بهائيت و سياست؛ تناقض شعار و عمل

مشخصات كتاب

‏شماره بازیابی : ۸۵-۳۸۳۹۴
‏سرشناسه : تقوی‌مقدم، مصطفی
‏عنوان و نام پديدآور : بهاییت و سیاست/مصطفی تقوی
‏منشا مقاله : كیهان ، ۴ بهمن ۱۳۸۵: : ص ۱۲
‏توصیفگر : عبدالبهاء، عباس‌بن‌حسینعلی
‏توصیفگر : بهاییت
‏توصیفگر : سیاست
‏توصیفگر : ایران
‏منابع مقاله : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

بهائيت و سياست؛ تناقض شعار و عمل

رهبران بهائيت همواره بر جدايي دين از سياست تأكيد داشته و به دنبال آن، بر عدم پيوند بهائيت و بهائيان با جهان سياست اصرار مي‌ورزند. عباس افندي بر آن بود كه «بين قواي دينييه و سياسيه تفكيك لازم است» و هم او گفته است كه «بهائيان به امور سياسي تعلقي ندارند» و مهمتر از آن، از منظر وي: «ميزان بهائي بودن و نبودن اين است كه هر كس در امور سياسيه مداخله كند و خارج از وظيفه خويش حرفي زند يا حركتي نمايد، همين برهان كافي است كه بهائي نيست، دليل ديگر نمي‌خواهد... نفسي از بهائيان اگر بخواهد در امور سياسيه در منزل خويش يا محفل ديگران مذاكره بكند، اول بهتر است كه نسبت خود را از اين امر [بهائيت] قطع نمايد و جميع بدانند كه تعلق به اين امر ندارد. خود مي‌داند، و الا عاقبت سبب مضرت عمومي گردد». بر همين مبنا، به پيروان خود حكم مي‌كند و همچنين به آنان اطمينان مي‌دهد كه: «به نصوص قاطعه الهيه، در امور سياسي ابداً مدخلي نداريم و راءيي نزنيم». [1] . شوقي كه پس از عباس افندي رهبري بهائيان را به دست گرفت نيز در اين زمينه سخنان فراواني دارد. براي نمونه، مي‌گويد: «معاذالله از مداخله در امور سياسي، احباء بايد به كلي از اين شئون در كنار باشند و از هر وظيفه‌اي كه منجر به مداخله در امر سياست شود، بيزار گردند». [2] . صادر كنندگان احكام و فتاواي ياد شده، علماي ايران را به علت مداخله آنان در سياست، محكوم كرده و ادعا مي‌كنند كه حضور علماي شيعه در صحنه سياست در چند قرن اخير، باعث زيانهاي فراواني به جامعه و كشور گرديد. [3] وقتي رهبران كيشي اصولاً دين را از سياست جدا شمرده و ادعا كنند خود به اين مرام پاي‌بندند و اكيداً نيز از پيروان خود بخواهند كه چنين باشند، و حتي شرط و نشانه بهائي بودن را عدم پيوند با سياست بدانند، طبيعي و منطقي است كه مداخله علماي اسلام و شيعه در امور سياست را محكوم بكنند. اما واقعيات عيني تاريخ از عملكرد بهائيان و رهبران آنها، حكايت ديگري دارد و ماهيت ديگري از آنان ترسيم مي‌كند. به گواه تاريخ، رهبران بهائي، حكم جدايي دين از سياست و عدم مداخله علماي روحاني در امور سياسي را تنها براي علماي اسلام و ايران صادر كرده‌اند و خود را مشمول آن حكم ندانسته و با تمام وجود در صحنه سياست فعال بوده و هستند. اين رويكرد و مواضع دوگانه، دست كم هنگامي مي‌تواند اعتباري در عالم عقل و علم بيابد كه تاريخ بر زيانبار بودن مداخله علماي ايران در امور سياسي، و سودمند بودن فعاليت‌هاي سياسي بهائيان براي سرنوشت جامعه و كشور گواهي بدهد. و اين در حالي است كه تاريخ در اين باره قضاوت ديگري داشته و اوراق آن مشحون از دفاع مؤ‌ثر علما از اين آب و خاك و تماميت ارضي ايران و دفاع از حريم دين آسماني اسلام در مقابل هجوم نظامي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي غرب استعمارگر از يكسو، و همسويي فعاليت‌هاي فرقه بابيه و بهائيه ــ به مثابه حزبي سياسي ــ با بيگانگان و دشمنان كشور از سوي ديگر است. چنانكه گذشت، رهبران بهائي برغم حكم به عدم مداخله دين و علما در سياست، خود به طور جدي فعال