عنوان : قيام امام حسين (ع) از ديدگاه علماي اهل سنت
پديدآورندگان : انسيه خزعلي(پديدآور)
ناشر : انسيه خزعلي
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : قيام عاشورا
اهل تسنن
امام حسين ( ع )
بيشك، بنايي كه قرآنمجيد در تثبيتِ جايگاهِ اهلبيت در ميان مسلمين پايهگذاري كرد، موجب پيوند عميق مسلمانان با اين خاندان گرديد و كثرت حملات و مكر دستهاي ناپاك نتوانست در جدايي آنها مؤثر واقع شود. سنت و گفتار پيامبر (ص) نيزبر پايداري اين امر افزود. احاديثي كه با مضامين عام و خاص موقعيتي منحصر به فرد ازحضرت نزد مسلمين ترسيم نموده بود.اگرچه حركت انقلابي امام، براي آنان كه به بيماري مزمن جامعه خو كرده بودند،غيرمنتظره بود؛ ليكن آنان كه از نزديك با سلوك و كردار نبوي آشنا بودند، سالها چشم انتظار چنين لحظههايي بودند.آنچه به وضوح پس از حماسه عاشورا، جامعه را در خود فرو برده بود و دلها راميفشرد، احساس مظلوميت حسين (ع)، بيتوجهي به حق اهلبيت: و خصومت با پيامبر (ص) بود. تألّم و تأثّر از اين احساس، در برخي موارد، به انفجارهايي همچون قيام توّابين و انقلابهاي پس از آن انجاميد.نكتهاي كه بايد در آغاز مورد توجه قرار گيرد، اين است:شيعه و سني با مفهوم كنوني در آن دوران ناشناخته بود و شايد چنين نگرشي دربررسي ديدگاههاي آن عصر، منصفانه نباشد. قرون بعدي شاهد صفآرايي و مرزبندي مذاهب در مقابل يكديگر است كه نقش حاكمان در اين تقسيمبندي و جداسازيها قابل توجه و دقت است.در مجموع شاهد ظهور سه ديدگاه در جهان اهلسنت، پيرامون حادثه كربلا و تحليل اين واقعه ميباشيم. اگرچه برخي از آنها به گروهي اندك اختصاص يافته بود و نتوانست هواداراني در ميان اهلسنت بيابد و گاه حملات شديد عالمان و بزرگان اهلسنت را در قبال آن شاهديم.
گروه نخست، معدود افرادي را تشكيل ميدهند كه چشم بر موقعيّت اهلبيت و توصيه پيامبر (ص) نسبت به آنان و تأكيد بر مقرونبودن قرآن و عترت بستهاند و شهادت حسين (ع) را به منظور اجراي دستور جدش ميدانند كه فرموده هركس بخواهد در جمعامت من تفرقه ايجاد كند، با او با شمشير روبرو شويد، هركه خواهد باشد. «قاضي ابوبكر بن عربي» در توجيه رفتار بنياميه با حسين (ع) ميگويد:«ما خَرَجَ اِلَيْهِ أحَدٌ اِلاّ بِتَأويلٍ، وَلا قاتَلوهُ إلاّ بِما سَمِعُوا مِنْ جَدِّهِ المُهَيْمِنِ عَلَي الرُّسُلِ المُخْبِر بِفَسادٍ الحالِ، المُحَذِّرِ مِنَ الدُّخُولِ فِي الفِتَنِ. وأَقوالُهُ في ذلِكَ كثيرةٌ، منها قَولُهُ: إنَّهُ سَتَكُونَ هَناتٌ وَهَناتٌ، فَمَنْ أَرادَ أنْ يُفَرِّقَ أَمْرَ هذِهِ الامَّةِ وهِيَ جَميعٌ، فَاضْرِبُوهُ بِالسَّيْفِ كائِناً مَنْ كانَ؛ فَما خَرَجَ النّاسُ إلاّ بِهذا وأمْثالِهِ...».او، حسين (ع) را به دليل نپذيرفتن نصيحت صحابه و مخالفت با بزرگان شماتت ميكند و با عتاب و تندي در مورد كسانيكه نسبت فجور و شرابخوارگي به يزيد دادهاند،موضع ميگيرد. همچنين تلاش ميكند منزلت يزيد را با استفاده از روايت«احمد بن حنبل» از تابعين به درجه صحابه ارتقاء دهد.برخي از آنان نيز تلاش ناموفقي براي تبرئه يزيد و شستشوي دستهاي تا مرفقآلوده او نمودهاند.