اولين زن كابينه
نويسنده: ذوالفقاري،ابراهيم
نشريه: تاريخ مطالعات تاريخي تابستان 1386 - شماره 17
«بهاييت» طرحي چند مرحلهاي به كارگرداني استعمارگران بود. اين پروژه با پشتوانهي جامعهشناسي مذهبي مناسب، در شرايط اجتماعي آن روزگار ايران و با توجه به مذهب رسمي شيعه جعفري (ع) اعتقاد به منجي را هدف گرفت. همين طرح را استعمارگران، در جامعه اهل تسنن، با عنوان «وهابيت» ساماندهي كردند. «سيد عليمحمد شيرازي» - بازيگر مرحلهي اول اين جريان - كه به باب شهرت يافت، فرد مناسبي براي ايفاي نقش تشخيص داده شد و پس از اقدامات پس پرده، در سال 1260 ق در 25 سالگي، ادعاي بابيت كرد و فتنه آغاز شد. مرحله بعدي اين جريان، در بيت «ميرزا عباس نوري» معروف به ميرزا بزرگ - از منشيان و مستوفيان زمان محمد شاه قاجار - پيگيري شد تا فرزندان او، به نامهاي «ميرزا يحيي» و «ميرزا حسينعلي»، ادامه دهندهي حركت سيد علي محمد باب، باشند. پس از اعدام سيد علي محمد باب در 1266 ق، ميرزا حسينعلي نوري دعوي «من يظهر اللهي» كرد. او از منسوبين «ميرزا آقا خان نوري» - مأمور مستقيم انگلستان و صدراعظم ناصرالدين شاه قاجار - بود كه با طرح توطئههاي گوناگون، «ميرزا تفي خان اميركبير» را به قتل رساند و خود بر مسند او نشست، ميرزا حسينعلي پس از چندي خود را «بهاءالله» ناميد تا بابيان در حزب بهاييت كرد هم آيند. در مرحله بعد، ميرزا يحيي نوري (صبح ازل) - برادر كوچكتر ميرزا [ صفحه 242] حسينعلي - جانشين باب گرديد كه اين نكات، كمابيش در نوشتههايي درباره اين فرقه به رشته تحرير درآمده است. جريان بابيه و پس از آن بهاييت، واكنشهاي بسياري را به دنبال داشت. از اين رو ميرزا تقي خان اميركبير، صدراعظم وقت - كه به حق لقب قهرمان مبارزه با استعمار را داراست - به مقابله با اين فتنه برخاست. اين تلاشهاي باعث از هم پاشيدگي فرقه بهاييت شد و در نهايت استعمار تصميم گرفت تا سران فرقه را در سرزمين شامات - كه فلسطين هم جزيي از آن بود - مستقر كند. ميرزا حسينعلي نوري به عكا تبعيد شد و در همانجا مرد و پسرش، «عباس افندي» را جانشين خود كرد. نقش اين فرقه بويژه در كمك به استعمارگران براي تشكيل دولت اسرائيل و اعطاي لقب سلطنتي «سر» به عبدالبهاء نيز از اهميت بسزايي برخوردار است. نقش حكومت قاجار در سرگرداني سران و اعضاي فرقه بهاييت، كينه قاجاريه را در دل آنها نهادينه كرد. زماني كه استعمار انگلستان تصميم به سرنگوني حكومت قاجار گرفت. بهاييان با ايفاي نقشي دقيق سرزمين ايران را در تيول خويش درآوردند و مجري اهداف اربابان خود شدند. گوشهاي از اين تلاش، در خاطرات حبيبالله رشيديان - كه خود و پسرانش، مأموران سرشناس سفارت انگلستان در ايران بودند - به شرح زير، نقل شده است: چند سال قبل از كودتا [ي حوت 1299 ش]، من بيشتر روزهاي هفته، صبح هنگام، سري به منزل عينالملك [پدر اميرعباس هويدا] - كه از متنفذين و كملين فرقه بهاييه بود و با وي سوابق دوستي و صحبت داشتم - ميزدم و خصوصا از كلنل فريزر، مخدوم خود، مأموريت داشتم كه در آنجا حضور يابم و از اشخاصي كه نزد عينالملك، آمد و شد داشتند و از سخنان آنان با عينالملك و سخنان عينالملك با آنها، اطلاعاتي در اختيار كلنل فريزر قرار دهم. يك روز بنابر معمول، به منزل عينالملك - واقع در خيابان كوشك - رفتم و بعد از چند دقيقه گفتگو با او، مردي پارسي و هندي بر او وارد شد، كه نام آن پارسي هندي «ارباب اردشير جي» بود كه بر من معلوم شد آن مرز زرتشتي هندي، با عينالملك سوابق دوستي ممتد و صحبت قديمي داشت، اما از كي و كجا؟ نميدانم. به محض ورود آن مرد زرتشتي هندي، عينالملمك نوكر خود را صدا كرد و گفت: «برو در حياط را ببند و هر كس به ملاقات من آمد، بگو من در منزل نيستم». كه آن مرد هندي و من با عينالملك، [ صفحه 243] چند دقيقهاي به صحبت نشستيم و پس از آنكه ارباب اردشير جي از روابط من با سفارت امپراتوري انگلستان آگاه شد، در دوستي با من گشود و كار صميميت و دوستي بين من و او به جايي رسيد كه هر روز ميخواست به منزل عينالملك برود، قبل از وقت، به من تلفن ميكرد و از من خواهش مينمود كه من نيز در همان روز، در منزل عينالملك حضور يابم. روز ديگر كه من باز به منزل عينالملك رفتم، آن مرد زرتشتي هندي نيز حضور يافت و