عنوان : حب الله و فناي في الله در حيات سيدالشهداء(ع)
پديدآورندگان : عبدالحميد اميني(پديدآور)
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : حب به خدا
فنا
افعال امام حسين ( ع )
آيات صفت حب
محبت از معاني وجداني است به معناي ادراك كمال از آن جهت كه تأثير در وي دارد و موجب ارتباط يك شي به چيز ديگري شود. محبت تنها وسيلهاي براي ارتباط هرطالب به مطلوب هر مريد به مراد است محب به محبوب گرايش و جذب پيدا ميكند تا او به واسطه وصول به محبوب كامل گردد و نقص خود را برطرف سازد.حيات امام حسين (ع) سراسر محبت است امام (ع) نه تنها محب خدا بلكه محب هر آنچه از اوست ميباشد.او راه محبت را پيش گرفته است از خدا وصال او را ميطلبد تا به نور خود او را به كوي وصال رهبري كند و به حقايق مقربان درگاهش بيارايد و به سلك و طريقه مجذوبانرهسپار سازد و به تدبير كاملش او را تدبير كند و به اختيار خود امور او را سامان دهد.امام (ع) از خداوند تبارك و تعالي ميخواهد تا او را به حقايق مقربان نزد او آراستهگرداند و به سلك مجذوبان رهسپار گرداند و از آن نوري كه به قلبهاي اولياء و خاصان خود اشراق كرده است تا به معرفت و توحيد نايل شوند، به قلب او هم بتاباند و او را خدمتي عنايت كند كه به وصول و شهود جمالش زود رسد و محبت غير خودش را از دل او محو كند. اين همان مقام فناست مقام فنا نهايت مقام معرفت و محبت است در اين مقام محب علاقهاش ازخودش هم كنده ميشود سالك را هم نميبيند.سيدالشهداء (ع) در عبارت لطيفي اين مقام را تصوير ميكند، ميفرمايد: اي خداي من در وقت غنا فقير و به تو محتاجم پس چگونه به هنگام فقر و بينوائيم فقير و محتاج نباشم و در حال داناييم نادانم چگونه به وقت ناداني نادان نباشم اي خدا، كسي كه محاسن و خوبيهايش بدي است پس چگونه زشتي و بديهايش بد نباشد و حقيقتهايش بدي است چگونه ميشود دعويهايش باطل نباشد.ثارالله (ع) خدا را هميشه حاضر و ناظر ميداند و خود را در پيشگاه حضرتش احساس ميكند و به سبب همين حضور و پيدايي وجود خدا است كه احتياج به دليل و برهان براي اثبات او ـ تبارك و تعالي ـ نيست و كسي كه او ـ تبارك تعالي ـ را مراقب و همنشين خود نميبيند، كور است به علت اين عقيده و باور است كه شعار اصلي ثارالله (ع) در تمام كارها و قيامش اين ميباشد كه رضاي خدا، رضاي ما اهل بيت است و بر اساس آن تمام ناملايمات و مصايب را تحمل ميكند و صبر مينمايد بلكه هر چه به هنگام شهادتش نزديك ميشد،چهره آن امام همام درخشندهتر ميشد و ميفرمود: همه اين رنجها و مصايب پيش من كوچك است چون پيش چشم خداست گفتار و رفتار امام (ع) نشان ميدهد كه سلطان محبت خدا بر قلب او حاكم است و به غير خدا توجه ندارد هرآنچه را كه خدا امر كرده اختيار نموده است و جز به او ـ تبارك و تعالي ـ آرام نگرفته است لذا وقتي شهيد ميشود ثارالله ميگردد.من احبّ لقاء الله احبّ الله لقاءه .. انما ذلك عند المعانية اذا رأي ما يحبُّ فليس شيء احب اليه من ان يتقدم علي الله و الله تعالي يحب لقاءه و هو يحب لقاء اللهبيشتر عرفا محبت و عشق را خارج از حد و تعريف به شمار آوردهاند اما بعضي در تعريف و توصيف آن گفتهاند كه «حقيقت محبت رابطهاي است از روابط اتحاد، كه محب را بر محبوب بندد و جذبهاي است از جذبات محبوب كه محب را بخواند.» «شعلهاي (است در دل كه از جذب حق به سوي خود و انجذاب عبد به سوي او نشأت ميگيرد. اينشعله مبارك از همان اول ميخواهد فاصله بين محب و محبوب را از ميان بردارد و محب را به محبوب برساند و فاني در او و باقي به بقاي او بگرداند، اين خصوصيت اين شعله مبارك يعني حب است لذا «حب حق عشق به حق فناء في الحق و بقاء بالحق مراتبيك حقيقت است .بعضي از اهل دل ميگويد: (محبت عشق در حقيقت آن نيروي شورانگيز است كه در نهاد هر انسان به طور فطري وجود دارد و انسان را به سوي خير و كمال و جمال ميكشاند.»