جلوه‌هاي عزت و افتخار در ادبيات فارسي

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۱-۳۸۶۴۵
‏سرشناسه : آل‌ياسين تقي
‏عنوان و نام پديدآور : جلوه‌هاي عزت و افتخار در ادبيات فارسي آل‌ياسين تقي
‏منشا مقاله : ، معرفت ش ۵۹ ، (آبان ۱۳۸۱): ص ۵۵ - ۵۹.
‏توصيفگر : جاودانگي
‏توصيفگر : ايمان
‏توصيفگر : حسين‌بن‌علي ع ، امام سوم
‏توصيفگر : شهادت
‏توصيفگر : جهاد
‏توصيفگر : عزت نفس
‏توصيفگر : ادبيات فارسي
‏توصيفگر : زينب‌بنت‌علي‌بن‌ابيطالب س
‏توصيفگر : فضايل اخلاقي‌

مقدمه

اگر اوراق نامنظّم و پربرگ تاريخ را با زحمتي فراوان نظم و ترتيب بدهيم و پس از فراهم آوردن برگ هاي پراكنده آن ـ كه ناگزير در گوشه و كنار اين جهان پهناور به خاك نسيان سپرده شده اند ـ آن ها را به صورت كتابي واحد درآوريم، خواهيم ديد كه مسأله جاودانگي و خلود و يا به تعبيري رساتر موضوع «ماندگاري نام و آوازه» يكي از معدود عناويني است كه كم تر قوم و ملتي توانسته اند سرفصل تاريخ خويش را بدان آرايش بخشند. آن هم نه هر آوازه و شهرتي، كه در اين صورت بايد نگاهي ديگر گونه به موضوع داشته باشيم.آوازه اي كه مدّنظر اين پيش درآمد است، مسلّماً از نوع نام و آوازه هاي برخاسته از شرارت و پليدي نيست، چه اين گونه نام ها و يادها را معمولا بايد در حافظه هاي ملت هاي شكست خورده تاريخ جست وجو كرد.ملتي كه خود را از غلتيدن در انواع دام هاي آراسته به مظاهر مادّي بازداشته و هرگز اجازه اين تصوّر را نيز به خويشتن خويش نداده است كه: «آري! با خفّت و نگونساري هم مي توان به سر برد!»، البته مستحقّ بسي ستايش و بزرگداشت است. مردمان سرافراز تاريخ همانند خورشيد عالم تاب هماره مورد عنايت و احترام توأم با ستايش اند. و به خاطر همين است كه مي بينيم شمار اين قبيل قوم و تبارها در هر برهه اي از تاريخ شايد به تعداد انگشتان يك دست نيز نمي رسد.اگر بتوانيم رمز و راز اين جاودانگي و خلود توأم با ستايش يك قوم و حتي يك قبيله كم تعداد را مورد بازبيني قرار داده و پرده از اسرار آن برداريم، شايد دست به كاري بزرگ زده باشيم. قدر مسلّم آن است كه مي توان اين رمز و راز نهفته در بطن تاريخ را ـ هرچند به اجمال و اغماض ـ به اندازه بضاعت مزجات دريافت و بهره ادراك اندك خويش به تماشا نشست.

چرا انسان به «جاودانگي» مي انديشد؟

مسأله خلود و جاودانگي ـ چنان كه اشاره شد ـ امري است كه بايد آن را از زمره «فطريّات بشري» ناميد. فطرت در تعريف كلي «مجموعه خودآگاهي صواب و ارزش مندي است كه در اندرون هركس به وديعت نهاده شده تا به هنگام هجوم پليدي ها و وساوس اهريمني به انسان «هشدار» بدهد و او را به سرچشمه الهي خويش رهنمون گردد.»در اندرون من خسته دل ندانم چيست؟ كه من خموشم و او در فغان و در غوغاستاين فطرت كه البته در بحث هاي اساسي نيازمند تأملات تخصصي و كارشناسي است چون ديگر خواسته هاي اندروني محتاج به عامل يا عواملي پرورش دهنده است. آنچه كه مورد اجماع و اتفاق آراي تمام ملل و نحل و گروه هاي مختلف فكري است، اين است كه انسان هرگز نتوانسته است از آن «من» متعالي خويش به طور كامل قطع پيوند كند و هماره موجودي سرزنش گر و انذار ده را در اندرون خسته خويش احساس مي كرده است.«عزّت» و «ذلّت» از مقولات اساسي در تمام فرهنگ ها و معارف گوناگون بشري است. بي گمان هر اندازه درباره اين دو موضوع مشترك در ميان مذهب هاي فكري بحث و گفت وگو شود، بازهم شايد حق مطلب به نيكي گزارده نيايد. چنان كه گفتيم با تأمّل در پيشينه هر قوم و ملت مي بينيم كه هر طايفه اي به فراخور توان و توشه خود در تبيين و تمييز اين دو عنصر متضاد كوشيده اند و بايد گفت آثار مكتوب و تاريخي ملل بر اين ادّعا گواهي روشن و دليلي متقن به شمار است.

