معرفي و بررسي كتاب استراتژي انتظار

مشخصات كتاب

نويسنده : مجید حیدری نیک

ناشر: انتظار

مقدمه

تحليل هايي كه مسائل بعد از انقلاب را زير تيغ نقادي قرار داده باشند، بسيار كم و انگشت شمار مي باشند. كتاب استراتژي انتظار از جمله كتاب هايي است، كه رسالت اين كار را بر عهده گرفته و حوادث دو دهه ي اخير انقلاب اسلامي را در چهار حركت و هفت غفلت به نقد گرفته و براي تداوم انقلاب چاره انديشي كرده است و در پيش گرفتن راهبرد انتظار را در اين رابطه توصيه مي كند. نگاه نويسنده در اين نوشته، يك نگاه انتقادي است، اين نگاه سخت گير نياز اين برهه از تاريخ ايران اسلامي است، امّا اين كتاب با تمامي نقاط مثبت اش، در بعضي موارد از كاستي هايي رنج مي برد، به همين خاطر ما در اين بررسي متذكر آنها شده ايم، تا با رفع آنها به پختگي و كارآمدي بيشتر نائل شود.با رشد چشمگير علم و صنعت و هجوم فن آوري و دانش غربي و با ظهور انقلاب ها و مكتب هاي عدالت طلب و آزادي خواه و مدافع انسان، بازگشت از دين، به طور گسترده، آغاز شد.از اوائل دهه ي پنجاه، به دنبال شكست مكتب هاي عدالت طلب و آزادي خواه و انسان دوست و بن بست صنعت و علم، بازگشت به دين آغاز شد.اوج اين بازگشت، در پيروزي انقلاب اسلامي ايران تبلور يافت.اين پديده، به عنوان يكي از مهم ترين و سرنوشت سازترين پديده هاي فرهنگي و اجتماعي قرن، توجّه بسياري از پژوهندگان را به خود جلب كرده. در اين ميان، آن چه مهم تر مي نمود و توجّه صاحب نظران و دل سوزان را به سمت خود مي برد، حفظ و تداوم انقلاب و ارزش هايش بود.با انقلاب، نسلي پرشور و

با نشاط، به سمت مذهب گرايش پيدا كرده بودند و اگر اين بازگشت سبز و مبارك، تغذيه نمي شد، و اگر غفلت ها ما را به بن بست نمي كشاند، دوباره رجعت و عقب گرد شروع نمي شد، همان طور كه سيلاب ها، هنگام برخورد به سدها، به سرعت بر مي گردند و عقب مي آيند... و تا ريزش و رويش دوباره و غنا و سرشاري و سدّها و مانع ها را پشت سرگذاشتن، مدّت ها طول مي كشيد و چه بسا، جوانان و... طعمه ي مرداب ها مي شدند و از پشت سد نمي گذشتند و در كنار مانع ها، مي مردند.حال بايد ديد كه ما وظيفه ي خود را به خوبي انجام داده ايم؟ آيا ما، مسير انقلاب را به درستي پيموديم؟ آيا از تحجّر و ركود بركنار بوديم؟ آيا با تمام وجودمان، با تمام امكانات مان، با فكر و ارزيابي، با عقل و سنجش، با انتخاب و اختيارمان، راه افتاده بوديم؟ آيا از تقليدها و تلقين ها و عادت ها و تحميل ها گذشته بوديم؟ آيا با اين پاها و با اين آزادي ها، با مذهب روبه رو شده بوديم؟ آيا...؟از اين رو، شناسايي و نقد آن چه در طول دو دهه ي اخير بعد از انقلاب بر ما گذشته، ضروري به نظر مي رسد؛ زيرا، با اين بررسي است كه از رسيدن به بن بست ها و عقب گردها، نجات مي يابيم و بهره مند مي شويم.تحليل هايي كه ناصحانه و صادقانه، مسائل بعد از انقلاب را زير تيغ تيز نقادي قرار داده باشند، بسيار كم و انگشت شمارند. از اين رو پرداختن به اين امر ضروري و اجتناب ناپذير است.نقد در لغت ارزيابي و شناسايي عيب ها و رو آوردن پنهان ها است. كساني كه مي خواهند سازندگي داشته باشند، ناگزير به نقد

و انتقادند. ما، گاهي، در مقام نمايش هستيم و گاهي در مقام سازندگي. در هنگام نمايش و ريا، ناچار، عيب ها را آرايش مي كنيم و از كمبودها چشم مي پوشيم و چشم ها را مي پوشانيم، ولي در مقام سازندگي و پروراندن، عيب ها را بيش تر و بزرگ تر مي كنيم تا خوب تر ببينيم شان. ميكرب ها را در زير ذرّه بين مي گذارند، تا بزرگ تر و مشخّص تر شوند و طرز كارشان و راه خنثي كردن شان، به دست آيد. [1] .شايد بعضي، با نگاه اوّليه به كتاب استراتژي انتظار، آقاي شفيعي سروستاني را به بزرگ كردن عيوب و افراط در بيان مشكلات، متهم كنند، امّا كار يك منتقد، به درستي، همين است. هنگامي كه من، پيش طبيبي مي روم، مي خواهم از عيب هايم بگويد و هيچ دوست ندارم كه طبيب، هنگام بررسي كردن من، سريع و سطحي باشد، بلكه دوست دارم كه عميق و دقيق و وسيع، به من نگاه كند و كسري ها و دردهايم را نشان دهد...آنان كه در صدد توجيه ضعف ها نيستند و در مقام تكميل و اصلاح جامعه هستند، اينان، نقدها و نماياندن عيوب را، «هديه» مي دانند و آنان كه براي خود و جامعه، طرحي دارند و حركتي را آغاز كرده اند، يادآوري و تذكّر اشتباهات و كمبودها و نارسايي ها، براي شان «ارمغان» است. همانكه امام صادق عليه السلام فرمود:«أحبّ إخواني مَنْ أهدي إليّ عيوبي» [2] .با اين مقدمه، مي خواهم قبل از ورود به نقد و بررسي كتاب، زمينه اي ايجاد شود تا هم به كار با ارزش شفيعي سروستاني واقف شويم و هم نقدهاي دل سوزانه او را حمل بر بزرگ نمايي نكنيم.حال ببينيم شفيعي سروستاني در كتاب اش تا چه حد ضعف ها را شناخته و دردها

را ديده و چه نسخه اي براي درمان، پيشنهاد كرده است.قبل از بررسي به گزارش اين كتاب مي پردازيم:كتاب استراتژي انتظار، مي خواهد حوادث دو دهه ي اخير انقلاب اسلامي را در چهار حركت و هفت غفلت، به نقد بگيرد و براي تداوم انقلاب، چاره انديشي كند.جلد نخست اين اثر، مشتمل بر سه فصل است:

بررسي چهار حركت

در فصل يكم، به بررسي چهار حركت مي پردازد:حركت يكم سال 1357: نقطه عطف يك تحوّل بزرگ كه زمينه ها و بسترش از سال ها قبل ايجاد شده بود.حركت دوم از سال 1357 تا 1359: ساختن و بناي نظام اجتماعي و اقتصادي و سياسي بر اساس آرمان تحقّق يافته.حركت سوم از سال 1359 تا 1368: جنگ تحميلي و ايجاد فضاي مناسب براي آشنايي عموم مردم با فرهنگ انقلاب.حركت چهارم از سال 1376 تا كنون: حركت علمي - فرهنگي علما و پژوهندگان براي آشنايي با مباحث نظري و فلسفي و كلامي غرب.شفيعي سروستاني، در اين نوشته، دل سوزانه و موقعيّت شناسانه، با تأمّل و تفكر همراه است و موشكافانه به معضلات پرداخته است. او مي خواهد از اوضاع اجتماعي و فرهنگي ايران اسلامي، طي دو دهه ي اخير، تحليلي كلي ارائه دهد، آن هم در چهار مرحله. او اين حركت ها را به مثابه ي حركت سفينه اي تشبيه مي كند كه از زمين جدا مي شود تا در فضاي ماوراي زمين و جو، بر مداري معيّن، مستقر شود. او، چنين مي نويسد:سفينه ي انقلاب اسلامي، با منبع سوخت نخست، از مدار سال پنجاه و هفت گذشت، امّا تأخير در رسيدن منبع انرژي، موجب شد تا براي چندي سفينه، در انتظار و التهاب بماند. منبع سوخت دوم، يعني جنگ، اين سفينه را از مدار شصت و هشت

نيز گذراند. هشت سال نبرد با دشمن، ميدان بارور شدن و ظهور ادب ديني را فراهم آورد و موجب شد تا جمع كثيري از جوانان اين مرز و بوم، در فضايي خارج از همه ي آلودگي هاي شهريِ متأثّر از ادب غربي، خود را مهيا كنند و سير و سلوك در عالم ديني را تجربه كنند... پايان سال هاي پر التهاب جنگ، باب اين مدرسه ي بزرگ را بست. از اين زمان، سفينه ي انقلاب، در كشاكش تمنّاي دو گروه، در جاي خود ايستاد: جمعّيتي كه ميل به ارتقاي آن را تا آخرين مدار معهود داشتند و جمعيّتي كه با ترسيم ويژگي ها و بر شمردن مواهب عالم غربي، گاه به اسم دين و انقلاب، براي افول آن تلاش مي كردند. [3] .در هر حال، كار شفيعي، كاري با ارزش است و مي تواند تازيانه اي بر رخوت و سستي و غفلت مربّيان و مديران فرهنگي - سياسي ما باشد؛ چون، نگاه نقادانه به مسائل انقلاب، نقاط ضعف را روشن مي سازد تا آنان كه مي خواهند به تكميل رو آورند، از حماقت و خيانت به دور باشند. راستي، چه آگاهانه آن عارف بزرگ مي گفت: «توجيه حماقت، تضعيف خيانت، و تكميل رسالت است.».حركت اول:شفيعي، انقلاب كبير فرانسه و انقلاب اسلامي ايران را به عنوان دو انقلاب بزرگ كه طي چهار صد سال گذشته، جهان و ساكنان ارض، شاهد آن بوده اند، بر مي شمارد و در تحليل مقايسه اي ميان اين دو انقلاب، وجه اشتراك اين دو جريان را اتكا و رجوع بنيانگذاران آن ها بر يك نگرش كلّي و ويژه به عالم مي داند. وي مي افزايد، در واقع، انقلاب اسلامي، تماميّت غرب را مورد تعرّض قرار داد به شكلي كه

