رهبري بر فراز قرون

مشخصات كتاب

سرشناسه : صدر، محمدباقر، 1931 - 1979م عنوان قراردادی : بحث حول المهدی (عج) . فارسی عنوان و نام پديدآور : رهبری بر فراز قرون ( پژوهشی درباره امام مهدی، علیه السلام) / نویسنده محمدباقر صدر؛ تحقیق عبدالجبار شراره؛ ترجمه مصطفی شفیعی. مشخصات نشر : تهران موعود عصر عج) 1388. مشخصات ظاهری : 120 ص. شابک : 11000 ریال 978-964-6968-06-6 : يادداشت : چاپ قبلی: موعود عصر عج) ، 1379(با فروست). يادداشت : چاپ پنجم. يادداشت : عنوان روی جلد: گفت و گو درباره امام مهدی علیه السلام: رهبری بر فراز قرون. یادداشت : کتابنامه: ص [117] - 120؛ همچنین به صورت زیرنویس. عنوان روی جلد : گفت و گو درباره امام مهدی علیه السلام: رهبری بر فراز قرون. موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق - موضوع : مهدویت شناسه افزوده : شفیعی، مصطفی، 1338 -، مترجم شناسه افزوده : شراره عبدالجبار، مقدمه نویس رده بندی کنگره : BP224 /ص4ب3041 1388 رده بندی دیویی : 297/462 شماره کتابشناسی ملی : 1934216

سخن ناشر

متن حاضر ترجمه كتاب بحث حول المهدى آيت الله شهيد سيد محمدباقر صدر است كه چندى پيش با مقدمه و تحقيق آقاى دكتر عبدالجبار شراره منتشر شده است .

شهيد صدر در كتاب مزبور به روش عقلى به شبهات و پرسشهايى كه درباره شخصيت مهدى موعود، عليه السلام ، و قيام جهانى آن حضرت مطرح مى شود، پاسخ داده اند. و شايد بتوان گفت كه از اين نظر كتاب يادشده حائز اهميت بسيار بوده و بنيانگذار شيوه اى نو در موضوع مهدويت و منجى گرايى است .

اگرچه اين كتاب پيش از اين نيز ترجمه و منتشر شده است ،

اما به دليل اينكه چاپ جديد اين كتاب با مقدمه و تحقيقى در خور و شايسته همراه است ، بر آن شديم كه براى استفاده همه دوستداران موعود بار ديگر به ترجمه و عرضه اين كتاب بپردازيم .

در اينجا لازم مى دانيم كه از آقاى دكتر عبدالجبار شراره كه به ما اجازه ترجمه و انتشار اين كتاب را دادند و همچنين برادر عزيز حجة الاسلام مصطفى شفيعى كه زحمت ترجمه آن را بر عهده گرفتند، تشكر كنيم .

مقدمه محقق

اشاره

اعتقاد به امام منتظر: حضرت مهدى موعود، عليه السلام ، مساءله اى بنيادين در باور مسلمانان است و اين موضوع از زمانى كه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، مژده وجود ايشان را داد، ذهن آنان را به خود مشغول داشته است . آن حضرت در مناسبتهاى مختلف و در روايات فراوان كه به مرز تواتر مى رسد، تاكيد به ظهور مهدى ، عليه السلام ، در آخرالزمان كرده اند؛ به گونه اى كه عقيده به وى از ضروريات دين اسلام گشته است .

در عين حال در گذشته و حال كسانى اين مساءله را در مورد انكار و ترديد قرار داده اند. كسانى كه يا تحت تاءثير تفكر ماديگرى و يا دچار تعصب فرقه اى بوده اند و يا از صدها روايت (1) كه در كتابهاى حديث (صحاح ، مسانيد و سنن ) از طريق شيعه و سنى رسيده ، بى خبرند.

علما و دانشمندان گذشته و معاصر دهها كتاب در اثبات اين مساءله گردآورده اند و مقالات تحقيقى بسيارى در اين زمينه نگاشته اند كه همگى در بر دارنده دلايل معتبر و استدلالهاى متقن

بر وجود مهدى ، عليه السلام ، و درستى اين قضيه اند، به طورى كه سزاوار نيست يك مسلمان معتقد كه گفته پيامبر را قبول دارد، در آن ترديد كند.

اين عقيده در ميان امت اسلام چنان رسوخ يافت كه برخى از سودجويان و فرصت طلبان آن را مغتنم شمرده و ادعاى مهدويت كردند ولى بزودى رسوا و مفتضح شدند، همانگونه كه مدعيان رسالت و پيامبرى همگى رسوا شدند.

دكتر احمد امين در كتاب المهدوية فى الاسلام ، ادعاى مهدويت از جانب فرصت طلبان را دليلى بر مخدوش بودن اعتقاد به مهدى ، عليه السلام ، و ترديد در اصالت آن قلمداد كرده است در حالى كه قضيه كاملا برعكس است و اين ادعاها دلالت مى كند كه مدعيان ، از يك حقيقت موجود در باور مردم ، بهره بردارى مى كنند. از سوى ديگر اگر ادعا اصل قضيه را باطل كند، لازمه اش اين است كه پيامبرى هم باطل باشد، چون مدعيان پيامبرى هم زياد بوده اند.

شگفت انگيزتر اينكه برخى از مدعيان دانش و معرفت در گذشته و حال به مشوش ساختن اذهان امت اسلامى و ايجاد شك و ترديد پرداخته اند و البته علت آن ناتوانى فكرى نسبت به درك اسرار و اهداف عالى اين عقيده و يا ديگر جهات بوده است از آن جمله در عصر حاضر مى توان از خاورشناسان و همفكرانشان نام برد. كسانى چون : گولدزيهر، فلهاوزن ، فان فلوتن ، مك دونالد، برناردلويس ، مونتگمرى وات ، ماسينيون و برخى از مسلمانانى كه (به تبع گرايشهاى روشنفكرانه ) دنباله رو فكرى ايشان اند و راه آنان را در ايجاد

شبهه و شك و ترديد نسبت به معتقدات اسلامى و آنچه در قرآن و سنت آمده است مى پيمايند.

وهابيان و همفكرانشان نيز در ميان شيعه و سنى از آنان تبعيت كرده و به ايجاد شبهه در وجود حضرت مهدى ، عليه السلام ، پرداخته اند، اما هيچ يك دليل معتبرى براى علت انكار خويش ندارند بلكه در مقابل دلايل زيادى وجود دارد كه ثابت مى كند عقيده به مهدى ، عليه السلام ، درست است . زيرا همان طور كه گذشت در اين زمينه تواتر وجود دارد و اين تواتر را بسيارى نقل كرده اند، از جمله برزنجى در كتاب الاشاعة لاءشراطالساعة و شوكانى در كتاب التوضيح كه بعدا خواهد آمد.

شگفت اينكه منكران اين عقيده در انكار خود به همان دلايلى تمسك جسته اند كه منكران اخبار غيبى به آن متوسل مى شوند، اخبارى كه در قرآن آمده و يا پيامبر اسلام به آن اشاره كرده است ؛ مانند انكار قضيه اسراء و معراج . (2)

اندكى تاءمل در اشكالاتى كه منكران گرفته اند و مسائل پراكنده اى كه پراكنده گويانى نظير سائح و قصيمى و ديگرانى از اين قبيل مطرح مى كنند نشان مى دهد كه آنان در برخورد با اين مساءله مهم ساده انديشى كرده و با تكرار آنچه كه ديگران قبلا گفته بودند، روشى نادرست در پيش گرفته اند.

اين افراد از علم دوراند و آشنايى با علم حديث از نظر روايت (چه كسى گفته ؟) و درايت (چه مى گويد؟) ندارند. اينان از واقعيات تاريخى بى اطلاع اند و با حقايق سر دشمنى دارند. با خواندن مطالب آنها مى توان به سطحى نگرى

و روش نادرستشان در برخورد با اين مساءله مهم پى برد(3).

از اين رو، شهيد صدر با روش جديد علمى به بحث و گفتگو درباره اين مساءله مى پردازد، به اخبار صحيح و دلايل عقلى استدلال مى جويد و با دقت كامل مسائل را حلاجى مى كند. تا آنجا كه ما اطلاع داريم ، در اين زمينه هيچ كس جز ايشان با اين روش و اسلوب مساءله را در مورد پژوهش و بررسى قرار نداده است . اين دقت نظر در ادامه مباحث براى خوانندگان عزيز روشن خواهد شد.

بجاست كه در اين مقدمه برخى از حقايق و ملاحظات را كه در راستاى پژوهش شهيد صدر، رحمة الله عليه ، موفق به بررسى جديد علمى آن شده ايم تذكر دهيم .

مقدمه شامل دو بحث است :

1- روش شك آوران

قسمت اول

منكران امام زمان ، عليه السلام ، روشى پى مى گيرند كه با روش عمومى اسلام در طرح عقايد و گرايشها، سازگار نيست ؛ زيرا روش اسلام روشى متكى بر عقل ، منطق و فطرت است و از لوازم آن ضرورت ايمان به غيب است . همانكه در قرآن كريم مكررا بدان اشاره شده است و دهها آيه (4) از قرآن كريم از غيب و دعوت به ايمان به غيب از آن ستايش مى كند و پرهيزكاران را كسانى مى داند كه ايمان به غيب دارند و مى فرمايد:

الم ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب . (5)

الف . لام . ميم . اين است همان كتابى كه در آن هيچ شكى نيست . پرهيزكاران را راهنماست . آنان كه به غيب ايمان مى آورند...

و همين طور در حديث

شريف نبوى (6) صدها روايت به گونه هاى مختلف وجود دارد كه همگى سفارش به ايمان به غيب مى كند و آن را جزء جدانشدنى عقيده مى داند.

انسان ماءمور به ايمان به غيب است و عذرى براى آن ندارد. چه آن را درك كند، چه درك نكند و اسرارش را نفهمد. زيرا اين نوع ايمان از لوازم اعتقاد به خداوند متعال و پيامبران اوست ، پيامبرانى كه فقط هر چه به ايشان وحى مى شد، بازگو مى كردند.

ايمان به ملائكه ، جن ، عذاب قبر، نكير و منكر، برزخ (7) و ديگر مسائلى كه در قرآن هست يا پيامبراكرم ، صلى الله عليه و آله ، بيان فرموده و افراد موثق و امين نقل كرده اند، همگى از اين قبيل اند.

بنابراين هر نوع شك ورزيدن نسبت به جريان حضرت مهدى ، عليه السلام ، به همين انكار اصل تصديق به غيب مربوط مى شود. از اين رو منكران اعتقاد به مهدى ، عليه السلام ، براى گريز از اصل ايمان به غيب و دوركردن خودشان از پيامد اين باور به ايجاد شك و ترديد در صحت اخبار مربوط به آن حضرت و تضعيف اسناد آنها پرداخته اند. روشى كه ابن خلدون در فصل 52 تاريخ خود كه درباره فاطميان است در پيش گرفته است . وى روايات مربوط به حضرت مهدى ، عليه السلام ، را تضعيف كرده و در عين حال به ظهور آن حضرت در آخرالزمان و صحت برخى از روايات نيز اعتراف كرده است .

شمارى از مقلدان هم مانند على حسين السائح استاد دانشكده الدعوة الاسلامية در كشور ليبى نيز از

ابن خلدون پيروى كرده و در بحث خود با عنوان تراثنا و ميزان النقد (8) ضمن پرداختن به مساءله مهدى منتظر به تارهاى عنكبوتى كه تنيده ابن خلدون درباره عقيده به مهدى ، عليه السلام ، است دست يازيده اند. غافل از اينكه آنچه را كه پايگاهى بزرگ تصور كرده و از آنجا قصد پرواز نموده اند سست ترين پايگاه است .

اين مخالفان وقتى دريافتند كه نمى توان اين همه روايت را كه به طرق مختلف جمع آمده و سند بيشتر آنها صحيح است - چنانكه علماى حديث ثابت كرده اند (9) - كنارى نهاد، سعى كردند افسانه هاى دروغين درباره مهدى ، عليه السلام ، را دستاويز قرار دهند كه يكى از آنها داستان سراسر دروغ سرداب است . داستانى كه از نظر معتقدان مهدى ، عليه السلام ، اصل و اساسى ندارد و علامه امينى - هم اين مساءله را بخوبى بررسى كرده و ياوه گوييهاى مخالفان را درباره موضع شيعه و مراسم منسوب به آنها بافته اند، آشكار كرده است . (10)

در اين ميان عده اى نيز به تحريك آزمندان (11) و فريفتگان اغراض سياسى و اجتماعى ، پرچمدار انديشه باطل انكار ولادت (12) مبارك آن حضرت شده اند تا با اين كار به مقاصد و بهره منديهاى ويژه خود برسند و ديگر تلاشهاى مذبوحانه اى كه در تقابل حقايق فراوان نمى توانند عرض اندام كند؛ بويژه در برابر مفهوم احاديث صريح و صحيح .

خلاصه ، روش شك آوران چيزى جز اينگونه توهمات و مغالطه هاى ناپسند نيست تا چه رسد كه بتوانند با اصول معتبر دينى مقابله كنند.

شايد بى مناسبت

نباشد كه ضمن بيان اين روش سخنان برخى از معاصران مانند احسان الهى ظهير، (13)، بندارى ،(14) سائح و شيعه نماهايى را كه كوركورانه از آنها تقليد كرده اند، بازگو كنيم .

خلاصه دلايلى كه آنها بيان خودشان بدان استناد جسته اند، مسائلى است كه در ذيل مى آوريم و سپس ادعاهاى ايشان را مورد بررسى قرار خواهيم داد:

1. گفته اند: شيعه بعد از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، دچار سرگردانى و اضطراب شد. بويژه درباره تولد امام مهدى ، عليه السلام ، يعنى محمدبن الحسن ؛ زيرا در رواياتى كه راجع به آن حضرت از ائمه ،عليهم السلام ، سوال مى شود يك نوع نارسايى و ابهام وجود دارد.

2. گفته اند: شيعيان در مساءله امامت پس از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، به چهارده گروه منشعب شدند در صورتى كه اگر جريان امام مهدى ، عليه السلام ، مساءله اى روشن و مهم و جزيى از مذهب جعفرى بود نبايستى در آن اختلاف مى شد تا حدى كه به صورت سرى و پيچيده باقى بماند.

3. پنداشته اند روايات مربوط به هويت امام مهدى ، عليه السلام ، ضعيف ، ساختگى و اخلاقى است ؛ آنها همچنين روايات مربوط به نام مادر، تاريخ ولادت ، جريان ولادت و مساءله غيبت و سفيران آن حضرت را داراى اشكال فرض كرده اند.

يكى از اين افراد ياوه سراييهاى خود را چنين به پايان مى برد كه وى امامى را كه وجودش از طرف اهل بيت ثابت شده باشد انكار نمى كند اما نسبت به تولد امام دوازدهم شك دارد؛ زيرا به پندار او

دلايل كافى وجود ندارد يا دلايل موجود براى او بسنده نيست .

وى يادآور شده كه بعيد نمى داند خداوند عمر انسانى را طولانى كند چنانكه عمر نوح پيامبر، عليه السلام ، را طولانى كرد، با وجود اين كه ضرورتى هم نداشت . وى سپس گفته است : در جستجوى دلايلى است تا ثابت كند كه خداوند تعالى اين كار را نسبت به شخص ديگرى انجام داده است ، زيرا نمى شود با قياس و تشبيه به اين مساءله معتقد شد! و سپس گفته است : امام صادق ، عليه السلام ، قياس را نسبت به امور جزيى رد مى كرد تا چه رسد به امور تاريخى و عقيدتى !!

آنچه ذكر شد خلاصه اشكالهايى است كه وارد كرده اند. ما در رد اين اشكالها و در جواب آنها چنين مى گوييم :

1. درباره اينكه در هويت حضرت مهدى ، عليه السلام ، مشكل وجود دارد و اينكه شيعيان دچار سرگردانى شدند؛ بايد گفت اگر اين سخن آن طور كه مخالفان آن را بزرگ نشان داده اند درست باشد خود دليلى عليه مخالفان است ؛ زيرا علت مشخص نكردن هويت امام و تعمدى كه در پنهان داشتن اين مساءله داشته اند دليل بر وجود امام است كه علت آن ترس از دشمن بوده نه دليل بر نبودن حضرت ، آنچنان كه مخالفان پنداشته اند.

امامان شيعه ، عليهم السلام - همچنان كه در روايات هست (15) - نخواسته اند صريحا راجع به حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ميلاد مباركش اظهارنظر كنند، چون مى دانستند دشمن سرسختانه در تعقيب اوست و مجدانه در كمين نشسته است

.

دشمن ، جاسوسان را به هر طرف گسيل داشته و هر حركتى را زيرنظر گرفته بود تا به امام دست يابد و خيال خود را راحت كند و اين ، پس از آن بود كه يقين پيدا كرده بودند مهدى ، عليه السلام ، وجود دارد و مى ديدند كه امت در انتظار مقدم شريف اوست تا جهان را پر از عدل كند، پس از آنكه پر از ظلم شده باشد.

چگونه مى شود امامان ، عليهم السلام ، تلاش براى حفظ وجود عزيزش نكنند در حالى كه حاكمان ستم پيشه در حق اهل بيت و فرزندان رسول اكرم ، صلى الله عليه و آله ، آن همه رفتار زشت و نابخردانه روا داشتند؟ آنان را تبعيد و زندانى كردند و با تهمت و افترا و سخن چينى هاى مغرضانه ايشان را به آوارگى و كام مرگ كشاندند. اين عين تاريخ است و در كتاب مقاتل الطالبين اصفهانى اعجاب انگيزترين وقايع را در اين زمينه مى توان خواند.

اين رخدادها زمانى روى مى داد كه صاحبان قدرت به روايات صحيح و مستندى كه در دست مسلمانان بود آگاهى پيدا كرده بودند؛ رواياتى كه درباره مهدى ، عليه السلام ، بود و او را از اهل بيت طاهرين و نسل فاطمه و از فرزندان حسين ، عليهم السلام ، به گونه اى مشخص معرفى مى كرد و مژده ظهورش را مى داد تا زمين را پر از عدل و داد كند.

حاكمان ستمگر پس از آگاهى از اين روايات احساس كرده بودند كه بزودى كاخهايشان فرو خواهد ريخت و همين احساس بود كه باعث شد وقتى قدرت حاكم

خبر وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، را مى شنود دست به كار شده و مرتكب چنان اعمالى شود. غلبه ترس از حضور امام مهدى ، عليه السلام ، آنها را به انجام كارهاى عجيبى وا مى داشت ؛ زيرا اگر آنها به وجود امام دوازدهم حجة ابن الحسن به عنوان امام موعود، عليه السلام ، باور نداشتند؛ اين برخوردها وجهى نداشت .

آنها اين باور را از اخبار متواترى كه شيعه و سنى نقل كرده اند، گرفته بودند.

از اين رو بود كه فورا به خانه امام عسكرى ، عليه السلام ، شتافتند و برنامه ويژه اى اجرا كردند. يعنى ابتدا به جستجوى وسيع و دقيق پرداختند و سپس همه كنيزكان امام را و زندانى و معاينه كردند. (16)

همه اين تلاشها مذبوحانه در راستاى دست يافتن به امام بود كه البته اين كارها از ايشان عجيب نبود؛ زيرا در گذشته نيز حاكمان ستمگر چنين اعمالى انجام داده بودند و قرآن كريم داستان فرعون و تلاش او را براى دست يافتن به موسى پيامبر، عليه السلام ، براى ما نقل كرده و اينكه چگونه خداوند موسى ، عليه السلام ، را از مكر (فرعون ) رهايى بخشيد.

از آنچه گفته شد علت اين كه امام صادق ، عليه السلام ، هويت مهدى ، عليه السلام ، و ويژگيهايش را پنهان مى كرد روشن مى شود.

قسمت دوم

بى ترديد اوضاع و احوالى كه درباره مساءله وجود حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ولادت ايشان پيش آمده بود همراه با سختگيريها، نيرنگها و تبليغات قدرت حاكم همه و همه زمينه ساز حيرت و سرگردانى مردم شده بود و

اين يك امر طبيعى است كه شرايط خاص موجب تحير شود.

حتى در روايات امامان ، عليهم السلام ، به وقوع اين سرگردانى ، فتنه و اختلاف اشاره شده است چنانكه ابن بابويه قمى (م 381 ق .) در كتاب التبصره من الحيرة و شيخ نعمانى (م 360 ق .) در باب دوازدهم كتاب الغيبة نقل كرده اند.

2. مى گويند: روايات ، ضعيف و ساختگى اند. اما بايد ديد آيا اينها بين ضعيف و ساختگى فرقى قائل اند يا نه ؟ جاى اين پرسش باقى است كه چرا و با چه هدفى ناجوانمردانه مساءله وجود حضرت حجت را كه با روايات صحيح ثابت شده است با برخى از روايات درباره حادثه ولادت در هم آميخته اند؟ زيرا روايات مهدى فقط در كتب شيعه نقل نشده راويان همگى اهل تشيع نبوده اند بلكه كتابهاى صحاح ، مسانيد و جوامع معتبر حديثى مانند صحيح اءبى داود و صحيح الخبارى و شرحهاى آن و مسند اءحمدبن حنبل و جامع طبرانى نيز همه اينها را نقل كرده اند، سيوطى (م 911 ق .) نيز در كتاب العرف الوردى (17) همه را از طرق مختلف گردآورده است .

برزنجى (م 1103 ق .) در كتاب الاشاعة (18) و شوكانى (م 1250 ق .) در كتاب التوضيح (19) گفته اند كه اين روايات متواتر است و از معاصران نيز شيخ منصور على ناصف در كتاب غاية الماءمول (20) اين تواتر را نقل كرده است .

در حقيقت اين شكاكان ابله ، بابخردانه رواياتى را كه از نظر همه مسلمانان چه شيعه و چه سنى ، صحيح و متواتر است ساختگى و جعلى مى دانند

و بدينگونه جاهلانه آنچه را كه راويان نقل كرده اند اعم از حوادث تاريخى ، آراى مذاهب و نامهاى خاص همه را زير سوال مى برند.

3. برخى براى انكار وجود امام مهدى ، عليه السلام ، و ولادت آن حضرت چنين استدلال كرده اند كه شيعيان پس از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، درباره مهدى ، اختلاف حاصل كرده و به هفده گروه - به گمان آنها- تقسيم شده اند و سپس چنين نتيجه گيرى كرده اند كه اين اختلاف و انشعاب دليل بر نبودن امام است .

بد نيست در همين جا اشاره اى داشته باشيم به اينكه اختلاف نظر درباره يك موضوع يا يك شخص الزاما مستلزم پاك كردن صورت مساءله نيست ، چرا كه اگر با اين منطق استدلال كنيم قطعا هيچ عقيده اى و هيچ دينى وجود نخواهد داشت و سنگ روى سنگ بند نخواهد شد.

اختلاف هميشه و در همه جا وجود داشته و دارد، در اعتقادات ، مسائل تاريخى ، حوادث روزمره ، امور شخصى و حتى امور جزيى ، بسيار ديده شده است كه يك فرقه به فرقه ها و دسته هاى گوناگون با جهت گيريها و نظريات مختلف تقسيم شده است ؛ مانند: معتزليان ، خوارج ، اشعريان و... (21)از اين گذشته ، روايت مشهورى را اهل حديث از پيامبر، صلى الله عليه و آله ، نقل كرده اند كه مى فرمايد:

امت من به هفتادوسه گروه تقسيم مى شوند. (22)

بايد پرسيد محور اين اختلاف چيست ؟ و آيا چون در مساءله اختلاف نظر وجود دارد بايد خود مساءله را نفى و انكار كنيم !؟ اگر اين

منطق درست باشد كه هيچ عقيده اى باقى نمى ماند و هيچ كارى درست در نمى آيد؛ چون در مسائل ، اختلاف و انشعاب وجود دارد.

و باز هم بايد پرسيد كه اين گروههايى از شيعه كه به زعم آنان بعد از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، پيدا شدند، كدامند؟ اسمشان چيست ؟ رهبرانشان كيان اند؟ و...

شهرستانى ، محمدبن عبدالكريم (م 548 ق .) در كتاب الملل و النحل گفته است :

كسانى كه معتقد به امامت امام حسن عسكرى عليه السلام ، بودند پس از مرگ وى ، يازده گروه شدند كه اسامى آنها معروف نيست ولى ما حرفهاى آنها را ذكر مى كنيم ...(23)

شهرستانى نام اين فرقه ها را نمى داند و رهبران آنها را نمى شناسد اما باز هم مى گويد يازده فرقه هستند. ولى مقلدان دروغگوى او مانند احسان الهى و پيروانش ، تعداد فرقه ها را بدون نام و نشان بيشتر از آن ذكر كرده و حتى يكى از اين افراد رسوا تعداد آنها را به هفده گروه رسانده است !!

اين فرقه ها همگى ساخته و پرداخته ذهن آنان است ، چرا كه هيچ يك از اين دروغ پردازان نه تنها نامى از رهبران و رجال معروف اين هفده فرقه نبرده اند بلكه جراءت نكرده اند، كه اشاره اى به زمان و مكان زندگى اين گروهها داشته باشند.

در اينجا مناسب است حاشيه اى را كه علامه عبدالحسين شرف الدين در كتاب الفصول المهمة درباره اين دروغى كه شهرستانى در كتابش آورده است نقل مى كنيم . وى مى نويسد:

اى كاش ايشان حرفهايى را كه از اين فرقه ها نقل

مى كند با ذكر نام كتاب يا شخصى مستند مى كرد! يا حداقل يكى از مكانهايى را كه در آن زندگى مى كردند و يا زمانى را كه در آن مى زيسته اند و يا حتى نام اين فرقه ها را ذكر مى كرد. شما را به خدا قسم تا كنون ديده ايد كه گروههايى با هم بجنگند و يا مكتبى را مى شناسيد كه آرا و نظرياتش مورد نقد و بررسى باشد ولى كسى نه زنده از مرده شان خبرى نداشته باشد و نام و نشانى از آنها موجود نباشد؟!(24)

گويا اخيرا يكى از آنها به اشتباه خود پى برده و گفته است :

من امامى را كه از اهل بيت ، عليهم السلام ، باشد و وجودش ثابت شده باشد انكار نمى كنم ، البته براى من نسبت به ولادت امام دوازدهم فقط شك حاصل شده است .

