اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی

مشخصات کتاب

سرشناسه : نوائی، عبدالحسین، 1302 - ، گردآورنده

عنوان و نام پدیدآور : اسناد و مکاتبات سیاسی ایران: از سال 1105 تا 1135 ه - ق همراه با یادداشتهای تفصیلی/ باهتمام عبدالحسین نوائی

مشخصات نشر : تهران.

مشخصات ظاهری : ده، ص 212

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : ص. ع. لاتینی شده Asand Va Nokate - bat- siysii- e Iran.

یادداشت : کتابنامه

شماره کتابشناسی ملی : 123518

[مقدمه]

به نام آن که جان را فکرت آموخت خدای را شکر و صدهزار بار شکر که این کتاب به مرحله انتشار رسید. سه چهار سال پیش، بلافاصله پس از انتشار کتاب پیشین تحت عنوان «اسناد و مکاتبات ایران از سال 1038 تا 1105» اوراق خطی این مجلد، به حروفچینی سپرده شد ولی دشواریهای فراوان پیش آمد و کارها گره خورد و حروفچینی و تصحیح آن دچار تعویق گردید تا آن جا که مدتی این مثنوی «تعطیل» شد. تا این که به عنایت الهی و لطف اولیاء امور موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی موانع برچیده آمد و کار- هرچند نه به تندی که به آرامی- دوباره آغاز گردید و پس از مدتی نزدیک به چهار سال این کتاب از هفت خوان دشواریها گذشت و به مرحله توزیع و انتشار رسید. ایزد منان را بر این لطف و عنایت سپاس می گزارم که باز هم توفیق خدمت ارزانی فرمود و این بنده ناچیز را فرصتی عطا نمود که بتوانم مجلدی دیگر از این مجموعه را تقدیم اصحاب نظر و ارباب فضل کنم و ما التوفیق الا بالله العلی العظیم.

این دفتر هشتمین حلقه است از زنجیره اسناد و مکاتبات سیاسی ایران و امیدوارم که در سال 1363

مجلد نهم آن را نیز تقدیم طالبان تحقیق نمایم و این حکایت را به پایان برم و در نه مجلد به مجموعه «اسناد و مکاتبات سیاسی ایران» خاتمه بخشم. توضیح آن که از بیست و سه چهار سال پیش که دست به انتشار مجموعه اسناد و مکاتبات زده ام تاکنون با کتاب حاضر جمعا هشت مجلد از این مجموعه به صیرفیان عرصه دانش و بینش تقدیم گردیده:

1- اسناد و مکاتبات تاریخی ایران «از تیمور تا شاه اسماعیل» که در سال 1340 در بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ شد و در سال 1356 تجدید چاپ گردید.

2- اسناد و مکاتبات تاریخی «شاه اسماعیل» (بهمن سال 1347)

3- اسناد و مکاتبات تاریخی «شاه طهماسب» (بهار سال 1350)

4- اسناد و مکاتبات تاریخی «شاه عباس» جلد اول (1352)

5- اسناد و مکاتبات تاریخی «شاه عباس» جلد دوم (1353)

6- اسناد و مکاتبات تاریخی «شاه عباس» جلد سوم (1357)

7- اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از سال 1038 تا 1105 (1360)

8- کتاب حاضر یعنی اسناد و مکاتبات سیاسی ایران در خلال سالهای 1105 تا 1135 که مربوط است به روزگار شاه سلطان حسین صفوی. مجلد نهم مجموعه ای است از اسناد و مکاتبات سیاسی شاه طهماسب دوم و افاغنه و خاندان افشاریه و زندیه که کلا فراهم آمده و قریبا منتشر خواهد گردید. بدین ترتیب، در خلال بیست و سه چهار سال، من بنده با همه ناتوانی توانسته است، با همه اشتغالات روزمره و گرفتاریهای زندگی و گردش روزگار بوقلمون و دشواریهای کار همراه با انتشار چندین کتاب دیگر، مجموعه ای در نه جلد از اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از روزگار تیمور تا آغاز دولت قاجاریه

تقدیم اهل فضل و اصحاب نظر نمایم و هذا من فضل ربی.

و این توفیق، از لطف و عنایت الهی گذشته، حاصل توجه و التفاتی است که مسئولین سابق و لاحق این واحد فرهنگی نسبت به این بنده که بضاعتی جز صداقت و ارادت نداشته و ندارم- ابراز فرموده اند و من از همه آنان تشکر می کنم و اعتراف می نمایم که دوش من زیر بار منت ایشان است زیرا اگر لطف و محبت آنان نبود، چه بسا این مجموعه به صورت دستنویس مانده بود و پس از ما، به قول فاضل خان گروسی، «کاغذ توتیا می شد و طرف حنا»

تشکری هم دارم از ته دل و بن دندان از کسانی که در حروف چینی و تصحیح و صفحه آرایی این مجلد و شش مجلد پیشین (جمعا هفت مجلد) رنج برده و خون دل خورده اند و هرگز لب به شکوه نگشوده اند. توفیق این خدمتگزاران راستین فرهنگ و ادب را که آرام و خاموش، بی توقع و بدون تظاهر، کار دشوار و در عین دقیق و پر مسئولیت خویش را ادامه می دهند از خداوند متعال خواستارم و از آن همه لطف و محبت و خوشرویی و شکیبایی ایشان از جان و دل سپاسگزار.

تهران دکتر عبد الحسین نوائی

1362

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 3

شاه سلطان حسین

شاه سلیمان هنگام مرگ به بزرگان دربار و دولت صفوی گفت اگر طالب ترقی مملکت هستید عباس میرزا را به سلطنت بردارید و اگر جویای آرامش و آسایش هستید سلطان حسین میرزا را. درباریان فاسد و وزرای رشوه خوار و سرداران جنگ ندیده و سپهسالاران خورده و خوابیده، سلطان حسین میرزا را

به سلطنت برداشتند. خاصه آن که مریم بیگم عمه روزگار دیده شاه هم به سلطنت این برادرزاده دلبستگی داشت. بدین ترتیب، در 14 ذی الحجه سال 1105/ 6 اوت 1694 میلادی، پادشاهی ایران بدو تعلق گرفت و مراسم تاجگذاری در عمارت آینه خانه، در ساحل جنوبی زاینده رود، نزدیک قصر سعادت آباد برگزار شد.

گودروی کشیش که درین روزگار در اصفهان بوده می نویسد [1]: «تاجگذاری شاه باعث جشن و سرور عمومی شد. در تمام شب در سراسر شهر چراغانی بود و حیوانات باغ وحش سلطنتی را از شیر و فیل و پلنگ با آهنگ طبل و شیپور در میدان شهر گرداندند. ازین نمایشها چنین برمی آید که از شاه انتظاراتی دارند.

ولی این انتظارات برآورده نشد. در حقیقت از شاه سلطان حسین کسی نامناسبتر برای سلطنت نبود. با این حال نمی توان گفت که عباس میرزا [2] در صورت جلوس بر تخت سلطنت می توانست از انحطاط سلسله صفویه و سقوط آن جلوگیری کند. اگر شاه و وزرای او عقل و شعوری داشتند ممکن بود اشتباهاتی که کردند روی ندهد. و لیکن سختیها و بدبختیهایی پیش آمد که حتی شایسته ترین و کاردانترین پادشاهان را نیز به زانو درمی آورد».

همین که سلطان حسین میرزا به سلطنت رسید، خواجه سرایان خواستند وی را نیز مانند پدرش و نیایش به شرابخواری بکشانند، اما اشکالی که بر سر راه بود این که شاه جدید، هنگامی که در حرمسرا به سر می برد، تحت تأثیر ملامحمد باقر مجلسی فقیه مشهور بود. و هنگام تاجگذاری که شمشیر از دست وی گرفته و بر کمر خود بسته بود، بدو قول داده بود که خوردن مسکرات را منع کند و همین کار را هم کرده و

دستور داده بود که همه میخانه ها خراب و همه کوزه های شراب شکسته شود و حتی برای تشویق رعایا بدین امر، دستور داده بود تا شش هزار بطری شراب شیرازی و گرجی را که در سردابهای کاخ سلطنتی بود بشکنند. ضمنا فرمان دیگری هم صادر کرده بود در طرد و تعقیب صوفیان.

همان صوفیانی که دولت صفوی را بنیان نهادند.

اما درباریان این امر را نمی پذیرفتند. آنان طالب شاهی بودند که سرش به جام باده و زلف ساده گرم باشد تا ایشان بتوانند به بیکارگی و تن پروری ادامه دهند و به زور و ستم بر مردم بیچاره سخت گیرند و کیسه های خویش پر کنند و خانه و کاخ و باغ و ده بسازند و بخرند. چنین بود که دست به دامن مریم بیگم شدند و این زن سرد و گرم چشیده و زشت و زیبا دیده، به افسانه و افسونی که زنانی چون او می دانند، بار دیگر شاه سلطان حسین را چنان وسوسه کرد که شاه صفوی پیمان توبه شکست و دست در جام و پیمانه زد. شرابخواری با زنبارگی همراه است. شراب با تنهایی نمی سازد. شاه صفوی ناتوان بود ناتوانتر شد.

او که در شراب افتاده بود، آنی بی زن نمی توانست بگذراند. کار به جایی رسید که مانند پدر خود سلیمان دستور داد تا هرجا دختر یا زن خوبرویی پیدا شود به زور و عنف بگیرند و برای او بفرستند. گو این که بدین کار شاید هم احتیاجی نبود. زیرا از هر طرف بزرگان کشور، به نوشته رستم الحکما، زنان و دختران خود را، به طیب خاطر بل به شوق وافر، به حرم شاه صفوی می فرستادند. زیرا می دانستند که

شاه سلطان حسین، پس از مدتی کوتاه آنان را با اثاثه فراوان و مال بسیار بازپس می فرستد.

ممکن است که سخن میرزا محمد هاشم رستم الحکما را حمل بر اغراق نمود.

چنان که در سراسر کتاب وی این اغراق و غلو عامیانه و ساده لوحانه دیده می شود. ولی مسلما شاه سلطان حسین در زن بازی افراط می کرده که چنین داستانهای افسانه مانندی برای او ساخته و پرداخته اند. کما این که نویسندگان اروپائی هم سخنان میرزا محمد هاشم ساده دل را تائید می کنند. گودروی کشیش نوشته است که شاه سلطان حسین به حرمسرای خود سخت دلبستگی داشت و خواجه سرایان وی در کوچه های جلفا می گشتند و هرجا زن و دختر زیبایی می دیدند او را برای شاه می ربودند. یک بار راهبه زیبایی به دست آنان افتاد که حسب الوظیفه به حرمسرای شاه فرستادند. بعد از پانزده روز، مادربزرگ شاه، نوه خود را متقاعد کرد که آن زن را آزاد کند و بدو گفت که اگر به چنین زنی که خود را وقف خدا کرده است آسیبی برساند به لعنت خدا گرفتار خواهد شد.

کورنلیوس [3] دوبروین نقاش هلندی که صورت جانداری از شاه سلطان حسین کشیده، به محض ورود به ایران در سال 1703 میلادی، بدین امر متوجه شده و نوشته: «پادشاه چنان شیفته و فریفته زنان و پای بند شهوت و هرزگی شده که توجهی به امور کشور ندارد. در نتیجه رفتار ناپسند او، عدل و داد از کشور رخت بربسته و هرج و مرج و شرارت و فساد رایج شده است».

در سال 1119/ 1706 شاه سلطان حسین با حرمسرای خود وعده ای از بزرگان کشور و درباریان که شمارشان به شصت هزار نفر می رسید

از اصفهان به قم رفت. نوشته اند که شمار ملتزمین رکاب چندان زیاد بود که خیمه و خرگاه ایشان چند فرسنگ راه را گرفته بود. این جمع فراوان، پس از زیارت قم، به مشهد رفتند تا آستانه رضویه را نیز زیارت کنند. یک سال این جمع کثیر در مشهد ماند. مخارج این مسافرت و زیارت طولانی به اندازه ای سنگین بود که، به قول کروسینسکی، نه فقط خزانه کشور را خالی کرد «بلکه ایالات مسیر شاهانه را نیز به ویرانی کشید. نصف مخارج این سفر، برای لشکرکشی به قندهار جهت سرکوبی شورشیان کافی بود.»

بر اثر این حرکات نابخردانه بود که کورنلیوس دوبروین، پس از شرحی درباره شاه و بی ارادگی او در برابر اطرافیان، می نویسد: «پادشاه چنان در نظر مردم خوار و خفیف شده که می گویند فقط اسمی ازو در میان است.»

چنین شاهی از سال 1105/ 1694 م تا 1135/ 1722 م. بر این کشور حکومت کرد و سرانجام بر اثر بی کفایتی و فساد درباریان وی، سلطنت پرشکوه صفویان در برابر مشتی افغان تهیدست و پای برهنه از پای درآمد. با این حال، شاه سلطان حسین بیش از آن چه باید مورد ملامت قرار گرفته است. درست است که او ناتوان و بی جوهر و بی عرضه بود و هر کس هر چه می گفت، شاه می گفت «یاخشی در» (خوب است) و ازین جهت به «یاخشی در» شهرت یافته بود و حتی برایش ساخته بودند:

آن ز دانش تهی ز غفلت پرشاه سلطان حسین «یاخشی در» ولی با این همه، این مرد بیچاره تاریخ، تاوان سستی و بی کفایتی و بی عرضگی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای

تفصیلی، ص: 4

و شرابخوارگی و زنبارگی پدر و پدر بزرگ و پدر پدر بزرگ خود را نیز پرداخته است. شاه صفی پدر پدر بزرگش بر اثر شرابخوارگی و زنبارگی در سی و دو سالگی مرد و پدر بزرگش شاه عباس ثانی (هر چند خرد و قدرت و همت و غیرتی هم نشان داد)، پس از آن همه عیش و عشرت و همخوابگی با زنان فراوان حرمسرا، سرانجام در آغوش زن رقاصه ای، به بیماری مقاربتی سیفلیس گرفتار شد و در سی و چهار سالگی درگذشت و پدرش شاه سلیمان، با همه بی غمی و بی حالی، به علت افراط در شراب و همخوابگی با زنان، دچار بیماری گری شد و در چهل و هفت سالگی مرد. شاه سلطان حسین بازمانده چنین افراد و تربیت شده چنین پدران و چنان حرمسرایی بود. او ثمره بی حاصلی و بوالهوسی و میگساری و زنبارگی و بی جوهری بود. اما آن بیچاره خود چه گناهی داشت. او نتیجه سقوط اخلاقی و اجتماعی خاندان صفوی بود. دربار صفوی به علت ثروت فراوان و آرامش صد ساله به تنعم و نازپروردگی خو کرده و به زن و شراب و جمع آوری ثروت همراه با دیانت عامیانه بلکه خرافه آمیز «تشیع صفوی» روی آورده و از جمیع جهات پای در جاده سقوط و انحطاط نهاده بود. منتها این انحطاط که بلافاصله پس از شاه عباس اول شروع شد، در ابتدا کند بود. ولی از زمان شاه سلیمان تند و تندتر شد، تا زمان شاه سلطان حسین که حتی از داشتن وزیری چون شیخعلی خان زنگنه نیز محروم بود. سقوط صفویه حتمی بود. این سقوط در زمان شاه سلطان حسین

صورت گرفت. هر کس دیگر هم بود، در آن شرایط ناگوار، محکوم به شکست و انقراض بود. ولی تقدیر این سقوط و انقراض را چون طوق لعنتی در گردن آن بیچاره افکنده بود.

شاه سلطان حسین شخصا مرد بدی نبوده است. حتی نوشته اند که مردی چابک سوار و تیرانداز و علاقمند به مسائل نظامی بوده. میرزا ابو طالب بن میرزا بیک فندرسکی که معاصر وی بوده درباره وی در تحفه العالمین چنین نوشته است [4]:

در چابک سواری به مرتبه ای است که هنگام دویدن اسب تازی نژاد برق جولان، بی احتیاج چوگان به دست، گوی از زمین می رباید و با وجود داشتن کمان در دست چپ به هدفی که در طرف راست موضع باشد تیر آشنا می نماید ...

مکرر ترنج و نارنج بر روی آب به تندی روان افکنده را به تیر و تفنگ زده و فندق به هوا پرتاب کرده را هدف تیر کرده تفنگهای سنگین جزایری را به یک دست برداشته، بی مدد دست دیگر، برابر هدف داشته و آتش داده دود از هدف

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 5

برآورده و به دست چپ از بند سپر گذرانیده و آن را ملاصق ساعد و بازو داشته کمان گرفته به یک ترکش تیر قدراندازی نماید که آن سپر از دستی که کمان دارد نگذارد و در چنین حالت گاهی دست راست را هم به آویختن بند عمود و تبر با تیغ و سپر از آن گرانبار سازد و با چنین مانعی از درست شست کندن که بر کماندار اشکال و صعوبت آن ظاهر است تیر را خطا نمی اندازد.

در باب

مسائل نظامی هم بی مطالعه و وقوف نبوده است. مثلا روزی از ارکان دولت خود پرسیده که چرا در قدیم شمار سپاهیان دولت ایران به دویست- هزار و سیصد هزار می رسیده و «ایران از قیاصره روم و خاقان ترکستان و ولات هندوستان باج می گرفته و امروز که مداخل کشور به اضعاف مضاعف زیاده بر گذشته است وضعی مانند سابق ندارد.» و چون ارکان دولت جواب درستی نداده اند خود وی گفته است که «اگر شما در واقع ادراک آن ننموده و نفهمیده اید زهی جهل و نادانی و عدم بصیرت و معرفت اسرار ملک و مملکت و اگر فهمیده اید بنابر رعایت آسودگی و تن آسانی و راحت ظاهری با فعل خود صرفه در اظهار آن نمی بینید زهی ناسپاسی با ولی نعمت. سبب آن است که در آن اعصار و اوان، اخراجات مردم در ملبوسات و سایر تزیینات و تجملات و تبذیر و اسراف در ابنیه و سایر جهات از مناسب امثال خویش بیرون نرفته و خرج زیاده بر قدر ضرورت و رفع حاجت را لزوم مالایلزم و عبث دانسته و ارتکاب آن نمی نمودند و مواجب و مرسوماتی که در این اوقات به دو سه نفر داده می شود و به اخراجات ایشان وفا نمی کند و قدرت بر سفر به آن وضعی که ایشان را منظور است و به آن معتاد شده اند ندارند، در آن اوقات به ده دوازده نفر داده می شد و به وجه معاش ایشان وافی بوده و به آن سرانجام مایحتاج خویش می داده و تاب سفرها و یساقهای دور و دراز هم داشته اند.»

شاه سلطان حسین خود طرحی برای تجهیزات و وسایل نظامی داشته که «هر ده نفر یک

خیمه و یک ساج و در سفر و بیابانهای کم آب دو شتر آبکش و دوازده مشک با خود داشته باشند و قبای هریک چوخای استرابادی یا خافی یا تفصیله یزدی یا سبزواری یا جنسی دیگر. در این مرتبه دستار یا مندیل که بالای تاج بپیچند یا علی حده بر سر گذارند مناسب قبای مذکور و شال و چهار ذرعی مناسب چنان مندیل و قبا و در زمستان و هوای سرد یک کاتبی یا یک پوستین و یک پاپیچی نمد تکه رنگین یا سفید و یک کلاه بارانی همه در قیمت مناسب با لباس مذکور. اما در آلات حرب و ادوات طعن و ضرب مثل شمشیر و تیر

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 6

و نیزه و خنجر و تفنگ زیر رکابی و قداره و عمود یا شش پر و سلاح حفظ بدن و حفظ مرکب مثل سپر و خود و زره و جوشن همه در کمال جودت و نهایت نفاست باشند، به این معنی که هر یک آنچه از آن مطلوب و مقصود آن است در آن کمال داشته باشد یعنی از شمشیر و خفتان و برگستوان و لوازم آن تمام یراق و تمام سلاح باشند و اشیاء مذکوره و امثال آن خوب بریدن و تیزی و استحکام و از سپر و زره و اشیاء آن به کیفیتی بودن که همه حربه بر آن کار نکند و رزانت و متانت و قوام منظور دارند و بس و هیچ حربه و سلاحی را تزیین نکنند و مزین آنها را داخل حربه و سلاح ندانند. بلکه باید همه آنها

از زینت نقره و طلا معرا و از سایر تکلفات مبرا باشد و در بی تکلفی ساز پیکار و ضروریات آن به مرتبه ای جد و اجتهاد در کار دانند که کمان ساده را بر نقاشی کرده آن و تیر ساده را بر ابریشم یا ورق نقره بر زبر خانه آن راجح دارند و ترکش ساده را از بخیه دوزی آن و زین و نمدزین و لجام ساده را از آنچه فی الجمله تکلفی درآن به کار رفته باشد بهتر شمارند.»

این دستور نظامی برای اصلاح وضع قشون داده شده بود. زیرا تن پروری و راحت طلبی مردم به جائی رسیده بود که «پست ترین درجه از غلام و قورچی که مواجب و مرسوم او سالی ده یا پانزده تومان بود و هرگاه به یساق (مأموریت) مأمور می شد علاوه بر تشریفات موجود مفرش و یخدان و سپس خانه و خیمه علی حده و ظروف مطبخ و انواع طعامها و میوه ها و حلویات و لباسهای متعدد کردی و کاتبی و عبا و لباده و بارانی و قهوه دان و هزار پیشه و قاب غلیان و آتشدان با لوازم آن همراه می برد و معلوم است چگونه می توانست راه برود و به مقصود برسد.»

در «رساله تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین» از میرزا محمد حسین مستوفی در باب مقدار سپاه ایران غیر از نیروهای عشایری چنین آمده «هفتاد هزار کس لشکر حاضر به رکاب می بوده اند که مشاهره (ماهانه) می گرفته اند سوای لشکرهای خودی بیگلربیگی ها. چنانچه چهل هزار سوار و ده هزار جزایرچی (تفنگداران خاص) و پنج هزار زنبورک شتری و سه هزار کس توپچی و خمپاره چی و دوازده هزار متعینه توپخانه بوده مجموع هفتاد هزار کس باشد.»

و در باب بودجه این ارتش اضافه می نماید: «تخمینا در سال تمام به قدر چهار کرور روپیه هر ساله نقد از خزانه عامره به مشاهره سپاه ماهواری (ماه به ماه) می رسانده اند. مگر در اواخر عهد سلطان شهید (شاه سلطان

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 7

حسین) که مدار سلطنت ملاباشی و حکیم باشی شدند. صرفه بینی (صرفه جویی) دانسته مشاهره سپاه را در خزانه دادن مناسب ندیده صادر در ملک مقرر کردند و نصف هشت لشکر را در ملک متعینه نموده بر صادر تنخواه کردند و نصف کمتر را هم گاهی یک ماهه را دو ماهه و گاهی سال تمام هیچ به سپاه نرسید. بعدا تمام سال دو سه ماهه ای دادند. کم کم آن قلیل سپاه هم متفرق شدند. هر قدر که اعتماد السلطنه و نواب وزیر به عرض اقدس رسانیدند فایده نکرد.» به محاسبه دیگری شمار سپاهیان ایران در سال 1128 یکصد و بیست هزار سوار و پنجاه هزار پیاده و ده هزار عمله توپخانه بود.

اما چنین سپاهی که هنوز عظمتی داشت، در مقابل مشتی گرسنه و آواره افغانی درهم شکست. علت این درهم ریختگی را از میرزا محمد خلیل مرعشی مؤلف مجمع التواریخ بشنوید که خود از دودمان صفوی بوده:

«از پادشاه تا امرای دیگر همگی متفق السلیقه بودند در راحت طلبی و جبن و از مقدمه جنگ و جدل احتراز کردن و حسد بر یکدیگر داشتن و مغلوب الغضب بودن و مطلق نظر در عواقب امور نداشتن. چنان که به سبب همین اخلاق ذمیمه هیچ امری از امور سلطنت پیشرفت نمی شد و هر تدبیری که وزیر می نمود قورچی نقیض آن

را می گرفت و آنچه قورچی باشی ممهد می نمود وزیر خلاف آن را صواب می شمرد ... الغرض به سبب نقیض گیری و حسد و عدم بند و بست و وفور طمع که در کانون طبیعت اهل کار آن در کارگاه سلطانی غلبه تمام داشت، به نوعی که هر یک از عمال ولایات چون از حضور اعلی سرافراز به خدمتی و حکومتی می شدند، مبلغ ها به طریق نذرانه و رشوه از آن شخص به عنوان" تقبل" می گرفتند و شخصی دیگر که وجه رشوه را زیاد می نمود، با وجود حصول فرمان و خلعت و راهی شدن، باز او را از بین راه برگردانیده تشریف و فرمان را مسترد نموده کار را به شخصی که وجه زیاد داده بود تفویض نموده به قاعده دور و تسلسل پیوسته بازار تعبیر و تبدیل عمال دایر و رایج بود.»

چه کسی مسئول این از هم گسیختگی نظام کشور بوده. مسلما بیکارگی و صلح صد ساله همه رجال صفوی را ضایع و فاسد کرده بود. ولی مشاورین شاه سلطان حسین بیش از هرکس در این میانه مقصر بودند. مشاورین وی چه کسانی بودند. دیدیم که میرزا محمد حسین مستوفی حکیم باشی و ملاباشی را مسئول دخالتهای بی جا در امر سپاه معرفی نمود. مسلما این نکته درست است. زیرا میرزا محمد خلیل مرعشی نیز در مجمع التواریخ این دو تن را نام می برد و می نویسد: «و عمده ندمای پادشاه که کلید حل و عقد امور در دست ایشان

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 8

بود و همه امرا و اهل خدمات دیگر بی دخل بودند و آن ندما دو کس بودند

یکی میرزا رحیم حکیم باشی و دوم ملا محمد حسین ملاباشی.»

در این میان باز به قول محمد حسین مستوفی تنها کسانی که با وطن پرستی و صداقت و رای صواب شاه صفوی را نصیحت می کردند و می خواستند که برخلاف جریان رود شنا کنند و در آن محیط پر از حسد و غرض و طمع ورزی و لذت طلبی نظمی و ضابطه ای برقرار کنند یکی «اعتماد السلطنه بود و دیگری نواب وزیر» با توجه بدین که صدر اعظم دولت صفویه «اعتماد الدوله» لقب داشت به نظر می رسد که مقصود مستوفی از اعتماد السلطنه فرمانده سپاه باشد. در آن روزگار تألیف کتاب «تفصیل عساکر فیروزی مآثر» صدر اعظم ایران فتحعلی خان داغستانی بود و سپهسالار لطفعلی خان برادرش. اینک ببینیم که ملاباشی و حکیم باشی بر سر «اعتماد السلطنه» و «نواب وزیر» چه آوردند. میرزا محمد خلیل مرعشی درین باره می نویسد:

«بالجمله همگی کمر عداوت با فتحعلی خان که به حسب تدبیر و کاردانی بالنسبه به آن نادانان مزیت تمام داشت و به حسب اعتبار وزیر اعظم بود، بسته همیشه در تدبیر برانداختن و خیال کار شکنی او می بودند. تا آن که در اوایل سال هزار و یکصد و سی و سه هجری فرصت یافته در پیش پادشاه او را متهم به خروج و بغی نمودند و خاطرنشان پادشاه کردند که او قصد گرفتن و قید نمودن موکب عالی را دارد. خاقان سعید شهید (شاه سلطان حسین) را به سبب سادگی و بلاهت این سخنان در دل کارگر آمد و حکم قید نمودن او را به ایشان نمود. چنان که مسموع گردید که جناب ملاباشی منصب فضیلت را به جلادی تبدیل نموده به

روایتی به دست خود و به روایتی به دست پسر خود به نوک خنجر چشم فتحعلی خان را بعد از قید نمودن از حدقه برآورد و اموال او قدری ضبط به سرکار پادشاهی و تتمه به فحوای هبأا منثورا به دست هر که افتاد متصرف شد و وزارت اعظم به محمد قلی خان شاملو تعلق گرفت. مصطفی خان میرشکارباشی را قورچی نمودند و ایشان جمعی را از معتمدان خود به استقبال لطفعلی خان که از شیراز متوجه اصفهان بود فرستادند ... محصلان مذکور در قریه ایزدخواست که چهار منزلی اصفهان است به لطفعلی خان رسیدند و حسب الامر دست او را بسته و سر او را شکسته و دو شاخه نموده به اصفهان رسانیدند و بر طبق خواهش امرا او را ملبس به لباس نسوان نموده بر گاوی واژگون سوار کرده دم گاو را به دست او داده بودند و لوطیان شهر استقبال او

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 9

نموده و چند سگی را به هیأت کتل (یدک) اسب پیش پیش می کشیدند و از اطراف و جوانب تف و لعنت بی نهایت نموده او را حبس نمودند.» اندکی بعد سپهسالار به سعایت بیکارگان و تن پروران کور شد و کار نظام قشون به هم ریخت و دو سال بعد از این قضایا دولت صفویه در مقابل افغانها سقوط کرد ...

______________________________

(1)-

Martin goudereau) Abbe (: Relation de la mort de Chah Roy de Perse.

(2)- در روضه الصفا به جای عباس میرزا مرتضی میرزا آمده است.

(3)-Cornelius de Bryn .

(4)- فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه از محمد تقی دانش پژوه ج 9 ص 1213،

شماره 2465 به نقل از مقاله دکتر اشراقی در نشریه گروه تاریخ شماره اول از جلد اول.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 10

پایان کار شاه سلطان حسین

داستان غم انگیز شاه سلطان حسین را کم و بیش همه می دانند و دیگر لزومی به تفصیل درین باب نیست. مجملا این که وی گرگین خان را به حکومت قندهار که مردمش از جور و طمع حکام ایرانی به جان آمده و به شورش و نافرمانی برخاسته بودند فرستاد. این مرد از خاندان سلطنتی باگراتی بود و در ناحیه کارتیل گرجستان پادشاهی داشت تا این که شاه سلیمان صفوی وی را در سال 1100/ 1688 معزول کرد و هر چند که وی سه سال بعد دوباره منصب نخستین را باز یافت ولی در سال 1695/ 1107 ه بر اثر یک توطئه تخت و تاج خود را از دست داد. اما شاه سلطان حسین بر او رحمت آورد و قسمتی از اختیارات سابق وی را به استثنای تاج و تخت بدو بازگرداند. وی مردی شجاع بلکه متهور بود و در عین حال بسیار ستمگر و سختگیر. به طوری که در مدت کوتاهی، طائفه افغانان غلیجائی که در حدود قندهار سکنی داشتند از تعدیات وی به ستوه آمدند و به شاه سلطان حسین شکایت بردند. اما چون شاه صفوی در حرمسرا با زنان به سر می برد و دسترسی بدو امکان پذیر نبود و ضمنا خواص گرجی شاه نیز مانع از رسیدن شکایات مردم به شاه بودند و دامنه تجاوزات گرجیان نیز روز به روز توسعه می یافت، میرویس غلجائی کلانتر قندهار خود به اصفهان آمد که شاه

را از حقایق آگاه کند. ولی به تحریک گرگین خان و اعوانش وی هرگز به نزد شاه بار نیافت و مدتها در اصفهان سرگردان بود و در طی همین مدت سرگردانی بود که او به فساد شدید دربار صفوی و ضعف دستگاه سلطنت واقف گردید. سرانجام به قصد زیارت مکه از اصفهان بیرون رفت و در همین سفر بود که از علمای اهل تسنن فتوای قیام و خروج بر دستگاه شیعی مذهب سلطنت صفوی گرفت. در مراجعت به اصفهان، وی اوضاع را خرابتر از سابق یافت. درین روزها عده ای از تجار روس که باطنا از عمال پطر کبیر بودند در پایتخت دولت صفوی اقامت داشتند. اینان میرویس را به قیام بر ضد دربار صفوی ترغیب و تشجیع کردند.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 11

میرویس در اصفهان شایعه انداخت که پطر پادشاه روسیه عازم تصرف گرجستان و ارمنستان است و با گرگین خان دست یکی دارد و با این تدبیر موفق شد که بار دیگر فرمان کلانتری قندهار را به دست آورد تا مواظب رفتار گرگین خان باشد و گرگین هم با آن که ازو تنفر داشت، چون بدون سبب کاری نمی توانست کرد، با او به مدارا و مماشات پرداخت. اندکی بعد میرویس به طوایف کاکری که مقیم فوشنج و شرج رباط در مشرق قندهار بودند پیغام فرستاد و آنان را به شورش واداشت و خود به گرگین خان گفت که این طوایف شریر و مفسدند و باید که سرکوب شوند. گرگین خان سپاهی فراهم آورد و میرویس هم او را به این امر تشویق نمود

که فرماندهی سپاه را به اسکندر میرزا (الکسندر- الکسندل) واگذارد. گرگین از قندهار بیرون آمد و در قریه ده شیخ سه چهار منزلی قندهار، اسکندر را به سرکوبی طوایف کاکری فرستاد و خود روسای سپاه من جمله میرویس را گروگان نگاه داشت. وقتی سپاه حرکت کرد و در اطراف گرگین کسی جز عده ای از کارگران باقی نماند، میرویس به اتباع خود که قبلا آنان را آماده کرده بود پیغام داد که در آمدن شتاب کنند و این جمع نیمه شبی به اردو رسیدند و دور حرم گرگین را گرفتند و او را کشتند و سپس دیگر سرداران را نیز به قتل رسانیدند و لباسهای سربازان گرگین را به افغانها پوشانیده به همان ترتیب گرگین خان خود را به قندهار رسانید و مردم قلعه هم که ایشیک آقاسیان مندیل به سر و کتل ها و شاطرها و مشعلچیان را به هیئت سواری گرگین خان دیدند یقین کردند که خان گرجی به قندهار باز گشته است. درهای قلعه را باز کردند و میرویس خود را به درون شهر انداخت و کشیک چیان و دروازه بانان را به زیر تیغ کشید و قندهار را به دست گرفت. وقتی این خبر به اسکندر (الکسندر) رسید باز گشت. ولی میرویس او را نیز فریفت که من این کار را به دستور اولیای دولت در اصفهان کردم و اینک منتظر فرمان حکومت قندهار نشسته ام. اسکندر نیز تابوت عموی خود را با زنان خانواده برداشته به هرات روانه شد.

خاتون آبادی تاریخ قتل گرگین را در بیست و دوم صفر 1121 ضبط کرده ولی میرزا محمد خلیل در مجمع التواریخ سال 1122.

میرویس با فتاوی علمای مکه،

افغانان را به قیام بر ضد خاندان صفوی برانگیخت و خود به استقلال به حکومت نشست، دربار صفوی برادرزاده گرگین را به نام کیخسرو به حکومت قندهار و سرکوبی شورشیان فرستاد و او نیز مردی شجاع ولی بی تدبیر بود. وی قندهار را در محاصره گرفت و این محاصره نزدیک

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 12

یک سالی به طول انجامید و با این که محصورین حاضر به تسلیم شدند، ولی از سختگیری دست برنداشت. سرانجام میرویس او را نیز فریب داد که چند منزل از قلعه دور شود تا میرویس زنان و فرزندان را برداشته از قندهار بیرون رود و شهر قندهار را تسلیم کند. کیخسرو چند منزل عقب نشست و سپاه را نیز اجازه بازگشت داد و خود تنها با عده کمی از همراهان و صد نفری از سپاهیان باقی ماند. هنگام صبح که کیخسرو در خواب بود میرویس از قلعه بیرون آمده بر او تاخت و او را به قتل رسانید و اثاثه و دستگاه وی را نیز به دست آورد و سران گرجی و قزلباش را از دم شمشیر گذرانید و طوایف طاهری و جمشیدی و خسروی و تیموری و دیگر قبائل را به اطاعت درآورد. کشته شدن کیخسرو در سال 1124 واقع شد و کلمه خسرو میرزا ماده تاریخ آن است. از آن پس دیگر دربار صفوی بر میرویس دست نیافت و او همچنان با استقلال فرمانروا بود تا درگذشت.

ظاهرا برای تحکیم کار خود، میرویس مقداری از اموال کیخسرو را برای فرخ سیر پادشاه هند فرستاده و فرخ سیر نیز او را فرمان ایالت

صوبه قندهار و خطاب حاجی امیر خانی بخشیده بود. مرگ میرویس را در سال 1128 تا 1129 نوشته اند و مدت حکومتش را پس از قتل گرگین خان شش سال.

پس از وی برادرش عبد العزیز به حکومت رسید و یک سالی بر مسند حکومت نشست. اما محمود پسر میرویس با چند نفر از نزدیکان خود بی خبر بر سر او تاخت و وی را به قتل رسانید و خود به فرمانروائی منطقه قندهار پرداخت و قلعه فراه را نیز گرفت و حوزه حکومت خویش را تا سرحد سیستان و سراوان گسترش داد. درین زمان حادثه هرات پیش آمد و شورش ابدالیان.

اجداد ابدالیان نخست در کوهستان کابل مسکن داشتند و سپس به حوالی هرات رفتند. در زمان شاه سلیمان صفوی، سردار ابدالیان به نام حیات سلطان به مناسبت گناهی که مرتکب شده بود، از ترس به مولتا هند رفت. ولی اقوامش در هرات بودند. هنگام شورش قندهار و آمدن کیخسرو، عبد الله خان پسر حیات سلطان با پسر خود اسد الله خان «محض اظهار نمک بحلالی و رسوخ عقیدت دیرینه حقوق سلاطین صفویه» با پانصد ششصد سوار نزد کیخسرو آمدند. اما پس از کشته شدن کیخسرو و انقلابات ناشی از آن ابدالیان بر هرات دست یافتند و اسد الله خان پسر عبد الله خان توابع هرات را مانند او به و غوریان و جام و لنگر و خواف و کوسویه و زوزن را گرفت و قلعه فراه را نیز از دست عمال محمود بیرون آورد. دربار صفوی سرداران متعددی به تصرف هرات

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 13

فرستاد. ولی

به جائی نرسید. تا این که محمود افغان خود به جنگ با اسد الله برخاست. درین جنگ اسد الله کشته شد و محمود به حیله این کار را خدمت به دولت صفوی نشان داد و سر اسد الله را به اصفهان فرستاد. شاه سلطان حسین نیز وی را حسینقلی خان لقب داد و شمشیر مرصع و حکومت قندهار بخشید تاریخ قتل اسد الله را ظرفای اصفهان چنین یافتند: اسد را سگ شاه ایران دربند که برابر است با 1132.

اما اندکی بعد، محمود به بهانه امر هرات، سپاهی فراهم آورد و از راه سیستان خود را به حوالی بم و نرماشیر و خبیص انداخته وارد کرمان گردید.

دربار ایران به لطفعلی خان سپهسالار دستور داد تا وی را از کرمان براند.

سپهسالار سپاهی به دفع وی فرستاد و محمود پس از نه ماه اقامت در کرمان و غارت مردم به قندهار گریخت. اما رجال درباری اصفهان، به جای آن که از لطفعلی خان خشنود باشند و او را حمایت کنند، از روی حسادت و تنگ نظری، به دشمنی وی برخاستند و شاه را به کور کردن فتحعلی خان داغستانی صدراعظم و عزل لطفعلی خان برادرش واداشتند و با این عمل محمود را به حمله بر ایران برانگیختند. حمله دوم محمود به کرمان در سال 1133 در ماه شوال بود که به فتح شهر توفیق نیافت.

در سال 1134، محمود افغان با عده ناچیزی از افغانان فلک زده و پابرهنه از طریق کرمان و یزد روی به اصفهان نهاد و پس از درهم شکستن سپاه خوش لباس و آراسته و پرزرق و برق قزلباش در گلناباد [1] (بین نایین و اصفهان) پایتخت صفویه را در

محاصره گرفت و راه آذوقه را بر اصفهان بست. شهر پر جمعیت اصفهان به زودی دچار قحط و غلا شد و شاه صفوی چاره جز آن ندید که در روز جمعه دوازدهم محرم سال 1135 به فرح آباد پیش محمود رود و تاج و تخت را به وی تسلیم کند. دو روز بعد، محمود افغان، پس از ضبط تمام اموال دولت دویست و سی ساله صفوی، به اصفهان درآمد و در کاخ چهل ستون به جای شاه سلطان حسین بر تخت سلطنت ایران جلوس نمود.

پادشاه تیره بخت صفوی، زیر دست محمود افغان، مرگی به نام زندگی داشت. به دستور محمود تمام زنان صیغه وی را ازو گرفتند [2] و به افسران افغانی بخشیدند. از آن همه زن تنها زنان عقدی وی را باقی گذاشتند با چند کنیز.

یکی از شاهزاده خانمهای صفوی را نیز محمود در حباله نکاح درآورد. خزانه سلطنتی را نیز ضبط کرد. گو این که دیگر چیزی در بساط نمانده بود. بعضی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 14

از مورخین مثل کروسینسکی و ژوزف اپی سلیمیان نوشته اند که وی در قسمتی از کاخ خویش محبوس بود. اما بعضی محل زندان وی را عمارت آینه خانه نوشته اند که ساختمانی نظیر چهل ستون داشته ولی با ابعاد کوچکتر، در جنوب زاینده رود و در مجاورت عمارت سعادت آباد. بعضی هم عمارت رکاب خانه (رکیب خانه) را محبس وی دانسته اند. پسران وی نیز جز طهماسب که از اصفهان گریخته بود به زندان افتادند. هرچند که پیش از این هم در زندان حرمسرا به سر می بردند و برطبق رسوم دربار صفوی اجازه نداشتند از حرمسرا بیرون بیایند.

روزی

که امان الله خان سردار افغانی، شکسته سلیح و گسسته کمر، از جنگ با قزوینیان به اصفهان باز گشت، چون بیم شورش مردم اصفهان می رفت، شب هنگام، محمود بزرگان دربار صفوی را به بهانه آغاز مذاکره با طهماسب میرزا به نزد خویش فرا خواند و سپس دستور داد تا سربازان افغانی همه را از دم شمشیر بگذرانند.

محمود افغان بدین حد نیز قناعت نکرد و فرمان داد تا فرزندان مقتولین را نیز بکشند و سه هزار نگهبان قزلباش را نیز به دست جلادان سپارند، آنگاه اموال مقتولین را ضبط کرد و زن و فرزند آنان را به صورت غلام و کنیز درآورد. اما تازه این شروع مصیبت برای شاه سلطان حسین بود و مصیبت بزرگ وقتی روی داد که محمود در بحران جنون دستور قتل شاهزادگان زندانی را صادر کرد.

علت این تصمیم آن بود که شایعه نادرستی در شهر پیچید که صفی میرزا پسر دوم شاه سلطان حسین از زندان گریخته و به ناحیه بختیاری برای جمع آوری سپاه رفته است. این خبر که اساسی نداشت محمود را چنان به خشم آورد که امر به قتل کلیه شاهزادگان صفوی داد. به دستور وی دست تمام شاهزادگان را با کمربندهای آنها از پشت بستند و به یکی از حیاطهای سلطنتی بردند. سپس خود با دو تن دیگر از افغانان همگی را به ضرب شمشیر کشتند. شاه سلطان حسین از شنیدن صدای ضجه و ناله شاهزادگان سراسیمه به میان حیاط دوید. درین لحظه دو تن از شاهزادگان خردسال که هنوز نوبت کشتن آنان فرا نرسیده بود به آغوش وی پناه بردند. محمود با شمشیر کشیده به دنبال آنان دوید.

شاه سلطان حسین دست خود را برای حمایت از کودکان پیش آورد. شمشیر به دست وی رسید و دست او را مجروح ساخت. ولی دیدن خون شاه تیره بخت موجب گردید که محمود دست از کشتار بیشتر بردارد و آن دو طفل را رها کند. شمار شاهزادگان صفوی را که درین روز کشته شدند، مورخین به اختلاف ذکر کرده اند.

نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس نوشته است که پنجاه و چهار نفر از فرزندان

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 15

و سه تن از برادران شاه درین حادثه کشته شدند. برخی تعداد کشته شدگان را 105 تا 180 نوشته اند. محمد محسن در زبده التواریخ نوشته است که دوازده تن از فرزندان و شش تن از برادران شاه به قتل رسیدند. حزین لاهیجی شمار کشتگان را سی و نه نفر ذکر کرده و، آنچه محقق است این که جز طهماسب و آن دو کودک، همگی فرزندان و برادران شاه سلطان حسین درین واقعه کشته شدند.

پس از این حادثه خونین، جنون محمود شدت یافت و چون خبر رسیده بود که طهماسب سپاه افغان را به فرماندهی محمد صیدال خان در حوالی قم شکست داده است، رؤسای افغان تصمیم گرفتند که مرد دیگری را به سلطنت بردارند که بتواند در آن لحظات حساس قدرت فرماندهی داشته باشد. ازین روی، اشرف پسرعموی محمود را از زندان بیرون آوردند و سپس با هفتصد هشتصد سرباز به قصر سلطنتی در میدان شاه حمله بردند و قصر را به تصرف درآوردند. سه روز بعد محمود درگذشت و با توجه به اقوال مختلف به نظر می رسد که به

دستور اشرف وی را خفه کرده اند.

رفتار اشرف با شاه سلطان حسین در ابتدا دوستانه بود. اندکی بعد از رسیدن به سلطنت، اشرف برای دیدار شاه صفوی به زندان رفت و از رفتار زشت محمود اظهار تأسف نمود و از شاه خواست تا دوباره بر تخت سلطنت نشیند.

ولی شاه سلطان حسین نپذیرفت. ضمنا از رفتار خشن و زشت محمود گله و شکایت کرد و از اشرف خواست که با او بهتر رفتار کند. اشرف با پیشنهاد وی موافقت کرد و مقرری شاه را به چهار برابر افزایش داد و به او اجازه داد که در حوزه قصر به عملیات ساختمانی مشغول باشد. آنگاه فرمان داد که اجساد شاهزادگان مقتول را که تا آن وقت در حیاط افتاده بود در تابوت گذاشته با شکوه تمام به قم ببرند و در آرامگاه سلطنتی به خاک سپارند. اما یک سال و اندی بعد شاه سلطان حسین به دستور همین اشرف کشته شد. توضیح آن که در اواخر پاییز سال 1139/ 1726 احمد پاشا سردار عثمانی که همدان را متصرف شده بود، از طریق خرم آباد عازم اصفهان شد و اشرف به مقابله او شتافت. سردار ترک به اشرف پیغام داد که افغانها مردم ناشایسته ای هستند که به ناحق پادشاهی را معزول کرده و سلطنت را غصب کرده اند و او (احمد پاشا) تصمیم دارد که سلطنت را به صاحب حقیقی آن بازگرداند. اشرف ازین پیغام سخت درخشم شد به حدی که مهتر خود فرهاد را که سابقا در همین سمت در خدمت شاه سلطان حسین بود، با دو نفر افغانی، برای کشتن شاه سلطان حسین به اصفهان فرستاد. آن دو تن

شاه

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 16

سلطان حسین را گردن زدند و سر او را به نزد اشرف بردند. اشرف نیز سر خون آلود را برای احمد پاشا ارسال داشت. بدین ترتیب دوران زندگی پر رنج و خفت این پادشاه تیره بخت پایان گرفت.

ظاهرا در آن تاریخ شاه سلطان حسین در حدود شصت سال داشته. زیرا تولد وی در سال 1080 روی داده است. میرزا رضی مستوفی خراسانی [3] در تهنیت تولد وی قصیده ای سروده به مطلع

شکرکاز گلبن امید شکفت نو گلی تازه ز فیض رحمان و درین قصیده ماده تاریخ وفات وی را چنین یافته:

این گل از باغ ولایت چو شکفت گل فشان گشت گلستان جهان

دهر بگرفت ز سر رسم نشاطفلک پیر ز نو گشت جوان

زهره زد چنگ به قانون طرب آسمان رقص کنان مژده رسان

گفت با دل پی تاریخ بگو«قره عین سلیمان جهان 1080»

______________________________

(1)- جنگ گلناباد در روز دوشنبه 20 جمادی الاولی 1234 روی داد.

(2)- عمر خلیفه ثانی متعه را حرام کرد و افغانها هم که سنی مذهب بودند به همین جهت متعه را شرعی نمی دانستند.

(3)- در خصوص میرزا رضی خراسانی و دیوانش رجوع شود به مقاله شادروان حاج حسین آقا نخجوانی در مجله دانشکده ادبیات تبریز پائیز سال 1342 تحت عنوان «معرفی یک کتاب خطی و مؤلف آن».

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 17

سیاست خارجی ایران

در آخرین سال قرن هفدهم، یعنی سال 1699 میلادی، هنگامی که اسقف شهر انقره از طرف دربار واتیکان (پاپ) و جمهوری و نیز به سفارت به دربار صفوی آمد، گودروی کشیش، معاون هیأت سیاسی

و مذهبی مزبور، از دیدن سفرای کشورهای شرق و غرب در اصفهان به شگفت آمد و در کتاب خویش چنین نوشت:

«می توان گفت که درباری وجود ندارد که تا این اندازه سفیر بپذیرد.

ولی خود کمتر سفیر بفرستد. نه فقط سفرایی از قسطنطنیه و مسکو و نمایندگانی از طوایف و ملل همسایه مثل عرب و ازبک و تاتار در پایتخت دولت صفوی هستند بلکه از سیام و حبشه نیز سفرائی در دربار ایران دیده می شوند.»

این سخن می رساند که دستگاه سلطنت صفوی، هرچند از درون موریانه خورده. و محکوم به سقوط بود، ولی ظاهر آن مجلل و پرشکوه می نمود. به طوری که ملل مختلف جهان، خاصه دول اروپایی، برای پیشبرد مقاصد سیاسی و اقتصادی خود مشتاق رفت و آمد سیاسی با ایران بودند. اما درین جا ما از کلیه این روابط نمی توانیم یاد کنیم بلکه تنها بدان روابطی اشاره می کنیم که حائز اهمیت بیشتری بوده و بر این اساس، روابط ایران را به ترتیب اهمیت با دولت عثمانی و فرانسه و عمان (مسقط) و روسیه ذکر می نماییم.

روابط سیاسی ایران با دولت عثمانی

هرچند که روابط ایران و عثمانی، براساس عهدنامه زهاب (1049 ه) استوار بود و دولت ایران به علت بی حالی و بیکارگی و دولت عثمانی به جهت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 18

درگیری شدید و فراوان با دول اروپایی خاصه اتریش و نیز عهدنامه مزبور را محترم می شمردند و مفاد آن را رعایت می کردند، ولی با این حال مواردی پیش می آمد که عهدنامه زهاب در مخاطره می افتاد و تنها گذشت طرفین موجب می شد که کار به جنگ نکشد و صلح و آرامش

همچنان پایدار بماند. چنان که در زمان شاه عباس ثانی موضوع بصره و عصیان امیر حسین بیک پیش آمد، اتفاقا موضوع اختلاف دو کشور در زمان شاه سلطان حسین نیز همین بصره بود.

در سال 1107 ه/ 1695 که ترکان به علت جنگهای ممتد و سهمگین با دشمنان اروپایی، فرصت توجه به متصرفات آسیایی خود نداشتند، متعاقب طاعون سختی که در منطقه بصره بروز کرد و بسیاری از مردم را به هلاکت رسانید، شیخ مانع بن مقامس رئیس عشیره نیرومند منتفق بر بصره دست یافت و هرچند ترکان بصره را اندکی بعد پس گرفتند ولی در سال 1108/ 1696 شیخ بر بصره مستولی شد و مدت هیجده ماه بالاستقلال در آن منطقه حکومت کرد. تا این که دخالت وی در اختلافات داخلی افراد خاندان مشعشع حکومت بلامنازع وی را برهم زد.

توضیح آن که حکومت خوزستان از طرف دولت صفویه به سادات مشعشعی واگذار شده بود. در آن هنگام سید فرج الله مشعشعی بر خوزستان حکومت داشت.

سید فرج الله برادرزاده ای داشت به نام سید علی پسر سید عبد الله که از جانب عموی خویش برای گذراندن کارها به اصفهان می رفت و سالیانی چند نیز در اصفهان مقیم بود. تا این که بین عمو و برادر زاده کار به سردی و روابط به جنگ و دشمنی کشید [1] و در این میان شیخ مانع، به سائقه اختلاف و دشمنی دیرین با سید فرج الله، جانب سید علی را گرفت و به عنوان همراهی با سید علی، به جنگ با سید فرج الله برخاست. سید فرج الله که مرد نیرومندی بود، تصمیم گرفت که لشکر بر سر شیخ مانع کشد و

بصره را از دست وی بیرون آورد. وی این نظر را با دولت صفوی نیز درمیان گذاشت و بنابر خواهش و پیشنهاد وی، در سال 1109 هجری، شاه سلطان حسین فرمانی به عنوان لشکرکشی به بصره تحت نظر سید فرج الله خان صادر کرد و به موجب آن حاکم شوشتر و دیگر حکمرانان و سرکردگان خوزستان را مأمور همراهی با سید فرج الله خان نمود. ضمنا سید فرج الله خان از حسن پاشا حاکم بغداد نیز اجازه گرفته بود که بر سر شیخ مانع بتازد. پس ازین تدارکات مقدماتی سیاسی، سید فرج الله روی به سوی بصره نهاد و قوای شیخ مانع را درهم شکست و وی را نه تنها از بصره بلکه از قرنه نیز بیرون

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 19

راند، آن گاه به علامت اطاعت و صداقت کلیدهای شهر بصره را به اصفهان فرستاد و شاه سلطان حسین نیز کلیدها را با تحف و هدایای فراوان برای سلطان احمد ثالث به استانبول ارسال داشت. بدین ترتیب شهر بصره به دست ایرانیان افتاد (1109 ه). این بازی تقدیر است که مردی به قدرت و سطوت نادرشاه نتوانست بر بصره دست یابد. ولی سپاهیان شاه سلطان حسین بی کاره بر این شهر تسلط یافتند، اما اندکی نگذشت که دربار فاسد اصفهان سید فرج الله خان را از بصره فراخواند و شخصی به اسم علی مردان خان را به جای وی فرستاد.

حکومت او نیز چندان نپایید و این بار ابراهیم خان نامی به حکمرانی این شهر منصوب گشت.

دربار صفوی به سید فرج الله اعتماد نداشت. ازین روی، در

سال 1111 ه.

محمد علی بیک نامی را حامل فرمان عزل وی نموده به حویزه فرستاد. این مرد در نهان دستور داشت که سید فرج الله را به قتل رساند. سید ازین داستان آگاه شد و سر به شورش برداشت. از اصفهان نیز سید هیبت را که عموی فرج الله و مردی پیر و ناتوان بود به حکومت حویزه فرستادند. فرج الله به محض ورود وی از حویزه بیرون رفت و دست به تاراج گشود و سپس با شیخ مانع دشمن دیرین ساخت و به اتفاق لشکر بر سر حویزه بردند و سید هیبت را درهم شکستند.

پس ازین وقایع، دربار ندانم کار صفوی در سال 1112 فرمان والیگری حویزه را به نام سید علی صادر کرد. ولی او بیش از هشت ماه در حکومت نپایید و در اواخر همان سال، عبد الله خان نامی از اصفهان رسید و سید علی را در دژ حویزه به زنجیر کشید و حکومت بار دیگر به سید فرج الله مشعشعی رسید.

این بار سید، پس از استقرار بر مسند حکومت، از دربار اصفهان خواست که فرمان حکومت حویزه را به نام پسر وی عبد الله صادر کند. شاه سلطان حسین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و سید عبد الله را با فرمان حکومت به سوی حویزه فرستاد. اما سید فرج الله که از این کار خود پشیمان شده بود با فرزند به دشمنی برخاست و کار به جنگ کشید. پسر نیز تیغ بر روی پدر کشید و او را در جنگ مغلوب و مجروح ساخت.

در زمان حکومت همین سید عبد الله است که بار دیگر ترکان بر بصره دست یافتند. بدین ترتیب

که ابراهیم خان که مرد با کفایتی بود از حکومت بصره معزول شد و کار حکومت بر یکی از افراد بی کفایتی که مسلما مورد حمایت دربار

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 20

صفوی قرار داشت مسلم گردید. نام این مرد داود خان بود. در همین روزها، ترکان که ناظر حوادث بودند، چون فی الجمله قدرتی یافتند، لشکری به سوی بصره فرستادند. داود خان کوشش فراوان کرد که فرار کند. ولی نتوانست. زیرا از شدت ترس جان سپرد و ترکها بدون کوچکترین زحمتی شهر را باز گرفتند. به نظر می رسد که این پیشامدهای سیاسی و نظامی بر سر بصره در روابط ایران و عثمانی تأثیر ناگواری نگذاشته است. خاصه آن که دولت ایران ازین امر به عنوان «واگذاری امانت» تعبیر می کرده و بدین صورت می خواسته است مراتب وفاداری خود را به عهدنامه زهاب و رعایت حسن روابط دولتین نشان دهد.

وضع به همین منوال و روابط به همین صورت دوستانه بود تا آن که متعاقب قرارداد با اتریش دولت عثمانی سفیری به ایران فرستاد. توضیح آن که در ضمن عهدنامه پاساروویتس [2]. ضمن بسیاری از مسائل که اتریشیان بر ترکان تحمیل کردند، یکی هم موضوع آزادی رفت و آمد بازرگانان ایرانی بود به اتریش از خاک عثمانی. دولت عثمانی که پیش ازین در هنگام نیرومندی سد محکمی بین ایران و اروپا بود بالاجبار گردن نهاده بود که بازرگانان ایرانی از راه آن کشور با اتریش در داد و ستد باشند. برای اعلام این امر و تدارک کار، سفیر اتریش در استانبول به دولت ترک پیشنهاد کرد که دری

افندی از کارمندان زیرک و کاردان ترک را به ایران گسیل دارد. پادشاه عثمانی، سلطان احمد ثالث هم که خبرهایی در مورد شورش قندهار و عصیان میرویس و کشته شدن حاکم گرجی قندهار و ضعف دولت ایران در سرکوبی شورش محمود افغان شنیده بود این فرصت را غنیمت شمرده دری افندی را ظاهرا برای مذاکره در باب رفت و آمد تجار ایرانی از طریق کشور عثمانی به اتریش و اروپا و باطنا برای کسب اطلاعات درست و دست اول از اوضاع اجتماعی و سیاسی و نظامی و اقتصادی به ایران فرستاد.

وقتی خبر آمدن سفیری عالی رتبه از جانب دولت عثمانی به ایران رسید، دربار صفوی از وحشت برخود لرزید. زیرا اولیای کشور ایران تصور می کردند که دولت عثمانی با فرستادن چنین سفیری قصد تجدید نظر در عهدنامه زهاب و خلاصه بیان دعاوی ارضی و سرحدی دارد. ازین روی به خاطر حفظ اوضاع و به عنوان حفظ صلح حاضر شدند که قسمتی از چخورسعد (ایروان) یا قسمت دیگری را از نقطه ای دیگر به ترکان واگذارند.

در آن هنگام، تازه دو ماه بود که فتحعلی خان داغستانی صدر اعظم

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 21

فهیم و با شهامت دربار صفوی، بر اثر دسیسه ها و توطئه های درباری، کورشده و برادرش لطفعلی خان، سردار با کفایتی که تنها امید برای سرکوبی محمود افغان بود، در زندان جای داشت و بر جای فتحعلی خان، مردی بی اطلاع و نادان ولی دسیسه کار و توطئه گر به نام محمد قلی خان شاملو نشسته بود. دری افندی شرح جامعی از ملاقات با محمد قلی خان به دست

داده که چگونه صدر اعظم ایران وحشت داشت که مبادا سفیر حامل خبر اعلان جنگ باشد و چطور سفیر ترک بدو اطمینان بخشیده که چنین سخنی مطرح نیست. چند روز بعد شاه سلطان حسین سفیر ترک را پذیرفت، در حالی که در دو طرف شاه سیصد تن از اعیان و اشراف صف زده و سی نفر نگهبان با لباس فاخر ایستاده بودند. وقتی دری افندی، به توسط اعتماد الدوله محمد قلی خان شاملو، نامه حسن پاشا والی بغداد را تقدیم داشت، شاه با تمجید فراوان از پاشا اظهار داشت که وی مرد خوب و همسایه نجیبی است و با ایرانیانی که به زیارت مرقد علی (ع) به نجف می روند خوشرفتاری می نماید.