نهايتاً، به تقابل اين دو انقلاب انجاميد؛ چه، انقلاب بزرگ غربي، با سلب حيثيّت آسماني و معنوي از عالم و آدم، رويكردي اين جهاني و مادّي فراروي انسان قرار مي داد و دين و معنويت را به مسلخ مجهولات و حوزه ي فردي مي برد. تفكّر انقلاب اسلامي، به حق متعرّض شالوده ي نظري فرهنگ و تمدن غربي بود؛ چون، رويكردي وحياني و آسماني و معنوي به عالم و آدم داشت.حركت دوم:حركت دوم، به مراتب، از حركت يكم سخت تر بود، چون، ساختن بناي نظام اجتماعي و اقتصادي و سياسي، مدّ نظر بود. بر اساس آرمان تحقّق يافته، آن هم در ميان انبوهي از مشكلات و مسائل پيش بيني نشده، علاوه، فقدان طرح مدوّن و كاهش انرژي و قدرت آرمان خواهي، بر مشكلات اين دوره مي افزود. از اين جا، زمان حركت روي خط افق آغاز شد، تا آن جا كه خود را طلبكار و آرمان را مرهون خويش به حساب آورديم. [4] .حركت سوم:حركت سوم، با وقوع جنگ تحميلي هشت ساله، آغاز شد. پديده اي كه حيات نو به كالبد انقلاب و انقلابيان ارزاني داشت. صرف نظر از تحليل هاي مختلفي كه درباره ي اين حادثه و مشكلات و خرابي ها عرضه شده، حركت عمومي، ديگر بار، رو به صعود نهاد.نسل دوم و تئوري نقش شفيعي سروستاني، در اين بررسي، با صداقت و بدون تعارف، به نقطه ضعف بزرگ اين دوران (از 57 تا 68) يعني غفلت يا اشتباه در تربيّت نسل دوم انقلاب مي پردازد:نسلي كه از صحنه ي اصلي زندگي پدران و مادران دور بودند و به آرامي سال هاي اوّليّه ي زندگي خود را روي خط افقي سپري مي كردند...اصرار در تغيير صورت ظاهر و حفظ

آن، موجب جاري شدن «تئوري نقش» در ميان سطوح مختلف جامعه شد و اين تئوري، چيزي جز ظهور ريا و نفاق فراگير نبود... اين امر، تا آن جا پيش رفت كه همگان، تنها طريق رسيدن به مدارج عالي و مراتب اجتماعي و سياسي را پيروي از اين تئوري فرض كردند. [5] .وي، در بررسي موشكافانه، وجود تكنوكرات هاي متخصّص در عرصه ي اداره ي كشور كه سر در پي تقليد و كپي برداري از طرح هاي ديكته شده ي سازمان هاي جهاني داشتند. نويسنده، تهاجم فرهنگي را از مشخّصه ها و شرايط ويژه ي حاكم بر فضاي ايران در سال 1368 مي شمارد و حمله ي غرب را در سه جبهه مي داند:آن چه كه مسلمانان، متوجّه آن نبودند، حضور غرب در سه جبهه بود: 1- جبهه ي مدنيّت؛ 2- جبهه ي فرهنگ؛ 3- جبهه ي تفكّر... [6] .شفيعي سروستاني، آن گاه به تحليل سال هاي 68 تا 74 مي پردازد.وي، حمله ي دشمن در جبهه ي مدنيّت را به چهار ركن تقسيم مي كند و شهرداري ها را در تغيير نظام شهرسازي و معماري، مقصر معرّفي مي كند؛ او، تأسيس فرهنگ سراها را در تهران به تبع الگوهاي فرانسوي و ماسوني در اين جهت مي بيند كه انسان سنّت گرا و متديّن را به سمت مدرنيسم بكشاند.نويسنده، در ادامه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را هم به خاطر به ميدان آوردن جماعتي روشنفكر ركن دوم در همراهي با حمله ي دشمن در جبهه ي مدنيّت مي داند.وي، تأسيس انواع و اقسام دانشگاه ها را در نقاط مختلف كشور، براي استحاله ي فرهنگي جوانان مي داند. او، نظام آموزش عالي و آموزش و پرورش را عامل آن مي شناسد.در نهايت، نظام مالي و اقتصادي را تابع همان سياست مي داند و به عنوان ركن چهارمِ

تهاجم دشمن در جبهه ي مدنيّت بيان مي كند. او، در ادامه مي افزايد:از طرفي ديگر، ما، در جبهه ي سوم، يعني تفكّر و نظريه پردازي هم غايب بوديم و حتي متذكر مباني نظري و هستي شناسي ويژه ي غربي - كه اساس فرهنگ و تمدّن غربي بر شالوده هاي آن استوار شده بود - نبوديم. [7] .حركت چهارم:بالاخره، فصل نخست كتاب، با طرح اتكاي جريان روشنفكري در هر سه حوزه ي تمدّن و فرهنگ و تفكّر به ادبيات جاري در غرب، و تلاش اين گروه در ترجمه و انتشار آثار همفكران غربي، اعم از شعر و رمان و نمايشنامه در جهت به تصوير كشيدن مدينه ي غربي در قالب آزادي و جامعه ي مدني و دمكراسي و... فراروي نسل جوان به پايان مي رسد. به همين خاطر، وظيفه ي مؤمنان را در اين برهه از تاريخ، بسيار خطير و حساس مي داند.حركت چهارم گام نخست از وظيفه ي بزرگ به تأخير افتاده است، مقدّمه اي براي يك جهش. حركت چهارم، نيازمند امري متفاوت و آرماني ديگر گون، امّا از جنس انقلاب، شيعه، و جنگ است وگرنه، سفينه ي انقلاب، پيش از گذر از جوّ، بار ديگر به سمت زمين باز مي گردد و شهر و مدينه ي انقلابي، بدل به شهري كاملاً فرنگي مي شود با تابلوهاي رنگين سبحان الله والحمدالله. [8] .

بررسي هفت غفلت بزرگ كه موجب ناهنجاري شود

اشاره

فصل دوم كتاب، با دل سوزي و دقّت نظر، به بررسي هفت غفلت بزرگ كه موجب بروز ناهنجاري هاي بسيار در گستره ي حيات فرهنگي و مادّي مردم اين سرزمين بزرگ اسلامي شد، مي پردازد:

غفلت از شرايط ويژه ي تاريخي عصر حاضر

وي، ضمن بيان اين نكته كه نگاه مقطعي و بريده به آن چه كه پيرامون ما مي گذرد، باعث بروز اشتباهات بسياري در تدوين استراتژي ها، برنامه ريزي ها، تصميم گيري ها مي شود، غفلت بزرگ را عدم توجّه برنامه ريزان به سير رو به نزول غرب و قبول سقوط حتمي فرهنگ و تمدن آن و غفلت از ظهور تاريخ جديدي كه به نام دين آغاز شده، مي داند:به واقع، غرب، در پايان تاريخ خود، مواجه با تمدّن عنان گسيخته است كه ديگر هيچ مادّه ي فكري ويژه، بدان مدد نمي دهد... جاي اين پرسش باقي است كه «آيا آن چه لازمه ي بودن و زيستن در عالم غربي است، ضرورتاً، براي مردمي كه تمايل به رسيدن به عالم ديني و زيستن در آن حال و هوا را دارند، لازم است؟!». اگر سير در عالم ديني آغاز شود و انسان ديني تربيّت شود، همه ي لوازم مورد نياز متناسب با آن عالم و تمنّا، ساخته مي شود. [9] .

عدم توجه به تحولات فرهنگي و دگرگوني هاي عارض شده بر مناسبات مردم سرزمين هاي اسلامي طي دو قرن اخير

در اين رابطه مي گويد:هيچ پرسيده ايم كه براي چه كساني و با چه مشخّصاتي، برنامه ريزي فرهنگي مي كنيم؟ چه تعريفي از انسان ايراني (دهه ي پايان قرن بيستم) نوع نگاه و دريافت اش از عالم داريم؟... قريب دويست سال از سلطه ي نظام تعليمي و تربيتي غربي در ميان مناسبات فرهنگي و مادّي اين مردم مي گذرد؟ و حاصل اين همه، جماعتي است كه نه سنّت گراي اصيل و نه غربي رهيده از قيد دين... اين واقعه، مربوط به ايران نيست. ساكنان همه ي سرزمين هاي اسلامي، مبتلا به اين بيماري اند... به همين خاطر، تلوّن در تصميم گيري ها نيز مرهون عدم شناخت واقعي است. [10] .

