مثل آتش زدن هيزم باشد. (يعنى بركت از زمان برداشته شود).

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يقبض العلم ... «2»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه علم بر گرفته شود وزياد شود زلزله ها و نزديك شود زمان و ظاهر گردد فتنه ها و زياد شود كشتار.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: إذا تقارب الزمان انتقى الموت خيار أمّتى كما ينتقى أحدكم خيار الرطب من الطبق. «3»

زمانى زمان ها نزديك شد، سوا كند (وبردارد) مرگ بهترين هاى امت مرا آن گونه كه شما بهترين رطب را سوا مى كنيد از طبق.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى يكون الولد غيظاً و يفيض الأيام فيضاً ... «4»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه بوده باشد بچه سبب اذيت و روزها مثل آب جريان داشته باشد ...

سؤال: آيا كوتاه شدن روزها از نشانه هاى قيامت است؟

5- جواب: ابوهريره روايت مى كند، از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يُقْبَضَ الْعِلْمُ، وَتَكْثُرَ الزَّلازِلُ، وَيَتَقَارَبَ الزَّمانُ، وَتَظْهَرَ الْفِتَنُ، وَيكثُرَ الْهَرْجُ وَهُوَ الْقَتْلُ

اسلام فراتر از زمان، ص: 410

الْقَتْلُ، وحَتَّى يكثُرَ فِيكُمْ الْمالُ فَيُفيضَ «1»

(قيامت برپا نمى شود تا اينكه اين علامات پديدار گردند: از بين رفتن علم، زياد شدن زلزله، نزديك شدن زمان، ظاهر شدن فتنه، زياد شدن آشوب و فتنه كه همان

قتل مى باشد و زياد شدن بيش از اندازه مالهاى تان.)

6- ابوهريره روايت نموده كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمودند: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَتَقارَبَ الزَّمانُ، فَتَكُونَ السَّنَةُ كَالشَّهْرِ، وَيكُونَ الشَّهْرُ كَالْجُمُعَةِ، وَتَكُونَ الْجُمُعَةُ كَالْيَوْمِ، وَيَكُونَ الْيَوْمُ كَالسَّاعَةِ، وَتَكُونَ السَّاعَةُ كَاحْتِراقِ السَّعَفَةِ (قيامت برپا نمى شودتا زمان نزديك نگردد و سال مانند ماه، ماه مانند هفته، هفته مانند روز، روز مانند ساعت و ساعت مانند آتش گرفتن شاخه هاى درخت خرما نگردد). «2»

اين دو حديث دلالت مى كنند بر اينكه از نشانه هاى قيامت نزديك شدن زمان است. علماء در معنى نزديكى زمان اختلاف دارند و در اين مورد سخن بسيار است.

بهترين سخن اين است كه: نزديك شدن زمان را بر نزديكى حسى و نزديكى معنوى حمل مى كنند.

نزديكى معنوى:

منظور از نزديكى معنوى اين است كه بركت زمان از بين مى رود. و اين در دورانهاى آينده واقع مى شود. اين قول را قاضى عياض، نووى و حافض ابن حجر، اختيار كرده اند. نووى مى گويد: مراد از كوتاه شدن روز، عدم بركت در آن است. مثلًا روز مى گذرد در حالى كه از آن به اندازه يك ساعت فايده مى برند.

حافظ مى گويد: و حق اين است كه مراد از بين رفتن بركت از تمام چيزها و حتى زمان است كه از نشانه هاى نزديك شدن قيامت مى باشد.

از نزديكى معنوى همچنين مى توان به نزديكى ارتباطاط بين مكانهاى دور و

اسلام فراتر از زمان، ص: 411

سرعت رفت

و آمد بين اين مسافتها كه از آن به نزديكى زمان تفسير مى شود، فاصله هايى كه در گذشته در چندين ماه طى مى شدند حالا در بيشتر از چند ساعت بلكه كمتر، طول نمى كشد. شيخ بن باز در تعليق فتح البارى (522/ 2) مى گويد: نزديكى كه در حديث ذكر شده به نزديكى بين شهرها و قاره ها و كمى مدت مسافت ميان آنها به سبب اختراع هواپيماها و ماشينها و تمام چيزهايى كه مانند آن هستند، تفسير مى شود. اللّه اعلم.

نزديكى حسى:

منظور از نزديكى حسى اين است كه زمان به صورت محسوس كوتاه مى شود.

ساعات شب و روز به سرعت مى گذرند و بين گذشت اين ساعت ها فاصله پيدانمى شود، و واقع شدن آن امرى غير ممكن نيست براى تأييد آن به زمان دجال مى توان اشاره كرد كه در آن روز به اندازه سال، ماه و هفته طول ميكشد. در نتيجه همانگونه كه ايام طولانى مى گردند، كوتاه نيز مى شوند كه آن به خاطر اختلال در نظام عالم و نزديك شدن پايان دنيا است.

سيوطى در الحاوى للفتاوى (44/ 1) در باره معنى اين حديث كه ذكر شد اين طور مى گويد: گفته شده منظور از آن كوتاه شدن به صورت حسى مى باشد. ساعات شب و روز نزديك برپا شدن قيامت كوتاه مى شوند. و گفته شده به صورت معنوى مى باشد كه مراد از آن به سرعت گذر كردن زمان و از بين رفتن بركت از تمام چيزها حتى زمان است ... و قولهاى ديگرى نيز در اين باره وجود دارد. و اللّه اعلم.

اين سه قول: از بين

رفتن بركت، سهولت ارتباط، نزديك شدن به صورت حسى، بينشان تعارضى نيست و مانعى بر اينكه حديث بر همه آنها دلالت كند، وجود ندارد. اللّه تعالى اعلم.

سخنان ديگرى نيز در باره زمان گفته اند: از جمله خطابى گفته: كه منظور از آن لذت بردن از زندگى است. حافظ از زبان او نقل مى كند كه مى گويد: مى خواهد آن را زمان خروج (حضرت) مهدى- اللّه اعلم- كه راستى در زمين پديدار مى شود، عدل پيروز مى گردد و مردم از زندگى لذت مى برند و مدت آن كوتاه مى باشد، و ايام خوش مردم در زمان كوتاهى سپرى مى شود كه اگر مدت آن به درازا كشد و طولانى

اسلام فراتر از زمان، ص: 412

شود، مكروه و ناپسند مى گردد در نتيجه مدت آن كوتاه مى باشد. «1

34- احاديث آتش و ظهور سرخى در آسمان

34- احاديث آتش و ظهور سرخى در آسمان روايات با كلمه (النّار- آتش) گوناگون وارد شده است، از مجموع آن روايات استفاده مى شود كه آتش هاى متعدد از مكان هاى گوناگون در زمان هاى مختلف بيرون خواهد آمد و مأموريت خود را انجام خواهد داد: حال مشخص نيست كه كلمه آتش به چه وسيله اى اشاره مى نمايد آياوسايل جنگى آتش زا از قبيل بمب و موشك ضعيف يا قاره پيما و غيره است يا واقعاً بلاى آسمانى است كه مردم آن

ديار را فرا مى گيرد يا و يا ... خدا مى داند كه بعد از وقوع در زمان خودش براى محققين آن زمان: روشن خواهد شد.

1- از كعب روايت شده است كه «آتشى در يمن خارج شود كه مردم را سوق به شام دهد: صبح كند هر وقت آنها صبح كند و استراحت كند هر وقت ايشان استراحت كنند: و سير كند هر وقت ايشان سير كنند و از روشنى آن شتران در

«بصرى» روشنى دهد پس اين را هر وقت شنيديد بسوى شام برويد. «2»

2- در حديث ديگر فرمود: آتشى از حجاز خارج شود كه گردن شتران در بصرى از روشنى آن ديده شود. «3»

3- در حديث ديگر فرمود: آتش و دودى در مشرق چهل شب بوده باشد. «4»

اسلام فراتر از زمان، ص: 413

4- در ضمن حديثى فرمود: كه هر وقت عمود آتشى در آسمان از طرف مشرق ديدى طلوع كرد: طعام يك سال را براى اهل بيت خود آماده كن. «1»

5- امام صادق عليه السلام فرمود: چون علامتى در آسمان ببينيد و آتش بزرگى است از طرف مشرق چند شب طلوع مى كند پس آن وقت است فرج مردم و اين كمى پيش از قيام قائم عليه السلام است. «2»

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آتشى از «حبس سيل» كه سير كندى خواهد داشت:

شب مخفى باشد و در روز حركت نمايد صبح و عصر مى رود (بطورى كه) بعضى به مردم بگويند: اى مردم آتش صبح

حركت كرد شما هم حركت كنيد: و استراحت نمود: شما هم استراحت نمائيد و هركهِ را آتش رسد: او را خواهد خورد. «3»

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله در ذيل حديثى فرمود: «اى كاش مى دانستم كى آتش از كوه ورّاق خارج مى شود كه روشنى دهد گردن شتران بختى در بصرى را ... «4»

8- «آتشى از عدن خارج شود، كه مردم و چهار پايان و پرندگان و درندگان را سوق دهد به بصرى و چهل سال اقامت داشته باشد ... «5»

9- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتقوم السّاعة حتى تخرج نار من ارض الحجاز ... «6»

برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه آتشى از زمين حجاز بيرون آيد كه از روشنى آن گردن شتران در بصرى ديده شود (بصرى محلى است در شام).

شايد يك مصداق اين حديث آتش سوزى منا، در سال 1354 شمسى باشد كه من

اسلام فراتر از زمان، ص: 414

در آن سال به عنوان سرپرست كاروان، در منابودم و حاجى ها را براى (رمى جمرة) سنگ انداختن به شيطان برده بودم هنگام برگشتن ديديم آتش شعله ور است آن هم درست در منطقه چادرهاى ما كه خيلى كوشش نمودم جلوى حجاج را بگيرم و نگذارم بروند كه خودشان مى سوزند و تلف مى شوند وتا حدودى هم موفق شدم واقعاً وحشتناك بود، زيرا در مدت كوتاهى آن همه چادرها سوخت و سرزمين منا به صورت يك بيابان خشك و خالى در آمد

چون در هر كاروان حد اقل 15 عدد كپسول گاز براى پخت و پز وجود داشت، همه آنها در اثر رسيدن آتش مانند شليك توپ بالا رفته و در آسمان منفجر مى شد و به روى چادرها پخش شده و آنجارا به آتش مى كشيد!!.

مردم به كوهستان ها پناهنده شدند و بعضى ها را هم در كوهها مار سمى زده بود و حتى رئيس اوقاف اردبيل به نام آقاى زرنديان كه در معيت و جمعى كاروان من بود، با وضع آشفته ... به محل چادر برگشت، گفت: دركوه از ترس مار به اين روز افتاده ام.

پس از اطفاى حريق آمديم به محل چادرها و ديديم تمام چادرها و وسايل كاروان ها از جمله كاروان من، همگى خاكستر شده است و خادمين عرب من هم به شدت مى گريستند حال من بهتر از آنها نبود، زيرا غرق در اين فكر بودم بعد از اين حادثه تلخ و دردناك، حاجى ها را بدون وسايل چگونه اداره خواهم نمود چون تمام پولهاى من در ساك لباسم بود آن هم با وسايل سوخته است، پس نه پولى در بساط و نه وسايلى در اختيار البته تنها من نبودم خيلى ها به درد من گرفتار بودند اما آنچه من نگران آن بودم سوختن خود حاجى ها بود؛ اين طرف و آن طرف مى دويدم كهِ سوخته و يا مجروح شده، آنها را پيدا كنم در اين بحران با يك نفر از رئيس كاروان به نام آقاى حاج غلامرضا نظرعلى زاده رو برو آمدم (كه چادرهايش چسبيده به چادرهاى من بود)، و ماجرا را پرسيدم؟! گفت: من در چادر بودم كه از

آن طرف خيابان آتش شعله ور شد من تمام حاجى هاى شما و خودم را بيدار كردم (چون بعد از ظهر بود و خانم ها و پيران در چادر خوابيده بودند) و فرارى دادم و خدارا شكر تلفات جانى نداريم اما خوب هرچه داشتيم تل خاكستر شد، گفتم: خدارا شكر از اين جهت خيالم راحت شد ولى، خواستم حرفم را ادامه دهم گفت: آهاى

اسلام فراتر از زمان، ص: 415

راستى يكى از حاجيه خانم هاى كاروان شما موقع فرار مرا ديد گفت: به حاجى آقا بگوييد من ساك لباس ايشان را با خودم بردم تا بعد از برگشتن لخت نماند؛

مگر باور كردنى است در آن بحران كه هركس در صدد نجات جان خودش هست، حاجيه خانمى در آن هنگامه در فكر بردن لباس من باشد!!؛

خدايا چه توجهى به اين بنده گناهكار داشتى كه قسمت اعظم نگرانى مرا برطرف كردى خلاصه تا نيمه شب اين طرف و آن طرف دويديم تا تك تك حاجى ها را از كوهها پيدا كرده و به محل سوختن چادرها جمع نموديم و شمردم يكى دونفر كم آمد آنها را هم فردا از جاهاى ديگر پيدا كرديم و خيالم راحت شد.

شب حاجيه خانم برگشت و ساك را جلوى من گذاشت و حالا باورم شد كه ساك خودم است از او پرسيدم آخر شما با آن وضع وحشتناك چگونه در فكر ساك من بودى در حالى كه همه جان خود را برداشته و فرار مى كردند؟! گفت: در حين فرار

از آتش به خيالم آمد بعد از برگشتن از رمى جمرة بدون لباس مى مانى و در اداره كاروان به زحمت مى افتى، گفتم: آخر مى دانى توى ساك چه بود؟ گفت: معلوم است كه لباس هايت بود، گفتم: نه بلكه تقريباً مبلغ يك ميليون و نيم پول داخل آن ساك بود!. حاجى خانم با شنيدن اين سخن دوباره بى حال افتاد و مقدارى آب به او دادم و حالش سر جا آمد و گفت: به خدا من هم مثل ديگران مى خاستم خودم را از ميان آتش نجات دهم ولى نمى دانم چه مسئله اى پيش آمد كه من وادار شدم آن ساك را بردارم با اين كه ساك خودم در آتش سوخت!!، گفتم: خدا نمى خواست من از ميهمانهايش شرمنده شوم بلافاصله به مكه رفته وسايل ضرورى حجاج را خريده و با وانت خودم به منا: حمل نمودم كه سه روز آنجا مى مانديم و احتياج داشتيم و الحمدللَّه.

10- حذيفة بن أسيد الغفارى گفت: ما در سايه ديوارى در مدينه نشسته بوديم و رسول خدا صلى الله عليه و آله در غرفه بود سرش را بيرون آورد و فرمود: در باره چه صحبت مى كرديد؟ گفتيم: حديث مى گفتيم فرمود: در چه مورد؟ گفتيم: راجع به قيامت فرمود:

(لا تقوم الساعة) إنكم لا ترون الساعة حتى تروا قبلها عشر آيات: طلوع الشمس من مغربها، والدجال، ودابة الارض وثلاثة خسوف تكون فى الارض: خسف بالمشرق، و خسف

اسلام فراتر از زمان، ص:

416

بالمغرب، و خسف بجزيرة العرب، و خروج عيسى بن مريم عليه السلام، و خروج يأجوج و مأجوج، وتكون فى آخر الزمان نار تخرج من اليمن من قعر الارض لا تدع خلفها أحدا تسوق الناس إلى المحشر كلما قاموا قامت لهم تسوقهم إلى المحشر (تنزل معهم إذا نزلوا، و تقبل معهم إذا أقبلوا). «1»

شما ساعت را نمى بينيد تااين كه ببينيد پيش از آن ده نشانه، 1- طلوع خورشيداز مغربش، 2- ودجال، 3- و دابة الأرض، 4- وسه فرو رفتگى زمين، 5- فرو رفتن زمين در مشرق، 6- و فرو رفتگى در مغرب، 7- و فرو رفتگى در جزيرة العرب، 8- و خروج عيسى بن مريم عليهما السلام، 9- يأجوج و مأجوج،

10- و در آخر زمان آتشى بيرون آيد از يمن از گودى (ودل) زمين كه احدى رانمى گذارد پشت سرش، مردم را مى راند به سوى محشر، اگرفرود آيند آن هم با آنها فرود آيد و اگر حركت كردند آن هم حركت مى كند.

11- امام صادق عليه السلام فرمود: إذا رأيتم علامة فى السماء: ناراً عظيمة من قبل المشرق تطلع ليال، فعندها فرج الناس و هى قدام القائم بقليل. «2»

زمانى كه علامتى در آسمان ببينيد، و آن آتشى بزرگ است از طرف مشرق چند شب طلوع مى كند پس آن وقت است فرج مردم و اين كمى پيش از قيام قائم عليه السلام است.

12- امام صادق عليه السلام فرمود: يزجر النّاس قبل قيام القائم عليه السلام عن معاصيهم بنار تظهر لهم فى السّماء، و حمرة تجلّل السّماء و طلوع نجم بالمشرق يضى ء كما يضى ء القمر، ثمّ ينعطف حتّى يكاد يلتقى طرفاه و حمرة

تظهر فى السّماء و تنشر فى آفاقها، و نار تظهر فى المشرق طويلًا و تبقى فى الجوّ ثلاثة أيّام أو سبعة أيّام. «3»

زجر داده شوند مردم قبل از قيام قائم عليه السلام از معاصى و كارهاى زشت خود به آتشى كه در آسمان براى آنها ظاهر

اسلام فراتر از زمان، ص: 417

گردد و سرخى كه همه آسمان را مى پوشاند و طلوع ستاره اى در مشرق، روشنائى دهد مانند روشنى ماه، سپس انعطاف پيدا مى كند (و خم مى شود) به طورى كه نزديك شود دو طرفش به هم برسد، و سرخى كه ظاهر مى شود در آسمان و پخش مى شود در آفاق آن، و آتشى كه آشكار شود در مشرق طولانى و مى ماند در هوا سه روز يا هفت روز (ترديد از راوى است).

13- شنيده شد ابى عبداللَّه: عليه السلام مى فرمود: يزجر النّاس قبل قيام القائم عليه السلام عن معاصيهم بنار تظهر لهم فى السّماء، و حمرة تجلّل السّماء و خسف ببغداد و خسف ببلدة بصرة و دماء تسفك بها و خراب دورها و فناء يقع فى أهلها و شمول أهل العراق خوف لا يكون لهم معه قرار. «1»

زجر مى شوند مردم قبل از قيام قائم عليه السلام از معاصى و كارهاى زشت خود با آتشى كه در آسمان ظاهر شود و سرخى كه همه آسمان را فراگيرد و خسف و فرورفتن در بغداد و خسفى در شهر بصره و خون هائى كه در آن ريخته شود

و خرابى خانه هائى در آن و فانى شدن اهل آن و شامل شدن اهل عراق را ترسى كه هيچ قرار (و آرامش) نداشته باشد.

14- از ابى عبداللَّه: عليه السلام فرمود: اذارأيتم ناراً من المشرق شبه الهروى العظيم تطلع أو تقع ثلاثة أيّام أو سبعة أيّام (الشّك من العلا) فتوقّعوا فرج آل محمد انشاءاللَّه عزّ وجلّ انّ اللَّه عزيز حكيمٌ «2»

زمانى كه ديديد آتشى را از مشرق شبيه (نورافكن) هروى بزرگ، طلوع نمايد يا واقع مى شود سه روز يا هفت روز (شك ازعلاء راوى است) پس اميد وار باشيد فرَج آل محمد را انشاءاللَّه عزّ و جلّ خداوند صاحب قدرت و حكمت است.

15- امام صادق عليه السلام در تفسيرآيه «سَأَلِ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع» فرمود: «تأويلها يأتى

اسلام فراتر از زمان، ص: 418

عذاب و يقع فى الثويّة يعنى ناراً حتّى تنتهى الى الكناسة كناسة بنى أسد حتّى تمرّ بثقيف لاتدع وتراً لآل محمد الّا أحرقته و ذالك قبل خروج القائم عليه السلام» «1» تأويل آيه آنست كه مى آيد عذاب و واقع شود در ثويه يعنى آتشى تا منتهى مى شود بر كناسه بنى اسد تا مى گذرد به (محلات) ثقيف، نمى گذارد حقى (يا دشمنى) بر آل محمد، مگر اين كه آن را مى سوزاند و اين پيش از خروج قائم عليه السلام است.

16- در خبر ديگر امام باقر عليه السلام فرمود: «نار تخرج من المغرب و ملك يسوقها من خلفها حتّى تأتى دار سعد بن همام عند مسجده فلاتدع

داراً لبنى أميّة الّا أحرقتها و أهلها و لاتدع داراً فيها وتر لآل محمد الّا أحرقتها و ذالك قبل المهدى عليه السلام». «2»

آتشى بيرون آيد از مغرب و فرشته اى آن را مى راند از پشتش، تا مى آيد به خانه سعد بن همام نزد مسجد او، و رها نمى سازد خانه اى را براى بنى اميه مگر اين كه مى سوزاند آن را و اهلش را و نمى گذارد در آن حقى براى آل محمد مگر اين كه مى سوزاند آن را و اين قبل از مهدى عليه السلام است.

17- عبد اللّه بن سلام از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد از أول أشراط الساعة، پس فرمود:

نار تحشر الناس من المشرق إلى المغرب. «3»

آتشى كه مردم را از مشرق به مغرب مى راند.

18- امام باقر عليه السلام فرمود: چون آتشى از طرف مشرق ديديد كه سرخ يازرد رنگ است سه يا هفت روز طلوع نمايد پس متوقع فرج آل محمد باشيد ... «4»

19- فرمود: علامت تازه اى در رمضان است: عرض كردند: علامت تازه چيست؟

فرمود: عمودى از آتش از طرف مشرق در آسمان طلوع مى كند پس وقتى آن را ديدى براى اهلبيتت طعام يك سال را آماده كن. «5» در باره آتش روايات ديگر نيز به اين مضامين وارد شده است كه به همين تعداد اكتفا نموديم

بخش 10 پيشگوئى و اخبار از اماكن

اشاره

بخش 10 پيشگوئى و اخبار از اماكن در اين بخش تعدادى از روايات مربوط به اماكن و محل ها كه از بزرگان

دين به دست ما رسيده است را مى آوريم تا بامطالعه دقيق تك تك آن، پاسخ و حجّتى باشد براى آنان كه سؤال مى كنند چگونه دين و پيامبر اسلام تادامنه قيامت دنيا را اداره خواهد كرد؟! و بدانند وجودى كه داراى اين همه علم و دانش آسمانى است، تا ابد توانائى مديريت جهان را هم دارا مى باشد

1- آذربيجان

1- آذربيجان 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ترك ها دو خروج دارند در يكى آذربيجان را خراب مى كنند و در ديگرى به سرعت به شط فرات مى آيند. «1»

2- از صادقين عليهما السلام فرمودند: ناچار است براى آتش از آذربيجان كه هيچ چيزى مقابله با آن نتواند بكند و چون آن زمان را ديديد بوده باشيد پلاسى از پلاس هاى خانه خود ... «2»

3- در كتاب مناقب گفته است: اميرمؤمنان عليه السلام از خرابى شهرها خبر داد ... و آذربيجان بسنابك الخيل. و آذر بايجان با سم اسبها. «3

2- آبه

2- آبه 1- شيخ اجل عبد الجليل رازي در كتاب القصص با اسنادش از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند لما عرج بى إلى السماء مررت بأرض بيضاء كافورية شممت بها رائحة

اسلام فراتر از زمان، ص: 422

طيبة، فقلت: يا جبرئيل ما هذه البقعة؟ قال: يقال لها" آبة" عرضت عليها رسالتك وولاية ذريّتك فقبلت، و إن اللَّه يخلق منها رجالا يتولونك و يتولون ذرّيتك فبارك اللَّه عليها وعلى أهلها. وقتى كه مرا به آسمان بالا مى بردند به زمين سفيدى به رنگ كافور گذشتم و در آن

بوى خوشى استشمام نمودم، پس گفتم: اى جبرئيل چيست اين بقعه؟ گفت:

آنجا را «آبه» گويند، بر آن عرضه شد رسالت تو و ولايت ذريه تو و قبول نمود و همانا خداوند مى آفريند از آن مردانى كه ترا و ذريه ترا دوست مى دارند، پس بركت دهد خداوند بر آن و اهل آن.

2- عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى فرمود: شنيدم على بن محمد عسكرى عليهما السلام مى فرمود: أهل قم و أهل «آبة» مغفور لهم لزيارتهم لجدى على بن موسى الرضا عليه السلام بطوس ألا و من زاره فأصابه فى طريقه قطرة من السماء حرّم اللَّه جسده على النار. «1»

اهل قم و اهل آبه بخشوده شده اند به خاطر زيارت جدم على بن موسى الرضاء عليه السلام را در طوس، آگاه باش هركس او را زيارت كند و در راهش قطره (آب باران) از آسمان به او برسد، خداوند جسد او را به آتش حرام نمايد

3- آيا باور مى كنيداينجا نهرى حفر مى شود!

3- آيا باور مى كنيداينجا نهرى حفر مى شود! 1- جابر جعفي از امام باقر عليه السلام فرمود: خرج على عليه السلام بأصحابه إلى ظهر الكوفة و قال: أرأيتم إن قلت لكم: لا تذهب الأيام حتى يحفر ههنا نهر يجرى فيه الماء أكنتم مصدقى فيما قلت؟ قالوا: يا أمير المؤمنين و يكون هذا؟ قال: إى واللَّه، لكأنى أنظر إلى نهر فى هذا الموضع و قد جرى فيه الماء و السفن (واستمر) و انتفع به، فكان كما قال. «2»

بيرون رفت على عليه السلام با

اصحابش بر پشت كوفه و فرمود: آيا باور مى كنيد اگر بگويم به شما روزها نمى گذرد تا كَنده شود در اينجا نهرى كه آب در آن جارى مى شود، آيا تصديق مى كنيد مرا در آنچه كه گفتم،؟ گفتند: اى اميرمؤمنان آيا مى شود اين؟، فرمود: بلى به خدا قسم، مثل اين كه نگاه مى كنم به نهرى در اين محل و آب و كشتى

اسلام فراتر از زمان، ص: 423

ها و استمرار پيدا مى كند و بهره مى رساند، پس شد آن گونه كه فرموده بود

4- اخبار از فتح ايران و روم

4- اخبار از فتح ايران و روم 1- نافع بن عتبة بن ابى وقاص از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تقاتلون جزيرة العرب فيفتحها اللَّه، ثمّ تقاتلون الفارس فيفتحها اللَّه، ثمّ تقاتلون الروم فيفتحها اللَّه، ثمّ تقاتلون الدجال، فيفتحه اللَّه» «1»

جنگ مى كنيد با جزيرة العرب، خداوند آن را فتح مى كند و با فارس مى جنگيد پس خداوند آن را مى گشايد و با روم جنگ مى نمائيد پس خداوند آن را فتح مى كند و با دجال مى جنگيد و آن را فتح مى كند خدا.

راجع به فتوحات اسلامى در كتاب هاى گوناگون، روايات فراوان وارد شده است مخصوصاً فتح شام و مصر و قسطنطنيه و يمن و روم و فارس و ... كه به

خاطر اختصار نياورديم.

2- امام صادق عليه السلام فرمود: لما حفر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله الخندق مرّوا بكُدية «2» فتناول رسول اللَّه صلى الله عليه و آله المِعْوَلَ من يد أمير المؤمنين (عليه السلام) أو من يد سلمان رضى اللَّه عنه، فضرب بها ضربة فتفرقت بثلاث فرق، فقال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: لقد فتح علىّ فى ضربتى هذه كنوز كسرى و قيصر، فقال أحدهما لصاحبه: يعدنا بكنوز كسرى و قيصر و ما يقدر أحدنا أن يخرج يتخلى. «3»

زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خندق را مى كَند به صخره اى گير كردند پس رسول خدا كلنگ را گرفت از دست اميرمؤمنان عليه السلام يا از دست سلمان و ضربتى

اسلام فراتر از زمان، ص: 424

به آن صخره زد سه تكه شد پس فرمود: به يقين خداوند در اين ضربت من، گنجينه هاى كسرى و قيصر را براى من گشود، يكى از آن (سردسته دو رويان) به رفيقش گفت: وعده مى دهد براى ما خزاين كسرى و قيصر را در حالى كه احدى از ما از ترس براى دستشوئى نمى تواند بيرون رود.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لتفتحن عصابة من المسلمين كنز آل كسرى الذى فى الأبيض. «1»

البته البته فتح خواهد نمود دسته اى از مسلمانها خزينه آل كسرى را كه در ابيض هست.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا على! إنكم ستقاتلون بنى الأصفر، و يقاتلونهم الذين من

بعدكم، حتى يخرج إليهم روقة الإسلام أهل الحجاز الذين لا يخافون فى اللَّه لومة لائم، و يفتتحون القسطنطينية بالتسبيح و التكبير، فيصيبون غنائم لم يصيبوا مثلها. «2»

اى على بدرستى كه شما مى جنگيد با اولاد اصفر (يعنى روميان) و جنگ مى كنند آنهائى كه بعد از شما مى باشند، تا بيرون رود به سوى آنها فداكاران اسلام از اهل حجاز، آنهائى كه نمى ترسند در راه خدا از ملامت سرزنش كنندگان و قسطنطنيه را با تسبيح و تكبير فتح مى نمايند پس مى رسند به غنيمت هائى كه، مثل آن را نديده اند.

رواياتى درباره فتح ايران و روم در اشراط ساعة نيز گذشت.

در اين روايات مى بينيد منافقان و ياران آنها باور نداشتند كه كسرى ايران و قيصر روم شكست خواهند خورد و خزاين آنها در اختيار مسلمانان قرار خواهد گرفت مى گفتند: امروز در اينجا از ترس به دورش خندق مى زند و از آن طرف نويد پيروزى به ابر قدرت هاى جهان مى دهد، بلى واقعاً براى آن گونه آدميان قابل قبول نبود اما صاحب علم ملكوتى از ذى علم گرفت و خبر داد و در مدت كمى نيز، موبه مو پيش آمد و تحقق پيدا كرد

5- اخبار از جريان صحيفه ملعونه

5- اخبار از جريان صحيفه ملعونه ابى سعيد خدرى محاصره كامل اقتصادى و اجتماعى بنى هاشم را آورده است كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 425

خلاصه حديث اين است؛

وقتى كه قريش رسول خدا صلى الله عليه و آله و بنى هاشم را در اوايل دعوتش در دره اى زندانى نمودند و باهم پيمان بستند و امضاء نمودند كه آنها را به شهر راه ندهند و در جمع خود نپذيرند و با آنها معامله ننمايند وو ... و آن پيمان نامه را به سقف كعبه آويختند و هر روز قبيله اى نگهبانى مى كردند كه كسى به آن دسترسى نداشته باشد تا آن را پاره و نابود نمايد و سه سال در آنجا با وضع اسف بارى سپرى كردند و بعضى از امضاء كنندگان نيز پشيمان شده بودند ولى جرئت ابراز نداشتند، روزى حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به عمويش ابى طالب پدر گرامى اميرمؤمنان عليهما السلام فرمود: «ياعمّ انّ ربّى اللَّه سلّط الأرضة على صحيفة قريش، فلم تدع فيها اسماً هو للّه الّا أثبته فيها، و نفت منها الظلم و القطيعة و البهتان» «1»

اى عمو به درستى كه پروردگار من مسلط نمود موريانه را بر صحيفه قريش پس نگذاشته از آن چيزى جز نامى كه براى خداست و ظلم و قطع ارحام و بهتان را نفى (و محو) نموده است.

بروند ببينند اگر حرف من درست است اين محاصره را از ما بردارند و رفتند و ديدند حرف درست است و پيمان را لغو نمودند.

در اين ماجرا دقت فراوان لازم است كه اهميت اين جريان روشن و علم آسمانى رسول اعظم بر جهانيان آشكار گردد زيرا 1- آنها كمال مراقبت را داشتند كه كسى به آن صحيفه دسترسى نداشته باشد، 2- و دَرِ

كعبه بسته بود، 3- در مركز شهر، وسط مسجدالحرام كه محل رفت و آمد و شلوغ، متناوباً نيز كشيك مى دادند كه دست كسى به آن نرسد، 4- سه سال تمام بنى هاشم در دره در محاصره كامل بودند كسى نمى توانست از آن بيرون آيد وو ..

6- اهواز

6- اهواز 1- در ملاحم سيد ضمن حديثى فرمود: در اهواز زلزله شود بطورى كه خانه هايشان قبرستان باشد و راهها بريده شود و احدى از شهرى به شهرى نرود. «1»

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: در نواحى و اطراف بصره حركتى است كه من نمى گويم عرب بر عجم غالب مى شود و به اهواز روى آورند بدون مردم. «2

7- اوصاف ارتش ترك

7- اوصاف ارتش ترك نهج البلاغة: و اشاره نمود به وصف ترك ها: كأنى أراهم قوما كأن وجوههم المجان المطرقة، يلبسون السرق و الديباج، و يعتقبون الخيل العتاق، و يكون هناك استحرار قتل حتى يمشى المجروح على المقتول، و يكون المفلت أقل من المأسور، فقال له بعض أصحابه: لقد أعطيت يا أمير المؤمنين علم الغيب، فضحك عليه السلام و قال للرجل و كان كلبيا: گويا آنها را مى بينم كأنه روهايشان مانند سپرهاى چكش خورده است، حرير سفيد اعلا و ديبا مى پوشند و اسب هاى آزاد (و تند رو) نگهميدارند (تا در هنگام نبرد از آن استفاده نمايند)، در آنجاشدت كشتار بطورى باشد كه زخمى ها روى كشته ها راه مى روند، نجات يافتگان از اسيران كمتر مى شود!، بعضى از يارانش گفت: اى اميرمؤمنان علم غيب داده شده اى پس خنديد و فرمود: به آن مرد كه از قبيله كلب بود، يا أخا كلب ليس هو بعلم

غيب و إنما هو تعلم من ذى علم، و إنما علم الغيب سبحانه بقوله:" إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنزِّلُ الْغَيْث وَ يَعْلَمُ ما فى الأَرْحامِ وَ ما تَدْرِى نَفْسٌ مَّا ذا تَكسِب غَدًا وَ ما تَدْرِى نَفْسٍ بِأىِ أَرْضٍ تَمُوت إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُ (34) «3»

فيعلم سبحانه ما فى الأرحام من ذكر إن اللَّه عنده علم الساعة وأنثى و قبيح أو جميل و سخى أو بخيل و شقى أو سعيد، من يكون فى النار حطبا أو فى الجنان للنبيين مرافقا، فهذا علم الغيب الذى لا يعمله أحد إلا اللَّه، و ما سوى ذلك فعلم علمه اللَّه نبيه فعلّمنيه، و دعا لى بأن يعيه صدرى

اسلام فراتر از زمان، ص: 427

و تضطم عليه جوانجى «1»

اى برادر كلبى آن علم غيب نيست بلكه ياد گرفتن از صاحب علم است، شكى نيست كه علم غيب و آنچه كه در آيه فرموده (مخصوص خداوند است) پس خداوند مى داند آنچه در رحم هاى (مادران) است و علم قيامت نزد اوست و او مى داند نر است يا ماده، زشت است يا زيبا دست و دل باز است يا بخيل، شقى است يا سعيد، هيزم آتش مى شود يا در بهشت رفيق با پيغمبران، پس اين است علم غيبى كه نداند جز خودش و سواى از اين ها علمى است خداوند آن را تعليم نموده به پيغمبرش و او هم به من ياد داده است و براى من دعا كرده است كه سينه من

ظرفيت آن را داشته باشد و وجوارح من آن را بر خود بچسباند (و در خود جا دهد). «2»

سؤال: ممكن است كسى پيدا شود و به ذهنش آيد كه حالا مسئله دانستن نر و ماده بودن جنين و ساير خصوصيات آن، در دستگاه سونوگرافى مشخص مى شود، پس دانستن اين ها خاص خداى تعالى نيست؟!

جواب: بلى،

1- آن زمان كه اين آيات نازل شد احدى از اين ماجرا ها سر در نمى آورد،

2- حالا هم دانش بشرى به هر جا برسد و منهى شود باز علم اينها مخصوص خداست و با آن فكر و انديشه پيشروى مى كند كه خدا به او داده است،

اسلام فراتر از زمان، ص: 428

3- درست است نر و مادگى وو .. جنين را بعد از شكل گرفتن مى داند اما خداوند قبل از شكل گيرى و هنوز در حالت نطفه گى است، مى داند،

4- نر و مادگى را بشر با وسائل مى داند ولى دانستن سخاوت و بخالت و سعادت و شقاوت و بهشتى و جهنمى بودن را جز خدا هيچ احدى نخواهد دانست و اگر روزى برسد كه دانش بشرى به دانستن اينها هم راه يابد، باز حرف همان است كه در شماره 2 گفته شد

8- ايران

8- ايران ناظم الأسلام كرمانى در ص 113 از علائم ظهور گويد: يكى از علامات خروج

سيد حسنى است از طالقان و ديلم و از اخبار استفاده مى شود كه اين سيد دعوت به خود نكند اما مثل پادشاهان رفتار نمايد و اين در وقتى است كه ايران پادشاهى نداشته باشد و جمهورى گردد و يا هرج و مرج و يا ملوك الطوايفى شود.

و در ص 114 فرمود: ديگر از علائم خارج شدن سلطان عجم از ايران است (البته لفظ ايران در روايات ديده نشده ولى مرحوم ناظم الأسلام از كلمه عجم و شرق استفاده كرده). «1

9- بغداد

9- بغداد 1- اميرمؤمنان عليه السلام در ضمن خطبةالبيان فرمود: «.... آگاه باش واى بر بغداد از «رى» از مرگ و كشتار و ترسى كه اهل عراق را فرا گيرد! زمانى كه شمشير به آنها فرود آيد پس كشته شود آنچه خدا خواهد، و علامت اين زمانى است كه پادشاه روم ضعيف گردد و عرب مسلط شد و نفوذ كند مردم به سوى فتنه ها مانند نفوذ مورچه ها، پس در اين زمان خروج نمايد عجم بر عرب و بصره را مى گيرند ...» «2»

و در خطبه لؤلؤة راجع به بغداد فرمايشاتى دارد كه در بخش 8 گذشت، به آن جا مراجعه شود.

2- مسعدة بن اليسع از امام صادق عليه السلام در خبراست امير مؤمنان عليه السلام گذشت بر

اسلام فراتر از زمان، ص: 429

زمين بغداد پس

فرمود: ما تدعى هذه الأرض؟ قالوا: بغداد، قال: نعم تبنى ههنا مدينة، و ذكر وصفها و يقال: إنه وقع من يده سوط فسأل عن أرضها، فقالوا: بغداد، فأخبر أنه يبنى ثم مسجد يقال له مسجد السوط. «1»

اين جا چه ناميده مى شود؟ گفتند: بغداد، فرمود:

بلى بنا شود در اينجا شهرى و ذكر نمود اوصاف آن را، و گفته مى شود كه تازيانه از دستش افتاد پس از زمينش پرسيد؟ گفتند: بغداد، پس خبر داد كه بنا مى شود بغداد و مسجدى كه مسجد «سوط» ناميده مى شود. (يعنى در زمين افتادن تازيانه (سوط).

3- ... مفضل گفت: اى آقاى من چگونه مى شود دار الفاسقين (يعنى بغداد) در آن زمان؟ فرمود: فى لعنة اللَّه و سخطه تخربها الفتن و تتركها جماء فالويل لها و لمن بها كل الويل من الرايات الصفر، و رايات المغرب، و من يجلب الجزيرة و من الرايات التى تسير إليها من كل قريب أو بعيد. درلعنت خدا و غضب او، ويران مى كند آن را فتنه ها و رها سازد باير پس واى برآن و هركهِ در آن هست تمام واى، از پرچم هاى زرد، و پرچمهاى مغرب و هركس كه جلب مى كند او را جزيره، و از پرچمهائى كه سير مى كند به سوى آن از همه جاى نزديك و دور،

واللَّه لينزلن بها من صنوف العذاب ما نزل بسائر الأمم المتمردة من أول الدهر إلى آخره، و لينزلن بها من العذاب ما لا عين رأت و لا أذن سمعت بمثله و لا يكون طوفان أهلها إلا بالسيف، فالويل لمن اتخذ بها مسكنا فانّ المقيم بها يبقى لشقائه، و الخارج منها

برحمة اللَّه و اللَّه ليبقى من أهلها فى الدنيا حتى يقال: إنها هى الدنيا، به خداقسم البته فرود آيد بر آن، از هرگونه عذاب، آن گونه كه به ساير امتهاى متمرد نازل شده است از اول روزگار تا آخر آن، و البته فرود آيد بر آن از عذاب، نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده است به مانند آن، و نباشد طوفان اهل آن مگر با شمشير پس واى بر كسى كه آن را براى خود مسكن قرار دهد، اقامت كننده در آن باقى مى ماند برشقاوتش و بيرون رونده از آن در رحمت خداست، به خدا قسم البته مى ماند از اهل آن در دنيا تا گفته شود همانا دنيا تنها آن (بغداد) است؛

و إنّ دورها و قصورها هى الجنة، و إن بناتها، هنّ الحور العين، و إن ولدانها هم الولدان و

اسلام فراتر از زمان، ص: 430

ليظنن أن اللَّه لم يقسم رزق العباد إلا بها، و ليظهرن فيها من الأمراء على اللَّه وعلى رسوله صلّى اللَّه عليه و آله، و الحكم بغير كتابه، و من شهادات الزور، و شرب الخمور و [إتيان] الفجور، و أكل السحت وسفك الدماء ما لا يكون فى الدنيا كلها إلا دونه، ثم ليخربها اللَّه بتلك الفتن و تلك الرايات، حتى ليمر عليها المار فيقول: ههنا كانت الزوراء. «1»

و خانه ها و كاخ هاى آن، آن است بهشت!، و به يقين دختران آن آنهايند حورعين و پسران آن همان پسرانند (يعنى غلمان بهشتى) و گمان كند خداوند

رزق بندگان را جز در آنجا تقسيم نكرده است، و البته البته در آن ظاهر شود از اميران بر (خلاف) خدا و رسولش صلى الله عليه و آله و حكم مى كند بر خلاف كتاب خدا و از شهادت هاى ناحق و مشروب خوردن و آوردن كارهاى زشت و خوردن حرام و ريختن خون (ناحق) به گونه اى كه در همه دنيا جز آنجا پيدا نشود سپس حتماً آن را ويران سازد خداوند با آن فتنه ها و پرچمها بطورى كه (بعدها) مى گذرد بر آن گذرنده اى پس (باتعجب) مى گويد:

اينجا بوده زوراء!!.

4- فرمود: در بغداد زمين فرو رود و سنگباران شود و زلزله آيد و آن سريع ترين زمين هاست به خراب شدن. «2»

5- رسول خدا عليه السلام از فتنه ها نام برد پس فرمود: فتنه داخل زوراء يعنى بغداد مى شود پس چه بسيار مرد كشته شده و اموال غارت شده و فرج هائى كه حلال دانسته اند، خدا رحمت كند كسى را كه زنهاى بنى هاشم را در آن روز جاى دهد (و از فتنه حفظ كند) چون ايشان حرمت من هستند ... «3»

6- فرمود: يكى از علامات (ظهور يا قيامت) خراب شدن بغداد است. «4»

7- فرمود: يكى از علامات، ساختن پلى در محله كرخ بغداد (روى دجله)

اسلام فراتر از زمان، ص: 431

است. «1»

8- ابن عباس گويد: در زوراء (بغداد) باد سرخى به هيجان آيد مردم، منكر شمارند و با فزع و زارى به علماى خود پناهنده شوند پس ببينند

علمايشان مسخ به صورت بوزينه و خوك شده اند و صورتهايشان سياه و چشمانشان كبود گشته است «2».

مؤلف گويد: مگر بغداد الان روى آرامش را مى بيند؟! نه هنوز هم كشت كشتار و انفجارها و بمب گذاريها و قتل عامها وو .. از بغداد دست برنداشته است هر روز چندين نفر كشته و زخمى بجاى مى گذارد؛

زمان صدام حسين رئيس جمهور ديكتاتور عراق چه مصيبت ها كشيدند و حالا هم كه ارتش اشغالگر آمريكا و اذنابش از سال 2001 آنجا را اشغال نموده تا حال كه اين سطور را مى نويسم و 2008 است اين مصيبت ها، دامنگير آنجاست!!

10- بصرة

10- بصرة 1- امام علي عليه السلام در مذمت اهل بصره بعد از جنگ جمل فرمود: كأنى بمسجد كم كجؤجؤ سفينة قد بعث اللَّه عليها العذاب من فوقها و من تحتها، و غرق من فى ضمنها. «3»

گويا مى بينم مسجد شمارا مانند دماغه كشتى كه بتحقيق خداوند فرستاده بر آن عذاب را از بالا و پائين، و غرق شده هركهِ در آن است.

2- و در روايتى فرمود: لكأنّى أرى منبت الشيح على ظاهر أهل الحصنة قد وقعت به وقعتان يخسر فيها الفريقان يعنى وقعةالموصل حتى سمى باب الآذان، ثمّ قال: عليه السلام و ويل للصين من ملابسةالأتراك الأشراك و ويل للعرب من مخالطة الأتراك و ويل لأمّة محمد اذا لم تحمل أهلها البلدان و عبّروا بنوقنطورة نهر جيحان و شربوا ماء دجلة و همّوا بقصد البصرة و الايلة، وأيم اللَّه! لتغرقن بلدتكم حتى

كأنى أنظر إلى مسجدها كجؤجؤ سفينة، أو نعامة جاثمة. «4»

البته گويا مى بينم (وادى) سبز شدن شيح (سبزى خوش بوى) را

اسلام فراتر از زمان، ص: 432

در كنار اهل حصنة (از كردهاى موصل) كه حتماً دو واقعه بر آن واقع مى شود كه خسارت مى برد در آن دو گروه يعنى واقعه موصل تا ناميده شود به دَرِ اذان، سپس فرمود: و واى بر چين از همزيستى كردن با ترك هاى مشرك و واى بر عرب از مخلوط شدن با تركها و واى بر امت محمد زمانى كه مردم تحمل سكونت در شهر خود را نداشته باشد (و بر دولت هاى بيگانه مسافرت يا مهاجرت نمايند و شهر خود را ترك نمايند و با آداب و رسوم اجانب زندگى نمايند).

و بنوقنطوره (تركها و چينى ها) از نهر جيحان عبور نمايند و آب دجله را بنوشند و راه رسيدن به بصره و ايله را پيش گيرند.

به خدا قسم البته البته شهر شما غرق خواهدشد تا اين كه گويا مى بينم مسجدش

(در ميان آب) مانند دماغه كشتى يا شتر مرغ نشسته باشد.

3- و در روايتى فرمود: كجؤجؤ طائر فى لجة بحر. «1»

سر پرنده اى در طوفان دريا.

4- در روايت ديگر فرمود: كأنى أنظر إلى قريتكم هذه قد طبقها الماء، حتى ما يرى منها إلا شرف المسجد، كأنه جؤجؤ طير فى لجة بحر!. «2»

گويانگاه مى كنم بر اين شهر شما كه آب آن را فراگرفته است حتى ديده نمى شود مگر بالاى مسجد مثل

سر پرنده اى در امواج دريا.

5- از آن حضرت عليه السلام در اخبار ملاحم بصرة فرمود: يا أحنف! كأنى به وقد سار بالجيش الذى لايكون له غبار و لا لجب، و لا قعقعة لجم و لا حمحمة خيل، يثيرون الأرض

اسلام فراتر از زمان، ص: 433

بأقدامهم كأنها أقدام النعام. «1»

اى احنف گويا او را مى بينم كه حركت كرده با لشكر كه نه گرد دارد و نه صداو نه صداى لجام و نه همهمه اسب، زمين را با قدم هاى خود مى شكافند مانند قدم هاى شتر مرغ.

6- از آن حضرت عليه السلام: فويل لك يابصرة عند ذلك من جيش من نقم اللَّه لارهج له و لا حس، و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر، و الجوع الأغبر. «2»

پس واى برتو اى بصره در آن زمان از قشونى از (غضب و) نقمت خدا نه گرد دارد نه سرصدا و به زودى اهل تو گرفتار مى شوند بر مرگ سرخ و گرسنگى غبار آلود (و سخت).

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه زمينى است، آن رابصرة گويند در جنب آن نهرى است كه، دجلة گويند و درخت خرماى بسيار دارد كه بنى قنطوراء بر آن نازل شوند:

پس مردم سه دسته گردند: يك دسته به اصل خود بر گردند (منابت شيح و قيصوم «3») پس هلاك شوند: و يك دسته خود را نگاه دارند و كافر شوند: و يك دسته ذريه خود را پشت سر گذارند و بجنگند: كشته هاى ايشان شهدايند و خداوند به

آنها پيروزى دهد. «4»

8- امام صادق عليه السلام فرمود: زجر مى شوند مردم قبل از قيام قائم عليه السلام از معاصى و كارهاى زشت خود به آتشى كه در آسمان ظاهر شود و سرخى كه همه آسمان را مى پوشاند و خسف و فرورفتن در بغداد و خسفى در شهر بصره و خون هائى كه در آن ريخته شود و خرابى خانه هائى در آن، و فانى شدن اهل آن و شامل شدن اهل

اسلام فراتر از زمان، ص: 434

عراق را ترسى كه هيچ قرار (و آرامش) نداشته باشد. «1» يك مصداق اين حديث زمان ماست كه ارتش آمريكا آنجارا اشغال كرده و هر روز دهها فر قربانى مى گيرد.

9- امام صادق به سليمان بن خالد فرمود: «و اللَّه مايتبع قائمنا من أهل البصرة الّا رجل واحد، لاخير فيهم كلّهم زنادقة و هى الكفر باللَّه». «2»

به خدا قسم به قائم ما تبعيت نكند از اهل بصره مگر يك مرد، خيرى در آنها نيست همه شان زنديق ها هستند و آن هم كافر شدن به خداست. در باره بصرة روايات و پيشگوئى ها زياد است به همين اندازه اكتفاء مى نمائيم

11- اى احنف مى بينم او ..!

11- اى احنف مى بينم او ..! اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اى أحنف كأنى به و قد سار بالجيش الذى لا يكون له غبار و لا لجب

و لا قعقعة لجم و لا حمحمة خيل، يثيرون الأرض بأقدامهم كأنها أقدام النعام (يومئ بذلك إلى صاحب الزنج)، ثم قال عليه السلام: ويل لسكككم العامرة و الدور المزخرفة التى لها أجنحة كأجنحة النسور، و خراطيم كخراطيم الفيلة، من اولئك الذين لا يندب قتيلهم ولا يفقد غائبهم، أنا كابّ الدنيا لوجهها و قادرها بقدرها و ناظرها بعينها. «3»

اى احنف گويا

اسلام فراتر از زمان، ص: 435

مى بينم او را بتحقيق مى رود با لشكرى كه نه گرد دارد و صدا و نه صداى لجام و نه همهمه اسب، زمين را با قدم هاى خود مى شكافند مانند قدم هاى شتر مرغ (بااين فرمايش يابه صاحب زنج اشاره مى نمايد كه جريان لشكركشى اش گذشته و در تايخها مسطور است و يا اشاره به زمان فعلى ما در قرن چهارده كه ارتش و تسليحات اتمى و غير اتمى آن، نه گرد دار و نه غبار وو ...). سپس فرمود: واى بر كوچه هاى آباد وخانه هاى زينت دار شما كه بالهائى دارد مانند بال هاى نسر و خرطومهائى مانند خرطوم هاى فيل ها، از دست (آنهائى) كه بركشته هايشان گريه نمى شود و نه در پى گمشده هايشان گشته مى شود، منم كوبنده بر روى دنيا (با بى اعتنائى خود بر زرق و برق آن) و قيمت دهنده به اندازه ارزشش كه در نظر من به اندازه آب دهان بز قيمت ندارد (كعطفة عنزٍ)، و نگرنده به آن با ديده عبرت (و پند)

12- بنو حفصة

12- بنو حفصة فرمود: زود است بنو حفصة يعنى تركها بروند به سوى عراق و غلبه كنند به هر سفيد و سياهى: و پادشاهى ايشان ادامه داشته باشد مانند پادشاهى فرعون تا وقتى كه خود را استمساك و منع كنند و خود را عزيز دانند و ستم نمايند: خداوند باران را از ايشان منع و بواسطه بعض آنها از بعض ديگر انتقام بكشد براى بد رفتارى با

اسلام فراتر از زمان، ص: 436

رعيت و كشتن مسلمانها.

لباس آنها لباس اهل كفر است آن وقت بين آنها دشمنى و بغض و كينه واقع شود آن وقت متوارى و نابود گردند: آن وقت پادشاهى در نسل پيغمبر گذاشته مى شود و آنها اولى از مردم و سزاوارترند از ديگران بگفتار عدل. «1

13- بنى قنطوراء «2»

13- بنى قنطوراء «2»

در ملاحم ابن طاووس از عبداللَّه بن عمر روايت كرده است كه به اهل عراق گفت قسم به خدائى كه جز او نيست: زود است كه بنى قنطوراء شمارا از خراسان و سجستان سوق دهند و بيرون كنند بيرون كردن سختى تا شما را به ابُلّه (شهريست نزديك بصره) برسانند و اسبى را باقى نگذارند: پس بفرستند به سوى بصره كه يا از بلاد ما خارج

شويد و يا ما برشما نازل مى شويم: پس سه فرقه مى شوند يك فرقه به كوفه مى روند و يك فرقه به حجاز بر مى گردند و يك فرقه به زمين باديه كه زمين عرب باشد مى روند؛

پس آنها داخل بصره مى شوند و يك سال اقامت مى كنند: و مى فرستند به سوى اهل كوفه كه يا از بلاد ما بيرون رويد و يا ما بر شما نازل خواهيم شد: ايشان هم سه فرقه مى شوند يك فرقه به شام ملحق مى شوند و يك فرقه به حجاز و يك فرقه به باديه زمين عرب مى روند و باقى مى ماند عراق كه احدى يك قفيز زمين و درهمى نداشته باشد و اين وقتى است كه حكومت با بچه ها باشد به خدا البته البته اين خواهد شد اين جملات را سه مرتبه تكرار نمود. «3»

اسلام فراتر از زمان، ص: 437

در بيان صفات بنى قنطوراء اين گونه آمده است: چشمهايشان مثل وزغ و رويهايشان مانند سپر است و براى ايشان جنگى است بين دجله و فرات و جنگى است به مرج حمار و جنگى هست در دجله كه اول روز هركس بخواهد به شام برود بايد صد دينار پرداخت كند و در آخر روز زيادتر. «1»

ناگفته نماند عبداللَّه بن عمر اين بيانات را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده و گفته است كه قاطعانه قسم مى خورد اين كارها خواهد شد و گرنه او از خودش

چيزى ندارد

14- بنو كاوان «2»

14- بنو كاوان «2»

از اميرمؤمنان عليه السلام سؤال مى كنند كى خداوند زمين را از ظالمين پاك مى كند تا آنجا كه فرمود: هر وقت برخيزد قيام كننده اى از خراسان و غلبه كند بر زمين كرمان و ملتان (شهريست در هند) و بگذرد به جزيره بنى كاوان .. تاآخر حديث. «3

15- بيت المقدس

15- بيت المقدس از كعب روايت شده است كه پادشاهى در بيت المقدس لشكرى به هند مى فرستد و فتح نمايد وگنجهايش را بگيرد و زيور بيت المقدس سازد ... «4

16- پرچم ها

16- پرچم ها در باره پرچم هاى گوناگون روايت هاى مختلف آمده است كه فقط به چند كوتاه آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 438

اكتفا مى كنيم.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر وقت پرچمهاى سياه خروج كرد: بدرستى كه اولش فتنه وسطش گمراهى و آخرش كفر است. «1»

2- چون پرچمهاى زرد به مصر برسد فرار كن در زمين: و چون خبردار شوى كه به شام (دمشق) رسيده اند: اگر بتوانى به آسمان يا در زمين بجا آور (و بگريز). «2»

3- زهرى گويد: به من رسيده كه پرچم هاى سياه از خراسان خروج نمايد پس چون از گردنه خراسان سرازير شد: پس خبر مرگ اسلام رسيده است و رد نكند آنها را جز پرچم هاى عجم ها. «3»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چون پرچمهاى اولاد عباس از گردنه هاى خراسان رو آور شد آن وقت خبر مرگ اسلام را آورده اند و هركس زير پرچم آنها برود در قيامت شفاعت من به

او نرسد. «4»

5- حضرت مهدى عليه السلام با پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله خروج مى كند كه از پشم زده شده مخمل سياه چهار گوشه است. «5

17- تبريز

17- تبريز اميرمؤمنان عليه السلام ذيل خطبه اى فرمود: گروهى از خراسان مالك مى شوند تبريز را. «6»

با توجه بر اينكه برابر تواريخ، زبيده خاتون زن هرون الرشيد مريض و تب شديد داشت، به سر زمين تبريز كه رسيد از آب و هواى آن خوشش آمد و اتراق كرد و اتفاقاً تبش فروكش نمود و خوب شد، دستور داد در آن محل شهرى به نام تبريز را بنا نهاده و ساختند، در اين صورت امام عليه السلام قرنها پيش هم به ايجاد تبريز خبرداده و

اسلام فراتر از زمان، ص: 439

هم تمالك خراسانى ها آن را.

18- ترك

18- ترك حذيفة گويد: اميرمؤمنان عليه السلام به اهل كوفه فرمود: البته شما را از كوفه خارج كنند جماعتى كه چشمان كوچك و بينى پهن دارند و صورتشان مثل سپر چكش خورده است و نعالشان از مو است و اسبان خود را بنخل جوخا «1» ببندند و بياشامند يك قسمت از فرات را. «2»

در باره ترك روايات زياد آمده است كه شمردن و آوردن آنها ضرورت ندارد چون بيشتر مشابه يك ديگرند

19- ترمد

19- ترمد اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اما شهر ترمد را بلاى طاعون فرو گيرد و مردمش را نابود مى سازد. «3

20- جابيه

20- جابيه 1- يكى از علائم ظهور خسف و فرو رفتن قريه اى از قراء شام است كه آن را، جابيه گويند. «4»

2- مسلمان ها وارد سرزمينى مى شوند كه، جابيه گويند اموال و چهار پايانشان زياد مى شود: پس فرستاده شود برايشان جرب (گَرى) مثل دُمل پاكيزه شود اموالشان و شهيد گردد بدنهايشان. «5

21- جزيره

21- جزيره كعب گويد: جزيره ايمن است از خرابى تا ارمنيه خراب شود، مصر ايمن است از خرابى تا جزيره خراب شود. «1

22- جنگ و جهاد

22- جنگ و جهاد نافع بن عتبه از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: با جزيرةالعرب بجنگيد و خداوند، فتح نمايد سپس باروم جنگ كنيد: آنجا را هم فتح كند: سپس با فارس جنگ نمائيد آنجا را هم فتح كند پس از آن بادجال جنگ كنيد، فتح نمايد. «2

23- چين

23- چين 1- فضل بن شاذان از حضرت باقر عليه السلام روايت مى كند فرمود: گويا مى بينم جماعتى را كه خروج كرده اند از دورترين بلاد مشرق از شهرى كه، شيلا نامند: طلب مى كنند حقشان را از اهل چين پس به آنها نمى دهند: باز طلب مى كنند باز نمى دهند و چون اين را ببينند شمشيرهاى خود را بردوش گذارند: پس (اهل چين) راضى شوند كه بدهند به ايشان آنچه را كه مى طلبيدند و آنها قبول نمى كنند و بسيارى از اهل چين را مى كشند و پس از آن همه بلاد ترك و هند را در تصرف خود درآورند و متوجه خراسان شوند و از اهل آن مطالبه كنند و به ايشان ندهند پس به قهر و غلبه از ايشان بگيرند و آنها نمى خواهند پادشاهى را به كسى دهند، مگر به صاحب شما قائم عليه السلام «3»

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: هرگاه قيام كند قيام كننده به خراسان: همانكس كه از

چين و ملتان «4» آمده: سفيانى لشكرى را به سوى آنها گسيل دارد ولى نتوانند بر او غلبه نمايند سپس قيام كند از ما قيام كننده اى در گيلان و مشرقى به كمك او برمى

اسلام فراتر از زمان، ص: 441

خيزد براى دفع پيروان عثمان (يعنى سفيانى) و اجابت كند اورا ابر و ديلم «1» و مى يابند از او عطايا و بخششها و نعمتها: و بلند شود به نفع فرزندم (قائم) صداها و پرچمها و متفرق مى كند آن پرچمها را در اطراف جهان و حرمها: و مى آيد بجانب بصرة و خراب مى كند و كوفه را آباد مى سازد و محكمش مى كند (تا آخرحديث). «2» چندين روايت مفصل و مختصر در اين مورد آمده است كه از آوردن آنها براى رعايت اختصار معذوريم

24- حبشه

24- حبشه 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خراب كند كعبه را ذوالسّويقتين از حبشه و زيورهايش را غارت كند و پرده هايش را ببرد. «3»

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: زياد طواف كنيد دور اين خانه (كعبه) را گويا مى بينم مردى را كه ساق پاهايش باريك است و با او بيلى است كعبه را خراب مى كند. «4»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بيايد حبشى پس خانه خدا را خراب كند بطورى كه بعداً (تا

ظهور قائم عليه السلام) هرگز تعمير نگردد و هم ايشانند كه گنج كعبه را استخراج نمايد. «5»

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: گويا نظر مى كنم به كسى كه پيش سرش مو ندارد و كچل است و ميان دندانهايش باز است: نشسته روى كعبه و ميزند باكرديه (شايد آلت خاصى است) و در كنزالعمال: گويد: مى زند بابيل و كلنگش. «6»

5- على عليه السلام فرمود: حج بجا آورديد پيش ازآنكه شمارا منع نمايند از حج پس مثل

اسلام فراتر از زمان، ص: 442

اين كه من نگاه مى كنم بسوى حبشى كه چشم كوچك دارد و گَر مى باشد به دستش تيشه گرفته (كعبه را) سنگ به سنگ خراب مى كند ... «1»

6- در بحار دارد كه حبشه تغيير دهد خانه خدا را و، بشكند و سنگ را از اينجا برداشته در مسجد كوفه نصب كنند. «2»

روايات ديگر در اين مضمون مكرر آمده است: چون مشابه هم بود براى رعايت اختصار نياورديم

25- حجر اسود

25- حجر اسود 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «كأنّى بالحجر الأسود منصوباً هاهنا، ويحهم! انّ فضيلته ليست فى نفسه، بل فى موضعه و أسّه، يمكث هاهنا برهة أشار الى البحرين- ثمّ يعود الى مأواه و أمّ مثواه. «3»

گويا مى بينم حجر اسود در اين جا نصب شده است (در مسجد كوفه كه قرامطه

از ركن بيت، كَنده و در مسجد كوفه نصب كرده بودند و يا در آينده اين كار دربحرين انجام خواهد گرفت!) واى بر آنها شرافت حجر اسود در خودش نيست بلكه در محل نصبش (كعبه) و ركن آن است، مدتى در اين جا مى ماند- اشاره نمود به بحرين- سپس بر مى گردد به محل خود و جايگاه آرامش خود.

2- در شرح نهج البلاغة: مى گويد: و فى هذه الخطبة و هو يشيرالى السارية التى كان يستند اليها فى مسجد الكوفة «كأنّى ...» و وقع الأمر فى الحجر الأسود بموجب ما أخبر عليه السلام «4»

. ابن ابى الحديد گويد: در اين خطبه حضرت اشاره نمود به ستونى كه تكيه مى داد در مسجد كوفه و فرمود: «كأنّى ... و جريان در باره حجر اسود پيش آمد آن گونه خبر داده بود

26- حلّة

26- حلّة محمد بن يعقوب كليني گويد: حديث نمود براى من على بن إبراهيم (قمى) از

اسلام فراتر از زمان، ص: 443

پدرش از ابن أبي عمير از أبي حمزة ثمالي از اصبغ بن نباته گفت: با مولايم اميرمؤمنان عليه السلام هم صحبت بودم هنگام ورودش به صفين و ايستاد بر تل عرير سپس شاره نمود بر نيزارى ميان بابل وتل و فرمود: مدينة و أى مدينة! فقلت له: يا مولاى أراك تذكر مدينة، أكان ههنا مدينة و

انمحت آثارها؟ فقال: لا، و لكن ستكون مدينة يقال لها الحلة السيفية يمدنها رجل من بنى أسد يظهر بها قوم أخيار لو أقسم أحدهم على اللَّه لأبرّ قسمه. «1»

شهرى است چه شهرى! پس به او گفتم: اى مولاى من مى بينم ياد مى كنى از شهرى آيا بوده است در اينجا شهرى كه (از بين رفته) و آثارش محو گرديده است!؟. فرمود: نه به زودى شهرى خواهد شد كه بر آن «حلّه سيفيه» گفته خواهد شد، آن را شهر مى سازد مردى از بنى اسد، ظاهر شود (وساكن گردد) در آن قوم برگزيده كه اگر هر يك از آنها خدا را قسم دهد، قسم او را مستجاب كند (يا اگر براى چيزى به خدا سوگند خورد، به سوگندش عمل مى نمايد).