صحنه سياست بوده و اصولاً ماهيت سياسي آنان بر ماهيت فكري‌شان غلبه دارد. در موقعيتي كه اسلام و روحانيت شيعه به عنوان مستحكمترين دژ پاسداري از هويت و استقلال و تماميت ارضي و وحدت ملي كشور در برابر سلطه استعمار و تجاوز بيگانه مطرح است، و حتي استعمارگران هم بدين واقعيت اذعان داشته و اسلام و علماي آن را مهمترين مانع براي خود شمرده و همه توانشان را براي شكستن آن به كار مي‌گيرند، نفس تأسيس يك فرقه و ايجاد يك انشعاب، اقدامي در جهت شكستن اين وحدت و اقتدار بوده و آشكارا ماهيتي سياسي خواهد داشت. روشن است فرقه‌اي كه ظهور و بروز آن جنبه سياسي بيابد، هنگامي كه موضع و سخن كانونهاي قدرت و سياست جهاني، مبني بر سكولاريسم و جدايي دين از سياست، را تكرار كند، آشكارا عملي سياسي را انجام داده است. حال بايد ديد آيا بهائيت و سران آن از ابتدا بر عدم مداخله اتباع خود در سياست تأكيد داشتند و به عبارتي اين موضوع جزء اصول اوليه‌شان محسوب مي‌شود، يا آن كه اين رويه را به عنوان تاكتيكي حساب شده جهت مقابله با شرايط و اوضاع اجتماعي اتخاذ كردند تا بتوانند با آرامش به پيشبرد اهداف خود نائل شوند؟ آنچه مسلم است بروز و ظهور مشكوك اين فرقه در تاريخ ايران با تنشهاي تند سياسي همراه بود. ظهور فرقه‌اي با ادعاهاي بابيه و سپس بهائيه كه دم از ظهور منجي و موعود منتظر شيعيان و بشريت مي‌زد و سپس ادعاي نبوت و الوهيت و نسخ اسلام را مطرح كرد خودبخود يك حركت براندازانه فرهنگي ـ سياسي تلقي مي‌شود كه قلب و اساس يك جامعه را مورد هدف قرار داده است. حمايت استعمارگران و دشمنان تماميت ارضي و استقلال ايران از اين جريانات، در شرايطي كه جامعه ايراني جنگها و درگيريهاي سخت نظامي را با استعمار تجربه كرده بود، سياسي بودن اين تحرك موذيانه را بيش از پيش آشكار مي‌ساخت. از همين رو بود كه صدراعظم متدين، اصلاح‌طلب و ايران‌دوست عصر قاجار، اميركبير، چاره كار را در قلع و قمع اين فرقه مسلح و برانداز ديد. جنگ داخلي‌اي كه اتباع باب عليه دولت مركزي به راه انداخته بودند در آن شرايط خطير مي‌توانست استقلال ايران را به باد دهد. بابيه و بهائيه كه اميركبير، ناصرالدين‌شاه و علما را مانع تحقق اهداف خود مي‌ديدند دست به اقدامات خشونت‌آميز و تروريستي نيز زدند و پروژه شورش مسلحانه خود را تكميل كردند. تلاش براي ترور اميركبير، و نيز ترور ناكام ناصرالدين شاه كه يكي از متهمين اصلي آن حسينعلي بهاء بود و نيز ترور آيت الله شهيد ثالث در قزوين و دهها جنايت ديگر، حكايت از عزم شورشيان بر براندازي سياسي ـ فرهنگي در ايران دارد. نتيجه اين امر، دستگيري بهاء و تعدادي از اتباع او و نهايتاً تبعيد آنها به بغداد شد كه البته دخالت سفير روسيه در آزادي حسينعلي نوري و رهانيدن او از مجازات را نبايد از نظر دور داشت. بهاء و برادرش صبح ازل توانستند بعد از حذف ديگر مدعيان رهبري بابيه، نظير فردي به نام عظيم، رهبري اين جريان را به دست بگيرند و به مدت ده سال در بغداد همان روند سياسي تند را عليه قاجاريه و علما دنبال كنند، كه البته موفقيتي برايشان در برنداشت. وقوع اتفاقات مهم در ايران عصر ناصري در اين دوره ده ساله نظير جنگ هرات و تجزيه آن از ايران، تأسيس فراموشخانه ملكم و تعطيل آن به همت آيت‌الله حاج ملا علي كني، عزيمت ملكم به بغداد و اوج گرفتن تحركات ضداسلامي آخوندزاده، روي كار آمدن ميرزا حسين‌خان سپهسالار و طرح مسائل جديد در ايران كه بعضي از آن موارد مي‌توانست به ترويج بهائيت، البته نه در يك فضاي متشنج بلكه فضايي آرام، كمك كند، در كنار