سيره عملي اهل بيت عليهم السلام: امام حسن عسكري عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : ارفع، سيد كاظم، 1323 -

عنوان و نام پديدآور : امام حسن عسكري عليه السلام/ تاليف كاظم ارفع.

وضعيت ويراست : [ويراست 2].

مشخصات نشر : تهران: فيض كاشاني، 1379.

مشخصات ظاهري : 48 ص.

فروست : سيره عملي اهل بيت (ع)؛ 13.

شابك : 1600 ريال 964-403-025-7 : ؛ 2500 ريال( چاپ سوم) ؛ 4000 ريال: چاپ چهارم 978-964-403-025-3 : ؛ 50000 ريال(چاپ پنجم)

وضعيت فهرست نويسي : برون سپاري

يادداشت : اين كتاب در سال 1370 با عنوان " حضرت امام حسن عسكري (ع) " منتشر شده است.

يادداشت : چاپ سوم: 1382.

يادداشت : چاپ چهارم: 1386.

يادداشت : چاپ پنجم: 1388.

يادداشت : عنوان روي جلد: حضرت امام حسن عسكري عليه السلام.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

عنوان روي جلد : حضرت امام حسن عسكري عليه السلام.

عنوان ديگر : حضرت امام حسن عسكري (ع) .

موضوع : حسن بن علي (ع)، امام يازدهم، 232 - 260ق.

شناسه افزوده : سيره عملي اهل بيت (ع)؛ 13.

رده بندي كنگره : BP50/الف 4ح 6 1379

رده بندي ديويي : 297/9584

شماره كتابشناسي ملي : م 79-16400

ص: 1

اشاره

ص : 2

ص : 3

ص : 4

ص : 5

چگونگي ولادت

علامه ي مجلسي رضوان الله تعالي عليه مي فرمايد: مشهور آن است كه روز ولادت امام حسن عسكري عليه السلام جمعه هشتم ربيع الثاني در شهر مقدس مدينه بوده است. محدث قمي از شيخ حر عاملي دو بيت نقل مي كند كه ولادت حضرت در ربيع الآخر و شايع آن است كه هشتم ماه مي باشد. مولده شهر ربيع الآخر و ذاك في اليوم الشريف العاشر في يوم الاثنين و قيل الرابع و قيل في الثامن و هو شايع اسم شريف آن بزرگوار حسن، كنيه اش ابومحمد، القابش، الزكي، الصامت، الهادي، الرفيق، النقي، العسكري است. چون امام عليه السلام در سامرا در محله اي به نام عسكر سكونت داشت آن حضرت را عسكري ناميدند. مادر آن گرامي را حديثه و سوسن و سليل مي ناميدند، او در نهايت پارسايي و تقوي بوده «و كانت من العارفات الصالحات» و از بانوان عارفه و صالحه بود. هنگامي كه در موطن خود بود شاهزاده و پس از شهادت فرزندش امام حسن عسكري عليه السلام پناه و دادرس شيعيان بود. هنگامي كه اين بانوي بافضيلت بر امام هادي عليه السلام وارد شد. فرمود: سليل

ص : 6

از هر آفت و پليدي بيرون كشيده شد و به او رو كرد و فرمود: زود است كه خداوند به تو حجت خود بر خلق را عطا فرمايد و اين بانو به امام حسن عسكري عليه السلام حامله شد(1).

سيره ي عملي امام

محمد بن حمزه ي سروري گفت: نامه اي توسط ابوهاشم داود بن هاشم جعفري كه با من دوست بود براي امام حسن عسكري عليه السلام نوشتم. چون خيلي تنگدست شده بودم درخواست كردم دعا بفرمائيد شايد خداوند وسعتي به من عنايت كند جواب نامه به وسيله ي ابوهاشم از طرف حضرت رسيد. امام عليه السلام نوشته بود: خداوند تو را بي نياز كرد، پسر عمويت يحيي ابن حمزه از دنيا رفت، مبلغ صدهزار درهم به تو ارث مي رسد، در آتيه ي نزديكي برايت مي آورند. «فاشكرالله و عليك بالاقتصاد و اياك ولاسراف فانه من فعل الشيطنة» خدا را سپاسگزاري كن ولي متوجه باش از روي اقتصاد و ميانه روي زندگي كني مبادا اسراف نمايي زيرا اسراف عملي شيطاني است. بعد از چند روز شخصي از حران آمد اسنادي مربوط به دارايي پسر عمويم به من تحويل داد. در نامه اي كه به آنها ضميمه بود اطلاع داده بودند يحيي بن حمزه در فلان تاريخ فوت شده است. تاريخ فوت او مطابق با روزي بود كه ابوهاشم نامه ي حضرت عسكري را به من رسانيد. تنگدستي ام برطرف شد حقوق خدايي كه در آن مال بود خارج نموده به اهلش رسانيدم و نسبت به برادران ديني خود كمكهايي نيز كردم پس از آن مطابق دستور امام از روي اقتصاد به زندگي خود ادامه


1- بحار، ج 50، ص 236 و منتهي الآمال، ج 2، ص 449.

ص : 7

دادم(1). ابوجعفر محمد بن عيسي مي گويد: يك بار در مسجد زبيد واقع در بازار شهر سامرا جواني را مشاهده كردم كه مي گفتند هاشمي و از فرزندان موسي بن عيسي است. من مشغول نماز شدم وقتي سلام نماز را دادم همان جوان هاشمي رو به من كرد و گفت: آيا تو اهل قم هستي يا ساكن رازي مي باشي؟ گفتم: من قمي هستم ولي هم اكنون در كوفه در جوار مسجد اميرالمؤمنين عليه السلام زندگي مي كنم. او به من گفت: آيا خانه موسي بن عيسي را در كوفه مي شناسي؟ گفتم: آري. گفت: من پسر او هستم. گفت: پدرم برادراني دارد و برادر بزرگتر مال فراواني جمع كرده و برادر كوچكتر محروم از مال دنيا است، يك روز برادر كوچكتر به خانه برادر بزرگتر رفته و ششصد دينار از او به سرقت برده است. برادر بزرگتر مي گفت كه به محضر امام حسن عسكري مشرف مي شوم و از آن حضرت مي خواهم كه با برادر كوچكترم از روي مهر و لطف صحبت كند شايد مال مرا به من برگرداند زيرا آن امام بزرگوار بيان و كلام شيريني دارد مي تواند روي او اثر بگذرد. ولي هنگام سحر منصرف شدم از اينكه به خدمت امام حسن عسكري عليه السلام برسم و گفتم كه به سراغ «أسباس تركي» هم صحبت جناب سلطان مي روم و شكايتم را به او مي رسانم! برادر بزرگتر مي گويد همينكه بر أسباس تركي وارد شدم ديدم كه مشغول قماربازي است به كناري نشستم و انتظار كشيدم تا بازيش تمام شود كه ناگاه پيام آور امام حسن عسكري عليه السلام به نزد من آمد و گفت: دعوت مولايت را اجابت كن. از جا برخاستم و همراه پيام آور به محضر امام عليه السلام مشرف شدم. امام عليه السلام فرمود: چه شد كه اول شب از ما حاجتي داشتي و در هنگام


1- بحار، ج 50، ص 245.

ص : 8

سحر رأيت عوض شد. برخيز و برو كه آنچه را برادرت از مالت برده برايت آورده و درباره ي او شك نكن و با او به نيكي رفتار كن و مقداري هم به او عطا بنما و اگر بناداري چيزي به او ندهي او را به نزد ما راهنمايي كن تا ما به او كمك كنيم وقتي از خدمت امام عليه السلام مرخص شدم غلام خويش را ملاقات كردم كه خبر از آوردن كيسه پولهايم داد(1) . ابوهاشم جعفري مي گويد: روزي به خدمت امام حسن عسكري عليه السلام آمدم و مي خواستم از آن حضرت نقره اي بگيرم و انگشتري بسازم و به آن تبرك بجويم، نشستم و فراموشم شد چون برخواستم بروم، امام عليه السلام انگشتري به من داد و فرمود: نقره مي خواستي ما انگشتر داديم، نگين و اجرت ساختن آن را سود كردي! گوارايت باد اي ابوهاشم! گفتم: سرور من، گواهي مي دهم تو ولي خدا و امام من هستي كه اطاعتت را جزو دينم مي دانم. فرمود: خدا تو را بيامرزد اي ابوهاشم(2) . محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر عليه السلام مي گويد: تهيدست شديم، پدرم گفت با هم خدمت امام حسن عسكري عليه السلام برويم كه به جود و بخشش شهرت دارد. گفتم: او را مي شناسي؟ گفت: نه، و او را نديده ام. با هم به راه افتاديم، در بين راه، پدرم گفت: چقدر نيازمنديم كه براي ما پانصد درهم دستور دهد، دويست درهم براي لباس، دويست درهم براي پرداخت بدهي، و صد درهم براي مخارج ديگر. من پيش خودم گفتم كاش براي من هم سيصد درهم دستور دهد كه با صد درهم آن چارپايي بخرم و صد درهم براي مخارج و صد درهم نيز براي لباس باشد، و به


1- كمال الدين، ج 2، ص 194.
2- اصول كافي، ج 1، ص 512 و بحار، ج 50، ص 254.

ص : 9

شهرهاي (همدان و قزوين) بروم. هنگامي كه به خانه ي امام رسيديم غلام آن حضرت بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش محمد وارد شوند، و چون وارد شديم و سلام كرديم به پدرم فرمود: اي علي! چه شده كه تا كنون نزد ما نيامدي؟ پدرم گفت: شرم داشتم با اين حال شما را ملاقات نمايم. وقتي بيرون آمديم غلام آن حضرت نزد ما آمد و به پدرم كيسه ي پولي داد، و گفت: اين پانصد درهم است، دويست درهم براي لباس، دويست درهم براي پرداخت بدهي، و صد درهم براي مخارج و به من كيسه ي ديگري داد و گفت: اين سيصد درهم است. صد درهم براي خريد چارپا و صد درهم براي لباس و صد درهم براي مخارج! اسماعيل بن محمد مي گويد: كنار خانه ي امام حسن عسكري عليه السلام نشستم، وقتي آن بزرگوار بيرون تشريف آوردند جلو رفتم و از فقر و نيازمندي خويش شكايت كردم و قسم ياد نمودم كه حتي يك درهم ندارم! امام عليه السلام فرمود: قسم ياد مي كني در حاليكه دويست دينار در خاك پنهان كرده اي؟ و فرمود: اين را براي آن نگفتم كه به تو عطايي ندهم، و به غلام خود رو كرد و فرمود: آنچه همراه داري به او بده. غلام صد دينار به من داد، خداي متعال را سپاس گفتم و بازگشتم، آن حضرت فرمود: مي ترسم آن دويست دينار را وقتي كه بسيار نيازمند آني از دست بدهي. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاي خود يافتم، جايشان را عوض كردم و طوري پنهان ساختم كه هيچكس مطلع نشود. از اين قضيه مدتي گذشت، به دينارها نيازمند شدم، سراغ آنها رفتم چيزي نيافتم، بر من بسيار گران آمد، بعدا فهميدم پسرم جاي آنها را يافته و دينارها را

