زندگينامه و معرفي مجموعه آثار حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ احمد كافي (ره)

مشخصات كتاب

سرشناسه:احمد كافي،1392

عنوان و نام پديدآور:زندگينامه و معرفي مجموعه آثار حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ احمد كافي (ره)/ احمد كافي.

تهيه منابع برگرفته از سايت :www.bskafi.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1392.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: شخصيت ها و علما - زندگينامه

مقدمه

وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين ( البقرة آية 286 ) ( خدايا ) ما را ببخش و بيامرز و بما رحم كن، تو مولا و سرپرست مايى، پس ما را بر گروه كافران پيروز بگردان. يكي از روحانيون زنده دلي كه حقاً به گردن ما مسلمان ها و بخصوص ايراني هاي نيم قرن گذشته حق زيادي دارد مرحوم شهيد حاج شيخ احمد كافي مي باشد كه هنوز بعد از گذشت چيزي در حدود 30 سال از شهادتش نوارهاي سخنراني وي بيشترين مخاطبان را به خود جذب نموده و بيشترين طرفدار و تأثير گذاري را دارد كه متأسفانه با اين همه خدمات و فداكاري ها و مبارزات مورد كم لطفي رسانه ها بويژه رسانه ملي و مطبوعات قرارگرفته است و جا داشت كه در مقام وي كنگره ها برگزار مي شد تا خدمات وي بيش از پيش براي مردم ايران آشكار شود. مرحوم كافي را مي توان احياگر و پايه گذار دعاي ندبه در ايران ناميد، همچنين وي در شناساندن مسجد مقدس جمكران به مردم نقش بسزايي داشته است. مرحوم كافي از محدود سخنراناني بود كه در اكثر شهرهاي ايران (حدود 108 شهر) منبر رفته و در كشورهايي نظير (عراق، عربستان، پاكستان، كويت، لبنان، سوريه، افغانستان) سخنراني ها و خدماتي را داشته است.

وي موسس مهديه تهران و بسياري از شهرستان ها مي باشد و حداقل جا داشت خياباني كه مهديه هر شهر در آن واقع شده بنام وي نامگذاري مي گرديد. اخلاص وي، صراحت، آسيب شناسي خوب و مناسبي كه وي از جامعه داشت، باعث شد تا محبوبيت خاصي در همه اقشار مردم داشته باشد و يكي ديگر از اين موارد نوع سبك خاصي بود كه در خطابه و منبر بكار مي برد كه به حق بايد وي را قهرمان منبر در اين چند قرن اخير معرفي نمود. منبرهاي مرحوم كافي يك منبر كامل و جامع بود و بطور كلي منبر كافي براي خدايي شدن كافي بود. مهديه اي كه مرحوم كافي موسس و مبتكر آن بود براي هميشه از وي يادگار خواهد ماند. امروز در هر شهري كه مي روي يك مسجدي را بنام مهديه آن شهر نام گذاري كرده اند. مهديه در آن دوراني كه گناه و فحشا در جامعه موج ميزد مركزي براي توجه مردم به آقا امام عصر (عج) شد و دلها را به سوي اين عزيز زهرا سلام الله عليها سوق داد. مهديه در آن دوران كه فرقه هاي ضاله بهاييت، درويشي و غيره سخت در فعاليت بودند نقطه مقابلي براي هجوم تبليغاتي آنها شد. توجه خاص شهيد كافي(ره) به حضرت ولي عصر(عج)، خواندن روايات مستند، داستان هاي آموزنده، موعظه، شوخي، گفتن از دردهاي مردم، صداي زيبا و رساي وي، خواندن مصيبت هاي جانسوز و ... همه و همه وي را به واعظ شهير و توانا تبديل كرده بود و اينكه فقط به گفتن اكتفا نمي كرد و خود شخصاً در مقام

عمل بر مي آمد كه اين نشان از مقام عملي و معنوي وي توام با علم دارد. حضرت شاه ولايت مولانا علي (ع) ميفرمايند : سخنان علما و سخنرانان اگر درست و مطابق با واقعيت باشد داروي شفابخش است و اگر خطا و غير واقعي باشد بيماري است ؛ سخنراني هاي شهيد حاج شيخ احمد كافي (ره) واقعا داروي شفابخش براي روح و جسم خلق الله است. با ياري خداوند متعال و عنايات خاصه حضرت بقية الله الاعظم حجت بن الحسن العسكري (عج) بانك سخنراني هاي شهيد مجاهد حاج شيخ احمد كافي ( رضوان الله تعالي عليه ) در خرداد ماه سال 1389 با هدف ترويج احكام ، اخلاق و معارف اسلامي رسماً آغاز به كار كرد.

تلفن تماس : 09354066577

زندگينامه

چكيده

مقدمه

خطيب و واعظ شهير، حجة الاسلام و المسلمين حاج احمد كافي در سال 1315 هجري شمسي در شهر مقدّس مشهد، در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. پدر وي مرحوم ميرزا محمد كافي، فرزند حاج ميرزا احمد كافي يزدي، از علما و روحانيون پرهيزگار و وارسته بود. كافي در سال 1321، در سنّ شش سالگي، وارد دبستان شد. از ده سالگي در محضر حاج ميرزا احمد كافي يزدي به تحصيل علوم ديني پرداخت و در كسب رتبه هاي عملي و علمي بسيار كوشا و موفّق بود. وي پس از دو سال وارد مدرسة علوم ديني مشهد شد و در هجده سالگي به همراه جدّش براي ادامة تحصيلات علوم ديني، رهسپار نجف اشرف شده، در مدرسة «سيّد» زير نظر استاداني چون آيةالله خويي، آيةالله

سيد اسدالله مدني تبريزي، آيةالله حسين راستي كاشاني به تحصيل علوم ديني مشغول شد. شيخ احمد كافي كه از آغاز با محبّت اهل بيت پرورش يافته بود، علاقة زيادي به حضور در مجالس امام حسين(ع) از خود نشان مي داد همين علاقه و حضور او در اين مجالس، در پي ريزي شخصيّت او به عنوان واعظ و خطيبي مشهور بسيار مؤثّر بود. وي پس از مدّتي، از طرف آيةالله مدني، مأمور خواندن دعاي كميل در صحن امام حسين(ع) و دعاي ندبه در مدرسة سيّد شد.

بازگشت به قم

مرحوم كافي پس از مدّتي اقامت در نجف اشرف و تحصيل علوم ديني، به خاطر وضعيّت بد مالي پدر و براي كمك به خانواده، مجبور شد به قم بازگردد. او بر خلاف ميل خود -كه خواهان بازگشت به نجف اشرف بود- سه سال، در قم به ادامة تحصيل و در كنار آن، به منبر و موعظة مردم پرداخت. او بارها به خاطر سخنرانيهاي محرّم، صفر و رمضان خود در قم، زنداني و يا تبعيد شد.

اقامت در تهران

شيخ احمد كافي در سال 1343 هجري شمسي، به خاطر درخواستهاي مكرّر مردم تهران و نياز شديد آن شهر به تبليغ دين و روشنگري در برابر ترفندهاي فاسدانة رژيم شاه به آنجا رفت و همزمان با سخنرانيهاي مذهبي در مساجد، در منزل خود نيز جلسات آموزش قرآن و تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان و نيز مراسم دعاي كميل و ندبه را تشكيل داد.

ازدواج

حجة الاسلام كافي در سن 23 سالگي با فرزند مرحوم آيةالله سيد حسين شاهرودي كه از زاهدان و عالمان معروف مشهد بود، ازدواج كرد، ثمرة اين ازدواج، هفت فرزند بود به نامهاي: رضا، محسن، مهدي، هادي، مجتبي، مليحه و حميده.

خدمات اجتماعي

تأسيس مهديّه: استقبال گسترده مردم تهران از جلسات سخنراني و مراسم دعاي كميل و ندبه، به طور گسترده و عدم گنجايش منزل ايشان، باعث شد كه وي ساخت مهديّه را پيشنهاد كند؛ كه با استقبال بازاريان و مردم روبرو شد. او با فروش منزل خود و كمك چهارتن از بازاريان خوشنام تهران و نيز عدّة زيادي از مردم، توانست زميني، چهارهزارمتري، در خيابان وليّ عصر، در تاريخ19 بهمن 1348 هجري شمسي با نام مهديّه خريداري كند، كه ساختمان اوّلية آن بيش از پانزده هزار نفر گنجايش داشت. كمك به نيازمندان: اين كمكها به گونه هاي مختلفي صورت مي گرفت؛ مثلاً پرداخت كمكهاي نقدي و غير نقدي ماهانه به صدها خانوادة بي سرپرست و يا لوله كشي آب براي ده ها خانه در جنوب تهران و يا تأمين سوخت بعضي خانواده ها و فرستادن هدايايي چون كفش، لباس و…كه به مناسبتهاي مختلف انجام مي گرفت؛ اگر چه پس از مدّتي، مرحوم كافي به همين دليل و با عنوان كمك به خانوادة چريكها و خرابكاران، دستگير و زنداني شد. پس از آزادي مرحوم كافي از زندان- كه سه ماه طول كشيد- ساواك، علاوه بر تعطيل همة برنامه هاي نيكوكارانة مهدّيه، وي را براي يك سال، به ايلام تبعيد كرد. ساخت درمانگاه: از ديگر خدمات مرحوم كافي، ايجاد يك واحد درماني با كمك پزشك و چند پرستار بود كه در برآوردن نيازهاي پزشكي مردم محروم، بسيار نقش داشت.

اين واحد درماني كه در داخل ساختمان مهدّيه بنا شده بود، داروهايي را كه خود مردم به آنجا مي آوردند -كه گاه داروهاي بسيار كم ياب نيز بود- به رايگان، در اختيار نيازمندان قرار مي داد. ايجاد صندوق قرض الحسنه: بناي نخستين اين صندوق در واپسين روزهاي عمر مرحوم كافي گذارده شد؛ امّا فعّاليّت اصلي آن چندي پس از رحلت وي آغاز شد. تأسيس حوزة علميّه؛ كه با استقبال خوب مردم روبرو شده و زير نظر هيأت مديره اداره مي شد. خدمات در تبعيد: مرحوم كافي در زمان تبعيد، خدمات ارزنده اي را با كمك و هم ياري اهالي نيكوكار محل، به انجام رساند، تأسيس حوزة علميّه و ساخت مسجد، مدرسه و حمّام در شهر ايلام و ساخت و بازسازي چندين حمّام و مسجد در شهرهاي ديگر استان ايلام، چون: مهران غرب، دهلران، اسلام آباد غرب و روستاهاي اطراف، از آن جمله است. وي همچنين در طول مسافرتهايش به شهرهاي گوناگون ايران بناي 72 مهديّه را با كمك اهالي محل پي ريزي كرد. او حتّي در عربستان سعودي نيز - كه هر سال براي حجّ به آن جا مي رفت - فعّاليّت داشت؛ كه كمك به سادات "نُخاوله" با هزينة نيكوكاران ايراني و احداث چاه آب در روستاي "اوريز" و ساخت چندين مسجد و مهديّه، بخشي از آن است.

ارادت مرحوم كافي به امام خميني(ره)

مرحوم كافي از ياوران انقلاب اسلامي ايران و مبارزه بر عليه حكومت شاهنشاهي بود و در اين راه بارها، در سخنرانيهاي خود، از امام خميني حمايت و او را به بزرگي ياد مي كرد. براي نمونه، در يكي از سخنرانيهاي خود، خطاب به حضرت امام، چنين مي گويد: «آيةالله العظمي خميني! بزرگ مرجع شيعه، افتخار قرآن،

افتخار اسلام، افتخار اهل بيت، افتخار دين، افتخار روحانيت، مدافع اسلام و شيعه! با توام آقا؛ قربانت بشم آقا! كنار قبر جدّت علي(ع) بگو: خدا! آقام كي مي ياد؟». وي به خاطر همين گونه سخنرانيها، كه گاه با حمله به اسرائيل و مزدوران آمريكا نيز همراه بود، بارها دستگير و روانة زندان شدند. امام(ره) نيز- به گفتة كساني كه در نجف خدمت ايشان مي رسيدند و اخبار ايران را گزارش مي كردند- نسبت به جلسات مهدّيه اظهار علاقه كرده و حتّي براي كافي پيام فرستاده و ايشان را به ادامة جلسات تشويق مي نموده است. مرحوم كافي همچنين، يكي از كساني بود كه با ترفند دشمن براي كم رنگ كردن مرجعيّت حضرت امام(ره) مبارزه مي كرد. براي نمونه، در پاي دو تلگراف كه از جانب "جامعة روحانيون تهران" و "جامعة اهل منبر خراسان" براي حضرت امام فرستاده شده بود، امضاي ايشان را مي توان ديد. متن تلگرافها چنين است: «جامعة روحانيون تهران به امام خميني بسم الله الرحمن الرحيم محضر مقدّس حضرت آيةالله العظمي، آقاي خميني، مرجع عاليقدر تقليد- متّع الله المسلمين بطول بقائه. رحلت حضرت آيةالله العظمي حكيم را به حضور پيشواي عظيم الشّأن و جامعة روحانيت، تسليت عرض نموده، عظمت و پيشرفت اسلام و مسلمين را در ساية اقدامات و رهبريهاي آن مرجع عالي قدر و با همكاري روحانيّت، از درگاه خداوند متعال خواستاريم.» «جامعه اهل منبر خراسان به امام خميني. محضر مبارك حضرت آيةالله العظمي، جناب آقاي خميني - دام ظلّه العالي. بار ديگر جامعة اهل منبر خراسان، پشتيباني كامل خود را از رهبران عالي مقام و آيات عظام و مراجع تقليد گرامي، در راه حمايت از احكام مقدّس قرآن و

حفظ حوزه هاي علميّة نجف، قم، مشهد و ساير بلاد، اعلام مي دارند. مجاهدات خالصانة و نصايح مشفقانة زعماي عالي قدر روحاني، مخصوصاً حضرت آيةاللهي، همواره مورد توجّه و تأييد عامّة مسلمين، خاصّه ملّت جعفري ايران است. از خداوند متعال توفيق خدمت به دين و اجراي اوامر رهبران ديني را مسئلت داريم.» مرحوم كافي پس از ترور منصور (نخست وزير وقت) به جرم همدستي با گروه شهيد بخارايي، دستگير شده و شش ماه در زندان به سر بردند. ايشان همچنين در زمان وقوع حادثه پانزده خرداد، توسّط مأموران رژيم، دستگير و براي چند ماه، راهي زندان شدند؛ نيز در جريان شهادت آيةالله محمّدرضا سعيدي، در زندان رژيم شاه (سال 1349) نقش مؤثّري، در علني تر شدن مخالفتها و مبارزات داشتند؛ چنانكه ساواك مشهد در گزارش به تهران نوشت: «طرفداران خميني، در شهر مشهد، تا تاريخ 22/3/1349 كه شيخ احمد كافي از تهران به مشهد آمده و خبر مرگ سعيدي را انتشار مي دهد، جرأت اين كه به نفع خميني آشكارا و علناً تبليغ و فعّاليّت نمايند را نداشتند، ولي پس از آن فعّاليّت خود را علني كرده و…» ايشان در طول فعّاليّتهايش، به نوشتن چند كتاب مشغول شد كه همه ناتمام ماند.

سفر اجباري

حضرت امام خميني، در نيمة شعبان سال 1357 با صدور بيانيّه اي خاطرنشان كردند كه شادماني و سرور بر روي اجساد به خون خفتة فرزندان اسلام و در حالي كه بسياري از عزيزان ملّت، در تبعيد و زندان و شكنجه بسر مي برند،جايز نيست؛ و از همة مردم خواستند براي ادامة نهضت و اعلان مبارزه با جنايات رژيم از بر پايي جشن و چراغاني خودداري كرده و برپايي مراسم عيد را به روزي

واگذارند كه بنياد ظلم و ظالم را از بين ببرند. اين بيانيّه باعث شد كه مرحوم كافي نيز مانند بسياري ديگر از مردم و روحانيون، از برپايي جشن و چراغاني،كه هر سال به گونه اي باشكوه در مهدّيه برپا مي شد، خودداري كنند، اما سازمان اطلاعات و امنيت كه از اين اقدام به ستوه آمده بود،مرحوم كافي را احضار كرده و ضمن مشاجرة لفظي و حتّي ضرب و شتم او را مجبور كرد كه يا جشن و چراغاني هرساله را ادامه دهد و يا تهران را ترك كند و به مشهد برود. مرحوم كافي نيز اگر چه قرار بود در روز نيمة شعبان، ساختمان بانك اسلامي و كتابخانة مهديّه را افتتاح كند، ولي به خاطر پيروي از امام و همراهي با نهضت اسلامي، تهران را ترك كرد و ظهر روز پنجشنبه 30/4/1357 راهي سفر اجباري به مشهدّ مقدّس شد.

مرگ غير عادي

وي بعد از توقّف در شيروان و اقامة نماز صبح روز شانزدهم شعبان، به سفر ادامه داد، امّا در چند كيلومتري مشهد (آلاجوق) تصادف دلخراشي روي داد كه منجر به كشته شدن او و زخمي شدن خانواده اش شد. در اين تصادف كه در اثر برخورد چهار خودرو سواري با يك «ريُو ارتشي رخ داد، شش نفر كشته و تعدادي نيز زخمي شدند كه توسّط مردم به بيمارستانهاي قوچان و مشهد منتقل شدند. برادر مرحوم كافي (حاج حسن كافي) تصادف خودرو برادرش را ساختگي و نقشة رژيم مي خواند و اين نكات را نيز شاهد ادّعاي خويش مي آورد: راننده مردي بود به نام جعفر عنابستاني (كارگر سابق چاپخانه) كه بر خلاف ميل مرحوم كافي و با اصرار خودش براي ايشان

كار مي كرد. در آن حادثه همة سرنشينان خودرو به گونه اي صدمه ديده بودند، مگر شخص راننده كه كاملاً سالم مانده بود. خودرو او با يك «ريُو» ارتشي برخورد كرده بود. بعد از تصادف، خودرو ارتشي بسرعت از محل دور شده و صحنة تصادف به هم زده شده بود. پليس راه از دادن كروكي صحنة تصادف خودداري كرده و پليس مشهد را مسؤول اين كار دانسته بود. براساس نقشه اي كه پليس محل از صحنة تصادف كشيده بود (كروكي محل) رانندة مرحوم كافي مجرم شناخته شده بود. مأمورين ساواك از ملاقات خانوادة مرحوم كافي با راننده - كه در زندان به سر مي برد - جلوگيري كرده بودند.

مراسم تشييع و تدفين

جنازة مرحوم كافي، همان روز، با نظارت ساواك به قوچان منتقل شد، اما مردم جنازة ايشان را از بيمارستان خارج كرده و پس از غسل دادن و كفن كردن، با تشريفات خاصّي، به مشهد بردند. مردم، تشييع جنازة گسترده اي را از ميدان فردوسي مشهد به سمت خانة شيخ زين العابدين كافي (عموي مرحوم كافي) و از آن جا به طرف حرف مطهّر ترتيب دادند. اين مراسم با شكوه كه با شعار " درود بر خميني" همراه بود مورد حملة مأموران رژيم قرار گرفت؛ آنان با چماق و گاز اشك آور به مردم حمله ور شدند كه منجر به شهادت شش نفر و زخمي شدن تعدادي از تشييع كنندگان شد. مردم جنازه را پس از تشييع، براي انجام نماز به حرم مطهّر آوردند، امّا نماز ايشان با دخالت مأموران امنيّتي ناتمام ماند؛ مأموران جنازه را از حرم بيرون برده و به دستور استاندار خراسان همراه برادران و عموي مرحوم كافي، به تهران بردند و در فرودگاه

تهران نيز مخفيانه و در محافظت گارد پليس و كماندوها به پزشكي قانوني انتقال دادند. نيروهاي پليس به جمعيّت چند هزار نفري كه در فرودگاه منتظر جنازه بودند، اعلام كردند كه جنازه تحويل پزشكي قانوني شده و در فرودگاه نيست. خانوادة مرحوم كافي خواستند جنازه را تا صبح جمعه در سردخانه نگهدارند تا به وصيّت آن مرحوم عمل كرده باشند، امّا نيروهاي امنيّتي چنين اجازه اي به ايشان ندادند - كه مبادا موجب گردهم آمدن مشتاقان ايشان و در نهايت، آشوب يا تظاهرات شود - و از خانوادة ايشان خواستند نوشته اي را - براي درج در روزنامه - به مقامات بدهند؛ به اين مضمون: "به اين علّت كه ممكن است بازهم به خاطر تشييع جنازه كسي كشته شود، ما بر خلاف وصيّت برادرمان جنازه را در بهشت زهرا دفن و هزينة مجالس ختم را صرف امور خيريّه خواهيم كرد." اين پيشنهاد با مخالفت سرسختانة خانوادة مرحوم كافي روبرو شده و پذيرفته نشد. رژيم بناچار قبول كرد كه جنازه به مشهد برده شود، امّا اجازة دفن در حرم را نداد و جنازه را از فرودگاه مستقيماً به خواجه ربيع برده و همان شب به خاك سپرد.

مراسم ختم

پس از رحلت مرحوم كافي پيامهاي تسليت از دور و نزديك به خانوادة ايشان فرستاده مي شد. پيامهاي تسليت حضرات آيات: سيّد شهاب الدّين مرعشي نجفي، سيّد محمّدرضا گلپايگاني، سيّد محمّد وحيدي، سيّد احمد خوانساري، شيخ عبدالرّحيم كني، سيّد جواد خوانساري، سيّد محمّدرضا بروجردي، محمّدتقي فلسفي، سيّد صادق شريعتمداري، سيّد محمّد سرور واعظي رهبر شيعيان افغانستان از آن جمله بود. در اوّلين مجلس ختم ايشان كه در مسجد "سيّد عزيزالله" تهران و به

دعوت آيةالله سيّد احمد خوانساري تشكيل شد، بيش از پنجاه هزار نفر شركت كردند، و مجلس بعدي در مسجد" ارگ" به دعوت آيةالله فلسفي برگزار شد و پس از آن نيز مجالس ختم در بسياري شهرها ادامه يافت كه معمولاً در پايان، با تظاهرات خياباني و شعارهايي عليه رژيم همراه بود.

عاشق مهدي (عج)

مرحوم كافي كه مويه هاي جانگدازش در فراق حضرت مهدي(عج) تا هنوز در گوش عاشقان آن حضرت طنين انداز است وعدة ديدار او را به آن جهان برد. او بارها وصيّت كرده بود: «وقتي من مردم، اگر در بين هفته بود، جنازة مرا بگذاريد تو سردخانه باشد، تا صبح جمعه، رفقا دور جنازه ام دعاي ندبه بخوانند و چند تا يا صاحب الزمان بگويند كه مرده ام هم اين ناله تان را بشنود.» سلام بر آن ناله هاي عاشقانه كه قوام گردون اند و شفاي دل عشاق. روح مرحوم كافي شاد و جان او ميهمان معشوقش، مهدي(عج) باد.

از دستگيري تا شهادت مرحوم كافي (ره)

آنچه در تصادف كافي نمايان بود و بعدها نيز مورد تأييد قرار گرفت اين بود كه مأموران امنيتي رژيم از قبل، مسير حركت كاروان كافي را از تهران تا مشهد زير نظر داشتند و قبلاً با هماهنگي هاي لازم، طرح شهادت او را ريخته بودند. ماموران رژيم شاه براي اين منظور، يك ماشين ارتشي را از پاسگاه ژاندارمري چناران، زماني به حركت در آورده بودند كه ماشين سواري كافي، با آن شتاب و سرعت غيرعادي خود، در آن منطقه ظاهر شده بود تا در صورت وقوع تصادف، سرعت غير مجاز و يا خواب آلودگي راننده ماشين كافي را عامل تصادف غيرعمدي آن به حساب بياورند. از دلايل ديگر عمدي بودن تصادف و درگذشت شهادت گونه كافي، متواري و ناپديد شدن راننده ي ماشين پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. پس از اين حادثه وي متواري شد و كسي از او هيچ اثر و خبري در دست ندارد، همان كسي كه رژيم شاه، پس از آن تصادف هولناك، او را از چنگ مردم رهانيده، در ظاهر به

زندان برد و نمي گذاشت هيچ فردي با او ديدار و ملاقات و گفتگو داشته باشد و تا به حال هم كسي او را نديده است. پيش از به ثمر رسيدن انقلاب شكوهمند اسلامي، خفقان شديدي سراسر ايران را فرا گرفته بود و عمال رژيم ضدمردمي و ضداسلامي، بي رحمانه صداي حق طلبانه و نداي مظلومانه ي مردمي را كه عليه ظلم و جنايت حكومت جبار پهلوي بلند مي شد، در گلو خفه كرده، آن را خاموش مي ساختند و هر جنبش و تحركي را به شدت سركوب و منكوب مي نمودند. در مجالس و منابر، كسي را ياراي ذكر نام مبارك امام امت، خميني بت شكن نبود. گويندگان مذهبي و روحانيون مبارز انگشت شماري، گذرا و به صورت اشاره و كنايه به ذكر وقايع تاريخي حكومت مداران قرون اوليه ي اسلام و مقايسه ي اوضاع و احوال آن ايام و بررسي دوران زمامد اري حاكمان و ظالمان ضدمردمي و ضداسلامي حكومت گران ظالم، به ويژه امويان و عباسيان، پرده از اوضاع وخيم و نابسامان دولتمردان زمان و جنايات ضدمردمي و ضداسلامي سلسله ي پهلوي و حاميان آن برداشته، به افشاگري رژيم و روشنگري مردم مي پرداختند كه البته اين حركت پويا و اين نوع مبارزه، به دستگيري و شكنجه و زندان و حتي شهادت چندين روحاني مبارز و شجاع درد آشناي مردمي منجر گرديده بود. در اين راستا، ملت شريف و مسلمان ايران عزيزان بزرگ و رادمردان شجاعي از جمله سيدجليل القدر آيت الله سيد محمدرضا سعيدي و آيت الله حاج شيخ حسين غفاري و نيز سيد وارسته علي اندرزگو و ديگران را از دست داده بود و فرزانگان بسياري هم روانه ي زندان و سياه چال هاي ستم شاهي شده و يا محكوم به تبعيد به

مناطق بد آب و هوا و دربه دري در سرزمين هاي دوردست كشور شده بودند. دستگيري و بازداشت كافي

كافي با وجود محدوديت ها و فشارهاي فراوان و تضييقات وارده گوناگون، هميشه از فرصت هاي به دست آمده، بهره هاي مناسب جسته، به ويژه در مجالس و محافل بزرگي كه در محضر آيات عظام و بزرگان و مراجع عاليقدر تقليد در شهرهاي مقدس قم و مشهد و يا تهران و ساير شهرستان ها برپا مي گرديد، با همان سبك و سياق و روش خاص خود، به طور مستقيم و غيرمستقيم، از سياست ضدديني و اسلامي و عناد ضدروحاني و مردمي رژيم منفور پهلوي، به وضوح، با زباني گويا و بياني رسا، شجاعانه و متهورانه سخن به ميان مي آورد و از امام امت و رهبر ملت، اين چشم و چراغ پرفروغ و اين قلب تپنده و اميد جهان اسلام، خميني كبير (ره) با عظمت ياد و تجليل فراوان مي نمود.

او با صدايي بلند و غرا، براي سلامتي و تندرستي و طول عمر و عزت اين بزرگ منجي عصر و زمان كه دور از وطن و در تبعيد به سر مي برد، بر سر منابر، آشكارا دعا مي كرد و مردم هم با صداي هر چه بلندتر با او همراهي كرده، آمين مي گفتند.

خاطرات مردمي و نوارهاي ضبط شده ي آن دوران كافي كه اكنون نيز موجود و از او به يادگار مانده و نيز با عناوين مختلفي از قبيل زمامداران، مدرسه هاي مختلط، وصيت نامه و غيره پخش و توزيع شده است شاهد گوياي اين مدعي است.

رژيم شاه هميشه از مردان شجاع و ديندار و كفرستيزي، كه متعهد، دردآشنا و مسئوليت پذير بودند و در راه روشنگري و رهايي مردم از سلطه ي

بيدادگران زمان، از نيروي ايمان و حربه ي بيان و معجزه ي قلم و نفوذ كلام و محبوبيت مردمي خويش بهره مي جستند، و رادمردان دليري كه در مردم و در جامعه اثرگذار بودند، ترس و هراسي عجيب در دل داشت و عليه اينان، كه توان و قدرت ايجاد تغيير و تحول و دگرگوني را در مردم و جامعه داشتند، به شدت به مبارزه پرداخته، به مقابله برمي خاست و از طرق مختلف، در انهدام و نابودي و براندازي و ترور شخصيت آنان مي كوشيد.

كافي نيز از آن جمله رادمرداني بود كه با نيروي ايمان و اخلاص و عزم و اراده، به انجام تكاليف ديني و وظايف شرعي و ارشاد و راهنمايي مردم مي پرداخت و آنان را با چهره هاي تابناك و ملكوتي سلاله هاي بنت نبي و اختران فروزان خاندان نبوي و ستارگان درخشان اهل بيت عصمت و طهارت آشنا مي كرد.

كافي با آن فرهنگ و تربيت روحاني و با آن مسئوليت ديني و تعهد اجتماعي كه بر دوش خود احساس مي كرد، چگونه مي توانست آرام و از كنار اين مسائل بي تفاوت گذر كند و آن حاكمان فاسد و آن اجتماع منحط و ويران شده را تحمل نمايد و شاهد انحراف جوانان و سقوط دسته جمعي مردان و زنان گمراه و بي پناه باشد و نابودي و تباهي جامعه ي اسلامي خود را بنگرد و نظاره گر باشد. او آنچه از امكانات و توانمندي ها و توانايي ها و ذخاير و منابع مادي و معنوي در اختيار داشت، همه را به استخدام گرفته، در راه صلاح و اصلاح جامعه و نجات اين مردم مسلمان و رهايي آنان از ظلم و ستم ستمگران و استبداد بيدادگران و اين ارواح خبيثه

و مزدوران، در راه كسب حريت و آزادي و عزت و سرافرازي اين امت مؤمن و متدين، به كار گرفت.

كافي با آن فكر بلند و انديشه ي صحيح و تفكر پوياي اسلامي كه داشت و با آن ذكاوت و تيزهوشي و دورانديشي و با آن تدبير و تدبر و مديريت و مردمداري، استعداد خدادادي و هنر سخنوري و بيان شيرين و مليح و با آن گفتار گرم و سخن نافذ و دلنشين و دلپذير و آن نيروي عظيم پرجاذبه، محبوبيت عامه و خدمات بي شائبه و به يادماندني و با آن فعاليت هاي مؤثر و چشمگير و اقدامات مردمي در مهديه، اين كانون گرم و پر جوش و خروش و خانه ي متعلق به امام زمان (عج) و پايگاه جوانان اميدوار و مردم مؤمن و معتقد ايران، هميشه مانند ديگر بزرگان و خدمت گزاران با اخلاص اين جامعه، مورد تهاجم بي رحمانه ي بدانديشان و خشم و غضب نابكاران خيانت كار و اذيت و آزار كوردلان بي وجدان و عمال و مزدوران بي دين و خود فروختگان فاقد عزت و شرف رژيم قرار مي گرفت و از سوي آنان، با مشكلات عديده و اذيت و آزار و رنج و تعب فراوان مواجه بود.

او علي رغم كشمكش هاي روح فرسا و احضارهاي مكرر جانكاه از جانب مقامات پليس و نيروهاي امنيتي رژيم و ايجاد مزاحمت و اذيت و آزار و درگيري با مأموران كلانتري ها و ساواك خانه ها و بي احترامي ها و فحاشي ها و هتاكي ها و ناسزاگويي هاي آنان، با حضور فعال خود، به ارائه ي خدمات ديني و ارشادي و تبليغي و حمايت گروه هاي مبارز و پرورش نيروهاي پر استعداد مذهبي و زدودن هرگونه مظاهر و اشكال مختلف ظلم و بيدادگري و بي ديني

و خودكامگي ادامه مي داد.

او به كرات، گرفتار همه نوع تهديد و بازداشت، از چند روز تا چند هفته و نيز به دفعات به زندان محكوم شده بود، در يكي از اين زندان ها بود كه مأموران به شدت وي را به سوي ديواري پرتاب نموده بودند كه بر اثر اين حادثه، قفسه ي سينه ي او شكسته و آسيب سخت ديده بود او مدت ها از اين درد قفسه ي سينه و كسالت رنج مي برد.

كافي با اين كه خود بارها ممنوع المنبر و بازداشت شده و به زندان افتاده بود، ولي با روحيه ي عالي، به منظور روحيه دادن به مبارزين ديگر و ابراز همدردي با آن شيرمردان، به ديدار و ملاقات روحانيون در تبعيد مي شتافت و حتي با مسافرت به شهرستان هاي دوردست و تبعيدگاه هاي مختلف، از آن اسطوره هاي علم و تقوا و فضيلت و مردان شجاع و دلير و مبارز و انقلابي حمايت و پشتيباني مي كرد. كافي با مسافرت هاي خود به تبعيدگاه ها و برپايي مجالس هدفمند خود در آن مكان ها كه تبعيديان مبارز در بند اسارت بودند، چند هدف عمده را دنبال مي كرد؛ از جمله اين كه:

1_ توجه مردم محل را به حضور و وجود آن برادران مبارز تبعيدي جلب نمايد؛

2_ عواطف و احساسات ديني مردم بومي را برانگيخته، در راستاي حمايت و كمك به تبعيديان بهره برداري نمايد؛

3 _ مردم را به حقايق و جريانات امور، متوجه و بيدار ساخته آنان را متحد و منسجم و هم سو گرداند؛

4_ ظلم و ستم و بيدادگري رژيم را برملا ساخته، آنها را رسواي خاص و عام نمايد؛

5_ تبعيديان در بند را حمايت و دلجويي كرده، به آينده ي مبارزه اميدوار سازد؛

6 _ مبارزان گرفتار را

از اوضاع و احوال كشور و از حال و احوال و وضعيت ديگر تبعيديان مطلع نمايد؛

7_ امكانات مورد نياز مبارزان در تبعيد را فراهم ساخته، فكر و خيال آنان را از مشكلات مالي و فردي و شخصي و خانوادگي آرام و آسوده سازد.

ملاقات و بازديد كافي از بزرگان شيردل و دليران مقاوم در تبعيد و آن مردان مبارز نهضت مقاومت اسلامي ايران در آن دوران بسي حائز اهميت است. رژيم پس از مدتي متوجه اين امر شده بود و مراقبت هاي شديد و سخت گيري هاي فراواني در جهت ممانعت از مسافرت هاي كافي به شهرستان ها و حتي به خارج از كشور مي نمود و بارها نيز او را در شهرستان ها ممنوع المنبر كرده بود. تبعيد كافي

كافي دو سال قبل از رحلتش، در سال 1355 هجري شمسي، به مدت دو سال از سوي رژيم به شهر ايلام تبعيد شد. او در دوران تبعيد خود در آن شهر با وجود سخت گيري هاي بيش از حد و فشارهاي روحي فراوان، از انجام وظيفه ي ديني و فعاليت هاي مذهبي خويش دست نكشيد و هم راه با روحانيان و مردم متدين محلي توانست نيات خالصانه و تبليغات مؤثر مذهبي و ارشادات ديني، اقدامات سازنده و مؤثري را در تبعيدگاه ايلام به نفع مردم انجام دهد. كافي با اينكه در مدت تبعيد، تحت فشار ساواك بود و هر روز به عناوين مختلف او را به شكنجه هاي روحي و عذاب جسمي گرفتار مي نمودند، توانست در ايلام، كه تا آن زمان از انقلاب هيچ اثر و خبري در آن نبود، بذر انقلاب را با اعمال و كردار نيك مردمي خود بيفشاند و آنجا را به يك كانون پرجوش و خروش

و فعال مردمي مبدل سازد.

از رهگذر ارشادات ديني و روشنگري هاي مذهبي او، چند باب مغازه ي مشروب فروشي در ايلام تعطيل شد و صاحبان آن توبه نموده، از اين كار دست كشيدند. همچنين، چندين قمارخانه با تبليغ و هدايت او بسته شد و گردانندگان آن از انجام آن كارها توبه نمودند. در ايام اقامت او، در آنجا از فروش نوشابه ي پيسي كولا كه از سود آن به نفع تبليغات بهائيان استفاده مي شد، جلوگيري به عمل آمد و از خريد آن در دوران خفقان، به عنوان اعتراض به اين سودجوئي رژيم كه به نفع فرقه ي ضاله ي بهائيت بود، دوري جسته، انزجار و تنفر خود را نشان دادند.

كافي با همكاري و مساعدت علماي اعلام آن شهرستان، به تأسيس يك مدرسه ي علميه ديني همت گماشت. با كمك مردم محل، زميني براي احداث و ساخت آن مدرسه ي ديني فراهم و نيز از تني چند از مدرسين حوزه علميه ي قم، مانند: آيت الله رحماني همداني، به منظور تعليم و تدريس علوم اسلامي و فعاليت هاي تبليغي دعوت به عمل آورد. او همچنين به ايجاد و تشكيل كلاس هاي آموزش قرآن و تدريس احكام و اصول عقايد و معارف اسلامي براي جوانان پسر و دختر دبيرستاني و غيردبيرستاني و آموزگاران و معلمان ايلامي پرداخت.

كافي با اين فعاليت ها توانست تعداد زيادي از دختران بي حجاب ايلامي را محجبه نموده و معدودي از جوانان دختر و پسر را براي تحصيل علوم اسلامي و حوزوي روانه ي مركز روحانيت، شهر مقدس قم نمايد تا طلبه و دانشجوي ديني شوند.

كافي در ترويج شعائر مذهبي و گسترش فكر و انديشه ي اسلامي كوشش فراوان نمود و با قدرت و توانمندي شايسته و پشتيباني و حمايت مردم،

در اين راه، اقدامات ارزنده اي صورت داد. او توانست در شهر مهران غرب، يك كانون گرم و فعال مذهبي و يك مركز ارشادي و تبليغي به نام مهديه ي ايلام، ايجاد و تأسيس نمايد. علاوه بر اين، با حضور خود در ايلام، جشن هاي مذهبي و مراسم ديني را مرسوم و رواج داد. او با همت خود و كمك مردم به ياري مستضعفان و مستمندان محلي پرداخت.

كافي با نفوذ كلام و منطق حق استوار توانسته بود عقايد حقه ي جعفري را براي مردم، روشن و تشريح و تبيين و آنان را بدان هدايت و رهبري كند.

از فعاليت هاي بي سابقه و چشمگير ديگر او برپايي نماز باشكوه عيد فطر بود كه در بيابان هاي اطراف شهر ايلام، با كيفيت خاصي بر پا شد كه تا آن زمان سابقه نداشت و با استقبال انبوه مردم خداجوي محلي رو به رو شد. اين مراسم نماز و دعا و سخنراني و برنامه هاي ديگر تا ظهر آن روز در آن دشت و بيابان و در آن پهنه ي صحرا ادامه داشت كه با صرف غذا نيز همراه بود.

كافي شور و شوق و تحرك زايدالوصفي در ايام تبعيد خود، در مردم آن خطه و سامان به وجود آورد كه به يادماندني است. او جوانان را با بينش و عقايد حقه ي اسلامي آشنا ساخت و آنان را به سوي مذهب و گرايش هاي مذهبي و ديني و عشق به ديانت و اسلام و روحانيت، رهبري و هدايت نمود.

شاهدي در آن ايام چنين نقل مي كرد كه در يكي از روزها، هنگامي كه كافي نماز ظهر خود را با عده اي به جماعت در ايلام به پا داشته بود، در هنگام قنوت

نماز، با همان عشق و علاقه ي خاصي كه به امام زمان (عج) داشت، در حالي كه سخت پريشان و منقلب بود و هر دو دستانش مي لرزيد، مرتب و مكرر با چشماني گريان و اشك ريزان چنين مي فرمود:

اللهم اعزنا بعزتك بين الخلائق، بحق المهدي، بحق المهدي؛ بحق المهدي، كه خود حقا مصداق آن شد. نقشه شوم براي از بين بردن كافي

رژيم سفاك و منفور پهلوي از فعاليت هاي چشمگير مذهبي و از پيوندهاي روحي و معنوي و ديني و ارتباطات مردمي و از معروفيت، محبوبيت و نفوذ فوق العاده ي معنوي كافي در بين اقشار مختلف و آحاد مردم متدين، سخت به وحشت افتاده بود و نمي توانست توجه بي نظير و عنايت بي دريغ و استقبال بي مانند مردم نسبت به او و فعاليت هاي مردمي مهديه ي تهران، اين كانون گرم مردمي و اين خانه ي نامي امام زمان (عج) را تحمل نمايد و مهديه را همانند جاهاي ديگر، به طور مستقيم و به آساني تعطيل نمايد. از طرفي با وجود اقدامات همه جانبه ي قبلي رژيم درباره ي ترور شخصيت كافي كه نتيجه اي جز مقبوليت بيشتر او در بين اقشار مختلف مردم نداشت، بار ديگر با طرح برنامه هاي جديد شيطاني خود، درصدد محو و نابودي كافي، اين شخص شخيص سازش ناپذير و پر تحرك اين مؤسس و بنيان گذار نامي مهديه ي تهران، برآمد و تصميم به كشتن و از بين بردن اين رادمرد شجاع و اين سرباز دلير و اين يار سراپا دلباخته و اين شاگرد دلسوخته و عاشق مكتب امام همام و ولي زمان، حضرت مهدي (عج)، ارواحنا فداه نمود.

در مهديه ي تهران همه ساله، طبق سنوات گذشته، به مناسبت اعياد مختلف به ويژه زادروز تولد قائم منتظر، حضرت حجت ابن الحسن،

مهدي صاحب زمان (عج)، جشن مفصل و باشكوهي برپا مي شد. اين مراسم جشن و شادي، با استقبال كم نظير مردم رو به رو مي گرديد و در آنجا برنامه هاي مفصل و جالب و آموزنده ي مذهبي و سياسي، با حضور بزرگان و روحانيون عالي مقام و اقشار مختلف مردم حزب الهي، اجرا مي شد.

اين برنامه ها و فعاليت ها، در راستاي تقويت و انسجام بيشتر تشكل و تجمع مردم و دلباختگان خاندان عصمت و طهارت (ع) بود. از سوي ديگر، رژيم از تجمع، استقبال و همدلي مردم، ناخرسند و وحشت زده بود و هراسي در دل و ترسي مخوف در درون داشت و به اشكال مختلف اين ترس و نارضايتي خود را بروز مي داد. مأموران رژيم در مورد اين فعاليت ها بارها كافي را به كلانتري محل كشانده و به سازمان امنيت، احضار و با فحاشي و هتاكي و اهانت و توهين و با تهديد و ارعاب، او را تحت شكنجه ي روحي قرار مي دادند.

فشار و ظلم و بيدادگري حكومت جبار پهلوي در سال 1357ه_ . ش به اوج خود رسيده بود. حضرت امام امت، خميني كبير، به عنوان اعتراض و به منظور ابراز تنفر و انزجار و نماياندن خشم و نفرت مردم از دستگاه خودفروخته ي ضدمردمي و ضداسلامي پهلوي، اعلاميه اي به مناسبت نيمه ي شعبان 1400ه_ .ق (سال 1357ه_ .ش) مبني بر تحريم و عدم برگزاري و برپايي مجالس جشن و شادي و چراغاني در زادروز تولد حضرت ولي عصر(عج) صادر فرموده و مردم را از برپايي جشن و سرور در آن روز برحذر داشتند. ايشان، كم توجهي و بي توجهي به گرفتاري و سختي امت اسلام را حتي در آن ايام شادي و سرور، جايز و صلاح نمي دانستند. كافي كه

در تهران حضور نداشت و به تازگي از سفر حج و سوريه و لبنان برگشته بود، از صدور اين اعلاميه بي خبر بود و در تهران از خواسته ي امام عزيز مطلع شد. بنابراين تصميم گرفت كه فرمان مبارك حضرت امام را اجرا كند و آن سال را در مهديه جشن نگيرد.

كافي دوستان و نزديكان و كارمندان و خدام مهديه را در ضمن ديد و بازديدهاي اين سفر از نيت خود كه امسال به دستور حضرت امام، در مهديه جشن نخواهيم گرفت، آگاه نمود و هماهنگي هاي لازم را فراهم ساخت. رژيم از تصميم كافي مبني بر عدم برگزاري جشن در مهديه مطلع گرديد، و از طرق مختلف، سعي در انصراف كافي از اين امر نمود. سرهنگ منوچهر ازغندي، رئيس كلانتري محل و حسين زاده (دكتر حسيني معروف)، رئيس بخش روحانيت ساواك تهران، در آن ايام، مانند گذشته، كافي را به كلانتري و سازمان امنيت كشانده، بي شرمانه، با فحاشي و بي احترامي و جسارت فراوان، به زير سؤال بردند، و خواستار برپايي جشن نيمه ي شعبان در مهديه ي تهران شدند. آنان با تهديد و زور از او مي خواستند كه امسال بايد در مهديه جشن و چراغاني برپا شود كه دستور شاهنشاه آريامهر است. آن بي خردان كوردل، اين مراسم ها را به منظور ارضاي اميال نفساني و سرگرمي مردم و شادي خاطر شاه مي خواستند؛ در صورتي كه مردم، برپايي اين جشن ها در مهديه ي تهران و مكان ها و شهرهاي ديگر را براي ابراز محبت و همبستگي و به منظور نشان دادن عشق و علاقه ي خود به خاندان نبوت و امامت و ائمه ي هدي (ع)، با اهداف مقدس روحاني و اسلامي انجام مي دادند.

كافي زير بار

خواسته اين روبه صفتان و ددمنشان رژيم منفور پهلوي نرفته، تسليم خواسته آنان نشد، بلكه فرمان و اوامر حضرت امام خميني (ره) را به آنها گوشزد نمود و گفت: «كه ما هم رهبري داريم و اطاعت او بر ما واجب و حتمي است و برخلاف دستور و خواسته ي او كاري انجام نخواهيم داد.»

فشارها و تهديدهاي رژيم در او اثري نداشت و نتوانستند كافي را وادار به برگزاري جشن نيمه شعبان در مهديه نمايند و از او مأيوس گشتند. عدم برگزاري جشن در مهديه، انعكاس متنفرانه و بدي بر ضد رژيم در جامعه داشت و توجه مردم به اين حقيقت معطوف شد كه تا چه اندازه رژيم پهلوي، ظالم و بي دين و فاسد است كه رهبر ديني مردم، مراسم شادي سالگرد ولادت دوازدهمين اختر تابناك امامت و ولايت، حضرت حجت (عج) را به منظور اوج اعتراض خود بر ظلم و سفاكي شاه تعطيل كرده و به صحنه ي عزا و ماتم و غم و اندوه مبدل ساخته است. از سوي ديگر رژيم، از روي خشم و غضب، از كافي خواست كه در اين ايام در تهران نماند و در جوار مهديه حضور نداشته باشد. رژيم، برخلاف ميل باطني كافي، او را با تهديد فراوان به ترك تهران و رفتن به مشهد مجبور ساخت. آري به شهر مقدس مشهد، شهر خون و قيام، شهر طلوع و غروب كافي عزيز.

از جمله اتفاقات ناخوشايندي كه براي كافي قبل از عزيمت به مشهد روي داد و نبايد از نظر دور داشت، موارد ذيل بود:

1_ كافي هنگامي كه توسط سرهنگ ازغندي مزدور به كلانتري محل احضار شده بود، يك مأمور كلانتري، به اين

بهانه كه ماشين سواري كافي بايد در خيابان جا به جا شود، كليد ماشين او را گرفته، پس از مدتي وقفه به ايشان مسترد مي كند؛

2_ از مدت ها قبل، شخصي به نام جعفر عنابستاني به عنوان راننده و خدمتگزار توسط چند نفر به او معرفي شده بود تا رانندگي ماشين وي را به عهده بگيرد و او را به مجالس و محافل مختلف ببرد. اين شخص مدت ها نزد كافي در اين سمت مشغول به كار بود تا اينكه رفتارهاي مشكوك و قابل ظني از او سر زد. كافي قبل از آخرين سفر مكه ي خود و پيش از عزيمت به خانه ي خدا، او را از كار معزول و اخراج نموده بود؛ ولي پس از مراجعت از مكه و سوريه تعدادي از اطرافيان كافي، با اصرار زياد و واسطه شدن، بازگشت اين شخص را به كار سابقش از او خواستار شده بودند؛

3_ كافي قبل از سفر به مشهد، با برادران خود در تهران به مشورت نشست و از آنها خواست كه در اين سفر اجباري، همراه او باشند و دسته جمعي به مشهد بروند؛ ولي هر يك از آنان، به تناسب مشغله ي كاري نتوانستند نداي وي را لبيك بگويند و با او به اين سفر بروند؛

4_ كافي، برخلاف سفرهاي گذشته ي خود كه با هواپيما به مشهد مسافرت مي كرد، در اين سفر تصميم گرفت كه به اتفاق خانواده و فرزندان خود، با ماشين شخصي خويش سفر كند؛ از اين رو، تدارك سفر ديد و جعفر، اين راننده ي مشكوك، عهده دار رانندگي سفر وي به مشهد مقدس شد. مسافرت به مشهد

پابوسي هشتمين اخترفروزان ولايت، حضرت علي ابن موسي الرضا(ع) و تشرف به آستان قدس ملكوتي آن

حضرت، براي كافي توفيقي بس عظيم و سعادتي بس بزرگ بود؛ كافي در شرايط عادي هم به شهر مشهد زياد مسافرت مي كرد و در فرصت هاي مناسب به منظور كسب فيض معنوي و ابراز اخلاص و مودت به خاندان عصمت و طهارت (ع) به زيارت آستان مقدس حضرت ثامن الائمه (ع) مي شتافت. او در اين سفرها از خانواده هاي پدري و مادري و خانواده ي همسرش كه همگي مقيم مشهد بودند، ديدار نموده، صله ي رحم به جاي مي آورد و نيز محفل دوستان و آشنايان را از شمع وجود پرفيض خود منور و سرشار از شادي و صفا و صميميت مي نمود.

