تلاش ناكام بهائيان در كسب رسميت قانوني در مصر

مشخصات كتاب

عنوان : تلاش ناكام بهائيان در كسب رسميت قانوني در مصر
پديدآورندگان : علي ابوالخير(پديدآور)
مجيد مرادي(مترجم)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : اديان جديد
بهاييت
مصر
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : ,ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكي
شناسه : oai:tebyan.net/16217
تاريخ ايجاد ركورد : 1388/7/6
تاريخ تغيير ركورد : 1388/7/25
تاريخ ثبت : 1389/6/29
قيمت شيء ديجيتال : رايگان

مقدمه

هشت ماه پيش، يعني در آوريل 2006 م، دادگاه اداري اسكندريه مصر، با صدور حكمي، وزارت كشور مصر را ملزم كرد تا براي «مصعم عزت محمود» به همراه همسر و دو فرزندش، كارت‌هاي شناسايي رسمي، با ذكر بهائيت، به عنوان دين آنان صادر كند. اين حكم، جنجال گسترده‌اي را در مجامع عمومي، ديني و رسمي مصر به همراه داشت. ادامه جنجال بر سر اين حكم، به پارلمان و دولت مصر كشيد. دولت اعلام كرد: كميسيوني از سوي دولت، به نيابت از وزارت كشور، در ديوان عالي اداري، تقاضاي استيناف خواهد كرد. دكتر محمد سيد طنطاوي، شيخ جامع الازهر، بيانيه‌اي صادر كرد و طي آن يادآور شد كه فرقه بهائيت هيچ نسبتي با هيچ يك از اديان آسماني ندارد. بيشتر مردم مصر معتقدند كه بهائيت با جنبش صهيونيسم مرتبط است. بهائيان از هشتاد سال پيش تاكنون، كوشيده‌اند تا به دين خود در مصر مشروعيت بخشند؛ اما تاكنون موفق نشده‌اند و آخرين تلاش آنان نيز با حكم ديوان عالي اداري مصر، در تاريخ 25 آذر ماه امسال به شكست انجاميد. ديوان عالي اداري، با لغو رأي اشتباه دادگاه بدوي اسكندريه، در الزام وزارت كشور به صدور كارت شناسايي با عنوان بهائيت، به عنوان دين رسمي برخي شهروندان اين كشور، طرفداران اين فرقه را مرتد اعلام كرد. در اين مقال، نخست تاريخ، عقيده، انديشه و سپس به تاريخ حضور پيروان اين فرقه گمراه در مصر و تلاش مستمرشان براي كسب مشروعيت رسمي خواهيم پرداخت. در منابع گوناگوني آمده است كه سيد محمد علي (باب)، به مجلس سيد كاظم رشتي در كربلا رفت و آمد داشته و در درس او حاضر مي‌شده و به شرح و توضيح او بر كتاب‌هاي شيخ احمد احسائي گوش فرا مي‌داده است. وي نخست از مطالب شيخ و شرح و توضيحات سيد شگفت زده، و مجذوب عبارات و اصلاحات اين دو گرديد و براي او روشن شد كه اين دو، مسلكي متفاوت از اصوليون دارند. شگفتي وي زماني فزوني يافت كه سيد كاظم در پاسخ به يكي از شاگردانش درباره مكان زندگي امام مهدي (عليه السلام) گفت: «نمي‌دانم، شايد او اكنون در اين جا نشسته باشد و ما او را؛ نشناسيم». اندكي بعد محمد علي ادعا كرد كه روح امام مهدي در پيكر او حلول يافته است و سخناني بر زبان راند كه شاگردان سيد كاظم وي را از مرز شريعت خارج و مخالف قواعد سنت نبوي دانستند. آنان نخست با ملاطفت و ملايمت با او برخورد كردند و زماني كه نتوانستند، او را باز دارند، از او دوري گزيدند. او مردم را به خويش دعوت كرد و با زهد و رياضت سختي كه از خود نشان مي‌داد، توانست بسياري عوام را به خود جذب كند. وي براي نزديكان خود سخناني پيچيده بيان مي‌كرد؛ براي مثال وي در تفسير آيه «فادخلوا البيوت من ابوابها» مي‌گفت: «منظور از «بيت» دين است و خود او باب بيت (دين) است، زيرا رسيدن به خداي تعالي ممتنع و محال است، چرا كه طريق رسيدن مسدود شده و طلب وصول جز از طريق رسالت و نبوت و ولايت مردود است و از آن رو كه رسيدن به اين مراتب دشوار است و جز با وساطت بزرگ ممكن نيست، پس من (سيدمحمد علي باب) همان واسطه بزرگ هستم و همان گونه كه ورود به خانه جز از راه در آن روا نيست، جز از راه من كه باب دين هستم ورود به دين جايز نيست». رفته رفته پيروان او نيز بابيه شناخته شدند. كتاب‌هاي بابيه نقل مي‌كنند كه باب، پس از حضور در مجالس سيدكاظم رشتي، در سال 1843 م، به بوشهر بازگشت و كمي پس از آنكه خبر مرگ سيد كاظم به او رسيد، به شيراز رفت و با يكي از ياران خود با نام ملاحسين بشرويي ديدار كرد و مسئله دعوت را با او مطرح