ابنحجرالهيثمي ميگويد:«معلوم نيست كه يزيد امامحسين (ع) را كشته باشد يا امر به آن كرده باشد يا به آن راضي باشد و آنچه در تاريخ آمده حجت نيست، بلكه چنين نسبتي به او جايز نميباشد».او از «غزالي» عدم جواز لعن يزيد را نقل ميكند و لعن قاتلان امامحسين (ع) را تنها به صورت عام، جايز ميشمارد.هنگاميكه از عبدالغني المقدسي در مورد يزيد سؤال ميشود، ميگويد: خلافت او صحيح بوده است؛ زيرا شصت صحابه از جمله ابنعمر با او بيعت نمودند و هركه او را دوست ندارد، ايرادي بر او نيست، زيرا كه يزيد از صحابه نبوده است... و علت جلوگيري از لعن او، خوف سرايت آن به پدرش معاويه و ايجاد فتنه است.در بيان نظرات گروه سوم ـ مؤيّدان قيام ـ كه بدان خواهيم پرداخت، شاهد موضعگيري شديد اكثر علماي اهلسنت در مقابل اين نظريات هستيم.بنياميه و اخلافشان كوشيدند ماه محرم و روز عاشورا را به عنوان عيد و ايام سرور در ميان مردم معرفي نمايند؛ در حاليكه مردم از همان روزهاي اسارتِ اهلبيت: در كاخ يزيد، در گوشه و كنار شام به عزاداري براي حسين (ع) پرداختند و اين ايام را روز غم و اندوه خويش ميدانستند. مقريزي از روز حزن مردم مصر؛ يعني روز عاشورا كه بازارها تعطيل ميگرديد و مردم به عزاداري ميپرداختند، سخن ميگويد و آنگاه از تغيير اينسنت به دست ايوبيها ميگويد. آنان كه به پيروي از اهل شام و براي مخالفت با شيعيانو در ادامه سنتِ حجّاج، عاشورا را عيد و روز مباركي براي توسعه در رزق قرار دادند؛«از سال 396 هرساله، روز عاشورا مراسم خاصي در مصر برگزار ميشد. از جمله تعطيلي بازار و حركت نوحهخوانهابه سوي جامع قاهره و اجتماع آنان براي عزاداري در آن مكان».او آنگاه به سوگنشستن اميران و وزيران را در جامع الازهر و پس از آن، در مشهد حسيني نقل ميكند:«... وزير در صدر مجلس مينشست و قاضي و داعي دو طرف او و نوحهخوانان به نوبت ميخواندند و شاعران، مراثي خود را در مورد اهلبيت ارائه مينمودند. اگر وزير رافضي بود، در اشعار خويش غلو ميكردند و اگر سني بود، به اعتدال ميرفتند.... هنگامي كه دولت فاطميان سقوط كرد، ايوبيان روز عاشورا را روز شادي اعلام نمودند و به امور خانواده خويش توجه مينمودند... توجه به غذاهاي رنگارنگ، پختن شيريني و تهيه وسايل جديد، به حمامرفتن و آراستن خويش را بنابر عادت اهل شام كه حجاج در ايام عبدالملك بن مروان سنت گزارده بود ـ در اين ايام قرار دادند تا بدينوسيلهبا شيعيان علي بن ابيطالب كه اين روز را روز حزن خويش قرار داده بودند، مخالفت كنند».از معاصرين متاثّر از اين ديدگاه ـ مخالفت با قيام امام حسين (ع) ـ ميتوان ازبرخي افراطيون وهابي نام برد كه كار را به آنجا رساندند كه از يزيد به عنوان خليفه ششم سخن گفتند و مناقب او را برشمردند و مهر تأييد بر بيعت او زدند و حتي بديهياتي مانندسوء سياست و تدبير او را به عكس نماياندند:«... هُوَ سادِسُ خُلَفاءِ الدَّولةِ الإسلاميّةِ... وَهُوَ اَوَّلُ الخُلفاءِ التّابعينَ، جاءَتْهُ الخِلافَةُبَيْعَةً وَوَرَدَتْ فيهِ وَفي أَهْلِ زَمانِهِ وأحْوالِهِمْ مَناقِبُ صَريحَةٌ في السُّنّةِ النّبويّة، وَكانَ لَهُ فَضْلٌفي فَريضَةِ الجِهادِ وَالْغَزْوِ... ولَهُ أخْلاقٌ مجيدَةٌ... وَكانَ حَسَنَ الإدارةِ فِي اخْتِيارِ الرِّجالِ و سياسَةِ الاُمّة.».