علامة حلى قدس سره در باب إخبار به غيب امير مؤمنان (عليه السلام) مى گويد: و از جمله اين إخبار اميرمؤمنان عليه السلام خبر دادنش به عمارة بغداد و ملك بني العباس و ذكر أحوال آنها و گرفتن مغول سلطنت را از آنها، روايت كرده آن را پدرم (رحمه اللّه)، واين قضيه سبب سلامتى (و نجات اهل حلة وكوفة ومشهدين شريفين (كربلا و نجف اشرف) از مرگ گرديد.

زيرا وقتى كه سلطان هولاكو به بغداد رسيد پيش از فتح آن أكثر أهل حلة فرار كردند به بطائح (بيابان ها) مگر كمى، واز آن كم ها بود پدرم (رحمه اللّه) وسيد مجد الدين بن طاووس وفقيه ابن أبى العز، پس رأى آنها براين قرار گرفت كه كاغذى بر سلطان بنويسند بر اين كه ما مطيع فرمان و داخل در زير ايلية او هستند، نامه را به

شخص عجمى دادند و فرستادند. پس سلطان فرمانى وسيله دو نفربراى آنها فرستاد يكى را

اسلام فراتر از زمان، ص: 444

تِكْلَمْ، و ديگرى را علاء الدين، مى گفتند و به آن دو نفر گفت: اگر دلهاى آنها آن طور كه نوشته اند با ما باشد پيش ما حاضر شوند؛

آن دو امير قضيه را به مردم ابلاغ كردند ولى مردم ترسيدند بروند چون او را خوب نمى شناختند، پدر من (رحمه اللّه) به آنها گفت: اگر من تنها بيايم كفايت مى كند؟

گفتند: بلى، پس پدرم همراه آنها رفت وقتى كه پيش سلطان حاضر شد (قبل از فتح بغداد و پيش از قتل خليفة بود).

گفت: چگونه اقدام به نوشتن نامه و حضور در پيش من كرديد درحالى كه نمى دانيد كار من و خليفه به كجا مى رسد؟! و چگونه امنيت پيدا مى كنيد اگر با من صلح نمود و من بر گشتم با شما چه رفتار نمايد؟! پدرم گفت: ما كه به اين كار اقدام نموديم چون در روايت از علي بن أبي طالب عليه السلام آمده است در خطبه اش فرمود:

" الزوراء و ما أدراك ما الزوراء؟ أرض ذات أثل، يشيّد فيها البنيان، و يكثر فيها السكان، و يكون فيها مهارم و خزّان، يتخذها ولد العباس موطنا، ولزخرفهم مسكنا، تكون لهم دار لهو ولعب، يكون بها الجور الجائر و الحيف المحيف و الأئمة الفجرة و القراء الفسقة و الوزراء الخونة، اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه اى فرمود: زوراء چه زورائى زمينى است داراى زمين شوره

گز: در آن بناهاى بلند ساخته شود و ساكنين در آن زياد باشند، بوده باشد براى آن خراب كننده اى و خزّانهائى: و آنجا را اولاد عباس جايگاه خود قرار دهند و براى زينت شان مسكن قرار دهند و بوده باشد براى آنان خانه لهو و لعب و بوده باشد در آن ستم ستمكار و ترس ترسناك و پيشوايان فاجر و فرمان دهان فاسق و وزراء خائن:

تخدمهم أبناء فارس و الروم، لا يأتمرون بينهم بمعروف إذا عرفوه، و لاينتهون عن منكر إذا أنكروه، تكتفى الرجال منهم بالرجال و النساء بالنساء، فعند ذلك الغم الغميم و البكاء الطويل و الويل و العويل لأهل الزوراء من سطوات الترك و ما هم الترك؟! قوم صغار الحدق وجوههم كالمجان المطرقة، لباسهم الحديد، جرد مرد، يقدمهم ملك يأتى من حيث بدا ملكهم، جهورى الصوت قوى الصولة عالى الهمة لايمر بمدينة إلا فتحها، و لا ترفع عليه

اسلام فراتر از زمان، ص: 445

راية إلا نكسها، الويل الويل لمن ناواه، فلا يزال كذلك حتى يظفر. «1» اولاد فارس و روم خدمت گذار ايشان باشند و امربه معروف نكنند وقتى بدانند ونهى از منكر ننمايند وقتى منكر شمارند و اكتفاء نمايند مردان به مردان و زنان به زنان!، پس در آن هنگام غم سرتاپاى آنها را فراگيرد و گريه طولانى داشته باشند پس واى بر اهل زوراء از ترك و آنها گروهى هستند كه حدقه چشمانشان كوچك و صورتها مانند سپر چكش خورده باشد، لباسشان آهن باشد: جوانان بى مو باشند:

پيشاپيش

آنان پادشاهى مى آيد از طرفى كه پادشاهى به ايشان رسيد (كه خراسان باشد) صداى بلند (وخشن) و هيبت نيرومند داشته باشد و با همت عالى باشد: بر هيچ شهرى نگذرد مكر آنكه آن را فتح نمايد، و هيچ پرچمى بر عليه او برپا نشود مگر آنكه باشكست روبرو مى شود: پس واى بركسى كه با او سر ستيزداشته باشد مدام اينگونه خواهد بود تا پيروز شود.

چون ما اين صفات را در تو يافتيم، اميد وار شديم پس شما را قصد كرديم (و آمديم)؛

سلطان فرمانى به نام پدرم قدس سره نوشت و اهل حله را امان داد.

مطالب بالا را با دقت دوباره مرور كنيد كه امير بيان عليه السلام با چه صلابت و قاطعيت آن را فرموده و چگونه گفته هاى او، مو به مو به كرسى نشست. سلام و درود بى پايان خدا برتوباد اى مظلوم تاريخ و اى مغصوب الحق و مجهول القدر.

27- حلب

27- حلب اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: واى بر اهالى حلب بعد از محاصره شدنشان: و واى بر خرابى آن بعد از ريشه كن شدنشان و زود باشد كه آهوها چند روزى از خون آنها سيراب شوند و زود است كه اسيران آنها رانده شوند پس پناهگاهى نيابند ... «2

28- حيرة و كوفه

28- حيرة و كوفه روزى اميرمؤمنان عليه السلام از كوفه عازم حيره شد (اين شهر حدود 12 فرسخ با كوفه فاصله داشت) در ميان راه به يكى از همراهانش فرمود: ليتّصلنّ هذه بهذه، البته اين (كوفه) به اين (حيره) متصل خواهد شد، در آن زمان يك وجب زمين در اين بيابان (بين اين دو شهر) دهها سكه طلا ارزش پيدا خواهد كرد. «1

29- خراسان

29- خراسان 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «سيقتل رجل من ولدى بأرض خراسان بالسّم ظلماً، اسمه اسمى، و اسم ابيه اسم ابن عمران، موسى عليه السلام، ألا فمن زاره فى غربته غفراللَّه عزّ و جلّ له ذنوبه ماتقدّم منها و ما تأخّر و لو كانت مثل عدد النجوم و قطر الأمطار وورق الأشجار» «2»

به زودى كشته مى شود مردى از اولاد من در زمين خراسان با سمّ ستم، نامش نام من و نام پدرش نام پسر عمران موسى عليه السلام آگاه باش هر كس اورا در غربتش زيارت كند، خداوند مى بخشد بر او گناه هاى گذشته و آنچه كه بعد خواهد شد اگرچه به تعداد ستارگان و قطره هاى باران ها و برگهاى درختان باشد.

2- أحمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد، از بعض أصحابش، گفت: نزد أبي عبد اللّه عليه السلام نشسته بوديم ابتدائاً فرمود: خراسان! خراسان! سجستان! سجستان! كأنى

أنظر إلى أهلهما راكبين على الجمال مسرعين إلى قم. «3»

خراسان خراسان سجستان سجستان گويا مى نگرم بر اهل آنها سوار شده اند بر شترها باسرعت مى روند به سوى قم

30- خسف

30- خسف 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زود است بوده باشد خسفى (فرو رفتن به زمين) در مشرق و خسفى در مغرب و خسفى در جزيرةالعرب: گفته شد فرو مى روند و حال آنكه در بين ايشان اشخاص شايسته هستند؟! فرمود: بلى وقتى كه خبيث آنها زياد

اسلام فراتر از زمان، ص: 447

شود. «1»

2- فرمود: ناچاريد ازخسف و مسخ و لرزه گفته شد اى رسول خدا در اين امت؟!، فرمود: بلى وقتى زنهاى آوازه خوان را بگيرند (و به آنها بهاء و ارزش دهند) و زنا را حلال شمارند و ربا خوارى كنند و صيد حرم را حلال دانند و لباس حرير بپوشند و مردها بمردها و زنها به زنها اكتفاء نمايند. «2»

3- فرمود: در اين امت خسف و مسخ و قذف خواهد بود عرض شد چه وقت؟

فرمود: وقتى زنهاى رقاصه و تار و تنبك زن و شراب خوارى ظاهر شد. «3»

روايات در اين زمينه مكرر است كه صرف نظر كرديم

31- ذعلبه سوار در عرفات

31- ذعلبه سوار در عرفات 1- امام صادق عليه السلام فرمود: آنگونه كه مردم در عرفات وقوف كرده اند ناگاه بيايد ايشان را شخصى كه بر شتر «ذعلبة» (شتر ماده

تيز رو) سوار است و خبر دهدآنها را بمردن خليفه كه در مردن او فرَج آل محمد است. «4»

2- ابن كوا (ى خارجى نهروان) از اميرمؤمنان عليه السلام از غضب سؤال نمود؟ فرمود:

هيهات دور است غضب دور، مرگهائى است بين آنها مرگهائى، (راكب الذّعلبة و ما راكب الذّعلبة) مختلط شد جوفش باچيزى كه زير شكمش مثل كمر بند بسته اند (كنايه از شدت سير) پس مردم را خبر دار مى كند به خبرى (مرگ خليفه) مردم هم او را مى كشند پس غضب آن وقت است. «5

32- ذوالحجة

32- ذوالحجة 1- در ملاحم سيد و در كنزالعمال: دارد كه در ذى الحجة حجاج را غارت كنند. «1»

و دارد كه خونها ريخته شود در ذى الحجه. «2»

2- در كنزالعمال: دارد كه آتشى بى دود در ذى الحجه حاجيان را فرا گيرد. «3»

(ممكن است اشاره به تسليحات نظامى آتش زاى مدرن و غيره باشد)

33- ذوالقعده

33- ذوالقعده 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه در ذوالقعده قبائل به كشمكش بيفتند و بى وفائى كنند، پس حجاج غارت شوند پس شورشى در مِنى برپا شود كه كشتار زياد باشد كه خونها جارى شود و حتى به گردنه جمره هم مى رسد و حتى صاحبشان فرار مى كند و بيايد بين ركن و مقام پس بيعت كند از روى كراهت و گفته شود اگر ابا كنى گردنت را مى زنيم بيعت كنند با او مثل عدد بدر راضى شود از ايشان ساكنين آسمان و زمين «4»

2- در ذى القعدة قبايل باهم بجنگند. «5»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در ذى القعدة تباهى افتد بين قبائل. «6

34- ربيع

34- ربيع در كنزالعمال: و ملاحم سيد: دارد كه قبائل در ماه ربيع با همديگر نزاع كنند. «7

35- رى

35- رى 1- كتاب تاريخ قم تأليف حسن بن محمد بن حسن قمي:

اسلام فراتر از زمان، ص: 449

... فأما الرى فويل له من جناحيه، و إنّ الأمن فيه من جهة قم و أهله. قيل: و ما جناحاه؟ قال عليه السلام: أحدهما بغداد، و الاخر خراسان، فإنه تلتقى فيه سيوف الخراسانيين و سيوف البغداديين، فيعجل اللَّه عقوبتهم و يهلكهم فيأوى أهل الرى إلى قم فيؤويهم أهله ثم ينتقلون منه إلى موضع يقال له" أردستان". «1»

اما رى پس واى بر آن از دوبالش همانا امن در آن سوى قم و اهل آن مى باشد، گفته شد منظوراز دوبال چيست؟ فرمود:

يكى بغداد و ديگرى خراسان چون در آن شمشيرهاى خراسانى ها و بغدادى ها به همديگر مى رسند، پس خداوند به عقوبت آنان شتاب ورزد و به هلاكت مى رساند پس اهل رى پناهنده مى شوند به قم، و اهل قم پناه مى دهد به آنها سپس منتقل مى شوند به محلى به آن گفته مى شود «اردستان».

2- در معجم البلدان: گويد: روايت آمده است در توراة

نوشته شده: الرى باب من أبواب الأرض و إليها متجر الخلق. و قال الاصمعى: الرى عروس الدنيا وإليها متجر الناس. «2»

رى درى از درهاى زمين و به سوى آن است تجارت مردم و اصمعى گويد: رى عروس جهان است و به سوى آن است تجارت مردم.

3- معاويةبن وهب گويد: ابوعبداللَّه عليه السلام به اين شعر تمثّل جست؛

و ينحر بالزوراء منهم لدى الضّحى**** ثمانون ألفاً مثل ماتنحرالبدن

نحر مى شوند در زوراءاز آنها هنگام ظهر** هشتاد هزار مانند نحر شدن شتران.

سپس به من فرمود: زوراء را مى شناسى؟ گفتم فدايت شوم مى گويند: بغداد است فرمود: نه سپس فرمود: داخل «رى» شده اى؟ گفتم بلى،

به سوق الدواب (يعنى بازار دام) رفته اى؟ بلى، طرف راست راه: كوه سياه را ديده اى؟ تلك الزوراء يقتل فيها ثمانون ألفاً، منهم ثمانون رجلًا من وُلد فلان كلّهم يصلح للخلافة، قلت و من يقتلهم جعلت فداك؟ قال: يقتلهم أولاد العجم». «3» زوراء آن است در آنجا كشته مى شود هشتادهزار نفر از آنها از اولاد فلان است كه همه آنها شايستگى

اسلام فراتر از زمان، ص: 450

دارند براى خلافت، گفتم: كهِ آنها را مى كشد فدايت شوم؟ فرمود: آنهارا اولاد عجم مى كشند.

4- در شهر رى مردم فتنه انگيز فراوان آيند و در آخرالزمان ديلمان برايشان تاختن كنند و در آن دروازه كه به سوى كوه است چنان مردم مقتول شوند كه شمار ايشان را جز خدا نداند و در آن دروازه هشت كس از بنى هاشم نماز گذارند

كه هر يك دعوى دار خلافت باشند و مرد بزرگى كه سمىّ (همنام) پيغمبرى بود در شهر بدر بندان افتد و اورا چهل روز حصار دهند آنگاه مأخوذ دارند و مقتول سازند و در آن ايام كاردارى بلاد بسفيانى افتد مردم رى را داهيه (بلاى) بزرگ و بلاى قحط و غلا (گرانى) بالا گيرد در ميان ايشان. «1»

5- در ملاحم و البرهان دارد كه خارج مى شود از رى مردى چهارشانه گندم گون مولاى بنى تميم است و كوسج است به او شعيب بن صالح گفته مى شود در چهار هزار لشكر كه لباسهايشان سفيد و پرچمهاى سياه مقدمه است براى آمدن مهدى عليه السلام ملاقات نكند احدى اورا مگر اين كه او را بكشد و اورا فرارى دهد. «2»

6- امام صادق عليه السلام در ذيل حديثى فرمود: يكى از علامات، خراب شدن زوراء است كه رى باشد

36- زلزله در مدينه و شام

36- زلزله در مدينه و شام 1- در كنزالعمال: دارد كه در مدينه سه زلزله شود بطورى كه هر منافق و كافرى از آن خارج شود. «3»

ممكن است خروج منافق و كافر به اين معنا باشد كه چون ايمان آنها ضعيف و به شهر مدينه علاقه ندارند: فوراً در مى روند ولى مؤمنان به خاطر علاقه اى كه به آن سرزمين دارند آنجا را ترك نمى كنند هرچه بادا باد.

اسلام

فراتر از زمان، ص: 451

2- فرمود: زلزله اى به اهل دمشق برسد در چند روز از ماه رمضان گذشته كه مردم بسيارى هلاك شوند. «1»

3- حضرت باقر از اميرمؤمنان عليهما السلام روايت كند كه فرمود: وقتى در شام دو نيزه به اختلاف كشيده شد كشف نشود مگر از يك آيتى از آيات خدا: عرض شد آن آيت خدا چيست اى اميرمؤمنان؟! فرمود: چون زلزله اى در شام بيش از صدهزار هلاك شود:، خداوند براى مؤمنين رحمت قرار دهد و براى كافرين عذاب: پس چون اين طور شود نظر كنيد به صاحبان اسب هاى سياه و سفيد كه (گوش يا دم بريده اند) و پرچم هاى زرد كه از طرف مغرب مى آيد تا داخل شام شود و اين در وقت جزع اكبر و مرگ سرخ است؛

و چون اين طور شد نظر كنيد فرو رفتن دهى از دمشق كه، حرستا گويند و چون اين طور شد پسر هند جگرخوار از وادى يابس خروج خواهد كرد و بر منبر دمشق خواهد نشست و چون اين طور شد منتظر خروج مهدى عليه السلام باشيد. «2»

4- كعب گويد: ... و دو زلزله در يك شب واقع ميشود ... «3

37- زوراء

37- زوراء زوراء در روايات به دو محل اطلاق گرديده است يكى بغداد دومى طهران و براى هريك از اين دو محل سخنانى گفته شده است كه بر اتصال داشتن گويندگان آن با مبدء وحى و مركز غيب، دلالت دارد! زيرا آن وقت كه اين كلمات از حلقوم كار گزار

وحى و غيب و شهود: صادر شده است كه بغدادى و طهرانى وجود نداشت: چون بغداد را منصور دوانيقى بنا نهاد كه با اميرمؤمنان عليه السلام بيش از يك قرن فاصله داشت:

و بناى طهران با امام صادق عليه السلام حد اقل 1230 سال فاصله داشت كه در آن زمان حتى به صورت يك روستاى كوچك هم نبود؛

پس روايات وارده در باره «زوراء» به اين دوشهر بزرگ فعلى تطبيق داده مى شود و

اسلام فراتر از زمان، ص: 452

بعدها چه خواهد شد و چه بلاهائى به سر اين دو مركز و پايتخت اسلامى: فرود خواهد آمد خدا مى داند به حديثى در باره زوراء و به دو حديث در باره طهران در فصل طهران دقت فرمائيد.

روايت مفصلى در باره زوراء از اميرمؤمنان عليه السلام در «حلّه» گذشت.

(اين اوصاف را اميرمؤمنان عليه السلام براى زوراء كه بغداد باشد و بنى العباس و هلاكوخان مغول بيان فرموده و تماماً محقق شده است).

1- از امام سجاد عليه السلام روايت شده است فرمود: زمانى كه اميرمؤمنان عليه السلام از جنگ خوارج بر مى گشت عبورش به زوراء افتاد پس فرمود: اى مردم اينجا زوراء است پس سير كنيد (و بگذريد) و از آن دور شويد به جهت اين كه خسف و فرو رفتن به اين سر زمين سريع تر از ميخ به نخاله (يعنى سبوس) است. «1»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: براى قائم از فرزندان على عليه السلام غيبتى است مانند غيبت يوسف و رجعتى

است مانند رجعت عيسى بن مريم: پس از آن ظاهرشود با طلوع ستاره ديگر (ستاره سرخ) و خراب شدن زوراء كه رى باشد و فرو رفتن مزوره كه بغداد باشد ... «2»

3- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: محل حكومت به زوراء برگردد و امور به مشورت پيش مى رود هركس به هرچه غلبه كرد، عمل نمايد: آن وقت خروج سفيانى است كه سوار دركار مى شود در روى زمين و مدت نه ماه حكومت مى نمايد و بدترين عذاب را به مردم بچشاند: پى واى بر مصر و بغداد و كوفه و واسط: گويا مى بينم واسط را در حالتى كه خبر دهنده اى نيست كه خبرى را (به جاى ديگر) برساند و نزديك آن خروج سفيانى است و طعام كم شود و قحطى مردم را فرا گيرد و باران كم و گياه از زمين نرويد و باران از آسمان نبارد: پس در آن وقت بيرون مى آيد مهدى آل محمد عليه السلام كه راهنمائى كننده و راه يافته است و كسى است كه پرچم را از دست عيسى عليه السلام مى گيرد پس از آن خروج مى كند دجال از ميسان از نواحى بصره پس

اسلام فراتر از زمان، ص: 453

مى آيد به سفوان (يك منزلى بصره) و مى آيد به سنام (بلندى يا كوهيست نزديك بصره) پس سحر و جادو مى كند آنها را و سحر مى كند مردم را (مردم خيال مى كنند) تريد (يعنى آبگوشت است) و حال آنكه آن

طور نيست: از جهت گرسنگى و قحطى و اين (فتنه) سخت است پس از آن طلوع كند آفتاب از مغرب خود، آن وقت تا قيام ساعت چهل سال مانده است. «1

38- سرخس

38- سرخس على عليه السلام فرمود: سرخس را چنان زلزله عظيمى مى افتد كه مردمش از ترس بميرند. «2

39- سمرقند

39- سمرقند 1- اميرمؤمنان عليه السلام به عمر فرمود: يكى از شهرهاى خراسان سمرقند است خداوند نيكى دهد اهل سمرقند را و اين شهر در آخر زمان به دست تركان پايمال شود. «3»

2- فرمود: خروج كند شعيب بن صالح از سمرقند. «4

40- سند و .. ويران شود!

40- سند و .. ويران شود! در كتاب مناقب گفته است: اميرمؤمنان عليه السلام از خرابى شهرها خبر داد، قتادة از سعيد بن مسيب روايت كرده است از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد از آيه «و ان من قرية إلا نحن مهلكوها قبل يوم القيامة أو معذبوها» جواب مفصلى فرمود: كه چند مورد آن را مى آوريم، تخرب سمرقند و خوارزم و إصفهان و الكوفة من الترك، و همدان و الرى و الديلم و الطبرية و المدينة و فارس بالقحط و الجوع، و مكة من الحبشة، و البصرة و البلخ بالغرق (من الغرق)، و السند من الهند و الهند من تبت، و تبت من الصين، و يذشجان (بذخشان) «5» و صاغانى و كرمان و بعض الشام بسنابك الخيل و القتل، و اليمن من الجراد،

اسلام فراتر از زمان، ص: 454

و السلطان و سجستان و بعض الشام بالريح (بالزنج)، و شامات بالطاعون،

و مرو بالرمل و هرات بالحيّات، و نيسابور من قبل انقطاع النيل، و آذربيجان بسنابك الخيل و الصواعق، و بخارا بالغرق و الجوع، و حلة و بغداد يصير عاليها سافلها. «1»

.... خراب مى شود سمرقند و خوارزم و اصفهان و كوفه از ترك، و همدان و رى و ديلم و طبرستان و مدينه و فارس، باقحطى و گرسنگى، و مكه از حبشه و بصره و بلخ با غرق، و سند از هند و هند از تبت و تبت از چين و بدخشان و صاغانى و كرمان و بعضى از شام، با يورش اسبها و كشتار و يمن با ملخ و (ستم) پادشاه، و سجستان و بعضى از شام با باد

(يا بازنجيان) و شامات با طاعون و مرو با ريگ و شن و هرات با مارها و نيشابور با بريده شدن عطايا و آذربايجان با سم اسبها و صاعقه ها و بخارا با غرق و گرسنگى و حلم و بغداد زير و رو مى شود ..

41- سيستان

41- سيستان اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «و أمّا سجستان ... يغلب عليها فى آخرالزّمان، الرّمل فيطمّها على جميع من فيها». «2»

و اما سجستان ... غلبه مى كند برآن درآخر زمان ريگ (شن) پس آن را مى پوشاند و هرچه در آن هست.

و فرمود: در سجستان جماعتى باشند كه قرائت قرآن كنند و احكام قرآن را به كار نبندند و از اسلام چنان بيرون شوند كه تير از كمان، بر آن جماعت ريگ بارد

و جمله را فرو پوشد. «3»

واما (سرزمين) سيستان ... در آخر زمان آنچنان بر آنها شن فرو مى ريزد كه آن سرزمين و آنچه در آن هست به زير شن فرو مى رود.

أحمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد، از بعض أصحابش، گفت: نزد أبي

اسلام فراتر از زمان، ص: 455

عبد اللّه عليه السلام نشسته بوديم ابتدائاً فرمود: خراسان! خراسان! سجستان! سجستان! كأنى أنظر إلى أهلهما راكبين على الجمال مسرعين إلى قم. «1»

خراسان خراسان سجستان سجستان گويا مى نگرم بر اهل آنها سوار شده اند بر شترها باسرعت مى روند به سوى قم

42- شام

42- شام اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: زود است كه حصارهاى شامات خراب شود و بلا و آفت در آنها دور زند و سالم نماند مگر دمشق و نواحى آن و در طرف مشرق و بر بلنديهايش خونها ريخته شود. «2

43- شتر

43- شتر 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: العجب كل العجب بين جمادى و رجب آن وقت است يك شتر ماده باجهازش بهتر است از يك دهى كه سالانه صدهزار غله داشته باشد. «3»

2- فرمود: بيايد زمانى كه يك شتر ماده باجهازش بهتر است از يك دهى كه سالانه صدهزار غله و عايدى داشته باشد. «4»

3- ابن مسعود گويد: زود است كه بهترين چيزهاى روى زمين براى شماها آن باشد كه الاغى داشته باشيد كه اهلش را به شام نقل كند. «5

44- شش چيز

44- شش چيز رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى عوف حفظ كن شش خصلت را پيش از ساعت (ظهور) يكى مرگ من پس از آن فتح بيت المقدس: پس از آن مرضى در شماظهور پيدا كند كه ذرارى شما و خود شما از خدا طلب شهادت مى كنيد و اموال شما زياد شود

اسلام فراتر از زمان، ص: 456

بطورى كه اگر صد دينار به كسى بدهند با حال خشم به كنارى رود (وقبول نكند) و فتنه اى كه نماند خانه مسلمانى «1» مگر اين كه داخلش شود و پس از آن بين شما و بنى الأصفر صلحى

باشد پس آنها غدر و حيله كنند و با هشتاد پرچم زير هر پرچمى دوازده هزار نفر به شما حمله نمايند. «2

45- شوراء

45- شوراء رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «واى بر امت من از (دو) شوراى كبرى و شوراى صغرى:

سؤال شد اين دو شوراء چه وقت خواهد بود؟ فرمود: شوراى كبرى بعد از وفات من واقع خواهد شد براى غصب خلافت برادرم و حق دخترم: و شوراى صغرى در غيبت كبرى در زوراء واقع خواهد شد براى تغيير سنت من و تبديل احكام. «3

46- شهر رمضان

46- شهر رمضان 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى صيحه اى در رمضان واقع شود پس در شوال صداى مردان جنگى بلند گردد و در ذى القعدة بين قبائل فساد و زد وخورد شود و در ذى حجة خونها ريخته شود «4» و محرم چه محرمى سه مرتبه اين جمله را فرمود: هيهات هيهات (دور است دور) كشته شوند در آن مردم بسيار بسيار: عرض شد، صيحه چيست؟! فرمود: اين در نصف ماه رمضان است در ظهر روز جمعه و

اسلام فراتر از زمان، ص: 457

اين وقتى است كه اول شهر رمضان موافق شب جمعه باشد؛

پس صداى مهيبى باشد كه خواب رفته را بيدار و نشسته را سرپا خيزاند و زنان مخدرات را از خانه بيرون

نمايد: در شب جمعه چون نماز را خوانديد در صبح جمعه داخل خانه ها شويد و درها را ببنديد و سوراخها را بگيريد و خود را بپوشانيد و گوش هاى خود را محكم ببنديد: پس چون احساس كنيد صيحه را به سجده رفته و بگوئيد (سبحان القدوس ربّناالقدوس) كه هركس اين عمل را بكند نجات يابد و هركس تخلف نمايد هلاك گردد. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: علامتى در رمضان خواهد بود و جماعتى در شوال ظاهر خواهند شد و در ذى قعدة صداى مردان جنگى بلند شود و در ذيحجة حجاج را غارت كنند و در محرم هتك حرمت خواهد شد و در صفر حركتى خواهد بود و در دو ماه ربيع قبايل با هم نزاع كنند پس تعجب تمام تعجب بين جمادى و رجب است پس از آن يك شتر ماده سبك بار بهتر است از يك دهى كه صدهزار غله داشته باشد. «2»

3- شهر بن حوشب از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه زود است در رمضان صدائى باشد و در شوال صداى مردان جنگى بلند شود و در ذيقعده قبائل باهم بجنگند و در آن سال حجاج را غارت كنند و در منى شورشى برپا شود به گونه اى كه از جمره خون جارى شود: آن وقت صاحب مردم (حضرت حجت عليه السلام) از منى فرار كرده و به مكه آيد: اورا بياورند بين ركن و مقام و بيعت كنند با او در حالى كه كراهت دارد: و بگويند اگر ابا كنى و قبول ننمائى: گردنت را مى زنيم: راضى مى شود از او ساكنين آسمان

ها و زمين. «3

47- طهران

47- طهران زمانى روايت ذيل در باره طهران، صادر شده است كه نه شهرى بوده و نه اثرى از آبادى: بعد از هزار و دويست سال تقريباً آقا محمد خان قاجار از طبرستان (مازندران) آمده و آنجارا كه قصبه اى بيش نبوده است: براى خود پايتخت قرار مى دهد و رو به ترقى و بزرگ شدن مى نمايد و به صورت كنونى در مى آيد كه شهر چند ميليون نفرى و قلب كشور: قرار مى گيرد و در نهايت هم پس از گذشت چند قرن خدا مى داند، به آن روز خواهد افتاد كه پيشگوئى شده است.

1- منتخب التواريخ در فصل علائم الظهور از علامة مجلسي، از مفضل بن عمر، از امام صادق عليه السلام فرمود: يا مفضل أتدرى أينما وقعت الزوراء؟ قال: قلت: اللَّه و حجته أعلم.

فقال: إعلم يا مفضل أن فى حوالى الرى جبلا أسود (تبنى) يبتنى فى ذيله بلدة تسمى (طهران) بالطّهران و هى دار الزوراء التى تكون قصورها كقصور الجنة و نسوانها كحور العين.

و اعلم يا مفضل، أنهن يتلبسن بلباس الكفار ويتزين بزى الجبابرة، و يركبن السروج، ولا يتمكن لأزواجهن، و لا تفى مكاسب (مساكن- خ ل) الأزواج لهن فيطلبن الطلاق منهم، و يكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء، و تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال. فإنك إن تريد حفظ دينك، فلا تسكن فى هذه البلدة، و لا تتخذها مسكنا، لأنّها محل الفتنة، و فر منها إلى قلة الجبال، و من الحجر إلى الحجر

كالثعلب بأشباله. «1»

اى مفضل مى دانى در كجا واقع است؟ گفتم: خدا و حجتش داناترند، فرمود: بدان اى مفضل، پيرامون «رى» كوه سياهيست در دامنه آن شهرى بنا گردد «طهران» ناميده مى شود و آنست دارالزّوراء كه قصرهايش مانند قصرهاى بهشت و بانوانشان مانند حورعين، بدان اى مفضل آنها مى پوشند لباس كافران و آرايش مى كنند آرايش ستمگران را و سوار زين ها شوند و به شوهرانشان تمكين نمى دهند و در آمد شوهران به خرج آنها كفايت نمى كند پس از شوهران طلاق مى خواهند، و كفايت مى كند مردان به مردان و زنان

اسلام فراتر از زمان، ص: 459

به زنان و تشبيه مى كند خود را مردان به زنان و زنان به مردان، اگر مى خواهى دينت را حفظ نمائى در اين شهر ساكن نشو و آن را براى خودت مسكن قرار نده زيرا آن محل فتنه است و فرار كن از آن به قله هاى كوهها و از سوراخ به سوراخى مانند روباه بابچه هايش.

2- در روايتى از مفضل در باره زوراء مشابه فرمايشات بالا هست كه در فصل بغداد گذشت در آخر آن مى فرمايد: ثم ليخربها اللَّه بتلك الفتن و تلك الرايات، حتى ليمرّ عليها المارّ فيقول: ههنا كانت الزوراء. «1»

سپس خداوند آنجارا با آن فتنه ها و پرچم ها، درهم كوبد بطورى كه عبور كنندگان (بعدى) مى گويند اينجا بوده است زوراء

48- طرطوس

48- طرطوس فرمود: پادشاه روم طرطوس را با سرنيزه فتح نمايد و اموالشان رابه غارت برد. «2

49- طوس!

49- طوس! 1- أبي الصلت هروى گويد: نزد امام رضا عليه السلام دسته اى از اهل قم سلام كردند، حضرت جواب سلام را داد و (آنهارا) به نزدخود خواند و فرمود: مرحبا بكم وأهلا! فأنتم شيعتنا حقا، فسيأتى: عليكم يوم تزورون فيه تربتى بطوس، ألا فمن زارنى و هو على غسل خرج من ذنوبه كيوم ولدته أمه. «3»

خوش آمديد شما بحق شيعه ما هستيد پس به زودى مى آيد براى شما روزى در طوس تربت مرا زيارت مى كنيد آگاه باش هركس مرا با غسل زيارت كند، بيرون رود از گناهانش مانند روزى كه مادرش او را به دنيا آورده است.

2- روايتى در «آبه» گذشت كه فرمود: ... اهل قم و اهل آبه بخشوده شده اند به خاطر

اسلام فراتر از زمان، ص: 460

زيارت جدم على بن موسى الرضاء عليه السلام در طوس ... «1»

3- حمزة بن جعفر الأرّجانى گويد: هارون از مسجدالحرام از درى بيرون رفت و رضا عليه السلام از دَرِ ديگر، رضا عليه السلام به هارون توجه داشت فرمود: «ماأبعد الدّار و أقرب اللقاء بطوس؟ ياطوس ياطوس ستجمعنى و ايّاه». «2»

چه قدر خانه دور و چه

زود است ملاقات (همديگر) در طوس اى طوس اى طوس بزودى مرا با او (دريك جا) جمع خواهى نمود.

4- موسى بن مهران گويد: ديدم علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام را در مسجد مدينة و هارون خطبه مى خواند پس فرمود: «أتروننى و ايّاه ندفن فى بيت واحد!». «3»

آيا مرا و اورا مى بينيد در يك خانه دفن مى شويم.

روايت از مولاى متقيان در ثواب زيارت امام رضا عليهما السلام در فصل خراسان گذشت.

روايات در اين مورد متعدد است كه به چندتاى فوق اكتفا مى شود و تعداد ديگر دراخبار آن حضرت كه هارون به او ضررى نخواهد زد: در بخش اشخاص خواهد آمد

50- طالقان

50- طالقان ابن أعثم كوفى، از اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

ويحاً للطالقان فإن للّه تعالى بها كنوزاً ليست من ذهب ولا فضة، و لكن بها رجال مؤمنون عرفوا اللَّه حق معرفته و هم أنصار المهدى فى آخر الزمان. «4»

رحمت باد به طالقان

اسلام فراتر از زمان، ص: 461

همانا براى خدا در آن خزانه هائى است، از طلا و نقره نيست بلكه مردان مؤمنى است شناختند خدا را شناختنى به حق و آنها ياوران مهدى عليه السلام هستند در آخر زمان.

در باره طالقان روايات چندى آمده است كه در كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام آورده ام) مراجعه شود

51- طماطم

51- طماطم فرمود: طماطم آمد طماطم آمدند گردن هاى شمارا مى زنند و اموال شمارا بخورند و در بلاد شما سكونت نمايند و حرمت شمارا هتك كنند و خوبان شمارا عبد خود قرار دهند و اشراف شمارا ذليل نمايند بنده ها نااميد شوند بنده ها ستم كرده شوند در آهن، رنگ هاى قبيح داشته باشند و گردن هاى كلفت و شمشيرهايشان پند دهنده و عصاهاشان بشارت دهنده باشد تازيانه هايشان برايشان ثمردهنده باشد و آنها سخت تر باشند براى امت من از فرعون بر بنى اسرائيل!. «1

52- عوف

52- عوف امام زين العابدين عليه السلام فرمود: قبل از خروج حضرت (مهدى عليه السلام) خروج مردى است در جزيره كه عوف سلمى گويند و جايگاهش در تكريت است و در مسجد دمشق كشته خواهد شد. «2

53- فتنه

53- فتنه ابن عباس گويد: اول فتنه ها از سال دويست هجرى شروع مى شود كه حكومت نمودن به آنهاست و تجارت زياد و منفعت كم مى شود، پس از آن مردن علماء و شايسته گان است: پس از آن قحطى سخت است پس از آن جور و ستم و كشته شدن اهل بيت من است: با لب تشنه در بغداد پس از آن خلافت و نفاق پادشاهان و پادشاه عجم است پس وقتى كه تركها بر شما مسلط شدند بر شما باد كه متفرق

اسلام فراتر از زمان، ص: 462

شويد در اطراف شهرها و كنار درياها و فرار كنيد فرار كنيد پس از آن در سال دويست و پنجاه و پنج و يا سه فتنه هائى رو مى دهد يكى در مصر اى واى بر فتنه مصر، و دوم در كوفه و سوم در بصره واقع مى شود و هلاك بصره از مردى است كه به

سرعت اجابت كرده شود براى وقوع آن فتنه و آن مردى است بى اصل و فرمود:

پس در آن وقت مردم دو فرقه مى شوند، يك فرقه با او و يك فرقه برعليه او؛

پس آن مرد سال ها در ميان آن ها دوام آورد پس از آن والى مى شود برشما خليفه اى كه درشت خو و سنگ دل: در آسمان ناميده شود، بسيار كشنده و در زمين بسيار ستمگر: پس خونها بريزد و خون را با آب ممزوج مى كند تا مردم ننوشند! وهجوم نمايد بر آنها عربها و وقت هجوم عرب ها خليفه كشته مى شود و جور و ستم و فجور بين مردم علنى شود و پرچم هاى پى درپى برشما وارد مى شود (كأنّهنّ نظام منظومات انقطعن فتتابعن) مثل دانه هاى منظم (تسبيح) كه نخ آن بريده شود و دانه هاى آن بريزد و (جريان هاى ناگوار) پشت سر هم بيايد پس چون خليفه شما كشته شود متوقع خروج آل ابى سفيان و حكومتش باشيد درنزد هلاك مصر، و نزدهلاك مصر خسفى در بصره واقع شود كه زمين هاى حاصل خيز و اطرافش بر زمين فرورود و دو خسف ديگر به بازار و مسجدش روى دهد: پس از آن طوفان و آب طغيان مى كند كه هركس از شمشير نجات يافت در آب غرق شود مگر كسانى كه در اطراف بصره باشد و در داخل نباشند: و در مصر سه خسف و شش زلزله و سنگباران خواهد شد: پس از آن فتنه كوفه رخ خواهد داد و در آن وقت سفيانى در شام خواهد بود؛

پس هر وقت سفيانى به كوفه لشكر كشيد متوقع و منتظر باشيد بهترين

آل محمد را از زير كعبه پس آن وقت زنده ها آرزوى مردگان را مى كنند اى كاش مردگانشان زنده بودند (زمين را) پر از عدل كند آن گونه كه از جور پر شده بود. «1

54- قرقيسيا

54- قرقيسيا 1- امام باقر عليه السلام به ميسر فرمود: اى ميسر بين شما و قرقيسيا چقدر راه است؟،

اسلام فراتر از زمان، ص: 463

عرض كرد آن نزديك ماست نزديك شط فرات: حضرت فرمود: زود است كه در آن جنگى واقع شود كه از روز خلقت آسمان ها و زمين چنين جنگى نشده است و تا آسمان ها و زمين هست نخواهد شد، سفره طعامى است براى پرندگان: سير شود

در آن درندگان زمين و پرندگان آسمان: طايفه قيس در آن هلاك شوند به طورى كه يك نفر نباشد خبر آنها را بدهد و در حديثى فرمود: منادى ندا كند بيائيد به سوى گوشت هاى ستمكاران. «1»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: براى خداوند در قرقيسيا سفره و طعامى است، از آسمان كسى ندا كند اى پرندگان آسمان و اى درندگان زمين بيائيد و از گوشت هاى ستم كاران بخوريد. «2

55- قزوين

55- قزوين به محمد حنفيه گفتند: اين امر (يعنى ظهور امام زمان عليه السلام) خيلى طول كشيد بايد تاكى (منتظرباشيم) سرش را تكان داد و گفت: چگونه مى تواند باشد، و حال آنكه هنوز زمان مردم را فشارنداده هنوز برادر بر برادر جفانكرده: هنوز سلطان ستم

روا نداشته هنوز زنديق از قزوين قيام نكرده كه هتك حرمت نمايد و سينه هارا كافر كند و ديوارش را تغيير دهد و رونقش را ببرد: بطورى كه هركس از او فرار كند دچارش شود و هركس با او بجنگد او را بكشد و هركس از او كناره گيرى كند محتاج شود و هركس او را متابعت نمايد كافر گردد بطورى كه مردم دو دسته شوند يكى براى دينش گريه كند و ديگرى براى دنيايش. «3»

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده فرمود: مردى از قزوين خروج نمايد اسمش اسم پيغمبرى باشد: مردم سرعت كنند بر اطاعت او چه مشرك و چه مؤمن كوهها را پر از ترس نمايد. «4»

اسلام فراتر از زمان، ص: 464

رواياتى در مدح و ذم قزوين آمده است كه با موضوع كتاب متناسب نبود: نياورديم

56- قسطنطنيه

56- قسطنطنيه 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: البته بايد قسطنطنيه فتح شود و چه خوب اميرى است اميرش و چه خوب لشكرى است لشكرش. «1»

2- از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد كدام يك از دو شهر زودتر فتح مى شود اى رسول خدا؟ فرمود: شهر هرقل يعنى قسطنطنيه. «2»

3- فرمود: برپانشود ساعت (ظهور) تا وقتى كه خداوند قسطنطنيه و روميه را براى مؤمنان با تسبيح و تكبير

فتح نمايد «3»

4- از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه چون قائم قيام كند: لشكرى به قسطنطنيه فرستد وقتى به خليج برسند چيزى برقدم هايشان مى نويسند و از روى آب عبور مى كنند: چون رومى ها اين منظره را ديدند گويند: اينها ياورانش هستند و از روى آب مى روند پس خود چه (بزرگوارى) خواهدبود؟!.

آن وقت درب شهر را باز مى كنند و لشكر حضرت (بدون خون ريزى) وارد شهر مى شوند و هر حكمى را بخواهند اجراء مى نمايند. «4»

5- فرمود: قول خدا «لَهُمْ فى الدُّنْيا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فى الاخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (114) «5»

(منظور آيه)، فتح قسطنطنيه است: بين قسطنطنيه تا خروج دجال هفت ماه است. «6» چند روايت ديگر درباره قسطنطنيه يعنى اسلامبول تركيه: آمده است كه طالبين به محلش مراجعه نمايند

57- قم

57- قم توجه داشته باشيد رواياتى كه در باره قم صادر شده است، زمانى بود كه قم يك قصبه اى بيش نبود و در هر زاويه روايات قم يك دنيا غيب گوئى وجود دارد كه با دقت روشن مى شود كه گويندگان اين سخن ها از چه منبع و مصدرى سخن گفته اند روايات درباره قم زياد است و ما مورد احتياج را مى آوريم.

قم معدن شيعيان ماست

عبد اللّه بن سنان، سؤال نمود از أبو عبد اللّه عليه السلام: بلاد جبل كجاست؟ چون به ما روايت نموده اند زمانى كه رياست به شمارسيد بعضى از آن فرو خواهد رفت پس فرمود: إن فيها موضعاً

يقال له" بحر" و يسمى بقم و هو معدن شيعتنا ...، در آنجا محلى است كه به آن (بحر) مى گويند و به «قم» ناميده شود و آن معدن شيعيان ما است .. بقيه روايت در «رى» گذشت.

قم حجت خدا بر اهل زمين

... سيأتى: زمان تكون بلدة قم و أهلها حجة على الخلائق، و ذلك فى زمان غيبة قائمنا عليه السلام إلى ظهوره و لولا ذلك لساخت الارض بأهلها، و إن الملائكة لتدفع البلايا عن قم وأهله، و ما قصده جبار بسوء إلا قصمه قاصم الجبارين و شغله عنهم بداهية أو مصيبة أو عدو، و ينسى اللَّه الجبارين فى دولتهم ذكر قم و أهله كما نسوا ذكر اللَّه. «1»

به زودى مى آيد زمانى كه شهر قم و اهل آن حجت بر خلق ها مى شوند و اين در زمان غيبت قائم ما عليه السلام تا ظهور او خواهد بود، و اگر اين گونه نباشد، زمين فرو مى رود با اهلش، و همانا فرشتگان بلاها را از قم و اهل آن دور مى سازد، و ستمگرى آنجا را قصد نكند مگر اين كه اورا ريشه كَنَنده ستمكاران، ريشه كن مى نمايد و او را از اهل قم با گرفتارى يا مصيبتى به خود مشغول مى سازد و قم و اهل آن را در دولت ستمكاران، از ياد آنها مى برد آن گونه كه ستمگران خدا را فراموش نموده اند ...

قم معدن علم

با سندهاى متعدد روايت شده است از امام صادق عليه السلام كه يادى از كوفه كرد

اسلام فراتر از زمان، ص: 466

فرمود: ستخلو كوفة من المؤمنين و يأزر عنها العلم كما تأزر الحية فى جحرها، ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم، و تصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى فى الارض مستضعف فى الدين حتى المخدرات فى الحجال، و ذلك عند قرب ظهور قائمنا، فيجعل اللَّه قم و أهله قائمين مقام الحجة، و لولا ذلك لساخت الارض بأهلها و لم يبق فى الارض حجة، فيفيض العلم منه إلى سائر البلاد فى المشرق والمغرب، فيتمّ حجة اللَّه على الخلق حتى لا يبقى أحد على الأرض لم يبلغ إليه الدين و العلم، ثم يظهر القائم عليه السلام و يصير سبباً لنقمة اللَّه و سخطه على العباد، لأنّ اللَّه لا ينتقم من العباد إلا بعد إنكارهم حجته. «1»

به زودى كوفه از مؤمنين خالى مى شود و علم از آن جمع شود (و بيرون آيد) آن گونه كه مار در لانه اش جمع مى شود سپس ظاهر مى شود علم در شهرى كه آن را قم گويند، معدن مى شود بر علم و فضل حتى باقى نمى ماند در زمين مستضعفى در دين حتى خانم هاى پرده نشين، و اين (قضايا) نزديك ظهور قائم ما خواهد بود، پس قرار مى دهد خدا قم و اهل آن را قائم مقام حجت (خود در زمين) و اگر اين نبود زمين بر اهلش فرو مى رفت و در (روى) زمين حجتى باقى نمى ماند پس علم از قم سرازير مى شود به ساير شهرها در مشرق و مغرب، پس حجت خدا تمام مى شود بر خلق بطورى كه كسى نمى ماند بر زمين

كه دين و علم بر او نرسيده باشد، سپس قائم ما عليه السلام ظهور نمايد و سبب بلاى خدا و غضبش بر بندگان مى شود زيرا خداوند انتقام نمى گيرد از بندگان، مگر بعد از انكار حجت (خدا).

قم و امنيت و گرانى زمين

1- أحمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد، از بعض أصحابش، گفت: نزد أبي عبد اللّه عليه السلام نشسته بوديم ابتدائاً فرمود: خراسان! خراسان! سجستان! سجستان! كأنى أنظر إلى أهلهما راكبين على الجمال مسرعين إلى قم. «2»

خراسان خراسان سجستان سجستان گويا مى نگرم بر اهل آنها سوار شده اند بر شترها باسرعت مى روند به سوى قم.

2- أبو عبد اللّه فقيه همداني در كتاب البلدان گويد: أبا موسى اشعرى سؤال نمود

اسلام فراتر از زمان، ص: 467

از امير مؤمنان على بن أبى طالب عليه السلام از سالم ترين شهرها و بهترين محل ها هنگام فرود آمدن فتنه ها و آشكار شدن شمشير؟ فرمود: أسلم المواضع يومئذ أرض الجبل، فإذا اضطربت خراسان و وقعت الحرب بين أهل جرجان و طبرستان و خربت سجستان فأسلم المواضع يومئذ قصبة قم تلك البلدة التى يخرج منها أنصار خير الناس أباً واماً وجدا و جدّةً و عمّاً و عمّةً تلك التى تسمى الزهراء. بها موضع قدم جبرئيل، و هو الموضع الذى نبع منه الماء الذى من شرب منه أمن من الداء، و من ذلك الماء عجن الطين الذى عمل منه كهيئة الطير، و منه يغتسل الرضا عليه السلام، و من ذلك الموضع يخرج كبش

إبراهيم و عصا موسى و خاتم سليمان. «1»

سالم ترين شهرها آن روز زمين جبل است، پس زمانى كه خراسان به اضطراب كشيده شد و جنگ واقع گرديد ميان گرگان و طبرستان (مازندران) و ويران گرديد سيستان، پس سالم ترين محل ها آن روز قصبه قم است، آن شهريست كه بيرون آيد از آن ياوران بهترين مردم از جهت پدر و مادر و جد وجدة و عمو و عمة، و آنجاست كه آن را «زهراء» ناميده شود و در آن است محل پاى جبرئيل و آن محل جوشيدن آبى است كه هركس از آن بنوشد، از بلا در امان باشد و از آن آب گِلِ شبيه پرنده (اى كه حضرت عيسى عليه السلام به آن فوت كرد و پريد) ساخته شد و از آن آب (امام) رضا عليه السلام غسل مى كند و از آنجا قوچ ابراهيم و عصاى موسى و انگشتر سليمان بيرون آيد.

3- سليمان بن صالح گويد: روزى پيش أبي عبد اللّه عليه السلام بوديم پس فتنه هاى بنى عباس و چيزهائى كه به مردم از آنها مى رسد ذكر گرديد، گفتيم فدايت شويم پس پناهگاه كجاست (و به كجا پناهنده شويم؟) در آن زمان؟ فرمود: إلى الكوفة وحواليها وإلى قم ونواحيها. ثم قال: فى قم شيعتنا وموالينا، وتكثر فيها العمارة، ويقصده الناس ويجتمعون فيه حتى يكون الجمر بين بلدتهم. وفى بعض روايات الشيعة أنّ قم يبلغ من العمارة إلى أن يشترى موضع فرس بألف درهم. «2»

به كوفه و اطرافش و به سوى قم و پيرامونش سپس فرمود: قم شيعيان و دوستداران ما هستند، و ساختمان در آنجا

اسلام فراتر از زمان، ص: 468

زياد شود و مردم آهنگ آنجا مى كنند و در آن گردهم آيند بطورى كه كار (فراوان) در ميان شهر آنها مى شود.

در بعض روايات شيعه آمده است: ساختمان سازى در قم به جائى مى رسد به اندازه محل (خوابيدن) يك اسب به هزار درهم خريد يا فروش مى شود.

قم و حسنى وغارت قم

در خطبة الملاحم كه اميرمؤمنان عليه السلام بعد از جنگ جمل آن را در بصره جواند فرمود: يخرج الحسنى صاحب طبرستان مع جم كثير من خيله و رجله حتى يأتى: نيسابور فيفتحها و يقسم أبوابها ثمّ يأتى: إصبهان، ثم إلى قم، فيقع بينه وبين أهل قم وقعة عظيمة يقتل فيها خلق كثير فينهزم أهل قم، فينهب الحسنى أموالهم و يسبى ذراريهم و نساءهم و يخرب دورهم، فيفزع أهل قم إلى جبل يقال لها" وراردهار" فيقيم الحسنى ببلدهم أربعين يوما، و يقتل منهم عشرين رجلا، و يصلب منهم رجلين ثم يرحل عنهم. «1»

حسنى صاحب طبرستان (مازندران) خروج مى نمايد با گروه زيادى از سواره و پياده تا مى آيد به نيشابور و آن را فتح نمايد و درهايش را تقسيم مى نمايد سپس به اصفهان آيد و بعد به قم پس ميان او و اهل قم واقعه بزرگى واقع شود كه خلق زيادى كشته شود، پس اهل قم فرار مى كنند و حسنى اموال آنها را غارت مى كند و زن و بچه هاى آنها را اسير مى كند و خانه هايشان را ويران سازد، پس اهل قم پناهنده مى شوند به

كوهى كه آن را «وراردهار» گويند، پس حسنى چهل روز در شهر آنها مى ماند و بيست نفر از آنها را اعدام مى كند و دو مرد را به دار مى آويزد سپس از آنها رحلت

(و حركت) مى كند.

حسن بن قاسم حسنى داعى (صغير) به سال 317 باسپاه بسيار از گيل و ديلم سوى رى راند و بر «رى و قزوين و زنجان و قم و ابهر و ديگر ولايت هاى پيوسته به رى تسلط يافت» بر اين اساس (سيد) حسنى مورد نظر امام على عليه السلام بايد حسن بن قاسم حسنى باشد والعلم عنداللّه. «2»

اسلام فراتر از زمان، ص: 469

قم و مردى از اهل آن

1- علي بن عيسى، از أيوب بن يحيى الجندل، از أبي الحسن الأول عليه السلام فرمود: رجل من أهل قم يدعوا الناس إلى الحق، يجتمع معه قوم كزبر الحديد، لاتزلّهم الرياح العواصف، و لا يملّون من الحرب، و لا يجبنون، و على اللَّه يتوكّلون، و العاقبة للمتقين. «1»

مردى از اهل قم مردم را به سوى حق دعوت مى نمايد و با او جمع مى شوند گروهى مانند آهن كه تند بادهاى خطرناك نمى تواند اآنها را متزلزل نمايد، و از جنگ خسته نمى شوند و (از دشمن) نمى ترسند و بر خدا توكل مى كنند و عاقبت براى پرهيز كاران است.

قم و اهل آن بأسٌ شديد!

روايت مى كند بعض أصحاب ما گفت: نزد أبي عبد اللّه عليه السلام نشسته بودم كه حضرت اين آيه را

قرائت نمود: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكمْ عِباداً لَّنا أُولى بَأْسً شدِيدً فَجاسوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَّفْعُولًا (5) اسراء: 5. هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پيكارجوى خود را بر ضدّ شما ميانگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند؛ حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جستجو مى كنند؛ و اين وعده اى است قطعى!» پس گفتيم: فدايت شويم اين ها كيانند؟ سه بار فرمود:

هم و اللَّه أهل قم. آنها به خدا قسم اهل قم هستند. «2»

قم حرم ما امامان و مدفن فاطمه معصومه عليها السلام

1- روايت شده از گروهى از اهل رى داخل شدند بر ابى عبد اللّه عليه السلام و گفتند: مااز اهل ري هستيم، فرمود: مرحبا بإخواننا من أهل قم! فقالوا: نحن من أهل الرى فأعاد

اسلام فراتر از زمان، ص: 470

الكلام، قالوا ذلك مرارا و أجابهم بمثل ما أجاب به أوّلًا، فقال: إنّ لِلَّهِ حرماً وهو مكة، وإن للرسول حرما و هو المدينة، و إنّ لأمير المؤمنين حرما و هو الكوفة، و إن لنا حرما و هو بلدة قم، و ستدفن فيها امرأة من أولادى تسمى فاطمة فمن زارها وجبت له الجنة. قال الراوى:

و كان هذا الكلام منه قبل أن يولد الكاظم عليه السلام. «1»

مرحبا به برادران ما از اهل قم! پس گفتند: ما از اهل رى هستيم، دوباره آن جمله را تكرار كرد، چندين بار گفتند: و همان جواب را شنيدند، پس فرمود: براى خدا حرميست و آن مكه است و

براى رسول خدا صلى الله عليه و آله حرميست و آن مدينه است و براى اميرمؤمنان عليه السلام حرميست و آن كوفه است و براى ما حرميست و آن شهر قم است و به زودى در آنجا زنى از اولاد من دفن مى شود نامش فاطمه است پس هركس او را زيارت نمايد، بهشت بر او واجب مى شود، راوى گفت: اين كلام پيش از تولد (امام موسى) كاظم بود.

2- قاضي نور اللّه شوشترى قدس سره دركتاب" مجالس المؤمنين" از امام صادق عليه السلام فرمود: إنّ للّه حرما و هو مكة، ألا إنّ لرسول اللَّه حرما و هو المدينة، ألا وإنّ لامير المؤمنين حرما و هو الكوفة، ألا و إنّ قم الكوفة الصغيرة. ألا إن للجنّة ثمانية أبواب ثلاثة منها إلى قم، تقبض فيها امرأة من ولدى اسمها فاطمة بنت موسى، وتدخل بشفاعتها شيعتى الجنة بأجمعهم. «2»

براى خدا حرميست و آن مكه است و براى رسول خدا صلى الله عليه و آله حرميست و آن مدينه است و براى اميرمؤمنان عليه السلام حرميست و آن كوفه است آگاه

باش قم كوفه كوچك است و آگاه باش براى بهشت هشت در است سه دَرِ آن به سوى قم است در آنجا وفات يابد زنى از اولاد من نامش فاطمه دختر موسى است و باشفاعت او شيعيان من همگى داخل بهشت شوند.

قم را چرا قم ناميدند؟!

1- عفان البصرى، از أبى عبد اللّه عليه السلام به من فرمود: أتدرى لم سمى قم؟ قلت: اللَّه و رسوله و أنت أعلم قال: إنّما سُمّى قم لأنّ أهله يجتمعون مع قائم آل محمد- صلوات اللَّه عليه- و يقومون معه و يستقيمون

عليه و ينصرونه. «3»

آيا مى دانى قم چرا قم ناميده

اسلام فراتر از زمان، ص: 471

شد؟ گفتم: خدا و رسولش و شما عالم تر هستيد، فرمود: قم ناميده شد زيرا اهل آن جمع مى شوند با قائم آل محمد عليهم السلام و با او قيام مى كنند و بر او (ياران) با استقامت مى شوند و به او كمك مى نمايند.

2- صفوان بن يحيى بيّاع السّابري گفت: بودم روزى نزد أبي الحسن عليه السلام پس سخن از قم و اهل آن و ميل آنها به مهدى عليه السلام جارى شد، (حضرت) براى رحمت آنها فرستاد و فرمود: رضي الله عنهم خدا از آنها راضى شود سپس فرمود: إنّ للجنّة ثمانية أبواب و واحد منها لأهل قم، و هم خيار شيعتنا من بين سائر البلاد، خمّر اللَّه تعالى ولايتنا فى طينتهم. «1»

براى بهشت هشت دَر و يكى از آنها براى اهل قم است و آنها بهترين شيعيان مايند در ميان شهرها، خداوند ولايت ما را در طينت آنها عجين كرد.

3- در روايات شيعه آمده است وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند رأى ابليس باركاً بهذه البقعة فقال له «قم ياملعون» فسمّيت بذالك. «2»

ديد شيطان برآن بقعه نشسته است فرمود: بلند شو اى ملعون پس به اين نام ناميده شد

58- زلزله قم!

58- زلزله قم! در تاريخ 28/ 3/ 1386 شمسى مطابق با سوم جمادى الاخر 1428 قمرى سال روز شهادت بانوى هر دو عالم حضرت فاطمه زهراء عليها السلام ساعت 5 و 59 دقيقه و 51 ثانيه بعد از ظهر من در كتابخانه خودم بودم ناگهان زلزله هولناك غرش كنان خانه را تكان شديد داد و من از كتاب خانه بيرون پريده به بچه ها كه هم خودمان 5 نفر بوديم و هم دخترم رضوانه با اعضاى خانواده اش 4 نفر و هم نوه ام محمدرضا پسر حسين، داد زدم بدويد به كوچه، همگى به كوچه رسيديم ديديم كه همه مردم زن و مرد و خرد و كلان وحشت زده به كوچه ريخته اند و مدت حدود يك ساعت در كوچه مانديم و منتظر پس لرزه و برگشتن زلزله مانديم ولى خدا را شكر پس لرزه مهمى نيامد و بلا فاصله تمام رسانه ها: راديو و تلويزيون وقوع زلزله را اعلام كردند و

اسلام فراتر از زمان، ص: 472

مرتب بامركز زلزله نگارى تهران تماس داشتند كه خبر دادند اين زلزله 9/ 5 در مقياس ريشتر در قم به وقوع پيوست و مركز آن در شهرستان «كهك» قم بوده است و به تهران با 3/ 3 ريشتر و به شهرستان هاى اراك و ساوه و كرج و گرمسار و غيره هم سرايت كرده و همه اين شهرها را لرزاند و خدا را شكر تلفات جانى نداشت و تلفات مالى هم قابل توجه نبود چون در 3 ثانيه عبور

كرد و اگر مثلًا 10 ثانيه يا بيشتر بود:

خيلى جاها را ويران ميساخت و خانه ماهم با اين كه نسبتاً نوساز بود: از چند جهت «تَرَك» جزئى برداشت و در مركز زلزله (كهك) سه بار پس زلزله آمد؛ و همان روز در فيروز آباد فارس هم با 3/ 3 ريشتر زلزله شده بود.

تكرار زلزله ها

البته طبق گفته رسانه ها زلزله در مركز وقوع مكرر آمده است اما آنچه كه ما در قم احساس كرديم به چند مرتبه مى رسد؛

1- ساعت 3 و 27 دقيقه بعد از ظهر روز سه شنبه 29/ 3.

2- ساعت 6 و 33 دقيقه بعد از ظهر با مقياس 9/ 4 ريشتر همان روز.

3- ساعت 5 و 39 دقيقه صبح روز چهار شنبه 30/ 3 با مقياس 9/ 3 ريشتر.

4- بچه ها مى گفتند شب چهار شنبه حد اقل 4 بار بطور خفيف آمد ورد شد و از به حركت در آمدن سيم ها مشخص مى شد.

اللَّهمّ اجعل عواقب أمورناخيراً و احفظنا و عبادك من شرور أنفسنا و شرور بليّاتك السّماويّة و الأرضيّة آمين ياربّ العالمين

59- كربلاء

59- كربلاء جريان كربلا را رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان صلى الله عليه و آله و امام حسن عليه السلام و مادرش فاطمه عليها السلام مشروحاً بيان كرده اند حتى محل شهادت و افتادن از اسب و جزئيات ديگر راكاملًا نشان داده و روشن نموده اند خود امام حسين عليه السلام هم كراراً واقعه كربلا و اسارت خاندانش را جزء به جزء بيان فرموده است كه

همه آن ها مو به مو واقع گرديد.

و اين بيانات براى شخص با انصاف، مقام والاى علمى اين بزرگان را بيان مى كند و روشن مى نمايد كه اين بزرگان از نظر علمى، شايستگى مديريت جهانى را دارا مى باشند، كه ما فقط به چند حديث در اين مورد اكتفاء مى نمائيم.

1- عثمان بن قيس عامري، از جابر بن حر، از جويرية بن مسهر عبدى گويد:

اسلام فراتر از زمان، ص: 473

زمانى كه با امير مؤمنان عليه السلام، به صفين حركت كرديم پس به طفوف «1» كربلاء رسيديم دركنارى از قشون ايستاد، سپس به راست و شمال نگاه كرد و چشمانش پر از اشك گرديد سپس فرمود: هذا و اللَّه مناخ ركابهم و موضع منيتهم، فقيل له: يا أمير المؤمنين ماهذا الموضع؟ فقال هذا كربلاء يقتل فيه قوم يدخلون الجنة بغير حساب، ثم سار و كان الناس لا يعرفون تأويل ما قال حتى كان من أمر الحسين بن على- صلوات اللَّه عليهما- وأصحابه بالطف ما كان. «2»

اين (جا) به خدا قسم محل خوابيدن مركب هاى آنهاست و محل شهادت ايشان است، گفته شد اى اميرمؤمنان اين چه محلى است؟ فرمود: اين كربلا است كشته مى شود در آن قومى، داخل مى شوند به بهشت بدون حساب سپس حركت نمود و مردم تأويل اين سخن را نمى دانستند تا شد چيزى كه ازجريان امام حسين بن على عليهما السلام و اصحابش آنچه كه در كربلا پيش آمد.

2- باسندهاى سه گانه از امام رضا

از پدران بزرگوارش از اميرمؤمنان صلوات اللّه عليهم فرمود: كأنّى بالقصور قد شيّدت حول قبر الحسين، كأنّى بالمحامل تخرج من الكوفة إلى قبر الحسين، ولا تذهب الليالى و الأيام حتى يسار إليه من الآفاق، وذلك عند انقطاع ملك بنى مروان. «3»

گويا مى بينم قصرهاى محكمى را پيرامون قبر حسين و كأنّه محمل ها (شتر و اسب و ماشين وو ...) را مى بينم كه از كوفه خارج مى شود به سوى قبر حسين و شبها و روزها نمى گذرد تا اين كه به سوى آن از آفاق (عالم) سير مى كنند و اين (رفت و آمدها) هنگام از بين رفتن بنى مروان خواهد بود.

