موعود در نهج البلاغه

مشخصات كتاب

نويسنده : علي رهبر

ناشر: موعود

موعود در نهج البلاغه

اشاره: در مجموعه معارف شيعي، نهج البلاغه چون گوهري تابناك مي درخشد و در مسير ساكنان طريق حقيقت، عدالت و معنويت نورافشاني مي كند.بدون شك پس از قرآن كريم، نهج البلاغه يگانه دستاويز استواري است كه مي توان در تاريكيهاي عصر غيبت و در ميانه فتنه ها و آشوبهاي آخرالزمان با تمسّك به آن راه هدايت و رستگاري را تا رسيدن به عصر پرشكوه ظهور پيمود.در سال اميرمؤمنان علي، عليه السلام، و در آستانه عيد ولايت، بي مناسبت نديديم كه شما را مهمان خوان پربركت و گسترده نهج البلاغه كنيم تا از زبان امير بيان، علي، عليه السلام، بيش از پيش با مهدي موعود، عليه السلام، آشنا شويم.بدين منظور خدمت حجةالاسلام و المسلمين شيخ علي رهبر كه هم در حوزه و هم در دانشگاه اصفهان به تدريس و تحقيق اشتغال دارند و در حال حاضر نيز مسؤوليت گروه معارف دانشگاه صنعتي اصفهان را نيز بر عهده دارند، رسيديم. از ايشان خواستيم كه با توجه به مطالعات و تحقيقاتي كه در نهج البلاغه داشته اند، چهره اي را كه اين كتاب سترگ از امام مهدي، عليه السلام، به تصوير مي كشد براي ما ارائه كنند.آنچه در زير مي آيد، حاصل گفت و گوي ما با ايشان است:آيا حضرت امير، عليه السلام، درباره حضرت مهدي، عليه السلام، در نهج البلاغه سخني و كلامي دارند؟خطبه هاي نهج البلاغه و بعضاً سخنان كوتاه و حكمت آميز امام حاوي بعضي از مطالب راجع به آينده زندگي انسانهاست كه گاهي باتعبير «ملاحم» از آن ياد مي شود. يعني خبرهايي از آينده، خبرهايي غيبي كه حضرت مُلهَم به الهامهاي خداوندي بوده اند و آنها را در بين مردم مطرح مي كرده اند. امام علي، عليه السلام، در خطبه 138 نهج البلاغه (صبحي صالح) اشاره مي كنند كه

حضرت امام مهدي، عليه السلام چه كار چشمگيري مي كنند. آخر بعضي كارها كار بنيادي و محوري و اصلي است، كار مادري است در حقيقت. كار كليدي است. من فكر مي كنم كه امام در يك پاراگراف يك سطر و نيم آن رسالت بزرگ را بيان فرموده اند كه حالا متن را مي خوانم و بعد توضيحاتي مي دهم:يعطف الهُدي علي الهوي إذا عطفوا الهوي علي الهدي و يعطف الرأي علي القرآن إذا عطفوا القرآن علي الرأي.اصلاً «يعطف» يعني چه؟بعضي ها گفته اند يعني تحت الشعاع قرار مي دهد.امام عصر، عليه السلام، اين كار را انجام مي دهند كه «هوي» را بر «هدي» عطف مي كنند: مي گويند تو بايد تابع هدايت باشي. و لطف لطيفي در اين سخن امام هست كه با نام حضرت مهدي (ع) ارتباط دارد چون او «مهدي» است و هادي او خداست.وقتي به لغت سر مي زنيم مي بينيم چيزي تحت الشعاع نيست. عطف مي كند «هَوي» را بر «هُدي»؛ يعني به خواسته ها مي گويد تو تابع هدايت باش. خطت را بايد هدايت روشن كند. معطوف مي شوي بر هدايت. خيلي تفاوت است كه هدايت عطف بشود بر هوي. «مي برد هر جا كه خاطر خواه اوست».كه ديگر دوست هم نيست دشمن هم نيست، مي برد و هدايت را هم به دنبال خود مي كشد. مي گويد اينجوري كه من مي خواهم بايد تو هدايت شوي.امام عصر، عليه السلام، اين كار را انجام مي دهند كه «هوي» را بر «هدي» عطف مي كنند: مي گويند تو بايد تابع هدايت باشي. و لطف لطيفي در اين سخن امام هست كه با نام حضرت مهدي، عليه السلام، ارتباط دارد چون او «مهدي» است و هادي او خداست:أفمن يهدي الي الحق احقّ أن يتّبع أمّن لا تهدي الا أن يُهدي. [1] .به حكم