غفلت از خصم

پيروزي سال هاي اوّليه ي انقلاب، بسياري از مديران جامعه را از مطالعه ي گسترده درباره ي خصم و استراتژي او و اَدواتي كه در وقت مواجهه به كار مي بندد، غافل ساخت. وي در اين باره، ضمن تقسيم خصم به چهار گروه، به توضيح هر كدام مي پردازد:الف) خصم آشكار با ادوات جنگي آشكار؛ احتمال بروز خصومتي از اين دست، همواره وجود دارد ورود به صحنه اي اين چنين، روشن و تكليف جنگاوران، معلوم است.ب) خصم آشكار با ادوات جنگي پنهان؛ اين جنگ، جنگ سياست بازان حرفه اي و جنگ ميزهاي كنفرانس و همايش هاي بين المللي است. اين جنگ، جنگ آشكاري است كه تماميّت يك سرزمين را از مجراي طرح هاي اقتصادي و سياسي مي بلعد... جنگ بانك هاي جهاني و صندوق بين المللي پول.ج) خصم پنهان با ادوات جنگي پنهان؛ جنگ در حوزه ي فرهنگي، جنگ رايج امروز است. هرچه حضور در ميدان جنگ نخست، سهل، و تشخيص موقعيّت و عمل خصم، ساده است، در اين جنگ، همه چيز سخت مي نمايد...د) خصم پنهان با ادوات جنگي آشكار؛ در

اين نوع جنگ، خصم، پوشيده در جامه اي زيبا و هنري وارد ميدان مي شود و بي آن كه دست به سلاح گرم ببرد مي جنگد، جنگ مهاجماني كه قلم، دوربين، سينما، تئاتر، امثال اين ها را سلاح خويش ساخته اند.

غفلت از مطالعات استراتژيك

مراكز مطالعات استراتژيك، پشتيبان اصلي همه ي نظام هاي پر قدرت در جهان امروزند. هسته اي انديشه مند و كارامد كه پيش از وقوع حوادث، و براي آينده طراحي مي كنند. ما، فاقد مطالعات جدّي استراتژيك بوديم... همچنان كه هيچ دستگاه هوش مندي، عهده دار شناسايي طرح ها و نقشه هاي دشمن جهت خنثي سازي استراتژي دشمن نشد.

غفلت از انقلاب فرهنگي

برخي، جدا كردن كلاس هاي درس دانشجويان دختر و پسر را؛ برخي كارشناسان، افزودن واحدهاي معارف اسلامي را به فهرست درس هاي دانشگاهي؛ برخي ديگر، تأسيس انواع و اقسام دانشكده هاي آزاد و دولتي را، انقلاب فرهگي تصوّر كردند، ولي باز هم ديديم كه در ساختار تعليم و تربيت دانشگاهي و آموزش و پرورش، هيچ چيز عوض شد تا آن جا كه ترويج نهضت سكولاريزم، جاي انقلاب فرهنگي را گرفت.

غفلت از اجراي حدود الهي بويژه در وقت ملاحظه اغيار و نواختن دوستان

چشم پوشيدن از خطاي دوستان و خويشان، تقسيم مناصب بر مبناي خويشي و دوستي، سپردن كارهاي پست به بزرگان و كارهاي بزرگ به ضعيفان، ريخت و پاش هاي بي حد و حساب، تن آسايي در وقت سختي و رنج مردمان، و برداشتن حساب و حسيب از كار و بار كارگزاران، ناديده گرفتن بي عدالتي و ستم برخي از آنان،... به اعتماد مردم لطمه مي زند... ترديد در اجراي حدود الهي در بسياري از زمينه ها، به دليل غلبه ي خوف پنهان از عكس العمل هاي گردانندگان نظام هاي استكباري، موجب به فراموش سپردن بسياري از اين امور مي شود.

غفلت از فتنه ي آخرالزمان و امام عصر

غفلت از موضوع و محتوا و توانايي بالقوه و شگرف باور مهدوي است كه مي تواند نه تنها چونان سنگري، محافظ اخلاق و فرهنگ و تماميّت اين سرزمين باشد، بلكه همه ي جوانان و نوجوانان را در برابر جريانات مهاجم مصونيّت طبيعي بخشد.» [11] .

استراتژي انتظار

اشاره

اسماعيل شفيعي، فصل سوم را با استراتژي انتظار آغاز مي كند و راهبرد اساسي و نهايي را براي نجات از هفت غفلت مذكور، پيروي از اين نسخه نشان مي دهد:

طرحي براي خروج ايستايي

همواره، سه موضوع مي بايست در دستور كار همه ي كساني باشد كه به عنوان مصلح، آزاديبخش، ناجي،... درباره ي سرنوشت يك قوم اخذ تصميم مي كنند: 1- شناسايي وضع موجود؛ 2- ترسيم وضع مطلوب؛ 3- ترسيم نحوه ي سير از وضع موجود به وضع مطلوب. [12] .

مقصد و مأواي مطلوب

وي، در بيان ضرورت ترسيم مقصد و مأواي مطلوب مي نويسد:«چه گونه مي توان مردمان را به سوي مقصدي برد، امّا هيچ گونه تصوير و ترسيم روشني از آن ترسيم نكرد؟» [13] .و در ادامه، ويژگي هاي يك طرح آرماني را متذكر مي شود:1- رويكردي جدي و قوي به آينده داشته باشد،2- ريشه در ما في الضمير عموم مردم و جوانان داشته باشد؛3- خاصيت فرهنگ سازي داشته باشد؛4- برانگيزاننده و شور آفرين باشد؛5- از خاستگاه شيعي و روحيّه ي قومي ايراني برخوردار باشد؛6- ريشه در تاريخ اين ديار و ساكنان آن داشته باشد؛ همان سان كه در سابقه و لاحقه ي نبي اكرم 6 و اجداد گرامي ايشان، هيچ نشاني از بت پرستي ملاحظه نمي شود.7- الگو و نمونه عيني داشته باشد؛8- ملموس و واقعي جلوه گري نمايد و جامع باشد؛ [14] .

وضع موجود

وي، اوضاع فعلي را اين گونه به تصوير مي كشد:«1- تداخل حوزه هاي مختلف فرهنگي و نظري؛ 2- تغيير ذائقه ي مردم توسط دستگاه هاي ارتباط عمومي؛ 3- فقدان آگاهي و آمادگي در نسل جديد 4- رجعت بسياري از مسئولان دستگاه هاي سياسي - اجتماعي بر مناسبات پيشين؛ 5- فقدان و يا گوشه نشيني مردان مرد» [15] .نحوه ي سير از وضع موجود به وضع مطلوب وي، ضمن بيان ضرورت عدم استفاده از روشنفكران غرب زده در مديريّت كلان كشور، سه موضوع مهم را براي اين حركت متذكر مي شود:1- ترسيم طرح جامع تحقيقات فرهنگي كشور (مقدمه ي انقلاب فرهنگي)؛تنها با سير مطالعات فرهنگي و تاريخي است كه مي توان مختصات امروز را به دست آورد، مطالعاتي كه به عنوان تكيه گاهي براي برنامه ريزي، سخت بدان نيازمنديم.2- ترسيم طرح جامع اجرايي (مدني) كشور مبتني بر مطالعات استراتژيك؛آن چه در اين ميان

قابل تأمل است، 1- تكيه بر مباني نظري دين؛ 2- ترسيم استراتژي اصلي انقلاب؛ 3- شناسايي استراتژي اصلي غرب؛ 4- توجه جدّي به آن چه درباره ي فلسفه ي تاريخي شيعه و آينده ي جهان و جهان آينده در ميان متون شيعي و اقوال ائمه عليهم السلام آمده است. 5- ملحوظ داشتن موضوع استراتژي انتظار.3- چه بايد كرد؟آيا مسلمانان بويژه شيعيان، رها شده به حال خودند؟ آيا فرو غلطيدن در گرداب سكولاريزم، سرنوشت محتوم آنان است؟ آيا... مهدويّت، ذيل نام مقدّس حضرت صاحب الزمان (عج) همه ي ويژگي هاي آرماني فراگير و طرحي نو براي خروج از ايستايي و حركت در اين دوران را دارد. [16] .

نقد و بررسي

اشاره

نگاه نويسنده در اين نوشته، يك نگاه انتقادي است. اين نگاه سخت گير، نياز اين برهه از تاريخ ايران اسلامي است. اين نگاه، حركتي است تازه به دور از تعارفات بي فايده كه فقط آدم هاي سطحي و ساده را خوش بين مي كند. به حق، نوآوري و ابتكار و تحليل، در جاي جاي اين نوشته، به چشم مي خورد. اين كتاب، تلاشي است صميمانه در ارائه ي تصويري روشن و بدون تدليس، و صاف و شفاف از حوادث و جريانات سياسي و اجتماعي ايّام پرالتهاب بعد از انقلاب اسلامي. باز نمودن كاستي ها، جسارت در طرح نقاط ضعف، پرده برداري از حركت هاي مرموز دشمن در سطوح مختلف، تحليل هجوم خشن فرهنگ غرب و سيطره ي تدريجي و خاموش آن بر فرهنگ، سياست و اقتصاد اين مرز و بوم، استفاده از نمودار و آمار، از ويژگي هاي اين كتاب است كه در نوع خود بديع، ضروري و قابل تحسين است.استراتژي انتظار، بر خلاف نسخه هاي مشابه امروزي، مي كوشد همراه بيان دردها، درمان را نيز