او در ادامه مدعى شده كه علت اين شك در دست نبودن دلايل كافى و يا قانع كننده نبودن دلايل موجود است !!

اما در اينجا اين پرسش مطرح است كه اينها در جستجوى چه نوع دليلى هستند؟ آيا دليلى قوى تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت و راويان موثق ، در مورد ولادت امام حجة بن الحسن العسكرى ، عليهما السلام ، وجود دارد؟ چون براى اثبات اين موارد، هيچ چيز مثل خبر صحيح ، شواهد فراوان و وجود قرائن و مويدات عقلى و منطقى ، نيست و در اين زمينه همه اينها موجود است .

بى مناسبت نيست كه در اينجا به آنچه كه ثامر العميدى در جزء اول كتاب خود به نام دفاع عن الكافى اثبات كرده

است ، اشاره مى كنيم . وى ولادت امام و بقاى وجود آن حضرت را از طريق روايات و احاديث صحيح و نقلهاى متواتر تاريخى اثبات كرده و اعترافات و اقرارهاى فقيهان ، محدثان ، مفسران ، مورخان ، پژوهشگران ، اديبان و نويسندگان اهل سنت و جماعت را درباره ولادت حضرت مهدى ، عليه السلام ، آورده است .

نويسنده يادشده از آغاز قرن چهارم هجرى شروع كرده و از افرادى مثل رويانى (م 307 ق .) در كتاب المسند، سهل بن عبدللّه بخارى (م 341 ق .) در كتاب سرالسلسلة العلوية و خوارزمى (م 387 ق .) در كتاب مفاتيح العلوم (چاپ ليدن 1895 م ) اسم برده است .

وى اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نيز ذكر كرده است .

از آن جمله اند:

- ابونعيم اصفهانى (م 430 ق .) در كتاب الاربعين حديثا؛

- يحيى بن سلامه خضفكى شافعى (م 568 ق .) آنچنان كه در كتاب تذكرة الخواص ابن جوزى آمده است ؛

- محى الدين بن عربى (م 638 ق .) در كتاب الفتوحات المكية ، آنچنان كه شعرانى در كتاب اليواقيت نقل كرده است .

- ابوالفداء اسماعيل بن على (م 732 ق .) در كتاب المختصر فى اءخبارالبشر؛

- ابن صباغ مالكى (م 855 ق .) در كتاب الفصول المهمة ؛

- جلال الدين سيوطى (م 911 ق .) در كتاب احياءالميت ؛

- ابن طولون حنفى مورخ دمشقى (م 953 ق .) در كتاب الائمة الاثناعشر؛

- احمدبن يوسف العباس قرمانى حنفى (م 1019 ق .) در كتاب اءخبارالدول ؛

- شبرواى شافعى (م 1171 ق .) در كتاب الاتحاف بحب الاشراف ؛

- محمدامين

سويدى (م 1246 ق .) در كتاب سبائك الذهب ؛

- و بالاخره زركلى (م 1396 ق .) در كتاب الاعلام .

آيا اين همه روايت ، نقل قول و شاهد براى اثبات وجود و ولادت يك شحص كافى نيست ؟ در غير اين صورت بايد در همه رويدادهاى گذشته ، شخصيت هاى علمى و تاريخى و آنچه گذشته هاى دور و نزديك اتفاق افتاده است شك كنيم . يعنى وضعيتى كه در آن هيچ چيز پابرجا نخواهد ماند.

حال بايد پرسيد: آيا اين وضعيت ، پژوهشگران تازه به دوران رسيده اى مانند اينها را خشنود مى كند؟

اما اگر بخواهيد مساءله را از نظر عقلى مورد بررسى قرار دهيد، اين كتاب ؛ يعنى پژوهشى درباره امام مهدى ، عليه السلام ، نوشته شهيد صدر، رحمة الله عليه ، مناسب ترين كتاب است . اين كتاب از هر نظر مفيد و كامل است و برهانى قاطع و دليلى محكم براى كسانى است كه مى انديشند و تعقل مى كنند و به گفته ها و بافته هاى كسانى كه به دنبال اهداف خاصى هستند يا مغالطه مى كنند مثل ظهير و بندارى و ديگران توجهى ندارند.

شايد براى نمونه ذكر يكى از مغالطه هاى آنان ، براى آشناشدن خوانندگان عزيز بد نباشد. اينها مى گويند:

بعيد مى دانيم كه خداوند عمر يك انسان را طولانى كند... ولى عقيده به وقوع اين مورد، از راه قياس درست نيست . امام صادق هم قياس را در فروع جايز نمى دانست ، چه رسد به مسائل تاريخى و عقيدتى !

اينان نمى دانند كه قياس در اينگونه موارد جايز است . يعنى در مواردى كه انسان

راهى براى درك مساءله ندارد از نظر اهل منطق و صاحب نظران قياس و تشبيه دليلى معتبر و اسلوبى علمى و منهجى قرآنى است .

خداوند مى فرمايد:

ويضرب الله الامثال للناس (25)

خدا براى مردم مثلها مى آورد...

همچنين سخن منكران معاد را كه مساءله اى اعتقادى است نقل مى كند و پاسخ مى دهد:

و ضرب مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاءها اول مرة ... (26) در حالى كه آفرينش خود را از ياد برده است ، براى ما مثل مى زند كه چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ بگو: كسى آنها را زنده مى كند كه در آغاز بيافريده است .

ملاحظه مى كنيد كه اين تازه به دوران رسيده ها چگونه از منهج علمى و قرآنى دورى مى جويند و فرقى ميان قياس در حكم شرعى كه جايز نيست (چون علت حكم شارع ، احراز نشده است و نمى شود آن را تعميم داد) با قياسى كه در موارد عقلى به كار گرفته مى شود و هيچ اشكالى ندارد، نمى گذارند.

خلاصه اينكه كسانى كه روش ايجاد شك را پى گرفته اند، هيچ دليل و برهان و سند علمى يا تاريخى قابل قبول و منطقى براى انكار خود، در دست ندارند. همه اينها گمان ، وهم ، حدس و فرضيه است كه در برابر ادله و برهانهاى محكم روايى ، تاريخى و عقلى رنگ مى بازند. همان طور كه طرفداران ولادت حضرت مهدى ، عليه السلام ، و بقاى وجود شريفش اثبات كرده اند.

رواياتى كه در زمينه ولادت آن حضرت است و از جهانى

نيز با هم اختلاف دارند زيانى به اصل قضيه نمى رساند. مساءله اى است كه مخالفان خواسته اند با تمسك بدان به صورتى غيرواقع بينانه از آن بهره جويند و اذهان را نسبت به ولادت مشوش سازند.

تولد آن حضرت مثل همه ولادتها از راه معمولى كه همان شهادت قابله است به اثبات رسيده ، آن هم شهادت قابله اى مانند حكيمه دختر امام جواد، عليه السلام ، و عمه امام عسكرى ، عليه السلام ، كه روايت ايشان با اسناد معتبر صحيح است . (27)

حال اگر در اينجا روايات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، با نرجس مادر حضرت مهدى ، عليه السلام ، يا درباره اسم مادر آن حضرت يا درباره ولادت آن حضرت و مسائل مربوط به آن و يا اختلافى كه درباره تاريخ ولادت ايشان هست ، هر چه باشد مشهور بنا بر نقل راويان موثق شيعه و سنى اين است كه ولادت آن حضرت روز پانزدهم شعبان به سال 255 ق . اتفاق افتاده است . مادرش نرجس كنيزى بود كه نزد يكى از خواهران امام هادى ، عليه السلام ، به سر مى برد و امام عسكرى ، عليه السلام ، از او خواستگارى و با وى ازدواج مى كند. نرجس خاتون از او امام مهدى ، عليه السلام ، را به دنيا مى آورد.

اين آن چيزى است كه امام عسكرى ، عليه السلام ، با سند صحيح كه در آن هيچ خدشه اى نيست ، تصريح كرده است . (28)

حضرت امام عسكرى ، عليه السلام ، نيز ياران و شيعيان خود را

به آن مولود مبارك بشارت داده و او را به عنوان جانشين و حجت موعود، و امام بعد از خود معرفى كرده است . (29)

شايان ذكر است كه روش منكران مساءله حضرت مهدى ، عليه السلام ، همان است كه خاورشناسان براى اشكال تراشى به اعتقادات اسلامى و پيامبرى حضرت محمد، صلى اللّه عليه و آله ، و احكام و مفاهيم قرآنى به كار مى بردند.

آربرى (30) كه خاورشناسان منصفى است درباره اين روش مى گويد:

در اين روش عبارتها را از سياق خود جدا و سپس تجزيه و تحليل سطحى مى كنند و...

علاوه بر اين آنها مغالطه مى كنند و از راه و روش بحث دور مى افتند.

مثلا ارجاع نادرست به مصادر مى دهند (31) يا در نسبت آراء دستكارى كرده و به دروغ متوسل مى شوند. گاهى نيز براى به اشتباه انداختن فرد عبارتهاى زيادى مى آورند و سپس مصادر را در يك جا ذكر مى كنند.

از همه بدتر اينكه آنان - با سطحى نگرى خاص خود - فهم ساده خود، از برخى مسائل را همان راءى و نظرى مى دانند كه آن مذهب يا جماعت دارند و سپس براى اينكه حرف خود را به كرسى بنشانند تلاش مى كنند تا شواهدى گردآورند و آن را بزور با عقايد خود تطبيق دهند. در حالى كه نه آن مذهب چنين گفته و نه حرف قابل قبولى است .

باز هم بر خود لازم مى دانم مساءله مهمى را كه علامه محمدتقى حكيم در كتاب خود به نام اءصول العامة للفقه المقارن آورده است ، يادآورى كنم ؛ ايشان نوشته اند:

مجتهدان شيعه اجازه نمى دهند يك راءى

كه مولود اجتهاد شخصى است به عنوان كل مذهب ، نسبت داده شود. خواه اين نظر فقهى يا اصولى و يا حديثى باشد؛ هر مجتهدى مسؤ ول نظر خود است و آنچه از ضروريات مذهب است ، نسبت آن - به صورت مطلق - درست است . (32)

از اين رو عموميت بخشيدن به يك نظر اجتهادى تا موردقبول عمومى نباشد و مشهور نشود، سخن گزافى است .

در زمينه هاى ديگر هم ، چنين است . مثلا يكى از مفسران يا اخباريان نظر خاصى قائل شود يا به روايت خاصى استناد كند يا نظريات خاصى داشته باشد و يا حتى اگر نظريه اى را پايه و اساس قرار دهد درست نيست كه به كل مذهب يا جماعت نسبت داده شود، منطقى و صحيح اين است كه فقط به خود او نسبت داده شود و اين نسبت بدين معناست كه وى بر روايت خاصى متكى بوده است و نيز ضرورت دارد روش خاص روايى شان هم در نظر گرفته شود.

در اين صورت بر پژوهشگر لازم است از مجموع آراى فقها و علما، راءى مذهب را به دست آورد؛ راءيى كه از طريق روش عمومى فقها در پذيرش اخبار و روايات به دست آمده باشد. همچنين لازم است كه به آنچه در نزد علما، مصادر اصلى و اساسى شمرده مى شود مراجعه كند.

بدون توجه به اين ملاحظات مهم ، پژوهشگران در ورطه اى از اشتباهات و گزافه گويى خواهند افتاد و در نتيجه از سوءقصد و تلاش در ايجاد اخلال و وسوسه گرى مبرا نخواهند بود. همان كارى كه دائما گذشتگان ايشان مانند خاورشناسان و دشمنان اسلام

يا كسانى كه نسبت به اهل بيت ،عليهم السلام ، و مكتب اصيل ايشان كنيه دارند، انجام داده اند. همان كارى كه احسان الهى ظهير، جبهان ، بندارى و ديگران در گذشته و حال كرده اند.

پس از اثبات مساءله ولادت و وجود مبارك حضرت مهدى ، عليه السلام ، مطلب ديگرى درباره آن حضرت باقى مى ماند كه همان ادامه و استمرار وجود مبارك ايشان از زمان غيبت صغرى تا قطع نمايندگى و وقوع غيبت كبرى است كه خواننده گرامى و پژوهشگر جوينده حق ، مطلوب خود را در اين زمينه در نوشته صدر، قدس سره ، مى يابد. وى موضوع را بخوبى توضيح داده و به قدرى ادله عقلى ، منطقى و علمى ذكر كرده اند كه تشنگان را سيراب مى كند و همه اوهام و افسون شك آوران را ذهنها مى زدايد.

2- روش موافقان

توضيح

شهيد صدر درباره روش موافقان متذكر اين نكته است كه آنان براى اثبات نظر خود از دو روش استفاده كرده اند:

الف ) روش روايى

كسانى كه در گذشته و حال درباره حضرت مهدى ، عليه السلام ، مطلب نوشته اند بسيارند. برخى كتابى مستقل نگاشته و برخى يك فصل يا چند فصل كتاب خود را به آن اختصاص داده اند.

عبدالمحسن عباد در پژوهش خود در مجله الجامعة السلامية كه در مدينه منوره منتشر مى شود بيش از ده تن از مؤلفان بزرگ اهل سنت را در اين زمينه بر مى شمارد از جمله : حافظ ابونعيم ، سيوطى ، حافظ ابن كثير، على متقى هندى ، صاحب كتاب كنزالعمال ، ابن حجر مكى در كتاب القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر، مرعى بن يوسف حنبلى در كتاب فوائدالفكر فى ظهورالمهدى المنتظر (به نقل از سفارينى در كتاب لوامع الانوار البهيه ، قاضى محمد ابن على شوكانى در كتاب التوضيح فى تواتر ماجاء فى المهدى المنتظر و الدجال و المسيح و ديگران .

همچنين در ميان شيعيان دهها كتاب و رساله در گذشته و حال انتشار يافته است . از جمله كتابهاى جديد چنين است : منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر از شيخ لطف اللّه صافى گلپايگانى ، الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب از شيخ على يزدى حائرى ، المهدى الموعود المنتظر عند علماء اءهل السنة و الامامية از شيخ نجم الدين عسكرى و الامام المهدى از على محمد على دخيل ، كه كتابى بسيار جالب است .

اين دسته از عالمان در برابر منكران بيشتر به ادله نقلى تكيه كرده و صحت احاديث مهدى را از طريق اهل

سنت و شيعه ،(33) اثبات كرده اند و همچنين تعدد طرق روايت و كثرت راويان از صحابه و تابعين و تابعين تابعين (از همه فرقه ها و مذاهب اسلامى ) را يادآور شده اند.

شيخ عبدالمحسن عباد نقل كرده است كه راويان حديث مهدى از صحابه بيست وشش تن هستند. و ائمه (اهل سنت ) كه احاديث و روايات مهدى را آورده اند؛ شمارشان به سى وهشت تن مى رسد كه نامهاى ايشان را ذكر مى كند كه نامهاى ايشان را ذكر مى كند و برخى از آنها عبارتند از: ابوداود در سنن ، ترمذى در جامع ، نسائى در سنن ، احمد در مسند، ابوبكربن شيبه در المصنف ، حافظ ابونعيم در حلية الاوليا و در كتاب المهدى ، طبرانى در المعجم الكبير و در المعجم الاوسط ابن عساكر در تاريخ خود، ابويعلى موصلى در مسند، ابن جرير در تهذيب الاثار، بيهقى در دلائل النبوة ، ابن سعد در الطبقات الكبرى و...

در اينجا مى خواهيم از احمدامين و كسانى كه از او تبعيت كرده اند بپرسيم : آيا افرادى همانند اين ائمه كه از محدثان و راويان معتبر هستند و امت ، ايشان را قبول دارد و در نقل اخبار صحيح به ايشان اعتماد است امت و علماى بزرگ و محققان و صاحبان صحاح و مسانيد، تا اين حد به اسطوره اهميت دهند؟!

اين گستاخى كه با ساده ترين قواعد ذوقى ، منطقى ، علمى و اخلاقى در تضاد است براى چيست ؟

آيا اين وسوسه گريها نشان از هوسرانى ندارد و يا راه افتادن دنبال تحريكات وهابيان ، نيست ؟

علماى پيشين و حاضر همگى تواتر احاديث

مهدى را اثبات كرده اند تا راه را براى شك آوران و توجيه گران ببندند؛ مانند: شوكانى (م 1250 ق .) در رساله اش به نام التوضيح فى تواتر ما جاء فى المهدى و الدجال و المسيح و برزنجى (م 1103 ق .) در كتاب الاشاعة لاشراط الساعة .

شيخ عبدالمحسن عباد نيز در پژوهش خود در مجله الجامعة الاسلامية افراد ديگرى را ذكر مى كند از جمله :

حافظ آبرى سجزى (م 363 ق .)، شيخ محمد سفارينى (م 1188 ق .) در كتاب خود لوامع الانوارالبهية و شيخ صديق حسن قنوچى (م 1307 ق .).

و از متاءخران كه تواتر احاديث مهدى را نقل كرده اند، شيخ محمدبن جعفر كتانى (م 1345 ق .) است در كتاب نظم المتناثر من الحديث المتواتر.

علما افزون بر نقل روايات ، به ادعاهاى مخالفان پرداخته و به اشكالات و خدشه هاى ايشان نسبت به روايات ، جوابهاى محكم و متين داده اند. (34) بايد گفت مهمترين پژوهشهاى جديد عبارتند از:

الف ) پژوهشى از عبدالمحسن عباد (35)- استاد دانشگاه و از علماى اهل سنت - اين اثر كه البته اشتباهاتى نيز دارد مباحث زير را مطرح كرده است :

1. به صورت گسترده نام صحابه اى كه احاديث حضرت مهدى را از رسول اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، نقل كرده اند، گردآورده و بيست وشش تن را نام مى برد.

2. اسامى ائمه اى كه احاديث مهدى را گرد آورده اند برشمرده و سى وهشت تن را ذكر مى كند.

3. نام علمايى كه تاءليفى جداگانه درباره مهدى دارند آورده و ده تن را نام برده است .

4. نام برخى از

علما كه تواتر احاديث مهدى را نقل كرده اند، آورده است .

5. رواياتى را كه اندك رابطه اى با مهدى دارد و در صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده است ذكر مى كند.

6. برخى احاديث را كه در غير صحيحين از سنن و مسانيد آمده است ، مى آورد.

7. نام علمايى را مى برد كه به احاديث مهدى استدلال كرده و به مفاد آن پاى بند بوده اند.

سپس به جنگ منكران احاديث مهدى و كسانى كه درباره آن حضرت شك مى ورزند همانند ابن خلدون مى رود و اشكالات زيادى به او مى گيرد و ثابت مى كند كه وى آشنايى با اين مسائل نداشته است .

همچنين از استاد محقق احمدشاكر كه مسند احمدبن حنبل را بررسى كرده و احاديثش را تبيين كرده است ، نقل مى كند كه گفته است :

ابن خلدون مساءله اى راپى گيرى كرده كه درباره آن نبوده است و در فصلى كه درباره مهدى گشوده مرتكب اشتباهات فاحشى شده است ....

در نهايت (اين محقق ) بدين جا رسيده كه مهدى حقيقتى است ثابت و غيرقابل شك .

ب ) تحقيق دوم از پژوهشگر و محقق ، ثامر العميدى است ، ايشان روشى را كه علماى بزرگ در اين مسير پيموده اند، به كار برده است و به صورت كامل و گسترده مساءله را تحقيق كرده است .

اين پژوهشگر فاضل ، توانسته است مطالب را دسته بندى كند و همه مسائل را بخوبى بررسى و سپس توضيح دهد، و آنها را به صورت روش علمى صحيح درآورد.

اين پژوهش ، صفحات 171 تا 611 جلد اول كتاب ارزشمند دفاع عن الكافى را در

بر مى گيرد. اين كتاب از انتشارات مركز الغدير للدراسات الاسلامية در سال 1995 م . است .

از مهمترين چيزهايى كه با روش علمى بدان پرداخته است چنين است :

1. بررسى نظريه اعتقاد به مهدى ؛ (36)

2. رد سخنان ابن خلدون در تضعيف روايات مهدى ، عليه السلام ؛ (37)

3. نقل بيش از پنجاه وهشت (38)مورد گواهى نسبت به صحت احاديث مهدى ، عليه السلام ، يا تواتر آن ؛

4. ذكر منكران ولادت مهدى ، عليه السلام ؛

5. ذكر ادله فراوان و محكم و اعترفات از طرف اهل سنت از ابتداى قرن چهارم هجرى تا حال نسبت به ولادت حضرت مهدى ، عليه السلام ، و وجود شريفش ؛ (39)

6. و در آخر بحث جالب او درباره دروغ سرداب (40) و ديگر دروغها.

اين دو كار پژوهشى نمونه هاى جديدى هستند از تحقيقاتى كه به روش گذشتگان عمل كرده اند و گرنه در اين مورد، دههاتحقيق از دانشمندان برجسته وجود دارد كه در اين زمينه بسيار خوب كار كرده اند. (41)

ب ) روش عقلى (روش شهيد صدر، رحمة اللّه عليه )

شهيد صدر در بررسى مساءله (امام ) مهدى به مقدمات بديهى استدلال نكرده و به تتبع در كتابهاى تفسيرى و روايى نپرداخته است .

همچنين در سند روايات بررسى نكرده ؛ بلكه روش ديگرى در پيش گرفته است . ايشان ابتدا اشكالات و سؤ الاتى را كه در اين زمينه شده يا مى شود، مطرح كرده سپس به بررسى عميق و دقيق آن پرداخته است . سرفصلهاى اين روش چنين است :

الف ) شهيد صدر براى بحث خود، تصور روشنى را درباره مهدويت و وجود ريشه هاى آن در ميراث دينى - انسانى ، نشان

مى دهد؛ (42) سپس به اصالت بخشيدن آن در تفكر اسلامى مى پردازد و مى گويد مهدويت در ديدگاه اسلام يك آرزو و خيال نيست كه احساسات را به بازى بگيرد و آرامش بخشى براى دردها و رنجهاى روحى او باشد - چنانكه برخى از پژوهشگران پنداشته اند - بلكه مهدى ، عجل اللّه تعالى فرجه ، انسانى معين و زنده است (43) كه با مردم زندگى مى كند و در درد و رنج ايشان شريك است و خود نيز همانند مردم ، منتظر روز موعود است .

ب ) قبول همه جانبه اين تصور اصيل ، قدرى مشكل است و در اذهان مردم اشكالات و سؤ الاتى را مطرح كرده كه آشكار و پنهان آن را به زبان مى آورند.

از اين رو شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، با صراحت و روشنى اين اشكالات و پرسشها را مطرح مى كند و سپس با روش خاص خود به جواب مى پردازد؛ زيرا مى خواهد مساءله را در جايگاه طبيعى خود قرار دهد؛ البته در چارچوب تفكر اسلامى كه مبناى آن عقل ، واقعيت و برهان است .

1. اولين پرسشى كه شهيد صدر مطرح مى كند اين است :

اگر مهدى انسانى زنده است كه در بيشتر از ده قرن همعصر مردم گذشته بوده است و در آينده هم خواهد بود، اين عمر طولانى براى ايشان چطور ممكن شده است ؟! چگونه ايشان از قوانين طبيعى كه بايد وى را پير كرده و درهم شكسته باشد، گريخته است ؟! سپس از سؤ الى به سؤ ال ديگر و از اشكالى به اشكال ديگر مى پردازد، به گونه

اى منطقى كه جواب قبلى ، زمينه سؤ ال بعدى مى شود و همه مباحث و مضامين در ارتباط كامل هستند.

نسبت به اشكال اول دوباره چنين مطرح مى كند: آيا ممكن است يك انسان قرنهاى زيادى زندگى كند، چنانكه درباره مهدى گفته مى شود كه بيش از هزار و صد و چهل سال عمر كرده است ؟ (44) اين شكل هيچ فرقى با قبلى ندارد. براى پاسخ به اين پرسش در ابتدا توضيحى درباره اقسام امكان داده است ؛ اقسامى كه معروف است يا مى شود تصور كرد: (امكان عملى ، امكان علمى ، امكان منطقى يا فلسفى ) و پس از آنكه مفاهيم آنها را روشن مى كند، سخن خود را چنين خلاصه مى كند: اينكه عمر انسان به هزاران سال برسد از نظر منطق امكان دارد؛ زيرا اين از نظر عقل مجرد، محال نيست ولى فعلا امكان عملى نسبت به نوع انسان پيدا نشده و تلاشها به جايى نرسيده است .

اما امكان علمى ، چيزى كه از جهت علمى مانع اين مساءله باشد، يافت نمى شود؛ زيرا همه تلاشهاى علمى بر اين است كه امكان علمى تبديل به امكان عملى شود و در همين مسير، كوشش بر اين است جلوى پيرى گرفته شود. پس از نظر منطق نمى شود مساءله را انكار كرد و بعيد شمرد مگر از اين جهت كه چگونه مهدى توانسته است بر علم پيشى گيرد و در مورد شخص او، امكان نظرى تبديل به امكان عملى شده باشد، قبل از اين كه علم در مرحله تكامل به فعليت برسد. كه البته اين نيز توجيه عقلانى براى انكار و

استعباد ندارد، زيرا اين همانند آن كسى است كه مثلا در كشف داروى سرطان يا ديگر امراض ، از علم پيشى گرفته باشد.