ص : 10

برداشته و برده است. و چيزي از آنها به دست من نرسيد و همانطور شد كه امام فرموده بود(1) . يك بار در شهر سامراء قحطي سختي روي آورد معتمد عباسي دستور داد كه مردم به نماز استسقاء يعني طلب باران برخيزند، مردم سه روز پي در پي براي نماز به مصلي رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد، روز چهارم جاثليق پيشواي اسقفان مسيحي همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت و يكي از راهبان هر وقت دست خود را به سوي آسمان بلند مي كرد باراني درشت فرو مي ريخت. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاي باران نداشتند، و همين موجب شگفتي و نيز شك و ترديد و تمايل به مسيحيت در ميان بسياري از مسلمانان شد، و اين وضع بر خليفه ناگوار بود، پس به دنبال امام حسن عسكري عليه السلام فرستاد و آن گرامي را از زندان آوردند. خليفه به امام عرض كرد: امت جدت را درياب كه گمراه شدند! امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند. خليفه گفت: مردم باران نمي خواهند چون به قدر كافي باران آمده است، بنابراين به صحرا رفتن چه فايده اي دارد؟ امام فرمود: براي آنكه انشاءالله تعالي شك و شبهه را برطرف سازم. خليفه فرمان داد، و پيشواي اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند، امام حسن عليه السلام نيز در ميان جمعيت عظيمي از مردم به صحرا آمد، مسيحيان و رهبانان براي طلب باران دست به سوي آسمان برداشتند، آسمان ابري شد و باران آمد، امام عليه السلام فرمان داد دست راهب معيني را بگيرند. و آنچه در ميان انگشتان اوست بيرون آورند، در ميان انگشتان او استخوان سياه فامي از استخوان آدمي يافتند، امام استخوان را گرفت و در


1- احقاق الحق، ج 12، ص 470.

ص : 11

پارچه اي قرار داد و به راهب فرمود اينك طلب باران كن. راهب اين بار نيز دست به آسمان برداشت اما بر كنار رفت و خورشيد نمودار شد. مردم شگفت زده شدند، خليفه از امام پرسيد: اين استخوان چيست؟ فرمود: اين استخوان پيامبري از پيامبران الهي است كه از قبور برخي پيامبران برداشته اند و استخوان پيامبري ظاهر نمي شود جز آنكه باران مي آيد. امام را تحسين كردند، و استخوان را آزمودند ديدند همانطور است كه امام مي فرمايد. امام عليه السلام باعث شد كه رفع شبهه از جامعه مسلمين شد و با خليفه صحبت فرمود كه ياران و اصحابش را نيز از زندان آزاد كند. او نيز چنين كرد و امام در خانه اش در شهر سامراء، مستقر گرديد در حاليكه مورد تكريم و احسان قرار گرفت(1) . مردي به نام كامل مدني جهت پرسش مسائلي به محضر امام عليه السلام شرفياب شد: همو مي گويد: وقتي به خدمت حضرت رسيدم ديدم لباس سفيد و نرمي بر تن دارند، نزد خود گفتم: ولي خدا و حجت او لباس نرم و لطيف مي پوشد، و ما را به مواسات با برادران فرمان مي دهد و از پوشيدن چنين لباسي باز مي دارد! امام تبسم نمودند و آستينهاي خود را بالا زد ديدم پلاسي سياه و خشن در زير لباس بر تن دارند، و فرمودند: اي كامل! «هذا لله و هذا لكم» اين پلاس خشن براي خدا و اين لباس نرم كه روي آن پوشيده ام براي شماست (2). يكي از مواردي كه امام عليه السلام در زندان بود مردي از قبيله بني جمع با آن حضرت در زندان بود و ادعا مي كرد كه از علويان مي باشد. امام عليه السلام فرمود اگر در جمع شما فردي كه جزو شما نيست مي بود، مي گفتم چه وقت نجات خواهي يافت و به مردي كه از قبيله بني جمع بود اشاره فرمود كه


1- احقاق الحق، ج 12، ص 464.
2- بحار، ج 50، ص 253.

ص : 12

بيرون رو و او بيرون رفت، آنگاه به ما فرمود: اين مرد از شما نيست از او در حذر باشيد، گزارشي از آنچه گفته ايد تهيه كرده كه هم اكنون در لباس اوست و به خليفه نوشته است، برخي از ما به تفتيش او پرداخته گزارش را كه در لباس پنهان كرده بود يافتيم، چيزهاي مهم و خطرناكي درباره ي ما نوشته بود (1). چند نفر از بني عباس بر صالح بن وصيف وارد شدند در حاليكه وي امام حسن عسكري را زنداني كرده بود به او گفتند كه بر آن حضرت سخت بگير و هر چه مي تواني او را در تنگنا قرار بده! صالح در پاسخ گفت: من دو نفر از بدترين اشخاص را مأمور امام كرده ام ولي هم اكنون آن دو اهل نماز و روزه شده اند و در عبادت به مقامي بزرگ نائل گشته اند. آل عباس از صالح خواستند كه آن دو را بياورند. پس از حضور آن دو، آنها را تهديد و توبيخ كردند كه چرا بر امام سختگيري نمي كنيد؟ گفتند چه بگوييم در حق كسي كه روزها را روزه مي گيرد و شبها را تا به صبح مشغول به عبادت است، با كسي حرف نمي زند و به چيزي جز عبادت مشغول نيست و هر وقت بر ما چشم مي اندازد بدن ما مي لرزد و چنان مي شويم كه مالك نفس خويش نيستيم. آل عباس پس از شنيدن اين مسائل در كمال خجلت و ذلت رفتند(2) . اسحاق كندي فيلسوف عراق بود. او به تأليف كتابي پرداخت كه قرآن داراي تناقض است و براي نوشتن آن چنان سرگرم و مشغول شد كه از مردم كناره گرفت و به تنهايي در خانه ي خويش به اين كار مبادرت مي ورزيد تا اينكه يكي از شاگردان او به محضر امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شد. امام به او فرمود: آيا در ميان شما يك مرد رشيد و جوانمرد پيدا نمي شود كه استاد شما را از اين كاري كه شروع كرده منصرف سازد؟!


1- بحار، ج 50، ص 254.
2- ارشاد مفيد، ص 324.

ص : 13

عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه مي توانيم در اين كار يا كارهاي ديگر بر او اعتراض نماييم! امام عليه السلام فرمود: آيا آنچه بگويم به او مي رساني؟ گفت: آري. فرمود: نزد او برو و با او انس بگير و او را در كاري كه مي خواهد انجام دهد ياري نما، آنگاه بگو سؤالي دارم آيا مي توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه ي سؤال مي دهد، بگو: اگر گوينده قرآن نزد تو آيد، آيا احتمال مي دهي كه منظور او از گفتارش معاني ديگري غير آن باشد كه تو پنداشته اي؟ خواهد گفت: امكان دارد، چون او اگر به مطلبي توجه كند مي فهمد و درك مي كند. هنگامي كه جواب مثبت داد بگو: از كجا اطمينان پيدا كرده اي كه مراد و منظور قرآن همان است كه تو مي گويي؟! شايد گوينده ي قرآن منظوري غير از آنچه تو به آن رسيده اي داشته باشد، و تو الفاظ و عبارات را در غير معاني و مراد آن به كار مي بري! آن مرد نزد اسحاق كندي رفت، و به همان ترتيب با او مهرباني كرد تا سرانجام سؤال را مطرح نمود، كندي از او خواست كه سؤال خود را تكرار كند، و به فكر فرو رفت، و آن را بنا بر لغت محتمل بر حسب انديشه ممكن دانست. شاگردش را سوگند داد كه اين سؤال از كجا براي تو مطرح شد. شاگرد گفت: چيزي بود كه به خاطرم رسيد و سؤال كردم! گفت: ممكن نيست تو و افرادي مانند تو به چنين سؤالي راه يابند، بگو اين سؤال را از كجا آوردي؟ شاگرد گفت: ابومحمد امام حسن عسكري عليه السلام به من چنين فرمان داد. كندي گفت: اينك درست گفتي، چنين سؤالي جز از آن خاندان نمي تواند بود. آنگاه آنچه در آن زمينه نوشته بود در آتش ريخت و سوزاند(1) .


1- مناقب، ج 4، ص 424.

ص : 14

علي بن عاصم كوفي به خدمت امام عسكري عليه السلام رسيد، امام بساطي را به او نشان داد كه مسند بسياري از انبياء و مرسلين عليهم السلام بود و در آن آثار قدمهاي ايشان ديده مي شد. علي بن عاصم مي گويد خود را بر روي آن انداختم و بر آن و بر دست مبارك امام عليه السلام بوسه زدم و گفتم من از نصرت شما عاجزم و عملي ندارم غير از موالات و دوستي شما و بيزاري جستن از دشمنان شما و لعن كردن آنها، آنهم در خلوت. پس حال من چگونه خواهد بود. امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: پدرم از جدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حديث كرد كه فرمود: هر كه از نصرت ما اهل بيت ضعف پيدا كند و در پنهان دشمنان ما را لعنت نمايد، خداوند تبارك و تعالي صورت او را به جميع ملائك مي رساند. پس هر زماني كه لعن كند يكي از شما دشمنان ما را، فرشتگان بالا برند و لعنت كنند كسي را كه دشمنان ما را لعنت نمي كند. و هرگاه صداي دوست ما به ملائكه برسد برايش استغفار كنند و در حقش دعا مي نمايند و گويند: «اللهم صل علي روح عبدك هذا الذي بذل في نصرة اوليائه جهده و لو قدر علي اكثر من ذلك لفعل.» بار پروردگارا بر روح اين بنده ات كه در راه ياري اوليائت تلاش مي كند درود بفرست كه اگر بيشتر از اين قدرت داشت انجام مي داد. آنگاه ندا از جانب پروردگار مي آيد كه اي ملائكه ي من، استجابت كردم دعاي شما را در حق اين بنده ام و شنيدم نداي شما را و صلوات و درود فرستادم بر روح او با ارواح ابرار و او را از مصطفين اخيار قرار دادم(1) . يكي از نوادگان امام صادق عليه السلام به نام حسين ساكن قم و مبتلا به شرابخواري بود يك بار براي حاجتي به در خانه ي احمدبن اسحق كه وكيل


1- بحار، ج 50، ص 316.