كرد. او از نخستين گروندگان به باب است؛ از اين رو به باب الابواب ملقب شد. بهايي‌ها كشف اين دعوت را عيد مبعث مي‌دانند كه روز 22 مه 1884 م اتفاق افتاد و باب در آن تاريخ بيست و پنج ساله بود. محمد علي باب توانست هجده تن را كه با محاسبه حروف ابجد «حي» ناميده بود، پيرامون خود گرد آورد. حرف «ح» در ابجد معادل هشت است و حرف «ي» معادل ده و مجموع اين دو حرف هجده ماه است و باب هم نوزدهمي است و نماد او حرف «الف» است كه معادل عدد يك است. باب، صلاح را؛ در آن ديد كه مبلغش ملاحسين بشرويي، از شيراز كوچ كند و شهر به شهر، مردم را به دعوت جديد بشارت دهد. باب به او گفت: «يا من هو اول من آمن بي حقا!، انني انا باب الله و انت باب الباب و لابد ان يؤمن بي ثمانية عشر نفسا من تلقاء انفسهم و يعترفون برسالتي و سينشدني كل منهم علي انفراد بدون ان يدعوهم احد او ينبههم اليها... و سأعين لكن من الثماني عشرة نفسا رسالته و مهمته و ساعر فهم كلمة الله و احياء النفوس»؛ اي نخستين كسي كه به حق به من گرويده است، من همان باب الله‌ام و تو باب باب و بايد هجده تن، خود به خود به من ايمان آورند و به رسالتم اعتراف كنند. هر يك از آنها بدون اينكه كسي آنها را دعوت كند يا به رسالتم توجه دهد، مرا جست و جو و پيدا كند و من براي هر يك از اين هجده تن، رسالت و وظيفه‌اش را معين خواهم كرد و كلمه خدا و احياي جان‌ها را به آنان خواهم شناساند. ملاحسين بشرويي به اصفهان، كاشان، قم، تهران و خراسان سفر كرد تا وظيفه‌اش را در دعوت مردم به اين دين جديد ادا كند. ملا علي بسطامي هم به كربلا و نجف رفت و ديگر اصحاب باب هم به ديگر نقاط ايران كوچيدند تا مردم را به گرويدن به اين دين تازه تشويق كنند. از آن رو كه آموزه‌هاي بابيه با اصول دين اسلام مخالف بود، علما به رد اين آموزه‌ها مبادرت ورزيدند و كتاب‌ها و رساله‌هاي فراواني در رد عقايد اين فرقه گمراه تأليف و توزيع شد. علما از دولت نيز خواستند تا ريشه اين جريان منحرف را كه ايمان ديني مردم و امنيت ايران را تهديد مي‌كرد، بخشكانند. والي شيراز حسين قلي خان، باب را دستگير و به مجلس مناظره با علما كشاند. برخي علما فتوا به قتل او دادند و برخي ديگر به اختلال عقل او حكم كردند؛ اما والي دستور داد كه او را ببرند و مفصل كتك بزنند. اما اين عمل، مانع تبليغ و تبشير او نشد. باب به اصفهان منتقل شد و كارش رونق يافت و پيروانش فزوني يافتند. علماي اصفهان باب را تكفير كردند و حكم به قتل او دادند. حاكم اصفهان منوچهر خان، قضيه بابي‌ها را به تهران گزارش داد و نظر شخصي خود را چنين بيان كرد كه اجراي حكم علماي اصفهان و قتل باب ممكن است به شورش پيروان او منجر شود. در نتيجه باب در زندان باقي ماند و سپس به زنداني در قلعه ماكو منتقل شد و هر گونه ارتباط با او ممنوع گرديد. پيروان وي در سال 1848 در منطقه‌اي ميان مازندران و خراسان همايشي برگزار كردند كه هشتاد و يك قطب بابي در آن شركت داشتند كه ملا حسين بشرويي و قرة العين هم در ميان آنان بودند. در اين همايش، مقرر مي‌شود كه ميان اصول بابي و اصول دين اسلام، فاصله‌اي قرار داده شود. قرة العين از كساني بود كه اصرار داشت كه «قائم»، در مقام مشرع قرار مي‌گيرد و حق تشريع دارد و واجب است تغييراتي در شرع داده شود؛ مانند ترك روزه در ماه رمضان و نماز و ديگر اصول دين اسلام. به اين ترتيب، بابيت به كلي از اسلام جدا شد، پس از فتنه‌هاي خونيني كه بابي‌ها در برخي شهرهاي ايران به راه انداختند دولت ايران در سال 1849، پس از آنكه باب بر افكار پيشين خود اصرار ورزيد، او را اعدام كرد. اعدام باب، موجب شهرت بيشتر آموزه‌هايش گرديد. انجمني سري در تهران، به رياست سليمان خان تبريزي، يكي از تشريفات چي‌هاي دربار ناصرالدين شاه تشكيل شد كه تصميم به قتل شاه گرفتند؛ ولي اقدامشان براي ترور شاه ناموفق ماند، پس از اين حادثه دولت تلاش كرد تا اين فرقه را كاملا ريشه كن كند و از طريق دفتر سليمان خان، پيروان اين فرقه گمراه را يافتند و چهار صد تن از آنان را اعدام كردند و اين فتنه تا مدتي خوابيد.