البته اين پيشى گرفتن - چنانكه شهيد صدر مى گويد - در طرح كلى اسلام - كه جريان مهدى را ترسيم كرده است - در مواردى اتفاق افتاده و قرآن كريم نظاير آن را ضبط كرده است آنجا كه قرآن به حقايق علمى مربوط به جهان و طبيعت اشاره كرده و امروزه علم از آن پرده برداشته است و روشنتر اين كه قرآن نمونه هاى اين قضيه را ثبت كرده است چنانكه در مورد عمر نوح پيامبر گفته است :

فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما (45)

او هزار سال و پنجاه سال كم در ميان آنان بزيست .

شهيد صدر فرض ديگرى را طرح مى كند كه مبتنى بر مسائل سابق است و آن اين است كه اگر آمديم و گفتيم قانون پيرى يك قانون قطعى است و طول عمر بيش از حد معمولى بنابر دليل استقراء خلاف قوانين است جوابش اين است كه :

در اين صورت از قبيل معجزه است كه در تاريخ پيامبران و رسولان چيز تازه اى نبوده و از نظر يك مسلمان كه عقايد خود را از قرآن و سنت مى گيرد امرى عادى نيست ؛ زيرا قانونى كه خيلى قطعى تر بوده تعطيل شده است ؛ مانند داستان حضرت ابراهيم ، عليه السلام ، كه در آتش افكنده شد و آتش او را نسوزاند قرآن كريم مى فرمايد:

قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم . (46)

گفتيم : اى آتش بر ابراهيم خنك و سلامت باش .

پس

از اين ، شهيد صدر توضيح مى دهد كه مساءله معجزه به مفهوم دينى آن ، اينك در پرتو علم جديد، بيش از گذشته قابل درك است و با استناد به نظريات فلسفى جديد به استدلال و بررسى آن مى پردازد.

2. شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، پرسش ديگرى را مطرح مى كند: چرا تا اين حد اصرار بر مسائل طول عمر مهدى است كه در نتيجه قوانين عمومى به خاطر آن تعطيل شود؟ چرا فرض ديگرى را قبول نكنيم كه مى گويد: رهبرى بشر در روز موعود ممكن است به شخصى واگذار شود كه آينده او را شكوفا سازد و فشارهاى آن عصر، وى را به ثمر رساند؟

سپس شكل سؤ ال را به صورت ديگرى مطرح مى كند: فايده اين غيبت طولانى چيست ؟ چه توجيهى دارد؟ و در دنبال آن مى گويد: مردم نمى خواهند يك جواب غيبى بشنوند آنها خواستار يك توجيه اجتماعى براى مساءله هستند؛ توجيهى در سايه حقايق عينى و محسوس براى ايجاد تحولى بزرگ .

براى پاسخ به اين پرسش ، شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، با سلاح شناخت از قوانين اجتماعى و مقتضيات تحولات اجتماعى ، گام پيش مى نهد و با طرح يك سؤ ال ، مقدمه اى براى جواب مى چيند. سؤ ال اين است :

آيا ممكن است ما اين عمر طولانى را براى آن پيشواى ذخيره شده ، يك رمز موفقيت در ايجاد تحول مورد نظر بدانيم ؟ و مى گويد: آرى . سپس ادله اى مى آورد كه مستند به فهم عميق از حركت تاريخ و نتايج تغيير كلى تمدن و پيشرفتهايى است

كه انسان به اندازه درك و ديد و تمدنش در سايه آن رشد مى كند. سپس مساءله را در پرتو رسالت اسلام و تحول مورد نظر آن ، بررسى مى كند.

بدين سان شهيد صدر اين بحث را تبديل به يك بررسى جامعه شناختى مى كند كه بر نظريه هاى اصولى و مفاهيم اجتماعى متكى است .

3. شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، سپس به مساءله اى مهمتر در اين زمينه مى پردازد و آن امامت زودرس يا فرآيند به امامت رسيدن يك رهبر آرمانى در فرضيه امامت از نظر شيعه دوازده امامى است .

مى گويد اين پديده (امامت زودرس ) را عملا (47) امت تجربه كرده است كه مرتبه كامل آن در امام مهدى ، عليه السلام ، بوده و قبل از ايشان در امام جواد، عليه السلام ، بوده وجود داشته است .

اين پديده - همان طور كه ايشان ، رحمة اللّه عليه ، مى فرمايد: يك مفهوم حسى و عملى است كه مسلمانان آن را لمس كرده و در زندگى خود با امام آن را به دست آورده اند و هيچ پديده اى قويتر از تجربه يك امت نيست . (48)

شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، موارد زيادى از وقايع تاريخى را به عنوان شاهد مى آورد كه اين پديده را تاييد مى كنند. سپس نتيجه گيرى مى كند كه : امامت زودرس يك واقعيت است ، خيال يا فرضيه صرف نيست و در قرآن كريم نمونه هايى براى آن وجود دارد مثلا راجع به حضرت يحيى ، عليه السلام ، قرآن مى فرمايد:

و آتيناه الحكم صبيا . (49)

و در كودكى به او

دانايى عطا كرديم .

4. شهيد صدر در اينجا وارد بحث روايى مى شود و شبهه و اشكالى كه منكران و مخالفان قديم و جديد ايجاد كرده اند مطرح مى كند: چگونه معتقد شويم كه مهدى الان وجود دارد؟ آيا چند روايت كه در لابه لاى كتابها از پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، نقل شده است ، كافى است كه ما را كاملا قانع كند كه امام دوازدهم وجود دارد؟ با توجه به اينكه اين فرض خيلى بعيد است و از آنچه ما به آن خو گرفته ايم بيرون است ؛ اصلا چگونه ممكن است ما اثبات كنيم از نظر تاريخى ، مهدى واقعا وجود دارد و صرف فرض نيست كه شرايط خاص روحى روانى موجب آن گشته باشد؟

شهيد صدر اين پرسش را با همه شاخ و برگش مطرح مى كند. بعضى از جزئيات آن اشكالاتى است كه افرادى مثل احمدامين و ديگر مخالفان (50) كه تحت تاثير روش غرب هستند در بررسى تاريخ اسلام و مسائل اسلامى ، ايراد كرده اند.

شهيد صدر با توسل به منطق عقل و دليل عقلى به جواب اين سؤ ال مى پردازد. و هنگامى كه دليل روايى مى آورد، مى بينيم كه همراه با استناد و واقعيات تاريخى است . حال مى بينيم ايشان چه مى گويد:

انديشه وجود مهدى ، عليه السلام ، به عنوان رهبرى كه براى رساندن جهان به وضعيتى برتر، انتظار كشيده مى شود در روايات رسول گرامى اسلام و بويژه در روايات امامان اهل بيت آمده است و به قدرى بدان تكيه شده كه جاى شكى باقى نمى گذارد. چهارصد حديث

از طريق برادران اهل سنت از پيامبر شمارش شده است و مجموع روايات كه از طريق شيعه و سنى در اين زمينه آمده به بيش از شش هزار مى رسد. اين رقم - چنانكه شهيد صدر مى گويد - آمار بالايى است و هيچ يك از مسائل بديهى اسلام كه مورد قبول همه مسلمانان است ، به اين اندازه روايت ندارد.

ج ) شهيد صدر، در اين جا روش جديدى براى استدلال به كار مى برد

ايشان براى اين مساءله كه انديشه مهدويت در شخص خاصى متبلور مى شود كه امام دوازدهم باشد از روايات و بحثهاى روايى استفاده مى كند و آن شيوه اى جديد در اين راه به كار مى اندازد. وى در ابتدا توجيهاتى كه به نظرشان در اين زمينه قانع كننده است مطرح و آن را در دو دليل خلاصه مى كند و يكى را دليل اسلامى و ديگرى را دليل علمى مى نامد: با دليل اسلامى وجود رهبر منتظر را اثبات مى كنيم و با دليل علمى برهان مى آوريم كه مهدى افسانه و خيالبافى نيست بلكه حقيقتى است كه با تجربه تاريخى ، وجودش ثابت شده است .

دليل اسلامى (نقلى )

او بحث خود را با بررسى دليل اسلامى آغاز كند و اين دليل را با توجه به صدها روايت كه از رسول اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، و ائمه اهل بيت ، عليهم السلام ، وارد شده مورد توجه قرار مى دهد. اين روايات مشخص مى كند كه مهدى از اهل بيت است ، از فرزندان فاطمه ، عليهاالسلام ، و از نسل حسين ، عليه السلام ، است نه حسن ، عليه السلام ، و نهمين فرزند امام حسين ،

عليه السلام ، است و نيز تصريح مى كند كه خلفا دوازده تن هستند.

همه اين روايات آن انديشه كلى را محدود، و در شخص دوازدهمين امام از امامان اهل بيت ، عليهم السلام ، خلاصه مى كند. سپس درباره اين روايات مى گويد: اين روايات بسيارند و در سطح وسيعى منتشر گشته اند و از طريق ما هم وارد شده على رغم اين كه امامان ، عليهم السلام ، از طرح عمومى مساءله خوددارى مى كردند تا جان آن خلف صالح را از گزند حفظ كنند...

در نظر شهيد صدر فراوانى روايات كه رقم بزرگى را از نظر شماره تشكيل مى دهد - يعنى به حد تواتر مى رسد چنانكه برخى از علما نقل كرده اند - اساس قبولى آن ، صرفا فراوانى روايات نيست آنگونه كه در ميان محافل علمى حديثى جاافتاده است بلكه افزون بر آن ، در اينجا قرائن و شواهدى وجد دارد كه خود دليل بر صحت آنها است . زيرا اين حديث شريف كه خبر از ائمه يا خلفا يا امرى پس از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، مى دهد و مى گويد آنان دوازده امام يا خليفه يا امير - بنا بر اختلاف متن حديث - هستند، رواياتش آن چنان كه برخى از مؤلفان شمارش كرده اند به بيش از دويست وهفتاد مى رسد كه از مشهورترين كتابهاى حديثى شيعه و سنى برگرفته شده كه در ميان آنها صحيح بخارى ، صحيح مسلم ، سنن ترمذى ، سنن ابى داود، مسند احمد و المستدرك حاكم است .

شهيد صدر اين مساءله را مورد توجه قرار داده كه بخارى (194-256

ق .) كه اين حديث را نقل كرده خود معاصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى بوده است و در اين اتفاق هدف بزرگى نهفته است ؛ زيرا دليل است بر اين كه اين حديث پيش از آن كه مفاد آن تحقق يابد از قول پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، ثبت شده است .

اين مى فهماند كه نقل اين حديث متاءثر از جريان خارجى دوازده امامى يا انعكاس آن نبوده است ؛ زيرا روايات جعلى كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، نسبت داده مى شود انعكاس يا توجيه يك جريان خارجى است كه از نظر كتابهاى حديث آن را پيش بينى و ثبت نكرده بودند.

دقيقا جريان دوازده امامى از امام على ، عليه السلام ، شروع و به حضرت مهدى ، عليه السلام ، ختم مى شود تا بهترين و يگانه تطبيق معقول درباره حديث شريف نبوى باشد.

اين دليل اسلامى ، به اصطلاح شهيد صدر، و يا دليل روايى براى اثبات مهدى ، عليه السلام ، است

دليل علمى

اما دليل ديگر كه وى آن را با نام دليل علمى براى اثبات وجود تاريخى مهدى مى آورد اين است كه وى شخص معينى بوده ، متولد شده ، زندگى كرده و با پايگاههاى مردمى و نزديكان خود در ارتباط بوده است .

اين دليل همان گونه كه شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، مى گويد از يك تجربه واقعى مايه مى گيرد. تجربه اى كه دسته اى از مردم مدت هفتادسال تقريبا با آن زندگى كرده اند، يعنى زمان غيبت صغرى .

شهيد صدر در اين جا نگرشى از اين غيبت به دست

مى دهد و مبانى آن را بيان مى كند. وى نقش امام مهدى ، عليه السلام ، و نقش سفيران چهارگانه را توضيح مى دهد. توقيعاتى كه از آن حضرت وارد شده يعنى نامه ها و جوابها همگى به يك اسلوب و با يك سبك و نظم خاص است . اين هماهنگى در طول نيابت نمايندگان چهارگانه وجود داشته است . اين مساءله نشان دهنده وجود حتمى آن شخصيت است ، چون در مجامع ادبى ثابت شده است كه روش همان شخص است و همه كسانى كه اهل تحقيق و ذوق ادبى هستند بخوبى اين حقيقت را درك مى كنند. پس از ذكر اين شاهدهاى قوى بر وجود امام مهدى ، عليه السلام ، كه بسيار بر آن تاكيد دارند، متوجه استقراء و نظريه احتمال مى شوند تا مساءله را محكم كنند؛ آنگاه مى گويند:

از قديم گفته اند كه طناب دروغ كوتاه است ، منطق حكم مى كند كه از نظر احتمال محال است عملا يك دروغ آن هم با اين شكل بتواند باقى بماند. در طول اين مدت و در ضمن اين همه روابط و بده و بستان با توجه به تحصيل اطمينان همه كسانى كه در گرد او بودند، همگى حكايت از حقيقت جريان مى كند.

شهيد صدر در آخر چنين نتيجه گيرى مى كند:

مساءله غيبت صغرى را مى شود به مثابه يك تجربه علمى براى اثبات يك موضوع خارجى قلمداد كرد و سر بر آستان آن امام پيشوا گذاشت .

بايد پذيرفت كه به دنيا آمده ، زنده است ولى غايب ؛ و خود اعلان عمومى كرده است كه به غيبت كبرى مى رود.

و در نتيجه از ديده ها مخفى گشته و جمال خود را به كسى ننموده است . (51)

تا اينكه خداوند متعال اجازه ظهورش دهد و نقش خود را در انقلاب بزرگ به انجام رساند زمين را پر از عدل و داد كند، پس از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد. چنانكه پيامبر ما رسول گرامى اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، بدان مژده داده است .

اماميه ، چنين عقيده اى دارد و مفهوم توقيع امام دوازدهم كه در آن اعلان غيبت كبرى مى كند، همين است .

آخرين نكته اى كه در پايان سخن به عنوان تكميل بحث ، بايد گفت اين است كه : گاهى درباره روشى كه شهيد صدر دنبال كرده است - چنانكه توضيح داديم و در واقع هست - سؤ ال مى كنند كه :

چرا شهيد صدر همان روش گذشتگان را كه بحث روايى باشد در پيش نگرفتند تا با نوگراييها و نكته يابيها خود مايه از بين رفتن شك و شبهه و اشكالاتى كه در سند روايات و تضعيف آنها مى گردد، بشوند.

در جواب اين سؤ ال ملاحظات ذيل را مى آوريم :

1. شهيد صدر در همين زمينه گفته است : در اين باره شمار زيادى از روايات ، با عدد و رقم مشخص ، وجود دارد كه هيچ يك از مسائل اسلامى مشابه آن ، چنين شمارى از روايات را ندارد. بلكه ، بعضى از علما در اين مساءله ، سخن از تواتر گفته اند. بنابراين هيچ مسلمانى توان انكار يا معتقدنبودن به مفاد آن را ندارد؛ مگر اين كه علت ديگرى در كار باشد

و آن هم نيست مگر از جهت درك عقلى مساءله كه با اهتمام ايشان و تمركز روى مساءله به جاى خوبى رسيده است .

2. بيشتر منكران معاصر، علت انكارشان يا از جهت عدم درك اين انديشه است يا از جهت اينكه وى را شخص خاصى بدانند كه قرنها قبل به دنيا آمده و اينك زنده و داراى شخصيتى حقيقى است . از اين روى - كه اين قضيه در حقيقت ، اسلامى است نه فقط وابسته به مذهبى خاص - شهيد صدر به عقلى كردن آن از هر جهت چه تصور چه قبول و چه واقع ، روى آورده است .

3. مساءله ايمان به مهدى در رديف ايمان به همه غيبهايى است كه از طريق روايات به ما رسيده است . مانند: سؤ ال نكير و منكر در قبر و مانند آن كه در صحيح بخارى و مسلم (52) نيامده ؛ در عين حال هيچ يك از مسلمانان نمى توانند آن را انكار كنند.

4. اختلاف ميان كسانى كه خبر صحيح را حجت مى دانند و به مقتضاى آن ايمان دارند و به خود اجازه تكذيب آن را نمى دهند، اختلاف در مصداق قضيه است كه چه شخصى است ؟ نه در اصل مهدويت . و اين چيزى است كه لازم است توجيهات منطقى و علمى براى آن آورده شود.

5. كسانى كه روايت مهدى را انكار كرده اند يا مورد شك و ترديد قرار داده و تضعيف كرده اند، اهل فن و دانش حديث نيستند. (53) از اين روى لازم نيست خيلى به خود زحمت دهيم . لازم است به تثبيت عقيده در ميان مؤمنان روى

آوريم و اين كار با عقلى كردن قضيه و لزوم كاربرد عقيده براى اصلاح امور، حاصل مى شود.

برخورد شهيد صدر با قضيه مهدى به عنوان تجربه يك امت و مساءله يك امت است و مانند يك حقيقت تاريخى است كه امت با همه احساس و آرزو و انتظارش همراه آن است . انتظارى مثبت ، فعال و موثر در زندگى و تلاش همبستگى ، بدون سستى در مقابله با ستم و ستمكاران و جباران .

البته اين صرف نظر از آن است كه علماى گذشته و حال كاملا درباره اين موضوع بحث و تحقيق كرده اند و همه اشكالات و حرفها و تضعيفات خيالى را مورد بررسى قرار داده اند كه به آن اشارت كرديم .

6. يكى از تناقضات و دوگانگى در نگرش اين است كه بعضى به مفاد خبر صحيح ايمان مى آورند و همين كه در صحيح بخارى آمد حتى اگر با برخى حقايق طبيعى منافات داشته باشد يا با عقل و ذوق جور در نيايد، مى پذيرند كه ناچار بايد آن را تاءويل كنند. (54) زيرا دسته اى از روايات در صحيح بخارى آمده است كه با عقل و ذوق منافات دارد.

اما همين افراد وقتى نوبت به مساءله مهدى منتظر مى رسد با اينكه از طرق مختلف نقل شده و اسناد آن در سنن و مسانيد، صحيح است و با شرط بخارى و مسلم تطابق دارد، مى بينيم كه توقف مى كنند يا احتياط مى كنند يا شك مى كنند و هيچ دليلى ندارد جز اين كه مساءله - بنابر فكر قاصرش - از اعتقادات شيعه است ؛ (55) با اينكه ثابت شده

است اين عقيده همه امت در طول قرنهاست ؛ چنانكه شيخ منصور على ناصف در كتاب غاية الماءمول على التاج الجامع للاصول (جزء پنجم ، صفحه 361) به آن اشاره كرده است .

7. بحث شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، مقدمه اى است براى دائرة المعارفى بزرگ از علامه سيدمحمد صدر كه در آن ، بحث روايى درباره حضرت مهدى ، عليه السلام ، شده است . و شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، اظهار كرده كه اميدوار است مؤلف ، حق مساءله را از هر نظر ادا كرده باشد. از اين روى در مقدمه نياز به بحث روائى نبوده است .

امورى كه در تحقيق اين كتاب مورد توجه قرار داده ام :

اول : براى استحكام متن ، چاپهاى مختلف آن را ملاحظه كردم . اين چاپهاگر چه در زمانهايى نزديك به هم بود و اختلاف اندكى داشت ولى ما از مجموعه آنها متن دقيقى را استخراج كرديم اين چاپها عبارت اند از:

1. چاپ مكتبة النجاح ، تهران ، سال 1398 ق ./ 1988 م . با مقدمه ارزشمندى از دكتر حامد حنفى داود.

2. چاپ دارالتعارف ، بيروت ، چاپ سوم ، سال 1401 ق ./ 1981م . در اين چاپ مقدمه اى است از شهيد صدر بر موسوعة الامام المهدى .

3. چاپ معاونت بين الملل سازمان تبليغات اسلامى ، چاپ اول ، تهران ، 1986 م با مقدمه اى از علامه شيخ محمدعلى تسخيرى .

دوم : آيات قرآن را استخراج كردم .

سوم : روايات را از منابع معتبر و از كتابهايى كه نزد شيعه و سنى مورد پذيرش است استخراج كردم .

چهارم : مصادر

اقوال و ارجاعاتى كه شهيد صدر ذكر كرده بودند آوردم .

پنجم : پاورقيهاى مناسبى در توضيح اشارات و تنبيهاتى كه در بحث آمده بود نگاشتم .

ششم : نكات مهمى را كه لازم بود در پاورقى ذكر كردم .

هفتم : بعضى از مطالب را اضافه و آن را ميان پرانتز گذاشتم .

هشتم : برخى از پاورقيها كه از شهيد صدر بوده است با عنوان خود ايشان (شهيد صدر) مشخص شده است .

در خاتمه خدا را در امر توفيق اين كار، ستايش مى كنم و از همه كسانى كه مرا در تحقيق و نشر اين اثر يارى رساندند سپاسگزارم و موفقيت مؤسسه تحقيقاتى اسلامى الغدير را به خاطر انتشار اين كتاب ، خواهانم .

والحمدلله اولا و اخرا

دكتر عبدالجبار شراره

قم مقدس - 1416 ق .

مقدمه مؤلف

بسم اللّه الرحمن الرحيم

و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين (56)

مهدويت ، فرايند يك عقيده اسلامى ، كه فقط رنگ دين داشته باشد، نيست . مهدويت فصل مهمى از خواسته هاى بشرى است كه انسانها با داشتن اديان و مذاهب مختلف ، روسوى آن دارند. مهدويت تبلور يك الهام فطرى (57) است كه مردم از دريچه آن ، على رغم ديدهاى مختلف و نگرشهاى متفاوت عقيدتى ، روز موعود را مى بينند، روزى كه رسالتهاى آسمانى با همه اهدافش در زمين تحقق مى يابد و راه ناهموارى كه در طول تاريخ براى انسان دشوار بود، پس از رنج بسيار هموار مى شود.

حتى انتظار روز موعود اختصاص به كسانى كه ايمان به غيب دارند، ندارد. ديگران هم به چنين روزى چشم دوخته اند، تا آنجا كه

پرتو اين خواسته ، مكتبهايى را هم كه به هيچ وجه زيربار مسايل غيبى نمى روند؛ فراگرفته است . پيروان مكتب ماترياليسم ديالكتيك كه تاريخ را بر اساس تضاد تفسير مى كنند نيز منتظر روزى (58) هستند كه همه اين تضادها از ميان برود و صلح و همزيستى به پيروزى رسد.

ما بخوبى در مى يابيم كه دل مشغولى به اميد و اين احساس در سراسر تاريخ و در ميان همه اقوام از ديگر مسايل بشرى بوده است و هنگامى كه دين اين وجدان عمومى را تاييد مى كند و تاكيد دارد كه زمين پس از لبريز شدن ظلم و ستم پر از عدل و داد خواهد شد (59)، به آن احساس عمومى ، ارزش عينى مى بخشد و آن را تبديل به يك ايمان محكم مى كند؛ ايمان به آينده و سرنوشت محتوم انسان . اين ايمان نه تنها مايه تسلى و آرامش خاطر است بلكه منشاء اميد و منشاء مقاومت نيز هست .

منشاء اميد است ؛ زيرا ايمان به مهدوى به معناى اين است كه نبايستى زير بار ستم رفت و بايستى منتظر روزى بود كه وى بر همه جهان چيره گردد. و اما، منشاء مقاومت است (60)، زيرا اين ايمان ، چون سوسوى اميدى است كه با نااميديها مقابله مى كند و دلها را زنده نگه مى دارد؛ هر چند ناگواريها گسترده شود و ستمكاريها چهره كريه خود را نشان دهد. روز موعود يعنى روزى كه عدالت با جهانى پر از جور و ستم روبرو مى شود و پايه هاى آن را ويران مى كند و طرحى نو(61) در مى اندازد. روز

موعود يعنى روزى كه ستم به هر اندازه كه فزونى يابد و در جهان ريشه بدواند و بر مقدرات حكومت كند، بايستى نابود شود (62) و هرگز جاودانه نخواهد بود.

اين تفكر كه ظلم در اوج خود بايستى شكست بخورد و اين شكست حتمى است به ستمديدگان و امتهاى رنجيده ، اميد مى بخشد كه محاسبات را تغيير دهند و كاخ ظلم را فرو ريخته و بر خرابه هاى آن شالوده عدالت را پى ريزى كنند.

درست است كه مساءله مهدويت ويژه اسلام نيست و همه اديان و مذاهب به گونه اى در انتظار مهدى و منجى بوده و هستند ولى ويژگيهايى كه اسلام براى اين مساءله آورده بيشترين اثر را در برآوردن انتظارات و چشمداشتها داشته است . اسلام بيشترين اميدوارى را به وجود مى آورد و احساسات مظلومان و رنجيدگان تاريخ را بيشتر بر مى انگيزد؛ زيرا اسلام انديشه منجى غايب را به مهدى موعود و آينده را به حال تغيير داده است . اسلام اميد به نجات بخشى را كه در آينده دور و مجهول به دنيا خواهد آمد به ايمان به كسى كه هم اينك وجود دارد و خود در انتظار روز موعود نشسته ، تبديل كرده است و حضور وى به خاطر اين است كه همه نقشهايى را كه بايستى ايفا كند، تكميل نمايد تا به هدف خود جامه عمل بپوشاند.

پس مى بينيم كه مهدى تنها يك انديشه نيست كه ما در انتظار ولادت او باشيم و يك پيشگويى نيست كه به اميد مصداق آن نشسته باشيم ، بلكه مهدى يك واقعيت خارجى و آماده باش است كه ما منتظر عمليات او

هستيم . انسانى مشخص كه در ميان ما زندگى مى كند؛ ما او را مى بينيم و او ما را مى بيند؛ با همه آرزوهاى ما و رنجهاى ما آشناست و در غم و اندوه ما شريك است و شاهد فزونى شكنجه زجركشيدگان و ناكامى رنجديدگان و ستم ستم كاران است و به خاطر آن مى سوزد و با حسرت در انتظار لحظه اى است كه به او اجازه داده شود تا دست يارى خود را به طرف مظلومان و محرومان (63) دراز كند و ريشه ستمكاران را بخشكاند.