عزت و ذلت از ديدگاه اسلام

«عزّت» و «ذلّت» دو عنصر كاملا متضادّ و بيگانه از يكديگرند و به تعبير منطقيّون، اجتماع آن دو محال و ناممكن است. بنابراين، در هر منزلي كه «عزّت» گام نهاد، بالاجبار «ذلّت و پستي» از در ديگر برون خواهد رفت.هر ملّت و قومي براي خود معيارهايي براي تشخيص دو عنصر «عزّت» و «ذلّت» دارد. به عبارت ديگر، مسأله «عزّت» و «ذلّت» چون برخي ديگر از عناصر اجتماعي از نوعي «نسبيّت» برخوردارند. به عنوان نمونه ما در تاريخ جاهليّت اعراب پاره اي از سنّت هاي متداول آن عصر از قبيل زنده به گور كردن دختران را قسمي از شرف و افتخار مي يابيم. و همچنين است مكاتب فكري و مذهبي ديگر. «سيزاراتا» مشهور به بودا، يكي از بنيان گذاران اديان خودجوش بشري است كه عزّت و سربلندي يك قوم را در «بي نيازي» آن ها خلاصه مي كند و به اين جهت، موضوع «رياضت» اساسي ترين اصل اين كيش پرطرفدار است.اسلام چون ديگر باز آفريني ها و سنّت شكني هايش، درباره مصداق دادن به اين تصوّر همچون تغيير ساير سنّت هاي قديمي اقدامات اساسي كرده است. اعراب جاهلي در پيشينه خود بيش از هرچيز به سه عامل: شراب، جنگ و زن اهميت مي داده اند. و اين نكته اي است كه تاريخ جاهليّت بر آن صراحت دارد. شراب موجب بريدن از دنيا و جنگ نوعي سرگرمي روزانه و زن بهترين بهانه براي دلگرمي شبانه اعراب بود. در چنين جامعه اي پيداست كه معيار عزّت و ذلّت در چه چيزي نهفته است؟ عزّت و سربلندي از نظر اين افراد پيروزي در ميدان جنگ اعم از حق يا باطل است!بنابراين، بايد پذيرفت كه كار اسلام در قدم نخست براي تغيير سنّت هاي ديرينه بسيار دشوار بوده است. چگونه ممكن است انديشه هايي كه با باطل رشد كرده و بنيه گرفته اند، به اين زودي ها به بوته فراموشي سپرده شوند؟ با يك بررسي كوتاه به اين نتيجه مي رسيم كه تمام دستورها و آموزه هاي مكتب توحيدي اسلام بدون استثنا از نوعي فخر و عزّت برخوردار بوده است. البته عزّت و افتخاري كه همواره مقدس و مورد ستايش مي باشد. در يك كلام، اسلام عزّت و شرف يك فرد و اجتماع را در «با خدا بودن» مي داند، اگر بپذيريم كه «خداوند» سر منشأ تمام نيكي ها و مقدّسات است، به يقين همه صفات ناشي از آن منبع فيّاض را نيز مقدس و ستوده خواهيم دانست.