خواجه عبدالله انصاري در باب العشق «رساله محبت نامه ميگويد: عشق آتشي سوزان است و بحري بي پايان است هم جان است و هم جان را جانان است و قصه بيپايان است و درد بي درمان است و عقل در ادراك وي حيران است و دل از دريافت وي ناتوان است نهان كننده عيان است و عيان كننده نهان است .. عشق درد نيست ولي بهدرد آورد، بلا نيست وليكن بلا را بر سر مرد آورد چنانكه علت حيات است هم چنانكه سبب ممات است هر چند مايه راحت است پيرايه آفت محبت محب را سوزد نه محبوب را، و عشق طالب را سوزد نه مطلوب را هجويري ميگويد: «محبت بنده خدا را صفتياست كه اندر دل مومن مطيع پديدار آيد به معني تعظيم و تكبير تا رضاي محبوب راطلب كند... و اندر آرزوي قربت وي بي قرار گردد و بدون وي با كس قرار نيابد و خود با ذكر وي كند و از دون ذكر وي تبرّا كند و آرام بر وي حرام شود و قرار از وي نفور كند و از جمله مألوفات و مستأنسات منقطع گردد و از هواها اعراض كند به سلطان دوستي اقبال كند وحكم او را گردن نهد».از اين انظار در مييابيم كه دل محب و عاشق سراسر مملو از محبت محبوب است به قول حافظ دل سراپرده محبت اوست ديده آيينه دار طلعت اوستعاشق با دوختن ديده دل به خدا، غير را از دل بيرون رانده است و توجه به آنان ندارد.بر دوختهام ديده چو باز از همه عالم تا ديده من بر رخ زيباي تو باز استبر ذكر محبوب مولع و مشعوف است به پيش آينه دل هر آنچه ميدارم به جز خيال جمالت نميآيد بازو محبوب را در جميع اوامر و نواهي اطاعت كند و هرگز قصد مخالفت حكم او را نميكند.چو خامه در ره فرمان او سپر طاعت نهادهايم مگر او به تيغ بر داردچگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست كه خدمتي به سزا بر نيامد از دستمهر چه اختيار ميكند نظر محبوب را در آن ميطلبد، عرض و مقصود او جز رضاي محبوب نيست مهر رخت سرشت من خاك درت بهشت من عشق تو سرنوشت من راحت من رضاي توهيچگاه وصال او در شوق عاشق نقصان نياورد بلكه وصال براي سالك آغاز حركت ميشود.
مرحوم علامه طباطبائي ميفرمايد: «حب از معاني وجداني است مصاديق متعددي دارد و بر همه آنها به اشتراك معنوي حمل ميشود. و مقصود از آن متعلق وجودي است رابطهاي است كه اثر آن در فاعل عبارت از حركت و كشش آن به سوي فعلاست همه قواي انسان - ادراكي و عامله - اين صفت را دارد چون همه آنها فعلشان را دوست دارد و به سوي آن انجذاب پيدا ميكند زيرا افعال آنها، كمالات آنهاست كه نقص و حاجت آنها را برطرف ميكند. نتيجه اينكه «حب تعلق جذب و انجذاب خاص بينانسان و كمالش ميباشد. به عبارت ديگر «حب وابستگي و تعلق وجودي بين محب و محبوب است رابطهاي است كه بين آن دو قائم است (به طور كلي هر تعلق وجودي بين علت تامه (برطرف كننده نقص و حوائج موجودات و معلول كه ميخواهد به كمال برسد،محبت ناميده ميشود و قابل شدت و ضعف است حب ميشود به خدا تعلق گيرد، مطابق آيه 165 سوره بقره حب به معناي حقيقي خود به خدا تعلق گرفته است و اطاعت اثر آن است شواهدي كه «حبي كه تعلق به خداوند تبارك و تعالي گرفته معناي حقيقي خود دارد اين است كه 1) حب در آيه به صيغه افعل تفضيل آمده است كه اين صيغه اقتضاي اشتراك بين مفضّل و مفضّل عليه را دارد.2) حب قابل اشتداد و ضعف است و در آيه حب متصف به «اشد» شده است اگر مراد از «حب اطاعت باشد لازم ميآيد آنجا كه «احب آمده است به معناي اطوع باشد در حاليكه مطيع و مطيعتر در فرهنگ واژهها نداريم چون اطاعت و فرمانبرداري قابل اشتداد نيست .3) اينكه در آيه مباركه بين محبت خدا و محبت غير خدا مقابله انداخته شده است فهميده ميشود كه حب در هر دو طرف به يك معنا است در عرف قرآن كسي كه خدا را دوست دارد، هر چه را كه تعلق به او است هم دوست دارد، شريعت او را هم دوست دارد، حرام او را حرام ميداند، كسي را به ناحق نميكشد، به سوي گناه و معصيت نميروند، ميزان را به قسط و داد به پاي دارد.... اينها صراط مستقيمخداست در اين راه گام مينهند. آنان كه خدا را دوست دارند پيامبر اسلام (ص) را هم دوست دارند، آنچه را كه خدا دوست دارد، پيامبر او دوست ميدارد، دوست دارد، راهي كه پيامبر به آن هدايت كرده است ميرود.خداوند تبارك و تعالي متقين توكل كنندگان پاكان (متطهرين نيكوكاران (محسنين ، اهل قسط و داد، شكيبا پيشگان و كساني در راه او جهاد ميكنند،دوست دارد. محب خداوند ـ تبارك و تعالي ـ محب اين امور هم هست و از آنچه خداوند تبارك و تعالي بيزار است بيزاري ميجويد.منشاء محبت معرفت است پايه اول سير و سلوك معرفت است پايه دوم محبت است و سوم پايه عشق عالم عشق بالاي همه است عالم عشق منتهاي عالم معرفت و محبت است
