سرشناسه: يثربي كاشاني ، محمد ، 1333 ـ
عنوان و نام پديدآور: دردانه خلقت رفتار امت / مير سيد محمد يثربي ؛ تدوين : محمد جواد خليلي .
مشخصات نشر: قم : علاّمه بهبهاني رحمهالله ، 1388 .
مشخصات ظاهري: 118 ص . ؛ 14×21 س م .
شابك: ISBN: 978 - 600 - 91351 - 2 - 7
وضعيت فهرست نويسي: فيپا .
موضوع: فاطمه زهرا عليهاالسلام ، 8 ؟ قبل از هجرت ـ 11 ق . -- فضايل .
شناسه افزوده: خليلي ، محمد جواد ، 1353 ـ
ردهبندي كنگره: 4د24ي/2/27BP 1388
ردهبندي ديويي: 973/297
شماره كتابشناسيملي: 1759072
مراكز پخش :
قـم : خيابان معلم ، معلم 14، پلاك 8، انتشارات علاّمه بهبهاني رحمهاللهتلفكس : 19 39 774 ـ 0251
قـم : خيابان معلم ، معلم 12، پلاك 5، مركز نشر علاّمه بهبهاني رحمهاللهتلفن : 49 14 774 ـ 0251
كاشان : ابتداي خيابان امام ، جنب قائميّه ، فروشگاه آواي مهرتلفكس : 25 20 444 ـ 0361
ارتباط با ما: info@yasrebi.ir* پايگاه اطلاعرساني حضرت آيتاللّه يثربي:www.yasrebi.ir
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
در سالياني نه چندان دور ، يك ايده مكتوب براي رسيدن به دست عموم
نيازمند زماني طولاني بود . اين زمان در قرون اوّليه اسلام به دهها سال
ميرسيد ؛ امّا دوره ما عصر رسانه است ؛ دورهاي كه نتيجه تفكّر اهل دانش
سوار بر بال فن آوري در كمترين زمان ، دسترسي همگاني مييابد . سرعت
انتشار مطالب بربار تعهّدات عالمان ديني ميافزايد و از آنان ـ علاوه بر دقّت
نظري كه همواره اعمال مينمودهاند ـ آمادگي افزونتري ميطلبد . دليل اين
طلب ، هجوم آشكار و نهان مخالفان مكتب قرآن و عترت عليهمالسلام و اراده جدّي
آنان براي از بين بردن عقيده جوامع شيعي است .
حمله سازمان يافته وهّابيت هم زندگي پيروان فِرَق مختلف اسلامي در
كنار يكديگر را دچار تنش ساخته و هم چهرهاي خشن از دين پيامبر
رحمت صلياللهعليهوآلهوسلم در برابر ديدگان جهانيان ترسيم نموده است . انبوه شبهاتي كه در
طول سالها با پاسخ مستدل علماي شيعه قدسسرهم رنگ باخته بود ، امروز با
سيمايي نو و با تكيه بر منابع مالي كشورهاي مسلمان و حمايت طرفداران
افراطگرايي ، اذهان جوانان را مغشوش مينمايد . از اين منظر ، گذشته از
وظايفي كه شرع ، عقل و عُرف بر عهده حاكمان مسلمان مينهد، علماي
شيعه ، جايگاهي فراخور اهمّيّت مييابند . عالم شيعه خود را موظّف ميبيند كه
با استواري ، هماورد اين رويارويي نابرابر باشد و قدرت استدلال شيعي را به
تماشاي همه فرهيختگان گذاشته ، از اين رهگذر دوري اين مهاجمان متعصّب
از منطق را به اثبات رساند .
البته ضرورت مباحث اعتقادي در زندگي امروز كاملاً روشن است ؛ امّا
افرادي هستند كه هميشه ساز مخالف نواختهاند . اينان توجّه ندارند كه يك
مسلمان بر اساس دين خود تكاليفي دارد و اين تكاليف با توجّه به هر كدام از
نگاههاي متفاوت به مسئلهي جانشيني پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم تفاوت مييابند . از
اوّلين مسائل طهارت و نماز تا آخرين فروع حدود و ديات تفاوتهاي فراواني
وجود دارد . كدام روش درست و مورد دستور خداوند و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم است و
با عمل به كدام مكتب، وظيفه و تكليف مسلمان ادا ميشود ؟ اين سؤالي است
كه پاسخ آن در مباحث مهم اعتقادي ريشه دارد . آيا ميتوان ضروري بودن
اينگونه پژوهشها را انكار كرد ؟
گذشته از نكات مورد اشاره ـ كه اهمّيت روز افزون چنين مباحثي را گوشزد
ميكند ـ عوامل فراوان ديگري نيز مبيّن ضرورت بررسيهاي اعتقادي است .
البته در يك نوشتار كوتاه نميتوان تمام اين عوامل را بيان نمود ؛ امّا ناگزير
مورد ديگري را نيز بايد مورد توجّه قرار داد . دلايل بسياري از قرآن مجيد و
سنّت رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در دست است كه انگيزههاي بسيار قوي در پيگيري
اين مباحث ايجاد ميكند ؛ از جمله اين انگيزهها ، مسئلهي قيامت و ولايت
اميرمؤمنان عليهالسلام است . خداوند در قرآن ميفرمايد :
«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» .
آنها را نگهداريد كه بايد مورد سؤال قرار گيرند .
براساس اين آيه شريف، انسان در محشر از سوي خداوند مورد سؤالي بس
مهم قرار ميگيرد . منابع مختلف و معتبر شيعه و سنّي از قول رسول
مكرّم صلياللهعليهوآلهوسلم ، اين سؤال را در مورد ولايت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام دانستهاند .
آري ! در قيامت از ولايت اميرمؤمنان حضرت علي عليهالسلام سؤال ميشود . اگر
مسئلهي ولايت نزد خداوند در درجهاي از اهمّيّت است كه در قيامت بندهاش
را مورد پرسش قرار ميدهد، چرا در دنيا استحكام آن و بالتبع تحكيم عقايد
جوامع شيعي مورد بي مهري قرار گيرد؟ آنجا است كه شيعيان ولايت مدار و
پيرو اميرالمؤمنين و فرزندان معصوم ايشان عليهمالسلام سرفراز بوده و از عهده
پاسخگويي به اين سؤال پروردگار برخواهند آمد و كوتاهي كنندگان ، در جواب
سرافكنده خواهند ماند .
عوامل ياد شده از دلايلي بود كه موجب گرديد استاد معظّم حضرت آيت
اللّه يثربي (دامظلّه) به دعوت گروهي از علاقهمندان به يادگيري مباني ولايت
پاسخ مثبت داده ، هر هفته جلسات پر رونقي را برگزار نمايند؛ جلساتي كه به
سرعت مورد اقبال اهل دانش واقع شد و در عرصه كشوري و سپس در صحنه
جهاني مخاطبان فراواني پيدا كرد .
موضوع اصلي اين جلسات، تفسير آيات ولايت و امامت است ؛ امّا استاد
معظّم بحث گستردهاي را در تمام شاخههاي آن با عنايت تام به آخرين
شبهات مطرح شده عليه تشيّع ، مطرح نمودند . معرفت نسبت به مقام امامت
ائمّه اطهار عليهمالسلام و نقد و بررسي شبهات وهّابيت عليه معارف شيعي ، دو
موضوعي است كه بيش از بيست جلسه را به خود اختصاص داد و پس از پايان
اين بخش از مباحث ، در قالب جلد اوّل كتاب « سيري در آيات ولايت و
امامت » عرضه گرديد . اين كتاب هم اكنون به زبانهاي عربي و اردو ترجمه
شده و ساير زبانها نيز در دستور كار است تا رسالت عالمان شيعه در مورد
ديگر علاقهمندان به دانايي و بينش نيز انجام پذيرد .
نظريه عدالت صحابه، موضوع ديگري بودكه در بيشاز پنجاه مجلس مورد
بررسي و تحليل قرار گرفت و تحت عنوان دومين جلد از كتاب « سيري در
آيات ولايت وامامت » منتشر گرديد .
بررسي دقيق فتوحات خلفا و واكاوي علل منع تدوين حديث ، از ديگر
موضوعاتي است كه استاد معظّم طي اين جلسات به بررسي آنها پرداختند و در
قالب جلد سوم كتاب « سيري در آيات ولايت و امامت » منتشر و در دسترس
علاقهمندان قرار گرفت .
چهارمين جلد از اين مجموعه ارزنده اعتقادي شامل بحثهاي ريشه دار و
تاريخي مربوط به عصمت پيامبران عليهمالسلام به ويژه رسول خاتم صلياللهعليهوآلهوسلم ميباشد .
در اين مباحث تفاوت ديدگاه شيعه و اهل سنّت درباره عصمت به تفصيل بيان
شده و مطابق معمول ، نظر علماي اهل سنّت به استناد آيات و احاديث
صحيح مورد نقد و بررسي قرار گرفته است .
جلسات مرتبط با موضوع عصمت همچنان ادامه دارد و در راستاي
استمرار بحث ، مراحل آماده سازي جلد چهارم « سيري در آيات ولايت و
امامت » انجام ميشود .
استاد معظّم در مناسبتهاي خاص ، مانند مواليد و ايّام شهادت امامان عليهمالسلام
مباحث مرتبطي بيان كردهاند كه به صورت مجزّا با نام « گفتارهاي ويژه در
عقايد شيعه » نشر خواهد يافت . كتاب حاضر دومين جلد از اين مجموعه بوده
و حاصل چند جلسه بحث استاد درباره شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و مسائل
مرتبط با ايشان است . انتشار اين مجموعه نيز به فضل الهي در مورد
شخصيّت و معارف خاص ساير معصومين عليهمالسلام ادامه خواهد يافت و در مسير
باورها و عقايد مذهب حق تشيّع مشعل نوراني ديگري بر افروخته خواهد
ساخت ، انشاء اللّه .
در اينجا لازم است از فاضل ارجمند جناب آقاي محمّد هادي زاهد غروي
كه در مراحل تدوين كتاب با مؤسّسه همكاري نمودند و همچنين از برادر
گرامي حجّت الاسلام و المسلمين سيّد محمّد حسين يثربي ، كه متن نهايي
را بازبيني نمودند قدرداني و سپاسگزاري نماييم .
اميد است اينگونه مساعي مورد رضايت حضرت بقية اللّه الاعظم امام زمان
(عجّل اللّه فرجه الشريف) و ائمّه معصومين عليهمالسلامقرار گيرد و سهم بسزايي در
صيانت از اعتقاد شيعيان و رشد آگاهي جوامع اسلامي داشته باشد . مؤسّسه تحقيقاتي علاّمه مجدّد وحيد بهبهاني قدسسره
هر فكر و انديشه منسجم ومنضبطي بايد داراي ويژگيهاي خاصّي باشد ؛
از جمله بايد اصول و نتايج آن به شكل منطقي با هم مرتبط باشند ، همچنين
بايد از مبناي مشخّصي جهت سنجش اعتبار و صحّت يك گزاره برخوردار
باشد ، براي مثال ، در تفكّر وحي محور اين ويژگيها به وضوح ديده ميشود .
محصول اين تفكّر ، مجموعهاي منسجم است كه به شكل فراگير به آن
لفظ « دين » اطلاق ميگردد . در تفكّر ديني براي سنجش صحّت و درستي
يك گزاره ، روش خاصّي وجود دارد . در تفكّر ديني ملاك صحّت گزارهها با
نسبت آن گزاره با متون و نصوص اصلي سنجيده ميشود . يكي از مفاهيم
ديني كه اصالت آن با آيات و روايات اثبات ميگردد ، مسئله « اصطفاء و
اجتباء » يا به عبارت ديگر ، وجود برگزيدگان در نظام آفرينش است . آيات
يكصد و سي از سوره بقره و سي و سه از سوره آل عمران ، اصل وجود
برگزيدگان را در نظام خلقت به روشني بيان مينمايد . اين برگزيدگان به
علّت دارا بودن شرايط خاص در نظام آفرينش ، سه مرحلهي آفرينش ، حيات
و وفاتشان با ديگر انسانها تفاوت دارد . به استناد روايات معتبر كه از طريق
شيعه و اهل سنّت نقل شده ، به طور قطع حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام يكي از اين
برگزيدگان هستند ؛ لذا ايشان عليهاالسلام نيز از اين قاعده مستثني نيستند و در سه
مرحلهي آفرينش ، حيات و وفاتشان با ديگران تفاوت دارند . در اين نوشتار
كوتاه ابتدا با استفاده از آيات و روايات معتبر ، به مسئله آفرينش و جايگاه
خاصّ ايشان عليهاالسلام در نظام خلقت و سپس تبيين جايگاه حضرت عليهاالسلام نزد خدا و
رسول او صلياللهعليهوآلهوسلم پرداخته شده است تا بر اين اساس به قاعدهاي دست يابيم كه
هر پژوهشگر منصف با استناد به آن بتواند ملاك و ميزان معتبر را در
تشخيص حق و باطل ، در اختيار داشته باشد .
تأمّل در آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام از آن جهت داراي اهمّيت است كه
گونهاي ممتاز از خلقت را نشان ميدهد . برخورداري از يك آفرينش خاص ،
جايگاه رفيعي را براي ايشان عليهاالسلام رقم زده است ؛ لذا ابتدا داستان خلقت بانوي
بزرگ اسلام عليهاالسلامرا مرور نموده ، سپس به نتايجي كه در پرتوي آن به دست
ميآيد ، ميپردازيم .
همه مصادر و منابع روايي ( اعم از شيعه و سنّي ) داستان آفرينش حضرت
زهرا عليهاالسلامرا نقل نمودهاند . آغاز اين داستان را از زبان حضرت امام صادق عليهالسلام و
ادامه روايت را از منابع عامّه (اهل سنّت) نقل مينماييم . (سند اين روايت
صحيح است و هيچ اشكالي در آن نيست و ميتوان بر اساس آن فتواي داد) .
حضرت امام صادق عليهالسلام ميفرمايند :
« كان النبيّ صلياللهعليهوآلهوسلم يكثر تقبيل فاطمة ، فعاتبته علي ذلك عايشة ،
فقالت : يا رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! إنّك لتكثر تقبيل فاطمة » .
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فاطمه عليهاالسلام را بسيار ميبوسيدند . عايشه ايشان
راسرزنش كرد و گفت : اي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ! تو فاطمه عليهاالسلام را زياد
ميبوسي .
ادامه روايت را از منابع اهل سنّت نقل ميكنيم . سيوطي در الدرّ المنثور
و طبراني در المعجم نقل نمودهاند كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم در پاسخ به سرزنش
عايشه ، چنين فرمودند:
« لمّا اُسري بي إلي السماء ، اُدخلت الجنّة فوقعت علي شجرة من
أشجار الجنّة لم أر في الجنّة أحسن منها ولا أبيض ورقا ولا أطيب
ثمرة ، فتناولت ثمرة من ثمراتها فأكلتها فصارت نطفة في صلبي ، فلمّا
هبطت إلي الأرض واقعت خديجة عليهاالسلام فحملت بفاطمة عليهاالسلام فإذا أنا
اشتقت إلي ريح الجنّة ، شممت ريح فاطمة عليهاالسلام » .
در معراج ، وقتي مرا به بهشت وارد كردند ، از ميان درختان
بهشت به درختي برخورد كردم كه به نيكويي آن و درخشش
برگها و پاكيزگي ميوههايش نديده بودم ! از ميوه آن خوردم پس به
نطفهاي تبديل گرديد و بعد از بازگشت ، در رحم خديجه عليهاالسلام قرار
گرفت و ايشان به فاطمه عليهاالسلام باردار شد . پس هرگاه مشتاق بوي
بهشت ميشوم ، بوي فاطمه عليهاالسلام را استشمام ميكنم .
به اين روايت ـ كه بسياري از منابع مورد اعتماد اهل سنّت آن را نقل
كردهاند ـ دقّت كنيد . رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در معراج به بهشت ميروند . اوّل
شخصِ عالمِ خلقت و آفرينش در بالاترين و برترين جايگاه از بهترين
ميوههاي بهشتي تناول ميكنند و نطفه حضرت فاطمه عليهاالسلام متكوّن ميشود .
از سوي ديگر ، بر اساس آيات قران كريم ، بين جسد و روح تناسب وجود دارد .
قرآن در مورد خلقت آدم عليهالسلام ميفرمايد :
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» .
وقتي گِل انسان را تسويه و تنظيم نمودم [و قابليت دريافت فيض را
پيدا كرد] ، آنگاه از روح خود در آن دميدم .
همچنين ميفرمايد :
«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» .
انسان را در بهترين شكل ومتناسبترين صورت خلقت نموديم .
واژه « فسوّاها » كه در بعضي از آيات و روايات استفاده شده ، به معناي
خلقت بر اساس حكمت ، به شكل منظّم و مرتّب است . بعد از اين تسويه و
تعديل ، قابليّت دريافت فيض محقّق ميگردد ، يعني پس از آمادگي جسد ،
خداوند از روح خود در انسان ميدمد . هر نوع جسدي قابليّت دريافت فيض
خاصّ الهي را ندارد ؛ به عبارت ديگر ، بعضي از موجودات قابليّت پذيرش روح
انساني را ندارند .
بنابراين ، جسم و جسدي كه اساس و ماهيت آن را موادّ اين دنيا تشكيل
ميدهد ، استعداد و قابليّت دريافت روح الهي را پيدا ميكند ، سپس خداوند
روح خود را در آن ميدَمَد . حال اگر ريشه جسم و جسدي برترين ميوههاي
بهشتي باشد ، قابليّت دريافت چگونه فيضي را خواهد داشت و چه روحي را
دريافت خواهد نمود ؟ همان طور كه بيان شد ، اساس جسم حضرت زهرا عليهاالسلاماز
برترين ميوههاي بهشت است ، پس جسم ايشان عليهاالسلام با تمام اجسام اين دنيا
متفاوت است و در نتيجه روحي هم كه در اين كالبد دميده ميشود ، نسبت به
سايرين تفاوت خواهد داشت ؛ به همين دليل ، پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند : « همه
خلق از درك و شناختِ جايگاه ايشان عليهاالسلام عاجز هستند » .
جابر بن يزيد جعفي ـ كه از اصحاب سرّ ائمّه عليهمالسلام است ـ ميگويد: از حضرت
امام صادق عليهالسلام سؤال كردم : چرا حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، زهرا ناميده شدند ؟
حضرت امام صادق عليهالسلام در پاسخ فرمودند :
« لأنّ اللّه عزّوجلّ خلقها من نور عظمته ، فلمّا أشرقت أضاءت
السماوات والأرض بنورها ، وغشيت أبصار الملائكة وخرّت
الملائكة للّه ساجدين وقالوا : إلهنا وسيّدنا ! ما هذا النور ؟ فأوحي
اللّه إليهم : هذا نور من نوري وأسكنته في سمائي ، خلقته من عظمتي
اُخرجه من صلب نبيّ من أنبيائي ، اُفضّله علي جميع الأنبياء واُخرج
من ذلك النور أئمّةً يقومون بأمري ، يهدون إلي حقّي وأجعلهم خلفائي
في أرضي بعد انقضاء وحيي » .
زيرا خداوند فاطمه زهرا عليهاالسلام را از نور عظمت خويش آفريد ، پس
هنگامي كه اين نور در جهان آفرينش تابيدن گرفت ، تمام آسمانها
و زمين را روشن نمود ؛ چشمان ملائكه بر اثر تلألؤ اين نور بسته
شد و در پيشگاه خداوند به سجده افتادند و از خداوند سؤال
كردند : اي پروردگار ما ! اين نور چيست ؟ خداوند به آنان وحي
نمود : اين نور ، از نور من است كه آن را در آسمانها جاي دادم ، اين
نور از عظمت من آفريده شده است . آن را از صُلب پيامبري كه بر
همه پيامبران برتري دادهام ، خارج مينمايم و از آن نور ، اماماني را
كه به امر من قيام ميكنند و به سوي حق هدايت مينمايند ، خارج
ميكنم و ايشان را آنگاه كه وحي از مردم قطع گردد ، جانشينان خود
در زمين قرار ميدهم .
در روايتي ديگر ، حضرت امام صادق عليهالسلام از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم نقل
ميفرمايند :
« قال رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم : خُلِق نور فاطمة عليهاالسلام قبل أن تخلق الأرض
والسماء . فقال بعض الناس : يا نبيّ اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! فليست هي إنسيّة ؟
فقال : فاطمة حوراء إنسيّة . فقالوا : يا نبيّ اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! كيف هي
حوراء إنسيّة ؟ قال : خلقها اللّه عزّوجلّ من نوره قبل أن يخلق آدم إذ
كانت الأرواح ، فلمّا خلق اللّه عزّوجلّ آدم عرضت علي آدم ، قيل يا
نبيّ اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! وأين كانت فاطمة عليهاالسلام ؟ قال : كانت في حقّة تحت
ساق العرش . قالوا يا نبيّ اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! فما كان طعامها ؟ قال : التسبيح
والتقديس والتهليل والتمجيد » .
پيامبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند : نور فاطمه زهرا عليهاالسلام قبل از
خلقت آسمانها و زمين خلق گرديد . برخي از حاضران گفتند : اي
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ! آيا او انسان نيست ؟ حضرت فرمودند :
فاطمه عليهاالسلام حوريّهاي انسان نما است . آنان گفتند : اي رسول
خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ! چگونه او حوريّهاي انسان نما است ؟ حضرت
فرمودند : خداوند عزّوجل او را از نور خويش ، قبل از خلقت
آدم عليهالسلام ، آنگاه كه ارواح وجود داشتند ، خلق نمود . هنگامي كه
خداوند آدم عليهالسلام را خلق كرد ، نور فاطمه عليهاالسلام را به ايشان عرضه
كرد . آنان بار ديگر سؤال كردند : در اين هنگام فاطمه عليهاالسلام در چه
جايي قرار داشت ؟ حضرت فرمودند : او در صندوقچهاي زير
ساق عرش الهي قرار داشت. آنان گفتند: اي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم !
طعام او در آن هنگام چه بود؟ حضرت فرمودند: تسبيح، تقديس،
تمجيد وتهليل ذات اقدس ربوبي .
با استناد به سه روايت فوق ، ميتوان گفت كه ريشه آفرينش حضرت
زهرا عليهاالسلاماز نظر جسم ، ميوههاي بهشتي است ، به لحاظ روح نيز نور عظمت
الهي به واسطه برترين مخلوق آفرينش (رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم) در اين جسد قرار
گرفته است . پيشينهاي با اين عظمت ، پاكي و قداست از حضرت فاطمه
زهرا عليهاالسلام ، وجود منحصر به فردي ساخته كه در روايت پاياني ، ايشان عليهاالسلام به
عنوان وديعه خاصّ پروردگار در عرش الهي معرّفي ميشوند . اين نور مقدّس
كه در قائمه عرش الهي به وديعت نهاده شده ، همواره مشغول تسبيح و تهليل
ذات اقدس ربوبي بوده است . همين شكل از عبادت در زندگي مادّي حضرت
زهرا عليهاالسلام نيز ديده ميشود .
در يك نقل تاريخي چنين آمده است :
« ما كان في هذه الاُمّة أعبد من فاطمة عليهاالسلام . كانت تقوم حتّي تورّم
قدماها » .
در اين امّت كسي عابدتر از فاطمه زهرا عليهاالسلام نبود . ايشان آنقدر به
عبادت ميايستادند كه پاهايشان متورّم ميگرديد .
