امام رضا عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : علوی سهراب 1346 - عنوان و نام پديدآور : امام رضا علیه السلام / سهراب علوی مشخصات نشر : قم مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران 1379. مشخصات ظاهری : 125ص. شابک : 4000ریال 964-6705-61-8 ؛ 10000 ریال چاپ دوم 978-964-6705-61-6 يادداشت : چاپ دوم : تابستان 1387. یادداشت : کتابنامه ص [114] - 117 ؛ همچنین به صورت زیرنویس. یادداشت : نمایه. موضوع : علی بن موسی (ع) ، امام هشتم 153؟ - 203ق -- سرگذشتنامه موضوع : علی بن موسی (ع) ، امام هشتم 153؟ - 203ق -- ولایتعهدی شناسه افزوده : مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران رده بندی کنگره : DS35/63 /ع 77‮الف 8 1379 رده بندی دیویی : 956/01092 شماره کتابشناسی ملی : م 79-24028

امام رضا عليه السلام

نام: علي لقب: رضا

كنيه: ابوالحسن نام پدر: موسي نام مادر: نجمه تاريخ تولد: 11 ذي القعده سال 148 (ه.ق)

محل تولد: مدينه مدّت حكومت: 20

مدّت عمر: 55

تاريخ شهادت: آخر صفر سال 203 (ه.ق)

نام قاتل: مأمون با زهر

مرقد: مشهد مقدس پدر برزگوار امام علي بن موسي الرضاعليه السلام حضرت امام موسي بن جعفرعليه السلام است.

هنگامي كه نجمه مادر امام رضاعليه السلام به خانه امام كاظم عليه السلام راه يافت، از محضر حميده (مادر امام كاظم عليه السلام) درس هاي زيادي را آموخت، نجمه عليهم السلام از نظر استعداد و هوشياري و دين از بهترين بانوان بود. حضرت حميده مي گويد: وقتي كه نجمه عليهم السلام به خانه ما راه يافت، پيامبر صل اللَّه عليه و آله را در عالم خواب ديدم به من فرمود: اي حميده نجمه را به پسرت موسي عليه السلام ببخش

و همسر او كن «فانه سيله منها خير اهل الارض»؛ «همانا بزودي بهترين فرد روي زمين از او متولد مي شود.»

ايشان مي گويد: من به اين دستور عمل كردم و نجمه را همسر فرزندم امام كاظم عليه السلام نمودم از او حضرت رضاعليه السلام به دنيا آمد.

حضرت نجمه عليهم السلام به قدري به عبادت و مناجات و ذكر خدا علاقه داشت كه در آن مدّت ي كه به حضرت رضاعليه السلام شير مي داد، روزي به بستگانش گفت: با يافتن دايه، مرا كمك كنيد. از او سئوال شد مگر شيرت كم شده؟

در پاسخ گفت: سوگند به خدا شيرم كم نشده، ولي براي من ذكرهايي از نماز و تسبيح هست كه مي خواهم كمي بيشتر به آنها به پردازم.(1)

نوزادي مبارك از كرامت پروردگار

از حضرت نجمه عليهم السلام مادر حضرت رضاعليه السلام نقل شده: هنگامي كه پسرم علي بن موسي الرضاعليه السلام را باردار شدم، هر وقت مي خوابيدم، صداي تسبيح و حمد و ذكر گفتن او را از رحم خودم مي شنيدم. وقتي كه به دنيا آمد، يك دستش را بر زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد، لب هايش را حركت مي داد كه گويي سخن مي گويد، در اين لحظه پدرش حضرت موسي بن جعفرعليه السلام وارد شد و به من فرمود:

اي نجمه، كرامت پروردگارت بر تو گوارا باد.

علّت نام گذاري به رضاعليه السلام

نام اصلي امام هشتم علي است. لقب يا نام معروفش رضاعليه السلام مي باشد، به طوري كه از روايات فهميده مي شود علت نام گذاري آن حضرت به رضاعليه السلام به چند جهت بوده است :

1- آن حضرت مورد رضا و پسند خداوند در آسمان، و مورد رضا و پسند رسول خداصل اللَّه عليه و آله و امامان عليه السلام در روي زمين بود.

2- چه شيعه و سني، و حتي مخالفين هم او را پسنديدند و از او راضي بودند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود.