عينالملك مانند دو روز قبل، مستخدم خود را صدا زد و گفت: «برو در حياط را ببند و هر كس به ملاقات من آمد بگو كه من در منزل نيستم.» در آن روز، لحن سخن ارباب اردشير جي با عينالملك، صورت جدي به خود گرفت و روي به عينالملك نموده، گفت: «از شما خواهشي دارم.» عينالملك با كمال ادب گفت: «بفرماييد.» ارباب اردشير جي گفت: «از شما خواهشمندم كه با محفل بهاييان به مشورت بنشينيد و از آنها بخواهيد تا صاحب منصبي بلندقامت و خوشقيافه پيدا كنند و به شما معرفي نمايند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا كنيد. اما به دو شرط: اولا اينكه آن صاحب منصب نبايد صاحب منصب ژاندارم باشد و حتما بايد صاحب منصب قزاق باشد. ثانيا شيعه اثنيعشري خالص نباشد؛ كه ارباب اردشير جي، مخصوصا جمله اخير را باز تكرار كرد و براي بار دوم گفت كه «آن صاحب منصب نبايد شيعه اثنيعشري خالص باشد.» پس از آن ملاقات، عينالملك، رضاخان را با ارباب اردشير جي آشنا كرد و اردشير، وسيله آشنايي رضاخان با فريزر ميشود و فريزر او را به ديگر انگليسيهاي دستاندركار كودتا، چون هاوارد، اسمايس و گاردنر - كنسول انگليس در بوشهر - معرفي مينمايد.» [1] . پس از كودتاي سوم اسفند 1299، رضاخان ميرپنج، كه دربارهي دين و طريقت او، نقلهاي مختلفي از جمله: علياللهي، بهايي و بابي شده است - پس از مدت زماني كوتاه، رضا شاه كبير شد و به شكرانهي آن، دربار ايران را در اختيار بهاييت قرار داد. انتخاب اسدالله صنيعي، از بهاييان معروف و تأثيرگذار، به عنوان آجودان مخصثوص وليعهد - محمدرضا پهلوي - نشان از هدايت همه جانبه حكومت تازه تأسيس پهلوي، توسط بهاييان داشت. اگر روزي در تحقيق مستقلي، بهاييان دربار پهلوي، احصاء گردند، معلوم ميشود كه، در دوران اين پدر و پسر، ايران، تا چه مرحله در تيول اين فرقهي استعماري بود كه پس از گذشت حدود 76 سال از شروع پروژه در سال 1844 ميلادي، به بهرهوري رسيده بود. اين حضور كه هر روز گستردهتر و پررنگتر ميشد، در زمان نخستوزيري «اميرعباس [ صفحه 244] هويدا» - پسر عينالملك - به اوج خود رسيد. در اين زمان پروژه بهاييت، تقريبا به طور كامل تحويل امريكاييها شده بود. كابينهاي كه اميرعباس هويدا وزير دارايي آن بود، بهاييان مشهور ديگري را هم در رأس وزارتخانههاي مهم داشت، كه از آن جمله است: «غلامعباس آرام»، وزارت امور خارجه - «اسدالله صنيعي»، وزارت جنگ - «منصور روحاني»، وزارت آب و برق - «اسماعيل رياحي»، وزارت كشاورزي - «هوشنگ نهاوندي»، وزارت مسكن - «عطاءالله خسرواني»، وزارت كار - «حسن پاكروان»، سازمان اطلاعات و امنيت كشور. اميرعباس هويدا سه ماه بعد از تصدي پست نخستوزيري، سه بهايي مشهور ديگر را نيز به اين جمع افزود كه عبارتاند از: «منوچهر شاهقلي» به عنوان وزير بهداري، «دكتر فرهنگمهر» به عنوان معاون نخستوزير و «فرخرو پارساي» به عنوان معاونت پارلماني وزارت آموزش و پرورش كه پس از چندي در رأس آن وزارتخانه قرار گرفت. در اين ميان به اولين زن كابينه ميپردازيم كه هم مسلك نخستوزير بود و سالها، فرهنگ كشور مسلمان ايران را در اختيار خود داشت. فرخرو پارسا به سال 1301 ش در حوالي شهرستان قم به دنيا آمد. پدرش فرخدين پارسا (متولد 1266 ش) به علت از دست دادن پدر، از اوان كودكي تحت تربيت شوهر مادرش - سرهنگ احمد خان معروف به اسلامبولي - قرار گرفت. اينكه چرا واژه «دين» به دنبال نام «فرخ» افزودهاند، بر ما مشخص نيست ولي با توجه به اينكه در بعضي از تذكرهها، نام او را «فرخ» ثبت كردهاند، به نظر ميرسد علت افزودن «دين» به آن، ريشه در گرايش او به مسلك نوظهور بابيت و بهاييت داشته باشد. محمد صدرهاشمي، در تاريخ جرايد و مجلات ايران، در معرفي فرخدين، به نوشتهي او استناد كرده، مينويسد: فرخدين پارساي در سال 1307 هجري قمري به دنيا آمد. نه پدرم مرا ديد و نه من پدرم را. پدرم از نواده مرحوم ملا احمد نراقي، طلبهاي بود كه به تهران براي تحصيل آمد و در سن 24 سالگي مادرم را كه از خانواده مستوفيهاي تفرش و علويه بود، به زني گرفت. تربيت و تعليم خود را مرهون شوهر مادرم (سرهنگ احمد خان معروف به اسلامبولي) هستم. تحصيلات ابتداي من در مدرسه افتتاحيه و شرف و ادب تهران بود. سالي كه بايست به دارالفنون رفته و تحصيلات متوسطه را