كافي در اين شرايط پيش آمده، به اجبار آهنگ مسافرت به مشهد نمود و تدارك سفر ديد و با ماشين شخصي خود، به همراه خانواده و شش فرزند دلبند خردسال و نوجوان از سه الي شانزده ساله ي خويش، عازم مشهد، اين شهر خون و شهادت شد. آري او راهي اين سفر نهايي شد و به استقبال اين هجرت ابدي شتافت.

وي ظهر روز 14 شعبان 1400ه_ .ق، مطابق با 29 خرداد 1357ه_ .ش، از تهران از راه جاده ي هراز، به سوي شهر مشهد حركت نمود. راننده خودرو، همان راننده قبلي، جعفر عنابستاني بود. كافي و يكي از فرزندانش در صندلي جلوي ماشين جاي گرفته و همسر و ساير فرزندانش در صندلي عقب ماشين مستقر شده بودند.

خدا داند كه در دل و قلب كافي چه مي گذشت و فكر و روح و روانش به كجا پرمي كشيد؛ در انديشه اش چه بود و با خداي خود چه نجوا داشت و چه نقشه ها و برنامه ها براي زمان اقامتش در مشهد در سر مي پروراند. ولي آنچه را

كه همه مي دانند، اين بود كه او آرزو داشت دست كم روز جمعه نيمه شعبان، در جوار قبر منور و بارگاه ملكوتي حضرت علي ابن موسي الرضا (ع) توفيق حضور داشته باشد و تولد فرزند برومند آن امام همام، حضرت مهدي صاحب الزمان (عج) را به آن امام بي پناهان، تبريك و تهنيت بگويد.

اين راهيان سفر، با مركب تيزرو خود و با دلي پر از اميد و آرزو، مسير سفر را به سرعت در مي نورديدند و شهرها و آبادي ها را يكي پس از ديگري پشت سر مي گذاشتند. فضاي محيط و تابش روشنايي روز و سكوت و سياهي شب را شكافته، به سرعت به پيش مي شتافتند. اين ميهمانان گاهي تند و گاهي به آهستگي خود را به سوي يار نزديك تر مي كردند. نزديكي هاي صبح نيمه ي شعبان و اوايل طلوع صبح صادق روز جمعه، همگي خسته و كوفته به شهر قوچان وارد شدند. در آنجا توقف كرده و به استراحت پرداختند و نماز صبح را در آنجا به جاي آوردند. كسي نمي داند در هنگام نماز صبح آن روز، كافي عزيز چه حال و هوايي داشت و با خداي خود چه گفتگو و نجوايي داشت؛ غير از خداي او چه كسي مي دانست و چه كسي آگاه بود كه اين آخرين نماز و دعا و نيايش اوست و اين آخرين راز و نياز و دعا و ثناي او با خداي يكتاي بي نياز است.

اين مسافران رضوي، پس از اداي نماز صبح و روشن شدن هوا، حدود ساعت شش صبح، اين صبح تاريخي و پرحادثه و سرنوشت ساز نيمه ي شعبان و اين صبح پاياني و آغاز خاموشي بلبل شيرين سخن و افول نغمه گوي خوش آهنگ و خوش صوت و بيان

و خوش لهجه ي بوستان سرمدي، با دلي سرشار از شوق و شعف و شادي، با بدني خسته و كوفته، به سوي مشهد، اين شهر خون و قيام و شهادت، به حركت در آمدند.

شهر قوچان، در فاصله ي 120 كيلومتري مشهد قرار دارد و معمولاً با حدود دو ساعت طي طريق مي توان به مشهد رسيد. شهر چناران هم در 55 كيلومتري مشهد و در همين مسير قرار دارد كه براي رسيدن به مشهد بايد از آن گذشت. كاروان خانوادگي كوچك كافي به رانندگي جعفر عنابستاني پس از ترك شهر قوچان، مسير خود را به طرف مشهد مي پيمود.

خانواده كافي كه خود همسفر كافي در اين مسافرت بود، نقل مي كند:

«پس از ترك شهر قوچان، وارد جاده اصلي مشهد شديم. راننده ي ما جعفر، بنا به هر نيت نامعلومي، پاي خود را بر روي پدال گاز ماشين گذاشته، با سرعت غيرقابل تصور و خطرناكي ماشين را مي راند. كافي و ساير سرنشينان و بچه ها چندين بار از او خواستند و خواهش كردند كه با اين سرعت رانندگي نكند؛ چون حادثه آفرين و خطرناك است. كافي خود چندين بار به جعفر گفت: جعفر مگر مي خواهي ما را بكشي كه با چنين سرعتي رانندگي مي كني؛ از سرعت خود كم كن؛ ما مي خواهيم سالم به مشهد برسيم؛ ولي متأسفانه با كمال تأثر، جعفر سكوت اختيار كرده، به تذكرات و حرف هاي ما توجهي نداشت و بي اعتنا، كماكان با سرعت سرسام آور موردنظر خود رانندگي مي كرد. در آن لحظات ما همگي آشفته و مضطرب و در بيم و هراس بوديم و كاري از ما ساخته نبود؛ چون نه توان جلوگيري او را داشتيم و نه هنر رانندگي، به ناچار در

زير لب شهادتين خود را مي گفتيم و با خداي خود راز و نياز مي كرديم. هنوز مدت زماني از اين گفت و گو نگذشته و مسافت چنداني طي نشده بود و ما در بين راه دو پاسگاه ژاندارمري قوچان و چناران بوديم كه ناگهان مشاهده كرديم كه يك ماشين ارتشي از طرف مقابل، ظاهر شده و به سوي ما مي شتابد. گويا ماشين سواري ما را نشانه گرفته بود. ماشين، با يك چشم بر هم زدن با سرعت و شدت هر چه تمام تر از جلو با ماشين ما برخورد و اصابت نمود. عجيب اين بود كه ماشين ارتشي، سمت و سوي جلو ي ماشين پژوي سفيد رنگ كافي را هدف گرفته و با آن برخورد كرد و كافي به همراه يكي از فرزندانش در صندلي جلوي ماشين در كنار راننده ي خود قرار داشتند. پس از اين تصادف هولناك و وحشتناك، نمي دانيم چگونه اين ماشين ارتشي ما را در آن دشت و بيابان، از روي كينه و ددمنشي تنها رها كرده، با استفاده از آشنايي راه و موقعيت جاده، به سرعت از صحنه ي حادثه و معركه ي هولناك و مخوف گريخت و فرار نمود و از نظرها پنهان شد.»

خباثت و سنگدلي، شقاوت و ددمنشي مزدوران خود فروخته و شيطان صفت رژيم سفاك پهلوي، بالاتر از اين نبود كه در اين حادثه ي خوفناك عمدي و ساختگي، هشت تن از بهترين عزيزان اين آب و خاك، در آن بيابان لم يزرع و دشت دورافتاده و صحراي وسيع، به خاك و خون كشيده شوند و بي رحمانه از كنار بدن ها و اجساد غرقه به خون آنان بگذرند و آنها را مظلومانه، بي يار و ياور رها نموده، از صحنه ي

حادثه فرار كنند و دور شوند. اين بي وجدانان خود فروخته ي بي دين، حتي لحظه اي به آه و ناله ي كودكان معصوم و بي گناه و بي تقصير و دختران و پسران مجروح و همسر كمرشكسته و بدن غرقه به خون كافي در اين حادثه ترحمي نكرده، با قساوت و شقاوت هر چه تمام تر، گذشتند و گريختند.

پس از اين حادثه، مأمورين ساواك گزارش داده بودند كه در اين محدوده چندين سواري ديگر نيز به هم خورده و چندين كشته نيز داشته است و چنين جلوه داده بودند كه كافي بر اثر اين تصادف طبيعي جاد ه اي فوت كرده است. نفرين و لعنت ابدي و عذاب و آتش دوزخ الهي، براي هميشه دامن گير مسببان اين حادثه باد. شهادت و هجرت ابدي

آنچه در اين تصادف كافي نمايان بود و بعدها نيز آشكارتر شد و مورد تأييد هم قرار گرفت اين بود كه مأموران امنيتي رژيم، از قبل، مسير سفر و حركت كاروان كافي را از تهران تا مشهد زير نظر داشتند و قبلاً با هماهنگي هاي لازم، طرح شهادت و نابودي او را ريخته بودند و هر لحظه ورود و خروج ماشين او را به شهرها و مكان هاي مختلف، گزارش مي دادند. عمال رژيم منفور پهلوي، براي از بين بردن كافي و تحقق نيت شوم خود كه خاموش كردن اين چراغ فروزان هدايت و بي آوا ساختن اين بلبل نغمه سراي امامت بود، با دقت هر چه تمام تر از نيروي انساني ماهر و از تجربه ي طولاني گذشته ي خويش در اين امور بهره جسته، با برنامه ي حساب شده اي به ميدان آمده و اين معركه ي جنايت شوم را رهبري و هدايت مي كردند.

آنان براي اين منظور، يك ماشين ارتشي را از

پاسگاه ژاندارمري چناران، زماني به حركت در آورده بودند كه ماشين سواري كافي، با آن شتاب و سرعت غيرعادي خود، در آن منطقه ظاهر شده بود تا در صورت وقوع تصادف، سرعت غير مجاز و يا خواب آلودگي راننده ي ماشين كافي را عامل تصادف غيرعمدي آن به حساب بياورند.

از ديگر عوامل مؤثر و ددمنشانه ي آنان در به خاك و خون كشيدن كافي، اشراف و شناخت كامل عمال رژيم از قوت و ضعف و كم و كيف و مشخصات فيزيكي ماشين و اطلاع از وضعيت و محل استقرار كافي در ماشين سواري و انتخاب جهت گيري و نشانه گيري به سمت و سوي مورد نظر، به منظور اصابت و برخورد و مقابله با ماشين و نيز چگونگي فرار وگريز عاملين اين جنايت از صحنه ي حادثه بود؛ به طوري كه هيچ گونه ردپا و اثر و نشانه اي از خود در صحنه ي تصادف به جاي نگذارده بودند. با اندكي تأمل در شيوه ي كار و روند اجراي اين سناريو و بررسي چندين مورد مشابه، عمدي بودن اين حادثه قطعي و محرز به نظر مي رسد.

همچنين با مشاهده صحنه حادثه، هر بيننده ي با انصافي به وضوح، ساختگي و عمدي بودن تصادف را تصديق مي كرد؛ ضمن اينكه مشاهدات، گزارش ها و اقوال مستند و حركات مذبوحانه ي رژيم، قبل و بعد از وقوع اين حادثه، خود به تنهايي صحت عمدي بودن اين تصادف را بلاشك ثابت مي كند.

از دلايل ديگر عمدي بودن تصادف و درگذشت شهادت گونه ي كافي، متواري و ناپديد شدن راننده ي ماشين پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. پس از اين حادثه، وي متواري شد و كسي از او هيچ اثر و خبري در دست ندارد، همان كسي كه

رژيم شاه، پس از آن تصادف هولناك، او را از چنگ مردم رهانيده، در ظاهر به زندان برد و نمي گذاشت هيچ فردي با او ديدار و ملاقات و گفتگو داشته باشد و تا به حال هم كسي او را نديده است.

از ديگر موضوعات قابل توجه در خصوص عمدي بودن تصادف كافي اين حركت مذبوحانه ي رژيم بود كه در بيمارستان قوچان، هنگامي كه همسر كافي بستري بود، مأموران رژيم، در همان روزهاي اوليه ي تصادف، براي استخلاص ظاهري و قانوني راننده ي كافي، رضايت نامه اي تهيه و تنظيم نموده و آن را با اثر انگشت همسر بيمار، مجروح و بيهوش كافي در بستر بيماري ممهور نموده، با خود بردند.

به هر حال، به دليل اينكه ماشين كافي در سمت راست جاده به طرف شرق در حال حركت بود و ماشين ارتشي كه به طرف غرب در شتاب بود، با ماشين او رودررو قرار داشت، مي بايست سمت راننده، يعني سمت چپ ماشين كافي را كه با آن نزديك بود، هدف گرفته و با آن قسمت تصادف نموده باشد و آسيب برساند؛ اما چنين نشد و فقط طرف استقرار كافي كه در سمت راست ماشين بود، مورد اصابت و برخورد سخت و شديد ماشين ارتشي قرار گرفت در اين تصادف، هيچ انحراف به چپ و راستي از سوي ماشين كافي وجود نداشته است. طرف راننده ي ماشين كافي، هيچ آسيبي نديده و راننده ي او هم غير از مختصر خراش سطحي در يكي از دستانش، آسيب ديگري نيافته و سالم و خونسرد بود.

اين تصادف موجب شد كه كافي بر اثر ضربه ي شديد وارده به طرفي كه ايشان نشسته بود و خرد شدن بدنه و درب

و پيكره و آهن آلات جلو و پهلوي ماشين، از ناحيه ي سر و صورت، به شدت صدمه و آسيب ببيند و طرف راست صورتش در اثر خرد شدن استخوان هاي فك و صورت و همچنين چشم و بيني و پيشاني، اختلاف سطح و فرورفتگي پيدا نمايد. همچنين سبب خونريزي شديد مغزي و جاري شدن خون از گوش و بيني و دهان وي شود و او و فرزندش كه نزد وي بود، از ماشين به بيرون پرتاب شده، با سر و صورتي غرقه به خون، در كنار ماشين بر روي زمين افتادند. همسر او هم دچار شكستگي سينه و كمر گرديد. هر كدام از فرزندانش، با سري شكافته يا چشمي آسيب ديده و يا دست و پا و سر و سينه اي شكسته و مجروح، به شدت زخمي شدند. در اين حادثه همگي به جز راننده، آسيب ديده و مجروح شده بودند.

آري كافي اين چنين و بدين صورت، تنها و غريب در سرزمين غربت و دور از بستگان و نزديكان و دور از دوستان و ياران و اطرافيان خود، با اينكه خون از سر و صورت و دو گوش او جاري بود و آه و ناله و فغان همسر و فرزندان دلبندش در آسمان غمبار آن سرزمين و ديار دوردست و آن صحراي برهوت و آن بيابان مرگبار به آسمان بلند بود، نيمه جان و با صورتي غرقه به خون، بر روي خاك و زمين افتاده، با اجساد مجروح و نيمه جان همسر و فرزندان عزيزش كه به اطراف پراكنده بودند، از عاشق و مولاي خود، امام زمان (عج)، مانند زماني كه مردم را در پاي منابرش به استغاثه و توسل

وادار مي كرد، خود از مولا و سرور خويش، استغاثه مي نمود و كمك مي طلبيد و با صداي بلند يا ابن الحسن، يا ابن الحسن، مهدي جان، مهدي جان، از حضرت استعانت و ياري مي جست. اين حادثه، حادثه اي هولناك و مرگ بار و اين صحنه، صحنه ي دلخراش و جانكاهي بود. تصور و تجسم اين حادثه ي خونين و غم انگيز، براي هر فرد باعاطفه و باوجداني، غيرقابل تحمل و غيرممكن مي باشد.

پس از وقوع اين حادثه، اندك اندك رهگذران و مردم اطراف، از اين تصادف هولناك و خونين مطلع گرديدند. آنها زماني كه متوجه شدند مصدومين حادثه، كافي و خانواده ي او مي باشند، يكي پس از ديگري به ياري و كمك او شتافته، تا مصدومين را به يك مركز پزشكي و نزديك ترين بيمارستان برسانند و از مرگ حتمي نجات دهند و نيز مسبب اصلي اين واقعه و حادثه آفرينان سفاك و خون آشام اين معركه را پيدا كنند.

در صحنه ي حادثه ولوله و غوغايي به پا شده بود. تمامي عابرين سواره و پياده در محل حادثه جمع شده بودند و با تماس هاي خود، درخواست كمك و آمبولانس از بيمارستان قوچان مي كردند. به سرعت، چند دستگاه آمبولانس و پزشك بر بالين مصدومين حاضر شد و نعش نيمه جان و در حال احتضار كافي را به آن انتقال داده، عازم قوچان شدند. ساير مجروحين را هم پس از انتقال به آمبولانس، به سوي بيمارستان قوچان روانه كردند. تمامي اقداماتي كه صورت گرفت، توسط مردم انجام شد و مأموران حاضر در صحنه، اهمال كاري فراوان مي كردند؛ گو اين كه معذورند و نبايد كمك كنند و تا جايي كه مي توانستند، با ظاهرسازي، از كمك رساني واقعي نيز طفره مي رفتند.

به هر حال، بدن هاي مجروح

و مصدوم عزيزان اين حادثه، با آمبولانس ها به طرف بيمارستان قوچان در حركت بود. به دليل اينكه كافي خود در اين واقعه صدمه ي شديدي ديده بود، وضع جسماني اش غيرقابل كنترل بود و به شدت از سر و صورت و گوش و بيني او خون جاري بود. كمك هاي اوليه و مراقبت هاي پزشكي موجود در بين راه بيمارستان هم جوابگو نبود و نمي توانستند جلوي خونريزي او را بگيرند. شدت جراحات و خونريزي، غيرقابل تصور بود. كافي با اين حال و احوال و در اين وضع اسف انگيز، با سر و صورتي شكسته و غرق به خون و با بدني مصدوم و مجروح، زير لب، آقا امام زمان خود را ياد مي كرد و مهدي جان، مهدي جان مي گفت. او، ياابن الحسن، ياابن الحسن گويان غريب وار، در داخل آمبولانس و در بين راه، جان به جان آفرين تسليم كرد و روح پرفتوحش به افلاك و ملكوت اعلا پر كشيد و به عالم باقي و به لقاء الله پيوست. انّالله و انّااليه راجعون.

بدن بي جان و پيكر خونين كافي را به بيمارستان قوچان رساندند. همسر و فرزندان دلبندش را نيز پس از رساندن به بيمارستان، يكايك بستري نمودند. اغلب آنها بيهوش و بدن آنها در حال خونريزي بود. وضعيت جسماني همسر ايشان از سايرين وخيم تر بود. وي چند روز در بيهوشي و اغما فرو رفته بود.

در بيمارستان صحنه ي دلخراش و اندوهباري به وجود آمده و ولوله و زلزله ي غمباري به پا شده بود و سايه ي سياه غم و اندوه و ابر حزن و تيرگي، همه جا را فرا گرفته بود.

در صحنه ي حادثه مأموران، فقط به راننده ي ماشين كافي پرداخته و در مقابل خشم مردم، او را تحت الحمايه به

شهرباني قوچان رسانده، در آنجا نگهد اري و ممنوع الملاقات كرده بودند و نمي گذاشتند حتي پدر و مادر و يا برادران و بستگان ودوستان كافي با او ملاقات نمايند و هم صحبت شوند تا از واقعيت قضيه و حادثه باخبر گردند. مأموران پاسگاه ژاندارمري چناران نيز صحنه ي حادثه را به هم زده و ماشين پژوي كافي را از ميان جاده به بالاي تپه ي مجاور انتقال داده و در معرض ديد رهگذران قرار داده بودند.

خبر حادثه ي تصادف و رحلت كافي، از طريق شاهدان عيني و مردم رهگذر، با تلفن، به پدر و مادر و برادران و خواهران و عمو و دايي ها و ديگر وابستگان و فاميل و آشنايان كافي رسيده بود. مردم هم به طور غير مستقيم از مراكز مخابراتي ارتش و شهرباني و ساواك و ادارات دولتي ديگر از اين قضيه آگاه شده بودند، در زماني كمتر از نيم روز، گويي تمام مردم ايران از اين حادثه ي جانسوز و دردناك و از اين ضايعه ي بزرگ اسفناك، آگاه و مطلع شدند.

آري، كافي اين واعظ شهير بي نظير و اين رادمرد شجاع و دلير، با چنين صحنه سازي و تصادف ساختگي و دلخراش و با نقشه ي از پيش طراحي شده ي شوم و خائنانه ي مزدوران رژيم منفور پهلوي، در صبحگاه روز جمعه، نيمه ي شعبان سال 1400ه_ .ق (30 تيرماه سال 1357ه__ .ش)، در زاد روز تولد دوازدهمين پيشواي شيعيان، حضرت حجت ابن الحسن العسگري(ع)، در راه زيارت و پابوسي حضرت ثامن الائمه، علي ابن موسي الرضا (ع)، در فاصله ي صد كيلومتري شهر مقدس مشهد، غريب وار در سن چهل و دو سالگي، جان شيرين خود را از دست داد و از اين دنياي فاني رحلت نموده، روح پاكش به

ملكوت اعلا به پرواز در آمد و به لقاي رب ذوالجلال پيوست. منبع: كتاب «كافي واعظ شهير»

گاه شمار زندگي مرحوم كافي (ره)

گاه شمار زندگي كافي: 1315- كافي در روز جمعه اول خرداد ماه 1315 ش برابر با اول ربيع الاول 1355 ق در شهر مقدس مشهد متولد شد.

1320_ 1315 - دوران كودكي و رشد و نمو در دامان پدر و پدربزرگ.

1323 _ 1320- دوران رفتن به مكتب خانه و فراگيري قرآن، و آشنايي با اصول عقايد و مباني اعتقادات و احكام ديني، قرائت و حفظ كتاب نصاب الصبيان، آشنايي با ديوان شعرا و حفظ ابيات قابل توجهي از اشعار حافظ و مولوي و كليات سعدي و جودي.

1328 _ 1323- گذراندن دوره ي ابتدايي در مدرسه ي ايماني مشهد، هم زمان فراگيري صرف و نحو و كتاب جامع المقدمات نزد پدر و پدر بزرگ، اشتغال به تحصيل در مدرسه ي ديني نواب مشهد.

1332_ 1328- ادامه ي اشتغال به تحصيل علوم ديني در مدارس نواب ، ميرزاجعفر، حسينقلي خان و در نزد پدر و پدربزرگ؛ شركت در مجالس مذهبي و روضه و عزاداري ، دعوت از سوي هيئت هاي مذهبي و گروه هاي فعال ديني محلي براي مرثيه خواني و مديحه سرايي، و قرائت دعاي كميل در صحن مطهر رضوي به علت گرمي بيان و خوش صوتي او.

1332- سفر به عتبات عاليات در معيت پدر و پدربزرگ خود در سن 18 سالگي و تصميم به اقامت در نجف اشرف به توصيه و تشويق آيات: سيد اسدالله مدني، حاج حسين راستي، حاج سيد محمد فيروزآبادي و حاج سيدمحمد شاهرودي، اشتغال جدي به تحصيل در نجف و تلمذ نزد آيات فوق. اجراي مراسم قرائت دعاي كميل و دعاي ندبه در جوار قبر منور حضرت اباعبدالله الحسين در كربلا

در بعضي از شب ها و صبح هاي جمعه به توصيه و تأكيد اساتيد خود. بازگشت به مشهد پس از 5 سال اقامت در نجف به اصرار والدين خود و ادامه تحصيل در مشهد.

1339- ازدواج با صبيه ي آيت الله حاج سيدحسين موسوي شاهرودي در مشهد. عزيمت به شهر قم براي ادامه ي تحصيل به تشويق و امر مراجع و آيات حوزه ي قم به منبر رفتن وسخنراني كردن ضمن ايام تحصيل و اقامت در قم.

1340- شروع به ايراد سخنراني هاي معني دار سياسي و اجتماعي و استقبال مردم از منابر افشاگرانه و برنامه هاي ضدديني و ضدمردمي رژيم در شهرهاي قم و تهران و مشهد.

1341- اولين گزارش ساواك در اسفندماه 41 از منبر سياسي و انتقادي وي در منزل آيت الله قمي در مشهد.

1342- ايراد سخنراني انتقادي و سياسي در منزل آيت الله ميلاني در مشهد در دوم فروردين ماه 42 كه منجر به دست گيري و بازجويي و تهديد وي شد. تأسيس تشكيلاتي به عنوان درمانگاه خاتم الانبياء در مشهد به منظور ارائه ي خدمات درماني، پزشكي و داروئي و همچنين برپايي مراسم مذهبي و انجام فعاليت هاي تبليغي و ديني. كافي در اواخر سال 42 از قم به تهران عزيمت و در آنجا اقامت گزيد.

1343- استقبال مردم از منابر و مجالس كافي در تهران كه در محافل و منازل و مساجد مختلف برپا مي شد. اجراي مراسم قرائت دعاهاي كميل و ندبه در شب و صبح جمعه ي هر هفته به صورت سيار. به علت سخنراني هاي تند و مؤثر وي در تهران در 4 اسفند ماه 43 دستگير ، بازجويي و به دو ماه حبس تأديبي محكوم گرديد.

1344- سفر به شهرستان ها جهت ايراد سخنراني و تبليغات ديني و روشنگري مردم از اوضاع

و احوال و مسائل اجتماعي و حكومتي. برپايي مجالس و منابر مختلف در تهران و ايراد سخنراني و همسوئي با بزرگان حوزه و آيات عظام. وي در اواخر سال 44 بازداشت و محكوم و مدتي زنداني شد.

1345- به عنوان يك روحاني و منبري ناراحت و مخالف جدي رژيم براي ساواك شناخته و معرفي شد.

1346- در روز 21 خرداد 46 در منزل حضرت آيت الله خميني (ره) در قم منبر رفت و از اوضاع روز سخن گفته و از امام تجليل نمود؛ ساواك او را به عنوان يك واعظ ناراحت و ماجراجو و افراطي و ضددولتي معرفي كرد.

1347- تكثير و توزيع نوارهاي سخنراني و نوارهاي دعاي كميل و ندبه ي او در شهرهاي مختلف ايران و كشورهاي اطراف توسط مردم. در تاريخ 19 بهمن ماه 47 مهديه ي تهران را در خيابان وليعصر جنوبي رسماً تأسيس نمود. اسكان دادن معاودين رانده شده ي عراقي در مهديه در زمستان 47.

1348- در پي سخنراني ها و منابر تند و پرطرفدار او درباره ي فلسطين و مردم مظلوم آن و همچنين موضع گيري عليه صهيونيست ها

و افشاي كمك اقتصادي و مالي و امنيتي دولت مردان به اسرائيل ممنوع المنبر شد و ساواك مانع ادامه ي سخنراني وي در شهر همدان شد.

1349- به دليل سخنراني در مخالفت با چاپ قرآن توسط فرح همسر شاه در منابر خود علناً مخالفت و انتقاد مي كرد. در تيرماه 49 پس از اذيت و آزار مراجع در تهران و قتل وشهادت آيت الله سعيدي در زندان، به شهر مشهد مسافرت نمود و خبر آن را منتشر ساخته و به كمك عده اي از روحانيون مبارز آن شهر درس هاي حوزه ي علميه ي آيات عظام ميلاني و ميرزا جواد آقاي تهراني را

در مشهد به عنوان اعتراض عليه رژيم به تعطيلي كشاند و موج دستگيري طلاب و مبارزان در مشهد توسط رژيم آغاز شد؛ وي به شاهرود فرار نموده ولي مدتي بعد در تهران بازداشت، بازجوئي و ممنوع المنبر گرديد.

1350-در شهريور ماه 1350 به علت منبر رفتن هاي مختلف و ايراد سخنراني هاي پرجوش و خروش و احساس برانگيز و جذاب و پراستقبال مردمي بازداشت ، بازجوئي، تهديد و ممنوع المنبر شد.

1351- در ايام سفر و مراسم اعمال حج در مكه و مدينه به سخنراني براي ثنا و دعاگويي به شاه دعوت شد ولي او شركت نكرده و خود را به بيماري و تمارض زد، پس از مراجعت از سفر، وي به علت شركت نكردن در محفل ثناگويي و مراسم رژيم در عربستان ، در تهران دستگير و بازداشت و مدت ها بازجويي و مورد آزار قرار گرفته و نهايت تهديد به تبعيد و ممنوع المنبر شد.

1352- تصميم به سفر حج و زيارت خانه ي خدا، جلوگيري رژيم از سفر حج او و همچنين رد تقاضا و درخواست مجدد او براي رفتن به سفر حج براي چندمين مرتبه. ممنوع المنبر شدن كافي.

1353- جلوگيري از سفر حج او توسط ساواك. سفر كافي به عتبات عاليات و ملاقات وي با حضرت امام خميني(ره) در نجف اشرف؛ روحيه گرفتن او از اين سفر و ملاقات با امام. تداوم همكاري و همسوئي با روحانيون مبارز و ارائه ي كمك و خدمات به مبارزان و پيش سنگربانان خطوط اول جهاد و مبارزه. جلوگيري رژيم و رد درخواست تشرف او به حج و عتبات عاليات.

1354- در آذرماه 54، به عنوان واعظي افراطي و اخلال گر معرفي، سپس بازداشت، بازجوئي و محكوم به سه

سال تبعيد در شهر ايلام شد. در دوران تبعيد، فعاليت هاي فراوان و خدمات ارزنده و به يادماندني در زمينه هاي ديني، فرهنگي و اجتماعي نسبت به مردم محروم آن استان نمود.

1355- در آذر ماه 1355 با وساطت آيت الله خوانساري، تهراني و فلسفي و ديگران، پس از يك سال تبعيد، در ايلام به تهران بازگشت و به فعاليت هاي خود در مهديه و ديگر امور مردمي پرداخت.

1356- به علت يورش عمال رژيم به مردم و واقعه ي 19 دي ماه 56 در آن شهر، وي سلسله سخنراني هاي خود را در آنجا به عنوان اعتراض قطع و از ادامه ي آنها خودداري كرد. مراسم چهلم آيت الله حاج آقا مصطفي خميني را بطور مفصل و مجلل در مهديه ي تهران برگزار نمود كه موجب خشم و كينه ي شديد رژيم نسبت به وي شده بود.

1357- در 28 ارديبهشت ماه 57 مردم سيرجان پس از سخنراني كافي در آن شهر تظاهرات خيابان ضدحكومتي شديدي برپا كردند و با نيروهاي امنيتي و پليس درگير شدند.

در تيرماه 57-در معيت حاج عموي خود به حج عمره مشرف و نيز به زيارت قبر منور حضرت زينب(س) در سوريه نائل آمد. در اين سفر همچنين با امام موسي صدر در شهر صور لبنان ملاقات داشت.

1357- پس از اتمام سفر حج و سوريه و ورود به تهران، به دستور و امر حضرت امام از مراسم جشن سالانه ي نيمه ي شعبان در مهديه ي تهران خودداري نمود؛ در 29 تير ماه 57 با فشار و تهديد ساواك مجبور به مسافرت به مشهد شد.

در 30 تير ماه 57- رژيم يك تصادف و سانحه ي ساختگي براي قتل وي كه از قبل برنامه ريزي كرده بود به اجرا گذارد. در روز

جمعه 30 تير ماه 1357 مطابق با روز نيمه شعبان، كافي اين واعظ مخلص بي نظير بر اثر اين تصادف ساختگي نزديك پاسگاه ژاندارمري چناران بين راه قوچان و مشهد در سن 42 سالگي به شهادت رسيد. منبع:كتاب "كافي واعظ شهير" ،تدوين دكتر مهدي كافي ،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي

مجالس بزرگداشت و ترحيم مرحوم كافي (ره) در تهران و شهرستانها

مجالس بزرگداشت و ترحيم مرحوم كافي

در تهران و شهرستانها

مجالس بزرگداشت باشكوه و محافل ترحيم و فاتحه خواني متعددي به مناسبت فوت مظلومانه كافي از سوي مراجع تقليد و آيات عظام و رهبران ديني و سياسي و اجتماعي و فرهنگي و روحانيون و شخصيتهاي والامقام و كسبه و تجار متدين و مشهور و قشر تحصيل كرده و جمع كثيري از اقشار مختلف مردم در سراسر ايران و در خارج از كشور برپا گرديد كه مردم مراتب تأثر و تألم شديد خود را از اين حادثه جانسوز ابراز مي داشتند و ضمن اظهار همدردي و تسليت به خانواده و بستگان و بازماندگان آن مرحوم با برپائي اين مراسم به پشتيباني و حمايت و تأييد فعاليت ها و خط مشي فكري و حركت آن مرحوم پرداخته و انزجار و تنفر خود را از رژيم دين ستيز وابسته به بيگانگان با سخنراني ها و صدور اعلاميه ها و اطلاعيه ها و توزيع دست نوشته ها و نيز با سردادن شعارها و فرياد ها و حتي درگيري هاي فيزيكي با مأمورين دولتي و نيروهاي امنيتي و پليس ابراز مي داشتند.

شمار شخصيت هاي بزرگي كه بدين مناسبت مجالس ترحيم و يادبود و محافل عظيم وعظ و سخنراني و فاتحه خواني پرمعنائي بپا داشتند قابل توجه است ولي به علت تعدد و پراكندگي و

خودجوشي و فقدان آمار دقيق، ذكر تعداد و زمان و مكان تمامي اين گونه مراسم ديني سياسي اجتماعي معنادار فعلاً مقدور نمي باشد.

گرچه عمال رژيم وقت سعي فراوان داشت كه از برپائي اينگونه محافل و مجالس خصوصاً در آن برهه از زمان پيش از انقلاب جلوگيري بعمل آورده و يا تشكيل آن را مختل و با يورش و حمله با آن مكان ها و ضرب و شتم مردم و تهديد و دستگيري و بازداشت جمع آنان را پراكنده و از اعتراض و شعار دادن آن ها ممانعت و جلوگيري نمايد.

ولي به خواست خدا كليه اين تلاش ها و حركت ها به نفع انقلاب تمام شد و خود زمينه ساز انسجام و وحدت و اتحاد هرچه بيشتر مردم و تسريع تحقق آرمان ها و اهداف تودة بپاخاسته و موجب خلع سلاح و انگيزه طرفداران و حاميان رژيم از روياروئي و همكاري با دستگاه جبار گرديد. همچنين اين عكس العمل هاي رژيم مايه هموارشدن بيشتر بستر پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري خردمندانه حضرت امام خميني(ره) و پيروزي خون بر شمشير و حق بر باطل گرديد.

آيا جاي آن ندارد كه از مرحوم كافي و امثال او تجليل و تكريم شايسته تري بعمل آوريم و سهم آنان را در پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران از ياد نبرده و پاسداري كنيم و در عين حال از فداكاري ها، جانفشاني ها و از خودگذشتگي هاي آنان به منظور خود فراگيري و درس و تأسي و عبرت آموزي و خويشتن سازي در حال و آينده ياد كنيم و به آشنا ساختن جوانان و رهجويان امت خود با راه و روش و منش و فكر و

انديشه و انگيزه و هدف آن خداجويان و پاكبازانِ فرشته پرواز آسماني همت گمارده و در اين راه دريغ نورزيم. آري، رسالت ما اين چنين است، اي برادر!

ذكرشماري از اين مراسم خالي از لطف نمي باشد :

عراق

1- حضرت آيت الله العظمي امام خميني (ره) نجف اشرف درتاريخ2/5/1357 ش.

لبنان

2- حضرت امام موسي صدر در صور جنوب لبنان

افغانستان

3- حضرت آيت الله حاج سيد محمد سرور واعظي در شهر كابل افغانستان

قم

4- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمدرضا گلپايگاني و حضرت آيت الله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي مشتركاً در مسجد اعظم در قم، به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي آل طه در صبح روز 5/5/1357 شمسي

5- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد وحيدي در مسجد اعظم قم در عصر روز 5/5/1357 شمسي.

6- حضرت آيت الله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي در حسينيه آيت الله العظمي مرعشي نجفي در قم به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد مرتضي برقعي در صبح و عصر روز 31/4/1357 شمسي با حضور جمعيت چندين هزار نفري.

7- طلاب مدرسه خان در مدرسه خان قم صبح روز 2/5/1357 شمسي.

تهران

8- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري در مسجد سيد عزيزالله تهران در صبح روز 3/5/1357 شمسي به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد قاسم شجاعي و با حضور جمعيتي بيش از پنجاه هزار نفر.

9- حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالرحيم و حاج شيخ عبدالعلي كني در مسجد الحسين شهر ري تهران در عصر روز 6/5/1357 شمسي.

10- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد جواد خوانساري در تهران.

11- حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمد تقي فلسفي و جامعه روحانيون تهران در

مسجد ارك تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ حسن كافي در عصر روز 4/5/1357 شمسي و باحضور بيش از ده هزار نفر مردم.

12- جامعه روحانيت تهران در مسجد امام حسين تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ علي اللهي اصفهاني و با حضور جمعيت چندين هزار نفري.

13- مجلس ترحيم در مسجد رضوان در محله تير دو قلوي تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ حسن كافي در شب 6/5/1357 شمسي با حضور جمعيت چندين هزار نفري.

14- مجلس ترحيم در مهديه تهران در خيابان اميريه تهران در عصر روز 2/5/1357 شمسي با حضور جمعيتي چندين هزار نفري.

15- مجلس ترحيم در مسجد حسين بن علي در محله سرآسياب دولاب تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد عبدالرضا حجازي در شب 5/5/1357 شمسي با حضور جميعتي بيش از پنج هزار نفر.

16- مجلس ترحيم در مسجد امام حسين در فلكه سوم تهرانپارس تهران در صبح روز 5/5/1357 شمسي با حضور جمعيتي بيش از دو هزار نفر.

17- حضرت آيت الله حاج سيد محمد علم الهدي در مسجد الزهراي تهران با سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ محمد مقدسيان در روز 2/5/1357 شمسي.

18- مجلس ترحيم در مسجد سيد عزيزالله تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ الاسلامي در روز 3/5/1357 شمسي.

19- مجلس ترحيم در مهديه تهران خيابان اميريه تهران به مدت سه روز صبح و عصر از روز 3/5/1357 شمسي كه با حضور جمعيت انبوهي از مردم عزادار وعاظ و مداحان مختلفي به سخنراني مي پرداختند.

20- مجلس ترحيم در مهديه تهران خيابان اميريه تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد محمدرضا ياسيني در روز جمعه 5/5/1357 شمسي با حضور جمعيتي بيش از

12 هزار نفر كه مورد هجوم و حمله نيروهاي امنيتي و پليس كلانتري منطقه 12 تهران قرارگرفته و تعداد زيادي مردم داخل مهديه را ضرب و شتم نمودند و جمع آنان را متفرق ساختند.

21- حضرت آيت الله حاج آقا سعيد تهراني در مسجد چهل ستون بازار تهران در عصر روز 3/5/1357 شمسي.

22- حضرت آيت الله تقوي شيرازي در مسجد خاتم الانبياء در محله سنگي تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ محمد صائمي در شب 8/5/1357 شمسي.

23- مجلس ترحيم در مسجد آذربايجاني هاي مقيم تهران در صبح روز 6/5/1357

24- مجلس ترحيم در مسجد خاتم الانبياء در محله سنگي تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي صادقي در شب 9/5/1357 شمسي.

25- مجلس ترحيم در مسجد علي بن ابيطالب تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ عبدالحسين حق پناه در روز 13/5/1357 شمسي.

26- جامعه روحانيت تهران در مسجد امام حسن تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ محمد اللهي در روز 4/5/1357 شمسي.

27- حضرت حجت الاسلام منطقي در مهديه سبلان جنوبي تهران در صبح روز 6/5/1357

28- مجلس ترحيم در مسجد حسين بن علي در تهران به مناسبت اولين سال فوت كافي به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد محمد علي غروي در روز 22/4/1358

29- مجلس ترحيم در مهديه تهران در خيابان اميريه تهران به مناسبت اولين سالگرد فوت كافي به سخنراني حضرت حجت الاسلام حاج شيخ محمدتقي فلسفي در روز 22/4/1358 شمسي با حضور جمعيت چندين هزار نفري.

30- جامعه وعاظ تهران در مسجد سيد عزيزالله تهران در عصر روز 4/5/1357 شمسي.

31- مجلس ترحيم در مسجد جامع بازار تهران در عصر روز 3/5/1357 شمسي.

32- حضرت حجت الاسلام حاج سيد محمد

كوثري در مسجد رحمتيه در شكوفه فرح آباد ژاله تهران عصر روز 7/5/1357 شمسي.

33- مجلس ترحيم در مسجد فاطميه در فلكه سوم فرح اباد خزانه تهران. به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ حسن كافي در صبح روز 6/5/1357 شمسي.

34- مجلس ترحيم در مسجد شاهزاده خانم در خيابان فرهنگ در خيابان اميريه تهران در شب 6/5/1357 شمسي.

35- مجلس ترحيم در مسجد قائم چيذر تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج سيدعبدالرضا حجازي در عصر روز 8/5/1357 شمسي.

36- مجلس ترحيم در مسجد اعظم تجريش تهران در عصر روز 12/5/1357 شمسي.

37- مجلس ترحيم در مسجد صاحب الزمان در ميدان اختياريه تجريش تهران به سخنراني حجت الاسلام واعظي در عصر روز 9/5/1357 شمسي.

38- مجلس ترحيم در مسجد بني هاشم در خيابان هاشمي در غرب تهران در عصر روز 9/5/1357 شمسي.

39- مجلس ترحيم در مسجد علي اكبر در خيابان هاشمي تهران در عصر روز 9/5/1357.

40- مجلس ترحيم در مسجد علي بن ابيطالب انتهاي خيابان بابائيان تهران به سخنراني حجت الاسلام شريعت در عصر روز 9/5/1357 شمسي.

41- مجلس ترحيم در مسجد جامع بازار تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد احمد همداني در صبح روز 9/5/1357 شمسي.

42- مجلس ترحيم در مسجد ارگ تهران در عصر روز 9/5/1357 شمسي.

43- مجلس ترحيم در مسجد امام جعفر صادق در خيابان شهباز جنوبي تهران در عصر روز 8/5/1357 شمسي.

44- مجلس ترحيم در مسجد نبي اكرم تهران به سخنراني حجت الاسلام حاج سيداحمد رحماني همداني در شب 11/5/1357 شمسي.

45- مجلس ترحيم در مسجد امام حسين در ميدان شهناز تهران در صبح روز 14/5/1357

ورامين

46- جامعه روحانيت در مسجد خاتم الانبياء ورامين به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ جعفر

حسيني در عصر روز 5/5/1357 شمسي.

47- مجلس ترحيم در حسينيه بني فاطمه ورامين به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي مهاجراني در عصر روز 6/5/1357 شمسي.

48- مجلس ترحيم در مسجد صاحب الزمان ورامين به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد رسول موسوي نژاد در روز 7/5/1357 شمسي.

49- جامعه روحانيون در مسجد امام حسن ورامين به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ محمداللهي در عصر روز 14/5/1357 شمسي.

كرج

50- مجلس ترحيم در مسجد صاحب الزمان شاهدخت كرج در عصر روز 5/5/1357 شمسي.

51- مجلس ترحيم در مسجد هشتگرد كرج در عصر روز 6/5/1357 شمسي.

52- مجلس ترحيم در مسجد جامع كرج به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي قنبرپور در عصر روز 19/5/1357 شمسي.

سمنان

53- مجالس ترحيم متعددي در شهرهاي سمنان و دامغان و خصوصاً شاهرود و اطراف آن نيز برگزار گرديد و به ياد او در غم و اندوه به سوگواري پرداختند.

اصفهان

54- مجلس ترحيم در مسجد كمر زرين اصفهان در روز 4/5/1357 شمسي با حضور جمعيت چندين هزار نفري.

55- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد حسين موسوي خادمي در مسجد حاج محمدجعفر در اصفهان به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي فخر كلباسي در صبح روز 2/5/1357 شمسي.

56- حضرت آيت الله العظمي حاج سيدحسين موسوي خادمي در مسجد كمرزرين سبزه ميدان اصفهان به سخنراني حجت الاسلام معزي در صبح روز 7/5/1357.

شيراز

57- مجالس ترحيم متعددي توسط علماء بزرگ آيت الله دستغيب، محلاتي، رباني شيرازي و ديگر روحانيون و هيأتها و اقشار مختلف در شهرهاي شيراز، جهرم و فسا برپا گرديد و در پايان هر مجلسي خصوصاً در شهر فسا مردم به تظاهرات خياباني پرداخته و موجب دخالت پليس و نيروهاي امنيتي و ضرب و شتم

و دستگيري عده اي از مردم گرديد.

كاشان

58- مجلس ترحيم در مسجد امام حسن مجتبي در شهر آران كاشان به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ ابوالقاسم قمي در روزهاي 31/4/1357 و 1/5/1357.

59- هيئت حسيني در مسجد بالا بازار كاشان در روز 3/5/1357.

60- مجلس ترحيم در مهديه كاشان در صبح روز 4/5/1357.

61- مجلس ترحيم در مسجد ولي سلطان كاشان صبح روز 4/5/1357.

62- مجلس ترحيم در مسجد ميان چال كاشان در روز 4/5/1357 شمسي.

كرمان

63- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ نعمت الله صالحي در مسجد جامع كرمان به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي صالحي كرماني در روز 5/5/1357.

64- مجلس ترحيم در مهديه منصور شهر سيرجان كرمان به سخنراني حجت الاسلام حاج آقا ابراهيم فائقي در عصر روز 6/5/1357.

65- حضرت حجت الاسلام آيت اللهي در مسجد سعداله كرمان در عصر روز 6/5/1357.

يزد

66- حضرت آيت الله حاج شيخ محمد صدوقي در مسجد جامع يزد و ديگر مساجد، مجالس ترحيم متعددي بپا داشتند.

67- ديگر علماء و روحانيون يزد نيز مجالس يادبود مشابهي برگزار كردند.

68- حضرت آيت الله حاج سيد روح الله خاتمي در مسجد جامع اردكان يزد در صبح روز 12/5/1357 شمسي به سخنراني حجت الاسلام خاتمي.

69- حضرت آيت الله حاج سيد روح الله خاتمي در مسجد مزرعه اردكان يزد در عصر روز 12/5/1357 شمسي به سخنراني حجت الاسلام خاتمي.

سيستان و بلوچستان

70- جامعه روحانيت زاهدان در مسجد جامع زاهدان به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي علوي زاده در عصر روز 3/5/1357.

71- مجلس ترحيم در مسجد جامع ايرانشهر در عصر روز 7/5/1357.

زابل

72- علماء و مردم زابل نيز مجالس ترحيم و بزرگداشتي برگزار نمودند.

آذربايجان شرقي – تبريز

73- حضرت آيت الله حاج سيد محمدعلي قاضي طباطبائي

در مسجد مقبره تبريز به سخنراني حجت الاسلام حاج شيخ ميرزا حسن ناصرزاده در روز 3/5/1357.

74- حضرت آيت الله حاج سيد اسداله مدني.

75- مجلس ترحيم در مسجد جامع جلفا در عصر روز 6/5/1357.

مراغه و شبستر

76- روحانيون و مردم اين شهرستانها مراسم و مجالس ترحيم باشكوهي بپا داشتند.

آذربايجان غربي – اروميه

77- مجلس ترحيم در مسجد اعظم اروميه در عصر روز 9/5/1357 شمسي كه با هجوم و حمله و يورش پليس روبرو شد.

اردبيل

78- حضرت حجت الاسلام بيوك خليل زاده (مروج) در مسجد ميرزا علي اكبر اردبيل در روزهاي 3/5/1357 و 4/5/1357.

همدان

79- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ رضا انصاري و حجت الاسلام حاج سيد ابوالقاسم حسيني مشتركاً در مسجد جامع همدان در عصر روز 2/5/1357 و صبح روز 3/5/1357.

قزوين

80- مجلس ترحيم در مسجد سيدعلي قزوين در عصر روز 4/5/1357.

تفرش

81- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ جواد ميرسپاسي و حجت الاسلام حاج آقا محمودي مشتركاً در حسينيه طرخوران تفرش در عصر روز 6/5/1357.

اراك

82- مجلس ترحيم در مسجد آقا ضياء الدين شهر اراك در عصر روز 2/5/1357

بهبهان

83- مجلس ترحيم در مسجد سبزپوشان بهبهان در صبح روز جمعه 6/5/1357 شمسي با حضور جمعيت چندين هزار نفري

نهاوند – ايلام

84- در شهرستانهاي نهاوند، ايلام، سنندج، خمين، شهركرد اقشار مختلف مردم در مجالس و محافل ترحيم كافي كه توسط روحانيون و علاقمندان بوي تشكيل شده بود شركت جستند و به ياد او به عزاداري پرداختند.

كرمانشاه

85- حضرت حجت الاسلام حاج محمدحسن سلماني ساوجي (رحيمي) در مسجد جامع كرمانشاه در روز 6/5/1357.

86- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ علي اكبر حسيني در مسجد جامع كنگاور كرمانشاه در صبح روز 3/5/1357.

خرمشهر

87- مجلس ترحيم در مسجد صاحب الزمان خرمشهر در

عصر روز 6/5/1357

آبادان

88- روحانيون بزرگ و علماء آبادان نيز در سوك كافي در محافل و مجالس متعددي كه در اين شهر بپاشده بود حضور يافته و در فقدان او به سخنوري و عزاداري پرداختند.

بوشهر

89- جامعه روحانيت در مسجد جامع عطار بوشهر صبح روز 3/5/1357.

هرمزگان – بندرعباس

90- مجالس ترحيم و يادبودي توسط روحانيون و سرشناسان علاقمند به كافي در اين شهرستانها علي رغم جو پليسي موجود برگزار گرديد و مردم با شركت خود در آنها به فاتحه خواني و ياد كافي عزاداري نمودند.

گيلان

91- هيئت انصار المهدي و جامعه روحانيت رشت مشتركاً در حسينيه انصار المهدي شهر رشت به سخنراني حجت الاسلام خراساني در صبح روز 4/5/1357 شمسي با حضور جمعيت چندين هزار نفري.

92- مجلس ترحيم در مسجد سرخي بندرانزلي به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي قوام در عصر روز 6/5/1357 شمسي با حضور جمعيت كثيري از مردم.

93- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ عليرضا ممجد در مسجد گلشن شهر لنگرود به سخنراني حجت الاسلام شمس در صبح روز 4/5/1357.

94- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ رمضانعلي اسماعيليان در مسجد جامع لاهيجان در عصر روز 6/5/1357 شمسي.

95- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ محمد بيننده در مسجد ميان محله بندر فرحناز لاهيجان در عصر روز 6/5/1357 شمسي.