گزارشی که دری افندی از مذاکرات و مباحثات خود با اولیای دربار ایران به دولت متبوعه خویش تقدیم کرده (1721 م) بسیار دقیق و حاکی از نظر تیزبین و هوش فراوان اوست. وی درین گزارش به صراحت نوشته است که کشور ایران رو به اضمحلال است. هرچند ایران کشوری پر ثروت است. ولی اگر مملکتی توانگر باشد اما زمامداران لایقی نداشته باشد آن ثروت سودی ندارد.

در همین گزارش وی می نویسد که هرچند بازرگانان توانگر در شهرها بسیارند که حتی کارگاههای بافت ابریشم و غیر آن دارند، ولی شمار کشاورزان بسیار کم است و در نتیجه بهای جو و گندم و سایر غلات دو برابر قیمت آنها در خاک عثمانی است.

شاه سلطان حسین، پس از بازگشت دری افندی، متقابلا سفیری به نام مرتضی قلی خان سعدلو حاکم خوار و سمنان به دربار عثمانی فرستاد و این آخرین سفیر دولت ایران در هنگام سلطنت شاه سلطان حسین است که

به استانبول رفته است.

مرتضی قلی خان، در اواخر سال 1134 ه/ 1721 م وارد استانبول شد و همه جا با احترام و پذیرائی تمام روبه رو گردید. خاصه آن که سفیر در علوم ادبی دستی تمام داشت و اشعار به موقع و به تناسب مجلس و موضوع از برمی خواند و این امر باعث شد که داماد ابراهیم صدر اعظم عثمانی به او محبت و احترامی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 22

خاص ابراز دارد. نماینده انگلستان در استانبول، درباره این سفیر و مأموریتش می نویسد:

«این سفیر آمده است که بین دو کشور حسن تفاهم ایجاد کند. مخصوصا درین هنگام که شورش عظیمی در ایران برپا شده است. همچنین برای خشنودی باب عالی، اجازه پادشاه ایران را برای تجارت بازرگانان ایرانی با اتریش از راه کشور عثمانی ابلاغ کرده است. دولت عثمانی در نتیجه عهدنامه پاساروویتس چنین تقاضائی نموده بود. هرچند که اتریشیها هرگز از آن استفاده نخواهند کرد.»

همین سفیر انگلستان که نامش استانیان بود در گزارش دیگری می نویسد که دربار عثمانی از سفیر و همراهانش به خوبی پذیرایی کرد. ولی مردم از آنان (یعنی اعضای سفارت ایران) تنفر دارند و مسلما این تنفر، اگر استانیان نماینده دولت بریتانیای کبیر در بیان مطلب راه اغراق نرفته باشد، نتیجه خشونت و شدت عمل دربار صفوی و روحانیون قشری و نزدیک بین شیعه در برخورد با ایرانیان غیر شیعی بوده است.

مرتضی قلی خان پس از ایفای وظیفه خود به ایران بازگشت. ولی هنگامی به کشور ایران رسید که نفس دولت صفوی به شماره افتاده بود. به محض خروج سفیر ایران از استانبول چند نماینده

از طرف مدرس حاجی داود و متفقین او وارد پایتخت دولت عثمانی شدند و از دولت ترک در مقابل دولت ایران تقاضای حمایت بلکه قبول تابعیت کردند.

شاید توضیح مختصری درین مورد لازم باشد و آن این که، پس از رفتار ناجوانمردانه دربار صفوی، با فتحعلی خان داغستانی صدر اعظم (که مذهب تسنن داشت) لزگیهای قفقاز سر به شورش برآوردند و به شخصی به نام مدرس حاجی داود سرسپردند. اینان مذهب اهل سنت داشتند و جور و ستم عمال ایران، همراه با تعقیب و زجر و آزار متعصبین شیعه آنان را به شورش و سرکشی وا داشته بود.

لزگیان شورشی از دولت عثمانی انتظار حمایت و ارسال کمک داشتند.

زیرا با ترکان در تسنن مشترک بودند و ترکان دوستی این طوایف دلیر را که سدی سدید بین دشمنان دولت ترک یعنی ایران و روسیه و خاک عثمانی بودند مغتنم می شمردند. در هرحال، فرصت طلبان سیاسی نیز مثل احمدخان رئیس طوایف قیتاق و قراقیتاق و همچنین چلاق سرخای خان رئیس طائفه جنگجوی قموق

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 23

و یکی از رهبران لزگی به نام ابراهیم سلطان به شورشیان پیوستند و همگی با هم در سال 1134/ 1721 شماخی پایتخت شروان را محاصره کردند و پس از بیست و پنج روز شهر را متصرف شدند. البته غلبه آنان بر شهر، معلول همکاری سنیان شهر بود که شمارشان از شیعه ها بیشتر بود. لزگیان و متحدینشان به شهر ریختند و شمشیر در اهل تشیع نهادند و چهار تا پنج هزار نفر از آنان را به دم تیغ برهنه سپردند و سپس به غارت

پرداختند و پس از تاراج اموال حاکم شهر و کشتن وی و پسرش، دست به تاراج اموال بازرگانان روسی زدند و وقتی که کشتار و تاراج به پایان رسید، از دولت عثمانی یاری خواستند. دولت عثمانی درخواستهای آنان را پذیرفت و آنان را رعایای کشور خود خواند و نماینده ای به شماخی فرستاد و مدرس حاجی داود را حکومت شروان بخشید. اما در مورد شورشیان لزگی، ابراهیم پاشا جواب مبهمی داد. زیرا داماد ابراهیم پاشا می دانست که حمایت دولت عثمانی از شورشیان غارتگر لزگی موجب رنجش شدید ایرانیان و تحریک مطامع سیاسی روسها می گردد. درست است که داماد ابراهیم می توانست با استفاده از این موقعیت قسمتی از ایران را متصرف شود ولی وی به خوبی می دانست که روسها تحت نظر تیزبین پطر کبیر مراقب اوضاع هستند. به همین جهات داماد ابراهیم اقدام حادی نکرد. اما در همین هنگام خبر محاصره اصفهان و غلبه محمود افغان بر سپاه قزلباش به وی رسید. وی جلسه دیوان (هیأت وزیران) را تشکیل داد. بعضی از حاضرین در جلسه بدو توصیه کردند که با مغتنم شمردن فرصت، ایالاتی را که سابقا در تصرف دولت عثمانی بود تصرف کند و بدین ترتیب مانع شود که ایالات مذکور به دست افغانان افتد. ولی ابراهیم پاشا به این امر رضا نداد و گفت «دور از انصاف است که از گرفتاریهای پادشاه ایران که دوست صمیمی اوست استفاده کند.»

اما ابراهیم پاشا خواه ناخواه سیاست خویش را تغییر داد. زیرا پطر کبیر درین روزگار یکی از مأمورین زیرک و کاردان خویش را به نام وولینسکی [3] به حکومت حاجی طرخان (استراخان) فرستاده بود که هم اوضاع ایران را دقیقا بررسی

کند و بدو اطلاع دهد و هم اطلاعات لازم را درباره سواحل دریای خزر و نقاط سوق الجیشی و شرایط اقلیمی و اجتماعی آن مناطق جمع آوری نماید (1720 م) پیش از وی نیز چند افسر به نامهای سویمونف [4] و ناخدافرون [5] افسر هلندی در خدمت دولت روسیه از سواحل دریای خزر نقشه برداری کرده بودند و یکی از افسران روسی به نام باسکاکوف [6] حتی راههای گیلان را از نظر سوق الجیشی مورد

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 24

تحقیق قرار داده بود. علاوه بر اینها، پطر کبیر مأمور زیرکی هم به نام آوراموف [8] به عنوان کونسول به رشت فرستاده. و او را نیز مأمور جمع آوری اطلاعات نموده بود. (1719 م)

وقتی قضیه شورش لزگیها پیش آمد و اموال بازرگانان روسی به یغمارفت، وولینسکی به پطر کبیر نوشت هرچند دولت ایران طبق عهدنامه 1717 متعهد است که از مال و جان اتباع روسی نگهداری کند، ولی دیگر عملا نمی تواند این تعهد را انجام دهد. بنابراین، دولت روسیه می تواند به بهانه سرکوبی دشمنان ایران به این کشور نیروی نظامی بفرستد. این وقایع باعث شد که پطر کبیر که برای رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس سودای فراوان در سر داشت، در ژویه سال 1722، با ناوگانی شامل 274 کشتی زیر نظر دریا سالار آپراکسین [8] از حاجی طرخان به سواحل جنوب روی آورد و همه جا پیشروی او ادامه یافت تا در 23 اوت به دربند رسید. امامقلی معاون حاکم در غیبت حکمران (که برای دریافت کمک از شهر بیرون رفته بود) از پطر کبیر استقبال نمود

و شهر دربند را به دست روسها سپرد.

داستان حمله پطر کبیر به ایران و نظرات او برای رسیدن به هند و اقدامات وی تفصیلی تمام دارد. ولی غرض از اشاره به اقدامات پطر این بود که دولت عثمانی وقتی با فرو ریختن دولت صفویه و بروز مطامع روسها در ایران مواجه شد، خواه ناخواه در صدد تصرف ایالات قفقاز و قسمتهای غربی ایران برآید و با دولت روس برای تقسیم ایران عهد و پیمان کرد و به وساطت فرانسویها قراردادی بست و این در وقتی بود که افغانها بر اصفهان مسلط شده و بر سایر قسمتهای ایران کم و بیش دست انداخته بودند.

______________________________

(1)- به نوشته همین سید علی، وقتی سید فرج الله در حویزه سکه «محمدی» رده و یک بار هزار و پانصد تومان ازین سکه ها را همراه نماینده خود محمد بن عبد الحسین به اصفهان فرستاده تا پولها را خرج کند و موجبات رواج آنها را فراهم آرد. باقر سلطان ضراب باشی متوجه این امر شده حجره محمد را مهر و موم می کند و کار به جایی می کشد که شاه سلطان حسین در صدد عزل فرج الله برمی آید. ولی اصلان خان قرللر آقاسی وساطت می کند و مانع از اجرای اراده شاه می گردد.

(2)-passarovitz . درباره این عهدنامه که در سال

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 25

______________________________

1718 بین دول اطریش و ونیز و عثمانی منعقد شده بعد مطالبی بیان خواهیم داشت.

(3)volynsky

(4)simonov

(5)verden

(6)baskakov

(7)avramov

(8)apraxin

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 26

روابط ایران و فرانسه

اگر پرتغالیها نخستین مردمی از

اروپا هستند که در زمان صفویه با ایرانیان روبه رو شدند، فرانسویان آخرین ملتی هستند که در روزگار صفویه به کشور ایران روی آوردند، آن هم در سالهای واپسین دولت اولاد شیخ صفی. زیرا در قرن هفدهم بود که دولت فرانسه پای از حریم اروپایی خود فراتر گذاشت و برای تجارت با مشرق زمین قدم پیش نهاد. البته هدف دولت فرانسه رسیدن به هندوستان و تأسیس کمپانی هند فرانسه بود. چه در آن روزگار رقابت شدید فرانسه و انگلستان شروع شده بود و علی رغم انگلیسیها که در هندوستان شرکت عظیمی درست کرده بودند، فرانسویان نیز آرزوی ایجاد کمپانی هند فرانسه و بهره گیری از سرزمینهای مشرق زمین داشتند. اما هندوستان سرزمینی دور دست بود و لازم بود که پیش از هندوستان در کشوری دیگر پایگاه تجاری و سیاسی و اطلاعاتی فراهم آید. مبتکر این طرح که فرانسه باید در شرق در جستجوی منافع بازرگانی برآید، کشیشی بود به نام پرژوزف ذوپاری که پیش از ورود به جرگه کشیشان نامش فرانسو الوکلرک- دوترامبله [1] بود. بر اثر تشویق این کشیش روشن بین، کاردینال ریشلیو صدر اعظم هوشمند و بلند پرواز فرانسه لوئی دهه را که به بارون دوکورمنن [2] شهرت داشت به ایران فرستاد. ولی به علت کارشکنی ترکها وی به ایران نرسید. (1626 م)

در سال بعد، کشیشی دیگر به نام پاسیفیک دوپروونس [3]، با نامه هایی از طرف لویی سیزدهم پادشاه فرانسه، خطاب به شاه عباس اول، از فرانسه به ایران گسیل شد. این کشیش در سال 1628 به ایران رسید و از شاه عباس اجازه یافت که مراکز تبلیغ مسیحیت دایر کند. بعدها همین کشیش به ریاست

هیأت مذهبی کاپوسن در ایران رسید.

از مهمترین افراد فرقه کاپوسن در ایران مردی بود به نام پررافائل دومان [4].

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 27

این مرد که همراه تاورنیه به ایران آمده بود (1644/ 1051 ه) در اصفهان ماند و ریاست فرقه کاپوسن یافت و چون ریاضی دان ماهری بود، ایرانیان او را گرامی داشتند و به طور یقین اوست که نخستین بار سمعک (گوشی) و دوربین نجومی را به ایران آورده است و هموست که تاورنیه [5] و شاردن [6] را در نوشتن کتابهایشان کمک کرده است. از آن گذشته، وی به علت دانستن زبان فارسی و احاطه بر زبان فرانسه، اغلب به عنوان مترجم، در هنگام باریافتن فرانسویان به حضور پادشاه صفوی، راه داشته و ازین طریق به همکیشان خود خدمات ارزنده ای کرده است.

پررافائل خود نیز نویسنده بود و هنگامی که کولبر [8] وزیر دارایی فرانسه، در اندیشه ایجاد ارتباط بازرگانی بین ایران و فرانسه، در صدد جمع آوری اطلاعات لازم بود، پررافائل حاصل مطالعات چندین ساله خود را به صورت کتابی به نام «وضع کشور ایران در سال 1660» [8] بدو تقدیم داشت.

ژزوئیتها نیز در ایران پایگاه محکمی داشتند و از همین فرقه است تادئوس کروزینسکی [9] که سالیان دراز در ایران اقامت داشته و محاصره اصفهان را به دست افغانها و سقوط دولت صفویه را به چشم دیده و مشهودات و مسموعات موثق خود را به صورت کتابی در انقلاب سیاسی ایران نوشته است.

باری پایگاه فرانسویان از لحاظ تبلیغ مذهب مسیح استوار بود. ولی از لحاظ سیاسی و تجاری، فرانسه در ایران پایگاه

استواری نداشت.

خاصه آن که اقدامات ریشلیو نیز، به علت جنگهای اروپا و بحرانهای داخلی فرانسه، تعقیب نشد و سی و چند سال طول کشید تا دوباره فرانسه خواست در صحنه پهناور ایران به ایجاد مراکز سیاسی و تجاری دست زند.

در سال 1661/ 1072 در فرانسه صلح برقرار شد و لویی چهاردهم، به استقلال و فارغ از مصلحت اندیشیهای جبن آمیز مازارن [10] زمام کارها را به دست گرفت. وی که دیده به شرق دور دوخته بود، به وسیله کولبر وزیر دارایی خود، تصمیم گرفت که چونان هلندیها و انگلیسیان، یک شرکت تجاری مهم برای بازرگانی با مشرق زمین زرخیز به وجود آورد. انگلیسیان و هلندیها ازین رهگذر سود فراوان برده بودند. فرانسویان هم خود را کمتر از آنان نمی دیدند. در سال 1664/ 1075 کمپانی هند شرقی فرانسه دایر گردید و در همان سال هیأتی مرکب از پنج نفر به ایران آمدند. سه نفر به اسامی دوپن و به بر و ماریاژ از طرف کمپانی و دو نفر به نامهای نیکولاکلود دولالن [12] و دولابوی لوگوز [13] از طرف لویی چهاردهم. این هیأت توانست امتیازاتی نظیر حقوق و امتیازات اروپاییان دیگر تحصیل کند و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 28

تسهیلاتی مانند معافیت از عوارض راهداری و حقوق گمرکی تا سه سال به دست آورد. کمپانی هند شرقی فرانسه در بندر گمبرون (عباسی) محلی تهیه کرد و به کار تجارت پرداخت. ولی نه کمپانی هدایایی طبق معمول به شاه صفوی و درباریانش تقدیم کرد نه لویی چهاردهم هدایائی فرستاد. بدیهی است که برای عقد قرارداد هم قدمی پیش نگذاشتند.

دربار

ایران این بی اعتنایی را نمی توانست تحمل کند. چنین بود که فعالیت کمپانی در مخاطره افتاد و چنان بود که کمپانی به محض آگاهی از فرا رسیدن خطر، یکی از رؤسای کمپانی را در شهر سورت [14] هند به نام ژستون [15] با هدایای گرانبهایی به ایران فرستاد (1673/ 1084). ولی ژستون در راه مسافرت به اصفهان، در شیراز درگذشت و جوانی به نام دوژونشر [16] که تازه از فرانسه رسیده بود به جای وی منصوب شد. هر چند دربار ایران وی را به گرمی و احترام پذیرا شد، ولی چون دوژونشر خیلی جوان بود، دربار صفوی مذاکره با وی را زیاد جدی نگرفت. با این حال، نماینده تجاری دولت فرانسه، بر اثر وساطت و پا درمیانی پررافائل، توانست اجازه آزادی در امور تجاری را برای کمپانی فرانسوی در ایران به دست آورد. اما به امتیاز دیگری دست نیافت.

این رفتار فرانسویان که نمونه ناپختگی آنان در روابط انسانی و تجاری با مشرق زمین بود موجب شد که سی سال دیگر کار فرانسویان به تأخیر افتد. منتها درین مدت عده زیادی از فرانسویان به ایران آمدند. اینان یا سوداگران کنجکاو و دانشمندان و نویسندگانی بودند مانند ژان تاورنیه و جان شاردن و توه نو [17] که اطلاعات عمیقی راجع به ایران در کتابهای خود جمع آوردند و به دولت و ملت فرانسه پیشکش کردند یا هنرمندان و صنعتگرانی بودند که در دستگاه دولت صفوی و خاصه در دربار سلطنتی و به اصطلاح آن روز «سرکار خاصه شریفه» به کارهای ظریفی چون ساخت و تعمیر ساعت یا تراش جواهر و امثال آن می پرداختند. ازین گذشته، برای کسب اطلاعات بیشتر،

کولبر افرادی را برای آموختن زبانهای فارسی و ترکی و عربی و جمع آوری نسخ خطی به مشرق زمین فرستاد. یکی ازین گونه افراد فرانسوا پتی دولاکروا [18] بود که از مستشرقین معروف گردید. وی از طرف وزیر دارائی فرانسه، جهت فراگرفتن زبانهای مذکور در سال 1674/ 1085 ه به بغداد آمد و وقتی که در سال 1680/ 1091 ه به فرانسه بازگشت نه تنها ترکی و عربی و فارسی بلکه زبان ارمنی را هم یاد گرفته بود. به طوری که در مراجعت، کرسی استادی زبان عربی را که پیش ازین به پدرش تعلق داشت به دست آورد.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 29

از سال 1679/ 1090 ه که فرانسه موفق به گرفتن ناحیه پوندیشری [19] از هلندیها شد و وضع استواری یافت، بار دیگر در صدد تحصیل امتیازات در ایران و رقابت با کمپانی هند شرقی انگلیس برآمد. ازین روی، در سال بعد، سفیر فرانسه در استانبول موسوم به دوشاتونوف [20] یکی از بازرگانان مارسی را به ایران فرستاد تا از وضع تجارت درین کشور و این که چه امتیازاتی می توان گرفت آگاهی حاصل کند.

این بازرگان که نامش بیون دوکانسویل [21] بود تا سال 1705/ 1117 ه در ایران ماند و سپس به فرانسه بازگشت. وی یک بار دیگر نیز به ایران آمد و چون شخص هوشمندی بود آنچه می خواست به دست آورد.

در اواخر قرن هفدهم که اعراب مسقط در خلیج فارس به دزدی و راهزنی پرداختند و دست به قتل و غارت مردم گشودند، دولت ایران که نیروی دریایی نداشت دست کمک به سوی پرتغالیها

و انگلیسیها و هلندیها دراز کرد. ولی اروپاییان ذی نفع از کمک به ایران خودداری کردند. زیرا نمی خواستند که ایران در خلیج فارس قدرت دیرینه خویش را بازیابد. ازین روی، دولت ایران به فرانسویان روی آورد. صدراعظم ایران در ماه اوت 1699/ 1111 ه نامه ای از طرف شاه ایران به کشیش مارتین گودرو داد تا به عمال پادشاه فرانسه برساند. مارتین گودرو به اتفاق اسقف انقره به نام پیترو پائولو [22] به ایران آمده و پس از انجام دادن مأموریت خود عازم هندوستان بود. درین نامه، نظریات دولت ایران درباب ارسال سفیر و عقد قراردادی برای تصرف مسقط و کمک نظامی فرانسه به ایران از لحاظ سرباز و کشتی و نحوه تقسیم مخارج لشکرکشی به مسقط و سایر مسایل مطرح شده بود. ظاهرا این نامه به مقصد نرسیده و آنچه از محتوای نامه دردست است مطالبی است که گودرو از حفظ نوشته است.

شاه سلطان حسین که نمی دانست بر سر نامه نخستین چه آمده در مارس 1703/ 1115 ه نامه دیگری به لوئی چهاردهم نوشت و از او خواست که سفیری به ایران فرستد و سال بعد هم در صدد برآمد که خود سفیری به دربار پادشاه فرانسه فرستد و میرزا احمد حاکم استراباد برای این کار در نظر گرفته شد. اما نمایندگان کمپانی انگلیسی و کمپانی هلندی که به وسیله جاسوسان خود ازین امر آگاه شده بودند به میرزا احمد چندان رشوه دادند که او از رفتن به فرانسه خودداری کرد و ضمنا انگشت دیگری هم در شیر زدند که لوئی چهاردهم برای تبریک جلوس شاه سلطان حسین سفیری نفرستاده و در چنین شرایطی کسر شأن

دربار با عظمت صفوی است که در ارسال سفیر پیشقدم شود.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 30

در سال 1704، سرانجام دولت فرانسه تصمیم گرفت که ژان باتیست فابر [23] را در رأس هیأتی به ایران بفرستد. چه انتخاب بدی. این مرد در سال 1652 در مارسی به دنیا آمده و در جوانی به خاک عثمانی رفته و دست به تجارت زده بود. پس از چند سالی، وی به فرانسه بازگشته و چنین وانمود کرده بود که در امور تجاری شرق مدیترانه صاحب نظر و بصیر است. سفیر فرانسه در دولت عثمانی به نام کنت دوفریول [24] ازین انتصاب سخت در خشم شد. زیرا اولا وی دیگری را برای این کار در نظر داشت [25]. ثانیا فابر را می شناخت که تا چه حد مقروض است.

از آن گذشته جناب سفیر به زن فابر بی نظر نبود بلکه هنگامی که فابر برای انجام کارهای خود به پاریس رفته بود، کنت دوفریول زن وی را در عمارت سفارت جای داده بود. بنابراین کنت که دوری معشوقه را نمی توانست تحمل کند، با سفارت فابر موافق نبود.

ازین همه گذشته فابر هم معشوقه ای داشت به نام ماری کلودپتی [26] که دختر نامشروع یک وکیل دادگستری بود و یک زن رختشوی. ماری پتی که طبع ماجراجویی داشت، در سال 1702 با فابر دوست شده بود و شاید هم فابر در مقابل رفتار دور از عفاف زن خویش به چنین عمل متقابلی دست زده بود. در هرحال می دانیم که این زن تصمیم گرفته بود بدون دریافت پولی، هر جا فابر برود با او همراه باشد.

این هیأت سیاسی

و تجاری از راه دریا به حلب رسید. ولی اشکال تراشیهای سفیر فرانسه در عثمانی از یک طرف و حرکات جلف و روسپیانه ماری پتی از طرف دیگر مانع از آن شد که بتوانند زود به ایران برسند. فابر و ماری به قسطنطنیه رفتند و سرانجام پس از یک ماه به همراهی سفیر ایران در دولت عثمانی که عازم بازگشت بود به ایروان آمدند تا دیگر افراد هیأت جداگانه بعد به طرف ایران حرکت کنند.

داستان مسافرت این هیأت به ایران که چطور فابر ده برابر مقدار معمولی از خان ایروان خرج سفر می خواست و روزانه صد لیور هم برای ماری پتی به عنوان «نماینده شاهزاده خانمهای فرانسوی» مطالبه می کرد و دیگر حرکات افتضاح آمیز آنان طولانی است. مجملا این که ماری طوری خود را در دل خان ایروان جا کرده بود که هرچه می خواست انجام می گرفت. پس از هفت هفته توقف در ایروان، وقتی خواستند به طرف اصفهان حرکت کنند، خان ایروان فابر و ماری را به شکار دعوت کرد و در نتیجه این شکار رفتن بود که فابر سرما خورد و دچار عارضه تب

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 31

شد و درگذشت. بعضی از بدگویان هم گفتند که خان ایروان به علت دلبستگی شدید به «نماینده شاهزاده خانمهای فرانسوی» فابر را به جهان دیگر فرستاده است.

درین موقع در میان افراد هیأت هرج و مرج و دو دستگی ظاهر شد.

جمعی طرفدار ریاست ژوزف فابر بودند و بعضی ژاک فابر دومسینه اسقف بغداد را برای این کار شایسته می پنداشتند. درین حال، ماری پتی که مورد علاقه خان ایروان

بود، نه تنها اموال فابر و هدایای لوئی چهاردهم را برای شاه سلطان حسین تصرف کرد، بلکه اوراق و مدارک هیأت را نیز تصاحب نمود و چون گاه و بیگاه در حرمسرای خان راه داشت، مخالفین را از قدرت و سنگدلی خان می ترسانید.

این سر و صداها به قسطنطنیه رسید و کنت دوفریول به عجله منشی خود پیرویکتور میشل [27] را فرستاد تا ریاست هیأت را در دست گیرد. شرح درگیری او با ماری پتی مفصل است. مجملا این که حمایت خان ایروان و توصیه های وی به بیگلربیگی تبریز و مسلما زیبایی ماری موجب شد که میشل ابتدا نتواند کاری انجام دهد. ماری پتی بالاخره خود را به دربار شاهی رسانید و اعتماد الدوله ازو پذیرایی کرد و او را به حرمسرای سلطنتی برد و ماری نزد شاه صفوی بار یافت و شاه سلطان حسین بدو اجازه بازگشت به تبریز داد. چندی بعد میشل به دربار صفوی رسید.

ولی موفقیتی حاصل نکرد و نتوانست با رجال طراز اول دربار ایران به مذاکره پردازد. لذا مجبور به بازگشت شد. وی در سلطانیه به اسقف فرانسوا پیدو دوسنت اولون [28] برخورد و به اتفاق او به ایروان رفت. ولی خان ایروان آن دو را به زندان افکند. خلاصه پس از چندی آزاد شدند و به تبریز رفتند و در آن جا بود که با ماری پتی روبه رو شدند و بالاخره با دادن حواله بی ارزشی به مبلغ دوازده هزار لیور به ماری پتی و پرداخت دویست اشرفی نقد آن زن را راضی کردند که از ایران خارج شود و به فرانسه بازگردد (ژویه 1707/ 1119 ربیع الثانی). آنگاه میشل در

ایران ماند تا اعتبار نامه های لازم بدو برسد. در ماه مارس 1708 مدارک مشعر بر نمایندگی او از جانب دولت فرانسه رسید و خان ایروان هم از دربار صفوی برای میشل اجازه شرفیابی گرفت.

میشل در ژوئن سال 1708 به حضور شاه سلطان حسین بار یافت. شاه صفوی در جامه ای از اطلس سرخ با دگمه های الماس، میشل را پذیرفت. برای میشل چهارپایه ای گذاشته بودند. درین جا بود که وی هدایای لوئی چهاردهم را تقدیم کرد. گو این که ظاهرا چیز مهمی باقی نمانده بود. زیرا مقداری از آنها من جمله

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 32

دو توپ را ترکان عثمانی ربوده و بقیه را فابر و معشوقه اش تلف کرده بودند.

سپس از میشل دعوت شد که در کاخ سلطنتی ناهار بخورد و چنین دعوتی معمولا از سفرا به عمل نمی آمد. درین ضیافت، غذا در ظروف طلا صرف شد. میشل خود می نویسد که پادشاه صفوی هرگز با سفیری بدین اندازه گفتگو نکرده بود.

پس از مدتی اقامت در دربار صفوی و مبارزه با کارشکنیهای رقیبان اروپائی مثل انگلیسیان و هلندیان و مذاکرات مستقیم با شاه سلطان حسین و اولیای دولت ایران و دادن رشوه که شرح آن به تفصیل می انجامد، میشل موفق به عقد قراردادی درسی و یک ماده با دولت ایران شد (رجب سال 1120 ه/ سپتامبر 1708 م) البته امتیازاتی که میشل به دست آورد مسلما کمتر از امتیازات انگلیسیان و هلندیان و پرتغالیان بود. با این حال وی غیر از امتیازات تجاری که برای فرانسویان دست و پاکرد، من جمله حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) و معافیت پنج

ساله گمرکی، طبق ماده 27 پادشاه ایران را متعهد کرد که:

«اسقفهای فرانسوی و سایر مبلغان مذهبی ساکن مملکت ایران می توانند به آزادی نماز بگزارند و وظایف مذهبی به جای آورند، بدون آن که کسی مزاحم ایشان بشود. تنها بدین شرط که متقابلا مسیحیان در خارج از منازل خود به اعمالی که مخالف مذهب شیعه اثنی عشریه است مبادرت ننمایند.» در مورد اروپاییان مقیم نخجوان و سایر شهرهای کشور ایران نیز هیچکس نباید مانع از اجرای فرامینی گردد که شاهان ایران درگذشته بدیشان عطا کرده اند. بلکه پادشاه ایران قول داد که فرمانهای مذکور را مجددا تایید و تصویب کند و در همین ماده آزادی و اختیار اقامت به کشیشان کارملیت، ژزوئیت، دومی نیکن و اوگوستن مقیم شهرهای قفقاز و آذربایجان و اصفهان و تبریز و گنجه و سایر بلاد تصریح شده بود.

ازین گذشته، میشل امتیازات دیگری برای مبلغان مذهبی در گرجستان و شروان و آذربایجان به دست آورد. دربار ایران به این سفیر فرانسوی محبت فراوان کرد و حتی وقتی شاه شنید که میشل قصد دارد قدری مومیا [29] فراهم کند، مقداری از آن را در جعبه ای از نقره برایش فرستاد و همچنین یک دست زره و اسبی با زین و لگام زرین و خلعتی فاخر بدو بخشید.

در 23 سپتامبر، میشل از شاه سلطان حسین اجازه بازگشت یافت. ولی یک ماه بعد حرکت کرد. وی پس از عبور از ایروان و ارزنه الروم و قسطنطنیه در سوم اوت 1709 به فرانسه رسید و پس از شرکت در جلسات محاکمه ماری پتی، به سمت سرکنسول فرانسه در تونس تعیین شد و تا پایان عمر خود (1720) درین

مأموریت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 33

بود.

اما فرانسویان چندین سال این قرارداد را ندیده گرفتند. زیرا از طرفی کلیه مواد آن مورد قبول بازرگانان فرانسوی نبود و از طرف دیگر دولت فرانسه گرفتار جنگهای جانشینی اسپانی بود و مجالی برای پرداختن به ایران و مشرق زمین نداشت. لذا تا سال 1711 این قرارداد به تصویب نرسید. اما اروپاییان دیگر که ظاهرا در عرصه تجارت و البته باطنا در زمینه سیاست در ایران کشش و کوششی داشتند، تا آن جا که توانستند در تخریب کار فرانسویان کوشیدند. انگلیسیان و هلندیان و همدستان ایشان یعنی تجار ارمنی به شاه سلطان حسین فشار آوردند که امتیازاتی را که فرانسویان تحصیل کرده بودند لغو کند. الکساندر کشیش اعظم اچمیادزین هم که مردی نیرومند بود توانست فرامین شاه سلطان حسین را درباره مبلغان کاتولیک که میشل به دست آورده بود ملغی سازد. درین میان دولت فرانسه تنها کاری که کرد انتصاب پیدو دوسنت اولون بود به مقام کنسولی. ولی آن بیچاره چندان پیر و فقیر بود که کاری نمی توانست کرد.

این حالت بلا تکلیفی برای دولت ایران تحمل ناپذیر بود. خاصه آن که حملات اعراب مسقط به راههای تجاری و سواحل خلیج بیش از پیش شده و انگلیسیها و هلندیها به دولت ایران هیچگونه کمکی نکرده بودند و دولت ایران انتظار داشت که مگر از فرانسویان بتواند از لحاظ سرباز و مهمات و کشتی کمک بگیرد و بر اعراب مسقط بتازد. این بود که به وسیله یکی از کشیشان کاتولیک مقداری هدایا به ایروان فرستاد تا سفیری از آن جا عازم فرانسه شود. محمدخان

حاکم ایروان این مأموریت را به میرزا صادق رئیس دیوان خانه و فرمانده قوای سوار که شخص دوم شهر بود پیشنهاد کرد. اما میرزا صادق، در قبال تهدیدات انگلیسیها و هلندیان، ازین کار سرباز زد و با دادن ده هزار تومان به خان ایروان شانه از زیر آن بار خالی نمود. خان ایروان این بار محمد رضا بیک شخص سوم ایروان را برای این کار انتخاب نمود و در آن هنگام محمد رضا بیک کلانتر و رئیس مالیه شهر بود. محمد رضا بیک این مأموریت را پذیرفت. زیرا اولا سر پرشوری داشت و می خواست که بدین سفر دراز پرخطر برود و ثانیا بسیار خسیس بود و نمی توانست از پول دل بکند و مثل میرزا صادق از این مأموریت صرف نظر کند.

خان ایروان، برای آن که نامه ها و هدایا و حتی خود سفیر به سلامت به فرانسه برسد، یکی از بازرگانان توانگر و متنفد ارمنی را به نام آکوپیان احضار کرد و جواهرات و هدایا را بدو تحویل داد و در مقابل اموال و جواهرات و حتی زن و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 34

بچه وی را به گروگان گرفت که آکوپیان هدایای شاه ایران را در حضور محمد رضابیک به لوئی چهاردهم تسلیم کند.

بالاخره روز 15 مارس 1714 میلادی سرپرست هیأت سفارت به عزم فرانسه از ایروان خارج شد. دربار صفوی بسیار کوشیده بود که انگلیسیان و هلندیان و ارمنیان به هویت سفیر و ماهیت کار دولت در اعزام هیأت سفارت پی نبرند و از همین جهت حتی انتخاب سفیر را هم بر عهده محمد خان حاکم ایروان

گذاشته بود و او هم بی سر و صدا محمد رضا بیک را بدین امر نامزد کرده بود. با همه این احتیاطات، به محض این که محمد رضا بیک حرکت کرد، یکی از جاسوسان دولتین انگلیس و هلند، با تکه زغالی بر دیوارهای ایروان نوشت که «پانزدهم مارس محمد رضابیک با عنوان سفیر کبیری به فرانسه حرکت کرد!!»

در چشم برهم زدنی این خبر درهمه جا پراکنده شد. هم دربار اصفهان از حرکت سفیر و فاش شدن هویتش مطلع گردید هم دربار عثمانی و از همین جا گرفتاریها شروع شد. از آن جا که محمد رضا بیک می ترسید مانند فابر و افراد هیأت سفارتش گرفتار ترکان شود، لباس مبدل پوشید و خود را سید خواند و با لباس بلند و عمامه سبز خود را «شیروانلی امیر» معرفی کرد. با این همه تدابیر و با این که بیچاره سفیر چند هفته خود را در جنگلهای بروسه پنهان نمود، باز در اسکوتاری به چنگ ترکان افتاد و زندانی شد. وی را پیش رئیس پلیس یا چاوش باشی بردند. ولی وی با کمال خونسردی گفت آنچه درباره من می گویید درست نیست، من نه سفیرم نه وزیر. مرا بیش از این آزار مدهید. من به زیارت خانه خدا می روم و اگر بیش ازین مرا نگه دارید زمان زیارت مکه می گذرد. ترکان عثمانی هم بالاخره او را سوار یک کشتی کردند که عازم مکه بود.

خلاصه با کمک سفیر فرانسه در قسطنطنیه، کنت دزآلور و پافشاری اتین پادری مترجم، بالاخره محمد رضا بیک موفق شد که بگریزد و خود را به یک کشتی فرانسوی که در اسکندرون لنگر انداخته بود برساند. شش ماه طول کشید تا

سفیر ایران از خاک عثمانی خارج شود. وی در هفتم فوریه سال 1715 به پاریس رسید.

به نظر نمی رسد که نه تنها ایران بلکه هیچ کشوری در هیچ روزگاری موفق شده باشد چنین سفیری انتخاب کند که تا این حد نماینده روحیات و خلقیات دولت متبوعه خویش باشد. محمد رضا بیک مردی محتشم و تجمل پرست و تشریفاتی و مغرور و شهوتران و خوشگذران و در عین حال بی هنر و بی دانش و مفلس و تهی دست

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 35

بود و این درست همان خصایص دربار صفوی بود. درباری پرشکوه و پرتشریفات و مغرور تا حد خودخواهی و گزافه گویی و زن باره و شرابخواره و راحت طلب و عشرت دوست و پرزرق و برق و عاری از هرگونه دانش سیاسی و بینش جهانی و در عین حال ناتوان و سست و ورشکسته.

لوئی چهاردهم پادشاه مقتدر فرانسه که عنوان خورشید شاه [30] بدو داده بودند، درباره سفیر ایران محمد رضا بیک تشریفاتی در نظر گرفت که تا آن تاریخ بی سابقه بود. زیرا وی را نماینده پادشاه مقتدر ایران می دانست. کشوری که آوازه قدرت و ثروتش همه جا را گرفته بود. چنان که گذشت محمد رضا بیک روز پنج شنبه 7 فوریه 1715 میلادی به پاریس رسید. ورود این سفیر کبیر کشور دوردست ولی پرآوازه ایران، مرکز قدرت صوفی اعظم، در فرانسه هیجان عظیمی برانگیخت.

صبح پنج شنبه رئیس دفتر مخصوص سلطنتی نماینده شخص لویی چهاردهم که برای استقبال از سفیر معین شده بود، همراه مارشال ماتین یون [31]، با کالسکه مخصوص لوئی چهاردهم که با چهار اسب کشیده می شد و تودوزی آن از مخمل

عالی قرمز مزین به تکمه های طلا بود و جای هشت نفر برای نشستن داشت، با پنجره های پهن و بلند و مزین به شیشه ها و آینه کاریها، به استقبال رفتند. سفیر در شارانتون منتظر بود. قبلا هم لوئی چهاردهم دستور داده بود که اسبهای خوب و قاطرهای راهوار در اختیار سفیر گذاشته شود و به تمام افراد پلیس و ژاندارم مسیر دستورات لازم داده شده بود. حتی شیپورزنهای مخصوص اعلی حضرت پادشاه فرانسه را همراه مستقبلین به شارانتون فرستادند.

رئیس تشریفات خارجی، آقای مارلن، به محمد رضا بیک اطلاع داد که بارون دوبرتوی نماینده شخص اعلی حضرت لوئی چهاردهم و مارشال ماتین یون و دیگران برای بردن شما به پاریس آمده اند. بهتر است چون آنان مردمان محترمی هستند، در موقع ورود به احترام آنان از جای برخیزید. محمد رضا بیک گفت من هیچوقت برای یک مسیحی بلندنمی شوم. وضع چنان ناگوار بود که بارون دوبرتوی خود به سفیر ایران مراجعه کرد که مگر شما خودتان پادشاه ایران هستید که این قدر خود رای می باشید. سفیر به زبان ترکی (چون فارسی نمی دانست بلکه بهتر بگوییم به فارسی حرف نمی زد) جواب داد خدا نکند. من یکی از کمترین بندگان او هستم. وقتی مترجم این جمله را ترجمه کرد، بارون خنده اش گرفت و گفت اگر از کمترین بندگان شاه ایران هستید، پس چرا این اندازه لجوج و یک دنده اید؟

با این همه، محمد رضا بیک از خر خود پایین نیامد و این قدر لج بازی کرد

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 36

که هیأت مستقبلین تصمیم گرفت بدون وی به پاریس بازگردد. اما محمد رضا بیک، همین که از تصمیم آنان

آگاه شد، از اطاق بیرون آمده با یک جهش سوار یکی از اسبانی شد که در باغ به انتظار ایستاده بودند. این بار باز از مقامات فرانسوی اصرار که از اسب پایین آمده در کالسکه بنشیند و از سفیر ایران انکار که محال است با چند نفر مسیحی خود را «در صندوق بسته ای» زندانی کنم. سرانجام به اجبار راضی شد که در کالسکه بنشیند و وقتی خواست وارد کالسکه شود، از شدت خشم، سه نفر از شاهزادگان خانواده سلطنتی را که در اطراف پله ها و دم کالسکه شمشیر به دست به حال احترام ایستاده بودند تنه زده به زمین انداخت.

روز سه شنبه 19 فوریه 1716 لوئی چهاردهم که به نهایت کهولت رسیده بود، برای بزرگداشت سفیر دولت پرآوازه صفوی، پس از چهل و هفت سال، برای نخستین بار به تخت سلطنتی جلوس نمود و دستور داد که مجلس شرفیابی او را در گالری بزرگ قرار دهند و در انتهای گالری تخت او را بگذارند و طارمیهای مخصوص تعبیه کنند تا کسانی که اجازه نشستن ندارند در پشت طارمیها بایستند.

تاریخ شرفیابی نخست به روز دوم فوریه مقرر شده بود. ولی محمد رضا بیک پیغام داد که چون در دوم فوریه ساعت نحس است بهتر است قرار شرفیابی از روز هیجدهم به بعد معین شود که ساعت نیکوست. مارکی دوتورسی وزیر خارجه، پیش از آن که این خبر را به عرض پادشاه فرانسه برساند، با لباس مبدل همراه بارون دوبروتوی، بی خبر به منزل سفیر ایران وارد شد و بروتوی در موقع ورود به شوخی گفت آیا میل ندارید در جلو یک عیسوی از جا برخیزید. ولی خوشبختانه سفیر در آن موقع سرپا

بود و داشت لباسهای زردوزی شده خود را بیرون می آورد که بتواند وضو بگیرد و نماز بخواند. اما این ملاقات به خوشی گذشت و محمد رضا بیک خیلی از آنان تشکر کرد و یک پرتغال به بارون بروتوی تعارف نمود.

ساعت 11 روز 19 فوریه قرار شرفیابی بود. برای تجلیل هرچه بیشتر از فرستاده شاهنشاه ایران، لوئی چهاردهم خود شخصا مراسم تشریفات را معین کرد. ضمنا دستور داد علاوه بر طارمیها، پله های عریض و طولانی برای شاهزاده خانمها و بانوان دربار تعبیه کنند و با فرشهای گرانبها بپوشانند و غدغن کرد که در آن روز نباید بانوان درباری و شاهزاده خانمها با لباس رسمی وارد گالری شوند بلکه باید بهترین و مجلل ترین لباس خود را بپوشند و سر و سینه خود را به جواهرات بیارایند. با این حال، اندکی بعد برای این که همه بتوانند به تالار وارد شوند، خورشید شاه دستور داد که طارمیها را بردارند. در نتیجه ازدحام

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 37

فراوانی شد. به طوری که وقتی پادشاه فرانسه عبور می کرد یکی از مرواریدهای گرانبهای لباسش پاره شد و شاه که به این مروارید علاقه خاصی داشت اندوهگین گردید. اما خوشبختانه مروارید پیدا شد.

محمد رضا بیک، با تشریفاتی که تا آن روزگار بی سابقه بود و جزئیات آن نیز در دست است، از پاریس تا ورسای، با اسب رفت. در حالی که مارشال ماتین یون در طرف راست و بارون دوبروتوی در طرف چپ او اسب می تاختند و در عقب وی بیرقدار مخصوص با پرچم ایران مزین به شیر خوابیده شمشیر به دست، در

طرف راست بیرقدار، غلام مخصوص سفیر حامل شمشیر برهنه و در طرف چپش غلام مخصوص وی حامل غلیان.

ازدحام در تالار پذیرائی به حدی بود که محمد رضا بیک نتوانست از محل تعیین شده مراسم احترام به جای آورد. او از در تالار وارد شد و چند قدم پیش رفت و تعظیم نمود و باز پیشتر رفت. این جا لوئی چهاردهم با تمام شکوه و جلال خویش، روی تخت سلطنتی بلند هشت پله پهن با لباس فاخر نشسته بود. قیمت لباس وی را 12500000 فرانک تخمین زده اند. پادشاه فرانسه با وقار فوق العاده به محض دیدن سفیر برخاست و به احترام کلاه خویش را از سر برداشت. درین هنگام، محمد رضابیک مراسله پادشاه متبوع خویش و اعتبار نامه ای را که خان ایروان نوشته بود تقدیم کرد. سپس خطابه غرای مطنطنی خواند. لازم به توضیح است که ترتیب تشریفات دربارهای اروپا چنان بود که نمایندگان خارجی ابتدا آغاز سخن در حضور پادشاه می کردند و سپس شاه پاسخ می گفت. ولی محمد رضا بیک، پس از تقدیم مدارک سفارت خود، ساکت ماند. وزیر خارجه علت را از وی به وسیله مترجم پرسید. او گفت که در دربار ایران قرار بر این است که شاه که بالاتر از همه است اول از نمایندگان خارجی احوال پرسی کند. من اگر ابتدا به سخن کنم کمال بی ادبی است. لوئی چهاردهم به خاطر سفیر ایران تشریفات درباری فرانسه را تغییر داد و شروع به احوال پرسی کرد و از حال شاه سلطان حسین پرسید. درین هنگام بود که محمد رضا بیک نطق مطنطن و پرطمطراق خود را آغاز کرد. نکته جالب این که وقتی پادری بیانات

وی را به فرانسه ترجمه کرد، محمد رضا بیک ناگهان خشمگین شده به مترجم گفت همان را که گفته ام ترجمه کن و این امر می رساند که وی در طی اقامت کوتاه خود در فرانسه به این زبان آشنا شده بود.

آنگاه نوبت به تقدیم هدایا رسید. همه منتظر بودند ببینند که صوفی بزرگ، ثروتمندترین سلطان مشرق زمین، برای مقتدرترین پادشاهان اروپا

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 38

چه فرستاده است. اما وقتی سفیر ایران هدایا را تقدیم نمود، همه در شگفت شدند که چگونه «صوفی بزرگ» با همه ثروتش برای لوئی چهاردهم هدایایی به این اندازه حقیر و مختصر فرستاده است. هدایا عبارت بود از:

صد و شش عدد مروارید نسبه درشت

دویست و هشتاد قطعه فیروزه ریز و درشت

دو جعبه از طلای خالص مرصع به جواهر پر از مومیایی

حقارت هدایا و وضع خاص و رفتار سفیر موجب شد که جمعی در فرانسه منکر سفارت رسمی او شوند و او را فاقد اعتبارنامه بدانند. ولی در همان موقع هم مردمان منصفی بودند که اعتبار نامه های وی را درست می دانستند و در باب حقارت هدایا هم به یاد می آوردند که میشل سفیر دولت اعلی حضرت لوئی چهاردهم با هدایایی به مراتب حقیرتر و کم بهاتر به دربار اصفهان رفته است. بارون دوبروتوی در این مورد می نویسد:

«راجع به این امر (محقر بودن هدایا) تقصیر را به گردن سفیر ایران می گذارند. در صورتی که او مرد درستی است و علت مهم این پیشامد آن است که در سال 1708، میشل با هدایایی که ارزش آن به مراتب کمتر از هدایای همراه محمد

رضا بیک بود به دربار ایران فرستاده شد. بدون آن که به عاقبت این کار فکر کنند که فرستادن احمقهایی چون میشل به یک دربار مشهور، این نتیجه را دارد که امروز سلطان ثروتمند ایران بدین گونه مقابله به مثل نموده است. هیچ لازم نبود که این احترامات را نسبت به محمد رضا بیک مرعی دارند و در مقابل او را یک متقلب دزد تصور نمایند.»

جالب توجه است که یکی از کسانی که در اظهارات محمد رضا بیک، به علت حقارت هدایایش، تردید کرده فیلسوف فرانسوی مونتسکیو نویسنده معروف است.

وی در مکتوب نود و یکم در کتاب «نامه های ایرانی» از قول «اوزبک» که در پاریس به سر می برد به «رستم» که در ایران است می نویسد «شخص عجیبی این جا آمده و ادعا می کند که سفیر فوق العاده ایران می باشد و می خواهد بین دو امپراطور بزرگ دنیا نقش جسورانه ای بازی کند و برای پادشاه فرانسه هم هدایایی آورده است که محال است پادشاه فرانسه آن هدایا را شایسته حاکم گرجستان بداند.»

لوئی چهاردهم مارکی دوتورسی وزیر خارجه و کنت دوپون شارترن وزیر نیروی دریایی و نیکلا ده ماره ممیز کل را برای مذاکره با محمد رضا بیک برگزید و این انتخابها می رساند که پادشاه فرانسه تا چه حد به مناسبات بین دولتین ایران و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 39

فرانسه اهمیت می دهد. وقتی مسائل سیاسی و تجاری شروع شد، محمد رضا بیک، در فرصتی مناسب، موضوع کمک نظامی فرانسویان را به ایران برای سرکوبی اعراب مسقط مطرح کرد و همچنین پیشنهاد نمود که قراردادی مستقل در این زمینه نوشته

شود و به امضای دولت فرانسه برسد. البته در اسناد و مدارک و اعتبارنامه محمد رضا بیک در مورد اعراب مسقط و شرارت آنان و نظرات دولت ایران در خلیج فارس اشاره ای نشده بود. زیرا به علت محرمانه بودن کامل این امر قرار بود که محمد رضا بیک شفاها به بیان منظور پادشاه ایران بپردازد. و دولت فرانسه هم از این موضوع باخبر بود. با تمام این احوال، دولت فرانسه با استفاده از این مطلب، حاضر نشد که درین مورد قراردادی ببندد یا در قرارداد تجارتی این موضوع را بگنجاند. تنها به صورت شفاهی پذیرفت که یک ناخدای فرانسوی به نام ژرالدین به عنوان سفیر به اصفهان رود تا هم قرارداد جدید تجارتی را به امضای پادشاه ایران برساند هم مطالعه دقیقی کند که چگونه می توان منظور دولت ایران را در حمله به مسقط [1] تأمین نمود. ضمنا موافقت شد که پادری قبلا همراه محمد رضا بیک به ایران برود و زمینه کارها را آماده کند. درین قرارداد، فرانسویها امتیازات فراوانی حاصل کردند. زیرا اولا تمام حقوق گمرکی که بر صادرات و واردات فرانسه تعلق می گرفت لغوشد و از لحاظ سیاسی هم سفیر فرانسه بر دیگر سفرای خارجی اولویت و تقدم یافت. اما ایران چندان سودی ازین قرارداد نبرد.

خاصه آن که منظور اصلی دولت صفوی یعنی تهیه کمک نظامی برای درهم شکستن اعراب مسقط اصلا منظور و در قرارداد مسطور نگردید. در صورتی که طبق نظرات دولت ایران، اساسا منظور از سفارت محمد رضا بیک با آن همه رنج و گرفتاری و جنجال، جلب نظر دولت فرانسه در زمینه کمک نظامی به ایران بود.

سفیر فوق العاده

ایران در ضمن مذاکرات رسمی زندگانی خصوصی گرم و نرمی در پاریس فراهم آورده بود. وی بعد از آن که به رسمیت شناخته شد، با خیال راحت منزل را عوض کرد و صندلیهای مزاحم را دور ریخت و در اطاق استراحت خود پشتی های نرم گذاشت و تشکچه های لطیف گسترد و خود نیز بر روی تشکچه های گلابتون دوزی و گلدوزی شده از مخمل سبز چهارزانو یا دوزانو می نشست.

رفتار عجیب و غریب سفیر ایران در پاریس موجب جلب توجه مردم شده بود و اگر عده ای از خشونتها و هوسبازیهای او رنجیده بودند، در عوض اکثریت مردم به وی که موقع سحر مؤذنش از پنجره با صدای بلند اذان می گفت یا برای

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 40

رفتن به حمام نیز از تشریفات و اسب و یدک و شاطر و چماق و غلیان استفاده می کرد علاقمند شده بودند و دوست داشتند که این سفیر کشور دور دست را با آن حرکات و اطوار عجیب ببینند. درین میان زنها هم با همان کنجکاوی کودکانه خودخواهان دیدار سفیر ایران بودند. هر روز بر عده مهمانان و مراجعین اناث خانه سفیر ایران افزوده می شد. دربین مهمانان یک خانم متشخص «لابارونس» بود که با دو خواهر زیباتر از خود به دیدن محمد رضا بیک رفته بود. آنان خواستند با کفش وارد شوند. ولی محمد رضا بیک مانع شد و خواهش کرد که کفشها و جورابها را کنده روی تشکچه پیش سفیر بنشینند. مادام لابارونس پرسید چند زن دارید. محمد رضا بیک گفت چهار زن دارم. اما اگر یکی از آنها به زیبائی

شما بود همان یک زن را نگه می داشتم و بقیه را طلاق می دادم.

سرانجام یک روز پاریس متوجه شد که سفیر پنجاه و چند ساله ایران با مادام لامارکیز دوپینه ای روسی شانزده هفده ساله عروسی کرده است. این خانم نخست با مادرش بدیدن محمد رضا بیک می آمد و در حضور آبه ریشاروگودرو با وی غذا می خوردند. کم کم آن دو به یکدیگر نزدیک شدند و مارکیز و مادرش تا نصف شب با کمال راحتی بدون کفش و جوراب روی تشکچه های نرم می نشستند. بارون دوبرتوی که ازین وضع دچار حسادت شدید جنسی یا غیرت اشرافیت شده بود، درین باره می نویسد:

«نمی دانم چطور ممکن است زنی از خاندان اشراف فرانسه، در عین جوانی و داشتن ایمان به مذهب مسیح، به مسلمانی عاشق شود، در حالی که سن او به مراتب از سن این دختر زیادتر است و ریش انبوه و مجعد و دماغ عقابی محمد رضا بیک چندان قابل توجه نیست.»

بالاخره قرارداد ایران و فرانسه در 13 ماه اوت 1715 میلادی بسته شد و دیگر لازم بود که محمد رضا بیک به کشور خود باز گردد. برای این منظور قرار شد که همان روز جهت کسب اجازه به ورسای برود. این ملاقات نه در تالار بزرگ پیشین بلکه در اطاق مخصوص لویی چهاردهم صورت گرفت. پادشاه فرانسه سخت بیمار بود و با حالی زار و حالتی نزار و صورتی لاغر و رنگی پریده روی تختی نشسته بود که بیش از دو پله نداشت. به دیدار سفیر ایران، لویی از جا برخاست و کلاه از سربرداشت و از محمد رضا بیک احوال پرسید و پس از خداحافظی، برای شاه ایران درود

و سلام فرستاد. محمد رضابیک بعد از وداع با شاه فرانسه که چندان طول نکشید، از ولیعهد و وزیر خارجه هم خدا حافظی کرد و هنگامی که از

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 41

پشت صف گارد احترام گذشت، در حین خروج از قصر، به غلیان دارش گفت غلیانی چاق کند و شروع به کشیدن کرد.

پس از امضای قراردادها و خدا حافظی، دیگر محمد رضا بیک سمتی نداشت که در پاریس بماند. اما وی جاخوش کرده بود و دل از پاریس زیبا و زیبارویانش بر نمی داشت. تا آن جا که طبق نوشته مورخین فرنگی، مقامات فرانسوی خرج روزانه او را قطع کردند. سفیر ایران ناگزیر شد برای تهیه مقدمات بازگشت ده هزار فرانک قرض کند. در خلال این مدت، وی مارکیز جوان را راضی کرد که همراه او به ایران حرکت کند. اما مادر دختر که نمی توانست دوری فرزندش را تحمل کند، دست به دامن مقامات فرانسوی زد. فرانسویان خواستند مارکیز را توقیف کنند.

ولی متوجه شدند که وی آبستن است. سرانجام عاشق و معشوق قرار گذاشتند که شب 30 ماه اوت 1715، مارکیز جوان یعنی مادام دوپینه از خانه مادرش فرار کند و با یک دلیجان پستی با یکی از افسران ایرانی به شهر روان عزیمت نماید و آن جا منتظر شوهر خود شود و از بندر شللو هم به درون صندوق مخصوصی رود که برای این کار تهیه شده بود تا صندوق را در قسمت انبارها گذارند و در بندر لوهاور خارج کنند.

با این که پلیس همه جا به دنبال محمد رضا بیک بود، وی در اجرای

همه نقشه های خویش توفیق یافت و روز 30 ماه اوت از پاریس خارج شد. پیش از آن که از پاریس بیرون رود، هدایای گرانبها و نامه تقدیرآمیز لویی چهاردهم بدو رسید و مارکی دوتورسی هم نامه تقدیرآمیزی از خدمات محمد رضا بیک به خان ایروان نوشت. همراهان سفیر همه به فراخور حال و سمت و منصب خود از انعام و لطف پادشاه فرانسه بهره مند شدند مگر بیچاره آبه گودرو که بدو هیچ ندادند. زیرا گودرو در مذاکرات، محمد رضابیک را متوجه تزویرات و معانی عبارات پیچیده دیپلوماتها و تجار فرانسوی می کرد و آهسته مطالب را بدو گوشزد می نمود. این موضوع را به لویی چهاردهم گزارش داده بودند و بدین جهت بود که لویی چهاردهم از گودرو بدش می آمد.

روز ششم سپتامبر خبر فوت لویی چهاردهم به سفیر ایران رسید و وی نامه ای مشعر بر تعزیت و همدردی به مارکی دوتورسی نوشت. همان روز که سفیر ایران با محبوبه خویش می خواست از فرانسه خارج شود، دربار فرانسه عزادار شد.

اما از همه غمگین تر مادام روسی مادر مادام دوپینه زن محمد رضا بیک بود. وی مستقیما به مارکی دوتورسی مراجعه کرده و مارکی به رئیس پلیس شهر روان نامه

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 42

نوشته بود. اما به علت هرج و مرج ناشی از مرگ لویی چهاردهم، نامه ای که تورسی به رئیس پلیس نوشت در گوشه ای افتاد و وقتی به مقصد رسید که محمد رضا بیک و زنش از روان بیرون رفته بودند. در طی سه روزی که محمد رضا بیک در شهر روان اتراق کرده بود، به زنش اجازه

نداده بود که از کشتی به شهر بیاید و فقط بدو اجازه داده بود که از صندوق خارج شود. شاید در همین روزها و همین لحظات بود که ژوزف نامی از مشایعین محمد رضا بیک آن خانم را در کشتی دیده و ملامت کرده بود که چگونه شما که یک مسیحی هستید و با این مرد مسلمان تفاوت فراوان سنی دارید خواهید توانست که در کشوری دور دست که عادات و روش زندگی مردم آن با عادات و روش زندگانی ما فرق بسیار دارد زندگی کنید. آن زن در جواب گفته بود که من همین مرد را که به نظر شما زشت و بد و پیر می آید دوست می دارم و با او به کشورش می روم.