شروع كنم، مادربزرگم كه مربي من بود و به اصطلاح خودش، رجوع به اصل را براي من ميخواست، مرا به كربلا برد. در كربلا چندي به تحصيل مقدمات عربي و فقه گذرانده و بعد به نجف رفته و از محضر مرحومين يزدي و خراساني استفاضه مينمودم. [ صفحه 245] در سال 1325 قمري به تهران مراجعت و در اين تاريخ به سن هجده سالگي رسيده بودم. ناپدريام براي آنكه مرد زندگي كند، دستور تهيه شغلي كه اعاشهام را تكافو نمايد داد و من معلمي يكي از مدارس ابتدايي را يافته و مشغول شدم. در اين مدرسه علاوه بر تدريس به تكميل تحصيلات خود نزد مدير مدرسه كه از طلاب روشنفكر و قريب الاجتهاد بود، ميپرداختم و بنا به توصيه مدير مدرسه نامبرده در كميته جهانگير كه براي اعاده مشروطيت فعاليت مينمود، نامنويسي كرده و در رديف مهاجرين درآمدم. پس از ورود مجاهدين به تهران و فرار محمدعلي ميرزا در رديف جمعي مجاهدين به سازمان شهرباني منتقل و در آنجا تعليمات نظامي فراگرفتم ولي چون روح سلحشوري نداشتم با آنكه به اخذ درجه نيز نايل گرديده بودم، از اين سازمان استعفا و به پيروي از روح نويسندگي، به سمت كارمند روزنامه «پليس ايران» مشغول گرديدم. در اين روزنامه كه بعدا نام خود را به «ارشاد» تبديل نمود، سمت مخبري داشته و چون از طرف مؤسس اين روزنامه مرحوم «مؤيد الممالك فكري» تشويق ميشدم، گاهي هم مقالاتي در آن مينوشتم: در عين حال سمت خبرنگاري روزنامههاي: نوبهار مشهد، راه نجات اصفهان، مظفري بوشهر، كمال همدان، را نيز عهده مينمودم. فرخدين پارسا، در سال 1292 ش، با زني به نام «فخر آفاق» ازدواج كرد كه در مدرسهاي به مديريت سرهنگ احمد خان، پدرخواندهاش معلم بود. از قضا، فخر آفاق نيز قبل از اين ازدواج كرده، فرزند پسري به نام «روح الله جوادي» داشت. فخر آفاق كه در شرايط آن روزگار، در مدرسه «دوشيزگان وطن» تحصيل كرده بود و مادرش معلم خياطي و گلدوزي آن بود، در چهارده سالگي، به پاسخ فرخدين 25 ساله پاسخ مثبت داد. از سرنوشت شوهر اول فخر آفاق اطلاع درستي نداريم اما در جايي، او را نوهي اول مرحوم «حسين جوادي»، معرفي كردهاند. فخر آفاق، زني عصيانگر بود كه تحتتأثير آموزههاي روشنفكر مآبانه آن روز و در بحبوحهي آمادهسازي شرايط كودتاي رضا خاني، به مسلك شوهرش پيوست و تحت تعليم او كه مديريت داخلي روزنامه ارشاد را عهدهدار بود به نويسندگي روي آورد. شهرت فرخدين پارسا، فخر آفاق را هم به شهرت پارسا، در تاريخ مطبوعات ايران، مشهور ساخت. از اينرو از خانواده پدري او، نام و شهرتي در دست نيست. فرخدين، در طريق روشنفكري، هر روز گام به جلو برميداشت و در اين مسير، فخر آفاق نيز، همراه و همگام با او بود. [ صفحه 246] در آستانه كودتاي اسفند 1299 ش، فرخدين پارسا كه با نخستوزير كودتا در روزنامه رعد نيز همكار بود، به مأموريت مشهد رفت و در آنجا فخر آفاق، امتياز مجلهاي به نام جهان زنان را اخذ كرد و هنوز چهار شماره از انتشار آن سپري نشده بود كه، سيد ضياءالدين طباطبايي صدراعظم كودتا، فرخدين را به تهران احضار كرد. فخر آفاق پارسا در شماره چهارم مجله جهان زنان در اين باره نوشت: چون همسر محترم من براي درك فيض رئيس حقيقي خود، حضرت آقاي رئيس الوزرا عازم تهران است و من هم بايد با او بروم، لذا اين شماره به عنوان خداحافظي زودتر از موقع خود منتشر شده.... فرخدين به تهران آمد و مديريت مطبوعات وزارت داخله را به عهده گرفت، ولي دولت سيد ضياءالدين طباطبايي مستعجل بود و عمر رياست فرخدين هم به تبع آن كوتاه. مجله جهان زنان كه در انتشار آن قريب به شش ماه تأخير افتاده بود، دوباره در تهران، شروع به انتشار كرد. انتشار اولين شماره مجله در تهران - كه در اصل شماره پنجم آن بود - با عنوان مؤسس: «فرخدين پارسا» و تحت مسئوليت: «فخر آفاق پارسا» مصادف با محرم الحرام بود. بهاييت در به قدرت رساندن رضا خان و معرفي او به كودتاچيان انگليسي، نقشي ويژه داشت و اين فرصت مناسبي براي پيشبرد اهداف آن فرقه محسوب ميشد. از اين رو، فخر آفاق، در اين شماره از مجله خود، مقالهاي نوشت و بيپروايي را به حدي رساند كه مخالفت با دين در آن علني بود و كار به غوغايي رسيد كه مردم متدين، خواهان مجازات مؤسس و ناشر مجله شدند. وقاحت چنان بود كه، حكومت كودتا، تاب مقاومت نداشت و اين زن و شوهر