ناكام ماندن حركتهاي تند و مسلحانه بابيان منجر به تغيير رويه بهائيان از براندازي علني به براندازي نرم شد و تحت پوشش اعلام اطاعت بهائيان از هر رژيم و حكومتي صورت گرفت. حسينعلي بهاء در اين باره مي‌گويد: «اين حزب (بهائيت) در مملكت هر دولتي ساكن شوند بايد به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايند». [4] عباس افندي هم مي‌گويد: «بر احباي الهي اطاعت اوامر و احكام اعلي حضرت پادشاهي است آنچه امر فرمايد اطاعت كنند. و همچنين كمال تمكين و انقياد [را] به جميع اولياي امور داشته باشند». [5] . بهائيان به اين نتيجه رسيده بودند كه به جاي درگيري با دولتها و مردم، با اعلام عدم مداخله در سياست، حاشيه امنيتي براي ترويج تفكر خود و براندازي نرم ايجاد كنند. آنها در اين مسير، ضمن تمجيد از پادشاهان و عادل خواندن آنان، به روحانيت شيعه حمله و آنها را به جرم! جدا نشمردن دين از سياست و مداخله در سياست، متهم به مخالفت با سلطنت كرده و مي‌كنند. هوشمند فتح اعظم در توجيه اين ادعا مي‌نويسد: «وقتي ديانتي ظاهر مي‌شود جميع مردم صغير و كبير با آن مخالفت مي‌كنند و بر هدم بنيانش متحد و متفق مي‌گردند زيرا ديانت به هنگام ظهورش مخالف جميع انتظارات ملل است. [6] ما نيز خود سياستي داريم... به اسبابي معنوي به تعديل عالم اخلاق پردازيم نه آن كه تمسك به وسايل ماديه سياسيه جوييم، به قوايي ملكوتي تدريجاً قلوب را تقليب و مسخر نماييم». [7] . در همين زمينه رهبران بهائي به اتباع خود توصيه مي‌نمايند: «امور اداريه را به دل و جان قبول نمايند بلكه سعي موفور در تحصيل آن مبذول دارند... ادامه حاظرات امريه ادبيه بي‌نهايت اين ايام لازم و مفيد و حشر و آميزش با رجال دولت و ملت از لوازم ضروريه محسوب ولي زنهار اين مخالطه و معاشرت سبب گردد كه متدرجاً اجله احباب و اصحاب، مجذوب و مفتون محيط پرشور و آشوب احزاب و سياسيون گردند و از حزب... منفصل و منسلخ شوند» [8] . حزب بهائي ظاهراً اعضاي خود را از مداخله در امور آشكار سياسي بازمي‌دارد و در عين حال آنها را به نفوذ در امور اداري، تجاري، صنعتي، زراعي و معارف و علوم تشويق مي‌كند. [9] ظهور افرادي نظير هژبر يزداني، حبيب ثابت، عبدالكريم ايادي، عين‌الملك هويدا، دكتر ذبيح الله قربان، ظاهراً در همين راستا قابل تعريف است، هر چند برخي از آنان در عالي‌ترين مقامات سياسي دولتي نيز حضور داشتند. دستيابي به چنين موقعيتي فقط در سايه سياست انقياد از حكومت و البته حمايت بيگانگان حاصل مي‌شد. اين كه عباس افندي تأكيد مي‌كند: «اي احباي الهي، بايد سرير سلطنت هر تاجداري را خاضع گرديد و سُدّه ملوكانه هر شهريار كامل را خاشع شويد.» و يا «بر احباي الهي اطاعت اوامر و احكام اعليحضرت پادشاهي است آنچه امر فرمايد اطاعت كنند و همچنين كمال تمكين و انقياد را به جميع اولياي امور داشته باشند.» [10] ، تاكتيكي است جهت خروج از بحران و بن‌بست سياسي و گشودن فضاهاي حياتي جهت تنفس حزب سياسي بهائي و پيشبرد اهداف حزب در قالبي جديد. البته بايد در نظر داشت كه اعلام اينگونه انقياد در برابر هر پادشاهي، علاوه بر منافع يادشده براي حزب بهائيت، مي‌تواند منجر به حاشيه رانده شدن طرف اصلي ماجرا يعني جامعه اسلامي و علماي دين شود كه بر اساس آموزه‌هاي الهي و آسماني دين اسلام در مقابل ظالمين و ارباب قدرت كه به مردم ستم روا مي‌دارند مي‌ايستند. توصيه عمومي رهبران و تشكيلات بهائي به پيروان خود اين است كه در امور اداري مربوط به محفل بهائيان نظير برقراري جلسات، انجام تبليغات، تشكيل مدارس