مقدمه و تعليقات:
فصلنامه مطالعات تاريخي / ويژه نامه بهائيت / سال 4/ شماره 17 / 1386
برگرفته از:
تاريخ بابيت و بهاييت، آكنده از دروغپردازي، تحريف و اتهامات ناروا به اسلام و مسلمانان است. در تعاليم و متون اصلي بهاييت، سلطنت «موهبت رب عزت است» كه به شهرياران كامل و پادشاهان عادل كه بايد «عدل مجسم و عقل مشخص و فضل مجرد باشند» عطا شده است [1] . بهاييان، شيعيان را متهم ميكنند كه چون در قرون اخير، آنان «اطاعت پادشاهان را واجب ندانستند و دولت را دولت جائره شمردند و اكابر ملك [2] را «ظلمه» ناميدند، اركان مملكت متضضع [3] شد و قوت دولت روي به ضعف نهاد و ثروت رعيت كم و فقر و پريشاني اهالي قوت گرفت...» [4] در بيپايگي اين سخن همين قدر بايد گفت كه: 1. آيا روابط و مناسبات ظالمانه ميان دولت و ملت در ادوار گذشته، به ويژه دوره قاجار كه مردم، «رعيت» و «برده» حكومت محسوب شده، كمترين حقوقي نداشتند و به اندك بهانهاي از سرهاي ايشان مناره ميساختند و يا نابينايشان ميكردند و ماليتهاي سنگين از رعايا و پيشهوران ميگرفتند و آنها را يا به روز سياه مينشاندند و يا مجبور به ترك موطن و سرزمين خود و اشتغال به كارگري و فعلگي در كشورهاي هم جوار ميكردند و...، از طرفي ايجاد حرمسراها و اسباب خوشگذراني شاه و شاهزادگان و اختصاص حقوقهاي گزاف به آن وجودهاي عاطل و بيثمر و صدها نمونه ديگر، نشانه عادلانه بودن حكومت است يا ظالمانه بودن آن، و آيا از علما - همان رهبر مذهبي مردم - بايد انتظار داشت كه چشم بر آن امور و مناسبات غير انساني و غير اسلامي فرو بندند و بر آنها صحه بگذارند؟ 2. آيا ضعف دولت و فقر ملت، در نتيجهي امور فوق و نيز گشودن دست قدرتهاي استعمارگر [ صفحه 294] خارجي در سرنوشت سياسي و اقتصادي كشور نيست؟ قراردادهاي ننگين گلستان، تركمنچاي، رويتر، تنباكو، دارسي و... كه به قيمت از دست رفتن بخشهايي از كشور و نابودي استقلال سياسي و اقتصادي كشور انجاميد، آيا در نتيجه غفلت، بيعملي و دستنشاندگي شاهان و دربار فاسد قاجار نبود؟ آيا مخالفت عالماني چون «حاج ملا علي كني» با قرار داد رويتر و نيز «ميرزا حسن شيرازي» با قرار داد تنباكو، موجب نجات كشور از اسارت بيشتر سياسي - اقتصادي نگرديد؟ بهاييان در جريان جنبش مشروطه با اعلام بيطرفي و عدم ورود به منازعات سياسي و تلاش براي حفظ وضع موجود كشور، به مقابله و مخالفت با آن و تبليغ به سود استبداد قاجار پرداختند؛ چنان كه عبدالبهاء در يكي از «الواح» خود كه در زمان استبداد صغير صادر شد، محمد علي شاه را «سلطان عادل» دانسته، ضمن دعوت بهاييان به اطاعت، مشروطهطلبان را «نوهوسان» ناميده است. [5] با چنين سابقه و كارنامهاي، بهاييان، متناسب با شرايط و اوضاع سياسي كشور، درصدد موج سواري بر آمدند و با دروغپردازي و جعل اسناد، كوشيدهاند تا خود را همگام با جنبش مشروطه نشان داده، نقش مؤثر و انكارناپذير خويش را در پيروزي و استمرار آن بنمايانند. آنچه كه بر دعوي آنان، به ظاهر صحه ميگذارد، اتهامات مخالفان مشروطه بود كه مشروطه خواهان را با عناوين و انگهاي گوناگون از جمله «دهري»، «طبيعي»، «اباحي» و «مزدكي مذهب» و نيز «بابي»، «ازلي» و «بهايي» متهم ميكردند. وجه مشترك اين انتساب و اتهامات، «ليبراليسم» و «سكولاريسم» موجود در ميان مشروطهخواهان غيرمذهبي بود؛ اگر چه در ميان برخي از چهرهها و فعالان مشروطه نيز عناصري