اين آيه او بايد مهدي باشد تا بتواند هادي بشود. كسي كه مي خواهد هوي را بر هدي و هدايت عطف بكند بايد خودش مهدي باشد. از نظر اميرالمؤمنين، عليه السلام، كه مقتبس از قرآن است مقتبس از سنت نبي اكرم، صلّي اللَّه عليه وآله، است، يك تضادي بين هوي و خدا،بين هوي و هدي. وجود دارد من در كل نهج البلاغه ديده ام اين ستيز مطرح شده است.مثلاً در قرآن كريم مي فرمايد كه:يا داوود إنّا جعلناك خليفة في الأرض فاحكم بين النّاس بالحقّ و لإ؛ تتّبع الهوي فيضلّك عن سبيل الله. [2] .اي داوود ما تو را خليفه قرار داديم در زمين به حق حكم كن و دنبال هوي نرو؛ چون تو را از راه خدا گمراه مي كند.راه خدا همان راه حق است همان راهي است كه قرآن در آن راه نازل شده است. اين را علي بن ابي طالب، عليه السلام، فهميده اند تفسير كرده اند در كل نهج البلاغه فرموده اند سرآغاز وقوع تمام فتنه ها هوي پرستيهايي است كه حاكم مي شود. تبعيت مي شود: «إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحكام تبتدع» چيزهايي كه به [3] نام دين وارد حوزه دين مي شود و جاسازي مي كنند فرد نمي فهمد كه اينها در حوزه دين نيست و تعلق به دين ندارد. هوي پرستها هم نوعاً دستور اين كارها را صادر مي كنند.يا فرموده اند: «إنّ أخوف ما أخاف عليكم اثنتان؛ إتّباع الهوي و طول الأمل»، دو چيز است كه من مي ترسم [4] شما را به زمين بزند. دنبال هوي رفتن و آرزوهاي طولاني. دنبال هوي رفتن شما را از حق باز مي دارد.فأمّا اتباع الهوي فيصدّ عن الحقّ و أمّا طول الأمل فينسي الآخرة. [5] .پس اين تضاد در اينجا هست بين

حق و بين هوي. در اينجا اگر دقت بفرماييد تضاد بين هوي و هدي مطرح شده است. از نظر كتابت هم اگر كمي دقت نشود مي بينيد شباهت به هم دارند هوي و هدي تفاوتشان يك واو و يك دال است. اين هواهايي كه پيروي مي شوند نوعاً تفرق در آن هست، تشتت در آن هست، ظلمات در آن هست. شما اگر دقت كنيد در قرآن كريم يك مورد پيدا نمي كنيد كه خداوند ظلمات را مفرداً ذكر كرده باشد. اين مال تكثر ظلمتهاست. بينونت ظلمتها وجه اشتراك نداشتن آنهاست. يعني حتي درخواسته هاي يك انسان هم اين ظلمتها حاكم است. بين يك خواسته من و خواسته ديگر من بينونت هست جدايي هست. در حالي كه نور را خدا هيچ جا جمع نبسته است يك مورد هم پيدا نمي كنيد. اينجا اگر دقت بفرماييد الف و لام بر سر «هوي» آورده اند، كه شايد اشاره باشد به استغراقي كه «هوي» دارد؛ يعني تمام تك تك موردهاي هواهاي نفساني و آن «هدي» الف و لامش، الف و لام عهد باشد. همين هُدايي كه مي شناسيد. چون كسي بايد هدايتگري كند كه هدايت شده باشد. خدايي بايد هادي بفرستد كه خودش مي داند براي چه بشر را آفريده است. همين «هدي»،همين هداي معروف. ولي «هوي» بعيد نيست الف و لامش الف و لام استغراق باشد. بگوييم الف و لام جنس است هم مشكلي نيست جنس «هوي». هر جا مي خواهد باشد كه البته در مصداقها ديگر خيلي تفاوت نخواهد كرد. اين هدي را مي توانيم با يك صغري و كبري بگوييم نور است. هدي نور است. هوي ضد آن است و طبيعتاً ظلمت است.امام عصر، عليه السلام، بنيادي ترين