3- آن حضرت به رضاي پروردگار راضي بود و اين صفت نيكو و ارزشمند را كه مقامش بالاتر از صبر است، آن حضرت به طور كامل داشت، چنان كه روايت شده: در روي نگين انگشتر حضرت رضاعليه السلام اين جمله نوشته شده بود:« ماشاءاللَّه لاقوة الا باللَّه» آنچه خدا بخواهد همان مي شود، و نيرويي جز ذات پاك او نيست. او در عصري زندگي مي كرد كه ظهور چنين اخلاق نيكويي براي اسلام، بسيار كار ساز بود. از اين رو اين رضايت مندي در زندگي

او بروز و ظهور نمود. و مشكلات پيچيده عصرش را با دريايي از بردباري و صبر وبا تدبير و آرامشي خاص حل مي نمود.

امام عليه السلام در عصر هارون

از سال 183 هجري قمري كه پيشواي هفتم حضرت موسي بن جعفرعليه السلام در زندان بغداد به دستور هارون مسموم شد و به شهادت رسيد، امامت پيشواي هشتم عليه السلام هم به مدّت ده سال در دوران حكومت هارون سپري شد، در اين دوران، آزادي امام براي گسترش فعاليت هاي فرهنگي و علمي بيشتر بود. زيرا هارون در اين مدّت مزاحم امام عليه السلام نمي شد و حضرت آزادانه فعاليت مي نمود، بسياري از شاگردان و تربيت يافتگان امام عليه السلام در اين مدّت پرورش يافتند. علت مهم اين كاهش اذيت و آزار از طرف هارون، نگراني وي از عاقبت به شهادت رساندن امام موسي بن جعفرعليه السلام بود، زيرا گرچه هارون تلاش فراواني به منظور پنهان نگه داشتن اين جنايت به عمل آورد، اما سرانجام جريان فاش شد و موجب نفرت مردم از وي گرديد، هارون كوشش كرد خود را بي گناه جلوه دهد ولي نتوانست و مردم حرف او را باور نكردند.

روزي هارون به عموي خود سليمان ابن ابي جعفر كه جنازه امام كاظم عليه السلام را از دست مامور هارون گرفته بود و با احترام به خاك سپرده بود، چنين پيغام فرستاد: خدا سندي بن شاهك را لعنت كند، او اين كار را بدون اجازه من انجام داده است.(2)

همچنين روزي يحيي بن خالد كه درباره امام كاظم عليه السلام بدگويي كرده بود به هارون گفت: پس از موسي بن جعفر اينك پسرش جاي او نشسته و امامت مي كند. هارون كه هنوز قتل موسي بن جعفر را فراموش

نكرده بود و از عواقب آن نگران بود، به يحيي چنين پاسخ داد:

آنچه با پدرش انجام داديم، كافي نيست؟ مي خواهي يكباره شمشير بردارم و همه علّويين را بكشم؟! خشم هارون، درباريانش را خاموش ساخت و ديگر كسي جرأت نكرد درباره آن حضرت به شكايت بپردازد.(3)

هارون در زمان خلافت خود، محمّد امين را كه مادرش زبيده بود وليعهد خود قرار داد و از مردم براي او بيعت گرفت و عبداله مأمون را نيز كه از مادري ايراني تولد يافته بود وليعهد دوم قرار داد.

در سال 193 هجري قمري به هارون خبر رسيد كه انقلاب و شورش در شهرهاي خراسان بالا گرفته و فرماندهان ارتش با همه ي بي رحمي و درندگي كه نشان مي دهند، از خاموش ساختن فرياد انقلاب عاجز و ناتوان مانده اند.

هارون پس از مشاوره با وزيران و مشاوران خويش، تصميم گرفت كه خودش به آن جا سفر كند و به اوضاع سامان دهد و و از قدرت خلافت خودش براي سركوبي انقلابي ها و نهضت هاي خراسانيان استفاده كند. وي پسرش محمّدامين را در بغداد گذاشت و مأمون را كه از طرف پدرش والي و حاكم خراسان بود، همراه خود به آن جا برد.

هارون توانست اوضاع آشفته ي خراسان را در ظاهر آرام كند، اما ديگر نتوانست به بغداد مركز خلافت - برگردد. او در سوم جمادي الاخر سال 193 هجري در طوس درگذشت و دو برادر را در صحنه رقابت بر جاي گذاشت.(4)

مدّت امامت آن حضرت بيست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت هارون الرشيد و پنج سال با خلافت محمّد امين و پنج سال آخر با خلافت عبداللَّه مأمون بود.