3- أبي جعفر (امام باقر از پدرش عليهما السلام فرمود: علي عليه السلام گذر كرد به كربلا با اصحابش و چشمان (مباركش) پر از اشك شد و مى گريست و مى فرمود: هذا مناخ

اسلام فراتر از زمان، ص: 474

ركابهم، و هذا ملقى رحالهم، ههنا مراق دمائهم، طوبى لك من تربة عليها تراق دماء الأحبّة. «1»

اين است محل خوابيدن مركبهايشان و انداخته شدن بارشان اين جاست محل ريختن خونهايشان، پاك باشد خاكى كه بر آن ريخته شود خون هاى دوستان.

4- امام باقر عليه السلام فرمود: خرج علىٌّ يسير بالناس حتى إذا كان بكربلاء على ميلين أو ميل تقدم بين أيديهم حتى طاف بمكان يقال لها المقدفان، فقال: قتل فيها مائتا نبى ومائتا سبط كلهم شهداء، و مناخ ركاب و مصارع عشاق شهداء، لا يسبقهم من كان قبلهم و

لا يلحقهم من بعدهم. «2»

بيرون شد على عليه السلام با مردم مى رفت تا وقتى به كربلا دو يا يك ميل ماند، جلوتر رفت تا در مكانى كه آن را «مقدفان» مى گفتند، طواف نمود

(وچرخيد) و فرمود: در آن دويست پيغمبر كشته شدند و دويست سبط (پيامبر) همگى شان شهداء بودند و (اينجا) محل فرود آمدن و افتادن عاشقان شهداء است، نه مثل آنها قبلًا بوده و نه مانندشان بعداً خواهد بود.

5- على عليه السلام اهل كوفه را خطاب كرد: كيف أنتم إذا نزل بكم ذرية نبيّكم فعمدتم إليه فقتلتموه؟ قالوا: معاذ اللَّه لئن أتانا اللَّه فى ذلك لنبلونّ عذرا فقال عليه السلام:

هم أوردوه فى الغرور و غررا*** أرادوا نجاة لا نجاة و لا عذر

چگونه مى شويد زمانى كه نازل شود بر شما ذريه پيغمبرتان پس اورا قصد كرده و بكشيد؟! گفتند: پناه برخدا اگر آورد خدا (همچون روزى را) برما امتحان مى شويم از روى عذر، فرمود:

آنها وارد كردند اورا روى فريب و فريب كارى** اراده نجات كردند ولى نه نجاتى و نه عذرى

6- إسماعيل بن صبيح از يحيى بن مساور عابد از إسماعيل بن زياد گفت: همانا على عليه السلام به براء بن عازب فرمود: يا براء يقتل ابنى الحسين عليه السلام و أنت حىّ لا تنصره فلما قتل الحسين عليه السلام كان البراء يقول: صدق و اللَّه أمير المؤمنين عليه السلام و جعل يتلهف. «3»

اى براء كشته مى شود فرزندم حسين عليه السلام و تو زنده باشى

اسلام فراتر از زمان، ص: 475

كمكش نكنى، پس وقتى كه آن حضرت كشته شد، براء مى گفت: راست گفت به خدا قسم اميرمؤمنان عليه السلام و افسوس مى خورد.

7- در كتاب مسند موصلى روايت مى كند عبد اللّه بن يحيى از پدرش، وقتى اميرمؤمنان عليه السلام به صفين مى رفت برابر نينوى كه رسيد، ندا كرد: اصبر أبا عبد اللَّه بشط الفرات، فقلت: و ماذا؟ فذكر مصرع الحسين عليه السلام بالطف. «1»

صبر كن اباعبداللَّه كنار شط فرات، گفتم: جريان چيست؟! پس شهادت حسين عليه السلام را بيان نمود.

8- شرح نهج البلاغة: نصر بن مزاحم در كتاب صفين: با اسناد از هرثمة بن سليم گفت: با علي عليه السلام به صفين مى رفتيم، وقتى كه به كربلاء رسيديم براى ما نماز خواند سلام كه داد، از تربت كربلا برداشت و بو نمود و فرمود: واها لك يا تربة، ليحشرنّ منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب، خوش به حالت اى تربت البته البته برانگيخته شود از تو قومى داخل بهشت مى شوند بدون حساب.

وقتى كه هرثمة از جنگ برگشت به خانمش جرداء بنت سمير- كه از شيعة علي عليه السلام بود- فرمايش حضرت را در كربلا بازگو كرد و گفت: آيا تعجب نمى كنى از دوستت اباالحسن آخر او غيب را چه مى داند؟!

زنش گفت: اى مرد رها كن مرا امير مؤمنان نمى گويد: مگر حق (و واقعيت را).

وقتى كه عبيداللّه بن زياد لشكرى كه به كربلا فرستاد من در ميان آنها بودم وقتى به حسين عليه السلام و أصحابش رسيدم شناختم منزلى را كه با على عليه السلام فرود آمده بوديم بقعة اى را دستانش

را بلند با تربت بلند كرده بود و گفته هايش به يادم آمد پس آمدنم را خوش نداشتم اسبم را حركت داده پيش حسين عليه السلام رفته سلام كردم و قضيه را كه در آن منزل از پدرش ديده و شنيده بودم گفتم؛

فقال الحسين عليه السلام: أمعنا أم علينا؟ حسين عليه السلام فرمود: آيا با مائى يابضرر ما؟

گفتم: اى فرزند رسول خدا نه باتو و نه برعليه تو من زن و بچه هايم را در (كوفه) گذاشته ام، برآنها مى ترسم از ابن زياد، حسين فرمود: فتولّ هرباً حتى لا ترى مقتلنا،

اسلام فراتر از زمان، ص: 476

فوالذى نفس حسين بيده لا يرى اليوم مقتلنا أحد ثم لا يعيننا إلا دخل النار، قال: فأقبلت فى الأرض أشتد هرباً حتى خفى علىّ مقتلهم. «1»

پس برگرد و فرار كن تا كشته شدن مارا نه بينى پس قسم به كسى كه جان حسين در دست اوست، نبيند امروز كشتارگاه ما را كسى و سپس به ما كمك نكند، مگر اين كه داخل آتش خواهد شد، پس برگشته و در زمين با شدت فرار كردم تا برايم مقتل آنها پنهان ماند.

9- عروة البارقي آمد به سوى سعد بن وهب و سؤال كرد و گفت: حديثى كه به ما گفته بودى از علي بن أبي طالب عليه السلام گفت بلى: مخنف بن سليم مرا فرستاد بر علي عليه السلام هنگام توجهش بر صفين، پس آمدم به كربلاء ديدم با دستش اشاره كرده و مى گفت: اينجاست اينجاست مردى

گفت: چيست آن اى امير مؤمنان؟ فرمود: ثقل لآل محمد صلّى اللَّه عليه وآله ينزل ههنا، فويل لهم منكم و ويل لكم منهم، بارى از آل محمد عليهم السلام اينجا فرود آيد پس واى بر آنها از شما و واى بر شما از آنها، مرد گفت: معناى اين كلام چيست اى اميرمؤمنان؟ فرمود: ويل لهم منكم: تقتلونهم، و ويل لكم منهم:

يدخلكم اللَّه بقتلهم إلى النار. واى بر آنها از شما كه مى كشيد آنها را، و واى برشما از آنها، كه شما را خدا براى كشتن آنها به آتش داخل مى كند.

نصر گويد: اين كلام جور ديگر روايت شده است على عليه السلام فرمود: فويل لكم منهم و ويل لكم عليهم، آن مرد گفت: أما ويل برما از آنها فهميديم اما ويل برما نسبت بر عليه آنها معنايش چيست؟ فرمود: ترونهم يقتلون لا تستطيعون نصرتهم. «2»

آنها را مى بنيد (و تماشا مى كنيد) كشته مى شوند اما توانائى يارى كردن به آنها را نداريد.

10- نصر گويد: و حديث كرد برما سعيد بن حكيم العبسي، از حسن بن كثير، از پدرش گفت: على عليه السلام به كربلاء رسيد و ايستاد، گفته شد اى امير مؤمنان اينجا كربلاء است، پس فرمود: ذات كرب و بلاء، ثم أومأ بيده إلى مكان فقال: ههنا موضع رحالهم و مناخ ركابهم ثم أومأ بيده إلى مكان آخر فقال: ههنا مراق دمائهم، ثم مضى إلى ساباط. «3» اسلام فراتر از زمان، ص: 477

داراى سختى و بلاست سپس با دستش

اشاره نمود به مكانى فرمود: اينجا محل بار گذاردن و خوابيدن مركبهاى آنهاست دوباره به ديگر جا اشاره نمود و فرمود: اينجا محل ريخته شدن خونهاى آنهاست سپس حركت كرد به سوى ساباط (مداين).

با توجه به روايات فوق، مشخص مى شود كه آينده از نظر زمان و مكان، در جلوى چشم اين بزرگان بوده است كه هيچ گونه ابهامى براى آنها، وجود نداشته است كه با اين ريزه كارى ها سخن گفته اند

60- كرمان

60- كرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه همانا در اطراف كرمان دجال نزول مى كند با هشتاد هزار لشكر كه صورتهايشان مانند سپر چكش خورده و لباسشان پوستين و نعلين هايشان از مواست. «1»

البته لغت دجال به دروغ گو اطلاق مى شود يعنى دروغگويانى با اين مشخصات كه همان مشخصات بنوقنطوراء يا مغول است كه لشكر كشى كرده و به آنجا مى رسد.

و فرمود: ساعت (ظهور) برپا نشود تا وقتى كه باخوز و كرمان جنگ نمائيد گروهى از عجم كه صورت هاى سرخ و بينى هاى پهن و چشمان كوچك دارند و صورتشان مانند سپر چكش خورده و نعال (كفششان) از مو است. «2

61- كعبه

61- كعبه 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كعبه را يك نفر حبشى كه ساق هاى كوچك دارد: خراب مى نمايد. «3»

2- و فرمود: گويا مى بينم كسى را كه پيش سرش مو ندارد و دندان هايش از هم فاصله دارد: روى كعبه نشسته و آن را، خراب مى كند. «4»

اسلام فراتر از زمان، ص: 478

روايات مربوطه در فصل حبشه گذشت

62- كلاه

62- كلاه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى كه كلاه هاى ترك تركى (يا كلاه هاى مشترك) ظاهر شد زنا (رياء) ظاهر مى شود. «1

63- كوفه

63- كوفه 1- اميرمؤمنان عليه السلام ضمن خطبةالبيان فرمود: «اى واى بر اين كوفان شما و آنچه كه به آن حلول مى كند از سفيانى در آن زمان، مى آيد به آن از ناحيه «هجر» با اسبان سبقت گيرنده كه به آنها سوار شوند شيران هولناك و ببران ترسناك، ... «2»

تفصيلًا در بخش 8 پيشگوئى هاى گوناگون گذشت.

2- مفضل گفت: اى آقاى من پس دركجا مى شود خانه مهدى و مجتمع مؤمنان؟

فرمود: دار ملكه الكوفة، و مجلس حكمه جامعها، و بيت ماله و مقسم غنائم المسلمين مسجد السهلة، و موضع خلواته الذكوات البيض من الغريين. قال المفضل: يا مولاى كل المؤمنين يكونون بالكوفة؟ قال: إى واللَّه لا يبقى مؤمن إلا كان بها أو حواليها، و ليبلغن مجالة فرس منها ألفى درهم وليودّنّ أكثر الناس أنه اشترى شبرا من أرض السبع بشبر من ذهب، و السبع خطة من خطط همدان، و ليصيرن الكوفة أربعة وخمسين ميلا وليجاورن قصورها كربلا، و ليصيرن اللَّه كربلاء معقلا و مقاماً تختلف فيه الملائكة و المؤمنون و ليكونن لها شأن من الشأن، و ليكونن فيها من البركات ما لو وقف مؤمن و دعا ربه بدعوة لأعطاه اللَّه بدعوته

الواحدة مثل ملك الدنيا ألف مرة. «3»

پايتختش كوفه و محل قضاوتش مسجد كوفه و خزانه مال و محل تقسيم غنايم، مسجد سهله و خوابگاهش ذكوات بيض غريين.

مفضل گفت: اى مولاى من تمامى مؤمنان در كوفه مى شوند؟ فرمود بلى واللَّه نماند مؤمنى مگر اين كه در كوفه يا اطراف كوفه مى شوند و به اندازه خوابيدن اسب دو

اسلام فراتر از زمان، ص: 479

هزار درهم و خيلى از مردم دوست دارند يك وجب از زمينهاى سبع را به يك وجب طلا بخرد وسبع تكه اى از محله همدانيين است و كوفه پنجاه وچهارميل مى شود و با قصرهايش همسايه كربلا مى گردد خداوند كربلا را قرار گاه و مقام آمد و شد فرشتگان و مؤمنان قرار مى دهد و مى شود كربلا را مقامى از مقام ها و البته مى شود در آن بركت ها بطورى كه اگر مؤمنى بايستد و بخواند خدا را با دعائى، عطا نمايد خداوند به يك دعوتش هزار مرتبه مثل ملك دنيا را عطا فرمايد.

3- «كأنّى بك ياكوفه تمدّين مدّالأديم العكاظى تعركين بالنّوازل و تركبين بالزلازل و انّى لأعلم أنّه ما أراد جبّار سوئاً الّاابتلاه اللَّه بشاغل و رماه بقاتل». «1»

گويا مى بينم ترا اى كوفه كشيده (وكوبيده) مى شوى مانند كشيده شدن (و كوبيده شدن) پوست عكاظى و ماليده مى شوى با بلايا و گرفتار زلزله ها شوى البته من مى دانم هر ستمگرى ترا با قصد بد اراده نمايد مگر اين كه خداوند اورا

بريك چيز مشغول كننده مبتلا سازد و بر او پرتاب مى كند قاتلى را.

4- على عليه السلام فرمود: أما إنكم ستلقون بعدى ثلاثاً، ذلًّا شاملًا، و سيفاً قاتلا، و أثرة يتخذها الظالمون عليكم سنة، فستذكرونى عند تلك الحالات، فتمنون لو رأيتمونى ونصرتمونى و أهرقتم دماءكم دون دمى، فلا يبعد اللَّه إلا من ظلم. «2»

آگاه باش شما بزودى بعد از من ملاقات مى كنيد سه چيز را، ذلّت فراگير و شمشير كشنده و گرفتارى كه ستمگران براى شما رسم قرار مى دهند، پس به زودى مرا به ياد مى آوريد نزد آن حالات (كه به شما رو آورد) پس آرزو مى كنيد كاش مرا مى ديديد و مرا يارى مى كرديد و خون تان را پيش پاى من مى ريختيد پس دور نكند خدا مگر كسى را كه ظلم نمود.

اتّصال كوفه به حيرة

اميرمؤمنان عليه السلام بيرون رفت به سوى حيره پس فرمود: «ليتّصلنّ هذه بهذه و أومأبيده الى الكوفة و الحيرة حتّى يباع الذّراع فيما بينهما بدنانير». «3»

البته متصل مى شود اين به اين و بادستش اشاره كرد به كوفه و حيره، تا (جائى كه) فروخته شود مابين آنها يك

اسلام فراتر از زمان، ص: 480

ذراع به دينارها

64- لبنان

64- لبنان اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: بلاها به اطراف لبنان وارد شود: پس چه بسا كشته شده اى در بيابان

بى آب و علف: و اسيرانى در جانب نهر، پس در آنجا گريه هاى بلندى شنيده شود و ترسها با آنان رفيق گردد. «1»

بنازم به اين علم غيب خدا دادى كه قبلًا به لبنان چه گذشته و در آينده چه خواهد گذشت نمى دانيم اما در زمان خود ما: صهيونيست هاى غاصب: براى لبنانى ها بلاى خانمانسوز و مستمرّ است كه پايانش را خدا داند ولى مصداق و تحقق اين حديث: به وضوح ديده مى شود و ترس براى آنها رفيق و يار ديرينه شده تا روزى كه با دست بندگان «اولى بأس شديد فجاسوا خلال الدّيار» «2»

از صفحه روزگار محو شوند انشاءاللَّه

65- مسجد ساحل عدن

65- مسجد ساحل عدن از أبى بصير از يكى از صادقين عليهما السلام فرمود: قومى اراده كردند مسجدى را در ساحل عدن، بنا كنند، هرقدر ساختند فروريخت، پس نوشته اى به أبابكر آوردند (و كسب تكليف كردند) گفت بنا را از نو بسازيد و محكم كارى نمائيد، كردند و بازهم ويران شد پس برگشتند (و قضيه را گفتند) پس به مردم سخنرانى كرد و آنها را قسم داد اگر كسى سرّ اين را مى داند بگويد، علي عليه السلام فرمود: احفروا فى ميمنة القبلة و ميسرتها فإنه يظهر لكم قبران عليهما كوبة، مكتوب عليها «أنا رضوى واختى حيا ابنتا تبع، لا نشرك باللَّه شيئا» فاغسلوهما و كفّنوهما و صلّوا وادفنوهما، ثم ابنوا مسجدكم فإنه يقوم بناؤه، ففعلوا فكان كذا فقام البناء. «3»

راست و چپ قبله را بكنيد پس

ظاهر مى شود براى شما دوقبر (براى دونفر) كه بر آنها نوشته اى هست (ونوشته اين است)

«من نامم رضوى و خواهرم حيا دختران تبع (پادشاه يمنيم) به خدا شريك قرار نمى دهيم» آن دو را غسل دهيد و كفن كنيد و دفن نمائيد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 481

سپس مسجد را بنا نمائيد بنايش مى ماند، پس اين كار را كردند و بنا ايستاد.

به محتواى حديث دقت نمائيد اميرمؤمنان عليه السلام در مسجد مدينه اسرار نهفته آن مكان را از زير زمين آشكار مى سازد و مردم يمن را آگاه مى نمايد و راه درست و صحيح را راهنمائى مى فرمايد و به مقصودشان مى رساند. (جانم به قربانت اى مظلوم تاريخ)

66- مدينه

66- مدينه آخرين شهر ويران شده اسلام!!

1- ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آخرقرية من قرى الإسلام خراباً المدينة». «1»

آخرين شهرى از شهرهاى اسلام كه ويران مى گردد، مدينه است.

مدينه چهل سال قبل از قيامت خراب خواهد شد. «2»

در مدينه سه زلزله خواهد شد بطورى كه هرمنافق و كافرى از آن بيرون رود (و از ترس فرار نمايد). «3»

2- برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه مردم از مدينه به شام روند براى صحت و عافيت (هوا خورى و تغيير آب و هوا). «4»

3- رسول خدا صلى الله عليه و

آله فرمود: بيايد برمدينه زمانى كه از آنجا به اطراف عالم بروند و طلب كنند رزق واسع و خوشگذرانى را: به مقصود هم مى رسند پس بر مى گردند به سوى كسان خود و آنها را هم دعوت به خوشى نمايند وحال آنكه مدينه براى

اسلام فراتر از زمان، ص: 482

آنان بهتر است اگر بدانند، و بدرستى كه مدينه مانند كوره آهنگران است: وباء و دجال نزديك آن نشود و ملائكه، حراست كنند. «1»

4- عمربن خطاب گويد: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گفت: «ليسيرنّ الرّاكب فى جنبات المدينة ثمّ ليقولنّ: لقد كان فى هذا حاضر من المؤمنين كثير». «2»

البته سواره در اطراف مدينه مى گردد و سپس مى گويد: بتحقيق (روزى) در اينجا از مؤمنان زياد حضور داشتند.

5- سهل بن حنيف گويد: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه از بعضى خانه هايش بيرون آمده بود و ردايش در زمين كشيده مى شد و مى فرمود: «سيبلغ البناء سلعاً ثمّ يأتى على المدينة يمرّ السّفر على بعض أقطارها فيقول قد كانت هذه مرّةً عامرة من طول الزّمان و عفو الأثر». «3»

به زودى بنا به (كوه) سلع مى رسد سپس مى آيد بر مدينه (زمانى) مرور مى كند مسافر به بعض محل هايش پس مى گويد: بتحقيق روزى يك بار اينجا آباد بود و لى (حالا) آثارش از بين رفته است

67- مصر

67- مصر 1- ابن عمر گويد: به خدا قسم من مى دانم آن سببى كه شما را از مصر بيرون مى كند راوى گفت: مارا از آن بيرون مى كنند؟! آيا دشمن است؟ گفت: خيربلكه (رود) نيل شماست كه مى خشكد و قطره اى باقى نمى ماند و يك تپه ريگ شود. «4»

2- چون پرچم هاى زرد داخل مصر شده و برآن غلبه كردند و روى منبر آن نشتند:

اسلام فراتر از زمان، ص: 483

بايد اهل شام براى خود در زمين سوراخى پيدا كنند بجهت آن كه آن بلا است. «1»

و روايات ديگر كه از آوردنش صرف نظر كرديم

68- مغرب

68- مغرب قرطبى نقل مى كند، كه مغرب هرج و مرج و ترسناك شود و گرسنگى و گرانى بر ايشان غالب آيد و فتنه زياد باشد و مردم همديگر را مى خورند، پس آن وقت است كه مردى از اقصى خروج كند از اولاد فاطمه دختر رسول خدا باشد و اوست مهدى در آخر زمان. «2

69- نجف

69- نجف امام باقر عليه السلام فرمود: اذا جفّ بحر النجف و مضى عليه مأة سنة فارتقبوا رجلًا قيل و من هو يابن رسول اللَّه قال ميم وحاء و ميم ودال يعنى بذلك محمد بن العسكرى عليهما السلام. «3»

وقتى كه درياى نجف خشك شد و يك صد سال برآن گذشت منتظر مردى باشيد، گفته شد او كيست اى فرزند رسول خدا؟!، فرمود: م ح م د يعنى محمدبن حسن عسكرى عليهما السلام

70- منا

70- منا عبداللَّه بن عمر گويد: كه مردم باهم حج روند و باهم عرفه را درك كنند چون به منابرسند مانند كسى كه سگ ديوانه اورا گزيده باشد ديوانه شوند و بجان هم بيفتند و باهم بجنگند به طورى كه گردنه (جمرة) خون بگيرد پس پناهنده مى شوند به كسى كه بهتر از آنها باشد و او صورت خود را به كعبه چسبانيده گريه مى كند مثل اين كه اشك چشمانش را مى بينم: پس بگويند بشتاب به سوى ما تا بيعت نمائيم:

بفرمايد واى بر شما چه قدر عهد كرديد و عهد خود را شكستيد و چه قدر خونى كه ريختيد؟! پس با كراهت بيعت پذيرد، شما اگر اورا درك كرديد با او بيعت نمائيد كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 484

اوست مهدى در زمين و اوست مهدى در آسمان. «1

71- نيشابور

71- نيشابور على عليه السلام فرمود: مردم نيشابور به دست رعد و برق و صاعقه نابود گردند و آن شهر چنان ويران شود كه هرگز آبادانى نبيند. «2» (معلوم نيست اين بلايا از بمب اتم و جز آن از تسليحات نظامى، به وجود مى آيد يا بطور طبيعى خدا مى داند!)

72 واسط

72 واسط 1- فرمود: در واسط بايد بسيارى هلاك شوند. «3»

2- واى بر واسط مثل اين كه نظر مى كنم به واسط و نمانده در آن كسى كه خبر بدهد و در آن وقت خروج سفيانى است. «4

73- واقعه حرّه

73- واقعه حرّه ايوب بن بشير گويد: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفرى از سفرهايش به «حرّة زهرة» گذشت و ايستاد و استرجاع نمود، اصحاب نا راحت شدند گمان كردند راجع به اين سفر است عمر گفت: چه ديدى اى رسول خدا فرمود: (اين استرجاع) مربوط به اين سفر شما نيست گفتند: پس چيست آن اى رسول خدا؟! فرمود: «يقتل بهذه الحرّة خيار أمّتى بعد أصحابى» «5»

در اين مكان (حره) بهترين امتم بعد از اصحابم كشته خواهند شد واقعه حرّة در تاريخ ها مشهوراست كه بادستور يزيد قتل عام شدن

بخش 11 پيشگوئى و اخبار در باره اشخاص

اشاره

بخش 11 پيشگوئى و اخبار در باره اشخاص در اين بخش دسته اى از پيشگوئى هاى بزرگان، در باره اشخاص را مى آوريم، شرح و توضيح و قضاوت در باره آنها را، به عهده خود خوانندگان عزيز مى گذاريم

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله به اميرمؤمنان عليه السلام

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله به اميرمؤمنان عليه السلام 1- فرمود: «واللَّه لتقتلنّ بأرض العراق و تدفن فيها» «1»

به خدا در عراق كشته مى شوى و در آنجا هم دفن مى شوى.

مى بينيم باچه لحن قاطعانه با لام و نون تأكيد، مى فرمايد و بعد از سى سال واندى، گفته هايش به واقعيت مى رسد.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله به اميرمؤمنان فرمود: «ثمّ أرض كوفان فشرّفها بقبرك ياعلى ... ياعلى تقبر بظاهرها» «2»

سپس زمين كوفه پس آن را باقبر تو شرافت داد اى على ... اى على دركنار كوفه به خاك سپرده مى شوى

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمة عليها السلام

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمة عليها السلام 1- فرمود: «أنت أوّل أهل بيتى لحاقاً بى» «3»

تو نخستين اهل بيت منى كه به من مى ملحق شوى!.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمة عليها السلام فرمود: «لاتبكين فإنّكِ لاتمكثين بعدى الّا

اسلام فراتر از زمان، ص: 488

اثنين و سبعين و نصف يوم حتّى تلحقى بى و لا تلحقى بى حتّى تتحفى بثمار الجنّة» «1»

گريه نكن چون تو بعد از من نمى

مانى مگر هفتاد و دو روز و نيم تا به من ملحق مى شوى و به من نمى رسى تا از ميوه هاى بهشتى تحفه ات دهند.

3- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: در حالى كه من و فاطمه و حسن و حسين نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم به ما متوجه شد و فرمود: «أبكى ممّا يصنع بكم بعدى! فقلت: و ماذاك يارسول اللَّه؟! قال: أبكى من ضربتك على القرن و لطم فاطمة على خدّها و طعنة الحسن فى الفخذ و السّمّ الّذى يسقى و قتل الحسين». «2»

مى گريم بر چيزهائى كه بعد از من باشما رفتار مى نمايند، من گفتم: آن چيست اى رسول خدا؟ فرمود: گريه مى كنم بر ضربتى كه به فرق سرت مى خورد و سيلى كه به صورت دخترم فاطمه و ضربتى كه بر ران حسن و زهرى كه به او مى خورانند و بركشته شدن حسين.

به محتواى روايت دقت نمائيد و پيش آمدن تمامى مذكورات را موبمو درتاريخ بخوانيد

3- حسنين عليهما السلام

3- حسنين عليهما السلام در مورد شهادت حسنين عليهما السلام روايات فراوان آمده است كه به تعدا كم آنها اكتفاء مينمائيم.

اميرمؤمنان عليه السلام درذيل حديثى فرمود: «سيقتلون ولدىّ هذين الحسن و الحسين» «3»

به زودى مى كشند اين دو فرزندم حسن و حسين را

4- امام حسن عليه السلام

4- امام حسن عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ ابنى هذا سيصلح اللَّه عزّ و جلّ به بين فئتين من

المسلمين» «1»

همانا اين پسرم به زودى خداى عزّ و جلّ با او ميان دو گروه از مسلمان ها را اصلاح نمايد

5- امام حسين عليه السلام

5- امام حسين عليه السلام 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يقتل حسين بن على على رأس ستّين من مهاجرتى» «2»

كشته مى شود حسين بن على در سر شصت سال بعد از هجرت من.

(دقيقاً همان سال قضيه كربلا واقع شد).

2- ميثم تمار مى گويد: «واللَّه لتقتلنّ هذه الأمّة ابن نبيّها فى المحرّم لعشر مضين منه و ليتّخذنّ أعداءاللَّه ذالك اليوم يوم بركة» «3»

به خدا قسم البته البته اين امت فرزند دختر پيغمبرشان را خواهند كشت در محرم ده روز گذشته از آن البته دشمنان خدا آن روز را روز بركت (و عيد) خواهند گرفت.

3- اميرمؤمنان عليه السلام در ذيل حديثى، به فرزندش حسين اشاره كرد و فرمود: «أما انّ هذا سيقتل و تبكى عليه السماء و الأرض» «4»

آگاه باش همانا اين (حسين) به زودى كشته مى شود و بر او مى گريد آسمان و زمين.

4- ام سلمة گويد: داخل شد حسين عليه السلام بر نبي صلى الله عليه و آله و من دَمِ دَر

نشسته بودم،

اسلام فراتر از زمان، ص: 490

كنجكاو شدم ديدم در كف دست نبي صلى الله عليه و آله چيزى است كه آن را مى چرخاند واو خوابيده بود در روى شكم او، پس گفتم: اى رسول خدا پنهانى نگاه كردم ديدم چيزى در دست مى گردانى و بچه روى شكمت به خواب رفته و اشك چشمانت سرازير مى شد؟! فرمود:

إن جبرئيل أتانى بالتربة التى يقتل عليها فأخبرنى أنّ أمّتى يقتلونه. «1»

جبرئيل براى من آورد تربتى را كه (حسين) بر آن كشته خ. اهد شد، پس به من خبر داد كه امت من او را مى كشند!.

در مورد شهادت امام حسين عليه السلام و محل شهادت آن حضرت روايات زياد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام با تفصيل و مختصر وارد شده است كه بعضى از آن هارا در بخش اماكن فصل «كربلا» آورده ام و تفصيل آنرا به محل هايش ارجاع مى نمايم

6- امام سجّاد عليه السلام

6- امام سجّاد عليه السلام 1- بعد از آنكه شاهزاده شهربانو باتشريفات خاص در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله دست به سر امام حسين عليه السلام گذاشت اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «يا أبا عبداللَّه ليلدنّ لك منها غلام؛ خير أهل الأرض» «2»

اى اباعبداللَّه البته البته او (شهربانو) مى زايد براى تو پسرى بهترين اهل

زمين را.

2- ابى الزبير گويد: نزد جابر بوديم گفت: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم حسين بن على عليهما السلام داخل شد او را به خود چسبانيد و بوسيد و كنار خود نشانيد و فرمود: «يولد لإبنى هذا ابن يقال له علىّ اذاكان يوم القيامة نادا مناد من بطنان العرش، ليقم سيّدالعابدين فيقوم هو» «3»

به اين پسرم متولد شود پسرى كه او را على گويند، زمانى

اسلام فراتر از زمان، ص: 491

كه روز قيامت باشد، منادى از نزد عرش ندا كند، حتماً آقاى خدا پرستان بلند شود، او بلند مى شود

7- امام باقر عليه السلام

7- امام باقر عليه السلام ابى الزبير گويد: نزد جابر بوديم كه على بن حسين عليهما السلام داخل شد و با او بود پسرش جابر گفت: باتو چه كسى هست اى فرزند رسول خدا؟! فرمود: فرزندم محمد، جابر اورا به خود چسباند و گريست سپس گفت: اجلم نزديك شد اى محمد، رسول خدا به تو سلام رساند، از او پرسيد جريان چيست؟ عرض كرد: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم حسين بن على عليهما السلام داخل شد اورا به خود چسبانيد و بوسيد و كنار خود نشانيد و فرمود: «يولد لإبنى هذا ابن يقال له علىّ اذاكان يوم القيامة نادا مناد من بطنان العرش، ليقم سيّدالعابدين فيقوم على بن الحسين،

و يولد لعلى بن الحسين ابن يقال له محمد، اذا رأيته يا جابر فاقرأه منّى السّلام، ياجابر، اعلم انّ المهدى من وُلده، واعلم ياجابر أنّ بقائك بعده قليل» «1»

به اين پسرم متولد شود پسرى كه او را على گويند، زمانى كه روز قيامت باشد، منادى از نزد عرش ندا كند، حتماً آقاى خدا پرستان بلند شود، او بلند شود، و براى على بن حسين فرزندى متولد شود به او محمد گفته شود، اى جابر هر وقت اورا ديدى از من به او سلام برسان، اى جابر بدان مهدى از اولاد اوست و بدان اى جابر زنده بودن تو بعد از ديدن او، كوتاه خواهد بود

8- امام صادق عليه السلام

8- امام صادق عليه السلام از ابى حمزه ثمالى از ميثم تمار از جابر بن عبداللَّه انصارى روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اذا ولد جعفر بن محمد بن على بن الحسين: فسمّوه جعفرالصادق، فانّه

اسلام فراتر از زمان، ص: 492

يولد من ولده ولد يقال له جعفر الكذّاب ويل له من جرأته علىّ، و بغيه على أخيه صاحب الحق و امام الخلق، و مهدىّ أهل بيتى، فلأجل ذالك سمّى جعفر الصّادق ..» «1»

وقتى كه جعفربن محمد بن على بن حسين به دنيا آمد او را جعفر صادق بناميد، زيرا از اولاد او فرزندى به دنيا

مى آيد كه او را جعفر كذّاب نامند واى بر جرئت او برمن، و دشمنى او با برادرش صاحب حق و امام خلق و مهدى اهل بيت من، پس به اين خاطر جعفر صادق ناميده شد

9- امام رضا عليه السلام

9- امام رضا عليه السلام 1- امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ستدفن بضعة منّى (بأرض) خراسان لا يزورها مؤمن الّا أوجب اللَّه له الجنّة و حرّم جسده على النّار». «2»

به زودى پاره اى از تن من در سرزمين خراسان دفن مى شود، زيارت نمى كند او را مؤمنى مگر اين كه خداوند واجب مى كند براو بهشت و حرام مى كند جسد اورا برآتش.

2- محمد بن سنان گويد: در دوران هارون به ابى الحسن الرّضاء عليه السلام گفتم: خودت را براى جانشينى پدرت، شهرت دادى (و به سر زبان ها انداختى) در حالى كه از شمشير هارون خون ميريزد!؛

فرمود: مرا رسول خدا صلى الله عليه و آله جرى كرده كه اگر ابوجهل از سر من موئى بگيرد: شاهد باشيد من پيغمبر نيستم و من هم مى گويم: «ان أخذ هارون من رأسى شعرة فاشهدوا أنّى لست بامامٍ». «3» اگر هارون يك مو از سر من بگيرد، پس شاهد باشيد كه من امام

اسلام فراتر از زمان، ص: 493

نيستم

لحن روايت را ببين

چه قاطعانه حرف مى زند، اين گونه قاطعانه سخن گفتن شيمه پرورش يافتگان تشكيلات آسمانى و دست پرورده امين وحى الهى است.

چندين روايت در اين مورد آمده است كه شيعيان از حضرت نگران بودند كه هارون برعليه آن حضرت اقدامى نمايد: در جلسه هاى مختلف با عبارات گوناگون: به آنها اطمينان داد كه از طرف هارون آسيبى به آن حضرت نخواهد رسيد و اين طور هم بود كه هارون مُرد و موفق به صدمه زدن امام نشد ولى فرزند نابكارش مأمون آن حضرت را شهيد كرد كه خود حضرت براى شيعيان خاص خود روشن نموده بود كه در اين باره به يك روايت دقت نمائيد.

3- احمدبن عمر حلّال گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: من برايت از هارون مى ترسم، فرمود: «ليس علىّ بأس منه» از اوبرايم ترسى (وخطرى) نيست «1»

4- اسحاق بن حماد گويد: مأمون مجالسى منعقد مى كرد و مخالفين اهل بيت را گرد هم مى آورد و در باره ولايت اميرمؤمنان عليه السلام و تفضيل آن حضرت به تمام اصحاب گفتگومى كردند كه مى خواست با اين كارش نظر حضرت امام رضا عليه السلام را جلب نمايد و حضرت به اصحاب مورد وثوقش مى فرمود: «لاتغترّوا منه بقوله، فما يقتلنى واللَّه غيره، و لكنّه لابدّ لى من الصّبر حتّى يبلغ الكتاب أجله». «2»

فريب گفتار او (مأمون) را نخوريد، به خدا قسم مرا غير از او، كس ديگر نمى كشد ولكن بناچار بايد صبر نمايم تا مدت نوشته شده (و سرنوشت) به سر آيد

10- اباذر

10- اباذر 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسير جنگ تبوك فرمود: «مرحباً بأبى ذرّ يمشى وحده و يموت

اسلام فراتر از زمان، ص: 494

وحده و يبعث وحده» «1»

خوش به حال ابى ذر تنها راه مى رود و تنها مى ميرد و تنها برانگيخته مى شود (به محشر).

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مالى أراك لقّاً بقّاً؟ كيف بك اذا أخرجوك من المدينة؟ قال آتى الأرض المقدسة قال: فكيف بك اذا أخرجوك منها؟! قال: آتى المدينة قال كيف بك اذا أخرجوك منها؟» «2»

چه شده ترا مى بينم تق ولق؟ چگونه مى شود حال تو زمانى كه ترا بيرون مى كنند از مدينه؟ گفت: مى روم به سر زمين مقدس (مكه)، فرمود:

چگونه شود ترا از آنجاهم بيرون نمايند، گفت: به مدينه مى آيم، فرمود: چه گونه مى شوى از آنجا هم بيرونت نمايند ...

3- در روايت ديگر فرمود: اى اباذر چگونه مى شود حالت وقتى به تو گفته شود كدام شهرها برايت دوست داشتنى تراست كه آنجا باشى؟ پس مى گوئى حرم خدا و حرم رسول خدا (مكه)، خدا را مى پرستم تا مرگم فرا رسد، پس گفته مى شود لا و لا كرامة لك نه براى تو كرامتى نيست؛

مى گوئى، پس مدينه حرم رسول خدا، گفته مى شود لا و كرامةلك

سپس گفته شود كداميك از شهرها بدت مى آيد كه در آن نباشى؟ مى گوئى «ربذه» كه در

آن مسلمان نبودم پس گفته مى شود، برو به آنجا. «3»

تمام اين قضايا به وقوع پيوست و اباذر، با تفصيلى كه حضرت فرموده بود، در

اسلام فراتر از زمان، ص: 495

«ربذه» غريبانه از دنيا رفت و يك دخترش ماند كه كاروان حجاج كوفه به آنجا رسيد و اعضاى كاروانيان كه از بزرگان كوفه مانند مالك اشتر و غيره تشكيل يافته بود، كفن او را مشتركاً تهيه كرده و بااحترام تام در همان بيابان، به خاك سپردند رضى اللّه عنه و أرضاه

11- ابو خالد كابلى

11- ابو خالد كابلى ابو خالد كابلى گويد: من به امامت محمد حنفية قائل بودم تا اين كه يحيى بن ام طويل مرا ملاقات كرد و دعوت نمود پيش امام على بن حسين عليهما السلام بروم، من امتناع نمودم، گفت: چه ضرر دارد يك بار هم كه شده پيش اوبروى، با او رفتم به درِخانه كه رسيدم از درون خانه صدا زد «ياكنكر أدخل» اين نامى بود كه مادرم به من گذاشته بود، جز من و مادرم كسى از آن خبر نداشت كه امام مرا با آن نام صدا زد و داخل شدم و به امامتش معتقد گشتم و خدا مرا هدايت نمود. «1

12- أبوموسى أشعرى

12- أبوموسى أشعرى ابى مريم گويد: شنيدم عمّار بن ياسر مى گفت: اى ابو موسى ترا به خدا، آيا نشنيدى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس به من عمداً دروغ گويد مقعدش از آتش پرشود؟!» پس من از تو مى پرسم از حديثى اگر راست گفتى هيچ، وگرنه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله كسانى را به سويت مى فرستم كه يادت بياورند سپس ترا بخدا قسمت مى دهم آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن گفتارش شخص تورا قصد نكرد؟! كه فرمود: «انّها ستكون فتنة فى أمّتى، أنت يا أبا موسى فيها نائم

خير منك قاعداً، و قاعد خير منك قائماً، و قائماً خير منك ماشياً» «2»

همانا به زودى مى شود فتنه اى در امت من، تو اى ابوموسى در آن فتنه، خوابيدنت برايت خوب است از نشستنت و نشستنت بهتر از ايستادنت و ايستادنت برايت بهتر از راه رفتنت است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 496

اما ابوموسى آن كلمه را اين گونه نقل كرد «النائم فيها خير من القاعد ...» سخن را وارونه كرد كه هم خود را از مصداق اين روايت كنار كشيد و هم گروه زيادى را از كمك نمودن به على عليه السلام بازداشت، كه عمّار را به خشم آورد و آن تهديد را نمود

13- ابن ملجم

13- ابن ملجم بعد از كشته شدن عثمان، مردم به أمير مؤمنان عليه السلام بيعت كردند، حضرت نامه اى به حاكم يمن بنام «حبيب بن منتجب» كه از طرف عثمان در آنجا مشغول بود، نوشت و سمت اورا تثبيت نمود و از او خواست بعد از قرائت نامه، به مردم يمن، ده نفر از نخبگان آن نواحى را به حضور امام بفرستد

مردم يمن از خوشحالى بخلافت رسيدن حضرت، اشك شوق ريختند و ده نفرشان را اعزام نمودند و به خدمت امام شرفياب شدند همگى اظهار وفادارى و اخلاص نمودند؛ در ميان آنها جوانى با كلمات پر شور و جالب از امام تعريف و

تمجيد كرد و اشعارى درمدح حضرت خواند و گفت: سلام برتو باد اى امام عادل و بدر تمام و ليث همام و بطل ضرغام و فارس قمقام وو .. آن قدر از اين كلمات گفت: حضرت از گفتار و كيفيّت بيان او خوشش آمد و سر مباركش را بلند كرد و پرسيد نامت چيست اى جوان؟ جواب داد: اسم من عبدالرحمن است فرمود: پدرت گفت: ابن ملجم مرادى فرمود: أمرادىّ أنت؟! قال: نعم يا أمير المؤمنين آيا مرادى هستى؟ بلى اى اميرمؤمنان فرمود: انّاللَّه و انّااليه راجعون و لا حول ولا قوّة الّا باللَّه العلىّ العظيم؛

حضرت مكرر دستان مباركش را بهم مى سائيد و آنكلمات را تكرار مى نمود، امام از او پرسيد آيا يادت هست كه در بچه گى دايه يهودية داشتى هر وقت گريه مى كردى به پهلو و صورت تو ميزد و مى گفت: ساكت شو، تواز عاقر ناقه صالح شقى ترى! بزودى جنايت بزرگى راببار مى آورى و بغضب خدا گرفتار شده و به سوى آتش جهنم خواهى رفت! گفت: بلى اى امير مؤمنين اما من تورا و دوستدارانت را دوست دارم فرمود: به خدا قسم حرف حق زدم و حق شنيده ام. «1»

اسلام فراتر از زمان، ص: 497

در موارد گوناگون اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: ابن ملجم قاتل من است تا اين كه روزى فرمود: «أما هذا قاتلى» گفته شد چه مانع است تو او را بكشى؟! فرمود: انّه لم يقتلنى بعد» «1» او هنوز مرا نكشته است (تا قصاص قبل از جنايت كنم)

وانگهى پس بعد كهِ مرا مى كشد.

روزى از حضرت سؤال نمود كه شما براى من بيش از ديگران توجه دارى و اسبت را به من دادى و از حقوق خودت براى من كمك مى كنى؟ فرمود: چون تو قاتل منى!! باتعجب و شگفتى گفت: آقا من دستم بشكند اگر اين كار را بكنم، ولى گذر زمان مسئله را به حقيقت و واقعيت رساند.

حال اى عزيزان، سؤال اين است كه آيا اين علوم غيبى جز از منبع وحى آسمانى، از كجا به او تعليم داده شده و تراوش نموده بود؟!

14- اخبار از كيفيت شهادت كميل

14- اخبار از كيفيت شهادت كميل ! 1- از اميرمؤمنان عليه السلام روايت شده است: أنّه يمشى فى خارج الكوفة معه كميل بن زياد حتّى وصل الى موضع فوقف فيه و قال: ياكميل بن زياد! هاهنا موضع قبرك ثمّ أشار بيده المباركة يميناً و شمالًا و قال ستبنى من هاهنا و هاهنا دور و قصور ما من بيت فى ذلك الزّمان الّا و فيه شيطاناً أريل. «2»

همانا حضرت درخارج كوفه راه مى رفت و كميل فرزند زياد نخعى هم با او بود تا اين كه به محلى رسيدند: حضرت در آن محل ايستاد و فرمود: اى كميل پسر زياد! اينجا موضع قبر تواست سپس با دست مباركش به راست و چپ اشاره نمود و فرمود: به زودى از اينجا تا اينجا خانه ها و قصرهائى ساخته مى شود كه «خانه اى نيست در آن زمان مگر اين كه در آن شيطان أريل

خواهد بود» در بخش 14 در فصل اخبار از راديو و تلويزيون درباره اين حديث

اسلام فراتر از زمان، ص: 498

سخنى داريم حتماً آن را بخوانيد.

2- جرير از مغيره روايت مى كند وقتى كه حجاج به امارت رسيد كميل بن زياد را طلبيد و او هم فرار نمود تا اين كه حجاج طايفه او را از عطايش (و از بيت المال) محروم كرد: وقتى كه كميل اين را ديد گفت: من يك پيرمرد كهنسال هستم و عمرم به آخر رسيده است: سزاوار نيست قوم (و قبيله) خودم را از عطاياى آنها محروم نمايم؛

از (مخفى گاهش) بيرون آمد و دستش را در دست حجاج گذاشت: هنگامى كه او را ديد گفت: من دوست داشتم به تو دست يابم!؛

كميل به او فرمود: «لاتصرف علىّ أنيابك و لا تهدّم علىّ فو اللَّه مابقى من عمرى الّا مثل كواسل الغبار فاقض ما أنت قاض، فانّ الموعد اللَّه و بعد القتل الحساب و لقد خبّرنى اميرالمؤمنين: «أنّك قاتلى»؛ براى من دندانهايت را به هم نزن و به روى سرم خراب نشو (و مرا تهديد نكن) پس به خدا سوگند، باقى نمانده از عمر من مگر مانند پراكندگى هاى غبار (و گرد و خاك)، پس هرچه مى خواهى بكن، همانا وعده من و تو (پيشگاه) خداست و بعد از كشته شدن هم حسابى هست و به تحقيق به من خبر داده اميرمؤمنان عليه السلام و فرمود: تو قاتل منى (و مرا تو مى كشى)!.

حجاج به او گفت: پس حجت

برتو تمام است: كميل گفت: درست است اگرتو حكم كنى: گفت بلى تو از كسانى هستى كه در قتل عثمان بودند: گردنش را بزنيد و گردنش را زدند. «1

15- اخبار از شهادت حجربن عدى

15- اخبار از شهادت حجربن عدى 1- ابى الأسود (دوئلى) گويد: معاويه بر محضر عايشه داخل شد پس عايشه براى كشتنش حجر و يارانش را، به او عتاب نمود و گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«يقتل بعدى أناس يغضب اللَّه لهم و أهل السّماء». «2»

كشته شود بعد از من مردمانى كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 499

خداوند و اهل آسمان غضب مى كند به خاطر آنها. (و بركشندگان آنان).

2- «المعرفة والتاريخ» از النسوى از رزين غافقى گويد: شنيدم علي بن أبي طالب عليه السلام مى فرمود: يا أهل العراق سيقتل منكم سبعة نفر بعذراء، مثلهم كمثل أصحاب الأخدود، فقتل حجر وأصحابه. «1»

اى مردم عراق به زودى كشته مى شود از شما هفت نفر در (مرج) عذراء مثل آنها مثل اصحاب اخدود است، پس حجر بن عدى و يارانش (در آن محل) كشته شدند.

3- طاووس از پدرش گفت: خبر داد به ما حجربن عدى گفت: علىّ بن أبى طالب عليه السلام به من فرمود: كيف تصنع أنت اذا ضربت و أمرت بلعنتى؟ قلت له: كيف أصنع؟ قال:

ألعنّى و لا تبرأ منّى فانّى على

دين اللَّه؛ چكار مى كنى تو زمانى كه كتك بخورى و به تو گويند مرا لعنت نمائى؟! به او گفتم: (شما بفرمائيد) من چكنم؟ فرمود: مرا لعنت كن اما از من تبرى نكن زيرا من بر دين خدايم (اگر از من برائت جوئى در واقع از دين خدا تبرى جستى).

گفت: محمدبن يوسف او را زد و به او امرنمود كه على را لعنت كند و او را در دَرِ مسجد صنعاء برپا داشتند، گفت: (اى مردم! انّ الأميرأمرنى أن ألعن عليّاً فالعنوه لعنه اللَّه! فرأيت مجواداً من الناس الّا رجلًا فهمها (وسلم). «2» امير مرا امرنمود على را لعن كنم پس شما او را لعنت كند خدا اورا لعنت كند، پس ديدم كسى متوجه (منظور) او نشد از مردم مگر يك نفر (و بدين گونه) رهائى يافت

16- اخبار به شهادت عمروبن حَمِ

16- اخبار به شهادت عمروبن حَمِقْ 1- ابى القاسم (معاوية بن عمار) گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله لشكرى را بسيج كرد و به آنها فرمود: شما ... به مردى مى گذريد و از او راهنمائى مى خواهيد، ... آن مرد كه عمروبن حمق رضى الله عنه بود گفت: آيا پيامبر ظهور كرده؟ گفتند: آرى: پس خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و مدتى با آن حضرت بود تا اين كه حضرت به او فرمود: «از آنجا كه آمده اى برگرد: زمانى كه اميرالمؤمنين: به خلافت رسيد: پيش او برو»؛

مرد برگشت وقتى كه اميرمؤمنان: عليه السلام به خلافت رسيد و

در كوفه مستقر گرديد او هم آمد و با اوماند: سپس حضرت پرسيد آيا خانه دارى؟ گفت: بلى دارم فرمود:

«بعها و اجعلها فى الأزد، فانّى غداً لو غبتُ لطُلِبتَ، فمنعك الأزد حتى تخرج من الكوفة الى حصن الموصل فتمرّبرجل مُقعد فتقعد عنده، ثمّ تستسقيه فيسقيك و يسألك عن شأنك فأخبره وادعه الى الإسلام فانّه يسلم و امسح بيدك الى وركيه فانّ اللَّه يمسح مابه و ينهض قائماً فيتبعك، و تمرّ برجل أعمى على ظهر الطريق فتستقسيه فيسقيك و يسألك عن شأنك فاخبره وادعه الى الأسلام فانّه يسلم و امسح بيدك على عينيه فانّ اللَّه عزّ و جلّ يعيده بصيراً فيتبعك و هما يواريان بدنك فى التّراب، ثمّ تتبعك الخيل فاذا صرت قريباً من الحصن فى موضع كذا و كذا رهقتك الخيل فانزل عن فرسك و مرّ الى الغار فانّه يشترك فى دمك فسقة من الجن والأنس». «1»

بفروش و خانه ات را در محله «ازد» قرار ده،

(براى اين كه) فردا من كه غايب شدم ترا مى جويند در آن صورت «طايفه ازد» از تو ممانعت مى كنند (و از تو حمايت مى نمايند) تا اين كه از كوفه بيرون مى روى به سوى قلعه موصل به مرد زمين گيرى مى گذرى: نزد او مى نشينى و از او آب مى خواهى: سيرابت مى كند و از جريانت مى پرسد، به او بگو و او را به اسلام دعوت كن و او مسلمان مى شود و دستت را به هر دو رانش بمال خداوند مريضى را از او مى زدايد و بلند شده و مى ايستد و باتو مى آيد؛

اسلام فراتر از زمان، ص: 501

و (دوباره) به مردى مرور مى كنى در كنار راه كه نابينا است و از او (هم) آب مى خواهى برايت آب مى دهد و از حالت مى پرسد و به او بگو و او را (نيز) به اسلام دعوت كن او تسليم مى شود و با دستت هردو چشم اورا بمال كه خداى عز و جل هردو چشمش را به او برمى گرداند و به تو تبعيت مى نمايد و آن دو (نفر) ترا به خاك مى سپارند: سپس سواره ها ترا تعقيب مى كنند وقتى كه نزديك قلعه رسيدى در چنين محلى اسب سوارها به تو مى رسند: از اسبت پياده شو و به غار برو و «در آن غار» فاسق هائى از جن و انس در خون تو شريك مى شوند!».

عمرو همه اين كارهاى (سفارشى حضرت را) انجام داد و به آن دو مرد رسيد و به آنها گفت: بالا برويد و آيا چيزى مى بينيد؟ گفتند: يك دسته سوار مى آيند، پس از اسبش پياده شد و داخل غار شد و اسبش رالخت كرد؛

هنگامى كه داخل غار شد «مار سياهى» اورا زد و قشون رسيدند و اسب لختش را ديدند گفتند: اين اسب اوست و در نزديكى است: و به غار داخل شدند (ديدند مرده است) به هرجاى بدنش دست زدند از بدنش جدا شد و سرش را برداشتند به معاويه آوردند و به نيزه نصب نمود و آن اول سرى است كه در اسلام به نيزه

زده شد. «1»

2- محمد بن علي صواف، از حسين بن سفيان، از پدرش از شمير بن سدير الأزدي گفت: علي عليه السلام به عمرو بن حمق خزاعي فرمود: أين نزلت يا عمرو؟ قال: فى قومى، قال: لا تنزلن فيهم، قال: أفأنزل فى بنى كنانة جيراننا؟ قال: لا، قال: أفأنزل فى ثقيف؟ قال فما تصنع بالمعرة والمجرة؟ قال: و ماهما؟ قال: عنقان من نار يخرجان من ظهر الكوفة، يأتى أحدهما على تميم و بكر بن وائل، فقلّما يفلت منه أحد و يأتى العنق الأخرى فتأخذ على الجانب الأخرى «2» من الكوفة فقلّ من يصيب منهم، إنما هو يدخل الدار فتحرق (فيحرق) البيت و البيتين: قال: فأين أنزل؟ قال: انزل فى بنى عمرو بن عامر من الأزد، قال: فقام قوم

اسلام فراتر از زمان، ص: 502

حضروا هذا الكلام و قالوا: ما نراه إلا كاهنا يتحدث بحديث الكهنة؟ فقال: يا عمرو وإنك لمقتول بعدي، و إن رأسك لمنقول، و هو أول رأس ينقل في الإسلام، والويل لقاتلك، أما إنك لا تنزل بقوم إلا أسلموك (سلموك) برمتك إلا هذا الحي من بني عمرو بن عامر من الأزد فإنهم لن يسلموك ولن يخذلوك، قال: فواللَّه ما مضت [من] الأيام حتى تنقل عمرو بن الحمق فى خلافة معاوية فى أحياء العرب خائفا مذعورا، حتى نزل فى قومه من بنى خزاعة، فأسلموه فقتل و حمل رأسه من العراق إلى معاوية بالشام، و هو أول رأس حمل فى الاسلام من بلد إلى بلد. «1»

كجا منزل كرده اى، اى عمرو؟ گفت:

در فاميل ها، فرمود: در آنها منزل نكن، گفت: آيا در بنى كنانه همسايه هايمان منزل كنم؟ فرمود: نه، گفت: آيا در بنى ثقيف فرود آيم؟ فرمود: چكار مى كنى با معره و مجرّه؟ گفت: آنها چه هستند؟

فرمود: دو شعبه از آتش است كه از پشت كوفه بيرون آيند، يكى بر تميم و بكر بن وائل آيد كم كسى از آن رهائى يابد، و آن يكى مى آيد و طرف ديگر كوفه را مى گيرد پس كم كسى را آن اصابت نمايد از آنها، همانا آن داخل خانه مى شود و مى سوزاند خانه و دو خانه را، گفت: پس كجا فرود آيم؟ فرمود: در بنى عمروبن عامر از (شاخه) ازد منزل كن، كسانى كه حاضر بودند اين كلام را كه شنيدند بلند شدند و گفتند: ما نمى بينيم او را مگر كاهن كه مانند گفتارهاى كاهنان حرف مى زند.

پس فرمود: اى عمرو به يقين تو بعد از من كشته مى شوى و سرت را نقل مى كنند و آن نخستين سر است در اسلام مى گردانند، و واى بر قاتل تو، آگاه باش فرود نمى آيى بر قومى مگر اين كه ترا (به دشمن) تسليم كنند مگر اين قبيله از بنى عمروبن عامر از ازد، آنها ترا تسليم نمى كنند و خوارت نمى نمايند.

راوى گفت: به خدا سوگند نگذشت روزهائى تا اين كه عمروبن حمق در خلافت معاويه در قبايل عرب هراسان و ترسناك مى چرخيد تا در قوم خود از بنى خزاعة فرود آمد، پس او را تسليم كردند و كشته شد و سرش را از عراق به شام حمل نمودند و آن

اول سرى بود كه در اسلام از شهرى به شهرى حمل گرديد.

به محتواى اين روايت ها با دقت و ديده انصاف بنگريد و قضاوت نمائيد!

17- اخبار از شهادت جويريه!

17- اخبار از شهادت جويريه! جويريه از ياران باوفا و دوستدار واقعى و عاشق جان بر كف اميرمؤمنان عليه السلام بود و حضرت اسرار زيادى در اختيار او گذاشت و تعليم او نمود.

روزى حضرت به پهلو خوابيده بود و نزدش عده اى از اصحاب بودند، جويريه حضرت را صدا زد و گفت: بلند شو اى خوابيده البته البته به سرت ضربتى زده شود كه از خون سرت محاسنت خضاب گردد!

فتبسم أمير المؤمنين عليه السلام ثم قال: وأحدّثك يا جويرية بأمرك أما والذى نفسى بيده لتعتلن إلى العتل الزنيم، فليقطعن يدك و رجلك، و ليصلبنك تحت جذع كافر، قال: فوالله ما مضت الأيام على ذلك حتى أخذ زياد جويرية، فقطع يده ورجله صلبه إلى جانبه ابن معكبر «1»

وكان جذعا طويلا، فصلبه على جذع قصير إلى جانبه «2»

امام تبسم نمود و فرمود: و من هم به تو حديث گويم اى جويريه به سرگذشت تو، آگاه باش قسم به خدائى كه جان من در دست اوست، البته برده مى شوى به سوى كينه توز و بدنام پس البته دست و پايت را مى بُرَد و ترا به دار آويزد بر تنه خرماى يك كافر!.

راوى گويد: به خدا قسم روزها نگذشت بر اين قضيه تا اين كه زياد (ابن ابيه) جويريه را گرفت و دست و پايش را قطع

نمود و به دار زد در كنار تنه خرماى ابن معكبر و تنه نخل او بلند بود، پس در كنار آن بر تنه كوتاه دار زد

18- اخبار از ميثم تمار و كيفيت شهادت او

18- اخبار از ميثم تمار و كيفيت شهادت او 1- گويند: مولاى ما على بن ابى طالب عليه السلام بيرون مى شد از مسجد جامع كوفة پس مى نشست نزد ميثم تمّار پس با او صحبت مى كرد، روزى به او فرمود: ألا أبشّرك ياميثم فقال: بماذا يامولاى؟ قال: بأنّك تموت مصلوباً! قال: يامولاى و أنا على فطرة الإسلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 504

؟ فقال نعم ياميثم .... «1»

آيا به تو مژده ندهم اى ميثم؟ گفت: به چه چيزى اى مولاى من؟ فرمود: براين كه تو به دار زده شده و مى ميرى! گفت: اى مولاى من بر دين اسلام (مى ميرم)؟ فرمود: بلى اى ميثم آيا مى خواهى محلى را كه به دار زده مى شوى و درخت خرمائى كه به آن آويخته مى شوى، نشانت دهم؟! گفت بلى اى اميرمؤمنان، پس حضرت تمامى آنها را مشروحاً به ميثم نشان داد ...

2- إبراهيم ثقفى در كتاب الغارات روايت كند از أحمد بن حسن ميثمي گفت: ميثم تمار غلام علي عليه السلام برده زنى از بنى اسد بود، علي عليه السلام او را از آن زن خريد و آزادش كرد روزى

به او فرمود: ما اسمك؟ قال: سالم، فقال: إن رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله أخبرنى أن اسمك الذى سماك به أبوك فى العجم ميثم، قال: صدق اللَّه و رسوله و صدقت، هو (واللَّه) اسمى، قال: فارجع إلى اسمك و دع سالما، و نحن نكنيك به، فكنّاه أبا سالم. «2»

نامت چيست؟ گفت: سالم، فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من خبرداده است: نامى كه پدرت ترا در عجم به آن ناميده «ميثم» است گفت: خدا و رسولش و شما راست گفتيد به خدا فسم نام من همان است.

فرمود: به اسمت برگرد و سالم را رها كن و ما ترا با آن كنيه مى دهيم، پس اورا ابا سالم مكنّا نمود.

علي عليه السلام او (ميثم) را بر اسرار زياد مطلع كرد و علم زياد را (در اختيار او گذاشت و) به او تعليم نمود ميثم بعض آنها را بيان مى كرد گروهى از اهل كوفه بر او شك مى كردند و امام را به خرافه گوئى و پوچ و فريب، نسبت مى دادند، تا اين كه روزى در محضر حضرت خلق زياد از اصحابش كه شك كننده و مخلص هردو بودند فرمود:

يا ميثم إنك تؤخذ بعدى و تصلب، فإذا كان اليوم الثانى ابتدر منخراك و فمك دماً حتى تخضب لحيتك، فإذا كان اليوم الثالث طعنت بحربة فتقضى عليك، فانتظر ذلك، و الموضع

اسلام فراتر از زمان، ص: 505

الذى تصلب فيه على (باب) دار عمرو بن حريث، إنك لعاشر عشرة،

أنت أقصرهم خشبة، و أقربهم من المطهرة- يعنى الأرض- و لأرينك النخلة التى تصلب على جذعها، اى ميثم تو بعد از من دستگير شده و به دار آويخته مى شوى، پس وقتى كه روز دوم شد از دو سوراخ دماغ و دهانت، خون مى ريزد تا ريشت از آن رنگين گردد و وقتى كه روز سوم رسد با حربه اى زده مى شوى و از دنيا مى روى اين (گفته ها را) منتظر باش و محلى كه به دار زده مى شوى بر دَرِ عمروبن حريث خواهد شد، و تو نفر دهم خواهى بود و درخت (دارزده ات) از همه كوتاه تر و نزديك تر بر زمين مى شود و البته به تو نشان دهم نخلى را كه در آن به دار آويخته مى شوى.

سپس دو روز بعد ازآن، آن را به او نشان داد و ميثم مى آمد و كنار آن نخل نماز مى خواند و مى گفت: براى تو آفريده شده ام و تو براى من سبز شده اى، بدين گونه بود تا حضرت به شهادت رسيد و بعد از مدتى، نخل بريده شد و ميثم مى آمد و مواظبش بود و به عمروبن حريث مى گفت: من با تو همسايه مى شوم پس براى من همسايه خوب باش، عمرو نمى دانست چه مى گويد و به او مى گفت: خانه ابن سعود يا خانه ابن حكيم را مى خرى؟!

و در سالى كه در آن كشته شد به حج رفت، پس به (منزل) أم سلمة رضي الله عنها، وارد شد پرسيد تو كيستى؟ گفت: عراقيم، مشخصاتش سؤال كرد؟ گفت: آزاد كرده علي بن أبي طالب عليه

السلام پس گفت: تو هيثمى؟ گفت: بلكه ميثم هستم، گفت: سبحان اللّه واللّه اى بسا مى شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله سفارش تو را به على در شبهامى كرد؛

ميثم از حسين بن علي عليهما السلام سؤال نمود؟ گفت: او در خانه اش است، گفت: به او خبر بده من دوست داشتم به او سلام كنم (ولى نشد) ماهمديگر را نزد رب العالمين ملاقات مى كنيم إن شاء اللّه، و نمى توانم امروز او را ملاقات نمايم، و مى خواهم برگردم، پس (ام سلمه) عطرى خواست و محاسن اورا خوشبو كرد، ميثم گفت: آگاه باش به زودى آن با خون خضاب مى گردد گفت: كهِ به تو خبر داده است؟ گفت:

خبر داد مرا سيد و آقاى من، پس ام سلمة گريه كرد و گفت: او تنها سيد و آقاى تو نيست بلكه او سيد و آقاى من و سيد تمامى مسلمانهاست پس او را وداع گفت؛

پس به كوفة برگشت و دستگير شد و بر عبيداللّه بن زياد داخل كردند و گفتند: اين

اسلام فراتر از زمان، ص: 506

در نزد أبي تراب، عزيزترين مردم بود گفت: واى بر شما اين اعجمي؟ گفتند: بلى، عبيداللَّه گفت: پروردگارت كجاست؟! گفت: در كمين گاه گفت: به من رسانده اند كه تو از (خاصّان و) نزديكان ابى ترابى، گفت: بعضى از اين گفته ها بود، حالا چه مى خواهى؟ گفت: مى گويند او به تو خبر داده است به زودى چه به سرت خواهد آمد گفت: نعم

إنه أخبرنى «1» أنك تصلبنى عاشر- عشرة و أنا أقصرهم خشبة و أقربهم من المطهرة، بلى به من فرموده است، تو مرا به دار مى زنى و من دهمين نفرم و كوتاه ترين درخت و نزديك تر به زمين خواهم بود؛

گفت: با او مخالفت مى كنم (وخلاف او را ثابت مى كنم!) گفت: واى برتو چگونه با او مخالفت مى كنى حتماً او خبر داده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله و او نيز از جبرئيل و جبرئيل از خدا،؟ پس چگونه با گفته اين ها مخالفت مى كنى؟! أما واللَّه لقد عرفت الموضع الذى أصلب فيه أين هو من الكوفة، و إنّى لأوّل خلق اللَّه ألجم فى الإسلام بلجام كما يلجم الخيل آگاه باش به خدا قسم من مى شناسم محلى را كه به دار آويخته مى شوم در كجاى كوفه است و من اولين خلق خدايم كه در اسلام به دهانم لجام زده مى شود مانند لجام زدن اسبها.