اين گروه با وجود اعتراف به حقانيت قيام حسين (ع)، از شهامت لازم براي اعتراف به آن و حكم بر عليه يزيد عاجزند، برخي از اينها سعي ميكنند راهي ميانه را برگزينند و توجيهاتي براي آنچه واقع شده ـ هرچند ناحق باشد ـ بيابند. برخي ديگر با تحليلهاي به ظاهر علمي و از دريچه محدود تحليل تاريخي خويش به قضيه نگريسته و با وجود اين كه نتوانستهاند توجيهي بر اعمال يزيد بيابند، به نتيجه ظاهري قيام نگريسته و درصددريشهيابي عوامل شكست برآمدهاند و از اين ديدگاه نسبت خطا به حسين (ع) دادهاند.ابنخلدون در المقدمه بنابر اجماع، يزيد را فاسق و غيرصالح براي امامت ميشمارد و از اين جهت است كه امامحسين (ع) بر او خروج ميكند. او معتقد است اگر صحابه و تابعين، حسين را ياري نكردند نه به دليل تأييد عمل يزيد بود، بلكه آنها ريختن خون و ياري يزيد را در جنگ با حسين (ع)، جائز نميشمردند:«در مسئلهاي كه مورد بحث ماست، امام عادلي وجود ندارد و بنابراين جنگيدن حسين با يزيد و هم جنگيدن يزيد با حسين، هيچكدام جائز نيست».او با وجود اينكه اذعان ميكند كه قيام امامحسين (ع) براي انجام تكليف بوده، در تحليل خويش به عصبيتهاي قبيلهاي بها ميدهد و از اين ديد، نسبت خطا به حضرت ميدهد:«حسين ديد كه قيام بر ضد يزيد تكليف واجبي است، زيرا او متجاهر به فسق است و به ويژه اين امر بر كساني كه قادر به انجامدادن آن ميباشند، لازم است و گمان كرد خود به سبب شايستگي و داشتن شوكت و نيرومندي خانوادگي بر اين امر تواناست. اما در مورد شايستگي، همچنانكه گمان ميكرد، درست بود و بلكه بيش از آن هم شايستگي داشت؛ ولي درباره شوكت اشتباه كرد. خدا او را بيامرزد، زيرا عصبيتِ مضر در قبيله قريش و عصبيتِ قريش در قبيله عبدمناف و عصبيتِ عبدمناف تنها در قبيله اميه بود.پيروان اين تفكر از يكسو تندرويهاي ابنعربي را غيرمنطقي، ناصواب و مخالف سنت پيامبر (ص) ميشمارد و از سوي ديگر قيام امامحسين (ع) در قالبهاي خشك فكري آنان نميگنجد و تمسك به ظواهر، آنان را از درك عمق حقايقبازداشتهاست.برخي از آنان با وجود اذعان به فسق و فجور يزيد، از لعن او خودداري و نهي ميكنند و گاه براي او طلب استغفار ميكنند:«من معتقدم كه بايد از ورود به مسئله درگيري بين حسين و يزيد خودداري نمود و اين از سخنگفتن بهتر است، زيرا حقيقت آن روشن نميباشد...».بالاخره بايد بگوييم كه ما موظفيم براي هردو طرف استغفار نموده، برايشان دعا كنيم و روز قيامت كه مبعوث شوند، خداوند بين آنها حكم ميكند، چرا كه تنها او سرمكتوم و نهان را ميداند و به حقيقت نيت هريك از دو طرف آگاه است».با وجود اين تفكر، آنها نتوانستند منكر پيروزي حسين (ع) و تزلزل پايههاي ظلم اموي پس از قيام حضرت شوند:«من معتقدم ـ و اين ديدگاه خاص من است ـ كه حسين در درازمدت به پيروزي رسيد، او اگر به مراد خويش در ميدان كارزار و رويارويي نظامي دست نيافت؛ ولي شهادت او خود يك پيروزي محسوب ميشود كه تخم كينه و عداوت را در دل مردم نسبت به بنياميه كاشت... و اين شهادت مستقيماً عامل تزلزل اقتدار دولت اموي گرديد...».