امام عليه السلام تا آغاز خلافت

مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولي مأمون پس از رسيدن به حكومت، ايشان را براي رسيدن به مقاصد پليد و شيطاني خود به خراسان فرا خواند.

دعوت مأمون از امام عليه السلام به خراسان

مأمون ابتدا از امام عليه السلام به صورت محرمانه دعوت كرد كه همراه با بزرگان آل علي عليه السلام به مركز خلافت بيايد.

امام عليه السلام از قبول دعوت مأمون خودداري ورزيد و نامه هاي زيادي رد و بدل شد تا سرانجام با تهديد مامون امام عليه السلام با دانستن نيت شيطاني او به همراه جمعي از آل ابي طالب به طرف مرو حركت نمودند.

مامون به جلودي يا به نقل ديگر رجاء ابن ابي ضحاك كه مامور آوردن امام عليه السلام و همراهي كاروان حضرت شده بود، دستور داده بود كه در طول راه با اداي احترام به كاروانيان و بخصوص امام عليه السلام آنها را همراهي كند، اما امام عليه السلام براي آگاهي مردم آشكارا از اين سفر اظهار ناخشنودي مي نمود.

روزي كه مي خواست از مدينه حركت كند خاندان خود را گرد آورد و از آنان خواست براي او گريه كنند و فرمود: من ديگر به ميان خانواده ام برنخواهم گشت.(5)

آن گاه وارد مسجد رسول خدا صل اللَّه عليه و آله شد تا با پيامبر صل اللَّه عليه و آله وداع كند. حضرت چندين بار وداع كرد و باز به سوي قبر پيامبر صل اللَّه عليه و آله باز گشت و با صداي بلند گريه نمود.

مخول سيستاني مي گويد: در اين حال خدمت حضرت شرفياب شدم و سلام كردم و سفر بخير گفتم، فرمود: مخول، مرا خوب بنگر، من از كنار جدم دور مي شوم و در غربت جان مي سپارم و در كنار هارون دفن مي شوم.(6)

حركت كاروان امام عليه السلام

طبق دستور مامون كاروان از مدينه تا مرو از راه بصره و اهواز و فارس حركت نمود، شايد به اين جهت كه مامون نمي خواست كاروان امام عليه السلام از قسمت هاي كوهستاني غرب

ايران تا همدان و قزوين و كوفه و كرمانشاه و قم كه مركز شيعيان بود. عبور نكنند.

ورود به پايتخت

كاروان امام عليه السلام روز دهم شوال به مرو رسيد، چند فرسنگ به شهر مانده بود كه حضرت مورد استقبال شخص مأمون، فضل بن سهل و گروه كثيري از امريان و بزرگان آل عباس قرار گرفت و با احترام شاياني به شهر وارد شد و به دستور مأمون همه گونه وسايل رفاه و آسايش در اختيار آن حضرت قرار گرفت.كه اين ها همه از نقشه هاي شوم مامون بود.

پس از چند روز كه به عنوان استراحت و رفع خستگي راه سپري شد، مامون درخواست صحبت با امام را نمود و به امام پيشنهاد كرد كه خلافت را به آن حضرت واگذار نمايد.

امام عليه السلام كه از هدف مامون آگاه بود اين پيشنهاد را قبول نكرد.

فضل بن سهل با شگفتي مي گويد: خلافت را هيچگاه چون آن روز بي ارزش و خوار نديدم، مأمون خلافت را به علي بن موسي الرضاعليه السلام واگذار مي نمود و ايشان از قبول آن خودداري مي كرد.

مأمون كه شايد خودداري امام عليه السلام را از پيش حدس مي زد گفت:

حالا كه اين طور است، پس وليعهدي را بپذير!

امام عليه السلام فرمود: از اين هم مرا معذور بدان.