و چاپ كتب و... بايد تابع حكومت باشند، اما در عين اطاعت «همت بليغ و سعي مستمر به رسائل مشروعه مبذول دارند تا اولياي حكومت محلي و مركزي اقليم خويش را به صرافت طبع و طيب خاطر تخفيف و تعديل و تبديل احكام مقرره خويش دهند... اما در امور وجدانيه از قبيل تبري و انكار و كتمان عقيده كه تعلق به اصل امر و عقايد اساسيه اهل بهاء دارد بهائيان در كل اقطار شهادت را بـر اطـاعـت مـقـدم شمرند. [11] محافل بهائيان همچنين توصيه مي‌كند كه بهائيان هر شهر و محل در صورت برخورد با مشكلات به اولياي امور مراجعه كنند و در آن شهر كميته‌اي يا هيئتي را جهت ارتباط با اولياي امور تشكيل دهند. [12] . بهائيان سياست خود را در خصوص ارتباط با سياستمداران و اصحاب قدرت تحت عنوان «اطاعت فعال» مطرح مي‌كردند. در آستانه تشكيل حزب رستاخيز، سياست آنها اعلام وفاداري كتبي به «اعلي حضرت همايوني» احترام به قانون اساسي و تمكين و تحسين از اصول نهضت ترقي و تعالي ايران كه به نام «انقلاب ششم بهمن معروف است» بود. آنها خود را مطيع فعال معرفي مي‌كردند نه بي‌طرف بي‌اعتنا. [13] . تا اينجا ديديم كه شعار عدم مداخله در سياست پوششي براي انجام امور سياسي از سوي حزب بهائيت است نه ركني از اركان اساسي آن، و در عمل نيز موارد نقض فراواني براي رد اين ادعاي آنان وجود دارد. مداخله اين حزب در امور سياسي نظير كودتاي سوم اسفند 1299 و شركت اعضاي مهم آن در سطوح عاليه حكومت پهلوي حكايت از بطلان اين ادعا دارد. اما اين حكم ظاهراً ابعاد و معاني ديگري هم دارد. گاهي اوقات مراد آنان از اين موضوع، عدم دخالت در براندازي حكومتهاست. اين شعار در زماني مطرح مي‌شود كه توان انجام براندازي وجود ندارد. اما در صورت پيدا شدن زمينه و امكان وقوع، از همكاري و همراهي با جريانهاي برانداز نيز كوتاهي نمي‌كنند. نظير آنچه در عثماني و ايران رخ داد و منجر به انقراض خلافت عثماني و سلطنت قاجاريه شد كه در هر دو مورد چهره‌هاي بهائي حضور دارند. گاهي اوقات منظور وارد نشدن در دعواهاي سياسي است كه البته توجيهشان اين است كه بهائيت مسلكي جهاني و كلي است و اگر وارد در تنازعات سياسي ـ حزبي شود، شموليت خود را از دست مي‌دهد. و گاهي نيز منظورشان جلوگيري از جذب افراد بهائي در گروهها و احزابي است كه منجر به جدايي آنها از حزب بهائي خواهد شد. در اينجا بهائيت در قالب يك حزب قد علم مي‌كند و اعضاي خود را از عضويت در احزاب ديگر منع مي‌كند. بهائيان مي‌ترسند كه «اگر فردي بهائي عضو حزبي سياسي شود مرام و مقصد كدام‌يك را ترويج و تبليغ خواهد كرد»، و در صورت تعارض و تناقض بين حكم [بهائيت] با اصلي از اصول حزب سياسي، چه روشي اتخاذ خواهد نمود؟ [14] البته اين براي بهائيت كه خود يك حزب سياسي است بسيار خطرناك است. بنابراين به اتباع خود مي‌گويند: «اگر بهائيت را انتخاب كرده يا مي‌كنم بايد به حكم عقل دست از عقايد ديگر بشويم و اگر به عقايد ديگر تمايلي دارم بايد چشم از بهائيت بپوشم. بهاء گفته است اي پسر ارض اگر مرا خواهي جز مرا مخواه... زيرا اراده من و غير من چون آب و آتش در يك دل و قلب نگنجد». [15] . به همين دليل وقتي فردي بهائي به كشور ديگري سفر مي‌كند، به ويژه جوانان و دانشجويان، موظفند خود را به تشكيلات بهائي در آن كشور معرفي كنند تا در «ظل صيانت محافل مقدسه روحانيه» در آيند و از جذب شدن در احزاب ديگر خودداري نمايند. بنابراين، شعار عدم مداخله در سياست دستوري حزبي براي حفظ و صيانت حزب بهائيت از برخورد حكومتها و جلوگيري از جذب شدن بهائيان در ساير جريانات