پس او را با مختار ثقفى زندانى كرد، روزى در زندان به مختار گفت:

إنك تفلت و تخرج ثائراً بدم الحسين عليه السلام، فتقتل هذا الجبار الذى نحن فى سجنه، و تطأ بقدمك هذا على جبهته و خدّيه، (از زندان) تو رهائى مى يابى و خروج مى نمائى براى خونخواهى امام حسين عليه السلام و اين ستمگر كه در زندانش هستيم، تو او را مى كشى و با پاهايت پيشانى و روهاى اورا لگد مال مى كنى؛

وقتى كه عبيداللَّه مختار را خواست كه به قتل برساند از يزيد بن معاويه نامه رسيد كه اورا آزاد نمايد چون خواهرش عيال عبداللَّه بن عمر بن خطاب

بود و از او خواست از يزيد بخواهد مختار را آزاد نمايد، او را كه مى بردند گردن بزنند نامه يزيد رسيد. «2»

اسلام فراتر از زمان، ص: 507

و ميثم را بيرون آوردند تا به دار آويزند، عبيداللَّه گفت: البته حكم ابى تراب را اجراء مى كنم، پس ميثم را ملاقات نمود و گفت: چه چيز ترا از اين مرحله (و به دار زدن اين نخل) نجات مى دهد؟! پس لبخندى زد و فرمود: براى آن (درخت) آفريده شده ام و آن هم براى من تغذيه (و بزرگ) شده است (چگونه مى توانى با قضا و قدر الهى مخالفت نمائى؟!).

وقتى كه بر درخت بالا برده شد، مردم به دور او گرد آمدند در دَرِ عمروبن حريث، عمرو گفت: به من مى گفت: كه به همسايگى ات مى آيم (ولى من منظور او را نمى فهميدم) پس كنيزش را دستور مى داد زير آن دار را جارو زند و آب بپاشد و عود (خوشبو) بسوزاند، ميثم در دار آويزان بود شروع كرد به بيان فضائل بنى هاشم و رسواكردن بنى اميه،

به ابن زياد گفتند: اين برده آبروى شمارا برد و رسوا كرد گفت: به دهانش لگام بزنيد و زدند و اولين لگامى بود كه در اسلام به دهن كسى زده شد.

روز دوم خون از دماغ و دهانش جارى و محاسنش با آن رنگين گرديد و روز سوم با حربه اى به پهلويش زدند و به شهادت رسيد و اين ماجرا ده روز پيش از آمدن امام

حسين عليه السلام به عراق واقع گرديد.

2- يوسف بن عمران ميثمى: گفت: شنيدم ميثم نهروانى مى گفت: اميرمؤمنان: عليه السلام مرا خواست و فرمود: كيف أنت يا ميثم اذا دعاك دعىّ بنى أميّة ابن دعيّها عبيداللَّه بن زياد الى البرائة منّى؟ قال: يا اميرالمؤمنين: أما واللَّه لاأبرأ منك قال اذاً يقتلك و يصلبك قلت:

أصبر فذاك فى اللَّه قليل. فقال يا ميثم اذاً تكون معى فى درجتى. «1»

چگونه خواهى بود اى ميثم زمانى كه ادعا شده و فرزند ادعا شده بنى اميه عبيد اللَّه بن زياد از تو بخواهد از من برائت جوئى (آن وقت چه مى كنى؟!)، گفت: اى اميرمؤمنان آگاه باش به خدا سوگند من از تو تبرّى نمى كنم، فرمود: در اين صورت ترا مى كشد و به

اسلام فراتر از زمان، ص: 508

دارت زند!، گفتم: اين كار در راه خدا كم است، فرمود: اى ميثم در اين صورت مى باشى با من در درجه من

19- اخباراز شهادت رُشيد هجرى!

19- اخباراز شهادت رُشيد هجرى! 1- أبى حسّان عجلى از قنوا دختر رشيدهجرى گفت: به او گفتم: به من خبربده به آنچه كه از پدرت شنيده اى؟، گفت: شنيدم از پدرم مى گفت: اميرمؤمنان: عليه السلام به او حديث كرد و فرمود: يا رُشيد كيف صبرك اذا أرسل اليك دعىّ بنى أميّة فقطع يديك و رجليك و لسانك؟! فقلت: يا

اميرالمؤمنين: آخر ذلك الجنّة؟ قال بلى يا رُشيد، أنت معى فى الدّنيا و الاخرة ... «1»

اى رُشيد چگونه صبر خواهى كرد زمانى كه به سوى تو فرستد خوانده شده بنى اميه، پس قطع نمايد دو دست و دو پا و زبان تو را؟! پس گفتم: اى اميرمؤمنان آخر آن بهشت است؟! فرمود: بلى اى رُشيد تو با منى در دنيا و آخرت ...

2- فضيل بن زبير گفت: بيرون رفت اميرمؤمنان: عليه السلام روزى به باغ (خرماى) برنى «2» و با او بود يارانش، پس زير درخت خرمائى نشست سپس امر نمود به نخلة و از آن رطب ريخت و به جلوى آنها گذاشته شد، رشيد هجرى گفت: اى اميرمؤمنان:

چه پاك (وخوردنى) است اين رطب،؟ فرمود:

يا رُشيد أما انّك تصلب على جذعها! «3»

اى رُشيد آگاه باش تو به يقين در تنه آن به دار آويخته مى شوى.

3- زياد بن نصر حارثي گفت: من نزد زياد بودم رشيد هجرى را آوردند- او از خواص أصحاب علي عليه السلام بود، پس زياد به او گفت: خليل تو چه گفته است كه ما به

اسلام فراتر از زمان، ص: 509

سرت خواهيم آورد؟ گفت: تقطعون يدى و رجلى و تصلبوننى، دودست و دوپاى مرا قطع مى كنى و مرا به دار مى زنى!،

پس زياد گفت: آگاه باش به خدا قسم گفته او را تكذيب مى كنم، او را رها كنيد، پس وقتى كه خواست بيرون رود گفت: برگردانيد او را، ما راهى بهتر از آنچه كه

دوستت گفته، برايت پيدا نمى كنيم تو هميشه براى ما بدى كرده اى اگر بمانى، دو دست و دوپاى اورا قطع نمائيد در حالى كه سخن مى گفت، پس گفت: او را به گلو به دار زنيد «1»، پس رشيد گفت: يكى ماند زياد گفت: زبانش را ببرّيد، هنگامى زبانش را در آوردند «2» گفت: به من مهلتى دهيد يك كلمه حرف بزنم گفت: به خدا قسم اين است راستى گفتار اميرمؤمنان عليه السلام أخبرنى بقطع لسانى، فقطعوا لسانه و صلبوه. «3»

به من خبر داده بود كه زبانم بريده مى شود، پس زبانش را نيز بريدند و به دار زدند

20- اخبار از مغول

20- اخبار از مغول 1- امام علي (عليه السلام) در ضمن آنچه كه از فتنه مغول خبر داد فرمود:

كأنى أراهم قوما كأنّ وجوههم المجان المطرقة، يلبسون السرق و الديباج، و يعتقبون الخيل العتاق، و يكون هناك استحرار قتل حتى يمشى المجروح على المقتول، و يكون المفلت أقل من المأسور. «4»

گويا من آنها را مى بينم روهايشان مانند سپر كوبيده شده است، لباس هاى حرير و ديبا، مى پوشند و سوار اسبان شكارى مى شوند و در آنجا كشتار آزاد (و گرم) راه مى اندازند بگونه اى كه زخمى روى كشته ها راه روند و رهائى يافتگان كمتر از اسيران مى شود

21- اخبار از عبدالإله و نورى سعيد

21- اخبار از عبدالإله و نورى سعيد 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «و كأنّى بك يا زوراءيعقد عليك خمسة من الجسور لم يكن

اسلام فراتر از زمان، ص: 510

مثلهنّ فى عهدبنى العباس، و يبنون بالاجر و الحديد و تظن الناس أنه ليس للّه رزق الّا بالبصرة و بغداد و تكون مقتلة عظيمة مما يلى دجلة و يقتل فيه عبدالإله و السّعيد و يكون قتل عبدالاله على يد جيش يبعثه الى الشام و بعد ذالك فتوقعوا فرج آل محمد صلى الله عليه و آله. «1»

مثل اين كه تو را مى بينم اى زوراء بسته مى شود برتو پنج پل، كه مثل آنها نبود در زمان بنى العباس، و بنا مى كنند با آجر و آهن و گمان مى كند مردم همانا نيست رزق خدا مگر در بصره و بغداد و مى شود كشتار بزرگى در كنار دجله و كشته مى شود درآن عبد الاله و سعيد و مى شود كشتن عبدالاله در دست ارتشى كه (خودش) اعزام مى كند به سوى شام و بعد از آن منتظر فَرَجْ آل محمد باشيد.

2- و از آن حضرت است عليه السلام فرمود: و بعد قتل عبدالاله يملك رجل فى العراق لا ذمّة له و لا ضمير يستولى على جميع النّاس و يختلق الاختلاف بين الناس و تقع فى دوره مجزرة و مقتلة عظيمة فى احدى نواحى بغداد حتّى ينتهى الى دورالرّبيعى و هو رجل ناصب لنا اهل البيت. «2»

و بعد از كشته شدن عبد الاله به رياست مى رسد مردى در عراق نه تعهدى داشته باشد و نه باطن خوبى، مسلط گردد بر همه مردم و مى اندازد اختلاف ميان مردم و واقع گردد در دوران او سربريدن و كشتار بزرگى در يكى از نواحى بغداد تا اين كه برسد به خانه ربيعى و او مرديست دشمن ما اهل بيت.

توضيح اين كه بناى اين جسرها با مصالح قوى و محكم: بعد از اتمام جسر پنجم اين وقايع خواهد افتاد.

در زمان تحصيل ما در نجف اشرف در تاريخ 1374 قمرى ببعد در 27 ذى الحجة واقع شد و مردى كه در زمان او كشتار بزرگى اتفاق افتاد به احتمال قوى همان صدام

حسين باشد كه او هشت سال تمام جنگ تمام عيار را بر ملت ايران تحميل نمود و ده ها هزار نفر از طرفين مسلمين به خاك و خون كشيده شدند.

3- در تفسيرآيه مباركه «حمعسق» ابن جرير طبرى جريان عجيب و غريبى را نقل

اسلام فراتر از زمان، ص: 511

كرده است سند حديث را ذكر كرده تا به ارطاة بن منذر رسانده مى گويد: مردى پيش ابن عباس آمد و حذيفة بن يمانى هم با او بود گفت: به من خبر بده از تفسير (حمعسق) ابن عباس رويش را از او گردانيد سپس گفتارش را تكرار نمود و او هم رو گردانيد و جواب نداد سومين بار هم نتيجه نداد (تا اينكه) حذيفة به آن (مرد) گفت: من به تو خبر مى دهم (و ديدى كه خوشش نيامد و) جواب نگفت، اين آيه درباره مردى از اهل بيت (از نسل او) كه به او عبدالاله مى گويند: نازل شده است.

ينزل على نهر من انهار المشرق تبنى عليه مدينتان يشق النّهر بينهما شقاً فاذا أذن اللَّه تبارك و تعالى فى زوال ملكهم و انقطاع دولتهم و مدّتهم بعث اللَّه عزّ و جلّ على احداهما ناراً ليلًا فتصبح سوداءٌ مظلمةٌ و قد احترقت كأنّها لم تكن مكانها و تصبح صاحبتها متعجبة كيف أفلتت و كان قتل عبداللَّه على يد جيش يبعثه الى الشام فما هو الّا بياض يومها ذلك حتى يجتمع فيها كلّ جبّار عنيد منهم، ثمّ يخسف اللَّه بها و بهم جميعاً فذلك قوله

تعالى:

(حمعسق). «1»

فرود آيد بر نهرى از نهرهاى مشرق بنا مى شود بر آن دو شهر كه نهر ميان آن دو را مى شكافد، پس زمانى كه اجازه داد خداوند تبارك و تعالى در از بين رفتن سلطنت آنها و بريده شدن دولت و مدت آنها، بر انگيزاند خداى عزّ و جلّ بر يكى از آن دو شهر آتشى، پس صبح مى شود سياه و تاريك و بتحقيق سوخته شده به گونه اى كه وجود نداشته است و صبح مى كند آن يكى با شگفتى كه چگونه رهائى يافته است (از آن آتش)، و مى شود كشته شدن عبدالاله بر دست لشكرى كه مى فرستد بر شام پس نيست بر آن مگر (همان) روشنائى آن روز، تا گرد هم آيد در آن (بغداد) تمام ستمگر عنود از آنها، سپس فرو مى برد خدا بغداد و همه آن ها را جميعاً، پس اين است فرموده خداى تعالى (حمعسق).

4- الملاحم والفتن خطى مرحوم علامه مجلسى با اسناد خودش به امام صادق عليه السلام آن حضرت فرمود: «بلدة يجرى فى وسطها النّهر و جنبها مضجع الإمامين يقوم فيها رجل أول اسمه عبد ينقلب على الملك حتى يقتل ملكهم و وزارءه و أحبائه حتى يقتل عبدالاله و يمثّل بأعضائه و لايخفى من الناس ذلك. ثمّ فى شهر الصّيام يقوم رجل آخر أول

اسلام فراتر از زمان، ص: 512

اسمه عبد فيقتل العبد الاول. شهرى كه در وسط آن نهرى جاريست و در كنارش مرقد دو امام باشد،

قيام مى كند مردى اول نامش عبد باشد، برمى گردد بر پادشاه تابكشد (و كودتا نمايد) شاه و وزيرانش و دوستانش را، تا اين كه كشته شود عبدالاله و اعضايش قطعه قطعه شود و پوشيده نماند از مردم اين (كشتار)، سپس در ماه روزه (ماه رمضان) قيام مى كند مرد ديگر اول اسمش عبد است، پس مى كشد عبد اول را. ثم انّ العبد الثّانى الّذى يقتل العبد الأول فى النصف من شهر الصّيام يطير فى طائرة فتحترق و يهلك، و ينقلب ملك العجم فى محرّم بسفك الدّماء حتى يفرّ ملك العجم لئلّا يأخذه الناس، ثمّ يهلك غمّاً و تدوم الفتنة و يدوم الإنقلاب و بشّر النّاس بظهور الحجة عليه السلام «1»

. سپس عبد دوم كه عبد اول را كشت در نيمه ماه رمضان پرواز مى كند با طياره پس مى سوزد و هلاك مى شود، و منقلب مى شود ملك (و كشور) عجم در (ماه) محرم با ريختن خون ها، تا اين كه پادشاه عجم، مى گريزد براى اين كه مردم او را دستگير نكنند، سپس با غم (وغصه) مى ميرد و فتنه ادامه مى يابد و انقلاب ادامه پيدا مى كند، و (در اين برهه از زمان) مژده بده مردم را به ظهور حجت (حق).

5- و در خبر آخر از او عليه السلام فرمود: «اذا قام اهل العراق على قائده و ملكهم فى النّصف من شهر رمضان. فقتلوه فتحكم فئة أموية ثمّ يحكم ولاة ظلمة، ثمّ فئة عبّاسية ثمّ بعدها يأتى الشّروسى من بلاد أرمينية على آذربيجان حتّى يدخل العراق فارتقبو بعد ذلك المهدى. «2»

زمانى كه اهل عراق قيام كنند بر عليه

فرمان روا و پادشاهشان در نصف ماه رمضان پس مى كشند او را، پس گروه اموى به حكومت رسند و بعد حكم مى

اسلام فراتر از زمان، ص: 513

كند (و به رياست رسند) واليان ستمكار و بعد ازآن گروه عباسيان سپس بعد از آن مى آيد شروسى از شهرهاى ارمنستان بر آذربايجان تا داخل عراق گردد، پس بعد از آن منتظر مهدى عليه السلام باشيد.

ناگفته نماند در تمامى اين وقايع، من در نجف اشرف بودم و در دوران تحصيلاتم تحقق پيدا كرد و آن زمان اين روايت را با رفقا و با اين تفصيل در تفسير «الجواهر» طنطاوى چاپ مصر مى خوانديم و تعجب مى كرديم كه تقريباً چهارده قرن پيش از اين قضايا، اين گونه خبر داده اند

22- اميرمؤمنان عليه السلام با منجم

22- اميرمؤمنان عليه السلام با منجم شيخ برسي در كتاب مشارق الأنوار آورده است: على عليه السلام به دهقان فارسي كه حضرت را از سوار شدن و رفتن به جنگ خوارج (نهروان) بر حذر داشت، به او فرمود: اعلم أن طوالع النجوم قد انتحست، فسعد أصحاب النحوس ونحس أصحاب السعود، وقد بد المريخ يقطع فى برج الثور وقد اختلف فى برجك كوكبان وليس الحرب لك بمكان، فقال له: أنت الذى تسير الجاريات و تقضى علىّ «1» بالحادثات و تنقلها مع الدقائق و الساعات، فما السرارى؟ و ما الزرارى؟ و

ما قدر شعار المدبرات «2»؟ فقال: سأنظر فى الأصطرلاب و أخبرك، فقال له: أعالم أنت بما تمّ البارحة فى وجه الميزان؟ وبأىّ نجم اختلف برج السرطان؟ و أيّة آفة دخلت على الزبرقان؟ فقال: لا أعلم، بدان طالع ستارگان نحس (و برعكس) گرديده، پس سعد (وخوب) صاحبان نحسها، ونحس شد اصحاب سعدها و (ستاره) مريخ آشكار شد روان گرديد در برج (ستاره) ثور و بتحقيق در برج تو، دو ستاره اختلاف دارند و جنگ ارزشى ندارد بر تو، پس به او فرمود: توئى آن كس كه ستاره هاى جاريه را مى بينى و حكم مى كنى بر من به حوادث و آن را نقل مى كنى با دقيقه ها و ساعت ها (پس حال كه اين طور است بگو) چيست سرارى و زرارى و چه قدر است شعاع چرخنده ها؟ گفت: به زودى نگاه مى كنم به اسطرلاب و به تو خبر مى دهم، پس به او فرمود: آيا مى دانى ديشب چه تمام شد در وجه

اسلام فراتر از زمان، ص: 514

(ستاره) ميزان و با كدام ستاره اختلاف پيدا كرد برج (ستاره) سرطان؟ و چه آفتى داخل شد بر زبرقان؟ گفت: نمى دانم؛

فقال: أعالم أنت أن الملك البارحة انتقل من بيت إلى بيت فى الصين؟ و انقلب برج ماجين؟

و غارت (وقارب) بحيرة ساوة؟ و فاضت بحيرة حشرمة؟ و قطعت باب الصخرة من سفينته «1»؟ ونكس ملك الروم بالروم؟ و ولى أخوه مكانه؟ و سقطت شرفات الذهب من قسطنطينية الكبرى؟ و هبط سور

سرانديل (سرانديب)؟ و فقد ديان اليهود؟ و هاج النمل بوادى النمل؟ و سعد سبعون ألف عالم؟ و ولد فى كل عالم سبعون ألفا و الليل يموت مثلهم؟

فقال: لا أعلم، فرمود: آيا مى دانى كه ديشب سلطنت انتقال يافت از بيتى بر بيت ديگر در چين و برج ماچين فرو ريخت، و فرو رفت درياچه ساوه، و فوران كرد درياچه حشرمه؟ و بريده شد دَرِ صخره از كشتى اش و سرنگون گرديد پادشاه روم در روم و به جايش برادرش نشست؟ و شرفه هاى طلائى قسطنطنيه كبرى پائين آمد؟ و فرو ريخت قلعه سرانديب؟ و بزرگ يهودى ها گم گرديد؟ و به هيجان در آمد مورچگان در وادى نمل؟ و سعيد شد هفتاد هزار عالم و متولد شد در هر عالم هفتاد هزار و امشب مى ميرد مثل آن؟ گفت: نمى دانم؛

فقال: أنت عالم بالشهب الخرس الانجم؟ و الشمس ذات الذوائب التى تطلع مع الأنوار و تغيب مع الأسحار؟ فقال: لا أعلم، فقال: أعالم أنت بطلوع النجمين اللذين ما طلعا إلا عن مكيدة و لا غربا إلا عن مصيبة، و إنهما طلعا و غربا فقتل قابيل هابيل، و لا يظهران إلا بخراب (لخراب) الدنيا؟ فقال: لا أعلم، فقال: إذا كان طرق السماء لا تعلمها فإنى أسألك عن قريب، أخبرنى ما تحت حافر فرسى الأيمن و الإيسر من النافع و الضار «2»؟ فقال: إنى فى علم الأرض أقصر منى فى علم السماء! فأمر أن يحفر تحت الحافر الأيمن فخرج كنز من ذهب، ثم أمر أن يحفر تحت الحافر الايسر فخرج أفعى فتعلق بعنق الحكيم فصاح: يا مولاى الأمان، فقال: الأمان بالايمان، فقال: لأطيلن لك الركوع والسجود، فقال: سمعت خيراً

فقل خيراً، اسجد لِلَّهِ و اضرع بى إليه، ثم قال: يا سمر سقيل نحن نجوم القطب وأعلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 515

الفلك، و إن هذا العلم لا يعلمه إلا نحن و بيت فى الهند. «1»

پس فرمود: تو دانائى بر شهاب هاى اخرس ستارگان؟ و خورشيد گوشواره دار كه با (ستاره هاى) نورانى طلوع مى كند و غايب مى شود سحرگاهان؟ گفت: نمى دانم، فرمود: آيا مى دانى طلوع دو ستاره اى كه طلوع نمى كنند مگر براى فريب و غروب نمى كنند مگر از مصيبتى؟ و آنها طلوع نمودند و غروب كردند پس قابيل (برادرش) هابيل را كشت و ظاهر نمى شوند مگر براى خرابى دنيا؟! گفت: نمى دانم؛ فرمود: وقتى از راه هاى آسمان اطلاع ندارى از نزديك ها بپرسم، بگو چيست زير سم راست و چپ اسب من، از منفعت دهنده و ضرر كننده؟ گفت: من در زمين از علم آسمان كوتاه ترم، حضرت امرفرمود، زير سم راست اسب را كَندند پس بيرون آمد خزينه اى، سپس دستور داد كنده شود زير سم چپ اسب، پس بيرون آمد (مار) افعى و پيچيد به گردن حكيم (منجم)، پس جيغ كشيد اى مولاى من الامان، فرمود: امان با ايمان است، گفت: برايت ركوع و سجود طولانى مى كنم، فرمود: خوب شنيدم پس تو هم خوب بگو، به خدا سجده كن و به او تضرع نما (و متوسل شو)، سپس فرمود: اى سمرسقيل مائيم ستارگان قطب و نشان دار (و پرچم هاى) افلاك و اين علم را

نمى داند مگر ما و خانه اى در هند

23- اميرمؤمنان عليه السلام با زبير

23- اميرمؤمنان عليه السلام با زبير 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى كه على عليه السلام و زبير را ملاقات نمود در سقيفة بني ساعدة فرمود: أتحبه يازبير؟ قال: وما يمنعنى؟! قال: فكيف بك إذا قاتلته و أنت ظالم له؟ قال:

فيرون أنه إنما ولى لذلك. «2»

آيا او را دوست مى دارى اى زبير؟ گفت: چه مانعى دارد؟ فرمود: پس چگونه مى شود برايت، زمانى كه با او بجنگى و تو ظالم براو هستى؟! (راوى) گويد: اين طور مى بينند كه به خاطر اين سخن (كه امام به ياد او آورد) به جنگ پشت نمود و برگشت.

اسلام فراتر از زمان، ص: 516

2- امام على (عليه السلام) به زبير فرمود: نشدتك باللَّه هل تعلم أنى كنت أنا و أنت فى سقيفة بنى فلان تعالجنى واعالجك، فمر بى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فقال لى: كأنك تحبه؟! قلت: و ما يمنعنى؟ قال: أما إنه ليقاتلنك و هو الظالم؟ قال الزبير: اللَّهم نعم، ذكرتنى ما قد نسيت، فولى راجعا. «1»

سوگندت مى دهم به خدا، آيا مى دانى (و يادت هست كه) بودم من و تو در سقيفه بنى فلان با هم كلنجار مى رفتيم، پس مرور كرد بر من رسول خدا صلى الله عليه و آله

پس به من فرمود: مثل اين كه او را دوست مى دارى؟ گفتم: چه مانعى دارد؟ فرمود:

آگاه باش او با تو مى جنگد و او ظالم است، زبير گفت: خدا مى داند بلى (درست است) چيزى را به ياد من آوردى كه فراموش كرده بودم، پس برگشت

24- اميرمؤمنان عليه السلام در باره خود

24- اميرمؤمنان عليه السلام در باره خود امام علي عليه السلام فرمود: أخبرنى الصادق المصدق صلى الله عليه و آله أنى لا أموت حتى أضرب على هذه- و أشار إلى مقدم رأسه الأيسر- فتخضب هذه منها بدم «2». خبر داد به من راستگو و تصديق شونده صلى الله عليه و آله من نمى ميرم تا ضربت زنند بر اين،- اشاره نمود برجلوى قسمت چپ سرش- پس رنگين شود اين (محاسن) از آن (ضربت) با خون

25- امام سجّاد عليه السلام با ستاره شناس

25- امام سجّاد عليه السلام با ستاره شناس 1- عبدالصمدبن على گويد: مردى خدمت علىّ بن حسين عليهما السلام داخل شد امام پرسيد تو كيستى؟ گفت: من منجّمم فرمود: پس تو عرّافى سپس فرمود: آيا ترا راهنمائى كنم به مردى از وقتى كه تو اينجا داخل شدى چهارده عالم را مرور كرد و هر عالمى سه مرتبه بزرگتر از دنياست و از جايش تكان نخورده است؟! گفت:

اسلام فراتر از زمان، ص: 517

اوكيست؟ فرمود: خود منم «و ان شئت أنبأتك بما أكلت و ادّخرت فى بيتك». اگر مى خواهى به تو خبر دهم چه خوردى و چه در خانه ات ذخيره كرده اى؟ «1»

2- در كتاب فرج المهموم فى علم

النّجوم از محمد بن على مؤلف كتاب (الأنبياء و الأوصياء) روايت بالا را نقل كرده است و در آن آورده است فرمود: هل أدلّك على رجل قد مرّ منذ دخلت علينا فى أربعة آلاف عالم؟! آيا به تو نشان دهم مردى را كه از وقتى كه به ما داخل شدى چهار هزار عالم را مرور نمود؟! گفت: بلى، فرمود: اورا به تو نمى گويم اما اگر خواستى به تو خبر دهم چه خوردى و چه در خانه ات ذخيره كرده اى؟ گفت: خبر بده، فرمود: «أكلت فى هذااليوم حيساً و لك فى بيتك عشرون ديناراً منها ثلاث دنانير دارية (وازنة).» امروز حيس «2» خوردى و برايت درخانه بيست دينار هست، از آنها سه دينار داريه (و تمام عيار) هست.

آن مرد گفت: شهادت مى دهم تو حجّت عظما و مثل الأعلى و كلمةالتقوائى:

فرمود: (و أنت صدّيق امتحن اللَّه قلبك) و توئى صدّيقى كه آزموده است خداوند دل اورا. «3»

البته فرمايش امام سجّاد عليه السلام را در حديث اول استبعاد نكنيد زيرا ائمه عليهم السلام جنبه ملكوتى و تجرّد و حكومت بر زمان و مكان دارند و داراى اسم اعظم الهى هستند، پس برايشان اين كارها و نيروها تعجبى ندارد و اين مطلب در محل خود به اثبات رسيده است.

3- اميرمؤمنان عليه السلام در روايتى فرمود: «... ولوأردت أن أجوب الدنيا بأسرها و السّماوات السّبع و الأرضين فى أقلّ من طرفة العين لفعلت لما عندى من الإسم الأعظم و أنا الاية

اسلام فراتر از زمان،

ص: 518

الكبرى و المعجز الباهر. «1»

و اگر بخواهم سرتاسر دنيا وآسمان هاى هفتگانه و زمين هارا در يك چشم بهم زدن، بگردم، مى توانم به خاطر آنچه كه از اسم اعظم پيش من هست، منم نشانه بزرگ خدا و (صاحب) اعجاز آشكار. «2

26- هزار نفر از كوفه مى آيد

26- هزار نفر از كوفه مى آيد على عليه السلام در محل ذى قار كه براى اخذ بيعت نشسته بود فرمود: يأتيكم من قبل الكوفة ألف رجل لا يزيدون رجلا، و لا ينقصون رجلا، يبايعونى على الموت، ... مى آيد براى شما از كوفه هزار نفر نه مردى كم باشد و نه زياد، بيعت مى كنند به من براى مرگ،

فقال عليه السلام مااسمك؟ قال: اويس القرنى، قال: نعم اللَّه أكبر فإنه أخبرنى حبيبى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله أنى ادرك رجلا من امته يقال له اويس القرنى، يكون من حزب اللَّه، يموت على الشهادة، يدخل فى شفاعته مثل ربيعة مضر، قال ابن عباس: فسرى عنا. «3»

ابن عباس گويد: از اين سخن به جزع (و وحشت) افتادم و ترسيدم يك نفر كم باشد يا زياد (آن وقت منافقين و بد خواهان ما را به باد استهزاء مى گيرند) و كار را براى ما خراب نمايند؛

من گروه را شمارش مى كردم تا به 999 نفررسيد كه ديگر كسى نيامد و من گفتم: «انّا

اسلام فراتر

از زمان، ص: 519

للّه و انّا اليه راجعون» آخر سبب چه شد امام آن كلام را گفت، (وحتى تعداد آيندگان را دقيقاً هزار نه كم و نه زياد فرمود) در اين فكر بودم ناگهان ديدم شخصى را كه آمد تا نزديك شد، و او مردى بود با قباى پشمى و شمشير و سپر و ظرف آبى داشت، پس به اميرمؤمنان عليه السلام نزديك شد و گفت: دستت را دراز كن تا بيعت نمايم حضرت فرمود: براى چه بيعت مى نمائى؟ گفت: بر اطاعت كامل و گوش دادن به حرفت و جنگيدن با تو تا خداوند برايت فتح نمايد (وپيروزى نصيبت گردد) فرمود: نامت چيست؟ گفت: اويس قرنى، فرمود: بلى اللَّه اكبر به درستى كه حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله به من خبر داد (و فرمود:) من درك مى كنم مردى از امت او را كه به او اويس قرنى گويند، از حزب خدا است، با شهادت مى ميرد و داخل شود به شفاعت او به تعداد قبيله ربيعه و مضر، ابن عباس گويد: پس نا راحتى از ما بر طرف گرديد

27- اويس قرنى

27- اويس قرنى در فصل پيش خوانديد، هنگامى كه على عليه السلام وارد ذى قار شد (مردى پيش حضرت آمد) ازنام او پرسيد؟ گفت: اويس، فرمود: اويس قرنى توئى؟! گفت: آرى، فرمود:

اللَّه أكبر أخبرنى حبيبى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أنّى أدرك رجلًا من أمّته يقال له أويس القرنى، يكون من حزب اللَّه و رسوله،

يموت على الشّهادة يدخل فى شفاعته مثل ربيعة و مضر» «1»

اللَّه اكبر خبر داد به من حبيبم رسول خدا من درك مى كنم مردى از امت او را كه به او اويس قرنى گويند، از حزب خدا و رسولش مى شود با شهادت مى ميرد به شفاعت او (به تعداد دو قبيله) ربيعه و مضر داخل (بهشت) شود

28- بيعت مارمولك!

28- بيعت مارمولك! سعد بن طريف، از اصبغ بن نباتة گفت: أمركرد ما را امير مؤمنان عليه السلام حركت به سوى مدائن از كوفة، پس ما روز يك شنبه حركت نموديم، و عمرو بن حريث با هفت نفر نفر به عقب ماند، پس رفتند به محلى در حيره به نام خورنق و گفتند: تغيير حالى مى

اسلام فراتر از زمان، ص: 520

كنيم، وقتى كه روز چهارشنبه شد بيرون رفته و به على عليه السلام ملحق مى شويم پيش از آنكه اجتماع كنند (ما هم مى رسيم) «1» پس در حال غذا خوردن بودند كه مار مولكى بيرون آمد و آن را گرفتند پس گرفت آن را عمرو بن حريث و در دستش نگهداشت و گفت: بيعت كنيد اين اميرمؤمنان است، پس هفت نفر بيعت كردند و عمرو هشتمين آنها بود، پس شب چهار شنبه كوچ نمودند، و روز جمعه به مدائن آمدند و اميرمؤمنان عليه السلام خطبه مى خواند، و

آنها از همديگر جدا نشدند و در يك جا بودند تا به دَرِ مسجد رسيده و داخل شدند، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: يا أيها الناس إن رسول اللَّه أسرّ إلىّ ألف حديث لكل حديث ألف باب، لكل باب ألف مفتاح، وإنى سمعت اللَّه جل جلاله يقول:" يَوْمَ نَدْعُو كُلُّ اناسٍ بِامامِهِمْ" وإنى أقسم لكم باللَّه ليبعثن يوم القيامة ثمانية نفر يدعون بإمامهم و هو ضب، و لو شئت أن اسميهم لفعلت، قال: فلقد رأيت عمرو بن حريث قد سقط كما يسقط السعفة حياء و لوماً (جبناً و فرقاً) «2»

اى مردم به درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به من پنهانى هزار حديث تعليم نمود از هر حديث هزار دَر باز مى شود و هر دَرى هزار كليد دارد و من شنيدم خداى جلّ جلاله مى فرمود: «روزى دعوت مى كنيم هرمردمى را با امام خودش» و من به شما قسم مى خورم البته بر مى انگيزد روز قيامت هشت نفر را با امامشان آن هم مارمولك است و اگر بخواهم آنها را نام مى برم، (راوى) گفت: ديدم عمروبن حريث افتاد آن گونه كه شاخه درخت مى افتد از شرمندگى و مورد ملامت قرار گرفتن (يا از ترس و كشته شدن).

در روايت كتاب مناقب آل ابى طالب: اضافه كرده فبايعه الثمانية ثم أفلتوه و ارتحلوا، و قالوا: إن على بن أبى طالب (عليه السلام) يزعم أنه يعلم الغيب فقد خلعناه و بايعنا انّه ضبّاً، فقدموا المدائن. «3»

پس هشت نفر مارمولك را بيعت نمودند و رها ساختند و

اسلام فراتر از زمان، ص: 521

كوچيدند و گفتند: على بن ابى طالب كه گمان مى كند علم غيب مى داند، پس ما او را از خلافت خلع كرديم و به مار مولك بيعت نموديم، پس به مدائن آمدند (و آن جريان پيش آمد)

29- بيان آينده عايشه

29- بيان آينده عايشه در مورد عايشه در كتاب هاى فريقين روايات فراوان با تعابير گوناگون آمده است كه ما به تعدادى از آنها اكتفاء مى نمائيم و طالبين به منابع آن مخصوصاً به الأحاديث الغيبية: 1/ 130 ببعد باب (خروج عائشه) و ساير كتاب هاى مربوطه رجوع نمايند.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانم هايش كه نزدش جمع شده بودند فرمود: ليت شعرى أيّتكنّ صاحبة الجمل الأدبب «1» (تخرج ف) تنبحها كلاب الحوأب، يقتل عن يمينها (و يسارها) و شمالها قتلى كثيرة كلهم فى النار، و تنجو بعد ما كادت (تقتل)!. «2»

شگفتا، كدامتان صاحب شتر پشمالو هستيد؟! كه خروج مى كند و پارس مى دهند براو سگهاى «حوأب» كشته مى شود از راست و چپ او كشته شدگان زياد همه آنها در آتشند، و (خودش رهائى و) نجات يابد بعد از آنكه نزديك شود كشته شدنش.

2- وقتى كه بيرون رفت عائشة و طلحة و زبير از مكة به سوى بصرة، و به محل آب حوأب رسيد (و آن آبيست براى بني عامر بن صعصعة) پس به آنها سگان پارس

اسلام فراتر از زمان، ص: 522

كرد، پس شتران چموششان رم نمود، يكى گفت: خدا لعنت كند برحوأب چقدر زياد است سگ هاى آنها، عائشة حوأب را كه شنيد گفت: آيا اين آب حوأب است؟

گفتند بلى گفت: مرا برگردانيد مرا برگردانيد پرسيدند چرا؟ چه شد بر او؟ گفت:

إنى سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يقول: كأنى بكلاب ماء يدعى الحوأب، قد نبحت بعض نسائى ثم قال لى: إياك يا حميراء أن تكونيها!. «1»

من شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: گويا مى بينم سگ هاى آبى را كه حوأب گفته مى شود به بعضى از زنهايم پارس مى كند سپس به من فرمود: مبادا تو باشى اى حميراء!!.

زبير گفت: آرام خدايت رحمت كند ما فرسخ ها از آب حوأب دور شده ايم! گفت:

شاهد دارى كه اين سگهاى پارس دهنده حوأبى نيستند؟! پس زبير و طلحه به پنجاه نفر از عرب هاى بدوى چيزى دادند، آنها قسم خوردند و شهادت دادند اين آب حوأب نيست، اين نخستين شهادت ناحق بود در اسلام، پس عايشه به مسير خود ادامه داد.

3- قيس بن أبي حازم: از عائشة از رسول خدا صلى الله عليه و آله به زنهايش فرمود: أيّتكنّ التى تنبحها كلاب الحوأب؟! فلما مرت عائشة نبحت الكلاب، فسألت عنه فقيل لها: هذا ماء الحوأب، قالت: ما أظننى إلا راجعة، فقيل لها: يا ام المؤمنين! إنما تصلحين بين الناس «2»

كدام يكى تان بر او سگان حوأب پارس مى دهند؟ پس زمانى كه گذشت و بر عايشه، سگ هاپارس كردند، پرسيد از نام

آن محل، به او گفتند: اين آب حوأب است، گفت: خيال مى كنم بر گردم، گفتند: اى مادر مؤمنان تو براى اصلاح در ميان مردم آمده اى.

اسلام فراتر از زمان، ص: 523

4- وقتى كه عايشة آماده خروج به بصرة شد، ام سلمة آمد و به او گفت: اى دختر ابى بكر آيا خون عثمان را طلب مى كنى؟! ... (يادت هست) رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد تو نشست و فرمود: «أتظنّين يا حميراء أنّى لا أعرفك؟! أما إنّ لأمّتى منك يوماً مرّاً (أو يوماً أحمر). «1»

آيا خيال مى كنى اى حميراء من ترا نمى شناسم؟! آگاه باش همانا بر امت من از (دست) تو روز تلخى يا روز سرخى (يعنى روز خونينى هست).

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «انّه سيكون بينك و بين عايشة أمرٌ» «2»

به درستى كه به زودى ميان تو و عايشه كارى خواهد شد.

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله به عايشه فرمود: «فقرّى فى بيتك و لابرّجى تبرّج الجاهلية الأولى، و لاتقاتلى مولاك و وليّك ظالمة شاقّة و انّك لفاعلة» «3»

پس در خانه ات بنشين و خودنمائى مكن مانند خودنمائى جاهليت اولى و با مولاى و ولى خود جنگ نكن با ظلم و نافرمانى، و البته اين را خواهى كرد

30- بزرگى از بلاد بلخ

30- بزرگى از بلاد بلخ مردى از بلاد بلخ بسيار از سال هابه حج مشرف مى شد و براى امام سجّاد عليه السلام تحفه و هديه زياد مى آورد، روزى زنش به او گفت: اين همه هدايا براى اين شخص مى برى، نمى بينم كه او هم چيزى به تو بدهد؛

گفت: آن مردى كه به او تحفه مى برم پادشاه دنيا و آخرت است و جميع آنچه كه در دست مردم است تحت سلطنت اوست زيرا او خليفه خدا و حجت اوست در زمين، و او فرزند پيغمبر و امام و مقتداى ماست، زن ساكت شد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 524

آن سال هم طبق معمول به حج مشرف شد و به خدمت امام رسيد و هديه هايش را تقديم نمود و دستانش را بوسيد و در جلويش طعام بود از آن خورد؛

امام آفتابه لگن خواست دستانش را بشويد، آن مرد پيش دستى كرد و گفت: دوست دارم من آب بريزم، فرمود: حال كه دوست دارى من هم چيزى را به تو نشان مى دهم كه چشمانت روشن و رضايتت جلب شود،

فرمود: بريز مرد آب ريخت يك سوم طشت پر شد و فرمود: اين چيست (چه مى بينى) گفت: آب است، فرمود: بلكه آن ياقوت سرخ است، مرد نگاه كرد ديد ياقوت سرخ است، دوباره آب ريخت تا دوسوم طشت پر شد، چه ميبنى؟ آب است فرمود: بلكه زمرّد سبز است، بريز ريخت تا طشت پر شد، چه مى بينى آب است

فرمود: بلكه درّ سفيد است، طشت سه طبقه از جواهر رنگارنگ شد، مرد تعجب نمود، مرد با تعجب زياد دستان امام را بوسيد و حضرت به او فرمود: اى شيخ نزد ما چيزى نبود كه در برابر هدايايت عوض دهم، «فخذ هذه الجواهر فانّها عوض هديتك، و اعتذر لنا عند زوجتك لأنّها عتبت علينا» «1»

پس اين جواهرات را بردار آن عوض هديه هاى توست و عذر مارا از خانمت بخواه او برما عتاب (و از ما گلايه) نمود، مرد با شرمندگى سرش را پايين انداخت و گفت: اى آقاى من سخن زنم را چه كسى به شما خبر داد شكى نيست كه تو از بيت نبوت هستى.؟

31- حارث و منصور

31- حارث و منصور رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خروج مى كند مردى از وراءالنهر كه اورا حارث نامند در مقدمه او مردى است كه اورا منصور گويند: آماده كند براى آل محمد صلى الله عليه و آله (زمينه سلطنت را) چنانچه آماده كرد قريش براى رسول خدا و واجب است بر هرمسلمانى يارى او (يا اجابت او). «2

32- ده نفرشان نجات نمى يابد!

32- ده نفرشان نجات نمى يابد! 1- على عليه السلام: لما عزم على حرب الخوارج و قيل له: إن القوم عبروا جسر النهروان:

مصارعهم دون النطفة «1»، و اللَّه لا يفلت منهم عشرة، و لايهلك منكم عشرة. «2»

وقتى كه آماده شد بر جنگ خوارج و گفته شد به او كه قوم عبور كردند از پل نهروان فرمود:- محل كشته شدن آنها كنار نهر است، به خدا قسم رهائى نيابد از آنها ده نفر و هلاك نشود از شما ده نفر.

2- چهار هزار نفر از خوارج درجائى جمع شدند ... پس على عليه السلام به سوى آنها حركت كرد تا به نهروان رسيد يكى از يهوديان محل گفت: آنها از نهر (نهروان) عبور كردند (وپل را بريدند)، فرمود: «واللَّه ماعبروه و لايقطعونه حتى نقتلهم بالرميلة دونه» «3»

به خدا سوگند نه عبور كرده اند و نه بريده اند تا بكشيم آنها را در كنار رميله.

مشروح جريان در بخش

8 فصل (به گفته جندب گوش دهيد)، گذشت

33- ذوالثّدية و نهروانى ها

33- ذوالثّدية و نهروانى ها 1- اميرمؤمنان عليه السلام هنگام توجه به سوى جنگ خوارج «1» فرمود: لولا أنى أخاف أن تتكلموا (أن تتكلوا) و تتركوا العمل لأخبرتكم بما قضاه اللَّه على لسان نبيه- عليه و آله السلام- فيمن قاتل هؤلاء القوم مستبصرا بضلالتهم، و إنّ فيهم لرجلا يقال له «2» ذو الثدية، له ثدى كثدى المرأة، و هم شرّ الخلق و الخليقة، و قاتلهم أقرب الخلق إلى اللَّه وسيلة و لم يكن المخدج معروفا فى القوم، فلما قتلوا جعل عليه السلام يطلبه فى القتلى و يقول: و اللَّه ما كذبت و لا كذبت، حتى وجد فى القوم صفحة و شقّ قميصه و كان على كتفه سلعة «3»

كثدى المرأة، عليها شعرات إذا جذبت انجذبت كتفه معها، و إذا تركت رجع كتفه إلى موضعه فلما وجده كبّر و قال: إنّ فى هذا عبرة لمن استبصر. «4»

اگر من نمى ترسيدم از اين كه سخن گوئيد و ترك نمائيد عمل را، البته خبر مى دادم آنچه را كه خداوند گذرانده از زبان- پيغمبرش صلى الله عليه و آله- در باره كسى كه بجنگد با اين قوم با آگاهى بر گمراهى آنهاو اين كه در ميان آنها مردى هست به او ذوالثدية گويند: براى او پستانيست مانند پستان زن و آنها بدترين خلق و خلق شده هستند، با آنها مى جنگد كسانى نزديك ترين خلق بر خدايند از نظر وسيله، و مخدج معروف نبود در

گروه، وقتى كشته شدند حضرت در ميان كشته شدگان، او را جستجو مى كرد و مى فرمود: به خدا قسم نه دروغ مى گويم و نه به من دروغ گفته شده است، تا پيدا نمود او را در ميان قوم و پيراهنش را پاره نمود كه بر كتف او غده اى بود مانند پستان زن و بر آن موهائى بود، مى كشيدى، كتفش هم با آن كشيده مى شد و رها مى كردى به محلش بر مى گشت، پس وقتى كه او را پيدا كرد، تكبير گفت و فرمود: در اين عبرتى است بر بصيرت جويان

34- زيدبن على

34- زيدبن على روايات در باره زيد و مدح و ذم او: گوناگون وارد شده است: ما در اين مورد بررسى نمى كنيم چون بيرون از موضوع كتاب مااست، فقط در اخبار از غيب امامان عليهم السلام از كشته شدن و به دار زدن و در نهايت سوزاندن و به باد دادن خاكستر او كه مدتها قبل خبر داده بودند و به حقيقت رسيد: مورد نظر ماست به چند روايت اكتفاء مى كنيم.

1- همانا اميرمؤمنان عليه السلام ايستاد در كوفه در محلى كه زيد را به دار زدند و گريه نمود تا محاسنش خيس از اشك گرديد و مردم نيز بر گريه او گريستند به او گفته شد اى اميرمؤمنان براى چه بود اين گريه شما؟ كه همه را به گريه انداختى؟ فرمود: إن رجلا من ولدى يصلب فى هذا الموضع. «1»

مردى از اولاد من

دراين محل به دار آويخته شود 2- ازابى صامت ضبّى از ابن عمر بن زاذان از علىّ عليه السلام «الشّهيد من ذريّتى، و القائم بالحق من وُلدى، المصلوب بكناسة كوفان» «2»

شهيد از ذريه من و قائم به حق از اولاد من و به دار آويخته شده در كناسه كوفان.

3- جابربن يزيد جعفى از امام باقر عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله به حسين عليه السلام فرمود: «يا حسين يخرج من صلبك رجل يقال له زيد، يتخطى هو و أصحابه يوم القيامة رقاب النّاس غرّاً محجّلين يدخلون الجنّة بلاحسابٍ» «3»

اى حسين بيرون آيد از صلب تو مردى كه او را زيد گويند راه رود او و اصحابش روز قيامت بر گردن هاى مردم روسفيد و پيشانى گشاده داخل بهشت شوند بدون حساب.

4- ابى الصباح گويد: به خدمت ابى عبداللَّه: عليه السلام داخل شدم فرمود: پشت سرت چه خبر؟ گفتم شادى است عمويت زيد خروج كرده و خيال مى كند ابن سبية و قائم اين امت و فرزند خيرالأماء: اوست فرمود: «كذب ليس هو كما قال، ان خرج قُتل» «1» اسلام فراتر از زمان، ص: 528

فرمود: دروغ مى گويد او نيست آن طور كه گفته است، اگر خروج كند كشته مى شود.

5- معتب گويد: دَرِ مولايم امام صادق عليه السلام زده شد باز كردم بيرون رفتم ديدم زيد بن على است: حضرت ايستاد و دست به گردن همديگر و نشستند فرمود: «رضى اللَّه

عنك و غفراللَّه لك: أوصنى فانّك مقتول: مصلوب، محروق بالنّار» «2»

راضى شود خدا از تو و ببخشد تورا، وصيت كن مرا توئى كشته شده و به دار آويخته شده و با آتش سوخته!!، پس زيد اهل و عيال و اولاد و اداى قرضش را وصيت نمود ..

6- در كتاب عيون الأخبار: روايتى آورده است و درآخر آن امام موسى بن جعفر عليهما السلام مى فرمود: پدرم جعفربن محمد بن على عليهم السلام مى فرمود: «رحم اللَّه عمّى زيداً أنّه دعا الى الرضامن آل محمد و لوظفر لوفى بما دعا اليه و لقد استشارنى فى خروجه فقلت له ياعم «ان رضيت أن تكون المصلوب بالكناسة فشأنك». «3»

رحمت كند خدا عمويم زيد را به درستى كه او دعوت نمود بر رضا از آل محمد و اگر پيروز مى شد البته وفا مى كرد به آنچه كه دعوت مى نمود، با من مشورت كرد در باره خروجش، من هم گفتم: اى عمو اگر راضى مى شوى اين كه تو باشى به دار آويخته شده دركناسه، پس خود دانى.

7- زيد در بچه گى پيش پدر آمد و افتاد، حضرت اورا برداشت و خون را از صورتش پاك كرد وفرمود: «أعيذك أن تكون زيداً المصلوب بالكناسة» «4»

پناه مى برم (برخدا) اين كه تو باشى زيد به دار آويخته شده بر كناسه.

8- گروهى از اصحاب نزد امام باقر عليه السلام بودند زيد بن على از آنجا گذشت، حضرت

اسلام فراتر از زمان، ص: 529

به ما

فرمود: اين برادرم را مى بينيد، «واللَّه ليخرجنّ بالكوفة و ليقتلنّ و ليصلبنّ و يطاف برأسه» «1»

به خدا قسم البته البته خروج مى كند در كوفه و البته كشته شود و البته به دار زده شود و گردانده شود سر او

35- زرعة بن البرج الطائى

35- زرعة بن البرج الطائى اين شخص با حرقوص بن زهير تميمى و زيدبن حصين طائى به محضرامام اميرمؤمنان عليه السلام آمدند و پس از صحبت هائى گفت: من با تو مى جنگم! امام فرمود:

«بؤساً لك ما أشقاك، كأنّى أنظر اليك غداً صريعاً تسفى عليك الرياح» «2»

بدى برتو باد چه قدر سنگ دلى، گويا ترا مى بينم فردا افتاده اى و مى وزد برتو بادها.

فردا آن گونه شد كه حضرت فرموده بود

36- سراقة بن مالك

36- سراقة بن مالك در زمان عمربن خطاب مالى از عراق آوردند از جمله آنهادستبندهاى كسرى (پادشاه ايران بود) ... گفت: سراقة بن جعشم كجاست، ...؟ يك نفر از اعرابى هاى بنى مدلج بود و به او داد و گفت: به دستت كن! به دستش كرد گفت: بگو أللّه أكبر، اوهم گفت، بگو ألحمدللّه كه آنها را از كسرى بن هرمز گرفت و به سراقةبن جعشم پوشانيد، زيرا روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به ذراع سراقة نگاه كرد و فرمود: «كأنّى بك و قدلبست سوارى كسرى» «3»

گويا مى بينمت كه دستبندهاى كسرى را پوشيده اى

37- شعيب بن صالح

37- شعيب بن صالح روايت است اول (پرچمهاى سياه از خراسان) از طرف چين از ناحيه ختن خواهد بود: در آنجا طايفه اى از اولاد فاطمه از پشت حسين بن على عليهما السلام مى باشند «1» در مقدمه لشكرش مردى است كوسج از تميم كه اورا شعيب بن صالح گويند و مولدش طالقان است. «2»

راجع به شعيب بن صالح روايات متعدد آمده است كه مورد حاجت را آورديم و من قسمتى از آن روايات را در كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام) كه آن را مسجد مقدس جمكران، چاپ نموده است: آورده ام طالبين به آنجا رجوع نمايند

38- شهادت مزرع

38- شهادت مزرع عبد العزيز بن صهيب از أبي العالية گفت: حديث كرد مرامزرع بن عبد اللّه گفت:

شنيدم امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود «3»: ليقبلن جيش حتى إذا كان بالبيداء خسف بهم فقلت له: إنك لتحدثنى بالغيب، قال: احفظ ما أقول لك و اللَّه ليكونن ما أخبرنى به أمير المؤمنين، و ليؤخذن رجل فليقتلن «4» و ليصلبن بين شرفتين من شرف هذا المسجد، قلت:

إنك لتحدثنى بالغيب، قال: حدثنى الثقة المأمون على بن أبى طالب عليه السلام، قال أبو العالية: فما أتت علينا جمعة حتى اخذ مزرع فقتل و صلب بين الشرفتين، قال: و قد كان حدثنى بثالثة فنسيتها. «5»

البته البته مى آيد لشكرى تا به بيداء

رسد، (به زمين)

اسلام فراتر از زمان، ص: 531

فروروند! گفتم: خبر مى دهى مرا از غيب! گفت: آنچه را كه مى گويم حفظ كن به خدا قسم آنچه را كه اميرمؤمنان به من فرمود: خواهد شد و البته مردى دستگير شده و كشته و به دار آويخته خواهد شد ميان دو شرفه مسجد (باز) گفتم: به من از غيب خبر مى دهى؟ گفت: (اين ها را) به من حديث نموده ثقه امين على بن ابى طالب (اميرمؤمنان عليه السلام) ابوالعاليه گفت: يك جمعه به سر نيامد تا مزرع دستگير و كشته گرديد و ميان دو شرفه مسجد به دار آويخته شد.

گفت: سومين جريان را به من بازگو كرد اما من آن را فراموش كردم.

حديث خسف جيش رابخاري و مسلم در صحيحين هر يكى مقدارى را از ام سلمة رضي الله عنها آورده اند او گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: يعوذ قوم بالبيت حتى إذا كانوا بالبيداء خسف بهم، فقلت: يا رسول اللَّه لعل فيهم المكره أو الكاره، فقال:

يخسف بهم، و لكن قال: يحشرون- أو قال: يبعثون- على نياتهم يوم القيامة. پناهنده مى شوند قومى بر بيت (اللَّه الحرام) تا هنگامى كه به بيداء رسيدند، (به زمين) فرو روند، گفتم: اى رسول خدا شايد ميان آنها (كسانى باشد كه) جبراً آمده يا مجبور بوده؟ فرمود: همه فرو روند ولكن محشور مى شوند بانيت هاى خود، در روز قيامت.

گفت: از أبو جعفر محمد بن على (امام باقر عليه السلام) سؤال

شد أهى بيداء من الأرض؟

فقال: كلّا و اللَّه إنّها بيداء المدينة «1»

آيا آن بيدائى در زمين است؟ فرمود: نه به خدا بلكه بيداى مدينه است

39- شهادت يارانش

39- شهادت يارانش امام على عليه السلام: إن من ورائكم قوما يلقون فِىَّ من الأذى و التّشريد و القتل و التنكيل مالم يلقه أحد فى الأمم السابقة، ألا و إنّ الصابر منهم الموقن بى العارف فضل ما يؤتى إليه فى، لمعى فى درجة واحدة، ثم تنفس الصعداء فقال: آه آه! على تلك الأنفس الزاكية، و القلوب

اسلام فراتر از زمان، ص: 532

الراضية المرضية، اولئك أخلائى، هم منى و أنا منهم. «1»

همانا پشت سرتان قومى اند ملاقات مى كنند درباره من از اذيت و شدت عمل و كشته شدن و ناقص الاعضاء بودن، آنچه كه كسى در امت هاى گذشته نديده است، آگاه باش صبركنندگان آنها يقين كننده بر (ولايت) من، عارفان به فضيلت و آنچه درباره من آمده است، البته بامن هستند در درجه واحد، سپس نفس عميق كشيد پس گفت: آه آه بر آن نفس هاى پاك و دلهاى راضى و مرضيه، آنهايند دوستان من و آنها از من و من هم از آنهايم

40- شهادت قنبر

40- شهادت قنبر 1- اصحاب سيره روايت كرده اند روزى حجاج گفت: دوست دارم به مردى از اصحاب ابى تراب دست يابم با ريختن خون او: به خدا تقرب جويم!؛ به

او گفته شد كسى را نمى دانيم همنشينى اش به ابى تراب از غلامش «قنبر» بيشتر باشد؛

پس كسى را براى يافتن او فرستاد و او را آوردند و به او گفت:

قنبر توئى؟ بلى: گفت: ابوهمدان؟ بلى: گفت: مولى على بن ابى طالب؟

گفت: مولاى من خداست و اميرمؤمنان: على ولى نعمت من است،

گفت: از دين او تبرى (و دورى) كن!

گفت: اگر از دين او برگردم: دينى بهتر از دين او را به من نشان مى دهى؟!؛

گفت: من ترا مى كشم چگونه مرگى برايت دوست داشتنى تر است؟!

گفت: اختيار كيفيت كشتن را به تو مى سپارم: گفت: چرا؟

گفت: زيرا تو هر طور مرا بكشى من هم آنگونه ترا مى كشم: اميرالمؤمنين: عليه السلام به من خبر داده است: «انّ منيتى تكون ذبحاً ظلماً بغير حق. مرگ من بريدن سرم را باستم و بناحق خواهد بود». «2

41- ظلم چهار ع بر يك ع!

41- ظلم چهار ع بر يك ع! حذيفة بن يمان در زمان عثمان به حضرت على عليه السلام گفت: إنى و اللَّه ما فهمت قولك و لا عرفت تأويله حتى بلغت ليلتى أتذكر ما قلت لى بالحرة و إنّى مقبل" كيف أنت يا حذيفة إذا ظلمت العيون العين"؟ و النبى صلّى اللَّه عليه و آله بين أظهرنا و لم أعرف تأويل كلامك إلا البارحة، رأيت عتيقا ثم عمر تقدما عليك، و أول اسمهما عين فقال يا حذيفة: نسيت عبد الرحمن حيث مال بها إلى عثمان. و فى رواية: و سيضم إليهم عمرو بن العاص مع معاوية بن

آكلة الاكباد، فهؤلاء العيون المجتمعة على ظلمى من به خدا قسم نفهميدم گفته ترا و نه تأويلش را تا شب گذشته يادم آمد آنچه را كه در «حرّة» به جلويت آمدم به من فرمودى: «كيف أنت يا حذيفة اذا ظلمت العيون العين» حالت چگونه خواهد بود زمانى كه (ع) ها به يك (ع) ستم نمايند» چون پيامبر در ميان ما بود: من به خداقسم معناى اين حرف را نفهميدم و تأويل كلامت را متوجه نشدم تا ديشب ديدم (و فكر كردم) عتيق يعنى (ابوبكر) سپس عمر برتو پيشى گرفتند، حضرت فرمود: حذيفه عبدالرحمن را فراموش كردى كه به عثمان تمايل نمود و به زودى عمروبن عاص هم به آنها مى پيوندد با معويه فرزند (هند) جگرخوار پس اين (ع) هاى (اول نام آنها) است كه به ظلم كردن من: گردهم آمدند. «1» (عتيق، عمر، عثمان، عبدالرحمن، عمروعاص هم به آنها ملحق شد)

42- عبداللَّه بن زبير

42- عبداللَّه بن زبير ابو محمد مولى آل زبير گويد: شنيدم اسماء دختر ابوبكر به حجاج مى گفت: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله حجامت كرد و خون آن را به پسرم داد (كه بيرون بريزد) او هم آن را نوشيد و گفت خوش نداشتم آن را به زمين بريزم، جبرئيل جريان را به حضرت خبر داد! فرمود: «ويل لامّتى منك و ويل للناس منك» «2»

واى بر امت من از تو و واى برمردم از (دست) تو

43- عمّاربن ياسر

43- عمّاربن ياسر 1- عبداللَّه بن هزيل العنزى گويد: همانا عمار با آنها براى مسجد (رسول خدا صلى الله عليه و آله) سنگ حمل مى كرد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ويحك يابن سميّة تقتلك الفئة الباغية». «1»

خوش به حالت اى فرزند سميه ترا مى كشد گروه برگشته از حجت خدا

(واز خدا بيخبر).

2- حذيفة مى گفت: بر شما باد گروهى كه ابن سمية در آن است، من شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گفت: تقتله الفئة الباغية. «2»

او را مى كشد گروه ستمگر!

44- علماء

44- علماء قبلًا توضيح مختصرى در اول بخش سيأتى پيرامون روايات وارده درباره علماء گذشت، لازم است آن را دوباره مطالعه نمائيد و در اين فصل به مناسبت اين بخش دو روايت را مجدداً مى آوريم

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: زمان على أمتى لا يعرفون العلماء إلا بثوب حسن و لا يعرفون القرآن إلا بصوت حسن، و لا يعبدون اللَّه إلا فى شهر رمضان، فإذا كان كذلك «3» سلط اللَّه عليهم سلطانا لا علم له و لا حلم له و لا رحم له. «4»

به زودى مى آيد زمانى بر امت من علمارا نمى

اسلام فراتر از زمان، ص: 535

شناسند مگر بالباس زيبا و قرآن را نمى شناسند مگر با صداى زيبا و خدارا نمى پرستند مگر در ماه رمضان وقتى كه اين طور شد خداوند مسلط مى كند بر آنها پادشاهى را كه نه علمى داشته باشد و نه حلمى و نه رحمى.

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سيأتى: زمان على أمتى (على الناس)، يفرون من العلماء كما يفر الغنم عن الذئب، «1»

ابتلاهم اللَّه تعالى بثلاثة أشياء الأول: يرفع البركة من أموالهم، و الثانى: سلط اللَّه عليهم سلطانا جائرا، و الثالث: يخرجون من الدنيا بلا إيمان. «2»

به زودى برامت من (براى مردم) مى آيد زمانى كه از علماء فرار مى كنند مانند فرار كردن گوسفند از گرگ (در آن زمان) خداوند آنها را به سه چيز مبتلا مى سازد

1- بركت از اموالشان برداشته مى شود،

2- خداوند برآنها پادشاه ستمگر را مسلط نمايد،

3- از دنيا بى ايمان بيرون مى روند.

در باره علماء رواياتى در بخش سيأتى و يأتى گذشت كه بيش از اين تكرار نشود

45- صوفى ها

45- صوفى ها رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يا أباذر، يكون فى آخرالزمان قوم يلبسون الصوف فى صيفهم و شتائهم، يرون أنّ لهم الفضل بذلك على غيرهم، أولئك يلعنهم اللَّه و ملائكة السماوات و الأرض». «3»

اى اباذر مى باشد در آخر زمان گروهى، مى پوشند پشم در تابستان و زمستانشان، و آنها خيال مى كنند فضيلت دارند

با آن (عمل) بر ديگران، آنهايند لعنت كرده خدا و فرشتگان آسمان ها و زمين بر آنان.

اسلام فراتر از زمان، ص: 536

صوفى گرى گروهى از مذاهب اختراعى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله است كه درروايت بالا آمده است

46- فلاسفه

46- فلاسفه سيأتى زمان على الناس ... علماؤهم شرار خلق اللَّه على وجه الأرض، لأنّهم يميلون إلى الفسلفة و التصوف، «1»

بزودى مى آيد زمانى برمردم (آن زمان) علمايشان شر خلق خدا در روى زمينند، زيرا آنها به فلسفه و صوفى گرى روى آورند. (تفصيل روايت در بخش سيأتى گذشت)

47- مالك بن ضمرةالرّواسى

47- مالك بن ضمرةالرّواسى محمد بن موسى العنزي گفت: مالك بن ضمرة الرواسي از أصحاب امير مؤمنان عليه السلام و از كسانى بود كه علم زيادى از آن حضرت ياد گرفته و با اباذر هم مصاحبت داشت و از كارهاى او هم ياد گرفته است. در زمان بنى اميه مى گفت: اللَّهم لا تجعلنى من الثلاثة، فيقال له: و ما الثلاثة؟ فيقول: رجل يرمى به من فوق طمار، و رجل تقطع يداه ورجلاه ولسانه و يصلب، و رجل يموت على فراشه،»

خدايا مرا قرار نده از آن سه نفر، مى پرسيدند سه نفر كدامند؟ گفت: مردى كه از پشت بام انداخته شود و كسى كه دستها و پاها و زبانش بريده و به دار آويخته شود و مردى كه در رختخوابش بميرد.