96- حضرت حجت الاسلام حاج شيخ علي اسماعيلي در بقعه سيد شمس الدين لاهيجي در شهر لاهيجان به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي تقوائي در عصر روز 2/5/1357 شمسي.

مازندران

97- مجلس ترحيم در مسجد بي سر تكه در شهر بابل به مناسبت اولين سالگرد فوت كافي به سخنراني حجت الاسلام سعيد اشراقي قمي در عصر روز 18/4/1358 ش.

98- مجالس ترحيم و فاتحه خواني و يادبود كافي

در مردادماه 1357 شمسي در شهرستانهاي بابل، بابلسر، آمل، قائم شهر، ساري، چالوس، نوشهر، شهسوار، رامسر و نيز در شهرهاي گرگان و بندرتركمن از سوي مردم و روحانيون آن مناطق برگزار گرديد كه علاقمندان به خاندان اهل بيت و مرحوم كافي شركت جسته و در فقدان وي به سوگ نشستند.

خراسان

99- حضرت حجت الاسلام فخرالدين افخمي در مسجد پامنار در سبزوار در روز 12/5/1357

100- مجلس ترحيم در مسجد علوي ها در تربت جام خراسان به سخنراني حجت الاسلام حاج آقاي توسلي در عصر روز 7/5/1357 شمسي.

101- مجلس ترحيم در حسينيه انصارالمهدي نيشابور در عصر روز 4/5/1357 شمسي.

102- مجلس ترحيم در مسجد جامع خاش در خراسان جنوبي در روز 11/5/1357 شمسي.

103- مجالس ترحيم و بزرگداشتي نيز در شهرهاي تربت حيدريه، كاشمر، بيرجند و گناباد و بجنورد و چناران و درگز و قوچان برگزار گرديد و اقشار مختلف و علماء و بزرگان در آن شركت نموده و از كافي تجليل بعمل آوردند.

مشهد

104- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد عبداله شيرازي در مسجد جامع گوهرشاد مشهد.

105- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمدرضا بروجردي در مسجد جامع گوهرشاد مشهد.

106- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد صادق شريعتمداري در مسجد جامع گوهرشاد مشهد.

107- مجلس ترحيم در مسجد صاحب الزمان در ميدان صاحب الزمان مشهد به سخنراني حجت الاسلام حاج سيد يحيي مرتضوي در صبح روز 2/5/1357 شمسي.

108- مجلس ترحيم در مسجد امام حسين خيابان امام خميني (ره) مشهد درعصر روز 6/5/1357.

109- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد حسين موسوي شاهرودي در مسجد حوض لقمان خيابان نادري مشهد در صبح و عصر روز 1/5/1357 شمسي در چندين روز متوالي كه مداحان و سخنوران

منبر مي رفتند با حضور جمع كثيري از مردم.

110- خانواده كافي در مسجد جعفريها در بالا خيابان مشهد در صبح و عصر روز 1/5/1357 شمسي در چند روز متوالي با سخنراني و مديحه سرائي مداحان و سخنرانهاي مختلف و حضور اقشار مردم و شخصيت ها و بزرگان خراسان.

111- مجلس ترحيم در مزار كافي در خواجه ربيع مشهد در صبح روز 8/5/1357 شمسي و شركت جمع كثيري از مردم مشهد در اين مراسم.

112- مجلس ترحيم در مزار كافي در خواجه ربيع مشهد در روز چهلم فوت كافي و شركت قشر عظيمي از مردم با حمل عكس و تصاويري از آن مرحوم در راهپيمائي خود به سوي مزار.

113- خانواده كافي در مزار كافي در خواجه ربيع مشهد به مناسبت سالگرد فوت وي در صبح روز جمعه 22/4/1358 شمسي مجلس سوگواري بپا داشتند كه جمعيت زيادي از مردم شركت كرده و به ياد آن مرحوم عزاداري نمودند.

114- حضرت آيت الله العظمي حاج سيد عبدالله شيرازي و حضرت آيت الله العظمي حاج سيد حسن قمي مشتركاً در مسجد جامع گوهرشاد مشهد به مناسبت سالگرد فوت كافي در عصر روز 22/4/1358 شمسي مجلس ترحيم باشكوهي با حضور و شركت جمع كثيري از مردم خراسان برگزار كردند و به ياد آن مرحوم به عزاداري نشستند. اسناد سخن مي گويند صفحه 403 الي 415 تصاوير بعضي از مجالس بزرگداشت و ترحيم مرحوم شهيد حاج شيخ احمد كافي (ره) حضرت آيت الله سيد احمد خوانساري (ره) متن مربوط به برگزاري مجلس ختم در مسجد سيد عزيزالله تهران مورخه 1357/5/3 : با صدور اعلاميه اي از ناحيه حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج سيد احمد خوانساري

مرجع عالي قدر شيعيان ، صبح امروز مجلس ترحيم حجت الاسلام حاج شيخ احمد كافي در مسجد مرحوم ((حاج سيد عزيزاله)) در بازار تهران برگزار شد. در اين مجلس علماي اعلام ، روحانيون ، هيئت هاي مذهبي ، گروهي از ساكنان شهر هاي كشور ، تُجار و طبقات مختلف اصناف شركت داشتند. همچنين از طرف حضرت آيت الله حاج حسين شاهرودي پدر همسر آنمرحوم كه از شخصيت هاي روحاني طراز اول استان خراسان است ، نمايندگاني در مجلس ترحيم شركت داشتند. حجت الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ زين العابدين كافي عموي آن مرحوم نيز از مشهد به تهران آمد و صيح امروز در مجلس ترحيم شركت كرد. در مجلس ترحيم حجت الاسلام حاج شيخ احمد كافي سيصد تن از خادمين مهديه تهران با لباس فُرم در مسير مسجد ايستاده بودند. حضرت آيت الله خوانساري (ره) با مرحوم شهيد كافي (ره) ارتباط بسيار نزديك و صميمانه اي داشتند ، با وساطت آيت الله خوانساري (ره) حكم تبعيد مرحوم كافي (ره) به ايلام ، از سه سال به يك سال تقليل يافت { منبع : زندگينامه آيت الله خوانساري (ره) - مركز اسناد انقلاب اسلامي } ايشان از مراجعي بود كه در شهادت مرحوم كافي پيام تسليت صادر و اولين مجلس ختم را در مسجد سيد عزيزالله تهران برگزار كرد.در اين مراسم جمعيت كم سابقه اي و بي نظيري در حدود پنجاه هزار نفر شركت نمودند كه در مطبوعات وقت بازتاب گسترده اي را در پي داشت. { منبع : كافي شهيد نيمه شعبان صفحه 70 } مراسم ختم شهيد شيخ احمد كافي (ره) كه به دعوت

مرحوم حجت الاسلام شيخ محمد تقي فلسفي (ره) در مسجد ارك تهران برگزار شد - شبستان مسجد ارك تهران مراسم ختم شهيد شيخ احمد كافي (ره) كه به دعوت مرحوم حجت الاسلام شيخ محمد تقي فلسفي (ره) در مسجد ارك تهران برگزار شد - حياط مسجد ارك تهران مجلس يادبود سه روحاني گرانقدر حضرت آيت الله همداني ، حضرت آيت الله طاهري و شهيد حجت الاسلام شيخ احمد كافي (ره) { تصوير مربوط به شهر قم ميباشد } يكي از مجالس ختم مرحوم حجت الاسلام شهيد شيخ احمد كافي (ره) تصوير مجلس ختم حجت الاسلام شهيد شيخ احمد كافي (ره) كه از طرف خاندان كافي در مهديه تهران به تاريخ 1357/5/5برگزار شده بود ، سخنران اين مجلس حجت الاسلام سيد رضا ياسيني بودند { اين مجلس از ساعت 6 بعد از ظهر الي 8 شب برگزار شده ، در اين مجلس طبق اسناد ساواك حدود 12 هزار نفر در داخل و خارج مهديه حضور داشته اند و جمعيت هنگام متفرق شدن در خيابانهاي اميريه ، مولوي ، ميدان راه آهن ، 20 متري جواديه و قلعه مرغي دست به تظاهرات زده و ...... { واعظ شهير حجت الاسلام شيخ احمد كافي (ره) به روايت اسناد ساواك صفحه 492 }

در جوار رحمت حق

همه ساله با فرار رسيدن نيمه شعبان ، مهديه تهران محل برگزاري يكي از باشكوه ترين جشنهاي ولادت امام زمان ( عج ) بود . نيمه شعبان سال 1398 ه ق با روزهاي پرشور حركتهاي مردمي عليه نظام سلطنتي همزمان گرديد . به دنبال پرسشهاي مكرر از امام خميني در خصوص برپايي جشنهاي شعبانيه ، معظم

له طي اعلاميه اي ضمن تحريم برپايي جشنها فرمودند : « ... رژيم منحط براي مسلمين ايران عيدي نگذاشته است . دست شاه تا مرفق به خون ملت ايران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزيز در عزاي خود نشسته ، چگونه ممكن است كسي نظر دهد كه جشن بگيرند و شادماني كنند ... » مسئولان مهديه تهران كه از مدتها قبل در تدارك برپايي جشن نيمه شعبان بودند ، به تبعيت از اين فرمان از برگزاري جشن خودداري نمودند . اين اقدام انقلابي باعث خشم و عصبانيت رژيم شد . در پي اين اتفاقات حجه الاسلام كافي با فشار ساواك به مسافرتي رفت كه ديگر برگشت نداشت . وي به همراه خانواده و راننده خود عازم زادگاهش مشهد مقدس گرديد . در صبح روز جمعه پانزده شعبان 1398 ق برابر با سي تير 1357 پس از اقامه نماز صبح در مسجد شيروان هنوز سي كيلومتر از شهرستان قوچان فاصله نگرفته بودند كه اتومبيل آنها دچار سانحه شده و روح ملكوتي حجه الاسلام كافي به آسمان پر كشيد . بستگان وي پس از اطلاع از حادثه به قوچان آمده و همان روز جنازه وي را به مشهد برده و در مسجد جعفري ها قرار دادند . با انعكاس اين خبر در مطبوعات جمعيت زيادي خود را آماده تشييع جناز وي نمودند . خصوصاً اينكه بسياري سانحه تصادف را توطئه ساواك مي دانستند . صبح مورخ 31/4/57 مراسم تشييع از ميدان فردوسي مشهد به طرف حرم مطهر امام رضا (ع) آغاز گرديد . مراسم تشييع به تظاهراتي عليه رژيم تبديل و به سبب تيراندازي چند

نفر كشته و مجروح گرديدند . پس از طواف جنازه در حرم مطهر و اقامه نماز ميت توسط آيه الله سيد عبدالله شيرازي ، براي آرام كردن جو عمومي مشهد جنازه در همان روز به تهران منتقل گرديد . مردم زيادي در فرودگاه منتظر بودند ولي جنازه با نظارت ساواك به سرعت به پزشكي قانوني منتقل گشت . ساواك تهران و شهرباني به سرعت تشكيل جلسه داده و با توجه به نگرانيهاي استاندار خراسان در مورد بازگشت جنازه به مشهد و ايجاد ناآرامي در شهر از يك سو و احتمال بروز ناآرامي در تهران از سوي ديگر تصميم به دفن بدون تشريفات وي در خواجه ربيع مشهد گرفتند . تنها به خانواده وي اجازه دادند كه در ساعت 10 شب مورخ 1/5/57 جنازه را بدون اطلاع هيچكس به مهديه برده و مراسم مختصري را برگزار نمايند . بلافاصله پس از مراسم جنازه به فرودگاه منتقل و در ساعت يك بامداد 2/5/75 وارد مشهد و شبانه در خواجه ربيع دفن گرديد . از آنجا كه ساواك بيم ربوده شدن جنازه را توسط مردم مي داد كليه جريانات مزبور با نظارت دقيق ساواك صورت گرفته و پس از دفن نيز تذكرات شديدي را مبني بر عدم برگزاري هر گونه مراسمي در خواجه ربيع به خانواده وي دادند . آيات عظام گلپايگاني ، مرعشي نجفي ، سيد احمد خوانساري و بسياري ديگر از علماء با انتشار اعلاميه هايي ضمن عرض تسليت با خانواده وي و مردم داغدار اظهار همدردي نمودند . شهر مشهد در غم فرو رفت اولين مجلس ختم به دعوت آيه الله سيد احمد خوانساري در

مسجد حاج سيد عزيزالله تهران تشكيل شد . در بسياري از شهرها از جمله قم ، مشهد ، كرمانشاه ، رشت ، كاشان ، اصفهان و ... مجالس ختم و بزرگداشت برقرار شد . در غالب اين مجالس سخنرانان ضمن بزرگداشت خاطره مرحوم كافي به افشاگري عليه رژيم شاه پرداختند و بدنبال آن تظاهرات خياباني برپا مي شد . حجه الاسلام علي دواني در اين باره مي نويسد : « در ايامي كه مرتب در تهران و شهرستان ها قيام مردم مسلمان بر ضد رژيم طاغوت وسعت بيشتري به خود مي گرفت ، در ماه شعبان 98 مرگ نابهنگام مرحوم شيخ احمد كافي خراساني ، واعظ معروف رخ داد ... مرگ او موجي از غم و اندوه در ميان ارادتمندانش و عامه مردم مسلمان و روحانيون پديد آورد . به خصوص كه گفته شد تصادف هم عمدي بوده است . والله العالم . در اين حادثه مردم تهران و مشهد و ديگر شهرستانها نفرت بيشتري نسبت به دستگاه جبار پيدا كردند و مرگ مرحوم كافي ضربه كوبنده ديگري بر پيكر رژيم ضد مردمي وارد ساخت ... » و اين شعر بود كه نقش اعلاميه هاي ترحيم آن مرحوم گرديد : آنكه يك عمر گفت مهدي جان ؛ داد در روز عيد مهدي ، جان طوبي له و حسن مآب

ساير فعاليتهاي سياسي

حجه الاسلام كافي علاوه بر فعاليتهاي مذكور ، در برخي عرصه هاي ديگر كه مورد حساسيت ساواك بود نيز شركتي فعال داشت : 1 – ترويج مرجعيت امام خميني (ره) : وي در پاسخ به سؤال افراد در خصوص اينكه از چه كسي تقليد نمايند آنها

را به امام (ره) ارجاع مي داد ، وي همچنين با نصب عكس امام خميني (ره) در منزل خود كه محل مراجعت افراد بسياري بود در اين مسير قدم برمي داشت . و دو مرتبه طي سالهاي 1346 ش و 1355 ش در نجف اشرف به ديدار امام خميني نائل و رهنمون هاي لازم را از ايشان اخذ نمود . 2 – ديدار با روحانيون تبعيدي : ملاقات وي با آيه الله ناصر مكارم شيرازي در چابهار و ديدار با آيه الله سيد علي غيوري در سيرجان از اين قبيل است . ساواك در ذيل يكي از اين گزارشها نوشته است : « از گزارشات رسيده چنين استنباط مي گردد ، نامبرده فوق و برخي از وعاظ و روحانيون براي اينكه پوشش براي مسافرت به محل روحانيون طرد شده و ملاقات با آنان داشته باشند ترتيبي اتخاذ مي نمايند كه از طرف اهالي اين محل براي وعظ دعوت شوند . موضوع بررسي ، توجه به ساواكها براي مراقبت از اين افراد داده شود . » 3 – ديدار با زندانيان سياسي : ساواك تهران در گزارشي پس از ذكر اسامي افرادي كه در تشييع جنازه مرحوم خندق آبادي شعارهايي درباره امام خميني (ره) داده اند چنين آورده است : « ... ضمناً نامبردگان فوق روزهاي جمعه به وسيله آقاي كافي به ملاقات آقايان مهندس بازرگان ، شيخ انواري و طالقاني مي روند . » 4 – برگزاري مراسم ترحيم حاج آقا مصطفي خميني : با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان 1356 اولين مجلس ترحيم در مسجد اعظم قم برگزار شد

و پس از آن بود كه در تهران و برخي شهرستانهاي ديگر مجالس مشابهي برقرار گرديد . با نزديك شدن به چهلم شهادت حاج آقا مصطفي و برگزاري مراسم چهلم ، ساواك با حساسيت بيشتر اين جلسات را تحت نظر داشت . ساواك تهران در گزارش خود به اداره كل سوم مي نويسد : « ... ساعت 5 روز 11/9/36 مراسم چهلم مصطفي خميني در محل مهديه خيابان اميريه برگزار گرديده گرداننده اين مراسم شيخ احمد كافي و واعظي كه منبر رفته شيخ ابوالقاسم اسلامي قمي بوده است ... » 5 – در آستانه انقلاب اسلامي : چاپ مقاله اي در 17 دي 1356 در روزنامه اطلاعات انجام گرفت ، ملت مسلمان ايران را به راهي كشاند كه نهايتاً منجر به فروپاشي نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت اسلامي شد . پس از انتشار اين مقاله شهر قم حالتي غيرعادي و ملتهب به خود گرفت فرداي آن روز بازار و درسهاي حوزه يكپارچه تعطيل شد . در روز 19 دي ماه مأمورين مسلح رژيم ، مردم معترض قم را آماج رگبار مسلسلهاي خود قرار داده و به خاك و خون كشيدند . حجه الاسلام كافي به همراه جمعي از وعاظ به عنوان اعتراض و همدردي با اين واقعه از سخنراني خودداري نمودند . با شعله ور شدن آتش قيام مردم وي نيز بر دامنه فعاليتهاي خود افزوده در مجلس چهلم شهداي حوادث يزد و جهرم حضور يافته و سخنراني نمود . ساواك كرمان در گزارش به اداره كل سوم مي نويسد : « ... كافي در بالاي منبر به سخنراني مذهبي پرداخته و اظهار داشته :

شما جمع شده ايد كه براي كشته شدگان به دست عمال دولت مادري كنيد . اين عزاداري مربوط به من است . به وسيله ارتباط قلبي اين عزاداري را به ساحت آيه الله خميني مي رسانم ... » سه روز بعد مجدداً در تكيه مهديه شهرستان سيرجان در رابطه با امام خميني به سخنراني پرداخته و وي را دعا نمود . شدت حملات وي به رژيم در شبهاي بعد افزايش يافت : « حدود ساعت 0:30 بامداد مورخه 28/2/37 بعد از سخنراني شيخ احمد ضيافتي كافي در تكيه مهديه سيرجان حدود دو هزار نفر از تكيه خارج و در خيابان رضاشاه كبير سيرجان به راه افتادند . تعدادي از آنان تظاهراتي انجام و با شعار زنده باد خميني يك جام شيشه سه متري بانك ملي را با سنگ شكسته و با دخالت مأمورين شهرباني سيرجان متفرق شدند ... » پرويز ثابتي مدير كل اداره كل سوم ساواك در ذيل گزارش مزبور چنين مي نويسد : « اگر مطلب او ضد رژيم بوده بازداشت و اگر تحريك آميز بوده تبعيد شود » اسناد ساواك حاكي از آن است كه مرحوم كافي پس از اين ماجرا به شاهين شهر اصفهان رفته و در آنجا نيز بياناتي را در مخالفت بر دستگاه حاكمه ايراد نموده است .

اقدامات فرهنگي – عمراني – خدماتي

اقامت دائمي حجه الاسلام كافي در تهران با آغاز جدي فعاليتهاي فرهنگي – عمراني وي مقارن است . در ابتدا جلسات وعظ و خطابه و مراسم دعاي كميل و ندبه او همه هفته به طور منظم در گوشه و كنار شهر تهران در منزل علاقمندان به طور سيار تشكيل مي گرديد

ولي پس از مدتي منزل مسكوني او در منطقه اميريه تهران ، كانون اين جلسات قرار گرفت . حضور گسترده اقشار مختلف مردم در اين جلسات ، مواجه شدن با كمبود جا و اهداف بلند فرهنگي وي منجر به تأسيس مهمترين يادگار مرحوم كافي يعني مهديه تهران شد . 1 – مهديه تهران : حجه الاسلام كافي در اواخر 1347 ش با كمك هاي بي دريغ مردمي توانست قطعه زميني به مساحت 4000 متر در منطقه اميريه خريداري نمايد . به زودي سالن اصلي مهديه بنا و ميعادگاه عاشقان گرديد . مردم تهران و برخي شهرستانها ، ساعتها در پشت درهاي مهديه به انتظار مي نشستند تا فيض حضور در جلسات وعظ و دعاي ندبه را درك نمايند . مهديه تهران علاوه بر اين ، منشأ خدمات و خيرات ارزنده اي بود كه بسياري از آنها هم اكنون نيز ادامه دارد . اهم اين موارد بدين شرح است : - كمكهاي مالي مستمر به خانواده هاي بي بضاعت در قالب تهيه كفش ، لباس ، مواد غذايي ، تهيه خاكه ذغال در فصل سرما ، پرداخت وجوه نقدي و لوله كشي يكي از محلات فقير نشين جنوب تهران - تأسيس صندوق قرض الحسنه مهديه - ارائه خدمات درماني و تأسيس داروخانه مهديه - تأسيس حوزه علميه مهديه و برپايي مراسم عمامه گذاري طلاب - اسكان و پذيرايي بيش از دو هزار تن از ايرانيان رانده شده از عراق در مهديه تهران - خريداري مشروب فروشي مجاور مهديه و تبديل آن به كتابخانه اسلامي 2 – عيادت از بيماران : ساواك در گزارشي در اين باره

مي نويسد : « ... در ساعت 16 مورخه همان روز به اتفاق با ده دستگاه اتوبوس اتوتوكل و دو وانت ميوه و شيريني و يك دستگاه بلندگو به بيمارستان شاه آباد رفتند و در محوطه بيمارستان دعاي سمات خوانده و پس از عيادت از بيماران ، اعضاء هيئت در ساعت 30/18 بيمارستان را ترك گفتند . » 3 – احداث درمانگاه در برخي شهرها نظير مشهد ، گرگان ، دهلران ، آران كاشان و ... 4 – ساخت ، مرمت و تجديدبناي چندين مسجد 5 – ساختن بيش از بيست مهديه در شهرهاي مختلف 6 – تأسيس حوزه علميه در شهرستان ايلام 7 – ساخت حمام در ايلام ، ساوه ، مهران و دهلران 8 – تشكيل هيأتهاي مذهبي در شهرستانها 10 – جمع آوري كمكهاي نقدي و ارسال آن براي مردم خشكسالي زده سيستان و بلوچستان در سال 1350 ش 11 – جمع آوري كمكهاي نقدي و ارسال آن براي مردم زلزله زده خراسان در 1347 ش 12 – تشكيل كلاسهاي آموزش اصول عقايد براي جوانان دبيرستاني و دانشگاهي 13 – كمك مالي به شيعيان و سادات نخاوله عربستان سعودي

سخنان روشنگرانه

استعداد و توانايي حجه الاسلام كافي در فن سخنوري به زودي وي را به خطيبي برجسته و خوش سخن تبديل نمود . آوازه مجالس او به سرعت در شهرها پيچيد . و به بيش از صد شهر جهت سخنراني سفر نمود . اين شهرت ، از مرزهاي ايران هم گذشت ، تا جايي كه علماء و مردم برخي از كشورهاي مجاور نيز ، براي سخنراني از وي دعوت مي نمودند . سفر

به لبنان و ملاقات با امام موسي صدر از خاطرات فراموش نشدني ايشان بود . كثرت دعوت از او ، به حدي بود كه در برخي ايام در يك روز هشت منبر مي رفت و ميزان افراد شركت كننده در جلسات سخنراني بعضي مواقع بالغ بر پنجاه هزار نفر بود . حجه الاسلام محمد مقدسيان در رابطه با تلاش خستگي ناپذير وي مي گويد : « يك شب ساعت حدود سه بعد از نيمه شب در ميدان آزادي ايشان را ديدم . گفتم : كجا بودي ؟ گفت : از كرمانشاه مي آيم . مي خواهم بروم مهديه دعاي ندبه بخوانم ، دوباره برگردم كرمانشاه . » كلام گرم و دلنشين كافي ، چون از دل برمي خاست بر دل مي نشست و باعث جذب بسياري از افراد كه تقيد چنداني به رعايت آداب شرع نداشتند ، گرديد . حجه الاسلام مرحوم شيخ حسن كافي در اين باره مي گويد : « اين مرحوم مغفور اثر عجيبي داشت ، شايد صدها شراب خوار ، رباخوار ، گناهكار و .. را اين مرد به راه خدا آورد و توبه شان داد و به صراط مستقيم وادارشان كرد . » وي در سخنرانيهاي خود با بياني بسيار ساده ضمن موعظه و نصيحت ، بسياري از موضوعات سياسي – اجتماعي را مطرح و در قبال آنها موضعگيري مي نمود . برخي از محورهاي مهم سخنان وي عبارتند از : 1- حمله به رژيم اشغالگر قدس : مخالفت با اسرائيل ، انتقاد از رژيم شاه به جهت حمايت از آنها ، تحريك و تهييج مردم براي كمك به فلسطينيان

، بخشي از سخنان وي را تشكيل مي داد : « اگر دولت ايران پشتيباني فوري خود را از برادران عرب ما اعلام نكند ما مسلمانان ايران سرشكسته خواهيم بود . من از روي اين منبر با صداي بلند به دولت و مسئولين اعلام مي نمايم كه هر چه زودتر به كمك برادران مسلمان ما بشتابند و شر مردم يهود را از سر آنان كوتاه كنند ... پروردگار آن كس را كه به وسيله پول ، سرباز ، اسلحه و ... به يهوديان اسرائيل كمك مي كند دودمانش را ريشه كن كن . » 2 – لايحه حمايت از خانواده : در اوايل سال 1343 ش گروهي مرموز كه وابسته به مركز صهيونيستي بودند زمزمه طرحي را در حمايت از حقوق زنان مطرح نمودند . رژيم مدتي از طريق مطبوعات روي اين طرح تبليغ كرد و نهايتاً در اسفند 1345 ش اين لايحه را كه با برخي اصول مسلم فقهي تناقض داشت جهت توصيف راهي مجلس كرد . روحانيون مبارز همواره مخالفت خود را با اين طرح ابراز مي داشتند . مرحوم كافي در اين رابطه گفت : « در روزنامه خواندم كه مي خواهند طلاق را به عهده زنها بگذارند . آخر اينها چه مي نويسند . اين مجله زن روز چه مي نويسد . مگر شما نمي گوييد قرآن را قبول داريد ، مگر شما مسلمان نيستيد ، اگر قرآن را قبول داريد قرآن با اين چيزها مخالف است . قرآن نگفته اين كار را دست زن بسپاريد ... » « ... مثل امروز كه مي خواهند قانوني درست كنند كه يك مرد

حق ندارد بيش از يك زن داشته باشد . از اول دنيا تاكنون ظالمين زيادي روي كار آمده اند و خداوند هر بار يك نفر را مي فرستاد و بساط ظلم را برمي چيد و ما يازده قرن است كه انتظار چنين شخصي را مي كشيم و در پايان سخنراني گفت : الهي زندانيان بي گناه ما را آزاد كن . » 3 – ذكر و ياد امام خميني (ره) : يكي از مواردي كه رژيم شاه نسبت به آن حساسيت داشت اشاره به نام و ذكر خاطره امام خميني بود . متقابلاً روحانيون نيز اين حساسيت را درك كرده و در بيانات خود با صراحت و كنايه نام امام را هميشه زنده نگاه داشتند : « ... خداوندا پرچم دار اسلام ، پيشواي شيعيان جهان ، حضرت آيه الله خميني را در پناه خود از جميع بلايا حفظ بفرما و او را صحيح و سالم به ايران بازگردان و وسائل خلاصي زندانيان بي گناهي كه به جرم طرفداري از قرآن و دين و روحانيت گرفتار شده اند فراهم نما ... » « ... من نمي دانم خيلي از چيزها هست كه نمي شود گفت : دامن مراجع را رها نكنيد اميدوارم كه نتيجه بگيريد . كافي در پايان منبر خود گفت : سلام بر مكه و نجف . نظريه شنبه : طبق قراري كه بين بعضيها مرسوم است ، سلام به نجف يعني سلام به خميني » « ... آن مرجع عاليقدر شيعه حضرت آيه الله العظمي خميني ( سه بار صلوات مردم ) از گوشه نجف ناله مي كند ، كسي ناله اش

را نمي شنود ( گريه حضار ) آي نسيم هوا ، آي نسيم هوا ، ناله هاي دوستان اين مرجع تقليد را به گوشش برسان . آيه الله العظمي خميني ، بزرگ مرجع شيعه ، افتخار قرآن ، افتخار اسلام ، افتخار اهل بيت ، افتخار دين ، افتخار روحانيت ، مدافع حريم اسلام و شيعه ، با توام آقا ، قربانت بشوم آقاجان ... » يكي از مداحان قديمي تهران كه از نوجواني با مرحوم كافي آشنا و در جلسات وي شركت داشته در نقل خاطرات خود چنين مي گويد : « يك سال كه روز اربعين مصادف با جمعه شده بود مرحوم كافي در مهديه اعلام كرد هفته آينده ما دعاي ندبه را در مسجد اعظم قم برگزار مي كنيم . ما كه رفتيم قم داخل صحنها و مسجد اعظم جاي سوزن انداختن نبود . مرحوم كافي به بهانه دعاي مراجع وسط دعاي ندبه يك مرتبه گفت : « خداي مراجع تقليد شيعه مخصوصاً مرجع تقليد شيعيان را كنار حرم اميرمؤمنان در نجف اشرف از خطرات حفظ بفرما » آميني كه مردم گفتند مسجد اعظم را به لرزه درآورده و سكوت محض مجلس را فرا گرفت ... » 4 – مخالفت با لايحه اصلاحات ارضي : لايحه اصلاحات ارضي يكي از بزرگترين اصول سياستهاي استعماري بود كه به عنوان اولين اصل از اصول شش گانه انقلاب سفيد در ايران آغاز شد . اين لايحه آسيب شديدي بر كشاورزي ايران وارد نمود به طوري كه كشور را طي چند سال از مقام صادركننده گندم به يك كشور واردكننده گندم تبديل كرد يكي ديگر از

آثار تخريبي اين لايحه مهاجرت روستاييان به شهرها بود . توجه به اين نكات باعث مخالفت روحانيون با اين لايحه گرديد . گزارشگر ساواك پس از نقل سخنان حجه الاسلام كافي در مسجد قاروني پيشواي ورامين چنين اظهارنظر كرده است : « ... نظر شيخ مزبور از حلال و حرام يا اينكه ضمن صحبت گفت : پنج خروار زمين مي گيريد حساب دارد . نظرش اصلاحات ارضي و تقسيم زمين است كه در پوشش به كشاورزان مي فهماند كه اين زمينها حرام است و نتيجه نيز اين شده كه عده اي تقسيم زمين را شرعي نمي دانند . » 5 – جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي : رژيم شاه به تشويق روشنفكران خود از سال 1337 ش در فكر برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي بود تا سرانجام در 1350 ش موفق به برپايي اين جشنها شد . اين تصميم با مخالفت بسياري از اقشار جامعه از جمله روحانيت مواجه شد . حجه الاسلام كافي در مخالفت با برپايي اين جشنها در مورخ 8/8/50 در سخنراني جمعي از تجار چنين مي گويد : « آمريكا در حدود 479 سال است كه كشف شده و به اوج عظمت رسيده و كرات را تسخير مي نمايد . اما ايران كه 2500 سال است كه سابقه شاهنشاهي دارد ، هنوز نتوانسته سوزن بسازد و دارد به استخوان پوسيده مردگان افتخار مي كند و اين حرفهاي گزاف را تحمل مي نمايد . خيلي جاي تأسف است كه امروز نيز مثل زمان جاهليت به اجداد گذشته افتخار مي گردد . » و به دليل همين فعاليت ها بود كه ساواك نام او

را جزو ليست افرادي كه به مناسبت جشنهاي 2500 ساله بايد تحت نظر و مراقبت باشند ، قرار داد . 6 – اعتراض به مفاسد اجتماعي : بخش وسيعي از بيانات مرحوم كافي در اعتراض به شيوع و گسترش فساد و فحشا در جامعه است . وي با مخاطب قرار دادن دست اندركاران رژيم آنان را عاملان اين امر مي دانست . وي در سخنراني در بازار نجارها در مورخ 25/1/51 چنين مي گويد : « ... پيغمبر اسلام فرمود زمامدار مملكت بايد دين دار و خداشناس و از نژاد پاك و با پدر و مادر باشد و در كارها با ملت مشورت كند و تابع احكام الهي باشد و طبق دستورات قرآن عمل كند ولي زمامدار كه بي پدر و مادر بوده و از نژاد پاك و ديندار نباشد مسلماً مخالف قرآن و دين و دشمن خدا خواهد بود و برخلاف دستورات قرآن عمل خواهد كرد . مگر قرآن نگفته است زن بايد در حجاب باشد ؟ كو حجاب ... مگر پيامبر و قرآن نگفته است كه مشروب حرام است ؟ ولي در ايام قتل امام حسين و ساير ائمه مغازه هاي مشروب فروشي باز است . ... » وي راديو و تلويزيون را يكي از عوامل اشاعه فحشا در جامعه مي دانست : « ... ضمن انتقاد شديد از سينما ، تأتر ، تلويزيون و راديو اظهار داشت : راديو با اين برنامه هايش مردم را از راه بدر مي كند . بعضي مواقع كه مي خواهند صداي مردم درنيايد چهار كلمه قرآن پخش مي كنند و بعد از آن خانم دلكش شروع

به خواندن مي كند ... » و در مخالفت با گردانندگان مطبوعات عصر پهلوي كه با چاپ مطالب انحرافي درصدد دامن زدن به اين جريان بودند ، مي گفت : « ... اي مرد خرم آباد ؛ اي محصلين ، اي روشنفكران ، اي تحصيل كرده ها حواستان را جمع كنيد ، پنبه را از گوشتان بيرون بياوريد ، مجلات و روزنامه هاي مسموم و كثيف را مطالعه نكنيد ، با مجلات و روزنامه هاي كثيفشان شما را بيچاره و گمراه مي كنند . فقط سهيم مكتب اسلام قم باشيد تا ماهيانه مجله براي شما فرستاده شود ... » او كه به سبب نمايش فيلم هاي مفسده انگيز در سينماها همواره مردم را از رفتن به آنجا منع مي نمود در نهايت به علت مخالفت با ساخت سينما در شهر مذهبي قم ، بازداشت گرديد . منبع ساواك ، يكي از سخنراني هاي وي در اين رابطه را چنين گزارش كرده است : « ... ضمن صحبت درباره مضرات فيلمهاي سينمايي و رفتن به سينما اظهار داشت : مردم اين دستها مي خواهند ، اطراف امام حسين خلوت شود و امام حسين غريب بماند . اينها مي خواهند اين پرچمها را از ما بگيرند ... » 7 – زمامداران فاسد : حجه الاسلام كافي با تبيين جنايات خلفاي اموي و عباسي ، مسئولان و زمامداران رژيم شاه را به يزيد ، معاويه و هارون الرشيد تشبيه نموده و اقدامات ناصواب آنها را پيوسته محكوم مي نمود : « .. در زمان خلافت خلفاي عباسي اشخاصي مورد توجه و حمايت بودند كه با دين اسلام و

قرآن مبارزه مي كردند ، مشروب مي خوردند و زنا مي كردند . در حال حاضر هم وضع به همين منوال است و جنايت و فساد آزاد مي باشد . مردم كشور مانند بره هايي مي باشند كه براي نگهداري آنان بايستي چوپاني با جرأت وجود داشته باشد تا اگر گرگي حمله كرد از بره ها دفاع كند . و واي به حال آن موقعي كه خود چوپان گرگ شود و وضع فعلي ما تقريباً به آن صورت درآمده است ... ... وقتي سلمان به مدائن وارد شد تمام رجال و شخصيتها با دسته گل و غيره به استقبالش آمدند ولي وقتي او را ديدند تعجب كردند و گفتند ما فرماندار به اين بي آلايشي نديده بوديم . فرماندار بايد شيك پوش و قمارباز و مشروب خوار و عياش باشد . از شما پيرمرد چه كاري ساخته است . بلي فرماندار بايد اين طور باشد نه طور ديگر كه همه شما مي دانيد و احتياج به گفتن من ندارد . » در همين راستا وي گاهي انتقادات خود را متوجه مراكز دولتي مي نمود : « در زمان عمر هم با مسلمين بدرفتاري مي شد و با اينكه قول داده بود وقتي كه به خلاقيت رسيد كارهاي خوب انجام دهد ، وقتي كه بر خلافت رسيد تمام آن قول و قراري كه گذاشته بود فراموش كرد مانند شهرداري خودمان ... » زماني در روزنامه خواندم كه دادگاهي درست كرده اند به نام از كجا آوردي . ولي اكنون فقط نامش ماند . چون ديدند اگر بخواهند اين قانون را اجرا كنند اول بايد مقامات و

متنقذين سرشناس را احضار كنند ... » 8 – جو خفقان و اختناق : رژيم شاه براي بقاي خود ناچار به ايجاد فضايي پليسي توأم با فشار و اختناق بود . اين روند از 1350 ش با تشكيل كميته مشترك ضد خرابكاري افزايش يافت . توضيح و تبيين اين وضعيت در دستور كار روحانيون قرار داشت : « ... نامبرده درباره سرگذشت امام صادق و ظلم و ستمي كه منصور دوانقي نسبت به آن حضرت نموده است صحبت كرد و گفت : حكومتها هميشه اين طور بوده اند . در عصر كنوني بيشتر از آن موقع به وسيله استعمار به مردم ظلم و ستم مي شود . اگر الان به زندانها تشريف ببريد مي بينيد كه چقدر افراد بي گناه در آنجا به سر مي برند و همچنين عدة زيادي كشته شده اند ... » 9 – فرق ضاله : وجود افراد فرقه ضاله بهائيت در مصادر امور و برخي مراكز مهم اقتصادي زمينه را براي شيوع و گسترش افكار اين فرقه فراهم نموده بود . مراجع عظام تقليد ، علماء و وعاظ پيوسته مردم را نسبت به تفكر و اهداف اين فرقه آگاه مي نمودند : « ... يهوديها و بهائيها مخالف دين اسلام هستند و طبق فتواي مجتهدين نبايد از آنها جنس خريداري كرد . زيرا منافع يهوديها به جيب اسرائيل مي رود و گلوله مي شود و بوسيله آن برادران ديني شما را مي كشند و منابع بهائيها هم صرف تبليغ مسلك بهائيت مي شود و بر عليه امام زمان خرج مي گردد . كارخانه جنرال استيل مال يهوديها و كارخانه ارج

هم متعلق به بهائيها مي باشد . اجناس اين دو كارخانه را نخريد ... » وهابيها نيز در برخي استانها در حال انجام فعاليتهاي مشكوك و سوء بودند : « وضع مملكت خراب شده ، كسي هم جرأت نمي كند حرف حسابي بزند چون فوراً تحت تعقيب قرار خواهد گرفت . الان وهابيها در ايران دارند عليه اسلام فعاليت مي كنند . اگر من آزاد بودم مي گفتم كه آنها از كدام چشمه آب مي خوردند . ولي فعلاً دهان ما بسته است و نمي توانيم حرفي بزنيم . شما هم مي دانيد من چه مي گويم و مي دانيد كه چرا آنها از مسلمانها نمي ترسند و رئيس آنها كيست ولي دنيا اينطور نخواهد ماند . وي اضافه نمود : مردم شما هم يك نفر يا دو نفر نماينده از طرف امام زمان داريد ، برويد دامن آنها را بگيريد و آنها را از دست ندهيد . آيا آنها را مي شناسيد يا من بايد بگويم . نظريه شنبه : منظور كافي از نماينده امام زمان خميني بوده است . » 10 – ايستادگي و مقاومت : حجه الاسلام كافي رمز موفقيت و پيروزي در مقابل سياستها و حركتهاي دين ستيزانه رژيم را مقاومت و ايستادگي مي دانست . و پيوسته مردم را در اين راه تشويق و تحريك مي نمود : « ... نامبرده ضمن سخنان خود گفت : امام صادق فرموده : مؤمن حقيقي از آهن و ساير فلزات سخت تر است . چون آهن در اثر حرارت ذوب مي شود ولي مؤمن را كسي قادر نيست نرم كند . شخص متقي

و با ايمان اگر قطعه قطعه شود باز پس از مرگ مي گويد اي كاش مجداً زنده مي شدم و از دين و قرآن دفاع مي كردم ولي امروز تا يك صدايي به گوش برسد فرار مي كنند و حتي حاضر نيستند در راه دين و قرآن حتي يك سيلي بخورند ... كمي جرأت و شهامت داشته باشيد و در مقابل دشمنان دين ايستادگي كنيد . »

اقدامات مختلف ساواك

با شروع نهضت امام خميني (ره) و تلاش مستمر روحانيت در اين راستا و تشكيل بخشي در رابطه با تحركات روحانيون در اداره كل سوم ساواك ، حجه الاسلام كافي همواره به عنوان يكي از سوژه هاي مهم اين بخش ، پيوسته تحت مراقبت قرار داشت . مجموعه اقداماتي كه از سوي ساواك در خصوص ايشان صورت گرفته را مي توان در چند قسمت خلاصه نمود : الف – كنترل دقيق جلسات استفاده از منابع نفوذي جهت تهيه گزارش از جلسات سخنراني عمومي و برخي جلسات خصوصي از اموري بود كه از نظر ساواك از اهميت بالايي برخوردار بود : « خواهشمند است دستور فرمائيد به نحو مقتضي و با استفاده از كليه امكانات موجود نسبت به ضبط اظهارات نامبرده فوق اقدام و نتيجه را به موقع به اين اداره كل اعلام دارند . » ساواك مركز به محض اطلاع از مسافرت وي ، ساواك منطقه را در جريان قرار مي داد تا وي را تحت مراقبت قرار دهند : « طبق اطلاع واصله نامبرده بالا كه از روحانيون افراطي مي باشد قصد دارد به بهشهر عزيمت نمايد . خواهشمند است دستور فرمائيد به محض ورود به حوزه

استحفاظي آن ساواك ، به نحو غيرمحسوس اعمال و رفتار و تماسهاي وي را تحت نظر قرار داده و نتيجه را ضمن خلاصه اي از سخنرانيهاي مشاراليه اعلام دارند . » و در همين راستا توزيع كنندگان و فروشندگان نوارهاي ايشان نيز ، مورد حساسيت ساواك قرار داشتند : « خواهشمند است دستور فرمائيد ضمن جمع آوري نوارهاي مورد بحث ، صاحب فروشگاه ( كالاي خانه ) احضار و به وي تذكر داده شود كه منبعد از فروش اين گونه نوارها كه جنبه انتقادي و تحريك آميز دارد خودداري نمايد . » كنترل ساواك بر وي گاهي به حدي مي رسيد كه كليه تماسهاي روزانه وي به صورت لحظه اي ، ثبت و گزارش مي شد : « صبح روز 27/3/53 از شيخ محمد رحمتي ، صبح روز 28/3/53 از شيخ رحيم علمي دو نفر از روحانيون محل در منازل نامبردگان و صبح روز 29/3/53 از مدرسه علميه و كتابخانه تخشيد در سيرجان ديدن كرده و در همين روز به اتفاق چند نفر از اهالي ، واعظ تبعيدي سيد علي غيوري را در منزل او ملاقات نموده ... » اقدام به شنود تلفني نيز از جمله شيوه هايي بود كه ساواك براي پي بردن به جزئي ترين فعاليتهاي مرحوم كافي به آن توسل مي جست . ب – كنترل مكاتبات ساواك بر بسياري از مكاتبات مرحوم كافي با ديگران كه برخي از آنها جنبه خصوصي داشت نيز نظارت و كنترل داشت . از جمله مي توان به نامه ايشان به فرزند آيه الله ميلاني نامه به آيت الله سيداحمد خوانساري ، نامه به حاج ميرزا

احمد پورقديري و برخي موارد ديگر اشاره نمود كه در متن كتاب آمده است . ج – احضار و تذكر علاوه بر بازداشتهاي مكرري كه منجر به زنداني شدن حجه الاسلام كافي گرديد ، وي بارها توسط ساواك و اطلاعات شهرباني احضار گرديد . غالب اين احضارها فقط جهت اخذ تعهد و تذكر بوده كه در بعضي مواقع با بازجويي و بازداشتهاي يك روزه توأم مي شد . كثرت اين احضارها به حدي بود كه آن را به صورت امري عادي براي مرحوم كافي درآورده بود . ساواك در گزارش يكي از سخنرانيهاي وي كه اشاره به تعهد او به ساواك دارد ، مي نويسد : « ... وي در اثناء كلام با استناد به داستان خوشرويي پيامبر نسبت به يك نفر يهودي به لحن تمسخرآميزي بيان داشت ما كه تعهدي بيشتر نداديم ولي چند دعايي درباره اين از بين رفتن يهوديان بكنيم ، مثل اينكه مسلمانان طبق اخبار روزنامه ها دارند كارهايي براي از بين بردن اسرائيليها مي نمايند . » و در گزارش ديگري آمده است : « نامبرده در سخنراني خود در بازار چنين گفت : روز گذشته بنده را به محلي احضار كردند و مورد بازجويي و محاكمه قرار دادند و در اطراف چند منبر كه در كن داشتم سؤالاتي كردند و تهديد نمودند . آخر مگر ما جز حرف حق چيز ديگري مي گوئيم . ما مي خواهيم به آنها بفهمانيم كه در اين مملكت همه چيز آزاد است جز دينداري . » اهم موارد احضار ايشان بدين شرح است : 1 – احضار و تذكر پس از فاجعه 15

خرداد . 2 – دستور احضار در مورخ 1/9/45 به جهت انتقاد از رژيم شاه . 3 – احضار و اخذ تعهد در مورخه 2/3/46 به جهت انتقاد از وضعيت نابهنجار جامعه . نكته جالب توجه اين است كه وي در بعدازظهر همين روز در سراي حاج حسن واقع در بازار تهران به منبر رفته و ضمن اظهار مطالبي ، با كنايه موضوع احضار خود را بيان مي كند . 4 – بازداشت توسط اداره اطلاعات شهرباني در مورخ 17/3/46 و اخذ تعهد به جهت ايراد مطالب انتقادي . 5 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك مازندران در مورخ 25/7/46 به جهت سخنراني در مسجد چالوس . 6 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك تهران در مورخ 23/10/47 به جهت ايراد مطالب انتقادي . 7 – احضار ، تذكر شديد و اخذ تعهد توسط ساواك تهران در مورخ 16/1/48 به جهت سخنراني عليه اسرائيل و ... 8 – احضار ، تذكر شديد و اخذ تعهد مبني بر عدم ورود به قم توسط ساواك قم در مورخ 23/6/48 به دليل سخنراني عليه تأسيس سينما در قم . 9 – احضار ، تذكر شديد و اخذ تعهد توسط ساواك كرمانشاه در مورخ 30/6/48 قبل از سخنراني در مسجد آيه الله بروجردي كرمانشاه . 10 – احضار و ممانعت از منبر توسط ساواك همدان در مورخ 18/8/48 . 11 – سه مرتبه به ساواك احضار شده ولي به جهت عدم مراجعت در مورخ 2/2/49 دستور جلب وي صادر گرديد . 12 – احضار و تذكر توسط ساواك تهران در مورخ 11/6/49 به جهت ايراد مطالب انتقادي

. 13 – احضار و بازجويي توسط ساواك تهران در مورخ 4/11/49 به دليل سخنراني عليه رژيم شاه . 14 – احضار و تذكر شديد توسط ساواك تهران در مورخ 13/12/49 به دليل سخنراني در حمايت از مراجع و امام خميني ( ره) . 15 – احضار و بازجوئي توسط ساواك تهران در مورخ 30/6/50 به دليل سخنراني عليه آخوندهاي درباري در مسجد امام محمدباقر ، چهار راه اسكندري تهران . 16 – احضار و تذكر توسط ساواك مشهد در مورخ 18/4/51 قبل از سخنراني در مشهد . 17 – احضار و تذكر و اخذ تعهد توسط ساواك اصفهان در مورخ 23/5/52 به علت سخنراني عليه بهائيان . 18 – احضار ، بازجويي توسط ساواك تهران در مورخ 11/6/52 به علت مسافرت به افغانستان و سخنراني در آنجا . 19 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك خوزستان در مورخ 25/8/52 قبل از سخنراني در خرمشهر . 20 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك خوزستان در مورخ 12/9/53 قبل از سخنراني در حسينيه اعظم اهواز . د – ممنوع المنبر كردن يكي از حربه هايي كه ساواك در مقابل روحانيون به كار بست و در صدد بهره گيري از آن بود ، ممنوع المنبر كردن آنان بود . در مواقع مختلف ساواك ليستي از روحانيوني كه حق استفاده از منبر را نداشته و يا اينكه با اخذ تعهد مجاز به منبر رفتن مي باشند تهيه كرده و براي مراجع مربوطه ارسال مي نمود . ساواك با اين اقدام درصدد كاهش فعاليتهاي تبليغي روحانيون بود . حجه الاسلام كافي بيش از ده بار در زمانهاي

متفاوت ممنوع المنبر شد . اولين بار در مورخه 30/9/49 اداره كل سوم ساواك طي نامه اي به ساواك خوزستان اعلام نمود : « شيخ احمد كافي فرزند محمد از جمله وعاظ ناراحت بوده كه به اتهام ايراد مطالب خلاف مصالح دو مرتبه بازداشت گرديده و به شهرباني كشور اعلام شده از منبر رفتن وي جلوگيري نمايند . دستور فرمائيد چنانچه به حوزه استحفاظي آن ساواك عزيمت نمود از طريق شهرباني محل به همين نحو عمل نمايند . » براي آخرين بار نيز نام وي در 1355 ش جزو ليست روحانيوني كه در ماههاي محرم و صفر مجاز به استفاده از منبر نيستند ثبت گرديد . رژيم شاه در راستاي همين سياست يعني در تنگنا قرار دادن روحانيون و ممانعت از فعاليتهاي روشنگرانه آنان ، با صدور گذرنامه براي آنان جهت خروج از كشور مخالفت مي نمود . آنچه از اسناد ساواك برمي آيد اين است كه در مجموع پنج مرتبه با خروج مرحوم كافي از كشور جهت سفر به كشورهاي عربستان سعودي ، عتبات عاليات و سوريه مخالفت گرديده است . ه : تلاش براي جلب همكاري از ديگر اقدامات مذبوحانه عوامل رژيم ، تلاش براي جلب همكاري و به اصطلاح تحبيب مبارزان بود . بدين صورت كه آنان خود ممانعتهايي را در مسير حركت روحانيت ايجاد كرده و بعد براي بر طرف كردن آن خواهان همكاري مي شدند . در اواخر سال 1346 ش ساواك با صدور كارت راهنماي حجاج براي مرحوم كافي مخالفت نمود و بعداً كه با وساطت حجه الاسلام فلسفي قرار بر صدور كارت شد ، در مصاحبه اي حضوري