البته تقدير چنين است كه اين پيشواى منتظر خود را معرفى نكند و با وجود اينكه با مردم زندگى مى كند، زندگى مخفى داشته باشد تا زمان موعود فرا رسد. پر واضح است كه انديشه مهدى همراه با اين نمودهاى اسلامى ، فاصله غيبت ميان مظلومان و منجى را كم مى كند و هر چه انتظار طول بكشد پل ارتباطى ميان ايشان و موعود نجات بخش را كوتاه مى سازد.

وقتى از ما خواسته مى شود به مهدى ايمان بياوريم با اين ويژگى كه وى انسانى زنده و معين است ؛ مانند ما زندگى مى كند و مثل ما در انتظار است ، مقصود اين است كه به ما الهام شود تفكر نفى هر نوع ظلم و ستم كه مهدى سمبل آن است ، اينك در شخص پيشواى منتظر كه بزودى ظهور خواهد كرد، تجسم يافته است ، شخصيتى كه به همه قدرتها نه مى گويد، چنانكه در حديث او آمده است ، تعهدى نسبت به هيچ حاكم ستمگرى ندارد؛ (64) و ايمان به مهدى يعنى ايمان به

اين انسان زنده و قائم و همراهى او.

در احاديث ، همواره نسبت به انتظار فرج تاءكيد شده است و از پيرامون مهدى خواسته شده است كه در انتظار او باشند. با اين كار رابطه معنوى تثبيت مى شود و اتصال ميان آنان به پيشوا به وجود مى آيد. در حالى كه هيچ يك از اين ارزشها، رابطه ها و اتصالها در صورتى كه مهدى شخصيتى زنده و معاصر نباشد ايجاد نخواهد شد. (65)

بدين سان مشاهده مى كنيم كه اين تشخيص به انديشه انتظار، حركتى نو مى بخشد و آن را منشاء داده ها و توانهاى بالقوه زيادى مى كند. اضافه بر اين انسان مظلوم كه بيعت هيچ ستمگرى را بر عهده ندارد و با درد و رنج ، زندگى را گذرانده است اگر بداند امام و پيشواى او شريك غمهاى او است و چون زنده است او را درك مى كند و موكول به آينده نمى كند احساس آرامش كامل به او دست خواهد داد.

ولى در عين حال ، مساءله موجوديت فعلى مهدى با مواضع منفى نيز مواجه گشته است . شمارى از مردم كه برايشان تصور وجود چنين شخصى ، مشكل است ، در اصل مساءله تشكيك مى كنند. (66)

آنان مى پرسند: اگر مهدى انسانى باشد كه بيش از ده قرن زنده است و تا زمان ظهور هم شايد ساليان متمادى طول بكشد، براى يك انسان چگونه ممكن است اين همه عمر كند؟ قوانين طبيعى حكم مى كند كه خيلى قبل چنين شخصى به مرحله پيرى و شكستگى رسيده و مرده باشد، آيا واقعا اين مساءله ، غيرممكن نيست ؟ (67)

و نيز مى

پرسند: خداوند چه اصرارى دارد كه حتما اين شخص ، مهدى باشد كه به خاطر او قوانين طبيعت را از كار بيندازد (68) و براى طولانى كردن عمر و نگهدارى او تا روز موعود، كارهاى محال انجام دهد. آيا بشريت نمى تواند در آينده ، رهبرى همانند او تحويل جامعه دهد؟

اصلا بهتر نبود روز موعود از آن كسى باشد كه در آن روزگاران به دنيا بيايد (69) و با همان مردم رشد كند و تدريجا و به طور طبيعى به ايفاى نقش خود بپردازد؟

و نيز مى پرسند: اگر مهدى نام شخص خاصى است كه فرزند امام يازدهم (70) است و در سال 255 ق . (71) به دنيا آمده و پدرش در سال 260 ق . از دنيارفته است ، معنايش اين است كه هنگام درگذشت پدرش وى طفل كوچكى بوده و بيش از پنج سال نداشته است و اين سنى است كه براى گذر از مرحله كمال فكرى و دينى و تربيت زيرنظر دينى و فكرى آموزش ديده است (72) تا نقش مهم خود را اجرا كند؟

و نيز مى پرسند: اگر پيشوا آماده است پس اين انتظار صدها ساله براى چيست ؟ آيا اين همه رنج و محنت و اين همه مصيبتهاى اجتماعى كه جهان شاهد آن است مجوز ظهور آن حضرت در صحنه و اجراى عدالت در كره زمين نيست ؟ (73)

و نيز مى پرسند: فرض مى كنيم چنين موضوعى امكان دارد ولى ما چگونه مى توانيم به وجود آن ايمان بياوريم ؟ آيا انسان مى تواند بدون اين كه دليل علمى يا دليل شرعى موثق داشته باشد، به چنين فرضيه هايى

اعتقاد پيدا كند؟ (74)

آيا چند تا روايت از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، كه نمى دانيم تا چه اندازه صحت دارد كافى است كه ما تسليم فرضيه مذكور شويم ؟ (75)

و نيز درباره به نقش مهدى روز موعود مى پرسند: چگونه يك تن مى تواند اين نقش مهم و حياتى را در سراسر جهان اجرا كند؟ يك فرد هر چقدر بزرگ باشد، نمى تواند تاريخ را به تنهايى بسازد و آن را به مرحله جديدى وارد كند. بذر جنبشهاى تاريخى در حوادث و رويدادها افشانده مى شود و سپس يك رادمرد(76) مى تواند آينده را بر اساس آن بسازد و راهكارها را نشان دهد.

و نيز مى پرسند: ما چگونه مى توانيم تصور كنيم اين فرد توانايى داشته باشد چنين تحول شگرفى را ايجاد و ريشه ستم را قطع كند؛ در حالى كه دشمن بر همه چيز و همه جا حاكميت دارد و همه وسايل تخريب و كشتار جمعى در دست اوست و در سطحى فوق العاده از نظر امكانات علمى و قدرت سياسى ، اجتماعى و نظامى قرار دارد. (77)

اينها پرسشهايى بود كه در اين زمينه بدين صورت و به صورتهاى ديگر مطرح مى شود و منشاء واقعى اين پرسشها، همگى تفكر صحيح نيست بلكه مسائل روانى بيشتر در آن نقش دارد. يعنى اين احساس كه واقعيت حاكم بر زمين را بسيار با عظمت مى بيند و باور نمى كند هيچ نيرويى بتواند آن را تغيير ريشه اى دهد و هر چه زمان بگذرد اين احساس قويتر مى شود و ترديد در تغيير بنيادين بيشتر پيش مى آيد و بدين سان اين

احساس ضعف و ناتوانى و خود كم بينى در انسان شكست روحى ايجاد مى كند به گونه اى كه هر گاه فكر اين تغيير بزرگ را به خود راه مى دهد، بارسنگينى را بر دوش خود احساس مى كند و اين سنگينى باعث مى شود كه به اين فرضيه با حالت ترديد بنگرد و سعى كند قضيه را انكار و نفى كند. از اين پس ما يكى يكى سؤ الات را به ترتيب مى آوريم و به مقدارى كه اين مختصر مى گنجد جواب مى گوييم .

گفتار اول : چگونه براى حضرت مهدى اين عمر طولانى امكان پذيرشده است ؟

گفتيم از چند نظر وجود حضرت مهدى ، عليه السلام ، مورد سؤ ال و اشكال واقع گرديده است :

اول مساءله طول عمر است كه سؤ ال مى شود: چگونه براى آن حضرت چنين چيز غيرممكنى امكان پذير شده است ؟

آيا ممكن است انسانى قرنها زنده بماند؟ چنانكه در مورد آن پيشواى موعود و پديدآورنده نظم نوين جهانى ، چنين انگاشته شده است كه عمر شريف آن حضرت اينك به بيش از هزاروصدوچهل سال مى رسد يعنى چيزى حدود چهارده برابر عمر يك انسان معمولى كه از كودكى تا پيرى زندگى كرده باشد.

در جواب بايد گفت : منظور از امكان چيست ؟ امكان در اينجا مى تواند يكى از اين سه معنا را داشته باشد: امكان عملى ، امكان علمى ، امكان منطقى و فلسفى .

امكان عملى يعنى كارى كه هم اينك به گونه اى است كه براى من يا شما يا هر انسان ديگرى انجام آن ممكن باشد. مثلا سفر به آن سوى اقيانوسها و فرو رفتن در عمق درياها و رفتن به كره ماه ،

كارهايى است كه عملا امكان پذير شده است و كسانى هستند كه به شكلى اين كارها را انجام مى دهند. (78)

اما امكان علمى در جايى است كه گرچه فعلا با وسايل پيشرفته امروزى براى ما امكان انجام آن نيست ولى از نظر علم و راهكارهاى پوياى علمى ، مشكلى از جهت امكان وقوع آن با وسايل خاص و در موقعيت مناسب وجود ندارد.

مثلا سفر به كره زهره از نظر علم ، غيرممكن نيست بلكه راهكارهاى علمى موجود، امكان وقوع آن را خبر مى دهد. گرچه فعلا براى من و شما ميسر نيست ؛ زيرا فرق مهمى ميان سفر به زهره با سفر ماه بيش از يك مرحله وجود ندارد؛ تنها مسافت بيشتر است كه بايد حل شود. پس صعود به كره زهره از نظر علمى ممكن است ، گرچه از نظر عملى فعلا ممكن نباشد. (79)

برعكس رفتن به كره خورشيد در دل آسمان از نظر علمى هم غيرممكن است . بدين معنا كه دانش بشرى هيچ اميدى به وقوع آن ندارد؛ زيرا از نظر علم و تجربه هرگز تصور ساخت آنچنان پوششى كه انسان را از سوزش گرماى خورشيد نگه دارد وجود ندارد؛ كره اى كه چون كوره اى سهمگين و وحشتناك مى سوزد و از نظر دما در بالاترين درجه حرارت است .

مقصود از امكان منطقى و فلسفى اين است كه از نظر عقل ، پيش از تجربه و مطابق قوانين موجود، توجيهى براى رد آن و حكم به ممنوع بودنش يافت نشود. مثلا اگر بخواهيم سه عدد پرتقال را بدون اينكه يكى را نصف كنيم به عددهاى مساوى تقسيم كنيم از نظر

منطق و عقل ، امكان ندارد؛ زيرا 5 فرد است و جفت نيست تا بشود آن را به تساوى تقسيم كرد و تقسيم آن به تساوى معنايش اين است كه عدد زوج باشد؛ پس عدد سه در يك زمان هم زوج است و هم فرد و اين تناقض است و تناقض از نظر منطق محال است . ولى اينكه انسان وارد آتش شود و نسوزد يا به كره خورشيد رود ولى خورشيد با حرارتش او را نسوزاند از نظر منطقى محال نيست ؛ زيرا هيچ تناقضى از اين جهت پيش نمى آيد كه فرض شود گرما از جسمى كه حرارت بيشترى دارد به جسمى كه حرارت كمترى دارد، نفوذ نكند البته اين مساءله مخالف تجربه گذشته ما است كه ثابت كرده گرما از جسمى كه حرارت كمترى دارد نفوذ مى كند تا مرحله اى كه هر دو جسم به حرارت مساوى برسند.

از توضيح معنى سه گانه امكان ، فهميديم كه امكان منطقى دايره اش از امكان علمى بيشتر است و امكان علمى دايره اش از امكان عملى بيشتر است .

بر مى گرديم به اصل مطلب : شكى نيست كه رسيدن عمر انسان به هزاران سال از نظر منطق ممكن است ؛ زيرا اين مساءله از نظر عقل مجرد، محال نيست و اين نوع پيشفرضها موجب هيچ تناقضى نيست ؛ زيرا مفهوم حيات مرگ زودرس را در بر ندارد و اين كاملا روشن است .

همچنين شكى نيست كه براى عمر طولانى فعلا امكان عملى ندارد؛ آنگونه كه براى فرو رفتن به عمق درياها و صعود به كره ماه ، امكان عملى هست ؛ زيرا علم با

وسايل و ابزارهاى موجود كه حاصل تجربه معاصر بشر است ، توانايى مردمى كه بيشترين حرص را براى زنده ماندن دارند با آن همه امكانات علمى كه در اختيار دارند بيش از مقدار معمول زندگى نمى كنند!

اما امكان علمى : از نظر دانش امروز مشكلى از جهت نظرى در اين زمينه وجود ندارد. (80) اين موضوع در حقيقت بستگى دارد به نوع تفسيرى كه علم فيزيولوژى از پديده پيرى دارد. آيا پديده پيرى از يك قانون طبيعى سرچشمه مى گيرد، قانونى كه بر بافت و سلولهاى انسان ، حاكم است و پس از رسيدن به رشد كامل بتدريج سلولها سخت شده و توانايى كارى اش كم مى گردد و در نهايت از فعاليت باز مى ماند؟ آيا بدنى هم كه از هرگونه تاثير خارجى مصون بوده محكوم به فنا است ؟ يا اينكه اين فرسودگى و ناتوانى بافتها و سلولها در كارايى فيزيولوژى ، نتيجه نبرد با عوامل خارجى ؛ مانند ميكروبها و يا مسموميت است كه از راه پرخورى يا كار سنگين يا ديگر عوامل ، به وجود مى آيد؟

اين پرسشى است كه امروزه علم از خود مى كند و تلاش دارد براى آن پاسخى بيابد. البته جوابهاى علمى زيادى هم تاكنون به آن داده شده است .

اگر ما آن نظر علمى را بپذيريم كه مى گويد ناتوانى و پيرى ، نتيجه نبرد و كشمكش با عوامل مشخص خارجى است معنايش اين مى شود كه از جنبه نظرى امكان دارد وقتى بافتهاى تشكيل دهنده جسم انسان را، از عوامل تاثيرگذار، دور نگه داريم ، حيات طولانى شود و در نهايت بر پديده پيرى

فايق آيد. و اگر نظريه ديگر را بپذيريم كه مى گويد پيرى يك قانون طبيعى براى سلولها و بافتهاى زنده است ؛ به اين نتيجه مى رسيم كه آنها تخم نيستى را با خود حمل مى كنند و زمانى به مرحله ناتوانى و پيرى رسيده و در نهايت مى ميرند.

ولى ما مى گوييم : حتى اگر اين نظريه را هم بپذيريم معنايش اين نيست كه هرگز اين قانون طبيعى انعطاف پذير نباشد بلكه اين قانون بر فرض ثبوت ، قانون انعطاف پذيرى است ؛ زيرا ما در زندگى خود مى بينيم و دانشمندان در آزمايشگاههاى علمى خود مشاهده مى كنند كه پيرى يك پديده فيزيولوژى است و وابسته به زمان نيست . گاهى زود فرا مى رسد و گاهى با فاصله زمانى بيشترى آشكار مى شود. گاهى فردى بسيار مسن ، نشانه اى از پيرى بر تن ندارد. به اين موضوع پزشكان هم اعتراف دارند.(81)

بلكه دانشمندان توانسته اند عملا از انعطاف پذيرى اين قانون كه تصور مى رود طبيعى باشد، بهره برده و عمر برخى حيوانات را صدها بار نسبت به عمر طبيعى شان بيشتر كنند و اين كار با ايجاد زمينه ها و عواملى بوده است كه كاربرى قانون پيرى را به تاءخير مى اندازد.

پس ثابت شد كه تاءخير عملكرد اين قانون با ايجاد زمينه ها و عوامل مشخص از نظر علمى ، ممكن است . گرچه هنوز علم نتوانسته است نسبت به انسان اين تاءخير را پياده كند و اين هم فقط به خاطر اين است كه انسان نسبت به ديگر جانوران ، مشكل خاص خود را دارد و اين بدان معناست كه

از جهت علمى با توجه به موضع گيريهاى پوياى دانش امروزى ، هرگز مانعى در راه وقوع طول عمر انسان ، وجود ندارد، چه اينكه پيرى نتيجه كشمكش و برخورد با عوامل خارجى باشد و چه نتيجه قانون طبيعى سلولها كه خود راه فنا مى پيمايند.

بنابر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدى و در پاسخ به ابهامات ، بايستى گفت : طول عمر براى انسان ، از نظر منطق و علم امرى ممكن است و علم تلاش مى كند بتدريج اين امكان نظرى را به امكان عملى تبديل سازد.

وقتى از نظر منطق و علم ، امكان وقوع عمر طولانى ثابت شد و معلوم گشت كه دانش بشرى در راه تبديل امكان نظرى به امكان عملى است .

ديگر جايى براى استبعاد تحقق اين مساءله براى شخص امام زمان باقى نمى ماند؛ جز اين اعجاب كه چگونه حضرت مهدى ، عليه السلام ، توانسته است بر علم پيشى گيرد و قبل از اينكه دست علم به سطح اين تحول يعنى امكان فعلى برسد، آن حضرت توانسته باشد امكان نظرى را به امكان عملى تغيير دهد؟!

و اين همانند كسى است كه در كشف داروى بيمارى صرع و سرطان بر علم ،پيشى گرفته باشد.

اگر مشكل همين باشد كه چگونه اسلام - اسلامى كه عمر اين رهبر را طراحى كرده است - در اين زمينه ، بر حركت علم پيشى گرفته و چنين تحولى را ايجاد كرده است ؟ جوابش اين است كه : اين تنها موردى نيست كه اسلام از كاروان علم ، پيشى گرفته است .

آيا شريعت اسلام در مجموع ، سالهاى سال بر حركت علم

و تحولات طبيعى فكر انسان ، پيشى نگرفت !؟ (82)

آيا شريعت اسلام به طرح شعارهاى زيربنايى در امور اجرايى نپرداخت كه انسانها پس از گذشت صدها سال ، شايستگى رسيدن به آن را يافتند!؟

آيا شريعت اسلام ، قوانينى حكيمانه نياورده است كه انسان تا زمان گذشته نزديك ، اسرار علل آن را نمى توانست درك كند!؟

آيا دين آسمانى اسلام ، اسرارى از وجود را بازگو نكرد كه برخاطر هيچ انسانى خطور نكرده بود و پس از سير تكاملى دانش به اثبات رسيد!؟

بنابراين ! اگر ما به همه اينها معتقديم چرا براى صاحب اين رسالت يعنى خداوند سبحان ، زياده مى انگاريم كه در طراحى عمر حضرت مهدى ، عليه السلام ، بر علم پيشى بگيرد؟ (83)

البته ما در اينجا فقط از پديده هايى سخن گفتيم كه مى توانيم خود، آن را لمس كنيم ؛ ولى مى توانيم موارد ديگرى را كه رسالت آسمانى و وحى الهى براى ما بازگو كرده است بدان اضافه كنيم مثلا قرآن خبر مى دهد كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد. (84) اين بردن را اگر بخواهيم در چارچوب قوانين طبيعى درك كنيم ؛ چنين مى نمايد كه در آنجا قانونى به كار برده شد كه علم پس از گذشت صدها سال توانست آن را كشف كند و عملى سازد. (85)

همان علم الهى كه به پيامبر اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، توانايى حركت سريع بخشيد قبل از اينكه علم بتواند چنين آرزويى را محقق سازد، همان دانش براى آخرين جانشين تعيين شده پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ،

عمر طولانى را تقدير كرد، قبل از اينكه علم بتواند طول عمر را براى انسانها تحقق بخشد.

آرى ، اين عمر طولانى كه خداوند به آن منجى منتظر، بخشيده است براى انسانهاى گذشته تا به امروز بسيار بعيد و دور از ذهن ، مى نمايد و تجربه دانشمندان نيز تاكنون كارساز نبوده است ؛ ولى آيا نقش تغيير بنيادين و ريشه اى كه بر عهده اين منجى گذاشته شده ، نسبت به زندگى انسانها و گذشته تاريخى شان ، غير متعارف نيست ؟

آيا قرار بر اين نيست كه با دست او جهان دگرگون شود و شالوده تمدنى نو بر اساس حق و عدالت پى ريزى گردد؟ پس چرا وقتى سرنوشت اين نقش بزرگ به برخى از پديده هاى شگفت انگيز و دور از عادت مانند طول عمر، بستگى مى شويم ؟ در حالى كه شگفتى اين پديده و غيرمرسوم بودن آن ، هر چقدر باشد به اهميت برنامه عظيم آن روز نمى رسد كه بايستى اجرا گردد.

وقتى ما حركت بزرگ تاريخ را (86) كه در گذشته ، مشابهى براى آن سراغ نداريم ، تجويز مى كنيم چرا عمر طولانى را كه همانندى برايش در زندگى سراغ نداريم ، تجويز نكنيم ؟! و من نمى دانم آيا اين تصادفى است كه در تاريخ فقط دو تن ماءمور پاكسازى تمدن انسان از مايه هاى تباهى و فساد گردند و آن را از نو بنا بسازند و هر دو عمرى طولانى چند برابر عمرهاى معمولى ما داشته باشند؟

يكى از اين دو تن ، نوح پيامبر است كه نقش خود را در گذشته بشريت اجرا كرد و قرآن تصريح

مى كند كه وى نهصدوپنجاه سال در ميان قوم خود زندگى كرد (87) و پس از طوفان ، جهانى نو برپا ساخت . و آن ديگرى نقش خود را در آينده بشريت ، ايفا خواهد كرد. او مهدى است كه تا به حال بيش از هزار سال زندگى كرده است و قرار است در روز موعود، جهان را از نو بسازد.

چرا ما را كه حداقل نزديك به هزار سال زندگى كرد مى پذيريم ولى مهدى را نمى پذيريم ؟ (88)

گفتار دوم : اعجاز و عمر طولانى

دانستيم كه عمر طولانى از نظر علم ، ممكن است . حال اگر فرض كنيم از نظر علم امكان نداشته باشد و قانون پيرى و شكستگى قانونى حتمى باشد كه بشريت هرگز نتواند آن را تغيير دهد، در اين صورت چه مى شود؟

بايد گفت : در اين صورت طول عمر افرادى چون نوح و مهدى كه قرنها بر خلاف قوانين طبيعى كه در علم جديد به اثبات رسيده است زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب مى گردد.

معجزه ، در مقطع خاصى قانون طبيعت را از كار مى اندازد تا زندگى شخصى را كه رسالت به وجود او بستگى دارد حفظ كند.

معجزه طول عمر از نظر يك مسلمان كه عقيده خود را از قرآن و سنت برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نيست . (89) مثلا قانون طبيعت اين است كه جسمى كه حرارت بيشترى دارد در جسمى كه حرارت كمترى دارد اثر مى گذارد تا جايى كه هر دو يكسان شوند و قاطعيت اين قانون از قانون پيرى هم بيشتر است ؛ در حالى كه مى دانيم اين قانون براى حفظ

زندگى حضرت ابراهيم ، عليه السلام ، از تاءثير افتاد زيرا تنها راه براى نگهدارى او بود؛ وقتى آن حضرت به آتش در افتاد وحى آمد:

يا نار كونى بردا و سلاما

اى آتش بر ابراهيم خنك و سلامت باش !. (90)

و ابراهيم سالم بدون هيچ گزندى از آتش بيرون آمد!

و همچنين است ديگر قوانين طبيعى كه براى شمارى از پيامبران و حجتهاى الهى در روى زمين از كار افتاد؛ دريا براى موسى شكافته شد؛ (91) روميان تصور كردند عيسى را دستگير كرده اند در حالى كه اشتباه مى كردند؛ (92) پيامبر اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، در حالى كه گروه زيادى از قريش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعتها در كمين او بودند، از خانه بيرون آمد و از ميان آنان گذشت در حالى كه خداوند وى را از ديد آنان پنهان داشت . (93)

در همه اين نمونه ها قانون طبيعت براى حمايت و حفاظت يك شخص از كار مى افتد؛ زيرا حكمت الهى اقتضاى زنده ماندن او را داشته است و قانون پيرى هم مى تواند در زمره يكى از اين نمونه ها باشد.

شايد بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده يك نتيجه كلى به دست آورد و آن اينكه : هر وقت حفظ جان حجتى الهى در روى زمين نياز به تعطيل قانونى طبيعى داشته باشد و هر گاه ادامه زندگى آن شخصيت براى انجام يك طرح مهم ، ضرورى باشد در اين هنگام لطف الهى باعث مى شود كه آن قانون طبيعى موقتا از كار بيفتد ولى وقتى شخصيتى وظيفه الهى خود را به انجام رساند،

مطابق قوانين طبيعى مى ميرد و يا به شهادت مى رسد.

در اينجا هم ، ما با يك سؤ ال روبرو مى شويم و آن اينكه چگونه ممكن است يك قانون از كار بيفتد؟ (94) چگونه مى شود پيوند حتمى و ضرورى ميان پديده ها گسسته شود؟ آيا اين با علم تناقض ندارد؟ علمى كه قوانين طبيعى را كشف و بر اساس آزمايش و استقراى منطقى ، پيوندهاى ضرورى آن را شناسايى كرده است .

در جواب بايد گفت كه خود علم با عقب نشينى از انديشه ضرورى بودن قوانين طبيعى به اين پرسش ، پاسخ داده است .

توضيح اينكه ، علم بر اساس آزمايش و مشاهدات ، قوانين طبيعى را كشف مى كند؛ هر گاه پديده اى طبيعى هميشه دنبال پديده اى بيايد از اين پيوستگى به يك قانون كلى پى مى بريم و آن اينكه هر جا آن پديده اولى پيدا شد دنبالش پديده دومى مى آيد. ولى علم نمى گويد بايستى ميان آن دو پديده ، يك وابستگى ذاتى حتمى وجود داشته باشد كه از ژرفاى آنها سرچشمه گرفته است ؛ زيرا حتميت و ضرورت ، يك حالت غيبى است كه وسايل آزمايشگاهى و علمى نمى تواند آن را اثبات كند. از اين رو منطق علم جديد تاءكيد مى كند كه قانون طبيعى - آنگونه كه علم تعريف مى كند - سخن از ارتباط و علاقه حتمى ندارد بلكه سخن از مقارنه دائمى ميان دو پديده دارد. (95) پس اگر معجزه آمد و اين دو پديده طبيعى را از هم جدا كرد چنين چيزى هرگز گسستن يك رابطه ضرورى و حتمى نيست .