مردم او را مسخره مى كردند و مى گفتند: اين هم از دروغ هاى ابى تراب است.

اين مرد از اسرار و سرگذشت گروهى را از مولايش ياد گرفته بود كه اين دعا را مى كرد و همه

آن جريان ها به وقوع پيوست، هانى بن عروة را از بلندى دارالإمارة بر زمين انداخته و رُشيد هَجَرى را دست وپا و زبان بريده و به دار زدند و مالك بن ضمره رواسى دربستر مُرد

48- مأمون

48- مأمون عبداللَّه بن محمد هاشمى گويد: روزى بر مأمون وارد شدم مرا نشانيد و همه را بيرون

اسلام فراتر از زمان، ص: 537

كرد و به من گفت: اى عبداللَّه خاندان (عباسى) من و اهل بيت تو مرا توبيخ مى كنند كه چرا من اباالحسن الرضا عليه السلام را به (ولايت عهدى) نصب كردم به خدا قسم حديثى را برايت نقل مى كنم تعجب مى كنى، روزى نزد او رفتم گفتم: فدايت شوم پدرانت

... نزدشان علم ماكان و ماهو كائن تا به قيامت را داشتند و تو وصى ووارث آنهائى و علمشان نزد توست و براى من حاجتى پيش آمده، فرمود: بياور، پس گفتم اين (كنيز من) زاهريه را دوست دارم و هيچ كدام ازكنيزانم را بر او برترى نمى دهم ولى چند مرتبه باردار شده و بچه اش را سقط نموده است و او الان هم حامله است مرا براى معالجه او راهنمائى فرما؛

فرمود: «لاتخف من اسقاطها فانّها تسلم و تلد غلاماً أشبه النّاس بأمّه و يكون له خنصر زائدة فى يده اليمنى ليست بمدلاة و فى رجله اليسرى خنصر زائدة ليست بالمدلاة»

نترس از سقط كردنش همانا او سالم است و فرزند پسرى به دنيا آورد كه در دست راستش يك انگشت زايد دارد و لى آويزان نيست و همچنين در پاى چپش! به خود گفتم شهادت مى دهم كه خداوند به هرچيزى قادر است و زاهريه هم پسرى زاييد كه شبيه ترين مردم بود به مادرش. «1»

واقعاً علم اولين و آخرين را خدا به آنها داده است، در تاريخى كه نه سونوگرافى وجود داشت و نه دستگاهش ساخته شده بود، بيش از هزار و دويست سال پيش، از كيفيت آفرينش بچه در شكم مادر را، خبر مى دهند،

هر تك تك اين متكيان به منبع وحى، از خيلى چيزهاى پنهانى و غائب و از شهادت و محل دفن خود و اصحابشان و كيفيت شهادتشان را براى افراد نزديك شان بيان فرموده اند.

امثال اين روايات فراوان است ولى تصميم به اختصار بيش از اين اجازه آوردن آنها را نمى دهد

49- مى ترسم كافر شويد!

49- مى ترسم كافر شويد! 1- امام علي عليه السلام فرمود: واللَّه لو شئت أن أخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه وجميع شأنه لفعلت، و لكن أخاف أن تكفروا فىّ برسول اللَّه صلى الله عليه و آله، ألا و إنّى مفضيه إلى الخاصة ممن يؤمن ذلك منه. «1»

به خدا قسم اگر بخواهم اين كه خبر دهم به همه مردم (از اسرار) بيرون و درونش و تمامى كارهايش را، البته مى كنم ولكن مى ترسم در باره من به رسول خدا صلى الله

عليه و آله كافر شويد، آگاه باش من افاضه مى كنم (اين سرّها را) به خواص از آنان كه اطمينان دارم از كافر نشدنشان

50- مردى از خوارج

50- مردى از خوارج روزى اميرمؤمنان عليه السلام با اصحاب در مسسجد بود مردى از شيعيان آمد و گفت: اى اميرمؤمنان خدا مى داند كه من ترا در باطن آنگونه دوست ميدارم كه در ظاهر

(دوستتان دارم)، فرمود: راست گفتى اما براى فقر آماده باش چون فقر به سوى شيعيان ما سرعت مى گيرد، مانند جريان سيل در بيابان، آن مرد از خوشحالى گريه كنان بيرون رفت.

يك نفر از خوارج جريان را به رفيقش شرح داد، او گفت من هم مى روم آن طور مى گويم به من هم آنگونه جواب خواهد داد.

آمد پيش امام مانند آن مرد (شيعى) گفت: حضرت فرمود: تو دروغ مى گوئى نه من ترا دوست مى دارم نه تومرا!؛

خارجى گريست گفت: آقا به من چنين مى گوئى دستت را بده تا به تو بيعت نمايم، فرمود برچه؟ گفت بر آنچه كه زريق و حبتر بيعت كرد، فرمود: دستت را بزن خداوند به آن دو لعنت كند (چون از خوارج بودند سپس فرمود:) «واللَّه لكأنّى بك قدقتلت

اسلام فراتر از زمان، ص: 539

على ضلال، و وطئت وجهك دوابّ العراق فلا تغرّنّك قّوتك» به خدا قسم البته گويامى بينم كشته شده اى

با ضلالت (و گمراهى) و رويت را لگد مال مى نمايد دام هاى عراق، پس نفريبد تو را نيرويت (و قدرت بازويت تورا مغرور نسازد).

آن مرد با نهروانى هاخروج كرد و كشته شد (و شد آن گونه كه امام خبر داده بود). «1

51- بنى اميه

51- بنى اميه ابى هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هلاك أمّتى على يدى أُغيلمة سفهاء من قريش» «2»

هلاك امت من در دست بچه هاى سفيهان بنى اميه است.

در باره بنى امية و كيفيت رياست و جريان هاى دوران خلافت آنها واز بين رفتنشان در زمان هريك از ائمه عليهم السلام روايات زيادآمده است كه براى رعايت اختصار: صرف نظر نموديم.

1- در حديث آمده است: هر دينى آفتى دارد و آفت اين دين بنى اميه است. «3»

2- فرمود: افتتاح بنى اميه باميم و ختم آنها هم باميم است (اولشان معاويه و آخرشان مروان حمار) پادشاهى آنها نرود تا اين كه خلع شود خليفه اى از آنها با كشته شدن (شايد معويه پسر يزيد باشد) و كشته شود دو شتر نرشان و كشته شود جمل اصهب (شتر آميخته به سپيدى) كه مروان باشد آن وقت پادشاهى آنها منقطع شود و به دست او تاج خراب گردد. «4»

3- على عليه السلام بر منبر كوفة فرمود: ألا! لعن اللَّه الأفجرين من قريش، بنى امية و بنى مغيرة، أما بنو مغيرة فقد أهلكهم اللَّه بالسيف يوم بدر، و أما بنو امية فهيهات هيهات! أما و

اسلام فراتر از زمان، ص: 540

الذى فلق الحبة و برأ النسمة! لو كان الملك من وراء الجبال ليثبوا عليه حتى يصلوا. «1»

آگاه باش خدا لعنت كند بردو گروه دريده (و بى حيا) از قريش بنى اميه و بنى مغيره، اما بنو مغيره خداوند هلاك نمود آنها را باشمشير، در روز بدر و اما بنو اميه پس هيهات هيهات، آگاه باش قسم به آن كس كه دانه را شكافت و نفس ها را به وجود آورد، اگر رياست از پشت كوهها باشد، البته مى پرند به سوى آن تا برسند!.

على عليه السلام فرمود: فأقسم باللَّه يابنى امية عما قليل لتعرفنها فى أيدى غيركم و فى دار عدوكم «2». به خدا سوگند اى بنى اميه بعد از مدت كوتاهى، البته مى بينيد خلافت را در دستان ديگران و در خانه اى دشمنتان.

4- نزال بن سمرة شنيد على عليه السلام مى فرمود: «لايزال بلاء بنى أمية شديداً حتى يبعث اللَّه العصب مثل قزع الخريف يأتون من (وجه) و لايستأمرون أميراً و لا مأموراً، فاذا كان ذالك؟ ذهب اللَّه ملك بنى أمية» «3»

مدام بلاى سخت با بنى اميه خواهد بود تا برانگيزد خدا دستهائى مانند ابر پاييزى مى آيد از يك طرفى و از اميرى فرمان نمى برند و نه از مأمورى هر زمان چنين شد، خداوند ملك بنى اميه را مى برد

52- معاويه

52- معاويه 1- على عليه

السلام فرمود: لاتذهب الليالى و الأيام حتى تجتمع هذه الأمة على رجل واسع السرم ضخم البلعم يأكل و لايشبع و هو معاوية. «4»

نمى رود شبها و روزها تااين كه جمع شوند اين امت بر مردى كه گشاد روده، پرخور و شكم گنده و او معاويه است.

2- على عليه السلام فرمود: أما إنه سيظهر عليكم بعدى رجل رحب البلعوم مندحق البطن، يأكل

اسلام فراتر از زمان، ص: 541

ما يجد، و يطلب ما لايجد، فاقتلوه ولن تقتلوه. «1»

آگاه باش به زودى ظاهر مى شود بر شما بعد از من، مردى گلو گشاد و شكم گنده، هرچه پيدا كند مى خورد و آنچه را نيابد، مى جويد پس او را بكشيد كه نمى كشيد.

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ معاوية سيظهر عليكم» «2»

معاويه به زودى ظاهر شود (و غالب گردد) بر شما

53- معاويه به هلاكت رسيد!

53- معاويه به هلاكت رسيد! 1- در كتاب مناقب آل ابى طالب گويد: نضر بن شميل از عوف، از مروان اصفر گفت: سواره اى از شام آمد و على عليه السلام در كوفه بود و خبر مرگ معاويه را آورد، اورا پيش امام بردند و به او فرمود: أنت شهدت موته؟ قال: نعم و حثوت عليه، قال: إنه كاذب، قيل: و ما يدريك يا أمير المؤمنين إنه كاذب؟ قال: إنه لا يموت حتى

يعمل كذا وكذا- أعمالا عملها فى سلطانه- فقيل له: فلم تقاتله و أنت تعلم هذا؟ قال: للحجة «3».

اسلام فراتر از زمان، ص: 542

خودت مرگ اورا ديدى؟ گفت: بلى و خاك بر قبرش ريختم!، فرمود: او دروغ مى گويد، گفته شد از كجا ميدانى اى اميرمؤمنان او دروغگو است؟، فرمود: معويه نمى ميرد تا چنين و چنان كند در حكومتش!، گفته شد پس چرا با او مى جنگى؟ فرمود:

براى اتمام حجت.

2- مينا گفت: شنيد علي عليه السلام سر و صدائى در لشكرش، پس فرمود: ما هذا؟ قالوا:

هلك معاوية، قال: كلا والذى نفسى بيده لن يهلك حتى تجتمع عليه هذه الأمّة، قالوا: فبم تقاتله؟ قال: ألتمس العذر فيما بينى و بين اللَّه تعالى. چه چيز است اين (سر وصدا؟

گفتند: معاويه به هلاكت رسيده، فرمود: نه سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ابداً هلاك نشود تا اين امت بر او جمع شود، گفتند: پس چرا با او جنگ مى كنى؟

فرمود: با اين كار معذور شوم ميان خود و خداى تعالى. «1

54- مروان بن حكم

54- مروان بن حكم 1- نافع بن جبير از پدرش روايت مى كند: من بارسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار حجر (اسود) بودم بناگاه حكم بن ابى العاص گذشت پس حضرت فرمود: «ويل لامّتى ممّا فى صلب هذا» «2»

واى بر امت من از

آنچه در پشت اين است.

2- راشدبن سعد گويد: وقتى كه مروان بن حكم متولد شد به رسول خدا صلى الله عليه و آله دادند كه برايش دعا كند حضرت اين كار را نكرد سپس فرمود: «ابن الزّقاء هلاك أمّتى على يديه و يدى ذرّيّته» «3»

پسر زرقاء هلاك امت من بر دستان او و ذريه اش خواهد بود.

3- مروان بن حكم در جنگ جمل اسير شد حسنين عليهما السلام وساطت نمودند و على عليه السلام او را آزاد نمود: گفتند: به تو بيعت كند اى اميرمؤمنان؟ فرمود: «ألم يبايعنى بعد

اسلام فراتر از زمان، ص: 543

قتل عثمان؟ لاحاجة لى فى بيعته، انّهاكفّ يهودية و لو بايعنى بيده لغدر بسيفه أما واللَّه انّ له امارة كلعقة الكلب أنفه، و هو أبوالكبش الأربعة و ستلقى الأمّة منه و من ولده يوماً أحمر». «1»

آيا بر من بيعت نكرد بعد از كشته شدن عثمان؟ من به بيعت او نيازى ندارم، دست او دست يهوديه است، اگر با دست بامن بيعت كند، با شمشيرش بيعت را مى شكند، آگاه باش به خدا قسم براى او رياستى است مانند آب دماغ سگ، و او پدر چهار قوچ است، و به زودى اين امت مى بيند از او و اولادش، روز سرخى را

55- عبدالملك بن مروان

55- عبدالملك بن مروان على عليه السلام فرمود: لكأنى أنظر إلى ضليل

«2»

البته گويا مى بينم كسى را در گمراهى بسيار

اسلام فراتر از زمان، ص: 544

كه به شام بانگ زند (مردم را گرد آورد) و بيرق هاى خود را در اطراف كوفه نصب نمايد، پس چون دهن باز كند و دهنه لجام او سخت گردد و پا زدنش در زمين سنگين باشد و فتنه و آشوب، با نيش دندان مردان زمانش را بگزد (مردم مبتلى به قتل و غارت و درد و اندوه گردند) و موجهاى جنگ به حركت در آيد و روزها (به سبب ظلم و ستم) درهم و گرفته شود و شبها (به سبب درد و اندوه) دلخراش گردند (خلاصه آن مرد گمراه كوفه را ويران كرده و مردم را دقيقه اى آسوده نگذارد) پس آنگاه كه كِشت آن گمراه (ازتخم فتنه و فساد) برويد، و شاخه آن نمو نمايد (بر مردم مسلط شود) و شقشقه هاى او صدا كند (يعنى فرمانهاى ناحق دهد) و برق شمشيرهايش بدرخشد (طغيان و سركشى اش به حد كمال رسيده و ترسش در دلها جاگيرد آنگاه) بيرق هاى فتنه و آشوب كه رهائى از آن نيست استوار مى گردد و مانند شب تاريك و درياهاى موج دار رو آورد، اين است و چقدرباد سخت و صدا دار كوفه را بشكافد (وويران نمايد) و باد تند برآن بوزد (و خون ريزيها در آن واقع گردد) و پس از زمان كمى گروهى با گروهى بپيچند (و به زد و خورد مشغول شوند) و آنچه برپاست، درو شود و آنچه

درو شده است، خورد مى گردد (و از پى يك ديگر هلاك شوند و هرسال از كِشته تخم فتنه و فساد، خرمن ها از كُشته آدميان برباد رود). «1»

بيانات اين خطبه با عبدالملك مروان تطبيق و اخبار از غيب اميرمؤمنان عليه السلام به كمال وضوح با لشكر كشى عبدالملك و جنگ او با مصعب بن زبير و نهايتاً با فجايع و فساد حجاج بن يوسف خونخوار، كاملًا تحقق يافت. «2

56- وليد

56- وليد ابن مسيب گويد: براى برادر ام سلمة فرزندى به دنيا آمد نامش را وليد گذاشتند، جريان را به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند فرمود: اورا به نام فرعون هايتان ناميديد «ليكوننّ فى هذه الامّة رجل يقال له الوليد، هو شرّعلى هذه الامة من فرعون على قومه» «1» البته البته مى شود در اين امت مردى كه او را وليد گويند، او شرورتر است بر اين امت از فرعون بر قومش.

فجايع وليد باتيرزدنش قرآن و نوشيدنش شراب را در داخل حوض شراب و ظلمهاى فراوانش وو .. درتواريخ مسطور و مشهور است

57- عمر بن سعد

57- عمر بن سعد 1- اميرمؤمنان عليه السلام .... به سعدبن وقاص فرمود: پيغمبر صلى الله عليه و آله به من فرموده است:

«انّ فى بيتك لسخلًا يقتل الحسين ابنى». «2»

همانا در خانه ات بزغاله ايست كه مى كشد حسين پسرم را.

2- ابن سيرين از بعض اصحابش، على عليه السلام به عمربن سعد فرمود: «كيف أنت اذا قمت مقاماً تُخيّربين الجنّة و النّار فتختار النّار» «3»

چگونه اى تو زمانى كه در جائى

اسلام فراتر از زمان، ص: 546

ايستادى كه ترا مخيركردند ميان بهشت و آتش، تو

آتش را اختيار مى كنى.

وقتى كه در كربلا لشكر عمر سعد حضرت را احاطه نمودند، فرمود: عمربن سعد كجاست صدايش كنيد با كراهت آمد و امام حسين عليه السلام به او فرمود، «ياعمر أتقتلنى و تزعم أن يوليك الدعىّ بن الدعى بلادالرى و جرجان؟ واللَّه لاتتهنّأ بذالك أبداً، عهد معهود فاصنع ما أنت صانع فانّك لا تفرح بعدى بدنياً و لاآخرة، و كأنّى برأسك على قصبة قدنصب فى الكوفة، تتراماه الصبيان و يتّخذونه غرضاً بينهم» «1»

اى عمر آيا مرا مى كشى و خيال مى كنى ترا والى نمايد، نامشروع فرزند نامشروع، شهرهاى رى و گرگان را، به خدا قسم برايت گوارا نخواهد شد ابداً، عهد معهوديست (و شكى در آن وجود ندارد)، پس هركار دلت خواهد بكن تو بعد از من شاد نخواهى شد، نه با دنيا ونه با آخرت، و گويا مى بينم سر ترا در سر نَىْ نصب شده در كوفه كه بچه ها آن را سنگ باران مى كنند و آن را نشانه قرار دهند ميان خود.

3- باز فرمود: «واللَّه انّه ليقرّعينى أنّك لاتأكل برّ العراق الّا قليلًا» «2»

به خدا سوگند چشمم روشن شود كه تو از گندم عراق نمى خورى مگر كمى (عمرت كوتاه خواهد شد و به مقصود نمى رسى)

58- شمر

58- شمر 1- محمد بن عمرو بن حسين گويد: با حسين كنار نهر كربلاء بوديم به شمر ذي الجوشن نگاه كرد فرمود: صدق اللَّه و رسوله! قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: كأنى

أنظر إلى كلب أبقع يلغ فى دماء أهل بيتى!، و كان شمر أبرص. «3»

راست گفت خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: گويامى نگرم به سگ پيس دار مى ليسد خون هاى اهل بيت مرا، و شمر مرض پيسى داشت

59- حجاج بن يوسف

59- حجاج بن يوسف 1- اسماء دختر ابى بكر به حجاج گفت: آگاه باش رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما فرمود: «انّ فى الثقيف كذّاباً و مبيراً» در ثقيف دروغگو و خانمان برانداز هست دروغ گو را ديديم و اما مبير به گمانم آن غير از تو كسى نيست «1»

2- على عليه السلام: أما واللَّه ليسلطن عليكم غلام ثقيف الذيال الميال، يأكل خضرتكم، و يذيب شحمتكم، إيه أبا وذحة. «2»

آگاه باش به خداقسم البته مسلط مى شود برشما جوان ثقيف دامن كش و ميل كننده (متكبر و رياست طلب) سبزى هايتان را مى خورد و پيه هايتان را آب مى كند، بايست تند خو و سخت گير! (زود خود باخته نشو).

4- امام علي (عليه السلام) به مردى فرمود: لامِتَّ حتى تدرك فتى ثقيف! قيل: ياأمير المؤمنين! مافتى ثقيف؟ قال: ليقالن له يوم القيامة: اكفنا زاوية من زوايا جهنم! رجل يملك عشرين أو بضعا وعشرين سنة لايدع لله معصية إلا ارتكبها حتى لو لم تبق الّا معصية واحدة و كان بينه و بينها باب مغلق لكسره حتى يرتكبه، يقتل بمن أطاعه من عصاه «3»

نمى ميرى تا ببينى جوان ثقيف را! گفته شد اى اميرمؤمنان چيست

جوان ثقيف؟

فرمود: روز قيامت به او گفته شود، براى ما كفايت كن گوشه اى از گوشه هاى جهنم را بيست يا بيست و چند سال (اشتباه از راويست) رياست كند، معصيتى بر خدا نباشد كه او انجام ندهد حتى اگر نماند مگر يك معصيت و ميان او و آن دَر بسته باشد، آن را مى شكند تا مرتكب آن (گناه هم) شود با فرمانبرداران (و دژخيمان)

اسلام فراتر از زمان، ص: 548

خود، مى كشد كسانى را كه به او نافرمانى كنند

60- خداوند جوان ثقيف را بر شما مسلط نمود!

60- خداوند جوان ثقيف را بر شما مسلط نمود! 1- على عليه السلام به اهل بصرة فرمود: إن كنتُ قد أديت لكم الأمانة و نصحت لكم بالغيب و اتهمتمونى فكذبتمونى فسلط اللَّه عليكم فتى ثقيف، قالوا: و ما فتى ثقيف؟ قال رجل لا يدع لله حرمة إلا انتهكها- يعنى الحجاج-. اگر امانت شما را ادا كردم و شمارا نصيحت نمودم با غيب گوئى، مرا متهم كرديد و تكذيبم نموديد، پس خداوند مسلط نمود برشما جوان ثقيف را، گفتند: جوان ثقيف كيست؟ فرمود: مردى است نمى گذارد حرمتى براى خدا مگر آن را هتك مى كند (يعنى حجاج).

2- روايت نمود آن را شريف رضي در نهج البلاغة. و ذكر نمود آن را محمود (بن عمر الزمخشرى) در كتاب «الفائق» فرموده حضرت را عليه السلام: إن من ورائكم امورا متماحلة ردحا

و بلاء مبلحا. «1»

همانا پشت سر شما كارهاى طولانى سخت و بلاى سنگين هست.

3- إسماعيل بن رجاء گفت: بلند شد أعشى باهلة- و او آن روز جوان كم سن و سال بود- علي عليه السلام خطبه مى خواند و ذكر مى كرد ملاحم (و آينده) را، پس گفت:

اى امير مؤمنان چه خوب شباهت دارد اين حديث (و گفته هاى) تو به خرافات

(وافسانه ها) پس علي عليه السلام فرمود: إن كنت آثما فيما قلت يا غلام فرماك اللَّه بغلام ثقيف، ثم سكت، فقام رجال فقالوا: و من غلام ثقيف يا أمير المؤمنين؟ قال غلام يملك بلدتكم هذه، لا يترك لله حرمة إلا انتهكها، يضرب عنق هذا الغلام بسيفه، فقالوا: كم يملك

اسلام فراتر از زمان، ص: 549

يا أمير المؤمنين؟ قال: عشرين إن بلغها، قالوا: فيقتل قتلا أم يموت موتا؟ قال: بل يموت حتف أنفه بداء البطن، يثقب سريره لكثرة ما يخرج من جوفه! اگر گناهكارى در آنچه گفتى (و مراتهمت زدى)، پس خداوند بياندازد (و پرتاب كند) به سوى تو جوان ثقيف را، سپس ساكت ماند، مردانى بلند شدند و گفتند: اى اميرمؤمنان كيست غلام ثقيف؟ فرمود: جوانيست به اين شهر شما بيست سال حكومت كند، از هيچ هتك حرمتى براى خدا، فرو گذار نمى شود و گردن اين جوان را با شمشيرش مى زند، گفتند: چقدر رياست كند اى اميرمؤمنان؟! فرمود: بيست سال اگر به آن برسد، گفتند:

با اجل خودش مى ميرد يا كشته مى شود؟، فرمود: بلكه با اجل خود

با درد شكم مى ميرد و نافش را سوراخ مى كنند براى زيادى آنچه در اندرونش هست.

اسماعيل رجاء گويد: به خدا قسم با چشمان خودم ديدم اعشى باهله را در ميان اسيرانى كه از لشكر عبدالرحمن بن محمد بن اشعث گرفته بودند، در برابر حجاج نگه داشتند و اورا كوبيد و مذمت نمود و خواست شعرى را بر عليه او تشويق مى كرد مردم را در لشكر عبدالرحمن، بخواند سپس در همان مجلس گردنش را زد.

در شرح ابن ابى الحديد مشابه اين را آورده است «1» به فرمايشات قاطعانه حضرت در اين روايات: دقت نماييد

61- خالدبن عرفطه مرد و حبيب بن جمّاز!

61- خالدبن عرفطه مرد و حبيب بن جمّاز! اين مطلب در ميان أهل علم به حد يقين رسيده است از اعمش و ابن محبوب از (ابو حمزه) ثمالي و سبيعي همگى از سويد بن غفلة و آن را أبو الفرج اصفهانى نيز در أخبار امام حسن عليه السلام آورده، به امير مؤمنان عليه السلام گفتند: كه خالد بن عرفطة مرد: فرمود عليه السلام: (لا واللَّه مامات و لا يموت «2» إنه لم يمت و لا يموت حتى يقود جيش ضلالة، صاحب

اسلام فراتر از زمان، ص: 550

لوائه حبيب بن جماز، فقام رجل من تحت المنبر فقال: يا أمير المؤمنين و اللَّه إنى لك شيعة، و إنى لك لمحب، و أنا حبيب بن جماز،

قال: إياك أن تحملها، و لتحملنها فتدخل بها من هذا الباب- و أومأ بيده إلى باب الفيل- فلما كان من أمر الحسين عليه السلام ما كان توجه عمر بن سعد بن أبى وقاص إلى قتاله، وكان خالد بن عرفطة على مقدمته و حبيب بن جماز صاحب رايته فسار بها حتى دخل المسجد من باب الفيل. «1»

نه به خدا قسم نه مرده و نه خواهد مرد!، ابداً او نمى ميرد تا فرمان ده شود لشكرى گمراه را و پرچمدارش هم حبيب جمّاز خواهد بود!.

پس مردى از پاى منبر برخاست و گفت اى اميرمؤمنان، به خدا من شيعه توأم و من دوستدارت هستم و من حبيب پسر جماز هستم، فرمود: مبادا آن (پرچم) را حمل نمائى، و حمل خواهى كرد پس داخل مى شوى از اين دَر- با دستش به باب الفيل اشاره نمود- پس زمانى كه كار حسين عليه السلام آن گونه شد و عمربن سعد وقاص به جنگ او روانه گرديد و خالد بن عرفطه در مقدمه لشكر او و حبيب بن جماز پرچمدار او بود، پس با آن پرچم سير كرد تا داخل مسجد (كوفه) شد از باب الفيل

(آن طور كه اميرمؤمنان عليه السلام فرموده بود)

62- يوسف بن عمر

62- يوسف بن عمر اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: أيها الناس! إنى دعوتكم إلى الحق فتوليتم عنى، و ضربتكم بالدرة فأعييتمونى، أما إنه سيليكم بعدى ولاة لا يرضون منكم بهذا حتى يعذبوكم بالسياط و بالحديد، فأما أنا فلا اعذبكم بهما، إنه من عذب

الناس فى الدنيا عذبه اللَّه فى الآخرة، وآية ذلك أن يأتيكم صاحب اليمن حتى يحل بين أظهركم فيأخذ العمال و عمال العمال رجل يقال له: يوسف بن عمر، يأتيكم عند ذلك رجل منا أهل البيت فانصروه فإنه داع إلى الحق. «2»

اى مردم من شمارا دعوت كردم به سوى حق، بر من پشت نموديد و شمارا با

اسلام فراتر از زمان، ص: 551

چوب تعليم، تنبيه كردم پس مرا خسته نموديد، آگاه باش به زودى بعد از من واليانى امور شمارا به دست مى گيرند كه به اين گونه رفتار شما) راضى نمى شوند تا شمارا با تازيانه ها و آهن ها عذاب دهند اما من با آن دو (وسيله) شما را عذاب نمى دهم زيرا هركس مردم را در دنيا عذاب دهد خداوند در آخرت او را معذب نمايد و نشانه اين آنست كه مى آيد به سوى شما صاحب يمن تا بر اندرون هاى شما نفوذ مى كند پس مى گيرد كارگزاران و كار گزار كارگزاران را مردى كه او را يوسف بن عمر گويند، در اين هنگام مى آيد بر شما مردى از ما اهل بيت به او كمك كنيد چون او به سوى حق دعوت مى نمايد

63- بنى العباس

63- بنى العباس در باره به سلطنت نشستن بنى العباس و طولانى شدن دوران رياست آنها (پانصد و بيست

و شش سال) و در باره زمام داران و كيفيت مديريت و ستمهاى به وجود آمده به وسيله آنها و وقايع زمان آنها و در نهايت برچيده شدن تشكيلات خلافت آنها از رسول خدا صلى الله عليه و آله و هر يك از امامان عليهم السلام، بيانات و احاديث فراوان وارد شده است كه فقط بچند تاى آنها بسنده كرده و رعايت اختصار را از دست نمى دهيم.

1- محمد بن اسحاق گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به عباس بن عبدالمطلب فرمود:

هنگامى كه او را به مدينه آوردند، براى خودت و برادر زاده ات عقيل بن ابى طالب و نوفل بن حارث و هم پيمانت عتبة بن عمروبن جحدم برادر حارث بن فهر، فديه بده چون ثروتمندى، گفت: اى رسول خدا، من مسلمان شده بودم ولى مردم مرا مجبور كردند، فرمود: خدا مى داند اسلام تو را اگر راست مى گوئى حق باشد خدا جزاى خيرمى دهد اما ظاهر امر بر عليه ما بودى، رسول خدا صلى الله عليه و آله بيست اوقيه طلا از او گرفته بود،

عباس گفت: آن را برايم فدا حساب كن، فرمود: آن چيزى است كه خدا به ما عطا فرموده است، گفت: آخر من مالى ندارم، فرمود: «فأين المال الذى وضعت بمكة حين

اسلام فراتر از زمان، ص: 552

خرجت عند امّ الفضل بنت الحارث ليس معكما أحد، ثمّ قلت: ان أُصبت فى سفرى هذا فللفضل كذا و كذا و لعبداللَّه كذا و كذا» «1»

پس

كجاست آن مالى كه گذاشتى در مكه هنگام بيرون آمدنت نزد ام فضل دختر حارث (زنت) كسى پيش شما نبود! بعد گفتى: اگر در اين سفر بلائى به سرم آمد پس براى فضل از اين مال اين قدر و براى عبداللَّه اين قدر.

2- وقتى كه نوفل بن حارث در بدر اسير شد حضرت فرمود: به خودت فداء بده، گفت: من مالى ندارم اى رسول خدا فديه بدهم فرمود: «أفد نفسك برماحك التى بجدّة» «2»

فديه بده به خودت آن تيرهائى را كه در جدّه گذاشتى!.

3- عبداللَّه بن عباس گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به پدرم فرمود: «ياعباس ويل لذريّتى من وُلدك و ويل لولدك من ولدى» «3»

واى برذريه من ازاولادتو و واى براولاد توازاولاد من 4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ويل لأمتى من الشيعتين شيعة بنى امية و شيعة بنى العباس و راية ضلالة» «4»

واى بر امت من از (دست) دو گروه، گروه بنى اميه و گروه بنى عباس و پرچم گمراه كننده.

4- عباس بن عبدالمطلب پسرش عبداللَّه را براى كارى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاد ديد مردى آنجا، با حضرت صحبت مى كند، برگشت فرمود: اورا ديدى؟

گفت: بلى فرمود: او جبرئيل بود، «أما انّ ابنك لن يموت حتى يذهب بصره و يؤتى

اسلام فراتر از زمان، ص: 553

علماً» «1»

آگاه باش پسرت نمى ميرد تا چشمش را از دست دهد و علمى به او داده شود

64- ابو مسلم خراسانى

64- ابو مسلم خراسانى 1- اعمش از مردى از همدان گفت: ما در صفّين با على عليه السلام بوديم: اهل شام جناح راست عراقى ها را فرارى دادند: «مالك» اشتر آنها را صدا مى زد برگرديد اميرمؤمنان عليه السلام (رو به سوى) شاميان گرفت و سه مرتبه فرمود: «يا ابا مسلم خذهم» اى ابا مسلم بگير آنها را اشتر گفت: آيا ابو مسلم با آنها نيست؟! فرمود: من خولانى را اراده نمى كنم «و انّما أريد رجلًا يخرج فى آخرالزمان من المشرق يهلك اللَّه به أهل الشّام و يسلب عن بنى أميّة ملكهم». «2»

بلكه اراده مى نمايم مردى را در آخر زمان از مشرق خروج نمايد، خداوند با او هلاك كند اهل شام را و سلب مى كند از بنى اميه رياست را.

2- مردى خدمت امام صادق عليه السلام آمد و سر حضرت را بوسيد و دو بقچه لباس سفيد به حضرت داد و برگشت حضرت به معتب فرمود: خودت را به او برسان ببين نامش عبدالرحمان است؟ و فرمود: اگر او عبدالرحمان باشد «و ان صدق الوصف و قرب الوعد: فهذالرّجل صاحب الرّايات السّود الّذى يأتى به من خراسان». «3»

اگر راست گفته باشد توصيف و وعده را، پس اين مرد صاحب پرچم هاى سياه است كه آن را مى آورد از خراسان.

3- على (عليه السلام) هنگامى عبد اللّه بن عباس را در وقت نماز ظهر نديد پرسيد: مابال ابن العباس لم يحضر! قالوا: ولد له ولد ذكر يا أمير المؤمنين، قال:

فامضوا بنا إليه، فأتاه فقال له: شكرت الواهب، و بورك لك فى الموهوب! ما سميته؟ فقال: يا

اسلام فراتر از زمان، ص: 554

أميرالمؤمنين! أو يجوز لى أن أسميه حتى تسميه! فقال: أخرجه إلى، فأخرجه، فأخذه فحنكه ودعا له، ثم رده إليه و قال: خذ إليك أبا الأملاك، وقد سميته عليّاً، و كنّيته أبا الحسن. «1»

چرا عبداللَّه بن عباس حاضر نشده؟ گفتند: براى او نوزاد پسر تولد يافته است اى اميرمؤمنان، فرمود:، پس برويم پيش او و آمد و به او فرمود: شكر كردى به بخشنده (اين مولود) و مبارك باد اين بخشوده شده، چه ناميدى اورا؟ گفت: اى اميرمؤمنان آيا جايز است من پيش از شمابه او نام انتخاب نمايم؟! فرمود: آن را برايم بياور، پس آورد او را و كامش را برداشت و برايش دعا نمود، سپس به او برگردانيد و فرمود: بگير اى پدر پادشاهان، من او را على ناميدم و كنيه اش اباالحسن.

امام عليه السلام اين كارها را در باره آن نوزاد انجام داد و او را بانام خود ناميد و با كنيه خود مكنّا ساخت، درحالى كه مى دانست، از اولاد او چه مصيبت هائى به ذريه خودش وارد خواهد شد!، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين مورد به عمويش عباس و فرزندش عباس كراراً فرمايشاتى دارد كه در تواريخ مسطور است.

4- ابن عباس گويد: در ذى قار به خدمت اميرمؤمنان عليه السلام پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل شدم

صحيفه اى براى من بيرون آورد و فرمود: اين صحيفه املاء رسول خدا صلى الله عليه و آله و دستخط من است گفتم:، براى من بخوان:، خواند از وفات رسول خدا ببعد هر جريان كه پيش مى آمد، در آن بود سپس فرمود: «يابن عباس انّ ملك بنى أميّة اذا زال: فأول مايملك من بنى هاشم ولدك فيفعلون الأفاعيل». اى پسر عباس همانا وقتى كه رياست بنى اميه از بين رفت پس نخستين كسى كه از بنى هاشم به رياست رسد، اولاد توست، و مى كنند كارهائى را.

ابن عباس گويد: نسخه آن نوشته براى من از آنچه كه آفتاب بر آن مى تابد: دوست داشتنى تر است. «2»

5- انّ ملك ولد بنى العباس من خراسان يقبل و من خراسان يذهب «3» اسلام فراتر از زمان، ص: 555

همانا ملك فرزندان عباس از خراسان مى آيد و از خراسان مى رود (با ابو مسلم خراسانى آمد و با هولاكوخان مغول هم برچيده شد!).

6- مفضل بن مزيد گويد: به ابى عبداللَّه عليه السلام گفتم: اينها (يعنى بنى العباس) ميان خودشان اختلاف افتاده است، فرمود: اين (خيال ها را از خودت دور كن) «انّما يجى ء فساد أمرهم من حيث بدا صلاحهم». «1»

فساد (و از بين رفتن آنها) از آنجا مى آيد كه صلاح (و رياست آنها) از آنجا آشكار (و شروع) شد.

7- از ابى عبداللَّه: عليه السلام از تفسير اين آيه سؤال نمودند «فَلَمَّا نَسوا ما ذُكّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْواب كلِّ شىْ ءٍ حَتَّى إِذا

فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُم بَغْتَةً فَإِذا هُم مُّبْلِسونَ (44) «2»

هنگامى كه آنچه را به آنها ياد آورى شده بود فراموش كردند: درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنهاگشوديم (و مى گشائيم) تا خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ناگهان آنهارا گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام: همگى مأيوس شدند «و درهاى اميد به روى آنها بسته شد) فرمود: «أخذ بنى أميّة بغتة و يؤخذ بنى العباس جهرةً». «3»

بنى اميه به ناگهانى گرفته شد و بنى عباس آشكا را گرفته مى شود

65- اظهار نظر ابن ابى الحديد

65- اظهار نظر ابن ابى الحديد خطبه نهج البلاغة: «أما بعد أيّها الناس أنا فقأت عين الفتنة ... «4»

اى مردم من در آوردم چشم فتنه را ...

عبدالحميد بن ابى الحديد شارح نهج البلاغة: در ذيل اين خطبه چنين گويد.

و همچنين على عليه السلام خبر داد به كشته شدن جماعتى، از آنهاست حجر بن عدي و

اسلام فراتر از زمان، ص: 556

رشيد هجري و كميل بن زياد و ميثم تمار و محمد بن أكتم و خالد بن مسعود و حبيب بن مظاهر و جويرية و عمرو بن حمق و قنبر و مزرع و غيرآنها، و قاتلان آن ها و كيفيت قتل شان را توصيف نموده است. اين ادعاء از او عليه السلام نه براى ربوبيت و نه ادعاء نبوت است

ولكن مى فرمود: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله به او چنين خبرداده است، و گفته هاى او را امتحان نموديم، پس همه را موافق گفته هايش پيدا كرديم، با اين حقيقت استدلال كرديم بر راستى گفته هايش مانند خبر دادنش از

1- عن الضربة التى يضرب فى رأسه فتخضب لحيته، از ضربتى كه به سرش زده مى شود و محاسنش از آن رنگين گردد.

2- و إخباره عن قتل الحسين عليه السلام ابنه، و ما قاله فى كربلاء حيث مرّبها، و خبر دادنش از شهادت فرزندش حسين بن على عليه السلام هنگامى كه از كربلا عبور مى كرد (براى صفين).

3- و إخباره بملك معاوية الامر من بعده، اخبارش از رياست معاويه بعد از او.

4- وإخباره عن الحجاج وعن يوسف بن عمر و اخبار از حجاج و يوسف بن عمر.

5- و ما أخبر به من أمر الخوارج بالنهروان، و ما قدمه إلى أصحابه من إخباره بقتل من يقتل منهم و صلب من يصلب، و آنچه كه در باره خوارج نهروان و آنچه را كه به اصحابش از از كشته شدن و به دار زده شدن آنها خبر داده بود.

6- و إخباره بقتال الناكثين و القاسطين و المارقين، و اخبار از جنگيدن با ناكثين (عايشه و طلحه و زبير) و قاسطين (معاويه و يارانش) و مارقين (خوارج نهروان).

7- و إخباره بعدة الجيش الوارد إليه من الكوفة لما شخص عليه السلام إلى البصرة لحرب أهلها، و خبردادنش از (تعداد) قشونى كه وارد مى شود به سوى او از كوفه، وقتى كه به جنگ بصره مى رفت.

8- و إخباره عن عبد اللَّه بن الزبير و قوله عليه السلام فيه."

خبّ صبّ يروم أمرا ولا يدركه ينصب حبالة الدين لاصطياد الدنيا وهو بعد مصلوب قريش" «1»

و اخبار از از عبداللَّه بن

اسلام فراتر از زمان، ص: 557

زبير كه در باره او فرمود: حيله گر و بيرون رفته از دين، به كارى اقدام مى كند ولى آن را درك نمى كند ودام هاى دين را مى گستراند كه دنيا را صيد نمايد (و به دست آورد ولى موفق نشود) و او بعد به دار كشيده شده قريش است.

9- و كإخباره عن هلاك البصرة بالغرق و هلاكها تارة أخرى بالزنج، و هو الذى صحفه قوم فقالوا: بالريح. «1»

و خبر دادنش ازبه هلاكت رسيدن بصره با غرق شدن و مرتبه ديگر با زنجيان و آن است كه بعضى ها زنج را به ريح تصحيف (و منحرف) نموده اند.

10- و كإخباره عن الأئمة الذين ظهروا من ولده بطبرستان كالناصر والداعى و غيرهما" و مانند خبر دادنش از رهبرانى كه از اولادش ظاهر شوند در طبرستان (مازندران) مانند ناصر و داعى و جز آنها.

11- قوله عليه السلام:" و إن لآل محمد بالطالقان لكنزا سيظهره اللَّه إذا شاء، دعاة حق و فرمايش آن حضرت كه براى آل محمد در طالقان گنج هائى است به زودى خداوند آن را ظاهر مى سازد اگر بخواهد، دعوت كنندگان به حق اند.

12- و كإخباره عن مقتل" إنه يقتل عند أحجار الزيت" تقوم بإذن اللَّه فتدعو إلى دين اللَّه النفس الزكية بالمدينة. و خبر دادن آن حضرت بر قتل اين كه «كشته مى

شود نزد سنگستان زيت» قيام مى كند با اذن خداوند پس دعوت مى كند به نفس زكيه در مدينه.

13- و كقوله عن أخيه إبراهيم المقتول بباخمرا «2»: يقتل بعد أن يظهر و يقهر بعد أن يقهر" و قوله عليه السلام فيه أيضا: يأتيه سهم غرب «3» يكون فيه منيته فيا بؤس الرامى «4»

اسلام فراتر از زمان، ص: 558

شلت يده و وهن عضده" و مانند گفته او از برادر (نفس زكيه) ابراهيم مقتول در باخمراء، كشته مى شود بعد از آن كه غالب شود و مغلوب گردد بعد از پيروز شدنش.

و گفته اش در باره او كه «تير ناشناس به او آيد و با آن مرگش فرا رسد اى بدى باشد

(و شل شود) دست آن تير انداز و سست شود بازوى او.

" 14- و كإخباره عن قتلى فخ و قوله عليه السلام «1»:" هم خير أهل الأرض أو من خير أهل الأرض و خبر دادنش از كشته شده هاى فخ و فرمايش آن حضرت كه «آنها بهترين اهل زمين اند يا از بهترين مردم زمينيان هستند».

15- و كإخباره عن المملكة العلوية بالغرب و تصريحه بذكر كتامة و هم الذين نصروا أبا عبد اللَّه الداعى المعلم. و خبر دادنش از مملكت علوى در مغرب و با صراحت گفتنش كتامه را و آنها كسانى اند كه يارى كردند اباعبداللَّه داعى معلم را.

كقوله و هو يشير إلى عبيداللَّه المهدى و هو أولهم: ثم يظهر صاحب القيروان «2» الفض البض «3»، ذو النسب المحض، المنتجب من سلالة

ذى البداء، المسجى بالرداء و اشاره كردن آن حضرت بر عبيداللَّه مهدى و اينكه او اول آنهاست، سپس ظاهر شود صاحب قيروان خشن و سخت صاحب نسب خالص از نسل ذى البداء (يعنى اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام كه با عباپوشانده شد).

16- و كإخباره عن بنى بويه و قوله فيهم: و يخرج من ديلمان بنو الصياد إشارة إليهم، و كان أبوهم صياد السمك يصيد منه بيده ما يتقوت هو وعياله بثمنه فأخرج اللَّه فيهم ملوكاً:

قال له قائل: فكم مدتهم أمرهم حتى يملكوا الزوراء و يخلعوا الخلفاء يا أمير المؤمنين؟

فقال: مائة أو تزيد قليلا. و مانند خبر دادنش از آل بويه و گفتارش در باره آنها

«و خروج نمايد از ديلمان فرزندان صياد» اشاره به آن كه پدرشان شكارچى ماهى

اسلام فراتر از زمان، ص: 559

بود كه ماهى مى گرفت و با پول آن زندگى اش را مى چرخاند كه خداوند از اولاد او چندين پادشاه بر انگيخت و سؤال نمودند از مدت سلطنت آنها فرمود: تا زوراء (بغداد) را مى گيرند و خليفه را خلع مى كنند فرمود: يك صد سال و كمى بيشتر. «1»

ابن ابى الحديد بعد از آوردن جريان هاى خلفاء و گفتار آن حضرت را به عبداللَّه بن عباس مى گويد: چه قدر اخبار از غيب هاى اين گونه كه اگر ما بخواهيم همه آنها را بياوريم، كتابچه زيادى را مى طلبد و شامل كتاب بيشتر مى گردد.

خواهان اين مطالب به شرح آن خطبه در نهج البلاغة رجوع نمايد كه

گفتارهاى زياد از ابن ابى الحديد و تحقيقات اورا در اين باره به دست مى آورد

بخش 12 در باره حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء

اشاره

بخش 12 در باره حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء در باره حضرت بقيةاللّه الأعظم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف روايات افزون از آن است كه در اين مجموعه بتوان جمع نمود و در خلال خطبه هاى لؤلؤة 2 و خطبه مدينه و خطبه افتخاريه و خطبه طنتجيه و بخش اشراط ساعت و كوفه و شرح شهرهاى ديگر اين كتاب نيز ذكرهائى از آن حضرت گذشت.

و نيز براى تيمن و تبرك، احاديث محدودى را مى آوريم كه الان آن گفته ها تحقق پيدا كرده است، طالبين تفصيل به كتاب هاى مربوطه و به كتاب (سيماى جهان درعصر امام زمان عليه السلام) و بحارالأنوار: ج 52 با 25 علائم ظهور ص 181 رجوع نمايند

1- اى على بعد از من كينه ها آشكار شود

1- اى على بعد از من كينه ها آشكار شود محمد بن حنفية: از امير مؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

يا على أنت منى و أنا منك و أنت أخى و وزيرى فإذا مِتُّ، ظهرت لك ضغاين فى صدور قوم و ستكون بعدى فتنة صماء صيلم «1» يسقط فيها كل وليجة و بطانة و ذلك عند فقدان الشيعة الخامس من ولد السابع من ولدك تحزن لفقده أهل الأرض والسَّماء فكم مؤمن و مؤمنة متأسف متلهف حيران عند فقده اى على تو

از من و من از توأم، تو برادر و وزير منى، پس زمانى كه من مردم، كينه هاى نهفته در سينه هاى قومى آشكار شود و به زودى مى باشد بعد از من فتنه شكننده و سخت، سقوط كند (و فرو رود) در آن تمامى فرومايگان و شكم پرستان و اين در نزديك گم كردن شيعه پنجمى از فرزندان هفتمى از اولاد تواست، محزون مى شود بر فقدان او اهل زمين و آسمان، پس چه مؤمن و مؤمنه هائى كه تأسف خور و دردمند و سرگردان هنگام گم شدن او،

ثم أطرق مَلِيّاً ثم رفع رأسه و قال: بأبى و أمى سميى و شبيهى و شبيه موسى بن عمران

اسلام فراتر از زمان، ص: 564

عليه جيوب النور أو قال جلابيب النور تتوقد من شعاع القدس كأنى بهم آيس ما كانوا نودوا بنداء يسمع من البعد كما يسمع من القرب يكون رحمة على المؤمنين و عذاباً على المنافقين قلت: و ما ذلك النداء؟ قال: ثلاثة أصوات فى رجب الأول ألا لعنة اللَّه على الظالمين الثانى أزفة الآزفة الثالث يرون بدناً بارزاً مع قرن الشمس ينادى: ألا إن اللَّه قد بعث فلان بن فلان حتى ينسبه إلى على عليه السلام فيه هلاك الظالمين فعند ذلك يأتى الفرج و يشفى اللَّه صدورهم و يذهب غيظ قلوبهم قلت: يارسول اللَّه فكم يكون بعدى من الأئمة؟ قال: بعد الحسين تسعة و التاسع قائمهم. «1»

سپس كمى سرش راپائين انداخت و دوباره سرش را بلند كرد و فرمود: پدر و مادرم

فداى همنام و شبيه من و موسى بن عمران، بر اوست پوشش ها (و جلوه) هاى نور كه روشنائى دهد از مكان قدسيان، گويا مى بينم آنها (شيعيان) مأيوسند در آنچه كه هستند، ندا مى شوند، از دور شنيده شود آنچنان كه از نزديك شنيده مى شود، (اين ندا) مى باشد رحمت بر مؤمنان و بلا بر دو رويان، گفتم: آن نداء چيست؟ فرمود سه صداست در رجب، اولى «آگاه باش لعنت خداست بر ستمگران»، دومى: «نزديك شد (بلاى) نزديك شونده» سومى: بدنى را مى بينند آشكارا در شاخ خورشيد، نداكند آگاه باش به تحقيق برانگيخته شد فلان فرزند فلانى (حجت بن حسن عليهما السلام) نسبش را تا على عليه السلام مى گويد، در آن صداست نابودى ستم گران، پس در اين هنگام مى آيد فرج و شفا دهد خدا بر سينه هاى آنان و مى برد ناراحتى دلهايشان را، گفتم: اى رسول خدا پس چند نفر مى شوند امامان بعد از من؟ فرمود: بعد از حسين نُه نفر و نهمى قائم آنهاست. قريب به اين مضمون روايت از امام رضا عليه السلام هم آمده است. «2

2- اخبار از مدت ملك سفيانى

2- اخبار از مدت ملك سفيانى 1- أبي عبد اللّه عليه السلام ضمن خبر طولانى فرمود: لا يكون ذلك حتى يخرج خارج من آل أبى سفيان يملك تسعة أشهر كحمل المرأة، و لا يكون حتى يخرج من ولد الشيخ، فيسير

اسلام فراتر از زمان، ص: 565

حتى يقتل ببطن النجف، فواللَّه كأنى أنظر إلى رماحهم و سيوفهم أمتعتهم إلى حائط من حيطان النجف، يوم الإثنين، و يستشهد يوم الأربعاء. «1»

نمى باشد اين (ظهور) تا بيرون آيد از آل ابى سفيان خروج كننده اى، نُه ماه سلطنت كند به اندازه مدت حاملگى زن، و آن هم نخواهد شد تا از اولاد شيخ خروج نمايد و مى رود تا در داخل (شهر) نجف كشته شود، قسم به خدا گويا مى بينم نيزه ها و شمشيرهاى آنان و آذوقه شان را بر خانه اى از خانه هاى نجف روز دوشنبه (جمع است و) در روز چهار شنبه به شهادت مى رسد.

2- عمار الدهنى گفت: ابو جعفر عليه السلام فرمود: كم تعدون بقاء «2» السفيانى فيكم؟ قال:

قلت: حمل امرأة تسعة أشهر قال: ما أعلمكم يا أهل الكوفة. «3»

چه قدر مى شماريد ماندن سفيانى را در ميان شما؟ گفتم مانند حمل يك زن، فرمود: چه قدر مى دانيد اى اهل كوفه

3- امام زمان عليه السلام و هدايت تسليحات از دور

3- امام زمان عليه السلام و هدايت تسليحات از دور اخيراً هواپيماى كوچكى ساخته اند كه با فرمان «مغز» كار مى كند يعنى مغز به هر سو بخواهد، هدايت مى كند (رسانه ها سازنده اش را نشان دادند و كيفيت كار را،).

مى گويند: امام زمان عليه السلام به هر چيزى (هر اسلحه يا هواپيمائى) اراده يا اشاره نمايد نابود خواهد شد. اين روايت را با قطع نظر از مقام ولايت و اعجاز

و غيره، اختراع فوق، معنا مى كند يعنى حد اقل، امام عليه السلام داراى اين علم و دانش هست كه تمام اسلحه هاى موجود در آن زمان را (مدرن و فوق مدرن) با مغز و اراده شريفش، به

اسلام فراتر از زمان، ص: 566

هرسو بخواهد هدايت كند

4- بُز

4- بُز 1- عكرمة بن صعصعة، از پدرش گفت: علي عليه السلام مى فرمود: لا تنفك هذه الشيعة حتى تكون بمنزلة المعز لا يدرى الخابس على أيها يضع يده فليس لهم شرف يشرفونه و لا سناد يستندون إليه فى أمورهم. «هميشه اين شيعه (در گرفتارى است» تا جائى كه مانند بزى باشد كه نداند قصاب يا ظالم مى خواهد به كجاى او دست بگذارد!، نه راه فرار داشته باشد و نه ملجأ و پناهگاهى كه در امورات خود، به آن تكيه كند. «1»

2- محمد بن سنان، از أبي جارود، از أبي جعفر عليه السلام فرمود: لا ترون الذى تنتظرون، حتى تكونوا كالمعزى المواة التى لا يبالى الخابس أين يضع يده منها ليس لكم شرف ترقونه و لا سناد تسندون إليه أمركم. «2»

نمى بينيد آن كسى را كه انتظارش مى كشيد تا باشيد مانند بزهاى مرده كه اعتنا نكند كه شير درنده كجا گذارد دستش را، نه جاى بلندى داريد كه آنجا بالا رويد و نه پناهگاهى كه بر آن پناهنده شويد

در كارهايتان.

مشابه روايت فوق را در بحار از غيبت نعمانى و عيون الأخبار و علل الشرايع نقل نموده است. در طول تاريخ شيعيان اميرمؤمنان عليه السلام و اولاد طاهرينش عليهم السلام: دائماً در زندان و فشار قتل و غارت و آزار و اذيت بوده اند تا امروز كه از رسانه هاى گروهى از راديو و تلويزيون و روزنامه ها و مجلات: مى شنويم و مى بينيم در كشورهاى اسلامى: با چه مصائبى زندگى مى كنند و قربانى مى دهند: در لبنان و عراق و پاكستان و افغانستان و حتى در كشمير: هرچند گاهى بلكه در هر روز چه قدر با بمب

اسلام فراتر از زمان، ص: 567

ها و وسايل كشنده مدرن ديگر: از شيعيان را قتل عام مى كنند (تعدادى چند از اين جنايت ها در بخش 6 فصل تخريب قبور ائمه عليهم السلام گذشت) و بناچار اين فجايع ادامه خواهد يافت تا منجى جهان از سوى خداوند: اجازه ظهور يافته وانتقام اين خون هاى به ناحق ريخته را از ستمگران بگيردانشاءاللَّه

5- به هلاكت رسيده يا سرگردان است!!

5- به هلاكت رسيده يا سرگردان است!! 1- عبد الكريم گفت: نزد أبي عبد اللّه عليه السلام از قائم عليه السلام ذكرى شد فرمود: أنّى يكون ذلك و لم يستدر الفلك، حتى يقال مات أو هلك، فى أىّ واد سلك، فقلت: و ما استدارة الفلك؟ فقال: اختلاف الشيعة بينهم).

«1»

چگونه مى شود اين، هنوز فلك دور نزده است تا گفته شود: مرده ياهلاك شده در كدام وادى رفته است، گفتم: دور زدن فلك يعنى چه؟! فرمود: اختلاف شيعه در ميان خود (يعنى شيعه از درون مى پوسد و از بين مى رود).

2- امام عليه السلام به من فرمود: اى ابا جارود إذا دار الفلك، و قال الناس: مات القائم أو هلك، بأى واد سلك و قال الطالب: أنى يكون ذلك و قد بليت عظامه فعند ذلك فارجوه فإذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا على الثلج. زمانى كه فلك چرخيد و مردم گفتند: قائم مرد يا به هلاكت رسيد يا در كدام بيابان سرگردان است و جوينده گويد: كجا مى شود اين در حالى كه استخوانهايش هم پوسيده است در اين موقع (به آمدنش) اميد وار باشيد، پس هنگامى كه (ظهورش را) شنيديد برويد به سويش اگرچه با چهار دست و پا روى يخ باشد.

3- مفضل بن عمر گفت: به ابي عبد اللّه عليه السلام گفتم: چيست علامت قائم؟ فرمود: إذا استدار الفلك، فقيل مات أو هلك فى أى واد سلك، قلت: جعلت فداك ثم يكون ماذا؟ قال: لا يظهر إلا بالسيف. زمانى كه فلك دور زد، پس گفتند مرده يا هلاك شده است در كدام وادى راه مى رود، گفتم: فدايت شوم بعد چه مى شود؟ فرمود: ظاهر نشود مگر باشمشير. روايات در اين مورد با تعابير گوناگون زياد است فقط به اين سه حديث اكتفا گرديد

6- پيشاپيش ظهور كشتار سنگين خواهدبود

6-

پيشاپيش ظهور كشتار سنگين خواهدبود 1- زرارة گويد به ابي عبد اللّه عليه السلام گفتم: نداء حق است؟ فرمود: إى واللَّه، حتى يسمعه كل قوم بلسانهم، و قال أبو عبد اللَّه عليه السلام: لا يكون هذا الأمر حتى يذهب تسعة أعشار الناس. «1»

بلى به خدا سوگند تا همه اقوام بازبان خود مى شنوند! و ابوعبداللَّه عليه السلام فرمود: اين امر (ظهور) نخواهد شد تا نُه دهم مردم از بين برود.

2- بزنطى از امام رضا عليه السلام فرمود: قدّام هذا الأمر قتل بيوح قلت: و ما البيوح؟ قال: دائم لا يفتر. «2»

جلوتر ازاين امر (ظهور) كشتار بيوح خواهد بود، گفتم: بيوح چيست؟

فرمود دائمى و تمام نشدنى.

3- سليمان بن خالد گفت: شنيدم أبا عبد اللّه عليه السلام م فرمود: قدام القائم عليه السلام موتان: موت أحمر و موت أبيض، حتى يذهب من كل سبعة خمسة فالموت الأحمر السيف، والموت الأبيض الطاعون. «3»

پيش از قائم عليه السلام دو گونه مرگ هست، مرگ سرخ و مرگ سفيد تا از هفت نفر، پنج نفر ازبين برود پس مرگ سرخ شمشير و مرگ سفيد طاعون است.

4- محمد بن مسلم و أبي بصير گفتند: شنيديم أبا عبد اللّه (عليه السلام) مى فرمود: لا يكون هذا الأمر حتى يذهب ثلثا الناس فقلنا: إذا ذهب ثلثا الناس فمن يبقى؟ فقال: أما ترضون أن تكونوا فى الثلث الباقى «4»

اين امر (ظهور) نمى شود تا دوسوم از مردم برود، گفتيم: وقتى كه دو سوم از بين رفت پس ديگر چه مى ماند؟ فرمود: آيا راضى نمى شويد، باشيد در ثلث باقى مانده.

اسلام فراتر از زمان، ص: 569

5- جابر گفت: به ابي جعفر عليه السلام گفتم: اين امر ظهور) كى خواهد شد؟ فرمود: أنى يكون ذلك يا جابر و لما تكثر القتلى بين الحيرة و الكوفة. «1»

چگونه مى شود اى جابر هنوز كشتار زياد ميان حيره و كوفه پيش نيامده است؟.

6- امير مؤمنان عليه السلام فرمود: بين يدى القائم موت أحمر و موت أبيض و جراد فى حينه وجراد فى غير حينه أحمر كألوان الدم فأما الموت الأحمر فالسيف، و أما الموت الأبيض فالطاعون. «2»

پيشاپيش قائم مرگ سرخ و مرگ سفيد خواهد شد و ملخ به هنگام و نا به هنگام مانند رنگ خون، اما مرگ سرخ پس با شمشير و مرگ سفيد طاعون است. «3

7- پرچم هاى سياه

7- پرچم هاى سياه جابر، از أبي جعفر عليه السلام فرمود: تنزل الرايات السود التى تخرج من خراسان إلى الكوفة فإذا ظهر المهدى بعث إليه بالبيعة. «4»

فرود آيد پرچم هاى سياهى از خراسان به سوى كوفه، پس وقتى كه مهدى عليه السلام ظهور نمود مى فرستد بر آنها كه بيايند بيعت كنند

8- جانم فداى فرزند بهترين كنيزان

8- جانم فداى فرزند بهترين كنيزان 1- أبي جحيفة و حارث بن عبد اللّه همداني و حارث بن شرب همگى گفتند: كه نزد علي بن أبي طالب عليه السلام بودند: ... إذا أقبل الحسين يقول: بأبى أنت يا أبا ابن خيرة الإماء فقيل: يا أمير المؤمنين ... و من ابن خيرة الإماء؟ فقال: ذاك الفقيد الطريد الشريد م ح م د بن الحسن ..... «5»

زمانى كه حسين مى آمد مى فرمود: پدرم فدايت باد اى پدر فرزند بهترين كنيزان، گفته شد اى اميرمؤمنان .... كيست فرزند بهترين كنيزان؟ فرمود:

او گمشده و دور گشته و رانده شده محمد فرزند حسن است.

2- عيسى الخشاب گفت: به حسين بن علي عليه السلام گفتم: أنت صاحب هذا الأمر؟ قال: لا و لكن صاحب هذا الأمر الطريد الشريد الموتور بأبيه المكنى بعمّه يضع سيفه على عاتقه

اسلام فراتر

از زمان، ص: 570

ثمانية أشهر. «1»

صاحب امر شمائيد؟ فرمود: نه ولكن صاحب اين امردور گشته و رانده شده و مصيبت زده در باره پدرش، مكنا به عمويش، (يا پوشيده شده و ستمديده به وسيله عمويش (جعفركذاب) مى گذارد شمشيرش را بر گردنش هشت ماه

9- چراگاه و پناهگاهى پيدانمى كنيد

9- چراگاه و پناهگاهى پيدانمى كنيد 1- عبد العظيم حسنى: از أبي جعفرثانى: از پدران بزرگوارش عليهم السلام از اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: للقائم منّا غيبة أمدها طويل كأنّى بالشيعة يجولون جولان النعم فى غيبته يطلبون المرعى فلا يجدونه .... «2» بر قائم ما غيبت طولانى خواهد بود!، گويا مى بينم شيعيان مى گردند مانند چارپايان در غيبت او و مى جويند چراگاه و پيدا نمى كنند ....

2- عبد اللّه بن أبي عفيف الشاعر (ابن ابى عقب) گويد: شنيدم اميرمؤمنان على بن أبي طالب عليه السلام مى فرمود: كأنى بكم تجولون جولان الإبل تبتغون المرعى فلا تجدونه يا معشر الشيعة. «3»

گويا مى بينم شما مى چرخيد، چرخيدن شتران كه گير آوريد چراگاهى، پس پيدا نمى كنيد آن را اى گروه شيعه

10- سيّد حسنى

10- سيّد حسنى ... ثم يخرج الحسنى الفتى الصبيح الذى نحو الديلم! يصيح بصوت له فصيح يا آل أحمد أجيبوا الملهوف، و المنادى من حول الضريح فتجيبه كنوز اللَّه بالطالقان كنوز و أى كنوز، ليست من فضة و لا ذهب، بل هى رجال كزبر الحديد، على البراذين الشهب، بأيديهم الحراب، و لم يزل يقتل الظلمة حتى يرد الكوفة و قد صفا أكثر الأرض، فيجعلها له معقلا .... «4»

سپس خروج مى كند سيد حسنى جوان خوش سيمائى در نواحى ديلم، بانك برميدارد با زبان فصيح،

اى آل احمد جواب دهيد بر مصيبت زده و منادى (ديگر) از دور ضريح، پس جواب دهد براو گنج هاى خدا در طالقان، خزينه ها چه

اسلام فراتر از زمان، ص: 571

خزينه هائى نه از سيم و نه از زر بلكه مردانى است مانند پاره هاى آهن بر اسب هاى تيز رو، بر دستانشان اسلحه جنگ و مدام مى كشند ستمكاران را تا وارد كوفه شود در حالى كه بيشتر زمينيان بر او گرويده اند پس كوفه را محل اوتراق (و مقرّ فرماندهى قرار دهد) ... اين روايت نيز مفصل است كه مختصرى آورده شد

11- ظهور از قم و پرچم توحيد در كوه سفيد!