اين موافقت را مشروط بر همكاري وي نمودند . از آنجا كه اين سفر براي مرحوم كافي از اهميت بالايي برخوردار بود ، وي ناچار به قبول اين تعهد گرديد ، ولي هيچگاه به آن عمل ننمود . گزارش ذيل ، گوياي اين مسئله است : « نامبرده بالا تاكنون هيچ گونه همكاري با ساواك ننموده است مضافاً اينكه در مسافرت حج از طرف نماينده اعزامي ساواك از وي دعوت شد در مراسم نيايشي كه براي سلامتي شاهنشاه آريامهر از طرف سرپرستي حجاج ترتيب داده شده بود شركت نمايد ، ليكن مشاراليه عليرغم تعهدات خود از قبول اين امر نيز خودداري نمود . »

مبارزات سياسي

1 – اولين بازداشت : حجه الاسلام كافي به پيروي از نهضت حضرت امام خميني (ره) ، در جريان مخالفت معظم له با لايحة انجمن هاي ايالتي و ولايتي ، فعاليتهاي سياسي خود را عليه رژيم ستمشاهي پهلوي از طريق سخنراني آغاز كرد . نخستين گزارش مكتوب سازمان اطلاعات و امنيت درباره ايشان كه در مورخه 14/12/41 ثبت گرديده ، مربوط به سخنراني وي در منزل آيه الله قمي است : « روز سه شنبه ساعت 30/9 صبح در منزل آقاي قمي مجلس روضه برقرار بود و شيخ احمد كافي منبر رفت . در اول منبر يك حديث نبوي قرائت نمود و سپس مشغول سخنراني شد و در بين توهين به دولت و وزراء و تعريف از علماء اظهار نمود [ : ] بنده در تهران منبر مي رفتم . ماه رمضان رسيد و يك روز به من خبر دادند كه امروز چند نفر مي خواهند از منبر ترا پايين بياورند

. بنده گفتم : فخر مي نمايم كه هميشه اوقات با صلوات منبر مي روم ، يك مرتبه هم با صلوات از منبر پايين بيايم . آقايان [ ! ] بشر خودش را در زندان هارون صفتان بياندازد بهتر از اين است كه فرداي قيامت خجل باشد ، ائمه هدي هميشه گرفتار بودند ... » ساواك در ذيل سند فوق چنين پي نوشت نموده : « خيلي فوري ، آقاي رجبيان اين شخص بازداشت شده است الساعه سوابق او را ارائه فرمائيد . » پي نوشت مزبور حاكي از آن است كه در زمان وصول اين خبر به ساواك ، حجه الاسلام كافي در بازداشت بوده است . اما در خصوص علت بازداشت ، مدت و زمان آن سندي يافت نشد . چند روز پس از اين سخنراني ، همزمان با حمله ددمنشانه رژيم شاه به مدرسه فيضيه قم در دوم فروردين 1342 كه مصادف با 25 شوال 1382 ق – سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع) - بود ، وي مجدداً در منزل آيه الله قمي به منبر رفت و اين بار پيكان تيز حملات خود را متوجه شخص شاه نمود . در بخشي از سخنانش ابراز داشت : « تو چرا يعني اي پادشاه اختيار خودت را به دست اجنبي داده اي يعني به دست آمريكائيها » . به دنبال اين اظهارات اعضاي كميسيون امنيت استان متشكل از استاندار ، فرماندهي ارتش دوم ، فرماندهي لشكر 12 خراسان ، رئيس ساواك خراسان و رئيس شهربانيهاي خراسان در همان روز تشكيل جلسه دادند : « كميسيون امنيت استان در ساعت 20 روز 2/1/42 با

حضور امضاء كنندگان زير باغ ملت آباد تشكيل ، ابتدا سركار سرهنگ افتخار جريان فعاليت دسته جات مختلف را در شهر گزارش و سپس اعلاميه هايي منتشر و به وسيله رئيس ساواك خراسان قرائت و همچنين مطالبي كه دو نفر از وعاظ به نامهاي شيخ غلامرضا واعظ طبسي و كافي در روز جاري در منزل آيه الله قمي ايراد نموده بودند قرائت و چون موضوع اظهارت آنان مضره تشخيص داده شد مقرر گرديد نامبردگان در ظرف امشب به وسيله شهرباني دستگير و به ساواك خراسان جهت تعقيب قانوني تحويل شوند . » علي رغم اين تصميم ، از اسناد موجود چنين برآورد مي شود كه حجه الاسلام كافي پس از اين سخنراني و اطلاع از قصد دستگيري ، مدتي را به صورت مخفيانه زندگي كرده است . 2 – واقعه پانزده خرداد در پي واقعه پانزده خرداد و دستگيري و بازداشت حضرت امام خميني (ره) ، حضرت آيه الله ميلاني و برخي از علماي ساير شهرستانها در اعتراض به اين امر به تهران مهاجرت كرده و پي گير ماجرا بودند . از جمله افرادي كه در اين اعتراض حضوري فعال داشت مرحوم كافي است . ساواك در گزارشي چنين مي نويسد : « ساعت 30/19 روز پنجشنبه 20/4/42 در حدود پانصد نفر از طبقات مختلف مركب از علماء ، وعاظ ... در محل اقامتگاه آيه الله ميلاني در واقع در خيابان پهلوي ( اميريه ، منيريه ، كوچه حكمي منزل پورقديري ) حضور داشتند . ابتدا از طرف يكي از افراد هيئت بني فاطمه ذكر مصيبت شد سپس آقاي كافي واعظ روي صندلي قرار گرفت

و ذكر مصيبت نمود و در خاتمه از آيه الله ميلاني اعلام داشت اگر در ظرف يكي دو روز آينده از طرف هر فردي از افراد شهر اهانتي نسبت به مراجع تقليد و علماء اعلام شود هيچ يك از مسلمانان حق جوابگويي به آنها را ندارند ...» وي همچنين به همراه جمعي از منبريهاي خراسان اعلاميه اي را در حمايت از قيام امام خميني منتشر نمودند . 3 – انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي رژيم شاه در روزهاي پس از واقعه يازده خرداد و ايام بازداشت و تحت نظر بودن امام خميني (ره) دست به كار انتخابات فرمايشي دوره 21 مجلس شوراي ملي شد . اين انتخابات كه در اواخر مهر 1342 ش صورت گرفت از سوي مراجع عظام تقليد تحريم و مورد اعتراض علماء واقع گرديد . حجه الاسلام كافي از جمله معترضين بوده و در يكي از سخنرانيهاي خود به تنقيد از شركت كنندگان در انتخابات پرداخت : « عده اي به خاطر يك نهار و مبلغي پول به پاي صندوق مي روند و سرنوشت و ايمان خود را از دست مي دهند . بدانيد خدا در همه حال ناظر اعمال ما هست . اين عده نه اجر دنيوي دارند و نه اجر اخروي ... » 4 – اعزام به خدمت سربازي سخنان تند و انتقادي حجه الاسلام كافي در مسجد گوهرشاد مشهد در مورخه 25/9/42 كه ضمن آن به وارد كردن مشروبات الكلي از خارج و داير كردن مراكز علني فساد و فحشا در يكي از شهرها اعتراض و در پايان نيز آيه الله ميلاني را دعا و دشمنان ايشان را

نفرين نموده بود ، باعث خشم عوامل رژيم گشت . اين بار عوامل ساواك تحت عنوان مشمول بودن ، تصميم به اعزام وي و برخي ديگر از فضلاي مشهد نظير آيه الله شهيد سيدعبدالكريم هاشمي نژاد به خدمت سربازي گرفتند . ولي وي از طريق يكي از آشنايان مكاتبه اي كه با آيت الله زاده ميلاني داشت ، مورد شناسائي قرار گرفت : « نامبرده فوق كه چندي پيش براي اعزام به سربازي احضار گرديده بود به شاهرود متواري و از آنجا نامه اي به شرح پيوست براي آقاي سيد محمدعلي ميلاني فرستاده ... » 5 – تجليل از امام خميني ( ره ) عشق و ارادت مرحوم كافي به حضرت امام خميني (ره) امري بارز و آشكار بود . وي در برخي از سخنرانيهاي خود به صراحت از امام (ره) نام برده و براي سلامتي ايشان دعا كرد : « در ساعت 2:00 بعد از نيمه شب مورخه 18/11/42 كافي واعظ در مسجد قندي واقع در خاني آباد به منبر رفته و از آقاي خميني تجليل نموده است . » يك روز پس از ايراد اظهارت وي توسط ساواك دستگير و روانه زندان قزل قلعه شد . در آنجا مورد بازجويي قرار گرفت و در پاسخ به اين سؤال بازجو كه : منظور شما از كساني كه گرفتار شده اند و براي آنها دعا كرده ايد ، چه كساني مي باشند ؟ با صراحت و شجاعت اعلام مي كرد : « حضرت آيه الله العظمي خميني و آقاي مرواريد و شجوني و افرادي ديگري كه اطلاع ندارم . » اين بار ، مدت بازداشت

او هشت روز به طول انجاميد و ساواك پس از اين مدت ، وي را با اخذ تعهد آزاد نمود . 6 – دستگيري و بازداشت مجدد تشبيه شاه به فرعون ، معرفي امام خميني (ره) به عنوان نائب امام زمان (عج) و طلب دعا براي سلامتي و خلاصي ايشان از دست عوامل رژيم ، انتقاد شديد از رژيم به سبب زنداني كردن روحانيون ، اظهار خشنودي از ترور حسنعلي منصور و تعبير به حكومت ظالم و ستمگر درباره رژيم پهلوي از جمله مطالبي بود كه مرحوم كافي در سخنراني خود در مسجد حضرتي تهران در مورخ 2/11/43 ايراد نمود . بلافاصله پس از اين سخنراني ، وي دستگير و روانه زندان قزل قلعه گرديد . قرار بازداشت موقت مورخه 4/11/43 ايشان ، به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي مملكت توسط رئيس شعبه هفت بازپرسي دادستاني ارتش سرهنگ ستاد بهزادي صادر و وي به آن اعتراض نمود . اين قرار شش روز بعد توسط دادگاه عادي شماره سه اداره دادرسي ارتش مورد تأييد واقع گرديد . دادگاه عادي شماره دو دادرسي ارتش در حالي كه بيش از چهار ماه از بازداشت وي سپري شده بود ، ايشان را به دو ماه حبس تأديبي با احتساب مدت بازداشت قبلي محكوم نمود . وي در برخي از سخنرانيهاي خود به اين امر اشاره دارد : « ... يك روز كه از منبر پايين آمدن به من گفتند كه سوار ماشين جيپ شوم و مرا به زندان بردند . اين ماشين سواري 6 ماه طول كشيد براي اينكه ما نتوانيم حرفهايمان را بزنيم . » 7 –

شهادت آيه الله سعيدي آيه الله سعيدي يكي از نامدارترين شاگردان امام خميني (ره ) بود كه به جهت مبارزات سياسي اش پيوسته تحت نظر ساواك بود . او در اين مسير بارها از جانب ساواك دستگير و ممنوع المنبر شد . وي ورود سرمايه گذاران آمريكايي به ايران را از كاپيتولاسيون و قرارداد استعماري تنباكو خائنانه تر مي دانست و با سخنان تند ، نامه ها و بيانيه هاي افشاگرانه ، رژيم پهلوي را سخت به وحشت انداخت . لذا ساواك در شامگاه 20 خرداد 1349 وي را در سلولش در زندان قزل قلعه به شهادت رساند . حجه الاسلام كافي در اين ماجرا از پا ننشسته و خبر شهادت وي را در تهران منتشر نمود : « نامبرده بالا [ شيخ احمد كافي ] در ساعت 24:00 روز 21/3/49 در يك ملاقات خصوصي در مدرسه برهان شهر ري اظهار داشت سعيدي امام جماعت مسجد غياثي را كشتند و به منزلش رفته اند شناسنامه وي را گرفتند و جنازه را در قم به خاك سپردند . » و پس از اين اقدام بلافاصله با هواپيما عازم مشهد شد و ضمن اقامت در منزل پدر همسرش – آيه الله شاهرودي – خبر شهادت آيه الله سعيدي را به كليه كساني كه به ديدارش آمدند ، اعلام نمود . پس از آن به همراه حضرت آيه الله خامنه اي و آيه الله عباس واعظ طبسي و برخي آقايان ديگر در درس آيات عظام ميلاني و ميرزا جواد آقا طهراني حاضر شده و ضمن تحريك طلاب ، خواستار تعطيلي درس آقايان در اعتراض به اين واقعه شدند

. ساواك كه مرحوم كافي را عامل اصلي انتشار خبر شهادت در مشهد مي دانست ، تصميم به دستگيري و تبعيد وي به سراوان گرفت. بر اين اساس در مورخ 8/4/49 وي را دستگير و در مورخ 11/4/49 قرار بازداشت موقت به اتهام اقدام بر ضد امنيت مملكت و اهميت بزه و بيم تباني صادر گرديد . در طول بازداشت وي چندين بار مورد بازجويي قرار گرفت . آنچه مسلم است وي با انكار موارد اتهامي در صدد رهايي از چنگال مأمورين و ادامه مبارزه در بيرون از زندان بود مسئولان ساواك نيز طي جلساتي به اين نتيجه رسيدند كه از تصميم ابتدايي خود مبني بر تبعيد وي صرف نظر كرده و با اخذ تعهد و تذكرات شديد وي را موقتا آزاد نموده و پرونده وي را مفتوح نگه دارند . لذا در مورخه 18/4/49 قرار بازداشت وي به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران تبديل و در مورخ 13/12/51 قرار منع پيگيرد وي صادر شد . 8 – تبعيد به ايلام مخالف با رژيم اشغالگر فلسطين يكي از محورهاي عمده سخنرانيهاي حجه الاسلام كافي بود . آوازه سخنان تند و آتشين وي به گوش يوسف كهن – نمانده يهوديان در مجلس شوراي ملي – رسيد . او به همراه نوار يكي از سخنرانيهاي كافي ، به ساواك مراجعه و خواستار رسيدگي شد . در بخشي از اين سخنراني وي ضمن حمله شديد به دولت اسرائيل اظهار داشته : « خدايا به حق مهدي ريشه اسرائيليها را بكن ، پيغمبر فرمود هيچ جمعيتي در دنيا به اندازه يهوديها ما را اذيت نكرده و

در حال حاضر هم همين طور است . مسلمانان درگير يهوديها هستند و يكي از انواع آزار اين قوم اين است كه پس از تصرف اورشليم يازده مسجد اين شهر را به مشروب فروشي تبديل كردند تا بدينوسيله مسلمانان را ناراحت كنند . در يكي از جنگها با مسلمانان 54 طفل 3 الي 4 ساله را كه مسلمانان از جنگ دور نموده بودند پس از پيروزي سر بريدند ... » به دنبال شكايت فوق ساواك طي نامه اي به وزارت كشور خواستار تشكيل كميسيون امنيت اجتماعي و تبعيد وي به ايلام به اتهام اخلال در نظم عمومي گرديد . كميسيون مزبور در مورخ 15/9/54 در فرمانداري تهران تشكيل و طي آن به اتفاق آراء با تبعيد شيخ احمد كافي به مدت سه سال به شهر ايلام موافقت و خواستار اجراي فوري آن گرديدند . در اجراي اين حكم وي بلافاصله دستگير و در مورخ 21/9/54 به شهرباني ايلام تحويل داده شد . ايشان در آنجا نيز دست از وظيفه و رسالت خود برنداشت و فعاليتهاي مختلف فرهنگي عمراني خود را آغاز نمود . تأسيس حوزه علميه در ايلام ، تبديل يك مشروب فروشي به كتابفروشي ، احداث يك باب حمام ، احداث يك مدرسه دخترانه و ايراد موعظه و سخنراني بخشي از فعاليت هاي او بود . ساواك ايلام طي گزارشهايي به مركز به اين موضوع اشاره دارد : « ... در اين ملاقات شيخ احمد اظهار داشته كه از بدو تبعيدش به مدت 20 روز در مسجد جامع ايلام اقامه جماعت مي كرده و همچنين بعد از نماز ، شبها به سخنراني پرداخته و

چون استقبال مردم بيش از حد بود از طرف ساواك به وي دستور داده بودند كه از سخنراني و اقامه جماعت خودداري كند ... » و در گزارش ديگري آمده است : « اخيراً نامبرده بالا كه در شهرستان ايلام به سر مي برد طي تلگرافي به عنوان آقاي محمود مرعشي ( فرزند آيه الله نجفي ) ضمن تبريك در مورد خريد سينما و احداث كتابخانه و مدرسه علميه در محل آن ، اعلام داشته مبلغ يكصد هزار ريال از اهالي جمع آوري و به حساب 5500 بانك ملي شعبه قم واريز نموده است . ارسال اين گزارشها به تهران منجر به آن شد كه اداره كل سوم ساواك طي دستوري به ساواك ايلام اعلام دارد : خواهشمند است دستور فرمائيد به نامبرده بالا [ احمد كافي ] تذكر داده شود . چنانچه بخواهيد ديگران را تحريك و به اعمال خلاف خود ادامه دهد تصميمات شديدتري درباره وي اتخاذ خواهد شد . » مجموعه فعاليتهاي مذكور از يك سو و سرازير شدن عدة زيادي از اقشار مختلف مردم جهت ديدار با مرحوم كافي به سوي ايلام از سوي ديگر ، به انضمام تلاش برخي از علماء از جمله آيت الله سيداحمد خوانساري جهت خلاصي وي و نامه نگاري هاي متعدد خود وي ، ساواك را بر آن داشت كه پس از يك سال از مابقي مدت تبعيد وي طرف نظر كند . لذا ايشان در مورخ 29/8/55 ايلام را ترك و راهي تهران شد .

زندگي خانوادگي و تحصيلات

حجه الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد ضيافتي كافي ، اول خرداد 1315 هجري شمسي برابر با جمعه اول ربيع الاول

1355 ق در مشهد مقدس ديده به جهان گشود . در برخي اسناد با نام كافي خراساني و كافي تهراني نيز از وي ياد شده است . پدرش حاج ميرزامحمد كافي از جمله تربيت يافتگان مكتب حسيني و مادرش خانم زهرا غفورپور بود . پدربزرگش حضرت آيه الله ميرزااحمد كافي امامي ، از علماي معروف يزد بود كه به قصد زيارت به مشهد مقدس عزيمت و در آنجا سكني گزيده بود . احمد كه فرزند دوم خانواده بود ، دوران كودكي را در دامان پر مهر پدر و مادر خود گذراند و در شش سالگي وارد دبستان ايماني مشهد - به مديريت حجه الاسلام حاج سيد حسن مؤمن زاده – شد و به فراگيري دروس متداول مشغول شد . پس از آن همزمان با تحصيل دروس جديد در نزد نياي خود آيه الله حاج ميرزااحمد كافي به فراگيري علوم اسلامي پرداخت . بخشي از مقدمات را نزد وي فراگرفت و در 1327 ش وارد مدرسه علميه نواب مشهد شد . وي خاطرات آن دوران را چنين توصيف مي كند : « من خيلي بچه سال و كوچك بودم ، با يك قبا و عرقچين كه بر سر داشتم وارد مدرسه نواب شدم . يكي از آقايان روحاني منتفذ آن روز دستي بر سر من كشيد و پرسيد : آقا پسر طلبه اي ؟ من گفتم : بله آقا ، او چندين مرتبه گفت احسنت ، آفرين ، درس بخوان بابا ، تا يكي از خدمتگزاران دين شوي و همين تشويق و ترغيب و نظائر آن بود كه مرا در نوكري دين علاقه مند و ثابت

قدم كردم . » شيخ احمد تحت نظارت پدربزرگش ضمن كسب فضايل اخلاقي ، دروس متداول حوزه را فراگرفت و در اين ميان ، نبوغ و استعداد خارق العاده خود را در ايراد خطابه و منبر آشكار ساخت . گرچه او از دوران كودكي با جمع كردن اعضاي خانواده براي آنها به اصطلاح منبر رفته و سخنراني مي كرد ؛ ولي در دوران نوجواني با ذوق و اشتياق زائدالوصفي در مجالس هفتگي پدربزرگ خويش كه محفل انس و ديدار برخي از علماي مشهد بود به منبر مي رفت و مورد تحسين و تشوق آنان قرار مي گرفت . او از پانزده سالگي در حرم مطهر رضوي حضور مي يافت و با صداي گرم و دلنشين خود براي زائران و مجاوران آن حضرت دعاي كميل را زمزمه و مرثيه سرايي مي كرد . شيخ احمد براي ادامه تحصيلات ديني و كسب معرفت از بارگاه ملكوتي امام علي (ع) و حوزه علميه نجف اشرف در سال 1333 ش به همراه آيه الله حاج ميرزااحمد كافي عازم نجف اشرف گرديد ، در مدرسه آيه الله سيد محمدكاظم يزدي معروف به مدرسه سيد به تحصيل پرداخت و طي پنج سال اقامت در نجف اشرف از محضر عالمان وارسته و پرهيزكاري چون آيات عظام سيد ابوالقاسم خويي ، سيد محسن حكيم ، سيد محمود شاهرودي ، حسين راستي كاشاني و شهيد سيد اسدالله مدني بهره مند گرديد . بين برخي از طلاب و فضلاي نجف مرسوم بود كه روزهاي پنجشنبه از مسير نخلستان فاصله نجف تا كربلا را با پاي پياده طي كرده تا شب جمعه در كنار مرقد حضرت

اباعبدالله الحسين عليه السلام حضور داشته باشند . حجه الاسلام كافي نيز از جمله اين عاشقان بود . حجه الاسلام محمدرضا ياسيني در اين باره مي گويد : «مدتي كه ما در نجف اشرف تحصيل مي كرديم ايشان هم در مدرسه سيد نجف مشغول به تحصيل بود . در ايام هفته و زيارتي در خدمت استادمان وقتي كه پياده از نجف به كربلا مي آمديم در هر جا كه براي استراحت مي نشستيم مرحوم كافي با صداي گرم و صوت بسيار جذابش كاروان را متوجه قبر امام حسين عليه السلام كرده و غلغله اي به راه مي انداخت .» شيخ احمد با برخي از اساتيد خود رابطه اي نزديك و تنگاتنگ داشت . از جمله اين اساتيد ، عارف وارسته شهيد آيه الله سيد اسدالله مدني بود كه اين دوستي و ارادت تا سالها بعد همچنان ادامه داشت . وي بنا به پيشنهاد ايشان در صحن مطهر حضرت امام حسين عليه السلام به قرائت دعاي كميل و دعاي ندبه مي پرداخت و هر شب و صبح جمعه ، جمعي از شيفتگان آستان مقدس سالار شهيدان را كه در صحن مطهر گرد مي آمدند ، از آواي دلنشين و زيباي خود بهره مند مي كرد . حجه الاسلام كافي در سال 1338 ش به توصيه شهيد آيه الله سيد اسدالله مدني جهت وعظ و تبليغ ، نجف اشرف را ترك نمود و عازم مشهد گرديد ، در همين دوران بود كه با صبيه ارشد آيه الله سيد حسين موسوي خراساني ( شاهرودي ) – خانم طاهره موسوي خراساني – ازدواج نمود . وي پس از ازدواج

جهت ادامه تحصيل راهي شهر مقدس قم شده و با عشق و علاقه اي دو چندان در محضر درس علماي قم از جمله آيه الله شيخ محمد يزدي حاضر و كسب فيض نمود . حجه الاسلام كافي در پاسخ به سؤال مندرج در فرم بيوگرافي ساواك در سال 42 ، ميزان تحصيلات خود را خارج فقه و اصول عنوان نموده است . از اين زمان به بعد است كه به صورت جدي تر ، قدم در عرصه تبليغ نهاد و به طور تخصصي اين رشته را انتخاب و به موعظه و ارشاد پرداخت اندك اندك آوازه منبرهاي او از قم و مشهد فراتر رفت و در اقصي نقاط كشور طنين انداز شد . مردم شهرهاي مختلف وي را دعوت و اين امر گاهي موجب رقابت بين آنان مي گرديد . اخلاص و ارادت وي به حضرت بقيه الله الاعظم و ارائه سبكي نوين و منحصر در امر ارشاد ، تبليغ و تبيين معارف اسلامي وي را محبوب بسياري نمود . وي پس از مسافرتهاي متعدد و اقامتهاي كوتاه مدت در تهران ، نهايتاً با اصرار برخي از دوستانش در اواخر 1342 ش به تهران عزيمت نمود و در خانه اي استيجاري در محله قنات آباد تهران سكني گزيد و پس از مدتي به منطقه اميريه نقل مكان نمود كه تا هنگام رحلت در آنجا ساكن بود .

شهيد كافي (ره) و ارتباط با علماء و مداحان

آيت الله العظمي الامام سيد روح الله الموسوي الخميني (ره) و حاج شيخ احمد كافي (ره)

مرحوم كافي از همان اوايل شروع نهضت حضرت امام(ره)، با ايشان همكاري و منبرهايي در حمايت از ايشان ايراد مي نمايد. كه از جمله در منزل آيات عظام قمي(ره) و ميلاني(ره) در سالهاي 41 و42 به ايراد

سخنراني پرداخته بطوري كه به عنوان يك روحاني معترض نزد ساواك شناخته مي گردد. وي در سال 46 در منزل حضرت امام(ره) در قم منبر رفته و سخنراني مي نمايد. براي نمونه در يكي از سخنراني هاي خود، وقتي كه امام(ره) در نجف اشرف تبعيد بودند در جمع كثيري از مردم كه مصادف با شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها بود اينگونه از حضرت امام(ره) تجليل مي نمايد: «خدا، خدا، به آن ناله هاي دردناك و سوزناك و آتشين علي(ع)، در اين صبح وفات حضرت زهرا(س) تو را قسم مي دهم، حالا ديگه به داد روحانيت شيعه برس.

خدا، خدا، خدا، مراجع ما بي كَس شدند. زهراجان، زهراجان، بچه هايت بي كَس شدن. آن مرجع عاليقدر شيعه، حضرت آيت الله العظمي خميني (صلوات حضار)، از آن گوشه نجف ناله مي كند كسي ناله اش را نمي شنود. اي نسيم هوا، اي نسيم هوا، ناله هاي دوستان اين مرجع تقليد را بگوشش برسان. آيت الله العظمي خميني(ره)، بزرگ مرجع شيعه، افتخار قرآن، افتخار اسلام، افتخار اهل بيت (ع)، افتخار دين، افتخار روحانيت، مدافع از حريم اسلام و شيعه، با تو هستم آقا، قربانت بشوم، ... آيت الله العظمي خميني(ره)، آقاجان كنار قبر جدت علي(ع) بگو، خدا، آقا كي مي آيد. روحانيت شيعه را، روحانيت شيعه را اگر مردم تنها بگذاريد يعني امام زمان(عج) را تنها گذاشته ايد.

اين ها جانشين هاي آن آقا هستند، اين ها نماينده هاي آن آقا هستند. حضرت آيت الله العظمي خويي(ره) مرجع عاليقدر، حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني(ره) مرجع شيعه، حضرت آيت الله العظمي نجفي مرعشي(ره) مرجع شيعه، حضرت آيت الله العظمي سيدعبدالله شيرازي(ره) مرجع شيعه. به آبروي امام زمان(عج)، خدا سايه بلند پايه شان را بر سر

ما مستدام بدار. به آبروي امام زمان، به آبروي امام زمان(عج)، به آبروي امام زمان(عج)، هر كس نمي تواند اين شخصيت هاي بزرگ شيعه را ببيند، خدايا ريشه كَنش كن. به آبروي زهراي مرضيه، هر كه پروانه واردور اين بزرگان ديني، و دور حوزه هاي علميه هست كمكش كن، خدايا طرفداران امام زمان(عج) را زياد كن و ...» همچنين مرحوم كافي به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفي فرزند حضرت امام(ره) مراسم با شكوهي را در مهديه تهران برگزار مي نمايد. مرحوم كافي در سالهاي 1353 و 1356 شمسي در سفري كه به عتبات عاليات داشتند به محضر امام خميني(ره) مشرف مي شود. حضرت امام(ره) در مجلس ختمي كه بمناسبت شهادت وي در نجف اشرف برگزار شد شركت نمودند و در پيامي جنايات رژيم سفاك پهلوي در كشتار بي دفاع مردم در تشييع جنازه مرحوم كافي در شهر مقدس مشهد را تسليت، و ابراز همدردي و در سوگ نشستند. مرحوم كافي دست نوشته اي را از حضرت امام(ره) مبني بر تأييد مهديه و فعاليت هاي آن و همچنين اجازه نامه اي كتبي از ايشان، جهت امور حسبيه دريافت نمود .

آيت الله شيخ محمد ناصري و حاج شيخ احمد كافي (ره)

به نقل از حجت الاسلام شيخ محسن كافي فرزند مرحوم كافي (ره) : دو سال پيش آيت الله ناصري اصفهاني خاطره اي براي من نقل كردند و گفتند كه در نجف با مرحوم كافي دوست بودم و ديرتر از ايشان به ايران برگشتم وقتي برگشتم ديدم آقاي كافي در اوج شهرت و منبر است و زماني كه وارد اصفهان شدم، آقاي كافي هم در اصفهان بودند ، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستي خودتان استفاده كنيد و از ايشان درخواست كنيد

منبري هم در اين ديار داشته باشند ، من به اصفهان رفتم و از ايشان دعوت كردم و ايشان به من گفتند : آخرين منبر من ساعت دو و نيم شب تمام مي شود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم : حدود چهل دقيقه .گفتند : من ساعت سه و نيم نيمه شب مي آيم و منبر مي روم ! آيت الله ناصري مي فرمود : من با تعجب و بهت زده گفتم كسي آن موقع شب نمي آيد و بالاخره بنا شد ايشان ساعت موعود به دولت آباد تشريف بياورند و منبر بروند ، من شب جمعه دلشوره داشتم كه نكند كسي نيايد و آبرو ريزي شود ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و ديدم مسجد و خيابان جلوي مسجد جامع پر است و در نهايت مرحوم كافي ساعت سه و نيم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه دادند و سه شب اين منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعي، استراحت مي كردند و بعد مي رفتند و خواب هاي ايشان بيش از دو الي سه ربع نبود ؛كافي تب و عشق منبر داشت گويا مي دانست فرصت او كوتاه است و وظيفه اش هم منبر است.

حاج محمّد علامه (مداح) و حاج شيخ احمد كافي خراساني (ره)

آشنايي با مرحوم كافي خراساني اي كه به عشقت اسير ، خيل بني آدم اند سوختگان غمت ، با غم دل خرّم اند اوايل جواني در صحن مطهّر حضرت اميرالمومنين (ع) در شب ولادت حضرت رسول (ص) - كه شب زيارت مخصوص مولاست - اين قصيده ي مرحوم صغير اصفهاني را خواندم : در حقيقت جان ندارد ،

هركسي جانان ندارد هركسي جانان ندارد ، در حقيقت جان ندارد اين قصيده مفصّل است. از جمله ي آن اين بيت هاست : راستي ، بعد از قضاياي غدير ، از بعد احمد هركه نشناسد علي را جانشين ، وجدان ندارد هرچه مي خواهي ، بخوان مدحش ز قول حق به قرآن مدح خواني به ز حق ، مدحي به از قرآن ندارد آن شب مردم بسيار به من مَحبّت كردند.پس از منبر ، جواني طلبه - كه تازه خطّ سبزي در محاسنش پيدا شده بود - آمد و به من محبّت كرد و گفت : من احمد كافي هستم.دو شب به مدرسه ي سيّد بياييد و براي ما طلبه ها منبر برويد.رفتم و از آن جا ، تا آخرين لحظه ي عمر ايشان ، رفيق بودم.در تهران و شهرستان ها ، گاهي با هم ، هم منبر مي شديم. يكي از منبرها دو دهه ي ماه صفر ، ( روز اوّل ماه تا روز اربعين ) در سَراي حاج عبدالوهّاب ، سر كوچه ي غريبان ، در بازار تهران بود. برگرفته از كتاب خاطرات شصت سال خدمت گذاري در آستان اهل بيت عليهم السلام ( شادروان مداح اهل بيت (ع) حاج محمد علامه (ره) )

سخنراني مكتوب

مرحوم كافي (ره) و ماجراي گفتگو با صاحب گاوداري

سخنان شهيدشيخ احمد كافي (ره) : يكي از شهرستانهايي كه من وعده مي كنم چند ساله مي رم ، شهر ساوه است نزديكه قُمه ،سه سال پيش ، يادتون وبا و طاعون گاو آمده بود ، گاوا چقدر مردن ، تو تهران به اين عظمت چهار شبانه روز يك مثقال شير و

كره و ماست نبود از طرف بهداشت جلوگيري كرده بودن كسي نخوره ، مبتلا ميشه ، ما سوار ماشين شديم عصري بود برم ساوه ، از جاده مهر آباد رفتم تو جاده ساوه ، يك وقت ديدم چند تا از اين ماشيناي سربازا وايساده ، گفتم چه خبره ، گفتن اين سربازا آمدن جلو اين دامداري ها اين گاوايي كه مبتلا مي شن به وبا و طاعون فوري سر و دم شون مي گيرن مي اندازن تو ماشين مي برن تو صحرا آتش مي زنند ، گاو يكي دو هزار تومن يكي سه هزار تومن ، يكي از گاودارهاي مهم تهران كه دو هزارتا گاو تو گاوداريش داشت ، همين جور كه ماشين ما وايساده بود راه بند آمده بود ، يك وقت ديدم از اون طرف جاده سر برهنه پام برهنه آستيناشو زده بالا مثل ديوانه ها ، آمد از تو دام داريش بيرون از جلوي ماشين من رد شه بره آنور خيابون تو جاده ساوه ، يه وقت تا ديد من جلو نشستم دويد آمد ، حاج آقا جون قربونت بشم آقاي كافي جان يه دعايي ، يه توسلي ، يه ختمي ، يه چيزي سراغ نداري ، گفتم براي چي ؟ گفت از دوهزار تا گاو من سي چهل تاش مونده ، همه مُردن ، گفتم انشاء الله ايناشم مي ميرن راحت باش !!! اين ختمي كه يادت مي دم همينه !!! اين خيلي ناراحت شد گفت حاج آقا من چه هيزم تري به شما فروخته بودم چه حساب خورده اي داشتم كه تو اين گرفتاري ، اين جور به من مي

گي ، گفتم گوش كن تا بهت بگم ، گفتم روزي چقدر شير داشتي ؟ گفت : روزي هشت خروار مي داديم به كارخانه شير پاستوريزه ، غير آنچه را به مغازه دارها مي داديم ، شيرم تهران يه مَن پنج تومن شش تومن ؛ گفتم خوب ، گفتم تو همون بحراني كه خدا اين قدر كمكت مي كرد و لطف بهت مي كرد ، يه سئوال راستشو بگو ، اگر يك زنه بيچاره ي ، بدبختي صبح مي آمد جلوي دامداريت تو دفتر شما حاج آقا رو مي خواست ، مي رفتي پيشش ، مي گفت آقا شوهر من عمله است روزي 10 تومنش مي دن ، هفت هشت تا هم بچه داريم ما زور بزنيم نون خالي مون ميشه خدا هم يه بچه اي به من داده شير خواره است شير پستونمم نمي دونم چطور شده سر اين بچه خشك شده چيزي هم نداريم ديگه ما پول نداريم يك دونه جعبه شير خشك هشت تومن پنج هزار براي بچه بگيريم ، شما كه اين همه شير داري و گاو ، روزي يك كيلو حواله كن منِ بدبخت بيام شير بگيريم اين بچه بي گناه مظلوم معصومم از گرسنگي اين قدر گريه نكند و داد نزند پهلوش درد بياد ، شما رو به خدا اگه اين بيچارهِ مي آمد بهت مي گفت حواله مي كردي ؟ يك وقت آقا مثل سپند روي آتيش شد ، گفت حاج آقا به خدا قسم يكي دو تا از اين بيچاره ها آمدن جوابشون ندادم كه خدا بيچارم كرد ، گفتم پس انشاء الله اون سي چهل تا

ديگش هم مي ميرن !!! گوش مي دي ، آي مردمي كه خداي متعال لطف و محبت و احسان بهتون مي كنه گاهي دستتون به دهنتون مي رسه دور و وري ها را بپاييد : شكرانه ي بازوي توانا بگرفتن دست ناتوان است تو فقراي فاميلتون كارگر نيست ؟ به پدر و مادراي فقيرتون كمك مي كنيد ؟ وقتي كمك مي كنيد اين قدر آقا هستيد كه بي منت كمك كنيد ؟ قرآن مي گويد : لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنّ ِ وَ الْأَذَى (سوره بقره آيه 264 ) با منت گذاشتن و اذيت كردن و اينا صدقات و كارهاي خيري كه داريد باطلش نكنيد ، از بين نبريد ، يك دست كت و شلوار براي يه بچه يتيم گرفته ، اين قدر اين آدم پسته هر وقت جلوي پنجاه نفر جمعيت مي رسه اين بچه يتيمه رو صدا مي زنه ميگه بچه جون بيا جلو ببينم ، مياد جلو ، ميگه راستي اين پارچه كت و شلوارت خوب در آمد ، مي خواد تو گوش اين بقيه بكنه كه پارچه اينو من خريدم.

مرحوم كافي (ره) و قضيه بستن مغازه شراب فروشي جنب مهديه تهران { قبل از انقلاب اسلامي }

مرحوم كافي (ره) اين طور نقل مي كنند : «نزديك مهديه ، سه چهار تا دكان پايين تر، يك دكان عرق فروشي بود، من خيلي ناراحت بودم كه جنب مهديه، عرق فروشي است. يك روز هم از خانه بيرون آمدم ديدم يك مشت از اين جوان هايي كه نبايد جلوي دكانش باشند هستند. پيرمردي ارمني بود عرق فروش بود اسمش آرشاك بود. يك بچه مذهبي را فرستادم گفتم برو ببين اين ها چكار مي كنند. آمد گفت حاج آقا اين (آرشاك) مي فرستد دنبال جوان هاي مردم، وقتي مي آيند آنجا،

يك آب جو همين طوري به اين ها مي دهد. يك ساندويچ همين طوري به آنها تعارف مي كند كباب براي اين ها درست مي كند مي دهد، مي خواهد اين ها را

مبتلا (به شراب خوري) كند. بعد از اين ها كار بكشد. يك روز اين ارمني را خواستمش آمد خانه ما. گفتم من را مي شناسي، گفت بله حاج آقا، شما سه چهار ساله اينجا تشريف داريد. گفتم من سه تا پيشنهاد به تو مي دهم، يا ده هزار تومان از پول آخونديم از كسي هم نمي گيرم، قربة الي الله به تو مي دهم، تو در عوض، تغيير شغل بده يعني خودت باش، دكانت هم باشد فقط شغلت را عوض كن ... يا اينكه دكانت را بفروش من از تو مي خرم يا اينكه درب دكانت را مي بندم. گفت تغيير شغل كه نمي دهم دكان را هم نمي فروشم. حالا چطور مي خواهي ببندي؟ گفتم تو با يك كسي داري حرف مي زني كه يك خرده اي قانون ها را هم مي داند. گفت چطور؟ گفتم چند ساله كه قانون تصويب شده كه پياله فروشي ممنوعه، يعني بطري بطري بفروشي طوري نيست ولي اگر در پياله بريزي و بفروشي ممنوعه و تو اينجا پياله فروشي داري. اين جريمه دارد. به يكي از اين بچه هاي مذهبي يك ماه 2000 تومان حقوق مي دهم مي گويم اينجا بايستد تا شراب ريختي توي پياله، مي گويم يك تلفن بكند كلانتري، بيايند جريمه ات كنند. اگر جريمه ات نكردند به مقام بالاترش شكايت مي كنم، اينقدر پيگيري مي كنم تا درب دكانت را ببندم. من يك آخوند پاشنه گير بالا كشيده اي هستم. در كارهاي ديني عجيبم. به قيافه ام نگاه نكن كه شُل و وِل هستم، در اين كارها (نهي ازمنكر) قرص هستم. يك وقت (آرشاك) يك كلمه اي گفت

من را آتش زد ... گفت من 28 ساله در اين محله هستم و مسلمان ها به من نان مي دهند. نگفت ارمني از من عرق مي خرد و نانم مي دهد گفت مسلمان ها نانم مي دهند ... گفتم از لحاظ دين ما خريد عرق، و هم فروش عرق و هم خوردن عرق و هم درست كردنش حرام است. هم كار كردن در كارخانه عرق فروشي و هم جنس به آن فروختن همه حرام است. خلاصه ما دكانش را پنجاه هزار تومان خريديم. الان آنجا را كتابفروشي اسلامي كرديم. جاي شيشه هاي عرق و شراب، كتاب هاي ديني چيده ايم ...» مرحوم كافي در ادامه درباره بي توجهي مردم به كارخانه عرق سازي اينطور مي گويد:{ اين سخن شهيد كافي (ره) مربوط به دوران طاغوت است ، كه بحمدالله با پيروزي انقلاب اسلامي اين مراكز فساد تعطيل شد } «يكي از شهرهايي كه سالي ده شب وعده مي كنم و مي روم همين شهري است كه بيست سي فرسخ تا تهران هست. شهرستان قزوين هست. نزديك دروازه قزوين يك باغي هست شايد يك ميليون متر زمين باشد، يك تابلو بزرگي زده اند بنام ميكده. قزوين كه منبر مي رفتم آنجا بالاي منبر داد زدم گفتم رفقاي قزويني، واقعاً مايه ننگ و آره براي شهر ديني شما. عوضي كه يك تابلو يا صاحب الزمان نزديك دروازه شهر بزنيد يك تابلو ميكده و كارخانه شراب سازي زدند» كافي شهيد نيمه شعبان صفحه 128

مرحوم كافي (ره) و نقل خاطره اي از پسر جيب بُر

نقل اين خاطره جالب، از زبان مرحوم كافي(ره)به شرح زير است: «يك شب در تهران، جايي منبر رفته بوديم، شب جمعه بود و منبر آخرمان بود و احيا گرفته بوديم، از منبر پايين آمديم، جمعيت هم خيلي

بود، يك وقت ديدم يكي از اين جوان ها، موهاي سر فرفري و ريش تراشيده و پيراهن بي آستين و اينجاها (بازوها) هم خال كوبيده، يك هيكل لاتي و ... اين هِي خودش را به من مي ماليد، مثل اين كه يك كاري دارد. گفتم: با من كاري داريد؟ گفت: حاج آقا (ديدم از بس گريه كرده چشم هايش باد كرده) مي خواهم ده دقيقه خدمت شما شرفياب بشوم. كجا بيايم؟ گفتم: فردا صبح بيا خانه ما. صبح آمد، آن جا نشست، بنا كرد گريه كردن. گفتم: چيه داداش؟ گفت: حاج آقا اين منبري كه شما رفتي من را منقلب كرده است، اما در كار من يك گرفتاري هست كه خوب نمي شوم، نمي دانم چكار كنم، اين گرفتاري برطرف شدني نيست. گفتم: چرا داداش؟ گفت: من يك شغل بدي داشتم حالا نمي دانم چكار كنم. گفت: من جيب بُر بودم از اين گدا بازي ها هم در نياوردم كه پنج تومان و ده تومان جيب بري كنم، ده پانزده قلم جيب بري كردم،10، 15 هزار تومان و 7، 8 هزار تومان و اين ها كه تا مدتي احتياج نداشتم و آن قدر هم زرنگ بوده ام با اينكه اين قدر جيب ها را اينطوري بريدم يك دفعه هم مچم باز نشده است و گير نيفتادم، ولي ديشب اين منبر تو من را گير انداخت، مرا پايبند كرده، آمدم بپرسم كه چكار كنم؟ گفتم: تا آن يك ريال آخر مال مردم را بايد پس بدهي، توبه مال مردم بردن، مال مردم پس دادن است، الهي العفو گفتن نيست، يا صاحب الزمان نيست، توبه مال مردم خوردن، مال مردم دادن است. گفت: حالا ندارم بدهم. گفتم: بايد

بروي طرف را از خودت راضي كني، و به او بگويي كم كم كار مي كنم پس مي دهم يا از من بگذر. گفت: حاج آقا بيا يك آقايي در حق من بكن. گفتم: چيه؟ گفت: اين مردم به تو محبت و لطف و علاقه دارند، حرفت را گوش مي كنند، بيا يك جواني را از سر دو راهي نجات بده، ... گفتم: باشد. نشستيم داخل ماشين و آمديم از اول بازار شروع كرديم، رفتيم مغازه اولي ... به صاحب مغازه گفتم: اين(پسرجيب بر) اقرار مي كند كه فلان وقت اين قدر جيب شما را بريده، نه چك از او داري نه سفته و نه مي داني كي بوده، يك منبر عوضش كرده مي خواهد آدم بشود، يا از او بگذر يا مهلت بده كار كند، كم كم پول شما را بدهد. (مغازه دار) گفت: خوب چقدر بود؟ يادت است؟ گفت (جيب بر): بله مثلاً 8 هزار و اينقدر . مغازه دار دست كرد در جيبش، دو تا صدي هم در آورد به او داد، گفت: خوب تو حالا مي خواهي توبه كني، پول هم مي خواهي كه خرج كني (عقل را ببينيد، انسانيت را ببينيد، 200 تومان پول نيست اما ببين با آدمي كه مي خواهد خوب شود، چطور برخورد مي كند، اين چه اثري در دل اين مي گذارد، مسلمان ها ياد بگيريد، متدين ها ياد بگيرد، اين طور زير بال بدها را بگيريد و خوب كنيد) دو تا 100 توماني هم در آورد و بوسش هم كرد و تشويقش هم كرد و گفت بفرما ما از پولمان گذشتيم. دكان دومي و سومي رفتيم، بعضي ها همين طور گذشتند و بعضي هم همين طور چند قدمي طولش

دادند، خلاصه تا نزديك ظهر كارها تمام شد، گفتم: خوب الحمدلله ديگر خيالت راحت شد، كاري ديگر با ما نداري؟ گفت: حاج آقا، يك كار ديگر هم دارم، يك نفر ديگر مانده. گفتم: كيه؟ گفت: خودت هستي و از من راضي شو . گفت: هر دوي چراغ هاي ماشين شما را خودم باز كرده بودم. گفت با اين كه من چيز كوچك نمي دزديدم ولي آن شب خيلي بي پول شده بودم. گفتم: خيلي خوب، ما هم از تو گذشتيم. الان يك شغل مختصري دارد. به جان امام زمان(عج) قسم، اول ظهر كه مي شود، مؤذن كه مي گويد الله اكبر ، با اين كه كارش طوري است كه يك مشت مشتري سر ظهر به او مي خورد (كار خوراكي و فروش خوراكي) ولي تمام زندگي را پرده مي كشد مي رود مسجد نماز بخواند» كافي شهيد نيمه شعبان صفحه 127 براي دانلود سخنراني كامل ؛ موضوع : مرحوم كافي (ره) و نقل خاطره اي از پسر جيب بُر روي لينك زير كليك كنيد : http://www.bskafi.com/fa/category-speech/file/7-kafi-06.html

مرد حمال

«سخنان شهيد شيخ احمد كافي (ره) : يك شب داشتم مي رفتم مجلس، يكي از رفقاي اهل علم به من مراجعه كرد ... گفت برادرم از شهر رامسر برايم نوشته كه فلان كس كه در فلان محله مي نشيند و حمال است، اين بيست تا گوني برنج از اين سرا به آن سرا برده. در اين هواي گرم و عرق ريز ، دو تومان به او داده اند. اين وقتي دو تومان را گرفته و از كاروانسرا بيرون آمده، ديده يك بچه اي چند بليط دستش گرفته، مي گويد هر كس مي خواهد دو تومان بدهد يك ساعت ديگر كه قرعه

كشي مي كنند سي هزار تومان به او بدهند بيايد از من بليط بگيرد. اين حمال هم باور كرده، آمده پيش اين بچه، كه تو را به خدا اين دو تومان من را بگير، همان بليطي كه سي هزار توماني هست به من بده. اين بچه هم خيلي زرنگ بوده يك خرده بليط ها را بالا و پايين كرده، گفته بيا اين يكي را بگير ... يك وقت راديو اعلام كرده قرعه كشي كردند، اتفاقاً به شماره بليط اين حمال سي هزار تومان در آمده است. يك دفعه اين حمال تا فهميده كه برنده شده، كوله پشتي را زمين گذاشته، كت پاره اش را هم روي آن گذاشته، كلاه نمديش هم گذاشته روي آن، كفش پاره اش را هم گذاشته روي اين ها ... همه را آتش زده و گفته، اي فقيري برو دنبال كارت كه ثروت آمد، اي بيچارگي برو دنبال كارت كه دوران پول و سرمايه داري آمد. بعد دويده بانك كه سي هزار تومان بدهيد، گفتند چه سي هزار توماني را؟ گفته من يك بليط خريدم توي راديو اعلام كرده سي هزار تومان بردي. گفتند كه شما بايد بليط را بياوري اينجا، ما شماره اش را تطبيق كنيم با شماره برنده ها، بعد اگر ببينيم كه راست هست، بيست و نه هزار و نهصد و نود تومانش را ما ماليات برداريم، ده تومان هم به تو بدهيم، عكس تو را هم همه جا بيندازيم كه سي هزار تومان به تو داده ايم. يك وقت اين بيچاره(حمال) متوجه شده كه بليط، داخل جيب كُتش بوده و آتش زده» كافي شهيد نيمه شعبان صفحه 140