است، وگرنه ذات دعاوي و اقدامات بهائيان و پيوستگي سران آن با قدرتهاي جهاني، جز عملي سياسي نبوده و آنان عدم پايبندي خود به اين شعار را مكرر نشان داده‌اند. پيدايش انشعابهاي درون فرقه‌اي و نبرد براي كسب رهبري فرقه، نوعي ديگر از فعاليت سياسي است. پس از اعدام علي‌محمد باب، پيروانش براي كسب جانشيني او با يكديگر به ستيزه برخاستند، اين ستيزه باعث شد بابيان به دو شاخه ازلي به رهـبـري يحيي صبح ازل، و بهائي به رهبري حسينعلي بهاء، كه هر دو برادر بودند، تقسيم شوند. موج ترور و خونريزي ميان طرفداران اين دو گروه، رفتار سلاطين و خوانين و ديگر قدرت‌طلبان را تداعي مي‌كند. حسينعلي كه لقب بهاءالله را به خود اختصاص داده بود، در 1309ق درگذشت. او از فرزندان خود با عنوان اغصان تعبير كرده و عباس را به عنوان غصن اعظم و محمدعلي را به عنوان غصن اكبر معرفي كرد. بنا بر وصيت او مي‌بايست ابتدا عباس جانشينش مي‌شد و پس از او، محمدعلي به اين مقام مي‌رسيد (قد اصطفينا الاكبر بعد الاعظم). اما دو برادر به اين امر الهي! پايبند نمانده جنگ بين آنان بر سر جانشيني پدر شدت گرفت. هنگامه برپا شد و كار به فحش و ناسزا و نسبتهاي غيراخلاقي به يكديگر كشيد. بدين‌گونه بهائيان نيز به دو شاخه ثابت (پيروان عباس افندي) و موحد (پيروان ميرزا محمدعلي) تقسيم شدند و هر كدام ديگري را ناقض و مشرك خوانده در ثبات موقعيت خويش كوشيد. [16] در قاموس سياست، اينها همه ماهيت سياسي داشته و نوعي سياست‌ورزي تلقي مي‌شوند. افزون بر اين، حضور بهائيان در تحولات سياسي ايران معاصر از مصاديق بارز فعاليت سياسي است. نـقـش ويـرانـگـر آنـان در واگـرايـيها و بحرانهاي مشروطيت، حضور آنان در فعاليت‌هاي تروريستي كميته مجازات، نقش آنان در متلاشي ساختن نـهـضـت جـنـگـل، حـضـور آنـان در بـالاتـريـن و حساس‌ترين موقعيتها و مناصب سياسي حكومت پهلوي اول و دوم و بنابراين، نقش آنان در تعميق وابستگي كشور به بيگانگان و تحكيم سلطه استعمار و امپرياليسم بر مملكت، در اين مقال نمي‌گنجد. (ايام: موضوعات فوق در مقالات گوناگون ويژه‌نامه حاضر بررسي شده‌اند). اما صرف‌نظر از جهت‌گيري و ماهيت اين فعاليت‌ها و اين كه آيا در راستاي منافع ملي بودند يا منافع بيگانگان، تنها به طرح اين پرسش بسنده مي‌شود كه پارادوكس ميان آن فتاوي محكم مبني بر عدم مداخله در سياست و اين حضور غيرقابل انكار در امور سياسي را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟! آيا بايد واقعيات عيني تاريخ را انكار كرد يا اصالت و صداقت فتاوا و مفتيان ياد شده را؟ بدين‌ترتيب، راز حمايت بي‌دريغ قدرتهاي استعماري از بهائيان روشن مي‌گردد. روشن است كه در دنياي سياست و جهان مبتني بر اصالت سود، قدرتهاي خارجي از هيچ فرد، گروه يا جرياني حمايت نمي‌كنند مگر آن كه آن را در پيوند با خود و در راستاي منافع خويش بدانند. به راستي صرف‌نظر از نقض حقوق بشر در سطح كلان و گسترده به وسيله قدرتهاي مسلط جهان، در ديگر نقاط جهان و از جمله در ايران عصر پهلوي كه جوانان تحصيل‌كرده و علما و انديشمندان به جرم مبارزه براي حفظ هويت ملي و كسب استقلال، به مسلخ فرستاده مي‌شدند. و از قضا بهائيان نيز در اجراي آن فجايع نقش داشتند، چگونه است كه ملت ايران چندان حمايتي از سوي قدرتهاي جهاني مدعي حقوق بشر نمي‌ديدند؟ و اكنون چگونه است كه همان قدرتها از هيچ كوششي نه براي رهايي بهائيان از زندان، كه براي رشد و ارتقاي آنها دريغ نمي‌ورزند؟ پاسخ با توجه به ماهيت نظام سلطه، و پيشينه اين فرقه، ناگفته پيدا است.