عزت و ذلت در گفتار علوي

در فرهنگ پر بار اسلامي براي عنصر «عزّت و ارجمندي» مصاديق فراواني را مي توان به عنوان شاهد بيان كرد. در سخنان گهربار مولاي متقيان حضرت علي(عليه السلام)بارها به اين خصيصه والاي اخلاقي اشارت رفته است. حضرت در جايي عزّت را در بردباري و صبر در برابر شدايد روزگار مي داند: «لاعزّ كالحلم»؛ هيچ عزّتي مانند بردباري نيست. در جايي ديگر مرگ با عزّت و شرافتمندانه را از فرو رفتن در دامان ذلّت و خواري بسي شايسته تر معرفي مي كند: «المنيّة و لا الدّنّية!»؛ مرگ بسي بهتر است از تن به مذلّت دادن.» حضرت در فرازي ديگر از سخنان خويش پس از ورود به صحراي صفيّن براي در اختيار گرفتن آب فرات، خطاب به سربازان خويش كه بايد به ذلّت تسليم تن نمي دادند، مي فرمايد: «شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند. اكنون اي گروه سربازان! شما بر سر دو راهي قرار گرفته ايد: يا به ذلت و خواري بر جاي خود بنشينيد و يا شمشيرهايتان را از خون دشمنان سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد. پس بدانيد كه مرگ در زندگي توأم با شكست، و زندگي جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست!» امام در جاي ديگر نهج البلاغه با درايت ويژه خويش علّت اصلي همه ذلّت ها و پستي هاي آدمي را در طمع خلاصه كرده است: «الطّامع في وثاق الذّل.» به ديگر سخن، امام پرهيزگاران، طمع و آز را مهم ترين عامل ذلّت پذيري دانسته است.در جايي ديگر، ذلّت را در ترك جهاد اعلام مي كند: «فمن تركهُ رغبة عنه البسه اللّه ثوب الذّل و شمله البلاءُ و ديّث بالصّغار و القماءة. و ضرب علي قلبه بالاسهاب و اُديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف»؛ و هر كس با ميل خويش جهاد را ترك كند، خداوند لباس ذلّت و خواري را به او مي پوشاند. و (او) دچار مصيبت مي شود و حقير و ذليل مي گردد، دل او در پرده گمراهي گرفتار مي آيد و در اثر ترك جهاد، حق از او رخت برمي بندد و خواري محكوم و از عدالت محروم خواهد شد.در همين خطبه، حضرت علي(عليه السلام) جمله اي دارند كه از ديدگاه علم بلاغت مورد تمجيد و تمثّل بسياري از نويسندگان متقدّم عرب قرار گرفته است. آن جا كه مي فرمايد: «فوالله ما غزي قوم قطّ في عقر دارهم الاّ ذلّوا!»؛ به خدا سوگند هيچ قومي در اندرون خانه خود مورد هجوم قرار نگرفتند، مگر آن كه خوار و ذليل گشتند.براي نمونه عزّالدين ابن ابي الحديد معتزلي، شارح مشهور نهج البلاغه، در كتاب معروف خود «شرح نهج البلاغه» هنگامي كه يكي از خطبه هاي معروف «ابن نباته» را در زمينه جهاد نقل مي كند كه با اين جمله «فوالله ما غزي قوم...» آراسته شده، مي نويسد: «به اين جمله بنگر! و ببين چگونه از ميان تمام خطبه ابن نباته فرياد مي كشد! اين سخن فرياد بلاغت و شيوايي اش را به شنونده خود اعلام مي دارد. چرا كه از معدني غير از ديگر خطبه ها برخاسته است. به خدا سوگند همين يك جمله، چنان خطبه ابن نباته را آرايش داده كه يك آيه از قرآن يك خطبه معمولي را مي آرايد!» از آن جا كه حضرت علي(عليه السلام) به مسأله جهاد در اسلام اهميّت ويژه اي داده اند، در جاي جاي گفتار خويش و به هر بهانه ممكن مردمان را به اين امر مقدس الهي سفارش و ترغيب فرموده اند، به طوري كه در تشويق مردم براي روي آوردن به اين سنّت پسنديده در نهج البلاغه چنين آمده است: «والجهاد عزّاً للإسلام»؛ جهاد عامل عزّت در اسلام است.» اگر بخواهيم چكيده اعتقاد حضرت را درباره عزّت و شرف بدانيم شايد اين گفتار علوي براي تبيين آن كافي باشد: «لا شرف أعلي من الاسلام و لا عزّ أعزّ من التّقوي»؛ هيچ شرفي برتر از اسلام و هيچ عزّتي گرامي تر از پرهيزكاري نيست. با تأملاتي در فرمايش هاي گرانقدر امام علي(عليه السلام) درباره جنگ و جهاد در راه حق، خواهيم دانست كه موضوع «شهادت طلبي» نيز مي تواند يكي از مصاديق بارز «عزّت و افتخار» در فرهنگ اسلامي باشد. شهادت به عنوان يك اصل ماندگار در فرهنگ اسلام صفحات ويژه اي از تاريخ اين سرزمين را به خود اختصاص داده است.امام خميني(قدس سره)، بنيان گذار انقلاب اسلامي ايران، كلام بسيار موجز و زيبايي در اين باره دارند: «ملّتي كه شهادت دارد، اسارت ندارد.»حضرت علي(عليه السلام) چگونگي شهادت طلبي خويش را در مقايسه با ذلّت پذيري چنين توصيف مي كنند: «انّ اكرم الموت القتل! والّذي نفس ابن أبي طالب بيده، لألف ضربة بالسّيف اهون عليّ من ميتةَ علي الفراش في غير طاعة اللّه!»؛ همانا گرامي ترين مرگ ها كشته شدن در راه خداست. سوگند به آن كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشير بر من آسان تر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداوند است.