11- ظهور از قم و پرچم توحيد در كوه سفيد! 1- امير مؤمنان عليه السلام ضمن روايتى به حذيفة فرمود: «اى پسر يمانى در اول ظهور خروج نمايد قائم آل محمد از شهرى كه آن را «قم» گويند و مردم را دعوت كند به حق و همه خلايق از شرق و غرب به آن شهر عزيمت كنند و اسلام تجديد مى گردد و حق ظاهر مى شود و ميراث جمله انبياء بر پشت زمين آن (قم) باشد، ... منازل و مواضع زمينهاى اينجا (قم) عالى و گرانبها گردد تا حدى كه زمين به اندازه (و متراژ) پوست گاوى را، به پانصد دينار بدهند و عمارت آن هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد و رايت وى بر «كوه

سفيد» بزنند به نزد دهى كهن كه در جنب مسجد است و آن را «جمكران» خوانند. «1» از اين روايت با نامبردن از جمكران، استفاده مى شود كه منظور از كوه سفيد همان كوه خضرنزديك جمكران است

12- ظهور در اين شرايط

12- ظهور در اين شرايط يأتى على امتى زمان لا يبقى من الإسلام إلا اسمه، و لا من القرآن إلا رسمه. فحينئذ يأذن اللَّه له بالخروج، فيظهر الإسلام- الخبر. «2»

مى آيد زمانى بر امت من نمى ماند از اسلام مگر نامش و از قرآن مگر رسمش پس در اين موقع خداوند به او اجازه ظهور مى دهد و اسلام را ظاهر سازد ..

13- صوت

13- صوت علاوه بر سه نداى روايت قبل در فصل 1، اصواتى نيز نزديك ظهور، خواهد بود.

1- رسول خدا عليهم السلام فرمود: در نيمه رمضان صوتى باشد كه (از شدت آن) هفتادهزار بيهوش و هفتاد هزار كور و هفتاد هزار گنگ و هفتاد هزار كر و هفتاد هزار دختر باكره فتق پيدا مى كند. «1»

2- امام باقر عليه السلام فرمود: متوقع صوت باشيد كه ناگهانى به شما برسد از طرف دمشق در آن فرَج بزرگى است براى شما. «2»

3- و فرمود: اگر همه علامات برتو مشكل شود به درستى كه صوت از آسمان مشكل نباشد وقتى كه ندا شود به اسمش و اسم پدرش و اسم مادرش. «3»

4- امام صادق عليه السلام فرمود: صوت جبرئيل از آسمان و صوت ابليس از زمين است پس صوت اول را متابعت كنيد و بپرهيزيد از صوت آخر كه مايه فتنه است. «4

14- غيبت طولانى

14- غيبت طولانى ... له غيبة يطول أمدها خوفاً على نفسه يرتدّ فيها أقوام و يثبت فيها آخرون ...

... براى او غيبتى است كه طول مى كشد براى ترس برخودش، در آن روزها گروههائى مرتد گردد و ثابت ميماند درآن ديگران ...

15- فرَج

15- فرَج 1- باخبر باشيد و منتظرفرَج از ادبار امورات خود يعنى هرگاه زمان شما باشد زمانى كه امورات شما پشت كند و الفت و وصلت از ميان شما منقطع گردد و اطفال شما استعمال (و به خدمت گرفته) شوند و اين در زمانى است كه شمشير خوردن مؤمن آسان تر از پيدا كردن يك درهم حلال است و اين وقتى مى باشد كه عطا كرده شده ثواب و اجرش از عطا كننده بزرگ تر باشد و اين در وقتى است كه مست كنيد

اسلام فراتر از زمان، ص: 573

بدون خوردن شراب بلكه مستى براى كثرت نعمت و مكنت باشد و قسم خوريد بدون اضطرار و دروغ گوئيد بدون عسر و حرج: اينها كه شد گرفتار مى شويد بلائى را مثل گرفتار شدن كوهان شتر در جهاز. «1» (يعنى آن گونه كه جهاز، كوهان شتر را فرا مى گيرد بلا هم شما

را به همان نحو فرا خواهد گرفت)

16- فقط مخفيانه مى گويند: (اللّه!)

16- فقط مخفيانه مى گويند: (اللّه!) عاصم بن ضمرة، از علي عليه السلام فرمود: لتملأنّ الأرض ظلما و جورا حتى لا يقول أحد:" اللَّه" إلا مستخفيا ثم يأتى اللَّه بقوم صالحين يملأونها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا. البته حتماً زمين پر از جور و ستم گردد تا جائى يك نفر «اللّه» نمى گويد مگر پنهانى، سپس خدا مى آورد گروه صالحين را پر كنند زمين را از عدل و داد آن گونه كه پر بود با ظلم و ستم

17- لشكر غضب

17- لشكر غضب 1- مسيب بن نجبه گويد: مردى به همراه مرد ديگرى كه او را ابن السّوداء مى گفتند به نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد و عرض كرد اى اميرمؤمنان اين مرد به خدا و رسولش دروغ مى گويد و شما را هم شاهد مى گيرد فرمود: خيلى عريض و طويل سخن گفته چه مى گويد؟ عرض كرد سخن از لشكر غضب مى گويد، فرمود: دست از اين مرد بردار آنان گروهى هستند كه در آخرالزمان مى آيند از هر قبيله اى يك مرد و دو مرد و سه مرد تا به نه برسند به خدا قسم من فرمانده آنها را به نام مى شناسم و جائيرا كه فرود مى آيند مى دانم: سپس برخاست و مى فرمود: باقر باقر: پس از آن فرمود: آن

مرد از ذريه من است كه حديث را بشكافد شكافتنى. «2»

2- احنف بن قيس گويد: براى حاجتى نزد اميرمؤمنان عليه السلام نشسته بودم پس ابن الكواء و شبث بن ربعى وارد شده و اجازه خواستند: حضرت به من فرمود: اول تو هستى اگر مى خواهى اذن بده: پس عرض كردم اى اميرمؤمنان شما اجازه دهيد:

چون داخل شدند حضرت فرمود: چه سبب شد كه شما در حروراء بر من خروج

اسلام فراتر از زمان، ص: 574

كرديد؟! (آن دو از سركردگان خوارج نهروان بودند).

عرض كردند دوست داشتيم از لشكر غضب باشيم! فرمود: واى برشما آيا در حكومت من غضب هست؟ آيا غضبى خواهد بود؟ تا بلاهائى چنين و چنان پيش نيايد؟ پس (وقتى كه اين بلاها آمد) جمع مى شوند مانند ابر پائيزى از قبائل مابين يك و دو و سه وچهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده. «1

18- مردمانى از سوى مشرق

18- مردمانى از سوى مشرق از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اذا سمعتم بناس يأتون من قبل المشرق أولى دهاء، يعجب النّاس من زيّهم، فقد أظلّتكم السّاعة. «2» آنگاه كه شنيديد كه مردمانى زيرك به سوى شما آمدند از مشرق، و مردم شيفته زىّ (ريخت و قيافه) آنها شدند: آن وقت است كه ساعت (ظهور) به شما سايه افكنده (و نزديك شده)

است

19- ملخ

19- ملخ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: پيش از قيام قائم مرگ سرخ و مرگ سفيد و ملخ در وقتش و در غير وقتش كه مثل خون سرخند پيدا شود: پس مرگ سرخ با شمشير و مرگ سفيد با وبا است. «3

20- وقتى كه امامتان را گم كرديد چه مى كنيد؟!

20- وقتى كه امامتان را گم كرديد چه مى كنيد؟! علي بن جعفر، از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام گفت: به او عرض كردم: ما تأويل قول؟ اللَّه عزوجل" قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَصبَحَ ماؤُكمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكم بِماءٍ مَّعِينِ (ملك 30)" فقال: إذا فقدتم إمامكم لم تروه فماذا تصنعون. چيست تأويل آيه «بگو آيا اگر آب تان فرو رفت پس كيست آب گوارا برايتان آورد»؟ فرمود: زمانى كه امامتان را گم كرديد ونبينيد اورا چكار مى كنيد؟

بخش 13 اسلام و مسائل بهداشتى و پزشكى

اشاره

بخش 13 اسلام و مسائل بهداشتى و پزشكى در شماره 5 پيشگفتار گفتيم: كه دين كامل اسلام در زمانى از تاريخ با امر پروردگار عالم: وسيله آخرين پيامبر خودحضرت محمّدبن عبدااللَّه صلى الله عليه و آله در جزيرة العرب پياده شد كه از مسائل بهداشتى و پزشكى خبرى نبود و در اين مقطع از زمان و مكان به كار گرفتن اصطلاحات طبى و پزشكى مدرن: از پذيرش عقل و خرد و ذهن جامعه به دور بود و پيامدهاى زيادى داشت؛ بدين جهت اعمالى را كه براى انسان انجام آن ضرورت داشت و دارد به عنوان: «واجب» و كارهائى كه پرهيز و دورى جستن از آن لازم و مهم است «حرام» و عمل هائى كه انجام آن به خوبى متمايل است «مستحب» و چيزهائى كه به جا نياوردن آن

بهتر است «مكروه» و رفتار و كردارى كه متوسط و ميانه باشد را «مباح» شمرده شده است.

لذا از صدر اسلام تحقيقات و پژوهش ها و پرسش ها با مرور زمان: در باره احكام ريز و درشت اسلام و تكاليف و دستورهاى قرآن شروع شده و انديشمندان از هر نژاد و رنگ و زبان: قد علم كرده و كمر همت بسته: تا روى هر يك از اين اعمال: كار كرده و با شكافتن اسرار آن به علت و حكمت زواياى بى شمار آن پى ببرند.

هرچه زمان بگذرد و تاريخ پيش رود و تكنيك و صنعت و علم وو ... ترقى و پيشرفت نمايد، روز به روز مهر راز و رمز آن اوامر و نواهى شكسته شده و تا جهان هست و بشريت وجود دارد از روى آنها پرده برداشته خواهد شد.

زيرا دين مبين اسلام به تمام زواياى ريز و درشت زندگى انسان ها، هم اشراف كامل دارد و هم در باره تك تك آنها بيانات و راهنمائى هائى دارد كه عقل متحيّر است؛

اگر كسى كمى به دستورات اسلام توجه نمايد؛ خوردنى ها و نوشيدنى ها، پوشيدنى ها و خوابيدن ها؛ ازدواج ها و تشكيل خانواده ها و كيفيت زندگى با اعضاى خانواده، و با افراد جامعه و كسب و تأمين معاش، مسافرت ها و كيفيت سفرها، دام دارى و كشاورزى، مسكن و كيفيت تهيه آن، و مديريت و اداره كشور وو ... هم از منظر پزشكى و طبى و هم از نظر فردى و اجتماعى و نيز از جهت مادى و

اسلام فراتر از زمان، ص: 578

معنوى وو ... به قدرى دقت و بررسى به خرج داده است كه واقعاً آدم در اين درياى ژرف و بى انتها غرق مى شود، واقعاً زهى بى انصافى است، اگر كسى به اين معانى آگاهى داشته باشد ولى در صدد انكار و لجاجت بر آيد!. در اين صورت ما فقط هدايت يافتن اين گونه اشخاص را بايد از خداى متعال خواستار شويم، ولى آنان كه بى اطلاع بر قوانين و فرامين اسلام باشند و در فكر بر رسى و يافتن حق و حقيقت باشند، خداوند موفقشان بدارد.

مانيز به اندازه گنجايش و اقتضاى اين كتاب از اكتشافات و نتيجه زحمات اين بزرگان مطالب و نكاتى را بطور اختصار: از مباحث گوناگون: آورده و در اختيار عزيزان قرار مى دهيم زيرا بيان مشروح هر يك از اين دستورات: كتاب مستقل در مجلدات فراوان مى طلبد كه نه خواننده گرامى وقت مطالعه، دارد و نه نويسنده اين سطور مى تواند از عهده آن بر آيد!.

در باره بهداشت عمومى قرآن كريم مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِب الْمُتَطهِّرِينَ (222)» «1»

خداوند توبه كنندگان (و باطن پاك كنندگان) و پاكى كنندگان (در ظاهر) را دوست مى دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز جمله كوتاهى را فرموده است كه يك دنيا مطالب بهداشتى و تميزى گوناگون در زير آن نهفته است كه با تفكر در اطراف آن جمله، خيلى نهفته ها، آشكار مى شود و آن جمله «النّظافة من الإيمان» پاكيزگى از ايمان است؛ كه تمام مسائل مر بوط به بهداشت عمومى و خانوادگى،

لشكرى و كشورى، شهرى و روستائى و چادرنشينى، فردى و اجتماعى و پوشيدنيها و خوردنيها و نوشيدنيها و محل كسب و زندگى وو ... شامل مى شود و همه را فرا گرفته و جايگاهش را مشخص نموده اس

1- خوابيدن طبى

1- خوابيدن طبى طبق روايات، نحوه خوابيدن اگر به صورت طاق باز (به پشت) باشد، خوابيدن انبياء است، و اگر به سمت دنده راست باشد، خوابيدن علماء (ودانشمندان) است

اسلام فراتر از زمان، ص: 579

و اگر به سمت دنده چپ باشد، خوابيدن اطباء (و پزشكان) است، هر يك از اين نوع خوابيدن ها فلسفه هاى طبى و پزشكى دارد كه در محل هاى خود مشروحاً بيان گرديده است و اگر به رو (دمر) خوابيده شود، در روايات تعبير به خواب شيطانى شده است، اين هم اشاره به مضر بودن اين گونه خوابيدن است كه به قلب و ساير اعضاى بدن فشار مى آورد و جريان خون قلب و رگها مختل مى شود و پلك و صورت باد مى كند و شكم گرفتار زيان ها و خسارتهاى جبران ناپذير مى گردد.

اميرمؤمنان عليه السلام صبح شب نوزدهم براى اداى نماز وارد مسجد (كوفه) شد ديد عبدالرحمان بن ملجم مرادى، دمر خوابيده است، حضرت باپايش اورا تكان داد و فرمود: به پشت بخواب خوابيدن انبياء است، به پهلوى راست بخواب خوابيدن علماست، و به پهلوى

چپ بخواب خوابيدن اطباست به رو نخواب، خوابيدن شيطان است يابن ملجم تصميمى گرفته اى كه كم مى ماند آسمانها به زمين فروريزد ... «1

آداب خوردنى ها

آداب خوردنى ها در باره آداب سفره و خوردن غذا و كيفيت آن و اينكه هنگام خوردن؛

1- به جلوى ديگران دست دراز نكردن، «2»

2- و نام خدا بردن،

3- و در پايان ستايش خدا نمودن،

4- و مؤدبانه و كيفيت نشستن سر سفره،

5- و در جمع زود دست بر نداشتن از غذا كه تا ديگران خجل نشوند،

6- شستن دستها (اگر بادست مى خورد)،

اسلام فراتر از زمان، ص: 580

7- به پشت خوابيدن بعد از غذا و پاى راست را روى پاى چپ گذاشتن،

8- و بادست خوردن و سرسفره آروغ نزدن،» 9- و خلال كردن بعد از غذا،

10- و مسواك نمودن،

11- و غذارا همراه سبزيجات خوردن، «2»

12- غذا را داغ داغ نخوردن بگذاريد خود سرد شود.

13- روى ظرف غذا را باز نگذاشتن، وو ... «3»

و در باره ميوه جات گوناگون و انواع حبوبات و سبزيجات، دستورات و روايات فراوان آمده است كه هر كدام از آنها خود يك كتاب مستقل با حجم سنگين مى خواهد كه مجال آوردن آنها نيست و به مدارك خود آنها مراجعه شود، فقط به يك روايت از اميرمؤمنان عليه السلام زياد توجه داشته باشيد كه جامع تمام جوانب حفظ

اسلام فراتر از زمان، ص: 581

سلامت و صحت بدن و بهداشت و غيره مى باشد فرمود: تا گرسنه نشدى غذا نخور و تا سير نشدى، دست از غذا بكش (و ادامه نده كه موجب دهها بيمارى و چاقى و گرفتارى را در پى خواهد داشت)

2- اجراى اين دستورهامانع بروز بيمارى است!

2- اجراى اين دستورهامانع بروز بيمارى است! 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: من أكل الطعام على النقاء و أجاد الطعام تمضّغاً و ترك الطعام و هو يشتهيه و لم يحبس الغائط اذا أتاه، لم يمرض الّا مرض الموت. «1»

1- هركس طعام را با گرسنگى بخورد، 2- و آن را خوب بجود 3- و ترك خوردن نمايد در حالى كه اشتها دارد، 4- و فشار دستشوئى رفتن نداشته باشد، (چنين آدمى) بيمار نشود مگر بيمارى مرگ.

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: ... ياكميل لاتوقّرنّ معدتك طعاماً و دع فيها للماء موضعاً و للرّيح مجالًا و لا ترفع يدك من الطعام، الّا و أنت تشتهيه، فان فعلت ذالك فأنت تستمرئه، فانّ صحة الجسم من قلّة الطعام و قلّة الماء. «2»

اى كميل 1- معده ات را از خوردنى ها، پر نكن، 2- در آن محلى براى آب و مجالى براى تنفس بگذار، 3- و دستت را از خوردن بر مدار مگر اينكه باز اشتهاء (خوردن) داشته باشى، پس اگر اين كار را كردى، برايت گوارا مى شود زيرا

صحت بدن از كمى طعام و كمى آب است (كم بخورى، كم هم آب مى نوشى، پس باكم خورى سلامتت راتضمين و بيمه كرده اى).

3- جابر از امام باقر عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: من أراد أن لايضرّه طعام فلايأكل حتّى يجوع و تنقى المعدة، فاذا أكل فليسمّ اللَّه و ليحسن المضغ، و ليمسك عن الطعام و هو يشتهيه و يحتاج اليه «3»

هر كس مى خواهد طعامى برايش ضرر نكند، 1- پس نخورد تا گرسنه شود و معده خالى شود، 2- وقتى (مشغول) خوردن شود، نام خدا را ببرد 3- و خوب بجُود 4- و از خوردن دست كشد در حالى اشتها براى

اسلام فراتر از زمان، ص: 582

خوردن داشته باشد و به آن محتاج شود

3- سير خوابيدن

3- سير خوابيدن مى گويند: در علم پزشكى، مضرات خوابيدن با شكم پر در شب، به اثبات رسيده است اما در روايات از بزرگان دين تأكيد شده است كه شب با معده خالى به خواب نروند مخصوصاً اشخاص مسنّ حتى در روايتى امام صادق عليه السلام به يك نفر فرمود:

نشود كه سخنان اين گروه (پزشكان) در تو هم أثر گذاشته است كه شب بايد با شكم خالى بخوابيد؟! عرض كرد بلى اين گونه مى گويند: فرمود: اين كار را نكن شب معده را پر كن و بخواب!!.

البته از اين روايات

استفاده مى شود با شكم خالى خوابيدن مضراتى دارد مخصوصاً براى سالمندان، حالا حكمت اين روايات با گذشت زمان كى روشن خواهد شد خدا مى داند، ولى فراموش نشود كسانى كه به بيمارى خاص مبتلا هستند و نياز به پرهيز و رژيم مخصوص دارند، از اين گفتار مستثنى هستند. لطفاً به قسمتى از روايات در اين مورد توجه فرمائيد.

1- امام صادق عليه السلام به على بن ابى على لهبى فرمود: مايقول أطبائكم فى عشاء باللّيل؟

قلت انّهم ينهونا عنه، قال: فانّى آمركم به «1»

پزشكان شما درباره عشاء (شام خوردن) چه مى گويند؟ گفتم: آنها ما را از آن نهى مى كنند (و برحذر مى دارند) فرمود: من شمارا به آن امرمى كنم (و دستور مى دهم كه شام بخوريد).

2- محمد بن سنان از زيادبن ابى الحلال نقل مى كند، من با امام صادق عليه السلام شام خوردم فرمود: العشاء بعد العشاء الاخرة عشاءالنبيّين «2»

شام بعد از نماز عشاء، شام پيغمبران است.

3- در روايتى فرمود: هذا عشائى و عشاء آبائى «3»

اين گونه است شام من و شام پدران من.

اسلام فراتر از زمان، ص: 583

4- جابربن عبداللّه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتدعوا العشاء و لو على حشفة انّى أخشى على أمّتى من ترك العشاء الهرم فانّ العشاء قوّة الشّيخ و الشّابّ. «1»

شام را رها نكنيد اگرچه با مقدارى از خرماى پست هم باشد، من براى امتم مى ترسم از ترك شام، پيرى (زود رس) را

همانا شام قوت پير و جوان است.

5- امام صادق عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: عشاءالأنبياء بعدالعتمة فلا تدَعوالعشاء، فانّ ترك العشاء خراب البدن «2»

شام پيامبران بعد از نماز (مغرب) بود پس شام خوردن را ترك نكنيد كه خرابى بدن در آن است.

6- امام باقر عليه السلام فرمود: أ وّل خراب البدن ترك العشاء. «3»

اولين خرابى بدن شام نخوردن است.

7- امام صادق عليه السلام فرمود: ترك العشاء مهرمة و قال انهدام البدن (ترك العشاء). «4»

ترك شام سبب پيرى است و فرمود اولين ويرانى بدن از ترك شام خوردن است.

8- و فرمود: ترك العشاء مهرمة، و ينبغى للرّجل اذا أسنّ أن لايبيت الّا و جوفه ممتلى ء من الطعام «5»

ترك شام پيرى است سزاوار است وقتى كه مرد پابه سن گذاشت

(وپيرشد) شب به خواب نرد، مگر اين كه اندرونش پر از خوردنى باشد.

9- و فرمود: لاخير لمن دخل فى السنّ أن يبيت خفيفاً، يبيت ممتلياً خير له «6»

خيرى ندارد به كسى كه بزرگسال شده شب سبك بخوابد، پُر بخوابد برايش بهتر است.

10- وفرمود: اذا اكتهل الرّجل فلا يدع أن يأكل باللّيل شيئاً لأنّه أهدألنومه و أطيب له

اسلام فراتر از زمان، ص: 584

لنكهته. «1»

وقتى كه مرد پا به سن گذاشت رها نكند شب خوردن چيزى را، زيرا (خوردن) چيزى براى خوابش آرامش بخش و به بوى دهان (و تنفسش خوب و) خوشبو است.

11- مفضل بن عمر گويد شبى خدمت امام صادق عليه السلام داخل شدم تعشى

مى كرد

(شام مى خورد) فرمود: نزديك بيا و بخور، گفتم: شام خورده ام، فرمود: نزديك بيا و بخور فانّه يستحبّ للرّجل اذا اكتهل أن لا يبيت الّا و فى جوفه طعام حديث. همانا مستحب است براى مرد وقتى كه مسن شد نخوابد مگر اينكه در اندرونش طعام نو باشد، پس نزديك رفته و خوردم. «2»

12- و فرمود: لاينبغى للشيخ أن ينام الّا و جوفه ممتلى ء من الطعام، فانّه أهدء لنومه و أطيب لنكهته «3»

شايسته نيست براى پير بخوابد مگر اينكه اندرونش پر از طعام باشد چون براى خوابش آرام بخش و براى دهانش خوشبوئى آرد.

13- امام صادق عليه السلام فرمود: الشّيخ لايدع العشاء ولو بلقمة «4»

پيرها رها نكند شام را اگرچه با يك لقمه باشد.

14- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تعشّوا ولو بكف من حشف، فانّ ترك العشاء مهرمة «5»

شام بخوريد اگرچه يك كف دست (يك مشت) خرماى پست (وخشك) باشد همانا ترك شام پيرى (زودرس) است.

15- امام صادق عليه السلام فرمود: من ترك العشاء نقصت عنه قوة و لا تعود اليه «6»

هركس

اسلام فراتر از زمان، ص: 585

شام را ترك نمايد، نيروئى از دستش مى رود كه ديگر به او بر نمى گردد.

16- برادر زاده شهاب بن عبد ربه گويد: به امام صادق عليه السلام بابت درد و سوء هاضمة شكايت كردم، فرمود: تغدّ و تعشّ و لا تأكل بينهما شى ء فانّ فيه فساد البدن أما سمعت اللَّه عزّ و جلّ يقول: «وَ لهُمْ

رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (62) «1»». «2»

صبحانه و شام بخور و مابين آنها چيزى نخور زيرا فساد بدن در آن است آيا نشنيده اى خداى عزوجل مى فرمايد: و براى آنهاست رزقشان صبح و شام.

روايات در اين مورد زياد است و معلوم مى شود براى كسى كه بيمارى خاص نداشته باشد يا براى معالجه مقطعى بيمارى مخصوص مجبور به ترك شام نباشد، خوردن شام ضرورت دار و برابر آيه مباركه: و براى آنهاست رزقشان صبح و شام، غذاى اهل بهشت هم اين گونه (دو وعده) خواهد بود و در بعضى روايات از خوردن غذاى روزانه نهى گرديده است

4- كراهت خوردن غذاى داغ و فوت كردن غذا!

- كراهت خوردن غذاى داغ و فوت كردن غذا! دانشمندان فن مى گويند: هيچوقت، خوردنى ها و آشاميدنى ها را، داغ داغ نخوريد كه گرفتار آسم و تنگى نفس مى شويد و بدون اين كه فوت كنيد، مصرف نمائيد زيرا هنگام فوت كردن غذا ميكرب هاى اندرون بدن با نفس بر روى غذا منتقل و مى نشيند كه براى هركسى پيامد ناگوار خواهد داشت، بلى اين ها مطالب علمى و درست است اما به اين دانشمندان عزيز و ساير اقشار محترم مى گوئيم: بزرگان دين ما با مكروه دانستن خوردن اين گونه غذاى داغ و فوت كردن آن، بازبان فقهى و قابل فهم مردم پيش از 1430 سال، مطلب را روشن نموده اند كه حالا پرده از روى اسرار آنها برداشته مى شود.

1- ابى بصير و محمدبن مسلم از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: لايَنْفَخُ الرّجل فى موضع سجوده و لا فى طعامه و لا فى شرابه و لا فى تعويذه.

«3»

مرد به محل سجده و خوردنى و نوشيدنى و تعويذش (يعنى مانند جادوگران

اسلام فراتر از زمان، ص: 586

گره زن به گرهش) فوت نكند.

2- در روايت عامه آمده است (و لايتنفّس فى الإناء) به ظرف نفس نزند (و فوت نكند). «1»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث مناهى فرمود: أنه نهى أن ينفخ فى طعام أو شراب «2»

نهى نمود از فوت كردن خوردنى و نوشيدنى.

4- امام صادق عليه السلام فرمود: يكره النّفخ فى الرّقىّ و الطعام و موضع السّجود. «3»

مكروه است فوت كردن در كاغذ (جادوگران) و غذا و محل سجده را

آداب نوشيدنيها

آداب نوشيدنيها در باره آداب نوشيدن آب روايات زياد آمده است.

1- روز ايستاده و شب نشسته آب نوشيدن،

2- نوشيدن آب با سه نفس نه يك نفسه،

3- اول گفتن بسم اللّه،

4- بعد از فراغ گفتن الحمدللّه،

5- نوشيدن با مك نه يك جا قورت دادن،

6- مانند حيوانات ننوشيدن،

7- زياد آب ننوشيدن «4» وو ... (مگر براى كسانى كه بيمارى خاص يا ناراحتى كليه و مجارى تنفس و غيره داشته باشد كه به نوشيدن زياد آب، نياز داشته باشد).

اسلام فراتر از زمان، ص: 587

8- نوشيدنى ها را داغ داغ ننوشيد صبر كنيد خود خنك شود. وو ...

9- و هيچ وقت از طرف شكسته شده و دستگيره كوزه آب نخوريد، زيرا آن جا

نشيمن گاه شيطان ها است، وو ..

5- محل شكسته كوزه ها

5- محل شكسته كوزه ها 1- عمروبن قيس گويد: در مدينه به محضر امام موسى بن جعفر عليهما السلام داخل شدم و پيش روى حضرت كوزه اى گذاشته شده بود، گفتم: حدود (و ادب آب خوردن از اين) كوزه چيست؟! فرمود: اشرب ممّا يلى شفته و سمّ اللَّه عزّوجلّ و اذا رفعت من فيك فاحمداللَّه و ايّاك و موضع العروة منها فانّه مقعد الشّيطان، فهذا حدّه «1»

از طرف لب كوزه بنوش و نام خدارا ببر، وقتى كه از دهانت برداشتى، حمد خدا را بگو مبادا از طرف دسته اش بنوشى چون آن جا نشيمن گاه شيطان است، اين است حد كوزه.

2- و در حديث ديگر آن حضرت فرمود: و حدّه أن لاتشرب من موضع كسر ان كان به فانّه مجلس الشّيطان «2»

و حد و ادب كوزه آن است كه از شكستگى آن، اگر داشته باشد، آب ننوشى زيرا آن محل نشستن شيطان است.

3- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: لا تشربوا من ثلمة الإناء و لا من عروته فانّ الشّيطان يقعد على العروة. «3»

از شكستگى و طرف دستكيره ظرف ها آب نخوريد زيرا شيطان بر دسته مى نشيند.

4- امام باقر عليه السلام ضمن حديثى فرمود: .. و لايشربنّ من اذن الكوز و لا من كسره ان كان فيه فانّه مشرب الشّيطان .. «4»

.. ابداً از گوش كوزه و نه از شكستگى كوزه اگر باشد آب خورده نشود چون آن جا محل نوشيدن شيطان است

..

5- امام صادق از پدران بزرگوار عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در- حديث مناهى

اسلام فراتر از زمان، ص: 588

- ... لا يشربنّ أحدكم الماء من عند عروة الإناء فانّه مجتمع الوسخ و نهى أن يشرب الماء كرعاً كما يشرب البهائم ..»

ابداً آب را از نزديك دسته ظرف ننوشيد زيرا آنجا محل تجمع چرك است و نهى نمود از قورت دادن آب مانند نوشيدن حيوانات (بلكه آب را بمكد).

در آن برهه از زمان با چه زبانى مردم را از محل تجمع ميكربها بانام شيطان برحذر داشته و مطلب را فهمانده است، البته روايات در اين مضمون با كمى تفاوت زياد است كه به همين اندازه اكتفاء كرديم

6- مسواك

6- مسواك مسواك كردن دندان ها از مستحبات مؤكد دينى است، و در زمانى كه از اين گونه نظافت ها حد اقل در آن مناطق، خبرى نبود، اين دستورات را صادر و با بيان ثواب، برآن تشويق نموده اند.

1- در وصاياى رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: ياعلى ثلاث يزدن الحفظ و يذهبن السّقم: اللّبان و السّواك و قرائة القرآن «2»

اى على سه چيز قوه حافظه را زياد مى كند كندر و مسواك زدن و قرآن خواندن «3»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: نزل جبرئيل بالسّواك و الخلال

و الحجامة «4»

جبرئيل نازل كرد (دستور و حكم) مسواك و خلال (دندانها) و حجامت كردن را.

راجع به خلال كردن و حجامت و شستن دهان و كيفيت آن دو، روايات زياد آمده است كه براى آوردن آنها مجالى نيس

7- نماز و فوايد پزشكى و بهداشتى آن

7- نماز و فوايد پزشكى و بهداشتى آن ما اگر بخواهيم تك تك مسائل و دستورات اسلام را موشكافى كرده و حكمت و فلسفه احكام را، بيان كنيم، اولًا از عهده ما و تمام غيرمعصوم و حجت الهى خارج

اسلام فراتر از زمان، ص: 589

است زيرا علم و دانش بشر در آن حد و مرزى نيست كه فلسفه و حكمت احكام خداوندى را تماماً بداند و ياكشف نمايد، اما با گذشت زمان و پيشرفت دانش، برخى از آن ها روشن مى گردد. در اين نوشتار در آن صدد نيستيم كه در باره همه آنها صحبت به ميان آوريم بلكه به بعضى از آنها، به صورت فشرده و خلاصه متعرض مى شويم كه يكى از آنها نماز است، نمازى كه يكى از اركان بناى اسلام است، هركس عمداً آن را ترك نمايد، كافر مى شود زيرا ترك عمدى آن، مُنكِر آن مى شود و هركس يكى از ضروريات دين را انكار نمايد مرتد است. «1»

1- نظافت لباس

ساختمان اين عبادت مهم بگونه اى پى ريزى شده است كه هركس نماز بخواند بايد

بدن و لباس خود را از آلودگى ها و نجاسات پاك نمايد و در مدت شبانه روز حد اقل پنج بار اندام هائى را كه تماس مستقيم با خارج دارند شسشو نمايد و كوچك ترين چرك و غيره را زدوده و از خود دور سازد تا نمازش باطل نشود: اينجاست كه مى ينيم جمله مهم «النّظافة من الإيمان» مصداق پيدا كرده و جامه عمل مى پوشد. و جالب اين است كه حتى به رنگ ظاهرى و اثر باطنى لباس نيز: سفارش هاى اكيد دارند.

امام محمدباقر عليه السلام مى فرمايد: «هيچ لباسى بهتر از لباس سفيد نيست و رنگ سفيد نزد خدا محبوبتر است».

اميرمؤمنان عليه السلام فرموده است: «شستن لباس: غم و غصه را برطرف مى كند و سبب قبولى نماز مى شود.

2- نظافت بدن

الف: فوايد بهداشتى وضو:

نماز گزار هنگام گرفتن وضو: بايد چرك هاى مانع از نفوذ آب به بشره را بر طرف نمايد و آلودگى هاى پيچ وخم زير ناخن و دست وپا واعضاى وضو را: پاك نمايد و آن گاه اعمال وضو را انجام دهد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 590

تحقيق پزشكى در اين مورد:

برابر تحقيقات پزشكان 30 0/ 0 اكسيژن ازراه پوست جذب شده و گاز كربنيك دفع مى شود: لذا شستشوى بدن (بخصوص كسانى كه در معرض هوا و گرد وغبار قرار دارند) موجب مى گردد تا اعمال حياتى تعرق و تنفس جلدى به خوبى صورت پذيرد و ميكروب ها و آلودگى ها را از بين برده و از تجمع انواع ميكروب

ها و انگل ها كه سبب بروز بيمارى هاى جلدى مى شود، جلوگيرى نمايد.

يكى از محققين درباره فوايد وضو مى نويسد: تطهير با آب وضو كشنده ميكروب و ضدعفونى قوى است حيوانات ذره بينى و بى آزار نه تنها مواد آلى را تجزيه و تحليل مى نمايند بلكه از راه رقابت و تنازع حياتى قويترين دشمن و موثرترين حربه عليه ميكروب هاى موذى مى باشند ميكروب هاى موذى كه بوسيله هوا از خارج به دست و روى و دهان مى نشينند يا اساسا مصاحب پوست و مجارى بينى و حفره دهان مى باشد دائما شخص را در حال محاصره و مخاطره شديد نگه داشته است. «1»

شستشو با آب كه تكرار و استمرار آن در شرع تأكيد شده است نه تنها خاصيت تميز كردن را دارد بلكه معالجه قبلى و مدافعه موثرى عليه ميكروب ها مى باشد و شايد حكمت آنكه سفارش شده است بگذارند آب وضو روى صورت و دست مانده به حال خود خشك شود از همين راه باشد در حال ماندن آب روى پوست و لايه مو مخصوصا با استفاده اى كه قهرا از حرارت ملايم بدن به عمل مى آيد به حيوانات ذره بينى مفيد فرصت فعاليت خوبى مى دهد كه وظيفه تحليل مواد آلى و كشتن ميكروب هاى موذى را به جايى برسانند از طرف ديگر وقتى كه در نظر مى گيريم حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز گرم كردن آب وضو را در آفتاب منع نمودند حضرت على (ع) مى فرمود: من وضو گرفتن را در زمستان بيشتر از تابستان دوست دارم بطور كلى استعمال آب گرم شده براى

وضو مكروه است و نيز بخاطر بياوريد كه در اثر گرم شدن آب: اكسيژن محلول كه قوت لايموت حيوانات ذره بينى مخصوصى

اسلام فراتر از زمان، ص: 591

است از بين مى رود منافع و مقاصدى كه در وضو گرفتن بوده است بر ما قدرى روشن تر مى شود بعلاوه شستشوى اعضاى وضو خود نوعى ماساژ است كه فوائد آن: بر همگان آشكار است و موجب تسريع گردش خون مى گردد زيرا كه وقتى مقدارى آب سرد بر اعضاى وضو بريزيم قهرا آن عضو سرد شده و جريان خون با سرعت و شدت بيشترى بسوى آن قسمت: حركت مى كند و براى حفظ 37 درجه حرارت طبيعى بدن و جبران حرارت از دست رفته كليه اعضاى وضو تا به حالت طبيعى خود برگردند دستگاه گردش خون به فعاليت سريع خود مشغول است و نيتجه اى كه نمازگزار از نماز بدست مى آورد احساس شادابى: نشاط و سلامتى و تعديل در دستگاه گردش خون كه مهمترين جهازات بدن است بوجود آيد بهداشت بدن را تامين مى نمايد «1»

و با مسح تقريبا 14 جلوى سر (محل تمركز قواى دماغيه) گردش خون در اين قسمت از سر (كه بدين وسيله اكسيژن بيشترى به آن مى رسد) شديد تر شده و سلولهاى دماغى براى تفكر آماده تر مى گردد و با مسح پاها (به شرطى كه از قبل موانع مسح را دفع نموده باشيم) كه در نظافت پاها و رفع بوى پا تأثير شايانى دارد و دل را

براى نماز آماده مى كنيم «2»

يكى از پزشكان حاذق و پرمايه براى شخص مورد اطمينانى چنين نقل كرده است:

من مدتى به مرض بيدارخوابى دچار شده بودم براى معالجه به پاريس مسافرت كردم و به پزشك متخصص مراجعه نمودم پزشك به من دستور شستن دستها را از مرفق و صورت و پا (به ترتيبى كه ما مسلمانان وضو مى گيريم) داد و در ضمن به ما گفت كه يكى از فوايد وضويى كه پيشواى مسلمانان حضرت محمد صلى الله عليه و آله دستور داده همين است كه اينگونه بيماريها را معالجه مى كند و من تعجب نموده و دانستم كه دين مقدس اسلام كاملترين اديان زنده جهان است. «3»

اسلام فراتر از زمان، ص: 592

دكتر موفق شاطى درباره فوايد طبى و بهداشتى وضو مى گويد: «وضو كه شستشوى موضعى يا شستن اعضاى معينى از بدن است و بخصوص كه سفارش گرديده كه از آب سرد استفاده شود باعث انقباض و انبساط عروق شعريه گرديده و اين خود:

داراى فوايد بسيارى است و در حفظ تندرستى جسم اثر فوق العاده اى خواهد داشت زيرا از طرفى تعادل فشار خون را حفظ كرده و باعث مى شود كه قلب نيز كار خود را بهتر انجام دهد و گلبولهاى قرمز نيز افزايش يافته و عمل مبادلات شيميايى جسم را نيز به نشاط و فعاليت وا مى دارد از طرفى حركات تفنس نيز تقويت شده و بر مقدار اكسيژن داخلى و گاز كربنيك يا اكسيد 2 كربن خارجى بدن

نيز افزوده خواهد شد. از طرفى وضو يا شستشوى بعضى از اعضاى بدن كه خالى از مو باشد اثر كلى بر روى جسم خواهد گذاشت زيرا هم بر مقدار ادرار افزوده شده و باعث مى گردد كه سموم بيشترى از بدن دفع گردد و هم اشتهاى به غذا بيشتر شده و در نتيجه عمل هضم نيز بهتر انجام خواهد شد و بالاخره اعصاب پوست و ديگر اعصاب فعاله بدن را به فعاليت واداشته و اين تنبه و فعاليت به اعصاب رگهاى گردن و ريه و معده نيز سرايت كرده و از آنها نيز به كليه اعضا و در بدن پراكنده خواهد شد «1»

ب. فوايد بهداشتى استنشاق

دكتر تومانيانس در كتاب خود مى نويسد: در غضرفهاى بينى گاهى كرمى توليد مى شود كه سبب سردرد فوق العاده شديدى مى شود و كمى بينايى چشم ايجاد مى كند براى دفع اين كرم بهترين وسيله شستشوى بينى با آب سرد است «2»

چند تن از موثقين و معتمدين تحصيل كرده ايرانى در يكى از سفرهاى خود به اروپا در مطب پزشك مشهورى حاضر و مشاهده مى نمايند كه پزشك جمجمه انسانى را تشريح مى نمايد و پس از بررسى بسيار به اين نتيجه مى رسد كه علت مرگ صاحب جمجمه چيزى نيست جز اين كه در آخرين حفره هاى بينى و در جوف مخاط او

اسلام فراتر از زمان، ص: 593

كرمهاى بسيار ريز و كوچك وجود داشته است كه همانها موجب مرگ آن شخص شده است روزى دكتر

مذكور كرمها را براى آزمايش روى صفحه شيشه اى قرار مى دهد تا با ميكروسكوپ آنها را مشاهده نمايد از قضا چند قطره آب سرد روى كرمها مى ريزد و طولى نمى كشد كه كرمها كه چند روزى بود در هواى عادى زندگى مى كردند مى ميرند و بر پزشك معلوم مى شود كه داروى مرگ كرمهاى مخاط چيزى جز آب نيست «1»

درباره انعكاسات اعصاب سمپاتيك سالها بود كه اطلاعات مبسوط كشف كرده بودند ولى اخيرا يكى از پزشكان بزرگ فرانسه دكتر پول ژيه رئيس سابق كلنيك دانشگاه ليون كشفهاى عجيبى درباره اعصاب سمپاتيك كرده است او مى گويد:

امراض بسيارى مانند ضعف اعصاب قانقاريا در نوك انگشتان امراض عصبى:

تركهاى پوست: بى خوابى: ماليخوليا: هيستيرى: درد سينه دردهاى روماتيسمى:

سردردهاى سخت يا فلج و غيره ممكن است بر اثر اعصاب سمپاتيك بوجود آيد اكنون دكتر ژيه پس از سالها تحقيق طريقه معالجه اين امراض را يافته و سالهاست كه از آن استفاده مى كند. اساس معالجات او عبارت از اين است كه بزرگترين نوك مركز عصبى سمپاتيك كه با محيط خارج تماس دارد در ميان سوراخهاى بينى واقع است و ترتيب معالجه آن چنين است كه دو ميله باريك را كه سر آنها گرد است داخل دو سوراخ بينى بيمار مى كنند بيمار ابتدا احساس ناراحتى مى كند اما پس از چند ثانيه نتيجه مطلوب انجام مى گيرد زيرا دكتر در ميان مخاط بينى مريض سر عصب سمپاتيك را يافته و ميله را به آن تماس مى دهد بيمار دفعتا مقدار زيادى هوا استنشاق كرده چشمانش پر از اشك مى شود چهره اش سرخ ميگردد و گاهى عطسه مى

زند ولى عمل ديگر تمام شده و بيمار شفا يافته است با اين طريق دكتر ژيه بسيارى از مبتلايان به امراض عصبى را معالجه كرده كه واقعا تعجب آور است و رمز كار او در تحريك نوك عصب سمپاتيك در بينى است كه اسلام براى اين تحريك:

استنشاق آب خنك را تجويز كرده است وقتى كه شما استنشاق مى كنيد با بينى

اسلام فراتر از زمان، ص: 594

خود آب را بالا مى كشيد فورا برروى عصب سمپاتيك شما اثر كرده و به جهت آن سوزش و اشك چشم و سرخى چهره را در خود احساس مى كنيد علاوه بر اينها سردردهايى كه بر اثر هواى ناسالم و خستگى بوجود مى آيد را از بين مى برد و اين كارى است كه يك نمازگزار واقعى هر روز چند بار هنگام وضو گرفتن انجام مى دهد «1»

سواى آنچه گذشت استنشاق با آب سرد فوايد ديگرى نيز دارد كه از جمله آنها اين است كه استنشاق نماز گزار را از مبتلا شدن به امراضى چون سل و آسم و امراض ريوى و زكام: مصون داشته و تعادل عصبى حالت نشاط: تعادل و فرح در نهاد آدمى را ايجاد مى نمايد. «2»

ج. فوايد بهداشتى مضمضمه و مسواك امام صادق عليه السلام فرمود: هر آينه بايد مبالغه كند هريك از شما در مضمضه و استنشاق پس بدرستى كه مضمضه و استنشاق بخششى است از براى شما و موجب نفرت و دورى از شيطان است.

آنچه از احاديث و روايات

درباره مسواك زدن نقل شده همگى آنها را علم پزشكى به تجربه دريافته و مهر تأييد برآنها مى زند به عنوان نمونه اين كه فرموده اند مسواك نور چشم را تقويت مى نمايد حقيقت ى است كه علم پزشكى، تأييد مى كند زيرا اگر دندان مسواك نشود ريشه دندان و لثه چركين شده مخاط حلق و در نتيجه بينى و سينوسهاى چركى موجب تارى چشم مى گردد و حتى وجود يك مركز عفونى در دهان به كبد و كليه اثر نموده و از راه خون بر روى چشم نفوذ كرده و روشنايى چشم را كم مى كند. «3»

دكتر تومانيانس مى نويسد: دندانها را بايد مسواك كرد و بيش از هرچيزى رعايت و مواظبت نمود چه آنكه زيبايى انسان و جلوه او از حيث صحبت كردن و حرف زدن

اسلام فراتر از زمان، ص: 595

و جويدن غذا كه نجويدن آن سوء هضم توليد مى كند به دندان است. دندانها كه فاسد و خراب شد به لثه سرايت مى كند ورم لثه و درد دندان سبب متورم شدن لوزتين و نمور زير فك شده و در نتيجه عمل تنفس و بلع مشكل خواهد گرديد لثه هاى دندان كه فاسد شد ميكروب ها در لثه توليد مرضى مى نمايد كه موسوم به مرض پيوره كه تا بحال علاج قطعى آن ممكن نگرديده است مى باشد البته ميكروب هاى مرض ممكن است به رباط ديگر بدن هم از قبيل بينى و چشم و مفاصل سرايت كنند در اين

صورت امراض خطرناك را براى انسان بر مى انگيزانند «1

8- فوائد طبى حركات نماز

8- فوائد طبى حركات نماز اين مبحث را با سخنى از دكتر الكسيس كارل آغاز مى كنيم آنجا كه درباره فوايد طبى نماز مى گويد:

نتايج نماز و نيايش را با علم نيز مى توان دريافت زيرا نماز و نيايش نه تنها به روى حالات عاطفى بلكه روى كيفيات بدنى نيز اثر مى كند و گاهى در چند لحظه يا چند روز بيمارى جسمى را بهبود مى بخشد اين كشفيات هرچقدر هم كه غير قابل درك باشند: بايستى به واقعيت شان معترف شد. دفتر مشاهدات طبى لورد بيش از دويست مورد درمان فورى و غير قابل ترديد سل ريوى، فونت كليه و سرطان و امراض بدنى ديگر را ضبط كرده است. «2»

اما حركات نماز: چنانچه امروزه ثابت گرديده: تكرار قيام و قعود در نماز بهترين وسيله اى است كه سرعت گردش خون را افزايش داده و از اين رو نماز را يكى از عوامل موثر در بكار انداختن جهاز هاضمه دانسته اند كه راه اشتها و ميل به غذا را نيز هموار مى سازد. و جالب اين است كه اوقات نماز و مواقع هضم غذا كاملا مناسب و هماهنگ بوده و چنانكه ملاحظه مى نماييم در اين امر: حكمت عجيبى بكار برده شده است.

اسلام فراتر از زمان، ص: 596

به

اين ترتيب كه وقت نماز صبح پيش از شروع به غذاى صبحانه بوده است و ظهر قبل از آنكه انسان به نهار بپردازد و عصر يا همان وقت كه هضم غذا آغاز شده ... و به هنگام غروب يا موقعى كه انسان بين دو وعده نهار و شام قرار دارد. و به همين ترتيب موقع عشا كه هضم غذا تازه شروع گرديده ... طب جديد اين موضوع را ثابت كرده و مدلل ساخته كه نماز بهترين وسيله اى است كه از بالارفتن فشار خون جلوگيرى كرده و در حفظ تعادل آن: اثر به سزايى خواهد داشت.

آرى طبق نظريه پزشكان چنانچه در اداى نماز مراقبت و محافظت به عمل آمده و حركات موزون آن به آرامى و طمأنينه كه از شرايط صحت آن است توأم باشد ثابت و مسلم گرديده كه از شرايط صحت آن است. توام باشد.

ثابت و مسلم گرديده كه از بسيارى از بيماريهاى ناشى از فشار خون جلوگيرى خواهد كرد .... و اين خود اثر آنى و فورى بر قلب گذاشته و از ضربان تند و سريع آن مانع خواهد شد.

مجله ريدرز دايچست مى نويسد:

بر اساس تحقيقات معلوم شده است افرادى كه به طور مرتب به عبادتگاه مى روند:

در برابر بسيارى از بيماريها نظير فشار خون: بيماريهاى قلبى: سل و سرطانهاى ناحيه گردن مصونيت دارند.

دكتر ادروين فردريك پاورز استاد امراض عصبى در ايالات متحده آمريكا مى گويد:

علم طب در دنياى كنونى از بسيارى از رموز و اسرار بيماريها به طرز معجزه آسايى پرده برداشته است. با اين وصف هنوز هم هزاران بيمارى و مرض باقى است كه بزرگترين اطباى هوشمند و نوابغ پزشكى

كمترين بارقه اميدى به كشف و معالجه آنها بدست نياورده اند اما بررسى و دقت در مطالعات اين اطبا و نوابغ اين نكته را روشن مى سازد كه اغلب آنها اين نظريه را تأييد نموده و اعتقاد پيدا كرده اند كه در ميان معجزات فراوانى كه براى نماز شمرده اند: يكى اعاده صحت و تندرستى روحى و شفاى كليه بيماريهائى است كه مداوا شده و كليه روشهاى پزشكى در برابر

اسلام فراتر از زمان، ص: 597

آنها عاجز مانده است «1»

يك جراح مصرى اخيرا بايك سرى تحقيقات گسترده اعلام داشت: نماز بهترين درمان براى بيماران مبتلا به جابجايى غضرفهاى ستون فقرات است. دكتر الزيات استاد دانشگاه نوادا در آمريكا پس از مطالعه بر روى چهل بيمار گفت: حركتهاى ناشى از پنج بارنماز در روز مى تواند عمل جراحى ناشى از بيمارى مذكور را در مدت يك هفته بهبود بخشد. اين پزشك مصرى به بيماران جراحى شده خود توصيه كرده است بلافاصله پس از عمل جراحى حركت كرده و به مدت يك هفته روزى پنج بار حركات نماز بجا آورند و اين حركات را در هر صورت تا پايان عمر ادامه دهند همچنين يك دانشمند آمريكايى در كتابى كه به تازگى بنام بيماريهاى فقرات منتشر ساخته: گفته هاى اين پزشك مصرى را تأييدكرده و به بيماران خود نيز سفارش كرده است كه روزانه پنج نوبت حركاتى شبيه نماز مسلمانان انجام دهند «2»

فايده طبى ركوع و سجود

چناچه اشاره شد بزركترين متخصصان و پزشكان عالى مقام بين المللى بر اين

باورند كه حركات نماز (خم و راست شدن ملايم) در سجود و ركوع مى تواند يكى از راههاى مهم درمان بيمارى هاى ديسكوپاتى يا بيماردى ديسك ناحيه كمر باشد.

ركوع و قيام نماز در تقويت عضلات پشت و معده اثر به سرائى داشته و آنچه از مواد چربى و پيه كه در جداره معده باقى مانده است: بكلى از بين مى برد.

و مهمترين فايده سجود نيز اين است كه هم عضلات ران و ساق پا را تقويت مى نمايد و هم در وصول خون به اعضاء و نواحى بدن كمك مى كند و نيروى جداره معده را نيز افزايش مى دهد و فعاليت و حركات امعاء نيز تقويت مى گردد و يكى ديگر از فوايد سجود (البته اگر سجده بطور صحيح انجام گيرد) اين است كه از بزرك شدن شكم و ورم معده كه بر اثر فشرده شدن عضلات آن بوده و خود بيمارى

اسلام فراتر از زمان، ص: 598

بزرگى محسوب مى شود: جلوگيرى خواهد كرد. دكتر مصطفى حفار متخصص امراض دستگاه هضم و عضو تحقيقات علمى مجلس شوراى ملى لبنان واستاد دانشكده طب فرانسه. راجع به فوايد ضمنى ركوع و سجود در نماز مى گويد:

ركوع در تقويت عضلات ديواره شكم بسيار مفيد است: و به جمع شدن معده كمك مى كند و آن را در كار هضم يارى مى دهد. روده ها برايشان دفع فضولات هضمى به صورت طبيعى: آسان مى شود.

اما سجود باعث رانده شدن هوا از ميان معده به دهان مى

شود و دشوارى هاى هضم و انعكاسات قلبى را برطرف مى سازد: پزشكان نشستن به صورت سجده در نماز را براى درمان جمع شدن خون در پايين شكم بانوان كه ناشى از پشت درد در زهدان است: توصيه مى كنند.

دكتر فارس عازورى متخصص بيماريهاى اعصاب و مفصل از دانشكاه هاى آمريكامى گويد: نماز مسلمانان ركوع و سجودش عضلات پشت را تقويت و حركات ستون فقرات را نرم مى سازد و امراض عصبى و عضلانى را آرامش مى بخشد بخصوص اگر نماز را از سن نوجوانى بپا دارند: نيرو و استحكامى در برابر بيمارى هايى مى يابند كه درنتيجه ضعف عضلانى مجاور ستون فقرات عارض مى شود آنچه باعث اين ضعف مى شود: انوار بيمارى هاى عصبى است كه موجب دردهاى شديد و تشنج عضلانى است.

اخيراً بعضى از دانشمندان براى تقويت عضلات تمرين هايى معين كرده اند كه برخى از آنها شبيه به حركات نماز است.

دكتر دياب و دكتر قرقوز در باره فوايد طبى سجود چنين مى گويند.

پايين آمدن سر به هنگام سجود منجربه احتقان خون در رگهاى خونى مغز مى شود و هنگامى كه سر به صورت ناگهانى به طرف بالا مى رود: فشار داخل رگهاكاهش مى يابد و اين حركت در هر ركعت نماز شش بار در ركوع و سجود تكرار مى شود يعنى 102 بار در شبانه روز واين حالت در حالى است كه انسان فقط نمازهاى واجب را به جا آورد.

ولى اگر علاوه بر نمازهاى واجب: نمازهاى مستحب (نوافل) رانيز به جا آورد اين

اسلام فراتر از زمان، ص: 599

رقم به 216 بار در شبانه روز و 6480 بار در ماه بالغ مى شود كه در هر حركتى رگهاى خونى منقبض و منبسط شده و بر نرمى و قدرت جداره و عضلات آن افزوده مى شود.

البته نبايد آرامش روحى و صفاى ذهنى حاصل از نماز را ناديده گرفت. تكرار اين حالات چند بار در روز موجب مى شود مغز به شكل مطلوبتر و بهترب به فعاليت خود ادامه داده و تفكر به نحو احسن صورت پذيرد.

دو پزشك سابق الذكر در جايى ديگر مى گويند:

در حقيقت نماز هم عبادت است و هم ورزش بدنى و روحى ... و مى توان ادعا كرد كه قرآن در تطبيق ورزش هاى سبك كه امروزه به ورزش هاى سوئدى معروفند، پيشتاز بوده است.

آنچه ورزش نماز را از ساير ورزش ها ممتاز مى نمايد: توزيع مناسب آن در شبانه روز است «انّ الصلوة كانت على المؤمنين كتاباً موقوتاً» «1»

دانشمندان نيز ثابت كرده اند بهترين نوع ورزش: ورزشى است كه تكرار شود و در طول اوقات روز توزيع گردد و خسته كننده نباشد و انجام آن براى هركس امكان پذير باشد، كه تمام اين ويژگى ها در حركات نماز فراهم است. فوايد ورزشى نماز را مى توان به شرح ذيل خلاصه نمود، تحريك عضلات بدن و تمام مفاصل: حتى مفاصل ستون فقرات در هر ركعت با علم به اين كه نمازهاى يوميه 17 ركعت بوده نوافل نيز به آن اضافه مى گردد.

نشاط بخشيدن به كار قلب و دستگاه گردش خون.

بهبود فعاليتهاى مغزى به دليل كمك به تغذيه بهتر آن.

تقويت جداره شريانهاى مغزى و حفظ حالت ارتجاعى آنها

كه در نتيجه آن: در مقابل پاره شدن و خون ريزى مقاوم خواهند شد.

آماده كردن بدن براى مقابله با پيشامد حالت هاى ناگهانى كه ممكن است بسيارى از مردم دچار آن شوند؛ مثل سرگيجه و سياه ى رفتن چشم و بيهوشى هاى زودگذر.

اسلام فراتر از زمان، ص: 600

آرامش روحى و اعتماد به نفس. «1»

تأثير نماز در تمركز فكر

توجه و خشوع در نماز وسيله اى است براى پرورش حضور ذهن و مركز حواس كه در زندگى بسيار حايز اهميت است و مى توان گفت كه بيشتر موفقيت هاى انسان در نتيجه همين توجه كامل و حضور ذهن است.

ويليام مورتن مارستن

متخصص در روانشناسى مى گويد:

افراد موفق كسانى هستند كه مى توانند در امرى تمام افكار خود را متمركز كنند و تمام دانستنى هاى خود را در باره آن بياورند و به كار ببندد. براستى اگر روح و فكر ما بطور كامل در نقطه اى متمركز شود يا براى امرى به كار افتد نيروى شگفت انگيز و فوق العاده اى مى آفريند. ويليام جيمز كه پدر روانشناسى جديد محسوب مى شود مى گويد:

فرق بين افرادنابغه باديگران، يك موهبت فطرى نيست بلكه مربوط به توجه كاملى است كه به موضوعات و نتيجه هاى آن مبذول مى دارند و ميزان نبوغ بستگى به ميزان و درجه تمركز افكار شخصى دارد.

در مورد اين كه چگونه مى توان اين نيرو را در خود ايجاد كرد.

ويليام مولتن در مجله «ريدرزدايچست» مى نويسد: اين نيرو (تمركز فكر) به وسيله تمرين به دست مى آيد

و البته تمرين احتياج به شكيبائى و پايدارى دارد. وقتى توانستى افكارت را پى در پى 50 يا 100 بار در موضوعى متمركز كنى لاجرم ساير افكار و خاطره هاجاى خود را به موضوع مورد نظرتان خواهد داد. سرانجام عادت خواهى كرد كه در هر امرى با اراده خود ذهن را متمركز سازى.

از تمام مطالب فوق نتيجه مى گيريم كه نماز بهترين وسيله براى پرورش تمركز فكر و حواس درانسان است. زيرا نمازگزارى كه مى كوشد باتمام قدرت افكار خود را در يك جا جمع كند تانمازش باخشوع و حضور قلب باشد، بدون ترديد اين عمل در

اسلام فراتر از زمان، ص: 601

وى عادت مى شود و مى تواند در هر موردى تمام افكار خود را متمركز سازد و در نتيجه به ترقيات و اكتشافات مهمى نايل گردد.

در تأييد بيشتر اين موضوع: ويليام مولتن مى گويد:

بهترين راهى كه توجه و التفات را در انسان زياد مى كند اين است كه فكر و جسم هردو باهم كار كنند.

و مى بينيم كه نماز در اسلام عبارت است از عمل فكر و جسم باهم. زيرا نماز گزار درحالى كه تمام افكار و توجهش به خداست به ركوع و سجود قيام و قعود مى پردازد.

و بالاخرة دكتر كارل مى گويد: به نظر مى رسد كه نيايش: وضع فكرى آدمى را از سطحى كه به اقتضاى توارث و تعليم و تربيت به دست آورده: بالا مى كشد. «1»

تأثير نماز در طول عمر

در يك بر رسى آمارى محققين

دنياى پزشكى (در داخل و خارج) اعلام كرده اند كه علما و رجال مذهبى و افراد پايبند به قوانين واحكام مذهبى كه شبانه روز چند بار در اوقات معين با خدا ارتباط بر قرار داشته و زندگى آنان با ايمان و معنويت آميخته است، طول عمر بيشترى از ساير افراد (بويژه لا ابالى و بى بند وبار) و كسانى پايبند مذهب نيستند، خواهند داشت.

در تأييد مطلب فوق دكتر ويليام پارك آمريكائى آمارى بدين مضمون منتشر نموده است: در تمام دنياهر دقيقه 62 نفر و هر ساعت 3767 نفر و هر روز 90410 نفر و هر سال 33 ميليون نفر به مرگ طبيعى از دنيا مى روند .. در اروپا از هر هزار نفر فقط يك نفر به صد سالگى و 10 نفر به مرز 80 سالگى مى رسند و در ميان آنهائى كه كه مى توانند خود را به مرز 80 سالگى برسانند: از هر هزار نفر 43 نفر روحانى: 40 نفر كشاورز: 29 نفر دانشمند و نويسنده: 26 نفر استاد و دبير و 24 نفر پزشك مى باشند. «2»

اسلام فراتر از زمان، ص: 602

و همچنين دكتر على پور مى نويسد: همين چند وقت قبل بود كه روزنامه هاى آمريكائى نوشته بودند، كشيشان و راهبان كمتر از سايرين به بيماريها مبتلا مى شوند و دفاعشان بهتر است. در كشور خودمان نيز آنان كه ايمان بيشترى دارند كمتر بيمار مى شوند و آنها كه فقط كوشش خود را در كارها دخيل مى دانند و

خدايى را باور ندارند: اغلب ام الأمراضند و عمرى را به تلخكامى و بيمارى به سر مى برند. «1»

در برخى از مناطق كشور شوروى سابق از هر 100 نفر 10 نفر وارد دومين قرن زندگى خود مى شوند: اين در حالى است در مناطق مسلمان نشين شوروى كه پايبند به اصول و اعتقادات دينى و مذهبى هستند: از هر 100 نفر 84 نفر وارد دومين قرن زندگى خود مى باشند كه اين خود حاكى از تأثير عميق ايمان و عبادت و عمل به ستورات مذهبى در طول عمر افراد روحانى و مذهبى است «2» در ايران از مجتهدين و مراجع تقليد هشتاد به بالا هستند و از مراجع كسانى بوده اند كه حتى نود سال به بالا هم عمر كرده اند كه از ميان آنها مى توان به مراجع زير اشاره نمود.

آيت اللَّه بروجردى بيش از 90 سال عمر كرد.

آيت اللَّه مرعشى نجفى در سن 100 سالگى.

آيت اللَّه اراكى بيش از 100 سال.

آيت اللَّه محسنى ملايرى 92 سال عمر كرد و همچنين از علما و بسيارى از آيات عظام. «3»

از صنف روحانى كه بگذريم: افراد مذهبى و متدين كه دائماً با آداب و سنن اسلامى سر و كار دارند و نماز را سر لوحه دستورات دينى خود قرار داده اند: بيشتر از ديگراقشار مردم روى زمين عمر مى كنند.

و باز در ايران خودمان كسانى همچون جواد بافرانى پير مرد 124 ساله نائينى و بمانعلى جوانمرد پيرمرد ساله 125 ساله شيرازى و كمر احمدى پير مرد 135 ساله

اسلام فراتر از زمان، ص: 603

ايلامى در پاسخ خبر نگاران جرايد، سحر خيزى (نماز صبح) و عمل نمودن به احكام شريعت اسلامى بويژه نمازهاى پنجگانه و مأنوس بودن با قرآن در طول زندگى را از عوامل مؤثر در طول عمرخود دانسته اند. «1»

دكتر الكسيس كارل در رابطه با سحر خيزى بويژه براى نيايش صبحگاهى مى نويسد:

ناپاكى اخلاقى نيز همچون كثافت بدنى مذموم است، پيش از شروع يك نوبت نماز، هركس بايد اخلاقش را نيز همانند جسمش شستشو دهد. «2

9- روزه و مسايل طبى و منافع آن

9- روزه و مسايل طبى و منافع آن روزه يكى از قوانين آسمانى است كه با وجود شرايط آن (از قبيل صحت بدن و در مسافرت نبودن و عدم پيرى مفرط و نبودن روزهاى آخر حاملگى و زايمان نكردن و شيرندادن وو ...) به همه افراد بشر، انجام آن واجب گشته و اجراى آن لازم گرديده است.

علاوه بر تعليمات معنوى و تمرينات روحى و خود سازى و تصميم گيرى و بهره مندى از ساير مواهب آسمانى، و دستورات اخلاقى فراوان آن، تنها دقت در مسائل پزشكى اش، براى ما روشن مى سازد كه خداوند با اين فرمان، براى افراد بشر تن سالم و روح متعادل، ارزانى داشته و واجدين شرايط آن را به سعادت و خوشبختى واميدارد، زيرا انسان در طول يازده ماه بخور و بخواب و ازدياد چربى هاى مضر بدن و اضافه وزن وو ... خلاصه تنظيم همه اينها، باسوخت و سوز صحيح و رژيم درست گرفتن، به دست مى آيد و

آن هم گرفتن روزه و بجا آوردن اين دستور آسمانى است، چون اگر آن گونه كه از ما خواسته شده است، روزه بگيريم به هيچ مشكلى برخورد نخواهيم كرد و تمامى كمبودها و ضروريات بدن از اين طريق تنظيم خواهد گشت.