بهايي و يا ازلي ديده ميشدند. [6] به هر روي اين عوامل سبب گرديد تا بهاييان به تاريخ سازي براي خود پرداخته، رويدادهاي سياسي معاصر، از جمله جنبش مشروطه را به گونهاي تبيين و تفسير كنند كه گويي نقش مؤثر پنهان و آشكاري در هدايت فكري و عملي آن داشتهاند. مقالات دانشنامه ايرانيكا، از همين منظر و به قلم برخي چهرههاي برجسته بهايي به نگارش در آمده كه بعضي از آنها به فارسي نيز ترجمه شده است [7] . مقاله حاضر، نوشتهاي است كه از مؤلفي ناشناخته كه بيش از يك صد سال پيش در روزنامه جهاد اكبر (سال اول، شماره 19 و 21، مورخ 2 جمادي الثاني و 16 جمادي الثاني 1325 ق) اصفهان و زير نظر حاج آقا نورالله اصفهاني، چاپ و منتشر شده است. نويسنده در دو شماره اين روزنامه كوشيده تا به نوشتههايي (الواح) كه به نام بهاييان در آن ايام (مشروطه اول) منتشر ميشد پاسخ گويد و تفاوت تفسير و برداشت بهاييان از مشروطه و آنچه را كه مورد نظر علما و مردم بوده - كه آن را مبتني بر احكام مسلم شرعي ميدانستند - بيان دارد. او در اصالت اين نوشتهها ترديد دارد و آن را محتملا منسوب به مخالفان مشروطه ميداند كه بدين وسيله ميكوشند تا مخالفان مشروطهخواه را غير مسلمان قلمداد نمايند و از چشم و منظر مردم بيندازند و مشروطيت را فاقد مشروعيت بدانند. نويسنده با فرض آنكه اين نوشتهها متعلق به بهاييان است، [ صفحه 295] ميكوشد تا وجوه اشتراك ميان بهاييت و تلقي ليبراليستي و سكولاريستي آنها را از مشروطه را تبيين كرده، دلايل حمايت ايشان از مشروطه مورد نظرشان را بيان كند.
نوشتجات موسوم به «الواح» از طرف رؤساي سلسله ظالهي ظلمانيهي بابيه [را] به نام بعضي وطنپرستان و خيرخواهان ملت ترتيب دادهاند كه وانمود كنند به مردم العياذ بالله اين اساس مشروع [8] موافق ميل اين طايفه است و حال آنكه مراتب ديانت و اسلاميت آن اشخاص [9] بر تمام افراد ملت و آحاد رعيت آشكارا و هويداست و آن الواح هرگاه از قلم خود رؤساي بابيه نگاشته شده در اين صورت اذيت و فساد اين طايفه، نيكو معلوم گردد كه اينان كه هميشه داد «محبت نوع» و فرياد «وطن دوستي» ميزدند، تمام دروغ و خدعه بوده زيرا در اين موقع كه ملت ايرانيه از روي حميت [10] اسلاميت و هواداري شريعت، در مقام نشر تمدن و عدالت بر آمدهاند باز اين مفسدين شياد و بي خبران از عالم عدل و داد و اين مسوخات [11] كه از عالم انسانيت، جلدي [12] رفيق بيشتر ندارد، سبب اشتباهكاري و بدنامي بر ميآيند. يكي از امراض مزمنهي مسريه كثيفه كه در مملكت ما پيدا شده، اين طايفهاند كه [از] شصت سال قبل تاكنون از يك طرف جوهر ديانت و فطرت اصليهي اسلاميت را از رسوخ و نفوذ باز ميدارند و يك يك مردم عوام را در خفايا و زوايا به دست آورده به القاي شبهات و سخنان سفسطهآميز - يعني مطالب غيرواقعيه كه به صورت واقع جلوه ميدهند - عقايد را فاسد و بازار اخوت اسلاميه را كاسد مينمايند. به اين افتراق كلمه و اختلاف عقيده، هيئت اجتماعيه ملت اسلاميه را به تفرقه و اختلاف و راه جهل و اعتساف [13] ميكشانند و با اينكه در عنوان دعوت، محبت نوعيه و ترقي را پيشنهاد ميكنند، بعد از آنكه شخصي را به حوزهي خود وارد كردند، چنان دشمني مسلمانان را نشان ميدهند كه خون و مال مسلمين را مباح و شربت صباح خويش به حساب ميآورند. فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله [14] . واي اين بر ناكسان و