حقيقت اين

است كه معجزه به معنى دينى كلمه در پرتو منطق علم جديد بيش از آنچه نقطه نظر علم قديم بود، قابل فهم شده است ، زيرا ديدگاه گذشتگان اين بود كه هر پديده اى اگر با پديده ديگر مقارنه داشت ، رابطه آندو ناگسستنى است و معنايش اين بود كه محال است يكى از ديگرى جدا شود. ولى در منطق علم روز اين رابطه به قانون مقارنه يا قانون تتابع شايع (96) تعبير مى شود. بدون اينكه رابطه غيبى و حتمى ميان آن دو لازم شمرده شود.

با اين ديد معجزه يك حالت استثنايى براى اين عموم مى گردد بدون اينكه با يك ضرورت ، اصطكاك پيدا كند يا منجر به يك امر محال و نشدنى گردد.

و ما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق (97) پذيرفته ايم با نظر علم جديد موافقيم و مى گوييم : استقراء دليلى بر رابطه ضرورى ميان دو پديده اقامه نمى كند بلكه تنها دلالت بر وجود يك تفسير مشترك در تقارن دائمى و تعاقب دائمى ميان دو پديده دارد و همانطور كه مى شود اين تفسير مشترك را بر اساس حكمتى فرض كرد كه باعث شده نظم آفرين جهان ، رابطه مستمرى ميان پديده هاى خاصى برقرار كرده باشد. و همين حكمت احيانا ممكن است خود، دعوت به استثنا كند كه در اين صورت معجزه رخ مى دهد.

گفتار سوم : اصرار بر رهبرى اين شخص كه نتيجه اش تعطيلى قوانين طبيعى است ، چرا؟

در اينجا به طرح پرسش دوم مى پردازيم كه مى گويد: علت اينهمه اصرار از جانب خداوند متعال نسبت به اين شخص خاص چيست كه براى طولانى كردن عمر او قوانين طبيعى از كار بيفتد؟ چرا رهبرى آينده به كسى

واگذار نمى شود كه مولود آينده باشد و اتفاقات و پيشامدهاى مهم روز موعود، او را بسازد و سپس به ميدان آمده و نقش خود را ايفا كند؟ به عبارت ديگر فايده اين غيبت طولانى چيست ؟

بسيارى از كسانى كه اين را مى پرسند نمى خواهند يك جواب تعبدى بشنوند. البته ما معتقديم كه دوازده امام يك مجموعه منحصر به فرد است (98) كه تعويض هيچ يك از مهره هاى آن به هيچ وجه امكان ندارد ولى اين افراد مى خواهند براى اين ديدگاه يك توجيه جامعه شناختى بر اساس حقايق محسوس داشته باشند كه خود آن انقلاب بزرگ و فراورده هاى شدنى آن را تبيين كند.

بر اين اساس موقتا از معتقدات خود نسبت به امامان معصوم (99) چشم مى پوشيم و اين پرسش را مطرح مى كنيم كه : آيا ما مى توانيم نسبت به تغيير مورد نظر از طريق بررسى سنتهاى اجتماعى و تجربيات زندگى ، چنين نتيجه بگيريم كه يكى از عوامل پيروزى و موفقيت رهبر منتظر، همين عمر طولانى است ؟ جواب ما مثبت است به چند دليل ، از جمله اينكه : ايجاد يك دگرگونى بنيادين مى طلبد كه رهبرى آن در دست انسانى فوق العاده از نظر روحى باشد؛ با شناختى كامل از تواناييها و برتريهاى مكتب خود و آگاهى ژرف از ضعف نظامهايى كه بايستى منهدم كند و تمدنى نو بر ويرانه آن بسازد.

به هر مقدار كه جان و دل رهبر نظم نوين جهانى از ابتذال و پوچى تمدنى كه به جنگش برخاسته ، آگاه باشد و بداند كه آن تمدن تنها يك نقطه كوچك نسبت به خط

طولانى تمدن انسانى است ، به همان مقدار از نظر روحى (100) قدرت بيشترى براى رو در رويى و پايدارى مى يابد و آنقدر مى جنگد تا پيروزى را به دست آورد.

روشن است كه مقدار لازم اين روان شناختى با حجم دگرگونى مورد نظر و با تمدنى كه بايد واژگون شود، تناسب دارد. اين درگيريها هر چه با نظامهاى بزرگتر و تمدنهاى كهن تر باشد، شناخت فراگيرترى را مى طلبد.

و چون در روز موعود مقرر است كه جهان پر از ظلم و ستم با همه زرق و برق و جلوه هاى رنگارنگش زير و زبر شود، طبيعى است كه بايد دنبال شخصى بود كه يك تنه از همه جهان فراتر بوده ؛ و مولود تمدنى نباشد كه مى خواهد آن را دگرگون و كاخ عدل را بر ويرانه آن بسازد؛ زيرا كسى كه در سايه يك تمدن كهن و ريشه دار كه همه جهان تحت تاءثير سيطره ارزشى آن است بزرگ شود در مقابل آن تمدن احساس كوچكى مى كند، دليل آن هم اين است كه آن فرد از وقتى كه چشم به جهان مى گشايد و از هنگامى كه پرورش مى يابد تا زمانى كه بزرگ مى شود همواره حاكميت آن تمدن را مى بيند و به هر جا نگاه مى اندازد جز جلوه هاى رنگارنگ آن را نمى بيند.

وبالعكس كسى كه با تاريخ زندگى كرده و پيش از آنكه اين تمدن شكل بگيرد حضور داشته و همه تمدنهاى بزرگ و فروپاشى (101) آنان را يكى پس از ديگرى با چشمان خود ديده باشد، نه اينكه فقط تاريخ را خوانده باشد؛ تمدنى را ديده

است كه بايستى آخرين پرده از داستان زندگى انسان قبل روز موعود را به نمايش بگذارد. در واقع چنين كسى اين تمدن را پيش از پيدايش و قبل از جوانه زدن ديده و سپس شاهد پيدايش و ظهور و بروز آن بوده ، تا اينكه به مرحله رشد رسيده و بالاخره زمانى كه كاملا شكوفا گشته و بتدريج بر همه مقدرات جهان سيطره پيدا كرده است .

در حقيقت شخصى كه همه اين مراحل را با زيركى و آگاهى كامل پشت سر گذاشته به اين غول وحشتناك - كه در صدد از پاى درآوردن آن است - از آن زاويه تاريخى كه با چشمان خود ديده است مى نگرد، نه اينكه فقط به كتابهاى تاريخى مراجعه كرده و يا به عنوان يك سرنوشت محتوم آن را پذيرفته باشد. چنين شخصى قطعا ديدگاهش همانند ديدگاه روسو (102) نخواهد بود كه درباره او مى گويند: حتى تصور اين كه فرانسه روزى بدون شاه باشد او را دچار ترس و وحشت مى كرد. با اين كه او در جهان انديشه و فلسفه از بزرگترين مبلغان و داعيان دگرگونى سياست حاكم بود. و اين بدان علت بود كه روسو در فضاى پادشاهى پرورش يافته بود و در طول زندگى در جو پادشاهى تنفس مى كرد.

ولى شخصى كه در همه تاريخ حضور داشته ، خود داراى ابهت تاريخ و قدرت تاريخ است و كاملا مى داند كه آنچه اينك حاكميت دارد، گوشه اى از تاريخ و قدرت تاريخ است كه با زمينه هاى خاصى به وجود آمده است و با گذشت زمان و زمينه هاى جديد از ميان خواهد رفت

و چيزى از آن باقى نخواهد ماند؛ چنان كه در گذشته نزديك يا دور اصلا وجود نداشت . وانگهى عمر تمدنها هر چند طول بكشد نسبت به عمر طولانى تاريخ چند روزى بيش نيست .

اجازه بدهيد سؤ الى بكنم ، آيا سوره كهف و سرگذشت جوانانى را كه به خداى خود ايمان آوردند و خداوند بر هدايتشان افزود خوانده ايد؟ (103)

جوانانى كه با نظامى بت پرست و خودكامه مواجه بودند كه صداى توحيد را در گلو خفه مى كرد و نمى گذاشت در صف متحد شرك ، خللى وارد آيد. جوانانى كه نفس در سينه آنان تنگ شد و نااميدى بديشان روى آورد و همه درها را به روى خود بسته يافتند؛ وقتى چنين ديدند به غارى پناه بردند و از خداوند براى مشكل خود چاره خواستند. براى اين جوانان بسيار سنگين بود كه باطل حاكم باشد و حق محكوم ، و ستمگران هر كسى را كه قلبش براى حق مى تپيد، نابود سازند.

آيا مى دانيد خداوند با ايشان چه كرد؟ خداوند آنان را سيصدونه سال در آن غار خواب كرد(104) و سپس از خواب برانگيخت و به صحنه زندگى بازگرداند در حالى كه آن نظام بيدادگر سقوط كرده و به زباله دان تاريخ سپرده شده بود و ديگر هيچ قدرتى نداشت .

چرا خداوند چنين كرد؟ براى اين كه آن جوانان برومند، فروپاشى حكومت باطل را با چشم خود ببيند. همان حكومتى كه سيطره و وجودش براى آنان بسيار بزرگ و مهم مى نمود. اينك با چشمان خود پايان كار آن نابكاران را مى ديدند تا در نظرشان قدرت و تواناييهاى ستمكاران تاريخ ،

كوچك و حقير جلوه كند.

اگر اصحاب كهف به خاطر آن اتفاق نادر كه در سيصد سال به زندگى شان افزود، توانستند بروشنى همه چيز را ببينند و روحيه اى برتر يابند پس براى آن امام منتظر، در تمام عمر طولانى اش چنين اتفاقى حاصل بوده است و به او امكان مى داده كه حركت اين انسان سترگ را از آغاز تا كنون ببيند.

گذشته از اين ، تجربه اى كه از همراهى با تمدنها حاصل مى شود و حضور شخصى در حركتها و دگرگونيهاى تاريخى اثر شگرفى در آمادگى فكرى و كارايى رهبر براى روز موعود دارد و باعث مى شود همه رفتارهاى كاربردى ديگران را با تمام نقطه هاى قوت و ضعف و خطا و صواب بشناسد و با كمال آگاهى و شناخت نسبت به عوامل و اسباب و جهت گيريهاى تاريخى ، دست به اصلاح جامعه بزند.

البته اين انقلاب بزرگى كه اجراى آن بر دوش امام منتظر گذاشته شده بر پايه و بنياد اسلام است و طبيعى است كه رهبرى آن بايستى به مصادر و منابع نخستين اسلام كاملا نزديك باشد و شخصيت او به طور كامل و مستقل شكل گرفته و از تاءثيرات تمدنى كه مى خواهد با آن بجنگد به دور باشد.

اما كسى كه در دامن آن تمدن به دنيا آمده ، پرورش يافته و افكارش در چارچوب آن رشد كرده است ، قطعا نمى تواند به دور از رسوبات و نوع تفكر آن تمدن باشد، اگر چه خود جريان دگرگون سازى آن تمدن را رهبرى كند.

پس براى اين كه تاءثير ناپذيرى چنين رهبرى از آن تمدن ، تضمين گردد، لازم است

شخصيت او در آن مرحله تمدنى پيشين كه از نظر روح كلى و مبداء پيدايش به آن تمدن كه قرار است در روز موعود به رهبرى او تحقق يابد، نزديكتر است ، به گونه اى كامل شكل گرفته باشد.(105)

گفتار چهارم : شايستگيهاى رهبر منتظر چگونه به كمال رسيد؟

اينك به پرسش سوم مى رسيم كه مى گويد: شايستگيهاى آن رهبر منتظر چگونه به كمال رسيد (و آماده رهبرى شد)، با اينكه او و پدرش ، امام عسكرى ، عليه السلام ، را بيشتر از پنج سال همراهى نكرد و مى دانيم كه پنج سالگى دوران طفوليت است و هرگز براى رشد شخصيتى يك رهبر كافى نيست ؛ پس چه زمينه هايى در تكامل وى ، نقش داشته است ؟

جواب اين است كه : آن حضرت پس از رحلت پدر، جانشين وى در امامت و رهبرى شد و اين بدان معنا است كه ايشان همه ويژگيهاى فكرى و روحى يك امام را در همان اوان كودكى دارا بوده است .

امامت زودرس هم رخدادى سابقه دار است ؛ چند تن از پدران آن حضرت نيز چنين بوده اند، مانند امام محمدبن على جواد، عليه السلام ، كه در سن هشت سالگى (106) و امام على بن محمدهادى ، عليه السلام ، كه در نه سالگى (107) به امامت رسيدند.

ولى اين پديده در حضرت مهدى ، عليه السلام ، به اوج خود مى رسد و مى بينيم كه در پنج سالگى به امامت رسيده است . دليل اينكه ما اين پديده را يك واقعيت تاريخى مى ناميم اين است كه اين امر در رابطه با برخى از پدران آن حضرت ، يك واقعيت ملموس و عينى بوده

است ، مسلمانان آن را درك كرده و با آن زندگى كرده اند و هيچ چيز براى اثبات يك واقعيت ، بهتر از وقوع آن در ميان يك جمعيت نيست .(108)

توضيح اين مساءله نياز به بيان چند نكته دارد:

الف ) امامت يك پايگاه سلطنتى نبود كه با وراثت از پدر به پسر برسد و نظام حاكم از آن پشتيبانى كند؛ همانند خلافت فاطميان و عباسيان ؛ بلكه امام از راه نفوذ فكرى و اثر معنوى در ميان نهادهاى مردمى ، حمايت گسترده ايشان را به دست مى آورد به گونه اى كه مردم كسى را جز امام ، لايق رهبرى اسلام نمى دانستند.

ب ) اين نهاد مردمى از همان صدر اسلام ، تشكيل شده بود ولى در عهد امام باقر و امام صادق ، عليهماالسلام ، بيشتر شكوفا و گسترده گشت . مدرسه اى كه اين دو امام درون پايگاهها تشكيل دادند، موج فكرى وسيعى را در جهان

اسلام ايجاد كرد. صدها فقيه ، متكلم ، مفسر و ديگر دانشمندان اسلام شناس و انسان شناس در اين مدرسه مشغول بودند به گونه اى كه يكى از راويان آن زمان (حسن بن على وشاء) مى گويد:

روزى من وارد مسجد كوفه شدم و ديدم نهصد دانشمند(109) در آنجا گرد آمده و همگى از امام صادق ، عليه السلام ، روايت مى كنند!.

ج ) از نظر اين مدرسه و نهادهاى مردمى وابسته به آن ، شرايط صلاحيت براى امامت بسيار سخت بود؛ زيرا معتقد بودند كسى لياقت رهبرى دارد كه از همه علماى معاصر عالمتر و داناتر باشد(110) و گرنه او امام نخواهد بود.

د) در راه اين عقيده

، بسيارى از مردم جان خويش را فدا كردند و قربانيهاى فراوان دادند. خلفاى آن زمان اين مكتب را - لااقل از نظر فكرى - دشمن خويش مى دانستند و در طول تاريخ ، به آزار و اذيت ، زندان ، شكنجه و قتل آنان پرداختند و صدها تن در سياهچالها با مرگ روبرو شدند. اين قرائن و شواهد نشان مى دهد كه عقيده استوار بسيار گران تمام مى شد(111) در حالى كه آنان هيچ محركى جز عقيده استوار و نيت پاك نداشتند.

ه ) امامانى كه اين توده هاى مردمى ، رهبرى شان را گردن نهاده بودند هرگز از مردم جدا نبودند و همچون شاهان در كاخهاى بلند، پنهان نمى شدند بلكه هميشه در كنار مردم و در ميان مردم زندگى مى كردند؛ مگر زمانى كه از طرف حاكمان ، زندانى يا تبعيد مى گشتند.

اين حقيقت را ما از ارتباط بسيارى از راويان و محدثان با آنان ، از مكاتباتى كه با معاصران خود داشته اند، از ديدارها و مسافرتهايى كه داشته اند و بالاخره از نمايندگانى كه به اطراف و اكناف جهان اسلام مى فرستاده اند، برداشت مى كنيم . شيعيان و پيروان به حضور آنان مى رسيدند و براى انجام مناسك حج (112) به مكه مى رفتند و يا در مدينه منوره به زيارت امام خود مى شتافتند.

همه اينها حكايت از ارتباط پيوسته ميان امام و پيروانش از هر طبقه در سراسر جهان آن روز مى كند.

و) دستگاه خلافت به ائمه ، عليهم السلام ، و رهبرى معنوى و فكرى ايشان به عنوان يك خطر بزرگ ، مى نگريست و بر اين اساس

همه تلاش خود را در راه نابودى اين رهبرى به كار مى برد و از هيچ آزارى رويگردان نبود و براى حفظ موجوديت خويش ، گاه سنگدلى و قساوت را به تمام معنا به نمايش مى گذاشت . دستگيرى ، اسارت و تبعيد امامان ، عليهم السلام ، هميشگى بود،(113) با اين كه اين كارها اثر نامطلوبى در روحيه مسلمانان بويژه دوستداران ائمه مى گذاشت و بسيار آزرده خاطر مى گشتند.

حال اگر اين شش نكته مهم تاريخى و واقعى را در نظر بگيريم ، چنين نتيجه مى دهد كه امامت خردسال ، يك توهم نبوده بلكه واقعيت داشته است ؛ زيرا امام خردسال كه پا به صحنه مى گذارد و خود را رهبر فكرى و معنوى مسلمانان معرفى مى كند و توده وسيعى به رهبرى و ولايت او گردن مى نهند، مسلما بايستى از دانش و شناخت و جهان بينى ، بهره فراوان داشته باشد و در فقه ، تفسير، كلام ، و ديگر علوم ، سرامد روزگار خويش باشد و گرنه هرگز امكان ندارد از حمايتهاى مردمى برخوردار گردد. با توجه به اين كه امامان شيعه در موقعيتى بودند كه مردم مى توانستند با آنان بجوشند و هر كسى مى توانست از زندگى شخصى و مقام علمى - فرهنگى آنان باخبر باشد.

آيا مى شود كودكى ، مدعى امامت باشد و با اين نام ، پرچم اسلام را در دست گيرد و در معرض ديد و شنود توده هاى مردمى باشد، به او ايمان بياورند و در راه ايمان ، تاوان سنگينى بپردازند و زندگى و امنيت خود را فدا كنند؛ بدون آنكه حتى

به خود زحمت دهند كه صلاحيت اين كودك (114) را براى امامت ، بررسى كنند و يا شگفتى و اهميت اين مساءله ، آنان را به فكر و كنكاش وا ندارد؟!

فرض مى كنيم مردم براى كشف حقيقت حركت نكردند، آيا مى شود روزها، ماهها و بلكه سالها بگذرد و على رغم برخوردهاى طبيعى و هميشگى ميان امام و مردم ، حقيقت آشكار نگردد؟! آيا باور كردنى است كه امام از نظر دانش و انديشه يك كودك باشد و در اين رابطه طولانى ، حقيقت پنهان بماند؟!

يا اگر فرض كنيم براى طرفداران امامت ، امكان كشف حقيقت نبود، چرا حكومت وقت ، سكوت كرد؟ اگر مى توانست چرا افشاگرى نكرد؟ قطعا براى حكومت خيلى آسان بود، امام خردسالى را كه از نظر فكرى و فرهنگى كودك است ، رسوا سازد و براحتى مى توانست واقعيت را براى پيروان او و ديگران آشكار كند و بى كفايتى او را براى رهبرى به اثبات رساند.

اگر افشاگرى نسبت به بى كفايتى فردى در سنين چهل - پنجاه سالگى كه با فرهنگ و آداب روز آشناست ، مشكل باشد؛ هرگز، اعلان بى كفايتى يك كودك معمولى هرچند باهوش و زيرك باشد، مشكل نيست آن هم امامتى كه شيعه امامى به رسميت مى شناسد و شرطهاى سختى را براى آن لازم مى داند.(115) اين كار بمراتب از روشهاى خشن ديگر كه به نابودى بسيارى از مردم منجر مى گشت ، براى حكومت آسانتر بود.

تنها توجيه علت سكوت حكومتهاى معاصر و عدم استفاده از اين برگ برنده (116) اين است كه مى دانسته اند امامت خردسال ، پديده اى واقعى بوده و

ساختگى نيست .

حقيقت اين است كه حكومتها تلاش مى كردند اين برگ را رو كنند ولى فورا متوجه مى شدند كه نمى توانند و تاريخ براى ما از اين تلاشها و شكستها سخن گفته است .(117) ولى هرگز در جايى نگفته است كه امام خردسال ، متزلزل گشته و در تنگنا قرار گرفته و يا مردم اعتماد خود را نسبت به او از دست داده اند.

و اين معناى همان حرف ماست كه امامت خردسال در زندگى امامان شيعه ، رخدادى واقعى به حساب مى آمده و هرگز يك فرضيه خشك و خالى نبوده است ؛ و اين پديده ريشه در ميراث آسمانى دارد، ميراثى كه از كرانه هاى رسالت الهى سرچشمه مى گيرد و براى مثال كافى است حضرت يحيى ، عليه السلام ، را نمونه بياوريم ؛ خداوند درباره او مى فرمايد:

يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا . (118)

اى يحيى ! كتاب (خدا) را با قوت بگير. و ما فرمان نبوت (و عقل كافى ) در كودكى به او داديم .

وقتى ثابت شد كه امامت و پيامبرى براى خردسال يك رخداد واقعى بوده است ، جاى اعتراض در زمينه حضرت مهدى و جانشينى او از پدر باقى نمى ماند.(119)

گفتار پنجم : چگونه بپذيريم كه (امام ) مهدى وجود خارجى دارد؟

اكنون به پرسش چهارم مى رسيم كه مى گويد: فرض كنيم امام موعود ممكن باشد و عمر طولانى ، امامت خردسال و غيبت مطلق را نيز امكان پذير بدانيم ولى اين امكان در حدى نيست كه ثابت كند چنين شخصى در خارج ، تحقق پيدا كرده است . پس ، از چه راهى به وجود خارجى مهدى ايمان بياوريم ؟ آيا چند

روايت كه در لابه لاى كتابها از پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله نقل شده كافى است كه ما را به وجود امام دوازدهم پايبند سازد؛ در حالى كه چنين پندارى از ساختار ذهنى انسان بسيار دور است . اصلا چگونه مى شود اثبات كرد كه مهدى واقعا در تاريخ وجود داشته است ؟ شايد شرايط خاص روحى - روانى اين باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟(120)

در جواب مى گوييم : اين اصل كه مهدى رهبر موعود و منجى عالم بشريت است به صورت عام در احاديث نبوى ، به صورت خاص در روايات ائمه اهل بيت ، عليهم السلام ، آمده است . در اين روايات مساءله به گونه اى مورد تاءكيد قرار گرفته كه به جاى هيچ گونه شكى باقى نمى گذارد.

چهارصد حديث فقط از طريق برادران اهل سنت (121). شمارش شده كه به ضميمه روايات شيعه به بيش از شش هزار روايت مى رسد(122)؛ و چنين آمارى بسيار بالاست . در مورد خيلى از مسائل بديهى اسلام كه مسلمانان به آن معتقدند، اين همه روايت وارد نشده است .

اما تجسم اين انديشه در وجود امام دوازدهم ، عليه السلام ، هم دلايل كافى دارد كه كاملا اقناع كننده است . اين دلايل را مى توان در دو دليل يكى نقلى و ديگرى علمى ، خلاصه كرد:

دليل نقلى ، وجود امام موعود را اثبات مى كند و دليل علمى ، ثابت مى كند كه امام مهدى يك اسطوره و يك فرضيه نيست ، بلكه حقيقتى است كه وجود او در تاريخ لمس شده است .

دليل نقلى

صدها روايت و حديث

از پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ،(123) و ائمه اهل بيت ، عليهم السلام ، رسيده است كه مى گويد مهدى موعود داراى اين خصوصيات است : از اهل بيت (124) است ، از فرزندان فاطمه (125) است ، از نسل حسين (126) و نهمين فرزند آن حضرت (127) است . همچنين رواياتى وجود دارد كه مى گويد جانشينان پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، دوازده نفر مى باشند.(128)

اين روايات ، مهدى موعود را در شخص امام دوازدهم ، منحصر و متعين مى كند و با اينكه ائمه ، عليهم السلام ، براى حفظ آن حضرت از ترور و قتل (129)، سعى داشتند مساءله در سطح عمومى مطرح نشود، در عين حال روايات زيادى در اين زمينه وارد شده است . البته زيادى روايت به تنهايى نمى تواند مقبوليت آن را برساند بلكه در اينجا قرينه و گواه خاصى وجود دارد كه دليل بر صحت اين روايات است .

در حديث شريف نبوى ، سخن از امامان ، جانشينان ، اميران و سخن از دوازده تن آمده است . متن احاديث مختلف است ؛ در بعضى دوازده امام و در بعضى دوازده خليفه و در بعضى ديگر دوازده امير، ذكر شده است .

بعضى از مولفان ، تعداد اين احاديث را بيش از دويست و هفتاد، شمارش كرده اند كه همگى از كتابهاى معتبر شيعه و سنى از قبيل : صحيح البخارى (130)، صحيح مسلم (131)، سنن ترمذى (132)، سنن ابى داود(133)، مسند احمد(134) و المستدرك على الصحيحين ، حاكم نيشابورى (135) نقل شده است .