ص : 15

اوقاف قم بود رفت و اجازه خواست تا با احمدبن اسحق ملاقات كند ولي احمد به او راه نداد. سيد با حال غم و اندوه به خانه خود برگشت، در همان سال احمد بن اسحق به حج مشرف شده همينكه در بين راه به سامراء رسيد اجازه خواست كه با امام حسن عسكري عليه السلام ملاقات كند، ولي امام به او اجازه نداد. احمد گريه ي طولاني و تضرع نمود تا آن گرامي به او اجازه داد، همينكه خدمت آن حضرت رسيد عرض كرد اي پسر رسول خدا براي چه مرا از زيارت خود منع نمودي و حال آنكه من از شيعيان و مواليان تو هستم؟! فرمود: براي آنكه تو پسر عموي ما را از در منزل خود راندي. احمد گريه كرد و گفت به خداوند متعالي قسم كه او را رد نكردم مگر به خاطر آنكه از گناهش توبه كند. فرمود: راست گفتي و لكن چاره اي نيست جز آنكه به سادات احترام بگذاري و در هر حالي آنها را حقير نشماري و با آنها اهانت نكني كه در غير اين صورت از زيانكاران خواهي بود زيرا كه آنها منتسب به ما هستند. احمد بن موسي به قم برگشت، طبقات مختلف مردم به ديدن او آمدند و حسين نيز با ايشان بود. همينكه چشم احمد به او افتاد از جاي خود برخاست او را در آغوش گرفت و بالاي مجلس نشانيد. حسين اين كار را از او بعيد مي دانست به همين جهت پرسيد: چه شد كه روش تو عوض شده است؟ داستان خود را با امام عسكري عليه السلام شرح داد. حسين به محض شنيدن از كرده خود پشيمان شد و از كارهاي زشت خويش توبه كرد و به خانه آمد و آنچه از آثار گناه وجود داشت نابود كرد و پرهيزكاري و ورع را پيشه نمود و پيوسته ملازمت عبادت و مساجد را داشت و معتكف در مساجد بود تا وفات نمود و در نزديكي قبر مطهر حضرت فاطمه ي

ص : 16

معصومه عليهاالسلام به خاك سپرده شد(1) . (در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه در مورد فوق امام عليه السلام با علم امامت مي دانست كه حسين توفيق توبه اش در احسان به اوست و لكن اين بدين معني نيست كه هر آلوده به گناهي را بايد احسان نمود چه بسا جرئت و گستاخي در انجام معاصي بر ايشان بيشتر خواهد شد). احمد بن عبيدالله بن خاقان متصدي اراضي و خراج قم بود، روزي در مجلس او سخن از علويان و عقايد آنها به ميان آمد. احمد بن عبيدالله كه خود از ناصبيان سرسخت و منحرف از اهل بيت عليهم السلام بود ضمن صحبت گفت: من در سامراء، كسي از علويان را همانند حسن بن علي بن محمد بن علي الرضا امام حسن عسكري عليه السلام در روش و وقار و عفت و نجابت و فضيلت و عظمت در ميان خانواده ي خويش و ميان بني هاشم، نديدم و نشناختم، خاندانش او را بر بزرگسالان و محترمان خود مقدم مي داشتند و در نزد سران سپاه و وزيران و عموم مردم نيز همين وضع را داشت. به ياد دارم روزي نزد پدرم بودم، دربانان خبر آوردند ابومحمدبن الرضا امام حسن عسكري عليه السلام آمده است. پدرم به صداي بلند گفت: بگذاريد وارد شود، من از اينكه دربانان نزد پدرم از امام به كنيه و احترام ياد كردند شگفت زده شدم زيرا نزد پدرم جز خليفه يا وليعهد يا كسي را كه خليفه دستور داده باشد از او به كنيه ياد كنيد، به كنيه ياد نمي كردند، آنگاه مردي گندمگون، خوش قامت، خوشرو، نيكواندام، جوان و با هيبت و جلال وارد شد. چون چشم پدرم بر او افتاد برخاست و چندگام به استقبال رفت. به ياد نداشتم پدرم نسبت به كسي از بني هاشم يا فرماندهان سپاه چنين


1- بحار، ج 50، ص 323.

ص : 17

كرده باشد، با او دست در گردن آورد و صورت و سينه ي او را بوسيد، و دست او را گرفت و او را بر جاي نماز خود نشانيد، و خود در كنار او رو به او نشست و با او به صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت به او «فدايت شوم» مي گفت: و من از آنچه مي ديدم در شگفت بودم، ناگاه درباني آمد و گفت: «موفق عباسي» آمده است و معمول اين بود كه چون موفق مي آمد پيشتر از او دربانان و نيز فرماندهان ويژه ي سپاه او مي آمدند و در فاصله ي درب خانه تا مجلس پدرم در دو صف مي ايستادند و به همين حال مي ماندند تا موفق بيايد و برود. پدرم پيوسته متوجه ابومحمد عليه السلام بود و با او گفتگو مي كرد تا آنگاه كه چشمش به غلامان مخصوص موفق افتاد، در اين موقع به آن حضرت گفت: فدايت شوم اگر مايليد تشريف ببريد. و به دربانان خود گفت او را از پشت دو صف ببرند تا موفق او را نبيند، امام برخاست و پدرم نيز برخاست و با او دست در گردن آورد، و امام عليه السلام رفت. من به دربانان و غلامان پدرم گفتم: وه اين چه كسي بود كه او را در حضور پدرم به كنيه ياد كرديد، و پدرم با او چنين رفتاري داشت؟ گفتند: او يكي از علويان است كه به او حسن بن علي مي گويند و به ابن الرضا معروف است. شگفتي من بيشتر شد، و پيوسته آن روز نگران و در انديشه بودم تا شب شد، و عادت پدرم اين بود كه پس از نماز عشا مي نشست و گزارشها و امور را كه لازم بود به سمع خليفه برساند رسيدگي مي كرد، وقتي نماز خواند و نشست آمدم و نشستم، كسي پيش او نبود، پرسيد: احمد! كاري داري؟ گفتم: آري پدر، اگر اجازه مي دهي بگويم؟ گفت: اجازه داري. گفتم: پدر! اين مرد كه صبح او را ديدم چه كسي بود كه نسبت به او چنين بزرگداشت و احترامي نمودي و در سخنت به او

ص : 18

«فدايت شوم» مي گفتي، و خودت و پدر و مادرت را فداي او مي ساختي! گفت: پسرم! او امام رافضيان، حسن بن علي معروف به ابن الرضا است. آنگاه اندكي سكوت كرد، من نيز ساكت ماندم، سپس گفت: پسرم، اگر خلافت از دست خلفاي بني عباس بيرون رود كسي از بني هاشم جز او سزاوار آن نيست، و اين به جهت فضيلت و عفت و زهد و عبادت و اخلاق نيكو و شايستگي اوست، اگر پدر او را مي ديدي مردي بزرگوار و بافضيلت را ديده بودي. با اين سخنان انديشه و نگرانيم بيشتر و خشمم نسبت به پدرم افزوده شد، و ديگر مهمي جز آن نداشتم كه درباره ي امام پرس و جو كنم و پيرامون او كاوش و بررسي نمايم، و از هيچيك از بني هاشم و سران سپاه و نويسندگان و قاضيان و فقيهان و ديگر افراد، درباره ي امام سؤالي نكردم مگر آنكه او را نزد آنان در نهايت بزرگي و ارجمندي و والائي يافتم و همه از او به نيكي ياد مي كردند و او را بر تمامي خاندان و بزرگان خويش مقدم مي شمردند، و بدين گونه مقام امام عليه السلام نزد من عظمت يافت زيرا هيچ دوست و دشمني را نديدم مگر آنكه در مورد او به نيكي سخن مي گفت و او را مي ستود(1) . ابوحمزه مي گويد: مكرر ديدم امام با غلامان (كه از ملل مختلف بودند و ترك و رومي و ديلمي و روسي در ميان آنان بود) به زبان خودشان سخن مي گويد، من شگفت زده شدم، پيش خود مي گفتم امام در مدينه متولد شده چگونه به زبانهاي مختلف تكلم مي كند، آن گرامي به من رو آورد و فرمود: همانا خداي عزيز و جليل حجت خود را از ساير آفريدگان ممتاز نموده و به او معرفت هر چيز را عطا فرموده، امام لغتهاي گوناگون و نسب ها و پيشامدها را مي داند و اگر چنين نباشد تفاوتي ميان امام و مردم


1- ارشاد مفيد، ص 318 و 322.

ص : 19

نخواهد بود(1). ابي هاشم مي گويد: از امام حسن عسكري درباره ي اين آيه ي شريفه پرسيدم: «ثم أورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد، و منهم سابق بالخيرات باذن الله» (2). آنگاه اين كتاب را به آن كسان از بندگانمان كه انتخاب نموديم به ميراث داديم و بعضي ايشان ستمگر خويشند و بعضي معتدلند و بعضي به اذن خود به سوي نعمتها مي شتابند. امام عليه السلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد عليهم السلام مي باشند. آنكه بر خود ظلم روا داشته كسي است كه اقرار به امام ننموده و مقتصد كسي است كه عارف به مقام امام است و گروه سوم اشخاصي هستند كه سبقت در گرفتن فيض و خيرات از امام عليه السلام دارند. ابي هشام مي گويد: من در فكر فرورفتم كه اين چه عظمتي است كه نصيب امامان عليهم السلام شد. و مقداري هم اشك ريختم كه وجود مبارك امام عسكري عليه السلام نگاهي به من انداخت و فرمود: مسئله بالاتر از آن است كه تو فكر مي كني و تو به عظمت شأن آل محمد عليهم السلام شكر خدا را به جا آور و از او بخواه كه توفيق تمسك جستن به ريسمان ولايتشان را به تو عنايت فرمايد زيرا در روز قيامت به همان خوانده خواهي شد زيرا فرداي قيامت هر انساني را با امامش محشور مي كنند اميدوارم كه به راه خير سير كني(3) . جعفر بن شريف جرجاني مي گويد: به حج مشرف شدم و به زيارت امام حسن عسكري عليه السلام نائل شدم. با مقداري از اموال شيعيان بود كه مي بايد به محضر امام عليه السلام تقديم كنم. فكر مي كردم از امام بپرسم كه مالها را به چه


1- ارشاد مفيد، ص 318 و 322.
2- فاطر، 32.
3- بحار، ج 50، ص 259.