كاري كه از نظر امام علي، عليه السلام، انجام مي دهند اين است كه هدايت را به معني واقعي كلمه حاكم مي كنند و مي گويند تمام خواسته ها بايد ادغام در هدايت شوند.و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضي اللّه و رسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم. [6] .هيچ زن و مرد مؤمن حق ندارند وقتي خدا و رسول حكم را روشن كرده اند؛ يعني خط هدايت روشن است ديگر اعمال سليقه هاي شخصي بكنند. خوب قبل از حضرت چه شده است: «إذا عطفوا الهدي علي الهوي» قبلاً معكوس است؛ يعني آمده اند به هدايت گفته اند تو بيا تابع خواسته ما باش. اينجوري كه ما قرآن را مي فهميم خدا بايد نازل مي كرد. قالب آورده اند سراغ مواد مذاب آيات و گفته اند تو آيه بيا در اين قالب براي اين قالب مناسبي. اين هوي است چه انگيزه اي ديگري انسان مي تواند داشته باشد؟ بله، يك فردي جاهل است كه اين كتاب جامع است ممكن است از روي دلسوزي هم بگويد اگر چنين چيزي هم در قرآن بود جالب بود ولي چند درصد آدمهايي كه چيزي وارد حوزه دين مي كنند، تئوري وارد حوزه دين مي كنند، اينجوري هستند كه اين مسأله بديهي را ندانند!؟ پس مي شود گفت هواي نفس ديكته مي كنند كه اين را وارد حوزه دين كن.كار دومي كه امام عصر، عليه السلام، مي كنند «و يعطف الرأي علي القرآن إذا عطفوا القرآن علي الرأي» قبل از ظهور حضرت آمده اند به قرآن گفته اند تو بيا و تابع رأي ما شو؛ اينجوري كه من مي فهمم. چقدر تفسير به رأي محكوم شده است: «من فسرّ القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النّار» نبي اكرم، صلّي اللَّه عليه وآله، فرمودند: هر كس

با رأي خودش قران را تفسير بكند جايگاهش دوزخ است. آن بحث تأويل كه در سوره آل عمران مطرح مي شود و «ما يعلم تأويله إلّا اللّه» اين را به دو شكل مي شود [7] خواند يا واو عطف نباشد و استيناف باشد، بنابر تفسيري كه مرحوم علامه كرده اند، كه مقام تأويل مافوق مقام رسوخ در علم است. رسوخ در علم را خدا در جاي ديگر به ديگران هم نسبت داده است ولي تأويل قران بنابر اينكه بازگرداندن آيات به اصل خودش باشد كه «أمّ الكتاب» است و لاغير «إلّا المطهّرون» و ائمه، عليهم السلام، هم مطهر هستند؛ اين كار كار هركس نيست. تأويل كار هركس نيست. كسي كه بتواند تأويل آيات را بفهمد يقيناً از راسخان در علم خواهد بود ولي هر راسخ در علمي از نظر علامه طباطبايي، رضوان الله عليه، نمي تواند اهل تأويل باشد. گرچه همين تأويل را تأويلهاي مختلف از آن كرده اند ولي بهترين تأويل به نظر من برداشت مرحوم علامه طباطبايي است، با آن پيش درآمدهاي طولاني كه در ذيل آيات سوره آل عمران دارند.آيا عدم درك درست اين مطلب نبوده كه برخي سخن از قرائتهاي مختلف از دين به ميان آورده اند؟من يك مثالي درباره اين بحث قرائتها مي زنم؛ اگر يك فردي كه تازه با يك دانشي آشنا شده بگويد من برداشتم از اين دانش اين است، و يك پروفسور هم كه سالها تدريس كرده دكتر پروري كرده آن هم بگويد من هم برداشتم چنان است، كدام عاقلي مي گويد هر دو برداشت محترم است؟ كارشناسي ديني فهم قرآن و.. يك عمر طولاني مي خواهد، يك ذوقسليم مي خواهد، علامت روحي و قلبي مي خواهد. «يعطف الرأي علي القرآن» حضرت