مساءله ويژه و قرينه مهم اين است

كه بخارى كه از ناقلان اين حديث است خود از معاصران امام نهم و دهم و يازدهم بوده است و اين خيلى معنا دارد؛ زيرا نشان مى دهد كه اين روايت قبل از اينكه مفاد و مضمون آن در خارج ، تحقق پيدا كند و قبل از اينكه انديشه دوازده امامى وجود و ظهور يابد از زبان پيامبر به ثبت رسيده است و اين مى رساند كه نقل اين حديث ، انعكاس يك پديده خارجى نبوده است ؛ چرا كه معمولا احاديث ساختگى ، به توجيه جريانهاى خارجى و وقوع يافته ، مى پردازد.

پس ما مى توانيم با توجه به اينكه اين حديث قبل از تحقق كامل و پيدايش امامان دوازده گانه ، ثبت شده است ، تاءكيد مى كنيم اين حديث ، توجيه نمى كند بلكه حقيقتى است كه از زبان پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، و كسى كه جز از زبان وحى سخن نمى گويد(136)، بازگو شده است . ابتدا فرموده است : جانشينان من دوازده تن مى باشند(137) و سپس دوازده امام از على ، عليه السلام ، تا امام مهدى ، عليه السلام ، آمده اند تا اين حديث شريف معنا و تفسير واقعى (138) خود را بازيابد.

دليل علمى

دليل علمى تجربه است ، تجربه اى كه مدت زمان هفتاد سال گروهى از مردم با آن زندگى كردند؛ يعنى غيبت صغرى كه بايستى مختصرى درباره اين غيبت (139)، توضيح دهيم :

غيبت صغرى مرحله اول امامت حضرت مهدى ، عليه السلام ، بوده است . از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به

امامت مى بايستى بلافاصله از ديد عمومى پنهان شود و در ظاهر از آنچه در جامعه رخ مى دهد فاصله بگيرد؛ اگر چه در واقع او از نزديك همه وقايع را احساس و ادراك مى كند. اما بايد توجه داشت كه اگر آن غيبت به يكباره رخ مى داد ضربه سنگينى به پايگاههاى مردمى و طرفداران امامت وارد مى شد؛ زيرا مردم قبل از آن با امام خود ارتباط داشتند، در مشكلات به او رجوع مى كردند و اگر ناگهان امام غايب مى شد و امت احساس مى كرد كه ديگر دسترسى به رهبر فكرى و معنوى خود ندارد ممكن بود همه چيز از دست برود و آن جمع به تفرقه دچار شود.

بنابراين لازم بود كه براى اين غيبت زمينه سازى شود تا مردم بتدريج با آن خو بگيرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرى در واقع اين زمينه سازى صورت گرفت . در اين زمان امام مهدى از ديده ها پنهان بود ولى ايشان از طريق نمايندگان ، وكيلان و ياران مورد وثوق كه به منزله حلقه اتصال ايشان با مردم معتقد به طريق اماميه ، بودند با شيعيان خود ارتباط داشتند.(140) در اين مدت ، چهار تن از پاكترين و باتقواترين مؤمنان نيابت و جانشينى آن حضرت را بر عهده داشتند؛ بدين ترتيب :

1. عثمان بن سعيد عمرى

2. محمدبن عثمان بن سعيد عمرى

3. ابوالقاسم حسين بن روح

4. ابوالحسن على بن محمد سمرى

اين چهار تن (141) به ترتيب نيابت را بر عهده داشتند و هر يك وفات مى كرد ديگرى به دستور حضرت مهدى ، عليه السلام ، جانشين او

مى شد.

نايب با شيعيان رابطه داشت ، پرسشها و مشكلاتشان را به امام مى رساند و جوابها(142) را گاه شفاهى و بسيارى از اوقات مكتوب به آنان باز مى گرداند، و با اين روابط غيرمستقيم توده هايى كه از ديدن امام محروم شده بودند آرامش مى يافتند. آنها مى ديدند كه همه نامه ها و مكتوب هايى كه از حضرت مهدى ، عليه السلام ، به دستشان مى رسد با يك اسلوب و با يك سبك (143) است و در طول اين هفتاد سال و نيابت اين چهار تن ، هيچ تغييرى در آن ديده نشد.

سمرى كه آخرين نايب بود از پايان غيبت صغرى و شرع غيبت كبرى خبر داد. در غيبت كبرى ديگر فرد خاصى نيابت و وكالت از آن حضرت نداشت . در غيبت صغرى زمينه آماده شده بود كه مردم با غيبت كبرى خو بگيرند و به خود وحشت راه ندهند. از آن به بعد بود كه مردم وظيفه داشتند به وكيلان و نايبان عمومى (144) آن حضرت روى آورند يعنى مجتهدان عادل و آگاه به امور دين و دنيا.

از آنچه گفته شد شما مى توانيد موضوع راارزيابى كنيد و بروشنى بفهميد كه حقيقتى بوده است خارجى ، كه گروهى از مردم با آن زندگى كرده اند و سفيران آن حضرت در مدت هفتادسال واسطه ميان او و مردم بوده اند و هيچ كس در هيچ زمينه اى خطايى از آنان نديده و نشنيده است .

شما را به خدا سوگند آيا تصور مى كنيد امكان داشته باشد يك دروغ هفتادسال دوام بياورد و چهار نفر با هماهنگى كامل و يك صدا، يك

نقش را بازى كنند؟

آنان با رفتار صميمانه خود چنان در مردم ايجاد اطمينان كرده بودند كه همه به گفتار و كردار آنان ايمان داشتند.

آيا مى شود اين چهار تن به گونه اى نقش بازى كنند كه هيچ كس به حقيقت پى نبرد در حاليكه اين افراد هيچ رابطه خاصى با هم نداشته اند تا بگوييم در اين قضيه تبانى كرده بودند.

از قديم گفته اند: طناب دروغ ، كوتاه است . منطق نيز حكم مى كند امكان ندارد يك دروغ بتواند بدين شكل دوام بياورد و در تمام اين مدت و با همه بده و بستانها و روابط مختلف موضوع كشف نگردد و همه به درستى آن ايمان داشته باشند.

بدينسان در مى يابيم كه پديده غيبت صغرى مى تواند به عنوان يك آزموده علمى ، دليل بر واقعيت خارجى يك موضوع باشد و آن وجود،(145) زندگى و سپس غيبت حضرت مهدى ، عليه السلام ، است . آن حضرت پس از غيبت صغرى ، خود اعلام كرده است كه در پرده غيبت كبرى خواهد رفت و از نظرها پنهان خواهد گشت و هيچ كس او را نخواهد ديد.(146)

گفتار ششم : چرا امام زمان تاكنون ظهور نكرده است ؟

وقتى آن حضرت خود را براى يك دگرگونى اجتماعى آماده ساخته چه چيز مانع وى شده است كه در دوره غيبت صغرى يا سالهاى پس از آن به ميدان بيايد و غيبت خود را طولانى نسازد؛ با توجه به اينكه در آن زمان ، زمينه و شرايط كارهاى اجتماعى و اصلاحى بسيار آسان تر بوده است ؟

آن حضرت به واسطه رابطه مستقيمى كه بر اثر برنامه ريزيهاى خاص در زمان غيبت صغرى با مردم داشت ، اين

مكان را يافته بود كه ياران خود را گرد آورد و با قدرت ، كار خود را شروع كند. قدرتهاى حاكم آن زمان نيز به اين مرتبه از توان و نيروى دهشتناك كه انسان امروزه بر اثر پيشرفت علم و صنعت به آن دست يافته است ، نرسيده بود.

جواب اين است كه هر كارى براى تغيير ساختار جامعه به وقوع پيوندد؛ موفقيت آن بستگى به يك سلسله شرايط و زمينه هاى خارجى دارد و تا همه آن شرايط كاملا تحقق نيابد امكان رسيدن به هدف وجود ندارد.

البته آن تغييرات اجتماعى كه سرچشمه اى الهى دارد از نظر پيام ، ربطى به عوامل خارجى (147) ندارد؛ زيرا پيامى كه زيربناى اين تغييرات است ، الهى و آسمانى است و شرايط خارجى در آن مؤثر نيست ولى از جنبه اجرايى بيرونى متكى است و موفقيت و زمان انجام آن بستگى به آن دارد و درست به همين جهت بوده است كه آسمان در انتظار ماند تا پنج قرن از جاهليت بگذرد و آن وقت آخرين پيام خود را به واسطه حضرت محمد، صلى اللّه عليه و آله ، فرستاد؛ و با آنكه جهان در دوران فترت نياز شديد به پيامبر داشت ولى به خاطر وابستگى اجرايى به شرايط خارجى در آن تاءخير شد. اين عوامل خارجى كه اجراى اصلاحات بدان نياز دارد برخى عبارتست از فضاى مورد نظر و برخى جزئيات است كه جنبش انقلابى در پيچ و خمهاى باريك آن را مى طلبد.

براى نمونه ، انقلابى كه لنين در روسيه با موفقيت رهبرى كرد به عامل مهمى مانند جنگ جهانى اول و سست شدن پايه امپراتورى

تزار وابسته بود كه در ايجاد فضاى مناسب براى انقلاب سهم بسزايى داشت و عوامل جزئى و محدود ديگرى نيز در آن مؤثر بود مانند اينكه لنين توانست به سلامت وارد روسيه شود و انقلاب را رهبرى كند كه اگر هر حادثه اى باعث تاءخير ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواند به اين سرعت حاكم شود.

آرى ، سنت تغييرناپذير الهى بر اين است كه اجرا و ايجاد تغييرات اصلاحى بستگى به عوامل خارجى ، فضاى مناسب و جو عمومى داشته باشد و به همين جهت بوده است كه اسلام پس از يك دوره طولانى و پس از چندين قرن ، ظهور كرد.

پس با اينكه خداى بزرگ ، توانايى دارد همه مشكلات و همه سختيها را براى پيام رسانيهاى آسمانى ، هموار و بوسيله اعجاز فضاى مناسب ايجاد كند، اين روش را انتخاب نكرده است ؛ زيرا امتحان و ابتلا و رنجى كه مايه تكامل انسان مى شود در صورتى تحقق مى يابد كه تحولات ، طبيعى و مطابق با شرايط خارجى باشد. البته اين مانع نيست كه خداوند در برخى جزئيات دخالت كند، جزئياتى كه در اصل فضاى مناسب مؤثر نيست ولى گاهى براى ايجاد تحرك لازم است ؛ مانند كمكها و توجهات غيبى كه خداوند در لحظه هاى حساس و بسيار دشوار به اولياى خود مى كند چنانكه : آتش نمرود براى ابراهيم گلستان مى شود(148) و دست آن يهودى پيمان شكن كه شمشير بر روى پيامبر كشيد از حركت مى افتد(149) و يا تندباد شديدى كه چادرهاى كافران و مشركان را زمانى كه در جنگ خندق ، مدينه را در محاصره

داشتند از ريشه در مى آورد و ترس و وحشت را در دلهاى آنان مى افكند.(150)

ولى همه اينها از جزئيات فراتر نمى رود و در زمانى كه زمينه و شرايط براى اصلاحات عمومى كاملا آماده است كمكهاى فوريتى ، صورت طبيعى به خود مى گيرد و با واقعيتهاى خارجى مطابقت مى كند.

ما موقعيت امام زمان ، عليه السلام ، را با اين ديد بررسى مى كنيم تا دريابيم كه انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلابها به زمينه هاى عينى و خارجى بستگى دارد و بايستى فضاى مناسب موجود باشد. از اينرو طبيعى است كه منتظر آن شرايط باشيم و همه مى دانند كه حضرت مهدى كارش محدود به يك منطقه و يك بخش از جهان است و بايستى همه بشريت را از تاريكى ستم به روشنايى عدل ، رهنمون گردد.(151) براى اجراى چنين تحول بزرگى تنها وجود رهبر صالح كافى نيست و گرنه در همان زمان پيامبر اين شرط وجود داشت . پس اين تحول بزرگ ، فضاى مناسب جهانى مى طلبد كه همه زمينه هاى خارجى لازم براى انقلاب عمومى در آن وجود داشته باشد.

عامل اساسى در ايجاد اين فضاى مناسب و پذيرش پيام جديد عدالت از طرف مردم همانا احساس پوكى و پوچى است كه انسان متمدن آن روز خواهد كرد و منشاء اين احساس ، تجربه هاى مختلف بشرى از تمدن است ؛ كه جنبه هاى منفى آن پشت او را خم مى كند و به آنجا مى رسد كه مى فهمد شديدا نياز به كمك دارد و از عمق جان ، توجه خود را به عالم غيب يا منبعى

مجهول ، معطوف مى دارد.

اما از نظر پيشرفتهاى مادى مى توانيم بگوييم در آينده شرايط براى رساندن پيام به جهانيان بهتر از گذشته است ؛ زيرا بخش هاى مختلف دنيا به هم نزديك مى شوند، مردم مى توانند با هم ارتباط برقرار كنند و وسايلى كه يك سازمان مركزى براى آگاه سازى ملتها از رسالت جديد بدان نياز دارد، در دسترس مى باشد.

اما آنچه در سؤ ال به آن اشاره شده كه هر چه بيشتر در ظهور آن حضرت تاءخير بيفتد، ابزار و آلات جنگى پيشرفته تر خواهد شد، درست است ولى اين ابزار و آلات مادى براى كسانى كه روحيه خود را باخته اند و از درون پوسيده اند به چه كار مى آيد؟

چه بسا در طول تاريخ كه كاخ يك تمدن بزرگ با اولين تلنگر فرو ريخته است ، چرا؟ براى اينكه چنين بنايى در واقع از قبل فرو ريخته بوده است و هيچگونه پشتوانه و تكيه گاهى نداشته است .(152)

گفتار هفتم : آيا يك فرد مى تواند سرنوشت بشريت را تغيير دهد؟

به دنبال سؤ الات گذشته به سؤ ال ديگرى مى رسيم و آن اينكه يك شخص - هر قدر با عظمت باشد - آيا مى تواند يك تنه اين نقش بزرگ را ايفا كند؟ و آيا اين شخصيت جز همان انسانى است كه عوامل و شرايط خارجى او را پرداخته تا پيش درآمدى براى محقق ساختن حركت طبق همان شرايط باشد؟

منشاء و خواستگاه اين پرسش مربوط به ديدگاه خاصى است كه تاريخ را اين چنين تفسير مى كند كه : انسان در حركت تاريخ عامل ثانوى و فرعى است ؛(153) و عامل اصلى ، نيروهاى مادى و خارجى هستند كه انسان

را احاطه كرده اند! در نتيجه يك فرد در بهترين حالات مفسر جهت گيرى آن عامل اصلى است و چيزى جز اين نيست .

در حالى كه ما در ديگر كتابهاى خود بخوبى روشن ساخته ايم (154) كه اساس تاريخ بر دو محور قرار دارد يكى انسان و ديگرى عوامل مادى كه انسان را احاطه كرده است ؛ همانطور كه عوامل مادى و ابزار توليد و طبيعت در انسان اثر مى گذارد، انسان نيز در اطراف خود و در ديگر عوامل خارجى اثر مى گذارد و هيچ توجيهى وجود ندارد كه بگوييم حركت از ماده شروع و به انسان ختم مى گردد؛ مگر عكس آن را هم بپذيريم كه ممكن است حركت از انسان شروع و به ماده ختم گردد؛ زيرا انسان و ماده در طول زمان در يكديگر اثر مى گذارند.

با اين حساب يك فرد مى تواند در جريان تاريخ از يك طوطى برتر باشد؛ بويژه شخصى كه واسطه ميان زمين و آسمان است (155) و خود همانند يك نيرو براى حركت تاريخ عمل مى كند و اين چيزى است كه در تاريخ پيامبران به اثبات رسيده است بويژه در تاريخ پيامبر خاتم ، صلى اللّه عليه و آله .

پيامبر اسلام حضرت محمد، صلى اللّه عليه و آله ، به خاطر تحقق رسالت آسمانى اش خود زمام حركت تاريخ را در دست گرفت و يك خط طولانى فرهنگى و تربيتى ايجاد كرد كه هرگز عوامل مادى و خارجى نمى توانستند از عهده آن برآيند؛ - چنانكه اين موضوع را در مقدمه دوم كتاب الفتاوى الواضحه توضيح داده ايم (156) - و هر چه به وسيله

پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، امكان وقوع داشته باشد وسيله امام منتظر، عليه السلام ، نيز ممكن است ؛ امامى كه از اهل بيت است و رسول گرامى اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، از نقش بزرگ او سخن گفته و به وجود او بشارت داده است .(157)

گفتار هشتم : در روز موعود به چه روشى تغيير صورت مى گيرد؟

و بالاخره به آخرين سؤ ال مى رسيم ، مى پرسند: روشى كه مى شود تصور كرد چنين فردى بتواند پيروزى قطعى عدالت را به ارمغان آورد و كيان ظلم و ستم را براندازى ، چيست ؟

پاسخ دقيق به اين پرسش بستگى دارد به شناخت زمان و مرحله اى كه حضرت مهدى ، عليه السلام ، پا به ميدان مى گذارد؛ اگر بشود دقيقا خصوصيات و اوضاع و احوال آن زمان را تشخيص داد؛ ممكن است در پرتو آن بتوان تصويرى از چگونگى عمليات و حركت آن را ترسيم كرد ولى تا زمانى كه ما شناختى نسبت به آن زمان نداريم و چيزى از شرايط و واقعيتهاى خارجى آن نمى دانيم ؛ نمى شود پاسخى علمى راجع به آنچه در آن روز اتفاق خواهد افتاد بيان كرد؛ گرچه مى شود حدس و گمانهايى زد كه آن غالبا بر پايه ذهنيات است نه واقعيتهاى عينى و خارجى .

در اينجا يك تصور درست وجود دارد كه مى شود آن را پذيرفت . اين تصور بر پايه رواياتى است (158) كه درباره اين جريان وارد شده و نيز بر پايه تجربه هايى است كه از انقلابهاى بزرگ تاريخ استفاده مى شود.

تصور مى شود كه ظهور حضرت مهدى ، عليه السلام ، به دنبال يك

خلاء بزرگ كه نتيجه فساد و بحران تمدن است (159)، واقع مى شود. اين خلاء راه پيشروى رسالت جديد را مى گشايد و زمينه روحى پذيرش دعوت را آماده مى سازد. اين بحران روحى ، حادثه اى اتفاقى نيست كه ناگهان در تاريخ تمدن انسانها پديد آيد بلكه نتيجه طبيعى تناقضات تاريخ است ، تاريخ منهاى خدا؛ كه در نهايت هيچ راهى براى حل آن تناقضات پيدا نخواهد شد.

آنگاه است كه آتش روشن مى شود؛ آتشى كه هيچ چيز باقى نمى گذارد و از هيچ چيز نمى گذرد.

در اين لحظه است كه آن نور ظهور مى كند تا آتش را خاموش و عدالت آسمانى را در گستره زمين برپا دارد.

والحمداللّه رب العالمين و الصلوة و السلام على محمد و آله الطاهرين .

نگارش اين اوراق در روز سيزدهم جمادى الثانى سال 1379 ق . آغاز و در عصر روز هفدهم همان ماه خاتمه يافت .

توفيق از آن خداوند است

محمدباقر صدر - نجف اشرف

تحقيق اين كتاب در ماه رجب المرجب سال 1416 ق . در شهر مقدس قم پايان يافت .

دكتر عبدالجباره شراره

كتابنامه

كتابنامه1

1. ابن حجر (الهيثمى )، الصواعق المحرقة ، مصر، المطبعة الميمنية ، 1312 ق .

2. ابن حنبل ، احمد، مسند الامام احمدبن حنبل ، بيروت ، دارصادر،

3. ابن قتيبة ، تاءويل مختلف الحديث ، قاهره ، 1326 ق .

4. ابن كثير (الدمشقى )، تفسير القرآن العظيم ، بيروت ، دارالمعرفة ، 1994 م .

5. ابن هشام ، السيرة النبوية ، تحقيق عبدالحفيظ شلبى ، مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى ، مصر، مطبعة مصطفى البابى الحلبى ، 1355 ق .

6. ابوداود (السجستانى )، سليمان بن الاشعث

، صحيح سنن المصطفى ، بيروت ، دارالكتاب العربى

7. ابوريه ، محمد، اضواء على السنة المحمدية .

8. الاصفهانى ، ابوالفرج على بن الحسين ، مقاتل الطالبين .

9. الهى ظهير، احسان ، الشيعه و التشيع ، پاكستان ، 1384 ق .

10. الامينى النجفى ، عبدالحسين احمد، الغدير، بيروت ، موسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1414 ق .

11. الاشعرى القمى ، سعدبن عبداللّه ، مقالات الاسلاميين .

12. ابن ماجه (القزوينى )، محمدبن يزيد، سنن ابن ماجه ، تحقيق محمدفؤ اد عبدالباقى ، بيروت ، دارالفكر.

13. ابن بابويه ، الامامة و التبصرة من الحيرة .

14 . البحرانى ، سيدهاشم ، تبصرة الولى فيمن راءى القائم المهدى ، قم ، مؤسسة المعارف الاسلاميه .

15. البخارى ، ابوعبداللّه محمدبن اسماعيل ، صحيح البخارى ، بيروت ، مؤسسة التاريخ العربى .

16. البرزنجى (الحسينى )، محمدبن رسول ، الاشاعة لاشراط الساعة ، قاهره ، نشر عبدالحميد احمدحنفى ، 1103 ق .

17. البعلبكى ، منير، موسوعة المورد.

18. البندارى ، التشيع بين مفهوم الائمة و المفهوم الفارسى ، اردن ، دارعمار.

19. الجلالى ، السيد محمدرضا، نقدالحديث بين الاجتهاد و التقليد، تراثنا، سال دوم ، ش 33-32، 1413 ق .

20. الحاكم النيسابورى ، محمدبن عبداللّه ، المستدرك على الصحيحين ، بيروت ، دارالفكر، 1398 ق .

21. الحكيم ، محمدتقى ، الاصول العامة للفقه المقارن ، بيروت ، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث ، 1979 م .

22. الحلى ، حسن بن يوسف ، الباب الحادى عشر، تحقيق دكتر مهدى محقق ، آستان قدس رضوى ، 1368 ق .

23. دخيل ، على محمد على ، الامام المهدى ، عليه السلام ، بيروت ، دارالمرتضى : 1404 ق .

24.

الزمخشرى ، جاراللّه محمود، الكشاف ، بيروت ، دارالكتاب العربى .

25. الرفاعى ، محمد سراج الدين ، صحاح الاخبار.

26. حيدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة .

27. السائح ، على حسين ، تراثنا و ميزان النقد، كلية الدعوة الاسلاميه .

28. السيوطى ، جلال الدين ، الحاوى للفتاوى ، بيروت ، دارالكتاب العربى .

29. شبر، السيد عبداللّه ، حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، صيدا، مطبعة العرفان ، 1352 ق .

30. شرف الدين ، عبدالحسين ، الفصول المهمة فى تاءليف الاءمة ، تهران ، مؤسسة البعثة .

31. الشهرستانى ، محمدبن عبدالكريم ، الملل و النحل ، قاهره ، مكتبة الانجلو.

32. الشوكانى ، محمدبن على ، التوضيح فى تواتر ما جاء من الاحاديث فى المهدى و الرجال و المسيح .

33. الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، الارشاد، تهران ، 1377 ق .

34. الصافى الگلپايگانى ، لطف اللّه ، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، عليه السلام ، تهران ، مكتبة الصدر.

35. الصدر، السيد محمدباقر، اقتصادنا، بيروت ، دارالفكر.

36. -، الفتاوى الواضحة ، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات .

37. -، فلسفتنا، بيروت ، دارالفكر، 1970 م .

38. -، الاسس المنطقية للاستقراء.

39. الصدر، السيدمحمد، تاريخ الغيبة الصغرى ، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات .

40. -، تاريخ الغيبة الكبرى ، بيروت ، دارالمعارف للمطبوعات .

41. -، تاريخ ما بعدالظهور، بيروت ، دارالمعارف للمطبوعات .

42. طباره ، عفيف عبدالفتاح ، مع الانبياء، قم ، مكتبة الشريف الضى ، 1413 ق .

43. الطبرسى ، ابومنصور احمدبن على بن ابى طالب ، الاحتجاج ، تحقيق الشيخ ابراهيم البهادرى ، الشيخ محمدهادى به ، به سرپرستى شيخ جعفر سبحانى ، تهران ، نشر اسوه ،

1413 ق .

44. الطبرى ، ابوجعفر محمدبن جرير، تاريخ الاءمم و الملوك ، قاهره ، مطبعة الاستقامة ، 1939 م

45. عبدالحميد، عرفان ، المستشرقون و الاسلام .

46. العاملى ، السيد تاج الدين ، التتمة فى تواريخ الائمة ، قم ، مؤسسة بعثت .

47. العسكرى ، نجم الدين جعفربن محمد، المهدى الموعودالمنتظر عند علماء اهل السنة و الامامية ، قم ، مؤسسة الامام المهدى ، 1402 ق .

48. العباد، عبدالمحسن ، عقيدة اهل السنة و الاءثر فى المهدى المنتظر، مجلة الجامعة الاسلامية ، سال اول ، ش 3، 1969 م .

49. العميدى ، ثامرهاشم ، دفاع عن الكافى ، قم ، مركز الغدير للدراسات الاسلامية ، 1995 م .

50. الفقيه ايمانى ، مهدى ، موسوعة الامام المهدى ، اصفهان ، مكتبة الامام اميرالمومنين على ، عليه السلام ، 1401 ق .

51. القندوزى الحنفى ، سليمان بن ابراهيم ، ينابيع المودة ، بيروت ، مؤسسة الاعلمى .

52. الكلينى ، محمدبن يعقوب ، اصول الكافى ، تهران ، المكتبة الاسلامية ، 1388 ق .

53. المالكى ، ابن صباغ ، الفصول المهمة ، نجف الاشرف ، مطبعة العدل .