اسلام فراتر از زمان، ص: 604

بگذريم از كيفيت روزه گرفتن آنان كه افطار و سحر و در طول شب، با انباشتن خوردنيها و آشاميدنى هاى گوناگون و مكرر در شكم، خود را ازرسيدن به هدف روزه گرفتن، باز مى دارند و يا بدون در نظر گرفتن سلامت خود و حتى بچه شيرخوارش كه به بانوان شير ده در صورت به خطر افتادن خود و يا بچه اش، اجازه روزه گرفتن را نمى دهد و يا بيماران و سالمندانى كه با روزه گرفتن، بيماريشان تشديد و بنيان سلامتى بدنشان، بركنده مى شود، روزه گرفتن را بر آنها تحريم نموده است، بدون در نظر گرفتن همه اين شرايط، باز به روزه گرفتن اقدام مى نمايند و يا با پرخورى، بدن خود را در حالت نخست و اوليه، نگهميدارند، كه متأسفانه از مواهب روزه گرفتن بى بهره و بادست خالى از ماه رحمت و پرفيض رمضان بيرون مى روند

10- حج

10- حج اسلام با درنظر گرفتن تمام ابعاد زندگى سالم فردى و اجتماعى، مسائلى را لازم و واجب شمرده است كه با رفاه

و سعادت بشر، ارتباط مستقيم دارد.

براى اطلاع از وضع زندگى و حضور و غياب همسايگان، حضور يافتن روزانه در نماز جماعت مسجد محل را اكيداً سفارش نموده است حتى عدم حضور سه روز پياپى بدون عذر را، يهودى امت و عيادت نكردن از او و شهادت اورا، نپذيرفتن قرار داده است؛ و همچنين براى آگاهى از حال همشهريان و هم محلى ها، هفته اى يك بار اجتماع در مسجد جامع شهر براى نماز جمعه و جهت اطلاع يافتن از حالات هم كيشان و هم مذهبان ساير كشورها و تماس برقرار نمودن با آنهارا، سالى يك بار و در مدت عمر حد اقل يك مرتبه، حضور در سرزمين وحى مكه و انجام اعمال مخصوص آن قرار داده و واجب گردانيده است يعنى سالى يك بار مسلمان هارا، در كنار بيت اللَّه الحرام و مناسك مربوط به آن، كنفرانس عام و بين المللى اسلامى را، دستور اكيد داده و در صورت امكان، عدم انجام آن را، برابر با قبول يهوديت و يا نصرانيت و يا مجوسيت را در هنگام مرگ، اعلام نموده است

بخش 14 تطبيق ها و مقايسه ها.

اشاره

بخش 14 تطبيق ها و مقايسه ها. اگر كسى بخواهد مدت عمر خودرا با پژوهش و مطالعه در باره اسرار خلقت يكى از آفريده هاى خداوند سپرى كند، نمى تواند ره به جائى ببرد اگرچه درباره يك جماد يا حيوان يا پرنده به ظاهر كوچك باشد، مانند اسرار زندگى و نظم و نظام زنبور عسل يا مورچه و موريانه به ظاهر حقير و

از نظر افتاده يا يكى از ميليون ها آب زيان و چرندگان و پرندگان و خزندگان وو ..، بر رسى نمايد، باز كم آورده و چندين ده سال عمرش كفاف نخواهد كرد.

براى مثال قرآن مجيد در باره فرآورده و محصول تلاش زنبور عسل اين پرنده خيلى كوچك، يك جمله كوتاه فرموده است: «فيه شفاءٌ للنّاس» «1»

يعنى در شهد و موم و

اسلام فراتر از زمان، ص: 608

ساير محصول زنبور عسل، براى مردم شفاست، اين يك جمله و عبارت كوتاه، پژوهشكران را وادار ساخته است كه فقط در مورد محصول آن پرنده، موشكافى و تحقيق به عمل آورند كه در اين مورد كتاب ها و مقالاتى، نوشته شده است و يا درباره انتظامات آنها و ملكه و كيفيت تخم ريزى او و نحوه تغذيه و محافظت از او وسيله گارد مخصوص او و بوى خاص و شناخته شدن تمام افراد و قبائل يك كندو با آن بوى مخصوص و نحوه كار كارگران و نران مفت خور و كار كشيدن از آنها وقتل عام آنان پس از رفع نياز از آنها!! وو ... كه عقل خردمندان در شناختن اسرار آنها، متحير و سرگردان است

1- آب دهان سگ و خاك

1- آب دهان سگ و خاك دانشمندان علوم پزشگى مى گويند: در آب دهان سگ ميكروبى وجود دارد كه آن را هيچ چيز جز خاك،

از بين نمى برد ولى ادرارش اين گونه نيست؛ به اين كشف

اسلام فراتر از زمان، ص: 609

علمى افتخار مى كنند ولى بايد در نظر داشت كه بدين جهت يا چندين جهات كشف نشده ديگر، بزرگان دين اسلام هزار و چهار صد سال قبل، دستور داده اند اگر سگى ظرفى را با زبان بليسد و يا از ظرفش آب بنوشد و آب دهان بريزد، اول بايد آن را خاك مال كنند بعد، حد اقل سه بار با آب بشويند

2- سخن از ميكروب هابانام شياطين!

2- سخن از ميكروب هابانام شياطين! يكى ديگر از احكام اسلام: تميز نگه داشتن ناخنها و زير ناخن هاست و نخوردن آب از شكستگى كوزه و ظرف هاى سفالين و از طرف دستگيره آنها وو .. (كه تعدادى از آنها در فصل خوردنى ها و آشاميدنى ها گذشت) زيرا در علت اين تعابير آمده كه:

زير ناخن ها و غيره، محل تجمع و نشيمن شياطين است، اشاره به ميكروب هايى است كه با چشم غير مسلح قابل رؤيت نيست و با اين بيان ها خواسته اند جامعه را از آلوده شدن و آلودگى، نگهدارند تازمانى برسد كه اسرار اين گفتارها روشن شود كه بعد از سپرى شدن قرون متمادى، ميكروسكوب كشف گرديد و ميكروب ها با اين دستگاهها قابل رؤيت شدند و دانشمندان پى به عجايب احكام و فراتر بودن آن از زمان

بردند

3- اخبار از راديو و تلويزيون

3- اخبار از راديو و تلويزيون 1- از اميرمؤمنان عليه السلام روايت شده است: أنّه يمشى فى خارج الكوفة معه كميل بن زياد حتّى وصل الى موضع فوقف فيه و قال: ياكميل بن زيادهاهنا موضع قبرك ثمّ أشار بيده المباركة يميناً وشمالًا و قال ستبنى من هاهنا و هاهنا دور وقصور ما من بيت فى ذلك الزّمان الّا و فيه شيطاناً أريل. «1»

همانا حضرت در خارج كوفه راه مى رفت و كميل ابن زياد نخعى هم با او بود تا اين كه به محلى رسيدند: حضرت در آن ايستاد و فرمود: اى كميل بن زياد! اينجا محل قبر تواست سپس با دست مباركش به راست و چپ اشاره نمود و فرمود: به زودى از اينجا تا اينجا خانه ها و قصرهائى ساخته مى شود كه «خانه اى نيست در آن زمان مگر اين كه در آن شيطان أريل خواهد بود»

اسلام فراتر از زمان، ص: 610

شب چهارشنبه 11/ 9/ 1387 شمسى با پسر كوچكم آقاى استاد طاهر امينى گلستانى: راجع به اين گونه روايات صحبت مى كردم از جمله روايت بالا را عنوان نمودم كه حضرت به صحابه بزرگوارش كميل قدس سره اين طورى فرموده است: پس از شنيدن اين سخن، سه مرتبه از من اكيداًپرسيد آيا واقعاً حضرت اين طورى فرموده است؟! گفتم بلى اين روايت خودت

بخوان، تعجب كرد پرسيدم چرا اين همه در رابطه با اين روايت كنجكاوى مى كنى؟ (چون خودش استاد زبان انگليسى در مدارس «مركز جهانى علوم اسلامى) براى طلاب خارجى است گفت: حضرت در اين روايت از كلمه «أريل» كه استفاده فرموده است: اين كلمه انگليسى است، به آنتن يا گيرنده «أريال» مى گويند:! حضرت كه مى فرمايد: «خانه اى نيست در آن زمان مگر اين كه در آن شيطان أريل خواهد بود» يعنى در بالاى هر خانه آنتن نصب مى شود و معلوم است كه آنتن براى تلويزيون يا دستگاه پيشرفته تر در اين زمينه مانند ماهواره و غيره در آن خانه خواهد بود كه اكثراً يكى از مصداق تشكيلات شيطانى است!.

در زمانى كه نه از آنتن و گيرنده و ماهواره، خبرى بود و نه از راديو و تلويزيون: اين كلمات از زبانى بيرون آمده و با نام انگليسى آن بعد از بيش 12 قرن: بيان گرديده است.

در زمان تحصيل ما (1334 شمسى ببعد) مابين كوفه ونجف اشرف يك فرسخ بيابان شن زار بود و قبر كميل هم در كنار راه در محلى به نام «ثويه» قرار داشت ما كه براى شنا و استفاده از آب شط فرات به كوفه مى رفتيم قبر كميل قدس سره از دور در وسط بيابان ديده مى شد.

اخيراً كه به زيارت عتبات عاليات مشرف بوديم در سال هاى 1384 و 1386 و 1387 شمسى، نجف و كوفه به هم متصل و يك شهر شده است.

در زمانى كه بيابان و شنزار بود حضرت از بناهاى خانه ها و قصرهاو اختراعاتى خبر داده است كه وجود خارجى نداشت اى بنازم به عظمت و

بزرگواريت اى على عليه السلام.

در محاورات عامه عربى هم به راديو مى گويند: «أريل المذياع» يعنى آنتن راديو،

يا منظور نصب گيرنده هاى ماهواره و ساير رسانه هاى گروهى باشد.

اسلام فراتر از زمان، ص: 611

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله به سلمان فارسى ضمن حديثى فرمود: ... و أهل المغرب يسمعون صوت أهل المشرق، و أهل المشرق يسمعون صوت أهل المغرب ...،»

و اهل مغرب مى شنوند صداى اهل مشرق و اهل مشرق مى شنوند صداى اهل مغرب را ...

3- امام صادق عليه السلام فرمود: يأتى: على الناس زمان يرى و يسمع من يعيش فى المشرق صورة و صوت من فى المغرب و كلّ قوم يسمعون الصّوت بلغتهم». «2»

مى آيد زمانى بر مردم، مى بيند و مى شنود كسى كه در مشرق است، صورت و صداى كسى را كه در مغرب است، و تمام مردم مى شنوند صدارا با لغت خودشان.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ياسلمان عندها تتكلّم الرويبضة قال سلمان ماالرّويبضة يارسواللَّه فداك أبى وأمّى؟ قال: يتكلّم فى أمرالعامّة من لم يتكلّم. «3»

اى سلمان آن وقت رويبضة سخن گويد، سلمان گفت: رويبضة چيست پدر و مادرم فدايت باد؟! فرمود:

سخن مى گويد در كار عموم آن كس كه سخن نگويد، سخن گويد، (يعنى شايستگى سخن گفتن ندارد به سخن آيد يا راديو و تلويزيون كه خود سخنگو نيستند به سخن آيند و در امور مردم حرف بزنند).

5- امام صادق عليه السلام فرمود: «ينادى مناد باسم القائم

عليه السلام قلت خاص أو عام؟ قال عليه السلام: كلّ قوم بلسانهم». «4»

منادى ندا مى كند به نام قائم عليه السلام، گفتم: (نداى) عام است يا خاص؟ فرمود: هرقومى با لغت خود.

6- ابي ربيع شامي گفت: شنيدم أبا عبد اللّه (عليه السلام) مى فرمود: إن قائمنا إذا قام مدّ اللَّه لشيعتنا فى أسماعهم و أبصارهم، حتى (لا) يكون بينهم و بين القائم بريد يكلمهم فيسمعون و ينظرون إليه، و هو فى مكانه. «5»

همانا زمانى كه قائم ما قيام نمود، نيرو دهد (و مدد نمايد) بر گوش ها و چشمان شيعيان ما تا نباشد ميان آنها و قائم عليه السلام قاصد (و نامه برى)، با آنها (به صورت زنده) سخن مى گويد، پس صدايش را

اسلام فراتر از زمان، ص: 612

مى شنوند و به او مى نگرند و او در جاى خودش باشد.

7- ابن مسكان، گفت شنيدم أبا عبد اللّه (عليه السلام) مى فرمود: إن المؤمنين فى زمان القائم و هو بالمشرق ليرى أخاه الذى فى المغرب، و كذا الذى فى المغرب يرى أخاه الذى فى المشرق. «1»

مؤمنان در زمان قائم عليه السلام او در مشرق باشد، البته برادرش را مى بيند كه در مغرب است و همچنين در مغرب، مى بيند برادرش را كه در مشرق است.

پيشرف علوم در آينده اين نوع روايت ها را با وجه صحيح و پيشرفته تر معنا و حل خواهد كرد

4- اخبار از هوا پيماهاى بمب افكن و ..

4- اخبار از هوا پيماهاى بمب افكن و .. وَ الخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِترْكبُوها وَ زِينَةً وَ يخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8) «2» (و همچنين) اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و هم مايه زينت شما باشد و چيزها (و وسائل نقليه ديگرى) مى آفريند كه شما نمى دانيد!

در پايان آيه به مسأله مهمترى اشاره كرده و افكار را به وسائل نقليه و مركبهاى گوناگونى كه در آينده در اختيار بشر قرار مى گيرد و بهتر و خوبتر از اين حيوانات مى تواند استفاده كند متوجه مى سازد، و مى گويد: (و يخلق ما لا تعلمون).

گر چه بعضى از مفسران پيشين اين جمله را اشاره به حيواناتى گرفته اند كه در آينده آفريده مى شود و رام بشر مى گردد.

ولى همانگونه كه در تفسير مراغى و تفسير فى ظلال آمده است درك مفهوم اين جمله براى ما كه در عصر ماشين و وسائل و مركبهاى سريع السير زندگى مى كنيم، ساده و آسان است.

و اگر ملاحظه مى كنيد كه تعبير به يخلق (مى آفريند) كرده است دليلش واضح است زيرا كار انسان در اين اختراعات در حقيقت چيزى جز جفت و جور كردن و به هم پيوستن نيست، اساس آنها كه مواد اصلى را تشكيل مى دهد، تنها با آفرينش خداوندى است، از اين گذشته آن ابتكارى كه بشر در طريق اختراع اين وسائل به كار

اسلام فراتر از زمان، ص: 613

مى برد آن هم مولود استعدادى

است كه خدا به او داده است. «1»

1- ... و الحديد يجرى على ظهر الهوى و تمطر عليهم ناراً و يموت من أهل الأرض من السّبعة خمس و يكون موتهم بالطّاعون و الموت الأحمر ... و آهن جريان پيدا مى كند بر پشت هوا و بر آنها آتش مى بارد، و مى ميرند از اهل زمين پنج هفتم، و مى باشد مرگ آنها با طاعون (ناشى از جنگ و غيره) و مرگ سرخ (با اسلحه هاى كشنده). «2»

روايت فوق به صراحت از وسائل نقليه هواپيماى بمب افكن و ساير تسليحات نظامى هوائى سخن به ميان آورده است و ازكشتار بى در و پيكر اين وسايل و از بين رفتن پنج هفتم مردم روى زمين خبر داده است

2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «اذا ركب الحديد على الحديد قرب البعيد». «3»

زمانى كه آهن به آهن تركيب داده شد، دور نزديك شود.

با يك جمله كوتاه به تمام وسايل ساخته شده از آهن، از فضاپيما گرفته، تا راه آهن و ماشين اشاره كرده و منافع بى شمار آن و وسائل حمل و نقل را تماماً بيان نموده است

5- اخبار از خلق زياد در آسمان

5- اخبار از خلق زياد در آسمان عبدالرحمن بن كثير از ابى عبداللّه عليه السلام فرمود: انّ من وراء عين شمسكم هذه أربعين عين شمس فيها خلق كثير، و انّ من وراء قمركم أربعين قمراً فيها خلق كثير، لا يدرون أنّ اللَّه خلق آدم أم لم يخلقه ألهموا إلهاماً لعنة فلان و فلان. «4»

همانا از پشت

اين خورشيد شما چهل خورشيد هست كه در آن مخلوق زياديست، و از پشت ماه شما چهل ماه

اسلام فراتر از زمان، ص: 614

وجود دارد كه در آن آفريده زيادى است كه نمى دانند آدم خلق شده يانه و بر آنها الهام يقينى شده است لعنت كردن به فلان و فلان!.

اين روايت از خلقى خبر مى دهد كه مانند انسان حرف مى زند زيرا كلمه (بر آنها لعنت فلانى ها الهام شده) است آنها نيز مانند انسان ها، مكلف به تولى و تبرّى (دوستى با دوستان و دشمنى با دشمنان اهل بيت، مأموريت دارند)

6- اتم

6- اتم مسئله «اتم» از مسائل مهمى است كه پيش از آنكه كلمه اتم و كشف آن به وجود آمده باشد. در قرآن كريم و كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام روايت آمده و بيان گرديده است:

تا آخر قرن نوزدهم اعتقاد برين بود كه كوچكترين ماده هستى اتم است كه در يكى از عناصر وجود دارد و اتم غير قابل تجزيه است، اين نظريه چندين قرن وجود داشت و در چندين دهه گذشته دانشمندان توجه بيشترين شان بر اتم بود تا اين كه موفق به تجزيه آن شدند و پى بردند كه اتم داراى اجزاء پروتون، نيترون و الكترون است.

بواسطه اين تجزيه موفق به ساختن بمب اتم و بمب

هاى دوژنى شدند.

در اين زمينه به گفته پرودگار دانا و توانا توجه كنيد: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبى لَتَأْتِيَنَّكمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُب عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فى السّماواتِ وَ لا فى الأَرْضِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذالِك وَ لا أَكبرُ إِلَّا فى كتابٍ مُّبِينٍ (3) (پوشيده نيست از پروردگارتو چيزى قدر ذره در آسمان و زمين، نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن مگر اين كه در كتاب بيان كننده و واضح است (كلمه أصغر (كوچكتر از ذره) در قرآن كريم اشاره به همين امكان تجزيه اتم است. و دراين قول پروردگار (ولا فى السّماء) بيانگر اينست كه خواص اتم در زمين همان خواص اتم در موجودات فضائى مثل آفتاب، ستاره ها و سياره هاست.

آيا محمد صلى الله عليه و آله خواص اتم را خوانده و براى تجزيه آن در زمين و آسمان تلاش كرده بود؟! اين بزرگترين معجزه علمى قرآن و دليل است براينكه اين كتاب وحى الهى است.

در قرآن كريم در بيان هلاكت قوم عاد و نابود شدن آنها از (ريح عقيم) نام برده است كه خداوند بر آنها نازل نمود و همه آنها را از ميان برداشت به لحن آيات دقت

اسلام فراتر از زمان، ص: 615

نمائيد. وَ فى عادٍ إِذْ أَرْسلْنا عَلَيهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (41) ما تَذَرُ مِن شىْ ءٍ أَتَت عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كالرَّمِيمِ (42) «1»

(وهمچنين) در سرگذشت قوم عاد (آيتى است) در آن هنگام كه تند باد بى باران بر

آنها فرستاديم كه بر هيچ چيز نمى گذشت مگر اين كه، مانند استخوان پوسيده مى ساخت!!. رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ (24) تُدَمِّرُ كلَّ شىْ ءٍ بِأَمْرِ رَبها فَأَصبَحُوا لا يُرَى إِلَّا مَساكِنهُمْ كَذالِك نجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (25) «2»

.. تند بادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است: همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مى كوبد و نابود مى كند (آرى) آنها صبح كردند در حالى كه جز (ويرانى) خانه هايشان چيزى ديده نمى شد؛ ما اين گونه گروه مجرمان را كيفر مى دهيم.!

مؤلف محترم كتاب «بيان الأئمّة» كه در سه جلد منتشر شده است، در باره دو آيه فوق چنين اظهار نظر مى كند.

خداى تعالى در آيه مباركه از «ذرّة» نام مى برد (ماتذر) و از آن به (ريح) تعبير نموده است كه در آن كنايه لطيفى است كه آن تندباد از قبيل (گاز) كشنده و (دود) نابود كننده بود.

مى دانيم كه باد اقسام گوناگون دارد اين هم يكى از آن بادها است كه آثار بخصوص دارد: و از آثار و صفات آن «عقيمة» است يعنى بر هرچه بگذرد و عبور نمايد، هلاك و نابود مى سازد و بدين جهت آن تندباد را (بر هيچ چيز نمى گذشت مگر اين كه، مانند استخوان پوسيده مى ساخت!) توصيف مى نمايد و در آيه احقاف (. تند بادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است: همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مى كوبد و نابود مى سازد) تعبير مى نمايد كه اثرى از خود آنها باقى نماند مگر مسكن هايشان.

اين قوم در ميان مكه و يمن در سر زمينى به نام «احقاف» يعنى

دره و جائى كه پر از شن و ماسه در طول آن بود به بت ها ستايش مى كردند خداوند حضرت «هود»

اسلام فراتر از زمان، ص: 616

پيغمبر را براى آنها فرستاد و گوش ندادند با تندباد عقيم يعنى (با اتم) نابودشان كرد «1» البته نظريه اين مؤلف محترم و استنباطش خالى از اشكال نيست ولى در حد خود قابل تأمل و دقت است.

اتم: در بيان رسول خدا صلى الله عليه و آله

شيخ عبدالواحد شعرانى در كتاب «تذكرة» اين گونه آورده است.

1- ابوحافظ نعيم از حذيفة يمانى روايت كرده است رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«لتقصدنّكم النّار الّتى هى اليوم خامدة يغشى الناس فيها عذاب أليم، تأكل الأنفس و الأموال تدور الدّنيا كلّها فى ثمانية أيّام، تطير طير الرّيح و السّحاب، لها دوىّ كدوىّ الرّعدالقاصف هى من أعلى رؤس الخلايق أدنى من العرش. فقال حذيفة: أسابحة على المؤمنين و المؤمنات؟ فقال صلى الله عليه و آله أين المؤمنين والمؤمنات النّاس شرّ من الحمر يتسافدون كتسافد البهائم وليس هناك رجل و لا أحد يقول لأحد مؤمن. «2»

البته البته قصد كند شمارا آتشى كه امروز خاموش است، فرو گيرد مردم را، در آن عذابيست دردناك، جان و مال مردم را مى خورد، دور مى زند همه دنيا را در هشت روز و مانند باد و ابر پرواز مى نمايد (حرارتش در شب سخت تر است از حرارتش در روز و براى آن بين آسمان و زمين) غرّش تندى است مانند

رعد قاصف، و آن به سر مردم نزديك تر از عرش است حذيفه گفت: آيا اين براى مؤمنين و مؤمنات آان روز سالم است (و ضرر ندارد؟) فرمود: آنروز مؤمنين و مؤمنات كجايند؟! مردم شرور تراز حيواناتند در بين راه مثل حيوانات باهم جماع مى كنند و آن وقت مردى و كسى نيست به احدى بگويد: مؤمن.

اسلام فراتر از زمان، ص: 617

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله «ستلقى أمّتى موتاً أحمراً» اى شديداً. «1»

به زودى امت من ملاقات كند مرگ سرخ را (يعنى مرگ سخت و فراهم آمده از جنگ و خون ريزى و اثرات مرگبار اتم و غير آن).

اتم: در بيان صريح اميرمؤمنان عليه السلام

شيخ محمد مهدى نجفى صاحب كتاب بيان الأئمّة مى گويد: در كتاب خطى در

كتابخانه مرحوم كاشف الغطاء دو حديث شريف براى «اتم» از اميرمؤمنان عليه السلام پيدا كردم.

1- امام اميرمؤمنان علىّ بن ابى طالب عليه السلام ضمن سخنى فرمود: «و انّ الذّرة لتحرق العالم». همانا ذرّة عالم را مى سوزاند (و به آتش مى كشد).

2- و قال الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام فى كلام له «و انّ من الذّرّة لنار» از ذره البته آتش هست، از اين دو حديث شريف دو چيز استفاده مى شود.

الف- «ذرّة» سوزاننده است.

ب- «ذرّة» در آن آتش است و آتش خاصيتش سوزاندن است. «2»

3- از خطبه هاى اميرمؤمنان عليه السلام كه مى گويند آخرين خطبه آن حضرت بود در كوفه.

«واللَّه ما أتيتكم اختياراً و لكن أتيتكم سوقاً أماواللَّه لتصيرنّ

بعدى سبايا سبايا يغيرونكم و يتغاير بكم، أما واللَّه انّ من ورائكم الذرّ الأذر لاتبقى و لاتذر ... «3»

به خدا قسم، من (مانند

اسلام فراتر از زمان، ص: 618

خلفاى ديگر خودم را نامزد خلافت نكردم و) با اختيار خودم نيامده ام ولكن كشيده شده (و اجباراً) به سوى شما آمدم (به اين كار وادارم كرديد و حتى تهديد به مرگم نموديد!)، آگاه باش سوگند به خدا البته بعد از من مى گرديد تغييريافتگان (اخلاق و روحيات و آداب اسلامى شما را تغيير مى دهند)، و غارت شدگان (هرگاهى به شما مى تازند و اموال و نفوس شما را غارت مى كنند)،

آگاه باش به خدا قسم همانا پشت سر شما ذرات پاشيده شده خواهد بود كه نه باقى مى گذارد و نه رها مى سازد (از دست آن ذرّات اتم هيچ چيز خلاصى نيابد)

در تعريف و شناساندن «اتم» مطالب زيادى گفته شده است كه چكيده يكى از آنها اين است.

ذرّه گرد آمده از هسته هائى است كه در پيرامون آن برق هاى ريز مى چرخد كه تعداد آنها با حجم ذره متفاوت است كه اگر ده ميليون از آن را بغل هم بچينند، به اندازه طول يك ميلمتر نمى شود از اين ذرّات با انضمام چيزهاى ديگر بمب اتم ساخته مى شود، بدين جهت داشمندان شيميائى مى گويند: بمب اتم از اورانيوم غنى شده و تجزيه ذرّه به وجود مى آيد كه كوبنده ترين و مخرّب ترين بمب هاست كه هم خود و هم شعاع آن

مردم و همه چيزها را محو و نابود مى سازد به اين خاطر است كه امام عليه السلام فرمود: لاتبقى و لاتذر.

امام عليه السلام با مطرح ساختن اين مطالب در بيش از 1400 سال پيش، مى خواست هم فورمول و اثرات ساختمانى اين دانش جديد فعلى را بيان نمايد و هم اشاره اى داشته باشد بر اين كه آنهائى كه بر بلاد مسلمان ها هجوم آورده وغارت مى كنند، روزى خود آنها به همين بلاهاى خانمان سوز گرفتار خواهند بود، زيرا خداوند در قرآن كريم آشكا را و بدون ابهام فرموده است «من يعمل سوءاً يجزبه» «1»

هركس عمل بدى نمايد خود نيز با آن مجازات خواهد شد، و «انّهم يكيدون كيداً و أكيد كيداً فمهّل الكافرين أمهلهم رويداً» «2»

آنها پيوسته حيله مى كنند و من هم در برابر

اسلام فراتر از زمان، ص: 619

آنها چاره مى كنم حال كه چنين است، كافران را (فقط) اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند)

7- انگشت نگارى

7- انگشت نگارى معجزات علمى قرآن ..

در سال 1884 م براى اولين بار براى شناختن افراد از نشان انگشت استفاده شد و اين روش در همه كشور ها رواج يافت، چون پوست سر انگشتان خطوطى بسيار دقيقى بشكل قوسى، كجدار و دايره اى دارند كه در طول زندگى انسان تغيير نمى كنند، ديگر اعضاى بدن

انسان با هم شبيه و همسان مى باشند ولى نشان انگشتان در همه انسانها باهم متفاوت اند و دو انسان پيدا نمى شود كه اين خطوط در آنها يكسان باشد. اين يك معجزه ء الهى است. خداوند (سبحانه وتعالى) در بيان اين مطلب مى فرمايد: أَ يحْسب الانسانُ أَلَّن نجْمَعَ عِظامَهُ (3) بَلى قادِرينَ عَلى أَن نُّسوِّى بَنانَهُ «1»

آيا انسان مى پندارد كه هر گز استخوان هاى او را جمع نخواهيم كرد* بلى قادريم (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب سازيم.

در اين آيه مباركه به دوباره ساختن انگشتان هر انسان، تكيه نموده است يعنى وسيله شناسائى دقيق هر انسان در وجود خود او موجود است و ردخور ندارد.

در بخش 1 فصل 4 قسمتى از اخبار غيبى قرآن شماره 33 بحث مشروحترگذشت

8- انتقال هورمون

8- انتقال هورمون دانشمندان مى گويند: هرگوشتى را بخورى، هورمونهايش در وجود تو اثر مى گذارد.

دين اسلام، 1400 سال پيش مصرف گوشت خوك را اكيداً قدغن كرده است، زيرا خوك در ميان حيوانات بى غيرت ترين حيوان است!، تمام حيوانات نسبت به جفت و ماده خود تعصب و غيرت نشان داده و از آن دفاع مى كند، ولى خوك علاوه بر اينكه دفاع نمى كند بلكه ديگران را براى جفت گيرى با ماده خود، تشويق مى

اسلام فراتر از زمان، ص: 620

كند، بدينجهت اسلام خوردن

گوشت اورا حرام نموده است تا با انتقال هورمونهاى آن، خورنده آن بى غيرت ببار نيايد: آن گونه كه در كشورهاى خورنده گوشت خوك و بى غيرتى آنان را آشكارا مى بينيم و مشاهده مى كنيم

9- تغيير جنسيت دهندگان

9- تغيير جنسيت دهندگان روزگارانى كه بانوان جامعه، در پوشش و حجاب سنگين قرار داشتند، اگر زنى به پوشش خود كمى بى توجهى مى كرد: پيش از بستگانش: افراد جامعه او را مورد عتاب و مؤاخذه قرار داده و تذكر ميدادند كه خود را جمع و جور نمايد.

در چنين محيطى كه اين سختگيرى ها وجود داشت: رسول خدا صلى الله عليه و آله از زمانى خبر مى دهد كه زنها خود را به صورت مردان در مى آورند و لباس مردانه پوشيده و روى زين و صندلى ها نشسته و رانندگى مى كنند و به پستها و مقامات عاليه مى رسند، يا مردها لباس زنانه خواهند پوشيد و موى صورت خود را كه نشانه مردانگى است، مى تراشند و خود را شبيه بانوان مى سازند وو ...

شايد بالاتر از همه اين ها با تشكيلات تغيير جنسيت و با تزريق هورمون هاى زنانه و مردانه: خود را زن و يامردخواهند نمود و يا باگذشت زمان با وسايل دقيق تر و علمى تر واقعاً خود را به صورت زن و مرد در مى آورند.

توجه داشته باشيد در روايت ذيل و مشابه آن كلماتى به كار رفته كه معناى خيلى وسيعى دارد كه هرچه زمان بگذرد و علم و

دانش بشرى پيشرفت نمايد: باز هم قابل تطبيق و مقايسه خواهد بود.

... و فيهنّ قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله لعن اللَّه المتشبّهين من الرّجال بالنّساء و المتشبّهات من النّساء بالرّجال و هم المخنّثون واللّاتى ينكحن بعضهنّ بعضاً. «1»

در باره اين زنها، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا لعنت كند به تشبيه كنندگان خود از مردان به زنان و تشبيه كنندگان از زنان خود را بر مردان، آن مردانند كه خود فروشند و آن زنانند كه بعضى بعضى را، نكاح مى كنند (همجنس بازى مى نمايند و يا مانند كشورهاى آمريكاو

اسلام فراتر از زمان، ص: 621

بعضى كشورهاى اروپائى با همديگر به صورت قانونى ازدواج مى كنند و به عقد هم جنس خود در مى آيند).

تابه حال معناى حديث فوق را به مردان ريش تراش و زنان لباس مرد پوشان و امثال

اينها: تطبيق و تفسيرمى كرديم: ولى علاوه بر آن تغيير جنسيت دهندگان با تزريق هورمون زنانه بر مردان و هورمون مردانه برزنان: جنسيت خود را تغيير مى دهند:

حالا اول راه است ممكن است در زمان هاى نه چندان دور و با پيشرفت علوم: واقعاً جنس خود را تغيير دهند.

مى بينيم در بيش از چهارده قرن پيش: رسول خدا صلى الله عليه و آله با بيان اين جريان: از تغيير جنسيت دهندگان خبر مى دهد كه بعد از 14 قرن تفسيرش شروع شده است.

مطالبى مناسب در بخش 7 فصل 14 ازدواج مردان با همديگر (همجنس بازى) تفصيلًا گذشت

10- چند خبر

10- چند خبر امير مؤمنان و سيد تمام اوصياء، عليه السلام برابر تاريخ گويا، كراراً در مجامع عمومى و خصوصى در مسجد و منبر مى فرمود: «سلونى قبل أن تفقدونى» پيش از گم كردن (واز دست دادن من)، همه گونه نيازهاى خود را، از من بپرسيد، به خدا قسم، من راههاى آسمان ها را، بيشتر و بهتر از زمين بلد هستم، و هركس غيراز من اين ادعا را بنمايد رسواى خواهد شد! زيرا از جواب سوال كنندگان (و پاسخ پرسشكران عاجز و) ناتوان خواهد ماند «1»

و مى فرمود: سلونى (عمّادون العرش) فانّى لا أسأل عن شيى ء دون العرش، الّا أجبت فيه لايقولها بعدى الّاجاهل مدّع أوكذّاب مفتر ... «2»

از من بپرسيد از پائين تر از عرش، به يقين من از چيزى پائين تر از عرش سؤال نشوم مگر اينكه بر آن جواب مى دهم، و اين را كسى جز من نمى گويد مگر نادان و ادعا كننده يا دروغگوى افترازن ...

اسلام فراتر از زمان، ص: 622

بلى امير والائيان و استاد امين وحى جبرئيل «1»، در باره زمين و آسمان و كهكشان هاى بيشمار، خطبه ها خوانده و سخن سرائى هاى فراوان نموده و بيان هاى بيرون از احصاء، فرموده است كه نهج البلاغة و خطبه هاى آتشين آن نمونه كوچكى از اطلاعات لدنّى آن امام زمينيان و آسمانيان و

انس و جن و فرشتگان است. براى اطلاعات بيشتر براى نمونه دربخش 11 درباره اشخاص اين كتاب، فصل گفتار اميرمؤمنان و امام سجّاد عليهما السلام با منجّم و يا خطبه هاى آن حضرت در بخش 8 را يا مجلدات (السّماؤ والعالم) بحارالأنوار را دقيقاً مطالعه نمائيد

11- حضرت على عليه السلام و زندگى در كرات ديگر!

11- حضرت على عليه السلام و زندگى در كرات ديگر! امروزه يكى از دغدغه هاى بزرگ بلكه بزرگترين هدف دانشمندان فضايى اين است كه آيا در كرات ديگر حيات و ذيحياتى وجود دارد يانه؟! و به دنبال اين موضوع مى گردند و پژوهش مى كنند در حالى كه در 1389 سال پيش حضرت على عليه السلام خبر از وجود شهرهايى مثل شهرهاى كره زمين در ستاره ها را داده است كه شايد در آينده علم به آن دست يابد و برسد.

1- روايتى از آن حضرت آمده است كه (و فى النجوم مدائن كمدائنكم) و در ستاره ها شهرهائى مانند شهرهاى شما وجود دارد.

2- ابن أبي عمير، از بعض أصحاب ما، از أبي عبد اللّه عليه السلام فرمود: امير مؤمنان عليه السلام

اسلام فراتر از زمان، ص: 623

فرمود: هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الأرض مربوطة كل مدينة إلى عمود من نور، طول ذلك العمود فى السماء مسيرة مأتين و خمسين سنة. «1»

اين ستاره هائى كه در آسمان است، شهرهائى

است مانند شهرهائى كه در زمين است هرشهرى بسته به استوانه اى از نور است، طول آن استوانه در آسمان به مسافت دويست و پنجاه سال است.

توجه: درمورد اين روايت به دو مطلب كه هردو فراتر بودن اسلام از زمان را بيان مى كند، توجه داشته باشسد.

الف. اين كه روايت اشاره به فاصله ساليانه بين ستاره ها مى كند كه قبل از كشف تلسكوپ و ساخت فضا پيماها براى بشر امكان نداشت ولى روايت فوق قرنها پيش از روى يكى از اسرار آفرينش ستاره ها پرده برمى دارد.

ب. اين كه عبارت روايت در مصدرش (تفسيرقمى) به جاى هذه النّجوم (لهذه النّجوم) آمده است. يعنى براى اين ستاره ها شهرهائى مانند شهرهاى شماهست، اين حديث از وجود شهرهايى مثل شهرهاى زمينى و حيات و زندگى در آن را، بيان مى كند كه علم به صورت جدى بدنبال آن بوده و هزينه هاى گزافى را در اين راه خرج كرده و حتى امواجهاى راديويى به فضا مى فرستند كه اگر موجودات متمدنى در آسمانها باشد، دريافت و اعلام موجوديت كنند.

بعضى هاگفته اند كه اكتشافات اخيرنشان داده كه يك سلسله امواج نيرومند راديوئى از فضاهاى دور دست، مرتباً پخش مى شود كه مى توان آنها را در كره زمين با دستگاههاى گيرنده مخصوص به خوبى گرفت، هيچ كس بدرستى نمى داند سرچشمه اين امواج فوق العاده نيرومند كجاست؟ ولى دانشمندان مى گويند احتمال قوى دارد كه در كرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند كه از نظر تمدن از ما بسيار پيشرفته ترند و به همين دليل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش كنند و در آن اخبار مسائلى است كه براى ما تازگى

دارد، موجوداتى كه

اسلام فراتر از زمان، ص: 624

آنها را پرى مى ناميم مى كوشند، از اين امواج استفاده كنند، ولى اشعه نيرومندى آنها را بدور مى راند. (درفصل 5 همين بخش مطالبى مناسب اين فصل گذشت)

12- حضور و احضار در آن واحد در مسافت دور

12- حضور و احضار در آن واحد در مسافت دور تلويزيون اخيراً اعلام كرد، دانشمندان كوشش و پژوهش مى كنند كه چيزى را در زمان واحد: در جائى غايب و در ديگر جا حاضر و ظاهر نمايند، و اعلام كردند كه در حد ذره ميكرون موفق به كشف فورمول آن شده اند و بر روى اندازه بزرگتر تلاش مى كنند. قرآن كريم پيش از هزار و چهارصد و 29 سال، خبر داده است كه آصف بن برخياء، وزير حضرت سليمان عليه السلام تخت بلقيس، ملكه سبا را از (سبا) پايتخت يمن در استخر فارس (پايتخت) حضرت سليمان عليه السلام در يك چشم بهم زدن حاضر نمود « (امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بهم زنى، نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم؟! و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مى كند؛ و

هر كس كفران نمايد (بزيان خويش نموده است، كه) پروردگار من، غنىّ و كريم است!» «1»

از امام صادق عليه السلام پيرامون آيه فوق روايت آمده است كه آصف بن برخيا از 73 اسم اعظم فقط يكى را مى دانست كه اين كار را انجام داد، ما 72 اسم اعظم را مى دانيم ببين تفاوت ره زكجاست تا بكجا

13- دجال يك چشم يا تلويزيون!

13- دجال يك چشم يا تلويزيون! يكى از علائم آخر الزمان ظهور دجال يك چشم است كه يك چشم بر روى پيشانى دارد و بر الاغى سوار مى شود كه يك گوشش در مشرق و يك گوشش در مغرب است، آهنك و موسيقى مى زند و مردم در كوچه و خيابان بدنبال او راه مى افتند و

اسلام فراتر از زمان، ص: 625

كسانى كه از پنجره ها سرشان را بيرون مى آورند كه تا از او لذت ببرند، شاخ در مى آورد، از احتمالاتى كه در باره اين روايات بنظر مى رسد اين است كه دجال: معرب ديجيتال باشد كه اشاره به تلويزيون و كامپيوتر و ماهواره ها شود كه يك چشم بر پيشانى دارد و با آهنگ نواختن و برنامه هاى لهو و لعب مردم را در شرق و غرب، به دنبال خود مى كشاند و اما اين كه اگر كسى بخواهد به آن توجه كند و از آن لذت

ببرد شاخ در مى آورد شايد اشاره به آنتن هاباشد كه به شكل شاخ گوزن هستند و بدون آنها نمى شود از تلويزيون استفاده و لذت برد و يكى از مفاهميم و مؤيد اين حرف اين است كه كدام الاغى است كه يك گوشش در مشرق و يك گوشش در مغرب باشد و يا بر سر انسان شاخ برويد بلكه طبق اين نظريه اين تعابير: اشاره به فرستنده ها و گيرنده هاى ماهواره اى و ديجيتالى است كه در شرق و غرب قرار دارد و چون در آن زمان: صحبت از تكنولوژيها و ابزارها براى مردم قابل فهم نبود تعبير به محسوس شده است

14- راههاى دور، نزديك مى شود

14- راههاى دور، نزديك مى شود در روزگارانى كه از آهن غير از شمشير و آلات جنگ ابتدائى چيزى را نمى شناختند صدور اين جملات از يك رهبر دينى براى شخص منصف: جائى براى شك باقى نمى گذارد كه از چه منبعى به آنها وحى يا الهام شده بود.

در روايت آمده است اذا ركب الحديد على الحديد قرب البعيد. «1»

زمانى كه آهن به آهن تركيب داده شد دورها نزديك مى شود.

يا .. و الحديد يجرى على ظهر الهوى و تمطر عليهم ناراً و يموت من أهل الأرض من السّبعة خمس و يكون موتهم بالطّاعون و الموت الأحمر ... و آهن جريان پيدا مى كند بر پشت هوا و بر آنها آتش مى بارد، و مى ميرند از اهل زمين پنج هفتم، و مى باشد مرگ آنها

(در اثرات جنگ

و غيره) با طاعون و مرگ سرخ، «2»

اسلام فراتر از زمان، ص: 626

آيا براى براى اخبار از هواپيماهاى بمب افكن و خود بمب ها تعبيرى روشن تر از اين بيان كه چهارده قرن پيش از حلقوم سفير الهى بيرون آمده است، پيدا مى شود؟!

15- سخن عجيب درباره مگس

15- سخن عجيب درباره مگس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اذا وقع الذباب فى إناء أحدكم فليغمسه فانّ فى أحد جناحيه داء و فى الاخر شفاء و انّه يغمس بجناحه الذى فيه الداء فليغمسه كلّه لينزعه «1»

وقتى كه مگسى به ظرف (آب) يكى تان افتاد، پس آن را كلًا به آب فروبريد زيرا در يك بال مگس درد (و بيمارى) هست و در ديگرى داروى آن، و معمولًا به طرفى مى افتد كه درد در آن است پس آن طرفش را هم به آب فروبريد كه داروى آن بيمارى درآن است تا آن بيمارى را بر طرف نمايد. اين روايت، مسئله اى را مطرح نموده است كه هنوز بشر در باره آن پژوهش نكرده ياحد اقل من بى اطلاعم، ولى در آينده تحقيقات ازروى آن پرده بر مى دارد!

16- سلول هاى زنده و سخن گفتن آنها

16- سلول هاى زنده و سخن گفتن آنها خداوند در چندين آيه قرآن كريم، سخن گفتن اعضا و جوارح بدن را به ميان كشيده و استشهاد از آنها را مطرح فرموده است، در روزگارانى كه از اين كشفيات خارق العادة خبرى نبود، محتواى اين آيات براى خيلى ها قابل قبول نبود و مفسرين نيز نسبت به اقتضاى زمان و برداشت خود، در باره آن آيات مطلبى را ابراز داشته اند تا اين كه تشكيل يافتن اعضاى بدن

از مولكول هاو سلولهاى زنده، معناى علمى اين آيات خود به خود روشن و تفسير گرديد و معلوم شد كه اسلام بيش از چهارده قرن پيش، وجود سلول هاى زنده را خبر داده و افتخار اين كشف را، به خود اختصاص داده است ولى ما بى خبر بوديم، به معنا و ترجمه آيات توجه نمائيد.

يَوْمَ تَشهَدُ عَلَيهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِما كانُوا يَعْمَلُونَ نور: 24 در آن روز زبانها و دستها و پاهايشان برضد آنها به اعمالى كه مرتكب شده اند گواهى مى دهند.

اسلام فراتر از زمان، ص: 627

الْيَوْمَ نخْتِمُ عَلى افْواهِهِمْ وَ تُكلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشهَدُ أَرْجُلُهُم بِما كانُوا يَكْسِبُونَ يس: 65.

امروز (قيامت) بردهانشان مهر مى نهيم و دستهايشان باما سخن مى گويند و پاهايشان كارهائى كه انجام مى دادند، شهادت مى دهند.

حَتَّى إِذا ما جاءُوها شهِدَ عَلَيهِمْ سمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِما كانُوا يَعْمَلُونَ فصلت:

20 وقتى به آن مى رسند، گوشها و چشمها و پوستهاى بدنشان به آنچه مى كردند گواهى مى دهند.

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شهِدتمْ عَلَيْنا قالُوا أَنطقَنا اللَّهُ الَّذِى أَنطقَ كلَّ شىْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةً وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ فصلت: 21 آنها به پوستهاى تنشان مى گوند:

چرا برضدما گواهى داديد؟! آنها جواب مى دهند همان خدائى كه هرموجودى را به سخن در آورده مارا گويا ساخته است و او شمارا براى نخستين بار آفريد و بازگشتشان به سوى اوست.

وَ ما كُنتُمْ تَستَترُونَ أَن يَشهَدَ عَلَيْكُمْ سمْعُكمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لَكِن ظنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ

لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ فصلت: 22 شما اگر گناهانتان را مى پوشانديد، نه به خاطر اين بود كه از شهادت گوش و چشمها و پوستهاى تنتان بيم داشتيد بلكه شماگمان مى كرديد كه خداوند بسيارى از اعمالى را كه انجام مى دهيد نمى داند.

وَ ذالِكمْ ظنُّكمُ الَّذِى ظنَنتُم بِرَبِّكمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصبَحْتُم مِّنَ الخاسِرِينَ فصلت: 23 آرى اين گمان بدى بود كه درباره پرورگارتان داشتيد و اين موجب هلاكت شما گرديد و سر انجام از زيانكاران شديد.

آيات فوق را با دقت بخوانيد و خود قضاوت نمائيد چه مطالبى را مطرح نموده است كه بعد از گذشت چهارده قرن، فورمول آن بيان ها، كشف گرديده است

17- قرآن و سلول هاى چشم

17- قرآن و سلول هاى چشم ألَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ ...

... آيا برايش دو چشم قرار نداديم ..

در توضيح آيه فوق فرموده اند كه عدسه هر چشم از 75 ميليون سلول زنده تشكيل يافته است، و در دو عدسه چشم 150 سلول زنده وجود دارد، فردا روز قيامت اين

اسلام فراتر از زمان، ص: 628

تعداد مأمور اطلاعات خداوند به آنچه را در مدت عمر خود ديده اند و به اعمال هركسى شهادت خواهند داد.

پس در دورانى كه نه از كشف سلول خبرى بود و نه از موجود زنده بودن آن، خداوند براى هشدار دادن انسان اين جمله را تذكر داده است كه اى انسان چگونه

مى توانى از تشكيلات اطلاع رسانى خدائى جان به در برى، علاوه بر اين كه در آن روز اعضا و جوارح انسان بر اعمال او شهادت خواهند داد، تنها در حدقه دو چشم تو 150 ميليون شاهد زنده وجود دارد

18- سخن گفتن كفش و حيوانات با انسان

18- سخن گفتن كفش و حيوانات با انسان 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به كسى كه جانم در دست اوست برپا نشود ساعت (ظهور) تا اين كه حيوانات درنده با آدم سخن گويند و حتى بند تازيانه و بند كفش با او سخن گويند و خبر دهند به آنچه اهلش بجا آورده اند بعد از خودش. «1»

2- قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «والّذى نفس محمد بيده لا تقوم السّاعة حتّى يكلّم شراك نعله و عذب سوطه ممّا فعله أهله». «2»

سوگند به كسى كه جان محمد در دست اوست ساعت برپا نشود تا حرف بزند بند نعلين و تازيانه اش بر آنچه كه اهل خانه اش انجام داده اند.

3- يكى از علامات ظهور سخن گفتن تازيانه است با انسان. «3»

4- پيشاپيش ساعت (ظهور) باشد كه مردى از خانه اش بيرون مى رود پس برنگردد مگر اين كه كفش و تازيانه اش اورا خبر دهند به آنچه اهل بيتش انجام داده اند بعد از خودش. «4»

در زمان ما، اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله معنا شده است وسايل ارتباط مكالمه

اسلام فراتر از زمان، ص: 629

معمولى يا جاسوسى در كفش و كمر بند و داخل ساعت مچى و دسته كليد نصب و جا سازى شده است و هر لحظه به صدا در مى آيد و ارتباط برقرار مى شود يا در تبليغات و سايل مدرن ارتباطى مى گويند (اگر مى خواهيد از خانه محل كار و از كارخانه، خانه خود را ببينيد فلان دستگاه را برايتان نصب مى كنيم) به اين وسيله فرموده پيامبر تحقق پيدا كرده است و اين پيشرفت ها واين جهش هاى علمى نشان مى دهد كه اين روايات در آينده نزديك با اكتشافات و اختراعات پيشرفته تر، معناى ديگرى به خود خواهد گرفت

19- سكته معمولًا از سمت راست بدن آيد

19- سكته معمولًا از سمت راست بدن آيد پزشكان معتقدند كه انواع سكته ها، معمولًا در طرف راست بدن، پيش مى آيد، و به اين كشف خود افتخار مى كنند، در حالى كه در دستورات دينى مسلمان ها آمده است، وقتى كه به مسجد داخل مى شوى، اول پاى راست خود را جلو بگذار يعنى اگر سكته اى برايت عارض شد، به مسجد بيفتى، و اگر به دستشوئى مى روى اول پاى چپ را و بعد پاى راستت را بگذار، يعنى در صورت پيش آمد سكته به بيرون دستشوئى بيفتى نه به داخل دستشوئى!

20- شبيه سازى از مغز استخوان!

20- شبيه سازى از مغز استخوان! يكى از رواياتى كه تا اين اواخر قبل از اقدام به شبيه سازى: مورد انتقاد و استهزاى دانشمندان بود اين روايت بود كه حضرت حوا از دنده چپ آدم خلق شده است و آنها اين ادعا را مسخره مى كردند كه چطور اسلام فراتر از زمان است در حالى كه مسئله به اين سادگى را نمى داند كه خلق انسان از سلول جنسى فقط امكان پذير بود اما با كشف علم شبيه سازى تعجب همه دانشمندان برانگيخته مى شود كه اسلام چقدر از از زمان فراتر است مخصوصا اين كه اخيرا اعلام كردند كه بهترين عضو براى شبيه سازى مغز استخوان و ناف جنين است كه دنده انسان

نيز از قسمت استخوانها است.

در قرآن كريم مى فرمايد: و از نشانه هاى خداوند اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد ودر ميانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در

اسلام فراتر از زمان، ص: 630

اين نشانه هائى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند. «1»

رواياتى مى گويد: از دنده چپ آدم حوارا به وجود آورد؛ و روايتى مانند روايت ذيل، با كلمه ابداع (نوآورى) ذكر نموده و سومين نظر از زيادى گِل آدم است.

زرارة بن أعين: از أبى عبد اللّه عليه السلام- ضمن حديثى- فرمود: إنّ اللَّه عزّوجلّ خلق آدم من طين ثمّ ابتدع له حواء فجعلها فى موضع النقرة التى بين وركيه، و ذلك لكى تكون المرأة تبعاً للرجل، فقال آدم: يا ربّ ما هذا الخلق الحسن فقد آنسنى قربه و النّظر إليه؟! فقال اللَّه: يا آدم هذه أمتى حواء أفتحبّ أن تكون معك تؤنسك و تحدّثك، تكون تبعاً لأمرك؟ فقال: نعم يا ربّ و لك بذلك علىّ الحمد والشكر ما بقيت، فقال اللَّه عزوجل:

فاخطبها إلىّ، فانّها أمتى، و قد تصلح لك أيضا زوجة للشّهوة، و ألقى اللَّه عليه الشهوة وقد علّمه قبل ذلك المعرفة بكلّ شئ، فقال يا ربّ فإنّى أخطبها إليك فما رضاك لذلك؟ فقال اللَّه عزّوجلّ: رضاى أن تعلّمها معالم دينى، فقال: ذلك لك علىّ يارب إن شئت ذلك لى، فقال اللَّه عزّوجلّ: و قد شئت ذلك و قد زوّجتكها فضمّها إليك. همانا خداى عزّوجلّ آدم را از گِل آفريد سپس برايش

حوّا را ابداع نمود (و به وجود آورد) و او را در ميان انتهاى دو ران آدم قرار داد تا (از نظر خلقت) زن تابع مرد شود، پس آدم گفت: اى خدا اين آفريده زيبا چيست؟!! كه نزديك بودن و نگاه كردن به او مرا مأنوس (و مشغول) نمود؟! خداوند فرمود: اى آدم اين كنيز من حوا است: آيا دوست دارى با تو باشد و مونس و هم صحبت تو گردد و پيرو اوامر تو شود؟! عرض كرد: بلى اى خداى من و براى تو در ذمه من باشد سپاس گذارى و تشكر تا زنده هستم: خداى عزّوجلّ فرمود: او را از من خواستگارى نما زيرا او كنيز من است و حتماً به صلاح توست كه جفت شهوت (و عشق) تو باشد؛ خداوند به (وجود) آدم شهوت را انداخت (و عشق را ايجاد نمود البته) قبلًا به او تمام اشياء را مورد شناخت قرار داده (وفهمانده بود)؛

(آدم) گفت: اى خدا من او را از تو خواستگارى مى نمايم رضايت (ونظر تو در اين باره) چيست؟!! خداى عزّوجلّ فرمود: رضايت من (و مهريه او) آن است كه معالم

اسلام فراتر از زمان، ص: 631

دين مرا به او ياد دهى: عرض نمود اين به گردن من اى خدا: اگر تو مى خواهى پس خداى عزّوجلّ فرمود: من اين را مى خواهم و (در مقابل اين مهريه) او رابه تو تزويج كردم به خودت بچسبان (و به آغوشت بكش!). «1»

اين ازدواج مبارك سبب ازدياد

نسل آدم و باعث عمران و آبادى كره زمين گرديد؛

و از اين پيوند ميمون فرستادگان خدا و جانشينان آنها: قدم به عرصه وجود گذاشت و روز به روز جريانهاى بى شمار ديگر متولد شد و پيدا گرديد.

خداى متعال اين زن جوان را برابر دسته اى از روايات، از وجود خود آدم عليه السلام پديد آورد بلى از دنده آدم: از استخوان يا مغز آن كه آزمايش هاى علم روز ثابت كرده است براى «شبيه سازى» از ميان تمامى اعضاى بدن جانداران: مغز استخوان مناسب و خوب جواب مى دهد پس اين بده بستان ها و تحويل و تحول ها، حوّاى جوان و مادر بشريت را، به دنيا تحويل داد و همت او را در آرميدن كنار آدم جوان، و آرامش و سكون آدم در سپرى كردن عمر پربها را در آغوش پرمهر و محبت حوّا قرار داد به گونه اى كه زن شوهر خود را در مواقع زياد، به همه عزيزانش ترجيح مى دهد.

توجه: در قسمتى از اخبار آفرينش حوا از دنده چپ آدم عليه السلام را شديداً مردود شناخته بلكه خلقت اورا از زيادى گِلِ آدم تأييدنموده است واللَّه العالم «2»

21- شكر

21- شكر مصرف شكر را مانند بعضى از خوردنى ها، ممنوع اعلام كرده اند اين هم مانند نمك و غيرآن، عمومى و همگانى نيست، بلى براى ديابتى ها ضرر كلى دارد اما براى اشخاص سالم چهِ؟!.

روايات براى مصرف شكر تأكيد و تشويق نموده است، مانند روايات ذيل.

1- امام رضاء عليه السلام فرمود: السّكّر ينفع من كلّ

شيى ء و لا يضرّ من شيى ء شكر به همه

اسلام فراتر از زمان، ص: 632

چيز نافع است و به هيچ چيز ضرر نمى رساند. «1»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: ليس شيى ء أحب الىّ من السّكّر. «2»

نيست چيزى براى من دوست داشتنى تر از شكر باشد.

3- مردى به امام صادق عليه السلام از وبا شكايت كرد، فرمود: تو كجائى از طيب مبارك؟

پرسيد طيّب مبارك چيست؟ فرمود: سليمانيّكم هذا سليمانى شما فرمود: اول من اتّخذ السّكّر سليمان بن داوود عليهما السلام نخستين كسى كه شكر را اخذ (و استخراج) نمود، سليمان بن داوود بود «3»

4- زراره از امام باقر عليه السلام فرمود: ويحك يا زرارة ما أغفل النّاس عن فضل سكّر الطبرزد و هو ينفع من سبعين داء و هو يأكل البلغم و يقلعه بأصله. «4»

خدا تورا ببخشد اى زراره چه غافل كرده مردم را (از منافع) شكر (سفيد) طبرزد، آن منفعت دهد از هفتاد (نوع) درد و بلغم را مى خورد و ريشه كن مى كند.

5- امام صادق عليه السلام يحيى بن بشير نبّال فرمود: با چه چيزى بيمارهايتان را مداوا مى كنيد؟، گفت: با اين داروهاى تلخ، فرمود: نه، وقتى كه يكى تان مريض شد، شكر سفيد بگير و بكوب و سپس به آن آب سرد بريز و به آن مريض بنوشان فانّ الّذى جعل الشّفاء فى المرار قادر أن يجعله فى الحلاوة. «5»

آن كسى شفا را در تلخها قرار داد، قادر است شفا را در شيرينى ها

هم قراردهد.

قريب اين مضمون روايات متعدد از بزرگان دين صادر شده است و منافع و اهميت زياد شكر را بيان نموده اند.

البته اين فرمايشات براى عموم كسانى است كه تن سالم دارند يا براى معالجه

اسلام فراتر از زمان، ص: 633

بيمارى خاص و به اشخاص مخصوص دستور داده اند؛ طالبين به كتاب هاى طب اسلامى و طب ائمه و كتاب هاى مفصل ديگر مراجعه نمايند

22- شق القمر

22- شق القمر نويسنده تفسير «كاشف» گويد: طبق مطالعاتى كه بر روى تحقيقات سازمان «ناسا» در اين رابطه انجام داده ام متوجه شده ام كه آن ها سه نوع شكاف را در روى كره ماه شناسايى كرده اند؛ اول شكاف هاى دايره اى كه توسط ريزش سنگ ها به وجود آمده است، دوم شكاف هاى مارپيچ و سوم شكافى به صورت كمربندى، آن ها در بررسى اين شكاف ها براى هر كدام از دو شكاف اوليه يك علتى را يافته اند اما در رابطه با شكاف كمربندى به پاسخ علمى دست نيافته اند؛ زيرا اين امر معجزه و از امور خرق عادت است. «1»

بنا به نقل يكى از فاميل هاى نزديك گفت: در تلويزيون اعلام نمود در فرانسه براى كره ماه كه بر رسى مى كردند ديدند در وسط كره ماه يك خط دايره وجود دارد مانند بريدن يك هندوانه: خاك آن دايره را آزمايش كردند ديدند ايجاد اين خط تقريباً به هزار و چهارصد سال و اندى برمى گردد؛

باز علت ايجاد اين خط در آن تاريخ را بررسى كردند ديدند درست به زمانى بر مى گردد كه مشركين قريش از رسول خدا شق القمر (دونيم كردن ماه) را درخواست نموده بودند

23- عكس العمل مولكول هاى آب

23- عكس العمل مولكول هاى آب پس از انتشار كتاب «سرچشمه حيات» از همين مؤلف از جاهاى مختلف: از قم و سبزوار تلفنى از من به خاطر نوشتن اين كتاب تشكر كردند حتى تلفن سبزوار گفت:

در كشور «ژاپن» پس از اطلاع از اين كتاب: اظهار مى داشتند (ما باور نمى كرديم در اسلام اين همه مطالب براى آب و در باره آب) وجود داشته باشد!؛

بعد ادامه داد در ژاپن در باره آب تحقيقاتى داشته اند از جمله مى گفتند: ما اگر

اسلام فراتر از زمان، ص: 634

سخنان خوب و پاك و خوشحال كننده به يك ظرف آب، بگوييم: در زير ميكروسكوب مى بينيم كه مولكول هاى آب انبساط پيدا مى كنند و به وَجد مى آيند و اگر حرفهاى بد و سخنان زشت بگوئيم، مى بينيم افسرده ومنقبض شده و جمع مى گردند؛

سپس يك آدرس انترنتى به من داد، باز كردم ديدم تعداد زيادى عكس از حالات مختلف مولكول هاى آب: به انترنت داده اند كه واقعاً تماشائى بود؛

من پس از شنيدن اين مطالب و ديدن آن عكس ها: بلافاصله به ياد آن دعاها و آيات افتادم كه بزرگان دين

و علماء از قرنها پيش مى خواندند و به آب فوت ميكردند و براى شفاى مريضان به بيماران مى دادند و اثر خوبى در بيمارى آنها به وجود مى آورد؛ يا رواياتى درباره آب نيسان كه رسول خدا عليه السلام از جبرئيل امين نقل مى كند كه حمد و سوره و معوذتين و آيت الكرسى و قل يا أيها الكافرون را اگر هر يك هفتاد مرتبه بخوانى و به آب نيسان فوت كنى، و يك هفته صبح و شام از آن آب يك جرعه بنوشى، هر مرضى داشته باشى خداوند شفا مى دهد «1» وروايات ديگر در اين زمينه.

به فكر فرو رفته و پيرامون اين عمليات پرس و جو مى كردم كه آن زمان ها هنوز نه از كشف مولكول آب خبرى بود و نه از واكنش آن اثرى، اما پيشينيان ما از منابع وحى آسمانى اين را يادگرفته بودند كه اگر فلان آيه و فلان دعا را بخوانى و به آب فوت كنى، مولكولهاى آن آب به وَجد در آمده و در وجود بيمار اثر مثبت مى گذارد اى بنازم به اين دين و آورنده و در نهايت به فرستنده آن

24- فرار كنيد از جذام مانند فرار از شير!

24- فرار كنيد از جذام مانند فرار از شير! 1- درحديثى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از جذام فرار كنيد مانند فرار از شير (درنده).

اخيراً ميكرب جذام را زير ميكروسكوب گذاشته و ديده اند شكل آن مانند شيران درنده مى باشد. 14 قرن پيش از اين، آن حضرت

صلى الله عليه و آله مردم را با اين بيان هم از خطر

اسلام فراتر از زمان، ص: 635

ميكرب جذام بر حذر داشته و هم شكل آن را آشكار ساخت (درود خدا بر تو باد اى كار گزار منبع وحى و الهام)

25- كراهت نگاه به آفتاب و ماه گرفتگى

25- كراهت نگاه به آفتاب و ماه گرفتگى در خسوف و كسوف به آفتاب و ماه نگاه نكنيد چون اشعه اش به چشمها ضرر مى رساند. (رسانه ها).

در روايات آمده است در خسوف و كسوف جماع نكنيد شايد به اين دليل باشد كه اشعه خورشيد، مانند اشعه ايكس عكسبردارى كه براى زنان حامله مضر است، مضر باشد

26- كشف دانشجوى اراكى

26- كشف دانشجوى اراكى در تلويزيون دانشجوى مبتكر اراكى را معرفى كردند كه با الهام از يك آيه قرآن به ابتكار و نوآورى جالبى دست زده بود و جايزه ويژه اى را گرفت و آن عبارت بود از كشف: طول موجى از صوت را كه با آن طول موج: گياه سبز را: خشك مى كرد و اين ابتكار را از دو آيه شريفه الهام گرفته است.

1- (إِنَّا أَرْسلْنا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى يَوْمِ نحْسٍ مُّستَمِرٍّ (19) تَنزِعُ النَّاس كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نخْلٍ مُّنقَعِرٍ (قمر: 20) ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن كرده و از جا برمى كند!

2- (وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكوا بِرِيحٍ صرْصرٍ عاتِيَةٍ (6) سخَّرَها عَلَيهِمْ سبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسوماً فَترَى الْقَوْمَ فِيها صرْعَى كَأَنهُمْ أَعْجازُ نخْلٍ خاوِيَةٍ (حاقة 7) و امّا قوم «عاد» با تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند* خداوند اين تند

باد بنيانكن را هفت شب و هشت روز پياپى بر آنها مسلط ساخت و (اگر آنجا بودى (مى ديدى كه آن قوم همچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده و هلاك شده اند. (صرصر) در لغت عرب به معنى (صداى شديد) است. «1»

27- كشف داروى آلزايمر و فراموشى

27- كشف داروى آلزايمر و فراموشى در تلويزيون اعلام نمود بتازگى كشف داروى آلزايمر را از عصاره مويز و كندر و تخم انگور كشف و به مرحله توليد در آورده اند.