اف بر اين خودسران كه شهوتراني و هواپرستي و عقايد طبيعي مآبي [15] را لباس ديانت ميپوشاند. هر كه كتابها و نوشتجات اولين و آخرين آنها را مشاهده كند، ميبيند كه اساس خيالات و پايهي عقايدشان اين است كه از عبوديت خالق متعال و تحمل تكاليف و سلوك مسلك انسانيت و كار بستن مناسك ديانت، رهايي يافتن ميطلبند و اين مطلب را «آزادي» مينامند و «حريت» ميخوانند و حال آنكه چنين لااباليگري و شانه خالي كردن از تكاليف، و نفي و انكار روحانيت و معجزات و ساير امور كه مافوق حس است، مذهب طبيعيه و اباحيه و مزدكيه [16] است كه هر وقت در عالم به لباسي بيرون آمدند و محرمات شرعيه و قانونيه [ صفحه 296] را تحليل كردند و معني مساوات را تسويه [17] اموال و ازواج و غيره تصور كرده قدري جولان داشتند و پس از آنكه حقايق عقايدشان بر مردم روشن ميشد به حكم طبابت ملكي و حفظ نواميس الهي آنها را نابود كردند و از صفحهي روزگار برانداختند؛ چنان كه از تاريخ مزدك به دست ميآيد. و شك نيست كه اين طايفه، شعبهاي از همان مذهب طبيعي و اباحي است و بندهي نگارنده، ملتزم است كه از عبارات رؤساي خود اين طايفه ثابت ميكند كه مبدأ و معاد - كه دو قائميه اصليه ديانت ميباشد - منكرند و ثمره بعث رسل [18] و انزال كتب را نظم عالم و سياست و بنيآدم ميدانند و چون خودشان از عوالم ملكوت و قواي روحانيه و ارواح مجرده بيخبرند، تمام مراتب اعجاز و قدرت و باطنيت انبياء و اوليا را انكار ميكنند و ميگويند كه العياذ بالله انبيا مثل ما مردمان رسمي بودند و ميخواستند نامي [در دنيا] بگذارند و نظمي در عالم قرار دهند و اين انكار از كمال عجز و فقر و بيمايگي آنهاست كه چون ميخواهند بگويند كه ما هم در رتبهي انبيا و اوليا هستيم و ندارند، آن نشانيها و آياتي كه از سفراي الهي ظاهر ميشد. لابد ميگويند آنها هم مثل ما فقير و عاجز بودند و حال آنكه هر كس اندكي در عالم ديانت و مراقبت [19] در عبادات الهيه سير كرده باشد و يا اقلا با مسلمانان متدينين معاشرت كامل كرده باشد ميداند كه علاوه بر صدق معجزات انبياء و خوارق عادات در افراد مسلمين و اشخاص متقين در دين اسلام، كساني هستند كه الآن هم آثار روحانيت و قواي جبروتي و علامات صفاي نفس و نشانيهاي ارتباط و قرب به عوالم قدس در آنها ظاهر و هويداست و چون غالب، استبعاد [20] ميكنند، ادعا نميكنم كه امروز ميتوانم در ميانهي مسلمين اشخاصي پيدا كنم كه خارق عادت كنند و صدق رؤساي ملي خود را بنمايم. محتاج به اين معارضات نيست، همين قدر به اقرار خودشان از اتيان [21] معجزات و خوارق، عاجزند و از اين سبب از انبياء حقه هم سلب ميكنند و افسانه ميپندارند. اين مردمان عاجز و بوزينه صفتان احمق ادعاي الوهيت و دعواي مهيمنيت [22] هم ميكنند و «انا انا» [23] ي بسيار ميزنند. در مقام ادعا ميگويند كه حقيقت، ظاهر و شرق و غرب را ميگيرد و در مقام عمل ميرزا حسينعلي بهاء [الله] [24] به حضور شاه شهيد [25] انار الله برهانه، عريضهي تظلمآميز عرض ميكند و چه قدرها التماس و درخواست ميكند كه ما را مثل يهود بگذارند در مملكت خود متوطن باشيم و در مذهب آزاد. كسي كه دعواي ظهور كليه ميكند و شرق و غرب را محل سطوح نور خود ميداند، درخواست يك آزادي - كه قابل ملت دو هزار سال قبل است - ميكند. اگر شما ميخواهيد كه عدالت و مساوات در تمام زمين جاري كنيد و چنان ثبات و استقامت داريد، اين عجز و الحاح [26] چرا فقط به جهت ريختن خون حمقا [27] و تلف نفوس مستضعفه، الواح نمينويسيد و مردم بيچاره را معرض تير بلا مينماييد و خودش در مملكت عثماني تقيه ميكند و [ صفحه 297] اظهار صلاح مينمايد؟ نميگويم تقيه خوب نيست وليكن تقيه براي تابعين و امت است. كسي كه ميگويد من ظهور حقم و بايد ظهور خود را به عالم تبليغ كنم و در مقام نشر عقايد و اتمام حجت است، تقيه نميكند و استوار بدون اينكه خود را منكر شود ميايستد. و ميرزا حسينعلي و عباس افندي [28] [كه] هر دو ادعاي ظهور ميكنند، هيچ كدام زير بار تبعيت و رعيت بودن نيستند كه تقيه كنند. حجت خدا در وقت ظهور اگر تقيه كند چگونه تبليغ ميكند و خود را بر عالميان ظاهر ميدارد؟ در سوراخ و جاي مخفي خود را محفوظ نميدارد و مردم را در معرض خطر اندازد و بالجمله خدعه و فريب و دروغگويي آنها بسيار آشكار است. شرح اينكه مطلقا مبناي پيشرفت سخن اينها و جلوهي چند روزي، فقط دروغ و ناراستي است. اينكه مدتها بود كه به مردم قلمداد مينمود كه در ينگه دنيا [29] تبليغ كردهايم و يك مملكت آنجا را به دين خود آوردهايم و عكسها نشان ميدادند و سخنها در مباهات ميراندند و چون مطلب افشا شد و تحقيق به عمل آمد، معلوم شد كه از اهالي ينگه دنيا يك نفر هم قبول ديانت آنها را نكرده و به اين لوث [30] ملوث نشدهاند و شخص مبلغي كه در آنجا داشتهاند گاهي عكسي از اجتماعات آنجا بر ميداشته و به ايران فرستاده ميگفتند كه اين عكس «احباب» [31] است و نيز مستر شولير نامي از كشيشان ينگه دنيا در رشت مشغول تبليغ دين پرتستان بوده. روزي با بعضي از اين شيادان ملاقات ميكند و قدري صحبت كرده ميگذرد. روزي چند بعد، مستر شولير با چند نفر ديگر از اين متقلبان ملاقات مينمايد. آنها ميگويند در اين شهر خيلي از فرنگيان هم قبول اين دين ما را كردهاند از جمله مستر شولير نامي است كه به اين آيين متدين شده است. مستر شولير تعجب ميكند كه من خودم شولير هستم و به كل به اين دين رغبت نكردهام. پس مهر خود را كه تازه به فارسي ساخته بود و در انگشت داشت به كاغذي زده به دست آن دروغپردازان ميدهد و ميگويد من مستر شولير هستم و مسيحي متعصب هستم. باز [بهاييان] حيا نميكنند و هيچ گاه از دروغ دست نميكشند زيرا كه مايهي ديگر ندارند. همه شنيدهايد كه اينان مردمان بزرگ و علماي نامي را به خود نسبت ميدهند و صريحا ميگويند از ماست و حال آنكه كذب محض و فريب صرف بودن آن بر هر مستضعفي مخفي نيست. غرض اينكه حالت رذالت و مفسدي و اذيت اين سلسله نسبت به ملت اسلاميه نيكو واضح است. مثلا در اين دور زمان كه تمام ملل اجنبيه از اسلام چون يهود و نصاري و زردشتيان با اين مشروع مقدس [32] همراهي ميكنند، اين مردمان از انسانيت دور و از بشريت مهجور در مقام افساد و فتنه و اشتباهكاري بر ميآيند. بر همهي افراد ملت واضح است كه اين امناء خيرخواهان وطن كه عباس افندي يا غيره خطاب به او لوحي گفته و از خود به حساب آورده تا آن وطن دوست را در چشم ملت بدنام كند و در [ صفحه 298] اساس مشروطيت رخنه ميكند، آن وطن پرست ده درجه نسبت به عباس افندي فاصله دارد و به صد واسطه عباس افندي نميتواند مدارج [33] ايشان را ادراك كند. اجمالا اين دليل معروف كه اين طايفه دارند و اشتهار مينمايند عرضه داشته جواب سهل المؤنة [34] به عرض ميرسانم. ميگويند دليل بر صدق سفراي الهي و ظهورات غيبي فقط آيات و نوشتجاتي است كه به وحي نازل ميشود كه ساير مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند. اينكه از همه كساني كه اندك از عالم نگارش اطلاعي دارند ميپرسم كه آيا ميتوان جدا گفت كه امروز عباس افندي يا صبح ازل [35] از همه منشيان و محرران عالم بهتر چيز مينويسند و مردم از اينان مثل او عاجزند؟ حاجي محمد كريم [خان] [36] گفته است: «جانم، عبارات غلط از آدم بيسواد معجز نيست، حل اوست كه غلط بگويد.» و نگارنده تاكنون اشخاصي را به رأيالعين مشاهده كردهام كه در كمال سرعت، اين گونه نگارشات و آيات كه اينان ميآورند و نوشته و به مراتب از نوشتجات ميرزا حسينعلي و عباس افندي، اعلي [37] بوده و مطلب هم داشته و نوشتجات اين مدعيان هيچ مغز و مطلب ندارد، فقط عبارات مكرره و سخنان محدوده است كه متصل ميگويد: كجاييد؟ بياييد ايمان آوريد، شمس حقيقت طالع و آفتاب عالمتاب ساطع [را] بشتابيد بشناسيد. از اين قبيل كلمات و سلوك سالك انسانيت و عروج معارج بشريت به چه قواعد و مناسك متمسك شويم؟ حقيقتا در تمام اين كرورها عبارات كه به اين رؤسا نسبت ميدهند دو جمله كه يك معناي صحيح فايده بدهد ندارد و در اين مقام كه سخن به طول انجاميد هرگاه كسي بگويد كه الواح معروفه به نام بعضي خيرخواهان، جعلي بوده و از قلم رؤساي اين طايفه نيست عرض ميكنم كه علاوه بر اينكه ابطال همان نادانيها به نفسه مطلبي لازم است در اين ايام عباراتي در السنهي آنها داير است كه فساد آن عبارات، كمتر از آن الواح مجعوله نيست [38] . و از جملهي استدلال آنها اين است كه نفوذ كلمه در پيشرفت امر دلالت ميكند كه صاحب كلمه و امر، حق است. علاوه بر اينكه امرشان پيش نرفته و نفوذي نكرده، اين دليل، كليل [39] است و از براي حجت، كافي نيست. و اگر بنا باشد كه فقط مطالب حقه و امور الهيه نفوذ كند و اباطيل و اكاذيب جلوه نداشته باشند بايد آنچه در روي زمين از اديان و قوانين و سياسات جاريه و رسوم متداوله - اعم از اينكه واقعيت داشته باشد يا باطل و بياصل باشد - اقرار كنيم كه حق است و بتپرستي و شرك و رسوم جاهليت تمام صحيح بوده باشد و التزام به اين مطلب خلاف عقل و ضرورت تمام دنيا ميباشد. هر كه بگويد جمله حق است ز احمقي است. و در عباراتي از تبليغ اينان ديدم اين شعر را استشهاد كرده: چون انا الحق گفت و شيخ از پيش برد پس گلوي جمله مردان را فشرد [40] . [ صفحه 299] و حال آنكه مضمون اين بيت در مقام استدلال نيست بلكه قضيه اتفاقيه است و ملاحظه ميشود كه غالبا مطلب حقه و امور واقعيه در نفوذ و نشر به تأخير ميافتد و پس از بسياري مصادمات و مقاومات با جنود [41] و ظلمت انتشار مييابد. از اين رو كه پرورش يافتگان در عالم جسماني و طبيعت، لياقت حق صرف و قابليت واقع محض را ندارند و هميشه مأمورين حق و مبعوثين عالم امر، دچار زحمات و گرفتار تصادم اشقياء [42] و منكرين ميگردند و مطالب ناحق و القائات شهوتآميز به زودي مقبول عامه ميشود، از اين جهت كه با خيال پست شهوتپرستان و عادات رذيلهي هواخان موافقت دارد. و عمدهي جلوهي دو، سه روزهي اين طايفه به همين سبب بود؛ مثلا شخص تنبل شهوتران كه بدو ميگفتند تو را تكليفي جز قبول امر نيست و او را از تمام تكاليف ديانت و عهدهاي سلوك راه حق معاف ميدارند، آن هواپرست ميبيند كه با وجود موافقت با هوا، متدين به حساب ميآيد و متقي شمرده ميشود، به رفاه قبول ميكرد. شخصي از اين مستضعفين كه گوسالهپرست شده اولوهيت ميرزا حسينعلي را پذيرفته بود [و] مباهات ميكرد كه پس از پنجاه سال طغيان و عصيان كه هنوز مداوم هستم دربارهي من لوحي آمده كه تو مقرب درگاه هستي. گفتم: آيا كسي كه حق است چاپلوسي و تملق ميكند و با هواي اشخاص موافقت مينمايد؟ بلكه بايد منع كند و امر به توبه و بازگشت فرمايد زيرا كه مبعوث من عندالله به رفع هواها و ترك خودخواهي مأمور است و اين صفت مداهنه [43] كه با هر كس موافق هواي او چيزي گويد، رفتار نديمان و مردماني است كه براي تحصيل نان و آش، خود را در معرض سخريهي [44] ارباب دنيا قرار ميدهند كه هر گاه رب مال و صاحب منالي بگويد من عادتم اين است كه شبها به فلان مقدار مسكر [45] اكتفا ميكنم، آن چاپلوس مداهن ميگويد: بلي بلي، اين بسيار عادت خوبي است و فايدهمند ميباشد. ولي انسان درست غيور به كمال جرئت و جد ميفرمايد: از اين عادت پرهيز بايد و به هيچ وجه به تملق لب نميگشايد. غرض اينكه اين پيشرفت كه به گمان خود ادعا ميكنند از اين است كه چون مطالبشان با هواي مردم عياش موافق است به سهولت ميپذيرند و عاقبت هم آن باوركنندگان هرگاه توفيق تدين و فطرت اصليه داشته باشند به اسلام بر ميگردند و هر گاه ظلمانيت، قلب آنها را تاريك كرده باشد طبيعي و بيدين ميشوند، زيرا كه حقايق دينيه - كه: اسباب ثبات در دين است - ندارند. دليل ديگر كه اقامه ميكنند اين است كه اشخاصي در اين راه جان دادند و از خانمان گذشتند. جواب اين سخن را شيخ الاسلام قفقاز خوب نوشته كه فدا كردن جان، دليلي نيست زيرا كه بسياري از حمقا و مستضعفين در روي زمين جان خود را فداي بت ميكنند و جوانان و اولاد خويش را در راه بت بزرگ تقديم مينمايند و مكرر در خطا و غيره، اشخاصي خود را زير عرادهاي كه بت بر آن است انداخته، جان ميبازند و بدين سبب خود را مستحق بهشت ميشمارند و از امثال اين بسيار [ صفحه 300] است كه راههاي باطل و امور بيحاصل جانبازي شده و هزاران خون ريخته گشته و استدلال به اينكه اشخاصي جان دادند، كافي نيست، زيرا لازم ميآيد بتپرستي و اباطيل ديگر صحيح باشد. بلكه بسي اوقات مردماني در راه هواپرستي و عشق بازي و غيره جان نثار ميكنند و هيچ دلالت بر حقيقت ندارد. و اين سخن شيخ الاسلام بسيار صحيح است و هيچ جواب ندارد. ميرزا ابوالفضل گلپايگاني [46] دست و پاي زيادي كرده و يك ثلث كتاب خود را در اين مقام اين جواب بر آمده و نتوانسته بر اين كلام متقن خدشه كند. به هر جهت سخنان اين طايفه فقط عوام فريب و سفسطه است و چون مطالبشان مبني بر توحيد و خداشناسي و روحانيت نيست، اخلاق و ملكات رديه دارند و ايذا [47] ي مسلمين را امري لازم ميشمارند. در ايامي كه در راه رشت اين طايفه مباشر راه بودند، هر كه از راه رشت عبور كرد، دانست كه اينان با مسلمانان چه تعديات و ظلمها كردند. شنيدم هر گاه كسي در منزلي نماز ميكرد و ميفهميدند، از اين نمازگزار به جهت منزل و نرخ اجناس، پول گزاف ميگرفتند و هر قسم اذيت كه ميتوانستند مضايقه نميكردند. در سخافت عقيده و سوء اخلاق اينان سخن بسيار داريم. در اين مقام به همين اندازه اكتفا رفت و غرض اين بود كه در اين موقع كه ملت ايرانيه هر طبقه در وطنپرستي و تمدن به نحوي مستظهر [48] گشتند، اين خائنان ملي و دشمنان وطني وقاحت و شناعت اعمال خود را اظهار داشتند و سخنان فسادانگيز و مطالب خطرآميز منتشر كردند. اولئك كالانعام بل هم اضل [49] .