مأمون ديگر عذر امام عليه السلام را نپذيرفت و جمله اي را با خشونت و تندي گفت كه خالي از تهديد نبود. او گفت: عمربن خطاب وقتي از دنيا مي رفت و شورايي 6 نفره تشكيل داد و چنين توصيه كرد كه هر كسي با آن مخالفت كند گردنش زده شود! شما هم بايد پيشنهاد مرا بپذيري، زيرا من چاره اي جز اين نمي بينم. او از اين هم آشكارتر امام عليه السلام

را تهديد و اجبار نمود و گفت: همواره بر خلاف ميل من پيش مي آيي و خود را از قدرت من در امان مي بيني، به خدا سوگند اگر از قبول پيشنهاد ولايتعهدي من خودداري كني تو را به زور وادار به اين كار مي كنم، و چنانچه باز هم قبول نكني، شما را به قتل مي رسانم.(7)

امام عليه السلام به ناچار پيشنهاد مأمون را پذيرفت و فرمود:

من به اين شرط ولايتعهد تو را مي پذيرم كه هرگز در امور ملك و مملكت قدرتي نداشته باشم و در هيچ يك از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حاكمان دخالتي نداشته باشم. (8)

دانشمندترين و بردبارترين مردم

علي بن محمّدبن جهم مي گويد: روزي به مجلس مأمون رفتم، حضرت رضاعليه السلام در آن جا بود. مأمون به ايشان گفت: اي پسر رسول خدا صل اللَّه عليه و آله مگر شما نمي گويي كه پيامبران معصوم مي باشند، امام رضاعليه السلام فرمود: آري، چنين مي گوييم.

مأمون: پس اين سخن خداوند چه معني دارد كه مي فرمايد:« و عصي آدم ربّه فغوي»، آدم نافرماني پروردگارش را كرد و از رسيدن به مقصود باز ماند.(9)

امام رضاعليه السلام پاسخ او را داد.

سپس مأمون از آيه ديگري پرسيد، و امام رضاعليه السلام جوابش را داد، و مأمون همواره سؤال مي كرد، و امام جواب مي داد تا اين كه مأمون دست محمّدبن جعفر (عموي حضرت) را كه در مجلس حاضر بود گرفت، و گفت پسر برادرت را چگونه ديدي؟

محمّدبن جعفر جواب داد: او مردي عالم است و هرگز نديدم كه او براي كسب علم به نزد دانشمندي برود. (يعني علم او علم خدادادي است)

مأمون به او گفت: همانا برادر زاده ات حضرت رضاعليه السلام از خاندان رسالت است، كه

پيامبر صل اللَّه عليه و آله درباره آن ها فرمود:«آگاه باشيد همانا نيكان عترت من، و پاك سرشتان اهل بيت من، در كودكي بردبارترين مردم و در بزرگي دانشمدترين انسان ها هستند، آنها شما را از رستگاري دور نمي سازند و به باب گمراهي وارد نمي نمايند.

حضرت رضاعليه السلام به خانه خود بازگشت، صبح فرداي آن روز، به حضور حضرت رضاعليه السلام رسيدم و سخن مأمون و پاسخ عمويش محمّد بن جعفر را براي آن حضرت، بازگو كردم، آن بزرگوار لبخندي زد و فرمود:

اي پسر جهم، سخنان مأمون تو را گول نزند، چرا كه بزودي او مرا به طور ناگهاني و بي خبر مي كُشد و خداوند انتقام مرا از او خواهد گرفت.(10)

پاسخ هاي امام عليه السلام به سؤالات مأمون

به دستور مأمون مجلسي از فقها و فيلسوفان، و دانشمندان دين ها و گروه هاي مختلف، در حضور امام رضاعليه السلام تشكيل شد، و خود مأمون نيز در مجلس شركت نمود.

در اين مجلس، يكي از علما از امام عليه السلام پرسيد: مقام امامت براي كسي كه خود را امام برحق معرفي مي كند، از چه راه ثابت مي شود؟

امام عليه السلام: با بيان پيامبر صل اللَّه عليه و آله و دليل، ثابت مي گردد.

عالم: راستگو بودن امام را چگونه مي توان ثابت كرد؟

امام عليه السلام: در علم و استجابت دعاي او ... مأمون: اي ابوالحسن عليه السلام خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد، سوگند به خدا علم صحيح، تنها در نزد تو و در نزد خاندان شما است و علوم پدرانت به نزد تو رهنمون و هدايت شده است، خداوند از اسلام و مسلمان، جزاي نيكي به تو عنايت كند.

حسن بن جهم كه يكي از حاضران در مجلس بود، مي گويد: در پايان مجلس، امام رضاعليه

السلام برخاست و به خانه اش رفت، و من به دنبالش رفتم و در آن جا به ايشان عرض كردم: اي پسر پيامبر، خدا را شكر و سپاس مي گويم كه شايستگي شما را به همه نشان داد، و مأمون با احترام فراوان با شما ديدار نمود، و گفتار شما را پذيرفت.