روايات در بيش از 1400 سال پيش به ما آموخته است هر روز ناشتا براى زيادى هوش روزانه 7 عدد مويز بخوريد و براى ازدياد حافظه كندر بجويد.

در وصاياى رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: ياعلى ثلاث يزدن الحفظ و يذهبن السّقم: اللّبان و السّواك و قرائة القرآن «1»

اى على سه چيز قوه حافظه را زياد مى كند كندر (جويدن) و مسواك (زدن) و قرآن (خواندن). «2

28- لقاح آزمايشگاهى!

28- لقاح آزمايشگاهى! در ايران و كشورهاى ديگر، مسئله لقاح آزمايشگاهى جا افتاده و انجام مى گيرد، يعنى بانوانى كه باردار نمى شوند، با تلقيح نطفه با متدهاى نوين، باردار مى شوند؛

البته نفس انجام اين كار خود مسئله ساز است كه نطفه تلقيحى و تزريقى، چهِ و از كهِ باشد، اگر اين خانم از طريق همبسترى عادى روى مسائل و جهات پزشكى، بچه دار نمى شود، ولى نطفه شوهرش را بگيرند و تزريق نمايند، چون بچه آينده از نطفه شوهر شرعى خود خانم، به وجود مى آيد، به او منتسب است و از او ار ارث مى برد وو .. اشكال ندارد، اما اگر

از نطفه مرد ديگر و نامحرم تلقيح انجام گيرد، بلا اشكال حرام است و جايز نيست، زيرا در آينده اين بچه ربطى به شوهر اين خانم ندارد و مانند زنا و حكم زنازاده به او متوجه خواهد شد.

در اينجا بحث ما در مورد حلال و حرامى اين عمل نيست زيرا تكليف آن را كتاب هاى فقهى و استنباطى تعيين مى كند، بلكه كشف مسئله و فورمول تلقيح است كه ببنيم، اين جريان امكان دارد يانه! البته شكى نيست كه با تكنيك هاى فعلى اين عمل، انجام يافته و نتيجه داده است ولى بحث در اين است كه اگر زمانى بدون

اسلام فراتر از زمان، ص: 637

تزريق نطفه مرد (يعنى اسپرماتوزوئيد) آيا از نظر علمى امكان تولد فرزند بدون پدر و تنها از مادر وجود دارد؟ و آيا مخالف تحقيقات دانشمندان در اين زمينه نيست؟

بدون شك اين مسأله قبلًا از طريق اعجاز صورت گرفته است مانند تولد عيسى (عليه السلام)، بدون دخالت پدر، تحقق يافته است؛ ولى علم امروز نيز امكان چنين امرى را نفى نكرده بلكه تصريح به ممكن بودن آن نموده است.

مخصوصا موضوع بكرزائى در ميان بسيارى از حيوانات ديده شده و با توجه به اينكه مسأله انعقاد نطفه، اختصاصى به انسانها ندارد امكان اين امر را به طور عموم اثبات مى كند.

دكتر الكسيس كارل فيزيولوژيست و زيست شناس معروف فرانسوى در كتاب انسان موجود ناشناخته چنين مى نويسد: هنگامى كه به ميزان سهمى كه هر يك از پدر و مادر در توليد مثل دارند فكر مى كنيم

بايد آزمايشهاى لوب و باتايون را به خاطر بياوريم كه از يك تخمك بارور نشده قورباغه، بدون دخالت اسپرماتوزوئيد بوسيله تكنيكهاى خاصى، قورباغه جديدى مى توان به وجود آورد.

به اين ترتيب كه ممكن است يك عامل شيميائى يا فيزيكى را جانشين سلول نر كرد ولى در هر حال هميشه وجود يك عامل ماده ضرورى است.

بنا بر اين آنچه از نظر علمى براى تولد فرزند قطعيت دارد وجود نطفه مادر (اوول) مى باشد و گرنه در مورد نطفه نر (اسپرماتوزوئيد) عامل ديگرى مى تواند، جانشين آن گردد، به همين دليل مسأله بكرزائى واقعيتى است كه در جهان امروز مورد قبول پزشكان قرار گرفته. هر چند بسيار نادر اتفاق مى افتد.

از اين گذشته اين مسأله در برابر قوانين آفرينش و قدرت خداوند، حل شده است و موجودات بى نر و ماده، از حيوانات در مسير طبيعى زياد به وجود آمده و مى آيد، مانند حشراتى كه از ماندن لجن و پهِن و مدفوع انسان و چيزهاى ديگر، به وجود مى آيند ولى آيا از انسان هم اين كار عملى و ساخته است يانه؟! به آيه ذيل توجه نمائيد!. قرآن مى گويد: إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابً ثُمَّ قالَ لَهُ كُن

اسلام فراتر از زمان، ص: 638

فَيَكُونُ (59) «1»

مثل عيسى در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او فرمان داد موجود شو او هم موجود (كاملى) شد، يعنى اين خارق عادت از آن خارق عادت مهمتر

نيست.

البته به خاطر داشته باشيد مسأله اعجاز غير از مسأله محال است، يعنى محال به هيچ وجه قابل اجرا نيست مانند بزرگ نشدن سوراخ سوزن و كوچك نشدن حجم شتر كه با آن هيكل از سوراخ سوزن رد شود اين محال است!؛ ولى اعجاز به چيزهاى ممكن تعلق مى گيرد منتهى نه از طريق عادى بلكه با علم و تخصص استاد فن كه با پياده كردن فورمول آن قابل حل مى باشد و محال نيست مانند تولد حضرت عيسى يا سخن گفتن او در روز اول نوزادى اش و همچنين سخن گفتن بچه شير خواره براى تبرئه حضرت يوسف عليه السلام ياشهادت بچه يك روزه بر بيگناهى جُريح عابد بنى اسرائيل.

29- نابودى امت با طاعون و جنگ

29- نابودى امت با طاعون و جنگ 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «فناء أمّتى بالطعن و الطاعون» «2»

نابودى امت من با زد و خورد و طاعون است.

ازاين روايت معلوم مى شود كه در اثر جنگ هاى زياد و از اثرات منفى آن (طاعون) توليد و تعداد زياد از امت اسلام به فنا رفته و نابود خواهند شد. در زمانى كه هنوز به وجود آمدن طاعون يا وبا از خونريزيها و جنگ خبرى نبود، اين سخن گفته شده است كه بعدها كشف شد

30- نان جو

30- نان جو مهمترين خاصيت هاى نان جو، شامل جلوگيرى از توليد چربى هاى زيان آور در خون، تنظيم و فعاليت دستگاه گوارش، تعديل فشارخون، تحريك انسولين سازى

اسلام فراتر از زمان، ص: 639

در بدن، كاهش قند خون، پاكسازى ديواره هاى معده و روده از ذرّات آلوده كننده، مقابله با رشد تومور در بدن، جلوگيرى از چاقى، حفظ شادابى و زيبائى پوست به علت وجود ويتامين هاى گروه ب در آن و تقويت حافظه است و نيز در مبارزه با سرطان، تنظيم كلسترول و درمان يبوست مؤثراست.

سبوس موجود در نان جو دوبرابر نان گندم است و در هر 100 گرم نان جو

حدود چهار گرم فيبر وجود دارد خوردن اين نان براى افراد ديابتى مفيد است زيرا هر ديابتى روزانه به 20 تا 30 گرم فيبر نياز دارد كه بدين ترتيب بخش زيادى از آن را مى توان بانان جو بقيه را باخوردن حبوبات و سبزيجات جبران كرد؛

امروزه جو به دليل تأثيرى كه در پيشگيرى، كنترل و درمان غيرواگيردار، به عنوان «اكسير سلامت» نيز شناخته شده است؛ كاربرد جو درتهيه سوب و غذاى تكميلى كودكان نيز بسيارمفيد است؛

پس از اظهارات متخصصين فن كشفيات بالا درباره جو، كتاب اصول كافى و بحارالأنوار را مطالعه نمودم ديدم روايات متعددى در باره جو و اين كه جو غذاى تمام انبياء خاصه غذاى مادام العمر رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام وساير امامان بوده است، به فكر فرو رفتم كه اين بزرگان با تبليغ عملى خود چقدر مردم نادان آن زمان را راهنمائى كرده اند اما آنها خواص اين منبع غذائى سالم را متوجه نشده اند تا امروزها با كشف خواص آن، علت و حكمت كار پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام به منصه ظهور مى رسد، به چند روايت در اين باره توجه فرمائيد.

1- امام رضا عليه السلام فرمود: فضل خبزالشّعير على البرّ كفضلنا على الناس، و ما من نبىّ الّا وقد دعا لآكل الشّعير و بارك عليه و ما دخل جوفاً الّا و أخرج كلّ داء فيه و هو قوت الأنبياء و طعام الأبرار، أبى اللّه تعالى أن يجعل قوت أنبيائه الّا شعيراً. «1»

فضل نان جو بر گندم، مانند فضل ما بر مردم است و پيغمبرى نيست مگر اين كه به

خورنده نان جو دعا كرده وبركت نموده است، بر اندرونى داخل نشود مگرتمام دردهارا ازآن بيرون راند و آن رزق تمام پيامبران ونيكان است، خداوند دوست ندارد اينكه قرار دهد غذاى ابنياءش را مگر جو.

اسلام فراتر از زمان، ص: 640

2- امام صادق عليه السلام فرمود: مازال طعام رسول اللّه صلى الله عليه و آله الشعير حتى قبضه اللّه اليه مدام خوراك رسول خدا صلى الله عليه و آله جو بود تا خدا اورا قبض روح نمود.

3- باز فرمود: كان قوت رسول اللّه صلى الله عليه و آله الشعير و حلواه التمر و ادامه الزيت غذاى رسول خدا صلى الله عليه و آله جو و شيرينى اش خرما و دسرش زيتون بود.

4- و فرمود: لوعلم اللّه فى شى ءٍ شفاء أكثر من الشّعير ماجعله اللّه غذاءالأنبياء اگر خداوند مى دانست در چيزى شفاى بيشتر از جو بود، آن را غذاى انبياء قرار نمى داد. «1»

مرحوم علامه مجلسى بعد از نقل روايات فوق مى فرمايد: مشهور در ميان اطباء اين است كه نان گندم، گرمى و در رطوبت و سردى معتدل، و خاصيت جو سرد و خشك و براى درمان گرى ماليدن يا بستن برآن، نافع است ولى براى معده خوب نيست و آب جو سرد و رطوبى است و براى تب داران مفيد و سهل الهضم و براى سينه و سياه سرفه نافع و كمى نفخ دار است.

روايات در باره جو و منافع آن زياد است كه براى نمونه روايات فوق كافى است

31- نمك

31- نمك در تاريخ 12// 11/ 1387 شمسى. در تلويزيون كشفى را وسيله دانشمندان متخصص در باره نمك اعلام نمود كه خوردن غذاى شور و نمكى از ابتلاء به سرطان معده، جلوگيرى مى كند.

پس از شنيدن اين مطلب بلافاصله به ياد رواياتى افتادم كه رهبران دين مى فرمايند:

مستحب است خوردن غذا را با نمك افتتاح و آن را هم بانمك ختم كنيد، انگشت را مختصراً به نمك زده و بچشيد و درنهايت نيز اين را تكرار نمائيد.

مى بينيم اين بزرگان در چه مقطعى از تاريخ اين دستور را باعنوان استحباب اشاره

اسلام فراتر از زمان، ص: 641

داده اند ممكن است به اين گفتار اعتراض شود كه مضرّات نمك هم كم نيست؟! بلى نمك مضراتى دارد براى كسانى كه مبتلا به فشار خون يا ... باشند اما اين استثنا از ارزش غذائى و منافع نمك نمى كاهد، مانند خيلى از خوردنى و آشاميدنى ها كه براى اشخاص استثنائى ضرر دارد اما كلًا براى همه مفيد است.

1- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اى على (غذا را) با نمك افتتاح كن و با نمك ختم نما فانّه من افتتح بالملح و اختتم به عوفى من اثنين و سبعين نوعاً من انواع البلاء منها الجنون و الجذام و البرص (و وجع

الحلق و الأضراس و وجع البطن) «1»

همانا هركس با نمك افتتاح نمايد و با آن ختم كند از هفتاد و دو نوع از انواع بلاها عافيت داده شود و از آنهاست جنون و جذام وبرص (پيسى) و گلو درد و درد دندان و درد شكم.

2- امام صادق عليه السلام فرمود: من ذرّ على أوّل لقمة من طعامه الملح، ذهب عنه بنمش الوجه «2»

هركس به اولين لقمه خود نمك بريزد، نقطه (وخال) هاى سياه و سفيد رويش از بين مى رود.

3- محمدبن مسلم از امام صادق عليه السلام ازاميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اول طعام خود را با نمك شروع كنيد، اگرمردم مى دانستند در نمك چه (منافعى) هست، آن را به ترياق (و نوش دارو و پادزهر ترجيح داده و) اختيار مى كردند «3».

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انّ اللَّه و ملائكته يصلّون على خوان عليه ملح و خلّ «4»

خداوند و فرشتگان درود مى فرستند بر سفره اى كه در آن نمك و سركه باشد.

در اين مورد روايت مشابه و قريب المضمون در كتاب هاى گوناگون زياد است كه به روايات فوق اكتفاء گرديد

32- يكى ازوجوه اعجازهاى قرآن

32- يكى ازوجوه اعجازهاى قرآن يكى از شبهاتى را كه امروزه براى فراتر بودن اسلام از زمان بيان مى كنند اين است كه كتاب دينى شما در ادعايى در آخر سوره حج آيه 73 مى گويد: كه همه ابناء بشر جمع شوند نمى توانند حتى يك مگس را بيافرينند، در حالى كه امروزه

علم نه تنها مگس بلكه گوسفندى را يا انسانى را در شبيه سازى درست مى كند پس اسلام مال گذشتگان است نه آيندگان.

جواب: عبارت قرآن: خلق است كه مى فرمايد: (... إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ...) «1»

... كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى را بيافرينند هرچند براى اين كار دست به دست هم دهند. معناى خلق آفريدن يعنى از نيستى به هستى واز عدم، بوجود آوردن و از نبود، بود كردن چيزى يا حداقل جان دادن به اجسام بى جان است كه مى دانيم بشر به هيچ كدام از اينها را دست نيافته است.

زيرا مسئله شبيه سازى، گرفتن سلولهاى بنيادى است كه خداوند در مغز استخوان يا ناف جنين قرار داده است و بشر فقط با كشت كردن آن: به رشد آن كمك مى كنند كه تا به موجود زنده برسد و اين به معناى خلق كردن نيست، بلكه كمك گرفتن از مخلوق خداست كه باز به خدا برمى گردد نه به بشر مثل كاشتن دانه در زمين و تبديل آن به درخت يا گل است كه اين به معنى آفريدن نمى باشد بلكه كمك به چرخه رشد است. مطلبى درباره مگس در فصل شماره 14 اين بخش گذشت.

33 زيتون و خرما و انگور

33 زيتون و خرما و انگور هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً لَّكم مِّنْهُ شرَابٌ وَ مِنْهُ شجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ (10) يُنبِت لَكم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ

وَ النَّخِيلَ وَ الأَعْنَب وَ مِن كلِّ الثَّمَرَتِ إِنَّ فى

اسلام فراتر از زمان، ص: 643

ذَلِك لَايَةً لِّقَوْمً يَتَفَكرُونَ (11)

در آيات فوق نعمتهاى مادى و معنوى آنچنان به هم آميخته شده است كه نمى توان آنها را از يكديگر تفكيك كرد، با اين حال لحن آيات مزبور در زمينه نعمتهاى معنوى با مادى متفاوت است.

در هيچ مورد نمى گويد بر خدا است كه فلان رزق و روزى را براى شما بيافريند، اما در مورد هدايت، راه راست مى گويد بر خدا است كه راه راست را به شما نشان دهد و نيروهاى لازم را براى پيمودن اين راه از نظر تكوين و تشريع در اختيارتان بگذارد.

اصولا بحثهاى يك بُعدى از روش قرآن دور است، حتى آنجا كه سخن از آفرينش درختان و ميوه ها و تسخير خورشيد و ماه به ميان مى آورد باز آن را در مسير يك هدف معنوى قرار مى دهد و مى گويد: اين نعمتهاى مادى نيز نشانه اى است از عظمت آفرينش و آفريدگار.

2- چرا تنها زيتون و نخل و انگور؟!

ممكن است چنين به نظر آيد كه اگر قرآن در آيات فوق از ميان انواع ميوه ها روى زيتون و خرما و انگور تكيه كرده به خاطر وجود آنها در محيط نزول قرآن بوده است ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبيراتش روشن مى شود كه مطلب از اين فراتر است.

غذاشناسان و دانشمندان بزرگى كه ساليان دراز از عمر خود را در راه مطالعه خواص گوناگون ميوه ها صرف كرده اند به ما مى گويند

كمتر ميوه اى است كه براى بدن انسان از نظر غذائى به اندازه اين سه ميوه، مفيد و مؤثر باشد.

همانها مى گويند روغن زيتون براى توليد سوخت بدن ارزش بسيار فراوان دارد، كالرى حرارتى آن بسيار بالا است، و از اين جهت يك نيروبخش است و آنها كه مى خواهند همواره سلامت خود را حفظ كنند، بايد به اين اكسير علاقمند شوند.

روغن زيتون دوست صميمى كبد آدمى است، و براى رفع عوارض كليه ها و سنگ هاى صفراوى و قولنج هاى كليوى و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است.

به همين دليل در روايات اسلامى نيز از آن مدح و تمجيد فراوان شده، در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) درباره زيتون چنين مى خوانيم: غذاى

اسلام فراتر از زمان، ص: 644

خوبى است، دهان را خوشبو و بلغم را بر طرف مى سازد، صورت را صفا و طراوت مى بخشد، اعصاب را تقويت نموده و بيمارى و درد را از ميان مى برد و آتش خشم و غضب را فرو مى نشاند.

و از آن مهمتر اينكه در خود قرآن از درخت زيتون به عنوان شجره مباركه (درخت پر بركت) ياد شده است.

با پيشرفت دانش پزشكى و غذاشناسى اهميت داروئى خرما نيز به ثبوت رسيده است. در خرما كلسيم وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانها است و نيز فسفر وجود دارد كه از عناصر اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است، و قوه بينائى را مى افزايد.

و نيز پتاسيم موجود است كه فقدان آنرا در بدن علت حقيقى

زخم معده مى دانند، و وجود آن براى ماهيچه ها و بافتهاى بدن بسيار پر ارزش است.

اين سخن امروز در ميان غذاشناسان معروف است كه خرما از سرطان جلوگيرى مى كند، زيرا آمارهائى كه در اين زمينه تهيه شده نشان مى دهد در مناطقى كه خرما بيشتر مى خورند ابتلاى به سرطان كمتر است، و اعراب و صحرا نشينانى كه در فقر غذائى به سر مى برند بواسطه خوردن خرما هرگز مبتلا به سرطان نمى شوند، عامل اين موضوع را وجود منيزيم مى دانند.

قند فراوانى كه در خرما وجود دارد از سالمترين قندها است كه حتى در بسيارى از موارد مبتلايان به بيمارى قند نيز مى توانند براحتى از آن استفاده كنند.

دانشمندان در خرما سيزده ماده حياتى و پنج نوع ويتامين كشف كرده اند كه آنرا به صورت يك منبع غذائى غنى و بسيار پر ارزش در آورده است.

به همين دليل در روايات اسلامى نيز روى اين ماده غذائى تاكيد فراوان ديده مى شود، از على (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: كل التمر فان فيه شفاء من الادواء: خرما بخوريد كه شفاى بيماريها است.

و نيز روايت شده كه در بسيارى از اوقات غذاى على (عليه السلام) را نان و خرما تشكيل مى داد.

و در روايت ديگر مى خوانيم: خانه اى كه در آن خرما نيست اهل آن

اسلام فراتر از زمان، ص: 645

خانه در واقع گرسنه اند!.

در آيات سوره مريم نيز خواهد آمد كه خداوند مريم را در آن بيابان كه فاقد وسيله بود هنگامى كه عيسى را به دنيا آورده بود از رطب تازه روزى داد، و

اين اشاره اى است به اينكه يكى از بهترين غذاها براى مادرى كه فرزند به دنيا آورده رطب تازه است، و حتى در رواياتى كه ذيل آيه آمده مى خوانيم بهترين دارو براى چنين زنان همين ميوه است.

و اما در مورد انگور به گفته دانشمندان غذاشناس بقدرى عوامل مؤثر دارد كه مى توان گفت، يك داروخانه طبيعى است؟ علاوه بر اين انگور از نظر خواص، بسيار نزديك به شير مادر است، يعنى يك غذاى كامل محسوب مى شود انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ايجاد مى كند، و علاوه بر اين ضد سم است، براى تصفيه خون، دفع رماتيسم، نقرس، و زيادى اوره خون، اثر درمانى مسلمى دارد، انگور معده و روده را لايروبى مى كند، نشاط آفرين و بر طرف كننده اندوه است، اعصاب را تقويت كرده، و ويتامينهاى مختلف موجود در آن به انسان نيرو و توان مى بخشد.

انگور علاوه بر اينكه غذاى بسيار پر ارزشى است قدرت ميكرب كشى قابل ملاحظه اى دارد و حتى عامل مؤثرى است براى مبارزه با بيمارى سرطان.

به همين دليل در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم): خير طعامكم الخبز و خير فاكهتكم العنب: بهترين طعام شما نان و بهترين ميوه شما انگور است.

اگر ما بخواهيم آنچه را غذاشناسان در زمينه اين ميوه ها گفته اند و روايات

فراوانى كه در منابع اسلامى در اين رابطه نقل شده در اينجا بياوريم مسلما از روش تفسير خارج خواهيم شد، مقصود اين بود روشن سازيم كه تكيه كردن قرآن بر اين سه نوع ميوه بى دليل نيست، و شايد در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشيده بوده است.

منابع و مصادر

منابع و مصادر «كتابهائى كه، بى واسطه يا با واسطه مورد استفاده قرار گرفته است)

1- قرآن كريم

2- نهج البلاغة: سيدرضى

«ا»

3- آخرين اميد: داود الهامى

4- آغاز و انجام جهان: جان الدر.

5- آفرينش جهان: ژرژ گاموف.

6- اثبات الهدات بالنصوص و المعجزات: شيخ محمد بن حسن حرّ عاملى مطبعه علميه قم.

7- اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب عليه السلام ابى الحسن على بن حسين مسعودى الهذلى متوفى سال 346 قمرى، منشورات رضى قم.

8- احكام الاحكام الصادرة من بين شفتى سيّد الأنام: شمس الدين أبى امامة محمد بن على بن عبد الواحد النقّاش المعربى المصرى متوفاى 763 ق نشر مكتبةالخانجى القاهرة 1409 ق.

9- ارشادالقلوب: أبى محمد حسن بن محمد ديلمى نشر مؤسسة أعلمى بيروت 1398 ق

10- اسلام و علم جديد و طب در قرآن: عبدالرزاق نوفل ترجمه حسين وجدانى.

11- اصول كافي: محمد بن يعقوب كلينى.

12- اطلاعات روزنامه: ش 20084:.

13- اعلام الورى بأعلام الهدى: ابى على فضل بن حسن طبرسى نشر دارالمعرفة للطباعة والنشر- بيروت 1399 ق

14- أعلام الدين فى صفات المؤمنين: حسن بن ابى الحسن ديلمى مؤسسة آل البيت:

لإحياءالتراث قم 1408 ق

15- الاحاد والمثانى: ابن ابى عاصم، متوفاى 287 ق نشردارالراية رياض 1411 ق 16- الاحاديث الغيبيه: مؤسّسةالمعارف الأسلاميه. چاپ اول چاپخانه دانش.

17- الأنبياء و الأوصياء: محمد بن على.

18- الإحسان بترتيب صحيح ابن حبّان: اميرعلاءالدين على بن بلبان فارسى متوفاى 739 ق

اسلام فراتر از زمان، ص: 647

نشر مؤسسة الرسالة بيروت 1407 ق

19- الأخبار الطوال:

20- الإختصاص: شيخ ابى عبداللّه محمدبن محمد بن نعمان العكبرى البغدادى المفيد الملقب بالشيخ المفيد متوفاى 413 ق منشورات جماعة المدرسين قم.

21- الأدب المفرد: محمدبن اسماعيل بخارى متوفاى 256 ق نشرعالم الكتب بيروت 1405 ق.

22- الإرشاد شيخ ابى عبداللّه محمدبن محمد بن نعمان العكبرى البغدادى الملقب بالشيخ المفيدمتوفاى 413 ق مؤسسة اعلمى للمطبوعات بيروت 1399 ق 23- الاستيعاب:.

24- الإستيعاب فى معرفة الأصحاب: ابن عبدالبر قرطبى مالكى متوفاى 463 ق نشر دار نهضة مصر للطبع وانشر قاهرة.

25- اعجاز اسلام در پيشگويى علوم جديد.

26- الإصابة فى تمييزالصحابة: شهاب الدين ابى فضل احمد بن على ابن حجر عسقلانى شافعى متوفاى 852 ق نشر دارا حياء التراث العربى- بيروت

27- الاغانى: ابى الفرج اصفهانى متوفاى 356 ق نشردار احياء التراث العربى بيروت

28- الإلزامات والتتبّع: ابى الحسن على بن عمر الشهير ب «دارقطنى» متوفاى 385 ق نشردارالكتب العلمية بيروت 1405 ق.

29- الفصول المهمّة فى معرفة أحوال الأئمّة: ابن صبّاغ مالكى متوفاى 855 منشورات اعلمى طهران.

30- العزلة: ابى سليمان حمد خطّابى بستى م 388 ق نشر دارالكتب علمية بيروت.

31- الطّرائف فى معرفة مذاهب الطوائف: رضى الدين ابى القاسم على بن طاوس مطبعةالخيام قم 1400 ق

32- الرّوضة فى الفضائل: شاذان بن جبرائيل قمى

33- الرّمزالخفى: علامة حلى.

34- الحقايق فى حديث الخلايق: شيخ الشهيد الفقيه احمد الثانى.

35- التّحصين: لإبن فهدالحلّى.

36- البدء والتاريخ: ابى زيد

37- الإمام المهدى: على محمّد على دخيل (چاپ نجف)

اسلام فراتر از زمان، ص: 648

38- الإحتجاج: ابى منصور احمدبن على بن ابى طالب طبرسى- نشرالمرتضى 1403 ق

39- الأمّ: ابى عبداللّه محمدبن ادريس شافعى م 204 ق نشردارالمعرفة للطباعة والنشر- بيروت 1393 ق

40- الامالى الشّجرية: ضياءالدين ابى السعادات هبةاللّه بن على بن حمزة العلوى الحسنى المشهور ب «ابن الشجرى» نشردارالمعرفة- بيروت-.

41- الإمامة و السياسة: ابى محمد عبداللّه بن مسلم بن قتيبة دينورى م 276 نشر دارالمعرفة- بيروت-.

42- الأنساب للسمعانى: ابى سعد عبدالكريم بن محمد تميمى سمعانى م 562 ق نشردارالجنان- بيروت- 1408 ق.

43- الأحكام: جزائرى.

44- الإقتصاد: شيخ طوسى.

45- الإنصاف فى النّص على الأئمّة الإثنى عشر من آل محمد الأشراف: سيد هاشم حسينى توبلى البحرانى، م 1107 يا 1109 ق المطبعة العلمية قم

46- البداية و النهاية: ابى الفداء ابن كثير م 774 ق دارالفكر- بيروت 1402 ق

47- البدع و النهى عنها: محمدبن وضّاح القرطبى؛

48 البرهان فى علامات مهدى آخرالزّمان: علاءالدين علىّ بن حسام الدين مشهور به متقى هندى جونپورى (975 ه. ق)

49- البلدان ابوعبداللَّه فقيه همدانى.

50- التجريد الصريح لأحاديث الجامع الصحيح: ابى العباس زين الدين احمد الشرجى الزبيدى م 893 ق نشردارالمعرفة- بيروت-.

51- التذكرة فى أحوال الموتى و أمورالاخرة: شمس الدين ابى عبداللّه محمد انصارى قرطبى م 671 ق نشردارالكتب العلمية- بيروت-.

52- التّرغيب و التّرهيب من احاديث الشريف: زكى الدين عبدالعظيم منذرى متوفاى سال 656 قمرى نشر دار الاحياءالتراث العربى- بيروت- 1388 ق

53 التّشريف بالمنن فى التّعريف بالفتن: معروف به الملاحم والفتن، رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس (م 664 ه. ق).

اسلام فراتر از زمان، ص: 649

54- الثّاقب فى المناقب: عمادالدين ابى جعفر محمد طوسى معروف به ابن حمزه نشر دارالزهراء- بيروت- 1411 ق

55- الجامع الصّغير فى أحاديث البشير النذير: جلال الدين سيوطى، نشر دار الفكر بيروت 1401 ق

56- الجمع بين الصحيحين: رضى الدين ابى الفضائل الصّاغانى م 650 ق نشر مؤسسة الكتب الثّقافية- بيروت- 1409 ق.

57- الجمل يا النصرة فى حرب البصرة: شيخ مفيد.

58- الحاوى على الفتاوى: جلال الدين سيوطى. (م 911 ه. ق) چاپ مصر سال 1959 ميلادى.

59- الحدائق فى علم الحديث والزهديات: ابى الفرج عبدالرحمان جوزى م 597 ق نشر دارالكتب العلمية- بيروت- 1408 ق

60- الحقايق فى حديث الخلايق: شيخ الشهيد الفقيه احمد الثانى.

61- الخرايج و الجرائح: قطب الدين الراوندى م 573 ق تحقيق و نشر مؤسسةالامام المهدى عجّل اللّه فرجه قم 1409 ق.

62- إتحاف الجماعة: للتويجرى.

63- الخصائص الكبرى: جلال الدين سيوطى نشردارالكتب العلمية- بيروت- 1405 ق

64- الخصال: شيخ ابى جعفر بن بابويه صدوق منشورات جماعة المدرسين قم 1403 ق

65- الدرّالمنثور: فى التفسير بالمأثور: جلال الدين سيوطى نشر دارالفكر- بيروت- 1403 ق

الدرّ المنظم: كمال الدين ابى سالم محمدبن طلحة حلبى شافعى.

66- الدين و الدولة:، على بن ربّن الطبرى، تحقيق عادل نويهض، منشورات دارالافاق الجديدة- بيروت- 1402 ق.

67- الذريّةالطّاهرة: ابى بشر محمد انصارى دولابى م 310 نشر جماعةالمدرسين قم 1411 ق.

68- الذريعة الى تصانيف الشيعة: شيخ آغا بزرگ طهرانى

69- الرّسائل العشر: شيخ طوسى.

70- الزام الناصب: شيخ على حائرى يزدى.

71- السّرّالمكنون: للبراقى.

72- السنن الواردة فى الفتن وغوائلها والساعة وأشراطها: لأبى عمرو عثمان الدانى، تحقيق دكتر رضاء الله المبارك فور

اسلام فراتر از زمان، ص: 650

73- السنن الكبرى: ابى عبداللّه نسائى م 303 دارالكتب العلمية- بيروت- 1411

74- السنن الكبرى: ابى بكربيهقى، م 458 مكتبةالمعارف- رياض-.

75- السّنّة: محمد بن نصر مروزى، م 294 ق مؤسسة الكتب الثقافية- بيروت-

08 14 ق

76- السّنّة: ابى بكر احمد بن محمدبن هارون بن يزيد الخلال، م 311 دارالراية رياض 1410 ق

77- السيرة النبوية و أخبارالخلفاء: ابى حاتم مجمدبن حبان تميمى البستى، م 354 ق نشر دارالفكر- بيروت- 1407 ق

78- السيرة النبوية ابى الفداء اسماعيل بن كثير، م 747 داراحياءالتراث- بيروت-.

79- السيرةالحلبية فى سيرة الأمين و المأمون: على بن برهان الدين حلبى م 1044 ق دارالمعرفة- بيروت-

80- السيرةالنبوية: ابن هشام انصارى، نشردار الباز السعودية.

81- الشفاء بتعريف حقوق المصطفى: قاضى عياض، م 544 ق مطبعةالحلبى و شركائه- قاهره-.

82- أشراط الساعة: للوابل.

83- الصّراط المستقيم الى مستحقى التعظيم: شيخ زين الدين عاملى النباطى البياضى، م 877 ق نشرالمكتبة الرضوية لإحياءالتّراث الجعفرية 1384 ق.

84- الصّراط المستقيم: علىّ بن يونس العاملى.

85- الصواعق المحرقة: شيخ ابن حجر هيثمى مكى شافعى، م 974 ق نشرمكتبة القاهرة 1385 ق.

86- الطبقات الكبرى: ابن سعد، م 230 ق نشردارصادر و داربيروت- بيروت 1377 ق.

87- العدد القوية لدفع المخاوف اليوميّة: رضى الدين على بن يوسف بن مطهر حليةالأولياء:

منشورات مكتبة مرعشى نجفى- قم 1408 ق.

88- العقد الثّمين فى تاريخ البلدالأمين: تقى الدين محمد حسنى الفاسى المكى، م 832 ق نشر مؤسسة الرسالة- بيروت 1406- ق

89- العقدالفريد: احمدبن محمدبن عبد ربه الأندلسى، م 328 ق- نشردارالكتاب العربى- بيروت 1406 ق

90- العلل المتناهية فى الأحاديث الواهية:

ابى الفرج عبدالرحمان جوزى، م 597 ق نشردارالكتب العلمية- بيروت- 1403 ق-

اسلام فراتر از زمان، ص: 651

91- الفائق فى غريب الحديث: جاراللّه محمود بن عمر الزّمخشرى نشردارالمعرفة بيروت

92- الفتن: ابى عبداللّه نعيم بن حماد مروزى، م 288 ق نشرمكتبة التوحيد- قاهره 1412 ق

93- الفتن لابن ماد:،

94- الفردوس بمأثور الخطاب: ابى شجاع شيرويه بن شهرداربن شيرويه ديلمى، م 509 ق نشردارالكتب العلمية- بيروت 1406 ق-

95- الفضائل: شاذان بن جبرائيل قمى، م 660 منشورات الرضى- قم-

96- الفقيه و المتفقه: ابى بكر احمدبن على بن ثابت بغدادى، م 463 ق نشردارالكتب العلمية- بيروت-.

97- القاموس: الفيروزآبادى.

98- القول المسدد:،

99- الكامل: ابى العباس محمدبن زيد معروف به مبرّد نحوى، م 285 نشر دار الفكر.

100- الكامل فى ضعفاء الرجال: ابى احمد عبداللّه بن عدى جرجانى، م 365 ق نشردارالفكر- بيروت- 1405 ق-

101- الكامل فى التّاريخ: ابن أثيرشيبانى نشر دارصادر و دار بيروت 1385 ق

102- الكتاب المبين: از مصادر بيان الأئمّة.

103- الكنى و الاسماء: ابى بشر محمدبن احمد بن حماد دولابى، م 310 ق نشر دارالباز- مكة المكرمة-.

104- المجلى: ابن ابى جمهور.

105- المجموع الرّائق: سيد هبةاللَّه.

106- المحتضر: شيخ حسن بن سليمان حلى منشورات المطبعة الحيدرية- نجف 1370 ق-

107- المحجةالبيضاء فى تهذيب الإحياء: مولى محسن فيض كاشانى م 1091 نشرمؤسسة اعلمى للمطبوعات- بيروت- 1403 ق

108- المستجاد من كتاب الإرشاد: جمال الدين ابى منصور العلّامة الحلّى م 726 نشر مكتبة مرعشى نجفى- قم 1406 ق-

109- المستصفى: غزالى.

110- المصنّف: ابى بكر عبدالرّزاق بن همام صنعانى، م 211 ق نشر مكتب الاسلامى- بيروت

اسلام فراتر از زمان، ص: 652

1403 ق-

111- المصنف فى الأحاديث و الاثار: عبداللّه بن محمد بن ابن أبى شيبة كوفى، م 235 ق نشر الدارالسلفية- بمبئى.

112- المطالب العالية بزوائد المسانيد الثّمانية: ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفة بيروت 113- المعجم الكبير: ابى القاسم طبرانى، م 360 ق نشر الدار العربيّة للطباعة بغداد.

114- المعجم الصّغير: ابى القاسم طبرانى، م 360 ق نشر دارالكتب العلمية- بيروت 1403 ق-

115- المعجم الأوسط: طبرانى م 360 ق نشرمكتبةالمعارف- الرياض 1405 ق-.

116- المعرفة والتاريخ: ابى يوسف البسوى، م 277 ق مطبعة الارشاد بغداد 1394 ق 117- المعيار والموازنه فى فضائل الامام اميرالمؤمنين 7: ابى جعفر اسكافى معتزلى، م 240 ق تحقيق شيخ محمدباقر محمودى.

118- المعيار و الموازنة:

119- الملاحم و الفتن: مجلسى خطى.

120- الملاحم و الفتن: سيد رضى الدين ابى القاسم على ابن طاووس چاپ مؤسسه اعلمى بيروت 1398 ق

121- الملاحم والفتن لابن المنادى (مخطوط)،

122- الملاحم: طاوه ئى.

123- المغازى للواقدى: محمدبنعمر واقدى، م 207 ق چاپ مؤسسه اعلمى- بيروت-.

124- المناقب: ابى مؤيد خوارزمى، نشر نينوى الحديثة- طهران-.

125- المنتخب: فخرالدين طريحى نجفى، م 1085 ق نشر مكتبة ارومية- قم-

126- المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك: ابى الفرج بن عبدالرحمان جوزى، م 597 نشر دلر الكتب العلمية- بيروت 1412 ق-

127- الموسوعة الذهبية فى إعجاز القرآن الكريم والسنة النبوية: عبدالرؤف مخلص، انتشارات شيخ الاسلام، تربت جام.

128- النّهاية فى غريب الحديث و الأثر: ابن اثير جزرى، م 606 نشرمكتبة الاسلامية.

129- الهداية الكبرى: ابى عبداللّه حسين بن حمدان الخصيبى، م 334 مؤسسة البلاغ- بيروت 1406 ق-

اسلام فراتر از زمان، ص: 653

130- انوارالنعمانية: سيد نعمةاللَّه موسوى جزايرى، م 1112 ق- نشر تبريز-.

131- اوضاع در آخرالزّمان: رضا كوشارى.

132- أسباب النزول: ابى الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى، م 468 ق نشردار الكتب العلمية- بيروت 1395 ق-

133- أسد الغابة فى معرفة الصحابة: عزالدين ابى الحسن على بن ابى الكرم شيبانى معروف به ابن اثير، م 630 ق مكتبه اسلاميه.

134- أعلام النّبوّة: شيخ ابى الحسن على بن محمد ماوردى شافعى، دارالكتب العلميه- بيروت 1406 ق-.

135- أمالى شيخ ابى جعفر محمد بن حسن طوسى، م 460 منشورات المكتبة الأهلية- بغداد 1384 ق-.

136- أنساب الأشراف: احمدبن يحيى بن جابر بلاذرى، نشر مؤسسة اعلمى بيروت 1394 ق

137- اعجاز اسلام در پيشگوئى علوم جديد:

138- اختيار معرفة الرّجال: مشهور به رجال كشّى: ابى جعفر. محمد بن حسن طوسى، م 460 نشر جامعه مشهد.

139- إتحاف الجماهير: التويرجى

140- أنوارالنعمانية: سيد نعمةاللّه جزائرى.

141- أنوار المشعشعين فى شرافة قم و القمّيّين: 1/ 453 تأليف محمدعلى بن حسين بن بهاءالدين نائينى اردستانى كچوئى قمى كه در تاريخ 1325 تا 1330 هجرى قمرى نوشته شده است.

142- ايضاح البراهين: از مصادر بيان الأئمّة.

143- ايضاح الفوائد: ابن علامه حلّى.

«ب»

144- بحارالأنوار: علامه محمد باقر مجلسى.

بحرالمعارف: ملاعبدالصّمد همدانى

145- بر رسى دين از راه دانش: دكتر على پور.

146- بصائرالدرجات فى فضائل آل محمد: ابى جعفرمحمدبن حسن بن فروخ صفار قمى، م 290 منشورات مكتبه مرعشى نجفى قم 1404 ق.

اسلام فراتر از زمان، ص: 654

147- بهجةالمجالس و أنس الجالس و شحذالذاهن والهاجس: ابى عمر يوسف بن عبداللّه بن عبدالبر النمرى القرطبى، م 463 نشردارالكتب العلمية بيروت

148- بيان الأئمّة: شيخ محمد مهدى نجفى، نشر مكتبةالاسلامية بيروت

149- بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: أبى جعفرمحمد بن ابى القاسم محمد بن على الطّبرى (ازعلماى قرن 6).

«پ»

150- پاسخ ما: سيد حسن ابطحى.

151- پيش گوئى هاى اميرالمؤمنين عليه السلام دكتر محمد جعفر واصف.

«ت»

152- تاريخ جرجان: سهمى متوفاى 427 قمرى نشر عالم الكتب بيروت 1407 قمرى.

153- تاريخ الخميس فى أحوال أنفس نفيس: شيخ حسين بن محمد ديار بكرى نشر مؤسسه شعبان بيروت.

154-

155- تاريخ مدينة دمشق: ابى القاسم على بن حسن شافعى معروف به ابن عساكر م 571 قمرى من مصوّرات مجمع اللغة العربية بدمشق.

156- تاريخ قم: تأليف حسن بن محمد بن الحسن القمي

157- تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير و الأعلام: شمس الدين محمدبن احمد ذهبى، م 748 نشر دارالكتاب العربى بيروت 1410 ق

158- تاريخ دمشق: ترجمة الامام اميرالمؤمنين ابى القاسم على بن حسن شافعى معروف به ابن عساكر م 571 قمرى

159- تاريخ طبرى: ابى جعفر بن جرير «تاريخ الأمم و الملوك» متوفاى سال 310 قمرى نشر دار سويدان بيروت.

160- تاريخ الثقات: احمدبن عبداللّهعجلى، م 261 ق دارالكتب العلمية بيروت 1405 ق

161- تاريخ بغداد أومدينةالسّلام: ابى بكر احمدبن على خطيب بغدادى، م 463 نشر دارالباز مكةالمكرمة.

162- تاريخ دشت مغان: نوشته آقاى مير نبى عزيز زاده سيدبيگلو

اسلام فراتر از زمان، ص: 655

163- تحف العقول عن

آل الرسول: شيخ ابى محد حسن بن على بن شعبه حرّانى نشر جماعة المدرسين قم 1404 ق

164- تذكرة الخواص: سبط بن جوزى، م 654 ق مكتبه نينوى الحديثة طهران.

165- تذكرة: شيخ عبدالواحد شعرانى.

166- تطهيرالجنان و اللسان: ابن حجر هيثمى مكى متوفاى 974 قمرى نشر مكتبة القاهرة 1385.

167- تفسير القرآن العظيم: ابن كثيرقرشى دمشقى. نشردارالمعرفة بيروت 1406 ق.

168- تفسيرالميزان: علامه محمد حسين طباطبائى.

169- تفسيرطبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن) دارالمعرفة بيروت 1403 ق

170- تفسير القرآن العظيم: ابن كثير قرشى دمشقى دارالمعرفة بيروت 1406

171- تفسيركبير: ابوعبداللّه محمدبن عمربن حسين القرشى طبرستانى اصل شافعى مذهب مشهوربه فخر رازى.

172- تفسيرقرطبى (الجامع لأحكام القرآن): ابى عبداللّه محمد انصارى قرطبى، دار احياءالتراث العربى بيروت.

173- تفسيرالبرهان: تفسيرمنسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام تحقيق ونشرمدرسة الامام المهدى 7 قم 1409 ق

174- تفسير الأصفى: مولى محسن كاشانى.

175- تفسير ابن كثير.

176- تفسير ثعالى:

177- تفسير الدّرّالمنثور: جلال الدين سيوطى.

178- تفسيرصافى: مولى محسن فيض كاشانى، م 1091 منشورات اعلمى بيروت

179- تفسيرالعياشى: محمدبن مسعود بن عيّاش سلمى سمرقندى، مكتبه علميه اسلاميه طهران.

180 تفسير مجمع البيان: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى از علماى قرن ششم.

181- تفسيرفى ظلال القرآن: سيد قطب.

182- تفسيرقمى: على بن ابراهيم قمى، نشر مكتبة العلّامة قم

183- تفسيرنورالثقلين: شيخ عبد على بن جمعة عروسى الحويزى، م 1112 ق مطبعه علميه قم.

184- تفسيرالكشاف عن حقاق غوامض التّنزيل: جاراللّه محمودبن عمرزمخشرى م 528 ق

اسلام فراتر از زمان، ص: 656

185- تفسير «كاشف».

186- تفسيرالقرآن للصنعانى: عبدالرزّاق بن همام صنعانى متوفاى سال 211 قمرى نشر مكتبة الرشد الرياض

1410.

187- تفسيرالجواهر: طنطاوى طبع مصر.

188- تفصيل الايات: ژول لابوم نويسنده فرانسوى.

189- تمييزالطيّب من الخبيث: شيخ عبدالرحمان شيبانى شافعى، دارالكتب العلمية بيروت 1403 ق

190- تنبيه الخواطر و نزهةالنّواظر: (مجموعة الورام) ابى الحسين ورّام بن ابى فراس مالكى اشترى، م 605 دارالكتب الإسلامية طهران.

191- تنزيه الشريعة المرفوعة: ابى الحسن على بن محمد بن عراق الكنانى متوفاى سال 963 قمرى نشر دارالكتب العلمية بيروت 1399.

192- تهذيب الأحكام: شيخ ابى جعفرطوسى. دارالكتب الاسلامية طهران

193- تهذيب الاثار: طبرى

194- تهذيب الكمال فى أسماءالرجال: جمال الدين ابى حجاج يوسف المزىّ، م 742 ق مؤسسةالرسالة بيروت 1403 ق

195- تيسير المطالب فى أمالى الامام أبى طالب: السيد يحيى بن حسين بن هارون متوفاى سال 424 قمرى منشورات مؤسسه اعلمى للمطبوعات بيروت 1395 قمرى.

196- تيسيرالكمال: از مصادر بيان الأئمّة.

«ث»

197- ثواب الأعمال: شيخ ابى جعفر صدوق، م 381 ق مكتبه صدوق طهران 1391 ق

«ج»

198- جامع الأخبار أو معارج اليقين فى أصول الدين: شيخ محمد بن محمد سبزوارى منشورات الرضى قم.

199- جامع الاخبار: للشعيرى.

جامع الأخبار: شيخ صدوق.

200- جامع الأصول: من احاديث الرسول صلى الله عليه و آله: ابن اثير جزرى متوفاى 606 قمرى نشر

اسلام فراتر از زمان، ص: 657

مكتبةالمعارف الرياض.

201- جمع الجوامع: جلال الدين سيوطى، نشر الهيئة المصرية العامّة للكتاب.

202- جمع الفوائد من جامع الأصول و مجمع الزوائد محمد بن محمد مغربى متوفاى سال 1094 قمرى نشر دار القبلة للثقافة الاسلامية جدة و مؤسسة علوم القرآن بيروت 1408 قمرى.

203- جوامع الجامع فى تفسيرالقرآن المجيد: فضل بن حسن طبرسى: نشر دارالأضواء بيروت

1405 قمرى.

«چ»

204- چرا نماز بخوانيم:

«ح»

205- حقايق بهداشتى در اسلام. سيد جمال الدين شريف زاده.

206- حلية الأولياء و طبقات الأصفياء: ابى نعيم اصفهانى، م 430 دارالكتاب العربى بيروت 1387 ق.

207- حليةالأبرار احتمالًا زمخشرى:

208- حديقة الشيعة: احمد (مقدس) اردبيلى.

«خ»

209- خصائص الائمة: سيد رضى، م 406 ق مجمع البحوث الاسلامية مشهد 1406 ق

210- خلاصة البلدان: صفى الدين محمد بن محمد بن هاشم رضوى كه در 1079 ق تأليف كرده است؛

«د»

211- دلائل النّبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة: ابى بكر احمدبن حسين بيهقى، م 458 دارالكتب العلمية بيروت 1405 ق

212- دلائل براهين الفرقان:

213- دلائل الامامة: ابى جعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى، از دانشمندان قرن چهارم ه. ق، منشورات الرضى قم.

214- دارالمنتظم فى السّرّالأعظم: محمدبن طلحه شافعى متوفاى 650.

215- دوحةالأنوار: شيخ محمد يزدى.

اسلام فراتر از زمان، ص: 658

216- دلايل: حميرى.

217- دعائم الاسلام: ابى حنيفة قاضى نعمان بن محمد بن منصور بن احمدبن حيون التميمى المغربى (م 363 ق) نشردارالمعارف مصر 1389 ق.

218- دُررالأخبار: خسروشاهى و سيد مهدى حجازى.

219- دراسات جديدة فى إعجاز القران- دكتور عبد العظيم المطعنى- الطبعة الأولى- مكتبه وهبة- القاهرة- 1996 م.

«ذ»

220- ذخايرالعقبى فى مناقب ذوى القربى: محب الدين احمد طبرى، نشرالقدسى قاهره 1356 ق

«ر»

221- راز نيايش- فوائد طبى و درمانى نماز: گودرز نجفى.

222- راه و رسم زندگى: دكتر الكسيس كارل ترجمه دكتر دبيرى چاپ هفتم.

223- ربيع الأبرار و نصوص الأخبار: ابى القاسم محمود زمخشرى، م 538 منشورات الشريف رضى قم 1410 ق

224- روضات الجنّات: سيد.

225- روزنامه

كيهان 12586 و 10 خرداد 1372.

226- روزنامه جمهورى اسلامى ش 4436

227- روزنامه همشهرى ش 807.

228- روضة الكافى: محمدبن يعقوب كلينى

229- روضة الواعظين: محمد بن فتّال نيشابورى شهيد در سال 508 ق منشورات المكتبةالحيدرية نجف 1386 ق

230- زين الفتى: كرمانى

«س»

231- سبل الهدى والرشاد: محمدبن يوسف صالحى شامى، م 942 ق تحقيق دكتر مصطفى عبدالواحد قاهره 1410 ق

232- سفينة البحار: شيخ عباس قمى.

233- سنن ترمذى: «الجامع الصحيح» ابى عيسى محمدبن عيسى، م 297 دارالكتب لعلمية بيروت.

اسلام فراتر از زمان، ص: 659

234- سنن الدارقطنى، م 385 ق نشردارالمحاسن للطباة قاهرة.

235- سنن الدارمى: عبداللّه بن بهرام دارمى. م 255 ق نشر دارالفكر.

236- سيرأعلام النبلاء: شمس الدين محمد ذهبى، م 748 ق نشرمؤسسةالرسالة بيروت 1405 ق.

237- سنن: ابى داود ابن اشعث سجستانى الأزدى، م 275 ق نشر داراحياء السنّةالنّبويّة.

238- سنن ابن ماجه: محمدبن يزيد قزوينى.

«ش»

239- شرح نهج البلاغة: عبدالحميدابن ابى الحديد معتزلى، نشر دارالكتب العلميه قم

240- شعب الإيمان: ابى بكر احمدبيهقى، م 458 دارالكتب العلمية بيروت 1410.

241- شرح أسماء الحسنى: ملّا هادى سبزوارى.

242- شرح جوشن كبير؛ الإمام على: أحمد رحمانى همدانى.

243- شناخت خدا از طريق برهان، نويسنده، هارون يحيى، برگردان: شهريار جدى انتشارات الرساله چاپ هندوستان مركز اسلامى بازار غربى نظام الدين، پلاك 1، دهلى نو كد پستى 110013

«ص»

244- صحيح مسلم: بن حجاج قشيرى نيشابورى، دار احياءالتراث العربى بيروت.

245- صحيح بخارى: م 256 دار احياءالتراث العربى بيروت.

246- صبح اميد از انترنت.

247- صحيح الجامع: البانى.

248- صحيفه: همام بن منبّه.

«ط»

249- طب روحانى دكتر عبدالكريم

بى آزار شيرازى ج 3.

250- طول عمر امام زمان: على اكبر مهدى پور.

251- طوالع الأنوار: سيد محمد مهدى موسوى چاپ سال 1227 قمرى.

«ع»

252- عجائب الأخبار: عبدالرؤف المصرى الميناوى الشافعى.

253- عدةالداعى ونجاح الساعى: احمدبن فهد حلّى، م 841 ق مكتبة الوجدانى قم

254- علائم ظهور: ناظم الاسلام كرمانى.

اسلام فراتر از زمان، ص: 660

255- علل الشرايع: شيخ صدوق.

256- علل الحديث: ابى محمد عبدالرحمان رازى بن أبى حاتم، م 327 ق نشردارالمعرفة بيروت 1405 ق

257- عوالى اللئالى العزيزية فى الأحاديث الدينية: محمد بن على احسائى معروف به ابن ابى جمهور، مطبعة سيّدالشّهداء قم 1403 ق

258- عيون المعجزات: شيخ حسين بن عبدالوهاب، نشرمكتبة داورى قم 1395 ق

259- عيون الأخبار: ابى محمد عبداللّه بن قتيبة دينورى، م 276 ق دارالكتب العلمية بيروت 1406 ق

«غ»

260- غايةالمرام فى حجةالخصام: سيدهاشم بحرانى.

261- غيبت نعمانى: شيخ ابى زينب محمد بن ابراهيم نعمانى، مكتبةالصدوق طهران

262- غيبت طوسى: ابى جعفر محمدبن حسن طوسى، م 460 مؤسسةالمعارف الاسلامية قم 1411.

«ف»

263- فجايع الدهور: شيخ على بن شيخ ابوالحسن مرندى.

264- فرائدالسمطين فى فضائل المرتضى و الزهراء و البطين: شيخ محمدبن ابراهيم الجوينى الحموينى الشافعى الخراسانى.

265- فرج المهموم: رضى الدين ابى القاسم على بن طاووسائل الشيعة: منشورات الرضى قم.

266- فرحة الغرى: غياث الدين بن عبدالكريم بن طاووسائل الشيعة: م 693 ق منشورات الرضى قم

267- فضائل الصّحابة: ابى عبداللّه ا حمدبن محمد بن مسند أحمد بن حنبل: نشر جامعة أم القرى مكّة 1403 ق

268- فضائل المدينة المنوّرة: محمدبن يوسف صالحى شامى، م 942 مكتبة دارالتراث

مدينة منورة بيروت 1410 ق

269- فضائل القرآن: ابى بكر جعفربن محمدبن حسن فريابى، م 301 مكتبةالرشد رياض 1409 ق

270- فلسفه احكام: سيد جمال الدين شريف زاده.

271- فضائل الأشهر الثلاثة:

272- فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ابن حجر العسقلانى (و 852 ق)

اسلام فراتر از زمان، ص: 661

«ق»

273- قرآن و علوم روز: سيد محمود افتخاريان.

274- قبائح الخمر: امير صدر الدين محمد بن غياث الدين منصور دشتكى شيرازى.

275- قصص الانبياء: قطب الدين سعيدبن هبةاللّه راوندى، م 573 ق نشر مجمع البحوث الإسلامية مشهد 1409 ق.

«ك»

276- كامل الزّيارات: شيخ ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولويه، م 285 ق دارالفكر

277- كتاب الزّهد: لوكيع بن الجرّاح.

278- كتاب بين المللى چه كنيم تا به مرز صد سال نزديك شويم. پروفسور سيف الدين نبوى.

279- كتابخانه آستان قدس رضوى.

280- كتاب من روى عن أبيه عن جدّه: شيخ الزين ابى العدل قاسم بن قطلوبغا، م 879 مكنبة المعلا كويت.

281- كتاب سليم بن قيس هلالى: م 90 ق تحقيق و تقديم علاءالدين موسوى مؤسسة البعثة طهران

282- كتاب الثقات: محمدبن حبّان بن احمد ابى حاتم تميمى بستى، م 354 مؤسسة الكتب الثقافية نشر دائرةالمعارف العثمانية حيدر آباد 1393 ق.

283- كتاب المقتضب: ابن العياش.

284- كتاب القصص: شيخ اجل عبد الجليل رازي

285- كشف الغمة فى معرفة الأئمّة: على بن عيسى اربلى تبريز.

286- كشف الأستار عن زوائدالبزار: ابى بكر هيثمى، م 807 ق مؤسسة الرسالة بيروت 1399 ق

287- كشف الأستار: محدث نورى.

288- كشف اليقين فى فضائل أميرالمؤمنين عليه السلام: حسن بن يوسف بن مطهر حلّى،

م 726 ق مجمع احياءالثقافة الاسلامية قم 1413 ق

289- كفايةالطالب فى مناقب على بن ابى طالب 7: محمدبن يوسف گنجى شافعى، م 658 ق داراحياءتراث اهل بيت: طهران 140 ق

290- كمال الدين و تمام النعمة: شيخ صدوق.

291- كفايةالأثر: خزّازقمى.

اسلام فراتر از زمان، ص: 662

292- كنزالعمال: علاءالدين هندى جونبورى، م 975 مؤسسةالرسالة بيروت 1405 ق.

293- كفاية النصوص:

«ل»

294- لسان الميزان: ابن حجر عسقلانى، م 852 مؤسسة اعلمى بيروت 1390 ق.

295- لمعان الأنوار: از مصادر بيان الأئمّة.

296- لوايح الأنوار: سفارينى.

«م»

297- مأةمنقبة: محمد بن احمد قمى.

298- مبشرات الفؤاد: لسيد محمد تقوى رضوى خوانسارى.

299- مثيرالأحزان: ابن نما حلّى، تحقيق و نشر مدرسة الامام المهدى 7 قم 1406 ق

300- مجالس المؤمنين: قاضي نور الله شوشترى (التسترى).

301- مجله مكتب اسلام شماره 131

302- مجله دانشمند سال 4 ش 10.

303- مجمع الزّوائد و منبع الفوائد: حافظ نورالدين ابى الحسن على بن ابى بكر بن سليمان هيثمى، م 807 دارالكتاب العربى بيروت 1402 ق

304- محاضرات: راغب اصفهانى:.

305- محموعه خطى شيخ محمدعلى قاضى.

306- مدينة معاجز آل البيت عليهم السلام: سيد هاشم بن سليمان بحرانى، مؤسسة النعمان بيروت.

307- مروج الذهب و معادن الجوهر: حسين بن على المسعودى (و 346 ق).

308- مراصد الإطلاع على الأسماء الأمكنة والبقاع: مختصر معجم البلدان ياقوت حموى

309- مرزهاى نجوم: نوشته فرد هويل.

310- مروج الذهب: ابوالحسن على بن حسين مسعودى.

311- مسئلتان فى النص على علىّ: شيخ مفيد.

312- مستدرك سفينة البحار- شيخ على نمازى.

313- مسند: ابى حنيفه.

314- مسند احمد بن حنبل: نشر دارالفكر.

اسلام فراتر از زمان، ص: 663

315- مسند: ابى يعلى.

316- مسند الفاروق: ابن كثير شلفعى دمشقى، م 774 دارالوفاء منصوره 1412 ق

317- مسندالشاميين: ابى القاسم سليمان لخمى طبرانى، م 360 ق مؤسسةالرسالة بيروت 1409 ق للطبرانى

318- مستدرك حاكم: (مستدرك على الصحيحين) ابى عبداللّه حاكم نيشابورى، دارالمعرفة بيروت.

319- مسندابى داوود الطيالسى:، م 204 ق دارالمعرفة بيروت.

320- مسند ابن الجعد الجوهرى:، م 230 ق مكتبة الفلاح كويت 1405 ق

321- مسنداسحاق بن راهويه: مروزى، م 238 مكتبة الإيمان مدينة منورة 1410 ق 322- مسندالحميدى:

323- مسندعلى بن ابى طالب: جلال الدين سيوطى، مكتبة الإيمان مدينة منورة.

324- مسند: موصلى.

325- مشارق أنواراليقين: حافظ رجب برسى، دارالأندلس بيروت

326- مشكاةالمصابيح: محمدبن عبداللّه تبريز مكتب اسلامى بيروت 1405 ق

327- مشكاةالأنوار: طبرسى.

328- مشكل الاثار: ابى جعفر الطحاوى، م 321 ق نشردارصادربيروت.

329- مصابيح السّنة: ابى محمد حسين بن مسعود الفرّاء البغوى، م 516 دارالمعرفة بيروت 1407 ق

330- مطالب السئول فى مناقب آل الرسول: كمال الدين بن طلحة قرشى شافعى، م 652 ق دارالكتب التجارية نجف

331- معانى الأخبار: شيخ صدوق

332- معجم مااستعجم: عبداللّه بكرى اندلسى، م 487 نشر عالم الكتب بيروت.

333- معجم البلدان: ابى عبداللّه ياقوت حموى رومى، احياء دارالتراث العربى بيروت.

334- معجم الشيوخ: شمس الدين محمد ذهبى، مكتبة الصدوق الطائف 1408 ق

335- معجزات علمى قرآن: نوشته هارون يحيى.

336- معجزات علمى قرآن: شيخ محمد على صابونى.

337- معجم احاديث الامام المهدى (ع): شيخ علي كورانى العاملى.

338- مقاتل الطالبيين: ابوالفرج اصفهانى، م 356 منشورات رضى و زاهدى قم

اسلام فراتر از زمان، ص: 664

339- مقتل الحسين: ابى مؤيد خوارزمى، م 568 ق مكتبة المفيد قم

340- مكارم الأخلاق: رضى الدين ابى نصر حسن طبرسى، مؤسسة اعلمى بيروت 1392 ق

341- مناقب العترة: ابن فهد حلى.

342- مناقب آل ابى طالب: ابى جعفر رشيدالدين ابن شهرآشوب سروى مازندرانى م 488 ق مكتبةالعلّامة قم

343- مناقب خوارزمى: ابى المؤيد الخوارزمى، مكتبة نينوى الحديثة طهران.

344- مناقب على بن ابى طالب: ابى الحسن شافعى مشهور به ابن مغازلى، م 483 ق مكتبة الاسلامية طهران 1394 ق

345- مناقب الإمام اميرالمؤمنين عليه السلام لمحمدبن سليمان الكوفى، مجمع احياء الثقافة الاسلامية قم 1412 ق

346- منتخب الأثر: صافى گلپايگانى.

347- منتخب الأنوارالمضيئة: سيد عبدالكريم نيلى نجفى، چاپ مطبعه خيام قم 1401 ق

348- منتخب التواريخ: شيخ محمدهاشم بن محمد على خراسانى.

349- منتخب البصائر: شيخ حسن سليمان.

منتهى الامال: حاج شيخ عباس قمى.

350- منهاج الكرامة فى اثبات الإمامة: علامه حلّى، م 776 ق تحقيق محمد رشاد.

351- مواردالضمآن الى مجمع الزّوائد: ابن حبّان: نورالدين على هيثمى دارالكتب العلمية بيروت.

352- موضّح أوهام الجمع والتفريق: احمدبن على خطيبى بغدادى، م 463 ق دارالمعرفة بيروت 1407 ق

353- مونس الحزين فى معرفةالحق و اليقين: تأليف شيخ صدوق بنا به نظر اكثر،

يا تأليف محمدبن حسن بن على بن احمد بن على بن فتّال نيشابورى فارسى ابو على مفسّر واعظ بنا به نظر تعدادى چند از علماء.

354- ميزان الإعتدال: ابى عبداللّه محمد ذهبى، م 748 ق دارالمعرفة بيروت 1382 ق

«ن»

355- نشريه انجمن تبليغات اسلامى:

356- نفس الرحمن في فضائل سلمان:

اسلام فراتر از زمان، ص: 665

357- نهاية الإرب فى فنون الادب: شهاب الدين احمد النويرى متوفاى 733 قمرى نشر وزارةالثقافة و الارشادالقومى- مصر-.

358- نهج الحق و كشف الصدق: علامه حلّى، مؤسسة دارالهجرة قم 1407 ق

359- نوائب الدهورفى علائم الظهور: سيد حسن ميرجهانى طباطبائى انتشارات كتابخانه صدر چاپ بهار 1369.

360- نورالأنوار: شيخ على بن شيخ ابوالحسن مرندى.

361- نورالأنوار: شيخ على اصغر بروجردى چاپ مصر.

362- نورالبراهين: سيد نعمة اللّه جزائرى.

«و»

363- وسائل الشيعة: محمدبن حرعاملى متوفاى 1104 قمرى نشر داراحياءالتراث الاسلامى بيروت 1403.

364- وقايع الدهور: للشيخ ابوالحسن المرندى.

365- وجوه اعجاز قرآن: استاد سعدالدين صديقى- لارستان.

366- وسيلة العفائف و عقودالجواهر:

«ى»

367- يأتى على النّاس زمان من سئل عاش و من سكت مات: سيد محمود بن سيد مهدى موسوى ده سرخى اصفهانى.

368- ينابيع المودة: شيخ سليمان بن شيخ ابراهيم بن خواجه كلان حسين ى بلخى قندوزى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109