را در 1301 ش به اراك تبعيد كرد. اين واقعه، در كلام فرخدين پارسا، كه به طور طبيعي خود را مبرا از هرگونه مسئلهاي ميداند، به شرح زير است: در مراجعت بنا به اصرار خانم خود كه وعده داده بود جله جهان زنان را در تهران منتشر نمايد، به تجديد انتشار مجله در تهران شروع و اولين شماره منتشره در تهران، مصادف شد با سياست مخالف نسبت به كابينه جناب آقاي قوام السلطنه و اين مجله كه مندرجاتي جز لزوم تربيت و تعليم زنان نداشت [!] پيراهن عثمان شده و با تحريك بازاريها، بر كابينه تاختند. بالاخره رئيس الوزراء وسايل استرضاي مخالفين را فراهم و براي اسكات تحريك شدگان بازاري [!] مال الصلح، تبعيد من و خانمم از تهران تعيين و عملي گرديد. من و خانمم به اراك تبعيد شديم و وقتي به قم وارد شديم، احساس كرديم كه عزيمت ما [ صفحه 247] به عراق يا اراك خطرناك است. زيرا گفتگوهاي تهران در مجالس و منابر، دال بر تكفير خانم من، در قم هم منعكس و شخصا در معركهاي كه در قبرستان قم گرفته بودند، شنيدم كه مديره جهان زنان را رديف دشمنان خانواده رسول [ص] سب مينمايند و چون در اراك هم چند نفري مرا به اسم بهايي و سوزاندن قرآن مقتول ساخته بودند از رفتن به اراك منصرف و در... قم كه دور از جنجال بود، اقامت گزيديم. صراحت كلام فرخدين پارسا، در خصوص بهايي بودن ايشان، نياز به هيچگونه تحليلي ندارد. فرخرو پارسا در چنين شرايطي، در تبعيد به دنيا آمد. اينكه فرخرو، چندمين فرزند اين خانواده است، اطلاع دقيقي در دست نيست ولي ميدانيم كه حداقل او اولين حاصل ازدواج فخر آفاق و فرخدين نيست، چرا كه اولين فرزند آنها، پسري به نام فروردين بود كه در سال 1293- يك سال بعد از وصلت - به دنيا آمده است. شيفتگي فرخدين به نام خود، باعث شد كه او، بر سه تن از فرزندان خود نامهاي: فرخزاد، فرخپور و فرخرو، بگذارد و از طرف ديگر، علاقهمندي به نام ماههاي شمسي - كه از علت آن بيخبريم - نيز باعث شد تا حداقل دو تن از فرزندان خود را فروردين و اسفند، بنامد. اسفند نام ديگر فرخرو پارساست كه در نوشتههاي موجود، گاهي پيشوند نام او «اسفند فرخرو پارسا» و گاهي پسوند آن «فرخ رو اسفند پارسا» و گاهي نيز در داخل پرانتز «فرخرو (اسفند) پارسا» آمده است. در ضمن در كنار نام شهرت او، در برخي مواقع «ي» آمده است: «پارساي». كه به نظر ميرسد ناشي از اشتباه نويسندگان باشد. پدر و مادر فرخرو پارسا، فعاليتهاي متعدد ديگري نيز داشتهاند كه از حوصله اين تحقيق خارج است. فرخدين پارسا در 94 سالگي به سال 1350 ش، از دنيا رفت و فخر آفاق نيز كه از زمان مرگش اطلاعي نداريم، پس از مرگ در خانقاه صفي عليشاه دفن شد. دو تن از فرزندان اين خانواده، به نامهاي: فروردين و فرخزاد، از ارتشياني بودند كه به سازمان اطلاعات و امنيت - ساواك - پيوستند و فرخپور، فرزند ديگر اين خانواده، قاضي دادگستري شد. فخر آفاق و فرخدين پارسا، پس از طي دوران تبعيد در 1303 ش، به تهران بازگشتند. يك سال بعد، سلسله قاجاريه فروپاشيد و بهاييان كه با حمايت بيگانگان، در اين برهه تاريخي نقشي بسزا داشتند و به نوعي، از قاجاريه انتقام گرفته بودند، با تاجگذاري رضاخان، به دربار او گسيل شدند. اسدالله صنيعي، آجودان مخصوص وليعهد، كسي بود كه در تداركات ارتش، به همراه تيمسار «احمد شيرينسخن» كه بعدها همسر فرخرو پارسا شد، دزديهاي گسترده داشت و [ صفحه 248] دختر خويش را هم به همسري برادرزاده فرخرو پارسا، درآورد.
فرخرو پارسا، در شش سالگي در منطقه هفت تهران، كوچه آبشار، به مدرسه رفت و در خرداد ماه 1312، گواهينامه پايان تحصيلات ابتدايي دريافت كرد. ديگر مراحل تحصيلي او، به شرح زير است: دبيرستان فروغ در مشهد: دو سال، مادرش نيز در اين مدرسه تدريس ميكرد. دبيرستان فروغ در تهران: يك سال. او پس از پايان سيكل اول متوسطه، به دانش سراي مقدماتي رفت و در 1318 ديپلم گرفت. پس از آن راهي دانشكده علوم شد و مدت سه سال هم در آنجا تحصيل و ليسانس علوم طبيعي دريافت نمود. سه سال از اشتغال او در وزارت فرهنگ گذشته بود كه در سال 1324 ش به دانشكده پزشكي تهران رفت و پس از شش سال در 1330 ش دكتري پزشكي گرفت. دوره يك ماهه در لندن (اسفند 1338) و دوره شش ماهه در امريكا (از دي ماه 1339) از ديگر مراحل آموزشي او به شمار ميرود.