پيامبر گرامي اسلام (ص) درباره سيدالشهداء (ع) ميفرمايد: «احب الله من احب حسينا» خدايا هر كس كه حسين را دوست دارد خدا را دوست دارد. اين سخن نشان ميدهد كه امام حسين (ع) را خداوند تبارك و تعالي دوست دارد. زيرا اين حديث شريف را در كنار آيه 31 سوره مباركه آل عمران قرار دهيم نتيجه اين ميشود كه ثارالله محبوبخداوند تبارك و تعالي است و «الله» عزوجل محبوب امام حسين است ذيل آن حديث آمده است كه «حسينٌ منّي و أنا من حسين «حسين از من است و من از حسين (ع) هستم .اين سخن تأييد آن مطلب است چه اينكه ميشود استنباط كرد كه اباعبدالله (ع) مثال پيامبر (ص) است با توجه به اينكه پيامبر اسلام صادر نخستين عقل اول و مظهر اسم اعظم است حديث شريف يك نحو تجلي و ظهور ديگري پيدا ميكند يعني اينكه امام حسين (ع) مظهر جمال و جلال خداوند تبارك و تعالي و وجه الله است در اين صورت اگر قطره خوني از او ريخته شود. او ميشود ثارالله. چون به صورت «الله» است كه به واسطه اين چنين وجودهاي مقدس است كه فيض هستي به ساير ممكنات ميرسد و موجودات سِفلي از كمالات وجود بهرهمند ميگردد.رسول اكرم (ص) به دلالت كمال انساني خود جانشين خدا بوده و دست او در بيعت دست خدا است به قول جلال الدين بلخي در مثنوي دوگانگي در ميان نائب يا منوب عنه در امر نيابت مطلقه نبوده خليفه خدا واجد كليه اختيارات در امور خاصي است كه از شئون حقاني و الوهي ميباشد و بلكه خليفه در امور محوّله خلافت كليه و اطلاقي عينمستخلف عنه بوده تفاوتي در بين اين دو نميباشد... نسبت امام معصوم هم به عالم چونان نفس كليه به بدن خود بوده و نظير نسبت نفس ناطقه در انسان است كه متصرف و مدبر آن ميباشد... امام معصوم واسطهاي است در ميان پيامبر اكرم و امت او، در حاليكه واسطه وجودي است بين عقل اول و افراد مجرده بعدي زيرا شأن نفس كلي همين است كه واسطه در فيض باشد.» خدا بر چنين شخصي ابتدا به جلال خودش تجلي كرده و همهاغيار در وجود او را ميسوزاند سپس به جمالش در او تجلي ميكند، در اين هنگام آنشخص داراي جذبات پي در پي و مستمر ميشود و پردههاي ظلماني وجودش به واسطه اشعههاي وجود حقيقي پوشانيده ميشود.«او به خدا ميشنود و به خدا ميبيند و به او حرف ميزند و به او غضب ميكند و به او راه ميرود، چيزي را انجام ميدهد كه خدا دوست دارد، چيزي را اختيار ميكند كه او به آن سفارش كرده و رضايت دارد و به او غضب ميكند و در او سكون مييابد، از او ميآموزد و در او فكر ميكند و با او نفس ميكشد».امام حسين (ع) در وصف خود ميفرمايد - چه اينكه بدون استعانت از سخنان خود ايشان چيزي نميتوان نوشت -«اللهم ان هذا قبر نبيّك محمّد و أنا ابن بنت نبيّك .. اللهم اني احب المعروف و انكر المنكر.»پروردگارا اين مزار پيامبر توست و من فرزند دختر پيامبر تو هستم نيكيها را دوست دارم و از بديها و زشتيها بيزارم در اين عبارت تأمل كنيد كه چگونه سخن گفته است سخني از روي عاطفه و احساس كه از مهر و محبت بر ميخيزد حضرت در اين سخن و همه مناجاتها و كارهاي خود حرمت خدا را محترم ميشمارد. هنگام خروج امام از مكه ابن زبير به ملاقات او آمد خواست از علت خروج امام (ع) جويا شود امام (ع) در جواب او ميفرمايد: از پيامبر شنيدهام در مكه قوچي پيدا خواهد شد كه به واسطه او حرمت مكه شكسته ميشود و من دوست ندارم كه آن قوچ باشم يك وجب آن طرف مكه كشته شوم بهتر (محبوبتر) است براي من از اينكه در داخل مكه كشته شوم خود را داراي نيت حق و باطل و سريره با تقوا معرفي ميكند و در تحليل آن ميفرمايد:اگر قضاء و قدر موافق آنچه كه ما دوست داريم باشد او را بر نعمتهايش سپاس ميگوييم و در اداء شكرش از او طلب ياري ميكنيم و اگر قضاء و قدر بين آرزوهاي ما و ما فاصله انداخت تعدي و تجاوز نميكنيم دعا و استغفار، مناجات و تضرع نماز و تلاوت قرآن را بسيار دوست ميدارد.خداوندا تو را ثنا ميگويم كه خانوادهمان را به نبوت گرامي داشتي قرآن را به ما آموختي در دين دانا و فقيهمان ساختي گوش شنوا، ديده بينا و دل روشن به ما دادي سبط اصغر پيامبر گرامي اسلام (ص) مناجات و حالاتي دارد كه آن مناجاتها و دعاها نشان ميدهد كه امام حسين (ع) دل پر سوز دارد، خود را در محضر خدا احساس ميكند و نجوي و زمزمه هايش آنچنان است كه هر عاشقي با معشوق خود دارد.