ص : 20

كسي بپردازم. امام فرمود: آنچه همراه داري به مبارك خادم بده. جعفر گفت: من چنين كردم و در هنگام خروج از خانه حضرت، گفتم كه شيعيان جرجان به شما سلام مي رسانند، فرمود: مگر از بعد از اعمال حج به جرجان برنمي گردي؟ عرض كردم: برمي گردم، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز ديگر برمي گردي به جرجان و آن روز جمعه سيم ماه ربيع الثاني مي باشد برو به راه راست و خداوند تو را به سلامت به خانواده ات باز خواهد گرداند. در نبود تو نوه ات متولد شده او را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف نام گذار و به زودي خداوند او را به حد كمال مي رساند و او از اولياء ما باشد جعفر مي گويد عرض كردم: اي پسر رسول خدا ابراهيم بن اسماعيل جرجاني از شيعيان شماست به اولياء و دوستان شما زياد محبت مي كند. و هميشه از مال خود در سال صد هزار درهم مي پردازد و در جرجان از اشخاص خير است. امام عليه السلام فرمود: خداوند به ابواسحاق ابراهيم بن اسماعيل جزاي خير دهد و گناهان او را بيامرزد و به او پسري عنايت فرمايد، از جهت بدن سالم و قائل به حق باشد به ابراهيم بگو كه حسن بن علي مي گويد نام پسرت را احمد بگذار. جعفر بن شريف مي گويد: از محضر امام عليه السلام مرخص شدم و حج را به جا آوردم و سلامت برگشتم روزي كه وارد وطن خود جرجان شدم روز جمعه سيم ربيع الثاني بود همانطور كه امام فرموده بود. دوستان و ياران به ديدن من آمدند و به آنها گفتم امام عليه السلام وعده داده كه در پايان امروز اينجا تشريف بياورد، خود را مهيا كنيد و هر نوع سؤال و حاجتي داريد آماده سازيد. شيعيان پس از اقامه ي نماز ظهر و عصر همگي در خانه من جمع شدند كه ما ملتفت نشديم مگر آنكه ناگاه آن حضرت را ديديم كه بر ما وارد شد و

ص : 21

ما اجتماع كرده بوديم پس سلام كرد و ما از آن بزرگوار استقبال نموديم و دست شريفش را بوسه زديم. امام عليه السلام فرمود: من به جعفربن شريف وعده داده بودم كه در پايان امروز به نزد شما آيم. نماز ظهر و عصر را در «سرّمن رأي» بجا آوردم و بعد به سوي شما براي تجديد عهد آمدم و هم اكنون نزد شما هستم هر نوع سؤال و حاجتي داريد بازگو نماييد. اول كسي كه سوال كرد نضربن جابر بود، گفت: اي پسر رسول خدا پسر من ديد چشمش را از دست داده از خدا بخواه كه بينايي دوباره به او برگردد. امام عسكري عليه السلام فرمود: او را بياور، پسرم را به نزد حضرت بردم دست مباركش را بر چشمهاي او گذاشت و او چشمهايش بينا شد و بعد از نضربن جابر يك يك آمدند و حاجات خود را به امام گفتند آن گرامي همگي را برآورد و بعد در حق همه دعاي خير فرمود و در همان روز مراجعه نمود(1) . امام حسن عسكري عليه السلام براي علي بن حسين بن بابويه قمي كه از بزرگان فقهاي شيعه محسوب مي شود نوشت: به نام خداوند بخشنده ي مهربان، ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است، سرانجام نيكو براي پرهيزكاران و بهشت براي يكتا پرستان و آتش براي كافران خواهد بود، و ستيزه و تجاوز جز بر ستمكاران نيست، و خدايي جز الله كه بهترين آفرينندگان است نمي باشد، و درود و رحمت خدا بر بهترين آفريدگانش محمد و خاندان پاك او باد. بعد از حمد و ثناي الهي، تو را اي بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه پيروان من، ابوالحسن علي بن حسين قمي، كه خدايت به آنچه رضاي اوست


1- بحار، ج 50، ص 262.

ص : 22

موفق فرمايد و از نسلت فرزندان شايسته برآورد، سفارش مي كنم به پرهيزكاري در پيشگاه خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زكات زيرا نماز كسي كه زكات نمي پردازد پذيرفته نمي شود و به تو سفارش مي كنم كه از خطاي مردم درگذري، و خشم خويش فروبري، و به خويشاوند صله و رسيدگي نمايي، و با برادران مواسات كني، و در رفع نيازهاي آنان در سختي و آسايش بكوشي، و در برابر ناداني و بي خردي افراد بردبار باشي و در دين ژرف نگر و در كارها استوار و با قرآن آشنا باشي، و اخلاق نيكو پيشه سازي و امر به معروف و نهي از منكر كني، خداي متعال مي فرمايد: «لا خير في كثير من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس»(1) . در بسياري از سخنانشان با هم خيري نيست مگر كسي كه به صدقه دادن يا نيكي كردن يا اصلاح ميان مردم فرمان دهد. از همه بديها و زشتيها خودداري كن، و بر تو باد كه نماز شب بخواني، همانا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام سفارش كرد و فرمود: اي علي بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب، و كسي كه نماز شب را سبك بشمارد از ما نيست و به سيره ي ما عمل نكرده است. پس به سفارش من عمل كن و به شيعيان من نيز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم همانطور عمل كنند، و بر تو باد كه صبر و شكيبايي ورزي و منتظر فرج باشي، همانا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: افضل اعمال امت من انتظار فرج است. شيعيان ما پيوسته در حزن و اندوه خواهند بود تا فرزندم امام قائم عليه السلام ظاهر شود، همان كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بشارت داد كه زمين را از قسط و عدل پر مي كند همچنانكه از ظلم و جور پر شده است. اي بزرگمرد و مورد اعتماد من اباالحسن، صبر كن و شيعه ي مرا به صبر


1- سبأ - 114.

ص : 23

فرمان ده، همانا زمين از آن خداست كه بندگانش را وارث آن مي سازد، و سرانجام نيكو براي پرهيزكاران است و سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه ي شيعيانم باد و خدا ما را كافي است و چه خوب وكيل و مولي و ياوري است(1) . علي بن جعفر از حلبي نقل مي كند كه گفت ما براي ديدار با امام حسن عسكري عليه السلام اجتماع كرديم، امام عليه السلام براي حفظ جان شيعيان خويش نوشته اي فرستاد كه كسي به من سلام نكند، با دست به سوي من اشاره ننمايد زيرا شما در امان نيستيد. راوي مي گويد: در كنار من جواني ايستاده بود، به او گفتم: اهل كجا هستي؟ پاسخ داد: اهل مدينه مي باشم، گفتم: اينجا چكار مي كني؟ گفت: در ميان ما درباره ي امام حسن عسكري اختلاف شده بود، آمدم تا از نزديك آن گرامي را زيارت كنم و از او كلامي بشنوم و يا از او دلالتي ببينم تا قلبم آرام گردد و بدان كه من از نوادگان ابوذر غفاري هستم. در همين بين امام حسن عسكري عليه السلام با خادمش ظاهر شد و همين كه به ما رسيد نگاهي به جواني كه در كنارم بود نمود و فرمود: آيا تو غفاري هستي؟ عرض كرد: آري، فرمود: مادرت حمدويه چه كرد؟ عرض كرد صالحه است و امام عبور كرد و گذشت. به جوان گفتم آيا او را از قبل ديده بودي و او را مي شناختي؟ گفت: نه. گفتم: پس بر تو اين ديدار سود داشت و به آرزويت رسيدي. گفت: براي ديگران نيز چنين بود(2) . يك بار براي امام حسن عسكري عليه السلام نوشتند كه آيا جايز است كساني را كه تا امام موسي كاظم عليه السلام را قبول دارند دوست داشته باشيم و يا آنكه بايد از آنها تبري بجوييم؟


1- زندگاني امام حسن عسكري، ص 28، نقل از انوار البهيه
2- بحار، ج 50، ص 274.

ص : 24

امام عليه السلام در پاسخ نوشتند: از آنها تبري جوييد، آنها را دوست نداشته باشيد، بيمار شدند به عيادتشان نرويد و در تشييع جنازه آنها شركت نكنيد و بر آنها نماز نخوانيد. و اين موارد فرق نمي كند كه كسي انكار امامي از امامان را نمايد و يا كسي را كه داراي مقام امامت نيست جزء امامان بداند و يا قائل به سه خدا و تثليث باشد. و بدانيد كه منكر امامان آخرين همانند منكر امامان اولين است و كسي كه به امامان مي افزايد مثل كسي است كه از امامان كم مي كند(1) . حجاج بن سفيان عبدي مي گويد: پسرم در شهر بصره بيمار بود براي امام حسن عسكري عليه السلام نامه نوشتم و از آن گرامي تقاضاي دعا براي فرزندم نمودم، امام عليه السلام در پاسخ مرقوم فرمود: اگر فرزندت مؤمن باشد خداوند او را مورد رحمت خويش قرار دهد. از بصره برايم خبر آمد كه در همان روز كه امام عليه السلام پاسخ نامه مرا دادند فوت كرده است و البته پسرم به خاطر اختلافي كه در شيعه رخ داده بود شك در امامت داشت(2) . عيسي بن صبيح مي گويد: يك بار در حبس بودم كه امام حسن عسكري عليه السلام بر ما وارد شد. من به مقام ايشان آشنا بودم. آن بزرگوار به من فرمود: تو سنت شصت و پنج سال است و حتي ماه و روز آن را نيز فرمود. من همراهم كتاب دعايي بود كه تاريخ ولادتم را در آن نوشته بودند در آن كه نگاه كردم ديدم دقيقا همانطور است كه امام عليه السلام فرمودند. امام فرمود: آيا خداوند به تو فرزندي عنايت كرده است؟ عرض كردم خير، فرمود: پروردگارا به او فرزندي عنايت كن كه بازوي او باشد و چه خوب بازويي است فرزند. سپس عرض كردم آيا شما فرزند داريد؟ فرمود: آري والله به زودي براي من پسري خواهد بود كه دنيا را پر از


1- بحار، ج 50، ص 274.
2- بحار، ج 50، ص 276 و 290.

ص : 25

عدل و داد خواهد كرد ولي هم اكنون فرزندي ندارم(1) . محمد بن أقرع مي گويد: براي امام عسكري عليه السلام نوشتم كه آيا امام هم مثل ساير مردم محتلم مي شود و پيش خودم مي گفتم كه احتلام شيطنت است و خداوند اوليائش را از آن منزه نموده است. پاسخ نوشته ام آمد كه: امامان عليهم السلام حالشان در خواب مثل حالشان در بيداري است و خواب چيزي را براي آنها تغيير نمي دهد خداوند تبارك و تعالي همانطور كه تو حديث نفس كردي ايشان را گرفتار نفوذ شيطان نمي كند(2) . حسن بن طريف گفت: براي امام عليه السلام نامه نوشتم كه معناي بيان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه درباره ي اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده چيست؟ «من كنت مولاه فعلي مولاه» هر كس من مولي و سرپرست اويم علي عليه السلام نيز مولي و سرپرست اوست. امام عليه السلام فرمود: پيامبر با اين گفتار خواسته است او را در هنگام تفرقه و نفاق به عنوان رهبر و راهنماي حزب الله قرار دهد(3) . محمد بن ربيع شيباني مي گويد: در شهر اهواز با مرد مشركي كه قائل به ثنويت بود مناظره كردم و بعد سفري به سر من رأي رفتم در حالي كه مقداري از حرفهاي آميخته به شك مشرك بر قلبم اثر گذاشته بود. بر درب خانه احمد بن خضيب نشسته بودم كه ناگهان وجود نازنين امام حسن عسكري عليه السلام را مشاهده كردم كه از خانه خارج شد و نگاهي به من كرد و بدون آنكه من آغاز به سخن كنم با انگشت سبابه به من اشاره كرد و فرمود: «أحد أحد فوحد»، يكي است يكي است پس او را يكي بدان. من از شدت احساسات و هيجان بيهوش شده و افتادم(4) . ابي سهيل بلخي مي گويد: شخصي براي امام عسكري عليه السلام نوشت كه


1- بحار، ج 50، ص 274.
2- بحار، ج 50، ص 290.
3- بحار، ج 50، ص 276 و 290.
4- كشف الغمه، ج 3، ص 305.