ظهور بهائيت

از ميان انصار باب، دو برادر به نام‌هاي ميرزا حسين علي و يحيي نور، جايگاه ويژه‌اي داشتند و باب آنان را در فهم عقيده بابيت از ديگران متمايز مي‌دانست. پس از اعدام باب، اصحاب او گرد آمدند و يحيي را به زعامت خود برگزيدند؛ اما او به برادرش حسين علي اشاره كرد و او با كنار زدن رقبا، زعامت مطلق بابيه را به عهده گرفت؛ اما پيروان اين فرقه جعلي، معتقدند كه باب خود زماني كه در قلعه ماكو حبس شده بود، او را به خلافت خود برگزيد و گفت: «حسين خليفه اوست» و او را به «بهاء» ملقب كرد و برادرش يحيي را به يحيي ازل كه او هم طرفداراني يافت كه ازلي‌ها نام گرفتند. ازلي‌ها معتقد بودند كه يحيي ازل خليفه باب است؛ اما اين گروه به مرور زمان منقرض شدند و اين فرقه كه تا پيش از اين بابيه نام داشت، در ادامه «بهائيه» نام گرفت. ميرزا حسين علي بهاء و دو تن از يارانش به سياه چال افكنده شدند و چهار ماه در آن به سر بردند. در اين زمان بهاء كم كم اعلام كرد كه بر او وحي مي‌شود، پس از مدتي حكومت ناصرالدين شاه آنان را به عراق تبعيد كرد. بهاء در 8 آوريل 1853 م به بغداد رسيد. اقامت بهاء در بغداد موجب فتنه انگيزي شد. پس از گرويدن عده‌اي از عراقي‌ها به وي، علماي عراق به دولت عثماني كه در آن زمان عراق هم از مناطق تحت سلطه اين دولت بود، شكايت بردند و تلگراف‌هاي متعددي به استانبول فرستادند. اين شكايات مؤثر واقع شد و بهائيان آماده سفر شدند. بهاء در مدت كوتاهي به باغ نجيب پاشا در «رصافه» منتقل شد و دوازده روز در اين باغ به سر برد و در روز 21 آوريل 1863 اعلام كرد كه منظور عبارت «آن كسي كه خدا او را ظاهر مي‌كند» در كتاب‌هاي باب، خود اوست و باب به دنيا نيامد، مگر براي بشارت ظهور او (بهاء)، چنان كه يوحنا تنها براي بشارت تولد مسيح (عليه السلام) به دنيا آمد. سپس بهاء به همراه برادرش يحيي و ديگر يارانش به استانبول كوچيد. در استانبول ميان اين دو برادر نزاعي در گرفت و دولت عثماني براي خلاصي از زحمت آنان، بهاء را به عكا و يحيي ازل را به قبرس تبعيد كرد و يحيي پس از اين براي هميشه از دور خارج شد. در زندان عكا، بهاء ادعا كرد كه او دين تازه‌اي آورده و روح خدا در او حلول يافته است. وي براي اينكه پس از خود، ياران و پيروانش دچار تفرقه نشوند، ولايت عهدي خود را به فرزندش «عباس افندي» و پس از او به فرزند دومش «ميرزا محمد علي» سپرد و در عكا مرد و در روز 28 مه 1892 در همان شهر دفن شد. پس از وي عباس افندي ملقب به عبدالبهاء خليفه بهائيان شد و از هيچ تلاشي براي ارتقاي سطح آموزشي و علمي پيروان خود و فرزندانشان فرو گذار نكرد. وي كوشيد تا كساني را كه استعداد ادامه تحصيل داشتند، به دانشگاه امريكايي بيروت بفرستد. دولت انگليس در آوريل 1920 م طي مراسمي كه در باغ حاكم نظامي حيفا برگزار شد، به او نشان امپراتوري داد و پس از آن عبدالبهاء به اروپا و امريكا