مي آيند كار را دگرگون مي كنند همان دگرگوني كه در خطبه 16 نهج البلاغه حضرت فرمودند من ايجاد خواهم كرد:والّذي بعثه بالحق لتبلبلنّ بلبلة و لتغربلنّ غربلة و لتساطن سوط القدر حتي يعود أسفلكم أعلاكم و أعلاكم أسفلكم.اين 25 سال از نظر امام علي بن ابي طالب جامعه دور افتاده از اصل خويش رأي امام اين است امام فرمودند من حالا سيستمي را حاكم خواهم كرد كه بي دليل بالا آمده ها پايين بروند و بي دليل فرو افتاده ها بر فراز بيايند و اين با يك غربال كردن و يك معيارهايي است كه من دارم. كفگيري است كه در حقيقت به آب ديگ مي زنم و زير و رويش مي كنم و همه چيز را بر هم مي زنم.بزرگترين كار را در اين زمينه به نظر من حضرت مهدي، عليه السلام، انجام مي دهند چون امام علي مي خواستند در يك حوزه حكومتي خاصي اين كار را انجام بدهند حداقل حوزه اي كه مسلمانان حاكميت داشتند، خلافت اسلامي حاكميت داشت. ولي حضرت مهدي، عليه السلام، با توجه به آن انحراف عميقي كه قبل از ظهور اتفاق افتاده، نه از سوي نابكاران هستي، بلكه از سوي مدعيان دين شناسي، مي خواهند خيلي چيزها را دگرگون بكنند.حضرت در خطبه 216 مي فرمايد: «فريضة فرضها اللّه سبحانه لكلّ علي كلّ فجعلها نظاماً لألفتهم و عزّاً لدينهم» قسمت اول كه بحث ديني است و عزت ديني را فرموديد حضرت هوي را بر هدي عطف مي كنند ولي «نظاماً لألفتهم» چه مي شود ويژگيهاي حكومت حضرت چگونه است و براي اجتماع مردم حضرت چه مي كنند؟ما در شناخت حضرت ولي عصر، عليه السلام، بهتر است اسلام ناب را بيشتر بشناسيم. شك ندارد هيچ شيعه اي هيچ برادر اهل سنتي كه حضرت مهدي،

عليه السلام، موج آفرين گرايش به اسلام راستين است. حتي اهل سنت هم اين را باور دارند. در كتاب «منتخب الاثر» آثار شيعه و سني آمده است؛ رواياتي كه هر دو فرقه نقل مي كنند. خوب پس يك چيز يقيني است كه حضرت اسلام ناب را مي آورند. ما براي اينكه با ويژگيهاي حكومت حضرت آشنا بشويم بهتر است، ويژگيهاي اسلام ناب را بشناسيم. اسلامي كه با كارشناسي تائيد شده ائمه، عليهم السلام، شناخته مي شود.شما ببينيد بحث جبر و اختيار را اگر ائمه، عليهم السلام،دخالت نمي كردند الآن به عنوان يك معضل باقي مانده بود. همينطور كه دو فرقه به جبر يا تفويض مبتلا شدند، در تمام مسائل اين اتفاقات مي افتاد. اما كارشناسي ويژه اي كه ائمه، عليهم السلام، ترويج كردند، شاخصهايش را مشخص كردند، ويژگيهاي افراد اجتهادگر را مشخص فرمودند، جلوي هر انحرافي را در شناخت دين خواهد گرفت.شما اگر در سيره نبي اكرم، صلّي اللَّه عليه وآله، در دوران ده ساله حكومت، قريب پنج سال حكومت علي بن ابي طالب، عليه السلام، تأمل كنيد، در لابلاي اينها مي توانيد تمام شاخصهايي را كه در عصر ظهور پياده مي شود، به عنوان ثوابت بگوييد تحقق مي پذيرد. بله متناسب با رويدادهاي ويژه هر زمان شايد حضرت مهدي، عليه السلام، كارهاي ويژه اي مي كنند، اصلاً شما بعيد ندانيد.اينكه در روايات خيلي نيامده اند جزئيات را توضيح بدهند، همچون بعضي جزئيات مربوط به عصر ظهور حضرت، در زندگي امروز ما تعيين كننده نيست. ما بدانيم يا ندانيم در وظايف دوران انتظارمان تأثيري نخواهد گذاشت. همانطور كه قرآن در داستانها گاهي يك بخشهايي را حذف مي كند، ائمه، عليهم السلام، همه در حوادث آينده بخشهايي كه خيلي تعيين كننده نيست، حذف مي فرمودند. شايد اگر كسي سؤال مي كرد جواب مي دادند، قابليتش را