گروه سوم كه اكثر قريب به اتفاق اهلسنت را تشكيل ميدهند با اكرام و تعظيم ازحماسه امامحسين (ع) ياد مينمايند. بلافاصله پس از واقعه عاشورا، اكثر آنان به صورتهاي گوناگون اعلام موضع نمودهاند؛ بهگونهاي كه شخصي مانند عبيد الله بن حرّ الجعفي كه حاضر به ياري امام نشده بود، پس از واقعه عاشورا در صف معاندان حكومت اموي قرار ميگيرد و بر شهداي كربلا مرثيهسرايي ميكند و مردم را به عصيان عليه حكومت فرا ميخواند.كساني مانند زيد بن ارقم نيز كه به شيوه زاهدانه امام را به انصراف از ادامه مسير،نصيحت مينمودند؛ مجبور به تسليم در برابر حقانيت آن حضرت شدند. او هنگامي كه اسيران و سرهاي شهيدان و رفتار بيشرمانه ابنزياد را نسبت به آنان ميبيند، ميگريد و از ذلت مسلمانان پس از آن واقعه غمبار سخن ميگويد:«أيّها النّاس... اَنْتُمْ العَبيدُ بَعْدَ اليَوْمِ، قَتَلْتُمُ ابْنَ فاطِمَةَ، وَأَمَرْتُم ابْنَ مَرْجانَةَ، وَاللهِ لَيَقْتُلَنَّ خِيارَكُمْ، وَلَيَسْتَعْبِدَنَّ شِرارُكُمْ، فَبُعْداً لِمَنْ رَضِيَ بِالذُّلِّ وَالعارِ».بدينسان، حتي مسلماناني كه خلافت و اعمال معاويه را با توجيهاتي تحمل ميكردند؛ در برابر آنچه از يزيد مشاهده ميكردند، سكوت را جايز نشمردند.يزيد سهسالونُهماه حكومت كرد. در سال اول فرزند رسولالله (ص) را به شهادت رساند و خاندان او را به اسارت گرفت. سال دوم كشتار مدينه را به راه انداخت و خونريزي و هتك و غارت را براي سربازان خود مباح نمود و در سال سوم كعبه را با منجنيق هدف قرارداد و پردههاي كعبه را به آتش كشيد.اعمال قبيح يزيد در قرون بعدي موجب حيرت بزرگان و دانشمندان گرديده است.ابوالعلاء مَعرّي قتل حسين (ع) و بر خلافت نشستن يزيد را از زشتكرداري روزگار و مردم ميشمارد:أَري الاَْيّامَ تَفْعَلُ كُلَّ نُكْرٍفَما أَنَا فِي العَجائِبِ مُسْتَزيدُأَلَيْسَ قُرَيْشُكُمْ قَتَلَتْ حُسَيْناًوَكانَ عَلي خِلافَتِكُمْ يَزيدُ؟!از همين روست كه بزرگاني از اهل سنت مانند: ابنالجوزي، القاضي ابويعلي و جلالالدّينالسيوطي به كفر او حكم نموده و او را لعن كردهاند.جاحظ معتقد است: منكرات بسياري كه يزيد مرتكب شده، دلالت بر بسياري از رذايل در وجود او ميكند و بالاخره موجب خروج او از ايمان ميگردد. او فاسق ملعون است و هركه از دشنام اين ملعون بازدارد خود ملعون است.علامه الا´لوسي در تفسير روحالمعاني ميگويد:«اگر كسي بگويد كه يزيد با اين عمل معصيت نكرد و لعن او جايز نيست، بايد او رادر زمره ياران يزيد محسوب نمود. من ميگويم آن خبيث معتقد به رسالت پيامبر (ص) نبود و آنچه را كه او با اهل حرم الهي و اهلبيت پيامبر (ص) در حيات و پس از وفات انجامداد و رسواييهاي ديگر او دلالت بر اين امر ميكند و اموري كه او مرتكب شد، در دلالت بركفرش كمتر از انداختن ورقي از مصحف شريف در كثافات نيست. گمان نميكنم كه وضعيت او نيز بر مسلمانان آن زمان پنهان بوده باشد. ولي آنها مقهور و تحت فشار بودندو چارهاي جز صبر نداشتند.لذا كسي مخالف جواز لعن يزيد با وصفي كه گذشت نميباشد، به جز ابن عربي وهواداران او كه ذكرشان گذشت. آنها ظاهراً لعن كساني كه به قتل حسين (ع) رضايت دادهاند را جايز نميدانند و اين مسئله گمراهي بزرگي است كه ممكن است از گمراهي يزيد فراتر رود».