عبادتهاي فاطمه زهرا عليهاالسلام حكايت از آن دارد كه ايشان از اصل خويش ،
يعني همراهي با ذكر خداوند در سايه عرش الهي جدا نگرديدهاند . برخي از
روايات جلوههاي ديگري از شخصيّت والاي ايشان را نمايش ميدهند به
عنوان نمونه ؛
حضرت امام صادق عليهالسلام فرمودند :
« فمن عرف فاطمة حقّ معرفتها ، فقد أدرك ليلة القدر » .
اگر كسي فاطمه عليهاالسلام را درست بشناسد ، به درستيكه شب قدر را
درك نموده است.
قرآن مجيد بارها و با عبارتهاي مختلف، كلام پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم را مبتني
بر وحي معرّفي نموده و عمل به آن را لازم شمرده است . رسولاللّه صلياللهعليهوآلهوسلم
بارها بيان فرمودهاند كه دخترم فاطمه زهرا عليهاالسلام پارهاي از وجود من و آزار و
اذيّت او ، برابر با آزار و اذيّت من است . در اين باره به روايت ذيل توجّه نماييد :
« خرج رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم وهو آخذ بيد فاطمة عليهاالسلام فقال: من عرف
هذه فقد عرفها ومن لم يعرفها فهي فاطمة بنت محمّد ، وهي بضعة
منيّ وهي قلبي وروحي التي بين جنبيّ ، فمن آذاها فقد آذاني ، ومن
آذاني فقد آذي اللّه » .
روزي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته ، بيرون آمدند و
فرمودند: هر كس او را ميشناسد ، ميداند او كيست و هر كس او را
نميشناسد ، بداند او فاطمه زهرا عليهاالسلام دختر محمّد صلياللهعليهوآلهاست. او پاره
وجود من و قلب و روح من است كه در سينه من قرار دارد. هر كس
او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد ، خدا را رنجانده است .
بنابر اين روايت ، پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم حضرت زهرا عليهاالسلام را پارهاي از وجود خويش
معرّفي كردهاند . تعبير « بضعة منّي » ـ كه در بسياري از منابع شيعه و سنّي به
چشم ميخورد ـ حاوي نكته مهمي است . رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم نفرمودهاند كه
فاطمه عليهاالسلام پارهاي از تن يا جسد من است ، بلكه از ايشان به عنوان پارهاي از
وجود خويش ياد كردهاند ؛ يعني فاطمه عليهاالسلام پارهاي از شخصيت و هويّت رسول
خدا صلياللهعليهوآلهوسلم است . فاطمه عليهاالسلام از هويّت نبوّت ختميّه و رسالت الهيّه نشئت گرفته
است . در همين روايت ، پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم حضرت زهرا عليهاالسلام را قلب خويش
ناميدهاند . قلب رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم همانند ساير قلبها نيست . قلب ايشان
گنجينه علوم اوّلين و آخرين است . تمام علومي كه به همه انبيا عليهمالسلام داده شده
و عقلِ تمام اوليا و انبيا عليهمالسلام از ابتدا تا انتها ، نزد رسول خاتم صلياللهعليهوآلهوسلماست .
بنابراين ، وجود مبارك حضرت زهرا عليهاالسلام تجسّم همه اين كمالات است .
مفاهيمي مانند عصمت ، درجات و مراتب مختلفي دارند . هر يك از اين
مراتب در برگيرنده فرد يا افراد معيّني است ؛ به عبارت ديگر ، عصمت خاتميّه
با عصمت ابراهيميه يا يونسيه قابل مقايسه نيست. عصمت حضرت يونس عليهالسلام
در حدّي است كه ايشان به درگاه خداوند متعال عرض ميكند :
«سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» .
منزّهي تو ! من از ستمكاران بودم .
همچنين عصمت حضرت يوسف عليهالسلام در حدّي است كه وقتي با درخواست
زن زيبا روي مواجه ميشود ، برهان پروردگار ـ كه همان مقام عصمت است ـ
به فرياد او ميرسد . قرآن ماجرا را چنين بيان ميكند :
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَي بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ
عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» .
آن زن قصد او را كرد و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نميديد ـ
قصد وي را مينمود . اين چنين كرديم تا بدي و فحشا را از او دور
سازيم ؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود .
عصمت ايشان در حدّي است كه وقتي خواب دو زنداني را تعبير نمود ، از
كسي كه آزاد شد ، درخواست كرد نزد سلطان مصر او را معرّفي نمايد تا زمينه
آزادياش فراهم شود . به خاطر همين درخواست ، مدّت بيشتري در زندان
باقي ماند .
«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ
الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» .
و به يكي از آن دو كه ميدانست رهايي مييابد ، گفت : مرا نزد
صاحبت (سلطان مصر) يادآوري كن؛ولي شيطان يادآوري او را نزد
صاحبش ازخاطر وي برد وبه دنبال آن چندسال درزندان باقي ماند.
بعد از روشن شدن مراتب عصمت و نيز با توجّه به مطالب ذكر شده در
مورد عصمت حضرت زهرا عليهاالسلام ، از فقهاي اهل سنّت سؤال ميكنيم : آيا
روايتي را كه در مورد رضا و غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام ذكر نمودهايد ، مورد
تفقّه قرار دادهايد ؟ آيا متوجّه هستيد كه چه مطالبي را روايت ميكنيد ؟ طبق
مطالب قبل ، رضا و غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام از غرايز و حتّي عقل سرچشمه
نميگيرد ، بلكه منشأ و ريشه رضا و غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام فوق عقل و
فهم انسانها است ؛ همچنين رضا و غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام فاني در رضا و
غضب الهي نيست ، بلكه رضا و غضب خداوند سبحان فاني در رضا و غضب
حضرت فاطمه عليهاالسلام است ؛ به عبارت ديگر ، عصمت حضرت فاطمه عليهاالسلام فوق
عصمت و نوع ويژهاي از عصمت است .
خداوند متعال فعّال ما يشاء جهان خلقت و آفرينش است . حضرات
معصومين عليهمالسلام وسايط فيض جاريه الهيّه و قادر بر هر نوع تصرّفي در عالم
تكوين هستند ؛ از سوي ديگر ، براي سعادت دنيوي و دسترسي به راه راست و
بازشناسي حق از باطل ضرورت دارد كساني كه حق در وجود آنها متبلور است ،
شناسايي شوند . بي شك كساني كه رضاي آنها ، رضاي حقّ و سخط آنها ،
خشم ذات اقدس ذوالجلال و اطاعت آنها ، اطاعت خدا و عصيان آنها ، عصيان
خدا است ، نقش محوري در نظام خلقت دارند . حضرت زهرا عليهاالسلام يكي از اين
شخصيتهاي بينظير است .
رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم درباره حضرت صدّيقه كبري عليهاالسلام ميفرمايند :
« إنّ اللّه يرضي لرضا فاطمة ويغضب لغضبها » .
خداوند به رضاي فاطمه عليهاالسلام خشنود و به خشم فاطمه عليهاالسلام
غضبناك ميگردد !
از اين كلام روشن ميگردد كه مقام حضرت زهرا عليهاالسلام فوق مقام عصمت
است ؛ زيرا عصمت يعني انسان علاوه بر اعمالش ، تمام خواستهها و
خواهشهاي خود را متناسب با خشم و رضاي خداوند قرار دهد . اگر كسي به
رضاي خدا خشنود و به خشم خدا غضبناك گردد ، داراي مقام عصمت است ؛
امّا جايگاه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام بالاتر از عصمت است ؛ زيرا خدا به رضاي
حضرت فاطمه عليهاالسلام خشنود و به خشم حضرت فاطمه عليهاالسلام خشمگين ميگردد ؛
به همين دليل ، شناخت مقام حضرت فاطمه عليهاالسلام ، بالاتر از توان عقل و درك
است .
رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند :
« إنّما سميّت فاطمة لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها » .
ايشان به نام فاطمه نامگذاري شدند ؛ زيرا مخلوقات از شناخت
ايشان عاجزند .
اين كلام رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ، در خور توجّه فراوان است . « فطم » در لغت به
معني بازداشتن و « خلق » به معني هر موجودي كه آفريده شده ، ميباشد .
واژه خلق داراي معناي عام ميباشد و همراه شدن « الف و لام » نيز عموم آن
را به شكل بارزتري در ميآورد .
با عنايت به مطالب ذكر شده ، كلام پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم اينگونه تبيين ميگردد ؛
تمامي مخلوقات ، نه تنها انسانها ، از شناخت و معرفت كامل نسبت به مقام
حضرت زهرا عليهاالسلام عاجز هستند . اهميّت مطلب هنگامي روشنتر ميشود كه
توجّه كنيم ، همه انبياي عظام الهي عليهمالسلام و ملائك از جمله جبرئيل امين ،
ميكائيل ، اسرافيل و ... داخل در معني « خلق » ميباشند و بدينگونه تمامي
آنها در آگاهي از جايگاه و شخصيّت حضرت زهرا عليهاالسلام ، دچار عجز ميباشند .
رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم به حضرت فاطمه عليهاالسلام ميفرمايند :
« إذا استقرّ أولياء اللّه في الجنّة زارك آدم و من دونه النبيّين » .
آنگاه كه اولياي الهي در بهشت جاي گيرند ، آدم و تمام انبياي پس
از ايشان به زيارت تو خواهند آمد .
براساس روايت مذكور ، پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم براي حضرت زهرا عليهاالسلام مقام با عظمتي
معرّفي ميفرمايند ؛ مقامي كه به سبب آن تمام انبياي الهي عليهمالسلام در سراي
جاويد به صف ميايستند تا حضرت فاطمه عليهاالسلام را زيارت كنند . روايات فراواني
در رابطه با علوّ مقام حضرت زهرا عليهاالسلام وجود دارد . تواتر ، كثرت و تنوّع اين
دسته از روايات به حدّي است كه ما را به يقين ميرساند كه درك جايگاه
ايشان عليهاالسلام ، فراتر از توان عقل بشريت است .
مناقب ، فضايل ، جايگاه و مقام حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را نميتوان به
آساني بر شمرد. نمونهاي ديگر از فضايل آن حضرت عليهاالسلام اين است كه سوره
كوثر در شأن ايشان عليهاالسلام نازل شده و پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ايشان را خير كثير معرّفي
كردهاند . بنا به اتّفاق اكثر مفسّران شيعه و سنّي ، كوثر عبارت است از ، خير
كثير و بالاترين تبلور آن ، وجود حضرت صديقه كبري عليهاالسلام است .
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در رابطه با شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودهاند :
« فاطمة عليهاالسلام سيّدة نساء أهل الجنّة من الأوّلين والآخرين » .
فاطمه عليهاالسلام بزرگ زنان بهشت است ، از ميان تمام زنهاي خلقت .
در رابطه با وجوب اطاعت و پيروي از حضرت زهرا عليهاالسلام كه اين نيز دليلي
ديگر بر عصمت ايشان عليهاالسلام است ، حضرت امام باقر عليهالسلام مي فرمايند :
« ولقد كانت ( صلوات اللّه عليها )طاعتها مفروضة علي جميع مَن
خلق اللّه من الجنّ والإنس والطير والبهائم والأنبياء والملائكة » .
اطاعت و پيروي از حضرت زهرا عليهالسلام بر همه مخلوقات الهي، از جنها،
انسانها ، پرندگان، حيوانات ، انبيا و فرشتگان واجب و لازم است .
وقتي سخن از رضا و غضب پيش ميآيد ، نكته قابل توجّه اين است كه
منشأ رضا و غضب درانسانها چيست ؟ آيا حيوانات و نباتات نيز داراي قوّه
رضا و غضب هستند يا نه ؟
همه موجودات ( حتّي نباتات ) داراي رضا و غضب هستند . نباتات و
گياهان آنچه را كه با طبع خود سازگار ميبينند ، جذب ميكنند و از آن راضي
ميشوند و آنچه را كه با طبع خود ناسازگار ميبينند ، دفع كرده ، از آن
خشمگين ميشوند . حيوانات نيز داراي قوّه خشم ، غضب ، شهوت و ...
هستند . تفاوت بين رضا و غضب انسانها و حيوانات در اين است كه رضا و
غضب در حيوانات ، از شهوت آنان سرچشمه ميگيرد ؛ امّا در انسانها ميتواند
از عقل سرچشمه گرفته باشد . حضرت امام صادق عليهالسلام ميفرمايند :
« دعامة الإنسان العقل » .
ستون و پايه انسان ، عقل اوست .
از طرفي ، انسانها نيز مانند حيوانات غذا ميخورند ، آب مينوشند ،
استراحت ميكنند و داراي غرايز جنسي هستند ، پس تنها وجه تمايز انسانها
از حيوانات ، همان عقل و قوّه تفكّر و تدبّر آنها است . پرسش اين است : آيا
فردي را ميشناسيد كه هر موقع (نه گاهي اوقات) خشمگين يا خشنود شود ،
منشأ آن عقل و تدبّر باشد ؟ معمولاً منشاء خشم و خشنودي انسانها ، غرايز
حيواني است ؛ مثلاً انسان گرسنه زماني كه غذايش دير آماده شود ، خشمگين
ميشود . بياحترامي و بيادبي از فردي كه به او خدمت كرده باشيم ، موجب
ناراحتي و خشم ما ميگردد . معمولاً اينگونه مسائل ، خشم انسانها را
برميانگيزاند . از سوي ديگر ، انسان بعضي مواقع با غذاي خوب ، سفره
رنگين ، اطعمه و اشربه خوشمزه مواجه ميشود و شادماني و رضايت خود را
ابراز ميكند ؛ ولي اگر انسان به مرحلهاي برسد كه خشم و رضاي او ريشهاي
جز عقلِ او نداشته باشد ، چنين شاخصي ميتواند مبيّن انسانيت او باشد .
بنابراين رضا و خشمي موجب تحسين است كه ريشه و منشاء آن امري
فراتر از عقل و تدبّر باشد ؛ يعني اموري كه درك و فهم آن براي عقول ناقص
انسانها محال است . گاهي اوقات انسان مشاهده ميكند كه به حريم
مظلومي تجاوز شده ؛ در اينجا است كه به كمك او ميشتابد يا انسان
گرسنهاي را سير ميكند . تمام اين موارد به خاطر قوّه عاقله و تدبّر او است ؛
ولي گاهي اوقات رضا و غضب انسان به جايي ميرسد كه اراده و حركت او در
اراده الهي فاني ميشود ؛ به اين معني كه جايي غضبناك ميشود كه غضب
خدا را در آنجا ميبيند يا در موردي خرسند ميشود كه رضايت خداوند متعال
را ميبيند. مصداق اين موضوع روايتي است كه حضرت سيّدالشهدا عليهالسلام
ميفرمايند:
« رضي اللّه رضانا أهل البيت » .
رضايت خداوند، همان رضايت و خشنودي ما اهل بيت عليهمالسلام است.
حضرت ابراهيم عليهالسلام زماني كه رضايت خداوند را در قرباني نمودن فرزندش
حضرت اسماعيل عليهالسلام ميبيند ، به اين كار تن ميدهد و از آن خشنود ميشود .
حضرت امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا از صبح تا بعد از ظهر هجده تن از
نزديكان خود را از دست ميدهند ؛ ولي با اين حال در واپسين لحظات ،
هنگامي كه از زين اسب بر زمين ميافتند ، ميفرمايند :
« إلهي رضا برضائك » .
بارالها ! به رضاي تو راضي و خشنود هستم .
اين امور به سادگي قابل فهم نيست . غالبا با معيارهاي مادّي و با ابزار
عقل سنجش صورت ميگيرد ؛ امّا فناي اراده يك انسان در اراده الهي مطلبي
فراتر از ادراك عقل است و اين همان مقام عصمت نبيّ اللّه خاتم صلياللهعليهوآلهوسلم است .
با توجه به مطالب گذشته مقام و عصمت حضرت زهرا عليهاالسلام ثابت شد .
همچنين روشن شد كه خشنودي و خشم ايشان عليهاالسلام ، خشنودي و خشم
خداوند متعال را در پي دارد . به عنوان نمونه بسياري از كتب روايي اهل سنّت
ـ البتّه با الفاظ متفاوت ـ نقل كردهاند كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند :
« إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة ويغضب لغضبها » .
همانا خداوند با رضايت فاطمه عليهاالسلام خشنود و با غضب فاطمه عليهاالسلام
غضبناك ميشود .
اگر طبق گفته اهل سنّت ، حضرت زهرا عليهاالسلام را معصوم ندانيم ، معناي
روايت چنين ميشود كه ، اگر العياذ باللّه حضرت زهرا عليهاالسلام به عمل خلافي ميل
و هواي نفساني پيدا كرد ، خدا نيز به آن عمل خلاف و نفساني راضي ميشود .
اگر واقعا روايت را چنين معني كنيم ، روشن ميشود كه در خداشناسي نيز دچار
مشكليم و گويا خدا را هم معصوم نميدانيم ! !
به استناد اين قبيل دلايل است كه شيعيان حضرت زهراي مرضيّه عليهاالسلامرا
داراي مقام رفيع عصمت ميدانند . البته عصمت ايشان مانند عصمت حضرت
موسي ، حضرت عيسي ، حضرت ابراهيم و ديگر انبيا عليهمالسلام نيست ، بلكه
عصمتي همانند عصمت پدر بزرگوار خود نبيّ اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم دارند .
در صحيح بخاري روايتي ذكر شده است كه دقّت در آن ما را به حقيقت
مهمّي رهنمون ميكند. بخاري ميگويد: ابوبكر پس از ارتحال رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم
اين مطلب را از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم نقل كرد :
« نحن معاشر الأنبياء لا نورّث ، ما تركنا صدقة » .
ما انبيا چيزي را به عنوان ارث باقي نميگذاريم و آنچه از ما باقي
ميماند ، صدقه است .
سپس با استناد به اين نقل ، اموال حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را مصادره
كرد . واكنش حضرت زهرا عليهاالسلام به اين كار چنين بود :
« فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه عليهماالسلام فهجرت أبابكر فلم تزل
مهاجرته حتّي توفّيت » .
فاطمه دختر رسول خدا عليهماالسلام از اين عمل غضبناك شدند ، پس با
ابوبكر قهر كرده ، ديگر با او صحبت نكردند و تا زمان وفاتشان با او
قهر بودند .
بخاري در ادامه مطلب نقل ميكند :
« فأمّا صدقته بالمدينة فدفعها عمر إلي عليّ وعبّاس » .
عُمَر اموال پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم را كه در مدينه بود ، به علي و عباس
بازگرداند .
اين روايت از طريق عايشه در كتب روايي اهل سنّت نقل شده است . حال
سؤال اين است : اگر حضرت زهرا عليهاالسلام از عمل ابوبكر غضبناك شدند ، آيا
غضب ايشان ، غضب خداوند متعال نيست ؟ آيا اهل سنّت ميتوانند هر دو
روايت را طرد كرده ، هر دو را قبول نكنند ؟ اين امر ، محال به نظر ميرسد و
اهل سنّت چارهاي ندارند جز اينكه ابوبكر را مغضوب خداوند متعال بدانند . اگر
ابوبكر مغضوب خداوند است ، چگونه همه جلال وجبروت و مقامات پيامبر
اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم را به او تحويل دادند ؟ از طرفي ، بر فرض كه درستي عمل ابوبكر را
مبني بر مصادره كردن اموال حضرت زهرا عليهاالسلام بپذيريم ، چرا عمر آن اموال را
برگرداند ؟ آيا كار عمر اشتباه و غلط بود ؟ مگر نه اينكه اين دو به اعتراف اهل
سنّت مانند ستارگان هستند ؟ سؤال ما اين است كه ستاره اوّلي درست رفتار
نموده يا ستاره دوم !؟ به كداميك از اين دو ستاره اقتدا كنيم تا هدايت
شويم ؟
طبق سخناني كه مورد بحث و بررسي قرار داديم ، دو نكته روشن گرديد :
1 . بنابر منابع روايي معتبر نزد اهل سنّت ، به اثبات رسيد كه رضايت و
غضب حضرت زهرا عليهاالسلام ، همان رضايت و غضب خداوند متعال است .
2 . طبق روايتي كه بخاري از عايشه نقل نمود ، حضرت زهرا عليهاالسلام از عمل
ابوبكر ناراحت و غضبناك شدند . ايشان عليهاالسلام تا زمان شهادت خود ، ديگر با
ابوبكر صحبت نكردند و با او قهر بودند .
با اين دو نكته از علماي اهل سنّت ـ كه ادّعاي فقاهت ميكنند ـ سؤال
ميكنيم : آيا غضب حضرت زهرا عليهاالسلام نسبت به ابوبكر غضب خداوند را هم به
دنبال دارد ، يا نه ؟ مسلّما پاسخ اين پرسش مثبت است و سرنوشت كسي كه
غضب خداوند را براي خود خريده ، امري جز خسران دنيوي و اخروي
نميباشد . خداوند متعال ميفرمايد :
«وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي» .
وهر كس خشم من بر او فرود آيد ، به راستي نابود ميشود .
مگر اينكه كسي ادّعا كند ما دو روايت بالا را نميپذيريم يا ادّعا كند بر
فرض صحّت دو روايت ، آيه قرآن را نميپذيريم . البته بطلان چنين ادّعاهايي
واضح است .
هر پژوهشگري اگر به دور از هر گونه تعصّب اعتقادي ، به وصيتنامه
حضرت زهرا عليهاالسلام توجّه كند ، در مييابد كه حضرت زهرا عليهاالسلام از ابوبكر و عمر
ناخشنود و ناراضي بودند و خشم و غضب ايشان عليهاالسلام خشم الهي را در پي دارد .
از اهل سنّت مي پرسيم : اگر هيچگونه ظلم و تعدّي نسبت به دخت گرامي
نبيّ اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم صورت نگرفته ، چرا ايشان در وصيت نامه خود از حضرت
اميرالمؤمنين عليهالسلام ميخواهند تشريفات خاكسپاريشان مخفيانه باشد ؟
« يا عليّ ! غسّلني وكفّني باللّيل وصلّ عليّ وادفنّي باللّيل » .
اي علي ! مرا در شب غسل بده و كفن كن و در شب بر من نماز
بگزار و مرا به خاك بسپار !
همچنين درخواست ميكنند كه آن دو مرد اعرابي بر من نماز نخوانند
و هيچ كسي را از مكان قبر من آگاه مكن !
واقعا دليل اين سفارش چيست ؟ چرا اهل سنّت به خاطر اعتقاد واهي
و سستي همچون عدالت صحابه ، واقعيات قطعي تاريخ را نميپذيرند ؟
تمام اين سخنان ، مظلوميت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را ثابت ميكند
و بالاتر از آن ، مظلوميت اميرالمؤمنين عليهالسلام را نيز به اثبات ميرساند . صحابه
بعد از رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ناپسندترين رفتار ممكن را با اهل بيت عليهمالسلام نمودند .
آنان فاتح خيبر و قاتل عمرو بن عبدود را خانهنشين كردند و پس از آنكه
حقوقش را پايمال نمودند ، ايشان عليهالسلام را با اكراه به مسجد بردند تا با ابوبكر
بيعت نمايند .
