مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در احاديث

مشخصات كتاب

مقدمه

مقدمه

رواياتى كه از پيامبر گرامى در مورد امام مهدى عليه السلام وارد شده است . بدون ترديد بيشترين و بزرگترين دسته از روايات در اين موضوع را تشكيل مى دهد كه برخى از آنها در بخشهاى گذشته ترسيم و برخى ديگر در بخشهاى آينده ترسيم خواهد شد. از شگفتيها در اين مورد، اين است كه بيشترين روايات موجود در كتابهاى اهل سنت پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام ، از خود پيامبر گرامى است و اين روايات نيز با سندهاى متعدد و مضامين و محتواى متنوعى وارد شده است .

اين روايات گاهى ضمن گفتارى از امامان دوازده گانه ، نويد حضرت مهدى عليه السلام و ظهور عدالت جهانى او را به مسلمانان مى دهد و به صراحت خاطر نشان مى سازد كه او دوازدهمين آنان است .

و گاه از اين حقيقت سخن دارد كه او از فرزندان فاطمه عليهاالسلام است .

گاه بيانگر اين واقعيت مى باشد كه او از نسل سرفراز حسين عليه السلام است .

و گاه ترسيم گر اين پيام است كه آن وجود گرانمايه نهمين امام از نسل حسين عليه السلام مى باشد.

در اين بخش و بخشهاى آينده ، شما خوانندگان عزيز، آگاه خواهيد شد كه پيامبر گرامى همواره در مناسبتهاى مختلف و موقعيتهاى بسيار و شرايط و مكانهاى حساس از وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام خبر مى داد.

و خود اين مطلب نشانگر اين واقعيت است كه آن حضرت به اين موضوع حساس بالاترين اهميت را مى داد وگرنه اين اهتمام و عنايت به موضوع و تكرار و اصرار و پافشارى در آن چرا؟

به هر حال روايات رسيده از پيامبر(ص ) پيرامون داوزدهمين امام نور عليه السلام براستى بسيار است كه ما با رعايت اسلوب كتاب ، برخى از آنها را برگزيده و ترسيم خواهيم كرد.

روايت اول : حجت هاي خدا بر مردم پس از من ، دوازده نفرند

روايت اول : حجت هاي خدا بر مردم پس از من ، دوازده نفرند

1_ ((سعيد بن جبير)) از ((ابن عباس )) و او نيز از پيامبر آورده است كه فرمود:

((ان خلفائى و اوصيائى و حجج الله على الخلق بعدى لاثناعشر، اولهم اخى و آخرهم ولدى .

قيل : يا رسول الله ! و من اخوك ؟

قال (ص ): على بن اءابى طالب .

قيل : و من ولدك ؟

قال (ص ): المهدى الذى يملاها _ اى يملاءها _ قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما. و الذى بعثنى بالحق بشيرا لو لم يبق من الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى المهدى ، فينزل روح الله عيسى بن مريم فيصلى خلفه و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب )) (98)

يعنى : حضرت فرمودند:

((جانشينان من و حجت هاى خدا بر مردم پس از من ، دوازده نفرند، نخستين آنان برادر من و آخرين شان فرزندم مى باشد.))

پرسيدند: ((برادر شما كيست اى پيامبر خدا؟))

فرمود: ((على بن ابى طالب ))

پرسيدند: ((فرزندتان كيست ؟))

فرمود: ((فرزندم ، مهدى است و همو كه زمين را لبريز از عدل و داد مى كند، همانگونه كه از ظلم و بيداد در آستانه ظهور او لبريز شده است .

بخدايى كه مرا بحق و بشارت دهنده برانگيخت اگر از عمر دنيا تنها

يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد ساخت تا فرزندم مهدى عليه السلام در آن روز ظهور كند، آنگاه عيسى بن مريم از آسمان فرود مى آيد و به امامت او، نماز مى گذارد و زمين را به نور پروردگارش نورباران مى گردد و حكومت او به شرق و غرب گيتى گسترش مى يابد و زمين در قلمرو عدالت و قدرت او قرار مى گيرد.))

روايت دوم : مهدي مردي از فرزندان من است

روايت دوم : مهدي مردي از فرزندان من است

2. و نيز ((حذيفه )) از پيامبر آورده است كه فرمود: ((المهدى رجل من (( وليد، وجهه كالكوكب الدرى .)) (99)

يعنى :

مهدى عليه السلام مردى از فرزندان من است و چهره اش بسان ستاره درخشان مى درخشد.

روايت سوم : چهره مهدي بسان ستاره نورافشان است

روايت سوم : چهره مهدي بسان ستاره نورافشان است

3. و نيز آورده است كه پيامبر(ص ) فرمود:

((المهدى رجل من ولدى ، وجهه كالكوكب الدرى اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى ، يملا الارض عدلا كما ملئت جورا يرضى فى خلافته اهل السماء و الطير فى الجو يملك عشرين سنة .)) (100)

يعنى :

مهدى عليه السلام مردى از فرزندان من است . چهره اش بسان ستاره نورافشان است و سيما و رنگ چهره او عربى و قامت دل آرايش برافراشته است . او جهان را لبريز از عدل و داد مى كند همانگونه كه پيش از آمدن او پر از بيداد مى گردد. در حكومت او آسمانيان و پرندگان در فضا خشنود مى گردند و 20 سال حكومت مى كند.

روايت چهارم : مهدي غيبت طولاني خواهد داشت

روايت چهارم : مهدي غيبت طولاني خواهد داشت

4. و نيز آورده اند كه فرمود:

((المهدى من ولدى ، يكون له غيبة و حيرة تضل فيها الامم ياتى بذخيره الانبياء فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.)) (101)

يعنى :

مهدى عليه السلام از فرزندان من است . او غيبت طولانى خواهد داشت و در آن شرايط حيرتى سايه خواهد افكند كه امتها، در اين حيرت و سرگردانى گمراه مى شوند. او با ذخاير پيامبران خواهد آمد و جهان را همانگونه كه پيش از ظهورش مملو از ظلم و بيداد است ، لبريز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت .

روايت پنجم : نام او نام من و كنيه او كنيه من مي باشد

روايت پنجم : نام او نام من و كنيه او كنيه من مي باشد

5. ((قندوزى حنفى )) از ابوبصير و او نيز از امام صادق عليه السلام و از پدانش ، تا از پيامبر آورده اند كه فرمود:

((المهدى من ولدى ، اسمه اسمى و كنيته كنيتى و هو اشبه الناس بى خلقا و خلقا تكون له غيبة و حيرة فى الامم حتى تضل تضل الخلق عن اديانهم ، فعند ذلك يقبل كالشهاب الثاقب ، فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا)) (102)

يعنى :

مهدى از فرزندان من است ، نام او نام من و كنيه او كنيه من مى باشد. و او شبيه ترين انسانها از نظر صورت و سيرت و چهره و اخلاق به من است . او غيبتى طولانى خواهد داشت و امتها در مورد او سرگردان خواهند شد تا آنجايى كه از دين خويش برمى گردند و گمراه مى شوند آنگاه در آن شرايط

است كه آن حضرت بسان ستاره نورافشان به مردم روى مى آورد و زمين را از عدالت و قسط لبريز مى سازد همانگونه كه از ظلم و بيداد لبريز شده است .

روايت ششم : فاطمه جان ! مهدي از فرزندان توست

روايت ششم : فاطمه جان ! مهدي از فرزندان توست

6. مرحوم مجلسى از ابوايوب انصارى آورده است كه پيامبر گرامى در بستر بيمارى به دخت گرانمايه اش فاطمه عليهاالسلام فرمود:

((والذى نفسى بيده لابد لهذه الامة من مهدى و هو والله من ولدك .)) (103)

يعنى :

فاطمه جان ! بخدايى كه جانم در كف قدرت اوست سوگند كه بى هيچ ترديدى اين امت ((مهدى )) دارد و او از فرزندان توست .

روايت هفتم : مهدي اين امت ، از خاندان محمد است

روايت هفتم : مهدي اين امت ، از خاندان محمد است

7. از اميرمؤ منان عليه السلام روايت شده است كه به پيامبر گرامى (ص ) گفتم :

((يا رسول الله ! آمنا _ آل محمد_ المهدى ام من غيرنا؟

فقال رسول الله (ص ): لا! بل منا بنا بختم الله الدين كما فتح الله بنا و بنا بنقذون عن الفتنة كما انقذوا من الشرك و بنا يؤ لف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة اخوانا كما الف بين قلوبهم بعد عداوة الشرك و بنا بصبحون بعد عداوة الفتنة اخوانا كما اصبحوا بعد عداوة الشرك اخانا.)) (104)

يعنى : حضرت على عليه السلام پرسيدند:

((مهدى اين امت ، از خاندان محمد(ص ) است يا از ديگران ؟))

فرمود: ((از خاندان ماست . خداوند همانگونه كه دين خود را بوسيله ما آغاز كرد بوسيله ما نيز به آخرين مرحله اوج مى بخشد و ختم مى كند و همانگونه كه به وسيله ما از شرك نجاتشان بخشيد از فتنه ها نجات و رهايى شان مى دهد و همانگونه كه ميان دلهاى مسلمانان پس از عداوت و دشمنى ، شرك و كفر، الفت و

محبت ايجاد كرد باز هم بوسيله ما الفت و مهر و محبت ايجاد كرد باز هم بوسيله ما الفت و مهر و محبت ايجاد مى كند و همانگونه كه پس از عداوت شرك و جاهليت اصل برادرى و اخوت را برقرار ساخت باز هم بوسيله ما با هم پرمهر و برادر مى گردند.))

روشن است كه پرسش اميرمؤ منان عليه السلام پرسش فردى آگاه و داناست كه براى آگاهى و بيدارى ديگران و براى ثبت در تاريخ يا به منظور ديگرى سؤ ال مى كند و اينگونه پرس و جو در فرهنگ دين سابقه دارد.

براى نمونه به اين آيه شريفه توجه كنيد كه مى فرمايد:

((ما تلك بيمينك يا موسى !؟)) (105)

و آن چيست كه بدست راست تو است اى موسى ؟

روايت هشتم : سيره و برنامه و روش او، سيره و سنت من است

روايت هشتم : سيره و برنامه و روش او، سيره و سنت من است

8. و نيز آورده اند كه فرمود:

((القائم من ولدى ، اسمه اسمى و كنيته كنيتى و شمائله و سنته سنتى ، يقيم الناس على ملتى و شريعتى و يدعوهم الى كتاب الله عزوجل من اطاعه اطاعنى و من عصاه عصانى و من انكره فى غيبته فقد انكرنى و من كذبه فقد كذبنى و من صدقه فقد صدقنى الى الله اشكوا المكذبين لى فى امره و الجاحدين لقولى فى شاءنه و المضلين لامتى عن طريقته ... و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .)) (106)(107)

يعنى :

((قائم )) از فرزندان من است . نام او نام من و كنيه او كنيه من و اخلاق او اخلاق من ، سيره و برنامه و روش او، سيره و

سنت من است .

او مردم را به راه و رسم من بپا مى دارد و به كتاب خدا فرا مى خواند. هر كس او را فرمان برد مرا فرمان برده است و هركس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى نموده است و هركس او را در دوران غيبتش انكار كند، مرا انكار كرده است و هركس وجود گرانمايه و آمدن او را دروغ پنداشته است و هركس او را گواهى و تصديق نمايد، مرا تصديق كرده است .

من از تكذيب كنندگان خويش در مورد مهدى عليه السلام ،

و انكار كنندگان سخن خود درباره او و گمراهان ،

و گمراه گران امتم از راه و رسم او، به بارگاه خدا شكايت مى برم .

و كسانى كه ستم مى كنند بزودى خواهند دانست كه به چه جايگاه و مكانى باز مى گردند.

روايت نهم : زمين را لبريز از عدل و قسط مي سازد

روايت نهم : زمين را لبريز از عدل و قسط مي سازد

9. و نيز از ((ابن عباس )) آورده اند كه پيامبر فرمود:

(( على بن ابى طالب امام امتى و خليفتى عليهم بعدى و من ولده القائم المنتظر الذى يملاء الله عزوجل به الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما. و الذى بعثنى بالحق بشيرا ان الثابتين على القول به _ فى زمان غيبته _ لاعز_ اى اقل واندر _ من الكبريت الاحمر.))

فقام اليه جابربن عبدالله الانصارى فقال : (( يا رسول الله ! وللقائم من ولدك غيبة ؟

فقال : اى ورب و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين .)) ياجابر! ان هذا الامر من امر الله و سر من سر الله مطوى ،

_ اى مستور _ عن عباده فاياك و الشك فى امر الله فهو كفو.)) (108)

يعنى حضرت فرمودند:

((على بن ابى طالب پيشواى بحق امت و جانشين من در ميان مردم است و ((قائم )) امت كه زمين را لبريز از عدل و قسط مى سازد همانگونه كه به هنگامه ظهورش لبريز از ظلم و جور است ، از فرزندان او خواهد بود. سوگند بخدايى كه مرا بحق و نويد رسان برانگيخت ثابت قدمان به امامت او در روزگار طولانى غيبتش بسيار اندك اند، از كبريت احمر ناياب تر.))

در اين ميان جابر بن عبدالله انصارى بپاخاست و پرسيد كه : ((اى پيامبر خدا آيا ((قائم )) كه از فرزندان شماست ، غيبتى طولانى دارد؟))

پيامبر(ص ) فرمود: ((آرى ! به پروردگارم سوگند آرى !))

و آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه :

(( و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين .)) (109)

يعنى : و تا خداوند ايمان آورندگان را پاك و پاكيزه و كافران را نابود سازد.

سپس افزودند: ((هان اى جابر! اين كارى شگفت انگيز از كاهاى خدا و رازى از رازهاى اوست كه از بندگانش پوشيده است از اين رو از ترديد در كار خدا بپرهيز كه كفر است .))

روايت دهم : عيسي بن مريم به امامت او نماز مي گذارد

روايت دهم : عيسي بن مريم به امامت او نماز مي گذارد

10. در روايتى طولانى از ((ابوسعيد خدرى )) آورده اند كه پيامبر گرامى (ص ) به دخت گرانمايه اش فاطمه عليهاالسلام فرمود:

((يا بنية ! انا اعطينا _ اهل البيت _ سبعا يعطها احد قبلنا:

1_ نبينا خير الانبياء و هو بعلك .

2_ و

وصينا خير الاوصياء وهو بعلك .

3_ و شهيدنا خير الشهداء و هو عم البك حمزة .

4_ و منا من له جناحان خضيبان يطير بهما فى الجنة و هو ابن عمك جعفر.

5 و 6_ و منا _ والله الذى لا اله الا اهو _ مهدى هذه الامة الذى يصلى خلفه خلفه عيسى بن مريم _ ثم ضرب بيده على منك الحسين عليه السلام فقال : من هذا ثلاثا _ اى قال عليه السلام ((من هذا)) ثلات مرات )) (110)

يعنى :

دخترم ! به ما خانواده هفت نعمت ارزانى گرديد كه به هيچ كس ارزانى نگرديد اينها عبارتند از:

1_ پيامبر اين امت ، بهترين پيامبران است كه پدر توست .

2_ وصى او بهترين اوصياء است كه همسر تو على عليه السلام است .

3_ شهيد ما بهترين شهيدان راه خداست كه عموى پدرت ((حمزه )) است .

4_ و آن كسى كه به او دو بال خونرنگ داده شد تا بسوى بهشت پركشد و نيز بوسيله او در بهشت پرواز مى كند از ماست و او پسر عمويت ((جعفر طيار)) است .

5 و 6_ و دو نواده گرانقدر حسن و حسين از ما هستند.

7_ و بخدايى كه جز او خدايى نيست سوگند كه مهدى اين امت از ماست . همو كه عيسى بن مريم به امامت او نماز مى گذارد.

آنگاه پيامبر با دست مبارك بر شانه حسين عليه السلام زد و سه بار فرمود: ((مهدى از نسل اين است ، آرى ! اين .))

در كتاب يكى از علماى اهل سنت اين عبارت آمده است كه : آن

حضرت دست بر شانه حسين عليه السلام نهاد و فرمود:

((من هذا مهدى هذه الامة .))

روايت يازدهم : فرود عيسي بن مريم از آسمانها به هنگام ظهور مهدي

روايت يازدهم : فرود عيسي بن مريم از آسمانها به هنگام ظهور مهدي

11. و نيز جابر بن عبدالله انصارى آورده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

((ينزل عيسى بن مريم عليه السلام فيقول اميرهم المهدى : تعال ! صل بنا. فيقول :

الا، ان بعضكم على بعض امراء تكرمه من الله عزوجل لهذه الامه . (112)

يعنى :

به هنگام ظهور حضرت مهدى ، عيسى بن مريم از آسمانها فرود مى آيد. فرزندم مهدى عليه السلام كه سالار مردم است به او مى گويد: ((بيا و با ما نماز بگذار!.))

آنگاه مى فرمايد: ((آگاه باشيد خداوند بخاطر احترام و گرامى داشت اين امت برخى را پيشواى برخى ديگر قرار داد.))

روايت دوازدهم : قائم ، از فرزندان من است

روايت دوازدهم : قائم ، از فرزندان من است

12. حضرت رضا عليه السلام از پدرانش آورده كه پيامبر گرامى فرمود:

((من احب ان يتمسك بدينى و يركب سفينة النجاة بعدى فليقتد بعلى بن ابى طالب و ليعاد عدوه و ليوال وليه فانه وصيى و خليفتى على امتى فى حياتى و بعد وفاتى و هو امام كل مسلم و امير كل مؤ من بعدى ، قوله قولى و امره امرى و نهيه نهيى و تابعه تابعى و ناصره ناصرى و خاذله خاذلى .))

ثم قال (ص ): (( من فارق عليا بعدى لم يرنى و لم اره يوم القيامة و من خالف عليا حرم الله عليه الجنة و جعل ماواه النار و من خذل عليا خذله الله يوم يعرض عليه و من نصر عليا نصره الله يوم يلقاه و لقنه حجته عند المساءلة .))

ثم قال : (( الحسن و الحسين

اماما امتى بعد ابيهما و سيدا شباب اهل الجنة ، امهما سيدة نساء العالمين و ابوهما سيد الوصيين و من ولد الحسين تسعة ائمة ، تاسعهم القائم من ولدى ، طاعتهم طاعتى و معصيتهم معصيتى . الى الله اشكوا المنكين لفضلهم والمضيعين لحرمتهم بعدى و كفى بالله و ليا و ناصرا لعترتى و ائمة امتى و منتقما من الجاحدين حقهم و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .)) (113)

يعنى :

هركس دوست دارد به دين من تمسك جويد و پس از من به كشتى نجات اين امت بنشيند بايد به على بن ابى طالب اقتداء كند. با دشمنان او دشمنى ورزد و با دوستانش طرح دوستى ريزد. چرا كه در زندگى من و پس از سفر من به سراى آخرت ، او جانشين من در ميان امت است . او پس از من پيشوا و امام هر مسلمان راستين و سالار و امير هر انسان با ايمان است . سخن او سخن من و فرمان او فرمان من و هشدار او هشدار من و پيرو او پيرو من و ياور او ياور من است .

آنگاه فرمود: ((هركس ، پس از من از على و راه رسم او جدا گردد و از آن دورى گزيند نه من او را در روز رستاخيز خواهم ديد و نه او مرا و هر كس با على مخالفت ورزد خداوند بهشت را بر او حرام ساخته و آتش دوزخ را، جايگاه او سازد. و هر كس دست از يارى او بردارد خدا در روز حساب او يارى نخواهد كرد.

و هركس على عليه السلام را يارى رساند خداوند

او را در روز قيامت يارى مى كند و به هنگام سؤ ال و جواب و محاسبه قيامت دليل و برهان خويش را بر دل و زبان او مى افكند و بدو تلقين مى كند.))

سپس افزود:

((حسن و حسين عليهماالسلام دو امام و پيشواى امت پس از پدرشان على عليه السلام هستند و دو سالار جوانمردان اهل بهشت .

مادرشان بانوى بانوان جهان است و پدرشان سالار اوصياء.

و از فرزندان حسين امامان نه گانه اى خواهند بود كه نهمين آنان ((قائم )) از فرزندان من است . فرمانبردارى از آنان فرمانبردارى از من است و نافرمانيشان نافرمانى من .

از انكارگران فضايل و برترى آنان و ضايع كنندگان حرمت و عظمت آنان پس از خود به بارگاه خدا شكايت مى برم ، و خدا براى دوستى و يارى خاندانم و پيشوايان دوازدگانه امتم و به منظور انتقام گرفتن از انكارگران حقوق آنان بسنده است .

و ستمكاران بزودى خواهند دانست كه به چه جايگاه و مكانى باز مى گردند.))

روايت سيزدهم : حق خدا و ما را از دشمنان حق و فضيلت مي ستاند

روايت سيزدهم : حق خدا و ما را از دشمنان حق و فضيلت مي ستاند

13. و نيز آن حضرت در روز غدير در خطبه اش با خضور 120 هزار نفر(114) مسلمان فرمود:

((...معاشر الناس ! النور من الله عزوجل فى مسلوك ، ثم فى على ثم فى النسل منه الى القائم المهدى ، الذى ياخذ بحق الله و بكل حق هو لنا...)) (115)

يعنى :

هان اى مردم ! اين نور (رسالت و ولايت ) از جانب خدا در وجود من راه يافت ، پس از من در وجود ((على بن ابى طالب

)) و نسل سرفراز او تا ((قائم ))... همو كه حق خدا و ما را از دشمنان حق و فضيلت مى ستاند... .

نكته ها

نكته ها

1. در روايات سيزده گانه اى كه ترسيم شد، بخوبى روشن گرديد كه پيامبر گرامى به منظور تاءكيد بر اين واقعيت و بخاطر تثبيت اين حقيقت اساسى و عقيدتى ، بخدا سوگند ياد مى كند و بارها مى فرمايد: ((و الذى بعثنى بالحق بشيرا))

و مى فرمايد: (( و الذى نفسى بيده ...

و يا مى فرمايد: منا _ و الله الذى لا اله الا هو _ مهدى هذه الامة ...))

كه اين سوگندها به منظور استوار ساختن اين واقعيت است .

2. و نيز آن پيامبر راستگو و امين ، به اين هم بسنده نمى كند و مى فرمايد: ((اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى باشد...)) و بدينوسيله اين واقعيت را مورد تاءييد قرار مى دهد كه اين وعده خدا قطعى و شدنى است و هيچ ترديدى در آن روا نيست گرچه از عمر جهان يك روز بيشتر باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى سازد و بطور قطع امام مهدى عليه السلام ظهور مى كند.