عزت و افتخار حسيني

هرگاه كه درباره موضوع «عزّت» و «افتخار» سخن به ميان مي آيد، ناخودآگاه نظرها به سوي مردي از تبار آل رسول(صلي الله عليه وآله) جلب مي شود كه يكّه و تنها توانسته است در برابر تاريخ قد بر افرازد و نام و ياد خويش را تا ابد در زريّن ترين اوراق تاريخ به ثبت برساند. حسين(عليه السلام) نامي است كه براي همگان از هر مليّت و مذهب و هر نوع تفكّر و انديشه آشناست و مكتبي كه او با اين شيوه رفتار و كردار خويش بر درستي و حقيقت آن صحّه گذاشت، بي گمان مكتبي همواره جاودانه خواهد ماند.مهاتما گاندي، رهبر فقيد و اوّلين بنيان گذار حكومت مستقل هندوستان يكي از بي شمار كساني است كه صراحتاً به عظمت انديشه و آرمان سيدالشهدا اشاره كرده و مي گويد: «من چيز تازه اي براي ملّت هندوستان به ارمغان نياورده ام، بلكه فقط توانسته ام اندكي از تأثراتي را كه از حسين(عليه السلام) و رفتار او در كربلا خوانده و آموخته بودم، براي اين ملّت هديه كنم.»چنان كه يكي از شاعران معاصر، زبان حال امام حسين(عليه السلام) را چنين بيان مي كند: «لو كان دين محمد لم يستقم الاّ بقتلي فيا سيوف خذيني!»؛ اگر دين محمد(صلي الله عليه وآله)راست نيايد مگر به خون من، پس اي شمشيرها مرا در آغوش بگيريد!و در كلامي ديگر مي فرمايد: «ألا انّ الدّعي بن الدّعيّ قد ركز بين الاثنتين، سلة، الذّلة، هيهات منّا الذّلة!»؛ هان! آگاه باشيد كه اين پسر فرومايه (يزيد) مرا در انتخاب يكي از دو امر مختار كرده است: انتخاب مرگ و گزينش ذلّت! همانا ذلّت و خواري از ما به دور است!ناگفته پيداست كه اين جمله آخر (هيهات منّا الذلّة) از بنيادي ترين پيام ها و شعارهاي حضرت سيدالشهدا در ميدان كربلاست.

افشاگري شجاعانه

يكي از بارزترين ويژگي هاي شخصيتي امام حسين(عليه السلام)همانا خصيصه افشاگري و رسواسازي حكومت فاسد و نامشروع وقت بود. امام حسين(عليه السلام)بي هيچ واهمه و بدون ذرّه اي محافظه كاري در هر فرصتي كه به دست مي داد، به براندازي نقاب پوشالي از چهره ظلم مي پرداخت. چنان كه مشهور است در كودكي خود نيز ـ با همان كردار و لحن كودكانه ـ در مسجد بزرگ مدينه به غاصبان خلافت پدر بزرگوارش تاخته و آن ها را از نشستن در جايگاه جدّ گرامي اش حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) باز مي داشته است.اين كلام زيبا و بسيار حسّاس پيش از واقعه كربلا از حضرت نقل شده است: «علي الاسلام السّلام اذ قد بليت الامّةُ براع مثل يزيد»؛ كار اسلام خاتمه مي پذيرد، هنگامي كه مردم تحت رهبري مردي چون يزيد بن معاويه قرار گيرند.در ميان احاديث مشهور و متواتر نبوي حديث شريفي وجود دارد كه نمي توان از كنار آن به سادگي گذشت. حديث «حسين مني و انا من حسين» شايد از پيش گويي هايي است كه از حضرت پيامبر نقل شده و بي ترديد نشان دهنده ماندگاري مكتب توحيدي حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) به پاي مردي نهضت بزرگ حسيني و عزت وافتخار آفريني سيدالشهداست.بنابراين، اگر بخواهيم در تمام تاريخ و فرهنگ اسلامي يك انسان نمونه براي تبيين و تعريف كلمه بسيار والاي «عزّت» معرفي كنيم، بي گمان آن فرد كسي جز امام سوم شيعيان، حضرت سيدالشهدا امام حسين(عليه السلام) و پدر بزرگوارشان نخواهد بود.