[1] افندي، عباس (عبدالبهاء)، رساله سياسيه، ص 11.
[2] اكابر ملك: بزرگان كشور.
[3] تباه گرديده.
[4] گلپايگاني، ابوالفضل مجموعه رسايل، صص 60-62.
[5] به نقل از كتاب كشف الحيل و مقدمه رساله سياسيه.
[6] به عنوان نمونه ميتوان از حاج ميرزا يحيي دولتآبادي، مؤلف حيات يحيي نام برد.
[7] از جمله ترجمه مقاله مفصل «انقلاب مشروطيت ايران» از آن دانشنامه است كه به صورت كتابي مستقل توسط انتشارات اميركبير در سال 1384 چاپ و منتشر شده است.
[8] منظور، نظام مشروطيت است.
[9] منظور، رهبران و اشخاص مؤثر و سرشناس مشروطهخواه است. [
[10] مردانگي، غيرت.
[11] جايزكنندگان.
[12] جلد: چالاك، در اينجا به معناي تعداد معدود و اندك است.
[13] بيراه رفتن.
[14] ميگويند كه از جانب خدا نازل شده. در اصل:... و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله.
[15] طبيعي مآب يا طبيعي مذهب: كسي كه بر اين باور باشد حوادث جهان منسوب به طبيعت بوده و نيرويي مافوق طبيعت نيست.
[16] طبيعيه، اباحيه و مزدكيه، از اصطلاحات كلامي قديم در معرفي ماديگرايان.
[17] مساوي كردن.
[18] بعث رسل: بر انگيختن پيامبران.
[19] توجه به خداوند و دوري نفس از زشتيها، در اصل: مراغبت.
[20] دوري گزيدن.
[21] آوردن.
[22] ايمن كنندگي از ترس.
[23] انا انا: من من، منيت.
[24] بنيانگذار مسلك بهايي.
[25] منظور ناصرالدين شاه قاجار است.
[26] اصرار كردن.
[27] جمع احمق.
[28] از رهبران بهايي و جانشين ميرزا حسينعلي بهاء الله.
[29] ينگه دنيا: قاره آمريكا. در اصل: ينگ دنيا.
[30] آلودگي.
[31] جمع حبيب: دوستان، ياران.
[32] منظور نظام مشروطه است.
[33] در اصل: مدارك.
[34] سهل المؤنة: كم هزينه.
[35] منظور ميرزا يحيي صبح ازل، رهبر فرقه ازلي، از شعب بابيت - است.
[36] رهبر فرقهي شيخيه.
[37] برتر.
[38] جهاد اكبر، س 1، شماره 19، مورخ 2 جمادي الثاني، 1325 ق، صص 2-5.
[39] سست.
[40] اصل شعر چنين است: چون انا الحق گفت شيخ و پيش برد پس گلوي جمله كوران را فشرد (مثنوي نيكلسون، ج 6، ص 392).
[41] جمع جند: سپاهها.
[42] جمع شقي: بدبختها.
[43] دورويي.
[44] مسخره.
[45] شراب مستيآور.
[46] از نويسندگان و مبلغان بهايي.
[47] ايذا: آزار.
[48] پشت گرم.
[49] انعام، 179: اينان همانند چارپايانند، حتي گمراهتر از آنهايند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».