آرايِ گروه اندكي از اهل سنت ـ پس از اجماع اكثر آنان بر كفر و لعن يزيد ـ موجب تعجب است. از آن جمله آنچه از ابنحجر مبني بر عدم رضايت يزيد به قتل حسين (ع) نقل شد، در حاليكه «طبري» از شادي يزيد پس از شنيدن قتل حسين (ع) و بهبود موقعيت ابنزياد نزد او سخن ميگويد و خوارزمي از سپاسگويي او در اين امر سخن بهميان آورده است.آنچه در ياد تاريخ مانده است، پشيماني يزيد پس از حركت حماسهساز اهلبيتدر شام و به دنبال خطبه كوبنده حضرت زينب (س) و امامسجاد(ع) ميباشد كه اين ندامتنيز جز تظاهر و تغيير مشي سياسي براي جلوگيري از نابودي قطعي چيز ديگري نبوده است.جميلي با وجود اينكه از افرادي است كه براي هر دو طرف درگيري در عاشورا استغفار ميكند، در اين زمينه ميگويد:«اين پشيماني ظاهري بوده است؛ زيرا اگر حقيقي بود، عبيدالله بنزياد، عمرسعد وشمربنذيالجوشن را مجازات مينمود. اگر ندامتي هم در كار بوده، بهدليل خدشهدار شدن احساس مسلمانان و برافروخته شدن خشم آنان تا ابد بوده است، نه پشيماني از نفسجناياتي كه واقع گرديد».
آنان كه بيعت يزيد را مشروع دانستهاند و در آن اجماع اهل حل و عقد را آوردهاند،چگونه ميتوانند منكر شواهد تاريخي بر بيعت اجباري و تحت فشار و ظلم معاويه شوند؟هنگاميكه بيعت عرضه ميشود، فرزند رسولخدا و بنيهاشم زير بار نميروند. ابنزبير بهمكه ميگريزد و ابنعمر براي فرار از بيعت در خانه مخفي ميگردد و عبدالرحمن ابن ابيبكر از آن به بيعت هرقليه و قوقيه تعبير ميكند و هنگاميكه معاويه صدهزار درهم براي او ميفرستد تا به بيعت رضايت دهد، ميگويد: دينم را به دنيا نميفروشم.بر فرض پذيرش چنين امري از جانب مسلمانان، شروط امامت در او محقق نميباشد و خروج بر او لازم است. در اين زمينه ابنخلدون ـ با وجود اعتقاد به اينكه مسلمانان جز افرادي نادر با يزيد بيعت كردند و آن را صحيح ميداند ـ نميتواند مشروعيت خروج حسين (ع) را انكار نمايد.ابوبكر ابنالعربيالمالكي دچار اشتباه شد، آنگاه كه در كتاب «العواصم من القواصم» ميگويد: حسين (ع) به شمشيري كه شريعت بر كشيده بود، به قتل رسيد. در حالي كه توجه به شرط عدالت امام در خلافت اسلامي ننموده است و چه كسي عادلتر از حسين (ع) در زمانش بوده است؟او در جاي ديگر اجماع بر فسق يزيد را موجب عدم صلاحيت او براي امامت دانسته و اين امر را حجتي براي خروج امامحسين (ع) ميشمارد.ابنعقيل و ابنالجوزي خروج بر امام غيرعادل را جايز دانستهاند و دليل آن راخروج حسين (ع) بر يزيد براي اقامه حق عنوان نمودهاند و ابنالجوزي در كتابش «السر المصون» ميگويد:«از اعتقادات عوامانهاي كه در عدهاي از منسوبين به اهل سنت نفوذ نموده است،اين است كه گفتهاند: يزيد كار صحيحي انجام داد و حسين در خروج بر او اشتباه كرد.درحاليكه اگر در تاريخ بنگرند ميبينند كه چگونه به اجبار براي او بيعت گرفته شده و همهگونه خلافي در اين بيعت صورت گرفت. و بر فرض صحت خلافت، مسائلي از يزيد بروز نمود كه هريك از آنها براي فسخ عقد بيعت كفايت ميكرد».