در گفتار قبل با شواهد قرآني و روايي ، بعضي از امتيازها و ويژگيهاي
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را بيان نموديم . در اين گفتار با اتكا به منابع اهل
سنّت ، ميكوشيم اهل بيت عليهمالسلام را معرّفي نماييم . دليل اين تلاش ،
سفارشهاي مكرّر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلماست . ايشان ـ كه خاتم پيامبران صلياللهعليهوآلهوسلم هستند ـ
به اندازه هيچ پيامبري در ابلاغ وحي و رسالت ، آزار نديدند . بنا به فرمايش
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ، اجر و پاداش اين تلاش خستگيناپذير در هدايت مردم ، تنها
لزوم احسان و مودّت با اهل بيت عليهمالسلام است . در اين گفتار ، نحوه عمل صحابه
به سفارش پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در خصوص اهل بيت عليهمالسلام بيان خواهد شد . به
طور طبيعي ، در روال اين بررسي نحوه برخورد صحابه با حضرت فاطمه
زهرا عليهاالسلامـ كه يكي از اهل بيت عليهمالسلام هستند ـ نيز روشن ميشود .
شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام ، يكي از تلخترين حوادث صدر اسلام است .
حادثهاي كه اگر هر انسان منصف و مؤمني در آن دقّت نمايد و به عمق ماجرا
بينديشد ، هالهاي از تأثّر ، تأسّف ، غم و اندوه وجود او را فرا خواهد گرفت .
براي اين منظور وجهت پيبردن به مقام و منزلت اهل بيت عليهمالسلام ، ابتدا آيهاي از
قرآنمجيد را نقل نموده، به نقد وبررسي سخن مفسّران اهلسنّت ميپردازيم.
خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايد :
«قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ
حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» .
بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نميكنم ، جز
دوست داشتن نزديكانم و هركس كار نيكي انجام دهد ، بر نيكياش
ميافزاييم ؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است .
فخر رازي ـ كه يكي از بزرگترين مفسّران و متفكّران اهل سنّت است ـ
ذيل اين آيه شريف ، روايتي را از كتاب كشّاف زمخشري نقل مينمايد .
فخر رازي چنين ميگويد :
« عن النّبي صلياللهعليهوآلهوسلم أنّه قال : من مات علي حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات
شهيدا ، ألا ومن مات علي حبّ آلمحمّد عليهمالسلام مات مغفورا له ، ألا
ومن مات علي حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات تائبا ، ألا ومن مات علي
حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات مؤمنا مستكمل الإيمان ، ألا ومن مات علي
حبّ آل محمّد عليهمالسلام بشّره ملك الموت بالجنّة ثمّ منكر ونكير ، ألا ومن
مات علي حبّ آل محمّد عليهمالسلام يزفّ إلي الجنّة كما تزفّ العروس إلي
بيت زوجها ، ألا ومن مات علي حبّ آل محمّد عليهمالسلام فتح له في قبره
بابان إلي الجنّة ، ألا ومن مات علي حبّ آل محمّد عليهمالسلام جعل اللّه قبره
مزار ملائكة الرّحمة ، ألا ومن مات علي حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات
علي السنّة والجماعة ، وألا ومن مات علي بغض آل محمّد عليهمالسلام جاء
يوم القيامة مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة اللّه ، ألا ومن مات علي
بغض آل محمّد عليهمالسلام مات كافرا، ألا ومن مات علي بغض آل محمّد عليهمالسلام
لم يشمّ رائحة الجنّة » .
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند: كسي كه بر دوستي آل محمّد عليهمالسلام از دنيا
برود ، شهيد از دنيا رفته است ! آگاه باشيد كسي كه بر دوستي
آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، تمام گناهان او آمرزيده ميشود ! آگاه
باشيد كسي كه بر دوستي آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، جزء توبه
كنندگان محسوب ميشود ! آگاه باشيد كسي كه بر دوستي آل
محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، با ايمان كامل از دنيا رفته است ! آگاه باشيد
كسي كه بر دوستي آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، ملك الموت ، نكير
و منكر او را به بهشت جاويدان بشارت ميدهند ! آگاه باشيد كسي
كه بر دوستي آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، او را با تشريفات به سوي
بهشت ميبرند ؛ همانطور كه عروس را با تشريفات خاصّي به
منزل همسرش رهسپار ميكنند ! آگاه باشيد كسي كه بر دوستي
آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، براي او در قبرش دو در به سوي بهشت
باز ميشود ! آگاه باشيد كسي كه بر دوستي آل محمّد عليهمالسلام از دنيا
برود ، خداوند قبر او را زيارتگاه ملائكه رحمت قرار ميدهد ! آگاه
باشيد كسي كه بر دوستي آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، طبق روش و
سنّت پيروان پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم از دنيا رفته است ! آگاه باشيد كسي كه بر
بغض و كينه آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود ، روز قيامت وارد صحنه
محشر ميشود ؛ در حالي كه بر پيشاني او نوشتهاند : نااميد از
رحمت خدا ! آگاه باشيد كسي كه بر بغض و كينه آل محمّد عليهمالسلام از
دنيا برود ، كافر از دنيا رفته است ! آگاه باشيد كسي كه بر بغض و كينه
آل محمّد عليهمالسلاماز دنيا برود ، هرگز بوي بهشت را استشمام نخواهد
نمود !
فخر رازي پس از اينكه اين روايت را از زمخشري نقل مينمايد ، به تفسير
و تبيين آن ميپردازد. او قصد دارد بيان كند آل محمّد عليهمالسلام چه كساني هستند.
« أنا أقول : آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم هم الّذين يؤول أمرهم إليه فكلّ من كان
أمرهم إليه أشدّ وأكمل كانوا هم الآل ، ولا شكّ أنّ فاطمة وعليّا
والحسن والحسين عليهمالسلام كان التّعلق بينهم وبين رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم أشدّ
التعلقات وهذا كالمعلوم بالنّقل المتواتر فوجب أن يكونوا هم الآل ،
وأيضا اختلف النّاس في الآل فقيل : هم الأقارب ؛ وقيل : هم اُمّته ،
فإن حملناه علي القرابة فهم الآل ، وإن حملناه علي الاُمّة الّذين قبلوا
دعوته فهم أيضا آل ، فثبت أنّ علي جميع التّقديرات هم الآل وأمّا
غيرهم فهل يدخلون تحت لفظ الآل ؟ فمختلف فيه » .
نظر من اين است : آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم كساني هستند كه بازگشت آنها
به سوي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم خداست ؛ پس هر كس كه علقه و ارتباط او با
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم شديدتر و بيشتر است ، به او آل ميگويند. شكّي
نيست كه ارتباط و علقه فاطمه و علي و حسن و حسين عليهمالسلام با
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بالاترين و كاملترين ارتباطات بود و اين سخني
است معلوم و آشكار كه با تواتر به اثبات رسيده ؛ پس واجب است
كه آنها را آل بدانيم ، همچنين مردم اختلاف نظر دارند و برخي
گفتهاند ، خويشاوندان ايشان آل هستند و برخي ديگر گفتهاند ،
امّت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلمآل ايشان هستند . پس اگر آل را به خويشاوندان
حمل كنيم ، علي ، فاطمه ، حسن و حسين عليهمالسلام آل ايشان هستند و
اگر به معناي امّتي بدانيم كه دعوت او را پذيرفتهاند ، پس آنها هم آل
ميشوند . پس بنابر تمام تقديرات ، متيقّن اين است كه علي ،
فاطمه ، حسن و حسين عليهمالسلام آل هستند و امّا آيا غير ايشان تحت
لفظ آل قرار ميگيرند ؟ مطلبي است كه مورد اختلاف است .
فخر رازي پس از بحث لغوي ، بحث روايي را در مورد مصاديق آل دنبال
ميكند و ميگويد :
« وروي صاحب الكشّاف أنّه لمّا نزلت هذه الآية قيل : يا رسول
اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم ؟
فقال صلياللهعليهوآلهوسلم : عليّ وفاطمة وابناهما عليهمالسلام فثبت أنّ هؤلاء الأربعة
أقارب النّبي صلياللهعليهوآلهوسلم وإذا ثبت هذا وجب أن يكونوا مخصوصين بمزيد
التّعظيم ويدلّ عليه وجوه :
صاحب كتاب كشّاف روايت كرده است زماني كه اين آيه شريف
نازل شد ، از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم سؤال شد : نزديكان شما كه دوستي
آنها بر ما واجب گشته ، چه كساني هستند؟ پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند :
علي و فاطمه و دو پسر آنها عليهمالسلام . پس ثابت شد كه اين چهار نفر
نزديكان پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم هستند . زماني كه اين مطلب بهاثبات رسيد ،
واجباست آنها را بهصورت ويژه تعظيم و احترام نماييم و بر اين
تعظيم ويژه ، ادلّهاي دلالت دارد :
الأوّل : قوله تعالي «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» ووجه الاستدلال به
ما سبق . الثّاني : لا شكّ أنّ النّبي صلياللهعليهوآلهوسلم كان يحبّ فاطمة عليهاالسلام قال
صلياللهعليهوآلهوسلم : فاطمة عليهاالسلام بضعة منّي يؤذيني ما يؤذيها ؛ وثبت بالنّقل
المتواتر عن رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم أنّه كان يحبّ عليّا والحسن والحسين
عليهمالسلام وإذا ثبت ذلك ، وجب علي كلّ الاُمّة مثله لقوله : «وَاتَّبِعُوهُ
لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» ولقوله تعالي : «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ
أَمْرِهِ» ولقوله : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ
اللّهُ» ولقوله سبحانه «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ
حَسَنَةٌ» الثّالث : أنّ الدّعاء للآل منصب عظيم ولذلك جعل هذا
الدعاء خاتمة التّشهد في الصّلاة وهو قوله : اللّهم صلّ علي محمّد وآل
محمّد وأرحم محمّدا وآل محمّد ، وهذا التعظيم لم يوجد في حقّ غير
الآل ، فكلّ ذلك يدلّ علي أنّ حبّ آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم واجب وقال
الشّافعي : إنّ كان رفضا حبّ محمّد وآل محمّد
فليشهد الثقلان أنّي رافضيّ » دليل اوّل : آيه «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» است و در سخنان گذشته
شكل استدلال به آن را بيان نموديم . دليل دوم : هيچ شكّي نيست كه
پيامبر صلياللهعليهوآله فاطمه عليهاالسلام را دوست ميداشتند وميفرمودند: فاطمه عليهاالسلام
پاره وجود من است ، آنچه او را اذيّت كند ، مرا نيز آزار ميدهد ،
همچنين با نقل متواتر به اثبات رسيده است كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم علي و
حسن و حسين عليهمالسلام را نيز دوست ميداشتند و زماني كه اين مطلب
به اثبات رسيد ، بر همه امّت واجب است كه مانند پيامبر خود رفتار
كنند ؛ چون خداوند ميفرمايد : و از او پيروي كنيد تا هدايت
شويد ، همچنين خداوند ميفرمايد : پس آنان كه از فرمان او
مخالفت ميكنند ، بايد بترسند ، همچنين ميفرمايد : بگو اگر خدا
را دوست ميداريد ، از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست
بدارد و باز ميفرمايد : مسلّما براي شما در زندگي رسول خدا
سرمشق نيكويي بود . دليل سوم : به درستي كه دعا براي آل ، جايگاه
و مقام عظيمي دارد و به همين دليل است كه اين دعا در نمازهاي
روزانه ، در پايان تشهّد قرار داده شده و ميخوانيم : خدايا ! بر
محمّد و آل او درود فرست و رحمت خود را بر محمّد و آل او فرو
فرست و تعظيم اين گونه در مورد كساني غير از آل وارد نشده
است . تمام دلايلي كه ذكر گرديد ، دلالت دارد بر اينكه محبّت آل
محمّد واجب است . شافعي در همين زمينه ابياتي سروده است [كه
در اينجا تنها به ذكر بيتي از آن ميپردازيم .] اگر دوستي و محبّت
محمّد وآل محمّد موجب رافضي شدن است ، پس تمام جنّ و انس
شاهد باشند كه من رافضي هستم .
فخر رازي در ادامه برداشت ديگري را از آيه شريف ، ارائه كرده و ميگويد :
« قوله : «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» فيه منصب عظيم للصّحابة لأنّه
تعالي قال : «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»
فكلّ من أطاع اللّه كان مقرّبا عند اللّه تعالي فدخل تحت قوله : «إِلاَّ
الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» والحاصل أنّ هذه الآية تدلّ علي وجوب حبّ
آل رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم وحبّ أصحابه ، وهذا المنصب لا يسلّم إلاّ علي
قول أصحابنا أهل السنّة والجماعة الّذين جمعوا بين حبّ العترة
والصّحابة ، وسمعت بعض المذكرين قال : إنّه صلياللهعليهوآلهوسلم قال : مثل أهل
بيتي كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجي وقال صلياللهعليهوآلهوسلم : أصحابي
كالنّجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم ؛ ونحن الآن في بحر التّكليف
وتضربنا أمواج الشبهات والشهوات وراكب البحر يحتاج إلي
أمرين أحدهما ، السّفينة الخالية عن العيوب والثقب والثّاني ،
الكواكب الظّاهرة الطّالعة النيّرة ، فإذا ركب تلك السفينة ووقع
نظره علي تلك الكواكب الظّاهرة كان رجاء السّلامة غالبا ، فكذلك
ركب أصحابنا أهل السّنة سفينة حبّ آل محمّد ووضعوا أبصارهم
علي نجوم الصّحابة ، فرجوا من اللّه تعالي أن يفوزوا بالسّلامة
والسّعادة في الدّنيا والآخرة » .
در آيه «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» جايگاه عظيمي براي صحابه
موجود است . به همين دليل خداوند متعال ميفرمايد : « [و سوّمين
گروه] پيشگامان پيشگاماناند و آنها مقرّباناند » . پس هر كس كه
خداوند متعال را اطاعت نمايد ، نزد خداوند متعال مقرّب
محسوب ميشود و تحت قول خداوند متعال : «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي
الْقُرْبَي» داخل ميشود . حاصل كلام اينكه ، آيه شريف بر وجوب
محبّت و دوستي آل رسول صلياللهعليهوآلهوسلم و محبّت اصحاب هر دو دلالت
دارد و اين جايگاه (دوستي و محبّت صحابه) به دست نميآيد ،
مگر بنابر قول اصحاب ما كه اهل سنّت و جماعت هستند ؛
همانهايي كه ميان دوستي آل محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم و صحابه جمع كردهاند .
از برخي خطبا شنيدم كه ميگويند : پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند : مَثَل اهل
بيت من عليهمالسلام مانند كشتي نوح عليهالسلام است ؛ كسي كه سوار آن شود ،
نجات مييابد و [پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم] فرمودند : اصحاب من مانند
ستارگان هستند ؛ از هر كدام آنان كه پيروي كنيد ، هدايت ميشويد .
ما نيز الآن در درياي تكليف قرار داريم و امواج شبهات و شهوات
ما را فراگرفته است . مسافر دريا به دو امر نيازمند است:
1 . كشتياي كه از هرگونه عيب ونقص وسوراخي دور باشد،
2 . ستارهها و چراغهاي درخشنده و روشن كننده راه . زماني كه او
بر چنين كشتياي سوار شود و بر ستارههاي درخشان نظر بيفكند ،
به سلامتي اميد خواهد داشت . اين چنين است اصحاب ما ـ كه اهل
سنّت هستند ـ بركشتي دوستي آل محمّد عليهمالسلام سوار شده و چشم
خود را به اين ستارگان دوختهاند؛ پس همانها هستند كه اميد دارند
به سلامت به مقصد برسند و در دنيا و آخرت سعادتمند شوند .
اكنون به نقد و بررسي سخنان فخر رازي ميپردازيم .
پرسش اول :
اوّلين سؤال را با تمركز بر معناي لغوي « آل » مطرح مينماييم . چنانچه
در سخنان فخر رازي دقّت كرده باشيد ، اين مفسّر اهل سنّت در بخشي از
سخنان خود گفت : اگر معناي لغوي « آل » را در نظر داشته باشيم ، بدون هيچ
شكّ و شبههاي علي ، فاطمه ، حسن و حسين عليهمالسلام آل رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم
هستند ؛ زيرا آنها عليهمالسلام از نسل و ذريّه رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به شمار ميروند . از
سوي ديگر ، دخول ديگران مانند صحابه در معناي « آل » مشكوك و مورد
اختلاف است . آيا ميتوان معناي قطعي و مسلّم آل را رها نمود و دست به
دامان امري مشكوك شد و سخت از چنين امر مشكوكي دفاع كرد ؟ در صورت
استناد به لغت ، وارد شدن صحابه در معني « آل » ، مردود است .
پرسش دوم :
فخر رازي بعد از اينكه معناي لغوي « آل » را مطرح نمود ، براي تأييد
سخنان خود به سنّت نيز تمسّك جست و بيان كرد كه وقتي نام ذويالقربي را
از رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلمپرسيدند ، ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم اين چهار تن عليهمالسلام را نام بردند ،
همچنين گفت : شدّت تعلّق اين چهار تن به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلمبه وسيله اخبار
متواتر ثابت شده است . سؤال اين است كه پس از روشن شدن نظر
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم در مورد مصاديق « آل » ، به چه دليل افراد ديگري را نيز در
« آل » داخل كردهايد ؟ آيا شما خود را پيرو سنّت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نميدانيد ؟ در
اين مورد ، لازم به توضيح است كه فخر رازي با استناد به آياتي از قرآن و
احاديث منسوب به رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ، معناي واژه « قربي » را توسعه ميدهد .
در گام اوّل ، فخر رازي با توجّه به آيه شريف «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ
الْمُقَرَّبُونَ» صحابه را ـ كه به اعتقاد او از سبقت گيرندگان در اسلام هستند ـ
به عنوان مقرّب معرّفي ميكند ، آنگاه با استناد به «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»
محبّت صحابه را واجب ميشمرد .
در پاسخ به اين فراز از استدلال فخر رازي بايد گفت : زير بناي توسعه در
معني « قربي » ، استفاده از واژه « السابقون » است . در مورد معني اين واژه در
گفتارهاي پيشين بيان كرديم كه به طورحتم شامل تمامي صحابه نميشود
و منحصرا تعداد اندكي از اصحاب را در برميگيرد . علاوه بر اينكه پس از
محدود ساختن « قربي » به چهار نفر توسّط خود پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ، احتمال وارد
شدن ديگران در مفهوم « قربي » مردود است و اين در حقيقت استناد به سنّت
قطعي در تفسير كلام خدا است .
فخر رازي در مرحله بعد ، دست به دامن احاديثي ميشود كه در گفتارهاي
قبل به شكل تفصيلي ، نادرستي انتساب آن را به پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم اثبات نموديم و
در راه اثبات اين مطلب ، هر دو طريق بررسي سند حديث و تحليل محتواي
آن مورد بحث قرار گرفت .
اكنون پرسشي را كه دراين قسمت از مطلب طرحكرديم، بازخواني ميكنيم:
كساني كه خود را پيرو سنّت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ميدانند ، با تكيه بر كدام سنّت قطعي،
افراد ديگري را در معني « آل » وارد نموده و محبّت آنان را لازم شمردهاند ؟
پرسش سوم :
اين پرسش ، با توجّه به مقام فكري و علمي فخر رازي مطرح ميشود . با
تورّق در كتب فخررازي به اين نتيجه ميرسيم كه او گاهي با دقت فراوان در
يك كلمه ، دهها مطلب را استنباط نموده و بر مطالب خود مانور ميدهد . در
روايتي كه فخر رازي از كشّاف نقل نمود ، ويژگيهاي محبّت و بغض
آل محمّد عليهمالسلام ذكر شده بود و دوازده فراز داشت . اكنون سؤال اين است : او با
دقّت و ريز بينياي كه در بررسي مطالب به خرج ميدهد ، چگونه به راحتي از
فرازهاي دوازده گانه عبور نموده و حتّي جملهاي را در مورد اين فرازها ذكر
نكرده است ؟ آيا فرازهايي مانند « مستكمل الإيمان » ، « جعل اللّه قبره مزار
ملائكة الرّحمة » ، « مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة اللّه » ، « مات كافرا » و« لم
يشمّ رائحة الجنّة » داراي معني و مفهوم و شايسته تفسير و تبيين نيستند ؟
آيا فخر رازي از مجموع اين روايت ، نفي و اثبات تكويني را استنباط
نمينمايد ؟ همان نفي و اثباتي كه در جمله « لا إله إلاّ اللّه » موجود است . به اين
معني كه اين جمله وجود خداي واحد را اثبات و وجود خدايان متعدّد را نفي
ميكند . همانطوري كه مجموع اين روايات اثبات ميكند ، تنها محبّت
آل محمّد عليهمالسلام سودي ندارد ، بلكه محبّتي سودمند است كه بغض دشمنان آل
محمّد عليهمالسلام را نيز در پي داشته باشد .
بنابر روايتي كه فخر رازي نقل كرده ، محبّت آل محمّد عليهمالسلام كمال ايمان و
بغض آنان عليهمالسلام همطراز كفر است . بنابراين اگر فردي محبّت آل محمّد عليهمالسلام را
در دل نداشته باشد ، نه تنها ايمان كاملي ندارد ، بلكه اگر در همان حال بميرد ،
كافر مرده است . پس چرا فخر رازي از اين نكته مهم به سادگي عبور كرده و
مطلبي بيان ننموده است ؟!
نكته مهم در استفاده از آيات و روايات اين است كه گفت و گو در مورد آيات
و روايات بايد با تعمّق و تفكّر همراه باشد و به اصطلاح با تفقّه در آيات و
روايات سخن بگوييم تا بتوانيم نتايج مهمّي را بهدست بياوريم . قرآن مجيد ،
اساس تعليمات دين مبين اسلام است . خداوند سبحان در قرآن مجيد
ميفرمايد :
«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ
طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ
لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» .
شايسته نيست مؤمنان همگي [به سوي جهاد] كوچ كنند . چرا از هر
گروهي ، طايفهاي از آنان كوچ نميكند [و طايفهاي بماند] تا در دين
[ومعارف و احكام اسلام] آگاهي پيدا كنند و هنگام بازگشت به
سوي قوم خود ، آنها را انذار نمايند تا بترسند و خودداري كنند ؟
بنابر آيه مذكور ، خداوند متعال عدّهاي را مأمور ميكند كه در دين تفقّه
كرده ، نتيجه آن را براي مردم بازگو نمايند . پس فقيه تنها مرجعي است كه
ميتواند در مسائل ديني اظهار نظر نمايد ؛ گرچه امروزه افرادي غير از فقيه ،
در دين اظهار نظر نابجا نموده ، موجب گمراه شدن مردم ميگردند .
واژه « فقه » مترادف با « فهم » است . اهل لغت ميگويند : فقه مرتبهاي
بالاتر از فهم بوده و اخصّ از علم است ؛ به اين معني كه هر كسي ميتواند
مطلبي را فهميده ، مورد بحث و بررسي قرار دهد ؛ ولي دريافتها متفاوت
است ؛ به عنوان مثال ، انسان عالم و دانا ، ظاهر را مينگرد و بر اساس آن
حكم ميكند ؛ امّا فقيه كسي است كه مطالب را از ريشه و عمق استنباط
مينمايد . پس رسيدن به درجه فقاهت در هر رشتهاي ، به معناي به دست
آوردن ريشه مطالبِ آن رشته است .