ص : 26

براي پدر و مادر من دعا كنيد، مادرش منحرف و پدرش مؤمن بود امام نوشتند خداوند پدرت را بيامرزد! ديگري از حضرت خواست در حق پدر و مادرش دعا كند، مادرش مؤمنه بود و پدرش منحرف امام نوشتند خداوند مادرت را بيامرزد! (1) ابي هشام مي گويد: بعضي از دوستان امام عسكري عليه السلام براي حضرت نوشتند تا دعايي به آنها بياموزد. آن گرامي نوشت كه اينگونه دعا كنيد: «يا اسمع السامعين، و يا أبصر المبصرين، يا عز الناظرين، و يا أسرع الحاسبين و يا ارحم الرحمين، و يا احكم الحاكمين، صل علي محمد و آل محمد، و اوسع لي في رزقي، و مدلي في عمري، و امنن علي برحمتك و اجعلني ممن تنصر به لدينك و لا تستبدل بي غيري». اي شنواترين شنوندگان، و اي بيناترين بينندگان، اي عزت ناظرين، اي سريعترين حسابرس بندگان، اي رحيم ترين رحم كنندگان، اي محكمترين حاكمان، درود بر محمد و آلش بفرست و روزيم را توسعه ده، عمرم را طولاني كن و بر من منت بگذار و رحمتت را شامل حالم فرما و مرا از جمله كساني قرار ده كه ياري دينت كنم و مرا از در خانه ات نران تا ديگري را جايگزين من نمايي! ابوهاشم مي گويد: در دلم مي گفتم خدايا مرا در حزب و زمره ي خودت قرار بده كه ناگاه امام حسن عسكري عليه السلام روي به من نمود و فرمود: «أنت في حزبه و في زمرته، اذ كنت بالله مؤمنا، و لرسوله مصدقا و لأوليائه عارفا و لهم تابعا». تو در حزب و زمره ي خدا هستي تا مادامي كه به او مؤمن باشي، پيامبرش را تصديق كني، اوليائش را بشناسي و تبعيت نمايي(2) محمد بن حسين بن شمون مي گويد: نامه اي براي امام عليه السلام نوشتم و از فقر شكايت


1- كشف الغمه، ج 3، ص 305.
2- مناقب، ج 4، ص 439 و 435.

ص : 27

كردم و بعد پيش خود گفتم اينكه امام صادق عليه السلام فرموده فقر با داشتن ولايت اهل بيت عليهم السلام بهتر است از ثروت با دشمنان ايشان بودن كه جواب امام عسكري عليه السلام آمد كه خداوند دوستان ما را وقتي گرفتار گناهان مي شوند توسط فقر دفع ضرر گناه مي نمايد و از بسياري از آنها درمي گذرد و تو همانطور كه حديث نفس كردي فقير باشي و با ما باشي بهتر است از اينكه غني و ثروتمند باشي ولي با دشمنان ما باشي. آري ما پناهگاه كساني هستيم كه به ما پناه مي برند و نوريم براي كساني كه از ما كسب نور نمايند و محل اعتصام مي باشيم براي اشخاصي كه به ما تمسك مي جويند. كسي كه ما را دوست بدارد با ما در مقام أعلي خواهد بود و هر كه از ما منحرف شود جايگاهش آتش است (1). از نوشته هاي امام حسن عسكري عليه السلام به علي بن الحسين بن بابويه قمي است كه: اعتصام به ريسمان پروردگار داشته باش... عاقبت خير به متقين تعلق دارد، بهشت جايگاه خداپرستان و دوزخ محل ملحدين است، دشمني جايز نيست مگر بر ستمگران و خدايي نيست جز الله كه بهترين خالقين است، و درود بر بهترين خلق او حضرت محمد و عترت پاكيزه اش. «اي ابن بابويه» بر تو باد به صبر و انتظار فرج زيرا كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بهترين اعمال امت من انتظار فرج است. حزن و اندوه و شيعيان ادامه دارد تا اينكه فرزندم (حضرت مهدي عج) ظاهر شود يعني همان كسي كه پيامبر درباره اش فرمود: زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد همانطور كه پر از ظلم و جور شده باشد. اي شيخ صبر كن و جمع شيعيان مرا نيز امر به صبر بنما زيرا كه بالاخره وارث زمين به اراده پروردگار بندگان متقي حضرت اويند.


1- مناقب، ج 4، ص 439 و 435.

ص : 28

«والسلام عليك و علي جميع شيعتنا، و رحمة الله و بركاته و صلي الله علي محمد و آله»(1).

آثار امام: صلوات بر چهارده معصوم

اشاره

مرحوم محدث قمي از شيخ طوسي در مصباح در اعمال روز جمعه نقل مي كند كه ابوالمفضل شيباني گفت: ابومحمد عبدالله بن محمد عابد بداليه به محضر امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شد. ملاقات با حضرت در منزل آن گرامي در شهر سامراء سال دويست و پنجاه و پنج هجري بوده است. ابومحمد مي گويد: از امام عسكري عليه السلام تقاضا كردم كه طريقه صلوات بر پيامبر و جانشينان آن حضرت صلوات الله عليهم اجمعين را به من بياموزد. من با خودم كاغذ بزرگي آورده بودم. امام عليه السلام بدون اينكه به كتابي مراجعه فرمايد اينگونه آموخت:

صلوات بر رسول خدا

«اللهم صل علي محمد كما حمل وحيك و بلغ رسالاتك و صل علي محمد كما احل حلالك و حرم حرامك و علم كتابك و صل علي محمد كما اقام الصلوة و اتي الزكواة و دعا الي دينك و صل علي محمد كما صدق بوعدك وأشفق من وعيدك و صل علي محمد كما غفرت به الذنوب و سترت به العيوب و فرجت به الكروب و صل علي محمد كما دفعت به الشقاء و كشفت به الغماء و اجبت به الدعاء و نجيت به من البلاء و صل علي محمد كما رحمت به العباد و احييت به البلاد و قصمت به الجبابرة و اهلكت


1- بحار، ج 50، ص 318.

ص : 29

به الفراعنة و صل علي محمد كما اضعفت به الاموال و احرزت به من الاهوال و كسرت به الاصنام و رحمت به الأنام و صل علي محمد كما بعثته بخير الاديان و اعززت به الايمان و تبرت به الأوثان و عظمت به البيت الحرام و صل علي محمد و اهل بيته الطاهرين الاخيار و سلم تسليما». خدايا درود فرست بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم زيرا او بار سنگين رسالت را به دوش جان گرفت و به خلق تبليغ كرد چنانكه حلال تو را حلال و حرام تو را بر امت حرام كرد و كتاب آسماني تو قرآن را به مردم تعليم داد (و عالمي را پر از نور علم و ايمان كرد) و باز بر محمد درود فرست زيرا نماز را در عالم برپا داشت (و صبح و شام خلق را به ياد خدا آورد) و زكات را عطا كرد (و انسانها را از مرض بخل شفا داد) و بندگان را به دين تو خواند (و عالمي را تربيت كرد). و باز خداوندا بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم درود بفرست زيرا وعده ي (بهشت و رحمتت) را تصديق كرد و از وعده ي عذاب (دوزخ و قهر) تو ترسيد و امت را ترسانيد. و باز درود فرست بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم زيرا به واسطه ي او گناهان بندگان را آمرزيده و عيوب و زشتيهاي امت را مستور فرمودي و غم و رنج خلق را به وجود گرامي او برطرف ساختي (و عصر جاهليت را از عالم سپري نمودي). باز درود فرست اي خدا بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم چنانكه شقاوت و بدبختيهاي خلق را به واسطه ي او دفع كرد و اندوه و پريشاني را برطرف ساختي و به واسطه ي او دعاي بندگان را مستجاب فرمودي و خلق را به حرمت او از بلا (و فقر و جهل و ذلت شرك) نجات دادي. و باز درود فرست بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم چنانكه به خاطر او به خلق ترحم كردي و شهرهاي عالم را به واسطه ي (تعليمات آسماني) او زنده و آبادان ساختي و پشت جباران و

ص : 30

گردنكشان عالم را به قدرت او شكستي و فرعونيان جهان را هلاك ساختي. باز اي خدا بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم درود فرست چنانكه به واسطه ي وجود گرامي او بر ثروت و مال (مادي و معنوي) مردم افزودي و از حوادث هول انگيز عالم، امت را نجات دادي و بتهاي مشركان را در هم شكستي و بر خلايق (به نعمت توحيد) ترحم فرمودي. و باز پروردگارا درود فرست بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم چنانكه او را بر بهترين آئين حق مبعوث كردي و اهل ايمان را به واسطه ي او عزت بخشيدي و بت ها و بت پرستان را هلاك نمودي و بيت الحرام كعبه را عظمت بخشيدي (و از لوث بتان پاك كردي). و باز اي خدا بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيتش كه همه، پاكان و خوبان و برگزيدگان عالمند درود و تحيت كامل فرست.

صلوت بر اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب

«اللهم صلي علي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب اخي نبيك و وليه و صفيه و وزيره و مستودع علمه و موضع سره و باب حكمته و الناطق بحجته والداعي الي شريعته و خليفته في امته و مفرج الكرب عن وجهه قاصم الكفرة و مرغم الفجرة الذي جعلته من نبيك بمنزلة هارون من موسي اللهم وال من والاه و عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله و العن من نصب له من الأولين و الآخرين و صل عليه افضل ما صليت علي احد من أوصياء انبيائك يا رب العالمين». پروردگارا درود فرست بر اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام برادر پيغمبر اكرمت و دوست خاص و برگزيده او و وزير او و محل وديعه علم او و درگاه حكمت او و گويا به جهت و برهان او و دعوت كننده ي خلق به شريعت و آئين او و جانشين آن حضرت در ميان امت او و برطرف سازنده ي غم و

ص : 31

اندوه و آلام از وجود مبارك او و در هم شكننده ي حزب كافران و به خاك هلاك كشنده ي فاجران آن بزرگواري كه او را نسبت به پيغمبرت به منزله ي هارون نسبت به موسي قرار دادي. پروردگارا تو دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن دار هر كه او را دشمن دارد و ياري كن هر كه او را (به اطاعت و محبت) ياري كند و خوار كن هر كه او را خوار كند و لعنت كن بر اولين و آخرين مردمي كه به دشمني او برخاستند و درود فرست بر آن بزرگوار بهترين درودي كه بر احدي از جانشينان پيغمبرانت مي فرستي (اين دعا را مستجاب كن) اي پروردگار عالم.