بيان كند. از موارد مثبت كتاب، مي توان واقع نگري نويسنده، پرهيز از ارائه ي مطالب شعار گونه، عدم احتياط و محافظه كاري، تأكيد بر ارائه ي طرح و نقشه و برنامه در اجراي امور (نقيصه اي كه انقلاب، ضربات بسياري از اين جهت متحمّل شد)، خطّ بطلان كشيدن بر تز «توپاي به راه درنه، هيچ مپرس، خود راه بگويدت كه چون بايد رفت» و سعي وافر و قابل تقدير در بازگشت به هويّت ديني و احياي روحيّه ي خود باوري را برشمرد.مؤلّف، مشكل اساسي انقلاب را نداشتن آرمان و تئوري نو و خلأ يك تفكّر روشن متكي به متون ديني با برخورداري از زبان و بيان روز با فركانس مناسب كه تمام اقشار مختلف، به خصوص جوانان، بتوانند طول موج آن را پيدا كنند و بدين طريق، از راز و رمز عزّت و سربلندي و طريقه ي فلاح و رويش، آن هم نه فقط در محدوده ي هفتاد سال رحم دنيا، بل در گستره ي بي نهايت هستي، بهره مند شوند، مي داند.اين كتاب، با تمامي نقاط مثبت اش، در بعضي موارد، از كمبودهايي رنج مي برد. اگر اين كتاب، مي توانست عميق تر و ريشه اي تر به دردها و غفلت ها بنگرد، ناچار، به معيارهاي دقيق تري دست مي يافت.راستي نفوذ فرهنگ غرب، استحاله ي نسل دوم انقلاب، واپسگرايي توده ي مردم، رشوه، فساد، اعتياد، بيكاري، فرار مغزها، مشكل مسكن و ازدواج، دردهاي بزرگي هستند، امّا ريشه ي اين دردها كجا است؟علاوه، تحليل ها و برداشت هاي ناصواب، نقيصه اي است كه در بعضي موارد اين نوشته مشاهده مي شود. از طرفي، غفلت هاي اساسي و مهمّ ديگري وجود دارد كه از چشم نويسنده پنهان مانده است كه به نگاه دوباره و تجربه ي مداوم نياز دارد. در هر حال، استراتژي انتظار،

در پي ايجاد جرقه در قلب و ذهن خوانندگان، كاري در خور تحسين و با ارزش است و مي تواند با توجّه به جهات زير، به پختگي و كارامدي بيش تر نائل شود تا شايد جرقه ها به فتيله ها برخورد كند و نوري ايجاد گردد، إن شاء الله.

مراحل حركت

اصولاً، در تحليل يك مقطع تاريخي، آن چه واقع شده، مورد بررسي و مبناي تقسيم بندي قرار مي گيرد، نه آن چه لازم بود واقع شود. نامگذاري دوران پس از 57 تا 59 به حركت دوم و پس از 76 به حركت چهارم، برداشتي غير واقعي است كه نويسنده ي محترم، دچار آن شده است؛ زيرا، به اعتراف خود ايشان، حركت دوم ايجاد نشد و سيري ثابت بود كه به تدريج رو به افول نهاد و منبع سوختي بود كه سفينه ي انقلاب را مدّتي در انتظار و التهاب نگاه داشت و هرگز به آن نرسيد. [17] از طرفي، حركت هايي از اين قبيل، نمودهايي دارد و تحوّلات شگرفي را در اقشار مختلف مردم و جامعه، به بار مي نشاند. حركت چهارم (به ادّعاي نويسنده) نيز اگر چه بتوان به عنوان تكاني جزئي مختص به عدّه اي خاص (نه عمومي و فراگير) به شمار آورد (حدود سال 1376) امّا نمي توان به آن اطلاق حركت داشت، خصوصاً وقتي قَسيم دو حركت بزرگ و فراگير، همچون انقلاب و جنگ تحميلي قرار گرفته باشد. مؤلّف نيز خود اين حركت را سازمان يافته نمي داند:«امّا هيهات كه اين امر، با تأخيري بيست ساله شروع شد و صورت سازمان يافته به خود نگرفت.». [18] .و در جايي ديگر، تحت عنوان آن چه بدان نيازمنديم، تلويحاً، به عدم دست يابي به اين حركت اشاره مي كند: [19]

بنابراين، حركت دوم و چهارم، از مقوله ي بايدها است و نمي توانند قسيم دو حركت يكم و سوم قرار بگيرند (چون از مقوله ي هست ها است). و نويسنده ي محترم ميان آن چه بايد واقع شود (بايدها) و آن چه واقع شده است (هست ها) خلط كرده است.

تئوري نقش

به حق، يكي از مهمترين مسئله هاي كه كتاب استراتژي انتظار به آن پرداخته است، مسئله ي تئوري نقش (ريا) است كه از نگاه تيزبين نگارنده، مخفي نمانده است. ريا، موريانه ي دين و جامعه است. چه بسا كه اين گناه مخفي، حسنات اَعمال را كه بايد قرب و رضوان حق را به ارمغان بياورد، به منجلاب تظاهر و اشتهار و مقبوليّت مردم مي برد و در جامعه، باعث ركود و جمود و ايستايي مي شود.نويسنده، انصافاً، انگشت روي يكي از مشكلات اساسي نظام مي گذارد، امّا متأسفانه، اشاره اي به اين كه ريشه ي اين معضل چيست و چرا در اقشار مختلف جامعه، به صورت همگاني در آمده است، و بالاخره اين كه راه حل چيست، نكرده اند.به نظر مي رسد، ريشه ي اين گونه امور را بايد در عدم آگاهي رساني به موقع به جامعه و فقدان يك نظام فرهنگ ساز، رديابي كرد. شايد، به صراحت، بتوان گفت، برخورد مديران با مجموعه ي تحت نظارت شان، فضاي حاكم بر سيستم گزينشي نظام، از عوامل ديگر پرورش چنين روحيّه اي است. آن جا كه تغيير ظاهر بر تغيير بينش، مقدّم شود، آن جا كه براوردهاي آماري و صوري، بر تحليل هاي كيفي و محتوايي، ترجيح داده شود، چاره اي جز پيروي از اين تز باقي نمي ماند.آيا هيچ تا به حال صميمانه، در حرف و عمل، از اخلاص و آثار مادّي و معنوي آن، براي مردم، متاعي

به ارمغان آورده ايم؟ چه قدر از آفات و آسيب هاي عمل، خصوصاً به زبان روز و پيش از هر گونه برخورد تند و قهر آلود، گفت و گو داشته ايم؟به راستي، ريا، اين بلاي ايمان سوز، اين بيماري مزمن، در كمين همه ي انسان ها است، امّا پيشگيري قبل از درمان و واكسيناسيون قبل از نسخه پيچي، هم تأثير بيش تر و هم هزينه ي كم تري در پي دارد، چون، جرثومه ها و ميكرب ها، در مزاج هاي سالم، يا دفع مي شوند و يا معدوم مي گردند. در اين زمينه چه فعاليت هايي داشته ايم؟ آيا سر در لاك خود به دنبال دنياي خود نبوده ايم؟ آيا هيچ به اين امر انديشيده ايم كه ارزش عمل، وابسته به رشد معرفت و محبّت است؟ چه قدر در رشد و آگاهي توده ي مردم كوشيده ايم و دل هايي را به سمت محبوب جلب كرده ايم؟در بينش ديني، مبناي عمل، جوّ و روح جمعي و چشم و هم چشمي نيست كه شهادت و ديدارِ آتش و بهشت، نور و نار است كه حضرت اميرعليه السلام مي فرمايد: «شُغل من الجنة و النار إمامه». [20] چه قدر در به وجود آوردن اين جوّ، موفق عمل كرده ايم!؟ در بينشِ اصلي، ارزش عمل وابسته به عامل و انگيزه ي عمل است: «إنّما الأعمال بالنيات». [21] در انديشه ي شيعه، محاسبه هاي مكرّر و مداوم از نيّات (نه اَعمال) راه گشا است كه فرموده اند: «حاسبوا أنفسكم» [22] «حاسبوا أعمالكم». آيا در پي ارائه ي تصويري روشن از اين بينش بوده ايم يا به خاطر كسب قدرت و منافع جناحي همه چيز را، همه چيز را، در پيش روي اذهان و توجّه مردم به استهزا و تمسخر كشانده ايم؟ و...

فرافكني

نويسنده، در كتاب مي نويسد:«نبايد همه ي كاستي ها و

خرابي ها را به گردن غرب انداخت»ولي در جاي جاي كتاب، خود، با اين نگاه همراه است، به طوري كه در يك كتاب نود و شش صفحه اي، قريب سي صفحه در اين مورد سخن رانده است.اين درست، كه اومانيسم (انسان محوري)، اتالتاريسم (اصالت سود)؛ راسيوناليسم (عقل خشك و حسابگر)، اگوساتريسم (خودمحوري) و آنارشيسم (سَرور ستيزي و هرج و مرج) نشانه ي ابسورديته (رفاه =پوچي) و رهاورد تمدن غربي است. اين درست، كه بحران معنويّت، بن بست صنعت و علم، پيش روي انسان غربي است، امّا همه ي تقصيرات را به گردن ديگران انداختن و خويش را به محاكمه نكشيدن، خود را از مسير صحيح اصلاح و سازندگي دور كردن و به بيراهه ها رفتن است.اين قبول كه عناصر نفوذي، در محورهاي زيادي راه يافته اند و توانسته اند ضربات زيادي به انقلاب و نظام وارد كنند، امّا اين، باعث نمي شود كه سؤ مديريت ها، سستي ها، كم كاري ها خودمان را توجيه كنيم؛ چون، هميشه، ميكرب در مزاج هاي ضعيف، موثّر واقع مي شود.