خداوند متعال در آيه ديگر ، دين را فقط اسلام ميداند و اديان ديگر را دين
مورد قبول خود نميداند ، چنان كه گويا ديگر اديان اصلاً دين نيستند .
«إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» .
دين نزد خداوند ، اسلام است .
و در آيه ديگر ميفرمايد :
«وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ
الْخَاسِرِينَ» .
و هر كسي جز اسلام ، آييني براي خود انتخاب كند ، از او پذيرفته
نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است .
با ضميمه اين دو آيه ، به اين نتيجه ميرسيم كه اگر دين را ـ كه همان
اسلام است ـ به صورت صحيح دريافت ننماييم و در آن تفقّه نكنيم ، در شمار
كفّار قرار ميگيريم ؛ زيرا خسران و زيان مسلمانان را در برنميگيرد ، بلكه
شامل كفّار ميشود .
پس از بيان مقدّمه مذكور ، براساس دستور خداوند سبحان قصد داريم آيه
سي و دوم از سوره شوري را مورد تفقّه قرار دهيم . رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلمپس از
همه زحماتي كه براي رسالت متحمّل ميشوند ، به پيروان خود ميفرمايند :
در برابر همه زحماتي كه كشيدم ، هيچ اجر و مزدي نميخواهم ، مگر دوستي و
محبّت نسبت به خاندانم . با نقل مستنداتي ديگر از كتب اهل سنّت اين
پرسش را در برابر علماي اهل سنّت قرار خواهيم داد كه چرا در مورد ضرورت
محبّت به خاندان رسالت عليهمالسلام و لزوم بيزاري جستن از دشمنان ايشان عليهمالسلام به
طور لازم تفقّه ننمودهاند ؟
اين سخنان در مورد رسالت يك پيامبر عادّي نيست ، بلكه سخن در مورد
رسالتي است كه با رسالت تمام انبياي پيشين عليهمالسلام تفاوت دارد . با دقّت در كتب
تاريخي به اين نتيجه ميرسيم كه برخي از پيامبران عليهمالسلام ، رسالت داشتند كه
تنها قوم خود را هدايت نمايند . برخي ديگر ، پيامبر يك شهر يا منطقهاي
محسوب ميشدند . برخي ديگر وظيفه ابلاغ و پيام آوري يك نسل يا يك
قرن را به عهده داشتند ؛ ولي پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم رسالتي جهاني داشتند .
ايشان صلياللهعليهوآلهوسلمهمان كسي هستند كه سيّدالمرسلين و خاتم النّبيين لقب گرفتهاند
و رسالت ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم عظيم و گرانبها است . رسالت ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم با رسالت
ديگر انبيا عليهمالسلام همچون حضرت يونس عليهالسلام تفاوت دارد . زماني كه حضرت
يونس عليهالسلام به خاطر نافرماني امّت با آنها قهر كردند و از آن شهر بيرون آمدند ،
بعد از اتّفاقاتي ، دوباره بازگشتند و همانامّت به ايشان ايمان آوردند. آيا
مشكلات وسختيهاي پيامبر خاتم صلياللهعليهوآلهوسلم با مشكلات پيامبري همچون
حضرت عيسي عليهالسلام كه به زعم مسيحيان او را به دار آويختند يا با مشكلات
پيامبري همچون حضرت ابراهيم عليهالسلام كه او را در آتش افكندند ، قابل مقايسه
است ؟ با مراجعه به كتب تاريخ و روايي ، چنين مقايسهاي بعيد به نظر
ميرسد ؛ زيرا پيامبر خاتم صلياللهعليهوآلهوسلمفرمودند :
« ما اُوذي نبيّ مثل ما اُوذيت » .
هيچ پيامبري همانند من اذيّت و آزار نديد .
بنابراين رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم در راه ابلاغ رسالت الهي ، بالاترين سختيها و
مشقّتها را تحمّل نمودند .
مصاديق قطعي و يقيني « آل » را طبق نقل منابع اهل سنّت بيان نموديم
و به اين نتيجه رسيديم كه ذوي القربي همان اميرمؤمنان حضرت علي ،
حضرت زهرا و حضرت امام مجتبي و حضرت امام سيّد الشهدا عليهمالسلامهستند .
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند :
« إنّ اللّه جعل أجري عليكم المودّة في أهل بيتي وإنّي سائلكم عنهم
غدا » .
همانا خداوند متعال اجر مرا دوستي اهل بيتم قرار داد و من در روز
قيامت در مورد آنان از شما سؤال ميكنم .
اگر انسان ، شخصي را جهت انجام كاري اجير كند ، بايد مزد و اجر او را
كامل بپردازد ؛ در غير اين صورت كارگر ميتواند به مراجع قضايي شكايت
كند . پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم هم روز قيامت در محكمه الهي از كساني كه به اهل
بيت ايشان عليهمالسلام ظلم نمودند ، شكايت ميكنند ؛ لذا در روايات فراواني كه شيعه
و سنّي نقل مينمايند ، مبغض و دشمن اهل بيت عليهمالسلام ـ كه همان ذويالقربي
هستند ـ مورد لعن و نفرين قرار گرفته است . براي نمونه به اين روايت توجّه
كنيد :
« عن جابر قال : جاء أعرابي إلي النّبي صلياللهعليهوآلهوسلم فقال : يا محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم !
أعرض عليّ الإسلام . فقال : تشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك
له وأنّ محمّدا عبده و رسوله . قال : تسألني عليه أجرا ؟ قال : لا ، إلاّ
المودّة في القربي . قال : قرباي أو قرباك ؟ قال : قرابتي ، قال : هات
اُبايعك ، فعلي من لايحبّك ولايحبّ قرباك لعنة اللّه ! قال صلياللهعليهوآلهوسلم :
آمّين » .
جابر ميگويد : مردي باديه نشين نزد پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آمد و عرض كرد :
اي محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم ! اسلام را بر من عرضه كن . پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلمفرمودند :
اسلام آن است كه شهادت دهي خدايي جز خداي يگانه نيست و
شريكي ندارد و محمّد بنده و فرستاده او است . مرد باديه نشين
عرض كرد : از من اجر و مزدي درخواست ميكني ؟ پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم
فرمودند : اجر و مزدي به جز دوستي و محبّت نزديكان
نميخواهم . مرد باديه نشين عرض كرد : نزديكان من يا شما ؟
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند : نزديكان من . آن مرد عرض كرد : بيا تا با تو
بيعت كنم ، پس لعنت خداوند بر كسي كه شما و نزديكانت را
دوست ندارد ! پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند : آمين !
اهل سنّت در زمينه اهميّت و ارزش محبّت اهل بيت عليهمالسلام ، روايات فراواني
نقل كردهاند . به گزارش منابع اهل سنّت در روايت ديگري پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم
فرمودند :
« إنّ اللّه خلق الأنبياء عليهمالسلام من أشجار شتّي و خلقني وعليّا عليهالسلام من
شجرة واحدة ، فأنا أصلها وعليّ عليهالسلام فرعها والحسن والحسين عليهماالسلام
ثمارها وأشياعنا أوراقها ، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجي ومن
زاغ هوي ولو أنّ عبدا عبداللّه عزّ وجلّ بين الصّفا والمروة ألف عام
ثمّ ألف عام ثمّ ألف عام ولم يدرك محبّتنا ، لأكبّه اللّه علي منخريه في
النّار ثمّ تلي : «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي
الْقُرْبَي» » .
همانا خداوند متعال انبيا عليهمالسلام را از درختان مختلفي خلق نمود و
من و علي عليهالسلام را از يك درخت خلق كرد . من اصل آن درخت
هستم و علي عليهالسلام فرع آن است و حسن و حسين عليهماالسلام ميوههاي آن و
شيعيان ما برگهاي آن هستند . پس هر كس به شاخهاي از
شاخههاي آن تمسّك بجويد ، نجات مييابد و كسي كه از آن دوري
كند ، نابود ميشود . اگر بندهاي خداوند متعال را سه هزار سال بين
صفا و مروه عبادت كند و محبّت ما را درك ننمايد ، خداوند متعال
او را با صورت در آتش ميافكند ! سپس رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم اين آيه
را تلاوت نمودند : « بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم
درخواست نميكنم ، جز دوست داشتن نزديكانم » .
بنا به دستور قرآن مجيد درك و فهم دين لازم است ، از اين رو براي درك
تمام احاديث از جمله دو روايت مذكور ، به تدبّر و تعمّق فراوان ـ كه همان تفقّه
است ـ نياز است . در روايت اخير خوانديم كه عبادت سه هزار سال ، بدون
محبّت اهل بيت عليهمالسلام نتيجه عكس ميدهد ؛ عبادت يك روز، يك سال يا يك
قرن مطرح نيست ، بلكه سه هزار سال آن هم نه در هر مكاني مانند خانهاي
كه غصبي باشد يا مسجدي كه با ريا ساخته شده باشد ؛ بلكه در مكان مقدّس
و پاكيزهاي همچون صفا و مروه . نتيجه عبادتي كه بدون محبّت و مودّت
اهل بيت عليهمالسلام به جاي آورده شود ، چيزي جز جاودانگي در آتش نيست . سؤال
ما از فقهايي مانند ابوحنيفه ، شافعي و محدّثان نامآوري مانند بخاري و ... اين
است كه ، آيا از اين گونه روايات ، وجوب تولّي و تبرّي را استنباط نميكنيد ؟ آيا
مسائل مهمّي مثل تولّي و تبرّي بايد به راحتي فراموش شود ؟ آيا اين دو
مسئله از مسائل مهمّ فقهي نيستند ؟
فقهاي اهل سنّت در مورد تأخير نماز عشا و صبح از زمان خودش احاديثي
را نقل كرده و از آنها حداقل كراهت را استنباط نمودهاند ؛ مانند اين حديث
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم :
« ملعون ملعون من أخّر العشاء [المغرب] حتّي تشتبك النّجوم » .
كسي كه نماز عشا [مغرب] را تا پديدار شدن ستارهها به تأخير
بيفكند ، ملعون است ملعون !
فقهاي اهل سنّت چنين احاديثي را نقل نموده و مورد تفقّه قرار دادهاند و
حتّي براساس آن حكم صادر كردهاند . مگرنه اينكه در روايات ذكر شده ، آن
فرد اعرابي مبغض اهل بيت عليهمالسلام را لعنت نمود و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلمنيز آمين
گفتند !؟ آيا از اين روايت ، حكم فقهي وجوب تولّي و تبرّي به دست نميآيد ؟
اگر خود را فقيه ميدانيد ، پس بايد در تمام رواياتي كه نقل مينماييد ، تفقّه
كنيد . آيا اينكه سه هزار سال عبادت انساني نابود شده و نتيجه آن جاودانگي
در آتش گشته ، نياز به تفكّر و تفّقه ندارد ؟ آيا اهمّيّت تولّي و تبرّي كمتر از نماز
است ؟
اهل سنّت به صحابه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم احترام فراواني ميگذارند و در مورد
مقام و جايگاه آنان رواياتي نقل ميكنند ؛ به عنوان نمونه روايت ذيل را در
مورد صحابه ، به رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلممنتسب ميكنند :
« أصحابي كالنّجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم » .
ياران من مانند ستارگان هستند ، به هر يك از آنها اقتدا كنيد ،
هدايت ميشويد .
صحابهاي كه بسياري از آنان غرق در فساد و گناه بودند ، به اين صورت
مورد احترام و تكريم قرار ميگيرند ، تا جايي كه اگر كسي به حريم آنان وارد
شود و از آنان انتقاد نمايد ، او را كافر ميدانند ؛ چنانچه در چندين فتواي اخير ،
وهّابيت ، شيعه را كافر دانستهاند ! امّا برخي از همين علماي اهل سنّت در مورد
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام چه جنايات و بي احتراميهايي كه مرتكب نشدهاند ،
در حالي كه محبّت و دوستي فاطمه زهرا عليهاالسلام به نصّ آيه قرآن مجيد واجب
است . آيا اهل سنّت به آيه ذويالقربي و روايات ذيل آن توجّه نكرده و در آنها
تفقّه ننمودهاند ؟ فرق اين آيه و روايات با آيات و روايات ديگر چيست كه
بعضي را مورد تفقّه قرار ميدهند و از كنار بعضي به سادگي عبور ميكنند ؟
مگر نه اينكه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند :
« إنّي سائلكم عنهم غدا » ؟
و من در روز قيامت در مورد آنان از شما سؤال ميكنم .
اگر در دادگاه الهي از آنان سؤال شود كه با حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام چه
كرديد ، چه پاسخي دارند ؟ روز قيامتي كه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و پدر
ارجمندشان پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلمشاكي هستند و قاضي آن دادگاه ، خداوند عادل
است ، چه پاسخي خواهند داشت ؟
در صحيح بخاري نقل شده است كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند :
« فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني » .
فاطمه عليهاالسلام پاره وجود من است ؛ كسي كه او را خشمگين كند ، مرا
خشمگين كرده است .
بخاري از جمله كساني است كه در نقل روايات بسيار احتياط ميكند ، تا
جايي كه از حضرت امام صادق عليهالسلام با وجود هم عصر بودن روايت نكرده است .
چنين كسي اين روايت را نقل كرده و ذهبي ـ كه از علماي برجسته حديث و
رجال اهل سنّت است ـ اين روايت را تصحيح نموده است . اهل سنّت در
پاسخ به اين همه بي احترامي نسبت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه
زهرا عليهاالسلام ، چه پاسخي خواهند داد ؟
در گفتارهاي گذشته در مورد برخي خصوصيّات حضرت زهرا عليهاالسلام سخن
گفته شد . سپس به بررسي محبّت اهل بيت عليهمالسلام و نيز تبيين واژه « آل » با
تكيه بر مصادر اهل سنّت پرداختيم . در اين گفتار نخست به بررسي چگونگي
شناخت حق و ضرورت احياي فاطميّه و سپس به بررسي فرازهايي از خطبه
فدكيّه پرداخته شده است .
ذكر اين نكته به عنوان مقدّمه ضروري است كه تشخيص حق از باطل و
جدا كردن سره از ناسره ، كار بسيار مشكلي است . يكي از دستورات خداوند
متعال اين است :
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء» .
اي كساني كه ايمان آوردهايد ! دشمن من و دشمن خودتان را
دوست نگيريد .
حال پرسش مهم اين است كه چگونه دشمنان خدا را بشناسيم و از آنان
دوري كنيم ؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش، بهسخنان معصومين عليهمالسلام
رجوعميكنيم. حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلامدر سخن شريفي ـ كه براي امروز و
هميشه ما درسهاي ارزندهاي به دنبال دارد ـ معيار شناخت راه رشد ، هدايت
و اهمّيّت وفاداري به پيمان را به انسانهاي طالب حقيقت ميآموزند . ايشان
ميفرمايند :
« واعلموا أنّكم لن تعرفوا الرّشد حتّي تعرفوا الّذي تركه ولن
تأخذوا بميثاق الكتاب حتّي تعرفوا الّذي نقضه ، ولن تمسّكوا به حتّي
تعرفوا الّذي نبذه » .
و بدانيد كه هيچ گاه حق را نخواهيد شناخت ، جز آنكه ترك كننده
آن را بشناسيد ! هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود ، مگر آنكه
پيمان شكنان آن را بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نميزنيد ، مگر
آنكه رها كننده آن را شناسايي كنيد .
طبق آنچه اهل لغت به آن تصريح كردهاند ، « رشد » مقابل « غيّ » قرار
دارد و به معني هدايت ، راه درست و صحيح است . واژه « رشد » در چند
جاي قرآن مجيد نيز به كار رفته است كه به دو نمونه آن اشاره ميكنيم :
1 . خداوند متعال در آياتي كه به آية الكرسي معروف است ، ميفرمايد :
«قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» .
هدايت از گمراهي مشخص شده است .
در اين آيه ، « رشد » در برابر « غيّ » به كار رفته است .
2 . خداوند سبحان ميفرمايد : ما موسي را فرستاديم تا مردم را به يكتاپرستي
دعوت فرمايد ؛ امّا عدهاي به دنبال سخن فرعون به راه افتادند ؛ در حالي كه :
«وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» .
فرمان فرعون مايه رشد و نجات نبود .
امير سخن و بيان مولا علي عليهالسلام به نكات ظريف و دقيقي اشاره نمودهاند
كه البته چنين سخنان وسنّتي در عالم تكوين و خلقت نيز جاري است. نوزادان
ناقص الخلقهاي كه پا به عرصه وجود ميگذارند ، اسرار فراواني با خود به دنبال
ميآورند . يكي از آن اسرار اين است كه انسان زماني ارزش صحّت و سلامتي
را ميداند كه دچار عارضهاي شود ؛ زماني به ارزش والاي بينايي و شنوايي پي
مي برد كه انسانهاي نابينا و كر را ببيند ؛ زماني به ارزش تكتك اعضاي خود
پيميبرد كه به احوال انسانهايي كه فاقد آن اعضاء هستند ، بنگرد . به طور
كلّي براي درك بهتر ارزشها بايد احوال ضدّ آنها مورد دقّت قرار گيرد ؛ به
همين دليل ، علماي اهل معرفت و دقّت طبق قاعدهاي اذعان ميكنند :
« تعرّف الأشياء بأضدادها » .
اشيا با ضدّ آنها شناخته ميشوند .
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در اين كلام ، انسانها را به وفاداري بر سر
ميثاق كتاب دعوت نمودهاند . پيمان قرآن ، همان پيماني است كه خداوند
متعال طبق آن از همه انسانها بر وحدانيّت خويش و بر رسالت پيامبر
اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و امامت دوازده امام عليهمالسلام اقرار گرفته است . تنها راه وفادار ماندن به
پيمان قرآن ، همان روشي است كه اميرالمؤمنين عليهالسلامبه آن اشاره نموده و آن
اينكه بايد پيمانشكنان را بشناسيم تا به اين وسيله ، وفاداري خود بر پيمان را
استحكام بخشيم .
در روايات معتبر ، ارزش والايي براي كساني كه فاطميّه و عاشورا را احيا
كنند ، قرار داده شده است . يكي از دلايل ارزش آن ، شناخت تاركين طريق
هدايت است تا بتوانيم در طريق هدايت و رستگاري استوارتر گام برداريم . به
همين وسيله است كه راه صحيح و درست ، از راه گمراهي و ضلالت شناخته
ميشود . احياي فاطميّه زمزمه و بغض شكسته شيعيان اميرالمؤمنين عليهالسلام و
روان شدن اشك محبان اهل بيت عليهمالسلام است . احياي فاطميّه احياي همان
جمله معروف رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلماست كه فرمودند :
« إنّ اللّه يرضي لرضا فاطمة ويغضب لغضبها » .
خداوند با خشنودي فاطمه عليهاالسلام خشنود و با خشم ايشان عليهاالسلام
غضبناك ميشود !
احياي فاطميّه ، فرياد خشمگينانه اميرالمؤمنين عليهالسلام است كه از حنجره
شيعيان به صدا در ميآيد ؛ همان مولايي كه اجازه گريه كردن هم به او ندادند
و هرگز حاضر نشدند بغض ايشان شكسته شود !
هنگامي كه روح حضرت زهرا عليهاالسلام از بدن مطهّر ايشان پر كشيد ، روح
اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز در همان لحظه از بدنشان جدا شد . اگر جنازه مطهّر
فاطمه زهرا عليهاالسلام در دل شب و تاريكيها تشييع و تدفين شد ، بدن مطهّر
اميرالمؤمنين عليهالسلام را نيز همان شب به خاك سپردند .
احياي فاطميّه يعني اينكه حق و باطل را بشناسيم تا بتوانيم طبق آن
معيار ، اهل حق و باطل را نيز تشخيص دهيم و طبق آن حكم كنيم . هركس
با احياي فاطميّه مخالف است ، نه تنها با حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، بلكه با
كيان اسلام و دين مخالف است ؛ چون حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و
اميرالمؤمنين عليهالسلامدستوري به غير از فرامين دين اسلام براي مردم بازگو
نكردهاند .
ويژگي ديگر احياي فاطميّه ، شناخته شدن كساني است كه با تجليل ،
تكريم و احياي فاطميّه مخالفاند . بدون ترديد اين افراد دشمن خدا ،
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و اهل بيت رسول اللّه عليهمالسلام هستند . طبق دستور قرآن مجيد
موظّف هستيم تا جايي كه ممكن است ، از آنان دوري گزينيم و هرگز با آنان
دوستي نكنيم .
كساني كه با احياي فاطميّه به مخالفت ميپردازند ، درك صحيحي از
مسئله تعظيم شعاير ديني ندارند . آنان كاملاً از آثار انسان ساز و هويت بخش
اينگونه مراسم غافلاند .
اگر فاطميّه زنده و احيا شود و به آن معرفت كامل داشته باشيم ـ نه در حدّ
ادّعاي زباني ـ نبوّت و رسالت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و امامت ائمّه عليهمالسلام احيا و
مستحكم ميگردد .
پس هركس در هر لباسي كه بود ، اگر با احياي فاطميّه به مخالفت
برخاست ، او را به شرك و نفاق متّهم كنيد و بدانيد كه حق را با ادّعاي مدّعيان
نميتوان شناخت ، بلكه نخست بايد معيارهاي حق و باطل را شناخت و سپس
طبق آن معيارها ، انسانهاي حقيقتمدار را شناسايي كرد . مؤيّد اين سخن ،
اتّفاقي است كه در جنگ جَمَل روي داد . شخصي كه گذشته طلحه و زبير را
ميدانست ، نزد حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام آمد و عرض كرد :
« أيمكن أن يجتمع الزبير و طلحة و عائشة علي باطل ؟ فقال عليهالسلام :
إنّك لملبوس عليك ، إنّ الحقّ والباطل يعرفان بأقدار الرّجل ؟ إعرف
الحقّ تعرفْ أهلَه ، وإعرف الباطل تعرْف أهلَه » .
آيا ممكن است زبير و طلحه و عايشه بر امر باطل هم رأي و هم
عقيده شوند ؟ اميرالمؤمنين عليهالسلام در پاسخ فرمودند : همانا تو مردي
هستي كه به اشتباه گمان ميكني حق و باطل طبق شخصيّت و
منزلت مردم تشخيص داده ميشود . حق را بشناس تا اهلِ آن را نيز
بشناسي ، همچنين باطل را بشناس تا اهل آن را تشخيص بدهي .
حق و حقيقت با شخصيتها ، پُست اجتماعي و ادّعاهاي پوچ شناخته
نميشود ، بلكه حق را تنها أئمّه عليهمالسلام تفسير نمودهاند و هر كس طبق آن عمل
نمايد ، حق مدار است .
آيا كساني كه ما را به سوي وحدت ( به معني دست كشيدن از عقايد )
فرا ميخوانند ، ميدانند ما را به چه راهي دعوت ميكنند ؟ آيا از التزامات
ادّعاي خود آگاهي دارند ؟ آنان از ما ميخواهند كه دست در دست مشركان
قرار دهيم ، در حالي كه همكاري با مشركان هرگز در قوانين اسلامي پذيرفته
نيست . پس آنان يا بايد از ما بخواهند كه مشرك شويم يا اينكه ـ نعوذ باللّه ـ
بگويند سخنان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلامباطل و دروغ است ؛ زيرا خود
ايشان عليهاالسلام پشت كردن به اميرالمؤمنين عليهالسلام را پشت كردن به اصول دين
دانستند .