فرخرو پارسا، پس از اخذ ليسانس، به وزارت آموزش و پرورش - وزارت فرهنگ وقت - رفت و به عنوان دبير دبيرستانهاي تهران، استخدام شد. اين استخدام در مهر ماه سال 1321، درست يك سال، پس از به سلطنت رسيدن محمدرضا پهلوي، به دنبال تبعيد رضاخان به جزيره موريس، بود. ديگر مشاغل وي به شرح زير است: 18 تير 1336 رياست دبيرستان دكتر وليالله نصر و دبيرستان نوربخش دختران. 11 آذر 1337 - رياست دبيرستان رضا شاه كبير. 23 مهر 1342 - نمايندگي مجلس شوراي ملي. 12 ارديبهشت 1344 - معاونت پارلماني وزارت آموزش و پرورش. 1 خرداد 1344 - نمايندگي وزارت آموزش و پرورش در كميته دائمي حفاظت در ساواك. اين انتصاب با توجه به ساواكي بودن دو تن از برادران وي، حائز اهميت است. [ صفحه 249]
رئيس جمعيت زنان دانشگاهي، وابسته به سفارت امريكا و I.F.U.W شوراي عالي جمعيتهاي زنان (رئيس كميته آموزش و پرورش و مبارزه با بيسوادي) انجمن بانوان فرهنگي كانون مترقي حزب ايران نوين (عضو دفتر سياسي)
بهاييان كه با راهاندازي مدارس «بنين» و «بنات»، در دههي 1300، علاقهمندي خود را به در دست گرفتن آموزش فرزندان اين مرز و بوم، نشان داده بودند و هماره در آرزوي در اختيار گرفتن كامل فرهنگ اين كشور سير ميكردند، با انتصاب اميرعباس هويدا - فرزند عينالملك، از كملين بهاييان - به نخستوزيري، اين آرزو، به حقيقت پيوست و اولين زني كه در دوران شاهنشاهي پهلوي به كابينه راه يافت، فردي بهايي بود كه عهدهدار وزارت آموزش و پرورش شد. از طرف حزب بهاييت به پيروان اين فرقه دستور داده شده بود تا در موقع مراجعه به سازمانها و ادارات مختلف براي استخدام، دين خود را اسلام معرفي كنند و فرخرو پارسا نيز از اين امر مستثني نبود. او در پرسشنامهاي كه به تاريخ 14 ارديبهشت 1344، همزمان با انتصاب به معاونت پارلماني وزارت آموزش و پرورش، تكميل كرد، در مقابل گزينهي مذهب، نوشت: شيعه ولي شهرت او به وابستگي به فرقه بهاييت و اعمال و رفتار او و خانوادهاش كه سالها در اين طريق گام زده بودند، براي اهل خبر و نظر، آشكار بود. از اين رو، هنوز دو هفته از اين انتصاب سپري نشده بود كه گزارش داده شد: انتخاب خانم دكتر فرخرو پارسا به معاونت وزارت آموزش و پرورش كه منتسب به بهايي بودن و از فرقه ازلي آن ميباشد، انعكاس بدي در بين فرهنگيان با سابقه داشته.... انعكاس اين عمل در بين روحانيون و متعصبين مذهبي با اعتراض مواجه شده و آنها را عصباني كرده است. و گزارش دهنده نيز، اظهارنظر كرد كه: در اين موقع حساس كه كشور بيش از هر موقع به آرامش و سازش دستجات و طبقات مختلف [نياز] دارد چه لزومي داشت كه اين خانم نماينده مجلس را به وزارت بياورند و اين كار علاوه بر عصبانيت فرهنگيان، راه حسن تفاهم و نزديكي بين اولياي دولت و علما [ صفحه 250] را مسدود نموده و يك نقطه ضعف تازهاي به دست مخالفين داده است. [2] . ظاهرا اين منبع ساواك نميدانست كه اين موقع، بيش از همه، رئيس دولت - اميرعباس هويدا - در معرض حملات گستردهي مردم است و ساواك نيز در حال طراحي نقشهاي است كه با اجراي آن، هويدا را به بوسيدن قرآن مجيد و مجاني كردن آب و برق مساجد وادارد تا از طريق آن، از موج اين مخالفتها كاسته شود. [3] . ولي چون بنابر تقويت بهاييان بود، اين فرصت مغتنم را نبايد از دست ميدادند. فرهنگيان مسلمان به خوبي ميدانستند كه انتقال فرخرو پارسا از مجلس به آن وزارتخانه با عنوان معاون پارلماني، زمينهسازي براي، وزارت اوست و ساواك هم به خوبي ميدانست كه اين زن: «مورد حمايت خاص رئيس هيئت دولت ميباشد.» [4] . در راستاي همين حمايت خاص بود كه، هويدا در ضيافتي حضور يافت كه به افتخار فرخرو پارسا به تاريخ 28 ارديبهشت 44، از طرف بانوان فرهنگي و دانشگاهي در محل باشگاه دانشگاه تهران برپا شده بود، و از «شخصيت فرهنگي خانم دكتر پارساي تجليل كردند.» فرخرو هم در پاسخ به اين تجليل، گفت: بانوان ايران از شهامت آقاي هويدا كه با انتصاب اينجانب به مقام معاونت وزارت آموزش و پرورش، گام ديگري در راه خدمت به جامعه زنان برداشتهاند، اظهار سپاسگزاري ميكنند. [5] . اين اقدام در حالي صورت ميگرفت كه مجامع مختلف مذهبي