سرانجام با هزاران رنج و خطر، محمد رضا بیک از کشتی کوچک رودخانه پیما پیاده شد و به کشتی بزرگ بحرپیما رسید. این جا صندوق مخصوص را بالای سر خود قرار داد و قراولی در اطاق گذاشت که هیچ کس را اجازه ورود ندهد. صندوق که چندین روز محل زندگی آن زن جوان بود با تشکی نرم فرش شده و چند سوراخی هم برای دخول هوا در آن تعبیه کرده بودند. سفر پرخطر دریا آن هم برای زن حامله چهارماهه ای خطرناک بود. لذا در کپنهاک که اعضای سفارت از کشتی پیاده شدند و به علل مختلف هر یک از سوئی رفتند، محمد رضا بیک هم راه خشکی را انتخاب کرد. اندکی بعد وی صاحب پسری شد. اما خوشحالی او زیاد نپایید. زیرا به علت بی پولی تمام اموال خویش را اندک اندک فروخت و خرج کرد و پس از آن که در راه

دچار دزدان شد و در بیرون شهر دانتزیک دزدان تمام دار و ندارش را به سرقت بردند، وی که هدایای دریافتی خود را از لویی چهاردهم فروخته و خورده بود ناگزیر دست به فروش هدایایی زد که لویی چهاردهم برای شاه سلطان حسین فرستاده بود. بالاخره با هزاران بدبختی در ماه مه یعنی یک سال و هشت ماه دربدری و بی پولی و فرار از دست پلیس و همراه داشتن یک دختر فرانسوی هیجده ساله و یک بچه شیرخواهر به ایروان رسید. اما به محض ورود دریافت که محمدخان حاکم ایروان از کار برکنار شده و برادرزاده سیزده ساله فتحعلی خان داغستانی صدر اعظم به جای وی بر مسند حکومت نشسته است. محمد رضا بیک که هدایای لویی چهاردهم را برای دربار صفوی حیف و میل کرده بود دیگر جرات زیستن نکرد و با خوردن تریاک خود را کشت. زنش که به قدم عشق و وفاداری از پاریس

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 43

تا ایروان شوهر خود را همراهی کرده بود، از ایروان به اصفهان رفت و نامه های لویی چهاردهم و ته مانده هدایای لویی چهاردهم را به دربار صفوی رسانید.

این خانم ظاهرا بعد به دین اسلام درآمد و با برادر شوهر خود عقد ازدواج بست

هنوز محمد رضا بیک به ایران نرسیده بود که شوالیه آنژدوگاردان [32] از طرف دربار فرانسه به عنوان کنسول در اصفهان به ایران رسید. فتحعلی خان داغستانی وی را در قزوین به حضور پذیرفت. ولی ضمن صحبت، از مفاد قرارداد جدید اظهار بی اطلاعی نمود و گفت که محمد رضا بیک از حدود اختیارات خود

پا فراتر نهاده. زیرا او موظف بود که اجرای همان قرارداد 1708 با میشل را خواستار شود.

در ملاقات دیگر نیز صدر اعظم گفت که منتظر ورود کشتیهای فرانسوی است. با این حال، شاه سلطان حسین از گاردان به خوبی پذیرایی کرد.

پس از چندی اتین پادری [33] که در کپنهاگ به قهر و رنجش از محمد رضابیک جدا شده بود خود را به اصفهان رسانید. درین فاصله، پادری به فرانسه برگشته و سمت کنسولی شیراز و حق مذاکره رسمی را با دولت ایران در باب مسقط برای خود تحصیل کرده بود.

پادری با این نظر موافقت داشت که فرانسه برای سرکوبی اعراب مسقط به ایران کمک کند و بدین وسیله جای پای محکمی در خلیج فارس بیابد. ولی گاردان می ترسید که مبادا اعراب ازین قضیه آگاهی یابند و به کشتیهای فرانسه آسیب برسانند. [34] این اختلاف نظر و سلیقه سیاسی موجب دشمنی و نفرت بین گاردان و پادری شد. پادری نظر خویش را با فتحعلی خان داغستانی در میان نهاد و این معنی گاردان را بیش از پیش خشمگین ساخت و این خشم فراوان وقتی به حد نهایی رسید که پادری پرتوقع اظهار تمایل کرد که به او نیز عنوان سفیر و خطاب «مون سیور» داده شود. گاردان مراتب را به دولت متبوعه خویش نوشت و دولت فرانسه او را محق دانسته به پادری دستور داد که به شیراز برود.

پادری سرانجام به شیراز رفت، اندکی بعد هم فتحعلی خان وزیر اعظم از صدارت عظمی برکنار و از بینایی دو چشم محروم شد و احتمال تصویب قرارداد از میان رفت (1720/ 1133) و در تابستان 1721 میلادی هم که کشتیهای فرانسوی

به بندرعباس رسیدند، باز گاردان علاقه ای برای تصویب قرارداد نشان نداد. در همان سال 1721 پادری از شیراز به اصفهان آمد. ظاهرا چون کشتیهای فرانسوی رسیده بودند، وی موقع را برای ایجاد اتحاد نظامی ایران و فرانسه و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 44

استفاده از نیروی دریایی فرانسه برای سرکوبی اعراب مسقط مساعد تشخیص داده بود. ولی گاردان بدونوشت (و ظاهرا با هم قهر بودند و حرف نمی زدند) که از مذاکره خودداری کند. با این حال، پادری در ماه مه 1722/ رجب 1134 موفق شد که عهدنامه را به تصویب رساند. ولی چه فایده که درین هنگام محمود افغان اصفهان را در محاصره گرفته و دولت صفوی را به مخاطره انداخته بود.

پادری و گاردان در ایام محاصره در اصفهان بودند. گزارشهایی که ازین بابت به دولت متبوع خود فرستاده اند بسیار جالب توجه است. در ماه ژوئن (شعبان) دولت ایران که برای پرداخت مواجب افراد پادگان شهر دچار مضیقه شده بود از گاردان وام خواست. ولی گاردان نتوانست کاری انجام دهد. زیرا خود او نیز پولی نداشت. همین که گاردان دریافت که شاه قصد دارد که خود را به افغانها تسلیم کند، منشی و مترجم خود ژورف اپی سلیمیان [35] را مأمور کرد که به فرح آباد به اردوی افغانها رود و از محمود خواهش نماید که جان و مال اتباع فرانسوی و مبلغان مذهبی را تحت حمایت قرار دهد. محمود ازین که نمایندگان دول اروپایی او را شاه ایران خواندند بسیار شادمان شد و دستور داد که فرانسویان به کار خویش ادامه دهند و پرچم فرانسه را

برافرازند تا کسی برای آنان ایجاد زحمت نکند.

چون افغانها به ژوزف اپی سلیمیان دستور داده بودند که همراه رئیس تشریفات آنها باشد، وی در مجلس ملاقاتی که میان شاه سلطان حسین و محمود افغان فراهم شد حضور داشت و شرحی دقیق درین خصوص نگاشت. گاردان هم بعد به ژوزف پیوست و به اتفاق سایر فرانسویان برای تقدیم احترامات و عرض تبریک به نزد محمود افغان رفت.

در مدت محاصره اصفهان، به علت وقفه کامل امر تجارت، آنژدوگاردان و برادرش فرانسوا در زمینه کارهای تجاری توفیقی نیافتند. ولی برای حفظ جان و مال فرانسویان و مبلغین مذهبی در اصفهان ماندند. در سال 1726 میلادی گاردان سکته کرد. به طوری که مدتها قادر به سخن گفتن نبود و ناگزیر برادرش فرانسوا کارها را انجام می داد و افغانها هم او را قبول داشتند. فرانسوا می خواست که برادر بیمار خود را به فرانسه ببرد. ولی اشرف از رفتن فرانسوا جلوگیری کرد.

تا این که دولت افغانها به دست طهماسبقلی خان (نادر) فروریخت و شاه طهماسب ثانی بار دیگر به اصفهان رسید. فرانسوا درین هنگام توانست از شاه طهماسب ثانی برای فرانسویان امتیازاتی کسب کند. بدین ترتیب که طبق

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 45

درخواست وی، طهماسب دوم تمام فرمانهای مربوط به حقوق و امتیازات مبلغان کاتولیک را تجدید کرد و خانه ای را که شاه سلطان حسین به فرانسویان بخشیده بود همچنان متعلق به آنان دانست و تمام کشتیهای فرانسوی را در بندر عباس از پرداخت حقوق گمرکی معاف ساخت.

فرانسوا گاردان، پس ازین کامیابیهای سیاسی و تجاری، از شاه طهماسب دوم اجازه یافت که

به پاریس بازگردد (1730) پنج سال بعد آنژدوگاردان در مارسی درگذشت (1735 م).

پادری هم در ماه اوت سال 1722 با زرنگی تمام از اصفهان گریخت و در 21 سپتامبر به شیراز رسید و بعد از آن که کشیشی را به نام ربوفه برجای خود منصوب کرد به بندرعباس رفت و نزدیک به سالی در آن جا بود و سپس به هندوستان رفت و در سال 1725 به فرانسه بازگشت. ربوفه نیز در محاصره شیراز به دست افغانان در سال 1724 کشته شد.

______________________________

(1)

Francois Leclerc de Trembley- P. Joseph de Paris.

(2)Baron de Courmenin -Louis des Hayes .

(3)Pacifique de Provence .

(4)Pere Raphael du Mans .

(5)J .B .Tavernier .

(6)S .J .Chardin .

(7)J .B .Colbert( 1619 -1683 ).

(8)L Estat de la Perse en 1660 .

(9)P .Tadeusz Juda Krusinski .

(10)Mazarin .

(11)Dupont Beber Mariage .

(12)Nicolas Claude de Lalain .

(13)De la Boullaye le gouz .

(14)Surat .

(15)Jeston .

(16)De Joncheres .

(17)Thevenot .

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 46

______________________________

(18)Francois Petis de la Croix .

(19)Pondicherie .

(20)De Chateauneuf .

(21)Billon de Cansville .

(22)Pietro Paolo of St .Francis .

وی در سال 1696/ 1108 ه سر اسقف آنقره و قائم مقام پاپ در نزد گورکانیان هند و امرای دکن بود. آنقره همان است که امروزه آنکارا خوانده می شود.

(23)J .B .Fabre .

(24)Conte de Ferriol .

(25)- وی در نظر داشت یکی از منشیان خود را به نام پیر ویکتور میشل به این مأموریت بفرستد که بالاخره هم او به ایران آمد.

(26)Marie Claude Petit .

(27)-Pierre Victor Michel که در اسناد ایرانی «میکائیل» خوانده شده است

(28)St .Olon .

(29)- این مادّه را در آن روزگار برای ترمیم

شکستگی استخوان مفید و شفابخش می دانستند. این معنی در اشعار نیز آمده:

مرا از شکستن چنان عار نایدکه از ناکسان خواستن مومیایی

(30)Roi soleil

(31)Matignon

(32)Ange de Gardanne Chevalier de St .Croix .

(33)Etienne Padery .

(34)- علت این وحشت را در فصل روابط ایران و مسقط ذکر خواهیم کرد.

(35)Joseph Apisalimian .

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 47

روابط ایران با عمان

در سال 1650 میلادی، امام سلطان بن سیف شهر مسقط را از پرتغالیها گرفت و این کار آغاز قدرت عمان بود. به طوری که در خلال بیست سال سلطنت امام سلطان، کشور عمان بسیار ترقی کرد و ناوگان نیرومندی فراهم آورد که موجب وحشت کلیه اروپاییان در خلیج فارس و بحر عمان گردید. عظمت این ناوگان به حدی بود که نماینده فرانسه درین باره می نویسد کشتیهائی که مسقطی ها از ترکها و هندیها که در خلیج فارس رفت و آمد داشته اند به غنیمت گرفته اند آنها را طوری نیرومند ساخته که تنها یک نیروی دریایی از کشورهای اروپایی می تواند از پس آنها برآید. ترقی و پیشرفت عمان، پس از مرگ امام سلطان همچنان ادامه یافت و امام سیف بن سلطان در پرتو حمایت این ناوگان به بنادر ایران در خلیج فارس حمله برد. اعراب مسقط به کمک این ناوگان همه جا در خلیج فارس به کشتیهای تجارتی حمله می کردند و اموال و کالاهای کشتیها را به غارت می بردند و سرنشینان آن را از زن و مرد به عنوان غلام و کنیز در بازارهای مختلف می فروختند [1].

دولت ایران در مقابل این تجاوزات مکرر و گستاخانه کاملا ناتوان بود.

زیرا هیچگونه کشتی جنگی نداشت و در

کشتیهای تجاری ایرانی هم عده زیادی از اعراب خلیج خدمت می کردند که هرچند تبعه ایران بودند ولی رغبتی برای جنگ با اعراب مسقط نشان نمی دادند، خاصه آن که آنان مذهب تسنن داشتند و در مقابل ایرانیان شیعی مذهب با اعراب سنی مذهب مسقط باطنا نوعی علاقه و همدلی احساس می کردند. قدرت اعراب مسقط به حدی رسیده بود که دیگر از پرتغالیها هم که زمانی مالک الرقاب جزایر و یکه تاز خلیج فارس و بحر عمان بودند وحشتی نداشتند و حتی چندین بار با ایشان به جنگ پرداختند. درست است که پرتغالیها چند بار بر اعراب مسقط غلبه کردند، ولی این پیروزیها چندان اثری

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 48

نداشت و پرتغالیها هرگز نتوانستند پیروزی درخشانی به دست آورند. در سال 1695 میلادی اعراب شهر کنگ را غارت کردند و چند کشتی تجار ارمنی را که پر از کالا بود متصرف شدند و غنائمی به ارزش شصت هزار تومان به جنگ آوردند و متعاقب این ضرب شستی که نشان دادند از دولت ایران خواستند که همان حقوقی را که به پرتغالیها داده درباره اعراب مسقط نیز منظور دارد و الا بندر عباس را نیز غارت خواهند کرد. شاه سلطان حسین که ازین تهدید سراسیمه شده بود، از کمپانی هند شرقی انگلیس و هلند درخواست کرد که کشتی جنگی در اختیار دولت ایران قرار دهند. ولی نه انگلیسیان پادشاه صفوی را یاری دادند نه هلندیان.

در سال 1717 میلادی سلطان بن سیف دوم امام عمان با کمک اعراب قطر و جواسمی، جزایر بحرین و قشم و لارک را متصرف شدند

و بندر هرموز را در محاصره گرفتند. دولت ایران با پرتغالیها به مذاکره پرداخت که شاید از آنان چند کشتی برای مقابله با اعراب بگیرد. ولی پرتغالیان آزمند برای این کار پنجاه هزار تومان خواستار شدند. دولت ایران نتوانست چنین مبلغ گزافی را فراهم کند و شاید بهتر باشد بگوییم که دشمنان لطفعلی خان داغستانی سردار ایرانی مأمور جنگ با اعراب مانع از تهیه این مبلغ شدند. تا این که لطفعلی خان با دادن رشوه توانست بحرین را موقتا از اعراب پس بگیرد. اما این تسلط بر بحرین چندان طول نکشید و بار دیگر اعراب جزایر مذکور را گرفتند و دولت صفوی هم به واسطه هجوم افغانها دیگر نتوانست در خلیج فارس دست به اقدامی زند. تا این که در زمان نادر بار دیگر بحرین به ایران بازگشت.

وقتی دولت ایران از هلندیان و انگلیسیان و پرتغالیان ناامید شد روی به جانب فرانسویان آورد و چنان که گذشت هنگام مذاکره با میشل این موضوع را مطرح نمود. ولی میشل در قرارداد این موضوع را مسکوت گذاشت. منتها شفاها قول داد که در رسانیدن کشتیهای فرانسوی به خلیج اقدام کند. میشل در کتاب «خاطرات» خود نوشته که وی مذاکره ای طولانی و در عین حال تند با فتحعلی خان داغستانی صدر اعظم ایران داشته است. زیرا وی می خواسته که دولت ایران کلیه امتیازات و تسهیلاتی را که برای ملل اروپایی منظور می داشته به فرانسویان هم بدهد. صدر اعظم بدو گفته بود که تجارت با هلندیها برای ایران سودمند است و انگلیسیان هم پیش ازین در فتح هرموز به ایرانیان کمک کرده اند و حال هم در مقابل اعراب مسقط از سواحل ایران

محافظت می کنند. وقتی میشل می گوید چگونه سواحل ایران را محافظت می کنند در حالی که اعراب مسقط هر روز به بنادر و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 49

جزایر ایران حمله می نمایند، آنگاه صدر اعظم به او می گوید پس شما سواحل ما را حفظ کنید.

بر اساس این مذاکرات و قولهای شفاهی بود که دولت ایران محمد رضابیک را ظاهرا برای عقد قرارداد تجارتی و باطنا برای مذاکره در باب جلب کمک نظامی به فرانسه فرستاد. درین مورد پادری صریحا می نویسد که منظور ظاهری محمد رضابیک اجرای قرارداد 1708 است. ولی علت حقیقی فرستادن سفیر از طرف دولت ایران تشکیل اتحادیه ای بر ضد مسقط است. اما فرانسویان هم در مذاکره با محمد رضابیک، از طرح مطلب مزبور در متن قرارداد خودداری کردند و شفاها وعده های سر خرمن دادند. علت این امر آن بود که در همان روزها دولت فرانسه با امام مسقط روابط دوستانه برقرار کرده و به امام وعده داده بود که از جانب فرانسه آسوده خاطر باشد. این است قسمتی از نامه یکی از نمایندگان دولت فرانسه به امام مسقط:

«امیر والا مقام ما نامه مورخه شهر رجب شما را دریافت کردیم ... در آن مورد که به فرانسویان مربوط می شود، من به شما اطمینان می دهم که آنان (فرانسویان) دوست شما هستند. وقتی که کشتیهای ما با کشتیهای شما برخورد کنند، با علائم معمول دوستی و همکاری خود را اعلام می نمایند و ما اطمینان داریم که کشتیهای شما نیز درباره ما چنین خواهند کرد و اگر وضع اجازه دهد بنادر شما بر روی کشتیهای ما باز خواهد

بود. ما به امپراطور فرانسه حسن نیت شما را اعلام داشته ایم. زیرا او می خواهد که تمام مردم فرانسه صلح را با ملتهایی که باعث خرابی و خسارت نیستند حفظ کنند. در خاتمه هر موقعی که آن مقام عالی به وسیله نامه به ما اعلام کنند، ما با کمال میل در انجام تقاضاهای شما و ملت شما آماده ایم.»

این نماینده دولت فرانسه که چنین نامه ای به امام مسقط نوشته و دوستی و همکاری دولت و ملت خود را اعلام داشته همان آنژدوگاردان کنسول فرانسه در اصفهان بود که این طور دو دوزه بازی می کرده و حتی با اتین پادری هموطن خویش که مایل به اتحاد نظامی فرانسه و ایران بر ضد مسقط بوده مبارزه می نموده است.

فرانسویان درباره محمد رضابیک سفیر ایران که می خواسته قدرت و شکوه دربار متبوع و سنن مذهبی خویش را در کشوری بیگانه حفظ کند کتابها و مقاله ها نوشته و او را به باد طعنه و تمسخر گرفته اند و حتی حکیمی چون مونتسکیو او را شخص عجیب و دروغگو و مدعی سفارت و دغلباز خوانده که چرا هدایای ناچیزی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 50

برای پادشاه فرانسه آورده است. ولی هیچکس اشاره به ریا و تزویر و دروغگویی و دغلبازی لوئی چهاردهم و درباریان مزور و دوروی و سودجوی وی نکرده است که در همان لحظه ای که آن ریاکاران دست سفیر ایران را به دوستی می فشردند، دست دیگرشان در میان دستهای خونین اعراب غارتگر و خونخوار مسقط بوده است و مونتسکیو این موضوع را نمی دانسته یا تجاهل می کرده که هموطنان متمدنش به اعراب چپاولگر عمان اطمینان

داده بودند که فرانسویان دوست آنان هستند تا آنان بتوانند با آرامش خاطر به مرزهای ایران حمله کنند. راستی که چهره حقیقی استعمارگران چقدر زشت و کریه است!!

______________________________

(1)- کاپیتان الکساندر همیلتون در سال 1715 می نویسد: اعراب مسقط با ناوگانی مرکب از یک کشتی با 74 توپ و دو کشتی با 60 توپ و یک کشتی با 50 توپ و هیجده کشتی هر یک با 12 تا 13 توپ به اضافه چند ناوچه پارویی هریک با هشت توپ تمام مردم ساحل نشین را از بحر احمر تا دماغه کمرین به وحشت انداخته اند.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 51

روابط ایران با روسیه

تقدیر چنین خواسته بود که در آن روزگار که شاه سلطان حسین ناتوان بر ایران فرمانروائی می کرد، حکومت روسیه در دست یکی از هوشیارترین و نیرومندترین و بلند پروازترین و کوشاترین مردان روزگار یعنی پطر اول تزار روسیه ملقب به کبیر باشد. تا زمان پطر، کسانی که از جانب روسیه به سفارت به دربار ایران می آمدند در برابر عظمت دربار ایران بسیار خاضع و فرو دست و نوعا محتاج به کمک و همراهی بودند. نه تنها سر و وضع آنان تناسبی با نمایندگی و سمت سفارت نداشت بلکه ادب سفارت و آداب رسالت را هم نمی دانستند. سهل است که گاهی رفتار بسیار زشت و دور از ادبی داشتند که از نادانی و نافهمی و سادگی بلاهت آمیز آنان حکایت می کرد. من جمله در زمان شاه عباس دوم حادثه ای اتفاق افتاد که هم ایرانیها و هم اروپائیان از دیدن و شنیدن آن در تعجبی آمیخته به اشمئزاز فرو رفتند.

داستان ازین قراربود

که شاه عباس ثانی جام خویش را به سلامتی تزار روس یک جا نوشید. شاه عباس مرد شرابخواره نیرومندی بود که در جام بزرگ می نوشید. بعضی ازین جامها بیشتر از یک بطری تا یک بطری و نیم شراب می گرفت.

سفیر روس هم خواسته بود در همان جامهای بزرگ از آن شرابهای مرد افکن بنوشد.

اما مرد میدان شاه عباس ثانی نبود. به زودی حالش به هم خورد و حالت استفراغ بدو دست داد و چون نمی توانست از مجلس خارج شود و چیزی هم در دسترس نمی یافت، کلاه بلند پوست سمور خود را برداشت و در آن بالا آورد. دیگر افراد سفارت که پهلوی وی نشسته بودند، در مقابل شاه و درباریان ایرانی شرمنده شدند و آهسته به پهلوی وی زدند که مواظب رفتار خویش باشد. ولی سفیر که از مستی چیزی نمی فهمید متوجه منظور آنان نشد بلکه تصور کرد که بدو می گویند کلاه

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 52

از سر برداشتن در حضور شاه بی احترامی است و باید کلاهش را بر سر گذارد. لذا سراسیمه کلاه را برداشته بر سر نهاد و آنچه در کلاه بالا آورده بود بر سر و صورت او مالیده شد و شاه و درباریان از دیدن این وضع به شدت خندیدند و افراد سفارت روس با شرمندگی تمام سفیر را از تالار بیرون بردند و شاه عباس در حین خروج گفت این مسکویها (روسها) اوزبکهای اروپا هستند. این داستان در سال 1075/ 1664 روی داد. اما سی و پنج سال بعد که سفیر پطر کبیر به دربار شاه سلطان حسین آمد، دیگر نماینده یک ملت

فقیر و دور از قواعد اتیکت نبود. بلکه مرد باهوش متشخصی بود که خود را از نژاد پادشاهان ارمنی می دانست.

با این که شاه عباس دوم از روسها متنفر بود باز بدانان اجازه فعالیت تجارتی در ایران داد. مرکز این فعالیت شهر شماخی بود و این تجارت تا آن جا توسعه یافت که در اواخر قرن هفدهم کنسولی از روسها به شماخی فرستاده شد.

در سال 1696/ 1108 دو بازرگان روسی به نام مالینکی و سمنوف به اصفهان رفتند و از آن جا به بندرعباس و از راه دریا به هندوستان عزیمت کردند. پطر کبیر هم در آرزوی رسیدن به آبهای گرم بود هم به مسائل کشتیرانی و دریانوردی علاقه وافر داشت این دو عامل موجب شد که وی به بحر خزر و مآلا به ایران توجه خاص نماید و حتی در دل داشت که دریای خزر را به وسیله ترعه یا رودخانه ای به دریای سیاه و دریای بالتیک متصل کند. بحر خزر برای او وسیله ارتباطی بود نه تنها با ایران و خلیج فارس بلکه با هند و آسیای مرکزی. او می خواست تجارت را هرچه بیشتر توسعه دهد تا از طرفی بتواند پنبه ترکستان را برای صنایع روسیه بخرد و از طرفی موضوع تجارت ابریشم و سایر امتعه ایران را به جهان از طریق روسیه عملی سازد.

پطر کبیر اطلاعات خود را درباره ایران از طرق مختلف به دست می آورد من جمله از یک دوست صمیمی به نام الکساندر ارخیلویچ از گرجستان و همچنین از دیگر گرجیان مقیم اطراف مسکو و ضمنا از کنسول روسیه در شماخی.

هنگامی که پطر از انگلستان به کشورش بازگشت (1698 م)، ناخدا جان پری را

که افسر دریائی و مهندس سدسازی بود با خود آورد و او را مأمور ساختن ترعه میان ولگا و دون و مشاور کشتی سازی کرد. پری نوشته است که رودخانه های زیادی به دریای خزر می ریزد. ولی روسها به علت بی علاقگی به دریانوردی تاکنون از مطالعه و توجه به این رودخانه ها غفلت کرده اند. اما پطر به این امور توجه کرد و این علاقه وقتی بیشتر شد که خان خیوه (خوارزم) در سال 1700 بدو اظهار

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 53

اطاعت نمود.

در اواخر سال 1697 سفیری از روسیه به ایران آمد و به دولت ایران یادداشتی داد که طوایف ایرانی مثل لزگیها و چرکسها و سایر طوائف قفقاز در محاصره آزوف به ترکها کمک کرده اند. ضمنا درخواست های سفیر این بود که اولا روسیه میل دارد که ایران به عثمانی اعلام جنگ کند ثانیا سیصد هزار تومانی را که از زمان شاه صفی به دولت روسیه بدهکار است بپردازد. این سفیر به مناسبت آن که نخواست اعتبار نامه های خود را به وسیله اعتماد الدوله به دست شاه برساند در کار خود توفیقی نیافت. در اواخر قرن هفدهم روسیه چندین کشتی در بحر خزر داشت. در سال 1700 ناخدای روسی به نام مایر از عمال ایرانی مقیم باکو خواست که به کشتیهای او اجازه داده شود تا بدون پرداخت وجه مقرر وارد باکو شوند. ایرانیها تقاضای وی را نپذیرفتند و برای جلوگیری از حملات احتمالی وی دست به ایجاد استحکامات نظامی زدند.

اما پطر کبیر سالها در اروپا گرفتار بود. ازین لحاظ تا پائیز سال 1708 نتوانست سفیری به ایران

بفرستد. درین سال به دربار ایران خبر رسید که از روسیه سفیری عازم ایران است. تادئوس کروسینسکی که سالیان دراز در ایران بوده در کتاب خود به نام «آخرین انقلاب ایران» می نویسد: درین اوقات 1120/ 1708 سفیری به شماخی وارد شد که از جانب پطر کبیر به دربار ایران می آمد.

سفیر مزبور موسوم بود به اسرائیل اوری که بعد از داشتن مشاغلی در ارتشهای فرانسه و ایتالیا و آلمان وارد قشون لئوپولد اول در آلمان شده و به درجه افسری نائل آمده و چون مرد دسیسه کاری بود در محافل سیاسی و در دربار اتریش نیز راه یافته و به مناسبت دانستن اغلب زبانهای معمول در شرق (فارسی، عربی، ترکی) ماموریت یافته بود که محض استمزاج به استانبول رفته دریابد که دربار عثمانی حاضر به قبول صلحی که اطریش و متحدینش و نیز و لهستان پیشنهاد می کنند هست یا نه (قرارداد کارلوویتز). اوری از آن پس به خدمت تزار روسیه درآمد و در ارتش آن کشور درجه سرهنگی یافت و تزار او را به مأموریتی به استانبول فرستاد و چون اوری مأموریت خود را بخوبی انجام داد، در مقابل از پطر خواست که او را به عنوان سفیر به ایران بفرستد و غرض وی این بود که با استفاده از معافیت از پرداخت حقوق گمرکی، کالای فراوانی به ایران برده بفروشد. اوری پیش از حرکت به ایران به وینه رفت و با سابقه خدمتی که در آن کشور داشت از امپراطور اتریش هم نامه ای برای شاه سلطان حسین گرفت و از آن جا به رم رفت و از پاپ هم با

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105

تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 54

زبان بازی نامه ای گرفت و آنگاه با عده زیادی از ارامنه و روسها وارد شماخی شد.

من (کروسینسکی) در جزئیات رفتار این ارمنی که جنبه تجارتی وی بیشتر از جنبه سیاسی وی بود داخل نمی شوم. همین قدر باید گفت که سفارت وی در اصفهان موجب بیم و هراس فراوان شد، مخصوصا دو مسئله یکی کثرت عده همراهان سفیر (در موقع ورود به اصفهان دویست نفر بیشتر همراه داشت) دیگر سخنانی که در مجالس عمومی در شماخی گفته بود که از تبار پادشاهان ارمنستان است و از حقوق خود دست برنخواهد داشت.

ورود اسرائیل اوری ایجاد وحشت فراوان کرد. مبلغان کاتولیک نگران بودند که مبادا اوری تصمیم به اخراج ایشان گرفته باشد. بازرگانان اروپائی مقیم اصفهان و تبریز نیز وحشت داشتند ازین که مبادا روسیه خواهان توسعه روابط تجاری با ایران و بالنتیجه کاهش فعالیتهای بازرگانی اروپا شود. اینان به شاه صفوی فشار می آوردند که از پذیرش سفیر ارمنی دولت روسیه خودداری کند. زیرا شایع شده بود که ارامنه از قدیم گفته بودند که روزی با کمک روسها کشورشان دوباره استقلال خواهد یافت. آنچه براین وحشت می افزود تبلیغات میشل نماینده دولت فرانسه بود که برای حفظ جان و حمایت از آزادی مبلغان مذهبی در کارهای دینی و همچنین برای بسط تجارت با فرانسه با دولت ایران قراردادی منعقد کرده بود. میشل به وزرای دولت ایران تلقین کرده بود که از ترکیب حروف نام سفیر روسیه جمله «او پادشاه خواهد بود» استخراج می شود. درین میان، میرویس افغانی هم در ایجاد وحشت و پراکندن شایعات هراس انگیز بی اثر نبود.

با این حال شاه سلطان حسین

به سفیر روسیه اجازه داد که به اصفهان بیاید و وقتی وی به اصفهان رسید همه فهمیدند که شایعات بی اساس بوده و اوری اگرچه اعتبار نامه های سیاسی درست و مهمی دارد ولی بیشتر به تجارت آمده است تا به امور سیاست. اسرائیل اوری پس از مدتی اقامت در اصفهان به روسیه بازگشت و در حاجی طرخان درگذشت. شاه و دربار صفوی که از شجاعتهای پطر و سیاست فعال او در قبال دشمنان خویش، چه در عرصه کارزار چه در میدان سیاست، داستانها شنیده بودند و می دانستند که شاهزادگان گرجی چشم به حمایت تزار دوخته اند، برای تحکیم رشته های مودت سفیری به روسیه فرستادند تا با پطر قرارداد تجارتی ببندد. ولی پطر شتاب نکرد و پیش از عقد قرارداد خواست که از اوضاع ایران اطلاعات دقیقتری داشته باشد. بنابراین در سال 1127 ه سفیری به دربار ایران فرستاد. این سفیر که بسیار هوشمند و به مسائل سیاسی واقف و در مسائل اجتماعی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 55

تیزبین و ژرف نگر بود آرتمی وولینسکی نام داشت و پطر اختیارات فراوان بدو برای عقد قرار داد تجارتی داده بود. وولینسکی مأموریت داشت که در باب بحر خزر و مخصوصا ناحیه گیلان تحقیقات دقیق جغرافیائی و اجتماعی بنماید. وی از دولت صفوی خواست که به تجار ارمنی دستور داده شود تا ابریشم ایران را نه از راه حلب و ازمیر بلکه از طریق روسیه به اروپا حمل کنند. وولینسکی در ماه ربیع- الثانی 1129/ مارس 1716 به اصفهان رسید و خیلی زود دریافت که پطر، هرچند که سخت درگیر جنگ با

سوئد است، ولی به آسانی می تواند با فرستادن اندک سربازی قسمت مهمی از اراضی ساحلی بحر خزر را تصرف کند. وولینسکی در چهارم رمضان 1129/ 30 ژویه روسی 1716 با دولت ایران قراردادی بست که به موجب آن حقوق گمرکی و نوع کالاهای مجاز برای حمل و نقل بین دولتین معین گردید و روسیه اجازه یافت که کنسول دائمی در گیلان، و در رشت داشته باشد.

وولینسکی اندکی بعد، در سال 1131 ه به روسیه بازگشت و در سر راه خود در مناطق قفقاز بی علاقگی مردم را نسبت به دربار ایران و اشتیاق مسیحیان قفقازیه خاصه گرجیان را به روسها متوجه شد و این جمله را در گزارشی جامع به پطر تقدیم داشت و این گزارش چنان پطر را شادمان کرد که وولینسکی را به سمت حکومت حاجی طرخان برگزید تا در ضمن کارهای جاری، به جمع آوری اطلاعات مربوط به ایران بپردازد. همین وولینسکی به پطر دقیقا گوشزد کرد که ایران در معرض خطر افغانهاست و برای حفظ ولایات ایران عموما و ولایات بحر خزر خصوصا باید تزار به قفقاز و حتی ایران لشکرکشی کند.

آنچه وولینسکی اندیشیده بود درست بود. افغانها کار را اندک اندک بر شاه صفوی و دربار بیکاره اش سخت گرفتند و اصفهان را محاصره کردند.

در سال 1720/ 1133 جنگهای ممتد روسیه و سوئد به عهدنامه صلح منجر شد و پطر با فراغت خاطر به جنوب توجه کرد و چون در همین موقع (1134 ه) داود خان در شماخی بنای فتنه جوئی گذاشته و لزگیان شهر را غارت کرده و من جمله چهار میلیون منات اموال بازرگانان روسی را به غارت برده بودند و در

مشرق نیز شاهزاده روسی چرکاسکی به دست اوزبکان رعیت ایران کشته شده بود، پطر کبیر سفیری به ایران فرستاد تا غرامت اموال تجار روسی و قاتل شاهزاده چرکاسکی را خواستار شود. ظاهرا این سفیر همان وولینسکی بود. اما وقتی سفیر روس به اصفهان رسید، دیگر شاه سلطان حسین شاه نبود بلکه محمود افغان به جای او بر مسند حکومت نشسته بود. محمود در جواب فرستاده دولت روس گفت که قدرتی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 56

در داغستان ندارد و بهتر است پطر کبیر خود از اتباع خویش حمایت کند. پطر نیز از خدا خواسته، در سال 1723/ 1136 با بیست هزار سرباز و کشتیهای فراوان و مقدار بیست هزار قشون چریک از راه ولگا به بحر خزر آمده به لزگستان درآمد و در 11 ذی قعده شهر دربند را تصرف کرد. پطر کبیر در هنگام حرکت از حاجی طر خان، بیانیه ای به زبانهای تاتاری و ترکی و فارسی خطاب به مردم سواحل غربی بحر خزر و مردم داغستان صادر کرد و در آن اظهار داشت که داود بیک که از طرف «بهترین دوست و همسایه اعلی حضرت قدر قدرت ...» حکومت لزگستان داشت طغیان کرده و به شماخی دست یافته نه فقط مردم شروان و تبعه و رعایای «دوست ما اعلی حضرت پادشاه ایران (شاه سلطان حسین) را در معرض قتل و غارت قرار داده بلکه روسهای بی گناه را هم که به موجب قرارداد، برای تجارت به شماخی رفته بودند مورد حمله قرار داده و ما یملک آنها را که معادل چهار میلیون منات تخمین

می شده به غارت برده اند» آنگاه اشاره می کند که هرچند حاکم حاجی طرخان با یاغیان مذاکره کرده و به دربار ایران هم اطلاع داده شده ولی اعلی حضرت شاه با میلی که به سرکوبی اشرار دارند اجرای این مقصود به مناسبت عدم قدرت بر ایشان مقدور نیست و از آن جائی که به مال و شرف ملت روسیه تجاوز شده و هیچ اقدامی در ترضیه خاطر ما به عمل نیامده خود برای سرکوبی یاغیان آمدیم». آنگاه به تمام مردم آن سرزمین، اتباع دوست خودمان اعلی حضرت همایونی از هر طبقه اطمینان می دهد که «اراده مطلقه» چنان است که به احدی خسارت و صدمه وارد نیاید و هیچکس به مال کسی دست درازی نکند ...»

تاریخ تحریر این بیانیه 5 ژویه سال 1722 میلادی است برابر با 5 شوال 1134 ه. ق.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 57

روابط ایران و هندوستان

بهادر شاه پسر و جانشین اورنگ زیب در زمان شاهزادگی خود دل با جانب ایران داشت و همواره به وسیله بازرگانان پیغامهای حسن نیت برای شاه سلطان حسین می فرستاد. تا این که در قندهار شورش برپا شد و میرویس زمام امور را به دست گرفت و گرگین خان گرجی را به قتل آورد. این شورش خطری بود برای ایران و هندوستان. بهادر شاه که ظاهرا سردار شورشی افغانی را به خواست او به عنوان استاندار قندهار از طرف حکومت دهلی قبول کرده بود، بطور محرمانه، سفیری روانه ایران ساخت و از شاه سلطان حسین خواست که هرچه زودتر اقدامی بر ضد میرویس به عمل آورد تا خطر مشترک از بین برود.

شاه سلطان

حسین صفوی سفیری بنام میرمرتضی خفاف را با هدایای فراوان و نامه ای به نزد بهادر شاه فرستاد. میر مرتضی با کشتی به سوی هند حرکت کرد.

ولی کشتی او دستخوش طوفانها و حوادث فراوان شد و به جای دهلی به بنگال افتاد. در این هنگام بهادر شاه مرده و فرخ سیر به جای وی فرمانروای هند شده بود. میر مرتضی شرح حال خویش را به فرخ سیر نوشت. دوران سرگردانی میر مرتضی نزدیک به سه سال در بنادر بنگال طول کشید. تا این که فرخ سیر به عمال خویش دستور داد تا وی را به دهلی برسانند. میر مرتضی در سال 1124 به دربار فرخ سیر بار یافت. این سفیر هدایای فراوانی از جانب شاه سلطان حسین آورده و خود نیز هدایائی برای پادشاه گورکانی هند تهیه کرده بود من جمله سیصد اسب منتخب عربی و عراقی نژاد با زین و برگ مرصع و مرواریدها و جواهرات گرانبها و قالی های نفیس. فرخ سیر قریب صد هزار روپیه و یک هزار توله طلا و خلعت و جیغه مرصع و خنجر و شمشیر جواهرنشان و دو اسب با زین و لگام مرصع به میر مرتضی بخشید.

وقتی بهادر شاه درگذشت (1124/ 1713) شاه سلطان حسین سفیری به

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 58

دربار فرخ سیر فرستاد تا مرگ بهادر شاه را تسلیت و جلوس فرخ سیر را تبریک گوید.

این سفیر نامه ای به همراه برده بود و شفاها نیز پیغامی از شاه ایران به نزد پادشاه گورکانی داشت. ولی در جواب این سفارت، دربار هند سفیری نفرستاد و دربار ایران هم در صدد تجدید سفارت برنیامد.

اسناد

و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 59

مراجع

مجمع التواریخ، میرزا محمد خلیل مرعشی تهران 1328 ش

رستم التواریخ، میرزا محمد هاشم تهران 1348 ش

سفرنامه حزین، شیخ محمد علی حزین لاهیجی اصفهان 1332 ش

تاریخ منتظم ناصری (جلد دوم)، محمد حسن خان اعتماد السلطنه تهران 1300 ه. ق.

تاریخ پانصد ساله خوزستان، سید احمد کسروی تهران 1333 ه. ش

سفرنامه تاورنیه ترجمه ابو تراب خان نظم الدوله تهران 1331 ه. ق

مطالعاتی در باب بحرین و سواحل خلیج فارس، عباس اقبال آشتیانی. تهران 1328 ش

سیاست و اقتصاد عصر صفوی، دکتر ابراهیم باستانی پاریزی تهران 1348 ش

بحرین و مسایل خلیج فارس، دکتر جهانگیر قائم مقامی تهران 1341 ش

تاریخ روابط سیاسی ایران با دنیا، نجفقلی حسام معزی تهران 1325 ش

تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین (فرهنگ ایران زمین جلد 20 از ص 396 تا 421)

سفرنامه جملی کارری ایتالیائی (ترجمه کارنک 1348 تبریز)

وقایع السنین و الاعوام خاتون آبادی، اسلامیه. تهران 1353

انقراض سلسله صفویه تألیف لارنس لاکهارت ترجمه دکتر اسماعیل دولتشاهی 1344 ه. ش. تهران

سقوط اصفهان نوشته گیلاننتز ترجمه محمد مهریار 1344 ه. ش. اصفهان

«محمد رضابیک در پاریس» از حسین انصاری چاپخانه چهر 1324 ه. ش. تهران

اسناد مصور اروپاییان از ایران تألیف دکتر غلامعلی همایون 1348 ه. ش

گزارش دری افندی (ترکی) فتوکپی متعلق به آقای محمد نصیری

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 60

روابط ایران و هند (انگلیسی) تألیف دکتر ریاض الاسلام، لاهور 1970

عمل صالح (شاه جهان نامه) از محمد صالح کنبویی، لاهور 1967

مجموعه مقالات هادی حسن، حیدرآباد 1956 م

مقاله «اولین دوربین نجومی در ایران» به قلم

عباس اقبال آشتیانی سال 2 شماره 10 مجله یادگار

مقاله «شاه سلطان حسین» به قلم دکتر احسان اشراقی (نشریه گروه تاریخ دانشکده ادبیات تهران) سال اول شماره اول

مقاله «درباره سفارت محمد رضا بیک» به قلم دکتر احمد تاج بخش، مجله بررسیهای تاریخی سال 9 شماره 2

مقاله «نمایندگان سیاسی ایران و هندوستان»، به قلم حیدر شهریار نقوی، سال 7 ش 6 مجله بررسیهای تاریخی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 61

فرمان شاه سلطان حسین [1] در باب منع از منهیات

حکم جهان مطاع شد آن که وزیر و داروغه دار المؤمنین کاشان به شفقت شاهانه سرافراز گشته بداند که چون از هنگامی که مهره انجم بر تخته زرنگار فلک آبگون سیماب نمون به دست قضا چیده و کعبتین عاج نیرین [2] جهت تحصیل نقد سعادت کونین به نقش شش جهت گردیده گنجور گنجینه وجود به مؤدای حقانیت اقتضای قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ [3] درهم و دینار تمام عیار دولت و اعتبار و زر ده دهی پادشاهی و فرماندهی عرصه روزگار جهت این دودمان خلافت و امانت و خاندان نبوت و ولایت، در مخزن هستی و در کمال تردستی محفوظ و مضبوط داشته جهت سپاس این نعمت بی قیاس و ادای شکر این عارفه محکم اساس در این عهد سعادت مهد که عذرای دولت روزافزون در آغوش و لیلای سلطنت ابد مقرون دوش به دوش و اولین سال جلوس میمنت مأنوس و اوان شکفتگی گلشن آمال عامه نفوس است همت صافی طویت معدلت گستر و ضمیر منیر

مهر اضائت شریعت پرور به حکم آیه وافی هدایه الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ [4] به اجرای اوامر و نواهی خالق کل و حتم انبیا و رسل به فحوای صدق انتمای أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [5] معطوف و مصروف داشته امر عالم مطیع شرف نفاذ یافت که به مضمون بلاغت مشحون قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ [6] پردگیان پرده گشا پرده نشین و شاهدان چهره نما خلوت گزین بوده به انامل عصیان نقاب بی شرمی از رخسار عفت باز ننموده دامن زن آتش غضب دادار بی نیاز نگردند و ساکنان خطه ایمان و مقیمان دار السعاده ایقان به مضمون حقیقت نمون یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ [8] دست به آلت قمار دراز نکرده

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 62

قبل از آن که شطرنجی زورآور روزگار را مات ممات و فیل بند حیرت و پایمال هنگامه عرصات ساخته معلوم شود که آنچه برده باخته اند سالک طریق اجتناب بوده به هیچ وجه پیرامون آن عمل شنیع نکردند و کل وجوه بیت الطف [8] و قمار خانه و چرس فروشی و بوزه [9] فروشی ممالک محروسه را که هر ساله مبلغهای خطیر می شد به تخفیف و تصدق فرق فرقدسای اشرف مقرر فرمودیم و در این ابواب صدور عظام و علمای اعلام و فقهای اسلام وثیقه انیقه علی حده موکده به لعن ابدی و طعن سرمدی که مزین و موشح

به خط گوهر نثار همایون ماست به سلک تحریر کشیده اند، می باید که آن عالی جاه، بعد از شرف اطلاع بر مضمون رقم مطاع لا زال نافذا فی الاقطاع و الارباع مقرر دارند که در کل محال تیول همه ساله آن عالی جاه و امراء و حکام و تابعین و ساکنین و متوطنین به قانون از هر شریعت غراء و طریق اظهر ملت بیضا ناهج منهج صلاح و سداد بوده مرتکب امور مذکوره نگردند و بدکاران در حضور امنای شرع شریف و کلانتران و ریش سفیدان محلات به موجب آیه وافی هدایه وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ [10] توبه کنند و مرتکبین محرمات مزبوره را تنبیه و تأدیب و الزام بازیافت نمایند و هرگاه اشتغال بدان افعال ذمیمه نمایند بر نهج شرع مطاع حد جاری و مورد مواخذه و بازخواست سازند و چنانچه احدی به اعمال شنیعه دیگری مطلع گشته اعلام ننماید آن شخص را به نوعی تنبیه نمایند که موجب عبرت دیگران گردد و آن وزارت پناه و داروغه مزبور چیزی بازیافت ننموده نگذارند که آفریده ای بدان جهت دیناری طمع و توقع نماید و خلاف کننده از مردودان درگاه و محرومان شفاعت حضرت رسالت پناهی و مستحقان لعنت و نفرین ملائکه آسمان و زمین باشد و اهالی و اوباش را نیز از کبوترپرانی و گرگ دوانی و نگاهداشتن گاو و قوچ و سایر حیوانات جهت جنگ و پرخاش که باعث خصومت و عناد و موجب انواع شورش و فساد است ممنوع ساخته سد آن ابواب را از لوازم شمرند و دقیقه در استحکام احکام مطاعه فروگذاشت ننمایند و در عهده

شناسند.

تحریرا فی شهر شوال سنه 1106 ست و مائه و الف من لهجره النبویه

______________________________

(1)- این فرمان زیر در داخل صحن مسجد بر روی یک قطعه سنگ مرمر 3 متر در 50 سانتیمتر به خط نستعلیق به جرز طرف راست ایوان مسجد میدان کاشان نصب شده

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 63

______________________________

(2)- نیرین به معنای ماه و خورشید.

(3)- سوره آل عمران 26

(4)- سوره الحج 41

(5)- سوره النساء 59

(6)- سوره الاعراف 33

(7)- سوره المائده 90

(8)- بیت اللطف یا به ضبط بهار عجم بیت النطف و بیت النطاف به معنای فاحشه خانه است.

(9)- بوزه شرابی بوده «از آرد و برنج و ارزن و جو» که «در ماوراء النهر و هندوستان» بسیار می خوردند (برهان قاطع).

(10)- آل عمران 135.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 64

فرمان شاه سلطان حسین

بسم الله الرحمن الرحیم حکم جهان مطاع شاه ملایک سپاه، السلطان بن السلطان ابو المظفر شاه سلطان حسین الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان خلد الله ملکه و سلطانه شرف نفاذ یافت آن که عالی جاه سالار سپاه تفنگچی آغاسی و توپچی باشی و بیگلربیگی آذربایجان به شفقات بلانهایات شاهانه مفتخر و مباهی بوده بداند که چون از هنگامی که مهره انجم بر تخته زرنگار فلک آبگون سیماب نمون به دست قضا چیده و کعبتین عاج نیرین جهت تحصیل نقد سیادت کونین به نقش شش جهت گردیده و گنجور گنجینه وجود به مودای حقانیت اقتضای قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ

إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ [1] درهم و دینار تمام عیار دولت اعتبار و زر ده دهی پادشاهی و فرماندهی عرصه روزگار را جهت این دودمان خلافت و امانت و خاندان نبوت و ولایت در مخزن درستی با کمال تردستی محفوظ و مضبوط داشته جهت ستایش این نعمت بی قیاس و ادای شکر این عارفه محکم اساس، درین عهد سعادت مهد که عذرای دولت روزافزون در آغوش و لیلای سلطنت ابد مقرون دوش به دوش و اولین سال جلوس میمنت مأنوس و اوان شکفتگی گلشن عامه نفوس است، همت صافی طویت معدلت گستر و ضمیر منیر مهر اصابت شریعت پرور به حکم آیه وافی هدایه الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ [2] به اجرای اوامر و نواهی خالق کل و خاتم انبیا و رسل به فحوای صدق انتمای أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ [3] معطوف و مصروف داشته امر عالم مطاع شرف نفاذ یافت که به مضمون بلاغت مشحون قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ [4] پردگیان سترگشا پرده نشین و شاهدان چهره نما خلوت گزین بوده به انامل عصیان نقاب بی شرمی از رخسار عفت باز ننموده دامن زن آتش

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 65

غضب دادار بی نیاز نگردند و ساکنان خطه ایمان و مقیمان دار السعاده ایقان به مضمون حقیقت نمون یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ [5] به آلت قمار دست دراز نکرده قبل از آن که شطرنجی زورآور

روزگار ایشان را مات ممات و فیل بند حیرت و هیجان و هنگامه عرصات ساخته معلوم شود که آنچه برده اند باخته اند سالک طریق اجتناب بوده به هیچ وجه پیرامون آن عمل شفیع نگردند و کل وجوه بیت اللطف و قمار و چرس فروشی و بوزه [6] فروشی ممالک محروسه را که هر سال مبلغهای خطیری می شد به تخفیف و تصدق فرق فرقدسای اشرف مقرر فرمودیم و درین ابواب صدور عظام و علمای اعلام و فقهای اسلام وثیقه انیقه علی حده مؤکده به لعن ابدی و طعن سرمدی که مزین و موشح به خط گوهر نثار همایون است به سلک تحریر کشیده اند می باید که آن عالی جاه، بعد از شرف اطلاع بر مضمون امر مطاع لازال نافذا فی الاقطاع و الارباع، مقرر دارد که در کل محال تیول همه ساله آن عالی جاه و امرا و حکام تابعین و ساکنین و متوطنین به قانون از هر شریعت غرا و طریق اظهر ملت بیضاء ناهج منهج صلاح و سداد بوده مرتکب امور مذکوره نگردند و بدکاران در حضور امنای شرع شریف و کلانتران و ریش سفیدان محلات به موجب آیه وافی هدایه وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ [8] توبه کنند و مرتکبین محرمات مزبور را تنبیه و تأدیب نمایند و الزام بازیافته هرگاه اشتغال به آن افعال ذمیمه نمایند، بر نهج شرع مطاع حد جاری و مورد مواخذه و بازخواست سازند و چنانچه احدی به اعمال شنیعه دیگری مطلع گشته اعلام ننمایند، آن شخص را به نوعی تنبیه نمایند که موجب عبرت دیگران گردد و آن عالی جاه و امرای تابین به علت وجوهات مزبوره

چیزی بازیافت ننموده نگذارند که آفریده ای بدان جهت دیناری طمع و توقع نماید و خلاف کننده از مردودان درگاه الهی و محرومان شفاعت رسالت پناهی و مستحقان لعنت و نفرین ائمه طیبه صلوات الله علیهم اجمعین و ملائکه آسمان و زمین باشد. اهالی و اوباش نیز از کبوترپرانی و گرگ دوانی و نگاهداشتن گاو و قوچ و سایر حیوانات جهت جنگ و پرخاش که باعث خصومت و عناد و موجب انواع شورش و فساد است ممنوع ساخته شد آن ابواب از لوازم شمرند و دقیقه ای در استحکام احکام مطاعه و اشاعت و اجرای اوامر شریفه فروگذاشت ننماید. امرا و حکام تابین آن عالی جاه، حسب المسطور مشار الیه، هر یک در الگای متعلق به خود، به موجبی که مقرر فرمودیم، به عمل آورده و از هر جانب برین جمله روند و رقم قضا شیم معدلت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 66

مضمون را بر عموم خلایق خوانده بر سنگی نقش و بر در مساجد جامعه نصب نمایند و درین ابواب قدغن دانسته هر ساله رقم مجدد طلب ندارند و در عهده شناسند

تحریرا فی شهر شوال سنه 1106 ست و مائه و الف من الهجره النبویه [*]

______________________________

(1)- آل عمران 26

(2)- سوره الحج 41

(3)- ظاهرا برای کاتب یا سنگتراش سهوی روی داده است. زیرا جمله أَطِیعُوا اللَّهَ ... پنج بار در قرآن کریم آمده (آل عمران 59. المائده 92، النور 54، محمد 33، التغابن 12) ولی در هیچ مورد با لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ همراه نبوده است.

(4)- الأعراف 33.

(5)- المائده 92.

(6)- بوزه در فرهنگ رشیدی به معنای شراب برنج آمده و در برهان

قاطع به معنای شرابی که «از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراء النهر و هندوستان بسیار خورند». در فرهنگ مدار الافاضل این کلمه به صورت پوزه ضبط شده به معنای شرابی که «ترکان از شیر آب سازند.»

(7)- آل عمران 135.

(*)- این فرمان که خطاب به رستم خان سپه سالار و بیگلربیگی آذربایجان است، در پانزده سطر به خط ثلث عالی، بر روی سنگی از مرمر به طول 5/ 1 متر حدودا و عرض 4/ 1 در سال 1106 کنده شده و بر بالای در شمالی مسجد جامع تبریز نصب گردیده است. پس از فرمان بر کتیبه چنین آمده در مضمون رقم معدلت شیم فوق که زلال مایعی است از چشمه سار سلاله خاندان صفوت و کرامت به وساطت عالی جاه رستم خان سپه سالار به مزارع امید کافه عباد الله فائض و به سعی عالی جاه رفیع الشان منیع المکان محمد نیکا برادر و نایب عالی جاه معظم الیه بر صخره صفار ترسیم گردید. قد تشرف بکتابتها محمد مومن التبریزی».

«ر ک مقاله مرحوم حاج حسین نخجوانی در نشریه دانشکده ادبیات تبریز دوره ششم شماره اول سال 1332 متضمن این فرمان و دو فرمان دیگر یکی از شاه طهماسب اول و دیگری از فتحعلی شاه که بر سر در مسجد جامع تبریز نصب شده.

روانش شاد باد)

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 67

نامه پاپ اینوسان دوازدهم به شاه سلطان حسین [1]

اینسنتیوس [2] پاپای دوازدهم می خواهد که جهت پادشاه نجیب بسیار توانا سلامتی و نور هدایت الهی میسر باشد و چون به طینت عظیم شما تعلق دارد که آنان که به مملکت بسیار وسیع شما روانه

شده توقف می نمایند، چنانچه از زبان جمع کثیر بسیار خوب مطلع شده ایم، ضرور است که در بودن به امنیت و فراغت در تحت فرمان سلاطین زاده عادل و درویش منش امیدوار و خاطر جمع باشند و به راستی می باید که جماعت پادریان کوچک منسوب به حضرت فرنسیس که طایفه خاصی از فضلااند مثل ایشان در رفاه باشند. زیرا که منظور ایشان سیر نیست و از قواعد دنیوی در مجمع مردم معتبر بسیار به اختیار خود گذشته اند بلکه در آن جای خوشاینده سیاحت می کنند جهت آن که بنمایند از روی صدق و افتادگی دل راه راست را که به خدا می رساند به نور راستی دین عیسوی. اما بسیار می خواهیم و می باید که خواهشی بسیار داشته باشیم چنان که می باید و کار ما همین است که چنان کنیم که روحها هدایت نمایند و از راه گمان وسعت حوصله و خلق شما بسیار بسیار طالبیم که به پادریان مزبور طایفه ای از فضلا اختیار تمام خواهید داد و در ممالکی که در تحت فرمان شماست خصوصا در گنجه و گرجستان که ساکن شوند و در آن محال آنچه به مهام راهنمایان دین تعلق دارد خواه در خانه های خلوت و خواه در کلیساهای ایشان، تمشیت دهند و به قدرت شما تکیه کرده به خوشحالی زیاد به کار خود مشغول شوند و این را به اهتمام از شما التماس می کنیم که به هیچ وجه مگذارید کسی از ایمان آورندگان به حضرت عیسی که پیش ایشان جهت ایمان می روند کسان شما مانع گشته زحمت رسانند بلکه به تهدید تمام بفرمایید که کسی را که مانع ایشان شود سیاست عظیم نمایند و خیالات ما را

به تفصیل خواهد گفت فرزند محبوب فلیکس مریم دسلان [3] که از جماعت فضلای مزبور است و بسیار آرزو داریم که بشنوید به دل مهربان از پادری مزبور سخنان او را که در جواب

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 68

خلافت ما خاطرنشان کند و در این بین ما دعا می کنیم از پدر نورها که به رحم خود داخل کند به روح بزرگ شما شعاعهای نور خود را تا راستی تمام توانید یافت.

نوشته شد در رومه [4] (در کلیسیای بزرگ مریم) [5] و به مهر ماهیگیر مهر شد.

در روز بیست و ششم، اول نوروز فرنگیان که یک هزار و ششصد و نود و نه [6] سال از تولد حضرت عیسی علیه السلام گذشته و سال هشتم خلافت ماست. [*]

______________________________

(1)- عنوان نامه در نسخه: ترجمه نامه پاپای رومه کبری که پادری قبل ازین مجمل ترجمه نموده بود و در ثانی الحال مفصلا لفظ به لفظ ترجمه شده در حضور علیقلی بیک.

(2)-Innocent XII از سال 1691 تا 1700 سمت پاپی داشته.

(3)Felix Marie de Slane .

(4)Rome -Rome

(5)Santa Maria .

(6)- برابر با شنبه سوم رمضان 1110 ه. ق

(*) مجله یادگار سال 2 شماره 5 (به نقل از یک مجموعه خطی متعلق به شیخ الاسلام زنجانی)

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 69

جواب [1]

مکتوب صداقت اسلوب مخالصت پیام و نمیقه انیقه منتج الفت و التیام پاپای دوازدهم (بالقابه) در ایامی که به فیض ترویج دین مصطفوی و یمن اجرای شریعت غرای مرتضوی موروثی این خاندان عز و شان صفوی ابواب فتوح

یزدانی بر حسب آمال و امانی هواخواهان جانی این سلطنت خداداد جاودانی گشوده و زرد رنگی کدورات خرابی از شارستان دولت ابد بنیاد کامرانی به بارش سحاب اهتمام کارگذاری عقیدتمندان جنانی این دودمان ظل سبحانی زدوده بود به وساطت زبده الاشباه و الاقران فلیس مریم دسلان منظور نظر خورشید اثر و مفهوم ضمیر منیر صفا تخمیر انور گردید. بعد از اظهار مراتب محبت و مخالصت و طی مدارج الفت و مودت، اشعاری در باب ترقب رعایت قسیسان و رهبانان ساکنین و واردین ممالک فسیح المسالک محروسه عموما و مراقبت و تقویت سفیر مزبور خصوصا نموده بودند.

بر رای رزین و عقل متین آن ارسطو فطرت به انصاف گزین و سایر سلاطین با عز و تمکین فرنگستان پوشیده و پنهان نیست که نواب همایون ما از ذریت طاهره اخلاف مصطفوی و دره فاخره اصداف مرتضوی و به ترویج ملت بیضاء و شریعت غرای نبوی و به حراست بیضه اسلام و حمایت کلام اعجاز نظام ملک علام مشهور السنه و افواه جهانیم و بنابر آن که بر هر صاحب هوشی واجب است که بدون عصبیت جاهلیت منصفانه به نور عرفان و ضیاء ایقان به دلیل و برهان تحصیل مذهب حق کردگار زمان نماید، هیچوقت هیچیک از کفار [2] از دین مهجور را به این دین مبین و عقاید گزین مجبور نفرموده ایم. سیما جماعت قسیسان و رهبانان که به سفارشات و ترقب رعایت آن قدوه سلاطین مسیحیه و قاطبه فرمانفرمایان عیسویه همواره مشمول عوارف خسروانه بوده و می باشند و در بودن

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 70

امثال ایشان در میان

همکیشان و تعلیم طریقه خود به جهال خودشان هیچ وقت مضایقه نشده و نخواهد شد.