سفر كرد و با مقامات سياسي و متخصصان علوم اجتماعي ديدار كرد. برخي سياستمداران او را - كه حكم به لغو جهاد داده بود - مبلغ و منادي صلح پنداشتند و به ترويج دعوت او و تبليغ افكارش كمك كردند. عبدالبهاء وصيت پدرش را كه پس از او برادرش محمد علي را خليفه خود قرار داده بود، نقض كرد و صلاح ديد كه خلافت را به نوه خود، شوقي افندي رباني بسپارد و او در 28 نوامبر 1921 به زعامت بهائيان رسيد. شوقي افندي دانش آموخته دانشگاه امريكايي بيروت بود كه بعدها به دانشكده باليول در آكسفورد رفت و به ولي امر الله ملقب شد و شماري از بزرگان بهائيان را به عنوان ايادي امر الله برگزيد. وي در 4 نوامبر 1957 مرد. ايادي روز نهم مرگ او گرد هم آمدند و نه تن را از ميان خود براي اداره امور بهائيان، تا زمان تأسيس بيت العدل برگزيدند. بيت العدل در سال 1963 م تأسيس شد.

عقايد بهائيان

محمد علي باب چند كتاب از خود بر جاي نهاد كه كتاب البيان و كتاب الاسماء از آن جمله‌اند؛ اما اين كتاب‌ها به دليل آنكه زندگي وي با ناآرامي‌ها و جا به جا شدن‌هاي مكرر همراه بود، نتوانست به عنوان عقايد بهائيان تثبيت شود، گذشته از اين، در اين كتاب‌ها، تنها شماري از اصول كلي بيان شده است. به ويژه كتاب البيان كه سرشار از رموز و اشارات علماي كلام و فلاسفه يونان است. به هر حال بيشتر عقايد بهائيان برگرفته از كتاب‌هاي بهاء است؛ به ويژه كتاب‌هاي الاقدس، البستان الالهي، اشراقات، مدينة التوحيد، لوح الاحباب، سورة الامين، سورة الذبح و سورة الغصن. بهاء حدود 144 كتاب، سوره و لوح بر جاي گذاشت كه عقايد بهائيان در آنها مشخص شده است. اساس فرقه بابي، بر اعتقاد به وجود خداي يكتاي ازلي است. اما آنها صفات خالق را از عقيده باطنيه مي‌گيرند كه معتقدند، هر چيزي ظاهري و باطني دارد و اين وجود مظهري از مظاهر خداست و خدا نقطه حقيقي است و آنچه در هستي است، مظهر خداست؛ با اين تفاوت كه مسلمانان، وجود را صادر خداوند و فعل خدا مي‌دانند؛ ولي بهائيان و باطنيان، صفتي مي‌داند كه دلالت بر حيات و تأثير مي‌كند؛ از اين رو تمام مظاهر عمل و عبادت را اموري ظاهري مي‌دانند كه گوياي امري باطني است. عقيده بهائيان درباره پيامبر و امام، برگرفته از عقيده‌شان نسبت به خالق است، زيرا پيامبر و امام در حيات خود مظهري از مظاهر خدا بر روي زمين هستند، و ارتقاي او به اين جايگاه، به مدد استكمال صفات اخلاقي‌اي است كه او را در جايگاه بيان امر واقعي قرار مي‌دهد و اوست كه به حقيقت دست مي‌يابد. بنابراين، هر كس صفاتي را كه پيامبر و امام در خود به كمال رساندند، كسب كند، براي تظاهر به مظهر دعوت و تبشير شايسته‌تر است؛ از اين رو شايسته است كه باب ادعا كند، مظهري از مظاهر خدا در روي زمين يا پيامبر است. اصل و اساس عقيده بابي همين مسئله است. اما تحولات و تغييراتي در مسير زمان بر آن عارض شد و عناصر ديگري نيز با آن امتزاج يافت.