دعاهايش مثل سوره مباركه حمد دو قسم است بخشي به ستايش و ثناي معبود و محبوب خودش است و بخشي ديگر درباره خواست و درخواست او از خدا است درخواستها خود از نيت خود خبر ميدهد، نيتش جهاد، شور و حركت است «اني لارجو ان يُعطي الله اخي علي نيّته في حبّه الكف و ان يعطيني علي نيتي في حبي جهاد الظالمين اميدوارم خدا به برادرم طبق نيتش (علاقهمنديش به صلح و [نيز] به من به خاطر تصميم بر نبرد با ستمگران پاداش نيك عطا فرمايدملاحظه كنيد نيتش چيست نيتش جهاد، حركت نبرد با ظالمين است اين جهاد و نبرد به خاطر چيست اين جهاد از سر سوزش و اشتياق ديدار محبوب است اين جهاد به جهت تنفر از وضع است كه به موجب آن نورالهي به خاموشي ميگرايد. فضاي محبت و مهر و رحمت در سايه نورالهي رونق دارد.«اللهم انت ثقتي في كل كرب و رجائي في كل شدة و انت ولي في كل امر...انزلته بك و شكوته اليك رغبة منّي اليك عمن سواك فكشفته و فرجته فانت ولي كل نعمة و منتهي كل رغبة «خدايا پناه مني در مشكلها و اميد مني در سختيها، ملجاء و ياورم هستي در آنچهكه بر من نازل ميشود.»با تو، من فرود آوردم آن را (گرفتاريها را) و به تو شكايت ميكنم كه اميد به تو بينيازي از دل دادن به ديگري است پس بگشاي درهاي بسته را و بنماي روزنههاي اميد راكه تو را است تمام نعمتها و از آن توست همه خوبيها و تويي تنها مقصود آرزوها»اين تعبيرات و نظاير آن - بعد از اين بعضي از آنها خواهد آمد - اشاره به خصيصهها و ويژگيهاي محبت دارد.اول اولين خصيصه محبت آن است كه محب به اموري ميپردازد كه او را به محبوب (خدا) نزديك كند، علاقه به دنيا را از دل كندهاند و از خوشيها و لذتهاي دنيا چشم ميپوشد، در راه محبوب با مال و جان مجاهدت مينمايد تا انقطاع كامل حاصل ميشود آنگاه فقط خلوت با محبوب و خدمت به او، دل او را خوش ميكند، به جز او آرام نميگيرد و جز او اعتماد نميكند.دوم از دنيا به واسطه زهد ورزيدن از نفس به واسطه انتخاب حق و از عمل به واسطه رها كردن ثواب و مزد، به سوي محبوب خارج ميشوند.سوم دل را با حضور محبوب زنده و آباد ميسازند و كسي جز او را در قلب جا نميدهد، دائماً به ياد اوست هرگز او را با ياد توأم با غفلت ياد نميكند.به اين جملهها دقت كنيد كه چگونه امام (ع) خداوند تبارك و تعالي را ميستايد؟«سبحان الرفيع الاعلي سبحان العظيم الاعظم سبحان من هو هكذا و لايكون هكذا غيره .. سبحان من اوّله علم لايوصف و آخره علم لايبيد، سبحان من علا فوقالبريات بالالهية .پاك و منزه است آن بلند مرتبهاي كه برترين است پاك و منزه است آن بزرگي كه بزرگترين است پاك و منزه است كسي كه اين گونه است و ديگري چنان نيست پاك و منزه است كسي كه اول او علمي است كه در وصف نايد و آخر او علمي است كه پايان نيابد،پاك و منزه است كسي كه از راه الهيت خود بر همه خلايق غالب گشته است «الهي وصَفْتَ نفسك باللطف و الرأفة لي قبل وجود ضعفي افتمنعني منهما بعد وجود ضعفي بار الها پيش از ناتوانيم به لطف و مهر، خودت را به من معرفي كردي (ستودي ...«الهي ترددي في الاثار يوجب بُعد المزار فاجمعني عليك بخدمة تو صلني اليك كيف يستَدَل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليك و متيبعدتَ حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك عميت عين لاتراك عليها رقيباً و خسرت صفقة عبد لم تجعل من حبك نصيباً، الهي امرت بالرجوع الي الاثار، فارجعني اليك بكسوة الانوار و هداية الاستبصار حتي ارجع اليك منها كما دخلت اليك منها مصون السر عن النظر اليها و مرفوع الهمّة عن الاعتماد عليها».بار الها، تفكر من در آثار تو مايه دوري من از ديدار تو است پس مرا به خدمتي بگمار كه به تو رساندم چگونه براي اثبات وجودت دليل آورند چيزيكه خودش (يعني دليل به تو نيازمند است آيا براي غير تو ظهور و روشنايي هست كه در تو نباشد تا آن چيز تو را آشكار سازد.چه وقت نهان غايب گرديدي تا به دليل و برهاني كه بر تو دلالت و راهنمايي كند، نيازمندباشي كي دور بودي تا آثار تو، ما را به تو برساند، كور است چشمي كه تو را رقيب و ديدهبان خود نميبيند.