اين تعبيرها و اين سوگندها بيانگر نهايت درجه تاءكيد بر اين موضوع حساس و حياتى است كه در اين روايات آمده است .

3. و نيز در روايات ، از نظرتان گذشت كه پيامبر به هنگام سخن گفتن از امام مهدى عليه السلام همواره تاءكيد مى كند كه : ((او جهان را از عدالت و قسط لبريز مى سازد پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گرديد.)) اين

نيز تاءكيد بر همين واقعيت قطعى و ترديدناپذير است كه در آينده آن را توضيح خواهيم داد.

4. همواره آمدن دو واژه ((ظلم و جور)) در روايات كه : ((ملاءت ظلما و جورا)) آمده است ممكن است نشانگر اين نكته باشد كه بسط و گسترش ستم از سوى توده هاى مردم است و رواج و گسترش ((جور)) از سوى سردمداران .

و همراه آمدن دو واژه ((قسط)) و ((عدل )) هم بيانگر اين مطلب ، كه :

تحقق آن شرايط مطلوب پس از ظهور اينگونه است كه : ((قسط)) از كارگزاران ، رواج و عالمگير مى گردد و ((عدالت )) و ((قيام به دادگرى )) از سوى توده هاى مردم تشنه عدالت . كه مى فرمايد: ((يملاء الارض قسطا و عدلا)).

5. در روايت آمده است كه ((اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى .))

معناى جمله اين است كه : قامت مبارك آن حضرت بسان مردم اردن و لبنان و فلسطين كه از نسل يعقوب بودند، قامتى زيبا و متعادل و برافراشته است نه همانند قامت مردم ((چين )) و ((ژاپن )) و كشورهاى شرق آسيا، كوتاه قامت يا متوسط.

مقدمه

مقدمه

در مجموعه هاى رواى و فرهنگى حديثى شيعه همچون : كافى ، بحارالانوار و... با روايات بى شمارى روبرو مى گرديم كه از امامان معصوم عليهم السلام در موقعيتها و مناسبتهاى گوناگونى در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام آمده است .

آنان اين روايات را در بشارت و نويد از آن حضرت بيان كرده اند. و اين نشانگر اهميت و بهاء دادن يشوايان راستين اسلام به اين مطلب و بيانگر حساسيت

موضوع مورد بحث از ديدگاه آنان است .

يك نكته ظريف قبل از روايات

ما در اينجا از علم و آگاهى امام عليه السلام و چگونگى اخبار او از آينده دور و نزديك سخن نداريم و تنها با طرح يك نكته ظريف و دقيق به مطالعه روايات مورد اشاره مى پردازيم .

نكته مورد نظر اين است كه روايات رسيده از پيامبر گرامى (ص ) در مورد آينده به سه دسته قابل تقسيم است :

1_ دسته نخست رواياتى است كه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام و مسايل مربوط به اوست كه شمار اينها از صدها فراتر است و در كتابهاى شيعه و اهل سنت موجود است .

2_ دسته دوم رواياتى است كه از آينده نزديك و دور پس از رحلت پيامبر و نيز از تسلط تبهكارانه رژيم سياهكار اموى و عباسى ، خبر مى دهد.

3_ دسته سوم رواياتى است كه از آينده جهان و انسان و واپسين حركت تاريخى و دگرگونى اوضاع و احوال در آخر الزمان ، سخن دارد.

اصل و ريشه و سرچشمه اين سه دسته از روايات رسيده از پيامبر(ص ) كجاست ؟ و آن حضرت اين رخدادهاى دور و نزديك و وقوع آنان را از چه منشاء و منبعى گرفته و خبر مى دهد؟ هر پاسخى كه براى اين سؤ ال داده شود درست همين پاسخ مى تواند پاسخ ما به ريشه و سرچشمه روايات رسيده از امامان معصوم _ پيرامون آينده جهان و انسان بطور اعم و در مورد نويدهاى آنان از وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام بطور اخص باشد و هيچ بحثى

هم در اينجا از علم امام معصوم عليه السلام نداريم .

اگر براستى علم پيامبر برخاسته از وحى الهى است ، كه بى ترديد از ديدگاه ما چنين است ، سرشمه دانشها و علوم امامان نور عليهم السلام نيز نياى گرانقدرشان پيامبر و فرشته امين وحى و ذات اقدس الهى است و اين علم و غيب هم نيست چرا كه علم غيب در درجه نخست ويژه خداست و بس .

در مورد علم غيب دانشمندان گذشته و معاصر كتايهاى بسيارى نوشته اند و ما نيز در جلد اول ((شرح نهج البلاغه )) و نيز كتاب ((فاطمه من المهد الى اللحد)) برخى از روايت رسيده در اين مورد را آورديم و عصاره بحث اين است كه : سرچشمه دانشها و آگاهيهاى متنوع و گسترده امامان معصوم عليهم السلام گوناگون است از آن جمله :

1_ برخى از اين علوم و دانشها را از پيامبر گرامى شنيده و آموخته و روايت كرده اند.

2_ برخى ديگر در كتاب ويژه على عليه السلام و مصحف فاطمه عليهاالسلام آمده است .

3_ برخى در كتاب خاصى به نام ((جفر احمر)) آمده است .

4_ و برخى ديگر از آگاهيهاى شگفت امامان نور، از ويژگيهاى امام معصوم و راستين است كه بحث در اين مورد نياز به فرصت و مجال ديگرى دارد.

اميدوارم خداوند ما را در نگارش كتابى در اين مورد توفيق ارزانى دارد.

بازگشت به بحث

هنگامى كه به مجموعه هاى حديثى كه در برگيرنده روايات خاندان پيامبر است ، مراجعه مى كنيم با انبوهى از نويدها روبرو مى گرديم كه از همه امامان يازده گانه در مورد

دوازدهمين امام نور عليه السلام موج مى زند و بيانگر نهايت درجه اهميت و بها دادن آن بزرگ مردان تاريخ به اين موضوع حساس عقيدتى و اسلامى است . اين مطلب بويژه پس از آگاهى به موقعيت هاى حساس و جايگاهها و شرايط بى نظيرى كه امامان راستين پيرامون امام مهدى عليه السلام ، به آگاهى بخشى پرداخته و آن گرانمايه را با نام و نشان ستوده اند، روشنتر مى گردد و طبيعى هم هست كه امامان اهل بيت با وجود شرايط خاص سياسى _ اجتماعى باز هم با همه امكان و تا سرحد جهاد و فداكارى ، در راه استوارى بخشيدن به اين واقعيت اساسى و اصل عقيدتى ، بكوشند.

و اگر روايات رسيده از آنان از نظر شما و نيز از نظر روشن يا اجمال و سربسته بودن ، متفاوت است جاى شگفتى ندارد، چرا كه شرايط حاكم زمان آنان مختلف بود و به برخى فرصت و اجازه نمى داد تا اين اصل عقيدتى و اجتماعى و دينى را بصورت روشنترى بيان كنند و يا بطور گسترده از آن سخن به ميان آورند.

و اينك برخى از آن روايات :

اميرمؤ منان و نويد از حضرت مهدي

اميرمؤ منان و نويد از حضرت مهدي

امام امير مؤ منان عليه السلام دروازه علم و دانش پيامبر و پدر گرانمايه امامان راستين و سالار خاندان پيامبر است .

بيان آن حضرت ميان همه مسلمانان شهرت يافته است كه مى فرمود:

((علمنى رسول الله (ص ) الف باب من العلم ، يفتح لى من كل باب الف باب )) (116)

يعنى : پيامبر خدا يك هزار باب از علم و دانش را به

من آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شود.

آن حضرت از رخدادهاى فراوان و قضاياى بسيارى پيش از رخ دادن آنها، بطور شگفت انگيزى خبر داد: از استيلاء سردسته پليد اموى معاويه بركشورهاى اسلامى (117) از شهادت امام حسين عليه السلام در كربلا بيست سال پيش از فاجعه غمبار عاشورا(118) از سردمداران خودكامه رژيم تبهكار عباسى ، از بناى بغداد و از انقراض سلسله عباسى بدست مغول و... خبر داد.

براى نمونه :

1_ از آن حضرت آورده اند كه فرمود: ((بغداد! و تو چه مى دانى كه بغداد چيست ؟ سرزمينى است با درختان گز، در آنجا بناها و ساختمان هاى پرشكوهى بنياد مى گردد و زرداران و زورمندان در آنجا جاى مى گيرند.

فرزندان ((عباس )) آنجا را به عنوان پايگاه قدرت و وطن خويش بر مى گزينند و مركز زر و زيور و زينت و تجملات خود قرار مى دهند.

پايگاه عياشى و بدمستى و بازى بنى عباس ، مركز بيداد بيدادگران ، پايتخت حكومت ترور و وحشت ، قرارگاه رهبران و زمامداران فاسق و فاجر و وزيران خيانتكار مى گردد.

و فرزندان ((ايران )) و ((روم )) به اين تبهكاران و رژيم بيدادگر آنان خدمت مى كنند. آنان مردم را به هيچ كار شايسته اى فرانمى خوانند و خود نيز اگر بدان دعوت شوند عمل نمى كنند و نه از هيچ عمل زشت ناپسندى ، اجتناب مى ورزند و نه ديگرى را از آن باز مى دارند. فساد و تباهى در ميان آنان به گونه اى موج بر مى دارد كه همجنس بازى رايج مى گردد و

مردان به مردان و زنان به زنان بسنده مى كنند و در اين شرايط فاجعه بار رژيم عباسى است كه آن اندوه فراگير و آن گريه و حزن طولانى فرا مى رسيد... .

واى به حال ((بغداد)) و مردم آن از تسلط نژاد ترك ، آنان مردمى چشم تنگ هستند و چهره هايشان گرد و كوچك است . لباسهايشان حرير و چهره كوسه و بى مو هستند.

اينان از همانجا بسوى رژيم عباسى مى تازند كه حكومتشان سرچشمه گرفته ، رهبر اين گروه مهاجم ، صدايش رساست و شجاعت و شهامتش بسيار و همتش بلند است . به هيچ شهرى روى نمى آورد جز اينكه آن را فتح مى كند. و پرچمى بر ضد او برافراشته نمى گردد، جز اينكه آن را سرنگون مى سازد.

واى بر كسى كه با او دشمنى ورزد... و همينگونه خواهد بود تا بر همه قلمرو رژيم ((عباسى )) سيره يابد))(119)

من نيازى به شرح اين خطبه نمى بينم بويژه كه خود آن ، مورد نظر نيست بلكه به عنوان نمونه آمده است ، اما در خطبه نكته ظريفى است كه بدان اشاره مى رود و آن اين است كه اميرمؤ منان خبر داد كه حكومت فرزندان عباسى از خراسان طلوع مى كند و از همانجا هم افول و غروب مى نمايد.

و شگفت اين است كه بعدها روشن شد كه رژيم بنى عباس از خراسان و بدست ((ابومسلم خراسانى )) آغاز گرديد و اساس آن از آنجا تاءسيس شد و هجوم و حمله مغول نيز از همانجا شروع شد و همه چيز را با خاك يكسان كرد و خاكستر

آن را به باد داد.

اميرمؤ منان عليه السلام ده سال پيش از وقوع ، در اين مورد فرمود:

((ياءتى من حيث بداء ملكهم ))

يعنى : آفت و عامل انحطاط و سقوط بنى عباس ، از همان نقطه طلوعشان خواهد آمد.

و تاريخ گواه است كه همه پيش بينى ها و پيشگويهاى دقيق آن حضرت همانگونه كه فرموده بود به تحقق پيوست . بغداد همانگونه بنياد گرديد و همانگونه شد كه به وصف آمده بود. و مغول نيز از سوى خراسان آمدند و در بلاد اسلامى همانگونه كه گفته شد عمل كردند كه ((ابن ابى الحديد)) شرح آن را آورده است .

كوتاه سخن اينكه :

اميرمؤ منان عليه السلام از رويدادهاى بسيار و فاجعه هاى متعددى خبر داده است كه بيشتر آنها به وقوع پيوسته است .(120)

از جمله اخبار آن حضرت از آينده جهان و انسان ، خبر از امام مهدى عليه السلام است كه در بخش تفسير آيات پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدى آورديم و اينك به برخى ديگر از روايات از آن حضرت توجه كنيد:

1_ حضرت جواد عليه السلام از پدران گردانقدرش عليه السلام آورده است كه اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:

((للقائم نا غيبة امدها طويل كانى بالشيعه يجولون جولان النعم فى غيبته يطلبون المرعى فلا يجدونه .

الا فمن ثبت منهم على دينه و لم يقس قلبه لطول امد امامه فهو معى فى درجتى يوم القيامة .))

((... ان القائم منا اذا قام لمن يكن الاحد فى عنقه بيعة فلذلك تحفى ولادته و يغيب شخصه .)) (121)

يعنى : براى ((قائم )) ما غيبتى بسيار طولانى است

و من شيعيان را مى نگرم كه در غيبت او بسان گله بدون شبان سرگردان دنبال چراگاهند و نمى يابند.

آگاه باشيد كه هر كس از اينان بر دين خويشتن استوار باشد و قلبش بخاطر غيبت طولانى آن حضرت سخت نگردد چنين كسى با من است و در قيامت در درجه من .

آنگاه فرمود: قائم از ماست ! هنگامى كه ظهور مى كند بيعت هيچ كس را بر عهده ندارد و به همين جهت ، هم ولادت او در نهان انجام گرفت و از نظر غايب گرديد

2. و نيز حضرت راضا عليه السلام از پدرانش آورده است كه اميرمؤ منان عليه السلام به امام حسين عليه السلام فرمود:

((التاسع من ولدك يا حسين ! هو القائم بالحق ، المظهر للدين ، الباسط للعدل .

قال الحسين عليه السلام : فقلت ، يا اميرالمؤ منين ! و ان ذلك لكائن ؟

فقال : اى و الذى بعث محمدا بالنبوة و اصطفاه على جميع البرية و لكن بعد غيبة و حيرة لا يثبت فيها على دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين ، الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا و كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه .))

يعنى : حسين جان ! نهمين فرزند تو قائم بحق است و آشكار كننده دين و گسترش دهنده عدالت .

امام حسين عليه السلام مى فرمايد: ((گفتم : يا اميرمؤ منان ! اين خبر براستى تحقق يافتنى است ؟))

فرمود: ((آرى ! بخدايى كه محمد را فرمان رسالت داد و او را بر همه انسانيت برگزيد اين كار شدنى است ، اما پس از غيبت طولانى و سرگردانى

و نابسامانى بسيار، مردمى كه در آن شرايط زندگى مى كنند، جز خالصانى كه در اوج يقين هستند و خدا از آنان به ولايت ما پيمان گرفته و در دلهايشان ايمان را مرقوم داشته و به روحى از جانب خويش آنان را تاءييد فرموده است ؛ جز اينان ، كسى بر دين خويشتن استوار نمى ماند.))

3_ و نيز مى فرمايد:

((فانظروا اهل بيت نبيكم فلئن لبدوا فالبدوا! و ان استنصروكم فانصروهم ! فليفرجن الله الفتنة برجل منا اهل البيت . باءبى ابن خيرة الاماء، لا يعطيهم الا السيف هرجا و هرجا، موضوعا على عاتقة ثماينة اشهر، حتى تقول قريش ، لوكان هذا من ولد فاطمة لرحمنا.

يغريه الله ببنى امية _ اى يسلطه الله عليم _ حتى يجعلهم حطاما و رفاتا ((ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا سنة الله فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا.)) (122)(123)

يعنى : به خاندان پيامبرتان بنگريد، اگر بپا خاستند، شما نيز بپا خيزيد و اگر يارى طلبيدند آنان را با همه وجود يارى كنيد، خداوند بوسيله مردى گرانمايه از ما اهل بيت پيامبر، فتنه ها و تباهيها را برطرف مى سازد. پدرم ، فداى پسر بهترين كنيزان كه به سران فتنه ها و تاريكيها و بيدادگريها، جز شمشير، حق را به ارمغان نخواهد آورد و شميشير عدالتش هشت ماه بر دوش اوست و پيكار مى كند تا عوامل فتنه و تباهى را بر كند... تا آنجا كه قريش مى گويند ((اگر اين مصلح جهانى ، از فرزندان فاطمه عليهاالسلام بود به ما ترحم مى كرد.))

خداوند او را بر رهروان بنى اميه

و بقاياى فكرى آنان اقتدار خواهد بخشيد تا آنان را به خاك و خاشاك تبديل سازد اينان لعنت شدگانند. به هر جا كه يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختى كشته شوند.

((اين سنت خداست كه در ميان پيشينيان نيز بوده است و در سنت خدا تغييرى نخواهد يافت .))

3_ و نيز قندوزى حنفى از آن حضرت آورده است كه :

پس از پايان پيكار ((نهروان )) سخنرانى كرد و ضمن پيش بينى و خبر از رخدادهاى آينده از جمله قيام حضرت مهدى عليه السلام فرمود:

((... ذاك امر الله و هو كائن وقتا مريحا. فيا ابن خيرة الاماء! متى تنتظر؟ ابشر بنصر قريب من رب رحيم . فبابى و امى عدة قليلة اسماؤ هم فى الارض مجهولة ...)) (124)

يعنى : اين فرمان خداست و در هنگامه مناسب خود بطور قطع روى خواهد داد.

هان اى فرزندان بهترين بانوان ! تاكى براى دريافت فرمان ظهور از جانب خدا، انتظار خواهى كشيد؟

به پيروزى بزرگ و نزديكى از پروردگار بخشايشگر مژده ده .

پدر و مادرم فداى آن گروه كه از نظر شمار اندك اند و در شكوه و عظمت بسيار و نامشان در روى زمين ناشناخته .

4_ و نيز آورده است كه آن حضرت فرمود:

((سياءتى الله بقوم يحبهم الله و يحبونه و يملك من هو بينهم غريب فهو المهدى ، احمر الوجه ، بشعره صهوبة يملا الارض عدلا بلاصعوبة ...)) (125)

يعنى : بزودى مردمى را مى آورد كه آنان را دوست مى داد و آنان نيز خدا را دوست مى دارند و بزرگمردى كه ميان آنان غريب و ناشناخته

است فرمانروا و زمامدار امور مى گردد. آن وجود گرانمايه مهدى عليه السلام است كه چهره اش درخشان و گندمگون و موهايش بور است . جهان را به آسانى لبريز از عدل و داد مى كند. او در خردسالى و كودكى از مادر و پدر جدا مى گردد و در رويشگاه و جايگاه تربيت خويش گرامى است .

كشورهاى مسلمان نشين را با امن و امان فرمانروا مى شود و از پى آنان زمين و زمان در قلمرو قدرت او قرار مى گيرد.

سخن او را مى شنوند و نسل جوان و سالخورده اطاعتش مى كنند و او زمين را لبريز از عدالت مى كند همانسان كه از جور و بيداد لبريز گشته است .

آنگاه است كه امامت كامل و خلافتش استوار مى شود. خداوند مردگان را بر مى انگيزد. زمين با ظهور او آباد مى گردد و به بركت ((مهدى )) خويش ، خالص و پاك و شكوفا و پرطراوت مى شود و نهرهاى آن جريان مى يابد. و فتنه ها و تجاوزگريها ريشه كن مى شود و خير و بركتها بسيار مى گردد.

5_ و نيز آورده اند كه آن حضرت ضمن خطبه اى در ستايش پيامبر و امامان نور فرمود:

((فتن انوار السماوات و الارض و سفن النجاة و فينا مكنون العلم و الينا مصير الامور و بمهدينا تقطع الحجج فهو خاتم الائمة و منقذ الامة و منتهى النور و غامض السر. فليهنا من استمسك بعروتنا و حشر على محبتنا.)) (126)

يعنى : ما پرتو آسمانها و زمين و كشتيهاى نجات هستيم . دانش در ما نهان است و ما گنجينه

آنيم و فرجام كارها بسوى ماست و به مهدى ما، حجتها تمام مى گردد.

او آخرين امام معصوم نجات بخش امتها، آخرين نور رسالت و امامت و معماى پيچيده آفرينش است . از اين رو كسانى كه به رشته محبت ولايت ما چنگ زده و با عشق ما محشور مى گردند بايد شادمان باشند.

6_ و نيز آورده اند كه فرمود:

((...يظهر صاحب الراية المحمدية و الدولة الاحمديه . القائم بالسيف و الحال الصادق فى المقال ، يمهد الارض و يحيى السنة و الفرض .))

امام حسن و نويد از حضرت مهدي

امام حسن و نويد از حضرت مهدي

امام حسن عليه السلام فرزند گرانمايه اميرمؤ منان عليه السلام ، سالار جوانان بهشت ، نواده بزرگ پيامبر و يكى از پيشوايان معصوم و گرانقدرى است كه از وجود گرانمايه امام مهدى عليه السلام و ظهور حيات بخش و دگرگونساز او نويد مى دهد.

و اگر روايات رسيده از آن گرامى ، بويژه در مورد حضرت مهدى عليه السلام از نظر شما اندك است (133) جاى شگفتى ندارد، نبايد فراموش كرد كه دوران خلافت آن بزرگوار كه از شهادت اميرمؤ منان عليه السلام آغاز گرديد و تا شهادت جانسوز حضرتش ادامه داشت بيش از ده سال نبود و آن هم در جوى مالامال از رنج و اندوه و نگردانى و فشار، سپرى شد و فرصتى براى حركت فكرى و فرهنگى مورد نظر پيش نيامد.

((معاويه )) فرزند آن زن جگر خواره ، بر كرسى قدرت تكيه زد و شرايط و اوضاع جارى او را در جنگ پايان ناپذير و خشونت بار و كور و بى هدفش بر ضد خاندان پيامبر، يارى كرد.

او در بيت المال مسلمانان را، غاصبانه گشود و بوسيله آن وجدانها را خريد و مزدوران را به خدمت استبداد گرفت ، تا از سويى با روايات دروغين و ساختگى ، نام نيك و بلند آوازه خاندان وحى و رسالت را لكه دار و وجاهت و معنويت آنان را در هم شكسته و طهارت و قداستشان را، آلوده سازند، و از دگر سو با سرهم كردن احاديث ساختگى براى ((شجره ملعونه )) فضيلت بتراشند تا بدينوسيله جامه پاكى و شرافت بر اندام پليد امويان بپوشانند و خاندان وحى و رسالت را از صحنه زندگى جامعه ها و هدايت عصرها و نسلها، براى هميشه كنار زنند.