54. محمود صبحى ، احمد، نظرية الامامة عندالشيعة .

55. محمود، مصطفى ، القرآن محاولة لفهم عصرى .

56. المجلسى ، محمدباقر، بحارالانوار، تهران ، دارالكتب الاسلامية .

57. المسعودى ، على بن الحسين ، اثبات الوصية ، نجف ، مطبعة الحيدرية .

58. مسلم بن الحسين (القشيرى )، صحيح مسلم ، بيروت ، داراحياء التراث العربى ، 1978 م .

59. معجم احاديث الامام المهدى ، قم ، موسسة المعارف الاسلامية ، 1411 ق .

60. معروف الحسنى ، هاشم ، دراسات فى البخارى و الكافى

.

61. -، سيرة الائمة الاثنى عشر.

62. مغنية ، محمدجواد، التصوف و الكرامات ، بيروت .

63. ناصف ، منصورعلى ، التاج الجامع للاءصول فى اءحاديث الرسول ، داراحياء الكتب العربية ، 1381 ق .

64. -، غاية الماءمول شرح التاج الجامع للاصول ، چاپ شده در حاشيه التاج الجامع للاصول .

65. النوبختى ، ابومحمد حسن بن موسى ، فرق الشيعة .

66. نوفل ، عبدالرزاق ، القرآن و العلم الحديث .

1-ر.ك : العسكرى ، نجم الدين ، المهدى الموعود المنتظر عند علماء اهل السنة و الامامية ، در اين كتاب بيشتر از چهارصد حديث از كتابهاى اهل سنت نقل شده است ؛ الصافى الگلپايگانى ، لطف الله ، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، عليه السلام در اين كتاب بالغ بر شش هزار حديث از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است .

2-ر.ك : ابن كثير الدمشقى ، تفسيرالقرآن العظيم ، ج 3، ص 9 به بعد.

3-براى نقد انديشه سائح و همفكرانش ر.ك : الجلالى ، السيد محمدرضا، نقدالحديث بين الاجتهاد و التقليد مجله تراثنا، سال دوم ،ش 33-32، 1413 ق .

4-ر.ك : المعجم المفهرس لالفاظ القرآن ، ماده غيب ؛ ابن كثير الدمشقى ، همان ، ج 1، ابتداى سوره بقره .

5- سوره بقره (2)، آيات 3-2.

6- ر.ك : كتاب الفتن و علامات الساعة در صحاح ، مسانيد و سنن اهل سنت ؛ براى نمونه ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، التاج الجامع للاصول فى احاديث الرسول ،ج 5، ص 300 به بعد.

7- ر.ك : همان ، ج 1، ص 25.

8-اين بحث در مجله كلية الدعوة الاسلامية در ليبى منتشر شده است و چنانكه گفته

شد آقاى سيد محمدرضا جلالى در مجله تراثنا آن را نقد كرده است .

9- ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 203 به بعد. او در اين پاسخهايى را كه علما و ائمه حديث به خدشه هاى ابن خلدن (در روايات مهدويت ) داده اند، بيان كرده و خود نيز اين خدشه ها را با روشى علمى و متين پاسخ داده است ، به نحوى كه در خلال اين پاسخها ناآگاهى و عدم شناخت ابن خلدون و پيروان او نسبت به فن روايت و اصول درايه ، روشن مى گردد.

10- ر.ك : الامينى النجفى ، عبدالحسين احمد، الغدير، ج 3، ص 309 - 308؛ العميدى ، ثامرهاشم ، همان ، ج 1، ص 593؛ الحسنى ، هاشم معروف ، سيرة الائمة الاثنى عشر، ج 2، ص 559.

11- ر.ك : الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، الارشاد، ص 345؛ الحسنى ، هاشم معروف ، همان ، ص 538 -534.

12- ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، همان ، ج 1، ص 569.

13- ر.ك : الهى ظهير، احسان ، الشيعه و التشيع - فرق و تاريخ ، ص 301 -261، چاپ دوم ، پاكستان ، 1384 ق .

14- ر -ك : التشيع بين مفهوم الائمة و مفهوم الفارسى ، چاپ دوم ، اردن ، دارعمار.

15- ر.ك : النعمانى ، محمدبن ابراهيم ، الغيبة ، باب 12؛ الصدر، السيدمحمد، تاريخ الغيبة الكبرى ، بحث تمهيدى .

16-1. الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، همان .

17- ر.ك : السيوطى ، جلال الدين ، الحاوى للفتاوى ، ج 2، ص 213 به بعد.

18- ر.ك : الحسينى

البرزنجى ، السيدمحمدبن رسول ، الاشاعة لاشراط الساعة ، باب سوم ، ص 122-87.

19- ر.ك : الشوكانى ، محمدبن على ، التوضيح فى تواتر ما جاء من الاحاديث فى المهدى و الدجال و المسيح .

20-ناصف ، منصورعلى ، غاية الماءمول (شرح التاج الجامع للاصول ) ج 5، ص 360.

21- ر.ك : الاشعرى القمى ، سعدبن عبدللّه ، مقالات الاسلامين ؛ الشهرستانى ، محمدبن عبدالكريم ، الملل و النحل ؛ ابومحمدحسن بن موسى ، فرق الشيعه .

22- ر.ك : ابن ماجه ، سنن ، كتاب الفتن ، باب افتراق الامم ، ج 2، ص 1321.

23- الشهرستانى ، محمدبن عبدالكريم ، همان ، ج 1، ص 152-151.

24- شرف الدين ، السيد عبدالحسين ، الفصول المهمة فى تاليف الامة ، ص 169.

25- سوره ابراهيم (14)، آيه 25.

26- سوره يس (36)، آيات 79-78.

27- ر.ك : الكينى ، محمدبن يعقوب ، الكافى (اصول )، ج 1، كتاب الحجة ؛ المسعودى ، على بن الحسين ، اثبات الوصية ، ص 219.

28- ر.ك : الكينى ، محمدبن يعقوب ، همان ؛ المسعودى ، على بن الحسين ، همان ، براى مطالعه تفصيلى اين موضوع نيز ر.ك : العميدى ، ثامر هاشم ، دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 546 به بعد.

29- ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، همان ، رواياتى كه به طرق صحيح و معتبر از كتاب الكافى و ديگر كتابها نقل كرده است .

30- ر.ك : عبرالحميد، عرفان ، المستشرقون و الاسلام ، ص 19.

31- ر.ك : الهى ظهير، احسان ، الشيعه و التشيع - فرق و تاريخ ؛ بخشى كه او و ديگران از كتاب الامامة

و التبصرة من الحيره از ابن بابويه ، پدر صدوق ، (م 329 ق ) انتخاب كرده اند، كه در آن ادله اى بر ضد ايشان وجود دارد. همچنين بخشى كه ايشان از كتاب فرق الشيعه ، نوبختى برگزيده اند، كه آن هم بر خلاف آنچه مى گويند دلالت دارد.

32-الحكيم ، السيد محمدتقى ، الاصول العامة للفقه المقارن ، ص 596، چاپ دوم ، بيروت ، دارلاندلس ، 1979 م .

33- ر.ك : العباد، عبدالمحسن ، عقيدة اهل السنة و الاثر فى المهدى المنتظر ؛ مجلة الجامعة الاسلامية ، سال اول ، ش 3، 1969 م ، الصافى گلپايگانى ، لطف اللّه ، منتخب الاثر.

34- براى جواب اشكالات آنها ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 205.

35-پيش از اين به عنوان بحث و مرجع آن اشاره شد.

36-العميدى ، السيد ثامرهاشم ، همان ، ص 171 به بعد.

37-همان ، ص 205.

38-همان ، ص 343.

39-همان ، ص 535.

40-همان ، ص 593.

41- ر.ك : العباد، عبدالمحسن ، همان ؛ الجلالى ، السيد محمدرضا، همان ؛ دخيل ، همان .

42- ر.ك : ص 53 همين كتاب .

43- ر.ك : ص 56 همين كتاب .

44-اين مدت اشاره به فاصله زمانى ميان تولد امام مهدى ، عليه السلام ، تا تاريخ تاءليف كتاب حاضر در سال 1397 ق . دارد.

45- سوره عنكبوت (29)، آيه 14.

46- سوره انبياء (21)، آيه 69.

كتابنامه2

47- ر.ك : الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، الارشاد، ص 319 به بعد؛ الهيثمى ، احمدبن حجر، الصواعق المحرقة ، ص 224-223.

48- ر.ك : الهميتى ، احمدبن حجر، همان .

49- سوره مريم (19)، آيه

12.

50- قبلا به عده اى از آنان اشاره كرديم .

51- ر.ك : ص 103 همين كتاب .

52- ر.ك : العباد، عبدالمحسن ، همان .

53- ر.ك : همان ؛ العميدى ، السيد ثامر هاشم ، همان ، ج 1، ص 523-205.

54- ر.ك : ابن قتيبه ،تاءويل مختلف الحديث ، قاهره ، 1326 ق .؛ ابوريه ، محمود، اضواء على السنة المحمدية ؛ معروف الحسنى ، هاشم ، دراسات فى البخارى و الكافى .

55- ر.ك : العباد، عبدالمحسن ، همان .

56- سوره قصص (28) آيه 5.

57- اشاره است به اين كه عقيده به مهدى در نهاد هر انسانى نهفته است و همه ملتها بدان اعتقاد دارند. در وجدان هر انسانى چنين احساسى وجود دارد كه وقتى زندگى پيچيده شد و رنج و محنت فزونى يافت و ناگواريها بر همه جا سايه فكند فريادرسى خواهد آمد و اين همان چيزى است كه اديان ، آمدن او را بشارت داده اند. رك : معروف الحسنى ، هاشم ، سيرة الائمة الاثنى عشر، ج 2، ص 516؛ محمود صبحى ، احمد، نظرية الامة عندالشيعه .

58- اشاره به عقيده ماركسيستهاست ، آنها بر اساس ماديگرى تاريخ آرزو مى كنند روزى فرا مى رسد كه كمونيزم در همه جا حاكم شود و جنگ تضاد پايان يابد. براى شناخت اين نظريه و نقد آن ر.ك : الصدر، السيد محمدباقر، فلسفتنا، ص 26 به بعد.

59- اشاره به اين حديث شريف نبوى است كه به صورت متواتر نقل شده است : اگر از روزگار يك روز بيشتر باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيت مرا ماءمور مى كند تا جهان را پر از

عدالت كند. چنان كه پر از بى عدالتى شده باشد. ر.ك : ابوداود (السجستانى )، سليمان بن الاشعث ، صحيح سنن المصطفى ، ج 2، ص 207؛ ناصف ، منصور على ، غاية الماءمول شرح التاج الجامع للاصول ، ج 5، ص 343.

60- بر خلاف كسانى كه فكر مى كنند عقيده به امام مهدى ، مايه سستى مى شود و نتيجه منفى دارد.

61- منظور حكومتى است كه رسول گرامى اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، به آن اشاره فرموده است . ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 343.

62- اشاره به وعده الهى است كه در سوره قصص (28) آيه 5، مى فرمايد: و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و ما بر آن هستيم كه مستضعفان روى زمين را نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم .

و نيز اشاره است به كلام خدا كه در سوره توبه (9) آيه 33 مى فرمايد:

ليظهره على الذين كله ولوكره المشركون ؛ تا او را بر همه اديان چيره كند گر چه مشركان نپسندند. برخى از مفسران گفته اند كه اين دو آيه اشاره به حضرت مهدى ، عليه السلام ، دارد. ر.ك : القندوزى الحنفى ، سليمان بن ابراهيم ، ينابيع المودة ، ص 450.

63- اشاره است به بشارتى كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، در اين حديث داده است :

مهدى از ميان امت من است مى آيد و پنج يا هفت يا نه سال (ترديد از راوى است ) زندگى مى كند، شخص نزد او مى آيد

و درخواست كمك مى كند و مهدى دامن او را پر مى كند. ترمذى اين روايت را نقل كرده است . در ديگر كتابهاى اهل سنت نيز روايتهاى زيادى است كه هم دلالت دارند امام مهدى زنده است و در ميان امت زندگى مى كند و حكومت عدل او هفت سال به طول مى انجامد. ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 343.

64- ر.ك : الطبرسى ، احمدبن على بن ابى طالب ، الاحتجاج ، ج 2، ص 545.

65- اشاره است به اين كه قضيه مهدى خواب و خيال نيست كه با احساسات مردم بازى كند؛ بلكه حقيقتى است زنده و شخصيتى است معين از اين رو با مردم زندگى مى كند و مردم به فكر او هستند و در آماده سازى زمينه براى شركت در جنگى كه آن رهبر موعود خواهد كرد، سهيم مى شوند و اگر خيال يا انديشه صرف بود نمى توانست اينچنين رابطه اى برقرار كند و از همين جا اهميت انتظار و فلسفه آن روشن مى شود و در مجموع مثل آن حالتهاى انتظارى است كه معمولا قبل از آمدن پيامبران و مصلحان براى انسانها، پيش مى آمده است .

66- آراء و نظرات درباره مساءله مهدى منتظر، مختلف است ولى آنچه همه دانشمندان مسلمان و محققان قبول دارند اين است كه عقيده به مهدى صحيح است و جاى هيچگونه شكى در آن نيست حتى در برخى روايات آمده است : هر كس مهدى را انكار كند كافر است كه اين مساءله را شيخ عبدالمحسن عباد در محله الجامعة الاسلاميه (ش 3، 1996 م .)

به صورت كامل مورد بحث قرار داده است . همچنين ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 343.

67- اين پرسش را عده اى مطرح مى كنند، اگرچه پاسخ تفصيلى اين پرسش در آينده خواهد آمد، اما در يك نگاه سريع مى توان گفت :

الف : اين موضوع محال منطقى نيست بلكه امكان دارد.

ب : اين موضوع عادتا غيرممكن نيست ؛ زيرا مشابه آن اتفاق افتاده است چنان كه قرآن درباره نوح ، عليه السلام ، در سوره عنكبوت (29)، آيه 14 مى فرمايد: فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما؛ او هزار سال و پنجاه سال كم در ميان آنان بزيست .

68- از كار افتادن قوانين طبيعى بارها در جريان معجزات انبيا، عليهم السلام ، اتفاق افتاده است كه از نظر دينى مساءله اى بديهى است و كسى نمى تواند منكر آن شود.

69- اشاره به عقيده دسته اى از برادران اهل سنت است ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 360.

70- اين پرسش ديروز و امروز به صورتهاى مختلف ، مطرح شده و مى شود ولى مبتنى بر علم نيست بلكه فقط تشكيك و كوششى براى فرار از اصل قضيه است همانند اشكالاتى كه مادى گران در رابطه با خدا ايراد مى كنند مثلا مى گويند: اگر خدا هست پس چرا ما او را نمى بينيم ؟ و چرا چنين و چنان نمى كند؟ اينان هم وقتى با دلايل منطقى و رواياتى متواتر در زمينه مهدى منتظر مواجه مى شوند كه خاص و عام بر آن اجماع دارند و نمى توان آن را انكار كرد، مى گويند:

آيا امام حسن عسكرى حتما فرزندى داشته است ؟ مثل اين كه به شيعه نسبت ناروا مى دهند كه آنان هر روز جلوى سرداب مى ايستند و امامشان را به بيرون آمدن صدا مى زنند!

71- شيخ مفيد در الارشاد، ص 346 و شيخ شعرانى در اليواقيت و الجواهر، ج 2، مبحث 65، اثبات كرده اند كه محمدبن حسن عسكرى در سال 255 ق . به دنيا آمده است . اين دو تن ، از محققان بزرگ نزد شيعه و سنى اند، و نيز حديث متواتر كه مى گويد الائمة اثناعشر كلهم من قريش ؛ امامان ، دوازده تن مى باشند و همگى از قريش اند، اين روايت فقط با عقيده شيعه تطبيق مى كند كه مى گويند: امامان دوازده تن و همگى از اهل بيت اند اول آنها على ، عليه السلام ، و آخر آنها حضرت مهدى ،عليه السلام ، است و همين دوازده تن هستند كه نام آنها قبل از اين كه به دنيا بيايند برده شده است و پشتوانه آن ، حديث متواتر ثقلين است و حديث من مات و لم يعرف امام زمانه كه اين اخبار و روايات با عقيده شيعه توجيه مى شود نه با عقايد ديگران . براى بررسى كامل اين موضوع ر.ك : الحكيم ، السيدمحمدتقى ، الاصول العامة للفقه المقارن ، بحث حجيت سنت ، ص 145 به بعد.

72- كسى كه حضرت عيسى ، عليه السلام ، را سرپرستى كرد و كسى كه حكومت و حكمت را به يحيى داد در حالى كه او طفل بود چنين كسى مى تواند شخصيتى را كه آماده ساخته تا

زمين را در آخرالزمان از ظلم و ستم پاك گرداند، نگه دارى كند. چنانكه در روايات متواتر، مورد مهدى ، كه از خاندان فاطمه و نسل حسين ، عليه السلام ، است ، تصريح شده است ، ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 341-343.

73- اين مساءله مرهون شرايط خاص است چنان كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، در زمان خاصى ظهور كرد زمانى كه خداوند صلاح دانست در حالى كه سالهاى قبل از رسالت هم به او احتياج شديد بود در اينجا هم همينطور است .

74- بزودى اين مساءله را شهيد صدر مورد بحث كامل قرار خواهد داد.

75- در حقيقت - چنان كه خواهد آمد - علماى اسلام اجماع دارند كه احاديث درباره مهدى صحيح است و جز كسانى كه اهل شناخت حديث نيستند با اين موضوع مخالفت نكرده اند. ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان . ج 5، ص 361.

76- ملاحظه كرده ايم كه قهرمانان چگونه تاريخ ملتهاى خود را ساختند و شهيد صدر در اينجا درك صحيحى از حركت تاريخ و نقش قهرمانان تاريخى ، به دست مى دهد و اهميت زمينه هاى عينى مؤثر را گوشزد مى كند. توماس كارلايل در كتاب قهرمانان نقش قهرمانان ملى را برشمرده است . به كتاب او كه دكتر سباعى در مصر، ترجمه كرده است مراجعه كنيد.

77- در اينجا به سلاحهاى كشتار جمعى اشاره شده است تا چه رسد به تحول تكنولوژى كه امروزه به رسانه هاى ديدارى و شنيدارى كشيده شده و تاءثيرات بسيار خطرناكى دارد. البته ما مشاهده كرديم كه در مقابل اين همه وسايل جنگى

و تبليغاتى ، سلاحهايى پيدا شد كه با آن مقابله كرد و تاثيرات آن را از كار انداخت . ما در انقلابها و جنبشهاى مردمى ديديم معنويت چگونه سلاحهاى دشمن را در حد زيادى خنثى كرد و يا اثر آن را كاهش داد.

78- امثال اين حوادث ، قبل از وقوع اصلا قابل تصور نبود و اگر براى كسى نقل مى شد حمل بر اوهام و خيالات مى گرديد.

79- اين سخن در زمان خود دقيق و علمى بوده است ؛ زيرا مى گويد: از نظر علم ، امكان دارد گرچه فعلا تحقيق نيافته است . در حقيقت بسيارى از وقايع فضايى و سفر با سفينه هاى آسمانى به ديگر كرات ، امروزه و در دهه هاى آخر قرن بيستم به صورت يك واقعيت درآمده است .

80- آرى هيچ دليل علمى كه اين نظريه را رد كند، وجود ندارد؛ بلكه پزشكان فعلا مشغول تلاش جدى براى طولانى ساختن عمر انسان هستند و دهها تجربه علمى در اين زمينه وجود دارد و همين به تنهايى دليلى استوار بر امكان نظرى و علمى است .

81- پزشكان و تحقيقات پزشكى شاهد اين موضوع اند و شواهد زيادى در اين زمينه در دست دارند و احتمالا همين مساءله بوده است كه آنان را واداشته تا دست به تلاشهاى جدى در زمينه طولانى كردن عمر طبيعى براى انسان بزنند و چنانچه مرسوم است در ابتدا آزمايشها روى حيوانات صورت گرفته است ؛ زيرا انجام اين آزمايشها بر روى حيوانات هم براحتى امكان پذير است و هم موانعى كه باعث عدم اجراى آنها بر روى انسانها مى گردد، وجود ندارد.

82- هدف شهيد

صدر از اين پرسشها اين است كه مى خواهد حقيقت مهمى را القا كند و آن اينكه پيامبر گرامى اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، وقتى بشارت مهدى ، عليه السلام ، را مى دهد كه چيزى غيرعادى در زندگى بشرى است ؛ در ضمن مى خواهد خبر از پيشى گرفتن ثبت يك امكان عملى پس از تاءكيد بر امكان علمى آن بدهد؛ مى خواهد بگويد انسان مى تواند خيلى بيش از معمول عمر كند. و در قرآن و احاديث از اينگونه پيش آگاهيها براى توجه دادن به حقايق هستى ، ثبت گرديده است . ر.ك : نوفل ، عبدالرزاق ، القرآن و العلم الحديث .

83- اشاره اى است به اينكه اين نيز از معجرات است و از افاضات خاص ربانى است و اين مساءله اى است كه مسلمانان نمى تواند آن را انكار كند؛ زيرا كتابهاى آسمانى بويژه قرآن خبر آن را داده اند؛ همانند آنچه درباره عمر نوح ، عليه السلام ، وارد شده است و همانند ديگر اخبار غيبى كه قرآن خبر داده است . علاوه بر اينكه بسيارى از اهل سنت و اهل تصوف و عرفان به كرامات و شبه معجزه براى اوليا و صالحان و مقربان درگاه احديت باور دارند. ر.ك : مغنية ، محمدجواد، التصوف والكرامات ؛ ناصف منصورعلى ، همان ، ج 5، كتاب الزهد و الرقائق ، ص 288.

84- اشاره است به آيه يكم از سوره مباركه اسراء (17) كه مى فرمايد: سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى ....

85- اشاره است به طرح سفينه هاى فضايى و رفتن به فضا و

رسيدن به مسافتهاى بسيار دور از زمين در ظرف چند روز كه در زمان معاصر و در اواخر قرن بيستم به صورت واقعيات درآمده است .

86- اشاره است به نقش مهمى كه براى امام مهدى ، عليه السلام ، در نظر گرفته شده است ؛ نقشى كه تغيير بنيادين را در سطح كامل وجود انسان ، ايجاد خواهد كرد. چنانكه در حديث مى گويد: زمين را پر از عدل و داد مى كند پس از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد. و اين مساءله اى است كه علماى اسلام بر اصل آن اجماع دارند و اختلافات در امور فرعى است . از اين جهت سؤ الاتى كه شهيد صدر مطرح كرده است ، وجه منطقى صحيحى دارد.

87- در سوره عنكبوت (29) آيه 14 مى فرمايد: فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما؛ هزار سال به جز پنجاه سال در ميان ايشان درنگ داشت .

88- اين سؤ ال متوجه مسلمانانى است كه به قرآن و احاديث نبوى عقيده دارند. علماى اهل سنت براى ديگران غير از حضرت نوح ، عمرهاى بيشترى روايت كرده اند. ر.ك : النووى ، محى الدين بن شرف ، تهذيب الاسماء و اللغات ، ج 1، ص 176.

و اين درست نيست كه كسى بگويد: در آنجا قرآن خبر داده است و در هر مورد كه قرآن خبر مى دهد براى ما يقين آور است . و يا بگويد مساءله مربوط به نوح ، عليه السلام ، يكى از پيامبران مرسل است اما درباره حضرت مهدى چنان نص قطعى نداريم و ايشان هم پيامبر نيست ! زيرا اولا در هر دو

مورد، موضوع بسيار پراهميت است و آن دگرگونى و كندن بنياد ظلم و فساد است . در آنجا وظيفه بر عهده پيامبرى گذاشته شده بود و در اينجا بر عهده كسى كه خداوند او را انتخاب كرده است چنانكه روايات صحيح مى گويند رسول خدا، صلى اللّه عليه و آله ، فرمود: اگر از عمر دنيا يك روز بيش نمانده باشد خداوند آن روز زا آنقدر طولانى مى كند تا مردى از اهل بيت مرا بفرستد كه زمين را پر از عدل و داد كند... الناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 343.

اما از جهت نص قطعى ، احاديث درباره حضرت مهدى به حد تواتر مى رسد كه موجب علم و يقين است پس فرقى در اين ميان نيست . ر.ك : الناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 341 و 360، كه تواتر را از شوكانى نقل كرده است .

كتابنامه3

محققان از اهل سنت و شيعه به اينجا رسيده اند كه هر كس به حضرت مهدى ، عليه السلام ، كفر بورزد به حضرت محمد كفر ورزيده است و اين نيست مگر به خاطر آنكه مساءله مهدى به تواتر اثبات گشته و از ضروريات دين است و به اجماع علما هر كس منكر آن شود كافر است . ر.ك : البرزنجى ، محمدبن رسول ، الاشاعة لا شراط الساعة ، بحث راجع به مهدى ، عليه السلام . و ما در مقدمه كتاب راجع به تواتر، بحث كرديم .

89- يعنى طول عمر در اين صورت از قبيل معجزه است كه در قرآن و سنت آمده است . دعوت انبيا

و ادعاى رسالت از طرف خدا هميشه با اعجاز همراه بوده است و اين چيزى نيست كه مسلمان بتواند آن را انكار يا در آن شك كند بلكه غير مسلمانان نيز به معجزه عقيده دارند و از اين جهت با مسلمانان مشترك اند.

90- سوره انبيا (21)، آيه 69.

91- اشاره است به قول خداوند متعال : فاءوحينا الى موسى اءن اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم پس به موسى وحى كرديم كه عصايت را بر دريا بزن و هر پاره چون كوهى عظيم گشت (سوره شعراء (26)، آيه 63.)

92- اشاره است به قول خداوند متعال : و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم ... در حالى كه نه او را كشتند و نه بر دار آويختند، لكن امر بر آنها مشتبه شد (سوره نساء (4)، آيه 157).