مرحوم كافي (ره) و احترام به پدر

مرحوم كافي (ره) نحوه احترام

خود به پدر را اين طور نقل ميكند : { پدر من يك وقت كاسب بود الان كاسب هم نيست داخل خانه نشسته ... با اينكه پسر بزرگش من هستم ، زن دارم ، چهار پنج تا بچه دارم... اما اي جوان هاي عزيز ، اي كاسب ها ، اي تاجرها ، اي محصّل ها ، اي كارگرها ، به همه شما مي گويم.به جان ولي عصر (عج) قسم ، با اين ريش و با اين عمامه و با اين قبا و با اين عبا و يك مختصر عنواني كه در اجتماع دارم... اگر مي روم مشهد يا پدرم مي آيد به تهران ، در جلوي برادرهايم و زن و بچه هايم ، خم ميشوم و دست اين باباي پيرم را مكرر بوسه مي زنم چون خير از اين كار ديده ام } كافي شهيد نيمه شعبان صفحه 135 با استفاده از لينك هاي زير سخنراني هاي مرحوم شهيد شيخ احمد كافي (ره) را در مورد احترام به پدر و مادر و حقوق والدين دانلود بفرمائيد :

حضرت حجت الاسلام والمسلمين شهيد شيخ احمد كافي (ره) { موضوع سخنراني : حقوق والدين ، حقوق فرزندان ، خداوند سه دسته را بي حساب به جهنم مي برد ، روضه سيدالشهداء (ع) و .... }

حضرت حجت الاسلام والمسلمين شهيد شيخ احمد كافي (ره) { موضوع سخنراني : احترام به مادر ، حقوق پدر و مادر و فرزندان ، اُويس قرني ، اثر نفرين مادر ، روضه حضرت علي اكبر (ع) و ..... }

سخنراني شب بيست و يكم ماه رمضان - مهديه تهران

سخنان شهيد شيخ احمد كافي (ره) عنوان مطالب سخنراني : يك حديث جالب - اشتغال

به فرائض - شيعه با دو خصلت امتحان مي شود - امام صادق (ع) هنگام وفات - مواسات با برادران ديني - عكسهاي خرافي - درد مهم - بياني از امام علي (ع) - شب قرارداد با خدا - شب بيست و يكم ماه رمضان - نامه اي كه به من دادند - ذكر مصيبت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحيم لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ العلي العظيم حسبني الله و نعم الوكيل ، نعم المولي و نعم النصير ، الحمدلله رب العالمين و العاقبة لاهل التقوي و اليقين والصلوة والسلام علي اشرف الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابي القاسم محمد ، صلي الله عليه و آله وسلم ، المعصومين ، الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا ، سيما الامام المنتظر الحجة الثاني عشر روحي و ارواح العالمين له الفداء. يك حديث جالب : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ يا عَلي تُريدُ سِتَّمِاة أَلْف دينارِ أََوْ سِتَّمِاة أََلْفُ شَاةٍ أََوْ سِتَماة أََلْف كَلِمَةٍ ؟

قَالَ عَلَيهِ السَّلَامُ : ستَّماة أََلْفَ كَلِمَةٍ ، فَقَالَ صَلي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَجْمَعُ لَكَ سِتَمِاة أََلْفَ كَلِمَةٍ فِى سِِتَّةَِ كَلِمَاتٍ ، يَا عَلَى : إِذَا رَأَيْتَ النَّاسَ يَشْتَغِلُونَ بالفَضائِل فَاشْتَغَل أَنْتَ بِاالفَرائِض ، وَ إِذا رَأَيْتَ النَّاسَ يَشْتَغِلُونَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا فَاشْتَغَِلَ أَنْتَ بِعَمَلِ الْآخِرَةِ ، وَ إِذا رَأَيْتَ النَّاسَ يَشْتَغِلُونَ بِعُيُوبِ النَّاسِ فَاشْتَغَلَ أَنْتَ بِعُيُوبِ نَفْسِكَ ، وَ إِذا رَأَيْتَ النَّاسَ يَشْتَغِلُونَ بِكَثْرَةِ الْعَمَلِ فَاشْتَغَلَ أَنْتَ بصَفوَةِ الْعَمَلَ ، وَ إِذا رَأَيْتَ النَّاسَ يَتَوَسَّلون بِالْخَلْقِ فَتَوَسَّل أَنْتَ بِالْخَالِقِ ، وَ إِذَا رَايَتَ النَّاسَِ يَشْتَغِلُونَ بِتَزيينِ الدُّنْيَا فَاشْتَغِلَ أَنْتَ بِتَزيينِ الْآخِرَةِ . اثني عشريه

به مناسبت اينكه امشب شب علي (ع) است خواستم يك حديثي را از پيغمبر اكرم (ص) بخوانم كه سخني گفته باشد با علي. پيغمبر اكرم (ص) فرمود : علي جان ششصد هزار دينار طلا مي خواهي يا ششصد هزار عدد گوسفند مي خواهي يا ششصد هزار كلمه مي خواهي ياد بگيري از من ؟ حضرت اميرالمومنين (ع) عرض كرد يا رسول الله من ششصد هزار كلمه مي خواهم ياد بگيرم ، به به ، واعظ پيغمبر ، نصيحت كن رسول الله موعظه كن پيغمبر خاتم ، مستمع و متعظ علي (ع). عجب واعظ و عجب مستمعي و عجب سخني ، ششصد هزار كلمه را من كه پيغمبر هستم جمع مي كنم در شش كلمه كه اين شش كلمه مادر و ريشه و اصل و خلاصه ششصد هزار كلمه است ، خيلي حديث عالي است. اشتغال به فرائض يا علي : إِذَا رَأَيْتَ النَّاسَ يَشْتَغِلُونَ بالفَضائِل فَاشْتَغَل أَنْتَ بِاالفَرائِض اي علي هنگامي كه مي بيني مردم سرگرم فضائل و مناقب و نوافل و مستحبات و اعمال غير واجب هستند تو مشغول فرائض و واجبات باش. يا علي هر كاري مردم مي كنند شما انجام نده ، شما دنبال وظائف ديني باش ، اي مردم ببينيد وظيفه ديني شما چيست ، همان كار را بكنيد اگرچه مردم نكنند. مبادا يك وقت تا ساعت دوازده شب در ميان مساجد باشيد ، پاي منابر باشيد ، در هيئات مذهبي باشيد ، سينه بزنيد ، قرآن بخوانيد ناله بكنيد زيارت حضرت عبدالعظيم برويد زيارت قم ( حضرت معصومه ) برويد اما خداي ناكرده نماز را نخوانيد ، مبادا يكوقت تا

ساعت يك بعد از نيمه شب دنبال سينه زدن باشيد نماز صبح را قضا كنيد ، مي دانيد من از آن منبريهاي ولايتي هستم ، تبليغ دينم را مي كنم ، قرآن را مي خوانم ، تفسير مي گويم ، روايات را مي گويم ، تاريخ اسلام را مي خوانم ، عقايد را هم مي گويم ، روضه هم مي خوانم ، گريه هم مي كنم سينه هم مي زنم ، زنجير هم مي زنم ، همه اين كارها را مي كنم اما اول دين. اي مردم ستون دين نماز است ، اي جوانهائيكه شب بيست و يكم ماه رمضان آمده ايد در مهديه ، اين وقت شب براي احياء ، به شما بگويم صاحب اين موسسه امام زمان (عج) مي فرمايد اول نماز ، جد امام زمان علي (ع) مي فرمايد اول نماز ، آن كسي كه امشب اين غوغا به نام ايشان برپا است در دنياي اسلام يعني علي (ع) مي فرمايد نماز. شيعه با دو خصلت امتحان مي شود : در حديثي حضرت علي (ع) مي فرمايد : اِخْتَبِرُوا شيعَتي بِخَصلَتَينِ ، مُحَافَظَتُهُمْ عَلي أَوْقَاتِ الصَّلوةِ وَ مُوَاسَاُتُهُمْ مَعَ اِخوانِهِم المُومِنينَ بِالْمَالِ . هركس گفت من شيعه هستم فوري قبول نكنيد ، اگر دو خصلت در او بود اين راست مي گويد ، اين شيعه است ، و اگر اين دو خصلت در او نبود شيعه نيست ، اول مُحَافَظَتُهُمْ عَلي أَوْقَاتِ الصَّلوةِ ، ببينيد كسي كه مي گويد من شيعه هستم اين شخص مواظب نماز خود هست يا خير ، اگر كسي گفت من شيعه هستم اما نماز مغرب و عشاء

را ساعت يازده شب خواند ، اگر يك نفر گفت من شيعه هستم نماز ظهر و عصر را موقع غروب خواند ، اگر كسي گفت من شيعه هستم نماز صبح نخواند ، بدانيد اين شخص دروغ مي گويد ، علي ميفرمايد اين شخص دروغ مي گويد ، شيعه مواظب وقت نماز خود هست. امام صادق (ع) هنگام وفات ابوبصير مي گويد : وقت وفات امام صادق (ع) در مدينه نبودم در مسافرت بودم ، از مسافرت كه برگشتم ، شنيدم رئيس مذهب ما ، اما صادق (ع) از دنيا رحلت فرموده است. آمدم در خانه امام صادق (ع) در زدم كه به بي بي ام حميده تسليت بگويم ، به بي بي گفتم در مدينه نبودم رئيس مذهب از دنيا رفت ، بفرمائيد در اين چند روز آخر كه من نبودم حضرت حرف تازه اي هم زد كه نشنيده باشم ، بي بي ام حميده فرمود : مطلب مهمي امام صادق (ع) گفت ، روزهاي آخر امام صادق (ع) دستور دادند قوم و خويشاوندان جمع شوند وقتي كه جمع شدند فرمود اي خويشاوندان : به خدا قسم اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُستَخِّفاً باِلصَّلوةِ { منتهي الآمال } فرداي قيامت به شفاعت ما خانواده نخواهد رسيد كسي كه در دنيا نمازش را سبك شمارد حضرت نمي فرمايد كسي كه نماز نخواند به شفاعت ما نمي رسد بلكه مي فرمايد كسي كه سبك شمارد !! مي گويد تا غروب وقت داريم ، اگر عذر شرعي نداشته باشي اصلا جايز نيست آدم نمازش را به تاخير اندازد. مواسات با برادران ديني از طرف ديگر مي فرمايد : وَ

مُوَاسَاُتُهُمْ مَعَ اِخوانِهِم المُومِنينَ بِالْمَالِ ، شيعه من آن كس است كه در امور مالي با برادران ديني خود مواسات داشته باشد ، مواسات مي دانيد يعني چه ؟ يعني يك نفر در ميان خانه اش ده رقم غذا داشته باشد ولي همسايه اش از گرسنگي جان بدهد مواسات يعني اين ؟!! پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايد هركس شب در خانه اش با شكم سير بخوابد و بداند همسايه اش گرسنه است اين آدم مسلمان نيست. من يك شب توي همين مهديه بالاي منبر گفتم بگذاريد امشب هم بگم ، بعضي ها مي خواهند خيلي اظهار علاقه به حضرت علي (ع) كنند مي روند پنج هزار تومان يا ده هزار توان مي دهند يك تابلو درست مي كنند از عكس علي (ع)، يا روي قاليچه كاشي و يا كرماني عكس علي (ع) را مياندازند بعد اين را توي قاب مي گيريد و مي گذارد تو تجارت خانه اش يا توي خانه اش ، خيال مي كند با يك عكس علي (ع) گرفتن و تابلو كردن شيعه مي شود. عكسهاي خرافي اولا به شما بگويم اين عكسها خرافات است ، اي آن هائيكه به علي علاقه داريد اين عكسهائيكه مسيحيها درست كردند و توي دست و بالتان قرار دادند شما را به خدا اگر علي را دوست داريد اينها را پاره كنيد بريزيد دور. مرد مسيحي آمده يك عكس از علي (ع) كشيده ، سينه هاش را انداخته بيرون بازوهاش هم ورم كرده ، يك شمشير دو سر هم گذاشته روي زانوهاش ، لباس حرير و مخملي هم انداخته روي سر و گردنش ، چشمهاش هم

طوري كشيده كه اگر چپ نگاهم بكني چشمهايت را در مي آورم. بعد يك عكس از عيسي مسيح كشيده ، چطور ؟ يك آدم مظلوم گردن كج ، جا افتاده چهارتا بچه يتيم هم دورش جمع كرده ، يك تكه نان مي دهد دست آن ، يك خرما مي گذارد دهن اون يكي ، اين جوري دارد تبليغ از مسيح مي كند و اين طور دارد علي (ع) را مي كوبد و اين طور دارد مبارزه با علي مي كند ، مي گويد علي يعني يك آدم قهرمان و يك آدم سلحشور ، يك آدم خوش لباس ، يك آدم گردنكشيده ، يك آدم شمشير بدست كه نمي شود با وي روبرو شد ، علي يعني اين ، اي بي انصافها چرا مي گيريد اين عكسها را ؟ چرا مي زنيد توي خانه هايتان اين عكسها را ؟ اگر بنا است ارادت به علي بورزيد و ارادت ورزي خود را به مردم اعلام كني تو را به خدا برو دين علي را توي قاب بگير و بزن توي خانه ات ، خانه ات يك خانه ي ديني باشد ، همانطوري كه علي بوده ، درد مهم من ديدم بعضي از مغازه ها عكس حضرت علي (ع) را گذاشته آنجا ، عكس يك زن سر برهنه را هم گذاشته بغلش ، اينها مريد علي (ع) هستند ؟!! اينها دشمن علي هستند ، اينها آبرو ريز علي (ع) هستند ، برويد تقواي علي (ع) را تابلو كنيد بزنيد به در و ديوار زندگيتان ، برويد ايمان علي (ع) را تابلو كنيد ، برويد شهامت و شجاعت علي

(ع) را تابلو كنيد ، برويد قرآن دوستي علي (ع) را تابلو كنيد ، برويد خدا دوستي علي (ع) را تابلو كنيد ، برويد مظلوم دوستي علي (ع) را تابلو كنيد. اي مردم برويد عفت خانوادگي علي (ع) را تابلو كنيد ، اي كسانيكه زنهاتان حجاب ندارد ، اي آنهائيكه دخترهاتون عفت ندارند ، اي آنهائيكه دخترهاتون با اين وضع رسوا توي كوچه و خيابان مي آيند و مي روند ، اي آنهائيكه . . . . . بياناتي از بيانات حضرت علي (ع) قَالَ عَلِيٌّ عَلَيهِ السَّلَامُ : نُبِّئْتُ يا أَهْلَ الْعِرَاقِ اِنََّ نِسائَكُم يُدافِعنَ الرِجَالَ في الطَّريقِ اَماتَستَحيونَ ؟ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لايُغارُ علي (ع) مي فرمايد ، علي مينالد و مي گويد ، علي مي سوزد و مي گويد اي عراقيها به گوشم رسيده كه زنانتان در كوچه و خيابان شانه هاشان به شانه هاي مردان مي خورد ، اما تستحيون ، آيا حيا نمي كنيد ، خدا لعنت كند آن مردي را كه غيرت ندارد. حتماً اين را براي عراقيها مي گويد ؟ براي ايرانيها نمي گويد ؟ اي آنانيكه ارادت به علي مي ورزيد تو را به خدا از فردا برنامه علي را توي زندگيتان پياده كنيد ، اگر تا امشب دنبال علي نبوديد امشب با علي قرار به بنديد. شب قرارداد با خدا شب بيست و يكم ماه رمضان يعني شب قرار داد با خدا ، شب قرارداد با عفت و عصمت ، شب قرارداد با تقوي و ورع ، شب قرارداد با دين و ديانت ، از امشب قرار به بنديد مسلمان واقعي باشيد ، فهميديد ؟ شب

بيست و يكم ماه رمضان اگر در شما اثر بگذارد خوشا بحالتان و اثرش اين باشد كه از فردا توي كسب و كارتان ديگر ربا نباشد ، ربا ندهيد ، ربا نخوريد ، ربا نگيريد ديگر كم نفروشيد و كم ندهيد ، غش در معامله نكنيد خيانت نكنيد ، جنايت نكنيد ، ظلم نكنيد و تعدي نكنيد ، تجاوز نكنيد ، اي مسلمانها بيائيد از امشب تصميم بگيريد عملاً قدم برداريد و فقط حرف نباشد. شب بيست و يكم رمضان عجب شبي است امشب ، اي شب بيست و يكم كاشكه صبح نشوي ، كاش امشب صبح نشده بود ، مگر امشب چه شبي است ؟ امشب شب آخر عمر حضرت علي (ع) است. اي مردم چه خبره ؟ اين همه جمعيت آمديد چه كنيد مگر خبر تازه اي است ، من بگويم چه خبر است ، خاك بر سرت اي كافي عمامه رو سرت هست ؟ نامه اي كه به من دادند اين خادم مسجد حسيني كه خيلي مرد متدين و مودبي است يك كاغذ به من نوشته بود من چون نمي شناختم ترتيب اثر ندادم ، چند نفر از رفقاي ديني آمدند برايم تعريف كردند ، وقتي كه يقين حاصل شد كه اين سيد آدم خوبي است برايتان مي گويم اين آقا تصميم مي گيرد چند شب چهارشنبه به مسجد جمكران قم برود ، شبي مي گويد همين طور نشسته بودم يك حاجتي هم داشتم يكوقت ديدم يك آقائي آمد پهلوي من نشست ، گفتم اسمتان چيست ؟ فرمود من سيد مهدي هستم ، راجع به آن كار شما انشاء الله خدا درست

مي كند اينقدر ناراحت مباش. مي گويد من در آنوقت توجه پيدا نكردم گفتم انشاء الله من بلند شدم مشغول نماز شدم اين آقا هم بلند شد ناگهان به فكر رفتم كه اين از كجا فهميد من فلان حاجت را دارم ، نمازم را تند تند تمام كردم و آمدم آنجائي كه وضو مي گيرند ديدم همان آقا دم شير آب ايستاده و دارد وضو مي گيرد ، خواستم بروم جلو نتوانستم به هر نحوه اي بود به زحمت يكي دو قدم برداشتم ديدم ديگر نمي توانم ، يكوقت به من توجه كرد و گفت انشاء الله آن را كه گفتم خدا درست ميكند ، من دارم مي روم مهديه. امشب بناست بياد اينجا ، آقا اگر نيائي كم لطفي كردي ، اين همه جمعيت براي تو مي آيند ، با چه قدرت مي شود اين همه جمعيت را جمع كرد توي يك موسسه ديني غير از لطف امام زمان (عج). اي كور شوند آنهائيكه نمي توانند تو پسر فاطمه را ببينند ، خوب جائي آمديد شب قدر است فهميديد پرونده ها را بايد مهر آخرش را امام زمان بزند هرچه مي توانيد داد بزنيد ، بگو : يا صاحب الزمان ، اينقدر صدا بزنيد تا بياد ، و اين قدر التماس كنيد تا بياد ، يكسري به اينجا بزند و جواب همه را بدهد. ذكر مصيبت ديروز حال علي (ع) خيلي بد شد ، رفتند يك طبيب آوردند ، يك نگاه كرد به آقا اميرالمومنين (ع) يك دستمال زردي بسته بود ، مسيحي تا نگاه كرد خيلي منقلب شد ، به آقا امام حسن

(ع) گفت آقا شما مي توانيد يك ريه گوسفند براي من بياوريد ؟ فوري يك گوسفند را سر بريدند و ريه اش را براي دكتر آوردند ، اين طبيب با يك حساب دقيق علمي طبي يك رگ از توي اين ريه كشيد بيرون دستمال سر را باز كرد اين رگ را گذاشت در وسط شكاف سر علي (ع) ، دستمال را بست گفت آقا زاده ها چند دقيقه صبر كنيد اين معاينه تمام بشود بعداً نتيجه را به شما مي گويم. مي دانيد در چنين وقتي حال بچه ها چطور است ، اين خانمها ، دخترها پشت در ايستادند به بينند طبيب چه مي گويد. سه چهار دقيقه گذشت يك وقت ديدند طبيب دستمال را باز كرده و اين رگ را از وسط شكاف سر در آورد ، آورد مقابل خورشيد ، مقداري نگاه كرد ، بالا و پائين كرد يك وقت رو به امام حسن (ع) كرد و گفت آقا جان باباتان ديگر خوب نمي شود ، زيرا زهر به مغزش اثر كرده ديگر بابا خوب نمي شود ، فقط من مي توانم يك چيزي به شما بگويم و آن اين است باباتون اگر آب مي خواهد شيرش بدهيد اگر غذا خواست شيرش بدهيد ، اگر ميوه مي خواهد شيرش بدهيد ، زهر اول اثر روي جگر مي گذارد ، جگر را آتش مي زند و هيچ چيز مثل شير خنكش نمي كند ، بجاي هر چيز شيرش بدهيد ، اين طبابت را كرد و رفت بيرون. ده دقيقه نگذشت اين خبر توي شهر كوفه پيچيد ، براي آقا شير خوبه ، خبر پخش

شد توي شهر كه براي آقا شير خوبه ، يك وقت ديدند از اطراف و اكناف مردم قدح قدح شير مي آورند ، يك زني است در كوفه چهار بچه يتيم دارد ، يك شتر دارد ، شير شترش را مي برد مي فروشد و براي بچه ها غذا تهيه مي كند ، امام حسن (ع) ديد اين زن هم يك قدح شير آورده صدا زد مادر تو ديگر چرا آوردي ، گفت آقا من نمي خواستم بياورم ، مي خواستم شير را بفروشم براي بچه ها نان بگيرم ، اما ديدم بچه ها آمدند و گفتند مادر ما امروز نهار نمي خواهيم ، آقا علي برايش شير خوبه. واي علي كشته شد شير خدا كشته شد نسئَلُكَ اللَّهُمَّ وَ نَدعُوكَ 40 بار يا الله ياالله ياالله ياالله ....... 5 بار أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرِّ اِذا دَعَاهُ وَ يَكشِفُ السُّوءَ 10 بار يا مَوْلَانا يا صَاحِبَ الزَّمَانِ

به آبروي امام عصر ما را بيامرز - كشورهاي اسلامي را از دست اجانب نجات بده - مسلمانها را با فتح و پيروز ي نهائي روبرو كن - حوزه هاي علميه را حفظ كن - سايه مراجع تقليد بر سر ما مستدام بدار - چند مريض توي مهديه آوردند شفا بده . براي دانلود فايل صوتي اين سخنراني اينجا كليك كنيد. گفتار وُعّاظ جلد 4 صفحه 265 الي 274

كافي و آقا جلال { صاحب كاباره بزرگ در عظيميه كرج }

سخنان شهيدشيخ احمد كافي (ره) : اين داستان بسيار جالب و شنيدني نشان از زحمات و جديت مرحوم كافي در مبارزه با مفاسد اجتماعي و اهميت انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر دارد. ايشان با نصيحت و

توبه دادن آقاجلال، حركت فرهنگي بزرگي را انجام داد.

مرحوم كافي اينطور نقل مي كند:

«پارسال خدا يك توفيق به من داد. من خيلي شرمنده خدا هستم، خيلي زياد. من يك وقتي فكرش را كردم، ديدم خدا بيش از سهم من چيزي به من داده. اينقدر سهم ما نمي شد. به جهتي كه من پارسال ده روز در كرج منبر مي رفتم. يك روز در كرج مي رفتيم جلوي يك جايي، ديديم خيلي مردم مي روند آنجا. گفتيم اينجا كجاست؟ گفتند حاج آقا اينجا كاباره است. من هم يك جوري هستم در برنامه تبليغيم كه اينقدر ياس و نا اميدي در قاموس لغتم نيست ... من گفتم صاحب اينجا كيست؟ گفتند يك جواني است، سي چهل سالش هم بيشتر نيست. هفت هزار زمين بود، يك استخر بزرگ داشت، قايق توي آن مي گذاشتند و زن ها، پسرها، دخترها، مردها همه مختلط بودند. غوغايي و يك رسوايي عجيبي بود. عرق، شراب، وسكي، كنياك و اين ها مي خوردند.

گفتم مي شود ما اين صاحبش را ببينيم؟ گفتند نه حاج آقا، يك طوري هست. من هم دلم درد مي كند براي اين كارها. هر چه فكر كردم كه چطور با اين صاحب كاباره تماس بگيريم ديدم يك بچه هياتي را سراغش بفرستيم با اين رفيق نيست ... يكي از اين داش هاي كرج را من ديدم. گفت حاج آقا سلام عليكم، امري داشتيد؟ گفتم سلام عليكم، آره بيا اينجا ببينم. گفتم شما با اين صاحب كاباره رفيق هستي؟ گفت آره. گفتم آنجا هم رفتي؟ گفت خيلي(خنده حضار). گفتم ما يك كار داشتيم. گفت چيست؟ گفتم فقط مي خواهم اين(صاحب كاباره) را دو ساعت به من برساني. گفت كجا بياد؟ گفتم من

فردا يك خرده زودتر، از تهران مي آيم كرج. يك ساعت مي آيم خانه تو ... آمديم و نشستيم. يك خرده انداختم در وادي شوخي و تفريح و دو تا قصه و يك خرده حالش آوردم تا يك انسي با من پيدا بكند. راه دارد كارها. بعد گفتم فلاني؟ گفت آره، گفتم روزي چقدر اينجا(كاباره) درآمد داري؟ گفت خدا مي رساند. گفتم كاباره و عرق و شراب، خدا مي رساند؟! گفت روزي هفت هشت(هزار) تومان در مي آيد. گفتم هفت هشت هزار تومان فروشه؟ گفت نه، روزي هفت هشت هزار تومان درآمد هست. گفتم هفت هشت هزار تومان چيزي نيست، هفتاد هشتاد هزار تومان چيزي نيست، هفتصد هشتصد هزار تومان چيزي نيست، هفت هشت ميليون تومان در روز چيزي نيست، هفتاد هشتاد ميليون تومان در روز چيزي نيست، هفتصد هشتصد ميليون تومان در روز چيزي نيست، هفت هشت ميليارد تومان در روز براي تو چيزي نيست. گفت چطور؟ گفتم با اين چوبي كه خدا بنا است در قيامت به تو بزند اين پول ها چيزي نيست. گفت چه چوبي؟ گفتم آقاي عزيز، قرآن مي گويد حرام است، امام مي گويد حرامه، دين مي گويد حرامه، اطباء دنيا دارند داد مي زنند مي گويند استعمال مشروبات الكلي، خون ريزي مغز مي آورد، ديوانگي درست مي كند، زخم معده درست مي كند. تو چرا همچين كردي؟

به جان شما مردم، هر چه از قرآن و روايات و نصايح بلد بودم گفتم، دو سه ساعت راجع به شراب و عرق به اين(صاحب كاباره) گفتيم، ديديم نه آقا، اين گوشت ناپزه. به اين زودي ها پخته نمي شود. حوصله مي خواهد. اين را برايتان مي گويم گوش كنيد حرفم را بگيريد. به صاحب اين مجلس امام صادق عليه

السلام قسم، از اين توسلات، من چيزها گرفته ام. يكي اين است. تا خسته شدم، ديدم هر كاري كردم در اين صاحب كاباره اثري نكرد، يك دفعه همينطور كه با اين حرف مي زدم، زبانم با او(صاحب كاباره) حرف مي زد اين دلم را فرستادم درب خانه خدا. گفتم خدايا، مي دانم مي خواهي به من بفهماني، بگويي حاج كافي حرف هايت را بزن، ببين اگر من اثر در آن نگذارم هيچ عرضه اي نداري ... گفتم خدايا اثري بگذار اين صاحب كاباره منقلب بشود. به حقّ حق قسم، تا اين توجه قلبي را به ذات مقدس حق پيدا كردم التماسش(التماس خدا) كردم كمكم كن، دو كلمه به صاحب كاباره گفتم، يك دفعه ديدم مثل بمب منفجر شد اين سرش را دارد به ديوار مي زند، داد مي زند. گفتم چي شده؟ گفت حاج آقا چكار بكنم. گفتم داداش، درب كاباره را ببند. گفت يك گرفتاري دارم، هفتاد هزار تومان قرض(بدهي) دارم، دست يكي از ربا خورهاي كرج هست. گفتم تو كه گفتي روزي هفت هشت هزار تومان درآمد داريم. گفت تا يك چيزي جمع ميشود سر ميز قمار مي نشينم و مي بازم. هميشه بدهكارم. گفتم حالا مي گويي چكار كنيم؟ گفت اگر شما ميتواني هفتاد هزار تومان يك جايي براي من قرض بكن، مجاني نمي خواهم، خانه هم دارم رهن مي دهم. گفتم دو ساله من هفتاد هزار تومان پول قرض مي كنم به تو مي دهم. گفت چهار ساله. گفتم چهار ساله. گفتيم بسم الله. به امام حسين عليه السلام قسم، يك ريالش را جايي سراغ نداشتم اما با خودم گفتم خدايا ما روي ميخ تو مي پريم تا روي عرش. يقين دارم اگر براي تو (خدا) هست درست

مي كني. اگر هم كه توي بازي هستم بگذار در تهيه پول بمانم. اين ديگر مربوط به نيت است ...

براي اينكه اين(صاحب كاباره) سرد نشود شب در شهر كرج يك منبري داشتم اين را با خودم برداشتم بردم آنجا. رفتيم آنجا و بالاي منبر مطرح كردم و يك خرده تشويقش كردم كه باز ، صبح پشيمان نشود. به مردم گفتم كه قرار شده اين

(صاحب كاباره) همچين جوانمردي بكند و كاباره را ببندد و ما هم قرار هست يك خدمت مختصري به او بكنيم ... وقتي از بالاي منبر آمديم پايين، يك بنده خدايي مال كرج هست شهرسازي داره آنجا، ما را كشيد كنار، گفت حاج آقا نمي خواهد تهران از كسي پول قرض كني من يك چك مي نويسم هفتاد هزار تومان به تو مي دهم.

اگر كسي براي خدا قدم بردارد خدا به حال خود نمي گذاردش.

گفتم جلال جان (صاحب كاباره) كي درب كاباره را مي بندي؟ گفت حاج آقا هر وقت هفتاد هزار تومان را داديد. گفتم اگر همين الان چكش را به تو بدهم، گفت همين الان مي بندم ... سه چهار تا ماشين سواري برداشتيم رفتيم درب كاباره ... رفتيم آنجا، ده پانزده تا شاگرد داشت. يك وقت اين ها با تعجب ديدند كه حاج كافي آمده كاباره. گفتيم بريم جلو. پسره (جلال) را انداختيم جلو. جلال يك وقت جلوي شاگردهايش داد زد ... جگرم را حال آورد. گفت به فرمان ولي عصر(عج)، كاباره تعطيل است. اين ها (شاگردها) به خيالشان كه اين مست كرده دارد يك چيزي همينطوري ميگويد. يك دفعه اين ها ديدن كه آقا جلال، واقعاً آقا جلال شده ... من گفتم جلال جان، چهار پنج

هزار نفر ناهار تهيه ببين براي روز جمعه. من در مهديه اعلام مي كنم و همه رفيق ها با ماشين مي آييم اينجا، داخل صف مي ايستيم هر نفر ده تومان به تو مي دهيم ناهار مي خوريم كه خيال نكني چهار تا عرق خور كه رفت مذهبي ها مُرده اند.

فقط، انسان خوب درست نكنيد اين خوب را هم نگه بداريد. فقط توبه كن درست نكنيد اين توبه كن را جمع و جورش بكنيد.

يك ناهاري درست كرد و از مهديه رفقا را برداشتيم رفتيم. در باغ هفت هزار متري كه بلندگو مي گذاشتند و جمعه ها بزن بكوب و رقص بود، ما هم همان بلندگوها را گذاشتيم و اول اذان ظهر اذان گفتيم و يك نماز جماعت سه چهار هزار نفري خوانديم بعد هم ناهار را، خود من هم ده تومان دادم كه كسي توقع نكند. همه ناهارها را خوردند، با ميل هم پول هايشان را دادند.

بعد هم به جلال گفته بودم كه دويست سيصد تا لنگ تهيه كند.

همه هفته جمعه ها يك مشت اراذل و اوباش در اين استخرها مي رفتند اين هفته بچه مذهبي ها مي خواهند شنا كنند جگرهايشان حال بياد ... شنا كردند و دو نفر از وعاظ تهران هم دعوت كرده بودم منبر رفتند. حاج علامه مداح هم گفتيم آمد يك قصيده اي خواند و غوغايي شد. علما خبردار شدند يك مشت آمدند، منبري ها آمدند ...

جلال ماه رمضان امسال آمد خانه ما. گفت حاج آقا، گفتم بله، گفت من امسال كارهايم را كرده ام مي خواهم بروم مكه...» كافي ، شهيد نيمه شعبان صفحه 122 الي 125

زنا و چشم چراني

رابطه زِنا و چشم چراني (سخنان مرحوم شهيد حاج شيخ احمد كافي ره ) : در روايت دارد (روضة

الكافي جلد 2 صفحه 32 حديث 291 ) فرداي قيامت يك جواني را مي آورند ، به جوان ميگن پروندتُ اول بخون ، 35 سال عُمر كرده و مُرده ، اين همه زِنا ، اين همه لواط ، اين همه دنبال جوانهاي مردم ، اين همه دنبال نواميس مردم ، اين همه كثافت كاري ، اين همه هرزگي ، جوان سَرِشو مي اندازه پايين ، ميگن پرونده مال تو هست يا نه ؟ ميگه بله انكار ندارم ماله منه ، يك عملش نيست كه من نكرده باشم ، تمام به امضاي من ، درست مال من ، جوانِ خيلي زيباست ، امام صادق (ع) ميفرمايد : فرداي قيامت بهش ميگن اين كارا ماله تو ، ميگه بله ، مي گن چرا كردي ؟ پسر ميگه خدا مي دوني چرا ؟ براي اينكه تو مرا قشنگ آفريدي ، تو اگر مرا زيبا خلق نمي كردي ، مرا قشنگ خلق نمي كردي دامن من به اين همه گناه آلوده نمي شد ، خطاب مي رسد ما به تو لطفي كرديم ، يك نعمتي بهت داديم ، حُسن جمال ، سَربار بَرايِمان آوردي ؟ عوض اينكه بگي ممنونتم خدا ، متشكرم كه همچين محبتي به من كردي تازه حالا ميگي تو چون منو زيبا آفريدي همچين كردم ( اين گناهان را انجام دادم ) ميگه بله ، خطاب مي رسد جوان ، زيبايي صورت سبب شد كه تو دامنت آلوده بشه ؟ كَتُ و كُول آدم را خدا قيامت مي بَنده ، ميگه بله خدايا اگر من زيبا نبودم ، قشنگ نبودم ، گُل چهره نبودم ، پاكيزه

نبودم ، اين همه گناه نمي كردم ، خطاب ميرسد هركه زيبا صورتِ دامنش آلوده بشه ؟ ميگي هركه زيبا صورته دامنش آلوده است ؟ خطاب ميرسد جبرئيل برو يوسف را بيار ، جبرئيل ميره يوسف را مياره ، ميگن جوان تو خوشگل تري يا يوسف ؟ جوانِ وقتي نگاه به يوسف مي كنه اصلا خجالت مي كشه خودشو در زُمره قشنگا بياره ، ميگن تو بي عرضه بودي جلوي خودت را نخواستي بگيري تا چشمت به يك دختر و يك جوان افتاد دل و دين باختي تقصير زيبايي صورت چيه ؟ ما يوسفها داريم در اين عالم ، عَزَب هم بودن ، زيبا هم بودن ، زنها هم دنبالشون دويدن سربه سرشون گذاشتن ولي اينا نگاه نكردن ، اعتنا نكردن ، تو اين جور بودي ؟ تقصير زيبايي صورت بود ؟ يه جمله اي را اينجا براتون بگم : امام صادق (ع) ميفرمايد : زُراره جان ميداني چرا در ميان خانه خلوت ، زليخا وقتي سر به عقب يوسف كرد التماسش ميكرد بيا با من زِنا كن يوسف فرار مي كرد و اعتنا بهش نمي كرد مي دوني چرا در آنجاي خلوت دامن يوسف آلوده نشد ؟ گفت : نه نميدانم چرا ؟ حضرت فرمود من ميدونم چرا ، اين باز يه رمز موفقيتِ ها يادتون نره ، گفت آقا چرا ؟ حضرت فرمود : براي اينكه در اين چند سالي كه يوسف در ميان خانه ي عزيز مصر نوكر و غلام بود هرچي اين زن صاحبخانه وَر رفت به يوسف كه يوسف در اين مدت يه نگاهش بكنه ، نگاهش نكرد كه زنا

نكرد ، يعني امان از هرزه چشمي ، آنچه به كَفِتون گذاشته و بيچارتون كرده و بدبختتون كرده ، برادرا اين چشم چراني بود ، چشمت ديد كه دل و دين باختي و رفتي ، توجه كردي ، امان از چشم لذا امام صادق (ع) مي گويد (( اَلنَّظرَة ُ بَعدَ النَّظرَةِ تَزرَعُ فِي القَلبِ الشَّهوَة وَ كَفي بِها لِصاحِبَها الفِتنَةُ ، نگاه دوم - نگاهي كه بعد از نگاه اول صورت گيرد در قلب تخم شهوت را مي پاشد و كافي است كه صاحب نگاه را به فتنه بزرگي دچار نمايد { وافي ، جلد 3 باب العفّة و ترك الفجور صفحه127 } )) اونم نه هر نگاهي ، نگاه اولي طوري نيست يعني همينيكه تو خيابان داري راه مي ري دخترَرو نگاهش كردي ديديش ، طوري نيست { در خيابان داري راه ميري و ناگهاني چشمت افتاد به دختر يا زن مردم ، گناهي مرتكب نشدي ولي بايد بلافاصله چشمان خود را از آن منظره بپوشاني و ديگر نگاهت را ادامه ندهي كه نگاه دوباره گناه است و تو را به فتنه مي اَندازد } ، دوميكه كار دستت ميده نگاه دومه به قول ما مشهدي ها با چشم اول كه ديدي طوري نيست ، او چشم خريداري دومِ كه كار دستت ميده ، چشم خريداري كار دستت ميده ، ديدي سرت رو انداختي پايين تا مياد اين دوربين ( منظور از دوربين چشم است ) عكس برداره بده به دل تو جلوي دوربين رو گرفتي نتونست عكس برداره اما وقتي جلوي دوربين رو واگذاشتي خوب عكس رو برداشت تا همون وقتي كه

داره خوب عكس برميداره هِي مخابره ميكنه به دل يكدفعه مي بيني طوفان در جهان دل به وجود آمد ديوانت كرد دنبال دختر مردم راه افتادي سر از هزارتا رسوايي ها هم درآوردي ، ميگي طوري نيست سينه ات را باز مي اَندازي جلو تو خيابانها راه ميري هزارتا كثافت كاري درآوردي يكي گندش درآمده همه هم فهميدن انگشت نما هم شدي ميگي مگه طوريه ميشه بشر اين قدر بي حيا بشود از خدا كه خجالت نكشيده از مردم هم شرم نكنه سينه شون بندازه جلو بگه فلان كار خلاف را كردم مگه طوريه ، ((اَلنَّظرَة ُ بَعدَ النَّظرَةِ تَزرَعُ فِي القَلبِ الشَّهوَة)) نگاه بعد از نگاه بيچارتون ميكنه توجه كردي ، (( قال صادق (ع) اَلنَظربَريد الزِنا ؛ نگاه شهوت آلود، نامه رسانِ زناست.»)) امام صادق (ع) ميفرمايد : اين نگاهي كه تو داري ميكني يا يه مسافر ميخواد بياد شما يه فاميل داري روز شنبه ميخواد بياد روز جمعه بهت تلگراف ميكنه ميگه شنبه ساعت 8 ميام ساعت 8 تلگرافش مياد يعني چي ، يعني خبرت كردم دارم ميام آماده باش دارم ميام امام صادق (ع) ميگه { اَلنَظربَريد الزِنا } اين نگاهي كه شما به اين زنها ميكني يك تلگراف زدي به زِنا آي زِنا آمدم يعني آي زنا محيا باش اگر نمي خواستم بيام تلگراف نميزدم اگر نمي خواستم زِنا بكنم نگاه نمي كردم نگاه كردن قدم اول زِنا كردن است اَلنَظربَريد الزِنا اگر ميخواهي پاكدامن باشي ، چشمتون را اول پاك كنيد اين چشمه كار بهتون داده اگر باز خواستيد باز دقتتون بيشتر بشه روي اين بحث هُلِتون ميدم طرف

يه معنايي و اون مي دونيد چيه من يه سوال ازتون ميكنم شمارو به خدا تا حالا در مشهد آقايون يا شهرستانهاي ديگر شما ديديد يك آدمي كه كور باشه عصا دستش باشه اين دنبال زن كسي راه بيافته ، اين دنبال جوان كسي راه بيافته ؟ نه ، چرا ؟ چون چشم نداشته چيزي نديده ، چيزي نميخواهد ، چشمت ديد كه دلت ميخواهد. چه خوب ميگويد باباطاهر : زِ دست ديده و دل هر دو فرياد هر آنچه ديده بيند دل كند ياد بسازم خنجري نيشش زِ پولاد زنم بر ديده تا دل گردد آزاد پيغمبر (ص) ميفرمايد : نسبت به نواميس مردم كورباش نبين كه نخواي ، گوش دادي ، نبين كه نخواي.

مجموعه مقالات

اولين تظاهرات سيرجان با سخنراني شهيد شيخ احمد كافي (ره)

مرحوم حاج شيخ احمد كافي، هر سال در دهه ي آخر ماه صفر براي س_خنراني ب_ه س__يرجان دع__وت مي شدند و در مهديه ي سيرجان به ارشاد مردم مي پرداختند .طبق سال هاي گذشته، در سال 1357 نيز تشريف آوردند .كليه ي فعاليت ها و جلسه هاي ايشان تحت كنترل دقيق ساواك ب_ود و ح_تي س_ال ه_اي گذشته كه صحبتي از انقلاب نبود، جلسات و روابط ايشان به وسيله ي ساواك به مركز گزارش مي شد . در يكي از اسناد ساواك دربارهي حضور ايشان در سال 1353 در سيرجان آمده است: »نامبرده ي باﻻ (شيخ احمد ضيافتي كافي)كه بنا به دعوت حاج تخشيد و ماشاء ﷲ ابراهيمي، راننده از اهالي سيرجان جهت وعظ و سخنراني مذهبي به آن شهرستان دع__وت و از س_اعت 7:30 ت_ا 8:30 در منزل نامبرده منبر رفته و سخنراني مي نمايد و

سپس به كرمان مراجعت مي كند .در اي_ن چن_د روزه (از تاريخ 26 الي 30/3/53 (در اظهارات مذهبي خود در اين محل مطالب حاد و خلافي بيان نداشته اس_ت . ضمنا صبح روز 27/3/53 از شيخ محمد رحمتي و صبح روز 28/3/53 از ش_يخ رحي_م علم_ي دو نف__ر از روحانيون محل در منازل نامبردگان و صبح روز 29/3/53 از مدرسه ي علمي_ه و كتابخان_ه ي تخش_يد در سيرجان ديدن كرده و در همين روز به اتفاق چند نفر از اهالي، واعظ تبعيدي _ سيدعلي غيوري _ را در منزل او ملاقات نموده ليكن در اين ملاقاتها اظهارات خلاف مصالحي شنيده نشده است. «. همچنين در ملاحظات اين گزارش آمده است: »از گزارش هاي رسيده چنين استنباط مي گردد، نامبرده ي فوق و برخي از وعاظ و روحانيون افراطي براي اينكه پوشش مناسبي براي مسافرت به محل روحانيون طرد شده و ملاقات با آن_ان داش__ته باش_ند، ترتيبي اتخاذ مي نمايند كه از طرف اهالي آن محل براي وعظ دعوت شوند و موضوع بررسي و توج_ه ب_ه ساواك ها براي مراقبت از اين افراد داده شود«. با توجه به فضاي انقلابي كشور، سخنراني هاي ايشان نيز ح__ال و ه_واي ديگ_ري داش_ت و از ق__درت اسلام و عظمت مراجع عظام صحبت مي كرد و نام امام خميني(ره )را مطرح مي كردن_د و ب_راي ايش_ان دعا مي فرمودند .كه ساواك در گزارشي به مركز چنين آورده است : »نامبرده ي باﻻ(شيخ احمد ضيافتي كافي )در مورخه ي 22/2/57 در مهديه ي شهرس__تان س_يرجان كه جمعيت تقريباً زيادي جمع بودند، مطالبي در مورد خميني ايراد و سپس براي وي دعا

كرده و مردم خيلي آهسته آمين گفته اند كه كافي به مردم اظهار داشته من دعا مي كنم، شماها مي ترسيد بلند آمي_ن بگوييد .ضمناً در مجلس مذكور، يك نفر به نام محمد رسول شمشيري، كه از افراد ناراح_ت م__ي باش_د و گويا پدرش مسؤول هيأت زينبيه سيرجان است با صداي بلند هنگام خروج مردم از مهديه گفت_ه اس_ت : »زنده باد خميني «و همه ي مردم و اطرافيان صلوات فرستادند و مج_دداً اظه_ار داش__ته »م__رگ ب__ر مخالفين خميني« روز 28/2/57 كه شب آخر سخنراني ايشان بود، هماهنگي مختصري نيز مي__ان انقلابي_ون ب__ه عم_ل آمده بود كه برق هاي مهديه قطع شوند و با استفاده از تاريكي شعارهاي انقلابي سرداده ش_ود، ت_ا ش_هر حالت انقلابي پيدا كند .برابر برنامه ي قبلي، حجت اﻻسلام شهيد حاج احمد كافي در شب آخر سخنراني خود از مراجع عظام تقليد به ويژه حضرت آيت ﷲ العظمي خميني (ره )با شكوه و عظمت تجليل كردند و مردم تا حدودي آماده شدند . بعد از پايان سخنراني ايشان، برق ها قطع شد و شعار »درود ب__ر خمي__ني و مرگ بر شاه «فضاي مهديه را پركرد و بعد از چند دقيق_ه جمعيت در ح_الي ك_ه ش_عارهاي انقلاب___ي را تكرار مي كردند از مهدي_ه خارج و در خيابان هاي شهر اق_دام ب_ه راهپيمايي كردند و از خيابان مهديه به طرف فلكه ي گيتي نورد و خيابان بازار(خيابان امام خميني فعلي )حركت ك__رده و ب_دين ص__ورت اولي_ن راهپيمايي رسمي در شهر سيرجان شكل گرفت . اي_ن راهپيم_ايي ت__أثير خوب__ي در روحي_ه ي انقلابي_ون داشت .در آغاز راهپيمايي، جمعيت زيادي همراهي مي كردند و ب_ه

تدريج از جمعي_ت آن كاس_ته و ب_ه تماشاچيان افزوده مي گشت .تا اينكه در جلوي بانك ملي مركزي، چند نفر ب_ا پرت_اب س_نگ ب_ه ط__رف شيشه ي بانك ملي، آژير بانك را به صدا درآوردند و فرياد »پليس آمد «بلند شد .با توجه به اينكه م_ردم هنوز آمادگي كافي نداشتند، سريع منطقه را ترك كرده و منتظر برخورد پلي_س بودن__د .ص_بح روز بع_د تعدادي از جوانان از جمله ماشاءﷲ ملك آبادي و شماري ديگر، دستگير شدند . منبع : رهبران شيعه

ناگفته هايي از حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد كافي (ره) (گفت وگوي خبرنگار خبرگزاري حوزه با حجت الاسلام محسن كافي)

صداي دلنواز و نواي جانفزاي آن عالم واعظ شرح اشتياق و درد هجرانش براي آسمانيان و زمينيان آشنا و جانگداز بود، هنوز هم در خشت خشت مهديه تهران طنين افكن است. نام و ياد مرحوم كافي كه روزها و شبهاي زيادي را با حزن غريب و يمن قريبش بسر برديم هنوز در دل و ديده همه عاشقان اهل بيت(ع) و خاصه محبان امام عصر (عج) جاري و ساري است. به پاس قدرداني از آن موعظه هاي حماسي در دوران خفقان ستم شاهي گفت وگوي خبرنگار خبرگزاري حوزه با حجت الاسلام محسن كافي فرزند آن عزيز سفر كرده در ذيل مي آيد. با تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار خبرگزاري حوزه قرار داديد، لطفا خودتان را معرفي كنيد ؟ با سلام متقابل و تشكر از خبرگزاري حوزه اينجانب محسن كافي فرزند دوم مرحوم كافي و فرزند اول روحاني ايشان هستم در سال 1342 متولد شده ام و حدود هشت ماه قبل از وفات پدرم در حوزه علميه مشهد طلبه شدم و تا سال 65 در آنجا ادامه تحصيل دادم و بعد از آن وارد حوزه علميه قم

شدم . * درباره خاندان بزرگوارتان بيشتر توضيح دهيد. پدرم مرحوم كافي متولد 1315 مي باشد و در خانواده اي كه از قشر متوسط جامعه بودند ديده به جهان گشودند ؛ پدر ايشان فرهنگي غير روحاني بودند و پدر بزرگ ايشان مرحوم آيت الله ميرزا احمد كافي مي باشد كه از علماي برجسته يزد بودند و بر اثر كرامتي كه از امام رضا مي بينند ساكن مشهد مي شوند . * يعني مرحوم كافي اصالتا يزدي هستند ؟ جد اعلاي ايشان يزدي اند اما خود مرحوم كافي متولد مشهد هستند. مرحوم حضرت آيت الله ميرزا احمد كافي (ره) { پدربزرگ مرحوم شيخ احمد كافي (ره) } فرموديد مرحوم ميرزا احمد كافي بر اثر كرامتي كه از امام رضا عليه السلام ديدند ساكن مشهد شدند جريان چه بود ؟ مرحوم ميرزا احمدكافي از بزرگان و علماي آن عصر يزد بودند ؛ مردم آن زمان كارواني تشكيل مي دهند تا به مشهد بروند و از ايشان هم تقاضا مي شود كه كاروان را همراهي كنند اتفاقا ايشان چشم درد شديدي هم داشتند و با اصرار مردم به سمت مشهد حركت مي كنند و با ورودشان به مشهد نابينا مي شوند و اين مسئله ايشان را خيلي منقلب و ناراحت مي كند و به زحمت به حرم امام عليه السلام مشرف مي شوند و با حالت انقلاب و انكسار قلب مي گويند : همه نابينا مي آيند و بينا مي روند اما من چرا بينا آمدم و نابينا مي روم؟ سر بر ديوار حرم مي گذارد و در بين خواب بيداري شخصي مي گويد : ميرزا احمد دستت را

باز كن ! و دستشان را باز كردند و بسته اي ميان دست ايشان گذاشته مي شود و به ايشان امر مي شود محتويات اين بسته را به چشمانت بمال ! و بعد از انجام اين دستور العمل، بينايي ايشان به كرامت ثامن الائمه(ع) بازگردانده مي شود و پس از آن ديگر به يزد بر نمي گردد و تا آخر عمر در كنار مضجع امام رئوف زندگي مي كنند به بركت اين كرامت رضوي چشم ايشان تا آخر عمر دچار ضعف نگرديد و حتي از عينك هم استفاده نكردند و بزرگاني مانند آيت الله مروايد از ايشان استفاده ها بردند . * مرحوم كافي چگونه وارد حوزه شدند و در كجا تحصيل كردند؟ در مشهد نزد مرحوم ميرزا احمد كافي كه استاد خيلي از بزرگان مشهد بودند درس مي خواند و در سن دوازده سالگي وارد حوزه مشهد مي شوند و بالاخره در سن 18 سالگي به عتبات هجرت مي كند و در نجف توفيق شاگردي آيت الله سيد اسد الله مدني شهيد محراب ؛ آيت الله راستي كاشاني و... را پيدا مي كند ، 5 سال در نجف مي مانند و درسن 23 سالگي به ايران برمي گردند، بخاطر مشكلاتي كه پدر ايشان در كسب و كار داشتند با اجازه مراجع وقت نجف و آيت الله خويي، به ايران برمي گردند و با بيت آيت الله شاهرودي وصلت مي كنند و ساكن قم مي شوند 2 الي 3 سال در قم بودند و دراين ايام به شاگردي ميرزا ابوالفضل تبريزي و ديگر بزرگان قم مي پردازند و سطوح عاليه را نيز در قم تدريس مي كردند .