رسول مزبور، بعد از تبلیغ رسالت و کام یافتن از انواع عنایت و مرحمت و تشریف شریف سلطانی به اذن انصراف شرفیاب اقسام کامرانی گردید. [*]

______________________________

(1)- عنوان در نسخه: «جوابی که واقعه نویس نوشته بود»

(2)- تصحیح قیاسی نسخه: از کردار

(*) مجله یادگار سال 2 ش 5

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 71

جواب دیگر [1]

عنوان صحیفه گفتار حمد و سپاس کردگار مفیض الانواری است که روشنی چراغ هستی جمله موجودات پرتوی از نور ابدی الظهور ذات عالم آرای اوست و آرایش سلسله کاینات به فروغ لالی درخشان ذوات قدسیه برگزیدگان حضرت والای او. سیما در یتیم صدف اصطفا، محمد مصطفی، که به مژده مقدم جلیلش لسان مطهر حضرت کلمه اللهی گهرفشانی نموده و شاهد نعمت جمیلش در جلوه گاه آیات بینات تورات و انجیل نقاب از چهره گشوده و دراری باهره آسمان ولایت و خلافت یعنی آل اطهار و عترت اخیار آن حبیب سبحان و شرف خاندان خلیل رحمن که به ندای منادی دعوت آن صیت اسلام عالمگیر و به خاتم فرمانروایی عهد دولتشان نامه روزگار اختتام پذیر است صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین.

بعد از تزیین فاتحه کلام به ثنای یگانه بی همتا و ذکر جمیل مقربان بارگاه کبریا، مرفوع رای رزین و ضمیر موالات گزین (فلان بالقابه) آن که گلبرگ خوش آب و رنگ چمن الفت و التیام یعنی نمیقه خجسته نظام و رقیمه فرخنده پیام در هنگامی که ریاحین ریاض دولت و اقبال به هبوب نسایم فتوحات غیبی ب روی امانی و آمال ایستادگان پایه سریر

شاهنشاهی شکفته و عرصه دلگشای ممالک محروسه از غبار هرگونه اختلال به ریاح مبشره فتوحات لاریبی برحسب تمنای هواخواهان حضرت شاهی رفته خاطر خطیر به سیر متنزهات ساحت جنت آیت مملکت خداداد مشعوف و شکرگزاری نعمای بی منتهای صمد بی نیاز و مالک الملک بی انباز عنان ابرش عزم فلک مسیر ساعت به ساعت به صوب تفقد احوال و تدارک حال نزدیک و دور معطوف بود، به وساطت سیار حدیقه سفارت، زبده الاشباه و الاقران فلان منظور نظر خورشید اثر و مضمون مخالصت مشحونش بهجت افزای ضمیر انور گردیده از اشعاری که در باب رعایت و مراقبت ساکنین و واردین ممالک

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 72

فسیح المسالک قلمرو سلطنت ایمانی، سیما ولایت گنجه و گرجستان از قسیسان و رهبانان عموما و سفیر مسفور خصوصا نموده بودند اطلاع حاصل آمد.

بر رای روشن آن پیشوای خطه هوش و فرهنگ و مقتدای سلاطین بلاد فرنگ پوشیده نماند که شجره نسب نواب همایون ما به نخله برومند ارض مقدس نبوی اتصال یافته که وصف رحمت عالمیان از اغصان فضایل آن غصنی است سایه گستر و ظاهر است که مطابقه فروع با اصول خاصیتی است در طباع اشیاء مضمر.

پسر کاو ندارد نشان از پدرتو دیوانه خوانش مخوانش پسر و یکی از ماثورات مراحم عامه آن ظل ممدود و رحمت اله و پیغمبر دین پناه این روایت است که من اذی امتی فقد اذانی یعنی هرکه آزار رساند به کسانی که من ایشان را امان داده ام پس به من آزار رسانیده با وجود مرحمت جبلی و رأفت فطری و آگاهی از مضمون این حدیث

و بسیاری از نظایر و امثال آن که بر مراعات زیردستان و ذمیان که به شرایط ذمت قیام می نموده باشند و در مقام شکست عهد و پیمان نباشند دلالت دارد، چون تواند بود که اولیای دولت قاهره ما که تمامی همت والا بر ترویج دین مبین آن سید اولین و آخرین مصروف می دارند، احدی را در آزار آن جماعت مبسوط الید و مطلق العنان نمایند. علی الخصوص نسبت به فرقه مسیحیه موسومه به نصاری که در بعضی از آیات باهره قرآن مبین وصف ایشان به زیادتی قرب مودت مؤمنین ورود یافته و بیان شده که در میان ایشان قسیسین درمیان می باشند و ایشان فروتن و متواضعند و چون حق را بفهمند استکبار و سرکشی نمی نمایند و چون بشنوند آنچه را نازل شده بر رسول صلی الله علیه و آله می بینی چشمهای ایشان را که اشک می ریزند از آنچه دانسته اند از حق و بعد از آن حال جمعی از ایشان که ایمان آورده اند سمت بیان یافته و بشارت به دخول جنت به ایشان داده شده چنان که یهودان بی ادب و مشرکان عرب به شدت عداوت موصوف شده اند و کافی است شاهد بر صدق مضمون مزبور این که همواره کم سال و ماهی است که جمعی کثیر از آن گروه نرم خوی سعادت جوی به شرف اسلام مشرف نشوند و به ساحل نجات نرسند. بنابر آن لطف و مرحمت درباره ایشان از لوازم عدل و احسان است و با وجود این حق بشارت عیسوی به بعثت سید انبیا علیه التحیه و الثنا چنان که اشاره به آن شد و همچنین آنچه در احادیث و اخبار متواتره ورود یافته که هنگام

ظهور امام زمان و آخرین خلف سید انس و جان، آن کرسی نشین سپهر برین به زمین نزول نموده اقتدا به آن امام همام و نصرت دین اسلام خواهد نمود، مقتضی آن است که منتسبان آن رسول

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 73

عالی مقام را تا هنگام نزول آن حضرت همواره رعایت و تفقد نماییم و اما امر هدایت و ارشادی که به زبان زد خامه اظهار نموده بودند اگر غرض هدایت و ارشاد جهال و عوام فرقه نصاری است ظاهر است که ممانعت در آن باب وجهی ندارد و اگر مدعی فرقه ناجیه اسلامیه است بحمد الله در نظر هر یک از عوام مسلمان راه دین وضوحی دارد که به روشنایی چراغ کسی حاجتمند نباشند و درین شبهه نیست که نور آفتاب یقین به گل اندودنی شک و شبهه زوال پذیر نیست [2]

بناء علیه درین باب نیز مضایقه نمی نماییم که ارباب نظر با یکدیگر مناظره یی نموده باشند و بالجمله در افاضه انوار بر و امتنان و اشاعه آثار عدل و احسان که به حکم کریمه عقل قویم و فرمان واجب الاذعان قرآن حکیم درباره عموم برایا بدان مأموریم بعون الله مساهله جایز نمی داریم. خاطر از همه باب جمع دارند و به ظهور لوازم غریب نوازی مستظهر باشند. سفیر مومی الیه، بعد از تبلیغ رسالت به انواع عنایت و مرحمت و تشریف شریف سلطانی و رخصت انصراف طلب داشته مأذون و قرین عواطف خسروانه روانه گردید.

نور هدایت الهی چراغ افروز آن قدوه سالکان مسالک حق جویی بوده چنان که از شهد موالات سلسله علیه نبویه کامیابند، از رحیق توفیق حق

نیز بهره یاب باشند، بمنه وجوده. [*]

______________________________

(1)- عنوان نامه در نسخه: «جواب دیگر من منشآت میرزا علی خان سلمه الله» ظاهرا علت این که دو جواب برای یک نامه آمده این است که علی الرسم دو یا چند نفر مامور تهیه جواب می شدند تا بهترین جواب انتخاب و ارسال شود.

(2)- جمله گنگ و مبهم است. شاید در اصل چنین بوده: درین شبهه نیست که نور آفتاب یقین به گل شک و شبهه اندودن زوال ناپذیر نیست.

(*) مجله یادگار سال 2 ش 5

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 74

فرمان شاه سلطان حسین

حکم جهان مطاع شد آن که چون درین وقت ایلچی پادریان والایان فرنگستان به عرض رسانید که پادریان کرملت [1] و دامن کان [2] و کاپوچی [3] و جزویت [4] و اگوستنان [5]، در خوی و شماخی و اصفهان و تفلیس و گنجه و ایروان و تبریز و نخجوان و همدان و سایر ممالک محروسه مسکن دارند، استدعا نمود که مقرر گردد که هر ارمنی و عیسوی که در سر دین و تعلیم و تعلم در معبد و خانه هریک که تردد و دوستی نماید، در هر محل که معبدی دارند، هرگاه خراب بشود مجددا بسازند و اموات خود را در مقابر خود دفن نمایند احدی مانع نشود. بنابراین مقرر فرمودیم که عالی جاه والی گرجستان کارتیل و بیگلربیگیان و امرای عظام و حکام کرام ولایات مزبوره هرگاه ارمنی و عیسوی که در سر دین و تعلیم و تعلم در معبد و خانه هریک که تردد و دوستی نمایند، در هر محل که معبدی داشته باشند و خراب شود مجددا تعمیرنمایند و

اموات خود را در مقابر خود دفن نمایند که احدی مانع و مزاحم نشود. درین باب قدغن دانسته در عهده شناسند.

به تاریخ شهر صفر المظفر سنه 1111 [*]

______________________________

(1)-Carmelit فرقه ای از مسیحیان منسوب به کوه کرمل Mpmt Carmel . این فرقه در قرن دوازدهم مسیحی نخست در فلسطین ایجاد شد.

(2)-Dominicain فرقه ای از مسیحیان که توسط دومی نیک مقدس St .Dominique در سال 1306 مسیحی جهت مقابله با مانویان در شهر تولوزToulouse بنیان گرفت.

(3)-Jesuites از فرق بسیار متعصب مسیحی که اینیاس

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 75

______________________________

دولوایولاIgnac de Loyola در سال 1534 ایجاد کرد.

(4)-Capucin در ایتالیایی Capucino از معتقدین به سن فرانسوا داسیز قدیسین مسیحیت

(5)-Augustin از فرق مسیحی و از معتقدین به سن اوگوستن از مقدسین دیانت مسیح.

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 2 ش 5

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 76

فرمان شاه سلطان حسین

حکم جهان مطاع شد آن که چون رقم اعلی حضرت خاقانی طوبی آشیانی قدس مکانی [1] که به تاریخ شهر رمضان المبارک سنه 1090 عز اصدار یافته مضمون آن که بیگلربیگیان عظام و حکام و وزرا و عمال بدانند که پادریان کرملت سفیدپوش را مرخص فرمودیم که در هر جا که اراده داشته باشند توقف و توطن و ما بین خود به مراسم عبادت قیام و اقدام نمایند، چون بر مضمون رقم اشرف مطلع گردند مانع و مزاحم ایشان نشده به هیچ وجه من الوجوه مزاحمت نرسانند و گذارند که در هرجا که خواهند توطن نموده مرفه الحال به رسم و آیین خود به عبادت دوام دولت بی زوال اشتغال نمایند و

رعایت و مراقبت کنند درین وقت پادری کنراد [2] ایلچی پادشاهان فرنگ استدعا نمود که امضای اشرف صادر و مقرر گردد که پادریان مزبوره را احترام نموده احدی مانع تردد عیسویان نزد ایشان نگردد. بنابراین مقرر فرمودیم که رقم مطاع مزبور را من اوله الی آخره درباره جماعت مزبوره ممضی و منفذ دانسته از مدلول و مضمون آن عدول و انحراف نورزند و پادریان مزبوره را احترام نمایند و تخلف نورزند و در عهده شناسند.

تحریرا فی شهر ذیقعده الحرام سنه 1108 [*]

______________________________

(1)- شاه سلیمان صفوی پدر شاه سلطان حسین

(2)-Conrad

(*)- یکصد و پنجاه سند تاریخی ص 57.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 77

فرمان شاه سلطان حسین

فرمان همایون شد آن که چون درین وقت پادریان پابرهنه کرملیان سواد پروانچه شریف نواب خاقان [1] رضوان مکان را که به تاریخ شهر رجب المرجب سنه 1038 شرف صدور یافته و به مهر مرحمت پناه میرزا حبیب الله صدر سابق رسیده و ابراز نموده بودند، مصداق آن که چون رقم اشرف نواب فردوس مکان جنت آشیانی [2] به تاریخ شهر جمادی الثانی سنه 1017 به اسم مرحوم میرزا محمد وزیر سابق دار السلطنه اصفهان در باب پادریان فرنگی عز صدور یافته که چون پادریان مذکور خانه ای که آب روان داشته باشد می خواهند، می باید که دو باب خانه که آب روان داشته باشد در جوار یکدیگر بوده باشد جهت ایشان تعیین نماید که در آن جا ساکن بوده باشند و درین ولا، پادریان پابرهنه [3] کرمیلو، منسوبان پاپای رومه که در دار السلطنه اصفهان متوطن اند رقم شریف نواب جنت آشیانی را به نظر اشرف درآورده

استدعای امضای همایون نموده بنابراین مقرر فرمودیم که وزیر حال دار السلطنه اصفهان به همان قاعده عمل نموده جا و مقامی که وزیر سابق مزبوره در زمان نواب فردوس مکانی جهت ایشان تعیین کرده و از آن تاریخ تا حال در آن جا ساکن اند گذارد که ساکن بوده باشند و در معبدی که دارند به دین و آیین خود به عبادت مشغول بوده احدی مزاحمت به حال ایشان نرساند و موتی خود را در ارض موات بی صاحب که در حوالی مدفون [4] ارامنه که دفن می نموده اند به دستور دفن نمایند و درین باب استدعای امضای نواب کامیاب همایون نموده بنابراین پروانچه مسطور را من اوله الی آخره ممضی و منفذ و مقرر فرمودیم که وزیر دار السلطنه اصفهان در جمیع ابواب به مضمون و مدلول آن عمل نموده از آن تخلف جایز ندارد و احدی مزاحمت به حال ایشان نرساند و در عهده شناسند.

تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه 1120 [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 78

______________________________

(1)- منظور شاه صفی است.

(2)- یعنی شاه عباس ثانی.

(3)Les Carmelites dechausses

(4)- ظاهرا: مدفن یا مدفونین

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 2 ش 5

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 79

فرمان شاه سلطان حسین

حکم جهان مطاع شد آن که عالی جاه دیوان بیگی و وزیر و کلانتر و عمال خجسته اعمال دار السلطنه اصفهان به شفقت شاهانه سرافراز گشته بدانند که خانه مرحوم میرزا قوام الدین محمد را به سکنای کپیتان فرنسیس که درین وقت به درگاه جهان پناه آمده و مرخص گشته که به دار السلطنه

اصفهان آمده به دستور سایر کپیتانان در آن جا سکنی نماید شفقت فرموده ایم. چون بر مضمون رقم اشرف مطلع گردند و مشار الیه وارد شود، خانه مذکور را به مومی الیه دهند که در آن جا سکنی نماید و در هر باب به نحوی که با سایر کپیتانان فرنگان [ (می نمایند) با مشار الیه نمایند و از [مزبوره؟] تخلف نورزند. در عهده شناسند.

تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه 1120 [*]

______________________________

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 4 شماره 4

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 80

فرمان شاه سلطان حسین

از ابتدای شش ماهه بارس ئیل، ملیک فرنگی ریخته گر را در سلک عمله [1] قورخانه سرکار خاصه [2] منتظم و مبلغ بیست تومان تبریزی مواجب و مقدار نیم قاب جیره [3] در وجه او شفقت فرمودیم. رفعت و اقبال پناه مقرب الخاقان، حاج الحرمین الشریفین ناظر بیوتات سرکار خاصه شریفه مقرردارد که صاحب جمعان بیوتات جیره مزبور را روز به روز موافق معمول مهم سازی و مشرفان در روز نامجات عمل نمایند. مستوفیان عظام رقم این فطه [4] را در دفاتر خلود ثبت نموده وجه مواجب او را سال به سال به دستور امثال و اقران از قرار تصدیق ریش سفیدان تنخواه داده موقوف ندارند و در عهده شناسند.

تحریرا فی شهر رمضان المبارک سنه 1122 [*]

______________________________

(1)- عمله جمع عامل است به معنای کارگران. امروزه در ایران این کلمه به معنای مفرد به کار می رود.

(2)- سرکار خاصه به معنای دستگاه سلطنت است.

(3)- در مورد جیره، پررا فائل دومان، در کتاب خود به نام در وضع ایران در سال 1660 می نویسد: «اغلب صاحب منصبان دارای جیره ای نیز می باشند.

یعنی علاوه

بر حقوق، جیره ای هم دریافت می دارند. به ایشان به صورت پخته یا خام، هر طور که مایل باشند خوراک داده می شود که به خانه خود ببرند این جیره شامل فلان مقدار نان، فلان مقدار گوشت، برنج، ادویه، کره، فلفل چوب، پیاز، نمک است که یکی معادل نیم ظرف دیگری ربع ظرف و سومی یک ظرف کامل جیره دارد. مقدار این ظروف معین است. به این معنی که از هر چیز به نسبت خاص داده می شود و شامل مجموع آن چیزهایی است که برای طبخ پلو ضرورت دارد.»

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 81

______________________________

درک به ترجمه قسمتی از کتاب مزبور به توسط عباس آگاهی در مجله بررسیهای تاریخی سال 9 ش 3

(4)- فطه همان است که امروز به صورت پته نیز گفته می شود.

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 2 ش 5

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 82

نامه میرزا محمد مؤمن خان اعتماد الدوله به حسین پاشا صدر اعظم عثمانی

همیشه تا شهسوار مضمار سپهر برین و یکه تاز میدان طارم چارمین به رماح اشعه عالم افروز و شرار شواعل جهانسوز هزیمت فرمای حشم ثوابت و سیار و آتش زن خرمن ظلم شبهای تار باشد تابش آفتاب رای منیر و بارش میغ تیغ و ریزش باران تیر به همت والا نهمت علیای عالی حضرت رفیع منزلت منیع مرتبت عطارد فطنت برجیس فطرت، وافی درایت کافی کفایت، وزیر صائب تدبیر ارسطو آیین، مشیر مشتری نظیر صاحب تمکین، مورد الطاف یزدانی، مظهر اعطاف سبحانی، مستخدم ارباب السیف و القلم، مخدوم اعاظم اصحاب الطبل و العلم، باسط بساط الاقبال، رافع آیات الاجلال، موتمن السلطنه

الکبری، معتمد الخلافه العظمی، عضد الحضره القاهره، عصام الدوله الفاخره، صدر جلیل القدر مکرم، سردار بلند اقتدار مفخم، کمالا للوزاره و الایاله و الشوکه و الحشمه و العز و الکرم، حسین پاشا وزیر اعظم، حصل الله تعالی مرامه علی الوجه الاکمل الاتم، رافع ظلام ظلم و عدوان و گل شکر عرصه امکان از ماء دماء اعداء ضلالت توامان بوده به نمایش میامن آثار و فزایش محاسن اطوار باسط بساط نامداری و نام آوری در بسیط زمین و زینت بخشای ساحت فسیح المساحت ارضین به خرد خرده بین باشند. اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی 82 نامه میرزا محمد مؤمن خان اعتماد الدوله به حسین پاشا صدر اعظم عثمانی

د از تقویم بهین شیوه وداد و ترسیم گزین شیمه اتحاد و اهدای شرایف هدایای دعوات وافیات و اتحاف ظرایف تحف تحیات زاکیات، مشهود خاطر عاطر ملک آرا و مکشوف ضمیر منیر اصابت پیرا می گرداند که چون چندی قبل ازین از جانب نجیب آن دستور نیکو سیر زبان زد خامه صداقت اثر شده بود که عالی جاه وزیر بی نظیر بغداد به سرداری جمعی از لشکر محشر حشر و ضبط ولایت بصره به عهده حاکم حلب مقرر گشته استدعای بنده درگاه عز و جاه را در باب تفویض آن جا، موافق آداب ود و ولا به مومی الیهما از سده سنیه فلک

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 83

فرسا رجا و تأکد روابط محبت و وفا را در نمیقه انیقه مرغوب و رقیمه کریمه فرخنده اسلوب به تحریر کلک خوش تقریر تمنا نموده بودند، بعد از عرض این

صداقت نشان به پایه سریر خلافت مکان نواب کامیاب سپهر رکاب مالک رقاب کروبی جناب مقدس القاب اشرف اقدس ارفع اجل امجد امنع همایون اعلی- که روان ما هواخواهان نثار خاک پای مشک بیز عنبر فشانش باد- مراسم وفاق و اتفاق بی پایان را با اعلی حضرت آسمان بسطت کیوان رفعت بهرام صولت، سلطان الغزاه و المجاهدین، قهرمان الماء و الطین، خاقان البرین و البحرین، خادم الحرمین الشریفین، حافظ المشرقین و المغربین، شاهنشاهی ظل اللهی پادشاه اسلام پناه ظل الله که از دیرباز قواعد آن از طرفین چون بنای هرمان استحکام یافته در این اوان اشتداد آن فی ما بین این دو برگزیده خالق منان روز به روز در ازدیاد است منظور نظر خیریت نشان فرمود. چنانچه قبل ازین به آن مشیر صافی ضمیر، به وساطت خامه مودت بنیان، بیان شده مثال لازم الامتثال در خصوص دادن و سپردن الگای مزبور به ایشان از منبع زلال عظمت و اقبال و مطرح ظلال حشمت و اجلال به عز نفاذ اقتران یافت و به عرض مقیمان سده سدره سان رسید که ضابط آن جا در رد امانت الگای مزبور ناهج طریق انیق عهد و پیمان و پاشایان ذی شان سالک راه و رسم شایان یگانگی گشته با وجود تعدد طرق و مسالک، از حوالی حویزه و عربستان سمت این ممالک، به عز ورود فائز و در کمال اطمینان داخل قلعه متینه قرنه و بعد از آن وارد دار النصره بصره شده اند. این الفت نمایان گزیدگان اصحاب عرفان که یاد از انعقاد اتحاد ما بین می داد شعف افزای طبع شرف انتمای اشرف اعلی و مسرت بخشای خاطر مودت ذخایر این دولت صادق الولا گردید.

هرچند که سنوح این گونه امور از صرف نقود موفور و اتلاف عساکر نامحصور، در رفع اعداء اشداء و جلالیان [1] میشوم روم، که در چندین سنین معلوم، اعتیاد به اخذ بلاد از پاشایان عراق عرب و کردستان و تعذیب عباد آن امکنه فیروزی نشان نموده در اطراف و اکناف آن مرز و بوم به خودسری و خودرایی مشهور و مرسوم بودند و استخلاص چنین قلاع رصین از طاغیان و سرکشان مزبوره که استرداد آن از گماشتگان آن آستان قبل ازین نیز به میامن اهتمام هواخواهان این دودمان عدل و احسان شده بود و رد آن به آداب و داد و رعایت حفظ عهود و شروط و ناموس سلطنت قوی بنیاد آن چنان خدیو سکندر در داد اعتیاد که همواره در آذر داد و دهش و داد زیاد بر تبار والانژاد معتاد و جهان از نوال خوان احسان بی پایانشان رشک فرمای إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ [2] است، در چنین هنگامی که وقوع

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 84

این گونه وفاق و اتفاق فی ما بین این دو برگزیده انفس و آفاق و اتصال چنین امداد ظاهری به توجه باطنی بندگان ثریا مکان همایون در انکسار صولت قرالان بی ایمان فرنگ و کفار نابکار بی نام و ننگ که فی الحقیقه باعث شرکت این خداوندگار گردون هیون در مثوبات غزا و جهاد با اعلی حضرت فریدون شوکت والاتبار است زیاده از حد و احصا سبب خوف و خذلان بی شمار و تزلزل بنیان طغیان آن فریق ضلالت شعار می گردد، در نظر ظاهر پرستان موهم چشمداشت و توقعات بی پایان است. اما از آن جا که

نواب اشرف اعلی شیمه کریمه عدم التفات به رذایل و دسایس دنیوی را که نمونه مصدوقه فاصبح هشیما تَذْرُوهُ الرِّیاحُ [3] تواند بود، از حضرت خیر الانام و ائمه کرام علیهم الصلوه و السلام میراث دارند، دنیا و ما فیها را به نظر اعتبار درنمی آرند و بجز استواری بنیان دوستداری و یاوری و یاری که عالم تکوین و ابداع با آن در مقام مساوات و برابری نیست مطمح انظار اصابت آثار ندارند. بر آن دستور عالی شان که نکته آموز رموز رسوم و آداب جهان اند لازم و ضرور است که حق گزاری این گونه اطوار گزین را نظر بر اشتداد اتحاد متین پیشدید دیده دوربین سلاطین قدر قدرت کوه تمکین به آیینی نمایند که بیش از ازمنه پیشین سبب حصول امنیت وافدین منهج بیت عتیق رب العالمین و زایرین رسول امین و ذریت طیبین و طاهرین علیهم صلوات الملک المبین و تجار خیر مدار و کافه انام این دیار بر امنیت مسالک و رفاهیت این جمع خیریت نشان در آن ممالک و نوامیس و دماء قاطبه قاطنین و ساکنین عتبات عرش درجات آل یاسین و طه گردد و فرمان قدر قران به شرف نفاذ اقتران یابد که متصدیان اشغال آن حدود هیچگونه متعرض سکان مضاجع متبرکه ملایک مکان نگشته هرگاه از ایشان امری عظیم ناهنجار که قابل عرض به آن سده سنیه فلک مدار باشد رخ نماید معروض داشته، بدون آن که به دستور ازمنه سالفه، به سبب امور کلی و جزوی خودسر متوجه تنبیه و ایذای متوطنین مراقد وافد الانوار گردند و بدون ورود حکم قضا مقدار از آن اقدام به اسرصبایا و احرار و سفک دماء ابرار و

نهب ارزاق و اموال و استیصال آن قوم نیکومآل احتراز تام و اجتناب ما لا کلام لازم دانند و اذن و اختیار درباره کارگزاران این آستان گردون مدار حاصل شود که من بعد در مرمت عمارات روضات مطهرات و ارسال ما یحتاج و تبرکات و تصدقات به آن اماکن مقدسات و سایر متعلقات این گونه مقدمات احدی را مجال منع و احتیاج به اظهار مجدد به وکلای ذوی الاقتدار از دربار درربار نبوده در هر وقت از اوقات که هر یک از جواهر این مرادات انسلاک پذیر رشته تیسیر گردد جهت تجدید

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 85

وصول مثوبات آن به احوال سلاطین کامبین طرفین بدون حصول رخصت جدید و درین هنگام جهت نصب ضریحی که در این جانب مغایرت مجانب تیمنا و تبرکا به حلیه اتمام و ارسال رسیده در مضجع منور ملائک مقام و مرقد مطهر واجب الاحترام امامین همامین سیدین سندین عالمین عاملین عارفین باذلین کاظمین علیهما الصلوه و السلام صرف همت در یاری و مددکاری از متکفلین امور آن دولت ابد قرین چنانچه باید به عمل آید و مأمور حکم جهانیان منقاد پادشاهی گردند که در حین نقل نعش اموات مسلمین ازین بلاد به جمیع آن مهابط رحمت رب العالمین به هیچ وجه در مقام ممانعت و مزاحمت درنیامده از مؤمنین و موحدین آنان که به این امر خیریت ضمین قیام نمایند مشمول انواع اعزاز و همراهی شوند و از مواخذه و بازخواست شاهنشاهی اندیشه نموده بدون مکاوحه و گرفت و گیر و طمع و توقعی از قلیل و کثیر گذارند که

هر محل از محال آن مواطن جنت مثال را که خواهند در کمال اطمینان بال، جهت مقابر موتای خود اختیار نمایند و چون غوایل جدایی فی ما بین مرفوع و شوایب اقتران از طرفین مدفوع گردیده به جهت استحکام مواد دوستی و وداد ما لا کلام ازین جانب امرای عظام و حکام کرام محافظین ثلمه ثغور و مرابطین سد سدید ممالک نزدیک و دور در باب بذل سعی موفور و اصرار نامحصور در دفع و رفع اضرار مفسدین و معاندین بی دین از بلاد آن طرف شرف قرین مأمور امر لازم الانتماء خداوندگاری گشته اند چنانچه به مقتضای کاردانی و صلاح اندیشی آن آصف فرخنده سیر مقرر شود که سرحد داران ممالک قیصری و مرزبانان مرز و بوم اسکندری درین مواد لازم امداد و اسعاد به تقدیم رسانیده به اتفاق یکدیگر چنان نمایند که دیگر ممالک طرفین دست فرسود جنود شقاوت ورود [نگردد و] از اشتهار و انتشار این سان موافقت و معاضدت بر دوام این دو برگزیده ملک علام اعدای لئام تاب آور مقاومت نگردیده سر در نقاب اختفا خواهند کشید و اولیای دولت جانبین از دوحه کهن سال این وداد و شجره طوبی مثال این اتحاد بسی نوباوه کامرانی و بسا اثمار خوشگوار شادمانی خواهند چشید و جهت رسانیدن این خبر و استعلام صحت ذات سعادت اثر، رفعت و معالی پناه، عزت و عوالی دستگاه، شمسا للرفعه و المعالی، محمد سلیم بیک ایشیک آقاسی دیوان اعلی بدان صوب صبیب حسیب ارسال گردیده متوقع است که آن مشیر صافی ضمیر ارسطو نشان که در کار آگاهی و صلاح اندیشی انگشت نمای جهانیان اند عیار زر بی غش این سخنان را به

همعیاری دانش خداداد آزموده در استحکام بنیان وفاق و اتفاق دیرپای پا برجای مساعی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 86

جمیله بی منتهای مبذول و رفعت و معالی پناه مشار الیه را بعد از انجام خدمت، به شرف اجازت مراجعت موصول و به اشعار مقاصد و مهام و کیفیت احوال سعادت انجام کام مرام را شهد افزای حصول فرمایند.

ایام وزارت و اقبال و حشمت و اجلال مخلد و لا یزال باد [4]

______________________________

(1)- طوایفی از ترکان سرکش و آشوبگری که از سلطان عثمانی اطاعت نمی کردند و عده زیادی از آنان نیز به ایران به مهاجرت آمدند (سال 1122) و شاه عباس از آنان در جنگ بر ضد عثمانیان استفاده نمود.

(2)- سوره الفجر 7

(3)- الکهف 35

(4) از اسناد فرهنگستان ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 87

صورت هدایای صدر اعظم ایران به صدر اعظم عثمانی

زربفت طلا بافت عدد اوچ (سه 3)

زربفت نقره بافت عدد آلتی (شش 6)

زربفت دستی عدد طقوز (نه 9)

شال ترمه عدد طقوز (نه 9)

اطلس بوته دار زرتاری عدد طقوز (نه 9)

مخمل عدد طقوز (نه 9)

متبق قطنی عدد طقوز (نه 9)

طونی قطنی عدد طقوز (نه 9)

اطلس تبریز عدد طقوز (نه 9)

دارایی کاشانی عدد طقوز (نه 9)

مومیای معدنی مثقال عدد طقوز (نه 9)

پادزهر حیوانی عدد طقوز (نه 9) [1]

چپقون آت رأس درت (چهار 4)

______________________________

(1)- کلیه اقلام برابر با طقوز یعنی 9 است و مجموع زربفت طلاباف و نقره باف هم 9 است

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 88

نامه صدر اعظم عثمانی به صدر اعظم ایران

جناب معالی مناب وکالت ایاب صدارت نصاب درایت انتساب، مشیر مشتری تدبیر خورشید ضمیر، مشار بلند اشتهار ارسطو نظیر، دستور حقایق شعور، بانی مبانی نظم امور، معتمد الدوله بالرأی الرزین، عماد السلطنه بالتمکین، وسیله امنیت، امین نگین سلطنت. صاحب کاردان آصف شان، خان خانان شاه جم عنوان، دام عونا لایثار الامن و الامان، حضرت لرینک موقف معانی بنیان و محضر سامی مکان لرینه نفحات دعوات عنبرین نسیم و نسمات تحیات عبهرین شمیم که مهب وداد جنان دن وزان و به سان نسایم جناندن فاتحه رسان مشام جان اوله تولای ولا و تقاضای موالفت اقتضا ایله اتحاف واهدی قلندقد نصکره مفتاح ابواب تعارف و مصباح انوار تعاطف اولان ضمیر آینه سا و طبع منیر حکمت شناسالرینه مخلصانه ابانه و انها اولنان اولدر که بصره حوالی سنده اشقیای عرباندن مانع اوغلی مغامس نام شقی و قرنداشی محمد اتباعی اولان اشقیا ایلدن بوندن اقدم طرف سلطنت سنیه یه بغی و عدوان و فساد و طغیان اوزره اولملریه حالا بغداد

والیسی اولان وزیر روشن ضمیر عزتلو سعادتلو حسن پاشا حضرت لری بالاقتضا بعض عساکر منصوره ایله اوزرلرینه واروب و اثنای محاربه ده بتوفیقه تعالی جمعیت لرین تفریق و تشتت ایتمکله اشقیای مرقومه منکسرا و منهزما رهگرای وادی خیبت و خسران و بیدای خذلان ده حیران و سرگردان ایکن حالا حویزه خانی اولان فرج الله عبد اله خان شقی مزبور مقامس دعوت ایله ... نوازش و اکرام و ... امرینه تقویت تام ویردیکندن ماعدا شقی مزبورک عشیرتی اولان منتفق عرباننه کرارا مرارا آدملر ارسال و بالاخره عربان مذکوره دن آل اجود و آل مناع و آل صبیحه و آل زهیرین و آل ضاحی عشیرتلرین شقی مزبوره تبعیت ایتدروب بعده خان مذکور کندی اتباعندن شقی مزبوره بیگدن متجاوز سواری قوشوب عشایر مرقومه نک شیخلرینه ایصال وانک امداد و عنایتی ایله بصره و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 89

جزایر طرف لرینه سوء قصد لری اولدوغندن ماعدا بغدادک جانب شرقی سنده حویزه ایله بغداد اراضیسی حدودنده واقع بنی لام اشقیاسنی دخی تحریک و حویزه اعرابندن آل عزی و شرقا رخیل عشیرت لرندن یدی سکز یوز مقداری تفنگ انداز سواری و برملکه اشقیای مرقومه علی الغفله کلوب بغداد مقاطعاتندن خراسان مقاطعه سی قراسنک دواب و مواشی لرین نهب و غارت ایدوب الحاصل خان مرقومک اول حدود و حوالی ده بونک امثالی نیجه نیجه اوضاع ناهمواری ظاهر و پدیدار اولدوغی سده سنیه سلطنت مداره عرض و اعلام النوب و بو دودمان عظیم الشان عثمانیه نک اول خاندان معلی نشان صفویه ایله توارث آبا و اجداد ایله مصون و مؤکد و مدت مدیده دن بر و

مستمر و مشیداولان مصافات قدیمه و موالات مستدیمه یه مغایر اولمغله اشبوه مکتوب مخالصت صدور کشیده سلک سطور و فرستاده حضور معالی موفورلری قلنمشدر. ان شاء اله تعالی لدی الوصول لوازم حب و ودادی مراعات وکلای طرفیننه علاوه حسن اهتمامدن اولان حالاتدن اولمغله شقی مرقوم مغامس و اتباعنه و سایر بغداد و بصره ایالت لرنده اولان عشایر و قبایل عربانده حویزه خانی طرفندن من بعد صاحب جیقلمیوب و قول اولنمیوب و بر طریق ایله تقویت و یرلمیوب طرد و ابعاد اولنجق اوزره تنبیه ایله نیجه دهور و قروندن برو ایکی دولت علیه تک بیننده تطرق خلل دن محفوظ اولان مصافات قدیمه روز افزونی تأکید و تائید و شد و ثاق اکید ایله تشیید و تائیده لطف لری بی دریغ بیورلمق ملحوظ در.

باقی همیشه ایام سعادت و کامرانی متمادی و مستدام باد برب العباد.

فی اواسط 123 [1] [*]

______________________________

(1)- چنین است در نسخه و ظاهرا منظور 1123 است که رقم هزار اختصارا نوشته نشده اگر چنین باشد صدراعظم ایران میرزا محمد مؤمن خان اعتماد الدوله بوده و صدر اعظم عثمانی بلطه جی محمد پاشا.

(*) بایگانی باش وزیری استانبول (ترکیه) نامه همایون ج 4 ص 214- 213

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 90

نامه شاه سلطان حسین به لوئی چهاردهم

[معز اللسلطنه و الجلاله و الشوکه و الابهه و العز و الاقبال لوئیس پادشاه] [1] کتاب مینافام مصادقت ختام و نمیقه الفت شمیم موالات فرجام عالی حضرت سپهر منزلت غضنفر صولت وافی درایت سامی مرتبت، فرازنده تاج و تخت پادشاهی، فروزنده ایوان عظمت و صاحب کلاهی، سزاوار اورنگ ابهت و جلالت، لایق دیهیم شوکت و عدالت، اکرم

سلاطین رفیع الشان عیسویه، افخم خواقین بلند مکان مسیحیه، فرمان فرمای ممالک فرنسه [1] که مصحوب خلیفه سزار پلی [2] محرک سلسله و دو ولا و مشید اساس صدق و صفا که از دیرگاه فی ما بین این خاندان عظمت و جاه و آباء و اجداد آن سلطنت و ابهت دستگاه سمت استحکام دارد شده بودند عز ورود یافته باعث تجدید مؤانست و دوستی قدیم و جدید گردید. شرحی که در باب سفارش نصارای ارامنه الگای نخجوان مرقوم خامه محبت و وداد گشته قلمی نموده بودند که چون بعضی اوقات که حکام نخجوان تغییر می یابند حکام جدید را اطلاع بر سفارش آن شوکت و جلالت پناه و صدور حکم همایون بر طبق آن حاصل نمی شود و رجای فرمان تأکید و سفارش مؤکد در باب خلیفه سزارپلی و نصارای فرنگی خصوصا پادریان سیاه پوش شده بود مضامین آن بر ضمیر آفتاب نظیر واضح و لایح گردید. قبل ازین که آن خسرو رفیع مقدار ملاحظه رعایت جماعت مزبوره را مرقوم کلک صداقت نموده بودند پروانچه مطاعه لازم الاطاعه اشرف درین باب شرف صدور یافته به شرحی که در آن وقت در نامه خلت طراز مندرج فرموده بودیم فی ما بین حکام جدید معمول و برقرار است و تغییری به قواعد آن راه نیافته. مهمی دیگر که درین حدود باشد به اظهار آن مبادرت نمایند که بندگان درگاه عرش اشتباه به انجام آن مأمور گردند.

باقی امور مقرون به خیر و خوبی باد.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 91

______________________________

(1)- نام لوئی چهاردهم احتراما در بالای نامه آمده و جایش به شماره 1

نشان داده شده است.

(2)Cezar Paolie

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3، ش 15

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 92

فرمان شاه سلطان حسین

هو الله سبحانه الملک لله یا محمد یا علی [جد بزرگوارم طاب ثراه] [مهر] بنده شاه ولایت حسین 1112 فرمان همایون شرف نفاذ یافت آن که کمپانیان و تجار خیر مدار فرنسه به همه ابواب به الطاف بی دریغ خاقانی مستوثق و امیدوار بوده بدانند که قبل ازین رقم قدرشیم خاقان خلد آشیانی صاحبقران [1] به تاریخ شهر صفر سنه 1058 به این مضمون به عز صدور اقتران یافته که بزرگان تجار و ریش سفیدان و صاحبان اختیار فرنگیان که درین وقت به درگاه جهان پناه فرستاده استدعا نموده اند که ایشان را مرخص فرماییم که به دستور فرنگیان و لندیس [2] و انگلیس و پرتگال که به رسم تجارت به ممالک محروسه آمد و رفت می نمایند، ایشان نیز تردد و آمد و شد نمایند به نظر کیمیا اثر رسیده مضامین آن بر نواب همایون ما ظاهر گردید و رقم اشرف صدور یافت که حکام بنادر مانع و مزاحم ایشان نشده گذارند که به دستور جماعات مسیحیه آمد و شد نمایند و اعزاز و احترام درباره ایشان به عمل آورند.

چون به عون عنایت الهی و اقبال بی زوال ممالک محروسه مأمن تجار و مترددین و ابناء السبیل است می باید که از روی اطمینان و جمعیت خاطر هر قسم امتعه و اجناسی که داشته باشند آورده خرید و فروخت نمایند و درین وقت که پادشاه رفیع الشان ولایت پاریس [3] و نرمندیا [4] و برتانیا [5] و اکویتانیا [6] و اسکیسیا

[8] و پیکتاویا [8] و اکستنژیا [9] و لموسی [10] و بورد و کالیا و کرانپولیس [12] و پرونسا [13]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 93

و پریگر [14] و انگلیسما [15] و تلزا [16] و اندکاویا [17] و سنمنم [18] و ترنیس [19] و کارنوتم [20] و نیورنیس [21] و لوکدانم [22] و پیکاردیا [23] و کالس [24] و کمپانیا [25] و دونکرک [26] و سایر ولایات مؤکد معاقد الفت و التیام قویم قدیم با نواب کامیاب همایون ما گشته ایلچی معتبر خود میکائیل را با نامه ای دوستانه به سده سنیه کیوان غلام فرستاده مجددا جای انفتاح ابواب تردد نموده بودند که باعث انتفاع منسوبان طرفین شود و اختیار تام به مشار الیه داده و سفارش اعتماد به آنچه او معروض پیشگاه عدل و داد وارد نموده بودند و ایلچی مزبور بعد از آن که خواهش آن پادشاه ذی جاه را اظهار و درباره ایشان اموری چند به موجب عهدنامه علی حده قرار نمود استدعا کرد که حکم جهان مطاع در باب امضای رقم قضا توام مزبور مقرون به شرف صدور گردد که به ممالک فسیح المسالک ایران تردد می نموده باشند.

بنابراین رقم مبارک مذکور را ممضی و منفذ و ایشان را مأذون و مرخص فرمودیم که از روی اطمینان بال و استظهار تمام به توجهات پادشاهی به ممالک محروسه شاهنشاهی به رسم تجارت آمد و شد نمایند که در خصوص رعایت و اعزاز و احترام آن تجار خیریت آثار از احدی کوتاهی واقع نشود و به مکارم بلانهایت ظل اللهی مستمال می بوده باشند.

تحریرا فی شهر رجب المرجب

1120 [*]

______________________________

(1)- منظور از «جد بزرگوارم طاب ثراه» شاه عباس ثانی است که نامش احتراما در صدر آمده و جای آن به شماره 1 در متن مشخص شده

(2)- یعنی هلندHollande

(3)Paris

(4)Normandie

(5)Bretagne

(6)Aquitaine

(7) نامفهوم

(8) نامفهوم

(9)Limousin

(10)Bordeau

(11) نامفهوم

(12)Provence

(13)Periguere

(14)؟

(15)Toulouse

(16)؟

(17)St .Marne

(18)Nice

(19)Charante

(20)Nivernais

(21)؟

(22)Picardie

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 94

______________________________

(23)Calais

(24)Compiegne

(24)dunquerque

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 2 ش 5، 6، یکصد و پنجاه سند تاریخی ص 68- 66.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 95

نامه شاه سلطان حسین به لوئی چهاردهم

[لوئیس پادشاه چهاردهم] تکریمات وافیات و تفخیمات نامیات از کمال وداد و نهایت اتحاد به جانب والای پادشاه عظیم الشان ولایت پاریس و نرمندیا و برتانیا و اکویتانیا و اسکیسیا و پیکتاویا و اکشنژیا و لموسی و بوردو وکالیا و کرانپولیس و کمپانیا و دونکرک و لنسیایا و کامبرزیس و آرتزیا و سایر ولایات ابلاغ و ارسال داشته همگی همت بلند و جملگی نهمت آسمان پیوند به ارتفاع مراتب اقبال و اجتماع اسباب جاه و جلال آن شهریار دوستی شعار مصروف و معطوف است.

بعدها بر ضمیر منیر خفی و ستیر نماند که کتاب شریف و رقیمه مودت الیف که به ارسال آن مؤکد بنیان الفت و ولای دیرپای قدیم و مشید بنای صدق و صفای دیرین بقای قویم شده بودند، در هنگام التماع خورشید دولت و اعتلای لوای شوکت و انفتاح ابواب شادمانی بر رخسار آمال و امانی خدیوانی به وساطت زبده القران میکائیل در پیشگاه عظمت و تبجیل به بهترین نمودی جلوه ورود نموده موجب

استحکام بنیاد وفاق و التیام مواد اتفاق گردید و اشعاری که در باب تعلق خاطر دوستی ذخایر آن پادشاه بلند بارگاه به انکشاف حقایق یگانگی و ائتلاف و ارتفاع غوایل بیگانگی و اختلاف از شیوع آمد شد و وقوع تردد فی ما بین نواب همایون ما و آن خدیو عدل آیین که باعث انتفاع رعایای جانبین و معموری بلاد طرفین شده مشارالیه را صاحب اختیار و مکنونات ضمیر منیر و مخزونات خاطر خطیر را رجوع به تقریر آن سفیر نغز گفتار نموده بودند مقتضیات رای آفتاب ضیا را به تفصیل معرض ایستادگان پیشگاه شوکت و اعتلا ساخته مقبول رای شریف و مطبوع طبع منیف شاهنشاهی گردید و بنابر مراعات جانب آن عالی شان امر لازم الاذعان در باب انجام آن به نفاذ پیوست و کارکنان دولت ابد اعتصام خاقانی و متصدیان اشغال و مهام سلطانی قراردادها بر طبق استدعای او در باب آمد و رفت تجار دیار فرانسه به ممالک محروسه خسروانی و سایر امور خیریت مدار منسوبان آن

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 96

عالی شانی و بعضی از آیندگان بلاد فرنگستان به این صوب میمنت اقتران در میان گذاشتند و بعد از استحکام امور مزبوره عهدنامه اکید در خصوص این مراتب به نحوی که مومی الیه به نظر آن عالی مقام خواهد رسانید انتظام پذیر سلک تحریر گردیده احکامی را که قبل ازین در ازمنه سلاطین جنت مکین این دودمان بر و احسان در آن موارد به عز نفاذ اقتران یافته بود ممضی و تجدید فرمودیم و رسول مزبور بعد از تلثیم قوایم اریکه عرش نشان

و مجالست محفل ارم بنیان از الطاف گوناگون و اعطاف میمنت مقرون همایون بهره مند گشته مقضی المرام به آن صوب صواب فرجام مراجعت نمود. یقین که از جانب مودت جالب آن والاجاه نیز استمرار قواعد مزبوره بر وجهی که موجب وفور ود و ولا باشد به عمل آمده آنچه از قرار تعهد ایلچی مسفور به او القا شده و به معرض عرض آن بانی مبانی وفاق و وفا خواهد رسانید انتظام پذیر رشته انجام گردانیده پیوسته به ارسال مراسلات و انهای هرگونه مهمات صفابخشای مشرب عذب مصافات خواهند گردید.

عواقب احوال مقرون به مشیت ذی الجلال باد [*]

______________________________

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5 از اسناد وزارت خارجه فرانسه

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 97

نامه شاهقلی خان اعتماد الدوله به لوئی چهاردهم

[شاهنشاهی ظل اللهی] [1] تفصیل مهماتی که بنابر آن که پادشاه والاجاه خورشید کلاه ولایات فرنسه در نامه مودت طراز که مصحوب ایلچی معتمد معتبر خود میکائیل [2] به خدمت نواب کامیاب سپهر رکاب مالک رقاب کروبی جناب مقدس القاب اشرف اقدس ارفع اجل امجد امنع همایون- که جانها فدای نام و جهان به کامش باد- فرستاده بودند تعهد نموده بودند که در ازای انجام مطالب که به تقریر ایلچی مزبور منوط بود هر نحو که از طرف قرین الشرف همایون اعلام شود به تقدیم رسانند و بعد از قبول متمنیات آن پادشاه والا جاه و وقوع قراردادها با ایلچی مزبور به موجب عهدنامه ای که ایلچی مشار الیه به نظر آن پادشاه خورشید کلاه خواهد رسانید، چون ایلچی مزبور نیز عرض و استدعا نمود که آنچه مکنون خاطر همایون باشد قلمی و

مصحوب او فرستاده شود که آن پادشاه عالی شان مقرر دارند که وکلای سرکار ایشان به نحوی که موافق خاطرخواه اشرف باشد به تقدیم رسانند، لهذا فرموده های بندگان ثریا مکان اشرف اقدس به تفصیل ذیل نوشته شد که چون ممکن است که سایر طوایف فرنگستان که مخالفت با آن پادشاه والا جاه داشته باشند از روی عناد در روی دریا و بنادر ممالک محروسه همایون متعرض تجار و سوداگران و عجزه و ضعفای سکنه آن محال شده نقصان و خسران به ایشان رسانند و بعضی از امور ناملایم از آن جماعت به منصه ظهور رسد که بنا بر عدم تهیه اسباب جنگ و جدال روی دریا مستحفظان بنادر در مقام جزا و سزای ایشان درنیایند، آن پادشاه والا جاه خورشید کلاه مقرر دارند که سپاه مستعدی که جهت این گونه امور تعیین می نمایند در حین صدور چنین حرکات از جماعت مزبوره هرگاه خود مطلع گردند یا ازین طرف اعلام شود به دفع و رفع از آن پرداخته در مقام انتقام درآیند و اموال منهوبه تجار و رعایای مذکوره این طرف را هرگاه توانند استرداد نمایند. چون مدتی است که در سمت بنادر ایران، منسوبان

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 98

والی عمان دست به دزدی و راهزنی برآورده متعرض تجار اکثر طوایف خواه مسلمان و خواه نصاری، که تردد به ایران می نمایند و ظاهر چنان است که بعد از آن که تردد تجار از ولایات آن پادشاه والا جاه به سمت ایران مستمر شود ضرر جماعت مزبوره به تجار آن طرف نیز واقع گردد. آن پادشاه والا جاه

قبل از آن که تجار از آن سمت شروع به آمد و شد نمایند مقرر دارند که سپاه وافر با کشتیهای جنگی که مملو از اسباب قتال و جدال باشد به این سمت آمده به تسخیر مسقط و سایر محال والی مزبوره که در ارتکاب این گونه امور ناهنجار مستظهر به استحکام آن مواضع اند پرداخته جماعت مزبوره را دفع و رفع نمایند و بعد از آن که به تصرف درآید کل آن ولایت و قلاع آن جا را تسلیم بندگان این آستان عظمت شان نمایند و در آن وقت غنایمی که از آن سرزمین به تصرف ایشان درآید آنچه متعلق به امور قلعه- داری و محافظت ولایت مزبور از کشتی و توپ و تفنگ و اسباب قتال و جدال و امثال آن باشند به منسوبان این دولت عظمی بازگذاشته نقود و امتعه و اجناسی که دخل به امور قلعه داری و محافظت شهر و ولایت نداشته باشد متعلق به منسوبان آن پادشاه والا جاه باشد که این معنی هم باعث رفع ضرر آن جماعت از قاطبه مترددین و تجار و هم باعث ازدیاد تردد تجار خیرمدار از ولایت فرنسه به این دیار خواهد شد.

چون استادان و اهل صنعتی که در ولایت آن پادشاه والا جاه می باشند مشهور و معروف اند و تفوق ایشان بر اهل صنعت ایران که در اکثر فنون مهارت تمام دارند معلوم رای انور ماست، آن پادشاه والا جاه مقرر دارند که از استادان توپ ساز و قنپاره ساز [3] و تفنگ ساز و سایر اسباب جنگ و جدال و صاحبان صنایع دیگر از قبیل لندره باف و ساعت ساز و سنگتراش و جماعتی که صنایع غریبه از ایشان متمشی

می شود چند نفر به درگاه معلی فرستند که درین ولایت به امور مزبوره قیام نمایند و چون در حوالی تختگاه پادشاهی رودی موسوم به آب کورنگ هست [4] که درین وقت خاطر مبارک به آوردن آن به دار السلطنه همایون متعلق گردیده و کوهی مانع و بریدن آن و آوردن آب مزبور دشوار است، اگر در آن مملکت استادان به هم رسند که تدبیرات چند توانند نمود که این امر به آسانی صورت پذیرد آن پادشاه والا جاه مقرر دارند که چند نفر از ایشان را نیز جهت این کار به دربار عظمت و اقتدار ارسال نمایند.

بنابر مراعات آداب دوستی و وفاق و شروط و عهودی که خود نموده اند از آن قرار به عمل آورده منسوبان آن دولت والا فروگذاشتی در آن ابواب ننمایند. [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 99

______________________________

(1)- احتراما در صدر نامه ذکر شده و ضمنا باید توجه کرد که چون فرستنده نامه صدر اعظم است، از روی احترام از ذکر نام لوئی چهاردهم و شاه سلطان حسین خودداری کرده است. شاهقلی خان که قورچی باشی بود در سال 1116 به جای محمد مؤمن خان که فوت شد به وزارت رسید.

(2)- یعنی Pierre Victor Michel

(3)- آنچه امروز خمپاره گفته می شود

(4)- آوردن آب ازین ناحیه به اصفهان از آرزوهای مردم این منطقه بوده است.

نخست شاه عباس اول بدین کار دست زد و هم اکنون محلی به نام کارکنان از تلاشهای شاه عباس برای این کار حکایت می کند. بعدها در زمان نواده اش شاه سلیمان نیز دنباله این طرح گرفته شد. ولی به مناسبت مخالفت شیخعلی خان به جایی

نرسید. در زمان شاه سلطان حسین نیز اندیشه افزایش آب زاینده رود از طریق ایجاد ارتباطی بین سرچشمه زاینده رود و کارون مورد نظر بود. ولی با وسائل آن روز انجام چنین طرحی دشوار بود. سرانجام در سال 1332 شمسی پس از پنج سال کار این طرح اجرا شد. و آب کوهرنگ (کورنک- کارون) به زاینده رود پیوست. جلال همایی ماده تاریخ آن را به سال شمسی چنین گفت:

آبروی اصفهان شد زنده رود و کوهرنگ

(1332) و به سال قمری

باشد آباد اصفهان از اتصال کوهرنگ

(1372) ر. ک مواد التواریخ تالیف حسین نخجوانی، کتاب فروشی ادبیه 1343 ه. ش.

تهران

(*) متن فارسی این نامه و ترجمه فرانسه آن در اسناد وزارت خارجه فرانسه موجود است ر. ک مجله بررسیهای تاریخی سال 1 ش 1، 2، یکصد و پنجاه سند تاریخی ص 73- 71

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 100

فرمان شاه سلطان حسین

[شاه عباس اعلی الله فی الخلد مقامه] [1] [لوئیس پادشاه چهاردهم] [2] فرمان همایون شرف نفاذ یافت آن که بیگلربیگیان عظام و حکام کرام و وزرای درایت کیش و عمال کفایت اندیش و ضابطان بنادر ممالک محروسه خاقانی و داروغگان و مستحفظان طرق و مسالک قلمرو خسروانی و سایر مباشرین امور دیوان و قاطبه سکنه ولایات فسیح المساحات ایران بدانند که قبل ازین فرمان قدر تؤامان نواب گیتی ستان فردوس مکان [1] به تاریخ شهر رمضان المبارک سنه 1016 به این مضمون عدالت مشحون به عز نفاذ اقتران یافته که چون میانه نواب کامیاب همایون و پادشاهان مسیحیه و سلاطین فرنگیه کمال دوستی و محبت واقع است و همیشه از جانبین رسولان

و ایلچیان آمد و شد می نمایند و نواب همایون را نهایت شفقت و مرحمت به جماعت کرستیان [3] هست و هر کس که از ایشان به خدمت اشرف می آید کمال عزت و حرمت می داریم، می باید که هر کس از کرستیان فرنگیه بدین دیار آید، حکام کرام و داروغگان و وزرا و عمال و کل سکنه قلمرو اعزاز و اکرام به جای آورده دقیقه ای از دقایق حرمتداری فروگذاشت نکنند و هیچ آفریده در ممالک محروسه مزاحم و متعرض حال ایشان نشده پیرامون نگردد و خاطر ایشان را رنجیده نسازند و گذارند که طبقه کرستیان از هر طرف که خواهند به ممالک محروسه و قلمرو همایون آمد و شد نمایند و احدی پیرامون اموال و جهات تجار آن طبقه نگردد و اگر از احدی نسبت به ایشان بی اندامی سر زند مورد عتاب و خطاب خواهند بود. درین ولا از جمله سلاطین عدالت آیین فرنگستان، پادشاه خورشید کلاه ولایت پاریس و نرمندیا و برتانیا و اکویتانیا و اسکینا و پیکتاویا و اکستنژیا و لموسی و بوردوکالیا و کرانپولیس و پرونسا و پریگر و انگلیسیا و تلزا و اندکاویا و سنمنم و ترنیس و کارنوتم و نیورنیس و لوکونم و پیکاردیا و کالس و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 101

کمپانیا و دونکرک و سایر ولایات [2] بادی تجدید قوانین محبت و اتحاد دیرین با نواب کامیاب همایون ما گشته ایلچی معتبر معتمد خود میکائیل را با رقیمه صداقت آیین به کریاس عرش تزیین فرستاده توقع گشادن راه تردد و انفتاح مسالک آمد و شد تجار خیرمدار جهت شیوع مؤالفت

فی ما بین این دو سلطنت عظیم الشان و وصول فواید به منتسبان این دو دولت دیر بنیان و اختیار در لوازم این مرام میمنت فرجام به ایلچی مزبوره داده سفارش در باب اعتبار و اعتماد به آنچه مشارالیه معروض ایستادگان دربار فلک مدار نماید نموده بودند و بندگان این دربار عظمت و اقتدار بنای قول و قرار به موجب عهدنامه علی حده با او گذاشته در خصوص امداد و اعانت و رعایت و مراقبت تجار خیرمدار ولایات فرنسه استدعای صدور امضای پروانچه مبارک مزبور نمود.

بنابراین مضامین مسطوره من اوله الی آخره درباره ایشان ممضی به امضای پادشاهی و جماعت مزبوره را مأذون اذن شاهنشاهی فرمودیم که به فراغ بال و رفاه حال در کمال اطمینان به ممالک محروسه ایران تردد و آمد و شد نمایند و چون بر مضمون مثال بیضا مثال همایون شرف اطلاع حاصل گردانند مانع و مزاحم آن جماعت نشده گذارند که به خاطرخواه خود از هر صوب که خواهند به بلاد قلمرو خدیوانی آمد و رفت و در هر خصوص به شروح پروانچه مقدس نواب گیتی ستان و عهدنامه مطاع مزبور عمل نمایند و درین ابواب قدغن دانسته در عهده شناسند و چون این فرمان جلی الشان به توقیع و قیع رفیع منیع اشرف اعلی مزین و محلی گردد معتبر و معتمد دانند.

تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه 1127 [*]

______________________________

(1)- احتراما در صدر نامه آمده و جایش با شماره 1 مشخص شد.

(2)- احتراما در حاشیه نامه آمده است و جایش در متن و به شماره 2 معین گردیده.