93- ر.ك : ابن هشام ، السيرة النبوية ، ج 2، ص 127. او در اين كتاب اين حادثه را نقل كرده و اين قضيه اجماعى است .

94- گفته مى شود قانون از حيث اينكه قانون است بايستى فراگير باشد و تصور تعطيلى و از كارافتادگى در آن راه نيابد در حاليكه خود مى دانند گاهى قانون با قانون ديگرى از كار مى افتد مثل قانون جاذبه كه ايجاب مى كند همه چيز به مركز زمين جذب شود در حاليكه در گياهان آب از ريشه به طرف بالا مى رود و البته اين از خواص مويرگهاست كه خود يك قانون دارد. ر.ك : محمود، مصطفى ، القرآن محاولة لفهم عصرى .

95- ر.ك : السيدمحمدباقر، فلسفتنا، ص 259 و 299. او در اين زمينه مفصلا

بحث كرده است .

96- ر.ك : همان ، ص 282 به بعد.

97- براى توضيح بيشتر درباره اين نظريه ر.ك : الصدر، السيدمحمدباقر، الاسس المنطقية للاستقراء. شهيد صدر در اين كتاب به كشف مهمى راجع به نظريه شناخت ، دست يافته است .

98- اشاره به عقيده شيعه دوازده امامى است كه مستند به دليل عقلى و نقلى است بويژه حديث متواتر ثقلين كه مى گويد: انى تركت فيكم ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى اءبدا كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى ؛ من در ميان شما چيزى باقى گذاشتم كه اگر به آن تمسك جوييد هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد؛ كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم . ر.ك : مسلم بن الحسين ، صحيح مسلم ، ج 4 حديث 1873؛ ابن حجر، االصواعق المحرقة ، ص 89 كه مى گويد: اين حديث داراى طرق زيادى است و از بيست و اندى صحابى نقل شده است . همچنين مستند است به حديث نبوى كه مى فرمايد: لن يفترقا حتى يردا على الحوض ... قرآن و اهل بيت از هم جدا نخواهند شد تا بر سر حوض نزد من آيند... .

99- پيامبر گرامى اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، از ويژگيهاى آنان بسيار سخن گفته و فرموده است : آنان حاملان شريعت و كشتى نجات و مايه امنيت امت و حفظ آنان از گمراهى اند چنانكه حديث ثقلين و حديث لن يفترقا به آن اشاره دارد و هر دو روايت به مقام عصمت آنان تاءكيد مى كند؛ زيرا قابل درك نيست كه آنان نگهدارنده امت از گمراهى باشند و از قرآن ،

كه خود معصوم از اشتباه است ، جدا نشوند، اما خود آنان معصوم نباشند. ر.ك : الحكيم ، السيد محمدتقى ، همان ، مبحث حجية السنة ، ص 169 به بعد.

100- اينكه رهبرى تاريخى بايستى از نظر روحى ، آمادگى كامل براى اجراى نقش خود داشته باشد، مساءله اى پذيرفته شده است و اگر به قرآن مراجعه كنيم مى بينيم كه در تاريخ انبيا به گونه اى روشن از اين مساءله سخن مى گويد؛ بويژه آياتى كه درباره نوح پيامبر، عليه السلام ، است . و اين موضوعى است كه توجه انسان را جلب مى كند؛ شايد بدين جهت باشد كه نوح و امام منتظر هر دو يك نقش را ايفا مى كنند و وظيفه شان بسيار به هم شباهت دارد. چنانكه شهيد صدر نيز به اين موضوع اشاره كرده است . ر.ك : طبارة ، عفيف عبدالفتاح ، مع الانبياء.

101- مى توانيم براى نمونه به پيشرفت و ترقى اتحاد شوروى (سابق ) اشاره كنيم ؛ آنچه را ما با چشمان خود شاهد بوديم تا بدانجا كه دومين قطب جهان شد و از نظر سياسى و پيشرفت مدنى شانه به شانه آمريكا مى زد و هر دو توانستند به فضا سفر كنند و سپس شاهد بوديم كه شوروى چگونه فرو پاشيد.

102- ژان ژاك روسو (1712-1778 م .) نويسنده و متفكر فرانسوى است . برخى از ناقدان وى را شخصيتى مى دانند كه بيشترين نقش را در ادبيات فرانسه و فلسفه جديد داشته است . معروف ترين تاءليف او قرارداد اجتماعى است . ر.ك : البعلبكى ، منير، موسوعة المورد، ج 8، ص 169.

103- اشاره

است به آيه انهم فتيه آمنوا وردناهم هدى ... آنها جوانمردانى بودند كه پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما نيز بر هدايتشان افزوديم . (سوره كهف (18) آيه 13).

براى مطالعه آيه مزبور ر.ك : الزمخشرى ، جاراللّه محمود، الكشاف ، ج 2، ص 706، (بيروت ، دارالكتاب العربى ).

104-اشاره است به آيه ولبثوا فى كهفهم ثلاث مائة سنين و ازدادوا تسعا... آنها در غار خود سيصد سال آرميدند و نه سال بدان افزوده اند.(كهف (18) آيه 25).

105- اگر كسى اشكال كند كه : پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، با اين كه رسالتش جهانى بود و وظيفه مهم ايجاد تغيير بزرگ را بر عهده داشت ، در عين حال در سايه تمدن جاهلى بزرگ شد و از آن تاءثير نپذيرفت و انبياى گذشته نيز چنين بودند. پس توجيه اين نظريه (لزوم ساخته شدن شخصيت امام زمان ، عليه السلام ، در تمدن گذشته ) چيست ؟

جواب اين مساءله اين است كه اولا: پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، در واقع خود يك عزلت كامل از تمدن جاهلى داشت و چنان كه در سيره آن حضرت آمده است انزوا را بسيار دوست مى داشت ، به غار حرا مى رفت و به عبادت مى پرداخت .

انبياى گذشته نيز از رسوم جاهلى جامعه خود دورى مى جستند و خداى متعال به همين اشاره دارد كه مى فرمايد:

فلما اعتزلهم و ما يعبدون من دون اللّه و هبناله اسحاق ؛ وقتى از آنها و خدايان (دروغين ) آنها كناره گرفت ما به او اسحاق را بخشيديم (سسوره مريم (19) آيه 149)؛ ثانيا: به پيامبر مرسل

، وحى مى شود و مستقيما از طرف آسمان تاءييد و گام به گام رفتار و كردار لازم به او ابلاغ مى گردد؛ در حالى كه به امام وحى نمى شود - بنابر عقيده اماميه - و مستقيما از جانب آسمان به او ابلاغ نمى شود گرچه مورد تاءييد و عنايت ربانى است .

از اين رو امام نياز به آمادگى ويژه دارد و در عين حال كه به تمدن اصيل اسلامى نزديك و وابسته است و از پدران خود اصالت و علم و معرفت دريافت كرده است از تجربه بشرى و عوامل پيدايش و رشد شكوفايى تمدنها آگاهى مى يابد و همچنين با عوامل زوال و فروپاشى آنها نيز آشنا مى گردد و در نتيجه به همه امور، شناخت و احاطه كامل پيدا مى كند.

البته با همه اينها ما عقيده داريم امام از تواناييهاى شخصى خدادادى برخوردار است و از جانب آسمان تاءييد مى شود. در گفتار چهارم به اين موضوع خواهيم پرداخت .

106- ر.ك : ابن صباغ (م 855 ق .)، الفصول المهمة ؛ الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، همان ، ص 316 به بعد.

107- ر.ك : العاملى ، السيد تاج الدين (از بزرگان قرن يازدهم هجرى )؛ التتمة فى تواريخ الائمة ، قم ، مؤسسه بعثت ؛ ابن حجر، الصواعق المحرقة ، ص 123-124 او در اين كتاب بخشى از سيره امام و كرامات او را نقل مى كند.

108- ر.ك : الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، همان ، ص 319 به بعد؛ ابن حجر، همان ، ص 123-124. اين دو كتاب داستان گفتگوى امام جواد، عليه السلام ، با يحيى

بن اكثم را در زمان ماءمون نقل كرده اند كه چگونه امام ، عليه السلام ، توانست در آن سن كم ، اعلميت و قدرت علمى خود را به اثبات رساند و خصم را محكوم سازد.

109- ر.ك : العاملى ، السيد امين ، المجالس السنية ، ج 5، ص 209. اين قضيه ، مشهور است و سنى و شيعه آن را نقل كرده اند: ر.ك : الرفاعى ، محمدبن سراج الدين ، صحاح الاخبار، ص 44، به نقل از حيدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة ، ج 1، ص 56، ابن حجر در الصواعق المحرقة (ص 120) مى گويد: از امام جعفر صادق آن قدر مردم دانش گرفتند كه كاروان آن را حمل مى كرد. در همه گيتى نام او پخش شد و بزرگانى هم چون يحيى بن سعيد، ابن جريح ، مالك ، ابوحنيفه ، شعبه و ايوب سختيانى از او روايت كرده اند.

110- اينكه امام ، اعلم اهل زمان خود است ، مورد اتفاق اماميه است ، ر.ك : الحلى ، حسن بن يوسف (علامه )، الباب الحادى عشر. براى اثبات اين قضيه ، بارها ائمه ، عليهم السلام ، مورد امتحان قرار گرفتند و هر بار موفق شدند. ر.ك : ابن حجر، همان ، ص 123. او در اين كتاب بتفصيل در اين باره سخن گفته و پرسشهاى يحيى بن اكثم از امام جواد، عليه السلام ، را نقل كرده است .

111- عقيده به امامت ، عليهم السلام ، براى شيعيان ، بسيار گران تمام مى شده است كه از نظر تاريخى قابل انكار نيست و شواهد بسيار زيادى در دست

است . ر.ك : الاصفهانى ، ابوالفرج ، مقاتل الطالبين .

112- چنانكه از روايات بر مى آيد ائمه ، عليهم السلام ، پيروان خود را به اين ديدارها توصيه مى كردند، ر.ك : الكلينى ، محمدبن يعقوب ، همان ، ج 1، ص 322. كه مى فرمايد: بر مردم واجب است پس از انجام مناسك حج ، خدمت امام برسند و از مسايل دينى خود بپرسند و عشق و علاقه خود را به آنان ابراز كنند.

113- تاريخ ائمه ، عليهم السلام ، پر است از شكنجه ، زندان ، تبعيد و احيانا قتل ، ر.ك : الاصفهانى ، ابوالفرج ، همان ؛ المالكى ،ابن الصباغ همان ؛ الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، همان .

114- اشاره است به امام مهدى ، عليه السلام ، و قبل از او امام جواد، عليه السلام ،

115- يعنى اينكه واجب است امام برترين مردم و داناترين آنها باشد؛ چنانكه اماميه دوازده امامى بدان معتقد است . ر.ك : الشبر، سيد عبداللّه (م 1242 ق .) حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ج 1، ص 141.

116- منظور اين است كه امام خردسال را براى امتحان و حقيقت امر به جلوى مردم بياورند.

117- ماءمون خليفه عباسى چنين كارى را كرد و براى علماى بزرگ معلوم شد كه امام جواد، عليه السلام ، از چه پايه دانش و فقه برخوردار است . ر.ك : ابن حجر، همان ، ص 123.

118- سوره مريم (19) آيه 12.

119- شيعيان مخلص ، حضرت مهدى را ديده و با او ارتباط داشته و كسب دانش كرده اند همانند سفرا و نواب اربعه . ر.ك : البحرانى

، السيدهاشم ؛ تبصرة الولى فيمن راءى القائم المهدى ؛ الشيخ المفيد، همان ، ص 345. و براى تفصيل بيشتر ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 535 به بعد.

120- پرسشهايى كه شهيد سيد محمدباقر صدر، رحمة اللّه عليه ، طرح مى كند در واقع اشكالاتى است كه به طور معمول در مورد امام مهدى ، عليه السلام ، مطرح شده و يا خواهد شد. و از مهمترين اشكالاتى است كه در اين زمينه مطرح مى شود. حتى بعضى از نويسندگان معاصر اخيرا اين اشكالات را با انگيزه هاى غير علمى و جنجال زيادى مطرح كرده اند كه از طرف وهابيت تلاش فراوانى براى ترويج آنها به عمل آمده است و انگيزه هاى آن بر هيچ كس پوشيده نيست و شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، براى كسانى كه طالب حقيقت اند جواب علمى داده است . به آنچه در مقدمه آورديم نيز مراجعه فرماييد.

121- در اين زمينه كتاب المهدى كه عموى بزرگوارم ، سيدصدر، قدس اللّه روحه الزكيه ، تاءليف فرموده اند. ملاحظه شود (شهيد صدر)؛ ر.ك : العباد، عبدالمحسن ، همان ، مجله الجامعة الاسلامية ش 3، سال 1969؛ العسكرى ، نجم الدين ، المهدى الموعود المنتظر.

122- كتاب منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر از شيخ لطف اللّه صافى ملاحظه شود (شهيد صدر).

123- ر.ك : معجم احاديث الامام المهدى ، مؤسسة المعارف الاسلامية ، ج 1، احاديث نبوى .

124- احمد و ابن ابى شيبه و ابن ماجه و نعيم بن حماد در باب فتن على ، عليه السلام ، روايت كرده اند كه : رسول اللّه ،

صلى اللّه عليه و آله ، فرمود: مهدى از ما اهل بيت است خداوند كار او را در يك شب سامان مى بخشد.

ر.ك : السيوطى ، جلال الدين ، الحاوى للفتاوى ، ج 2، ص 213 و 215 در اين كتاب احمد، ابن ابى شيبه و ابوداود از على ، عليه السلام ، روايت كرده اند كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، فرمود: اگر از دنيا بيش از يك روز باقى نمانده باشد خداوند فردى از اهل بيت مرا مبعوث مى كند تا دنيا را پر از عدالت كند چنانكه پر از ستم شده است ؛ همچنين ر.ك : فقيه ايمانى ، مهدى (گردآورنده )، موسوعة الامام المهدى ، ج 1، كه در آن تصوير دهها از كتابهاى علما و محدثان اهل سنت درباره مهدى ، صفات و آنچه مربوط به اوست و همچنين و تصوير يك نسخه از درس استاد عباد، درباره روايات و آثار واردشده در موضوع مهدى ، عليه السلام ، آمده است .

همچنين ر.ك : ابوداود، سليمان بن الاشعث ، صحيح سنن المصطفى ، ج 2، ص 207؛ ابن ماجه ، سنن ، ج 2، شماره 1367 و 4085.

همچنين ر.ك : معجم احاديث الامام المهدى ، ج 1، ص 147 و بعد از آن كه در اين زمينه احاديث بسيارى از صحاح و مسانيد نقل كرده است .

125- السيوطى ، جلال الدين ، الحاوى للفتاوى ، ج 2، ص 214، كه مى گويد: ابوداود و ابن ماجه و طبرانى و حاكم از ام سلمه روايت كرده اند كه گفت از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، شنيدم فرمود:

مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است .

126- حديثى كه مى گويد: مهدى از نسل حسين ، عليه السلام ، است بنابر نقل كتاب معجم الامام المهدى ، در مصادر زير آمده است : الاصفهانى ، ابونعيم ، الاربعون حديثا (به نقل از: المقدس الشافعى ، عقدالدرر) الطبرانى ، الاوسط، (به نقل از: ابن القيم ، المنارالمنيف )؛ السيرة الحليبة ج 1، ص 193؛ القول المختصر.

همچنين ر.ك : الصافى گلپايگانى ، لطف اللّه ، منتخب الاثر، كه از منابع شيعه اين حديث را نقل كرده است . براى آشنايى با ضعف رواياتى كه مى گويد مهدى از نسل امام حسن ، عليه السلام ، است . ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، همان ، ج 1، ص 296.

127- رواياتى كه تصريح مى كند مهدى نهمين فرزند حسين ، عليه السلام ، است در كتابهاى زير آمده است : القندوزى الحنفى ، ينابيع المودة ، ص 492؛ الخوارزمى ، مقتل الامام الحسين ، ج 1، ص 196؛ الجوينى الشافعى ، فرائدالسمطين ، ج 2، ص 310-315 ح 561 تا 569؛ الصافى گلپايگانى ، همان ، كه اين روايت را از طريق شيعه نقل كرده است ؛ العميدى ، ثامرهاشم همان ، ج 1، ص 294.

128- حديثى كه مى گويد: الخلفاء بعدى اثناعشر كلهم من قريش ؛ جانشينان من دوازده نفرند كه همه از قريش اند. يا لايزال هذا الدين قائما ما وليه اثناعشر كلهم من قريش ؛ اين دين پابرجاست تا دوازده نفر كه همه از قريش اند آن را سرپرستى كنند.

متواتر است ، كتب صحاح و مسانيد با طرق مختلف آن را

نقل كرده اند گرچه در متن آن كمى اختلاف است و در تفسير آن نيز اختلاف وجود دارد. ر.ك : البخارى ، صحيح البخارى ، ج 9، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ، ص 101؛ المسلم ، صحيح المسلم ، ج 2، كتاب الاماره ، ص 119؛ حنبل ، احمد، مسند، ج 5، ص 90، 93 و 97.

129- ر.ك : الصدر، السيدمحمد، الغيبة الكبرى ، ص 272 به بعد.

ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 3، ص 40؛ در اين كتاب آمده كه روايت مزبور را شيخان و ترمذى روايت كرده اند. دخيل ، على محمد على ، الامام المهدى ، كه به تحقيق درباره اين حديث پرداخته است .

130- ر.ك : البخارى ، صحيح البخارى ، ج 3، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ، ص 101، (بيروت ، داراحياء التراث العربى ).

131- ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 3، ص 40. نويسنده اين كتاب به دنبال حديث مزبور مى گويد: آن را شيخان و ترمذى روايت كرده اند و در حاشيه كتاب مى گويد: ابوداود در كتاب المهدى آن را به اين صورت نقل كرده است : لايزال هذا الذين قائما حتى يكون عليكم اثناعشر خليفة : اين دين پيوسته پابرجاست تا دوازده خليفه برشما بيايد. ر.ك : ابوداود، سنن ابى داود ج 2، ص 207.

132- همان

133- همان

134- ر.ك : ابن حنبل ، احمد، مسند امام احمد، ج 5، ص 93-100.

135- ر.ك : الحاكم نيشابورى ، محمدبن عبداللّه ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 618.

136- اشاره است به آيه شريفه و ما ينطق عن الهوى ان

هو الا وحى يوحى ؛ و سخن از روى هوى نمى گويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى شود. (سوره نجم (53) آيه 3-4).

137- پيش از اين حديث بيان شد.

138- علماى اهل سنت صحت روايت را پذيرفته اند ولى در تاءويل آن اختلاف دارند. مصاديقى كه براى دوازده نفر ذكر كرده اند براى ما قبول پذيرش نيست بلكه بعضى از اين مصاديق غير معقول است مانند: يزيدبن معاويه فردى كه تجاهر به فسق مى كرد و كسى كه متهم به فكر و خروج از دين است .

سيدثامر عميدى در كتاب خود سخنان اهل سنت در اين زمينه را نقل كرده و به صورتى كاملا علمى به پاسخگويى سخنان آنها پرداخته و تاءويلات آنها را باطل ساخته است . ر.ك : دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 540 و بعد از آن .

كتابنامه4

139- ر.ك : الصدر، السيدمحمد، تاريخ الغيبة الصغرى . او در اين كتاب بتفصيل در اين زمينه سخن گفته است .

140- ر.ك : البحرانى ، السيدهاشم ، تبصرة الولى فى من راءى القائم المهدى ؛ العميدى ، ثامرهاشم ، دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 568 و بعد از آن .

141- براى مطالعه زندگى اين چهار تن ر.ك : الصدر، السيدمحمد، همان ، فصل سوم ، ص 395 به بعد.

142- اين جوابها كه معروف به توقيعات هستند؛ پاسخهايى بودند كه به صورت كتبى و يا شفاهى از امام مهدى ، عليه السلام ، نقل مى شدند ر.ك : الطبرسى ، احمدبن على ، الاحتجاج ، ج 2، ص 523.

143- در مجامع ادبى گذشته و حال ثابت شده است كه

اسلوب و روش ، همان شخص است و اين حرف درستى است ؛ از همين جا است كه ديده و شنيده ايم بسيارى از بزرگان ادب به مجرد شنيدن يك متن حكم مى كنند كه از آن كيست . هر نويسنده اى در نوشتار خود سبكى دارد كه شناخته مى شود. و درباره حضرت گذشته از اينها خط شريفش مشخص بوده است .

144- همان چيزى كه مرجعيت نام گرفت . در اينجا اوصافى كه شهيد صدر در مرجعيت لازم مى دانند ملاحظه مى شود.

145- ارتباط حضرت مهدى با مردم در زمان غيبت صغرى يك موضوع تاريخى ، واقعى و غيرقابل انكار است كه احاديث صحيح نيز آن را تاءييد مى كند و مورد اتفاق اكثر فرقه هاى اسلامى است . در مجموع همه اين دلايل جاى شكى در ولادت آن حضرت و ادامه زندگى اش باقى نمى گذارد. ر.ك : الصدر، السيد محمدباقر، تاريخ الغيبة الصغرى .

146- در يكى از توقيعات آن حضرت آمده است كه پس از غيبت كبرى شخص او را به صورت واضح نخواهد ديد. اين موضوع محل اتفاق علماى اماميه است . در اين زمينه . ر.ك : الصدر، السيد محمد، تاريخ الغيبة الصغرى ، ص 639 به بعد.

147- على رغم اينكه شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، در اينجا به عوامل خارجى و نقش آن در پيروزى انقلابها، اهميت مى دهد - كه دركى عميق از عوامل اجتماعى و روانى است - ولى ايشان نظريه جديدى درباره فهم تغييرات اجتماعى كه از ناحيه رسالتهاى آسمانى پديدار مى گردد، عرضه داشته است كه از جهت رسالت و پيام ، قانون خاص

خود را دارد و از جهت موفقيت در اجرا وابسته به عوامل خارجى است .

مقصود از عوامل خارجى ، حالت سياسى و اجتماعى مردم ، واقعيتهاى بين المللى و تواناييهاى مردم در بهره ورى از امكانات ذاتى و استعدادهاى روحى است .

148- اشاره به كلام خداست كه مى فرمايد: قالوا حرقوه و انصروا الهتكم ان كنتم فاعلين قلنا يا ناركونى بردا و سلاما على ابراهيم و اءرادوا به كيدا فجعلناهم الاءخسرين ؛ اگر مى خواهيد كارى بكنيد، بسوزانيدش و خدايان خود را نصرت دهيد گفتيم : اى آتش ، بر ابراهيم خنك و سلامت باش . (سوره انبيا (21)، آيه 68-70).

149- ر.ك : ابن كثير الدمشقى ، تفسير القرآن العظيم ، ج 2، ص 33؛ المجلسى ، محمدباقر، بحارالانوار، ج 18، باب معجزات پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، ص 47، 52، 60، 75.

150- ر.ك : الطبرى ، ابوجعفر، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك ، ج 2، ص 244، حوادث سال پنجم هجرى .

151- چنانكه حديث شريف نبوى تصريح مى كند: لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول اللّه ذلك اليوم حتى يبعث رجلا منى او اهل بيتى يملاءالاءرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا؛ اگر از دنيا يك روز بيشتر باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى مى سازد تا مردى از من - را يا از اهل بيت من - مبعوث كند كه زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد. (ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 360.)

152- ما در ابتداى دهه

نود مصداق اين گفته شهيد صدر را بخوبى ديديم و گفته ايشان مستند به درك عميق ايشان از جامعه بشرى بود؛ ديديم كه اتحاد جماهير شوروى كه يكى از دو قطب حاكم بر جهان بود چگونه بسرعت از هم پاشيد به گونه اى كه چيزى از آن باقى نماند.

153- اشاره است به نظريه مارى تاريخ يعنى تفسيرى كه ماركسيسم از تاريخ دارد. در كتاب اقتصادنا، ج 1، ص 19 تحليل علمى و بحث فلسفى عميقى در اين زمينه به قلم استاد شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، شده است .

154- اشاره است به كتاب فلسفتنا و مقدمه كتاب اقتصادنا مى باشد.

155- ر.ك : كتاب قهرمان (قهرمان به صورت يك پيامبر) نوشته توماس كارلايل ، ترجمه دكتر السباعى ، سلسه الالف كتاب ، مصر.

156- ر.ك : الفتاوى الواضحة ؛ مقدمه دوم ، ص 63. كه اين مساءله را بخوبى توضيح و تفصيل داده است .

157- الناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 343، از ابوسعيد از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله : المهدى منى الجبهة اءقنى الانف يملاءالاءرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا؛ مهدى از من است . پيشانى فراخ و بلندبينى ؛ زمين را از عدل و داد پر مى كند پس از آنكه انباشته از ظلم و ستم شده باشد.

158- اشاره به رواياتى است درباره نشانه هاى ظهور و وقايعى كه پيش از ظهور مبارك آن حضرت يا همزمان با آن رخ مى دهد. اين روايات به صورت مشروح در كتاب تاريخ مابعدالظهور از سيدمحمد صدر آمده است . ر.ك : الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان ، همان

، ص 356 به بعد؛ البرزنجى ، محمدبن رسول ، همان .

159- اشاره است به عاقبت كار انسان و بحران تمدن كه بر اثر رقابت و كشمكش ميان تمدنهاى مادى و قطبهاى سياسى و ناتوانى در ايجاد امنيت و خوشبختى براى انسانها پيش خواهد آمد. نشانه هاى اين خلاء هم اكنون پيدا شده و روز به روز در شرق و غرب گسترش مى يابد. هر كس اخبار و گزارشها و تفسيرهاى سياسى روز را پيگيرى كند بخوبى اين مساءله را در مى يابد؛ و روز موعود دور نيست .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109