* بي شك مهديه تهران از باقيات الصالحات ايشان است، اين مركز فرهنگي و ديني چگونه شكل گرفت؟ ايشان به علت قريحه خوبي كه در منبر داشتند براي مجالسي به تهران دعوت مي شوند و به تهران مي روند ؛ اوائل در منزل استجاري كه در تهران داشتند دعاي ندبه و منبر وعظي داير مي كنند و با استقبال زياد مردم روبرو مي شود و كم كم جمعيت زياد، موجب اذيت همسايگان مي شود لذا به فكر ايجاد پايگاهي براي اين كار مي افتند منزلي در تهران تهيه كرده بودند و براي حل مشكل تصميم به فروش منزل مي گيرند تا زمين مهديه را خريداري كنند ، بازاريان تهران كه متوجه مسئله مي شوند مانع مي شوند و با كمك ايشان زمين مهديه خريداري مي شود و كم كم توسعه يافت و در سال 1357 مساحت مهديه به 5000 متر مربع رسيد. حضرت حجت الاسلام شهيد شيخ احمد كافي (ره) در جمع خادمين مهديه تهران * مرحوم كافي در عرصه تبليغ چگونه حضور داشت؟ ايشان يك مبلغ كم نظير بود، به لحاظ عشقي كه به منبر و تبليغ داشتند به يك منبر و دو منبر و.. اكتفا نمي كردند و تا آنجا كه وقت اجازه مي داد منبر مي رفت، در ماه رمضان گاهي شش منبر داشتند و درباره كثرت منبر ايشان و هنر ايشان در منبر مطالب زيادي نقل شده است كه مجال سخن نيست و همه اين امور از بركات و عنايات است كه اهل بيت(ع) در حق ايشان است . * ماجراي عنايت امير المومنين به مرحوم كافي چه بود ؟ ماجراهاي زيادي از ايشان

نقل شده است در پنج سالي كه در نجف بودند رسم بود، طلبه ها پنجشنبه ها پياده به كربلا مشرف مي شدند و گروهي از اين طلاب به سرپرستي آيت الله مدني راهي كربلاي معلي مي شدند و ايشان از مرحوم كافي مي خواستند در بين راه زمزمه اي داشته باشند؛ مشهور است در اواخري كه ايشان در نجف بودند نذر داشتند چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروند و توسلاتي به ساحت قدس امام زمان عليه السلام داشتند يكي از دوستان ايشان هم كه اين سيره را داشت مي گويد: در چهارشنبه چهلم مرحوم كافي با حالت خاصي از مسجد بيرون مي آيد و از او سوال كردم : آيا حاجتي گرفتي ؟! ايشان در جواب فرمودند : وقتي آمدي ايران مي فهمي ! ايران كه آمدم ديدم اين آقاي كافي آن كافي سابق نيست ! البته ايشان براي كسي نقل نكرده است كه خدمت حضرت رسيده ام؛ اما بزرگان حدس زده اند كه حضرت عنايتي به ايشان داشته اند. * از كثرت منبر مرحوم كافي خاطره و مطلبي بيان كنيد ؟ ايشان واقعا كثير المنبر بودند و دراين مسير خستگي ناپذير بودند ، دو سال پيش آيت الله ناصري اصفهاني خاطره اي براي من نقل كردند و گفتند كه در نجف با مرحوم كافي دوست بودم و ديرتر از ايشان به ايران برگشتم وقتي برگشتم ديدم آقاي كافي در اوج شهرت و منبر است و زماني كه وارد اصفهان شدم، آقاي كافي هم در اصفهان بودند ، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستي خودتان استفاده كنيد و از ايشان درخواست

كنيد منبري هم در اين ديار داشته باشند ، من به اصفهان رفتم و از ايشان دعوت كردم و ايشان به من گفتند : آخرين منبر من ساعت دو و نيم شب تمام مي شود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم : حدود چهل دقيقه .گفتند : من ساعت سه و نيم نيمه شب مي آيم و منبر مي روم ! آيت الله ناصري مي فرمود : من با تعجب و بهت زده گفتم كسي آن موقع شب نمي آيد و بالاخره بنا شد ايشان ساعت موعود به دولت آباد تشريف بياورند و منبر بروند ، من شب جمعه دلشوره داشتم كه نكند كسي نيايد و آبرو ريزي شود ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و ديدم مسجد و خيابان جلوي مسجد جامع پر است و در نهايت مرحوم كافي ساعت سه و نيم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه دادند و سه شب اين منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعي، استراحت مي كردند و بعد مي رفتند و خواب هاي ايشان بيش از دو الي سه ربع نبود ؛كافي تب و عشق منبر داشت گويا مي دانست فرصت او كوتاه است و وظيفه اش هم منبر است. حضرت حجت الاسلام شهيد شيخ احمد كافي (ره) در حال ايراد سخن در يكي از منابر عمومي * از ارتباط ايشان با انقلاب و امام راحل بگوييد؟ ايشان انقلاب را درك نكردند، اما اعتراضات ايشان به نظام ستمشاهي موجب اين شد كه بارها زندان رفتند و حتي سه سال به ايلام تبعيد شدند و با وساطت علما اين مدت به يكسال تبديل

شد؛ ارتباط ايشان با امام، ارتباط مريد و مرادي بود ؛ نامه هايي از نجف توسط امام براي ايشان فرستاده مي شد كه اين نامه ها را به مركز اسناد انقلاب داديم و در جلد 8 كتاب "ياران امام " اسناد آن جمع آوري و چاپ شده است . امام خيلي به مهديه اعتقاد داشتند ؛ اخبار شفاي مريض هاي زيادي كه در مهديه بهبود يافته بودند و به گوش مراجع رسيده بود و امام در يكي از نامه هايشان مي نويسند : " از شما مي خواهم كه براي من در مهديه دعا كنيد" . مرحوم كافي هم فوق العاده به امام علاقه داشتند؛ در زماني بردن نام امام جرم بود ايشان در مقابل پنجاه هزار نفر جمعيت نام امام را مي برد و ارادت عجيبي به امام و همه مراجع داشتند.بارها بعد از منبر ايشان را دستگير كردند. آيت الله مرعشي نجفي ( ره ) مي گفتند : خدمتي كه مرحوم كافي به اسلام كرد كمتر مرجعي بعد از غيبت كبري كرده است . كافي دعاي ندبه را به همه شناساند . الان مهديه هاي رشت و سيرجان و گرگان و كرمان و تهران و...همه از آثار باقي مانده ايشان است . * از احوالات شخصي ايشان بگوييد ؟ من حدود 15 ساله بودم كه ايشان از دنيا رفتند ؛ كثرت كار ايشان در خارج خانه دليلي بود كه كمتر پدر را ببينيم ، هفت الي هشت ماه سال در سفرهاي خارج تهران بودند، لذا كمتر ديده مي شدند و تهران كه بودند ايشان را كم مي ديدم ، خانه ايشان را مي

توان به يك زائر سرا تشبيه كرد ؛ هر كه به تهران مي آمد درب منزل كافي به روي او باز بود به ياد دارم ؛ خدمتكاراني در منزل بودند كه همواره در حال خدمت به ميهمانان بودند . * آيا وصيت نامه ايشان در دسترس مي باشد ؟ متاسفانه از ايشان وصيت مكتوبي نمانده است ، وصي ايشان شهيد آيت الله مدني تبريزي بودند قبل از انقلاب پدر منزلي در تهران براي ايشان اجاره كردند و مرحوم مدني مي فرمودند : مرحوم كافي دو سه ماه قبل از فوتشان وصيت نامه را از من مي گيرد تا تغييراتي در آن اعمال كنند و پس بدهند و ديگر فرصتي نشد كه برگرداند اما وصيت شفاهي داشتند كه روي منبر گفته اند : كه اگر من وسط هفته مردم جنازه مرا تا جمعه نگه داريد و كنار جنازه من دعاي ندبه خوانده شود و شهادت ايشان هم روز جمعه و نيمه شعبان بود ، متاسفانه نگذاشتند به وصيت عمل شود و زمزمه انقلاب هم بود و ساواك مي ترسيد كه؛ تشييع جنازه كافي انقلاب را در تهران به سرانجام برساند و اين اتفاق در تهران نيفتاد اما در مشهد اين اتفاف افتاد، در شهري كه هنوز شعار مرگ بر شاه شروع نشده بود اين شعار شروع شد و ساواك جنازه را از مردم گرفت و سرانجام ساواك مخفيانه ايشان را در خواجه ربيع دفن كرد؛ ساواك لقب شيخ آشوبگر را به ايشان داده بود . در رشت مهديه بزرگي است كه از باقيات صالحات ايشان است و جمعيت زيادي هم مي آيد؛ مردم براي دعاي ندبه

نذر مي كنند. سال 86 به مناسبتي در رشت بودم ديدم ، تا 90 نوبت گرفته اند و فقط هم نوار مرحوم كافي مي گذارند و يك سخنران هم قبل از آن سخنراني مي كند، عمده اثرايشان نوار هاي ايشان است كه هنوز دست به دست مي گردد ، بعضي از بزرگان مي فرمودند : ما نوار مرحوم كافي را مي گذاريم و با خانواده گوش مي كنيم و سخنان ايشان براي ما در حكم درس اخلاق است * از تصادف مشكوك والد گرامي بگوييد ؟ زمينه مسافرت ايشان به مشهد، فرمان امام بود امام اطلاعيه دادند : به عنوان اعتراض به رژيم كسي جشن نيمه شعبان نگيرد قاعدتا مهمترين جشن هم در مهديه تهران برگزار مي شد و مرحوم كافي در مصاحبه اي رسما اعلام كردند : امسال جشن نداريم؛ ساواك فشار زيادي آورد تا اين جشن برگزار شود و با مخالفت ايشان كه مواجه مي شود اعلام مي كنند پس نبايد در تهران باشي و اعلام هم كني كجا مي رويد ؟! ايشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفي كردند و راهي مشهد شدند ؛ دو سه ماهي بود كه راننده جديدي براي حاج آقا آمده بود و راننده سابق ايشان بخاطر مشكلاتي كه داشتند در خدمت حاج آقا نبودند و بعدها معلوم شد كه راننده جديد در صانحه تصادف بي تقصير نبوده است و به نوعي عامل ساواك بوده است، نحوه تصادف به گونه اي بود كه راننده اصلا صدمه نديده بود افرادي كه در ماشين بودند شنيدند كه مرحوم والد خطاب به راننده مي گويند : جعفر چرا چنين مي كني !

بعدها هم در اعترافات ساواك آمد كه تصادف مرحوم كافي ساختگي و بدستور شاه بوده است ، اما خصوصيات حادثه اصلا معلوم نيست چون بعد از صانحه تصادف ديگران را به بيمارستان معمولي شهر بردند، اما حاج آقا را به بيمارستان ارتش مي برند و از همان لحظه اول هم اعلام كردند كه حاج آقا كشته شده و احتمالا در بيمارستان ارتش ايشان را از بين برده باشند. اتومبيل حجت الاسلام شهيد شيخ احمد كافي (ره) پس از سانحه تصادف ساختگي { نيمه شعبان سال 1357 هجري شمسي } * راز موفقيت مرحوم كافي چه بود ؟ چند عامل در موفقيت ايشان دخالت داشت؛ نخست اينكه اخلاص ايشان مهمترين رمز موفقيت ايشان بود و از اين جهت كم نظير بودند، زماني كه در اوج شهرت بودند و وارد شهري مي شدند، تمام شهر به استقبال او مي آمدند و نيازي به شهرت نداشت، اما هر كجا ايشان را دعوت مي كردند، ايشان مي پذيرفتند ولو در يك روستاي دور افتاده ، اخلاص مهمترين دليل موفقيت ايشان بود دوم اينكه به زبان مردم حرف مي زد و اصلا از اصطلاحات طلبگي استفاده نمي كرد و مهمترين مفاهيم ديني را بگونه اي مي گفتند كه حتي كارگر بي سواد هم از منبر ايشان بهره مي برد سوم اينكه، خلاقيت و سبك ايشان در نحوه اداره منبر فوق العاده بود، با صداي خوش و توسل به حضرت وليعصر(عج) منبر را شروع مي كردند و زماني كه دلها آماده مي شد مطالب و نصايح خود را مي گفتند و بعد روضه كاملي هم مي خواندند و منبري كامل داشتند ؛ مقيد به ساعت هم نبودند و

اگر مي ديد جلسه اي اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول مي كشيد، ايشان اصلا در پي مطرح كردن خود نبود و اين هم از اخلاص ايشان بود. * والده شما از مرحوم كافي چگونه ياد مي كنند ؟ ايشان حسن معاشرت مرحوم كافي بسيار ياد مي كنند، پدرم چون در طول سال نمي توانست براي خانواده خود وقت بگذارد ، اما درايام نوروز در خدمت حاج آقا به سفر مي رفتيم ؛ از ديگر خصوصياتي كه ياد مي كنند دلسوزي ايشان نسبت به فقرا بود ، اگر فقيري در منزل مي آمد اولين چيزي كه به دستشان مي رسيد مي دادند و لو قالي جلوي درب منزل ، در مهديه، اسناد و دفترچه هايي براي فقرا آمده كرده بودند و بين فقرا تقسيم مي كردند درست مثل كميته امداد ماهانه پولي براي فقرا در نظر گرفته بودند و به ايشان مي دادند ؛ حدود چهار هزار خانواده ماهي يكبار از مهديه خرجي مي گرفتند و اين خصلت ايشان خيلي بارز بود . * آيا آثار قلمي از ايشان بجا مانده است ؟ نوشته جاتي دارند، اما اثر قلمي ندارند، سايت خاصي به نام مرحوم كافي راه اندازي شده است و انشا الله بزودي به بروز رساني مي شود . اگر نكته پاياني دارييد بفرماييد ؟ من به عنوان يك طلبه اي كه آشنا با امر طلبگي و تبليغ هستم اين مطالب را بيان مي كنم : مرحوم كافي با همت خود، كاري كرد كه اهل بيت(ع) او را به عنوان نوكر خود دعوت كردند و نمك صداي او از اهل بيت(ع) بود بايد تلاش

كرد تا به اين درجه برسيم، اهل بيت(ع) نظر كنند حتي در كشورهاي خارج ايران دراروپا و ... نوارهاي ايشان موجود است و گوش مي دهند . گفتگو: حميد كرمي

بلبل امام عصر(عج) در ايران فساد زده دوران طاغوت

عاشقان امام زمان (عج) در مهديه تهران از حاج كافي مي گويند ؛

بلبل امام عصر(عج) در ايران فساد زده دوران طاغوت

همّ و غم مرحوم كافي بيدار كردن دلها با ياد حضرت مهدي(عج) بود

به راستي شيخ احمد كافي كه بود و چه كرد كه طاغوتيان از سرودن نغمه هاي مهدويش هراس داشتند و شمع وجودش را خاموش كردند. اما آيا كسي مي تواند مانع خوانده شدن سرود انتظار شود؟

به مهديه تهران مي رويم تا با شيفتگان مهدي موعود (عج) كه توفيق بهره مندي از نغمه هاي شيخ احمد كافي را داشته اند به گفت و گو بپردازيم.

حاج عباس فلاح ، پير غلام هياتهاي حسيني كه بيش از پنجاه سال است در اين دستگاه مشغول به خدمت است در رابطه با شيخ احمد كافي(ره) مي گويد: به ياد دارم در آن زمان، حاج كافي در ابتدا مراسم ندبه خواني صبح جمعه را در منزل خود برگزار مي كرد. بعدها خانه هاي قديمي واقع در مكان فعلي مهديه تهران را با زحمت فراوان خريد و آن را احداث كرد. وي ادامه مي دهد: به ياد دارم حاج آقا براي خريد دو مشروب فروشي در خيابان ولي عصر(عج)، با لجاجت يكي از مالكان آن مغازه واجه شده بود كه در آخر با قيمت بالايي توانست آن را بخرد و اين دو باب مغازه تبديل به مركز فرهنگي و صوتي كند.

اين پير غلام اهل بيت (ع) با اشاره به ايامي كه ماه

عزاي سالار شهيدان(ع) با عيد نوروز مقارن شده بود مي افزايد: حاج كافي آن سال و چند سال بعد از آن كه محرم و نوروز با هم مقارن داشتند در روز تحويل سال در مهديه برنامه خاصي را تدارك ديدند و در منبر تاكيد داشتند كه مبادا ديد و بازديد و تفريحات نوروزي باعث دوري شما از هياتها بشود و در عين حال مبادا بخاطر شركت در هيات از صله رحم باز بمانيد. لذا برنامه هاي عزاداري را در آن ايام از صبح تا ظهر انجام مي شد تا مومنين بعد از ظهر و شب به ديد و بازديد نوروزي بروند. حاج عباس فلاح مي گويد : مرحوم كافي ذاكر عاشق حضرت مهدي (عج) بود و در بيشتر اوقات در سخنرانيهايش شرح حال تشرف يافتگان به خدمت حضرت را بيان مي كرد و در آن زمان در تشويق مردم براي رفتن به مسجد مقدس جمكران نقش بسزايي داشت. حسن حيدري رزمنده و جانباز دفاع مقدس در رابطه با نحوۀ ارتباط خود با مهديه قبل از انقلاب مي گويد: يادم هست بيش از آنكه پايم به مهديه و منبر حاج آقا كافي باز شود، يكي از دوستانم نوار سخنراني ايشان را در اختيارم گذاشت كه با شنيدن گفته هاي ساده، صريح و آموزنده ايشان به منبرهاي ايشان علاقمند شدم و همان باعث شد تا هر هفته به همراه دوستان نوجوانم و بعدها با تمام خانواده در مراسم هاي مهديه شركت كنيم و پاي سخنان او بنشينيم. حيدري علت جذابيت كلام حاج كافي را توجه ويژه به حضرت ولي عصر(عج) و مشكلات جوانان مي داند و اشاره مي كند: سخنان پندآموز ايشان هنوز براي بسياري

از جوانان نسل سوم انقلاب نيز داراي جذابيت است. گفته هايي كه در قالب داستانهاي شيرين و پندآموز از عواقب شهوتراني و انحرافات اخلاقي با آن بيان استثنايي بيان شده بود. حسن حيدري افزود: هنوز روضه امام زمان(عج) مرحوم كافي در زبانها زمزمه مي شود و آن جمله پرسوز و گدازش را كه عنوان مي كرد «ما صاحب داريم» را بخاطر دارند. حيدري، شجاعت، صراحت و دانش بالا را از صفات اصلي حاج احمد كافي دانست و گفت: حاج آقا كافي به نيازهاي جامعه فساد زده آن دوران آگاهي داشت و همه همّ و غمش بيدار كردن دلها با ياد مهدي(عج) بود. علي صالحي مي افزايد: حقيقت گويي و شجاعت ايشان و دوستي ايشان با جوانان عاملي بود تا جوانان آن زمان با هر طرز تفكري به مهديه تهران جذب شوند و به سرعت اصلاح گردند. اين در حالي است كه جسارت و شيطنت جوانان نسبت به ايشان هيچگاه باعث رنجش خاطر ايشان نمي شد بلكه همين نكته باعث بيداري باطن آنها و ارادت بيشتر به شيخ كافي بود. وي در پايان گفت : كافي در يك كلام بلبل امام زمان (عج) در تهران فسادزده آن دوران بود كه با خواندنش دلها را عاشق حضور و ظهور ولي عصر(عج) مي كرد.

مرجع : سايت خبري آينده روشن

تا صبح جمعه /زندگي نامه مرحوم شيخ احمد كافي

مجله خيمه اسفند 1381 شماره 1 صفحه 7 در سال 1315 شمسي در مشهد، در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. پدرش مرحوم ميرزا محمد كافي، فرزند حاج ميرزا احمد كافي يزدي، از علما و روحانيون پرهيزكار و وارسته بود. احمد در سال 1321 در شش سالگي وارد دبستان شد. از ده سالگي محضر استاد

حاج ميرزا احمد كافي يزدي، به تحصيل علوم ديني پرداخت و در اين مسير بسيار كوشا بود. وي پس از دو سال وارد مدرسه علوم ديني مشهد شد و در هجده سالگي، همراه با جدش براي ادامه تحصيل حوزوي به نجف رفت و از محضر علمايي چون ايت الله خويي، ايت الله تبريزي و ايت الله حسين راستي كاشاني به تحصيل پرداخت. وي از آغاز با محبت اهل بيت (ع) پرورش يافته بود. علاقه بسياري به حضور در مجالس امام حسين (ع) داشت. همين علاقه در پي ريزي شخصيت او تاثير بسيار داشت و از او خطيبي توانا و مشهور و موثر ساخت. وي پس از مدتي، از طرف ايت الله مدني، مامور به خواندن دعاي كميل در صحن امام حسين(ع) و دعاي ندبه در مدرسه سيد شد.

بازگشت به قم مرحوم كافي، پس از مدتي تحصيل علوم ديني در نجف، به سبب وضعيت بد پدر و كمك به خانواده، مجبور به بازگشت به قم شد. او برخلاف ميل خود كه خواهان بازگشت به نجف بود. سه سال در قم به ادامه ي تحصيل و در كنار آن، به منبر و موعظه ي مردم پرداخت. او بارها به خاطر سخنراني محرم خود و موعظه مردم، زنداني يا تبعيد شد.

اقامت در تهران وي در سال 1342 به خاطر درخواست هاي مكرر مردم تهران و نياز شديد آن شهر به تبليغ دين و روشنگري در برابر رفتارهاي فاسد رژيم شاه، به آن جا رفت و همزمان با سخنرانيهاي مذهبي در مسجد، در منزل خود نيز جلسات آموزش قرآن و تعليم كودكان و نوجوانان و نيز مراسم

دعاي كميل و ندبه را تشكيل داد. در 23 سالگي با فرزند مرحوم ايت الله سيد حسين شاهرودي كه از علماي مشهد بود، ازدواج كرد. ثمره ي اين ازدواج هفت فرزند است.

خدمات اجتماعي

1- ساخت مهديه استقبال گسترده ي مردم از جلسات سخنراني مرحوم كافي و مراسم دعاي كميل و ندبه، باعث شد كه وي ساخت مهديه را پيشنهاد كند. او با فروش منزل خود و كمك چهار تن از بازاريان خوشنام تهران و نيز عده ي بسياري مردم، در سال 1348 قطعه زمين چهار هزار متري در خيابان ولي عصر تهران، با نام مهديه خريداري كرد كه ساختمان اوليه آن پانزده هزار نفر را در خود جاي مي داد.

2- كمك به نيازمندان وي به شيوه هاي گوناگون به خانواده هاي بي سرپرست و محروم كمك مي كرد. صدها خانواده بي بضاعت را تحت نظر خويش داشت. لوله كشي آب براي ده ها خانواده، تأمين هدايايي چون كفش و لباس و ... براي بي بضاعتان از جمله خدمات ايشان است، كه بعدها به همين دليل به عنوان كمك به خانواده ي خرابكاران و مخالفان شاه، دستگير شد. پس از آزادي از زندان، كه تا سه ماه طول كشيد، ساواك علاوه بر تعطيل همه ي برنامه هاي مهديه، وي را براي يك سال به ايلام تبعيد كرد.

2 - ساخت درمانگاه اين واحد درماني كه در داخل ساختمان مهديه بنا شده بود، داروهايي را كه خود مردم به آن جا مي آوردند، كه حتي بعضا بسيار كمياب وبودند، به رايگان در اختيار نيازمندان قرار مي داد.

4 - ايجاد صندوق قرض الحسنه بناي نخستين اين صندوق در واپسين

روزهاي عمر مرحوم كافي گذارده شد. اما فعاليت اصلي آن، چندي پس از رحلت وي آغاز شد.

5 - خدمات در تبعيد تاسيس حوزه علميه، ساخت مسجد، مدرسه و حمام در ايلام، ساخت و بازسازي چندين حمام، مدرسه و مسجد در ديگر شهرهاي استان ايلام، و روستاهاي اطراف از جمله خدمات وي در زمان تبعيد است. وي در شهرهاي مختلف، بناي 72 مهديه را با كمك اهالي پي ريزي كرد. او حتي در عربستان سعودي نيز، كه هر سال براي حج به آن جا مي رفت، فعاليت داشت؛ احداث بناهاي مختلف مسجد، مدرسه و چاه هاي آب از جمله موارد است.

ارادت به امام خميني(ره) وي از ياوران انقلاب اسلامي ايران و از ياران امام خميني (ره) بود و بارها در سخنراني هاي خود از ايشان حمايت و او را به بزرگي ياد مي كرد. وي در يكي از سخنراني هاي خود خطاب به حضرت امام گفت: ايت الله العظمي خميني ! بزرگ مرجع شيعه ! افتخار قرآن! افتخار اسلام! افتخار اهل بيت! افتخار اين روحانيت! مدافع اسلام و شيعه! با توام آقا ! قربانت بشم آقا! كنار قبر جدت علي(ع) بگو: آقا، آقايم كي مي ايد؟!. امام نيز بارها نسبت به جلسات مهديه اظهار علاقه كرده بودند و حتي براي ايشان پيام فرستاده، ايشان را به ادامه جلسات تشويق مي كردند. وي پس از ترور منصور، نخست وزير وقت، به جرم همدستي با گروه شهيد بخارايي دستگير شد و شش ماه در زندان به سر برد. ايشان در حادثه 15 خرداد نيز توسط ماموران رژيم، دستگير و زنداني شد.

مرگ مشكوك مرحوم كافي، در چند

كيلومتري مشهد در اثر يك تصادف دلخراش، دار فاني را وادع گفت. برادر مرحوم كافي، اين تصادف را ساختگي و به دستور رژيم شاهي مي داند و دلايل بسيار قوي براي اين ادعا بر مي شمارد.

مراسم تشييع و تدفين جنازه ي مرحوم كافي، همان روز با نظارت ساواك به قوچان منتقل شد. اما مردم جنازه ي ايشان را از بيمارستان خارج كرده، پس از غسل و كفن، با تشريفات خاصي به مشهد بردند. تشييع جنازه ي با شكوه آن مرحوم، با شعار درود بر خميني همراه بود كه ماموران رژيم را به مبارزه كشاند و نهايتا تعدادي از تشيع كنندگان در اين مراسم زخمي شدند. جنازه به دست ماموران رژيم افتاد و به تهران منتقل شد. جنازه پس از كش و قوسي طولاني با مردم و خانواده ي مرحوم، به مشهد بازگردانده شد و در خواجه ربيع مشهد، به خاك سپرده شد. مرحوم كافي، كه مويه هاي جانگدازش در فراق امام مهدي(عج) هنوز در گوش عاشقان آن حضرت طنين انداز است، و عده اي ديدار او را به روز واپسين نهاد. او بارها وصيت كرده بود: وقتي من مرَُدم، اگر در بين هفته بود، جنازه ي مرا بگذاريد در سرد خانه باشد تا صبح جمعه مردم كنار جنازه ام دعاي ندبه بخوانند و چند يا صاحب الزمان بگويند كه مُرده ام هم اين ناله هايتان را بشنود.

روحش شاد و جانش ميهمان معشوقش حضرت مهدي (عج)

حاج شيخ احمد كافي مردي از تبار عشق { مجله خيمه }

حاج شيخ احمد كافي مردي از تبار عشق /«نگاهي كوتاه به زندگي و شخصيت عاشق دلباخته، مرحوم حاج شيخ احمد كافي(ره)» مجله خيمه شهريور سال 1383 شماره 15

پديد آورنده : راوي: حجت الاسلام محسن كافي به كوشش حمزه كريم خاني ، صفحه 48

در اين نوشتار سخن از عاشقي است كه پهن دشت سينه اش، منزل اشراق انوار حق بود و فضاي درونش از شبنم وجود محبوب لبريز گشت و پاي در وادي جنون گذاشت، تا رسيدن به كوي يار ميسر گردد. او در زماني كه كمتر كسي به عشق مي انديشيد، نغمه عاشقي سر داد و ماندگارترين آواها را از خويش بر جاي نهاد. «كافي» مرد حادثه بود؛ شهيد عشق و خردمندي كه سخنانش مشعل فروزان زندگي «جوانان» بود. او چنان مي زيست كه مي فهميد، نه آن چنان كه ديگران مي پسنديدند. وي از ديدگان عاشقش قطره هاي دل مي چكاند و قلب ها را در حال و هواي عشق مي تكاند. بزرگ مردي از «خراسان» دلباخته و شيفته ي امام زمان(عج) كه لباس «تقوا» پوشيد و عمري در راه خدا كوشيد. او ساده تر از بهار بود، گذرگاه لبخندش پايان يك عمر انتظار و آن گاه كه جهان در ظلمت و اندوه به سر مي برد، «بهار» را فرياد كرد. سخنش بوي صراحت مي داد و چون عشق بر ذره ها جاري مي شد.

دوران تحصيل

مرحوم حاج شيخ احمد كافي(ر) در سال 1315ه_. ش در شهر مشهد ديده به جهان گشود. جدّ بزرگوارش مرحوم آيت الله ميرزا احمد كافي يزدي، از علما و زهّاد بزرگ يزد بود كه اواخر عمرش به مشهد رفت و در آنجا ساكن شدند مرحوم كافي با تشويق جدّش از سن ده سالگي شروع به تحصيل علوم ديني كرد. وي از همان دوران كودكي به

«قرآن» و «اهل بيت» عشق مي ورزيد و پيوسته در محافل ذكر مصيبت سرور و سالار شهيدان حضوري عاشقانه داشت كه حكايت از ارادت قلبي اش نسبت به آن حضرت مي داشت. مرحوم كافي در سن 18 سالگي رهسپار نجف اشرف شد و تا سال 1338 ه_. ش در آنجا دروس سطح را در محضر اساتيد معروف حوزه ي علميه نجف گذراند و پس از آن به قم آمد و تا سال 1340در قم ساكن بود و از محضر اساتيدي همچون آيت الله سيد ابوالفضل موسوي تبريزي، آيت الله راستي كاشاني و مرحوم آيت الله مدني تبريزي (شهيد محراب) فيض برد.

بناي مهديه تهران

عاشق دلباخته، مرحوم كافي، از سنّ هشت سالگي به خاطر صداي رسا و خوبي كه داشت، دعاي كميل را در حرم امام رضا(عليه السلام) مي خواند كه مورد استقبال بسياري از مردم قرار گرفته بود و نيز در مدتي كه در نجف ساكن بود، به دستور آيت الله مدني تبريزي، دعاي ندبه، مدرسه ي «سيد» در نجف و نيز دعاي كميل بارگاه ملكوتي حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) را قرائت مي كرد. كه افراد بسياري از دور و نزديك در اين مجالس دعا حاضر مي شدند. از سال 1340ه.ش كه آقاي كافي به تهران رفت و در اين شهر ساكن شد. جلسات دعاي ندبه را در منزل خويش برپا مي كرد. به دليل استقبال پر شور و كم نظير مردم و كمبود جا، بر آن شد تا با كمك برخي از بازاريان و خيّرين تهران، «مهديه» را در خيابان ولي عصر(عج) تهران بنا نهد.

سفرهاي تبليغي

مرحوم حاج شيخ احمد كافي در

راستاي اهداف بلند خويش كه در رأس آنها تبليغ دين مبين اسلام و مذهب تشيّع بود، به شهرهاي مختلف كشور سفر مي كرد و در آن شهرها به تشكيل و بناي مهديه همّت مي گمارد، تا مردم به ويژه جوانان را در آن شرايط و فضاي فساد آلودي كه رژيم ستم شاهي پهلوي در به وجود آورده بود، به مجالس و هيأت هاي مذهبي جذب نمايد. كه از آن جمله مي توان به مهديه هاي رشت، سيرجان، كرمان و در رأس آنها مهديه ي تهران اشاره نمود كه تا اين زمان هم مورد توجه جوانان هيأتي مي باشد. مرحوم كافي مي گفت: «من به 108 شهر ايران سفر كرده ام و در آن شهرها به سخنراني پرداخته ام» كه با در نظر گرفتن وسايل ارتباطي آن روزها، اين كار بسيار سخت و طاقت فرسا بوده است. يكي از ويژگي هاي مهم مرحوم آقاي كافي در سفرهاي تبليغي شان اين بود كه در هر شهري كه مي رفتند، سعي مي نمودند اختلافات بين هيأت ها را برطرف كنند و باعث اتّحاد و يگانگي هيأت ها شوند تا ضمن تشكيل يك هيأت بزرگ، مراسم مذهبي منسجم تر و باشكوه تر برگزار شود و همچنين ايشان اين هيأت ها را زير نظر علما و بزرگان آن شهر قرار مي داد تا از انحرافات فكري و عملي آنها جلوگيري شود.

عوامل موفقيت مرحوم كافي(ره)

شايد برخي سؤال كنند چه عاملي سبب شده بود كه سخنراني ها و منبرهاي مرحوم شيخ احمد كافي اين چنين در مردم تأثير بگذارد كه پير و جوان، زن و مرد، عالم و جاهل، جملگي با

اشتياق تمام پاي منبر ايشان حاضر شوند و سخنان ايشان را به گوش جان سپارند و حتي تا امروز هم نوارهاي ايشان مورد توجه عموم باشد؟! در پاسخ به اين سؤال اساسي بايد بر سه ويژگي بسيار مهم آقاي كافي در امر سخنراني اشاره كنيم كه موجب شده منبرها و سخنراني هاي وي از جذابيّت خاصّي برخوردار باشد: 1- از مهم ترين ويژگي هاي ايشان در امر منبر و سخنراني، اخلاص بي نهايت آن بزرگوار و نيز ارادت قلبي خاص ايشان به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (عج الله تعالي فرجه الشريف) موجب شده بود كه سخنان گهربارش از جان و روح بلندش نشأت بگيرد، لذا بر دل ها مي نشست و تحوّلي ژرف در جان ها پديد مي آورد. از شهرهاي مختلف ايشان را براي سخنراني دعوت مي كردند كه در اين مجالس هيچ چشم داشتي به مردم نداشت و حتي پول هايي را كه به وي مي دادند و هديه هايي را كه از مناطق مختلف برايش مي آوردند، خرج مهديه ي تهران مي كرد. يكي از دوستان مرحوم آقاي كافي مي گفت: «روزي به آقاي كافي گفتم ما با هم شروع به تحصيل علوم ديني كرديم، با هم بحث مي كرديم و با هم منبري شديم، چه شد كه شما آقاي كافي شديد؟! ايشان با زبان طنز به من گفتند: «هر چه از منبر و سخنراني به من دادند، من به مهديه بردم و تو هر چه از منبر درآوردي خرج زن و بچه ات كردي.» 2- يكي ديگر از ويژگي هاي مهم مرحوم كافي كه سبب جذابيت منبرهاي ايشان شده بود،

اين بود كه همواره سعي مي كرد كه منبر از قالب سنّتي خود خارج نشود. ايشان برخلاف عده اي كه در آن روزها سعي مي كردند روضه خوان را از سخنراني ها و منبرها حذف كنند، همواره بر اين امر پافشار مي كرد و مي گفت:«روضه نمك منبر است و حتما بايد در آخر منبر خوانده شود.» 3- حسن سليقه يكي ديگر از ويژگي هاي ايشان بود كه سبب شده بود همگان مشتاقانه پاي منبر ايشان حاضر شود و به سخنان جان بخش وي گوش دهند. يكي از فضلاي قم مي گويد: «به مرحوم آقاي كافي گفتم كه شما از چه كتابي استفاده مي كنيد كه منبرهاي شما اين قدر جذاب است؟ ايشان در پاسخ گفت: «از كتاب سليقه.» چند توصيه به جوانان

مرحوم شيخ احمد كافي هميشه به جوانان سفارش مي كرد كه سعي كنيد اولين و آخرين مخاطب شما در هر شبانه روز حضرت بقية الله (عج) باشد، هر صبح كه چشم هايتان را باز مي كنيد، اولين سلام را به حضرت مهدي (عج) ابلاغ كنيد و هرشب در موقع خواب، آخرين سلام خود را به ايشان عرضه كنيد. مرحوم كافي همواره به جوانان توصيه مي كرد كه براي والدين خويش احترام ويژه اي بگذاريد و مي گفت: «هر توفيقي كه خداوند در زندگي به من داده است، به خاطر احترام به والدين است، شما اگر دنيا و آخرت را مي خواهيد سعي كنيد پدر و مادرتان از شما راضي باشد.»

توجه و ارادت مراجع عظام به آقاي كافي(ره)

مرحوم حاج شيخ احمد كافي(ره) همواره كارهايش را با مشورت مراجع عظام تقليد همچون امام خميني(ره)،

آيت الله خوئي، آيت الله گلپايگاني (ره) و آيت الله مرعشي نجفي (ره) انجام مي داد، از اين رو همواره مورد حمايت و تأييد آن بزرگواران بود. بنيان گذار كبير انقلاب، حضرت امام خميني(ره)، مرحوم كافي را همواره در امر تبليغ مورد تشويق و حمايت قرار مي داد و ارادت قلبي خاصي به ايشان داشت و به ايشان مي فرمود: «من از شما مي خواهم كه در مهديه براي من دعا كنيد». مرحوم آيت الله ميلاني(ره) نيز در مشهد توجه خاصي به مرحوم كافي داشتند و همواره مي فرمود: «كافي براي شيعيان كافي است». مرحوم آيت الله مرعشي نجفي(ره) نيز بارها فرمود: «كمتر مرجعي را سراغ دارم كه به اسلام چنين خدمتي كرده باشد».

مبارزات سياسي

حاج شيخ احمد كافي از سال 1338 ه_. ش كه در قم ساكن شد، مبارزات سياسي خويش را عليه رژيم ستم شاهي پهلوي آغاز كرد و در سخنراني هاي خود، مردم را نسبت به چپاول و ظلم همه جانبه ي حكومت سياه محمد رضا شاه آگاه مي كرد؛ به همين خاطر متجاوز از 40 بار به زندان رفت و در سال 1354 و 1355 به ايلام تبعيد شد. ليكن اين مبارز نستوه هرگز از مواضع خويش كناره گيري نكرد و همواره مراتب حمايت خويش را از حضرت امام خميني(ره) ابراز داشت. وي پس از ترور حسنعلي منصور، به جرم همكاري با گروه شهيد «بخارايي» به شش ماه زندان محكوم شد، اما هرگز در جنگ جلادان جفاكار از پاي نشست. پس از واقعه ي 15خرداد سال 1342 نيز ماه ها در زندان به سر برد. پس از آن نيز هم زمان

با ايراد سخنراني هاي پر شور و حماسي در مساجد مختلف تهران، به برپايي مراسم عارفانه ي دعاي كميل و ندبه، و نيز برگزاري محافل آموزش قرآن و مجالس اخلاقي در خانه اش براي كودكان و نوجوانان همّت گماشت.

عروج ملكوتي

با فرا رسيدن ماه شعبان سال 1398 ه_. ق و شروع مراسم جشن، بنيان گذار انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(ره)، در بيانيه اي اعتراض آميز عليه رژيم شاه چنين ابراز داشتند كه با اين كشتار گسترده ي رژيم پهلوي در شهرهاي مختلف ايران، عيدي براي ملّت مسلمان ما باقي نمانده است و در چنين شرايطي كه ملّت عزيز ما در عزاي عزيزان خود نشسته، چگونه ممكن است كسي به شادماني بپردازد؟! مرحوم شيخ احمد كافي(ره) ديگر درنگ ننمود و از برگزاري مراسم جشن و چراغاني كه در تهران كم نظير بود خودداري كرد و در خانه نشست. دژخيمان رژيم پهلوي كه تاب ماندن ايشان را در تهران نداشتند، وي را راهي سفري اجباري كردند، از اين رو مرحوم آقاي كافي در روز پنج شنبه، چهاردهم شعبان سال 1398ه.ق به قصد مشهد از تهران خارج شد؛ شب را در گرگان سپري كرد و صبح روز جمعه، نيمه ي شعبان سال 1398 ه_. ق كه مصادف با اول مرداد ماه 1357بود، پس از آنكه نماز صبح را در قوچان خواند، در حالي كه به گفته ي يكي از همراهان ايشان، در حالي كه مشغول قرائت دعاي ندبه در خودرو بودند، در يك تصادف فوق العاده مشكوك، روح بلندش به ملكوت اعلي پيوست و چشماني كه يك عمر در فراق مولايش اشك ريزان بود، فرو بسته شد.

منبع

: پايگاه اطلاع رساني حوزه

آنكه يك عمر گفت مهدي جان { چاپ شده در روزنامه سراسري آفتاب يزد }

اين مقاله در روزنامه سراسري آفتاب يزد در روز شنبه مورخه 24 / 4 / 1391 چاپ شده است. آنكه يك عمر گفت مهدي جان واعظ عاليقدر حضرت حجت الاسلام والمسلمين شهيد حاج شيخ احمد كافي خراساني يكي از خطباي مشهور و سخنوران نامي معاصر است كه هنوز هم بعد از گذشت سي وچهار سال از عروج وشهادت او نام و ياد و خاطره وي در اذهان دوستداران و محبّين مكتب اهلبيت (عليهم السلام )زنده و جاويد است . وي در روز جمعه اول خرداد سال يكهزار و سيصد و پانزده هجري شمسي در مشهد چشم به جهان گشود و در خانواده اي كه سرشار از عشق و ارادت به خاندان پيامبر (ص) و مهرورزي به حضرت علي (ع) و فرزندان او بود نشو و نما يافت . مرحوم كافي بعد از طي دوران دبستان درسال يكهزار و سيصد و بيست و هفت وارد حوزه علميه نواب مشهد شد و از محضر اساتيد آن حوزه بهره مند گرديد . وي در سال يكهزار و سيصد و سي و سه تحت اشراف پدر بزرگش حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد كافي كه از علماي يزدي ساكن خراسان بود به نجف اشرف عزيمت نمود. وي طي پنج سال اقامت در نجف اشرف از محضر بزرگاني چون حضرت آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي ، آيت الله سيد محسن حكيم ، آيت الله سيدمحمود شاهرودي ، آيت الله حسين راستي كاشاني ، آيت الله شهيد سيد اسدالله مدني (شهيد محراب ) كسب فيض كرد و از خرمن دانش و معرفت آنان خوشه چيني

نمود . وي درسال يكهزار و سيصد و سي و هشت بنا به توصيه استاد خويش حضرت آيت الله مدني (ره) نجف اشرف را ترك و عازم مشهد شد . بعداز ازدواج با صبيه ارشد حضرت آيت الله سيد حسين موسوي شاهرودي جهت ادامه تحصيل به قم آمد . اواخر سال يكهزار و سيصد و چهل و دو به اصرار برخي از دوستان به تهران عزيمت نمود و در محله قنات آباد در خانه اي استيجاري سكني گزيد و پس از مدتي به محله اميريه آمد و تا پايان حيات خويش در آنجا اقامت داشت . مرحوم كافي علاوه بر منابر خود صبح هاي جمعه در منزل خويش جلسه دعاي ندبه را برگزار مي كرد . پس از مدتي به دليل استقبال گسترده مردم و كمبود جا در منزل ايشان زمين مهديه تهران خريداري و در بهمن ماه يكهزار و سيصد و چهل و هفت كلنگ آن توسط آيت الله مدني (ره) به زمين زده شد و با فعاليت هاي شبانه روزي مرحوم كافي ساختمان آن احداث گرديد و مهديه تهران محفل دلدادگان خاندان عصمت وطهارت و شيفتگان حضرت مهدي (عج) گرديد . صفاي باطن و اخلاص مرحوم كافي در احداث مهديه تهران باعث شده تا اين بناي عظيم پس از گذشت چهل و چهارسال از زمان تأسيسش ميعادگاه منتظران ولي عصر(عج) و علاقه مندان به فرهنگ مهدوي باشد . مرحوم كافي را نه تنها بنيانگذار مهديه تهران بلكه مؤسس بسياري از مهديه هاي سراسر كشور بايد دانست . اگر وي را بزرگترين مروج فرهنگ مهدويت درعصر حاضر بدانيم سخن به گزاف نگفته ايم .