در اينجا لازم است به نكته بسيار مهمّي اشاره كنيم :
اصول دين را طبق آموزههاي ديني به كودكان و نوجوانان خود بياموزيد .
آموزههاي ديني ، اصول دين را در پنج مفهوم اساسي منحصر ميكند ،
برخلاف نظر برخي كه امامت را از اصول مذهب شيعه ميدانند ، امامت از
اصول دين است ؛ زيرا توحيد ، نبوّت ، عدل و معاد بدون امامت ، بيپايه و
اساس و عين شرك است .
هدف از طرح اين گونه مباحث ـ چنانچه اشاره نموديم ـ دامن زدن به
اختلافات نيست ، بلكه ميخواهيم راه حق براي نسل فعلي و نسلهاي آينده
روشن شود . برخي از شبهه افكنان ميگويند مردم از اين مباحث اطّلاع كافي
دارند ؛ لذا در طرح آن فايده چنداني به چشم نميخورد . در پاسخ به اين افراد
بايد گفت كه اولاً : همه مردم از اين گونه مباحث اطّلاع كافي ندارند ، ثانياً : آن
عدّه هم كه آگاهي دارند ، قطعاً علم خود را از اينگونه بيانات به دست آوردهاند .
اگر قرار باشد همه ساكت شويم و راه حق را براي مردم بازگو نكنيم ، چگونه
انتظار داريم اين راه در نسل فعلي تداوم داشته باشد و به نسل بعدي منتقل
شود ؟ در راه دين بايد استقامت داشته باشيم و فريب فريبكاران را نخوريم .
افرادي هستند كه بر اريكه قدرت تكيه زدهاند و همه چيز را فداي قدرت خود
ميكنند . انسانيت ، شرافت ، قرآن ، انبيا ، امامان عليهمالسلام و ... را هزينه قدرت خود
ميكنند تا بتوانند حضور خود را بر قدرت تضمين نمايند ؛ لذا بايد مراقب باشيم
و فريب سخن اين گونه افراد را نخوريم . همچنين نبايد از جمعيت اندك
شيعيان نگران شد. جمعيت اندك نشانه باطل بودن نيست ؛ همان گونه كه
جمعيت انبوه ، نشانه حقّانيت نيست .
اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايند :
« أيّها النّاس ! لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلّة أهله » .
اي مردم ! در راه هدايت ، به جهت كمي اهل آن وحشت مكنيد .
پس از ذكر اين مقدّمه بايد گفت : خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام كه به خطبه
فدكيّه معروف است ، داراي مفاهيم ارزشمند و والاي اخلاقي و اسلامي است .
اين خطبه ، خطبهاي است كه فهم آن نياز به فقاهت دارد . با تورّق در كتب
موجود در زمينه شرح اين خطبه ، روشن ميشود كه معدود كتب موجود در
شرح اين خطبه ، نوشته فقيهان است . گويا كسي را توان و ياراي آن نيست كه
به تبيين و شرح سخنان حضرت زهرا عليهاالسلامبپردازد . آنچه ميخواهيم از اين
خطبه مورد بررسي قرار دهيم ، اين است كه ثابت كنيم كساني كه بر خلاف
اميرالمؤمنين عليهالسلام و حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلامگام برميدارند ، دچار كفر و شرك
شدهاند .
محدّثان و مورّخان اينگونه نقل كردهاند كه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام جامه
كاملي بر تن كردند و در حاليكه زنان بني هاشم اطراف ايشان عليهاالسلام را گرفته
بودند ، از خانه بيرون آمدند و با ابهت و شوكتي تمام همانند رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ،
گام بر ميداشتند . ايشان عليهاالسلام بر ابوبكر ـ كه اطرافش را مهاجرين و انصار گرفته
بودند ـ وارد شدند . در اين هنگام پردهاي سفيد آويختند و حضرت فاطمه عليهاالسلام
پشت پرده قرار گرفتند . پيش از هر سخن ، حضرت فاطمه عليهاالسلام كه غرق در
اندوه و مصيبت بودند ، ناله جانسوزي از دل بركشيدند و مردم بياختيار از
شنيدن ناله دختر رسول خدا عليهاالسلامبه گريه و شيون برخاستند ! ايشان عليهاالسلام مدّتي
سكوت اختيار كردند تا مردم آرام شوند ، آنگاه سخنراني نمودند . ايشان عليهاالسلام در
ابتدا به حمد و ثناي الهي پرداختند و از نعمتهاي بيشمار الهي شكر گزاري
نمودند ، سپس به رسالت پدر بزرگوار خويش صلياللهعليهوآلهوسلمشهادت دادند و زحمات
ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم را يادآور شدند ، آنگاه خطاب به مردم ، خصوصيّات آنها را قبل و
بعد از اسلام متذكّر شدند و در ادامه فرمودند :
« فلمّا اختار اللّه لنبيّه صلياللهعليهوآلهوسلم دار أنبيائه ، ومأوي أصفيائه ، ظهر
فيكم حسيكة النفاق ، وسمل جلباب الدّين ، ونطق كاظم الغاوين
ونبغ خامل الأقلّين وهدر فنيق المبطلين ، فخطر في عرصاتكم ،
وأطلع الشّيطان رأسه من مغرزه ، هاتفاً بكم فألفاكم لدعوته
مستجيبين ، وللعزّة فيه ملاحظين ، ثمّ استنهضكم فوجدكم خفافاً
وأحمشكم فألفاكم غضاباً ، فوسمتم غير إبلكم ، وأوردتم غير
شربكم ، هذا و العهد قريب ، والكلم رحيب ، والجرح لمّا يندمل ،
والرّسول صلياللهعليهوآلهوسلم لمّا يقبر ، ابتدارا زعمتم خوف الفتنة «أَلاَ فِي
الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» فهيهات
منكم ! وكيف بكم ؟ وأنّي تؤفكون ؟ وكتاب اللّه بين أظهركم ،
اُموره ظاهرة وأحكامه زاهرة وأعلامه باهرة وزواجره لائحة
وأوامره واضحة ، قد خلّفتموه وراء ظهوركم ، أرغبة عنه
تريدون ؟ أم بغيره تحكمون ؟ «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً» ،
«وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ
الْخَاسِرِينَ» » .
اكنون كه خداي متعال پيغمبر خود صلياللهعليهوآلهوسلم را به منزلگاه پيامبران و
جايگاه برگزيدگان [و سراي جاويدان] انتقال داد ، ناگهان كينههاي
دروني و دروييهاي شما آشكار شد و جامه دين فرسوده گرديد .
گمراهان خاموش به صدا آمدند و گمنامان فرومايه سربرداشتند و
نعره شتر اهل باطل بلند شد و دُم بجنبانيد . شيطان سرش را از
مخفيگاه بيرون آورد و شما را به سوي خويش دعوت كرد و
مشاهده نمود كه شما بيدرنگ دعوتش را پذيرفتيد و چشم به راه
فريبكاري او هستيد . حركتي به شما داد و ديد چه خوب به حركت
درآمديد و چه چالاك! شما را به خشم واداشت و خشمناك شديد
و[در نتيجه ]داغ [ملكيت و تصرّف] بر شتري زديد كه از آنِ شما
نبود (يعني گذشته از اينكه خلافتي را كه حقّ أميرالمؤمنين
علي عليهالسلام بود ، غصب كرديد ؛ آنرا حقّ خود دانستيد و مُهر مالكيّت
بر آن زديد) و آن را در غير آبشخور خود فرود آورديد و با اينكه
هنوز از شهادت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم مدّتي نگذشته بود و زخم دل ما بهبود
نيافته و جراحت آن مصيبت بزرگ التيام نيافته بود و پيكر
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم دفن نشده بود ، شما به بهانه ترس از وقوع در فتنه ،
خلافت را غصب كرديد . « آگاه باشيد كه در همان فتنه [كه ترس
آنرا بهانه كرديد] در افتاديد ! به راستي كه دوزخ محيط بر كافران
است . » اوه ! كه چه شُديد و به كجا ميرويد ؟ در صورتيكه كتاب
خدا (قرآن) ميان شما است و دستوراتش آشكار و احكامش
نوربخش و نشانههايش روشن و نواهي آن هويدا و اوامرش
واضح و شما اين كتاب بزرگ را پشت سر انداختهايد ! آيا قصد
روگرداندن از قرآن را داريد يا ميخواهيد به غير قرآن ، حكم و
داوري كنيد ؟ « و چه بد ، بدلي است [غير قرآن] بر ستمكاران ! » ، « و
به راستي كه هر كسي جز دين اسلام دين ديگري را اختيار كند ، از
او پذيرفته نخواهد شد و در قيامت از زيانكاران خواهد بود . »
تكتك اين كلمات داراي مفاهيم والا و ارزشمند است و شرح هر جمله ،
زماني طولاني و مجالي وسيع ميطلبد . حضرت زهرا عليهاالسلام در اين فرازها به
مخاطبان ميفرمايند : حال و روز شما به جايي رسيد كه انسانهاي سفله و
بي آبرويي كه در جامعه هيچ نقشي نداشتند ، خود را بر شما مسلّط نمودند و با
اعمال خود ، انسانهاي پست را بر انسانهاي فاضل برتري داديد . شيطان
نيز سست قدم بودن شما را مشاهده نمود و دست به كار شد . انساني كه
قدمهاي خود را مستحكم برداشته و با قدرت تعقّل و تفكّر به پيش ميرود ،
هرگز با بلند شدن سروصدايي ساختگي ، عقايد خود را از دست نميدهد ؛ ولي
انسانهاي سست عنصر به راحتي عقايد خود را تغيير و تبديل ميكنند . اين
شما بوديد كه با به ياد آوردن كينههاي پوشالي همه چيز را بر باد داديد !
سپس ايشان عليهاالسلام اضافه كردند كه پشت كردن به اميرالمؤمنين عليهالسلام ، پشت
كردن به قرآن است . نقض پيمان و پيمان شكني با اميرالمؤمنين عليهالسلام ، پيمان
شكني با قرآن و خداوند متعال و در نتيجه خارج شدن از دين اسلام و وارد
شدن در ديني است كه مورد قبول خداوند نيست .
ايشان عليهاالسلام در ادامه با يادآوري احكام الهي واينكه ايشان دختر رسول
خدا صلياللهعليهوآلهوسلم هستند و قصد دارند مردم را از خواب غفلت بيدار نمايند ، فرمودند :
« وأنتم الآن تزعمون أن لاإرث لنا ؟ «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ
وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» أفلاتعلمون ؟ بلي
تجلّي لكم كالشّمس الضّاحية أنّي إبنته ! أيّها المسلمون ! اُغلب علي
أرثي ؟ يابن أبي قحافة ! أفي كتاب اللّه أن ترث أباك ولاأرث أبي ؟
«لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً» » :
شما چنين ميپنداريد كه ما از پيغمبر ارث نميبريم ؟ « آيا
ميخواهيد با اين پندار نابجا ، حكم و قانون زمان جاهليّت را زنده
كنيد ؟ با اينكه براي اهل يقين حاكمي بهتر از خدا نيست ! » آيا به
راستي اين حقيقت را نميدانيد ؟ ! چرا ! به خوبي ميدانيد و مانند
آفتاب تابان براي شما روشن است كه من دختر پيغمبرم [و از او
ارث ميبرم !] اي مسلمانان ! آخر اين چه قانوني است كه بايد مرا از
ارث پدر خود محروم كنند ! اي ابابكر ! آيا اين قانون در كتاب خدا
است كه تو از پدرت ارث ببري ، ولي من از پدرم ارث نبرم ؟
« عجب افتراي بزرگي بر خدا بستهاي ! »
روش ايراد خطبه اين چنين بود كه حضرت زهرا عليهاالسلام گاهي به دو گروه
انصار و مهاجرين خطاب مينمودند و گاهي خطاب به يك گروه. حضرت
زهرا عليهاالسلام در فرازي به انصار چنين ميفرمايند : شما كساني هستيد كه در راه
اسلام سختيها و جنگهاي فراواني را متحمّل شديد و پيوسته پشت سر ما
حركت ميكرديد .
« حتّي إذا دارت بنا رحي الإسلام ودرّ حلب الأيّام ، وخضعت ثغرة
الشرك وسكنت فورة الإفك ، وخمدت نيران الكفر ، وهدئت دعوة
الهرج ، واستوسق نظام الدّين فأنّي حرتم بعد البيان ، أسررتم بعد
الإعلان ، ونكصتم بعد الإقدام ، وأشركتم بعد الإيمان ، «أَلاَ
تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم
بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم
مُّؤُمِنِينَ» ألا قد أري أن قد أخلدتم إلي الخفض ، وأبعدتم من هو
أحقّ بالبسط والقبض وخلوتهم بالدعة ونجوتم من الضّيق بالسّعة ،
فمججتم ماوعيتم ، ودسعتم الّذي تسوّغتم ، و«إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن
فِي الأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» » .
[همه جا پشت سر ما كمك كار و مطيع ما بوديد] تا وقتي كه آسياب
اسلام توسط ما به گردش در آمد [و پايههاي اين آيين ، استوار و
پا برجا گرديد] و درهاي خيرات [به روي شما] گشوده و نعمتها
برايتان جاري شد و شرك در برابر اسلام خاضع و تسليم گرديد و
طغيان دروغ و باطل فرونشست و آتش كفر خاموش شد و هياهوي
فتنه و آشوب پايان پذيرفت و نظام دين استوار و پا بر جا گرديد .
اكنون با اين وضوح و آشكاري [مطلب ]چرا متحيّر و سرگردانيد ؟
چرا پس از روشن شدن حقيقت ، آنرا كتمان ميكنيد ؟ و پس از
آنكه گام به پيش نهاديد ، چرا به عقب بازگشتيد و بعد از ايمان به
خدا باز مشرك شديد ؟ « چرا با مردمي كه پيمان خود را شكستند
[ونفاق پيشه كردند] و ميخواستند پيغمبر را از شهر بيرون كنند ،
پيكار نميكنيد ؟ آيا از آنها ميترسيد با اينكه اگر مؤمن هستيد ، از
خداوند بايد بترسيد ؟ ! » آري ! سبب اين همه سستي و خاموشي را
چنان ميبينم كه به شما خوشي و راحتي رو كرده و سخت به آن دل
بستهايد و [به همين دليل است كه] آن شخص با كفايتي را كه در
اداره امور [زمامداري مسلمانان] سزاوارتر است ، كنار زديد و به
آسايش و تن پروري در گوشهاي خلوت ، تن داده و از فشار و
سختي زندگي به فراخي و وسعت رسيدهايد و [در نتيجه خود را از
اسلام بينياز پنداشته] و آنچه را درون خود داشتيد ، [از ايمان به
حق] آن را از دهان بيرون افكنديد و آب گوارايي را كه به سهولت
نوشيده بوديد ، به سختي از گلو برگردانديد ؛ ولي بدانيد كه « اگر
شما و همه مردم روي زمين كافر شويد ، [به خدا زياني نرساندهايد]
و خداوند از همه بينياز و ستوده است ! »
دقت و تفقّه در سخنان پر محتواي حضرت زهرا عليهاالسلام انسان را به ارزش
والاي تولّي و تبرّي رهنمون ميكند . بنابر فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام ، پشت
كردن به اميرالمؤمنين عليهالسلام رفتن به سوي لات ، عزّي ، منات ، برگزيدن شرك
و زير پا گذاشتن اصول و فروع دين اسلام است .
خطبه زيبا و پرمحتواي حضرت زهرا عليهاالسلام هميشه زنده و ماندگار خواهد ماند
و بايد سرمشق زندگي همه ما باشد . كسي نگويد كه اين خطبه در زماني ايراد
شد كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم رحلت نموده و مردم در دين خود دچار شك و ترديد
شده بودند و دچار انحراف عقيده بودند ؛ زيرا هرلحظه ممكن است هركدام از
ما نيز به چنين شرايطي دچار شويم. پس لازم است هميشه شرايط خود را
طبق معيارهايي كه در سخنان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلامذكر گرديد ، سنجيده ،
مورد آزمايش قرار دهيم .
درمطالب گذشته ، جايگاه و بعضي از ويژگيهاي حضرتزهرا عليهاالسلام بررسي
شد ، همچنين مصاديق اهل بيت عليهمالسلام بر اساس نظرگاه اهل سنّت مورد بحث
قرار گرفت . در اين گفتار با محوريّت لزوم و ضرورت شناخت امام عليهالسلام ديدگاه و
موضع حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در قبال خلفا بررسي ميشود .
روايات فراواني در مورد وجوب شناخت امام زمان عليهالسلام در دست است كه
فريقين (شيعه وسنّي )آنها را نقل كردهاند . با تفقّه در اين روايات و ضميمه
نمودن آنها به آيات و روايات ديگر ، نكات مهمّي به دست ميآيد . بعضي از
اين روايات از رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم نقل شده است كه عبارتند از :
« من مات و لم يعرف إمام زمانه ، مات ميتة جاهليّة » .
كسي كه بميرد ، در حالي كه امام زمانش را نشناخته باشد ؛ به مرگ
جاهليّت مرده است .
« من مات و ليس في عنقه بيعة ، مات ميتة جاهليّة » .
كسي كه بميرد ، در حالي كه با امامي بيعت نكرده باشد ؛ به مرگ
جاهليّت مرده است .
« من مات وليس عليه طاعة ، مات ميتة جاهليّة » .
كسي كه بميرد ؛ در حالي كه از كسي ( امام ) اطاعت نكرده باشد ؛ به
مرگ جاهليّت مرده است .
« من مات وليس عليه إمام ، مات ميتة جاهليّة » .
كسي كه بميرد ، در حالي كه امامي ندارد ؛ به مرگ جاهليّت مرده است .
بنابر اين اگر كسي بميرد و امام زمان خود را نشناسد و با او بيعت نكند ،
مرگ او مرگ شرك ، كفر ، الحاد ومعارضه با توحيد و يكتاپرستي است .
در گفتارهاي گذشته بيان كرديم كه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند :
« إنّ الربّ يرضي لرضا فاطمة ويغضب لغضبها » .
همانا خداوند با رضايت فاطمه ، راضي و با غضب او ، غضب ميكند !
با ضميمه كردن اين روايت به آيات قرآن، عصمت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
اثبات ميشود ؛ به صورتي كه اهل سنّت چارهاي ندارند جز اينكه عصمت
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و به دنبال آن عصمت اميرالمؤمنين عليهالسلام را پذيرفته ، و
به آن اذعان نمايند .
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در مورد اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند :
« من أطاعني فقد أطاع اللّه ومن عصاني فقد عصي اللّه ومن أطاع
عليّاً عليهالسلام فقد أطاعني ومن عصي عليّاً عليهالسلام فقد عصاني » .
هر كس مرا اطاعت كند ، خداوند را اطاعت كرده و هر كس از من
نافرماني كند ، خدا را نافرماني كرده و هر كس از علي عليهالسلام اطاعت
كند ، از من اطاعت كرده و هر كس از علي عليهالسلام نافرماني بكند ، از من
نافرماني كرده است .
همچنين فرمودند :
« عليّ مع القرآن والقرآن مع عليّ » .
علي عليهالسلام همراه قرآن و قرآن هم همراه علي عليهالسلام است .
نكته ظريف در اين روايت اين است كه چرا همراهي اميرالمؤمنين عليهالسلامبا
قرآن دو بار تكرار شده است ؟ مگر همان جمله نخست در رساندن اين مفهوم
كافي نبوده است ؟
در پاسخ ميگوييم : جمله دوم اين نكته را بيان ميكند كه نه قرآن ذرّهاي
بر اميرالمؤمنين عليهالسلام برتري دارد و نه اميرالمؤمنين عليهالسلامذرّهاي نسبت به قرآن
برتري دارند . اگر قرآن كتاب صامت الهي است ، اميرالمؤمنين عليهالسلامقرآن ناطق
است و اگر قرآن آيات تشريعي الهي است ، اميرالمؤمنين عليهالسلام آيه تكويني الهي
هستند .
در روايت ديگري رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند :
« عليّ مع الحقّ والحقّ مع عليّ يدور حيثما دار » .
علي عليهالسلام با حق و حق نيز همراه ايشان است و هر جا علي عليهالسلام باشد ،
حق هم همراه ايشان است .
اگر عصمت قطعيه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را به رواياتي كه مرگ بدون
شناخت امام را مرگ جاهليّت ، كفر و الحاد ميدانست ، ضميمه كنيم و از
علماي اهل سنّت كه ادّعاي تفقّه و تفكّر مينمايند ، سؤال نماييم : آيا حضرت
فاطمه زهرا عليهاالسلامبا اين اوصاف كه تا پايان عمر با خليفه زمان بيعت نكردند ،
چگونه از دنيا رفتند ؛ چه پاسخي خواهند داد ؟
اهل سنّت نقل ميكنند :
« ماتت وهي واجدة علي أبي بكر » .
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام از دنيا رفتند . در حالي كه بغض و كينه
ابوبكر را به دل داشتند .
همچنين در معتبرترين منابع اهل سنّت آمده است :
« فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم فهجرت أبابكر فلم تزل
مهاجرته حتّي توفّيت » .
فاطمه دختر رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم خشمگين شدند و تا هنگام وفات از
ابوبكر روي برگرداندند .
بنابراين حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام نه تنها با خليفه بيعت ننمودند، بلكه با
كينه و بغض او از دنيا رفتند . طبق روايات اهل سنّت در مورد بيعت با امام بايد
ادّعا نمود كه ـ العياذ باللّه ـ ايشان مسلمان از دنيا نرفته و بر غير سنّت پدرشان
و در راه كفر والحاد مشي نمودهاند. ازطرفي اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز تا زمانيكه
فاطمه زهرا عليهاالسلامزنده بودند ، هرگز با خليفه بيعت ننمودند ؛ حال چه شهادت
حضرت زهرا عليهاالسلام را شصت روز يا هفتاد و پنج روز يا نود و پنج روز بدانيم ، بايد
ادّعا كنيم اميرالمؤمنين عليهالسلام در اين مدّت دچار كفر و الحاد بودهاند و مرتد
محسوب ميشدند ـ العياذ باللّه ـ .
آيا علماي اهل سنّت اين گونه فهم و تفقّه مينمايند ؟ ! آيا در ذهن انسان
ميگنجد كه دختر رسول خاتم صلياللهعليهوآلهوسلمدچار كفر و الحاد باشند ؟ هنگامي كه
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به معراج رفتند :
« رأي الجنّة مكتوباً علي بابها محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم رسول اللّه وعليّ عليهالسلام
حبيب اللّه و الحسن والحسين عليهماالسلام صفوة اللّه و فاطمة عليهاالسلام خيرة
اللّه » .
مشاهده كردند كه بر در بهشت نوشته شده است : محمد رسول
خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و علي عليهالسلام حبيب خدا و حسن و حسين عليهماالسلام برگزيده
خدا و فاطمه عليهاالسلام بهترين خلق خدا است .
خلاصه سخن آنكه ، بنابر نقل اهل سنّت ، هر كس با امام زمان خود بيعت
نكند و بميرد ، در حال كفر و شرك در گذشته است و از سوي ديگر اهل سنّت
پذيرفتهاند كه حضرت زهرا عليهاالسلام با خليفه وقت تا هنگام وفات بيعت نكردند .