و براستى كه در همه ادوار تاريخ ، ((زر و سيم )) در زشت جلوه دادن واقعيتها، تحريف حقايق و نشر و پخش نارواها، نقش فوق العاده اى داشته است ، بويژه كه با قدرت ظالمانه و خشونت بار نيز همدوش و همراه باشد.

بدينسان مكتب اهل بيت و پيروان آنان در سخت ترين فشار و سركوب و ناامنى و نگردانى ، روزگار مى گذراندند و گردبادهاى سياست ، افكار و آرزوها را درهم مى نورديدند.

حضرت مجتبى عليه السلام در شرايط عجيب و مشكلات سهمگين و رنج و مصائب بسيارى مى زيست با اين وصف چگونه زمان مناسبى براى نشر حقايق و بيان واقعيات مى يافت ؟

و كجا امكانات بدو فرصت مى داد تا از امور عظيمى كه تنها دلهاى آرام آنها را مى پذيرد و تنها افكار و انديشه هاى سالم با آنها انسجام مى يابد، سخن گويد؟

اما با وجودى كه در آن مقطع از تاريخ

در مردم گرايش به شنيدن حديث و ضبط آن نبود و هيچ اهتمامى به فراگرفتن دانش از سرچشمه پاك و گواراى آن به چشم نمى خورد، با اين وصف امام مجتبى عليه السلام نويد و ستايش از دوازهمين امام نور، حضرت مهدى عليه السلام را وانگذاشت و هنگامى كه از سختى شرايط سخن مى گفت با بهره ورى شايسته از فرصت فرمود:

((...اما علمتم انه ما منا احد الا ويقع فى عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذى يصلى روح الله عيسى بن مريم خلفه ، فان الله عزوجل يخفى ولادته و يغيب شخصه لثلا يكون لاحدى عنقه بيعة اذا خرج ذاك التعسع من ولد اخى الحسين ، ابن سيدة الاماء، يطيل الله عمره فى غيبة ثم يظهره بقدرته فى صورة شاب ابن دون اربعين سنة ، ذلك ليعلم ان الله على كل شى قدير.)) (134)

يعنى : مردم ! آيا نمى دانستيد كه هر كدام از ما خاندان وحى و رسالت تحت سيطره و حاكميت طاغوت زمانش زندگى مى كند و بناچار فشار ستم بر او تحميل مى گردد جز ((قائم )) ما، همو كه روح خدا، عيسى بن مريم ، به امامت او نماز مى گذارد، چرا كه خداوند ولادت او را مخفى و شخصيت او را نهان مى دارد تا هنگامى كه به دستور او ظهور كند، بيعت قدرتمدارى را به گردن نداشته و تحت حاكميت ظالمى زندگى نكند.

او نهمين امام معصوم ، از نسل برادرم حسين است و فرزند بهترين زنان . خداوند در پشت پرده غيبت عمر او را به بلنداى آفتاب طولانى مى سازد و آنگاه به قدرت

خويش او را در چهره جوانى ، كمتر از چهل سال ظاهر مى سازد تا همگان بدانند كه خداوند بر هر كارى تواناست .

امام حسين و نويد از حضرت مهدي

امام حسين و نويد از حضرت مهدي

سرور آزادگان حضرت امام حسين عليه السلام نيز در همان شرايط سخت و دردناكى زيست كه برادر گرانمايه اش حضرت مجتبى عليه السلام قرار داشت ، بلكه مى توان به اطمينان گفت كه فشار استبداد و ارتجاع روزگار، در دوران امامت آن حضرت به حق و عدالت و طرفداران آن شكننده تر بود.(135)

آن حضرت پس از برادرش حدود ده سال زندگى كرد و در آن مدت كوتاه ، رنجها شدت يافت و بلاها بيشتر شد و فشار به طول انجاميد و با همه اينها امام حسين عليه السلام فرصت را از دست نداد، بلكه با بهرورى از فرصت به ستايش و تمجيد از مصلح بزرگ جهانى حضرت مهدى عليه السلام پرداخت و از وجود گرانمايه و ظهور و نقش شكوهبارش به مردم ، بشارتها و نويدها داد.

براى نمونه :

((لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يخرج رجل من ولدى يملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسول الله (ص ) يقول )) (136)

يعنى اگر از عمر اين جهان تنها يك روز باقى مانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى سازد تا مردى از فرزندان من ظهور كند و جهان را همانگونه كه از ظلم و جور لبريز گشته است از عدالت و قسط مالامال سازد. اين واقعيت را من به همين صورت كه گفتم از پيامبر(ص )

شنيده ام .

2_ و به يكى از مردان قبيله پرآوازه ((همدان ))فرمود:

((قائم هذه الامة هو تاسع من ولدى و هو صاحب الغيبة و هو الذى يقسم ميزاثه و هى وحى .)) (137)

يعنى : ((قائم )) اين امت نهمين فرزند از نسل من است . او غيبتى طولانى خواهد داشت و هموست كه در همان حال كه زنده است ، اموال او را ظالمان به عنوان ميراث به ناروا مى برند.(138)

3_ و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:

((لو قام المهدى لانكره الناس ، لانه يرجع اليهم شابا و هم يحسبونه شيخا كبيرا.)) (139)

يعنى : اگر مهدى عليه السلام ظهور كند و براى اصلاح جهان بپاخيزد مردم او را انكار مى كنند و نمى شناسند زيرا مى پندارند كه او پير و كهنسال است در صورتى كه آن حضرت در اوج جوانى ظهور مى كند.

4_ و نيز آورده اند كه فرمود:

((منا اثنا عشر مهديا اولهم اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و آخرهم التاسع من ولدى ، و هو الامام القائم بالحق ، يحيى الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق على الدين كله ولو كره المشركون . به غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت فيها على الدين آخرون فيوذون و يقال لهم : متى هذا الوعد؟ ان كنتم صادقين .)) (140)

يعنى : ما خاندان پيامبر دوازده نفر به عنوان مهدى خواهيم داشت كه نخستين آنان على و آخرينشان نهمين امام از نسل من است .

و اوست كه بحق و براى حق ، قيام مى كند و خداوند بوسيله او زمين را

پس از آنكه مرده است زنده مى سازد و دين حق را بر همه عقايد و مذاهب گرچه شرك گرايان را ناخوش آيد پيروزى كامل مى بخشد.

او غيبتى طولانى خواهد داشت و به دليل آن ، گروهى از مردم راه انحراف و ارتداد در پيش مى گيرند و گروهى در دين و آيين توحيدى خويش و ايمان به دوازدهمين امام ثابت قدم و استوار مى مانند و بخطر اين ثبات و استوارى در عقيده ، اذيت و آزارها را تحمل مى كنند و به تمسخر، به آنان گفته مى شود:

((متى هذا الوعد؟ ان كنتم صادقين )) (141)

اگر راست مى گوييد اين وعده (و نويد ظهور) كى خواهد بود؟

اما بدانيد كه شكيبايى بر اذيتها و آزارها در عصر غمبار غيبت آن حضرت بسان مجاهدى است كه پيشاروى پيامبر با شمشيرش در حال جهاد و پيكار با كفر و ارتجاع است .

5_ و نيز آورده است كه مردى بنام عيسى بن خشاب از آن حضرت پرسيد:

((انت صاحب هذا الامر؟))

قال : لا... ولكن صاحب الامر الطريد الشريد، الموتور باءبيه ، المكنى بعمه يضع سيفه على عاتقه ثمانية اشهر.)) (142)

يعنى : پرسيدم : ((سرورم ! آيا شما صاحب الامر هستيد؟))

فرمود: ((نه !... اما صاحب الامر، آن بزرگمرد در نهان است كه دور از نظر است . او انتقام گيرنده خون پاك و بناحق ريخته پدر و هم كنيه عموى گرانقدرش اباجعفر است ؛ براى اصلاح جهان (و برانداختن فتنه ها و تباهيها) هشت ماه شمشير بر دوش خواهد بود.

نويد چهارمين امام از حضرت مهدي

نويد چهارمين امام از حضرت مهدي

از نويد دهندگان به وجود

گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام چهارمين امام نور، حضرت سيدالساجدين عليه السلام است .

بسيار و شايسته تعمق و آگاهى است كه آن حضرت در شرايط و روزگار مرگبار و ظالمانه به اين اصل عقيدتى اشاره فرمود كه قلم از بيان آن ناتواناست .

آن حضرت هم زمان با حادثه خونبار كربلا مى زيست و روز عاشورا پدر گرانمايه ، بستگان و شاخ و برگها و ميوه هاى آن درخت پاك و تناور را در يك روز در راه خدا و اهداف بلند الهى ، از دست داد و امواج غمها و مصائب بزرگ و فاجعه بار، يكى از پى ديگرى در ظرف چند ساعت _ بر او باريدن كرد و سه بار حكم اعدام آن پيشواى فرزانه از سوى استبداد و ارتجاع اموى صادر شد:

بار اول :

در كربلا، پس از شهادت پدرش حسين عليه السلام (143)

بار دوم :

در كوفه ، در مجلس شوم ((عبيدالله ))(144)

بار سوم :

در كاخ بيداد دمشق (145) به دستور سردمدار خون آشام اموى ، ((يزيد)).

و آنجا كار شقاوت به جايى رسيد كه به دستور يزيد، قبرى در محوطه بزرگ كاخ حفر كردند تا پس از اجراى حكم ظالمانه اعدام ، پيكر مطهرش را در آنجا، به خاك سپارند... اما خداى بزرگ آن وجود گرانمايه را از شرارت آن پليدان حفظ كرد و نقشه هاى تبهكارانه آنان را نقش بر آب نمود و او را از مرگ نجات داد.

روز جمعه اى از آن روزهاى درد آور كه حضرت سجاد عليه السلام در شام بود، سردمدار پليد اموى ، يزيد، بعنوان امام جمعه به

مسجد آمد و چون خود فاقد دين و فرهنگ و ناتوان از اندرز و ارشاد امتش بود به سخنورى مزدور، دستور داد تا خطبه هاى نماز جمعه را بجاى او ايراد كند اما محور بحث و چهار چوب خطبه ها را براى او مقرر كرد.

به او دستور داد به عنوان خطبه هاى نماز جمعه ، اموى زادگان پليد و در صدر آنان معاويه و يزيد را مورد ستايش قرار دهد و برايشان بارانى از فضيلتهاى دروغين و ساختگى بباراند و متقابلا خاندان پيامبر(ص ) را با انواع دروغ سازيها و تهمتها با بيشرمانه ترين شيوه ها به بدى ياد كند. و دريغ و درد كه آن سخنور فرومايه و مزدور خواسته و نقش يزيد را به اجرا نهاد و حضرت سجاد عليه السلام نيز به اجبار در مسجد حاضر بود و آن ياوه ها و دروغها را مى شنيد.

درست در اين شرايط دردناك بود كه آن حضرت شجاعانه بپا خاست و جو سكوت و اختناق يزيدى را در هم شكست و به گونه اى كه طنين نداى تكان دهنده و شهامتمندانه اش گوش ها را پر و انبوه نمازگزاران مسجد اموى را بسوى خود متوجه سازد، چون شيرى خشمگين بر سر آن سخنور مزدور خروشيد كه :

((و يلك ايها الخاطب ! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق ؟...))

يعنى : هان اى خطيب ! واى بر تو... واى ...

خشنودى و رضايت خاطر مخلوقى حقير و ناچيز را به خشم و ناخشنودى آفريدگار بزرگ هستى خريدى ؟...! شعله هاى سوزان آتش پرشراره دوزخ ، جايگاه توست .

و آنگاه كه همه چشمها به

او دوخته شد و نفسها براى شنيدن سخنان او در گلوها بند آمد از يزيد اجازه خواست تا بر فراز منبر رود و آن مردك پليد و فرومايه ، پس از بهانه تراشيهاى بسيار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.

حضرت زين العابدين عليه السلام بر فراز منبر رفت و پس از مقدمه اى فشرده در اندرز و ارشاد مردم ، همه را به خود متوجه ساخت و دلها، قلبها، افكار و عواطف مجلس را تسخير كرد و آنگاه با فرزانگى و شهامت بسيار فرمود:

((ايهاالناس ! اعطينا ستا و فضلنا بسبع ، اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و اشجاعة و المحبطة فى قلوب المؤ منين و فضلنا بان منا النبى المختار و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله واسد رسوله و منا سبطى هذه الامة و منا مهدى هذه الامة ... )) (146)

يعين : هان اى مردم ! خدا به ما شش ويژگى ارزانى داشته و با شش امتياز ما را بر همگان فضيلت و برترى بخشيده است :

خدا، به ما نعمت گرانبهاى دانش ، بردبارى ، سخاوت ، فصاحت ، و شجاعت ، عنايت فرمود و بذر مهر و محبت را بر دلها و قلبهاى با ايمان افشانده است .

و نيز ما را با شش ويژگى به ديگر انسانها برترى و فضيلت بخشيده است ، آن شش امتياز اين است كه :

پيامبر برگزيده خدا از ماست و صديق امت اميرمؤ منان ، جعفر طيار، حمزه شير خدا و پيامبر، دو نواده گرانمايه پيامبر حسن و حسين عليه السلام و ديگرى ((مهدى )) آل محمد(ص )

از ما خاندان وحى و رسالت است .

2_ و نيز از آن حضرت است كه فرمود:

((القائم منا تخفى ولادته على الناس حتى يقولوا: لم يولد بعد ليخرج حين يخرج و ليس لاحد فى عنقه بيعة )) (147)

يعنى : ((قائم )) از ماست . ولات او بر مردم مخفى مى ماند به گونه اى كه مردم مى گويند: او هنوز بدنيا نيامده است تا بدانگونه ظهور كند و به همانگونه ظهور بيعت هيچ كسى را بر عهده نداشته باشد

3_ ابوخالد كابلى كه از ياران امام سجاد است آورده است كه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى از آن جناب پرسيدم كه :

فقلت : (( يابن رسول الله ان ذلك لكائن ؟

فقال : اى وربى ! ان ذلك لمكتوب عندنا فى الصحيفة التى فيها ذكر المحن التى تجرى علينا بعد رسول الله (ص )

قال ابو خالد: فقلت : يابن رسول الله ثم يكون ماذا؟

قال عليه السلام : ثم تمتد الغيبة بولى الله عزوجل الثانى عشر من اوصياء رسول الله (ص ) و الائمة بعده .

يا با خالد ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته و المنتظرين ظهوره افضل من اهل كل زمان ، لان الله تبارك و تعالى اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فى ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدى رسول الله (ص ) بالسيف ، اولئك المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاة الى الله عزوجل سرا وجهرا.)) (148)

يعنى : پرسيد: ((آيا براستى چنين خواهد بود؟))

فرمود: ((آرى ! به پروردگارم سوگند! اين مطلب در صحيفه

اى كه نزد ما خاندان پيامبر است و در آن همه رنجهايى كه پس از پيامبر بر ما مى رود نوشته شده است ، اين مطلب نيز به روشنى آمده است ))

گفتم : ((سرورم ! پس از اينكه آن وجود گرانمايه به قدرت الهى ديده به جهان گشود چه خواهد بود؟))

فرمود: ((آنگاه غيبت دوازدهمين جانشين پيامبر پس از يازده امام ، ادامه خواهد يافت .))

و افزود: ((ابا خالد! مردم عصر غيبت آن حضرت كه به امامت او معتقد و ظهورش را انتظار مى كشند از مردم همه قرون و اعصار بهترند چرا كه خداوند به آنان خرد و شناخت و بينشى داده است كه عصر غيبت براى آنان بسان عصر ظهور است . خداوند به آنان پاداش جهادگرانى را مى دهد كه پيشاروى پيامبر با شمشير جهاد كردند، آنان براستى خالصند و شيعيان حقيقى و راستين ما و فراخوان بسوى خدا در آشكار و نهان .))

4_ و نيز ((سعيد بن جبير)) از آن حضرت آورده است كه مى فرمايد:

((فى القائم مناسنن من الانبياء: سنة من انبينا آدم عليه السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من عيسى و سنة من ايوب من محمد(ص ).

فاما من آدم و نوح : فطول العمر. و اما من ابراهيم : فخفاء الولادة و اعتزال الناس .(149)

و اما من ابراهيم : فخفاء الولادة و اعتزال الناس .(150)

و اما من موسى : فالخوف و التقية .(151)

و اما من عيسى : فاختلاف الناس فيه .(152)

و اما من ايوب : فالفرج بعد البلوى .

و اما من محمد(ص )

فالخروج بالسيف ))

يعنى : در ((قائم )) ما سنتهايى از پيامبران بزرگ الهى است . سنت و نشانى از پدرمان آدم ، سنت و نشانى از نوح ، سنت و نشانى از ابراهيم ، سنت و نشانى از موسى ، سنت و نشانى از عيسى ، سنت و نشانى از ايوب و سنت و نشانى از محمد(ص ) است .

اما نشان او از آدم و نوح عمر اوست .

و نشان از ابراهيم ، ولادت نهانى و دورى گزيدن از مردم است .

و نشان از موسى ، خوف و تقيه از ستمكاران عنان گسيخته .

و نشان از عيسى ، اختلاف مردم در مورد اوست .

و نشان از ايوب ، گشايش و نجات پس از بلا و گرفتارى است .

و نشان از محمد(ص ) قيام با شمشير عدالت است .

در مورد حضرت مهدى (ص ) از چهارمين امام نور به همين چند روايت بسنده مى شود بدان اميد كه در آينده نيز از آن حضرت رواياتى در اين مورد بياوريم .

امام باقر (ع) و نويد از حضرت مهدي (ع)

امام باقر (ع) و نويد از حضرت مهدي (ع)

عصر امام باقر عليه السلام نقطه تحول و دگرگونى در فرهنگ اسلامى

از محتواى كتابهاى تاريخى ، چنين دريافت مى گردد كه عصر امام باقر عليه السلام نقطه تحول و دگرگونى در فرهنگ اسلامى است .

در آن روزگار، در جامعه ، آگاهى و شوق و كسب دانش پديدار شد و بسيارى از دانش طلبان براى تحصيل دانش و كسب بينش ، بويژه فقه ، تفسير و حديث ، بار سفر بسته و بسوى مراكز علمى مى شتافتند. در

مردم ، اندكى رشد فكرى و روحيه حقجويى پديد آمد. ديگر به شنيدن روايات بى آنكه در مورد آن تحقيق و تحليل و پرس و جو شود، اكتفا نمى كردند.

بدين جهت است كه مردم براى اندوختن دانش و بهرورى از كسانى كه ياران پيامبر را ديده بودند، به مدينه روى مى آوردند و از آنان علم و دانش فرا مى گرفتند.

چه بسيار فقهايى كه از كوفه و ديگر شهرهاى كشور پهناور اسلامى به مدينه هجرت نموده و به امام باقر عليه السلام مى پيوستند. از سرچشمه چوشان بينش و دانش او بهره ها مى گرفتند و عطش سوزان خويش را از درياى بى كرانه علم و چشمه سارهاى بينش و حكمت آن حضرت برطرف مى ساختند.

علوم معارف در ابعاد گوناگون از سوى امام باقر عليه السلام براى تشنگان دانش و كمال مى جوشيد و دلايل و براهين ، در زمينه هاى شناخت خدا، عدل ، پيامبرشناسى ، معادشناسى و... بويژه اصل امامت براى آنان باريدن مى كرد و حقيقت براى همه آشكار مى شد.

با اين بيان ، طبيعى است كه روايات رسيده از امام باقر عليه السلام پيرامون وجود مبارك حضرت مهدى عليه السلام از نظر محتوا و شمار، بسيار مى باشد كه دانشمندان و فقهايى كه از محضر آن حضرت كسب فيض مى نمودند و از شاگردان برجسته او بودند همه نگاشته اند و چون اين كتاب توان ترسيم همه آنها را ندارد، از اين رو به برخى از آنها بسنده مى كنيم ، و خاطرنشان مى سازيم كه در بخشهاى آينده كتاب نيز نمونه هاى ديگرى خواهيم آورد همانگونه

كه در بخشهاى پيشين به مناسبتهايى گوناگون برخى را آورده ايم .

نمونه هايى از نويد امام باقر عليه السلام

1_ ((ابوحمزه ثمالى )) آورده است كه :

در يكى از روزها در محضر درس امام باقر عليه السلام بودم ، هنگامى كه حاضران رفتند امام باقر عليه السلام فرمود:

((يا ابا حمزة ! من المحتوم الذى حتمه الله قيام قائمنا، فمن شك فيما اقول لقى الله و هو به كافر.

ثم قال : باءبى و امى المسمى باسمى و المكنى بكنيتى السابع من بعدى ، بابى من يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.

يا ابا حمزه ! من ادركه فيسلم له وسلم لمحمد و على فقد وجبت له الجنة و من لم يسلم فقد حرم الله عليه الجنة و ماواه الناس و بئس مثوى الظالمين .)) (153)

يعنى : ابا حمزه ! از رخدادهايى كه خداوند وقوع آن را قطعى ساخته است قيام ((قائم )) است .

هر كس در آنچه مى گويم ترديد كند با حال كفر به خدا، او را ملاقات خواهد كرد.

آنگاه افزود: پدرم و مادرم فداى وجود گرانمايه او باد كه همنام و هم كنيه من است و هفتمين امام پس از من .

پدرم فداى كسى باد كه زمين را لبريز از عدل و داد مى كند همانگونه كه به هنگام ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .

ابا حمزه ! هر كس سعادت ديدار او را داشت و همانگونه كه به پيامبر و على عليه السلام سلام و درود مى گويد به آن حضرت درود گفت و فرمانبردار او گرديد، بهشت بر

او واجب مى گردد و هر كس به آن وجود گرانمايه سلام نگفت ، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته و او را در آتش سوزان جاى خواهد داد و چه بدجايى است جايگاه ستمكاران .

2_ بانوى دانش پژوهى كه به ام هانى شهرت داشت آورده است كه بامدادى بر حضرت باقر وارد شدم و گفتم :

((يا سيدى ! آية فى كتاب الله عزوجل عرضت بقلبى فاقلقتنى و اسهرتنى .

قال : فاسالى يا ام هانى ء!