شعائر و مناسك

بهائيان مناسك و شعائري دارند كه آميزه‌اي از عادات و سنت‌هاي مختلف عصرشان است كه به اجمال به مواردي از مهم‌ترين آنها اشاره مي‌شود: الف: روزه؛ ماه روزه بهائيان ماه نوزدهمشان و به مدت نوزده روز است كه به لحاظ زماني، در بخش شمالي كره زمين در فصل بهار و در بخش جنوبي كره زمين، در فصل پاييز قرار مي‌گيرد (چرخشي نيست). در مدت اين نوزده روز، آنان از طلوع تا غروب آفتاب از خوردن غذا و آب خودداري مي‌ورزند. ب: نماز؛ نماز بهائيان، انفرادي و قبله‌اش شهر عكا است كه قبر بهاء در آن جاي دارد. پيش از نماز وضو مي‌گيرند و كسي كه به آب دسترسي نداشته باشد، پنج بار نام خداي‌اطهر را مي‌برد و سپس نماز مي‌گزارد و كسي كه در مسافرت باشد، در صورت توقف، به جاي هر نماز يك سجده به جاي مي‌آورد. ج: محل حج بهائيان خانه بهاء كه وي در ايام اقامت در عراق در آن سكونت داشته يا خانه سيد محمد علي باب در شيراز، در ايام اقامت در اين شهر بوده است. محل سكونت بهاء در عراق، كعبه بهائيان ناميده مي‌شود.