دراين باره مي توان به سخن مرجع عاليقدر شيعه حضرت آيت الله سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (ره) درباره مرحوم كافي استناد كرد كه فرمودند : «درتاريخ ياد ندارم كسي همانند مرحوم كافي نام حضرت ولي عصر را زنده كرده باشد » عشق وافر و دلدادگي شورانگيز او نسبت به حضرت مهدي (عج) باعث شد كه وي در اين مسير سر از پا نشناسد و عاشقانه در سوق دادن مردم به سوي معنويات و امام عصر (عج) از هيچ تلاش و كوششي دريغ نورزد. مرحوم كافي در ترويج احكام شريعت محمدي وكشاندن مردم به خصوص نسل جوان به جانب دين و دينداري نقش ارزنده اي ايفا كرد . وي در سخنراني ها و منابر خود پروانه وار مي سوخت تا نسل جوان را از انحرافات و كج روي ها دور سازد و سخنان از دل برآمده اش لاجرم بردل و جان مخاطبانش مي نشست و اخلاص و سوز دروني او كارگر مي گشت و انقلابي عظيم و تحولي عميق در دل مستمعين سخنانش ايجاد مي نمود . چه بسيار جوانان آلوده و افراد دور افتاده از معنويات كه تحت تأثير كلام جذاب و نصايح مشفقانه او قدم در مسير حقيقت و بندگي نهادند و به سوي معرفت روي آوردند و براي هميشه دست از معصيت و نافرماني حضرت حق برداشتند . مبارزه با بي حجابي و بي بندوباري ، ستيز با مظاهر غير ديني و افكار انحرافي از اقدامات شجاعانه او در دوران خفقان ستمشاهي بود كه در سخنان و نوارهاي به جا مانده از وي مشهود است . وي بدون هيچ واهمه اي به

مقابله با فساد و انحرافات جامعه آن روز مي پرداخت و در سخنان خود با بي پروايي تمام به هرزگي ها و نابساماني هاي موجود در جامعه مي تاخت و با كنايات و اشارات خود رژيم شاهنشاهي را مخاطب خويش مي ساخت . حمايت و پيروي او از علما و مراجع برهمگان روشن است كما اين كه در ارديبهشت پنجاه و هفت در روز شهادت حضرت فاطمه ( عليها سلام ) در مهديه تهران در حضور چندين هزار نفر جمعيت نام امام خميني (ره) را با خروش خويش برفراز منبر فرياد زد و ايشان را بزرگ مرجع شيعه و افتخار اسلام و قرآن معرفي نمود . اگر مرحوم كافي را واعظي بدانيم كه د امر وعظ و خطابه و خواندن دعاي ندبه اهتمام داشته است جفايي نابخشودني درحق وي نموده ايم. وي در كنار وعظ و خطابه و تبليغ معارف ديني در فعاليت هاي اجتماعي بسيار كوشا بود . تأسيس چندين درمانگاه و رسيدگي به كار محرومين و رسيدگي به ايتام از اقدامات او به شمار مي آيد . احداث چاه آب در يكي از روستاهاي مدينه وكمك به سادات شيعه در سفرهاي حج نمونه اي ديگر از اقدامات ارزنده ي او مي باشد . زندان ، تبعيد يك ساله به ايلام و چندين مرحله ممنوع المنبر شدن طبق اسناد بدست آمده از ساواك رژيم پهلوي همگي گواه براين است كه مرحوم كافي يكي از روحانيون پركار و پرتلاش در عرصه فعاليت هاي ديني وسياسي و اجتماعي بوده است . اسناد موجود بدست آمده از ساواك وحشت و هراس رژيم ستمشاهي را از اقدامات و

فعاليت هاي اين مرد بزرگ نشان مي دهد . سرانجام اين بلبل خوش الحان بوستان اهلبيت در پي امتثال اوامر امام خميني (ره) مبني بر عدم برگزاري جشنهاي نيمه شعبان به جهت اعتراض به حكومت شاهنشاهي تحت فشار عمال رژيم مجبور به مسافرت اجباري به مشهد مقدس شد و صبح روز جمعه مورخ سي ام تيرماه سال پنجاه و هفت كه مصادف با نيمه شعبان و تولد امام زمان (عج) بود در يك اقدام از پيش طراحي شده و تصادفي مشكوك جان به جان آفرين تسليم كرد و در روز ميلاد معشوقش حجت بن الحسن (عج) و در ساعات و لحظاتي كه يك عمر در فراق دلدار خويش دعاي ندبه مي خواند و ناله ي فراق سرمي داد روح عاشق و بيقرارش به عالم ملكوت عروج كرد . پيكر مرحوم كافي عليرغم وصيت او با اجبار و فشار عوامل رژيم در آرامگاه خواجه ربيع مشهد به خاك سپرده شد . تربت پاكش همواره مورد توجه دوستداران او و ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت بوده و هست و هنوز هم كمتر كسي است كه به مرحوم كافي ارادت و علاقه داشته باشد و به مشهد مقدس تشرف يابد و آرامگاه او را زيارت نكند. صداقت در گفتار و خدمت صادقانه مرحوم كافي در پيشگاه خاندان پيامبر (ص) سبب شده است كه چراغ ياد و محبت او در قلوب مردم كم فروغ نگردد و از او به نيكي و شايستگي نام برده شود . سخن در وصف مرحوم كافي فرصتي ديگر را مي طلبد كه حق او نيز دراين مختصر ادا نخواهد شد . به روان

پاكش درود مي فرستيم و ياد اورا در آستانه سالگرد شهادتش ( نيمه شعبان ) گرامي مي داريم . رضوان و رحمت الهي بر او باد . هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده ي عالم دوام ما سعيد رضا ابهت – يزد تيرماه 91

معرفي كتاب

كافي ؛ اسناد سخن مي گويند

نام كتاب: كافي ؛ اسناد سخن مي گويند مولف كتاب : دكتر مهدي كافي سخنان مولف كتاب : مرحوم كافي ابتداي منابرش ابيات ذيل را مي خواند و با خواندن اين چند بيت شعر در عشق به امام زمان، قطرات اشك بر روي گونه هايش مي غلطيد و با صداي بلند يابن الحسن يابن الحسن مي گفت و جمعيت انبوه در مهديه و خارج از مهديه همين ندا را در مي دادند. بيا جانا كه از هجرت ز كف دادم جواني را نخواهم بي تو در عالم حيات جاوداني را ز بزم ما فلك برچيد از هجران روي تو بساط عشرت و عيش و سرور و شادماني را دلم خون شد بسي گفتم به دل راز لب لعلت نهان تا چند بنمايم به دل راز نهاني را مجموعه اي كه پيش روي داريد، مجموعه اي است كه در آن اسناد سخن مي گويند و شامل اسناد و مدارك رسمي مبارزاتي روحاني بزرگ و والا مقام حضرت حجة الاسلام والمسلمين مرحوم حاج شيخ احمد كافي است، كه از طريق گزارشگران ساواك، شهرباني، ژاندارمري و ديگر مزدوران و مأموران رژيم ستم شاهي به مراكز امنيتي و پليسي گزارش شده است. ارائه آن ها در اين مجموعه به منظور آشنائي نسل جوان، خصوصاً نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامي با يكي از شاگردان

مكتب امام جعفر صادق (ع) و شيفته دل اهل بيت عصمت و طهارت و يار صديق و راستين حضرت امام خميني (ره) مي باشد. آري،جوانان، آن جواناني كه در دوران انقلاب اسلامي سال 1357 شمسي حضور نداشته و يا به دنيا نيامده بودند. وظيفه اهل قلم و مسئولين انديشمند جامعه ماست كه جوانان اين مرز و بوم را با چهره هاي تابناك ولايت و مبارزان شجاع پرمقاوم عرصه انقلاب اسلامي آشنا سازند تا امكان تداوم روحيه انقلابي و استمرار ذهنيت حمايت آگاهانه مردمي از نهضت و قيام پيامبرگونه امام خميني (ره) مقدور باشد و اين آشنايي در بستر زمان و مكان بايد رشد و گسترش يافته و اهداف انقلاب اسلامي را تحقق بخشد. استمرار ذكر خير و ياد نيك اين اسوه هاي جهاد و پايداري و مبارزان جاويد نام ايران اسلامي حتي با گذشت سي سال از عروج ملكوتي آن ها، گواهي بس روشن بر پاكي نيّت و خلوص عمل و صدق گفتار و درستي انديشة ديني و انقلابي آن ها مي باشد. مرحوم كافي، واعظ شهير شيرين سخن يكي از چهره هاي نادر تابناك و درخشان اقيانوس موّاج مردمي دنياي اسلام و نهضت باشكوه اسلامي است كه با پايگاه گسترده مردمي خويش همواره موردستايش واحترام و تمجيد و تكريم همگان بود. روحش شاد باد . اسناد و مدارك رسمي فراواني از دوران زندگي مبارزاتي مرحوم كافي از زمان رژيم ستمشاهي بر جاي مانده و دربرگيرنده موضوعاتي در زمينه : احضارها، اخطارها ، گزارش هاي دقيق و مفصل از وضعيت و موقعيت مجالس و گزارش مطالب حساس منبرها، سخنراني ها در محافل و مجالس مختلف

او و دستورالعمل هاي مربوط به منع خروج از كشور، منع منبر، دستور بازداشت، حبس، جستجو براي دستگيري، بازجوئي، محكوميت، تهديد، تطميع، اقرار، صحنه سازي، ايجاد گرفتاري و ... مي باشد؛ كه هر كدام آن ها خود مهم و داراي ارزش تاريخي است. در نظرست كه تمام اسنادي كه فعلا در اختيار است در اين مجموعه گنجانده شود و در آينده نيز تكميل گردد. با مرور اين اسناد و مدارك، هر انسان آزاده و بي طرفي را بي ترديد از جو خفقان جامعه حكومت پليسي آن دوران آگاه و روشن و در عين حال متأثر و آزرده خاطر ساخته و به شگفتي وامي دارد كه چگونه و در چه شرايط سختي، اين جان بر كفان مقاوم راه آزادي و انقلاب پا به عرصه مبارزه و جهاد گذارده و با عنايت خداوندي به پيش مي رفتند. قابل ذكر است كه گزارش گران و مراكزي كه گزارش ها، نامه ها و اسناد را دريافت مي داشتند تمامي اسناد را كلاسه و از لحاظ امنيتي دسته بندي نموده و مهر مخصوص سرّي، فوق سرّي، محرمانه، عادي، فوري، بايگاني، اقدام و ... را نسبت به اهميت گزارش به آن مي زدند و در انتهاي نامه گزارش گران نيز نظرات افراد بالادستي و مسئولان رتبه بالاي آن ها منعكس گرديده و داراي امضاء هاي تأئيدي، ارسالي، ارجاعي، پيگيري و غيره بصورت نام هاي مستعار بوده است. همچنين اسامي استان هاي كل كشور با رمزهاي شمارگان 1 تا 26 به همراه حرف ه در سربرگ نامه ها به عنوان مبداء و مقصد آن ها ذكر شده است. در بيشتر گزارش هاي

ساواك، در ذيل اسناد و مدارك نظريه هايي ارائه شده كه از نظر دهنده با كلمات رمز ياد شده است و اسامي امضاهاي مندرج در برابر آن ها نيز به صورت رمز و مستعار مي باشد. كلمات رمز بكار گرفته شده در ابتداي نظريه ها كه در همه اسناد بصورت ثابت تكرار شده اند، معمولاًَ اسامي روزهاي هفته مي باشد و منظور از آن ها بدين شرح است : نظريه شنبه: نظريه منبع نفوذي ساواك يعني گزارش گر است كه از طريق مشاهده مستقيم يا از راه هاي ديگر كسب خبر و ارائه نموده است. نظريه يكشنبه: نظريه رهبر عمليات است كه پس از گزارش منبع نفوذي آن را تائيد يا تحليل مي كند، رهبر عمليات مسئوليت مستقيم كنترل منبع و هدايت وي را به عهده دارد. نظريه دوشنبه: نظريه رئيس دايره عمليات است. نظريه سه­شنبه: نظريه امنيت داخلي است و در اداره كل، رئيس بخش است. نظريه چهارشنبه: نظريه رئيس سازمان اطلاعات و امنيت منطقه و در اداره كل، رئيس اداره است. كليه مبداء و مقصد نامه ها و گزارش ها كه در سربرگ نامه هاي ساواك آمده است با علائم رمز نوشته شده كه منظور از آن رمزها عبارتست از: 1 ه : (ساواك گيلان) / 2 ه :(ساواك مازندران) / 3 ه :(ساواك آذربايجان شرقي)/ 4 ه :(ساواك آذربايجان غربي / 5 ه :(ساواك كرمانشاه /6 ه :(ساواك خوزستان) 7 ه :(ساواك فارس) / 8 ه:(ساواك كرمان) /9 ه:(ساواك خراسان) 10 ه:(ساواك اصفهان)/11 ه :(ساواك سيستان و بلوچستان)/ 12 ه: (ساواك كردستان) / 13 ه : (ساواك همدان) / 14 ه :

(ساواك سمنان) /15 ه:(ساواك لرستان) / 16 ه:(ساواك بوشهر) /17 ه:(ساواك هرمزگان) / 18 ه:(ساواك كهكيلويه و بوير احمد) /19 ه:(ساواك چهار محال و بختياري) /20 ه :(ساواك تهران) / 21 ه :(ساواك قم) /22 ه : (ساواك اراك) / 23 ه:(ساواك قزوين) / 24 ه :(ساواك ايلام) /25 ه :(ساواك زنجان) /26 ه :(ساواك يزد). خالي از لطف نمي باشد تا با تشكيلات مراكز پليسي و امنيتي دوران ستمشاهي كه اين گزارشات را دريافت مي داشتند و فرآوري و بهره برداري مي نمودند، اندكي آشنا شويم: سازمان اطلاعات و امنيت كشور در دوران محمد رضا شاه به نام اختصاري ساواك در سال 1335 ش، توسط ده نفر از مستشاران آمريكائي مطابق ساختار سازمان اطلاعاتي و امنيتي آمريكا ايجاد شد، با اين تفاوت كه چون فعاليت خارجي ايران ناچيز بود، سازمان مستقلي همچون سيا كه عهده دار اطلاعات خارجي باشد، به وجود نيامد بلكه مسؤليت اطلاعات خارجي و وظايف امنيت داخلي به عهده يك سازمان نهاده شد و نام آن را سازمان اطلاعات و امنيت كشور گذاردند، در واقع ساواك تلفيقي از دو سازمان سياسي سي. آي. اي(CIA) و اف. بي. اي (FBI) بود. تشكيلاتي كه توسط مستشاران آمريكايي پايه ريزي شد متشكل از يازده بخش بود: رئيس ساواك،معاون يكم (عملياتي)، معاون دوم(اداري)، اداره كل يكم (امور اداري)، اداره كل دوم (كسب اطلاعات خارجي)، اداره كل سوم (امنيت كشور)، اداره كل چهارم (حفاظت پرسنل و اسناد اماكن)، اداره كل پنجم (امور فني)، اداره كل ششم(امور مالي)، اداره كل هفتم( بررسي اطلاعات خارجي)، اداره كل هشتم(ضد جاسوسي). قابل توجه است كه در طول دوران بيست و

دو ساله ساواك چهار نفر بر اين سازمان رياست كردند. نخستين رئيس ساواك سپهبد تيمور بختيار بود كه از بدو تأسيس ساواك تا اسفند ماه 1339 شمسي بر اين سازمان فرمان راند و با قساوت و خشونت تمام به سركوبي مخالفان شاه پرداخت، پس از او سرلشگر حسن پاكروان به سمت رئيس ساواك منصوب گرديد و همزمان حسين فردوست با حفظ سمت رئيس دفتر ويژه اطلاعات به قائم مقامي ساواك گماشته شد و از سوي شاه اختيارات تام گرفت تا ساواك را تجديد سازمان كند. حسين فردوست كه تا فروردين 1350 شمسي قائم مقام ساواك بود مدعي است در امور عملياتي اين سازمان هيچ نقشي نداشته است و تنها به آموزش پرسنل و سازمان دهي مجدد ساواك مي پرداخته است، و مي گويد رئيسان ساواك نيز در امور سازمان دهي و آموزش و حوزه كاري او هيچ دخالتي نداشتند. شاه دومين رئيس ساواك خود سرلشگر حسن پاكروان را بعد از قيام 15 خرداد 1342 شمسي به دليل غافلگيري ساواك در امر قيام آن روز از كار بركنار و سرلشگر نعمت اله نصيري را به عنوان سومين رئيس جديد ساواك به جانشيني پاكروان منصوب نمود، دوران فرماندهي نصيري بر ساواك كه تا بهار 1357 شمسي ادامه يافت اوج فعاليت ساواك در دستگيري شكنجه و سركوب مخالفان رژيم است و اين سازمان را به مخوف ترين و وحشتناك ترين نهاد رژيم مبدل كرد. با اوج گيري قيام مردم مسلمان ايران،شاه مجبور شد مهره منفور و بدنام خود ارتشبد نصيري را از ساواك بركنار و سپهبد ناصر مقدم را به جاي او منصوب كند. اما پيروزي انقلاب اسلامي

در 22 بهمن ماه 1357 شمسي به موجوديت ساواك و رياست آن خاتمه داد. ساواك داراي چهار دوره تحول دروني بود: 1- دوره نخست از تاريخ تأسيس رسمي ساواك در اسفندماه 1335 تا بركناري تيمور بختيار در اسفندماه 1339 شمسي مي باشد. اين دوره، دوره ايجاد و راه اندازي ساواك توسط مستشاران آمريكائي مي باشد. 2- دوره دوم، دوره قائم مقامي حسين فردوست از ابتداء سال 1340 تا فروردين ماه 1350 شمسي مي­باشد. در اين دوره هواداران تيمور بختيار از ساواك تصفيه و ساواك تبديل به يك سازمان صد در صد وفادار به شاه شد و همچنين بصورت يك سازمان منظم و آموزشي تبديل گرديد، همچنين در اين دوره مستشاران آمريكائي جاي خود را به مربيان و كارشناسان اسرائيلي دادند. 3- دوره سوم، دوره ايست كه سازمان دربست در اختيار نعمت اله نصيري، علي معتضد و پرويز ثابتي قرار گرفت و به مركز زد وبند هاي سياسي تبديل و به اوج شهرت و بدنامي رسيد. 4- دوره چهارم، دوره سقوط و زوال ساواك است، كه با بركناري نصيري در بهار 1357 شمسي شروع مي شود. درچنين دستگاه عريض و طويل اطلاعاتي ستمشاهي كه پست ها و سمت هاي كليدي و حساس را تعدادي از بهائيان و يهوديان و جاه طلبانِ لائيكِ بي وطنِ دين ستيزي اشغال نموده بودند كه عاري از موهبت وجدان و عاطفه و احساس و خرد بوده و از سر جهالت و مال اندوزي و مقام پرستي با هم رقابت مي كردند. ظلم و ستم و قساوت و دد منشي خود را نسبت به مخالفان و اسيران دربند و زندانيان مبارزِ زن

و مرد و پير و جوان، دانشجو ، استاد و فرهنگي وكسبه و بازاري و اعضاء حزب و گروه و جبهه و سازمان و نهضت خصوصاً قشر سلحشور ديني و روحاني كه نسبت به ديگران مقاوم و سرسخت و آشتي ناپذيرتر بودند با شديد ترين وجهي اعمال مي كردند و بارها دست كثيف مأمورين شكنجه گر ساواك رژيم به خون اين بي گناهان آغشته شده بود. در پايان يادآور مي شود كه مجموعة اسناد گردآوري شده اين مجموعه كه بر حسب تاريخ گزارش اسناد آن تدوين و تنظيم گرديده است، سهولت دسترسي و امكان را به خواننده خواهد داد تا خود به بررسي محققانه اي پيرامون سير تحول حركت مبارزاتي مرحوم كافي در آن دوران ستمشاهي بپردازد و درك درستي از اوضاع و احوال و وضعيت سياسي، ديني، فرهنگي و اجتماعي آن برهه از زمان را پيدا نموده و موقعيت رزمجويان و مبارزان صحنه نبرد مردمي دوران پيش از وقوع انقلاب اسلامي ايران را به دست آورد. اميد است كه با عنايات خداوندي ياد و خاطره حماسه هاي جاودانه و مبارزات و حركات و تلاش ها و جنبش هاي شجاعانه و انقلابي مرحوم كافي و امثال وي كه بر اصول اعتقادات ديني و نيات پاك حق جويانه خدايي استوار بود براي جوانان حال و آينده كشور ما پايدار و باقي بماند. درود و رحمت خدا بر پيروان راستين و خدمتگزاران واقعي اسلام و مسلمين باد. آمين يا رب­العالمين دكتر مهدي كافي تهران- مرداد ماه 1388 شمسي سخن ناشر كتاب : پايه هاي پوشالي نظام حكومتي رژيم ستمشاهي بر يك سيستم مخوف امنيتي و پليسي بنا

نهاده شده بود كه در ظاهر به حاكميت آن اقتدار و به نظام آن استقرار و استحكام بخشيده بود . ساختار آن برگرفته از الگوي نظام حكومتهاي ديكتاتوري و غير مردمي موجود در شرق و غرب عالم بود . حكومتي كه موجوديت آن بدست طراحان دسيسه ساز بيگانه پايه ريزي شده بود و از حمايت و پشتيباني مردم خود بدور بود؛ مردم از وجود و حضور آن ناراضي و گريزان بودند . هر چه از عمر رژيم ميگذشت ماهيت و بي اصالتي آن نمايان و خباثت و ناپاكي سردمدارانش عيان تر و آشكارتر مي شد . تنها حاميان و پشتيبانان آن، رژيمهاي زور گوي استعماري انگشت شماري از قبيل روسيه و چين و انگليس و فرانسه و آمريكا و رژيم اشغالگر صهيونيستي بودند كه در راستاي منافع خود با و كمك مي كردند و او را در زير چتر حمايتي خويش مي گرفتند و سيستم امنيتي و پليسي آن را تقويت و هدايت مي نمودند . ولي آنان در عوض آزادانه بيدريغ بغارت اصلي ترين و با ارزشترين منابع زير زميني آن مي پرداختند و از همه مهمتر و مخربتر آنان با تجاوز به فرهنگ اصيل مردمي و تهاجم به مباني اخلاقي و اعتقادي و ديني، در صدد تضعيف روحيه آنها و تخريب و نابودي منافع مادي و معنوي و شكست و مقاومت و پايداري و سلامت نسل جوان اين كهن ترين كشور متمدن جهان و اسلامي بودند . كشوري كه ديگران زماني به دريوزگي آن پا ساييده و به ارتباط و رابطه داشتن با آن افتخار مي كردند . مردم مسلمان و آزاده و

حق جو و عدالت خواه كشور با اين روند كشور داري و اتخاذ اين سياست استعماري و جو خفقان و پليسي حكومت اعتراض داشتند و ان را در شان و منزلت و در خور خويش نمي دانستند . تلاش آنها در بهبود و اصلاح جامعه و صداي اعتراض انها به گوش كسي نمي رسيد . دژخيمان چكمه پوش رژيم صداي هر معترضي را خاموش و نداي هر ناصح و مصلحي را در گلو خفه مي كردند و دهان هر آزاده دلسوزي را بسته و آواي ملكوتي هر مبارز نستوه روشندلي را بي رحمانه قطع كرده و مقامت و پايداري و استقامت و استواري هر قائم به پا خاسته اي را شقاوتمندانه و دد منشانه در هم شكسته و خرد و نابود مي كردند تا صدايي بلند نشود و حركت و اعتراض و مخالفتي صورت نگيرد . رژيم منفور ستمشاهي با تداوم اين سياست خوف و وحشت و اعمال زور و قدرت و ايجاد جو پليسي و به هيچ انگاشتن مردم ضربه جبران ناپذيري به ملت خود وارد مي ساخت و خود هر روز بيش از پيش در سراشيبي سقوط و نابودي و اضمحلال و نيستي قرار مي گرفت، بهم پاشيدگي و زوال او نزديك مي شد . دوري او از مردم خود سبب مي شد به دامان بيگانگان بيشتر پناه جويد و بورطه نابودي درغلطد و براي نجات خود راه بازگشتي باقي نگذارد و جز روبرو شدن با سرنوشت معدوم خود چاره اي نداشته باشد. رژيم با ايجاد جو خفقان و سياست سركوب و ارعاب بهمه اقشار مردم آسيب رساند و آزادي و امنيت و

آسايش و آرامش را از همه صلب نمود . دانشجو و دانشگاهي ، روحاني و بازاري ، اداري و كشوري و لشكري، و همه اقشار مردم را به ورطه نابودي كشانيده بود و جامعه اسلامي را آلوده و صحنه تاخت و تاز مفسده جويان داخلي و خارجي و ارزش شكنان دين ستيز و بي اصالتان و فرومايگاني قرار داد كه موجب تحقير و انزواي نخبگان و فرهيختگان و روشنفكران و آگاهان و دانايان و صاحب نظران و وطن پرستان و بزرگان ديني و رجال سياسي و انديشمندان جامعه گرديد . هر روز گروهي به علت اعتراض به روند زمامداري و سياست مخرب حكومت بازداشت و بازجويي و به اتهام هاي واهي، شكنجه و زنداني و تبعيد مي شدند، دامنه اعتراضات هر روز افزايش مي يافت، خفقان شكنجه و اذيت و آزار مردم بيشتر مي گرديد . قشر روحاني كه مورد اعتماد مردم و منعكس كننده احساسات ، دردها و مشكلات و خواسته هاي امت بود و از همه مهمتر مرجع و پناهگاه مردم به حساب مي آمد در مقابله با حتاكي ها و بي حرمتي ها و آزار و اذيت هاي رژيم صدمات و لطمات فراواني ديد. در بين آنان و در بين ديگر اقشار مردم در مبارزه با رژيم مجاهدان، مبارزان و فداكاران زيادي وجود داشتند كه مخلصانه در راه آزادي مردم و مبارزه با ظلم زورگويان و فساد مفسدان و به منظور جلوگيري از سقوط معنوي و اخلاقي و ديني جوانان و نابودي جامعه، تلاش هاي صادقانه و كوشش هاي مخلصانه نموده و در راه تحقق آرمانهاي مردمي و ملي و ديني مردم،

راد مردانه كوشيدند . در اين راستا شير دلاني خون جگر خوردند و در راه خدا در پاي درخت آرمان ديني و ملي خود خون ها نثار كردند و به فيض شهادت نائل آمدند و خاندان يتيم و بي سرپرستي از خود باقي گذاردند تا به مردم درس استقلال و آزادي و درس عشق و زندگي و درس پاسداري و حراست از ارزشهاي معنوي و ديني و درس استقامت و پايداري و بيداري بدهند . آري اينان بودند كه صبر و استقامت و جان فشاني و سرود مقاومت و عشق سر دادند و به استقبال شهادت شتافتند و رژيم منفور ستمشاهي را شكست داده و از اريكه قدرت به زير كشانيدند و به جاي آن حكومت الهي اسلامي را به رهبري خميني بت شكن به پيروزي رسانده و استقرار دادند . پيروزي انقلاب اسلامي كار آساني نبود، عظمت و اهميت و جلال و شكوه و شوكتِ توصيف ناپذيري داشت. زمينه سازان، بستر گستران و پيش دلاوران فداكار و دل دادگان خود گذشته و ياري دهندگان با ايمان فراواني داشت كه در راه انقلاب جان نثاري كردند . بي توجهي و ناسپاسي نسبت به اين متوليان و بستر سازان پيروزي انقلاب پس از انقلاب اسلامي مايه تأسف و بدور از حق و انصاف است . اين موسسه تا به حال كوشيده است كه نسبت به سهم و امكانات خود جبران اين مافات را نموده و بمنظور اعتلاء كلمه حق و ارج نهادن به مقام شامخ و منزلت اين سلحشوران و مناديان مكتب توحيدي و مدافعان شريعت محمدي و نيز به منظور قدرداني از زحمات و فداكاريهاي

اين دلاوران راه استقلال و آزادي و راست قامتان و مبارزان و پرچم داران عرصه بيداري و به منظور سپاس گذاري از دلباختگان مكتب امامت و ولايت و مشعل داران راه ديانت و عاشقان به خون خفته اي كه به عشق ديدار امام موعودشان قيام و نهضت كردند و اشك حسرت انتظار بقدومش نديده افشاندند و از بين ما بملكوت اعلاء رخت بركندند و برفتند و نيز قصد ما به منظور روشنگري نسل حال و آينده كشور و آشنايي آنان با اين چهره هاي درخشان و انسان هاي نمونه و به منظور گسترش فرهنگ ديني و ايماني و فرهنگ عشق و ايمان و پايداري و شهامت و شهادت و نيز به منظور تكريم و تقدير از بزرگان عرصه وعظ و خطابت و سخنوري كه در هدايت و ارشاد جوانان و مروجان مباني اخلاقي و ديني آنان و دفاع از حريم ارزشهاي ديني و ملي كه در پيروزي انقلاب اسلامي نقش شايسته داشته اند، اقدام به معرفي و نشر آثار آنان نموديم تا از اين رهگذر موجب تنوير افكار عمومي و گسترش دانش و بينش مردم و پيشرفت تعالي آنان گرديم . اميد است كه در اين راه موفق و به اين منظور و مقصود نزديك شده باشيم . انشاءالله ناشر كتاب : انتشارات اسوه ( وابسته به سازمان اوقاف و امور خيريه ) نشاني و شماره تلفن ناشر : تهران ، خيابان انقلاب ابتداي پل كالج روبروي خيابان خارك پلاك 859 ؛ تلفن : 66418099 ، 66401747 ؛ قم ، خيابان ارم ، روبروي پاساژ قدس ، تلفن : 7741282 - 0251

روضه هاي مرحوم كافي با استفاده از 50 مقتل و تاريخ ائمه عليه السلام

نام كتاب

: روضه هاي مرحوم كافي (ره) با استفاده از 50 مقتل و تاريخ ائمه {عليهم السلام} مولف كتاب : روح الله ولي ابرقويي گزيده اي از سخنان مولف كتاب : خوانندگان عزيز مجموعه اي كه در پيش داريد مجموعه اي از روضه هاي مرحوم حاج شيخ احمد كافي (ره) مي باشد كه سعي شده در مسير ايجاد ارتباط با اهل بيت (عليهم السلام) جمع آوري شده و در ضمن آن از بيش از 30 مقتل و تاريخ ائمه (عليهم السلام) استفاده شود تا مورد استفاده خوانندگان گرامي قرار بگيرد.اميد است از اين مجموعه كمال استفاده را برده و در دعاها و التماس هايتان به ائمه (عليهم السلام) اين بنده سراپا تقصير را نيز دعا نماييد. بهمن ماه سال 1381 هجري شمسي روح الله ولي ابرقويي ناشر كتاب : انتشارات مشهور نشاني و شماره تلفن ناشر : قم ، خيابان ارم ، پاساژ قدس ، طبقه آخر - پلاك 184 ؛ تلفن 7737461 0251

نغمه هاي فاطميّه ؛ آخرين سخنراني هاي واعظ شهير ( شهيد راه ولايت و امامت ) مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ احمد كافي خراساني (قدس سره)

نام كتاب : نغمه هاي فاطميّه ؛ آخرين سخنراني هاي واعظ شهير ( شهيد راه ولايت و امامت ) مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ احمد كافي خراساني (قدس سره) ايام فاطميه 1398 هجري قمري مطابق با بهار 1357 هجري شمسي ؛ شهرستان اصفهان تهيه و تنظيم : حجت الاسلام سيد شهاب الدين حسيني واعظ گزيده اي از سخنان مولف كتاب : آنچه در اين كتاب مي خوانيد منبر است و روضه از شخصيتي عاشق و واعظ و ذاكري خالص و سوخته كه هنوز هم صداي گرم و عاشقانه اش از هر كوي و سوي و برزن شنيده مي شود ،

يعني حجة الاسلام شهيد راه ولايت و امامت آقاي حاج شيخ احمد كافي خراساني ، بله ، آقاي كافي كه متاسفانه تا امروز حقّش ادا نشده و خدمات و زحمات و تلاش هايش ناديده گرفته شده است. واعظي كه هر كجا منبر مي رفت مي سوخت و مي گفت و با فساد و نامردمي مبارزه مي نمود و مردم را به سوي خدا دعوت مي كرد و چقدر مراكز گناه و لجنزارهاي بي عفتي و هرزگي را با يك منبر از بين برده و تبديل به حسينيه ، كتابخانه ، مهديه و يا صندوق قرض الحسنه و درمانگاه و خلاصه در خدمت مردم قرار مي داد و چقدر از منحرفين را به راه راست آورد و اهل نماز و خدا و دين كرد. جديت عجيبي در كارهاي خير داشت.در مدت عمر كوتاهش زجرهاي زياد و ظلمهاي فراوان روحي و جسمي از خودي و بيگانه ديد و همه را تحمل كرد و به جان خريد.هرجا منبر داشت راه دور يا نزديك مقيّد و متعهد بود كه شب جمعه با سختي راه و خستگي و بي خوابي سفر مبارزه مي كرد و خود را به مهديه تهران كه از يادگارهاي به جا مانده اوست مي رساند و جلسه دو ساعته و شايد هم بيشتر دعاي شريف ندبه را شخصاً مي خواند و فرياد حجة بن الحسن مي زد و اشك مي ريخت كه نوارهاي منبر و دعاهاي ندبه آن زنده ياد در همه شهرها و روستاها و اينجا و آنجا و همه جا موجود است و خود حقير هم از ايشان هم نوار دعاي ندبه دارم و

هم نوارهاي منبر و گاهي كه دلم تنگ مي شود و ظلم و ستم و غصه مي بينم از آن نفس هاي گرم و مُسَكِّن وي و گريه هاي مخصوص و زياد او استفاده كرده و مي كنم و با اينكه خودم خدمتگذار آستان مقدس اهل بيت معصومين مظلومين (عليهم السلام) و اگر قبول بفرمايند روضه خوان و منبري هستم ولي خيلي به منبرها و نوارهاي سخنراني او علاقه مندم و براي كمك در كار و منبرم نيز از آنها استفاده برده و فيض مي برم.سالي يك شب به قم مي آمد و دعاي كميل شب جمعه را در مسجد اعظم مي خواند كه ساعتها طول مي كشيد و صبح جمعه هم در روي خاكهاي مسجد مقدس صاحب الزمان (جمكران) آن روز مي نشست و سِيل جمعيت از راه دور و نزديك آمده به قم و مسجد جمكران صداي گرم و دلنشين او را مي شنيدند و دعاي ندبه با حالي مي خواند و به يادگار مي گذاشت و مي گفت :(( آي نسيم سحر جمعه اين صداي ما را به گوش حضرت مهدي (عج) برسان.بگو مهدي جان اينها مسجد جمكران اومدن ، واسه تو اومدن ، براي تو اومدن.هاي هاي رو اين خاكها )) كه صداي گريه بلند و مخصوص به خود او همه را منقلب مي كرد. مردم او را مي شناختند و مي ديدند چه مي كند و چه مي گويد و چه مي خواهد.شور و هيجان عجيبي در بين جوانان و مردم به وجود مي آورد و در طول حيات پر بركت و كوتاهش همواره زبان گوياي اسلام و اهلبيت (عليهم

السلام) بود. گفتار و موضع گيري هاي قاطع و صريحش دشمنان اهل بيت و مخالفين دعا و توسل و گريه و روضه و . . . را در موضع ضعف و سقوط و انحطاط قرار مي داد. زياد اتفاق مي افتاد كه در شبانه روز 10 الي 15 منبر مي رفت و خسته نمي شد و حرف خود را مي زد و با ستم و بي ديني مبارزه مي كرد و به قدري زيبا و نمكدار سخن مي گفت كه همه را جذب خود مي ساخت و تحت تاثيرش قرار مي داد و تنها آرزويش ديدار يار و لقاي حضرت مهدي امام زمان ارواحنا له الفداءِ بود كه عاشقانه مي سوخت و مي گفت و فرياد و ناله يا صاحب الزمانش بلند بود كه براي اثبات اين مطلب و درجه عشق و خاطر خواهيش نسبت به آقا بايد با توّجه به نوارهاي او و ناله ها و گريه ها و شور و شيون هاي او گوش فرا داد و كافي را شناخت با اينكه شناخته نشده و نمي شود. از محسنّات و ويژگيهاي اين ده گفتار و ده منبر اين كتاب اين است كه در مدّت ده شبي را كه در اصفهان و در دهه فاطميه دوم يعني از يازدهم الي بيستم كه پايانش مصادف شده با شب ولادت با سعادت ملكه بزرگ اسلام ام ابيها حضرت زهرا ((سلام الله عليها)) پشت سر هم وصل و مربوط به هم است و در تابستان سال 1357 هجري شمسي مطابق با سال 1398 هجري قمري ايراد گرديده است و بعد از آن در مرداد ماه همان سال(

1357.4.30 مصادف با نيمه شعبان سال 1398 )حادثه تصادف مشكوك و ساختگي و مظلومانه ولي متاسفانه اتفاق افتاد و كافي عزيز از جمع ما رفت و به ديدار معبود شتافت و جان فداي اهلبيت (عليهم السلام) شد. پس كافي شهيد شد . شهيد راه ولايت و امامت ، شهيد راه دين و هدف و شهيد راه آقا و مولايش امام زمان ارواحنا له الفداء. اميدوارم آن زنده ياد فقيد شهيد روحش از ما شاد و دعا گوي ما باشد و شما خواننده خوب هم از اين مجموعه كه آخرين ده منبر كامل اوست و زير نظر مستقيم اين جانب و با تحقيق و بررسي تهيه و تنظيم شده استفاده كامل برده و بهره مند شويد. در پايان اين مقدمه از ناشر محترم برادر عزيزم آقاي سيّد محمدرضا حسيني مسئول انتشارات قدس كه عهده دار چاپ اين شماره مخصوص و مستقِلِ كتاب (( نغمه هاي فاطميه )) شده و زحماتي براي هرچه بهتر شدن آن انجام داده است تشكر و قدرداني و طلب دعاي خير دارم و با گرمي و امتنان دست جناب آقاي ابوطالب تهراني را مي فشارم كه قبول زحمت نموده و در پياده كردن ده حلقه نوار مربوط به اين كتاب زحمات زيادي را متحمل گرديدند. ( قم - سيد شهاب الدين حسيني واعظ ؛ جمادي الثانيه 1420 - تابستان 1378 ) ناشر كتاب : انتشارات قدس نشاني و شماره تلفن ناشر : قم، خيابان صفائيه (شهداء) كوچه شماره 24 (ممتاز) پلاك 69 ؛ 7744053-0251 تلفن همراه : 09122510935

واعظ ماندگار حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد كافي (ره)

نام كتاب : واعظ ماندگار حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد كافي (ره)

مولف كتاب : دكتر مهدي كافي گزيده اي از سخنان مولف كتاب : مرحوم حاج شيخ احمد كافي ، خطيب توانا و شيرين سخن ، موسس و بنيانگذار مهديه تهران و ديگر شهرها از برجسته ترين و زبده ترين مروجين مكتب اهل بيت (عليهم السلام) و از رادمردان شجاع و با اخلاص معاصر بود. او در سنگر روحانيت با سبك نوين و كلام جذاب و شيرين خود در ترويج دين و دين داري و ارشاد و هدايت مردم كوشا بود. ناله هاي پرسوز و گداز او در جلسات عرفاني ندبه ، كميل و عرفه و مجالس وعظ و خطابه ، عشق به خاندان اهل بيت و ائمه معصومين (عليهم السلام) خاصه توجّه به پيشگاه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه را احياء كرد.سخنراني هاي آتشين و خطابه هاي كوبنده و اعتراض هاي پي در پي او عليه رژيم ستمگر پهلوي از جمله شيوه هاي مبارزاتي او بود كه در اين راه شكنجه ها و زندان ها و تبعيد را تحمل نمود. او سرانجام جان عزيز خود را در اين راه تقديم و به فيض شهادت نائل آمد.روحش شاد و نامش جاويد و راهش پر رهرو باد. ناشر كتاب : نشر سبحان نشاني و شماره تلفن ناشر : ميدان امام حسين (ع) ، خيابان خواجه نصير ، بعد از تقاطع شهيد مدني ، كوچه شهيد داستانپور پلاك 33/2 ، تلفن : 77539246

واعظ شهير { حجة الاسلام حاج شيخ احمد كافي (ره) } به روايت اسناد ساواك

نام كتاب : واعظ شهير { حجة الاسلام حاج شيخ احمد كافي (ره) } به روايت اسناد ساواك { تدوين شوراي نويسندگان مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات } سخن ناشر كتاب:

ادْعُ إِلىَ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الحَْسَنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ ( 125 نحل ) حكمت ، موعظه حسنه و جدال احسن سه طريقي است كه خداوند سبحان براي دعوت امت به سوي حق فرا روي رسول خود قرار داده است.اين راه هاي سه گانه همه مربوط به سخن و كلام است.مراد از حكمت ، دليلي است كه از طريق براهين منتج به حق شود.به گونه اي كه هيچ شك و ابهامي در آن نماند.موعظه عبارت از بياني است كه نفس شنونده را نرم و قلبش را رقيق كند و جدال دليلي است كه صرفاً براي منصرف نمودن خصم از آنچه بر سر آن نزاع مي كند بكار مي رود.در واقع اين سه راه همان برهان ، خطابه و جدلي است كه در علم منطق به آن پرداخته شده است.در اين ميان موعظه چون به بُعد عاطفي انسانها توجه دارد از جايگاه ويژه اي برخوردار است.چه اينكه امير بيان نيز در نهج البلاغه در وصف رسول مرسل چنين فرمود (( وَ اَرسَلَه بحجةٍ عافيةٍ و موعظةٍ شافِية / خطبه 160 نهج البلاغه فيض الاسلام )) عالمان شيعي نيز در طول حيات طيبة خود با هدف شفاف كردن مبارزه با حاكمان جور ، در صدد كشاندن آن به سطح توده هاي مذهبي جامعه بوده و همواره شيوه هايي را برگزيده اند كه آنان را به اين هدف نزديكتر كند.يكي از اين شيوه ها استفاده از فن خطابه و موعظه است و برخي از آنان نظير حجة الاسلام حاج شيخ احمد كافي (ره) در اين مسير خوش درخشيدند. كتابي كه در پيش روي داريد مجموعه

اسناد مبارزاتي اين روحاني والامقام است كه با هدف آشنايي نسل جوان جامعه با يكي ديگر از ياران راستين امام خميني (ره) به زيور طبع آراسته شده است.بنابراين پيش از مطالعه كتاب ذكر چندين نكته ضروري است : 1- در اين مجموعه نزديك به 700 برگ سند در موضوع احضار ، اخطار ، گزارشهاي دقيق و مفصل از منبرها و سخنراني ها و جلسات ، منع خروج از كشور ، منبع منبر ، دستور حبس و بازداشت ، جستجو براي دستگيري ، محكوميت ، بازجويي و... ديده مي شود. 2- قديم ترين سند اين مجموعه ، مربوط به سال 1341 شمسي و موضوع آن گزارش سخنراني حجة الاسلام كافي در منزل آقاي قمي است و آخرين سند كه تاريخ 1357/6/3 بر آن نقش بسته است ، گزارش يكي از مجالس ترحيم ايشان است. 3- مواردي كه نياز به گويا سازي داشته ، اعم از زندگينامه مختصر رجال و شرح برخي وقايع تاريخي ، انجام و در حاشيه اسناد ارائه گرديده است.اين گويا سازي در برخي اسناد ، به صورت توضيح سند با سندي ديگري صورت پذيرفته است. 4- به منظور سهولت در دسترسي به اسناد ، ترتيب قرار گرفتن آنها بر اساس تاريخ گزارش سند تنظيم گرديده است. 5- سندهايي كه داراي غلطهاي تايپي و املايي بوده اند صحيح آن در { } آورده شده.بر اين اساس تنها كلماتي از سندها اصلاح شده كه ممكن است خوانندگان را دچار مشكل سازد. 6- در بيشتر گزارشهاي ساواك ، نظريه هايي در ذيل سند ارايه شده كه از نظر دهنده با كلمات رمز ياد شده است و

اسامي امضاهاي مندرج در برابر آنها نيز به صورت رمز و مستعار مي باشند.كلمات رمز به كار گرفته شده در ابتداي نظريه ها كه در همه اسناد به صورت ثابت تكرار شده اند ، معمولاً اسامي روزهاي هفته است و منظور از آنها به شرح ذيل است: نظريه شنبه : نظريه منبع نفوذي ساواك { گزارشگر } است كه از طريق مشاهده مستقيم يا از راه هاي ديگر كسب خبر و ارايه نموده است. نظريه يكشنبه : نظريه رهبر عمليات است كه پس از گزارش منبع نفوذي آن را تاييد يا تحليل مي كند. رهبر عمليات مسئوليت مستقيم كنترل منبع و هدايت وي را به عهده دارد. نظريه دوشنبه : نظريه رئيس دايره عمليات است. نظريه سه شنبه : نظريه امنيت داخلي است و در اداره كل ، رئيس بخش است. نظريه چهارشنبه : نظريه رئيس سازمان اطلاعات و امنيت منطقه و در اداره كل ، رئيس اداره است. 7- از حروفچيني سربرگ سندها خودداري و صرفاً به ذكر مقصد ، مبدا ، تاريخ ، شماره و موضوع آن اكتفا شده است.همچنين نوع طبقه بندي سندها ( محرمانه ، خيلي محرمانه ، سري ) نيز ناميده است كه علت آن ، آمدن تصاوير اسناد در صفحات مورد نظر مي باشد به طوري كه با مراجعه به خود سربرگ سندها اطلاعات مورد نياز قابل دسترسي است. 8- در سربرگ سندها برخي علايم با رمز آمده است. از جمله آنها مبدا و يا مقصد نامه ها و گزراش هاست كه منظور از آن رمزها به اين شرح است : 1 ه ( ساواك گيلان ) ، 2

ه ( ساواك مازندران ) ، 3 ه ( ساواك آذربايجان شرقي ) ، 4 ه ( ساواك آذربايجان غربي ) ، 5 ه ( ساواك كرمانشاه ) ، 6 ه ( ساواك خوزستان ) ، 7 ه ( ساواك فارس ) ، 8 ه ( ساواك كرمان ) ، 9 ه ( ساواك خراسان ) ، 10 ه ( ساواك اصفهان ) ، 11 ه ( ساواك سيستان و بلوچستان ) ، 12 ه ( ساواك كردستان ) ، 13 ه ( ساواك همدان ) ، 14 ه ( ساواك سمنان ) ، 15 ه ( ساواك لرستان ) ، 16 ه ( ساواك بوشهر ) ، 17 ه ( ساواك هرمزگان ) ، 18 ه ( ساواك كهگيلويه و بوير احمد ) ، 19 ه ( ساواك چهار محال و بختياري ) ، 20 ه ( ساواك تهران ) ، 21 ه ( ساواك قم ) ، 22 ه ( ساواك اراك ) ، 23 ه ( ساواك قزوين ) ، 24 ه ( ساواك ايلام ) ، 25 ه ( ساواك زنجان ) ، 26 ه ( ساواك يزد ) مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات ناشر كتاب : مركز اسناد تاريخي وزارت اطلاعات

كافي واعظ شهير

نام كتاب : كافي واعظ شهير مولف كتاب : دكتر مهدي كافي ناشر كتاب : انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي سخنان مولف كتاب : سخنان ناشر كتاب : وعظ و خطابه از ديرباز تاثير شگرفي در به حركت در آوردن توده هاي مردم داشته است.با توجه به ساختار مذهبي و سنتي جامعه ايران گروه وُعاظ در

تحولات تاريخ معاصر ايران و به خصوص پيروزي انقلاب اسلامي نقش عمده اي بازي كرده اند ؛ از وعظ و خطابه هاي علما در عصر مشروطه تا پيروزي انقلاب اسلامي و حتي پس از آن نيز مي توان اين حقيقت را مكشوف ساخت. سرگذشت و شرح حال اين گروه از مبارزان نيز به نوبه خود در تاريخ انقلاب اسلامي در خور تامل است ، از اين رو كه هم بر حركت انقلابي ملت ايران تسريع بخشيدند و از طرف ديگر مردم را در حول محوريت روحانيون متمركز كردند. حجت الاسلام والمسلمين شيخ احمد كافي از آن دسته وُعاظي بود كه در عصر خفقان پهلوي با ايراد خطابه هاي مختلف ضمن مبارزه با رژيم ، نسل جوان ايراني را از گزند انديشه هاي مادي رايج در جامعه مصون ساختند و همين امر بررسي زندگاني پرفراز و نشيب و آموزنده ايشان را با اهميت تر مي سازد. اين كتاب در يك فضاي بي طرفانه و از زبان يكي از نزديكان و خويشان آقاي كافي به زندگي و مبارزات آن واعظ بزرگ پرداخته است.محيط تولد و بالندگي محل تحصيل و چگونگي شروع فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در بخش هاي اول آمده است و سپس به آشنايي كافي با نهضت امام خميني و فعاليت در راستاي حركت ايشان پرداخته شده است.در پايان موضوع مُبهم شهادت و هجرت ابدي آقاي كافي نيز بررسي شده است كه براي اطلاع دقيق از چگونگي رخداد بسيار مهم و ارزشمند است. مركز اسناد انقلاب اسلامي ضمن تقدير و تشكر از برادر ارجمند جناب آقاي دكتر مهدي كافي عموزاده مرحوم كافي از تلاش هاي پي

گير كليه همكاران معاونت محترم انتشارات قدرداني مي كند. مركز اسناد انقلاب اسلامي نشاني و شماره تلفن ناشر : تهران ، خيابان شريعتي ، نرسيده به ميدان قدس ، روبروي پمپ بنزين اسدي ، پلاك 2094 مركز اسناد انقلاب اسلامي ؛ صندوق پستي 9395/3896 ؛ تلفن : 22211194 ، تلفكس : 22211174 گزيده اي از مطالب كتاب مجالس پر شور و حال كافي نه تنها در تهران از استقبال گرم مردم برخوردار بود، بلكه در شهرستان هاي ديگر نيز به همين روال و صورت بود. گاهي تعداد افراد شركت كننده در مجالس او به يكصد هزار نفر هم مي رسيد. منبر كافي در مسجد جامع اصفهان از اين جمله محافل بود كه در تاريخ برگزاري اين نوع مجالس بي سابقه بود و وحشت و هراس و خطر براي دستگاه هاي اجرايي، امنيتي و نيروهاي پليس رژيم به وجود آورده بود و امكان جلوگيري از برگزاري آن نيز براي آنان وجود نداشت. رژيم هميشه به بهانه هاي مختلف تلاش خود را به منظور تعطيل كردن چنين مجالسي به كار مي بست، ولي اغلب بي حاصل بود و نتيجه معكوس داشت. برپايي مجالس وعظ و سخنراني كافي، حاصلي جز روشنگري مردم و گسترش دامنه رسوايي رژيم و سلطه جويان ظالم دوران نداشت. مجاهد نستوه، خطيب توانا، مبلغ شهير، واعظ شيرين سخن، حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد كافي، مؤسس و بنيان گذار مهديه ي تهران، يكي از پرفروغ ترين چهره هاي وعظ و خطابه و از نادرترين ستارگان درخشان آسمان ارشاد و تبليغ و در زمره ي زبده ترين و برجسته ترين مروجين مكتب قرآني و از جمله مبلغين و گويندگان مذهبي چيره دست و نامي اين شريعت پاك سرمدي و اين آئين جاويد محمدي

بود.

او كه از ارادتمندان با اخلاص خاندان عصمت و طهارت و از پاسداران حق و حقيقت و از رادمردان شجاع معاصر بود، در سنگر روحانيت، در ترويج دين و ديانت و ارشاد و هدايت مردم و امت مسلمان اين مرز و بوم، نقش آفريني كرد. كافي با نفوذ كلام و بيان شيرين و سخنان گيرا و پرجاذبه ي خويش، به روشن گري و بيداري مردم مي پرداخت و با رژيم جبار و ستمگر پهلوي هميشه در جنگ و ستيز بود. وي از مبارزه با دستگاه ظلم و جور و رژيم فاسد شاه دست نكشيد و در اين راه، شكنجه و زندان و تبعيد را تحمل نمود تا اين كه حتي جان عزيز و شيرين خود را در اين جهاد مقدس تقديم نمود و در راه خدا به فيض عظيم شهادت نايل گشت و روح تابناكش به افلاك پر كشيد و به لقاءالله پيوست.

سخنراني هاي سازنده و خطابه هاي كوبنده و فريادها و ناله هاي پرسوزوگداز خالصانه ي او، كه با بياني گرم و شيرين و دلنشين همراه بود، از دلي پرشور و لبريز از عشق و محبت به خاندان ولايت و امامت و ائمه ي معصومين، عليهم السلام، حكايت داشت كه اثري عميق و سحرانگيز در دل ها و شور و انقلابي عجيب در قلب ها و تحولي ژرف در جان ها پديد مي آورد.

مرگ نابه هنگام اين عاشق واقعي امام زمان (عج)، اين سرباز رشيد اسلام و اين مدافع نستوه و يار ديرين باوفاي مكتب قرآن و اسلام و فقدان اين چهره ي درخشان تبليغ و مبلغ روشن ضمير دلسوخته و دلباخته ي خاندان رسالت و اهل بيت عصمت و طهارت (ع)، قاطبه ي ملت مسلمان و همه ي مردم كوچه و

بازار و تمامي عاشقان امام زمان (عج) را در غم و اندوهي عميق و ژرف و در مصيبتي جان سوز فرو برد و همگي را به سوگ و عزاي اين مبلغ پاك سرشت و اين رادمرد شجاع شيرين سخن و اين بلبل نغمه سراي گلستان محمدي نشاند.