آيا باتمام اين تفاصيل جايي براي اين ادّعا باقي ميماند كه حضرت
زهرا عليهاالسلامبر خلاف سنّت پدر گراميشان صلياللهعليهوآلهوسلم با كفر و الحاد از دنيا رفتند ؟
ايشان عليهاالسلام نه تنها با خليفه بيعت نكردند ، بلكه با بغض و كينه ابوبكر و
ديگران ، دنيا را وداع نمودند .
اين چه فقاهت و چه مذهبي است كه نتيجه احاديث آن با تضاد و
دوگانگي از يك سو جلالت مقام و علوّ مرتبه حضرت زهرا عليهاالسلام است و از جانب
ديگر از دنيا رفتن ايشان عليهاالسلام را مرگ شرك آلود و در راه جاهليّت ميداند ؟!
در كتاب سليم بن قيس ـ كه ثبوت و صحّت آن قطعي است ـ چنين نقل
شده است : روزي عُمَر و ابوبكر به اميرالمؤمنين عليهالسلام گفتند : ميخواهيم به
عيادت دختر رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم برويم و از ايشان به جهت حوادث روي داده ،
پوزش بطلبيم . اميرالمؤمنين عليهالسلام پيغام آن دو را به حضرت زهرا عليهاالسلام رساندند .
حضرت زهرا عليهاالسلامبه اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند :
« البيت بيتك والحرّة زوجتك » .
خانه ، خانه شما و آزاده ، همسر شما است .
در تمام مدّتي كه عُمَر و ابوبكر احوال ايشان را جويا ميشدند ، حضرت
زهرا عليهاالسلام رو به ديوار نمودند تا اينكه حضرت عليهاالسلامفرمودند : جواب نميدهم مگر
اينكه به پرسش من پاسخ بدهيد . آيا از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نشنيديد كه فرمودند :
« فاطمة عليهاالسلام بضعة منّي فمن آذاها فقد آذاني » .
فاطمه عليهاالسلام پاره وجود من است ؛ هر كس او را آزار دهد ، مرا آزرده
است .
آن دو در پاسخ گفتند : آري !
در اين هنگام حضرت زهرا عليهاالسلام دستان خود را به سوي آسمان بالا بردند و
فرمودند :
« اللّهمّ إنّهما قد آذياني فأنا أشكوهما إليك وإلي رسولك صلياللهعليهوآلهوسلم
لا واللّه لا أرضي عنكما أبداً حتّي ألقي أبي رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم وأخبره بما
صنعتما بي فيكون هو الحاكم » .
بارالها ! به درستيكه اين دو مرا آزردند و من نزد تو و رسولت از آن
دو شكايت ميكنم . به خدا سوگند ! هرگز از شما دو نفر راضي
نيستم تا رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم را ملاقات نمايم و از آنچه با من كرديد ،
ايشان را آگاه كنم تا ايشان بين ما حاكم باشند .
پس اهل سنّت يا بايد بپذيرند كه حضرت زهرا عليهاالسلام بر خلاف سنّت
پدرشان با كفر و الحاد از دنيا رفتند ـ كه قطعاً چنين ادعايي با توجّه به سخنان
گذشته باطل است ـ يا اينكه ادّعا كنند رواياتي كه مرگ بدون امام را مرگ
جاهليت ميداند ، از اهل سنّت نقل نشده است ـ كه البته چنين ادّعايي باز
باطل به نظر ميرسد ـ تنها راه و ادّعايي كه ميماند ، همان ادّعاي شيعه
است . مسير و طريق صحيح همان است كه حضرت زهرا عليهاالسلام طي نمودند و
اهل سنّت به خاطر مباني و نظريّههاي باطلي همچون عدالت صحابه و ... به
بيراهه ميروند . به عبارت روشنتر ، عدم بيعت حضرت زهرا عليهاالسلام با خلفاي
وقت ، حاكي از كفر و شرك دختر گرامي رسول اللّه عليهاالسلامنيست ، بلكه بيانگر عدم
حقّانيت خلفا در تصدّي خلافت رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم است ، و اينكه آنان به ناحق و
غاصبانه امامت مسلمانان را به دست گرفتند .
در گفتار پيشين حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان يكي از معيارهاي شناخت حق
و باطل معرّفي گرديد . حال در اين گفتار گونهاي از رفتار امّت با ايشان عليهاالسلام
مورد موشكافي قرار ميگيرد .
پس از اين گفتار و با توجّه به گفتارهاي پيشين پرسشهاي مهمي در برابر
علماي اهل سنّت و نظريّه پردازان عدالت صحابه قرار ميگيرد كه بايد به آنها
پاسخي شفاف و صادقانه بدهند .
آيا رفتار خلفا و صحابه با دردانه خلقت كه عصمت ايشان عليهاالسلام نيز ثابت
شد ، رفتاري مناسب و خدا پسندانه بود ؟ آيا مدّعيان خلافت رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم
مزد و پاداش رسالت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم را به خوبي بهجا آوردند ؟ آيا معناي محبّت به
خاندان رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم يعني غصب خلافت و محروم كردن حضرت زهرا عليهاالسلام
از ارث پدرشان صلياللهعليهوآلهوسلم و به آتش كشيدن خانه اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و دهها
پرسش ديگر ...
در كتاب فرائد السمطين ـ كه از منابع معتبر اهل سنّت است ـ روايتي نقل
شده است كه در آن رسولاللّه صلياللهعليهوآلهوسلم مصايب دخترشان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
را بيان ميكنند .
« وأمّا ابنتي فاطمة ؛ فإنّها سيّدة نساء العالمين من الأوّلين
والآخرين وهي بضعة منّي وهي نور عيني وهي ثمرة فؤادي وهي
روحي الّتي بين جنبيّ وهي الحوارء الإنسية منّي ؛
و امّا دخترم فاطمه ، او بزرگ و سرور زنان هر دو جهان از نخستين
تا آخرين است . او پاره وجود من و نور چشم من و ميوه قلب من
است و روحي است كه در بر دارم و او حوراء انسيّه است .
قامت في محرابها بين يدي ربّها جلّ جلاله ، ظهر نورها لملائكة
السماء كما يظهر نور الكواكب لأهل الأرض ؛
[وقتي كه] در محرابش در برابر پروردگار به عبادت برميخيزد ، بر
فرشتگان آسمان نورافشاني ميكنند ؛ همچنان كه ستارگان بر اهل
زمين نورافشاني ميكنند .
ويقول اللّه عزّوجلّ لملائكته : « يا ملائكتي ! اُنظروا إلي أمَتي فاطمة
سيّدة إمائي قائمة بين يديَّ ترتعد فرائصها من خيفتي وقد أقبلتْ
بقلبها علي عبادتي أشهدكم أنّي قد آمنت شيعتها من النار ؛
و خداوند متعال به فرشتگانش ميگويد : اي فرشتگانم ! بنگريد به
بنده من فاطمه . بهترين بنده من در برابر من ايستاده و تمام بندبند
بدنش ازترس منميلرزد وبا تمام وجود (قلب) مراعبادت ميكند.
شما را گواه ميگيرم كه پيروان او از آتش ايمن خواهند بود !
وإنّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي ، كأنّي بها وقد دخل الذلّ
بيتَها وانتهكتْ حرمتها وغصبتْ حقّها ومنعتْ إرثها وكسر جنبها
واُسقطت جنينها ؛
و من هنگامي كه او را ديدم ، رفتاري كه پس از من با او ميشود ، به
ياد آوردم ، گو اينكه همراه او هستم كه ذلّت داخل خانه او ميشود و
حريم او را ميدرند و حقّ او را غصب ميكنند و او را از دست يافتن
به ارثش محروم ميكنند ، پهلوي او را ميشكنند و جنين او را سقط
ميكنند !
وهي تنادي يا محمّداه صلياللهعليهوآلهوسلم ! فلا تجاب و تستغيث فلا تستغاث
فلا تزال بعدي محزونة مكروبة باكية تتذكّر انقطاع الوحي عن
بيتها مرّة وتتذكّر فراقي اُخري ؛
و او فرياد ميزند: وا محمدا ! صلياللهعليهوآلهوسلم و پاسخي نميشنود و
فريادرس ميطلبد و نمييابد و پس از من همواره غمگين ، افسرده
و گريان خواهد بود . گاهي قطع شدن وحي از خانه خود را و گاهي
فراق مرا به ياد ميآورد .
وتستوحش إذا جنّها الليل لفقد صوتي الّذي كانت تستمع إليه إذا
تهجّدت بالقرآن ثمّ تري نفسها ذليلة بعد أن كانت في أيّام أبيها
عزيزة ؛
و هنگامي كه شب فرا ميرسد ، احساس ترس و وحشت ميكند ؛
زيرا صداي مرا هنگام شب زنده داري و تلاوت قرآن نميشنود و
خود را خوار ميبيند ؛ پس از آنكه در روزگار حيات پدر عزيز بود !
فعند ذلك يؤنسها اللّه تعالي ذكره بالملائكة فنادتها بما نادت به مريم
بنت عمران ، فتقول : يا فاطمة عليهاالسلام ! إنّ اللّه اصطفاك وطهّرك
واصطفاك علي نساء العالمين ، يا فاطمة عليهاالسلام ! اقنتي لربّك واسجدي
واركعي مع الراكعين ؛
پس در آن هنگام خداوند او را با فرشتگان مأنوس ميكند و آنان ،
آنگونه كه مريم دختر عمران را مخاطب قرار دادند ، به فاطمه عليهاالسلام
ميگويند : به درستي كه خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر
تمام زنان جهان برتري داده است . اي فاطمه عليهاالسلام ! پروردگارت را
اطاعت كن و سجده به جا آور و با ركوع كنندگان ركوع كن !
ثمّ يبتدي بها الوجع فتمرض فيبعث اللّه عزّوجلّ إليها مريم بنت
عمران تمرّضها وتؤنسها في علّتها ؛
آنگاه درد او آغاز ميشود و بيمار ميگردد و خداوند متعال مريم
دختر عمران را نزد او ميفرستد تا از او پرستاري كند و در بيماري
مونس او باشد .
فتقول عند ذلك : يا ربّ ! إنّي قد سئمت الحياة وتبرّمت بأهل الدنيا
فألحقني بأبي فيلحقها اللّه عزّوجلّ بي فتكون أوّل من يلحقني من أهل
بيتي ؛
آنگاه فاطمه عليهاالسلام ميگويد : خداوندا ! من از زندگي ، خسته و از اهل
دنيا دل زده شدم ! مرا به پدرم ملحق فرما ! سپس خداوند او را به من
ملحق ميكند و او نخستين فرد از اهل بيتم است كه به من
ميپيوندد .
فتقدّم عليّ محزونة ، مكروبة ، مغمومة ، مغصوبة ، مقتولة ، فأقول
عند ذلك : اللّهم العن من ظلمها وعاقب من غصبها وذلِّل من أذلّها
وخلّد في نارك من ضرب جنبها حتّي ألقت ولدها ، فتقول الملائكة
عند ذلك : آمين » .
به سوي من ميآيد ، در حالي كه محزون ، افسرده ، غمگين ، غصب
شده و كشته شده است ! آن هنگام ميگويم : خداوندا ! ستم كنندگان
او را لعنت كن و غاصبان حقّش را كيفر كن و خوار كنندگان او را
ذليل نما و در آتش جاودانه قرار ده، كسي كه به پهلوي او ضربه زد و
موجب سقط فرزندش شد ، سپس تمام فرشتگان آمين ميگويند !
اين روايت قابل توجّه علماي اهل سنّت است كه قتل حضرت فاطمه
زهرا عليهاالسلام را انكار ميكنند و ميگويند : چگونه ميشود كه برخي از صحابه دختر
رسول اللّه عليهاالسلام را سيلي بزنند و به قتل برسانند ؟ آيا كسي چنين جرئتي دارد ؟
آري ! آنان به نصّ اين روايت دست به چنين عمل شنيع و زشتي زدند .
به كساني كه اين حوادث تلخ تاريخي را انكار ميكنند ، ميگوييم : مگر
شما دوستدار و طرفدار ضاربان و قاتلان حضرت صديّقه كبري عليهاالسلام هستيد كه
ميخواهيد اين رذايل اخلاقي را نفي كنيد و دامان برخي را از اين سيئات
اخلاقي پاك نماييد ؟
روايت شده است كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در مورد آنچه بعد از ايشان براي
اميرالمؤمنين عليهالسلام اتّفاق ميافتد ، با حضرت گفتوگو كردند ، اميرالمؤمنين عليهالسلام
نيز عرض كردند :
« أصبر يا رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم » .
اي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ! صبر ميكنم .
پس از رحلت رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ، حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام مصايب فراواني
ديدند و بر همه آنها صبر كردند و دم فرو بستند . اميرالمؤمنين عليهالسلام در رابطه با
چگونگي و شدّت صبر خود ميفرمايند :
«وصبرت من كظم الغيظ علي أمرّ من العلقم وآلم للقلب من وخز
الشّفار» .
و صبر كردم در فرو بردن غضب، صبري كه براي ذايقه تلختر از
حنظل بود و براي قلب دردآورتر از لبه شمشير.
دو مصيبتي كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در اين دوره متحمّل شدند و بر
آن صبر كردند ، عبارتند از : غصب خلافت و به شهادت رساندن همسر
گراميشان عليهاالسلام ؛ امّا در مورد غصب خلافت : گروهي در سقيفه گرد آمدند و
اميرالمؤمنين عليهالسلامرا مجبور نمودند با ابوبكر بيعت كنند ، آن گاه اين گونه وانمود
كردند كه اميرالمؤمنين عليهالسلام با طوع و رغبت بيعت كردهاند ، در حالي كه با رجوع
به تاريخ ، كذب ادّعاي آنان روشن ميگردد .
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در پاسخ به نامه معاويه نوشتند :
« كنت اُقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتّي اُبايع » .
مرا مانند شتري كه از بيني مهار كرده باشند ، براي بيعت كردن
ميكشاندند .
آري ! اميرالمؤمنين عليهالسلام را براي بيعت گرفتن با اكراه به مسجد بردند و به
ايشان عليهالسلام گفتند :
« لست متروكا حتّي تبايع » .
تو را رها نميكنيم تا اينكه بيعت نمايي .
اميرالمؤمنين عليهالسلام را تهديد كردند كه در صورت عدم بيعت ايشان عليهالسلام را به
قتل ميرسانند و صريحا گفتند :
« إذن نضرب عنقك » .
در صورت عدم بيعت ، گردن تو را ميزنيم !
ابوبكر دستور داد :
« ائتيني بأعنف العنف » .
علي بن ابيطالب را با بدترين وضعيت به مسجد آوريد !
امّا مصيبت ديگر ، شهادت همسرشان (حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام) بود .
اميرالمؤمنين عليهالسلام هنگام به خاك سپردن همسرشان عليهاالسلام سخناني ايراد
فرمودند كه بيانگر زواياي تلخ تاريخ و حوادث آن دوره است :
« السّلام عليك يا رسول اللّه عنيّ ، وعن ابنتك النّازلة في جوارك
والسّريعة اللّحاق بك ؛
درود بر تو اي رسول خدا ! از من و از دخترت كه در همسايگيتان
به خاك فرود آمد و براي رسيدن به شما شتابان حركت كرد .
قلّ يا رسول اللّه عن صفيّتك صبري ، ورقّ عنّها تجلّدي ، إلاّ أنّ في
التأسي لي بعظيم فرقتك وفادح مصيبتك موضع تعزّ ، فلقد وسّدْتُك
في ملحودة قبرك وفاضت بين نحري وصدري نفسك ف « إنّا للّه وأنّا
إليه راجعون ؛
اي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ! در فقدان دختر نازنينت شكيبايي از دستم
رفته و تحمّلي برايم نمانده است ، ولي پيرو سختي جدايي از تو و
شدّت مصيبت از دست دادن تو ـ كه با عظمتتر از اين مصيبت
بود ـ تسليتي براي من وجود دارد . من جسد مبارك تو را با دست
خودم در قبر نهادم و نفس مباركت در آن موقع كه سر مقدّست بين
گلو و سينه من قرار داشت ، از بدن شريفت بيرون رفت . « ما از آن
خداييم و به سوي او بر ميگرديم ! »
فلقد استرجعت الوديعة واخذت الرّهينة ، أمّا حزني فسرمد وأمّا
ليلي فمسهّد ، إلي أن يختار اللّه لي دارك الّتي أنت بها مقيم ؛
[اي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم !] امانت برگردانده شد و آن روح مقدّس كه
چند روزي در گرو بدن بود ، گرفته شد ! پس از اين ، اندوهم ابدي
است و شبم با بيداري خواهد گذشت ، تا آنگاه كه خداوند متعال
همان جايگاه را كه اكنون شما در آن اقامت نمودهاي ، براي من
برگزيند .
وستنبّئك ابنتك بتضافر اُمّتك علي هضمها ، فأحفها السّوال
واستخبرها الحال ؛ هذا ولم يطل العهد ، ولم يخل منك الذّكر والسّلام
عليكما سلام مودّع لا قال ولا سئم فإنّ أنصرفْ فلا عن ملالة وإنِ
اُقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصّابرين » .
اي پيامبر عزيز صلياللهعليهوآلهوسلم ! به زودي دخترتان خبر اجتماع امّت شما را
براي از بين بردن حقوقش به شما خواهد داد ، پس عمق مصايبي را
كه به او وارد شده است ، از وي سؤال فرما و سرگذشتش را بپرس .
[اين همه مصيبتها بر او روا داشته شد ،] با اينكه از رحلت شما و
تعهّدي كه براي دوست داشتن خاندانتان از مردم گرفته بوديد ،
زماني دراز نگذشته و هنوز نام مبارك شما و قضاياي شما از
زبانها قطع نشده است . درود بر هر دوي شما ! درود وداع كنندهاي
كه وداعش نه از سر روي گرداني است و نه از جهت ملالت خاطر !
پس اگر برگردم ، نه به جهت خستگي ، بلكه از تنگدلي است و اگر
بر سر قبر اقامت گزينم ، نه به جهت بدگماني به آن وعدهاي است
كه خداوند به صبر كنندگان فرموده است .
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در سخنان خود به دليل مظلوميت و شهادت
همسرشان عليهاالسلام ، پرده از اندوه هميشگي خود برميدارند . عايشه نيز در مورد
چگونگي برخورد و مواجهه مردم با اميرالمؤمنين عليهالسلام ، پس از شهادت حضرت
زهرا عليهاالسلامميگويد :
« وكان لعلي عليهالسلام وجه من الناس ، حياة فاطمة عليهاالسلام فلمّا توفّيت
فاطمة عليهاالسلام انصرف وجوه النّاس عن علي عليهالسلام » .
در زمان حيات حضرت فاطمه عليهاالسلام ، علي عليهالسلام نزد مردم آبرومند
بود ؛ امّا پس از وفات فاطمه عليهاالسلام ، مردم از علي عليهالسلام رويگردان
شدند .
سخن در مورد حوادث تلخ و ناگوار آن روز ، مجال و فرصت واسعي
ميطلبد . روايات فراواني در مورد وقايع دردناك آن روز وجود دارد و هيچ كس
نميتواند آن را انكار يا در آن ترديد نمايد .
خلفا و به تبع آنان صحابه به اصطلاح عادل ، در نخستين گام ، خلافت را
غصب و حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام را خانه نشين كردند ، سپس فدك را غصب
نمودند و در نهايت حضرت زهرا عليهاالسلامرا به شهادت رساندند .
بدون هيچ ترديدي خلفا و آن دسته از صحابهاي كه عدّهاي سنگِ عدالت
آنان را به سينه ميزنند ، با آن اعمال قبيح و زشت خود ، حضرت فاطمه
زهرا عليهاالسلام را آزردند ، در حالي كه بنابر رواياتي كه فريقين ( شيعه و سنّي ) نقل
كردهاند ، آزار حضرت زهرا عليهاالسلام و برافروختن خشم ايشان عليهاالسلام ، پاياني جز گرفتار
شدن به خشم و غضب الهي ندارد !
برخي از علماي اهل سنّت براي پاك كردن دامن خلفا از اين ننگ ، دست
به قلم شده ، قصد توجيه افعال خلفا را دارند . اينكه ميگويند ، ابوبكر راضي به
باز گرداندن فدك شد و نوشتهاي را نيز به حضرت فاطمه عليهاالسلام داد ، امّا بين راه
عمر آگاه شد و آن نوشته را گرفت و پاره كرد ، نقشهاي از پيش طرّاحي شده
بود . آنان به هيچ وجه فدك را به حضرت فاطمه عليهاالسلام باز نميگرداندند ؛ زيرا باز
پس دادن فدك براي آنان مساوي با از دست دادن حكومتي بود كه از صدر
اسلام براي تصاحب آن تلاش ميكردند . عُمَر در رابطه با ديدن حضرت
فاطمه عليهاالسلام در كوچه و مقاومت در برابر باز گرداندن نامه ابوبكر مينويسد :
« فصفقت صفقة علي خدّيها من ظاهر الخمار ، فانقطع قرطها
وتناثرت إلي الأرض » .
سيلي محكمي از روي چادر بر صورت فاطمه [ عليهاالسلام] زدم؛ به طوري
كه گوشوارهاش پاره شد و بر زمين فرو افتاد .
عُمَر نه تنها در كوچه ، بلكه بار ديگر در منزل نيز حضرت زهرا عليهاالسلام را مورد
ضرب قرار ميدهد .
« أخذت سوط قنفذ فضربت وقلت لخالد بن الوليد : أنت ورجالنا
هلمّوا في جمع الحطب » .
تازيانه را از قنفذ گرفتم و [به حضرت زهرا عليهاالسلام] زدم و به خالد
بنوليد گفتم : تو به همراه مردانمان هيزم گرد آوريد .
قنفذ نيز به دستور عُمَر جنايت ديگري انجام ميدهد .
« ضربها بالسوط فصار في عضدها كالدملج » .
قنفذ به گونهاي حضرت زهرا عليهاالسلام را زد ، گويي بازوبند در بازوانش
وجود دارد ( اشاره به شدّت تورّم ) .
بنت من ؟ اُمّ من ؟ حليلة من ؟
ويل لمن سنّ ظلمها وأذاها
[حضرت زهرا عليهاالسلام] دختر ، مادر و همسر چه كسي بودند ؟ واي بر
كسي كه سنّت ظلم و ستم به ايشان عليهاالسلام را بنيان گذاشت !
در رابطه با برخورد حضرت زهرا عليهاالسلام با ابوبكر و عُمَر در منابع اهل سنّت آمده
است كه ايشان عليهاالسلام سلام آن دو را پاسخ ندادند و به آن دو فرمودند :
« ألم تسمعا رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم يقول : رضا فاطمة عليهاالسلام من رضاي
وسخط فاطمة عليهاالسلام من سخطي ، فمن أحبّ فاطمة عليهاالسلام إبنتي أحبّني
ومن أرضي فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة عليهاالسلام فقد
أسخطني ؟ » .
آيا نشنيدهايد كه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند : خشنودي فاطمه عليهاالسلام ،
خشنودي من و خشم فاطمه عليهاالسلام ، خشم من است . هر كس فاطمه
عليهاالسلام ، دخترم را دوست بدارد ، مرا دوست داشته و هر كس او را
خشنود كند ، مرا خشنود كرده و هر كس فاطمه عليهاالسلام را خشمگين
كند ، مرا خشمگين كرده است ؟
آن دو در پاسخ گفتند :
« نعم سمعناه من رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم » .
آري ! اين مطلب را از رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم شنيديم .
سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند :
« فإنّي اُشهد اللّه وملائكته أنّكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن
لقيت النّبي صلياللهعليهوآلهوسلم لأشكونّكما إليه » .
من خداوند و فرشتگان را به شهادت ميگيرم كه شما مرا ناراحت
كرديد و خشنود نكرديد و هنگامي كه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم را ببينم ، نزد
ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم از شما دو نفر شكايت ميكنم .
آنچه دل حضرت زهرا عليهاالسلام را بيش از هر چيز آزار داد و گوشت بدن
ايشان عليهاالسلامرا ذوب كرد ، به آتش كشيدن در خانه و سقط جنين نبود ! خانه
نشين شدن اميرالمؤمنين عليهالسلام و ريسمان به گردن ايشان عليهالسلامانداختن و به
مسجد بردن براي گرفتن بيعت ، لطمه فراوان و جبران ناپذيري را به حضرت
زهرا عليهاالسلام وارد آورد . هنگامي كه اميرالمؤمنين عليهالسلام را با آن وضع به مسجد
بردند و با تهديد شمشير از ايشان عليهالسلام بيعت گرفتند ، حضرت زهرا عليهاالسلام به
سمت مرقد رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم رفتند تا اين جنايتكاران را نفرين نمايند ؛ امّا در
چنين لحظات سختي حضرت زهرا عليهاالسلام به درخواست اميرالمؤمنين ـ كه سلمان
فارسي رحمهالله اين پيام را به ايشان رساند ـ از نفرين جنايتكاران منصرف شدند .
وقتي غاصبان پشت در خانه اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند ، امام عليهالسلام خواستند در
خانه را باز كنند ، امّا حضرت زهرا عليهاالسلام از رفتن مولي عليهالسلام جلوگيري كردند و اين
در زماني است كه عدّهاي پشت در خانه بودند تا براي ابوبكر بيعت بگيرند . در
اين هنگام عُمَر ، خطاب به اهل بيت اميرالمؤمنين عليهمالسلام گفت :
« والّذي نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها علي من فيها . فقيل :
يا أبا حفص ! إنّ فيها فاطمة عليهاالسلام . فقال : وإن » .
سوگند به آنكه جان عُمَر در دست او است ! يا از خانه خارج
ميشويد يا خانه را با اهل آن به آتش ميكشم ! به او گفتند : اي عُمَر !
در اين خانه فاطمه عليهاالسلام حضور دارد . گفت : هر چند كه فاطمه
باشد ، خانه را به آتش خواهم كشيد !
حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به آنها فرمودند : من مردمي از شما بي شرمتر و
بد حضورتر نمييابم ! شما پيكر مطهّر رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم را رها كردهايد و براي
غصب حقّ ما شتاب ميكنيد .
آن مهاجمان در سايه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم رشد كردند و به موقعيتهاي بالا
دست پيدا نمودند ؛ امّا پس از رحلت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم پيكر مطهّر ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم
را رها نموده ، به دنبال خلافت دويدند . حالا هم در خانه دختر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم را
به آتش ميكشند !
واقعا در اين دو سه روز چه اتّفاقي افتاد كه مردم اين گونه بي وفا شدند ؟
مردمي كه تا ديروز پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم را ميديدند و پشت سر ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم نماز
ميخواندند و هنگام خداحافظي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و حلاليت طلبيدن ايشان صلياللهعليهوآلهوسلم
در مسجد ، همه غرق در گريه شدند ، اينان همان مردم بودند ! همين جمعيت
رجّاله جمع شدند و در خانه دختر رسول خدا عليهاالسلامرا آتش زدند !
سعيد بن جبير از ابن عباس نقل ميكند كه روزي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم نشسته
بودند . حضرت امام حسن عليهالسلام آمدند . حضرت به ايشان عليهالسلام خوش آمد گفتند و
با گشادهرويي استقبال كردند و ايشان عليهالسلام را بر زانوي راست خود نشاندند . بعد
از آن حضرت امام حسين عليهالسلام آمدند و به همين صورت بر زانوي چپ
رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم نشستند ، سپس حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام آمدند ومقابل
رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم نشستند . اميرالمؤمنين عليهالسلامنيز آمدند و پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ايشان عليهالسلام
را سمت راست خود جاي دادند . هر كدام از اينان كه ميآمدند ، رسول
خدا صلياللهعليهوآلهوسلمبه شدّت ميگريستند ! كسي سؤال كرد : يا رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ! چرا
اينقدر گريه ميكنيد ؟ آيا از اين چهار نفر ، هيچ يك شما را مسرور نميكنند ؟
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلمدر پاسخ ، شروع به بيان فضايل و مصايب تكتك ايشان نمودند .
وقتي نوبت به سخن گفتن در مورد حضرت زهرا عليهاالسلامرسيد ، پس از بيان
شمّهاي از فضايل ايشان ، فرمودند :
« إنّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي » .
من وقتي فاطمه عليهاالسلام را ديدم ، به ياد مصايبي افتادم كه بعد از من
خواهد ديد .
آيا اهل سنّت كه اين روايات را نقل كردهاند ، به آنچه نقل ميكنند ، توجّه
دارند ؟ !
حضرت زهرا عليهاالسلام به ابوبكر و عمر فرمودند :
« فإنّي اُشهد اللّه وملائكته أنّكما أسخطتماني وما أرضيتماني » .
خداوند و ملائكه را شاهد ميگيرم كه شما دو نفر مرا آزرديد و
راضيام ننموديد .
آيا خشم حضرت زهرا عليهاالسلام ، خشم خدا و رسول او صلياللهعليهوآلهوسلم نيست ؟ آيا كسي كه
صديقه كبري عليهاالسلامرا بيازارد ، از صراط حق منحرف نشده است ؟
برخي ميگويند : حرف نزنيد و نگوييد در آن زمان چه اتّفاقي افتاد ! اين
حرفها بيفايده و مضر است . چه سودي دارد كه بدانيم خليفه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلمچه
كسي بود ؟ اتّفاقا تمام كلام در همين جا است . بايد بدانيم خليفه اوّل چه كسي
بود تا حق معلوم شود . بايد دانست آن كساني كه راه حق را بستند و مردم را به
سوي باطل سوق دادند ، چه كساني بودند ؟ با اين آگاهي ميتوان براي رسيدن
به سعادت ، از حقّ پيروي و از باطل دوري كرد .
در زيارت آل ياسين آمده است :
« الحقّ ما رضيتموه والباطل ما أسخطموه » .
حق آن چيزي است كه از آن راضي و خشنود هستيد و باطل آن
چيزي است كه از آن ناراضي هستيد .
سپس رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم اضافه كردند :
« كأنّي بها وقد دخل الذلّ بيتها » .
گويي فاطمه عليهاالسلام را ميبينم كه ذلّت به جاي عزّت كنوني ، وارد
خانهاش ميگردد.
چه ذلّتي بالاتر از اينكه عدّهاي پشت در خانه جمع شوند تا خانه را آتش
بزنند؟! حرمت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام هتك ميشود. چه هتكي از اين بالاتر
كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام ايستاده باشند و در مقابلشان ، ناموس ايشان را
مورد ضرب و جرح قرار دهند ؟
ابن ابي الحديد نقل ميكند : نزد استادم ابو جعفر نقيب ، قصّه هبّار بناسود
و فتح مكّه را بيان ميكردم كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم پس از ورود به مكّه ، خون چند نفر
را مباح كردند ! يكي از آنها هبّار بن اسود بود . او با پرتاب نيزه به طرف
هودجي كه در آن زينب ، ربيبه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم بود، ايشان را ترساند و بر اثر
اين ترس، كودكش سقط شد. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلمبه همين دليل ، دستور قتل او را
صادر كردند . ابن ابي الحديد نقل ميكند كه استادم گفت : اگر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم زنده
بودند ، خون كسي كه دخترشان فاطمه عليهاالسلام را ترساند و جنين او (محسن) را
سقط كرد ، مباح ميدانستند !
ذهبي ـ از علماي متعصّب اهل سنّت ـ در مورد چگونگي سقط حضرت
محسن عليهالسلام نقل ميكند :
« إنّ عمر رفس فاطمة حتّي أسقطت بمحسن » .
عمر با لگد به سينه فاطمه عليهاالسلام زد كه منجر به سقط جنين ايشان
محسن عليهالسلامگرديد !
ابو بصير ميگويد : از امام صادق عليهالسلام پرسيدم : چرا فاطمه زهرا عليهاالسلام در
جواني از دنيا رفتند ؟ حضرت پاسخ فرمودند :
« وكان سبب وفاتها أنّ قنفذ مولي عمر لكزها بنعل السيف بأمره
فأسقطت محسنا ومرضت من ذلك مرضا شديدا » .
سبب از دنيا رفتن حضرت زهرا عليهاالسلام اين بود كه قنفذ ـ غلام عمر ـ به
دستور اربابش با قسمت انتهايي غلاف شمشير ـ كه از جنس فلز
است ـ به شدّت به سينه حضرت عليهاالسلام كوبيد، در نتيجه محسن عليهالسلام
سقط گرديد وحضرت فاطمه عليهاالسلام به شدّت مريض شدند.
در مقاتل ، مصايبي براي حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ذكر شده كه زبان از نقل
آنها عاجز است . حضرت فاطمه عليهاالسلام ناموس كبراي الهي بودند وهرگز چشمان
نامحرم ، ايشان عليهاالسلام را نديده بود و زماني كه به مسجد ميرفتند ، جلباب بر سر
خود ميانداختند .
طبق نقل روايات و كتب تاريخي ، زماني كه حضرت زهرا عليهاالسلام خطبه فدكيه
را در مسجد ايراد مينمودند ، دستور دادند پردهاي ميان زنان و مردان حايل
كنند تا ايشان عليهاالسلام به راحتي سخن بگويند ؛ ولي آنچه دلها را ميسوزاند ، اين
است كه چگونه به خانه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام يورش بردند ؟ ! طبق عادت
معمول ، زنان در خانه از حجاب خود ميكاهند و در اين لحظه حضرت فاطمه
زهرا عليهاالسلام را بدون حجاب مورد ضرب و جرح قرار دادند . اگر چنين هتك
حرمتهايي نسبت به بانوي دو عالم نميشد ، چگونه به خود جرئت ميدادند
كه در كربلا معجر از سر حضرت زينب عليهاالسلام كشيده ، ايشان را مورد ضرب و
جرح قرار دهند ؟ ! اگر آن روز حضرت محسن عليهالسلام را سقط نميكردند ، چگونه
جرئت ميكردند در كربلا گلوي حضرت علي اصغر ، فرزند حضرت امام
حسين عليهماالسلام را آماج تيرها و پيكان قرار دهند ؟ !
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در روايت بلندي به شرح مصائب حضرت فاطمه عليهاالسلام
پرداختهاند و در مورد ايشان ميفرمايند :
« متي قامت في محرابها بين يدي ربّها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة
السّماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الأرض ويقول اللّه عزّوجلّ
لملائكته : ياملائكتي ! اُنظروا إلي أمتي فاطمة سيّدة إمائي قائمة بين
يدي ، ترتعد فرائصها من خيفتي ، وقد أقبلت بقلبها علي عبادتي
أشهدكم أنّي قد آمنت شيعتها من النّار وأنّي لمّا رأيتها ذكرت
مايصنع بها بعدي كأنّي بها وقد دخل الذلّ بيتها وانتهكت حرمتها
وغصبت حقّها ومنعت إرثها وكسرت جنبتها وأسقطت جنينها
وهي تنادي : يا محمّداه صلياللهعليهوآلهوسلم ! فلاتجاب وتستغيث فلاتغاث » .
زماني كه در محراب خود ، در پيشگاه خداوند قرار ميگيرد ،
نور ايشان براي ملائكه همچون نور ستارگان براي اهل زمين
ميدرخشد و خداوند متعال خطاب به ملائكه خود ميفرمايد :
بنگريد به بنده من فاطمه عليهاالسلام كه او خانم و بزرگ بندگان من است .
در پيشگاه من ايستاده ، در حالي كه استخوانهاي او از خوف من
ميلرزد و باقلب و جان مشغول عبادت است . شما را شاهد
ميگيرم كه شيعيان او از آتش دوزخ ايمن باشند . [پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلمادامه
دادند :] زماني كه او را ديدم ، به ياد اتّفاقاتي افتادم كه پس از من عليه
ايشان عليهاالسلام رخ ميدهد . گويا من هنوز با ايشان عليهاالسلام هستم كه
خواري به خانه ايشان عليهاالسلام وارد ميشود و حرمت ايشان عليهاالسلام هتك
وحقّ ايشان عليهاالسلامغصب ميگردد و از ارث خود محروم ميشود .
پهلوي او شكسته و جنين او سقط ميشود ، در حالي كه ايشان صدا
ميزند : اي محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم ! به فرياد برس ؛ ولي جوابي نميشنود و
طلب كمك ميكند ؛ ولي هرگز به او كمك نميشود .
عمر در نامهاي كه به معاويه مينويسد و كارهاي ناپسند خود را توضيح
ميدهد ، ميگويد : زماني كه متوجّه شدم فاطمه عليهاالسلام پشت در آمده ، از صداي
نفسهاي او فهيمدم كه به ديوار تكيه داده است . در را باقدرت فشار دادم و
داخل خانه شدم و در اين هنگام با فاطمه عليهاالسلام كه مجروح شده بود ، مواجه
شدم :
« فصفقت صفقة علي خدّيها من ظاهر الخمار فانقطع قرطها
وتناثرت إلي الأرض » .
ضربه شديدي از روي چادر به صورت فاطمه عليهاالسلام زدم ، به طوري
كه گوشواره ايشان پاره شد و بر زمين افتاد .
مرد غيرتمند و توانمندي همچون اميرالمؤمنين عليهالسلام كه به شجاعت و دلاوري
معروف است ، و اسلام مرهون زور بازوي اميرالمؤمنين عليهالسلامميباشد ، همان
كسي كه عمرو بن عبدود شجاعترين مرد عرب را با ضربتي از پاي در آورد ،
چگونه است كه سكوت ميكنند و در برابر اين حرمتشكنيها هيچ
عكسالعملي نشان نميدهند ؟ مگر نه اينكه ايشان از شكسته شدن نهال
نوپاي اسلام ميترسيدند ؟ پس چگونه است افرادي كه خود را دلسوز معرّفي
نموده ، دم از وحدت ميزنند ، از احياي فاطميه جلوگيري مينمايند ؟ !
مصايب حضرت زهرا عليهاالسلام آنقدر زياد و سخت است كه زبان از گويا شدن به
آنها عاجز است ! طبق روايات نقل شده ، دوازده جاي بدن مبارك حضرت
زهرا عليهاالسلام مورد ضرب و شتم قرار گرفته است . نميدانم حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
در اين مدّت با درد پهلوي خود چه ميكردند !
هنگامي كه خبر شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام به اميرالمؤمنين عليهالسلام رسيد ،
ايشان عليهالسلام در مسجد بودند و در همان حال به زمين افتادند و بيهوش شدند .
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در شبي كه پيكر مطهّر حضرت زهرا عليهاالسلام را به
خاك سپردند ، هنگامي كه به خانه خويش برگشتند و خانه را از حضور
ايشان عليهاالسلام خالي ديدند ، صدا زدند :
« أمّا حزني فسر مد وأمّا ليلي فمسهّد » .
پس از اين اندوهم ابدي است و شبم با بيداري خواهد گذشت.
گوينده اين سخن ، شخصي است كه همه دنيا و آخرت ، زير نگين انگشتر
او است ؛ كسي است كه به اتّفاق فريقين أعلم النّاس ، أقضي النّاس ، أفقه
النّاس ، أفضل النّاس و ... است . خود ايشان عليهالسلام در كلامي ميفرمايند :
« فلأنا بطرق السّماء أعلم منّي بطرق الأرض » .
من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين ميشناسم .
واقعا بشريت چه گوهر گرانبهايي را از دست داده است ! حضرت امام
صادق عليهالسلام در مورد جايگاه و شخصيّت حضرت زهرا عليهاالسلام ميفرمايند :
« وهي الصديقة الكبري وعلي معرفتها دارت القرون الاولي » .
ايشان عليهاالسلام صديقه كبري است و گردش روزگارانِ نخستين ،
براساس شناخت جايگاه ايشان عليهاالسلام بوده است .
حضرت امام حسين عليهالسلام ماجراي ليلة الدّفن را چنين بيان ميكنند :
« أنّ أميرالمؤمنين عليهالسلام غسّل فاطمة عليهاالسلام ثلاثا وخمسا وجعل في
الغسلة الخامسة الآخرة شيئا من الكافور وأشعرها مئزرا سابغا
دون الكفن ... وهو يقول : اللّهم إنّها أمتك وبنت رسولك وصفيّك
وخيرتك من خلقك . اللّهم لقّنها حجّتها وأعظم برهانها واعل
درجتها واجمع بينها وبين أبيها محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم » .
اميرالمؤمنين عليهالسلام فاطمه عليهاالسلام را سه مرتبه و پنج مرتبه غسل نمودند
و در غسل پنجم كه آخرين غسل بود ، مقداري كافور ريختند .
براي ايشان مئزري (كفن سرتاسري) غير از كفن آماده نمودند و
فرمودند : خدايا ! فاطمه عليهاالسلام كنيز تو و دختر فرستاده تو و بهترين
خلق تو است . خدايا ! به ايشان عليهاالسلام حجّت را القا كن و برهان
ايشان عليهاالسلام را عظيم بدار و درجه ايشان عليهاالسلام را بلند مرتبه قرار بده و
او را در كنار پدرشان محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم قرار بده !
طبق نقل روايات ، هنگامي كه حضرت زهرا عليهاالسلام وارد صحنه محشر
ميشوند ، به همه دستور داده ميشود كه چشمان خود را از ناموس خدا و
رسولش صلياللهعليهوآلهوسلم بپوشانيد . وقتي از ايشان عليهاالسلامدرخواست ميشود وارد بهشت
شوند ، ميفرمايند : حسن و حسين عليهماالسلام من را بياوريد ! گويا قصد دارند از
قاتلان آنها شكايت نموده ، انتقام بگيرند . اميرالمؤمنين عليهالسلام به اين لحظه
نظر دارند و دعا ميكنند كه خدايا ! در اين زمان كه حضرت زهرا عليهاالسلام قصد دارند
در صحنه محشر عليه قاتلان حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهماالسلام
اقامه دليل نمايند ، ايشان عليهاالسلام را در اقامه دليل و برهان ياري نما !
روايت ديگري ماجراي ليلة الدفن را مفصّل بيان ميكند ؛ امّا نكتهاي
عجيب و زيبا در اين روايت اين است كه شهادت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را به
خروج از تاريكي و رفتن به سوي نور تشبيه ميكند :
« ... فلمّا جنّ اللّيل غسّلها عليّ عليهالسلام ووضعها علي السرير وقال
للحسن عليهالسلام : اُدع لي أباذر ، فدعاه فحملاه إلي المصلّي فصلّي عليها ثمّ
صلّي ركعتين ورفع يديه إلي السّماء ، فنادي : هذه بنت نبيّك صلياللهعليهوآلهوسلم
فاطمة عليهاالسلام أخرجتها من الظلّمات إلي النّور، فأضائت الأرض ميلاً
في ميل» .
زماني كه تاريكي شب همه جا را فرا گرفت ؛ علي عليهالسلام ، فاطمه عليهاالسلام
را پس از غسل بر تختي قرار دادند و به امام حسن عليهالسلامفرمودند :
اباذر ، را نزد من بياور . امام حسن عليهالسلام اباذر را فرا خواند ! علي عليهالسلام و
اباذر ، فاطمه زهرا عليهاالسلام را به سوي مصلّي بردند وعلي عليهالسلام بر ايشان
نماز (نماز ميّت) خواندند ، سپس دو ركعت نماز خواندند و دستان
خود را به آسمان بلند كردند و صدا زدند : اين دختر پيامبر تو
فاطمه عليهاالسلام است كه او را از ظلمات خارج كردي و به سوي نور
بردي . پس ناگهان زمين در اندازه وسيعي نوراني شد .
حضرت امام صادق عليهالسلام ميفرمايند : خداوند ايشان را از نور عظمت خود
خلق نمود .
« لأنّ اللّه عزّوجلّ خلقها من نور عظمته » .
زيرا خداوند فاطمه زهرا عليهاالسلام را از نور عظمت خويش آفريد .
پس ايشان از جنس با ارزش و عظيمي همچون نور الهي خلق شدهاند و
در روز قيامت به نور الهي باز ميگردند .
جهت حُسن ختام ، به روايتي زيبا و پر محتوا در مورد فضايل بانوي گرامي
اسلام حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ـ كه در منابع شيعي ذكر گرديده ـ تبرّك و
تمسّك ميجوييم :
« دخل رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ذات يوم علي فاطمة عليهاالسلام وهي حزينة فقال
لها : ماحزنك يابنيّة ؟ قالت : يا أبة ! ذكرت المحشر ووقوف النّاس
عراة يوم القيامة ، فقال : يا بنيّة ! إنّه ليوم عظيم ولكن قد أخبرني
جبرئيل عن اللّه عزّوجلّ أنّه قال : أوّل من ينشقّ عنه الأرض يوم
القيامة أنا ، ثمّ أبي إبراهيم عليهالسلام ، ثمّ بعلك عليّ بن أبي طالب عليهالسلامثمّ
يبعث اللّه إليك جبرئيل في سبعين ألف ملك فيضرب علي قبرك سبع
قباب من نور .
رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم روزي بر حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شدند ، در
حالي كه حضرت فاطمه عليهاالسلاممحزون و ناراحت بودند ! رسول
خدا صلياللهعليهوآلهوسلم سؤال كردند : دخترم ! چه چيزي شما را محزون نموده
است ؟ حضرت فاطمه عليهاالسلام گفتند : اي پدرم ! به ياد روز قيامت
افتادم ، روزي كه مردم ، عريان وارد صحنه محشر ميشوند .
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمودند : دخترم ! همانا آن روز ، روز بزرگي است ؛
ولي جبرئيل از طرف خداوند به من خبر داد : اوّلين كسي كه از قبر
بيرون ميآيد ، من هستم و سپس پدر من ابراهيم عليهالسلام و بعد از او
شوهرت علي بن أبي طالب عليهالسلام از قبر بيرون ميآيند ، سپس
خداوند ، جبرئيل را به سوي شما ميفرستد ، در حالي كه هفتاد
هزار فرشته او را همراهي ميكنند . جبرئيل روي قبر شما هفتاد قبّه
(گنبد) از نور برافراشته ميكند .
ثمّ يأتيك إسرافيل بثلاث حلل من نور ، فيقف عند رأسك
فيناديك : يافاطمة عليهاالسلام بنت محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم ! قومي إلي محشرك ،
فتقومين آمنة روعتك ، مستورة عورتك ، فيناولك إسرافيل الحلل
فتلبسينها ، ويأتيك روفائيل بنجيبة من نور ، زمامها من لؤلؤ
رطب عليها محفّة من ذهب فتركبينها ، ويقود روفائيل بزمامها ،
وبين يديك سبعون ألف ملك بأيديهم ألوية التسبيح ، فإذا جدّ بك
السّير ، استقبلتك سبعون ألف حوراء يستبشرون بالنّظر إليك ، بيد
كلّ واحدة منهنّ مجمرة من نور يسطع منها ريح العود من غير نار ،
وعليهنّ أكاليل الجوهر مرصّعة بالزبرجد الأخضر ، فيسرعنّ عن
يمينك .