امام عليه السلام فرمود: اي پسر جهم، احترام هاي مأمون شما را فريب ندهد، او بزودي با زهر مرا مي كُشد و اين سخن بين من و تو محرمانه باشد، اين عهدي است از رسول خدا صل اللَّه عليه و آله به من، تا زنده اي آن را به هيچ كس نگو.

حسن بن جهم مي گويد: اين موضوع را به هيچ كس نگفتم تا آن موقع كه آن حضرت را در طوس، مسموم و سپس به شهادت رساندند.

ماجراي نماز طلب باران

پس از ماجراي ولايت عهدي امام رضاعليه السلام مدّت ي باران نيامد، بعضي از اطرافيان مأمون كه انسان هايي دنيا پرست و ناپاكي بودند، گفتند: نيامدن باران به خاطر ولايت عهدي آن حضرت است. اين مطلب به گوش مأمون رسيد، او از حضرت رضاعليه السلام تقاضا كرد براي طلب باران دعا كند، حضرت رضاعليه السلام روز دوشنبه را براي استسقاء (و طلب باران) تعيين نمود، و فرمود: شب رسول خدا صل اللَّه عليه و آله را در عالم خواب ديدم، همراه اميرمؤمنان علي عليه السلام نزد من آمده و فرمود: پسرم تا روز دوشنبه صبر كن، سپس در آن روز از درگاه خدا طلب باران كن، خداوند باران مي فرستد و مردم به عظمت مقام تو در پيشگاه خدا پي مي برند.

روز دوشنبه فرا رسيد، آن حضرت به صحرا رفت، مردم از خانه ها بيرون آمدند، امام رضاعليه

السلام بر بالاي منبر رفت و پس از ستايش خداوند گفت: خدايا! تو حق ما خاندان رسالت را بزرگ نمودي، مردم طبق فرمان تو، به ما توجه پيدا كرده اند، و اميد به رحمت، احسان و نعمت تو دارند، باران سودمند و گسترده فراوان و بي ضرر بر آن ها بفرست، ولي اين باران را پس از بازگشت مردم به خانه هاي خود نازل كن.

روايت كننده مي گويد: سوگند به خدا همان لحظه، حركت ابرها در هوا شروع شد، و رعد و برق پديد آمد، و مردم به جنب و جوش افتادند كه تا باران نيامده به خانه هاي خود برگردند، امام رضاعليه السلام به آن ها فرمود: آرام باشيد اين ابر مال شما نيست بلكه براي فلان منطقه است، آن ابر رفت و ابر ديگر با رعد و برق آمد، مردم خواسند حركت كنند امام رضاعليه السلام فرمود:

اين ابر نيز مربوط به فلان منطقه است، به همين ترتيب ده بار ابر آمد و از فضاي آنجا عبور كرد، و امام عليه السلام در هر بار به مردم مي فرمود: اين ابر براي شما نيست.

هنگامي كه يازدهمين ابر آمد، امام عليه السلام به مردم فرمود: اين ابر را خداوند براي شما فرستاده است. در برابر فضل و كرم خدا شكر كنيد و به سوي خانه ها و قرار گاههايتان باز گرديد، كه تا به خانه ها نرسيده ايد باران نمي بارد، سپس آنچه كه شايسته كرم خدا است باران مي بارد، آن گاه امام عليه السلام از فراز منبر پايين آمد، و مردم به خانه هاي خود رفتند در همان وقت باران شديدي باريد به طوري كه حوض ها و گودال ها و نهرها پر از آب گرديد، مردم با خوشحالي گفتند: كرامت هاي خداوند

بر فرزند رسول خدا صل اللَّه عليه و آله مبارك باد.

سپس امام رضاعليه السلام نزد جمعيت آمد و آن ها را نصيحت و راهنمايي نمود و آنها را به سپاسگزاري از درگاه خدا در برابر نعمتهايش فرا خواند.