صلوات بر حضرت فاطمه ي زهرا

«اللهم صل علي الصديقة فاطمة الزكية حبيبة حبيبك و نبيك و ام احبائك و اصفيائك التي انتجبتها و فضلتها و اخترتها علي نساء العالمين اللهم كن الطالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها و كن الثائر اللهم بدم اولادها اللهم و كما جعلتها ام ائمة الهدي و حليلة صاحب اللواء و الكريمة عند الملاء الأعلي فصل عليها و علي امها صلوة تكرم بها وجه ابيها محمد صلي الله عليه و آله و تقربها اعين ذريتها و ابلغهم عني في هذه الساعة افضل التحية والسلام». پروردگارا درود فرست به صديقه طاهره حضرت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام داراي نفس زكيه كه مورد علاقه و محبت و دوستي حبيب تو و پيغمبر اكرم توست و مادر دوستان خاص تو و امامان برگزيده است. او منتخب توست كه وي را برگزيدي و فضيلت دادي و برتري بر تمام زنان عالم دادي. پروردگارا تو از ظلم و بيدادي كه امت جاهل در حق او كردند و اهانت نمودند دادخواهي كن و از آن مردم بي رحم ظالم كه خون پاك فرزندانش را به خاك ريختند خونخواهي كن و انتقام بكش.

ص : 32

پروردگارا چنانكه آن حضرت مادر ائمه هدي و همسر علي مرتضي صاحب لواء و بيرق فتح و شفاعت آنكه در ملاء أعلي گرامي است. پس تو اي خدا درود فرست بر آن حضرت و بر مادرش (خديجه كبري) درودي كه وجود پدر بزرگوارش حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به آن درود اكرام مي كني و چشم ذريه او را روشن مي گرداني و از من هم اي خدا در اين ساعت بهترين سلام و تحيت را به آن بزرگواران برسان.

صلوات بر امام حسن و امام حسين

«اللهم صل علي الحسن و الحسين عبديك و ولييك و ابني رسولك و سبطي الرحمة و سيدي شباب اهل الجنة افضل ما صليت علي احد من اولاد النبيين و المرسلين. «اللهم صل علي الحسن بن سيد النبيين و وصي اميرالمؤمنين السلام عليك يابن رسول الله السلام عليك يابن سيد الوصيين اشهد انك يابن اميرالمومنين امين الله وابن امينه عشت مظلوما و مضيت شهيدا و اشهد انك الامام الزكي الهادي المهدي اللهم صل عليه و بلغ روحه و جسده عني في هذه الساعة افضل التحية والسلام اللهم صل علي الحسين بن علي المظلوم الشهيد قتيل الكفرة و طريح الفجرة السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليك يابن رسول الله السلام عليك يابن اميرالمؤمنين اشهد موقنا انك امين الله تعالي الطالب بثارك و منجر ما وعدك من النصر و التأييد في هلاك عدوك و اظهار دعوتك و اشهد انك وفيت بعهدالله و جاهدت في سبيل الله و عبدت الله مخلصا حتي اتيك اليقين لعن الله امة قتلتك و لعن الله امة خذلتك و لعن الله امة البت عليك و ابرء الي الله تعالي ممن اكذبك و استخف بحقك و استحل دمك بابي انت و امي يا اباعبدالله لعن الله قاتلك و لعن الله من سبا نسائك انا الي الله منهم بري ء و ممن والاهم و مالاهم و اعانهم عليه و اشهد انك و الائمة من ولدك كلمة التقوي و باب الهدي و العروة الوثقي والحجة علي اهل الدنيا و اشهد اني بكم

ص : 33

مؤمن و بمنزلتكم موقن و لكم تابع بذات نفسي و شرايع ديني و خواتيم عملي و منقلبي في دنياي و آخرتي». پروردگارا درود و رحمت فرست بر حسن و حسين دو بنده ي خاص و دوست خاص تو كه دو فرزند رسول خدا و دو سيد جوانان اهل بهشتند كه آن درود افضل از هر رحمتي باشد كه بر فرزند پيغمبران و رسولانت فرستي. پروردگارا درود فرست بر حضرت حسن فرزند سيد رسولان و جانشين امير اهل ايمان، سلام بر تو اي پسر رسول خدا سلام بر تو اي فرزند سيد جانشينان رسول، گواهي مي دهم كه تو اي پسر اميرالمؤمنين امين (اسرار علوم وحي) خدا و پسر امين (اسرار غيبت الهي) هستي، عمري به مظلوميت در جهان زيستي و شهيد از عالم رفتي و نيز گواهي مي دهم كه محققا تو امام و پيشواي خلقي كه ستوده صفات و هادي امت و هدايت يافته به حق و حقيقتي، پروردگارا درود فرست بر او. بهترين سلام و تحيت را از من به روح و جسم پاك او برسان. پروردگارا درود فرست بر حسين بن علي مظلوم و شهيد و كشته شمشير كافران منافق و مطرود فاجران معاند، سلام بر تو اي حضرت اباعبدالله، سلام بر تو اي فرزند رسول خدا، سلام بر تو اي پسر اميرالمؤمنين گواهي مي دهم به طور يقين كه تو اي بزرگوار امين خدا و پسر امين الهي هستي و مظلوم كشته شدي و با مقام رفيع شهادت از جهان درگذشتي و باز گواهي مي دهم كه خداي متعال خونخواه توست و وعده ي نصرت و پيروزي كه به تو داده است (در ظهور امام عصر (عج) و رجعت حسيني) بر هلاك و انتقام دشمنانت آن وعده را البته به انجام رساند و دعوتت آشكار سازد و نيز گواهي مي دهم كه كاملا به عهد خدا وفا كردي و در راه خدا جهاد فرمودي و خدا را با اخلاص كامل پرستش كردي تا هنگام رحلتت كه

ص : 34

بعين اليقين آخرت را شهود نمودي، خدا لعنت كند امتي را كه تو را كشتند و خدا لعنت كند امتي را كه تو را مخذول و خوار و بي يار و ياور كردند و خدا لعنت كند امتي را كه بر ظلم و بيداد در حقت اجتماع كردند، من به درگاه خداي متعال از آن بيدادگران بيزاري مي جويم كه تو را تكذيب كردند و حقت را پايمال و اهانت نمودند و ريختن خون پاكت را حلال شمردند، پدر و مادرم به فدايت اي اباعبدالله خدا لعنت كند قاتل تو را و خدا لعنت كند واگذارنده ي تو را در دست دشمن و خدا لعنت كند آنان را كه صداي (هل من ناصر) تو را شنيدند و دعوتت را بر طلب ياري اجابت نكردند و خدا لعنت كند كساني را كه زنان (و فرزندان) حرم محترمت را (از كربلا تا شام) به اسيري بردند، من از آن مردم ظالم بيدادگر خدا بيزاري مي جويم و از هر كه آنان را دوست دارد و ياري آنها كند در ظلم بر تو (تا قيامت) از همه بيزارم و گواهي مي دهم كه تو اي اباعبدالله و همه امامان از فرزندان پاكت روح تقوي و خداپرستي بودند و درگاه هدايت خلق و حلقه محكم ايمان و حجت خدا بر خلق عالم و نيز گواهي مي دهم كه من (از باطن و قلب) به شما ايمان دارم و به مقام و منزلت رفيع (خلافت الهيه و امامت) شما به يقين معتقدم و به حقيقت جان خودم و به شرايع و وظايف دينم و خاتمه كارم تابع امر در انقلاب احوال در دنيا و آخرتم پيرو فرمان شما هستم.

صلوات بر علي بن الحسين

«اللهم صلي علي علي بن الحسين سيد العابدين الذي استخلصته لنفسك و جعلت منه ائمة الهدي الذين يهدون بالحق و به يعدلون اخترته لنفسك و طهرته من الرجس و اصطفيته و جعلته هاديا مهديا. اللهم فصل عليه افضل ما صليت علي احد من ذرية انبيائك حتي تبلغ به

ص : 35

ما تقربه عينه في الدنيا و الآخرة انك عزيز حكيم» پروردگارا درود فرست بر حضرت علي بن الحسين سيد و بزرگ اهل عبادت آن كسي كه تو او را براي (معرفت و طاعت) خود خالص گردانيدي (كه همه ي عمر به عبادت و راز و نياز عاشقانه با تو بپردازد) و از نسل پاكش پيشوايان هدايت را كه آنها خلق را به حق هدايت كنند و به حق باز رجوع كنند قرار دادي و او را براي خويش (يعني مخصوص طاعت و معرفت خود) اختيار فرمودي او را از هر رجس و ناپاكي (در مقام و عمل) پاك و مطهر ساختي و او را برگزيدي و هادي خلق به سوي خدا و هدايت يافته به حق قرار دادي. پروردگارا پس درودي و رحمتي بر او فرست كه بهترين درودهايي باشد كه بر ذريه ي پيغمبرانت فرستادي تا به آن درود در دنيا و آخرت ديده اش روشن (و قلبش شاد) فرمايي كه تو اي مقتدر كامل و به حقايق امور آگاهي.

صلوات بر امام محمد باقر

«اللهم صل علي محمد بن علي باقر العلم و امام الهدي و قائد اهل التقوي و المنتجب من عبادك، اللهم و كما جعلته علما لعبادك و منارا لبلادك و مستودعا لحكمتك و مترجما لوحيك و امرت بطاعته و حذرت من معصيته فصل عليه يا رب افضل ما صليت علي احد من ذرية انبيائك و اصفيائك و رسلك و امنائك يا رب العالمين». پروردگارا درود فرست بر محمد بن علي حضرت باقر العلوم و پيشواي هدايت و رهبر اهل تقوي و برگزيده از بندگان خاص تو پروردگارا و چنانكه او را علم و مرجع رشد و هدايت بندگان و چراغ روشن شهر و ديار خود گردانيدي و محل وديعه ي علم و گنجينه حكمت خويش و ترجمان و مبين حقايق وحي خود قرار دادي و خلق را امر به طاعت او كردي و نهي تحذير

ص : 36

از عصيان و مخالفتش فرمودي پس از خدا درود فرست بر او درودي افضل از آنچه بر احدي از ذريه پيغمبران و خاصان و رسولانت و امناي وحي ات فرستادي اي پروردگار عالم.

صلوات بر امام جعفر صادق

«اللهم صل علي جعفر بن محمد الصادق خازن العلم الداعي اليك بالحق النور المبين، اللهم و كما جعلته كلامك و وحيك و خازن علمك و لسان توحيدك و ولي امرك و مستحفظ دينك فصل عليه افضل ما صليت علي احد من اصفيائك و حججك انك حميد مجيد». پروردگارا درود فرست بر حضرت جعفر بن محمد امام صادق عليه السلام كه گنجينه ي علم تو و خواننده خلق با نور علم و حجت روشن به سوي حق است. پروردگارا چنانكه تو او را معدن اسرار كتاب وحي خود و مخزن علم و زبان گوياي به توحيد و معرفت و ولي امر خود و نگهبان دين خويش قرار دادي پس درود فرست بر او بهترين درودي كه بر احدي از خاصان و حجت هاي خود فرستادي كه البته تو اي خدا در صفات و ذات پسنديده و بزرگواري.