(3)-Christians به معنای مسیحیان

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از

سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 102

نامه شاه سلطان حسین به لوئی چهاردهم

شمایم الفت و وداد و نسیم یگانگی و اتحاد از حدیقه نمیقه والا و گلزار رقیمه دلگشای پادشاه عظیم الشان ولایت پاریس و نرمندیا و برتانیا و اکویتانیا و اسکینا و بیکتاویا و اکستنژیا و لمویسی و بوردوکالیا و کرانپولیس و پرونساو انگلیسیا و تلزا و اندکاویا و سنمنم و ترنیس و کارنوتم و نیورنیس و لوکدانم و پیکاردیا و کالس و کمپانیا و دونکرک و کامبرزیس و آرتزیا و سایر ولایات که مشحون به انوار کلمات دوستی آمیز و مظهر ازهار عبارات الفت انگیز و درین ولا از موقف والا و محضر معلی ارسال بزم حضور موفور السرور گشته بود به مشام آگاهی و دماغ شناسایی رسیده تجدید ضوابط مؤالفت و تأکید روابط مصادقت نمود. مرقوم خامه دوستی نگار شده بود که میکائیل ایلچی سابق آن شهریار عالی تبار اصرار نواب همایون ما را در مراتب دوستی و ولا به اعتبار قبول رجای آن رفیع مقدار در باب مرخص گشتن تجار مملکت فرانسه به آمد و شد این دیار مقروع سمع شریف ساخته اذعان و امضای مضامین عهدنامه همایون که در باب مقدمات متعلقه به امر مزبور شرف صدوریافته و تردد تاجران مذکوره را موقوف به طی نزاع و جدال با عظمای فرنگستان و قرار نموده اند که درباره سوداگران ممالک فرنگ و این همایون آستان ... آن والا ... آیند به همان دستور و همان پایه .. 1 .. رای رزین و ضمیر منیر ... اشعاری که در باب. 1 .. در خصلت تعلیم پادریان در یک فصل از فصول عهدنامه مذکور .. 1 .. صدور

حکم .. 1 .. بدان جهت در خصوص عدم اجرا ... فرموده بودند.

بر آن صاحب عظمت و اعتلا در حجاب اختفا نماند که شروح عهدنامه مذکور در هر باب مبتنی بر رعایت شریعت غراست و مع هذا در فصل مذکور تصریح بدان شده که خلیفه ها و پادریان فرنگی در مکان سکنی و خانه های خود به رسم و آیین خویش به عبادت مشغول بوده احدی مزاحم نشود. مشروط بر آن که مرتکب

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 103

امری که خلاف مذهب و طریقه اثنی عشری باشد نگردند و بر خاطر عاطر آگاه و ضمیر منیر با انتباه ظاهر و باهر و عیان خواهد بود که چون طوایف ارامنه جزیه به قانون شریعت غرا مهم سازی سرکار دیوان می نمایند که در دین و آیین خویش متمکن و برقرار باشند جبر ایشان بر تعلم از پادریان فرنگی به سبب این که منجر به تغییر مذهبی که دارند می شود مخالف شرع انور و منافی دین اطهر خواهد بود و بر نواب همایون ما که جذع برومند دودمان اصطفا و اجتباییم رعایت مقتضای شریعت غرا الزم لوازم و اهتمام در اجرای آن بر ذمت همت شریعت پرور خدیوانه واجب و لازم است. آن والاجاه این گونه جزئیات را سبب تزلزل مبانی محبت بی پایان و عهد و میثاق قوی الارکان ندانسته خاطر مودت ذخایر [جمع دارند] که مادام که از آن طرف شرف قرین نقضی در عهود مزبوره واقع نشود، مخالفت آن از جانب سعادت مآل اشرف صورت احتمال نخواهد داشت و چون مدتی است مدید که میکائیل مشارالیه جهت اجرای قول و قراری که

نموده بود به آن صوب صواب آیین شتافته و با وجود رفع موانع و فتح طرق ... تجار و وصول امضای عهدنامه مزبور از آن طرف شرف مدار به دربار عظمت و اقتدار و سهولت ارسال تجار مذکور، در هرحال بر آن عالی مقدار سبب نیامدن ایشان بدین دیار الی الان بر ضمیر منیر کیمیا آثار ظاهر و آشکار نگردیده و احتمال عدم اطلاع آن والاتبار ازین امور مظنون می گردید. لهذا عالی جاه بیگلربیگی چخور سعد [2]، حامل نامه مصادقت عنوان را که از معتبرین آن ولایت است حسب المقرر روانه آن جانب محبت جالب نمود که تأکید قواعد دوستی و وداد نموده به تحقیق این امور و اظهار سخنان چند که به زباندانی او مفوض و مرجوع است پردازد و امور مذکوره را به نحوی که موافقت مصلحت دولت طرفین باشد تمشیت داده بعد از انجام خدمات سفارت بدین سده سدره منزلت مراجعت نماید. طرق دوستی و موالات چنان است که مشتهیات آمال را مرقوم خامه صداقت مقال نمایند که توجه پادشاهانه به استحصال آن مصروف و معطوف گردد.

ایام سلطنت و [دولت] و اقبال بر وفق رضای ایزد متعال گذران باد. [*]

______________________________

(1)- ناخواناست

(2)- چخور سعد همان ایروان است و بنابر دستور شاه سلطان حسین، بیگلربیگی ایروان بود که محمد رضا بیک را برای سفارت به دربار لویی چهاردهم انتخاب کرد و این نامه در تأیید انتخاب وی و مأموریت محمد رضا بیک است.

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5 به نقل از اسناد وزارت خارجه فرانسه

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 104

نامه بیگلربیگی ایروان به صدر اعظم فرانسه

[مشیر افخم و

وزیر اعظم جعل الله عواقب امورکم بالصواب] [1] تا پرتو اشعه و انوار خورشید تابان و مهر درخشان، روشنی بخش عالم امکان است، همواره لآلی آبدار محبت و وداد و در شاهوار مودت و اتحاد وکلای ذوی الاعتلای پادشاهان والا شکوه و امنای اصابت رای دولت فرمانفرمایان انجم گروه، اعنی بندگان اعلی حضرت فریدون شوکت جمشید منزلت اسکندر فطرت، خسرو ماه عزم فلک مسیر، خدیو آسمان بخت خورشید نظیر، زینت افزای تختگاه کیان و فرمانفرمای ممالک فسیح المسالک ایران خلد الله ملکه و سلطانه و عالی جناب سلطنت و عظمت مآب، شوکت و جلالت ایاب، عمده السلاطین المسیحیه و قدوه الخواقین العیسویه یعنی پادشاه والا جاه خورشید کلاه فرنسه ادام الله جلاله در رشته خصوصیت و موالات و سمط تألف و مصافات منتظم باد.

بعد بر رای رزین اصابت پیرا و ضمیر دوستی تخمیر مرآت رونمای جناب وزارت و جلالت القاب، بسالت و نبالت مآب، سماحت و شهامت اکتساب، عمده امرای مملکت، کافل مهام سلطنت [1] پوشیده و مستور نماند که شش هفت سال قبل ازین، میکائیل نام مشهور به موسی میشل [2] از جانب عظمت جالب پادشاه والا جاه خورشید کلاه به رسم سفارت و ایلچیگری به درگاه آسمان جاه جهانیان امیدگاه نواب کامیاب سپهر رکاب اشرف اقدس شاهنشاهی آمده و نامه در باب آمدن تجار و قونسل و آوردن امتعه و اقمشه و طلا و نقره و سایر تحف و اجناس آن دیار به ممالک محروسه ایران صانها الله تعالی عن طوارق الآفه و الحدثان و سودا و معاملات با اهالی این طرف و تعیین و قرارداد عشور و خروج و مراعات پادریان و مورو مطالب دیگر که مشروحا

در نامه نامی پادشاه والا جاه معظم الیه مرقوم بوده به خدمت ثریا منزلت شاهنشاهی آورده و به بندگان اشرف اقدس اعلی میکائیل مزبور را مشمول انواع الطاف بی پایان فرموده به نهجی که از آن جانب خواهش نموده بودند احکام و ارقام قدر نظام با امرا و حکام و عمال ممالک

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 105

محروسه شرف صدور یافته با عهدنامه همایون و جواب نامه نامی پادشاه خورشید کلاه تسلیم میکائیل مزبور و مومی الیه را مرخص و روانه آن صوب فرمودند و بعد از آن نیز مکرر نامه و ایلچی از جانب پادشاه والا جاه به دربار عظمت مدار شاهی آمده باز به همان دستور جواب نامه قلمی و ارسال شده درین مدت به هیچ وجه اثری از آمدن قونسل [3] و تجار و آوردن امتعه و اقمشه و طلا و نقره به این طرف ظاهر نگردیده

لهذا درین اوقات که موسی کپتان [4] نام جهت همان مطلب نامه مجدد به خدمت اقدس شاهی آورده بود، اراده خاطر دریا مقاطر ملکوتی ناظر اشرف ارفع همایون اعلی بدان متعلق گردیده بود که نامه محبت ختامه به پادشاه والاجاه معظم الیه قلمی و از جهت و سبب تکرار نامه و ایلچی و ظاهر نشدن اثری برآمدن قونسل و تجار و آوردن امتعه و غیره استفسار دوستانه فرمایند و چون تعیین و روانه فرمودن ایلچی از درگاه جهان پناه شاهی باعث شهرت و مسموع اهالی رومیه شده و محتمل بود که در ولایت روم، بنابر جهات چند، مانع ایلچی مزبورشوند بدان جهت از موقف سلطنت و جهانداری نامه و

سوقات پادشاه والاجاه خورشید کلاه را نزد این بنده درگاه شاهی که بحمد الله تعالی درین اوان به ایالت و دارایی مملکت چخورسعد ایروان ممتاز است ارسال و مقرر فرموده بودند که به نحوی که شهرت ننماید احدی از معتبرین این ولایت را به ایلچیگری تعیین و نامه و سوقات پادشاه والاجاه عظمت دستگاه را به صحابت او ارسال حضور عظیم الحبور پادشاه خورشید کلاه نماید. بنابراین، درین وقت که رفعت و معالی پناه، عزت و عوالی دستگاه، عمده الاماثل و الاقران، محمد رضا بیک ایلچی را با یعقوب خان بلد راه با نامه عنبرین شمامه و سوقات پادشاهی روانه آن صوب می نمود، لازم دانست که به تحریر و ترسیل این صحیفه دوستانه مبادرت نماید.

یقین حاصل است که ان شاء الله تعالی، به مقتضای دوستی و موالات، در ورود ایلچی مزبور، او را علی اسرع الحال، به وضعی که شایان مراتب خلت و مصافات بوده باشد، شرف یاب ادراک حضور عظمت موفور پادشاه خورشید کلاه و بر وجه عهود و مواثیقی که در نامه های سابق درج و اعلام فرموده بودند، با قونسل و تجار و حمل امتعه و اقمشه و طلا و نقره و سایر تحف و اجناس آن دیار سریعا به عود و انصراف این طرف مرخص و روانه نمایند و طریقه انیقه تألف و وداد و شیوه مرضیه تخصص و اتحاد مقتضی آن است که همواره فاتح ابواب مهر و محبت بوده مهام یکجهتانه که درین حدود اتفاق افتد اعلام آن را از نتایج یگانگیها

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 106

شمارند.

باقی مدار گردش دوار بر

وفق رضای حضرت آفریدگار دایر باد. [*] 1127

______________________________

(1)- احتراما در صدر نامه آمده و جایش با شماره 1 در متن مشخص شد.

(2)Monsieur Michel .

(3)Consul .

(4)Monsieur Capitain .

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5 به نقل از اسناد وزارت خارجه فرانسه ج 6 اسناد و مکاتبات سیاسی ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 107

نامه محمد رضا بیک به مارکی دوتورسی وزیر خارجه فرانسه [1]

به حضور با سعادت و با حرمت آن حضرت دعاهای خیر می رسانم. منظور این که از طرف پادشاه عجم (ایران) به عنوان ایلچی انتخاب و به حضور پادشاه فرنسه فرستاده شده که در مورد مواد معاهده تجارتی که در چند سال پیش منعقد شده مذاکره نمایم. هدیه های پادشاه عجم (ایران) و بعضی از اشیایی که متعلق به ما می باشند به وسیله ایلچی فرنسه فرستاده شد. اگر این هدیه ها و سایر اشیاء که به بهترین وجهی سفارش شده به حضور شما برسد با خواست خداوند به زودی از این مصیبتی که به آن گرفتاریم خلاص خواهیم شد. ولی ما درین خصوص تقصیری نداشتیم و این موضوع نباید حمل بر بدبختی ما شود. بعضی از ارامنه از سرزمین ما به نیت ایلچیگری وارد خاک عثمانی شده و الماس زیادی از گمرک عبور داده اند. بدین جهت، امین گمرک ازمیر با این دعاگویان دشمن شده چهل روز بود که ما به این امر گرفتاربودیم و خاطرمان پریشان بود. ولی به سبب صداقت و حقیقت و مرحمت ایلچی بیگلری (سفیر فرانسه در استانبول) خاطر ما تسلی یافت. آنهایی که ما را گرفتار کرده اند انسانیتی ندارند و تا ما از دست آنها خلاص شویم مغز استخوانهای ما را

هم خواهند خورد. ولی بالاخره ما بکلی خلاص خواهیم شد و مصیبت دیگری نخواهیم داشت. اگر ایلچی فرنسه خواسته های ما را اجرا کند بهتر خواهد بود. وقتی به حضورتان رسیدم وقایع را به حضور می رسانم. باقی عمرکم طویل و عدوکم قلیل.

محب المخلص

محمد رضا بیک

______________________________

(1)- نامه اصلا به ترکی است و مضبوط در بایگانی وزارت خارجه فرانسه. دکتر احمد تاج بخش عکس آن را در مجله بررسیهای تاریخی سال 9 ش 2 چاپ کرده و به فارسی ترجمه نموده اند. ترجمه ایشان را آوردیم بی آن که نیازی در نقل متن ترکی آن ببینیم. عنوان نامه در متن اصلی ترکی چنین است: «فرانچه پاشا بینک باش وکیلی اولان مارکیز دوتورسی»

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 108

نامه محمد رضا بیک به کنت دوتورسی [1]

دوست با عزت و رفعت ما. به حضور مسرت بخش محبتهای درونی خود را ابراز می دارد. شگفت آور است که در مقام وزارت عظمای شما که صاحب رای و تدبیر و عقل و معرفت هستید، ایلچیگری ما را انکار می کنند. نور خورشید با گل پوشیده نمی شود. هر کس باید از حرفش خجالت بکشد. چون این حرف به گوش ما رسید، بغیر از نامه ای که به حضور بیگلربیگی نوشته شده این نامه نیز خدمتتان ارسال می شود که وزیر اعظم بودن شما را مردم فرنسه بدانند والا در ایران این مسأله مشهود و معلوم ماست. زیاده ایام به کام باد.

محب

محمد رضا بیک الچی [*]

______________________________

(1)- در اصل نامه که به ترکی نوشته شده عنوان چنین است: «وزیر هوشمند کلبر وزیر اعظم». کنت دوتورسی وزیر خارجه بود

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 9 ش 2

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال

1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 109

نامه محمد رضا بیک به دوک دورلئان [1]

با شوکت با قدرت با عظمت پادشاه والاجاه خورشید کلاه ممالک فرنسه سلامهای مهرآمیز می فرستم. در مسند حکومت پاینده و دوستی برقرار و قائم باشد.

اگر از احوال ما بپرسند الحمد لله صحت و عافیت برقرار است. آنچه لازمه خدمت است موسیو دیمارل کاپیتان و موسیو ویفی واول، موسیو ژمن، موسیو دبله، موسیو بزنو و جراح گب و موسیو تاس و موسیو لژوتل پر و موسیو دی پوم و موسیو مونیه به جای آورده اند. از همه راضی و شاکر هستم. نامبردگان اقدامات لازم کرده اند.

چون در دریا متحمل زحمت شده ام و نتوانستم طاقت بیاورم با اراده و میل خودم از خشکی مسافرت کردم. امیدوارم از نامبردگان نظر مرحمتتان را دریغ نفرمایید.

محب

محمد رضا بیک ایلچی در فرنسه [*]

______________________________

(1)-Duc Philippe d'orleans نایب السلطنه کشور فرانسه پس از مرگ لوئی چهاردهم و پیش از استقلال لوئی پانزدهم (1723- 1674)

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 9 ش 2

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 110

نامه محمد رضا بیک به مارکی دوتورسی (در مرگ لوئی چهاردهم)

وزیر اعظم موسی مارکیز دی طورسی وکیل سلطنت علمیه عزتلو محبتلو حقیقتلو دوستمز حضور لرینه درون اوزره خیر دعا لرایدوب با شکز صاغ اولسون و یکی مسند حکومتده متمکن اولان پادشاه خورشید کلاهی. الله تعالی مزید عمر ایله معمرایدوب دوشمنلرین مقهور ایده حقاکه بوخبر جانکاه دن بر مرتبه بی دماغم که گویا بابام مرحوم اولمشدر. اما نه چاره. هر دوغن اله چکدر. الحکم لله. چاون غیری چاره یوقدر. همان سزلرصاغ اولوب یکی پادشاه والاجاه کوزنده شیرین اولوب قدیم دن اولن دوستلوق و عهدی فراموش ایتمیوب.

هرگونه رجوعکز اول اشاره ایده سز که اتمامنه سعی اولونه. باقی ایام به کام باد.

محب [*]

ترجمه: دوست با

عزت با محبت و با حقیقت. ما به حضورشان دعای خیر می کنیم.

زنده باشد پادشاه خورشید کلاه که بر مسند حکومت متمکن است. خدای تعالی با مزید عمر زندگی دراز دهد و دشمنانش را مقهور کند. حقا من از این خبر جانکاه یکباره ناراحت شدم که گویا بابام مرحوم شده. اما چه چاره؟ هر مولودی خواهد مرد. حکم با خداست. جز صبر چاره ای نیست. شماها زنده باشید. پادشاه والاجاه عنایتش را از ما قطع نکند و دوستی و عهد دیرین را فراموش نفرماید. هر کاری و امری ارجاع بفرمایید برای انجام آن از هر کوششی مضایقه نخواهم کرد.

باقی ایام به کام باد. [*]

محب

______________________________

(1)- ترجمه از دوستم دکتر احمد تاج بخش است

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 9 ش 2

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 111

فرمان شاه سلطان حسین

یا علی مهر مهر آثار نواب کامیاب اشرف اقدس که در مهر مذکور قلمی شده که:

«بسم الله کمترین کلب امیر المؤمنین سلطان حسین» حکم جهان مطاع شد آن که رفعت و معالی پناه، زبده الاشباه، موسوپدری [1] قونسل فرانسه به شفقت شاهانه سرافراز گشته بداند که آنچه در باب توقع پادشاه والاجاه بلند بارگاه فرنسه از نواب همایون ما در خصوص قبول قراردادی که قبل ازین وکلای پادشاه با محمد رضا بیک ایروانی در حین سفارت مشار الیه نموده اند، به عالی جاه وزیر دیوان اعلی اظهار نموده بود به عرض اقدس رسانید و توقع مزبور را مقرون به انجاح و قبول فرمودیم که در ازای آن به تمشیت بعضی امور معینه که رای عالم آرای تعلق بدان گرفته اقدام نمایند و مقرر فرمودیم که رفعت

و معالی پناه محمد رحیم بیک به عنوان ایلچیگری روانه آن صوب شده بعد از تقدیم مراسم تهنیت جلوس آن پادشاه والاجاه در استحکام بنای دوستی قدیم امری را که رای عالم آرای بدان تعلق گرفته به پادشاه والاجاه مذکور اظهار کرده و ضابطه منقحه نیز در باب سودا و معاملات منسوبان طرفین مشخص و معین نماید که امور ناملایم من بعد واقع نشده نزاعی در معاملات فی ما بین و منسوبان طرفین واقع نشود و درین بین مانعی به سبب طغیان بعضی از یاغیان به هم رسیده [2] ارسال مشار الیه به تعویق افتاد. می باید که آن زبده الاشباه محبتهای گوناگون نواب کامیاب همایون و تعیین ایلچی را جهت امور مزبوره به آن پادشاه والاجاه قلمی و اعلام نماید که بعد از رفع مانع مزبور ان شاء الله تعالی ایلچی مذکور روانه آن صوب گشته مقتضای رای عالم آرای اقدس را در باب تمشیت امر مزبور به ایشان اظهار خواهد نمود که به تمشیت آن پردازند و ضابطه معاملات را نیز بر نهج صواب معین و مستحکم خواهد نمود که از آن قرار کارکنان آن پادشاه والاجاه معمول داشته ازین طرف نیز موافق ضابطه قرارداد مذکور استمرار یابد.

تحریرا فی رجب المرجب سنه 1134 [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 112

______________________________

(1)Monsieur Padery

(2)- مسلما مقصود شورش افاغنه است که در سال 1134 به محاصره اصفهان دست زدند.

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5 مأخوذ از برگ 217 ج 17 اسناد سیاسی ایران در وزارت خارجه فرانسه.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135

ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 113

فرمان شاه سلطان حسین

حکم جهان مطاع شد آن که نایب فارس عالی جاه اخوی مخلص بلا اشتباه سردار لشکر نصرت نشان و بیگلربیگی کل فارس و عمال دار العلم شیراز به شفقت شاهانه سرافراز گشته بدانند که درین وقت رفعت و معالی پناه، زبده الاشباه موسو پدری قونسل فرنسه به عرض رسانید که خانه که در شیراز از سرکار دیوان به مشار الیه داده اند کوچک است و استدعای خانه وسیعتر نموده می باید بعد از اطلاع بر مضمون رقم مطاع خانه دیگر که اوسع از خانه سابق باشد به مشار الیه بدهند که در آن جا سکنی نماید و درین باب قدغن دانسته از فرموده تخلف نورزند و در عهده شناسند.

تحریرا فی رجب المرجب 1134 [*]

______________________________

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5 به نقل از برگ 25 ج 17 اسناد وزارت خارجه فرانسه.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 114

فرمان شاه سلطان حسین

حکم جهان مطاع شد آن که چون در این وقت رفعت و معالی پناه، زبده- الامثال موسو پدری قونسل فرنسه به عرض رسانید که پادشاه والاجاه خورشید کلاه فرنسه خواهش دارد که تجار فرنسه هر قسم متاع از هر جا که به ایران آورند و از کرمان و شیراز و سایر ممالک محروسه به محال خود برند هرگاه نشان و علامت از سرکار پادشاه والاجاه مزبور داشته باشند، به موجب قراردادی که وکلای پادشاه مزبور با مرحوم محمد رضا بیک ایروانی در حین سفارت نموده بودند، عشور و خروج و راهداری و سایر مالیات دیوانی بازیافت نشود و در هر ولایت که دیریکتور [1] و قونسل معتمد از جانب پادشاه

مزبور خواهد توقف نماید خانه از سرکار خاصه شریفه جهت او تعیین و در آن جا ساکن نمایند و از ارامنه و کلمه چیان [2] و هنود [3] دلال و صراف ایشان مطالبه جزیه و سرانه نشود و احدی مزاحمت خلاف حساب به آن جماعت نرساند و از جانب پادشاه مزبور عرض نمود که این معنی باعث حصول انتفاعات جهت سرکار طرفین خواهد بود و سفاین ایشان آماده شده منتظر صدور فرمان پادشاهی درین ابواب اند که بعد از صدور، روانه ایران شوند و در باب سفارش و خواهش پادشاه والاجاه مزبور نوشته به عالی جاه وزیر دیوان اعلی تسلیم و عالی جاه مشار الیه اوامر مقدس را به زبده الاشباه مزبور خاطر نشان نموده بنابراین جمیع مستدعیات مزبور را به انجاح مقرون و مقرر فرمودیم که بیگلربیگیان و حکام و عمال و ضابطان و مستاجران و راهداران در هر باب به شروح مزبوره فوق عمل نموده از مضمون مسطور تخلف جایز ندارند و آنچه نسبت به سرکار پادشاه والاجاه فرنسه داشته باشد دست انداز و زیادتی نکرده جبر و تعدی به منسوبان پادشاه مزبور ننمایند و به هیچ وجه من الوجوه مانع و مزاحم ایشان نشوند و گذارند که به رفاه حال به لوازم تجارت و انجام مهمات پادشاه والاجاه مزبور قیام نمایند و در عهده شناسند.

تحریرا فی شعبان المعظم سنه 1134 [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 115

______________________________

(1)Directeur

(2)- کلمه چی (- کلمچی) به معنای مترجم، ترجمان است

(3)- به معنای هندیان، هندوان، مردم هندوستان

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 3 ش 5 به نقل از برگ 27 ج 17 اسناد

بایگانی وزارت خارجه فرانسه (همراه با عکس و متن)

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 116

فرمان شاه سلطان حسین

بسم الله الرحمن الرحیم [موضع مهر مبارک اشرف اقدس] کمترین کلب امیر المؤمنین سلطان حسین حکم جهان مطاع شد آن که زبده الامثال موسوپدری قونسل فرنسه به شفقت شاهانه سرافراز گشته بداند که چون به عرض رسانیده بود که جماعت فرنسه سفاین خود را آماده و مهیا ساخته منتظر صدور رقم اشرف در باب قبول تمنیات پادشاه والاجاه فرنسه اند، لهذا به موجب استدعا رقم اشرف علی حده شرف صدور یافت. چون ممکن است که در حین ورود ایشان بعضی دشمنان در روی دریا بوده باشند که دفع ایشان ضرور باشد و در درگاه معلی توپچیان صاحب وقوف و تمشیت بعضی خدمات ضرور شود می باید به وکلا و کارکنان سرکار پادشاه منصور که در بنادر و سفاین اند اعلام نماید که در حین ورود سفاین، هرگاه ازین مقوله امور به ایشان اظهار و خدمات رجوع شود، به مقتضای دوستی که از قدیم الایام با پادشاه والاجاه مزبور در میان است، بلا توقف به عمل آورده در دفع دشمنان و تمشیت خدمات این دولت ابد مدت تعویق و تأخیر و مسامحه جایز ندارند و در عهده شناسند.

حرر فی شهر شعبان المعظم سنه 1134 [*]

______________________________

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 5 ش 3 مأخوذ از برگ 33 ج 17 اسناد سیاسی ایران در بایگانی وزارت خارجه فرانسه (متن و عکس)

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 117

نامه شاه سلطان حسین به سلطان مصطفی دوم

تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ [1]. ستایش و نیایش بلا انتها و گزارش حمد بی حمد و احصا داوری را سزاست که به

مشیت سبحانی و ارادت صمدانی جهت تمشیت نظام جهان جمعی از نوع انسان را در هر زمان و مکان مطیع فرمان فرمانرانی و بنابر استحکام مبانی احکام یزدانی و تشیید قواعد دین مبین دیانی، در هر ایام صاحب احترامی را مطاع خلق مقام و زمانی ساخته تا صفات کمال و هستی ذات عدیم الزوالش بر همگان ظاهر و عیان و به امتثال مثال بی مثال و قبول مقال حقیقت مآل یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ. ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً [2] رضای روندگان دیار نیستی به قضای واهب وجود و هستی نمایان می گردیده باشد.

تعالی الله زهی بی مثل و مانندکه خوانندش خداوندان خداوند

غم و شادی نگار بیم و امیدشب و روز آفرین ماه و خورشید

طبایع را به قدرت کار فرمای کواکب را به صنعت گوهرآرای و صلوه مشکبوی عنبرزا و سلام ما لا کلام عطرافزا که از جناب النعیم سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ [3] در ارتیاح آمده باشد، هدیه محضر انور و موقف ضیاگستر سریرآرای تختگاه سماک، سرافراز فراز قباب افلاک و آتش اندوز رموز معرفت ما عرفناک [4]، ادب آموز حقایق و دقایق و ما أَرْسَلْناکَ [5]، قابض قبضه قابَ قَوْسَیْنِ [6]، رسول الثقلین و سید الکونین

محمد شفیع سیاه و سفیدکاز او پشت بر کوه دارد امید

ره آورد آن شاه اقلیم جودندارم به کف تحفه ای جز درود و تفخیمات نامعدود و تکریمات عبیرآمود تحفه مقام مطهر و مزار مهرپرور ولی فرزانه خدای یگانه، یگانه ائمه دوازده گانه، باب شهرستان معالم جناب احمدی، فصل الخطاب کتاب شریعت مستطاب محمدی، سیف الله الباتر السالب و اسد الله القاهر الغالب، شهاب ثاقب یعنی علی ابن طالب

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105

تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 118 ................ [8]که ایزدش پی افکندن بتان برداشت

ضیاء روضه اش از شمع محفلی باشدکه نخل وادی ایمن [8] فروغ از آن برداشت و بر آل نیکوکار و اولاد احفاد اطهار ابرار و اصحاب کبار اخیار رسول مختار که مفاد منطوقه معرفه آل محمد براءه من النار و مصداق مصدوقه الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ ند [9] باد.

علی الله فی کل الامور توکلی و بالخمس اصحاب الکساء توسلی

علی ارواحهم تحف الهدایامن الله الذی خلق البرایا سپس لوازم سپاس ایزد ذی الجلال و تقدیم شرایط درود خاتم رسل و آل، جواهر زواهر تحیات صفا سماتی که در معادن (تحیه من عند الله مبارکه طیبه [10] تنویر پذیرفته تعویذ بازوی اقبال مصون از اختلال را شاید و درر غرر دعوات صدق آیاتی که در اصداف بحار أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ تلألو یافته عقود چهره حسنای صداقت عدیم المثال را زینت افزاید با برید خوش رفتار موافقت بر دوام و قافله سالار کار گذار الفت و التیام متحف مجلس بهشت ارتسام و مهدای محفل مینو نظام اعلی حضرت فریدون فر کشورگیر، قیصر خورشید افسر جمشید نظیر، پادشاه صاحب احتشام سکندر بارگاه، خسرو بهرام انتقام ستاره سپاه، برازنده گاه منیر سلیمانی، زینت بخشای اورنگ سلطنت مصیر عثمانی، جهانبان ممالک ستان، جالس مسند انوشیروان، شهریار گردون هیون محمدی مذهب، خدیو مشتری شگون مصطفوی لقب، دره فاخره تاج شاهی و فرماندهی، زیبافزای دواج فرهی و شاهنشهی

شهنشاه جهان شاه جوان بخت که بر خوردار باد از تاج و از تخت

جهان بخش آفتاب هفت کشورکه دین و دولت از وی شد مظفر

سریر افروز اقلیم معانی ولایت گیر ملک زندگانی فرمانفرمای زمین

و زمان، آیت مبین ملک منان، مشید ارکان الخلافه الکبری، ممهد بنیان السلطنه العظمی، حافظ ثغور الاسلام و الایمان، ماحی آثار الجور و الطغیان، قرین ذی القرنین فی الرشد و الرشاد، وارث خدمه الحرمین الشریفین من الاباء و الاجداد، معین الملهوفین و مغیث المظلومین، السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان، نظاما للسلطنه و الجلاله و الابهه و البساله و النصفه و العداله و العظمه و الشان و الحشمه و الاحسان، سلطان مصطفی خان بن سلطان محمد خان، اعز الله سریر الملک بوجوده و افاض علی کافه الانام آثار عدله وجوده گردانیده بر رای ملک آرای مودت فزای شاهانه و ضمیر منیر مهر تنویر مصالحت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 119

اقتضای پادشاهانه که نمونه جام جمشیدی و آیینه جهان نمای اسکندری است، منطبع می دارد که چون به مضمون کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ [12] هر گل نشاطی از گلبن انبساط چیدنی و این بساط بسیط غبرا از زیر قبه زرنگار خضرا برچیدنی و منایای نازله آسمانی و بلایای منزله ناگهانی به منزل و مکانی رسیدنی و رخساره مکروه اجل به هزاران گونه و جل در فنای شهرستان فنا و دار الملک عاجل با امید وفا به معنای تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ [13] در سرای اجل دیدنی است به موجب مصدوقه اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی [14] قضیه نامرضیه و داهیه غم اندوز عم غفران توأمان آن والاشان، السائر فی بحبوحه الجنان، صبت علیه شآبیب رحمه الرحمن، در ترک دارایی دار هالک پر مهالک

دنیی و تخییر تسخیر ممالک مسرت مسالک عقبی وقوع یافته هر فریق این دیار را غریق بحار عمیق غموم و گرفتار اقسام آلام و هموم ساخته بود که درین اثنا، پیک هاتف جان بخشای غیب نوید فرح انتمای طراز افسر بافر والا و تخت فیروز بخت پرزیب و بها از سعادت انگیزی سر خجسته اختر گردون سا و گهرریزی اقدام فیروزی فرجام میمنت پیمای آن خسرو نصرت لوا از سروش عالم لا ریب به اشارت بشارت نمای وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ [15] به گوش هوش و سامعه بهجت نیوش رسانید و غلغل سرور و جوش و خروش حبور گوش زد مستمعان مجامع انس و جان و از زبان پیر و جوان مبارکباد این موهبت بی پایان و دعای استقامت نیر ذات با برکات آن حامی حوزه ایمان در بیت الشرف سلطنت بناگاه جهت رفاه عالمیان مسموع مسامع ملکوتیان گردید.

چون جهان زو گرفت فیروزی فرخی بادش از جهان روزی

همه روزش خجسته باد به فال پادشاهیش را مباد زوال جلوه نمای پیشگاه خاطر مهرآگین گشته خواهد بود که پیوسته اقتفاء احکام دین مبین و ایفای به عقد عهد و یمین جبلی شیمه رضیه و فطری سجیه مرضیه اسلاف کبار و تبار عالی مقدار آن خلاصه نتایج اولین و آخرین که مستبشر به امر بشارت مقرون وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ [16] به گشته اند بوده در عهد سعید ایشان خلل و نقصان به ارکان مرصومه البنیان آن راه نیافته است و نواب همایون ما زیاده بر سوالف ایام انزجار به نهی لازم الاهتمام وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها [17] را پیشنهاد

والا داشته حکام و زمین داران ممالک خاقانی در احتراز از ارتکاب منهیات ربانی محکوم حکم قدر آیات خسروانی بوده و می باشند. شایسته شان آن جالس سریر عرش نظیر عثمانی که حارس بیضه اسلام

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 120

و حافظ قوانین شریعت سید الانام علیه و آله الصلوه و السلام اند چنان می نماید که در رسوخ اساس عدیم الاندراس میثاق بذل همت خورشید اقتباس و مرزبانان آن مرز و بوم را انذار به فرمان قضا رسوم أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ [18] فرمایند که تجاوز از قرارداد سلاطین داد اعتیاد سلف علیهم کرایم التحف جایز نداشته در عذوبت منهل وفاق و اتفاق می کوشیده باشند. چون آمد شد رسل و رسایل وسایل اتحاد روحانی و بانی مبانی دوستیهای جهانی و قیام به مراسم تعازی و تهانی [19] رسمی است باستانی، درین ولا، از غایت ود و الفت و نهایت محبت و صداقت، ایالت و شوکت پناه ابو المعصوم خان شاملو که از صوفی زادگان این آستان ملایک پاسبان است ازین سده سنیه والا و عتبه علیه سمیابر [سمت] سفارت تعیین و به خدمت سراپرده سعادت گزین و درگاه فلک پیشگاه عرش آیین مرسول و بعضی از سخنان زبانی به زباندانی او موکول گردید که التثام زمین جلالت و انجام امور رسالت نموده رخصت انصراف یابد و به صوب مراجعت شتابد.

ترقب آن که همواره گلزار بی خزان موانست و التیام را به رشحات اقلام مصادقت ارتسام محسود بهشت مینا فام ساخته به اشارات مودت آیات محرک سلسله موالات می بوده باشند.

الهی تا نشان از تخت و تاج است ز تخت

و تاج عالم را رواج است

به زیر پای تخت شاهیش بادبه تارک تاج ظل اللهیش باد [*]

______________________________

(1)- سوره الزخرف 85

(2)- الفجر 27

(3)- یس 58

(4)- ما عرفناک حق معرفتک

(5)- وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ (سوره الأنبیاء 107)

(6)- سوره النجم 9

(7)- در نسخه نیامده است.

(8)- اشاره ایست به مدلول آیه 29 از سوره القصص. فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 121

______________________________

(9)- سوره الفتح 29

(10)- سوره النور 61

(11)- البقره 186

(12)- سوره الرحمن 26

(13)- آل عمران 185

(14)- الأنفال 10

(15)- آل عمران 126

(16)- التوبه 111

(17)- النحل 91

(18)- البقره 40

(19)- به معنای تعزیت و تهنیت به یکدیگر گفتن

(*) سند شماره 302 انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 122

نامه شاه سلطان حسین به مصطفی خان عثمانی

هو اله سبحانه بسم الله الرحمن الرحیم [1] مادام که قنادیل بی عدیل کواکب زرین فام با طمطراق و مشاعل علوی منازل اجرام حکمت نظام باهر الشرف به مضمون وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً [2] از دیوان مقرنس گردون و نه طاق چرخ بوقلمون مجامع انس و جان و مجالس عالم کن فکان را زینت افزاید و ادیم رنگین نگین زمین و ساحت فسیح المساحت ارضین به مفاد أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً [3] مهد پرورش زادگان ابداع و تکوین و فراش آسایش پروردگان ید قدرت

دادار معین بوده التیام آخشیجان سبب انتظام اجسام بی کران و ازدواج چار ارکان وسیله استقرار آثار بی پایان باشد، غلغله صیت معدلت و شان و طنطنه آوازه بر امتنان اعلی حضرت آسمان بسطت بلند بارگاه فلک رفعت ثریا منزلت خورشید کلاه، گوهر ثمین درج عظمت و اقبال، مهر تابان برج حشمت و اجلال، در گرانبهای دریای اعتلا و تمکین، متمکن مسند إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ [4] امین. شهریاری که تا باد مراد دینداری از دم کرم روح بخش روح افزایش وزیده سفینه دین مبین از غرقاب فتور و شرور به ساحل نجات رسیده، عالی مقداری که تا قطرات دماء اعدا از سحاب شمشیر فتح اقتضایش باریده گلشن شرع بیضا ضیا از لاله های رونق و بهار شک روضه رضوان گردیده ضیای بیضه بیضا نمایش در وسط السماء خودنمایی ظلمت زدای فضای غزاست و عرق عرق سمند سما پیمایش در تک و تاز معرکه نبرد آزمایی خاموش نمای آتش فتنه زای عرصه هیجا.

خدیو جهان رحمت کردگارکه آسوده در سایه اش روزگار

ز بس عدل او بسته راه خلاف شده زنگ بر تیغ عالم غلاف

بر قدر او دم زده است از شکوه از آن تیغ بر گردن افکنده کوه خادم الحرمین الشریفین، سمی رسول الثقلین، سلطان البرین و البحرین

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 123

ثانی اسکندر ذی القرنین، السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان، شمسا لفلک السلطنه و العظمه و الجلاله و البساله و الحشمه و النصفه و الاحسان و الابهه و العز و الامتنان، سلطان مصطفی خان بن سلطان محمد خان اید الله یمین دولته و افاض علی العالمین شآبیب رحمته به

دستیاری کارکنان عالم بالا در بسیط غبرا، بشارت بخشای یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ [5] و نعمت افزای فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ [6] باد.

دل و کشورش جمع و معمور بادز ملکش پراکندگی دور باد

غم از گردش روزگارش مبادز اندیشه بر دل غبارش مباد

درونش به تائید حق شاد باددل و دیز به اقبالش آباد باد پس از طراز افزایی دیبای زیبای قبای مدح و ثنای آن سعادت یاب ادای مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً [8] به نقش و نگار دعای مصون از ربا و بعد از زیب بخشایی لباس عدیم الاندراس محمدت بی انتهای آن شرف مآب ندای رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ [8] از آب و رنگ تحیت جانفزای اجابت اقتضا در پیشگاه رای مهر انجلا که جلوه گاه صور حقایق اشیاست با سرانگشت صداقت و صفا برقع گشای عذار دیبای عدرای مدعا می گردد که نگارین گلشن مهر و وداد و بهشتی چمن مؤانست و اتحاد اعنی رقیمه کریمه موالات اختتام و کتاب مستطاب مشکین ختام که به گلپاشی باد بهار وفاق و گلریزی نسیم گلزار اتفاق مرز و جوی متن و سطور آن مشکوی مشکبو رشک نگارستان چین و تتار و به چمن آرایی خرد خرده دان و آبیاری کلک منشیان بلاغت نشان فضای آن گلستان رشک مینو مصدوق جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ [9] شده بود به نیروی بازوی اقبال بر چهره امانی و آمال درگشود.

پدید آمد چو مینو مرغزاری درو چون آب حیوان چشمه ساری

هوا بر سبزه گوهرها گسسته زمرد را به مروارید بسته

ز هر شاخی شکفته نوبهاری گرفته هر یکی بر کف نثاری شهد اثمار آبدار میثاق پایدار از شاخسار الفاظ و عبارات چشیده و نوشانوش صهبای

خوشگوار وفاق بر قرار از لب ساقی نکات و استعارات به گوش هوش رسیده دسته بسته ریاحین و گلدسته گلهای رنگین که به تردستی دست دوستی کار بسته در گلگشت آن بوستانسرای دلارا و تفرج فروبهای سراهای آن نزهت سرا به دست رسید حله طراز دسته التیام گردیده مجلس دوستکامی و دوستکانی را زینت فزود و سیمای سلمای تؤالف روحانی را ارغوانی نمود. فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 124

الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ [10] که از آن روز باز که بازوی رجا به اجتنای ازهار مرافقت از اشجار دوست پیمانی راست و حصول اسباب موافقت فی ما بین به کارگذاری قوافل ود و ولا بی کم و کاست گردیده هر روز بدین گونه جام مرام از مدام تعطفات جم جاهی مالامال و بهره یابی از فواید این مراد منتج الصلاح و السداد در سر حد کمال.

صلاح جهان آن گه آمد پدیدکه از مشرق این صبح صادق دمید مهندس طبع والای خاقانی که کارنامه ساز آن روضه رضوانی و قطعه جنانی است، بعد از تأکید بنیان اکید وداد و تشیید اساس رصیص اتحاد به معماری همت خورشید خاصیت قوی بنیاد و کارگذاری نهمت دوستی امنیت صداقت معتاد، در باب سلیمان بدنهاد به وساطت خامه مانوی نژاد بدین نهج در نقش و نگار آن کاخ مراد افزوده که چون سلیمان مردود از رداءت طینت و خباثت جبلت سلب حقوق نعمت آن شهریار دارا درایت نموده از غایت پندار در ترک شیوه عصیان و طغیان مقید به نصیحت و پند و تخویف و انذار آن خسرو عالی تبار

نشده است محافظین ثغور و گماشتگان سرحد منصوره به تدارک مفاسد آن محیل فاسد و اتباع به امر واجب الاتباع وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ مأمور گشته و بنابر استقرار سررشته موالات و استمرار طریقه مصافات چشم داشت انکشاف ضباب نوایب و فتن و انقشاع سحاب مصایب و محن از آن سرحدات جهت انتظام احوال عباد و التیام امور بلاد از نواب همایون ما فرموده اند نور حبور این خواهش دوستانه که باعث آرامش آسودگان ظلال نحل شوکت و اقبال جانبین و سبب آسایش غنودگان سایه بال همای حشمت و اجلال طرفین بود روشنی بخش ساحت آمال این محب صادق البال گردیده محافل اختصاصی را بهشتی نمود نمود و در مراتب تولای آن ذات والا جهان جهان افزود. اتفاقا از اقتضای قضای خالق بی چون و مقتضای ارباب الدول ملهمون، قبل از وصول نامه نامی همایون و اطلاع برین مضمون مؤالفت مشحون بر خاطر خطیر پرتو وضوح افکنده بود که لشکر جرار آن خدیو عدالت شعار، جهت اعلاء کلمه الله الملک المبین و اعلای اعلام دین مستبین، مشعول کارزار با کفار نابکار سقر مکین اند و بازداشتن ایشان ازین کار خیریت ضمین سزاوار رای رزین نبود و سلیمان تبه روزگار که اولا به اعتبار مکاوحه با منسوبان آن دربار آسمان مدار و تسخیر قلاع و بقاع آن سمت میمنت آثار اقتدار یافته بود، روز به روز در ازدیاد مواد لجاج و عناد و کاوش به احکام این سرحد و قبایل و اکراد منسوبین این خالص الوداد کوشش می نمود. صوفیان خاندان صفوت نژاد از رهگذر حمیت جبلی خداداد، بنابر آن که با منتسبان آن آستان عدل و داد نیز

یک رو نموده

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 125

بود، بیش ازین تاب آور معادات او نگشته عالی جاه بیگلربیگی قلمرو علیشکر با اندک مایه از عسکر ظفر رهبر که با مشارالیه همسفر بودند، به محض یک اشاره تیغ ابرو حمله ور گردیده جنود نکبت ورودش را تار و مار و علم شقاوت آثارش را نگونسار ساخته بودند که محرم بارگاه عالی و معتمد درگاه متعالی، امیر الامراء العظام، کبیر الکبراء الفخام، ذو المجد و الاحترام، حاجی محمد پاشا که به خدمت حجابت این سده سدره مثال عارج معارج عز و جلال و به ایصال شرف نامه اقبال و عالی صحیفه مجد و کمال مأمور امر واجب الامتثال شده

به روزی که نیک اختری یار بودنمودار دولت پدیدار بود سعادت وصول و شرف حضور حاصل گردانید و در تبلیغ رسالت دلنشین و ادای سفارت خجسته آیین، به لسان اعجاز تبیین قرین تحسین و آفرین گردید و در گدارش سخنان زبانی به اعلی مراتب سخن رانی و ترزبانی رسیده آن لآلی متلالی را که از آب و رنگ ودو ولا مملو بود، جوهری ذهن وقاد در معرض قوام اتحاد پسندید و مشمول الطاف خسروانی و از اصطناعات خدیوانی مقضی الاوطار و الامانی شده از اعطاف گوناگون کیانی سربلندی و حسب المأمول به اذن مراجعت ارجمندی یافت.

ترصد از آن داور عالی تبار چنان است که به موجبی که زبان قلم حقایق نگار در باب تمشیت مصالح دین مبین و نظم امور مسلمین و قلع و قمع مخالفین و دفع اضداد و معاندین در دیار گشته کارگذاران آن دربار عظمت و اقتدار نیز در دفع

شرور اشرار بدنهاد از رعایای طرفین و سلب خار اضرار و افساد مفسدین از حدود بلاد جانبین محکوم حکم قدر مقدار آن سلطان وداد اعتیادشوند که قواعد صلح و صلاح و معاقد فوز و فلاح کسبع شداد [12] استوار ماند.

بر افلاک تا زهره و ماه بادجهان گلشن از عدل آن شاه باد

ازو تخت هرگز مبادا تهی بدو باد نازنده تاج شهی [*]

______________________________

(1)- عنوان در سند: عجم شاهندن طرف دولت علیه یه کلان نامه نک صورتیدر در گوشه راست سند در بالا نوشته شده «اواخر سنه 1111» ظاهرا منظور ماه رجب یا رمضان است. زیرا ربیع الاول را معمولا با علامت اختصاری ع نشان می داده اند

(2)- سوره النباء 13

(3)- ایضا 6

(4)- یوسف 54

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 126

______________________________

(5)- التوبه 21

(6)- الرحمن (مکررا)

(7)- الفتح

(8)- الأحزاب 23

(9)- البقره 25

(10)- الجاثیه 36

(11)- سوره البقره 193

(12)- مأخوذ از آیه وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً (سوره النباء 12)

(*) سند شماره 113 انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 127

نامه شاه سلطان حسین به سلطان مصطفی خان

سواطع انوار اثنیه سنیه مستطابه از شارق استبشار یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ [1] در انتشار آمده سناانگیز محافل مینو مثال معاهده و وقایا شد و روایح عبهر آثار نسایم ادعیه بهیه مستجابه که از گلزار صوامع قدس ملکوتیان عالم جلال اهتزاز پذیرفته عبیرآمیز مجالس ارم همال صدق و صفا گردد به دستیاری کمال اتحاد و اختصاص از سرشادی منهای الفت و استیناس به محضر حبور و موقف پر ضیا و نور اعلی حضرت سکندرشان جمشیدشان سلیمان نشان، در درخشان اکلیل

نبیل عثمانی، رفعت افزای بارگاه جلیل خسروانی، جامع جمیع محاسن اخلاق، حایز محامد و طیب اعراق، فریدون منشی که تا تیغ خورشید فام از نیام انتقام آخته ظلام کفر و ظلم رنگ تیرگی از روی خیرگی باخته. سیاوش روشی که سمند سمندروش در میان آتش هیجا تاخته شرارشر و شور از عرصه جهان دور ساخته علم اژدها نمایش در نمایش اعجاز پیکار جولان عصای موسی نموده و نیز دست قدرتش جهت ظهور نور مذهب اسنی ظلمت ظلم را از فضای کون و مکان به طریق ید بیضا زدوده.

خدیو ملک خیل انجم سپاه جهان بخش دریا دل دین پناه

به هر سو علم راست سازد ز کین شود راست همچون علم پشت دین شهریار کشور حزم و وقار، شهسوار عرصه گیر و دار، سلطان سلاطین جهان، خاقان خواقین زمان، ناصر الاسلام و المسلمین، قامع الکفار و المشرکین، قهرمان الحاء و الطین، سمی رسول رب العالمین، قاآن البرین و البحرین، خادم الحرمین الشریفین، ثانی اسکندر ذی القرنین، ظل ظلیل رحیم رحمن، الخاقان بن الخاقان و السلطان بن السلطان، بدرا لسماء السلطنه و البساله و العظمه و الجلاله و النجده و العداله و العز و الشان و النصفه و الامتنان، سلطان مصطفی خان بن سلطان محمدخان نصر الله انصاره و ضاعف اقتداره نوربیز و عطرریز گردانیده شاهد مقاصد برین طراز بر ضمیر منیر خورشید نظیر مغایرت احتراز

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 128

جلوه سازی آغاز می نماید که چون همواره قرارداد خاطر خطیر حقانیت بنیاد اقتفا به سنت سنیه آبا و اجداد جنت مهاد در تشیید بنای دیرپای صداقت و اتحاد و دوستی

با دوستان آن پادشاه محبت معتاد و معادات با اعدای آن خاندان عدل و داد است، سفارش سلطان فردوس نشین ممالک ستان، مکین شرف غرف جنان، سلطان سلیمان خان [2] صبت علی مرقده سجال المرحمه و الغفران را که در حین اشتغال به غزای کفار خواهش حفظ ثغور و امانتداری ولایات متصله به ممالک محروسه از نواب خاقان طوبی آشیان حورا انیس غلمان جلیس قدس مکان شاه باباام [3] انار الله برهانه نموده بودند منظور نظر اعتبار داشته اعالی همت خورشید نور بدان مقصور است که در آن خصوص بذل جهد موفور به منصه ظهور رسد و بنابر آن، در این اوان سعادت اقتران، که شقی ضار غیر نافع مانع سر از ربقه اطاعت و فرمان آن خاندان رفیع بنیان پیچیده و بساط انقیاد را به دست سرکشی و خود رایی برچیده از مستی باده مردافکن غرور تصرف در مملکت بصره و سایر نزدیک و دور نمود، بعد از استقرار در تسخیر محال، آثار عصیان او به سرحد بلاد این خالص الوداد سرایت نمود. بنابر آن که این نیازمند درگاه الهی، از روزی که به عنایت ملک بخش لا یزال جلوس بر اورنگ شهریاری و شاهی روی داده، بیشتر از پیشتر، استحکام قواعد صلح و صلاح سلاطین جنت آشیان سلف که به مرور و هور و قرون از نظر خلل محفوظ و مصون مانده کوشیده در تزاید انضباط ارکان بری از اختلال، که لله الحمد به منزله سبع شداد و هرآینه باعث رضای خالق و رفاه خلایق و عباد است ساعی بوده و می باشد قامت اختیار را از حله احتیاط عاری نساخته، درین سه چهار سال که مکرر از

آن فتنه انگیز عرایض حیلت آمیز مشعر بر تعهدات تسلیم ولایت بصره و خدمات دیگر با ولد بد اختر خود به دربار عدل پرور فرستاد منظور نظر خیر منظر و ملحوظ عین عنایت گستر نگردید و چون از اعانت حکام این طرف مأیوس گشت، لباس مکر و حیل مذکور را مبدل به مختل ساختن احوالی حویزه گردانیده یک دو نفر از والی زادگان آن جا را فریفته با خود متفق و صقر برادر خویش را که تیر روی ترکش آن سرکش بداندیش بود قاید جنود منحوس نموده با جمعی کثیر از جهال اعراب بصره و حوالی بغداد بر سر عالی جاه والی حویزه فرستاد. عالی جاه مزبور نیز، ازین رهگذر که اگر خودداری در استیصال عسکر ذلت اثر او نمی نمود باعث ازدیاد جرات و جسارت و جمعیت ایشان می شد فرصت رخصت از درگاه آسمان جاه نیافته به جهت رفع صایل و صفح این امر هائل، سید عبد الله ولد خود را با گروهی از شجعان به مقابله و مقاتله

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 129

آن مخاذیل تعیین نمود و به فحوای وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ [4]، صقر از دست سید عبد الله شربت ناگوار هلاک و بوار چشیده سالک درکات سقر گردید و سپاه آن والی تعاقب فریق ثعالب خدیعت فراری نموده چون پای ثبات و قرار مانع از جا بیرون رفته بود تاب صدمات آن گروه نیاورده آواره دیار ادبار گردید و ثانی- الحال، والی مسفور فرصت دادن او را در تدارک جند جدید موافق رای شدید ندانسته بدون مانع و مزاحم داخل بصره شده

آن جا را از خبث وجود منحوس او مصفی و با قرنه و جزایر و سایر محال به ضابطه وفا در مراتب صدق و صفا مضبوط و دشمن آن خاندان راسخ البنیان را بی آن که سپاه منصور آن پادشاه عالی نشان تجشم تعبی نمایند منکوب و مخذول و حقیقت آن را نوشته به سده سنیه والا معروض و مرسول نمود. اکنون این دوست صادق الوفاق، از عالم یگانگی و اتفاق، لازم دانست که بر پیشگاه خاطر فیض مظاهر حقیقت واقعی مقدمه مزبوره را حسب الواقع ظاهر ساخته مکشوف ضمیر منیر کروبی مناظر نماید که انجام این مرام، نه از راه تصرف در ممالک متعلقه به آن اعلی جناب کیوان غلام بوده بلکه مؤنت زحمت و تعب سپاه آن پادشاه والاجاه را از اعتاق خدمتگزاران آن طرف برداشته الگای مزبور کماکان نسبت به ملازمان و کارکنان آن خدیو بلند مکان دارد.

در باب سپردن آن که بر سبیل امانت در ضبط والی عربستان است به مشار الیه مقرر شده که هر نحو که مقتضای فرمان قدر توان باشد به عمل آورد و چون سلیمان ببه مخذول العاقبه مدتی است مدید که با حکام سرحد و قبایل اکراد و ایل و احشام این جانب همه روزه در مقام کاوش بی جا و محرک سلسله فساد و عناد بوده و به تصرف بعضی از محال متعلقه به حکام این حدود دست تغلب گشوده نسبت به مستحفظین که در آن سرحد تعیین و مأمور به مراعات شرایط صلح و میثاق شده اند حرکات ناهنجار می کند و چندین مرتبه اعمال ناشایسته آن پیرو ظلم و بیداد را به پاشایان بغداد اعلام نموده اند و هر

مرتبه ایشان وعده تنبیه او و تدارک این امر کرده بنابر تطمیع و حیل آن تیره روزگار دغل به وعده وفا نکرده کرکوک و محالی را که از پاشا و سنجق بگیان گرفته بود در تصرف او گذاشته باعث زیادتی طغیان بیابان گرد وادی خودسری و خودرایی گشته اند و از رسوخ این خیراندیش و دوست صداقت کیش در صحبت خویش کالشمس فی وسط السماء فروغ صدق خواهد درخشید که آنچه آن رئیس الشیاطین جهت تهییج مواد فساد معروض داشته بود نمودار موج سراب و آن ملعون شایسته بازخواست و عتاب است و ازین جهت که متوجه فتنه و فساد و به سبب تغافل

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 130

بندگان آن شاهنشاه ثریا مکان به دلیری معتاد گشته تساهل و تسامحی که من بعد نیز در ماده او شود امور جمهور انام و عامه اهل اسلام اضطراب و ناامنی خواهد گرایید چنانچه از جانب سعادت جالب خاقانی فرمان لازم الامتثال صادر گردد که در دفع آن ماده و بال و نکال اهتمام تمام نمایند که لوث وجود آن فتنه انگیز از دامن دولت ابد مدت شسته و گرد حیاتش از آیینه صاف مودت رفته گردد، هر آینه موجب تشیید اساس اختصاص و باعث استحکام مبانی محبت خاص خواهد بود.

حامل نامه محبت عنوان، ایالت و شوکت پناه رستم خان، به عرض بعضی سخنانه دوستانه مأمور است که [5] به مسامع ایستادگان کریاس گردون اساس خواهد رسانید.

مدام سریر گردون نظیر قیصری و تخت فیروز بخت داوری از تمکن ذات شریف شرف پذیر و دیده دوستان از دیدار وصول مقصورات خیام [6] خاطر خطیر به

آغوش حصول از عنایت خالق قدیر قریر بوده ایام نشاط را بیضای تفضلات جناب کبریا ... [8] [*]

______________________________

(1)- سوره التوبه 21

(2)- یعنی سلطان سلیمان خان ملقب به قانونی پادشاه عثمانی که در حین محاصره قلعه سکتوار درگذشت.

(3)- یعنی شاه طهماسب اول پادشاه صفوی.

(4)- آل عمران 126.

(5)- تکمیل قیاسی. در نامه نیست

(6)- اشاره به آیه هفتاد و دو سوره الرحمن است: «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ»

(7)- ظاهرا یک یا دو جمله دعائیه از پایان نامه در فتوکپی گرفته نشده

(*) سند شماره 306 اسناد انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 131

سلطان احمد ثالث پادشاه عثمانی

وی پسر سلطان محمد چهارم است. تولد وی در 6 رمضان سال 1085 ه/ 24 دسامبر 1674 میلادی روی داد و هنگام جلوس بر تخت در حدود سی سال داشت. در بدو جلوس، ینی چریان را استمالت کرد و مالی وافر بخشید و آنان را به قتل فیض الله افندی مفتی وا داشت. زیرا او با ینی چریان شورش طلب همدست و همداستان بود. وقتی ینی چریان مفتی را به هلاکت رساندند آرامشی تمام روی نمود. آنگاه سلطان ترک در صدد تنبیه و گوشمالی ینی چریان برآمد و با ضربات چوب بعضی از ایشان را کشت.

سلطان احمد در ششم رجب سال 1115 نشانجی احمد پاشا را که ینی چریان به صدارت برداشته بودند از کار برکنار کرد و شوهر خواهر خود حسن پاشا معروف به داماد را به صدارت عظمی برگزید. وی مرد فهیم و با کفایتی بود. اصلاحاتی در کلیه امور انجام داد و مخصوصا به تجدید و تقویت نیروی دریایی پرداخت و بر شمار مدارس و مکاتب افزود. با این

حال، صدارت او بیش از یک سال نکشید و در 28 جمادی الاول سال 1116 ه معزول شد و پس از وی، منصب صدارت عظمی دستخوش بحرانهای فراوان گردید.

در این روزگار، پطر کبیر در روسیه سلطنت می کرد که با اراده ای آهنین دشمنان خارجی و داخلی را سرکوب کرده بود. بدین معنی که وی برای بسط نفوذ روسیه و جلوگیری از مقاصد دشمنان سیاسی خود با شارل دوازدهم پادشاه سوئد در افتاده و در سال 1709 شارل را در پولتاوا به سختی درهم شکسته بود.

شارل هم خود را به خاک عثمانی رسانده بود و به امید آن که دولت عثمانی را به جنگ با پطر برانگیزد و چون نعمان پاشای کوپریلی صدر اعظم ترک بدین امر راضی نبود، از صدارت برکنار شد و به جای وی بلطه جی محمد پاشا روی کار آمد. این صدر اعظم شخصا در رأس نیروی نظامی عثمانی به جنگ پطر رفت و پس از چند جنگ خونین، پطر و همسرش کاترین را در محاصره گرفت. چیزی نمانده بود که

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 132

روسها تسلیم شوند ولی کاترین به ملاقات محمد پاشا رفت و چندان عشوه و رشوه در کار او کرد و زیبایی و جواهرات و دار و ندار خود را تسلیم پاشا کرد که پاشا فریب خورد و دست از محاصره کشید و پطر و زن افسونکارش را به حال خود گذاشت و تنها برطبق قرارداد پروت [1] در 21 ژویه 1711/ 5 جمادی الاخره 1123 ه بدین اکتفا کرد که پطر شهر آزوف [2] را به ترکان واگذارد

و در کار قزاقها مداخله نکند!