هلاكت گستاخ كينه توز

عظمت حادثه باريدن باران موجب ذلت و رسوايي بدخواهان و حسد ورزان شد، آن ها به مأمون هشدار دادند كه اين حادثه عجيب موجب مي شود كه حضرت رضاعليه السلام در بين مردم محبوب تر شود و به دوست داران ايشان افزوده گردد، و در نتيجه مقام خلافت از خاندان گرفته شود. گستاخي آن كوردلان كينه توز به جايي رسيد كه يكي از آن ها به نام حميد بن مهران كه يكي از اميران دربار مأمون بود به امام رضاعليه السلام گفت: اي پسر موسي، تو از مرز و حريم خود تجاوز كردي، خداوند باران را در وقت تقدير شده اش فرستاده است، و شما آن را مربوط به دعاي خود و دليل شكوه و عظمت خود در پيشگاه خدا جلوه دادي، گويي همچون معجزه ابراهيم خليل عليه السلام را آورده اي كه پرندگان را به اذن خدا زنده كرده، اگر تو راست مي گويي به اين دو صورت شيري كه بر مسند مأمون نقش بسته، فرمان بده تا زنده شوند و سپس آن ها را بر من مسلّط ساز، در اين صورت، معجزه اي براي تو ثبت خواهد شد، نه باراني كه طبق معمول در وقتش مي بارد.

در اين جا بود كه امام رضاعليه السلام خشمگين شد و فرياد زد: اي شيرها، اين شخص پليد را بگيريد.

همان دم آن دو صورت شير به دو شير حقيقي تبديل شدند و به حميد بن مهران حمله كرده و او را

دريدند و هيچ چيزي از او باقي نگذاشتند و حتي خون ناپاكش را ليسيدند، سپس آن دو شير به امام رضاعليه السلام نگاه كردند و گفتند: اي ولي خدا هر گونه فرمان بدهي اطاعت مي شود، اگر فرمان دهي، اين شخص (اشاره به مأمون) را نيز بدريم. مأمون با شنيدن اين سخن بي هوش شد، امام رضاعليه السلام به آن دو شير فرمود: توقف كنيد آن ها توقف كردند و عرض كردند: به ما چه فرمان مي دهي، امام رضاعليه السلام فرمود: به جايگاه خود برگرديد. آن ها به تصوير قبلي روي مسند و به همان صورت قبل بازگشتند.

وقتي كه مأمون به هوش آمد، گفت: اي پسر رسول خدا صل اللَّه عليه و آله چنين حادثه اي از اختيارات جدّ شما رسول خدا صل اللَّه عليه و آله سپس از اختيارات شما است.(11)

ماجراي جانسوز شهادت حضرت رضاعليه السلام

روايات و شواهد بسيار زيادي نشان مي دهد كه حضرت رضاعليه السلام به دستور مأمون و در حضور او به شهادت رسيده است. زيرا مأمون براي حفظ حكومت خود آن حضرت را به خراسان آورده بود، ولي وقتي كه رفتار و قاطعيت و نظرات گوناگون آن حضرت را ديد، دريافت كه گفتار و رفتار آن حضرت، موجب ضعف و تزلزل حكومت او مي شود، و از سوي ديگر عباسيان در مورد ولايت عهدي حضرت رضا مأمون را تهديد مي كردند و هشدار مي دادند، در نتيجه مامون تصميم گرفت كه نقشه شيطاني خود را عملي كند و آن حضرت را از ميان بردارد،

مامون خيلي مراقب بود كه اين عمل را به طور بسيار محرمانه و در پنهان انجام دهد تا مشكلي براي حكومتش پيش نيايد، غافل از آن كه با اين جنايت،

زندگي دنيا و آخرتش را به آتش كشاند.

مامون هنگامي كه آن جنايت را انجام داد و حضرت را مسموم نمود و به شهادت رساند، شب بود، فردا كه صبح شد مردم زيادي با شنيدن خبر شهادت فرزند رسول خدا صل اللَّه عليه و آله جمع شدند و در حالي كه به سر و سينه مي زدند، گفتند: مأمون با نيرنگ، حضرت رضاعليه السلام را كشته است آنها فرياد مي زدند: مأمون پسر رسول خدا را كشت.

به اين ترتيب، آن بزرگوار در آخرين روز ماه صفر سال 203 هجري قمري در سن 55 سالگي به دستور مامون به شهادت رسيد، و مظلومانه و شبانه و غريبانه به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

1) عيونم اخبار الرضاج 1 ص 15.

2) بحار ج 48 ص 227.

3) كشف الغمر ج 3 ص 105.

4) زندگاني پيشواي هشتم،سيد علي محقق ص 58.

5) بحارالانوار ج 49 ص 117 - كشف الغمر ج 3 ص 95.

6) بحار ج 49.

7) علل الشرايع صدوق - روضة الواعظين فقال نيشابوري.

8) ارشاد شيخ مفيد.

9) طه / 121.

10) انوار البهيه ص 342.

11) عيون اخبار الرضا ج 2 ص 167.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109