صلوات بر موسي بن جعفر

«اللهم صل علي الأمين المؤتمن موسي بن جعفر البر الوفي الطاهر الزكي النور المبين المجتهد المحتسب الصابر علي الأذي فيك اللهم و كما بلغ عن ابائه ما استودع من امرك و نهيك و حمل علي المحجة و كابد اهل العزة و الشدة فيما كان يلقي من جهال قومه رب فصل عليه افضل و اكمل ما صليت علي احد ممن اطاعك و نصح لعبادك انك غفور رحيم».

ص : 37

پروردگارا درود فرست بر امام امين (اسرار حق) و معتمد خلق (به راستي و درستي) حضرت موسي بن جعفر كه نيكوكار و وفادار و پاك و مهذب (در ذات و صفات) است. نور علمش مبين احكام الهي، آن كسي كه همه ي عمر با كمال كوشش و اجتهاد در انجام وظايف امامت بر آزار امت در راه رضاي تو صبور و شكيبا بود اي خدا چنانكه از پدران آن امام آنچه نزد او وديعه بود از امر و نهي دين تو همه را به خلق رسانيد و بار فرمان الهي را به راه شرع و طريق مستقيم برد و با اهل غرور و سخت گيران (خلفاي جور) و در آنچه از جهال قومش مي كشيد مقاومت كرد و رنج برد پس از خدا تو بر آن بزرگوار درودي فرست بهتر و كاملتر از هر درود و رحمت كه بر احدي از بندگان مطيع خود و ناصحان بندگانت فرستي كه البته تو خداي آمرزنده گناه خلق و مهربان در حق بندگاني.

صلوات بر علي بن موسي الرضا

«اللهم صل علي علي بن موسي الذي ارتضيته و رضيت به من شئت من خلقك اللهم و كما جعلته حجة علي خلقك و قائما بأمرك و ناصرا لدينك و شاهدا علي عبادك و ما نصح لهم في السر و العلانية و دعا الي سبيلك بالحكمة و الموعظة الحسنة فصل عليه افضل ما صليت علي احد من اوليائك و خيرتك من خلقك انك جواد كريم». پرودگارا درود فرست بر حضرت علي بن موسي الرضا آنكه او را محبوب و پسنديده ي خود قرار دادي و از هر كس از خلقت خواستي او را به مقام رضا و خشنودي خود مخصوص گردانيدي. پروردگارا چنانكه آن حضرت را حجت خود بر خلق و نگهدار و ناصر و ياور دين و شرع خود قرار دادي و گواه و مثل اعلاي (علم و تقوي و معرفت و زهد و عدل و حكمت) بر بندگانت گردانيدي و چنانكه اي خدا او بندگانت را پنهان و آشكار

ص : 38

نصيحت و اندرز كرد خلق را با حكمت و موعظه و اندرز به راه تو دعوت كرد و پس درود فرست بر او بهترين درودي كه بر احدي از اولياء و خاصان و برگزيدگان از خلقت فرستادي كه تو خداي با جود و كرم و احساني.

صلوات بر امام جواد الأئمة

«اللهم صل علي محمد بن علي بن موسي علم التقي و نور الهدي و معدن الوفاء و فرع الأزكياء و خليفة الأوصياء و امينك علي وحيك اللهم فكما هديت به من الضلالة و استنقذت به من الخيرة و ارشدت به من اهتدي و زكيت به من تزكي فصل عليه افضل ما صليت علي احد من اوليائك و بقية اوصيائك انك عزيز حكيم». پروردگارا درود فرست بر محمد بن علي (حضرت جواد عليه السلام) كه نشانه و مثل اعلاي تقوي و خداپرستي است و نور هدايت (و علم و حكمت) و ارشاد خلق و معدن اهل وفا و فرع صاحبان زكيه و جانشين اوصياي پيغمبر اكرم و امين بر اسرار وحي تو است. پرودگارا پس چنانكه خلق را تو به واسطه ي او از گمراهي به راه هدايت آوردي و از وادي حيرت جهالت نجات دادي و هر كه لايق هدايت بود به واسطه ي او ارشاد كردي و هر كس قابل تزكيه نفس (و تربيت روح قدسي) بود روحش را تزكيه و صفا دادي پس از خدا درود فرست بر او بهترين درودي كه بر احدي از اولياء و دوستان خاصت و ساير اوصياي پيغمبر اكرمت فرستادي كه تو اي خدا صاحب عزت و اقتدار و حكمت بي نهايتي.

صلوات بر امام هادي علي النقي

«اللهم صل علي علي بن محمد وصي الأوصياء و امام الأتقياء، و خلف ائمة الدين و الحجة علي الخلايق اجمعين اللهم كما جعلته نورا يستضيئي به المؤمنون فبشر بالجزيل

ص : 39

من ثوابك و انذر بالأليم من عقابك و حذر بأسك و ذكر باياتك و أحل حلالك و حرم حرامك و بين شرايعك و فرايضك و حض علي عبادتك و امر بطاعتك و نهي عن معصيتك فصل عليه افضل ما صليت علي احد من اوليائك و ذرية انبيائك يا اله العالمين». پروردگارا درود فرست بر علي بن محمد (امام علي النقي) جانشين اوصياي پيغمبر و پيشواي اهل تقوي و خلف صالح امامان دين و حجت تمام خلق. پرودگارا چنانكه تو او را چراغ روشن براي اهل ايمان قرار دادي (تا از وجود او مؤمنان نور علم و حكمت اكتساب كنند) پس او خلق را به ثواب و پاداش بزرگ تو (در بهشت ابد) بشارت داد و از عقاب و كيفر سخت تو (در آتش جهنم) ترسانيد و بر حذر داشت و بندگان را به آياتت يادآور گرديد و احكام حلال و حرام و شرايع و فرايض دينت را بر مردم روشن ساخت و خلق را ترغيب و تحريص بر عبادت كرد و امر به طاعت و بندگي ات و نهي از معصيت و نافرماني ات فرمود، پس از خدا تو بر او بهترين درودي كه بر احدي از اولياء و دوستان خاص خود و ذريه پيغمبران خويش فرستادي بر آن بزرگوار بفرست اي خداي تمام عالم وجود.

ص : 40

صلوات بر حسن بن علي امام عسكري

راوي مي گويد همينكه حضرت امام حسن عسكري از ذكر صلوات بر پدرش فارغ شد و نوبت به خود رسيد ساكت شد! عرض كردم كه كيفيت صلوات بر باقي را بفرماييد: فرمود اگر نه اين بود كه ذكر اين از معالم دين است و خدا امر فرموده ما را كه به اهلش برسانيم هر آينه دوست داشتم كه ساكت بمانم و لكن چون در مقام دين است بنويس. «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، الْبَرِّ التَّقِيُّ الصّادِقِ الْوَفِيِّ، النُّورِ الْمُضيءِ خازِنِ عِلْمِكَ وَالْمُذَكِّرِ بِتَوْحيدِكَ، وَوَلِيِّ اَمْرِكَ وَخَلَفِ اَئِمَّةِ الدّينَ الْهُداةِ الرّاشِدينَ، وَالْحُجَّةِ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا، فَصَلِّ عَلَيْهِ يا رَبِّ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلي اَحَد مِنْ اَصْفِيائِكَ وَحُجَجِكَ وَاَوْلادِ رُسُلِكَ، يا اِل_هَ الْعالَمينَ» اي خدا درود فرست بر حضرت امام حسن عسكري فرزند علي بن محمد عليه السلام كه آن بزرگوار نيكوكار و پرهيزكار و صادق و وفادار بود، نور فروزنده ي (عالم اسلام) و خزينه دار علم (و اسرار غيب) تو و يادآورنده مقام توحيد و يكتايي و صاحب فرمان (خلافت الهيه) تو و جانشين پيشوايان دين و هاديان و رهبران خلق و حجت خدا بر اهل دنيا بود. پس خدايا بر او درودي فرست بهتر از هر درودي كه بر احدي از خاصان و بندگان خالص حجت هاي هادي خود بر خلق و فرزندان رسولانت فرستادي اي خداي تمام عوالم وجود.

صلوات بر حجة بن الحسن المهدي

«اللهم صل علي وليك و ابن اوليائك الذين فرضت طاعتهم و اوجبت حقهم و اذهبت عنهم الرجس و طهرتهم تطهيرا اللهم انصره و انتصر به لدينك و انصر به اوليائك و اوليائه و شيعته و انصاره واجعلنا منهم. «اللهم اعذه من شر كل باغ و طاغ و من شر جميع خلقك و احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و احرسه و امنعه ان يوصل اليه بسوء و احفظ فيه رسولك و ال رسولك و اظهر به العدل و ايده بالنصر و انصر ناصريه واخذل خاذليه واقصم به جبابرة الكفر واقتل به الكفار والمنافقين و جميع الملحدين حيث كانوا من مشارق الأرض ومغاربها و برها و بحرها واملأ به الأرض عدلا و اظهر به دين نبيك عليه و آله السلام واجعلني اللهم من انصاره و اعوانه و اتباعه و شيعته

ص : 41

و ارني في ال محمد ما يأملون و في عدوهم ما يحذرون اله الحق امين». اي خدا درود فرست بر ولي خود (امام غائب) فرزند دوستان خاص خود آنان كه طاعت و حقوق آنها را بر خلق فرض و واجب گردانيدي و از آن ارواح مقدس الهي هر رجس و پليدي را دور ساختي و آنان را كاملا پاك و منزه از هر عيب و عصيان گردانيدي. پروردگارا تو او را ياري كن و به وجود او اهل دين خود را منصور و مظفر فرما و دوستان خود را و دوستان و شيعيان و ياران او را به واسطه ي او ظفر و پيروزي عطا كن و ما را هم از آن ياران و شيعيانش قرار ده، اي خدا آن بزرگوار را از شر و آزار هر ظالم و طاغي و سركشي در پناه خود گير و از شر جميع اهل شر كه پيش روي او يا از پشت سر وي يا از راست و چپ او درآيند محفوظش بدار و از آنكه دست آزار و سوء قصد كسي به او رسد آن وجود مبارك را نگهداري كن و منع فرما و هم به واسطه ي سلطنت الهيه او حق رسول و آل رسولت را محفوظ گردان (يعني شرع و تعليمات و سنن او را از تهاجم دشمن حفظ كن) و حكومت عدل كامل را به وجود او آشكار گردان و تو (به قدرت نامتناهي ات) او را مؤيد و منصور فرما و ياران او را هم نصرت فرما و دشمنانش را مخذول و ذليل ساز و به قدرت او پشت جباران و سركشان عالم را بشكن و كفار و منافقان و جميع ملحدان را از مشرق و مغرب روي زمين و دريا و خشكي دنيا همه را به شمشير قهر او به خاك هلاك انداز و زمين در سلطنتش پر از عدل و داد گردان و دين پيغمبر اكرمت عليه و آله السلام را ظاهر و غالب و قوي فرما. پروردگارا مرا هم از انصار و ياران و پيروان و شيعيان آن بزرگوار قرار داده و آنچه آرزوي آل محمد است از ظهور سلطنت عدل الهي درباره ي آنها به من بنما (يعني مرا هم در دوران حكومت آل محمد حيات بخش كه آن دوران را به چشم خود ببينم) و درباره ي دشمنان آل رسول هم آن هلاكت و

ص : 42

ذلت و انتقامي كه از آن مي ترسيدند به من بنما اي خداي حق اين دعاي مرا مستجاب فرما.