شارل دوازدهم ازین که صید به دام افتاده چنین آسوده رها شد سخت برآشفت و به دستیاری محمد گرای خان فرمانروای قرم [3] (شبه جزیره کریمه) در عزل محمد پاشا کوشید. محمد پاشا از کار افتاد و به جزیره لمنوس [4] تبعید گردید.

پس از وی یوسف پاشا به صدارت رسید و با روسها متارکه بیست و پنج ساله ای امضاء کرد. اما این متارکه چند ماه بیشتر نپایید و دوباره جنگ روس و عثمانی درگرفت و سرانجام به میانجیگیری انگلیسیها و هولندیها قرارداد ادرنه منعقد شد (5 ژوئن 1713/ 6 جمادی الاول 1125). بر اساس این قرارداد، روسها از اراضی دریای سیاه دست کشیدند و تعهد کردند که در اراضی سرحدی آن مداخله نکنند و در مقابل این گذشت، خراجی که خانهای کریمه به دولت عثمانی می دادند و همچنین خراجی که بازرگانان و کاروانهای تجارتی به دولت ترک می پرداختند لغو گردید و این جمله زیر نظارت روسها قرار گرفت.

شارل دوازدهم که وضع را چنین دید، از حمایت ترکان ناامید شد و از خاک عثمانی بیرون رفت، پس از یوسف پاشا، مسند صدارت به علی پاشای داماد رسید و او چون آرزوی بازپس گرفتن اراضی از دست رفته را داشت، اعلام جنگ با و نیز نمود و در مدت کوتاهی تمام جزایر و شهرهایی را که ونیزیان متصرف شده بودند- غیر از جزیره کرت- بازپس گرفت. ولی ونیزیان از دولت اتریش یاری خواستند و چون درین هنگام بین اتریش و فرانسه جنگ درگرفته بود، ونیزیها میانه را گرفتند و آن دو دولت را با یکدیگر آشتی دادند تا دولت اتریش بتواند به

فراغت بال به کمک ونیزیها برخیزد.

دولت اتریش، به حمایت از ونیز، به باب عالی پیغام داد که مطابق عهدنامه کارلویتس باید دولت عثمانی اراضی جدیدی را که تصرف کرده به ونیز واگذارد. والا جنگ را آماده باشد. صدر اعظم جنگ طلب عثمانی که تصور نمی کرد دولت اتریش آمادگی کافی برای جنگ داشته باشد بدین پیام گردن ننهاد و جنگ را پذیراشد. اما در جنگی که بین سپاه ترک به سرکردگی صدر اعظم داماد علی و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 133

سپاه اتریش به فرماندهی اوژن دی ساووا [5] در محل پترواردین [6] درگرفت. سپاه ترکان به سختی درهم شکست و صدر اعظم زخمی گران برداشت (5 ماه اوت 1716) و به همان زخم درگذشت. اتریشیان پس از این پیروزی، شهر تمسوار را محاصره و تصرف کردند. خلیل پاشا صدر اعظم جدید به شتاب خود را به بلگراد رسانید تا مگر در برابر دشمنان پایداری کند، ولی اتریشیان بلگراد را نیز تصرف کردند (19 اوت 1716) و دولت عثمانی بالاجبار به صلح گردن نهاد و روز 12 ژویه 1718/ 22 شعبان 1130 قراردادی بین دو دولت اتریش و عثمانی در محلی به نام پاساروویتس [8] بسته شد که به همین نام شهرت یافت.

بر طبق قرارداد پاساروویتس، قسمت وسیعی از متصرفات عثمانی من جمله ایالت تمسوار و شهر بلگراد و سرزمینهای پهناوری از سربستان و رومانی به دولت اتریش تعلق گرفت و نواحی دالماسی به و نیز داده شد. براساس این قرارداد، دولت اتریش، که مایل به تجارت مستقیم با ایران بود، دولت عثمانی را مجبور کرد که به

بازرگانان ایرانی اجازه دهد تا از طریق کشور عثمانی کالاهای خود را به اتریش ببرند. چنین بود که دولت عثمانی در این مورد از دولت ایران خواست که مراتب را به بازرگانان ایرانی اعلام نماید. دولت روسیه نیز خواستار امتیازاتی شد. از جمله آزادی عبور بازرگانان روسی در ممالک عثمانی و اجازه تجارت و خرید و فروش کالا با زوار بیت المقدس و دیگر اماکن متبرکه مسیحی. ضمنا دو شرط دیگر نیز مطرح شد. یکی آن که نفوذ سلاطین لهستان بر اشراف آن کشور از نظر دولتین روس و عثمانی مردود شناخته شود و به عبارت ساده تر آن که از سلاطین لهستان سلب قدرت گردد و دیگر آن که اگر بعدها نیز در لهستان پادشاهی از طریق وراثت بر سرکار آید مورد حمایت دولتین قرار نگیرد. البته نظر پطر از گنجانیدن این مواد در قرارداد جدید این بود که هرگونه ارتباط سیاسی بین سلاطین لهستان و سلاطین عثمانی قطع گردد و متعاقب آن روابط دو کشور گسسته شود. یکی دیگر از مواد مهم قرارداد جدید این بود که به روسها اجازه داده می شد که در استانبول نماینده سیاسی داشته باشند. البته این حق را دولت روسیه در سال 1700 میلادی به دست آورده بود، ولی بعد از شکست پطر کبیر در کنار رودخانه پروت از دست داده بود. در هرحال، روسیه همان حقوقی را که فرانسه و انگلستان و اتریش حاصل کرده بودند کسب کرد و قرارداد جدید در 16 نوامبر 1720/ 1134 در قسطنطنیه به امضاء رسید و این معاهده صلح دائمی جانشین قرارداد ادرنه گردید.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا

1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 134

سقوط دولت شاه سلطان حسین و تسلط مشتی افغان بر ایران موجب شد که دولتین روس و عثمانی متوجه ایران شوند و به شرحی که در ضمن سلطنت شاه طهماسب دوم خواهد آمد، دو دولت مزبور ایران را بین خود تقسیم کنند. ولی دست اندازی ترکان بر ایالات غربی و شمال غربی ایران زیاد طول نکشید و پس از جنگهایی که بین دولت عثمانی و اشرف افغان درگرفته بود، جنگهای مجدد ترکان با شاه طهماسب ثانی و سردار دلیرش طهماسبقلی خان (نادر) شروع شد.

سلطان احمد ثالث که شخصا مردی آرامش طلب بود و به علت امساک فراوان، از هرگونه درگیری نظامی احتراز می کرد طالب صلح با ایران شد. اما ینی چریان به مخالفت برخاستند و روز 15 ربیع الاول 1143/ 25 سپتامبر 1730 از سلطان خواستار قتل صدر اعظم و قاپودان پاشا (فرمانده ناوگان جنگی) شدند. زیرا آنان نیز به صلح با ایران معتقد بودند. سلطان ترک نخست بدین کار تن درنداد ولی پترونا خلیل رئیس شورشیان اصرار ورزید و سلطان احمد ثالث از ترس جان خود ابراهیم پاشا صدراعظم و قاپودان پاشا را به دست شورشیان سپرد و آنان نیز ایشان را کشتند. با این حال شورشیان ساکت نشدند و شب همان روز سلطان احمد را از سلطنت خلع و برادر زاده اش سلطان محمود را به پادشاهی اعلام کردند.

مدت سلطنت سلطان احمد ثالث بیست و هفت سال و یازده ماه بود. از خدمات مهم وی به کشورش آوردن مطبعه و ایجاد چاپخانه در استانبول بود جالب توجه این است که سلطان احمد ثالث درین مورد از علمای مذهبی فتوی خواست

و مفتی بدین کار رای داد مشروط بر این که قرآن کریم در هنگام چاپ از تحریف مصون بماند. سلطان احمد در سال 1149/ 1736 درگذشت.

اما ابراهیم پاشا صدر اعظم وی که در حدود 12 سال صاحب اختیار کامل بود و در سرنوشت ایران در سالهای انقراض صفویه و روی کار آمدن افغانها دخالت تمام داشت یکی از صدر اعظمهای ارزنده دولت عثمانی است. وی که از سال 1131/ 1718 تا 1143/ 1730 زمام امور دولت عثمانی را در دست گرفته بود، چون می خواست کشور عثمانی را از عواقب شکست فاحش جنگ پترواردین در سال 1716 نجات دهد کوشید تا با اتریش و ونیز و روسیه قرارداد صلح امضاء کند. و پس از سقوط دولت صفویه، از ترس آن که مبادا روسها سراسر قفقاز را متصرف شوند به وساطت و دلالی سفیر فرانسه در استانبول با دولت روسیه قراردادی بر اساس تقسیم ایران بست. با این حال باید دانست که ابراهیم پاشا که با فرهنگ و ادب ایران آشنایی داشت مایل به حمله به ایران نبود. ولی دخالت نظامی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 135

روسیه و تصرف شهرهای باکو و دربند و سواحل بحر خزر از طرف روسها وی را ناگزیر به دخالت نظامی کرد. خاصه آن که پس از قرارداد ننگین پاساروویتس فرصتی برای ترکان جنگ طلب پیش آمده بود که شاید آنچه را در اروپا از دست داده اند، در ایران به دست آورند. ابراهیم پاشا سرانجام جان خود را نیز دین راه از دست داد که نمی خواست بیش ازین به ایران دست اندازی کند.

هرچند که حرص و طمع و پولدوستی او نیز یکی از علل شورش خلیل پترونا و همراهانش بود.

ابراهیم پاشا شخصا مردی دانشمند و دانش پرور بود و چندین کتابخانه ایجاد کرد و دانشمندان را به ترجمه آثار ادبی فارسی و عربی به زبان ترکی تشویق نمود و از جمله دستور داد که کتاب تادئوس کروسینسکی در باب سقوط دولت صفویه به ترکی ترجمه شود. کسی که بدین ترجمه دست زد، نو مسلمانی بود از مردم مجارستان به نام ابراهیم متفرقه که به زبانهای ایتالیائی و فرانسوی آشنایی تمام داشت. این ابراهیم متفرقه همان است که نخستین مطبعه را در استانبول (قسطنطنیه) ایجادنمود و همان کتاب «تاریخ سیاح» یا «خاطرات کروسینسکی» را نیز در همان مطبعه چاپ کرد

در خصوص احمد ثالث سلطان عثمانی رجوع شود به احسن التواریخ تالیف محمد فرید بیک ترجمه میرزا علی مستوفی (تهران 1332 ق.) و تاریخ ترکیه تالیف سرهنگ دولاموش از انتشارات کمیسیون معارف. ترجمه سعید نفیسی (تهران 1316).

______________________________

(1)Perut

(2)Azov

(3)Crimee

(4)Lemnos

(5)Augene di Savoie

(6)Peter Wardein

(7)Passarovitz

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 136

نامه شاه سلطان حسین به سلطان احمد ثالث

بسم الله الرحمن الرحیم تزیین اکلیل وجود و ترصیع دیهیم هستی و بود از لآلی متلالی ستایش نامحدود و جواهر زواهر نیایش نامعدود معبود ودودی تواند بود که از مرآت ضمایر ایام و منظار خواطر خواص و عوام غبار نقار و تشویش و زنگ ملال بیش از پیش به پرداز نگهبانی سلاطین عدالت کیش و مصقل فرمانرانی خواقین دوراندیش زدوده ثلمه و رخنه موفور را که در قلاع رصین دین محصور از فتور رای و عدم پروای بی محابایی

و بی اعتنایی در رعایت نوامیس کبرای کبریای توانا و اعانت ملت زهرا و حمایت شریعت بیضای یکتای بی همتا و قصور بنیان قصور صدوران پیرو هوس و هوا از فقدان سکون تولای برگزیدگان دودمان اصطفا و ارتضا به سبب ارتکاب به اهانت منسوبان خاندان آل عبابه ظهور آید به ضرب خشت رزم آرایی جهان گشای اخلاص نمایی تشیید نماید که جهت سد یاجوج مخالفین عنید به حکم آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ [1] از کارفرمایی اسلحه جنود نصرت نوید که مفاد سیاق أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ [2] شدید است، بین الصدفین آن حصون حصین راسد سدید فرماید. ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ [3]

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیرنشین علمت کائنات ما به تو قائم چو تو قائم به ذات طیور عقول فحول ارباب انظار در هوای بیدای ناپیدای ادراک کنه ذات بی زوالش بال پرواز رسا باخته و لیوث رؤس اولی الابصار از بند چنگال احساس آثار صفات بی مثالش پنجه حواس نارسا انداخته.

اعتصام الوری بمغفرتک عجز الواصفون عن صفتک

تب علینا فاننا بشرما عرفناک حق معرفتک درین فیفای [1] پرپهنای هول افزا پای چوبین توسن خامه پیچان بی جان را کجا یارای یاوری و لسان نامه حیران بی زبان را چه سان توان زبان آوری است.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 137

همان به که ازین بیابان شتابان روان گشته در مقام نعوت امی لقب هاشمی نسب مختار عرب مجتبای رب، مختص به خطاب مستطاب إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ [5] نگین خاتم سعادت انتساب وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ [6]. غنچه دهان معجز بیانش منطوق

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی [8]، مطلع ذات کثیر الامتنانش مصدوق وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی [8].

محمد قبضه دار قاب قوسین [9]شد از تیر دعایش نظم کونین و مناقب امیر برره، قاتل کفره، کاشف حجاب لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا، باب ملائک مآب انا مدینه العلم و علی بابها، اسد الله القاهر الغالب و سیفه الباتر السالب، مظهر العجایب و مفرق الکتائب، علی بن ابی طالب و ودایع ائمه یازده گانه پاک و در یگانه تابناک، درج صلب نام آور خطه خاک، علیهم صلوات الله الملک الغفار، مداد اوراق الاشجار ما تعاقب اللیل و النهار که به امر لازم الانتما یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [10] مطاع خلق هر روزگار و به مضمون واجب الاذعان إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً طیبین اطهار و طاهرین ابراراند لوای سرفرازی و افتخار افرازیم و خود ازین وادی حیرت و هیجان به کنار اندازیم.

اما بعد، از آن جا که فزایش زیب محفل وفاق و نمایش طرز کاخ اتفاق با حائزان اخلاق خلاق پسند و برگزیدگان خالق بی شبه و مانند از صفایای خزاین ضمایر و تحایف دفاین خواطر و بهین شیوه دریاکشان خم خانه قدردانی و گزین شیمه جرعه نوشان میکده الطاف صمدانی است ریاحین ریان لطایف دعوات صالحات و یاسمین الوان طرایف تحیات صالحات که در سرابستان ود و وفا و سنبلستان صدق و صفا به اهتزاز نسیم اعانت مسبحان عالم ملکوت و تابش خورشید عنایت معتکفان جهان جبروت و ریزش نیسان احسان ملک منان و بارش باران ریزان اجابت رحیم رحمن چون ازهار گلزار خلد برین مشکین و

به سان گیسوی خوشبوی حورعین عنبرین گشته فزایش هرگونه سرور و صدور پرنور را شاید و بر روح محفل مؤالفت جنان و عذوبت منهل عهد و پیمان افزاید.

تحیتی که بود از تلألو الفاظمثال خاطر روشندلان صاف صفات

تحیتی که بود از طراوت و خوبی چو گلبنی که دمد از کنار آب حیات به تردستی دست نکته دانی، به طراز نقش ارژنگ مانی و پیرایه فردوس جاودانی دسته بسته و به رشته مسطور به هم پیوسته با برید نیکو نوید ولا و قاصد خجسته مقاصد تولا به موقف اعلی و محضر دلگشای اعلی حضرت سکندر صولت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 138

دارا شکوه، معلی رتبت جمشید حشمت انجم گروه، خسرو بهرام هیبت فیروزبخت خدیو مشتری سعادت فیروز تخت، دارای دار الامن داوری، عدل اندوز روز یاوری، بانی مبانی کشورستانی، راقی مراقی حکمرانی، در درج عظمت و اقبال، مهر سپهر دولت و اجلال، ثمره شجره نجدت و افتخار و بار شاخسار جلالت و اقتدار، شهریار والاتبار خورشید افسر، کامکار نامدار دادگستر.

درخشان مهی از سپهر وجودفروزنده دری ز دریای جود

بلند اختر آسمان پایه ای گرامی وجود گرانمایه ای زیبنده سریر عثمانی، مظهر عواطف یزدانی، سلطان البرین و البحرین، ثانی اسکندر ذی القرنین، خادم الحرمین الشریفین، شمسا للسلطنه و الاجلاله و الابهه و البساله و العظمه و العداله و الحشمه و الفخامه و النجده و الشهامه و العز و الامتنان، سلطان احمدخان بن سلطان محمدخان نور الله مصباح دولته السنیه من الانوار الجلیه و زین صحائف ملکته العلیه بآیات المکارم البهیه متحف و مهدی داشته در مقابل مرآت بیضا ضیای رای عالم آرا و حذای آیینه

گیتی نمای ضمیر منیر اصابت انتما که از جلاکاری جلایل عطایای بی منتهای جناب کبریا مصفا و به صیقلگری اهتمام کارگاه قضا جلوه گاه حقایق دقایق اشیاست بدین طراز آغاز پیرایه سازی شاهد طناز راز می شود که گلشن آرای گلستان جود و چمن پیرای بوستان وجود جلت حکمته چون خواهد که پوشندگان خلاع ابداع یزدانی و نوشندگان ماء خوشگوار حیات و زندگانی از گلگشت گلزار قدرت ازلی و تفرج ازهار حدیقه حکمت لم یزلی که به گلبن نوخاسته فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ [12] آراسته است مصداق فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ [13] را منظور نظر انتعاش نمایند و در محراب استیناس به مضمون اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ [14] زبان سپاس بی قیاس به درگاه تقدس اساس إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ [15] گشایند، ابر مدرار فیض بار افضال را به برومندی زادگان آزاده گلشن اقبال گماشته و ساحت امنیت حارسان جاده گشاده دین مستبین ذی الجلال را مطرح اشعه الطاف بی مثال داشته به افراختن شاخ و بال نهال آمالشان مذاق بال همگنان را شکر آمود اثمار شادی و مشام تألم گرفتاران دام آلام ظلام ستم و عدوان را عطر اندود ازهار آزادی سازد.

صبح ظفر از مطلع اقبال برآیدغمهای جهان را شب سودا به سرآید سبحان الله این بیان چه سان شایان شان آن خدیو عالی مکان است که درین اوان میمنت اقتران بهره مند امید یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی [16] و سعادتمند نوید آن

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 139

الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ [17] گشته انتشار اخبار انکسار تقویت کفار نابکار و کاهش ظلمت

دیجور ظلم و جور در روزگار آفریدگان آفریدگار به تخصیص منسوبان خاندان سرور اخیار و آل کبار ولایت مدار و فزایش طراز چاربالش سلطنت نیاکان سامی مکان از اتکاء آن شرع پرور نامدار و ازدیاد فروغ چراغ دولت قوی بنیاد آل عثمان از انوار بی شمار آن شهریار بختیاری به پی سپری طریق انیق رسول مختار زیر این گنبد پر نور را پر از غلغل آوای سور و سرور ساخت و زوال فتن و فتور و رفع محن و شرور صیت خوشدلی و حبور به اطراف دار الملک وجود انداخت.

چه پرتو است که اقبال در جهان انداخت چه غلغل است که دولت در آسمان افکند

چه منت است که بر گردن زمین و زمان طلوع رایت و رای جهان ستان افکند و از ابتسام غنچه این نشاط و گل ریزی نسیم عبهر شمیم انبساط عنادل امانی و طایران هوای جنانی به افشاندن بال ابتهاج جانی و کوبیدن پای عیش و کام ستانی طرازنده گلشن هستی و از صدای فرح فزای یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ [18] به الحان دلربای سپاسداری و ترنمات غم زدای شکرگزاری فروزنده گلزار حق پرستی و فضای خاطر خطیر خاقانی از شعشعه زایی مهر سپهر شادمانی ثانی فردوس جاودانی گشته طوطی مقال در تهنیت این سعادت بی مثال و مبارکباد این دولت بی زوال شیرینی آغاز کرد.

کار عالم ز نو گرفت نوابر نفسها گشاده گشت هوا

از سرفتنه رفت مستیهاگشت کوته دراز دستیها

گردش اختر و خرام سپهرهم بدین خرمی نمودی چهر فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ [19]

شکر خدا که رایت اسلام شد بلنداز ضرب تیغ تیز تو و بخت ارجمند

و چون از میامن حسن نیت و محاسن صدق طویت در بسط بساط عدل و احسان بر پیشگاه آمال ودایع بدایع مبدع مبین و سد ابواب ظلم و طغیان بر چهره اموال کافه مسلمین و منتسبین خاندان طه و یس و تکمیل شرایط عهد و وفا با احبای دیرین و تجدید ابواب صلح و صفا با اخلای حقیقت گزین از سجنجل خاطر عاطر خورشید مثال غبار هرگونه ملال زدوده و ابواب دولت بر چهره امنیت آن شهریار سکندر حشمت به موجب شکرانه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ [20] گشوده است، به برکات این معنی مدام رفیق توفیق یزدانی و همدوش شاهد

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 140

کامرانی و با دوستان مظهر ادای صدق انتمای سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا [21] و در برابر اهل عدوان کامروای دعای اجابت آرای وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً [22] خواهند گردید.

خرد بر وفا رهنمایت شودصلاح جهان در وفایت شود

خدایت به هرکار یاری دهدز چشم بدان رستگاری دهد و از آن جا که بنای دوستی و ولا از زمان باستان به دستیاری همت والای سروران این دو خاندان عز و علا پا برجاست، بر نواب همایون ما، در چنین هنگام فرخنده فرجام که ازین نوید بهجت پدید خاطر خطیر ارجمند خرسند گردید لازم نمود که جهت تشیید بنیان ود اکید و تمهید آداب حب شدید، یکی از معتبرین درگاه سدره آسا را روانه آن صوب صواب انتما فرماییم. لهذا درین ایام فرخنده انسجام، ایالت و شوکت پناه عالی جاه مرتضی قلی خان استاجلو حاکم تومان نخجوان را که از بندگان

آداب دان دیرین این آستان امامت نشان و شایسته سفارت سلاطین با تمکین معلی مکان است ارسال نمودیم که در حریم تعظیم و پیشگاه تکریم به ترسیم شرایط مبارکباد سلطنت خدا داد و تقدیم لوازم جمعیت و اتحاد و ترصیص ارکان صلح قوی بنیاد پردازد و مشرب وفاق و منهل عذب یگانگی و اتفاق را از شوائب بیگانگی و افتراق مصفا سازد.

مأمول آن که در قبول سخنان دوستی نشان که مومی الیه به اعلان آن مأمور و اعتماد آن خدیو داراشان به اقوال مؤالفت بیان او منظور است اظهار آثار اخلاق دلپسند و مشارالیه را بعد از اقدام به مراسم رسالت و اتمام خدمت سفارت به زودترین هنگامی از حصول رجای رخصت عطف عنان به این سده عرش منزلت سربلند و این نیازمند درگاه ایزد بی مانند را از بشارت خضرت نهال برومند ذات سعادت پیوند و نزهت بهارستان طبع خورشید مانند بهرمند فرموده و همیشه از گلریزی خامه بدایع نگار و گلپاشی کلک اعجاز طراز مشکبار و اهتزاز نسیم موالات به تحریک صبای مصافات به ترویح دماغ یکتادلی پردازند و به اشعار هرگونه مرام از رهگذر ظهور مؤانست و التیام جمال دلارای شاهد زیبای وداد را از حجله خفاء خلوتکده اختفا به هزاران زیب و بها نمودار سازند.

مدام به دستیاری کارکنان ملا اعلی و پایمردی کارگذاران عالم بالا بساط عظمت و اقبال در حریم امانی و آمال انداخته و شادروان الطاف مهیمن لا یزال بر فراز بارگاه دولت و جلال افراخته باد. [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 141

______________________________

(1)- سوره الکهف 96

(2)- الحدید 25

(3)- المائده 54

(4)- فیغا

به معنای بیابان بی آب است و جمع آن فیافی

(5)- سوره النمل 79

(6)- الاحراب 40

(7)- النجم 3

(8)- ایضا 7

(9)- ایضا 9

(10)- النساء 59

(11)- الاحزاب 33

(12)- سوره الزخرف 71

(13)- آل عمران 170

(14)- النحل 114

(15)- یونس 60

(16)- النجم 31

(17)- الاعراف 128

(18)- فاطر 3

(19)- سوره الجاثیه 37/ 36

(20)- الزمر 74

(21)- مریم 96

(22)- الاحزاب 80

(*) از اسناد فتوکپی شده موجود در فرهنگستان ادب و هنر ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 142

نامه پادشاه عثمانی سلطان احمد ثالث به شاه سلطان حسین

الحمد لله العلی الکبیر السمیع البصیر الطیف الخبیر، العادل حکمه، الشامل علمه، القاهر سلطانه، الباهر برهانه، حافظ اولیاء الله و عاصمهم و قامع اعدائه و قاصمهم. الذی فتح ابواب الرحمه علی وجوه العباد و الف بین قلوبهم [1] تبشیید مبانی الصداقه و الاتحاد و صرف معالی الهمم الی تأکید معاقد قواعد المحبه و الوداد و الصلوه و السلام الاتمان الاکملان علی من بعثه اصلاح احوال الخلیقه فی المبدأ و المعاد و علی آله المنتجبین و اصحابه المنتخبین الاخیار و ذراریه و اعقابه و تابعی سننه و آدابه و اتباعهم المتمسکین باسبابه و اشیاعهم الناهجین منهج الرشاد السالکین، مسلک السداد صلاه زاکیه و سلاما نامیه الی یوم البعث و التناد.

هرگوهر شاهوار حمد و سپاس بی حد و قیاس و ستایش و نیایش گردون اساس مهر اقتباس که آویزه گوش هوش سروش و منکوش مسامع بشارت نیوش مقدسان ملا اعلی و هر اختراز هر فیروز اثر ساطع الانوار شکر بی پایان و بی شمار که شمع محفل افروز مسبحان صوامع ملکوت و مهللان جوامع عالم بالا اولمغه حقیق و سزا اوله اول دانای راز و یکتای بی همال و بی انباز خالق بی استرشاد و رازق بی استمداد که

سوابغ آلای بی انتهاسی صافی و ضافی و سوایغ نعمای بی انقطاعی وافی و کافی در له المنه و الطول و به المنه و الحول جل شانه عن درک الوهم و الخیال و عز سلطانه عن تصور التغیر و الانتقال معروض بارگاه رفیع کبریا و جلال و مرفوع درگاه وسیع عظمت و اجلال قیلنمق اولی و احق و احری و الیق و ارغب و احب بل الزم و اوجب در که زمام قبض و بسط مهام خاص و عام و عنان ابرام و نقض احکام مصالح جماهیر انام قبضه قدرت مفوض و مسلم و اسرار افعال و خلق اعمال حکمت اشتمالی ارادت و مشیت ازلیه سنده مضمر و مدغم در.

جهان متفق بر الهیتش فرو مانده در کنه ماهیتش

بشر ماورای جلالش نیافت بصر منتهای کمالش نیافت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 143 نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم نه بر ذیل وصفش رسد دست وهم

نه ادراک در کنه ذاتش رسدنه فکرت به کنه صفاتش رسد لاجرم فوز و فلاح عامه امم و نجات و نجاح زمره بنی آدم و تنسیق و تنظیم مهام انام و صلاح حالی مبدأ و مآل خواص و عوام ایچون هر عهد میمنت ضمین و هر قرن سعادت قرینده منطوقه بشارت رهین ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها [2] و فقنجه آثار قوت و قدرت و جلالت و عظمتن اظهار و ابراز و ابواب عنایت و رأفت و لطف و مرحمت بی ضنت و غایتن روی عالمیانه باز و علم ازل و ارادت لم یزلینده هنگام انشا و ابداع و تصویر و اختراع

وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ [3] قلم تقدیر و خامه تقویم و تصویر مصون عن التحریف و التغییر ایله ناصیه حال و جبین مبین منشاء و مآلنه رقم سعادت و اقبال کشیده و کارگاه ایجاد و خلقتنده به آلای والا و قامت قابلیتنه خلعت باهر البهجت استعداد و اهلیت بریده اولان معشر بشردن که قابل مظهریت خیر و شر و برزخ جامعیت نفع و ضرر به حکم کریمه مجید ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ و یَحْکُمُ ما یُرِیدُ [4] نظام سلسله عالم و انتظام و اتساق امور بنی آدم ایچون بر وجود محمود العواقب مسعود المناقبی تشریف لطیف مسند شریف خلافت موروث الاعزاز و لایق و سزاوار و مختار و ممتاز ایدوب إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ [5] جلوس شوکت مأنوس میمنت سمیر سریر لازم التوقیر سعادت مصیر سلطنت و جهانبانی و تخت فرخ بخت فرمانروایی و کامرانی و اریکه عز و ناز خسروانی ذات معالی سماتنه عنایت و ارزانی قیلوب سرافراز و ارجمند و پایه رفعتن علوقدر و سمو امکان ایله اوج آسمانه پیوند ایتمکه ارادت علیه و مشیت ازلیه سی تعلق ایتدکده لا راد لقضائه و لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ [6] ارباب کید و حسددن بر احد ابواب الطاف کامله و اعطاف شامله سین اعمال و دقایق دسایس و احتیال و القاء وساوس و اضلال و توهین و اختلال ایله حجر و سد و دفع و رد ایده مز لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ [8] فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ [8] و بقبضه قدرته ناصیه کل حی وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ [9] الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ [10]

نَرْفَعُ بجلال ذاته دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ و یقدر بکمال صفاته مقادیر جمیع الاشیاء تعالی شانه و عز سلطانه و بهر برهانه و توالی فضله و تواتر بره و احسانه و هر عقود دراری درود متصله الورود نامحصور نامعدود و سموط جواهر زواهر محامد و مآثر و مدایح و مفاخر نامحدود که واسطه القلاده عقود الجمان خیرات حسان و دره وشاح صدور و نحور حور جنان و فریده العقد شاهدان قصور بی قصور ریاض رضوان اوله اول فرازنده لواء معقود و راقی مدارج

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 144

مقعد صدق [12] و عارج معارج مقام محمود [13] و ساقی ماء معین [14] کوثر و حوض مورود و علت غائیه ایجاد و تکوین هر موجود و سبب ابداع و اختراع عالم ملک و شهود و باعث نضد و ترتیب و آمیزش و ترکیب بسایط و اجرام و امتزاج و توافق و تناسب و تعلق ارواح و اجسام و مقصد تشابک و تشارک و تعانق و تلاصق و اختلاط و ارتباط و التفات و انضباط علویات و سفلیات و ازدواج آبا و امهات

گر نبودی ذات پاکش آفرینش را سبب تا ابد حوا سترون بودی و آدم عزب خلاصه عناصر و افلاک، مشرف خطاب مستطاب لولاک [15]، هادی اوضح سبل، بادی آفرینش جزو و کل، مهبط جبریل امین، حامل وحی و تنزیل مبین، قائد العز المحجلین، رسول رب العالمین، شفیع العصاه و المذنبین، بشیرا للمؤمنین، نذیرا للمخالفین، [16] رحمه للعالمین [17]، قائل کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین، الذی اکمل به بنیان النبوه و ختم به دیوان الرساله و

انزل علیه نورا هدی به من الضلاله و انقذ من الجهاله، المبعوث بالحنیفیه البیضا و الدین القویم [18]، المنعوت فی الذکر القدیم إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ [19]، سلیل اللطف بضعه، قریع الشرف بقعه، ملاذ و ملجا امم، کاشف کروب و غمم، المرسل الی العرب و العجم، مشروح الصدر أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ [20]، مرفوع الذکر وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ [21] موضوع الوزر وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ [22]، گل گلزار بلاغ [23] و طوطی شکرخای قفس ما زاع [24]

چراغ افروز چشم اهل بینش طراز کارگاه آفرینش سید الانبیا و سند الاصفیا حبیب جناب کبریا

شفیع الهدی خواجه بعث و نشرامام الهدی صدر دیوان حشر معلی و مجتبی حضرت ابو القاسم محمد المصطفی علیه من الصلوات اتمها و افضلها و اعمها و اشملها و من التسلیمات اعلاها و اکملها و اسناها و اجملها روضه مطهره فایض الانوار و تربه منوره بهشت آثار و ضریح اقدس و مشهد مقدسلرینه نثار و ایثار اولنمق حقیق و سزاوار درکه بر مصداق کریمه رحمت وفاق ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ [25] و فحوای رأفت احتوای بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق پیام مسرت انجام سعادت انسجام دعوت عام فوز فرجامی علی الاطلاق طنین انداز کاخ صماخ سکان آفاق و قرطه گوش هوش صدق نیوش کافه انس و جان و قطان سبع طباق آسمان اولوب سلوک مناهج تهذیب اخلاق و طریقه موصله المباهج تطهیر اعراق که نتیجه بهیجه اجتنا و اقتناء اثمار وفا و وفاق و اجتناب و احتماء مآثم و ارتکاب جرایر و جرایم و امتطای ذروه و سنام شقاق و نفاق و بر مؤدای وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا

تَفَرَّقُوا [26] و مقتضای وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 145

إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً [27] وسیله استیفای معاهد حسن وعد و ذریعه استبقای معاقد میثاق و عهد و باعث مراعات مراسم صدق نیت و موجب مصافات خلوص طویت و صفای موارد صدق عقیدت و مراقبت لوازم کمال اریحیت و لطف سبحیت و مواظبت اذکار حسن سیرت و نقاء سریرت ایله ترغیب و سلوک مهامه و مسالک مفضی المهالک و فیافی و عر المسالک نفاق و معادات و شقاق و مناوات و شآمت و سآمت وخامت عاقبت شحنا و بغضادن ترهیب بیوروب محض لطف و رحمت آمرزگار و عین عنایت و رأفت پروردگار جل جناب قدسه من ان یلحقه دقایق الافکار و ان یحوم حول سرادقات الوهیته دقایق، انظار اولی الابصار اولان آغاز بعثت و فاتحه رسالتدن تابودار ناپایدار و شیک البوار سریع الزوالدن آرامگاه گلشن سرای نُورٌ عَلی نُورٍ [28] بهجت و حبوره ارتحال و بومحض زور و غرور و دار المحن پر شر و شوردن نزهتگاه سلوت و سروره انتقال بیورنجه بر موجب امر یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ [29] و خطاب مستطاب إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً [30] وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً [31] گم گشتگان تیه کفر و ضلالت و حیرت زدگان هاویه غوایت و جهالتی نور ارشاد و هدایت ایله طریقه مثلای دین حنیف و محجه بیضای شرع شریفه دلالت واضحه و هدایت ناصحه ایله دلالت و هدایت ایتمکله جناب واجب الوجود و وهاب مفیض الخیر و الجود

عمت آلائه و عظمت نعماوه مبشره الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی [32] شرف ورود سعادت مورودی ایله اسباغ و اتمام نعمت و اکمال و ایفاء فضل و موهبت و اسنای استیناس کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ [33] ایله تبشیر امت کرامت منقبت بیورمشدر و فوایح فواتح نخبات تحیات مسکیه النفحات عنبر شمیم و ارایح روایح تسلیمات رندیه الفوحات عبهر نسیم و روح و ریحان بی کران و رضوان و غفران بی حد و پایان که شمایم عطری النسامی مشام روحانیانی معطر و مسام کروبیانی پر مشک اذفر ایلیه کواکب باهره آسمان هدایت و نجوم زاهره امامت اولوب طود فضل لری شامخ و شرف طول لری باذخ و قدم صدق توام لری اوج علاده راسخ و اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم خبر جلیل الاثریله علوشان و سمو مکان لری کالشمس فی وسط النهار واضح و پدیدار و ظاهر و آشکار اولان آل سعادت مآل و اصحاب منیع الجناب خصوصا جناب صداقت مآب صدیق عتیق و فاروق علی التحقیق و ذو النورین و ابو الحسنین و بقیه عشره مبشره البایعین تحت الشجره [34]

آنان که نشستند به ظل علمش بستند طراز دین ز ذیل کرمش

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 146 بودند مقیم آستان حرمش رفتند ره صدق قدم بر قدمش جعل الله ثراهم اطیب من نسیم الاسحار و روایح الریاض غب القطار و اولاد امجاد و ذراری و احفاد و مخدرات حجرات عفت و حجلات عصمت و امهات مؤمنین و مؤمنات اولان ازواج مطهرات و بقیه نقیه انصار و مهاجرین و تابعین و تبع تابعین و ارکان

و اساطین دین و ائمه مجتهدین و پیشوایان راه یقین و احباب و اتباع و احزاب و اشیاع رضوان الله علیهم اجمعین مراقد طیبه شریفه و ضرایح متبرکه منیفه لرین معطر ایلیه که هر بری مهر انور اوج سعادت و اختر ازهر برج شرافت و در درج سیادت و مقتدای سالکان طریقت شریعت و حقیقت در.

اما بعد، اعلی حضرت معلی بارگاه رفیع منزلت جمشید دستگاه، بلند همت جلیل الاعتبار، سامی رتبت والا تبار، سپهر رفعت کیوان غلام، معالی منقبت فریدون احتشام، رونق افزای اورنگ جم، فرمانفرمای ممالک عجم، شهریار نصفت شعار، تاجدار معدلت آثار، جوان بخت نجابت نژاد، فیروز تخت شهامت فؤاد، نقاوه دودمان صفویه، طراز عصابه سمی المکان علویه، نیر آسمان قدر و شرف، خیر الحلف خاندان شاه نجف، عونا للشوکه و المجد و الاقبال و السعد و الشرف و الاجلال، غوثا للنصفه و العداله و الابهه و الاجلال و الرفقه و سمو المکان و علو الشان، شاه حسین بن شاه سلیمان، ثبت الله قوائم سریر دولته مقرونه بالبقاء الدوام برکنه الذی لا یرام و شید دعایم ملکه و معدلته محروسه بعینه التی لا ینام حضرت لرینک مقام رفیع و جناب منیع لرینه که ملتقی البحار مجد و حشمت و وقار و مطلع الانوار دین و دولت پایدار و مناط قلائد العقیان معالی آثار و محاسن اطوار غایت تمحیض شاهانه دن مقتضب و نهایت میلی و محبت خسروانه دن منتقا و منتخب اخلاق حمیده لری کبی مهذب و اوصاف پسندیده لری کبی محلی و مذهب، شرایف لطایف دعوات مستجابه فرح فزا و روایع بدایع تحیات مستطابه ترح زدا و جواهر زواهر تسلیمات مصادقت نمای محادنت انتما که فیضان بحار

زخار وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً [35] و امطار مدرار متوالیه القطار و القیت علیک محبه [36] ابر گوهربار دراری نثارندن نازل و بر مصداق وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا [37] غبار و اکدار غل و غش دن مروق و صاف و پرورش یافته اصداف دل انصاف اتصاف و سویدای فواد مهر ائتلاف دن حاصل و متوالی و متواصل در. وفود مسعود اورود وفود اعزاز و اکرام و سفیر میمنت سمیر توفیر توقیر و احترام ایله اهدا و اتحاف اولند قد نصکره مرآه الصفای ضمیر منیر مهر تنویر و سجنجل الارواح خاطر خطیر معالی سمیر و عوالی آرای عالم آرا لرینه که مانند جام جهان نما دافع نقاب

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 147

صور اشیا و جامع فنون عیون انبادر بو و جهله رخساره شاهد مرام دن اماطه لثام پیام بهجت ارتسام و کشف حجاب مدعا اولنور که بحمد الله الملک السلام المهیمن العزیز العلام افسر و سریر جهانبانی و دیهیم و اورنگ کامرانی فرق فرقدسا و جلوس میمنت مأنوس همایون بهجت فزای خسروانی مزایله شرف بخشا و پر فر و بها اولوب وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ [38] نظام امور عالم و تنسیق مهام بنی آدم و ترتیب طبقات جمهور و محافظت حدود و ثغور و اماطه مواد ظلم و فساد و نشر و بسط بساط عدل و داد و قمع مبانی کفر و الحاد و حمایت و صیانت بیضه اسلام و ترویج و اقامت شریعت غرای رسول اکرم علیه الصلوه و السلامه اقدام اقدام ایله قیام و بذل همت و حسن

اهتمام اولنمغله عقود سلطنت قاهره متفق و ملتئم و امور دولت زاهره متسق و منتظم و بقاع و رباع و وهاد و قطاع و ضواحی و اصقاع و اغوار و انجاد نواحی و بلاد ممالک محروسه لا زالت بانواء المیامن مأنوسه الی یوم التناد اشراف انظار شمول عدل و انصاف و کف ایادی تطاول و اعتساف و رفع طواری و نوازل شقاق و خلاف و دفع تعرض اراذل و اجلاف ایله معمور و سکان و قطان حواشی و اطراف ظل ظلیل دولت بی عدیل روزافزون مزده آرمیده و حشم نشینان حوالی و اکناف فیضان ذوارف فضل و احسان و تعهد و نوازش عوارف و آلاء اعطاف و الطاف ایله معهود و افاضل و علما و اماثل و صلحا و زمره ارباب قلوب و مستکشفان استار غیوب و زهاد و عباد تقوی اعتیاد و خواص ارباب سیف و قلم و حیل و حشم و خول و خدم بحسب طبقاتهم و علی قدر مراتبهم و تفاوت درجاتهم شیوع بدل نعم و سبوغ فضل و کرم ایله مسرور و محبور و عموما ارکان دین و دولت و اعیان ملک و ملت و وزیران آصف رای صائب تدبیر و امیران صف آرای جنگ آزمای صاحب شمشیر و سرداران لشکر ظفر رهبر و سپهسالاران جنود منصوره البنود نصرت اثر و نهنگان بحر حرب و شرزه شیران میدان قرع و ضرب و ابطال و ابسال با یال و بال و رجال اقتحام حومه قتال و جدال صغیر و کبیر و جوان و پیر فنون انعام عام جاری علی الدوام مأمون الانفصام ایله فرخنده و فخور و عامه رعایا و برایا و ارامل و

ایتام و قاطبه خواص و عوام که ودایع رب الانام در ظلال وارفه امن و راحتده اولوب رفاغ حال و فراغ بال ایله آسوده و کنف مراحم و اشفاق و ایثار ارزاق و انفاقده مقضی المرام و محصل الامال و مرفه الحال بستر آسایش و آرامده غنوده

آرام یافت در حرم امن وحش و طیرو آسوده گشت در کنف عدل انس و جان

بالید ازین نشاط تن تحت بر زمین بگذشت ازین نوید سر تاج از آسمان

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 148 از گریه خون گرفت چونی ظلم را جگروز خنده بازماند چو گل عدل را دهان

فحمدا له ثم حمدا له علی ما کسانا رداء الکرم

فشکرا له ثم شکرا له علی ما هدانا لشکر النعم و بحول الله ولی الاحسان ذی الطول و الامتنان قرض و قطع قواضب سیاست ایله که لازمه استدامت ممارست کلایت و حراست در رگ و ریشه عیث و فساد و عروق اندیشه عتو و عناد اضداد و انداد مستأصل و منقلع و اظافیر و انیاب تحارش و تکالب و تألب و تحارب و تحرف و توارب اعدای بد نهاد دوزخ معاد سیاج ممالک مأمونه المسالک دن دور باش شراره پاش قهر و زجرایله منکمش و مرتدع و اساس و جدران معاقل جور و عدوان و اساطین و ارکان مبانی بغی و طغیان عبده اوثان معاول تدمیر و تنکیر ایله منصدع و منخلع و اعلام شوکت اسلام و شعائر دین محمدی و شرایع مطهره احمدی علی شارعها افضل الصلوه و السلام معتلی و مرتفع و شمل اهل سنت و جماعت ملتئم و مجتمع و

هر طرفدن ظلام و قتام غبار وحشت و نفار و غمام اکدار مشاق اسفار اسفار صبح یمن و یسر ایله منجلی و منقشع و سطوع انوار عدل و داد ایله ارجاء و انحاء عراص مملکت و ساحه وسیع المساحه دولت و اقطاع دیار و اقطار بلدان و امصار مستنیر و ملتمع اولوب وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها [39] بالجمله امداد فرح حاصل و اسباب ترح زائل و امداد فضل ربانی متواصل و فیض نامتناهی جمیع حالاتی شامل اولمغله مجاری احوال مقتضی مزید حمد نعما و موجب دوام شکرآلاء منعم مفضال عمیم البر و النوال ایزد متعال اولدوغی حال یمن اشتمال مسعود الفال ده قبله گاه شوکت و اقبال و مقبل شفاه صنادید اقیال و محط رحال وفود تعظیم و اجلال و مآب و مآل اصحاب جاه و جلال و مورد عذب فضل و افضال اولان باب السعاده و الاقبال و الدول و مدخل العز و التایید فی الازل درگاه گردون اشتباه سلطنت و جهانبانی و بارگاه معدلت دستگاه خسروانی مزه لا زال محفوفا بالعون الربانی و ما برح محفوظا بالکلایه الصمدانی، سبیل جمیل رسالت و طریق انیق سفارت و تهنیت و تبریک جلوس سعادت مأنوس اریکه سلطنت و جلالت ایله منبعث اولان رفعت پناه ایالت دستگاه، حائز نصاب محاسن رسوم و آداب، حاکم ایالت تومان نخجوان استاجلو مرتضی قلی خان دام اقباله و قرن بالخیر مآله

به روزی که نیک اختری یار بودنمودار دولت پدیدار بود ایمن اوقات عمیمه الخیرات و اسعد ساعات مفیضه البرکات ده مرجع انام و موئل

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص:

149

خاص و عام اولان آستانه دولت آشیانه خدیوانه مزه ورود و وصول و پایه سریر سعادت مصیر خسروانه مزده حصول قبول و احراز شرف مثول ایله تاج افتخار و ابتهاجی همسر عیوق و عین عواطف علیه و نوازش و التفات بهیه مزایله ملحوظ و مرموق اولوب محض موالات و تواد و فرط یگانگی و کمال اتحاده مقرون و دلائل و امارات دوستی و خیراندیشی و اقبال جوئی و صادقت کیشی ایله مشحون و کلک گوهر سلک منشیان ایادی البیان جاحظی التقریر و خامه عباسی عمامه دبیران عمادی التحریر و مداد عنبرتر و سواد مشک اذفر ایله صحیفه کافور قیصور اوزره ترقیم و تنمیق و تسطیر و ترشیق اولنان نامه نامی و مخاطبه سامیه گرامی لرین که گل غنچه گلشن فصاحت و براعت و زلال کوثر رقت و لطافت و نیّر آسمان غرابت و بلاغت در پیشگاه معلی دستگاه عالم پناه مزه و وفور توقیر و تفخیم و مزید تبجیل و تعظیم ایله اتصال و تسلیم و زبان فصیح و اهل فسیح و ثبات جنان و طلاقت و سلاست لسان و حلاوت و عذوب بیان ایله بوخاندان عظیم الشان رصین البنیان متین الارکانه امارات یکدلی و موافقت و آیات جمیله الغایات مصافات و مصادقت و دلایل خلوص نیت و صفای ولای صدق طویت لرین روش دلپسند خوب و اسلوب ارجمند مرغوب اوزره لوح تمحیض موالات گوناگون اولمغله مورث انبساط طبع همایون جلالت مشحون مز اولوب باعث تأکید و تشیید معاقد قواعد مهر و ولای روزافزون اولدوغی مکشوف ضمیر منیر مهر انجلا و خاطر خطیر معالی سمیر بیضا ضیا بیوریله و کمال الفت و موافقت و صفای موارد مخادنت

و مصادقته بناء سفیر بلاغت سمیر فرخنده محضر نیکو مخبر مقبول السیرت لرینک تقریر و اشعار و تنویر و اظهارینه حواله اولنوب مأمور الدوغی خصوص و امور نزدیکان مواقف شریفه و مقربان سده منیفه مز وساطتی له عرض اولندقده شان دولت نشان طرفین و مراعات مصافات جانبینه شایان وجه لایق و طور موافق اوزره جواب دیریلوب. ادای مراسم سفارت و قضای لوازم رسالت پر بشارت ختام خیر انجامنده توقف و آرام ایتمیوب طرف باهر الشرف لرینه عودت و وصوله مرسوم و مأمور اولمغله بر گون مقدم مصحوب السلامه صوب مقصود و وجهه مأمولنه رجعت و قفول و مواقف شریفه لرینه شخوص و مثوله اظهار کمال میل و رغبت و از جای مطایای شتاب و سرعته نیازمند صدور اذن و رخصت اولدوغی جهت دن جواب کتاب مستطاب و پاسخ نامه مشکین نقاب لرایله رجعت و ایابه مأذون و رخصت یاب اولوب صوب با صواب و جناب نعم المآب لرینه جازم و متوجه و عازم اولمشدر.

بوخاندان عظیم الشان شامخ العماد و بودودمان سمی المکان راسخ الاوتاد،

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 150

مکن الله اساسه الی یوم المعاد، اقبالجوی و خیراندیش و دولتخواه و صداقت کیش اولنلره همواره مواید فواید و رواتب عواید ترحیب و تأهیل و تلطف و تأمیل جمیلی و نوازش و تنزیل جزیلی معد و آماده و ابواب ارفاق و الطاف و اشفاق و اعطافی روی دانی و قاصی گشاده خصوصا ملوک و حکام واجب الاحترام اهل اسلام و اتباع و امتثال سنت سنیه خیر الانام علیه افضل الصلوه و السلام ایله یکدل و یک جهت اولوب التزام

سلوک جاده مهر و محبت و اظهار اسرار موافقت و صداقت ایدن لر همیشه معزز و مکرم و موقر و محترم اوله کلد کلری شنشنه اعرفها من احزم سنت سنیه آباء کرام و عادت مرضیه اجداد امجاد فخام و عظام مز اولمعین فی ما بعدینه طریقه مالوفه و قاعده معروفه موصوفه اوزره بر مقتضای حفظ و تأکید مرایر وثیقه معاهدت و حسن لوازم مجاورت و لطف معاشرت و مجاملت و حصافت و رزانت رای رشید بودولت روزافزون مقرون بالتشدید لا زال مویدا و موبدا بمزید التائید و التابید من الملک الحمید المجید رکن رکین شدیدینه که عروه وثقای مزید فتوح در رغبت و جنوح ایله ابواب مفاوضات و مخاطبات و مراسلات و مکاتبات مفتوح و شیوه ناپسند مباینت و مجانبت متروک و مطروح بیورلمق باعث تحصیل جمیل ازدیاد و امتداد تألف و یگانگی و مورث الغا و اطراح تکلف و بیگانگی ایدوکی افصاح و بیان و ایضاح و تبیان مغنی و مستغنی در باقی

تا از برای نظم مصالح درین جهان کس را درون پرده تقدیر نیست بار

دوران آشتی که نظام جهان ازوست بادا چو فضل حق ابد الدهر پایدار همواره قوایم و دعایم سریر شاهی استوار و قواعد اریکه جم جاهی حشمت پناهی مستقر و پایدار و توالی عنایات بی غایات الهی قرین روزگار و رسوم و آیین ولاجویی و نیکخواهی بر دوام و برقرار باد بالنبی و آله الاطهار و صحابته الاخیار من المهاجرین و الانصار.

فی محرم 1118 [*]

______________________________

(1)- سوره الانفال 63

(2)- سوره فاطر 2

(3)- وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ (سوره المؤمن 64، التغابن 3)

(4)- مائده 1

(5)- الاعراف 128.

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه

با یادداشتهای تفصیلی، ص: 151

______________________________

[6- سوره الرعد 41

(7)- سوره الروم 4

(8)- لیس 28 (فَسُبْحانَ الَّذِی ...)

(9)- فاطر 39

(10)- الانعام 165

(11)- اشاره به آیه 82 از سوره الانعام و 76 از سوره یوسف: نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ

(12)- اشاره به آیه 55 سوره القمر: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ

(13)- اشاره به آیه 79 از سوره الاسری: عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً

(14)- اشاره به آیه 30 از سوره الملک: فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ

(15)- اشاره به کلام لولاک لما خلقت الافلاک

(16)- بشیر و نذیر از نعوت پیغمبر اکرم است: إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً (فاطر 24)، إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (الفتح 18)

(17)- اشارتی به آیه ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ (انبیاء 107)

(18)- اشاره به آیه فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (الروم 30)

(19)- سوره القلم 4

(20 و 21 و 22)- الانشراح آیات 1، 2، 4

(23)- اشاره به آیات بلاغ مانند هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ (ابراهیم 52)

(24)- النجم 17

(25)- النحل 125

(26)- آل عمران 103

(27)- ایضا

(28)- النور 35

(29)- المائده 67

(30 و 31)- الأحزاب 46/ 45

(32)- المائده 3

(33)- آل عمران 110

(34)- اشاره به آیه لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ (الفتح 18) که از بیعت نخستین افراد به پیغمبر اسلام حکایت می کند

(35)- سوره الروم 21

(36)- طه 39

(37)- الحشر 10

(38)- آل عمران 140

(39)- سوره النحل 18، ابراهیم 34

(*) از اسناد انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 152

فتحنامه بحرین [1]

فرمان همایون شرف نفاذ یافت آن که سیادت و

نبالت و نجابت پناه، فضیلت و هدایت و نقابت دستگاه، سلاله السادات و النجباء العظام، زینا للسیاده و النجابه و النباله، میرزا محمد علی ولد و نایب عالی جاه متولی آستانه مقدسه منوره مطهره متبرکه سدره مرتبه عرش درجه و سرکشیکان کرام و خدام ذوی العز و الاحترام آن آستان ملایک مقام از مجمع البحرین مرحمت و مکرمت بی کران، که نمونه مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ [2] و مصداق یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ [3] است فایز فیض بی پایان گشته بدانند که چون گلستان این دولت خداداد و سرا بوستان این سلطنت قوی بنیاد به گلشنگری کارکنان عالم بالا و چمن آرایی خدمتگزاران ملا اعلی، از آبروی حضرت رسول مختار و زلال جوی باطن صاف حضرات ائمه اطهار علیهم صلوات الله الملک الجبار تازه و ریان و نمونه فردوس جاودان است، ریاحین و ازهار آن از صرصر مخالفت پژمرده نگردد و برگ و بارش از تندباد معاندت معاندین نقصان نپذیرد. بلکه بر وفق کریمه لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ [4] هوای روح افزای دم گرم اهل الله باعث نمایش گلهای رنگین آن حدیقه بهشت قرین گشته مشام مرام مخلصان را مدام عطر ساید و نسیم دلگشای دعای رجال لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ [5] سبب افزایش اثمار شیرین آن روضه خلد آیین شده مذاق تمنای شیعیان را همیشه حلاوت بخشاید.

مصداق این مقال مقدمات دار المؤمنین بحرین است که چون سکنه آن سرزمین فایز مراتب علیای ایمان و یقین و خلوص شیعیان حضرت امیر المؤمنین اند، والی مردود عمان و خوارج بی ایمان که از بغض و عداوت آن سرور اخیار قلوب مقلوبشان تیره و تار است، غافل

از آن که به مضمون حقیقت مشحون یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ [6] نور الهی اطفاپذیر نمی باشد، به اراده ناروای اطفای نور تولای سید اوصیا، آن ارض باصفا را تصرف نموده بودند. نواب کامیاب همایون ما، که از چاکران خاص و

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 153

بندگان با اخلاص شاه مردانیم، بعد از استمداد از روح مقدس آن برگزیده رب العباد، استرداد آن ولایت دلگشا را پیشنهاد [همت] والا ساخته ایالت و شوکت پناه، حشمت و جلالت دستگاه، عالی جاه امیر الامراء العظام، زینا للایاله و الشوکه و الحشمه و الجلاله و العز و الاقبال، لطفعلی خان، برادرزاده شوکت و اقبال پناه، حشمت و عظمت و اجلال دستگاه، شهامت و بسالت انتباه، رکن اعظم دولت ابد مدت ظل الهی، مصاحب تربیت کرده خورشید عنایت پادشاهی عالی جاهی، اعتضاد السلطنه البهیه السلطانیه آصف جاهی، اعتماد الدوله العلیه الخاقانیه، زینا للوزاره و الشوکه و الحشمه و العظمه و الشهامه و النباله و العز و الاقبال، فتحعلی خان وزیر دیوان اعلی، که به مضمون صدق قرین إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ [8]، از بندگان اخلاص سیر دیرین و غلامان معتبراین آستان عز و تمکین و به صدق نیت و حسن عقیدت و جلادت و مردانگی و شجاعت و فرزانگی موصوف و معروف است، سربلند ایالت و امیر الامرایی کل فارس و انجام این مرام میمنت فرجام را به عهده اهتمام عالی جاه مشار الیه فرمودیم و مومی الیه مساعی شایان و اهتمامات نمایان در جمع نمودن سپاه و استعداد آن گروه

نصرت پناه و استمالت اعراب سواحل و تدارک سفاین فلک مماثل و تهیه آذوقه و اسباب و سرانجام آلات و ادوات آن امر مقرون به صواب به عمل آورد. خود تا ساحل دریا رفته طوایف بسیار از سپاه جرار و اعراب به سرکردگی ایالت و شوکت پناه، حسب و جلالت دستگاه، عالی جاه زینا للایاله و الشوکه علی خان حاکم الکای دورق روانه دار المؤمنین مذکورساخته ایشان به مجرد وصول به آن بلده المؤمنین، خوارج ملاعین و اعراب عتوب را که در آن جا بوده اند احاطه نموده اند و از طرفین آتش حرب و قتال و نیران جنگ و جدال اشتعال یافته از آن جا که به حکم مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ [8] ملا ملکوت و معاشر عالم جبروت لوای إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً [9] را بر فرق تمنای این خانواده اصطفا و ارتضا افراخته و جنود غیبی و وفود لا ریبی ندای وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً [10] را به نام نامی این دودمان عز و علا بلندآوای بسیط غبرا ساخته اند، در اندک زمان به آب شمشیر بران لوث وجود مردود جمعی کثیر از آن مخاذیل بی دین را با حاکم و سرکرده که والی ضلالت آیین عمان تعیین نموده بود از دامن آن سرزمین پاک و مصفا و حصار آن ولایت را با چهار برج که آن ملاعین ترتیب داده بودند به جبر و قهر مسخر و کل آن ولایت را به دستور سابق تصرف نموده اند. الحمد لله الذی نصر عبده و اعز جنده که دیگر باره در آن سرزمین فردوس قرین رؤس منابر به اسامی سامی و القاب گرامی حضرات

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران،

از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 154

ائمه اثنی عشر علیهم صلوات الله الملک الاکبر آرایش تازه و زیب و زینت بی اندازه یافته آثار خوارج ملاعین اطوار و نواصب ضلالت آیین از آن دار المؤمنین بالکلیه مرفوع و ذایل و موذنان آگاه بعد از ادای شهادتین به ذکر جمیل اشهد ان علیا ولی الله تمامی شیعیان را کامران و شادمان ساخته و اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ و اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.

چون به مضمون کریمه لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ شکرگزاری آلای والای واهب العطایا سبب ازدیاد نعمای بی منتها و شادی و سرور درین گونه فتوح میمنت قرین شیمه کریمه دوستداران حضرت امیر المؤمنین و جرعه گوارای غیرت کشان دین مبین می باشد، می باید که در هنگام حصول شرف اطلاع بر مضمون این فتح نامه مسرت نمون، موافق مدلول فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً [12] استیصال خوارج ضلالت نشان و تسخیر و فتح ولایت عمان را از درگاه قادر متعال امیدوار باشند و در روضه عرش آیین، که مختلف ملائکه مقربین و مطاف طوایف قدسیین و مهبط فیض آسمانی و موقع نزول رحمت رحمانی است، به جمعیت تمام به ختم کلام ملک علام و دعای استمرار این گونه [ [13]] سئوال عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ [14] قیام و اقدام نمایند و در ازای این موهبت یزدانی و عارفه صمدانی که قرین قوت دین و فاتحه الفتوح مؤمنین است به مصداق فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ [15] مراسم سرور و نشاط و لوازم حبور و انبساط را معمول داشته در نقارخانه سرکار فیض آثار سه شبانروز شادیانه های بشارت و نقاره های شادمانی به نوازش درآورند و

در عهده شناسند.