مي ديدند و جواب مي دادند و گاهي هم به اجمال و بيان اينكه «اين در علم پروردگار است» ممكن بود بگذرانند. در هر صورت، همين كه اميرالمؤمنين، عليه السلام، فرمودند، بپرسيد مي خواستند ببينيد آيا كسي ظرفش را دارد؟ كه آن پاسخها را به آنها بدهند يا نه، كسي ظرفش را ندارد.در هر صورت، سبك حكومت حضرت مهدي، عليه السلام، در عصر ظهور عنايت ويژه اي به نظام دادن مردم دارند، به رأي مردم دارند دقيقاً انعكاسي است از دوران ده ساله حضرت رسول، صلّي اللَّه عليه وآله، و پنج ساله علي بن ابي طالب علي، عليه السلام، منتها يك فرق ديگر غير از دو فرق ديگر كه عرض كردم ممكن است داشته باشد كه آن فرق اين است كه علي بن ابي طالب، عليه السلام، در صفين با يك معضل روبرو مي شوند، يك كار متناسب با آن معضل انجام مي دهند انعطافي را كه به نفع امت است در آنجا دارند؛ اما چه بسا در عصر ظهور اينگونه اتفاق نيفتد. چرا كه آنقدر فكرها بالنده شده و آنقدر بالا آمده كه نياز نيست اين انعطاف به وجود بيايد استراتژيهاي تغييرپذير متناسب با استراتژيهاي بنيادي و اصلي ممكن است در روش حضرت تغيير بكند.يكي ديگر از خطبه هاي نهج البلاغه كه در آن راجع به امام مهدي، عليه السلام، صحبت شده خطبه 100 است كه عنوانش هست: «في رسول الله، صلّي اللَّه عليه وآله، و اهل بيته، عليهم السلام» و من روي اين عنوان تكيه مي كنم. در اين خطبه جمله اي است كه به تصريح، مرحوم آيت الله علامه جعفري، همه شارحين نهج البلاغه، اعم از ابن ابي الحديد، مرحوم خويي و ابن ميثم، اتفاق دارند كه اين جمله راجع به حضرت مهدي، عليه السلام، است.آن جمله در دل خطبه 100 نهج البلاغه

است. خطبه با حمد پروردگار شروع مي شود بعد اشاره مي كنند به اينكه نبي اكرم، صلّي اللَّه عليه وآله، وقتي در جامعه خودشان آمدند چه رسالتي بر دوش داشته اند، چه كار كرده اند و بعد از ايشان چه اتفاقاتي افتاد. فرمودند: «و خلّف فينا رأية الحق»؛ پرچم حق را درميان ما نهاد، و ما به عنوان كساني كه خليفه آن حضرت هستيم، وظيفه داريم كه پرچم حق را سرافراز نگاه داريم «من تقدّمها مرق من تخلّف عنها زهق»؛ هر كس پيشي بگيرد از آن «راية الحق» مشكل پيدا مي كند، از دين خارج مي شود و «من تخلف عنها زهق» كسي عقب هم بيفتد زهوق پيدا مي كند «إنّ الباطل كان زهوقاً». [8] .يكي از آقايان نكته لطيفي از ماجراي غدير برداشت كرده بودند، ايشان مي گفتند نبي اكرم، صلّي اللَّه عليه وآله، مردم را چند ساعتي نگاه داشتند در بيابان غدير و ادامه درمعناي اين كار اين بود كه پيشروان و پيشقراولان كاروانهاي حج بايد توقف كنند، آنهايي هم كه عقب افتاده اند بايد برسند و يك مراسم برگزار شود كه ولايت چيزي جز اين نيست كه نه پيشي بگيريد و نه پسي. نه جلو بيفتيد و نه عقب بيفتيد. گرچه در مقام مقايسه اين دو يك تفاوتهايي با هم دارند. شما اگر نگاه كنيد يك عده موتور سوار كه دارند مي روند، يكي اگر جلو بيفتد و راهي را برود ديگران هم تمايل پيدا مي كنند دنبال او بروند. نوعاً اينجوري است ولي اگر يكي از اين موتورسوارها عقب بيفتد كسي ديگر به او عنايت ندارد. اما در مجموع چه در پيشي گرفتن و چه در عقب افتادن آسيبهايي نهفته است و لذا اينجا هم حضرت فرموده اند كه اگر