قالت : قلت : قول الله عزوجل : فال اقسم بالخنس الجوار الكنس .(154)

قال : نعم المسالة سالتينى يا ام هانى ء! هذا مولود فى آخرالزمان ، هو المهدى منهذه العترة ، تكون له حيرة و غيبة يضل فيها اقوام و يهتدى فيها اقوام ، فياطوبى لك ان ادركتيه ، و يا طوبى لمن ادركه .)) (155)

يعنى : ((سرورم ! آيه اى از قرآن شريف ذهن و فكرم را بخود مشغول داشته و خوابم را ربوده است .))

فرمود: ((كدام آيه ام هانى ؟ بپرس !))

گفتم ((سرورم ! اين آيه شريفه كه مى فرمايد: فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس . )) (156)

فرمود: ((به ! به ! چه مساءله خوبى پرسيدى . اين مولود گرانمايه اى است در آخرالزمان . او ((مهدى )) اين عترت پاك است . مهدى خاندان وحى و رسالت ، براى او يبت و حيرتى است كه گروهى در آن گمراه مى گردند و گروههايى راه حق و هدايت را مى يابند.

خوشا بحالت اگر او و زمان او را درك كنى ... و خوشا بحال آنكه او

را درك خواهند نمود.))

3_ و نيز ابوجارود از آن حضرت آورده است كه روزى به من فرمود:

((يا ابا الجارود! اذا دار الفلك و قال الناس : مات القائم او هلك . باى و اد سلك و قال الطالب : انى يكون ذلك و قد بليت عظامه فعند ذلك فاجوه . فاذا سمعتم به فاتوه و لو حبوا على الثلج .)) (157)

يعنى : ابو جارود! اگر روزگارى به گونه اى بود كه مردم گفتند: ((قائم آل محمد(ص ) از دنيا رفته يا به شهادت رسيده و يا سرنوشت او روشن نيست و ديگرى گفت كه : از كجا چنين چيزى خواهد بود... در همان اوج حيرت و نااميدى و ترديد مردم ، شما به ظهور او اميدوار باش و هنگامى كه خبر ظهور او را شنيدى به هر صورت ممكن حتى خزيدن بر روى برف و يخ بسوى او بشتاب !

در اينجا به همين مقدار از روايات رسيده از پنجمين امام نور عليه السلام پيرامون امام عصر عليه السلام بسنده مى نماييم ، بدان اميد كه در آينده بحث ، برخى ديگر از روايات آن حضرت را در اين مورد بياوريم .

امام صادق (ع) و نويد از حضرت مهدي (ع)

امام صادق (ع) و نويد از حضرت مهدي (ع)

سخن از امام صادق عليه السلام و نشر و شكوفايى دانش و فرهنگ در آن روزگار، نيازى به نوشتن كتاب جداگانه اى دارد چه بسا كه اگر كسى بخواهد همه ابعاد شخصيت آن حضرت و وضعيت كامل عصر او را از نظر سياسى و علمى و شرايط ويژه اى كه در آن زمان به هم آميخته بود، همه را ترسيم نمايد،

نيازى به نوشتن دائرة المعارف بزرگى خواهد داشت كه ما در اينجا به گونه اى فشرده بدان شرايط اشاره مى كنيم .

يك فرصت طلايى

درست اواسط حيات امام صادق عليه السلام بود كه حكوت بيداد اموى به سرعت رو به اضمحلال و نابودى مى رفت و رژيم عباسى در حال تاءسيس و تشكيل بود. پيش از آنكه عباسيان پايه هاى رژيم فريبكارانه خويش را در شهرها، بويژه مدينه منوره استحكام بخشند، آن حضرت مجال و ميدان بسيار مساعد و گسترده اى براى نشر علوم آل محمد(ص ) يافت و توانست بر فراز منبر نياى بزرگش پيامبر(ص ) برود. بر فراز منبرى كه ميمونها و بوزينه هاى اموى بر روى آن جست و خيز مى نمودند، همانگونه كه پيامبر(ص ) پيش از آن روزگار آن فاجعه را در خواب ديده و قرآن از آن سخن گفته بود.

((و ما جعلنا الرويا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن .)) (158)

دانشگاه جعفرى

اين شجره ملعونه با انهدام رژيم پليد بنى اميه از هم پاشيد و شجره طيبه خاندان وحى و رسالت فرصتى يافت تا ميوه و بهره خويش را به بشريت ارزانى دارد.

امام صادق عليه السلام اندكى آزادى بيان و قلم بدست آورد و شرايط جارى او را يارى كرد تا بر فراز منبر پيامبر(ص ) اوج گيرد و در همان مسجد و همان پايگاه توحيد و تقوا، فقه ، عقايد و ديگر رشته هاى علمى و فكرى را به انبوه دانش دوستان ، تدريس نمايد؛ بگونه اى كه رفته رفته هر روز مجلس درس آن حضرت با حضور چهار هزار

نفر فقيه ، محدث ، مفسر و... تشكيل مى گرديد.

از كسانى كه به افتخار كسب فيض و شاگردى آن حضرت نايل آمده و خود نيز بارها بدان اعتراف و افتخار هم نموده ، ((ابو حنيفه ، نعمان بن ثابت )) است .

او در اشاره به آن دو سال پر افتخار و پربركت محضر امام صادق عليه السلام و بهره ورى از درياى ژرف و گسترده دانش ، بينش و معارف آل محمد(ص ) از ششمين امام نور عليه السلام مى گفت :

((لو لا السنتان لهلك نعمان )) (159)

يعنى : اگر آن دو سال شاگردى امام صادق عليه السلام و فرا گرفتن علوم و معارف از آن حضرت بزرگوار نبود، نعمان ، هلاك و گمراه شده بود.

و سرانجام از اين دانشگاه پربركت جعفرى شخصيتهاى بزرگ و شايسته كردار و درست انديشى فارغ التحصيل شدند كه جهان بشريت بوسيله آنان به شكوه و اقتدار رسيد. شخصيتهايى چون : ((جابربن حيان )) نخستين شيميدان جهان عرب و اسلام ، ((هشام بن حكم )) و ديگر كسانى كه با بر شمردن نام و نشان آنان بحث طولانى مى شود.

و كار شكوه و عظمت علمى و فرهنگى دانشگاه جعفرى به جايى رسيد كه تنها در مسجد جامع كوفه نهصد نفر انديشمند و صاحبنظر در عقايد و مذاهب بحث و تدريس و سخنرانى مى كردند و هر كدام هم گفتارشان به سرچشمه هميشه جوشان دانش حضرت امام صادق پيوند داشت .(160)

بدينسان امام صادق عليه السلام با اين آمادگى انديشه و فراهم بودن امكانات و زمينه مساعد فرصت مناسبى يافت تا انگشت روى آن نقطه

حساس نهد و نقطه مورد نظر را بفشارد و از امام مهدى عليه السلام سخن گويد و از وجود گرانمايه او براى همه معتقدان و شيفتگانش ، نويدها و بشارتها دهد و بصورتهاى گوناگون از ابعاد مختلف شخصيت و قيام نقش عظيم او... بحث كند.

به همين دليل هم هست كه آن حضرت گاه از نام حضرت مهدى عليه السلام سخن مى گويد و گاه از نسب بلند و پرافتخارش .

گاه از نشانه هاى ظهور او پيام داد و گاه از دوران حكومت سراسر عدل و مهرش و گاه در مورد ديگر مسايل و مطالبى كه در اين جهت دور مى زند.

و اگر بگوييم كه روايات رسيده از امام صادق عليه السلام در مورد حضرت مهدى عليه السلام از روايات ساير امامان معصوم عليهم السلام بيشتر است ، سخن درست و سنجيده اى گفته ايم .

بعبارت ديگر: از هيچ يك از امامان اهل بيت عليهم السلام پيرامون امام عصر عليه السلام به مقدار روايات رسيده از امام صادق عليه السلام روايت ديده نشده است و دليل آن ، همان شرايط مساعد و جو آماده اى بود كه براى آن حضرت فراهم شد.

روشن است كه ما نمى توانيم همه روايات رسيده از آن جناب در مورد امام عصر عليه السلام را به دليل محتواى غنى و شمار بسيار آنا در اينجا بياوريم . اين روايت را با رعايت تناسب در بخشهاى مختلف كتاب خواهيم آورد و در اين بخش بخاطر رعايت اسلوب بحث ، تنها به ترسيم برخى از آنها بسنده مى شود.

نمونه هايى از روايات

1_ از آن حضرت آورده

اند كه مى فرمود:

شعر:

لكل اناس دولة يرقبونها

و دولتنا فى آخر الدهر تظهر (161)

يعنى : براى هر گروهى ، دولت و حكومتى است كه انتظارش را مى كشند و حكومت عادلانه و جهانى ما، در آخرالزمان پديدار خواهد شد.

2_ و نيز آورده اند كه مى فرمود:

((من اقر بجميع الائمة عليهم السلام و جحد المهدى كان كمن اقر بجميع الانبياء و جحد محمدا(ص ) نبوته .

فقيل له : يابن رسول الله ! فمن المهدى ؟ من ولدك ؟

قال عليه السلام : الخامس من ولد السابع ، يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته .))(162)

يعنى : هر كس به همان امامان اهل بيت عليهم السلام ايمان آورد و مهدى آنان را نپذيرد، بسان كسى است كه به همه پيامبران خدا ايمان آورده اما رسالت آخرين آنان محمد(ص ) را انكار كرده باشد.

از او پرسيدند: ((اى پسر پيامبر! مهدى عليه السلام كه از فرزندان شما خواهد بود كيست ؟))

فرمود: ((پنجمين امام از نسل پسرم ((موسى )) است . او از نظرها غايب مى گردد و آوردن صريح نام مقدسش براى شما روا نيست .

3_ ((ابو بصير)) آورده است كه خود شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود:

((ان سنن الانبياء عليه السلام و ما وقع عليهم من الغيبات جارية _ و فى نسخة : حادثة _ فى القائم منا اهل بيت حذو النعل ، و القذة بالقذة .

فقلت له : يابن رسول الله ! و من القائم منكم اهل البيت ؟

فقال عليه السلام : يا ابا بصير! هو الخامس من ولد ابنى موسى

، ذلك ابن سيدة الاماء، يغيب غيبة يرتاب فيها المبطلون ، ثم يظهره الله عزوجل ، فيفتح على يديه مشارق الارض و مغاربها و ينزل روح الله عيسى بن مريم عليه السلام فيصلى خلفه و تشرق الارض بنور ربها و لا تبقى فى الارض بقعة عبد فيها غير الله عزوجل الا عبدالله فيها و يكون الدين كله لله و لو كره المشركون .)) (163)

يعنى : ((سنتهاى جارى بر پيامبران خدا و در مسايل غيبى ، بطور كامل و به همان صورت ، در مورد ((قائم )) ما خاندان پيامبر، رخ خواهد داد.))

گفتم : ((سرورم ! قائم شما خاندان وحى و رسالت كيست ؟))

فرمود: ((او پنجمين امام از نسل پسرم ((موسى )) مى باشد و فرزند سالار كنيزان عصر خويش است .

براى او غيبتى خواهد بود كه باطل گرايان در موردش ترديد مى كنند. سپس خداوند او را ظاهر مى سازد و به دست تواناى او، شرق و غرب گيتى را مى گشايد. روح خدا، عيسى بن مريم عليه السلام فرود آمده و به امامت او نماز مى گذارد و زمين به نور پروردگارش نورباران مى گردد.

در زمين هيچ نقطه اى نمى ماند كه در آنجا غير خدا پرستيده شود و دين همه اش از آن خدا مى گردد و گرچه مشركان را خوش نيايد، توحيدگرايى و دين حق ، همه جا سايه گستر و حاكم مى گردد.))

امام كاظم (ع) و نويد از حضرت مهدي

امام كاظم (ع) و نويد از حضرت مهدي

شرايط حاكم بر زمان حضرت كاظم عليه السلام با شرايط سياسى و اجتماعى عصر پدر گرانقدرش بسيار متفاوت بود؛ چرا كه آن حضرت بخش مهمى

از زندگى پربركت خويش را در زندان استبداد و ارتجاع و به دور از مردم سپرى كرد. و در حالى كه رابطه او را با جامعه خويش قطع كرده بودند او در قعر زندانها و زيرزمينهاى تاريك محبوس بود، در همانجا به عبادت خدا و راز و نياز با محبوب و معشوق خويش ، روزگار مى گذرانيد.

يكى ، دو بار آن حضرت را از زندان آزاد كردند اما همواره تحت مراقتب شديد امنيتى قرار داشت تا باز هم به زندان بيداد باز گردانده شد و سرانجام بوسيله سم غدر و خيانت به شهادت نائل آمد.

با اين بيان ، روشن است كه امكانات و آزادى آن حضرت ، چه اندازه محدود بود و او تا كجا در فشار و تنگنا قرار داشت و طبيعى است كه با اين شرايط وحشتناك نمى تواند در مورد حضرت مهدى عليه السلام كه رژيم عباسى از نام بلند او در هراس بود _ بيان مشروح و روايات گوناگونى داشته باشد.

اما آن حضرت با همه محدوديتها، فشارها و فقدان فرصت و امكانات باز هم از حضرت مهدى عليه السلام نويد داد و فرهنگهاى حديثى و روايى از سخنان امام كاظم عليه السلام پيرامون محبوب دلها تهى نيست كه ما براى نمونه ، برخى از آنها را ترسيم مى كنيم :

1_ محمد بن زيا آورده است كه :

از سالارم حضرت كاظم در مورد اين آيه شريفه پرسيدم كه مى فرمايد:

((... و اسبغ عليكم نعمة ظاهرة و باطنة ....)) (164)

يعنى :... و نعمتهاى خويش را چه آشكار و چه پنهانى ، به تمامى بر شما ارزانى

داشته است ...

امام رضا (ع) و نويد از امام عصر

امام رضا (ع) و نويد از امام عصر

عصر هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام داراى ويژگيهاى گوناگونى بود و سخن از آن روزگار، نياز به بحث گسترده و كتاب ديگرى دارد.

من بر اين انديشه نيستم كه آن روزگار، روزگار آزادى كامل براى بيان حقايق و حركت بر اساس عدالت و فضيلت بود آن گرامى مى توانست هر سخن حقى را به زبان آورد يا هر كار شايسته اى را در جهت خدمت حق و مردم ستمديده انجام دهد و نيز بر اين انديشه هم نيستم كه آن حضرت به گونه اى در فشار استبداد بود كه نمى توانست سخنى را از حق و عدالت به زبان آورد، نه ! نه آنگونه بود و نه اينگونه ، بلكه جو حاكم بر عصر و جامعه زمان او، ميان آزادى و استبداد مطلق در نوسان بود.

هنگامى كه هارون ، آن عنصر تجاوزكار، مرد و پسرش ماءمون بجاى او قدرت را بدست گفت ، به ظاهر، سياست محبت و دوستى با علويها و در صدر آنان حضرت رضا عليه السلام را در پيش گرفت و شرايط سياسى او را ناگزير ساخت كه امام رضا را به ولايت عهدى خويش برگزيند و در كشور پهناور اسلامى بنام آن حضرت سكه بزند و به سخنوران و شاعرانى كه او را مى ستودند، بذل و بخشش نمايد.

و اين فرصت گرانبهايى بود كه حضرت رضا عليه السلام از آن به منظور سخن گفتن از امام مهدى عليه السلام و نويد دادن از آن وجود گرانمايه و ظهورش ، به شايستگى بهره گرفت .

براى نمونه

:

1_ هنگامى كه ((دعبل خزاعى )) آن شاعر انديشمند اهل بيت عليه السلام بر حضرت رضا عليه السلام وارد شد و قصيده معروف خويش را بر او خواند و به اين شعر رسيد كه :

شعر:

خروج امام لا محالة خارج

يقوم على اسم الله و البركات

يميز فينا كل حق و باطل

و بجزى على النعماء و النقمات

يعنى : قيام شكوهمند امام راستين از خاندان رسالت كه بى ترديد ظهور خواهد نمود و بر اساس نويدهايى كه داده شده است ، در پرتو نام بلند خدا و بركات او اصلاح زمين و زمان بپا خواهد خاست .

او در ميان جامعه ، هر حق و باطل و داد و بيداد را از هم جدا مى سازد و بر نعمت ها و شايسته كرداريها و سپاسگزاريها و نيز بيدادها و ناهنجاريها پاداش و كيفر در خور، خواهد داد.

آرى ! هنگامى كه شاعر اين شعر را خواند حضرت رضا عليه السلام بشدت گريست و فرمود:

((يا خزعى !... تطق روح القدوس على لسانك بهذين البيتين ... فهل تدرى من هذا الامام ؟ و متى يقوم ؟

فقال : لا يا مولاى !... الا انى سمعت بخروج امام منكم يطهر الارض من الفساد و يملاها عدلا كما ملئت جورا.

فقال الامام عليه السلام : يا دعبل !... الامام بعدى : محمد ابنى و بعد محمد ابنه على و بعد على ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبته ، المطاع فى ظهوره ، لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى خرج فيملا الارض عدلا كما

ملئت جورا.))

آنگاه حضرت افزودند:

((و اما متى ... فاخبار عن الوقت و لقد حدثنى ابى عن ابيه عن آبائه عن على عليه السلام : ان النبى (ص ) قيل له : يا رسول الله ! متى يخرج القائم من ذوريتك ؟

فقال (ص ): مثله مثل الساعة (القيامة ) لا يجليها لوقتها الا هو، ثقلت فى السماوات و الارض ، لا ياءتيكم الا بغتة .)) (167)

يعنى : ((دعبل ))! در اين دو بيت ، روح القدوس بر زبانت سخن نهاده است . آيا مى دانى اين امام كيست ؟ و چه زمانى ظهور خواهد كرد؟

((دعبل )) گفت : ((نه سرورم ! جز اينكه از اهل آن شنيده ام كه امامى از شما خاندان وحى و رسالت قيام خواهد كرد و زمين و زمان را از تباهى و فساد پاك كرده و از عدل و داد لبريز خواهد كرد.))

امام عليه السلام فرمود: ((دعبل ! امام پس از من پسرم ((محمد)) است و پس از او پسرش ((على )) و پس از او پسرش ((حسن )) و پس از او پسرش ((قائم )) همو كه در غيبتش ديدگان در انتظارند و پس از ظهور مباركش فرمانش را به جان مى خرند.

دعبل ! اگر از عمر چهان جز يك روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد ساخت كه او ظهور كند و زمين را از عدل و داد پر كند همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .

آنگاه فرمود:

((اما از هنگامه قيام و ظهور مهدى عليه السلام پرسيدى ... پدران گرانقدرم آورده اند

كه از پيامبر گرامى (ص ) از هنگامه قيام فرزندش مهدى عليه السلام سؤ ال شد كه فرمود:

داستان قيام و ظهور مهدى عليه السلام مانند داستان برپايى قيامت است كه جز خدا هيچ كس از هنگامه آن آگاه نيست .

اين واقعيت بر آسمانها و زمين گران است و هنگامه ظهور آن حضرت بناگاه به شما خواهد رسيد.))

2_ ابو الصلت هروى آورده است كه به حضرت رضا گفتم :

((سرورم ! نشانه ((قائم )) شما به هنگام ظهور چيست ؟))

حضرت فرمود:

((علامته ان يكون شيخ السن ، شاب المنظر، حتى ان الناظر اليه ليحسبه ابن اربعين سنة اودونها و ان من علاماته ان لا يهرم بمرور الايام و الليالى حتى ياءتيه اجله .)) (168)

يعنى از نشانه هايش اين است كه با وجود عمر طولانى بصورت جوانى شاداب و پرشكوه ظاهر مى گردد به گونه اى كه هر كس بر او نظاره كند او را كمتر از چهل سال مى نگرد و از ديگر نشانه هايش اين است كه گذشت روزگار تا آخرين لحظات او را پير نمى سازد.

امام جواد (ع) و نويد از حضرت مهدي (ع)

امام جواد (ع) و نويد از حضرت مهدي (ع)

به دليل نزديكى دوران زندگى حضرت جوادالائمه عليه السلام با ولادت امام مهدى عليه السلام حكمت خداوند اقتضا مى كرد كه نويدها و بشارتهاى آن بزرگوار از امام مهدى عليه السلام فراوان باشد، چرا كه عصر آن گرامى با ميلاد محبوب دلها چيزى حدود 50 سال بيشتر فاصله نداشت . و نيز انتظار مى رفت كه نويدها در مورد نزديك شدن ميلاد پيشوايى كه قرآن و پيامبر و امامان نور عليهم السلام از آن

بشارت داده بودند، بمنظور آگاهى غفلت زدگان ، قوت قلب و آرامش خاطر مؤ منان ، در گسترده ترين شكل ممكن صورت گيرد اما دست فريب و خيانت رژيم عباسى حضرت جواد عليه السلام را در بهاران جوانى و طراوت و شكوفايى زندگى در حالى كه هنوز 25 سال از عمر گرانمايه اش نگذشته بود، بوسيله سم خيانت به شهادت رساند و مانع از اين بشارتها و نويدها در مورد حضرت مهدى عليه السلام شد.

امام جواد عليه السلام با سه تن از طاغوتهاى ((بنى عباس )) معاصر بود كه هر كدام از آنها نسبت به وجود گرانمايه آن حضرت قلبى مملو از كينه و خشم داشتند و هر لحظه او را در فشار و تنگناى بيشترى قرار مى دادند و براى بدنام ساختن نام نيكو و بلند آوازه اش و به منظور خاموش ساختن نور وجودش ، توطئه ها مى چيدند و نقشه ها مى كشيدند، اما با وجود آن موانع و مشكلات كه بر سر راه امام جواد عليه السلام بود باز هم كتابهاى حديثى و مجموعه هاى روايى ما، از روايات و نويدهاى رسيده از آن حضرت در مورد وجود گرانمايه امام عصر عليه السلام تهى نيست .

براى نمونه :

1_ حضرت ((عبدالعظيم حسنى )) آورده است كه : به محضر امام جواد شرفياب شدم و تصميم گرفتم كه از او بپرسم : ((آيا او ((قائم )) آل محمد است يا ديگرى ؟)) اما پيش از اينكه سخن آغاز نمايم او فرمود:

((يا اباالقاسم ! ان القائم منا هو المهدى ! الذى يجب ان ينتظر فى غيبته و يطاع فى ظهوره

و هو الثالث من ولدى .

و الذى بعث محمدا(ص ) بالنبوة و خصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه ، فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.

ان الله تبارك و تعالى يصلح له امره فى ليلة ، كما اصلح امر كليمه موسى عليه السلام اذ ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول نبى .)) (169)

يعنى : ((قائم )) ما خاندان وحى و رسالت ، حضرت مهدى است ، هموست كه در دوران غيبتش بايد مردم انتظار ظهورش را برند و پس از ظهورش فرمان او را به جان بخرند و سومين فرزند از نسل من است .