او چنين ديدگاهي را در ميان اهل سنت از جانب جاهلاني ميداند كه ميخواهندبه اين وسيله «رافضه» را به خشم آورند. چرا كه، رافضي بودن جرم نابخشودني بود كه بهاين انتساب، بسياري از كردار و آداب محبان اهل بيت در حصر و تحريم واقع ميشد. اينمسئله عامل بسياري از موضعگيريها در برابر حق اهلبيت و عناد با آنان گرديده است ـ يا بهتر بگوييم ـ از ريشه عناد با آنان برخاسته است، چنانكه در تاريخ شاهديم:ابنزبير كه با شعار حمايت از قيام حسين (ع) به قدرت ميرسد، چهل جمعه،صلوات بر پيامبر (ص) را ترك ميكند و وقتي مورد اعتراض واقع ميشود، ميگويد:«پيامبر (ص) اهلبيت بدي دارد كه اگر من بر پيامبر (ص) صلوات فرستم، آنها خوشحال ميشوند و من نميخواهم اين كار، باعث چشم روشني آنها شود».اين خصومت، همچنان در طول تاريخ تداوم يافت و يكي از عوامل موضعگيري در برابر قيام امامحسين (ع) و تخطئه آن گرديد.شوكاني حكم عليه امام ـ به دليل خروج بر يزيد شرابخوارِ هتّاك ـ را از اموري ميداند كه مو را بر بدن راست ميكند و صخرههاي سخت را متلاشي ميسازد:«لَقَدْ أَفْرَطَ بَعْضُ أَهْلِ العِلمِ فَحَكَمُوا بِأنّ الحُسَيْنَ السِّبْطَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَأَرْضاهُ باغٍعَلَي الخِمّيرِ السِّكّيرِ الهاتِكِ لحُرْمَةِ الشّريعَةِ المُطَهَّرَةِ لَعَنَهُمُ اللهُ، فيا لَلْعَجَبِ مِنْ مَقالاتٍتَقْشَعِرُّ مِنْها الجُلودُ وَيَتَصَدَّعُ مِنْ سِماعِها الْجُلْمُودُ».عالمان معاصر نيز بر اين امر تأكيد ورزيدهاند. شيخ «محمدعبده» ياري حكومتعدل و دين در برابر حكومت ظلموجور را بر مسلمين واجب ميشمارد و قيام امامحسين (ع) را از باب خروج بر امام ظالم و طغيانگر ميداند.ديگر بزرگان معاصر نيز اين قيام را موجب احياي دين ميدانند و معتقدند خلافتكه كمكم به سمت انحراف و سبك پادشاهي پيش ميرفت، با اين حركت به خويش آمد وحقايق براي مردم تبيين گرديد.«عبدالله علايلي» ميگويد:«... امامحسين (ع) نه بر امام، كه بر فردي متجاوز كه خويش را بر مردم تحميلنموده بود ـ يا به زباني ديگر، پدرش او را بر مردم تحميل كرده بود ـ خروج كرد... شايد اگراين حركت از سوي شخصي ديگر و در برابر حاكمي غير يزيد انجام ميپذيرفت،دستهاي ناپاك تبليغاتي حكام به راحتي ميتوانست در لوث آن و تحريف اهدافش موفق گردد؛ ليك حسين (ع) با پيشينه معروفش نزد مسلمانان و وصاياي پيامبر (ص)دربارهاش و اخبار فراوان پيرامون قيامش يك سوي ماجراست و يزيد خبيث و خاندانبنياميه، سوي ديگر. اين امر نهضت امامحسين (ع) را مثل روز درخشان نموده است؛بهگونهاي كه اگر مواضع مخالفينِ خروج امامحسين (ع) در كتابهاي اهلسنت ذكر ميشود، از اين باب نقل ميشود كه آن را نفي و محكوم نمايند».عباسمحمودالعقاد تحليل و سنجش قيام امامحسين (ع) را با مقياسهايكوچك و تنگِ بشري، غيرمنصفانه ميداند:«خروج حسين از مكه به عراق، حركتي نيست كه بتوان با مقياسهاي روزمره برآن حكم نمود؛ چرا كه از نادرترين حركتهاي تاريخي در زمينه دعوت ديني يا سياسي محسوب ميگردد... تنها اشخاصي به چنين حركتي دست ميزنند كه براي آن خلق شدهاند، لذا اينگونه خطركردن به مخيله ديگران خطور نميكند... حركتي منحصر به فرد كه اشخاصي منحصر به فرد را ميطلبد...».