كسي تخلف كند از اين رايت حق مشكل پيدا مي كند. تقدم هم پيدا كند مشكل پيدا مي شود.حضرت در ادامه مي فرمايند: «دليلها مكيث الكلام» راهنماي اين رايةالحقّ آن كسي كه مردم را راهنمايي مي كند كه اين رايت حق است، حقيقت است، مصداقها را روشن مي كند «مكيث الكلام» است. كلامش خيلي تُن آرامي دارد. خيلي آرام صحبت مي كند حالا اين راجع به حضرت ولي عصر، عليه السلام، نيست حضرت هنوز نرسيده اند آن جمله «بطي القيام» قيامتش دير تحقق پيدا مي كند ظاهراً شايد بخاطر آن فاصله 25 ساله است كه حكومت حضرت تحقق پذيرفت. «سريع إذا قام»؛ ولي وقتي امر به دست او افتاد سريع اقدام مي كند. «فإذا أنتم ألنتم له رقابكم و أشرتم اليه بأصابعكم جاءه الموت فذهب به»؛ وقتي شما يك مقدار تسليم او مي شويد؛ نرم مي شويد در برابر فرمان او؛ تا مي آييد با دستهايتان به او اشاره كنيد او رفته است از ميان شما. ظاهراً ابن ابي الحديد مي گويد اين جمله مربوط به اوايل حكومت حضرت است و داشتند پيش بيني مي كردند كه فكر نكنيد من خيلي دوام مي آورم. مدتي ديگر از ميان شما مي روم «فلبثتم بعده ما شاء الله»؛ تا وقتي كه خدا بخواهد شما بعد از او باقي مي مانيد. «حتّي يُطلع الله لكم من يجمعكم و يضمّ نشركم» اين جمله راجع به حضرت ولي عصر، عليه السلام، است. مي رسد زماني كه خدا به نفع شما براي شما يك كسي را ظاهر مي كند كه دو كار مي كند پراكندگي شما را جمع مي كند و پخش شدن شما را از بين مي برد، ضميمه تان مي كند به يكديگر.هر سه شارح معروف؛ ابن ميثم مرحوم خويي و ابن ابي الحديد مي گويند اين جمله راجع

به حضرت مهدي، عليه السلام، است. تعبير «تا خداوند كسي را طالع كند» خيلي تعبير لطيفي است. نگفتند «تا ظاهر كند» بلكه فرمودند «تا طالع كند». گويا خورشيدي است كه در زندگي شما طلوع خواهد كرد. در هر صورت اين هم در رابطه با عنايت ديگري از اميرالمؤمنين، عليه السلام، به زمان ظهور حضرت من خيلي تأكيد داشتم روي حكمت 147 و حكمت 369 اگر فرصتي شود.در مورد تجلي عنايت اميرالمؤمنين، عليه السلام، به فرزند بزرگوارشان حضرت مهدي، عليه السلام، در حكمت 147 توضيح بفرماييد.كميل بن زياد يكي از ياران خصوصي حضرت علي، عليه السلام، بوده و مورد توجه بوده است. همين قدر كه اين گونه رازها را حضرت به كميل مي گفته اند دال بر اين است كه امين بوده و او را قابل مي ديده اند. كميل مي گويد: روزي اميرالمؤمنين، عليه السلام، دست مرا گرفت بيرون شهر برد. «فلمّا أصحر تنفّس الصُّعداء»؛ وقتي به بيابان رسيديم آه دردمندانه اي حضرت كشيد، بعد اينطوري فرمودند: قلبهاي مردم به منزله ظرف است همانطور كه همه مي دانند ظرفها كوچك و بزرگ دارد قلبها هم كوچك و بزرگ دارند. «فخيرها أوعاها»؛ بهترين اين قلبها باظرفيت ترين آنهاست. اين مقدمه اي بوده كه حضرت فرمودند: «فاحفظ عنّي ما أقول لك». حالا آماده شو تا كه حرفهايي را مي خواهم با تو بزنم. اول مردم را تقسيم مي كنند: «النّاس ثلاثة فعالم ربّاني و متعلّم علي سبيل نجاة و همج رعاع»؛ مردم سه دسته اند يك گروه عالمان خدايي كسي كه دانش را براي روشن شدن خودش و براي روشن كردن ديگران استفاده مي كند.«و متعلّم علي سبيل نجاة» پژوهشگران و دانشجوياني كه براي رهايي دانش كسب مي كنند نه براي خود نشان دادن.دسته سوم «همج رعاع»؛