بخدايى كه محمد(ص ) را به رسالت برانگيخت و ما را به امامت برگزيد، اگر از عمر اين جهان تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى خواهد ساخت تا او ظهور نموده ، جهان را پر از عدل و داد سازد، همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .

خداوند، كار قيام او را در يك شب تاريخى و جاودانه فراهم خواهد ساخت . همانگونه كه كار رسالت و نبوت موسى بن عمران را به هنگامى كه بسوى آن آتش رفت تا براى خاندان خويش از آن برگيرد، اصلاح فرمود و آن جناب در حالى بازگشت كه به رسالت برانگيخته شده بود.))

((افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج .))

يعنى : پرفضيلت ترين و برترين اعمال شيعيان و دوستداران ما، انتظار فرج است .

2_ و نيز از حضرت عبدالعظيم حسنى آورده اند

كه :

به امام جواد عليه السلام گفتم :

((سرورم ! من اميدوارم شما ((قائم آل محمد)) باشيد همان اصلاحگر بزرگى كه زمين را لبريز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همانگونه كه در آستانه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .))

آن حضرت فرمود:

((ما منا الا و هو قائم باءمر الله و هاد الى دين الله و لكن القائم الذى يطهر الله (عزوجل ) به الارض من اهل الكفر و الجحود و يملاها عدلا و قسطا، هو الذى تخفى عن الناس ولادته ، و يغيب عنهم شخصه و يحرم عليهم تسمته .

وهو سمى رسول الله و كنيه و هو الذى تطوى له ارض و يذل له كل صعب ...)) (170)

يعنى : ابوالقاسم ! همه ما قيام كننده به امر خدا و هدايتگر بسوى دين و آيين راستين او هستيم . اما آن قائمى كه خداوند بدست او زمين را از كفر و شرك و ستم و بيداد پاك و آنگاه از عدل و داد لبريز مى سازد، كسى است كه ولادتش از مردم پوشيده مى ماند و وجود گرانمايه اش غايب مى گردد و آوردن نام مقدسش به صراحت تحريم مى شود.

او همنام و هم كنيه با پيامبر خداست و كسى است كه زمين براى او در هم پيچيده مى شود و هر سختى و مشكلى برايش سهل و آسان مى گردد... .

امام هادي (ع) و نويد از حضرت مهدي

امام هادي (ع) و نويد از حضرت مهدي

امام هادى عليه السلام نياى گرانقدر امام عصر عليه السلام است اگر چه تقدير الهى اين بود كه فرزندزاده گرانمايه خويش را نبيند چرا كه ولادت حضرت مهدى

عليه السلام اندكى پس از شهادت نياى بزرگوارش رخ داد(171) اما آن جناب بخاطر آگاهى از نزديك شدن وعده خدا در مورد ولادت مهدى نجات بخش ، جو فكرى و فرهنگى و اجتماعى جامعه خويش را براى ميلاد نور آماده و مقدمات را فراهم مى ساخت .

به همين جهت است كه مى بينيم آن حضرت از حضورش در ميان مردم به تدريج مى كاهد و گويى بر اين راه است كه مى خواهد مردم را رفته رفته براى دوران غيبت امام و زندگى در پس پرده غيبت آماده سازد تا آنان براى غيبت خورشيد جهان افروز آمادگى پيدا كنند.

از اين روست كه در بغداد و مركز كشور پهناور اسلامى براى خويش نمايندگانى بر مى گزيند تا آنان نقطه پيوندى ميان امام معصوم و جامعه دوستداران علاقمندان اهل بيت عليهم السلام باشند. امور مالى و مسايل دينى و حقوقى خويش و مشكلاتشان را با آنان در ميان گذارند و آنان پاسخگو باشند... .

از خداى بزگ خاضعانه و خالصانه خواهانم كه به نگارنده توفيق دهد تا در مورد زندگى پرافتخار امام هادى عليه السلام و ديگر پيشوايان معصوم عليه السلام دست به نگارش كتاب بزنم و همه نكات و حقايق را ترسيم كنم ، اما در اينجا تنها به يك روايت از آن حضرت در مورد مهدى عليه السلام بسنده مى شود و بقيه روايات او را به ديگر بخشهاى كتاب وا مى گذارم .

مرحوم صدوق از ابى دلف آورده است كه گفت :

خود از حضرت هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

((ان الامام بعدى ، الحسن ابنى و بعد الحسن

ابنه القائم ، الذى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.)) (172)

يعنى : امام بعد از من فرزندم حسن است و پس از او پسرش ((قائم ))، همو كه زمين را از عدل و داد لبريز مى سازد، همانگونه كه در آستانه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .

امام حسن عسكري (ع) و نويد از حضرت مهدي

امام حسن عسكري (ع) و نويد از حضرت مهدي

يازدهمين امام معصوم ، حضرت عسكرى عليه السلام پدر گرانقدر امام عصر عليه السلام است و طبيعى است كه بيشتر نويدها در مورد طلوع آن خورشيد جهان افروز، بايد از آن حضرت و به دست و زبان او به مردم داده شود، چرا كه آن گرامى از همه امامان به ولادت فرزندش نزديكتر بود و زيبنده مى نمود كه مژده به طلوع خورشيد جمال دل آراى او را در گسترده ترين شكل ممكن به همگان بدهد، اما آيا اين كار با آن همه موانع ، مشكلات ، سختگيريها و فشارهايى كه بر جامع و بويژه پيروان خاندان وحى و رسالت وارد مى شود، ممكن بود؟

مى دانيم كه اعتقاد به اصل ظهور مهدى نجات بخش و اصلاحگر عصرها و نسلها كه پيامبر گرامى و امامان معصوم عليهم السلام همگى بشارت آمدن او را داده بودند در ميان همه قشرهاى مسلمانان از همان روزگاران ، يك اصل قطعى و معروف بود و در بخشهاى آينده اين كتاب خواهيم ديد كه مدعيان دروغين ، مهدويت نيز، از همين باور عمومى و همين اصل اعتماد و انتظار برخاسته از نويدها در مورد مهدى اهل بيت ، سوء استفاده كرده و به دروغ و فريب ،

روايات و بشارتها را به خود تطبيق و تفسير مى كردند.

با اين بيان ، اعتقاد به ظهور مهدى عليه السلام از امور ترديد ناپذير در آن روزگار بود كه روايات هم بر اين نكته حساس پافشارى مى كنند كه آن گرامى با ظهور خويش ستمكاران و خودكامگان را از ميان برداشته و جهان را از عدالت و دادگرى لبريز خواهد نمود.

و نيز اين نكته هم روشن است كه رژيم سياهكار و حق ستيز بنى عباس در صدر دشمنان اين اصلاحگر بزرگى باشد كه روايات ، بشارت آمدن او را مى داد، چرا كه عباسيان خوب مى دانستند كه حكومت ظالمانه آنان در صورت ظهور مهدى نجات بخش بدست او نابود گشته و خون پليدشان نيز به كفر آن همه جنايت و استبدادگرى ، طعمه شمشير عدالت او خواهد شد.

با توجه به اين دو نكته آيا حضرت عسكرى عليه السلام باز هم مى توانست ولادت آن اصلاحگر بزرگ تاريخ را بطور گسترده اعلان كند و نويد طلوع خورشيد جمال او را به شيفتگان و دوستداران بدهد؟

آيا چنين كارى از نظر عادى به خطر افكندن جان گرامى حضرت مهدى عليه السلام نبود؟ و در صورت اعلان ولادت ، آيا دشمن پليد به خانه او يورش نمى برد و همه خاندانش را از دم شمشير نمى گذراند و قتل عام نمى كرد؟

از نظر عادى چه چيزى مى توانست مانع اين شقاوت و جنايت رژيم حاكم گردد؟

با اين شرايط مرگبار، بايد ديد حضرت عسكرى عليه السلام چه تدبيرى انديشيد؟

آيا در مورد ولادت حضرت مهدى عليه السلام بطور كلى سياست سكوت در پيش

گرفت و ميلاد نور را از همگان حتى از دوستان و مؤ منان به امت او، مخفى داشت ؟

اگر چنين بود شيعيان چگونه از ولادت نور آگاه شدند؟ بويژه كه حضرت عسكرى عليه السلام زندگى خويش را نيز در خطر جدى مى ديد و با علم و امامت مى دانست كه بزودى با سم خيانت در سن 28 سالگى به شهادت مى رسد و فرمان خدا او را متعهد ساخته است كه امام راستين پس از خويش را بخاطر نجات امت از تباهى معرفى نمايد، چرا كه تمامى مسلمانان بر اين اصل پايبند هستند كه پيامبر گرامى (ص ) فرمودند:

((من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية )) (173)

يعنى : هر كس از دنيا برود و امام راستين زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است .

راستى شرايط بسيار پيچيده و مشكل ، سخت غير قابل حل مى نمود، جز انديشه والا و درايت امام ، انديشه اى ، توان حل آن را نداشت .

تنها انديشه بلندى مى توانست آن معماى پيچيده سياسى و اجتماعى و عقيدتى را، حل كند كه بينش و حكمت به زيباترين چهره در آن تجلى داشته و آگاهى و تجربه به بهترين شكل در آن آشكار گشته و واقعيت علم امام و تدبير شگفت انگيز آن حضرت جلوه گر شده ، تحقق هدف هاى بلند با رعايت همه جوانب و ابعاد را تضمين نمايد.

راه حلى كه امام عسكرى عليه السلام براى آن معما برگزيد اين بود كه با تدبير بسيار ظريف و دقيقى ، نه ولادت آن خورشيد جهان افروز را

آشكار ساخت تا خطر خيز باشد و نه آن گونه سياست پوشيده داشتن بكار گرفت كه از دوستداران و شايستگان نيز نهان كند و دستاويزى براى بهانه جويى در آينده باشد.

اين تدبير ظريف و حكيمانه در بخش آينده كتاب خواهد آمد، در اينجا تنها به ترسيم دو روايت از آن گرامى بسنده مى كنيم :

1_ از مرد درست انديشى بنام عيسى بن صبيح (174) آورده اند كه :

من در زندان بودم كه حضرت عسكرى عليه السلام را به زندان آوردند و من او را بخوبى مى شناختم . حضرت در اولين برخورد به من فرمود:

((عيسى ! مى دانى كه اكنون چند سال از عمرت مى گذرد؟ درست 65 سال و دو روز.))

هنگامى كه امام عليه السلام اين خبر را داد به كتاب دعايى كه همراهم بود و تاريخ ولادتم در آن ثبت شده بود نگاه كردم ، شگفتا همان گونه است كه حضرت عسكرى عليه السلام فرموده ، بدون يك روز كم و زياد.

آنگاه : فرمود: ((آيا پسر دارى ؟))

گفتم : ((نه سرورم !))

فرمود: ((بارخدايا! به او فرزندى روزى سازى كه پشتوانه و يار و ياور او باشد كه فرزند، خوب پشتيبانى است .))

و اين شعر را خواند كه :

شعر:

من كان ذا ولد يدرك ظلامتة

ان الذليل الذى ليست له عضد

يعنى : كسى كه داراى فرزندى قهرمان و نسل و تبارى شايسته كردار باشد، حقوق بغارت رفته خويش را باز خواهد يافت .

و ذلت زده آن كسى است كه براى او بازوى توانمند و دادخواه و مدافع دليرى نباشد.

به آن حضرت

گفتم : ((سرورم ! آيا شما پسر داريد؟))

حضرت فرمود:

((اى و الله ! سيكون لى ولد يملا الارض قسطا، فاما الان فلا.))

يعنى : آرى ! بخداى سوگند بزودى صاحب پسرى خواهم شد كه زمين را از عدل و داد لبريز خواهد نمود، اما الان كه با تو سخن مى گويم ، نه .

سپس اين شعر را زمزمه كرد:

شعر:

لعلك يوما ان ترانى كانما

بنى حوالى الاسود اللوابد

فان تميما قبل ان يلد الحصا

اقام زمانا و هو فى الناس واحد (175)

يعنى : روزى را ببينى كه پسران من همانند شيربچگان بر گرد من آماده انجام فرمان من باشند چرا كه ((تميم )) پيش از آنكه فرزندش ((حصا)) ديده به جهان گشايد، روزگارى در ميان مردم تنها زيست .

2_ و نيز احمد بن اسحاق كه از شايستگان است آورده است كه :

خود شنيدم كه حضرت عسكرى عليه السلام مى فرمود:

((الحمدلله الذى لم يخرجنى من الدنيا حتى ارانى الخلف من بعدى ، اشبه الناس برسول الله (ص ) خلقا و خلقا، يحفظه الله تبارك و تعالى فى غيبته ثم يظهره فيملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.)) (176)

يعنى : خداى را سپاس كه مرا از اين جهان بيرون نبرد تا جانشين و امام پس از مرا به من نشان داد. پسرم در چهره خلق و خوى شبيه ترين مردم به پيامبر خداست .

خداوند او را در دوران غيبتش حفظ خواهد كرد و آنگاه او را فرمان ظهور خواهد داد و آن گرانمايه ، زمين را لبريز از عدل و داد خواهد ساخت همانگونه كه

از ستم و بيداد لبريز است .

كتابهاي آسماني و نويد از امام مهدي

كتابهاي آسماني و نويد از امام مهدي

در كتابهاى آسمانى نويدهاى بسيارى از وجود گرانمايه آن حضرت داده شده است . و نيز دورانديشان و پيشگويان در مورد آينده جامعه ها، تمدنها و نقشه اصلاحى و نجات بخش و در واپسين حركت تاريخ ، اخبار و روايات بسيارى آورده اند كه بخشى از آنها را، علامه مجلسى در ((بحارالانوار)) و كامل سليمان در كتاب ((يوم الخلاص )) و نويسنده كتاب ((انيس الاعلام )) كه خود از رهبران كليسا بود و بعد به اسلام و تشيع گرايش يافت و پس از تلاش و كوشش بسيار در رديف علماى بزرگ اسلامى قرار گرفت ، آورده است . ما نيز در آغاز كتاب و در تفسير سومين آيه در نويد از حضرت مهدى عليه السلام برخى را آورديم و در اينجا به دليل پرهيز از گستردگى بحث ، از آوردن نمونه هاى ديگر خوددارى مى كنيم .

علاقمندان مى توانند به كتابهاى ياد شده مراجعه نمايند.

بشارات و اشارات از رسول خدا صلي الله و عليه و آله

بشارات و اشارات از رسول خدا صلي الله و عليه و آله

1 _ ((قيامت بر پا نخواهد شد تا وقتى كه قائم ح_ق از م_ا ق_ي_ام ك_ن_د و آن ، وق_ت_ى اس_ت ك_ه خ_داى عزوجل اذن دهد)). (54 )

روز قيام قائم ، از اسرار الهى و راز مگوست ؛ پيغمبر صلى الله عليه و آله يا نمى داند و يا نمى گويد.

2 _ ((دن_ي_ا ب_اق_ى اس_ت ت_ا روزى ك_ه م_ردى از دودم_ان ح_س_ي_ن ق_ي_ام ك_ن_د و زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (55 )

3 _ ((مهدى از

ما اهل بيت است )). (56 )

4 _ (( مهدى از دودمان من است ؛ نامش نام من ، كنيه اش كنيه من ، شبيه ترين فرد از نظر خلق و خلق به من است )). (57 )

5 _ ((خوشا به حال آن كه به خدمت قائم اهل بيت من برسد)). (58 )

6 _ ((ك_س_ى ك_ه ق_ائم دودم_ان من را(در زمان غيبتش ) انكار كند، مرا انكار كرده است )). (59 )

7 _ ((ع_لى ب_ن اب_ى ط_الب ، ام_ام ام_ت م_ن است و خليفه من بر امت من ، بعد از من است و قائم م_ن_ت_ظ_ر از ف_رزن_دان اوس_ت . خ_دا ب_ه وس_ي_له او زم_ي_ن را از عدل و داد پر خواهد ساخت ؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (60 )

8 _ خداى و تعالى زمين را تحت اختيار ذوالقرنين قرار داد و از هر چيزى بدو عنايتى كرد و ح_ك_وم_ت او ب_ه مشرق و مغرب رسيد. اين سنت الهى ، در قائم از دودمان من جارى خواهد بود. ش_رق و غ_رب ع_الم در ك_ف ب_ا ك_ف_اي_ت او ق_رار خ_واهد گرفت و هر جايى كه به تصرف ذوالق_رن_ي_ن در آمده ، به تصرف او در خواهد آمد. خداوند گنجهاى زمين و معادن آن را بر او آش_ك_ار خ_واه_د س_اخ_ت و ب_ه وس_ي_له ت_رس و رع_ب در دل دش_م_ن_ان ، او را ي_ارى خ_واه_د ك_رد ت_ا زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (61 )

9 _ ((ق_ائم از ف_رزن_دان م_ن اس_ت . ن_ام او ن_ام م_ن

اس_ت ، ك_ن_ي_ه او ك_ن_ي_ه م_ن ، ش_م_اي_ل او ش_م_اي_ل م_ن ، سنت او سنت من . مردم را به دين من و شريعت من هدايت مى كند و به ك_ت_اب خداى عزوجل مى خواند. كسى كه اطاعتش كند، مرا اطاعت كرده و كسى كه او را عصيان ك_ند، مرا عصيان كرده است . آن كه او را در زمان غيبتش انكار كند، مرا انكار كرده . كسى كه دروغ_گ_ويش بخواند. مرا دروغگو خوانده و آن كه راستگويش بداند، مرا راستگو دانسته . به خدا شكوه خواهم برد از دست كسانى كه او را تكذيب كنند و منكر سخن و كلامش گردند و ام_ت_م را از راه گ_م_راه سازند. و بزودى ستمكاران از سرانجام و عاقبت خود، آگاه خواهند شد)). (62 )

10 _ ((كسى كه قائم فرزندان مرا انكار كند، مرا انكار كرده است )). (63 )

11 _ ((م_ه_دى از ذري_ه م_ن اس_ت ، وق_ت_ى ك_ه خ_روج ك_ن_د ع_ي_س_ى بن مريم براى يارى او نازل مى شود و پشت سرش نماز مى خواند)). (64 )

12 _ ((ق_ائم ، م_ردى اس_ت از دودمان من . نام او نام من است . خدا او را نگهدارنده من قرار مى ده_د. ب_ه س_ن_ت م_ن ع_م_ل م_ى ك_ند. زمين را از عدل و داد پر مى سازد؛ چنانچه از ظلم و جور و زشتى پر شده است )). (65 )

13 _ ((ق_ائم را غ_ي_ب_ت_ى اس_ت )). ع_رض ش_د: ي_ا رسول الله ! چرا؟! فرمود: ((از كشته شدن خوف دارد)). (66 )

14 _ ((ب_ش_ارت م_ى ده_م ش_م_ا را ب_ه م_ه_دى كه در ميان امت من

مبعوث خواهد شد، وقتى كه مردمانى در تزلزل باشند. زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت ؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است . آسمانيان و زمينيان از وجود او خشنود خواهند شد)). (67 )

15 _ ((ب_ش_ارت م_ى دهم شما را به مهدى ، بشارت مى دهم شما را به مهدى ، بشارت مى دهم شما را به مهدى ، زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت ؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است . اهل آسمان و اهل زمين از ظهور خشنود خواهند شد)). (68 )

16 _ ح_ض_رت_ش ب_ر م_ن_ب_ر چ_ن_ي_ن ف_رم_ود: ((م_ه_دى از ع_ت_رت م_ن اس_ت ، از اه_ل بيت من است . در آخر الزمان خروج خواهد كرد. آسمان به خاطر او باريدن خواهد گرفت و زمين براى او روييدن مى گيرد. زمين را از عدل پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (69 )

17 _ ((م_ا دودم_ان ع_ب_دالم_طلب ، سروران اهل بهشت هستيم : من و على و حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى )). (70 )

18 _ ((م_ه_دى م_ردى اس_ت از زادگ_ان اين مرد (اشاره فرمود به على بن ابى طالب ) به وسيله او خداوند دروغ را نابود مى سازد و روزگار ظلم و ستم را از جهان مى زدايد و ذلت و خوارى را از گردنهاى شما بر مى دارد)). سپس فرمود:

((م_ن ، ن_خ_س_تين كس اين امت هستم و مهدى ميان كس است و عيسى واپسين كس آن و بخلى كج در اين ميان است )). (71 )

19 _ ((مهدى از عترت من است ؛ از دودمان فاطمه )). (72 )

20 _ ح_ض_رت_ش ب_ه ف_اط_م_ه ع_لي_ه الس_ّلام ف_رم_ود: ((دخ_ت_ر ع_زي_ز من ! هفت چيز به ما اهل بيت عطا شده كه به هيچ كس داده نشده است :

پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و او پدر توست .

وصى ما بهترين اوصياست و او شوهر توست .

شهيد ما بهترين شهيدان است و او عموى پدرت ، حمزه است .

و از م_ا ك_س_ى اس_ت ك_ه دو بال طاووسى دارد كه كه در بهشت با آنها پرواز مى كند، و او پسر عمويت جعفر است .

و از ماست دو سبط اين امت و آنها دو پسر تو، حسن و حسين هستند.