بهائيت از ديدگاه امام خميني‌

اسلام و مذهب مقدس جعفري سدي است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها، چه راستي و چه چپي، و روحانيت كه حافظ آن است سد‌ي است كه با وجود آن، اجانب نمي‌توانند به نحوي كه دلخواه آنها است، باكشورهاي اسلامي و خصوص با كشور ايران رفتار كنند، لهذا قرنها است كه با نيرنگهاي مختلف براي شكستن اين سد نقشه مي‌كشند: گاهي از راه مسلط كردن عمال خبيث خود بر كشورهاي اسلامي، و گاهي از راه ايجاد مذاهب باطله و ترويج بابيت و بهائيت و وهابيت، و گاهي از طريق احزاب انحرافي امروز كه مكتب بي‌اساس ماركس با شكست مواجه است و بي‌پايگي آن برملا شده است. عمال اجانت كه خود بر ضد مكتب آن هستند، در ايران از آن ترويج مي‌كنند براي شكست وحدت اسلامي و كوبيدن قرآن كريم و روحانيت در ايران كه مهد تربيت اهل‌بيت عصمت و طهارت است و با زنده بودن اين مكتب بزرگ، هرگز اجانب غارتگر به آرزوي غيرانساني خود نمي‌رسند، ناگزير هستند مذهب مقدس تشيع و روحانيت را به هر وسيله تضعيف كنند و بكوبند. (صحيفهِ نور، ج 1، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران 1361، ص 229.)

پاورقي

[1] سيد محمدباقر نجفي. بهائيان. تهران، طهوري، 1357. صص 755 بـه بـعـد.
[2] همان، ص.758.
[3] عباس افندي (عبدالبهاء)، رساله سياسيه، صص 21-25.
[4] مجله اخبار امري، ايران، شماره 7-8 (مهر و آبان)، 1344.
[5] دكتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، چاپ حيفا، 1932، ص 302.
[6] آهنگ بديع، سال دوم، ص 4.
[7] همان منبع.
[8] شوقي افندي، اخبار امري ايران، شماره 9، دي ماه 1324.
[9] اخبار امري، سال 39، مهر و آبان، شماره 7-8، صص 502 و 503. [
[10] عباس افندي، رساله سياسيه، ص 35؛ دكتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، ص 302.
[11] بخشنامه محفل بهائيان، مجله اخبار امري، سال 57، ش 19، 11 تا 29 اسفند 1357، صص 9 و 10.
[12] ابلاغات محفل روحاني ملي بهائيان ايران، اخبار امري، سال 1353، ش 8، ص 218.
[13] اخبار امري، سال 1353، ش 19، صص 536-537.
[14] دكتر محمود مجذوب. «چرا از مداخله در سياست ممنوعيم»، آهنگ بديع، سال 20 (1344)، ش 8، صص305-307 و 323.
[15] مظفر يوسفيان، «چرا در سياست دخالت نمي‌كنيم»، آهنگ بديع، سال نهم، ش 2، صص 3-7، 23-27.
[16] عبدالكريم موسوي. نقطه اولي! جمال ابهي! مركز ميثاق! تهران، جهان، 1348. صص 137-146 و 152-155.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».