اكنون كه سال ها از درگذشت اين واعظ شهير و اين خدمتگزار با اخلاص امام زمان (عج) مي گذرد، مردم حق شناس و وفادار به اسلام و انقلاب خاطره هاي شيرين و به يادماندني از او در ذهن دارند و بازگو مي كنند و دعاي خير و رحمت حق به روح پاك و روان پرفتوحش نثار مي نمايند و دوستان و علاقه مندان او هميشه مشتاقانه به زيارت مزار و قبر منورش در خواجه ربيع در شهر مقدس مشهد مي شتابند. تولد كافي

حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد كافي، در اول خرداد سال 1315 ه_ .ش جمعه، اول ربيع الاول سال 1350 ه_ .ق در مشهد مقدس، در جوار حرم هشتمين اختر فروزان امامت و ولايت، حضرت ثامن الحجج علي ابن موسي الرضا (ع)، در خانواده ي اصيل و روحاني ديده به جهان گشود. ايشان در مهد دين و ديانت و در كانون علم و ادب و اخلاق، تربيت يافت و در آن خانواده ي باتقوا و فضيلت، نشو ونما نمود.

پدر گرامي وي، حاج ميرزا محمد كافي، از جمله تربيت يافتگان و شيفتگان مكتب حسيني و از خادمين با اخلاص شريعت احمدي و از مربيان بنام امور تربيتي دوران خود بود كه به امرتعليم و تربيت و پرورش فرزانگاني همانند فرزندش كافي اشتغال داشت.

جد بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد كافي، از علماي طراز اول مشهد و از زمره ي بزرگان

و فضلاي مشهور استان يزد و خراسان به شمارمي رفت كه در حوزه ي علميه ي يزد و مشهد به تدريس و تعليم و تعلم و تربيت اشتغال داشت و بزرگاني همچون آيت الله صدوقي يزدي، آيت الله حاج ميرزا جواد آقاي تهراني و آيت الله حاج شيخ حسينعلي مرواريد، در مقطعي از جمله ي شاگردان آن مرحوم بوده، افتخار شاگردي او را داشتند.

او درتعليم و تربيت فرزندزاده اش كافي، توجهي خاص و عنايتي ويژه داشت و همواره از اوان كودكي و خردسالي، در آشنايي با خاندان نبوت و ولايت و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) براي وي، راهنمايي بي مانند بود. همچنين، در كسب فيض و بهره گيري از درياي بي كران معارف اسلامي و فراگيري علوم قرآني، براي نوه ي خود، مشوقي بي نظير و دلسوز بود. اين توجه خاص و اين انتخاب دقيق روش و روند تربيت اصيل و صحيح اسلامي و نظارت مستمر، همراه با استعداد ذاتي و توفيق خدادادي او بود كه كافي را فردي شايسته و با اخلاص و علاقه مند و شيفته ي خاندان نبوت ولايت (ع) نمود.

مروري هرچند گذرا بر زندگي كوتاه اما پرافتخار و سراسر پرثمر و پرخير و بركت او مي تواند شاهد گوياي اين واقعيت ها باشد. دوران كودكي

كافي در دوران كودكي، نزد پيري خردمند و معلمي فرزانه براي فراگيري قرآن مجيد سپرده شد. اين مربي روشن ضمير، به او قرآن آموخت، او را با قرآن آشنا ساخت و ضميرش را با روح و نور قرآني و آيات الهي روشن و منور گردانيد. كافي پس از اتمام فراگيري قرآن، با شور و شوق زيادي در نزد استاد خود به آموختن كتب متداول آن زمان، مانند ديوان حافظ، بوستان و

گلستان سعدي، مثنوي معنوي، اشعار جودي و نصاب الصبيان و غيره پرداخت. او در اين راه كوشش و همت قابل تحسين و پيش رفت چشمگير و بي نظيري داشت. وي خواندن و نوشتن را در مكتبخانه تا حد كمال به پايان برد. از آن پس، در نزد پدر و جد بزرگوار و گرانقدر خويش به فراگيري مقدمات و علوم پايه ي ادبيات فارسي و عربي مشغول گرديد و از آنها بهره هاي فراواني برد.

كافي به موازات تحصيل علوم قديمه و حوزوي، به فراگيري علوم جديد نيز اشتغال ورزيد و به يك مدرسه ي غيردولتي به نام «ايماني» كه سرپرستي آن را در آن دوران مرحوم حجت الاسلام حاج سيد حسن مؤمن زاده به عهده داشت، روي آورد. نبوغ و فراست او زبانزد همگان بود و به وضوح از هم درسان ديگرش ممتاز و داراي شايستگي و برتري آشكاري بود. بنا به گفته ي استادش، مرحوم مؤمن زاده، كافي تمايل چنداني به بازي كردن و هم بازي شدن با شاگردان ديگر مدرسه و هم كلاسي هاي خود نداشت.

او با تفكرات و علايق خاصي كه داشت، معمولاً در مدرسه و در اوقات فراغت در دفتر كار مدير مدرسه حاضر مي شد و با همان قلب پاك كودكانه و چهره ي بشاش معصومانه و با تبسم مليح و زبان شيرين، ملتمسانه از استادش درخواست خواندن روضه ي حضرت اباعبدالله الحسين (ع) را مي نمود؛ آنگاه با روحي كنجكاو و حضوري پرشور، به روضه ي استاد خود گوش مي داد و محو گفتار او مي شد. كافي، در آن سن و سال، با شنيدن داستان واقعه ي كربلا، بر مظلوميت سالار شهيدان و ياران وفادارش مي گريست و قطرات مرواريد گونه ي اشك از چشمان معصومش بر گونه هاي خرد و

كوچكش سرازير مي شد. او سپس با قلبي شكسته و دلي سوزان و چشماني گريان و اشك آلود، به كلاس درس خود بازمي گشت.

كافي بارها از خاطرات دوران كودكي خود ياد مي كرد و مي گفت:

«من خيلي بچه سال و كوچك بودم. با يك قبا و عرقچين كه بر سر داشتم، وارد مدرسه ي نواب مشهد شدم. يكي از آقايان روحاني متنفذ آن روز، دستي بروي سر من كشيد و گفت: آقا پسر، طلبه اي؟

گفتم: بلي آقا.

او چندين مرتبه به من گفت: احسنت، آفرين، درس بخوان تا يكي از خدمت گزاران دين شوي و همين تشويق و ترغيب و نظاير آن برخوردها بود كه مرا در نوكري به دين علاقه مند و راسخ و ثابت قدم نگاه داشت». دوران نوجواني

كافي در دوران جواني، با هوش و ذكاوت سرشارش، ضمن فراگيري دروس قديم و جديد، علاقه ي شديدي به خطابه و منبر داشت. او حتي در كودكي، اعضاي فاميل خود را به گرد خود در مكاني جمع مي نمود و به منبر مي رفت و براي آنان به وعظ و خطابه مي پرداخت. او در دوران نوجواني، با ذوق و شوق خاصي در مجالس هفتگي منزل جد بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد كافي، كه محفل ديدار و انس بزرگان و علما و دانشمندان و علاقمندان به آن بزرگوار در مشهد مقدس بود، با تهور و شجاعت و با شور و اشتياق خاصي منبر رفته، به ايراد سخنراني و موعظه مي پرداخت و حاضران را با بيان گرم و جذاب و سخنان شيرين و شيوا و با گفتار مليح خود، مجذوب و دل باخته نموده، مورد تشويق و ترغيب همگان قرار مي گرفت.

وي در سن پانزده سالگي هر هفته شب هاي

جمعه در صحن مطهر حضرت علي ابن موسي الرضا (ع) و در جوار بارگاه قدس رضوي با اشتياقي وصف ناپذير و با اخلاصي بي نظير حضور يافته، زوار و تشرف يافتگان بارگاه آن حضرت را به گرد خود جمع مي نمود و با قلبي سرشار از عشق به مكتب قرآن و ائمه ي هدي(ع) با سوزدلي بي مانند، دلي پرسوزوگداز و با نوايي دل انگيز براي آنان روضه و دعاي كميل مي خواند. سخنان او آنچنان شور و شوق و انقلابي در مردم به وجودمي آورد كه هر يك از حضار كه، با روحيه اي ملكوتي و حال و احوالي سراپا عرفاني و معنوي گرداگرد او حلقه زده بودند، حتي ساعت ها پس از ختم مجلس حاضر به ترك آن نبودند و از اين مجالس روحاني و عرفاني، كوله باري از خاطره هاي به يادماندني و فراموش نشدني، توشه ي معنوي با خود به هم راه مي بردند.

استقبال پرشور مردم از كافي در برپايي چنين مجالسي، حتي به شهرستان هاي اطراف شهر مشهد هم كشيده شده بود؛ به گونه اي كه او را با تشريفات خاصي به شهرهاي خود دعوت مي كردند و با برپايي مجالس و محافل متعدد، از وجود و حضور او، به منظور تبليغ و ارشاد مردم و سخنراني و منبر، بهره ها گرفته و غنچه ي معرفت بر مي چيدند. دوران طلبگي

كافي پس از آشنايي نسبي با ادبيات و علوم قديم و جديد و كسب فيض از محضر مدرسين حوزه ي علميه ي مشهد، براي ادامه ي تحصيل و تكميل مباني علمي خود، در سال 1333ه_ .ش 1369ه_ .ق در سن 19 سالگي به همراه جد بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد كافي، به نجف اشرف عزيمت نمود. و در مدرسه ي مرحوم سيد كه از

مدارس مشهور حوزه ي علميه ي نجف است، اقامت گزيد و هم حجره اي آيت الله زاده فيروزآبادي گرديد.

هر چه از مدت اقامت ايشان در نجف اشرف مي گذشت، او با محيط جديد آشناتر و با مردم مأنوس تر مي گرديد و دوستان فراواني مي يافت. شور و اشتياق و اخلاص و ارادت و صفاي باطن او نظر شهيد محراب، آيت الله حاج سيد اسدالله مدني را، كه از مدرسين و علماي معروف و به نام نجف بود، به خود جلب نمود. الفت و دوستي او با اين عالم و سيد جليل القدر، آنچنان مستحكم و پايدار شد كه تا آخر عمر آنان ادامه داشت. از محضر اساتيد و آيات عظام و مدرسين بزرگ حوزه ي نجف، همانند آيت الله مدني، آيت الله راستي، آيت الله فيروز آبادي، آيت الله حكيم، آيت الله خويي، آيت الله شيرازي و ... به فراگيري علوم اسلامي و تحصيل مباني علمي و فقهي پرداخت و از فيوضات معنوي و درياي بي كران علمي آنان استفاده هاي شايان و بهره هاي فراوان و سود بي پايان برد. بدين سان، او دوران زندگي طلبگي و غربت خود را در آن ديار مقدس گذراند كه پختگي، خودسازي و سازندگي معنوي بسيار ارزشمندي را برايش به ارمغان آورد.

در بين طلاب و فضلاي آن روز نجف مرسوم بود كه روزهاي پنج گانه ي زيارتي سال، از راه جاده ي مخصوص نخلستان در كنار شط فرات، با پاي پياده، از نجف اشرف عازم كربلا شوند. در آن دوران، كافي هم براي تجديد عهد و ميثاق با سالار شهيدان و سرور آزادگان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع)، به همراه دوستان و هم درسان و هم سنگران ديگر خود، اين مسافت را با پاي پياده مي پيمود و خود را به كنار مرقد منور سيد مظلومان و سرور شهيدان و

اميد آزادگان مي رساند و به پابوسي آن حضرت مشرف مي شد. وي در آن جا نيز براي زائران و شيفتگان حسيني، در جوار قبر نوراني آن سرور آزادگان، فخر دو جهان، ذريه ي زهرا (س)، حضرت حسين ابن علي (ع) براي مردم و زوار حسيني، روضه ي سالار شهيدان مي خواند؛ چرا كه او معتقد بود كه براي تمامي مسلمانان و آزادگان دنيا الگويي بهتر از حسين نيست، كه با ايثار خون پاك خود و ياران باوفايش، اداي تكليف كرد و در اوج قدرت شيطاني يزيديان، براي نجات اسلام و عزت مسلمين تاريخ، با دستگاه جبار زمان خود، جهاد و مقابله كرد؛ آنان را رسواي خاص و عام نمود و درس شرف و آزادي و آزادگي به انسان ها و نسل ها در همه ي اعصار و قرون داد.

كافي در اوايل ورود به عراق، ضمن تشرف به آستان قدس حسيني، در كربلاي معلي با خود عهد و پيمان بست كه چنانچه موفق به اقامت و سكونت در نجف اشرف گردد و توفيق ادامه ي تحصيل و تكميل مباني علمي نصيبش شود، به مدت يك سال، با پاي پياده از نجف به كربلا سفر كند و در كنار مرقد پاك سبط نبي، شب هاي جمعه، با آواي دل انگيز خود، براي زائران حسيني روضه و دعاي كميل بخواند. البته او به عهد خود وفا نمود و نه تنها يك سال، بلكه سال ها اين راه طولاني بين كربلا و نجف را جهت تشرف به بارگاه سالار شهيدان با پاي پياده پيمود و نشان داد كه به اعتقاد و پيمان خود پاي بند و استوار است.

در يكي از سفرها كه كافي با همراهان خود وارد كربلا شده بود،

درب هاي حرم حسيني را بسته ديد؛ پس از پرس و جو، علت آن را غبارروبي و شست و شوي بخش داخلي حرم يافت. از اين رو، از خادمين حرم درخواست نمود كه در اين غبارروبي او را نيز شركت دهند تا توفيق اين خدمت نصيب او و همراهانش گردد. وي در نهايت، با اصرار زياد، موفق به جلب نظر و موافقت متوليان حرم شد؛ چه افتخار و توفيقي از اين بالاتر كه او اين رخصت را يافت كه قبر منور و ضريح مطهر حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را با گلاب ناب شست و شو و معطر گرداند. پس از فراغت از اين كار، در گوشه اي از آن مكان و حرم شريف، به زيارت و اقامه ي نماز پرداخته، به راز و نياز مشغول گرديد، در آنجا، با توسل به سالار شهيدان، با توجه به كسالت و بيماري خاصي كه داشت، از آن حضرت، شفاي همه ي دردمندان و برآورده شدن حوائج خود و ديگران را خواستار گرديد؛ سپس از فرط خستگي در آنجا به خواب فرو رفت. پس از بيداري متوجه شد كه آن حضرت به او عنايت داشته و اثري از بيماري او وجود ندارد و او شفا يافته است.

كافي مدت ها در نجف اشرف و در جوار قبر امير مؤمنان، علي(ع)، رحل اقامت گزيده، به تحصيل علم و ادب و كسب فيض و كمال مشغول بود تا اينكه به او خبر رسيد كه پدر گرامي اش در ايران مريض و بستري و مادر عزيزش از دوري فرزند ارشد خود بي طاقت و ناتوان گرديده است و هر دو خواهان بازگشت او به مشهد مقدس هستند. او پس از تأمل و مشورت با دوستان؛ براي رضاي پدر

و مادر خود به سوي ايران عزيمت نمود. وي پس از ورود به ايران، مدتي در حوزه ي علميه ي مشهد به ادامه ي تحصيل مشغول شد و هم زمان به انجام امور تبليغي و ارشادي نيز همت مي گماشت. او در مشهد، از سر تقدير، با صبيه ي ارشد حضرت آيت الله حاج آقا حسين موسوي شاهرودي، كه از علماي طراز اول و از زهاد معروف خراسان و از دوستان پدربزرگ او بود، ازدواج نمود؛ البته وي قبل از آن نيز با فرزند ارشد ايشان، حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد موسوي شاهرودي، كه از فضلاي نيك نام نجف بود، مراودت و دوستي ديرينه ا ي داشت. وي پس از اين ازدواج، مدت كمي در مشهد اقامت داشت تا اينكه با خانواده اش عازم شهر قم شد، آنجا در يكي از مدارس قم حجره اي در اختيار او قرار دادند. در شهر قم نيز با علاقه ي بيشتري به فراگيري دروس فقه و اصول و معارف جعفري و كسب فيض از محضر اساتيد و مدرسين بزرگ والامقام آن ديار پرداخت و به زودي مورد توجه و عنايت و علاقه ي خاص بزرگان و فضلاي آن حوزه قرار گرفت.

كافي هميشه از اين توفيق عظيم برخوردار بود كه در هيچ زمان و مكاني، شب هاي جمعه، خواندن دعاي كميل و روضه ي اباعبدالله الحسين (ع) و توجه دادن مردم به خاندان نبوت و ائمه ي هدي (ع) را ترك ننموده، از وظيفه ي ارشادي و تبليغي خود روي نگرداند.

كافي همچنين عقيده داشت كه بايد مردم و به ويژه جوانان را با تشويق و ترغيب به مساجد و به پاي منابر و مجالس ديني كشاند. او يكي از وظايف روحانيون را ارشاد و

تبليغ و هدايت و راهنمايي مردم از راه وعظ و خطابت و منبر و يا دعا، توسل و روضه مي دانست و بر اين اعتقاد بود كه مكتب اسلام، يك مكتب الهي و پرمحتوا و غني و يك آئين نجات بخش است كه مردم از طرق مختلف بايد به اين باور و يقين برسند كه تنها راه نجات آنان و كسب عزت و شرف و مجد عظمت مسلمين، آشنا شدن با اسلام اصيل و عمل كردن به دستورات آن و متوسل شدن و تأسي جستن به خاندان نبوت و ولايت و ائمه ي معصومين عليهم السلام مي باشد. او همواره تأكيد مي كرد كه نياز مبرم مردم درس گرفتن، الگو برداري و پيروي نمودن از اين اسوه هاي صالح الهي و اين مصاديق بارز انسان هاي خدايي و مشعل داران راستين هدايت انساني جهان اسلام است كه متابعت و پيروي از آنان، موجب رستگاري و كاميابي و سعادت در دو جهان خواهد بود. مجالس پرشور كافي

كافي، بي ترديد به اقرار و اذعان اهل فن، تنها گوينده اي بود كه به لطف الهي با استعدادي خارق العاده و خدادادي در سخنوري و خطابت، از قدرت كلام و زبان فصيح و بيان گويا و بليغ و سخن جذاب و مليح و كلام روان و سليس بي مانندي برخوردار بود و گوي سبقت را در اين زمينه از همگان ربوده بود. جمع كثيري از اقشار مختلف مردم، با اعلام زمان و مكان مجالس او، از اقصي نقاط شهر و ديار جمع مي شدند. او استعداد و قدرت عجيبي در بيان و تشريح و تصوير حوادث و رويدادهاي تاريخي و مذهبي داشت؛ به طوري كه هر شنونده اي احساس مي كرد در صحنه ي حادثه و در جريان

واقعه و در بين آن جمعيت حضور داشته و خود را در جريان حادثه احساس و مجسم مي كرد.

كافي با قدرت بيان فوق العاده اي كه در تشريح و تبيين اصول و معارف و احكام ديني و اسلامي داشت و بانفوذ كلام خود، به زبان ساده و فهم عامه، در هدايت و ارشاد اقشار مختلف مردم، سهم بسزايي داشت. هنگامي كه او بر فراز منبر لب به سخن مي گشود، سكوت سراسر مجلس را فرا مي گرفت و همه محو گفتار دلنشين و جذاب او مي شدند. به اين دليل كه سخنانش از دل بر مي خاست، لاجرم بر دل ها مي نشست.

او با يك جلسه سخنراني و منبر مي توانست در وجود هر شنونده، يك انقلاب دروني به وجود آورده، براي وي حضوري جدي و توجهي عميق به مسائل معنوي و اخلاقي و ديني پديدار سازد و او را با دلي سرشار از شادي و شعف و قلبي آكنده از مهر و محبت و علاقه به خاندان نبوت و ولايت(ع) دمساز گرداند.

كافي چه پيش از تأسيس مهديه ي تهران و چه پس از آن، به مجالس و محافل مهمي در تهران و اغلب شهرستان ها دعوت مي شد. مردم براي دعوت وي، از يكديگر سبقت مي جستند. استقبال مردم از او بي نظير و كم سابقه بود؛ به حدي كه بلافاصله پس از اتمام سخنراني او در يك مجلس، مردم به مجلس و منبر بعدي وي هجوم مي آوردند و فردي براي استماع سخنران بعدي در آن مجلس، حضور نداشت، از اين جهت در آن مجالس اگر سخنران ديگري وجود داشت، آن مجلس تقريباً خالي از شنونده و مستمع مي شد. از اين رو، در جلسات وعظ و سخنراني كافي، ميزبانان، سخنران ديگري را

دعوت نمي كردند و يا اگر واعظي راضي به حضور و ايراد سخنراني مي شد، تمايل شديدي داشت كه پيش از منبر كافي به سخنراني بپردازد و از اين بابت همكاران كافي از او گله مند بودند.

در مجالس وعظ كافي، اداره كنندگان جلسات، گاه گاهي مجبور مي شدند بر اثر ازدحام و هجوم و فشار مردم و كثرت جمعيت شركت كننده، درب ورودي محل برگزاري مجلس سخنراني او را ببندند و از تراكم و ازدياد و ازدحام بي حد مردم به داخل مجلس جلوگيري به عمل آورند. تعداد منابر و مجالس كافي در بعضي از ايام و مناسبت ها، به ويژه ماه مبارك رمضان و محرم، به ده منبر هم در روز مي رسيد كه از ابتداي روز شروع و تا پاسي از شب طول مي كشيد. او زمان و مكان مجالس خود را بر سر منابر خويش اعلام مي داشت و مردم از برنامه ي منابر او آگاه مي شدند؛ زيرا روزنامه هاي رسمي آن روز از ابلاغ و چاپ اعلاميه هاي ميزبانان او امتناع مي ورزيدند.

مجالس پر شور و حال و پر جمعيت كافي نه تنها در تهران از استقبال گرم مردم برخوردار بود، بلكه در شهرستان هاي ديگر نيز به همين روال و صورت بود. گاهي تعداد افراد شركت كننده در مجالس پرازدحام او، به يكصد هزار نفر هم مي رسيد. منبر كافي در مسجد جامع اصفهان از اين جمله محافل بود كه در تاريخ برگزاري اين نوع مجالس بي سابقه بود و وحشت و هراس همراه با ترس و خطر براي دستگاه هاي اجرايي، امنيتي و نيروهاي پليس رژيم به وجود آورده بود و امكان جلوگيري از برگزاري آن نيز براي آنان وجود نداشت.

رژيم ضد مردمي هميشه به بهانه هاي مختلف تلاش خود را

به منظور تعطيل كردن چنين مجالسي به كار مي بست، ولي اغلب بي حاصل بود و نتيجه ي معكوس داشت. برپايي مجالس وعظ و سخنراني كافي، حاصلي جز روشنگري مردم و گسترش دامنه ي رسوايي رژيم و سلطه جويان ظالم دوران نداشت. كافي در مردم ايجاد همسويي و همدلي و اتحاد و هم فكري به وجود مي آورد. او در بسترسازي فكري مردم براي انقلاب و آزادي و استقلال، از رهگذر بيان مستقيم حقايق امور با زبان راز و نياز و نيايش و دعا و توسل و از طريق آه و ناله و فريادهاي به آسمان كشيده و گريه ها و اشك هاي غلطان هنگام قرائت دل سوزانه ي دعاهاي ندبه و كميل بسيار تأثيرگذار بوده و به راستي بسيار چيره دست و عميقاً مؤثر و موفق بود و سهم بزرگي در آماده سازي و تحقق و پيروزي انقلاب اسلامي داشت. سبك نوين منبر كافي و روش خاص و مؤثر و دلنشين او در انتقال و بيان مشكلات مردم و معضلات جامعه و رسوا كردن حاكمان بي دين كشور، بسيار نمونه و منحصر به فرد بود و در ايران سابقه و نظير نداشت. گاه شمار زندگي كافي: 1315- كافي در روز جمعه اول خرداد ماه 1315 ش برابر با اول ربيع الاول 1355 ق در شهر مقدس مشهد متولد شد.

1320_ 1315 - دوران كودكي و رشد و نمو در دامان پدر و پدربزرگ.

1323 _ 1320- دوران رفتن به مكتب خانه و فراگيري قرآن، و آشنايي با اصول عقايد و مباني اعتقادات و احكام ديني، قرائت و حفظ كتاب نصاب الصبيان، آشنايي با ديوان شعرا و حفظ ابيات قابل توجهي از اشعار حافظ و مولوي و كليات سعدي و جودي.

1328 _

1323- گذراندن دوره ي ابتدايي در مدرسه ي ايماني مشهد، هم زمان فراگيري صرف و نحو و كتاب جامع المقدمات نزد پدر و پدر بزرگ، اشتغال به تحصيل در مدرسه ي ديني نواب مشهد.

1332_ 1328- ادامه ي اشتغال به تحصيل علوم ديني در مدارس نواب ، ميرزاجعفر، حسينقلي خان و در نزد پدر و پدربزرگ؛ شركت در مجالس مذهبي و روضه و عزاداري ، دعوت از سوي هيئت هاي مذهبي و گروه هاي فعال ديني محلي براي مرثيه خواني و مديحه سرايي، و قرائت دعاي كميل در صحن مطهر رضوي به علت گرمي بيان و خوش صوتي او.

1332- سفر به عتبات عاليات در معيت پدر و پدربزرگ خود در سن 18 سالگي و تصميم به اقامت در نجف اشرف به توصيه و تشويق آيات: سيد اسدالله مدني، حاج حسين راستي، حاج سيد محمد فيروزآبادي و حاج سيدمحمد شاهرودي، اشتغال جدي به تحصيل در نجف و تلمذ نزد آيات فوق. اجراي مراسم قرائت دعاي كميل و دعاي ندبه در جوار قبر منور حضرت اباعبدالله الحسين در كربلا در بعضي از شب ها و صبح هاي جمعه به توصيه و تأكيد اساتيد خود. بازگشت به مشهد پس از 5 سال اقامت در نجف به اصرار والدين خود و ادامه تحصيل در مشهد.

1339- ازدواج با صبيه ي آيت الله حاج سيدحسين موسوي شاهرودي در مشهد. عزيمت به شهر قم براي ادامه ي تحصيل به تشويق و امر مراجع و آيات حوزه ي قم به منبر رفتن وسخنراني كردن ضمن ايام تحصيل و اقامت در قم.

1340- شروع به ايراد سخنراني هاي معني دار سياسي و اجتماعي و استقبال مردم از منابر افشاگرانه و برنامه هاي ضدديني و ضدمردمي رژيم در شهرهاي قم و تهران و مشهد.

1341- اولين گزارش ساواك

در اسفندماه 41 از منبر سياسي و انتقادي وي در منزل آيت الله قمي در مشهد.

1342- ايراد سخنراني انتقادي و سياسي در منزل آيت الله ميلاني در مشهد در دوم فروردين ماه 42 كه منجر به دست گيري و بازجويي و تهديد وي شد. تأسيس تشكيلاتي به عنوان درمانگاه خاتم الانبياء در مشهد به منظور ارائه ي خدمات درماني، پزشكي و داروئي و همچنين برپايي مراسم مذهبي و انجام فعاليت هاي تبليغي و ديني. كافي در اواخر سال 42 از قم به تهران عزيمت و در آنجا اقامت گزيد.

1343- استقبال مردم از منابر و مجالس كافي در تهران كه در محافل و منازل و مساجد مختلف برپا مي شد. اجراي مراسم قرائت دعاهاي كميل و ندبه در شب و صبح جمعه ي هر هفته به صورت سيار. به علت سخنراني هاي تند و مؤثر وي در تهران در 4 اسفند ماه 43 دستگير ، بازجويي و به دو ماه حبس تأديبي محكوم گرديد.

1344- سفر به شهرستان ها جهت ايراد سخنراني و تبليغات ديني و روشنگري مردم از اوضاع و احوال و مسائل اجتماعي و حكومتي. برپايي مجالس و منابر مختلف در تهران و ايراد سخنراني و همسوئي با بزرگان حوزه و آيات عظام. وي در اواخر سال 44 بازداشت و محكوم و مدتي زنداني شد.

1345- به عنوان يك روحاني و منبري ناراحت و مخالف جدي رژيم براي ساواك شناخته و معرفي شد.

1346- در روز 21 خرداد 46 در منزل حضرت آيت الله خميني (ره) در قم منبر رفت و از اوضاع روز سخن گفته و از امام تجليل نمود؛ ساواك او را به عنوان يك واعظ ناراحت و ماجراجو و افراطي و ضددولتي معرفي كرد.

1347- تكثير و توزيع نوارهاي

سخنراني و نوارهاي دعاي كميل و ندبه ي او در شهرهاي مختلف ايران و كشورهاي اطراف توسط مردم. در تاريخ 19 بهمن ماه 47 مهديه ي تهران را در خيابان وليعصر جنوبي رسماً تأسيس نمود. اسكان دادن معاودين رانده شده ي عراقي در مهديه در زمستان 47.

1348- در پي سخنراني ها و منابر تند و پرطرفدار او درباره ي فلسطين و مردم مظلوم آن و همچنين موضع گيري عليه صهيونيست ها

و افشاي كمك اقتصادي و مالي و امنيتي دولت مردان به اسرائيل ممنوع المنبر شد و ساواك مانع ادامه ي سخنراني وي در شهر همدان شد.

1349- به دليل سخنراني در مخالفت با چاپ قرآن توسط فرح همسر شاه در منابر خود علناً مخالفت و انتقاد مي كرد. در تيرماه 49 پس از اذيت و آزار مراجع در تهران و قتل وشهادت آيت الله سعيدي در زندان، به شهر مشهد مسافرت نمود و خبر آن را منتشر ساخته و به كمك عده اي از روحانيون مبارز آن شهر درس هاي حوزه ي علميه ي آيات عظام ميلاني و ميرزا جواد آقاي تهراني را در مشهد به عنوان اعتراض عليه رژيم به تعطيلي كشاند و موج دستگيري طلاب و مبارزان در مشهد توسط رژيم آغاز شد؛ وي به شاهرود فرار نموده ولي مدتي بعد در تهران بازداشت، بازجوئي و ممنوع المنبر گرديد.

1350-در شهريور ماه 1350 به علت منبر رفتن هاي مختلف و ايراد سخنراني هاي پرجوش و خروش و احساس برانگيز و جذاب و پراستقبال مردمي بازداشت ، بازجوئي، تهديد و ممنوع المنبر شد.

1351- در ايام سفر و مراسم اعمال حج در مكه و مدينه به سخنراني براي ثنا و دعاگويي به شاه دعوت شد ولي او شركت نكرده و خود را به بيماري و تمارض زد، پس

از مراجعت از سفر، وي به علت شركت نكردن در محفل ثناگويي و مراسم رژيم در عربستان ، در تهران دستگير و بازداشت و مدت ها بازجويي و مورد آزار قرار گرفته و نهايت تهديد به تبعيد و ممنوع المنبر شد.

1352- تصميم به سفر حج و زيارت خانه ي خدا، جلوگيري رژيم از سفر حج او و همچنين رد تقاضا و درخواست مجدد او براي رفتن به سفر حج براي چندمين مرتبه. ممنوع المنبر شدن كافي.

1353- جلوگيري از سفر حج او توسط ساواك. سفر كافي به عتبات عاليات و ملاقات وي با حضرت امام خميني(ره) در نجف اشرف؛ روحيه گرفتن او از اين سفر و ملاقات با امام. تداوم همكاري و همسوئي با روحانيون مبارز و ارائه ي كمك و خدمات به مبارزان و پيش سنگربانان خطوط اول جهاد و مبارزه. جلوگيري رژيم و رد درخواست تشرف او به حج و عتبات عاليات.

1354- در آذرماه 54، به عنوان واعظي افراطي و اخلال گر معرفي، سپس بازداشت، بازجوئي و محكوم به سه سال تبعيد در شهر ايلام شد. در دوران تبعيد، فعاليت هاي فراوان و خدمات ارزنده و به يادماندني در زمينه هاي ديني، فرهنگي و اجتماعي نسبت به مردم محروم آن استان نمود.

1355- در آذر ماه 1355 با وساطت آيت الله خوانساري، تهراني و فلسفي و ديگران، پس از يك سال تبعيد، در ايلام به تهران بازگشت و به فعاليت هاي خود در مهديه و ديگر امور مردمي پرداخت.

1356- به علت يورش عمال رژيم به مردم و واقعه ي 19 دي ماه 56 در آن شهر، وي سلسله سخنراني هاي خود را در آنجا به عنوان اعتراض قطع و از ادامه ي آنها خودداري كرد. مراسم چهلم آيت الله حاج آقا مصطفي

خميني را بطور مفصل و مجلل در مهديه ي تهران برگزار نمود كه موجب خشم و كينه ي شديد رژيم نسبت به وي شده بود.

1357- در 28 ارديبهشت ماه 57 مردم سيرجان پس از سخنراني كافي در آن شهر تظاهرات خيابان ضدحكومتي شديدي برپا كردند و با نيروهاي امنيتي و پليس درگير شدند.

در تيرماه 57-در معيت حاج عموي خود به حج عمره مشرف و نيز به زيارت قبر منور حضرت زينب(س) در سوريه نائل آمد. در اين سفر همچنين با امام موسي صدر در شهر صور لبنان ملاقات داشت.

1357- پس از اتمام سفر حج و سوريه و ورود به تهران، به دستور و امر حضرت امام از مراسم جشن سالانه ي نيمه ي شعبان در مهديه ي تهران خودداري نمود؛ در 29 تير ماه 57 با فشار و تهديد ساواك مجبور به مسافرت به مشهد شد.

در 30 تير ماه 57- رژيم يك تصادف و سانحه ي ساختگي براي قتل وي كه از قبل برنامه ريزي كرده بود به اجرا گذارد. در روز جمعه 30 تير ماه 1357 مطابق با روز نيمه شعبان، كافي اين واعظ مخلص بي نظير بر اثر اين تصادف ساختگي نزديك پاسگاه ژاندارمري چناران بين راه قوچان و مشهد در سن 42 سالگي به شهادت رسيد. منبع:كتاب "كافي واعظ شهير" ،تدوين دكتر مهدي كافي ،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي

نغمه هائي از بُلبُل بوستان حضرت مهدي .عج.

نام كتاب : نغمه هائي از بُلبُل بوستان حضرت مهدي (عج) ؛ مجموعه سخنراني هاي واعظ شهير شهيد حاج شيخ احمد كافي ( رضوان الله عليه ) 3 جلد مولف كتاب : علي اكبر محدث شوشتري سخنان مولف كتاب : الحمدلله و الصلوة علي رسول الله و علي آله آل

الله و لعنة الله علي اعدائهم اعداء الله الي يوم لقاء الله. بهترين راه براي مبارزه با مفاسد اجتماعي ، آشنا ساختن مردم به معارف اسلامي ميباشد كه خود امري بسيار مشكل و دشوار است و هركسي از عهده آن بر نمي آيد ، زيرا كه توشه علمي بسيار و اخلاصي دو چندان ميخواهد ، و خوشبختانه در سير تاريخ ، بعد از پيامبر و ائمه طاهرين - عليهم السلام - به بزرگاني برخورد مي كنيم كه با سلاح قلم و بيان در اين ميدان وارد شدند و به خاطر صلاحيت و ارزشي كه داشتند خوب توانستند خدمت كنند و نام نيكي از خود باقي گذارند ، كه شيخ مفيد ، سيد رضي ، مقدس اردبيلي ، حاج شيخ جعفر شوشتري و محدث قمي ( حاج شيخ عباس ، صاحب كتاب ارزشمند مفاتيح الجنان ) - رضوان الله عليهم اجمعين - از اين دسته افراد ميباشند كه هيچ وقت خاطره آنها فراموش نميشود. شهيد مطهري (ه) درباره مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري و محدث قمي (ره) فرموده است : در جهان اسلام از نظر وعظ و ارشاد بي نظير بوده اند كه تا الآن به مثل آنها به وجود نيامده است. همچنين مردم كشور ما ، بلكه عموم شيعيان جهان خاطره جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ احمد كافي خراساني (ره) را فراموش نمي كنند.بزرگواري كه در دروان سلطنت ظالمانه پهلوي منحوس كه بحبوحه رواج فساد و بي بندوباري بود ، نه تنها در شهرهاي ايران ، بلكه در كشورهاي ديگر از قبيل كويت ، سوريه ، عربستان ، افغانستان ، و پاكستان منبر

رفتند و با كمال شجاعت حرف خود را زدند و از حريم مقدس اهلبيت عصمت و طهارت و مرجعيت شيعه دفاع كردند و در اين مسير از هيچ چيزي هراس نداشتند و زندان و تبعيد نيز او را از راهش باز نداشت. (( مات سعيداً و عاش سعيدا )). اين جانب به لحاظ علاقه اي كه به آن بزرگوار داشته و دارم ، و نظر به حقي كه ايشان بر من داشتند ( چون منبر رفتن را از او ياد گرفته ام ) مجموعه حاضر را كه پياده شده تعدادي ( سي حلقه ) از نوارهاي آن مرحوم است ، تقديم خوانندگان عزيز مي نمائيم. در اينجا از كليه برادراني كه در پياده نمودن نوارهاي آن مرحوم ما را ياري دادند و فرزند برومندش ، جناب حجة الاسلام آقا محسن كافي دامت بركاته كه با نوشتن شرح حال مرحوم والدشان ما را سرافراز كردند و از جناب مستطاب آقاي اصلاني ، مدير محترم انتشارات قيام كه با همت والاي خود قبول زحمت چاپ و انتشار آن را نمودند ، صميمانه تقدير و تشكر ميشود. در پايان از خداي متعال توفيق تكميل اين خدمت ناچيز را دارم و از او ميخواهم كه ثواب آنرا به روح پاك (( آقا سيد علي )) جد مادريم كه باعث انتساب بنده به ذريه پاك رسول الله - صلي الله عليه و آله - گرديده ، عائد و واصل بفرمايد. ( انشاء الله ) شوشتر - ميرزا علي اكبر محدث شوشتري سخنان ناشر كتاب : كتابي كه در حضور شماست ، نغمه هايي از بُلبُل بوستان حضرت مهدي (عج) مجموعه

سخنراني هاي واعظ شهير و عاشق امام زمان (عج) مرحوم حجة الاسلام و المسلمين شهيد حاج شيخ احمد كافي خراساني (ره) ميباشد. اين كتاب حاصل سي سخنراني آن بزرگوار بوده كه از نوار پياده و در مجموعه حاضر در اختيار شماست. اين كتاب با حفظ امانت در مطالب نوارها كه فقط نكات زايد و تكراري آن حذف شده ، ولي قسمتهاي مبارزاتي ايشان عليه فساد جامعه و طاغوت و هشدارهاي سازنده به قشر عظيم مردم ، در داخل پرانتز و پاورقي و يا به صورت تيترهاي هشدار و نصيحت مشخص شده است ، بر خلاف بعضي از انديشه ها كه آن شهيد فقط يك روضه خوان بي تفاوت و بدون احساس مسئوليت در جامعه آن زمان بوده كه اين فكر غلط و دور از انصاف و عدالت ميباشد ، بلكه ايشان خطيبي توانا و مردمي و بُلبُل خوش صدا و درد آشناي اسلام بود ، بعضي روزهاي جمعه بنده شاهد بودم كه در مهديه تهران از نوار دعاي ندبه ايشان استفاده ميكردند ! وقتي سئوال ميشد : چرا نوار ؟ مي گفتند : آقا را گرفتند !! هر وقت هم آزاد ميشد به مبارزات خود عليه فساد جامعه و طاغوت زمان ادامه ميداد كه يك نمونه در تهران ، مشروب فروشي را به كتابفروشي تبديل كرد.لذا اين انگيزه باعث شد كه مطالب نوارهاي ايشان را به صورت كتاب درآورديم ، چون داراي نكات سازنده و مفيد ميباشد ، لذا از نوارهاي پياده و در اين زمينه كار شد تا مجموعه اي زيبا و يادگاري از آن شهيد در اختيار مردم عزيز قرار گيرد. اين كتاب

با تيتربنديهاي جديد و ويرايش ( كه اصل مطالب حفظ شده ) از سوي انتشارات قيام انجام گرفت و تنظيم شد. اين كتاب با موافقت و مشاورت فرزند گراميش جناب حجة الاسلام آقاي محسن كافي و با همكاري و مقدمه دانشمند محترم جناب حجة الاسلام و المسلمين ، آقاي محدث شوشتري و به همت و سرمايه انتشارات قيام قم چاپ و نشر گرديده است كه اميدوارم مورد قبول درگاه احديث و حضرت بقية الله الاعظم امام زمان (عج) و دوستداران علم و اخلاق و اهلبيت عليهم السلام قرار گيرد ؛ انشاء الله . ناشر ناشر كتاب : انتشارات ام ابيها ، قم - خيابان صفائيه - كوچه ممتاز - تلفن : 7730386 - 0251 مركز پخش : قم - خيابان صفائيه ، كوچه آمار ، پلاك 8 - تلفن : 7746445 - 0251

كافي شهيد نيمه شعبان

نام كتاب : كافي ، شهيد نيمه شعبان مولف كتاب : عليرضا كريمي ميمونه سخنان مولف كتاب : خداوند متعال را شاكر هستيم كه ما را در كشوري و خانواده اي آفريد كه دينشان، دين مبين اسلام و مذهب پربار شيعه مي باشد و توانستيم با الگو قراردادن ائمه اطهار سلام الله عليها بويژه حضرت سيدالشهداء عليه السلام روح معنويت و نزديكي به خداوند را بيشتر در دل خود زنده و تقويت بداريم و در اين راه علما و بزرگان ديني نقش بسزايي داشته و خون دلهاي فراواني را متحمل گرديدند و يكي از چيزهايي كه در حفظ اين مذهب از دست دشمنان اسلام، نقش بسزايي داشته فرهنگ روضه و روضه خواني است كه سخنرانان و بويژه روحانيون متعهد، زحمت ها و رنج

هاي بسياري را به جان و دل خريده اند.

يكي از اين روحانيون زنده دلي كه حقا به گردن ما مسلمان ها و بخصوص ايراني هاي نيم قرن گذشته حق زيادي دارد مرحوم شهيد حاج شيخ احمدكافي مي باشد كه هنوز بعد از گذشت چيزي در حدود 30 سال از شهادتش نوارهاي سخنراني وي بيشترين مخاطبان را به خود جذب نموده و بيشترين طرفدار و تأثير گذاري را دارد كه متأسفانه با اين همه خدمات و فداكاري ها و مبارزات مورد كم لطفي رسانه ها بويژه رسانه ملي و مطبوعات قرارگرفته است و جا داشت كه در مقام وي كنگره ها برگزار مي شد تا خدمات وي بيش از پيش براي مردم ايران آشكار شود. مرحوم كافي را مي توان احياگر و پايه گذار دعاي ندبه در ايران ناميد، همچنين وي در شناساندن مسجد مقدس جمكران به مردم نقش بسزايي داشته است. مرحوم كافي از محدود سخنراناني بود كه در اكثر شهرهاي ايران (حدود 108 شهر) منبر رفته و در كشورهايي نظير (عراق، عربستان، پاكستان، كويت، لبنان، سوريه، افغانستان) سخنراني ها و خدماتي را داشته است. وي موسس مهديه تهران و بسياري از شهرستان ها مي باشد و حداقل جا داشت خياباني كه مهديه هر شهر در آن واقع شده بنام وي نامگذاري مي گرديد. اخلاص وي، صراحت، آسيب شناسي خوب و مناسبي كه وي از جامعه داشت، باعث شد تا محبوبيت خاصي در همه اقشار مردم داشته باشد و يكي ديگر از اين موارد نوع سبك خاصي بود كه در خطابه و منبر بكار مي برد كه به حق بايد وي را قهرمان منبر در اين چند قرن اخير معرفي نمود. منبرهاي مرحوم كافي يك منبر

كامل و جامع بود و بطور كلي منبر كافي براي خدايي شدن كافي بود. مهديه اي كه مرحوم كافي موسس و مبتكر آن بود براي هميشه از وي يادگار خواهد ماند. امروز در هر شهري كه مي روي يك مسجدي را بنام مهديه آن شهر نام گذاري كرده اند. مهديه در آن دوراني كه گناه و فحشا در جامعه موج ميزد مركزي براي توجه مردم به آقا امام عصر (عج) شد و دلها را به سوي اين عزيز زهرا سلام الله عليها سوق داد. مهديه در آن دوران كه فرقه هاي ضاله بهاييت، درويشي و غيره سخت در فعاليت بودند نقطه مقابلي براي هجوم تبليغاتي آنها شد. توجه خاص شهيد كافي(ره) به حضرت ولي عصر(عج)، خواندن روايات مستند، داستان هاي آموزنده، موعظه، شوخي، گفتن از دردهاي مردم، صداي زيبا و رساي وي، خواندن مصيبت هاي جانسوز و ... همه و همه وي را به واعظ شهير و توانا تبديل كرده بود و اينكه فقط به گفتن اكتفا نمي كرد و خود شخصاً در مقام عمل بر مي آمد كه اين نشان از مقام عملي و معنوي وي توام با علم دارد. البته رژيم از سخنراني ها و جلسات پرشور وي در مهديه تهران رنج مي برد كه بالاخره هم طاقت نياورد و همانطور كه رژيم طاغوت خيلي ديگر از دلسوزان، آزاديخواهان و خدمتگزاران محبوب مردم را بطور مرموزانه اي از سر راه خود برداشت (مانند جهان پهلوان تختي) كافي را هم به شهادت رساند تا داغ وي براي هميشه در دل دوستداران اهل بيت عليهم السلام بماند.

شهيد حاج شيخ احمد كافي(ره) عاشق اهل بيت عليهم السلام بود و ارادت ما به اين شهيد والا مقام و

دوستداران اهل بيت عليهم السلام همانند ارادت به اهل بيت عليهم السلام است. عارف سالك مرحوم حاج محمد اسماعيل دولابي(ره) در مورد دوست داشتن دوستداران اهل بيت عليهم السلام مي گويد: هر كس دوست اهل بيت عليهم السلام را دوست بدارد ائمه را هم دوست دارد. هر كس دوستان اهل بيت عليهم السلام را دشمن بدارد، دشمن آنان شمرده مي شود وَلو يك دقيقه باشد. اللم ارزقنا حبك و حب من يحبك. { هفته نامه پرتو سخن مورخ 5/2/86 و كتاب طوباي محبت صفحه 96}

در پايان لازم به توضيح است جهت روان و سليس نمودن بعضي از مطالبي كه از نوارهاي سخنراني مرحوم كافي استخراج و در اين مجموعه پياده گرديده تغييرات بسيار جزيي صورت گرفته و با توجه به اينكه بسياري از مطالب كتاب با چاپ اسناد مربوطه و تصاوير روزنامه هاي سال 57 ، مستند مي باشد لذا از پاورقي در موارد مختصري استفاده شده است.

علي رضا كريمي ميمونه تابستان 1387 ناشر كتاب : انتشارات شاهنده مركز پخش استان يزد : براي خريد كتاب در استان يزد با شماره 09132586250

كلام آخر

ارسال آثار مربوط به شهید کافی (ره) به ما

مرحوم حاج شیخ احمد کافی (ره) ، خطیب توانا و شیرین سخن ، موسس و بنیانگذار مهدیه تهران و دیگر شهرها از برجسته ترین و زبده ترین مروجین مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و از رادمردان شجاع و با اخلاص معاصر بود. او در سنگر روحانیت با سبک نوین و کلام جذاب و شیرین خود در ترویج دین و دین داری و ارشاد و هدایت مردم کوشا بود. ناله های پرسوز و گداز او

در جلسات عرفانی ندبه ، کمیل و عرفه و مجالس وعظ و خطابه ، عشق به خاندان اهل بیت و ائمه معصومین (علیهم السلام) خاصه توجّه به پیشگاه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه را احیاء کرد. سخنرانی های آتشین و خطابه های کوبنده و اعتراض های پی در پی او علیه رژیم ستمگر پهلوی از جمله شیوه های مبارزاتی او بود که در این راه شکنجه ها و زندان ها و تبعید را تحمل نمود. او سرانجام جان عزیز خود را در این راه تقدیم و به فیض شهادت نائل آمد.روحش شاد و نامش جاوید و راهش پر رهرو باد. پایگاه اینترنتی بانک سخنرانی های شهید مجاهد شیخ احمد کافی (ره) ، برای تکمیل محتوای قسمت های مختلف سایت نیاز به همکاری برادران و خواهران گرامی دارد ، لذا از شما دوست گرامی تقاضا می شود هرگونه آثاری که از ایشان که در نزد شما موجود است از قبیل تصاویر ، سخنرانی { نوار کاست و mp3 } ، مقاله ، خاطرات و ... را برای ما ارسال بفرمایید. ضمناً اگر شما دوست گرامی افرادی را سراغ دارید که محضر استاد شهید شیخ احمد کافی (ره) را درک کرده اند و با ایشان نشست و برخاست داشته اند به ما معرفی بفرمایید ، تا از خاطرات و آثاری که از ایشان در نزدشان هست در امر تکمیل محتوای سایت کمک بگیریم ؛ یا اگر موسسه یا شخصی را سراغ دارید که نوارها و سی دی های سخنرانی ایشان را دارند به ما معرفی بفرمایید ، زیرا مرحوم استاد شهید شیخ احمد کافي (ره) از

معدود سخنراناني بود که در اکثر شهرهاي ايران (حدود 108 شهر) منبر رفته و در کشورهايي نظير (عراق، عربستان، پاکستان، کويت، لبنان، سوريه، افغانستان) سخنراني ها و خدماتي را داشته است، ولی تقریباً سخنرانی های کمی از ایشان در دسترس است ؛ انشاء الله بتوانیم با کمک شما محبین اهلبیت (علیهم السلام) یک مجموعه کاملی شامل تصاویر ، مقالات و سخنرانی را برای استفاده عموم مومنین در وب سایت قرار بدهیم و یک آرشیو کامل از سخنرانی های ایشان تهیه بکنیم. نحوه ارسال آثار به ما 1- فرستادن آثار به ایمیل سایت ، به آدرس : info@bskafi.com { ارتباط با ما } 2- تماس با شماره 09354066577 3 - ارسال از طریق پُست

{ وَ السَّلَامُ عَلىَ مَنِ اتَّبَعَ الهُْدَى }

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109