و س_وگ_ن_د ب_ه خدايى كه جز او خدايى نيست ، از ماست مهدى اين امت كه پشت سرش عيسى بن مريم نماز مى خواند)). آن گاه حضرتش به شانه حسين دست زد و فرمود:

((مهدى از اين ، مهدى از اين است ، مهدى از اين است )). (73 )

21 _ ((آن گ_اه كه بندگان خوب خدا در بى قدرتى و نوميدى به سر برند، فرج رخ ده_د و ق_ائم ظ_ه_ور كند؛ نامش نام من است ، نام پدرش نام پسر من است . وى از دودمان دخترم ف_اط_م_ه اس_ت . خ_داون_د ح_ق را ب_ه وس_ي_له او آش_ك_ار و ظ_اه_ر خ_واه_د س_اخ_ت و باطل را نابود خواهد كرد)). (74 )

22 _ ((خ_داون_د م_ردى را از م_ن و ع_ت_رت م_ن م_ب_ع_وث خ_واه_د ك_رد ت_ا زم_ي_ن را از ع_دل پر سازد، چنانچه پيشينيان او از ظلم و جور پرش

كرده باشند. آن گاه زمين اندوخته هاى گرانقدر خود را بيرون خواهد ريخت )). (75 )

23 _ ((تا قائم ما قيام نكند، قيامت بر پا نخواهد شد و آن وقتى است كه خدا اذن دهد. كسى كه پيرو او باشد، رستگار است و آن كه از او منحرف باشد، هلاك خواهد شد)). (76 )

24 _ حضرتش به دانشمند يهودى فرمود:

((از ذري_ه م_ن م_ه_دى اس_ت . وق_ت_ى ك_ه خ_روج ك_ن_د، مسيح عيسى بن مريم براى يارى اش نزول مى كند و پشت سرش نماز مى خواند)). (77 )

25 _ ((ق_ائم از ف_رزن_دان م_ن اس_ت . ن_ام او ن_ام م_ن ، ك_ني__ه اش ك_ني__ه م_ن ، ش_م_اي_لش ش_م_اي_ل من ، سنتش سنت من است . مردم را به اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و آن كه او را عصيان ك_ن_د، م_را عصيان كرده . آن كه غيبتش را انكار كند، مرا انكار كرده و كسى كه تكذيبش كند، مرا تكذيب كرده و كسى كه تصديقش كند، مرا تصديق كرده است )). (78 )

26 _ ((هم اكنون جبرئيل بر من نازل شد و به من خبر داد: قائم كه در آخرالزمان ظهور مى كند و زمين را از عدل پر مى كند، چنانچه از ظلم و جور پر شده است ، از ذريه فرزند تو حسين است )). (79 )

27 _ ((وق_ت_ى ك_ه ق_ائم خ_روج ك_ن_د م_ن_ادى در آس_م_ان ن_دا خواهد كرد: ايهاالناس ! حكومت ستمكاران بر شما قطع شد و بهترين كس از امت محمد، قدرت را در دست گرفت . به سوى او بگراييد. نجباى مصر و صالحان شام و

دسته هايى از عراق به سويش مى روند. او از دودمان حسين است )). (80 )

28 _ روز غ_دي_ر ف_رم_ود: ((اى مردم ! من پيغمبر (شما) هستم و على وصى من است و واپسين امام از امامان از ما، مهدى قائم است )). (81 )

29 _ به دخترش فاطمه فرمود:

((خ_داون_د پ_درت را برگزيد و او را پيامبر قرار داد و على را برگزيد و وصى قرار داد و ت_و را ب_ه او ترويج كرد. و مهدى كه عيسى در پشت سرش نماز مى خواند، از تو و از على است )). (82 )

30 _ ب_ه ع_لى ع_لي_ه الس_ّلام فرمود: ((پسرم از ظالمان بر تو و بر شيعه تو در دنيا انتقام خواهد كشيد و خدا آنان را در جهان دگر عذاب خواهد كرد)).

سلمان پرسيد: او كيست يا رسول الله ؟

فرمود: ((نهمين كس از فرزندان پسرم ، حسين است كه پس از غيبتى طولانى ، ظهور خواهد كرد)) (83 )

31 _ حديث فارسى :

((ع_لى را وزي_ر ت_و و خ_لي_ف_ه ت_و پ_س از ت_و ق_رار دادم ، ب_ر اه_ل ت_و و امتت . و عطيه من آن است كه از صلب تو يازده مهدى خارج مى شوند كه همگان از ذريه تو هستند و از دختر بكرت بتول .

آخ_ري_ن آن_ه_ا ك_س_ى اس_ت ك_ه ع_ي_س_ى ب_ن م_ري_م پ_ش_ت س_رش ن_ماز مى خواند و زمين را از عدل پر سازد، چنانچه از ظلم و جور پر و آكنده شده است )). (84 )

م_ط_الب_ى ك_ه م_ورد ات_فاق اين نصوص و نصوص آينده است و به حد تواتر رسيده به قرار

زير مى باشد:

1 _ قائم از دودمان رسول خدا و على بن ابى طالب و حسين است ؛

2 _ غيبتى طولانى دارد، و غيبتش داراى عللى بسيار است ؛ گفته و ناگفته ؛

3 _ زنده است و خروج مى كند، ظهور و قيام و مبعوث كه در نصوص ياد شده ؛

4 _ روز قيام و ظهورش ، راز مگوست . پيغمبر يا نمى داند و يا نمى گويد؛

5 _ زمين را از عدل و داد پر مى سازد؛ عدل عالمگير؛

6 _ عيسى بن مريم از آسمان نزول خواهد كرد و پشت سرش نماز مى خواند؛

7 _ نام او نام رسول خداست و كنيه اش كنيه آن حضرت .

اي_ن وي_ژگيهاى حضرت مهدى عليه السّلام و براى آن گفته شده كه مردم مهديهاى دروغين را بشناسند و گول آنها را نخورند.

بشارات و اشارات از كتب اهل سنت

بشارات و اشارات از كتب اهل سنت

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

1 _ ((زم_ي_ن از ظلم و جور پر مى شود. سپس مردى از عترت من خروج خواهد كرد و زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت )). (85 )

2 _ ((ق_ي_ام_ت ب_ر پ_ا ن_خ_واه_ن_د ش_د، ت_ا وق_ت_ى ك_ه ي_گ_ان_ه م_ردى از اه_ل بيت من زمين را از عدل پر سازد؛ چنانچه پيش از او از ظلم و جور پر شده باشد)). (86 )

3 _ ((مهدى از من است ، زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت ؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (87 )

4 _ ((ي_ك_ت_ا م_ردى از ام_ت خ_روج م_ى ك_ن_د.

ب_ه س_ن_ت م_ن س_خ_ن م_ى گ_وي_د. خ_داى ع_زوج_ل ، ب_اران را از آس_م_ان ن_ازل م_ى ك_ن_د و زمين را به خاطر او مى روياند و از بركت وجودش زمين از عدل و داد پر مى شود؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده )). (88 )

5 _ ((م_ردى از اه_ل ب_ي_ت م_ن ب_ر ام_ت م_ن ف_رم_ان_روا م_ى ش_ود. عدل را بر زمين مى گستراند؛ چنانچه پيش از او ظلم در آن گسترده شده بود)). (89 )

6 _ ((زم_ي_ن از ظ_لم و ج_ور پ_ر خ_واه_د ش_د. س_پ_س م_ردى از اه_ل ب_ي_ت من خروج خواهد كرد، تا از عدل و داد پرش سازد؛ چنانچه از ظلم پر شده بود)). (90 )

7 _ ((بشارت مى دهم شما را به مهدى كه در امت من مبعوث خواهد شد، وقتى كه در ميان مردم اخ_ت_لاف_ات و لغ_زشهايى باشد. زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده )). (91 )

8 _ ((بلايى نصيب اين امت مى شود كه هيچ فردى از دست ظالمان پناهگاهى نمى جويد كه ب_دان پ_ن_اه ب_رد. در اي_ن ه_ن_گ_ام ، خ_داون_د م_ردى را از ع_ت_رت م_ن و اه_ل ب_ي_ت م_ن مبعوث مى كند تا زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد. آسمانيان بدان خشنود خواهند شد و زمينيان هم )). (92 )

9_ ((ام_ت م_ح_م_د ص_لى الله ع_لي_ه و آله ب_ه م_ه_دى پ_ن_اه ب_رن_د؛ چ_ن_ان_چ_ه زن_ب_وران ع_س_ل ب_ه م_لك_ه پ_ن_اه م_ى برند. زمين را از عدل و داد پر سازد، چنانچه از ظلم و جور پر باشد)).

(93 )

10 _ ((در آخ_رالزم_ان ، مردى از دودمان من خروج مى كند. نام او نام من است . كنيه او كنيه من است . زمين را از عدل پر سازد؛ چنانچه از جور پر شده باشد. او مهدى است . بس )).

11 _ حضرتش دست على را گرفت و فرمود:

((م_ردى از ص_لب اي_ن خ_روج خ_واه_د ك_رد ك_ه زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد)). (94 )

12 _ ((زم_ي_ن از ظ_لم و ج_ور پ_ر خ_واه_د ش_د در اين وقت خداوند مردى را از دودمان من مبعوث خواهد كرد تا از عدل و داد پرش سازد)). (95 )

13 _ ((اگ_ر ي_ك روز از ع_م_ر زم_ي_ن ب_اق_ى ب_م_ان_د، خ_دا در ه_م_ان روز م_ردى را از اه_ل ب_ي_ت من مبعوث مى سازد تا زمين را از عدل پر سازد؛ چنانچه از ظلم پر شده باشد)). (96 )

14 _ ((دن_ي_ا پ_اي_ان ن_خ_واه_د ي_اف_ت ت_ا م_ردى از ام_ت م_ن از دودم_ان ح_س_ي_ن ، زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم پر شده باشد)). (97 )

15 _ ((اگر از عمر دنيا بجز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را دراز خواهد ساخت تا مردى را از اهل بيت من مبعوث كند تا زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)). (98 )

16 _ ((خ_داون_د م_ردى را از ع_ت_رت م_ن م_ب_ع_وث خ_واه_د ك_رد، ت_ا زم_ي_ن را از عدل پر سازد)). (99 )

17 _ ((م_ه_دى از دودم_ان م_ن اس_ت ؛ نامش نام من است ؛ كنيه اش كنيه من ،

شبيه ترين مردم از ن_ظ_ر خ_لق و خ_لق ب_ه م_ن اس_ت و داراى غ_ي_ب_ت_ى اس_ت ، و ح_ي_رت_ى ب_راى م_ردم . زمين را از عدل پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده )). (100 )

18 _ ((على بن ابى اطالب ، امام امت من است ، پس از من ، خليفه من است بر امت من و از دودمان اوس_ت ق_ائم م_نتظر كه زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم جور پر شده )). (101 )

19 _ ((مهدى از دودمان من است ؛ غيبتى دارد، و حيرتى براى خلق كه موجب ضلالت آنان مى ش_ود، ذخ_ي_ره ان_ب_ي_ا را م_ى آورد و زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر باشد)). (102 )

20 _ ((خ_لف_ا و ج_ان_ش_ي_ن_ان م_ن پ_س از من دوازده نفرند. نخستين آنها برادرم و واپسين آنها فرزندم است )). پرسيدند:

يا رسول الله ! برادر شما كيست ؟ فرمود: ((على بن ابى طالب ))

ف_رم_ود ش_م_ا ك_ي_س_ت ؟ ف_رم_ود: ((م_ه_دى ، ك_س_ى ك_ه زم_ي_ن را از ع_دل و داد پ_ر س_ازد؛ چنانچه از ظلم و بيداد پر شده . سوگند به آن كه مرا بحق مبعوث ك_رده و ب_ش_ي_ر ت_ا ف_رزن_دم م_ه_دى خ_روج ك_ن_د. س_پ_س روح الله ع_ي_س_ى از آس_م_ان ن_زول كند و پشت سر مهدى نماز بخواند و زمين به نور الهى درخشندگى يابد و حكومتش شرق و غرب را فرا گيرد)). (103 )

21 _ ((م_ن س_ي_د پ_ي_ام_بران هستم و على بن ابى طالب سيد اوصياست و اوصياى پس از من دوازدهند؛ اولشان على بن ابى

طالب و دوازدهمين ايشان ، قائم است )). (104 )

22 _ ((خ_داون_د، م_ه_دى را در م_ي_ان ام_ت من مبعوث مى سازد و امتم خوشبخت خواهد شد)). (105 )

23 _ ((وقتى مهدى خروج كند فرشته اى بالاى سرش ندا مى كند:

اين مهدى است ؛ از او پيروى كنيد)). (106 )

24 _ ((اگ_ر يك روز از عمر دنيا باقى بماند، خداوند آن روز را چنان طولانى خواهد كرد تا مردى از دودمان مرا مبعوث گرداند كه نام او، نام من است )).

سلمان پرسيد: يا رسول الله ! از كدام فرزندت ؟

فرمود: ((از اين پسرم )) و دستش را بر پشت حسين نهاد. (107 )

25 _ ((م_ه_دى از ما اهل بيت است ؛ خداوند در يك شب كارش را اصلاح مى كند)). (108 )

26 _ ((م_ردم_ان_ى از مشرق مى كوشند و زمينه را براى دولت مهدى آماده مى سازند)). (109 )

27 _ ((ع_لى ب_ن اب_ى طالب امام امت من و خليفه من است ، پس از من بر امت من . و قائم منتظر از دودمان اوست . كسى كه زمين را از عدل و داد پر كند، چنانچه از ظلم و بيداد پر شده )). (110 )

كلمات قصار از رسول خدا صلى الله عليه و آله

1. ((كسى كه منكر خروج مهدى شود، كافر است )). (111 )

2. ((م_هدى از فرزندان من است ؛ مشرقها و مغربها به دست او فتح شود)). (112 )

3. ((دين را بر قرار نمى سازد، مگر مهدى )). (113 )

4. ((قيامت به پا نخواهد شد، تا وقتى كه مهدى

خروج كند)).

5. ((امامتى كه با نزول عيسى همراه است ، ويژه مهدى است )). (114 )

6. ((مهدى كسى است كه عيسى پشت سرش نماز مى خواند)). (115 )

7. ((مهدى صليب را خرد خواهد كرد و عيسى در كنار اوست )). (116 )

8. ((مهدى از سروران اهل بهشت است )). (117 )

9. ((مهدى طاووس اهل بهشت است )). (118 )

10.((هنگامى كه قائم آل محمد قيام كند، خداوند شرقيان و غربيان را جمع مى كند)). (119 )

11. ((ن_ام م_ه_دى ن_ام رس_ول خ_داس_ت و از اه_ل ب_ي_ت رسول خداست )). (120 )

نكته قابل توجه

ن_ص_وص_ى ك_ه از وج_ود م_بارك رسول خدا صلى الله عليه و آله ياد شد، در لفظ اتفاق دارن_د ك_ه ح_ض_رت مهدى از دودمان رسول خداست و از فرزندان على بن ابى طالب است و ن_ام آن ح_ض_رت ن_ام رس_ول خ_داس_ت (م_ح_م_د) و ك_ن_ي_ه آن ح_ض_رت ك_ن_ي_ه رس_ول خ_داس_ت (اب_والق_اس_م ) و زم_ي_ن را از ظ_لم و ب_ي_داد پ_اك خ_واه_د س_اخ_ت و از عدل و داد پر خواهد كرد و آن ، پس از غيبتى است طولانى .

چنانچه اين نصوص ياد شده دو گروه بودند:

گ_روه ن_خ_س_ت_ي_ن ، ن_ص_وص_ى ك_ه ب_ه ط_رق ام_ام_ي_ه ب_ه وس_ي_له ائم_ه اط_ه_ار از رسول خدا نقل شده است .

گ_روه دوم_ي_ن ، ن_ص_وص_ى ك_ه اه_ل س_ن_ت ب_ه وس_ي_له ص_ح_اب_ه از رسول خدا حكايت كرده اند.

و ميان هر دو دسته اختلافى در مضمون و منطوق نيست و هر دو گروه بر آنچه كه ذكر شد، اتفاق دارند.

پس تعاضد و هميارى ميان هر دو گروه بر قرار است و هر دو

يكديگر را تاءييد مى كنند و اين نصوص حكم تواتر را دارند كه افاده قطع و يقين مى كند.

ع_لام_ه ع_الى م_ق_ام_ى ، غ_واص دري_اى ح_دي_ث ، ح_ر ع_ام_لى ، دوي_ست و اندى حديث به وسيله دان_ش_وران ام_ام_ى ، از ك_ت_اب_ه_اى اه_ل س_ن_ت ، درب_اره ح_ض_رت م_ه_دى ن_ق_ل كرده است كه در مضمون با آنچه كه ياد شد اتفاق دارند و ما به ذكر دو حديث بسنده مى كنيم .

رس_ول خ_دا ص_لى الله عليه و آله خطاب به فاطمه فرمود: ((مهدى از فرزندان توست )). (121 )

ام س_لم_ه از رس_ول خ_دا ص_لى الله ع_لي_ه و آله نقل كرد كه حضرت فرمود: ((مهدى از فرزندان فاطمه است )).

بشارات و اشارات از امير مؤ منان (ع)

بشارات و اشارات از امير مؤ منان (ع)

. ((ي_ازده_م_ي_ن ن_ف_ر از پ_ش_ت م_ن ، م_ه_دى اس_ت ك_ه زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)). (123 )

2. ((زم_ان_ى خواهد رسيد كه مسجد كوفه مصلاى مهدى از فرزندان من خواهد بود؛ چنانچه مصلاى هر مؤ منى است )). (124 )

3. ((م_ولودى ك_ه يازدهمين فرد از پشت من و از دودمان من است ، مهدى خواهد بود كه زمين را از عدل پر خواهد ساخت ؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (125 )

4. خ_ط_اب ب_ه ف_رزن_دش ح_سين : ((نهمين فرد از فرزندان تو قائم به حق است و ظاهر كننده دين و گستراننده عدل و داد)). (126 )

5. ع_م_ر گ_ف_ت : اى پ_س_ر اب_وط_الب ! از م_ه_دى ك_ه از ف_رزندان توست ، به من خبر ده . حضرتش بدو خبر

داد. (127 )

6. ب_ر م_ن_ب_ر ف_رم_ود: ((از دودم_ان من در آخرالزمان مردى خروج خواهد كرد كه دو نام دارد: نهانى و آشكار. نام نهانى اش : احمد؛ و نام آشكارش : محمد)). (128 )

7. ((خداوند مهدى آل محمد را، پس از آن كه آل محمد رنجها بردند، مبعوث خواهد كرد و آنها را ب_ه ع_زت خ_واه_د رس_ان_ي_د و دش_م_ن_ان_ش_ان را خ_وار و ذليل خواهد كرد)). (129 )

8. حضرتش نظرى به پسرش حسين كرد و فرمود:

((اي_ن پسر من سيد است و سرور؛ چنانچه خدا او را سيد و سرور نام داده است . از صلب او مردى خروج خواهد كرد كه همنام پيغمبر شماست . از نظر خلق و خلق مانند آن حضرت است . خ_روج_ش وق_ت_ى اس_ت ك_ه مردم در حال غفلت به سر برند و حق ميرانده شده باشد و ظلم و ج_ور آش_ك_ار ب_گ_ردد. از خ_روج او آس_م_ان_ي_ان خ_ش_ن_ود م_ى ش_ون_د. زم_ي_ن را از عدل و داد پر خواهد ساخت ، چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (130 )

9. خطاب به مسجد كوفه چنين فرمود:

((خ_وش_ا ب_ه ح_ال ك_س_ان_ى ك_ه خ_راب ك_ردن ت_و را ب_ه دس_ت ق_ائم اهل بيت مى بيند. آنها بهترين كس امت هستند، در خدمت نيكوكاران عترت )). (131 )

10. ((ياران مهدى همگى جوانند. جز چند تن پير در آنها نيست )). (132 )

11. ((خ_داون_د دج_الى را در شام ، به دست كسى كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى خواند، مى كشد. او دوازدهمين نفر از عترت و نهمين تن از دودمان حسين است )). (133 )

12.

((هر سر نهانى و راز مگو را قائم ، آشكار مى سازد)). (134 )

13. ((م_ن و اي_ن دو پ_سرم كشته خواهيم شد، ولى خدايكه مردى را از دودمانم در آخرالزمان مبعوث مى كند كه خونخواه ما باشد، و او را غيبتى است )). (135 )

14. ((حجت خدا مردم را مى شناسد، ولى مردم او را نمى شناسند، چنانچه يوسف مردم را مى شناخت ، ولى مردم او را نمى شناختند)). (136 )

15. ((پ_درم ف_داى ك_س_ى ب_اد ك_ه پ_س_ر ب_هترين كنيزان است ، كه قائم از فرزندانش باشد)). (137 )

16. در وصيت خويش به فرزندش حسن چنين فرمود:

((ت_و ب_ر م_ن ن_م_از ب_خ_وان و هفت تكبير بگو، كه پس از من براى كسى جايز نيست ، جز ب_راى ي_ك_ه م_ردى كه در آخر الزمان خروج مى كند و كجيهايى كه در حق پيدا شده ، راست خواهد ساخت )). (138 )

17. در خ_ط_ب_ه اى چ_ن_ي_ن ف_رم_ود: ((ق_ائم از دودم_ان م_ن اس_ت ، زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)). (139 )

18. ((در آخ_رالزم_ان ، م_ه_دى از م_اس_ت ، در ه_ي_چ ام_ت_ى از ام_م ، مهدى نيست كه انتظارش را بكشند)). (140 )

19. ((خ_وش_ا ب_ه ح_ال س_رزم_ين طالقان ؛ خدا در آن جا گنجهايى نهفته دارد، نه از زر و س_يم ، بلكه مردانى هستند مؤ من و خداشناس و آنها انصار مهدى در آخرالزمان هستند)).

بشارات و اشارات از حضرت مجتبي (ع)

بشارات و اشارات از حضرت مجتبي (ع)

1. ((ه_ر ي_ك از م_ا ام_امان بيعتى از ستمكار زمانش بر گردن دارد، مگر قائم كه عيسى

بن م_ري_م ، پ_ش_ت ش_رش ن_م_از خواهد خواند. او نهمين فرد از فرزندان برادرم حسين است . در غ_ي_ب_ت_ش ع_م_رى دراز دارد. آن گ_اه ب_ه ص_ورت ج_وان_ى ك_م_ت_ر از چ_ه_ل س_ال ظ_ه_ور خ_واه_د ك_رد؛ چ_ون خ_داى متعال بر هر چيزى ، توانا و قادر است )).

بشارات و اشارات از حضرت سيد الشهداء (ع)

بشارات و اشارات از حضرت سيد الشهداء (ع)

1. ((در نهمين فرزند من سنتى است از يوسف و سنتى است از موسى بن عمران . اوست قائم ما اهل بيت )). (143 )

2. ((قائم اين امت ، نهمين فرزند من است كه غيبت خواهد داشت )). (144 )

3. ((اگ_ر از ع_م_ر دن_ي_ا فقط يك روز باقى بماند، خدا آن روز را طولانى خواهد كرد تا م_ردى از ف_رزن_دان م_ن ق_يام كند و زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)). (145 )

4. ح_ض_رت_ش ب_ر حلقه اى از بنى اميه ، كه در مسجد پيغمبر نشسته بودند، گذر كرد و فرمود:

((دنيا به پايان نخواهد رسيد تا وقتى كه خداوند مردى را از دودمان من مبعوث فرمايد و كيفر شما را بدهد)).