شعبان المعظم 1129

______________________________

(1)- عنوان در نسخه: «هو فتحنامه بحرین که مقرب الخاقان میرزا محمد رفیع منشی الممالک در دار السلطنه قزوین که خبر فتح مزبور رسید نوشته اند.»

(2)- سوره الرحمن 19

(3)- ایضا 22

(4)- ق 35

(5)- النور 37

(6)- التوبه 32

(7)- یوسف 24

(8)- آل عمران 26

(9)- الفتح 1

(10)- ایضا 3

(11)- آل عمران 13

(12)- البقره 105

(13)- ظاهرا کلمه یا کلماتی جا افتاده است.

(14)- الاعراف 129

(15) آل عمران 170

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 155

فرمان شاه سلطان حسین [1] در باب وزارت محمد قلی خان شاملو

چون وزیر دیوان قضا و دبیرخانه أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی [2] به رقم طرازی کلک تقریر نشان ذی شان جهانبانی و یرلیغ بلیغ گیتی ستانی را به نام این خاندان عز و [علا] [3] نگاشته و به یمن تولای خاندان طیبین و طاهرین و به برکت انتساب به دودمان طه و یس [4] سر رشته قبض و بسط امور عالم اسباب را به کف کفایت و اختیار نواب همایون ما بازگذاشته ما نیز برای مصلحت سنجی نظام کل بر ذمت همت خسروانه لازم فرموده ایم که هر یک از بندگان راست کیش را، که گلزار همیشه بهار دولت جاوید را سرو آزاده و از مشیمه عدم به قبول تکلیف بندگی این آستان امانت نشان مؤمن زاده اند، دستگاه سلطنت سلیمانی را آصف و دربست و گشاد مهام این دولت به حسن رای و تدبیر متصف باشند ایشان را در محفل قرب و عزت بالانشین سازیم و به تشریف شریف وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً [5] به زینت آرائی قامت قابلیت ایشان پردازیم.

چون درین ولا، وزیر سابق دیوان اعلی [6] که به مقتضی إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی [8] چشم از حقوق عنایات بی کران خاقانی پوشیده بود، از عین کافر نعمتی جزای عمل را به چشم خود معاینه دیده و به تحریک سرانگشت اشاره امر اقدس که جهانیان را در اذعانش از مژگان انگشت قبول بر دیدگان است، مردم دیده اش از آیینه خانه زجاجی جلای وطن و ترک جلاء کرده در طرفه العینی عبره للناظرین گردید. [8] لهذا محمد قلی خان شاملو (بالقابه) را که امتیازش روشن و از ایل جلیل القدر قزلباش من حیث الحسب و النسب مانند امتیاز بدر منیر از فوج کواکب در برابر شاملوی ظلمت شب است و شعشعه انور إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی [9] از جبهه حالش تابان و پرتو آثار السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ [10] از وجنات حالش عیان می شد از ابتدای سنه فلان به مرتبه علیا و به منصب وزارت عظمی وزارت دیوان اعلی سرافراز و از وقوع این دو امر شگرف در بیم و امید بر چهره عالمیان باز فرمودیم. [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 156

______________________________

(1)- عنوان فرمان در منشآت: «صورت رقم مبارک که در ایام خاقان شهید شاه سلطان حسین به محمد قلی خان نوشته شد».

(2)- سوره طه 50

(3)- ظاهرا کلمه ای افتاده و قیاسا تکمیل شده است.

(4)- طه نام سوره 20 است و یس نام سوره 36 از قرآن کریم. منظور از خاندان طه و یس دودمان پیغمبر اکرم می باشد.

(5)- سوره طه 29

(6)- مقصود فتحعلی خان داغستانی است که به قول میرزا محمد خلیل مرعشی «نسبت به امرای دیگر بالنسبه در تدابیر و کاردانی کمال امتیاز داشت». ولی ملا

محمد حسین ملاباشی و میرزا رحیم حکیم باشی و دیگر مغرضین به شاه سلطان حسین سعایت کرده بودند که فتحعلی خان در قصد گرفتن و کشتن اوست. شاه دستور کور کردن او را صادر نمود. ولی اندکی بعد جلسه محاکمه ای ترتیب داده شد که شاه در آن شرکت کرد. در این جلسه بی گناهی فتحعلی خان مسلم شد.

(ر ک برای تفضیل به مجمع التواریخ محمد خلیل مرعشی)

(7)- سوره العلق آیات 6، 7

(8)- معنای عبارت طویل و پر زرق و برق میرزا مهدی خان این است که به دستور شاه سلطان حسین مردم دیده فتحعلی خان را بیرون آوردند و به عبارت ساده تر او را کور کردند. آن که شخصا دست به چنین جنایتی زد و به دست خود یا به دست پسر خود چشم فتحعلی خان بی گناه را از حدقه درآورد، میرزا محمد حسین ملاباشی بود. میرزا محمد حسین نوه ملا محمد باقر مجلسی است.

(9)- سوره الانبیا 101

(10)- سوره الواقعه آیات ده و یازده

(*) منشآت میرزا مهدی خان ص 30

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 157

نامه سلطان احمدخان ثالث به شاه سلطان حسین

تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ [1]، بهترین حمد و سپاس و گزیده ترین شکر و ستایش بی حد و قیاس اول مالک الملک لا یزال و خداوند دائم الافضال، جل ذاته عن درک الوهم و الخیال و تعالی کمال صفاته عن وصمه التحول و الانتقال حضرت لرینک ساحه عظمت و کبریا لرینه لایق و اولی درکه بر فحوای حکمت احتوای إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً [2] و سعادت خلافت اهل نصفت و عدالتی باعث نظام امور جهان

و موافقت و مصادقت سلاطین معدلت عنوان سبب اطمینان و رفاهیت رعایا و برایا و زیردستان ایلدی

ورقاء و همک لا تنال جنابه بجناحی الادراک و الاحساس و درود نامحدود و صلوات متعاقب الورود اول سرور سریه انبیا و سپهسالار کتیبه اصفیا، سبب آفرینش عالم و باعث نضد و ترکیب اجزای بنی آدم، فخر الرسل، هادی السبل، محمد المصطفی صلی الله تعالی علیه و سلم حضرت لرینک روضه مطهر لرینه اهدا قلنمق سزا و احری که هادی گم گشتگان تیه ضلالت و دستگیر افتادگان چاه غوایت و جهالت در و فراید ستایش و سلام آل و اصحاب کرام لرینه نثار قلنمق شایسته در که هر بری راه نمای دین قویم و هادی شرع مستقیم در.

اما بعد، اعلی حضرت سامی رتبت ملک منقبت فلک منزلت معلا بارگاه جمشید جاه شوکت دستگاه، شهریار برجیس نظر، تاجدار خورشید منظر، زیبنده تاج و تخت داوری، آراینده سریر سروری، کهف الانام ملاذ الایام، سلاله دودمان صفویه، نقاوه خاندان مصطفویه، فرمانفرمای ممالک ایران، شاه جم جاه و الامکان، علما للدوله و الصوله و الجلاله و العداله و السیاده و النجده و الشان، شاه حسین بن شاه سلیمان، لا زالت نیران اقباله ساطعه من افق السعاده و الاجلال و بدور مجده لامعه من فلک السیاده و الاقبال و موقف الاعلی لا زال محفوظ بالمکارم و المعالی لرینه که قبله رحال آمال و مورد حشمت و اجلال در. شرایف شمایم

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 158

دعوات مستجابه که نفحات اخلاصی تنسم نسیم ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ [3] ایله مشک بیز و شایع و لطایف لوامع تحیات مستطابه که انوار

اختصاصی إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها [4] مطلعندن درخشان و لامع اوله

دعاهایی که بر لب نارسیده نوید فاستجبناها [5] شنیده

تحیاتی که بی آن نیست روشن خروج از عهده فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ [6] تقدیم مراسم اعزاز و تکریم ایله اتحاف و اهدا قلنده نصکره ضمیر منیر تابناک و ذهن و قاد در اکلری که مرآت عرایس صور حقایق و جلوه گاه ابکار اسرار دقایق در معروض حفا و حیز خباده اولمیه که بوندن اقدم جانب جناب معالی مآب لرینه نگاشته خامه تبشیر قلندیغی اوزره حضرت مولای نعم النصیر توفیق و تیسیری ایله موره [8] سفرنده زمان یسیرده فتح و نصرت کثیر حصول پذیر اولدقده عمده ملوک نصاری اولان نمچه چا ساری [8] دولت ابد مدت مزایله مسالمت اوزره ایکن بر داعیه غیرت نصرانیت نقض حبل معاهدت و وندیک دوژی [9] و جمهوری له عقد زنار موافقت و معاضدت و اتفاقا طرح اساس مخاصمت ایتمکله جناب جلالت مآبم دخی اظهار حمیت دین پرور خدیوانه و اعمال همت بلند رتبت پادشاهانه ایله تائید ملت بیضا و تقویت شریعت غرا ایچون برقج سنه دن بر و بحرا برا ابطال رجال و آلات و ادوات حرب و قتال ایله مشحون و مالامال مراکب جاریات کالجبال السائرات تسییر و ارسال و برا دخی طرف طرف استیناف اهبه و عباد موفوره و احتشاد صنوف اجناد غزا اعتیاد غیری محصور ایله تحریک رایات نصرت غایات ... اعلام ظفر انجام قلنمغله نوایر جنگ و جدال و امواج بحار قتال تلاطم و اشتعال و الحروب سجال مالی طرفینه قرین حال اولنوب و بعون الله الملک المتعال نیچه سنین و سال بومنوال اوزره هر طرفه ترتیب عده و عباد و تجهیز جلاد جناد

ایله اقامت غزا و جهاد دن دولت علیه ابد اتصال مزده فتور احتمالی خیال محال ایکن دولت علیه ابد پیوند مزایله مصالحه اوزره اولان انگلتره قرالی و ندرلانده قرالی، استاتی جنرال لرینک توسط لری ایله اتفاقا مسالمت ... رغبت و جنو احلری ظاهر و متحقق اولمغین ودایع رب الانام اولان رعایا و زیردستانک آرایش و اطمینان و آرامش ارام لریچون وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ [10] حکم شریف حکمت اشتمالنه امتثالا جانب معالی مناقب خسروانه مزدن دخی رعیته و عقد موادعیه رخصت خدیوانه مز ارزانی و عنایت قلنمغله انشاء عقد مسالمیه تعبیر اولنان وکلای طرفین و متوسط لرینی بالدفعات بر محل مناسبده مکالمه و مذاکره لریله مقتضای وقت و حاله شرایط عدیده و مواد

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 159

متعدده اوزرینه بنای مسالمت اختتام و رشته مخاصمت انفصام بولدقد نصکره شجره صلح و صلاحدن حاصل و انتفاعی طرفینک رعایا سنه شامل اولان ثمره تجارت احوالی مذاکره سی خلالنده نمچه دیارنه شد رحل تجارت کرزان اولمریله بعض مخاوف و مهالکده عرضه انواع شداید و متاعب و هدف اصناف مضار و مصائب اولملرندن ناشی هر بار تجار ایرانیک اول دیاره وصولی قرین حصول اولد- یغندن امتعه ایرانیک اول بلدان ده ندرتی و اهالی سنک مضایقه و ضرورتی اولدیغی بیان و بو خصوص دخی دوستلقه بناء چاسار مشار الیهه ایله نظام ویر یلان تجارت اموری عقدنده بعض شروط ایله انتظام بولمسی بابنده استیذان اولندقده الحب یتوارث مدلولنجه جناب اخوت مآبکز ایله بینمزده آباء امجاد و اسلاف عالی شان بهشت معاد دن منتقل و موروث

تحاب و توادوک تاءکد و ازدیادی جایگیر ضمیر منیر خسروانه و منتقش خاطر عاطر صفا مظاهر ملوکانه مزا ولمغی قرین رضای میامن اقتضای خدیوانه مزا ولمغله ممالک ایراندن طواف بیت الله الحرام و زیارت روضه مطهره فخر الانام علیه افضل الصلوه و السلام ایچون زامله بند عزیمت اولان قوافل حجاج و زوار و سایر سوداگران و تجارک اگر اقطار و حجازیه و اگر ممالک محروسه مزدن اولان سایر محل لرده حفظ و حراست و حمایت و صیانت لرنده اهتمام اولدیغی کبی چاسار مشار الیهه دیارینه ذهاب و ایاب مراد ایدن تاجران ایران آمد شد لرنده قرین امن و سلامت و گرانبار رایحه تجارت اولوب قطعا بر فرده ممانعت اتما ... اوزره وزرای عظام و میرمیران کرام و امرا و سایر گماشتگان مرز و بوم دولت عظمی مزه اوامر علیه قضا مضا مزایله تنبیه و تأکید النمش و رسیده مسامع ابهت مجامع شاهی لری اولمق کرکدر که مقدما رو شعارنده عباس نام بر شخص غریب الاطوار ممالک فسیحه الاقطار مز داخلنده اولان بحر سیاه تجاری مرا کبندن بر سفینه سوار و آستانه سعادت مداری مزه کلوب جناب رفیق لرینک صنو شقیق و برادر شفیق لری اوزره رفع رقعه رعایا ایلدیکی وزرای عظاممز وساطت لریله حضور لامع النور پادشاهان مزه تلخیص و انها اولندقده شنشنه کریمه عثمانیه و سریره مرضیه خاقانیه مقتضا سنجه بر جای منا سبده ایوا و لوازم نوازش و مهمانداری ایفا اولنوب تفقد حال و تبیین احوال صدق و کذب احتمالنه توجیه بال و تفحصی مناسب اولان کمسنه لردن بو احوال تتبع و استخبار قلنمق خلالنده مزبورک ادعاسی محض لاف و عین دروغ و

گزاف اولدیغی ینه کندی یاننده موجود و مجتمع اولان اتباعی طرفندن شیوع و اشتهار بولیجق تقدیم پاداش کردار ناهنجاری خوفیله خفیه سیواس ایلی طرف لرینه رهگرای فرار

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 160

و اجرای هواسنه مدار استظهار اولان بعض اوغان و اشراری باشنه جمع رعایا و برایایه ایصال خال آزار و بادیه نشینان طائفه ترکمانه دخی صرف عنان مواثبه و مدّ باع محاربه و مجادله ایتمکله اثناء مکالمه و مقاتله ده من زرع الاحن حصد المحن و فقنجه گریبان حیاتی تیغ مکافات ایله چاک و افتاده مغاک هلاک اولوب جلوه- الباطل ساحه معناسی نمایان اولمشدر. انجق بواحوالک و قوعی هنگام سفر و حرکت و اوان نهضت رایات ظفر سرایته مصادفتی جانب جناب نعم المآب لرینه انها و اعلامه عالق اولمشیدی.

الحاله هذه بتوفیق الله تعالی مراسله و مکاتبه ایله تأکید قواعد مهر و وداد و تشیید معاقد دوستی و اتحاد ده مانع بر شغل شاغل و حاجز و هایل قالما مغله بو کیفیت دخی حقیقتی اوزره مکشوف ضمیر منیر شاهی لری اولمامق احتمالنده ناشی نقش صحیفه وداده و مجرد بواحوالک تفصیل و بیانی خلالنده ترصیع تاج با ابتهاج تحاب و تواد و تزیین اکلیل یگانگی و اتحاد ایچون نامه همایون مصادقت مقرون مز اصدار و تبلیغی خدمتنه نامزد اولان مقعد ان خدام آستان دولت آشیان و خواجگان دیوان معدلت عنوان مزدن افتخار الاماجد و الاکارم دام مجده بر سبیل رسالت صوب با صواب معالی لرینه فرستاده قلنمشدر. بتوفیق الله الملک الودود لدی الورود ادای سفارت و تکمیل خدمت رسالت ایله کدن صکره پیام مصادقت ارتسام شاهانه لریله

اعاده و تنسم نسیم دلگشای وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً ایله ازهار موالات کثیره قلنمق سمیر ضمیر الهام پذیر پادشاهانه مزدر.

باقی همیشه خورشید عز و اقبال شاهی لامع و تابان و بدر منیر سعادت و اجلال جم جاهی ساطع و درخشان باد، بالنبی و آله الامجاد. [*]

______________________________

(1)- سوره الملک 1

(2)- المائده 20

(3)- سوره المؤمن 60

(4)- النساء 86

(5)- فاستجیناها در قرآن کریم نیامده بلکه چهار بار در سوره انبیا فاستجبنا له آمده: فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِ (الانبیاء 88)

(6)- النساء 86

(7)- شبه جزیره ای در مدیترانه شرقی از خاک یونان. در آن روزگار این نام بر منطقه پله پونز اطلاق می شد.

(8)- نمچه به معنای اتریش است و نمچه چاساری به معنای سزار (تزار، کایزر قیصر) اتریش

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 161

______________________________

(9)- وندیک یعنی ونیز و دوژ همان است به معنای رئیس شورای جمهوری ونیز که ده عضو داشت.

(10)- الانفال 61

(11)- سوره الروم 21

(*) گزارش سفر دری افندی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 162

فرمان شاه سلطان حسین [1] (صورت طغرا)

محمد علی سیده النساء حسن حسین علی محمد جعفر موسی علی محمد علی حسن محمد. المؤید من عند الله ابو- المظفر شاه سلطان حسین الصفوی الموسوی الحسینی بهادرخانی سوزومیز الحکم لله العلی الکبیر [پادشاه والاجاه سکندر بارگاه خورشید کلاه اسلام پناه [2]] بیگلربیگیان ظفر قران نصرت آیین و وزرای ملک آرای کفایت گزین و عمال خجسته اعمال دیوانی و متصدیان اشغال و مهام سلطانی بدانند که درین ایام سعادت فرجام، اعلی حضرت آسمان بسطت ثریا منزلت سپهر رفعت خورشید افاضت، مشتری سعادت بهرام صولت

ناهید بهجت، علم افراز عرصه داوری، چراغ افروز محفل قیصری، سلطان البرین و البحرین، ثانی اسکندر ذی القرنین، خادم الحرمین الشریفین [2] نامه مودت طراز نامی و صحیفه لازم الاعزاز گرامی، مصحوب عمده الامراء و الاکابر، جامع المعالی و المفاخر، معتمد درگاه رفیع قیصری، محرم بارگاه منیع اسکندری، دری احمد افندی، به این دیار عظمت و اقتدار فرستاده مرقوم قلم صداقت رقم فرموده بودند که فی ما بین آن پادشاه اسلام پناه و فرمان فرمای آلمان که قرال نمسه نیز می گویند، بعد از نزاع و جدال مصالحه واقع شد. آن پادشاه فرنگستانیان پناه به آن سلطان البرین و البحرین اظهار نموده اند که تجار خیرمدار ایران هرگاه خواهند امتعه به ولایات مشار الیه برند از هشترخان و سایر طرق عبور و مرورمی نمایند و چون مسافت طرق مزبور بسیار بعید و مخاطرات و مفاسد در آن طرق شدید است، در عرض راه زحمات بسیار و متاعب بی شمار می کشند و به این جهت امتعه ایران که اهل ولایت قرال

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 163

مزبور ضروردارند در آن ولایات کمیاب شده و اهل ولایات مزبوره محتاج به تحصیل آن شده اند، لهذا آن پادشاه فرنگستانیان پناه از آن سلطان ثریا مکان خواهش نموده که نوعی فرمایند که تجار خیرمدار به ولایات پادشاه والا جاه مزبور از طرف هشترخان عبورنکرده از طرف روم که اقرب طرق است آمد و شد می نموده باشند و در ضمن مصالحه این معنی فی ما بین ایشان قرار گرفته و در صلح نامه در گشت شروط داخل نموده اند و تعهد فرموده بودند که تجار خیرمدار ایران، هرگاه

از ولایت روم روانه بلاد نمسه شوند، حمایت و صیانت ایشان فرموده حکام و زمینداران ممالک قیصری آن جماعت را در کمال اطمینان به ولایات قرال نمسه روانه خواهند نمود و وزارت و ایالت پناه، ابهت و بسالت دستگاه نصفت و جلالت انتباه، موتمن الدوله البهیه السلطانیه، معتمد السلطنه العلیه السنیه العثمانیه ابراهیم پاشا وزیر اعظم اقلمی نموده بود که در ولایت روم از امتعه تجار ایران که به ولایات قرال نمسه سپرده باشند به علت مالیه که در آن ولایت گمرک می نامند، صد پنج درار زن الروم یا در استانبول باز یافت می شود، اکتفا به این مبلغ نموده مکرر گرفته نخواهدشد. چون از قدیم الایام ضابطه موالات فی ما بین این دو خاندان عظیم الشان روز به روز استحکام یافته امروز به مرتبه یگانگی و مؤاخات رسیده و غوایل جدایی و بیگانگی بالکلیه از میان برخاسته است و از قراری که آن پادشاه گردون بارگاه و وزیر اعظم محترم ایشان مرقوم قلم صدق بیان نموده اند، هرگاه تجار خیرمدار ایران از ممالک روم به ولایات نمسه امتعه برند انتفاع بیشتر از سایر طرق جهت ایشان حاصل می شود و چون بر مضمون فرمان میمنت اقتران خاقانی لا زال نافذا فی الاقطار بالمّن المنانی و اللطف الصمدانی شرف اطلاع حاصل نمایند، به تجار خیر مدار که در ولایات متعلقه به ایشان سکنی دارند چگونگی این مراتب را اعلام و تأکید نمایند که من بعد از مملکت آسمان فسحت روم به بلاد نمسه امتعه مناسبه برده باشند و به بلاد مزبوره از راه دیگر عبور ننمایند و می باید که درین امر اهتمام تمام نموده احدی از ایشان درین باب مانع و

مزاحم تجار خیرمدار نشود. تجار خیرمدار ممالک فسیح المسالک ایران حسب المسطور مقرر دانسته من بعد هرگونه امتعه که مناسب ولایات نمسه بوده باشد از مملکت روم به آن بلاد برده مطمئن و خاطر جمع باشند که در جمیع مملکت وسیعه روم به یمن دوستیهای گوناگون از حد فزون آن پادشاه معدلت نمون که با نواب کامیاب همایون ما دارند، از مخاطرات مأمون و از تعدیات و توقعات زائده محفوظ و مصون خواهندبود و چون نشان ذی شان خسروانی به توقیع وقیع رفیع

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 164

اشرف اقدس اعلی رسد اعتبار و اعتماد نمایند.

تحریرا فی شهر جمادی الاولی سنه ثلاث و ثلاثین و مایه بعد الالف ببلده طهران حفت بالأمن و الأمان [*]

______________________________

(1)- عنوان در سند: شاه عجم طرفندن کندو مملکتی خلقنه یا زردوغی فرمانک صورتیدر.

(2)- احتراما در صدر نامه آمده و جایش در متن مشخص شده است با همان شماره

(*) سند شماره 92 انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 165

نامه شاه سلطان حسین به سلطان احمد ثالث [1]

[شمسا لسماء السلطنه و الجلاله و الشوکه و العظمه و البساله و الابهه و المناعه و النصفه و الشجاعه و العز و الامتنان سلطان احمدخان بن سلطان محمدخان] [2]

مصباح دعای شایان که در زجاجه جنان از مقیاس أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ [3] فروزان گشته محفل محبت بی کران را آراید و سراج سلام مودت اقتران که در مشکوه سینه صفوت نشان از جذوات عنایات خالق مستعان تابان گشته انجمن الفت بی پایان را روشنی بخشاید به مجلس شریف ارم شان و بزم منیف بهشت نشان اعلی

حضرت فلک رفعت مشتری سعادت خورشید افاضت بهرام صولت پادشاه والا جاه انجم سپاه، خدیو اسلام پناه فلک بارگاه، شهریار ایوان عظمت و جلالت، شهسوار میدان شجاعت و بسالت، مهر فروزان سپهر ابهت و اقبال، بدر منیر آسمان حشمت و اجلال، گوهر برج نبالت و کامرانی، گلبن گلشن دولت و جهانبانی، حافظ ثغور المسلمین، حارس حوزه دین مبین، رافع لواء عدل و احسان، دافع مواد ظلم و طغیان

درخشان مهی از سپهر وجودگرانمایه دری ز دریای جود

برازنده افسر سروری سزاوار اورنگ اسکندری سلطان البرین و البحرین، ثانی اسکندر ذو القرنین، خادم الحرمین الشریفین، المؤید بتأییدات الملک المتعال [2] زین سریر الملک بوجوده و افاض علی المسلمین انوار جوده اتحاف و اهدا نموده توسن قلم واسطی نژاد و جواد خامه صداقت اعتیاد که به تعلیم رایض طبع سلیم، در طی شاهراه محبت قدیم، سر راست و مستقیم است در مضمار صفحه صحیفه مودت نشان بدین سان سبک عنان و گرم جولان می گردد که در احسن اوقات و ایمن ساعات که در حدیقه دلگشای یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ [4] نسایم عنایات سبحانی وزان و انهار تفضلات صمدانی در فیضان و گلهای کامرانی خندان و اثمار بی شمار شادمانی حلاوت نشان بود به آب

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 166

آیینه خانه مصفا یعنی رقیمه کریمه والا و مفاوضه شریفه علیا بر چهره تمنا گشوده گشته در آن جلوه گاه حور العین تماشای حسن و جمال شاهدان عبارات دلنشین و سیر سراپای دوشیزگان استعارات بلاغت آیین میسر و بسی از صور پر زیب و نقوش دلفریب در کمال رعنایی به شیوه دلربایی در نظر دوستی منظر

جلوه گر گردیده از ادای شیرین آن پریچهرگان نگارین چنین مفهوم و معلوم شد که قرال نمچه، در حینی که نوایر جنگ و جدال فی ما بین آن پادشاه صاحب اقبال و مشارالیه اشتغال داشته، به توسط بعضی از عظمای فرنگستان که اتفاق با آن خدیو عالی شان داشته اند، مایل مسالمه و مصالحه گشته آن شهریار صاحب اجلال آسایش و فراغ بال و آرامش و رفاه حال رعایا و زیردستان را منظور نظر خورشید مثال داشته بنابر حکم حکمت اشتمال وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ [5] تجویز این معنی فرموده اند و بعد از وقوع مکالمات و محاورات فی ما بین وکلای طرفین و متوسطین اصلاح ذات البین موافق مقتضای وقت و حال به شروط متأکده مبانی مصالحه استحکام و مواد مخاصمه انقطاع و انصرام یافته ثمرات فواید این صلح خیر انجام به مذاق کام کافه اعالی و ادانی جانبین رسیده است. چون آن پادشاه با عدل و داد، مظهر لطف رب العباد، پذیرای عقل خداداد و جویای رضای جناب خالق و خواهان رفاهیت خلایق اند، یقین است که هر بنائی که می گذارند البته مقرون به حیریت انام و متضمن فایده و مصلحت اسلام خواهد بود و در طی این گفتار اشعار فرموده بوده اند که در حین ایقاع مصالحه، منسوبان قرال مزبور عرض و اظهار نموده اند که سوداگران ممالک ایران که به دیار نمچه شد رحال تجارت می نمایند از ممالک مأمونه المسالک عثمانیه روان نشده از هشترخان و سایر طرق عبور می نمایند و در عرض طرق مذکور گرفتار انواع مضار و مورد متاعب بی شمار می شوند و به این علت وصول تجار مزبوره به آن دیار

دشوار و امتعه ایران در آن بلاد کمیاب شده بنابر کمال احتیاج که به امتعه مزبوره دارند، در حین مصالحه که سخن تجارت درمیان بوده، قرار نموده اند که من بعد تجار خیرمدار ایران از ممالک وسیعه المسالک روم به ولایات مزبوره فرنگستان تردد نمایند و چون ازدیاد دوستی و وداد که از آبا و اجداد امجاد و اسلاف عالی نژاد خلفا عن سلف منتقل و موروث گشته جایگیر ضمیر منیر آن پادشاه آسمان سریر است قرار مزبور قرین رضای میمنت اقتضای آن خاقان کشورگشا شده امرا و وزرای ممالک قیصری و مرزبانان مرز و بوم دولت معدلت رسوم اسکندری را به تأکید تمام مأمور فرموده اند که هرگاه تجار خیر مدار ایران از ممالک روم به

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 167

ولایات فرنگستان روانه می شده باشند در اطمینان بال و ترفیه حال ایشان اهتمام نمایند به نحوی که مرقوم قلم صداقت رقم فرموده اند مراتب دوستی و وداد از زمان اجداد جنت مهاد رفته رفته ازدیاد پذیرفته تا به حد مواخات رسیده و سزاوار چنین محبت پا برجای دیرین بقا چنان است که حجب مغایرت بالکلیه از میان برخاسته مراسم اتحاد از طرفین بر وجه احسن و طریق مستحسن معمول و مستمر می گردیده باشد. لذا به محض این که تعلق خاطر عاطر خورشید آیین آن پادشاه صاحب وقار و تمکین به حصول امر مزبور معلوم رای رزین گردید، مقرر فرمودیم که تجار خیرمدار ایران ملاحظه نفع خود از ممالک وسیعه المسالک روم به ولایات قرال نمچه تردد نموده قرارداد آن شهریار با عدل و داد را مستمر و

معمول دارند که از مشاهده آثار عدالت و ملاحظه اطوار حمایت آن پادشاه عالی منزلت مقضی المرام خواهند گردید.

و بعد از نگارش مراتب مسطوره از زلال جویبار قلم صداقت تبیین دانه سخن محبت دیرین را در زمین صحیفه شریفه عطوفت ضمین بدین آیین سبز فرموده بودند که چون مدت مدید و عهد بعید است که از جانب مودت جالب کلب درگاه اسد الله العالب آمد و شد مراسلات منقطع و سراج اقلام در خلوات مکاتبات غیر ملتمع شده آن پادشاه صاحب اجلال استعلام احوال این نیازمند درگاه ذی الجلال را اهم امانی و امال می دانسته اند. درین وقت که عوایق شواغل سفر مرفوع گشته بلا تاخیر جهت تزیین اکلیل یگانگی و اتحاد در طبق رقیمه مسرت انگیز جواهر ریز کلمات دلاویز گشته محرم بارگاه عالی، معتمد درگاه متعالی قدوه الامرا و الاکابر، جامع المعالی و المفاخر، دری احمد افندی دفتردار شق ثانی را به ارسال آن مأمور امر لازم الامتثال فرموده اند.

دانای اسرار درون داناست که از مهر جهانتاب عنایت سبحانی همیشه اشعه و الف [6] بین قلوبهم ضیابخشای ساحت امانی گشته تقدیم مراسم ود و ولا در هرحال پیشدید دیده بینا بوده و می باشد و احتمال ندارد که خیال مغایرت و مجانبت پیرامون خاطر عاطر اقدس تواند گردید. با وجود آن که به مصداق القلب یهدی الی القلب صفای مشرب عذب مودت و وفا بدین گونه ظاهر و هویدا بوده باشد تأخیر ارسال رسول محمول بر عدم مراعات آداب محبت و موالات نمی توان بود. بلکه چون نواب همایون ما از دار السلطنه اصفهان حرکت نموده در سفر میمنت اثر بودیم و درین باب مدتی تأخیر واقع شده،

درین ایام سعادت اقتران منشیان اخلاص بیان را به تحریر نامه صداقت عنوان مشتمل بر استفسار

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 168

احوال سعادت اشتمال و استخبار کیفیت انتهای معامله جنگ و جدال با کفار ضلالت مآل مامور فرموده بودیم که درین اثنا خبر آمدن آن قدوه الامرا بر سبیل رسالت به دربار فلک فرسا رسیده و مناسب چنان نمود که انتظار ورود مشار الیه به این آستان سپهر نمود کشیده بعد از اطلاع بر مضمون نامه همایون محبت مشحون جواب مطابق مسئوال بر وفق آداب دوستی بی زوال مرقوم کلک صداقت مقال گردد.

لهذا امر مزبور، به انتظار ورود مشار الیه، مدت دیگر به تعویق افتاده درین ایام که دفتردار مذکور وارد این سده سپهر نمود گردید، این صحیفه دوستی نشان مرقوم حامه صداقت مقال و ایالت و شوکت پناه عالی جاه، نظاما للایاله و الشوکه مرتضی قلی خان حاکم الگای خوار و سمنان را که در ظل مرحمت شاهانه ترتیب یاب و قاعده دان مستحسنات آداب و از بندگان معتمد این باب عالمیان [پناه؟] است به تبلیغ آن مأمور فرمودیم که بر سبیل استعجال روانه آن عتبه سپهر مثال گشته گلزار مؤالفت دیرین را به ریاحین سخنان دلنشین آرایش تازه و صفای بی اندازه دهد و چون ترویح روایح الفت طریقه انیقه دوستان نیکو طویت می باشد، لهذا یک عدد شمامه مصحوب عالی جاه مشار الیه ارسال حضور لازم الحبور فرمودیم که استشمام شمایم مهر و وفا از آن می فرموده باشند و سفیر آن شهریار سکندر سریر نیز که قاعده شناس رموز یکتایی و آدابدان قواعد شناسایی بود به مکالمات بلیغه و محاورات فصیحت

سلسله جنبان دوستی بی پایان گردیده بر وجهی که شایان شان این [؟] خندان ولایت نشان بود تقدیم مراسم سفارت و مقضی المرام از اقسام عنایت و رعایت مراجعت نمود.

ترقب آن که عالی جاه مشار الیه را بعد از اتمام مراسم رسالت به زودترین هنگامی سربلند اذن معاودت و این نیازمند درگاه احدیت را از نشاءت صهبای اخبار صحت ذات با سعادت قرین بهجت و همنشین مسرت فرموده همیشه به امداد مداد و ریزش ابر مدرار وداد گلستان الفت جنان را ریان می نموده باشند.

تا ابد باشی الهی کامکار و کامران بر سریر شادمانی کامبخش و کامیاب

جاه و حشمت در یمین و ناز و نعمت بر یسارعز و رفعت در عنان و بخت و دولت در رکاب [*]

______________________________

(1)- عنوان نامه در سند: رکاب همایون شوکت مقرونه شاه عجم طرفندن کلان نامه سید رک بیک یوزا و توز درت سنه سی ربیع الاخرینک اون التنجی یوم الثلاثاده الچیسی پیشگاه سریر اعلی ده چهره سای زمین عبودیت اولوب تسلیم ایلمشدر

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 169

______________________________

(2)- احتراما در صدر نامه آمده و جایش با شماره 2 مشخص شده است

(3)- سوره البقره 186

(4)- سوره البقره 105، آل عمران 73

(5)- الانفال 61

(6)- سوره الانفال 63. در متن نامه آمده: و لف فی قلوبکم که درست نیست.

(*) سند شماره 403 انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 170

نامه شاه سلطان حسین به ابراهیم پاشا صدر اعظم عثمانی

وزارت و ایالت پناه، جلالت و بسالت دستگاه، شوکت و حشمت انتباه، عمده وزرای صاحب احتشام، قدوه امرای عالی مقام، وزیر روشن ضمیر صایب رای، مشیر صاحب

شمشیر ملک آرای، مدبر امور الجمهور بالرای الرزین، متمم مهام الأنام بالفکر المتین، مؤتمن الدوله العلیه السلطانیه، معتضد السلطنه البهیه العثمانیه، سردار باهر الاقتدار معظم، صدر رفیع القدر مکرم، ابراهیم پاشا وزیر اعظم رفع شانه به تعظیمات گوناگون ملاطفت آیین شاهانه و تکریمات از حد فزون عطوفت قرین پادشاهانه راقی مراقی احترام بوده توجه خاطر عاطر ملکوت ناظر همایون را به علو منزلت و سمو رتبت خود متعلق و مصروف و معطوف شناسد.

مطالب و آمال بر وفق صلاح حال محصّل و میسر باد.

بعد هذا، انهای رای مخالصت اقتضا آن که اخلاص نامه عقیدت بیان آن دستور خالص الجنان، مطرح اشعه انظار خورشید انوار پادشاهی و مضامین عقیدت تبیین آن موجب ازدیاد عنایات میمنت آثار شاهنشاهی درباره آن وزارت و ایالت پناهی گردید.

نگاشته خامه عقیدت رسامه اخلاص بیان نموده بود که بعد از اشتعال نائره جنگ و جدال، فی ما بین اعلی حضرت سکندر شوکت داراشان، فریدون حشمت جمشید رتبت کسری نشان، معین اسلام و اسلامیان [1] ماده امن و امان و قرال نمچه بنای مصالحه گذاشته شده چنین قرار یافته است که من بعد تجار ایران بهشت نشان امتعه ای که اهل ولایات قرال مزبور ضرور دارند از مرز و بوم بهجت لزوم روم می برده باشند و تعلق خاطر خطیر آن شهریار سکندر نظیر را به استمرار این معنی اشعار نموده بود. از آن جا که تقدیم مراسم دوستی قویم قدیم و مراعات جانب سعادت جالب آن شهریار جلیل عظیم همیشه ملحوظ نظر مودت منظر نواب همایون بوده و می باشد، فرمان واجب الامتثال از منبع زلال عظمت و اجلال صادر گردید که امرای رفیع لوا و بگلربیگیان نصرت

انتما و حکام جلادت

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 171

کیش و وزرای کفایت اندیش و متصدیان اشغال دیوان و کارگزاران این دولت ابد بنیان تجار سکنه محال متعلقه به خود را ترغیب و تحریض تام نمایند که از طرف روم روانه ولایات قرال نمچه شده امتعه که مناسب ولایات مذکوره بوده باشد به عنوان تجارت می برده باشند. یقین است که هرگاه جماعت مزبوره منافع خود را درین تجارت ملاحظه نمایند آمد و شد ایشان از ممالک وسیعه روم استمرار و استقرار خواهد یافت و محرم بارگاه قیصری، معتمد درگاه اسکندری، قدوه الامراء و الاکابر، جامع المعالی و المفاخر، دری احمد افندی، که از آن طرف قرین الشرف به رسم سفارت روانه این دربار عظمت و اقتدار شده بود، در حینی که رایات اقبال از دار السلطنه قزوین در حرکت آمده در بلده طهران نزول اجلال داشت، شرفیاب وصول و ورود گشته به ایصال نامه نامی و مفاوضه عنبرین ختامه گرامی آن پادشاه گردون بارگاه قیام و به آداب لایق و اطوار موافق به لوازم رسالت اقدام نمود و از توجهات بلا نهایات پادشاهانه و تفقدات میمنت آیات خسروانه شادکام و مقضی المرام گشته رخصت معاودت یافت و چون تأخیر در جواب نامه مزبور سزاوار نمی نمود، مقرر فرمودیم که ایالت و شوکت پناه، عالی جاه، نظاما للایاله و الشوکه، مرتضی قلی خان سعدلو، حاکم الگای خوار و سمنان، به استعجال روانه آن صوب شرف مآل گشته بهترین وجهی ترسیم مراسم موالات نماید. آن دستور ارسطو شعور، که به وفور دانش و ذکا موصوف است، به اتفاق ایالت و

شوکت پناه مزبور در تشیید مبانی ود و ولا کوشیده چون گلزار طبع والا مشتاق زلال خبر صحت آن پادشاه عالی لواست به زودترین هنگامی تحصیل اذن مراجعت مشارالیه نماید و مطالب و مهام را به معرض اعلام درآورد که توجه شاهانه به حصول آن موصول گردد.

ایام وزارت و ایالت و شوکت بماناد [*]

______________________________

(1)- در گوشه راست و بالای این نامه نوشته شده: «پادشاه اسلام پناه سکندر بارگاه» که احتراما درصدر آمده و جایش در متن مشخص شده

(*) اسناد انجمن تاریخ ایران

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 172

نامه صدر اعظم ایران محمد قلی خان به ابراهیم پاشا

[پادشاه اسلام پناه ظل الله] [1] [ظهیرا للوزاره و الایاله و الابهه و الجلاله و العز و الاقبال ابراهیم پاشا وزیر اعظم] [2] فوایح دعوات وافیات که از مجمره مصافات در انتشارآمده مجامع ملکوت را معطر نماید و روایح تسلیمات زاکیات که از مبحره موالات تصاعد یافته محافل معاشر عالم جبروت را معتبر گرداند تحفه مجلس شریف و هدیه محضر منیف عالی حضرت والا رتبت سامی منزلت، وزارت و ایالت و اقبال پناه، عظمت و ابهت و اجلال دستگاه، شوکت و بسالت و نصفت انتباه، عالی جاه رکن السلطنه العظمی، عماد الشوکه الکبری، عضد الخلافه الباهره، امین الدوله الفاخره، ناظم مناظم المهام، کافل مصالح الانام، کاشف المعضلات بالفکر المتین، صاحب السعاده و العز و التمکین، مستخدم ارباب السیف و القلم، مخدوم اعاظم اصحاب الطبل و العلم، صدر بلند قدر مفخم، سردار باهر الاقتدار معظم [2]، رفع مراتب ...

عزه و اقباله ساخته مکشوف رای ملک آرای رزین و مشهود ضمیر صواب نمای آیینه آیین می گرداند که لآلی متلالی الفاظ و عبارات که در صدف کامل

الشرف مکتوب مرغوب و رقیمه شریفه مودت اسلوب پرورش یافته بود، مصحوب جناب سعادت اکتساب ستوده آداب، عمده الامراء و الاکابر، جامع المعالی و المفاخر، محرم بارگاه رفیع قیصری، معتمد درگاه منیع اسکندری، شمسا للمحمده و المناعه و العز و المعالی، دری احمد افندی، دفتردار شق ثانی، در اسعد اوقات و ایمن ساعات، به دست امید رسید.

اشعار فرموده بودند که، بعد از وقوع مجادلات و محاربات فی ما بین، اعلی حضرت آسمان بسطت ثریا منزلت مشتری سعادت گردون بارگاه ستاره سپاه [1]، سلطان البرین و خاقان البحرین، کهف المشرقین و ملاذ الحافقین، ثانی اسکندر ذی القرنین، ماده امن و امان جهانیان، مظهر الطاف عظیمه ملک منان و قرال

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 173

نمچه مهم به مصالحه انجامیده بنابر خواهش قرال مزبور، در ضمن مصالحه، چنین شرط شده است که تجار خیرمدار ایران به ولایت نمچه از مملکت روم آمد و شد نموده امتعه که در آن ولایت ضرور است می برده باشند و منظور قرال مزبور این بوده است که چون از طریق مذکور اقرب و اصوب است، آمد و شد ایشان از آن طریق بیشتر و امتعه مزبوره در آن ولایت اوفر شود. آن سلطان البرین و البحرین، بنابر آن که گلزار ودادشان با نواب کامیاب مرتضوی انتساب سپهر رکاب مالک رقاب کروبی جناب عالمیان مآب اشرف اقدس ارفع اجل امجد امنع همایون- که جان ما بندگان فدای نام و گردش ابلق لیالی و ایام به طریق کامش باد- صفای دیگر دارد، قبول این شرط فرموده اکنون خاطر عاطر ملکوت ناظرشان به استمرار این معنی تعلق

دارد. از آن جا که بندگان ثریا مکان همایون همیشه به تابش انوار آفتاب همت بلند تربیت نهال ولا و تقویت دوحه صدق و صفا با آن شهریار سکندر لوا فرموده و می فرمایند، نشان ذی شان عالم گرد خاقانی و فرمان واجب الاذعان جهان نورد ظل سبحانی، به شرحی که ملاحظه خواهند فرمود، صادر گردید که بگلربگیان عظام و امرا و حکام کرام و وزرای ملک آرای و امنای صایب رای و متصدیان اشغال دیوان و کارگزاران دولت ابد مدت خاقان به تجار خیر مدار که در محال متعلقه به ایشان ساکن بوده باشند خاطرنشان نمایند که هرگاه خواهند از مملکت ایران به ولایت قرال نمچه روند، طریق روم اقرب و اصوب طرق است و در آن ولایت وسیع گمرک یک مرتبه از قرار صد پنج گرفته می شود و هرگاه از آن راه عبور نمایند، به یمن توجه آن پادشاه گردون بارگاه و حسن اهتمام آن دستور ارسطو شعور آگاه، از جمیع مخاطرات مأمون و از هرگونه تعدیات و توقعات زائده مصون خواهند بود و ایشان را ترغیب و تحریض بسیار نمایند که به ولایت قرال نمچه از راه روم روانه شده از معابر و مسالک دیگر عبور و مرور ننمایند.

بر آن وزیر آگاه عالی جاه ظاهر و عیان است که تجار طالب نفع و جالب فایده می باشند. مشخص است که بعد ازین گونه تأکیدات و ترغیبات هرگاه سود این سودا بر ایشان هویدا شود، آمد و شد ایشان از آن طریق استمرار و استقرار خواهد یافت. اما احتمال دارد که انتفاعی جهت خود ملاحظه ننموده به رغبت تام به چنین معامله اقدام نکنند و درین صورت، جبر

ایشان به این حرکت مقتضای عدالت و رعیت پروری نیست. اگر کمتر آمد و رفت نمایند، حمل بر عدم اهتمام اولیای این دولت کیوان غلام در مراعات شرایط دوستی و التیام نفرمایند و چون آن سفیر معتمد تقریر نمود که آن خاقان البرین و البحرین مرخص فرموده اند

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 174

که تجار ایران به هر بلدی از بلاد فرنگستان که خواهند از ممالک روم تردد می نموده باشند و در آمد و شد تجار فرنگستان از روم به ایران نیز مانعی نیست، لهذا به گردش کلک دوستی بیان کاخ وداد را که بنای آن فی ما بین این دو پادشاه با عدل و داد کسبع شداد است بدین سان آرایشگری می نماید که قبل ازین، فی ما بین وکلای این دولت عظمی و پادشاه والاجاه فرنسه قرار شده که تجار آن ولایت هر ساله امتعه ای چند به ممالک ایران آورند و بنابر آن که از بنادر فرنسه تا بنادر مبارکه فارس مسافت بسیار دور و درازاست، آمد و شد ایشان از راه دریای عمان کمتر میسر می شود. هرگاه به مساعی جمیله آن دستور ارسطو شعور به پادشاه والاجاه فرنسه اعلام شود که تجار ولایات متعلقه به خود را از ممالک روم به ایران روانه نماید و فرمان ذی شان قیصری در باب رفع موانع از آن جماعت عنایت شود، قطع نظر از آن که بعضی فواید جهت آن سرکار گردون مدار دارد، آثار محبت و اتحاد فی ما بین ابین و اظهر خواهد گردید و چون بنده این درگاه آسمان جاه دولتخواهی جانبین را شیوه و شعار خود

ساخته هرگونه فائده دنیوی و اخروی که جهت این دولت ابد مدت خواهان است نظیر آن را جهت دولت علیه عثمانی نیز خواهش تمام دارد. لهذا به نگارش این معنی می پردازد که درین ایام، شرفای عظام مکه معظمه و امرای حاج و متولیان روضات مقدسات عرش درجات و راهداران آن جوانب از حجاج بیت الحرام و زوار و ائمه انام که از ولایت ایران محمل عزیمت جهت ادراک مثوبات حج و زیارات می بندند به نام حق الشریف و دورمه و کوشی و غیرها توقعات زایده که ما فوق طاقت و توان ایشان است می نمایند و مبتدعات به نامهای مختلفه اختراع نموده مزاحمت بسیار به احوال آن فریق سعادت رفیق می رسانند. چون این گونه سلوک ایشان با حجاج کرام و زوار سعادت فرجام از اقسام صد عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ [3] و منع از قربات است رفع آن بر ذمت همت آن سلطان الاسلام و المسلمین لازم و ضرور می باشد. یقین که این مراتب را به خدمت ثریا منزلت آن پادشاه اسلام پناه عرض و فرامین عدالت آثار قیصری و مناشیر باهر الأنوار اسکندری خطاب تشریف جلیل القدر مکه معظمه و پاشایان بغداد و بصره و مصر و شام و امرای حجاج کرام و متولیان روضات عرش درجات لازمه الاحترام و راهداران صادر خواهند نمود که رفع مبتدعات و مخترعات نموده زیاده از دستور معمول قدیم چیزی به علت وجوه مزبوره مطالبه ننمایند و اگر مقرر شود که شریف جلیل ایشان در مکه معظمه امیری حاج راه بغداد را به موجب امر واجب الاذعان قیصری منصوب به امارت حاج دانسته به دستور امرای

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال

1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 175

حاج که از راه مصر و شام می روند مراعات نماید و زیاده بر یازده عدد اشرفی که از قدیم مقرر و مستمر بوده مطالبه ننماید و ما دام که حجاج عجم در مکه معظمه باشند، امیر حاج مصر و شام اعانت ایشان نموده نگذارند که از شریف مذکور و منسوبان مشار الیه زیادنی بر حجاج مذکوره واقع شود و به عالی جاه امیر الامرای عظام پاشای بغداد تأکید بلیغ شود که هر ساله کسی را که به همه جهت از امانت و دیانت و کاردانی او خاطر جمع باشد به امارت حاج تعیین و قدغن نمایند که توقعات زایده بر قرارداد از ایشان نکرده بعد از مراجعت آن گروه اگر زیادتی واقع شده باشد استرداد و در رفع مبتدعات از کوشی و غیر آن نیز اصرار نماید باعث استحکام اوامر علیه پادشاهی و ظهور اهتمام تام در مراعات منسوبان این آستان عظمت و احتشام خواهد بود. سزاوار چنان است که قدغن و تأکید فرمایند که اگر در بعضی از اوقات، نواب کامیاب سپهر رکاب که اروغ پر فروغ شجره اصطفا و ارتضااند، از راه زیادتی انتساب و اختصاص و کمال صدق نیت و اخلاص، اراده مرمت و تعمیرات ضروریه روضات مقدسات عرش درجات و عمارات آن فرمایند، عالی جاه پاشای بغداد و متولیان ممانعت بندگان این آستان ولایت نشان که جهت این امر تعیین شوند ننموده لوازم امداد و اسعاد به عمل آورند و درین باب نیز فرمان ذی شان قیصری حاصل و ارسال فرمایند و چون مساعی بنده درگاه مصروف بر آن است که فی ما بین منسوبان

این دو پادشاه فلک بارگاه با عدل و داد هیچگونه مناقشه و نزاعی نبوده بر چهره زیبای دوستی و وداد خدشه ای ننشیند، لهذا به نگارش این معنی می پردازد که در حدود ارزن الروم بعضی زیادتیها از اکراد نسبت به تجار و رعایای نواحی ایروان و در سرحد بغداد تعدیات از جماعت باجلان به رعایای نواحی کرمانشاهان واقع شده اموال بسیار از طوایف مزبوره نهب و غارت نموده و می نمایند و چون قبل ازین، در حینی که سکنه نواحی مزبوره به اکراد مذکوره و جماعت باجلان زیادتیها نموده بودند، به محض اعلام منسوبان آن دولت والا، تأدیب مقصرین و استرداد اموال منهوبه واقع شده از آن جهت تا حال سکنه محال مزبوره جرات اقدام به تلافی و انتقام ننموده اند. اما بر آن عالی جاه ظاهر است که هرگاه تاخت و غارت بر جماعت مزبوره مکرر واقع شود، ایشان نیز دست از حفظ سیرت و اموال خود نمی توانند برداشت و البته تاب نیاورده ناچار معارضه خواهند نمود. لهذا این بنده درگاه فلک بنیاد، از کمال دوستی و وداد، مراتب مزبوره را به آن سامی مقام اعلام نمود که جهت رفع فساد فی ما بین طوایف مزبوره آنچه صلاح دانند معمول داشته،

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 176

اگر پاشایان آن حدود نحو دیگر به آن درگاه آسمان جاه عرض نمایند، از منشاء آن خبیر و مطلع بوده باشند و عمده السفرای مشار الیه، بر وجه لایق و طور موافق که شایان محبت قدیم این دو پادشاه والاجاه ثریا مکان بود ادای آداب رسالت نموده مقضی المرام از توجهات گوناگون شاهی

به آن صوب شرف ادب مراجعت نمود و ایالت و شوکت پناه حشمت و جلالت دستگاه عالی جاه، نظاما للایاله و الشوکه، مرتضی قلی خان سعدلو که از بندگان معتبر و غلامان عقیدت سیر قاعده دان این آستان ولایت نشان است به ایلچیگری تعیین و مقرر گردید که بر سبیل استعجال روانه آن سده سپهر مثال گشته تأسیس اساس دوستی و وداد و تجدید عهود یگانگی و اتحاد نماید و مومی الیه تمامی مراتب مزبوره را به تقریر وافی توضیح و تبیین و به آن وزیر عدیم النظیر ارسطو تمکین خاطرنشین خواهد نمود که منشأ این که درین اوقات، تجار ایران به ممالک روم امتعه کمتر می آورند، منع آوردن فروش و نقود است که از آن طرف قرین الشرف واقع شده چه به سبب منع مزبور انتفاع مقدمه از تجارت روم عاید ایشان نمی شود. اگر آن وزیر ارسطو نظیر خواهند که تردد ایشان به ولایت نمچه و سایر ولایات استمرار داشته باشد، اهتمام نمایند که من بعد درین باب ممانعت واقع نشود. توقع آن که آن دستور خیراندیش مصلحت کیش، به مقتضای عقل و آگاهی و صفای نهاد و دولتخواهی، درین باب و در خصوص سایر مراتب مزبوره، فرامین ذی شان قیصری صادر و در استحکام مبانی اتفاق و اتحاد فی ما بین این دو برگزیده رب العباد همت خداداد مبذول و همیشه به رشحات اقلام عنبربار و قطرات کلک درر نثار گلستان الفت جنان را ریان فرمایند.

باقی ایام وزارت و ایالت و شوکت و اقبال محلد و لا یزال باد. [*]

______________________________

(1)- احتراما در صدر نامه آمده (جایش با شماره 1 مشخص شده است)

(2)- احتراما در بالای نامه آمده

(جایش با شماره 2 معین گردیده است)

(3)- سوره البقره 217

(*) گنجینه اسناد عکس برداری شده فرهنگستان ادب و هنر

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 177

درباره هلاک جمعی از روسها [1]

چون در عهد دولت روزافزون و سلطنت ابد مقرون اعلی حضرت پادشاه دریادل و خسرو باذل و عادل. لنگر سفینه تمکین و وقار و سفینه قلزم جهانداری و اقتدار، صدف گوهر عز و علا و گوهر صدف مجد و اعتلا، ناخدای کشتی جلالت و اقبال و نهنگ بحر جلادت و اجلال، ذی شوکتی که تموج بحر سطوتش بنیاد گروه اعادی را به آب رسانیده و صاحب صولتی که تلاطم دریای قهرش زورق وجود بدخواهان را غریق غرقاب هدم گردانیده از غیرت دریای دلش بحر ژرف دیوانه ای است دشت نشین. از آن سلسله موجش دریاست. از هیبت سیاستش زهره سینه دریا آب گردیده جنبش موجی نبضش بر آن علامتی هویداست. از شرم درفشانی نیسان آمیزش لؤلؤ لالا غرق عرق جبین عمان باشد و از خجلت نوال سخاپرورش بحار سبعه خوی پیشانی غواصان جهان. بحر آرزویمان را کشتی شاهوار از بحرین جود و سخایش در ساحل مراد میسر و تنک مایگان بندر هستی را دریا دریا در و گوهر از بحر محیط احسانش در بساط حصول جلوه گر

سپهر قدر خدیوی که گشته در آفاق به بذل وجود شهیر و به عدل و داد سمیر

ندیده است نظیر چنین جوان بختی به عینک مه و خورشید چشم عالمگیر

به موج جنبش دریا اگر اشاره کندبه پای بحر شود سلک موجها زنجیر الذی تشرق عن تعفر سدته السنیه جباه الامم و مفارق الفرق و صدق فی شانه مثل اهل بیتی کمثل

سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق، اعنی سلاله حضرت خیر البشر، مسمی ثالث ائمه اثنی عشر [2]، خلد الله ملکه، جمعی کثیری ... از طایفه روس راه یافته بود به اراده فاسده دستبرد قصبه استراباد، از روی بحر با سفاین بی حد و حصر، نزدیک به ساحل لنگر توقف انداخته در خلال آن حال به فحوای وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ [3] باران شدیدی بر آن گروه پلید که تیرباران غضب الهی و بر اهل این دیار نازل منزله رحمت لا یتناهی بود واقع گشته به مدلول آیه فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ [4] فَأَغْرَقْناهُمْ

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 178

أَجْمَعِینَ [5] زورق حیات همگی آن جماعت را حباب آسا در گرداب فنا سرنگون کرده به مضمون فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ [6] کشتی وجود آن طایفه فرعون نهاد گرفتار طوفان غضب رب العباد گشته احدی از آن طایفه رحت حیات به ساحل نجات نکشید. زهی بخت فیروز که اعادی خاکسار را سبکتر از باد، از راه آب، به سوی آتش روانه ساخت و چه قوت طالع که به تردستی اقبال نقش حیات فوج کفره را از صفحه هستی برانداخت.

ان شاء الله تعالی، چندان که سفاین زرین انجم و اختر و فلک مشحون به خورشید انور از بحر زخار سپهر جاری باشد، کشتی عمر هواخواهان این دولت ابد مدت از لطمات چارموجه بحر نوائب در حفظ نصرت باری باد. [*]

______________________________

(1)- عنوان مطلب در منشآت: «در ماده هلاک جماعتی از روس نوشته شده»

(2)- منظور از

همنام امام سوم، شاه سلطان حسین صفوی است.