عقاد برخي مستشرقان و شرقيان كمفهم را به ناديدهگرفتن حقايق در جريان بيعت مكارانه يزيد و عدم درك شرايطي كه امام در آن قرار داشت، متهم مينمايد و برانگيزه اعتقادي حضرت تأكيد ميورزد:«چقدر خوب بود اگر اين گروه، مسئله عقيده را در وجود حسين (ع) متذكر ميشدندكه يك امر موقّتي و سازشبردار نبود. او انساني بود كه محكمترين ايمان به احكام اسلام را دارا بود و به شدت معتقد بود كه تعطيل حدود الهي بزرگترين بلايي است كه دامنگير او،خانوادهاش و به طوركلي، امت عربي در حال و آينده خواهد شد. او مسلمان و نواده پيامبر (ص) بود...».عدم توجه به اين نكته، عامل بسياري از تحليلهاي غلط و ناروا نسبت به نهضت امامحسين (ع) است كه عمده اين تحليلها از سوي مستشرقين صورت گرفته است.برخي هدف قيام را دستيابي به حكومت و خلافت پنداشتهاند و با اين پندار به ماجرا نگريستهاند و برخي ديگر آن را يك درگيري قومي دانستهاند و تلاش نمودهاند، براي ريشهيابي آن به عصر هاشم و اميّه برگردند و مسير اين اختلاف را تا عصر حسين (ع) دنبال و در آن عصر به اوج رسانند.در حاليكه چنين قضاوتي، با هيچيك از عناصر مؤثّر در حادثه هماهنگي ندارد و در هيچ كلام و نامهاي از حضرت نشاني از آن نميتوان يافت، علاوه بر اينكه تركيب لشكريان درگير، بطلان چنين مدعايي را ثابت ميكند:«درگيري قومي هرگز نميتواند جون ـ برده سياهپوست ـ و حبيب بن مظاهر ـرئيس عشيره عربي ـ را در كنار هم قرار دهد. همچنان كه ممكن نيست كساني را كه تا ديروز دشمن حسين (ع) بودند، مانند حربنيزيد و زهيربنقين و افراد مشابهي كه در ميان جنگ، هنگاميكه سخنان و استغاثه او را شنيدند به او پيوستند، با كسانيكه از روز نخست با حسين همراه شدند، در يك صف قرار دهد. چه چيز زهيربنقين را كه از هواداران جريان عثماني بود ـ از اعتقادش به خط عثمان متحول ميسازد؟! خطي كه معاويه براي توجيه مخالفت خويش با علي (ع) ترسيم نموده بود و به اين وسيله ادعاي مظلوميت عثمان و انتقامجويي او را مينمود، چنين امري در مورد حربنيزيد نيز كه تا آخرين لحظات فرماندهي لشكر دشمن را به عهده دارد، صادق است...».شايد چنين تصوري از شعر منسوب به يزيد پس از قتل حسين (ع) سرچشمه گرفته كه از حقد ديرينه او نسبت به پيامبر (ص) و فرزندان آن حضرت و خشم او از ارتباط آنان با وحي ناشي گرديده و آن را به مسائل قومي مرتبط ميسازد:لَيْتَ اَشْياخي بِبَدرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْلاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا: يا يَزيدُ، لا تَشَلْقَدْ قَتَلْنا الْقَرْمَ مِنْ ساداتِهم وَعَدَ لَناهُ بِبَدرٍ، فَاعْتَدَلْلَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ، وَلا وَحْيٌ نَزَلْمتأسفانه چنين انديشهاي در ميان مسلمين نيز نفوذ نمود، به گونهاي كه برخي آثار ادبي و شعري را نيز متأثر از آن ميبينيم و جهتگيريهاي سطحي و تحليلهاي مادي و مقطعي حادثه عاشورا به چنين برداشتهايي باز ميگردد. تلاش بنيعباس نيز براي القاي پيروزي بر بنياميه و انتقام از آنها به همين ديدگاه برميگردد، درحاليكه علويان اين توجيه را نميپذيرند و همچنان عصر عباسي را ادامه حكومت ظالمانه بنياميه ميشمارند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».