نقش زينب

بي انصافي خواهد بود اگر در جايي از امام حسين(عليه السلام) و نهضت جاويد او نام و يادي در ميان باشد و از پرچمدار و پيام آور و احياگر واقعه عاشورا سخني به ميان نيايد. زينب(عليها السلام)، نامي است كه همواره با تقدّس آميخته شده و نه تنها شيعيان و مسلمانان و پيروان ايشان از وي و كردار جسورانه و بس مردانه وي پس از شهادت برادر با اعجاب و تحسين ياد مي كنند، بلكه محققان غيرمسلمان نيز هماره از رفتار بي مانند زينب(عليها السلام) در زمان اسارت و پس از آن، با شگفتي و تجليل تمام ياد كرده اند.شايسته است در تأييد و تكمله سخن درباره شيرزن كربلا قسمتي كوتاه از نوشته دكتر سيدجعفر شهيدي را در اين جا نقل كنيم:ايشان چنين آورده اند: «اسيران را به كاخ پسر زياد بردند، وسيله قدرت نمايي هر چه بيش تر در اين مجلس از پيش فراهم شده بود؛ قدرت نمايي برابر خاندان پيغمبر و به خاطر زهر چشم گرفتن از مردم كوفه. پسر زياد به گمان خود راه پيروزي را تا پايان آن پيموده بود. حسين را كشته، زن و فرزند او را اسير كرده و پوزه شيعيان عراق را به خاك ماليده است. از اين پس چه كسي جرأت دارد نام علي(عليه السلام) را بر زبان آرد! ـ اين زن كيست؟ـ زينب، دختر فاطمه!ـ خدا را شكر! ديديد خدا چگونه شما را رسوا كرد و دروغ گفته هايتان را آشكار ساخت؟پسر زياد به قدرت خويش مي باليد و براي قدرت و براي قدرت نمايي دردي بدتر از اين نيست كه او را به چيزي نشمرند و در حضور مردمان تحقيرش كنند. دختر علي به سخن آمد. گويي هيچ اتفاقي رخ نداده است. نه برادر و كسانش را كشته اند و نه او و خويشاوندانش را دست و گردن بسته پيش روي مردي پست و خونخوار نگاه داشته اند. گويي براي مناظره علمي بدين مجلس دعوت شده است:ـ سپاس خدا را كه ما را به محمّد (صلي الله عليه وآله) گرامي داشت. فاسقان دروغ مي گويند و بدكاران رسوا مي شوند و آنان ما نيستيم، ديگرانند!پسر زياد حيرت كرد. نه تنها گردني را كه مي خواستند خم كند، راست تر ايستاد، سرهاي افكنده بيجان را نيز بي آن كه خود بخواهند برافراشت. ناچار از راه ديگر درآمد:ـ ديدي خدا با برادرت چه كرد؟!ـ از خدا جز خوبي نديديم! برادرم با ياران خود به راهي رفتند كه خدا مي خواست. آنان شهادت را گزيدند و با افتخار بدين نعمت رسيدند! اما توي ستمكار به پاسخ آنچه كردي گرفتار خواهي بود! پسر زياد خرد شده بود. از شنيدن اين پاسخ پايمال شد. آخرين سلاح درمانده چيست؟ دشنام!ـ با كشته شدن برادر سركش و نافرمان تو خدا دلم را شفا بخشيد. ـ پسر زياد! مهتر ما را كشتي! از خويشانم كسي نيستي! نهال ما را شكستي! ريشه ما را از هم گسستي! اگر درمان تو اين است؟ آري، چنين است!ـ سخن به سجع مي گويد: پدرش نيز سخن هاي مسجّع مي گفت.»