بعد از آن اسرافيل همراه سه لباس (حلّه) از نور آمده ، بالاي قبر
شما ميايستد و ندا داده ، ميگويد : اي فاطمه عليهاالسلام دختر
محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم ! به سوي محشر حركت كن ! پس شما از قبر بيرون
آمده ، در حالي كه قلبت آرام و بدنت پوشيده است . پس اسرافيل
لباس و حلّهها را تقديم شما ميكند و شما آنها را ميپوشيد ، سپس
روفائيل همراه مركبي از نور نزد شما ميآيد . مركبي كه زمام
(افسار) آن از لؤلؤ تازه است و بر آن هودجي از طلا قرار دارد كه
شما بر آن سوار ميشويد . روفائيل زمام مركب را به دست ميگيرد
و در مقابل شما هفتاد هزار ملك كه در دست هر كدام لوايي
(پرچمي) از تسبيح الهي است ، قرار ميگيرند . وقتي كمي سير
نموديد ، هفتاد هزار حور العين به استقبال شما ميآيند و همه آنها
از نگاه به شما شاد شده ، لذّت ميبرند . در دست هر كدام
مجمرهاي(سيني) از نور است كه بوي عود از آنها پراكنده ميشود ،
بدون اينكه آتشي روشن گردد و بر سر آنها تاج هايي از جواهر
است كه با زبرجد سبز آراسته شدهاند . پس آنها از سمت راست
شما به حركت در ميآيند .
فإذا سرت من قبرك استقبلتك مريم بنت عمران عليهاالسلام في مثل من
معك من الحور ، فتسلّم عليك وتسير هي ومن معها عن يسارك ،
ثمّ تستقبلك أمّك خديجة بنت خويلد عليهاالسلام أوّل المؤمنات باللّه
وبرسوله ومعها سبعون ألف ملك بأيديهم ألوية التكبير فإذا قربت
من الجمع استقبلتك حوّاء عليهاالسلام في سبعين ألف حوراء ومعها آسية
بنت مزاحم عليهاالسلام فتسيران هما ومن معهما معك ... .
زماني كه از كنار قبر خود گذر كرديد ، مريم دختر عمران عليهاالسلام به
استقبال شما ميآيد و او نيز همراه حورياني است به تعدادي كه
همراه شما بودهاند ( هفتاد هزار حور العين ) ، پس به شما سلام
ميدهد و مريم با همراهانش در طرف چپ شما قرار ميگيرند ،
سپس مادرت ، خديجه دختر خويلد عليهاالسلام به استقبال شما ميآيد ؛
كسي كه اوّلين ايمان آورنده به خداوند متعال و فرستادهاش بود .
همراه او نيز هفتاد هزار ملك هستند كه در دست هر كدام لوايي
(پرچمي) از تكبير الهي است . زماني كه به جمعيت نزديك شدي ،
حوّا عليهاالسلام به استقبال شما ميآيد و او را نيز هفتاد هزار حورالعين و
آسيه دختر مزاحم عليهاالسلام همراهي مينمايند . همگي آنها همراه شما
حركت ميكنند... .
ثمّ ينادي مناد من تحت العرش يسمع الخلائق : غضّوا أبصاركم حتّي
تجوز فاطمة عليهاالسلام بنت محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم ومن معهما ، فلاينظر إليك يومئذ
إلاّ إبراهيم خليل الرّحمان عليهالسلام وعليّ بن أبي طالب عليهالسلام ، ويطلب
آدم عليهالسلام حوّا عليهاالسلام فيراها مع امّك خديجة عليهاالسلام أمامك ، ثمّ ينصب لك
منبر من النور فيه سبع مراق ، بين المرقاة إلي المرقاة صفوف
الملائكة ، بأيديهم ألوية النور ويصطفّ الحورالعين عن يمين المنبر
وعن يساره ، وأقرب النساء منك عن يسارك حوّا و آسية عليهماالسلام .
سپس منادي از پايين عرش به صورتي كه همه خلايق ميشنوند ،
ندا ميدهد : چشمان خود را بپوشانيد تا فاطمه عليهاالسلام دختر
محمّد صلياللهعليهوآلهوسلم و كساني كه همراه ايشان هستند ، عبور نمايند . در اين
روز هيچ كس به غير از ابراهيم خليل الرحمان عليهالسلام و علي بن أبي
طالب عليهالسلام به شما نگاه نميكنند . آدم عليهالسلام به جستوجوي حوّا عليهاالسلام
ميپردازد و سپس او را همراه خديجه عليهاالسلام ، پشت سر شما ميبيند .
بعد از اين ، منبري كه هفت پلّه دارد ، براي شما آماده ميشود كه در
فاصله بين پلّهها ملائكه صف كشيدهاند و در دست آنها لواهايي
(پرچمهايي) از نور است . حورالعين در سمت راست و چپ منبر
صف ميكشند . در اين هنگام نزديكترين زنان از سمت چپ به
شما حوّا و آسيه عليهماالسلام هستند .
فإذا صرت في أعلي المنبر أتاك جبرئيل فيقول لك : يا فاطمة عليهاالسلام
سلي حاجتك ، فتقولين : يا ربّ ! أرني الحسن والحسين عليهماالسلام ،
فيأتيانك وأوداج الحسين عليهالسلام تشخب دما وهو يقول : ياربّ ! خذ
لي اليوم حقّي ممّن ظلمني ، فيغضب عند ذلك الجليل ، ويغضب
لغضبه جهنّم والملائكة أجمعون فتزفر جهنّم عند ذلك زفرة ، ثمّ
يخرج فوج من النّار ويلتقط قتلة الحسين عليهالسلام وأبناءهم وأبناء
أبناءهم .
زماني كه بر فراز منبر رفتيد ، جبرئيل نزد شما آمده ، عرض ميكند :
اي فاطمه عليهاالسلام ! حاجت خود را درخواست كن ! شما ميگوييد :
خداوندا ! حسن و حسين عليهماالسلامرا به من بنمايان ! آن دو نزد شما
ميآيند ، در حالي كه از رگهاي گردن حسين عليهالسلامخون تازه جريان
دارد و حسين عليهالسلام صدا ميزند : اي پروردگار ! امروز حقّ مرا از
كساني كه به من ظلم نمودهاند ، بگير . در اين هنگام خداوند جليل ،
غضب ميكند و از غضب خداوند جهنّم و ملائكه همگي غضبناك
ميشوند ! در اين هنگام جهنّم زبانهاي ميكشد ، به صورتي كه
آتشي فراوان از جهنّم خارج شده قاتلان امام حسين عليهالسلام و فرزندان
و فرزندان فرزندان ايشان عليهالسلام را ميبلعد .
ويقولون : ياربّ ! إنّا لم نحضر الحسين عليهالسلام ، فيقول اللّه لزبانيّة
جهنّم : خذوهم بسيماهم بزرقة الأعين ، وسواد الوجوه ، خذوا
بنواصيهم فألقوهم في الدّرك الأسفل من النّار فإنّهم كانوا أشدّ علي
أولياء الحسين عليهالسلام من آبائهم الّذين حاربوا الحسين عليهالسلام فقتلوه
فتسمعين أشهقتهم في جهنّم .
در اين هنگام فرزندان قاتلان امام حسين عليهالسلام ميگويند : ما در كربلا
حضور نداشتيم . پس خداوند به زبانه آتش جهنّم دستور ميدهد
آنها را از چهره هاشان ، چشمان آبي و صورتهاي سياه ، بشناس و
پيشاني آنها را بگير و در آتش فرو ببر ؛ زيرا بر دوستداران امام
حسين عليهالسلامسختگيرتر از پدرانشان بودند كه با امام حسين عليهالسلام به
جنگ برخاستند. در اين هنگام شما ناله آنان را از شدّت عذاب
ميشنويد !
ثمّ يقول جبرئيل : يافاطمة ! عليهاالسلام سلي حاجتك ، فتقولين : ياربّ !
شيعتي ، فيقول اللّه : قد غفرت لهم ، فتقولين : ياربّ ! شيعة ولدي ،
فيقول اللّه : قد غفرت لهم ، فتقولين : ياربّ ! شيعة شيعتي ، فيقول
اللّه : انطلقي فمن اعتصم بك فهو معك في الجنّة ، فعند ذلك تودّ
الخلائق أنّهم كانوا فاطميّين » .
باز جبرئيل عرض ميكند : اي فاطمه عليهاالسلام ! حاجت خود را
درخواست كن ! پس شما ميگوييد : خداوندا ! شيعيان و
دوستداران مرا بيامرز ! پس خداوند متعال ميفرمايد : همگي را
آمرزيدم . باز شما ميگوييد : خداوندا ! شيعيان و دوستداران
فرزندانم را بيامرز ! خداوند متعال ميفرمايد : همگي را آمرزيدم .
باز شما ميگوييد : خداوندا ! دوستداران شيعيان را بيامرز ! خداوند
متعال ميفرمايد : شما حركت كن و هر كسي كه به دامان شما چنگ
زند ، همراه شما وارد بهشت ميشود . در اين هنگام است كه همه
مخلوقات آرزو ميكنند كه اي كاش ما هم فاطمي و دوستدار
فاطمه عليهاالسلام بوديم !
در علم منطق ثابت شده است كه شكل اول قياس اقتراني به نتيجهاي
بديهي و يقيني منتهي ميشود .
براي اينكه از مباحث گذشته به نتيجهاي يقيني و بديهي دست يابيم و
جاي شك و ترديد براي احدي باقي نماند ، مباحث گفتارهاي پيشين را
براساس شكل اول قياس اقتراني سامان ميدهيم .
لازم به ذكر است گزارههاي به كار رفته ـ صغري و كبري ـ در اين قياس ،
آيات قرآن مجيد و روايات مورد قبول اهل سنّت است كه به ترتيب آنها را با
حرف (آ) و (ر) نشان ميدهيم .
1 . اثبات عصمت حضرت زهرا عليهاالسلام
صغري : حضرت زهرا عليهاالسلام ، از اهل بيت پيامبر عليهمالسلام ميباشند (ر) .
كبري : اهل بيت پيامبر عليهمالسلام از رجس و پليدي به دور هستند . (معصوم
ميباشند) (آ)
نتيجه : حضرت زهرا عليهاالسلام معصوم ميباشند .
2 . سرانجام آزار دهندگان حضرت زهرا عليهاالسلام
صغري : ابو بكر و عمر حضرت زهرا عليهاالسلام را آزردند . (ر)
كبري : هر كس حضرت زهرا عليهاالسلام را بيازارد ، خدا را آزرده است . (ر)
نتيجه : ابوبكر و عمر خدا را آزردهاند .
نتيجه يقيني قياس فوق را صغراي قياس ذيل قرار ميدهيم .
صغري : ابوبكر و عمر خدا را آزردهاند .
كبري : هر كس خدا را بيازارد در آتش ميافتد . (آ)
نتيجه : ابوبكر و عمر در آتش ميافتند .
3 . اثبات غصب خلافت رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم توسّط ابوبكر
نتيجه بديهي قياس فوق را صغراي اين قياس قرار ميدهيم .
ابوبكر و عمر خدا را آزردند ؛ آزار خداوند متعال از مصاديق بارز ظلم است ،
بنابر اين صغري اين قياس بدين شكل است :
صغري : ابوبكر و عمر ظالم هستند .
كبري : هيچ ظالمي از سوي خداوند به امامت منصوب نميشوند. (آ)
نتيجه : ابوبكر و عمر از سوي خداوند به امامت منصوب نشدهاند .
4 . اثبات غصب فدك
صغري : حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام معصوم هستند .
كبري : معصوم دروغ نميگويد . (آ)
نتيجه : حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام دروغ نميگويند .
از نتيجه فوق ثابت ميشود كه ادّعاي حضرت زهرا عليهاالسلام در مورد مالكيّت
فدك ، مقرون به صدق ميباشد ، و ايشان عليهاالسلام براي اثبات ادّعاي خود نياز به
آوردن بيّنه هم ندارند .
1 . قرآن مجيد .
2 . نهج البلاغة .
3 . أضواء البيان ؛ تأليف : الشنقيطي ، ناشر : دارالفكر .
4 . إعلام النساء ؛ تأليف : عمر رضا كحّالة ، ناشر : مؤسّسة الرسالة .
5 . الأمالي ؛ تأليف : محمّد بن عليّ بن الحسين مشهور به شيخ صدوق قدسسره ، ناشر :
مؤسّسة البعثة .
6 . الأمالي ؛ تأليف : محمّد بن الحسن مشهور به شيخ طوسي قدسسره ، ناشر : مؤسّسة
الوفاء .
7 . الإمامة والسياسة ؛ تأليف : ابن قتيبة الدينوري ، ناشر : انتشارات الشريف
الرضي .
8 . أنساب الأشراف ؛ تأليف : أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري ، ناشر : مؤسّسة
الأعلمي .
9 . بحار الأنوار ؛ تأليف : العلاّمة الشيخ محمّد باقر المجلسي قدسسره ، ناشر : مؤسّسة
الوفاء .
10 . البداية والنهاية (تاريخ ابن كثير) ؛ تأليف : اسماعيل بن كثير ، ناشر : دار إحياء
التراث العربي .
11 . بيت الأحزان ؛ تأليف : ثقة المحدّثين الشيخ عباس القمي رحمهالله ، ناشر : دارالحكمة .
12 . تاريخ الإسلام ؛ تأليف : شمس الدين محمّد بن أحمد بن عثمان الذهبي ، ناشر :
دارالكتاب العربي .
13 . تاريخ الاُمم والملوك (تاريخ طبري) ؛ تأليف : محمّد بن جرير الطّبري ، ناشر :
مؤسّسة الأعلمي للمطبوعات .
14 . تاريخ بغداد ؛ تأليف : أبي بكر أحمد بن علي مشهور به خطيب بغدادي ، ناشر :
دارالكتب العلميّة .
15 . تاريخ مدينة دمشق ؛ تأليف : أبي القاسم علي بن الحسن الشافعي مشهور به ابن
عساكر ، ناشر : دارالفكر .
16 . تفسير العيّاشي ؛ تأليف : أبي النصر محمّد بن مسعود مشهور به عيّاشي قدسسره ،
ناشر : مؤسّسة الأعلمي .
17 . تفسير الفخر الرازي (تفسير الكبير) ؛ تأليف : محمّد بن عمر بن الحسين ،
مشهور به فخررازي ، ناشر : دار الفكر .
18 . تفسير فرات الكوفي ؛ تأليف : فرات بن ابراهيم الكوفي ، ناشر : مؤسسة الطبع
والنشر .
19 . تفسير القمّي ؛ تأليف : عليّ بن إبراهيم القمّي قدسسره ، ناشر : دار الكتاب للطباعة .
20 . تفسير نور الثقلين ؛ تأليف : الشيخ عبد عليّ بن جمعة الحويزي قدسسره ، ناشر :
مؤسّسة اسماعيليان .
21 . جامع أحاديث الشيعة ؛ تأليف : آية اللّه العظمي البروجردي قدسسره ، ناشر : مؤلّف .
22 . الجواهر السنيّة ؛ تأليف : شيخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملي قدسسره ، ناشر : مكتبة
المفيد .
23 . جواهر العقدين ؛ تأليف : نورالدين السمهودي ، ناشر : وزارة الاوقاف
العراقيّة .
24 . الحاشية ؛ تأليف : المولي عبداللّه بن شهاب الدين الحسين اليزدي ، ناشر :
مؤسّسة النشر الإسلامي .
25 . الدرّ المنثور ؛ تأليف : جلال الدّين عبدالرحمن السّيوطي ، ناشر : دار الكتب
العلميّة .
26 . دلائل الإمامة ؛ تأليف : محمّد بن جرير الطبري ، ناشر : مؤسّسة البعثة .
27 . السنن الكبري ؛ تأليف : أحمد بن الحسين البيهقي ، ناشر : دار المعرفة .
28 . سير أعلام النبلاء ؛ تأليف : محمّد بن أحمد بن عثمان الذهبي ، ناشر : مؤسّسة
الرسالة .
29 . السّيرة الحلبيّة ؛ تأليف : عليّ بن برهان الدّين الحلبي ، ناشر : دار إحياء التراث
العربي .
30 . سيري در آيات ولايت و امامت ؛ تأليف : آية اللّه اليثربي مدّظله ، ناشر :
انتشارات انصاريان .
31 . شرح المقاصد ؛ تأليف : مسعود بن عمر بن عبداللّه مشهور به تفتازاني ، ناشر :
منشورات الشريف الرضي .
32 . شرح نهج البلاغة ؛ تأليف : ابن أبي الحديد ، ناشر : دار إحياء التراث العربي .
33 . شواهد التنزيل ؛ تأليف: الحافظ الحاكمالحسكاني ، ناشر: مؤسّسة الطبع والنشر.
34 . صحيح البخاري ؛ تأليف : محمّد بن إسماعيل البخاري ، ناشر : دارالكتب
الإسلاميّة .
35 . صحيح مسلم ؛ تأليف : مسلم بن الحجّاج القشيري النيسابوري ، ناشر :
دارالفكر .
36 . الصواعق المحرقة ؛ تأليف : أحمد بن حجر الهيثمي ، ناشر : دارالفكر .
37 . عمدة القاري ؛ تأليف : محمود بن أحمد العيني ، ناشر : دار إحياء التراث العربي .
38 . الغدير ؛ تأليف : العلاّمة عبدالحسين أحمد الأميني قدسسره ، ناشر : دار الكتب العربي .
39 . فتح الباري ؛ تأليف : شهاب الدّين ابن حجر العسقلاني ، ناشر : دارالمعرفة .
40 . فرائد السمطين ؛ تأليف : إبراهيم بن محمّد الجويني الخراساني ، ناشر : مؤسّسة
المحمودي للطباعة والنشر .
41 . فرهنگ معين ؛ تأليف : دكتر محمّد معين ، ناشر : انتشارات اميركبير .
42 . فيض القدير ؛ تأليف : محمّد عبدالرؤوف المناوي ، ناشر : دارالكتب العلميّة .
43 . الكافي ؛ تأليف : محمّد بن يعقوب الكليني قدسسره ، ناشر : دارالكتب الإسلاميّة .
44 . كتاب سليم بن قيس العامري ؛ تأليف : سليم بن قيس الهلالي العامري قدسسره ،
ناشر : منشورات دارالفنون .
45 . الكشّاف ؛ تأليف : محمود بن عمر الزمخشري ، ناشر : دارالكتاب العربي .
46 . كفاية الطالب ؛ تأليف: محمّد بن يوسف الگنجي ، ناشر : دار إحياء تراث
أهل البيت عليهمالسلام .
47 . كنز العمّال ؛ تأليف : علاء الدّين عليّ المتقي الهندي ، ناشر : مؤسّسة الرسالة .
48 . لسان العرب ؛ تأليف: جمالالدين محمّد بنمكرم مشهور به ابن منظور، ناشر:
دارالفكر.
49 . مثير الأحزان ؛ تأليف : ابن نما الحلي قدسسره ، ناشر : المطبعة الحيدرية .
50 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ؛ تأليف : نورالدين عليّ بن أبي بكر الهيثمي ،
ناشر : دار الكتاب العربي .
51 . المجموع ؛ تأليف : محيي الدين بن شرف النووي ، ناشر : دار الفكر .
52 . المزار ؛ تأليف : أبو عبداللّه محمّد بن جعفر المشهدي قدسسره ، ناشر: مؤسّسة النشر
الإسلامي .
53 . المستدرك علي الصحيحين (مستدرك الحاكم) ؛ تأليف : محمّد بن عبداللّه
الحاكم النيسابوري ، ناشر : دار الكتب العلميّة .
54 . مسند أحمد ابن حنبل ؛ تأليف : أحمد بن حنبل ، ناشر : دار إحياء التراث العربي .
55 . المعجم الأوسط ؛ تأليف : سليمان بن أحمد الطبراني ، ناشر : دارالحرمين .
56 . المعجم الكبير ؛ تأليف : أبي القاسم سليمان بن أحمد الطبراني ، ناشر : دار إحياء
التراث العربي .
57 . المغني ؛ تأليف : عبداللّه بن أحمد بن قدامة ، ناشر : دارالفكر .
58 . مفردات ألفاظ القرآن ؛ تأليف : الراغب الإصفهاني ، ناشر : دارالفكر .
59 . من اخلاق الإمام الحسين عليهالسلام ؛ تأليف : عبدالعظيم المهتدي البحراني ، ناشر :
انتشارات شريف الرضي .
60 . مناقب آل أبي طالب ؛ تأليف : محمّد بن عليّ بن شهرآشوب قدسسره ، ناشر : مكتبة
الحيدريّة.
61 . المناقب ؛ تأليف : الموفّق بن أحمد بن محمّد المكّي، ناشر : مؤسّسة النشر
الإسلامي .
62 . مؤتمر علماء البغداد ؛ تأليف : مقاتل بن عطية ، ناشر : دار الكتب الإسلاميّة .
63 . ميزان الاعتدال ؛ تأليف : محمّد بن أحمد بن عثمان الذّهبي ، ناشر : دارالمعرفة .
64 . نظم درر السمطين ؛ تأليف : محمّد بن يوسف الزرندي الحنفي ، ناشر : مكتبة
النينوي .
65 . نفحات الأزهار ؛ تأليف : السّيد علي الحسيني الميلاني ، ناشر : مؤلّف .
66 . وسائل الشيعة ؛ تأليف: شيخ محمّد بنالحسن الحرّ العاملي قدسسره ، ناشر : مؤسّسة
آل البيت عليهمالسلام .
67 . ينابيع المودّة ؛ تأليف : سليمان بن إبراهيم القندوزي ، ناشر : انتشارات
الشريف الرضي .
كه توسط اين انتشارات در دسترس خوانندگان قرار ميگيرد .
الف : فقه
1 . مكاسب المحرّمة2 جلد (چاپ شده)
2 . الحج3 جلد (چاپ شده)
3 . الخمس1 جلد (چاپ شده)
4 . الصوم3 جلد (آماده چاپ)
5 . الرسائل الفقهيّة1 جلد (آماده چاپ)
ب : اصول
يك دوره كامل اصول 8 جلد (آماده چاپ)
ج : رجال
كلّيات در علم رجال1 جلد (آماده چاپ)
د : اعتقادات و اخلاق
1 . سيري در رساله حقوق امام سجّاد عليهالسلام3 جلد (چاپ ششم)
2 . سيري در آيات ولايت و امامت جلد 1 (امامشناسي و نقد نظرات وهابيّت)
(چاپ دوم)
3 . سيري در آيات ولايت و امامت جلد 2 (نقد نظريه عدالت صحابه)
(چاپ دوم)
4 . سيري در آيات ولايت و امامت جلد 3 (بررسي فتوحات خلفا و منع تدوين حديث)
(چاپ دوم)
5 . دردانه خلقت ، رفتار امّت1 جلد (چاپ سوم)
6 . اكمال دين در غدير ، حقيقتي انكار ناپذير1 جلد (چاپ چهارم)
7 . مشعل خونين 1 جلد (چاپ سوم)
8 . سيري در زيارت عاشورا 1 جلد (آماده چاپ)
9 . سيري در مناجات خمس عشرة2 جلد (آماده چاپ)
ارتباط با ما: info@yasrebi.ir* پايگاه اطلاعرساني حضرت آيتاللّه يثربي:www.yasrebi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».