بشارات و اشارات از حضرت سجاد عليه السّلام

بشارات و اشارات از حضرت سجاد عليه السّلام

1. ((ق_ائم ما سنتهايى از پيامبران دارد: سنتى از آدم ، سنتى از نوح ، سنتى از ابراهيم ، سنتى از موسى ، سنتى از عيسى ، سنتى از ايوب ، سنتى از محمد.

س_ن_ت_ش از آدم و نوح ، طول عمرش است . سنتش از ابراهيم در نهان زاييده شدن و از مردم در ك_ن_ار ب_ودن است ؛ سنتش از موسى ، در ترس و بيم زيستن و غيبت داشتن ، سنتش از عيسى ، اخ_ت_لاف م_ردم درب_اره او، س_ن_ت_ش از اي_وب ، فرج و گشايش پس از بلا و بيم ، سنتش از محمد، قيام به شمشير مى باشد)). (147 )

2. ((قائم ما دو غيبت دارد كه يكى از دگرى طولانيتر خواهد

بود)). (148 )

3. ((ي_اران ق_ائم س_ي_ص_د و س_ي_زده ت_ن ه_س_ت_ن_د؛ م_ان_ن_د ي_اران رسول خدا صلى الله عليه و آله در غزوه بدر)). (149 )

4. ((وقتى كه قائم ما اهل بيت قيام كند، خداوند از شيعيان ما رنج و درد را مى برد و دلهاى آن_ه_ا را م_ان_ن_د آه_ن ق_رار م_ى ده_د و ب_ر ه_ر م_ردى از آن_ه_ا ن_ي_روى چهل مرد را عطا مى كند و آنان را حاكمان روى زمين قرار مى دهد)). (150 )

5. حضرتش اين آيه را تلاوت فرمود: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكمْ وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَيَستَخْلِفَنَّهُمْ فى الاَرْضِ ) (151 )

و گ_ف_ت : ((ب_ه خدا سوگند، اينان شيعيان ما هستند، خداوند به دست مردى از ما چنين خواهد ك_رد و او م_ه_دى اي_ن ام_ت اس_ت )). (152 ) و س_پ_س س_خ_ن رس_ول خ_دا را ح_ك_اي_ت ك_رد ك_ه در ف_ص_ل ف_رم_اي_ش_ه_اى رسول خدا صلى الله عليه و آله ياد شد.

6. ((ق_ائم ب_ا س_ي_ص_د و س_ي_زده م_رد ب_ه ك_وف_ه مى آيد و بر كوه نجف مستقر مى شود. ج_ب_رئي_ل در س_م_ت راس_ت_ش و م_ي_ك_ائي_ل در س_م_ت چ_پ_ش و اسرافيل جلو رويش قرار دارند. پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه اوست كه آن را افراشته مى كند)). (153 )

7. ((قائم خروج مى كند. و وقتى مردم در مكه حضور دارند به آن جا مى رود و در آن جا مى اي_س_ت_د و ن_دا م_ى ك_ن_د: اى مردم ! من محمد بن الحسن هستم . من پسر نبى الله هستم . شما را دعوت مى كنم و آنچه كه پيغمبر خدا شما را به آن دعوت

كرده است )).

بشارات و اشارات از حضرت باقر عليه السّلام

بشارات و اشارات از حضرت باقر عليه السّلام

1. ((ام_ام_ى ك_ه در س_ال 260 ب_ه ام_ام_ت ق_ي_ام كند مانند شهاب درخشنده در شب تاريك مى تابد)). (155 )

2. ((وق_ت_ى ق_ي_ام ك_ن_د، خ_داون_د دستش را بر سر بندگان مى گذارد تا عقلشان افزوده گردد)). (156 )

3. ((ق_ائم ، روز ش_ن_ب_ه ، روز ع_اش_ورا، روزى كه حسين در آن روز كشته شد، قيام خواهد كرد)). (157 )

4. ((قائم ما كه قيام كند، سيرتش سيرت رسول خدا خواهد بود)). (158 )

5. ((قائم آل محمد پنج شباهت به پنج تن از انبيا دارد:

به يونس ، به يوسف ، به موسى ، به عيسى ، به محمد.

شباهتش به يونس ، از جهت ظهورش پس از غيبت و داشتن چهره جوان در سن پيرى .

شباهتش به يوسف ، به خاطر اختفاى از برادران .

شباهتش به موسى ، به جهت ترس و بيم .

ش_ب_اه_تش به عيسى ، از جهت اختلاف امت ؛ و اين كه گروهى گويند زنده و گروهى گويند مرده است . و گروهى گويند كشته شده و به دار آويخته شده است .

ش_ب_اه_ت_ش ب_ه م_ص_ط_ف_ى ، ب_ه خ_اط_ر ق_ي_ام ب_ه ش_م_ش_ي_ر و ك_ش_ت_ن دشمنان خدا و دشمنان رسول خداست )). (159 )

6. ((وق_ت_ى ك_ه ق_ائم ظ_ه_ور ك_ن_د، مى گويد: من از شما مردم گريختم ، چون از شما مى ترسيدم . خداوند به من حكومت عطا كرد و مرا از مبعوثان قرار داد)). (160 )

7. ((م_ه_دى از ع_ت_رت است . غيبتى دارد كه در آن مردم متحير شوند، عده اى گمراه و عده اى

رستگار شوند، خوشا به حال آنان كه در خدمتش هستند)). (161 )

8. ((قائم پيش از آن كه قيام كند، غيبتى دارد)). عرض شد: چرا؟ فرمود: ((چون جانش مى ترسد)). (162 )

9. ((علم به كتاب خدا و سنت نبيش ، در قلب مهدى ما مى رويد. هر كس كه او را زيارت كند، ب_دو ب_گ_وي_د: ((السلام عليكم اءهل بيت الرحمة و معدن العلم و موضع الرسالة )). (163 )

10. و در روايتى سلام بر آن حضرت چنين است :

((السلام عليك يا بقية الله فى اءرضه )). (164 )

11. ((خ_داون_د زم_ي_ن را پ_س از م_ردن ، زن_ده م_ى س_ازد.م_رگ زم_ي_ن ، ك_ف_ر اهل آن است ، و كافر مرده است )). (165 )

12. ((من ياران قائم را مى بينم كه گرداگرد حضرتش را فرا گرفته اند و آنچه بر روى زمين است ، حتى درندگان و مرغان شكارى ، مطيع آنها هستند)). (166 )

13. ((وق_ت_ى ك_ه ق_ائم م_ا ق_يام كند، خداوند دست خود را بر سر بندگان مى گذارد، تا خرد و بينش آنها كامل گردد)). (167 )

14. ((ه_ر ك_س_ى م_س_ب_ح_ات (168 ) ق_رآن را پ_ي_ش از آن كه بخواند، بخواند، ن_خ_واه_د م_رد م_گ_ر آن كه به خدمت قائم برسد، و اگر بميرد، در زير سايه محمد صلى الله عليه و آله خواهد بود)). (169 )

15. ((خداوند محمد را براى رحمت مبعوث كرد، ولى قائم را براى انتقام مبعوث مى كند)). (170 )

16. ((مهدى مردى است از دودمان فاطمه و مردى است گندمگون )). (171 )

17. ((آن كس كه بميرد و امامش را بشناسد، مانند كسى

است كه در خيمه هاى حضرت قائم به سر مى برد)). (172 )

18. حضرت باقر عليه السّلام بخشى از كتاب على عليه السّلام را به عبدالملك بن اعين نشان داد و پرسيد:

((ب_راى چ_ه على اينها را نوشته است ؟)). سپس فرمود: ((مى دانست كه قائم قيام خواهد كرد و بدان عمل مى كند)). (173 )

19. ((اص_ح_اب م_ه_دى ع_لي_ه الس_ّلام 313 ت_ن ه_س_ت_ن_د ب_ه ع_دد اهل بدر، كه در ساعتى معين گرداگرد او جمع مى شوند)). (174 )

20. ((در ب_اره آي_ه (أَنَّ الاَرْض ي_َرِثُهَا عِبَادِى الصلِحُونَ ) (175 ) فرمود: ((آنها اصحاب مهدى در آخر الزمان هستند)). (176 )

21. ((وق_ت_ى ك_ه ق_ائم ق_يام كند به عدالت حكومت مى كند و در روزگار او ظلم و جور مى افتد)). (177 )

22. ((ق_ائم م_ا به وسيله رعب پيروز مى شود و با نصر تاءييد مى گردد، زمين برايش در ه_م ف_رو م_ى رود و گنجهاى درونى آن آشكار مى گردد. قدرتش مشرق و مغرب جهان را فرا مى گيرد)). (178 )

23. ((از آن_چ_ه كه نزد خدا حتمى است و تغيير پذير نيست ، قيام قائم است . كسى كه در اي_ن سخن شك كند، خدا را در حال كفر و جحود ملاقات خواهد كرد. او هفتمين فرد از فرزندان من است . پدرم فداى كسى باد كه زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (179 )

24. ((ق_ائم ك_ه ق_يام كند، خدا او را به وسيله فرشتگان يارى مى كند)). (180 )

25. ((وقتى كه قائم قيام كند، با مقاومتى از

طرف مردم نادان روبرو مى شود، سخت تر از مقاومتى كه نادانها جاهليت با رسول خدا كردند)). عرض شد: چگونه مى شود؟ فرمود: ((رس_ول خ_دا ب_ا ن_ادان_هايى روبرو شد كه سنگ يا چوب تراشيده را عبادت مى كردند. ولى ق_ائم ب_ا ن_ادان_ه_اي_ى روب_رو م_ى ش_ود ك_ه ق_رآن را ت_اءوي_ل م_ى ك_ن_ن_د، و ب_دان اس_ت_دلال م_ى ك_ن_ن_د)). س_پ_س ف_رم_ود: ((ب_ه خ_دا سوگند، ع_دل او در خ_ان_ه ه_اى آنها مى رود چنانچه گرما و سرما به درون خانه هاشان مى رود)).

بشارات و اشارات از حضرت صادق (ع)

بشارات و اشارات از حضرت صادق (ع)

1. ((م_ه_دى ، پ_ن_جمين فرد از فرزندان پسرم موسى است . او پسر سيده اماء است . داراى غ_ي_ب_تى است كه كجروان در آن گمراه مى شوند. پس از آن خداوند او را ظاهر خواهد ساخت و ش_رق و غ_رب عالم ، به دست او فتح خواهد شد. عيسى بن مريم فرود خواهد آمد و در پشت سرش نماز خواهد خواند. زمين به نور جمالش درخشندگى پيدا مى كند و نقطه اى در روى زمين باقى نخواهد ماند مگر آن كه در آن ، خدا عبادت شود و هر چه دين در روى زمين باشد، دين خدا خواهد شد؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند)). (182 )

2. ((م_ت_ق_يان و پرهيزكاران ، كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و به قيام قائم اقرار داشته باشند و آن را حق بدانند)). (183 )

3. ((متقيان ، شيعيان على هستند و عيب عبارت است از حجت غائب )). (184 )

4. ((غ_ي_ب_ت ب_راى ش_ش_م_ي_ن ف_رزن_د م_ن اس_ت ، و او دوازده_م_ي_ن ام_ام ه_داي_ت ، پ_س از رسول الله صلى الله

عليه و آله است )). (185 )

5. ((زم_ان_ى خ_واه_د آم_د ك_ه ام_ام از دي_ده ه_ا غ_اي_ب ب_اش_د. خ_وش_ا ب_ه حال كسانى كه در آن زمان در ايمان به او ثابت باشند)). (186 )

6. ((ك_س_ى ك_ه ب_ه ه_م_ه ام_ام_ان اقرار كند و منكر مهدى شود، مانند كسى است كه به همه پ_ي_غ_م_ب_ران اق_رار ك_ن_د و م_ن_ك_ر پ_ي_ام_برى محمد صلى الله عليه و آله گردد)). سپس از حضرتش پرسيده شد: مهدى چه كسى است ؟ فرمود:

((پنجمين فرد از فرزندان هفتمين امام است )). (187 )

7. ((پدرم زره رسول خدا را پوشيده ، بر زمين كشيده مى شد. من نيز پوشيدم ، چنين بود. قائم وقتى آن را بپوشد، به اندازه اش خواهد بود)). (188 )

8. ((صاحب الاءمر، زمين را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده است . و آن وق_ت_ى خ_واه_د ب_ود ك_ه ب_ه ام_ام_ان دس_ت_رس_ى ن_ب_اش_د؛ رس_ول خ_دا ص_لى الله ع_لي_ه و آله وقتى مبعوث شد كه فترت پيامبران بر قرار بود و به وجود آنان دسترسى نبود)). (189 )

9. ((ق_ائم م_ا وق_ت_ى ق_ي_ام كند، مانند داود و سليمان قضاوت مى كند، و بينه طلب نخواهد كرد)). (190 )

10. ((ه_م_ه معجزه هايى كه براى انبيا و اوصيا بوده ، به دست قائم ما انجام خواهد شد، تا بر دشمنان ، حجت تمام باشد)). (191 )

11. ((قائم ، هنگام ظهور، بيعت هيچ كسى بر گردنش نيست )). (192 )

12. ((قائم ما غيبتى دارد بسيار طولانى )) عرض شد: چرا؟ فرمود:

((چون بر جانش مى ترسد)). (193 )

13. ((براى صاحب الاءمر

غيبتى خواهد بود كه بسيارى از كجپرستان در آن به ريب و شك ان_در خ_واه_ن_د ش_د و غ_ي_ب_ت ع_لتى دارد كه ما اذن نداريم آن را براى شما بگوييم )). (194 )

14. ((ق_ائم ، ظ_ه_ور ن_خ_واه_د كرد مگر وقتى كه نيكانى كه در صلب بدان هستند، متولد ش_ون_د. اين وقت است كه قائم ظهور خواهد كرد و دشمنان خدا را خواهد كشت )). (195 )

15. ((از ش_م_ا ك_س_ى بگويد: ((اگر قائم آل محمد را ديدم ، يارى اش مى كنم )) مانند ك_س_ى اس_ت كه در پيش رويش شمشير مى زند، نه بلكه مانند شهيدى است كه در ركاب او شهيد شده است )). (196 )

16. ((ه_ن_گ_ام_ى ك_ه قائم خروج كند، كافر و مشركى در جهان باقى نخواهد ماند)). (197 )

17. ((ن_خ_س_ت_ي_ن ك_س_ى ك_ه ب_ا ق_ائم ب_ي_ع_ت م_ى ك_ن_د، جبرئيل است )). (198 )

18. ((313 مرد به مسجدالحرام مى آيند و منادى ندا مى كند:

اين مهدى است كه خروج كرده ، به قضاوت داود و سليمان قضاوت مى كند و بينه و گواه نمى خواهد)). (199 )

19. ((وقتى كه قائم قيام كند، همگان از نيكان و خسان او را

مى شناسند)). (200 )

20. ((دو خ_ون در اس_لام اس_ت كه هيچ كس حق ندارد در آن دو به حكم خدا قضاوت كند، مگر وقتى كه قائم ظهور كند. اوست كه به حكم خدا در آن قضاوت خواهد كرد:

زناكار زن دار را رجم مى كند؛ مانع الزكاة را گردن مى زند)). (201 )

21. ((من قائم را مى بينم كه بر كوه نجف استوار است ، و بر

اسبى ادهم و ابلغ (سپيد و س_ي_اه ) س_وار م_ى ب_اش_د، و م_ردم ه_ر ش_ه_رى كه او را مى بينند، مى پندارند او در شهر خودشان است و فرشتگان به يارى اش بر مى خيزند)). (202 )

22. ((م_ن ق_ائم را م_ى ب_ينم كه بر منبر كوفه قرار دارد و گرداگردش 313 نفر مرد _ به عدد اصحاب بد _ قرار دارند كه اصحابش هستند و آنها افسران و پرچمداران او هستند؛ چنانچه آنان حاكمان خدا روى زمين بر خلق هستند)). (203 )

23. ((ق_ائم از ن_ظ_ر ب_دن_ى ق_وى اس_ت و ي_اران_ش ن_ي_ز چ_ن_ي_ن_ن_د؛ ه_ر ي_ك ب_ا چ_ه_ل م_رد ب_رابرند و قلب آنها از آهن محكمتر است و شمشير، باز ندارند تا خداوند خشنود شود)). (204 )

24. ((عصاى موسى نزد ماست و براى قائم ما آماده شده ؛ با آن عصا مى كند، آنچه موسى مى كرد)). (205 )

25. ((پ_ي_راهن يوسف كه ديدگان يعقوب را بينا كرد، نزد قائم ماست )). (206 )

26. ((قائم ما اهل بيت ، روز جمعه خروج مى كند)). (207 )

27. ((در مسجدالحرام 313 مرد مى آيند و هر يك از آنها ندا مى كند:

اين مهدى است كه مطابق قضاوت آل داود قضاوت مى كند و بينه نمى خواهد)). (208 )

28. ((ه_ر ك_س س_وره ب_ن_ى اس_رائيل را در هر شب جمعه بخواند، نخواهد مرد تا به خدمت قائم برسد و از يارانش باشد)). (209 )

29. ((وقتى كه قائم ما قيام كند، در حكومتش مساوات بر قرار خواهد كرد و با خلق خدا با ع_دالت رف_ت_ار م_ى ك_ن_د. چ_ه نيكوكار باشد و چه زشت كار.

آن كه او را اطاعت كند، خدا را اط_اع_ت ك_رده و آن كه او را عصيان كند، خدا را عصيان كرده است . او را مهدى ناميده اند؛ چون ب_ه ح_ق_ي_قت نهانى هدايت مى كند. تورات و ديگر كتابهاى آسمانى را از غارى در انطاكيه ب_ي_رون م_ى آورد و م_ي_ان اه_ل ت_ورات ب_ه ت_ورات و م_ي_ان پ_ي_روان ان_جيل به انجيل و ميان اهل زبور به زبور و ميان پيروان قرآن به قرآن قضاوت مى كند. ه_مگى ثروتهاى جهان نزدش جمع مى شود. چه آنچه در روى زمين قرار دارد و چه آنچه در زير زمين جا دارد)). (210 )

30. ((فرج در هفتمين كس از فرزندان من است )). (211 )

31. ((قائم ما را دو غيبت است ، يكى از دگرى طولانيتر است )). (212 )

32. ((در غ_ي_ب_ت ك_ب_رى ، م_ردم ام_امشان را نمى بينند. او در حج شركت مى كند و مردم را مى بيند، ليكن مردم او را نمى شناسند. از جاى او، مگر خدمتگزارانش ، كسى خبر ندارد)). (213 )

33. ((ب_راى ص_احب الاءمر دو غيبت است ؛ يكى كوتاه و دگرى طولانى )). (214 )

34.حضرتش فرمود: ((وقتى كه سلمان وارد كوفه شد و آن را ديد، از آينده اش خبر داد و از تسلط بنى اميه در آن شهر سخن گفت . سپس چنين گفت :

((وق_ت_ى ك_ه چ_نين شد، خانه نشين باشيد تا وقتى كه طاهر بن طاهر بن مطهر (پاكيزه ، پ_سر پاكيزه ، پسر پاك شده )، گمشده اى كه داراى غيبت است ، ظهور كند)). (215 )

35. ((در م_ي_ان ام_ام_ان ، ام_امى است

در زير پرده غيبت نهان ، هنگامى كه خدا بخواهد كه از پ_س پ_رده غ_ي_بت بيرون آيد و آشكار گردد، در قلبش اثرى بگذرد. آن وقت او به امر خدا قيام خواهد كرد)). (216 )

36. ((وق_ت_ى ك_ه ق_ائم ق_ي_ام ك_ند، منادى از آسمان ندا مى كند؛ ندايى كه دوشيزگان در جايگاه خودشان و اهل مشرق و مغرب ، همگان مى شنوند)). (217 )

37. ((خ_داون_د م_ردى را كه از من است و من از او در اين امت مبعوث خواهد كرد و به وسيله او ب_رك_ات آس_م_انها و زمين را جارى خواهد ساخت ، آسمان خواهد بود و بارندگى زمين خواهد بود و رويندگى . و زمين را از عدل و داد پر كند؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)).

بشارات و اشارات از حضرت موسي بن جعفر (ع)

بشارات و اشارات از حضرت موسي بن جعفر (ع)

1. ((قائم ما، امام است ، و پسر امام و وصى است ، فرزند وصى )). (236 )

2. ((م_ن ق_ائم ب_ه ح_ق ه_س_ت_م ولى ق_ائم_ى ك_ه زم_ي_ن را از دش_م_ن_ان خ_دا پ_اك سازد و از عدل و داد پر كند، پنجمين نسل از فرزندان من خواهد بود)). (237 )

3. از حضرتش پرسيده شد:

در ميان امامان كسى هست كه غيبت داشته باشد؟

ف_رمود: ((آرى شخصش از ديدگان مردم غائب خواهد بود، ولى يادش از دلهاى مؤ منان غيبت ندارد و او دوازدهمين ماست )). (238 )

4. ((قائم سالهاى درازى پس از من خواهد آمد)). (239 )

5. ((ن_عمت ظاهر امام ظاهر است و نعمت باطن امام غائب است كه وجودش از ديده مردم غايب است ، گنجهاى زمين برايش ظاهر

مى گردد و هر دورى به او نزديك مى شود)).

بشارات و اشارات از حضرت رضا (ع)

بشارات و اشارات از حضرت رضا (ع)

1. ((خداوند يگانه ، مردى را از دودمان ما مبعوث خواهد كرد كه ولادت و پروريدنش نهانى است ، ولى نسبش آشكار است )). (241 )

2. ((هفت هزار ملك به يارى امام حسين فرود آمدند. حضرتش به آنها اجازه شركت نداد. آنها در ك_ن_ار ق_ب_رش ژولي_ده و خ_اك آلود به سر مى برند تا قائم ما قيام كند و از ياران او باشند)). (242 )

3. ((خ_داون_د، ق_ائم را م_ب_ع_وث خواهد كرد كه به نام او قيام كند و مردم از بركات قيامش بهره مند شوند)). (243 )

4. ((ك_سى كه پيش از قيام قائم تقيه را كنار گذارد، از ما نيست . قائم ، چهارمين فرزند از ف_رزن_دان م_ن اس_ت ، پ_س_ر س_ي_ده ام_اء اس_ت . زم_ي_ن را از ج_ور پ_اك سازد و ظلم و از آن بزدايد)). (244 )

5. ((م_ن ص_اح_ب ام_ر ه_س_ت_م ولى ن_ه آن ك_س ك_ه زم_ي_ن را از عدل و داد پر سازد؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده . با اين ضعفى كه در من مى بينيد نمى ت_وانم او باشم . قائم ، كسى است كه وقتى قيام كند، عمرى دراز كرده و چهره جوان دارد. در بدن چنان قوى است كه قويترين درخت را مى تواند از ريشه بكند)).