تقابل سنت و مدرنيسم

به نظر مؤلّف، يكي از معضلات جامعه ي بعد از انقلاب، رويكرد خواسته يا ناخواسته به فرهنگ غرب است. او، با نگاهي افراطي، تمدّن جديد غرب را كلّيّتي مي داند با روح و جان واحد، و ميان اسلام و تجدّد، تعارض كلّي و ماهوي قائل مي شود و احياي سنّت ديني را در نفي همه ي مظاهر و دستاوردهاي مدرنيته مي جويد:مگر جز اين است كه هر عمل جزئي و كلّي، هر اخلاق و فرهنگ كلّي و جزئي و هر باور و اعتقاد كلّي و جزئي كه مورد تأييد ايشان قرار نگيرد، باطل است؟ مگر نخوانده ايم كه «طلب المعارف من غير طريقتنا أهل البيت مساوق لإنكارنا؟ [23]

.از اين منظر، خداوند، آن چه به صلاح دين و دنياي آدمي است، عيناً، از طريق انبيا، ارسال داشته و همه ي نيازمندي هاي مادّي و اجتماعي را از طريق كتاب و سنّت براي ما به ارمغان آورده است. از نويسنده ي محقّقي مانند ايشان، جاي بسي تعجّب است كه براي اثبات مدّعاي خود، اين عبارت را، به اشتباه، تعبير و تفسير كند. و «طلب معارف» را «هر عمل جزئي و كلّي» به حساب آورد. در روايت داريم، داناترين شما، كسي است كه مقاصد و اهداف كلام ما را بفهمد، امري كه نويسنده در برداشت از اين عبارت، به آن توجّه نكرده است.علاوه، بر هيچ صاحب نظري كه آشنايي مختصري با روايات داشته باشد، پوشيده نيست كه اين عبارت، در مقام تبيين و معرّفي اهل بيت به عنوان تنها طريق نجات، و تخطئه ي راه و طريق مخالفان شيعه است. به هر حال، اين ادعا، نياز به ادلّه ي محكم از كتاب و سنّت و براي اثبات اش مؤونه ي زيادي لازم دارد.استراتژي انتظار، تجدّد و تمدن جديد را با همه ي اَبعاد و رهاوردش، محصول خود بنيادي بشر غربي و انحراف تمام عيار او از آموزه هاي وحياني مي داند. اين تفكّر، در مقابل دو طرز تفكّر ديگر، در ارتباط و تعامل با غرب است:يكي، غربي شدن بدون قيد و شرط كه از سوي روشنفكراني مانند تقي زاده پيشنهاد شد و ديگري، تفصيل و تفكيك ميان وجه مادّي و مكانيكي تجدّد با وجه فرهنگي آن. ديدگاه اخير، وجه مادّي و ابزارها و ساختار معيشتي تمدّن غرب را مفيد و بلكه لازم مي داند، امّا وجه اعتقادي و فرهنگي و اخلاقي آن را مردود مي شمارد. سيد

جمال الدين اسدآبادي، آغازنده ي چنين تفكّري بود و امروز نيز عموم متفكّران مسلمان، بر آن پاي مي فشارند. [24] .بايد دانست نظريّه ي مؤلّف، از نگرش انتقادي غربيان درباره ي مدرنيته سرچشمه گرفته است و ميان فيلسوفان و فرهيختگان شرق و غرب، طرفداراني به دست آورده است. اين ديدگاه، در تفكّر دكتر فرويد و برخي از شاگردان اش مطرح است. اين نگاه را در كتاب فلسفه در بحران داوري، جوان مسلمان و دنياي متجدّد دكتر سيّد حسين نصر و آسيا در برابر غرب دكتر شايگان و اسلام و تجدّد مهدي نصيري و بحران دنياي متجدّد رنه گنون فرانسوي و انسان تك ساحتي هربرت ماركوزه و تكنولوژي و زندگي در عيش و مُردن در خوشي نيل پستمن، مي توان به وضوح مشاهده كرد، [25] امّا آيا به راستي، مسلمانان، براي بهبود وضعيّت مادي و تحقّق تمدّن اسلامي، نيازمند هيچ انديشه و اختراع تازه اي نيستند و وظيفه ي ما، صرفاً، عمل به همان پيام و پيمان هايي است كه از سوي انبيا و اولياي الهي به ما رسيده است؟! اين، در مقايسه با تحوّلات و مناسبات پيچيده ي قدرت، در نظام بين المللي، راهبردي انفعالي و انزواگرايانه است و حتّي اگر در سطح خُرد و در حوزه ي فردي، پاسخ گو باشد، بي ترديد، نمي تواند سرلوحه ي استراتژي كلان نظام جمهوري اسلامي قرار گيرد. علاوه، طرفداران اين ديدگاه، در غرب، همچون هايدگر، و نيچه، بيش تر به يك جبر تاريخي يا جبر معرفتي گراييده اند و دست تقدير يا حوالت تاريخ را در سرنوشت جوامع بشري، مؤثّر مي دانند. مدافعان آن نيز تا كنون كم تر توانسته اند از درون اين انگاره ي فلسفي، نظريّه هاي مثبت اجتماعي متناسب با فرهنگ اسلامي ايران استخراج كنند.

[26] .اين، درست كه تمدّن صنعتي، ناهنجاري هايي در روح و روان بشر و فساد و خرابي در كره ي زمين و در سطح طبيعت ايجاد كرده است، امّا با اين وجود، نفي پيشرفت هايي كه مدرنيسم و عقل بشري براي مان به ارمغان آورده و در بسياري موارد به پيشرفت علم و معنويّت كمك كرده، مؤونه ي زيادي مي برد و به سادگي قابل نفي نيست. آيا استفاده از فن آوري و صنعت مدرن، از باب اضطرار و اكل ميته، براي حفظ نفس محترمه است؟ اين كه بشر، به خاطر اتكاي صِرف به فن آوري، ضربه خورده، دليل بد بودن اين ابزار نيست، بلكه به خاطر بريدن از آسمان و تكيه ي صرف بر عقل بشري و گناه و فسادي است كه در هستي ايجاد كرده است. اين قرآن است كه مي فرمايد:«ظهر الفساد في البرّ والبحر بما كسبت أيدي الناس». [27] .نوع روابط انسان با ابزار و موجودات است كه خير و شر را به وجود مي آورد اختراعات و اكتشافات، به خودي خود و في نفسه، هيچ مذمتي ندارد. آن چه مورد نكوهش و ناپسند است، نوع برخورد با اين ابزار است. جهت دادن به آن ها است كه مهم است. مصرف در جهت رُشد يا خُسر....

غفلت از خصم

به حق، كتاب، به يك نكته ي مهم و غفلت اساسي اشاره كرده است، امّا درد را بيان كرده و به راه حل ها توجّهي نداشته است وي، بعد از ارائه ي تصويري از دشمن، يادآور مي شود:امّا ميدان داري در عرصه ي سوم؛ مردان اهل تفكّر، دانايان قوم و انديشه منداني مي توانند خودنمايي كنند كه درك عميقي از مكاتب مختلف و رايج در پهنه ي زمين داشته باشند، آنان كه نحوه ي ظهور كفر و

شرك و حق را در هر عصر مي شناسند. [28] .او، در جايي ديگر مي نويسد:جالب اين جا است كه علي رغم گذشت بيست سال از انقلاب، يك كرسي غرب شناسي در ايران تأسيس نشده است. [29] .به صراحت مي توان گفت، در فرهنگ و انديشه ي شيعه، جايي براي ايستايي و توقف وجود ندارد. براي هر حادثه اي، موضع گيري مناسب و راه حل مصيب، ارائه شده است. به راستي، ائمه عليهم السلام آن چه لازم بود، ابلاغ كردند و متمّم نعمت و مكمّل دين بودند و هستند. بر همين اساس، يكي از اصول مهمّي كه باعث بقاي شيعه در فراز و فرودهاي تاريخ پر از التهاب شيعه بوده و نسخه ي شفا بخش امروز انقلاب ما نيز هست، اصل مترقّي تقيّه است. اين كه ما، چه قدر دشمن را شناخته ايم و چه قدر نقاط ضعف و قوّت او را شناسايي و در آن ها نفوذ كرده ايم، راه و روشي مي خواهد كه از سال ها پيش در اختيار ما قرار داده شده است. تقيّه، يكي از اصول مسلَّم و نعمت عظمايي است كه ما از كنارش به راحتي گذشته ايم، در حالي كه در روايت آمده:«التقية من ديني و دين آبائي». [30] .تو، در برابر دشمني كه او را نمي شناسي و از نقشه هايش بي خبر هستي، چه گونه مي تواني موضع بگيري و چه گونه مي تواني ضربه هاي او را دفع كني و بر او ضربه بزني. اين، يك قانون است كه استعمار شرق و غرب، خوب، آن را شناخته اند و به همين خاطر، بر روي دولت ها سرمايه گذاري مي كنند. تو، نبايد به اين جمله كه «خدا را شكر كه دشمن را از احمق ها قرار داده»، در

خيال خود ساده انديشي كني! آيا زنگ خطر را احساس نكرده اي؟ آيا هشدار حكيمانه امام راحل را بعد از پيروزي انقلاب در گوش ات احساس نمي كني كه بانگ مي زد: «من، آن مطلبي را كه يك روز مي گفتم، شاهدش امروز پيدا شد. يك روز گفتم كه اين ها، اين ابرقدرت ها، ممكن است كه بيست، سي سال يك كسي را در يك مقامي با يك وجه اي حفظ كند و نوكر آن ها باشد كه به جهتي، لباس ملّي به خودش بپوشد...» [31] آيا نمي بيني مهره هاي نفوذي دشمن، مهره هاي شرقي و غربي، يكي يكي، صورت نشان مي دهند و مياندار مي شوند؟آري، چاره اي جز اين نيست در برابر دشمن كه بيش از قدرت به فكر و طرح و نقشه و اجرا، حتّي با دست هاي تو مسلح است، نمي توان طبيعي و ساده بود. اين مهاجم پيچيده را كسي مي تواند جلوگير باشد كه با ظرفيت و با پيچيدگي و با انگيزه ي نيرومندي همراه است. در برابر اين مهاجم پيچيده، يكي از اين چند راه است: يا تخفيف و تسليم و سازشگري، يا انتحار و قرباني دادن به پاي زيركي دشمن، يا تقيّه و پنهانكاري و در پيچ و خم دشمن جايگزين شدن و او را از درون گشودن.در برابر اين مهاجم پيچيده شناسايي چهره هاي پنهان اش راه گشاست. به حق، قلم و دوربين و سينما و تئاتر از ادوات جنگي دشمن هستند كه در صحنه ي داخلي ميانداري مي كنند. بايد دانست از صد سال پيش تا كنون، دشمن مبارزه را در تمامي جهان، به صحنه ي ادبيات و هنر كشانده است. در ايران هم خصلت بي ديني يا ضد ديني، تمام فضاي ادبيات صدساله ي ما را پوشانده است. از

چند نويسنده ي مذهبي كه بگذريم، آشفتگي ادبيات ما، در اين چند ساله، بر صاحب نظران پوشيده نيست. از اين رو، ضروري است در اين جبهه نيز مسلّح شده، اين آشفتگي را به امن و آگاهي و سرشاري و پالايش مطلوب برسانيم و به اين نسل صد ساله، شناخت و موضع گيري مناسب را بياموزيم؛ كه درست رفته، به راه مي پيوندد.