و معامله بنده اي كه بهرهاي از دوستي تو ندارد، با زيان همراه است معبودا فرمان دادي تا به آثار تو مراجعه كنيم اما مرا به جاي آثارت به خودت در كسوت از تجلي نور و راهنمايي بينش دل جلب كن چنانكه به درگاهت بار يافتم بدون نگاه بدانها و اعتماد بر آنها...آيا بهتر از اين ميشود مقام محبت و لقاء الله و خصايص آن را توصيف كرد.امام (ع) آني را نميتواند فرض كند كه خدا در آن لحظه غايب باشد، حضور نداشته باشد. او حضور محبوب را در سرتاسر هستي ميبيند، به قول حافظ سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد آنچه خود داشت زبيگانه تمنا ميكردگوهري كز صدف كون و مكان بيرون است طلب از گمشدگان لب دريا ميكردبي دلي در همه احوال خدا با او بود او نميديدش و از دور خدايا ميكردتعبير حافظ گرچه شباهتي با بيان امام (ع) دارد اما در بيان امام (ع) نكتهها و اشارههايي است كه قابل تأمل و تعمق است و دقت نظر بسياري را ميطلبد. امام (ع) كساني كه خدا را از راه آثار ميجويد نه تنها گم شده ميداند بلكه كور هم ميداند، به همين جهت از خدا ميخواهد كه او را به جاي رجوع به آثار، به خودش رجوع دهد.دوم اينكه امام (ع) كساني را كه از حب خدا بي بهرهاند زيانكار ميداند.سوم اينكه امام (ع) ميفرمايد: كساني كه از راه آثار خدا را ميخواهند بشناسند، بهجاي رسيدن به او، از او دور ميشوند.چهارم كساني كه از راه آثار خدا را ميجويند، آنان براي آن آثار نحوه ظهور وروشنايي مستقل از خدا و براي خدا نحوه غيبتي معتقد است پنجم امام (ع) راه وصول به خدا و ورود به او را، از راه نوعي خدمت معرفي ميكند كه بايد فكر كرد كه آن خدمت چيست ششم از ابتداي دعا تا انتهاي آن بر خلاف زعم گمشدگان امام (ع) خدا را حاضر ميداند و او را با كلمه «الهي و خداي من و معبود من خطاب ميكند و از او در همه چيز حتي در خدمت گماردن او كه موجب ديدار او ميشود، از او استعانت ميجويد. اينهااعتراف و اقرار امام (ع) درباره خداوند است امام (ع) خدا را به بلنداي مرتبه و بزرگي ميستايد. و آن بلندي مرتبه و بزرگي به واسطه الهيت اوست سپس ميفرمايد:«اللهم اني ارغب اليك و اشهد بالربوبية لك مقراً بانك ربي و ان اليك مردّي ابتدأتني بنعمتك قبل ان اكون شيئاً مذكوراً... لم تخرجني لرأفتك بي و لطفك لي واحسانك اليّ في دولة ائمة الكفر الذين نقضوا عهدك و كذّبوا رسلك لكنّك اخرجتنيللذي سبق لي من الهدي الذي له يسّرتني و فيه انشأتني و من قبل ذلك رؤفت بيبجميل صنعك و سوابغ نعمك .معبودا! من مشتاق تو هستم و به ربوبيت تو گواهي ميدهم با اينكه اقرار دارم تو پروردگار مني و بازگشت من به سوي تو است پيش از آنكه من چيزي قابل ذكر و يادشدني به حساب بيايم (يعني وجود خارجي داشته باشم آفرينش مرا آغاز كردي به خاطر مهرباني و لطف و احساني كه به من داشتي مرا در عصر حاكميت كافراني كه پيمان تو را شكستند و پيامبرانت را تكذيب نمودند به دنيا نياوردي بلكه از آنجا كه به من دلسوز و مهربان بودي مرا براي هدايت كه در آن رو براهم فرمودهاي و در آن پروراندي و پيش از من توسط خاتم پيامبرانت برايم فراهم گشت به دنيا آوردي و از پيش هم كارهاي نيك و زيبايت و نعمتهاي سرشارت را به مهرباني نموده بودي در اين عبارت سه بار كلمه رأفت لطف و احسان خدا را نسبت به خودش ذكر كرده است دو بار آن را درباره نعمت ولادت و يكي از آن نسبت به كارهاي نيك و نعمتهاي سرشار خدا به قبل از نعمت ولادت او، در ايام و عصر اسلام است اين نشان دهنده آن است كه اسلام دين رأفت لطف و احسان است به علت آنكه خدا را به صفت رحمت و رأفت ميستايد و همين اوصاف را با اسلام پيوند ميدهد. تاييد اين مطلب آيه مباركه نود سوره نحل است در اين آيه مباركه خداوند سفارش به عدل و احسان ميكند يعني پايههاي مدنيت اسلام عدل و احسان و... است و بينش ديني او بر اساس مشاهده ومحبت خدا است «و فهّمتني ما جاءت به رسلك و يسرْتَ لي تقبّل مرضاتك و مننتَ عَلَيّ فيجميع ذلك بعونك و لطفك ثم اذ خلقتني من خير الثري لم ترض لي يا الهي نعمة دون أخري .