عصاى موسى و انگشتر سليمان همراه دارد.

او چ_ه_ارم_ي_ن ف_رزن_د از ف_رزندان من است . خدا آن قدر كه بخواهد او را در غيبت نگاه خواهد داش_ت . س_پ_س آش_ك_ارش خ_واه_د س_اخ_ت ت_ا زم_ي_ن را از عدل و

داد پر كند؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)). (245 )

6. ((خ_ض_ر از آب ح_ي_ات ن_وش_ي_د و ن_خواهد مرد تا نفخ صور بدمد. خضر، مونس وحشت و ت_ن_ه_اي_ى ق_ائم ما در زمان غيبتش است ، و غربت او را بر طرف مى سازد)). (246 )

7. ((وق_تى شيعه چهارمين فرزند از فرزندان مرا گم كردند، آنها را مى بينم كه پناهى مى جويند و نمى يابند)).

عرض شد: چرا اى پسر رسول خدا؟!

فرمود: ((چون امامشان از ايشان غايب است )).

عرض شد: چرا غايب است ؟

ف_رم_ود: ((چ_ون وق_ت_ى ك_ه با شمشير قيام كند، بر گردنش بيعت حاكمى نباشد)). (247 )

8. ((به خدا سوگند، قائم ما كه قيام كند، خداوند همه شيعيان ما را از همه شهرها گردش جمع خواهد كرد)). (248 )

9. ((ه_نگامى كه مهدى قيام كند، خداوند به فرشتگان امر خواهد كرد كه به مؤ منان سلام دهند)). (249 )

10. ((ام_ام پ_س از من ، پسرم محمد است و امام پس از او، پسرش على است و امام پس از او، پسرش حسن است و امام پس از حسن ، پسرش حجت قائم منتظر است )).

بشارات و اشارات از حضرت جواد (ع)

بشارات و اشارات از حضرت جواد (ع)

1. ((ق_ائم ك_سى است كه خداوند به وسيله او زمين را از كافران و منكران پاك سازد و از ع_دل و داد پ_ر ك_ن_د. زادن_ش از دي_دگ_اه ك_س_ان ن_هان خواهد بود و شخصش از برابر چشم بينندگان غايب است )). (251 )

2. ((قائم از وعده هاى قطعى الهى است ، و ميعاد خداوند تخلف پذير نيست )).

بشارات و اشارات از حضرت هادي (ع)

بشارات و اشارات از حضرت هادي (ع)

1. ((خ_ليفه و جانشين من حسن است . شما با خليفه او چگونه خواهيد بود؛ چون شخص او را نمى بينيد؟)). (252 )

2. ((صاحب الاءمر كسى است كه عده اى گويند هنوز زاده نشده است )). (253 )

3. ((خ_لي_فه بعد از من ، حسن فرزند من است و خليفه بعد از او، پسرش است كه شما او را نمى بينيد)). (254 )

4. ((وق_ت_ى ك_ه م_ادر ح_ضرت مهدى به عنوان برده خريده شد و به حضور حضرت هادى مشرف شد، حضرتش بدو فرمود:

به تو مژده بدهم ، به تو: پسرى خواهى آورد كه مشرق و مغرب جهان را مالك خواهد شد: زمين را از عدل و داد پر سازد، چنانچه از ظلم و جور پر شده است )). (255 )

5. در ح_ضور آن حضرت از وفات پدر بزرگوارش ، حضرت جواد، سخن رفت . حضرتش ف_رم_ود: ((من ، خليفه او هستم و جانشين او، مادامى كه زنده باشم . ولى شيعه چه مى كنند وقتى كه امامشان را بعد از من نمى بينند)).

بشارات و اشارات از حضرت عسكري (ع)

بشارات و اشارات از حضرت عسكري (ع)

1. ((دش_منان گمان كردند كه مرا هر چه زودتر بكشند تا نسلى براى من نباشد. دروغ ، گمان كردند حمد خداى را كه من داراى فرزندى هستم )). (257 )

2. هنگامى كه جاريه مقدس باردار شد، حضرت عسكرى بدو فرمود:

((بار تو پسر است و نامش محمد است ؛ او قائم بعد از من است )). (258 )

3. ((ح_م_د خ_دا را ك_ه م_را از دن_ي_ا نبرد تا خليفه و جانشين خودم را

به چشم خود ديدم . او ش_ب_ي_ه ترين فرد در خلق و خلق به رسول خداست . خداوند او را در غيبتش از شر دشمنان م_ح_ف_وظ مى دارد تا زمين را از عدل و داد پر سازد، چنانچه از ظلم و جور پر باشد)). (259 )

4. ((م_ى ب_ينم كه پس از من در جانشين و خليفه من ميان شما اختلاف رخ داده است . كسى كه ب_ه ه_م_ه ام_ام_ان ب_ع_د از رسول خدا عليه السّلام اقرار كند و منكر فرزند من بشود، مانند ك_س_ى اس_ت ك_ه ب_ه پ_ي_ام_ب_رى ه_مه انبيا اقرار كند و نبوت خاتم انبيا را منكر شود، منكر رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند منكر همه انبياست )). (260 )

5. از ح_ض_رتش دو سال پيش از وفات ، توقيعى صادر شد و از خليفه و جانشين خود خبر داد. و ه_م_چ_نين سه روز پيش از وفات ، نظير آن توقيع از طرف حضرتش صادر شد و آن بود: ((خدا لعنت كند كسى را كه حقوق اولياى خدا را انكار كند)). (261 )

6. ((پ_س_ر م_ن ق_ائم پ_س از م_ن اس_ت و او ك_س_ى اس_ت ك_ه داراى س_ن_ت_ه_اى پ_يامبران مانند طول عمر و غيبت است )). (262 )

7.((ح_م_د خ_دا را كه مرا از دنيا نبرد تا وقتى كه به من جانشين و خليفه ام را نشان داد. او شبيه ترين مردم از نظر خلق و خلق به رسول خداست .

خ_دا او را در غ_ي_ب_ش ح_ف_ظ ك_ن_د، ت_ا وق_ت_ى ك_ه ظ_اه_ر ش_ود و زم_ي_ن را از عدل و داد پر كند؛ چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد)).

(263 )

8. ه_نگامى كه حضرت مهدى زاده شد، حضرت عسكرى عليه السّلام نامه اى براى احمد بن اس_ح_اق م_ى ف_رس_تد و بشارت ولادت فرزندش را به وى مى دهد و احمد را فرموده بود: ((اي_ن خ_ب_ر را پنهان دارد تا از نظر مردم مكتوم باشد)). چنانچه مرقوم داشته بود: ((ما اي_ن خ_ب_ر را ب_راى ك_س_ى ظ_اهر نمى سازيم مگر براى نزديكترين خويشان و نزديكترين دوس_ت_ان . اي_ن خ_ب_ر را ب_ه ت_و داديم تا خرسند شوى ؛ چنانچه ما خرسند شديم )). (264 )

9. وق_ت_ى ك_ه قائم ما قيام كند، به خراب كردن مناره ها و مقصوره هاى مساجد فرمان خواهد داد)). (265 )

10. حضرتش فرزندش را به عمر اهوازى نشان داد و فرمود:

((اين است امام شما پس از من )). (266 )

11. ((وق_ت_ى كه خدا مرا ببرد و بميراند و شيعيان مرا ديدى اختلاف كردند، ثقات ايشان را از ف_رزن_دم اخ_ب_ار كن و اين سرى باشد نهانى نزد و ايشان ، همانا ولى خدا را از خلق خ_دا غ_ي_ب_ت خ_واه_د ك_رد و ك_س_ى او را ن_خ_واه_د دي_د، ت_ا وق_ت_ى ك_ه ج_ب_رئي_ل م_رك_بش را حاضر كرده و نزدش بياورد و آنچه خدا بخواهد شدنى خواهد بود)). (267 )

12.((ام_ام و ح_ج_ت پ_س از م_ن ، پ_س_رم اس_ت ؛ ه_م_ن_ام رسول خدا و هم كنيه آن حضرت . او خاتم حجتهاى الهى است و واپسين خلفاى اوست . مادرش ، دختر قيصر، پادشاه روم است )). (268 )

13. ((ولى خ_دا و ح_ج_ت ح_ق ب_ر ب_ن_دگ_ان و خ_لي_ف_ه م_ن پ_س از م_ن در ش_ع_ب_ان سال 255 در سپيده دم ، مختون زاييده

شد)). (269 )

14. ح_ض_رت_ش ب_ر ب_س_اطى نشسته بود و آثار و يادگارهاى انبيا و اوصيا را نشان داد. س_پس فرمود: ((اين هم رد پاى پسرم است كه بر اين بساط پا گذارده و نشسته است )). (270 )

15. از ح_ض_رت_ش س_ؤ ال ش_د: اين حديثى كه از پدرانتان روايت شده : ((زمين از حجت خدا خ_الى ن_خ_واه_د ب_ود و ك_سى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت خواهد بود)) صحيح است ؟

فرمود: ((اين حديث حق است ؛ چنانچه روشنايى اين روز حق و ثابت است )).

پرسيدند: يا بن رسول الله ! حجت و امام پس از شما كيست ؟

ف_رم_ود: ((پ_س_رم م_ح_م_د؛ اوست امام و حجت حق پس از من . كسى كه بميرد و او را نشناسد، مرگش مرگ جاهليت است )). (271 )

16. در شب نيمه شعبان فرمود:

((در اي_ن ش_ب ، خ_داون_د حجت خود را ظاهر خواهد ساخت ؛ او حجت روى زمين خواهد بود)). (272 )

17. ابوالاءديان از خدمتگزاران حضرت عسكرى بوده است . روزى شرفياب حضور بوده ، حضرت نامه هايى به او مى دهد و او را به مدائن مى فرستد و مى فرمايد:

((س_ف_ر ت_و ب_ه مدائن پانزده روز طول مى كشد. روزى كه به اين شهر برگشتى ، مى ش_ن_وى ك_ه ص_داى ض_ج_ه از خ_ان_ه م_ن ب_لن_د اس_ت و ج_ن_ازه م_را روى مغتسل مى بينى كه دارند غسل مى دهند)).

ابوالاءديان عرض مى كند: اگر چنين شد، چه بايستى بكنم ؟

ح_ض_رت م_ى ف_رم_ايد: ((كسى كه جواب نامه ها را از تو خواست ، او قائم بعد

از من است )).

ابوالاءديان نشانه و علامتى بيشتر طلب مى كند.

حضرت مى فرمايد: ((كسى كه از داخل كيسه و هميانى كه همراه آورده اى به تو خبر داد، او قائم بعد از من است )).

اب_والاءدي_ان اط_اع_ت مى كند و نامه ها را بر مى دارد و از سامرا خارج شده رهسپار مدائن مى گ_ردد. ه_ن_گ_ام_ى ك_ه ب_دان ش_ه_ر م_ى رسد، نامه ها را به كسانى كه بايد برساند مى رساند و پاسخها را دريافت مى كند و راهى سامرا مى شود.

روز پانزدهم به سامرا مى رسد و به سوى خانه حضرت عسكرى عليه السّلام روانه مى گردد. بدان جا كه مى رسد، صداى ضجه اى كه از خانه آن حضرت بلند است مى شنود. ب_ه درون خ_ان_ه م_ى رود، ج_ن_ازه ح_ض_رت_ش را روى م_غ_ت_س_ل م_ى ب_ي_ن_د ك_ه دارن_د غ_س_ل م_ى ده_ن_د. پ_س از آن ك_ه غسل پايان يافت ، حضرتش را كفن مى كنند و براى خواندن نماز آماده مى سازند.

در اي_ن ه_ن_گ_ام ج_ع_ف_ر ب_رادر آن ح_ض_رت را م_ى ب_يند كه به سوى جنازه مى رود كه نماز بخواند و در برابر جنازه مى ايستد. همان كه مى خواهد نخستين تكبير را بگويد، مى بيند ك_ودك_ى ن_وران_ى گ_ن_دم گ_ونه ، داراى موهاى فرفرى و دندانهاى باز، جلو آمد و عبادى جعفر را كشيد و فرمود:

((عمو! كنار برو، من براى نماز بر پدرم از تو شايسته تر هستم )).

ج_ع_ف_ر با چهره اى تيره كنار مى رود و كودك نورانى جلو مى آيد و در برابر جنازه مقدس مى ايستد و بر جنازه نماز مى خواند.

آن گ_اه جنازه را

بر مى دارند و در كنار قبر هادى عليه السّلام پدر حضرت عسكرى عليه السّلام ، به خاك مى سپارند.

سپس كودك مقدس ابوالاءديان را طلب مى كند و مى فرمايد:

((اى بصرى ! جوابهاى نامه ها را كه آورده اى بده )).

ابوالاءديان اطاعت مى كند و جوابها را تقديم مى كند.

سپس حضرت هميانى را كه ابوالاءديان از مدائن همراه آورده بود طلب مى كند و از آنچه در ميان هميان بوده خبر مى دهد.

ابوالاءديان امتثال امر مى كند و هميان را تقديم مى كند. (273 )

18. ح_ض_رت ع_س_كرى ، در بستر مرگ افتاده است و نور چشمش مهدى در خدمت پدر به سر مى برد. پدر را وضو مى دهد، و مسح سر و مسح پايش را مى كشد. پدر بزرگوار در اين حالت نور چشم عزيزش را مخاطب قرار داده چنين مى گويد:

((ف_رزن_د! به تو بشارت مى دهم صاحب الزمان تو هستى ، مهدى تو هستى ، حجت خدا در روى زم_ي_ن ت_و ه_س_ت_ى . ت_و پ_س_ر م_ن_ى ، وص_ى م_ن_ى ، ت_و زاده رس_ول خ_دا ه_س_ت_ى . ت_و خ_ات_م اوص_ي_ا و ائم_ه ط_اه_ري_ن ه_س_ت_ى . رس_ول زادن ت_و را ب_شارت داده و نام تو و كنيه تو را ياد كرده است . پدرم همين سخن را ب_ه م_ن ف_رم_ود و از پ_درانت روايت كرد)). پس حضرتش در همان ساعت وفات يافت

تعلق اراده ازلي به اقامه عدل جهاني

تعلق اراده ازلي به اقامه عدل جهاني

نصى متواتر به اقسام سه گانه تواتر: لفظى و معنوى و اجمالى ، از پيامبر اسلام و ائم_ه اط_ه_ار ص_ادر ش_ده ك_ه خ_داون_د ب_ه وس_ي_له ح_ض_رت م_ه_دى ،

ج_ه_ان را پ_ر از ع_دل و داد م_ى ك_ن_د و س_راس_ر گيتى را به نور عدالت منور مى سازد و ظلم و بيداد را از ص_ف_ح_ه گيتى بر مى اندازد، و آن نص چنين است : ((يملاءالله الاءرض به قسطا و عدلا)).

1 _ تواتر از كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله ؛

2 _ تواتر از سخنان ائمه اطهار صلى الله عليه و آله ؛

3 _ تواتر در ميان اماميه ؛

4 _ تواتر در ميان اهل سنت و جماعت ؛

5 _ تواتر در ميان صحابه و تابعين و تابعين تابعين ؛

6 _ ت_وات_ر در م_يان همه مسلمين در طى قرون اسلامى ، از نخستين قرن تا قرن حاضر به طورى كه اين عقيده ، فطرى همه مسلمانان شده است .

و متمهديها و مهديهاى دروغين از همين ، استفاده كرده اند.

از اي_ن نص متواتر به طور صددرصد استفاده مى شود كه اين سخن ، كلام الهى است و در رديف قرآن قرار دارد.

در م_ي_ان م_س_لم_ان_ان كلامى نباشد نظير اين نص مبارك كه مورد اتفاق پيامبر اسلام و امامان طاهرين و همه مسلمانان باشد.

اينك به چند نكته اى كه در اين نص به نظر مى رسد، اشاره مى شود:

1 _ از نظر ادبى ، فاعل ف_ع_ل ((ي_م_لاء)) خ_داون_د ت_ب_ارك و ت_ع_الى اس_ت . پ_س اق_ام_ه عدل جهانگير، كار خداست كه به وسيله حضرت مهدى عليه السّلام انجام مى شود.

ح_ق_ي_ق_ت ن_ي_ز چنين است ؛ چون هيچ قدرتى از قدرتهاى بشرى ، توانايى چنين كار عظيم را ن_دارد. ب_ش_ر، ه_ر م_ق_دار ك_ه ت_وان_ا و ن_ي_روم_ن_د ب_اش_د،

ق_ادر ب_ر اق_ام_ه عدل در سراسر عالم نخواهد بود.

چنانچه هر قدرتى كه به مخالفت با اين كار خدايى برخيزد، خرد و نابود خواهد شد؛

2 _ ع_دل ج_ه_ان_گ_ي_ر م_ژده و ب_ش_ارتى است بر بشريت و نويدى است كه بشر روزى به آرزوى ف_ط_رى و خ_واس_ت_ه ع_ق_لى خود، كه عدالت جهانى است ، خواهد رسيد، و نا اميدى از بشر زدوده مى شود و اميد، بر قرار مى گردد؛

3 _ آن ك_ه ح_ضرت مهدى شخص است معين و نامى و شناسا و از خاندانى معين ، و هموست كه منظور خدا و رسول صلى الله عليه و آله است .

4 _ طول عمر آن حضرت .

ارده ازلى بر اين تعلق گرفته كه حضرت مهدى عليه السّلام داراى عمرى دراز باشد و اين عنايتى است از طرف حضرت حق به او و به بشريت .

خداوند متعال ، حافظ حيات آن حضرت است .

و اين كار، بجز از قدرت واسعه الهى ، از هيچ فردى از افراد بشر ساخته نيست ، بلكه مجموع افراد بشر و عموم جهانيان ، قدرت بر اين كار ندارند و همگان ، عاجز و ناتوان از اين امر عظيم هستند.

ه_م_ان خدايى كه عمرى كوتاه به پدر حضرت مهدى عليه السّلام ، يعنى حضرت عسكرى ع_لي_ه الس_ّلام ، ع_ن_اي_ت كرده كه در 28 سالگى حيات را بدرود كند و مدت امامتش ، عمرى ع_ن_اي_ت ك_رده كه از عمر نوح درازتر و مدت امامتش از مدت پيامبرى نوح بيشتر و طولانيتر است .

و اين رازى است از اسرار الهى كه كسى بر آن آگاه نيست ؛

5

_ اقامه عدل ، كار هر كس نيست .

ب_س_ي_ارى از م_ردم ، از اق_ام_ه ع_دل در خ_ان_ه خ_ود ع_اج_ز و ناتوانند، چه برسد بر اقامه عدل در شهرى يا در كشورى .

از اي_ن رو، اق_ام_ه ع_دل ب_ه وس_ي_له ي_ك ف_رد م_ق_دس در س_راس_ر ج_ه_ان ، آن ه_م ع_دل اب_دى و ج_اودانى ، نشان مى دهد كه آن مرد بزرگ بايستى داراى عقلى فوق العاده و هوشى فوق العاده و دانشى فوق العاده و بينشى فوق العاده و قدرت روحى فوق العاده و خلقى عظيم باشد.

م_ردى ب_زرگ ب_اي_د و ع_زم_ى ب_زرگتر، روحى بزرگ بايد و فكرى بزرگتر و همتى ب_لند بايد و عظمتى بلندتر، تا قادر بر حل مشكلاتى كه پيش مى آيد، مشكلات فردى ، مشكلات اجتماعى و مشكلات جهانى و عالمى ؛

6 _ اقامه عدل ، وظيفه اى است اجتماعى نه فردى .

حضرت مهدى ، بايستى داراى يارانى عالى مقام و اصحابى خردمند و دانا و امين و درستكار باشد. خوشخويى و خوش اخلاقى ، شيوه آنان در رفتار و گفتار باشد و همگان خدمتگزار حضرتش بوده و او امر و رهنمودهاى حضرتش را بخوبى انجام دهند.

اي_ن_ان_ند كه پاكيزگان بشر هستند؛ پيراسته از بيماريهاى روحى : خودخواهى ، حرص و آز، حسد، سوءخلق ، كينه ؛ و آراسته به فضايل اخلاق و محامد صفات هستند؛

7 _ نص مبارك از رحمت نامتناهى حضرت حق و نعمت بزرگ الهى بر بشر،

ح_كايت مى كند و از مهر مقدس الهى بر بندگان خبر مى دهد و ارمغانى كه سعادت جاودانى باشد و خوشبختى دو جهانى را همراه دارد؛

8 _

لف_ظ ((ارض )) در ن_صّ ش_ري_ف ك_ه ب_ه ج_اى لف_ظ ع_الم اس_ت_ع_م_ال ش_ده ، م_ط_لب_ى را م_ى رس_ان_د و آن اخ_ت_ص_اص ع_دل اس_ت ب_ه زم_ين . پس در ستارگان و كواكب و كرات آسمانى ، عدلى وجود ندارد؛ چون ب_ش_رى وج_ود ن_دارد. اگ_ر ه_م مخلوقى وجود داشته باشد، همانند بشر نخواهد بود؛ چون بشر است كه در سلسله جانداران ، خواهان عدل و شايسته عدالت و داد است .

از اي_ن ، دانسته مى شود كه ستارگان و كرات آسمانى ، محيط زيستى براى بشر نيستند و قابليت براى پيدايش بشر و سكونت او ندارند.

و ب_اي_س_ت_ى ب_گ_وي_ي_م گ_ي_اه_ان و ح_ي_وان_ات ن_يز در آنها وجود ندارند؛ البته گياهان و حيواناتى مانند گياهان و حيوانات زمين .

زيرا كه محيط زيست بشر، با محيط زيست نباتات و حيوانات ، يكى است ، آنچه كه بشر براى زنده بودن بدان نيازمند است ، گياهان و حيوانات نيز بدان نيازمند هستند.

آن جا كه گياهى برويد، حيوانى مى پويد و انسانى مى جويد.

اگ_ر غ_اي_ت از خ_لق_ت گ_ي_اه_ان و ح_ي_وان_ات ، ب_هره بردن بشر است ، به يقين ، گياهى و ج_ان_ورى م_ان_ند گياهان راضى و حيوانات زمينى ، در آن جا يافت نمى شود و آسمانيان از زمينيان جدا هستند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109