شاگردان ممتاز امام

ابوعلي احمد بن اسحاق

او اهل قم و بزرگ قمي ها بود. مسائل مردم قم را نزد امام عليه السلام مي برد و پاسخ مي گرفت و زمان امام جواد و امام هادي عليه السلام را نيز دريافته و از آن بزرگواران هم روايت كرده است. ابوعلي احمد بن اسحاق به شرف ملاقات حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه نائل شده و يكبار به جناب حسين بن روح نايب سوم و نايب خاص امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در غيبت صغري نامه نوشت و اجازه خواست به حج برود، اجازه صادر و پارچه اي هم براي او فرستاده شد، احمد گفت به من خبر وفاتم داده شد و در بازگشت از حج در حلوان (پل ذهاب فعلي) درگذشت. سعد بن عبدالله راوي خبر مي گويد: همينكه از خدمت مولاي خود مراجعت كرديم و به سه فرسخي حلوان (پل ذهاب) رسيديم احمد بن اسحاق تب كرد و سخت ناخوش شد كه ما از او مأيوس شديم چون وارد حلوان شديم در كاروانسرايي منزل كرديم. احمد فرمود مرا امشب تنها گذاريد و به خانه هاي خود برويد. هر كس به منزل خود رفت، نزديك صبح به فكر افتادم، چشم گشود (كافور) خادم مولاي خود امام حسن عسكري عليه السلام را ديدم كه مي گويد: «احسن الله بالخير عزائكم و جبر بالمحبوب رزيتكم». خداوند شما را تسليت نيكو دهد و به پاداش پسنديده مصيبتتان را

ص : 43

جبران فرمايد. آنگاه گفت: غسل و كفن مصاحب شما احمد انجام شد، برخيزيد و او را دفن كنيد، همانا او به جهت قرب به خداي متعال، نزد مولايتان از همه ي شما گرامي تر است، آنگاه از نظر ما پنهان شد(1) .

احمد بن محمد بن مطهر

او مأمور كارهاي امام عسكري عليه السلام بود كه اين كاشف است كه او داراي مقامي فوق عدالت بوده است. يك بار كه مادر امام حسن عسكري عليه السلام با حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه به سوي مكه حركت نمود احمد بن محمد مطهر متولي كارهاي ايشان بود(2) .

ابوهاشم داود ابن القاسم الجعفري

او از نسل جناب جعفر طيار عليه السلام و از بزرگان دودمان خويش و اهل بغداد بود، در خدمت ائمه عليهم السلام مقام و منزلتي بزرگ داشت، امام جواد و امام هادي و امام عسكري عليهم السلام را درك كرد و در اوايل غيبت صغري از ناحيه ي امام عصر عليه السلام از وكلاء و كارگزاران نيز بوده است. او مردي شجاع و بي باك بود هنگامي كه سر يحيي بن عمر زيدي را نزد محمد بن عبدالله بن طاهر والي بغداد آوردند، برخي اين پيروزي را به او تبريك و تهنيت مي گفتند، ابوهاشم نزد والي رفت و بي محابا خطاب به او گفت: امير! آمده ام به تو در مورد چيزي تبريك بگويم كه اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حيات داشت براي آن سوگواري مي كرد! ولي در پاسخ ابوهاشم


1- منتهي الآمال، ج 2، ص 473.
2- منتهي الآمال، ج 2، ص 474.

ص : 44

هيچ نگفت(1) .

ابوسهل اسماعيل بن علي

او اهل نوبخت و بزرگ متكلمين بغداد و بزرگ طايفه نوبختيه محسوب مي شد. در زمان خود جلالت و بزرگي خاصي در دين و دنيا داشت. كتب زيادي تصنيف كرده و از جمله كتاب انوار در تواريخ ائمه اطهار عليهم السلام. ابن نديم در كتاب فهرست مي نويسد كه ابوسهل كتابهاي بسياري تأليف كرده كه بعضي از آنها به خط خود اوست و درباره ي علم كلام و فلسفه مي باشد و كتابي هم در باب امامت نوشته است و جمعي از ناقلين فلسفه مثل ابوعثمان دمشقي و اسحق و ثابت از وجود او استفاده مي كردند(2) .

ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري

نايب اول امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف در غيبت صغري است، مردي بزرگوار و موثق و از بزرگان اصحاب و وكلاء امام هادي و امام عسكري و امام قائم عليهم السلام مي باشد، از سن يازده سالگي در خدمت حضرت امام هادي عليه السلام نشو و نما يافته و رابط و واسطه ي ميان مردم و امام هادي و امام عسكري و امام عصر عليهم السلام مي بود. و گاه به دست او كراماتي بروز مي كرد. همچنانكه اشاره شد او اولين نائب از نواب خاص امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و قبلا نيز امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام مردم را به وي ارجاع مي دادند تا مسائل و احكام را از او فراگيرند، امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام هر يك درباره او مي فرمودند: ابوعمرو (عثمان بن سعيد) مورد وثوق و امين من است، آنچه نقل مي كند از من نقل مي كند، و آنچه به شما برساند از جانب من به شما رسانده


1- پيشواي يازدهم، ص 40.
2- منتهي الآمال 8، ج 2، ص 476.

ص : 45

است(1) .

كلمات حكمت آميز

«لا تمار فيذهب بهاؤك و لا تمازح فيجتر أعليك». نزاع و جدل مكن كه آبرويت مي رود، و شوخي مكن كه بر تو جرأت مي يابند. «من رضي بدون الشرف من المجلس لم يزل الله و ملائكته يصلون عليه حتي يقوم». هر كس به نشستن در پائين مجلس (از روي تواضع و فروتني) راضي باشد تا مادامي كه برمي خيزد خداوند تبارك و تعالي و فرشتگان به او درود مي فرستند. «من التواضع السلام علي كل من تمر به». سلام كردن به هر كه با او برخورد مي كني از نشانه هاي تواضع است. «اورع الناس من وقف عند الشبهة» پرهيزكارترين مردم كسي است كه در برابر مسائل شبه انگيز توقف كند و انجام ندهد. «قلب الأحمق في فمه و فم الحكيم في قلبه». قلب انسان احمق در دهان اوست و دهان انسان حكيم و فهميده در قلب اوست. «لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض» هيچگاه روزي تضمين شده تو را از انجام واجبات باز ندارد. «صديق الجاهل تعب» همنشيني با نادان رنج آور است.


1- پيشواي يازدهم، ص 41.

ص : 46

ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون» شادماني نزد اندوهگين دور از ادب است. «من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه» آنكه برادر خود را پنهاني اندرز مي دهد او را آراسته است، و آنكه آشكارا و در حضور ديگران اندرز دهد او را بدنام ساخته است. «رياضة الجاهل وردالمعتاد عن عادته كالمعجر» نادان را دانا ساختن و معتاد را ترك اعتياد دادن همانند معجزه است. «التواضع نعمة لا يحسد عليها». فروتني نعمتي است كه مورد رشك قرار نمي گيرد. (از تحف العقول، 489 - 486) در ايام كودكي امام عليه السلام شخصي آن حضرت را ديد كه مي گريد و ديگر كودكان به بازي مشغولند، پنداشت گريه ي آن گرامي براي اسباب بازي است كه ساير كودكان دارند و او ندارد به امام عرض كرد: برايتان اسباب بازي بخرم؟! امام عليه السلام فرمود: «يا قليل العقل ما للعب خلقنا» اي كم خرد، ما براي بازي آفريده نشده ايم. پرسيد: پس براي چه آفريده شده ايم؟ فرمود: «للعلم و العبادة» براي علم و عبادت. پرسيد: از كجا چنين مي گويي؟ فرمود: از كلام خداي عزيز و جليل، كه در قرآن مي فرمايد: «افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون». آيا مي پنداريد شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما باز نمي گرديد؟!

ص : 47

«عليك بالاقتصاد و اياك والاسراف». بر تو باد به ميانه روي در زندگي، و از اسراف و زياده روي بپرهيز. (احقاق الحق، ج 12، ص 467 و 473)

شهادت امام

امام حسن عسكري عليه السلام روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال دويست و شصتم از هجرت هنگام نماز صبح به شهادت رسيد ابن بابويه و ديگران گفته اند كه معتمد عباسي آن بزرگوار را به زهر شهيد نمود. ابوسهل مي گويد: در محضر امام عسكري عليه السلام بودم كه امام به خادم خود فرمود مقداري آب با مصطكي بجوشاند پس از آنكه آماده شد مادر حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آن را براي امام عليه السلام آورد، همينكه خواست قدح را به دست آنجناب بدهد و حضرت بياشامد دست مباركش لرزيد و قدح به دندانهاي ثناياي نازنينش خورد و قدح را بر زمين گذاشت و به خادم خود فرمود: داخل اين اتاق مي شوي و كودكي را به حال سجده مي بيني، او را نزد من بياور. ابوسهل مي گويد كه خادم گفت: من وارد اتاق شدم ناگاه چشمم به كودكي افتاد كه سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوي آسمان بلند كرده بود. به آن گرامي سلام كردم آن حضرت نماز و سجده را مختصر كرد پس از پايان نماز عرض كردم كه آقاي من مي فرمايد شما نزد او برويد، در همين هنگام مادر بزرگش آمد و دستش را گرفت و نزد پدر برد. ابوسهل مي گويد چون آن كودك به محضر امام حسن عسكري عليه السلام رسيد سلام كرد، بر چهره اش نگاه كردم «و اذا هو دري اللون و في شعر رأسه قطط مفلج الاسنان»، ديدم كه رنگ چهره ي مبارك روشنايي و تلألؤ دارد و موي سرش به هم پيچيده و مجعد است و ما بين دندانهايش گشاده است.

ص : 48

همينكه امام حسن عليه السلام نگاهش به فرزندش افتاد بگريست و فرمود: «يا سيد اهلبيته اسقني الماء فاني ذاهب الي ربي»، اي سيد اهل بيت خود مرا آب بده، همانا من به سوي پروردگار خويش مي روم. آن آقازاده قدح آب جوشانيده با مصطكي را به دست خويش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سيراب كرد. آنگاه فرمود: مرا آماده كنيد كه مي خواهم نماز بخوانم، سپس روي به فرزند كرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را كه تويي مهدي و حجت خدا بر روي زمين و تويي پسر من و منم پدر تو و تويي «م ح م د» بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام و پدر توست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و تويي خاتم ائمه طاهرين و نام تو همنام رسول خدا است و اين عهدي است به من از پدرم و پدرهاي طاهرين تو صلي الله علي اهل البيت ربنا انه حميد مجيد و در همان هنگام به شهادت رسيد(1) .


1- بحار، ج 50، ص 333 و منتهي الآمال، ج 2، ص 472.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109