و آنچه پيامبرانت آوردهاند به من فهماندي و پذيرش خشنودي خود را برايم آسان كردي و در تمام اين امور با كمك و لطف خود بر من منت نهادي سپس آنگاه كه مرا از بهترين خاك بيافريدي براي آسايش من - اي معبود به حق من - به يك نعمت نهنعمت ديگري راضي نشدي شمارش نعمتهاي الهي - كه غير قابل شمارش است - جهت تعظيم و تكبير اوست تا رضاي او را جلب كند. ديگر اينكه ياد اوست و با زياد، ياد كردن محبوب به واسطه نعمتها و جوهرهاي مهرش دل صيقلي ميگردد.«ثم ما صرفتَ و درأت عني اللهم من الضرّ و الضرّاء اكثر مما ظهرلي من العافية و السرّاء و انا اشهد يا الهي بحقيقة ايماني و عقد عزمات يقيني و خالص صريح توحيديو باطن مكنون ضميري و علايق مجاري نور بصري و اسارير صفحه جبيني و خرقمسارب نفسي و خذاريف مارن عرنيني .. و جميع جوارحي و ما انتسج علي ذلك ايامرضاعي و ما اقلّت الارض منيّ... اَن لوحاولت و اجتهدتُ مدي الاعصار و الاحقاب لوعمّرِتها اَن اوديّ شكر واحدة من انعمُك ما استطعت ذلك الا بمنّك الموجبُ عليَّ بهشكرك ابداً جديداً».بارالها، آن همه زيان و بدحالي را كه از من گرداندي و براندي بيش از اين عافيت و شادكامي است كه بر من آشكار گشته است معبودا، من گواهي ميدهم به حقيقت ايمان خود و پيمان اراده هاي آهنين يقين خود، با زلال صراحت توحيد خود و باطن پنهان راز نهفته در دل خود و نيز با رشتههاي گذرگاههاي نور ديدهام و خطوط اسرارآميز رويپيشانيم با شكاف گذرگاههاي نفسم وارونه مخروطيهاي نرمه بيني ام و همه اعضاي وجودم و آنچه برآن روييده در دوران شيرخوارگيامو آنچه زمين از بر من برداشته (با همه اينها) گواهي ميدهم كه اگر درصد بر آيم وتلاش كنم به درازاي همه اعصار و عمرهاي بلند تنها شكر يكي از نعمتهايت را به جا آورم جز با منت و فضل تو نميتوانم كه آن نيز بر من شكر پيوسته ديگري را واجب ميگرداند.به عنوان نتيجه در نهايت خشوع و خضوع و ادب ميفرمايد:«الهي انا الفقير في غناي فكيف لا اكون فقيراً في فقري الهي انا الجاهل في علمي فكيف لا اكون جهولاً في جهلي .. الهي من كانت محاسنه مساوي فكيف لايكون مساويه مساوي و من كانت حقائقه دعاوي فكيف لاتكون دعاويه دعاوي .خدايا من در توانگريم نيازمندم چگونه ميشود كه در نيازمندي و بيچاره گيام نيازمند نباشم معبودا، من در داناييام نادانم چگونه ميشود كه در ناآگاهيم نادان نباشم معبودا، كسيكه خوبيهايش بد است چگونه ميشود كه بديهاي او زشت نباشد و كسيكه راستيهاي او صرف ادعاست چگونه ميشود كه حقيقت نگوييهاي او صرف ادعا نباشد.عبارتهاي بالا اوج مقام محبت را ميرساند. امام (ع) تا قبل از اين عبارتها از خدا نام ميبرد. از خودش نام برد و از نعمتهاي كه خدا به او عنايت كرده است ياد كرد ولي به اينجا كه رسيد، لحن امام (ع) عوض شد، همه چيز را از خودسلب كرد اين را مقام فناء ميگويند، مقام فناء حالتي و مقامي است كه سالك خود را، صفات خود را نميبيند بلكه نفس در آن حالت از خود سلب اراده ميكند، چيزي را نميخواهد مگر آنچه را جانان بخواهد.سلب اراده از نفس با تجليات ذاتي صفاتي و افعالي حق با اسم اعظم صورت ميگيرد، بعد از تجليات سه گانه اين حالت به نفس - سلب اراده از سالك - دست ميدهد. خواست محبوب خواست سالك ميشود، سالك ديگر خواستي ندارد.حضرت هنگام خروج از مدينه بر سر مزار جدش ميفرمايد:و أسالك يا ذي الجلال و الاكرام بحق القبر و من فيه الا اخترت لي ما هو لك رضي و لرسولك رضيپروردگارا، اي خداي بزرگ و بزرگوار به حق اين قبر مقدس و به حق صاحب اين قبر يعني خاتم الانبياء، از تو ميخواهم كه براي من راهي را پيش آوري كه هم تو از من خشنود باشي و هم پيغمبرت از من راضي باشد.دقت كن به كلمه «الا اخترت لي تو براي من راهي را اختيار كن اين تفسير مقام فنا است اين نشان دهنده آن است كه حماسه عاشورا طرح و برنامه ريزيش الهي بوده است شاهدي ديگر بر اينكه خواست خدا، خواست سالك است اين است كه «يا دهر اف لك من خليل كم لك بالاشراق و الاصيلمن صاحب و طالب قتيل و الدهر لايقنع بالبديلو انما الامر الي الجليل و كل حي سالك سبيلي دو شاهد در اين ابيات هست يكي اينكه ميفرمايد: «روزگار به بدل قناعت نميكند» معناي عرفاني اين كلمه اين است كه محبوب فقط محب را ميطلبد.