غفلت از انقلاب فرهنگي

در مورد انقلاب فرهنگي هم توضيح و تبيين مناسبي صورت نگرفته است. جا داشت در اين قسمت، از مفهوم و معناي انقلاب فرهنگي گفت و گو داشته باشد و مسئله ي به اين مهمّي را اين طور گذرا از آن عبور نكند. به همين خاطر، شايسته است در اين زمينه، بحثي كوتاه داشته باشيم. انقلاب فرهنگي، مثل تمامي كلمه هايي كه از عمق آن بي خبر مانده ايم، خوب فهميده نشده است. آيا انقلاب فرهنگي، به معناي تعطيل شدن دانشگاه ها است؟ آيا انقلاب فرهنگي، چند عكس و پوستر بر در و ديوار چسباندن است؟ آيا انقلاب فرهنگي، سمينار و گردهمايي بر پا كردن است؟ آيا انقلاب فرهنگي، به اردو بردن چند دانشجو و جشن ازدواج دانشجويي بر پا كردن است؟ آيا چند نشريه ي ماهانه و هفتگي و شعارهاي كوتاه و بلند دادن است؟بايد قبول كرد اين گونه امور، فقط، كار معركه گيرها را مي كند و آدم جمع مي كند و تا مي خواهي به سبك غربي و شرقي، تبليغ شان كني در ميان معركه، به دنبال كار خويش مي روند. براي رهايي از اين معضل، بهتر است مفهوم انقلاب فرهنگي را موشكافي كنيم.فرهنگ، يعني مجموعه اي ارزش ها و معيارهاي حاكم بر يك جامعه، و انقلاب فرهنگي، يعني دگرگوني ارزش هاي موجود. اكنون اين سؤال مطرح

است كه «ارزش ها چه گونه دگرگون مي شوند؟».بايد توجّه داشت كه ارزش ها، همان بايد و نبايدها است، حال بايد ديد، بايدها و نبايدها چه گونه توليد مي شوند. آگاهي، به اضافه ي احساس، به عمل تبديل مي شود. مثلاً، وقتي عطش را احساس مي كني (احساس)، از طرف ديگر، با تجربه يافته اي كه آب، عطش را مرتفع مي كند (آگاهي) نتيجه ي اين دو، آگاهي جديدي مي شود كه بايد آب بخورم (بايدها). انسان، از اين آگاهي و از اين احساس برخوردار است: «إنّه علي ذلك لشهيدٌ» [32] (آگاهي) و «انّه لحب الخير لشديد» [33] (احساس) و از تركيب اين دو، بايدها و نبايدها، متولّد مي شود. در هر حال، اين ارزش ها، در رابطه با بينش انسان، دگرگون مي شوند، امّا كدام بينش؟مادام كه تلقّي انسان از خودش، دگرگون نشود، بينش او نسبت به جهان و در نتيجه نسبت به تاريخ و نسبت به طبقات اجتماعي و حكومت ها و سياست ها، دگرگون نخواهد شد. پس انقلاب فرهنگي، انقلاب در بينش ها است. انقلاب فرهنگي، با اين توضيح، نياز روز ما و راه رهايي از بازي ها و بازيچه ها است.

غفلت هاي پنهان از نگاه مؤلف

اشاره

هفت غفلتي كه در كتاب مطرح شده، غفلت هاي اساسي و مهم و مورد ابتلا است، ولي به نظر نويسنده ي اين سطور، غفلت هاي ديگري بوده كه اساسي تر و مهم تر است و از نگاه تيز مؤلّف، پنهان مانده است. چه خوب است كه در اين مجال، به آن غفلت ها نيز توجّه شود.

غفلت از مفهوم انقلاب

«انقلاب، يعني دگرگوني بنيادي و ريشه اي و زير بنايي در برابر اصلاح كه دگرگون كردن سطحي است و شاخ و برگ ها را زدن و رو بناها را به هم ريختن است. [34] مثلاً، در جامعه ي ما، خيانت، دزدي، رشوه، فساد، دروغ، نفاق، بخل، احتكار، وجود دارد. جهل و بي خبري از خويشتن، از جامعه، از تاريخ، از جهان، به آن گره خورده است. اين ها، گرفتاري اجتماعي ما است.اكنون بايد اين گرفتاري ها را بررسي كرد كه آيا اين ها با هم رابطه اي دارند و به هم پيوند مي خورند يا اين كه از هم جدا هستند.هنگامي كه من گرفتار تب، و سردرد و رماتيسم و چرك گلو و ناراحتي روده هستم، اين همه گرفتاري دارم، بايد در مرحله ي نخست، مشخّص شود كه آيا اين مرض ها باهم رابطه اي دارند؟ تب، علامت چيست؟ گلو درد و چرك گلو، چه رابطه اي با معده و قلب و مفصل ها و... دارند؟ اگر اين بررسي را دقيق دنبال كنيم و دنبال ريشه ي درد بگرديم، چه بسا به سادگي درمان شويم و دردها از بين برود. يك انقلاب، بايد در بدن من ايجاد شود و گرنه، چه بسا، مدّتي با آسپرين، خودم را مشغول كنم و تب و سردرد را پايين بياورم، ولي با وجود چرك گلو، دوباره، گرفتارتر از قبل و حتّي همراه بقيه ي

دردها، گرفتار خون ريزي معده هم بشوم كه از خوردن قرص هاي مسكن به من هديه شده است.بنابراين، غفلت اصلي ما از مفهوم انقلاب است كه نويسنده، هيچ گونه اشاره اي به آن نداشته است. در جامعه ي ما كه همراه اين دردها است، بايد يك بررسي شروع شود. آيا اين دردها، اين هفت غفلتي كه نويسنده به آن اشاره داشته و غفلت هايي كه به آن اشاره اي نداشته، مستقل از هم اند يا در ارتباطاند؟ در صورت رابطه، مادرِ درد كدام است و ريشه ي فساد كدام؟انقلاب اسلامي ريشه ي بحران را در تركيب خاص انسان مي داند. اين قرآن است كه مي گويد:«إنَّ اللّه لايغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم». [35] .هرگونه دگرگوني در قوم ها و جامعه ها، وابسته به دگرگون كردن تركيب هايي است كه در خويش دارد. مادام كه انسان، دگرگون نشود، جامعه دگرگون نخواهد شد. اين، بزرگ ترين معضلي است كه نويسنده از آن غفلت كرده است. اين، بزرگ ترين درد جامعه ما است كه از ابتداي انقلاب، به آن، به صورت گسترده و فراگير، پرداخته نشد.

غفلت از زمينه سازي در توده ي مردم و نيروسازي

نويسنده ي محترم، در غفلت دوم، شناخت دگرگوني هاي عارض شده بر مردم سرزمين هاي اسلامي را يك امر ضروري مي داند و مسلمان امروز را جماعتي مي داند كه نه سنّت گراي اصيل و نه غربي رهيده از قيد دين، نه به تمامي رو به آسمان دارد و نه كاملاً زميني است. [36] .اينك، اين سؤال مطرح است كه ما، براي اين نسل مبتلا، چه كار كرده ايم و چه كار بايد بكنيم؟ آيا هيچ زمينه سازي داشته ايم؟ آري، غفلت ما از همين جا مايه مي گيرد، امّا رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم از همين مردم عادي كه ما تحمل شان نمي كنيم،

از همين ها، در يك برخورد، نه در چند سال و با كلاس هاي رنگارنگ، ابوذرها و سلمان ها را بيرون كشيد. كار رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم در ميان همين اُمّي ها بود: «بعث في الأُمّيّين». [37] انسان، بيش از هر چيز، از خودش آگاهي دارد. انبيا، با تكيه بر همين شناخت و با ذكر و يادآوري از همين شناخت، كارشان را شروع مي كردند. آنان، به انسان، نشان مي دادند كه چه گونه ميان آن چه حاكم گرفته و آن چه هدف دارد، و ميان هدف ها و معبودهايش، مقايسه كند و با اين مقايسه ها، به تكبير و توحيد برسد: «وربّك فكبّر» [38] و خدا را حاكم بگيرد و محرّكي جز او را نپذيرد و لباس اطاعت غير او را كنار بگذارد: «و ثيابك فطهّر» [39] و لباس تقوا و اطاعت او را به تن كند: «لباس التقوي ذلك خير» [40] آيا هيچ به اين امر انديشيده ايد كه سه سال دعوت پنهاني براي چه بود؟ براي ايجاد آمادگي و زمينه سازي در توده ي مردم نبود؟ رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم به همراه علي عليه السلام و حضرت خديجه عليها السلام در كنار كعبه مي ايستاد و نمازي مي خواند كه هيچ شبيه نماز آنان نيست. نماز آنان، چيزي جز مكاء و تصديه، جز سوت زدن و كف زدن، نبود، شكل نماز و اذكار نماز، هر دو زمينه ساز است. از طرفي انقلاب اسلامي، با عقيده ي توحيدي، كه نه در درون و نه در جهان و نه در جامعه، اجازه ي عرض اندام به هوس ها، به بت ها و طاغوت ها را نمي دهد، ناچار درگيري هاي بزرگي دارد، درگيري با بت ها و طاغوت ها و خود پرستي ها. براي چنين درگيري،

نياز به مهره سازي و نيروسازي است. راستي، ما، در اين رابطه، چه قدر انديشيده ايم و چه قدر عمل كرده ايم؟ آيا امروز، خلأمصعب ها، جعفرها، ابوذرها، عمار ياسرها، را احساس نمي كنيم؟...