و از جمله روحانيون، از اين انتصاب ناراضي بودند و آن را «نوعي اهانت به مقام روحانيت» [6] ميدانستند، اما از آن طرف، بهاييان آموزش و پرورش، به حمايت از او مشغول بودند. [7] . ساواك به عنوان مسئوليت امنيت كشور، عليرغم آنكه در درون سازمان خود، بهاييان متعصبي چون «پرويز ثابتي» را - كه هنوز به مقام مدير كلي نرسيده بود - داشت، هشدار ميداد كه: در محافل مذهبي شيعه، بهايي بودن وزير جنگ [اسدالله صنيعي]، وزير بهداري [منوچهر شاهقلي]، وزير كار [عطاءالله خسرواني]، وزير آباداني و مسكن [هوشنگ نهاوندي] و معاون وزارت آموزش و پرورش (خانم پارساي)، بهترين و مؤثرترين وسيله تبليغات براي پيشرفت منظور محركين شده است. [8] . و اداره كل نهم ساواك هم كه مسئوليت تحقيقات را به عهده داشت، برابر سوابق موجود در اداره كل سوم، او را پيرو فرقه بهايي ميدانست. [9] . عليرغم مخالفتهاي گسترده با اين انتصاب در وزارت آموزش و پرورش، فرخرو پارسا كه قبل از اين انتصاب «وجهه و نفوذي نداشت» [10] براي رسيدن به مقام وزارت، با هدايت محفل روحاني بهاييان، شروع به فعاليت كرد. از يك طرف انتصاب هممسلكان خود را در [ صفحه 251] دستور كار قرار داد: خانم پارسا سعي ميكند به تدريج باند بهاييان را در فرهنگ تقويت كرده و آنها را به كار منصوب نمايد. در انتصابات اخير، ايرج مجد - برادر سيروس مجد، معاون وزارت كار كه بهايي معروف است - را به رياست فرهنگ آبادان منصوب نموده است. [11] . و از طرف ديگر، به سازماندهي نوشتن و توزيع اعلاميههايي عليه «دكتر هادي هدايتي» - وزير وقت آموزش و پرورش - مشغول بود: علياكبر شمس... اضافه كرد، اولين بار است افشا ميكنم كه در زمان آقاي هدايتي، موقعي كه اعلاميهها را مينوشتم، آنها را قبلا در حزب ايران نوين، به رؤيت خانم پارساي ميرساندم، سپس منتشر ميكردم. از اين جهت با خانم پارساي خيلي نزديك ميباشم. [12] . براي ساواك كه اخبار و اقدامات پنهاني بهاييان را در دسترس داشت، به خوبي روشن بود كه اين اقدامات، با انگيزه حذف هادي هدايتي و جايگزيني فرخرو پارسا، صورت ميگيرد: عدهاي از طرفداران خانم دكتر س پارسا، چه در داخل حزب ايران نوين و چه خارج از حزب، كه مشهور به بهايي بودن ميباشند، براي وزارت آموزش و پرورش وي فعاليت و تبليغ ميكنند. [13] . از اين رو، شايعه وزارت او در وزارتخانه آموزش و پرورش، دهان به دهان ميگشت. [14] . در گفتگويي در محل حزب ايران نوين، ميان فرخرو پارسا و «صادق ناصرزاده»، معلوم شد كه پروژه حذف هادي هدايتي به نفع فرخرو پارسا، عليرغم آنكه ساواك او را: «بهايي و محتاط و ترسو و مردد» [15] معرفي كرده، در حال نهايي شدن ميباشد و هويدا مصمم است كه يك وزير بهايي ديگر به كابينه خود بيفزايد: در ملاقاتي كه با جناب آقاي هويدا نخستوزير نمودم، فرمودهاند: «امكان دارد شما و دكتر هدايتي در دوره آينده مجلس به عنوان سناتور انتخاب شويد، كه نظر قطعي آن، هفته آينده اعلام خواهد شد.» چنانچه دكتر هدايتي به عنوان نماينده انتخاب شوند، من مايلم كه در وزارت آموزش و پرورش، خدمت نمايم و در صورتي كه ايشان در پست وزارت خود باقي بمانند، به نمايندگي مجلس راغبتر خواهم بود. [16] . طبيعي بود كه هادي هدايتي هم در درون سيستم شاهنشاهي، حامياني قدرتمند چون «امير اسدالله علم»، وزير دربار و «اشرف پهلوي»، خواهر توأمان شاه داشت و حذف او، نيازمند برنامهريزي دقيق و حساب شده و زمان مناسب بود و هويدا نيز اين صبوري را داشت. زماني كه اين برنامهريزي نهايي شد، فرخرو پارسا در مصاحبهاي مطبوعاتي اعلام كرد: وزارت آموزش و پرورش، با انقلاب اجتماعي ايران هماهنگ نيست. [17] . [ صفحه 252] معلوم بود كه هماهنگ كردن آموزش و پرورش با انقلاب اجتماعي ايران! نيازمند تغيير در كادر بالاي اين وزارتخانه است؛ انقلابي كه طراح اصلاحات ارضي آن، «روستوي» يهودي بود و عامل اجراي آن نيز، بهايياني چون: «اسماعيل رياحي»، منصور روحاني و... از اين رو چند روز پس از اين مصاحبه هدفمند، اميرعباس هويدا، به طور سرزده به وزارت آموزش و پرورش رفت و همه معاونين را جمع كرد تا فرخرو پارسا را به عنوان وزير جديد به آنان، معرفي