عزت و ذلت از زبان ادبيات

درباره موضوع مهم و گسترده «عزّت و بزرگ منشي» در ادبيّات دُرر بار فارسي، شواهد فراوان و غيرقابل احصايي به چشم مي خورد كه بررسي و تدوين اشعار و ابيات مرتبط با اين موضوع البته به تحقيقي ديگر مي انجامد و به تعبير جناب مولانا:گر بيايد شرح او بي حد شود مثنوي هفتاد من كاغذ شود!لذا آوردن همه شواهد و امثله شعري سرايندگان انديشه ور و غيرتمند اين خاك و ديار در اوراق مختصر اين گزارش، بي گمان پنداري است ناشدني و آرزويي است دست نايافتني. در اين جا براي به دست دادن مشتي از خروار و نمي از «يم» تنها به نمونه هايي چند از شاعران بزرگ و برجسته ادبيات پربار پارسي اشاره مي شود:حكيم ابوالقاسم فردوسي، سراينده كاخ نظم بلند، در داستان رستم و اسفنديار ـ كه به حق آن را داستانِ داستان هاي شاهنامه ناميده اند ـ كشاكش دروني دو پهلوان نامدار را به نمايش گذاشته است. در اين داستان بي نظير، رستم و اسفنديار كه هر دو «دليرند و از تخمه پهلوان!» در نبردي شوم و نافرجام و در عين حال گريزناپذير كمر به نابودي يكديگر مي بندند. گره اصلي داستان در بند و زنجير نهادن اسفنديار بر دستان ستبر و تنومند رستم نهفته است. ولي از طرف ديگر يل سيستان نمي تواند پس از چندين سال خدمت و نكويي به دربار ايراني كه سرآمد آنان پدر اين فرد مدعي يعني گشتاسب است، سرسري و بدون انديشه دستان خود را به بند ناجوانمردانه اسفنديار بسپارد. در گفت وگوهايي كه ميان اين دو پهلوان بر سر اين موضوع ردّ و بدل شده ابيات بسيار گيرا و ماندگاري در حماسه جاويد ايرانيان (شاهنامه) به ثبت رسيده كه مدّنظر نگارنده اين سطور در اين جستار است. هنگامي كه اسفنديار روبين تن از روي خوار داشت و اندكي آميخته با تهديد مي خواهد رستم را به بند آورد، رستم در پاسخ او با دليري و بلند نظري تمام مي گويد:كه گفتت برو دست رستم ببند! نبندد مرا دست چرخِ بلنداگر چرخ گويد مرا كاين نيوش به گرز گرانش بمالم دو گوش!و حافظ گويي با عنايت به اين دو بيت معروف، اين تك بيت شيرين و سرشار از عزّت و اقتدار را در اندرون ديوان خويش گنجانيده است:چرخ برهم زنم مرادم گردد! من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلكبي گمان با فحص و جست وجوي بليغ مي توان ابيات بي شماري را به جرگه اين ابيات ارزشمند پيوند داد.ناصرخسرو قبادياني مي گويد:صفت چند گويي به شمشاد و لاله رخِ چون مه و زلفكِ عنبري رابه علم و به گوهر كني مدحت آن را كه مايه است مر جهل و بد گوهري راپسنده ست با زهد عمّار و بوذر كند مدح محمود مر عنصري را؟من آنم كه در پاي خوكان نريزم مرين قيمتي درّ لفظ دري راسخن خود را با اشعاري برگزيده از شاعر نامدار قرن هشتم، عبدالرحمان جامي، مهر ختام مي نهيم. اين قطعه شعر يكي از معدود قطعاتي است كه به صورت تمثيلي و داستاني درباره عزّت و سربلندي سروده شده است.در پايان گفتار خود اين حكايت منظوم و آموزنده را از سبحة الابرار جامي باز مي خوانيم:خاركشْ پيري با دلق درشت پشته خار همي برد به پشتلنگ لنگان قدمي برمي داشت هر قدم دانه شكري مي كاشتكاي فرازنده اين چرخ بلند وي نوازنده دل هاي نژندكنم از جَيبْ نظر تا دامن چه عزيزي كه نكردي با مندرِ دولت به رُخم بگشادي تاج عزّت به سرم بنهادينوجواني به جواني مغرور رخش پندار همي راند ز دورآمد آن شكرگزاريش به گوش گفت كاي پير خِرف گشته خموشخار بر پشت، زني زين سان گام دولتت چيست؟ عزيزيت كدام؟عزّت از خواري نشناخته اي عمر در خاركشي باخته اي پير گفتا كه چه عزّت زين بِه كه نيم بر درِ تو بالين نِهشكر گويم كه مرا خوار نكرد به خسي چون تو گرفتار نكردداد با اين همه افتادگيم عزّ آزادي و آزادگيم

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».