غفلت از تشكل و سازماندهي و مديريت اسلامي

در ضرورت تشكّل، بحثي نيست. در سوره ي انفال هم به آن اشاره شده است:«إن يكن منكم عشرون صابرون...» [41] .نمي گويد، يك نفر در برابر دَه نفر، بلكه مي گويد، بيست نفر در برابر دويست نفر، و صد نفر در برابر هزار نفر، و اين نشان از اهمّيّت عنصر تجمع و تشكّل در مديريّت اسلامي است. مسئله، اين است كه نوع سازماندهي و تشكّل، چه گونه بايد باشد. در سازمان ها و مديريّت هاي امروز، افراد، از مجموعه ي كار و از جهت كار، بي خبرند و فقط كار مي كنند، بدون اين كه از كارشان بينشي داشته باشند، در حالي كه در بينش اسلامي افراد، نه با عمل كه با بينش شان از يك عمل به ارزش مي رسند. باز مي بينيم، در اين سازمان ها، مسئوليّت، مستقيماً، به مديريّت مربوط مي شود، امّا در بينش اسلامي، همه، عهده دار و همه مسئول هستند و كار هر كس، مهم ترين كار باقي مانده است. به همين خاطر است كه در تربيّت اسلامي و كادر سازي، علاوه بر بينات (دلايل روشنگر) به كتاب (دستور العمل ها) و ميزان (معيار در هنگام تزاحم) هم نياز است:«لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» [42] .با بيّنات، تمامي راه را ببيند و رابطه ها را بشناسد و با كتاب، به ضابطه ها و قانون ها برسد، و هنگام تزاحم دو فرمان، با ميزان ها و معيارها، از بن بست برهد و روي پاي خود بايستد. (توجه شود كه «ليقام» نگفته است) و اين،

نشان از اهمّيّت و ارزشي است كه اسلام به همه ي انسان ها مي دهد.بله، مديريّت ولايي، اين چنين است و ما از آن غفلت كرده ايم، تحوّل در بينش ها است، پذيرا شدن نظام امامت است. ضرورت امامت، از همين جا مطرح است. نياز به امام زمان عليه السلام و اضطرار به او، اين طور نمايان مي شود كه در زمان رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم، دو چيز، از گمراهي جلوگيري مي كرد:وجود رسول و تلاوت آيه ها«كيف تكفرون و أنتم تتلي عليكم آيات الله و فيكم رسوله» [43] .در نتيجه، پس از رسول هم به خليفه اي نياز هست، با همان خصوصيّات رسول و آگاهي و آزادي و عصمت.

غفلت از اهداف انقلاب

انقلاب اسلامي، با هدف ايجاد جامعه ي توحيدي، همراه است. با چنين هدفي، همه ي طرح هاي ما، بايد همگون و همراه با هدفي كه دنبال مي كنيم باشد. راستي، آيا ما با سياست ها، باعث ايجاد فاصله ي عميق طبقاتي نشده ايم؟ آيا اين سياست ها، ما را به جامعه ي توحيدي نزديك مي كند؟ به نظر نويسنده ي اين سطور، مشكل ما، فقط، مشكل اقتصادي نيست، بلكه مشكل ما، اين است كه اسلام اصيل را درك نكرده ايم. در صدر اسلام، با وجود آن همه مشكلات، فقر و جنگ، تفكّر طبقاتي نيست، با وجود اصحاب صُفّه، استثمار و بهره كشي نيست. چرا؟ چون، اين بينش حاكم است كه تفاوت ها، افتخار آفرين نيست و در نتيجه، هنگامي كه افتخاري نيافريد، استثمار و بهره كشي هم نخواهد آورد. استثمار، از لحظه اي شروع مي شود كه ما مي خواهيم سهم بيش تري به خاطر استعداد بيش ترمان بگيريم، ولي اگر استعداد بيش تر، مسئوليّت زيادتري بياورد، بهره كشي و تفكّر طبقاتي از ميان خواهد رفت، همان كه جامعه ي كنوني گرفتار آن است. بنابراين، آرمان

انقلاب اسلامي، رشد، يعني جهت دادن به استعدادهاي تكامل يافته، است، همان كه قرآن مي فرمايد:«إنّا سمعنا قرآناً عجباً يهدي الي الرشد» [44] .و تمام طرح ها و سياست هاي ما بايد با اين هدف همراه و هماهنگ باشد.

غفلت از ضرورت تحول در حوزه هاي علميه

در مورد ضرورت تحوّل در حوزه و فقه و فقاهت، چه در متون درسي و چه در سيستم آموزش و چه در ساختار مديريّتي، جاي هيچ شك و شبهه اي نيست و در اين مورد هم امام راحل قدس سره و هم مقام معظّم رهبري - مدّظلّه العالي - و هم افراد فهيم و آگاه و دل سوخته، سخن بسيار گفته اند. ضرورت يك حركت علمي نو و جنبش تعليمي جوابگو، نياز امروز نظام حوزه است. خوب است تذكّرات آگاهانه ي مقام معظم رهبري در اين زمينه را ياد آور شويم:«دائماً، بايستي فكرهاي فعّال در حوزه ي علميه، مشغول برنامه ريزي و طراحي باشند. اين راست است كه سال ها - اگر نگويم قرن ها - از برنامه ريزي عقب هستيم». [45] .ما بخواهيم يا نخواهيم، چنان تحوّلي در راه است، تحوّلي در فقه، تحوّلي در اصول.ايشان، در جايي ديگر مي فرمايد: «پس مي بينيد كه پايه و متّكاي اصلي اين نظام، فقه است و فقيه. ما، اين دو مادّه ي اصلي را كه يك مجموعه است، امروز بايستي در حدّ اكثر تلاش، غني كنيم و تقويّت كنيم.» [46] .بايد دانست كه اين فقه، فقه حُكم نيست، فقه دين است، آن هم با تمامي ابعادش، نه فقط فقه احكام. ما، امروز، ضرورت تحوّل در فقه و اصول، در معارف و عقايد، و در برخوردهاي اجتماعي - سياسي را احساس مي كنيم. اين ضرورت، ما را به دقّت و سرعت و عمق و

وسعت مي خواند تا بتوانيم جوابگوي نيازهاي عظيم اين انسان آشفته و ناآرام و اين دنياي بحراني و اين قرن قدرت و صنعت، و خون و عصيان باشيم. ايشان، در قسمت ديگر مي فرمايد:مسئله ي فقه و فقاهت و تربيت فقيه و تزكيه فقيه امروز، جزء بزرگترين وظايف ما است. [47] .چون هدف اين نوشتار، نقد و بررسي كتاب خاصّي است و توضيح بيش تر، ما را از هدف اصلي مقاله خارج مي كند، تفصيل و تبيين بيش تر را به مجالي ديگر موكول مي كنم، به اميد آن كه در اين حركت علمي، سرعت بگيريم، همّت ها را بالا ببريم تا ما هم سهمي در اين حركت مبارك داشته باشيم؛ چون، مهم، اين است كه در راه باشيم و در حركت، كه:«مَنْ يخرج من بيته مهاجراً إلي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره علي الله». [48] .

استراتژي انتظار

با نگاهي به فصل يكم و دوم كتاب، جرقه هايي از اميد، در دل و قلب مان ايجاد شد كه بالاخره، افرادي به خود آمده، جسارت پيدا كرده تا واقع بينانه و به دور از تعصب، عملكرد خودمان را به نقد بنشينند. بدون تعارف، بايد گفت، ايشان، انصافاً، در اين زمينه، بدون هيچ ملاحظه اي، در حدّ توان خود، به اين امر مهم پرداخته است. به همين خاطر، انتظار داشتيم در فصل سوم، با طرحي مدوّن و كاربردي و قابل اجرا، روبه رو شويم، امّا اين چنين، حدّاقل در نظر ما، نشد.شايد در جلدهاي آينده، در اين مورد بحث شود به هر صورت، وجود كمبودهايي در اين فصل، چيزي از ارزش و اعتبار اين نوشته نمي كاهد.از طرفي نويسنده، استراتژي انتظار را راه رهايي از مشكلات

انقلاب و مسيري براي تداوم آن دانسته اند،امّا به نظر مي رسد، مشكل ما، عدم طراحي استراتژي انتظار و يا عدم باور به يك استراتژي كلان نيست؛ زيرا، در حقيقت، استراتژي كلان شيعه، از عصر پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم طراحي شده و تمامي نيازها و امكانات لازم براي سير به نقطه ي مطلوب، بررسي و مشخّص شده است.آري، بذرهاي لازم براي به بار نشستن اين امكانات ريخته شده و حتّي به اين نكته نيز توجّه شده كه نوع تجمّع و پراكندگي جغرافيايي شيعه چه گونه، باشد تا به وضعيّت مطلوب نزديك تر باشد. فرمان هايي كه از ائمه عليهم السلام براي هجرت افراد از مدينه به ايران به خصوص شهر قم و... وجود دارد شاهد اين ماجرا است. روي همين اساس است كه مي بينيم طبقه ي اجتماعي خاصّي تحت عنوان روات احاديث يا عناوين ديگر، طراحي شده تا ميان معصوم و توده هاي مردمي شيعه، رابطه ي ولايي ايجاد كنند.به راستي اين بذرهاي كاشته شده و زحمات هوشيارانه ي رهبران معصوم است كه بعد از هزار و اندي سال، تحوّل عظيمي همچون انقلاب اسلامي را به بار مي نشاند. بنابراين، مشكل ما، اين است كه اين استراتژي كلان را نشناختيم و بذرهاي كاشته شده و زحمات كشيده شده را نديديم و حتّي از هدايت هاي آشكار و پنهان آن دل آگاه و چشم بيدار در عصر غفلت و بي خبري غافل مانديم و نتوانستيم جايگاه خود را در اين طرح عظيم پيدا كنيم، ما بايد در وهله ي نخست، آن طرح را كه براي مقدّمات آن، خون ها ريخته شده، بشناسيم و جايگاه خود را در آن طرح مشخّص كنيم، چه خودِ شخص، چه خودِ شخصيّتي و چه