كند. [18] بديهي بود كه نخستوزير در اين وزارتخانه كه براي اولين بار صورت ميگرفت، از اهميت فوقالعادهاي برخوردار و نشان از حمايت خاص رئيس دولت از اين هم مسلك خود داشت. [19] . اولين بازتاب اين انتصاب، در بيان «شيخ محمود رازي» و «جاراللهي» از اعضاي هيئت مديره جامعه تعليمات اسلامي، به شرح زير، گزارش شد: خانم دكتر پارسا به صحيح و يا به غلط، در بين توده مردم و جامعه روحانيت، متهم به بهاييگري است و شهرت دارد كه همسر او در ارتش، يكي از اركان مهم بهاييها را تشكيل ميدهد. در وزارت آموزش و پرورش كه يكي از مواد برنامه درسي تعليم قرآن و فقه اسلامي و تعليمات ديني است، لااقل بايد كسي در رأس چنين سازماني قرار گيرد كه از نظر معتقدات مذهبي، نقطه ضعفي نداشته باشد. [20] . بهاييان، با توجه به عمق اعتماد مردم ايران به امام زمان (عج)، دستور نداشتند تا در مواقعي كه مورد اعتراض گسترده قرار ميگيرند، به عوامفريبي روي آوردند و به رسم مألوف خود، فرخرو [ صفحه 253] پارسا نيز دو ماه پس از تصاحب صندلي وزارت، در باشگاه معلمان به مناسبت ولادت حضرت صاحبالزمان (عج) جشني برگزار كرد كه برپايي چنين جشني، آن هم از طرف وزير، بيسابقه مينمود. در اين باره گفته شد: به علت اعلاميههايي كه مبني بر بهايي بودن خانم دكتر پارساي منتشر شده، روي اين اصل مجلس مذكور را تشكيل دادهاند كه رفع اتهام بهايي بودن از وي بشود. [21] . يكي از اولين اقدامات او، در اين موقع، انحلال كميسيون رسيدگي به ارزش تحصيلي طلاب بود: خانم دكتر پارساي از روزي كه وزير آموزش و پرورش شده، كميسيون رسيدگي به ارزش تحصيلي طلاب و كساني را كه با دريافت گواهي اجتهاد از مراجع بزرگ، جهت تعيين ارزش آن را به دبيرخانه شوراي عالي آموزش و پرورش، تقديم ميكردهاند، منحل كرده است و در اثر انحلال اين كميسيون ديگر طلبهها و افرادي نظير آنان به استناد در درست داشتن گواهي اجتهاد از علماي مذهبي [نميتوانند] براي خود ارزش تحصيلي به دست آورند. [22] . مراسم بازنشسته شدن «رضا خزائلي» كه با شب ولادت امام رضا (ع) مصادف شد، فرصت مناسب ديگري براي عوامفريبي آنان بود. در اين مراسم با حضور فرخرو پارسا «عسجدي» رئيس انجمن همكاري خانه و مدرسه، گفت: خانم وزير مسلمان هستند و علاقهي فراواني به شعائر اسلامي دارند. و خانم وزير هم، برپايي اين مجلس را در اين شب، به فال نيك گرفت ولي «حمزهي منصوريان» - رئيس آموزش و پرورش منطقه 10 - پرده از اين عوامفريبي برداشت و گفت: گرچه وزير به من علاقه دارد، اما من كه با برادر خانم پارساي دوست هستم، ميدانم كه او بهايي است. [23] . هر چند در برخي موارد، بهاييان حاضر در ديوانسالاري رژيم شاهنشاهي، مجبور به اقرار ظاهري به اسلام بودند و فرخرو پارسا هم از اين امر مستثنا نبود، ولي كينهي آنان نسبت به اسلام، به ميزاني بود كه در خلوت خود، پيمان هدم اسلام را تجديد ميكردند و گاهي نيز، اين كينه را در مجامع نسبتا عمومي، بروز ميدادند. از جملهي اين موارد، اظهارات وزير آموزش و پرورش در جمع مديران مدارس جامعه تعليمات اسلامي بود. زماني كه او به جلسه وارد شد، حدود هشتاد نفر زن چادري، به همراه بيست روحاني را در مقابل خود ديد. بقيه حاضرين هم - كه حدود پنجاه نفر بودند - داراي ريش و بدون كراوات بودند. اين صحنه، موجب برآشفتگي او شد تا ذات خويش را علني كرده و با عصبانيت بگويد: «خانمها چه كاره هستند؟» و وقتي به او پاسخ داده شد: «مدير هستند»، پرسيد: «كدام يك از آنها ليسانسيه و كدام يك ديپلم ميباشند.» و زماني كه شنيد: «دو نفر ليسانس و بقيه ديپلم هستند» گفت: [ صفحه 254] اين چه وضعي است. چرا شما چادر داريد؟ اسلام هرگز نگفته است، با چنين وضعي باشيد، اينها خرافات است... بايد خرافات ريشهكن شود. [24] . همين اعمال و رفتار موجب تهيه اعلاميههايي عليه او شد كه نمونههايي از آن، براي «آيتالله خوانساري» و «حجتالاسلام فلسفي» هم ارسال شد: در كشور عراق، سارقين و آدمكشها و دشمنان پيغمبر اسلام [ص] و امام زمان [عج] با كودتا و قتل و جنايت، حكومت را در تصرف دارند. در ايران، بهاييان، بدون كودتا، فرهنگ اسلامي را به دست يك زن بهايي و يك ژنرال بهايي، شوهر او، اشغال كردهاند. [25] . فرهنگيان نيز كه در جريان كامل دزديهاي خانم وزير و يكي از همدستان او «ناصر موفقيان» قرار داشتند، ميگفتند: «موفقيان و خانم وزير و آقاي نخستوزير بهايي بوده و به همين جهت آقاي نخستوزير به وزير دادگستري دستور دادهاند، موضوع سوءاستفادههاي آنان را مسكوت گذاشته و از تعقيب سوءاستفادهچيان فني و حرفهاي آموزش و پرورش، خودداري نمايد.» [26] . نهايت اينكه، ازدواج به آداب و رسوم بهاييان، ديگر جاي هيچ شك و شبههاي در بهايي بودن وزير آموزش و پرورش، باقي نميگذاشت: شب پنجشنبه گذشته، مراسم عقد برادرزاده خانم پارسا، وزير آموزش و پرورش، با فرزند تيمسار صنيعي وزير سابق جنگ، در منزل برادر خانم پارسا كه قاضي دادگستري است، برگزار شده است. در اين مراسم، مهندس روحاني وزير كشاورزي و عدهاي ديگر از پيروان مسلك بهايي حضور داشتهاند. خانم پارسا و تيمسار شيرينسخن نيز در اين مجلس بودهاند. خطبه عقد كه معمولا از طرف يك نفر روحاني بايد خوانده شود، انجام نگرديد و طبق آداب و رسوم بهاييها برنامه عقد انجام شده است. نظريه شنبه: چون تيمسار صنيعي از بهاييان مشهور ايران است، ازدواج فرزند وي با خانواده پارسا نشان ميدهد كه اين خانواده نيز جزء گروه بهاييها به شمار ميروند و تظاهرات مسلمان بودن آنها بنا به مصلحت سياسي است. [27] .
فرخرو پارسا در 1323 ش در 22 سالگي، با «احمد شيرينسخن» [28] سي و سه ساله، ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج، سه فرزند دختر و يك فرزند پسر، به نامهاي: حميد (1327)، ناهيد (1328)، مهشيد (1332) و نويد (1336) ميباشد. احمد شيرينسخن، تيمسار ارتش بود و سابقه سوءاستفادههاي او در تداركات ارتش به همراه اسدالله صنيعي - وزير بهايي جنگ - نيازمند فصلي مجزاست. [ صفحه 255] تلاش براي ايجاد دولت غاصب اسرائيل يكي از اهداف عالي حزب بهاييت بود و ارسال ثروتهاي دزدي شده از مردم مسلمان، به آن ديار از فعاليتهاي اصلي آنان به شمار ميرفت. در اين مقوله، فرخرو پارسا هم يد طولايي داشت و در مدت اشتغال در وزارت آموزش و پرورش، دزديهاي بسيار كرد كه گزارشهاي مفصل آن، در كتابي به نام او، منعكس شده است. فساد اخلاق او نيز، مقولهاي است كه در اين نوشتار، اشارهاي به آن نكردهايم و خوانندگان محترم را به مطالعهي دقيق اسنادي كه در خصوص او منتشر گرديده، دلالت ميدهيم. [29] .
[1] تاريخ معاصر ايران، كتاب سوم، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ص 103.
[2] سند 226 / 303، 28 / 2 / 1344.
[3] اميرعباس هويدا به روايت اسناد ساواك، ج 1، ص 180.
[4] زنان دربار به روايت اسناد ساواك - فرخرو پارسا، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات تهران، 1382، ص 36.
[5] سند 228 / 303، 29 / 2 / 1344.
[6] سند 404 / 322، 6 / 3 / 1344.
[7] سند 457 / 322، 15 / 3 / 1344.
[8] سند 414 / 303، 31 / 3 / 1344.
[9] سند 3898 / 911، 20 / 4 / 1344. [
[10] فرخرو پارسا به روايت اسناد ساواك، ص 42.
[11] سند 29318 / 322، 11 / 6 / 1344.
[12] سند 19810 / 20 ه 7، 17 / 6 / 1347.
[13] سند 331 / 300، 24 / 7 / 1344.
[14] سند 106 / 300، 13 / 6 / 1344.
[15] فرخرو پارسا به روايت اسناد ساواك، ص 87.
[16] سند 12443 / 20 هـ 5، 17 / 4 / 1346.
[17] سند 11747 / 20 ه 4، 13 / 5 / 1347.
[18] سند 19634 / 20 هـ 6،7 / 6 / 1347.
[19] سند 19690 / 20 هـ 7، 9 / 6 / 1347.
[20] سند 22755/ 20 ه 7، 28 / 6 / 1347.
[21] سند 30395 / 20 ه 7، 20 / 8 / 1347.
[22] سند 41064 / 20 ه 7، 13 / 11 / 1347.
[23] سند 42091 / 20 ه م، 14 / 11 / 1347.
[24] سند 44833 / 20 ه 2، 29 / 11 / 1347.
[25] سند 4064، 30 / 11 / 1348.
[26] سند 68389 / 20 ه 7، 11 / 3 / 1349.
[27] سند 41068 / 20 ه 15، 3 / 4 / 1352.
[28] در نوشته موجود، نام پدر وي، «حسن صدر» - كه شناخته نشد - و نام مادرش، «رقيه گياهي»، ثبت شده است.
[29] زنان دربار به روايت اسناد ساواك، فرخرو پارسا، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، 1382.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».