آنها افرادي بي اراده كه چند ويژگي دارند؛ اول، «اتباع كلّ ناعق»؛ هر صدايي از هر جايي برخيزد تابع آن صدا مي شوند. معلوم است خودشان انديشه ندارند. دوم، «يميلون مع كل ريح»؛ هر بادي از هر سو بوزد تمايل به سمت خلافش پيدا مي كنند. سوم، «لم يستضيئوا بنور العلم»؛ از مشعل دانش و نورانيت علم استضائه نكرده اند و نور برنگرفته اند. چهارم، «و لم يلجأوا إلي ركن وثيق»؛ پناه نبرده اند به يك ركن مطمئن. اين ويژگيهاي «همج رعاع». حضرت پس از مقايسه اي بين علم و مال مي فرمايند: «أللّهم بلي، لا تخلوا الأرض من قائم للّه بحجّته»؛ نه، اينطور نيست، زمين از قائمي كه براي خدا مي ايستد و حجت خداوند است خالي نمي ماند. بهترين تعريف حجت اين است كه «ما يحتجّ به»؛ يعني آن چيزي كه در قيامت خدا با آن با مردم بحث مي كند. زمين خالي از حجت نيست. «إمّا ظاهراً مشهوراً» يا ظاهرند و مشهورند. غير از حضرت موسي بن جعفر، عليهماالسلام، كه مدتي در زندان بودند بقيه ائمه، عليهم السلام، هم ظاهر بودند و هم مشهور. در حصر بودند مثل امام صادق، عليه السلام، به التزام به شهر ديگري برده مي شدند مثل بعضي از ائمه بزرگوار، عليهم السلام، ولي اينطور نبود كه مردم هيچ دسترسي نداشته باشند.«و إمّا خائفاً مغموراً» اين خائف كه در اينجا آمده است، نه به معناي اين است كه حجت ترسان است. از چه ترسيدن مهم است. گاهي انسان مي ترسد از اينكه جامعه به خاطر اخفاء او يك ضايعه اي ببيند. ولي وقتي مي فهمد امر الهي است تسليم مي شود. ولي در برخي نسخه ها جلوي «خائفاً» «حافياً» گذاشته اند يك انساني كه پنهان است يك انساني كه

در ديد نيست، كه اين صريحاً اشاره به دوران پنهان بودن حضرت حجة ابن الحسن، روحي و ارواح العالمين له الفداء، است. چرا خداوند اين كار را كرده است «لئلاّ تبطل حجج اللّه و بيّناته»؛ زمين از حجتهاي الهي خالي نيست تا اينكه حجتهاي الهي تباه نشوند. يا بگوييم اين به خاطر اين است كه بعضي از اينها هستند ولي مخفي اند و باز هم نقش دارند كه حجتهاي خدا از دست نرود. بينات او تباه نشود. «و كم ذا و أين؟» چقدرند اينها، كجايند اينها؟ اينجا حضرت احساسي صحبت كردند؛ با آن احساسات پاكي كه اميرالمؤمنين، عليه السلام، داشتند «اولئك و اللّه الأقلّون عدداً»؛ اينها به خدا قسم تعدادشان خيلي كم است.هميشه حرفم اين بوده است كه دوازده انسان تا دامنه قيامت قابليت داشتند اين مقام به آنها داده شود. در اول دعاي ندبه راجع به گزينش انبياء توسط خداوند مي گوييم:و شرطت عليهم الزّهد في درجات هذه الدنيا الدنية و زخرفها زبرجها فشرطوا لك ذلك فعلمت منهم الوفاء.با آنها شرط كردي آلوده نشوند، پاك بمانند، پيراسته بمانند و وابسته به زندگي نشوند. آنها هم پذيرفتند شرط را مي دانستي از پيش كه اينها بر اين شرط وفادار مي مانند. لذا مقربشان كردي، مقدمشان كردي، به مردم گفتي به آنها احترام بگذاريد.بعد ويژگيهاي حجت خدا را مطرح مي كنند كه حضرت ولي عصر، عليه السلام، يكي از بارزترين مصداقهاي اين ويژگيهاست.خود ائمه معصومين، عليهم السلام، را بخواهيم مقايسه كنيم در بعضي از روايات افضل بودن امام عصر، عليه السلام، مطرح شده است.اينها چقدر كم اند «و الأعظمون عند اللّه قدراً»؛ چقدر قدرشان والاست پيش خداوند. خدا به واسطه اينهاست كه حجتهاي خودش و بيناتش