بهائيان در مصر

در اوائل قرن بيستم بهائيان به مصر گام نهادند و كتاب‌هاي متعددي از بهائيان در چاپخانه‌هاي مصر به چاپ رسيد؛ مانند كتاب «الكواكب الدرية في مآثر البهائية» اثر محمد حسين آواره كه در سال 1923 چاپ شد و كتب «الحجج البهية» اثر ابوالفضائل جرقادقاني در سال 1925. اين امر، به معناي آن است كه پيش از اين تاريخ، اعضاي اين فرقه در آن كشور حضور داشته‌اند. بهائيان در مصر، به ترويج عقائد خود پرداختند و حتي تحصيلكردگان مصري رابه دين خود دعوت كردند. اين اوضاع موجب شد تا محكمه عالي شرعي مصر درسال 1925 حكمي عام صادر كرد كه در آن آمده است: «بهائيت فرقه مستقلي است كه به هيچ يك از اديان وابسته نيست و اساسا از مذاهب اسلامي نيست»؛ از اين رو بهائيان در مصر به تأسيس انجمني پرداختند كه مصريان با ديده شك و ترديد به آن نگريستند، فعاليت اين انجمن مخفيانه بود و اعضاي اين فرقه كوشيدند، به باشگاه‌هاي روتاري وليونز بپيوندند. اين امر، با توجه به تلقي و تصور عمومي كه اين باشگاه‌ها را مراكزي فراماسوني و در خدمت صهيونيسم مي‌دانست، بر شك و بدبيني مصريان افزود. در مقابل نيز كتاب‌هايي در رد بهائيت در قاهره منتشر شد؛ مانند تاريخ البابية يا مفتاح باب الابواب اثر مهدي خان و الحراب في صدر البهاء و الباب اثر سيد محمد فاضل. از تاريخ چاپ اين كتاب‌ها مي‌توان دريافت كه مصري‌ها خيلي زود بهائيت را شناختند. تاريخ نشر كتاب اول 1903 و كتاب دوم 1911 است و پس از آن هم كتاب‌ها و مقالات فراواني درباره رابطه بهائيت با صهيونيسم و استعمار و قاديانيه انتشار يافت. با اين حال، شمار اندكي از مصريان به اين فرقه گرويدند كه شمارشان به يكصد تن هم نمي‌رسد. مشهورترين رهبر بهائيت در مصر، شاعر، نقاش و نويسنده مشهور در گذشته، حسين بيكار بوده است كه بارها دستگير و به دليل وجهه فرهنگي‌اش و دخالت نويسندگان آزاد مي‌شد؛ اما جدي‌ترين برخورد دولت مصر با بهائيان در سال 1960 اتفاق افتاد؛ زماني كه قانون 263 سال 1960 كه به انحلال محافل بهائيت و مصادره دارايي‌ها و تعقيب اعضاي اين محافل حكم مي‌كرد. در آن زمان محفل قاهره، رياست بهائيان در مصر و افريقا را برعهد داشت. بهايي‌ها پس از مرگ جمال عبدالناصر، از فرصت فقدان او سود جستند و در پي كسب مشروعيت برآمدند و خواستار بازگشت دارايي‌ها و رسميت يافتن محافلشان شدند. ديوان عالي پس از دريافت آراي فقها و علماي الازهر حكم داد: «اگر چه گرويدن به اديان آسماني مطلقا آزاد است؛ ولي اين آزادي به اديان آسماني محدود است و بهائيت از اديان آسماني رسمي نيست». همين حكم در سال 1983نيز در پاسخ به تقاضاي تجديد نظر بهائيان در مصر، از سوي ديوان عالي تكرار شد. شيخ سابق الازهر شيخ جاد الحق علي جاد الحق در سال 1986 فتوا داد كه «بهائيت فرقه‌اي مرتد از اسلام و در خدمت صهيونيسم و استعمار است». تمامي فتاوا و آرايي كه از سوي الازهر و غير الازهر در مصر ابراز شده به عدم مشروعيت بهائيت به عنوان ديني رسمي معطوف بوده است. از اين رو همگان در برابر حكم اخير دادگاه اداري اسكندريه كه وزارت كشور را به پذيرش رسميت اين فرقه جعلي به عنوان دين ملزم مي‌كرد، ايستادند و آن را حكمي مخالف دين برشمردند. اكثريت پارلمان مصر نيز رسميت دادن به بهائيت را نامعقول و مخالف اراده دين خدا كه هيچ ديني را پس از اسلام، به رسميت نمي‌شناسد دانستند. شمار اندكي از اعضاي پارلمان نيز حكم دادگاه اسكندريه را تنها به دليل امكان يافتن شناخت شمار آنان و تسهيل برخورد با آنان و انديشه‌شان موجه دانستند. بيش از حدود ده سال، كتابي تأليف و منتشر كردم و آن را «مشهورترين خائنان و مفسران در تاريخ امت اسلام» نام نهادم. در يكي از فصول اين كتاب از باب و بهاء به عنوان خيانتكاراني كه در صفوف امت شكاف انداختند، نام بردم و در كنار اين دو از غلام احمد قادياني نيز نام بردم. چند ماه پس از انتشار اين كتاب، جواني بهائي به من برخورد و درباره بهائيت با من بحث كرد و گفت: بهائيت منادي صلح است. به او گفتم: منابع نوشته‌ام درباره بهائيت، كتاب‌هاي خود بهائيان است كه حتي كپي نسخه‌هاي خطي برخي كتاب‌هايشان را در بغداد خريده‌ام و ديگر كتابهايشان كه در مصر چاپ كرده‌اند؛ اما وي قانع نشد. از وي پرسيدم: چگونه بهائي شدي؟ گفت: پدرم بهايي بود و من هم دينم را از او به ارث برده‌ام. از او درباره شمار بهائيان در مصر پرسيدم: گفت: نمي‌داند؛ ولي شمار آنان بسيار اندك است و خود وي، كمتر از ده نفر از آنان را مي‌شناسد كه همه آنان از بستگان او هستند.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».