خودِ حكومتي. در واقع، غفلت از نقش خود در عصر حاضر، باعث شده كه نگاه مان به سياست و حكومت، به جاي نگاه آلي و زمينه ساز، نگاهي استقلالي، و حكومت براي حكومت كردن گردد. از طرفي، بايد توجّه داشت كه هدف اصلي استراتژي كلان شيعه، حاكميّت جهاني حضرت مهدي (عج) است، نه حاكميّت منطقه اي. در نتيجه، با اين نگاه و با الحاق اصل برآورد لازم براي ادامه ي سير، نوع حركت و شيوه ي مديريّت سياسي كشور، متحوّل و دگرگون مي گردد.نكته اي ديگر كه بايد به آن توجّه كرد، اين است كه انتظار، گام دوم از حركت مستمر شيعه در طول تاريخ است. انتظار، حركت پيچيده اي است كه معصومان عليهم السلام به ميراث گذشته اند، امّا به راستي، در دوران انتظار، چه آمادگي به دست آورده ايم و چه زمينه سازي داشته ايم و چه نيروها و مهره هاي كارامدي تربيّت كرده ايم؟ واقعاً، در زمينه ي آمادگي فكري، چه جنبشي به راه انداخته ايم؟ با اين همه مشكلات و دشمنان، در زمينه ي آمادگي روحي، چه اقدامي داشته ايم؟ عوامل ايجاد روحيّه و سعه ي صدر را بررسي كرده ايم؟ طرح و برنامه اي براي آينده، آن هم با لحاظ دوران غيبت و ظهور داشته ايم؟ آيا در مرحله ي عمل، از انگيزه ها و شكل عمل و آفات و آسيب هاي عمل گفت و گويي داشته ايم؟.

تيترهاي طولاني، نامأنوس، مجمل

نويسنده محترم، گرچه در بعضي موارد، از عناوين كوتاه و گويا استفاده كرده، ولي در بعضي موارد، از عناوين طولاني و خسته كننده و مهمل استفاده كرده. خوب است به چند مورد اشاره كنيم:صفحه- عنوان نادرست- پيشنهاد نگارنده 23- كودكان انقلاب، نوجوانان جنگ، جوانان عصر سازندگي- نسل دوم (مقصودش را در متن توضيح مي داد)47- غفلت از تحولات

فرهنگي و دگرگوني هاي عارض شده بر مناسبات مردم سرزمين هاي اسلامي طي دو دهه اخير- غفلت از شناسايي نسل حاضر60- غفلت از اجراي حدود الهي بويژه در وقت ملاحظه اغيار و نواختن دوستان- غفلت از خويشان (تبعيض)83 - ترسيم طرح جامع اجرايي (مدني) كشور مبتني بر مطالعات استراتژيك و مقصد مفروض و مطلوب و مقدورات موجود- ترسيم طرح جامع اجرايي (مدني)

تحليل ها و برداشت هاي ناصواب

اشاره

نويسنده، متأسّفانه، در برداشت و تفسير و تبيين بعضي از مطالب، دچار اشتباهات فاحشي شده است:

علل گرايش ايرانيان به اسلام

ايشان، در فصل سوم و بحث ويژگي هاي يك طرح آرماني، ضمن بيان ويژگي پنجم، علل گرايش ايرانيان به اسلام را همخواني اسلام با روحيه ي تاريخي ايرانيان مي داند و چنين مي گويد:«در واقع، آنان (ايرانيان) پيرو مكتب جوانمردي، شجاعت، سخاوت، رادمردي اند، و همه ي آن چه كه در فرزندان امام علي 7 چون خوني جاري بود... [49] .راستي، علّت گرايش ايرانيان به اسلام، اسلامي كه آمده ملي گرايي و ناسيوناليسم و نژاد پرستي را محكوم كند، همين بوده است يا عامل گرايش آدميان و از جمله ايرانيان به اسلام، فطري بودن تعاليم اسلام، مطابق بودن آن با روح و روان انسان و هماهنگي با تركيب خاص انسان و جهان پيرامون آن بوده است؟ اين، اشتباهي است كه مؤلّف، دچار شده است.از اين سطحي تر، مقايسه اي است كه ميان آباء و اجداد ايرانيان با آباء و اجداد پيامبر مكرم صلي الله عليه وآله وسلم دارد. او، چنين مي نويسد:هيچ به اين موضوع انديشيده ايد كه چرا ساكنان اين سرزمين، هيچ گاه ملحد و بت پرست و كافر نبوده اند... به همان سان كه در سابقه و لاحقه ي نبي اكرم 6 و اجداد كرام ايشان، هيچ نشاني از بت پرستي ملاحظه نمي شود؟ [50] .بايد به ايشان عرض كرد كه ميان ماه من با ماه تابان، تفاوت از زمين تا آسمان است!

اقوال و برداشت هاي غير مستند

اگرچه اكثر مطالب ارائه شده، با واقعيّات بيروني مطابقت دارد، ولي براي اتقان و صلابت بيش تر، بهتر بود در ميان آمار و ارقام و فرضيه هاي خود، با مستنداتي از مجامع رسمي همراه مي شد. علاوه، كتاب، عاري از هر گونه پاورقي و توضيحات حاشيه اي است.گذشته از اشتباهات چاپي كه «طريقنا» را «طريقتنا» و «الأسماء الحسني» را «اسماء

الحسني» آورده است، [51] عبارت «نحن الأسماء الحسني» را بدون آدرس آورده و مشخّص نكرده اند از كدام امام معصوم عليه السلام است. [52] .از طرفي، از نويسنده ي محقّقي مانند ايشان، انتظار نمي رفت كه اين چنين مسامحه در نگارش داشته باشند و عبارت «طلب المعارف...» (در ص 90) را بدون آدرس و به عنوان روايت مطرح كنند، در حالي كه عبارت مذكور، حديث نيست، بلكه مكاشفه ي يكي از علما است كه حضرت حجت (عج) را مي بيند كه اين عبارت، روي سينه ي حضرت، نقش بسته بوده است.

برداشت نادرست

در صفحه ي سيزدهم، در بحث تقابل دو انقلاب، جمله ي معروف دكارت را كه براي اثبات وجود خود (انسان) به عنوان يك استدلال اقامه مي كند «من مي انديشم، پس هستم.» اشتباهاً، به مفهوم اعراض از حق و آسمان و دين تفسير مي كند.

تحليل نادرست

جاي بسي تعجّب است كه نويسنده ي محترم، در مباحث مقدمي، با موشكافي خاصّي مسائل را دنبال مي كنند، امّا آن جا كه جاي تأمّل و توضيح و تبيين و ارائه ي راه حل است، به سادگي مي گذرند. به عنوان نمونه در صفحه ي 34 و 35 آن جا كه از حضور غرب در جبهه ي سوم و حركت چهارم صحبت مي كند، راه حل را فقط شناخت مباحث نظري فلسفه و كلام غرب مي داند. آيا تمام مشكل ما، در زمينه ي تفكّر، با همين مترهاي كوتاه و محدود سر و سامان مي پذيرد؟!

پاورقي

[1] روش نقد، ج 1، ص 12.

[2] تحف العقول، ص 270.

[3] استراتژي انتظار، ج 1، ص 20.

[4] همان، ص 17 و 18.

[5] همان، ص 23 و 24.

[6] همان، ص 30 و 31.

[7] همان، ص 34.

[8] همان، ص 36 و 37.

[9] همان، ص 44، 45، 46.

[10] همان، ص 48 و 49.

[11] همان، از ص 51 تا 62 (خلاصه شده).

[12] همان، ص 66.

[13] همان، ص 65.

[14] همان، خلاصه ي ص 69 تا 80.

[15] همان، ص 80.

[16] همان، خلاصه ي ص 82 تا 96.

[17] همان، ص 18.

[18] همان، ص 35.

[19] همان، ص 37.

[20] نهج البلاغة، محمد دشتي، خ 16.

[21] تهذيب الاحكام، ج 4، ص 186، ح 2.

[22] نهج البلاغة، محمد دشتي، خ 90.

[23] استراتژي انتظار، ج 1، ص 90.

[24] مجله ي بازتاب انديشه، شماره 27، ص 193.

[25] همان، ص 192.

[26] همان، ص 200.

[27] روم: 41.

[28] استراتژي انتظار، ج 1، ص 56.

[29] همان، ص 35.

[30] وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، ص 460، ح 3.

[31] صحيفه ي نور، ج 11، ص 38.

[32] عاديات: 7.

[33] عاديات: 8.

[34] درسهايي از انقلاب، صفائي حائري، ج 1، ص 2.

[35] رعد: 13.

[36]

استراتژي انتظار، ح 1، ص 48.

[37] جمعه، 2.

[38] مدثر: 3.

[39] مدثر: 4.

[40] اعراف: 26.

[41] انفال: 65.

[42] حديد: 25.

[43] آل عمران: 101.

[44] جن: 2.

[45] ضرورت تحول در حوزه هاي علميه، ص 14.

[46] همان، ص 11.

[47] همان، ص 23.

[48] نساء، 100.

[49] استراتژي انتظار، ج 1، ص 74.

[50] همان، ص 76.

[51] همان، ص 90 و 91.

[52] روايت در مقدمه ي مرآةالأنوار، ص 22 است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109