دوم اينكه فرموده «امر و فرمان به دست خداي بزرگوار است اين همان تفسير فناست نتيجهاي كه از كلام امام (ع) ميشود گرفت اين است تنها معرفت قلبي است كه ميتواند مسائل معنوي و ديني را توجيه و تبيين كند زيرا امتداد معرفت قلبي ايمان و فضايل ملازم با ايمان است و انسان را به ساحل نجات و رستگاري و اصل ميسازد كهكل هستي او را فرا ميگيرد.امام (ع) كه خداوند تبارك و تعالي را به بلند مرتبهاي ميستايد و خدا را آنگونه توصيف مينمايد، در امور اخلاقي و اجتماعي ميفرمايد:«ان الله يحب معالي الامور و يبغض سفسافها»خداوند كارهاي بلند و گرامي را دوست دارد و كارهاي پست و زبون را دشمن دارد.«الا ترون ان الحق لايعمل به وان الباطل لايتناهي عنه ليرغب المومن في لقاءالله فاني لا اري الموت الاسعادة و الحياة مع الظالمين الابرما».نميبينيد كه به حق عمل نميشود و باطل را رها نميكنند، بايد در چنين وضعي مرد با ايمان آرزومند لقاء الله باشد زيرا من مرگ را (در اين وضع جز سعادت نميدانم [كه به وسيله شهادت حيات با ستمگران را بر باد دهم امام (ع) ميفرمايد: اوضاع و چرخ امامت و پيشواي و رهبري مسلمانان بر مدار خلافت و جانشيني و تأسي بر رسول خدا نميچرخد و از مسير طبيعي خود كه ميبايست بر مبناي محبت و تاسي از رسول خدا و طرفداري از حق و عدالت استوار باشد، منحرف گشته است زندگي در چنين وضعي ناخوشايند و ننگ است چرا ننگ است زيرا زندگي در چنين شرايط و احوال بر مبناي دين محبوب ـ خدا ـ نيست كه خدا آن را نميپسندد و آن را دشمن ميدارد.«اني لا اعطي الدنية من نفسي ابداً»هرگز تن به ذلت نميدهم جوانمردان را از مردن با سرفرازي ننگ نيست جوان مرد كيست «جوان مرد كسي است كه داراي حسن نيت باشد و در راه جهاد روح اسلام را از دست ندهد و جان خود را در راه ياري و همراهي با مردان نيك دريغ ندارد و از فرومايگان كنارهگيري كند و بانابكاران به يك راه نرود.» فرومايگي و زبوني آن است كه انسان زنده باشد و خواريبكشد.«الا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يأبي الله لنا ذلك و رسوله و المومنون و حجورٌ طابت و طهرت و انوف حمية و نفوس ابية من ان نؤثر اللئام علي مصارع الكرام .«بدانيد حرام زاده (عبيدالله) فرزند حرام زاده (ابن زياد) مرا از اختيار يكي از دو راه ناگزير ساخته است يا آنكه شمشيرها از نيام كشيده شود (جنگ به راه افتد و كار به شهادتكشد) يا تن به خواري و زبوني دهم (تسليم او شوم اما خواري و زبوني از ما به دور است خدا راضي نيست كه ما خوار و زبون باشيم پيامبر و مومنين و دامنهاي پاك مادران كه در آنها تربيت يافتهايم و جوانمردان باغيرت و رادمردان زور نشو، آن را براي ما نميپسندد كه راه فرومايگان را بر مرگ و شهادت در راه خدا ترجيح دهيم »اين بزرگواري و بزرگي روح امام حسين (ع) را ميرساند «روح بزرگ يك آروزي بزرگ يك انديشه بزرگ و وسيع است يك خواهش و اراده بزرگ است يك محبت بزرگ است .. اهل مهاجرت است .. درياها را، خطرها را استقبال ميكند، شب و روز ميكوشد» تن او آرامش ندارد، در زحمت و بلا است فرقشان شكافته ميشود، سرشان بريده و بر سرني ميشود اما:«لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد عبادالله اني عذت بربي و ربكم ان ترجمون اعوذ بربي و ربكم من كل متكبر لا يومن بيوم الحساب نه به خدا، دست به سوي شما دراز نميكنم و مانند برده از پيش شما نميگريزم من به پروردگار خود و شما پناه ميبرم از آنكه مرا سنگسار كنيد و من به پروردگار خود و شما پناه برم از هر متكبري كه ايمان به روز قيامت ندارد.«اما والله لا اجيبهم الي شيء مما يرون حتي القي الله و انا مخضب بدمي ثم صاح اما من مغيث يغيثنا اما من ذاب يذب عن حرم رسول الله»به خدا قسم به خواستههايشان پاسخ مثبت نميدهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم در حاليكه به خون خود خضاب شده باشم اين روح حماسي و بزرگوار را مشاهده كنيد، ميفرمايد«خروج من بر يزيد بن معاويه براي ايجاد فتنه و فساد و يا براي سرگرمي و خودنمائي نيست بلكه خروج من براياصلاح امور امت جدم رسول خدا (ص) است » «و مرگ براي فرزندان آدم همانند گردنبند،بر گردن دختر بسته است و من آروزي ملاقات نياكان خود را دارم همانطور كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود و براي من از قبل زميني كه بايد شهادتگاه من باشد و پيكر مرادر خود جاي دهد، انتخاب شده است «لا محيص عن يوم خطَّ بالقلم رضي الله رضانا اهل البيت نصبرُ علي بلائه و يوفّينا جور الصابرين لن تشذّ عن رسول الله لحمته و هي مجموعة له في خطيرة القدستقرُّ بهم عينه و ينجزبهم وعده براي آدمي گريز از تقديري كه قلم قضاي الهي رقم زده مقدور نيست هر چه رضاي خداست رضاي ما اهل بيت در آن است بر بلاي الهي صبر ميكنم و اجر صابران با خداوند كريم است آنانكه كه با رسول خدا (ص) خويشاوندي دارند از او جدا نگردند و در بهشت در محض او خواهند بود و چشم پيامبر عظيم الشان اسلام به ديدار آنها روشنميشود.