را حفظ مي كند. يكي از حجتها عقل است. اصلاً به واسطه اينهاست كه عقول مردم حفظ مي شود؛ انديشه مردم نظام پيدا مي كند. چون امام صادق، عليه السلام، فرمودند:إنّ للّه علي النّاس حجة ظاهرة و حجة باطنة فأمّا الحجة الظاهرة فالرّسل و الأنبياء و الأئمة و أما الباطنة فالعقول.چقدر تعبيرات در اينجا زيباست «حتّي يودعوها نظراءهم» اين جملات را حضرت بيشتر براي اين فرمودند كه بگويند اين دانشها كه مانده است ما زير خاك نمي بريم و مي دهيم به نظيرهاي خودمان و لحظه جان دادن هر امام، امام ديگر علوم او را دريافت مي كند.ودايع امامت زياد است و مهمترين وديعه امامت همين دانش است. تا اينكه آن حجتها بيّنات را به وديعت مي گذارند در قلبهاي نظائر خودشان. به نظائر خودشان منتقل مي كنند. «و يزرعوها في قلوب اشباههم»؛ اين نهال ارزشمند حجتها را، بينات را در قلبهاي افرادي كه شبيه خود آنها هستند مي كارند. تعبير زيباي ديگر: «هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة»؛ علم بر اساس حقيقت بصيرت يا به همراهي حقيقت بصيرت به آنها هجوم آورده است.سه تعبير زيبا در اينجا هست؛ اول تعبير «هجم». علم به جايي هجوم ببرد مي شود گفت قابليتهاي او براي علوم پروردگار آنقدر زياد شده كه هجوم مي برند. اين يك نكته، بعد تعبير «بصيرت» است. بصيرت علم ناب است، ناخالصي اصلاً ندارد. بعد تعبير «حقيقت» است. تمام دانش بر اساس حقيقتِ بصيرت به آنها هجوم برده است.ويژگي ديگر: «باشروا روح اليقين». مباشرت يعني چيزي را بدون واسطه لمس كردن. يا كاري را انجام دادن. اينها روح يقين را، كه خود يقين والاست، روح را جان آن را و حقيقت آن را لمس كرده اند.

چقدر بردبار در مشكلات است.«و استلانوا ما استوعوه المترفون»؛ با آنچه كه دنياگرايان زراندوز، سخت مي دانند و با آن مأنوس نيستند خيلي ليّن و آرام با آن برخورد مي كنند.و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون.آنچه را كه جاهلان خيلي از آن وحشت دارند با آن مأنوسند.حضرت زينب، عليهاالسلام، راجع به واقعه عاشورا مي فرمايند: «ما رأيت إلّا جميلاً»؛ جز زيبايي در كربلا من هيچ چيز ديگر نديدم، الهام از همين برداشت و تفكر و منطق است.«و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلي.با بدنهايي كه روحهاي آنها به جاي بسيار بلند آويخته، در دنيا زندگي مي كنند.أولئك خلفاء اللّه في أرضه و الدّعاة إلي دينه.آنها جانشينان خدا در زمين و كساني هستند كه مردم را به سوي دين خدا فرامي خوانند.اه اه شوقاً إلي رؤيتهم.آه، آه، چه قدر مشتاق و آرزومند ديدار آنها هستم.تمام جوانهايي عزيزي كه الآن دارند متن اين مصاحبه را مي خوانند بدانند كه اين انسان الآن زنده است اين انسان الآن در دسترس ماست قابل دست يافتن است، مي شود با او مأنوس شد، مي شود از او الهام گرفت، از دانش او بهره گرفت.

پاورقي

[1] سوره يونس (10)، آيه 35.

[2] سوره ص (38)، آيه 26.

[3] نهج البلاغه، خطبه 50.

[4] همان، خطبه 42 و 28.

[5] همان، خطبه 42.

[6] سوره احزاب (33)، آيه 36.

[7] سوره آل عمران (3)، آيه 7.

[8] سوره اسراء (17)، آيه 81.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109