(3)- سوره الشعرا 58

(4)- طه 78

(5)- الزخرف 55/ انبیاء 77

(6)- الاعراف 136

(*) منشآت میرزا مهدی خان ص 28- 28

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 179

فرمان شاه سلطان حسین

شاه اسماعیل علیه رحمه ربه الجلیل [**] شاه باباام انار الله برهانه [*] حکم جهان مطاع شد آن که چون در این وقت سیادت و افادت و نجابت پناهان شمسا میرزا محمد ربیع و نظاما میرزا ابو طالب حسینی امامی و سایر سادات و تمامی متولیان شرعی مزارین کثیر الانوارین امام زاده های واجب التعظیم و التکریم و بقعه متبرکه منسوبه به حضرت سید الساجدین و امام المتقین زین العابدین به عرض رسانیدند که از قدیم الایام قلیلی موقوفات و رقبات اجدادی ایشان که تولیت آن با ایشان است به شش دانگ فی ما بین اولاد ذکور سادات مزبور منقسم می شود و مبلغ هفت تومان و نه هزار و پانصد و سی دینار کسری مال و جهات املاک سرکار مزبور است که مالا و خارجا اربابی و رعیتی آن به موجب ارقام و احکام سلاطین سلف انار الله برهانهم مؤکد به لعنت نامه به سیور غال ابدی و احسان سرمدی ایشان مقرر بوده و از آن جمله مبلغ سه تومان و چهار هزار و سیصد و بیست و سه دینار مع خارج المال اربابی و رعیتی از استمرار افتاده که از دفتر جزو اصفهان حواله می نمایند و در زمان نواب خاقان طوبی آشیان قدس مکان [*] مرحوم میر سید علی ابن عم ایشان که در سیورغال مزبور یک دانگ شرکت داشته مجموع شش دانگ

آن را به اسم خود امضاء نموده بود و بعد از عرض سادات متولیان مذکور و مقررشدن اجلاس و به حقیقت رسیدن [1] مرحمت پناه ملا محمد باقر مجلسی [2] ارقام امضای مرحوم میر سید علی از مشار الیه گرفته و مقرر شد که ارقام امضا به دستور قدیم به شش دانگ فی ما بین متولیان صادر گردد و رقم امضای یک دانگ رسد مرحوم میر سید علی مذکور از ابتدای توشقان ئیل به اولاد او شفقت شده و چون تا حال رقم امضای پنج دانگ تتمه به ایشان داده نشده در دفتر جزو اصفهان حواله می نمایند و استدعا نمودند که رقم امضای رسد

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 180

پنج دانگ اربابی و رعیتی املاک مزبوره مالا و خارجا به دستور امضای یک دانگ رسد اولاد مرحوم میر سید علی به ایشان عنایت شود و از سرکار خاصه تصدیق نمودند که ارقام امضای نواب خاقان خلد آشیان قدسی مکان، درباب سیورغال مزبور به موجب ضمن صادر گردید و در این ولا، بر طبق عرض میرزا یحیی و غیره اولاد مرحوم میر سید علی امامی استدعای امضای یک دانگ از جمله شش دانگ سیورغال مزبور نموده بودند. حسب الرقم که به تاریخ شهر جمادی الاول 1123 شرف صدور یافته از ابتدای توشقان ئیل یک دانگ مذکور در وجه ایشان مرحمت گردیده که به شرح ارقام و احکام درباره ایشان ممضی بوده باشد و مستوفی دار السلطنه اصفهان تصدیق نمود که اصل جمع املاک موقوفات متولیان بقعه مزبوره مبلغ هفت تومان و هشت هزار و بیست و

پنج دینار از بابت ذیل است و از آن جمله مال اربابی به مبلغ چهار تومان و شش هزار و هشتصد و نود و شش دینار و نیم به شرحی که در تحت هر محل نوشته شد. جمع مال اربابی دار السلطنه مزبور وضع و به سیورغال عمل و تتمه به اسم متولیان بقعه مذکوره که مال و خارج اربابی آنها هر ساله حسب برآورد به اسم متولیان و مال و خارج رعیتی هر یک به اسم رعایا تنخواه [3] از سر رسید ارقام درباب معاف بودن ملک مزبوره از حوالات و اخراجات تصدیق نمودند که رقم اشرف به تاریخ شهر محرم الحرام سنه 1125 صادرشده مضمون آن که چون در این وقت مقرر شده که احکام و ارقامی که در باب موضوع بودن بعضی از محال از بنیچه اخراجات از سنوات سابقه الی الان شرف صدور یافته در خصوص توجیه در این سال مقرر گشته که از محال و اصناف دار السلطنه اصفهان جهت کسر بلوکات مین باشیان تفنگچی و توپخانه مبارکه گرفته شود منظور نبوده تفنگچی مزبور بر کل محال سویت شود و در این وقت سیادت و نجابت پناه میرزا ابو القاسم حسینی امامی متولی بقعه مذکوره احکام مطاعه سلاطین جنت مکین را که درباب مقر و زیارت آن بقعه شریفه شرف صدور یافته [3] نشان زمان خاقان سلیمان شان [**] که سواد آن را به مهر مرحمت پناه آقا حسین خونساری [4] دردست داشت قید شده که هر حکم و پروانچه و نشان و جواب واجب العرض که درباب مسلمیات و سیورغالات اصفهان صادر شده باشد یا شود مالا و خارجا آن احکام

را سوای مسلمیات و متعلقات متولیان مزبوره دانند و به علت مال مکرر مزاحمت نرسانند و حکمی که درباب خارج که رعایا کائنا من کان [1] یکی دارند صادر شده مسلمی متولیان مزبوره را از آن حکم مفروز فرمایند و هر حکم که درباب مسلمیات ممالک یا اصفهان می شود هیچ نسبتی به مسلمی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 181

سادات مزبوره ندارد که مسلمی متولیان مذکور را دانسته و دربسته مالا و خارجیا و [سرغویا؟] از جمیع احکام مستثنی فرموده ایم یقین دانند که هر کس بر محال مسلمی متولیان مزبوره حوالتی می نماید یزید و مردود مطلق است و چون متولی بقعه مزبوره عرض نماید آن کس را به قتل خواهیم آورد و مطلقا به هیچ عذر موقوف نخواهیم داشت و همچنین مقرر فرمودیم که اگر یکی از عمال اصفهان به قلیل و کثیر حوالتی بر مسلمیات و متعلقات متولیان بقعه مزبوره نماید حاکم آن کس را به قتل آورد و هیچ آفریده بازخواست ننماید و اموال آن کس را جهت سرکار خاصه شریفه ضبط نمایند.

بنابراین مقرر فرمودیم که شروح نشان واجب الاذعان مذکور و سایر احکام و ارقام که در باب مسلمیات و متعلقات متولیان بقعه شریفه مذکوره شرف صدور یافته به امضای اشرف ممضی و منفذ بوده به علت تفنگچی مزبور و سایر اخراجات به هر اسم و رسم که بوده باشد حوالتی بر مسلمیات متولیان بقعه متبرکه مربوط ننمایند و در هر باب به دستور قدیم عمل نمایند. بنابراین شمه ای از شفقت شاهانه شامل حال سیادت و نجابت پناهان میرزا محمد ربیع و میرزا

ابو طالب مشار الیهما و سایر سادات امامی متولیان بقعه شریفه مزبوره و مزارات متبرکات مذکوره فرموده رسد پنج دانگ مبلغ سه تومان و سه هزار و سیصد و بیست و هشت دینار اصل جمع از جمله مبلغ هفت تومان و نه هزار و پانصد و سی دینار و کسری که از قرار تصدیق نگار خاصه به سیورغال متولیان مذکوره مقرر بوده و الحال مدتی است که از استمرار افتاده از آن جمله رسد یک دانگ که حصه مرحوم میر سید علی بوده در معامله توشقان ئیل به دستور مرحوم مزبور به اسم ورثه او به امضا رسیده و تتمه باقی است از ابتدای ئیلان ئیل با خارج المال اربابی و رعیتی آن به شرح و دستور رقم و امضای ورثه مرحوم میر سید علی مزبور در وجه سادات متولیان مذکوره شفقت و مرحمت فرموده ارزانی داشتیم که هر یک به قدر حصه و رسد متصرف شده دخل در رسد یکدیگر ننموده به دعاگوئی دولت بی زوال قیام نمایند.

وزیر و مستوفی و عمال دار السلطنه اصفهان من بعد از ابتدای سنه مزبوره مال و خارج اربابی و رعیتی رسد پنج دانگ مبلغ مذکور را به دستور یک دانگ رسد اولاد مرحوم میر سید علی آنچه رسد اربابی باشد به سادات متولیان حواله ننمایند و آنچه رسد رعیتی باشد به متولیان، به متولیان مزبوره تنخواه دهند که خود بازیافت و صرف مصارف مزبوره نمایند و از مخالفت مضمون نشان خاقان

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 182

سلیمان شان [**] که به شرح فوق به امضای نواب همایون ما رسیده

احتراز و اجتناب لازم شناسند. اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی 182 فرمان شاه سلطان حسین

توفیان عظام کرام دیوان اعلی حسب المسطور رسد پنج دانگ مال و خارج اربابی و رعیتی مبلغ مزبور را به دستور یک دانگ رسد اولاد مرحوم میر سید علی مزبور در وجه میرزا محمد ربیع و میرزا ابو طالب و سایر متولیان و سادات امامی مقرر و از حشو بنیچه اخراجات مال و خارج اربابی و رعیتی موضوع و مستثنی دانسته رقم این عارفه را در دفاتر خلود ثبت نمایند و از فرموده تخلف نورزند و شکر و شکایت سادات متولیان مزبور را مؤثر دانند و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند.

تحریرا فی جمادی الاول 1125 [*]

______________________________

(*) جای نام پدر شاه سلطان حسین که به جهت احترام در صدر نامه به صورت «شاه باباام» آمده است

(1)- «به حقیقت رسیدن» به معنای تحقیق. ظاهرا ملا محمد باقر مجلسی در مورد صحت و سقم ادعای متولیان مأمور تحقیق بوده است

(2)- از بزرگترین و معروفترین فقها و علمای دوران صفوی و صاحب کتب مهم فراوان من جمله بحار الانوار. وی که مجلسی دوم لقب داشته پسر ملا محمد تقی مجلسی اول است. ملا محمد باقر در 1037 متولدشده و در 27 رمضان 1110 درگذشت. ماده تاریخ وفاتش روز و ماه مرگ او را می رساند: «ماه رمضان» برابر است با 1137 و منهای 27 همان 1110 می شود. «ماه رمضان» که بیست و هفتش کم شدتاریخ وفات باقر اعلم شد

(3)- ظاهرا کلمه یا کلماتی افتاده

(**) محل نام شاه اسماعیل که احتراما در صدر نامه و بالاتر

از نام پدر شاه سلطان حسین نوشته شده

(4)- از شاگردان میرزا ملا محمد تقی مجلسی اول و از دانشمندان بزرگ اواخر صفویه و صاحب مشارق الشموس فی شرح الدروس، متوفی در اصفهان در سال 1108 و مدفون در تخت فولاد. ماده تاریخ مرگ وی را «ادْخُلِی جَنَّتِی» یافته اند.

(**) جای اسم و نعوت شاه اسماعیل که در صدر نامه نوشته شده

(*) مجله بررسیهای تاریخی سال 4 شماره 4

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 183

«رقم ضابط نویسی به اسم میرزا محمد علی نوشته است»

[*] چون به تردستی دبیر قضا و تقدیر دیوان و زبردستی محاسب صنع و تصویر که به گردش کلک قدرت به تنقیح جمع و خرج جهان کون و فساد پرداخته و صفحات چرخ معلق را به نقاط زرین و سیمین کواکب و مد کهکشان مزین ساخته فرد اکمل ذات مقدس همایون ما پیش فرد دفتر جهانبانی و دستور العمل دبیرستان گیتی ستانی گشته و به برکات عنایات داور ازلی و میامن اثبات انتساب به خاندان محمد و علی علیهما السلام که ضابطه امور جهانیان و سر رشته قبض و بسط مهام عالمیان را باعث نظام و علت انتظام اند اسباب سلطنت به نام نامی ما جمع و آماده و دولت باقی برای ذات کامل الصفات اقدس از اعداد تعداد و حیطه حساب زیاده گردانیده ما نیز در ازاء این عطیه والا بر ذمت همت خسروی لازم فرمودیم که هر یک از بندگان راست قلم و غلامان عقیدت توأم که مفرده زندگی را علی الاتصال به اتصال نیکو جمع نموده و جمیع جهان را در راه چاکری این دوحه عز و علا خرج و

مانند خامه از روی راستی سر بر خط بندگی این آستان گذاشته کیفیت اخلاص را در صفحه ضمیر ثبت و درج نموده باشند نسخه احوالشان را به جایزه الطاف فزون از حساب شاهی و روز نامچه حسن خدمت ایشان را به تصحیح قبول و اعطاف بی اندازه پادشاهی رسانیم. مصدق حال نیکومآل میرزا محمد علی بالقابه است ... [2]

______________________________

(1)- از اشاراتی که میرزا مهدی خان در ضمن کلمات و عبارات به عنوان براعت استهلال آورده چنین برمی آید که شغل ضابطه نویسی همان منصب اشراف و «مشرفی» قدیم یعنی نظارت و بازرسی بر درآمد و هزینه و به اصطلاح میرزا مهدی خان «تنقیح جمع و خرج» بوده است. دیوان اشراف از جمله دیوانهای پر اهمیت در شیوه اداری ایران پیش از مغول بوده و رئیس آن «مشرف» یکی از ارکان دولت به شمار می رفته

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 184

______________________________

(2)- بیش ازین در منشآت چاپی نیامده و ظاهرا چون پایان آن کم و بیش شبیه پایان دیگر رقمها بوده طابع منشآت پایان این رقم را نیاورده.

(*) با همین عنوان، در منشآت میرزا مهدی خان استرابادی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 185

«رقمی است که در خصوص صفیقلی بیک قاپوچی [1] نوشته شده»

چون پیشنهاد خاطر خورشید مظاهر اقدس و قرارداد ضمیر مقدس آن است که جمعی از بندگان اخلاص آگاه و صوفی زادگان درگاه جهان پناه که جبهه سایی آستان اقامت نشان را مایه سربلندی و غبار عتبه والا را کحل الجواهر دیده امیدواری و فیروزمندی ساخته و به مصداق وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ [2] از روی نیاز در این

درگاه بنده نواز سر بر آستان عبودیت گذاشته از این سرزمین سر به آسمان افراشته باشند ایشان را به مزید الطاف ممتاز و به ضمیمه عنایات سرافراز فرماییم، ما صدق این مقال صورت احوال صفی قلی بیک شاملوی قاپوچی باشی دیوان اعلی است که همیشه بسان حلقه در باب چشم بر این درگاه دوخته پدر بر پدر و ابواب سعادت در هر باب از این عتبه آسمان کریاس ملایک بواب اندوخته که نسلا بعد نسل سگ پاسبان این آستان و مقلد قلاده غلامی این خاندان عز و شان می باشد، لهذا مشارالیه را به رتبه بلند و لقب ارجمند صوفی درگاه جهان پناه سرافراز و مباهی و مقرر فرمودیم که من بعد این لقب را به علاوه القاب در ارقام جهان گرد شاهی و احکام گیتی نورد پادشاهی نوشته باشد. [*]

______________________________

(1)- قاپوچی به معنای دربان است

(2)- سوره الکهف 18

(*) با همین عنوان در منشآت میرزا مهدی خان ص 31

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 186

«رقم در خصوص باغبان باشیگری میرزا مهدی ملقب به کوکب نوشته شده»

[1] چون از روزی که بانی نزهت سرای جهان و معمار معموره این بلند ایوان قبه چرخ مقرنس را بی آلت خشت و گل برافراخته و پیش طاق و رواق آن را به شمسه خورشید زرین و صور سیمین کواکب نگاشته آیینه خانه سپهر زجاجی را به نقوش و تماثیل اختران آراسته و نشیمن خاک را که عمارت پایین افلاک است به حدایق ذات بهجت حقایق پیراسته و بهارآرایی قدرتش گلهای چارباغ عناصر را به صنع کامل رنگ آمیزی نموده و مهندس حکمتش به مفاد وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها [2] بسیط بساط زمین و به مصداق

وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً [3] احداث مناظر دلگشای چرخ برین فرموده پایه قصر بی قصور این دولت والا را سرکوب قصور سپهر و بنیان ایوان این سلطنت کبری را رفیعتر از طارم مهر و مه ساخته در ازاء این عارفه عظمی و به شکرانه این موهبت کبری بر ذمت همت شاهی لازم فرمودیم که هر یک از راست کیشان را در سرزمین بندگی مانند سرو آزاد ثابت قدم و در جوهر ذاتی بی خلاف با چنار توأم باشند نزد امثال و اقران سرسبز و سربلند و از وفور معنایت و عاطفت بهره مند سازیم. از آن جا که ما صدق این مقال حال نیکومآل میرزا محمد مهدی ملقب و متخلص به کوکب می باشد که خانه ضمیر را به خامه اخلاص کتابت نوشته و بنیاد عمارت وجودش به آب و گل نیک اعتقادی سرشته است از ابتدای فلان نظارت کل با غات را و عمارات مبارکات واقعه در اصفهان جنت نشان که نمونه إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ [4] است به مشار الیه مفوض و مرجوع فرمودیم که طرفه العینی از مراسم نظارت غافل نگردد. مشرف و سرکاران صاحب اهتمام و سرایداران کیوان مقام و معماران مهندس طراز سنمار فن و سنگتراشان فرهاد کیش خاراشکن و نقاشان مانی هنر و ارژنگ نگار و باغبانان صنایع پرور و بدایع کار مشارالیه را صاحب اختیار عمارات و باغات دانند. [*]

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 187

______________________________

(1)- چنین است عنوان مطلب در منشآت و پیداست که نویسنده نامه میرزا مهدی خان استرابادی است و همین امر می رساند

که محمد مهدی استرابادی منشی دانشمند عربی مآب مغلق نویس سالهای آخر دوره صفویه که سمت منشیگری و بلکه وزارت نادر شاه را نیز بر عهده داشته غیر از میرزا محمد مهدی متخلص به کوکب است که در تذکره های شعر از او نام برده اند (ر ک فرهنگ سخنوران: کوکب استرابادی) این میرزا محمد مهدی کوکب بنابر اشارات منشی نامه در تلونامه و رعایت براعت استهلال هرچه می دانسته در زمینه بنایی و معماری و مسائل متعلق بدان مثل آیینه کاری و نقاشی و سنگتراشی و گل کاری بوده و آن میرزا محمد مهدی استرابادی در زمینه ادبیت و عربیت و انشاء پر تکلف.

(2)- سوره الذاریات 48

(3)- سوره النباء 12

(4)- الفجر 7

(*) منشآت میرزا محمد مهدی خان استرابادی ص 36

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 189

[فهرست ها]

نامهای کسان

آپراکسین 24

آپی سلیمیان (ژوزف) 14

آرتمی وولینسکی 23/ 24/ 55

آرخیلویچ (الکساندر) 52

آکوپیان (یعقوب خان) 33/ 34/ 105

آگاهی (عباس)

آل اجود 88

آل جناحی 88

آل زهیرین 88

آل شرقا 89

آل طه 84/ 139

آل عبا 136

آل عثمان 136

آل عزی 89

آل محمد 118

آل مناع 88

آل یاسین 84/ 139

الکساندر (کشیش اعظم ارامنه) 33

الکساندر آرخیلیویچ 52

الکساندر همیلتون 50

آنژدوگاردان 43- 45/ 49

آوراموف 24

ابدالیان (افاغنه ابدالی) 12

ابراهیم باستانی پاریزی 59

ابراهیم پاشا داماد (صدر اعظم)

21/ 23/ 134/ 135/ 163/ 170/ 172

ابراهیم خان (حاکم شوشتر) 19

ابراهیم سلطان لزگی 23

ابراهیم متفرقه 135

ابو الحسنین علی بن ابی طالب 145

ابو القاسم حسینی امانی 180

ابو المعصوم خان شاملو 120

ابو تراب خان نظم الدوله 59

ابو طالب حسینی امامی 179/ 181

ابو طالب فندرسکی 4

اتریشیان 20/ 21/ 133

اتین پادری 34/ 37/ 43/ 44/ 45/ 49 111/ 113/ 114/ 116

احسان اشراقی (دکتر) 9/ 60

احمد (میرزا-)

29

احمد پاشا 15/ 16

احمد پاشا صدر اعظم (نشانجی) 131

احمد ثالث (سلطان عثمانی) 15/ 16 19/ 20/ 131/ 134 تا 138/ 142

احمد تاج بخش (دکتر-) 60/ 70/ 110

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 190

احمد خان قیتاق 22

احمد کسروی (سید-) 59

ارامنه (ارمنیان) 34/ 54/ 103/ 107 114

ارامنه نخجوان 90

اروپاییان 27/ 29

استاتی جنرال (اتا ژنرال) 185

استانیان 21

اسد الله ابدالی 12/ 13

اسد الله العالب [علی بن ابی طالب] 167

اسرائیل اوری 53/ 54

اسکندر ذو القرنین 164/ 169

اسکندر میرزا (الکسندر، الکسندل) 11

اسماعیل دولتشاهی 59

اشراقی (دکتر احسان-) 9/ 60

اشرف افغان 15/ 16/ 44/ 134

اصحاب الکساء 118

اصلان خان قوللرآقاسی 24

اعتماد الدوله (لقب صدر اعظم ایران) 7/ 8/ 31/ 53

اعتماد السلطنه (عنوان فرمانده قوای ایران) 7/ 8

اعتماد السلطنه (محمد حسن خان) 59

اعراب 153

اعراب بصره 128

اعراب حویزه 89

اعراب خلیج 47

اعراب عتوب 153

اعراب مسقط 29/ 33/ 39/ 43/ 46 تا 50

افسران افغانی 13

افغانها، افغانان 3/ 7/ 9/ 11/ 16/ 24 27/ 44/ 45/ 48/ 49/ 55/ 112/ 134

افغانان علجایی 10

اقبال آشتیانی (عباس-) 59/ 60

اکراد (کردان) 24/ 129/ 175

اگوستن، اگوستنان (از فرقه های مسیحی) 32/ 74

امام زمان (عج) 72

امامقلی خان (حاکم دربند) 24

امان الله خان افغان 14

امرای دکن 46

انگلیسیان 26/ 27/ 29 تا 34/ 48/ 132

اورنگ زیب (پادشاه گورکانی هند) 57

اوزبک (شخصیتی خیالی در کتاب نامه های ایرانی) 38

اوزبک، اذربکان 17/ 52

اوری (اسرائیل-) 53

اوژن دی ساووا 133

اولاد شیخ صفی 26

اولاد میر سید علی 180/ 181

ائمه اثنی عشر 154

ائمه اطهار 152

ائمه کرام 84

انیوسان اینسنتیوس (پاپ) 67

اینیاس دولوایولا 65

باجلان (جماعت، طایفه) 175

بازرگانان ارمنی 33/ 48/ 55

بازرگانان (تجار) اروپایی 54

بازرگانان (تجار) ایرانی 133/ 162

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135

ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 191

163/ 174/ تا 176

بازرگانان (تجار) روسی 10/ 23/ 24 55/ 133

بازرگانان (تجار) فرانسوی 92/ 101 114/ 174

بازرگانان (تجار) فرنگستان 132

باسکاکوف 23

باقر سلطان ضراب باشی 24

باگراتی (خاندان شاهی گرجستان) 0

بزیو (مسیو) 109

برتوی (بارون) 35/ 36/ 38/ 40

بلطه حی محمد پاشا (صدر اعظم) 89/ 131/ 132

بهادر شاه گورکانی 57/ 58

به بر 27

بنی لام 89

بیون دوکانسویل 29

پاپ 17

پاپای رومه (پاپ) 17/ 53/ 77

پادری قنسول فرانسه- اتین پادری- موسو پدری

پادری (عنوان کشیشان مسیحی در ایران عصر صفوی) 68

پادری کنراد 76

پادریان (کشیشان) 74

پادریان اگوستنان 74

پادریان پابرهمه کرمیلو 77

پادریان جزویت (ژوزئیت) 74

پادریان داس کان (دومینیکن) 74

پادریان فرنگی 77/ 102/ 103

پادریان کاپوچی 74

پادریان کرملت 74

پادریان کرملت سفیدپوش 76

پادریان سیاه پوش 90

پادشاه خورشید کلاه- لوئی چهاردهم 104/ 105

پادشاه عجم- شاه سلطان حسین 107

پادشاهان فرنگ 76

پادشاهان مسیحیه 100

پاسیفیک دو پروونس 26

پاشای بغداد- حسن پاشا 175

پاشایان کردستان 83

پتر (پطر) کبیر (پادشاه روسیه) 10/ 11/ 23/ 24/ 51 تا 56/ 131/ 132

پترونا خلیل 134/ 135

پتی دولاکروا (فرانسوا) 28

پرتغالیان 26/ 29/ 47/ 49

پری (جان-) 52

پون شارترن (کنت دو-) 38

پیترویائولو 29

پیر ویکتور میشل- میشل- میکائیل

پینه ای روسی (مادام-) 41/ 42

پینه ای (مادموازل لامارکیز) 41/ 42

تاتار 17

تاج بخش (دکتر احمد-) 60/ 70 110

تادئوس کروسینسکی 3/ 14/ 27/ 53 54/ 135

تاس (مسیو-) 109

تاورنیه 27/ 28

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 192

تجار (بازرگانان) ارمنی 33/ 48/ 55

تجار (بازرگانان) ایرانی 132/ 162 163/ 174 تا 176

تجار (بازرگانان) روسی 10/ 23/ 24 55/ 133

تجار (بازرگانان) فرانسوی 92/ 101 114/ 174

تجار (بازرگانان) فرنگستان 132

ترکان 66

ترکان، ترکهای عثمانی 20/ 22/ 29 47/ 86/ 132 تا 135

ترکمان (طوایف) 160

تورسی (مارکی دو-) 38/ 41/ 42 107

تا 101

ته ونو 28

جان پری 52

جزویت (ژزوئیت) 74

جلال همایی 99

جلالیان (طوایف سرکش جلالی) 83

جمشیدی (طوایف) 12

جملی کارری 59

جمهوری ونیز 17

جنت آشیانی (- شاه عباس ثانی) 77

جواسمی (طوایف-) 48

جهانگیر قائم مقامی 59

چرکاسکی (پرنس) 55

چرکس، چرکسها 53

چلاق سرخای خان 21

حاجی امیر خان- میرویس افغانی 7/ 8

حاجی محمد پاشا 125

حبیب الله صدر 77

حزین لاهیجی (میرزا محمد علی) 15

حسن پاشا 18/ 21/ 88/ 175

حسن پاشا (داماد صدر اعظم) 131

حسین آقا نخجوانی 16/ 66/ 99

حسین انصاری 59

حسین بیک (امیر-) 18

حسین پاشا (صدر اعظم) 82

حسین خوانساری (آقا-) 180

حسینقلی خان- محمود افغان 13

حکیم باشی (میرزا رحیم) 7/ 8/ 156

حیات سلطان 12

حیدر شهریار نقوی 60

خاتم النبیین- محمد (ص) 136

خاتون آبادی 11/ 59

خاقان ترکستان 5

خاقان رضوان سکان- شاه صفی 77

خان ایروان (محمدخان) 41

خان خیوه 52

خانهای کریمه 132

خاندان باگراتی گرجستان 10

خاندان صفوی 89

خاندان طه 139

خاندان عثمانی 89

خاندان مشعشع 18

خسرو میرزا- کیخسرو گرجی 12

خسروی (طایفه-) 12

خفاف (میر مرتضی-) 57

خلو آشیانی- شاه عباس ثانی

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 193

خلیل پاشا صدر اعظم 33

خلیل پترونا 134/ 135

خوارج عمان 152/ 153

خورشید شاه- لوئی چهاردهم 35

خورشید کلاه- لویی چهاردهم 111-/ 114

خیر الانام- محمد (ص) 84/ 149

داماد ابراهیم- ابراهیم پاشا صدر اعظم 21

دامن کن- دومی نیکن 74

دانش پژوه (محمد تقی-) 9

داودخان (حاکم شوشتر) 20

داود (حاجی مدرس-) 22/ 23/ 55 56

دبله (مسیو-) 109

دری احمد افندی 20/ 161/ 162/ 167 171/ 172

(زالور دکنت) 34

دوپن 27

دوپینه ای 40- 42

دوژ (رئیس شورای جمهوری ونیز) 157

دوژونشر 28

دوشاتو نوف 29

دوفریول (کنت) 30/ 31

دوک درلئان (فیلیپ) 109

دولابوی لاگوز 27

دولالن (نیکولا کلود-) 27

دولاموش (کلنل) 135

دولت روسیه 24/ 134/ 135

دولت صفویه 26/ 27/ 135

دولت عثمانی 22/ 23/ 25/ 30/ 119 134

دولت فرانسه 26

تا 30/ 50/ 104/ 107 تا 111/ 114/ 116/ 132/ 174

دولتشاهی (اسماعیل-) 59

دومینیک مقدس 74

دومینیکن (فرقه ای از مسیحیان) 32 74

ده ماره (نیکولا-) 38

دی بوم (مسیو-) 109

دیمارل کاپیتان 109

دوالنورین- عثمان بن عفان 145

رافائل دومان 27/ 28/ 80

ربوفه 45

رحیم حکیم باشی (میرزا-) 7/ 8/ 156

رستم (شخصیتی از کتاب نامه های ایرانی) 38

رستم الحکما (محمد هاشم آصف) 2

رستم خان سپهسالار 66/ 130

رسول اکرم (ص) 147/ 152

رضی مستوفی (میرزا-) 16

روس، روسها 23/ 24/ 52 تا 55/ 132 135/ 177

روسی (مادام-) 41

روسیه- ترکان عثمانی 105

ریشلیو (کاردینال دو-) 26/ 27

ریاض الاسلام 60

زین العابدین- علی بن الحسین (ع) 179

ژان باتیست فابر 30 تا 32

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 194

ژرالدین (ناخدا-) 39

ژزوئیت (کشیشان-) 32

ژزوئیت (فرقه ای از مسیحیت) 27

ژستون 28

ژنن (مسیو) 29

ژوزف 42

ژوزف اپی سلیمیان 14/ 44

ژوزف دوپاری 36

ژوزف فابر 31

ژونشر (دو-) 28

سادات مشعشعی 18

سپاه افغان 15

سپاه قزلباش 23

سربازان افغانی 14

سزار پاولی 90

سعید نفیسی 135

سلاطین فرنگیه 100

سلاطین لهستان 133

سلسله صفویه 1/ 4

سلطان احمد ثالث 15/ 16/ 19/ 20 131/ 24 تا 138/ 142

سلطان سلیمان خان قانونی 128/ 130

سلطان بن سیف 27/ 48

سلطان شهید (شاه سلطان حسین) 6

سلطان محمود اول (پادشاه عثمانی) 134

سلطان مصطفی دوم (پادشاه عثمانی) 117/ 118/ 122/ 123/ 127

سلیمان بیه 123/ 129

سلیمان صفوی (شاه-) 1 تا 4/ 10

11/ 76/ 99/ 157

سلیمان خان قانونی (سلطان عثمانی) 128/ 130

سمنوف 52

سن اوگوستن 75

سن فرانسوا داسیز 75

سینان 23

سویمونف 23

سیف بن سلطان 47

شاتونوف 29

شاردن 27/ 28

شارل دوازدهم 131/ 132

شاه اسماعیل 179/ 182

شاه سلطان حسین صفوی (اغلب صفحات)

شاه سلیمان صفوی 1 تا 4/ 10/ 11/ 76 99/ 157

شاه صفی 4

شاه عباس اول 4/ 99/ 100

شاه عباس ثانی 4/ 93

شاه عجم

(شاه سلطان حسین صفوی) 164

شاه نجف- علی (ع) 146

شاهقلی خان اعتماد الدوله 97/ 99

شرفای مکه 174

شورای جمهوری ونیز 161

شیخ الاسلام زنجانی

شیخ صفی 26

شیخعلی خان زنگنه 4/ 99

شیروانلی امیر 34

شیعیان امیر المؤمنین 152/ 154

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 195

صادق (میرزا-) 33

صدیق- ابو بکر بن ابی قحافه 145

صفویه 4/ 18

صفی (شاه-) 53

صفی (شیح) 26

صفی قلی بیک قاپوچی 185

صقر (پسر مغمس) 128/ 129

طهماسب اول (شاه-) 66

طهماسب ثانی (شاه-) 14/ 15/ 44 45/ 134

طهماسبقلی خان (نادر) 44/ 134

عباس (مدعی دروغین) 159

عباس آگاهی 81

عباس اقبال آشتیانی 59/ 60

عباس اول (شاه-) 4/ 26/ 85/ 99 100

عباس ثانی 4/ 28/ 51/ 52/ 77/ 78 92

عباس میرزا صفوی (شاهزاده) 1

عبد العزیز افغان 12

عبد الله خان مشعشعی (سید-) 18/ 19/ 88/ 128/ 129

عثمانیان- ترکان عثمانی 20/ 22/ 29 47/ 86/ 132 تا 135

عشره مبشره 145

علای اهل سنت 10

علمای مکه 11

علی بن ابی طالب (ع) 21/ 92/ 111 117/ 136/ 183

علی پاشا (داماد صدراعظم) 132

علی حسینی امامی 179/ 181

علی خان (حاکم دورق) 153

علی خان (میرزا-) 73

علی خان مستوفی (میرزا-) 135

علی مشعشعی (سید-) 18/ 19/ 24

علی مراد خان 19

عمر بن الخطاب (خلیفه ثانی) 16

عیسی (ع) 67/ 68

غلامعلی همایون 59

فابر (ژان باتیست) 30/ 31/ 32

فابر (ژوزف) 31

فاروق- عمر بن الخطاب 145

فتحعلی خان داغستانی 8/ 13/ 20/ 21/ 42/ 43/ 48/ 153 155/ 156

فتحعلی شاه قاجار 66

فرانسوا پیدو دوسنت اولون 31

فرانسوا گاردان 44/ 45

فرانسوا لکلرک دوترامبله 26

فرانسویان 24 تا 28/ 33/ 44/ 48/ 49

فرانسه (دولت) 26 تا 29/ 39/ 50 104/ 107/ 108 تا 111/ 114/ 116 132/ 174

فرج الله مشعشعی (سید-) 18/ 19 24/ 88

فرخ سیر (پادشاه

گورکانی هند) 12 57/ 58

فرمان فرمای آلمان- قرال نمسه 162

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 196

فرنگیان 68

فرنگیان انگلیس 92

فرنگیان پرتقال 92

فرنگیان ولندیس 92

فرنگستانیان 162/ 163

فرون (ناخدای هلندی) 23

فرهاد (قاتل شاه سلطان حسین) 15

فریول (کنت دو-) 30/ 31

فلیکس مریم و سلان 67/ 69

فیض الله افندی 131

فیلیپ دورلئان (دوک-) 109

قاپودان پاشا 134

قائم مقامی (جهانگیر-) 59

قرال انگلتره 158

قرال ندرلانده (هلند) 158

قرال نمچه 162/ 166/ 167/ 170 تا 173

قره قیتاق (قبایل) 21

قزاقها 132

قزلباش 12/ 13/ 23

قزوینیان 14

قموق (قبایل-) 21

قیاصره روم 5

کاپوسن (کاپوچی- فرقه ای از مسیحیت 28/ 27/ 74

کاترین (زن پطر کبیر) 131/ 132

کارملیت (کرملیت) 74

کارنگ (عبد العلی-) 59

کاکری (طوایف-) 11

کپیتان فرانسیس 79

کپیتانان فرنگان 79

کرستیان فرنگیه 100

کرنلیوس دوبروین 3

کروسینسکی (تادئوس) 3/ 14/ 27/ 53/ 54/ 135

کسروی (سید احمد-) 59

کشیشان اوگوستن 32

کشیشان ژزوئیت 32

کشیشان دومی نیکن 32

کشیشان کارملیت 32

کلمه چیان 114

کمپانی هند شرقی انگلیس 14/ 26 تا 29/ 48

کمپانی هند شرقی فرانسه 26 تا 28

کمپانی هند شرقی هلند 29/ 48

کمیسیون معارف 135

کنت دزالور 34

کنت دوفریول 30/ 31

کورمنن (بارون) 26

کولبر (وزیر تجارت فرانسه) 27/ 28

کیخسرو گرجی 11/ 12

گاردان (آنژ-) 43 تا 45

گاردان (فرانسوا) 45

گب (جراح) 109

گرجیان 10/ 55

گرگین خان 10 تا 12/ 57

گودرو کشیش (آمه-) 1/ 2/ 17/ 29 41

گورکانیان هند 46

گیتی ستانی- شاه عباس اول 100

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 197

گیلاننتز 59

لابارونس (مادام) 40

لارنس لاکهارت 59

لاگوز (دولابوی-) 27

لزگیها 21 تا 24/ 53/ 55

لژوتل بر (مسیو) 109

لطفعلی خان داغستانی 8/ 9/ 13/ 21 48/ 153

لویی پانزدهم 109

لویی چهاردهم (خورشید کلاه) 27 تا 31/ 35/ 50/ 90/ 91/ 95/ 97/ 100 تا 105/

107

لویی سیزدهم 26

لئوپولد اول 53

ماتین یون (مارشال) 35/ 37

مارتین گودرو- گودرو کشیش 1/ 2/ 17 29/ 41

مارکی دو تورسی (رک تورسی)

مارلن 35

ماریاژ 27

ماری کلود پتی 30/ 31

مازارن 27

مالنکی (تاجر روسی) 52

مانع بن معامس 18/ 88/ 89/ 128

مانویان 74

ماهیگیر- پاپ 68

مجلسی اول (محمد تقی) 182

مجلسی دوم (محمد باقر) 2/ 156 179/ 182

محمد- محمد مصطفی (ص) 92/ 117

144/ 151/ 155/ 157/ 183

محمد چهارم (سلطان-) 122/ 123 127/ 131/ 138/ 165

محمدخان (حاکم ایروان) 30 تا 34 103/ 104

محمد بن عبد الحسین 24

محمد بن مغامس 88

محمد مهریار 59

محمد نصیری 59

محمد نیکا 66

محمد وزیر (میرزا-) 77/ 79

محمد تقی دانش پژوه 9

محمد حسن خان اعتماد السلطنه 59

محمد حسین مستوفی 6 تا 8

محمد حسین ملاباشی 16/ 8

محمد خلیل مرعشی 7/ 8/ 11/ 59/ 115

محمد ربیع حسینی امامی 179/ 181

محمد رحیم بیک 111

محمد رضابیک 33 تا 43/ 45/ 103 105/ 107 تا 111/ 114

محمد سلیم ایشیک آقاسی 85

محمد صالح کنبویی 59

محمد صیدال 15

محمد علی (میرزا-) 152

محمد علی بیک (حاکم شوشتر) 19

محمد علی حزین لاهیجی 15/ 59

محمد علی ضابط (میرزا-) 183

محمد فریدبیک 135

محمد قلی خان شاملو 8/ 21/ 155 156/ 172

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 198

محمد گرای خان 132

محمد محسن مورخ 15

محمد مومن خان 82/ 89/ 99

محمد مومن تبریزی 66

محمد مهدی خان استرابادی 156/ 178 183 تا 187

محمد مهدی کوکب 186/ 187

محمود افغان 12 تا 15/ 20/ 21/ 23/ 55

محمود اول (سلطان-) 134

مدرس حاجی داود 22/ 23

مرتضی خفاف 57

مرتضی میرزا صفوی 9

مرتضی قلی خان سعدلو 21/ 22/ 140 148/ 168/ 171/ 176

مریم (مادر عیسی پیغمبر) 68 اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105

تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی 198 نامهای کسان ..... ص : 189

یم بیگم 1/ 2

مریم دسلان (فلیکس-) 67/ 69

مسقطی ها 47

مسکوئیها 52

مسیحیان قفقازیه 55

مصطفی خان دوم (سلطان-) 117/ 118

مصطفی خان میرشکار 8

ملاباشی (ملا محمد حسین) 7/ 8 156

منتسکیو (فیلسوف فرانسوی) 38/ 49/ 50

منتفق (عشیره-) 18/ 88

منشی الممالک (میرزا محمد رفیع) 154

موسی پیغمبر (ع) 120/ 138

موسی (- مسیو) کاپیتان 15

موسی (- مسیو) میشل 104

موسیو بزیو 109

موسیو تاس 109

موسیو دبله 109

موسیو دی بوم 109

موسیو لژوتل بر 109

موسیو مونیه 109

مهریار (محمد-) 59

میر مرتضی خفاف 57

سیرویس افغانی 10 تا 12/ 20/ 54/ 57

میشل- پیر ویکتور میشل 31/ 32

میکائیل- میشل 38/ 43/ 46/ 48/ 54 93/ 97/ 101 تا 105

نادرشاه افشار 19/ 48/ 134

نجفقلی میرزا حسام معزی 59

نخجوانی (حاج حسین آقا-) 16

نشانجی احمد پاشا 131

نصارای فرنگی 90

نظم الدوله ابو تراب خان 59

نعمان پاشا کویریلی 131

نفیسی (سعید-) 135

نمچه چاساری (- قرال نمچه- امپراطور اتریش) 58 تا 160 تا 163/ 167/ 170

نیکولا دی ماره 38

نیکولا کلود دولالن 27

ولینسکی (آرتمی-) 23/ 24

ونیز (دولت-) 17/ 18/ 25/ 53/ 32 تا 134

ونیزیان 132

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 199

ویفی و اول 109

هادی حسن (پروفسور) 60

هلندیها 27/ 29/ 32 تا 34/ 48

همایی (جلال-) 99

همیلتون (الکساندر) 50

هندیها 47/ 132

هنود 114

یحیی (میرزا-) 180

یس (آل، دودمان-) 84/ 139 155/ 156

یعقوب خان (آکوپیان) 105

ینی چریان 131/ 134

یوسف پاشا 132

یهودان 72

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 200

اماکن

آب کورنگ 98

آذربایجان 32/ 64/ 66

آرامگاه صفویه (در قم) 15

آرتزیا 95/ 102

آزوف 53/ 133

آستانه مقدسه رضویه 3/ 152

آسترا خان حاجی طر خان (هشترخان) 23/ 24/ 54-

56

آلمان 53/ 162

آنقره (آنکارا) 17/ 29/ 46

آینه خانه (عمارت) 1/ 14

اتریش 18/ 20/ 21/ 25/ 53/ 132 134/ 135/ 160

اچمیازین 33

احمر (دریا، بحر-) 50

ادرنه 132/ 133

ارزنه الروم 32

ارم ذات العماد 83

ارمنستان 8/ 54

اروپا 20/ 26/ 52/ 54/ 55/ 135

ازمیر 17/ 55

استانبول 20/ 21/ 29/ 53/ 89/ 107 133/ تا 135/ 163

استراباد 177

اسکندرون 34

اسکوتاری 34

اسکیسیا 92/ 95/ 100

اصفهان 1/ 3/ 8/ 10/ 13 تا 15/ 17 تا 19/ 24/ 27/ 28 تا 34/ 39/ 43/ 44 49/ 54/ 55/ 74/ 75/ 99/ 179/ تا 182/ 186

اکستنژیا 92/ 95/ 100/ 102

اکویتانیا 92/ 95/ 100/ 102

اندکاویا 93/ 100

انگلستان، انگلیس (انگلتره) 26/ 32 تا 34

انگلتره 158 انگلستان

انگلیسیا 100

اوبه 12

ایتالیا 53

ایران 35 تا 41/ 47/ 48/ 51/ 53

ایروان 30 تا 34/ 42/ 43/ 175

ایزد خواست 8

باکو 53/ 135

بالتیک (دریا) 52

بایگانی باش وزیری (ترکیه) 89

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 201

بحر احمر 5

بحر خزر 52/ 53/ 157

بحر سیاه 52/ 132/ 157

بحر عمان 47/ 174

بحرین 48/ 152

برتانیا 92/ 100

بروسه 34

بصره 18 تا 20/ 82/ 83/ 88/ 129/ 174

بغداد 18/ 28/ 82/ 89/ 128/ 174 175

بلگراد 133

بم 13

بنادر عمان 174

بنادر فارس 43/ 45/ 52

بندر عباس 174

بندر کنگ 48

بندر هرموز 48

بنگال 57

بوردو 95/ 100/ 102

بیت العتیق (کعبه) 84

بیت الله الحرام 159/ 174

پاریس 35/ 47/ 40/ 41/ 92/ 95/ 100 102

پترواردین 133/ 134

پاساروویتس 20/ 22/ 24/ 133/ 135

پروت (رود) 132/ 133

پرونسا 92/ 100

پریگر 92/ 100

پله پونز (موزه) 160

پولتاوا 131

پوندیشری (بندر) 29

پیکاردیا 92/ 100/ 102

پیکتاویا 93/ 95/ 100/ 102

تبریز 16/ 31/ 32/ 54/ 66/ 74

ترکیه 89

ترنیس 93

تفلیس 74

تلزا (تولوز) 93/ 100

تولوز 74

تومان نخجوان 140/ 148

تونس 32

جام 12

جزیره بحرین

48

جزیره قشم 48

جزیره لارک 48

جلفا 2

چخورسعد (ایروان) 20/ 103/ 105

چهل ستون (کاخ-) 14

حاجی طر خان 23/ 24/ 54- 56

حرمین شریفین 122/ 138/ 162/ 165

حبشه 17

حلب 55/ 82

حویزه 19/ 83/ 89/ 128

خاک عثمانی- کشور عثمانی 20/ 21

خانه خدا- بیت الله 36

خبیص 13

خراسان 89

خرم آباد 15

خزر (دریا، بحر-) 21/ 52/ 53 55/ 56

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 202

خلیج فارس 24/ 29/ 47/ 48

خوار 21/ 168/ 171

خوارزم 52

خواف 12

خوزستان 18

خیوه 52

داغستان 56

دالماسی 133

دانتزیک 42

دربند 24/ 56/ 135

دریای احمر 50

دریای بالتیک 15

دریای خزر 23/ 52/ 135

دکن 46

دورق 153

دون 52

دونکرک 93/ 95/ 100/ 102

ده شیخ (قریه) 11

دهلی 57

رشت 24/ 55

رکاب خانه (عمارت) 14

رم 53

روان 41/ 42

روسیه 11/ 17/ 21/ 51 تا 56/ 131 135

روضه فخر انام- ماینه 159

روم (کشور ترکان عثمانی) 105/ 163

رومانی 133

رومه، رومه کبری- رم 68

زاینده رود 14/ 99

سراوان 12

سربستان 133

سکتوار 130

سعادت آباد (عمارت) 14

سمنان 21/ 168/ 171

سنمنم 93/ 100

سواحل خلیج 33

سواحل غربی خزر 56

سورت (بندر) 28

سوئد 55/ 131

سیام 17

سیاه (دریای) 52/ 132

سیواس 159

شارانتون 35

شرح رباط 11

شرق مدیترانه 30

شروان 23/ 32/ 56

شللو 41

شماخی 23/ 52 تا 56

شوشتر 18

شیراز 8/ 28/ 43/ 45/ 113/ 114

طهران 164/ 171

عثمانی (خاک-)- کشور عثمانی 34/ 131 تا 133

عراق عرب 83

عربستان- خوزستان 83/ 129

علیشکر (قلمرو-) 125

عمارت آینه خانه 1

عمارت سعادت آباد 1/ 14

عمارت رکاب خانه 14

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 203

عمان 17/ 47 تا 50/ 98/ 152 تا 154

غوریان 12

فارس 153

فرح آباد 13/ 44

فرانسه (کشور-) 33/ 44/ 49/ 53

فراه (قلعه-) 12

فرهنگستان 141

فوشنج 11

قرم (کریمه) 132

قرنه 18/ 83

قزوین 43/ 154/ 171

قسطنطنیه 17/ 30 تا

34/ 133/ 135

قشم (جزیره-) 48

قصر سلطنتی صفویه (در میدان شاه اصفهان) 15

قفقاز 21/ 24/ 32/ 53/ 55/ 134

قلعه فراه 12

قلعه قرنه 83/ 129

قم 3/ 15

کابل 12

کاخ چهل ستون 13/ 14

کارتیل (گرجستان) 10/ 74

کارکنان 99

کارلووتیز 53/ 132

کارنوتم 100/ 102

کارون 99

کاشان 64

کاظمین 85

کالس 92/ 100/ 102

کالیا 92/ 95/ 100/ 102

کپنهاک 42

کرانپولیس 92/ 95/ 100/ 102

کرت 152

کردستان 83

کرکوک 74

کرمان 13/ 114

کرمل (کوه-) 129

کلیسای بزرگ مریم 68

کمبانیا 92/ 95/ 100

کمرین (دماغه) 50

کنگ (بندر) 48

کورنگ (آب-) 98

کوسویه 12

کوه کرمل 74

گرجستان 11/ 32/ 38/ 52/ 67/ 72

گرجستان کارتیل 74

گلناباد 13/ 16

گمبرون (بندر) 28

گنجه 32/ 67/ 72/ 74

گیلان 23/ 55

لارک (جزیره) 48

لزگستان 56

لمنوس 132

لموزی 92/ 100/ 102

لنسایا؟ (نانسی؟) 95

لنگر 12

لهستان 53

لوکارنوتم 93

لوکونم؟ لوکدانم؟ 93/ 100/ 102

لوهاور 41

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 204

مارسی 29/ 30

ماوراء النهر 63/ 66

مجارستان 135

مدیترانه (شرق-) 30

مسجد جامع تبریز 66

مسجد میدان کاشان 62

مسقط 29/ 33/ 43 تا 49/ 98

مسکو 17

مشرق زمین 26/ 28/ 33

مشهد 3

مصر 174/ 175

مکه 10/ 11/ 174/ 175

ممالک عثمانی (روم) 166/ 167/ 174/ 176

مولتان 12

میدان کاشان 62

میدان شاه اصفهان 15

نجف 21

نخجوان 32/ 74/ 90/ 140

ندرلانده (هلند) 158

نرماشیر 13

نرمندیا 92/ 95/ 100/ 102

نمچه- اتریش 158/ 171 تا 173/ 176

نیورنیس

واتیکان 17

وادی ایمن 120

ورسای 37/ 40

ولایات قرال نمچه 171

ولگا 52/ 56

ونیز (وندیک) 17/ 18/ 25/ 161

هرات 11 تا 13

هرمان (اهرام مصر) 83

هرموز (بندر-) 48

هشتر خان 63/ 66- آسترا خان- حاجی طر خان

هلند 34

همدان 15/ 74

هند، هندوستان 5/ 12/ 26/ 29/ 45 52/ 57 تا 59/ 63/ 66

یزد 13

یونان 160

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 205

کتب، رسالات، مقالات

آخرین انقلاب ایران

53

احسن التواریخ (تاریخ سلاطین عثمانی) 135

اسناد انجمن تاریخ ایران 121/ 126 130/ 164/ 169/ 171

اسناد فرهنگستان 85/ 176

اسناد مصور اروپاییان از ایران 59

اسناد وزارت خارجه فرانسه 96/ 99 106/ 112/ 113/ 115/ 116

انقراض سلسله صفویه (از لاکهارت) 59

اولین دوربین نجومی (مقاله) 60

بحار الانوار 82

بحرین و مسائل خلیج فارس (از جهانگیر قائم مقامی) 59

برهان قاطع 63/ 66

بررسی های تاریخی (مجله-) 60/ 75 78/ 79/ 81/ 91/ 94/ 96/ 101/ 103 106/ 109/ 110/ 112/ 115/ 116/ 182

تاریخ پانصد ساله خوزستان 59

تاریخ ترکیه (احسن التواریخ) 135

تاریخ ترکیه از سرهنگ دولاموش 135

تاریخ روابط سیاسی ایران با دنیا (از نجفقلی میرزا حسام معزی) 59

تحفه العالمین 4

تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین 6/ 8/ 59

خاطرات میشل 48

درباره سفارت محمد رضا بیک (مقاله) 60

رستم التواریخ 59

روابط ایران و هند (تالیف ریاض الاسلام) 60

روضه الصفا 9

زبده التواریخ 15

سفرنامه تاورنیه 59

سفرنامه جملی کارری 59

سفرنامه محمد علی حزین 59

سقوط اصفهان (تالیف گیلاننتز) 59

سیاست و اقتصاد عصر صفوی 59

شاه جهان نامه- عمل صالح 60

شاه سلطان حسین (مقاله ای از احسان اشراقی) 60

عمل صالح (تاریخ شاه جهان) 60

فرهنگ ایران زمین 59

فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه 9

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 206

قرآن کریم 134

گزارش سفر دری افندی 59/ 161

مجله بررسیهای تاریخی 60/ 75/ 78 79/ 81/ 91/ 94/ 96/ 101/ 103/ 106 109/ 110/ 112/ 115/ 116/ 182

مجله یادگار 68/ 70/ 73

مجموعه مقالات پروفسور هادی حسن 60

محمد رضا بیک در پاریس 59

مدار الافاضلی 66

مشارق الشموس 182

مطالعاتی در باب بحرین و سواحل خلیج فارس (از عباس اقبال) 59

مواد التواریخ 99

نامه های ایرانی 38

نشریه دانشکده ادبیات تبریز 16/ 66

نشریه گروه تاریخ

دانشکده ادبیات تهران 60

نمایندگان سیاسی ایران و هندوستان (مقاله) 60

وضع ایران در سال 1660

وقایع السنین و الاعوام (از خاتون آبادی) 59

یادگار (مجله-) 68/ 70/ 73

یکصد و پنجاه سند تاریخی 76/ 94/ 99

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 207

نامهای اشیاء، تعبیرات، اصطلاحات

آتشدان 1

آلت قمار 61/ 65

آویختن بند عمود 3

ابناء السبیل 92

اخراجات 5/ 180/ 181/ 182

اربابی 179 تا 182

ارقام امضاء 179

از استمرار افتادن 181

اسب تازی نژاد 4

استمرار 119

اشرفی 175

اطلس بوته دار زرتاری 87

اطلس تبریز

اعتماد السلطنه 7

الگا 65

الگای نخجوان 90

امرای حاج 174

اوباش 62/ 65

ایلچیگری 176

بارانی 6

بازیافت 62

برانداختن 8

بر صادر تنخواه کردن 7

برگستوان 6

بند سپر 5

بنیچه اخراجات 180

بوزه فروشی 62/ 65

بیت اللطف 62/ 63/ 65

بیت النطف، بیت النطاف 63

بی اندامی 100

بیضه اسلام 69

بیگلربیگی آذربایجان 64

بیگلربیگی کل فارس 113

بیگلربیگیان 114

بیوتات 80

پاپیچی 5

پادری (کشیش) 67

پادریان 77

پادریان فرنگی 12/ 103

پادزهر حیوانی 87

پاساروویتس (قرارداد) 133/ 145

پته (فطه) 81

پروانچه 77/ 90/ 101/ 180

پوستین 5

پیاده 8

پیش فرد دفتر 183

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 208

تابین 65

تاج (قزلباش) 50

تبر 5

تبرکات 84

تجار 92

تخفیف 65

ترکش ساده 6

ترکش بخیه دوزی 6

ترنج و نارنج (به عنوان هدف) 4

تزیین حربه و سلاح 6

تصدق 65

تصدیق ریش سفیدان (- گواهی انجام کار) 80

تصدقات 180

تصدیق نگار خاصه 181

تعمیر 74

تف و لعنت 9

تفصیله سبزواری 5

تفصیله یزدی 5

تفنگ زیر رکابی 6

تفنگچی 180/ 181

تفنگچی آغاسی 64

تفنگهای جزایری 4

تفنگ ساز 89

تقبل 7

تمام سلاح 6

تمام یراق 6

تنخواه 80/ 180/ 181

توپخانه 6

توپچی باشی 64

توپخانه مبارکه 180

توپ ساز 98

توله طلا 57

تومان تبریزی 80

تیر به هدف آشنا نمودن 4

تیر ابریشم (؟) 6

تیر ساده 6

تیغ 5

جزایرچی 6

جماعت کرستیان 100

جوشن 6

جهات (اموال) 179

چابک سواری 4

چپقون آت 87

چرس فروشی 62/ 95

چوخای استرابادی 5

چوخای خافی 5

حد 62

حد جاری

ساختن 62

حشو بنیچه 182

حق الشریف 174

حکیم باشی 7

حلویات 6

حوالات 180

خارج المال 179

خاقان ترکستان 5

خرید و فروخت 92

خفتان 6

خمپاره چی 4

خنجر 6

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 209

خود 5

خورشید کلاه- لوئی چهاردهم 97/ 104/ 105/ 109

دار السلطنه اصفهان 79

دار المؤمنین 152

دارایی کاشی (پارچه) 87

دخل 181

در عهده شناختن (- موظف بودن، متعهد شدن) 74/ 77/ 80/ 101/ 104 154

درهم و دینار 61/ 64

دستار 5

دست انداز (به معنای تجاوز) 114

دستور العمل 182

دفاتر 182

دفتر جزو اصفهان 179

دم گاو به دست کسی دادن (به عنوان مجازات) 8

دورمه 174

دیریکتور (- دیرکتور) 114

دیوان بیگی اصفهان 79

راحت طلبی 7

راهداری 113

راهداران 114/ 174

رسد 180 تا 182

رسد شش دانگ 179

رشوه 7

رعیتی (خارج المال-) 179 تا 182

رقبات 179

رقم 182

رقم اشرف 92

روزنامجات 80

روزنامجه 182

رهبانان 69/ 72

ریخته گر 80

ریش سفیدان محلات

زربفت دستی 87

زربفت طلا بافت 87

زربفت نقره باف 87

زرده دهی 61

زره 6 اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی 209 نامهای اشیاء، تعبیرات، اصطلاحات ..... ص : 207

بورک شتری 6

زیادتیها 175

زین 6

ساج 5

سپر 5/ 6

سررسید ارقام 180

سرکار خاصه شریفه 80/ 114/ 118

سرکار دیوان 113

سرکار فیض آثار (آستانه حضرت رضا) 154

سکه محمدی 24

سلاطین فرنگیه 100

سلطان شهید 6

سنجق بیگی 129

سنگتراش 98

سوقات پادشاهی 105

سویت شدن 180

سیورغال 179 تا 181

سیور غالات 180

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 210

شادیانه بشارت 154

شاطر 40

شال 5

شتر آبکش 5

شروح نشان 181

شست کندن 5

ششپر 6

شش دانگ 179

شطرنجی (- شطرنج باز) 62/ 65

شکر و شکایت 182

شمشیر 5

شیعیان حضرت امیر المؤمنین 152

صاحب جمعان 80

صادر در ملک مقرر کردن 7

صد پنج 173

صرفه بینی (صرفه جویی) 5

صوفی زادگان 185

ضابطان 114

ضراب باشی 24

ضریح کاظمین

طقوز 87

طونی

قطنی 87

ظروف مضبخ 6

عبا 6

عرض اقدس 7

عشور خروج 114

عمله توپخانه 7

عمله قورخانه 80

عمود 6

عوام فرقه نصاری 73

عهدنامه (قرارداد) زهاب 15/ 17/ 20

غلیان 40

فرمان فرمای آلمان- قرال نمچه 162

فرنسه (فرانسه) 90/ 101/ 109/ 133

فرنگیان 92

فرنگیان انگلیس 92

فرنگیان پرتگال 92

فرنگیان ولندیس 92

فطه- پته 80/ 81

فندق (به عنوان هدف تیر) 4

فیل بند 62

قاب 6

قداره 6

قدراندازی 5

قدغن دانستن 74/ 101

قرارداد ادرنه 132/ 133

قرارداد پاساروویتس 24

قرارداد پروت 132

قرارداد (عهدنامه زهاب) 15/ 17 20

قرارداد کارلوویتز 53

قرال 162

قرال نمچه 162

قرالان فرنگ 84

قسیسین، قسیسان 69/ 72

قلیل و کثیر 85

قمار خانه 62/ 65

قنپاره (- خمپاره) ساز 98

قورچی 7

قور خانه 80

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص: 211

قونسل 105

قونسل فرنسه 105/ 113 تا 115

قونسل معتمد 114

قهوه دان 6

قیاصره روم 5

قید نمودن 8

کابنی (نوعی لباس) 5/ 6

کارشکنی 8

کارکنان سرکار پادشاهی 115

کبوتر پرانی 62/ 65

کتل (یدک) 9

کردی (نوعی لباس) 6

کرستیان فرنگیه 100

کسر بلوکات 180

کعبتین 61/ 64

کلانتر 79

کلانتران 62/ 65

کلاه بارانی 5

کلمه چیان 114

کمان 4

کمان ساده 6

کمان نقاشی کرده 6

کماندار 5

گاو واژگون 8

گرفت و گیر 85

گرگ دوانی 62/ 65

گمرک 163/ 173

گوشی 174/ 175

لباده 6

لباس نسوان 8

لجام ساده 6

لفظ به لفظ 68

لعنت نامه 179

لوطیان شهر 8

لوئیس- لوئی (چهاردهم) 90/ 100

مات 62

مال و خارج 180 تا 182

مال و خارج اربابی 181

مال و خارج رعیتی 181

مالا خارجا (مالا و خارجا) 180/ 181

مالیه 163

ماهواری 6

ماهیگیر (پاپ) 67

متبق (؟) قطنی 87

مترددین (رفت و آمدکنندگان) 92

متعینه 7

مرسوم 6

مرسومات 5

مرقد مطهر (کاظمین) 85

مستثنی 181/ 182

مسلمی (مسلمیات) 180/ 181

مشاهره سپاه 6/ 7

مشرفان 80

مشک 5

مطبعه در استانبول 134/ 135

معاف بودن 180

مفرش 6

مفروز 180

مقرر بودن 181

اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، از سال 1105 تا 1135 ق. همراه با یادداشتهای تفصیلی، ص:

212

ملاباشی 7

ممالک فرنسه 109

ممالک محروسه 92/ 100/ 114

ممالک محروسه همایون 97

مندیل 5

مواجب 6/ 80

موسو پدری- مسیو، موسیو پادری 133/ 115

موسی- مسیو 103

موضوع 182

موقوفات 179

مومیامی معدنی 87

میکائیل- میشل

مین باشیان 180

ناظر بیوتات 80

نذرانه 7

نسخه احوال

نقار خانه 154

نقاره های شادیانه 154

نقیض گیری 7

نگاه داشتن قوچ و گاو جهت جنگ 62/ 65

نمد تکه 5

نمدزین 6

نواب وزیر 7

نیزه 6

نیم قاب جیره 80

واقعه نویس 70

وجه مواجب 80

ورق نقره 6

وزیر 7

وزیراعظم 8

وزیر دار السلطنه اصفهان 77/ 79

هدف 4

هزار پیشه 6

هنود 114

یساق 6

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109