اينكه محبان خدا، مرگ را دوست دارد به جهت آنكه خواسته خداوند و نشانه صداقت آنان است (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انّكم اولياء الله من دون الناس فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين اي قوم يهود اگر گمان داريد كه شما اولياء الله از ميان مردم هستيد تمنا و آروزي مرگ كنيد اگر راستگو ميباشيد.غرض اصلي از بيان اين شواهد سخن امام (ع) است كه فرموده «رضا الله، رضانا اهل بيت ادب را بنگر، رضاي خدا را مقدم بر رضاي خودشان نمودهاند هم در بيان و همدر عمل اين عبارت ربط به بحث ما دارد يعني اينكه محرك امام (ع) در تمام اعمال ورفتار حبياش همين مطلب ميباشد. و اين كلمه بيان كننده فسلفه نهضت حسينياست از مدينه تا كربلا كه حركت را آغاز ميكند، سخن از لقاء الله و مرگ است از مكه كه ميخواهد خارج شود عدهاي را دعوت ميكند كه او را هم ياري و همراهي كنند. دعوتش رابا ياد مرگ و تشبيه آن به گردن بند در گردن دختران جوان شروع مينمايد سپس در انتها ميفرمايد:«من كان باذلاً فينا مهجته و موطناً علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا»هر كس ميخواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و خود را براي لقا پروردگار خود آماده ميبيند، با ما همسفر شود.دعوت به لقاء الله ميكند، دعوت به جهادو جانبازي در راه دوست ميكند» (قل كلّيعمل علي شاكلته بگو هر كس به روش خود كار ميكند.امام (ع) كه طلب وصول به خدا را ميكنند«و بك استدلّ عليك فاهدني بنورك اليك .. الهي حققني بحقائق اهل القرب واسلك بي مسلك اهل الجذب اللهم اغنني بتدبيرك لي عن تدبيري و باختيارك عن اختياري خدايا از تو ميخواهم كه مرا (توفيق دهي به تو بر تو استدلال كنم و معبودا حقايقنزديكان خود را در من محقق بدار و به راه اهل جذبه بكش الهي به تدبير خودت از تدبيرخودم بي نيازم كنم و به خير جوييت از خيرجوييم از ديگران هم ميخواهد كه اين راه طي كند. براي آنكه توهم نشود و پيروانش گمان نبرند كه امام حسين (ع) در ابتدا يا وسط راه است از خود توصيف ميكند به اينكه با رسول خدا (ص) در حظيره قدس و در محضر خدا يكجا است كه نشان دهنده مقام بلند اوست و پيامبر اسلام از ديدار من چشمهايش خنك ميشود، اين نهايت محبت پيامبر (ص) را به ايشان ميرساند، كسي كه چنين محبوب پيامبر باشد، قطعاً محبوب خداهم هست و مسلماً راه پيامبر كه همان راه محبت و رحمت است ميپيمايد.اصحاب و يارانش او را در اين سخن تصديق كردند يكي به ان جهت كه اعتراض نكردند كه به چه حق به ما ميگويي كه خونمان را به پاي تو بريزيم ديگر اينكه در شب عاشورا بعضي از آنها گفت كه ديگران هم تصديق كرد اي امام اگر ما را هفتاد بار بكشند و زنده كنند، ما از تو دست نميكشيمو سپاس ميگوييم خدا را كه به ما توفيق داد در ركاب تو كشته شويم امام (ع) در پاسخ آنان فرمود:«فاني لا اعلم اصحاباً اولي و لاخيراً من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل مناهل بيتي فجزاكم الله عني جميعاً»در ميان اصحاب و ياران جهان با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نميدانم و در ميان خانوادهها مهربانتر، گرمتر و بهتر از افراد خانواده خود نميشناسم خداوند همه شما را ازطرف من جزاي خير بدهد».از خدا ميخواهد، از آن جام محبت كه به كام ياران سيدالشهداء (ع) ريخت به كام همه شيعيان و مواليان حقيقي او هم بريزد، و ما را از كساني قرار دهد كه در راه اسلامجان فشاني و جانبازي كنيم و اسلام را ياري نماييم آمين يا رب العالمين
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».